زيارت پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] بدعت يا عبادت

مشخصات كتاب

سرشناسه : مالكي حسني، محمد

Maliki, Muhammad Alawi

عنوان قراردادي : الزياره النبويه بين البدعيه والشرعيه .فارسي

عنوان و نام پديدآور : زيارت پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] بدعت يا عبادت/ سيدمحمدبنعلوي مالكي؛ ترجمه مركز تخصي ترجمان ديني.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.

مشخصات ظاهري : 251 ص.

فروست : رد اهل سنت بر وهابيت؛ 5.

شابك : 978-964-540-336-0

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه: ص. [246] - 251 ؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : زيارت و زايران -- نظر وهابيه

شناسه افزوده : مركز تخصصي ترجمان ديني

رده بندي كنگره : BP262/م2ز9041 1390

رده بندي ديويي : 297/76

شماره كتابشناسي ملي : 2489342

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

وهابيت فرقه اى است كه قدمت آن به بيش از دو قرن نمى رسد، اما اين فرقه با تكيه بر ظواهر برخى آيات و روايات به بهانه مبارزه با شرك و كفر در مقابل همه مسلمانان ايستاده و آنان را به شرك و كفر متهم مى كند. امروزه اين فرقه مدعى دفاع از مسلمانان است و خود را تنها منادى اسلام و مسلمانى مى خواند. آنان مدعى اند كه همه مسلمانان با افكار و انديشه هاى «ابن عبدالوهاب» و «ابن تيميه» موافقند و حال آنكه انديشمندان اسلامى و پيروان ساير فرق اهل سنت چنين ادعايى را نپذيرفته و ساليان متمادى با اين افكار منحط به مبارزه برخاسته اند.

آنچه در پيش روى حقيقت جويان است ترجمه كتاب الزيارة النبويه از نگاشته هاى سيد محمد بن علوى مالكى از انديشمندان معاصر كشور حجاز و از مخالفان انديشه وهابيت است كه توسط مركز تخصصى ترجمان دينى به فارسى برگردان شده است. بديهى است كه ترجمه اين گونه آثار به معناى تأييد همه محتواى نوشته نبوده و چه بسا در برخى موارد با انديشه متكلمان شيعه در تعارض باشد.

ص:12

در اينجا ضمن تقدير و تشكر از همكارى مركز ترجمان دينى در ترجمه اين اثر، اميد است اين سلسله آثار مقبول طبع بلند انديشه وران عرصه شناخت ملل و نحل قرار گرفته و راهى روشن فرا روى جست وجوگران حق و حقيقت قرار دهد.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص:13

مقدمه

سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است و درود بر اشرف فرستادگان، سرور ما حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] و خاندان و يارانش باد.

اين كتاب، پژوهشى كوتاه، درباره موضوع مهم و بحث برانگيز سفر كردن به قصد زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است. پيش از اين، كتابى با عنوان «شفاء الفؤاد بزيارة خير العباد» درباره زيارت تأليف كردم كه در آن، مجموعه اى از روايت ها، آثار، احكام، اشعار و قطعه هاى ادبى را گرد آورده ام. اين كتاب - كه با بررسى بيشتر سند احاديث و تفسير آنها به رشته تحرير درآمده -، چندين بار در «ابوظبى» ، «دبى» ، «قاهره» ، «بيروت» ، «مراكش» و «سنگاپور» به چاپ رسيده است كه البته در زمان كوتاهى نيز ناياب شد.

در موسم حج امسال (١4١٩ه. ق) ، كتابى منتشر شد كه مسلمانان را بسيار آزرد، درحالى كه آنها تنها زائران قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] بودند و رضاى خداوند تعالى را مى جستند. نويسنده تندرو اين كتاب، اذعان كرده بود كه زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] پس از وفات ايشان، كارى ناشايست است كه خيرى

ص:14

در آن نيست. اين حرمت شكنى مرا نيز بسيار آزرد. ازاين رو، بر آن شدم تا با نگارش كتاب پيش رو، در دفاع از اين مقام شامخ نقش مؤثرى ايفا كرده باشم و به يقين، اين كمترين چيزى است كه يك انسان مى تواند به حبيب خويش تقديم كند. پيامبر خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرموده است: «هيچ يك از شما ايمان نمى آورد، مگر اينكه در نظر او من از فرزند و پدر و مادرش و همه مردم محبوب تر باشم» .

به عنوان مؤمنى يكتاپرست، گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست و به راستى محمد [(صلى الله عليه و آله)] فرستاده اوست؛ خداوند را پروردگار، اسلام را دين و محمد [(صلى الله عليه و آله)] را پيامبر و فرستاده خداوند مى دانم؛ به خداوند و اسماى مباركه و صفاتش ايمان آوردم و از هرگونه شرك و گمراهى بيزارى مى جويم؛ چيزى از ايمان من كاسته نخواهد شد اگر به نيت زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و حبيب خدا قصد سفر كنم؛ با اين اعتقاد كه او بنده و پيام آور خداست كه براى هدايت بشر مبعوث شده است. به راستى او حق رسالت و امانت را به جاى آورد و در راه خدا جهاد كرد تا به يقين رسيد و به جوار رحمت حق پيوست و ما را در اين راه روشن، تنها گذاشت؛ راهى كه شب آن چون روزش، روشن و تنها هلاك شونده از آن روى گردان است.

علاوه بر اين، بسيارى از علماى امت محمد [(صلى الله عليه و آله)] به مشروعيت زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و توسل جستن به خداوند سبحان، به واسطه اين بزرگوار قائلند؛ با اين اعتقاد كه تنها خداوند سوددهنده و زيان رسان است و معبودى جز او نيست و هيچ كس جز به اذن او سود و زيانى نمى رساند، و شفاعتى نمى كند؛ همان گونه كه حق تعالى مى فرمايد: مَن ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ

ص:15

بِإِذْنِهِ ؛ «كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند؟» (بقره: ٢55)

از خداوند سبحان مى خواهيم به واسطه آن حضرت، ما را نصيب رحمت فرمايد و زيارت ما را خالصانه براى خود قرار دهد؛ و حق و باطل را آن گونه كه هست به ما بنماياند و پيروى از حق و پرهيز از باطل را روزى ما گرداند.

به راستى كه او شنواى تواناست و شايسته است كه از ما بپذيرد و بر سرور ما محمد و خاندان و يارانش درود فرستد.

ص:16

ص:17

مباحث مقدماتى

١. حقيقت سفر براى زيارت

زيارت، مسئله اى فقهى است كه احكام شرعى (همچون حلال، حرام، مكروه و مستحب) به آن تعلق مى گيرد. بنابراين، زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] موضوعى اعتقادى نيست. نهى ذكر شده در روايت « لا تُشَدُّ الرِّحالُ » (1)نيز به اين موضوع ارتباطى ندارد.

برخى از تندروها - كه خداوند به راه راست هدايتشان فرمايد - زيارت را همچون توسل به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، از مسائل اعتقادى و توحيدى دانسته اند و براى آن حكم به شرك و كفر و خروج از دين داده اند. حال آنكه «شيخ محمد بن عبدالوهاب» در كتاب «الرسائل الشخصية» ، توسل را موضوعى فقهى مى داند.


1- در ادامه به طور مفصل اين روايت مورد بررسى قرار خواهد گرفت. مترجم

ص:18

محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

برخى، توسل به صالحان را مجاز دانسته اند، برخى آن را مخصوص پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى دانند و بيشتر علما آن را مكروه دانسته اند. اين مسئله يكى از مسائل فقهى است. از ديدگاه ما، صحيح تر، قول گروهى است كه آن را مكروه دانسته اند تا بدين سان نه انجام دهنده آن را تقبيح كنيم و نه مسائل اجتهادى را منكر شويم.(1)

اين رأى بر جواز توسل، گوياى آن است كه شيخ، توسل را مكروه مى داند، درحالى كه امر مكروه، به مثابه حرام نيست، چه برسد به اينكه بدعت يا شرك به شمار آيد.

اما اين افراد منتسب به جريان «سلفيه» ، زيارت و سفر به قصد زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را همچون مسئله ايمان و كفر و توحيد و شرك، از زمرة مسائل اعتقادى مى دانند و با اينكه همگى در مشروعيت سفر براى زيارت مسجدنبوى اتفاق نظر داشتند، در اين مسئله، به مخالفان خود نسبت گمراهى، كفر و شرك دادند.

اگر كسى بگويد كه براى زيارت و عرض سلام و اداى احترام به حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] و نيز زيارت «عمر» و «ابوبكر» و ديگر كسانى كه در اين بقعه هاى پاك مدفونند و همچنين براى مشاهده آثار و جلوه هاى محل نزول وحى و منزلگاه ايمان و جهاد، قصد سفر كردم، محشرى به پا مى كنند و او را گمراه و مشرك مى خوانند و البته اگر رحم داشته باشند و او را كافر ندانند، به


1- فتاوى الشيخ محمد بن عبدالوهاب، مجموعة المؤلفات، القسم الثالث، ص6٨. دانشگاه اسلامى «محمد بن سعود» اين مجموعه را به مناسبت هفته شيخ محمد بن عبدالوهاب منتشر كرده است.

ص:19

بدعت گذارى و مخالفت او با سنت نبوى حكم مى دهند. انكاركنندة زيارت مى گويد: نيت شرعى صحيح، زيارت مسجد است، پس نگو براى زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] سفر مى كنم، بلكه بگو: «براى نماز گزاردن در مسجد نبوى سفر مى كنم!»

مقام و عزت اين مسجد - كه داراى چنين فضيلتى است كه افراد به قصد آن سفر مى كنند، آيا بدين سبب نيست كه منسوب به آن بزرگوار است؟ پس در غير اين صورت، چه تفاوتى ميان اين مسجد و ديگر مساجد است؟ اگر شهرت و برترى مسجد، برخاسته از مقام آن بزرگوار است، آنها چگونه زيارت مسجد را جايز و زيارت كسى كه مسجد از او عزت يافته است را حرام مى دانند؟

پس، نتيجه مى گيريم كه اختلاف نظر در حيطة زيارت و توسل، مربوط به فروع است و پسنديده نيست در چنين مسائلى برادرى، برادر خويش را محكوم كند و بر او عيب گيرد. اگر كسى براى باورها و اعتقادات خود دلايل محكمى داشته باشد، بايد از او پذيرفت؛ زيرا اين افراد لجوج هستند كه استدلال منطقى را نمى پذيرند. حتى اگر به اين دليل ها قانع نشدى، سكوت اختيار كن و تسليم شو؛ زيرا اختلاف در فروع، چيزى نيست كه چنين زياده روى در آن روا باشد.

٢. عدم رعايت امانت دارى

ديدگاه برخى از مخالفان درباره زيارت، برپايه برداشت هاى نادرست آنها از متون دينى است؛ گويا چيزى جز آنچه آنها مى بينند، وجود ندارد. گويى سخن آنها در نفى زيارت و منع سفر به نيت آن، از جمله باورهايى

ص:20

است كه پيشوايان امت اسلامى در آن اتفاق نظر دارند، بدون در نظرگرفتن يا اشاره به اقوال ديگران.

بى شك اين ستمى است كه در حق احكام شرعى روا داشته اند، درحالى كه ضرورى است اين مسئله با در نظر داشتن تمامى اقوال و دليل ها بررسى شود تا بتوانند درباره آنچه مى خواهند، اظهار كنند؛ در اين صورت، رسم امانت دارى را رعايت و علم را پاس داشته اند. در گذشته نيز پيشوايان در مسائل اختلافى پس از ارائه احكام و ادله، به مناقشه و مباحثه پيرامون آنها مى پرداخته اند.

٣. زيارت جزء مناسك نيست

بعضى مخالفان مى پندارند كه ما زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را از مناسك حج مى دانيم. در همه مذاهب فقهى اسلامى، كتاب هايى راجع به مناسك حج -كه در بردارندۀ آداب و رسوم و اعمال و سنت هاى پسنديده مربوط به حج است - وجود دارد و به هيچ وجه در آنها، مطالبى در مورد اينكه زيارت بخشى از مناسك حج يا عمره باشد، ذكر نشده است. شايد پديد آمدن اين پندار نادرست به اين دليل باشد كه در بيشتر كتاب هاى حديثى و فقهى و نيز كتاب هاى راجع به مناسك، مباحث زيارت پس از مباحث حج يا در خلال آنها بيان شده است.

در پاسخ بايد بگوييم كه موضوع زيارت در ذيل بحث مناسك، به مناسبت آورده مى شود. حج گزار براى انجام اعمال حج، مسافتى طولانى را طى و هزينه اى بسيار صرف مى كند، پس بجاست كه فرصت زيارت را مغتنم شمرد؛ ازاين رو به مناسبت، احكام مربوط به زيارت پس از آداب

ص:21

مناسك ذكر شده است. به اين ترتيب، همانند توالى اصل نماز پيش از روزه، روزه پيش از زكات و زكات پيش از حج است و گاهى اين ترتيب، در بعضى كتب متفاوت است.

زيارت به خودى خود مشروع و پسنديده است و در اين زمينه، كتاب هاى جداگانه اى تأليف شده است.

4. حكم ناروا درباره احاديث زيارت

ميان بسيارى از مردم شايع شده كه همه احاديث مربوط به زيارت، ضعيف و بلكه ساختگى و نادرست اند، اما بى ترديد اين سخن اشتباه و برخلاف قواعد حديثى است. اين سخن هرگز نمى تواند از سوى يك انسان حديث شناس و آگاه به قواعد جرح و تعديل و صاحب نظر در نقد و استخراج احاديث مطرح شود. كلام «ذهبى» ، حافظ و ناقد احاديث زيارت، براى يك انسان خردمند كفايت مى كند. وى مى گويد:

طريق نقل اين روايت ها ضعيف هستند، اما برخى، بعضى ديگر را تقويت مى كنند؛ زيرا در راويان اين روايت ها، فردى يافت نمى شود كه متهم به دروغ گويى باشد. (همچنان كه «سخاوى» در كتاب «المقاصد الحسنه» صفحه4١٢ آورده است) .

و نيز «مناوى» در «فيض القدير» (1)آن را آورده است. بعضى از علما آن را تصحيح كرده اند يا علمايى چون «سبكى» ، «ابن سكن» ، «عراقى» ، «قاضى عياض» در «الشفاء» ، «ملاعلى قارى» (شارح كتاب «الشفاء») و «خفاجى» در


1- فيض القدير، ج6، ص١4٠.

ص:22

«نسيم الرياض» (1)تصحيح آن را ذكر كرده اند.

تمامى آنها از حافظان حديث و از امامان مورد اعتماد هستند. علاوه براين، سخن پيشوايان چهارگانه و ديگر علماى بزرگ در مورد مشروعيت زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] - كه ياران ايشان در كتاب هاى فقهى معتبرشان آنها را ذكر كرده اند- براى روشن شدن اين موضوع كفايت مى كند. كتاب هايى كه نام برديم براى اثبات صحت احاديث زيارت كافى است؛ زيرا طبق قواعد اصولى و حديثى، در صورت عمل كردن به حديث هاى ضعيف و فتوا دادن به آنها، از حالت ضعف بيرون مى آيند و تأييد مى شوند. در نتيجه برخى از احاديثى كه بر زيارت خاص قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] دلالت مى كنند، حسن اند و بزرگانى همچون ابن سكن، سبكى و «سيوطى» آنها را صحيح دانسته اند. ذهبى نيز تقريباً به حسن بودن اين احاديث تصريح كرده است.

حَسَن ترين اين روايت ها، حديثى است كه «موسى بن هلال عبدى» از «عبدالله بن عمر عمرى» و «عبيدالله بن عمر عمرى» از «نافع» از «ابن عمر» روايت كرده كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي » ؛ «هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم بر او واجب مى شود» .

صحيح آن است كه روايت عبدى از عبدالله بن عمر و عبيدالله بن عمر را روايت درستى بدانيم. هرچند درباره عبدالله بن عمر ترديدهايى وجود دارد، اما بايد گفت كه حديث هاى او، حسن و نيكو هستند.

دليل ما اين است كه «يحيى بن معين» به عنوان پيشگام و نخبه دانش


1- نسيم الرياض، ج٣، ص5١١.

ص:23

جرح و تعديل و نيز ديگر بزرگان اين عرصه، حديث عمرى را پذيرفته اند.

حافظان حديث، اين روايت را از موسى بن هلال عبدى - كه از استادان احمد [بن حنبل] بوده است - روايت كرده اند. ذهبى در كتاب «الميزان» (1)مى گويد: «ابن هلال عبدى در نقل حديث فردى صالح است» .

«ابن عدى» نيز مى گويد: «او مشكلى ندارد» .

از كتاب «السنن» «ابوداود سجستانى» نيز مى توان براى استناد به برخى از احاديث زيارت بهره برد.

به هر حال، احاديث زيارت قبر شريف پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] براى اثبات اصل ادّعاى ما صلاحيت دارد و حكم به جعلى بودن آنها كه برخى آن را بيان كرده اند، بيانگر سركشى و تجرّى آنهاست.


1- ميزان الاعتدال، ج4، ص٢٢6.

ص:24

ص:25

زيارت پيامبر [(ص)] از ديدگاه قرآن كريم

اشاره

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64)

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

بر اساس اين آيه، هنگامى كه مردم به خود ستم مى كنند، براى قبولى توبه و بهره مندى از عفو و رحمت الهى بايد درحالى كه آمرزش مى خواهند، به سوى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] روند. هنگامى كه با آمرزش خواهى نزد ايشان بروند و آن حضرت با طلب غفران برايشان، به آنها كرامت ورزيد، آنچه از خداوند عزّوجلّ اميد دارند، به دست خواهند آورد.

خداوند سبحان، در ادامه آيه مى فرمايد: لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً ؛ «و

ص:26

طلب استغفارشان با آمدن نزد تو و آمرزش خواهى تو براى آنها، خداوند را توبه پذير و مهربان مى يابند» .

پس آمرزش خواهى آنها، به تنهايى كفايت نمى كند. بى ترديد اين فراز از آيه، بيانگر فضيلت زيارت آن بزرگوار و سفر براى زيارت ايشان است. خداوند سبحان، كمال فضيلت زيارت ايشان را به بهترين وجه اظهار مى كند؛ آن هم بدون در نظر گرفتن اينكه زائر از دور دست به آن حضرت سلام دهد يا از نزديك، در زمان حياتش و يا پس از وفاتش.

هركس محمد مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] را پس از وفات ايشان زيارت كند، همانند كسى است كه او را در زمان حياتش درك كرده باشد. اين آيه كريمه، انسان را به سفر كردن به قصد زيارت آن حضرت تشويق مى كند.

بهره مندى از آمرزش و رحمت الهى براى زائر آن حضرت، حكمى عام است كه هرگاه علت آن وجود داشته باشد، اين حكم نيز محقق مى شود. علت اين حكم، زيارت آن حضرت و استغفار از هر نقطه اى و در هر زمانى است.

خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ (نساء: ١٠٠)

و هر كس از خانه خود به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او، خارج شود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست.

اگر نصّ اين آيه درباره زيارت نباشد، بى ترديد زيارت آن بزرگوار، به ويژه از سرزمين هاى دور، در حكم هجرت به سوى خدا و رسولش است و هركس او را زيارت كند، در حكم اين آيه و مانند آن قرار مى گيرد.

ص:27

عموميت آيه نساء در همه حالات

آيه كريمه 64 سوره «نساء» وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ. . . ، هم شامل زمان حيات و هم شامل دوران پس از رحلت ايشان مى شود. از اين رو، اراده كردن زمان حيات آن حضرت به تنهايى، درست نيست؛ زيرا فعل در سياق شرط افاده عموم مى كند. آنچنان كه در صفحة ١٢٢ كتاب «ارشاد الفحول» آمده است، بالاترين صيغه عموم، فعلى است كه در سياق شرط بيان شود. [بنابراين] ادعاى اختصاص آيه به زمان حيات يا پس از مرگ رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، نياز به دليل دارد و مى دانيم كه چنين دليلى وجود ندارد.

اگر اين سؤال مطرح شود كه عموميت آيه از كجا آمده كه خاص بودن آن دليل مى خواهد، مى گوييم كه اين عموميت، از واقع شدن فعل در سياق شرط حاصل شده است و اين يك قاعده اصولى است كه هرگاه فعل در سياق شرط قرار گيرد، افاده عموم مى كند؛ زيرا فعل در معناى نكره است و معناى مصدر نكره را در ضمن خود دارد و نكره هرگاه در سياق نفى يا شرط قرار گيرد، افاده عموم مى كند.(1)

توضيح مفتى مكه

علامه فقيه «شيخ جمال بن عبدالله» ، «شيخ عمر» مفتى مكه مكرمه، در استدلال به اين آيه مى گويد:

علما از اين آيه، معناى عموم را براى زيارت كنندگان برداشت


1- الرد المحكم المتين، ص44؛ رفع المناره لتخريج احاديث التوسل والزيارة، شيخ محمود سعيد ممدوح، ص5٧.

ص:28

كرده اند و مستحب دانسته اند كسى كه نزد قبر ايشان حاضر مى شود، از خدا طلب آمرزش كند. علاوه بر اين آيه، نگارندگان كتب مناسك و تاريخ نگاران، حكايت عتبى را نيز بيان كرده اند. بر پايه همين ادله، همه آنها زيارت را مستحب و از آدابى دانسته اند كه بايد انجام شود. از عبارت «جاءوك» در ساختار شرط، دلالت بر عموم را اراده كرده اند و زيارت كننده از دور و نزديك، با سفر كردن يا بدون سفر را شامل دانسته اند.(1)

موضع مفسران بزرگ

اشاره

برداشت مفسران از آيه 64 سوره «نساء» ، عموميت آيه براى زيارت در زمان حيات و پس از وفات ايشان است. ازاين رو، آنها (از جمله «قرطبى» و «ابن كثير») در تفسيرهايشان حكايت «عتبى» يا «اعرابى» را آورده اند كه قصد زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را داشت و آن حضرت را زيارت كرد و به او توسل جست.

روايت «قرطبى»

امام «ابوعبدالله محمد بن احمد انصارى قرطبى» در تفسير «الجامع لاحكام القرآن» در شرح آيه 64 سوره نساء (2)مى گويد:

ابوصادق از [حضرت] على روايت مى كند: پس از آنكه


1- نفحات الرضا والقبول في فضائل المدينة و زيارة سيدنا الرسول، احمد بن محمد حضراوى، ص6.
2- وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً

ص:29

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را دفن كرديم، عربى باديه نشين نزد ما آمد و بر سر مزار ايشان حاضر شد و در حالى كه خاك برمى داشت و بر سرش مى ريخت، گفت: اى رسول خدا؛ تو سخن گفتى و ما سخن تو را شنيديم و تو معارف را از خدا گرفتى و ما نيز از تو. از جمله آياتى كه بر تو نازل شد اين بود كه: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا؛ «[اى رسول خدا!] من بر خود ظلم كردم و نزد تو آمده ام تا برايم طلب آمرزش كنى» . آن گاه از قبر ندا آمد كه آمرزيده شدى.(1)

روايت ابن كثير

امام حافظ «شيخ عمادالدين ابن كثير» مى گويد:

«شيخ ابومنصور صباغ» در «الشامل» حكايت مشهور «عتبى» را آورده است: روزى بر سر مزار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نشسته بودم كه عربى باديه نشين آمد و گفت: سلام بر تواى رسول خدا! شنيدم كه خداوند فرموده است: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64) .

پس، درحالى كه از گناهم استغفار مى كنم نزد تو آمدم و تو را به درگاه خداوند شفيع قرار مى دهم. سپس اين ابيات را سرود:

يا خَيرَ مَن دُفِنت بِالقاعِ أَعظُمُهُ

اى بهترين كسانى كه در برترين زمين مدفون شده اند و از عطر


1- تفسير قرطبي، ج5، ص٢65.

ص:30

خوش آن دشت و تپه عطرآگين شده است؛ جانم فداى قبرى كه تو در آن آرميده اى، قبرى كه در آن عفاف، جود و كرم است.

پس از اينكه اعرابى رفت، خواب چشمانم را ربود. در خواب پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را ديدم كه مى فرمايد: «اى عتبى، خود را به اعرابى برسان و به او بشارت بده كه خداوند او را بخشيد» (1)

اين داستان را امام «نووى» در «الايضاح» (2)، «ابومحمد بن قدامه» در «المغنى» (3)، «ابوالفرج بن قدامه» در «الشرح الكبير»(4)و «منصور بن يونس بهوتى» در «كشاف القناع» (5)- كه از مشهورترين كتاب هاى مذهب حنبلى است - روايت كرده اند.

برخى مخالفان گمان مى كنند كه عبارت «روايت كرده اند» ، تنها در مواردى به كار مى رود كه راوى به سخن مشايخش اِسناد كرده باشد. نمى دانيم اين قاعده كه اصل و گوينده آن هم مشخص نيست، از كجا آمده است. اما آنچه اهل علم به آن باور دارند اين است كه اصول و قواعد، اجتهادى و اختراعى نيستند.

علاوه بر اين، علما اخبار و آثار بسيارى را مى بينند و آنها را بدون سند در تأليفاتشان ذكر مى كنند؛ مانند معلقات «بخارى» و منقطعات و بلاغات كتاب «موطأ» .


1- تفسير ابن كثير، ج١، ص٧٨٧.
2- الايضاح، فصل6، ص4٩٨.
3- المغني، ج٣، ص556.
4- الشرح الكبير، ج٣، ص4٩5.
5- كشاف القناع، ج5، ص٣٠.

ص:31

در بعضى روايت ها، راويان اولى ذكر نشده اند و بعضى نيز سند ندارند. آنها در اين مواقع مى گويند: اين حديث را بخارى و اين حديث را «مالك» روايت كرده است. و امثال آن را نووى در «الاذكار» دارد.

عبارت «روايت كرده است» ، در همه نقل احاديث و اخبار - چه مرفوع، چه موقوف و چه مقطوع - استعمال مى شود و اينها از تعابير علما هستند، اما تنها اهلش آن را درك مى كنند.

ابيات «عتبى» بر ضريح پيامبر [(ص)]

پيشتر درباره دو بيت اعرابى اى كه به هنگام زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سروده و «عتبى» آن را روايت كرده بود، سخن گفتيم:

يٍا خَيرَ مَن دُفِن-ت بِالقاعِ أَع-ظُمُهُ فَطابَ مِن طيبِهِنَّ القاعُ وَالأَكَمُ نَفسى الفِداءُ لِقَبرٍ أَنتَ ساكِنهُ فيهِ العَفافُ وَفيهِ الجودُ وَالكَرَمُ

اين دو بيت شهرت و عزتى بزرگ يافته است؛ زيرا صدها سال است كه اين دو بيت را بر كتيبه اى نگاشته و بر ضريح مرقد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] آويخته اند. در زمان «ملك عبدالعزيز» ، «ملك سعود» ، «ملك فيصل» ، «ملك خالد» و «ملك فهد» نيز اين دو بيت به چشم مى خورد، پس از اين نيز، به اذن خداوند و براساس دستور دولت عربستان براى حفظ آثار مسجد النبى و شهرهاى مدينه و مكه مبنى بر اينكه كسى حق ندارد هيچ اثر باستانى را از بين ببرد؛ حفظ خواهد شد.

تحميل معنا بر آيه، بدون دليل

برخى با توجه به لفظ «جاءوك» اعتراض داشته اند كه آيه اختصاص به زمان حيات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] داشته است؛ زيرا عرب تنها براى زمان حيات، اين

ص:32

لفظ را به كار مى برد. همچنين مى گويند: تنها در زمان حيات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بوده كه افراد براى آمرزش خواهى نزد آن بزرگوار مى رفتند، و ايشان چگونه مى تواند پس از مرگ براى آنها استغفار كند.

در پاسخ مى گوييم: اول اينكه پيامبران: در قبرهايشان همچنان زنده هستند؛ زيرا خداوند بر زمين حرام كرده است كه پيكر پيامبران را از بين ببرد. همچنين پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«رَأَيتُ مُوسى قائِماً يصَلِّى فى قَبرِهِ» (1)؛ «موسى را ديدم كه در قبر ايستاده و نماز مى خواند» .

[بر اين اساس] طبق آيه 64 سوره نساء، زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هم شامل زمان حيات و هم پس از وفات ايشان مى شود و كسى كه ادعاى اين را دارد كه آيه مخصوص زمان حيات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است، بايد دليل بياورد.

دوم اينكه هنگامى كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در برزخ است، اعمال امت بر او عرضه مى شود تا براى آنها آمرزش بخواهد. در اين باره روايت هايى نيز وجود دارد؛ از جمله:

«بزّار» به طور مرفوع، و «حافظ اسماعيل قاضى» در «فَضلُ الصَّلاةِ عَلَى النَّبى» و «ابن سعد» در «الطبقات» از «بكر بن عبدالله المزنى» به طور مرسل، روايت كرده اند:

حَياتي خَيرٌ لَكُم تُحَدِّثونَ وَيُحَدَّثُ لَكُم، فَإذا أَنَا مِتُّ كانَت وَفاتي خَيراً لَكُم تُعرَضُ عَلَىَّ أَعمالُكُم، فَاِن رَأَيتُ خَيراً حَمِدتُ اللهَ، وَاِن رَأَيتُ شَرّاً استَغفَرتُ لَكُم. (2)


1- صحيح مسلم، ج ٧، ص ١٠٢.
2- طبقات ابن سعد، ج ٢، ص ١٩4.

ص:33

حيات من براى شما همراه با خير است؛ شما سخن مى گوييد و من جوابتان را مى گويم و هنگامى كه وفات يافتم، وفاتم نيز برايتان خير به همراه دارد؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مى شود؛ اگر در آن خيرى ديدم، به سبب آن خدا را سپاس مى گويم و اگر شرى ديدم، برايتان استغفار مى كنم.

اين حديث، استدلال به اين آيه در ترغيب به زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پس از رحلت ايشان را تأييد مى كند. در صفحه ٢5٧ كتاب «المفاهيم» ، اين حديث را آورده ايم.

اين حديث صحيح است و علامه محدث «شيخ ابوالفضل عبدالله غمارى» رساله اى در اين موضوع با عنوان «نهاية الامال فى شرح و تصحيح حديث عرض الاعمال» نگاشته است. گذشته از اينكه اختلاف در حديث، تأثيرى بر اصل مسئله «عرضه اعمال امت بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، و زنده بودن ايشان در برزخ» ندارد و بلكه مى توان گفت همه پيامبران داراى حيات و زندگى در برزخ هستند. در اين باب، «حافظ بيهقى» و سيوطى نيز هر كدام رساله اى نوشته اند.

اشكال لغوى

برخى ديگر، به استدلال به آيه مذكور اعتراض داشته اند و در فتواهايشان آورده اند:

«اذ» ، ظرف زمان براى ماضى است و بر مستقبل دلالت نمى كند و خداوند نفرموده:

«وَلَو اَنَّهُمُ اِذا ظَلَموا» ، بلكه فرموده:

إِذْ ظَلَمُوا.

ص:34

به عبارت ديگر، اين آيه از زمان حيات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سخن مى گويد و استغفار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پس از وفاتش، ناممكن است؛ زيرا وقتى كسى بميرد، اعمالش، جز در سه مورد، از دنيا قطع مى شود؛ آنچنان كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«صَدَقَةٌ جاريَةٌ أَو عِلمٌ يُنتَفَعُ بِهِ أَو وَلَدٌ صالِحٌ يَدعُو لَهُ» ؛ « صدقه اى كه داده مى شود، علمى كه [براى ديگران] سودمند باشد و فرزند صالحى كه براى او دعا كند» .(1)

پس يك انسان نمى تواند پس از مرگش براى كسى آمرزش بخواهد حتى براى خودش، زيرا دستش از انجام اعمال، كوتاه شده است.

در پاسخ بايد بگوييم كه اين يك ادعاى واهى است؛ زيرا منحصر بودن «إذ» به زمان گذشته، سخنى قابل تأمل است. «إذ» همان طور كه در زمان گذشته عمل مى كند، براى آينده نيز به كار مى رود. «ابن هشام» در «مغنى اللبيب» (2)معانى ديگرى براى آن آورده و نوشته است: «إذ» براى زمان آينده نيز به كار مى رود. «ازهرى» در «تهذيب اللغه» (3)مى گويد: «عرب زبان «إذ» را براى آينده و «إذا» را براى گذشته به كار مى برد» .

خداوند عزّوجلّ در آيه 5١ سبا مى فرمايد: وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا ؛ «اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود» .

از استعمال «إذ» براى آينده مى توان به كلام خدا در آيه هاى زير اشاره كرد:


1- صحيح مسلم، ج 5، ص ٧٣.
2- مغني اللبيب، ج١، صص٨٠ -٨٣.
3- تهذيب اللغة، ج١5، ص4٧.

ص:35

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ ؛ «اگر [حال آنها را] هنگامى كه در برابر آتش [دوزخ] ايستاده اند، ببينى» . (انعام: ٢٧)

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ ؛ «و اگر [آنها را] به هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده اند، ببينى» . (انعام: ٣٠)

وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ ؛ «و اگر ببينى هنگامى كه [اين] ستمكاران در شدايد مرگ فرو رفته اند» . (انعام: ٩٣)

وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ ؛ «و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده اند» . (سجده: ١٢)

بنابراين، در پاسخ به اين ادعا كه «استغفار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پس از مرگش ناممكن است؛ زيرا وقتى كسى وفات يافت، اعمالش جز در سه مورد قطع مى شود» ، اين گونه پاسخ مى دهم: اول اينكه استغفار رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] امرى ناممكن نيست؛ زيرا پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

الاَنبياءُ أَحياءٌ في قُبورِهِم يُصَلّونَ » ؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده اند و نماز مى گزارند» .

اين حديث صحيح است و بيهقى در «حياة الانبياء» (1)، «ابويعلى» در «المسند»(2)«ابونعيم» در «اخبار اصبهان» (3)و ابن عدى در «الكامل»(4)آن را آورده اند.

«هيثمى» در «المجمع» (5)مى گويد: «رجال ابويعلى مورد اعتماد است» و


1- حياة الانبياء، ص١5.
2- المسند، ج٢، ص١4٧.
3- اخبار اصبهان، ج٢، ص44.
4- الكامل، ج٢، ص٧٣٩.
5- مجمع الزوائد، ج٨، ص٢٢١.

ص:36

حديث به طرق مختلف ذكر شده است.

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَرَرتُ عَلى مُوسى وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلّي في قَبرِهِ » ؛ «بر موسى گذشتم و او [را ديدم كه] در قبرش ايستاده و نماز مى خواند» .

اين حديث را «مسلم»(1)و «احمد» (2)و «بغوى» در «شرح السنة» (3)و ديگران آورده اند.

«ابن قيم» در قصيده «نونيه» اش درباره حيات پيامبران پس از مرگشان مى گويد:

وَالرُّسُلُ أَكمَلُ حالَةٍ مِنهُ بِلا

بى شك پيامبران، كامل ترين شهدا هستند و اين آشكار است؛ و از نظر عقل و برهان، آنها براى حيات داشتن پس از مرگ، از شهدا نيز شايسته ترند؛

زيرا عقد نكاح آنها فسخ نمى شود و همسرانشان در عصمت و حصن هستند؛

و براى هميشه بر غير ايشان حرام مى شوند؛

آيا همين براى يك انسان، دليلى بر اثبات زنده بودن آنها نيست؟


1- صحيح مسلم، ج4، ص١٨45.
2- مسند احمد، ج٣، ص١٢٠.
3- شرح السنة، ج١٣، ص٣5١.

ص:37

دوم اينكه اين روايت متواتر مشهور است كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در معراج، امام جماعت بود و ديگر پيامبران به او اقتدا كرده بودند و اين، در حالى بود كه هيچ يك از آنها در قيد حيات نبودند. حضرت موسى (عليه السلام) درباره تعداد نمازهاى واجب به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مراجعه كرد و نيز شاهد ديگر پيامبران در آسمان ها بود. بنابراين، چگونه مى توان گفت كه آمرزش خواهى براى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ممكن نيست؟ ! درحالى كه مى دانيم نماز دعا، كرنش و استغفار و زارى به درگاه خداوند است.

سوم اينكه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

حَياتي خَيْرٌ لَكُم تُحَدِّثوُنَ وَيُحَدَّثُ لَكُم وَوَفاتي خَيرٌ لَكُم تُعرَضُ عَلَىَّ أعمالُكُم، فَما رَأَيتُ خَيراً حَمِدتُ اللهَ عَلَيهِ، وَما رَأَيتُ شَرّاً استَغْفَرْتُ لَكُم.

حيات من براى شما همراه با خير است؛ شما مى گوييد و جوابتان را مى گويم و هنگامى كه وفات يافتم، وفاتم نيز همراه خير است؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مى شود؛ اگر در آن خيرى ديدم به خاطرش خدا را سپاس مى گويم و اگر شرى ديدم، برايتان استغفار مى كنم.

اين حديث صحيح است و «حافظ عراقى» در «طرح التثريب» (1)اِسناد آن را صحيح مى داند. هيثمى در المجمع (2)مى گويد: «بزار اين حديث را روايت


1- طرح التثريب، ج٣، ص٢٩٧.
2- مجمع الزوائد، ج٩، ص٢4.

ص:38

كرده است و رجال او مورد اعتماد و ثقه هستند» .

سيوطى نيز در «الخصائص» (1)آن را صحيح دانسته است.

سخن عراقى و هيثمى بر پايه اِسنادى است كه بزّار آورده، اما اين حديث همان طور كه سيوطى و ديگران گفته اند، صحيح است.

چهارم اينكه استغفار رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى همه مؤمنان پذيرفتنى است؛ خواه حيات او را درك كرده باشند، خواه نه. خداوند تعالى فرموده است: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ؛ «و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه» . (محمد: ١٩)

و اين لطفى است از جانب خداوند به بندگان و از ويژگى هاى اختصاصى رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] است.

طبق آنچه گذشت، آيه64 سوره «نساء» به سه امر نظر دارد:

١. آمدن نزد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]؛

٢. استغفار آنها؛

٣. استغفار رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى مؤمنان.

اين امور سه گانه در زمان حيات و وفات ايشان حاصل مى شود و اين آيه به گروه خاصى محدود نيست؛ زيرا به اصطلاح اصولى، شأن نزول، حكم را تخصيص نمى زند (مورد، مخصص نيست) . از اين رو، مفسران و ديگران از اين آيه، معناى عموم را دريافته اند و مستحب مى دانند كسى كه سر قبر شريف ايشان حاضر مى شود، همين آيه را بخواند:


1- الخصائص، ج٢، ص٢٨١.

ص:39

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم] براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

و از خداوند تعالى، آمرزش بخواهد.

همه تفاسيرى كه در اختيار ماست و نيز كتاب هاى مناسكى كه علماى مذاهب گوناگون تأليف كرده اند، گوياى درستى و صحت استدلال به اين آيه است.

در پاسخ به فرد معترضى كه ادعا كرده بود: «وقتى رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] مى ميرد، جز در سه مورد دست او از دنيا كوتاه است. . .» ، بايد بگويم كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] كمالات و ويژگى هايى دارد كه خاص خودشان است و در ديگران نيست و اين سخنى است كه «ابن تيميه» در «الصارم المسلول على شاتم الرسول» به آن اذعان كرده است. به گفته «ابن تيميه» ، جايگاه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، تا روز قيامت در حال ارتقاست و اين امر از ضروريات دين است. اين مطلب در كتاب هاى الخصائص، دلائل النبوه و الشفاء و نيز شرح هايى كه براى آنها نوشته شده اند، آمده است.

پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

مَن دَعا إلى هُدىً كانَ لَهُ مِنَ الاَجرِ مِثلُ أُجورِ مَن اتَّبَعَهُ

ص:40

لايَنقُصُ ذلِكَ مِن أُجورِهِم شَيئاً.

هركس به هدايت دعوت كند، براى او اجرى است به سان كسى كه او را پيروى كرده است. در حالى كه چيزى از اجر پيروان كاسته نمى شود.

اين حديث را «مسلم» و ديگران آورده اند.

همه اعمال نيكويى كه از امت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سر مى زند، به دعوت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] باز مى گردد و ثواب آن اعمال نيز به وى مى رسد، بدون آنكه از پاداش انجام دهندگان آن اعمال، چيزى كاسته شود.

«ابن تيميه» در «الفتاوى» (1)اين حديث را صحيح دانسته و آورده است:

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

مَنْ دَعا إلى هُدىً كانَ لَهُ مِنَ الأَجْرِ مِثلُ أُجورِ مَن اتَّبَعَهُ مِن غَيرِ أَن يَنقُصَ مِن أُجورِهِم شَيء.

هركس به هدايت دعوت كند، براى او اجرى است به سان كسى كه او را پيروى كرده است. بدون آنكه چيزى از آن كم شود.

حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] دعوت كننده به كارهاى نيكويى است كه امتش انجام مى دهند و پاداش آنچه انجام مى دهند بدون كاسته شدن از اجر مسلمانان، براى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نيز محسوب مى شود.

بنابراين، ادعاى فرد معترض واهى و بى پايه است.

به خداوند منان پناه مى بريم از كلامى كه بدون علم در مورد كتاب خدا گفته شود و مقام شامخ رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را مخدوش سازد.


1- مجموع فتاوي، ج١، ص١٩١.

ص:41

زيارت پيامبر [(ص)] از ديدگاه روايات

هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم براى او واجب مى شود

از ابن عمر روايت شده كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي » ؛ «هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم براى او واجب مى شود» .

اين حديث را «دارقطنى» در «السنن» (1)، «عياض» در «الشفا»(2)، «ترمذى» در «النوادر»(3)، «عقيلى» در «الضعفاء» (4)و «دولابى» در «الكنى» (5)آورده اند.

درباره حسن بودن اين حديث، مطلب چندانى در دست نيست. حافظ سيوطى در «المناهل» (6)گفته: «اين حديث طرق و شواهدى دارد كه بر پايه


1- سنن دار قطني، ج٢، ص٢٧٨.
2- الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، ج٢، ص٨٣.
3- النوادر، ص١4٨.
4- الضعفاء، ج4، ص١٧٠.
5- الكني، ج٢، ص64.
6- المناهل، ص٢٠٨.

ص:42

آن، ذهبى حديث را حسن دانسته است» .

علامه مناوى در «فيض القدير شرح الجامع الصغير» (1)به نقل از ذهبى مى گويد: «طرق آن ضعيف است اما برخى، بعضى ديگر را تقويت مى كند» .

ملا على قارى مى گويد: «براى حديث ابن عمر طرق و شواهدى است كه ذهبى آن را حسن دانسته است و گروهى از بزرگان حديث، آن را صحيح دانسته اند» .(2)

خفاجى نقل مى كند كه ذهبى آن را حسن دانسته و آنچه بر اين تأييد دلالت مى كند، بيان اين حديث در مناسك و فضيلت ها از سوى پيشوايان حديث و قرار ندادن آن در شمار احاديث ضعيف و ساختگى است. برخى آن را در زمره فضيلت ها و مناسك ذكر كرده اند؛ از جمله: «حافظ ضياء مقدسى» در «فضايل الاعمال» (3)باب «فضيلت زيارت قبر پيامبر» ، «حافظ ابوعبدالله حليمى» در «الشعب» (4)، «امام رافعى» در «التلخيص الحبير»(5)باب «مناسك» ، امام نووى در الايضاح (6)و «ابن الملقن» در «تحفة المحتاج» . (7)

امام «سبكى» پس از بيان طرق حديث مى گويد: «اگر در صحت حديث نيز ترديد داشته باشيم، كمترين چيزى كه در مورد اين حديث بيان مى شود


1- فيض القدير، ج6، ص١4٠.
2- الشرح علي الشفاء، ج ٣، ص ٨4٢.
3- فضائل الاعمال، صص4١٣ و 4١4.
4- الشعيب، ج٢، ص١٣.
5- تلخيص الحبير، ج٢، ص٢6٧.
6- الايضاح، ص4٨٨.
7- تحفة المحتاج، ج٢، ص١٨٩.

ص:43

اينكه حسن است» (آنچنان كه در كتاب شفاء السقام آمده است) .

«شيخ محمد ممدوح» پس از تحقيقى علمى و جامع درباره اين حديث مى گويد: «به اقتضاى قواعد حديثى، اين روايت حَسَن است و مشكلى ندارد» .(1)

ما نيز در «شفاء الفؤاد» به شرح پيرامون سنديت اين حديث، پرداخته ايم.

پاداش زائر پيامبر [(ص)]

از ابن عمر نقل شده كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَن جاءَني زائِراً لا يَهمُّهُ إلاّ زيارَتي كانَ حَقّاً عَليَّ أَن أَكونَ لَهُ شَفيعاً » ؛ «كسى كه به قصد زيارت من بيايد بر من لازم است كه او را شفاعت كنم» .

اين حديث را حافظ ابن عساكر در «تاريخ مدينة دمشق» (2)و «طبرانى» در «المعجم الكبير» (3)ذكر كرده اند. دارقطنى نيز اين حديث را در السنن بر پايه روايت ذهبى نقل كرده است. وى در «الميزان» (4)اين روايت را از طريق ذهبى آورده است.

حافظ هيثمى در مجمع الزوائد (5)مى گويد: «در ميان راويان آن نام «مسلم بن سالم جهنى» آورده و او در نقل حديث، فردى ضعيف است» .

بنابراين، دست كم بايد گفت اين روايت حسن است. محدث بزرگ،


1- رفع المناره لتخريج احاديث التوسل والزياره، ص٢64.
2- تاريخ مدينة دمشق، ج٢، ص4٠6.
3- المعجم الكبير، ج١٢، ص٢٩١.
4- ميزان الاعتدال، ج4، ص١٠4.
5- مجمع الزوائد، ج4، ص٢.

ص:44

«حبيب الرحمان» در حاشيه بر كتاب «المطالب» (1)در شرح حديث «

مَن زارَ قَبري كُنتُ لَهُ شَهيداً » ؛ «هر كس قبر مرا زيارت كند، بر او گواه هستم» . اين گونه روايت مى كند: «بوصيرى» گفت: «طيالسى روايت را با سندى ضعيف به دليل نشناختن تابعى آورده است، اما نزد ابويعلى و طبرانى، ادله اى هست كه نشانه صحت اين روايت است» .

مشروعيت سفر براى زيارت

هيچ يك از اهل سنت و جماعت، مشروعيت زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را انكار نمى كنند، اما سفر به قصد زيارت جاى بحث دارد و ما در خلال مطالب، سخن بسيارى از امامان مشهور و مشايخ اسلام را خواهيم آورد.

در حقيقت، زيارت از مسائلى نيست كه مستحق چنين هجوم و انكارى باشد؛ حمله اى شديد و ويرانگر كه گويى در برابر انكار الوهيت يا ربوبيت يا اسما و صفات خدا يا انكار نبوت و كرامات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] برپا شده است. ذات پاك خداوند مى داند كه اين بهتانى بزرگ است و هيچ قدرتى بالاتر از قدرت خداوند بزرگ و بلندمرتبه نيست.

به راستى چه چيزى منجر به شكل گيرى چنين تفكرى شده است كه سفر به نيت زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از مفاسد و معاصى به شمار مى آيد؟ اين مسئله چه ارتباطى با شرك و كفر و خروج از ايمان دارد؟

سال ها پيش، از مخالفان شنيده بوديم كه بار سفر بستن براى زيارت حضرت رسول [(صلى الله عليه و آله)] شرك محسوب مى شود كه البته پس از آن اين مخالفت


1- المطالب العالميه، ج١، ص٣٧١.

ص:45

كم رنگ تر شد و چنين سفرى را بدعت ناميدند و بعدها در عبارتى نرم تر گفتند: «سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مشروع نيست» .

خدا را سپاس مى گوييم كه چشم ها كم كم بر حقايق باز مى شود.

سفر براى زيارت پيامبر [(ص)]

لازمة زيارت، سفر كردن است؛ زيرا زيارت عبارت است از رهسپار شدن زيارت كننده به سوى زيارت شونده؛ اين جابه جايى، مستلزم سفر است و بدون سفر، زيارت تصورناپذير است؛ همان گونه كه هجرت بدون جابه جايى ممكن نيست. اين سفر، بهترين چيزى است كه دوستداران از رهگذر آن تقرب مى جويند و راست كرداران راست بيان، براى آن مى كوشند؛ زيرا تقرب جستن به خداوند و فرستاده او از بهترين اعمال است.

آنچه از اين تقرب سرچشمه مى گيرد و تمامى مستلزماتى كه اين تقرب را به وجود مى آورد، همه سبب تقرب به خداست: يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ ؛ «خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى كند» . (نور: ٣5) و وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ ؛ «كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده هيچ نورى براى او نيست» . (نور: 4٠)

رفتن پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به سمت «بقيع» و «اُحُد» براى تقدير از يارانش و اداى وفادارى به آنها صحيح است؛ به راستى چه كسى وفادارتر از آن بزرگوار بود؟

با رفتن ايشان به اين زيارت، مشروعيت و استحباب زيارت حاصل مى شود. وقتى ارج نهادن به زيارت و استحباب و مشروعيت آن نزد

ص:46

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] واضح و ثابت است، با وجود تفاوت بسيارى كه بين مقام و درجه اين بزرگوار با ديگران وجود دارد، پس مشروع بودن زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] براى ديگران روشن تر است و علما بر آن اتفاق نظر دارند و آن را وسيله اى براى تقرب مى دانند.

امام نووى و بيهقى نيز بر مشروعيت سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به حديثى از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] استدلال كرده اند كه فرمود:

ما مِن أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ إلاّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ رُوحي حَتى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلامَ.(1)

هرگاه مسلمانى بر من سلام دهد، خداوند روح مرا به من بازمى گرداند تا جواب سلام او را بگويم.

«ابوداود» اسناد اين حديث را صحيح دانسته است.

«محمد فقى المصرى» مى گويد:

وجه استدلال به اين حديث آن است كه به عشق زيارت آن حضرت، امت را بدان سمت سوق مى دهد و جذب مى كند. وقتى امت بدانند پيامبر به هنگام زيارت شاهد آنهاست و آنها را مقابل خود مى بيند، سختى و مشقت راه را تحمل مى كنند و به جان مى خرند. علاوه بر اين، آن حضرت بى واسطه جواب سلام امت خويش را مى دهد و اين عزت و نعمتى است بزرگ كه مسلمانان براى به دست آوردن آن مى كوشند و براى نايل شدن به فيض آن بر يكديگر پيشى مى گيرند، چنان كه در قرآن آمده است: وَ فِي ذلِكَ


1- مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، حافظ نور الدين علي بن ابوبكر هيثمي، ج ١٠، ص ١6٣.

ص:47

فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ؛ «و مشتاقان بايد براى اين [نعمت هاى بهشتى] بر يكديگر پيشى گيرند» . (مطففين: ٢6)

در بررسى معناى سخن پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] كه فرمودند: «

رَدَّ اللهُ عَلَيَّ روحي » ؛ «خداوند روحم را به من باز مى گرداند» . بايد گفت كه هر يك از زيارت كنندگان آن بزرگوار، در حالى بر وى سلام مى دهند كه روح پاكش، به او بازگردانده شده است و تا ابد از او جدا نمى شود؛ زيرا ارواح پيامبران پس از مرگشان، وقتى به آنها بازگردانده شد، هرگز از بدن هايشان -كه پوسيده نمى شود - جدا نخواهد شد؛ چرا كه خداوند بر زمين حرام كرده كه جسدهاى پيامبران را از بين ببرد. اما جدا نشدن روح از بدن، امرى ثابت شده است، ولى متفاوت با آنچه مردم تصور مى كنند و در زندگى اين دنيا با آن خو گرفته اند؛ زيرا آنها نزد پروردگار زنده اند.

قرآن اين حيات را براى كسانى كه به مراتب، در درجه پايين ترى از پيامبران قرار دارند، از جمله صديقين و شهدا، اثبات كرده است. در قرآن كريم درباره حيات شهدا پس از مرگ آمده:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران: ١6٩)

هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند مرده اند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

وقتى حيات و زندگى براى شهدا ثابت مى شود، اين مسئله براى پيامبران و رسولان الهى نيز به طريق اولى ثابت شده است. اين امر بر پايه منطق و عقل، امرى مسلّم و قطعى است، هرچند پيكر آنها در قبر بدون روح مشاهده مى شوند.

ص:48

مَثَل آنها همانند كسى است كه به خواب رفته و در عالم ملكوت چيزهايى شگفت مى بيند و اسرارى سودمند [از راه مكاشفه] به دست مى آورد و پس از بيدار شدن، آن را براى تو تعريف مى كند. همچنين دو نفر را در بستر خواب مى بينيم؛ يكى خوابش را در نعمت و لذت و سرور به سر مى برد و ديگرى همان زمان را در نگرانى و درد و رنج مى گذراند و آرزو مى كند كه از اين تنگنا رهايى يابد و هر كدام پس از بيدار شدن، تو را از آنچه ديده اند باخبر مى سازند؛ حال آنكه شما هر دو را در يك حالت و به خواب رفته مى بينيد.

به يقين بسيارى از امت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، در نماز يا غير آن، بر وى درود مى فرستند و اين سلام ها از طريق فرشته اى مخصوص، به ايشان رسانيده مى شود و آن حضرت براى كسى كه بر او درود فرستاده است، دعا مى كند و جواب سلام او را مى دهد:

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ (ق: ٣٧)

در اين، تذكرى است براى آن كسى كه عقل دارد يا گوش دل فرادهد در حالى كه حضور [قلب] داشته باشد.

سفر به قصد زيارت مسجد پيامبر [(ص)]

سفر به مسجد آن بزرگوار به سبب عزت و شرافتى كه از وجود قبر سرور رسولان حاصل كرده نيز، كار مشروعى است. ازاين رو، آن حضرت مى فرمايد:

ص:49

لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: اَلمَسجِدِ الْحَرامِ، وَ مَسجِدي هذا، وَ المَسجِدِ الاَقصى.(1)

جز به سوى سه مسجد سفر مكنيد: مسجدالحرام، اين مسجد من و مسجدالاقصى.

اما در اين مورد كه فرموده اند: «مسجد من» و نه «مسجد مدينه» ، به اين علت است كه مشخص كند كه شرف يافتن مسجد به دليل منسوب شدنش به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است. اين حديث، فضيلت سفر به مسجد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و خواندن نماز، قرآن و دعا و ذكر خداوند در آن و نيز متبرك شدن به روضه مباركه و پاك آن حضرت را آشكارا بازگو مى كند. اين حديث برخلاف ادعاى برخى كوته بينان، به منع سفر كردن براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هيچ اشاره اى نكرده است.

سفر «بلال» براى زيارت پيامبر [(ص)]

ابن عساكر با سندى مورد اعتماد از «ابوالدرداء» ، داستان آمدن «بلال بن رباح» به «داريا» را - پس از فتح «بيت المقدس» به دست عمر - روايت مى كند كه گفت:

بلال پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در خواب ديد كه به او فرمود: اين چه جفايى است اى بلال! آيا وقت آن نرسيده است كه مرا زيارت كنى؟ بلال محزون و هراسان به هوش آمد، بار سفر بست و به سوى مدينه


1- مسند احمد، ج ٢، ص ٢٧٨.

ص:50

حركت كرد. نزد قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] رفت و شروع به گريه كرد. حسن و حسين٨ را ديد و آنها را در آغوش كشيد و بوسيد. پس گفتند: مشتاقيم كه اذانى را كه براى رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در مسجد مى گفتى، بشنويم. بلال بر بام مسجد رفت و در جايگاهى كه همواره مى ايستاد، قرار گرفت. هنگامى كه گفت: اَللهُ اَكبَر، مدينه با صداى گريه اهلش لرزيد. هنگامى كه گفت: «اَشْهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ الله» ، در اثر صداى گريه ها لرزش مدينه بيشتر شد. هنگامى كه گفت: «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله» همه زنان از خانه هايشان بيرون آمدند و گفتند: [گويا] رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] برانگيخته شد. پس از رحلت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] هيچ روزى اشكبارتر از آن براى مدينه، روايت نشده است.(1)

حافظ تقى الدين على بن عبدالكافى سبكى در «شفاء السقام فى زيارة خير الأنام» (2)، ديدگاه ها و اقوال مربوط به زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را ذكر كرده است؛ از جمله اينكه درباره زيارت بلال بن رباح مؤذن رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، چنين روايت شده كه: بلال براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از شام عازم مدينه شد. ما آن را با اِسنادى صحيح روايت كرديم. ابوالقاسم بن عساكر از كسانى است كه اين مطلب را آورده است. «حافظ محمد عبدالغنى مقدسى» در «الكمال» درباره شرح حال بلال مى گويد: «بلال پس از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] اذان نگفت، مگر يك بار كه براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به مدينه آمده بود و گفته اند براى ابوبكر در زمان خلافتش اذان گفته است» .


1- تاريخ دمشق، ج ٧، ص ١٣٧.
2- شفاء السقام، ص5٢.

ص:51

از ديگر كسانى كه اين روايت را آورده اند «حافظ ابوالحجاج مزى» است. سبكى نيز در اين باره مى گويد:

اعتماد ما بر استدلال به اين خبر، برپايه خواب و رؤيا نيست، بلكه بنابر عملى است كه صحابى رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، بلال انجام داده است. به ويژه اينكه او در زمان خلافت عمر زنده بوده و بسيارى از صحابه آنجا حضور داشته اند كه اين داستان از آنها پنهان نبوده است. بلال پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در خواب ديده؛ او كسى را در خواب ديده كه شيطان هرگز در هيئتش ظاهر نمى شود. ديدن پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در خواب، مانند ديدن ايشان در بيدارى است و عمل صحابه نيز مؤيد و اطمينان بخش است.

لزوم زيارت پيامبر [(ص)] با وجود استطاعت

در مطالبى كه گذشت، سعى شد مشروع بودن زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] ثابت شود. اكنون برآنيم تا بيان كنيم كه نه تنها اين عمل پسنديده و مشروع است، بلكه نسبت به ترك زيارت نيز نهى شده است.

علامه «ابن حجر» مى گويد:

بدان كه آن بزرگوار، به شدت تو را از ترك زيارتش برحذر داشته و با شيواترين و رساترين گفتار، تو را به آن ارشاد كرده است و آفات ترك آن را بيان كرده است. به گونه اى كه اگر خوب در آن بنگرى، از عاقبت و عذاب ترك آن سخت بيمناك مى شوى. آن حضرت مى فرمايد:

«مَن حَجَّ وَ لَم يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «هركس حج

ص:52

گزارد و مرا زيارت نكند، درحق من جفا كرده است» . (1)اين روايت بيان مى كند كه ترك زيارتش، جفاى بر اوست.

در «البدر المنير» آمده « مَنْ لَم يَزُرني فَقَد جَفاني » ؛ «هركس مرا زيارت نكند، در حق من جفا كرده است» .

«ابن سنى» نيز اين روايت را با همين مضمون آورده است. در معناى اين حديث نيز گفته اند كه منظور از آن، ترك نيكى و دور شدن از سخاوت است.

«ابن عدى» در «الكامل» و «دار قطنى» در «غرائب مالك» از ابن عمر روايتى مرفوع نقل كرده اند كه « مَن حَجَّ وَلَمْ يَزُرني فَقَد جَفاني » (2)؛ «هركس حج گزارد و مرا زيارت نكند، در حق من جفا كرده است» .

ابن عدى مى گويد:

به جز «نعمان بن شبل» ، فردى را سراغ ندارم كه اين روايت را از مالك نقل كرده باشد. از آنجا كه در احاديث وى، روايت عجيب و غريبى نديده ام كه خارج از قواعد باشد، من اين روايت را ذكر مى كنم.

«يحيى بن حسين» از طريق نعمان بن شبل مى گويد:

«محمد بن فضل مدينى» از «جابر» از «محمد بن على» از [حضرت] على آورده است كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«مَن زارَ قَبري بَعدَ مَوتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي، وَمَن لَم يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «هركس قبر


1- شفاء السقام، ص 54.
2- الكامل، ج ٧، ص ١4.

ص:53

مرا پس از وفاتم زيارت كند، گويى مرا در زمان حياتم زيارت كرده است و هركس مرا زيارت نكند، در حق من جفا كرده است» .(1)

مدينى به احتمال قوى، غير از «محمد بن فضل بن عطيه» است كه تكذيبش كرده اند؛ زيرا او اهل كوفه بود و سپس مقيم «بخارا» شده بود. جابر نيز به احتمال، «جعفى» است. اگر منظور از «محمد بن على» ، همان «محمد بن حنفيه» باشد، بى ترديد او زمان پدرش على را درك كرده و اين روايت را مستقيماً از او شنيده است، اما اگر [امام] باقر (عليه السلام) باشد، اين روايت منقطع است. ابن عساكر آن را از طريق ديگرى نقل كرده است. وى تصريح نمى كند كه اين روايت به طور مرفوع از [حضرت] على (عليه السلام) نقل شده است. همان طور كه گذشت، ذكر «حج» در اين روايت، به عنوان قيد نيست. بنابراين، مفهوم ندارد. سخن خود پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] كه فرمود: «درود نفرستادن بر من هنگام شنيدن نام من، جفا در حق من است» نيز آن را تأييد مى كند.

از «قتاده» به طور مرسل نقل شده كه پيامبر فرمود: « مِنَ الجَفاءِ أَن أُذكَرَ عِندَ رَجُلٍ فَلا يُصَلّي عَلَيَّ » (2)؛ «جفاست كه نام من نزد كسى برده شود و بر من درود نفرستد» .

از اين روايت برمى آيد كه ميان ترك زيارت با وجود استطاعت بر آن و ترك صلوات بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] هنگام شنيدن نام مباركش، تفاوتى نيست و هر دو مورد جفاست. ترك كننده زيارت او و ترك كننده درود براو، بايد بترسد از مبتلا شدن به صفت هاى ناپسند؛ مبادا سيه روز، سزاوار جهنم، دور


1- شفاء السقام، ص ٣٩.
2- الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، قاضي عياض، ج٢، ص ٧٨.

ص:54

شده از خدا و رسولش، نفرين شده جبريل و پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، گمشده از راه بهشت و محروم از ديدار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] شود.

طبق روايتى صحيح پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] دستور داد: «منبر فراهم كنيد» . آنها نيز مهيا كردند. هنگامى كه از پله اول بالا رفت، فرمود: «آمين!» از پله دوم بالا رفت، فرمود: «آمين!» سپس از پله سوم بالا رفت و فرمود: «آمين!» هنگامى كه پايين آمد، پرسيديم: «اى رسول خدا! امروز از شما چيزى شنيديم كه پيش از آن نشنيده بوديم» . فرمود:

جبريل بر من ظاهر شد و گفت: [از رحمت خدا] دور باد آنكه رمضان را درك كند و آمرزيده نشود. گفتم: آمين. هنگامى كه از پله دوم بالا رفتم، گفت: [از رحمت خدا] دور باد هر كه نام تو در حضور او برده شود و بر تو درود نفرستد. گفتم: آمين! هنگامى كه از پله سوم بالا رفتم گفت: [از رحمت خدا] دور باد هر كه پيرى پدر و مادر يا يكى از آنها را درك كند و [به دليل عدم پرستارى از آن دو] او را وارد بهشت نكنند. گفتم آمين!

«ابن حبان» اين روايت را اين گونه صحيح دانسته است: «هر كس نزد او نام تو برده شود و بر تو درود نفرستد، خدا او را [از رحمت خود] دور كند، بگو: آمين! پس گفتم: آمين! (1)

در روايت ديگر با سند حسن، آمده است: «به خاك ماليده شود بينى كسى كه نام تو نزد او آورده شود و بر تو درود نفرستد،


1- صحيح ابن حبان، ج ٢، ص ١4٠.

ص:55

گفتم: آمين!» .(1)

در روايتى با سند حسن آمده است: «شقاوتمند بنده اى است كه نام تو نزد او برده شود و بر تو صلوات نفرستد، گفتم: آمين!» .(2)

در روايت ديگرى آمده: جبرئيل (عليه السلام) گفت: «اى محمد!» گفتم: «در خدمتم» . گفت: «هر كس نام تو در حضور او ياد شود و بر تو درود نفرستد و بميرد، آمرزيده نشود و به دوزخ برود پس خدا او را [از رحمت خود] دور كند، بگو: آمين» . پس گفتم: «آمين» .(3)

در روايتى ديگر آمده است: «هر كس نام تو در حضور او برده شود و بر تو درود نفرستد، به دوزخ رود و خدا او را [از رحمت خود] دور كند و نابود گرداند. پس گفتم: آمين» .(4)

در روايت ديگر آمده كه: «هر كس كه نام تو نزد او ياد شود و بر تو درود نفرستد خدا او را [از رحمت خود] دور كند، پس دور شود. پس گفتم: آمين» .(5)

«ديلمى» روايت را چنين نقل مى كند: «هر كس كه نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد، به دوزخ وارد شود» .

با سندى متصل آمده است كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:


1- مجمع الزوائد، ج ١٠، ص ١65.
2- الادب المفرد، ص ١4٠.
3- مجمع الزوائد، ج ١٠، ص ١65.
4- همان، ص١66.
5- همان.

ص:56

مَن ذُكِرتُ عِنْدَهُ فَنَسِيَ الصَّلاةَ عَلَىَّ خَطِىءَ الجَنَّةَ.(1)رستد، راه بهشت را گم كند.

فراموش كردن، يا به معناى ترك كردن عمدى است؛ چنان كه در قرآن آمده است: قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها ؛ «مى فرمايد: همان گونه كه آيات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى» . (طه: ١٢6)

يا ترك كردن شبه عمدى است. به اين صورت كه وقتى نام آن حضرت را مى شنود، خود را سرگرم كارهاى ديگر مى كند تا اينكه درود فرستادن را فراموش مى كند. زمانى تكليف از فراموش كار ساقط مى شود كه اين فراموشى از كوتاهى او و سرگرم شدن به مسائل ديگر ناشى نشود. در غير اين صورت، اين فراموش كار نيز گناهكار است و تكليف از او برداشته نمى شود؛ همانند كسى كه سرگرم شطرنج شود و نماز را فراموش كند تا وقت آن بگذرد. در اين صورت براى چنين فردى، گناه ترك نماز ثبت مى شود.

با سندى حسن يا صحيح از رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] روايت شده كه فرمود: «

اَلبَخيلُ كُلُ البَخيل مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَم يُصَلِّ عَلَىَّ » (2)؛ «بخيل است هركس كه من نزد او ياد شوم و بر من درود نفرستد» .

«ابونعيم» در «الحليه» روايت مى كند كه:

آهويى به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] گفت: اجازه بده تا بچه هايم را شير بدهم و


1- المصنف، ابن ابي شيبه، ج ٧، ص 44٣.
2- مجمع الزوائد، ج ١٠، ص ١64.

ص:57

بازگردم. فرمودند: اگر بازنگشتى چه؟ گفت: اگر بازنگشتم خداوند مرا لعنت كند؛ همانند كسى كه در حضور او از تو ياد شود و بر تو درود نفرستد.

«ابوسعيد» نيز آورده است كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«أَلأَمُ النّاسِ مَن إذا ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَمْ يصَلِّ عَلَىَّ» ؛ «فرومايه ترين مردم كسى است كه چون نام من نزد او ياد شود، بر من درود نفرستد» .

همچنين از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] با سندى كه نام يكى از راويانش ذكر نشده، آمده است: «

مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَىَّ فَلا دينَ لَه » ؛ «هر كس كه بر من درود نفرستد، دين ندارد» .

همچنين به طور مرفوع روايت شده كه:

لا يَرى وَجهي ثَلاثَةُ أَنفُسٍ: العاقُ لِوالِدَيْهِ، أَلتّارِكُ لِسُنَّتي، وَمَن لَم يُصَلِّ عَلَىَّ إذا ذُكِرتُ بَيْنَ يَدَيهِ.

سه كس روى مرا نخواهد ديد: آنكه عاق والدين است، كسى كه سنت مرا ترك كند، و كسى كه چون نام من نزد او ياد شود، بر من درود نفرستد.

درود خداوند بر محمد [(صلى الله عليه و آله)]، درود و سلامى شايسته آن جناب و نيز درود بر خاندان و يارانش باد.

بنابراين، روشن شد كه گناه ترك درود فرستادن بر او و ترك زيارتش در صورت توانايى انجام آن، هر دو يكى است و چنان كه خود ايشان نيز فرموده اند، هر دو جفا در حق اوست. حتى اين بيم هم وجود دارد كه همه اوصاف زشتى كه براى ترك كننده صلوات بر او به هنگام شنيدن نام مباركش

ص:58

ثابت شده، براى تارك زيارت ايشان نيز روا باشد.

بنابراين، اينها را به خاطر بسپار و به كسى كه با وجود توانايى انجام زيارت، در آن كوتاهى مى كند، منتقل كن؛ شايد اين كار سببى براى دورى جستن از اين زشتى ها و بازگشت به سوى خداى سبحان باشد به سبب ترك كردن جفاى بر پيامبر خدا [(صلى الله عليه و آله)]، كسى كه وسيله او و ديگر خلايق به سوى خداست.

علامه «شيخ احمد حضراوى» در «نفحات الرضا والقبول فى فضائل المدينة و زيارة الرسول» مى گويد:

شيخ ما، «مفتى جمال مكى» مى گويد: بسيارى را ديديم كه با وجود توانايى انجام زيارت، آن را ترك گفتند و خداوند عزّوجلّ برايشان تاريكى محسوسى قرار داد كه در چهره هايشان هويدا ساخت. كم اعتنايى به امور خير، آنها را از عبادت خداوند سبحان بازداشت و به دنيا مشغول كرد، چنان كه در آن حال مردند. بسيارى نيز مظالم مردم به گردن آنها افتاد تا اينكه از آن محروم شدند.

استحباب زيارت پيامبر [(ص)] پس از حج

پيش از اين گفتيم كه ذكر واژه «حج» در روايت: «

مَن حَجَّ وَلَمْ يَزُرني فَقَد جَفاني » (1)؛ «هركس كه حج گزارد و مرا زيارت نكند بر من جفا كرده است» ، جهت بيان اولويت است و مفهوم شرط ندارد - به عبارت ديگر، زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از حج گزار، بيش از ديگران انتظار مى رود. اما


1- تطهير الفؤاد، محمد بخيت حنفي، ص ٢٣.

ص:59

اين گونه نيست كه در هر بار حج رفتن، زيارت قبر آن حضرت نيز لازم باشد و در غير اين صورت، جفاى به آن حضرت پيش آيد، بلكه - به اين معنا كه حج گزارى كه با وجود نزديكى به مدينه، زيارت قبر آن حضرت را ترك مى كند، عملش زشت تر از فردى است كه حج را به جاى نياورده و زيارت نكرده است. سنت - مستحب - است كه حاجى در هرحج خويش به هنگام بازگشت از حج، چه اهل مكه باشد چه غير آن، پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را زيارت كند. انجام اين عمل براى حاجى تأكيد شده است. اين سخن با آنچه در آغاز گفته شد منافاتى ندارد، بلكه اين عمل حمل بر مستحب مى شود و بدين ترتيب، ترك آن نيز جفا نيست؛ برخلاف ترك سنت، مانند ترك اصل زيارت كه اين كار جفاى بسيار بزرگى است.

در نتيجه، تكرار زيارت در پى تكرار حج، كار شايسته ترى است و به كسى كه هميشه در پى هر بار حج گزاردن، زيارت را به جا نمى آورد - اگرچه يك بار زيارت را انجام داده باشد - نمى گويند كه جفا كرده است. جفاكار كسى است كه در پى تكرار حج، زيارت را بدون مانع ترك مى كند، مگر اينكه با كمى اغماض در معناى عبارت، گفته شود جفا بر ترك كار شايسته تر نيز اطلاق مى شود.

ابن حجر مى گويد:

بيشتر مردم را ديدم كه هنگامى كه حاجى از سفر حج بازمى گشت و پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را زيارت نكرده بود، اين عملش را عيب و عار مى شمردند و نام حاجى را كه از شريف ترين اوصاف است، از او برمى داشتند و آن فرد تا زنده بود، براى مردم ضرب المثل مى شد و

ص:60

حتى پس از مرگش با فرزندانش چنين مى كردند. اين سخت گيرى و نكوهش در حدى بود كه او را مجبور به خانه نشينى و كناره گيرى از جمع مى كرد، تا اينكه سال بعد با حجاج ديگر راهى مى شد، حج را به جا مى آورد و به زيارت مى رفت و سپس مسرور و خوشحال از پاك شدن اين لكه ننگ به وطنش بازمى گشت.

نيك بنگريد كه عظمت آن بزرگوار و زيارت او چگونه در دل ها و جان هاى مردم استحكام يافته است. آنها درحالى كه وضع مالى خوبى نيز ندارند، زيارت آن حضرت را فراوان انجام مى دهند. آنها براى انجام اين كار از خانه و كاشانه خود بيرون مى روند و اموال و دارايى خود را نيز رها مى كنند. اين مردم حتى مبالغ هنگفتى قرض مى گيرند تا به زيارت بروند؛ زيرا به خداوند سبحان گمان نيك دارند كه آن خالق هستى جبران مى كند. هنگامى كه كاروان هايى را مى بينى كه به سبب شوقى كه به زيارت آن بزرگوار دارند از مكه خارج مى شوند و به سوى مدينه مى روند، گويى انوار نبوى از چهره هايشان ساطع است.

از خداوند كريمِ توبه پذير مى خواهيم كه زشتى ها و زياده روى هاى ما و شما را ببخشد و بر خطاهايمان قلم عفو كشد. از پيامبر مهربانش كه رأفتش بر همگان شناخته شده است، اميد داريم كه در درگاه خداوند براى پاك شدن ما از همه اختلافات، شفاعت كند و ما را در اصلاح اعمالمان موفق گرداند تا بدين ترتيب، خداوند از ما راضى شود؛ زيرا او بخشنده ترين بخشندگان و مهربان ترين مهربانان است. از او مى خواهيم كه بر سرورمان محمد مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] درود بى شمار فرستد.

ص:61

زيارت پيامبر [(ص)] و توحيد ناب

حقيقت زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، توحيد ناب و ايمان راستين است؛ نه با شرك آميخته است و نه شباهتى بدان دارد؛ زيرا زيارت، اقرار به صاحب رسالت محمد بن عبدالله [(صلى الله عليه و آله)]، در كمال فضل و احسان و عبوديت ناب است و اين عين توحيد است. اما اينكه بعضى از بى بهره گان، منع زيارت و سفر براى آن را جهت پاس داشت توحيد پنداشته و انجام آن را شرك دانسته اند، خيالى است كه به نادانى آنها باز مى گردد. منجر شدن زيارت به شرك در صورتى است كه افراد به سوى قبر سجده و در آنجا اعتكاف كنند و مجسمه و صورت ها در آنجا بگذارند.

بنابراين، اگر يك انسان به زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] برود و آداب و سنت اسلامى را حفظ كند و برخلاف آن كارى انجام ندهد، بى ترديد اين كار او بى اشكال است. هر كسى كه اين كار را از روى «سدّ ذريعه» ممنوع مى داند، سخنى دروغ را به خدا و رسولش نسبت داده است.

در اين ميان، دو امر را بايد در نظر داشت: يكى وجوب بزرگداشت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و مقام ايشان نسبت به ساير خلق است و ديگرى يگانگى در ربوبيت و اعتقاد به خداوند و اينكه ذات او و صفات و افعالش يگانه است. هركسى كه مخلوقى را با ذات بارى تعالى در چيزى شريك بداند، شرك ورزيده و هر كه ذره اى مقام پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را كوچك شمارد، كفر و يا عصيان كرده است. و هر كه آن حضرت را بسيار بالا بشمارد، ولى براى ايشان مقامى را قائل نشود كه ويژه خداوند است، راه حقيقت را پيموده؛ زيرا هم به مقتضاى ربوبيت و هم به مقتضاى مقام رسالت عمل كرده و دچار افراط و يا

ص:62

تفريط نشده است.

«بوصيرى» در «البرده» خويش مى گويد:

دَع مَا ادَّعَتهُ النَّصارى في نَبِيِّهم

آنچه «نصرانى ها» درباره پيامبرشان ادعا كرده اند را رها كن و [آن گاه] هرطور مى خواهى پيامبر را ستايش كن؛

هرچه از شرف مى خواهى به ايشان نسبت ده و هر چه از بزرگى است به مقام گران قدرش نسبت ده؛

براى فضل و عظمت رسول خدا مرزى نيست تا هر سخنورى به زبان خويش، فضل ايشان را بيان كند.

در اين ابيات، شاعر به همه كسانى كه قصد مدح آن حضرت را دارند، مى گويد: با هر زبان كه مى خواهيد او را مدح كنيد جز آنچه نصرانيان درباره عيسى ادعا كرده اند. اقدام آنها جايز نبود؛ زيرا مستلزم شرك بود، بلكه بگو او بنده و فرستاده خداست و او را به هرچه از صفات و كمالات كه مى خواهى مدح كن؛ زيرا در گزيدن آنها اجازه دارى و بازخواستى بر تو نيست. حتى اگر همه توان خود را در اين راه به كار ببندى، مى بينى كه از ويژگى ها و عظمت آن حضرت اندكى بيش نگفته اى؛ زيرا مقام و عظمت آن حضرت آن قدر والاست كه پادشاهان نيز در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند. در اين راه بايد از انصار پيروى كرد نه از نصارا؛ در ثناگويى آن حضرت و در ستايش از مقام ايشان مسير انسان هاى هدايت يافته را بايد دنبال كرد.

ص:63

خود آن حضرت فرمود:

لا تُطروني كَما أَطرَتِ النَّصارى عيسى وَ قولوا عَبدُاللهِ وَ رَسوُلُه.(1)

آن گونه كه نصرانى ها عيسى را مدح كردند، مرا مدح نكنيد؛ بلكه بگوييد: بنده خدا و رسولش [مى باشى].

نمى توان گفت كه براى جلوگيرى از دچار شدن به شرك، نبايد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را ستود؛ زيرا خداوند در بسيارى از آيه هاى قرآن، ايشان را ستوده است و بندگان را به حفظ آداب ظاهرى و باطنى در محضر او امر فرموده است. او را هادى و مهدى قرار داده و نامش را با نام خود همراه كرده و اطاعت از او را فرمانبرى از خود دانسته است؛ چنان كه مى فرمايد: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ؛ «كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است» . (نساء:٨٠)

«ابن فارض» در جواب كسانى كه به او گفتند چرا پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را نمى ستايى؟ چنين سرود:

أرى كُلّ مَدحٍ في النَّبِيّ مُقَصِّراً

آنچه در مدح پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] گفته شده را كه ديدم، هرچند كه ستايشگر او مبالغه و زياده گويى كند؛

وقتى خداوند وى را به شايستگى مى ستايد، چه ارزشى براى ستايش ديگران باقى مى ماند.


1- تاريخ دمشق، ج 4، ص 66.

ص:64

«قاضى عياض» در «الشفاء» مى گويد:

اگر كسى را ببينيم كه به يك يا چند مورد از ويژگى هاى جلال و كمالى كه پيشتر بيان كرديم، متصف است، همچون: نسب، زيبايى، علم، شكيبايى و شجاعت، چنان قدر و رتبه او نزد ما بالا مى رود كه در ميان ما مثال زدنى مى شود و در قلب ها جايگاهى مى يابد كه ورد زبان ها مى شود و نام او در طول تاريخ مى ماند با آنكه زمانى طولانى بر او گذشته و استخوان هاى او پوسيده است. اگر كسى همه اين خصلت ها در او جمع باشد، چه جايگاهى خواهد داشت؛ خصالى كه در وصف نمى گنجد و قابل شمارش نيست. كسى كه اين ويژگى ها را با تلاش يا نيرنگ به دست نياورده، بلكه خداوند متعال آن را به او اختصاص داده است؛ فضيلت هايى همچون: نبوت، رسالت، برگزيده شدن، محبت، نزديكى به خدا، وحى، شفاعت، وسيله، فضيلت، مقام رفيع و محمود، امامت پيامبران در نماز، براق، معراج، برانگيخته شدن به سوى سياه و سرخ، گواه ميان انبيا و امت ها و سيادت فرزندان آدم، لواء حمد و بشارت و انذار، مقام امانت و هدايت، برخوردارى از مقام نزد خداى ذوالعرش، رحمت براى جهانيان، اعطاى رضا و خواسته و كوثر به او، شنيدن گفتارش، اتمام نعمت و عفو گذشته و آينده اش بر او، شرح صدر، برداشتن پليدى، بلندكردن آوازه عزت در پيروزى، مؤيد به فرشتگان، صاحب كتاب و حكمت، سبع مثانى و قرآن عظيم، تزكيه امت، دعوت مردم به سوى خدا، مورد صلوات خدا و ملائكه بودن، حكميت ميان مردم، قسم به نامش، اجابت دعا، سخن گفتن با

ص:65

جمادات، زنده كردن مردگان، شنواكردن ناشنوا، جوشيدن چشمه آب از ميان دو انگشتان ايشان، شق القمر كردن، چيرگى بر رعب، آگاهى از غيب و بسيارى چيزهاى ديگر كه تنها آنكه اين ويژگى ها را به او بخشيده است، از آن آگاهى دارد؛ كسى كه بزرگى و منزلت را در آخرت براى او در نظر گرفته است.(1)

از خداوند كريم مى خواهيم ذره اى از اقبال و فضل آن بزرگوار را به ما ببخشد و به واسطة جاه و منزلت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و ياران و خاندانش، خواسته هاى ما را برآورد.


1- الشفاء، بتعريف حقوق المصطفي، ج ١، ص 56.

ص:66

ص:67

كلام ائمه مذاهب فقهى درباره استحباب زيارت قبر پيامبر [(ص)]

اشاره

بزرگان و پيشوايان صالح گذشته، زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را مشروع دانسته و افراد را براى سفر كردن به قصد آن ترغيب كرده اند. آنها بيش از ما به صاحب شريعت و كسانى كه در شناخت اسرار شريعت و بيان نص قرآن و احاديث پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به آنها اقتدا مى كردند، نزديك بودند و از كلامشان هدايت مى جستند. اگر ما به آنها و فهم درستشان اعتماد نكنيم، از چه كسى پيروى كنيم؟ مفاهيم و احكام دين را از چه كسى بگيريم؟ آنها امامان دين و وارثان پيامبر امين [(صلى الله عليه و آله)] بودند.

در ادامه، گفته ها و ديدگاه هاى اين بزرگان را به اختصار ذكر مى كنيم تا يك انسان منصف مطمئن شود كه فقهاى امت بر مستحب بودن و وجوب زيارت پيامبر [(ص)]، با سفر به مدينه و يا بدون آن، اتفاق نظر داشته اند و نيز اين مطلب روشن شود كسى كه سفر رفتن به قصد زيارت پيامبر [(ص)] را حرام دانسته، بدعت گذارده و با كلام صريح فقهاى مذهبش مخالفت كرده است.

ص:68

سزاوار است صاحبان عقل و درايت قول نادر را ناديده بگيرند و به سخنان مشهورى اعتماد كنند كه امت اسلامى به آن عمل كرده و مى كنند.

«مالك بن انس» و فقهاى مالكى

از «مالك بن انس» آغاز مى كنيم كه در زمان خويش امام اهل سنت و عالم مدينه بود. مردم براى بهره گيرى از علم او كه در سراسر عالم گسترش يافته بود، از نقاط دوردست به نزدش مى رفتند و از او عالم تر نمى يافتند. ديدگاه هاى او درباره ارج نهادن و بزرگداشت آثار مذهبى مربوط به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از جمله مسجد النبى و مدينه منوره، مشهور است.

اخبار وى در كتاب هاى شرح حال نگارى بسيار يافت مى شود. مشهور است كه او در مدينه بر مركب سوار نمى شد و مى گفت كه از خدا شرم دارم در مدينه كه پيكر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در آن است، سوار بر مركب باشم. هنگامى كه در حضور او از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نام مى بردند، رنگ چهره اش تغيير مى كرد و به حدى خود را خم مى كرد كه براى همنشينانش سخت مى شد. از مالك در دل همنشينانش هيبتى بود كه از حرمت نهادن وى بر مقام شامخ پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ناشى مى شد. مالك مناظره اى با «ابوجعفر منصور» درباره بالا بردن صدا در مسجد نبوى داشت، و او را امر كرد: «هنگام دعا به سمت قبر شريف آن حضرت رو كن؛ زيرا او وسيله تو و وسيله پدرت آدم [براى تضرع به درگاه خداوند] است» . اين ماجرا بسيار معروف است.

بدين ترتيب، روشن مى شود كه مالك، زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را مستحب و آن را حلقه پيوند دل هاى مردم با پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى دانست و مردمان را به

ص:69

رعايت ادب در محضر ايشان تشويق مى كرد. پس چگونه مى توان ادعا كرد كه او به ترك زيارت - كه عين جفاست - معتقد بوده، درحالى كه مسلمانان از عصر صحابه و تابعين تا به امروز، براى سلام دادن به او و تبرك از روضه مباركه و لمس قدمگاهش، اشتياق مى ورزند.

برخى، كراهت داشتن زيارت و سفر براى زيارت حضرت را به مالك نسبت داده اند كه در اصل دروغى بيش نيست. بى ترديد مالك چنين نظرى نداشته و منظور او كراهت زيارت نبوده است. بنابر آنچه «ابووليد محمد بن رشد» در «البيان والتحصيل» آورده، مالك مى گويد:

به كار بردن لفظ زيارت براى زيارت بيت الحرام را و اينكه مردم بگويند پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را زيارت كردم، خوش نمى دانم؛ زيرا پيامبر والاتر از آن است كه زيارت شود.

محمد بن رشد مى گويد:

آنچه مالك ناپسند مى داشت، تنها به كار بردن واژه «زيارت» است؛ زيرا زيارت براى اموات به كار مى رود و او به كار بردن آن را براى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] خوش نمى داشت؛ همان گونه كه دوست نداشت گفته شود «ايام التشريق» و مستحب مى دانست كه گفته شود «الايام المعدودات» ؛ همان طور كه خداوند تعالى فرموده است. مالك همچنين مستحب مى دانست كه از طواف زيارت به «الافاضه» ياد شود؛ چنان كه خداوند مى فرمايد: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ؛ «پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را ياد كنيد» . (بقره:١٩٨) او مستحب مى دانست كه عنوان طواف زيارت، از «

أفضتم » در آيه فوق مشتق شود.

ص:70

گفته اند مالك استعمال لفظ «زيارت» را براى طواف خانه خدا و قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نمى پسنديد؛ زيرا استعمال اين لفظ را به نوعى منت نهادن زائر بر زيارت شونده مى دانست. كسى كه به زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى رود نفعى به آن بزرگوار نمى رساند. در مورد خانه خدا نيز اين گونه است؛ زيرا هدف كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، انجام دادن وظيفه واجب خود و نيز رسيدن به پاداش است.(1)

«عبدالحق صقلى» در «تهذيب المطالب» از «ابوعمران مالكى» آورده است:

مالك گفتنِ «قبر پيامبر را زيارت كردم» را خوش نمى داشت؛ زيرا زيارت را مى توان انجام داد يا ترك كرد در حالى كه زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] واجب است.

عبدالحق مى گويد:

يعنى از سنت هاى واجب است. شايسته نيست كه زيارت پيامبر [(ص)] همچون زيارت زندگان تلقى شود كه انجام يا ترك آن مساوى است و پيامبر [(ص)] شريف تر و والاتر از آن است كه بگويند زيارت مى شود.

كلام فقهاى مالكى

قاضى عياض

امام حافظ قاضى ابوالفضل عياض بن موسى، از امامان مالكى در «الشفاء» مى گويد: «زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]» ، از سنت هاى مسلمانان است كه بر


1- البيان والتحصيل، ابن رشد، ج١٨، ص١١٩.

ص:71

آن اتفاق نظر دارند و فضيلتى است كه بر آن ترغيب شده است» .(1)

قاضى عياض در شرح حديث «

إِنَّ الإيمانَ لَيَأرِزُ إِلَى الْمَدينَةِ » ؛ «ايمان از مدينه شروع شد و به مدينه بازگشت مى كند» مى گويد:

هركس كه ايمانش ثابت و سينه اش گشاده است، به مدينه سفر مى كند. در همه زمان ها تاكنون، مسلمانان براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و تبرك از مشاهد و آثار او و آثار صحابه بدان جا مى روند.

اين كلام قاضى عياض است و خدا از درستى و صحت آن آگاه تر است.(2)

اقوال ديگر بزرگان مذهب مالكى

اشاره

در تهذيب المطالب(3)، از «شيخ ابوعمران مالكى» آمده است: «زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] واجب است» . عبدالحق مى گويد: «يعنى از سنت هاى واجب است» .

در كتاب «النوادر» ، «ابن ابى زيد» پس از نقل سخنان «ابن حبيب» و «مالك» ، درباره زيارت قبور، مى گويد: «مؤمن، قبور شهداى احد را زيارت مى كند و بر آنها سلام مى دهد، همان طور كه بر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و ابوبكر و عمر سلام مى دهد» .

قاضى عياض مى گويد:

«ابن حبيب» گفت: هنگام ورود به مسجد مى گويد: به نام خدا و


1- الشفا بتعريف حقوق المصطفي، قاضي عياض، ج٢، ص٨٣.
2- شرح صحيح مسلم، نووي، ج٢، ص١٧٧.
3- اثر عبدالحق صقلي.

ص:72

درود بر رسول خدا، سلام بر پروردگار ما باد و خدا و ملائكه اش بر محمد درود فرستادند. پروردگارا مرا بيامرز، درهاى رحمتت و بهشت را بر من بگشا و مرا از شر شيطان رانده شده در امان دار.(1)

«ابن قاسم» مى گويد: «اهل مدينه را ديدم كه هنگامى كه از مسجد خارج يا بدان وارد شدند سراغ قبر مى رفتند و سلام مى دادند» .

«باجى» مى گويد:

ميان اهل مدينه و ديگران كه در آن ساكن نيستند تفاوت است؛ زيرا اهل مدينه كه در آن مقيم هستند، قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و سلام دادن به او را قصد نمى كنند، اما غير ساكنين مدينه، زيارت آن را قصد مى كنند.(2)

كلام باجى قابل تأمل است: ساكنان غير مدينه به قصد زيارت قبر آن حضرت سفر مى كنند و اين دلالت بر آن دارد كه آنها، به قصد زيارت قبر و سلام دادن بر آن حضرت به سوى مدينه حركت مى كنند.

«ابومحمد عبدالكريم بن عطاء الله بن عبدالرحمان بن عبدالله بن محمد بن عيسى بن حسن مالكى» در مناسكش كه كتاب مشهور مذهب مالكى است، مى گويد:

هنگامى كه حج و عمره به جا آوردى، شايسته است به مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] رفته، بر پيامبر و دو يارش سلام دهى و نزد ايشان دعا كنى، سپس براى زيارت قبور ديگر صحابه و تابعين به بقيع رفته، در مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] نماز بگزارى و شايسته نيست در صورت توانايى، اين اعمال ترك شود.


1- الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، ج٢، ص٨6.
2- همان، ص٨٨.

ص:73

به كلام او بنگريد: «رفتن به مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى سلام دادن بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، و دعاى نزد او» . در واقع، اين عبارت به طور صريح به موضوع ما اشاره دارد.

١. امام ابوحنيفه و بزرگان مذهب حنفى

در «شرح اللباب» آمده است:

حسن از «ابوحنيفه» روايت كرده است اگر انجام حج واجب باشد بهتر اينكه حاجى با حج آغاز كند، سپس به زيارت رود و اگر با زيارت آغاز كند نيز جايز است. (1)

امام محقق «كمال بن همام حنفى» در «فتح القدير»(2)، (در بخش مطلب سوم، پيرامون زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]) مى گويد:

مشايخ ما گفته اند: زيارت از بهترين مستحبات است و در «مناسك فارسى» و «شرح المختار» آمده است كه براى كسى كه توانايى دارد، اين عمل به وجوب نزديك است.

در ادامه مى گويد:

از نگاه اين حقير، بهتر آن است كه تنها زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را نيت كند و آن گاه كه زيارت قبر حاصل شد، براى زيارت مسجد اقدام كند؛ زيرا در اين كار، فزونى تعظيم و بزرگداشت مقام آن بزرگوار است.


1- رد المحتار علي الدر المختار، ابن عابدين، ج٢، ص٢5٧.
2- فتح القدير، ج٢، ص٣٣6.

ص:74

علامه «كشميرى» در تعليق بر اين سخن، چنين مى نويسد:

آن (زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]) نزد من حق است. هزاران هزار نفر از پيشينيان براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به سوى مدينه حركت كردند و آن را از بزرگ ترين تقربات دانستند. اينكه نيتشان تنها مسجد بوده است، بدون در نظر داشتن روضه مباركه باطل است، بلكه آنها قطعاً زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را نيت كرده اند.(1)

در كتاب «رد المحتار على الدرّ المختار» آمده است:

اينكه مى گويد: «[زيارت] مستحب است» ، يعنى همه مسلمانان اجماع دارند كه مستحب است، چنان كه در «اللباب» آمده است، اين عبارت مصنف كه «بلكه گفته شده واجب است» ، اشاره به مطلبى است كه در «شرح اللباب» ذكر شده است.

وى مى گويد: «چنان كه در كتاب «الدرة النبوى فى الزيارة المصطفويه» آن را بيان كردم» .

همچنين «خيرالرملى» در حاشيه «المنح» آن را از ابن حجر مى آورد و مى گويد: «برخى اين ديدگاه را پذيرفته اند» .(2)

همچنين در «فتح القدير» آمده است:

هنگامى كه امام ابوحنيفه مدينه را زيارت مى كرد، مقابل قبر شريف پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى ايستاد و مى گفت:

يا أَكرَمَ الثَقَلَينَ يا كَنزَ الوَرى جُد لى بِجودِكَ وَارضِنى بِرِضاكا


1- فيض الباري علي صحيح البخاري، ج٢، ص4٣٣.
2- رد المحتار علي الدر المختار، ج٢، ص٢5٧.

ص:75

أَنَا طامِعٌ فى الجودِ مِنكَ وَلَم يكُن لأبى حَنيفةِ فى الاَنامِ سِواكا

اى گرامى ترين جن و انس! اى گنجينه آفريدگان! از جود خود بر من ببخش و مرا به رضاى خود راضى گردان؛

من به بخشش تو اميدوارم و ابوحنيفه در ميان خلايق، كسى جز تو را ندارد.

در اين ابيات به صحابى بزرگوار، «سواد بن قارب» اقتدا كرده است كه مى گويد:

فَكُن لى شَفيعاً يومَ لا ذو شَفاعَةٍ بِِمُغنٍ فَتي-لاً عَ-ن سَوادِ بنِ قارِبِ

شفيع من باش روزى كه شفاعت گرى نيست كه دردى از «سواد بن قارب» درمان كند.

٢. اقوال عالمان شافعى

امام ابواسحاق شيرازى

امام «ابواسحاق شيرازى» در «المهذب» مى گويد:

آن گونه كه ابن عمر روايت كرده، زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] مستحب است. آنجا كه فرمود: «مَن زارَ قَبرى وَجَبَت لَهُ شَفاعتى» ؛ «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب است» . همچنين نمازگزاردن در مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] مستحب است؛ چنان كه فرمود:

«صَلاةٌ فى مَسجِدى هذا تَعدِلُ أَلفَ صَلاةٍ فيما سِواهُ مِنَ الْمَساجِد» ؛ «نماز در مسجد من، برابر با هزار ركعت نماز در ديگر مساجد است» .(1)


1- المهذب، ج١، ص٣٢4.

ص:76

امام نووى

امام «ابوزكريا محيى الدين بن شرف نووى» در «المجموع شرح المهذب» در مورد زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى گويد:

بدان كه زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] از مهم ترين تقربات و بهترين عبادات است. بر حجاج و عمره گزاران مستحب مؤكد است كه در بازگشت از مكه، براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به مدينه بروند و زائر با زيارت، تقرب و رفتن به مسجد و نمازگزاردن در آن را قصد مى كند.(1)

نووى همچنين در «المنهاج» مى گويد: «نوشيدن آب زمزم و زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] پس از حج مستحب است» .(2)

وى در «الايضاح» نيز مانند آن را مى گويد و مى افزايد:

مستحب است كه زائر هنگامى كه به قصد زيارت آن حضرت راهى مى شود، در راه برايش بسيار سلام و درود فرستد و چون چشمش بر درخت ها و خانه هاى مدينه افتاد، بر سلام و درود خود بيفزايد و از خداوند تعالى بخواهد كه زيارت ايشان را نصيبش كند و از او بپذيرد.(3)

امام محلى

امام «جلال الدين محمد بن احمد محلى» در شرح المنهاج به آنچه امام نووى نوشته است اقرار مى كند و مى گويد: «در حديث از ايشان [پيامبر]


1- المهذب، ج٨، ص٢٧٢.
2- المنهاج بشرح المحلي عليه، ج٢، ص١٢5؛ الايضاح في المناسك، نووي، ص4٨٨.
3- الايضاح في المناسك، ص4٨٩.

ص:77

آمده است: «

مَن حَجَّ وَلَم يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «هر كس حج گزارد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است» .

اين حديث را «ابن عدى» در «الكامل» و ديگران روايت كرده اند. «دارقطنى» و ديگران نيز از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] آورده اند: « مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي » (1)؛ «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب است» .

امام «زكريا انصاري» ، «ابن حجر الهيتمي» ، «رملي» و «خطيب شربيني»

همچنين امام شيخ الاسلام «ابويحيى زكريا انصارى» در «فتح الوهاب على منهج الطلاب»(2)و امام «شمس الدين محمد ابوالعباس رملى» در «نهاية المحتاج فى شرح المنهاج»(3)آن را ذكر كرده اند.

«امام محمد بن محمد خطيب شربينى» نيز در «مغنى المحتاج فى شرح المنهاج» (4)اين گونه نوشته است: «زيارت قبر آن حضرت حتى براى غير حاجى و عمره گزار از برترين راه هاى تقرب است» .

امام فقيه محدث، «شهاب الدين احمد بن حجر هيتمى» در شرح «المنهاج» مى گويد:

زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] مستحب، بلكه گفته اند واجب است و اين ديدگاه پيروانى دارد. هركه در اين باره مخالفت ورزد، گمراه است. همان طور كه آن را با همه دلايل و آداب و هر آنچه متعلق


1- شرح المحلي علي المنهاج، ج٢، ص١٢5.
2- فتح الوهاب، ج١، ص١4٩.
3- نهاية المحتاج، ج٣، ص٣١٩.
4- مغني المحتاج، ج١، ص5١٢.

ص:78

به آن است در كتاب بى نظير «الجوهر المنظم فى زيارة القبر الشريف النبوى المكرم» بيان كرده ام. همچنين حديث

«مَن زارَ قَبري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي» ؛ « هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب است» صحيح است.(1)

«ابن حجر» در كتاب «الجوهر المنظم فى زيارة القبر الشريف النبوى المكرم» مى گويد: «بدان كه زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، از نظر كتاب و سنت، اجماع امت و نيز بر پايه قياس، امرى مشروع و پسنديده است» .

اما دليل قرآنى اين فرمايش خداوند تعالى:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64)

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، قطعاً خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

دلالت دارد بر تشويق امت به رفتن نزد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و استغفار و آمرزش خواهى نزد ايشان كه البته اين كار با مرگ آن حضرت پايان نمى پذيرد.

اين آيه همچنين بيانگر اين مطلب نيز هست كه تواب و رحيم يافتن خداوند، به آمدن نزد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و طلب آمرزش و نيز استغفار رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى آنها بستگى دارد.


1- تحفة المحتاج بشرح المنهاج، ابن حجر هيتمي، ج4، ص١44.

ص:79

با توجه به آيه وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ؛ «و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه» . (محمد: ١٩) آمرزش خواهى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] شامل همه مؤمنان مى شود.

در «صحيح مسلم» روايت هايى صحيح از برخى صحابه آمده كه از اين آيه، همين برداشت شده است. پس هنگامى كه نزد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى روند، استغفار مى كنند و امور سه گانه براى بخشش خداوند فراهم مى شود. در اين آيه مطلبى كه تأخر استغفار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از استغفار آنها را بيان كند، وجود ندارد. بلكه احتمال آن هست. تفاوتى نمى كند كه استغفار آن حضرت مقدم يا مؤخر باشد، بلكه مهم اين است كه با آمدنشان نزد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، آمرزش خواهى ايشان شامل حالشان مى شود. اين در صورتى است كه استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ را بر فَاستَغْفِروا اللهَ عطف كنيم، اما اگر آن را بر جاؤُكَ عطف كنيم، ديگر نيازى به آن نيست. اما اگر بگوييم استغفار پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] براى امت، مشروط به زمان حيات حضرت نيست، بنابر دلالت احاديث، هنگامى كه استغفار رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى امت پس از مرگ او امكان پذير است، عطف بر فَاستَغفِروا اللهَ نيز مشكلى به وجود نمى آورد. از سوى ديگر، كمال شفقت و مهربانى ايشان در حق امت امرى روشن است. بى ترديد ايشان كسى كه نزد او آمده و به درگاه پروردگار استغفار مى كند را رها نمى كند. آن گاه امور سه گانه اى كه در آيه ذكر شده چه در زمان حيات و چه پس از مرگ آن حضرت، براى استغفاركننده حاصل مى شود.

اين آيه كريمه، هر چند براى قوم مشخصى در زمان حيات پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نازل شده است، براى عموم امت چه در زمان حيات و چه پس از مرگ او، تعميم

ص:80

پيدا مى كند. به همين دليل، علما از اين آيه عموم زيارت كنندگان را برداشت كرده اند و براى كسى كه نزد قبر ايشان حاضر مى شود، مستحب دانسته اند كه از خدا بخشش بخواهد؛ همان طور كه طبق حكايت «عتبى» ، مورخان و مصنفان همه مذاهب، قرائت آيه را براى زائر مستحب و آن را از سنت دانسته اند. آنها از واقع شدن لفظ جاؤُكَ در مقام شرط دلالت بر عموم را در مورد اين آيه افاده كرده اند و اين حكم، هر كسى را كه به آن حضرت توجه كند، چه از دور و چه از نزديك، در سفر يا غير سفر شامل مى شود.

خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ (نساء:١٠٠)

و هر كس از خانة خود به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او خارج شود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست.

كسى كه ذره اى ذوق علمى داشته باشد، شك نمى كند كه سفر رفتن به قصد زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، مصداق مهاجرت در راه خدا و رسولش است و نيز زيارت آن حضرت پس از وفاتش، همانند زيارت در زمان حيات اوست. زيارت در زمان حيات، قطعاً در آيه داخل است و بنابر نص قرآن، پس از وفات را نيز شامل مى شود.

قياس اولويت بر مشروعيت زيارت

طبق سنتِ صحيح و معتبر به زيارت قبور رفتن بسيار تأكيد شده است. قبر پيامبر اسلام حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)]، بر همه قبرها برترى و شايستگى دارد و

ص:81

حتى با ديگر قبور قابل قياس نيست. همچنين در روايتى صحيح وارد شده است كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به زيارت اهل بقيع و شهداى «احد» مى رفت، پس با اين وجود، قبر شريف آن حضرت بيش از هر چيز ديگرى شايستگى بزرگداشت و تبرك جستن دارد و از اين طريق ما نيز با سلام و درودهايمان نزد قبر شريف ايشان، به رحمت و بركتى بزرگ دست مى يابيم.

اجماع بر مشروعيت زيارت

گروهى از فقيهان و دانشمندان شريعت مقدس اسلام - كه به نقل مسائل فقهى اختلافى مى پردازند - گفته اند كه در اين مسئله اجماع وجود دارد. وجود اختلاف در اين مسئله، ناشى از مستحب يا واجب بودن اين عمل است. البته بيشتر علماى پيشين اين كار را مستحب مى دانستند. بر مبناى هر يك از دو قول مستحب و واجب، سفر به قصد زيارت - بدون قصد اعتكاف و خواندن نماز در مسجد النبى - از مهم ترين راه هاى تقرب است. ازاين رو، طبق مذهب «حنفيه» حكم زيارت، نزديك به وجوب است. برخى امامان مالكى آن را واجب دانسته اند و برخى ديگر گفته اند اين از سنت هاى واجب است. احاديث صحيح و صريح نيز بر آن دلالت مى كند.

بنابراين، فقط كسانى در اين مسئله ترديد دارند كه نور بصيرت و آگاهى در آنها وجود ندارد. حضرت رسول [(صلى الله عليه و آله)] فرموده اند: «

مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي »(1)؛ «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب مى شود» و در برخى روايت ها آمده است: «

حَلَّت لَهُ


1- مجمع الزوائد، ج 4، ص ٢.

ص:82

شَفاعَتي »(1)؛ «شفاعتم بر او حلال است» كه گروهى از پيشوايان حديث هم آن را صحيح دانسته اند.

امام «ابن حجر» مى گويد:

بيشتر اين احاديث، به صراحت مستحب بودن زيارت را بيان مى كنند. بقيه روايات نيز ظاهر در مستحب بودن زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] هستند. حتى اين روايات زيارت آن حضرت را - چه در زمان حيات و چه پس از وفات ايشان- براى مرد و زن و از دور يا نزديك، مورد تأكيد قرار مى دهند. با استدلال به همين روايات است كه فضيلت بار سفر بستن براى زيارت آن حضرت و مستحب بودن زيارت حتى براى زنان اثبات مى شود.(2)

سخن نووى شافعى در آداب زيارت

«نووى» (م 6٧6ه. ق) ، در باب ششم «الايضاح» مى گويد: «بدان كه مدينه شهر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، نام هاى بى شمارى دارد» [نووى آنها را جمع كرده و وجه تسميه آنها را نيز ذكر كرده است].

سپس مى گويد:

در اين باره چند مسئله مطرح است؛ اول: هنگامى كه حجاج و عمره گزاران از مكه باز مى گردند، براى زيارت تربت رسول خدا [(ص)] راهى مدينه مى شوند و اين كار از بزرگ ترين راه هاى تقرب است.

«بزار» و «دارقطنى» ، با سند خويش از «ابن عمر» روايت كرده اند:


1- دفع الشبه، ص ١٩١.
2- تلخيص از الجوهر المنظم، ابن حجر هيتمي، صص4٧ - 55.

ص:83

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

« مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي» ؛ «هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب است» .

او در آداب زيارت آن حضرت مى نويسد:

آن گاه نزد قبر مبارك مى آيى و پشت به قبله و رو به ديوار قبر مى كنى. در فاصله چهار ذراعى از بالاى سر مى ايستى و به پايين ترين نقطه قبر نگاه مى كنى و در تحت تأثير هيبت و شكوه آن حضرت ديدگان خود را فرو مى اندازى و دل را از وابستگى هاى دنيايى مى رهانى و به جاى آن، عظمت اين مكان و منزلگاه و حضرتش را در دل خود جاى مى دهى. آن گاه به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] سلام مى دهى، بدون اينكه صدايت را بالا ببرى. با صداى نه چندان بلند مى گويى: «سلام بر تو اى رسول خدا» . اگر كسى به او سفارش كرده بود كه به نيابت او به رسول خدا سلام دهد، بايد بگويد: «اى رسول خدا از جانب فلانى فرزند فلان سلام بر تو» . سپس به اندازه يك ذراع از راست حركت كند و به «ابوبكر» سلام بدهد و بگويد: «سلام بر تو اى ابوبكر!» . سپس به اندازه يك ذراع ديگر به سمت راست مى چرخد تا به «عمر» سلام دهد و بگويد: «سلام بر تواى عمر!» . سپس به جايگاه اولش، روبه روى رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] باز گردد و براى خودش به حضرت متوسل شود و او را شفيع خود نزد خدا قرار دهد.

از نيكوترين سخنانى كه در كنار قبر مى گويد، همانى است كه اصحاب ما آن را از «عتبى» حكايت كرده اند. «عتبى» مى گويد:

نزد قبر رسول خدا نشسته بودم كه فرد عربى باديه نشين آمد و

ص:84

گفت: سلام بر تواى رسول خدا. شنيدم كه خداوند فرمود:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ «و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» .

اينك نزد تو آمدم در حالى كه از گناهم استغفار مى كنم و تو را نزد پروردگارم شفيع قرار مى دهم و سپس چنين سرود:

يا خَيرَ مَن دُفِنت بِالقاعِ أَعظَمُهُ

اى بهترين كسانى كه در برترين زمين مدفون شده اند و از عطر خوش آن دشت و تپه عطرآگين شده است؛

جانم فداى قبرى كه تو در آن آرميده اى، قبرى كه در آن عفاف، جود و كرم است؛

تو شفاعت كننده اى هستى كه شفاعتش در راه حق خواسته مى شود، هنگامى كه در آن لغزشى رخ مى دهد؛

دو يار تو را تا ابد فراموش نخواهم كرد و سلام و درود من تا ابد بر شماها باد.

ص:85

عتبى مى گويد:

سپس آن اعرابى رفت و خواب چشمانم را ربود. در خواب رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را ديدم كه فرمود: اى عتبى! خود را به اعرابى برسان و به او بشارت ده كه خداوند تعالى او را بخشيد.

سپس مى گويد: «بر حج گزار مستحب است كه قبور شهداى «احد» را زيارت كند» .

وى مى گويد:

در بازگشت از مدينه به وطنش يا جاى ديگر، مستحب است دو ركعت نماز وداع را در مسجدالنبى بخواند و هرآنچه دوست دارد دعا كند. همچنين بر سر قبر رسول حاضر شود و بار ديگر به سلام دادن و دعاخواندن و مانند آن بپردازد.(1)

٣. كلام پيشوايان «حنبلى» درباره زيارت

اشاره

امام «ابومحمد ابن قدامه»

شيخ «ابومحمد موفق الدين عبدالله بن قدامه» مى گويد:

بر اساس آنچه «دارقطنى» با اسناد به ابن عمر روايت كرده، زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مستحب است و رسول خدا فرمود:

«مَن حَجَّ فَزارَ قَبري بَعدَ وَفاتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي» ؛ «هركس حج گزارد و پس از وفاتم قبر مرا زيارت كند، گويى مرا در زمان حياتم زيارت كرده است» و در روايت آمده است:

«مَن زارَ قَبري


1- الايضاح في المناسك، صص 4٨٧ - 5١٣.

ص:86

وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي» ؛ «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در حق او واجب است» .

روايت اول را «سعيد» نقل مى كند. سند روايت او چنين است: «حفص بن سليمان» از «ليث» از «مجاهد» از «ابن عمر» ، اما احمد [بن حنبل] در روايت «عبدالله» از «يزيد بن قسيط» از «ابوهريره» نقل مى كند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

ما مِن أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ عِندَ قَبري إلاّ رَدَّ اللهُ عَلَيَّ روحي حَتّى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلامَ.

به يقين هرگاه كسى نزد قبرم بر من سلام دهد، خداوند روحم را به من بازمى گرداند تا سلام او را جواب دهم.

كسى كه به حج مى رود و مدينه سر راهش نيست، حرجى بر او نيست؛ زيرا مى ترسم برايش حادثه اى رخ دهد. شايسته است مكه را از كوتاه ترين مسير قصد كند و خود را به غير آن مشغول نسازد.(1)

شيخ «ابومحمد» از «عتبى» آورده:

نزد قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نشسته بودم كه عربى باديه نشين آمد و گفت: سلام بر تواى رسول خدا! شنيدم كه خداوند فرمود: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ «و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زيرپا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» . (نساء: 64)


1- المغني، ابومحمد ابن قدامه، ج ٣، ص 5٨٨.

ص:87

نزد تو آمدم درحالى كه از گناهم استغفار كرده و تو را نزد پروردگارم شفيع قرار دادم. سپس اين ابيات را سرود:

يا خَيرَ مَن دُفِنت بِالقاعِ أَعظَمُهُ

اى بهترين كسانى كه در برترين زمين مدفون شده اند و از عطر خوش آن دشت و تپه عطرآگين شده است؛

جانم فداى قبرى كه تو در آن آرميده اى، قبرى كه در آن عفاف، جود و كرم است.

اعرابى رفت و خواب چشمانم را ربود. پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در خواب ديدم كه مى فرمايد: اى عتبى! خود را به اعرابى برسان و بشارت ده كه خداوند او را آمرزيد.(1)

امام «ابوالفرج بن قدامه»

شيخ شمس الدين ابوالفرج عبدالرحمان بن قدامه حنبلى در «الشرح الكبير» مى گويد: «هنگامى كه حاجى از حج فارغ مى شود، مستحب است كه قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و دو يارش را زيارت كند» .(2)

ابن قدامه سپس آداب سلام دادن بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را بيان مى كند. وى مى نويسد:

در آنجا بايد گفت: پروردگارا تو گفتى و كلامت حق است كه: وَ لَوْ


1- المغني، ج ٣، ص556.
2- الشرح الكبير، ج٣، ص4٩5.

ص:88

أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا؛ و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» . (نساء:64)

[اكنون] نزد تو آمدم درحالى كه از گناهانم استغفار كرده و تو را نزد پروردگارم شفيع قرار دادم. پس، اى خدا! از تو مى خواهم كه آمرزش را بر من واجب گردانى همان گونه كه بر كسانى كه به وقت حيات او [رسول خدا] نزدش رفتند، واجب كردى. پروردگارا! آن حضرت را اولين شفاعت گران و موفق ترين درخواست كنندگان و در ميان اولين و آخرين، بزرگوارترين قرار ده. با اميد به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان.

ابن قدامه سپس مى گويد: «دست كشيدن به ديوار قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و بوسيدن آن مستحب نيست» . «احمد» مى گويد: «من اين مسئله را نمى دانم، «اثرم» مى گويد: «علماى مدينه را ديدم كه قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را لمس نمى كردند و فقط در جايى مى ايستادند و سلام مى دادند» . «ابوعبدالله» مى گويد: «ابن عمر نيز چنين مى كرد» .

«ابراهيم بن عبدالله بن عبدالقارى» روايت مى كند كه ابن عمر را ديده است كه دستش را بر محل نشستن پيامبر [(ص)] بر منبر قرار داد و بر صورت كشيد.(1)


1- الشرح الكبير، ج٣، ص4٩5.

ص:89

امام «منصور بهوتي»

شيخ منصور بن يونس بهوتى در «كشاف القناع عن متن الاقناع» مى گويد:

هنگامى كه حاجى از حج فارغ مى شود، زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و دو يارش، ابوبكر و عمر، مستحب است. دليل اين امر، روايتى است كه «دارقطنى» از «ابن عمر» روايت مى كند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«مَن حَجَّ فَزارَ قَبري بَعدَ وَفاتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي» ؛ «هر كس حج گزارد و پس از وفاتم قبر مرا زيارت كند، گويى كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است» . و در روايت ديگرى آمده است:

«مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي» ؛ «هر كس حج گزارد شفاعتم بر او واجب مى شود» . «سعيد» عبارت اول را روايت كرده است.

«ابن نصرالله» مى گويد:

لازمه مستحب بودن زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، استحباب سفر براى زيارت است؛ زيرا زيارت حاجى پس از گزاردن حج، بدون قصد سفر ممكن نيست و اين، تصريح به مستحب بودن سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است.(1)

شيخ الاسلام «محمد تقى الدين الفتوحى حنبلى»

شيخ فتوحى مى گويد:

زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و دو يارش مستحب است، پس روبه روى قبر ايستاده و به او سلام مى دهيم. سپس رو به قبله كرده و در


1- كشاف القناع، بهوتي، ج٢، ص5٩٨.

ص:90

سمت راست حجره شريفه ايستاده، دعا مى كنيم. طواف و چرخيدن پيرامون قبر حرام است. كشيدن دست به قبر و بلندكردن صدا نزد آن نيز مكروه است.

شيخ «مرعى بن يوسف حنبلى»

شيخ مرعى بن يوسف در «دليل الطالب» مى گويد:

زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و دو يارش، سنت است و نماز در مسجدش مستحب است و نماز در اين مسجد برابر با هزار ركعت نماز در مساجد ديگر است و نماز در «مسجدالحرام» با صد هزار و در مسجدالاقصى با پانصد ركعت نماز خواندن در ديگر مساجد، برابرى مى كند.(1)

فقيه «ابن مفلح»

علامه فقيه شمس الدين مقدسى محمد بن مفلح در «الفروع» مى گويد: «صلوات بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و زيارت قبر او و دو يارش مستحب است. پس زائر رو به ايشان (نه رو به قبله) سلام مى دهد» .(2)٢


1- دليل الطالب، شيخ مرعي حنبلي، ص٨٨.
2- الفروع، ابن مفلح، ج٣، ص5٢٣.

ص:91

حضرت عيسى و زيارت قبر پيامبر [(ص)]

اشاره

حاكم نيشابورى در المستدرك از حديث «محمد بن اسحاق» از «سعيد بن ابى سعيد مقبرى» از «عطا» ، غلام «ام حبيبه» اين گونه استخراج مى كند:

از «ابوهريره» شنيدم كه مى گفت: رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: عيسى بن مريم به عنوان حاكم و پيشواى برپاكننده عدالت فرود مى آيد و گذرگاه ميان دو كوه را به قصد حج يا عمره و يا به هر دو نيت مى پيمايد و بر قبر من حاضر مى شود تا بر من سلام دهد و سلام او را پاسخ مى دهم. ابوهريره مى گويد: اى برادرزادگانم! اگر او را ديديد بگوييد: ابوهريره بر تو سلام فرستاد.

حاكم مى گويد: «سند اين حديث صحيح است، اما «مسلم» و «بخارى» اين روايت را با اين سياق ذكر نكرده اند» .(1)

ذهبى در كتاب «التلخيص» مى گويد: «[روايت] صحيح است» . به همين


1- المستدرك، ج٢، ص65١.

ص:92

دليل، گفته مى شود اين حديثى است كه حاكم آن را تصحيح كرده و ذهبى آن را پذيرفته است.

علامه محدث «شيخ محمود سعيد ممدوح» در اين مورد نوشتار سودمندى دارد كه در آن، ضمن بيان دليل طولانى بودن سند «ابن اسحاق» مى گويد:

در «رفع المناره» صفحه ٢٩٢، حديث ٣٣ آورديم كه تصريح نكردن «محمد بن اسحاق» به شنيدن اين حديث، مشكلى ايجاد نمى كند. به همين دليل، مطلب ديگرى به آن نمى افزايم.

تصحيح حاكم و همچنين ذهبى، بدين معناست كه از نظر آنها اين حديث از هرچه صحتش را رد كند، مبرّاست. آن دو از پيشوايان و حافظان حديث هستند؛ حتى اگر بگوييم برخى حاكم را به تساهل وصف كرده اند، تصحيح روايت از سوى ذهبى، اين تساهل را جبران مى كند.

شايد حاكم و ذهبى از نشانه ها و دلايلى آگاه بوده اند كه تصريح نكردن ابن اسحاق به شنيدن اين روايت را جبران كرده است. به ويژه اينكه طريق هاى نقل اين حديث فراوان است و اين روايت با عبارات گوناگونى نقل شده است. اما گروهى از بزرگان و حافظان حديث شناس متقدم و متأخر، حديث ابن اسحاق را پذيرفته اند (هر چند كه او به شنيدن آن تصريح نكرده است) ، از جمله «ترمذى» . «حافظ ابوالفتح ابن سيد الناس» نيز، در مقدمه كتاب مشهور «السيرة» و در شرح «سنن الترمذى» با ترمذى هم رأى است.

سند روايت به نقل ابويعلى

«ابويعلى موصلى» در «المسند» با اسنادى صحيح تر از اسناد حاكم، آن را استخراج مى كند كه «حميد بن زياد خراط ابى صخر» از «سعيد مقبرى» از

ص:93

ابوهريره نقل مى كند: «شنيدم كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «قسم به كسى كه جان ابوالقاسم به دست اوست، عيسى بن مريم فرود مى آيد. . .» . در ادامه، آمده است: «سپس بر سر قبر من حاضر مى شود و مى گويد: اى محمد! پس پاسخ او را مى دهم» .(1)

«شيخ محمود» مى گويد: «حميد بن زياد» فردى راستگو و از رجال «صحيح مسلم» است. او منبعى قوى است.

ما نيز در كتاب «المفاهيم» در بحث مشروعيت زيارت، آن را ذكر كرديم و در مورد آن آورده ايم كه «حافظ ابن حجر» در «المطالب العالية»(2)آن را نقل كرده است.(3)

سند روايت به نقل ابن النجار

«ابن النجار» در «الدرة الثمينه» از «محمد بن زيد بن المهاجر» از «مقبرى» از ابوهريره روايت مى كند كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «همانا عيسى بن مريم مى آيد كنار قبرم. . . و بر من سلام مى دهد، هر آينه جواب سلام او را مى دهم» .(4)

«محمد بن زيد بن مهاجر» ، همان «ابن قنفذ» و اهل مدينه است. وى مورد اعتماد و از رجال مسلم است. بنابراين، اين دو دنباله از «محمد بن اسحاق» است.


1- مسند، ابي يعلي الموصلي، ج١١، ص46٢.
2- همان، ج 4، ص ٢٣.
3- مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوي مالكي حسني، ص٢6٠.
4- الدرة الثمينه في تاريخ المدينه، ابن نجار، ص٢٢١.

ص:94

در روايت ها، ذكر راويان بيشتر در حلقه ميان «سعيد» و ابوهريره - كه در المستدرك آمده است -، از روى تأكيد اتصال سندهاست و شرط درستى آن اين بوده كه حديث را از شاگرد شنيده است.

همان طور كه در «مسند ابى يعلى» آمد، «سعيد مقبرى» بر شنيدن از ابوهريره تصريح كرده است. بنا به گفته حاكم و ذهبى، حديث صحيح است. حديث سفر عيسى بن مريم (عليه السلام) به قصد زيارت سرور جهانيان حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] و پاسخ سلام آن حضرت، صريح است و اين از رعايت كمال ادب پيامبران در برابر سرور همه پيامبران ناشى مى شود.

پاسخ كسانى كه اين حديث را ضعيف دانسته اند

برخى در مورد اين حديث و ضعف هاى آن، به دلايل واهى تكيه كرده اند؛ برخى از آن دلايل عبارت است از:

- مجهول بودن عطا غلام ام حبيبه كه غلام «جهينه» هم گفته شده است؛

- طولانى شدن سلسله سندهاى ابن اسحاق؛

- اختلاف در اِسناد ابن اسحاق.

«شيخ محمود» مى گويد:

روشن است كه اين دلايلى واهى است؛ زيرا منتقد فقط از طريق «ابن اسحاق» آگاهى داشته و با در نظر داشتن آن چنين دلايلى آورده است. اما حقيقت اين است كه نه در طريق ابن اسحاق و نه غير او، اين اشكال ها وارد نيست.

درباره عطاء مولى، ام حبيبه يا جهينه، نيز نسايى در «السنن» (ش٢٢١٧) ، به

ص:95

آن استدلال مى كند. راويانى كه نسايى در السنن خويش آورده، مورد اعتمادند. ذهبى نيز، در «الموقظه» به آن تصريح كرده و او تابعى است. امام حافظ «سعيد مقبرى» نيز از او روايت كرده است. بنابراين، عطا از تابعين ناشناخته است. حديث اين افراد نيز مورد قبول است؛ همان گونه كه حافظان بزرگى از جمله «ابن الصلاح» در «مقدمه علوم الحديث» به آن اشاره كرده اند. عطا در روايت «ابى يعلى» و «الدرة الثمينه» نيامده است. اصل آن، روايتى است كه «سعيد» از ابوهريره نقل كرده است.

ذكر نام يك استاد ميان شاگرد و استاد، خدشه اى به اصل روايت وارد نمى كند؛ زيرا اين كار فقط افزودن راويان به روايتى است كه سند آن متصل است.

پيش از اين، درباره اشكال دوم، يعنى طولانى بودن سلسله سند ابن اسحاق مطالبى را آورديم.

اشكال سوم به «اختلاف ابن اسحاق» در اسنادش مربوط است.

در پاسخ اين اشكال بايد بگوييم كه اين اختلاف، تنها مخصوص طريق ابن اسحاق است و «ابوزرعه» در كتاب «العلل» (1)طريق حاكم را ترجيح داده است.

نكته ديگر اينكه، وجود هرگونه اختلاف در طريق و سند، موجب بى اعتبارى حديث نمى شود، بلكه فقط اختلافاتى اعتبار حديث را خدشه دار مى كند كه نتوان يكى را بر ديگرى ترجيح داد يا اختلاف، ميان ثقه و


1- العلل، ج٢، ص4١٣.

ص:96

ضعيف باشد. اما اگر اختلاف در تعيين راوى ثقه از بين افراد ثقه باشد مانند اين حديث، به هيچ وجه مشكلى را پيش نمى آورد. اين مطلب با مراجعه به كتاب «علل الحديث» «ابن ابى حاتم» دانسته مى شود.

همچنين وقتى امكان ترجيح يكى از وجوه وجود داشته باشد، باز هم اختلاف ضررى نمى رساند. ترجيح طريق حاكم پيشتر گذشت و اين اختلاف تنها بر سر طريق ابن اسحاق است و گفتيم كه براى حديث او دو شاهد است. بنابراين، حديث صحيح است. سخن مخالفان صحت اين حديث نيز پذيرفتنى نيست؛ زيرا همه طرق روايت را يك جا جمع نكرده، بلكه راوى سخنش را تنها بر يك طريق قرار داده است، درحالى كه طريق هاى ديگر خالى از اشكال نيز براى اين حديث وجود داشته است.

ص:97

سلام دادن به پيامبر [(ص)]

اهتمام پيشينيان در سلام دادن به پيامبر [(ص)] نزد قبرش

بر پايه روايتى صحيح، ابن عمر هنگامى كه از سفر باز مى گشت، نزد قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى آمد و مى گفت: «سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابوبكر صديق، سلام بر تو اى پدر» .

در «الموطا» آمده كه ابن عمر نزد قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ايستاد و بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و ابوبكر و عمر سلام و درود فرستاد و طبق روايت «ابن قاسم» و «قعنبى» براى ابوبكر و عمر هم دعا كرد.

از «ابن عون» روايت شده است:

مردى از «نافع» پرسيد: آيا ابن عمر بر قبر سلام داد؟ گفت: بله. او را صد يا بيش از صدبار ديدم كه بر سر قبر مى ايستاد و مى گفت: سلام بر پيامبر، سلام بر ابوبكر، سلام بر پدرم.

در «فتوح الشام» از عمر روايت شده كه پس از فتح «بيت المقدس» به

ص:98

«كعب الاحبار» گفت:

آيا همراه من به مدينه براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى آيى؟ گفت: بله اى امير مؤمنان. هنگامى كه عمر به مدينه رسيد، اول به مسجد وارد شد و بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] سلام داد.

«ابوحنيفه» از ابن عمر روايت مى كند: «مستحب است كه از سمت قبله بر سر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] حاضر شوند» . در اين باب، روايت هايى از «احمد» و ديگران وجود دارد مبنى بر اينكه مروان «ابوايوب انصارى» را مشاهده كرده كه صورت بر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى گذاشته است. برخى در «الشفا» گفته اند:

«انس بن مالك» را ديدم كه بر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] حاضر شد و ايستاد و دستانش را بالا برد چنان كه گمان كردم او به نماز ايستاد. سپس بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سلام داد و رفت.

و از «بزار» چنين نقل شده:

عمر به سمت منبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] رفت. در اين هنگام «معاذ بن جبل» را ديد كه نزد قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] ايستاده و گريه مى كند. عمر گفت: براى چه گريه مى كنى معاذ. . . [تا پايان حديث].

«ابن عبدالبر» و «بلاذرى» و ديگران نقل كرده اند كه «زياد بن ابيه» قصد داشت به حج برود. ابوبكر نزد او آمد، با «زياد» سخن نگفت و پسرش را مخاطب قرار داد كه زياد بشنود. گفت پدرت چنين و چنان كرد و او قصد حج دارد، در حالى كه ام حبيبه آنجاست. اگر ام حبيبه به او اجازه دهد، مصيبتى بزرگ و خيانت به رسول خداست و اگر به او اجازه ندهد، بزرگ ترين حجت بر اوست.

ص:99

بلاذرى گفت: «زياد، حج آن سال را رها كرد» . اين روايت به شكل ديگرى نيز نقل شده است. اگر رفتن به مدينه و زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] براى حج گزار واجب نبود، ابوبكر چنين نمى گفت، در حالى كه زياد توانايى رفتن به حج را از راه غير مدينه داشت؛ زيرا او در عراق بود و عراق به مكه نزديك تر است.

«اسحاق بن ابراهيم» در كتاب «الشفاء» مى گويد:

آنچه همچنان در مسئله حج مطرح است، عبارت است از: عبور كردن از مدينه و قصد نماز در مسجد رسول خدا، تبرك به روضه و منبر و قبر و مجلس ايشان، دست كشيدن جاى دست و قدمگاه وى و ستونى كه بر آن تكيه مى زد و جايى كه جبريل در آن وحى را نازل كرد.

گريه «جابر بن عبدالله» نزد قبر رسول خدا [(ص)]

«بيهقى» در «شعب الايمان» (1)از «ابوعبدالرحمان سلمى» از «حامد بن محمد بن عبدالله هروى» از «محمد بن يونس قرشى» از «عبدالرحمان بن يونس بن عبيد» از پدرش از «محمد بن منكدر» روايت مى كند:

جابر را ديدم كه بر سر قبر رسول خدا ايستاده بود و اشك مى ريخت و مى گفت: در اينجا اشك ها سرازير مى شود [به ياد مى آورم كه] شنيدم رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«ما بَينَ قَبري وَمِنبَري


1- شعب الايمان، ج٨، ص٩٩.

ص:100

روضةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ» ؛ «ميان قبر من و منبرم باغى از باغ هاى بهشت است» .

«ندوى» در حاشيه اش بر اين حديث مى گويد:

اسناد آن [از طريق بيهقى] ضعيف است و لكن احمد آن را در مسند (ج٣، ص٣٨٩) ، ابويعلى در مسند (ج٣، صص٣١٩ و٣٢٠، ش١٧٨4) و بزار در كتابش مسند (ج٢، ص5٧، كشف الاستار) از طريق «على بن زيد بن جدعان» از محمد ابن منكدر از «جابر» روايت كرده اند. [در اين سند ضعف وجود ندارد]

سلام فرستادن با پيك

بيهقى در شعب الايمان روايت مى كند:

«عبدالله بن يوسف اصفهانى» از «ابراهيم بن فراس» در مكه از «محمد بن صالح رازى» از «زياد بن يحيى» از «حاتم بن وردان» روايت كرد: «عمر بن عبدالعزيز» ، پيكى به مدينه مى فرستاد تا از جانب او بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سلام دهد.

«ابوسعيد بن ابى عمرو» از «ابوعبدالله صفار» از «ابن ابى الدينا» از «اسحاق بن حاتم مداينى» از «ابن ابى فديك» از «رباح بن بشير» از «يزيد بن ابى سعيد مهرى» روايت كرد:

هنگامى كه «عمر بن عبدالعزيز» خليفه شام بود، براى وداع نزدش رفتم، گفت: خواهشى از تو دارم: هنگامى كه به مدينه رفتى و قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را رؤيت كردى، از جانب من بر او سلام بفرست.

«محمد بن اسماعيل بن ابى فديك» از قول «عبدالله بن جعفر» روايت

ص:101

كرد: «عمر پيكى به سوى رسول خدا فرستاد» .(1)

خفاجى و ملا على قارى در شرح الشفاء نوشته اند كه «ابن ابى الدينا» و بيهقى در كتاب شعب الايمان اين روايت را آورده اند. خفاجى مى گويد:

از آداب پيشينيان بود كه [از طريق پيك] بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] سلام مى فرستادند. از جمله ابن عمر بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و ابوبكر و عمر سلام مى فرستاد. هرچند سلام ها از راه دور نيز به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] مى رسد، اما سلام كردن بر ايشان در كنار مرقد مباركشان، فضيلتى ويژه دارد.(2)

امام «ابوبكر بن عمر بن ابى عاصم نبيل» ، از علماى متقدم مى گويد: «عمر بن عبدالعزيز قاصدى از شام به مدينه روانه كرد تا به پيامبر سلام فرستاد و سپس بازگشت» .

اين اقدام عمر بن عبدالعزيز را بسيار نقل كرده اند.

صداى سلام و اذان از قبر پيامبر [(ص)]

امام «حافظ ابومحمد عبدالله دارمى» در «السنن» خويش (از كتاب هاى ششگانه معتبر حديث) روايت مى كند:

«مروان بن محمد» از «سعيد بن عبدالعزيز» روايت كرد: در ايام نبرد «حره» ، سه روز در مسجد پيامبر اذان نمى دادند. «سعيد بن مسيب» از مسجد بيرون نمى رفت و از وقت نماز آگاه نمى شد، مگر با همهمه اى كه از قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى شنيد.(3)


1- همچنين اين روايت در الجامع لشعب الايمان، ج٨، صص١٠٠ و ١٠١ آمده است.
2- ر. ك: نسيم الرياض، خفاجي، ج٣، ص5١6؛ الصلات والبشر، فيروز آبادي، ص١5٣.
3- سنن دارمي، ج١، ص44.

ص:102

شيخ محمد بن عبدالوهاب در «احكام تمنى الموت»(1)و نيز امام «مجدالدين فيروزآبادى» در كتاب «الصلات و البشر» (2)٢اين روايت را آورده اند.

«ابراهيم بن شيبان» مى گويد: «پس از اينكه حج گزاردم، به مدينه آمدم و سراغ قبر پيامبر رفتم؛ بر آن حضرت سلام دادم و از داخل حجره شنيدم [اين ندا برآمد كه] و عليك السلام» .

بيهقى از «ابوعبدالله حافظ» و «ابوسعيد بن ابى عمر» از «ابوعبدالله صفار» از «ابوبكر ابن ابى الدينا» از «سويد بن سعيد» از «ابن ابى الرجال» از «سليمان بن سحيم» روايت كرد: «پيامبر را در خواب ديدم، گفتم: اى رسول خدا! آيا سلام كسانى را كه نزد تو مى آيند و بر تو سلام مى دهند، مى شنوى؟ فرمود: آرى!» .

«ندوى» در حاشيه اش بر اين حديث نوشته: «اسناد آن حسن است» .(3)

ابن تيميه اين وقايع را تأييد مى كند

شيخ ابن تيميه در خلال كلامش درباره مسجد قرار دادن قبر يا بت ساختن آن براى عبادت، اين وقايع را ذكر مى كند و مى گويد:

اينكه قومى جواب سلام پيامبر را از قبر ايشان يا از قبر ديگر صالحان شنيده باشند يا شنيدن بانگ اذان از قبر پيامبر در ايام نبرد


1- ج١٣، ص١54.
2- ص١54.
3- الجامع لشعب الايمان، بيهقي، ج٨، ص١٠٠.

ص:103

«حره» را نمى توان براى استدلال به جواز مسجد قراردادن قبر يا پرستشگاه ساختن آن، ذكر كرد.(1)

اين سخن به طور ضمنى، دربردارنده تأييد اين وقايع از سوى ابن تيميه است.

وى در جاى ديگرى مى گويد:

از كرامات و كارهاى خارق العاده اى كه در قبور پيامبران و صالحان صورت گرفته - مانند نزول انوار و فرشتگان، رانده شدن شياطين و بهايم، دور شدن آتش از آنها و مجاورانشان، شفاعت بعضى از آنها از همسايگان مرده شان، استحباب تدفين در جوار آنها، به دست آوردن انس و آرامش در كنار آنها، نزول عذاب بر كسانى كه به آنها اهانت كنند - امورى حق هستند و بحث ما ناظر به اين جهت بحث نمى باشد. آنچه در مورد قبرهاى آنها و صالحان گفته شده، از كرامت و رحمت خداوند است؛ حرمت و كرامت آنها نزد خدا فراتر از توان تصور انسان است. اينجا امكان تفصيل آن نيست. (2)


1- اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، ص٣٧٣.
2- همان، ص٣٧4.

ص:104

ص:105

زيارت پيامبر [(ص)] از ديدگاه ساير عالمان

نظر حليمى درباره زيارت

امام «حافظ ابوعبدالله حسين بن حسن حليمى» در شعب الايمان (بخش پانزدهم در مقام پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]) ، پس از بيان آنچه از قرآن درباره وجوب بزرگداشت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] نازل شده و بيان گزارش هاى تاريخى از تعظيم و احترام صحابه نسبت به ايشان، مى گويد:

اين عمل از كسانى است كه مصاحبت با پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را به ارث برده بودند و اكنون در زمان ما زيارت رسول خدا همان بزرگداشت مقام والاى آن حضرت است كه فرمود:

«مَن زارَني بَعدَ وَفاتي فَكَأَنَّما في حَياتي» ؛ «هر كس پس از وفاتم مرا زيارت كند، گويى مرا در زمان حياتم زيارت كرده است» .(1)

نظر ابن عساكر

امام حافظ ابواليمن عبدالصمد بن عبدالوهاب معروف به ابواليمن بن


1- شعب الايمان، حافظ حليمي، ج١، ص٣٢٠.

ص:106

عساكر مى گويد:

اين مختصرى در باب زيارت مولايمان و سرور آدميان رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] است كه آن را چون تحفه اى براى زائر نگاشتم و توشه اى براى مسافر قرار دادم. زيارت خاك مقدس آن حضرت از بهترين راه هاى تقرب و حضور در حرم و بارگاهش از والاترين آرمان هاست.

قصدكردن مسجد شريف پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، بهترين وسيله ارتباط با معبود است. به همين دليل، به سوى آنجا بار سفر بسته مى شود و گناهان در آنجا ريخته و اميدها محقق مى شوند.

نظر فيروزآبادى

امام شيخ الاسلام مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادى مى گويد:

حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلاّ إِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ» ؛ «جز به سوى سه مسجد سفر صورت نمى گيرد» ، دليلى بر نهى زيارت نيست، بلكه حجتى بر اين مهم مى باشد. هركس اين حديث را دليلى بر تحريم زيارت قرار داده، بزرگ ترين گستاخى را به خداوند و فرستاده اش روا داشته است و برهانى قاطع بر كند ذهنى گوينده اش و نمايانگر نقص او در استنباط و استدلال مى باشد.

اين حديث از دو وجه بر مستحب بودن زيارت دلالت مى كند:

وجه اول: جايگاه قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] از برترين بقاع زمين است و آن حضرت از بهترين و گرامى ترين بندگان نزد خداست؛ زيرا خداوند به جان هيچ كس جز او قسم ياد نكرده است. همچنين

ص:107

خداوند از پيامبران، براى ايمان به او و ياريش پيمان گرفته است، چنان كه در اين آيه مى فرمايد: وَإِذْ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيّينَ لَمَا ءَاتَيتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّه؛ «و [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه خداوند، از پيامبران (و پيروان آنها) پيمان مؤكّد گرفت، كه هر گاه به شما كتاب و دانش دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه با نشانه هايى كه نزد شماست هماهنگ بود، به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» . (آل عمران: ٨١)

خداوند او را به فضل خويش بر ديگر فرستادگان شرف داد و مقام و درجه او را فزونى بخشيد و با ختم رسالت به او، گراميش داشت.

پس، اكنون كه روشن شد او برترين خلايق و تربت پاكش بهترين مكان روى زمين است، بدان كه سفر به سوى او و تربت شريفش به طريق اولى - طبق قياس اولويت - مستحب است.

وجه دوم: سفر به مسجد مدينه مستحب است؛ از مؤمن مخلص انتظار نمى رود كه به قصد «مسجد النبى» حركت كند، اما زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را قصد نكند. چگونه مى توان پذيرفت مؤمنى كه بر قدر و جايگاه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] واقف است، داخل مسجد آن حضرت شود، حجره اش را مشاهده كند و بداند آن حضرت نيز كلامش را مى شنود، ولى با اين حال قصد حجره و قبر و سلام دادن بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را نكند. اين مطلب از هيچ كس پوشيده نيست. از سوى ديگر، هركس قصد زيارت قبر او را بكند به تبع، نيت مسجد را نيز مى كند.

ص:108

احاديث بسيارى درباره فضيلت زيارت مقربان درگاه خداوند وجود دارد كه البته زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، بر همه آنها اولويت دارد.

برخى احاديث، حرمت نهادن بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را چه در زمان حيات و چه پس از وفات ايشان واجب مى دانند. هيچ شكى نيست كه رفتن به سوى او در زمان حياتش از مهم ترين كارها بوده و پس از وفاتش نيز همين گونه است.

برخى احاديث، دلالت بر مستحب بودن زيارت قبور دارند. درباره مستحب بودن اين كار براى مردان اجماع وجود دارد، ولى در مورد زنان اختلاف نظر است. اين موضوع را در كتاب «اثارة اللحون لزيارة الحجون» شرح داديم. آنچه در مورد قبور ديگر گفته شد، جداى از قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است، اما همگان اتفاق نظر داشته اند كه زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى مردان و زنان مستحب است.

درباره جواز سفر براى تجارت و به دست آوردن منافع دنيوى، اجماع وجود دارد. بنابراين، سفر براى زيارت اولويت دارد؛ زيرا از بزرگ ترين مصالح اخروى است.

اجماع عملى مردم كه پس از وفات آن حضرت تاكنون، همه مردم پس از حج به زيارت آن حضرت مى روند. علاوه بر اجماع فعلى، اجماع قولى نيز وجود دارد. «ابوالفضل قاضى» مى گويد: «زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]» ، از سنت هاى مسلمانان است كه بر آن اتفاق نظر دارند. آثار و روايات دينى فراوانى در اين باب وجود دارد.(1)


1- الصلات والبشر في الصلاة علي خير البشر، صص١5٢ و ١5٣.

ص:109

ديدگاه ابن تيميه درباره زيارت و توجيه آن

ابن تيميه در اين رابطه ديدگاه ارزشمندى دارد كه به هنگام بيان سخن وى درباره زيارت آمده است. وى پس از گفتارى در مورد بدعت بودن سفر به قصد زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] - بدون نيت كردن مسجد - مى گويد:

اين فرد مخالف و امثال او سفر براى زيارت قبور پيامبران را نوعى تقرب پنداشته اند. پس وقتى كلام علما را در مورد استحباب زيارت قبر پيامبرمان مى بينند، مى پندارند ديگر سفر به قصد زيارت ديگر قبور نيز، مانند زيارت قبر پيامبر خداست. اما گمراهى آنها به چند دليل است:

اول: سفر به سوى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در اصل سفر به قصد مسجد اوست كه برپايه كتاب، سنت و اجماع مستحب است.

دوم: اين سفر براى مسجد است؛ بنابراين، چه در زمان حيات رسول خدا، چه پس از دفن شدن ايشان در آن مسجد، پيش و پس از داخل شدن حجره در آن، در واقع سفر به قصد مسجد است؛ خواه در آنجا قبر باشد، خواه نباشد. پس جايز نيست كه سفر را فقط به قصد قبر دانست.

سپس مى گويد: . . . ششم: سفر به قصد مسجد كه سفر براى زيارت قبر ناميده شده، چيزى است كه مسلمانان، نسل به نسل بر آن توافق داشته اند، اما در مورد نيكو بودن سفر براى ساير قبرها، هيچ يك از صحابه و تابعين و پيروان تابعين، سخنى نگفته اند.

ص:110

آن گاه مى گويد:

مقصود اين است كه مسلمانان هميشه به مسجد ايشان سفر مى كنند و به قبرهاى پيامبران همچون قبر موسى و قبر ابراهيم (ع) سفر نمى كنند. از هيچ يك از صحابه شنيده نشده است كه با وجود بسيارى سفرشان به شام و بيت المقدس، به قصد زيارت قبر ابراهيم سفر كرده باشند.

بنابراين، چگونه است كه سفر براى مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را كه برخى از مردم زيارت قبر ايشان ناميده اند، مانند سفر براى قبر ديگر پيامبران قلمداد مى كنند؟

نكته مهم اينجاست كه شيخ ابن تيميه، هرگز تصور نمى كند كه زائر تنها به قصد زيارت قبر سفر كند و داخل مسجد نشود و در آن نماز نخواند تا از بركات بسيار آن، كه گويى باغى از بهشت است، برخوردار شود. در مقابل، وى هرگز عاقلانه نمى داند كه زائر فقط به قصد مسجد سفر كند و توجهى به زيارت و سلام دادن بر پيامبر و دو تن از صحابه اش - عمر و ابوبكر - نداشته باشد.

ابن تيميه با اشاره به اين معنا مى گويد: «چگونه سفر به قصد مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را كه برخى مردم آن را زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ناميده اند، همپاى سفر براى زيارت قبر ساير پيامبران قرار داده اند» .

بنا به گفته او، سفر به قصد زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سفر به قصد مسجد است و همچنين سفر به مسجد، سفر به قصد زيارت قبر ايشان ناميده شده است و مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند.

ص:111

اين رأى نيكو و ارزشمند، سبب حل مشكل بزرگى مى شود كه ميان مسلمانان تفرقه انداخته است. به همين دليل، گروه هايى از آنها يكديگر را تكفير و به خروج از دايره اسلام متهم مى سازند. اگر كسى كه ادعا مى كند پيرو سلف است و از شيوه ابن تيميه به عنوان پيشواى سلف در دوران خويش پيروى مى كند، به نيت هاى مردم خوش گمان باشد، بسيارى از مردم از ورود به جهنم در امان مى مانند و بهشت جايگاه آنها مى شود. اين حقيقتى است كه ما به آن صادقانه باور داريم.

اگر كسى بگويد: براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] يا قبر مطهر ايشان سفر مى كنم، در اصل مسجد شريف آن حضرت را قصد كرده است و اگر بگويد: براى زيارت مسجد ايشان سفر مى كنم در اصل زيارت قبر ايشان را قصد كرده است. در نتيجه، ميان مسجد و قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پيوند تنگاتنگى وجود دارد. زيارت قبر ايشان نيز در واقع، زيارت خود پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] منظور است؛ زيرا كسى كه براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مسافرت مى كند، در حقيقت به سوى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سفر كرده است.

هيچ كس در سفر خود، قبر را مقصد خويش قرار نمى دهد. ما در سفر خود، زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را نيت مى كنيم و با رفتن به اين زيارت، به خدا تقرب مى جوييم. ازاين رو، زائر بايستى در استفاده از واژگان دقت بيشترى كند تا در سخنش جاى هيچ گونه شبهه اى وجود نداشته باشد. زائر بايد بگويد: «ما به قصد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] سفر مى كنيم» .

به همين دليل است كه مالك مى گويد: «خوش نمى دارم كه كسى بگويد: قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را زيارت كردم» .

ص:112

علماى «مالكى» اين سخن مالك را رعايت ادب در كلام، تفسير كرده اند؛ زيرا كسى كه براى زيارت قبر سفر مى كند، فقط زيارت قبر را قصد مى كند. وقتى در روضه شريفه مردمى را مشاهده مى كنى كه در برابر درهاى باز مسجدالنبى آن گونه بر هم سبقت مى گيرند كه نزديك است از شدت انبوهى جمعيت، بعضى ها كشته شوند و نيز كسانى را مى بينى به سختى تلاش مى كنند در اين مسجد نماز بگزارند و در رفتن به روضه مباركه از يكديگر پيشى مى گيرند، درمى يابى كه همه آنها براى زيارت محمد بن عبدالله [(صلى الله عليه و آله)] آمده و به قصد او سفر كرده اند.

توضيحات علامه «شيخ عطيه محمد سالم»

علامه شيخ عطيه محمد سالم قاضى مدينه منوره، صاحب كتاب «تكملة اضواء البيان» ، اين مسئله را در تفسير «أضواء البيان» خويش به نقل از علامه مفسر، شيخ «محمد امين شنقيطى» ذكر كرده است. او مى گويد:

به باور بنده، اگر معاصران شيخ الاسلام ابن تيميه بر سر اين مسئله مناقشه و نزاع به راه نمى انداختند، اين مسئله جاى اين همه بحث و بررسى نداشت. آنها به سبب محبتى كه به پيامبر داشتند، حساسيت نشان داده اند، پس اين مسئله را مطرح كردند و به آن حكم دادند. سپس اين افراد برپايه دلالت التزامى كلام ابن تيميه حكم داده اند.

ابن تيميه مى گويد: سفر، تنها براى زيارت نيست، بلكه با توجه به تصريح روايات، به قصد مسجد براى زيارت است. معاصران ابن تيميه بر پايه اين سخن، پندارهايى را به وى نسبت داده اند كه

ص:113

خودش نگفته بود. اگر كلام او به جاى نهى بر نفى حمل مى شد، موافق اين قول بود؛ زيرا او زيارت آن بزرگوار و سلام فرستادن بر او را منع نكرده، بلكه آن را از فضيلت ها و مقربات دانسته است. وى مى خواهد در سفر به مسجد و هر امر ديگر - از جمله سلام دادن بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] - به متن حديث پايبند باشد. همچنان كه در كتاب هايش نيز تصريح كرده است.(1)

شيخ عطيه در ادامه آنچه ما از «ابن تيميه» نقل كرديم را مى آورد و مى گويد:

كلام او دلالت مى كند كه زيارت قبر و نماز در مسجد، به يكديگر مرتبط است و هر كس در عمل، مدعى تفكيك اين دو از يكديگر شود، برخلاف واقع سخن گفته است. وقتى رابطه ميان اين دو اثبات شد و اختلاف و تعارض آنها منتفى گرديد، ديگر جايى براى نزاع و مناقشه باقى نمى ماند.

وى در جاى ديگرى از كتاب خود(2)در مورد شكسته بودن نماز در سفر زيارت قبور انبيا و صالحان، از «احمد» چهار قول آورده كه سومين آنها اين است: «نماز در سفر زيارت قبر پيامبر اسلام، شكسته است» .(3)

شيخ عطيه سپس مى گويد: «اين نهايت تصريح ايشان درباره اين موضوع است؛ زيرا به اعتقاد عموم علما، ميان زيارت و نماز در مسجد ايشان تفكيك وجود ندارد» .


1- تكملة اضواء البيان، شيخ عطيه محمد سالم، ج٨، ص5٨6.
2- همان، ص٣46.
3- همان، ص٨٩٠.

ص:114

در مورد افراد جاهل به مسئله نيز مى گويد:

كسى كه از اين حقيقت ناآگاه است و سفرش تنها به نيت قبر است، نماز را در مسجد رسول خدا به جا مى آورد و با اين كار به ثواب آن نايل مى شود. به دليل بى خبرى از آنچه از آن نهى شده است نيز عقوبت نمى شود، بلكه به پاداش آن دست مى يابد و گناهى بر او نيست.(1)

بنابراين، هركس زيارت قبر را قصد كند از اجر و ثواب محروم نيست. پس، آيا شايسته است گفته شود، چنين كسى بدعت گذار، گمراه يا مشرك است؟

فضيلت زيارت پيامبر [(ص)] از نگاه ابن قيم

شيخ ابن قيم در قصيده «نونيه» مشهورش، راجع به فضيلت زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] اين چنين مى سرايد:

فاِذا اَتَينَا المَسجِدَ النَّبَوى صَل


1- تكملة اضواء البيان، ج٨، ص ٨٩٠.

ص:115

وَأَتَى المُسلِمُ بِالسَّلامِ بِهَيبَةٍ

هنگامى كه وارد مسجدالنبى شديم، اول دو ركعت نماز تحيت به جا آورديم؛

با تمام وجود و با فروتنى و حضور قلب كه اين، كارى نيك و پسنديده است؛

پس به قصد زيارت قبر شريف بدان سو شديم؛ گويى بر روى چشمانمان مى رفتيم؛

در مقابل قبر، پنهان و آشكار با افتادگى و فروتنى مى ايستيم؛

گويى او در قبر زنده و گوياست و ايستادگان سرفرود آورده اند؛

آن هيبت بر آنها چيره شد و آن ستون ها نيز از هيبت و عظمت اين مقام، به شدت به خود مى لرزيد؛

چشمه اشك ها جارى شد، درحالى كه مدت ها بود كه اين ديدگان خشكيده بودند؛

سلام كنندگان با ايمان و آگاهى كامل و با هيبت و وقار به آن حضرت سلام مى كردند؛

صداها در اطراف ضريحش هرگز بلند نشده و بر آن سجده

ص:116

نشده است؛

هرگز طواف دهنده اى دور قبر ديده نشد كه قبر را كعبه دوم قرار داده باشد؛

سپس براى دعا به سمت خداى خانه، خم شد؛

اين زيارت، براى انسان پايبند به شريعت اسلام و ايمان، از برترين اعمال است كه در روز قيامت در كفه ترازو قرار خواهد گرفت.

نظر ذهبى درباره سفر به قصد زيارت پيامبر [(ص)]

از «حسن بن حسن بن على» روايت شده، مردى را ديد كه در مقابل خانه اى كه قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در آن است، ايستاده بود و دعا مى خواند و بر او درود مى فرستاد. «حسن بن حسن» به آن مرد گفت:

اين كار را انجام نده؛ زيرا رسول خدا فرمود:

لا تَتَّخِذُوا بَيتي عيداً (1)وَلا تَجعَلوا بُيوتَكُم قُبوراً، وَصَلّوا عَلَىَّ حَيثُ ما كُنتُم فَاِنَّ صَلاتَكُم تَبلُغُني.

خانه مرا عيد نگيريد و خانه هايتان را گور قرار مدهيد. در هر كجا هستيد بر من درود فرستيد، قطعاً درودهاى شما به من خواهد رسيد.

اين حديث مرسل است و دلايل حسن براى اين روايت نيز بى پايه است.


1- اين عبارت را ذهبي نقل كرده است. اما در روايت مشهور، اين عبارت آمده: «لا تَجعَلوا قَبري عيداً» .

ص:117

هر كس كه نزد حجره مقدس با فروتنى و تسليم، بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] درود فرستد، به سعادت ويژه اى دست پيدا مى كند؛ زيرا او زيارت نيكويى به جاى آورده و به نيكى، اظهار محبت و تواضع كرده است. اين شخص نسبت به كسى كه در سرزمين خود بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] درود مى فرستد، عبادتى بيشتر انجام داده است؛ زيرا زائر هم ثواب زيارت كردن و هم پاداش درود فرستادن را نصيب خود مى كند، اما كسى كه از ديگر سرزمين ها درود مى فرستد، تنها ثواب درود فرستادن را از آن خود مى كند. هر كس يك درود بر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرستد، خداوند ده درود بر او مى فرستد، اما كسى كه آن بزرگوار را زيارت كند و آداب زيارت را ناپسند به جا آورد يا بر قبر سجده كند و يا مرتكب خلاف شرع شود، كار نيكو و زشت را با هم انجام داده و خداوند آمرزنده مهربان است.

به خدا قسم، شدت ناله و تضرع و فريادها و بوسيدن در و ديوار نزد خدا و رسولش، فقط براى اظهار محبت و دوستى ايشان است. دوست داشتن پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] معيار و جداكننده بهشتيان از دوزخيان است و زيارت قبر او از بهترين تقربات است. فرض كنيم طبق روايت:

«لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ» ؛ «جز به سوى سه مسجد بار و بنه سفر مبنديد» ، سفر كردن به سوى قبر پيامبران و اوليا جايز نباشد؛ زيرا اين روايت نيز - طبق فرض ما - حكمى عام دارد و افراد را از سفر براى زيارت همه قبور نهى كرده است. با اين حال، سفر به سوى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مستلزم سفر به مسجد آن حضرت است و اين، امرى مشروع است و رسيدن به حجره حضرت، تنها پس از ورود به مسجد ايشان امكان پذير است. كسى كه به زيارت آن حضرت مى رود، ابتدا وارد مسجد مى شود و بايد نماز

ص:118

تحيت مسجد را بخواند، سپس بر صاحب مسجد درود فرستد. خداوند اين زيارت را روزى من و شما بگرداند.(1)

گفتار كرمانى درباره زيارت

شيخ امام محمد بن يوسف كرمانى در شرح فرمايش رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] كه: «

لا تُشَدُّ [الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: المَسجِدِ الحَرامِ وَمَسجِدِ الرَّسولِ وَمَسجِدِ الأَقصى »]؛ «جز به سه مسجد سفر مكنيد: مسجدالحرام، مسجد رسول [(صلى الله عليه و آله)] و مسجدالاقصى» ، مى گويد:

اين استثنا، مفرّغ است اگر كسى بگويد: در اين صورت تقدير آن اين گونه است: «به هيچ جايى سفر مكنيد» . لازمه اين تقدير آن است كه سفر به هيچ مكانى جز آنچه استثنا شده است، جايز نباشد. حتى سفر براى زيارت حضرت ابراهيم نيز جايز نيست؛ زيرا در استثناى مفرغ لازم است كه مستثنى منه، عموم را در تقدير بگيرند.

در پاسخ مى گويم: منظور از عموم چيزى است كه از نظر جنس و نوع، با مستثنى تناسب داشته باشد. مثلاً وقتى مى گوييم: نديدم مگر زيد را تقدير آن اين گونه است: كه مردى جز زيد نديدم و اين گونه نيست كه هيچ چيز يا حيوانى جز زيد را نديدم. تقدير فرمايش پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] چنين است: «به هيچ مسجدى جز سه مسجد سفر مكنيد» .


1- سير اعلام النبلاء، ذهبي، ج4، صص4٨٣ -

ص:119

در عصر ما، درباره اين موضوع مناظرات بسيارى در سرزمين شام صورت گرفته و رسائل بسيارى از دو طرف مناظره تأليف شده است كه البته در اين نوشتار، مجال بيان آنها نيست.

كرمانى مى گويد:

اما گفته پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] «مسجد الحرام» بدل «ثلاثة مساجد» است. در برخى روايات، مسجدالحرام به طور مرفوع قرائت شده است. در اين صورت مسجدالحرام، خبر براى مبتداى محذوف است. الف و لامى كه بر سر «الرسول» آمده است الف و لام عهد از حضرت محمد مى باشد و عدول از «مسجدى» به «مسجد الرسول» ، براى بزرگداشت است. به عنوان مثال خليفه مى گويد: اميرمؤمنان دستور چنين كارى به شما مى دهد. اما نمى گويد من دستور مى دهم چنين كارى بكن و اما كلام پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] كه فرمود:

مسجد الاقصى [مسجد دوردست]، به خاطر دورى آن مسجد از مسجد الحرام چنين وصف شده است و گفته اند: از آن رو اين نام بدان داده شده است كه از نظر ارتفاع بلندترين موضع زمين و نزديك ترين به آسمان است. زمخشرى مى گويد:

مسجد الاقصى بيت المقدس است؛ زيرا در آن هنگام، بعد از مسجدالاقصى، در نقاط پس از آن مسجد ديگرى وجود نداشت. مقصود از مسجد الحرام نيز يا كعبه است؛ چنان كه حق تعالى مى فرمايد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ؛ «پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن» . (بقره: ١44)

يا مكه است، چنان كه مى فرمايد: مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ

ص:120

الأَقْصَى ؛ «از مسجد الحرام به مسجد الأقصى» . (اسراء:١)

و يا كل حرم، چنان كه مى فرمايد: فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا؛ «پس نبايد بعد از اين سال به مسجدالحرام نزديك شوند» . (توبه: ٢٨)

يا منظور خود مسجد است كه در اينجا مراد حديث، همين معناست. «خطابى» نيز مى گويد:

در عبارت «لا تُشَدُّ» ، لفظش خبر و معنايش ايجاب است براى جايى است كه كسى نذر مى كند براى تبرك جستن در يكى از اماكن نماز بخواند. تنها در مورد اين سه مسجد لازم است براى وفاى نذر سفر كند و مسافت طولانى را طى نمايد. اما اگر كسى نمازگزاردن در بقاعى غير از اين سه را نذر كرده، مخير است كه براى نماز به آنجا رود يا نه.

خطابى چنين مى گويد:

سفر به مسجد الحرام براى حج و عمره واجب است. در زمان حيات رسول خدا، مردم براى هجرت به مسجد او سفر مى كردند. اين كار در حد كفايت واجب بود، اما رفتن به بيت المقدس، از باب فضيلت و استحباب است.

معناى اين حديث را به گونه اى ديگر نيز تأويل كرده اند: «براى اعتكاف، فقط به اين سه مسجد سفر كنيد» . برخى از علماى سلف نيز بر همين باور بوده اند كه «اعتكاف، تنها در اين سه مسجد صحيح است» .

ص:121

نووى نيز مى گويد:

«اين حديث فضيلت اين مساجد را بيان مى كند» و شيخ «ابومحمد جوينى» مى گويد:

رفتن به سفر به غير اين مساجد، همچون رفتن به قبور صالحان، حرام است و البته صحيح آن است كه اين كار نه حرام و نه مكروه است، بلكه مراد اين است در سفر به اين سه مسجد، فضيلتى كامل وجود دارد.(1)

ديدگاه ابن حجر عسقلانى درباره زيارت

حافظ احمد بن على بن حجر عسقلانى در شرح حديث « لاتُشَدُّ الرِّحالُ » از قول كرمانى مى گويد: «در عصر حاضر درباره اين مسئله مناظرات بسيار در سرزمين شام واقع شده است و دو طرف نزاع، رساله هايى نيز تأليف كرده اند» .

سخن وى اشاره به ديدگاه هاى شيخ تقى الدين سبكى و غيره در پاسخى كه به شيخ تقى الدين ابن تيميه گفته اند و نيز به حافظ «شمس الدين بن عبدالهادى» و ديگران دارد كه از ابن تيميه طرفدارى كرده اند.

بنابراين، آنها ابن تيميه را به تحريم زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] متهم كردند، اما ما اين را انكار كرديم. شرح ديدگاه دو طرف نيز نيازمند بحثى طولانى است.

اين از ناپسندترين مسئله هايى است كه از ابن تيميه نقل شده است. او در


1- شرح الكرماني علي صحيح البخاري، ج٧، ص١٢.

ص:122

پاسخ به ادعاى آنها مبنى بر اجماع مسلمانان بر مشروعيت زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، به سخن مالك استدلال مى كند كه گفته است: «خوش نمى دارم كه گفته شود: قبر پيامبر را زيارت كردم» .

شاگردان و اصحاب مالك در پاسخ به اين مسئله مى گويند:

وى از روى ادب، از به كار بردن اين لفظ بيزارى مى جست نه اينكه با اصل زيارت مخالف باشد؛ زيرا زيارت رسول خدا از برترين اعمال و بهترين راه هاى تقرب به ذات حق است و بر مشروعيت آن، بدون نزاع اتفاق نظر وجود دارد.

برخى محققان اظهار داشتند كه در فرمايش ايشان « اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » ، مستثنى منه حذف شده است. در اينجا مى توان مستثنى منه را خاص در نظر گرفت (مساجد) و مى توان عام در تقدير گرفت. در صورت تقدير عام، معناى روايت اين است: «به هيچ مكانى و براى هر كارى، جز به سه مسجد سفر مكنيد» . اما تقدير كلمة عامى صحيح نيست؛ زيرا نتيجه اين مى شود كه باب سفر براى تجارت و غيره نيز بسته مى شود، پس مستثنى منه خاص است؛ يعنى: «از ميان مساجد، جز به سه مسجد - نه مكان - سفر نكنيد» . يا به عبارت ديگر، براى نماز خواندن، به هيچ مسجدى جز سه مسجد بار سفر مبنديد. ازاين رو، سخن كسانى كه سفر براى زيارت قبر شريف رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و قبور ديگر صالحان را منع كرده اند، باطل مى شود.

سبكى بزرگ مى گويد:

بر روى زمين، جز اين سه، مكان ديگرى كه بنا به وجود خودش فضيلت سفر بدان جا را داشته باشد، وجود ندارد. منظور من از

ص:123

فضيلت، چيزى است كه شرع، اعتبار آن را تصديق كرده و براى آن حكم شرعى قرار داده است. اما به سرزمين هاى ديگر براى خودشان سفر مكنيد، بلكه براى زيارت يا جهاد، كسب علم يا مواردى از مستحبات، بدان جا راهى شويد.

وى مى افزايد:

براى بعضى از آنها در اين باره شبهه به وجود آمد و پنداشتند كه سفر به غير اين سه مكان به قصد زيارت، ممنوع است. بى شك اين سخن اشتباهى است؛ زيرا مستثنى از جنس مستثنى منه است. پس، معنى حديث چنين است: «به هيچ مسجدى يا به هيچ مكانى جز سه مكان ذكر شده به قصد خود آن مسجد يا مكان سفر مكنيد» . سفر براى زيارت يا كسب علم در واقع، سفر به خاطر آن مكان نيست، بلكه به خاطر كسى است كه در آن مكان است.(1)

كلام عينى درباره زيارت

اما علامه بدرالدين ابومحمد محمودبن احمد عينى در شرح خود بر صحيح بخارى با عنوان «عمدة القارى» در مورد حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ » مى گويد:

رافعى از قاضى ابن كج حكايت مى كند: اگر نذر شود كه قبر پيامبر را زيارت كند، فتواى من اين است كه بايد به نذر خود عمل كند و فقط همين يك حالت وجود دارد. اگر نذر مى كرد كه قبر غير آن


1- فتح الباري في شرح صحيح بخاري، ابن حجر عسقلاني، ج٣، ص66.

ص:124

حضرت را زيارت كند، حكم اين مسئله نزد من دو حالت داشت. قاضى عياض و ابومحمد جوينى از علماى شافعى مى گويند: به اقتضاى نهى وارد شده در روايت، سفر به غير اين سه مسجد حرام است.

نووى مى گويد:

اين سخن اشتباه است و درست آن، نزد ياران ماست كه امام الحرمين و محققان آن را برگزيده اند. از نگاه ما و اصحاب ما، اين كار نه حرام و نه مكروه است.

«خطابى» مى گويد:

لفظ «لا تُشَدُّ» ، خبر و معناى آن ايجاب است. به اين معنا كه اگر انسان نذر كند براى تبرك جستن در يكى از اماكن، نماز بگزارد، عمل به نذر و پيمودن مسافت طولانى براى اين كار، فقط در مورد اين سه مسجد - كه مساجد پيامبران مى باشد - لازم است. اما اگر نماز در بقاعى غير از اين سه را نذر كرده، مخير است كه به آنجا برود و نماز بخواند يا نرود.

وى مى گويد:

سفر به مسجد الحرام در حج و عمره واجب است. در زمان حيات رسول خدا، به مسجد او سفر مى كردند و اين كار واجب كفايى بود، اما رفتن به بيت المقدس، از باب فضيلت و استحباب است.

اين حديث را به شكل ديگرى نيز تأويل كرده اند: «براى اعتكاف، فقط

ص:125

به اين سه مسجد سفر كنيد» . برخى پيشينيان هم گفته اند: «اعتكاف، در مساجد ديگر صحيح نيست» .

«شيخ زين الدين» مى گويد:

اين حكم فقط در مورد مسجد مصداق دارد كه جز اين سه مسجد، به مساجد ديگر نبايد سفر كرد، اما سفر بدون نيت مسجد، مثلا براى تحصيل علم، تجارت، گردش، زيارت صالحان و نظير اينها ممنوعيت ندارد و اين آشكارا در بعضى از طرق حديث در مسند احمد ذكر شده است.

«هاشم» از «عبدالحميد» از «شهر بن حوشب» از «ابوسعيد خدرى» روايت مى كند: رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

لا يَنبَغي لِلمُطيِّ اَن يَشُدَّ رِحالَهُ اِلى مَسجِدٍ يُبتَغى فِيهِ الصَّلاة غَيرَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ وَالمْسَجِدِ الاَقصى وَمَسجِدي هذا.

شايسته نيست بر مسافرى كه به قصد نماز گزاردن در غير از مسجدالحرام و مسجدالاقصى و مسجد من، بار سفر ببندد.

اسناد آن حسن است و گروهى از ائمه حديث، «شهر بن حوشب» را ثقه مى دانند. (1)

شوكانى و زيارت پيامبر [(ص)]

امام علامه شيخ محمد بن على شوكانى در كتاب «نيل الاوطار» مى گويد:

درباره زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در سخنان اهل علم اختلاف است.


1- عمدة القارئ، بدر الدين العيني، ج٧، ص٢54.

ص:126

اكثريت به استحباب آن اعتقاد دارند و برخى از مذهب مالكى و ظاهرى (1)آن را واجب دانسته اند. مذهب حنفى، آن را به واجب نزديك تر مى دانند. ابن تيميه حنبلى معروف به شيخ الاسلام آن را نامشروع مى داند و برخى حنابله از او تبعيت مى كنند. اين سخن از مالك، جوينى و قاضى عياض نيز نقل شده است.

دلايل قائلين به استحباب

١. گروهى به سخن خداوند تعالى احتجاج مى كنند:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64)

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمد و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

اين افراد چنين استدلال مى كنند كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] پس از وفات در قبرش زنده است؛ همان طور كه در حديث آمده: «

اَلاَنبياءُ اَحياءٌ في قُبورِهِم » ؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده اند» . بيهقى اين حديث را صحيح دانسته و يك جلد از كتاب خود را به آن اختصاص داده است. استاد «ابومنصور بغدادى» مى گويد: «متكلمان محقق و اصحاب ما، بر اين باورند كه پيامبرمان پس از


1- ظاهرى يكى از مذاهب فقهى اهل سنت است كه داوود بن على بن خلف ابى سليمان اصفهانى ٢٠٢- ٢٧٠ه. ق در قرن سوم هجري تأسيس كرد. آنها بيشتر توجه خود را معطوف به معناى ظاهرى آيات و روايات مى كنند. مدخل علم فقه، رضا اسلامى، ص4٨١، مركز مديريت حوزه علميه قم، ١٣٨4شمسى .

ص:127

وفاتش زنده است» .

مويد اين سخن آن است كه شهدا زنده اند و در قبرهايشان روزى داده مى شوند و پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نيز از آنهاست. وقتى ثابت شد كه پيامبر اسلام [(صلى الله عليه و آله)] در قبر زنده است، روشن مى شود كسى كه پس از مرگ آن حضرت به زيارتش مى رود، همانند كسى است كه در زمان حيات نزد او رفته است.

روايت شده كه پيامبران، بيش از سه روز در قبرهايشان رها نمى شوند. در بعضى از روايت ها، نيز مدت آن بيش از چهل روز ذكر شده است كه اگر درست باشد، استدلال به آيه مخدوش مى شود. بر اساس اين روايت ها، اين سخن كه آنها در قبرهايشان هميشه زنده اند و روحشان به آنها باز مى گردد تا جواب درود فرستندگان را بدهند، در تعارض قرار مى گيرد. البته اگر اين روايت: «هر كه پس از مرگم به زيارت من بيايد، همانند كسى است كه در زمان حياتم به ديدار من آمده است» صحيح باشد، مى توان به آن استدلال و مستحب بودن زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را از آن استنباط كرد. در ادامه پيرامون اين روايت سخن خواهيم گفت.

٢. خداوند تعالى مى فرمايد:

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى الله (نساء: ١٠٠)

و هر كس از خانه خود به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او خارج شود، سپس مرگش فرارسد، پاداش او بر خداست.

به اعتقاد اين گروه، هجرت به سوى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در زمان حياتش، شرفيابى به حضور آن حضرت بود و پس از وفات ايشان نيز چنان است. به

ص:128

يقين، رفتن به محضر آن بزرگوار در زمان حياتش فوايدى دارد كه در رفتن نزد او پس از وفات نيست؛ از جمله نگاه كردن به ذات پاك و شريف او، يادگيرى احكام شريعت، جهاد در پيشاپيش آن حضرت و. . . .

٣. سومين دليل براى مستحب بودن زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، وجود احاديثى است كه در بحث مشروعيت زيارت قبور به طور عام و زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به شكلى خاص - كه در كتاب «الجنائز» نقل شده اند - آمده اند. همچنين وجود احاديثى كه حاكى از رفتن ايشان به زيارت قبور است و نيز احاديثى كه مخصوص زيارت قبر شريف آن حضرت است. دار قطنى از مردى از «آل حاطب» از «حاطب» روايت مى كند كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَن زارَني بَعدَ وَفاتي فَكَأَنَّما في حَياتي » ؛ «هر كس پس از وفاتم مرا زيارت كند، گويى مرا در زمان حياتم زيارت كرده است» .

در سند آن، شخصى مجهول وجود دارد. دارقطنى، اين حديث را از ابن عمر نيز روايت مى كند. ابويعلى در المسند و ابن عدى در الكامل آن را روايت كرده اند. در سلسله سند او «حفص بن ابوداود» وجود دارد كه فردى ضعيف است. البته احمد مى گويد كه او صالح است.

طبرانى در الاوسط از عايشه از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، مشابه آن روايت را ذكر كرده است.

«حافظ» مى گويد كه در طريق آن، شخصى مجهول وجود دارد. «عقيلى» شبيه آن را از ابن عباس ذكر كرده است. همچنين در سند، روايت «فضالة بن سعد مازنى» وجود دارد كه او ضعيف است.

دارقطنى حديث ديگرى از ابن عمر با لفظ « مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ

ص:129

شَفاعَتي » ؛ «هر كس قبر مرا زيارت كرد، شفاعتم بر او واجب شد» روايت كرده است. «موسى بن هلال عبدى» يكى از راويان اين حديث است. «ابوحاتم» مى گويد: «در عدالت او ترديد است» . «ابن خزيمه» در «الصحيح» خود از طريق موسى بن هلال اين روايت را نقل مى كند و مى گويد اگر اين روايت صحيح باشد، در اسناد او خدشه اى به ذهن مى رسد. بيهقى آن را نقل كرده است. «عقيلى» مى گويد: «حديث موسى صحيح نيست و شاهدى ندارد و در اين موضوع، روايتى صحيح نداريم» . احمد مى گويد: «در آن مشكلى نيست» . و حديث «مسلمة بن سالم» نيز شاهد و نظير آن است كه «طبرانى» از طريق او روايت را نقل كرده است.

موسى بن هلال آن را از عبيدالله بن عمر از «نافع» روايت كرده و او نيز ثقه است. «ضياء مقدسى» و بيهقى و ابن عدى و ابن عساكر با قطعيت اظهار داشتند كه موسى آن را از عبدالله بن عمر روايت كرده و او در حديث ضعيف است، اما ابن عدى او را توثيق كرده است. ابن معين مى گويد: «در آن مشكلى نيست. مسلم اين روايت را مقرون به روايت ديگرى نقل كرده است. «ابن سكن» و «عبدالحق» و تقى الدين سبكى اين روايت را صحيح دانسته اند.

دارقطنى و ابن عدى و نيز ابن حبان در «ترجمة النعمان» اين حديث را به نقل از ابن عمر و با عبارت « مَنْ حَجَّ ولَمْ يَزُرني فَقَدْ جَفاني » ؛ «هركس حج گزارد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است» آورده اند. در سندش «نعمان بن شبل» است كه او بسيار ضعيف است و «عمران بن موسى» او را توثيق كرده است. دارقطنى مى گويد: «در اين حديث، بر ابن نعمان خدشه

ص:130

وارد است نه بر خود نعمان» .

همچنين بزار آن را روايت كرده و در سندش «ابراهيم غفارى» است و او ضعيف است. بيهقى، آن را از عمر روايت كرده كه مى گويد: «در راويان آن، فرد مجهولى وجود دارد» . «ابن ابى الدنيا» از انس با عبارت « مَنْ زارَنِي بِالمَدينَةِ مُحْتَسِباً كُنتُ لَهُ شَفِيعاً وَشَهيداً يَومَ الْقِيامَةِ » ؛ «هر كه در مدينه، سختى زيارت مرا بر خود هموار كند، روز قيامت براى او شفيع و گواه هستم» روايت كرده است. در سند آن «سليمان بن زيد كعبى» وجود دارد كه ابن حبان و دارقطنى او را ضعيف مى دانستند. ابن حبان آن را در «الثقات» آورده است. «ابوداود طيالسى» نيز مانند وى روايت را از عمر نقل كرده و در سند آن، فرد مجهولى ديده مى شود.

از «عبدالله بن مسعود» از «ابوالفتح ازدى» با لفظ « مَن حَجَّ حَجَّةَ الاِسلامِ وَزارَ قَبري وَغَزا غَزوَةً وَصَلّى في بَيتِ الْمُقَدَّسِ لَم يَسأَلهُ اللهُ فيمَا افتَرَضَ عَلَيْهِ » ؛ «هر كس كه حج انجام دهد و قبر مرا زيارت كند و در غزوه اى شركت كند و در بيت المقدس نماز بخواند، خداوند از واجبات از او نمى پرسد» روايت شده و مشابه روايت نقل شده از «حاطب» ، از ابوهريره نيز روايت شده است. عقيلى از ابن عباس نيز مانند اين روايت را آورده است. كتاب «مسند الفردوس» نيز از او روايت را نقل كرده، ولى با عبارت « مَن حَجَّ اِلى مَكَّةَ ثُمَّ قَصَدَني في مَسجِدي كُتِبَت لَهُ حَجَّتان مَبرورَتان » ؛ «هر كس به قصد حج به مكه رود، سپس براى زيارت من در مسجدم بيايد، براى او ثواب دو حج نيكو نوشته مى شود» .

ابن عساكر از على بن ابى طالب چنين نقل مى كند: « مَنْ زارَ قَبرَ رَسوُل اللهِ

ص:131

كانَ في جَوارِهِ » ؛ «هر كس قبر رسول خدا را زيارت كند، در جوار او قرار مى گيرد» .

در سند آن، «عبدالملك بن هارون بن عنبره» وجود دارد كه نسبت به او بحث هاى بسيارى مطرح است. حافظ مى گويد: احمد و ابوداود به طور مرفوع از ابوهريره روايت كرده اند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

ما مِن أحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ إلاّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ رُوحي حَتّى أَردَّ عَلَيهِ السَّلامَ.

هرگاه مسلمانى بر من سلام دهد، خداوند روح مرا به من بازمى گرداند تا جواب سلام او را بگويم.

روايت احمد و ابوداود صحيح است. سرآغاز يكى از باب هاى كتاب بيهقى اين حديث است، اما در آن مطلبى وجود ندارد كه دلالت بر آن كند كه سلام دهنده بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، بايد سر قبر او حاضر باشد، بلكه در ظاهر عام است و حتى عدم حضور بر سر قبر آن حضرت را نيز شامل مى شود.

حافظ همچنين مى گويد:

اكثر متون اين احاديث، ساختگى است و زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از گروهى از صحابه روايت شده است. در ميان آنها، ابن عساكر از بلال با سندى درست، مالك در الموطأ از ابن عمر، احمد از ابوايوب، عياض در الشفاء، بزار از عمر، دارقطنى و ديگران از على [(ع)] آن را نقل كرده اند. اما از هيچ يك از آنها جز بلال، درباره سفركردن به قصد زيارت، روايتى نقل نشده است؛ زيرا از او روايت شده است، درحالى كه در «داريا» بود، پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در

ص:132

خواب ديد كه فرمود: «اين چه جفايى است اى بلال! آيا وقت آن نرسيده است كه ما را زيارت كنى؟ !(1)

دلايل قائلين به وجوب زيارت

كسانى كه به وجوب زيارت قائل اند، به حديث

«مَن حَجَّ وَلَم يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «هر كس حج گزارد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است» استدلال مى كنند و ترك زيارت پيامبر [(ص)] را حرام مى دانند. پس زيارت آن حضرت، واجب است تا در حرام واقع نشود. اما اكثريت علما پاسخ داده اند كه جفا، درباره ترك مستحب نيز به كار مى رود. همان گونه كه در مورد ترك نيكى و صله و درباره بدخويى نيز اين واژه به كار مى رود، همان طور كه در روايت آمده است:

«مَن بَدا فَقَد جَفا» ؛ «هركس بيابان گرد باشد، جفا كرده است» ، اما در هر صورت، به دليل اينكه فقط همين روايت نقل شده است، اين حديث به تنهايى نمى تواند دليلى بر وجوب محسوب شود.

دلايل عدم مشروعيت زيارت پيامبر [(ص)]

كسانى كه به نامشروع بودن زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] قائل اند، به حديث «

لاتُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » ؛ «جز به سوى سه مسجد سفر مكنيد» احتجاج مى كنند كه ذكر آن گذشت و همچنين به حديث «

لا تَتَّخِذوا قَبري عيداً » ؛ «قبر مرا عيد مگيريد» كه «عبدالرزاق» آن را روايت كرده است. (2)


1- اين حكايت را ابن عساكر نقل كرده است.
2- نيل الاوطار، شوكاني، ج5، صص٩4 و ٩5.

ص:133

ديدگاه شيخ حسن عدوى مالكى درباره زيارت قبر پيامبر [(ص)]

شيخ حسن عدوى (م١٣٠٣ه. ق) در كتاب «مشارق الانوار» مى نگارد: «بدان كه زيارت قبر شريف رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، از بزرگ ترين تقربات و بهترين طاعات و راهى به سوى بالاترين درجات است» .

وى مى گويد:

بر زائر شايسته است تا جايى كه برايش ممكن است با فروتنى، در محضر آن حضرت حاضر شود. در سلام دادن نيز نه خيلى بلند سلام بدهد و نه خيلى آهسته. سزاوار است كه زائر از سمت قبله در كنار قبر بايستد و اگر از سمت دو يار ايشان بايستد، براى رعايت ادب شايسته است. آن گاه پشت به قبله كند و رو به قبر شريف ايشان بايستد و سپس بگويد: السلام عليك. . . .

روايت شده كه:

ابوجعفر منصور خليفه عباسى، از مالك پرسيد: اى اباعبدالله! آيا رو به رسول خدا بايستم و دعا كنم يا رو به قبله؟ مالك به او گفت: چرا رويت را از او برگردانى؟ او وسيله تو و وسيله پدرت آدم براى تقرب به خداوند عزّوجلّ در روز قيامت است.

بايد بر ادب و فروتنى ملازمت كنى و در مقام پرعظمت آن حضرت سر فرواندازى؛ گويى در زمان حيات او در برابرش قرار گرفته اى و با ايستادن نزد او علم مى آموزى و سلام او را مى شنوى، همان طور كه در زمان حياتش بود؛ زيرا در مشاهده امت و آگاهى به احوال و نيات آنها ميان دوران زندگى و پس از مرگ ايشان،

ص:134

هيچ تفاوتى وجود ندارد. اين مسئله كاملاً روشن است و هيچ شبهه اى براى بنده وجود ندارد.

«ابن مبارك» از «سعيد بن مسيب» روايت كرده كه:

روزى نيست كه اعمال امت، صبحگاهان و شامگاهان بر پيامبر عرضه نشود، پس آنها را با چهره و اعمالشان مى شناسد، ازاين رو، شاهد آنها است.

زيارت كننده بايد به هنگام زيارت ايشان، چهره مبارك آن حضرت را به ذهن آورد و در قلبش شكوه و منزلت او را احساس كند، سپس با حضور قلب و كرنش و آرامش جسم و سكون اعضا بگويد: سلام بر تو اى رسول خدا!

از «حسن بصرى» روايت شده كه:

«حاتم اصم» بر سر قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] ايستاده بود، گفت: خداوندا! ما قبر پيامبر تو را زيارت كرديم، پس ما را دست خالى باز مگردان. ندا آمد: تو را براى زيارت حبيبمان فرا نخوانديم، مگر اينكه تو را پذيرفتيم [طلبيديم]. پس تو و هر كه از زوار كه همراه توست، آمرزيده شديد.

با بيان اين همه احاديث گويا و آيه هاى روشنگر و آراى ائمه مذاهب چهارگانه، با بهترين زبان و نيكوترين حجت، در باب استحباب زيارت و توفيق سفر براى آن، مجالى براى تاويل به ترك يا بدعت گذاشتن در آن باقى نمى ماند. خداوند مى فرمايد: يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللهِ وَ آمِنُوا بِه؛ «اى قوم ما، دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به خدا ايمان آوريد» . (احقاف:٣١)

ص:135

خداوند دل هايتان را به راه راست هدايت كند و شما را از بيماردلى برهاند.

«عبدالقادر گيلانى»

امام عبدالقادر جيلانى حنبلى (م56١ ه. ق) ، در كتاب «الغنيه» خود كه در آراى فقهى حنبلى براى ابن تيميه كتابى مرجع بوده، مى گويد:

[زائر] نزد قبر شريف مى آيد و قبله را پشت و قبر را در مقابل و منبر را در سمت چپ خود قرار مى دهد و مى گويد: سلام بر تو اى پيامبر و رحمت و بركات خداوند بر تو باد، سپس مى گويد: پروردگارا! به واسطه پيامبرت به تو روى آوردم. سلام تو بر پيامبر رحمتت باد. اى رسول خدا! به پروردگارم روى آوردم تا گناهانم را بيامرزد. پروردگارا! از تو مى خواهم كه به حق او مرا بيامرزى و رحمت كنى.

ص:136

ص:137

واكاوى معناى «لا تشد الرحال»

اشاره

بسيارى از مردم در فهم اين حديث اشتباه مى كنند:

لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: المَسجِدِ الْحَرامِ، وَمَسجِدي هذا، وَالمَسجِدِ الأَقصى .

جز به سه مسجد سفر مكنيد: مسجدالحرام، اين مسجد من و مسجدالاقصى.

آنها به اين حديث بر تحريم سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] استدلال مى كنند و مى پندارند كه چنين سفرى نافرمانى از خداست. اين استدلال مردود است؛ زيرا بر كج فهمى استوار است.

شيخ الاسلام فيروزآبادى مى گويد:

در حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » ، دليلى مبنى بر نهى از زيارت وجود ندارد، بلكه حجتى بر آن است. هر كس آن را دليلى بر حرمت زيارت پنداشته، بزرگ ترين گستاخى را به خدا و رسولش روا داشته است و آشكارا بيانگر

ص:138

نادانى گوينده آن و قصور او در رسيدن به وجه استنباط و استدلال مى باشد.(1)

اين حديث - همان طور كه خواهيد ديد - و استدلال به آن در دو بخش جداگانه آمده است.

اين فرمايش پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]: «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلاّ إِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » ، به اسلوب استثنا آمده و در استثنا، وجود مستثنى و مستثنى منه لازم است. مستثنى پس از الا و مستثنى منه پيش از آن مى آيد. ممكن است مستثنى منه محذوف باشد. اين قاعده در كتاب هاى نحوى معروف است.

با نگاهى به اين حديث، درمى يابيم كه مستثنى به طور صريح در آن ذكر شده است. در اين حديث مستثنى لفظ «ثلاثة مساجد» است كه پس از «الاّ» قرار گرفته، اما مستثنى منه كه پيش از «الاّ» مى آيد، در اينجا نيامده و ناگزير آن را در تقدير مى گيريم.

اگر قبر را مستثنى منه بدانيم، تقدير كلام منسوب به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] چنين خواهد بود: «به سوى هيچ قبرى جز سه مسجد سفر مكنيد» .

اين سياق با بلاغت كلام پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] تناسبى ندارد و مستثنى در معناى مستثنى منه قرار نگرفته و يكى از افراد آن نيست. در حالى كه اصل اين است كه مستثنى از جنس مستثنى منه باشد؛ زيرا انسان حق ندارد كلامى را بى دليل به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نسبت دهد. پس نمى توان لفظ «قبر» را در تقدير گرفت؛ زيرا با اصل استثنا مطابق نيست و براى مستثنى منه واقع شدن صلاحيت ندارد.


1- الصلات والبشر، ص١5٢.

ص:139

اگر فرض بگيريم مستثنى منه مقدر واژه «مكان» است، تقدير كلام رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] بدين گونه خواهد بود: «به هيچ مكانى جز اين سه مسجد سفر مكنيد» . معناى آن اين است كه حتى براى تجارت يا كسب علم يا انجام كار خير نيز مسافرت نكنيم.

اينها گونه هايى از فرض هاى باطل و نادرست بود.

در اين حديث، مستثنى ذكر شده و مستثنى منه محذوف است؛ ازاين رو، چاره اى نيست جز اينكه آنچه دانشمندان زبان شناس، بر آن اتفاق كرده اند را در تقدير بگيريم. تقدير آن، تنها شامل سه وجه است:

وجه اول: لفظ «قبر» را در تقدير بگيريم كه مقدر آن اين گونه مى شود: «به سوى هيچ قبرى جز سه مسجد سفر مكنيد» .

اين تقدير، بر اساس ديدگاهى است كه با استدلال به اين روايت، سفر براى زيارت را ممنوع مى داند. چنان كه مى بينيد اين تقدير نامناسبى است كه ذوق آشناى به زبان عربى را ارضا نمى كند و نسبت دادن آن به فصيح ترين عرب نيز شايسته نيست.

وجه دوم: در تقدير مستثنى منه به طور عام، لفظ «مكان» گرفته شود و اين وجه چنان كه گذشت باطل است و كسى به آن قائل نيست.

وجه سوم: در اين حديث مستثنى منه مقدر، لفظ «مسجد» باشد؛ در اين صورت، سياق حديث به اين شكل خواهد بود: «به هيچ مسجدى جز اين سه مسجد سفر نكنيد» . در اين عبارت، كلام نظم مى گيرد و بر اساس اسلوب زبان دانان فصيح جارى مى شود و نيز ضعف و اختلالى كه در دو شكل پيشين بود، در اين عبارت رفع مى شود. قبول اين وجه، با فرض اين است كه در اين

ص:140

راستا روايت صريح ديگرى وجود نداشته باشد كه مستثنى منه در آن به صراحت بيايد؛ زيرا در صورت وجود روايتى صريح، جاى تقدير گرفتن واژه نيست. اگر روايت ديگرى يافت شود، شايسته نيست كه يك مسلمان از آن چشم بپوشد.

به حمد الهى در سنت نبوى، به روايت هاى معتبرى دست يافته ايم كه در آن، مستثنى منه به طور صريح آمده است؛ از جمله اين روايت كه امام احمد بن حنبل از طريق «شهر بن حوشب» نقل مى كند: «از «ابوسعيد» شنيدم كه وقتى از حكم نماز خواندن در كوه طور سخن به ميان آمد و گفت: پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

لا يَنبَغي لِلمُصَلّي أَن يَشُدَّ رِحالَهُ اِلى مَسجِدٍ تُبتَغى فيهِ الصَّلاةُ غَيرَ المَسجِدِا لحَرامِ، وَالمَسجِدِ الاَقصى وَمَسجِدي .(1)

بر نمازگزار شايسته نيست با قصد نمازخواندن به مسجد سفر كند، مگر در سه مورد: مسجدالحرام، مسجدالاقصى و مسجد من.

حافظ ابن حجر مى گويد: «روايات شهر بن حوشب حسن است، هرچند در او ضعف هايى وجود دارد» .(2)

اين روايت به شكل ديگرى نيز آمده است:

لا يَنبَغي لِلمُطِيّ أنَ يَشُدَّ رِحالَهُ اِلى مَسجِدٍ تُبتَغى فيهِ الصَّلاةُ غَيرَ الْمَسجِدِالحَرامِ، وَالمَسجِدِ الاَقصى وَمَسجِدي هذا.(3)

بر مسافر شايسته نيست كه با قصد نمازگزاردن به سوى مسجدى سفر كند، مگر به مسجد الحرام، مسجد الاقصى و اين مسجد من.


1- ر. ك: فتح الباري، ج٣، ص٨4.
2- همان، ص٨٣.
3- مسند امام احمد، ج٣، ص64.

ص:141

در روايت ديگرى كه بزار آورده، از عايشه نقل شده كه:

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: من خاتم الانبياء هستم. مسجد من مسجد آخرين پيامبران است. شايسته ترين مساجد براى زيارت كردن و سفر كردن عبارتند از: مسجدالحرام و مسجد من. فضيلت نماز در مسجد من، از گذاردن هزار نماز در ديگر مساجد - به جز مسجدالحرام - برتر است.(1)

كلام آن بزرگوار درباره مساجد، بيانگر اين است كه همه مساجد جز اين سه، از نظر فضيلت با هم مساوى هستند و فايده اى در اين نيست كه رنج سفر به سوى آنها را متحمل شوند، اما اين سه مسجد نسبت به مساجد ديگر فضيلتى بيشتر دارند. در اين حديث، مطالبى در مورد مقابر نيامده. بنابراين، داخل كردن آنها در اين حديث، به گونه اى دروغ بستن به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و مساوى با ارتكاب گناه است.

اقوال بزرگان و حافظان حديث

حافظان و محدثان بزرگ و گران قدر، با شرح حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ. . . » معناى آن را به صورت هايى كه پيشتر گذشت، بيان كرده اند. گفتيم كه بر پايه شرح اين بزرگان، روايت پيش گفته به مسئله سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ارتباطى ندارد. حتى برخى از آنها اعتقاد داشتند كه حديث، مربوط به نذر كردن نمازگزاردن در مسجدى خاص است؛ از جمله امام


1- هيثمى در مجمع الزوائد ج4، ص4 مى گويد: «اين روايت را بزار نقل كرده است كه در راويان آن، موسي بن عبيده وجود دارد» . اين راوي نيز فردي ضعيف است.

ص:142

حافظ «احمد بن على بن حجر عسقلانى كه گفته است:

برخى محققين گفته اند: در فرمايش ايشان «

اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » مستثنى منه محذوف است. اگر مستثنى منه كه مقدر است، عام باشد، معنا بدين شكل مى شود: «به هيچ مكانى در هيچ كارى به جز اين سه مسجد سفر نكنيد» . عمل به اين معنا غير ممكن مى شود؛ زيرا نتيجه اين مى شود كه باب سفر براى تجارت و ديگر امور بسته مى شود. بنابراين، آنچه مقدّر است، واژه «مكان» نيست. اما اگر مستثنى منه را واژه اى خاص و آن را «مسجد» بدانيم كه حذف شده، معنا اين گونه مى شود: «به هيچ مسجدى براى نمازگزاردن در آن، به جز سه مسجد سفر نكنيد» . با توجه به تناسب بيشتر معنا در حالت دوم، شايسته تر اين است كه مسجد را مستثنى منه حذف شدة مقدر بدانيم. با اين تقدير، سخن كسى كه سفر براى زيارت قبر مبارك رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] يا قبور صالحان را منع مى كند، باطل خواهد بود [زيرا نهى ذكر شده در اين روايت، نهى از رفتن به ديگر مساجد است و در مقام بيان حكم زيارت قبور نيست].(1)

اين معنا را امام محمد بن يوسف كرمانى در شرح صحيح البخارى ذكر كرده است و كلام بزرگان ديگرى همچون خطابى و نووى را نقل مى كند كه اين معنا را تأييد كرده اند.(2)از ديگر كسانى كه اين معنا را تأييد كرده اند، امام «بدرالدين ابومحمد محمودبن احمد عينى» در شرح بر «بخارى» به نام


1- فتح الباري، ج٣، ص66.
2- شرح الكرماني علي البخاري، ج٧، ص١٢.

ص:143

عمدةالقارى است.(1)

علامه سبكى در كتاب شفاء السقام مى گويد:

دو مسئله، انگيزه سفر مى شود: اول: سفر براى رسيدن به هدفى مشخص؛ مانند تحصيل علم، ديدار والدين و مانند آن كه همه بر مشروعيت آنها اتفاق نظر دارند؛ دوم: سفر به يك مكان كه آن مكان هدف و غايت سفر است؛ مثل سفر به مكه، مدينه يا بيت المقدس كه حديث مورد بحث ما، اين مؤلفه را در بر مى گيرد.

طبق اين روايت، كسى كه براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] قصد سفر مى كند، بى ترديد سفر او از نوع اول است. حال آنكه حديث مورد نظر، نوع دوم سفر را مدّ نظر دارد. بنابراين، شريعت مقدس از رفتن به سفرى كه داراى يكى از اين دو شرط زير باشد، نهى كرده است: اول اينكه هدف از سفر، غير از سه مسجد باشد؛ دوم اينكه علت سفر، بزرگداشت بقعه باشد.

در سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، هدف رفتن به يكى از مساجد سه گانه و علت نيز بزرگداشت صاحب بقعه و نه خود بقعه است، پس چگونه از آن نهى مى كنند؟ به عبارت ديگر، سفرى كه به يكى از دو دليل زير باشد، پسنديده است: اول: هدفش يكى از سه مسجد باشد؛ دوم: به قصد عبادت انجام شود. هر چند به سوى غير از اين سه مسجد باشد.

سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هر دو سبب را شامل مى شود؛ زيرا


1- عمدة القاري، ج٧، ص٢54.

ص:144

بسيار مطلوب است و در غير آن نيز بايد يكى از دو دليل يافت شود. اگر هدف از سفر، رفتن به يكى از مكان هاى (مساجد) سه گانه باشد، لازم است علاوه بر اين، قصد تقرب خالصانه نيز وجود داشته باشد.

اما بحث حديث بر سر سفر به غير از اين سه مكان، براى بزرگداشت آن مكان است. به ديگر سخن، در اين روايت مسلمانان از سفر به مكان هايى غير از سه مكان پيش گفته كه با قصد نكوداشت و بزرگداشت آن مكان صورت گيرد، نهى شده اند. ازاين رو، بعضى از تابعين روايت كرده اند كه: به ابن عمر گفتم: مى خواهم به [مسجد] طور بروم. گفت: فقط به مسجدالحرام، مسجد رسول خدا و مسجدالاقصى سفر كن، طور را رها كن.(1)

به اعتقاد برخى علما، اين حديث مربوط به نذر كردن نماز در مسجد خاصى است. «ابن بطال» مى گويد: «اين حديث نزد علما، در مورد كسى است كه نذر مى كند در غير اين سه مسجد نماز بگزارد» .

امام ابوسليمان خطابى در «معالم السنن» مى گويد:

اين حديث درباره نذر است. انسان نذر مى كند كه در برخى مساجد نماز بگزارد. به موجب مفاد اين روايت، انسان مى تواند به اين نذر خود عمل كند و نيز مى تواند به آن عمل نكند و نماز خود را در مسجد ديگرى بخواند. مگر اينكه نذر او نمازگزاردن در يكى از سه مسجد مذكور باشد كه در اين صورت، اداى آن در مسجدى


1- اقتباس از شفاء السقام، صص١١٩ - ١٢١.

ص:145

كه نذر كرده، الزامى است؛ زيرا اين مساجد به آن اختصاص يافته است و اين سه، مساجد پيامبران: است و به ما امر شده كه به آنها اقتدا كنيم.(1)

شرط صحت نذر اين است كه نذر، از امور شرعى باشد (نذر انجام معصيت، مشروع نيست و نبايد به آن عمل كرد) . پس معناى حديث اين است كه: كسى كه نذر كرده به يكى از اين سه مسجد برود و در آن نماز بگزارد، وفاى به نذر بر او واجب است و كسى كه رفتن به غير اين مساجد را نذر كرده، وفاى به آن نذر بر او واجب نيست و مخير است.

نووى مى گويد: «اگر رفتن به مسجدى غير از اين سه -مسجد الحرام، مسجد الاقصى و مسجد مدينه - نذر شود، عمل به اين نذر لازم نيست» .

مالك، ابوحنيفه، احمد و عموم علما نيز همين ديدگاه را دارند. ولى احمد مى گويد: «كفاره قسم، بر او واجب است» . «محمد بن مسلمه مالكى» مى گويد: «اگر رفتن به مسجد قبا نذر شود، بنابر حديث مشهورى كه در صحيحين آمده وفاى به آن لازم است: در صحيح مسلم و بخارى آمده است: « اِنَّ النَّبيَّ كانَ يَأتي قُباءً كُلَّ سَبتٍ راكِباً وَماشياً » ؛ «پيامبر هر شنبه پياده يا سواره به قبا مى آمد» .(2)

ابن بطال مى گويد: «نماز گزاردن در يكى از مساجد صالحان، به قصد تبرك جستن امرى مباح است» .


1- معالم السنن، ج٢، ص44٢.
2- المجموع شرح المهذب، ج٨، ص4٧١.

ص:146

نووى در شرح صحيح مسلم مى گويد:

ديدگاه صحيح، همان است كه اصحاب ما بيان كرده اند. همچنان كه «امام الحرمين» و محققان نيز همين ديدگاه را دارند؛ يعنى اين كار نه حرام است و نه مكروه. آنها مى گويند: منظور اين است كه فضيلت كامل، سفر كردن به اين سه مسجد ويژه است.(1)

در جاى ديگرى مى گويد:

اين حديث، در بيان فضيلت اين سه مسجد و فضيلت سفر به آنهاست و سفر به مساجد ديگر فضيلتى ندارد؛ زيرا عموم علما اين معنا را پذيرفته اند. شيخ «ابومحمد جوينى» مى گويد: يكى از ياران ما، سفر به غير اين مساجد را حرام دانسته كه البته ديدگاه وى اشتباه است.(2)

شيخ امام ابومحمد بن قدامه مقدسى مى گويد:

اگر براى زيارت قبور و مشاهد سفر كند، [فتاواى مختلفى وجود دارد]، ابن عقيل مى گويد: نمى تواند در اين صورت نماز خود را شكسته بخواند، زيرا اين سفر معصيت است. پيامبر فرمود: «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » . البته حكم صحيح اين است كه اين سفر معصيت شمرده نمى شود و جايز است و نماز در آن شكسته مى باشد(3)؛ زيرا پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پياده و سواره به «قبا» مى آمد و قبرها را


1- شرح صحيح مسلم، نووي، ج٩، ص١٠6.
2- همان، ص١6٨.
3- اهل سنت برخلاف شيعه، خواندن نماز شكسته در سفر شرعى را واجب نمى دانند، بلكه جايز مى دانند.

ص:147

زيارت مى كرد و مى فرمود: آنها را زيارت كنيد تا آخرت خود را به ياد آوريد.(1)

اما فرمايش آن بزرگوار «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ. . . » ، بر نفى فضيلت ديگر مساجد، بر اين سه مسجد حمل مى شود نه بر تحريم زيارت ساير مساجد. در جايز بودن شكسته خواندن نماز، فضيلت شرط نيست [معصيت نبودن سفر شرط است]. بنابراين، با نبود شرط فضيلت، حكم جواز شكسته خواندن نماز تغيير نمى كند.(2)

برخى از دلايل، بيانگر اختصاص يافتن اين روايت به موضوع نذر است؛ از جمله:

١. رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمودند:

«اِنَّ خَيرَ ما رُكِبَت اِلَيهِ الرَّواحِلُ مَسجِدي هذا وَالبَيتُ الْعَتيقُ» ؛ «بهترين كاروان ها آن است كه به سوى اين مسجد من و خانه خدا روانه شود» . ايشان تصريح مى كند كه روانه شدن كاروان ها به سوى ديگر بقاع جايز است. اين روايت صحيح و رجال آن از رجال معتبر در صحيح مسلم هستند.

٢. فهم صحابه؛ «عمر بن شبه» در كتاب «تاريخ المدينه» از طريق «عبدالصمد بن عبدالوارث» روايت كرده است كه «صخر بن جويريه» از «عايشه بنت سعد بن ابى وقاص» نقل مى كند كه:

شنيدم پدرم مى گفت: اگر دو ركعت نماز در مسجد «قبا» بخوانم، برايم دوست داشتنى تر از اين است كه دو بار به «بيت المقدس»


1- ترمذي، ج٣، ص٣٧٠؛ سنن ابن ماجه، ج١، ص5٠٠.
2- المغني، ج٢، صص١٠٢ - ١٠4.

ص:148

بروم. اگر فضيلت «قبا» را مى دانستند، شتران را بدان سو مى راندند [به اين مسجد سفر مى كردند].

حافظ ابن حجر مى گويد: «سند اين روايت صحيح است» .(1)ابن ابى شيبه نيز مانند آن را در «المصنف» آورده است.(2)

«عبدالرزاق» در المصنف (3)از عمر بن خطاب نقل كرده كه: «اگر مسجد قبا در دورترين نقاط بود، باز شتران را به سوى آنجا روانه مى كرديم» . اين درحالى است كه عمر، از راويان حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحالُ » است. اگر عمر، نهى موجود در روايت پيش گفته را به معناى حرمت مى دانست، در مورد مسجد قبا اين گونه سخن نمى گفت.

احمد در «المسند»(4)و طبرانى در المعجم الكبير(5)، از «مرثد بن عبدالله اليزنى» از «ابوبصرة غفارى» روايت كرده اند كه مى گويد:

ابوهريره را ديدم كه به مسجد طور مى رفت تا در آنجا نماز بگزارد. به او گفتم: اگر قبل از سفرت تو را مى ديدم، تو بار سفر نمى بستى. پرسيد: چرا؟ گفتم: زيرا از رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] شنيدم كه فرمودند: «

لاتُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: المَسجِدِ الحَرامِ، وَمَسجِدي هذا، وَالمَسجِدِ الاَقصى » .

با اين حال ابوهريره بازنگشت. اگر او از حديث معناى تحريم را


1- فتح الباري، ج٣، ص6٩.
2- المصنف، ابن ابي شيبه، ج٢، ص٣٧٣.
3- المصنف عبد الرزاق، ج5، ص١٣٣.
4- مسند احمد، ج6، ص٣٩٧.
5- المعجم الكبير، ج٢، ص٣١٠.

ص:149

برداشت مى كرد، بازمى گشت. پس وقتى ابوهريره اين كار را انجام نداد، دلالت بر اين امر دارد كه نهى اى كه در حديث است، نزد وى بر تحريم دلالت نمى كند.(1)

فتواى حديث شناسان بزرگ «هندى»

از برخى علماى بزرگ حديث اهل سنت و جماعت هند در مورد سفر براى زيارت بهترين بندگان و سرورمان حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] پرسيده شده و آنها نيز پاسخى محكم و مفيد داده اند. در ادامه متن اين پرسش و پاسخ آن گونه كه در كتاب «المفند على المهند» آمده نقل شده و در ذيل آن، نام اين دانشمندان را نيز آورده ايم.

نظر شما در مورد سفر براى زيارت سرور كائنات [(صلى الله عليه و آله)] چيست؟ از نگاه شما و بزرگانتان كدام يك از اين دو قصد، براى زائر پسنديده و برتر است: هنگام سفر، زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را نيت مى كنيد يا زيارت مسجد را نيز در نظر مى گيريد؟ برخى گفته اند: وقتى مسافر به سوى مدينه مى رود بايد فقط مسجد نبوى را قصد كند.

به نام خداوند بخشنده مهربان. تنها از او يارى و توفيق مى طلبيم كه زمام امور به دست اوست.

نزد ما و استادان ما، زيارت قبر سرور فرستادگان (روحى فداه) ، از بزرگ ترين تقربات و پسنديده ترين كارها براى به دست آوردن درجات و حتى نزديك ترين آنها به واجبات است. هرچند براى زيارت، لازم باشد بار سفر بسته


1- ر. ك: شفاء الفؤاد، سيد علوي المالكي الحسني؛ رفع المنارة لتخريج أحاديث التوسل والزيارة.

ص:150

شود و در اين راه نيز انسان دارايى خود را هزينه كند و به هنگام سفر، قصد زيارت آن بزرگوار - بر او هزار هزار درود و سلام باد - را داشته باشد و به همراه آن، نيت زيارت مسجد و ديگر بقاع و مشاهد شريف را بكند. حتى بهتر از اين، ديدگاه علامه «كمال ابن همام» است. وى مى گويد: «تنها زيارت قبر آن بزرگوار را نيت كند» . در اين صورت با گام نهادن در مسجد، زيارت مسجد النبى نيز محقق مى شود؛ زيرا با اين كار به بزرگداشت و اجلال مقام آن بزرگوار پرداخته است؛ آنچنان كه فرموده:

مَن جاءَني زائِراً لا تَحمِلُهُ حاجَةٌ اِلاّ زيارَتى كانَ حَقّاً عَلَىَّ اَن اَكونَ شَفيعاً لَهُ يَومَ الْقِيامَةِ .

هركس كه به زيارت من بيايد و جز زيارتم قصد ديگرى نداشته باشد، بر من است كه در روز قيامت شفيعش باشم.

همچنين از «ملا جامى» ، آن عارف وارسته نقل شده كه ايشان زيارت را جداى از حج به جا آورد (بدون قصد حج، نيت زيارت قبر آن حضرت جايز است) . اين فتوا به مذهب دوستداران پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نزديك تر است.

مخالفان مى گويند: كسى كه به مدينه سفر مى كند، - بر صاحب آن شهر، هزار هزار تحيت باد - فقط بايد به قصد مسجد النبى سفر كند. استدلال اينان به فرمايش پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] « لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ » است، اما استدلال آنها پذيرفته نيست؛ زيرا اين حديث، هرگز دلالت بر منع ندارد، بلكه اگر انسان صاحب درك و فهم در آن تأمل كند، خواهد دانست كه اين حديث به صراحت دلالت بر جواز دارد؛ زيرا دليلى كه باعث مستثنى شدن اين سه مسجد از ساير مساجد و بقاع مى شود، فضيلتى است كه مختص مساجد سه گانه است. فضيلت اين مسجد به دليل دفن پيامبر گرامى

ص:151

اسلام در آن است. بقعه اى كه پيكر مبارك ايشان را در برگرفته، حتى از كعبه و عرش و كرسى نيز برتر است و همه فقهاى ما اين ديدگاه را به صراحت بيان كرده اند. وقتى اين مسجد، به دليل انتسابش به آن حضرت فضيلت يافته و بر ديگر مساجد برترى دارد، پس به مراتب شايسته تر است كه بقعه مبارك آن حضرت به دليل فضيلتى كه دارد، از ديگر مكان ها استثنا شود. همان گونه كه در گذشته نيز اين مطلب را بيان كرده ايم.

حتى شيخ علامه «رشيد احمد كنكوهى» اين مطلب را در رساله خود «زبدة المناسك» اش - كه بارها تجديد چاپ شد -، در فضيلت زيارت «مدينه منوره» به طور مفصل تر آورده و به آن تصريح مى كند. همچنين در اين مبحث، رساله شيخ «مفتى صدرالدين دهلوى» موجود است كه در آن، در مورد ادعاى سلف بحثى جنجالى را مطرح مى كند و برهان ها و دلايل محكمى مى آورد. وى اين اثر را « اَحسَنُ المَقال في حَديثِ لاتُشَدُّ الرِّحال » ناميده، اين بحث به چاپ رسيده و شهرت يافته است. نام فقيهانى كه اين حكم را داده و يا تأييد كرده اند در زير مى آيد:

١. علامه محدث «رشيد احمد كنكوهى» ؛

٢. علامه شيخ محدث «خليل احمد سهارنفورى» ؛

٣. علامه محدث شيخ «محمود حسن الديوبندى» ؛

4. علامه شيخ «مير احمد حسن حسينى» ؛

5. علامه محدث شيخ «عزيز رحمان ديوبندى» ؛

6. علامه مرشد شيخ «اشرف على تهانوى» ؛

٧. علامه شيخ «شاه عبدالرحيم رانفورى» ؛

ص:152

٨. شيخ «حاج حكيم محمد حسن ديوبندى» ؛

٩. مولوى «قدرت الله» ؛

١٠. مولوى مفتى «كفايت الله» ؛

١١. علامه شيخ «محمد يحيى سهارنفورى» .

تأييد علماى مكه بر فتواى علماى هند

اين فتوا را تعدادى از فقها و علماى بزرگ مكه تأييد كردند؛ از جمله:

علامه شيخ «محمد سعيد بن محمد بابصيل» مفتى مذهب شافعى، رئيس علماى مكه مكرمه و امام جمعه و خطيب مسجدالحرام شيخ «احمد رشيد خان نواب» ؛ شيخ علامه فقيه «محمد عابد بن حسين مالكى» مفتى مذهب مالكى در مكه؛ و شيخ علامه محقق «محمد على حسين مالكى» امام و مدرس مسجدالحرام.

تأييد علماى «مدينه»

برخى علماى «مدينه» اين فتوا را تأييد و از آن تمجيد كرده اند. نام برخى از آنها به قرار زير است:

علامه فقيه «سيد احمد بن اسماعيل برزنجى» ، شيخ مالكيه حرم نبوى، شيخ «احمد جزائرى» ، «سيد محمد زكى برزنجى» ، محدث مشهور شيخ «عمر حمدان محرسى» ، «شريف احمدبن مامون بلغيثى» ، شيخ «موسى كاظم» ، شيخ «ملا محمدخان» ، شيخ «خليل بن ابراهيم» ، شيخ «محمد عزيز وزير تونسى» ، شيخ «محمد سوسى خياى» ، «حاج احمد بن محمد خير

ص:153

شنقيطى» ، شيخ «محمد بن عمر فلانى» ، شيخ «احمد بن احمد اسعد» ، شيخ «محمد منصور بن نعمان» ، شيخ «احمد بساطى» ، شيخ «محمد حسن سندى» ، شيخ «محمود عبدجواد» .

تأييد علماى «الازهر»

همچنين «شيخ الازهر» ، شيخ «سليم بشرى» ، و شيخ «محمد ابراهيم قايانى» اين فتوا را تأييد كرده اند.

تأييد علماى «شام»

شيخ فقيه محدث «محمد ابوخير شهير ابن عابدين حسينى» ، نوه «ابن عابدين» صاحب «الفتاوى» ، شيخ «مصطفى بن احمد شطى حنبلى» ، شيخ «محمود رشيد عطار دمشقى» ، شاگرد «شيخ بدرالدين» محدث «شام» ، شيخ «محمد بوشى حموى» ، شيخ «محمد سعيد حموى» ، شيخ «على بن محمد دلال حموى» ، شيخ «محمد اديب حورانى» مدرس «جامع السلطان» ، شيخ «عبدالقادر لبابيدى» ، شيخ «محمد سعيد لطفى حنفى» ، شيخ «فارس بن احمد شقفه» و شيخ «مصطفى حداد حموى» .(1)

فتواى سعد بن عتيق حنبلى

«سعد بن عتيق حنبلى نجدى» در كتاب «المجموع المفيد» درباره حكم زيارت مى گويد:


1- المفند علي المهند، چاپ هند.

ص:154

گروهى از علماى متأخر سفر به سوى قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و آرامگاه صالحان را جايز دانسته اند. گروهى از محققان با آنها به مخالفت برخاسته اند. ما با چيزى موافق هستيم كه حديث صحيح نقل شده از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به آن دلالت كند. ايشان فرموده اند:

«لا تُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: اَلمَسجِدِ الْحَرامِ، وَ مَسجِدي هذا، وَ المَسجِدِ الاَقصى» «جز به سوى سه مسجد سفر مكنيد: مسجدالحرام، اين مسجد من و مسجدالاقصى» با وجود اين حديث، بطلان كلام مجوزين شناخته مى شود. هر كلامى كه برخلاف سخن پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] باشد، مردود است و نبايد به آن توجه كرد.(1)

اين عالم گران قدر، با ذكر سخن گروه ديگرى از علما - هر چند مخالف نظر اوست-، جانب انصاف را رعايت كرده است؛ وى پس از نقل سخن ديگر علما، ديدگاه خود را با عبارت « اَلَّذي نَعْتَقِدُهُ. . . » ، تصريح مى كند و اين نهايت انصاف اوست.

پس بنگريد تفاوت ميان اين عالم منصف را با كسانى كه در اين عصر، هركسى كه درباره سفر، زيارت و توسل به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سخن مى گويد را تكفير و ما را گرفتار مى كنند.


1- المجموع المفيد من فتاوى الشيخ سعد بن عتيق.

ص:155

بررسى دو روايت درباره قبر پيامبر [(ص)]

١. لا تَجعَلوا قَبري عيداً

اشاره

(قبر مرا عيد نگيريد)

اين حديث، از روايت هايى است كه انسان هاى تندرو و منحرف، آن را تحريف كرده و ياوه گويان آن را تأويل كرده اند. آنها با حَمل معناى حديث بر غير مقصود واقعى روايت، استدلال مى كنند كه سفر براى زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بدعت گذارى و يا حرام است. آنها حتى خودشان سخنان ضد و نقيضى بر زبان مى آورند.

آنها در ابتدا گفته بودند: بار سفر بستن، در حكم شرك است. سپس گفتند: حرام است و پس از آن، اين عمل را بدعت ناميدند. سپس اين عمل، خلاف سنت شد و پس از آن، حكم به مباح بودن اين عمل دادند.

همانند اين تغيير، درباره توسل جستن به پيامبر [(ص)] نيز پيش آمد.

شنيده بوديم كه مى گفتند: توسل به پيامبر [(ص)] در حكم شرك است. پس حكم آن به حرمت تغيير كرد. پس از آن، بدعت شد و سپس آن را خلاف

ص:156

سنت خواندند.

با وجود اين، خداوند متعال و هدايتگر را سپاس مى گوييم و از او مى خواهيم چشم هايمان را باز كند، ضميرها را روشن گرداند و ما را به خير رهنمون سازد؛ اين آرزوى هر مسلمان غيرتمندى است.

بنابراين، نتيجه مى گيريم كه اين حديث مانند حديث «

لا تُشَدُّ الرِّحال » ، ربطى به موضوع زيارت ندارد؛ اين حديث مربوط به يك مبحث و زيارت نيز مربوط به مبحث ديگرى است.

در ادامه، پس از بررسى سند اين روايت، برداشت بزرگان حديث از اين روايت را نيز بيان مى كنيم:

سند روايت

ابوداود اين حديث را در سنن خود و به نقل از ابوهريره آورده و او نيز از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نقل مى كند. ابوهريره روايت را اين گونه نقل مى كند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

لا تَجعَلوا بُيوتَكُم قُبوراً، وَلا تَجعَلوا قَبري عيداً وَصَلّوا عَلَىَّ فَإِنَّ صَلاتَكُم تَبلُغُني حَيثُما كُنتُم.

خانه هايتان را گور قرار مدهيد و قبر مرا عيد قرار ندهيد. در هر كجا هستيد بر من درود فرستيد، قطعاً درودهاى شما - از هر نقطه اى - به من خواهد رسيد.

علماى رجال در مورد راوى آن، «عبدالله بن نافع صائغ» اختلاف نظر دارند. احمد و ابوحاتم رازى مى گويند: «راوى حديث ضعيف است» .

ص:157

يحيى بن معين راوى را توثيق مى كند. «ابوزرعه» مى گويد: «مشكلى در او نيست» . در «مختصر ابى داود» از «منذرى» ، اين ديدگاه ها آمده است.

ابويعلى در مجمع الزوائد نيز اين روايت را آورده است. در سند روايت، «ابوحفص ابن ابراهيم جعفرى» وجود دارد. ابن ابى حاتم، نسبت به اين راوى خدشه اى وارد نكرده است. ديگر رجال اين حديث نيز ثقه دانسته شده اند.

معناى حديث

حافظ «زكى الدين منذرى» مى گويد:

احتمال مى رود منظور از حديث، تشويق به فراوان زيارت كردن قبر آن بزرگوار باشد نه اينكه در اين كار سستى و كوتاهى شود بطورى كه به زيارتش نروند مگر در برخى اوقات همانند عيد كه فقط دو بار در سال اتفاق مى افتد.

برخى از اين حديث، اين گونه استنباط مى كنند كه نهى مى كند از اينكه براى زيارت روزى خاص مقرر كنند كه تنها در آن روز انجام شود و به اين شكل زيارت آن حضرت، محدود به چند روز شود؛ همانند عيد كه روزى خاص است، بلكه شايسته است آن بزرگوار در هر زمان ممكن زيارت شود، بى آنكه اين عمل به روزى معين اختصاص يابد. اين تأويلى است كه تقى سبكى ذكر كرده است.

برخى معناى آن را نهى از بى حرمتى به هنگام زيارت آن حضرت يا پرداختن به لهو و لعب دانسته اند، آنچنان كه در روزهاى عيد مرسوم است. زيارت بايد براى سلام و دعا در محضر ايشان انجام شود و اميد به بركت

ص:158

نگاه و دعاى ايشان و پاسخ سلام آن حضرت باشد. همچنين حكم ادب، آن گونه كه شايسته مقام شريف پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است، رعايت شود. چه بسا كه اين ديدگاه، به واقعيت نزديك تر است؛ زيرا معمولاً اهل كتاب، هنگام زيارت پيامبران در نشاط و شادمانى زياده روى مى كنند. به همين دليل، رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] امت خويش را از پرداختن به لهو و لعب هنگام زيارت نهى كرده است. بنابراين، بر امت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] واجب است به هنگام زيارت آن بزرگوار به توبه و استغفار بپردازند و هنگام زيارت او، پس از وفاتش آن گونه باشند كه در زمان حيات آن حضرت و مقابل ايشان بودند.

زيارت آن بزرگوار، نيكوست و فراوانى نيكويى و خير نيز پسنديده است. بر زائر واجب است ادب را رعايت كند و از لهو و لعب دورى گزيند.

عبدالرزاق در كتاب المصنف، با سند خود با بيان نهى بى حرمتى، اين روايت را نقل كرده كه «حسن بن حسن» گروهى را نزد قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ديد. آنها را از اين كار نهى كرد و براى آنها فرمايش جد بزرگوارش را نقل كرد كه: « وَلا تَجعَلوا قبَري عيداً » ؛ «قبر مرا عيد قرار مدهيد» .

عمل او تأييد مى كند كه معناى حديث نهى، بى ادبى و گستاخى به هنگام زيارت و تسامح در آن است، آن گونه كه اعياد به شادمانى مى گذرد، پس منظور روايت، نهى از زيارت نيست. شيخ الاسلام تقى سبكى مى گويد:

چگونه ممكن است به ذهن كسى از پيشينيان خطور كرده باشد كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از زيارت قبر خودش افراد را منع كرده باشند، در حالى كه همه به اتفاق به جواز زيارت ساير مردگان اتفاق نظر دارند.

ص:159

٢. اَللّهُمَّ لا تَجعَل قَبري وَثَناً يُعْبَد

اشاره

(پروردگارا! قبر مرا بتى براى پرستش قرار مده)

اين حديث نيز از متونى است كه منحرفان گمراه در استدلال به آن، با فريب كارى رفتار كرده اند؛ همان كسانى كه قصد دارند متون را براساس گرايش ها و هواهاى نفسانى خويش تفسير و تأويل كنند. آنها از اين حديث تحريم، بدعت گذاشتن يا مكروه بودن سفر براى زيارت بهترين خلايق را استدلال كرده اند. اين، فهم باطلى است. در ذيل ابتدا به بررسى سند و پس از آن به مفهوم روايت مى پردازيم:

سند روايت

احمد بن حنبل حديث را با اين لفظ روايت كرده است:

اَللّهُمَّ لا تَجعَل قَبري وَثَناً، لَعَنَ اللهُ قَوماً اتَّخَذوا قُبورَ اَنبيائِهِم مَساجِدَ.

پروردگارا! قبر مرا بتى قرار مده، خداوند لعنت كند قومى را كه قبر پيامبران را مساجد قرار مى دهند.

اين روايت در مسند احمد (1)آمده و مالك در الموطأ (2)آن را به طور مرسل روايت كرده است. همچنين ابويعلى آن را روايت كرده و نام اسحاق بن ابى اسرائيل در ميان راويان آن است كه اعتبار او جاى بحث دارد، اما بقيه رجال مورد اعتماد هستند، آن گونه كه در كتاب مجمع الزوائد(3)آمده است.


1- ج٢، ص٢46.
2- ج١، ص١٧٢.
3- ج4، ص٢.

ص:160

زرقانى مى گويد:

حديث نزد كسانى كه روايات مرسل نقل شده از راويان ثقه را معتبر مى دانند، روايتى صحيح است. نيز اين حديث براى كسانى كه به اسناد روايت به «عمر ابن محمد» و با عبارتى كه در الموطا آمده قائلند، صحيح است.

او از كسانى است كه عبارات زائد نقل شده از او (از روايات) مورد قبول است و نزد عقيلى نيز شاهدى دارد. همان گونه كه در شرح الزرقانى للموطا (1)آمده است.

دلالت روايت

همان طور كه مى دانيم، قبر مبارك آن حضرت، در حجره شريف ايشان واقع شده و اين حجره نيز به اجماع علماى بزرگ - از دوران صحابه تاكنون-، بخشى از مسجد بوده است. از جانب ديگر مفاد روايتى صحيح بر اين دلالت دارد كه، قبر ايشان از واقع شدن در شرك و بت پرستى مصون است؛ زيرا پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] دعا كرد كه قبرش بتى براى پرستش نباشد و دعاى ايشان نيز مستجاب است. آن حضرت فرمود:

اَللّهُمَّ لا تَجْعَل قَبري وَثَناً يُعبَدُ، اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلى قَومٍ اتَّخَذوا قُبورَ اَنبيائِهِم مَساجِدَ.

پروردگارا! قبر مرا بتى براى پرستش قرار مده، خداوند نسبت به قومى كه قبر پيامبران را مساجد مى گيرند، بسيار


1- ج١، ص٣5١.

ص:161

خشمگين مى شود.

طبق همة نقل ها، معناى حديث نهى كردن از نمازگزاردن به سمت قبر براى بزرگداشت و تكريم قبر و يا صاحبش است؛ زيرا اين كار براى امت هاى پيشين، دستاويزى براى شرك ورزى و پرستش قبور و مردگان خودشان بوده است.

شارع به اين اعتبار، از اين كار نهى مى كند و امتش را باز مى دارد كه مبادا به آنچه امت هاى پيشين دچارش شده اند گرفتار آيند و خداوند خواسته ايشان را محقق و دعايش را اجابت كرد. ازاين رو در ميان مسلمانان كسى نيست كه با نماز به طرف يا بر روى قبر شريف، ايشان را تعظيم كند.

ازجانب ديگر بر اساس روايتى، آن حضرت به دفن خود در اين مكان اشاره فرموده است. بزار با سندى صحيح و طبرانى به صورت مرفوع روايت كرده اند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] فرمود:

«ما بَينَ قَبرى وَمِنبَرى رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ»(1)؛ «ما بين قبرم و منبرم باغى از باغ هاى بهشت است» . آن حضرت به جاى واژه «خانه» از واژه «قبر» استفاده كرده و آن حضرت با آنكه مى دانست مسجد شريفش هم جوار قبرشان واقع خواهد شد. با اين حال حكم به فضيلت آن نموده و امت را به آمدن به اين مكان ترغيب كردند و آن حضرت به دور


1- المعجم الاوسط، طبراني، ج١، صص٣6٠ و 4١٢؛ هيثمي در المجمع الزوائد، ج4، ص٩ مي گويد: «طبراني اين روايت را در المعجم الاوسط والمعجم الكبير نقل كرده است» . راويان اين حديث نيز ثقه هستند. با اين تفاوت كه هيثمى در روايت به جاى «قبرى» واژه «بيتى» را ذكر كرده، اما در اصل روايت، واژه قبر آمده است.

ص:162

شدن از مسجد يا ويران كردن آن به سبب وجود قبرش دستور ندادند، بلكه تصريح فرموده اند نماز در آن، برتر از هزار ركعت نماز در ديگر مساجد به جز مسجدالحرام است. ايشان به فاصله ميان قبر شريف تا منبر با اين عنوان كه «باغى از باغ هاى بهشت است» ، ويژگى خاصى بخشيده و آن را از ديگر نقاط مسجد، متمايز كرده اند.

ص:163

ارتباط زيارت و مناسك حج

اشاره

بيشتر كتاب هاى مناسك، يادآورى مى كنند كه شايسته است زمانى كه حاجى ها به اين اماكن رسيدند، فرصت زيارت حضرت مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] را از دست ندهند. ازاين رو، بيشتر نگارندگان در كتاب هاى حديثى، فقهى و مناسك، به طور معمول مباحث زيارت را پس از مباحث مناسك آورده اند.

ازاين رو ارتباط مناسك با زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، ارتباطى مكانى است نه زمانى يا حُكمى. به لحاظ زمان ميان مناسك و زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] رابطه اى وجود ندارد، به طورى كه بتوان گفت زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] (فقط) براى ماه هاى حج تشريع شده است. از لحاظ حكم شرعى نيز ارتباطى ميان مناسك و زيارت نيست و نمى توان گفت كه زيارت از مستحبات يا واجبات حج و يا از احكام آن است، بلكه اين ارتباط فقط مكانى است. به بيان ديگر، زيارت به طور مستقل، يك عمل ثواب و نيكوست كه بدان امر شده و براى آن ثواب و فضيلت بسيارى تعيين شده است. سزاوا

ص:164

سفرى را ويژه زيارت قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] انجام دهد و از ثواب آن برخوردار شود؛ زيرا اين عمل طبق آثار و روايت هاى دينى، از جمله امورى است كه به آن امر شده و براى انجام آن ترغيب شده ايم.

اما دليل پرداختن به بحث زيارت پس از مناسك حج اين است كه وقتى حج گزار از شرق و غرب دنيا، مسافت طولانى را پشت سر مى گذارد و هزينه هاى بسيارى مى پردازد و به محبوب پروردگار جهانيان و پيشواى پيامبران و فرستاده شدگان و محل نزول وحى و قرآن و فرود جبريل امين نزديك مى شود، شايسته است كه اين فرصت را براى زيارت، غنيمت شمارد و به سوى مولايش سفر كند و بر سر قبر شريف ايشان حاضر شود و بر او و يارانش و اهل بقيع درود فرستد و در روضه مباركه نماز گزارد و نزد منبرش بايستد و در محل غزوه ها و عبادت ها، فرود آيد.

آيا پسنديده است كه يك انسان عاقل، تا نزديكى اين منزلگاه ها برسد، اما محروم از زيارت بازگردد؟

كالعيسِ ِ فِى البَيداءِ يقتُلُهَا الظَّما وَالماءُ فَوقَ ظُهورِها مَحمولٌ

همچون شترانى در بيابان كه تشنگى آنها را از پاى در مى آورد، حال آنكه بر پشتشان آب حمل مى كنند.(1)

ازاين رو، بجاست كه احكام زيارت و فضيلت ها و مسائل آن، پس از حج و مناسك آن بيان شود.

شاعران نيز قصايد خود را كه در وصف سفر حج سروده اند، با موضوع زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به پايان رسانيده اند. فضيلت هاى مدينه منوره، آثار و نشانه هاى


1- مصداق شعر فارسى: «آب در كوزه و ما تشنه لبان مى گرديم. . .» .

ص:165

عظيم و نفحات الهى بركات نبوى و نشانه هاى بهشتى محضر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در اشعار خود به خوبى بازگو كرده اند.

شيوه بيشتر اهل حديث در تأليفاتشان

مباحث مورد بحث، مختص كتاب هاى مناسك نيست، بلكه بيشتر محدثان در تأليفاتشان به «مدينه» و مساجد و فضيلت هاى آن پرداخته اند. در ذيل به چند نمونه از آنها مى پردازيم:

امام حافظ بخارى كتاب «فضائل المدينة المنوره» را پس از كتاب «حج النساء» و مطلب نذر كردن پياده رفتن به سوى كعبه (از مباحث كتاب حج) آورده است.

همچنين در صحيح مسلم، ابواب فضائل المدينه و دعاى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در مورد مبارك شدن مدينه و ترغيب به سكناگزيدن در آن و صبر كردن در سختى هاى آن، همچنين ترغيب به سفر كردن به آنجا، فضيلت نماز گزاردن در آن مسجد و يادكردن از آن به عنوان مسجدى كه بر پايه تقوا بنا نهاده اند، پس از كتاب حج آمده است.

امام حافظ ابوداود در السنن خويش، پس از بيان احاديث حج، احاديثى را نيز درباره آمدن به مدينه و بخشى را درباره حرمت نهادن به مدينه ذكر كرده است.

امام حافظ ابن ماجه در السنن خويش، باب فضيلت مدينه را در اثناى كتاب مناسك آورده است.

امام حافظ نسائى در السنن خويش، باب فضائل مدينه و مسائل متعلق به آن را در كتاب حج ذكر كرده است.

ص:166

حافظ ابوبكر بيهقى در السنن الكبرى خويش، در كتاب حج، بخشى را به زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و فضيلت نماز گزاردن در مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و بخشى را به پيرامون منبر حضرت رسول [(صلى الله عليه و آله)] و به مسجد «قبا» و نيز زيارت قبور شهدا اختصاص داده است.

حافظ نور الدين هيثمى در مجمع الزوائد و منبع الفوائد در كتاب حج، باب زيارت «مدينه» ، مطالبى دربارة دعا براى آن، صبر بر بلاهايش، فضل كسى كه در آن بميرد و همچنين بزرگداشت ساكنانش را بيان كرده است. هيثمى بابى را نيز به عنوان باب زيارت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] و قرار دادن صورت بر قبر رسول [(صلى الله عليه و آله)] اختصاص داده است. امام حافظ «منذرى» در «الترغيب والترهيب» ، باب هاى ترغيب به نماز گزاردن در مسجد نبوى و ترغيب به سكونت گزينى در مدينه تا آخر عمر، و آنچه در مورد فضيلت آن شهر و ساكنانش و نيز بيم دادن از بدخواهى براى مردم اين شهر و يا ترساندن آنها گفته اند را پس از باب مناسك بيان كرده است.

شيوه اهل فقه

اهل فقه نيز در كتاب هايشان، اين شيوه نيكو را به كار برده اند. در كتاب هاى فقهى مذاهب اسلامى همچون «حنفى» ، «مالكى» ، «شافعى» ، «حنبلى» ، «جعفرى» ، «زيدى» ، «اباضى» و ديگر مذاهب فقهى - مشهور و غير مشهور - مباحث زيارت و مسائل آن، پس از مباحث حج آورده شده اند و اين احتياجى به دليل ندارد، اما در كتب مناسك و مشهورترين آنها ايضاح امام نووى، توجه بيشترى به اين موضوع داشته است. امام نووى مى گويد:

ص:167

هنگامى كه حج گزاران و عمره گزاران از مكه باز مى گردند، بايد براى زيارت تربت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به مدينه رهسپار شوند كه آن از پسنديده ترين كارهاى عبادى است.

پس از آن شيخ نووى، آداب زيارت و سلام دادن بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را بيان مى كند و آنچه بر زائر در خلال اقامتش در مدينه منوره شايسته است را يادآورى مى كند. نووى همه اين بحث ها را به طور مفصل، در كتاب جامعى پيرامون مناسك حج با نام الايضاح -باب ششم كتاب - آورده است.

تعليق ابن حجر

علامه فقيه «شيخ ابن حجر هيتمى» در حاشيه بر كلام نووى (هنگامى كه حج گزاران و عمره گزاران از مكه باز مى گردند) مى گويد:

دليل اينكه نووى، همچون ديگر اصحاب، زيارت را مقيد به پس از پايان مراسم حج كرده؛ حال آنكه اين زيارت به اجماع در هر زمانى مطلوب است و حتى برخى فتواى به وجوب آن داده اند، اين است كه مسير رفتن حجاج براى تشرف به حج، از مدينه نمى گذرد، بلكه ابتدا به مكه مى روند. علاوه بر اين، زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] براى حجاج مورد تأكيد بيشترى است؛ چنان كه آمده است:

«مَن حَجَّ وَلَمْ يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «هركس حج گزارد و مرا زيارت نكند، در حق من جفا كرده است» ؛ زيرا وقتى حج گزار، از راهى دور آمده و نزديك مدينه شده است، پسنديده نيست زيارت را ترك كند. كه اين كار نشانه بى توجهى به امرى است كه مهم ترين راه هاى تقرب و موفق ترين تلاش هاست.

ص:168

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه آيا رفتن به مدينه، پيش از مكه بهتر است يا پس از آن؟

در اين مورد، ميان پيشينيان اختلاف نظر است. ظاهر كلام اصحاب، بيانگر ترجيح رفتن به مكه و پس از آن رفتن به مدينه است. البته به نظر مى رسد اين ديدگاه درست تر باشد كه:

اگر زمان براى زيارت و پس از آن براى انجام حج به اندازه كافى باشد، بهتر است براى رسيدن به قربت، ابتدا زيارت انجام شود؛ زيرا ممكن است به تعويق انداختن آن تا پس از حج، مانع از توجه و انجام آن شود، اما اگر فرصت كافى نبود، ابتدا حج بگزارد.(1)

مناسك شيخ محمد عابد

از مشهورترين كتاب هاى مناسك نزد مذهب مالكى، «هداية الناسك على توضيح المناسك» از امام شيخ محمد عابد فرزند «شيخ حسين بن ابراهيم مالكى» است كه هر دو از مفتى هاى مالكى در مكه اند. كتاب «توضيح المناسك» از حسين مالكى است. او در اين كتاب، روش عموم فقها در كتاب هايشان را دنبال كرده است.

وى در آخر باب حج، مباحث زيارت را ذيل عنوان «باب در خواست زيارت حضرت پيامبر و دليل در خواست آن» (2)آورده و مى گويد: «آن سنتى است كه همه بر فضيلت و رغبت داشتن به آن، اتفاق نظر دارند» . در


1- حاشية العلامة ابن حجر الهيتمي علي الايضاح، ص4٨٨.
2- باب في طلب الزيارة والدليل علي طلبها.

ص:169

حاشيه مى گويد:

بدان - خداوند من و شما را به طاعتش و فهم ويژگى هاى پيامبرش توفيق دهد- كه زيارتش برپايه ادله چهارگانه يعنى كتاب، سنت، اجماع امت و قياس، مشروع است.

وى سپس به بيان باقى احكام و آداب و فضيلت ها مى پردازد.

مناسك قارى

از مشهورترين كتاب هاى مناسك مورد اعتماد، اثر علامه فقيه محدث شيخ ملاعلى قارى با نام «المسلك المتقسط فى المنسك المتوسط على لباب المناسك» ، اثر سندى است. اين كتاب، از مراجع و منابع موفق و مورد اعتماد در مذهب حنفى است. وى در اين اثر، پس از بيان مباحث حج، بابى با عنوان «زيارت سرور فرستادگان»(1)گشوده و در آغاز آن گفته است:

بدان كه زيارت سرور فرستادگان به اجماع نظر مسلمانان، از بزرگ ترين تقربات و برترين طاعات و بهترين راه ها براى رسيدن به درجات عالى است و براى كسى كه توانايى آن را داشته باشد، تقريباً واجب است و ترك آن، غفلتى عظيم و جفايى بزرگ است. هنگامى كه شخصى عزم زيارت كرد، بر اوست كه نيتش را خالص كند، و اگر از راه مدينه به حج نرفته، ابتدا حج به جاى آورد و سپس به زيارت رود. اگر حج مستحب بود، اختيار با خود شخص است كه اول زيارت كند يا حج به جا آورد.


1- باب زيارة سيد المرسلين.

ص:170

مناسك جاسر

«مفيد الانام و نور الظلام فى تحرير الاحكام لحج بيت الله الحرام» از علامه فقيه «شيخ عبدالله بن عبدالرحمان بن جاسر نجدى تميمى» از مشهورترين كتاب هاى مناسك نزد مذهب حنبلى است.

وى در اين كتاب، فصلى را به زيارت و مسائل آن اختصاص داده است. او در آغاز مى گويد:

شيخ الاسلام گفت: هنگامى كه شخصى پيش يا پس از حج وارد مدينه مى شود، راهى مسجد پيامبر شده، در آن نماز مى گزارد. نماز در آن، بهتر از هزار ركعت نماز در ديگر مساجد به جز مسجدالحرام است. . . .

هر چند وى در مورد سفر و احاديث زيارت ديدگاه هايى دارد، اما وقتى تناسب فراوان ميان سفر كردن به قصد مسجد يا به قصد زيارت صاحب مسجد را مى بيند به ناچار بحث مناسك و زيارت را به هم ربط مى دهد و در كنار هم مى آورد.

وى در اين كتاب، برخى احاديث زيارت و سخنان علما را بيان كرده است. سپس اقوالى كه از نگاه او ترجيح دارد و يا به واقع نزديك تر است را بيان مى كند. البته اين نظر اوست و اين حق را دارد كه اعتقاداتش را بيان كند، اما با وجود اين، جانب انصاف را نگه داشته و تنها از روى هواى نفس و غرض آلود عمل نكرده كه آراى موافق ديدگاه خويش را بيان كند، ولى آراى مخالف را ناديده مى انگارند كه البته چنين كارى به دور از امانتدارى در بررسى و نقد ديدگاه هاست.

ص:171

قرارگرفتن حجره پيامبر [(ص)] در مسجد و روايت

«لَعنةُ اللهِ عَلَي اليَهودِ. . .»

به مرور تعداد مسلمانان افزايش يافت و با وجود توسعه اى كه در مسجد به دستور عمر و پس از او به دست عثمان صورت گرفت، هنوز هم مسجد گنجايش كافى براى نمازگزاران را نداشت. به همين دليل، «وليد بن عبدالملك» به «عمر بن عبدالعزيز» كارگزار خود در «مدينه» دستور داد تا براى توسعه مسجد، خانه هاى زنان پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را خراب كند. آن خانه ها، از جنوب شرقى تا شمال غربى مسجد را در برمى گرفت و درهاى آنها به سوى مسجد باز مى شد.

در آن روز مردم به سبب ويرانى خانه ها - نه براى داخل شدن قبر در مسجد - مى گريستند؛ اين كار به دست «عمر بن عبدالعزيز» كه به پرهيزكارى و درستكارى شهره بود، درعهد تابعين كه شمارى از اصحاب آن حضرت نيز حضور داشتند صورت گرفت (ولى به داخل شدن قبر در مسجد اعتراضى نكردند) . «عمران بن ابى انس» مى گويد:

در مسجد رسول خدا بودم، گروهى از صحابه از جمله «ابوسلمة بن عبدالرحمان» ، «ابوامامة ابن سهل» و «خارجة بن زيد» را ديدم كه اتاق هاى خانه همسران پيامبر خراب مى شد، به شدت مى گريستند تا اينكه محاسن آنها پر از اشك شد. ابوامامه مى گفت: اى كاش، اين حجره ها ويران نمى شد تا مردم مى ديدند كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] درحالى كه همه دنيا از او بود، به اين اندازه بسنده كرده بودند.(1)


1- الدرة الثمينة في أخبار المدينة، محمد بن محمود بن نجار، ص١٢٢.

ص:172

هيچ يك از آنها و غير آنها، قرارگرفتن قبرهاى شريف در درون مسجد را مخالف دين و يا بهانه اى براى شرك امت و گمراهى و كفر اعلام نكردند؛ آنها بر اين باور نبودند كه با اين عمل آنها، قبر پيامبر و دو خليفه محل سجده قرار گرفته است و آنها مرتكب همان گناهى شدند كه يهود و نصارا شده بودند؛ به همين دليل، به لعن و نفرين گرفتار آمدند. هرگز چنين نيست؛ آنها ديوارهاى قبرها را بالا بردند تا در مسجد به چشم نيايند و مردم ناآگاه، به سوى آنها نماز نخوانند. سپس از قسمت دو ضلع شمالى قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، دو ديوار ساختند و آنها را با انحنا به شكل زاويه مثلث درآوردند تا امكان خواندن نماز به سمت قبر وجود نداشته باشد.

اما فهم كنونى بيشتر مردم (1)از عبارت « لَعَنَ اللهُ اليَهودَ وَالنَّصارى اتَّخَذوا قُبورَ أَنبيائِهِم مَساجِد»(2)؛ « خداوند لعنت كند يهود و نصارا را كه قبور پيامبرانشان را مساجد گرفتند» . بناكردن مسجد بر روى قبور پيامبران و صالحان است؛ زيرا اين كار، به عبادت و تعظيم آن قبرها مى انجامد. اين برداشت نادرستى است كه موجب گمراه دانستن امت و انحراف آنان از صراط مستقيم و پيروى از يهود و نصارا در دين و بدترين خلايق نزد خداوند بدين جهت مى شوند.

چگونه چنين برداشتى مى تواند با آنچه به صورت متواتر از كتاب و سنت براى امت ثابت شده است، سازگار باشد؟ ! چرا كه امت اسلامى، به فرموده قرآن كريم خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس ؛ «بهترين امتى بوديد كه به


1- مقصود فرقه وهابيت است.
2- صحيح بخاري، ج١، ص ١١٢.

ص:173

سود انسان ها آفريده شده ايد» . (آل عمران: ١١٠) هستند. بنابراين، آنها از بهترين امت ها هستند كه به شرك باز نمى گردند و گمراه نمى شوند.

آنها چگونه در عصر تابعين اين كار را انجام مى دادند با آنكه برخى از صحابه نيز در ميان آنها بودند - از آن زمان تاكنون نيز امت براى ساختن مسجد بر روى قبر پيامبرشان يا وارد كردن قبرهاى شريف در مسجد اقدام مى كنند؟

شكى نيست كه سرانجام اين فهم اشتباه، همانى شد كه گفتيم و موجب انحراف و افراط برخى در تكفير امت و گمراه دانستن برگزيدگان امت اسلامى مى شود. اين افراط تا جايى پيش رفت كه برخى از آنها آشكارا به تغيير حجره پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و خارج كردن قبر شريف از مسجد حكم دادند؛ البته اين امر خشم و غيرت دينى «خالد بن عبدالعزيز» ، پادشاه وقت را برانگيخت و در نتيجه، با سخنان قاطع خود، با صاحب اين پيشنهاد گناه آلود برخورد كرد.(1)

با وجود اين، هنوز هم مانند اين سخنان را از تندروها يا فريفتگان منسوب به علم مى شنويم.

مسجد قرار دادن قبرها، (در حديث: اتخذوا قبور انبيائهم مساجد) به معناى سجده كردن بر آنها براى تعظيم و عبادت آنهاست، همچنان كه مشركان بت ها را سجده مى كردند. پس، مسجد گرفتن قبر به معناى قرار دادن خود قبر به عنوان محل سجود براى تعظيم و عبادت صاحب قبر است.


1- ر. ك: مفاهيم يجب أن تصحح، علوي مالكي الحسني، ص٣١٠.

ص:174

و كلام عايشه كه در بعضى روايت ها آمده است: «اگر به اين دليل نبود، قبرش را نمايان مى كردند؛ اما اين بيم بود كه قبر را مسجد قرار دهند»(1)؛ يعنى بر آن سجده كنند.

اگر قبر شريف در مسجد آشكار و برجسته بود، شايد به دچار شدن عوام به فتنه و افتادن در حرام مى انجاميد. از اين رو، «بيضاوى» مى گويد:

از آنجا كه يهود و نصارا به قبر پيامبرانشان، براى بزرگداشت شأنشان، سجده مى كردند و در نماز، قبله شان را به سمت آنها قرار مى دادند و آنها را بت مى گرفتند و سرانجام لعنت شدند، مسلمانان از مانند اين كارها منع شده اند، اما تهديد به عذاب، شامل كسى نيست كه در كنار قبر انسانى صالح مسجدى مى سازد و هدف از ساختن مسجد در كنار آن قبر، تبرك جستن و رسيدن به مقام قرب الهى است نه براى بزرگداشت و توجه به آن بزرگوار (در نماز) .(2)

همچنين در برخى روايت ها اشاره شده كه: «آنان كسانى بودند كه هنگامى كه مردى صالح از ميانشان مى مرد، بر قبر او مسجدى بنا مى كردند و تصويرگرى مى كردند آنان در روز قيامت، از بدترين خلايق نزد خدا هستند» .

آبى در شرح صحيح مسلم در توضيح معناى اين روايت مى نويسد: «اين حديث به طور آشكار كسانى را مخاطب خود قرار داده كه تنديس مى سازند و عبادتش مى كنند» .(3)


1- فتح الباري، ج٣، ص١56.
2- همان، ج١، ص4١٧.
3- اكمال المعلم، ابي المالكي، ج٢، ص4٢٣.

ص:175

(نكوهش اين گروه به خاطر ساختن مسجد بر قبرها نيست، بلكه به خاطر ساختن مجسمه هايى است كه به جاى خدا عبادت مى كنند) .

اگر داخل كردن، قبور شريف در مسجد نبوى [(صلى الله عليه و آله)] از مصاديق حديث «

لَعَنَ اللهُ اليَهودَ وَالنَّصارى. . . » بود و انجام دهنده آن منع شده و ملعون بود، خداوند جانب پيامبرش را مى گرفت و همچون امور ديگر، مردم را از انجام آن باز مى داشت و خداوند امت را از انجام آنچه «نصارا» براى حضرت «مسيح (عليه السلام)» انجام مى دادند، منع مى كرد. با آنكه ما پيامبرمان را بسيار احترام و اجلال مى كنيم و قبر او را شريف ترين قبرها مى دانيم، ولى نزد ايشان آنچه «يهود» و «نصارا» انجام مى دهند را مرتكب نمى شويم. آن بزرگوار امت خود را از واقع شدن در شرك و كفر دوباره با اين كلام گوهربارشان اطمينان داده است: « اِنّي وَاللهِ ما اَخافُ عَلَيكُم أَن تُشرِكُوا بَعدي»(1)؛ « به خدا سوگند بر شما نمى ترسم كه پس از من مشرك شويد» . بر سر اين حديث اتفاق نظر وجود دارد.

اين حديث صريح است كه امت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، پس از ايمان آوردن، چيزى را با خدا شريك نخواهند گرفت؛ زيرا آن حضرت بر امتش از اين جهت خوفى نداشته و راز آن نيز به محفوظ بودن قرآن در سينه امت باز مى گردد و اين كتاب آسمانى مبناى معارف توحيدى و اعتقادى است؛ برخلاف «يهود» و «نصارا» كه «تورات» و «انجيل» را تحريف كردند و چيزى براى بازگشت باقى نگذاشتند، اما ادعاى شرك براى اين امت به دليل بنا كردن مسجد بر روى قبور پيامبران و صالحان، دروغى محض است و دليلى برآن


1- صحيح بخاري، ج ٢، ص ٩4.

ص:176

نيست و حديث پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] «

اِنّي وَاللهِ ما اَخافُ عَلَيكُم أَن تُشرِكُوا بَعدي » ، از بهترين برهان ها براى تكذيب آن است.

در پايان بايد بگوييم كه داخل شدن قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در مسجد، از نشانه هاى نبوت ايشان است؛ زيرا پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] خبر داده بود كه قبر شريف ايشان داخل مسجد خواهد شد؛ حتى خبر داده بود كه ميان قبر و منبرش باغى از باغ هاى بهشت است. و بدين وسيله بر فضيلت نماز خواندن بين قبر و منبر ترغيب نمود اگر قبر شريف داخل مسجد نبود، نماز ميان قبر و منبر هم تصور نمى شد و فرمايش ايشان « ما بَينَ قَبري وَمِنبَري روضةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ» (1)؛ « بين قبرم و منبرم باغى از باغ هاى بهشت است» نيز نبود؛ زيرا اگر منبر وسط مسجد بود و خانه اى كه قبر ايشان در آن واقع شده خارج از مسجد، تعبير ميان قبر و منبر به خصوص در مورد نماز گزاردن صحيح نبود؛ زيرا خانه و ديوارهايش حايل ميان قبر و منبر و مانع نماز در آن جايگاه مى شد.(2)

ابن حزم در المحلى مى گويد:

پيامبر در كلامش

«ما بَينَ قَبرى وَ مِنبَرى. . .» جايگاه قبرش را بشارت داده بود. آن حضرت مى دانست كه قبرش در خانه اش قرار دارد، ولى با وجود قبر در خانه و يا بنا كردن آن مخالفت نكردند. فقط از بنا كردن گنبد بر قبر باز داشته اند. (3)


1- فتح الباري، ج ٣، ص 55.
2- احياء المقبور بأدلة بناء المساجد والقباب علي القبور، احمد بن صديق غماري، ص٣4.
3- المحلي، ابن حزم، ج5، ص١٩٨.

ص:177

منظور اين است كه طبق عادت مردم، روى قبر و چسبيده به آن گنبدى شكل ساخته نشود [قبر بلند گردد و گنبدى شكل شود، نه اينكه گنبد و بارگاه براى قبر درست نشود].

اما در پاسخ به كسانى كه مى گويند: «لفظ حديث در بيشتر طرقش با تعبير «ما بَينَ بَيتي وَ مِنبَري» آمده» ، مى گوييم كه اين فقط نسبت به روايت «بخارى» است نه ساير طرق روايت؛ همان طور كه حافظ ابن حجر در كتاب فتح البارى با آوردن لفظ «قبر» از «سعد بن ابى وقاص» با سندى كه رجال آن ثقه هستند، به آن تصريح كرده است. همچنان كه «طحاوى» در «مشكل الاثار» آورده كه: «اين حديث، در اكثر روايات با لفظ «قبرى» نقل شده است» .(1)

به فرض كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، خودِ خانه را اراده كرده باشد نه قبر را، باز در پاسخ مى گوييم كه بى ترديد ايشان از جانب خدا مى دانست كه خانه اش در مسجد داخل خواهد شد و قبرش داخل خانه خواهد بود، پس قبر نيز در مسجد خواهد بود و به اين ترتيب، ميان خانه و منبر باغى از باغ هاى بهشت قرار مى گيرد.

به هر حال، اين روايت دليل خوبى براى مطلوب ماست و آن اجازه خود پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به داخل شدن قبر شريف خويش در مسجد است.

اين كار در زمان «تابعين» كه هنوز تعدادى از صحابه رسول خدا نيز در ميانشان بود، انجام شد، در ميان آنها بزرگان و علمايى همچون «عمر بن


1- مشكل الآثار، ج4، ص٧٢.

ص:178

عبدالعزيز» ، «حسن» ، «ابن سيرين» ، فقهاى «مدينه» ، «كوفه» ، «بصره» ، «شام» و ديگر بلاد اسلامى بودند. پس از آنها نيز همه امت بر جواز اين كار اجماع كرده اند و اجماع آنها نيز حجت است. اگر از اين كار نهى شده بوديم، محال بود امت اسلامى در زمان تابعين و در اواخر قرن اول -كه از بهترين دوران قرون سه گانه بود - همگى به سوى گمراهى گام بردارند.

نمى توان گفت كه آنها به خاطر ضرورت توسعه مسجد سكوت كرده اند؛ زيرا امكان توسعه مسجد از جهت هاى مختلف، به جز جهت شمالى كه قبر در آن واقع شده نيز وجود داشت.

وقتى داخل شدن قبر در مسجد با عنايت تابعين انجام شده و كسى از آن نهى نكرده و مخالفتى به ما نرسيده است، قرار گرفتن حجره شريف پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] با اين كيفيت در مسجد، به مفاد حديث «

لَعَنَ اللهُ اليَهودَ. . . » ارتباطى ندارد.

ص:179

برخى از آداب زيارت پيامبر [(ص)]

اشاره

بر كسى كه توفيق رسيدن به «مدينه» را يافته، شايسته است كه آداب شرعى اين پيشگاه پاك و جايگاه مبارك را به جاى آورد، با آرامش و احترام و ادب كامل وارد مسجد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] شود و صدايش را بالا نبرد؛ زيرا بالا بردن صدا در مسجد، ممنوع و اين ممنوعيت در مورد مسجد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] شديدتر است. روايت است (1)١كه:

منصور [خليفة عباسى]، مالك را در مسجد ديد. پس مالك به او


1- اين روايت را «قاضي عياض» در «الشفا» ، ج٢، ص4١ با سند خود آورده است. «خفاجي» در «شرح شفا» ج٣، ص٣٩٨ پس از نقل گفته مخالفان اين روايت مي گويد: «وي اين حديث را با سند صحيح نقل كرده است.» او مي گويد كه روايت را از شماري از شيوخ و استادان ثقه خود نقل كرده است. همچنين «قسطلاني» در «المواهب» ، ج4، ص5٨ اين روايت را آورده است. «زرقاني» در «شرح المواهب» ، ج٨، ص٣٠4 پس از نقل ديدگاه مخالفان مى گويد: «سخن اين افراد عجيب است؛ چراكه اين حكايت را ابوالحسن على بن فهر در كتاب خود با عنوان «فضائل مالك» و با سند حسن آورده است» . قاضى عياض نيز از طريق وي در «الشفا» و به نقل از شمارى از استادان ثقه خود آن را نقل كرده است. پس چگونه است كه ادعاى دروغين بودن اين حكايت مطرح مى شود؟ علاوه بر اين، در سند اين روايت، هيچ راوى جاعل يا دروغگويى وجود ندارد.

ص:180

گفت: صدايت را در مسجد پيامبر بالا مبر؛ زيرا خداوند تعالى براى تأديب قومى مى فرمايد: لاَ تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي ؛ «صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر مبريد» . (حجرات: ٢)

و در مدح قومى مى فرمايد: إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ الله ؛ «به يقين، كسانى كه صداى خود را نزد پيامبر خدا پايين مى آورند» . (حجرات: 4)

همچنين در نكوهش قومى فرمودند: إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ ؛ «كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند» . (حجرات: 4)

بنابراين، حرمت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پس از مرگ، همچون در زمان زندگيش در دنياست. منصور با اين استدلال تسليم شد. اين ادب و احترام امام مالك و منصور در خور توجه است.

در صحيح بخارى آمده كه عمر بن خطاب به دو نفر از اهل طائف گفت: «اگر اهل اين شهر بوديد، شما را سخت كتك مى زدم به سبب اينكه صدايتان را در مسجد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] بالا مى بريد» .

«سمهودى» در «وفاء الوفا» ، از ابوبكر روايت كرده كه شايسته نيست صدا بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بلند شود، چه در حيات چه پس از مرگ ايشان.

طبق روايتى، هنگامى كه در ديوارهاى خانه هاى اطراف مسجد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، ميخى كوبيده مى شد، عايشه پيام مى فرستاد كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را آزار ندهيد. عايشه با اين كار مى خواست آنها كارشان را به اندازه نياز انجام دهند و بيش از آن، به دور از ادب بود. پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] از كسى كه ادب را در محضر ايشان رعايت نكند، مى رنجد؛ زيرا در دنيا و آخرت

ص:181

زنده است.

زيارت اسلوب خاصى ندارد كه پايبندى به آن مستحب باشد، بلكه مى توان با هر شيوه اى بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سلام داد. حتى همين اندازه هم كافى است كه انسان به اختصار بگويد: «سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابوبكر، سلام بر تو اى عمر» . ابن عمر هرگاه وارد مسجد مى شد، مى گفت: «سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابابكر، سلام بر تواى پدر» . سپس بازمى گشت.

شيخ ابن تيميه مى گويد:

مى توان در سلام به آن حضرت گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، اى برگزيده خداوند ميان خلايق، اى گرامى ترين خلق نزد پروردگار، اى پيشواى تقواپيشه گان، زيرا همه اينها از صفات آن بزرگوار است.

شايسته است، از انجام برخى كارها، در مقابل حجره، مانند كشيدن دست به قبر و بوسيدن و طواف آن و نيز از نشاط و شادمانى غفلت آميز و ساختگى خوددارى شود.

خداوند مهربان، اين آستان پاك را از آنچه با توحيد منافات دارد، حفظ فرموده است. خدا را سپاس كه در ميان امت اسلام، نسبت به آن حضرت يا قبر مبارك ايشان اعتقاد باطلى وجود ندارد؛ و اين، استجابت دعاى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است كه فرمود: «

اَللّهُمَّ لاتَجعَل قَبري وَثَناً يُعبَدُ » ؛ «خداوندا! قبر مرا بتى براى پرستش قرار مده» . همچنان كه آن حضرت خبر داده، هيچ گاه دو دين در «جزيرة العرب» جمع نمى شود.

ص:182

آداب زيارت در نونيه توحيدى ابن قيم

بى ترديد، آنچه برخى مردم انجام مى دهند و با توحيد منافات دارد، تنها از سر جهل است و نياز به تعليم و تذكر دارد. ابن قيم مى گويد:

وَلَقَد نَهانا أَن نُصَيرَ قَبرَهُ

ما نهى شده ايم كه قبر ايشان را عيد بگيريم كه مبادا به خداوند رحمان شرك ورزيم؛

آن حضرت نيز دعا كرده اند كه قبرشان بتى براى پرستش قرار نگيرد؛

و پروردگار جهانيان دعايش را اجابت كرد و قبر او با سه ديوار احاطه شد؛

و به دعاى ايشان اطراف و اكنافش در عزت و حمايت و مصونيت قرار گرفت.

شايسته است يك مسلمان در حضور پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مؤدب باشد؛ زيرا آن بزرگوار او را مى بيند و احساس مى كند، سلامش را پاسخ مى دهد و رعايت حرمت ايشان پس از مرگ، همچون حرمت ايشان در دوران زندگى مباركشان است.

در جاى ديگرى شيخ ابن قيم مى گويد:

فَاِذا أَتَينَا المَسجِدَ النَّبَوى صَل- -لَيناَ التَّحيةَ أَوَّلاً ثِنتانِ

ص:183

ثُمَّ انثَنَينا لِلزّيارَةِ نَقصُدُ ال

هنگامى كه وارد «مسجدالنبى» شديم، اول دو ركعت نماز تحيت به جا آورديم؛

پس به قصد زيارت قبر شريف بدان سو شديم؛ گويى بر روى چشمانمان مى رفتيم؛

در مقابل قبر، در پنهان و آشكار با فروتنى ايستاديم.

گويى او در قبر زنده و گوياست و ايستادگان سرفرو افكنده اند؛

آن هيبت بر آنها چيره شد و آن ستون ها به شدت بر خود مى لرزيدند؛

چشمه اشك ها جارى شد، درحالى كه مدت ها بود كه آن چشم ها كم آب شده بودند؛

مسلمان با هيبت و وقار فردى عالم و آگاه، سلام خود را به آن حضرت تقديم مى دارد؛

صداها در اطراف ضريح ايشان هرگز بلند نشده و بر آن قبر سجده نشده است.

ص:184

تحليل قصيده

اگر با دقت و رعايت و انصاف اين قصيده را بخوانيم، آن را تعبيرى صادقانه از آنچه دوست داران و زائران رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به آن اعتقاد دارند، خواهيم يافت و اين عبارت ها كمترين چيزى است كه گفتن آن در حق پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] واجب است.

با تأمل در توصيف اين قصيده و حالتى كه شايسته است زائر در برابر آن بزرگوار داشته باشد، درمى يابيم كه بيشتر مردم، در اداى احترام و ادب به ساحت ايشان كوتاهى مى كنند و رفتارشان شايسته مقام پرعظمت نبوى نيست.

آيا كسى كه توفيق رفتن بر سر قبر آن حضرت را پيدا مى كند، توجه دارد كه بر روى چشم هايش و نه قدم هايش راه مى رود؛ آنچنان كه ابن قيم در اين قصيده مى گويد:

ثُمَّ انثَنَينا لِلزّيارَةِ نَقصُدُ ال قَبرَ الشَّريفَ وَلَو عَلَى الاَجفانِ

شيخ «محمد امين كتبى» نيز در پايبندى به اين ادب، با ابن قيم همراه مى شود، آنجا كه مى گويد:

هذِهِ المَدينَةُ قَد بَدَت أَعلامُها

اين مدينه است كه پرچم ها و بوى عطرآساى دروازه اش آشكار است؛

ص:185

در سرزمينى كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در آن اقامت داشته و جبرئيل در آن گام نهاده است، شادمان باش [و به خوبى بهره ببر]؛

سپس به روضه ايشان برو و در آن نماز بگزار و هر چه مى خواهى بخور [كنايه از فيض بردن] كه مهمان هستى؛

هنگامى كه به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نزديك شدى، برروى ديدگانت بايست و او را به حضور ببين وقتى مى گويى:

سلام بر تو اى كسى كه سايه اش بر اين وجود سايه سار ابدى است.

آيا سلام كننده بر ايشان، در برابر قبر شريف آن حضرت نيز همچون بزرگان ادب و فضل و علماى سلف، با فروتنى و افتادگى ظاهرى و باطنى مى ايستد؟ [بايد از آنها درس بگيريم و به هنگام سلام، چنين حالتى داشته باشيم]. از ميان آن بزرگان، شيخ ابن قيم است كه آگاه از نفس خويش و در ارشاد ديگران مى گويد:

نَقوُمُ دونَ القَبرِ وَقفَةَ خاضِعٍ مُتِذَلِّلٍ فى السِّرِّ وَالإِعلانِ

در نهان و آشكار در برابر قبر با خشوع و تواضع مى ايستيم.

آيا كسى كه در برابر آن حضرت مى ايستد، همان هيبت و عظمتى كه خداوند به آن حضرت عطا كرده را درك و احساس مى كند؟ خداوند، جمال و جلال آن حضرت و حُسن ايشان را با هيبت و كمال و تواضع ايشان را با خشيت و وقار آراسته است.

بزرگان و پيشوايان ما در گذشته، از جمله ابن قيم، نسبت به آن حضرت چنين باورى داشته اند. همان طور كه گذشت، ابن قيم در نونيه در اين باره چنين سروده است:

ص:186

مَلَكَتهُم تِلكَ المَهابَةُ فَاعتَرَت تِلكَ القَوائِمُ كَثرَةُ الرَّجفانِ

وَتَفَجَّرَت تِلكَ العُيونُ بِمائِها

آيا كسى كه براى سلام دادن پيشاپيش قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] ايستاده است، توجه دارد كه در مقابل پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] ايستاده و ايشان صدايش را مى شنود و سلامش را پاسخ مى گويد؟ آيا مى داند در مقابل كسى ايستاده كه درباره خويش گفته است كه زمين، پيكرش را متلاشى نمى كند و روحش حاضر و شاهد است و سلام را پاسخ مى دهد. ترديدى نيست كه چنين كارى جز از كسى كه زنده و ناطق است و احساس و تعقل دارد بر نمى آيد.

پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] زندگى كامل برزخى دارد و اين چيزى است كه پيشوايان سلف ما به هنگام زيارت و وقوف مقابل قبر ايشان، به آن پايبند بوده اند و ما در سيره آنها چنين باورى را در مى يابيم. از ميان آنها شيخ ابن قيم در نونيه اش مى گويد:

فَكَأَنَّهُ فِى الْقَبْرِ حَى ناطِقٌ فَالواقِفونَ نَواكِسُ الأَذقانِ

گويى او در قبر زنده و گوياست و آنها كه ايستاده اند سر فرو افكنده اند.

همچنين امام «عبدالله حداد» مى گويد:

وَقِفنا وَسَلِّمنا عَلى خَيرِ مُرسَلٍ

ايستاديم و بر بهترين رسولان سلام داديم. او بهترين پيامبران است كه همانند ندارد؛

ص:187

او كه زنده و حاضر است و از جانب خداوند حى كريم شرف يافته است، پاسخ سلام ما را داد.

امام فقيه شيخ ابن حجر هيتمى در همين راستا به بيان اين معناى پر عظمت مى پردازد:

تَواتَرَتِ الأَدِلَّةُ وَالنُّقُولُ فَما يحصَى المُصَنِّفُ ما يقول بِأَنَّ المُصطَفى حَى طَرى

هِلالٌ لَيسَ يطرُقُهُ اُفول

در مورد آنچه مصنف مى گويد، ادله و روايت هاى متواتر بسيارى است؛

اينكه مى گويد: حضرت محمد مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] زنده است و هلال ماهى است كه هيچ گاه افول نمى كند؛

پيكر پاكش در زير لحد، همچون گُلى است كه پژمردگى به آن دست نمى يازد؛

اين فرزند «بنى هاشم» ، با همه صفات زيبايش هيچ گاه دستخوش تغيير نمى شود؛

كرم ها به سراغ او نمى آيند و آفات نيز هيچ گاه به ايشان نمى رسد؛

زمين گوشت و استخوان او را نمى خورد و آنچه مى گويم، ثابت شده است.

ص:188

همچنين علامه «ابوعبدالله محمد بن ابوبكر» مشهور به «ابن رشيد بغدادى» مى گويد:

وٍقَفنا وَسَلَّمنا عَلَيهِ وَاِنَّهُ

ايستاديم و بر او سلام داديم، بى شك او صداى ما را مى شنود؛

جواب سلام ما را داد و ما را از آنچه در آغاز بوديم، فزونى بخشيد؛

همان طور كه از خُلق و صفات حضرت محمد مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] انتظار مى رفت و ما اين صفات را در كتاب هاى صحاح شناختيم.

شيخ محمد امين كتبى نيز همچون ابن قيم اين گونه سروده است:

يا سَعدَ مَن زارَ الحَبيبَ وَقامَ فى

خوشا به حال كسى كه به زيارت دوست رود و در آستانش با ادب و

ص:189

وقار بايستد؛

و همه مشاهد گران قدرش را ميان «عريض» و «باب العنبر» تماشا كند؛

و روزهاى زيارت را در سايه نخل هاى پربار سپرى كند؛

دوست مى دارد كه آنها را ببيند و از آنها شادمان شود و قلبش در محضرشان لرزان باشد؛

«بقيع» و قبر «حمزه سيدالشهدا» و كسانى كه در اين وادى گلگون آرميده اند را زيارت كرديم؛

و «قبا» ، «سلع» ، «عريض» و كسانى كه در آنها هستند و مسجد ذوقبلتين را زيارت كرديم؛

روزهايى كه در آن گذرانديم، روزهاى شادى ها و عيد بزرگ بود؛

روزهاى مدينه را هنوز فراموش نكرده ام، زيرا نسيم خوش بو را به من هديه مى كند؛

نورٌ عَلى نور است و براى تو همين كافى است كه آن بهترين منزلگاه براى دوست است.

شيخ «شمس الدين نواجى» نيز در بيان حال زائرى كه براى سلام دادن در برابر قبر شريف ايستاده و سزاوارى رعايت ادب و خشوع را بيان مى كند، اين چنين مى سرايد:

قُم وَزُر قَبرَهُ وَيمِّم حما

ص:190

وَهُوَ فى قَبرِهِ المُعظَمِ حَى مَن يسَلِّم عَلَيهِ رَدَّ سَلامَه

به پا خيز و قبرش را زيارت كن و با خشوع و حسرت و پشيمانى، خاك حرمش را سرمه چشم كن؛

صورتت را بر خاك آغشته كن و آن را با آب ديدگانت بشوى كه گناهان را محو مى كند؛

برترين سرزمينى است كه خاكش به حضرت محمد مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] شرف يافت و پيكر او را دربرگرفت؛

او در قبر شريفش زنده است و هركس بر او سلام دهد، پاسخش را مى دهد.

«شهاب محمود» نيز مى گويد:

هذى الدّيارُ بَلَغتَها فَلَكَ الهَنا

هذاكَ مِنبَرُهُ الَّذى كَم قَد عَلا

ص:191

سَلِّم وَقُل بِتَاَدُّبٍ يا خَيرَ مَن زانَ اسمُهُ الاَسماءَ فينا وَالكُنى

اين ديارى است كه به آن رسيدى، خوش به سعادتت كه توانستى به هدف و خواسته ات دست يابى! ؛

گونه هايت را بر خاك بكش و زمينش را ببوس و از نورى كه همه وجود را پر كرده است، تجلى بخواه؛

بارهاى شوق را در اطراف و اكناف آن بر زمين انداز و ياد هر كه دور و نزديك است را رها كن؛

اگر زبانت از گفتار قاصر است، دست مكش؛ زيرا با بسته شدن زبان، عشق و محبت از بين نمى رود؛

اين محل اقامت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و محل نزول جبرئيل است كه نورشان بر ما آشكار است؛

اينجا حرمى است كه به سبب درك كردن بهجت آن، قلب به چشم غبطه مى خورد؛

اگر بر همه بقعه ها برترى نمى يافت، براى حضرت مصطفى [(صلى الله عليه و آله)] وطن و جايگاه ديگرى نبود؛

اين روضه اوست كه هركس آن را زيارت كرد، نور قبول در او تجلى يافت؛

اين منبرش است كه پايه اش چندان بلند است كه همه جا پديدار است؛

پس ثابت قدم باش و او را گواه گير و به حرف هاى ديگران، توجه مكن؛

اين، جايى است كه اگر توانايى داشتى، مقابلش بايست وگرنه بهتر

ص:192

است مراقب باشى؛

سلام بده و از روى ادب بگو: اى بهترين كسى كه اسم و كنيه اش، نام هاى ما را آراسته است! سلام بر تو.

ساير آداب

كسى كه به مدينه رسيده، بايستى تلاش كند نمازش را در مسجد پيامبر [(ص)] بخواند. در صحيحين از ابوهريره از پيامبر [(ص)] روايت شده است كه:

صَلاةٌ في مَسجِدي هذا أَفضَلُ مِن أَلفِ صَلاةٍ فيما سَواهُ إلاَّ المَسجِدَ الحَرام.

نماز خواندن در اين مسجد من برتر از هزار ركعت نماز خواندن در بقيه مساجد، جز مسجدالحرام است.

نووى مى گويد: «اين برترى، نمازهاى واجب و نافله را شامل مى شود» .(1)

اين برترى، مسجد قديم و آنچه امروز به آن اضافه شده است را در بر مى گيرد. شايسته است باغى از بهشت كه در دنياست، فراموش نشود؛ زيرا در حديث صحيح و مرفوعى آمده است: « ما بَينَ قَبري وَمِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ»(2)؛ « بين قبر من و منبرم، باغى از باغ هاى بهشت است» يا « ما بَينَ بَيْتِي وَمِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ»(3)؛ « بين خانه ام و منبرم، باغى از باغ هاى بهشت است» .

زائر، بايد براى نمازگزاردن در آنجا تلاش كند، به شرط اينكه براى


1- شرح صحيح مسلم، ج٩، ص١4٠.
2- فتح الباري، ج ٣، ص 55.
3- صحيح بخاري، ج ٢، ص 5٧.

ص:193

كسى مزاحمت ايجاد نشود. همچنين نبايد با تأخير به مسجد بيايد و آنگاه بخواهد براى نماز خواندن به روضه رود كه اين كار موجب آزار ديگر نمازگزاران و همچنين به هم خوردن صفوف و از بين رفتن حضور قلب و نيز باعث ايجاد مجادله وناسزاگويى مى شود.

زيارت و دعا

علما گفته اند مستحب است كسى كه به زيارت رسول اكرم [(صلى الله عليه و آله)] مى رود، براى دعا رو به قبر شريف ايشان بايستد و از خداوند متعال طلب خير و فضل كند، پس لازم نيست رو به قبله نمايد و اين گونه ايستادن بدعت گذارى، گمراهى و يا شرك محسوب نمى شود.

علما بر اين امر تصريح داشته و برخى آن را مستحب دانسته اند.

مبناى اين سخن، گفت وگويى است كه بين امام مالك و منصور دوانيقى صورت گرفته است. (همان طور كه پيش از اين آمد،) مالك به او گفت:

در اين مسجد صدايت را بلند نكن؛ زيرا خداوند به گروهى رسم ادب را آموخته يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر نبريد و در برابر او بلند سخن مگوييد [و او را بلند صدا نزنيد]» . (حجرات: ٢) همچنان كه گروهى را اين گونه ستوده است: إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى

ص:194

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيم ؛ «كسانى كه صداى خود را نزد پيامبر خدا پايين مى آورند، همان كسانى هستند كه خداوند دل هايشان را براى تقوا خالص كرده و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است!» . (حجرات: ٣) در آيه ديگر، گروهى را نكوهش كرده و فرموده است: إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لايَعْقِلُون ؛ «[ولى] كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند، بيشترشان نمى فهمند!» . (حجرات: 4) حرمت پيكر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] نيز مانند حرمت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در زمان حيات ايشان است.

وقتى ابوجعفر منصور ديد كه خوار شده است، خطاب به مالك گفت: اى اباعبدالله! رو به قبله بايستم يا رو به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]؟ مالك به او پاسخ داد: چرا از او روى بگردانى؟ حال آنكه ايشان در روز قيامت وسيله تو و وسيله پدرت آدم (ع) ، براى روى آوردن به درگاه خداست. رو به قبر ايشان كن و از او طلب شفاعت كن تا شفاعت او نزد خداوند پذيرفته شود. خداوند مى فرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً؛ «و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند]، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» . (نساء:64)(1)


1- الشفا بتعريف حقوق المصطفي، ص٢٧٣.

ص:195

اين داستان را قاضى عياض با سند خويش در كتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفى (در يكى از ابواب زيارت) (1)روايت كرده است. بسيارى از علما نيز به آن تصريح كرده اند.

شيخ ابن تيميه مى گويد:

ابن وهب به نقل از مالك روايت كرده كه وقتى به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سلام مى داد، رو به قبر - نه رو به قبله - مى ايستاد و نزديك مى شد و دعا مى كرد و قبر را با دست لمس نمى كرد.(2)

نووى در الاذكار (كتاب اذكار الحج) و در الايضاح (فى باب الزيارة) و همچنين در المجموع بدان تصريح كرده است.

خفاجى شارح الشفا مى گويد:

سبكى مى گويد: ياران ما تصريح كرده اند كه مستحب است كه به سر قبر بيايى و رو به ايشان و پشت به قبله باشى و بر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و شيخين سلام دهى، سپس به جاى اول بازگردى و بايستى و دعا كنى. (3)


1- عبارت «او وسيله تو و پدرت حضرت آدم است» ، اشاره به حديث توسل حضرت آدم ع به پيامبر [ص] دارد. اين حديثي مشهور است كه حاكم نيشابوري در المستدرك خود آن را آورده و صحيح شمرده است. همچنين بيهقي در دلائل النبوه اين روايت را آورده است. در كتاب مفاهيم يجب أن تصحح ص١١٩ بحثي گسترده پيرامون اين روايت انجام داده ايم. همچنان كه علماي ديگر در اين باره رساله هاي ويژه اي نگاشته اند.
2- اقتضاء الصراط المستقيم، ص٣٩6.
3- شرح الشفا، خفاجي، ج٣، ص٣٩٨.

ص:196

فتواى علماى بزرگ هند

از گروهى از علماى بزرگ حديث اهل سنت و جماعت هند، در مورد چگونه ايستادن در مقابل قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در حالت دعا و پس از زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پرسيده اند و آنها نيز پاسخ داده اند. متن پرسش و پاسخى كه در «المفند» آمده، چنين است:

پرسش

آيا دعاكننده در مسجد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، مى تواند به قبر شريف رو كند و با توسل به پيامبر گران قدر، از مولاى خويش درخواست كند؟

پاسخ

فقها در آن اختلاف نظر دارند؛ چنان كه ملا على قارى در «المسلك المتقسط» به آن اشاره كرده و گفته است: «بدان كه برخى بزرگان ما همچون «ابوليث» و پيروان او همچون «كرمانى» و «سروجى» گفته اند كه زائر رو به قبله بايستد» . «حسن» از ابوحنيفه نيز اين گونه روايت كرده است.

از «ابن همام» روايت كرده اند كه آنچه از ابوليث نقل شده، پذيرفتنى نيست و اين به دليل روايتى است كه ابوحنيفه از ابن عمر روايت كرده؛ ابوحنيفه از ابن عمر نقل مى كند كه: مستحب است زائر به قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] رو كند و بگويد: « اَلسَّلامُ عَلَيكَ اَيُّهَا النَّبيُّ وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُه » ؛ «سلام بر تو اى پيامبر! و رحمت و بركات خدا بر تو باد» .

سپس روايتى از «مجد الدين لغوى» از ابن مبارك مى آورد و ديدگاه خود را تأييد مى كند. ابن مبارك مى گويد:

ص:197

از ابوحنيفه شنيدم كه گفت: «ايوب سختيانى» آمد و من در مدينه بودم. با خودم گفتم، ببينم او چگونه رفتار مى كند. [ديدم كه او] پشتش را به قبله كرد و رو به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] كرد و حقيقتاً گريه سرداد و با تأمل و تدبر ايستاد.

علامه قارى پس از نقل اين حديث مى گويد: «اين سخن نشان مى دهد ديدگاه برگزيده و مورد تأييد ابوحنيفه همين ديدگاه بوده است. هرچند پيش از آن، در «مقام المرام» اظهار ترديد كرده بود» .

سپس مى گويد: «جمع ميان دو روايت ممكن است» .

طبق اين دو روايت، رو به قبله يا رو به قبر ايستادن، هر دو جايز است. اما ديدگاه مورد قبول اين است كه زائر هنگام زيارت، رو به قبر شريف كند؛ كارى كه ما و بزرگان انجام مى دهيم. اين حكم، در دعا كردن نيز مصداق پيدا مى كند كه مالك در پاسخ به برخى خلفا گفته است. «كنكوهى» نيز در «زبدة المناسك» بدان تصريح داشته است.

علماى بزرگ حديث از اهل سنت و جماعت، آن را تأييد كرده و علماى حرمين شريفين، «الازهر» و شام كه نامشان در فتواى پيشين در بحث سفر براى زيارت قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] گذشت نيز بر آن تصريح داشته اند.

ص:198

ص:199

توسل و تبرك به قبر پيامبر [(ص)]

توسل به قبر پيامبر [(ص)] به راهنمايى عايشه

دارمى در كتاب السنن خويش در بابى با عنوان «ما اَكرَمَ اللهُ تَعالى بِهِ نَبيهُ بَعدَ مَوتِه» مى گويد: «ابونعمان» از «سعيد بن زيد» از «عمرو بن مالك نكرى» از «ابوالجوزاء أوس بن عبدالله» روايت كرد:

در مدينه قحطى شديد روى داد. مردم به عايشه شكايت بردند، او گفت: به قبر رسول خدا متوسل شويد؛ سقف آن را برداريد و پنجره اى روبه آسمان بگشاييد تا ميان قبر و آسمان سقفى نباشد، پس انجام دادند. چنان باران باريد كه گياهان روييدند و شتران چريدند و فربه شدند و آن سال را «عام الفتق» ناميدند.(1)

مردم به قبر آن بزرگوار نه به اعتبار خود قبر، بلكه از آن حيث كه پيكر شريف ترين آفريدگان و حبيب پروردگار جهانيان را در برگرفته، توسل


1- سنن دارمي، ج١، ص4٣.

ص:200

مى كنند. با توسل به آن حضرت و به شرافت اين مجاورت، استحقاق دستيابى به اين منقبت محقق مى شود.

رجال شناسى حديث

حافظ [ابن حجر] در كتاب «التقريب» ، درباره «ابونعمان محمد بن فضل» ملقب به «عارم» ، استاد بخارى مى گويد: «اين شخص مورد اعتماد است و در آخر عمر، دچار اختلال حواس شد» .

البته اين سخن، نه به او زيانى مى رساند و نه به روايتش خدشه اى وارد مى كند؛ زيرا بخارى در الصحيح، بيش از صد حديث از او پيش از اينكه دچار اختلال حواس شود روايت كرده و پس از آن ديگر از او روايتى نقل نكرده است. دار قطنى مى گويد: «هيچ كس مانند كارشناس، سخن مورد اعتماد بيان نمى كند» .

ذهبى اين كلام ابن حبان را كه گفته است براى او احاديث انكار شده اى وجود دارد، رد مى كند. ذهبى مى گويد: «ابن حبان نتوانست از او حديث ساختگى نقل كند. پس ادعاى او بر چه اساسى است؟» (چنان كه در ميزان الاعتدال (1)نيز آمده است) .

راوى ديگر اين حديث، فردى راستگو به نام «سعيد بن زيد» است كه البته دچار توهم هايى نيز شده است. «عمرو بن مالك نكرى» نيز چنان كه ابن حجر درباره آنها در كتاب التقريب سخن گفته، مانند «سعيد بن زيد» است.


1- ج4، ص٨.

ص:201

علما اتفاق نظر دارند كه سياق «او راستگو و دچار وهم است» ، از صيغه هاى توثيق است نه تضعيف.

ابوالجوزا نيز همان «اوس بن عبدالله» ربعى است. او از رجال مورد اعتماد صحيحين است. بنابراين، سند روايت مشكلى ندارد و حتى از نظر من قابل اعتماد است، علما نيز اين روايت را پذيرفته اند. آنها به بسيارى از روايت هاى مشابه اين حديث و حتى روايت هايى كه رجال آن پايين تر از رجال اين روايت هستند، استشهاد كرده اند.

موضع عايشه در قبال قبر رسول خدا [(ص)]

برخى گفته اند اين حكايت، از عايشه و به عمل او استناد شده است. با توجه به اينكه او از صحابه بوده، عمل صحابه نيز حجت نيست. بنابراين، اين روايت موقوف است (نه مستند به گفته پيامبر) .

پاسخ: هرچند كه اين عمل از عايشه بوده، ولى اين كار را در مدينه در ميان اصحاب رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] انجام داد. اين داستان براى ما كفايت مى كند و دليلى بر آن است كه عايشه مى دانست كه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] پس از وفاتشان همچنان مهربان و شفيع امتند، پس هركس ايشان را زيارت و شفيع خودش قرار دهد، او را شفاعت خواهد كرد؛ آن گونه كه عايشه نيز انجام مى داد. آن كار، آنچنان كه برخى از اين تكفيريان پنداشته اند، اقدامى شرك آميز يا از ابزارهاى شرك ورزى به شمار نمى آيد؛ زيرا عايشه و كسانى كه شاهد سخنان او بودند، شرك را مى شناختند.

بنابراين، حكايت بالا، ديدگاه مخالفان را بى اعتبار مى كند و ثابت

ص:202

مى كند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] حتى پس از وفاتشان نيز به امت خويش اهميت مى دهد.

احمد بن حنبل روايت مى كند:

عايشه ام المؤمنين مى گويد: [تا پيش از وفات عمر] وقتى وارد خانه ام مى شدم، لباس هايم را از تن بيرون مى كردم و پيش خود مى گفتم آن دو (رسول خدا و ابوبكر) همسر و پدرم هستند. اما هنگامى كه عمر كنار آنها دفن شد، به خدا سوگند وارد نشدم؛ زيرا از عمر خجالت مى كشيدم.

حافظ هيثمى مى گويد: «رجال او صحيح هستند» (1)و حاكم در المستدرك آن را روايت كرده و گفته است: «طبق شروط مسلم و بخارى، اين روايت صحيح است» .(2)ذهبى نيز در اين باره مخالفتى نكرده است.

عايشه كار باطلى انجام نداده، بلكه او مى داند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و دو يارش آگاهند از اينكه چه كسى نزد قبرشان است.

پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هنگامى كه «معاذ بن جبل» را به «يمن» فرستاد، به او گفت: «چه بسا كه تو از قبر و مسجد من بگذرى» . پس از آنكه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] وفات يافت، معاذ گريان بر سر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] حاضر شد و عمر بن خطاب او را در اين حال ديد و گفت وگويى ميان آنها گذشت كه «زيد بن اسلم» از پدرش آن را اين گونه روايت كرده است: «عمر از مسجد خارج شد و معاذ را ديد كه نزد قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] گريه مى كند، گفت: چرا گريه مى كنى؟


1- مجمع الزوائد، ج٨، ص٢6.
2- المستدرك، ج4، ص٧.

ص:203

گفت: حديثى از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] شنيدم كه فرمودند: «

اَليَسيرُ مِنَ الرياءِ شِركٌ » ؛ «ذره اى ريا، شرك است» . احمد و طبرانى آن را روايت كرده اند. رجال اين روايت نيز ثقه هستند، فقط يكى از راويان به نام «يزيد» است كه او از «معاذ» [مستقيماً] نشنيده است.(1)

حاكم گفته: «اين روايت صحيح است و مشكلى در آن نمى بيند» .(2)ذهبى نيز با او موافق است و مى گويد: «صحيح است و نقصى ندارد» .

منذرى در الترغيب والترهيب مى گويد: «ابن ماجه و بيهقى و حاكم آن را روايت كردند و گفتند: صحيح و نقصى ندارد» . همچنين منذرى اين را تأييد مى كند. (3)

توسل به قبر پيامبر [(ص)] در خلافت عمر

حافظ ابوبكر بيهقى مى گويد:

«ابونصر بن قتاده» و «ابوبكر فارسى» از «ابوعمر بن مطر» از «ابراهيم بن على ذهلى» از «يحيى بن يحيى» از «ابومعاويه» از اعمش از «ابوصالح» از «مالك» روايت كردند: در زمان عمر بن خطاب مردم به قحطى دچار شدند. مردى بر سر قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] آمد و گفت: اى رسول خدا! براى امت باران بطلب كه هلاك شدند. رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به خواب او آمد و فرمود: نزد عمر برو و سلام مرا به او برسان و آنها را باخبر ساز كه سيراب مى شويد و به او بگو:


1- مجمع الزوائد، ج١، ص١55.
2- المستدرك، ج١، ص4.
3- الترغيب والترهيب، ج١، ص٨٢.

ص:204

بر توست كه هوشمند و زيرك باشى. آن مرد آمد و عمر را با خبر كرد و او گفت: پروردگارا! كوتاهى نكردم مگر در چيزى كه توانايى آن را نداشتم.

اين اسناد صحيح است. ابن كثير در كتاب البدايه در حوادث سال هجدهم آن را بيان كرده است.(1)

ابن ابى شيبه با اسناد صحيح از «ابوصالح سمان» از «مالك الدار» (خزانه دار عمر) آن را روايت مى كند:

مردم در زمان عمر به قحطى دچار شدند. مردى نزد قبر پيامبر رفت و گفت: اى رسول خدا براى امتت باران بطلب كه هلاك شدند. مرد پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] را در خواب ديد كه مى فرمايد: نزد عمر برو. . .

«سيف» در «الفتوح» روايت كرده است كه كسى كه اين خواب را ديد، «بلال بن حارث مزنى» از صحابه بود. ابن حجر مى گويد: «اسناد او صحيح است» . (2)

هيچ يك از پيشوايانى كه آن را روايت مى كردند و پس از آنها كه مصنفاتشان ذكر شد، نگفته اند كه اين كار كفر و گمراهى است و هيچ كس متن حديث را بى اعتبار ندانسته است. ابن حجر عسقلانى در الفتح، اين حديث را آورده و سند آن را چنان كه گذشت، صحيح دانسته است. ابن حجر نيز در ميان حافظان حديث، از نظر علم و فضل و مقام، جايگاهى دارد كه به بيان آن نيازى نيست.


1- البداية والنهاية، ابن كثير، ج١، ص٩١.
2- فتح الباري، ج٢، ص4١5.

ص:205

تبرك جستن به قبر شريف از نگاه عمر بن خطاب

هنگامى كه مرگ عمر بن خطاب نزديك شد، به پسرش عبدالله گفت:

نزد عايشه برو و بگو: عمر سلام رساند و نگو اميرمؤمنان؛ زيرا من از امروز اميرمؤمنان نيستم. به او بگو: عمر بن خطاب اجازه خواست كه در كنار دو دوستش دفن شود.

راوى مى گويد:

عبدالله بن عمر [نزد عايشه رفت، سپس] اجازه گرفت و سلام كرد. درحالى كه عايشه گريه مى كرد، عبدالله بر او وارد شد و گفت: عمر سلام رساند و اجازه مى خواهد در كنار دو دوستش دفن شود. عايشه گفت: آن را براى خود مى خواستم، اما امروز او را بر خود برترى مى دهم. عمر را از بازگشت عبدالله خبر دادند. گفت: مرا بلند كنيد. مردى او را بلند كرد. به عبدالله گفت: با خود چه دارى؟ گفت: چيزى كه اميرمؤمنان دوست دارد. عايشه اجازه داد. عمر گفت: الحمدلله، برايم هيچ چيز از اين مهم تر نيست. هنگامى كه مُردم مرا بدان جا ببريد. به عايشه سلام برسانيد و بگوييد عمر اجازه مى خواهد، اگر اجازه داد، مرا داخل كنيد، اگر نپذيرفت مرا به گورستان مسلمانان ببريد.

بخارى، اين روايت را در كتاب الجنائز (باب ما جاء فى قبر النبى) و در كتاب فضائل الصحابه در باب «قصة البيعه» آورده است.

تبرك جستن به قبر پيامبر [(ص)] از نگاه ذهبى

امام شمس الدين محمد بن احمد ذهبى مى گويد:

«احمد بن عبدالمنعم» چند بار براى ما روايت كرده كه «ابوجعفر

ص:206

صيدلانى» به طور مكتوب نقل كرده كه «ابوعلى حداد» (به طور حضورى) از «ابونعيم حافظ» از «عبدالله بن جعفر» از «محمد بن عاصم» از «ابواسامه» از «عبيدالله بن نافع» از عبدالله بن عمر روايت كرد كه او دوست نداشت بر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] دست بكشد.

ذهبى مى گويد:

دليل دوست نداشتن وى اين بود كه از نگاه او، دست كشيدن به قبر، حرمت شكنى به ساحت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بود. حال آنكه «عبدالله بن احمد» از پدرش احمد بن حنبل، روايت مى كند كه از وى درباره دست كشيدن و بوسيدن قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پرسيدند؟ و او در انجام اين كارها مشكلى نديد.

اگر گفته شود: چرا صحابه اين كار را نمى كردند؟ پاسخ مى دهيم كه آنها به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نگاه مى كردند و از حضورش برخوردار بودند. آنها دستش را مى بوسيدند و براى تهيه آب وضويش نزديك بود يكديگر را بكشند. در روز «حج اكبر» ، موهاى تراشيده شده سر آن حضرت را ميان خود تقسيم مى كردند. هنگامى كه آب دهان خود را بيرون مى انداخت، مردى آن را به صورتش مى ماليد. حال كه براى ما چنين فرصت و بهره اى وجود ندارد، براى احترام و لمس كردن و بوسيدن، خود را بر روى قبر ايشان مى اندازيم. آيا نديدى كه «ثابت بنانى» چه مى كرد؟ دست انس بن مالك را مى بوسيد و بر صورتش مى گذاشت و مى گفت اين دست، دست رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را لمس كرده است. اين كار تنها از سر شوق و محبتى است كه مسلمانان به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] دارند؛ زيرا يك مسلمان بايد خدا و

ص:207

رسولش را بيش از خود و فرزند خود و همه مردم و نيز بيش از مال و بهشت و حورالعين دوست بدارد. حتى گروهى از مؤمنان، ابوبكر و عمر را بيش از خودشان دوست داشتند.

روايت شده كه «جندار» در «جبل البقاع» بود كه شنيد فردى به ابوبكر دشنام مى دهد. با شنيدن اين دشنام ها، وى شمشيرش را كشيد و گردن او را زده و اين در حالى بود كه اگر مى شنيد كسى به او (جندار) يا پدرش ناسزا مى گويد، خونش را مباح نمى دانست. آيا نشنيده اى كه صحابه از شدت محبت، به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى گفتند: «آيا تو را سجده كنيم؟» فرمود: «نه» . كه البته اگر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] اجازه مى داد، آنها از روى احترام و ارج نهادن بر ايشان - نه از روى عبادت - او را سجده مى كردند؛ چنان كه برادران بر يوسف سجده كردند. مسلمانى كه بر قبر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] براى بزرگداشت و احترام او سجده كند، تكفير نمى شود. البته او عصيان كرده و بايد بداند كه از اين كار و نيز نمازخواندن بر قبر پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نهى شده است.(1)

پيامبر [(ص)] كسى را كه صدايش كند، اجابت مى كند

پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] كسى را كه بگويد: «اى محمد!» اجابت مى كند. اين طبق روايتى است كه ابويعلى از ابوهريره روايت مى كند. در اين روايت آمده كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] درباره حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: «اگر حضرت عيسى (عليه السلام) بر سر قبر من بيايد و بگويد: اى محمد! حتماً جواب او را مى دهم» .


1- معجم الشيوخ، ذهبي، ج١، صص٧٣ و ٧4.

ص:208

حافظ ابن حجر در «المطالب العاليه» (1)آن را با عنوان « حَياتُهُ في قَبرِهِ » ؛ «حيات رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در قبر» آورده است.

زيارت پيامبر [(ص)] و توسل به او

از بزرگ ترين طاعات كه زيارت كننده را مسرور مى سازد، توسل به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] است. توسل به پيامبر اسلام [(صلى الله عليه و آله)] و ديگر پيامبران و اوليا، جايز، بلكه مستحب است و در كتاب «الحصن» ، توسل را از آداب دعا دانسته اند. توسل، به معناى دعا و خواهش از خداوند متعال به دليل وجود آبرويى كه پيامبران و اوليا نزد خدا دارند، است. بسيارى از علماى بزرگ اهل سنت و جماعت، درباره جايز بودن توسل، كتاب هايى نگاشته اند و دليل هاى مفصلى درباره آن آورده اند؛ از جمله: خداوند تعالى مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون (مائده: ٣5)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيله اى براى تقرب به او جوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

«ابتغاء الوسيله» به معناى توسل كردن به ايشان است كه موجب تقرب مى شود. اين تقرب يا به واسطه اعمال و يا اشخاصى كه نزد خداوند جاه و منزلت دارند، صورت مى گيرد. به همين خاطر آن را مطلق آورده است. البته اينكه توسل كردن مختص به اعمال باشد، تحميل معنا بر آيه و بى پايه است؛


1- المطالب العالية، ج4، ص٢٣.

ص:209

زيرا خود افرادى كه فضيلت دارند، برتر از اعمالشان هستند. بعيد است كه خداوند به تقوا فرمان بدهد و منظور انجام كارهاى دستور داده شده و ترك امورى باشد كه از آنها نهى كرده اند. اگر وسيله جويى را به معناى توسل جستن به اعمال بدانيم، در واقع اين بخش از آيه، بر تقوا تأكيد كرده است. مى دانيم كه حمل جمله بر تأسيس و افاده يك معناى جديد، بهتر از حمل آن بر تأكيد است.

فوايد زيارت پيامبر [(ص)]

امام شيخ احمد بن حجر هيتمى فصل دوم كتاب گران قدر خود «الجوهرالمنظم» را به فضيلت ها و فوايد زيارت اختصاص داده و در اين فصل از كتاب خود چنين مى نگارد:

دلايل آشكار و تأييدهاى روشنى در آن وجود دارد و تأييد كننده استدلال هاى ما در فصل اول، مبنى بر مشروع بودن زيارت است. زيارت از موفق ترين تلاش ها و مهم ترين تقربات است. و از برترين اعمال و نيكوترين عبادات است. زيارت به دليل تفاوت نتايج و تفاوت ثوابش و نيز درجه و مرتبه اش از ديگر اعمال متمايز مى شود. هر كه در اين سطور خوب بنگرد، مى يابد كه زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، بيشترين فوايد را به همراه دارد. به طورى كه انسان داراى خلوص، با زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به بالاترين اهداف و به بيشترين دستاوردهاى معنوى نائل مى آيد.

احاديث بسيارى در اين باب گذشت. حافظان حديث رأى به صحت بعضى از آنها دادند و نيز برخى ديگر را داراى سند نيكو دانسته اند. برخى از

ص:210

احاديث نيز با بعضى ديگر تقويت مى شوند. اين روايت ها، فضيلت هاى بسيارى براى زائر بيان كرده اند. ذكر دوباره برخى از اين احاديث، فوايد زيارت را به خوبى نمايان مى سازد. در اينجا چند روايت را به عنوان نمونه مى آوريم:

رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] فرمود: «

مَن زارَ قَبري وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي» (1)؛ « هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم بر او واجب مى شود» .

اين روايت بيانگر وعده اى راستين و حتمى از جانب رسول خداست. آن حضرت، از يك سو شفاعتى عام دارند و از سويى ديگر، پاداش زائر خود را شفاعت بيان كرده اند. بنابراين، اين يك شفاعتى ويژه است كه متناسب با عمل ارزشمند زائر، داده مى شود. شفاعت، شامل اين موارد است: افزايش نعمت ها، كاهش بيم هاى روز رستاخيز، محشور شدن بدون محاسبه، بالارفتن درجه در بهشت، افزايش گواهان حق (شهود حق) و يا ديگر امورى كه ديدگان و گوش ها نديده و نشنيده و به قلب انسان نيز خطور نكرده اند.

ممكن است منظور از شفاعت ذكر شده در اين روايت، همان شفاعت عام رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] باشد و مفرد آمدن به صورت «شفاعتى» ، براى شرافت و تقويت شدن آن به سبب زيارت زائر است، به طورى كه فرد زائر از بركت اين زيارت، از جمله افرادى مى شود كه شفاعت آن حضرت شامل او نيز مى شود. در واقع، اين بشارتى است به فرد كه مسلمان خواهد مرد. بنابراين، شفاعت را عام مى گيريم، ولى در مورد زائر قبر او، لازم نيست مسلمان


1- مجمع الزوائد، ج 4، ص٢.

ص:211

مردن را در تقدير بگيريم؛ وگرنه ذكر زيارت براى رسيدن به شفاعت، بى معنا مى شود؛ زيرا اسلام به تنهايى براى بهره مندى از شفاعت كافى است.

بنابراين، ذكر شفاعت در اين روايت، بيانگر اهميت و ارزشمندى اين شفاعت است؛ زيرا شافع، فردى عظيم و جليل القدر است كه كسى بالاتر از او نيست. بنابراين، چيزى بالاتر از شفاعت او نيز وجود ندارد.

در روايتى ديگر آمده كه آن حضرت فرمودند:

مَن زارَ قَبري بَعدَ مَوتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي.(1)

هر كس قبر مرا پس از وفاتم زيارت كند، گويى مرا در زمان حياتم زيارت كرده است.

و همچنين فرمودند:

مَن جَاءَني زائِراً لا تُعمِلُهُ حاجَةٌ اِلاّ زيارَتي كانَ حَقّاً عَلىَّ اَن اَكونَ لَهُ شَفيعاً يَومَ القيامَه.(2)

هركس براى زيارت من بيايد و جز زيارت قصد ديگرى نداشته باشد، بر گردن من است كه در روز قيامت شفيع او باشم.

و در جاى ديگر نيز فرمودند:

مَن جاءَني زائِراً كانَ لَهُ حَقّاً عَلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ أَن اَكونَ لَهُ شَفيعاً يَومَ القيامَه.(3)

هركس به زيارت من بيايد، براى او در نزد خداوند عزّ وجلّ اين حق وجود دارد كه در روز قيامت شفيعش باشم.


1- مجمع الزوائد، ج 4، ص٢.
2- همان.
3- دفع الشبه عن الرسول و الرساله، ص ١٩5.

ص:212

نتيجه

اين ثواب عظيم و بهره مندى از شفاعتى بزرگ از جانب ايشان تنها براى كسى است كه در حضور ايشان مخلص باشد و جز زيارت ايشان، قصد ديگرى نداشته باشد.

از بزرگ ترين فوايد زيارت حضرت رسول [(صلى الله عليه و آله)] اين است كه زائر هنگامى كه بر سر قبر ايشان سلام مى دهد، پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] به واقع مى شنود و سلام زائر را بدون واسطه پاسخ مى دهد؛ بر خلاف كسى كه از راه دور بر ايشان سلام مى دهد و اين سلام، با واسطه به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] مى رسد. دليل ما براى اثبات اين مطلب، احاديث بسيارى است كه در ذيل به آنها اشاره مى كنيم:

حضرت فرمودند:

مَن صَلّى عَلَىَّ عِندَ قَبري سَمِعتُهُ وَمَن صَلّى عَلَىَّ نائِياً بُلِّغتُهُ.(1)

هركس نزد قبرم به من سلام دهد، آن را مى شنوم و هركس از دور سلام دهد، سلامش به من رسانده مى شود.

سند اين روايت خوب است، هرچند گفته شده سند آن متفرد است.

در روايتى ديگر با سندى كه در آن فردى متروك است آمده:

مَن صَلَّى عَلَىَّ عِندَ قَبري سَمِعتُهُ وَمَن صَلَّى عَلَىَّ نائياً وَكَّلَ اللهُ بِهِ مَلَكاً يَبلُغُني وَكَفى اَمرَ دُنياهُ وَآخِرَتِهِ وَكُنتُ لَهُ يَومَ الْقيامَةِ شَهيداً أو شَفيعاً.(2)


1- المستدرك، ج 6، ص ٣5٢.
2- كنز العمال، ج ١، ص 4٨٩.

ص:213

هركس نزد قبرم به من سلام دهد، مى شنوم و هركس از دور به من سلام دهد، خداوند فرشته اى را وكيل مى كند تا آن را به من برساند و كار دنيا و آخرت او را كفايت مى كند و در روز قيامت براى او گواه يا شفيع هستم.

همچنين مى فرمايد:

ما مِن عَبدٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ عِندَ قَبري اِلاّ وَكَّلَ اللهُ بِهِ مَلَكاً يَبلُغُني.(1)

بنده اى نيست كه نزد قبرم بر من سلام دهد، مگر آنكه خداوند فرشته اى را وكيل كند تا سلامش را به من برساند.

در روايت ديگرى كه سندش ضعيف است، اما با شواهد تقويت شده، آمده:

أَكثِروا الصَّلاةَ عَلَىَّ فَاِنَّ اللهَ وَكَّلَ بي مَلَكاً عِندَ قَبري فَاِذا صَلَّى عَلَىَّ رَجُلٌ مِن اُمَّتي قالَ ذلِكَ المَلَك: يا مُحَمَّد إنَّ فِلانَ بنَ فِلانٍ صَلّى عَلَيكَ السّاعَةَ. (2)

بر من بسيار درود فرستيد؛ زيرا خداوند فرشته اى را براى من نزد قبرم وكيل كرده است كه هنگامى كه فردى از امتم بر من درود فرستد، آن فرشته مى گويد: اى محمد! فلانى فرزند فلانى، الان بر تو درود فرستاد.

در روايت ديگرى نيز كه سندش حسن - و به گفته نووى و ديگران سندش صحيح- است، آمده:


1- كنز العمال، ج ١، ص 4٨٩.
2- همان، ص 4٩4.

ص:214

ما مِنْ اَحَدٍ يسَلِّمُ عَلَىَّ اِلاّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ روحى حَتّى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلام.(1)

كسى نيست كه بر من سلام دهد، مگر اينكه خداوند روح مرا به من بازگرداند تا جواب او را بدهم.

«ابن بشكوال» روايت كرده:

ما مِن اَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ اِلاّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ روحي حَتّى أَرُدَّ عَلَيه.(2)

كسى نيست كه بر من سلام دهد، مگر اينكه خداوند روح مرا به من بازگرداند تا جواب او را بدهم.

در روايتى آمده است:

ما مِن مُسلِمٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ في شَرقٍ وَلا غَربٍ اِلاّ اَنَا وَمَلائِكَةُ رَبّي نَرُدُّ عَلَيهِ السَّلام.(3)

به طور قطع هر مسلمانى در شرق و غرب كه بر من سلام دهد، من و فرشتگان پروردگارم، سلام او را پاسخ مى دهيم.

سند اين روايت، غريب است. حتى در سند آن كسى است كه ذهبى او را متهم به وضع و جعل حديث كرده است.

در روايتى ديگر كه سندش ضعيف است، آمده:

إِنَّ أَقرَبَكُم مِنّي يَومَ القيامَةِ في كُلِّ مَوطِنٍ أَكثَركُم عَلَيَّ صَلاةً في الدُّنيا. (4)


1- كنز العمال، ج ١، ص 4٩٨.
2- همان، ص 4٩١.
3- امتاع الاسماع، ج ١١، ص 5٩.
4- كنز العمال، ج ١، ص 5٠6.

ص:215

در روز قيامت نزديك ترين شما - از هر نقطه اى - به من، كسى است كه در دنيا بيشتر از همه بر من سلام داده است.

در روايت ديگرى آمده:

مَن صَلَّى عَلَىَّ في يَومِ الجُمُعَةِ وَلَيلَةِ الجُمُعَةِ مِائَةَ مَرَّةً قَضَى اللهُ لَهُ مِائَةَ حاجَةٍ، سَبعينَ مِن حَوائِجِ الآخِرَةِ وَثَلاثينَ مِن حَوائِجِ الدُّنيا ثُمَّ يُوَكِّلُ اللهُ بِذلِكَ مَلَكاً يُدخِلُهُ في قَبري كَما تُدخِلُ عَلَيكُمُ الهَدايا يُخبِرُني بِمَنْ صَلَّى عَلَىَّ بِاسمِهِ وَنَسَبِهِ اِلى عَشيرَتِهِ فَأَثبَتَهُ في صَحيفَةِ بَيضاء.(1)

هر كس روز و شب جمعه، صد مرتبه بر من سلام فرستد، خداوند صد حاجت او را برآورده مى كند؛ هفتاد حاجت اُخروى و سى حاجت دنيايى. سپس خداوند فرشته اى را براى او وكيل مى كند تا در قبرم داخل شود، آن چنان كه هدايا بر شما وارد مى شود و مرا از نام و نسب كسى كه بر من سلام داده، آگاه مى سازد و نام او را در «صحيفةالبيضاء» ثبت مى كنم.

همچنين در نقل ديگرى در روايت بالا، اين عبارت نيز ذكر شده كه: «

إِنَّ عِلمي بَعدَ المَوتِ كَعِلمي فِي الحَياةِ» (2)؛ « علم من پس از مرگم همانند علمم در زمان حيات است» .

در روايتى ديگر كه همه رجال آن، به جز يك نفر (كه مجهول است) ثقه هستند، آمده است:


1- كنز العمال، ج ١، ص 5٠6.
2- همان، ص 5٠٧.

ص:216

مَن صَلَّى عَلَىَّ بَلَغَتني صَلاتُهُ وَصَلَّيتُ عَلَيهِ وَكُتِبَ لَهُ سِوى ذلِكَ عَشرُ حَسَناتٍ.(1)

هركس بر من درود فرستد، درودهايش به من مى رسد و بر او درود مى فرستم و براى او علاوه بر آن، ده حسنه نيز نوشته مى شود.

در روايت ديگرى آمده:

مِن أَفضَلِ أَيّامِكُم يَومُ الجُمُعَةِ، فِيهِ خُلِقَ آدَ وَفيهِ قُبِضَ وَفيهِ النَّفخَةُ وَفيهِ الصَّعقَةُ، فَأَكثِروا عَلَىَّ مِنَ الصَّلاةِ فِيهِ فَإِنَّ صَلاتَكُم مَعروضَةٌ عَلَىَّ. . . .(2)

بهترين روزهايتان جمعه است كه آدم در آن خلق شد و در آن وفات يافت و نفخه صور [در محشر]، در اين روز اتفاق مى افتد. در آن روز بر من بسيار درود فرستيد؛ زيرا درودهايتان بر من عرضه مى شود.

گفتند: اى رسول خدا! چگونه درودهاى ما به شما عرضه مى شود، درحالى كه شما پوسيده شده ايد؟ فرمود:

«إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الأَرضِ أَن تَأكُلَ أَجسادَ الأَنبياء» (3)؛ « خداوند عزّوجلّ بر زمين حرام كرده است كه اجساد پيامبران را بپوساند» .

اين روايت صحيح است؛ برخلاف كسانى كه آن را بى اعتبار دانسته اند، ابن خزيمه و ابن حبان در كتاب هاى الصحيح خويش و نيز حاكم در كتاب المستدرك آن را نقل كرده اند. حاكم اين حديث را حسن و صحيح دانسته


1- مجمع الزوائد، ج ١٠، ص ١6٢.
2- مسند احمد، ج 4، ص ٨.
3- همان.

ص:217

و بخارى آن را نياورده است. همچنين نووى در كتاب الاذكار اين حديث را صحيح دانسته است. «عبدالغنى» و «منذرى» نيز آن را حسن دانسته اند. «ابن دحيه» مى گويد:

آن صحيح و محفوظ است، راويان آن همگى عادل هستند. هركس آن را روايتى ناشناخته يا غريب دانسته، سخن جديدى گفته؛ زيرا دارقطنى آن را رد كرده است.

در روايت ديگرى كه رجال آن ثقه، اما روايت منقطع است، آمده:

أَكثِروا مِنَ الصَّلاةِ عَلَيَّ يَومَ الْجُمُعَةِ فَاِنَّهُ يَومٌ مَشهودٌ تَشْهَدُهُ الْمَلائِكَةُ وَ إنَّ أَحداً لَن يُصَلّيَ عَلَيَّ إِلاّ عُرِضَت عَلَيَّ صَلاتُهُ حَتّى يَفرُغَ مِنها.(1)

روز جمعه بر من بسيار درود فرستيد؛ زيرا جمعه، روز مشهود (يوم المشهود) است و ملائكه شاهد آن هستند. هيچ كس نيست كه بر من درود فرستد، مگر آنكه من بر صلواتش حاضر مى شوم تا تمام شود.

«ابوالدرداء» از پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] پرسيد: «پس از مرگ چگونه مى شود؟» حضرت فرمود:

وَبَعدَ الْموتِ، إنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَى الاَرضِ أَن تَأكُلَ أَجسادَ الأنبياءِ فَنَبيُّ اللهِ حَيٌّ يُرزَقُ.(2)

و پس از مرگ، خداوند بر زمين حرام كرده است كه اجساد پيامبران را بخورد، پس پيامبر خدا [٩] زنده است و روزى مى گيرد.


1- دفع الشبه، ص ١5٣.
2- سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢4.

ص:218

منظور از روزى گرفتن رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در قبر، ارتزاق روح است. از علم خداوند و مراتب رحمت اوست كه حال رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در قبر همچون پيش از وفاتش است و روح شريفش تغذيه مى كند و در حيات و مماتش از نعمت هاى باطنى همچون نعمت هاى ظاهرى روزى مى گيرد. ١

عرضه درودها بر ايشان

احاديثى مبنى بر عرضه شدن درود مسلمانان به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به هنگام فرستادن درود و نيز عرضه شدن آن درودها در روز جمعه و در روز قيامت به آن حضرت، وجود دارد. البته اين روايت ها با يكديگر منافات ندارند؛ زيرا چه بسا عرضه درود يا رسانيده شدن درود ما به ايشان، چندين بار انجام مى شود؛ چنان كه طبق احاديث وارد شده، اعمال بندگان در هر روز و شب و دوشنبه و پنج شنبه و هر شب نيمه شعبان بر خداوند عرضه مى شود.

در روايتى از طبرانى آمده است: « لَيسَ مِن عَبدٍ يُصَلّي عَلَىَّ إلاّ بَلَغَني صَوتُهُ» ٢؛ « هر بنده اى كه بر من درود فرستند، حتماً صدايش به من مى رسد» . گفتيم: «اى رسول خدا! پس از وفات شما چگونه است؟» فرمودند:

إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَى الأَرْضِ أَنْ تَأكُلَ أَجسادَ الأَنبياءِ. ٣

خداوند بر زمين حرام كرده كه اجساد پيامبران را بخورد، پس پيامبر خدا زنده است.

١) . اقتباس و تلخيص از الجوهر المنظم، ابن حجر هيتمي، صص٧٣ - ٨٠.

٢) . امتاع الاسماع، مقريزي، ج ١١، ص 65.

٣) . مسند احمد، ج 4، ص ٨.

ص:219

بر اساس اين روايت، حس شنوايى پيامبران همچون ديگر حس هاى ظاهرى و باطنى، پس از وفات آنها مانند حياتشان است، اما كرامت خداوند متعال موجب شده كه آن بزرگواران، همچون فرشتگان و حتى برتر از آنها، از تغذيه حسى بى نياز شوند.

در روايت ديگرى آمده است: گفتيم: «اى رسول خدا! چگونه درودهاى ما به شما مى رسد در حالى كه زمين، شما را در بر گرفته است؟» فرمودند:

إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَى الأَرْضِ أَنْ تَأكُلَ أَجسادَ الأَنبياءِ. ١

خداوند بر زمين حرام كرده كه اجساد پيامبران را بخورد، پس پيامبر خدا زنده است.

گروهى روايت كرده اند كه حضرت فرمود:

إِنَّ لِلَّهِ تَبارَكَ وَتَعالى مَلَكاً أَعطاهُ أَسماعَ الْخَلائِقِ فَهُوَ قائِمٌ عَلى قَبري إذا مِتُّ، فَلَيسَ أَحَدٌ يُصَلّي عَلَىَّ إِلاّ قالَ: يا مُحَمَّد! صَلّى عَلَيكَ فُلانُ بنُ فُلانٍ، فَيُصَلّي الرَّبُّ تَبارَكَ وَتَعالَى عَلى ذلِكَ الرَّجُلِ بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشراً. ٢

براى خداوند تبارك و تعالى فرشته اى است كه به او قدرت شنيدن صداهاى خلايق را داده است. هنگامى كه مُردَم، سر قبرم مى ايستد و هركس بر من درود فرستد، آن فرشته مى گويد: اى محمد! فلانى فرزند فلان بر تو درود فرستاد؛ و خداوند تبارك و تعالى بر آن مرد به ازاى هر درود، ده درود قرار مى دهد.

١) . مسند احمد، ج 4، ص ٨.

٢) . امتاع الاسماع، ج ١١، ص 6٩.

ص:220

در روايت ديگرى نيز اين گونه آمده است:

فَهُوَ قائِمٌ عَلى قَبري حَتّى تَقومَ السّاعَةُ فَلَيسَ اَحَدٌ مِن أُمَّتي يُصَلّي عَلَىَّ صَلاةً إلاّ قالَ: يا أَحمَد! فُلانُ بنُ فُلانٍ بِاسمِهِ وَاسمِ أَبيهِ يُصَلّي عَلَيكَ كَذا وَكَذا، وَضَمِنَ لي الرَّبُّ أَن مَن صَلّى عَلَىَّ صَلاةً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ عَشراً وَإن زادَ زادَهُ اللهُ. ١

او تا روز قيامت بر قبر من مى ايستد و هريك از امتم كه به من درود فرستد، مى گويد: اى احمد! فلانى فرزند فلان، به نام خودش و نام پدرش چنين و چنان بر تو درود فرستاد. خداوند بر كسى كه بر من درود فرستد، ده برابر درود مى فرستد و هرچه بيشتر كند، خداوند بيشترش مى كند.

همچنين مى فرمايد:

إنَّ اللهَ وَكَّلَ بِقَبري مَلَكاً أَعطاهُ أَسماعَ الخَلائِقِ لا يُصَلّي عَلىَّ أَحَدٌ إِلى يَومِ القيامَةِ إِلاّ بَلَغَني بِاسمِهِ وَاسمِ أَبيهِ هذا فُلانُ بنُ فُلانٍ قَد صَلّى عَلَيكَ. ٢

خداوند ملكى را بر قبر من وكيل مى دارد كه قدرت شنيدن صداى خلايق را به او داده است؛ هركس تا روز قيامت بر من درود فرستد قطعاً با نام خودش و نام پدرش آن را به من مى رساند كه فلانى فرزند فلان بر تو درود فرستاد.

١) . مجمع الزوائد، ج ١٠، ص ١6٢.

٢) . همان.

ص:221

در روايت ديگرى اضافه شده است:

وَإنِّي سَأَلتُ رَبّي عَزَّوَجَلَّ أَن لا يُصَلي أَحدٌ مِنهُم صَلاةً إِلاّ صَلّى عَلَيهِ عَشرَ أَمثالُها، وَإِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أَعطاني ذلِكَ. ١

از خداوند عزّوجلّ خواستم هركس كه بر من درود فرستاد، ده برابر آن را بر او درود فرستد و خداوند عزّوجلّ آن را به من عطا كرد.

در سند تمامى روايت هاى پيش گفته، فردى وجود دارد كه بخارى نسبت به وى، اظهار ترديد كرده، اما ابن حبان او را توثيق كرده است. همچنين راوى ديگرى هست كه برخى از حديث شناسان و حافظان حديث، او را تضعيف كرده اند. ٢

رساندن سلام از دور و از نزديك

از مجموع اين روايت ها و احاديثى كه در نگاه اول بايكديگر اختلاف دارند و نيز احاديث مشابه آنها، چنين بايد گفت كه اگر سلام دهنده در محضر آن حضرت سلام بدهد، پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بدون واسطه آن را مى شنود و اگر از راه دور باشد، سلام او به آن حضرت رسانيده مى شود.

هر چند گفته اند سلامى كه در كنار قبر و از نزديك به آن حضرت داده مى شود - از سوى ملائك - رسانيده مى شود؛ زيرا فرشته اى كنار قبر آن بزرگوار است كه هرچند پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] سلام را خود مى شنود، آن فرشته نيز

١) . سبل الهدي و الرشاد، ج ١٢، ص 4٢٨.

٢) . الجوهر المنظم، صص٨٠ و ٨١.

ص:222

سلام را به آن حضرت مى رساند. اين كار - چه در شب هاى جمعه و چه در غير آن - از روى تأكيد بيشتر و براى توجه بيشتر به شأن آن حضرت و بالابردن مقام ايشان صورت مى گيرد؛ زيرا در دانش اصول گفته اند كه مقيد، مطلق را محدود مى كند. از سوى ديگر، طبق قواعد اصولى، جمع كردن بين ادله اى كه در ظاهر ميان آنها تعارض وجود دارد، در حد ممكن، واجب است.

از برخى روايت ها چنين برمى آيد كه آن حضرت جواب سلام را مى دهد، چه سلام از جانب زائر [از نزديك] باشد چه از غير او؛ زيرا گفته اند: اختصاص جواب سلام به زائر، دليل مى خواهد و حتى مى توان گفت اين سخن مردود است؛ زيرا در خبر صحيح آمده: «هر كس از [كنار] قبر برادرش كه در دنيا او را مى شناخته است، رد شود و بر او سلام دهد، او جواب سلامش را مى گويد» .

اگر دادن جواب سلام، فقط به زائر اختصاص مى يافت، در مورد كسى كه بدون قصد زيارت رد مى شود، اين گونه نمى گفتند؛ زيرا دانستيم كه غير زائر نيز در اين امر شريك است.

ابواليمن ابن عساكر مى گويد:

وقتى جواب سلام دادن حضرت، درباره زيارت كنندگان قبرش جايز (ممكن) است، براى كسانى از امت ايشان در اطراف دنيا، هرچند در دوردست ها نيز جايز (ممكن) است.

بنابراين، جواب بى واسطه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به زائر قطعى است، اما شك و اختلاف در اين است كه به غير زائر جواب مى دهد يا نه. اين فضيلتى بزرگ

ص:223

است كه نصيب زائر مى شود؛ زيرا هم خداوند به او نعمت رسيدن صدايش به رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] را اعطا كرده است و آن حضرت نيز جواب سلام او را بى واسطه مى دهد. پس با وجود اين، چگونه كسى كه اين را درمى يابد، مى تواند به زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] بى اعتنا باشد؟ به خدا سوگند كسى كه توانايى زيارت را داشته باشد، هرگز از زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] نمى گذرد، مگر اينكه خداوند بر او محتوم داشته كه از هرچه نيكى است، به دور باشد. از چنين بلايى به خداوند پناه مى بريم. ١

پيامبر [(ص)] هميشه زنده است

احاديثى كه بيان شد، گوياى اين است كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هميشه زنده است؛ زيرا محال عادى است كه وجود آن حضرت، در برابر كسانى كه شب و روز بر او سلام مى فرستند، حيات نداشته باشد. ما ايمان داريم كه آن حضرت زنده است و زمين جسد شريفشان را همانند ساير پيامبران: نمى خورد. اين امرى اجماعى است.

در مورد علما، اذان گويان و شهدا نيز چنين گفته اند. همچنين به هنگام باز شدن قبر شمار فراوانى از علما و اوليا نيز مشاهده شد كه اجسادشان تغييرى نكرده است.

طبق روايتى كه نقل شده: «عبدالله ابوجابر» و «عمرو بن جموح» در جنگ احد به شهادت رسيدند. چهل و شش سال پس از مرگشان، سيل قبر اين دو شهيد را زيرو رو كرد. آن گاه مشاهده شد كه جسدهايشان تغييرى

١) . الجوهر المنظم، صص٨١ و ٨٢.

ص:224

نكرده و يكى از آنها درحالى كه دستش بر روى زخمش قرار داشته، دفن شده است. وقتى دستش را از روى زخم برداشتند، مشاهده شد كه اين دست، دوباره به حالت قبل بازگشت.

هنگامى كه به دستور معاويه، چشمه اى در مدينه حفر مى شد (نزديك به پنجاه سال پس از غزوه احد) ، كلنگ به پاى حمزه عموى پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] خورد و خون از آن جارى شد.

اين ادله نشان مى دهد كه حيات شهدا، از حيات اوليا قوى تر است و قرآن كريم نيز حيات آنها را تصريح كرده است؛ ولى حيات آنها كمتر از حيات پيامبران: است، زيرا انبيا براى اين مقام شايسته ترند و تفاوت آنها به معناى تفاوتشان در ثمره و نتيجه است.

برخى از پيشوايان ما، گفته اند كه ويژگى منحصر به فرد حيات رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] در اين است كه حيات پس از مرگ ايشان، حتى در مواردى از احكام دنيايى برخوردار است. به همين دليل، از ويژگى هاى ايشان است كه آنچه در دنيا از خويش بر جاى نهاده اند، همچنان باقى است. ابوبكر از اين اموال، به اهل و خادمان ايشان مى پرداختند. مرگى كه براى آن حضرت رخ داد، به دليل بازگشت دوباره حيات كامل به ايشان، مرگ موقت است نه استمرارى.

بيهقى رساله اى را در مورد حيات پيامبران در قبرهايشان نگاشته و به بسيارى از احاديثى كه گذشت، استدلال كرده است؛ از جمله به حديث صحيح «

اَلاَنبياءُ أَحياءٌ فى قُبورِهِم يصَلّونَ» ؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده اند و نماز مى خوانند» و روايت «مسلم» شاهد آن است:

ص:225

مَرَرتُ بِمُوسى لَيلَةً أُسِريَ بِي عِندَ الْكَثِيبِ الأَحمَرِ وَهُوَ قائِمٌ يُصَلّي فِي قَبْرِه .

در شب «اسرا» كه نزد «كثيب احمر» بودم و به معراج رفتم، بر «موسى» گذشتم، درحالى كه او در قبرش ايستاده بود و نماز مى خواند.

اينكه گفته اند اين ويژگى، تنها مخصوص پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] است، با توجه به روايت مسلم باطل مى شود؛ زيرا در اين روايت آمده: «

فَقَد رَاَيتُني في الحِجرِ وَقُرَيشٌ تَسأَلُني عَن مَسرايَ. . . » ؛ «من در حجر اسماعيل بودم و قريش از معراج از من مى پرسيدند. . .» .

همچنين است:

وَقَد رَاَيتُني في جُملَةٍ مِنَ الاَنبياءِ فَإذا موسى قائِمٌ يُصَلّي فَإذا رَجُلٌ ضَرَبَ جَعدَ. . .

خود را در جمع پيامبران ديدم و مى ديدم كه «موسى» در قبر ايستاده و نماز مى گزارد، ناگهان مردى جعد را زد. . .

همچنين مى فرمايد:

وَإذا عيسَى بنُ مَريَم قائِمٌ يُصَلّي أَقرَبُ النّاسِ بِهِ شَبَهاً عُروَةُ بنُ مَسعودٍ، وَإذا إبراهيمُ قائِمٌ يُصَلّي أقرَبُ الناسِ بِهِ شَبَهاً صاحِبُكُم -يَعني نَفسَهُ - فَحانَتِ الصَّلاة فَأَمَمتُهُم .

هنگامى كه عيسى بن مريم ايستاده بود و نماز مى خواند، شبيه ترين مردم به او عروة بن مسعود بود و هنگامى كه ابراهيم ايستاده و نماز مى خواند، شبيه ترين مردم به او مولاى شما - يعنى خود پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]- بود، وقت نماز رسيد و آنها به من اقتدا كردند.

ص:226

در حديث ديگرى آمده كه ايشان آنها را در «بيت المقدس» ملاقات كردند و بنابر حديث ديگرى، ايشان آنها را با گروهى از پيامبران در آسمان ملاقات كردند و با هم سخن گفتند.

بيهقى مى گويد:

همه آنها صحيح است و ميان اين روايت ها اختلافى وجود ندارد. رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] موسى را ديده است كه در قبر ايستاده و نماز مى خواند، سپس شبانه موسى و ديگران به بيت المقدس فرستاده شدند، همان طور كه پيامبر اسلام شبانه به آنجا سفر كرد و آنها را در آنجا ديد. سپس به آسمان ها عروج كردند، همان طور كه پيامبرمان به آسمان عروج كرد و آنها را در آنجا ديد. بر طبق روايات، حلول آنها در مكان ها و زمان هاى مختلف از نظر عقلى جايز است و اين دلالت بر حيات آنها مى كند. ١

گفته شده است كه لفظ «رايتنى» ، دلالت بر اين مى كند كه «اسراء» در بيدارى رخ داده و اين مطلب درست و جوابى است به كسانى كه پنداشته اند معراج پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] در خواب بوده و مى پندارند كه خواب پيامبران همان وحى است.

حيات شهدا در برزخ، برپايه نص قرآن كريم ثابت شده است و ابن عباس و ابن مسعود تصريح داشتند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، شهيد از دنيا رحلت كرده اند.

در روايت آمده كه: ايشان در بستر بيمارى اى كه به فوت ايشان منجر

١) . حياة الانبياء، بيهقي، ص٨4 و ٨5.

ص:227

شد، فرمود: «آن لقمه اى كه در خيبر خوردم، دارد برمى گردد [و اثر مى گذارد] و روحم را مى گيرد» ؛ به اين معنا كه آن لقمه اى كه از گوشت بز بود، مسموم بود و در آن ساعت به فضل خداوند بر حضرت اثر نكرد و پس از آن اثر كرد. علما گفته اند:

خداوند درجه رسالت و شهادت را در رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] جمع كرد و وجه شهادت در اين است كه ايشان به دست كافرى كشته شد، [مسموم شدن آن حضرت]، هرچند كه در معركه نبرد اتفاق نيفتاد. اينكه شرط شهادت، جان سپردن در ميدان نبرد باشد، فقط مربوط به احكام دنيايى - همچون غسل و كفن و نماز بر شهيد - است.

همه علما، حيات شهدا را حقيقى مى دانند؛ برخى گفته اند فقط روحشان زنده است و برخى جسد را نيز زنده دانسته اند و مى گويند: «جسد نمى پوسد و خون و شادابى بدن ادامه دارد و اينها در بدن هايشان مشاهده شده است» .

اين اعتقاد كه روح هايشان به بدن هايشان باز مى گردد و تا روز قيامت در آن باقى مى ماند، به دليل مخالفت با احاديث صحيح، پذيرفته نشده است.

در احاديث گذشته منظور از روح، نطق است، همان طور كه گروهى تصريح داشته اند كه پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] هميشه زنده اند. سبكى معتقد است كه لزومى ندارد حيات آن حضرت همراه با نطق باشد. رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] به هر سلام كننده يا درود فرستنده اى پاسخ مى دهد. پيامبران در قبرهايشان زنده هستند و نماز مى خوانند و نمازشان به ظاهر، همانند نمازهاى زندگان در دنيا است. دليل به كاربردن واژه روح به جاى نطق، تلازمى است كه ميان زنده بودن و صحبت كردن وجود دارد.

ص:228

بيهقى پاسخ مى دهد كه معناى بازگشتن روح به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] اين است كه پس از خاكسپارى پيكر مطهر ايشان، روح، براى جواب دادن سلام، به ايشان باز مى گردد و در پيكر شريفشان استمرار مى يابد. نه اينكه روح ايشان، براى جواب سلام دادن بازگردانده شده است و دوباره از جسدشان گرفته شود تا دوباره باز گردد و گرفته شود؛ زيرا اين كار تعدد حيات و وفات را در مدت زمان كوتاه و به تعداد زياد مى طلبد. البته پاسخ داده شده كه در اين بازگشتن روح و گرفتنش، مانعى نيست؛ زيرا اين كار سختى ندارد.

سبكى پاسخ مى دهد:

احتمال مى رود كه اين بازگشت، معنوى باشد و روح شريف رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)]، از مقام شهود الهى و ملأ اعلى برخوردار است. پس هنگامى كه كسى بر ايشان سلام مى دهد، روح آن حضرت به اين عالم نگاه مى كند و سلام كننده را درك و پاسخ او را مى دهد. اين كار، نياز به صرف زمان ندارد؛ زيرا درودهايى كه از سراسر زمين به ايشان فرستاده مى شود، به او اتصال دارد؛ زيرا امور آخرت و احوال و برزخ و شبيه آن، با عقل درك نمى شود.

بعضى گفته اند كه منظور از روح، فرشته اى موكل است.

ابن عماد مى گويد: «در اينجا ممكن است منظور از آن سرور و شادى، به نحو مجاز باشد؛ زيرا ممكن است بر آن اطلاق شود و منظور باشد» .

گفته اند: «وقتى زنده بودن اثبات شد، نبايد بگويى: عليه السلام يا عليك السلام؛ زيرا عليك السلام براى تحيت گفتن به مرده است» .

«ابن ابوشيبه» روايت مى كند كه مردى گفت: «نزد رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] آمدم

ص:229

و گفتم: عليك السلام اى رسول خدا! پس فرمودند: «

لا تَقُل عَلَيكَ السَّلام فَإِنَّ عَلَيكَ السَّلام تَحيَّةَ المَوتى » ؛ «نگو عليك السلام؛ زيرا عليك السلام تحيت براى مردگان است» .

ترمذى با سندى حسن روايت مى كند كه:

مردى سه بار به پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] گفت: عَلَيكَ السَّلام اى رسول خدا! آن حضرت به وى فرمود: عَلَيكَ السَّلام، تحيت گفتن به مردگان است. سپس فرمود:

«اِذا لَقِي الرَّجُلُ أَخاهُ المُسلِم فَليَقُل: اَلسَّلامُ عَلَيكَ وَرَحمَة اللهِ» ؛ « هنگامى كه شخصى برادر مسلمانش را مى بيند، بايد بگويد

اَلسَّلامُ عَلَيكَ وَرَحمَةُ اللهِ» . سپس آن حضرت، سه بار با عبارت:

«اَلسَّلامُ عَلَيكَ وَرَحمَة اللهِ» . پاسخ آن مرد را داد.

اما اين گفته صحيح نيست؛ زيرا آن حضرت با عبارت «عَلَيكَ السَّلام» ، پاسخ آن مرد را مى دهند و اين مشخص مى كند كه اين عبارت، صحيح و عرف است. تمايز بين سلام كننده و پاسخ دهنده با عبارتى كوتاه براى منظورى صحيح، مشكلى ايجاد نمى كند.

همچنين صحيح است كه ايشان در مورد مردگان مى فرمود: « اَلسَّلامُ عَلَيكُم داَر قَومٍ مُؤمِنينَ » و اين عبارت دلالت بر اين معنا دارد كه عَلَيكُمُ السَّلام براى تحيت به مردگان، يعنى مرده دلان يا عادت جاهلى است.

در هر صورت، بهتر است براى مردگان و زندگان عبارت « اَلسَّلامُ عَلَيكُم » را به كار ببريم؛ البته اين با روايتى كه در صحيح ابن حبان در مورد حيات پيامبران در قبرهايشان آمده، هيچ منافاتى ندارد. در اين روايت، داستان پيرزنى از «بنى اسرائيل» نقل شده كه مكان صندوقى كه حاوى

ص:230

استخوان هاى حضرت يوسف (عليه السلام) بود را به حضرت موسى (عليه السلام) نشان داد. آن حضرت نيز هنگامى كه مى خواست از مصر به سوى بيت المقدس برود، آن صندوق را با خود برد.

در اين روايت، منظور از استخوان ها، شايد همه بدن باشد؛ زيرا اگر جسد فاقد روح باشد، از آن به استخوان تعبير مى شود؛ به اين دليل كه احساس ندارد و شايد به اين دليل است كه به باور آنها، جسم پيامبران همانند جسم ديگران پوسيده مى شود.

اين سخن با آنچه منسوب به حضرت محمد [(صلى الله عليه و آله)] است كه فرمود: «

أَنا أَكْرَمُ عَلى رَبّي مِن أن يَترُكَني في قَبري بَعدَ ثَلاثٍ » ؛ «من نزد پروردگارم گرامى تر از آنم كه بيش از سه روز رها شوم» . - منظور از رها نشدن در قبر، اين است كه پس از مرگ روح آن حضرت عروج مى كند - منافاتى ندارد؛ زيرا بيهقى مى گويد:

در صورت درستى اين حديث، منظور اين است كه آنها فقط به همين اندازه رها مى شوند، اما در برابر خداوند نماز مى گزارند. سپس نزد خداوند به عنوان نمازگزار مى ايستند. به عبارت ديگر، اگرچه آنها (پيامبران) زنده هستند، اما در قبر به سر مى برند و در همان جا نماز مى گزارند.

در روايت نه چندان معتبرى آمده كه پيامبران، چهل روز در قبرهايشان رها مى شوند، اما در برابر خدا نماز مى خوانند تا در صور دميده شود. ظاهر اين روايت، بر مبناى حكايتى است كه «عبدالرزاق» از «ابن مسيب» روايت مى كند. او مى گويد: «قومى را ديدم كه بر پيامبر سلام مى دهند» .

ص:231

وى در ادامه مى افزايد: «پيامبر، بيش از چهل روز در خاك نمى ماند» . اما پى برديم كه سند اين روايت معتبر نيست. همچنان كه علما نيز به اين خبر استناد نمى كنند، بلكه برخلاف آن اجماع نظر دارند؛ زيرا پيامبران در قبرهايشان زنده اند و سنت است كه بر آنها سلام فرستاده شود، هرچند از راه دور.

از خود ابن مسيب نيز روايتى نقل شده كه مخالف سخن پيش گفته اوست. وى مى گويد:

هنگامى كه يزيد بن معاويه مدينه را محاصره كرده بود و ساكنان آن را به قتل مى رساند، در پى اين اقدام تا مدتى اقامه نماز در مسجدالنبى تعطيل شده بود. من در مسجد بودم و فقط از طريق [صدايى كه از] داخل قبر پيامبر [مى آمد]، از زمان فرارسيدن اذان آگاه مى شدم.

همچنين در روايت ديگرى آمده كه: «در شب معراج از كنار [حضرت] موسى گذر كردم و ديدم ايشان ايستاده و در قبر خويش نماز مى خواند» .

هنگامى كه خانه عثمان محاصره شد، صحابه به او گفتند: «شايسته است به شام بروى» . او گفت: «از خانه ام و مجاورت رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] جدا نمى شوم» .

در اين مبحث كلام ما طولانى شد؛ زيرا در آن بركات عظيمى وجود دارد براى زائرى كه در برابر رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] ايستاده و باور دارد كه آن بزرگوار زنده است و به سبب حيات برزخى كاملى كه شايسته مقام خود دارد، صداى او و توسلش را مى شنود و براى او نزد خداوند شفاعت مى كند

ص:232

تا از او راضى شود و هر آنچه از خير دنيا و آخرت دوست دارد، به او عطا كند. چه سود و بهره اى از اين بالاتر؟ و چه بركتى از اين بزرگ تر؟ پس براى زيارت سفر كن و تا جايى كه مى توانى در طلب اين خيرات و فوايد بكوش تا به جايگاهى كه همه خواسته ها در آن برآورده مى شود، نائل آيى.

و خداوند با لطف و فضل خود آن را براى ما محقق مى سازد، آمين. ١

١) . الجوهر المنظم، صص٨٢ - ٨٩.

ص:233

كتاب شناسى در موضوع زيارت قبر پيامبر [(ص)]

اشاره

علما، توجه بسيارى به مسئله زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] داشته اند و در كتاب هاى فقه و مناسك و مناقب و خصائص، درباره آن بسيار سخن گفته اند. در ميان آنها، كتاب هايى هستند كه به شكل رسائل و بحث هاى بزرگ و كوچك تأليف شده اند. ما در اين كتاب و در مورد اين موضوع، متون فقها و محدثان را از حوزه هاى گوناگون آورده ايم. اين متون به چهار گروه دسته بندى مى شوند:

١. كتاب هاى خصائص و مناقب؛

٢. كتب فقهى مذاهب اسلامى؛

٣. كتاب هاى ويژه زيارت؛

4. كتاب هاى ويژه مناسك.

كتاب هاى خصائص و مناقب

- « الشفا بتعريف حقوق المصطفى » از علامه قاضى ابوالفضل عياض بن موسى يحصبى؛ كه بارها در مصر به چاپ رسيده و شروح و تعليقاتى بر آن

ص:234

نوشته شده است. اين كتاب با تحقيق [و تعليق] برخى علماى شام همچون: «شيخ محمد امين قره على» ، «شيخ اسامه رفاعى» ، «شيخ جمال سيروان» و «شيخ نورالدين قره على» در دمشق زير نظر مؤسسه قرآنى و در دو مجلد به چاپ رسيد.

از مشهورترين شرح هايى كه بر اين كتاب نوشته اند، شرح «شيخ على بن سلطان بن محمد قارى» ، مشهور به «ملا على قارى» است كه بر حاشيه شرح «خفاجى» در چهار جلد در سال (١٣٢٧ه. ق) در چاپخانه «الازهريه مصر» به چاپ رسيد. همچنين در پنج جلد جداگانه با ويرايشى جديد، به تعليق «شيخ حسنين محمد مخلوف» مفتى سابق مصر و با عنايت چاپخانه «مدنى» در سال (١٣٩٨) چاپ شد.

از مشهورترين شرح هاى «الشفا» ، شرح علامه «شيخ شهاب الدين خفاجى مصرى» است كه همراه شرح «ملا على قارى» در چهار جلد در چاپخانه «الازهريه» در سال (١٣٢٧) به چاپ رسيد و بار ديگر در «المكتبة السلفية» در مدينه منوره افست شد.

حافظ جلال الدين سيوطى در بخشى با عنوان «مناهل الصفا بتخريج احاديث الشفا» ، احاديثى به اين كتاب افزود و با تحقيق «شيخ سمير قاضى» در بيروت چاپ شد.

علامه «شيخ احمد بن محمد بن محمد شمنى» حاشيه اى با عنوان «مزيل الخفاء عن الفاظ الشفاء» بر آن دارد كه در مصر چاپ شده و «دارالكتب العلميه» بيروت آن را افست كرده است.

- « الدرّ المنضود في الصلاة والسلام على صاحب المقام المحمود » از شيخ

ص:235

الاسلام امام شهاب الدين احمد بن محمد بن حجر هيتمى؛ كه در ١٢٨ صفحه با تحقيق «شيخ حسنين محمد مخلوف» در «مصر» به چاپ رسيد.

- « القول البديع في الصلاة على الحبيب الشفيع » از امام حافظ شمس الدين محمد بن عبدالرحمان بن محمد بن ابوبكر سخاوى شافعى كه در ٢١١ صفحه در بيروت انتشار يافت.

- « الصلاة والبشر » از امام شيخ الاسلام محمد بن يعقوب فيروزآبادى؛ صاحب القاموس كه در سال (١٣٨5) به تحقيق «استاد محمد مطيع حافظ» ، «استاد محمد نورالدين جزائرى» و «عبدالقادر خيارى» در دمشق به چاپ رسيد.

- « المواهب اللدنية بالمنح المحمدية » از علامه شيخ احمد بن محمد قسطلانى؛ (جلد چهارم، مطلب دهم، فصل دوم، صفحه 5٧٠ آن به موضوع ارتباط دارد) اين اثر به تحقيق «صالح احمد شامى» و در «المكتب الاسلامى بيروت» به چاپ رسيد.

- « شرح المواهب اللدنية » از امام علامه شيخ محمد بن عبدالباقى زرقانى مالكى كه در هشت جلد در «مصر» به چاپ رسيد. در حاشيه اين اثر، كتاب «زادالمعاد» نيز چاپ شده است.

- « الجامع لشعب الإيمان » از امام حافظ ابوبكر احمد بن حسين بيهقى؛ (جلد هشتم، صفحه ٧٧ اين كتاب به موضوع ارتباط دارد) «احمد ندوى» ، اين اثر را بررسى كرده و «الدار السلفيه هند» آن را به چاپ رسانده است.

- « المنهاج في شعب الايمان » از حافظ ابوعبدالله حسين بن حسن حليمى؛ كه «دارالفكر للطباعة والنشر» آن را منتشر كرده است.

ص:236

- « فضائل الاعمال » از حافظ ضياء الدين محمد بن عبدالواحد مقدسى؛ كه چاپخانه «دارالعربى مصر» و انتشارات «النمنكانى» در مدينه منوره، آن را چاپ كردند.

كتاب هاى فقهى مذاهب اسلامى

- « الذخيرة » از امام «شهاب الدين احمد بن ادريس قرافى» ؛ باب يازدهم جلد سوم اين اثر، با عنوان «القدوم على ضريحه عليه السلام» ؛ «گام نهادن در حرم رسول خدا» است. «دار الغرب الاسلامى» اين كتاب را منتشر كرد.

- « تهذيب المطالب » از «عبدالحق صقلى مالكى» ؛

- « الشرح الصغير على أقرب المسالك إلى مذهب الامام مالك » (1)از علامه «ابوالبركات احمد بن محمد بن احمد» در «دير» ؛

- « قوانين الاحكام الشرعية ومسائل الفروع الفقهية » (2)از علامه «محمد بن احمد بن جزى غرناطى مالكى» ؛ كه تحقيق آن، از «شيخ عبدالرحمان حسن محمود» است و در «مصر» به چاپ رسيد.

- «أسهل المدارك شرح ارشاد السالك فى فقه امام الائمة مالك» (3)از «شيخ ابوبكر بن حسن كشناوى» است؛ كه در چاپخانه «عيسى الحلبى» به چاپ رسيد.

- « فتح القدير »(4)از «شيخ كمال الدين بن همام حنفى» ؛ كه مطلب سوم آن در باب زيارت است؛


1- ج٢، ص٣٨١.
2- ص١٣6.
3- ج١، ص5٢١.
4- ج٢، ص٣٣6.

ص:237

- « رد المحتار على الدر المختار »(1)از ابن عابدين؛

- « المحلى » (2)از ابن حزم؛

- « المجموع » (3)از شيخ محيى الدين بن شرف نووى؛ كه بر «المهذب» «شيخ ابواسحاق شيرازى» نوشته است؛

- « شرح الشيخ جلال الدين »(4)از محمد بن احمد محلى؛ كه بر المنهاج نووى نوشته شده است؛

- «فتح الوهاب» (5)از شيخ ابويحيى زكريا انصارى؛ كه بر منهج الطلاب او نوشته شده است؛

- « تحفة المحتاج »(6)از شيخ شهاب الدين احمد بن حجر هيتمى؛

- « نهاية المحتاج » (7)از شيخ شمس الدين محمد بن احمد ابوعباس رملى؛

- « مغني المحتاج » (8)از شيخ محمد بن محمد الخطيب شربينى؛

- « المغني » (9)از شيخ موفق الدين عبدالله بن قدامه؛

- « الشرح الكبير » (10)از شيخ شمس الدين ابوالفرج عبدالرحمان بن قدامه؛


1- ج٢، ص٢5٧.
2- ج5، ص١٩٨.
3- ج٨، ص٢٧٢.
4- ج٢، ص١٢5.
5- ج١، ص١4٩.
6- ج4، ص١44.
7- ج٣، ص٣١٩.
8- ج١، ص5١٢.
9- ج٣، ص556.
10- ج٣، ص4٩5.

ص:238

- « كشاف القناع »(1)از شيخ منصور بن يونس بهوتى؛

- « دليل الطالب »(2)از شيخ مرعى بن يوسف؛

- « الفروع » (3)از شيخ علامه فقيه شمس الدين مقدسى محمد بن مفلح؛

كتاب هاى مخصوص زيارت

- « شفاء السقام في زيارة خير الانام » از امام علامه فقيه محدث تقى الدين على بن عبدالكافى سبكى (م٧56ه. ق) ؛ كه اولين و كامل ترين كتاب مستقل، درباره مسئله زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)] و سفر براى آن است.

ذهبى در تمجيد از تقى سبكى چنين سروده:

ليَهِِنُ المِنبَرُ الاَمَويُّ لَمّا

زمانى كه حاكم و درياى دانش «تقى» بر بالاى منبر مى رود، منبر اموى به لرزه در مى آيد. او استاد زمان خويش و حافظترين حافظان حديث و نيز خطيب ترين و قاضى ترين دوران خويش است.

اين كتاب، از ارزشمندترين كتاب هايى است كه در اين باب نگارش يافته؛ در اين كتاب، بين عقل و نقل جمع برقرار كرده و در آن، مقام پيامبر گران قدر [(صلى الله عليه و آله)] را گرامى داشته است. اين كتاب بارها در «مصر» تجديد چاپ شد. نگارنده با زبانى گويا و برهانى قاطع، به تحقيق و بررسى دقيق اقوال در


1- ج٢، ص5٩٨.
2- ص٨٨.
3- ج٣، ص5٢٣.

ص:239

موضوع زيارت و ديگر مباحث كتاب پرداخته است.

شيخ علامه امين كتبى در قصيده اى كه در آخر كتاب شفاء السقام نيز آمده، در اين باره اين گونه سروده است:

وَيحَ مَن قَصُرَ فى حَقِّ الحَبيب

زنهار! هركه در حق حضرت رسول كوتاهى كند، از دوستى و بهره آن حضرت محروم شده است.

آن حضرت بر هر فرد هركجا كه باشد حق دارد.

تو از آيه 64 سوره نساء وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً، خود مقام آن حضرت را به تفصيل درياب.

«سبكى» همۀ احاديثى كه روايت شد را در كتاب «شفاء السقام» خود آورده است.

«شفاء السقام. . .» در ده باب تدوين شده كه شامل احاديث زيارت پيامبر [(صلى الله عليه و آله)]، فضليت آن، ترغيب به سفر به سوى آن و رد منكران آن، دفع آراى مخالفان و نيز آراى علما است. پس از آن درباره توسل به ايشان و حيات پيامبران در برزخ و شفاعتشان مطالبى را بيان كرده است. مطالب اين كتاب در پاسخ به كسانى است كه همه احاديث زيارت را ساختگى پنداشته و سفر به سوى آن را نامشروع دانسته اند.

ص:240

- « اتحاف الزائر واطراف المقيم السائر في زيارة النبي » از امام عالم حافظ ضابط، ابواليمن عبدالصمد ابن شيخ الاجل ابوالحسن عبدالوهاب بن حسن بن محمد بن حسن بن هبة الله قرشى دمشقى معروف به ابن عساكر؛

اين كتاب با تعليق استاد «حسين محمد على شكرى» به چاپ رسيده است.

مؤلف در آغاز آن مى گويد:

امام عالم حافظ ابواليمن عبدالصمد بن عبدالوهاب بن حسن بن عساكر دمشقى از امام «ابوعمرو عثمان توزرى» ، درحالى كه من در حرم سرورمان رسول خدا در كنار حجره شريفشان در ربيع الاخر سال (٨6٧ه. ق) بودم، روايت كرد: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است و سلام و درود بر مولاى ما محمد مصطفى امين و بر همه پيامبر و رسولان و بر خاندانشان باد و خداوند از ياران و تابعين و ديگر بندگان صالح راضى باشد و بر او و آنها درود باد.

- « رفع المنارة لتخريج احاديث التوسل والزيارة » از «فاضل محدث شيخ محمود سعيد ممدوح» .

اين كتاب، در سيصد صفحه تأليف شده و مؤلف، آنچه به احاديث توسل و زيارت ارتباط دارد را در آن جمع كرده است. در مقدمه آن مى گويد:

هدف از طرح مسئله زيارت، اثبات اتفاق نظر فقهاى امت، بر استحباب و وجوب زيارت حضرت مصطفى - با سفر يا بدون آن -

ص:241

مى باشد. آنانى كه زيارت آن حضرت را در صورتى كه مستلزم سفر كردن به اين قصد باشد، حرام دانسته اند، بدعت گذارده اند و با نصوص صريح و نظر اكثريت فقهاى مذهبش - چه برسد به ديگر مذاهب - مخالفت ورزيده اند.

سپس مى گويد:

در ميان بسيارى از مردم شايع شده است كه همه احاديث زيارت ضعيف، بلكه ساختگى است و اين بى شك اشتباه و برخلاف قواعد حديثى است. براى انسان عاقل، كلام ذهبى، حافظ و ناقد احاديث زيارت بس است كه مى گويد: «طرق آن ضعيف است اما بعضى بعضى ديگر را تقويت مى كند» . دليل ادعاى وى، نقل رواياتى است كه برخى از آنها به كذب متهم هستند. سخاوى از او در «المقاصد الحسنة» (1)بدان اقرار مى كند. منشأ اين اشتباه، اعتماد بر كتاب الصارم المنكى فى الرد على السبكى از حافظ عبيدالله محمد بن احمد بن عبدالهادى است.

استاد ما «محدث عبدالعزيز غمارى» ، در كتاب «التهانى فى التعقيب على موضوعات الصغانى» ، سخنى جامع در بيان حال كتاب الصارم المنكى دارد؛ وى مى نويسد:

«ابن عبدالهادى» در آن كتاب راه افراط و برخلاف قواعد اهل حديث را پيموده است. لازم است وى دست از افراطگرى خود بردارد و بيش از اين به تقى سبكى حافظ مورد اعتماد، بى ادبى


1- ص4١٢.

ص:242

نكند و در حق وى مطالبى نگويد كه به دور از سلوك راستين اهل علم است.

- «الجوهر المنظم في زيارة القبر النبوي الشريف المكرم» از علامه فقيه محدث شيخ شهاب الدين احمد بن محمد بن حجر هيتمى (م٩٧٣ه. ق) ؛ كه در «مصر» به چاپ رسيد.

در مقدمه آمده كه كتاب شامل مقدمه، هشت فصل و خاتمه است.

- « تحفة الزوار إلى قبر النبي المختار » از شيخ ابن حجر؛ در مقدمه كتاب آمده كه اين كتاب، بر مقدمه و چهار باب تنظيم شده است. ناشر آن «ابوعمه» ، تعليقى بر آن نوشته و مى گويد:

اگر اين كتاب اثر ابن حجر هيتمى باشد، دو احتمال وجود دارد:

اول: وى در موضوع زيارت، دو كتاب نگاشته است؛

دوم: ابن حجر ابتدا كتابى با عنوان الجوهر المنظم نوشته است و اين كتاب در هشت باب و يك مقدمه تأليف شده است. اما او كتاب خود را تلخيص و در قالب يك مقدمه و چهار باب با نام تحفة الزوار الى القبر المختار ارائه كرده باشد.

اين كتاب در سال (١4١٢) در «مصر» به چاپ رسيده و «دارالصحابه للتراث» در «طنطا» آن را با تعليق و تحقيق «سيد ابوعمه» در دويست صفحه منتشر كرده است.

- « الدرة الثمينة فيما لزائر النبي إلى المدينة » از علامه «عارف بالله عزّوجلّ شيخ احمد ابن مرحوم شيخ محمد بن عبدرب النبى مدنى دجانى انصارى» ملقب به «قشاشى» ؛

ص:243

اين كتاب در ١5٠ صفحه نگاشته شده و در چاپخانه «التقدم العلمية مصر» در سال (١٣٢6) چاپ شده است. در آغاز كتاب مى گويد:

اين كتاب در چهار فصل و يك خاتمه تنظيم شده است:

فصل اول: درباره مدينه مشرفه و نام هاى آن.

فصل دوم: بعضى آداب مربوط به كسانى كه به آنجا مى روند و آداب حركت آنها و برخى امور مربوط به اين مسئله؛

فصل سوم: مراتب داخل شوندگان و تقسيم آنها بر اساس نزول و احوالشان؛

فصل چهارم: تبديل مراتب داخل شوندگان به شفاعت پس از دخولشان.

خاتمه: جملات متفرقه اى كه به اين مبحث افزوده شده است.

- « نفحات الرضا والقبول في فضائل المدينة وزيارة سيدنا الرسول » از علامه محدث مورخ «شيخ احمد بن محمد حضراوى مكى» ؛ كه در اوايل قرن چهاردهم هجرى قمرى به چاپ رسيده است.

- « الذخائر القدسية في زيارة خير البرية » از علامه فقيه شيخ اساتيد «شيخ عبدالحميد ابن محمد على قدس مكى» ؛ كه در مصر چاپ شده است.

- « التوسل و الزيارة » از «شيخ محمد فقى» ؛ كه در يك جلد و دويست صفحه، در مصر به چاپ رسيده است.

- « مشارق الانوار في زيارة النبي المختار » از امام محدث شيخ حسن عدوى مالكى.

ص:244

كتاب هاى مناسك

- « هداية السالك إلى المذاهب الاربعة في المناسك » از امام «عزالدين ابن جماعة كنانى» ؛ باب شانزدهم جلد سوم اين اثر، درباره زيارت سرورمان رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] است.

- « الايضاح لمناسك الحج والعمره »(1)از امام علامه شيخ محيى الدين نووى؛

- « الحج وأحكامه » از «شيخ وهبى سليمان غاوجى» ؛ كه در مؤسسه «الرساله» به چاپ رسيده است. در مسئله زيارت مى گويد: «زيارت قبر رسول خدا پس از وفاتشان سنت است و اين، در كتاب خدا و سنت رسول و عمل صحابه به اجماع و قياس ثبت شده است» . (2)

مؤلف اين كتاب (الزيارة النبوية) در اين اثر يادآور مى شود كه آنچه به رشته تحرير درآمده، حاصل بضاعت علمى ماست. اگر راه درست را پيموده ايم كه خدا را به اين دليل سپاس گزاريم، اما اگر به بى راهه رفته باشم، نيز بايد اعتراف كنم كه من هم انسان هستم كه هم اشتباه و هم درست انجام مى دهم. فقط حضرت رسول است كه معصوم است و از روى هوا سخن نمى گويد و هرآنچه مى گويد وحى است.

از هر بدى، شرك و بدعت و جدال و دشمنى، از علمى كه سودى نمى رساند، دعايى كه شنيده نمى شود و قلبى كه خشوع نمى كند، از آنچه رسول خدا [(صلى الله عليه و آله)] بيزارى جستند، بيزارى مى جوييم و مقرريم به آنچه آن


1- ص4٨٩.
2- ص١٩٧.

ص:245

بزرگوار اقرار كرد.

از خدا مى خواهم كه بر صراط مستقيم نگاهم دارد و تا زمان مرگ، من را مسلمانى يكتاپرست، مومن به خدا و در سرزمين خدا و در ميان مؤمنان يكتاپرست كه به يگانگى خداوند و رسالت محمد [(صلى الله عليه و آله)] شهادت داده اند، حفظ فرمايد.

محمد بن علوى بن عباس مالكى مكى

خادم علم در حرمين شريفين

ص:246

ص:247

كتابنامه

١. الادب المفرد، محمد بن اسماعيل بخارى، چاپ اول، لبنان، الكتب الثقافيه، ١4٠6ه. ق.

٢. الاذكار النووية، امام محيى الدين بن شرف نووى.

٣. اكمال المعلم: شرح صحيح مسلم، شيخ محمد بن خليفة الوشتانى الأبى.

4. إمتاع الأسماع، تقى الدين مقريزى، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٢٠ه. ق.

5. الايضاح فى مناسك الحج، نووى.

6. البداية و النهاية، حافظ اسماعيل بن كثير.

٧. البيان والتحصيل، امام ابوالوليد محمد بن احمد بن رشد قرطبى.

٨. تاريخ دمشق الكبير، حافظ ابوالقاسم على بن حسن بن هبةالله ابن عساكر.

٩. تدريب الراوى فى شرح تقريب النووى، حافظ جلال الدين عبدالرحمان بن ابوبكر سيوطى.

ص:248

١٠. الترغيب و الترهيب، حافظ زكى الدين عبدالعظيم بن عبدالقوى المنذرى.

١١. تطهير الفؤاد، محمد بخيت حنفى، استانبول، مكتبة اشيق، ١٣٩6ه. ق.

١٢. تفسير القرآن العظيم، حافظ عمادالدين ابوفداء اسماعيل بن كثير.

١٣. التقريب والتيسير الى حديث البشير النذير، امام نووى.

١4. الجامع لأحكام القرآن، امام ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبى.

١5. حياة الانبياء، حافظ ابوبكر أحمد بن حسين البيهقى.

١6. دفع الشبه عن الرسول و الرسالة، حصنى دمشقى، چاپ دوم، قاهره، داراحياء الكتاب العربى، ١4١٨ه. ق.

١٧. دلائل النبوة، حافظ ابوبكر احمد بن حسين بيهقى.

١٨. دليل الطالب، شيخ مرعى بن يوسف الكرامى.

١٩. رد المحتار على الدر المختار، ابن عابدين.

٢٠. سبل الهدى و الرشاد، صالحى شامى، چاپ اول، بيروت دارالكتب العلميه، ١4١4ه. ق.

٢١. سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى، بيروت، دارالفكر.

٢٢. السنن، حافظ ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان الدارمى.

٢٣. السنن، حافظ على بن عمر دارقطنى.

٢4. سير أعلام النبلاء، حافظ شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان الذهبى.

٢5. شرح الزرقانى على الموطأ، امام محمد بن عبدالباقى بن يوسف الزرقا

ص:249

٢6. الشرح الكبير على متن المقنع، شيخ شمس الدين ابى الفرج عبدالرحمان بن قدامه المقدسى.

٢٧. شرح المحلى على منهاج النووى، امام جلال الدين بن احمد محلى.

٢٨. . شرح صحيح مسلم، امام محيى الدين يحيى بن شرف نووى.

٢٩. الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، قاضى عياض، بيروت، دارالفكر، ١4٠٩ه. ق.

٣٠. صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، بيروت، دارالفكر، ١4٠١ه. ق.

٣١. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيرى، بيروت، دارالفكر.

٣٢. صحيح ابن حبّان، ابن حبان بُستى، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه الرسالة، ١4١4ه. ق.

٣٣. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، بيروت، دارصادر.

٣4. فتح البارى على صحيح البخارى، حافظ احمد بن حجر العسقلانى.

٣5. الفروع، شيخ شمس الدين محمدبن مفلح المقدسى.

٣6. فيض البارى شرح صحيح البخارى، شيخ محمدأنور كشميرى.

٣٧. فيض القدير شرح الجامع الصغير، علامه محمد عبدالرؤوف مناوى.

٣٨. الكامل، عبدالله بن عدى، چاپ سوم، لبنان، دارالفكر، ١4٠٩ه. ق.

٣٩. كشاف القناع عن متن الاقناع، شيخ منصور بن يونس بن ادريس البهوتى.

4٠. كنز العمال، على متقى هندى، بيروت، مؤسسة الرسالة، ١4٠٩ه. ق.

ص:250

4١. الكواكب الدرارى فى شرح صحيح البخارى، شيخ محمد بن يوسف كرمانى.

4٢. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، حافظ نورالدين على بن ابوبكر هيثمى.

4٣. المجموع شرح المهذب، محيى الدين يحيى بن شرف نووى.

44. مجموعة فتاوى، شيخ محمد بن عبدالوهاب.

45. المحلى، امام ابومحمد على بن احمد بن سعيد بن حزم.

46. مختصر أبى داود، حافظ زكى الدين عبدالعظيم بن عبدالقوى المنذرى.

4٧. المستدرك على الصحيحين، حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى.

4٨. المسند، امام احمد بن حنبل الشيبانى.

4٩. مشكل الآثار، امام ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه طحاوى.

5٠. المصنف، حافظ ابوبكر عبدالرزاق بن همام صنعانى.

5١. المصنف، حافظ عبدالله بن محمد بن ابوشيبه.

5٢. معالم السنن، امام ابوسليمان حمد بن محمد الخطابى البستى.

5٣. المعجم الكبير، حافظ ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى.

54. مغنى المحتاج الى معرفة معانى الفاظ المنهاج، شيخ محمد بن محمد خطيب شربينى.

55. المغنى، شيخ موفق الدين ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه.

56. منهاج الطالبيين و عمدة المفتين فى الفقه، نووى.

ص:251

5٧. المنهاج فى شعب الإيمان، حافظ ابوعبدالله حسين بن حسن الحليمى.

5٨. الموطأ، امام مالك بن أنس.

5٩. ميزان الإعتدال فى نقد الرّجال، حافظ الذهبى.

6٠. نهاية الوهاب على منهج الطلاب، ابويحيى زكريا انصارى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109