آتش به خانه وحی: در شهادت، مظلومیت و مصائب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

مشخصات کتاب

سرشناسه : سجاد، محمدحسین

عنوان و نام پدیدآور : آتش به خانه وحی: در شهادت، مظلومیت و مصائب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به انضمام کتاب بیعت به چه قیمت؟/ تالیف محمدحسین سجاد

مشخصات نشر : قم: مهر ثامن الائمه علیه السلام، 1382.

مشخصات ظاهری : [253] ص

شابک : 964-8057-10-98000ریال ؛ 964-8057-10-98000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : این کتاب کلا از منابع و مصادر اهل سنت جمع آوری شده است

یادداشت : عنوان روی جلد: آتش به خانه وحی به انضمام کتاب بیعت به چه قیمت؟....

یادداشت : کتابنامه

عنوان روی جلد : آتش به خانه وحی به انضمام کتاب بیعت به چه قیمت؟....

عنوان دیگر : بیعت به چه قیمت؟

موضوع : فاطمه زهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت -- 11ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : فاطمه زهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت -- 11ق. -- فضایل -- احادیث

موضوع : فاطمه زهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت -- 11ق. -- نظر اهل سنت

موضوع : خلافت -- بیعت

رده بندی کنگره : BP27/2/س 27آ17

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : م 82-17646

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

مقدّمة حضرت آیت الله فقیه امامی:

قال الصادق (علیه ِالسّلام):

مَن عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتَها فَقَد أدرَکَ لَیلَةَ القَدرِ

کسی که فاطمه را در حدی که هست بشناسد بی شک شب قدر را درک کرده است.

(بحارالانوار: ج43 ص65)

فاطمه استاد درس دفاع از ولایت مطلقه

یکی از درسهایی که بانوی دو سرا فاطمة زهرا علیهاالسلام به شیعیان جهان تعلیم داد، «درس دفاع از حریم ولایت مطلقه» بود. آن بانوی بزرگان زمانی به این احساس رسید که، «مسیر ولایت و امامت مطلقه» به مخاطره افتاده و دشمنانِ «قرآن و عترت» _ همان دو امانتی که رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) پس از خود در میان امت به

ص: 5

ودیعه گذاشت _ از طریق منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام که به شهادت، نصّ قرآن و حدیث ثقلین عِدلِ قرآن و نگهبان اسلامند، سعی در نابودی روح و مغز اسلام کردند. (یُریدون لِیُطفئُوا نُورَ اللهِ بِأفواهِهِم و اللهُ مُتِمُّ نُِورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ).

مراحل نهضت فاطمه (عَلیهاالسَّلام)

بی بی دو عالم فاطمه زهرا (عَلیهاالسَّلام) نخست از راه استدلال و خطابه مبارزة خود را آغاز نموده و سپس عملاً وارد معرکه شد؛ اگرچه ابتدا به قیمت مصادرة فدک و دیگر مزارع و پس از آن سوخته شدن درب خانه و سیلی خوردن و کبودی صورت و تازیانه هوادن و تورم شدید بازو و سپس سقط جنین و بیماری و دیگر مصائب و بالاخره به شهادت (1) آن حضرت تمام شد.

دستیابی به اهداف از طریق مظلومیّت

لکن با تحمل این مظلومیتها سرانجام غاصبین حق علی (علیه ِالسّلام) که در حقیقت همان دشمنان خدا و رسولش می باشند را رسوای تاریخ کرد و بر مشروعیت حکومت غاصبانة آنان خط بطلان کشید، و در نتیجة این مبارزات، با توجّه به مقام شامخ آن حضرت عالی ترین سند را برای اثبات مظلومیت امامش یعنی

ص: 6


1- در ادامه به اسناد و مدارک خواهیم پرداخت.

حضرت علی بن ابیطالب (علیه ِالسّلام) و همچنین اثبات حقانیت افکار و عقائد شیعة امامیّه که تنها فرقة ناجیه اند بر صفحه های تاریخ حکّ نمود.

نهضت فاطمه مسالمت ندارد!

آن حضرت با مخفی نگاه داشتن قبر خود و اجازه ندادن مراسم تشیع پیکر پاکش توسط خلفا، تمام تلاش های بد اندیشانی را که سعی در پاک کردن دامن جنایتکاران تاریخ صدر اسلام از لوث این ستمها را داشته و دارند نقش بر آب و رسوای تاریخ نمود.

دشمنان اسلام همیشه و همیشه سعی کرده اند که این قطعة تاریخ را که بزرگترین حربة تبلیغاتی شیعه می باشد از دست پیروان این مکتب بِدَر آورند.

راه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) تنها الگوی شیعه!

هیهات! آنان باید بدانند که تا خون در رگهای فرزندان و شیفتگان اهل بیت علیهم السلام در جریان است همواره با ارائه اسناد و مدارک تاریخی که امروزه در فرهنگ جهانی حرف اول را می زند اجاره نخواهد داد، معاندین و دشمنان اسلام، این پرونده های جنائی را مختومه اعلام نمایند و در حدّ توان از

ص: 7

حریم امامت و ولایت مطلقه کلیّة حضرات معصومین علیهم صلوات الله اجمعین دفاع خواهند کرد و به مصداق آیة کریمة (وَ مَن قُتِِلَ مَظلوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّهِ سُلطاناً) انتقام خون فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را به حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه واگذار می نمایند.

یکی از شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم المسلام و یکی از ذراری زهرا (عَلیهاالسَّلام) یعنی فاضل ارجمند جناب حجة السیلام آقای سیدمحمدحسین سجّاد دامت افاضاته بر آن شدند که مدارک و مآخذ صحیحه ای را که در بعضی از کتب معتبرة عامّه وجود دارد، در زمینة اثبات مظلومیت مادرشان فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) جمع آوری نموده و أسنادِ وقایعِ پس از وفات پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را در معرض افکار عمومی قرار دهند تا از این رهگذر سمپاشی های بدخواهان و ناآگاهان تاریخ را خنثی نمایند. و بحمدالله این مجموعة نفیس را که به نام «آتش به خانه وحی» نامگذاری شده، تدوین نمایند. شکّرالله سعیهم و کثّرالله امثالهم.

سیدحسین فقیه امامی

تاریخ غرّة جمادی الاولی 1418 هجری قمری.

ص: 8

پیشگفتار نویسنده

شیعه اوّلین قربانی تروریسم اهل سنّت!

شیعه از زمان بعد از پیامبر اکرم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) با تهاجمات و حملات شدید و بی رحمانة مخالفین خود اعم از مسلمان نامها و کفّار روبرو بوده است. تاریخ اسلام بهترین شاهد مدّعای ما خواهد بود، چرا که امامان و بزرگان این مکتب، یکی پس از دیگری به دست همین مسلمان نامهای کافر بطور فجیعی بشهادت رسیدند. اوّلین پیشوای مذهب حقّة امامیّه یعنی حضرت مولی الموحّدین علیّ بن ابی طالب (علیه ِالسّلام) به دست شیطانی مسلمان نام، ابن ملجم مرادی به شهادت رسید. این در صورتی بود که فاطمه این یادگار پیامبر با توجّه به سفارشات پیامبر در حق او از دست جنایت بار جانیان صدر اسلام محفوظ نماند و خانه و مأوای امن او توسط کسانی که به دروغ خود را خلیفه خواندند مورد هجوم قرار گرفت! به آتش کشیده شد! و مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت که در نهایت در اثر ضربات

ص: 9

وارده به شهادت رسید و با قلبی پر از درد و رنج این دنیا را وداع گفت. امام دوّم شیعه یعنی حضرت حسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام به دستور معاویه کسی که خود را خلیفة رسول الله (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)!! می خواند شهید شد. امام سوّم شیعه سیعتی حضرت حسشین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام را همین کافران مسلمان نام با نام خدا! و ذکر خدا! میان دو نهر آب با لب تشنه به شهادت رسانیدند و اهل و عیالش را به اسارت بردند و او را خارجی خواندند!! و همین طور اگر با دقت بنگریم باقی این فرزندان صالح پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را مسلمانان کشتند و به خود آفرین گفتند!!

تا اینکه خداوند آخرین حجّت خود را روی زمین از دست ناپاک آنان محفوظ نگاه داشت تا در موقعی که خود صلاح می داند به او اذن و اجازة ظهور دهد و دنیا را پر از عدل و داد کند، آن چنانی که پر از ظلم و جور شده است.

یک سؤال!

جای یک سؤال در اینجاست و آن اینکه: آیا علمای اهل سنّت که شیعه را بخاطر اهانت به سردمداران خود کافر می شمردند پس از مطالعة صفحات سیاه تاریخ که حاکی از قتل و غارت اولاد رسول خدا به دست به اصطلاح خلفای آنان است در حق جانیانی

ص: 10

که با اعمال کثیف خود که ابتدائی ترین حقوق بشر را پایمال کردند چه جوابی می دهند؟ آیا بخاک و خون و آتش کشیدن و تشنه کشتن نه فرزندان رسول خدا بلکه عدّه ای انسانهای پاک موجب کفر نیست؟!

اما شیعه در مقابل این همه سفّاکی ها و خونریزی ها چه جوابی به آنها داده است؟ آیا شیعه هم مانند آنها دست به خونریزی و قتل و غارت و هتک حرکت و نوامیس آنها زد؟ نه! بلکه به دستور ائمه اطهار خود علیهم صلوات الله همواره مظلوم زیست و در عین حال فعالیتهای فرهنگی خود را تعطیل نکرده و یکی یکی امامان این مذهب، پیروان خود را روشن و آگاه کردند. تاریخ بهترین شاهد است.

وحدت به معنی سکوت نیست!

روش رفتاری ائمه اطهار علیهم السلام به ما یاد می دهد که در عین حالی که نباید مسلمان کشی کرد و میان مسلمین تفرقه انداخت باید مسلمانان را آگاه به وقایع تاریخی صحیح نمود و شخصیتهای جعلی را از شخصیتهای واقعی تشخیص داد و به مسلمانان معرفی نمود. و نباید به خیال "حفظ وحدت بین مسلمانان" از مطرح کردن مسائل تاریخی و بازگویی واقعیات خودداری نمود.

ص: 11

وحدت در سیرة امامان شیعه

اوّلین مظلوم تاریخ یعنی علیّ بن ابی طالب (علیه ِالسّلام) این درس را به شیعه آموخت و در پی آن حضرت امامان بعدی با سیره و روش خود به ما یاد دادند که در عین حالی که علی علیه السلام بیست و پنج سال خانه نشین شد لکن در محافل و مجالسی که موقعیِّتی پیش می آمد، احقاق حق خود می نمود. و ظلمهایی که به آن حضرت شده بود را بازگو کرده و مسلمانان را هوشیار می ساخت.

در این میان دختر پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) یعنی حضرت فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) نقش بسزائی در تحقّق بخشیدن به این آرمان شیعه یعنی "وحدت نه به معنی سکوت" را ایفاء نمود. چرا که در حالی که از امام زمان خود حضرت علی علیه السّلام اطاعت می فرمود از اهداف آن حضرت هم دفاع کرده و تا پای جان ایستادگی کرد.

دفاع فاطمه شخصی نبوده!

جریان «یوم البیعة» "روز بیعت" یا روزی که مسلمان نامها برای بیعت گرفتن با زور از امیرالمؤمنین علی علیه السلام به درب خانة آن حضرت هجوم آورده و با فجیعترین وضع ممکن آن حضرت را برای بیعت با ابوبکر به مسجد بردند. برای حضرت فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) یک دفاع شخصی نبوده و نه تنها «دفاع

ص: 12

وی از شوهرش» بوده بلکه «دفاع فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از امام خود» و مسألة کاملا دینی و اعتقادی بوده است. چنانچه در روایات زیادی که بگوشه ای از آنها در همین نوشتار اشاره می شود پیامبر اکرم علی الله علیه و آله رضای خدا را در رضای خود و رضای خود را در رضای فاطمه و غضب خدا را در غضب خود و غضب خود را در غضب فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به مسلمانان معرفی می نماید.

همین طور تمام افعال و حرکات و سکنات فاطمه را حجّت می داند چرا که وقتی می گوید: «رضای من در رضای فاطمه است» و یا می فرماید: «رضای خدا در رضای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) است» دانسته می شود که فاطمه بجز برای خدا خوشحال نمی شود، و جز برای خدا خشمگین و ناراحت نمی شود. اما زمینه چگونه فراهم شد که با وجود آن همه سفارشات پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مورد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با تنها جگر گوشة وی چنین رفتار کنند تا آنجا که عده ای اراذل و اوباش و عربده کشان جاهلیّت جمع شدند و درب خانه ای که جبرئیل بدون اذن وارد نمی شد، دری که پیامبر همواره موقع مسجد رفتن، دو دست بر آستانة در می گذاشت و ندا می کرد «السّلام علیکم یا اهل بیت النّبوة» را بسوزانند!!

آیا از وجود فاطمه در خانه بی خبر بودند؟! خیر! بلکه می دانستند، آیا نمی دانستند حسن و حسین (علیه ِالسّلام) دو ریحانة

ص: 13

رسول الله صلی الله علیه و آله در خانه اند؟! خیر، بلکه می دانستند!! پس چرا امت و مسلمانان تحمّل دیدن چنین منظره ای را به خود دادند. و در مقابل این وحشیگری ها سکوت کردند. اینها مطالبی است که در جای خود مفصّل از آنها بحث شده و خواهد شد.

شیعه همیشه با پای استدلال جلو رفته است

از آنجا که همیشه شیعه در مذهب خود با پای استدلال منازل بحث و مناظره را طی می کرده و بدون دلیل لب از لب بر نمی داشته، مسألة سوزاندن درب خانة اهل بیت مسأله ای باور نکردنی جلوه داده شده، که البتّه این توهّم توسّط عدّه ای افراد جاهل به تاریخ که حتّی ورقی از تاریخ را با انگشت انصاف خود ورق نزده و یا لجوج و معاند بوده اند بوجود آمده است که با وجود دیدن و مشاهدة مصادر و مدارک تاریخی، باز می گویند برای این مسأله مدرکی در دست نیست!! لذا ما بر آن شدیم که این جزوه را دربارة ارائة مصادر و مدارک این جنایت بزرگ در تاریخ تنظیم کرده تا چراغی برای ره گمشدگان و مشتی آهنین برای معاندین و دشمنان اسیلام بوده باشد. البته «مدارک و منابع تماماً از منابع اهل سنّت است» و بدون هیچ دخل و تصرّفی برای خوانندگان ترجمه نموده و در اختیارشان قرار گرفته است.

ص: 14

تذکّر!

برای آن دسته از خوانندگان عزیزی که قصد بازیابی مدارک و منابع را دارند و یا برای تحقیقات خود قصد مراجعه به این نوشتار را دارند به اطلاع می رسانم که از چاپ و سال چاپ کتاب مستند غافل نشوید، چرا که کتب، نوعاً چاپهای متفاوتی خورده و احتمالاً پس و پیش در آدرس ها به همین علّت می باشد. اینجانب تمام مطالبی را که در این کتاب از کتب اهل سنّت ذکر کرده ام پس از مراجعه به اصل کتاب، آنها را ذکر نموده ام، و ادعای آن را نیز ندارم که تمام مدارک در مورد این قطعه از تاریخ را جمع آوری نموده ام، بلکه تا حدّ توان جستجو کرده و آنچه دیده ام را آورده ام.

همانطوری که مستحضر هستید مسألة «آتش به خانة وحی» و همچنین «سقط جنین» و «غصب حقّ بی بی دو عالم فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام)» و «سایر مصیبتهای واردة بر آن حضرت» اعم از بی احترامی ها و غیره جزو مسائل اختلافی و حتّی برای عده ای باور نکردنی می باشد، لذا ما این چهار مسأله را در طی قرون متمادیه از قرن اول تا قرن حاضر به طور تحقیقی مورد بررسی قرار داده ایم و چون موضوع، موضوع مهمّی است بر آن شدیم که اگر چه در بعضی موارد روایاتی تکراری است لکن چون بعضاً سند روایت و یا ناقل روایت متفاوت بوده اند، بطور جداگانه و بدون

ص: 15

دخل و تصرّف، عبارات آنها را همراه با نام نویسنده و کتابی که از آن نقل شده بیاوریم.

ما ابتدا شخصیت حضرت «فاطمة زهرا» (عَلیهاالسَّلام) را از دیدگاه پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) _ آن هم در حدّ توان _ معرفی نموده تا روشنت شود که با چه شخصیّتی در اسلام، مسلمانان چگونه رفتار نمودند.

و در پایان از اهل سنت این سؤال را داریم که: شما چگونه بین «سفارشات پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مورد فاطمه (عَلیهاالسَّلام)» و «اخبار و روایات تاریخی مستند در مورد رفتار امّت با فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله» _ را که از کتابهای خود شما نقل شده _ جمع می کنید؟ و اگر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) این گونه مورد احترام و توجّه پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بود، چرا این گونه با او رفتار شد؟

آیا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) معاذالله بعد از پیامبر کافر شد؟! یا آنکه امت بعد از پیامبر کافر و مرتد شدند؟ چرا که رفتاری که با فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) شد در دین مقدس اسلام حتّی با کافر چنین رفتاری اجازه داده نشده است.

آیا این همه سفارشات و روایات صحیح از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در حقّ فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با یک حدیث تک راوی بدون شاهد «نَحنُ مَعَاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِث» «ما گروه پیامبران از خود ارثی باقی نمی گذاریم» که مخالف نصّ صریح قرآن است از بین می رود؟

و آیا کسانی که آیات قرآن و گفته های پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را با

ص: 16

پاشنه های ننگین خود لگدکوب کرده _ به شکلی که هنوز بعد از هزار و چهار صد سال صدای نالة «یا اَبَتاه» پارة تن پیامبر در فضای تاریخ بگوش می رسد و به جان انسانها آتش می افکند _ می توانند مجری و اجرا کنندة قرآن و گفته های پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) باشند؟

امید است خداوند تبارک و تعالی با تعجیل در ظهور منتقم آل محمد علیهم السلام یکی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به وحدت واقعی و صادقانة انسانها تحقق عملی بخشد و تمام انسانها را تحت لوای اسلام راستین قرار دهد. انشاءالله به امید آن روز.

سیّدمحمّد حسین سجّاد

قم _ هشتم صفر 1418

ص: 17

تقدیم:

به تو ای مادر پهلو شکسته ام،

به تو ای مادر عزیز و مهربانم،

به تو ای مادر سیلی خورده ام،

به تو ای مادر غریب و تنهایم،

به تو ای مادر آرمیده و خسته ام،

به تو...

و تقدیم به:

تو ای امام زمانم!

تو ای پدر مهربان و دلسوزم،

تو ای عزیزتر از جانم،

و تقدیم به اشک های جاری بر گونه هایت...

و تقدیم به:

تمامی اساتید بزرگوارم خصوص کسی که مرا برای اولین بار به این راه روشن، هدایت نمود «مرحوم شیخ مصطفی خبازیان زاده». و خصوص کسی که شرف حضور او آتش قلم به جانم زد «مرحوم استاد علامة بزرگوار سیدعبدالعزیز طباطبائی». باشد که دعای خیر آنان بدرقة راهم شود.

ص: 18

بخش اول: نگاهی گذرا به شخصیت فاطمه (عَلیهاالسَّلام)

ص: 19

ص: 20

در این بخش ما گوشه هائی از فضائل و مناقب «حضرت فاطمه زهرا» (عَلیهاالسَّلام)را از زبان گوهر بار پیامبر اکرم اسلام «حضرت محمد» (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) برای شما نقل خواهیم نمود تا آنکه تا حدی دانسته شود که با چه شخصیتی روبرو هستیم و آیا این رفتار امت، بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) سزاوار چنین شخصیتی بود؟ واگر نه پس چرا... و چرا...؟

توضیح:

1_ در این بخش ما فقط به ذکر گوشه ای از احادیث پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) اکتفا نمودیم، چرا که موضوع این نوشتار خارج از آن بود که به فضائل و مناقب حضرت «فاطمه زهرا» (عَلیهاالسَّلام) بپردازیم.

2_ شاید در این بخش بعضی از احادیث تکراری به نظر برسد لکن اینطور نیست چرا که عبارات عربی آنها متفاوت بوده و حاکی از تکرار در لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلم و سلّم می باشد. و دانسته می شود که تا چه حد پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)

ص: 21

سفارش خوشرفتاری و حسن برخورد و احترام «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) را می نموده است و این تنها به خاطر آنکه «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) دختر پیامبر بوده نیست بلکه احترام «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) دستور و فرمان خداوند بوده است.

3_ در صورتی که می خواستیم به ذکر اسناد و مدارک احادیث در کتب اهل سنت بپردازیم موجب اطناب و خستگی خواننده و بیرون رفتن از موضوع می شدیم. لذا برای آن دسته از خوانندگان عزیز که قصد بازیابی احادیث را در کتب اهل سنت دارند به طور اشاره آدرس داده ایم که با مراجعه به آدرس ذیل هر حدیث می توانند به منابع و مصادر اهل سنت دسترسی پیدا نمایند.

شخصیت حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دیدگاه پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)

1_ «حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در شکم مادر، با وی صحبت می کرد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 12.

2_ «موقع ولادت حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام)، حضرت حوّاء، آسیه، کلثوم و مریم حاضر شدند».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة13.

3_ «حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از کسی جز حضرت خدیجه شیر

ص: 22

نخورد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة14.

4_ «حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در شکم مادر با وی سخن می گفت و زمان ولادت آن حضرت حواء، آسیه، کلثوم و مریم حضور پیدا کردند و به محض آنکه بدنیا آمد به سجده افتاد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة152.

5_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم): «نطفة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از میوه های بهشتی منعقد گردید، و همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حوریه ای به صورت انسان است که نه خون حیض می بیند و نه خون زایمان».

6_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) فاطمه نامید شد چرا که خداوند، او و دوستدارانش و ذریه اش را از آتش دور گردانیده است».

این حدیث شریف از چند طریق در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث إبن عباس

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة16.

ب _ حدیث ابوهریره

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة19

ص: 23

ج _ حدیث جابر

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة20.

د _ حدیث علی (علیه السّلام)

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة20.

ه_ _ حدیث سلمان

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة23. همچنین برای مصادر بیشتر از اهل سنت می توانید به کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 153 و 155 رجوع کنید.

7_ پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حوریه ای است به صورت انسان، هرگاه من مشتاق بوی بهشت می شوم او را می بوسم».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة153 و همچنین کتاب «الغدیر» جلد3 صفحه18.

8_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه گل است»

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «الغدیر» جلد3 صفحه18.

9_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«دخترم فاطمه حوریه ای است به صورت آدمیان».

ص: 24

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «الغدیر» جلد3 صفحه18.

10_ پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، در جواب حضرت علی علیه السلام که از آن حضرت پرسیدند: چرا فاطمه (عَلیهاالسَّلام)، فاطمه نامیده شد:

«چرا که خداوند عزّوجل، او و ذریه اش را از آتش روز قیامت دور ساخته است».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة155.

11_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بتول نامیده شده چرا که خدای تعالی خون حیض و نفاس را از او قطع گردانیده است و بخاطر آنکه هر شب بکارت به وی برگردانده می شود».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة25.

12_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا دخترم طاهرة مطهره است، هرگز خون حیض و خون زایمان ندیده است».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة153.

13_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) صدّیقه (یعنی کسی که راستگو بوده و هست و

ص: 25

خواهد بود، و عملش، گفتارش را تصدیق می کند) است و او برگزیدة خداوند است».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «فضائل الحمسة» جلد3 صفحة180.

14_ و عایشه در مورد صداقت و راستگوئی حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) مرتب می گفت:

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) راستگوترین مردم در گفتار می باشد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «فضائل الحمسة» جلد3 صفحة181.

15_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سیدة زنان عالمیان است».

این حدیث شریف از چند طریق در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث عایشه

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحه27.

ب _ حدیث عمران بن حصین

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحه34.

ج _ حدیث جاجر بن سمرة

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحه40.

ص: 26

د _ حدیث ابن عباس

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحه41.

ه_ حدیث أبی بریدة

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحه42. همچنین برای مصادر بیشتر می توانید رجوع کنید به کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة169.

16_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بهترین زنان، از اولین و آخرین می باشد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة42.

17_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«بهترین زنان عالمیان چهار نفرند و از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد». این حدیث شریف از چند طریق در کتب اهل سنت وارد شده است از آنهاست:

الف _ حدیث أبوهریره

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 43.

ب _ حدیث أنس

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 44.

18_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«سیدة زنان عالمیان چهار نفرند، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد».

ص: 27

این حدیث شریف از دو طریق در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث ابن عباس که عدة زیادی از بزرگان اهل حدیث از اهل سنت روایت کرده اند.

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة49.

ب _ حدیث عبدالرحمن

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 50.

19_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«افضل زنان اهل بهشت چهار نفرند، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد». در این مورد دو نوع حدیث وارد شده:

الف _ حدیث ابن عباس

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 52.

ب _ حدیث أبوهریره

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة57.

20_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خطاب به حضرت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) فرمود:

«از فضیلت همین برای تو کافی است که، برگزیدة زنان عالمیان چهار نفرند، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد».

در این مورد احادیثی در کتب اهل سنت وارد شده است:

ص: 28

الف _ حدیث جابر

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 58.

ب _ حدیث أنس

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 59.

ج _ حدیث أبوهریره

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة64.

21_ «سیدة زنان اهل بهشت چهار نفرند، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد».

در این مورد احادیثی از چند طریق وارد شده است:

الف _ حدیث ابن عباس

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 65.

ب _ حدیث عایشه

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة67.

ج _ حدیث أبوسعید

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة68.

22_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سیدة زنان أهل بهشت می باشد».

ص: 29

در این مورد احادیثی وارد شده است:

الف _ حدیث علی (علیه السّلام)

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة80.

ب _ حدیث حذیفه

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة69.

ج _ حدیث عایشه

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة81.

د _ حدیث أمّ سلمه

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة87.

ه_ حدیث أبوسعید

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 91.

و _ حدیث أعمش

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 96. همچنین برای مصادر بیشتر از اهل سنت می توانید رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحه 169 تا 177.

23_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام)

ص: 30

می باشد».

برای مصادر، از اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة99. و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 169 تا 177.

24_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«کامل نشدند از زنان مگر چهار نفر، از آنها فاطمه علیهاالسلام می باشد».

برای مصادر این حدیث در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة100.

25_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا خداوند برتری داد بر حورالعین، سیده های زنان عالمیان را و آنها چهار نفرند، از آنها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة101 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة173.

26_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سیّدة زنان این امت است».

در این مورد احادیثی در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدایث أبی أسلمی

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 102.

ب _ حدیث أبوهریره

ص: 31

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 102.

ج _ حدیث عایشه

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 105. همچنین برای مصادر بیشتر این حدیث در کتاب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 169 تا 177.

27_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بهترین زنان این امت است».

در این مورد احادیثی وارد شده است:

الف _ حدیث ابن مسعود

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 114.

ب _ حدیث ابن عمر

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 115.

ج _ حدیث أنس

برای منابع از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 115. همچنین برای مصادر بیشتر این حدیث در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 169-177.

28_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا خداوند غضب می کند هرگاه فاطمه علیهاالسلام غضب

ص: 32

کند و راضی می شود هرگاه فاطمه راضی شود».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 116 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة189.

29_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خطاب به فاطمه (عَلیهاالسَّلام):

«همانا خداوند غضب می کند هرگاه تو غضب کنی و راضی می شود هرگاه تو راضی باشی».

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «الغدیر». جلد3 صفحة181.

30_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در مبارزة با خواهشهای نفسانی بسیار خوب عمل کرد پس خداوند نیز ذریه اش را بر آتش جهنم حرام کرد».

در این مورد دو نونع حدیث در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث عبدالله بن مسعود

برای منابع در کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 123.

برای منابع در کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 131.

31_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا خداوند عذاب نمی کند فاطمه علیهاالسلام را، و نه فرزندان او را».

ص: 33

برای منابع این حدیث از کتب اهل سنت، رجوع کنید به کتاب: «احقاق الحق» جلد10 صفحة 132.

32_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای محمد! صلی الله علیه و آله و سلم همانا پروردگارت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را دوست دارد. پس من سجدة (شکر) بجای آوردم».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة134.

33_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«اول کسی که داخل بهشت می شود فاطمه علیهاالسلام می باشد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 135 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة204.

34_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«روز قیامت ندا داده می شود: ای اهل محشر ببندید چشمهایتان را، چرا که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) عبور می نماید».

این حدیث در مصادر اهل سنت چند نوع نقل شده است:

الف _ حدیث علی (علیه السّلام)

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 139.

ب _ حدیث أبوهریره

ص: 34

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة146.

ج _ حدیث أبوأیوب

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة147.

د _ حدیث ابن عمر

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة151.

ه_ حدیث عایشه

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة152.

و _ حدیث أبو سعید

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 153.

ز _ بعضی احادیثی که به این مضمون رسیده لکن راوی آن ذکر نشده است:

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 154.

35_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«... در روز قیامت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) مبعوث می شود در حالی که در جلوی من قدم می گذارد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 154.

ص: 35

36_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«روز قیامت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در حالی که بر شتر غضباء (1) سوار است مبعوث می شود».

در این مورد چند حدیث در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث علی (علیه السّلام)

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 157.

ب _ حدیث سویدبن عمیر

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 155.

ج _ حدیث بریده

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 158.

د _ حدیث کثیر بن مرّه

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 159.

ه_ حدیث أبوهریره

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 159.

37_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از حلّه های بهشتی پوشانده می شود در حالی

ص: 36


1- نام شتری از شتران رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) می باشد که سریع السیر بود.

که هفتاد هزار کنیز در خدمت او هستند وارد بهشت می شود».

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 160.

38_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«روز قیامت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در حالی که لباسی خونین را به همراه دارد، پایه ای از پایه های عرش خداوند را در بر گرفته و عرضه می دارد: «ای عدل، و ای جبار، بین من و قاتل فرزندم حکم کن» پس خداوند برای دخترم حکم می کند بخداوند کعبه قسم!»

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 164.

40_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا خداوند فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را بر زنان عالمیان برگزیده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 165.

41_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«محبت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در صد مکان نفع می بخشد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 166.

ص: 37

42_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«محبوب ترین مردم نزد من فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می باشد».

در این مورد احادیثی در کتب اهل سنت وارد شده است:

الف _ حدیث أسامة

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 167.

ب _ حدیث عایشه

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 169.

ج _ عمربن الخطاب

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 171.

43_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خطاب به فاطمه (عَلیهاالسَّلام):

«پدر و مادرم به فدایت».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 185، همچنین به کتاب «تاریخ بغداد» جلد1 صفحة 144.

44_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خطاب به فاطمه (عَلیهاالسَّلام):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)مادر پدرش می باشد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 156.

45_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در جواب علی (علیه السّلام) و عباس که پرسیدند: یا رسول الله! کدامیک از اهل خانواده ات نزد شما

ص: 38

دوست داشتنی تر است؟ حضرت فرمود:

«دوست داشتنی ترین اهل من نزد من فاطمه (عَلیهاالسَّلام) است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 176.

46_ هرگاه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) وارد می شد حضرت به تمام قامت جلوی او می ایستاد، سپس او را می بوسید و او را در مکانی که خود می نشست، جای می داد».

برای مصادر ، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة » جلد 3صفحة 185 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة18.

47_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بهترین دختر من است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 183.

48_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) روح من است آن روحی که در سینة من قرار دارد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 184.

49_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در حالی که دست فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را گرفته بود:

«آنکه این بانو را می شناسد پس به تحقیق قدر و منزلت او را هم شناخته است و هر کس او را نشناخت پس بداند، همانا او پارة تن

ص: 39

من است، او قلب من است، او روح من است _ آن روحی که در سینه ام جای دارد _ می باشد، پس هر کس او را اذیت کند مرا آزرده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «الغدیر» جلد 3صفحة 20.

50_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«گوشت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با خون و گوشت من عجین می باشد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 184.

51_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همیشه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را می بوسید».

برای مصادر این خبر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 185 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة18.

52_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همیشه زیر گلوی فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را می بوسید».

برای مصادر این خبر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة159.

53_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، اذیت می کند مرا، آنچه او را اذیت می کند، به درد می آورد مرا آنچه او را به درد می آورد».

برای مصادر این خبر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 187 و کتاب «فضائل الخمسة»

ص: 40

جلد3 صفحة185.

43_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)پارة تن من است، هر که در خوبی او گمان بد کند و یا دیگران را به بدگمانی وادارد، در خوبی من تردید و گمان بد برده است و هر که او را بیازارد مرا آزرده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 190 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة 20 (با اضافة جملة: به آزار می آورد مرا آنچه او را به آزار و اذیت آورد).

55_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، شک و بدگمانی به من برده است هر که شک و بدگمانی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام)ببرد و اذیت می کند مرا آنچه او را اذیت کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «الغدیر» جلد3صفحة20 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة186.

56_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شعبه ای از من است، شاد می کند مرا آنچه او را شاد کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 200.

57_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

ص: 41

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شعبه ای از من است، شاد می کند مرا آنچه او را شاد کند و ناراحت می کند مرا آنچه او را ناراحت نماید».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 186.

58_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، شاد می کند مرا آنچه او را شاد کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 203 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة187.

59_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)پارة تن من است، اذیت می کند مرا آنچه او را اذیت کند و به غضب درمی آورد مرا آنچه او را به غضب درآورد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة205 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة185 (با اختلاف اینکه بجای «غضب» آمده است: «به در می آورد مرا...».

60_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، هر کس او را به غضب درآورد، همانا مرا به غضب درآورده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 206 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة21.

ص: 42

61_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، اذیت می کند مرا آنچه او را اذیت کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 209 و کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة185.

62_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است و او قلب من و روح من که در سینه ام است می باشد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 212 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة20.

63_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)پارة تن من است هر کس به فاطمه (عَلیهاالسَّلام)بغض بورزد همانا به من بغض و کینه ورزیده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 216.

64_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است به غضب درمی آورد مرا آنچه او را به غضب درآورد».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 218.

ص: 43

65_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«هر کس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را راضی کند همانا مرا راضی کرده است و هر کس او را به سخط و غضب درآورد همانا مرا به سخط و غضب درآورده است».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 217.

66_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)پارة تن من است، ناراحت می کند مرا آنچه او را ناراحت کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 219.

67_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام)پارة تن من است، ناراحت می کند مرا آنچه او را ناراحت کند و خوشحال می کند مرا آنچه او را خوشحال کند».

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة 21 و کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة200 و 220 همچنین کتاب «مسند احمد حنبل» جلد4 صفحة 323.

68_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«قدر و منزلت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) قدر و منزلت من است که از من سرچشمه گرفته است، ناراحت می کند مرا آنچه او را ناراحت کند».

ص: 44

برای مصادر این حدیث، در کتب اهل سنت، رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد 10 صفحة 220.

69_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، یاری و کمک کرده است مرا هر که او را یاری و کمک نماید».

برای مصادر این حدیث در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 212.

70_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است».

ب برای مصادر این حدیث در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 222 تا 228.

71_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پارة تن من است، فاطمه (عَلیهاالسَّلام)حوریه ای است به شکل آدمیان».

(عَلیهاالسَّلام)222 و کتاب «الغدیر» جلد3 صفحة 18 تا 20.

72_ هرگاه پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) قصد مسافرت می کرد با آخرین کسی که وداع می کرد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بود و هنگامی که از سفر برمی گشت با اول کسی که روبرو می شد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بود».

دربارة این خبر 2 نوع حدیث وارد شده است:

الف _ حدیث «ثوبان»:

ص: 45

برای مأخذ در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة233.

ب _ حدیث «ابن عمر»:

برای مأخذ در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة235. همچنین برای مصادر بیشتر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة163.

73_ «هرگاه پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از سفر برمی"شت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را می بوسید».

برای مصادر این حدیث در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 237.

74_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بزودی به من ملحق خواهد شد».

در این مورد احادیثی وارد شده:

الف _ حدیث «عایشه»

برای مصادر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة439.

ب _ حدیث «ابن عباس»

برای مصادر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 448.

ج _ حدیث «أمّ حبیبه»

برای مصادر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 451.

ص: 46

د _ حدیث «واثله»

برای مصادر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «احقاق الحق» جلد10 صفحة 452.

همچنین رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة192.

75_ پیامبر اکرم اسلام (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم):

«همانا لعنت خداوند بر کسی باد که نسبت به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بغض بورزد».

برای مصادر در کتب اهل سنت رجوع کنید به: کتاب «فضائل الخمسة» جلد3 صفحة 180.

آری! این کلمات و گفتارها قطره ای بود از دریای بی کران عظمت فاطمه (عَلیهاالسَّلام)، آن هم از سخن اول شخصیت کامل عالم، حضرت ختمی مرتبت «محمد مصطفی» (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم).

ای مسلمان! اینها گوشه ای از صدای پیامبر توست که در گوش تاریخ مندرس شده به دست خلفا و آن کسانی که از نوشتن و نقل حدیث منع می کردند و احادیث را سوزاندند پیچیده است.

آری! این گفته های پیامبر در مورد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و این رفتار امت بعد از او، بخوان و قضاوت کن...

ص: 47

بخش دوّم: رفتار امّت با «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در کتب اهل سنت:

اشاره

ص: 48

ص: 49

ص: 50

فصل اوّل: آتش به خانة «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) دختر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در کتب اهل سنّت:

مدرک شمارة1

ابن هشام

ابن هشام [درگذشتة 218 هجری] در کتاب خود بنام "السیرة النبویّة" جلد چهارم صفحة 306 با عنوان «امرالسّقیفه بنی ساعدة» _ در سقیفة بنی ساعده چه گذشت _ اشاره به اجتماع حضرت علی (علیه السّلام) و زبیر و طلحه در خانة حضرت فاطمه علیهاالسلام می کند.

وی می گوید:

«ابن اسحاق گفت: زمانی که پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) رحلت فرمود عده ای از انصار در سقیفة بنی ساعده اطراف سعدبن عبادة جمع شدند. لکن "علی بن ابی طالب" و "زبیربن عوام" و "طلحه ابن عبیدالله" در خانة فاطمه از جمع کناره گیری کردند».

ص: 51

مدرک شمارة2

ابن أبی شیبة

ابوبکر، عبدالله بن محمدبن عثمان عبسی کوفی معروف به ابن أبی شبیة [در گذشتة 235 هجری] در کتاب خود بنام «المصنّف» جلد هفتم صفحة 432 روایت شمارة 37045، چاپ اول بیروت، [سال چاپ 1409 هجری] با ذکر سند از أسلم روایت کرده که:

«همانا زماغنی که بعد از پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) برای ابوبکر بیعت می گرفتند، علی و زبیر نزد فاطمه دختر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بودند و با فاطمه مشورت می کردند و از او نظرخواهی می نمودند. پس چون این خبر به گوش عمر رسید بسوی خانة فاطمه روانه شد. و گفت: ای دختر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بخدا قسم هیچکس نزد ما، دوست داشتنی تر از پدرت نیست، و بعد از پدرت هیچکس نزد ما دوست داشتنی تر از تو نیست، ولکن بخدا قسم! این محبت مانع از آن نمی شود که این افرادی را که نزد خود جمع کرده ای دستور بدهم خانه را بر آنها بسوزانند.

پس چون که عمر رفت، فاطمه نزد علی و زبیر آمده و گفت: می دانید که عمر به من چه گفت و همانا قسم خورد که اگر بیرون نروید خانه را بر شما می سوزاند، و بخدا قسم! این کار را خواهد کرد».

ص: 52

مدرک شمارة3

ابن قتیبة

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) [در گذشتة سال 276 هجری]، در کتاب خود بنام «الإمامة و السّیاسة» جلد اول صفحة12، چاپ سوم، چاپ مصر، 2 جلد در یک مجلّد، تحت عنوان: [کیف کانت بیعة علیّ بن أبی طالب کرم الله وجهه] «علی کرّم الله وجهه(1) چگونه بیعت کرد» با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت:

«همانا روزی ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی (علیه السّلام) جمع شده بودند سؤال کرد (2). پس عمر را به دنبال آنها _ که در خانة علی جمعه شده بودند _ فرستاد پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که: «هیزم حاضر کنید» و خطاب به اهل خانه گفت:

«قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست! باید خارج شوید والاّ خانه را با اهلش به آتش می کشم»

شخصی به عمر گفت: ای اباحفض! آیا می دانی فاطمه در این خانه است؟! عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!»

ص: 53


1- عبارتی است که سنّیان برای احترام به حضرت امیر (علیه السّلام) بکار می برند. چون آنحضرت اوّل کسی است که به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورده است.
2- یعنی سراغ آنها را گرفت.

مدرک شمارة4

همچنین «ابن قتیبة» در صفحة 13 همان کتاب با ذکر سند می گوید: «... تا آنکه [عمر و اصحابش] پشت درب خانة فاطمه جمع شدند و دقّ الباب کردند پس چون مردم صدای فریاد و گریة فاطمه را شنیدند، در حالی که گریه می کردند متفرّق شدند. لکن عمر و اصحابش همانجا ماندند.

پس علی (علیه السّلام) را با زور از خانه خارج نموده و او را بطرف ابوبکر کشاندند پس به او گفتند: بیعت کن!

علی (علیه السّلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟

گفتند: اگر بیعت نکنی به خدایی که جز او خدائی نیست گردنت را خواهیم زد؟!».

ص: 54

مدرک شمارة5

ابن قتیبه

همچنین ابن قتیبه در کتاب خود «الامامة و السّیاسة» جلد1 صفحة18 تحت عنوان [ذکر السّقیفة و ماجری فیها من القول] «گزارشی از سقیفه و گفتارها در آن» با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت می کند که:

«... سپس ابابکر دو سال و چند ماه حکومت کرد که مریض شده و در همان مرضی که مرد گفت:

همانا درد شدید بر من غلبه کرده است... بخدا قسم بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم، و ای کاش آن سه را انجام نداده بودم... اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم؛ ای کاش خانة علی را بحال خود وا می گذاشتم اگر چه با من اعلان جنگ می کردند...».

ص: 55

مدرک شمارة6

یعقوبی

یعقوبی موّرخ مشهور اهل سنت [در گذشتة سال 284 هجری] در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحة123، چاپ بیروت، تحت عنوان [خبر سقیفة بنی ساعدة و بیعة أبی بکر] «گزارشی از سقیفة بنی ساعده و بیعت با ابوبکر» می گوید:

«...عده ای نزد علی بن ابی طالب (علیه السّلام) جمع شدند تا که با او بیعت کنند. علی (علیه السّلام) در جواب به آنها گفت، فردا برای بیعت _ در حالی که سرهایتان را تراشیده اید _ آماده شوید. پس چون که صبح فردا رسید کسی حاضر نبود مگر سه نفر. چون خبر اجتماع عده ای از مهاجرین و انصار به حمایت از علی (علیه السّلام) در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) به ابوبکر و عمر رسید، با عده ای روانة خانة فاطمه شدند، و به خانة فاطمه هجوم بردند علی (علیه السّلام) از خانه خارج شد در حالی که به شمشیر مسلح بود، پس با عمر برخورد کرد، عمر شمشیر را از علی گرفته! و آن را شکست، و در این هنگام وارد خانه شدند...

ص: 56

مدرک شمارة7

یعقوبی

همچنین یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحة137 چاپ بیروت تحت عنوان [أیّام ابی بکر] «دوران حکومتی ابوبکر» می گوید:

«زمانی که ابوبکر مریض شد، در همان مرضی که مرد «عبدالرحمن بن عوف» به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفة پیامبر1 حالت چگونه است؟

ابوبکر گفت: همانا بر من هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم... اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم:

ای کاش قلاّدة خلافت را به گردن نینداخته بودم...

ای کاش خانة فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم. اگر چه با من اعلان جنگ می کردند.

ص: 57

مدرک شمارة8

بلاذری

«احمدبن یحیی» معروف به «بلاذری» [در گذشتة سال 279 هجری] در کتاب خود بنام «انساب الأشراف» چاپ مصر جلد اول صفحة586 تحت عنوان «امر السّقیفة» «گزارشی از سقیفه» حدیث شمارة 1184 می گوید:

«روایت کرده «مدائنی»، که از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون که گفت:

«ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی (علیه السّلام)، به دنبال وی فرستاد، پس علی (علیه السّلام) بیعت نکرد.

در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانة خانة علی (علیه السّلام) شد. فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در پشت درب با او مواجه شده و گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟!

عمر گفت: آری! و آنچنان به این عمر مصرّ و محکم هستم چنانکه پدرتن بر دینی که آورده بود محکم بود!»

ص: 58

مدرک شمارة9

بلاذری

همچنین «بلاذری» در همان کتاب، صفحة 587، حدیث شمارة 1188 می گوید: «روایت کرد برای من «بکربن هیثم» که «عبدالرزاق» برای او نقل کرده از «معمر» و او هم از «کلبی» و او هم از «أبی صالح» و او هم از «ابن عباس» که گفت:

«زمانی که علی (علیه السّلام) از بیعت با ابوبکر خودداری نمود و در خانه کناره گیری کرده بود، ابوبکر، عمر را بسوی علی (علیه السّلام) فرستاد و به وی دستور داد: «علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن»!

پس چون که عمر نزد علی (علیه السّلام) آمد بین آن دو سخنانی ردّ و بدل شد. علی (علیه السّلام) گفت: «ای عمر! بدوش(1) که نیمی از آن مال توست، بخدا قسم! آنچه امروز تو را چنین بر امارت و حکومت ابوبکر حریص کرده چیزی نیست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد».

ص: 59


1- فعل امر از دوشیدن _ در اینجا حضرت(ع) خلافت را به شتری تشبیه نموده که آنها به ناحق بر آن سوار شده و از شیر و دیگر مزایای آن بهره می برند. رجوع کنید به: نهج البلاغه _ خطبة سوّم «شقشقیّه».

مدرک شمارة10

طبری

محمدبن جریر طبری [گذشتة سال 310 هجری] در کتاب خود بنام «تاریخ الأمم و الملوک» جلد دوم صفحة 443 چاپ بیروت (حوادث سال 11 هجری) می گوید:

«روایت کرد برای ما، «ابن حمید» و گفت: روایت کرد برای ما «جریر» از «مغیره» و او «زیاد» پسر «کلیب» که او گفت:

«زمانی که «طلحه» و «زبیر» و عده ای از مهاجرین در خانة علی (علیه السّلام) جمع شده بودند، عمربن الخطاب به آنجا آمده و گفت:

«بخدا قسم! برای بیعت خارج شوید والاّ خانه را بر شما می سوزانم».

در این هنگام زبیر با شمشیر کشیدة خود به آنها حمله ور شد، پس پای در پایش پیچید و شمشیر از دستش افتاد، پس به او حمله ور شده و او را دستگیر نمودند».

ص: 60

مدرک شمارة11

طبری

همچنین طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحة443 چاپ بیروت می گوید:

«روایت کرد برای ما، «زکریابن یحیی ضریر» که او گفت: رواذیت کرد برای ما «أبوعوانه» که او گفت: روایت کرد برای ما «داودبن عبدالله الاودی» و او از «حمیدبن عبدالرحمنه حمیری» که او گفت:

«.... پس مردم با ابوبکر بیعت کردند و بر بیعت خود استوار شدند، لکن «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» از این بیعت سرزده و «زبیر» در حالی که شمشیرش را کشیده بود می گفت:

این شمشیر را غلاف نخواهیم کرد تا اینکه با علی (علیه السّلام) بیعت شود. پس، موقعی که این خبر به «ابوبکر» و «عمر» رسید، «عمر» گفت: «شمشیر زبیر را از دستش بگیرید و آن را به سنگ بزنید».

در این هنگام «عمر» به طرف آنها حرکت کرده و «علی» (علیه السّلام) و «زبیر»« را با زور نزد «ابوبکر» حاضر کرده و گفت: به هر صورت باید بیعت کنید چه آنکه با رضایت شما باشد و چه آنکه به زور بیعت نمائید».

ص: 61

مدرک شمارة12

طبری

همچنین طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحة 446 می گوید:

روایت کرد برایم «علی بن مسلم» که گفت: روایت کرد برای ما «عبادبن عباد» که او گفت: روایت کرد برای ما «عبادبن راشد» که او گفت: روایت کرد برای ما «زهری» و او از «عبیدالله بن عتبه» و او از «ابن عباس» که گفت:

«امیرالمؤمنین عمربن الخطاب! گفت: از حوادثی که زمان رحلت پیامبر صلّی الله علیه [و آله] و سلّم رخ داد، آن بود که، «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» و عده ای با آن دوم از بیعت با ما سرپیچی کرده و در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) جمع شده بودند...».

ص: 62

مدرک شمارة13

طبری

همچنین «محمدبن جریر طبری» [در گذشتة 310 هجری] در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحة 619، چاپ بیروت، تحت عنوان [ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات] «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» می گوید: روایت کرد برای ما «یونس ابن عبدالاعلی» که گفت: روایت کرد برای ما «یحیی بن عبدالله بن بکیر» که گفت: روایت کرد برای ما «لیث بن سعد» که گفت روایت کرد برای ما «علوان» و او از «صالح بن کیسان» و او از «عمربن عبدالرحمن ابن عوف» و او از «پدرش» (عبدالرحمن بن عوف) که گفت:

«زمانی که ابوبکر مریض شد _ در مرضی که مرد _ به ملاقات او رفتم... ابوبکر گفت: همانا بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم، و سه کار که ترک کردم و ای کاش انجام داده بودم و سه چیز که ای کاش از پیامبر در مورد آنها سوال کرده بودم. اما آن سه چیزی که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: ای کاش به خانة فاطمه بی احترامی نکرده بودم اگر چه بر علیه من اعلان جنگ می نمودند....».

ص: 63

مدرک شمارة14

مسعودی

«أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» [در گذشتة سال 346 هجری] در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحة194، تحت عنوان [ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره] «نسب ابوبکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت [مرض أبی بکر] «مریضی ابوبکر» می گوید:

«...ابوبکر پانزده روز قبل از آنکه از دنیا برود مریض شد، چون به حالت احتضار رسید گفت»:

باکی بر من نیست مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم.... اما آن سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم. ای کاش خانة فاطمه را مورد تفتیش قرار نداده بودم، و در این باب سخنان زیادی گفت...».

ص: 64

مدرک شمارة15

مسعودی

همچنین «مسعودی» در کتاب دیگر خود بنام «اثبات الوصیّة» صفحة 142 تحت عنوان «حکایة السّقیفة» «جریان سقیفه» می گوید:

«....پس روایت شده زمانی که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رحلت فرمود، «عباس» رضی الله عنه نزد امیرالمؤمنین (علیه السّلام) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم.... پس امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زدند چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود، در این هنگام عده ای به خانه اش حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند، آنها سیدة زنان [فاطمه (عَلیهاالسَّلام)] را پشت درب فشار سختی دادند به حدی که محسن را سقط کرد.

آنها می خواستند از وی بیعت بگیرند لکن علی (علیه السّلام) ممانعت کرده و گفت: هرگز چنین کاری نخواهم کرد، پس به وی گفتند: تو را می کشیم. علی (علیه السّلام) گفت: اگر مرا کشتید پس همانا بندة خدا و برادر رسول خدا را کشته اید. در این هنگام دست علی (علیه السّلام) را در حالی که مشت کرده بود و باز کردنش بر آنها سخت بود بطرف ابوبکر کشیده، تا ایتکه بالاخره دست ابوبکر را به دست «علی» (علیه السّلام) کشیدند. در حالی که دست علی (علیه السّلام) مشت و بسته بود».

ص: 65

مدرک شمارة16

ابن عبدربّه

«احمدبن محمدبن عبد ربّه آندلسی» [در گذشتة سال 328 هجری] در کتاب خود به نام «عقدالفرید» تحت عنوان [کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم] «یاقوت نامة دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان» در قسمت «ایام خلافت أبی بکر» قسمت «سقیفه بنی ساعدة» _ کسانی که از بیعت أبوبکر تخلف کردند _ در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحة 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحة 64 می گوید:

«کسانی که از بیعت با ابوبکر تخلف کردند «علی» (علیه السّلام)و «عباس» و «زبیر» و «سعدبن عبادة» بودند، اما «علی» (علیه السّلام) و «عباس» و «زبیر» در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نشسته بودند تا آنکه «ابوبکر»، «عمر» را بسوی آنها فرستاد تا آنها را از خانه خارج سازد، «ابوبکر» به «عمر» دستور داد: «اگر از خارج شدن از خانه خودداری کردند با آنها به جنگ بپردازد» پس «عمر» با شعله ایی از آتش روانة خانة فاطمه شده تا آنجا را به آتش بکشد، در این هنگام «عمر» با «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) برخورد کرده، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به وی گفت: ای پسر خطاب! آیا برای آتش کشیدن خانة ما آمده ای؟! «عمر» گفت: آری! مگر آنکه با «ابوبکر» بیعت کنید چنانچه امت چنین کردند....».

ص: 66

مدرک شمارة17

طبرانی

ابوالقاسم، سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی [در گذشتة سال 360 هجری] در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی _ جلد اول صفحة62 حدیث شمارة43 می گوید:

«ابوزُنباع روح بن فرح مصری» برای ما روایت کرد که «سعیدبن عفیر» برای او روایت کرده است، که «علوان بن داود بجلّی» از «صالح بن کیسان» و او از «حمیدبن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش روایت کرده اند که گفت:

«زمانی که «ابوبکر پسر أبی قحافة» مریض بود، همان مرضی که در آن مرد به عیادت او رفتم، به او سلام کردم و از او جویای حال شدم. وی با سختی نشست، من گفتم: الحمدالله حالت خوب است...

ابوبکر گفت: ... همانا من بر چیزی از دنیا تأسف نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم و سه کار که انجام ندادم و ای کاش انجام داده بودم، و سه چیز که ای کاش از رسول خدا پرسیده بودم.

اما آن سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: پس ای کاش به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور نشده بودم و آنجا را ترک می کردم اگر چه بر علیه من پیمان جنگ بسته می شد».

ص: 67

مدرک شمارة18

ابن عبدالبر

ابوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر [در گذشتة سال 463 هجری] در کتاب خود بنام «الاستیعاب فی معرفة الاصحاب» چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحة975 باز ذکر سند از أسلم روایت می کند که گفت:

«همانا علی (علیه السّلام) و زبیر در زمانی که برای ابوبکر بیعت می گرفتند، در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد شده و با فاطمه در مورد این امر به مشورت و نظرخواهی پرداخته بودند.

زمانی که این خبر بگوش عمر رسید، عمر خود را به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رسانید و گفت: «ای دختر پیامبر! هیچکس از مردم نزد ما دوست داشتنی تر از پدرت نبود و بعد از او هیچکس محبوبتر از تو نزد ما نیست ولکن به من خبر رسیده که این افراد نزد تو جمع شده اند اگر چنین باشد هر آینه چنین و چنان خواهیم کرد» وقتی عمر رفت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد ابن افراد آمده و گفت: همانا عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر بیعت نکنید چنین و چنان خواهم کرد و به خدا قسم که بر آنچه قسم خورده پایدار و استوار است».

ص: 68

مدرک شمارة19

شهرستانی

ابوالفتح محمدبن عبدالکریم بن أبی بکر، احمد شهرستانی [در گذشتة سال 548 هجری] در کتاب معروف خود «الملل و النّحل» چاپ بیروت دارالمعرفة سال چاپ: 1402، جلد اول صفحة57 می گوید:

از جمله عقائد نظام (1) آن بود که می گفت:

عمر به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور شده و فریاد می زد: «خانه را با اهلش به آتش بکشید» در حالی که کسی در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام).

ص: 69


1- نظام ابراهیم بن سیاربن هانی معتزلی از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود وی در سال [231 هجری] از دنیا رفت.

مدرک شمارة20

ابن أبی الحدید

عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عزّالدین مدائنی معتزلی معروف به «ابن أبی الحدید معتزلی» [در گذشتة سال 655 هجری] تحت عنوان: «حدیث السّقیفة» «جریان سقیفه» جلد دوم صفحة 21 می گوید:

روایات در مورد قصة سقیفه مختلف است، آنچه که شیعه می گوید، با توجه به آنکه جمع قابل توجهی از محدّثین اهل سنت بیشتر آن را نقل کرده اند آن است که:

«همانا علی (علیه السّلام)» از بیعت (با ابی بکر) خودداری کرد تا آنکه حضرت را به زور از خانه خارج کردند.

و همچنین «زبیربن عوام» نیز از بیعت (با ابی بکر) خودداری کرد و می گفت: با هیچکس جز علی (علیه السّلام) بیعت نخواهم کرد.

و همچنین «أبوسفیان بن حرب» و.... جمع بنی هاشم از بیعت سرپیچی نمودند.

محدثین گفته اند:

«زبیر» شمشیرش را نیز کشیده بود چون که وقتی عمر و عده ای از «انصار» و غیر انصار آمدند عمر در جملة سخنانش گفت: شمشیر این شخص را بگیرید و به سنگ بزنید».

ص: 70

مدرک شمارة21

ابن أبی الحدید

سپس ابن أبی الحدید می گوید:

«و گفته شده که: عمر خودش شمشیر را از دست زبیر گرفت و آن را به سنگ زد تا آنکه شکست. سپس تمام آنها را (علی (علیه السّلام) زبیر و بنی هاشم) بطرف ابوبکر کشانید تا اینکه تمام آنها با ابوبکر بیعت کردند مگر علی (علیه السّلام) به تنهایی.

پس در این هنگام علی (علیه السّلام) به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پناه برد (و آنجا را پناهگاه خویش قرار داد) لکن به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور شدند و با زور و بدترین صورت علی (علیه السّلام) را از خانه خارج ساختند. در این موقع فاطمه علیها سلام درب خانه ایستاده بود؛ پس هجوم آورندگان متفرق شده و گفتند: [علی (علیه السّلام)به تنهایی ضرری به حال آنها ندارد». البته گفته شده است که:

«آنان علی (علیه السّلام) را به زور با آن افراد دیگر از خانه خارج کرده و نزد ابوبکر بردند».

از این گونه روایات «محمدبن جریر طبری زیاد نقل کرده است».

ص: 71

مدرک شمارة22

ابن أبی الحدید

همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود در نهج البلاغه جلد دوم صفحة22 می گوید:

اما آنچه اکثر محدثین و بزرگان آنها گفته اند آن است که:

همانا علی (علیه السّلام) از بیعت با ابوبکر تا شش ماه خودداری کرد و در خانه نشست و بیعت نکرد تا آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت....

مدرک شمارة23

ابن أبی الحدید

ابن أبی الحدید در جلد دوم شرح خود صفحة23 می گوید:

ابوجعفر محمدبن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده که گفت:

.... در زمانی که عمر به حکومت رسید روزی بر منبر رفته گفت... از اخباری که نزد ماست آن است که وقتی پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت علی (علیه السّلام) و زبیر از بیعت با ما تخلف کرده و در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با عده ای جمع شده بودند....

ص: 72

مدرک شمارة24

ابن أبی الحدید

همچنین «ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحة45 می گوید:

«احمدبن عبدالعزیز» روایت کرده که:

زمانی که برای «ابوبکر» بیعت می گرفتند «زبیر» و «مقداد» با عده ای از بیعت سرپیچی کرده و نزد علی (علیه السّلام) که در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بود، رفته و با هم به شور و مشورت پرداخته بودند.

«عمر» (که از این قضیه مطلع شد) بسوی آنان روانه شد، در این هنگام با فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برخورد کرد و گفت: «بخدا قسم! شخصیت تو مانع از آن نیست که اگر این افراد را نزد خود جمع کرده ای دستور بدهم خانه را بر آنها به آتش بکشند». پس چون «عمر» برگشت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد آنها آمده و گفت: دانستید که «عمر» نزد من آمده و قسم خورد اگر متفرق نشوید خانه را بر شما به آتش بکشد و بخدا قسم! بر آنچه قسم خورده ثابت و پایدار است.

ص: 73

مدرک شمارة25

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در جلد دوم صفحة 46 و 47 شرح خود در این باره می گوید:

و «احمد» و «مبرد» در کتاب «کامل» خود از «عبدالرحمن بن عوف» نقل کرده اند که گفت: زمانی که ابوبکر مریض شد _ همان مرضی که در آن مرد جهت عیادت نزد او رفتم، به او سلام کرده و جویای حال او شدم. ابوبکر در بستر نشست.... و گفت:

آگاه باش که من بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و ای کاش آن سه کار را انجام نداده بودم، و سه کار که انجام ندادم و ای کاش آن سه کار را انجام داده بودم و سه چیز که ای کاش از رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مورد آنها سؤال کرده بودم.

اما آن سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم:

ای کاش به خانة فاطمه حمله ور نشده بودم و آنجا را به حال خود وا می گذاشتم اگر چه در آنجا بر علیه من پیمان جنگ بسته می شد.

ص: 74

مدرک شمارة26

ابن أبی الحدید

همچنین «ابن أبی الحدید معتزلی» در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحة50 می گوید:

«ابوبکر احمدبن عبدالعزیز» می گفت:

خبر داد به ما «ابوزید، عمر بن شُبّه» که:

عده ای از مهاجرین در مورد بیعت مردم با ابوبکر سخت غضبناک شدند همچنین «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» غضبناک شده و در حالی که هر دو مسلح بودند داخل خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دست به مبارزة منفی زدند. «عمر» (که از این قضیه مطلع شد) با عده ای از جمله: (أسیدبن حضیر» و «سلمة بن سلامة بن وقش» که هر دو از قبیلة «بنی عبدالأشهل» بودند، روانة خانة فاطمه شدند.

در این هنگام فاطمه (عَلیهاالسَّلام) فریاد زد و آنها را بخدا قسم داد. پس آنها شمشیر «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» را گرفته و هر دو را به دیوار زده تا آنها را شکستند سپس «عمر»، «علی» و «زبیر» را از خانه خارج و (بطرف أبوبکر) می کشانید.

ص: 75

مدرک شمارة27

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد دوم صفحة50 می گوید: «ابوبکر» (جوهری) با سندی دیگر چنین روایت کرده است که:

«ثابت بن قیس شماس» نیز با جماعتی که به همراه «عمر» به خانة فاطمه حمله ور شدند بود».

مدرک شمارة28

ابن أبی الحدید

در جلد دوم شرح خود صفحة51 می گوید:

و روایت شده همچنین که «محمدبن مسلمه» نیز همراه با مهاجرین بود و «محمدبن مسلمه» بود که شمشیر «زبیر» را شکست.

ص: 76

مدرک شمارة29

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحة56 می گوید:

«ابوبکر» (جوهری) گفت: «اوزید، عمربن شبّه» برای من روایت کرد که گفت: «احمدبن معاویه» برای من روایت کرد و گفت: «نصربن شمیل» برای من روایت کرد و گفت: «محمدبن عمر» از «سلمة بن عبدالرحمن» برای من روایت کرد که:

زمانی که ابوبکر بر منبر (رسول الله (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)) نشست؛ علی (علیه السّلام) و زبیر و عده ای از بنی هاشم در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بودند، در این هنگام «عمر» به طرف آنها حرکت کرده و به آنها گفت:

«قسم به آن کس که جانم در دست اوست یا اینکه برای بیعت کردن از خانه خارج شوید یا آنکه خانه را بر شما به آتش می کشم».

پس در این هنگام «زبیر» با شمشیر کشیده از خانه خارج شده؛ عده ای از انصار از جمله «زیادبن لبید» بطرف او حمله کرده، شمشیر از دست زبیر افتاد، ابوبکر که بالای منبر بود فریاد کشید: شمشیرش را به سنگ بزنید تا بشکند.

«ابوعمرو بن حماس» می گوید:

هر آینه من سنگی را که آن ضربه به آن خورد، دیدم، و می گفتند: «این اثر ضربة شمشیر «زبیر» است....»

ص: 77

مدرک شمارة30

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحة56 می گوید:

«ابوبکر» (جوهری) گفت: در روایتی دیگر چنین آمده که: «سعدبن أبی وقاص» و «مقداد بن أسود» نیز از جمله افرادی بودند که در خانة فاطمه علیهاالسلام اجتماع کرده بودند، آنها هم پیمان شده بودند که با «علی» (علیه السّلام) بیعت کنند. در این هنگام «عمر» جهت آتش زدن خانه بر ایشان به آنها حمله ور شد، که زبیر با شمشیر از خانه خارج شد در حالی که فریاد می کشید و گریه می کرد، مردم او را از گریه و ناله نهی کرده و گفتند: گناهی بر ما نیست چرا که نباید در امری که مردم بر آن اجتماع کرده اند اختلاف شود!

ص: 78

مدرک شمارة31

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح نهج البلاغه جلد دوم صفحة57 با ذکر سند از ابوبکر جوهری.... از شعبی روایت می کند که:

ابوبکر پرسید: زبیر کجاست؟

به او گفتند: با شمشیر نزد علی (و از وی دفاع می کند)

ابوبکر گفت: ای «عمر»! و ای خالدبن ولید! برخیزید و به مکان آنها رفته و آندو را نزد من بیاورید.

پس آندو به طرف خانة علی روانه شدند، عمر داخل خانه شده و خالدبن ولید در آستانة درب خانه ایستاد.

ص: 79

مدرک شمارة32

ابن أبی الحدید

همچنین «ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود در نهج البلاغه جلد شش صفحة47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری... از أبیم الأسود روایت می کند که:

عده ای از مهاجرین در بیعت أبوبکر که بدون مشورت آنها انجام شد غضبناک شدند. همچنین «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» غضبناک شده و مسلح در خانه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سکنی گزیدند.

در این هنگام «عمر» با عده ای از اصحابش که در میان آنها «أسیدبن حضیر» و «سلمة بن سلامة» از قبیلة بین عبدالأشهل _ دیده می شدند به خانة [فاطمه (عَلیهاالسَّلام)] حمله کردند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) فریاد کشید و آنها را بخدا سوگند داد، پس آنها شمشیرهای «علی» و «زبیر» را گرفته و به سنگ زدند تا شکست، در این هنگام «عمر» آن دو را به زور می کشانید....

ص: 80

مدرک شمارة33

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد ششم صفحة 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری.... از «شهاب بن ثابت» روایت می کند که:

از جمله کسانی که وارد خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شدند «قیس بن شماس» بود.

همچنین ابوبکر جوهری گفت: سعدبن ابراهیم روایت کرده که:

«عبدالرحمن بن عوف» و «محمدبن مسلمة» در این روز با عمر بودند و «محمدبن مسلمة» کسی بود که شمشیر «زبیر» را شکست.

ص: 81

مدرک شمارة34

ابن أبی الحدید

ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحة48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری.... از شعبی روایت می کند:

ابوبکر گفت: ای «عمر»! «خالدبن ولید» کجاست؟

عمر گفت: در آنجا نشسته است.

ابوبکر گفت: نزد «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» بروید و آندو را نزد من بیاورید. پس آندو به طرف خانه علی (علیه السّلام) حرکت کردند در این هنگام «عمر» داخل خانه شده و «خالدبن ولید» در آستانة بیرونی درب ایستاد.

«عمر» به «زبیر» گفت: این شمشیر برای چیست؟

«زبیر» گفت: این را برای بیعت با علی (علیه السّلام) مهیا کرده ام، راوی می گوید:

در خانه، عدة زیادی از مردم بودند، از آن جمله «مقداد بن أسود» و «تمام هاشمیون»....

سپس «عمر» دست «زبیر» را گرفته و او را از جای خود بلند کرد و او را بزور از خانه خارج ساخت و گفت: ای خالد! این مرد را محکم بگیرد. در حالی که در بیرون خانه عدة زیادی از مردم که ابوبکر آنها را به کمک خالد و عمر فرستاده بود جمع شده بودند.

سپس عمر داخل خانه شد و به علی (علیه السّلام)گفت: برخیز و بیعت کن! علی (علیه السّلام) از بلند شدن خودداری کرد عمر دست علی (علیه السّلام) را گرفته

ص: 82

و گفت: برخیز، علی (علیه السّلام) از بلند شدن خودداری کرد، پس بزور علی (علیه السّلام) را بلند کرد و به خارج خانه کشانید، سپس خالد آندو را گرفته و عمر آندو را و کسانی که با آندو بودند (و از بیعت سرباز زده بودند) با صورتی بسیار بد می کشانید، مردم جمع شده و نگاه می کردند، خیابانهای مدینه پر از مردم بود، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که این رفتار را از عمر دید ناله های سوزناک برکشید و ولوله می کرد، عدّه ای از زنان هاشمیه و غیرهاشمیه اطراف او جمع شده بودند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در آستانة درب ایستاده و فریاد کشید:

ای ابوبکر! چه زود فراموش کردید و چه بد با اهل رسول الله رفتار کردید. بخدا قسم! با عمر سخن نخواهم گفت تا خدای خود را ملاقات کنم!

ص: 83

مدرک شمارة35

ابن أبی الحدید

همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحة48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری... از عمربن شبه روایت می کند که:

«عمر» با عده ای قابل توجه از انصار و عدة کمی از مهاجرین بسوی خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حرکت کرد و گفت: قسم به آن کس که جانم در دست اوست برای بیعت از خانه خارج شوید، در غیر این صورت خانه را بر شما به آتش می کشم! در این هنگام زبیر با شمشیر کشیده از خانه خارج شده، لکن «زیادبن لبید انصاری» همراه شخصی دیگر با او گلاویز شده، شمشیر از دست زبیر افتاد، عمر شمشیر زبیر را به سنگ زد تا شکست، سپس عمر (افراد داخل خانه را) از خانه خارج کرده و در حالی که ریسمان به گردنشان بود آنها را بصورتی بد می کشانید تا آنکه با ابوبکر بیعت کنند.

ابوزید (راوی) از «نضربن شمیل» نقل می کند که:

چون شمشیر از دست زبیر به زمین افتاد نزد ابوبکر بردند در حالی که ابوبکر بر منبر تکیه زده و خطبه می خواند، سپس ابوبکر گفت: این شمشیر را به سنگ بزنید.

«عمروبن حماس» می گوید: به تحقیق من خودم سنگی را که شمشیر زبیر به او خورد دیدم، مردم می گفتند این جای ضربة شمشیر زبیر است.

ص: 84

مدرک شمارة36

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد ششم صفحة51 با ذکر سند از ابوبکر جوهری.... از لیث بن سعد روایت می کند که:

ابوبکر صدّیق! گفت: ای کاش به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور نشده بودم اگر چه بر علیه من اعلان جنگ می شد.

مدرک شمارة37

ابن أبی الحدید

همچنین «ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفحة164 روایت می کند که:

«به تحقیق زمانی که ابوبکر مریض شد (مرضی که در او مرد) گفت: ای کاش با خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) کار نداشتم و به آنجا حمله ور نمی شدم». ابن أبی الحدید در ادامه می گوید:

این گفتة ابوبکر دلالت بر صحیح بودن آنچه که روایت شده: از اقدامی که بر خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) کرد _ همان موقعی که «علی» (علیه السّلام) و زبیر و غیر این دو در خانه (دست به مبارزة منفی زده) بودند _ می کند. و همچنین دلالت بر این مطلب دارد که ابوبکر حق را به غیر خود داده نه به خود!

ص: 85

مدرک شمارة38

ابن أبی الحدید

«ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفحه168 تحت عنوان ]ذکر ما طعن به الشیعة فی امامة أبی بکر و الجواب عنها] «در بیان آنچه شیعه به امامت ابی بکر اعتراض می کند و جواب از آنها» در اعتراض دوم شیعه، می گوید:

اما حدیث «حمله به خانه فاطمه» (عَلیهاالسَّلام)، را قبلاً ذکر کردیم، و ظاهر نزد من آن است که آنچه سیدمرتضی (در کتاب شافی) و شیعه می گوید صحیح می باشد لکن نه هر چه آنها می گویند بلکه بعضی از آن، و ابوبکر هم حق داشت که از این کار اظهار ندامت و پشیمانی کند و از این کردة خود ناراحت باشد. لکن این ندامت و پشیمانی وی حاکی از محکم بودن دین وی و ترس وی از خدا می باشد!!

پس این پشیمانی ابوبکر بهتر است جزو مناقب وی بشمار رزود تا در مطاعن وی!!

ص: 86

مدرک شمارة39

ابن إبی الحدید

« ابن إبی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد بیستم صفحة146 تحت عنوان [عبدالله بن زبیر و ذکر طرف من أخباره] «نگاهی به زندگی عبدالله بن زبیر» می گوید:

مسعودی (مورخ مشهور) گفته است:

... سپس عبدالله بن زبیر حسن بن محمد بن حنفیّه را در زندانی بسیار تاریک زندانی کرده و تصمیم به قتل او گرفت، لکن «حسن» حیله ای بکار زده و از زندان عبدالله فرار کرده و به کوه و بیابان زد تا آنکه به سرزمین «منا» _ که پدرش «محمدبن حنفیّه» در آنجا بود _ رسید.

«عبدالله بن زبیر» به قصد انتقام جوئی، تمام بنی هاشم را در زندانی که شب و روز در آنجا بسیار سخت می گذشت زندانی کرده و سپس قصد سوزاندن آنها را کرد و دهانة زندان را مملو از هیزم کرد، لکن از طرفی «مختار» شخصی را بنام «اباعبدالله جُدَلی» با چهار هزار نفر به طرف عبدالله بن زبیر روانه کرد... تا آنکه به آن زندان حمله کرده و تمام بنی هاشم را از آنجا نجات داد.

مسعودی می گوید:

روزی «عروة بن زبیر» برادر «عبدالله بن زبیر» از طرف وی در مورد زندان کردن بنی هاشم و جمع آوری هیزم برای آتش زدن آنها عذر خواهی می کرد و می گفت: برادرم عبدالله بخاطر آنکه در میان

ص: 87

مسلمانان تفرقه نیفتد و اجتماع مسلمانان از هم نپاشد و اینکه همه را تحت اطاعت درآورد تا وحدت کلمه! در میان آنها ایجاد شود دست به چنین کاری زد همانطور که «عمربن الخطاب» با بنی هاشم _ زمانی که از بیعت با أبوبکر خودداری کردند _ انجام داد و هیزم حاضر کرد تا خانه را بر آنها به آتش بکشد.

ص: 88

مدرک شمارة40

ابن إبی الحدید

ابن إبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحة 16 و 17 تحت عنوان [ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی أمر الصّحابة و الرّد علیه] «نقل اعتراضات أبی المعالی جوینی در امور صحابه و رد بر آن» به نقل از أبی المعالی جوینی می گوید:

اگر گفته شود که:

خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) مورد هجوم واقع شد و صیانتش شکسته شد بخاطر «حفظ نظام اسلام» و بخاطر جلوگیری از تفرقة میان مسلمانان چرا که مسلمانان آن زمان از دین بر می گشتند و دست از اطاعت بر می داشتند.

در جواب گفته می شود که:

همین کلام و جواب را بدهید آنجا که: در جنگ حمل «هودج عایشه» مورد هتک واقع شد (چرا که عایشه بر علیه خلیفة رسمی مسلمانان قیام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ریسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمین از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود....

پس وقتی که جایز باشد حمله به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بخاطر امری که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جایز است حمله به هودج عایشه به خاطر امری که واقع شده بود.

ص: 89

چگونه هتک حرمت از هودج عایشه از گناهان کبیره، آن هم از گناهان کبیره ای که موجب ورود ابدی در آتش جهنم است می باشد، و باید از انجام دهندة آن بیزاری جست و این بیزاری از مهمترین ارکان ایمان بشمار می رود.

لکن حمله به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و ورود وحشیانه در منزلش و جمع آوری هیزم، و تهدید به آتش زدن، از ارکان ایمان بشمار می رود؛ چرا که این کار ستونهای دین را محکم نکرد! و خداوند بوسیلة این کار به مسلمانان عزت بخشید! و آتش فتنه و خونریزی با این کار خاتمه پیدا کرد! و حال آنکه حرمت هر دو زن یکی بود! اگر نگوییم که: حرمت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بیشتر و شأن و منزلت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بالاتر و صیانت او بخاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله مهمتر بود. چرا که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) پاره ای از پیامبر بود و جزئی از گوشت و خون آن حضرت بود. و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) مانند زن نسبت به شوهر، اجنبیه نبود چرا که بین زن و شوهر نسبتی نیست مگر وصله ای آن هم بطور عاریه، و عقدی که بجای عقد اجارة منفعت می باشد جاری می شود...

نه! هرگز! چگونه عایشه یا غیر او، در منزلت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) باشد و حال آنکه تمام مسلمانان چه آنها که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را دوست دارند و چه آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را دوست ندارند می دانند که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سیدة زنان عالمیان می باشد؟!

ص: 90

مدرک شمارة41

عزّالدّین ابن اثیر

عزّالدّین ابی الحسن علی بن ابی الکرم، محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به «ابن اثیر» [در گذشتة سال 630 هجری] در کتاب خود بنام «الکامل فی التاریخ» چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحة 327 با ذکر سند می گوید:

«زمانی که عمر به حکومت رسید روزی بر فراز منبر رفته و گفت....

همانا علی (علیه السّلام) و زبیر و کسانی که با آن دو بودند از ما تخلف کرده و در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رفتند و (دست به مبارزة منفی زدند)».

همچنین عده ای از انصار....

ص: 91

مدرک شمارة42

عزّالدّین ابن اثیر

همچنین ابن اثیر در جلد دوم کتاب «الکامل فی التاریخ» صفحة331 می گوید:

زهری گفته که:

علی (علیه السّلام) و بنی هاشم و زبیر تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند تا آنکه فاطمه رضی الله عنها از دنیا رفت.

ص: 92

مدرک شمارة43

ابن کثیر

أبی الفداء اسماعیل بن کثیر [در گذشتة سال 744 هجری] در کتاب خود بنام «السّیرة النبویّة» چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحة495 تحت عنوان [قصّة السّقیفة] با ذکر سند از «وهیب» روایت می کند که:

«زمانی که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت مردم در خانة سعدبن عباده جمع شدند که در میان آنها ابوبکر و عمر و.... دیده می شدند....»

تا آنجا که می گوید:

«پس ابوبکر بالای منبر رفته و نگاهی در چهره های مردم انداخت لکن علی (علیه السّلام) را ندید. پرسید علی (علیه السّلام) کجاست؟ در این هنگام عده ای از انصار برخاسته و او را به زور حاضر کردند....».

ص: 93

مدرک شمارة 44

صفدی

صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی [در گذشتة سال 764 هجری] در کتاب خود بنام «الوافی بالوفیات» چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحة311، تحت عنوان [عبدالله بن عثمان] با ذکر سند از «أسلم» روایت می کند که:

«زمانی که برای ابوبکر بیعت می گرفتند «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رفته و با وی مشورت و از وی کسب تکلیف می نمودند».

وقتی که این خبر به «عمر» رسید بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد شده و گفت: ای دختر رسول خدا! هیچکس از خلق خدا نزد ما دوست داشتنی تر از پدرت نیست و هیچکس بعد از پدرت نزد ما دوست داشتنی تر از تو نیست ولکن به من خبر رسیده که عده ای نزد تو جمع شده اند، اگر چنین باشد هر آینه چنین و چنان می کنم سپس برگشت.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد افراد خانه آمده و گفت: عمر نزد من آمده و قسم خورده که اگر برای بیعت خارج نشوید چنین و چنان می کند و بخدا قسم بر آنچه قسم خورده پایدار و استوار است.

ص: 94

مدرک شمارة45

اسماعیل عمادالدین

اسماعیل بن علی بن محمدبن محمدبن عمربن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عمادالدین [در گذشتة سال 732 هجری] در کتاب خود بنام «المختصر فی أخبار البشر» چاپ مصر جلد اول صفحة156 با ذکر سند می گوید:

«....سپس ابوبکر، عمربن خطاب را دستور داد تا علی رضی الله عنه و کسانی که با او بودند را از خانة فاطمه رضی الله عنها خارج سازد. ابوبکر به عمر دستور داد که: اگر از بیرون آمدن از خانه خودداری کردند با آنها جنگ کن!»

در این هنگام عمر با قطعه ای آتش بسوی خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) روانه شد تا آنجا را به آتش بکشاند، پس با فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برخورد کرد، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: کجا ای پسر خطاب؟! آیا آمده ای خانة ما را به آتش بکشی؟!

عمر گفت: آری! مگر آنکه داخل شوید (در بیعت أبوبکر) همانطور که امت داخل (بیعت أبوبکر) شدند.

ص: 95

مدرک شمارة46

نویری

شهاب الّدین أبوالعباس أحمدبن عبدالوهاب بکری نویری [در گذشتة سال 733 هجری] در کتاب خود بنام «نهایة الأرب فی فنون الأدب» چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحة40 با ذکر سند از «أسلم» روایت می کندکه:

«زمانی که برای ابوبکر از مردم بیعت می گرفتند علی (علیه السّلام) و زبیر نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رفته و با وی به مشورت پرداختند. همین که این خبر به عمر رسید، بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد شده و گفت: ای دختر پیامبر هیچکس از خلق خدا نزد ما دوست داشتنی تر از پدرت نیست و هیچکس بعد از پدرت نزد ما دوستداشتنی تر از تو نیست ولکن به من خبر رسیده که عده ای نزد تو جمع شده اند (و از بیت با أبوبکر خودداری نموده اند) اگر چنین باشد هر آینه چنین و چنان خواهم کرد سپس برگشت. فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد آنها آمده و گفت: عمر نزد من آمده و قسم خورد که اگر (برای بیعت با ابوبکر) خارج نشوید چنین و چنان خواهم کرد و بخدا قسم که بر آنچه قسم خورده پایدار و استوار است.

ص: 96

مدرک شمارة47

متقی هندی

علاءالدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان «متقی هندی» تاوربی شاذلی مدنی، [در گذشتة سال 975 هجری] در کتاب معروف خود بنام «کنمزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال» چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف «خاء» [الخلافة مع الامارة من قسم الافعال] باب اول در خلافت خلفاء _ خلافت أبوبکر در جلد پنجم صفحة 651 حدیث شمارة 14138 از أسلم روایت می کند که:

«زمانی که بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) برای ابوبکر از مردم بیعت می گرفتند «علی» (علیه السّلام) و «زبیر» نزد «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) رفته و با وی به مشورت پرداختند و از وی کسب تکلیف می نمودند.

همین که این خبر به عمربن الخطاب رسید بطرف خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حرکت کرد و بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد شده و گفت:

ای دختر رسول خدا!.... هیچکس نزد ما دوست داشتنی تر از پدرت نبود و بعد از پدرت هیچکس دوست داشتنی تر از تو نزد ما نیست و لکن بخدا قسم این محبت! مانع از آن نیست که اگر این افراد که نزد تو جمع شده اند (را خارج نکنی) دستور دهم خانه را بر آنان به آتش بکشند.

همین که عمر رفت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) آمده و خطاب به آنان گفت:

عمر نزد من آمده و به خدا قسم خورد که اگر (جهت بیعت با ابوبکر)

ص: 97

بیرون نروید خانه را بر شما به آتش می کشد و قسم بخدا! بر آنچه که قسم خورده است محکم و استوار می باشد.

ص: 98

مدرک شمارة48

متقی هندی

همچنین «متقی هندی» در کتاب خود «کنزالعمال فی سنن الاقول و الافعال» جلد پنجم صفحة631 حدیث شمارة 14113 با ذکر سند از عبدالرحمن بن عوف نقل می کند که گفت:

«ابوبکر صدیق! در مرضی که مرد گفت: همانا من بر چیزی ناراحت نیستم و تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم و سه چیز... و سه چیز....

اما آن سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: پس ای کاش به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور نشده بودم و آنجا را به حال خود وامی گذاشتم، اگر چه بر علیه من پیمان جنگ می بستند».

ص: 99

مدرک شمارة49

دهلوی هندی

ولیّ الله بن مولوی عبدالرّحمن عمری أبوم عبدالعزیز دهلوی هندی حنفی [در گذشتة سال 1167 هجری] در کتاب خود بنام «ازالة الخلفاء» چاپ لاهور 1396 هجری جلد دوم صفحة29 و همچنین در کتاب دیگر خود بنام «قرّة العینین» صفحة78 با ذکر سند ازأسلم روایت می کند که:

«ابوبکر صدیق! در مرضی که مرد گفت: همانا من بر چیزی ناراحت و تاسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم و سه چیز.... و سه چیز....

امّا آن سه کار که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: پس ای کاش به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور نشده بودم و آنجا را به حال خود وامی گذاشتم، اگر چه بر علیه من پیمان جنگ می بستند».

ص: 100

مدرک شمارة50

عمر رضا کحاله

عمر رضا کحاله از علمای اهل سنت، [معاصر]، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404 _ قسمت حرف «فاء» فاطمة بنت محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) با ذکر سند می گوید:

.... تا آنکه ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرباز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابی طالب (علیه السّلام) جمع شده بودند _ مانند عباس و زبیر و سعدبن عبادة _ سؤال کرد، آنها در خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از بیعت با ابوبکر بازنشسته بودند. پس ابوبکر، عمربن الخطاب را بسوی آنان فرستاد.

عمر روانة منزل فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شده و فریاد کشید (و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فرا خواند) آنان از بیرون آمدن از خانه ممانعت ورزیدند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آنکس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا آنکه خانه را بر اهلش به آتش می کشم!

شخصی به عمر گفت: ای أبا حفص (کنیة عمر)! در این خانه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) است!

عمر گفت: اگر چه فاطمه (در این خانه) باشد (به آتش می کشم).

ص: 101

مدرک شمارة51

عبدالفتاح عبدالمقصود

عبدالفتاح عبدالمقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود به نام «السقیفة و الخلافة» چاپ قاهره صفحة14 می گوید: .... و در تاریخ امم و ملوک آمده است که: .... عمربن الخطاب به منزل علی (علیه السّلام) آمده _ در حالی که در منزل طلحه و زبیر و عده ای از بزرگان مهاجرین جمع بودند _ و گفت: بخدا قسم یا برای بیعت (با ابوبکر) از خانه خارج شوید و یا آنکه خانه را بر شما به آتش می کشم؟

عبدالفتاح می افزاید:

و شبیه به این عبارت، در عبارات مورخین بسیار دیده می شود.

همچنین نقل شده که: ابوبکر، عمر را با عده ای بسوی خانة علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السّلام) فرستاد، عمر با اصحابش با آتش بطرف خانة آنها حرکت کرده تا آنجا را به آتش بکشند چرا که آنان از بیعت با ابوبکر خودداری کرده بودند، در این میان عده ای از مردم به عمر اعتراض کرده که: آیا می دانی در این خانه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) هست؟

لکن عمر گفت: اگر چه فاطمه باشد!!

ص: 102

مدرک شمارة52

عبدالفتاح عبدالمقصود

عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفة و الخلافة صفحة15 می گوید:

همچنین مورخین مهم و معتبر نقل کرده اند که: .... علی (علیه السّلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرده لکن بزور و با ریسمان (که به گردنش آویختند) او را کشان کشان جهت بیعت کردن بردند....

مدرک شمارة53

عبدالفتاح عبدالمقصود

همچنین عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب دیگر خود بنام «الامام علی ابن ابی طالب» (علیه السّلام) چاپ بیروت جلد اول صفحة190 می گوید:

... آری چنین گفته شده که عمربن الخطاب در این روز در حالی که در میان اصحاب و معاونینش بطرف خانه فاطمه (علیه السّلام) حرکت می کرد به این نتیجه رسیدند که: آتش بهترین وسیله برای حفظ وحدت و آرامش میان مسلمانان می باشد!!

ص: 103

مدرک شمارة54

محمّد حافظ ابراهیم

محمد حافظ ابراهیم از شعرای معاصر و مهم اهل سنت [در گذشتة سال 1351 هجری] گفتة عمربن خطاب را: «هر آینه خانه را بر شما به آتش می کشم» مدح و ثناء بر او گرفته و در کتاب دیوان خود چاپ بیروت سال 1937 میلادی در جلد اول صفحة 82 در «قصیدة عمریّه» تحت عنوان: عمروعلی (علیه السّلام) می گوید:

وَ قَولَةٍ لِعَلیٍّ قالَهَا عِمَرُ *** أَکرِم بِسامِعِهِا أَعظِم بِمُلقِیها

حَرَّقتُ دارَکَ لا أَبقی عَلَیکَ بِها *** إِن لَم تُبایع وَ بِنتُ المُصطَفی فیها

ما کانَ غَیرُ أَبی حَفضٍ یَفُوهُ بِها *** أَمامَ فارِسِ عَدنانٍ وَحامیها

چه نیکو سخنی عمر به علی (علیه السّلام) زد، شنوندة این کلام را گرامی بدار و گوینده اش را بزرگ بدار.

به آتش می کشم خانه ات را و نمی گذارم در آن بمانی، در صورتی که بیعت نکنی اگر چه دختر محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در آن خانه باشد.

چه کسی غیر از ابوحفص (عمر) می توانست در مقابل شهسوار

ص: 104

دودمان عدنان و مدافع آنان چنین سخنی بگوید.(1)

ص: 105


1- محمد حافظ ابراهیم این قصیدة خود را در کنفرانس شعرای مصر که در اوائل سال 1918 میلادی در مصر برگزار شد در مقابل تمام اهل سنّت می خواند و همه او را مورد تشویق خود قرار می دهند و بزرگان از اهل سنّت چون احمد امین و احمد الزین و ابراهیم الابیاری و علی جارم و علی امین و خلیل مطران و مصطفی الدمیاطی بک و غیر اینها همت به چاپ و شرح نویسی بر آن می گمارند و از شاعر، بسیار تمجید و قدردانی می کنند و دیوان او را بر چندمین بار، مورد چاپ قرار می دهند. نگاه کنید به: الغدیر ج7 ص86

فصل دوّم: سقط جنین «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام)

ص: 106

ص: 107

ص: 108

مدرک شمارة55

ابن قتیبه

این شهر آشوب سروی [در گذشتة سال 588 هجری] در کتاب «المناقب» خود جلد سوم صفحة132 از کتاب «المعارف» ابن قتیبة دینوری [درگذشتة سال 276 هجری] در بیان ذکر اولاد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نقل می کند:

فرزندان فاطمه (عَلیهاالسَّلام) عبارتند از:

حسن، حسین و زینب و ام کلثوم (علیهم السلام) و همانا «محسن» از ضربة «قنفذ عدوی» کشته شد.

مؤلّف گوید:

در چاپهای امروزی کتاب معارف ابن قتیبه چنین آمده است که: پس علی (علیه السّلام) دارای چند فرزند شد به نامهای:

حسن و حسین و محسن و ام ّکلثوم کبری و زینب کبری؛ مادرشان فاطمه دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بود لکن «محسن ابن علی» (علیه السّلام) در سن کودکی به هلاکت رسید!! (1)

ص: 109


1- اهل مطالعه و تحقیق مستحضرند که تحریف و دستبرد در کتب، خصوصاً در کتب اهل سنت آنقدر بسیار است که این مورد در میان آنها گم می باشد!

مدرک شمارة56

بلاذری

همچنین بلاذری [در گذشتة سال 279] در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحة404 می گوید:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برای علی (علیه السّلام) چند فرزند بدنیا آورد که عبارتند از:

حسن با کنیة أبامحمد حسین با کنیة أباعبدالمله و محسن که در کودکی از دنیا رفت!(1)

مدرک شمارة57

أبی الحسن علی بن حسین بن علی مسعودی [در گذشتة سال 346 هجری] در کتاب خود بنام «اثبات الوصیة» صفحة 142 تحت عنوان «حکایت السقیفه» می گوید:

.... آنان در هجوم خود به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سیدة زنان را پشت درب چنان فشردند که «محسن» (علیه السّلام) را سقط کرد!

ص: 110


1- لازم به یادآوری است که تمام کسانی که نام «محسن» (علیه السّلام) را در تعداد فرزندان حضرت علی (علیه السّلام) ذکر کرده اند یادآور شده اند که: در کوچکی از دنیا رفته است لکن هیچکدام از مورخین اشاره به روز تولد و یا بدنیا آمدن حضرت «محسن» (علیه السّلام) نکرده اند و این مطلب سری بسیار سنگین، در درون دارد آن اینکه: تولد و شهادت حضرت محسن (علیه السّلام) در یک روز بوده است.

مدرک شمارة58

شهرستانی

أبی الفتح محمدبن عبدالکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی [در گذشتة سال 548 هجری] در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحة57 می گوید:

نظام گفته است(1):

«... همانا «عمر» چنان ضربه ای به شکم فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در روز بیعت زد که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) جنین خود را از شکم انداخت...».

ص: 111


1- نظام: ابراهیم بن سیار بن هانی معتزلی از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود وی در سال [231 هجری] از دنیا رفت.

مدرک شمارة59

ابن ابی الحدید

عبدالحمید بن هبة الله بن محمدبن محمدبن أبی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به «ابن أبی الحدید معتزلی» [در گذشتة سال 655 هجری] در شرح نهج البلاغه خود چاپ بیروت دارالجیل سال 1407 هجری جلد چهاردهم صفحة192 می گوید:

محمّدبن اسحاق می گوید:

چون که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) اراده کرد که أبی العاص را آزاد کند با او شرط کرد که زینب را به مدینه بفرستد(1) زمانی که أبی العاص به مکه رسید به زینب گفت: آماده شو که به پدرت در مدینه ملحق شوی! زینب خود

ص: 112


1- أبی العاص (به نقلا از تواریخ اهل سنت) شوهر زینب یکی از دختران پیامبر(ص) بود که قبل از اسلام به ازدواج زینب درآمده بودئ وی دختر خواهر خدیجه بهترین همسر پیامبر بود، أبی العاص بعد از ظهور اسلام به پیامبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر در گروه مشرکان به جنگ با پیامبر عازم شد. زمانی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند و عدة زیادی از مشرکان اسیر گردیدند أبی العاص داماد پیامبر نیز جزو أسراء بود، وی را خدمت پیامبر آوردند. زمانی که اهل مکه برای آزادی اسراء خود اقدام نمودند (آنها در مقابل آزادی اسیر خود مقداری پول، طلا و.... بنام فدیه می پرداختند و با توافق مسلمانان اسیر آزاد می شد) فدیة أبی العاص که همسرش (دختر پیامبر) فرستاده بود گردنبندی بود که در شب عروسی او حضرت خدیجه (علیهماالسلام) به وی هدیه کرده بود. از آنجا که پیامبر اکرم(ص) علاقة خاصی نسبت به خدیجه داشتند، به محض دیدن گردنبند بسیار ناراحت شده و به مسلمانان فرمود: اگر می خواهید، این اسیر را همراه با فدیة او آزاد نمائید، مسلمانان فوراً قبول کرده و أبی العاص را به همراه گردنبند آزاد نمودند «أبی العاص» (که این گذشت را از مسلمانان دید) به پیامبر(ص) وعده داد که به محض رسیدن به مکه دختر پیامبر، زینب را روانة مدینه خواهد کرد. به شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید جلد چهاردهم صفحة189 تا 192 و همچنین به سیرة ابن هشام جلد دوم صفحة 297 و 298 مراجعه کنید.

را آمادة سفر کرد.

محمدبن اسحاق می گوید: أبی العاص، برادرش «کنانة بن ربیع» را مأمور بردن زینب به مدینه کرد. زینب _ دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در هودجی که بر شتر بود نشسته و کنانه ریسمان شتر را گرفته و بطرف مدینه حرکت کردند. این خبر در میان مردان و زنان قریش در مکه پیچید و همه جا سخن از رفتن زینب _ آن هم به این صورت _ بود. عده ای از مشرکین از جمله «هباربن أسود بن عبدالمطلب بن أسدبن عبدالعزی بن قصبی» به قصد اذیت کردن زینب، ناقة او را تعقیب کردند، اول کسی که از مشرکین به ناقة زینب رسید هباربن أسود بود. وی به محض رسیدن نیزه ای به طرف هودج زینب رها کرد زینب که حامله بود از این حمله ترمسید چون که در مدینه رسید سقط کرده و بچه از شکم انداخت.

به همین خاطر روز فتح مکه وقتی مسلمانان مکه را فتح کردند پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) دستور داد که هر کجا هبارین أسود را دیدند او را به قتل برسانند.

ابن أبی الحدید بعد از نقل این خبر می گوید:

این خبر را همچنین برای «نقیب أبی جعفر» که خدایش رحمت کند خواندم.

«نقیب» گفت: وقتی رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بخاطر ترساندن زینب و افتادن بچه از شکم او، خون «هباربن أسود» را مباح کرد، روشن است که اگر در زمان فاطمه (عَلیهاالسَّلام) زنده بود بدون شک، خون کسانی که فاطمه را

ص: 113

ترسانده تا بچّه از شکمش انداخت مباح می کرد.

ابن أبی الحدید می گوید به «نقیب» گفتم:

آیا می توانم این خبر را که «عده ای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را ترساندند تا اینکه فرزندش محسن را از شکم انداخت» از شما نقل کنم؟

نقیب گفت: نه! از من نقل نکن ولکن بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن چرا که من در مورد این خبر نظر و عقیده ای نمی دهم!!

ص: 114

مدرک شمارة 60

طبری

محب الدین أبوالعباس أحمدبن عبدالله بن محمدبن ابی بکر محمد طبری [در گذشتة سال 691 هجری] در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 صفحة55 تحت عنوان: [ذکر ولد فاطمة (عَلیهاالسَّلام)] از لیث بن سعد روایت می کند که گفت: علی (علیه السّلام) فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را به ازدواج خود درآورد و فاطمه برای او چند فرزند بنامهای «حسن»، «حسین»، «محسن»، «زینب»، «ام کلثوم» و «رقیه» بدنیا آورد که «رقیه» قبل از بلوغ از دنیا رفت.

دیگری (غیر از لیث می گوید:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برای او «حسن» «حسین» «محسن» را بدنیا آورد لکن «محسن» در کودکی از دنیا رفت (فَهَلَکَ مُحسِنُ صَغیراً).

ص: 115

مدرک شمارة 61

ذهبی

ذهبی مورخه مشهور [در گذشتة سال 748 هجری] در کتاب خود بنام «لسان المیزان» جلد اول صفحة 268- شمارة 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند می گوید:

«محمدبن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت) گفته است:

«بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) زد که «محسن» از او سقط شد».

ص: 116

مدرک شمارة62

صفدی

صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی [در گذشتة سال 764 هجری] در کتاب خود بنام «الوافی بالوفیات» چاپ بیروت 1401 هجری جلد ششم صفحة17 تحت عنوان «حرف الالف» _ ابراهیم بن سیار _ شمارة 2444 _ نظام معتزلی _ می گوید:

نظّام معتزلی معتقد است که:

«بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که «محسن» را از شکم انداخت».

ص: 117

فصل سوّم: غضب «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) بر شیخین

ص: 118

ص: 119

مدرک شمارة63

یعقوبی

یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت [در گذشتة سال 284 هجری] در تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحة 126 تحت عنوان «خبر سقیفة بنی ساعدة» «گزارشی از سقیفه بنی ساعده می گوید:

«... مهاجمین داخل خانه شدند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از خانه خارج شده و گفت: یا آنکه از خانه ام خارج شوید یا آنکه معجز از سر برداشته و نزد خدا شما را نفرین خواهم کرد!

در این هنگام آنان و هر کس در خانه بود از خانه خارج شدند».

ص: 120

مدرک شمارة64

بلاذری

أبوالحسن احمدبن یحیی بن جابربن داود البغدادی معروف به «بلاذری» [در گذشتة سال 279 هجری] در کتاب خود بنام «أنساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحة405 با ذکر سند می گوید:

«فاطمه در شب دفن شد»

وی با ذکر سند در همین صفحه می گوید:

«علی» (علیه السّلام) «فاطمه» (عَلیهاالسَّلام) را در شب دفن نمود.... چرا که «أسماء» دختر «عمیس» قبل از آنکه از دنیا برود برای او تابوتی درست کرده بود و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با دیدن آن تبسمی نمود که در زمان حیاتش بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) هرگز متبسم دیده نشده بود. فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را علی (علیه السّلام) و «أسماء» غسل دادند چرا که خود او چنین وصیت نمود بود. و ابوبکر و عمر خبر از فوتش نداشتند.

ص: 121

مدرک شمارة65

بلاذری

همچنین بلاذری در کتاب دیگر خود بنام «فتوح البلدان» چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحة 45 با ذکر سند از «ام هانی» نقل می کند که: فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) با ناله ای جانسوز به ابوبکر صدیق! گفت: ای ابابکر! وقتی مردی چه کسی از تو ارث می برد؟

ابوبکر گفت: خانواده و فرزندانم.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: تو را چه می شود که تو از پیامبر ارث ببری ولی من که دختر او هستم ارث نبرم!

ص: 122

مدرک شمارة66

احمدبن حنبل

احمدبن حنبل امام حنابله [درگذشتة سال 241 هجری] در کتاب خود بنام «المسند» چاپ بیروت (در حاشیة کتاب منتخب کنزالعمال) جلد اول صفحة 9 و 10 با ذکر سند از عروه پسر زبیر نقل می کند که: عایشه همسر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) به او خبر داد که:

«بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر خواست که ماترک و میراث پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود، در اختیار او قرار دهد.

لکن ابوبکر گفت: پیامبر گفته است که: ما را ارثی نیست و ماترکِ ما، صدقه و جزء بیت المال است!

لذا به همین خاطر فاطمه غضبناک شده و با ناراحتی او را ترک کرد و دیگر تا زنده بود با وی صحبت نکرد».

مدرک شمارة67

احمدبن حنبل

همچنین «احمد حنبل» در صفحة10 از کتاب «مسند» خود با ذکر سندی دیگر نقل می کند که:

پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خودداری کرد و به همین خاطر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر سخت ناراحت شد.

ص: 123

مدرک شمارة 68

بخاری

محمدبن اسماعیل بخاری ]در گذشتة سال 256 هجری] در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام «صحیح» تحت عنوان «کتاب المغازی» باب غزوة خیبر حدیث شمارة38 جلد پنجم صفحة 82 و 83 با ذکر سند از عایشه روایت می کند که گفت:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) کسی را نزد أبوبکر فرستاد و از وی درخواست ارث خود از آنچه خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص داده بود، را کرد.... پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خودداری کرد به همین خاطر بود که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از أبوبکر سخت ناراحت شده و او را ترک کرد و با او هرگز صحبت نکرد تا از دنیا رفت و حال آنکه شش ماه بعد از پیامبر زنده بود و زمانی که از دنیا رفت علی (علیه السّلام) بر او نماز خوانده و او را شبانه دفن نمود و اجازه نداد ابوبکر در مراسم او حاضر شود.

ص: 124

مدرک شمارة69

بخاری

همچنین بخاری در کتاب «صحیح» خود بخش «کتاب الفرائض» باب دوم باب قول النبی(ص) «لا نورث....» جلد هشتم صفحة3 با ذکر سند از عایشه روایت می کند که گفت:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام)و «عباس» نزد أبوبکر آمده و از او درخواست ارث خود از پیامبر(ص) را، کردند.... لکن أبوبکر به آنها چیزی نپرداخت. لذا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر کناره گیری کرده و تا زنده بود با وی هیچگونه حرفی نزد.

ص: 125

مدرک شمارة70

دینوری

ابومحمدعبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری [در گذشتة سال 276 هجری] در کتاب خود بنام «الامامة و السیاسة» چاپ سوم مصر سال چاپ 1382 (دو جلد در یک مجلد) _ جلد1 صفحة13 با ذکر سند می گوید:

.... پس از چندی که گذشت عمر به أبوبکر گفت: بیا تا نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برویم، چرا که ما او را به غضب درآوردیم.

پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رفته و از او اجازة ورود گرفتند لکن فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به آنها اجازة ورود نداد ناچار نزد علی (علیه السّلام) آمده و با او سخن گفتند تا آنکه آنها را بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد کرد.

پس همین که آندو نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نشستند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام آندو به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سلام کردند لکن جواب سلامشان را نداد، لذا ابوبکر شروع به سخن کرده و گفت:

ای حبیبة رسول خدا آیا ما در مورد ارث پیامبر و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب درآوردیم؟!

فاطمه (عَلیهاالسَّلام)گفت: چه می شود تو را، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند لکن ما از محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) ارث نبریم؟...

سپس فاطمه گفت: آیا اگر حدیثی از پیامبر را به یاد شما بیاورم قبول

ص: 126

می کنید و به آن اعتقاد پیدا می کنید؟

عمر و أبوبکر گفتند: آری!

پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر نشنیدید که می گفت: «رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به غضب درآورد همانا مرا به غضب درآورده است»؟

عمر و أبوبکر گفتند: آری! شنیدیم از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم).

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآوردید و مرا راضی نگردید، و هرگاه پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد...

در این هنگام، ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که [فاطمه (عَلیهاالسَّلام)] می گفت:

بخدا قسم! تو را (ابوبکر) در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم کرد.

ص: 127

مدرک شمارة71

دینوری

همچنین «ابن قتیبه» در همان کتاب جلد اول صفحة12 با ذکر سند می گوید:

.... (موقعی که هجوم کنندگان به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور شدند) فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رضی الله عنها در آستانة درب خانه اش ایستاد و گفت: هیچ قومی را که بدتر از شما به دیدن کسی رفته باشند سراغ ندارم جنازة رسول خدا در مقابل ما گذاردید و برای در بر کردن جامة خلافت بدون آنکه با ما مشورت کنید به مشورت نشستید در حالی که حق ما را اداء نکردید....

همچنین «ابن قتیبه» در الامامة و السیاسة جلد اول صفحة12 با همان سند می گوید:

زمانی که قنفذ از خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برگشت و خبر نیامدن علی (علیه السّلام) را به ابوبکر داد عمر از جای حرکت کرده و با عده ای روانة خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شدند، دق الباب کردند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که صدای آنها شنید با صدای بلند گفت:

«ای پدر! ای رسول خدا! چه بر سر ما آمد بعد از تو از ابن خطاب (عمر) و ابن أبی قحافه (ابوبکر)....»

ص: 128

مدرک شمارة72

طبری

محمّدبن جریر طبری [در گذشتة سال 310 هجری] در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» چاپ بیروت جلد دوم صفحة 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه می گوید:

فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از وی طلب ارث خود از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را کردند....

لکن ابوبکر به آنها گفت: من از پیامبر شنیدم که گفت: «ما پیامبران ارث بجای نمی گذاریم و آنچه از ما بجای می ماند جزء بیت المال است»! عایشه می گوید:

بخاطر همین بود که فاطمه ابوبکر را ترک گفته و تا زنده بود هرگز با وی سخن نگفت. و چون که از دنیا رفت شوهرش علی(ع) او را شبانه دفن نمود و به ابوبکر خبر نداد.

واقدی گفته است که: «علی» همراه با «أسماء بنت عمیس» او را غسل دادند.

ص: 129

مدرک شمارة73

طحاوی

أبوجعفر طحاوی [در گذشتة سال 321 هجری] در کتاب خود بنام «مشکل الآثار» جلد اول صفحة 47 و 48 چاپ حیدرآباد سال چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه نقل می کند که گفت:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست تا ارث خود از پیامبر را به او ردّ کند...

پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خودداری کرد. بخاطر همین فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر أبی بکر سخت غضبناک شده و او را ترک کرد و با او تا زنده بود سخن نگفت در حالی که بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) شش ماه زنده بود و زمانی هم که از دنیا رفت شوهرش علی بن ابی طالب به او نماز خوانده و او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد.

ص: 130

مدرک شمارة74

بیهقی

ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری [در گذشتة سال 458 هجری] در کتاب خود بنام «السنن الکبری» جلد ششم صفحة 300 با ذکر سند از عایشه نقل می کند که گفت:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از وی خواست که ارث پیامبر را به وی برگرداند....

پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به او خودداری کرد لذا فاطمه سخت بر ابوبکر غضبناک شده. (و این روایت را نیز بخاری در صحیح خود از أبی الیمان آورده است).

بیهقی در ادامه با سندی دیگر از عایشه نقل می کند که گفت:

فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از وی خواستند که میراث آنها را که از پیامبر به آنها رسیده به آنها برگرداند.

لکن ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: «ما پیامبران از خود ارثی بجای نخواهیم گذاشت و آنچه را از خود می گذاریم از بیت المال است»! در این هنگام فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رضی الله عنها بر ابوبکر غضبناک شده و او ا ترک کرد و تا زنده بود با وی سخن نگفت و زمانی که از دنیا رفت علی (علیه السّلام) بدون آن که به ابوبکر اطلاع دهد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را شبانه دفن کرد.

بیهقی در ادامه با سندی دیگر از عایشه نقل می کند که گفت:

ص: 131

«بعد از رحلت پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فاطمه از ابوبکر خواست که میراث پیامبر را و آنچه که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود به وی بازگرداند.

لکن ابوبکر گفت: پیامبر گفت: ما ارثی از خود باقی نخواهیم گذاشت و آنچه از ما باقی مانده صدقه و جزو بیت المال خواهد بود. پس فاطمه رضی الله عنها بر ابوبکر غضب کرده و او را ترک کرد و این ناراحتی ادامه داشت تا از دنیا رفت».

این حدیث را بخاری در صحیح خود از «اویسی» و همچنین مسلم در صیح خود از طریق دیگر نیز نقل کرده اند.

ص: 132

مدرک شمارة75

ابن اثیر

أبوالسّعادات ابن اثیر جزری [در گذشتة سال 606 هجری] در کتاب خود بنام «جامع الاصول لاحادیث الرسول» چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت «حرف خاء» _ کتاب چهارم _ کتاب خلافت و امارت تحت عنوان «ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان» جلد چهارم صفحة 482 حدیث شمارة 2079 می گوید:

«مسلم» از عایشه نقل کرده که گفت: فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از وی خواستند که میراث آنها را که از پیامبر به آنها رسیده به آنها برگرداند. لکن ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: «ما پیامبران از خود ارثی بجای نخواهیم گذاشت و آنچه را از خود می گذاریم از بیت المال است»!

در این هنگام فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رضی الله عنها بر ابوبکر غضبناک شده و او را ترک کرد و تا زنده بود با وی سخن نگفت و زمانی که از دنیا رفت علی (علیه السّلام) بدون آنکه به ابوبکر اطلاع دهد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را شبانه دفن کرد.

ص: 133

مدرک شمارة 76

ابن اثیر

همچنین «ابن اثیر» در جلد دهم «جامع الاصول» خود صفحة 386 تحت عنوان احکام فرائض و ذکر الوارثین _ فصل سوم در میراث رسول الله حدیث شمارة 7417 از مسلم در صحیح و أبی داود و نسائی در سنن آنها نقل می کند که:

عایشه گفت: «بعد از رحلت پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فاطمه از ابوبکر خواست که میراث پیامبر را و آنچه که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود به وی بازگرداند.

لکن ابوبکر گفت: پیامبر گفت: ما ارثی از خود باقی نخواهیم گذاشت و آنچه از ما باقی مانده صدقه و جزو بیت المال خواهد بود. پس فاطمه رضی الله عنها بر ابوبکر غضب کرده و او را ترک کرد و این ناراحتی ادامه داشت تا از دنیا رفت».

ص: 134

مدرک شمارة77

ابن اثیر

«ابن اثیر» در جلد دهم «جامع الاصول» صفحة 388 حدیث شمارة 7418 از «ترمذی» از أبوهریره روایت می کند که گفت:

فاطمه نزد ابوبکر آمده و گفت: چه کسی از تو ارث می برد؟

ابوبکر گفت: خانواده و بچه هایم. فاطمه گفت: پس چرا من از پدرم ارث نبرم...؟!

ص: 135

مدرک شمارة 78

ابن أبی الحدید معتزلی

ابن أبی الحدید معتزلی [در گذشتة سال 655 هجری] در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحة46 تحت عنوان «ما رُوِیَ من أمر فاطمه مع أبی بکر» می گوید:

«بخاری» و «مسلم» در صحیح خود با ذکر سند از عایشه نقل کرده اند که گفت:

فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از وی خواستند که میراث آنها را که از پیامبر به آنها رسیده به آنها برگرداند.

لکن ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: «ما پیامبران از خود ارثی بجای نخواهیم گذاشت و آنچه را از خود می گذاریم از بیت المال است»!

در این هنگام فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رضی الله عنها بر ابوبکر غضبناک شده و او را ترک کرد و تا زنده بود با وی سخن نگفت و زمانی که از دنیا رفت علی (علیه السّلام) بدون آنکه به ابوبکر اطلاع دهد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را شبانه دفن کرد.

ص: 136

مدرک شمارة79

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح بر نهج البلاغه جلد ششم صفحة 49 با ذکر سند از داود بن مبارک نقل می کند که:

نزد عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن به حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السّلام) رفتیم و در مورد ابوبکر و عمر از وی سوال کردیم.

وی گفت: جواب تو را آنچه جدم عبدالله بن حسن گفته می گویم و آن اینکه:

مادر ما دختر پیامبر مرسل زنی راستگو بود، وی از دنیا رفت در حالی که بر عده ای غضبناک بود، پس ما هم غضبناکیم، بخاطر غضب او. ابن ابی الحدید معتزلی بعد از نقل این خبر می گوید:

این مطلب را عده ای از شعراء طالبین حجاز به شعر درآورده اند که نقیب جلال الدین عبدالحمیدبن محمدبن عبدالحمید علوی گفت: خود شاعر این شعر که نامش در ذهنم نیست برایم نقل کرد که:

یا أبا حفص الهوینی و ما *** کنت ملیاً بذاک لو لا الحمام

أتموت البتول غضبی و نرضی *** ما کذا یصنع البنون الکرام

ص: 137

مدرک شمارة80

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در جلد ششم شرح خود صفحة50 می گوید: نزد من صحیح و ثابت است که: همانا فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر أبوبکر و عمر غضبناک بود و این غضب در حدی بود که وصیت کرد که آن دو (عمر و ابوبکر) بر او نماز نخوانند.

مدرک شمارة81

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحة213 تحت عنوان [ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک] از ابوبکر جوهری نقل می کند که گفت:

وقتی که ابوبکر برای اثبات اینکه پیامبر فدک را در زمان حیات خود به فاطمه بخشیده بود از فاطمه شاهد خواست.

فاطمه به ابوبکر گفت: ام ایمن شهادت می دهد که رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فدک را به من بخشید.

ابوبکر گفت: .... این مال پیامبر صلی الله علیه و سلم نبود تا بخواهد ببخشد!

ص: 138

فاطمه گفت: بخدا قسم! با تو هرگز صحبت نخواهم کرد.

ابوبکر گفت: بخدا قسم! من از تو ناراحت نیستم و تو را ترک نخواهم کرد.

فاطمه گفت: بخدا قسم! تو را نفرین خواهم کرد.

پس چون فاطمه به حالت احتضار (لحظات قبل فوت) رسید، وصیت کرد که ابوبکر بر او نماز نخواند و شبانه دفن شود.

مدرک شمارة 82

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحة217 و 218 با ذکر سند می گوید:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست تا ارث خود از پیامبر را به او ردّ کند....

پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خودداری کرد. بخاطر همین فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر أبوبکر سخت غضبناک شده و او را ترک کرد و با او تا زنده بود سخن نگفت در حالی که بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) شش ماه زنده بود و زمانی هم که از دنیا رفت شوهرش علی بن ابی طالب بر او نماز خوانده و او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد.

ص: 139

مدرک شمارة 83

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در ادامه، همچنین از عایشه روایت می کند که گفت:

فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از او خواستند که میراثشان از پیامبر را به آنها برگرداند.

لکن ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: ما را ارثی نیست آنچه از ما بجای بماند صدقه است. در این هنگام فاطمه ابوبکر را ترک کرده و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.

مدرک شمارة84

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحة 253 چنین می گوید: آنچه که سیدمرتضی (بعنوان اثبات غضب فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر أبوبکر) آورده است دلالت نمی کند مگر آنکه فقط زمان ملاقات، (فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با ابوبکر) این غضب از فاطمه بر ابوبکر حاصل شده است و این اخبار دلالت بر آن ندارد که بعد از آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از نزد ابوبکر خارج شد هنوز هم غضبناک بوده لکن من اعتقاد ندارم که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با

ص: 140

رضایت از نزد ابوبکر خارج شده باشد _ چنانچه قاضی القضاة گفته است _ بلکه به من ثابت شده و می دانم که فاطمه با غضب از نزد ابوبکر خارج شد و از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر غضبناک بود لکن نه از این خبر بلکه از اخبار دیگر و بر سیدمرتضی هم سزاوار بود که به آن روایات استدلال کند که مستقیماً دلالت بر خارج شدن و غضبناک بودن فاطمه از نزد ابوبکر می کند.

مدرک شمارة85

ابن ابی الحدید

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحة 264 از ابوعثمان جاحظ نقل می کند که گفته است:

و این مطلب واضح و روشن است که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سخت غضبناک بود و این غضب فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به حدی رسیده بود که وصیت نمود که ابوبکر بر او نماز نخواند....

مدرک شمارة86

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحة286 می گوید:

آنچه که سیدمرتضی به آن عقیده دارد و (در کتاب خود بنام شافی)

ص: 141

گفته است _ که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در ابتدا [برای گرفتن فدک]؛ ادعا کرد که پیامبر در زمان حیاتش فدک را به او بخشیده است _ نزد من نیز صحیح می باشد و اما پنهان کردن قبر کتمان خبر رحلت او و نماز نخواندن أبوبکر و همچنین تمام آنچه که سیدمرتضی گفته است (1)واضح و

ص: 142


1- آنچه که سیدمرتضی ره در کتاب شافی خود گفته است و ابن ابی الحدید به آن اشاره می کند چند مطلب است که خود ابن ابی الحدید در شرحش آورده است: 1_ تکذیب روایة «نحن معاشر الانبیاء» «ما پیامبران از خود ارثی بجای نمی گذاریم». نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/25-260. 2_ سکوت صحابه در مقابل ادعای ابوبکر که پیامبر گفت: «ما را ارثی نیست» دلیلی بر صحت گفته اش نیست چرا که همین سکوت در مقابل ادعای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر هدیه بودن فدک و بعد از آن ادعای ارث حکمفرما بود. نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید 16/263-265. 3_ نفرین فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر آبی بکر و اینکه آن حضرت أبی بکر را در هر نمازی نفرین می کند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/274. 4_ شهادت دادن علی (علیه السّلام) و ام ایمن به هدیه بودن فدک و اینکه ابوبکر شهادت این دو را باطل دانست. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/268. 5_ برگرداندن أبی بکر فدک را به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و گرفتن فدک از فاطمه (عَلیهاالسَّلام) توسط عمر و آب دهان انداختن عمر در نامة فدک و پاره کردن آن. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/274. 6_ اینکه فاطمه علیهاالسلام بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) هرگز خندان و شاد دیده نشد و اینکه عمر و أبوبکر خبر از رحلت او نداشتند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/280. 7_ اینکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وصیت نمود که در شب دفن شود تا آنکه عمر و ابوبکر در نماز وی حاضر نشوند و همچنین رد کردن درخواست ملاقات آندو و قبل از رحلت او و عهد بستن علی (علیه السّلام) با او که آندو بر بدن شریفش نماز نگذارند و همچنین بر سر مزارش حاضر نشوند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 16/281. 8_ اثبات حدیث «آتش کشیدن» چرا که سیدمرتضی ره می گوید: و روشن است که غیر از شیعه نیز این مطلب را نقل کرده اند. نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید 16/283.

روشن است و اینگونه اخبار نزد من قوی است چرا که روایاتی که حاکی از این مطلب اند بیشتر و صحیحتر از باقی است و همینطور در مورد ناراحتی و غضب فاطمه عقیدة من صحت و اعتبار در اینگونه روایات است.

ص: 143

مدرک شمارة87

ذهبی

ابوعبدالله محمدبن احمد ذهبی مورخ مشهور [در گذشتة سال 748 هجری] در کتاب خود بنام «التلخیص» که در حاشیة کتاب «المستدرک علی الصحیحین» به چاپ رسیده در جلد سوم صفحة154 می گوید: لیث از عقیل زهری و او از عروة و عروة از عایشه روایت کرده اند که: «فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در شب دفن شد، علی (عَلیهاالسَّلام) او را دفن کرد و حال آنکه علی (علیه السّلام) هی خبری از این موضوع به ابوبکر نداد».

مدرک شمارة88

ذهبی

همچنین ذهبی در کتاب دیگر خود بنام «تاریخ الاسلام» چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلقاء راشدین صفحة21 با ذکر سند از عایشه روایت می کند که گفت:

بعد از آنکه پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر خواست که میراتش را از آنچه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از خود باقی گذاشته و خداوند به او اختصاص داده بود به او برگرداند.

لکن ابوبکر به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: پیامبر گفته است که: ما ارثی از خود

ص: 144

باقی نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند صدقه و جزء بیت المال می باشد. فاطمه (عَلیهاالسَّلام) غضبناک شد و ابوبکر را ترک کرد تا آنکه از دنیا رفت....

ص: 145

مدرک شمارة89

ابن کثیر

ابوالفداء اسماعیل بن کثیر [در گذشتة سال 744 هجری] در کتاب خود بنام «البدایة و النهایة» چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحة285 می گوید:

«بخاری» در صحیح خود باب گفتة پیامبر «ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است». با ذکر سند گفته است که عایشه گفت:

فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده و از وی طلب ارث خود از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را کردند....

لکن ابوبکر به آنها گفت: من از پیامبر شنیدم که گفت: «ما پیامبران ارث بجای نمی گذاریم و آنچه ما ترک می کنیم جزء بیت المال است»! عایشه می گوید:

بخاطر همین بود که فاطمه ابوبکر را ترک گفته و تا زنده بود هرگز با وی سخن نگفت.

ابن کثیر در ادامه می گوید:

احمدبن حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است [با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد] سپس «احمد» این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش.... از عروه از عایشه [با اختلاف کم] آورده است که عایشه گفت:

ص: 146

بعد از آنکه پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر خواست که میراتش را از آنچه پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از خود باقی گذاشته و خداوند به او اختصاص داده بود به او برگرداند. لکن ابوبکر به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: پیامبر گفته است که: ما ارثی از خود باقی نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند صدقه و جزء بیت المال می باشد. فاطمه (عَلیهاالسَّلام) غضبناک شد و ابوبکر را ترک کرد تا آنکه از دنیا رفت....

ابن کثیر در ادامه می گوید:

و این روایت را تحقیقاً بخاری در کتاب مغازی صحیح خود آورده با اضافة اینکه: چون که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت علی (علیه السّلام) او را شبانه به خاک سپرد و ابوبکر را برای حضور اذن نداد و خود علی (علیه السّلام) بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نماز خواند.

ص: 147

مدرک شمارة90

ابن کثیر

همچنین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر در کتاب دیگر خود بنام «السیرة النبویة» جلد چهارم صفحة 496 تحت عنوان «قصة سقیفة» می گوید: آری! فاطمه زنی مانند زنان بنی آدم بود!!... سخت غضبناک شد و هرگز تا زنده بود با ابوبکر صدیق! صحبت نکرد.

ص: 148

مدرک شمارة91

دیاربکری

شیخ حسین بن محمد بن دیاربکری [در گذشتة سال 966 هجری] در کتاب خود بنام «تاریخ الخمیس» چاپ بیروت جلد دوم صفحة 173 با ذکر سند از أبوهریره روایت می کند که گفت:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد أبوبکر آمد و گفت: چه کسی از تو ارث می برد؟

ابوبکر گفت: خانواده و فرزندانم.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: پس چرا من از پدرم نباید ارث ببرم؟...

دیاربکری در ادامه با ذکر سند از عایشه می گوید: عایشه گفت:

بعد از آنکه پیامبر وفات یافت فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر خواست که میراتش را از آنچه پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از خود باقی گذاشت به او برگرداند.

پس ابوبکر از پرداخت آن به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) ممانعت ورزید. بخاطر همین مطلب بود که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر سخت ناراحت شد و او را ترک کرد و این دوری گزیدن و ناراحتی فاطمه (عَلیهاالسَّلام) ادامه داشت تا از دنیا رفت. زمانی که از دنیا رفت شوهرش علی بن ابی طالب (علیه السّلام) او را شبانه بخاک سپرد و ابوبکر را ازدفن فاطمه بدون اطلاع گذاشت و علی (علیه السّلام) بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نماز گدارد....

ص: 149

مدرک شمارة92

متقی هندی

علاءالدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان متقی هندی تاوری شاذلی مدنی [در گذشتة سال 975 هجری] در کتاب خود بنام «کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال» چاپ سال 1390 هجری در حلب حرف الخاء کتاب الخلافة مع الامارة _ باب اول _» خلافت ابوبکر در جلد پنجم ص584 حدیث شماره 14069 با ذکر سند از عایشه نقل می کند که: عایشه گفت:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از وی درخواست ارث خود از آنچه خداوند به پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) اختصاص داده بود، را کرد....

پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) ممانعت ورزید. به همین خاطر بود که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از أبوبکر سخت ناراحت شد.

ص: 150

مدرک شمارة93

سمهودی

نورالدین علی بن احمد سمهودی [در گذشتة سال 911 هجری] در کتاب خود بنام «وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفی» چاپ بیروت جلد دوم صفحة 995 تحت عنوان [طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها] می گوید:

و در کتاب صحیح از عروة پسر زبیر آورده شده که عایشه گفت: همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از ابوبکر صدیق! طلب میراثش از پیامبر را کرد...

پس ابوبکر گفت: همانا پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) گفت: «ما را ا رثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است»

پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) غضبناک شد و ابوبکر را ترک کرد و این دوری گزیدن فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از أبوبکر ادامه داشت تا آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت.

ص: 151

مدرک شمارة 94

سمهودی

سمهودی در ادامه می گوید:

این روایت را «ابن شبه» نیز نقل کرده است و لفظش اینگونه است:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که خداوند تعالی از او راضی باشد کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست که میراثش از پیامبر را به او بازگرداند.... پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خودداری کرد لذا به همین خاطر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر أبوبکر سخت غضبناک شد و او را ترک کرده و با او هرگز سخن نگفت تا از دنیا رفت....

و چون که ازدنیا رفت علی (علیه السّلام) او را به خاک سپرد و حال آنکه ابوبکر را از فوت و دفن فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با خبر نکرد....

ص: 152

مدرک شمارة95

سمهودی

همچنین سمهودی در صفحة996 همان کتاب می گوید:

و در روایتی دیگر از «ابن شبه» آمده است که:

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و عباس نزد ابوبکر آمدند.... چنانچه در روایت صحیح بخاری نیز آمده است و در آن روایت آمده است که:

«پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) ابوبکر را ترک کرد و با او هرگز صحبت نکرد تا از دنیا رفت».

ص: 153

مدرک شمارة 96

شیبانی

ابوعبدالله عبدالرحمن ابن دیبع شیبانی [در گذشتة سال 944 هجری] در کتاب خود بنام «تفسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول» چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحة46 قسمت «کتاب الخلافة و الامارة» می گوید:

«از عایشه روایت شده است که گفت: فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و عباس _ که خداوند از آندو راضی باشد _ نزد ابوبکر آمدند و از او خواستند که میراثشان را به آنها برگرداند.

پس ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیدم که گفت: «ما پیامبران را ارثی نیست، آنچه از ما باقی بماند صدقه است». در این هنگام فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که خدا از او راضی باشد _ ابوبکر را ترک کرد و هرگز با او سخن نگفت تا آنکه بعد از شش ماه از دنیا رفت. علی (علیه السّلام) که خداوند از او راضی باشد _ او را شبانه بخاک سپرد و ابوبکر را از این خبر بدون اطلاع گذاشت...».

ابن دیبع می گوید: این روایت را مسلم و بخاری آورده اند و عبارت از مسلم آورده شده است.

ص: 154

مدرک شمارة97

شیبانی

همچنین ابن دیبع در جلد چهارم صفحة 11 و 12 همان کتاب، حدیث اول در قسمت کتاب فرائض فصل سوم در «میراث رسول الله و آنچه از خود باقی گذاشت» می گوید:

از عایشه روایت شده که گفت: فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از ابوبکر خواست که میراثش از پیامبر و آنچه پیامبر از خود باقی گذاشته را تقسیم نماید.

لکن ابوبکر گفت: همانا رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) گفت: «ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است» پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سخت در غضب شده و ابوبکر را ترک کرد و این غضب و متارکه ادامه داشت تا آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت.

ابن دیبع می گوید:

این روایت را صحاح خمسه و ترمذی آورده اند و لفظ و عبارت بخاری مختصرترین عبارت می باشد.

ص: 155

مدرک شمارة98

عمر رضاکحاله

عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت در کتاب معروف خود بنام «اعلام النساء» در چاپ بیروت سال 1404 جلد چهارم صفحة 122 تا 124 می گوید: .... سپس عمر به ابوبکر گفت: بیا با هم به سراغ فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برویم، چرا که ما او را غضبناک کرده ایم؛ پس به اتفاق یکدیگر به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رفتند و از وی اجازة ورود خواستند، ولی فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به آندو اجازة ورود نداد.

پس به سوی علی (علیه السّلام) رفته و با وی صحبت کردند، علی (علیه السّلام) آندو را نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برد. وقتی آندو نزد فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نشستند وی، روی خویش را از آنان بطرف دیوار برگرداند، سپس عمر و ابوبکر به فاطمه (عَلیهاالسَّلام) سلام کردند، ولی فاطمه (عَلیهاالسَّلام) جواب سلام آندو را نداد؛ ابوبکر شروع به سخن گفتن کرد...

[پس از آنکه سخنان ابوبکر تمام شد] فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: آیا اگر حدیقی از رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) برای شما بخوانم به آن گوش می کنید و به ان عمل می کنید؟

عمر و ابوبکر [به فاطمه علیهاالسلام] گفتند: آری.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: شما را بخدا قسم، آیا از رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) این حدیث را نشنیدید که می فرمود: رضای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رضای من است و سخط و غضب فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از سخط و غضب من است، هر که

ص: 156

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را راضی بدارد مرا راضی داشته و هر که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را به غضب درآورد همانا مرا به غضب آورده است؟

آندو گفتند: آری! شنیده ایم.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: همانا خدا و ملائکة او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به غضب درآوردید و رضای خاطر مرا بجای نیاوردید؛ زمانی که رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را ملاقات کنم از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم نمود....

ص: 157

مدرک شمارة99

عمر رضا کحاله

همچنین عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» جلد چهارم صفحة 131 چاپ بیروت سال 1404 می گوید:

زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت [در همان روز] عایشه آمد لکن «أسماء دختر عمیس» [کنیز آن حضرت] از ورود عایشه [به حجره] جلوگیری کرد.

عایشه [نزد ابوبکر، پدرش رفته] و از «أسماء» به وی شکایت کرد و گفت: این زن خُثعمیه از ورود من نزد دختر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) جلوگیری می کند.

ابوبکر درب خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) آمده و گفت: ای «أسماء» به چه علت از ورود زنان پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) جلوگیری می کنی؟ و این هودجی که ساخته ای چیست؟ أسماء گفت: خود فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به من دستور داده که کسی را بر او وارد نکنم و به من دستور داد که برای او چنین هودجی بسازم....

ص: 158

مدرک شمارة100

عمر رضا کحاله

همچنین عمر رضا کحاله در همان کتاب جلد چهارم صفحة 114-115 می گوید:

.... (موقعی که هجوم کنندگان به خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حمله ور شدند) فاطمه رضی الله عنها در آستانة درب خانه اش ایستاد و گفت: هیچ قومی را که بدتر از شما به دیدن کسی رفته باشند سراغ ندارم جنازة رسول خدا را در مقابل ما گذارید و برای در بر کردن جامة خلافت بدون آنکه با ما مشورت کنید به مشورت نشستید در حالی که حق ما را اداء نکردید....

زمانی که قنفذ از خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) برگشت و خبر نیامدن علی (علیه السّلام) را به ابوبکر داد عمر از جای حرکت کرده و با عده ای روانة خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شدند: دق الباب کردند، فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که صدای آنها را شنید با صدای بلند گفت: ای پدر! ای رسول خدا! چه بر سر ما آمد بعد از تو از ابن خطاب (عمر) و ابن أبی قحافه (ابوبکر).... پس چون که جمعیت مردم صدای گریة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را شنیدند در حالی که گریه می کردند متفرق شدند و چنان حالی به مردم دست داده بود که گویا نزدیک بود قلبهایشان از هم بپاشند و جگرهایشان تکه تکه شود؛ لکن عمر و اطرافشانش [پشت درب] باقی ماندند. سپس علی (علیه السّلام) را با زور از خانه خارج کردند و او را بطرف أبوبکر کشاندند.

ص: 159

بخش سوم: «دیگر مصیتهایی که بر فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) وارد شد»

ص: 160

ص: 161

ص: 162

مدرک شمارة 101

نمیری

ابوزید عمربن شبّة نمیری بصری [در گذشتة سال 262 هجری] در کتاب خود بنام «تاریخ المدینة المنورة» چاپ 1410 ه_ در جلد اول صفحة198 با ذکر سند از «أبی سلمة» نقل می کند که گفت:

همانا فاطمه دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نزد ابوبکر آمده و این مطلب را به یاد ابوبکر آورد که: «فدک را پیامبر به وی بخشیده چرا که فدک ملکی بوده که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود».

لکن ابوبکر گفت: من از پیامبر شنیدم که گفته است: «همانا پیامبران را ارثی نیست»!!

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در جواب وی گفت: ای ابابکر! آیا دختران تو از تو ارث ببرند و دختران پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از وی ارث نبرند؟

ابوبکر گفت: آری چنین است!

ص: 163

مدرک شمارة102

بلاذری

أبوالحسن احمدبن یحیی بن جابربن داود بغدادی بلاذری [در گذشتة سال 279 هجری] در کتاب خود بنام «فتوح البلدان» چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحة44 با ذکر سند از جعفربن محمد نقل می کند که گفت:

بدرستی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که خداوند از او راضی باشد به ابوبکر صدیق! گفت:

فدک را به من برگردان چرا که بدون شک پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) آن را به من بخشید. سپس ابوبکر از فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بیّنه و شاهد خواست.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) هم «ام ایمن» و «رباح» غلام پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را حاضر ساخت و آندو شهادت دادند که پیامبر فدک را به وی بخشیده است.

سپس ابوبکر گفت: این دعا، ادعائی است که ثابت نمی شود مگر به شهادت یک مرد و دو زن!

ص: 164

مدرک شمارة103

یعقوبی

یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت [در گذشتة سال 284 هجری] در تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحة115 تحت عنوان «الوفاة» [وفات پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)] با ذکر سند می گوید:

.... و پیامبر فرزندی از خود باقی نگذاشت مگر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) و فاطمه هم بعد از رحلت پیامبر چهل شب بیشتر زنده نماند... و فاطمه وصیت کرد که علی شوهرش وی را غسل دهد، پس علی او را غسل داد و أسماء بنت عمیس او را در غسل دادن کمک نمود _ و أسماء خادمة فاطمه بود...

فاطمه در شب دفن شد در حالی که کسی در مراسم او حاضر نبود مگر «سلمان» و «ابوذر». و کسی گفته است که «عمار» هم بود.

و زمانی که فاطمه در بستر مریضی بود بعضی از زنان پیامبر به عیادت او آمده و گفتند: ای دختر رسول خدا! بر ما منت گذار و اجازه بده در مراسم غسل تو شرکت کنیم.

فاطمه گفت: آیا شما همانهایی نیستید که می گوئید آنچه را در مورد مادرم (خدیجه) گفتید و انجام دادید؟ نه! هیچ احتیاجی به حضورتان ندارم.

و همچنین روزی از ایام مریضی وی عده ای از زنان پیامبر و زنان دیگر از قریش به عیادت وی آمدند و گفتند: حالت چگونه است؟

ص: 165

فاطمه گفت: حالم آنگونه است که بخدا قسم از دنیای شما بیزارم، و از اینکه از میان شما می روم مسرور.

خدا و رسولش را در حالی ملاقات می کنم که از شما شکایت دارم چرا که هیچ حقی را از من، حفظ نکرده و مراعات نکردید، هیچ ذمه ای از من رعایت نکردید و هیچ وصیتی از پیامبر را در مورد من قبول نکردید و حرمت مرا نشناختید.

ص: 166

مدرک شمارة104

ابن ابی الحدید

عبدالحمید بن هبة الله محمدبن محمدبن ابی الحدید عزالدین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی [در گذشتة سال 655 هجری] در شرح نهج البلاغه خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحة57 با ذکر سند می گوید:

[در موقع هجوم به خانة علی (علیه السّلام)....] پس عمر به زبیر گفت: این شمشیر برای چیست؟ زبیر گفت: برای آنکه با علی (علیه السّلام) بیعت کنم. پس عمر با زبیر گلاویز شده و شمشیر را از دست زبیر درآورد و به سنگ زد و او را شکست، سپس دست زبیر را گرفته و او را بلند کرد و از خانه بیرون کرد و گفت ای خالد مواظب زبیر باش و او را بگیرد.

سپس عمر به علی (علیه السّلام) گفت برخیز و با ابوبکر بیعت کن. علی (علیه السّلام) از برخاستن ممانعت ورزید و خود را به زمین چسبانید، پس عمر دست علی (علیه السّلام) را گرفت و گفت: برخیز! پس علی (علیه السّلام) از برخاستن ممانعت ورزید. پس عمر، علی را بزور مانند زبیر کشانید و از خانه خارج ساخت. پس چون که فاطمه این منظره را دید که چگونه با علی و زبیر برخورد کردند کنار درب خانه اش ایستاد و فریاد زد: ای ابابکر! چه زود بر اهل بیت رسول خدا حمله بردید! بخدا قسم هرگز با عمر سخن نخواهم گفت تا آنکه خدای را ملاقات نمایم.

ص: 167

مدرک شمارة105

ابن ابی الحدید

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحة57 با ذکر سند از ابن عباس نقل می کند که گفت:

روزی عمر به علی (علیه السّلام) برخورد کرد در حالی که ابن عباس نیز همراه علی بود.

عمر به ابن عباس گفت: ای ابن عباس! همانا بخدا سوگند بدون شک و تردید کسی که همراه توست [علی (علیه السّلام)] سزاوارترین مردم به خلافت بعد از وفات رسول خدا می باشد مگر آنکه ما بر دو چیز ترسیدیم. ابن عباس گفت پرسیدم آندو چیز کدامند؟ عمر گفت: کم سنی و جوانی علی (علیه السّلام) و محبت وی به اولاد عبدالمطلب!

مدرک شمارة106

ابن ابی الحدید

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحة58 با ذکر سند از عمروبن قتاده نقل می کند که گفت:

روزی علی (علیه السّلام) به عمر برخورد نمود؛ سپس به وی فرمود: تو را بخدا قسم می دهم آیا پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) تو را خلیفه و جانشین خود قرار داد؟

ص: 168

عمر گفت: نه.

علی (علیه السّلام) فرمود: پس این چه کاری بود که تو و رفیقت (ابوبکر) انجام دادید؟

عمر گفت: اما رفیقم (ابوبکر) که از دنیا رفت دنبال کارش و اما من پس بزودی لباس خلافت را از خود می کنم و قلاده اش را از گردنم به گردنت می اندازم.

مدرک شمارة107

ابن ابی الحدید

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحة11 با ذکر سند از سعیدبن کثیر بن عفیر انصاری نقل می کند که:

.... و بنی هاشم در خانة علی بن ابی طالب جمع شده بودند و زبیر نیز با ایشان بود چرا که زبیر خود را از بین هاشم می دانست....

عمر با عده ای بطرف خانة فاطمه حرکت کردند از جمله همراهان عمر أسید بن حضیر و سلمة بن اسلم بودند پس عمر شمشیر را از زبیر گرفت و به دیوار زد سپس همگی زبیر و علی را بطرف ابوبکر می کشاندند در حالی که علی می گفت: من بندة خدا هستم و برادر رسول خدایم! تا آنکه علی (علیه السّلام) را نزد ابوبکر کشاندند. شخصی به او

ص: 169

گفت: بیعت کن علی (علیه السّلام) گفت من سزاوارترم به بیعت از شما، هرگز با شما بیعت نخواهم کرد در حالی که شما سزاوارترید در اینکه با من بیعت کنید.... سپس عمر گفت: تا بیعت نکنی تو را رها نخواهم کرد.

علی (علیه السّلام) گفت: ای عمر بدوش [بدوش از این پستان] که نیمی از آن مال توست! امروز بیعت گرفتن را برای ابوبکر سخت بگیر تا آنکه فردا [خلافت] را به تو باز گرداند! آگاه باش! بخدا سوگند! که سخنت را قبول نمی کنم و با ابوبکر بیعت نخواهم کرد.... تا آنکه علی (علیه السّلام) بدون آنکه بیعت کند به خانه اش بازگشت، و هرگز بیرون نیامد تا آنکه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت....

مدرک شمارة108

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحة سیزدهم تحت عنوان «یوم السقیفة» «ماجرای روز سقیفه» با اسناد خود از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز «جوهری» از جعفربن محمدبن علی [علیهماالسلام] روایت می کند که فرمود:

همانا علی (علیه السّلام) فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را بر الاغی سوار می کرد و او را شبانه به درب خانه های انصار می برد، و از آنها طلب یاری می کرد. همچنین

ص: 170

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از آنها کمک خواست لکن آنها می گفتند: ای دختر رسول خدا دیگر زمان گذشته است و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ اگر پسر عم تو (علی (علیه السّلام)) زودتر از ابوبکر از ما طلب بیعت می کرد هرگز از او روی بر نمی گرداندیم.

پس علی (علیه السّلام) گفت: آیا توقع آن داشتید که جنازة رسول خدا را بدون عسل و کفن در خانه اش رها کنم و بسوی مردم بشتابم و با آنها در سلطنت بعد از او به نزاع و کشمکش بپردازم؟!

و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می گفت: سزاوار نبود برای او (علی (علیه السّلام)) چنین کاری. لکن کردند آنها کاری را که خداوند سزای آنها را بدهد.

مدرک شمارة109

ابن ابی الحدید

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد نهم صفحة198 تحت عنوان ماجرت بین فاطمه علیهاالسلام و علی (علیه السّلام) و عایشه» با ذکر سند از قول شیخ ابویعقوب می گوید:

از زمانی که پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت از طرف عایشه هر آنچه که مورد اذیت و آزار علی (علیه السّلام) و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بود به گوش آندو رسید و در حالی که علی و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر تمام مشکلات و سختی ها صبر

ص: 171

می کردند فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت...

علی و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) تنها و بدون یاور ماندند، فدک از فاطمه مصادره شد، و بخاطر همین فاطمه چندین بار اقدام به مجادله نمود لکن کاری از پیش نبرد.... زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت تمام زنان پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مراسم تعزیة بنی هاشم شرکت نمودند مگر عایشه، که خود را به مریضی زده و در مراسم تغزیه شرکت نکرد و کلامی نیز از عایشه به علی (علیه السّلام) منتقل شد که حاکی از آن بود که عایشه از مرگ فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خوشحال شده!!

ابن ابی الحدید در پایان کلام شیخ ابویعقوب می گوید:

این خلاصه ای از گفتار شیخ ابویعقوب که خدایش رحمت کند و بدانکه ابویعقوب شیعه نبود بلکه سنّی معتزلی متعصّبی بود.

مدرک شمارة110

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دهم صفحة 265 کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السّلام) را _ زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام)را بخاک سپردند _ در حالی که با پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) درد دل می نمودند اینگونه نقل می کند:

ص: 172

سلام بر تو ای رسول خدا از من، و از دخترت، آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو نملحق شد. ای رسول خدا! صبر و شکیبائیم از فراق محبوبه ات کم شده، خود ذاریم در فراق او از بین رفت، جز اینکه من در پیروی از تو که در مصیبتها گریه می کردی می گریم، و با توجه به تأثری که من در فقدان شما داشتم در این مصیبت جای تسلیت و خویشتن داریم وجود دارد. چرا که من بر سر [مبارک] تو را در لحد و آرامگاهت نهادم بعد از آنکه جان [مقدس] تو از میان گلو و سینة من خارج شد (هنگام جان دادن سرت بر سینة من بود) (پس همانا ما از خدائیم و بخدا برمی گردیم) انا لله و انا الیه راجعون همانا (فاطمه (عَلیهاالسَّلام) امانتی بود و) امانت پس گرفته شد، و به گرو نهاده شده دریافت گشت، اما حزن و اندوهم همیشگی است و اما شبم در بی خوابی می گذرد تا آنکه خداوند مرا به خانه ای که شما در آن اقامت گزیدید ببرد. و بزودی دختر گرامیتان به شما خواهد گفت که امت شما بر علیه من با یکدیگر همدست شدند، سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه. و سلام بر هر دوی شما باد ای رسول خدا! سلام وداع کننده ای که نه دلتنگ است و نه خشمگین، چرا که اگر از اینجا می روم بواسطة دلتنگیم نیست و اگر بمانم نه بواسطة بدگمانی به آنچه خدا به صابران وعده فرموده می باشد.

ص: 173

مدرک شمارة111

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحة211 تحت عنوان: [ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک]

(گزارشی از تاریخ دربارة فدک» با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ نقل می کند که:

زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دید ابوبکر بر مصادرة فدک تصمیم قاطع گرفته است سربند خود را بر سر بست و چادر خویش را بر خود پیچید و با عده ای از زنان قومش و خدمتکارانش بسوی مسجد حرکت کرد. وی در حالی که به شدت خود را پوشانیده بود و راه رفتنش بدون هیچ تفاوتی مانند راه رفتن رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بود بر ابوبکر که در میان عده از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد. در این هنگام پرده ای بین فاطمه و مردم آویختند.

آنگاه ناله ای جانسوز از دل برآورد، ناله ای که تمام مردم را به گریه و زلزله درآورد.

سپس لحظه ای سکوت فرمود تا فریاد و همهمة مردم خاموش شد و جوش و خروش آنان آرام یافت. سپس کلام خود را با حمد و ستایش خدا آغاز نموده و درود بر رسول خدا فرستاد....

سپس فرمود هان ای مردم! من فاطمه ام دختر محمد(ص). آنچه را ابتدا بگویم همان را در انتها نیز به زبان خواهم آورد آنچه می گویم

ص: 174

زیاده روی نیست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نیست. پس بشنوید با گوشهای باز و قلبهای آماده....

سپس کلام و خطبه ای طولانی ایراد فرمود تا آنجا که در آخر خطبه اش گفت: سپس اکنون شما می پندارید که مرا ارثی از پدرم نیست؟ «آیا به زمان و احکام جاهلیت برگشته اید؟ و چه کس در مقام حکم از خداوند بهتر است برای قومی که به یقین رسیده اند»(1)

گوش فرا دهید ای جمعیت مسلمان! به زور و ظلم و جفا ارث پدرم را از من گرفتند.

ای پس قحافه (ابوبکر)! خداوند هیچگاه نمی گوید که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم! عجب کار تازه و زشتی آورده ای! اینک این تو و این شت، شتری مهار زده و رحل نهاده شده برگیر و ببر. با تو در روز رستاخیز و محشر ملاقات خواهد کرد، پس چه نیکو داوری است خداوند و نیکو دادخواهی است محمد(ص) و چه خوش وعده گاهی است قیامت. آنروز و آن ساعت اهل باطل زیان می برند و برای هر اتفاقی قرارگاهی است و بزودی خواهید دانست که عذاب خوار و ذلیل کننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و عذاب همیشگی بر سر چه کسی حلول خواهد نمود.

سپس به طرف قبر پدرش متوجه شد و شعر هند دختر أثاثه را سرود که گفته است:

ص: 175


1- مائده: 50.

«بعد از تو خبرها و مسائل مختلفه و بلاهای درهم و برهمی اتفاق افتاد که اگر تو می بودی آنچنان بزرگ جلوه نمی کرد».

«مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پردة خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند».

«همین که تو رفتی مردانی به ما روی ترش کردند و خفیفمان شمردند و هر میراثی از ما غضب شد».

راوی گوید: هیچ زن و مردی از مردم در آن روز دیده نمی شد مگر آنکه به گریه درآمدند.

سپس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) رو به جانب انصار کرده و فرمود: ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! این ضعف و سستی و غفلت در مورد حق من از چیست؟ و این سهل انگاری از کمک به دادخواهی من چرا؟! مگر پدرم رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نمی فرمود: «حرمت و احترام هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود»؟ چه زود مرتکب این اعمال شدید! و چه زود بی احترامی را شروع کردید! آیا اینک که رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفته است دین او را نیز می کشید [و می گوئید: ما هیچ وظیفه ای نداریم؟!] آگاه باشید! که همانا رحلت پیامبر، مصیبت بزرگی بود، و ضعف و سستی [در میان شما که بر اثر این مصیبت پدید آمد] نیز وسیع و زیاد است، و اشتباه و کج روی [ناشی از این مصیبت] نیز بسیار زیاد است و آن همبستگی که در میان شما بود از بین رفت و زمین بواسطة [غیبت و رحلت] او تاریک و ظلمانی شد و کوهها از هم متلاشی شدند و

ص: 176

آرزوها به ناامیدی و بی خیری کشیده شدند و حریم و حرم پیامبر بعد از او ضایع شد و حرمت او هتک گردید و مصونیت و امنیت حرم او از بین رفت و خداوند در کتاب خود (قرآن) _ قبل از رحلت پیامبر _ این حوادث را به شما گوشزد کرد و قبل از رحلتش به شما هشدار داد آنجا که فرمود:

«و محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نیست مگر پیامبری که پیش از او فرستادگان دیگری از دنیا رفتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته شود به عقب برمی گردید؟ و آن کس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد».(1)

خیلی دور و بعید است از شما ای پسران قیله (گروه انصار)! آیا من خرد شوم و مظلوم واقع شدم بخاطر ارث پدرم؟ در حالی که شما در جلوی دیدگان من هستید و صدایتان را می شنوم و در یک اجتماع قرار داریم؟! و در حالی که شما دارای افراد و نفوذ گفتار می باشید و در حالی که دارای شمشیر و سلاح و سپر هستید و در حالیکه شما نخبه هایی هستید که خداوند از میان مردم انتخابتان کرد، و با اینکه شما با سران عرب [مشرکین] جنگیدید و سختیها و رنجها را تحمل کردید و به مبارزة با ملتهای [مشرک] و شجاعان بی منطق رفتید تا آنجا که سنگ آسیای اسلام را به گردش درآوردید و در نتیجة، برکات روزگار همچون شیر جریان و کثرت پیدا کرد و آتشهای جنگ خاموش شد .

ص: 177


1- آل عمران: 144.

فوارة شرک از جریان باز ایستاد و موج فتنه و طغیان آرام گرفت و نظام و حکومت دین محکم و استوار گردید.

آیا پس از حرکت، باز ایستادید و پس از آن اقدام محکم و داغ به عقب برگشتید و به سردی گرائیدید؟ و بعد از آن شجاعتها ترسیدید؟ آن هم ترس از قومی که قسمتهای خود را بعد از عهد و پیمانشان شکستند و بر دین و ایمان شما ضربه وارد کردند؟!

پس بکشید پیشوایان کفر را، چرا که به تحقیق هیچ حرمتی از آنها بر شما نیست شاید که (به این ضربه زدنها و کج دهنی های به دین) پایان بدهند.

آگاه باشید که همانا من می بینم که شما به رفاه و خوشگذرانی پناه آورده اید! و به سکوت و آرامش (کاذب) میل پیدا کرده اید، و در نتیجه رها ساختید آنچه را نگهداری می کردید، و آنچه (از غذای شیرین و لذیذ) خورده بودید بالا آوردید، پس اگر شما و هر کس که بر روی زمین زندگی می کند، کافر شوید (هیچ ضرری به خدا نمی رسد) چرا که خداوند بی نیاز و مورد حمد و ستایش خواهد بود.

آگاه باشید! همانا من برای شما گفتم آنچه را در اینجا گفتم، در حالی که می دانم که شما یاریم نمی کنید و این ترک نصرت و یاری با روح شما عجین شده است چرا که سر نیزه هایتان کند و شکسته شده و یقین شما (به دین) به ضعف و سستی تبدیل شده.

پس بگیرید فدک را و آن را محکم بر پشت این شتر مجروحی که

ص: 178

پاهای آن ضعیف و سست می باشد ببندید (ولی بدانید که) ننگ و عار آن (در طول تاریخ) برایتان باقی خواهد ماند. و داغ و نشانة آن با صدائی رسا (به آیندگان) خواهد رسید و عاقبت (این فدک و غضب خلافت و سکوت شما) شما را به آتش برافروختة خداوند خواهد رسانید آن آتشی که بر دلها زبانه می کشد (و بدانید که) آنچه انجام می دهیم در حضور خداوند است (و بزودی ستمکاران می فهمند چه عاقبتی در انتظار آنهاست) (1)

مدرک شمارة112

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحة214 و 215 با ذکر سند می گوید:

پس چون ابوبکر خطبة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را شنید، گفته های فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر او سنگین تمام شد، لذا بر منبر رفت و گفت:

«ای مردم! این چه سست عنصری است که در برابر هر سخنی که می شنوید، از شما می بینم؟! این ادعاها و آرزوها در زمان رسول خدا کجا بود؟ هر که شنیده بگوید و هر که دیده سخن بگوید.

ص: 179


1- شعراء: آیة227.

آنکه سخن گفت روباه ماده ای بود که شاهدش دمش بود، آنچه اتفاق افتاد باعث ایجاد فتنه خواهد شد!!!

علی (علیه السّلام) کسی است (که می خواهد جنگ خلافت را از سر بگیرد و) می گوید: این موضوع کهنه را پس از آنکه از هم مندرس شده تازه کنید! و برای این منظور از زنان کمک و یاری می طلبد، مانند ام طحال(1)، که محبوبترین افراد نزدش زن بدکاره و زناکار بود.

بدانید: که اگر می خواستم می گفتم، و اگر می گفتم صریح و روشن بیان می کردم ولی تا زمانی که کسی با من کار نداشته باشد من هم سکوت اختیار می کنم».

آنگاه بطرف انصار روی کرده و گفت:

«ای گروه انصار! گفته هایی از بی خردان شما به من رسیده ولی من شما را سزاوارترین افراد و ملتزم ترین آنان به پیمان رسول خدا می دانم. ما به سوی شما مهاجرت کردیم و شما پناهمان دادید و یاریمان کردید. بدانید که من، دست و زبانم در برابر کسانی که استحقاق آن را از ما نداشته باشند! بسته است.»

سپس از منبر پائین آمد. و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نیز بطرف منزلش حرکت نمود. ابن ابی الحدید می گوید:

این سخن را برای «نقیب ابویحیی جعفربن ابی یحیی بن ابی زید

ص: 180


1- ام طحال: طحال زنی بدکاره در زمان جاهلیت بود که پرچم بدکارگی بر فراز خانه اش نصب نموده بود و لذا به بدکارگی ضرب المثل شد. (ابن ابی الحدید 16/215).

بصری) خواندم و به او گفتم: ابوبکر به چه کسی اینگونه کنایه و گوشه می زند؟

«نقیب» گفت: بلکه بگو به چه کسی چنین تصریح و بی پرده سخن می گوید:

گفتم: اگر ابوبکر تصریح می کرد لازم نبود که از تو سؤال کنم که مقصودش که بوده؟

نقیب خندید و گفت: مقصود ابوبکر «علی بن ابی طالب» (علیه السّلام) است.

گفتم: آیا تمام آنچه ابوبکر گفته خطاب به علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است؟

نقیب گفت: آری فرزندم! بحث، بحث خلافت و حکومت است.

گفتم: در این میان انصار چه گفتند؟

گفت: آنان نیز گفتند: علی (علیه السّلام) ترسیده که در میان مردم اضطراب و اختلاف ایجاد شود و لذا مردم را از هرگونه اقدامی بر حذر داشته است.

ص: 181

مدرک شمارة114

ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود جلد شانزدهم صفحة216 با ذکر سند می گوید:

و چون که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با ابوبکر سخن گفت، ابوبکر گریه کرد! و گفت: «ای دختر رسول خدا، بخدا سوگند چیزی از پدرت به تو ارث نمی رسد. هیچ درهم و دیناری....»

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: همانا فدک را رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) به من بخشید.

ابوبکر گفت: چه کسی حاضر است به این مطلب شهادت بدهد؟

پس علی بن ابی طالب (علیه السّلام) آمده و شهادت داد.

سپس ام ایمن آمده و شهادت داد.

سپس عمربن الخطاب و عبدالرحمن بن عوف آمدند و شهادت داند که رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فدک را بین مسلمانان تقسیم می کرد.

ابوبکر گفت: راست و درست گفتی ای دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) و راست گفت عبدالرحمن بن عوف! و این بخاطر آن است که مال تو از پدرت است و رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خرج شما را از فدک می داد و باقی را بین مسلمانان تقسیم می کرد و قسمتی از آن را نیز در راه خدا می داد. پس تو می خواهی با فدک چه کنی؟

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: می خواهم همان کنم که پدرم می کرد.

ص: 182

ابوبکر گفت: برای تو بخدا سوگند می خورم که من انجام می دهم آنچه را پدرت انجام می داد!....

ص: 183

مدرک شمارة114

طبری

حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر ابن محمد «طبری» [درگذشتة سال 691 هجری] در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه_.ق صفحة53 تحت عنوان [ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها] روایت می کند که:

زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند به أسمان دختر عمیس گفت:

ای أسماء! همانا من دوست ندارم که پس از مرگم چنان کنند که با زنان انجام می دهند که پارچه ای بر روی بدن زن می اندازند لکن حجم بدن او پیدا می باشد.

أسماء گفت: ای دختر رسول خدا! در سرزمین حبشه چیزی برای میت درست می کنند، آیا می توان آن را به شما نشان دهم؟ سپس أسماء مقداری برگ مرطوب خرما را به یکدیگر پیچیده و پارچه ای بر روی آنها انداخت.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: چه زیبا و نیکوست اینگونه، چرا که میت در این صورت مشخص نیست که زن است یا مرد. ای أسماء! زمانی که من از دنیا رفتم تو و علی (علیه السّلام) مرا غسل دهید، و اجازة ورود به هیچ کس ندهید.

ص: 184

زمانی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) از دنیا رفت عایشه آمد و خواست بر فاطمه (عَلیهاالسَّلام) وارد شود، لکن أسماء گفت: داخل نشو. پس عایشه شکایت أسماء را نزد پدر خود أبوبکر برد و گفت: این زن بین ما و دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) حائل شده و برای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) چیزی همانند هودج عروس ساخته است.

ابوبکر آمد و در آستانة درب ایستاد و گفت: ای أسماء چرا نمی گذاری زنان پیامبر وارد بر دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) شوند؟ و چرا برای فاطمه (عَلیهاالسَّلام) چیزی مثل هودج عروس درست کرده ای؟

أسماء گفت: فاطمه (عَلیهاالسَّلام) خود به من چنین دستور داده که هیچ کس را بر وی وارد نکنم و این چیزی که ساخته ام را نیز زنده بود به او نشان دادم و او دستور داد برای او چنین کنم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به تو دستور داده انجام بده سپس برگشت. و فاطمه را علی و أسماء غسل دادند.

و از أمّ سلمه روایت شده که گفت:

روزی از روزهایی که فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مریضی سخت خود بسر می برد _ پس از آنکه علی بن ابی طالب (علیه السّلام) برای انجام کارهای خود از خانه خارج شد _ به من گفت: مقداری آب برای غسل کردن برایم آماده کن.

أمّ سلمه می گوید: آب برای غسل کردن آماده کردم. پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) شروع به شستشو و غسل کردن نمود آنهم به بهترین صورت غسل

ص: 185

کردنی که من از او دیدم.

سپس فرمود: بهترین لباس من را حاضر کن.

أمّ سلمه گوید: لباس را آوردم و آن را پوشید سپس به اطاق خود رفت و فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن، پس بستر او را آورده و پهن نمودم، سپس وی خوابید و دست راست خود را زیر صورت خود گذاشت و سپس روی به طرف قبله کرد و به من فرمود: همانا من الان از دنیا خواهم رفت پس هیچ کسی را بر من حاضر نکن و أحدی مرا غسل ندهد [چرا که علی (علیه السّلام) مرا غسل خواهد داد]. أمّ سلمه گوید: در همان مکان فاطمه از دنیا رفت. وقتی علی (علیه السّلام) به خانه برگشت آنچه فاطمه فرموده بود و دستور داده بود را به او گفتم.

پس علی (علیه السّلام) گفت: بخدا قسم! احدی را نخواهم گذاشت حاضر شود پس او را غسل داده و دفن نمود در حالی که هیچ کس در مراسم او حاضر نبود.

ص: 186

مدرک شمارة115

متقی هندی

علاءالدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضیخان «متقی هندی» تاوری شاذلی مدنی، [در گذشتة سال 975 هجری] در کتاب معروف خود بنام «کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال» چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت «حرف الخاء» کتاب [الخلافة مع الامارة من قسم الأفعال] باب اول در خلافت خلفاء _ خلافت أبیم بکر _ جلد پنجم صفحة 622 حدیث شمارة14097 با ذکر سند از عمربن الخطاب نقل می کند که گفت:

همان روزی که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت برای ابوبکر بیعت گرفته شد؛ فردای آن روز فاطمه (عَلیهاالسَّلام) نزد أبوبکر آمده در حالی که علی (علیه السّلام) نیز وی را همراهی می کرد، پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: ارث پدرم رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را به من برگردان.

لکن ابوبکر گفت: .... پیامبر گفت ما پیامبران را ارثی نیست فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: أمّ أیمن برای من شهادت می دهد....

ص: 187

مدرک شمارة 116

متقی هندی

صاحب کنزالعمال در جلد پنجم صفحة 636 حدیث شمارة 14120 از أبوهریره نقل می کند که گفت:

همانا فاطمه نزد ابوبکر و عمر آمده و از آنها میراث خود از رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را طلب نمود پس عمر و ابوبکر گفتند: از پیامبر شنیدیم که: «مرا ارثی نیست»!....

ص: 188

مدرک شمارة117

شبلنجی

شبلنجی از علمای اهل سنت [در گذشتة اوائل قرن چهاردهم] در کتاب خود بنام «نورالأبصار» صفحة47 چاپ مصر از أنس روایت می کند که گفت:

... بخدا قسم فاطمه (عَلیهاالسَّلام) که خداوند از او راضی باشد _ بعد از وفات پدرش (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) هرگز خنده ای از او دیده نشد و از علی بن ابی طالب (علیه السّلام) _ که خداوند از او راضی باشد _ روایت شده که گفت: همانا فاطمه دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بطرف قبر پدرش رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) رفت و بر سر قبر ایستاد و گریه کرد سپس یک مشت از خاک قبر را برداشت و بر چشمان و صورت مالیده و این شعر را شروع به خواندن کرد:

ماذا عَلی مَن شَمَّ تُربَةَ أَحمَد *** أَن لا یَشُمَ مَدَی الزَّمانِ غَوَالِیَا

صُبَّت عَلَیَّ مَصَائِبُ لَو أَنَّها *** صُبَّت عَلَی الأَیَّامِ عُدنَ لَیالِیا

چه باکی است بر کسی که خاک قبر احمد را بوئیده که در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

آنچنان مصیبتها بر من باریدن گرفته اند که اگر اینگونه بر روزها می باریدند، روزها شب می شدند.

ص: 189

مدرک شمارة118

عمر رضاکحاله

عمر رضاکحاله از علمای معاصر اهل سنت در کتاب معروف خود بنام «اعلام النّساء» چاپ بیروت سال 1404 جلد چهاردم صفحة 131 و 132 می گوید:

و زمانی که علیّ بن أبی طالب (علیه السّلام) فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) را به خاک سپرد گفت: سلام بر تو ای رسول خدا از من، و از دخترت، آن دتختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شد.

ای رسول خدا! صبر و شکیبائیم از فراق محبوبه ات کم شده، خود داریم در فراق او از بین رفت، جز اینکه من در پیروی از تو که در مصیبتها گریه می کردی می گریم، و با توجه به تأثّری که من در فقدان شما داشتم در این مصیبت جای تسلیت و خویشتن داریم وجود دارد؛ چرا که من سر [مبارک] تو را در لحد و آرامگاهت نهادم بعد از آنکه جان [مقدس] تو از میان گلو و سینة من خارج شد [هنگام جان دادن سرت بر سینة من بود) (پس همانا ما از خدائیم و بخدا بر می گردیم] انا لله و انا الیه راجعون.

همانا (فاطمه (عَلیهاالسَّلام) امانتی بود و) امانت پس گرفته شد، و به گرو نهاده شده دریافت گشت.

اما حزن و اندوهم همیشگی است و اما شبم در بی خوابی می گذرد تا آنکه خداوند مرا به خانه ای که شما در آن اقامت گزیدید ببرد. و بزودی

ص: 190

دخت گرامیت به شما خواهد گفت که امت شما بر علیه من با یکدیگر همدست شدند، سرگذشت را از وی بپرس و گزارش را از او بخواه. و سلام بر هر دوی شما باد ای رسول خدا! سلام وداع کننده ای که نه دلتنگ است و نه خشمگین، چرا که اگر از اینجا می روم بواسطة دلتنگیم نیست و اگر بمانم نه بواسطة بدگمانی به آنچه خدا به صابران وعده فرموده می باشد.

مدرک شمارة119

عمر رضاکحاله

همچنین عمر رضاکحاله در همان کتاب جلد چهارم صفحة119 می گوید:

و در شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید آمده است که:

و چون فاطمه (عَلیهاالسَّلام) با أبوبکر صحبت کرد، ابوبکر گریه کرد! و گفت:

ای دختر رسول خدا! بخدا قسم! پدرت چیزی به ارث باقی نگذاشت! هیچ درهم و دیناری!!....

پس فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: همانا «فدک» را پیامبر در زمان حیاتش به من بخشید.

ابوبکر گفت: چه کسی حاضر است در مورد این ادعای تو شهادت

ص: 191

دهد؟!!

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) علیّ بن أبی طالب را برای شهادت آورد و سپس أمّ أیمن را حاضر ساخت و هر دو شهادت دادند.

پس عمربن الخطاب و عبدالرحمن بن عوف آمدند و شهادت دادند و به اینکه پیامبر در زمان حیاتش فدک را تقسیم کرد.

ابوبکر گفت:

ای دختر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) راست گفتی، و علی (علیه السّلام) هم راست گفت، و عمر و عبدالرحمن بن عوف هم راست گفتند!! و این بخاطر آن است که آنچه که از تو بوده مال پدرت بوده است و پدرت رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نیز خرج شما را از فدک جدا می کرد و باقی را بین مردم و در راه خدا تقسیم می نمود.

[ای فاطمه (عَلیهاالسَّلام)] تو می خواهی با فدک چه کنی؟

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: می خواهم همان کاری که پدرم می کرد انجام دهم. ابوبکر گفت: برای تو بخدا سوگند می خورم که من همان کاری که پدرت انجام می داد انجام دهم!!....

همچنین عمر رضاکحاله در همان کتاب جلد چهارم صفحة116 تا 124 چاپ بیروت سال 1404 خطبة حضرت زهرا (عَلیهاالسَّلام) را با اختلاف بسیار کم با خطبه ای که ابن أبی الحدید نقل کرده و ما آنرا در صفحة 105 تا 108 آوردیم نقل نموده است.

عمر رضاکحاله در کتاب «اعلام النساء» جلد چهارم صفحة19 چاپ

ص: 192

بیروت سال 1404 می گوید:

و در کتاب فتوح البلدان بلاذری آمده است که:

همانا فاطمه (عَلیهاالسَّلام) به أبوبکر گفت: همانا رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فدک را به من اختصاص داد و آن را به من بخشید. و در این مورد علی بن أبی طالب (علیه السّلام) [برای فاطمه (عَلیهاالسَّلام)] شهادت داد.

پس ابوبکر گفت: یک شاهد دیگر بیاور، پس أمّ أیمن آمده و شهادت داد....

ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا تو خود می دانی که برای قبول کردن این امر باید یا دو مرد یا یک مرد و دو زن شهادت بدهند...!!

ص: 193

[57]

عبدالفتاح عبدالمقصود

عبدالفتاح عبدالمقصود از علماء و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام «الامام علی بن أبی طالب (علیه السّلام)» جلد اول صفحة 190 می گوید:

«.... عمر چون دید مردم در نهان و آشکار، دسته دسته اطراف یکدیگر جمع می شوند، و این مطلب را بخوبی می دانند که فرزند أبی طالب برترین فردی است که باید ولی مردم باشد، لذا یکدیگر را به حمایت از وی می خوانداند و اطراف خانه اش جمع شده و به نام، او را می خوانند که از خانه بیرون بیا میرالث از دست رفته ات را دریاب....».

عمر می نگرد که، مسلمانان در دنیا دو دسته و دو حزب شده اند و آن وحدت کلمه که مورد انتظار بود! به شکاف و فاصله ای تبدیل شده که عاقبت آن را جز خدا نمی داند!

اکنون در نظر عمر، علی بن أبی طالب چرا مانند سعد بن عباده سزاوار قتل نباشد تا فتنه و اختلاف از میان مردم رخت بندد.

اینگونه نظر و اندیشه به سر سختی و بیشتر خشونت به خرج دادن عمر سازگارتر بوده از غیرت و دلسوزی او برای وحدت اسلام و مسلمین، مردم در این زمینه سخنها می گفتند آن هم سخنانی که بیانگر مکنونات ضمیر آنان می بود.

کم کم تصورات و اندیشه بصورت مسائل مسلم و یقینی درمی آمد ولی کسی نمی توانست دربارة خوی و تصمیم و عزم فرزند خطاب

ص: 194

سخنی بگوید و آنچه از وی متصور بود و انتظار می رفت همان تند روی هایی بود که در برخی موارد از وی سراغ داشتند. البته شاید در این میان مردمی بودندکه حوادث آینده را از روی گذشته پیش بینی می کردند و قبل از دیدن با چشم سر با چشم خیال حس می کردند.

می دیدند که اگر عمر قدم پیش گذارد و از راه تهدید از علی بخواهد که در برابر ابوبکر تسلیم شود و به خلافت ماو تن در دهد وی مقاومت نموده و ایستادگی از خود نشان خواهد داد، آنگاه نتیجة این کار چه خواهد شد؟

ناچار عمر از جاده بیرون می رود و با این مخالفت و این مخالفِ سرسخت با سختی و تندی رفتار خواهد نمود.

با این پیش بینی ها در آن روز میان مردم شایع شد که عمر قدم پیش گذارده و با گروهی از یاران و همدستان بسوی خانة فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) رهسپار گشته و اندیشة آن را دارد که عموزادة رسول خدا را چه بخواهد و چه نخواهد به آنچه تا حال نپذیرفته وادار نماید.

مردم حدسهای می زدند: عده ای می گفتند تنها در برابر شمشیر سر اطاعت خم خواهد کرد؛ عده ای پیش بینی می کردند که شمشیر با شمشیر رو در رو خواهد گردید؛ دستة سوم یگانه وسیلة حفظ وحدت و اطاعت را آتش می پنداشت.

و مگر دهان مردم بسته است و بر دهان آنها بند زده اند که داستان هیزم را بازگو ننمایند چه با این دستور زادة خطاب، دور خانة فاطمه را که علی و اصحابش در آن می بودند محاصره نمود تا به این وسیله آنان را تسلیم نماید و یا بی مهابا بر آن منزل بتازد!!

ص: 195

همة این داستانها که با نقشة سابق یا ناگهانی پیش آمد مانند کف روی موج ظاهر شد و اندکی بپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت. این مرد خشمگین و خروشان به خانة علی (علیه السّلام) روی آورد و همدستانش دنبال او راه افتادند و به خانه هجوم آوردند و یا نزدیک بود هجوم آورند.

ناگاه چهره ای چون رسول خدا در میان درب ظاهر شد، چهره ای که بر آن آثار اندوه و تأثر و رنج و مصیبت آشکار بود.

در چشمهایش قطرات اشک می درخشید و بر پیشانیش علائم غضب هویدا بود، عمر به جای خود خشک شد و جوش و خروشش به ناگاه از میان رفت و همراهانش که دنبال وی براه افتاده بودند در مقابل، بهت زده ایستادند زیرا که....

روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه اش زهرا دیدند و سرهای آنان از شدت حیا و شرمندگی و خواری به زمین افتاد دیگر تاب از دلها رفت.

همین که دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت نموده و با قدمهای حزن زده و لرزان، اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد، چشم ها و گوشها یکسره متوجه وی شد در این هنگام بود که نالة زهرا بلند شد:

«بابا ای رسول خدا! .... ای بابا رسول خدا!!....»

تو گویی که از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه آمد....

باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد، آن غائبی که هماره در بین مردم است و از بین آنان نمی رود و این چنین استغاثه می نمود:

ص: 196

«ای بابا رسول خدا.... پس از تو از دست زادة خطاب و زادة أبی قحافه چه بر سر ما آمد!؟»

دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد، آری آن مردم آرزو می کردند زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد.

عبدالفتاح عبدالمقصود در همان کتاب جلد اول صفحة192 چنین می گوید:

ابوبکر پیوسته برای دیدن از علی و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) دست و پا می زد تا اینکه آن دو را از خود راضی کند. لکن عمر در این خصوص به او راه نمی داد تا آنکه بالاخره رای عمر را طبق نظر خود جلب نمود و به اتفاق بطرف خانة علی و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حرکت کردند از فاطمه (عَلیهاالسَّلام) اجازة ورود و ملاقات خواستند لکن وی اجازه نداد دو مرتبه اجازه خواستند باز هم اجازه نداد.... تا اینکه بالاخره (با درخواست علی (علیه السّلام) از فاطمه (عَلیهاالسَّلام) بر وی وارد شدند و به او سلام کردند اما فاطمه جواب آنها را نداد پیش آمده در مقابل وی نشستند لکن فاطمه (عَلیهاالسَّلام) روی خود را از آن دو بطرف دیوار برگرداند....

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) در حالی که ابوبکر را مخاطب قرار داده لکن روی سخن وی با هر دوی آنها بود گفت:

آیا اگر حدیثی از احادیث رسول خدا بیاد شما بیاورم آن را قبول کرده و به آن عمل می کنید؟ ابوبکر و سپس عمر جواب دادند: آری.

فاطمه (عَلیهاالسَّلام) گفت: شما را بخدا قسم می دهم! آیا نشنیدید از رسول خدا که می گفت: رضایت فاطمه در رضایت من و سخط و غضب فاطمه در سخط و غضب من است، پس هر کس فاطمه دختر مرا

ص: 197

دوست بدارد پس به تحقیق مرا دوست داشته است و هر کس فاطمه را راضی بدارد هر آینه مرا راضی داشته است و هر کس فاطمه را به سخط و غضب درآورد بتحقیق مرا به سخط و غضب درآورده است؟

ابوبکر و عمر گفتند: آری بدون شک این حدیث را از رسول خدا شنیده ایم!!

در این هنگام صورت خود و سپس دو دست خود را به آسمان بلند کرده و با سوز و ناله ای آتش زننده گفت: «پس همانا من خدا و ملائکة او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآوردید و هرگز مرا راضی نگاه نداشتید.... و هرگاه رسول خدا را ملاقات کردم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد».

ص: 198

«نگاهی گذرا به سرگذشت تاریخ اسلام»

اشاره

ص: 199

ص: 200

نقل تاریخ و حدیث در زمان پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)

رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) رحلت فرمود و دو میراث گرانبها را در میان یاران و امت خویش بجا گذارد و به آنان فرمان داد که همواره به آن دو پیوسته و هرگز جدا نشوند:

«إِنِّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ الله وَ عِترَتی....»

«همانا من شما را ترک می کنم در حالی که دو ودیعة گرانبها را میان شما بامانت می سپارم (1) کتاب خدا و عترتم....»

آن حضرت در دوران حیات خود، بیان حقایق قرآنی را بر عهده داشتند و به صورت حدیث، تمامی علوم اسلامی، از عقاید و معارف و احکام را در میان پیروات خود منتشر ساختند، ایشان در مورد نقل حدیث می فرمایند:

«خداوند خرّم بدارد بنده ای را که سخن مرا بشنود و بفهمد و به دیگران که نشنیده اند منتقل نماید. چه بسیارند کسانی که دانش و علم را برای داناتر و فهمیده تر از خود بازگو می نمایند»(2)

ص: 201


1- این حدیث از احادیث مورد قبول شیعه و سنی می باشد که احدی از دو فرقه منکر این روایت نشده اند.
2- صحیح ترمذی: جلد اول/125 و /14 _ باب فضل العلم _ تبلیغ الحدیث عنم رسول الله، و بحارالانوار علامة مجلسی: جلد اول/109 و 112.

[2]

نقل تاریخ و حدیث در زمان بعد از پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)

اما بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) افراد جامعة اسلامی با این دو ودیعة پیامبر چگونه رفتار کردند و در مقابل احادیث پیامبر چه نقشی را ایفا نمودند؟

متأسفانه آنها خاندان پیامبر را از متن جامعه طرد نموده و خانه نشین کردند و با آنان آنگونه رفتار نمودند که زبان را یاری برشمردن آنها نیست.

سلمان _ رضوان الله علیه _ در این مورد می گوید:

«شما در اثر عمل ناشایست خود (غضب خلافت) به حیرت در افتادید و از سرچشمة هدایت بدور ماندید».

و در جای دیگر می گوید:

«کردید و نکردید، (غضب خلافت) کردید که بد عملی بود، اگر اینان با علی بیعت کرده بودند هر آینه در نعمت های آسمانی و زمینی غرق می شدند». (1)

و ابوذر _ رضوان الله علیه _ می گوید:

«اگر مقدم می داشتید آن که را خدا مقدم داشته است و کنار می زدید آن که خدا کنار زده است، ولایت و وراثت را در خاندان پیامبرتان اعتراف می داشتید، هر آینه در نعمتهای خداوند غرق بودید، اما اینک

ص: 202


1- نگاه کنید به: شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی چاپ مصر ج2/46 و ج6/17.

که اینچنین عمل کردید، بچشید نتیجة اعمالتان را» «وَ سَیَعلَمُ الذِینَ ظَلَموا أیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبون»

سانسور خبری از کنار بستر پیامبر(صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)

سانسور خبری در وقایع تاریخی و احادیث که یک سیاست برنامه ریزی شده بود از کنار بستر پیامبر! آری در مقابل پیامبر و در آخرین لحظات حیات پیامبر! شروع شد. آنجایی که پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) لحظات آخر عمر پربرکت خود را می گذراندند، طلب قلم و کاغذ کردند، تا تکلیف امت را برای آخرین بار، بعد از خود مشخص نمایند، لکن هنوز درخواست پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) تمام نشده بود که عمر فریاد زد:

«دَعُوهُ! أنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرُ حَسبُنا کِتابُ الله»

«رهایش کنید این مرد را! همانا این مرد هذیان می گوید! کتاب خدا ما را بس است»

در میان اصحاب اختلاف افتاد و این اولین اختلاف میان مسلمانان شناخته شده است. عده ای گفتند: دستور پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را عمل کنید و عده ای به حمایت از عمر برخاسته و گفتند: عمر راست می گوید، اینجا بود که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) فرمود: از نزد من خارج شوید که نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.

براستی مگر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) تا قبل از این لحظه جانشین خود را معرفی ننموده بود؟!

جواب مثبت است، چرا که بارها و بارها پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) شخص علی بن أبی طالب (علیه السّلام) را بعنوان جانشین به مسلمانان معرفی نمود.

ص: 203

و آیا عمر براستی می گفت که «حسبنا کتاب الله»؟ نه! چرا که در قرآنی که عمر می گوید «قرآن ما را بس است» آیاتی وجود دارد که می گوید: «من و پیامبر»، «من و اولی الامر» پس تحقیقاً عمر با قرآن قصد کوباندن قرآن را کرد و این اندیشه را بخوبی عملی ساخت.

[3]

نقل حدیث و تاریخ در زمان ابوبکر

پس از رحلت پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) این سیاست (سانسور خبری) با قوت و قدرت بیشتری عملی شد بطوری که ابتدا ابوبکر بر آن شد که پس از جمع آوری احادیث و وقایع تاریخی آنها را بسوزاند و این کار را عملی کرد و تمام احادیثی که خود نوشته بود در آتش سوزانید.(1)

بی تردید در آن زمان امکان نداشت که مردم را از نقل و نوشتن یحدیث باز بدارند و آنها را تنها به یک سری احادیث که خود ساخته و پرداخته بودند سوق بدهند لذا ابوبکر چاره را در آن دید که بطور کلی نقل حدیث از پیامبر را ممنوع نماید لذا دستور داد:

«از پیامبر حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید».(2)

آری فقط قرآن! زیرا قرآن بدون احادیث نبوی را به هرگونه می توان تأویل نمود!

[4]

نقل حدیث و تاریخ در زمان عمر

عمر نیز در دوران حکومتش سیاست منع حدیث و سانسور خبر را

ص: 204


1- بعنوان مثال نگاه کنید به: تذکرة الحفاظ _ شمس الدین ذهبی: ج1/5.
2- بعنوان مثال نگاه کنید به: تذکرة الحفاظ _ شمس الدین ذهبی: ج1/13.

به شدت دنبال نموده و یکمبار که به منظور تظاهر به آزادی، در حکومتش مسألة نقل و نوشتن احادیث پیامبر را به مشورت با مردم نهاد و عموم مسلمین لزوم آن را اعلام کردند، با زیرکی و حیله گری خاصی آن هم پس از یک ماه اندیشیدن راه چاره را یافت و به میان مردم آمده اعلام نمود:

«من می خواستم سنت های پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را بنویسم، لکن امتهای گذشته را بیاد آوردم که با نوشتن بعضی کتابها و تواریخ و توجه زیاد به آنها، از کتاب آسمانی خود باز ماندند، لذا من هرگز کتاب خدا، قرآن را با چیزی درهم نمی آمیزم!!»(1)

عمر هنگامی که یاران پیامبر را به مأموریت می فرستاد، به آنها دستور می داد که مردم را به وسیلة نقل تاریخ و احادیث پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از قرآن خواندن باز ندارند. و اگر مطلع می شد یکی از آنان از فرمان وی سرپیچی نموده، او را به مدینه نزد خویش احضار می نمود و تا زنده بود وی را تحت نظر داشت، و در عین حال احادیث زیادی را به آتش کشید.

[5]

نقل حدیث و تاریخ در زمان عثمان

در زمان عثمان مبارزة دستگاه خلافت علیه نقل احادیث و تاریخ شدیدتر شد. اگر عمر در دوران خود صحابة پیامبر را می آزرد و ایشان را تحت نظر داشت و نوشته های آنها را می سوزاند، عثمان برای

ص: 205


1- نگاه کنید به: الطبقات الکبری _ محمدبن سعد کاتب الواقدی _ چاپ لندن: ج 3/206 و همچنین نگاه کنید به: جامع بیان العلم و فضله _ ابن عبدالبر: ج 1/64 و 65.

جلوگیری از بازگوئی تاریخ و حدیث، یاران بزرگ پیامبر را شکنجه، تبعید و حتی به قتل می رسانید چنانکه ابوذر را از مدینه به شام و از شام به مدینه و آنگاه به صحرای خشک و بی آب و علف ربذه تبعید نمود تا آنکه در آنجا در غربت جان سپرد و همچنین عمار یاسر دیگر صحابی رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را چنان زد که بیهوش بر زمین افتاد.(1)

نقل حدیث و تاریخ در زمان حضرت علی (علیه السّلام)

امام علی (علیه السّلام) زمانی به خلافت رسید که مسلمانان یک ربع قرن با روش خلفای گذشته سر کرده و رفته رفته با آن خو گرفته بودند، آن حضرت موقعیت زمان خویش را در جمله هایی شکوه آمیز و دردآلود بازگو می فرماید:

«خلفای پیش از من، بس کارها انجام داده اند که در آنها آگاهانه با رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) مخالفت نمودند، پیمان وی را شکستند و سنتش را تغییر دادند. و اکنون، چنانچه من مردم را به ترک آن امور وادارم و کارها را به شکل اول به آن صضورتی که در زمان پیامبر بود بازگردانم، لشکریانم از اطرافم پراکنده خواهند شد و مرا تنها و بی کس رها خواهند نمود و یا حداکثر با اندکی از شیعیانم تنها باقی خواهم ماند....». (2)

امام علی (علیه السّلام) بر خلاف سیرة خلفای پیشین دست به نشر حدیث و تاریخ زد لکن قوم عرب که رفتار آن حضرت را مخالف منافع دنیوی

ص: 206


1- نگاه کنید به: انساب الاشراف _ بلاذری: ج5/49.
2- کتاب روضة کافی _ محمدبن یعقوب کلینی: ج 8/61-63.

خویش می دیدند به مخالفت با ایشان برخاستند و جنگهای جمل، صفین و نهروان را به راه انداخته تا آنکه آن حضرت را در محراب عبادت به شهادت رساندند.

[7]

نقل حدیث و تاریخ در زمان معاویه

معاویه، دشمن خدا و رسول خدا با نیرنگهای فراوان سیاست سانسور خبری را در پیش گرفته و به این هم اکتفا نکرد بلکه دست به سیاستی جدید زد که هنوز تاریخ اسلام تاوان این ناجوانمردی وی را پس می دهد و آن سیاست عمبارت بود از «جعل حدیث». و کار را بدانجا رساند که؛ ابوهریره بیش از پنج هزار و سیصد حدیث و عبدالله بن عمر بیش از دو هزار و سرانجام عایشه و انس بن مالک هر یک بیش از دو هزار و سیصد حدیث به دروغ به پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نسبت دادند! (1).

اینها و دیگر همکارانشان از صحابه، برای جلب رضایت معاویه و دیگر حاکمان ظالم در جعل حدیث و وقایع تاریخی بر یکدیگر سبقت می جستند و کار به جایی رسید که اسلام و تاریخ اسلام امروزه باید از دریچة کتبی که مجموعه ای از اینگونه احادیث و وقایع تاریخی است به دنیا معرفی شود. آنها با جعل فضائل دروغین برای خلفاء و از طرفی جعل احادیثی مفتضح و رسوا کننده برای پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) که کتب اهل سنت و تاریخ آنها مملو از آنهاست و از طرفی دیگر سانسور اخبار

ص: 207


1- احادیث أمّ المؤمنین عایشه _ مرتضی عسکری /289 به بعد، چاپ تهران سال 1380.

و وقایع صحیح تاریخی سعی کردند اسلام و بزرگان آن را، همانطور که دلخواهشان هست معرفی کرده و دفع اشکال از خلفای خود نمایند.

[8]

مسألة حمله به خانة علی (علیه السّلام) در تاریخ

جای بسیار تعجب است که عده ای خوش باور و ساده و جاهل از تاریخ به این انتظار نشسته اند که مسألة «حملة عمر و یرانش به خانة فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام)» در تاریخ بدون هیچ سانسوری ذکر شده باشد.

باید گفت: افرادی که منتظرند مسألة آتش کشیدن به خانة علی (علیه السّلام) در این تاریخ مندرس و پاره پاره شده ذکر شده باشد، یا افرادی معاند و یا اشخاصی جاهل می باشند، چرا که این تاریخ از کانالها و گمرکات خلفای سه گانه و بعد از آنها از زیر نظر خلفای بنی امیه و بنی عباس و.... گذشته است، لذا هیچ امیدی برای نقل واقعیات در آن نیست. در نتیجه وقتی برای این حادثة تاریخی کوچجکترین اشاره ای یافتیم می توان با رجوع به اخبار و احادیث شیعه در مورد این حادثه به نتیجة مطلوب رسید، اینجاست که به جرأت می توان گفت: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بعنوان مثال در همین نوشتار از اهل سنت نقل می شود که:

1_ وقتی عمر پشت درب خانة فاطمه(ع) واقع شد فریاد زد: یا خارج شوید برای بیعت و یا آن که خانه را بر شما به آتش می کشم.

2_ در جایی دیگر هست که می گویند: آنها از خارج خارج نشدند.

3_ در جایی دیگر هست که می گویند: «وَ دَخَلَ عُمَرُ وَ قامَ الخالِدُ

ص: 208

بِالباب»، عمر داخل خانه شد و خالد در آستانه درب ایستاد.

4_ و جایی دیگر که علی و زبیر را با بدترین صورت می کشیدند و آیا ذکر همین نکته های تاریخی آن هم در تاریخ اهل سنت جای تعجب نیست! آیا شما انتظار داشتید با این سیر تاریخ در چنگالهای آنها بگویند: خانه را به آتش کشیدند. با آنکه به این مطلب مسعودی در اثبات الوصیة خود اشاره نموده است و شواد بسیاری دیگر که در کتب شیعه هست برای اثبات این مطلب کافی می باشد، که انشاءالله در جزوه ای جداگانه به ذکر و جمع آوری آن می پردازیم.

ص: 209

بیعت به چه قیمت؟!

ص: 210

ص: 211

ص: 212

نگرشی تحلیلی در آنچه بعد از پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) رخ داد...

اقتباسی از الغدییر

اثر:

علامة خبیر شیخ عبدالحسین امینی نجفی (رحمة الله)

ترجمه و تحقیق:

سیّدمحمّد حسین سجّاد

تاریخ مُندرس!!

کار بسیار دشواری نیست؛ مرزهای هوّیت هر یک از صحابة پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را که بخواهیم، بشناسیم.

با آنکه تاریخی از اسلام که بدست ما و عصر کنونی ما رسیده است، تاریخی است که از سخنان بیهوده و خلط مظاهر خوبی ها و بدی ها خالی نیست؛ و از دست های جنایت بارِ نویسندگانِ بدور از هر وجدانی، در امان نبوده است؛ چرا که واقعیّتها و غیر واقعیّتهایِ تاریک کننده، در طی مسیر خود _ در زمانها و عصرهای ظلمانی _ بهم آغشته گردیده و بازیچة قلبهای ناپاک و گمراه کننده قرار گرفته است، تا آنجا که تحریف های بسیاری در آن ایجاد شده، و توسط قلم های تهمت و حوادث و وقایع ساختگی و جعلی، مورد دسیسه قرار گرفته است؛ و صفحات آن با مقدّمات و مسائل غیرواقعی، و در نتیجه آراء و نظریّات دروغینِ دروغ پردازان سیاه گردیده است، و مملوّ از نعره های طوایفی و قومی و قبیله ای و جنایتهای سیاسی _ که جز گروه گروه شدن مسلمین انگیزه ای نداشته _ گردیده است.

ص: 213

باز هم جای امید هست!

با اینهمه در همین تاریخ سیاه و پاره پاره شده، رموزی از حقیقت برای اربابان بصیرت بجای مانده است، که گزافه گویی های آن، از چشم بینای نقّادانِ آگاه، هرگز مخفی نمانده و نمی ماند و لجنهای آن با آب خالص اشتباه گرفته نمی شود، و وقایع صحیح و واقعی آن از وقایع ساختگی و دروغینِ آن بخوبی قابل تشخیص می باشد.

بطوری که هر انسان آگاه و آزاد اندیش، بخوبی حقایق را از زخارف آن تشخیص می دهد، و با تشخیص و شناخت بریده گی های این تاریخ مندرس، حقایق پاره پاره شده را بر سر هم چیده و در نتیجه شخصیّتهای خوب و بد مردان تاریخ اسلام را شناخته و مقیاس های گذشتگان را بخوبی درک می کند و ارزشِ اُمتّهای گذشتة اسلام را از لابلای اینهمه گرد و غبار خارج می نماید.

دقت در شخصیّتهای تاریخ اسلام!

آنچه بر یک محقّق و انسان حقیقت جو لازم است آنست که؛ با تأمّل و تدبّر و نگاه عمیق، در زندگی شخصیّتهای مهمّ و مردان بزرگ اسلام _ اعمّ از سنبل های خوب و بد _ چه اوّلین ها، و چه جانشینان آنها، که در صدر اسلام می زیسته اند، با چشمی باز و خارج از هرگونه تنگ نظری و عصبیّت های نابجا، زیر ذرّه بین قرار دهد؛ تا آنکه «حقیقت» _ این سرمایه ای که بدنبال او جستجو می نماید _ را بدست آورد.

ص: 214

خلافت! انتخاب خدا یا مردم؟!

آری! زندگی و سیرة انسانهای بزرگی که در ایجادِ تاریخ اسلام نقش مهمّ ایفا نموده اند، خصوص، کسانی که با منصب «خلفای راشدین» در میان امّت اسلامی شناخته شده اند؛ ولو این لباس خلافت را با انتخابی اجباری و توسط عدّة خاصّی به تن کردند؛ انتخابی که در بازار اعتبار، هم در آن زمان، و هم در عصر کنونی ما، و هم در میزان عدالت، فاقد هرگونه بهاء و ارزشی است؛ چرا که:

(وَ رَبُّکَ یَخلُقُ ما یَشاءُ وَ ویَختارُ وَ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةٌ) (1)

این تنها خداوند توست که آنچه را بخواهد خلق می کند و اختیار می نماید، و آنان هیچ حقّ انتخابی ندارند.

(وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اِذا قَضیَ اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمراً اَن یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةٌ مِن اَمرِهِم) (2)

و زمانی که خدا و رسولش دستوری دادند هیچ مرد و زن مؤمن و مؤمنه ای حقّ انتخاب در آن امری که مربوط به آنهاست را ندارند

(وَ لِلّهِ الامرُ مِن قَبلُ وَ مِن بَعدُ) (3) (هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ) (4) (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا اَهوائَهُم وَ کُلُّ اَمرٍ مُستَقَرٍّ) (5)

و تمامی امور (ی که مربوط به سرپرستی است) از قبل و بعدش مختصّ به خداوند است و تنها اوست که «ولیّ و سرپرست» آنان

ص: 215


1- قصص: 68.
2- احزاب: 36.
3- روم/4.
4- انعام/127.
5- قمر/3.

است در آنچه انجام می دهند، امّا در نتیجه تکذیب امر خدا کردند، و از هواهای نفسانی و شیطانی خود پیروی نمودند و تمام امور ثبت می شود.

یار غار چرا؟!

این صاحب و همراه پیامبر بزرگوار (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) است در غار، و این تنها مهاجری است که در ابتدائی ترین هجرت و قبل از مهاجرتِ تمام مهاجرینِ صدر اسلام، ما را به احترام و بزرگواری خود انگشت بدهان و متحیّر می سازد!! و هرگونه اجحاف در حقّ او، و هرگونه تقصیر در کوچک شمردن حالات او، از بزرگترین جنایت های فاحش شمرده می شود!! و موجب خروج از میزان عدالت می گردد! و باعث فرود در فرودگاه بی عطوفتی ها می شود!!(1)

خلافت! شهر سبز و سرنوشت آن!

بگذریم! و در اطراف موضوع خلافت بحث و تحقیق نکنیم! و هرگز

ص: 216


1- مخفی نماند که این روش اعتراض بر خلیفه اشاره به این مطلب دارد که این یار غاری که این همه اوصاف برای او در کتب اهل سنّت دیده می شود و در منابع سنی اهانت به جنایت بشمار می رود بیائید ببینید چه ها که در حق اهل بیت پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)که نکرده است و به اصطلاح آن اوصاف با اعمال ناشایست او زیر سؤال می رود و در یک جمله خواننده بعد از مطالعه به نتیجة: کوسه و ریش پهن و یا دم خروس را ببینم یا قسم حضرت عباس را! می رسد! این توضیح بخاطر آن داده شد که یکی از شیوخ شیعه (معاصر) که ادعای شیعه بودن می کند در یکی از کتابهای خود این جملة علامة امینی را مدح و ثنا بر ابوبکر گرفته است که این نتیجه گیری حاکی از بی سوادی او و بی اطلاعی او از روش نوشتاری علامة امینی رحمة الله می باشد.

در اطراف شهر خراب و ویران شدة «خلافت» به تحقیق و بازرسی نپردازیم! که بالاخره خلافتِ این یار غار!! چگونه و با چه قیمتی تمام شد؟

چگونه این شهر محاصره شد؟! چگونه اشغال شد؟! و چگونه اداره شد؟!

و آیا در حقیقت نظریّات در مورد آن خالی از هرگونه جانبداری است؟! و آیا واقعاً به وصیّتها و سفارشات صاحب شرع _ پیامبر اکرم (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)_ عمل شد؟! و دستورات او اجرا شد؟! و یا خیر! بلکه این شهر سرسبز و خرّم، به یکباره مورد تاخت و تاز هواها و شهوات و محبّتهای به مال و ریاست دنیا قرار گرفت؟! تا جایی که حکومتی ستمگر بر آن غلبه پیدا کرد و این خاک پاک، لگدمال چکمه های ستمگران قرار گرفت و زیرورو شد؟! گاه پربار و گاه توهالی، گاه ضدّ و نقیضها! گاه مسالمتها، و گاه بازیچة باصطلاح اهل حلّ و عقد (کارشناسان)!!

عربده کشان سقیفه!

البّته ما کاری به این مسائل نداریم و نمی خواهیم وارد این مسائل شویم، آن هم وقتی که گوش دنیا، گفتگوهای زشت و خفّت بار سقیفه را شنیده است! و خبر این جنایت بزرگ، درست مانند دو گوشواره، بر نرمه های گوش دنیا _ تاریخ _ دیده می شود!

آن عربده ها، بدگوئی ها و فحّاشیهای غیرقابل انکار، که بین مهاجرین

ص: 217

و انصار اتفّاق افتاد... (اذا وَقَعَتِ الواقِعَةُ لَیسَ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ، خافِضَةٌ رافِعَةٌ...)(1)

می پُرسی کی؟! و کجا؟! نه! بدان و آگاه باش! که «واقعة سقیفه»، واقعه ای است که بدون شکّ اتّفاق افتاده است! و هیچ کس آنرا تکذیب نکرده و نخواهد کرد آنهم با آن پستی و بلندیهای در آن! از عربده ها و فریادهای در آن هنوز که هنوز است گوش دنیا درد می کند.

راستی به ما چه مربوط؟ آنهم جایی که، اُستادی چون تاریخ، در مقابل دانشجوئی جستجوگر قرار دارد، و به او می گوید:

آن روز چگونه بود؟!

در آن روز، هر کس از مردم فلاح، رستگاری و سلامت خود را در بی تفاوتی نسبت به هر دسته و گروه مطرح می دانست؛ گروه هایی که در آن روز به یک مرتبه زیاد شدند! جانهای مردم بخاطر بُروزِ اختلافات شدید، از هرگونه تهدید در امان نبود؛ مگر آنکه رنگ دسته ای را به خود بگیرند، و در مقابلِ دسته ای دیگر بایستند!

محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)نمرده است!!

آری! به ما چه مربوط!! آن هم:

بعد از آنکه: دو چشم تاریخ، شمشیرهای از غلاف بیرون شده را

ص: 218


1- واقعه: 1 الی 3.

دید، و عربدة آن مرد «خشن صدا» (1) را با دو گوشش شنید، که در میان مردم فریاد می کشد....

«هر که بگوید محمّد مُرده است او را می کشم»!

فریاد می کشید.... «نشنوم کسی بگوید، رسول خدا مُرده است! که اگر شنیدم او را با شمشیر دو نیم می کنم»!! (2)

و یا می گفت... «هر که بگوید محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)مُرده است! سرش را با شمشیر می زنم به آسمان پرتاب می کنم! نه! بلکه محمّد به آسمان رفته است»!! (3)

عمر: هر که بگوید محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) مرده است گردنش را می زنم!!

و این حافظ ابراهیم، شاعر نیل است که گفتة عمر در این باره را مدح او دانسته!! و می گوید:

یصیح من قال نفس المصطفی قبضت *** علّوت هامته بالسَّیف ابریها

ص: 219


1- نورالابصار شبلنجی: 60 و 74، الکامل، تاریخ ابن اثیر: 3/161، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 3/108 و 1/115، الاستیعاب در حاشیة الاصابه: 2/472، تاریخ الخمیس اثر دیاربکری: 2/248، طبقات ابن سعد: 3/191 ط لیدن، تاریخ طبری: 5/59، المعجم الکبیر: 1/66 حدیث شمارة54، تاریخ المدینة المنوّرة: 3/829.
2- تاریخ طبری: 3/198، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/128، تاریخ ابن کثیر: 5/242، تاریخ ابی الفداء: 1/156، المواهب اللّدنیة از قسطلانی، روضة المناظر از ابن شحنه چاپ شده در حاشیة تاریخ الکامل از ابن اثیر: 7/164، شرح المواهب از زرقانی: 8/280، السّیرة النّبویة از زینی دهلان چاپ شدة در حاشیة سیرة حلبی: 3/371 تا 274، ذکری حافظ، از دمیاطی: ص36 به نقل از غزالی.
3- و او کسی جز عمر بن خطاب نبود... رجوع شودت به مصادر قبل.

یعنی عمر تنها کسی بود که فریاد کشیده و می گفت: هر که بگوید مصطفی مرده است سرش را با شمشیرم به آسمان پرتاب می کنم!! (1)

ص: 220


1- دیوان محمد حافظ ابراهیم شاعرالنیل، با شرح مصطفی دمیاطی، چاپ السعادة مصر در 90 صفحه: صفحة38. بدون شک انکار مرگ پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) توسط عمر بخاطر جهل او نبوده است؛ چرا که «عَمروبنِ زائِدَة» بعد از رحلت آنحضرت و قبل از آنکه ابی بکر فرا رسد (و عمر را از آیاتی که خواهد آمد مطلّع سازد) در مسجد رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) موقعی که عمر مرگ پیامبر را انکار کرد، در مقابل وی و سایر اصحاب، این آیه را تلاوت می کند که: وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدخَلَت مُن قَبلِهِ الرُّسُل اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ اِنقَلَبتُم عَلی اَعقابِکُم.... یعنی: و محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) نیست مگر فرستاده ای مانند فرستادگان قبلی ما! آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به جاهلیّت قبل از اسلام برمی گردید؟! و آنگاه می خواند: اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتوُنَ، آل عمران: 144. همانا تو نیز می میری و آنان نیز خواهند مُرد! رجوع شود به: تاریخ ابن کثیر: 5/243، شرح المواهب زرقانی: 8/218 و عمر پس از شنیدن آیات ذکر شده از زبان عمروبن زائده _ این صحابی بزرگ رسول خدا که پیامبر در سیزده غزوه او را به جانشینی خود در مدینه گماشته شود: الاصابه 2/523 _ مشتی بر سینه و سیلی محکمی بر صورت او می نوازد!! اما علت واقعی انکار مرگ پیامبر توسط عمر، و تهدید مردم، _ که اگر بگوئید محمّد مُرده است شما را خواهم کشت _ دلیلی جز سیاستی سیاه که اتلاف وقت برای یافتن ابی بکر بود، نداشته تا آنکه اذهان مردم را نسبت به جانشین پیامبر مشغول کند تا ابوبکر حاضر شود، چرا که ابوبکر موقع مرگ پیامبر _ بجای آنکه در لشکر اسامه باشد، لعنت پیامبر را به جان خود و یارش عمر می خرد و در منطقه ای به نام سُنح که خارج از مدینه بوده اقامت می گزیند _ تا آنکه بالاخره کار به شب کشیده می شود!! آیا نمی بینی که اکثر علمای این دار و دسته از انکار مرگ پیامبر توسط عمر جهل عمر را قبول نکرده تا مبادا کسی عمر را جاهل بشمرد!! و از راههای بیراهه عذرخواهی می کنند؟! مثلاً عده ای می گویند: شاید به خاطر دست و پا گم کردن عمر بوده است که مسئلة به این واضحی را فراموش کرده!! شرح المقاصد تفتازانی 2/294 و دیگری می گوید: ناراحتی مرگ پیامبر قدرت تفکر را از عمر گرفت بطوری که مرتّب می گفت: بخدا سوگند او نمرده است بلکه بسوی پروردگار خویش به آسمان رفته است!! یک نفر نیست به گویندة این توجیه خنک بگوید: اگر اینچنین بود پس چرا خود عمر فریاد می کشد که: ....گردنش را می زنم؟!! الغدیر: 7/184. از آنجا که محبت انسان را کر و کور می نماید، شاعر، این گفتة عمر را مدح او دانسته و آنرا حاکی از محبت وی به پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) تلقی می نماید!! غافل از آنکه غفلت خلیفه نسبت به آیات ذکر شده با هیچ توجیهی پرده پوشین خواهد شد؛ آنهم جایی که بدن پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بدون جان در میان منزلش غریب و تنها افتاده باشد! و تعجّب آنجا زیادتر می شود که همین عمری که مثلاً بقول این شاعر از محبت چنین گریبان چاک زده و تحمّل مرگ رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را ندارد!! دو یا سه شبانه روز در مراسم تدفین و غسل پیامبر شرکت نمی کند و خود را محور دار نزاع بر سر خلافت آنحضرت می نماید!! (سجاد)

بفرمائید خلیفه شوید!!

بعد از آنکه: امّت یتیم شدة پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بهم ریخته و هر کس بسویی چشم دوخته و در زمینه ای بحث می کند و در این میان، عمر و ابوبکر هر کدام بیعت را به یکدیگر تعارف می کنند!! آنهم قبل از آنکه از دیگران نظر سنجی بعمل آورند!! گویا هیچ کس به کسی نیست و تاریکی همه جا را گرفته است؛ عمر به یارش ابوبکر رو می کند و می گوید: دستت را بده تا با تو بیعت کنم و ابوبکر به عمر می گوید: نه! تو دستت را بده تا من با تو بیعت کنم! هر کدام از این دو نفر تلاش می کند دست دیگری را برای بیعت بگشایند؛ و از طرفی ابوعبیدة جراح _ گورکن معروف مدینه (1) نیز که با آن دو است مردم را به سوی این دو (شیخین) متوجّه می کند(2)!

بشنوید از بدن بی جان مطهّر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)!

از طرفی وصیّ بحق و بزرگوار پیامبر علی (علیه السّلام) و عترت پاک پیامبر و

ص: 221


1- در جلد پنجم ص314 و 315 آدرس داده شده است ولی نبود تحقیق شود.
2- تاریخ الطبری: 3/199.

بنی هاشم در حالی که بدن پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) در مقابلشان بود مشغول سوگواری بودند و درب را بر روی مردم (1) بسته بودند، اصحاب پیامبر نیز پیامبر را در میان خانواده اش رها کرده و پشت به آنحضرت و رو به نزاع بر سر خلاتش کردند (2) تا آنکه سه روز (3) و به قولی از روز دوشنبه تا روز چهارشنبه یا شب چهارشنبه (4) بدن پیامبر دفن نشد و به روی زمین بود تا آنکمه بالاخره اهل بیت آنحضرت بدن مبارکش را دفن کردند و هیچکس جز نزدیکان آنحضرت در مراسم تدفینش شرکت نداشت (5) و بدن مبارکش در شب و یا اواخر شب به خاک سپرده شد (6) و هیچیک از افراد مدّعی خلافت خبر از دفن پیامبر نداشتنمد مگر آنکه در نیمه های شب در خانه هایشان صدای ضعیفی از بیلهائی که قبر پیامبر را با آن هموار می کردند بگوششان

ص: 222


1- سیرة ابن هشام: 4/336 _ الریاض النضرة: 163.
2- طبقات ابن سعد: ص821 ط لیدن ج2 _ من القسم الثانی ص76.
3- تاریخ ابن کثیر: 5/271 _ تاریخ ابی الفدا: ج1 ص152.
4- طبقات ابن سعد ط لیدن ج2 ص58 و 79، سیرة ابن هشام: 4/343 و 344، مسند احمد: 6/274، سنن ابن ماجة: 1/499، سیرة ابن سیدالناس: 2/340، تاریخ ابی الفداء: 1/152 و می نویسد: الاصح دفنه لیلة الاربعاء = صحیح آنست که بدن آن حضرت شب چهارشنبه دفن شد، تاریخ ابن کثیر: 5/171 می نویسد: هو المشهور عن الجمهور = نظریّة همة اهل فنّ همین است و باز می گوید: و الصّحیح انّه دفن لیلة الاربعاء نظر صحیح آنست که پیامبر شب چهارشنبه دفن شدند، سیرة حلبی: 3/394، شرح المواهب از زرقانی: 8/284، سیرة زینی دحلان چاپ شده در حاشیة سیرة حلبی: 3/380.
5- طبقات ابن سعد: ص824 ط لیدن و: ج2 از قسم دوّم: 78.
6- سنن ابن ماجه: 1/499، مسند احمدک 6/274.

می خورد (1) و عمر و ابوبکر در مراسم تدفین پیامبر نبودند!! (2)

سنگ سخت به حمایت از خلیفه....

بعد از آنکه: تاریخ چشمش به عمر بن الخطاب می افتد که مانند سنگ سخت و محکم و استوار در اطراف ابوبکر به رفت و آمد پرداخته و چنان عربده می کشد و سخن زور می گوید که دهانش را کف گرفته است!! (3)

هر که مخالفت کند بینی اش را می بُرّم!!

و بعد از آنکه: تاریخ صدای عصبیّت، و بلندِ یار پیامبر و بزرگ جنگجوی بدر، یعنی حباب بن منذر را می شنود، که به روی ابوبکر شمشیر می کشد، و فریاد برمی آورد: بخدا قسم! هر کس خلاف آنچه می گویم، بگوید، بینی اش را با شمشیر می بُرّم! منم آنکه می توانم پشتوانه رار بگیرم و پشتوانه تو (ابوبکر) نیستم پس تو را اعتباری نیست! منم آنکه میتوانم اعتبار دهم! منم پدر آن شیر بچّه ای که در بیشة شیران است! پس به حباب _ که با این سخنان به ابوبکر اعتراض

ص: 223


1- طبقات لابن سعد ص 824 چاپ لیدن و: ج2 از قسم دوّم ص78، مسند احمد: 6/274، سیرة ابن هشام: 4/344، تاریخ ابن کثیر: 5/270.
2- به نقل از ابن ابی شیبه، چنانچه در کنزالعمالک 3/140 آمده است.
3- طبقات ابن سعد: چاپ لیدن 2/787 و از قسم دوم: ص53، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: ج1/ ص133.

می کند _ گفته می شود(1) درصورتی که بخواهی به ابوبکر اعتراض کنی خداوند تو را می کشد! و حباب می گوید: نه! بلکه تو مرا می کشی نه خدا! و یا می گوید: نه خدا، بلکه تو را می بینم که قصد کشتن مرا کرده ای! (2) و بالاخره حباب بن منذر محاصره می شود و سپس دستگیر شده و شروع به کتک زدنش می کنند و لگد بر شکمش زده می شود و او را به زمین خوابانده و خاک در دهانش می کنند.(3)

نیزه ام را با خونتان حنا می بندم!!

و بعد از آنکه: تاریخ شخص سومی را می بیند که از بیعت با ابوبکر سرباز می زند و فریاد برمی آورد که: هان! بخدا سوگند! تمامی تیرهایی که در تیردان دارم به طرف شما پرتاب می کنم! و نیزه ام را با خونتان حنا بسته و رنگین می نمایم! و تا زمانی که شمشیر دردست دارم به شما حمله می کنم! و با تمامی افراد و اطرافیان و هر که با من باشد و حتّی فرزندان و خانواده ام با شما می جنگم! (4)

ص: 224


1- آنچه از عبارات برمی آید گویندة این حرف کسی جز عمربن خطاب نمی باد.
2- صحیح بخاری: 10/45، مسند احمد: 1/56، البیان و التّبین: 3/181، سیرة ابن هشام: 4/339، عقد الفرید: 2/248، الامامة و السیاسة: 1/9، تاریخ طبری: 3/209 و 210، تاریخ ابن اثیر: 2/136 و 137، الرّیاض النّظرة: 1/162 و 164، تاریخ ابن کثیر: 5/246 و ج 7/142، الصفوة: 1/97، تیسیر الوصول: 2/45، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1/128 و ج2/4، سیرة حلبی: 3/387، ابوبکر الصّدیق، اثر استاد محمدرضا مصری:25.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 2/16.
4- الامامة و السیاسة: 1/11، تاریخ طبری: 3/210، تاریخ ابن اثیر: 2/137، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/128، سیرة حلبی: 3/387.

گرد و غباری که جز با خون آرام نمی شود....

بعد از آنکه: تاریخ شخص چهارمی را می بیند که بیعت اینگونه _ بیعت گرفتن با زور شمشیر _ را مذمّت کرده و مسخره می نماید!! و هیزم برای آتش جنگ آماده می کند و می گوید: براستی که گرد و غباری می بینم که جز با خونریزی آرام نمی شود!(1)

بکشید سعدبن عباده را که آشوبگر است!!

بعد از آنکه: تاریخ کسی چون سعدبن عباده _ سرکردة خزرجیان _ را می بیند که چگونه در گرداب خواری و ذلّت افتاده است و چگونه زیر پاهای آنان پایمال می شود و نسبت به او فریاد زده می شود که: بکشید سعد را! خدا او را بکشد! که سعد منافق شده است! و یا گفته می شود: سعد قصد آشوب و فتنه دارد! و عمر چگونه بالای سر سعد ایستاده و فریاد برمی آورد که: ای سعد! بر آن شده ام که تو را لگد کوب کنم بطوری که اعضایت لِه شود!! و یا: بطوری که چشمانت از حدقه بدر آید!(2)

اگر یک تار مو از سر سعد کم شود...

بعد از آنکه: تاریخ قیس بن سعد را می بیند که ریش عمر را گرفته! و می گوید: بخدا قسم! اگر یک تار موئی از سر سعدبن عباده کم شود تا

ص: 225


1- انی لأری عجاجة.... به الغدیر رجوع شود ج2533 ط2.
2- مسند احمد: 1/56، عقد الفرید: 2/249، تاریخ طبری: 3/210، سیرة ابن هشام: 4/339، الریاض النضرة: 1/162 و 164، سیرة حلبی: 3/387.

یک دندان سالم در دهانت هست، دست از سرت برنمی دارمو! و یا آنکه: اگر یک تار مو از سر سعد کم شود تا بدنت را از هم متلاشی نکنم دست از سرت برنخواهم داشت!(1)

این سگ را بگیرید...!!

بعد از آنکه: تاریخ زبیر را می بیند که با شمشیر کشیده فریاد برمی آورد: تا به نفع علی از همة شما بیعت نگیرم، هرگز شمشیرم را غلاف نخواهم کرد! و عمر در جواب فریاد می زند: این سگ را بگیرید! تا آنکه بالاخره شمشیر را از دست زبیر گرفته و بر سنگ می زنند تا می شکند! (2)

مقداد هم کتک می خورد! خانة وحی نیز امنیّت ندارد!!

بعد از آنکه: مقداد این صحابی بزرگ رسول خدا را می بیند که برای ساکت کردنش به سینه اش می کوبند! و حباب بن منذر را کتک خورده و بینی شکسته و دست شکسته می بیند! و عدّه ای را می بیند که خانة نبوّت و پناهگاه امّت و خانة شرافت مسلمین _ خانه فاطمه و علی (عَلیهاالسَّلام) را بهترین پناهگاه دانسته و آنجا را مأمن و پناهگاه خود قرار داده اند! امّا با این حال آنان نیز امنیت ندارند!! و آنها نیز مورد ارعاب و

ص: 226


1- تاریخ طبری: 3/210، سیرة حلبی: 3/387.
2- الامامة و السیاسة: 1/11، تاریخ طبری: 3/199، الریاض النضرة: 1/167، شرح ابن ابی الحدید: 1/58 و 132 و جلد: 2/5 و 19.

ترس و وحشت قرار می گیرند! (1)

عمر برای آتش زدن خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) حرکت می کند!!

و این ابوبکر است که بر مسند خلافت تکیه زده و عمر را به طرف خانة نبوّت روانه می کند و به او می گوید: برو و به آنها بگو، باید در محضر خلیفة رسول الله!! حاضر شوید و با او بیعت کنید!! و اگر از آمدن ممانعت کردند پس با آنان بجنگ!! پس عمر با شعله ای از آتش بطرف خانه فاطمه رو می کند!! تا آنکه خانه را بر اهلش به آتش کشید!! فاطمه سر راه او قرار می گیرد و خطاب به عمر می گوید: یَابنَ الخَطّاب!! أَجِنتَ لِتُحرِقَ دارَنا؟ ای پسر خطاب! آیا واقعاً آمده ای خانة ما را به آتش بکشی؟!! قال نَعَم! و عمر در جواب فاطمه می گوید: آری! مگر آنکه مانند سایر مردم و مسلمانان با ابوبکر بییعت کنید!!(2)

بودن فاطمه (عَلیهاالسَّلام)در خانه، مانع آتش زدن نیست!!

و بعد از آنکه: تاریخ، هجوم وحشیانة یک گروه ریاست طلب را به خانة اهل وحی می بیند، می بیند که چگونه خانة فاطمه مورد حملة وحشیانه مو خشونت بار قرار می گیرد!! (3) و رهبر آنان، عمربن خطاب را می بیند که چگونه درخواستا هیزم برای سوزاندن خانه فاطمه

ص: 227


1- تاریخ طبری: 3/210، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1/58.
2- عقدالفرید: 2/250، تاریخ ابی الفداء: 1/156، اعلام النساء: 3/1207.
3- اموال ابی عبید: 131 الامامة و السیاسة: 1/18، تاریخ طبری: 4/52، مروج الذهب: 1/414، عقد الفرید: 2/254، تاریخ یعقوبی: 2/105.

می نماید!! و چنان فریاد می زند که کف دهانش را گرفته که: بخدا قسم! خانه را بر اهلش به آتش می کشم! مگر آنکه از خانه خارج شوید و با ابوبکر بیعت نمائید!! به عمر گفته می شود: در این خانه فاطمه است!! اما در جواب فریاد می کشد که: اگر چه فاطمه در خانه باشد خانه را به آتش می کشم!! (1)

عمر در راه آتش زدن خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام)!!

و بعد از آنکه: تاریخ می شنود که ابن شحنه می گوید: بدون شک عمر رو به سوی خانة علی کرد تا خانه را با هر کس در آنست به آتش کشد، که فاطمه سر راه او قرار گرفت! پس خِطابِ به فاطمه فریاد برآورد: مانند مسلمانان با ابوبکر بیعت کنید!(2)

فاطمه (عَلیهاالسَّلام): ای پدر! وای! از دست عمر و ابوبکر!

بعد از آنکه: تاریخ صدای ناله و شیوه بانوئی اندوهگین و غم زده و دلخسته _ همان پارة تن پیامبر _ را می شنود، در حالی که از پرده بیرون آمده و با اشک و گریه و با بلندترین صدای خود فریاد بر می آورد: یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله!! ای پدر! ای رسول خدا! بیا و بین که بعد از تو پسر خطاب و پسر ابی قحافه چه ها بر سر ما آوردند! و ازدست

ص: 228


1- تاریخ طبری: 3/198، الامامة و السیاسة: 1/13، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/134 و جلد 2/19، اعلام النساء: 3/1205.
2- تاریخ ابن شحنه در حاشیة الکامل ابن اثیر: 7/164.

این دو نفر چه ها کشیدیم!! (1)

فاطمه(عَلیهاالسَّلام): ای ابوبکر! چه زود بر اهل پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)تاختید؟!!

و پس از آنکه: تاریخ فاطمه را می بیند که از دل و جان فریاد می کشد! و شیون و زاری می کند! و در حالی که زنان هاشمی او را همراهی می کنند، با صدای بلند و جانسوز فریاد برمی آورد: ای ابوبکر! چه زود بعد از پیامبر بر خانوادة او تاختید و به تاراجشان بردید! بخدا قسم! که هرگز با عمر سخن نخواهم گفت تا خدا را ملاقات کنم!! (2)

عمر: بیعت کن! وگرنه گردنت را می زنیم!!

و بعد از آنکه: تاریخ شاهد و ناظر است، و می بیند که چگونه پیکر و اسطورة پاکی و بزرگواری یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را دستگیر می کنند و مانند شتری که چوب در بینی اش کرده اند تا مهار شود! با دستهای بسته او را برای أخذ بیعت با بدترین حالت می کشانند (3) و این مردم هستند که به نظاره و تماشا ایستاده اند! و هیچ اقدامی نمی کنند! و به علی گفته می شود: بیعت کن! و این علی است که

ص: 229


1- الامامة و السیاسة: 1/13، اعلام النّساء: 3/1206، الامام علیّ بن ابی طالب اثر عبدالفتاح عبدالمقصودا: 1/225.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1/134 و 2/19.
3- عقدالفرید: 2/285، صبح الاعشی: 1/228، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید معتزلی: 3/407.

می گوید: اگر بیعت نکنم چه می شود! و عمر به او می گوید: در این صورت به آن خدائی که جز او خدائی نیست گردنت را می زنیم!! (1) و علی در جواب عمر می گوید: در اینصورت بندة راستین خدا و برادر رسول خدا را کشته اید!!(2)

علی(علیه السّلام): ای برادر! نزدیک است مرا بکشند!!

بعد از آنکه: تاریخ می بیند برادر پیامبر _ یعنی علی _ به قبر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) پناه می برد و خود را روی قبر پیامبر انداخته و با گریه و ناله فریاد می زند: ای برادر! ببین که چگونه این مردم نانجیب و بدون اصل، مرا تضعیف می نمایند! و نزدیک است مرا بکشند و خونم بریزند(3)!!

نصیحت گورکن مدینه به برادر رسول خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم!!

بعد از آنکه: تاریخ _ در آن روزی که علی را برای بیعت درکوچه های مدینه می کشاندند _ صدای عربدة ابوعبیدة جرّاح، گورکن مدینه را می شنود که خطاب به علی (علیه السّلام) فریاد می زند: ای پسر عمّ!! تو هنوز جوانی! و اینان بزرگان و شیوخ قوم تو هستند و هر چه باشد تو تجربة ایشان را نداری! و جز این نیست که ابوبکر برای این مقام

ص: 230


1- اِذَن وَ اللهِ الّذی لا اِلهَ اِلا ّهُو، نَضربُ عُنُقَکَ!!
2- اِذَن تَقتلُوُنَ عَبدَاللهِ وَ اَخُو رَسُولِهِ! رجوع شود به: الامامة و السّیاسة: 1/13، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/8 و 19، اعلام النّساء: 3/1206.
3- الامامة و السّیاسة: 1/14.

لائق تر از تو و نیرومندتر و سخت کوش تر از توست!!(1)پس بیا و این امر (خلافت) را تسلیم ابوبکر کن و به او واگذار!! که اگر بعد از این بخت یاریت کرد و زنده بودی و روزگار اجازه داد، بالاخره زمانی خواهد رسید که تنها تو در آن زمان برای این امر (خلافت) سزاوارتر و شایسته تر خواهی بود و حق تو خواهد بود، چرا که تو را امتیازاتی است که دیگران ندارند، از جمله آنکه فضیلت و دین تو و علم و دانائی تو و سابقة تو در اسلام آوردن و تبار تو و نسبت دامادیت به پیامبر بر هیچکس مخفی نیست!!(2)

جز با علی (علیه السّلام) بیعت نمی کنیم!!

و پس از آنکه تاریخ گروه انصار را می بیند که در آن روز سخت که هیچکس بکسی نبود فریاد برآورده و می گفتند: ما جز با علی با کسی دیگر بیعت نمی کنیم!!

یکی از ما و یکی از شما خلیفه شود!!

و بعد از آنکه: یکی از بدریّون(3) فریاد می زند: بهترین کار آنست که فرمانروائی از گروه ما، و فرمانروائی ازگروه شما حکمفرما باشند!! و عمر در این هنگام فریاد می زند: اگر نظر تو اینست و چنین می خواهی

ص: 231


1- آیا پیامبر این را نمی دانست!!
2- الامامة و السّیاسة: 1/13، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/5.
3- به مبارزان جنگ بدر، بدریّون گفته می شد، چرا که هر کس در جنگ بدر شرکت کرده بود مسلمانان امتیاز مهمّی برای او قائل بودند.

بهتر است بمیری!!(1)

ابوبکر: ما فرمانروا و شما وزرای ما!!

و پس از آنکه تاریخ به ابوبکر می نگرد که خطاب به انصار فریاد می زند: ما فرمانروایانیم و شما وزراء و دستیاران ما!! و این امر (خلافت) بین ما و بیین شما نصف می شود همانطور که یک برگ خرما (یا یک دانة باقلا) را به دو نیم می کنند!!(2)

عربده ای در عصر کنونی ما!!

بعد از آنکه: تاریخ عصر ما صدای حافظ ابراهیم شاعر نیل را می شنود؛ در قصیده ای که با آن عمر را ستایش می کند!! و می گوید: مَدَّت لَهَا الاُوسُ کَفّاً کَی تَناولَها *** فَمَدَّتِ الخَزرَجُ الأیدی تُباریها

وَ ظَنَّ کُلُّ فَریقٍ أنَّ صاحِبَهُ *** أَولی بِها و أَتَی الشَّحناءُ آتیها(3)

ص: 232


1- منّا أمیر و منکم أمیر و قول عمر: اذا کان ذلک فمت إن استطعت!! رجوع شود به: صحیح بخاری: باب مناقب ابوبکر. و در باب رجم حبلی (زن حامله) ج10/45، طبقات ابن سعد: 2/55 و 3/129، البیان و التّبین از جاحظ: 3/181، سیرة ابن هشام: 4/339، التمهید از باقلانی: 197، تاریخ طبری: 3/206 و 209، مستدرک حاکم: 3/67، الریاض النضرة: 1/162 و 163 و 164، تاریخ ابن کثیر: 5/146، تیسیر الوصول: 2/41 و 45.
2- صحیح بخاری: در باب مناقب ابوبکر، البیان و التّبین: 1/181، عیون الاخبار از ابن قتیبة دینوری: 2/234، طبقات ابن سعد: 2/55 و: 3/129، العقد الفرید: 2/158، تیسیر الوصول: 2/452، سیرة حلبی: 3/386، نهایه از ابن اثیر: 1/13 با عبارت کقدّ الابلمة بجای عبارت کشقّ الابلمة، تاج العروس: 8/205.
3- نژاد اوس دستش را دراز کرد به امید آنکه مقام جانشینی پیامبر را به چنگ هود درآورد * که ناگهان نژاد خزرج نیز دستش را گشود تا از نژاد اوس کم نیاورد _ هر یک از دو گروه چنان پنداشتند که رئیس خود * به کسب مقام خلافت سزاوار است و اینجا بود که دشمنی ها و کینه ها پای به میدان گذاشتند! رجوع شود به: قصیدة عمریّه از دیوان حافظ ابراهیم شاعر النیل چاپ السّعادة مصر ص90 و با شرح مصطفی الدمیاطی ص38.

ای رسول خدا کجائی بیا و ببین! بعد از تو چه خبرهاست!!

و بعد از آنکه: تاریخ، صدای مادرِ مَسطَح فرزند اثاثَة را می شنود که نزدیک قبر پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) می آید و با ناله و شیون می گوید:

قَد کانَ بَعدَکَ أَنباءٌ وَ هَنبَثَةٌ *** لَو کُنتَ شاهِدَها لَم تُکثَرُ الخُطَبُ

إنا فَقَدناکَ فَقدَ الاَرضِ وابِلَها *** وَ اَختَلَّ قَومَکَ فَاشهِدهُم ولاتَغِبُ(1)

همه در هراس و طمع...

آری! تمامی آنچه که نقل شد را تاریخ گفته و می گوید و خواهد گفت، اینها و مطالبی دیگر بود که تودة مردم آنروز را تهدید می کرد و همه را به هراس انداخته بود و هیچکس را در آن برهة از زمان توان اصلاح آن قومِ نابکار نبود، و آن همه درگیری و بی نزاکتی ها در آن

ص: 233


1- ای رسول خدا! بیا و ببین که: بعد از تو چه خبرها و چه درگیری هائی رخ داد * که اگر تو حضور داشتی هرگز هر کس خطبه نمی خواند! * همانا ما با از دست دادن تو مانند زمینی شدیم که آن زمین را بهره ای از باران نیست!! * بیا و ببین که چگونه در میان امّتت اختلاف افتاده است پس شاهد آنها باش و آنان را بحال خود وامگذار!! رجوع شود به: طبقات ابن سعد: ص853، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/132 و 2/17 که این دو بیت را همراه با ابیات دیگر این شعر، به نقل از فاطمة زهرا (عَلیهاالسَّلام) در سوگ پدر عزیزش نقل می کند.

ر وز، حتّی برای یک نفر از امّت! حرمت و کرامتی باقی نگذاشت تا بلکه او در مقابل آن همه آشوب ها و فتنه ها یک تنه بایستد!!

مسلمانان آنروز چون مادّه شتری که....!!

و از طرفی مسلمانان آن روز را چنان از هرج و مرج مست شده می دیدی _ که البته مست هم نبودند! بلکه در کمال عقل چنین می کردند _ که با ضمائر خود می گفتند یک چندی درنگ کن تا از سنگینی آشوبها و فتنه ها بگذرد تا آنکه بالاخره غائله ختم شود و آن روشی را که بنیاد نهادند آشکار گردد و گمراهان از ره یافتگان در لابلای تاریخی شبی که خود ساخته بودند! شناخته شوند! که آنچه در موقعیّت کنونی اتفاق افتاده است عدّه ای را همانند مادّه شتری که بچّه اش را از دست داده ناله و زاری می کند و از زمینی به زمین دیگر در جستجوش بچّه اش می رود، و چه بسیار جستجو می کند و او را نمی یابد و انگشت بدندان می گزد نموده است و چه بسا ناله ای که برای ناله کنندة آن سودی ندارد!!

و چه بگویم دربارة خلافتی که از فتنه های زمان جاهلیّت است!!

بعد از آنکه: ابوبکر و عمر آن را کار بدون فکر و تأمّل را همچون

ص: 234

کارهای بدون تدبیر زمان جاهلیّت می بینند (1) که خدا مسلمانان را از شرّش در امان داشت!! (2)

عمر: هر که دوباره مرتکب چنین بیعی شد، او را بکشید!

بعد از آنکه: عمر دستور می ادهد هر کس که بعد از این، به چنین بیعت فتنه گونه ای رو کرد او را بقتل برسانند!(3)

عمر: بیعت بدون مشورت با مرگ همراه است!!

بعد از آنکه: عمر در روز سقیفه می گوید: کسی که بدون مشورت با مسلمانان با فرمانروائی بیعت کند بیعتش پذیرفته نیست و هیچ فرمانروائی نیز حق بیعت گرفتن را ندارد! که اگر خلاف این عمل شود جای تعجّب نیست که هر دوی آنها کشته شوند!!(4)

ص: 235


1- تاریخ طبری: 3/210.
2- التمهید از باقلانی: 196، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/19، صحیح بخاری در بابی رجم الحبلی (سنگسار کردن زن حامله بخاطر زنا، در صورتی که شوهردار باشد): 10/44، مسند احمد: 1/55، تاریخ طبری: 3/200، انساب الاشراف از بلاذری: 5/15، سیرة ابن هشام: 4/338، تیسیر الوصول: 2/42 و 44، کامل ابن اثیر: 2/135، نهایه ابن اثیر: 3/238، الریاض النضرة: 1/161، تاریخ ابن کثیر: 5/264، سیرة حلبی: 3/388 و 392، الصواعق المحرقه: 5و8، و می گوید: سند این روایت صحیح است! تمام المتون از صفدی: 137، تاج العروس: 1/568.
3- التمهید از باقلانی: 196، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/123 و 124، الصواعق المحرقة از ابن حجر: 21.
4- صحیح بخاری باب رجم حبلی (سنگسار کردن زن حامله بخاطر زنا): 10/44، مسند احمد: 1/56، سیرة ابن هشام: 4/338، نهایه از ابن اثیر: 3/175، تیسیر الوصول: 2/45، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/128، تاریخ ابن کثیر: 5/246.

عمر: علی (علیه السّلام) از من و ابوبکر به خلافت اولوّیت دارد!!

و بعد از آنکه عمر به ابن عباس می گوید: بدون شک علی در میان شما از من و ابوبکر به خلافت اولوّیت دارد!! (1)

عمر بیشتر از خدا و پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) صلاح امّت را می داند!!

و بعد از آنکه عمر می گوید: بخدا قسم که ما این کار (غضب خلافت) را هرگز بخاطر دشمنی نکردیم! بلکه تنها بخاطر آن بود که دیدیم علی جوان و کم سنّ و سال است! و گمان آن داشتیم که عرب و طائفة قریش بخاطر کینه هائی که از او به داشتند گرد او جمع نشوند!! و ابن عباس در جواب عمر می گوید: پس چگونه بود که پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) علی را برای نبرد با یلان و پهلوانان جنگی عرب به میدان می فرستاد و او آنان را بزمین می زد و با این حال هرگز پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) او را جوان و کم تجربه نشمرد!! تعجّب است که فقط تو و رفیقت او را

ص: 236


1- شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/134 و 2/20 و 115، محاضرات از راغب اصفهانی: 7/213، حافظ ابن السمان نقل می کند که دو نفر عرب بیابانی نزد عمر آمدند و با هم نزاعی داشتند، عمر رو به علی (علیه السّلام) کرده و گفت: بین این دو قضاوت کن! پس یکی از آن دو عرب با یاعتراض به عمر گفت: آیا این شخص بین ما قضاوت کند؟! عمر به او حمله کرد و گفت: وای بر تو آیا این مرد را می شناسی؟! هذا مولای و مولا کل مؤمن و من لم یحکم مولاه فلیس بمؤمن!! همانا او مولای من و مولای هر مؤمنی است و هر کس مولایش دربارة او قضاوت نکند مؤمن نیست!!! رجوع شود به: الریاض النّضرة: 2/170 و ذخائر العقبی از محبّ الدّین طبری: ص68 و وسیلة المآل از شیخ أحمدبن باکثیر مکّی و مناقب خوارزمی ص98 و صواعق محرقه ص107 که از حافظ دارقطنی نقل کرده است و قریب به همین مضمون در: شرح المواهب: ص13 و الفتوحات الاسلامیّه 2/370.

جوان و کم تجربه می خوانید!! (1)

علی (علیه السّلام) مظلوم است!!

و بعد از آنکه عمر در جواب ابن عباس می گوید: ای ابن عباس! بدون شک دوستت علی مظلوم است!! و ابن عباس در جواب عمر می گوید: شما او را کم تجربه و جوان می خوانید؟! شما را بخدا قسم! پس چگونه خداوند او را کم تجربه و جوانش نمی داندت و دستور می دهد که علی سورة برائت را از ابوبکر بگیرد؟!! (2)

علی (علیه السّلام): ای عمر بدوش پستانی را که نیمی از آن مال توست!!

و بعد از آنکه پدر دو سبط (3) پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) می گوید: همانا من بندة خدایم و برادر رسول خدایم(4)، من به این امر (خلافت) سزاوارتر از شما هستم، هرگز با شما بیعت نخواهم کرد در صورتی که شما به بیعت کردن با من سزاوارترید!! در این هنگام عمر فریاد می زند که: تا بیعت نکنی هرگز تو را رها نمی کنیم؛ و علی می گوید: ای عمر! بدوش پستان خلافت را که نیمی از آن برای توست(5).

ص: 237


1- محاضرات راغب اصفهانی: 7/213، کنزالعمال: 6/391، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/20 و 115.
2- شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/18.
3- سبط: فرزند دختری.
4- أنَا عَبدُاللهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللهِ.
5- الامامة و السّیاسة: 1/12، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/5. توضیح: احلب یا عممر! حلباً لک شطره: ضرب المثیلی است در عرب که ترجمة لفظی آن عبارت است از: ای عمر بدوش پستان شیر را، شیری که نصف آنم مال توست کنایه از آنکه تمام این تهدیدات و سخت گیری های تو بخاطر آنست که نیمی از خلافت از آن تو خواهد شد و تو برای آن نیمة خودت اینگونه تلاش مذبوحانه می کنی! (سجاد)

علی (علیه السّلام): خلافت را از خاندان محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) خارج نکنید که...

و بعد از آنکه آنحضرت (علیه السّلام) می فرماید: شما را بخدا قسم! شما را بخدا قسم! ای گروه مهاجرین! خلافت و فرمانروائی محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را از خاندانش بیرون نکنید! و از درون خانه اش به خانه هایتان نبرید! و حقّ و شأن و منزلت و مقام خاندان محمد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را در میان مردم از بین نبرید! ای گروه مهاجرین! بخدا قسم! ما سزاوارترین مردم به خلافت هستیم چرا که تنها مائینم که لقب أهل البیت را دارا هستیم و تنها ما سزاوارتر از شما به خلافت هستیم! با توجّه به آنکه فقط در میان ما کسی است که: کتاب خدا را خواند(1) و به سنّتهای خداوند آگاه است، و از تدبیر امور خلق مطّلع است، و تنها کسی است که می تواند ناملایمات را از امّت دور نماید، و آنچه را که مردم شایستة آنند بطور مساوی و به عدالت در میانشان تقسیم نماید، بخهدیا قسم که چنین شخصی تنها، در میان ماست! پس بیائید و از هواهای نفسانی و شیطانیتان پیروی نکنید، که اگر چنین کردید بدون شک از راه خداوند گمراه و منحرف می شوید و هر چه بیشتر از راه حق دور خواهید شد.(2)

ص: 238


1- شاید اشاره به خواندن سورة برائت توسط شخص حضرت علی (علیه السّلام) می باشد. (سجاد)
2- الامامة و السّیاسة: 1/12، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2/5.

علی(علیه السّلام): هرگز در گمانم آن نمی رفت که...

و بعد از آنکه علی (علیه السّلام) می فرماید:

پس از آنکه پیامبر خدا (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) از دنیا رفت مسلمانان بر سر خلافتِ بعد از او به نزاع و کشمکش پرداختند و این در صورتی بود که بخدا قسم! هرگز در گمانم آن نمی رفت و در ذهنم نمی گذشت که عرب بعد از محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) این امر (خلافت) را از اهل بیتش (خاندانش) منحرف کنند! و پس از آنحضرت خلافت را از من دور سازند؛ و هیچ چیز مرال بیشتر به تعجّب وانداشت مگر زمانی که دیدم مردم سراسیمه بسوی ابوبکر در شتابند و پشت سر هم برای بیعت با ابوبکر ازدحام کرده اند، پس من دستم را بستم (1) و این در حالی بود که من از میان کسانی که ادّعای خلافت و جانشینی بعد از محمّد (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را داشتند سزاوارترین آنها بودم!

علی (علیه السّلام)دیر آمده است!!

و بعد از آنکه علی کرّم الله وجهه (2) شبها فاطمه (عَلیهاالسَّلام) را بر استر سوار کرده و برای پیدا کردن یاور، درِ خانه ها و محافل مهاجرین و انصار می رود!! و آنان در جواب او می گویند: ای دختر رسول خدا! دیر آمدی! کار از کار گذشته است!ما دیگر با این مرد (ابوبکر) بیعت

ص: 239


1- کنایه از بیعت نکردن آنحضرت است.
2- کرّم الله وجهه یعنی: خداوند مقام او را نزد خود محترم دارد؛ عبارتی است که اهل سنّت بعد از نام حضرت علی (علیه السّلام) جهت احترام به آن حضرت ذکر می نمایند. (سجاد)

کردیم!! و اگر شوهرت و پسر عمویت علی قبل از ابوبکر برای بیعت نزد ما می آمد با او بیعت می کردیم و هرگز از بیعتش سرپیچی نمی کردیم(1)!!

علی (علیه السّلام): آیا می گوئید بدن پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)را رها کنم و...

و علی کرم الله وجهه در جواب می گوید: آیا شما می گوئید بدن شریف پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) را در خانه اش رها کنم و بر سر خلافت او به نزاع بپردازم؟! و فاطمه (عَلیهاالسَّلام) می گوید: اباالحسن کاری نکرده مگر آنکه بجا کرده است و آنان کاری کردند که بجز خدا کسی بحساب آنان نمی رسد و کسی جز خدا از آنان بازخواست نمی کند!!(2)

علی (علیه السّلام): ابوبکر جامة خلافت را ربود!!

و بعد از آنکه علی (علیه السّلام) می فرماید: هان! بخدا قسم که پسر ابی قحافه (ابی بکر) جامة خلافت را در صورتی پوشید که بخوبی می دانست موقعیّت من نسبت به خلافت همانند محور و ستون آهنینی برای آسیا می باشد که همه چیز درگرد او بحرکت درمی آید و همچون آبشار بزرگی هستم که علوم و معارف از آن با شتاب سرازیر است و بال هیچ پرنده ای توان رسیدن به بالای آن را ندارد!

ص: 240


1- الامامة و السّیاسة: 1/12، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 1/131 و 2/5.
2- همان.

علی (علیه السّلام): بر خفقان زمان خود صبر پیشه می کند!

پس من در این هنگام لباس خلافت را رها کرده و پیراهن (کناره گیری) را به تن کردم و از خلافت چشم پوشی کردم و در کار خود اندیشه کردم و دو راه بیشتر در مقابل خود نیافتم یا آنکه با دست خالی و تنهای تنها برخیزم و بر او بتازم و یا آنکه بر این تاریکی کور کننده صبر نمایم، صبری که بزرگسالان را فرسوده می کند و خردسالان را پیر و فرتوت می نماید و مؤمن را تا دم مرگ خار و ذلیل می کند پس به این نتیجه رسیدم که راه صبر از این دو راه به خرد و عقل نزدیک تر است؛ پس صبر کردم، صبری که گویا در چشمم خار رفته و راه گلویم را استخوان بسته است!! چرا که می دیدم که چگونه میراثم را به یغما و به تاراج می برند.

گوی خلافت باز هم بطرف مردی خشن و درشت خو پرتاب می شود!!

تا آنکه بالاخره اوّلی آنها مُرد، امّا گوی خلافت را بعد از خود بطرف فرزند خطّاب (عمر) پرتاب کرد!! آنگاه به شعر «اعشی» استناد کرده و فرمود:

شَتّانَ ما یَومی عَلی کُورِها *** وَ یَومَ حَیّانَ أَخی جابِر(1)

ص: 241


1- یعنی: چقدر فرق است میان روزگاری که بر من می گذرد که با سختی فراوان بر شتر بی جهاز سوار شده ام و روزگاری که بر حیّان برادر جابر می گذرد!! شاید حضرت با این بیت اشاره به روزگار خود در زمان پیامبر و زمان بعد از آنحضرت می نماید.

پس چقدر جای تعجّل است او (ابوبکر) که در زمان حیاتش مرتّب می گفت مرا رها کنید مرا رها کنید در حالی که علی در میان شماست (1) با اینحال موقع مرگش کمربند خلافت را برای دیگری محکم بست تا آنکه خلافت را مانند دو پستان شتر در بین خود تقسیم کرده باشند و در نتیجه خلافت را در جایگاه بسیار درشت خو و خشنی قرار داد که سخنانش همیشه تند و ناخوشایند بود و برخوردش بسیار خشن بود و مرتّب می لغزید و اشتباه می کرد و سپس عذرخواهی می کرد همراهان او گویا بر شتری سرکش سوار شده اند که اگر بخواهند افسار او را محکم بکشند بینی اش پاره می شود و اگر رهایش کنند آنها را به بیراهه ها می کشاند!

مردم در زمان عمر...

پس بخدا سوگند که مردم در زمان او (عمر) دچار اشتباهات غیر قابل جبران و دشمنی ها و بیراهگی ها و چند دسته گی ها و ناآرامی ها شدند پس با اینحال من در تمام این مدّت طولانی با آن همه سختی هائی که داشت صبر کردم!!

علی(علیه السّلام): عمر خلافت را میان هیکلهای عجیبی قرار داد که...!!

ص: 242


1- ابی بکر در زمان حیات خود مرتّب می گفت مرا رها کنید! مرا رها کنید! و خلافت را از من پس بگیرید چرا که بهتر از من در میان شماست و در بعضی از عبارات آمده است مرا رها کنید مرا رها کنید و خلافت را از من پس گیرید در صورتی که علی در میان شماست؛ عبارت نقل شده چنین است: اقیلونی اقیلونی و لست بخیرکم و علیّ فیکم!!.

تا آنکه بالاخره او (عمر) نیز مُرد اما خلافت را در میان عدّه ای قرار داد که بخهیال خود من نیز یکی از ایشانم!! ای خدا! وای که چه شورائی؟! کجا و چه کسی در ابتدای امر(1) در برتری من بر همة آنان شکّی داشت که کار را بجائی رساندند که مرا در کنار این قیافه ها و هیکلها قرار دهند!! امّا با این حال من با آنان این راه دشوار را بسختی پیمودم(2) و با آنان پرواز کردم تا آنکه یکی از آنان (3) بخاطرکینه ای که از من داشت روی به طرف دیگر کرد و دیگری (4) نیز بخاطر قرابت دامادیش میل به دیگری (5)کرد آنهم با توجّه به سابقة زشتی که داشت! تا آنکه بالاخره سوّمی آنان ایستاد و در حالی که نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه، و فرزندان نیاکانش نیز با او بپا خاستند و آنچه به خدا اختصاص داشت (خلافت) را همچون علف بهاری که شتر گرسنه به او می رسد بلعیدند و تا بجائی پیش رفتند که رشته هایش (خلافت) پنبه شد، و اعمال او (عثمان) وی را مهیّای قتل کرد و

ص: 243


1- شاید منظور یحضرت همان اول زمان بعد از پیامبر و یا در زمان خود پیامبر (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم) بوده است. (سجاد)
2- در عبارت حضرت می فرماید: اسففت اذا سفّوا، توضیح آنکه: سفّ در لغت به معنای بسختی پریدن مرغ از زمین با ارتفاع بسیار کم است و شاید چنان باشد که حضرت با این کنایه می فهمانند که من که مرغی بسیار قوی بودم بخاطر بعضی از مصالحی که در نظر داشتم و از یک طرف آنان خلافت را در چنگ خود درآورده بودند و از طرفی یارای پرواز را نداشتند من خود را پائین کشیده و همانند آنان قطعه قطعه پرواز می کردم (سجاد).
3- ظاهراً او کسی جز سعد پسر ابی وقاص نبوده است (سجاد).
4- ظاهراً منظور عبدالرّحمان بن عوف است که شوهر خواهر عثمان بود. (سجاد)
5- منظور عثمان است. (سجاد)

پرخوریهایش (زیاده روی ها) او را سرنگون ساخت!.... حدیث ادامه دارد.... (1)

سپس چه بگویم وقتی که آتش زدن خانة فاطمه (عَلیهاالسَّلام) امتیاز محسوب می شود؟!

بعد از آنکه امروز شاعر نیل (2) در عصر ما عربده می کشد، و آتشهای زیر خاکستر را شعله ور می سازد، و آن جنایتهای فراموش شده را یاد آوری می کند _ نه! هرگز! بخدا قسم که اگر تا ابد فراموش شود _ و بر پیشینیان خود مدح و ثنا می داند و صدای فریادش را بعد از گذشت

ص: 244


1- این خطبه همان خطبه ای است که به: «شقشقیّه» معروف و نامگذاری شده است که اهل فن حدیث دربارة آن شرحها و سخنان بسیار گفته اند و تمامی کسانی که در فنّ سخن وری (فصاحت و بلاغت) مهارتی داشته اند این حدیث را ذکر نموده اند. مضامین این خطبه، خود بتنهائی و بدون هیچ سندی، بیانگر آنست که بدون شک گویندة آن کسی جز علی (علیه السّلام) نمی تواند باشد، بهمین خاطر کسانی که می گویند: این خطبه، از بافته های سیّدرضی در نهج البلاغه است!! قابل توجه نیست چرا که قرنها قبل از آنکه سیدرضی پای به عرصة وجود گذارد عدّة زیادی از اهل حدیث این خطبه را از علی (علیه السّلام) نقل کرده اند و از طرفی کسانی که هم عصر سیّدرضی بوده و یا بعد از سید بدنیا آمده اند این خطبه را از طریقها و سلسله سندهائی که هیچ ربطی به سیّد نداشته نمقل کرده اند از جملة آنان: 1)حافظ یحیی بن عبدالحمید حمانی متوفای 228 هجری رجوع شود به سلسله سندهای جلودی در الملل و المعانی 2)ابوجعفر دعبل خزاعی متوفای 246 که از ابن عباس نقل می کند = امالی شیخ الطائفه ص237، ابوجعفر احمدبن محمد البرقیی متوفای 278، ابوعلی جباعی شیخ معتزله متوفای 303، ابوالقاسم بلخی متوفای 381، ابواحمد حسن بن عبدالله عسکری متوفای 382 و.... جهت تحقیق بیشتر رجوع شود به الغدیر از علامة خبیر عبدالحسین امینی رحمة الله: 7/82 تا 87.
2- محمّد حافظ ابراهیم در گذشتة سال 1933 میلادی مطابق با 1351 هجری.

قرنها بر آن جنایات بلند می کند و با شادمانی و سرافرازی در قالب قصیدة عمریّه اش تحت عنوان «علی و عمر» چنین می سُراید:

وَ قَولَةٍ لِعَلیٍّ قَالَها عُمَر *** أَکرِم بِسامِعِها أَعظِم بِمُلقیها

: حَرَّقتُ دارَکِ لا اَبقی عَلَیکَ بِها! *** اِن لَم تُبایع وَ بِنتُ المُصطَفی فیها!!

ما کانَ غَیرُ اَبی حَفصٍ یَفُوهُ بِها *** أَمامَ فارِسَ عَدنانٍ وَ حامیها

ترجمه

«و آن گفته ای که عمر به علی گفت = محترم بشمار شنوندة آنرا و بزرگ شمار گویندة آن حرف را!!» «به آتش می کشم خانه ات را و تو را در آن زنده نمی گذارم = اگر که بیعت نکنی و این در صورتی است که می دانم دختر محمد در این خانه است!» «هیچکس بجز عمر توان آن را نداشت که چنین سخنی = در مقابل سیوارکار عدنان (اجداد علی (علیه السّلام)) و حامیانش بگوید!!»

تجلیل از شاعری که شعورش اینست!!

چه بگویم در جائی که مصریها در اوائل سال 1918 میلادی سمیناری برپا می کنند تا در آن گرد هم آینده و این قصیدة عمریّه را که شامل آنچه که ذکر شد برای یکدیگر بخوانند و آنگاه آنرا در روزنامه ها و مجلاّت سراسر عالم پخش نمایند؟!! و آنگاه مردان مشهوری چون

ص: 245

«أحمد أمین» و «أحمدالزین» و «ابراهیم الأبیاری» (1)و «علی جازم» و «علی أمین» (2) و «خلیل مطران» (3) و «مصطفی الدمیاطی بک» (4) و غیر اینها... بر نشر دیوانی که این هنر شعرش است همّت گمارند!! و از شاعری که این شعورش است تجلیل نمایند و در این روزگار سختی که مبتلای به آن هستیم بر زخمهای عواطف انسانیّت نمک بپاشند و با این نعره های تفرقه افکنانه که جز دسته دسته کردن مسلمین ثمره ای ندارد صفّ مسلمین را در جوامعی که در آن زندگی می کنند متلاشی کنند (وَ یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسّنُونَ صُنعاً) (5) و بخیال خام خود می پندارند که کار خوبی انجام می دهند!!

وقاحت تا کجا؟!

و از طرفی می بینی که مرتّب این دیوان را و حتّی قصیدة عمریّه را مخصوصاً تجدید چاپ می کنند و شارح آن، دمیاطی با کمال وقاحت در شرح بیت دوّمی که ذکر شد می نویسد:

ص: 246


1- این سه نفر اقدام به تصحیح و شرح دیوان مذکور نموده اند که در سال 1937 با ناشر دارالکتب در دو جلد به چاپ رسید؛ اشعار ذکر شده در جلد اول ص82 یافت می شود.
2- این دو نیز با شخص سوّمی اقدام به شرح و نشر دیوان مذکور نموده اند.
3- وی در دیوان مذکور چاپ و نشر مکتبة الهلال در سال 1935 میلادی = 1353 هجری اقدام به نوشتن مقدّمه کرده که بیتهای ذکر شده در ص184 یافت می شود، مگر آنکه در این چاپ دیوان مصرع دوّم از بیت دوم مورد تحریف قرار گرفته و بدین صورت آمده است: ان لم تبالغ و بنت المصطفی فیها با عوض کردن لفظ تبایع به تبالغ!!
4- وی نیز اقدام به شرح و بسط دیوان مذکور نموده است که شرح وی در چاپخانة السّعاده مصر در 90 صفحه به چاپ رسیده است که بیتهای ذکر شده در صفحة38 بطور مشروح یافت می شود.
5- کهف/104.

«مراد و مقصود آنست که: با توجّه به آنکه فاطمه دختر پیامبر در این خانه است ولی با اینحال علی از گزند عمر در امان نیست»!!

و در ص39 از شرحش می نویسد: و در روایت ابن جریر طبری است که می گوید: جریر از مغیره و او از زیادبن کلیب برای ما حدیث کرده که گفت: عمربن الخطاب در آستانة منزل علی آمد در حالی که طلحه و زبیر و عدّه ای از بزرگان مهاجرین در خانة علی بودند؛ پس عمر فریاد برآورد: بخدا قسم! خانه را بر شما به آتش می کشم مگر آنکه برای بیعت از خانه خارج شوید؛ اینجا بود که زبیر با شمشیر کشیده از خانه بطرف عمر خارج شد اما شمشیر از دستش افتاد و همراهان عمر همگی به وی حمله کرده و او را دستگیر نمودند. اگر این «زیاد» که در سلسلة روایت نام او برده شد همان «زیاد حنظلی أبومعشر کوفی» باشد، شخصی است مورد اعتماد وثقه، و ظاهراً شاعر کتاب حافظ ابراهیم این شعر را باستناد همین روایت سروده است! پایان کلام دمیاطی.

ارمغان از سفر به سرزمینهای تاریک و از طرف آدمهای تاریک!!

و ایشان را ببین که چگونه مدح و ثنا را بر این شاعر و قصیده اش بحدّی رسانده اند که گویا برای مسلمین و امّت اسلام، مجسّمة علم و دانش را به ارمغان آورده است!! و یا آنکه دیدگاه جدیدی ارائه نموده و یا آنکه برای خلیفه اش عمر فضیلتی چشم گیر مطرح می کند!! که

ص: 247

مسلمانان و پیامبرشان با آن خشنود می گردد!!

ای پیامبر مسلمین (صَلَی اللهُ عَلیه وَآله وسَلم)!! منژده باد تو را که خانة دخترت مورد حمله قرار گرفت!!

هان! مژده باد بلکه هزاران مژده باد!! برای پیامبر اکرم، که ببیند و بشنود که برای پارة تن او صدّیقة کبری هیچ حرمت و احترامی نزد شاعری که گفتاری اینچنین دارد و چنین فکّ اسفل می جنباند نبوده و نیست! و ببیند و بشنود وجود دخترش در خانه ای که خداند اهل آن را از هرگونه پلیدی پاک کرده است از به آتش کشیدن در امان نبوده است!! آفرین! و صد آفرین! بر کسانی که انتخابشان اینچنین و شأن و شعورشان به این حدّ است!! به به!! به چنین بیعتی که با این همه رعب و وحشت و ارعاب و بی حرمتی ها و حرمت شکنی ها به اتمام می رسد!!

الگوهای قرن 2000!!

شما را بخدا قسم آیا پیروان ادیان دیگر با بزرگان مذهبشان چنین رفتاری کرده و می کنند؟!

آیا این رفتارهای وحشیانة و گفتارهای بی خردانه را عقل می پسندد؟! پس چرا عدّه ای پسندیده و عمل کنندگان و گویندگان این سخنان و رفتار را خلفای خود می دانند؟

شما را به آنچه به آن اعتقاد دارید آیا برای صاحبان ادیان دیگر

ص: 248

سؤال نیست که: مسلمانانی که این همه ادّعا دارند چگونه ادعاهایشان با رفتارشان آنهم در مورد بهترین انسانها باعتقادشان!! مطابقت دارد؟!

با توجّه به آنکه «اسلام دینی است که به زمان خاصی اختصاص ندارد» آیا چنین رفتارهای جنایت باری که در صدر اسلام اتفاق افتاد، می تواند الگو و سرمشق برای انسانهای قرن 2000 باشد؟!

واگر نه پس چرا؟!!

آری! و آفرین بر کسانی که در عصر ما پیرو خلفائی اینچنین هستند و با اعمال و رفتارشان ثابت می کنند که اگر در روز بیعت بودند آنها نیز به یاری بزرگان و گذشتگانشان می شتافتند و بازار سقیفه را داغ تر و حملة به خانة دختر پیامبر مسلمانان را فجیع تر می نمودند!!

پایان

ص: 249

ص: 250

ص: 251

ص: 252

ص: 253

از همین انتشارات

قرآن مجید

خط عثمان طه با ترجمة الهی قمشه ای با قیمت تمام شده. 612 صفحه.

قرآن مجید

خط عثمان طه بدون ترجمه و خط درشت با قیمت تمام شده. 612 صفحه

کلیّات مفاتیح الجنان

صحیحترین نسخة مفاتیح که توسط نه نفر از اساتید حوزه و دانشگاه تصحیح و ترجمه شده است. با خطی بسیار زیبا و خوانا. با علائم وقف. فهرست موضوعی. برطرف کردن غلطهایی که در اکثر نسخ مفاتیح دیده می شود. با صحافی کاملاً سفارشی. 1296 صفحه وزیری. قیمت 40000 ریال. جیبی: 25000 ریال. نیم جیبی با کاغذ نازک خارجی: 17000 ریال.

استخاره راه نجات از سردرگمی ها

تنها کتابی که شما می توانید بوسیلة آن برای خود استخاره بگیرید. چرا که تمامی صفحات قرآن در آن توضیح داده شده است. 288 صفحه قیمت: جیبی 8500 ریال نیم جیبی: 4800 ریال.

مقتل الزهراء (س)

اولین مقتلی که دربارة شهادت حضرت فاطمة زهرا از منابع اهل سنّت جمع آوری شده است. قطع رقعی 168 صفحه قیمت: 4000 ریال

آتش به خانة وحی

اسناد و مدارک حمله به خانة حضرت فاطمه (س) در منابع اهل سنّت 254 صفحه قطع رقعی

ص: 254

هدایه در علوم نحو

کتابی مورد استفادة دانشجویان و طلاب در ادبیات طبقه بندی شدة عرب. 256 صفحه قیمت: 8500 ریال قطع وزیری.

زیارت ناحیة مقدسه

قطع وزیری. 96 صفحه قیمت 2200 ریال

ارتباط با خدا همراه با ختوم و اذکار

قطع جیبی. با صحافی ته دوخت و جلد همراه با محافظ پلاستیک 288 صفحه قیمت: 5500 ریال. نیم جیبی: 452 صفحه 3500 ریال

دعای مشلول

با خط درشت و ترجمة روان. 32 صفحه قطع جیبی: قیمت 1200 ریال

زیارت عاشورا

با خط درشت و ترجمة روان. 32 صفحه قطع جیبی: قیمت 1200 ریال

دعای ابوحمزة ثمالی

با خط درشت و ترجمة روان. 80 صفحه قطع جیبی: قیمت 1200 ریال

رمضانیه

شامل تمامی اعمال و ادعیة ماه مبارک رمضان بصورت دسته بندی شده با خط درشت و ترجمة روان. 296 صفحه قطع نیم جیبی: قیمت 4000 ریال

زیارتنامة مکّه و مدینه

شامل کلیة اعمال و زیارات مکه و مدینه، با خط درشت و ترجمة روان 288 صفحه قطع نیم جیبی: قیمت 3800 ریال

ص: 255

زیارتنامة امام رضا

شامل کلیة اعمال و زیارات مشهد مقدس، با خط درشت و ترجمة روان. 120 صفحه قطع جیبی: قیمت 2000 ریال

زیارتنامة عتبات عالیات عراق

شامل کلیة اعمال و زیارات عتبات عالیات عراق بصورتی کاملاً روان و آشنا به حال زائران 416 صفحه قطع جیبی: قیمت 7500 ریال قطع نیم جیبی: 3500 ریال

ختم سورة مؤمنون و مزمل

شامل طریقة ختم سورة مؤمنون و مزمل با خط بسیار درشت و ترجمة روان، 48 صفحه قطع وزیری قیمت: 2750 ریال

دعای عرفه

با خط درشت و ترجمة روان. 96 صفحه قطع جیبی: قیمت 2200 ریال

هدیة سجادیه

شامل پانزده سورة قرآن و ادعیة مشهوره و.... قطع نیم جیبی 196 صفحه قیمت: 1200 ریال.

برای تهیه هر یک از کتابهای منتشره می توانید مبلغ آنرا به حساب پس انداز قرض الحسنة شماره 64/233296 بانک سپه شعبة صفائیة قم کد بانکی 1038 بنام سیّدمحمّدحسین سجّاد واریز و فیش آنرا به صندوق پستی قم شمارة 4179-37185 ارسال تا در اولین فرصت کتب منظوره به آدرس شما ارسال گردد.

پست الکترونیکی: Email: Sajad118 @ hormail . com

ص: 256

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109