كعبه و مسجد الحرام در گذر تاريخ

مشخصات كتاب

سرشناسه : كردي، محمد طاهر، 1903 - 1979م.

عنوان قراردادي : التاريخ القويم لمكه و بيت الله الكريم. فارسي - برگزيده.

عنوان و نام پديدآور : كعبه و مسجد الحرام در گذر تاريخ/ تاليف محمدطاهر كردي مكي؛ ترجمه هادي انصاري.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1378.

مشخصات ظاهري : 326 ص.: مصور، جدول، نمونه.

شابك : 13000 ريال: 964-6293-57-3 ؛ 13000 ريال (چاپ دوم)

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ دوم: پاييز 1384.

يادداشت : چاپ سوم: 1385

يادداشت : عنوان روي جلد: گزيده التاريخ القويم المكه و بيت الله الكريم.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

عنوان روي جلد : گزيده التاريخ القويم لمكه و بيت الله الكريم.

موضوع : مسجد الحرام -- مكه -- تاريخ.

موضوع : حج

موضوع : كعبه -- تاريخ.

موضوع : مكه (عربستان سعودي)-- تاريخ

شناسه افزوده : انصاري، هادي، مترجم

رده بندي كنگره : DS248/م 7ك 4304213 1378

رده بندي ديويي : 953/8

شماره كتابشناسي ملي : م 78-18757

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

پيشگفتار

«بُنِيَ الإسْلامُ عَلى خَمْس، عَلى الصَّلاة، والزّكاة، والصَّوم والحجّ ...»

حج، ركنى از اركان دين مقدّس اسلام است و كعبه قبله مسلمانان جهان، مظهر وحدت و يگانگى و همبستگى جامعه اسلامى است. هر مسلمانى در شبانه روز، سه، يا پنج نوبت به سوى كعبه نماز مى گزارد و پس از مرگ نيز رو به سوى اين خانه در آرامگاه ابدى خويش به خاك سپرده مى شود.

و مكّه مهبط وحى الهى است كه با دعاى ابراهيم خليل عليه السلام فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ دل هاى مشتاق مليون ها انسان مسلمان را به سوى خود جلب نموده، همه ساله با شور و عشقى فراوان و با انجام هزينه هاى زياد به سوى آن ديار مقدّس شتافته، به فراخوانى ابراهيم خليل پاسخ مثبت مى دهند:

وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ پس از پايان ترجمه كتاب «مرآةالحرمين»، نوشته ابراهيم رفعت پاشا، نظر به علاقه و شيفتگى خاصّى كه سال ها نسبت به اين ديار و ويژگيهاى آن، در خود احساس مى كردم، به دنبال مطلبى ديگر در كتابخانه ها مى گشتم تا اينكه شبى در عالم رؤيا ديدم كه به درون كعبه مشرّف شده ام ليكن كعبه اى كهن سال و قديمى. به هر قسمت از ديوارهاى درون آن

ص:12

كه نظر مى افكندم، سنگ هاى قديمى و ديوارهاى كهن آن را مى ديدم كه به سبك ويژه آن سالها ساخته شده است. گاه جلو رفته و به سنگى دست مى زدم و در عالم رؤيا به من گفته مى شد كه اين سنگ دست نشانده حضرت ابراهيم عليه السلام و يا مربوط به دوران قريش است.

مدت زيادى را در آنجا گذراندم. از پله بسيار باريك و نسبتا تاريكى بالا رفتم كه سرتاسر پله ياد شده، از خاك پوشيده شده بود؛ به طورى كه اثر پاى خويش را بر روى آن مى ديدم.

چند روزى از اين خواب نگذشته بود كه سرور عزيزم جناب حجة الإاسلام والمسلمين آقاى سيد على قاضى عسكر، كتاب «التاريخ القويم لِمَكّة و بيت اللَّه الكريم» را به اينجانب معرفى نمود. پس از مطالعه آن، به ياد خوابم افتادم و زواياى تاريخ كهن را در لابلاى اين تاريخ احساس مى كردم. شيفته ترجمه آن شدم. بدان همّت گماردم، تا اينكه بخشهاى ويژه اى از آن را به فارسى برگرداندم.

اين مجموعه، افزون بر شيرينى و جذابيت، داراى اطلاعات خاصّ و جالبى است كه در هيچ كتاب تاريخى عنوان نگرديده است؛ زيرا مؤلف كتاب كه خود يكى از ناظران و دست اندركاران طرح توسعه مسجدالحرام در سال 1377 هجرى بوده، به نكات و مطالب سودمندى دست يافته و آنها را به رشته تحرير در آورده است. همچنين وى به مقام ابراهيم راه يافته و در حالى كه آن را در دامن خويش قرار داده به تحقيق از اين سنگ پرداخته است. او سنگهاى آشكار و سطحى ديوارهاى كعبه را از برون، به هنگامى كه جامه كعبه را از روى آن برداشته بودند، شمارش كرده است.

اميد است اين اثر، مورد قبول درگاه حق تعالى قرار گيرد و ذخيره اى باشد براى روز جزا؛ روزى كه «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون».

و ما توفيقى الّا باللَّه العلى العظيم

هادى انصارى

آذرماه سال 1377/ شعبان سال 1419

ص:13

زندگى نامه نويسنده كتاب

نام وى محمد طاهر، فرزند عبدالقادر، فرزند محمودكردى مكى معروف به «خطّاط» است. او در سال 1321 هجرى در مكّه متولد شد و دروس ابتدايى را در مدرسه «الفلاح» مكّه گذراند و آنگاه در سال 1339 فارغ التحصيل گشت. كردى در آغاز سال 1340 هجرى به همراه پدرش جهت تعليم، راهى دانشگاه الأزهر شد و در اين دانشگاه در رشته علوم دينى اهتمام ورزيد. وى پابه پاى تحصيلات دانشگاهى، در رشته خط عربى نيز تحصيل كرد و خطوط مختلف آن را به همراه نقاشى و منبّت كارى و طلا كارى، در مدرسه «التعليم الخط العربى الملكى» در آن زمان، گذرانيد و پس از آن از مصر به مكّه مراجعت نمود. كردى در مدارس اين شهر بيشتر به آموختن و آموزش دادن خط عربى اشتغال داشت و به همين جهت لقب «خطّاط» را بر وى نهادند.

از نامبرده كتابهاى بسيارى، حدود چهل تأليف، در علوم و فنون مختلف انتشار يافته؛ از مهمترين آنها است: «تفسير المكى» در چهار جلد، «تاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه الكريم» در شش جلد، «تاريخ القرآن و غرائب رسمه و حكمه» و نيز «تاريخ الخط العربى و آدابه».

از كارهاى ديگر اين نويسنده، نوشتن قرآن كريم براى نخستين بار در مكه مكرمه

ص:14

است. طبق اظهار نويسنده، كتاب تاريخ مكه اش مهمترين و عظيم ترين تاريخى است كه از دوران حضرت ابراهيم عليه السلام تا امروز در مورد مكّه به رشته تحرير در آمده است. يكى ديگر از ابعاد كتاب تاريخ مكّه آن است كه نويسنده، خود يكى از افراد ناظر بر طرح توسعه مسجدالحرام و اطراف آن بوده است. بنابراين بر تمامى زواياى ساختمان و تغييرات نظارت داشته و اين بدو توانايى داده كه از هر نقطه اى ديدن كند و سپس ديده هاى خود را برشته تحرير در آورد، كه اين ويژگى در كتابهاى تاريخى موجود، در مورد مكّه و بيت اللَّه الحرام كمتر وجود دارد.

نامبرده در تاريخ روز دوشنبه بيست و سوم ربيع الثانى سال 1400 هجرى در بيمارستانى در جده دارفانى را وداع گفت كه پس از انتقال جسد او به مكّه و نماز در مسجدالحرام، در قبرستان مُعلّاة مكّه (/ قبرستان ابوطالب) در كنار قبر مادرش به خاك سپرده شد.

ص:15

ساختمان كعبه در طول تاريخ

ساختمان كعبه به وسيله فرشتگان

بناى كعبه نخستين بار به وسيله فرشتگان انجام گرفت و اين پيش از خلقت حضرت آدم عليه السلام بود. شرح آن را از معتبرترين و كهن ترين كتاب تاريخى؛ يعنى «اخبار مكّه و ما جاء فيها من الآثار» مى آوريم كه نويسنده آن، ابوالوليد محمدبن عبداللَّه بن احمد ازرقى «(1)» متولد قرن دوم هجرى است.

او در تاريخ خود، در مورد ساختمان كعبه به وسيله فرشتگان چنين مى نويسد:


1- - ابوالوليد محمد بن عبداللَّه بن احمد ازرقى غسانى مكى، متولد قرن دوم هجرى در مكّه بوده است. از تاريخ دقيق تولّد او اطلاعى در دست نيست. نامبرده در نيمه قرن سوم هجرى؛ يعنى در سال 245 هجرى در گذشته است. كتاب او بنام« اخبار مكه» از آثار ارزنده قرن دوم و سوم هجرى بوده است كه به يادگار براى ما باقى مانده. نامبرده از دانشمندان نيمه اول قرن سوم به شمار مى آيد. موضوعى كه در سال سيصد و ده هجرى در متن كتاب ضمن مبحث« فاصله ميان ستونهاى درون كعبه و زر اندود كردن آن، به فرمان مادر خليفه عباسى» آمده است. از قول« خزاعى» راوى كتاب است. بنابراين، اين تصور كه او تا سال 310 زنده بوده، صحيح نيست. پس آنچه كه معروف است، درگذشت نامبرده در سال 245 هجرى؛ يعنى نيمه قرن سوم هجرى اتفاق افتاده است.« مترجم»

ص:16

«ابوالوليد از على بن هارون بن مسلم عجلى از پدرش از قول قاسم بن عبدالرحمن انصارى نقل مى كند كه وى مى گفت: محمدبن على بن الحسين «(1)» براى من نقل كرد كه همراه پدرم على بن الحسين «(2)» در مكّه بودم در حالى كه پدرم مشغول طواف برگرد كعبه بود و من در پشت سر او حركت مى كردم، ناگاه مردى با قامتى كشيده، دست بر دوش پدرم نهاد، پدرم روى خود را به سوى او نمود، او گفت: اى پسرِ دختر پيامبر اسلام، سلام بر تو باد، از تو پرسشى دارم. پدرم سكوت كرد. من به همراه آن مرد همچنان به دنبال پدرم حركت مى كرديم، تا اينكه هفت دور طواف او به پايان رسيد و به حجر اسماعيل رفت و در زير ناودان به نماز ايستاد. من و آن مرد همچنان پشت سر پدرم بوديم تا اينكه نماز طواف را به پايان رسانيد سپس روى خويش را به سوى من گردانيد و من به طرفش رفته در كنارش نشستم. فرمود: اى محمد، سؤال كننده كجا رفت؟ من به آن مرد اشاره كردم و او آمد و در برابر پدرم نشست. پدرم خطاب به وى فرمود: از چه مى پرسى؟ گفت:

مى خواهم در باره آغاز اين خانه و چگونگى طواف بدور آن بپرسم كه چرا و از چه زمان و چگونه و كجا بوده است؟ پدرم فرمود: بسيار خوب، تو اهل كجا هستى؟ گفت: از شام هستم. فرمود: در چه منطقه اى از شام سكونت دارى؟ گفت: در بيت المقدس، فرمود: آيا تورات و انجيل را مطالعه كرده اى؟ گفت: آرى. پدرم فرمود: اى برادر شامى، با دقت به سخنانم گوش فراده و آن را حفظ كن و سپس از من به حق و درستى روايت كن. آغاز طواف بر اين خانه چنين بود كه: چون خداوند- عزّ وجلّ- به فرشتگان فرمود: مى خواهم در زمين خليفه اى قرار دهم، فرشتگان گفتند:

«خدايا! خليفه اى غير از ما؟! از كسانى كه در زمين ظلم كرده و خون مى ريزند و به يكديگر حسد و خشم و ستم مى ورزند؟ پروردگارا! آن خليفه را از ما قرار ده كه ما در زمين تباهى نكرده و رشك نمى ورزيم و خشم و ستم به يكديگر نمى كنيم و تنها تو را ستايش و تسبيح مى گوييم و تو را تقديس مى كنيم و فرمانبردار تو بوده و از فرمان تو سركشى نمى كنيم.»


1- - مراد حضرت باقر عليه السلام است.
2- - مراد حضرت زين العابدين عليه السلام است.

ص:17

خداوند متعال فرمود: «من آنچه را كه شما نمى دانيد مى دانم.» فرشتگان تصوّر كردند آنچه كه در جواب خداوند گفته اند ردّ فرمان او بوده و خداوند از گفته آنان به خشم آمده است. آنان به عرش خداوند پناه برده و از بيم خشم او گريستند و سه ساعت گرد عرش خداوند طواف كردند. خداوند به ايشان نگريست و رحمت خويش را بر ايشان نازل گردانيد و در زير عرش خود، خانه اى بر چهار ستون از زَبَرجد بنا كرد و آن را به وسيله ياقوت احمر پوشانيد. آن خانه به «ضراع» نامبردار گرديد. آنگاه خداوند به فرشتگان فرمود: «عرش را رها كرده، گِرد اين خانه طواف كنيد.» گويد: پس فرشتگان از آن به بعد گرد آن خانه طواف مى كردند و براى آنان طواف به دور آن آسان تراز طواف بر عرش بود و آن همان بيت المعمور است كه خداوند از آن نام برده است. در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته بدان وارد گشته و طواف مى كنند و خارج مى شوند و ديگر هرگز بدانجا باز نمى گردند.

آنگاه خداوند فرشتگان را به زمين گسيل داشت و فرمان داد كه براى من خانه اى در زمين همچون اين خانه بسازيد. و خداوند به خلق خود در زمين فرمان داد كه بر گرد اين خانه طواف كنند همچنانكه فرشتگان و اهل آسمان بر بيت المعمور طواف مى كنند.

آن مرد گفت: اى فرزند دختر رسول خداصلى الله عليه و آله درست فرمودى. آرى، اين چنين بوده است. «(1)» در جاى ديگرى نيز از محمد بن منكدر روايت كرده است كه گفت: اولين كارى كه آدم عليه السلام به هنگام فرود آمدن از آسمان به زمين انجام داد، همانا طواف بر گرد خانه بود.

پس فرشتگان در طواف با او برخورد نموده، گفتند: اى آدم، حجّ تو مقبول باد، همانا ما دو هزار سال پيش از تو، بر اين خانه طواف كرده ايم.

و نيز از ابن عباس روايت كرده است كه گفت: آدم عليه السلام حج گزارد و بر گرد خانه هفت بار طواف نمود. فرشتگان در طواف او را ديدند و گفتند: اى آدم، حجّ تو مقبول باد، ما دو هزار سال پيش از تو، بر اين خانه حج گزارده ايم. آدم عليه السلام پرسيد: شما در طواف خود چه مى گوييد؟ گفتند: ما چنين مى گوييم: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّااللَّه و اللَّه


1- - جامع احاديث الشيعه، كتاب حج، ج 10، ص 3 و 4،« مترجم».

ص:18

اكبر» آدم عليه السلام گفت: «وَ لا حول و لا قوَّةَ اللَّه باللَّه» را بدان اضافه كنيد. فرشتگان نيز چنين كردند. سپس ابراهيم عليه السلام پس از آنكه خانه را ساخت و به طواف بر گرد آن مشغول شد، فرشتگان در حال طواف به او برخورد نمودند و سلامش كردند. ابراهيم عليه السلام پرسيد: شما در طواف خود چه مى گوييد؟ گفتند: پيش از روزگار آدم عليه السلام «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّااللَّه و اللَّه اكبر» مى گفتيم و چون به آدم عليه السلام گفتيم، فرمود: كلمات «وَ لا حول و لا قوَّةَ اللَّه باللَّه» را هم به آن اضافه كنيد. ابراهيم عليه السلام فرمود: بر آن «العلي العظيم» را هم بيفزاييد، پس فرشتگان چنين كردند.

گويند كه فرشتگان نخستين بار مسجد اقصى را بنا كردند و گروهى گفته اند آدم عليه السلام آن را ساخت. و نيز گفته شده سام بن نوح عليه السلام و عده اى گفته اند يعقوب عليه السلام بانى آن بوده اند.

بنا به نقلى داود عليه السلام و به نظر گروهى ديگر سليمان عليه السلام بنا كننده مسجد بوده اند. و همچنين گفته مى شود كه ابراهيم عليه السلام آن را بنا كرده است.

البته گفته اند كه اين افراد مسجد الأقصى را پس از خرابى، مجدّداً از نو بنا كرده اند در حالى كه سنگ بناى آن قبل از آنها قرار داده شده است، واللَّه اعلم.

ساختمان كعبه به وسيله آدم عليه السلام

دومين بار كه كعبه ساخته شد، به وسيله آدم عليه السلام بوده است. ازرقى در كتاب تاريخ خود چنين آورده است:

ابوالوليد از قول پدر بزرگ خويش، از سعيدبن سالم، از طلحة بن عمرو حضرمى، از عطاء بن ابى رباح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: چون خداوند آدم را از بهشت به سوى زمين راند، آدم گفت: پرودگارا! براى من چه اتفاقى افتاده است كه ديگرصداى فرشتگان را نمى شنوم و وجود آنان را در اطراف خود احساس نمى كنم؟ ندا آمد كه اى آدم، اين نتيجه اشتباه و خطاى تو است ولى برو و براى من خانه اى بساز و بر گرد آن به طواف بپرداز و مرا ياد كن همانگونه كه فرشتگان رفتار مى كنند و بر گِرد عرش من مى گردند. آدم عليه السلام شروع به گام برداشتن كرد، بطورى كه زمين براى او در نورديده شد تا اينكه به مكّه رسيد و بيت الحرام را در آن ساخت و جبرئيل عليه السلام با بال خود به زمين زد و

ص:19

پايه مستحكمى در پايين ترين نقطه زمين براى آدم آشكار گرديد و فرشتگان سنگهايى در آن قرار دادند كه سى مرد ياراى برداشتن قطعه اى از آن را نداشت! آدم عليه السلام آن را از سنگهاى پنج كوه «لبنان» و كوه «طور زيتا» «(1)» و «طور سينا» و «جودى» و «حِرا» ساخت تا اينكه هم سطح زمين گرديد.

«ابن عباس» مى گويد: نخستين كسى كه اساس خانه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد، آدم عليه السلام بود تا اينكه خداوند طوفان را، كه خشمى از سوى پروردگار و بدبختى بود نازل گردانيد. و چون طوفان به پايان رسيد، بوى خوش آدم از ميان رفت.

گويد: طوفان به سرزمين «سِند» و «هِند» نرسيد و جايگاه خانه خدا در طوفان از بين رفت تا آنكه خداوند متعال ابراهيم و اسماعيل را برانگيخت و آن دو پايه ها و نشانه هاى كعبه را از نو برافراشتند و قريش پس از آن، بار ديگر آن را ساختند و اين خانه درست در برابر بيت المعمور قرار دارد، بطورى كه اگر بيت المعمور سقوط نمايد بر آن سقوط مى كند.

ابو الوليد، از مهدى بن ابى المهدى، از اسماعيل بن عبدالكريمصنعانى، از عبدالصمد بن معقل و او از وهب بن منبه نقل مى كند كه: چون خداوند توبه آدم را پذيرفت، فرمان داد به مكّه رود. پس زمين براى او طى شد و بيابانها را با يك گام و آبها و درياها را نيز همچنين طى مى كرد و به هر نقطه اى كه آدم قدم مى گذارد آبادان و عمران پديد مى آمد تا اينكه به مكّه رسيد. پيش از آن اندوه و گريستن او بر آنچه كه او در آن قرار گرفته بود، چنان بسيار شده بود و فرشتگان از اندوه او اندوهگين و از گريستن او مى گريستند. خداوند با فرستادن خيمه اى از خيمه هاى بهشت، او را دلدارى داد و آن را در مكّه در جايگاه كعبه پيش از آن كه كعبه اى ساخته شود، قرار داد آن خيمه از ياقوتهاى سرخ بهشت بود كه در آن سه قنديل زرّين از زرهاى بهشتى قرار داشت، بطورى كه پرتوى از پرتوهاى بهشت از آن خارج مى گرديد. حجرالأسود را هم با همان خيمه فرو فرستاد، در حالى كه ياقوتى سفيد از بهشت بود. ركن در آن حال جايگاهى بود كه آدم بر آن مى نشست. چون آدم عليه السلام ساكن مكّه گرديد، فرشتگان آن خيمه را پاسدارى داده و ديگر


1- - نام كوهى است كه بر فراز آن درخت زيتونى قرار دارد. اين كوه در كنار پل خابور و نزديك رأس العين است. اين كوه يكى از جايگاه هاى مبارك بيت المقدس به شمار مى آيد. نك: ياقوت، معجم البلدان، ج 6، ص 68« مترجم»

ص:20

ساكنان زمين آن روز را كه از جن و شياطين بودند، از نزديك شدن به آن دور مى كردند؛ زيرا براى آنان سزاوار نظر كردن به چيزى از بهشت نبود، چون هر كس به چيزى از بهشت نظر افكند، بهشت بر او واجب مى گردد و زمين در آن روزگار پاك و منزه بوده و آلودگى به خود نديده و خونى در آن ريخته نشده بود؛ همچنانكه خطايى در آنصورت نگرفته بود و بدين سبب خداوند زمين را جايگاه فرشتگان قرار داده بود و آنان همچنانكه در آسمان بودند در زمين به ذكر و تسبيح پروردگار مشغول بودند و بدان سستى نمى ورزيدند. آنان بهصورتصفى واحد، در كنار نشانه هاى حرم بهصورت دايره، حرم شريف را در بر گرفته و ايستاده بودند. بطورى كه منطقه حِلّ «(1)» را در پشت سر خود و منطقه حرم را پيش روى خويش قرار داده بودند. «(2)» در اين حال، هيچ جن و شيطانى، ياراى گذشتن ازصف ايشان را نداشت و به علت همين توقف فرشتگان در آن منطقه، آن را تا به امروز حرم نامند. و نشانه هاى حرم در همان مكانها قرار داده شد.

خداوند- عزّ و جلّ- ورود حوّا را به حرم، به سبب خطايى كه كرده بود، حرام نمود همچنانكه نظر به خيمه آدم را نيز بر او حرام گردانيد و اين وضع همچنان ادامه داشت تا اينكه قبض روح گرديد. هرگاه آدم قصد آن را داشت كه حوا را ببيند و با او در آميزد و فرزندى به وجود آورد از تمامى منطقه حرم خارج شده و او را مى ديد. خيمه آدم، تا به هنگام قبض روح آدم عليه السلام، همچنان در آن نقطه قرار داشت. پس از آنكه خداوند جان آدم را گرفت، آن خيمه را هم بالا برد. فرزندان آدم در جايگاه آن خيمه، خانه اى از سنگ و گِل به وجود آوردند و همواره اين خانه برقرار و پايدار بود و هركس كه از پس ايشان مى آمد، خانه را تجديد مى نمود «(3)» تا اينكه در دوران نوح عليه السلام آب آن را پوشانيد و غرق كرد، بطورى كه جايگاه آن از نظرها محو و نابود گرديد. چون خداوند ابراهيم عليه السلام را برانگيخت به جستجوى پايه و اساس خانه برآمد. و پروردگار وى را به وسيله ابرى كه بر فراز آن


1- - منطقه حِلّ شامل مناطقى است كه خارج از دايره حرم قرار گرفته است.
2- - جامع احاديث الشيعه، كتاب حج، ج 10، ص 9 و 10،« مترجم».
3- - جامع احاديث الشيعه، كتاب حج، ج 10، ص 13

ص:21

نقطه فرستاده بود، راهنمايى كرد. آن ابر همچنان در آن مكان پايدار بود تا اينكه ابراهيم به پايه هاى اوليه آن آگاه شد و آن را از آن نقطه، به اندازه قامتى بالا آورد. در اين هنگام بود كه ابر از ميان رفت پس معناى گفتار الهى كه مى فرمايد: «وَ اذْ بَوَّأنا لابْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ ...» اين مى شود كه: «چون مكان خانه را به ابراهيم راهنمايى كرديم ...» و منظور همان ابرى است كه بر فراز پايه هاى كعبه ساكن ماند تا ابراهيم عليه السلام را به نقاط آن راهنمايى كند. و بحمداللَّه از آن هنگام تا كنون همواره كعبه پايدار و مستحكم باقى مانده است.

وهب بن منبه گويد: در يكى از كتابهاى پيشينيان، كه در باره كعبه مطالبى آورده، خواندم كه: خداوند هيچ فرشته اى را بر زمين نمى فرستد مگر آنكه نخست وى را به زيارت خانه كعبه فرمان مى دهد و آن فرشته در كنار عرش، احرام بسته و لبيك گويان فرود مى آيد، ابتدا حجرالأسود را استلام مى كند و سپس هفت بار به طواف خانه مى پردازد و آنگاه دو ركعت نماز در درون آن بجاى مى آورد و سپس باز مى گردد.

محمدبن يحيى، از ابراهيم بن محمد بن ابى يحيى، از عبداللَّه بن لبيد روايت كرده است كه مى گفت: از ابن عباس به من خبر رسيده است كه مى گفت: آن هنگام كه خداوند آدم را برزمين فرستاد او را در محلّ كعبه فرود آورد در حالى كه آدم از شدت لرزش همچون كشتى به اين سوى و آن سوى حركت مى كرد آنگاه حجرالأسود- يعنى ركن- را بر او نازل گردانيد كه آن سنگ از شدّت سپيدى مى درخشيد پس آدم آن را نزد خود بر گرفت، سپس براى او عصايى نازل گرديد و به او گفته شد: اى آدم گام بردار پس آدم گام برداشت و خود را در سرزمين هند و سند ديد. مدتى را در آن سرزمين توقف كرد. سپس براى ديدن ركن دلتنگ گرديد، پس به او گفته شد حج بگزار و او حج گزارد، فرشتگان او را ديدند و گفتند حج تو مقبول باد. اى آدم، ما دو هزار سال پيش از تو حج بجاى آورده ايم.

پدر بزرگم از سعيدبن سالم، از عثمان بن ساج، از محمدبن اسحاق نقل مى كرد كه وى مى گفت: به من خبر رسيده است كه چون آدم عليه السلام بر زمين فرو فرستاده شد. چون ديگر فرشتگان را نديده وصداى پرستش و عبادت آنان را از بهشت نمى شنيد، اندوهگين گشت. پس خداوند او را به جايگاه كعبه راهنمايى كرد و فرمود: آنجا برو.

ص:22

آدم عليه السلام به سوى كعبه روان گرديد، پس در هيچ منزلى ساكن نگرديد مگر آنكه خداوند آبى را براى او پديد مى آورد تا اينكه به مكّه رسيد و آنجا ساكن كرديد و به پرستش خداى خود پرداخت و به خانه طواف كرد و همواره همانجا بود تا زمانى كه خداوند جانش را گرفت.

پدر بزرگم از سعيد بن سالم و او از عثمان بن ساج نقل مى كرد كه: به من خبر رسيد عمربن خطاب به كعب گفته است: از بيت الحرام براى من بازگو. كعب گفت: خداوند متعال ابتدا آن را بهصورت ياقوتى از درون خالى، همراه آدم عليه السلام از آسمان فرود آورد و فرمود: اى آدم، اين خانه من است كه آن را با تو فرو فرستادم، بر گِرد آن طواف خواهد شد همچنانكه گِرد عرش طواف مى شود و اطراف آن نماز گزارده مى شود همانگونه كه گِرد عرش نماز مى گزارند. پس فرشتگانى همراه آن فرود آمدند و پايه هاى آن را از سنگ بنا نهادند و آن را بر آن پايه قرار دادند. و آدم عليه السلام اطراف آن طواف مى كرد، همانگونه كه اطراف عرش طواف مى شد و كنار آن نماز مى گزارد همانگونه كه اطراف عرش نماز گزارده مى شد.

آنگاه كه خداوند قوم نوح عليه السلام را غرق كرد، آن را به آسمان برد بطورى كه پايه هاى آن باقى ماند.

پدر بزرگم از ابراهيم بن محمد بن ابى يحيى، او هم از ابان بن ابى عياش و وى از بعضى از اصحاب و ياران پيامبرصلى الله عليه و آله حديثى همانند پرسش عمر از كعب نقل نموده و آن را تأييد كرده اند.

و همچنين پدر بزرگم از ابراهيم بن محمد بن ابى يحيى، از زهرى، از عبيداللَّه بن عبداللَّه بن عتبة بن مسعود، از ابن عباس نقل مى كرد كه آدم عليه السلام نخستين كسى بود كه پايه هاى خانه و كعبه را برقرار ساخت و در آن نماز به پا داشت تا آنكه خداوند طوفان را فرستاد.

مهدى بن ابى مهدى، از عبداللَّه بن معاذصنعانى، از معمر و او از ابان نقل مى كند كه وى مى گفت: خانه كعبه بهصورت ياقوت يا دانه مرواريدى براى آدم فرو فرستاده شد.

پدربزرگم از سعيد بن سالم قداح، از عثمان بن ساج، از وهب بن منبه نقل مى كند:

ص:23

خانه كعبه كه خداوند براى آدم ساخت، ياقوتى از ياقوتهاى بهشت بود به رنگ سرخ كه از خود پرتو افشانى مى كرد. بر آن دو در قرار داشت؛ يكى در غرب و ديگر در شرق و آن قنديل هايى از نور داشت كه سرپوش آنها از طلا و زر بهشتى بود. ستاره هايى از ياقوت سپيد داشت و ركن حجرالأسود يكى از ستارگان آن بود كه در آن هنگام ياقوتى سفيد بود.

پدر بزرگم از ابراهيم بن محمد، از مغيرة بن زياد، از عطاء بن ابى رباح نقل مى كرد كه چون «عبداللَّه بن زبير» ساختمان كعبه را آغاز كرد به كارگران دستور داد گود بردارى كنند، آنان به قطعه سنگهايى رسيدند كه به بزرگى شتران آبستن بود. پس گفتند ما به سنگهايى به بزرگى شتران آبستن برخورد كرده ايم، گفت: به گود خود اضافه كنيد و چون اين چنين كردند، از درون زمين هوايى گرم چون دم آتش، آنان را فرا گرفت. پس گفت:

شما را چه مى شود؟

گفتند: بيش از اين نمى توانيم گود نماييم؛ زيرا امرى عظيم را ديديم كه ديگر بيش از آن نمى توانيم ادامه دهيم. پس به آنها گفت: پايه ها را برروى آن بنا سازيد. گفت: از عطاء شنيدم كه مى گفت: آن سنگها همان سنگهايى است كه آدم عليه السلام بر آن پايه ها را بنا كرد.

پدر بزرگم از سعيد بن سالم، از عثمان بن ساج، از زهرى، از عبيداللَّه بن عتبة، از ابن عباس نقل مى كند كه آدم سر به سجده نهاده بود، در حالى كه مى گريست، ندايى بر او داده شد كه اى آدم، چه چيز تو را به گريه واداشته است؟ گفت: بدين سبب كه ميان من و تسبيح فرشتگان و تقديس قدسيّت تو مانع ايجاد شده است. به او گفته شد: اى آدم، به بيت الحرام برو. پس به سوى مكّه به حركت در آمد، در حالى كه هر گام كه بر مى داشت چشمه ها مى جوشيد و آبادانى و عمران شهرها، در آن پديد مى آمد و آنچه ميان فاصله دو پاى او بود، همه ويرانى ها و نقاط بى آب بود. به من گفته شد كه آدم در آن حال به ياد بهشت، افتاده و مى گريست و اگر گريه همه مردم با گريه آدم، آن هنگامى كه از بهشت رانده شد، مقايسه گردد، برابر آن نخواهد گرديد و گريه مردم و گريه آدم عليه السلام با گريه داود عليه السلام هنگامى كه مرتكب خطا گرديد، برابر نمى گردد.

ص:24

و نيز در «تاريخ الخميس» «(1)» اين گونه آمده:

ابن عباس روايت كرده است كه خداوند تبارك و تعالى به آدم عليه السلام وحى نمود كه: من داراى حرمى در امتداد عرش خود هستم، پس بدانجا برو و برايم خانه اى بساز، آنگاه اعمالى را كه فرشتگان در اطراف عرش من بجا مى آورند، تو نيز بر گِرد آن انجام ده. آنجا مكانى است كه تو و آن دسته فرزندانت را كه در اطاعت و سرسپردگى به من باشند، مورد رحمت و مغفرتم قرار مى دهم. آدم گفت: اى پروردگار من، چگونه اين كار را انجام دهم در حالى كه نه در توان من است و نه راهنمايى بر آن مكان دارم.

پس خداوند فرشته اى فرستاد تا آدم عليه السلام رابه مكّه راهنمايى كند. آن دو، راهىِ مكّه شدند، در بين راه، هرگاه به مناطق سرسبز و يا زيبايى بر مى خوردند كه نظر آدم را جلب مى كرد، به فرشته مى گفت: در همين جا فرود آييم؛ زيرا آن مكان همين جا است! فرشته بدو مى گفت: آن مكان در پيش روى تو است. تا اينكه وارد مكّه شدند پس خانه كعبه را از پنج كوه: «سينا»، «حرا»، «زيتا»، «لبنان» و «جودى» بنا كرد.

و در روايت وهب بن منبه، به جاى كوه «لبنان» و جودى»، دو كوه «ثبير» و «احد» آمده است.

پايه هاى خانه را از سنگهاى كوه حرا ساخت و هنگامى كه ساختمان آن را به پايان رسانيد، فرشته وى را به عرفات برد و اعمال و مناسكى را كه هم اكنون مردم در آن انجام مى دهند، به او آموزش داد.

و در روايتى از ابن عباس آمده است: بدان جهت آنجا را «عرفات» نامند كه آدم و حوّا در آن مكان با هم جمع شدند.

در «انوار التنزيل» چنين آمده است كه: چون آدم و حوا در آنجا به هم رسيدند، «عرفات» نامگذارى شد.


1- -« تاريخ الخميس في احوال أنفس نفيس» نوشته حسين بن محمد الحسن ديار بكرى كردى است كه از تاريخ ولادت و وفات او اطلاع دقيقى در دست نداريم ليكن نامبرده در سال 931 هجرى به مكّه آمده و قسمتهاى مختلف كعبه را اندازه گيرى كرده است. وى در كتاب ياد شده، صفحه 121 از جلد دوم گفته است: در اين سال براى اقامت در مكّه به اين ديار هجرت نمودم.« مترجم».

ص:25

كوه هايى كه آدم عليه السلام از سنگ آنها براى ساختن كعبه استفاده كرد

هنگامى كه حضرت آدم عليه السلام تصميم گرفت كعبه را بنا كند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و دو بال خود را بر اساس ثابتى از زمين زد كه در نتيجه، سنگها از آن جدا و سپس توسط ملائكه به سوى محل كنونى كعبه حمل گرديد. اين سنگها چنان عظيم و سنگين بودند كه هر يك از آنها را سى نفر هم نمى توانستند حمل كنند.

تاريخ ارزقى، در اين زمينه مى نوسد:

اين سنگها، از پنج كوه جدا شدند: «لبنان»، «طورزيتا»، «طورسينا»، «جودى» و «حِراء».

ثعالبى گفته است: «طور زيتا» و «طور تيناء» دو كوه هستند كه در بيت المقدّس قرار گرفته اند. و «لبنان» كوهى در نزديكى شام است كه بدان كوه «اولياء» گفته مى شود. «(1)» همچنين در «مختار الصحاح» نوشته ثعالبى آمده است:

جودى، كوهى است در جزيره (موصل) «(2)» كه كشتى حضرت نوح پس از طوفان بر روى آن لنگر انداخت. اما طور سينا در مصر و حراء در مكه است.

در كتاب «نهاية الأرب في فنون الأَدب» نويدى در اين مورد آمده است: عبداللَّه عمر گفت: چهار كوه نزد خداوند مقدس است: «طور تينا»، «طور زيتا»، «طور سينا» و «طور تيمانا». اما طور تينا در دمشق است و طور زيتا در بيت المقدس و طور سينا همان كوهى است كه حضرت موسى عليه السلام بر آن قرار گرفت و اما طور تيمانا در مكه است.

ساختمان كعبه به وسيله شيث عليه السلام

پس از درگذشت آدم عليه السلام، كعبه به وسيله فرزندش شيث عليه السلام بنا گرديد، ليكن «ازرقى» در تاريخ خود نام شيث را تصريح نكرده بلكه به عنوان «فرزندان آدم كه پس از آدم كعبه را بنا نمودند» آورده است. اين ساختمان تا هنگام طوفان برقرار بوده است.

و اينك متن آنچه كه «ازرقى» در اخبار مكه خود در اين باره آورده است:


1- - از كتاب« عامود النسب»، كه كتابى خطى مى باشد و تاكنون به چاپ نرسيده است.
2- - برخى از صاحبنظران كوه جودى را همان كوه آرارات دانسته اند كه در شرق كشور تركيه واقع است و قله آن ازنقاط مرزى شمال غربى ايران در فاصله ميان دو كشور ايران و تركيه قابل رؤيت مى باشد.« مترجم»

ص:26

او از قول پدر بزرگ خود، از سعيدبن سالم، از عثمان بن ساج و او از وهب بن منبه نقل مى كند كه چون آدم عليه السلام در گذشت، خداوند خيمه اى را، كه از زيورهاى بهشتى بوده و براى آرامش آدم بر او نازل گردانيده بود، به آسمان برد، آنگاه فرزندان آدم در جايگاه آن خيمه، خانه اى از سنگ و گِل ساختند كه اين خانه همواره آباد بود و يكى پس از ديگرى آن را تعمير مى كردند تا اينكه دوران حضرت نوح عليه السلام رسيد و طوفان آن را غرق كرد و جايگاهش را تغيير داد. پس از آن بار ديگر جايگاه آن به ابراهيم عليه السلام راهنمايى گرديد.

نويسنده «تاريخ الكعبة المعظمه» «(1)» آورده است: نخستين كسى كه خانه كعبه را بنا كرد «شيث» بود و اين بدان معنا است كه اوّلين ساختمان كعبه پس از آدم عليه السلام از فرزندانش، به وسيله شيث عليه السلام بوده است. در «تاريخ الخميس» «(2)» اينگونه آمده است: شيث فرزند آدم، اولين شخصى است كه كعبه را بنا كرد؛ زيرا قبل از ساختمان او، كعبه بهصورت خيمه اى از ياقوت سرخ بوده كه آدم بر گِرد آن طواف كرده و بدان انس مى ورزيده است؛ زيرا اين خيمه براى او از بهشت فرود آمده بود كه پس از آن دوباره به آسمان برده شد و آدم براى حج از هند بدان جايگاه آمد.

كعبه از زمان حضرت نوح تا دوران ابراهيم عليه السلام

ابوالوليد از پدر بزرگش، از سعيد بن سالم، از ابن جريج و او از مجاهد نقل مى كند كه گفت: به هنگام طوفان نوح، محل كعبه ناپديد شد و در دوران بين حضرت نوح و ابراهيم عليه السلام از ديده ها پنهان گرديد. و نيز گفته است كه جايگاه آن تپه اى سرخ رنگ بوده كه سيل ها بر آن قرار نمى گرفت، مردم نيز به همين مقدار مى دانستند كه جايگاه خانه در همان محدوده مى باشد، ليكن از محل قطعى آن اطلاعى در دست نداشتند. ستمديدگان و پناه جويان از گوشه و كنار زمين به آنجا مى آمدند و بدان متوسّل مى گشتند و دعاى آنان در اين جايگاه همواره مورد استجابت قرار مى گرفت. مردم نيز بدان نقطه مى آمدند و حج


1- - حسين باسلامه.
2- - نوشته حسين بن محمد حسن ديار بكرى.

ص:27

مى گزاردند تا اينكه خداوند اراده كرد جايگاه خانه اش به وسيله ابراهيم عليه السلام ساخته شود و آيين او در آن نقطه آشكار گردد.

بنابر اين، از زمانى كه خداوند آدم عليه السلام را بر زمين فرود آورد، خانه كعبه همواره مورد پرستش همه امتها و ملّتها بوده است كه هريك پس از ديگرى آمده و در آن جايگاه خداوند را مى پرستيدند. و گويد كه فرشتگان پيش از آدم عليه السلام بر كعبه حج مى گزاردند.

برخى از تاريخ نگاران نوشته اند كه فاصله ميان فوت حضرت آدم عليه السلام تا ولادت حضرت نوح عليه السلام 126 سال و فاصله بين ولادت حضرت نوح و ولادت حضرت ابراهيم عليهما السلام 890 سال بوده است. بنابر اين، تولّد حضرت ابراهيم عليه السلام شصت سال پيش از در گذشت حضرت نوح عليه السلام بوده است؛ زيرا عمر حضرت نوح 950 سال بوده و طوفان، آنگونه كه در تورات آمده، در سال 601 بعد از تولّد حضرت نوح بوده است. ساختمان كعبه به وسيله ابراهيم عليه السلام، به هنگام بيست سالگى اسماعيل انجام يافته است. بنابراين فاصله ميان طوفان و ولادت حضرت ابراهيم عليه السلام 290 سال و بين طوفان و ساختمان كعبه از سوى ابراهيم عليه السلام حدود چهارصد سال بوده است. پس بايد گفت كه حضرت ابراهيم عليه السلام به هنگام بناى كعبه، يكصد و ده سال سن داشته است.

در شرح كتاب «زاد المسلم فيما اتفق عليه البخارى و مسلم» (ج 2،ص 158) چنين آمده است:

ابن هشام گويد: بين حضرت نوح وابراهيم عليهما السلام، پيامبرى جزهودوصالح عليهما السلام نبوده است و بين ابراهيم و هود 630 سال و بين نوح و ابراهيم 1143 سال فاصله وجود داشته است.

«ثعالبى» نيز گفته است فاصله ميان ولادت ابراهيم و طوفان نوح 1263 سال بوده كه اين، 3337 سال پس از خلقت آدم بوده است. ولادت ابراهيم عليه السلام در دوران «نمرود بن كنعان» بوده و اما در محل ولادت او، اختلاف نظر وجود دارد:

«ابن عباس» محل ولادت حضرت ابراهيم را، بابل از سرزمين هاى «سواد»، شهر نمرود، دانسته است.

«مجاهد» آن را در «كوثي» يكى از نواحى كوفه مى داند.

«عكرمه» محل تولد آن حضرت را در «سوس» و «سدي» بين بصره و كوفه دانسته و

ص:28

«ربيع بن انس» در «كسكر» مى داند كه پس از آن پدرش او را به كوثى منتقل نموده است.

«وهب» تولد ابراهيم عليه السلام را در «حران» دانسته، ليكن بايد گفت كه محل تولد نخستين، بيشترصحيح به نظر مى رسد.

حضرت ابراهيم در دويست سالگى وفات نمود و در غارى در «حِبرون»، كه هم اكنون به «مدينة الخليل» معروف است، دفن گرديد.

ويژگيهاى ساختمان كعبه به دست ابراهيم عليه السلام

1- ابراهيم عليه السلام كعبه را بر پايه هايى استوار كرد كه حضرت آدم عليه السلام بنا كرده بود.

2- در ساختمان كعبه هيچ گونه گچ، گِل و آهكى به كار نرفت، بلكه سنگها يكى بر ديگرى قرار داده شدند.

3- كعبه مستطيل شكل بود.

4- كعبه داراى دو ركن حجرالأسود و يمانى بود و دو ركن ديگر آن از سمت حِجراسماعيل (كه هم اكنون ناودان بر فراز آن قرار دارد) به صورت گِرد و نيمدايره ساخته شده بود.

5- در سمت راست درون خانه كعبه گودالى حفر شده بود به عمق سه ذراع كه بدان «خزانه كعبه» مى گفتند. (هداياى ارسالى براى كعبه را در اين گودال قرار مى دادند).

6- مانند زمان ما، كعبه درى از سمت شرق داشت كه به درون آن راه مى يافت و به شكل مربع مستطيل بود اما مانند درهاى چوبى و ... باز و بسته نمى شد.

7- اين در روى زمين بود و ارتفاع زيادى از زمين نداشت.

8- حجراسماعيل بهصورت نيمدايره، از چوب درخت اراك ساخته شده بود.

9- كعبه بدون سقف بود، بنابراين ناودانى نيز نداشت.

10- كعبه داراى پرده نبود. اولين شخصى كه پرده بر آن آويخت «تُبَّع حِميَرى» بود كه پس از قرار دادن در براى كعبه، به اين كار مبادرت ورزيد.

11- ارتفاع كعبه از زمين نُه ذراع بود.

12- عرض ديوارى كه درِ كعبه بر آن قرار داشت، سى و دو ذراع بود.

ص:29

نمايش تصوير

ص:30

13- ديوار مقابل آن، سى و يك ذراع داشت.

14- عرض ديوار سمت حجر بيست و دو ذراع بود.

15- ديوار مقابل آن؛ يعنى فاصله ميان ركن يمانى تاركن حجرالأسود بيست ذراع بود.

16- حضرت ابراهيم عليه السلام كعبه را چهار هزار سال پيش ساخت.

ساختمان كعبه به دست جرهميان و عمالقه

«تاريخ الغازى» «(1)» در اين باره چنين آورده است:

ازرقى در «الاعلام» به سند خود از اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام در باره ساختمان كعبه از سوى عمالقه و جرهم آورده است كه آن حضرت فرمود: «ساختمان كعبه پس از ابراهيم منهدم شد، پس از آن، بار ديگر به وسيله عمالقه بنا گرديد، سپس فرسوده شد و منهدم گرديد. كه باز به وسيله قبيله اى از جرهم ساخته شد.»

فاكهى نيز از اميرمؤمنان على بن ابيطالب عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «نخستين كسى كه كعبه را بنا كرد. ابراهيم عليه السلام بود، سپس منهدم گرديد و پس از او «جرهميان» بار ديگر آن را بنا كردند، سپس با از ميان رفتن آنان، «عمالقه» كعبه را از نو بنا نهادند.»

برخى از تاريخ نگاران، همانند «سيدالتقى» گفته اند: جرهميان پيش از عمالقه كعبه را ساخته اند. ليكن «محبّ طبرى» در قُرى و «مسعودى» در مروّج الذهب، عمالقه را پيش از جرهميان دانسته و گفته اند: شخصى كه از جرهميان اقدام به ساختمان كعبه كرد، «حارث» بود كه ساختمان كعبه را توسعه داد و ارتفاع آن را همانند ارتفاع كعبه ساخته شده به دست ابراهيم قرار داد. و اما ما معتقديم كه: ساختمان كعبه مكّرمه، از دوران حضرت ابراهيم عليه السلام تا پيش از ساختمان قريش، همواره به صورت سنگ چين بوده و گچ و آهكى در ساختمان آن بكار نرفته بود. به همين سبب، ساختمان آن به سرعت رو به خرابى و ويرانى


1- - نويسنده اين كتاب عبداللَّه مكى است. نامبرده در سال 1291 هجرى متولد و در سال 1365 هجرى در مكّه وفات يافت. او از تبار هنديان بود كه سالها مجاورت در مكّه را برگزيد و در آن وفات نمود. از او تأليفات بسيارى بجاى مانده؛ از آن جمله است:« افادة الأنام بذكر أخبار البلد اللَّه الحرام» در چهار جلد و نيز كتابى با عنوان« تراجم العلماء من المكّيين» و غير آنها، كه از قرن دهم تا چهاردهم در مكّه وفات كرده اند.« مترجم»

ص:31

مى گذاشت تا اينكه در دوران قريش و پس از آن، كيفيت ساختمان تغيير كرد و روز بروز پيشرفت نمود و هم اكنون ساختمان آن را بدين صورت مستحكم و استوار مى بينيم به طورى كه گذشتِ زمان تأثير چندانى در آن نمى گذارد. اختلاف است ميان تاريخ نگاران، در دو قبيله «جرهم» و «عمالقه» كه كدام يك كعبه را پيشتر بنا كرده است.

بيشتر آنان بر اين باورند كه اين دو در يك زمان در مكّه زندگى مى كردند و ميان آنها جنگهاى زيادى رخ داده است.

ليكن نظريه ما اين است كه قبيله «جرهم» پيش از «عمالقه» كعبه را بنا كرده اند؛ زيرا جرهميان سابقه طولانى تر و قديمى تر از عمالقه نسبت به اقامت در مكّه داشته اند. اينان پس از رسيدن هاجر و فرزندش حضرت اسماعيل عليه السلام به مكه، به اين سرزمين آمده و در آن اقامت اختيار كردند، به طورى كه حضرت اسماعيل عليه السلام هنگامى كه به سن جوانى رسيد، با دخترى از قبيله جرهم ازدواج كرد.

وضعيت كعبه و مطاف در دوران خزاعه

فرمانروايى مكّه پس از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام به دست جرهميان افتاد امّا آنگاه كه آنان حرمت مكّه و حرم را پاس نداشتند ويا در آن طغيان و ظلم فراوان كردند، خداوند خزاعيان را بر آنان مسلط كرد، به طورى كه جرهميان مجبور به ترك مكّه شدند. از آن پس ولايت و فرمانروايى مكّه و سيادت كعبه در دست خزاعه قرار گرفت.

«ازرقى» در تاريخ خود از «محمد بن عبدالعزيز» چنين نقل مى كند:

«به روزگار فرمانروايى قبيله خزاعه در مكّه و كعبه، سيل عظيمى راه افتاد، به طورى كه مردم مكّه غافلگير شدند. اين سيل وارد مسجدالحرام شد و اطراف كعبه را فرا گرفت سپس به پايين مكّه رفت و درختان مسير خود را از جاى كند. در اين سيل، جنازه يك زن و مرد به دست آمد. مرد شناسايى نشد امّا زن را كه نامش «فاره» و از ساكنان منطقه بالاى مكّه بود، شناختند.

پس از آن قبيله خزاعه بر گِرد خانه خدا ديوارى كشيد و حجراسماعيل را نيز ضميمه آن ساختند تا بدينوسيله كعبه را از ورود سيل مصون دارند.

ص:32

اين ديوار تا هنگام بازسازى كعبه توسط قريش به همان حال باقى بود. اين سيل به «سيل فاره» معروف شد و شنيدم كه آن زن از قبيله بنى بكر بوده است.»

لازم به گفتن است كه ارتفاع ديوار مزبور بر گِرد خانه كعبه به اندازه قامت يك انسان بوده است؛ يعنى به اندازه اى كه سيل در آن زمان بالا مى آمده است؛ زيرا در دوران خزاعيان، كعبه نسبت به اطراف خود در نقطه مرتفعى قرار داشت و بر خلاف اين دوران، كه كعبه در گودترين نقطه نسبت به اطراف خود واقع شده، اطراف كعبه بهصورت دشتى پايين و گود بوده است.

ارتفاع كعبه در دوران خزاعه، نُه ذراع بوده است كه همان ارتفاع خانه خدا ساخته شده توسط حضرت ابراهيم خليل عليه السلام بوده است. ديوارى كه خزاعيان بر گِرد خانه كعبه كشيده بودند، داراى درى از روى زمين همانند درِ كعبه بود كه درست در مقابل درِ خانه خدا قرار داشت. بين ديوار ساخته شده بر پيرامون كعبه و خانه كعبه فضايى به اندازه نيمى از مطاف كنونى مسجدالحرام (منظور كعبه و مقام ابراهيم است) وجود داشت و خزاعيان و ديگر طواف كنندگان در داخل آن، بين ديوار و خانه كعبه طواف مى كرده اند.

ساختمان كعبه به دست قُصىّ بن كلاب

در كتاب «تاريخ الغازى» چنين آمده است:

درباره ساختمان كعبه به وسيله قصى در «الاعلام» آمده است كه زبير بن بكار قاضى مكّه در كتاب «النسب» روايت كرده: هنگامى كه قصى بن كلاب ولايت كعبه را به دست گرفت، هزينه آن را نزد خود جمع كرد و سپس كعبه را ويران ساخت و از نو آن را آنچنان بنا كرد كه پيش از او هيچ كس آنچنان ساختمانى از كعبه بنا نكرده بود.

«ابو عبداللَّه محمد ابن عايد دمشقى» در كتاب «فى مغازيه» گفته است:

«قصى بن كلاب» كعبه را بنا كرد و ماوردى در «احكام السلطانيه» آن را تأييد كرده و گفته است: نخستين شخص از قريش، پس از ابراهيم عليه السلام كه ساختمان كعبه را بنا كرد، «قصى بن كلاب» بود و سقفى از چوب دَوم «(1)» و شاخه درخت نخل بر آن قرار داد.


1- - نوعى درخت نخل.

ص:33

در كتاب «تاريخ الكعبة المعظمه» «(1)» به هنگام سخن در باره ساختمان كعبه به دست قصى آمده است: او ساختمان كعبه را بيست و پنج ذراع قرار داد و سقف آن را از چوب دَوْم نيكو و شاخه درختان نخل پوشانيد.

فاسى مى گويد: در اينكه ساختمان قصى بيست و پنج ذراع باشد، ترديد وجود ندارد. شايد بتوانيم آن را اينگونه تفسير كنيم كه اين مقدار ذراع، در ارتفاع كعبه بوده است؛ زيرا در افزايش ارتفاع كعبه هيچ اشكال و مانعى نيست، بلكه افزايش در طول و عرض كعبه است كه ممنوع مى باشد و بايد گفت كه هيچ يك از بانيان كعبه، از محدوده ساختمان حضرت ابراهيم عليه السلام تجاوز نكرده و توسعه اى بيش از آن نداده اند.

قصى، جد چهارم پيامبرصلى الله عليه و آله بوده و حدود يكصد و سى سال پيش از هجرت مى زيسته است. در آن زمان ولايت مكّه در دست او قرار گرفته و جماعت او از وى پيروى مى كردند. قصى خود به تنهايى مناصب ششگانه مكّه را در دست داشت و آن منصب ها عبارت بودند از:

«حجابت» (پرده دارى)، «رفادت» (مهماندارى)، «سقايت» (آب دادن)، «ندوه» (موسسه مشورتى)، «لواء» (پرچمدارى) و «قيادت» (سردارى).

قصى بن كلاب همان شخصى است كه براى نخستين بار قوم خويش، قريش را جمع كرد و دستور داد خانه هاى خود را در اطراف كعبه بنا كنند و بدين منظور پيرامون چهارگانه كعبه را ميان آنان تقسيم كرد.

ويژگيهاى كعبه در ساختمان قريش

1- قريش ساختمان كعبه را پنج سال پيش از بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله بنا كرد.

2- پيامبرصلى الله عليه و آله به همراه قريش، با حمل سنگ بر شانه هاى خود در بناى كعبه شركت كرد.

3- قريش شالوده ساختمان كعبه معظمه را بر پايه ها و اساس ابراهيمى بنا كرد.


1- - نوشته حسين باسلامه.

ص:34

4- در بناى قريش، همانگونه كه در حال حاضر وجود دارد، از عرض كعبه، در سوى حجراسماعيل، شش ذراع و يك وجب كسر شد. «(1)» 5- ارتفاع كعبه به هيجده ذراع رسانده شد.

6- همانند دوران حضرت ابراهيم، كعبه را از سوى حجراسماعيل بهصورت نيمدايره ساختند (در آن زمان ركن شامى و ركن عراقى وجود نداشت).

7- خزانه كعبه را به همانصورت زمان حضرت ابراهيم قرار دادند.

8- بر گِرد حجراسماعيل ديوار كوتاهى بنا كردند، درصورتى كه در ساختمان ابراهيم بجاى آن، از چوب درخت اراك استفاده شده بود.

9- درِ كعبه را از سطح زمين بالا بردند و آن را به وسيله سنگ ثابت كردند تا مانعى براى ورود سيل بدانجا باشد و نيز هركسى نتواند وارد آن شود.

10- درِ كعبه را بهصورت يك لنگه ساختند بطورى كه به وسيله يك قفل باز و بسته مى شد.

11- براى خانه كعبه سقف قرار دادند و سپس ناودانى براى سرازير شدن آب باران از سطح آن به داخل حجر تعبيه كردند.

12- در درون كعبه شش ستون چوبى قرار دادند. اين ستونها در دو رديف سه ستونى از قسمت ركن شامى، كه حجراسماعيل در آن قرار داشت تا ركن يمانى تعبيه شد.

13- در درون خانه كعبه (در سمت ركن شامى) پلّكانى چوبى قرار داده شد كه به وسيله آن به بام كعبه راه پيدا مى كردند.

14- ساختمان كعبه را با گِل ساختند، درصورتى كه پيشتر سنگ چين بود. اين بنّايى به وسيله شخصى به نام «باقوم رومى» يا «باخوم رومى»صورت گرفت، سپس آن را با پرده زيبايى پوشانيدند.

شايان ذكر است كه قرار دادن پرده براى كعبه پيش از اين تجديد ساختمان رسم


1- - در اين باره روايات متعددى از حضرت صادق عليه السلام نقل گرديده است كه حتى به اندازه يك قطعه ناخن از كعبه كسر نگرديده است. براى اين منظور رجوع شود به جامع احاديث الشيعه كتاب حج، ج 10، باب چهارم در حدود مسجد و خانه كعبه« مترجم».

ص:35

نمايش تصوير

ص:36

شده بود و پس از آن نيز ادامه يافت.

پرده كعبه نخستين بار از تكّه هاى چرم به هم دوخته، به وسيله «تُبّع حِميَرى» ساخته و بر روى آن انداخته شد. «(1)» 15- براى نخستين بار سقف و ديوارهاى درونى و ستونهاى ششگانه داخل خانه كعبه را با روغنى گياهى رنگ زده و جلا دادند سپس بر روى ستونها، چهره هايى از پيامبران و فرشتگان و گُل و گياه رسم كردند. كه البته در روز فتح مكه، به دستور رسول خداصلى الله عليه و آله تمامى نقش و نگارهاى آن محو و نابود گرديد.

ساختمان كعبه به وسيله عبداللَّه بن زبير و ويژگى هاى آن

1- نخستين كسى كه اقدام به خرابى كعبه كرد «ابن زبير» بود؛ بدين ترتيب كه خود ابزار به دست گرفت و از بالاى بام كعبه تخريب آن را آغاز كرد و سنگهاى آن را از جا برآورد سپس ساير مردم از او پيروى كردند.

2- وى پوششى از چوب در پيرامون كعبه قرار داد تا در داخل، كارگران مشغول به ساختمان كعبه شوند و مردم در خارج آن به دور كعبه طواف كنند.

3- «عبداللَّه بن زبير» كعبه را بر پايه هاى بناى ابراهيمى استوار كرد.

4- بخشى از حجراسماعيل كه در بناى قريش از كعبه جدا شده بود، بار ديگر به داخل خانه كعبه افزوده شد، بنابراين كعبه را به همان اندازه اى بنا كرد كه حضرت ابراهيم عليه السلام ساخته بود.

5- ارتفاع كعبه را به مقدارى كه در بناى قريش بدان افزوده شده بود، اضافه كرد، بدين ترتيب ارتفاع كعبه به بيست و هفت ذراع رسيد.

6- دو در؛ ورودى از سمت شرق و خروجى از سمت غرب، براى كعبه تعبيه كرد.

7- اين دو در را بر خلاف بناى قريش كه با فاصله كمى از زمين ساخته شده بود، بر


1- - به منظور آگاهى بيشتر در اين زمينه مى توانيد به كتاب« جامه كعبه در گذر تاريخ» كه يكى ديگر از ترجمه هاى اينجانب است، مراجعه نماييد.« مترجم»

ص:37

روى زمين قرار داد.

8- درها دو لنگه اى و با ارتفاع يازده ذراع ساخته شدند.

9- ابن زبير براى كعبه چهار ركن قرار داد، بدينصورت كه از سوى حجر اسماعيل به جاى نيمدايره اى كه قريش ساخته بودند دو ركن ديگر براى آن اضافه كرد.

10- اين چهار ركن تا زمان قتل او استلام مى شد.

11- در ركن شامى در درون كعبه، پلكان گِردى از چوب ومزيّن به طلا ساخته شد كه از آن به بام كعبه راه پيدا مى كردند. همچنين ناودانى بر بام خانه قرار داد كه آب سقف را به داخل حجر فرو مى ريخت.

12- در درون كعبه به جاى شش ستونى كه قريش ساخت، سه ستون چوبى قرار داده شد.

13- كعبه را با گچ و بنابه قولى از مخلوط سرب و رس ساختند.

14- هنگامى كه ابن زبير از ساخت كعبه فارغ شد، درون و برون كعبه را از بالا تا پايين با مشك و عنبر خوشبو كرد و سپس آن را با پارچه «ديباج» «(1)» و به روايتى با «قباطى» «(2)» پوشانيد.

15- ابن زبير پس از فراغت از همه اين امور، به شكرانه اين توفيق عظيم، بندگان بسيارى را آزاد كرد و قربانيهاى فربه و چاق از گوسفند و ديگر چهارپايان ذبح كرد و به فقيرانصدقه داد. سپس با پاى پياده و برهنه رو به سوى مسجد تنعيم گذارد كه بسيارى از قريش به تبعيت از او احرام عمره بستند و همراه او راهى مسجدالحرام شدند.

16- تاريخ بناى اين ساختمان در سال 64 هجرى و به روايتى در سال 65 هجرى بوده است.


1- - نوعى ابريشم گرانقيمت و ضخيم،« مترجم».
2- - قباطى برگرفته از نام قبطيان، ساكنان مصر كهن بوده و اين نوع بافته از ديرباز در اين سرزمين از شهرت به سزايى برخوردار بوده و به نظر مى رسد كه در آن هنگام از بافته هاى مقاوم و ارزشمند به شمار مى آمده است،« مترجم».

ص:38

نمايش تصوير

ص:39

ساختمان كعبه توسط حَجّاج و ويژگى هاى آن

1- حَجّاج كعبه را همانند ساختمان زمان قريش بنا كرد.

2- حجاج افزوده شش ذراع و يك وجبى ابن زبير را از قسمت حجر خراب كرد و

نمايش تصوير

ص:40

مجدداً به حجر افزود امّا سه ديوار ديگر را به حال خود واگذاشت.

3- مانند ابن زبير براى كعبه چهار ركن ساخت.

4- درِ شرقى خانه را بالا برد و همانند بناى قريش آن را با سنگهاى كعبه استوار ساخت.

5- وى از ارتفاع درِ كعبه چهار ذراع و يك وجب كم كرد.

6- درِ غربى كعبه را، كه به وسيله ابن زبير گشوده شده بود، بست.

7- ساختمان حَجّاج بر اساس ساختمان قريش بود، به جز آنكه همانند ابن زبير در ديوار كعبه از سوى حجر دو ركن قرار داد و مانند بناى قريش آن را دايره اى ساخت.

8- پلّه هاى درونى كعبه ساخته حَجّاج است؛ زيرا اين پلّه در ديوارى قرار داشت كه حجاج آن را منهدم كرد. همچنين درگاه درِ شرقى كعبه تا زمين، از ساخته هاى حجاج بود؛ زيرا كه وى اين در را مجدداً از سطح زمين بالا برد.

9- اين ساختمان در سال 74 هجرى بنا شد.

ويژگيهاى كعبه ساخته شده به وسيله سلطان عثمانى

در ساعت دو بامداد روز چهارشنبه، نوزدهم شعبان سال 1039 هجرى باران شديد و سيل آسايى در مكّه و نواحى آن باريدن گرفت كه در نتيجه، سيل وارد مسجدالحرام شد و آب تا نزديكى قفلِ درِ كعبه بالا آمد. به عبارت ديگر، ارتفاع آب به حدود دو متر از سطح زمين مسجدالحرام رسيد. در بعد از ظهر روز بعد؛ يعنى پنج شنبه، ديوار سمت شامى كعبه فرو ريخت، سپس ديوار سمت شرقى تا نزديكيهاى درِ كعبه منهدم شد.

همچنين يك ششم از ديوار غربى كعبه نيز فرو ريخت. بدين ترتيب در اين سو تنها دو سوّم از ديوار و بخشهايى از سقف باقى ماند. به دستور سلطان مراد، بازسازى كعبه آغاز شد كه اين كار در ماه رمضان سال 1040 هجرى به پايان رسيد. «(1)»


1- - يازدهمين بازسازى كعبه به دست تواناى يك مجتهد كاشانى انجام پذيرفته است. سيد زين العابدين بن نور الدين بن مرادبن على بن مرتضى الحسينى الكاشانى كه اين خدمت بزرگ اسلامى را عهده دار بود، شرح آن را در دو رساله، يكى به فارسى و ديگرى به عربى هر دو به نام« مفرحة الأنام في تاسيس بيت اللَّه الحرام» بيان كرده است. دو رساله ياد شده را مرحوم شيح آقا بزرگ تهرانى صاحب« الذريعه الى تصانيف الشيعه» در كتابخانه ملّا محمد على خوانسارى در نجف مطالعه كرده و نسخه فارسى آن را در كربلا نزد شيخ محمد على قمى ديده است. الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 21، ص 362 و 363 سيّد زين العابدين از شاگردان موسى محمد امين استرآبادى بوده و او را در مكه به جرم تشيع به شهادت رسانده اند. شرح احوال او در« رياض العلما» و« مستدرك الوسائل» و« نجوم السماء» و« دارالاسلام» مسطور است كه همه او را بانى كعبه معرفى كرده اند. سيد محسن امين عاملى در« اعيان الشيعه» ج 7، ص 168 و 169 توفيقى را كه در بناى كعبه نصيب سيد زين العابدين شده است از نوشته خود او چنين شرح مى دهد:« سپيده دم روز چهارشنبه نوزدهم شعبان 1039 ه. ق. بارانى چنان شديد، كه گويى دهان مشكها را گشوده باشند، مدت دو ساعت و دو درجه بر مكه فرو باريد. سيل وارد مسجدالحرام شد و به قدر دو ذراع و ربع ذراع از سر كعبه گذشت و چهار هزار و دو نفر مرد و زن و كودك در آن حادثه جان سپردند ... روز پنجشنبه بيستم شعبان ديوارهاى شرقى و شامى يعنى تقريباً نصف كعبه فرو ريخت. اين واقعه در عهد سلطنت سلطان مراد چهارم پادشاه عثمانى اتفاق افتاد ... من با شريف مكه مذاكره كردم كه خانه خدا را بايد به نفقه اهل خير و به دست خود ايشان نوسازى كرد و در ظاهر آن را به سلطان نسبت داد. شريف ابتدا موافقت كرد اما كسانى او را از اين اقدام منصرف كردند. من نزد خدا تضرع كردم كه از اين سعادت چيزى هم نصيب من فرمايد. خبر ويرانى كعبه به سلطان عثمانى رسيد و دستور داد كعبه را از كف زمين ويران و سپس نوسازى كنند. دو نفر را هم از سوى خود براى سركارگرى به مكه فرستاد. روز سه شنبه سوم جمادى الآخر سال 1040 شروع به كندن ديوارهاى كعبه نمودند و من هم با ساير كارگران مشغول بنّايى شدم. از الطاف الهى اين بود كه وكيل سلطان و مباشر او هر دو مريد من شدند و به طورى كه درباره بناى كعبه هرچه به ايشان مى گفتم به كار مى بستند ... همه ديوارهاى كعبه را جز ركن حجريه تا جايى كه حجرالأسود را بر آن كار گذاشته بودند برچيدند. براى اينكه كسى به حجر دست نزند سنگى روى آن گذاشتند. من به دو فرستاده دربار اسلامبول گفتم بايد ركن و حجر را با احتياط بيشترى محافظت كرد و آنان پوششى از تخته روى آن گذاشتند. شب يكشنبه بيست و دوم ماه جمادى الآخر تصميم گرفته شد كه از فردا صبح، كار بناى خانه را شروع كند در آن شب من بازارى و ابتهال از خدايى تعالى التماس نمودم كه مرا سازنده خانه خود قرار دهد. با خود مى انديشيدم وقتى شريف مكه و شيخ الحرم و قاضى و وكيل سلطان و علما و خادمان حرم هستند از من با اين ناتوانى چه كارى ساخته است؟ پس غسل كردم و هنگام سحر وارد مسجدالحرام شدم. از توفيقات الهى اين بود كه بعد از نماز صبح غير از مباشر و چند كارگر كسى در مسجد نماند. وقتى مباشر مرا ديد گفت: سيد زين العابدين فاتحه بخوان. من فاتحه و دعاى سريع الاجابه را- كه در كافى روايت شده است و با« اللهم انى اسألك باسمك العظيم الاعظم ...» شروع مى شود- خواندم. آنگاه سنگ مبارك ركن غربى را به دست گرفتم و محمد حسينى ابرقويى كه از صلحا بود طاسى پر از ساروج پيش من آورد. آن ساروج را در زاويه ركن غربى زمين ريختم و پهن كردم و بسم اللَّه گفته سنگ را بر اساس ابراهيم عليه السلام كارگذاشتم. روز نهم رجب به حجرالأسود رسيدند. من به نفس خود سه ذراع از ارتفاع و تمامى عرض روى ركن حجرالأسود را ساختم. بسيار كوشيدند حجرالأسود را از جاى خود بردارند اما نتوانستند. آن روز من دعايى را كه معروف به سيفى است مى خواندم و بيست و هفت بار مكرر نمودم. در بيست و دوّمين بار بود كه باب كعبه را كار گذاشتند. روز سيزدهم شعبان ستونهاى خانه خدا را به درون كعبه برديم. روز پانزدهم همين ماه از باب كعبه وارد شدم و چهار سنگ به دست خود بر ديواره هاى داخلى كارگذاشتم. يك سنگ در زاويه حجرالأسود و سنگى در حطيم و سنگى در زادگاه اميرالمؤمنين عليه السلام كه تخميناً سه ذراع از زاويه حجرالأسود فاصله دارد و سنگى هم در زاويه ركن يمانى. روز هيجدهم شعبان الواحى را بين ستونهاى خانه كه به سقف متصل بود قرار داديم. و من آنها را به ستون متصل نمودم. در سلخ شعبان ميزاب الرحمه- ناودان كعبه- را كارگذاشتند. در دوم رمضان به نصب سنگهاى مرمر برديوارهاى داخلى خانه پرداختند و همه آن ديوارها و كف خانه را با مرمر پوشاندند و فرش كردند. روز چهارشنبه بيست و هفتم رمضان كار نوسازى كعبه به پايان رسيد و مردم روز جمعه آخر رمضان داخل كعبه شدند.»« مترجم».

ص:41

ص:42

ساختمان جديد داراى اين ويژگيها بود:

1- سلطان مراد ساختمان كعبه را بدون هيچ گونه تغييرى نسبت به قبل بنا كرد.

بنابراين پس از انهدام باقيمانده هاى كعبه، آن را برهمان پايه هاى قبلى بنا نهاد.

2- ساخت كعبه به وسيله سلطان مراد در سال 1040 هجرىصورت پذيرفت.

3- فاصله زمانى ميان ساخت كعبه به وسيله سلطان مراد و حجّاج 966 سال بود.

4- نخستين ريزش ديوار كعبه به وسيله سيل، در آخرين ساعتهاى روز بيستم شعبان سال 1039 هجرىصورت گرفت.

5- بازسازى كعبه پس از انهدام كامل آن، درصبحگاه روز يكشنبه بيست و سوم جمادى الثانى سال 1040 هجرى آغاز شد. در اين روز ساختمان پايه هاى برخى از ديوارهاى كعبه، در حضور امير مكّه و بزرگان مردم آغاز شد.

تأخير در باز سازى، نخست به جهت تميز كردن مسجد و از بين بردن آثار سيل در آن و نيز خراب كردن باقيمانده قسمتهاى ديگر كعبه بود و دوّم تهيه ابزار و آلات ساختمانى از خارج بود؛ زيرا در آن روزگار، حمل و نقل همانند زمان ما آسان نبوده است.

6- در اين بازسازى تمامى كعبه منهدم شد. از اساس و پايه هاى كعبه بر روى زمين، پايين تر نرفتند تا بتوانند كعبه را بدون هيچ گونه تغييرى همانند قبل و از نو بسازند.

7- تمامى سنگهاى چهار ركن كعبه را منهدم كردند و تنها «حجرالأسود» را

ص:43

همان گونه ثابت در جايگاه اصلى خود نگه داشتند. اين عمل در تاريخ سه شنبه سوم جمادى الثانى سال 1040 هجرىصورت گرفت.

8- سنگ ركن يمانى را كه محل استلام حجاج در طواف بود، خارج ساخته و آن را درون پوشش چوبى كه در اطراف كعبه ساخته بودند قرار دادند. همچنين در همين روز سنگهاى شاذروان نيز از جاى خود در آورده شد. اين عمليات در تاريخ سه شنبه، سوم جمادى الثانى سال 1040 هجرىصورت پذيرفت.

9- پوششى از چوب- همچنانكه ابن زبير در هنگام ساختمان كعبه عمل كرده بود- ساخته و بر پيرامون كعبه قرار دادند تا كارگران بتوانند براحتى و دور از چشم ديگران به كار خود مشغول باشند. اين پوشش ابتدا از روز پنجشنبه بيست و ششم رمضان سال 1039 هجرى آغاز شد كه نصب آن در تاريخ چهارشنبه اول شعبان سال 1040 هجرى به پايان رسيد. در اين روز فضاى كعبه در پوشش اطراف خود قرار گرفت.

ص:44

نمايش تصوير

ص:45

10- اين پوشش پس از گرفتن استفتاء از علما،صورت پذيرفت.

11- بازسازى كعبه حدود شش ماه به درازا كشيد.

12- كارهاى ساختمانى و تزيينى كعبه در روز دوم ذى حجه سال 1040 هجرى پايان پذيرفت.

13- سنگ ركن يمانى كه مكان استلام حاجيان بود، در روز دوشنبه اول رجب سال 1040 در جايگاه اوّليّه خود قرار داده شد.

14- اطراف حجرالأسود ترميم و اصلاح اساسى شد. اين ترميم از روز سه شنبه نهم ماه رجب سال 1040 هجرى آغاز شد و در نيمه هاى شب جمعه دوازدهم رجب همان سال پايان يافت.

تعداد سنگهاى سطحى و آشكار كعبه

بناى كنونى كعبه، همان ساختمان «سلطان مراد چهارم» از پادشاهان عثمانى است كه در سال 1040 هجرى بر اثر ورود سيل به مسجد الحرام و تخريب آن از نو بنا گرديد. اين ساختمان استحكام وقدرتمندى كامل دارد، بطورى كه تاكنون پابرجا و استوار مانده است.

ساختمان كعبه از سنگهاى بزرگى به رنگ سياه متمايل به كبودى ساخته شده است.

اين سنگها از دل كوههاى مكه استخراج شده و بسيار سخت و قوى مى باشند و در اصطلاح مكّيان به «حَجَر الشبيكى» معروف هستند.

كوه «شبيكه» در نزديكى «شيخ محمود» در «جَرول» است و سنگهاى ساختمان كعبه را از آن جدا مى كرده اند.

به نظر مى رسد كوه شبيكه همان كوهى است كه امروزه به آن «جبل الكعبه» مى گويند؛ زيرا سنگهاى آن به سختى وصلابت معروفند.

سنگهاى كعبه از دو نوع بزرگ و كوچك تشكيل شده است كه بزرگترين آنها به طول 190 سانتيمتر، و عرض 50 سانتيمتر و ارتفاع 28 سانتيمتر است كه كوچكترين آنها حدود 50 سانتيمتر طول و 40 سانتيمتر عرض دارد.

در روز دوشنبه، بيست و هشتم ماه رجب سال 1377 هجرى، پرده كعبه به جهت تعمير و مرمّت سقف خانه كعبه، از روى آن برداشته شد. از اين فرصت طلايى استفاده

ص:46

كردم و سنگهاى ظاهر بر روى ديوار كعبه را از بالا تا شاذروان بر روى زمين شمردم.

جدول زير بر اساس همين شمارش تهيه شده است:

بنابراين، مجموع سنگها در ظاهرِ خارجى كعبه، از بالا تا پايين، بجز سنگهاى شاذروان، 1614 عدد است.

گفتنى است كه اين تعداد، مربوط به سنگهاى آشكار ديوار خارجى كعبه است و شمارش تعداد سنگهاى به كار رفته در ديوارهاى كعبه، غير ممكن است و به نظر مى رسد سنگهاى آن چندين برابر اين تعداد باشد؛ زيرا عرض ديوارهاى كعبه بين نود تا يكصد سانتيمتر است و براى ساختن ديوارى بدين عرض به تعداد بسيار زيادى سنگ احتياج است.

فاصله زمانى ميان ساختمانهاى كعبه

فاصله زمانى ميان ساخت و تجديد بناى بيت المقدّس و كعبه به وسيله حضرت ابراهيم عليه السلام چهل سال بوده است و فاصله ساخت كعبه به وسيله حضرت ابراهيم عليه السلام تا ساختمان قريش، بنا به روايت بخارى به نقل از حلبى به 2645 سال مى رسد. همچنين ميان ساختمان قريش و ساختمان ابن زبير 82 سال فاصله وجود داشته است.

فاصله زمانى ميان ساختمان ابن زبير و ترميم و ساختمان حَجّاج ثقفى را ده سال نوشته اند و ميان ساختمان حجّاج و سلطان مراد چهارم 966 سال بوده است.

ص:47

اندازه هاى كعبه معظمه در ساختمانهاى چهارگانه

اشاره

به نقل از تاريخ ازرقى

اندازه كعبه در ساختمان حضرت ابراهيم خليل عليه السلام

9 ذراغ ارتفاع كعبه.

32 ذراع طول ديوار شرقى، كه درِ كعبه در آن قرار دارد.

31 ذراع طول ديوار غربى.

22 ذراع طول ديوار شمالى كه حجر اسماعيل در آن قرار گرفته است.

20 ذراع طول ديوار جنوبى (بين ركن حجرالأسود و ركن يمانى)

اندازه كعبه در ساختمان قريش (پنجاه سال پيش از بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله)

18 ذراع بلندى و ارتفاع كعبه.

26 ذراع طول ديوار شرقى كه درِ كعبه در آن قرار دارد.

26 ذراع طول ديوار غربى كعبه.

22 ذراع طول ديوار شمالى كعبه كه حجر اسماعيل در آن قرار گرفته است.

20 ذراع طول ديوار جنوبى كعبه كه بين ركن حجرالأسود و ركن يمانى است.

اندازه كعبه در ساختمان عبداللَّه بن زبير

27 ذراع ارتفاع كعبه.

32 ذراع طول ديوار شرقى كعبه، كه درِ كعبه در آن است.

31 ذراع طول ديوار غربى كعبه.

22 ذراع طول ديوار شمالى كعبه كه در آن حجراسماعيل قرار گرفته است.

20 ذراع طول ديوار جنوبى كه بين ركن حجرالأسود و ركن يمانى است.

ص:48

اندازه كعبه در ساختمان حجّاج بن يوسف ثقفى

27 ذراع ارتفاع كعبه.

26 ذراع طول ديوار شرقى كعبه كه درِ كعبه در آن قرار دارد.

26 ذراع طول ديوار غربى كعبه.

22 ذراع طول ديوار شمالى كعبه كه در آن حجراسماعيل قرار گرفته است.

20 ذراع طول ديوار جنوبى كعبه كه بين ركن حجرالأسود و ركن يمانى است.

اين اندازه گيريها، در قرن دوم هجرى به وسيله ازرقى انجام گرفته و در كتاب تاريخ وى آمده است.

اينك اندازه هاى كعبه مشرّفه و ابعاد آن بر اساس واحد اندازه گيرى متر كه در زمان كنونى معمول است، به نقل از مهندسان مصرى در سال 1377 هجرى.

ص:49

البته ممكن است در بعضى نقاط چند سانتيمتر بلندتر يا كوتاهتر باشد كه آن نيز به علت تغيير سنگهاى مرمر زمين مطاف مى باشد كه با كم و زياد قرار دادن گچ و آهك مى تواند در اندازه هاى بالا تغييراتى جزئى ايجاد شده باشد.

ص:50

بتهاى درون كعبه در دوران جاهليت

اشاره

از شگفتيها و ويژگيهاى كعبه و امر خداوند، تقدّس و تكريم پيوسته اين خانه در طول دورانهاى گذشته و حال است؛ آنچنانكه در تاريخ آمده است هيچ گاه بناى كعبه مورد پرستش احدى در دوران جاهليت قرار نگرفته است. كعبه در جاهليت همواره مورد احترام بوده و مردم به دور آن طواف مى كرده اند. آنان بتهاى خود را در درون و اطراف كعبه قرار مى دادند و آنها را مى پرستيدند.

ص:51

در روز فتح مكه، روزى كه خداوند اسلام و آيين خود را عظمت بخشيد و كافران را سرشكسته كرد، رسول گرامى خداصلى الله عليه و آله دستور داد تمامى آن بتها را شكستند و درون كعبه و اطراف آن را از هر نوع شرك و بت پرستى پاك و مطهّر كردند.

در كتاب «تاريخ الخميس» در مورد چگونگى از بين بردن بتها و تعداد آنها چنين آمده است: ابن هشام گويد كه: رسول خداصلى الله عليه و آله در روز فتح مكّه وارد خانه كعبه شد. در آن عكسهايى از فرشتگان و غيره و نيز تصويرى از ابراهيم عليه السلام در حالى كه در دستان او چوبدستيهايى (نيزه هايى) كه در قرآن از آن به «ازلام» ياد شده ديده مى شد. حضرت فرمود: خداوند آنان را هلاك كند كه اين چنين تشبيهى از بزرگ ما كرده اند. شأن ابراهيم كجا و «ازلام» كجا! سپس اين آيه را تلاوت كرد: «ما كانَ ابْراهيمُ يَهُوديّاً وَ لا نَصْرانياً، وَ لكِن كانَ حَنيفاً مُسلماً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكين» سپس دستور داد تمامى آن تصاوير نابود شود.

در «مواهب اللّدنيه» آمده است كه در اطراف كعبه 360 بت وجود داشت و حضرت به هر يك از آن بتها كه مى رسيد، اشاره اى مى كرد و مردم آن را نابود مى ساختند.

در روايتى از «ابى نعيم» آمده است كه شياطين اين بتها را با سرب و مس تزيين كرده بودند. و در روايتى از «ابن عباس» آمده: پس از نزول آيه در روز فتح، جبرئيل عليه السلام به رسول خداصلى الله عليه و آله گفت: عصاى خود را به دست گير و تمامى آنها را از جاى خود واژگون كن. حضرت به سوى هر بت مى رفت در حالى كه گاه با عصاى خود فشارى به شكم و يا چشم آن وارد مى كرد، يكى يكى آنها را بر زمين مى افكند. تا اينكه تمامى آنها واژگون شدند. در اين حال تنها بت خزاعه بر روى كعبه باقى مانده بود كه اين بت ظاهراً از شيشه و يا مس زرد ساخته شده بود. حضرت رو به على بن ابى طالب عليه السلام كرد و فرمود: اى على! آن را به وسيله اين چوبدستى بينداز. پس از آن، حضرت خود ايستاد و على بن ابى طالب عليه السلام بر روى شانه هايش رفت و سپس به بالاى كعبهصعود كرد و بت را سرنگون ساخت و آن را شكست، در حالى كه بهت و حيرت تمامى مردم مكّه را فرا گرفته بود.

در «رياض النضره» از على بن ابى طالب عليه السلام روايت شده است كه گفت: هنگامى كه به نزديكى كعبه آمديم رسول خداصلى الله عليه و آله به من فرمود: بنشين، پس در كنار كعبه بر روى زمين

ص:52

نشستم. حضرت بر روى شانه هاى من رفت و هنگام بلند شدن ضعف مرا احساس كرد، پس فرمود: بنشين، نشستم. حضرت از روى شانه هاى من پايين آمد و در كنارم نشست و خطاب به من فرمود: بر روى شانه هاى من برو. پس روى شانه هاى حضرت رفتم و او مرا با خود بلند كرد در حالى كه توجه حضرت به من بود، در آن حال، درصورتى كه مايل بودم دستم به آسمان مى رسيد، پس بر روى كعبه رفتم. در اين حال بود كه رسول خدا فرمود:

«طوبى لَكَ تعمل الحقّ و طوبى لي احمِل لِلحقّ»

«خوشا به حال تو كه براى حق عمل مى كنى و خوشا به حال من كه براى حق تو را حمل مى كنم.»

پس از آنكه على بن ابى طالب عليه السلام آخرين بت را شكست، به هنگام پايين آمدن، به عنوان ادب و شفقت بر پيامبر، خود را به ناودان آويزان نمود و بر زمين رها كرد.

هنگامى كه بر روى زمين افتاد لبخند زد، پيامبر علّت خنده على را پرسيد. على عليه السلام گفت:

«من خود را از اين مكان بلند و مرتفع بر روى زمين انداختم اما هيچ گونه دردى احساس نكردم.» پيامبر فرمود: «چگونه ممكن است دردى به تو عارض شود در حالى كه محمّد تو را بلند كرد و جبرئيل تو را پايين آورد؟»

نخستين كسى كه درون كعبه بت نهاد

ازرقى در تاريخ خود (اخبار مكه) آورده است كه: «ابو الوليد» از پدر بزرگ خود، از «سعيد»، از «عثمان بن ساج»، از «محمد بن اسحاق» نقل مى كند كه گفت:

در طرف راست كسى كه وارد كعبه مى شد، چاهى با عمق سه ذراع بود. گويند حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام آن چاه را كنده بودند تا هر آنچه كه به كعبه هديه مى شود، در آن قرار گيرد تا روزگار «عمرو بن لحى» اينگونه بود. در اين زمان او بتى بنام «هُبَل» را كه از منطقه «هِيْت» «(1)» به جزيره آورد و از بزرگترين بتها در نزد قريش به شمار مى رفت، در


1- - منطقه اى در مرز ميان شام و عراق.« مترجم»

ص:53

درون كعبه و در كنار چاه ياد شده قرار داد و مردم را به پرستش آن امر كرد. از آن پس هركس از سفرى بر مى گشت، پس از طواف بر گِرد خانه و پيش از آنكه به خانه خود باز گردد، به زيارت هُبل مى رفت و موى سر خود را در كنار آن مى تراشيد. «هُبَل» همان بتى است كه ابوسفيان در جنگ احد خطاب به آن گفت «اعْلُ هبل»؛ يعنى زنده باد هبل، و از آن مى خواست كه آيين خود را پيروز گرداند. پيامبرصلى الله عليه و آله در پاسخ آن مى فرمود: «اللَّه اعلى و أجَلّ» يعنى خداوند بلند مرتبه و داراى جلال بيشترى است.

نام چاهى كه پيشتر از آن ياد شد و در داخل كعبه قرار داشت «اخْسَفْ» بود كه عرب آن را «اخْشَفْ» مى خواندند.

محمد بن اسحاق گويد: درون كعبه كنار بت هبل، هفت چوبه تير قرار داشت كه بر روى هر يك نوشته اى بود. بريكى از آنها پرداخت ديه و خونبها نوشته شده بود. پس هرگاه در مورد پرداخت خونبها و ديه اختلاف پيدا مى كردند كه چه كسى بايد بپردازد، با آن هفت چوبه تير قرعه مى كشيدند و آن چوبه به نام هركس در مى آمد پرداخت خونبها را عهده دار مى شد. برچوبه اى «آرى» نوشته شده بود وبر چوبه ديگر «نه» و چون مى خواستند كارى را انجام دهند، قرعه مى زدند. اگر چوبه «آرى» بيرون مى آمد بدان عمل مى كردند و اگر «نه» بيرون مى آمد آن را ترك مى كردند. بر چوبه چهارم نوشته شده بود «از شماست» و بر چوبه پنجم «پيوسته» و بر چوبه ششم «از غير شماست»، بر چوبه هفتم «آبها» نقش بسته بود كه هرگاه مى خواستند چاهى در نقطه اى حفر كنند، چوبه آبها را ميان ديگر چوبه ها قرار داده و قرعه مى كشيدند و در هر نقطه كه آن چوبه بيرون مى آمد، چاه را حفر مى كردند. همچنين هرگاه مى خواستند پسرى را ختنه كنند يا كسى را همسر دهند يا مرده اى را در نقطه اى دفن كنند يا در مورد نسب كسى شك و ترديد داشتند، آن شخص را همراهصد درهم و چند پروار گوسفند كنار هبل برده و پول و قربانى را به كسى كه عهده دار قرعه كشى با چوبه هاى تير بود مى دادند تا قرعه كشد. سپس كسى را كه مى خواستند براى او قرعه كشند پيش مى آوردند و مى گفتند: پروردگارا! حق را در مورد اين شخص كه مى خواهيم در باره اش چنين و چنان كنيم، آشكار ساز. پس قرعه كش قرعه را مى زد. اگر قرعه «از شماست» بيرون مى آمد او را از خود مى دانستند و اگر «از غير شماست» بيرون

ص:54

مى آمد، او را همپيمان خود نمى دانستند و اگر قرعه «پيوسته» بيرون مى آمد آن شخص ميان ايشان به حال خودبود، نه اوراهمپيمان مى گرفتند ونه داراى نسب مشخّصى مى دانستند.

ستونهاى سه گانه درون كعبه

واضح است كه ستونها را در داخل خانه ها و اتاق ها براى نگهدارى سقف قرار مى دهند و ابراهيم عليه السلام آنگاه كه خانه خدا را بنا كرد سقفى بر آن قرار نداد؛ زيرا همانگونه كه پيشتر، در بخش ساختمان كعبه يادآورى كرديم، حضرت ابراهيم عليه السلام ديوارهاى كعبه را سنگ چين نمود، بطورى كه سنگى را بر سنگ ديگر بدون بكار بردن هر گونه گِل و آهكى بنا كرد. و درى نيز بر آن قرار نداد. بنابراين در آن دوران كه كعبه داراى سقفى نبود، ستونى در درون آن نه وجود داشت و نه به آن نيازى بود. هنگامى كه قريش ساختمان كعبه را از نو بنا نهادند، سقف مسطحى را بر آن ساخته و شش ستون در دو رديف در درون آن قرار دادند. اين ستونها از سوى ديوار شامى، در مقابل ديوار حجراسماعيل به طرف ديوار يمانى بود كه سقف كعبه را بر خود ثابت و استوار نگاه مى داشت. در اين ساختمان، قريش شش ذراع و يك وجب را از سوى حجراسماعيل به علت كمبود هزينه حلال ساختمان كعبه كه در بين خود جمع آورى نموده بودند، كاهش دادند. قريش ارتفاع كعبه را از زمين تا بالا، هيجده ذراع قرار دادند، در حالى كه قبل از آن نُه ذراع بود. همچنين درِ كعبه را به مقدار چهار ذراع و يك وجب از سطح زمين بالا برده سپس آن را به ديوار كعبه ثابت و استوار كردند و پله اى را نيز در داخل آن قرار دادند كه به وسيله اين پله به درون كعبه راه مى يافت. اين مطالب بنا به گفته «ازرقى» در كتاب تاريخ مكه بود.

هنگامى كه عبداللَّه بن زبير كعبه را بنا كرد، آن را بر اساس ساختمان ابراهيم عليه السلام قرار داد؛ به طورى كه از سوى حجراسماعيل شش ذراع و يك وجب را بدان اضافه كرد و در اين سو آن را عريض تر نمود. اين مقدار به همان اندازه اى بود كه به وسيله قريش از كعبه كاهش داده شده بود. همچنين ابن زبير ارتفاع كعبه را از زمين نه ذراع افزايش داد تا آنجا

ص:55

كه ارتفاع آن به بيست و هفت ذراع رسيد.

ابن زبير از روى زمين دو در بر كعبه قرار داد؛ يكى را براى وارد شدن و ديگرى را جهت خارج شدن از آن تعيين نمود. در اين ساختمان، ابن زبير سه ستون در يك رديف در درون كعبه بنا كرد، درصورتى كه قريش در دوران جاهليت، همچنانكه ياد آورديم، شش ستون در دو رديف در آن بنا كرده بودند. البته نمى دانيم چرا ابن زبير تعداد ستونها را به سه عدد كاهش داد. در حالى كه جا داشت پس از اضافه كردن شش ذراع و يك وجب بر كعبه از سوى حجر، دو ستون ديگر به ستونها اضافه كند و تعداد آنها را به هشت ستون برساند شايد به علت ساختمان استوار و محكمى كه بنا كرده بود، سه ستون را كافى ديد.

گفته شده كه: ابن زبير ساختمان كعبه را به وسيله سرب گداخته مستحكم نمود در حالى كه قريش آن را به وسيله گِل ساختند.

نويسنده «الرحله الحجازيه» «(1)» مى نويسد: در ميانه كعبه از درون، سه ستون از چوب «قاقلى» قرار دارد كه بر بالاى آنها چوب ديگرى است. اين چوب از سويى بر ديوار ناودان و از سوى ديگر بر ديوار حجرالأسود لنگر انداخته است. قطر هر يك از ستونهاى ياد شده، حدود سى سانتيمتر بوده كه اين ستونها از دوران عبداللَّه بن زبير بيادگار باقى مانده است.


1- -« الرحلة الحجازيه» نوشته محمد لبيب بك البتنونى مصرى كه استادى است فرزانه و نويسنده اى زبردست واطلاع دقيقى از تاريخ ولادت و وفات او در دست نداريم. ليكن گفته مى شود كه پس از سال 1350 هجرى وفات يافت. نامبرده در ديوان عالى خديوى مصر عباس حلمى پاشاى دوم اشتغال داشته و به همين مناسبت از سوى نامبرده به عنوان يكى از همراهان در سفر سرزمين حجاز و انجام مناسك حج برگزيده شد. بتنونى در 29 ذى القعده سال 1327 هجرى مطابق با 12 دسامبر 1909 ميلادى به همراه« عباس حلمى دوم» خديو مصر جهت انجام مناسك حج به مكه و مدينه سفر كرد و پس از مراجعت به مصر، اقدام به تأليف سفر نامه معروف خود« الرحلة الحجازيه» را نمود. اين سفر نامه تاكنون دو بار به چاپ رسيده كه دومين بار آن در سال 1329 هجرى در چاپخانه جماليه مصر بوده است. اين سفرنامه پيش از« مرآة الحرمين» ابراهيم رفعت پاشا چاپ شده است؛ زيرا ابراهيم رفعت پاشا در مرآة الحرمين» از آن ياد كرده است. بتنونى سفرنامه ديگرى به نام« رحلة الأندلسى» نيز دارد كه در تاريخ اندلس اسپانيا كتاب ارزشمندى به شمار مى آيد اين كتاب بر اساس سفر نامبرده به اسپانيا در سال 1926 ميلادى نوشته شده است. لازم به ذكر است كه كتاب« الرحلة الحجازيّه» نيز به وسيله اينجانب ترجمه شده است.« مترجم»

ص:56

ارزش ستونهاى درون كعبه به جهت گرانبها بودن آنها، غير قابل تعيين است. منظور از چوب قاقلى، همان چوب هِلْ مى باشد. هِل دانه عطرى است كه اندازه آن همانند دانه قهوه است كه در حجاز همواره با قهوه و غذاى خود آن را مخلوط مى كنند. كه اين دانه، داراى مزه و عطر و بوى نيكويى است و مصريان آن را «حَبّهان» و گاهى به «حب الهِل» مى شناسند. چون هل از دانه هاى عطرى گرانقيمت است بنابراين چوب اين درخت بسيار گرانبها به شمار مى آيد.

غازى در تاريخ خود و عبدالعزيزصبرى در «تذكار الحجاز» اين چنين گفته اند:

«در درون كعبه سه ستون از چوب عود قرار دارد كه قطر هر يك حدود بيست و پنج سانتيمتر مى باشد كه اين سه ستون در يك رديف در ميانه كعبه از شمال به جنوب قرار گرفته است.»

به نظر ما آنچه كه نويسنده كتاب «الرحله الحجازيه» وصاحب كتاب «تذكار الحج» از سه ستون كنونى نوشته اند كه آن سه ستون در درون كعبه به وسيله عبداللَّه بن زبير بنا گرديده و از چوب آن به عنوان چوب قاقلى (چوب هل) يا چوب عود ياد كرده اند، درست نبوده و در نظر ما به دو سبب نمى تواند مدركصحيحى داشته باشد:

1- در دوران ابن زبير اين ستونهاى عطرى چگونه تهيه شده است، در حالى كه به اينگونه چوبها فقط در كشور هند مى توان دسترسى پيدا كرد و در آن دوران وسائل ارتباطى و حمل و نقل همانند دوران ما آسان و ميسر نبوده است.

2- نمى دانيم كه آيا درخت قاقوله (هِل) يا درختان عود، شاخه ها و تنه هايى با اين ضخامت و طول را دارند كه بتوان از اين درختان چنين ستونهايى را ساخت و به عنوان ستونى در زير سقف قرار داد يا خير؟!

به نظر مى رسد كه اين درختان داراى ارتفاعى كم و كوتاه باشند، و خدا داناتر است.

و نيزبه نظر مى رسد، توهّمى براى نويسندگان دو كتاب ياد شده بوجود آمده كه سه ستون ياد شده را از جنس چوب هل يا عود دانسته اند؛ زيرا بوى عطرآگينى كه از آنها خارج مى شود. به نظر ما در نتيجه عطرهاى زيادى است كه در طول دوران گذشته تاكنون همواره بر اين سه ستون اندود مى گرديده است.

ص:57

«ازرقى» فاصله ميان ستونهاى سه گانه را اين چنين شرح مى دهد: «فاصله ميان ديوارى كه در آن ركن اسود و ركن يمانى قرار گرفته، تا ستون اول چهار ذراع و نيم و فاصله ميان ستون اول تا ستون دوم چهار ذراع و نيم و فاصله ميان ستون سوم تا ديوارى كه در مقابل حجر قرار دارد، دو ذراع و هشت انگشت مى باشد. آويزه هايى كه در بين ستونهاى ياد شده قرار دارد بيست و هفت عدد بوده كه اين آويزه ها در ثلث بالايى ستونها قرار گرفته است. آويزه هاى درون كعبه بر ميله اى آهنين به وسيله زنجيرهايى از نقره آويزان گرديده است. بين ديوارى كه در آن حجرالاسود و ركن يمانى قرار دارد تا ستون اول يازده آويز و بين ستون اول تا ستون دوم هشت آويز كه در آن دو تاج قرار دارد و از ستون دوم تا ستون سوم هشت آويز بوده كه پس از آن مادر خليفه در سال 310 هجرى به غلام خود لؤلؤ دستور داد كه بر تمامى آويزه هاى ياد شده پوششى از طلا قرار دهد. اين آويزه ها كه از آنها نام برديم تا سال 239 هجرى اين چنين بوده است.»

غازى در تاريخ دست نوشته خود درصفحه 150 گفته است:

«در سال 1201 هجرى، از سوى سلطان عبدالمجيد اوّل (عثمانى) مقدار پنجاه اقه «(1)» نقره ارسال گرديد و دستور داد كه پوششهايى از طلا ساخته شود و بهصورت طوق بر بعضى از ستونهاى درون كعبه معظمه قرار گيرد. آنان نيز در حضور شريف سرور و حضور (وزير) بزرگِ حرم مكى، كه والى جده نيز بود و ساير مأموران از رجال دولتى، ستونهاى درون كعبه را به وسيله طوقهايى از طلا پوشانيدند. اين مطلب را سيد احمد رحلان در سالنامه خود آورده است.»

در اينجا مى گوييم مراد از «قرار دادن طوق بر بعضى از ستونهاى درون كعبه معظمه» همان ستونهاى سه گانه اى است كه از دوران عبداللَّه بن زبير تاكنون باقى مانده است؛ زيرا در درون كعبه غير از سه ستون كهنسال، ستون ديگرى وجود نداشته است.

در دوران كنونى ما اصلاحاتى در اين سه ستونصورت گرفت كه شيخ حسين باسلامه در كتاب خود «تاريخ الكعبة المعظمه» از اين اصلاحات چنين ياد كرده است:


1- - اقه معادل دو و سه چهارم رطل مصرى است كه هر رطل مصرى مساوى با 453 گرم مى باشد.

ص:58

«از مرمّت هايى كه در ستونهاى درون كعبهصورت گرفت، مى توان اصلاحاتى را كه در سال 1332 هجرى اتفاق افتاد، نام برد.

در اين سال قسمت پايين ستونهاى درون كعبه معظمه، كه سقف كعبه بر آن تكيه كرده است، شكاف و ترك هايى ديده شد كه اين وضع در نتيجه شستشوى درون كعبه و نيز ورود سيل ها به داخل آن بود؛ زيرا اين سه ستون از دوران خلافت عبداللَّه بن زبير بن عوام تاكنون بيادگار مانده است.

رييس پرده داران، مرحوم شيخ محمدصالح شيبى، امير مكه را، كه در آن زمان شريف «حسين بن على» بود، از اين موضوع آگاه ساخت. پس شريف حسين ياد شده، در پگاه روز دوشنبه مطابق با سيزدهم ربيع الأول از سال ياد شده، در كعبه حاضر گرديد.

شيخ محمدصالح شيبى و جانشين او شيخ عبدالقادر بن على شيبى و بعضى پرده داران، در كعبه از او استقبال نمودند. سپس تعدادى از نجارهاى متخصص را حاضر نمود و من مؤلف اين كتاب نيز جزو افرادى بودم كه به همراه رييس پرده داران به درون كعبه مشرف گرديدم. نتيجه بررسى بر اين گرديد كه تعدادى چوب قوى و نيرومند پيرامون بن هر يك از ستونهاى سه گانه بهصورت عمودى قرار داده شده و با دقت كامل به وسيله ميخ بر ستونها اتصال داده شود. پس اين كارصورت پذيرفت كه تاكنون نيز به همينصورت باقى مانده است.»

البته منظور نويسنده «كه تاكنون نيز به همينصورت باقى مانده است» تا سال 1354 هجرى به هنگام چاپ كتاب خويش بوده است.

خداوند- عزّ و جلّ- به ما نيز توفيق داد كه در روز دوشنبه هشتم رجب سال 1376 خورشيدى به درون كعبه مشرّف شديم. به سه ستون چوبى موجود در كعبه معظمه از دوران عبداللَّه بن زبير نظر انداختم؛ ستونهاى ياد شده را از چوبى نيكو و قوى يافتم كه به چنين چوبهايى كمتر مى توان دست يافت و اگر بگويم: نمى توان همانند آن را در دوران خود يافت، سخنى به گزاف نگفته ام. اين ستون ها به رنگ قهوه اى، اندكى متمايل به سياه به نظر مى رسيد؛ چرا كه در درون كعبه قرار دارند و نور خورشيد بدانها نفوذ نمى كند. آثار قدمت و كهنسالى بر اين ستونها ظاهر بود. به نظر مى رسد چوب آن از آبنوس و يا ساج

ص:59

قوى باشد. محيط هر ستون بر روى زمين يك متر و نيم بود كه هريك از ستونها داراى قاعده اى مربع چوبى منبت كارى شده است و فاصله ميان هر ستون يك متر و سى و پنج سانتيمتر مى باشد و فاصله ميان ديوارى كه از سوى حجراسماعيل و ستون قرار دارد يك متر است. در بين اين سه ستون و نيز مابين دو ديوار مقابل (ديوار بين دو ركن و ديوارى كه در سوى حجراسماعيل قرار دارد) ميله اى آهنين قرار گرفته است كه بر آن قنديل ها و بخوردانهاى متنوّعى از نقره كه به كعبه معظمه اهدا گرديده، آويزان مى باشد. ستونها از دو طرف به داخل دو ديوار ياد شده امتداد داشت كه به وسيله پرده اى كه بر سقف و درون كعبه قرار دارد، پوشيده شده است.

اين سه ستون تا سقفِ نخستينِ كعبه ادامه دارد؛ آنچنان كه در بالاى سقف اول و تا زير سقف اصلى كعبه به سوى آسمان ادامه نمى يابد بلكه در ادامه اين ستونها بر بالاى سقف درونى كعبه، تعدادى چوب را يكى بر ديگرى، در امتداد رأس اين ستونها در بين دو سقف، قرار داده اند تا اينكه به سقف بالايى كعبه رسيده است. پس بدين ترتيب سه ستون ياد شده، دو سقف كعبه را بر روى خودنگاه داشته است. «(1)»


1- - در بامداد روز چهارشنبه هفتم شعبان سال 1417 هجرى پس از ترميم كعبه از درون و برون در ماههاى ربيع الاول تا رجب سال ياد شده به وسيله ملك فهد، موفّق به تشرف به درون كعبه شدم كه شرح كامل آن را با عنوان« درون كعبه در دو ديدار» در فصلنامه« ميقات حج» شماره 18 درسال 1375 شمسى چاپ گرديده است. در اين تشرف سه ستون استوانه اى ياد شده را به قطر حدود نيم متر يا بيشتر ديدم. افزايش قطر اين ستونها با اندازه هاى قبلى، در نتيجه پوششى بود كه به تازگى بر روى آنها قرار داده بودند. سطح بيرونى اين ستونها با چوبى كنگره دار و گران قيمت بنام« تيك» پوشانيده شده و قاعده آنها، سكويى چهارگوش چوبى از جنس چوب ستونها و به ضخامت نيم متر است كه اطراف آن را نقش و نگارهاى زيبا و چشم نوازى بر روى پوششى از ورقهاى طلايى فرا گرفته است. در هر ستون سه سازه اى همچون دستبند از طلا و نقره با نقش و نگارهاى اسلامى برجسته ديده مى شود كه سازه ميانى از ارزش هنرى فراوانى برخوردار است. بر روى ورقه هاى طلايى برجسته آن، آياتى از قرآن حك شده است. در ميانه قسمت پايانى اين ستونها در بالا، ميله اى معدنى كشيده شده كه بر روى آن بخشى از هداياى كعبه آويز گرديده است. اين آويزه ها عبارت بودند از تعدادى ظرف نقره و قنديل و آفتابه هاى طلايى و نقره با نقش و نگار و كنده كاريهاى زيبا كه چشم هر بيننده اى را در تاريكى درون كعبه با نفوذ اندك نورى از درِ كعبه، به خود جلب مى نمايد. در ميان آويزه هاى ياد شده هداياى ديگرى قرار دارد كه به علت فاصله زياد، قادر به تشخيص آنها نبودم، ليكن بر همه اين آويزها نشانى از قدمت و كهنسالى و ارزش ديده مى شد كه در شكلها و حجمهاى متفاوتى بودند. تعداد آنها را دقيقاً نتوانستم شمارش نمايم ليكن در مجموع از پنجاه عدد كمتر نبود. در فاصله ميان ستون اول و دوم صندوقى مرمرين همنوع سنگفرش كف كعبه كه سنگى گرانقيمت و به رنگ خاكسترى راه راه است، قرار دارد. اين صندوق جايگاه كيسه كليد درِ كعبه پس از گشودن آن و نيز كيسه كليد درِ« باب التوبه» مى باشد همچنين در آن بخوردان و وسائل عطرآگين كردن درون كعبه را قرار مى دهند.« مترجم»

ص:60

تعداد چوبهاى سقف كعبه

«غازى» در تاريخ خود، به هنگام سخن درباره ساختمان سلطان مراد چهارم (عثمانى) از كعبه، كه در سال 1040 هجرىصورت گرفته، اين چنين آورده است:

«در روز يكشنبه ترميم سقف درونى كعبه را آغاز نمودند، بزرگِ نجّاران كعبه در اين مورد به من گفت: اين سقف از چهار قطعه چوبى تشكيل شده كه هر قطعه از آن، داراى بيست و دو قطعه چوب است. بنابراين مجموع اين چوبها هشتاد و هشت قطعه مى باشد. اين تعداد، مربوط به قطعه چوبهايى است كه از ابتدا در آن قرار داشته است. بر روى اين قطعه چوبهاصفحه هاى چوبى ديگرى قرار گرفته كه به وسيله ميخ به هم پيوسته اند.»

مى گوييم: در روز دوشنبه، هيجدهم رجب سال 1376 هجرى موفق به تشرّف به درون كعبه شدم و بر بام كعبه بالا رفتم. به هنگام بالا رفتن از پلّكان درونى كعبه، به فضاى موجود در دو سقف وارد شدم. چوبهاى سقف اول و سقف دوم را مشاهده كردم ليكن نمى دانم اين چوبها همان چوبهايى است كه غازى از آنها نام برده يا خير؟

به عنوان ادب و احترام نخواستم بين دو سقف مكث كرده و چوبها را شمارش كنم. بر روى سقف دوم كعبه چيزى قرار ندارد، بنابراين سنگينى بر آن وارد نمى شود. بر خلاف سقف روى آن، كه در مقابل آسمان است و مردم بر روى آن رفته و طنابهاى پرده تازه كعبه را در هر سال بر حلقه هايى كه بر ديواره اطراف بام كعبه قرار گرفته محكم مى كنند، همچنانكه زمين آن از مرمر سفيد رنگى پوشيده شده بطورى كه هيچگاه

ص:61

آب باران به درون كعبه نفوذ نمى كند. فاصله ميان دو سقف كعبه، يكصد و بيست سانتيمتر مى باشد. «(1)»

سنگ نبشته هاى درون كعبه

اشاره

در درون كعبه، نُه قطعه سنگ نبشته مرمرى وجود دارد كه بر روى هشت عدد از آنها نبشته هايى به خط ثلث حك شده است. بر روى نهمين سنگ، نوشته اى به خط كوفى است كه تمامى حرف ها و گاه كلمه هاى آن بر روى قطعه اى از سنگ مرمر رنگين گرانبهايى حك شده است. ترتيب قرار گرفتن اين قطعه سنگ ها به گونه اى است كه قاعده اى مربع شكل را تشكيل داده است، به شرحى كه خواهد آمد تمامى اين سنگ نبشته ها، پس از سده ششم هجرى حك شده است.

تمامى سنگهاى ياد شده از مرمر سفيد است و شرح لوحه هاى آن به ترتيب از سمت راست هنگام ورود به كعبه، قرار گرفته است. اين سنگها، بجز يكى، در ارتفاع 144 سانتيمتر از كف درون كعبه، بر ديوار داخلى آن نصب شده و سنگ نبشته نهمى بر بالاى درِ كعبه از داخل قرار گرفته، كه ارتفاع آن از سطح زمين درون كعبه، بيش از دو متر است.

متن سنگ نبشته ها:

لوح اوّل؛ يادبودى از تعميرات و ترميمهايى است كه در دوران ملك خالد بن عبدالعزيز آل سعود، در سال 1397 هجرى انجام شده و تمامى تغييراتصورت گرفته، در بيت اللَّه بر آن حك گرديده است.

لوح دوّم؛ از سنگ مرمرِ زرد شفافِ بسيار زيبايى تشكيل شده است كه در آن


1- - لازم به يادآورى است در ترميمى كه در سال 1417 هجرى به وسيله ملك فهد از كعبه به عمل آمد، سقف دوم كعبه كه در فاصله يكصد و بيست سانتيمترى از سقف اصلى كعبه قرار داشت، بر داشته شد بنابراين، هم اكنون كعبه فقط يك سقف دارد.« مترجم»

ص:62

تغييرات و ترميمهايى كه اخيراً؛ يعنى در رجب سال 1417 هجرى به وسيله ملك فهد بن عبدالعزيز آل سعود انجام يافته، ذكر شده است. اين تغييرات شاملِ تعويض سنگهاى شاذروان با سنگهاى مرمر زيبايى است كه بر روى هر قطعه آن يك حلقه فلزى طلايى نصب كرده اند كه محل اتصال پرده كعبه است.

تغيير ناودان بام كعبه و ترميم آن، ترميم پله بام كعبه و تذهيب درِ آن، سنگفرش كردن خانه كعبه و ديوارها و برداشتن سقف داخلى آن و تعويض و ترميم سنگهاى كف بام كعبه، تعويض ستونهاى داخلى كعبه و سنگ كردن كليه ديوارهاى درونى خانه، بر اين لوح حك شده است. تاريخ لوح ياد شده، رجب سال 1417 هجرى است. «(1)» لوح سوّم؛ بر روى ديوار شرقى كعبه نزديك به «باب التّوبه» قرار گرفته كه طول آن نود و عرضش سى و سه سانتيمتر است و بر روى آن اين نوشته ديده مى شود:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم ربَّنا تَقَبَّل مِنَّا انَّكَ انْتَ السَّميعُ الْعَليمُ امَر بتجديد ترخيم داخل البيت مولانا السّلطان الملك الأشرف ابوالنصر قايتباى خلّداللَّه ملكه، يا رَبّ العالمين. بتاريخ مستهل رجب الفرد عام اربع و ثمانين و ثمانمائة من الهجرة.» «(2)» شش لوح ديگر در ديوار مقابل درِ ورودى خانه كعبه؛ يعنى بين ركن غربى و ركن يمانى قرار گرفته كه به ترتيب از سمت راست به چپ بدين قرار است:

لوح اوّل؛ در سمت راست ديوار غربى قرار دارد و طول آن 89 سانتيمتر و عرضش سى سانتيمتر است. بر روى آن اين نوشته نقش بسته است:

«امَر بِعِمارة البيت المعظم الإمام الأعظم ابو جعفر المنصور، المستنصر باللَّه امير المؤمنين، بلغة اللَّه أقصى آماله و تقبل منهصالح أعماله، في شهور سنة


1- - لازم به تذكر است كه لوح دوم در ترميم اخير خانه كعبه به سال 1417 هجرى بعنوان يادگار در آن قرار داده شد.« مترجم»
2- - به فرمان مولاى ما سلطان ملك اشرف ابو نصر قايتباى- كه حكومت او پايدار باد!- سنگهاى درون كعبه با مرمر تعويض شد، در تاريخ رجب اول سال 884 هجرى.

ص:63

تسع و عشرين و ستمائه وصلّى اللَّه على سيدنا محمد و آل محمد». «(1)»

لوح دوّم؛ در فاصله چند سانتيمتر لوح اول قرار گرفته كه طولش 59 سانتيمتر و عرضش 46 سانتيمتر مى باشد. بر روى آن اين ابيات نقش بسته است:

قد بدا التعمير في بيت الإله قبلة الإسلام و البيت الحرام

ام خاقان الورى مصطفى خان دام بالنصر العزيز المستدام

بادرتصدقاً الى التعمير ذا انّما كان بالهام السلام

و ارتجت من فضله سبحانه ان يجازيها به يوم القيام

قال تاريخاً له قاضى البلد عَمَّرَتهُ امّ السلطان الأنام

همچنين اين جمله، زير ابيات فوق نوشته شده است:

«بمباشرة احمد بيك شيخ الحرم المكّى في سنة تسع و مائة و الف ه.» «(2)»

لوح سوم؛ پس از لوح دوم، به فاصله چند سانتيمتر، بر ديوار غربى خانه كعبه قرار گرفته است. اين لوح تقريباً مربع شكل است كه طول آن 102 سانتيمتر و عرضش 95 سانتيمتر مى باشد. در وسط اين لوح بخشى بهصورت مربع و در وسط مربع دايره اى بزرگ به قطر هفتاد سانتيمتر قرار دارد كه در آن اين نوشته حك شده است:

«أمَر بتجديد رخام هذا البيت المعظم، العبد المفتقر الى رحمة ربّه، يوسف بن عمر بن على رسول- أللّهمّ أيِّدْهُ بعزيز نَصْرك، وَ اغْفِر لَهُ ذُنوبَه برحمتك». «(3)»


1- -« به فرمان امام اعظم، ابوجعفر منصور، المستنصر باللَّه اميرالمؤمنين- كه خداوند او را به تمامى آرزوهاى بلندش رساند!- خانه معظم تعمير شد. خداوند اعمال نيكوى او را قبول كند! در ماههاى سال 629 هجرى، و درود ما بر آقا و سرورمان محمد و آل او.»
2- - اين تعميرات در خانه خدا، در سال 1109 هجرى به وسيله مادر سلطان مصطفى خان عثمانى با نظارت احمد بيگ، بزرگِ حرم مكى صورت پذيرفته است.»« مترجم»
3- - سنگ مرمرهاى اين خانه معظم به دستور بنده نيازمند به رحمت الهى، يوسف ابن عمر بن على رسول تجديد شد. خداوندا! او را تأييد كن و گناهانش را به رحمت خويش ببخش.

ص:64

در گوشه اين مربع، از سمت راست، در بالا كلمه «يا رحمان» و در چپ كلمه «يارحيم» نوشته شده است و در سمت راست، در پايين كلمه «يا كريم» و در سمت چپ «يا غفار» نقش بسته و چهار سطر زير در پيرامون همين مربع، بر روى سنگ حك شده است:

در سطر بالا «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، رَبِّ أوزِعْني».

در سطر راست «انِ اشكر نِعمَتَكَ الَّتي أنعمت عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ».

در سطر پايين «و انِ اعملصالحاً ترضاه، بتاريخ شوال سنة».

در سطر چپ «ثمانين و ستمائة،صلّى اللَّه على سيدنا محمد و آله».

لازم به ياد آورى است كه اين ترميم و تجديد سنگهاى درونى خانه كعبه، در سال 680 هجرى به دستور ملك مظفر امير يمن انجام يافته است.

لوح چهارم؛ در فاصله چند سانتيمترى از لوح سوم قرار گرفته است. اين سنگ نبشته مربّع شكل با اضلاع 62 سانتيمترى است كه كلمات: «لا اله الّا اللَّه- محمّد رسول اللَّه» با خط كوفى بر آن نوشته شده و لفظ جلاله «اللَّه» در ميانه مربع، در سنگهاى قرمز تيره قرار گرفته است. از شگفتيهاى اين سنگ اين بود كه هنگام ايستادن در مقابل آن، هيچ يك از نوشته هايش قابل خواندن نبود اما اگر قدرى از آن دور مى شديد، تمامى نوشته ها بهصورت آشكار، قابل خواندن مى شد. گفتنى است كه اين حالت، در ترميم ديوارهاى كعبه، پيش از ترميم دوران اخير، به هم خورده و ويژگى ياد شده در آن ديگر وجود ندارد؛ زيرا پس از جاگذارى، آن را در حالت فنّى اوليه قرار نداده اند. بنابراين خواندن نوشته هاى آن از دور و نزديك يكى شده، همچنانكه لفظ جلاله آن در وسط به علت تغييرات جاگذارى بهصورت سياه خودنمايى مى كند.

اين لوح بهصورت يك قطعه نبوده بلكه از قطعات مرمر رنگى بسيار قيمتى و كمياب تشكيل شده است. بدينصورت كه 82 قطعه سفيد، 83 قطعه مرمر سياه، سه قطعه مرمر سبز، هشت قطعه مرمر قرمز تيره و يك قطعه به رنگ قهوه اى در آن جاى گرفته است. كه كليه اين قطعات از جزءهاى بسيار كوچكى تشكيل يافته است.

لوح پنجم؛ كه باز در ديوار غربى خانه كعبه، در فاصله چند سانتيمترى از لوح

ص:65

چهارم قرار گرفته است. اين قطعه سنگ، مربع شكل و با اضلاع 72 سانتيمترى است. بر روى آن نبشته هايى در چهار سطر قرار دارد و در وسط هر سطر فاصله اى همانند دو بيت شعر داده شده است. نوشته هاى اين لوح بدين قرار است:

در سطر اول اين نوشته ديده مى شود:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم رَبّنا تَقَبَّلْ مِنَّا انّكَ أنتَ السَّميع العليم تقرّب بتجديد هذا البيت المعظم العتيق الى اللَّه».

در سطر دوم چنين نوشته شده است:

«سبحانه و تعالى، خادم الحرمين و سائق الحجاج بين البحرين و البحرين السلطان بن السلطان مراد خان».

و در سطر سوم آمده:

«ابن السلطان احمد خان بن السلطان محمد خان، خلّد اللَّه تعالى ملكه و أيّد سلطنتَهُ في آخر شهر رمضان المبارك».

و در سطر چهارم نوشته شده:

«المنظم في سلك شهور سنة أربعين بعد الألف من الهجرة النبويّة عليه أفضل التحيّة» «(1)»

لوح ششم؛ آخرين سنگ نبشته بر روى ديوار غربىِ خانه كعبه، در سمت چپ و تقريباً در مقابل درِ ورودى خانه كعبه و در چند سانتيمترى ركن يمانى قرار گرفته است.

اين لوح به طول 78 سانتيمتر و عرض 46 سانتيمتر است كه بر روى آن اين عبارات ديده مى شود:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، رَبّنا تَقَبَّل مِنَّا انّكَ أنت السَّميع العليم، تقرّب الى


1- - اين لوح نشان دهنده تغييرات و تعميرات بيت عتيق به وسيله سلطان مراد عثمانى در اواخر ماه رمضان سال 1040 هجرى است.« مترجم»

ص:66

اللَّه تعالى بتجديد رخام هذا البيت المعظم المشرّف، العبد الفقير الى اللَّه تعالى السلطان الملك الأشرف ابوالنصر برسباى، خادم الحرمين الشريفين بلغه اللَّه آماله، وزيّن بالصالحات اعماله، بتاريخ سنة ست و عشرين و ثمانمائة». «(1)»

آخرين سنگ نبشته بر روى درِ ورودى خانه كعبه، از سمت درون قرار دارد. ارتفاع اين لوح از كف خانه خدا چيزى حدود بيش از دو متر است. طول اين لوح سه متر و عرض آن حدود پنجاه سانتيمتر است.

اين لوح بهصورت يك قطعه نبوده بلكه از سه يا چهار قطعه تشكيل شده است. بر روى آن جملات كوچكى با خط كوفى نقش بسته است كه متأسّفانه عبارات آن خوانده نشد.

تمامى اين سنگ نبشته ها در تاريخ هشتم شعبان سال 1377 هجرى، هنگامى كه ترميم سقف و درون خانه كعبه به پايان رسيد، توسط اينجانب محمد طاهر كردى مكى قرائت و ثبت گرديد و عكسهايى نيز به رسم يادگار از آن بر داشته شد كه هم اكنون در دفتر توسعه حرم مكى به عنوان ثبت در تاريخ قرار دارد.

لازم به تذكر است كه عكسهاى ياد شده، هنگامى كه الواح را به خارج از كعبه منتقل كرديم، گرفته شده است امّا پس از نصب آنها بر روى ديوارهاى درونى كعبه به احترام خانه، عكسى گرفته نشد.

سنگ نبشته اى كه بر بالاى بيرون درِ خانه كعبه قرار دارد

بر بالاى درِ كعبه از خارج الواحى از طلا قرار دارد كه اين دو سطر با خط ثلث بسيار زيبايى بر آن خودنمايى مى كند:

سطر اول: بر روى آن اين فرموده خداوند قرار دارد:


1- - اين سنگ نبشته، تاريخ تجديد مرمرهاى درون كعبه را به وسيله ملك اشرف ابونصر برسباى در سال 826 هجرى يادآور مى شود.

ص:67

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ* فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «(1)» سطر دوم: اين سه بيت شعر بر آن نقش بسته است:

لقد رقم الحنكار باباً لبيته له كل مخلوق يصلّى و يسجد

و خلف ذخر الأجر من بعد جدّه بنى ملك عثمان احمد يحمد

فقل فيه مدحاً ما استطعت مؤرخا «بتجديده بالبيت قد فاز احمد»

تاريخ اين نوشته مربوط به سال 1118 هجرى است كه درِ كعبه در دوران خلافت سلطان احمد خان سوم، يكى از خلفاى عثمانى، به وسيله طلا پوشيده شد.

آويزه هاى درون كعبه

ازرقى در تاريخ خود (اخبار مكه) آورده است:

1- بانويى از بنى سُليم كه به افراد خانوده آنان شير مى داده و دايه آنان بوده، از عثمان ابن طلحه پرسيد: پيامبرصلى الله عليه و آله پس از بيرون آمدن از كعبه به تو چه فرمود؟ او پاسخ داد: پيامبر فرمود: در كعبه دو شاخ قوچ ديدم و فراموش كردم به تو بگويم كه روى آن دو را بپوشانى؛ زيرا شايسته نيست در كعبه چيزى وجود داشته باشد كه ذهن نمازگزار را به خود مشغول كند. عثمان مى گفته است كه اين شاخ ها مربوط به همان قوچى بوده كه براى فديه اسماعيل عليه السلام آمده است، پايان گفته ازرقى از تاريخ مكه.

2- آويزه هاى هفتگانه: «(2)» اين آويزه هاى هفتگانه، شعرها و قصيده هاى بزرگان از شعراى عرب بوده است كه از دوران جاهليت در درون كعبه قرار داده شده بود.


1- - آل عمران: 96 و 97
2- - معلقات سبع.

ص:68

3- عهدنامه قريش، كه در آن شرطهايى را بر مقاطعه و عدم هرگونه معامله با بنى هاشم و بنى عبدالمطلب نوشته بودند كه اينصحيفه در سال هفتم پس از نبوت

نمايش تصوير

ص:69

پيامبرصلى الله عليه و آله در كعبه قرار داده شد. لازم به تذكر است كه به موجب اين عهدنامه، كفار قريش به مدت سه سال با بنى هاشم و بنى عبدالمطلب قطع رابطه كردند و مسلمانان مدت يادشده را در شعب ابوطالب با سختى و مشقت گذراندند و همواره رسول خداصلى الله عليه و آله از آن دوران به ناراحتى ياد مى كردند.

4- هارون الرشيد در سال 186 هجرى دو نامه در كعبه آويخت؛ يكى از آن دو، عهدنامه اى بود كه در آن ولايت را براى فرزندش امين تعيين كرده بود و دومى عهدنامه ولايت فرزند ديگرش مأمون بود. اين عهدنامه ها به هنگام خلافت امين از كعبه خارج شده و به بغداد انتقال يافت و سپس در آنجا سوزانيده شد.

5- عهدنامه اى كه معتمد عباسى براى دو فرزندش در سال 261 هجرى قرار داده بود نيز در كعبه آويزگرديده بود.

روزنه هاى روشنايى در سقف كعبه

كعبه مكّرمه، پيش از ساختمان عبداللَّه بن زبير، فاقد روزنه هاى روشنايى بود ليكن پس از آن كه كعبه به وسيله او منهدم شد و از نو بنا گرديد، در آن چهار روزنه قرار داد كه به وسيله آن نور خورشيد به درون كعبه وارد مى شد.

«ازرقى» در تاريخ مكه آورده است: ابوالوليد مى گويد در سقف كعبه چهار روزنه قرار دارد؛ يكى در كنار ركن غربى، ديگرى در كنار ركن يمانى، سوّمى در كنار ركن حجرالاسود و چهارمى در كنار ستون ميانى كعبه كه اين ستون در فاصله ميان ركن حجرالاسود و ركن يمانى قرار دارد. روزنه ها بهصورت مربع بوده و در بالاى هريك از آنها مرمرى يمانى قرار داده شده است كه به وسيله آن نور به درون كعبه مى تابد.

«ازرقى» در جاى ديگرى از كتاب تاريخ خود، اين چنين مى نويسد:

در سقف كعبه چهار روزنه قرار دارد كه نور از سقف بالاى كعبه به سقف زيرين آن نفوذ مى كند. بر روى اين روزنه ها، مرمرى قرار دارد كه ابن زبير آنها را از (شهر)صنعاى

ص:70

(كشور) يمن آورده كه بدان «بَلَق» گفته مى شود. در بين دو سقف كعبه فضايى قرار گرفته است. آنچنانكه در «مختار الصحاح» در اين مورد آمده است، بَلَق داراى دو رنگ سياه و سفيد است.

مى گوييم: اين روزنه ها تا سال 843 هجرى بر سقف كعبه قرار داشتند. ليكن در اين سال «امير سودون محمدى» به فرمان «ملك اشرف برسباى» برخى تعميرات در مسجدالحرام و در كعبه مكّرمهصورت داد بطورى كه در اين تعميرات سنگهاى درونى كعبه را مرمّت نمود و روزنه هاى ياد شده، كه به وسيله آن نور به درون كعبه مى تابيد، به وسيله نامبرده برداشته شد و محل آن پوشيده گرديد تا بدين وسيله از ورود باران به درون كعبه جلوگيرى نمايد. سقف كعبه نيز در اين تعميرات، بطور كامل تجديد و مرمت گرديد.

بنابراين اينك ديگر اثرى از روزنه هاى ياد شده در درون كعبه وجود ندارد. اصلاحات ياد شده در روز دوم ماهصفر سال 843 به پايان رسيد. «(1)» و مى گوييم: هم اكنون در درون كعبه هيچگونه روزنه اى براى تابيدن نور بدان وجود ندارد، ليكن روزنه اى بهصورت دهانه هم اكنون در امتداد ناودان، در بالاى پلكان درونى كعبه قرار دارد كه بر روى آن پوششى است استوار و محكم و اين روزنه به هنگام بالا رفتن از پلكان ياد شده به طرف بام كعبه باز مى شود. از اين روزنه هيچگونه روشنايى به درون كعبه نفوذ نمى كند، همچنانكه آب باران نيز نمى تواند بدان وارد شود؛ زيرا اين دهانهصرفاً راهى است براى رفتن به بام كعبه.

پلكان درونى كعبه كه به بام خانه خدا منتهى مى شود

اشاره

طبق نوشته هاى مورّخان، در بناى كعبه كه به وسيله ابراهيم عليه السلام ساخته شد. گِل، آهك و يا گچ به كار نرفته بود. به عبارتى ديگر، آن حضرت سنگهاى ديوار كعبه را تك تك بر روى هم قرار داد و اين چهار ديوارى را بدون سقف و در بالا برد. بنابراين براى بالا رفتن


1- - حسين بن عبداللَّه باسلامه، تاريخ الكعبة المعظمه، ص 235؛ ابن ظهيره قريشى، جامع اللطيف، ص 48

ص:71

و رسيدن به بام آن نيازى به پلّه نبوده است. به همين جهت در درون كعبه هم پله اى در كار نبوده است.

هنگامى كه كعبه به وسيله قصى بن كلاب جدّ چهارم پيامبرصلى الله عليه و آله ساخته شد، بر آن سقفى از چوب درخت دَوْمْ «(1)» و شاخه هاى نخل قرار دادند. اين ساختمان حدود يكصد و پنجاه سال پيش از ولادت پيامبرصلى الله عليه و آله ساخته شد. پس از آن بار ديگر كعبه بدون سقف بنا گرديد و اين وضعيت تا هنگام ساختمان قريش باقى بود.

زمانى كه قريش ساختمان كعبه را از نو بنا نهادند، سقفى از چوب درخت دَوْمْ و شاخه هاى نخل بر آن قرار دادند و براى نخستين بار ديوارهاى كعبه را به وسيله گِل، سنگ چين كردند و همانند برخى از خانه هاى كنونى حجاز، سقف آن را به وسيله تنه درختان نخل و شاخه هاى آن پوشاندند و جهت راهيابى به بام خانه كعبه، پلكانى چوبين در درون آن، در سمت ركن شامى احداث كردند. اين ساختمان بنا بر قول مشهور پنج سال پيش از بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله يا 35 سال پس از ولادت آن حضرت بنا گرديد.

در ساختمان ابن زبير، در سال 74 هجرى نيز پلكانى چوبى در ركن شامى، درون كعبه جهتصعود به بام كعبه ساخته شد. هنگامى كه اضافات كعبه ساخت ابن زبير- كه در طرف ديوار حجر اسماعيل بود- توسط حجاج بن يوسف ثقفى منهدم گرديد. بار ديگر پلكانى در درون كعبه، در همان سمت ركن شامى ساخته شد.

ساختمان حَجّاج تا دوران سلطان مراد چهارم همچنان باقى بود تا اينكه در اين دوران به وسيله سيلى كه به داخل مسجدالحرام راه يافت، بخشهايى از كعبه منهدم گرديد.

سپس به وسيله سلطان مراد چهارم درسال 1040 هجرى مجدداً ترميم و ساخته شد كه تاكنون همچنان پابرجا است.

بنا بر آنچه گفته شد، پلكان درونى كعبه از ابتداى ساخته شدن سقف خانه، براى نخستين بار در ركن شامى؛ يعنى در سمت راست شخصى كه از درِ كعبه وارد بيت مى شود بنا شد و از دوران ساختمان قريش تاكنون در همين جايگاه مانده است.


1- - نوعى درخت نخل.

ص:72

«ازرقى» (متوفّاى نيمه قرن سوم هجرى) در كتاب تاريخ خود مطالبى درباره پلكان درونى كعبه در زمان خود كه منتهى به بام آن مى شود، آورده و اينگونه شرح داده است:

«وقتى وارد كعبه مى شوى در سمت راست خود پلكانى مى بينى كه به وسيله آن به پشت بام خانه خدا مى روند. قطع آن چهارگوش بوده و در گوشه ركن شامى قرار گرفته است. در بخشى كه درِ خانه قرار گرفته 5/ 3 ذراع به داخل كعبه پيش آمده است و ديواره ديگر آن هم به همان اندازه مى باشد. ارتفاع درِ اين پلكان نيز 5/ 3 ذراع و پهناى آن 5/ 1 ذراع است. درِ پلكان ياد شده يك لنگه اى است كه آن را از چوب ساج ساخته اند و آن به سمت چپ باز مى شود. و به ديوار كعبه پيوسته است.

چوب آن ساده و بدون هر گونه زيورى- چه نقره و چه طلا- است. و اين وضعيت اينگونه بود تا آنكه خليفه «متوكل على اللّه» در محرم سال 237 هجرى، دستور داد قطعاتى از نقره بر آن كوبيدند و براى آن قفل «كلونى» از نقره قرار داد. بر روى در، قطعه اى از چوب ساج نقره اندود قرار دارد.

حلقه اى نقره اى نيز بر روى آن كوبيده شده و قفلى آهنين بر روى قطعه چوبين پوشيده از نقره نيز قرار داده شده است كه اين قفل در كنار ديوار كعبه و به موازات آن قرار گرفته است. اين در در سمت راست شخصى است كه وارد كعبه مى شود. ارتفاع اين مكان از كف كعبه تا بالا بيست ذراع و شمار پله هاى آن 48 است. در طول اين مسير، هشت موضع توقف و استراحت در نظر گرفته شده و پهناى پلكان، يك ذراع و چهار انگشت است. اين پله ها هشت روزنه دارد كه چهار روزنه آن كنار در است و چهار روزنه ديگر در كنار ستون سمت ديوار حجر اسماعيل عليه السلام گشوده شده است. بر بالاى اين پلكان درى هم بر روى بام كعبه تعبيه شده است كه از چوب ساج ساخته شده و طول آن 5/ 2 ذراع و عرض آن دو ذراع است.»

لازم به يادآورى است كه پس از دوران «ازرقى»، تغييراتى در پلكان درونى كعبه داده شد، به طوريكه در سال 1109 هجرى هفت پله آن را با مرمر جايگزين كردند.

ص:73

تعداد پله هاى پلكان درونى كعبه

نگارنده «(1)» اين پله ها را در روز تغيير و تجديد سقف كعبه؛ يعنى در هيجدهم ماه رجب سال 1377 هجرى شمردم كه 35 عدد بود. بعضى از پله هاى ياد شده از مرمر و باقى آنها تا سطح بام كعبه، از چوب ضخيم و محكم ساج ساخته شده است. تعداد پله هاى مرمر اين پلكان 13 عدد و باقيمانده كه از چوب است، 22 عدد مى باشد. عرض پله ها متغيّر است؛ بعضى از آنها 63، بعضى 65، بعضى ديگر 70 و برخى 75 سانتيمتر عرض دارد. ارتفاع پله ها نيز مختلف است؛ تعدادى از آنها 24 و بقيه 35 سانتيمتر ارتفاع دارد.

از گفته هاى پيش روشن شد كه اين پلكان باريك است و افراد بهصورت تك تك مى توانند از آن بالا روند، با اين حال نيازى به تعريض آن نيست چراكه در طول سال تنها يك بار نياز به بالا رفتن از اين پله ها پيدا مى شود كه آنهم در زمان تعويض پرده كعبه در موسم حج است. البته گاهى هم اگر نياز به اصلاحاتى بر روى بام كعبه باشد، از آن بالا مى روند.

چگونگى قرار گرفتن اين پله ها، با پله هاى مناره تفاوت دارد؛ زيرا پله هاى مناره بهصورت حلزونى و دايره اى از بالا تا پايين ساخته شده درصورتيكه پله كعبه بگونه اى است كه پس از هر چند پله فضايى وجود دارد و مجدداً با زاويه مختصرى چند پله ديگر در امتداد آن قرار گرفته است. اين وضعيت همچنان تكرار مى شود تا اينكه به بام كعبه راه پيدا شود. در اين پلكان پس از فضاى سوم تا بام كعبه نرده اى چوبى قرار دارد كه مى توان با گرفتن دستها به آن، از خطر سقوط در امان بود.

اين پلكان داراى درِ يك لنگه اى از درون كعبه است كه مردم بدان «باب التّوبه» مى گويند. بر روى اين در، قفلى عادى قرار گرفته و بر آن پرده اى همانند پرده درِ كعبه از خارج آويزان است.

بر دهانه اين پلكان كه به بام كعبه منتهى مى شود، دريچه فلزى بسيار محكمى قرار


1- - محمد طاهر كردى خطاط.

ص:74

دارد كه به هنگام بسته شدن، تمامى منافذ اين دهانه را مى بندد و از ورود آب باران به درون كعبه جلوگيرى مى كند.

پيش از رسيدن به انتهاى اين پلكان، در ارتفاعى به قامت انسان، دو دهانه كوچك؛ يكى در مقابل شخص بالا رونده و ديگرى در سمت چپ آن قرار گرفته كه اين دهانه ها داراى درِ كوچكى از چوب هستند. اين دو در به سوى سقف داخلى كعبه راه مى يابند.

همانطور كه پيشتر اشاره شد، اين پلكان در ركن شامى؛ يعنى در ضلع جنوبى خانه كعبه قرار گرفته است و از درون كعبه جز بهصورت يك بر آمدگى، چيز ديگرى ديده نمى شود و پله ها در داخل ساختمان قرار گرفته است. اين در داراى قفل خاصى است كه باز و بسته مى شود. براى پله ها هيچ گونه پنجره و نور و چراغى قرار داده نشده است، بنابراين بسيار تاريك است و شخص بالا رونده نياز به چراغ و روشنايى و هدايت دارد.

بر روى در اين پلكان كه به «باب التوبه» نامبردار است، پرده اطلس زيبايى مزيّن با نقش و نگار و نوشته هايى با نخهاى طلا و نقره آويخته اند.

اين پلكان بر چهار ديوار ساخته شده است؛ دو ديوار آن ديوار اصلى كعبه هستند يعنى ديوار پيشين كعبه (كه در آن در كعبه قرار دارد) و ديوار حجر اسماعيل عليه السلام.

در درون كعبه دو ديوار ديگر براى پلكان ساخته شده است كه اين دو ديوار از زمين تا بالاى سطح بام كعبه ادامه دارد. عرض ديوار اوّل از اين دو ديوار، كه «باب التوبه» بر آن قرار دارد، 225 سانتيمتر و عرض ديوار دوم متصل به آن 150 سانتيمتر است.

اين اندازه گيرى به هنگام تشرف اينجانب به درون كعبه مشرفه، در پگاه روز جمعه بيست و نهم ماه جمادى الأول سال 1377 هجرىصورت گرفت. «(1)»


1- - گفتنى است كه پلكان مزبور با ويژگيهاى مزبور، تا سال 1417 هجرى بر قرار بود و پس از آن ضمن تعميرات و تغييراتى ظاهرى در ساختمان كعبه، تغييراتى نيز در پلكان ياد شده به وجود آمد. گزارشى از خبرنگار مجله« المسلمون» در شماره 622 سال دوازدهم، مورخ 24 شعبان 1417 هجرى در مجله فوق انتشار يافته كه اين خبرنگار پس از پايان تغييرات ساختمان داخل كعبه، به درون آن رفته و از پلكان به بالاى بام كعبه راه يافته و مشاهدات خود را چنين ثبت كرده است: « در زاويه شمال شرقى ديوار كعبه، درِ طلايى ديگرى قرار دارد كه چشمان هر بيننده اى را به خود خيره مى كند. اين در كه كوچكتر از درِ اصلى كعبه است، با صفحه هايى از طلاى خالص، كه در ميان آن نقاطى را با نقره كنده كارى كرده اند، پوشيده و به« باب التوبه» مشهور است. برميانه آن، قفلى طلايى به سبك كهن قرار گرفته است. اين در در برابر پلكانى كه به بام كعبه ختم مى شود، قرار دارد. به گفته يكى از مهندسان ناظر بر عمليات ترميم كعبه، ارتفاع خانه خدا، از درون كعبه از كف تا بام، برابر با 65/ 13 متر است. اين پلكان كه در ترميم اخير، به طور كامل و كلّى بازسازى شده؛ پلكانى از شيشه ضخيم و شفاف به رنگ آبى آسمانى است كه در نگاه نخست، كريستال به نظر مى آيد. عرض هر پله حدود پنجاه سانتيمتر و ارتفاع آن بيست و پنج سانتيمتر مى باشد. بر هر يك از پله ها، برجستگى ملايمى قرار داده شده كه مانع از لغزندگى مى شود. در دو سوى پلكان نرده اى به صورت دستگيره از جنس همان شيشه به ارتفاع يك متر از پله ها ساخته اند. ساختمان پلكان مارپيچى و همانند پلكان گلدسته ها و مناره هاى مساجد است. در پايان پلكان دريچه اى است كه به وسيله مرمر سفيد رنگ پوشيده شده و با گرداندن دستگيره آن به سوى بيرون، دهانه بام كعبه باز مى شود. در اين دريچه، در بازكن الكتريكى نيز نصب شده است كه با فشار دگمه اى، به طور خودكار در كنار مى رود و راه به سوى بام كعبه باز مى شود.« مترجم»

ص:75

پلكان بيرونى كعبه كه به وسيله آن مى توان به درون خانه راه يافت

قريش پنج سال پيش از بعثت پيامبر، به هنگام نو سازى كعبه، درِ آن را از زمين بالاتر قرار دادند تا سيل نتواند به درون نفوذ كند و نيز هر كسى نتواند به داخل كعبه راه يابد. اين در حالى بود كه درِ كعبه پيش از آن بر روى زمين قرار داشت. از آنجا كه درِ كعبه را از زمين حدود دو متر بالاتر قرار داده و پله اى نيز براى آن نگذاشته بودند، پلكان متحركى ساختند كه هنگام ورود به كعبه آن را بر درگاه كعبه قرار مى دادند و به وسيله آن وارد خانه كعبه مى شدند. در طول دورانهاى گذشته پلكانهاى مختلفى جهت خانه خدا ساخته و به اين ديار مى فرستادند. اين پلكانها دو گونه بود؛ نوعى از آن براى ورود افراد خاص و ويژه بود كه يكى يكى از طريق آن مى توانستند به درون خانه خدا راه يابند و ديگرى به گونه اى بود كه مردم گروه گروه به وسيله آن به درون خانه وارد مى شدند.

پلكان برونى كعبه همواره از چوب ضخيم قوى؛ همانند منبرهاى مساجد ساخته مى شود با اين اختلاف كه در زير اين پلكان، چرخهايى براى انتقال آن به سمت درِ كعبه

ص:76

تعبيه شده است.

در اينجا تعداد و چگونگى پلّه هاى اين پلكان، از زمان «ازرقى» تاكنون را مى آوريم:

«غازى» در تاريخ خود به نقل از «ازرقى» مى نويسد: طول پلكان كعبه، كه مردم به وسيله آن به درون كعبه راه مى يافتند، 5/ 8 ذرع و عرض آن 5/ 3 ذرع بود و سيزده پله آن از چوب ساج بود.

همچنين «غازى» به نقل از «طبرى» در «اتحاف» آورده است:

در سال 818 هجرى به وسيله مؤيد چركسى منبر زيبايى جهت مسجد الحرام ساخته شد كه همراه آن، پلكانى بود براى ورود به كعبه. اين منبر و پلكان در موسم حج سال ياد شده به مكه رسيد.

به نقل از «سنجارى» در كتاب «المنائح» آورده است: درماه رمضان سال 1097 هجرى به دستور بزرگ حرم پلكان حرم ساخته شد كه كناره هايى از چوب داشت، از اين پلكان براى اولين بار، در تاريخ شانزدهم رمضان همان سال براى ورود افراد به درون خانه كعبه استفاده شد.

لازم به ذكر است كه بزرگ حرم، در آن دوران شخصى به نام «احمد پاشا» بوده كه علاوه بر داشتن سِمَت شيخ الحرمى، از سوى دولت عثمانى به عنوان والى جده نيز انجام وظيفه مى كرده است. به نقل از «اتحاف فضلاء الزمن» مى نويسد:

«حسين حميدان» پلكانى را از هند فرستاد كه در سال 1116 هجرى به جده رسيد اما مورد پسند والى وقت جدّه «سليمان پاشا» قرار نگرفت. و همچنان تا سال 1127 در جده باقى ماند تا آنكه در همان سال از سوى والى ديگر جده «محمد پاشا معمار» خريدارى شد و به مكه ارسال گرديد. اين پلكان جايگزين پلكان قبلى؛ يعنى پلكان ساخت احمد پاشا قرار گرفت و در روز پنجشنبه چهاردهم جمادى الآخر سال 1127 هجرى، از آن براى ورود به خانه كعبه استفاده شد. ليكن درست چهار روز بعد؛ يعنى روز دوشنبه هيجدهم جمادى الآخر پلكان مزبور به دستور شريف مكه از جاى خود برداشته شد و همان پلكان پيشين جايگزين آن گرديد.

به گفته شريف، اين تعويض بدون اجازه دولت عثمانى و شخص شريف صورت

ص:77

گرفته بود، ناگزير پلكان محمد پاشا معمار، در خانه شيخ عبدالقادر شيبى قرار داده شد كه به عنوان وديعه و امانت از آن محافظت كند تا اجازه خليفه عثمانى در اين موردصادر شود.

در ابتداى سال 1132 هجرى پلكان ارسال شده از سوى محمد پاشا معمار مجدداً به مسجد آورده شد و جايگزين پلكان قبلى گرديد. در اين حال به دستور «ابراهيم پاشا» والى جده آن را رنگ زده و تزيين كردند.

«غازى» همچنين در تاريخ خود آورده است كه:

نواب مدراس (محمد منوّر خان) از هند پلكانى را كه از چوب ساج براى كعبه ساخته شده بود، ارسال كرد. اين پلكان در سال 1240 هجرى به مكه رسيد و يازده پله داشت.

گفتنى است كه اين پلكان هنوز (تا سال 1397 هجرى) در مسجد الحرام در كنار ديوار چاه زمزم از سمت مقام ابراهيم عليه السلام قرار دارد كه هنگام گشوده شدن درِ كعبه، براى ورود مردم از آن استفاده مى كنند. نام ارسال كننده آن و تاريخ ياد شده هنوز بر روى آن است. عرض اين پلكان دو متر و ارتفاع آن از زمين تا بالاترين پله آن نيز دو متر و طول آن پنج متر است. در بعضى از بخشهاى اين پلكان، فرسودگى هايى به چشم مى خورد و گاه در بعضى نقاط آن، چوبها از هم جدا شده است كه به همين جهت اصلاحات و ترميمهايى بر روى آنصورت پذيرفته است كه خود نشان دهنده قدمت اين پلكان است.

بدين ترتيب حدود 140 سال است كه از اين پلكان استفاده مى شود.

* «غازى» به نقل از كتاب «اخبار الصناديد» از «شيخ نجم الغنى بن عبدالغنى» در اين مورد مطالبى آورده كه بهصورت فشرده بازگو مى شود.

«نواب رامفور» «(1)» كلب عليخان در سال 1300 هجرى پلكانى چوبى براى كعبه مشرفه ارسال كرد. اين پلكان چهارده پله داشت امّا مدتها باقى ماند تا اجازه استفاده از آن از سوى دولت عثمانىصادر شد. و آن، ويژه صعود بانوان در زمان مقرر ورود خانمها به


1- - رامفور، شهرى ميان دهلى و حيدر آباد هند است.« مترجم»

ص:78

كعبه مكرمه بود كه پس از مدتى استفاده از آن ممنوع شد. پله هاى آن باصفحه هاى نقره اى، آذين شده بود. گفته مى شود هزينه ساخت آن به همراه نقره هاى مزبور، به حدود 85364 روپيه هندى بالغ شده بود.

اين پلكان تا سال 1365 هجرى در كنار پلكان سابق مسجد الحرام قرار داشت كه از اين پس بر اثر فرسودگى به تصرّف خانواده شيبى در آمد. آنها نقره ها و چوبهاى آن را به فروش رساندند و در حال حاضر ديگر اثرى از آن باقى نمانده است. «(1)» در آغاز شروع طرح توسعه مسجدالحرام؛ يعنى در اوايل سال 1375 هجرى به

نمايش تصوير


1- - فرستنده اين پلكان، همانطوركه از نامش آشكار مى شود از شيعيان باوفاى خاندان ولايت و اهل بيت عليهم السلام بوده است كه به نظر مى رسد مكيان بر اثر عنادى كه همواره با اين گروه داشته اند، پلكان نامبرده را از ميان برده اند.« مترجم»

ص:79

دستور پادشاه وقت عربستان، «سعود بن عبدالعزيز»، پلكان بسيار زيبا و گرانقيمتى نيز ساخته شد كه به جاى پلكانهاى پيشين درِ خانه خدا جايگزين گرديد.

اين پلكان كه از چوبى بسيار محكم و پوششهايى از نقره و نقش و نگارهاى زيباى موجود در فرهنگ عربى و مزيّن به طلا، در قاهره پايتخت مصر ساخته شده بود، در روز چهار شنبه پنجم ذى حجه سال 1376 هجرى به مكه مكرمه رسيد و براى اوّلين بار درصبحگاه فرداى همان روز جهت ورود پادشاه عربستان و هيأت همراه و ساير ميهمانان كشورهاى اسلامى، براى شستشوى كعبه، مورد استفاده قرار گرفت.

پلكان ياد شده دوازده پله دارد و از نظر ساخت بسيار زيبا و خوش منظره است، تا آنجا كه نقش و نگارها و تزيين آن آيتى از زيبايى و جمال به شمار مى رود.

نماى كعبه از برون و درون

اشاره

محمد لبيب بتنونى در سفرنامه خود (الرحلة الحجازيه) شكل كعبه را از درون و برون به طور زيبايى توصيف كرده است. اينك مطالبى خواندنى از سفرنامه ياد شده مى آوريم:

الف: كعبه از برون:

ساختمان كنونى كعبه از بيرون، پس از ساختمانى كه حَجاج از آن به وجود آورده بود؛ همانند كعبه دوران پيامبر خداصلى الله عليه و آله كه تقريباً به شكل مربع بوده و از سنگهاى نيلگون سخت ساخته شده است.

ارتفاع كعبه پانزده متر مى باشد. ضلعى كه ناودان در آن است و ضلع مقابل آن ده متر و ده سانتيمتر طول دارد و نيز ضلعى كه درِ كعبه در آن قرار دارد و ضلع مقابل آن داراى دوازده متر طول است. درِ كعبه در ارتفاع دو مترى از زمين قرار داده شده كه به وسيله پلكانى شبيه به منبر بدان راه مى يابند. پلكان كنونى آن، از چوبِ پو شيده شده از

ص:80

صفحه هاى نقره اى است كه اين پلكان از سوى يكى از اميران هند به كعبه هديه شده است. به هنگام گشوده شدن درِ كعبه به روى زائران، در جشنها و مراسم بزرگ، اين پلكان در كنار در قرار داده مى شود. گفتنى است كه اين مراسم در سال معمولًا، از پانزده بار تجاوز نمى كند. در ديگر روزهاى سال، پلكان ياد شده همواره در كنار گنبد زمزم از سوى باب بنى شيبه قرار داده مى شود و آن داراى پله هاى كوچك چوبى است كه افراد بدان وسيله به درون كعبه راه مى يابند.

در ركنى كه در سمت چپ درِ كعبه قرار دارد، حجر الاسود واقع است و آن در ارتفاع يك متر و پنجاه سانتيمترى از زمين مطاف نصب شده است.

در بخش بيرونى پيرامون كعبه و در قسمت پايين آن، برآمدگى وجود دارد كه ارتفاع آن به طور متوسط بيست و پنج سانتيمتر و عرض آن حدود سى سانتيمتر بوده كه به «شاذروان» نامبردار است. اين قسمت جزو كعبه است كه قريش به هنگام ساختمان، جهت اختصار آن را در خارج از كعبه قرار دادند. به نظر من شاذروان از ساخته هاى حجّاج است؛ زيرا، نامبرده اين قسمت از كعبه را براى جلوگيرى از تأثير سيل ها و باران ها بنا كرد كه در مكه از زمانهاى دور تاكنون همواره به شدت بر مطاف مى باريد و خرابى به بار مى آورده است. گواه ما براين سخن اين است كه كلمه «شاذروان» گرفته شده از الفاظ فارسى است و حَجاج به هنگام ساختن كعبه، تعدادى كارگر ساختمانى ايرانى را بر اين كار اجير كرد و آنان اين قسمت از كعبه را بدين شكل ساختند و نام «شاذروان» را بر آن نهادند. ممكن است ساختمان شاذروان از دوران «ابن زبير» به يادگار مانده باشد و گواه بر اين سخن مطلبى است كه در كتاب «الأغاني» آمده است؛ بدينصورت كه:

از «ابن سويح» در مورد سبك آهنگى كه با آن سروده اى را اجرا مى كرده سؤال كرده اند، زيرا آن آهنگ در نزد عرب معروف و شناخته نبوده است. او در جواب مى گويد:

از كارگران ايرانى كه «ابن زبير» آنان را جهت ساختمان كعبه احضار نموده بود، آموخته است. آنان با آهنگ هاى زيبايى سروده هاى خود را اجرا مى كرده اند. نامبرده اين سبك را از آنان گرفته و نغمه هاى عربى ديگرى را با آن مخلوط نموده و آهنگ جديدى را اجرا كرده است. در هرصورت «شاذروان» و «ميزاب» دو كلمه فارسى بوده كه هيچگاه در

ص:81

زمان رسول خداصلى الله عليه و آله از آن دو كلمه استفاده نمى شده است.

زواياى برونى خانه را «اركان» گويند. زاويه شمال [شرقى] كعبه را «ركن عراقى» ناميده اند؛ زيرا اين ركن در سمت عراق است. زاويه غربى را «ركن شامى» گويند؛ زيرا كه آن، در جانب شام واقع شده و رو بروى آن به «ركن يمانى» نام بردار است؛ زيرا در سوى يمن قرارگرفته است. در اين ركن سنگى قرار دارد كه آن را «حجرالأسعد» ناميده اند. و بالاخره ركن [جنوب] شرقى كعبه معروف به «ركن اسود» شده چون «حجرالأسود» در اين ركن واقع است.

«حجرالأسود» به شكل بيضوى غير منظم وصيقلى شده است. رنگ آن سياه متمايل به سرخ بوده و در آن نقطه هاى سرخ رنگ و برجستگيها و خطوطى به رنگ زرد ديده مى شود. رنگ زرد آن، در نتيجه چسبانيدن قطعه هاى جدا شده از اين سنگ به يكديگر است. قطر «حجرالأسود» حدود سى سانتيمتر بوده كه به وسيله طوقى از نقره، به عرض ده سانتيمتر در برگرفته شده است. فاصله ميان ركن حجرالأسود و درِ كعبه را «ملتَزَم» گويند؛ زيرا اين قسمت مكانى است كه همواره طواف كنندگان و زائران، خود را بدان رسانيده و در آن به راز و نياز با پروردگار خويش مى پردازند و سر به درگاه او مى سايند.

در ميانه ديوار شمال غربى كعبه، در بالا، «ناودان» قرار گرفته است كه به آن «ميزاب الرحمه» گويند. ناودان از ساخته هاى حَجاج به هنگام ساختمان خود از كعبه بوده است كه آن را بر بام كعبه قرار داد تا اينكه آبهاى باران در اين مكان جمع نشود.

ناودان، نخست از مس ساخته شده بود تا اينكه سلطان سليمان قانونى (از خلفاى عثمانى) در سال 959 هجرى آن را با ناودانى از نقره جايگزين كرد. مجدداً در سال 1021 هجرى از سوى سلطان احمد (عثمانى) اين ناودان بازسازى گرديد. ناودان جديد از نقره بوده كه بر روى آن مينا كارى نيلگونى با نقش و نگارهاى طلايى، تزيين گرديده بود. اين ناودان را در موزه آثار باستانى ويژه خلفا در آستانه (استانبول) مشاهده كردم. همچنين در سال 1273 هجرى سلطان عبد المجيد (عثمانى) ناودانى از طلا براى كعبه فرستاد كه اين ناودان تا كنون همچنان برقرار است.

در مقابل ناودان از خارج كعبه «حطيم» قرار دارد. حطيم ساختمانى نيمدايره است

ص:82

كه دو طرف اين قوس، در مقابل دو ركن شمالى و غربى كعبه قرار گرفته كه فاصله آنها از دو ركن ياد شده به مقدار دو متر و سه سانتيمتر مى باشد. ارتفاع اين ديوار يك متر و ضخامت آن يك متر و نيم بوده كه اين ديوار از مرمرِ نقش دار پوشيده شده است. در كناره حطيم، از بالا، آياتى چند از كلام اللَّه مجيد و نام تجديد كننده آن با ذكر تاريخ، با خط زيبا بر آن حفر گرديده است.

فاصله ميان نيمه اين قوس از داخل تا ميانه ديوار كعبه هشت متر و چهل و چهار سانتيمتر مى باشد. فضاى ميان حطيم و ديوار كعبه را «حِجراسماعيل» مى نامند. سه متر از فضاى ياد شده در سوى ديوار كعبه، در ساختمان حضرت ابراهيم عليه السلام از كعبه جزو آن بوده است (كه در دوران قريش به هنگام بناى كعبه به فضاى حجراسماعيل افزوده شد) و باقيمانده فضاى ياد شده، جايگاه نگهدارى گوسفندان هاجر و فرزندش بوده است. گفته مى شود كه هاجر و اسماعيل پيامبر عليهما السلام در اين نقطه مدفون مى باشند.

ب: كعبه از درون:

به همراه بخش زاويه شمالى آن، به شكل مربع است كه اين بخش در سمت راست شخص وارد شوند به درون كعبه قرار دارد و در آن درِ كوچكى است به نام «باب التوبه» كه از اين مكان با چند پله كوچك به بام كعبه راه مى توان يافت.

در ميانه كعبه، سه ستون از چوب «عود قاقلى» ديده مى شود كه اين سه ستون در زير قطعه چوبهايى است كه از يك سو بر روى ديوار ناودان و از سوى ديگر بر روى ديوار حجرالأسود قرار گرفته است. قطر هر يك از ستون هاى ياد شده، حدود سى سانتيمتر بوده و پيشينه آنها به دوران عبداللَّه بن زبير باز مى گردد. ارزش آنها بقدرى است كه نمى توان برايشان بهايى قائل شد. گفته مى شود كه بر روى آنها نوشته هايى حفر گرديده، ليكن نتوانستم نوشته اى را بر آن مشاهده نمايم. همچنين گويند كه در كعبه پيش از اسلام شش ستون وجود داشته، ولى نمى دانم كه اين ستون ها از چوب بوده است يا از سنگ.

سقف كعبه و ديوارهاى درون آن به وسيله پرده اى از ابريشم سرخ پوشيده شده كه بر روى آن پرده، مربع هايى است كه در آن جمله «اللَّه جلّ جلاله» نقش بسته است. اين پرده

ص:83

از سوى سلطان عبدالعزيز (عثمانى) به كعبه هديه شده بود. در مقابل درِ كعبه از درون، محرابى وجود دارد كه رسول خداصلى الله عليه و آله در آن نماز گزارده است. حاشيه گرداگرد درونى كعبه با مرمرهاى رگه دار به ارتفاع- تقريباً دو متر از زمين پوشيده شده است.

بر روى ديوار غربى درون كعبه، سنگ نبشته هايى قرار گرفته است كه بر نخستين لوح، اين نوشته ها ديده مى شود:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، امر بتجديد هذاالبيت المعظم العبدالفقير الى رحمة ربّه يوسف بن عمر على رسول، اللّهم أيّده يا كريم بعزيز نصرك و اغفر له ذنوبه برحمتك ياكريم يا غفّار يا رحيم»

در اطراف اين لوح اين نوشته ديده مى شود:

«ربّ اوزعني انِ اشكر نعمتك التى أنعمت عليَّ و على والديَّ و أن اعملصالحاً ترضاه لي بتاريخ سنة ثمانين و ستمأئة وصلّى اللَّه على سيدنا محمّد و على آله وصحبه و سلّم»

در كنار آن سنگ نبشته ديگرى قرار دارد كه بر آن اين نوشته حك گرديده است:

«امر بتجديد سقف البيت الشريف و جميع داخل الحرم و خارجه مولانا السلطان ابن السلطان محمد خان سنة سبعين و ألف».

سپس لوح ديگرى قرار دارد كه در آن نوشته شده:

ربّنا تقبّل منّا انَّك انت السميع العليم، تقرّب الى اللَّه تعالى بتجديد رخام هذا البيت المعظّم المشرف العبد الفقير الى اللَّه تعالى السلطان الملك الأشرف ابو النصر برسباى خادم الحرمين الشريفين بلغه اللَّه آماله و زيّن بالصالحات اعماله بتاريخ سنة ست و عشرين و ثمانمائة».

در لوح ديگرى نيز اين نوشته قرار دارد:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، أمر بعمارة البيت المعظم الامام الأعظم ابو جعفر المنصور المستنصر باللَّه اميرالمؤمنين بلغه اللَّه اقصى آماله و تقبّل منه صالح

ص:84

اعماله في شهور سنة تسع و عشرين و ستمائة وصلّى اللَّه على سيّدنا محمّد و على آله وصحبه و سلم».

سپس در لوح ديگر اين نوشته ها نقش بسته است.

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، أمر بتجديد هذا البيت العتيق المعظم الفقير الى اللَّه سبحانه و تعالى خادم الحرمين الشريفين مؤمن الحجاج في البرّين و البحرين السلطان بن السلطان مراد خان ابن السلطان احمد خان ابن السلطان محمد خان خلّداللَّه تعالى ملكه و أيّد سلطنته في آخر شهر رمضان المبارك المسطر في سلك شهور سنة أربعين بعد الألف من الهجرة النبوية علىصاحبها أفضل الصلاة و التحيّة»

بر روى ديوار شرقى درون كعبه سنگ نبشته اى قرار دارد كه بر آن اين كلمات نوشته شده است:

«امر بتجديد داخل البيت السلطان الملك ابو النصر قايتباى خلّد اللَّه ملكه يا ربّ العالمين، عام أربع و ثمانمائة من الهجرة»

بر ديوار شمالى از درون كعبه و بر روى «باب التوبه» اين ابيات نقش بسته است:

قد بدا التعمير في بيت الإله قبلة الاسلام و البيت الحرام

ام خاقان الورى مصطفى خان دام بالنصر العزيز المستدام

بادرتصدقا الى التعمير ذا انّما كان بالهام السلام

و ارتجت من فضله سبحانه ان يجازيها به يوم القيام

قال تاريخاً له قاضى البلد عمّرته امّ سلطان الأنام

بمباشرة احمد بك في سنة تسع و مائة و ألف

به من گفته شد كه در درون كعبه سنگ نبشته اى به خط كوفى قرار دارد كه گفته اند اين لوح بسيار كهن و متعلق به قرن اول هجرى است. اين ادعا اگرصحيح باشد مى تواند مربوط به ساخت حجاج بن يوسف (ثقفى) از كعبه باشد. در كنار درِ كعبه و در سمت

ص:85

چپ كسى كه داخل خانه مى شود طاقچه اى است چوبى كه بر روى آن پرده اى از ابريشم سبز قرار گرفته است. اين جايگاه، ويژه قرار دادن كيسه كليدهاى كعبه مى باشد. و همين پرده كه از ابريشم سبز مزين به تار و پودهاى طلايى بوده، همه ساله به همراه پرده كعبه از مصر فرستاده مى شود. در سقف خانه هداياى گران بهايى آويخته اند كه در طول تاريخ اهدا گرديده است. اين آويزه ها كه شمار آن كمتر ازصد نيست، شامل شمعدانهايى از طلا و نقره بوده كه از آن جمله است دو شمعدان طلايى مرصّع به سنگهاى قيمتى. اين دو از سوى سلطان سليمان قانونى در سال 984 هجرى به كعبه اهدا گرديده است.

درِ كعبه مشرفه و تاريخچه آن

در مورد بناى كعبه مشرفه، پيش از ابراهيم خليل عليه السلام اطلاعات زيادى در دست نيست، و نمى توان آگاهى دقيقى از ساختمان كعبه در آن دوران ارائه داد. بنابراين مى پردازيم به چگونگى ساختمان كعبه در دوران حضرت ابراهيم عليه السلام:

ابراهيم عليه السلام هنگامى كه ساختمان كعبه را آغاز كرد، ديوارهاى آن را سنگ چين نمود و سنگى را روى سنگ ديگر، بدون گچ يا آهك، قرار داد. اين بنا بهصورت خانه اى چهار ديوارى بدون سقف و در بوده است و به جاى در، در قسمت ديوار شرقى آن، دهانه اى قرار داد تا نشان دهنده پيش و روى خانه باشد. بنابر اين، ساختمانى اين گونه، نيازى به قرار دادن در بر آن نبود. به گفته «فاسى» هنگامى كه ساختمان ابراهيم عليه السلام منهدم گرديد، كعبه مجدداً توسط «جرهميان» ساخته شد كه بر آن درى دو لنگه قرار دادند و قفلى نيز بر آن زدند. بنابر اين نقل، «جرهميان» پيش از «عمالقه» كعبه را ساخته اند.

«ازرقى» خلاف اين روايت را نقل كرده است. و خداوند داناتر است. به نظر مى رسد ساختمان جرهم و عمالقه همانند ساختمان ابراهيم عليه السلام بوده و آن را بهصورت سنگ چين و بدون سقف و در ساخته اند؛ زيرا زندگى در دورانهاى اوليه و ابتدايى بيشتر ساده و طبيعى بوده است: بر اين اساس فاسى اولين كسى را كه در بر كعبه قرار داد، «تُبّع

ص:86

حِمْيَرى» دانسته و اينك ما بر اين پندار، مطالب زير را مى آوريم (و پيداست كه خداوند، داناتر از همه است):

1- اولين كسى كه در بر كعبه قرار داد (كه آن در بسته مى شد) اسعد حميرى بود. او از تُبّع بوده و يكى از پادشاهان يمن به فاصله زمانى درازى پيش از بعثت به شمار مى آمده است؛ همچنين نامبرده اولين شخصى است كه بركعبه پرده قرار داد و قربانى هايى در كنار آن ذبح كرد.

2- هنگامى كه قريش ساختمان كعبه را آغاز كرد، درى بر آن قرار داد كه اين در از سطح زمين بلندتر بود و از آن هنگام به بعد، كعبه هيچگاه بدون در نبود و همواره تغييراتى در آنصورت مى گرفت.

3- هنگامى كه عبداللَّه بن زبير كعبه را بنا كرد، دو در بر كعبه قرار داد كه اين دو در بر سطح زمين قرار داشته و هر دوى آنها دو لنگه بوده كه تاكنون نيز چنين است.

4- حَجّاج بن يوسف ثقفى آن گاه كه كعبه را مرمّت كرده و آن را تغيير داد، درِ غربى را بست و درِ شرقى را از سطح زمين بالا برد (به گونه اى كه هم اكنون قرار دارد) اين تغيير، در سال هفتاد و چهار هجرىصورت گرفت.

5- خليفه عباسى، «مقتفى لامراللَّه» توسط وزيرش (جمال الدين) در سال 551 هجرى درى براى كعبه ساخت كه روى آن به وسيلهصفحه هايى از طلا و نقره پوشيده شده بود. به دستور خليفه، اين در جايگزين درِ قبلى كعبه شد و از درِ قديمى آن، تابوتى براى خويش ساخت.

6- ملك مظفر، پادشاه يمن هنگامى كه در سال 659 هجرى حج گزارد، دستور داد درى براى كعبه ساختند كه به وسيله صفحه هايى از نقره مزين شد و مقدار نقره به كار رفته در آن، معادل شصت رطل «(1)» بود.

7- ناصر محمد بن قلاوون، پادشاه مصر درى براى كعبه ساخت كه بر روى آن معادل سى و پنج هزار درهم تزيين گرديده بود. اين در در دوازدهم ذى الحجه سال 733


1- - رطل/ معادل 453 گرم است.

ص:87

هجرى بر بناى كعبه قرار داده شد.

8- ناصر حسن بن محمد قلاوون در سال 761 هجرى درى براى كعبه ساخت كه از چوب ساج ساخته شده بود. گفتنى است كه بارها، زينتهاى اين در اصلاح و ترميم گرديد.

9- سلطان سليمان خان قانونى در سال 964 هجرى درى براى كعبه ساخت و تزيين فراوانى بر آن نهاد.

10- سلطان مراد خان چهارم فرزند سلطان احمد خان (عثمانى) پنج سال پس از مرمّت كعبه، درى براى آن ساخت كه طى مراسم جشن با شكوهى (در روز پنجشنبه، بيستم از ماه رمضان سال 1045 هجرى) در محل خود قرار داده شد. روى اين در با نقره (به وزن يكصد و شصت رطل و طلاى سكه معادل هزار دينار) تزيين شده بود. قرار دادن اين در، سه روز طول كشيد تا در جاى خود بهصورت محكم و استوار ثابت گرديد.

شيخ حسين باسلامه در كتاب تاريخ خود از «سنجارى» نقل مى كند كه در اينجا آن را بهصورت فشرده بازگو مى كنيم:

«در اواخر ذى القعده سال 1129 هجرى پوشش هاى درِ ياد شده كعبه و كناره هاى طلايى آن را به علت فرسايش خارج ساخته و مجدداً همه را تعمير و در حاشيه در، تاريخ تجديد آن را به نام سلطان احمد خان (عثمانى) درج كردند. اين تجديد مرمّت در حضور شريف عبدالكريم و بزرگ حرم، امير عيوض بك و سيد يحيى بن بركات و قاضى شرع و بعضى از روحانيونصورت پذيرفت. ليكن سنجارى در روايت خود منظور از سلطان احمد خان را مشخص نكرده اما قابل تذكر است كه: مراد سنجارى، همان سلطان احمد خان سوم است كه در همين زمان (يعنى در سال 1110 هجرى) بر تخت خلافت نشست.

11- عبد العزيزبن عبد الرحمن الفيصل آل سعود (پادشاه عربستان) درى را- كه مزيّن به طلا و نقره بود- طى مراسم با شكوهى در تاريخ 23 ذى القعده سال 1370 هجرى جايگزين درِ پيشين كه ساخته سلطان مراد چهارم بود، كرد. عبدالعزيز قفل تازه اى

ص:88

براى در قرار نداده و از قفل قبلى آن به خاطر نيكو بودنش استفاده شد. «(1)»

تاريخچه قفل و كليد درِ كعبه

اشاره

قفل هميشه تابع در است. هرگاه در وجود داشته باشد، به قفل و كليد نيز نياز مى شود. در اينجا منظور از قفل، بسته به زمان مورد نظر است؛ يعنى گاه بهصورت كلون هاى چوبى بوده و گاه قفل هاى آهنى با تمام انواع و شكلهاى آن. البته به درستى نمى دانيم كه در طول دورانهاى گذشته، تعويض درِ كعبه به همراه قفل آن بوده است يا خير؟ در هرصورت، آنچه كه در تاريخ بدان رسيده ايم براى شما مى آوريم:

1- اسعد حميرى (كه از قوم تُبّع بود) اوّلين كسى است كه بر كعبه، در قرار داد و اين بدان معناست كه بر آن قفلى نيز نهاده است و قدر مسلم در آن دوران، كلون چوبى نقش قفل در را بر عهده داشته است.

2- قريش نيز- هنگامى كه كعبه را بنا نهادند- بر درِ آن قفلى قرار دادند كه اين قفل شامل كلون چوبى (معمول آن دوران) بوده است.

3- عبداللَّه بن زبير نيز (هنگامى كه كعبه را بنا نهاد) به علت نزديكى آن به دوران قريش، بر درِ آن قفلى بهصورت كلون چوبى قرار داد.

4- حَجاج بن يوسف ثقفى نيز درى بر بناى كعبه نهاد كه همانند دوران ابن زبير، به وسيله كلون چوبى باز و بسته مى شد.

5- ابن فهد مى گويد: در سال 219 هجرى، قفلى از سوى معتصم باللَّه عباسى براى درِ كعبه ارسال گرديد كه براى آن هزار دينار هزينه شده بود.

6- هنگامى كه ملك مظفر پادشاه يمن (در سال 655 هجرى) حج گزارد، به دستور


1- - درِ كعبه، پس از عبدالعزيز توسط فرزندش خالد در سال 1400 هجرى مرمّت شد. اين در، با پوششى از طلاى ناب عيار 21 مزين شده و آيات قرآنى به خط بسيار زيبايى بر روى آن نقش بسته است. به طوريكه خود، آيه اى از جمال و زيبايى به شمار مى آيد. گفته مى شود اين در، حدود سيصد كيلو گرم وزن دارد.« مترجم»

ص:89

وى در و قفلى بر كعبه قرار داده شد.

7- قفل و كليدهايى از سوى ملك ظاهر بيبرس (پادشاه مصر) به كعبه اهدا شد، گمان مى رود اين هدايا را هنگامى كه او (در سال 667 هجرى) حج به جاى آورد، به كعبه اهدا كرده باشد.

8- غازى گفته است: زمانى كه شريف حسن بن عجلان امير مكه، درصفر سال 804 هجرى راهى سفرى شد، امير بيسق حاكميت اين شهر را به دست گرفت. او كارهايى در مكه انجام داد كه مورد رضايت شريف حسن قرار نگرفت و حتى موجب گلايه اش گرديد؛ از آن جمله: در جمادى الأول همين سال توسط امير بيسق قفل وكليد تازه اى براى درِ كعبه ساخت و بر آن نهاد كه قفل و كليد قبلى آن را در اختيار گرفت. پس از مراجعت شريف حسن، قفل و كليد قديمى را مجدداً از او پس گرفته و بر درِ كعبه قرار داد.

9- قفل و كليد درِ كعبه مشرفه در دوران ما، همان كه به دستور سلطان عبدالحميد خان (عثمانى) در سال 1309 هجرى ساخته و بر درِ كعبه نهاده شد قرار دارد.

در پگاه روز چهارشنبه بيست و هفتم ماه رجب سال 1376 هجرى، خداوند- عزّ و جلّ- بر من منّت نهاد و توانستم براى تحقيق در مورد قفل و كليد كنونى كعبه، به آن نزديك شوم كه نتيجه تحقيقاتم را براى شما نيز باز مى گويم:

قفل ياد شده، دراز و بهصورت شش ضلعى و جنس آن از آهن است. طول اين قفل سى و هشت سانتيمتر و عرض هر ضلع (از اضلاع ششگانه) آن، سه سانتيمتر مى باشد.

در هر قسمت از اضلاع ششگانه اش، قطعه ظريفى از مس زرد قرار داده شده كه طول آن حدود هشت سانتيمتر و عرضش چيزى حدود دو سانتيمتر است. باخط ثلث بسيار زيبايى، جملات زير بر روى آن حك گرديده است؛ يعنى بر روى هر قطعه نوشته اى است، بدينصورت:

قطعه اوّل: «لا اله الّا اللَّه، محمدٌ رسول اللَّه»

قطعه دوم: «نَصْرٌ مِنْ اللَّه وَ فَتْحٌ قَريبْ. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً»

قطعه سوم: «امر بهذا القفل الشريف مولانا السلطان المعظم»

قطعه چهارم: «و الخاقان الأفخم السلطان الغازى عبد الحميد خان»

ص:90

قطعه پنجم: «خلّد اللَّه ملكه إلى منتهى الدوران»

قطعه ششم: «سنة تسع و ثلاثمائة و ألف»

اما كليد اين قفل در دوران ما بدين شكل است:

طول آن دراز بوده و دو طرفش شبيه به دسته هاون است. ضخامت آن در بين اين دو قسمت، به اندازه ضخامت انگشت كوچك هر دست مى باشد. طولش چهل سانتيمتر كه شايد نيم سانتيمتر از آن كم شده باشد. رأس آن دايره اى و داراى سه قسمت همانند پروانه بوده كه قطر رأس آن 5/ 3 سانتيمتر و ضخامت مركز آن يك سانتيمتر است.

نمايش تصوير

كيسه كليد درِ كعبه و جايگاه آن در درون كعبه

آگاهى درست و دقيقى از تاريخ به دست نمى آيد كه چه زمانى كيسه ويژه براى كليد كعبه ساخته شد، آنچه به نظر مى رسد كه نزديكتر به واقعيت نيز مى باشد اين است كه: از زمانى كه مصر ساختن پرده كعبه مشرّفه را به خود اختصاص داد، كيسه اى براى كليد درِ كعبه، به همراه پرده آن و پرده مقام ابراهيم و پرده درِ كعبه و پرده باب التوبه؛ همان درى كه از درون كعبه به بام آن راه پيدا مى كند، ساخت و به مكه ارسال داشت.

«غازى» در تاريخ خود به نقل از سفرنامه «الرحلة الحجازيه» نوشته بتنونى آورده است: در كنار درِ كعبه، در سمت چپ، در درون ميز چوبى وجود دارد كه روى آن پوشيده از پارچه ابريشم سبز است و بر روى آن، كيسه كليد كعبه قرار داده مى شود. اين كيسه از ابريشم سبز بافته شده و تمامى تار و پودش از طلا و نقره است كه همه ساله آن را به همراه پرده كعبه از مصر ارسال مى كنند. اين ميز چوبى از دورانهاى كهن، و شايد پيش از

ص:91

اسلام در اين محل بوده است. در دوران ما نيز ميزى از جنس چوب به رنگ قهوه اى در همان محل وجود دارد. و آن شش ضلعى است كه طول هر ضلعش حدود پنجاه سانتيمتر و ارتفاعش از سطح زمينِ درون كعبه يك متر مى باشد. بر ضلع هاى آن نوشته هايى كنده كارى شده كه ظاهراً از دوران سلطان عبدالمجيد اول (عثمانى) به يادگار مانده است.

اين ميز معمولًا جايگاه قرار دادن كيسه كليد درِ كعبه و نيز بعضى اشياء كوچك ديگر؛ مانند بخوردان و عطر و جز اينها مى باشد. روزى به عنوان تحقيق در اين باره وارد كعبه شدم و اينك نتيجه تحقيقاتم را به آگاهى شما مى رسانم:

ميز موجود در درون كعبه مشرفه در دوران ما، در سال 1275 هجرى ساخته شده و داراى شش ضلع است. پرده داران كعبه از اين ميز براى قرار دادن بعضى چيزهاى سبك؛ مانند قفل در و كليد و كيسه آن و شيشه عطر و جز اينها استفاده مى كنند. طول هر ضلع آن، نيم متر و ارتفاعش از سطح زمين هشتاد سانتيمتر است. اين ميز به استثناى سمتى كه در آن در قرار دارد، بسته است، درِ آن بهصورت دولنگه باز مى شود.

بر شش جانب آن، بر روى چوب، اين نوشته ها حفر گرديده است:

1- جدّد هذا الصندوق في عهد سلطان المسلمين و خليفة

2- رسول ربّ العالمين في عهد السلطان الغازى عبد

3- المجيد بن المرحوم السلطان محمود خان، اللهمّ انصره

4- نصراً تُعِزّ به الدين و كان المباشر يومئذ الحاج

5- رضا فريق باشا المأمور بايصال ميزاب الكعبة المعظمة، غفر اللّه له

6- و للمسلمين في سنة خمس و سبعين و مائتين و ألف هجرية. «(1)»

اين جملات و عبارتها نوشته هايى است كه بر چوب ميز ياد شده، به صورت


1- -- اين صندوق از نو ساخته شد، در دوران پادشاه مسلمانان و خليفه، - فرستاده پروردگار عالم، مولاى ما، سلطان غازى عبد، - المجيد فرزند مرحوم سلطان محمد خان. خداوندا! به او نصرت عطا فرما! - نصرتى كه موجب سرافرازى دين باشد. مباشر آن روز حاج، - رضا فريق پاشا مأمور رساندن ناودان كعبه معظمه بوده. خداوند از او، - و نيز از تمامى مسلمانان در گذرد! در سال هزار و دويست و هفتاد و پنج هجرى.

ص:92

كنده كارى در آمده و از سطر اول آن يعنى جمله: «جدّد هذا الصندوق» اين چنين بر مى آيد كه در درون كعبه ميزى پيش از آن وجود داشته و به جهت فرسودگى آن ميز تازه اى ساخته شده و جايگزين آن گرديده است. «(1)»

مطالبى شنيدنى از قفل و كليد كعبه

غازى در كتاب تاريخ خود مى نويسد: در سال 1083 هجرى اسحاق افندى، يكى از بزرگان دولتى، جهت انجام حج از سوى ديار عثمانى به مكه وارد گرديد. نامبرده تصميم گرفت شبى را به درون كعبه قدم گذارد. از اين رو از شيخ عبدالواحد بن محمد شيبى حجبى كه در آن دوران بزرگ كليددار كعبه بود، درخواست نمود كه درِ كعبه را براى وى باز نمايد. كليددار كعبه آمد و هر چه كليد را در قفل چرخانيد، در باز نشد! پس آهنگرى را كه از پيش با او آشنايى داشت خواست و دستور داد كه قفل كعبه را به وسيله شاه كليدِ در باز كند. در اين حال دستان آهنگر لرزيد و در نتيجه نتوانست كارى از پيش ببرد. شيخ عبدالواحد گويد: در اين هنگام متوجه شدم كه در از داخل فشار داده مى شد. بطورى كه خود اين فشار را احساس كردم. پس گفتم: اى مردم، اين خانه در دست پروردگار است.

آن را براى هر كس كه بخواهد باز مى كند. پس از آن مردم متفرق شدند. در اين ميان اسحاق افندى نيز منصرف گشت و سرانجام موفق به ورود به كعبه نشد.

نظير حكايت ياد شده را رييس پرده داران كعبه در دوران ما؛ شيخ محمد بنصالح


1- -- اين صندوق از نو ساخته شد، در دوران پادشاه مسلمانان و خليفه، - فرستاده پروردگار عالم، مولاى ما، سلطان غازى عبد، - المجيد فرزند مرحوم سلطان محمد خان. خداوندا! به او نصرت عطا فرما! - نصرتى كه موجب سرافرازى دين باشد. مباشر آن روز حاج، - رضا فريق پاشا مأمور رساندن ناودان كعبه معظمه بوده. خداوند از او،0000000000000 - و نيز از تمامى مسلمانان در گذرد! در سال هزار و دويست و هفتاد و پنج هجرى.

ص:93

ابن احمد شيبى، كه هم اكنون سن او بالغ بر 84 سال مى باشد؛ در اواخر ماه رجب سال 1376 هجرى به هنگامى كه در خانه او دعوت بهصرف نهار شده بوديم نقل كرد. او گفت: در سال 1322 هجرى پدرم دستور داد كه درِ كعبه را شبانه ساعتى پس از نماز شامگاه براى ورود دختر راتب پاشا تركى والى حجاز باز كنم. بدين منظور به همراه محمود بن محمد عيد، نماينده پدرم در كارهاى خصوصى وى، به مسجدالحرام رفتم.

هنگامى كه در را گشودم و خواستم به درون آن وارد شوم، مردى كه در كنار من ايستاده بود و قصد ورود به كعبه را داشت، از درگاه در به زمين مطاف افتاد ليكن هيچگونه آسيبى به وى نرسيد و بى درنگ از جاى خويش برخاست و بدون آنكه مجدداً قصد ورود بدان را داشته باشد، به مكان دورترى در كنار چاه زمزم، بر روى زمين نشست. هنگامى كه زيارت ما از درون كعبه به پايان رسيد و در كعبه را قفل كردم، به طرف مردى كه از درگاه افتاده و همچنان بر روى زمين نشسته بود، رفتم و از ماجراى افتادنش پرسيدم. گفت:

هنگامى كه قصد ورود به كعبه را داشتم، احساس كردم دست ظريفى بر روى سينه ام قرار داده شد و مرا به عقب پرتاب كرد كه در نتيجه آن بر روى زمين افتادم، بدون آنكه دردى را در بدن خود احساس كنم، ليكن لرزشى خاص سرتاسر وجودم را فرا گرفت. دانستم اين به علت كار خطايى است كه پيش از حضورم در مسجدالحرام، مرتكب آن شده ام.

پس از اين لحظه، به درگاه پروردگار روى آورده، توبه كردم. اميد آن دارم كه خداوند از خطاى من درگذرد و توبه ام را قبول فرمايد!

همچنين به نقل از غازى آمده است:

«در سال 1136 هجرى، عثمان پاشا ابوطوق درخواست كرد كه شبانه به درون كعبه مشرّف شود، ليكن شيخ عبدالقادر بن عبدالمعطى شيبى، كليددار كعبه درخواست او را نپذيرفت. پس پاشا خشمگين شده، شخصى را به سوى شريف فرستاد تا او را از ماجرا آگاه سازد. شريف نيز از بى اعتنايى عبدالقادر نسبت به وزير، عصبانى شد و او را عزل كرد و عموى وى شيخ احمدبن عبدالواحد شيبى را جايگزين ساخت. نام شريفِ ياد شده، عبداللَّه بن سعيد بود. آنگاه در يازدهم ذى القعده سال 1137 هجرى به موجب فرمانى كه از سوى پادشاه از آستانهصادر گرديد، باكير پاشا، احمد شيبى را عزل كرد و برادر زاده او

ص:94

عبدالقادر شيبى را در جاى وى نشاند.»

و نيز غازى در كتاب «إتحاف فضلاء الزمن» مطلبى را نقل كرده كه فشرده آن را مى آوريم:

«در محرم سال 1122 هجرى، شيخ سعيد منوفى با شلبى حميدان، وزير مكه در آن دوران، ديدار كرد و در اين ديدار به او گفت: شريف دستور داده است كه كليدى همانند كليد درِ كعبه مكرمه را براى او بسازى، پس شلبى عثمانى، شخصى را به دنبال كمالصائغ يا كمال زرگر فرستاد و خواسته شريف را مبنى بر ساختن كليدى همانند كليد كعبه به وى ابلاغ كرد. پس او كليدى را ساخت كه اين كليد با كليد اصلى درِ كعبه هيچ تفاوتى نداشت و كسى نمى توانست بين آن دو فرقى بگذارد. اين مطلب به گوش شريف رسانده شد و شريف او را احضار نمود و كليد را از او خواست و او كليد را آورد و تحويل شريف داد.

شريف به دنبال عبدالواحد شيبى فرستاد و كليد را تسليم وى كرد. شيخ عبد الواحد از شباهت آن كليد به كليد اصلى، كه در نزد وى محفوظ بود، تعجب كرد. در اين هنگام شريف، شلبى عثمان را احضار كرد و حقيقت مطلب را از او جويا شد. او گفت: آن را براى شما ساختم؛ زيرا شيخ سعيد منوفى نزد من آمد و گفت: شريف دستور داده است كه كليدى شبيه به كليد درِ كعبه را بسازم، پس امتثال امر كردم و آن را ساختم! شريف دستور داد شيخ سعيد منوفى از پست خود اخراج شود و از شهر تبعيد گردد، ليكن با شفاعتى كه سيد عبدالمحسن بن احمد بن زيد، از او كرد، مورد عفو شريف قرار گرفت.

گفتنى است كه شيخ سعيد قصد آن داشت كليد ساخته شده را براى پادشاه هند بفرستد.

و نيز در جلد دوم «تاريخ الغازى» مطلبى آمده كه اينك آن را بطور خلاصه باز مى گوييم:

«هنگامى كه سيف الاسلام طغتكين بن ايوب، پادشاه يمن و برادر سلطان صلاح الدين در ماه رمضان سال 581 هجرى بر مكه مسلّط شد، امير مكه در آن زمان؛ يعنى مكثربن عيسى، درِ كعبه را قفل كرد و كليد آن را به همراه خويش بر روى كوه ابو قبيس برد. سيف الاسلام شخصى را به سوى وى گسيل داشت و كليد را از او طلب نمود. امير از

ص:95

دادن كليد امتناع ورزيد. سيف الاسلام به فرستاده خويش گفت: به دوست خود بگو خداوند از برخى كارها ما را منع كرد ليكن ما آن را انجام داديم، و پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود:

«لا تأخذوا المفتاح مِن بني شيبة»؛ «كليد را از بنى شيبه باز پس نگيريد»

و ما آن را باز مى ستانيم و سپس به درگاه پروردگار استغفار مى كنيم. در اين هنگام امير مكه كليد كعبه را براى او فرستاد.

در كتاب «تاريخ الكعبة المعظمة» «(1)» ضمن نقل حوادث سال 976 هجرى آورده است: سه روز مانده به پايان ماه رمضان، شيخ عبد الواحد شيبى كعبه مكرمه را طبق برنامه، براى ورود بانوان گشود. در اين هنگام كليد، كه به وسيله پوششى از طلا تزيين شده بود، به سرقت رفت. غوغايى به پا شد و كلّيه درهاى مسجدالحرام بسته شد و تمامى مردم حاضر در مسجدالحرام را جستجو كردند ليكن بدان دست نيافتند. پس از مدّتى سنان پاشا در يمن شخصى اعجمى را دستگير كرد و خود و خانه اش را توقيف نمود. در خانه شخص ياد شده، به همراه كليد، اشياى به سرقت رفته ديگرى نيز پيدا شد، كه پس از اقرار، گردن وى را در ميان مردم زدند و سرانجام سنان پاشا كليد را نزد شيخ عبدالقادر شيبى باز پس فرستاد.»

ابن جبير اندلسى در سفرنامه اش، كه به سال 578 هجرى به اين ديار رفته، چنين مى نويسد:

«هنگامى كه بزرگِ پرده داران، جهت گشودن درِ كعبه براى ورود سيف الاسلام امير طغتكين ابن ايوب برادرصلاح الدين، به وسيله پلكانى كه در مقابل درگاه كعبه قرار مى دهند، بالا رفت، كليد از ميان كيسه به وسط جمعيتى كه در اطراف آنها بر روى زمين مطاف جمع شده بودند، افتاد. رنگ از رخ پرده دار كعبه پريد و تمامى اندامش لرزيد، چراكه در اين حال امير ياد شده بر روى پلكان ايستاده بود، ليكن بلافاصله كليد را يافتند و درِ كعبه گشوده شد و آنان به درون كعبه رفتند.


1- - نوشته حسين بن عبداللَّه باسلامه مكّى حضرمى، عضو مجلس شورا در مكه مكرمه بوده كه در سال 1356 هجرى در طائف درگذشت. از او تأليفات بسيارى باقى مانده كه از آن جمله است كتاب هاى:« تاريخ الكعبة المعظمة» و« عمارة المسجد الحرام» و« حياة سيد العرب».« مترجم»

ص:96

گشودن درِ كعبه در جاهليت و اسلام

اشاره

جايگاه كعبه مكرمه به عنوان بيت اللَّه الحرام، همواره در اذهان و قلبهاى مردم جاداشته و آنجا نزديكترين و مقدس ترين مكانى است كه در آن دعا و استغاثه به درگاه پروردگار مورد اجابت قرار مى گيرد و هر مظلوم و ستمديده و گناهكار سر شكسته، بدين مكان پناه مى آورد و در كنار آن اشك ندامت و بندگى از ديدگان جارى مى كند و انتظار فرج از شدتها و سختيهايى كه در آن قرار گرفته، از پروردگار كريم و بخشاينده و رحيم دارد؛ آن پروردگارى كه داراى جلال و جبروت الهى است. بنابراين هر شخصى اصرار بر آن داشته و دارد كه به درون اين خانه راه يابد و لحظاتى را در آن سكوت و تنهايى و تاريكى، با خداى خود راز و نياز كند. درصورتيكه كه ورود به كعبه آرزوى انسانها نبود، خليل خدا، ابراهيم عليه السلام به هنگام ساختمان كعبه، درى بر آن قرار نمى داد.

اگرسراى پادشاهان و معتمدان، محلّ امن وكرم در نزد مردم است، پس بيت اللَّه- عزّ شأنه- برترين مكان احسان و بخشش و عفو و گذشت مى باشد. خداوند- جلَّ جلاله- شهر مكه را به عنوان شهر امن و امان در قرآن ياد كرده، پس اين خانه با فضل ترين و محبوب ترين جايگاه در نزد پروردگار است و مسلمانان همواره در آرزوى تشرّف به اين ديار و انجام مناسك حج و عمره اند تا شايد خود را جزو آمرزيدگان درگاه او قرار دهند.

پس ورود به بيت اللَّه، با ادب و وقار، همواره خواسته تمامى خداجويان بوده و اين عادت، سنتى است كه در ايام جاهليت نيز بدان عمل مى كرده اند.

«ازرقى» در تاريخ خود آورده:

«محمد بن يحيى از واقدى، از عبداللَّه بن يزيد، از سعيد بن عمرو هذلى از پدرش بر من چنين خبر داد:

ديدم قريش (در جاهليت) در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه درِ كعبه را باز كرده و پرده داران و كليد داران در كنار آن مى نشستند. پس مردى از پله ها بالا مى رفت تا وارد خانه شود، پرده داران و كليد داران اگر مايل به ورود او نبودند به بيرون پرتابش مى كردند

ص:97

كه گاه در نتيجه آن آزار مى ديد. آنان همواره به پاس احترام به كعبه و تعظيم آن، كفش خود را در پايين پله از پا بيرون كرده و با پاى برهنه بدين جايگاه وارد مى شدند.»

«ازرقى» ادامه مى دهد: «محمد بن يحيى از واقدى و او از نياكان و بزرگان خود به من خبر داد كه آنها گفتند: هنگامى كه قريش ساختمان كعبه را به پايان رسانيد، نخستين كسى كه به هنگام ورود به كعبه به پاس احترام بدان، كفش خود را از پاى در آورد، «وليد ابن مغيره» بود و اين كار از آن پس، سنتى در ميان قوم شد.

اوقات گشوده شدن درِ كعبه مكرمه از كتاب «المحمل و الحج»:

«درِ كعبه در جاهليت همواره در روزهاى دوشنبه و جمعه و نيز گفته اند در روز پنجشنبه- بجاى جمعه- باز مى شده است.

ليكن پس از ظهور اسلام و در آغاز آن، فقط در روزهاى جمعه گشوده مى شد و روزهاى دوشنبه ترك گرديده و اين وضع ادامه داشت تا اينكه پس از مدتى، باز در روزهاى دوشنبه درِ كعبه به روى مردم باز مى گرديد.»

ابن جبير «(1)» در سفر خود، كه به سال 579 هجرى بوده، گفته است: «درِ كعبه در روزهاى دوشنبه و جمعه باز مى شد و اما در ماه رجب اين عمل همه روزه انجام مى گرفت.

همچنين در موسم حج، كليد داران در مقابل پاداشى كه از مردم مى گرفتند، درِ كعبه


1- - محمد بن احمد بن جبير بن سعيد كنانى اندلسى دانشمندى اديب و شاعرى توانا بوده است. وى سه بار ازاندلس اسپانيا به مشرق سفر كرده و هر بار حج نيز بجاى آورده است. نخستين سفر او در پنجشنبه هشتم شوال سال 578 هجرى بوده كه در 22 محرم سال 581 مجدداً به كشور خود غرناطه باز گشته است. دومين بار در پنجشنبه 9 ربيع الأول سال 585 هجرى از غرناطه حركت كرده و در پنجشنبه سيزدهم شعبان سال 587 هجرى به ديار خويش آمده است. سوّمين سفرش پس از درگذشت همسرش عاتكه ام المجد دختر وزير ابو جعفر وَقَّشى احمد بن عبدالرحمن بن احمد، ابو جعفر بود كه به مكه آمد و مدتها مجاور آن گرديد. سپس به بيت المقدس و مصر رفت و در اسكندريه ساكن شد تا اينكه سرانجام در سال 614 هجرى در اسكندريه وفات يافت و در همانجا دفن گرديد. گفته مى شود نامبرده در بلنسيه به سال 539 و يا در شاطبه در سال 540 هجرى متولد گرديده است.« مترجم»

ص:98

را به روى آنان باز مى كردند. اين كار در روز دهم محرم اختصاص به مردان داشت و روز يازدهم ويژه بانوان بود. زمان بازگشايى درِ كعبه از اين قرار بود:

روز دهم محرم براى مردان و روز يازدهم براى بانوان.

شب دوازدهم ربيع الأول جهت دعا براى پادشاه كه در اين هنگام هيچيك از زائران حق ورود به داخل بيت را نداشتند.

روز دوازدهم ربيع الأول براى مردان، و شب سيزدهم براى بانوان.

روز بيستم ربيع الأول جهت شست و شوى كعبه.

اوّلين جمعه ماه رجب براى مردان و روز بعد از آن براى بانوان.

شب بيست و هفتم رجب، جهت دعا براى سلامتى پادشاه.

روز بيست و هفتم رجب براى مردان و شب آن براى بانوان.

شب نيمه شعبان براى دعا.

روز پانزدهم شعبان براى مردان، و روز بعد از آن، براى بانوان.

اولين جمعه از ماه رمضان، براى مردان و روز بعد از آن براى بانوان.

شب هفدهم رمضان جهت دعا براى سلامتى پادشاه.

آخرين جمعه ماه رمضان نيز براى دعا.

نيمه ذى القعده براى مردان و روز بعد از آن براى بانوان.

بيستم ذى القعده براى شست و شوى كعبه.

علاوه بر زمانهاى ياد شده، گاه براى برخى از اعيان و بزرگان و نيز در مقابل پاداش بيشترى كه به متولّيان درِ كعبه پيشنهاد مى شود، درِ آن باز مى گردد. همچنين بعضى از مردم به هنگام شست و شوى كعبه، فرصت را غنيمت شمرده و به همراه شست وشو دهندگان وارد كعبه مى شوند.

در روز بيست و هشتم ذى القعده قسمت زيرين كعبه را به وسيله پارچه سفيدى مى پوشانند. در اين روز، ورود براى عموم آزاد نيست و تنها مسؤول كعبه و امير الحاج مصرى و پيروان معيّن شده آنان، براى آويختن پرده جديد بر روى كعبه، بدان وارد مى گردند. در اين روز پلكان ويژه ورود به كعبه قرار داده نمى شود و افراد ياد شده با

ص:99

كمك ديگران به درون كعبه راه مى يابند. بر درگاه درِ كعبه يكى از خدمتكاران امير مكه ايستاده و از ورود مردم به درون جلوگيرى مى كند. ليكن همواره در اين وقت به علت ميل شديد مردم براى ورود به كعبه، ازدحام فراوانى در آن به وجود مى آيد؛ به طورى كه آنان گاه با برخوردى خلاف ادب و ضرب و شتم، مردم را از ورود به كعبه جلوگيرى مى كنند.» «(1)» احمد سباعى در «تاريخ مكه» اش مى نويسد؛

ملك مسعود كامل ايّوبى، پادشاه مصر، هنگامى كه در يمن بود، شريف راجح بن قتاده با وى تماس برقرار ساخت و او را بر عليه برادر خويش (حسن) شورانيد و پادشاه را به تسخير مكه ترغيب كرد. پس مسعود حركت كرد و در روز چهارم ربيع الأول سال 619 هجرى و يا سال بعد از آن، مكه را تسخير كرد. سپس تا پس از انجام مناسك حج در آن توقف نمود. ا ز آن پس، يكى از فرماندهان خود را به نيابت در آنجا قرار داد و به سوى يمن حركت كرد.

سباعى مى گويد: مسعود در آن سال، ورود حجاج به كعبه را سهل و آسان گردانيد؛ زيرا نامبرده دستور داد تا زمانى كه حاجيان در مكه قرار دارند، درِ كعبه شبانه روز باز باشد، به همين منظور به پرده داران كعبه از بنى شيبه، مال فراوانى را بخشيد و اين مال در ازاى مالى بود كه آنان براى باز و بسته كردن درِ كعبه بر روى زائران و حجاج به دست مى آورند.

به نظر مى رسد كه اين نخستين و آخرين بارى بود كه درِ كعبه بهصورت شبانه روز بر روى مردم گشوده شد؛ زيرا چنين اقدامى را، نه پيش و نه پس از آن، نشنيده ايم.

از حضور مستطاب، كليددار بيت اللَّه الحرام درباره زمانهاى بازگشايى درِ كعبه پرسيدم، وى گفت:

«باز گشايى درِ كعبه در اين زمان، معين به وقت خاصى نيست، و همواره به درخواست شخص پادشاه و نيز گاهى از سوى بزرگان و شخصيت هاى اسلامى و يا به علت نياز مبرم و ويژه باز مى گردد. اين بازگشايى، طبق عادت و سنت هميشگى، به وسيله


1- - كتاب« المحمل و الحج».

ص:100

بزرگ بنى شيبه، كه كليددار بيت اللَّه الحرام است،صورت مى گيرد. و همچنين از گذشته هاى دور، روزهايى از سال به عموم مردم؛ از زن و مرد اختصاص يافته است. يعنى روزى براى مردان و روزى براى زنان.» اين بود متن جوابيه بزرگ كليدداران كعبه.

بديهى است ايّام بازگشايى درِ كعبه مكرمه، داراى دستور شرعى نيست بلكه عادت و سنتى است كه از دير باز شيبى ها بدان عمل مى كنند.

گشايش درِ كعبه از زبان ابن جبير:

ابن جبير اندلسى كه در سال 578 هجرى براى انجام حج به ديار وحى سفر كرده، در باره گشايش درِ كعبه و ورود مردم به درون آن چنين مى نويسد:

درِ كعبه در روزهاى دوشنبه و جمعه گشوده مى شود. جز در ماه رجب كه در اين ماه همه روزه باز است و گشايش در، به هنگام طلوع خورشيد انجام مى شود. و چگونگى آن بدين ترتيب است كه پرده داران خانه كعبه، كه از دودمان بنى شيبه هستند پيش مى آيند و يكى ازآنان به آوردن پلكان چوبى بزرگى كه به منبرى عريض مانند است، مبادرت مى ورزد. پلكان ياد شده نُه پله دارد و مستطيل مى باشد و جنس پايه هاى آن چوبين است كه به وسيله آن بر زمين استوار مى گردد. اين پلكان داراى چهار قرقره بزرگ پوشيده ازصفحه هاى آهنين است كه به وسيله اين قرقره ها بر زمين كشانده مى شود تا به كعبه مى رسد و پلّه بالايى آن به موازات آستانه درِ كعبه قرار مى گيرد. در اين هنگام رييس بنى شيبه كه كهنسالى است داراى منظرى زيبا و خوش هيأت، در حالى كه كليد قفل مبارك كعبه را به دست دارد، بر فراز آن بالا مى رود و مشغول گشودن قفل خانه مى شود. در اين هنگام يكى از پرده داران كه همراه اوست و پرده اى سياهرنگ به دست دارد، آن پرده را طورى قرار مى دهد كه مانع از ديدن درون كعبه شود. آنگاه آن پير، در را گشوده، آستانه را مى بوسد و سپس به تنهايى به درون كعبه مى رود و در را از پشت سر خود مى بندد. به اندازه خواندن دو ركعت نماز، در داخل خانه درنگ مى كند و آنگاه شيبيان به درون مى روند و ديگر بار در را بسته و نماز مى گزارند پس از چند لحظه در به روى مردم باز مى شود و انبوه جمعيت در حالى كه ديدگانشان اشگبار است و دستهايشان به تضرّع و

ص:101

التماس به سوى پروردگار دراز گشته و در مقابل در ايستاده اند، به هنگام گشوده شدن درِ كعبه تكبير گفته و بانگ شيون فريادشان بالا مى گيرد و با تكبير مى گويند:

«أللّهمّ افْتح لنا أبوابَ رَحْمَتِك و مَغْفِرَتِكَ يا أرحم الرّاحمين».

«بار الها! اى مهربانترين مهربانان، درهاى رحمت و آمرزش خود را بر ما بگشاى.»

سپس تكبير گويان وارد بيت مى شوند.

ابن جبير در جاى ديگر از سفرنامه اش، پس از برگشتن مردم از منا در پايان اعمال حج مى گويد:

اين روزها درِ خانه مكرمه كعبه را همه روزه براى ايرانيانِ رسيده از عراق و خراسانيان و ديگران از آنها، كه به همراه اميرالحاج عراقى آمده اند، مى گشايند. اين گروه در آستانه درِ گرامى خانه آنچنان ازدحام مى كنند كه بر اثر آن، بر زمين مى افتند و در ورود به خانه از هم پيشى مى گيرند. عده اى بر سر و دوش ديگران بالا مى روند و دست و پا مى زنند، گويى كه آنان در بركه اى از آب شنا مى كنند!صحنه اى هولناك تر از آن را نديده ام؛ زيرا كه اين هجوم منجر به تلف شدن برخى و شكستن اندام بسيارى مى شد! اينگونه افراد كه در انديشه ورود به كعبه بودند، كمترين توجّهى به اين ضايعات نمى كردند و لحظه اى از تكاپو و فعاليت باز نمى ايستادند، بلكه از شدّت شوق و كثرت ذوق، چون پروانه اى بر گِرد چراغ مى چرخيدند.

شرويان يمن- كه از آن سخن خواهيم گفت- در مقام مقايسه با اين گروه غير عرب، حالتى موقّر و آرام را دارند، خداوند اينان را با نيّاتشان پاداش آخرت دهد! برخى از ايشان كه مرگشان فرا رسيده بود، در ميان اين فشار و ازدحام، ديده از جهان فرو بستند، خداوند همه آنان را بيامرزد! در اين آشفتگى و ازدحام برخى از زنان ايشان نيز بدين گروه مى پيوستند و بر ازدحام مى افزودند و در حالى كه پوستشان برافروخته و تاول زده بود، از معركه خارج مى شدند، خداوند خود همگان را بر اساس اعتقاد و نيت افراد، پاداش خير رساند!

ابن جبير درباره ورود قبايل شرويان از يمن به درون كعبه، نيز مطالبى آورده و

ص:102

اينگونه مى نويسد:

«هنگامى كه درِ كعبه گشوده مى شود، مردم با تكبير و تحيّت به سوى آن روان مى شوند. آنان يكجا و پيوسته، چنان به درون كعبه هجوم مى برند كه گويى به يكديگر بسته شده اند؛ بدينصورت كه سى يا چهل تن يا بيشتر، در هيئت اجتماع و بهصورت زنجيروار كه يكى پس از ديگرى قرار گرفته بدان وارد مى گردند. پيوستگى و فشردگى اينان به حدى است كه اگر يكى از آنان از فراز درگاه مبارك كعبه سرازير شود و فروغلتد با افتادن او، همگان بر روى هم مى افتند و اين منظره هر بيننده اى رابه خنده وا مى دارد. ابن جبير ماجراى ورود قبايل «شرو» يمن به درون كعبه را چنين توصيف كرده است:

«چون روز دوشنبه، بيست و هفتم اين ماه- ماه ذى القعده- فرا رسيد، درِ خانه عتيق را گشودند. متصدّى گشودن در، عموزاده شيبى عزل شده بود و چنان كه مى گفتند رفتارى شايسته تر از قبلى خود داشت. شرويان به عادت خود براى ورود به خانه كعبه ازدحام كردند و كارى كردند كه پيش از آن كسى نديده بود، اينان گروه گروه بر پلكان بالا رفتند و بر آستانه آن درِ كريم آنچنان فشار آوردند كه نه مى توانستند پيش روند و نه راه بازگشت داشتند. پس به دشوارى بسيار به درون كعبه رفتند و شتابان از آن بيرون آمدند. در اين حال درِ كريم بر آنان تنگ آمد. گروهى از روى پلكان به پايين غلتيدند و اين در حالى بود كه جمعى از آن بالا مى رفتند. خلاصه جمعيت دسته دسته شده و هر دسته اى چون زنجيرى به هم پيوسته بودند. در اين حال، گاه آنان كه پايين مى آمدند بالا روندگان را با خود به زير مى كشيدند و گاه بالا روندگان آنان را كه مى خواستند پايين بيايند با خود به بالا مى بردند. و يكديگر را چنان فشار مى دادند كه گروهى به يك سو كشيده مى شد و گروه ديگر به سوى ديگر و برخى بر روى برخى ديگر مى افتادند. منظره شگفت انگيزى بود.

عده اى از آنان سالم و عده اى مجروح بودند. بيشترشان به هنگام پايين آمدن بر سر و دوش و شانه و گردن ديگران مى جهيدند! از مناظر شگفتى كه ما در آن روز (دو شنبه) ديديم اين بود كه جمعى از شيبيان كه در حين آن شلوغى و ازدحام قصد ورود به كعبه را داشتند، نمى توانستند خود را بالا برسانند. پس به پرده هاى دو سوى بازوان كعبه آويزان شدند. در اين حال يكى از آنان بر ريسمانى از ريسمانهاى كنفىِ نگهدارنده پرده ها چنگ

ص:103

نمايش تصوير

ص:104

زد و بر سر و گردن اين گروه بالا رفت. او پاى خود را بر آنان مى نهاد و پيش مى رفت تا سرانجام درون خانه گرديد! ازدياد جمعيت و نيز پيوستگى ايشان به يكديگر بگونه اى بود كه براى پا نهادن، جايى بجز آن پيدا نمى شد!

در ساليان پيش، رسيدن گروهى اين قبائل به مكه سابقه نداشته است و تنها خداوند داراى چنين قدرت و معجزه اى است كه جز او كسى ندارد.

ورود بانوان به درون كعبه

درباره چگونگى ورود بانوان به درون كعبه، ابن جبير در سفرنامه اش مى نويسد:

روز بيست و نهم رجب كه روز پنجشنبه بود، خانه كعبه به بانوان اختصاص داده شد. پس بانوان از هر قسمت در آمدند. آنان از چند روز پيش براى اين ديدار لحظه شمارى مى كردند و همچون ديدار از زيارتگاههاى مكرم ديگر، از پيش جشن گرفته بودند. تو گويى زنى در مكه نماند و در اين روز و اين لحظه به بيت الحرام مشرف شدند و از آن فيض بهره مند گرديدند. پرده داران كعبه بنابر عادت ديرين خود، براى گشودن درِ كعبه پيش آمدند و در خروج از كعبه شتاب كردند و راه را براى ورود بانوان گشودند.

مردم نيز به همين منظور مطاف و حجر اسماعيل را خالى و خلوت كردند؛ بطورى كه در اطراف خانه كعبه مردى باقى نماند. وقتى بانوان بالا رفتن را آغاز كردند، پرده داران براى پايين آمدن از كعبه راهى نداشتند! زنان چون حلقه هاى زنجير به هم پيوسته بودند و چنان يكديگر را مى فشردندكه با لغزش پاى زنى گروهى شيون كنان و تكبير گويان بر روى هم مى غلتيدند و به زير مى آمدند.

ازدحام آنان؛ همانند ازدحام قبايل شرو يمنى، به هنگام اقامتشان در مكه و بالا رفتن آنان بر درگاه كعبه، به روز اعلام فتح بيت المقدس مى ماند. وضع اينان همانند حال آنان بود. نيمه اوّل روز را بدين منوال ادامه دادند و در مطاف و حجر دل داده و با بوسيدن حجرالأسود و استلام بر اركان كعبه شفاى جان برگرفتند. اين روز نزد آنان روزى بزرگ و گرامى به شمار مى آمد. خداوند به آنان سود بخشايد و عبادت خالصانه ايشان را عبادتى محض در درگاه خويش به شمار آورد!

ص:105

به سبب وجود انبوه مردان در پيرامون كعبه، زنان همواره مظلوم و مغبون به شمار مى آيند؛ زيرا خانه كعبه را مى بينند ليكن نمى توانند بدان پناه آورند. حجرالأسود را مى نگرند ولى بر بوسيدن آن حسرت مى خورند. پس بهره آنان تنها ديدن است و افسوس خوردن؛ زيرا آنان جز طواف از دور بر گِرد خانه كعبه، بهره اى نمى برند. اين روز، كه سالى يك بار پيش مى آيد، براى آنان بسيار با اهميت است پس در انتظار اين روز بگونه اى عمل مى كنند كه گويى بزرگترين عيد آنان است و در آمادگى و استقبال اين روز، گاه زياده روى نيز مى نمايند. خداوند به فضل و كرم خويش به اين حسن نيت و اعتقاد، جزاى خير دهاد!

درِ غربى كعبه

كعبه مكرمه در حال حاضر تنها يك در دارد كه ارتفاع آن از سطح زمين دو متر است و آن در سمت شرقى و پيش روى كعبه قرار گرفته است. كعبه در طول تاريخ نيز داراى يك در بوده كه در دوران ابن زبير و به هنگام بناى او از كعبه، بر آن دو در قرار داد؛ نخست درى در شرق كعبه براى ورود و درى ديگر در غرب آن براى خروج. نامبرده اين دو در را بر روى زمين نهاد و همانند پيشينيانش آن را بلندتر از سطح زمين قرار نداد.

ابن زبير به هنگام ساختمان كعبه، اين تغييرات را بر اساس خواسته رسول خداصلى الله عليه و آله و بر طبق حديثى كه از خاله خود عايشه دختر ابى بكر شنيده بود، دركعبه به وجود آورد.

«ازرقى» در كتاب «تاريخ مكه» مى نويسد: حارث بن عبداللَّه مخزومى از عايشه روايت كرده است كه گفت: پيامبر خداصلى الله عليه و آله به من فرمود: قوم تو در ساختمان خانه (كعبه) اندكى كاهش دادند و اگر نه اين بود كه آنان به تازگى در شرك بودند، آن مقدار را كه آنان كاهش داده بودند، اضافه مى كردم. درصورتى كه قوم تو ساختمان كعبه را (پس از من) آغاز كردند، بيا تا مقدارى را كه از آن كسر نمودند به تو نشان دهم، پس نزديك به هفت ذراع را به او نشان دادند. «(1)»


1- - ازرقى و ساير تاريخ نگاران، روايات متعددى از اين قبيل را در نوشته هاى خويش نقل كرده اند ليكن عقيده شيعه بر اين است كه وسعت خانه كعبه هيچگاه در طول تاريخ و به ويژه از دوران ساخت كعبه بوسيله حضرت ابراهيم خليل عليه السلام تا كنون تغييرى نكرده و همواره سعى بر اين بوده است كه نه تنها در وسعت آن تغيير داده نشود بلكه به هنگام ساختمان و تغييرات كه در كعبه داده مى شده از سنگها و خاكهاى پيشين آن نيز استفاده شود. در اين باره روايات متعددى از امامان معصوم به دست ما رسيده است كه صحت مطلب ياد شده را تأييد مى نمايد. از آن جمله روايت صحيحه اى است كه آن را شيخ طوسى به سند خود از امام صادق عليه السلام در كتاب التهذيب آورده است. متن روايت چنين است:« محمدبن يحيى از احمدبن محمد از حسين بن سعيد از فضاله بن ايوب از معاويةبن عمار نقل مى كند كه گفت از اباعبداللَّه عليه السلام در باره حجر سؤال كردم كه آيا حجر و يا قسمتى از آن جزو خانه كعبه به شمار مى آيد؟ حضرت فرمودند: خير حتى به اندازه قطعه اى از ناخن. زيرا اسماعيل عليه السلام مادر خويش را در آن دفن كرده و از بيم آنكه مردم بر آن پاى گذارند ديوارى در اطراف آن بوجود آورد كه در آن قبور برخى از پيامبران نيز قرار دارد.» به نقل از جامع احاديث الشيعه، كتاب حج، ج 10، ص 25، نوشته آيت اللَّه العظمى بروجردى.« مترجم».

ص:106

آن حضرت همچنين فرمود: بر آن دو در بر روى زمين قرار مى دادم؛ درى شرقى كه مردم از آن به درون كعبه وارد شوند و درى غربى كه مردم به وسيله آن از كعبه خارج گردند. هنگامى كه حجاج بن يوسف ثقفى به قدرت رسيد، تمامى اضافات و تغييراتى را كه از سوى عبداللَّه بن زبير در كعبه به وجود آمده بود، مجدداً به حالت نخستين بر گرداند.

بنابراين، درِ غربى را، كه در پشت كعبه قرار داشت و به وسيله ابن زبير براى خروج مردم باز شده بود، بست و درِ شرقى كعبه را از سطح زمين بالا برد. (همچنين افزوده ابن زبير از حجراسماعيل به خانه كعبه را، مجدداً از آن خارج كرد و به حجر افزود كه پيش از اين، در اين بارهصحبت به ميان آمد)

در ماه رجب سال 1376 هجرى به مناسبت تعميراتى كه در سقف زيرين و درونى كعبهصورت گرفت، پرده كعبه مكرمه را از روى آن برداشتند و در اطراف كعبه ديوارى چوبى به وجود آوردند كه اينجانب فرصت را غنيمت شمرده و به جهت تحقيق درباره مكان درِ غربى، كه به وسيله ابن زبير بر آن قرار داده شده بود، بدين سو آمده و از نزديك به تحقيق پرداختم و اينك نتيجه بررسى خود را به نظر شما مى رسانم:

«پس از برداشته شدن پرده كعبه، ديوار سمت غربى آن، كه در پشت كعبه قرار دارد، ظاهر گرديد. بر روى آن تنه اى ضخيم از چوب كهنسالى در بالاى درِ كعبه قرار دارد كه از بالاى چوب ياد شده تا قسمت زيرين كعبه سنگ ها بر روى هم چيده شده و ديوار را تشكيل داده است. اندازه و حدّ و مرزِ درِ غربى كعبه همچنان بر روى ديوار كعبه، در اين

ص:107

سمت ديده مى شود كه ساختمان كنونى كعبه ساخته سلطان مراد چهارم عثمانى به شمار مى آيد.

اندازه گيرى كه از ظاهر اين در به عمل آوردم، چنين بود:

طول در 318 سانتيمتر.

عرض آن 171 سانتيمتر.

ارتفاع آن از شاذروان 122 سانتيمتر.

گروهى براين باورند كه اين مكان، جايگاه همان درِ غربى است كه توسط عبداللَّه بن زبير در پشت كعبه باز شد.

امّا در اينجا حقيقت آن را، با هدايت از سوى پروردگار بيان مى كنيم:

ساختمان كعبه در سال 64 هجرى از سوى عبداللَّه بن زبير بنا گرديد، سپس حجاج ثقفى تغييرات داده شده از سوى ابن زبير در حجر اسماعيل را به وضع اوليه برگردانيد و درِ غربى را بست و ارتفاع درِ شرقى را تغيير داد و آن را از سطح زمين بالا برد. اين تغييرات به سال 74 هجرىصورت گرفت.

ساختمان كعبه به همينصورت باقى بود تا اينكه سيل بزرگى در دوران سلطان مراد چهارم، از پادشاهان عثمانى جارى شد. اين سيل به درون مسجدالحرام راه يافت و كعبه را منهدم ساخت؛ بطورى كه فقط قسمت مختصرى از ديوار آن باقى ماند. در نتيجه از بيم فرو ريختن ديوارهاى باقى مانده، تصميم به خرابى كامل آن گرفتند. سلطان مراد چهارم ياد شده، ساختمان مستحكم و استوارى را در سال 1040 هجرى از كعبه به وجود آورد.

بنابراين ساختمان ابن زبير و ساخته حجاج از كعبه، 967 سال باقى بود. كه در اين فاصله طولانى به نظر مى رسد بارها تغييرات و مرمّت هايى در آنصورت گرفته باشد. چوبهاى ضخيمى كه تا كنون در جايگاه درِ غربى كعبه باقى مانده و نيز محدوده اين در كه در ساختمان كعبه ديده مى شود. خود نشان دهنده محدوده درِ غربى كعبه اى است كه به وسيله ابن زبير به وجود آمده است. ارتفاع اين در همانند ارتفاع درِ شرقى است و عرض آن بيست و هفت سانتيمتر كمتر از عرض درِ شرقى مى باشد. اما بلندى آن از سطح زمين به اندازه حدود هفتاد سانتيمتر كمتر از درِ شرقى است.

ص:108

در اين باره اگر تأمل و دقت كنيم، متوجه مى شويم اين علامت كه اينك موجود است نمى تواندصحيح باشد؛ زيرا به هنگامى كه ابن زبير دو درِ شرقى و غربى را بر روى زمين نهاد. حجاج ثقفى پس از او درِ شرقى را به اندازه دو متر از سطح زمين بالا برد و درِ غربى را بطور كامل بست. پس اين اشتباهى است كه به وسيله كارگران سازنده كعبه در دوران سلطان مراد چهارم رخ داده است؛ زيرا آنان هنگامى كه بدين جايگاه از ساختمان كعبه رسيدند، براى محافظت و نگهدارى محل درِ غربى كه در قديم بوده است، ساختمانى را شبيه ساخته ابن زبير در اين محل به وجود آوردند سپس به وسيله سنگهاى شبيكى «(1)»؛ همانگونه كه حجاج ثقفى آن را پوشانده بود، بر آن قرار دادند. ليكن كارگران اشتباه كرده و ارتفاع آن را به اندازه يك متر و ربع از سطح زمين بالا بردند. بستن اين در در روز بيست و سوم ماه رمضان سال 1040 هجرى صورت گرفته است.

برخى معتقدند كه ديوار پشت كعبه، به علت وجود چوبهاى قديمى، همان ساخته ابن زبير است! درصورتى كه اين گفته نمى تواندصحيح باشد؛ زيرا سلطان مراد چهارم كعبه مكرمه را از چهار طرف مجدداً از نو بنا نهاد. اما جايگاه درِ غربى كعبه كه به وسيله ابن زبير گشوده شده بود، همين مكان مى باشد و چوب و علامت هاى در، خود گواه بر اين پندار است. ليكن مى گوييم درِ غربى كعبه به هنگام ساختمان ابن زبير داراى ارتفاعى از سطح زمين نبوده و شايد به اندازه يك يا دو وجب از زمين بلندتر بوده باشد.

سؤالى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه چوب ضخيمى كه هم اكنون بر ديوار قرار دارد، آيا از دوران سلطان مراد چهارم به هنگام ساختمان كعبه در سال 1040 هجرى بوده يا اينكه از دوران ابن زبير به يادگار مانده است؟ ما معتقديم كه اين چوب از ساختمان كعبه، به وسيله ابن زبير باقى مانده و گواه بر اين گفته اين است كه: آنچنانكه اين چوب ضخيم را از نزديك ملاحظه كرديم به مانند مردى كهنسال است كه سالها از عمر او گذشته باشد و گذران عمر، موجب پيدايش چين و چروك در پوستش شود. اين چوب نشان از قدمتى زياد دارد؛ زيرا سالها در معرض باران بوده، گرچه در زير پرده قرار داشته است، و


1- - نام منطقه اى در اطراف مكه مى باشد.« مترجم»

ص:109

خدا دانا تر است. پس اين چوب از دوران ابن زبير باقى بوده و به هنگام ساختمان كعبه در دوران سلطان مراد چهارم به علّت قدرت و استحكام آن، مجدداً در جايگاه خويش قرار داده شده است و اين سنتى است كه همواره در ساختمان كعبه معمول مى گردد. هيچ يك از مصالح ساختمانى؛ از قبيل سنگ و يا چوب آن را كه قدرت و استحكام كافى داشته باشد دور نمى اندازند و مجدداً آن را در ساختمان كعبه به كار مى برند. اين سنت به هنگام تجديد سقف كعبه در دوران كنونى ما به سال 1377 هجرى نيز اجرا گرديد. بنابر اين، چوب به همراه سه چوب ديگرى كه بهصورت عمودى در ميان اين ديوار تا سقف اول قرار دارد، همه جزو ساختمان كعبه در دوران عبداللَّه بن زبير به شمار مى آيد.

شست و شوى كعبه مشرفه

هر چيزى در دنيا در معرض آلودگى است. در اين ميان كعبه مكرّمه مصونيت دارد و از آلودگيهاى هوا، به علت نبود هر نوع منفذى در امان مى باشد. محيط اين خانه در طول سال، همواره داراى هوايى معطر و خوشبو است و اين وضع، از دوران جاهليت تا كنون همواره ادامه داشته است. با اين وجود، دست اندركاران و كليدداران كعبه خود را پيوسته موظف مى دانسته اند كه اين محيط را از گرد و غبارى كه به وسيله هوا و نيز به علت ازدحام مردم جهت زيارت و وارد شدن به آن به وجود مى آيد، پاك كنند. بنابراين، كعبه را در طول سال، دو يا سه بار شست وشوى داده و معطر مى سازند.

نكته ديگر اينكه كعبه از دوران نخستين سازنده آن پس از طوفان، يعنى حضرت ابراهيم خليل عليه السلام نيازى به شست وشو و تطهير نداشته است؛ زيرا همانطور كه گفته شد ساختمان كعبه ابتدا به وسيله گچ يا آهك ساخته نشد، بلكه ديوارهاى آن را بدون سقف، سنگ چين كردند و درى براى آن قرار ندادند. كف خانه كعبه در آن دوران از شن و يا ريگ بود. بنابراين، نيازى به شست وشو و تطهير نداشت و بارش باران خود موجب تميز كردن ديوارهاى آن از خاك مى شد امّا پس از قرار دادن سقف بر آن و تعبيه در بر ديوار آن،

ص:110

اين نياز احساس شد كه خانه خدا غبار روبى شود، همانطور كه در مورد خانه هاى مسكونى چنين مى شود. خانه كعبه نخستين بار به وسيله پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله شست و شو شد. طبق روايتى از ابن عمر در اين باره، رسول خداصلى الله عليه و آله در روز فتح، هنگام ورود به مكه، دستور دادند كه بلال بر بام كعبه رود و نداى اذان سر دهد. سپس مسلمانان لباس هاى خود را بالا زدند و با ظرفها و سطلهايى كه در اختيار داشتند، درون و بيرون كعبه را به وسيله آب زمزم شست و شو دادند. بدين ترتيب كليه آثار مشركان محو و نابود شد. «(1)» بدين ترتيب از آن پس شست و شوى كعبه سنّتى شد كه تا به امروز ادامه دارد.

خانه كعبه همواره سالى دوبار شسته مى شود. كه اين شست و شو به وسيله آب زمزم مخلوط به گلابصورت مى گيرد. پس از آن به وسيله عطرهاى مختلف، ديوارها را خوشبو ساخته، آنگاه مقدارى از عود و عنبر را در آن تبخير مى كنند و مى سوزانند. اين اعمال معمولًا در حضور بزرگان و اميران و رجال دولتى انجام مى گيرد.

غازى در كتاب تاريخ خود آورده كه شيخ حسن بن عبدالقادر شيبى در كتاب «الإتمام على إعلام الأنام» در باره چگونگى شست و شوى كعبه معظمه چنين مى نويسد:

شست وشوى كعبه معظمه در سال دوبارصورت مى گيرد؛ نخست در اواخر ذى القعده و ديگر در روز دوازدهم ربيع الأول. چگونگى انجام مراسم آن، بدين گونه است كه در روزهاى ياد شده، پس از طلوع آفتاب، ابتدا درِ كعبه به وسيله كليددار آن باز مى شود و در آن گلاب و عطر گل و بخور و عنبر و چوب عنبر، كه به وسيله كاروان محمل شامى به مكه آورده و در جايگاه مخصوصى قرارش مى دهند، به مقدار نياز به درون كعبه وارد مى كنند. پيش از آغاز مراسم، بزرگِ خدمه كعبه، ابتدا امير مكّه مكرمه و رؤسا و بزرگان شهر را مطلع مى كند و جاروها از سوى مديريّت اوقاف همايونى، در حرم شريف مكى آورده مى شود و در اين ميان بزرگِ خدمه چاه زمزم نيز در كنار چاه حاضر مى شود. در اين لحظه سقاها سطلهاى خود را از آب زمزم پر مى كنند و به زير درگاه درِ كعبه مى آورند؛ سطلهايى را كه در اين نقطه قرار دارد با آب زمزم پر مى كنند و به دست شخصى كه در


1- - تاريخ الكعبة المعظمه و نيز منائح الكرم، نوشته سنجارى به نقل از تقى فاسى كه نامبرده اين مطلب را از فاكهى نقل كرده است.

ص:111

درگاه درِ كعبه ايستاده است مى دهند. وى سطل آب را به شخصى كه در درون خانه كعبه ايستاده مى رساند. در اين هنگام امير مكه مكرمه درصورتى كه از فرزندان او كسى حاضر باشد و نيز قاضى القضات مكه و ساير مأموران و بزرگان شهر همگى جارو به دست منتظر شروع مراسم شست و شو مى مانند. ابتدا سطلهاى آب به وسيله امير مكه و خانواده او بر ديوارها و زمين كعبه ريخته مى شود و سپس ديگران نيز سطلهاى آب خود را مى ريزند.

در اين وضعيت سطلهاى خالى از درِ كعبه خارج شده و سطلهاى پر از آب زمزم جايگزين آن مى گردد. در پايان شست و شو عطر و گلابِ پر شده در ظرفهاى مخصوص، به وسيله امير مكه و هيأت همراه وى به ديوارها ماليده مى شود. آنگاه عنبر و عود به وسيله قاضى القضات مكه پس از آن توسطّ هر كس كه مايل باشد سوزانده و تبخير مى شود.

گاهى در اين هنگام امير مكه تعدادى از جاروهاى به كار رفته براى شست و شو را براى مردمى كه در اطراف درِ كعبه، در مطاف گرد آمده اند، به عنوان تبرّك پرتاب مى كند. در اين لحظه يكى از اعضاى خانواده شيبى مراسم دعا را بجا مى آورد و پس از آن شست و شو به پايان مى رسد. و افراد از خانه كعبه خارج مى شوند. در اين هنگام كليدداران كعبه، كه همان خانوداه شيبى باشند، به وسيله اسفنجها نقاط نمناك و خيس داخل خانه را خشك مى كنند و مجدداً مقدارى عطر و بخور به كار مى برند، سپس از خانه خدا خارج شده، درِ كعبه را قفل مى كنند.

صاحب كتاب «تاريخ الكعبة المعظمه» در مورد شست و شوى كعبه چنين مى نويسد: شست و شوى كعبه در حال حاضر سالى دوبار اتفاق مى افتد؛ نخست پيش از انجام مراسم حج و ديگر پس از خروج حاجيان از مكّه.

اولين شست و شو معمولًا در اواخر ماه ذى القعده و يا اوايل ماه ذى الحجه هر سال و شست وشوى دوّم درروز دوازدهم ربيع الأول انجام مى شود. امّاچگونگى شست وشوى آن، بدينصورت است: در پگاه روز تعيين شده براى شست و شوى كعبه معظمه، رييس خدمه كعبه معظمه، لحظه اى پس از طلوع آفتاب، به كنار حطيم مى آيد، در حالى كه كليد دار كعبه كه از آل شيبه است او را همراهى مى كند. در اين لحظه، درِ كعبه باز مى شود و خدمه ظرفهاى گلاب و شيشه هاى عطر گل و عود و عنبر و بخورها و چوب

ص:112

عود را به همراه پارچه هايى كه غالباً از نوع شال كشميرى است، به درون كعبه انتقال مى دهند. اين پارچه ها را افراد به هنگام شست و شوى كعبه به دور كمر خود مى بندند.

همواره رسم بر اين بوده است كه رييس خدمتكاران و سدانت كعبه، از پادشاهان، اميران، واليان و يا وزيران دولت و قضات و مديران ادارات و بزرگان، جهت شست و شوى كعبه دعوت به عمل مى آورد. پيش از آغاز اين مراسم، تمامى وسايل و لوازم شست و شوى در خانه كعبه حاضر مى شود. رييس اوقاف طبق معمول جاروها را حاضر مى كند و بزرگ زمزم، مسؤولان حمل آب و سقاها را در كنار چاه زمزم حاضر مى كند. در اين هنگام ابتدا سطلها به وسيله سقاها از آب زمزم پر مى شود و دست به دست به وسيله خدمتگزاران كعبه به داخل خانه خدا انتقال مى يابد. پس از انجام اين كارها، دعوت شدگان، به درون كعبه راهنمايى مى شوند. سپس هر يك پارچه اى را كه پيشتر به آن اشاره كرديم بر مى دارد و به كمر خود مى بندد و آنگاه جارويى به دست مى گيرد و همگى به شست و شوى درون كعبه به وسيله آب زمزم مخلوط باگلاب مشغول مى شوند. در پايان شست و شوى زمين كعبه و بخشهايى از اطراف ديوارهاى پايينى آن، افراد به وسيله عطر گل به اندازه ارتفاع قامت يك انسان ديوارها را با عطرهاى ياد شده آغشته مى كنند. اين عطر گلها، در ظرفهايى آهنى سفيد يا شيشه اى قرار داده شده اند. در پايان عطر افشانى ديوارها، عنبر و عود و چوب عود را در منقلهاى بسيار زيبايى قرار مى دهند و در فضاى كعبه تبخير مى كنند و پس از خشك كردن زمين كعبه، به وسيله اسفنجهاى مخصوص و در انتهاى مراسم شست و شوى كعبه معظمه و خوشبو كردن آن، خدمتگزاران كعبه تعدادى از جاروهاى استفاده شده در مراسم را بين افرادى كه در خارج از كعبه و نزديك به درِ آن اجتماع كرده اند، تقسيم مى كنند. «(1)»


1- - يكى ديگر از مراسم، شست و شوى پرده كعبه است كه داراى برنامه منظم و دقيقى نيست و در سالهايى كه بارندگى كمتر صورت مى پذيرد، پرده داران كعبه جهت نظافت و شست و شوى كعبه و زدودن گرد و غبار از روى پرده، بدين كار مبادرت مى ورزند. در روز اول ماه رمضان سال 1418 هجرى كه موفق به تشرّف به مكه جهت انجام عمره شدم، مراسم ياد شده را در روزهاى اول، دوم و سوم ماه رمضان شاهد بودم. تعدادى از كارگران با استفاده از بالابرِ خاصى كه بدين منظور ساخته شده، هر روز به وسيله ظرفهاى مملو از آب زمزم، پرده يك سمت از كعبه را از بالا تا پايين شست و شو مى دادند و در روز آخر پس از شستن بام كعبه و سرازير شدن آب از ناودان، پرده سمت حجر اسماعيل را از بالا تا پايين شست و شو دادند. اين در حالى بود كه جمعيت فراوانى در اطراف محل هاى ياد شده و بر گرداگرد بالابر جمع شده و از آب سرازير شده از پرده كعبه، خود را متبرك مى كردند و تعداد زيادى از حاجيان به وسيله ظرفهاى كوچك و يا دستمالهاى سر خود، آب سرازير شده را به عنوان تبرك جمع مى كردند. همچنين تعدادى از مردم براى به دست آوردن قطعه اى از پارچه ضخيمى كه براى شست و شوى پرده كعبه به كار مى رفت سر و دست مى شكستند و به سوى كارگران ياد شده دست نياز دراز مى كردند.« مترجم»

ص:113

عطرآگينى كعبه

در طول تاريخ زندگانى انسان، از پيشينيان تا كنون، عطر همواره مورد استفاده قرار گرفته و يكى از زينتهاى بشر بوده است. انسانها به وسيله عطر، جسم خود را خوشبو كرده، روان خويش را بدان آرامش مى بخشند.

استفاده از عطر و پاكيزگى، يكى از بهترين عادات عرب به شمار آمده و آنان همواره به وسيله بخور و عود وصندل و كُنْدر و جز اينها، خود و محيط خويش را خوشبو و معطر مى كرده اند. دين مبين اسلام نيز تأكيد فراوان بر اين مطلب داشته و روايات و احاديث فراوانى در اين مورد وارد شده است كه از مجموعه آن احاديث و روايات مى توان اينگونه نتيجه گرفت كه اسلام تأكيد فراوان بر استفاده از عطر و بخور و جز اينها، بويژه به هنگام حضور در اجتماعات و نماز جمعه و اعياد و بطور كلى در هر مناسبتى كرده است.

در اين ميان، كعبه مشرفه، كه جايگاهى است مقدس و موقعيت خاصى را در ميان مردم در طول تاريخ داشته و دارد، از اين قاعده مستثنى نبوده است و آن را همواره با عطرهاى مختلف خوشبو مى كرده اند. در دوران جاهليت براى خوشبو كردن كعبه از خلوق «(1)» و بخوردان استفاده مى كرده اند. عربها درون و برون كعبه را پيوسته معطر مى ساختند تا آنجا كه دو شاخ قوچى كه از سوى پروردگار به جاى اسماعيل، براى


1- - نوعى عود خوشبو است كه از راه تبخير آن در بخوردان، فضا خوشبو مى شود.« مترجم»

ص:114

حضرت ابراهيم عليه السلام آورده شد و قربانى گرديد و آنها را بر ديوار مقابل درِ كعبه قرار داده بودند نيز عطرآگين مى شد. لازم به گفتن است كه براساس گفته ازرقى در تاريخ مكه، دو شاخ ياد شده در دوران ساختمان كعبه به وسيله ابن زبير، به هنگامى كه قصد داشت آنها را از آنجا بردارد، پودر شد و از بين رفت.

سوختن كعبه در دوران قريش، كه پنج سال پيش از بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله (بنابر مشهورترين روايات)صورت گرفت نيز بر اثر آتش يكى از بخوردانها بوده است؛ زيرا زنى از قريش جهت خوشبو كردن كعبه با عود و بخوردان به كنار كعبه رفت. شراره اى از بخوردان در پرده كعبه قرار گرفته و آن را شعله ور ساخت. اين آتش تمامى پرده هاى كعبه را، كه يكى بر ديگرى قرار گرفته بود، به آتش كشاند. زبانه آتش پرده، به كعبه نيز سرايت كرد و آن را به ويرانه اى بدل كرد. از آن پس قريش كعبه را منهدم ساخت و مجدداً آن را بهصورتى ثابت و استوار بنا نهاد.

«ازرقى» نيز گفته است: عبداللَّه بن زبير همه روزه كعبه را به مقدار يك رطل «(1)» عود و عنبر آغشته مى كرد و در روزهاى جمعه مقدار آن را به دو رطل مى رساند.

به گفته ازرقى، معاويه از شام پرده اى از ديباج و قباطى «(2)» و حبره «(3)» براى شيبة بن عثمان فرستاد و براى او نوشت كه پرده هاى قبلى كعبه را از روى آن بردارد و پرده هاى ارسال شده را برآن قرار دهد و آن را خوشبو سازد. ازرقى مى گويد: ديدم كه شيبه كعبه را از پرده هاى آن خالى نمود، بطورى كه هيچ پوششى بر آن قرار نگرفته بود. آنگاه تمامى ديوارهاى آن را با عود خوشبو كرد و پرده ارسال شده از سوى معاويه را بر آن قرار داد.

سپس پرده هاى پيشين را بين مردم مكه تقسيم نمود. ابن عباس به هنگام برداشتن پرده هاى كعبه در مسجدالحرام حضور داشته است و راوى مى گويد خود ديدم كه از اين كار ناراحت نشد و آن را زشت به شمار نياورد.

عطاء بن يسار مى گويد: پيش از اين هيچگاه كعبه اين چنين لخت و بدون پرده


1- - رطل مصرى/ معادل 453 گرم مى باشد.« مترجم»
2- -« قباطى»؛ پارچه هاى سفيد و ظريفى بود كه به وسيله مصريان بافته مى شد.« مترجم»
3- -« حبره»؛ پارچه هاى ظريف زردى بود كه به وسيله مردم يمن بافته مى شد.« مترجم»

ص:115

نمى شد؛ زيرا همواره پرده اى از پرده هاى آن برداشته مى شد و پرده ديگرى جايگزين مى گرديد. بنابراين شيبة بن عثمان اولين شخصى است كه پرده ها را از روى كعبه برداشت و ديوارهاى آن را عريان نمود.

در تاريخ قطبى آمده است: پرده داران كعبه به مهدى «(1)» (عباسى) خبر دادند كه به جهت تراكم پرده هاى متعدد بر روى كعبه و ايجاد سنگينى بر آن، بيم آن مى رود كه ديوارها را سست و منهدم سازد. نامبرده دستور داد تمامى پرده ها را از روى كعبه بردارند و چنين كردند، بطورى كه مجرّد و خالى از پرده شد. سپس تمامى ديوارهاى خارجى و داخلى كعبه را آغشته به غاليه و مشك و عنبر نمود. در اين حال خدمتگزاران كعبه نيز در حالى كه شيشه هاى مملو از غاليه را در دست داشتند بر بام كعبه رفته، آنها را بر روى ديوارهاى بيرونى مى ريختند تا اينكه تمامى قسمتها را با عطر آكندند. سپس سه پرده از قباطى، خز و ديباج بر روى آن قرار دادند. در اين سال المهدى اموال عظيمى را در حرمين شريفين كه بالغ بر سى ميليون درهم بود و آنها را از عراق با خويش آورده بود، تقسيم كرد. افزون بر آن، مبلغ سيصد هزار دينار از مصر و دويست هزار دينار از يمن و پنجاه هزار پيراهن را كه براى او رسيده بود، به مردم حرمين داد.

در كتاب تاريخ «عمارة الكعبه المعظمه» «(2)» آمده: سنجارى در تاريخ خود روايت كرده است كه سلطان قايتباى در سال 884 هجرى دستور داد كعبه را از داخل و خارج شست و شو كنند. بنابراين دستور، شريف مكه، شريف محمدبن بركات و قاضى مكه، برهان الدين بن ظهيره در مسجد الحرام حضور يافته و كعبه را عريان نمودند آنگاه سطح بيرونى و درونى آن را به وسيله گلاب و مشك شست وشو داده، سپس پرده آن را دوباره بر آن قرار دادند.

و نيز ازرقى از ابونجيح روايت كرده است كه: معاويه افرادى را جهت خوشبو كردن كعبه پيش از هر نماز تعيين نمود و براى اين كار افرادى را اجير كرده بود. همچنين هر


1- - محمد فرزند منصور عباسى ملقّب به« مهدى» سوّمين خليفه عباسى بوده كه در سال 160 ه. حج گزارد.« مترجم»
2- - نوشته حسين بن عبداللَّه باسلامه.

ص:116

سال در دو زمان؛ نخست در موسم حج و ديگر در ماه رجب بخوردان و خلوق را براى اين كار از شام مى فرستاد.

و نيز در تاريخ غازى آمده است: هنگامى كه مهدى عباسى در سال 160 هجرى حج گزارد، بدو اطلاع داده شد كه پرده هاى كعبه بر روى هم انباشته شده، به طورى كه سنگينى آنها ممكن است موجب انهدام و خرابى ديوارهاى كعبه گردد. پس نامبرده دستور داد تمامى پرده هاى آن را برداشتند و ديوارهاى بيرونى و درونى كعبه را با غاليه و مشك و عنبر آغشته كردند، سپس به وسيله سه پرده قباطى، خز و ديباج كعبه را پوشانيد. وقتى كارهاصورت مى گرفت، مهدى در مسجدالحرام، در مقابل دارالندوه نشسته بود.

در همين سال مهدى دستور داد اولين توسعه مسجدالحرامصورت پذيرد.

ازرقى مى گويد: عبداللَّه بن اسحاق پرده دار كعبه از مادر بزرگش فاطمه دختر عبداللَّه نقل كرد كه او گفت: مهدى حج گزارد و پرده هاى كعبه را از روى آن برداشت و تمامى ديوارهاى آن را از بيرون باغاليه و مشك و عنبر آغشته كرد.

فاطمه سپس ادامه داد: پدر بزرگ تو، كه منظور شوهرش محمدبن اسماعيل بن ابراهيم حجبى (پرده دار) است، گفت: با ظرفهاى شيشه اى مملوّ از غاليه، بر بام كعبه رفتيم و آنها را روى ديوارهاى خارجى كعبه ريختيم. خدمتگزاران كعبه هم، در حالى كه بر روى چرخهايى كه به وسيله آن پرده را بر روى كعبه مى دوختند، قرار گرفته، از پايين تا بالاى ديوارها را با مشك و غاليه مى آغشتند.

حسين باسلامه در كتاب خود، «تاريخ الكعبه المعظمه» اين چنين مى نويسد:

«پس از آن، اين عطرها همواره از سوى پادشاهان و خلفا و بزرگان، همه ساله به كعبه هديه مى شد تا اينكه خدمتگزارىِ حرمين شريفين در دست دولت عثمانى قرار گرفت. از آن پس عطر و بخور همه ساله به همراه حقوقى كه از سوى آستانه به حرمين شريفين اختصاص داده شده بود، از قسطنطنيه ارسال مى گرديد. اين برنامه همچنان ادامه داشت تا اينكه انقلاب شريف حسينصورت گرفت، از آن پس، اموالى ازصندوق وزارت ماليه به رييس پرده داران اختصاص داده شد كه در اين حقوق، هزينه

ص:117

شست و شوى كعبه و خوشبو كردن آن نيز در نظر گرفته شده بود و اين وضع تا دوران ما نيز همچنان جارى و سارى است.

اينجانب در دوران كنونى، خود از رييس پرده داران كعبه مشرفه در مورد عطر كعبه و هزينه آن پرسيدم كه نامبرده جواب داد: دولت عربستان همه ساله هزينه عطر و بخور كعبه را كه حدود هزار ريال است پرداخت مى كند. همچنين اضافه كرد: در مراسم شست وشوى كعبه و خوشبو كردن آن، همواره تمامى ديوارهاى چهارگانه آن را با مخلوطى از عطر گل و گلاب شست وشو مى دهيم و در اين حال بخور را در بخوردان گذاشته و در محلى ويژه در وسط كعبه تبخير مى كنيم.» «(1)»


1- - اين رسم هم اكنون نيز برقرار است؛ يعنى پرده داران كعبه؛ شيبى ها در زمانهاى معينى ابتدا پس از شستشوى داخل كعبه به وسيله آب زمزم و گلاب، تمامى ديوارهاى داخلى كعبه و پرده را از بيرون با عطر عود خوشبو مى كنند و در اين حال بخوردان زيبايى را، كه از آن بخور عود متصاعد مى گردد، ابتدا در فضاى مسجدالحرام و در اطراف كعبه چرخانيده و سپس طى مراسمى در بين شيبى ها دست به دست مى گردانند و در پايان به وسيله بزرگ پرده دار كعبه در ميانه داخل كعبه در سمت چپ صندوق سنگى قرار داده مى شود؛ محلّى كه در مقابل درِ كعبه به منظور قرار دادن كيسه كليدهاى درِ كعبه و در« باب التوبه» قرار داده شده و در سمت چپ دو ستون كنار هم درون كعبه گذاشته اند. در هفتم شعبان سال 1417 هجرى به هنگام تشرّفم به درون كعبه، آن را در داخل صندوق در كنار كيسه هاى كليد درِ كعبه و درِ باب التوبه مشاهده كردم. بخوردان شامل دو قسمت بود؛ نخست منقل زيبايى كه به شكل چهار گوش و از نقره بود و پايه ها و گوشه هاى آن از طلاى زرد درخشنده اى ساخته شده بود. اين منقل داراى چهار پايه طلايى بود. ديگرى سينى از طلا بود كه درخشندگى اش از فاصله دور قابل ديدن بود. اين منقل در وسط سينى ياد شده قرار گرفته و در حالى كه بر روى دست يكى از پرده داران بود، در فضاى مسجدالحرام چرخانيده مى شد. لازم به يادآورى است كه اين مراسم در روز ششم شعبان به هنگام باز گشايى درِ كعبه پس از ترميم اخير آن، در فاصله ماههاى جمادى الأول و جمادى الثانى و رجب سال 1417 هجرى صورت گرفت. همچنين در هنگام هر نماز، در حالى كه نمازگزاران مشغول به عبادت و نماز خويش به جماعت مى باشند، شخصى در حالى كه شيشه اى از عطر عود را در دست دارد، تمامى نقاط اطراف كعبه شامل« حجرالأسود»،« ملتزم»،« درگاه درِ كعبه»،« بعضى قسمتهاى شاذروان»،« ركن يمانى» و« پرده كعبه» را تا آنجا كه دست او مى رسد، به وسيله عطرِ عود ياد شده، آغشته مى كند؛ بطورى كه بوى مطبوع آن در فضا پر مى شود. مراسم عطر افشانى فضاى مسجدالحرام در ماه رمضان، همه شب به هنگام اجراى مراسم نماز جماعت تراويح، در حالى كه يكى از خواجه هاى حرم بخوردان را بر بالاى سر خود به دست گرفته، به اطراف كعبه در مطاف مى چرخد و بخار خوشبوى آن، چنان است كه بويش در تمامى فضاى مسجدالحرام به مشام مى رسد.« مترجم»

ص:118

تاريخ پرده كعبه، حجر اسماعيل و مقام ابراهيم عليه السلام

روزهايى كه كعبه مكرمه به وسيله پرده پوشيده مى شود

در دروان پادشاهى تُبَّع حميرى و پس از آن:

در آن دوران، پرده ها يكى بر ديگرى بر روى كعبه قرار مى گرفت و هر گاه پرده پيشين؛ يعنى پرده اى كه روى همه پرده ها قرار گرفته بود پاره مى شد، آن را تعويض مى كردند. پرده جديد ممكن بود كه از پارچه يا حصير و يا چرم باشد.

نمايش تصوير

در دوران پيامبر گرامى اسلام و دوران قبل از آن حضرت

پرده كعبه در اين دوران، در روز عاشورا؛ يعنى دهم محرم هر سال تعويض و تجديد مى شد.

ص:119

پس از قرن ششم تا كنون:

پرده كعبه از اين تاريخ به بعد، يكبار در سال تعويض مى گرديد و زمان آن معمولًاصبح روز نحر (دهم ذى الحجّه) بود. كه اين سنت تا كنون، همچنان ماندگار است.

آيات قرآنى نقش بسته بر كمربندهاى «پرده كعبه»

پرده كعبه، همواره داراى كمربندهايى بوده كه در بالاترين قسمت پرده و در چهار طرف آن، قرار مى گرفته است. اين كمربندها كه به وسيله «تارهاى نخ طلا» بافته شده، آيات قرآنى بهصورت بسيار زيبايى روى آن نوشته شده است.

تا پنجاه سال پيش (به سال 1387 هجرى) اين آيات بر روى اين كمربندها همچنان منقوش بوده است.

بر روى كمربند واقع در سمت ديوار شرقى كعبه (كه درِ كعبه در آن قرار گرفته) اين آيات نقش بسته است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ* وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «(1)» روى كمربند پرده اى كه در سمت ديوار «حجرالأسود» قرار گرفته، اين آيات منقوش است:


1- - بقره: 128- 125

ص:120

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْصَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ* فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ «(1)» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَاتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ «(2)» روى كمر بندى كه بر پرده ديوار مقابل مقام مالكى (ديوار بين ركن شامى و ركن يمانى) قرار گرفته، اين آيات نقش بسته است:

لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ* ثُمَّ لِيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ «(3)» روى كمربندى كه بر پرده ديوار چهارم؛ ديوارى كه در آن «ناودان» قرار گرفته، اين متن منقوش است:

«في أيّامِ دَولةِ مولانا السلطان الأعظم ملك ملوك العرب و العجم، السلطان محمد الخامس خان ابن السلطان عبد المجيد خان ابن السلطان محمود خان الغازى ابن السلطان عبدالحميد خان بن السلطان احمد خان بن السلطان محمد خان ابن السلطان ابراهيم خان ابن السلطان مراد خان بن السلطان عثمان خان خلّد اللَّه ملكه»

اين نوشته ها به نقل از تايخ الغازى آمده است.

پس از سال 1387 ه. آيات منقوش بر روى كمربندهاى پرده كعبه، بدينصورت تغيير يافت:

در سمت شرقى پرده كعبه، روى ديوارى كه درِ كعبه در آن قرار گرفته، اين آيه


1- - آل عمران: 97- 95
2- - حج: 26 و 27
3- - حج: 28 و 29

ص:121

را نوشته اند:

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

روى كمربندى كه بر پرده ديوار بين دو ركن اسود و يمانىِ كعبه قرار گرفته، اين آيات نقش بسته است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْصَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ* فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ* قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ «(1)» و روى كمربند پرده ديوار غربى كعبه، اين آيات منقوش شده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَاتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ* ثُمَّ لِيَقْضُوا

روى كمربند پرده ديوار كعبه (از سوى حجر اسماعيل) اين آيات نقش بسته است:

وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ


1- - آل عمران: 97- 95

ص:122

نمايش تصوير

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ يا حنّان يا منّان يا ديّان يا سبحان.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً

نمايش تصوير

پرده درون كعبه مشرفه

همانطور كه مى دانيد، پرده برونى كعبه يكبار در سال تعويض مى شود و بلكه حدود قرن دوّم پيش از اسلام و پس از آن در اسلام، در سال دو يا سه مرتبه بر كعبه پرده آويختند و اين بدان سبب بود كه پرده بيرونى از سويى در معرض تابش مستقيم اشعه گرم و سوزان خورشيد مكه قرار داشت و از سوى ديگر پرده ها نازك و سست بودند.

اما پرده درونى كعبه كه در فضايى بسته و به دور از گرد و غبار و آفتاب و باران قرار مى گرفت، چنين ضرورتى نداشت تا همه ساله تعويض شود. بنابراين پرده درونى كعبه را هر چند سال يكبار تغيير مى دادند. رسم بر اين بود كه هرگاه خليفه اى از خلفاى عثمانى بر تخت جلوس مى كرد و توليت خود را جشن مى گرفت. دستور مى داد پرده اى براى درون

ص:123

كعبه در استانبول بافته شود.

براى اولين بار در دوران خلافت عثمانيها اين پرده به دستور سلطان احمد خان فرزند سلطان محمد چهارم در سال 1118 هجرى بافته شد. اين وضع تا دوران خلافت عبدالعزيز خان فرزند سلطان محمود دوم، در سال 1227 هجرى ادامه داشت. از اين پس؛ يعنى تا سال 1363 هجرى، دولت عثمانى از ارسال پرده درونى كعبه امتناع كرد، و پرده ياد شده سالها همچنان در درون خانه خدا قرار داشت تا اينكه در سال 1363 هجرى به دستور ملك عبدالعزيز (آل سعود) پرده ديگرى بافته شد و در همين سال جايگزين پرده پيشين گرديد. البته علت امتناع دولت عثمانى از ارسال پرده درونى كعبه مشخص نيست با آنكه در اين فاصله يكصد ساله؛ يعنى در فاصله پادشاهى سلطان عبدالعزيز عثمانى تا زمان خروج حجاز از دامن تسلّط تركان عثمانى در سال 1334 هجرى، چهار يا پنج خليفه جايگزين شدند، پرده اى از آستانه ارسال نشد و هيچ يك از آنان به رسم معمول، براى فرستادن پرده درونى كعبه، اقدامى نكردند.

پرده اى كه به وسيله سلطان عبدالعزيز عثمانى براى درون كعبه ارسال شد، به رنگ قرمز بود كه علت اختيار اين رنگ نيز براى ما معلوم نيست. درصورتى كه به نظر مى رسد اين پرده به علت آنكه در محلى تاريك قرار داده مى شد مى بايست داراى رنگ روشنى باشد، تا در روشنايى درون كعبه مؤثر گردد.

در سفرنامه «الرحلة الحجازيه» آمده است: پرده درون كعبه، كه سقف خانه و ديوارهاى آن را از داخل مى پوشاند، از حرير قرمز بافته شده و بر روى آن كلمات «اللَّه جلّ جلاله» نقش بسته است. اين پرده را سلطان عبدالعزيز عثمانى به كعبه هديه كرده است.

«تقى فاسى» مى نويسد: سلطان حسن در سال 761 هجرى پرده اى براى درون كعبه ارسال كرد و نيز به من گفته شد: قبل از آن پرده اى از سوى ملك مظفّر امير يمن جهت درون كعبه فرستاده شده بود و ملك مظفر نخستين پادشاه و اميرى است كه پس از انقراض دولت عباسيان در بغداد در سال 695 هجرى پرده اى براى درون كعبه ارسال كرده است. او اين عادت نيك را همواره به همراه ساير پادشاهان مصر و

ص:124

گاه خود به تنهايى در بعضى از سالها ادامه داده و همواره خود عهده دار اين امر شده است.

در كتاب «المحمل و الحج» نيز در اين باره آمده است:

در سال 826 هجرى پرده سرخ رنگ درون كعبه شريف به وسيله اشرف برسباى تعويض شد. اين پرده جايگزين پرده پيشين ارسالى ناصر حسن بن محمد بن قلاوون شد. همچنين در سال 848 هجرى پرده فرستاده پادشاه ايران «شاهرخ ميرزا» به همراه كاروان مصرى به مكه رسيد. پادشاه ايران پرده اى جهت درون كعبه ارسال كرده بود كه در روز عيد قربان، بر ديوارها و سقف درونى خانه كعبه آويخته شد.

در سال 856 هجرى به دستور ملك ظاهر چقمق، پرده درونى كعبه هديه اشرف برسباى و پرده ارسالى پادشاه ايران شاهرخ ميرزا از خانه خدا خارج شد و پرده ويژه خود او در آن قرار گرفت. همچنين درصفحه 231 تاريخ مكه، نوشته سباعى آمده است كه:

سلطان قايتباى در سال 883 هجرى پرده اى در درون خانه كعبه آويخت. وضعيت قرار گرفتن پرده در درون كعبه بدين گونه بود كه علاوه بر پوشانيدن تمامى سقف آن، سرتاسر ديوارها را كه تا حدود سنگهاى مرمر آن كه تقريباً دو متر ارتفاع داشت مى پوشانيد. همچنين اطراف سه ستون درون كعبه نيز تا ارتفاع مذكور پوشيده مى شد. «(1)»


1- - در تعميرات سال 1417 هجرى در خانه كعبه علاوه بر تغييرات داخلى، كيفيت قرار گرفتن پرده ياد شده نيز تغيير كرد؛ بدين صورت كه سقف دوم درون كعبه در اين ترميم بر داشته شد و دو سوّم ارتفاع از كف تا سقف خانه كعبه به وسيله سنگ مرمر خاكسترى راه راه روشن بسيار زيبا پوشانيده شد و يك سوّم باقيمانده بالاى سنگها، به همراه سقف خانه، از پارچه حرير سبز رنگى مزيّن به اسماى مبارك خداوند پوشانيده شد. اين پارچه حرير همانند پارچه اى است كه بر روى قبر مبارك پيامبر افتاده است و جملات« لا اله الّا اللَّه» و« محّمد رسول اللَّه» و« يا حنّان» و« يا منّان» و« اللَّه جلّ جلاله» بر جاى جاى آن به چشم مى خورد. در وضعيت كنونى، پرده ها، ستونها را در بر نگرفته و ستونها تا انتها؛ يعنى تا نقطه اتصال به سقف آشكارند؛ به عبارت ديگر سه متر فوقانى از نُه متر ارتفاع كعبه از كف تا سقف خانه خدا به وسيله پرده مذكور پوشانيده شده است. اين تغييرات پس از افتخار تشرفى كه در سال 1416 و 1417؛ يعنى پيش از ترميم و پس از آن، به اينجانب دست داد كه در خاطراتى با عنوان« درون كعبه در دو ديدار» در فصلنامه« ميقات حج» شماره 18، زمستان 1375 به چاپ رسيد.« مترجم»

ص:125

نمايش تصوير

پرده حجر اسماعيل

از زمانهاى دور، رسم بر اين بود كه ديوار حجر اسماعيل هيچگاه به وسيله پرده پوشش داده نمى شد. تا اينكه در قرن نهم هجرى؛ يعنى در سال 852 هجرى، از سوى

ص:126

سلطان چقمق چركسى دو پرده براى ديوار نيمدايره اى حجر فرستاده شد كه يكى از آن دو پرده را بر قسمت داخلى ديوار و ديگرى را بر قسمت خارجى آن آويزان كردند. اين پرده نيز همانند پرده كعبه مكرمه، از ابريشم سياه بافته شده بود و براى اوّلين بار و آخرين بار بر ديوار حجر آويخته شد و پس از آن ديگر هيچگاه بر روى ديوار حجر پرده اى نينداختند.

علامه قطب در كتاب خود «الأعلام» نقل كرده است: در آن سال (852 هجرى) به همراه پرده كعبه، پرده ديگرى براى حجر اسماعيل ارسال شد كه تاكنون چنين پرده اى براى ديوار حجر سابقه نداشت. اين پرده ابتدا در درون خانه كعبه قرار داده شد تا اينكه در دهه سوم ماه ذى حجه سال 853 هجرى پس از يك سال كامل كه در درون خانه كعبه نگهدارى شده بود، بر ديوار حجر انداخته شد.

پرده مقام ابراهيم عليه السلام

به نظر مى رسد كه قرار دادن پرده بر مقام ابراهيم عليه السلام، از ابداعات و پديده هاى دولت هاى عثمانى باشد؛ زيرا عادت خلفاى عثمانى بر اين بود كه همواره مقام ابراهيم خليل عليه السلام را كه در كنار كعبه قرار دارد، به وسيله پرده اى سياه بپوشانند.

حاشيه اين پرده به وسيله تارهاى نقره و طلا همانند پرده كعبه معظمه بافته شده بود و پرده ياد شده را همواره بر روىصندوق چوبى كه در داخل پنجره آهنى، بر روى سنگ مقام قرار داشت، مى انداختند. اين پرده همه ساله به همراه پرده كعبه، در دوران عثمانيان، از مصر به مكه ارسال مى شد كه در اين دوره، گاه اتفاق مى افتاد هر پنج سال يكبار براى مقام پرده اى فرستاده مى شد. سپس در سالهاى اخير ارسال پرده مقام قطع شد، بطورى كه پرده مقام در سال 1374 هجرى مربوط به هفده سال قبل بود. اين پرده همچنان بر روى مقام قرار داشت تا اينكه كنگره «رابطة العالم الاسلامى» در جلسه يازدهم خود، كه در تاريخ 25 ذى حجه سال 1384 هجرى در مكه تشكيل شده بود، تصميم گرفت مقام ابراهيم را از وضعيت قبلى خود خارج ساخته، آن را در زير محفظه اى شيشه اى (همانند وضع كنونى آن) قرار دهد.

ص:127

از اين پس عمليات بازسازى مقام ابراهيم در روز يكشنبه 12 رجب سال 1387 هجرى آغاز شد. در اين عمليات ابتدا پنجره آهنى كه در اطراف مقام ابراهيم عليه السلام قرار داشت برداشته شد. اين پنجره آهنى قديمى، داراى سه متر طول، سه متر عرض و سه متر ارتفاع بود.

در روز دوشنبه سيزدهم رجبِ همان سال، وقتى كارگران خاك و سنگ اين قسمت را برداشتند، مشاهده كردند كه مقام شريف بر قاعده اى از سنگ مربع به طول پنجاه سانتيمتر قرار گرفته است. اين سنگ نيز به وسيله چهار سنگ قوى و ضخيم از اطراف، محكم و استوار گرديده و حدود نيم متر از زمين مطاف پايين تر قرار گرفته بود. گمان مى رود كه اين سنگ پس از سيل «امّ نهشل» به وسيله عمر بن خطاب در ساختمان مقام قرار داده شده باشد. كارگران به اين سنگ دست نزده و آن را به همان وضعيت پيشين قرار دادند.

در اين مكان قطعه اى از چوب ساج قوى به دست آمد كه 27 سانتيمتر طول، 16 سانتيمتر عرض و ضخامتى حدود دو سانتيمتر داشت. بر روى آن، اين نوشته به وسيله آهن حك گرديده بود:

«سلطان عبدالعزيز خان حضرتلري زمان سلطنلري امارة مكه مكرمه الشريف عبداللَّه باشا حضرتلري، حقي باشازاده احمد عزت باشا حضرتلري- جدد ... مهندس عبدالعزيز نظارت معماري محمدصديق كابلي معرفتلر خليل ابراهيم ... معلمي رصاص مصري محمد بن ابراهيم سنة 1281 ه.صفر».

گفتنى است كه اين نوع چوب، كه بدان «ساج» گفته مى شود، از مقاوم ترين چوبها است و هيچ نوع چوبى به قدرت و استحكام آن نمى رسد؛ زيرا موريانه نمى تواند بدان نفوذ نمايد و نيز گذشت زمان و خاك، آن را فرسوده و پوسيده نمى كند. اين چوب از سال 1281 هجرى تا هنگام اصلاح مقام ابراهيم (سال 1387 هجرى) بيش از يكصد سال از عمرش گذشته بود با اين حال هيچگونه خللى بدان وارد نشده بود.

در جاى آن دسته از كلمات روى اين قطعه چوب كه قابل خواندن نبود،

ص:128

سه نقطه (...) قرار داديم. اين نوشته به زبان تركى و با حروف عربى است، بخلاف زبان تركى در دوران ما، كه با حروف لاتين نوشته مى شود. تركان پس از جنگ جهانى اول؛ يعنى از سال 1341 هجرى و خارج شدن خلافت اسلامى از دست آنان، حروف لاتين را جايگزين حروف عربى كردند.

اين قطعه چوب ساج كه در داخل مقام قرار داشت، از زمان ساخته شدنصندوق آهنى قديمى روى مقام شريف، در آنجا قرار داده نشده بود و آن در زمان خلافت سلطان عبدالعزيز خان، از آل عثمانى، در سال 1281 هجرى- همچنانكه در نوشته هاى بر روى قطعه چوب تصريح گرديده است- در اين محل به يادگار قرار داده شد.

سلطان عبدالعزيز خان در سال ياد شده دستور داد طوقى از نقره بر حجرالأسود قرار دهند، همچنانكه به دستور وى مسجدالحرام را نيز ترميم نموده و ارتفاع گنبدصندوق مقام ابراهيم را نيز افزايش دادند. اين افزايش حدود يك ذراع و نيم بود بطورى كه پس از آن، ديگر طاقچه هاى اطرافصندوق مقام به سر مردم برخورد نمى كرد.

شخصى كه عمليات ساختمانى را انجام مى داده، در نظر داشته تا اين كارِ سلطان را به عنوان يادگار، در اين محل قرار دهد، از اين رو نام و تاريخ را در جملات ذكر شده بر روى اين چوب نوشته و در داخل مقام ابراهيم خليل عليه السلام به وديعت نهاده است.

در روز سه شنبه چهاردهم رجب همان سال، پوشش روى مقام ابراهيم را برداشتند.

اين پوشش،صندوق چوبى بود كه بر روى آن پرده اى از ابريشم قرار داشت كه در روى آن نوشته هايى نيز به چشم مى خورد. تمامى اينصندون به وسيله پوششى از ورقه هاى نقره پوشيده شده بود.

بر روىصفحه هاى نقره اى، بعضى از آيات قرآن، بگونه اى زيبا خودنمايى مى كرد.

در اطراف مقام كريم، از زمين تا بالا، ديوارى از مرمر كشيده شد كه اين ديوار به شكل شش گوش بنا گرديد. طول آن 160 سانتيمتر و عرض آن 110 سانتيمتر و ارتفاعش 75 سانتيمتر است.

پس از آن، در روز چهارشنبه پانزدهم رجب، كارگران اين قاعده سنگى را، كه از مرمر سياه جديد تشكيل شده و از كوههايى در يكصد كيلومترى مكه به دست آمده بود،

ص:129

تكميل و استوار كردند. سپس در روز پنجشنبه شانزدهم رجب، قاعده اى دايره اى شكل، از جنس مس كه ميانه آن باز بود و 600 كيلوگرم وزن داشت را بر آن قرار دادند. قسمت باز آن به قطر چهل سانتيمتر و در حدّى است كه سنگ مقام كه در وسط آن قرار دارد، ديده مى شود. بر روى اين قاعده مسين، پوشش شيشه اى را بر سنگ مقام قرار داده سپس پنجره آهنى تازه را كه بهصورت پنجره اى در اطراف بود و حجمى كوچكتر از پنجره قديمى و قبلى داشت بر آن قرار دادند. اين پنجره داراى 160 سانتيمتر طول و 110 سانتيمتر عرض بوده و ارتفاعش تا هلال بالاى آن به سه متر مى رسد. روز پنجشنبه را تا نيمه هاى شب جمعه، در اصلاح و تثبيت اين پنجره بر روى زمين گذرانيدند. سپس در روز جمعه هفدهم رجب، اطراف مقام ابراهيم عليه السلام را از هرگونه وسايل كار و ساختمانى پاك نموده و پنجره و مقام را غبار روبى كردند. سپس در روز شنبه هيجدهم رجب، پوشش چوبى، كه در اطراف مقام ابراهيم براى شروع ساختمان به وجود آورده بودند، برداشته و در عصر روز ياد شده در حضور پادشاه عربستان، فيصل بن عبدالعزيز و ساير اميران و علما و وزرا و اعضاى مؤسس «رابطه العالم الاسلامى» و بزرگان و فضلا و گروه بسيارى از مردم، ساعتى پيش از غروب آفتاب از روى مقام ابراهيم عليه السلام پرده بردارى كردند.

پرده داران كعبه و نَسب آنان

هنگامى كه خورشيد اسلام (در روز فتح مكه) طلوع كرد، پيامبر گرامى خداصلى الله عليه و آله كليد درِ كعبه را از پرده دار آن، «عثمان بن طلحة بن ابى طلحه» گرفت و وارد كعبه گرديد.

حضرت با دستان مبارك خويش، داخل آن را شست و شو داده و تمامى آثار شرك و بت پرستى را از درون آن محو و نابود كردند. عباس عموى پيامبر كه در آن دوران سقايت حجاج را بر عهده داشت، از حضرت تقاضا كرد كه پرده دارى را نيز در اختيار وى قرار دهد. در اين حال بود كه آيه: انَّ اللَّه يأمُرُكُم أَنْ تُؤَدُّواالأماناتِ إلى أَهْلِها بر پيامبر نازل گرديد. پس آن حضرت كليد را به عثمان بن طلحة بن ابى طلحه «(1)» باز گرداند و آيه شريفه


1- - نام ابى طلحه عبداللَّه بن عبدالعزّى بن عثمان بن عبدالدار بن قُصَىّ بوده است.« مترجم»

ص:130

را براى او خواند و با احاديث شريفه ديگرى او را تأييد نمود. حضرت در اين هنگام به عثمان و پسر عمويش شيبة بن عثمان بن ابى طلحه فرمود:

«هاك مفتاحك يا عثمان، غيبوه»؛ «عثمان! كليدت را بگير و آن را نزد خود پنهان نگاهدار.»

و نيز خطاب به آن دو فرمود: «خذوها يا بني أبي طلحة خالدة تالدة إلى يوم القيامة لاينزعها منكم الّا ظالم»

«اى فرزندان طلحه، بر گيريد آن را و بدانيد اين كليد بايد در خاندان شما تا روز قيامت پايدار و برقرار بماند و هيچ كس آن را از شما باز پس نمى گيرد مگر اينكه ظالم است.»

همچنين فرمود: «إنّي لم أدفعها لكم ولكنّ اللَّه دفعها لكم»

«من آن را به شما بر نگرداندم؛ زيرا اين خداوند بود كه آن را به شما باز گردانيد.»

ونيز فرمود: «إنّ لِلّه بيتاً امّنكم عليه»؛ «خداوند خانه اى دارد و شما را بر آن امين قرار داد.»

و باز فرمود: «انَّ لِلّه بيتاً فاحترموه»؛ «خداوند داراى خانه اى است پس از آن احترام نماييد.»

و فرمود: «كلّ مأثرة تحت قدمي هاتين، الّا سدانة البيت و سقاية الحاج»

«تمام سنت هاى جاهلى در كف اين دو پاى من است، بجز پرده دارى كعبه وسقايت زائران آن.»

شايد گرفتن كليد از عثمان به جهت آن بوده كه بدانصورت شرعى داده شود؛ زيرا معتقديم حضرت بر طبق آيه شريفه: انْ هُوَ أَلّا وَحْىٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَديدُ القُوى هيچگاه بر اساس خواسته هاى خويش، دست به عملى نمى زده است.

در اينجا لطيفه اى در تفسير آمده است كه براى شما بازگو مى كنيم:

پس از جنگ حنين هنگامى كه آيه شريفه: واعْلمُوا أنَّ ما غَنِمْتُمْ مِنْ شى ءٍ فَانَّ لِلّهِ خُمُسَهُ و لِلرسول وَلذى القُربى و اليَتامى و المساكينَ وَ ابْن السبيل ... بر پيامبرصلى الله عليه و آله نازل شد، عثمان بن طلحه به حضور رسول خداصلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: اى پيامبرخدا، آنچه كه مربوط به خدا است، براى كيست؟ پيامبر از گفته او به خنده افتاد و بدو فرمود: از آنِ پرده دار خانه خدا خاندان عبدالدار، پس در غنيمت ها چنگى زده و آنها را در اختيار وى قرار داد.

ص:131

در زمان اسلام آوردن عثمان بن طلحه اختلاف است كه آيا پيش از فتح مكه بوده است يا پس از آن؟ ليكن ابن اسحاق آورده است كه عثمان به همراه خالد بن وليد و عمروبن عاص، زمان كوتاهى پيش از فتح مكه رو به سوى مدينه آمدند و در حضور پيامبر ايمان به خدا و رسالت او آوردند. عثمان در سال 42 هجرى در حالى كه عقيم بود (و فرزندى از خود به جاى نگذاشت) در گذشت.

اما شيبة بن عثمان بن عبدالدار بن قصى قرشى عبدرى، پرده دار مكى- كه كنيه اش «ابا عثمان» و نيز به «اباصفيه» معروف بوده است- پدرش عثمان بن ابى طلحه و معروف به «أوقص» بود كه توسط حضرت على بن ابيطالب (اميرالمؤمنين عليه السلام) در جنگ احد، كافر از پاى در آمد. اما شيبه در روز فتح مكه اسلام آورد و در جنگ حنين شركت داشت. گفته مى شود او در حنين ايمان آورد. شيبه بزرگ نياى شيبى هاى كنونى (پرده داران كعبه) بوده و همگى به او منتسب مى گردند. پرده دارى همواره بر طبق سنتى كه پيامبرصلى الله عليه و آله بدان عمل نمود، در اختيار بزرگ اين خاندان قرار مى گيرد؛ زيرا حضرت در روز فتح كليد را در اختيار عثمان، با وجود شيبة بن عثمان بن ابى طلحه، به علّت كهنسال تر بودن او قرار دادند. هنگامى كه عثمان به مدينه منوره هجرت كرد، كليد كعبه را در اختيار عموزاده اش شيبه قرار داد و بعد از مراجعتش به مكه كليد را از او باز پس گرفت و تا هنگام مرگ در اختيار خويش داشت.

در پايان قرن سيزدهم از هجرت، زين العابدين بن محمدبن عبدالمعطى (آخرين بازمانده نياى خويش) پرده دار كعبه بود. زمانى كه او وفات يافت، فرزندش محمد- كه كودكى خردسال بود- جانشين وى گرديد؛ زيرا از خاندان شيبه فرزند ذكورى غير از او وجود نداشت و هم اكنون كليه خاندان شيبى كنونى، از نسل كودك ياد شده هستند.

شيخ حسين باسلامه در كتاب خود «تاريخ الكعبة المعظمه» اين چنين آورده است:

«اين شجره نامه (نسب نامه) را در دارالمفتاح (خانه كليد) يافتم، كه در اين دوران آنجا محلى است براى سكونت رييس و بزرگِ پرده داران و بر سر در اين خانه بر روى لوحى اين نام را با خط بسيار زيبايى به وسيله آب طلا نوشته اند. شجره نامه ياد شده از مرحوم شيخ عبدالقادر فرزند على بن محمدبن زين العابدين بن محمدبن عبدالمعطى آغاز

ص:132

شده؛ همو كه در سال 1104 هجرى پرده دارى كعبه را داشته است. سپس بازگشت آن به ابن عبدالواحد است كه در سال 1080 پرده دار كعبه بوده است و پيش از او، بن محمد جمال الدين بن القاسم بن أبي السعود أبى بكر فخر الدين بن محمد جمال الدين بن عمر ابن سراج الدين بن محمد بن على بن غانم بن محمد بن مفرّج بن محمد بن يحيى بن عبيدة بن حمزة بن بركات بن شيبة بن عبداللَّه بن عبد بن شعيب بن جبير بن شيبة بن عثمان بن أبي طلحة عبداللَّه بن عبدالعزّى بن عثمان بن عبدالدار بن قصى بن كلاب قرشى، پرده داران كعبه بوده اند. اين شجره نامه اى بود كه بدان دست يافتم و بر طبق آن روشن مى شود كه خاندان شيبى ها در قصى بن كلاب با رسول خداصلى الله عليه و آله جمع مى گردند.

لازم به يادآورى است كه تعداد بسيارى از خاندان شيبه، عهده دار پرده دارى كعبه معظمه بوده اند كه در اين نسب نامه، نامى از آنان به ميان نيامده است. از آن جمله: غانم و على، از فرزندان غانم بن محمد بن مفرّج و نيز محمد بن على كه نسب آنان به يحيى بن عبيدة بن حمزه رسيده است. همچنين احمد الطيّب از فرزندان سراج الدين بن على را مى توان نام برد. اما محمدبن زين العابدين بن محمد بن عبدالعطى شيبى، كه جدّ بزرگ شيبى هاى دوران ما است، همانطور كه يادآورى كرديم پدرش زين العابدين در سالهاى پايانى قرن دوازدهم هجرى وفات كرد و نامبرده طفلى بيش نبود، پس از زين العابدين، عبدالقادر شيبى عموزاده محمد ياد شده عهده دار پرده دارى و سدانت كعبه گرديد. در سال 1210 ه. عبدالقادر- در حالى كه عقيم بود- در گذشت و ناگزير پرده دارى به محمد بن زين العابدين رسيد كه در آن هنگام كودكى بيش نبود؛ زيرا در آن هنگام فرزند ذكورى از خاندان شيبى غير از او وجود نداشت. در آن ايام شريف غالب بن مسعود امير مكه بود. او شيخ محمدبن زين العابدين را به منزل خود برد و كفالت او را بر عهده گرفت و همچون فرزندان خود به تربيت او همّت گماشت تا اينكه بزرگ شد و پرده دارى كعبه را در اختيار گرفت. او مدّت 43 سال اين منصب را بر عهده داشت. شخصى بود دانشمند و فاضل و كتابى در زمينه مناسك حج طبق مذهب شافعى به رشته تحرير در آورد. او سر انجام در سال 1253 ه. در گذشت. شش فرزند پسر به نامهاى عبدالقادر، سليمان، جعفر، احمد، عبداللَّه و على از او باقى ماند. پس از فوتش پرده دارى كعبه به بزرگترين فرزندش

ص:133

شيخ عبدالقادربن محمد (در سال 1253 ه.) رسيد. كليد كعبه و بزرگى، به مدّت هفت سال در دست وى بود. پس از درگذشت او (در سال 1260 ه.) پرده دارى به برادرش سليمان رسيد. او نيز در سال 1261 ه. در گذشت. پس از او برادرش جعفر متولّى شد تا اينكه در سال 1262 ه. او نيز فوت كرد و پرده دارى به برادرش احمد (متوفاى 1274 هجرى) سپس برادرش عبداللَّه (متوفاى 1296 هجرى) رسيد. شيخ على بن محمد در زمان حيات برادرش شيخ عبداللَّه در گذشت بنابراين پرده دارى به او نرسيد.

طبقه دوّم

نخستين آنان شيخ عمر بن جعفر (متوفّاى سال 1304 هجرى) بوده و پس از آن شيخ عبدالرحمن بن عبداللَّه عهده دار پرده دارى كعبه گرديد. او تا سال 1311 ه. متولّى بود ليكن در اين سال به علت درگيريهايى كه ميان امير مكه، شريف عون الرفيق بن محمدبن عبدالمعين بن عون و والى ولايت حجاز- كه در آن دوران عثمان نورى پاشا بود- به وجود آمد، پرده دار كعبه شيخ عبدالرحمن شيبى وارد نزاع شد و به همراه ديگر بزرگان مكه همچون بزرگ خاندان علويان، نيابت حرم و بزرگانى از اشراف در گروه عثمان نورى پاشا والى حجاز قرار گرفتند. در پايان والى حجاز به كمك همپيمانان خود، مطلب را به حضور سلطان ممالك عثمانى و حجاز؛ يعنى سلطان عبدالحميد خان فرزند عبدالمجيد خان عثمانى رسانيد. در اين هنگام، با نفوذى كه شريف عون در باب عالى (استانبول) داشت، حكم را به نفع خويش به دست آورد و به دستور سلطان، والى معزول و كليه همپيمانان او از حجاز تبعيد گشتند كه در اين ميان فقط به شيخ عبدالرحمان شيبى لطف گرديد و او را مجبور به تبعيد ننمودند بلكه در خارج از مكه مكرمه در دهكده كوچكى بنام «الهدى» در دامنه كوه كه در شرق مكه و در بين مكه و طائف، كه اين كوه از سلسله جبال «السروات» به شمار مى آيد در فاصله سى و پنج مايلى مكه مسكن گزيد تا اينكه در سال 1320 ه. در گذشت و در همان محل دفن شد. او شخص شجاع و كريم و خير انديشى بود و از پرده دارانى بود كه رياست او را درك كردم و شخصيت اجتماعى او را خود ديدم. پس از عزل نامبرده، پرده دارى را شيخ محمدصالح بن احمد بن محمد

ص:134

شيبى (درسال 1311 ه.) به عهده گرفت. او شخص با شهامت و مقتدرى بود كه به رياست «مجلس الشيوخ» در دوران پادشاهى شريف حسين بن على (در سال 1335 هجرى) نيز رسيد و داراى ديدى وسيع و فكرى گسترده بود.

او مدت 24 سال سمت پرده دارى را به عهده داشت تا اينكه در تاريخ دهم ذى حجه (روز نحر) سال 1335 هجرى در حالى كه 64 ساله بود در مكه در گذشت. پس از او شيخ عبدالقادر بن على بن محمد شيبى (در سال 1335 هجرى) پرده دارى را از آن خود نمود و مدت شانزده سال در اين سمت و منصب هاى ديگر باقى ماند تا اينكه در دهم ماه رمضان سال 1351 هجرى در هشتاد سالگى وفات يافت. با درگذشت وى طبقه دوم- كه همگى نوه هاى «محمد بن زين العابدين شيبى» بودند- پايان يافت.

طبقه سوم

اما طبقه سوم از پرده داران، كه فرزندان نوه ها هستند، در دوران كنونى، «شيخ محمد بنصالح بن احمدبن محمد بن زين العابدين» است كه هم اكنون به عنوان رييس پرده داران كعبه به شمار مى آيد. او در سال 1293 هجرى متولد شد و در سال 1351 هجرى پس از وفات شيخ عبدالقادر بن على عهده دار اين منصب گرديد و هم اكنون نيز در اين پست انجام وظيفه مى نمايد. پس از او شيخ عبداللَّه بن عبدالقادر بن على بن محمد بن زين العابدين شيبى قرار دارد كه از طبقه سوم است. نامبرده متولد 1297 هجرى در مكه بوده كه به عنوان پرده دار دوّم (/ جانشين) قرار دارد. و به هنگام نوشتن اين مطالب داراى پست هايى در حكومت عبدالعزيز آل سعود از آن جمله معاون دوم مجلس شورا و رييس هيأت مطالبه حقوق اوقاف حرمين شريفين ورييس هيأت هلال احمر مى باشد. اين بود پايان گفته هاى شيخ عبداللَّه باسلامه به نقل از تاريخ او (تاريخ الكعبة المعظمه).

در اينجا به عنوان تكميل اين مطلب به نظر شما مى رسانيم كه: شيخ عبداللَّه ابن عبد القادر بن على در نيمه رمضان سال 1371 هجرى در گذشت. اما شيخ «محمد ابن محمدصالح بن احمد بن محمد بن زين العابدين شيبى، در سيزدهم ماه ربيع الأول سال

ص:135

1382 هجرى پس از سى سال پرده دارى كعبه درگذشت، در حالى كه هيچگونه فرزندى از خود بجاى نگذاشت. و در نتيجه طبقه سوم در اينجا به پايان رسيد.

طبقه چهارم

پس از او شيخ امين بن عبداللَّه شيبى بود كه از سال 1382 هجرى عهده دار اين

نمايش تصوير

ص:136

منصب گرديد. «(1)» نامبرده متولد 1325 هجرى بوده و در مكه شخصى فاضل و دانشمند به شمار مى آمد. هم اكنون افراد خانواده شيبى هشتاد و دو نفر مى باشد كه نيمى از آن را مردان تشكيل مى دهند.

اركان چهارگانه كعبه مكرمه

پيش از اين آورديم كه خليل و پيامبر خدا، ابراهيم عليه السلام هنگامى كه كعبه را بنا كرد، دو ركن بر آن قرار داد؛ نخست «ركن حجرالأسود» و ديگر «ركن يمانى» و ديوار كعبه از سوى حجر اسماعيل را بهصورت نيمدايره اى ساخت، بطورى كه زاويه اى بر آن قرار نداد.

هنگامى كه عبداللَّه بن زبيركعبه را از نو بنانمود، چهار ركن برآن ساخت؛ يعنى دو ركن نيز ازسوى حجراسماعيل بر ديواركعبه افزود و آن را به صورت مربع قرار داد.

در اينجا براى روشن نمودن موضوع، چهار ركن را بطورى كه كعبه در سمت چپ شخص طواف كننده قرار داشته باشد، شرح مى دهيم:


1- - اين مطلب مربوط به سال 1384 هجرى؛ يعنى سى و چهار سال پيش است. اينجانب به هنگام تشرّفم به ديار مقدس در رمضان سال 1418 هجرى پس از آشنايى با شخصيت بزرگوار مكى شيخ« جميل جلالى» كه از اشراف مكه به شمار آمده و خانواده او جلالى مدت هفتصد سال در مكه افتخار دوزندگى قطعات پرده كعبه را به همراه داشته اند، برخورد نمودم. نامبرده هم اكنون به عنوان مطوّف خانواده ملكى و ميهمانان ملك در حرم مكى را داراست. بنابه گفته نامبرده، هم اكنون بزرگ پرده داران شيبى كعبه شيخ طلحةبن عثمان الشيبى مى باشد كه داراى 68 سال سن بوده و در حال حاضر بيمار است. نيابت او عبدالعزيز بن عبداللَّه شيبى است كه هم اكنون در دوران بيمارى شيخ طلحة بن عثمان، انجام وظيفه پرده دارى و سدانت كعبه را به عهده دارد. بدنيست كه متذكر شوم بنا به گفته شيخ جميل جلالى، تمامى پرده داران كعبه در دو سده اخير هفتاد و چهار سال عمر كرده اند بطورى كه شيخ طلحة بن عثمان شيبى همواره به دوستان خود مى گويد كه از عمر من شش سال ديگر باقى مانده است و اين امر غريبى در اين ديار مى باشد. تنها در دويست سال گذشته شيخ محمد بن حسن شيبى يكصد و بيست و دو سال عمر كرده است.« مترجم»

ص:137

اوّل- «ركن اسود»، كه به علت وجود حجرالأسود در آن، به اين نام معروف گرديده است. همچنين بدان «ركن شرقى» نيز گفته مى شود؛ زيرا در جهت شرق واقع است.

گفتنى است كه طواف از اين نقطه آغاز مى گردد.

دوم- «ركن عراقى»، از آن جهت كه اين ركن در سمت عراق واقع شده، بدين نام مشهور گرديده است.

همچنين بدان «ركن شمالى» نيز گفته مى شود؛ زيرا در سمت شمال قرار گرفته است. در ميان اين ركن و ركن اسود، درِ كعبه قرار دارد.

سوم- «ركن شامى»، اين ركن در سمت شام و مغرب واقع شده و از اين جهت بدين اسم نامبردار است. بدان «ركن بحرى» و «ركن غربى» نيز گفته مى شود. ميان اين ركن و ركن عراقى، حِجراسماعيل واقع است كه در آن ناودان كعبه سرازير مى گردد.

چهارم- «ركن يمانى»، به علت آنكه اين ركن در سمت يمن قرار دارد، بدين نام خوانده شده است و ابن قتيبه در كتاب «صبح الأعشى» آورده است: از آن جهت آن را ركن يمانى خوانند كه «ابن ابى سالم» نامى از يمن، آن را ساخته است. در كتاب «شفاء الغرام» فاسى نيز آمده است: از آن جهت كه مردى از يمن به نام «ابىّ بن سالم» آن را ساخته، بدين اسم نامبردار گرديده است. نامبرده پس از ساختن اين ركن، اين بيت شعر را نيز سروده است:

لنا الركن في البيت الحرام وراثة بقية ما ابقى أبىّ بن سالم

«(1)» لازم به تذكر است كه درستىِ گفته «ابن قتيبه»، بعيد به نظر مى رسد؛ زيرا كسى جز او چنين نگفته است و بهتر آن است كه وجه تسميه آن را به علّت همسويى آن به سمت يمن دانست، همچنانكه ساير اركان به جهات خود نامگذارى گرديده اند.

همچنين ركن يمانى و ركن اسود را «يمانيان» و ركن شامى و ركن عراقى را «شاميان» و گاه «غربيان» نيز خوانده اند.


1- -« در بيت الحرام براى ما ركنى است كه از ابى بن سالم به ارث مانده است.»

ص:138

گفتنى است درصورتى كه واژه «ركن» تنها آورده شود، مراد از آن فقط ركن اسود است.

نمايش تصوير

حفره اى در كنار درِ كعبه

در سمت راست درِ كعبه، بر روى زمين مطاف و در كنار شاذروان، حفره اى بود به طول دو متر و عرض يكصد و دوازده سانتيمتر و آن بيست و هشت سانتيمتر عمق داشت. حفره ياد شده تقريباً در ميانه ديوار شرقى كعبه بر روى زمين مطاف قرار گرفته بود.

دانشمندان وصاحبنظران تاريخى در اين باره نظريات مختلفى را ارائه كرده اند كه اينك اين گفته ها و نظريات را به طور كامل بررسى مى كنيم و اميد داريم كه بتوانيم در

ص:139

پايان به حقيقت آن پى ببريم.

گفته شده كه اين حفره جايگاهى براى ساختن گِل بوده است؛ يعنى اسماعيل پيامبر عليه السلام در اين حفره گِل مى ساخت و براى ساختمان كعبه، از آن استفاده مى كرد. اين گفته به دو دليل نمى تواندصحيح باشد:

1- حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام كعبه را به وسيله گِل و يا گچ نساختند بلكه ديوارهاى كعبه را سنگچين نمودند و سقفى نيز بر آن قرار ندادند.

ابن عباس نيز در اين باره گفته است: به خدا قسم آنان كعبه را بدون گچ و گِل ساختند. بى آنكه كسى به آنان كمك كند و وسيله اى در اختيار داشته باشند كه بر آن سقفى قرار دهند. آنان فقط ديوارها را بنا كردند و به دور آن طواف نمودند. «(1)» 2- اگر فرض كنيم كه اسماعيل پيامبر عليه السلام در اين حفره براى ساختمان كعبه گِل مى ساخته، در اينصورت لازم بوده كه در چهار سوى كعبه چنين حفره اى را به وجود آورده باشد تا با زحمت اين گِل را به اطراف كعبه حمل ننمايد. همچنين به نظر مى رسد كه اين جايگاه، براى ساختن گِل مورد نياز آن ساختمان بسيار كوچك باشد. بنابراين، اين گفته كه حفره مورد نظر، جايگاهى براى ساختن گِل به وسيله حضرت اسماعيل عليه السلام بوده، نادرست و غلط مى باشد.

و نيز گفته اند كه: اين حفره آبريز شست و شوى كعبه بوده است. ابن جبير اين مطلب را در سفرنامه «(2)» خود آورده است. اين مطلب نمى تواند حقيقت داشته باشد؛ زيرا ما هم اكنون كعبه را هنگام شست و شو مى بينيم. احتمال مى رود كه ابن جبير اين مطلب را از شخصى كه اطلاع كافى نداشته، به دست آورده است و يا اينكه ممكن است به صورت تصادفى هنگام شست و شوى كعبه، اين حفره را مملوّ از آب ديده باشد؛ زيرا اگر اين حفره به عنوان آبريز شست و شوى كعبه ساخته شده بود، مى بايست در زير درِ كعبه و در پايين درگاه آن قرار داشته باشد. و نيز گفته شده است: قسمتى از اين حفره كه متصل به كعبه بوده جايگاه مقام ابراهيم عليه السلام قبل از انتقال آن به وسيله عمربن خطاب بوده و نيز پيش


1- - ازرقى، تاريخ مكه.
2- - رحلة ابن جبير.

ص:140

از سيل «امّ نهشل»، مقام ابراهيم عليه السلام در اين نقطه قرار داشته كه سيل ياد شده آن را به همراه خود به منطقه پايين مكه برده است و هنگامى كه عمر از مدينه به مكه آمد، مقام را در جايگاه فعلى آن قرار داد. اين گفته مى تواندصحيح و درست باشد؛ در تحقيقى كه اينجانب در اين باره كرده ام نيز اين مطلب را متذكر گرديده ام.

همچنين گويند اين حفره جايگاه نماز جبرئيل با رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام واجب شدن نمازهاى پنجگانه بوده است. تعداد زيادى از علما و انديشمندان، از آن جمله «ازرقى» به روايت از «ابن عباس» از رسول خداصلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه حضرت فرمود:

«امنى جبريل عند باب الكعبة مرتين»؛ «دو بار نماز را به امامت جبرئيل در كنار در كعبه به جاى آوردم.»

اين گفته مى تواند درست، بلكه بهترين باشد؛ زيرا با گفته قبلى (كه مقام ابراهيم در قسمتى از اين حفره متصل به كعبه قرار داشته است) نيز مطابقت دارد و از اين نظر نيز مى تواندصحيح باشد كه نماز پيامبر و جبرئيل قبل از نزول آيه وَ اتّخِذوا مِن مَقام ابراهيم مُصلّىً، در اين نقطه مورد قبول خداوند قرار گرفت. بنابراين، نماز جبرئيل با پيامبرصلى الله عليه و آله در آن نقطه، اشاره اى است به اين مطلب كه از سوى خداوند به رسول خداصلى الله عليه و آله و امتش فرمان خواهد آمد كه نماز خود را در كنار مقام بجاى آورند. بنابراين مى توان گفت كه اين حفره جايگاه نماز جبرئيل به همراه پيامبر خداصلى الله عليه و آله بوده و نيز محلى از براى مقام ابراهيم عليه السلام قبل از انتقال آن به وسيله عمر به جايگاه كنونى به شمار مى آمده است.

براى تحقيق بيشتر و اندازه گيرى دقيق اين حفره، در بامداد روز سه شنبه چهارم ماه جمادى الأول سال 1377 هجرى به مسجدالحرام رفتم و در كنار دَرِ كعبه معظمه ايستادم و در حفره ياد شده دقيق شدم و با وسيله اندازه گيرى، تمام قسمتهاى آن را اندازه گرفتم.

نتيجه بررسيهايم بدين شرح است:

حفره اى كه در كنار دَرِ كعبه معظمه قرار دارد، حفره اى حقيقى نبوده بلكه درصدر اسلام همانند ديگر قسمتهاى زمين مطاف، بهصورت خاكى بوده كه در آن هنگام اين نقطه را از ساير قسمتها به شكلى متمايز نمودند، به عنوان مثال، هنگامى كه زمين مطاف از خاك تشكيل گرديده بود، اين قسمت را به وسيله شن سفيد از ديگر قسمت ها جدا

ص:141

كردند. زمانى كه زمين مطاف را با قطعه سنگها و سنگهاى مرمر پوشانيدند، اين جايگاه را حوض مانند، به عمق سى سانتيمتر ساختند تا دريادها بماند و فراموش نشود.

اندازه اين حفره مرمرين مستطيل شكل، كه بيشتر شبيه به حوض كوچكى بوده، بدين قرار است:

طول: دو متر.

عرض: يك متر و ده سانتيمتر.

عمق: بيست و هشت سانتيمتر.

و فاصله ميان انتهاى اين حفره تا ركن كعبه از سوى حجراسماعيل، پنج متر و شصت سانتيمتر و بين ابتداى حفره تا ركن حجرالأسود چهارمتر و هشتاد سانتيمتر فاصله است. همچنين از ابتداى حفره يادشده تا ابتداى پنجره مقام ابراهيم عليه السلام نُه متر و هشتاد و شش سانتيمتر فاصله وجود دارد، بطورى كه در اين حفره چهار شخص مى تواند به راحتى و بدون مزاحمت بر ديگرى، نماز بجاى آورد. و اگر شخصى سؤال كند كه آيا مساحت زمين حفره ياد شده در دوران خلفا همانند مساحت كنونى آن بوده است يا خير؟ در پاسخش مى گوييم: به نظر مى رسد اين مساحت ازصدر اسلام تا كنون تغييرى نكرده باشد؛ زيرا پيشتر ياد آورى كرديم كه در اين حفره چهار شخص مى توانند نماز بجاى آورند. و اينك با در نظر گرفتن اين مطلب كه حفره جايگاه نماز جبرئيل با پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و نيز محلى براى قرار گرفتن سنگ مقام ابراهيم عليه السلام بوده. و با در نظر گرفتن اين حقيقت كه اگر مقام را، كه يك ذراع است، به اندازه يك شخص در نظر بگيريم و رسول خداصلى الله عليه و آله را شخص دوم و جبرئيل عليه السلام را شخص سوم به حساب آوريم، باقى مانده جاى شخص چهارم است. البته اگر فرض كنيم رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام نماز خويش در اين حفره، احتمالًا يك يا دو قدم به جلو و يا احياناً يك يا دو قدم به عقب بر مى گشته و اين مقدار را به اندازه جاى شخص چهارم به شمار آوريم، در اينصورت براى ما واضح و روشن مى گردد كه اين مساحت كنونى حفره، همان مساحتى است كه درصدر اسلام بوده است.

افزون بر اين، در مسند احمد، از ابن عباس روايت كرده است كه گويد: از فضل بن

ص:142

عباس شنيدم كه مى گفت: به همراه رسول خدا به درون كعبه رفتم، در حالى كه رسول خدا در داخل كعبه نماز نخواند، ليكن به هنگامى كه از آن خارج گرديد، دو ركعت نماز در كنار درِ كعبه بجاى آورد.

همچنين در شفاء الغرام «(1)» آمده است:

«قاضى عزالدين بن جماعه» در اين مورد از «احمد بن حنبل» روايت كرده است:

هشيم از عبدالملك، از عطا نقل كرده است گويد: «اسامة بن زيد» گفت: (در روز فتح مكه) به همراه رسول خدا داخل كعبه شدم، حضرت در آن نشستند و حمد و سپاس خداى را بجاى آوردند، سپس تكبير گفته و از آن خارج گرديدند در حالى كه در آن نمازى بجاى نياوردند. سپس مجدداً در روز دوم با حضرت وارد كعبه شدم، آن حضرت بلند شد و دعا كرد سپس دو ركعت نماز گزارد و سپس از كعبه خارج شد و دو ركعت نماز در مقابل ديوار شرقى كعبه بجاى آورد.

لازم به يادآورى است كه از پيش از اسلام همواره سنگ مقام ابراهيم عليه السلام در قسمتى از اين جايگاه در كنار كعبه قرار داشت؛ زيرا يكى از نشانه هاى والا و گران سنگ خداوند بر روى زمين است.

همچنانكه فرموده است: فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهِيم

و با توجه به اينكه سنگ مقام، سنگى است كه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام بر روى آن ايستاده و سنگهاى ديوار كعبه را بنا نمودند، پس بايد در كنار كعبه قرار داشته باشد.


1- - نوشته مورخ نامى ابو الطيب تقى الدين محمد بن احمد بن على فاسى مكى مالكى است. نامبرده در شب جمعه بيستم ربيع الأول سال 775 هجرى در مكه متولّد شده و در آن رشد كرده است. فاسى اجازه روايت حديث را از علماى زيادى در دوران خود به دست آورد و قاضى القضات مالكيان در مكه بوده و درس فقه و حديث و تفسير را نيز در آن تدريس مى كرد. از نامبرده تأليفات زيادى در دست است كه مهمترين آنهاست: 1- شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، كه نخستين بار در سال 1376 هجرى به چاپ رسيد. 2- تحفة الكرم بأجياد البلد الحرام، كه بدان تحصيل المرام من تاريخ البلد الحرام نيز گفته مى شود. 3- العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين. نامبرده در سال 832 هجرى در مكه وفات نمود.« مترجم»

ص:143

همچنانكه چنين بوده است. «(1)» به علت ازدحام حاجياج، به ويژه در موسم حج، افرادى به درون اين حفره مى افتادند و مشكلاتى را پيش مى آوردند. از اين رو دولت سعودى تصميم بر آن گرفت كه حفره ياد شده را پر كند، به همين منظور در ظهر روز پنجشنبه دوم شعبان سال 1377 هجرى، برابر با بيستم فبريه سال 1958 ميلادى بعضى از كارگران مصرى مأمور پر كردن اين حفره گرديدند. آنان ابتدا به وسيله آهك قديمى كه از بام كعبه به هنگام انهدام آن به دست آورده بوند، مقدارى را در كف حفره ريختند. سپس روى آن را به وسيله شنِ شسته شده با آب زمزم، پوشاندند و بعد از آن، مقدارى خاك مخلوط شده با آهك را بهصورت خمير در آورده و بر روى آن كشيدند و سرانجام به وسيله مرمر سفيد، روى آن را هم سطح زمين مطاف سنگفرش كردند. اطراف سنگهاى مرمر قرار داده شده بر روى حفره را، به وسيله خطى سياه رنگ مشخص نمودند كه به وسيله خط سياه ياد شده حدود حفره مشخص مى گرديد. «(2)» در ديوار شاذروان و در داخل حفره، سنگ نبشته اى به طول هفتاد سانتيمتر و عرض


1- - تا سال هفدهم هجرى همواره سنگ مقام در جايگاه ياد شده قرار داشت. در اين سال سيل بزرگى از بالاى مكه و از راه ديوار سنگچين شده درِ خانه ابوسفيان و حنظله فرزند ابوسفيان وارد مسجدالحرام گرديد. چون اين سيل ام نهشل دختر عبيد بن سعيد بن عاص بن امية بن عبدشمس را با خود برد و جسدش را در پايين مكه يافتند، به همين مناسبت به سيل« ام نهشل» معروف گرديد. و همين سيل بود كه مقام ابراهيم را از جاى خود كَند و با خود برد تا اينكه آن را در پايين مكه يافتند و به پرده هاى كعبه متصل كردند؛ زيرا سيل، محل اصلى مقام را از ميان برده و نشانه هاى آن را نيز محو كرده بود.« عمربن خطاب» پس از آگاه شدن از اين حادثه، به مكه آمد و طى مشورت با مكّيان و صاحبنظران، جايگاه مقام را در محلّ كنونى قرار داد كه همچنان نيز باقى مانده است. عمر همانند ساير تصرفاتش، در مكانِ سنگِ مقام نيز تغيير ايجاد كرد. از امير مؤمنان، حضرت على بن ابيطالب عليه السلام روايت شده كه فرموده اند: در صورتى كه قدرت داشتم، مقام ابراهيم را به جايگاه پيشين آن؛ يعنى كنار كعبه منتقل مى كردم، البته محل مقام ابراهيم از آن پس مورد تأييد و امضاى امامان معصوم ما قرار گرفت كه شايد آنان نيز قدرتى بر تغيير آن نداشته و ناگزير محل آن را قبول كرده باشند« مترجم».
2- - در سالهاى اخير، به علت تغيير سنگهاى كف مسجد الحرام، اين حدود تعيين شده در اطراف حفره كنار درِ كعبه محو گرديده و هيچگونه آثارى از آن باقى نمانده است. ليكن سنگ نبشه اى كه پيشتر در داخل حفره و ديوار شاذروان قرار داشت هنوز برقرار و پابرجا است كه بدينوسيله مى توان محدوده اين حفره را در ذهن مجسم نمود.« مترجم»

ص:144

سى و چهار سانتيمتر وجود دارد كه بر روى آن اين نوشته ديده مى شود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم- أمر بعمارة المطاف الشريف، سيّدنا و مولانا الامام الأعظم، المعترض للطاعة على سائر الامم، ابو جعفر المنصور المستنصر باللَّه امير المؤمنين، بلغه اللَّه اماله و زين بالصالحات أعماله، و ذلك في شهور سنة احدى و ثلاثين و ستمائة، وصلّى اللَّه على سيّدنا «محمد».

اين سنگ نبشه نشان دهنده تعمير و تجديد مطاف شريف به وسيله ابو جعفر منصور المستنصر باللَّه در سال 631 هجرى مى باشد.

گفتنى است كه ابو جعفر منصور ياد شده در اين لوح، غير از ابو جعفر منصور پدر «محمد المهدى» است كه در سال 137 هجرى مسجدالحرام را توسعه داد؛ زيرا ابو جعفر منصورى كه نامش در سنگ آمده، مربوط به قرن هفتم هجرى است درصورتى كه ابو جعفر منصور پدر محمد المهدى، در قرن دوم هجرى مى زيسته است.

مقدارى از حفره را در گوشه سمت راست و پايين تصوير زير مى توان ديد.

نمايش تصوير

ص:145

مناصب كعبه هنگام ظهور اسلام

اشاره

به هنگام ظهور اسلام در شبه جزيره، مناصبى در ارتباط با برگزارى مراسم حج و پذيرايى از زائران مكه و كعبه وجود داشت كه ميان قبايل و يا افراد خاصى تقسيم مى شد.

اين منصبها در طول تاريخ، تنشها و برخوردهايى ميانصاحبان آنها به وجود مى آورد.

قصى بن كلاب هنگامى كه به دوران كهولت رسيد، اين مناصب را به شش بخش تقسيم كرد و رياست آن را بين دو فرزندش «عبدالدار» و «عبد مناف» تقسيم نمود. اين شش منصب عبارت بودند از: سدانت (پرده دارى كعبه)، ندوه (مؤسسه مشورتى)، سقايت (آب دادن به حاجيان)، لواء (پرچمدارى)، رفادة (ميهماندارى) و قيادت (سردارى).

پس به فرزند بزرگتر خود «عبدالدار» كه نزد وى از همه محبوب تر بود، رياست سدانت (پرده دارى كعبه)، دارالندوه (مؤسسه مشورتى مكه) و لواء (پرچمدارى سپاه) را واگذار كرد و به فرزند دوّم خود عبد مناف، كه در زمان حيات پدر خويش شرف و بزرگى را آنچنان به ارث برده بود كه هيچ كس بدو نمى رسيد، رياست سقايت (آب دادن به حاجيان)، رفادت (ميهماندارى و پذيرايى از زائران كعبه) و قيادت (سردارى و سرپرستى كاروانهاى بازرگانى) را به وى سپرد.

قصى چهار فرزند داشت:

1- «عبدالدار» كه بزرگترين آنها بود و همانگونه كه گفتيم، سدانت و پرده دارى كعبه در اختيار او قرار گرفت و از فرزندان او «عثمان بن طلحه» بوده است كه پيامبر گرامىصلى الله عليه و آله كليد كعبه را در دست او و برادر زاده اش «شيبة بن عثمان بن ابى طلحه» قرار داد.

2- «عبد مناف» كه خاندان نبوت از او سرچشمه گرفت.

3- «عبد العزّي»، وى جدّ اسديها بوده و حضرت «خديجه بنت خويلد» از نسل اوست.

4- «عدي».

ص:146

تعداد مناصب هنگام ظهور اسلام:

اين مناصب، به هنگام ظهور اسلام به چهارده بخش تقسيم شد:

1- منصب سقايت؛ آب دادن به حاجيان و زائران كعبه كه به «عباس» عموى پيامبرصلى الله عليه و آله (از بنى هاشم) رسيد.

2- منصب عُقاب؛ پرچمدارى كه در دست ابو سفيان، «صخربن حرب» (از بنى اميه) قرار گرفت.

3- منصب رِفادت؛ ميهماندارى و پذيرايى زائران كعبه، كه در دست حارث بن عامر (از بنى نُوفَل) بود.

4- منصب حجابت؛ كليد دارى، پرده دارى، پرچمدارى و دارالندوه يا مؤسسه مشورتى، همگى به دست عثمان بن طلحه (از بنى عبدالدار) افتاد.

5- قُبه؛ اسلحه خانه و محل جمع آورى مهمات و سلاحهاى جنگى بود كه در دست خالدبن وليد (از بنى مخزوم) قرار داشت.

6- منصب سفارت؛ در دست عمر بن خطاب (از بنى عدى) بود.

7- ايسار و ازلام؛ عملى همانند بخت آزمايى و شرطبندى كه در دستصفوان ابن اميه (از بنى جُمَحْ) قرار داشت.

8- منصب قضا و داورى؛ اين منصب در ميان افراد دست به دست مى گشت.

9- منصب حفاظت اموال متعلق به كعبه و بتها؛ در دست «حارث بن قيس» از بنى سهم بوده است.

10- قيادت؛ سر دارى و سرپرستى كاروانهاى بازرگانى كه در دست «ابوسفيان» (از بنى اميه) بود.

11- مؤسسه پرداخت ديه و غرامت؛ كه در دست قبيله بنى تَيم قرار داشت.

12- مؤسسه مشورتى؛ كه از دار الندوه كوچكتر بوده، به دست «يزيد بن زمعة ابن اسود» از بنى اسد قرار داشت.

13- منصب اعِنّه؛ يا سرپرستى ستوران قريش در هنگام جنگ، كه دست به دست مى گشته.

ص:147

14- منصب عمارت؛ يا نگهبانى و مراقبت از مسجدالحرام، اين منصب در دست شيبة بن عثمان، (از بنى عبدالدار) بوده است. «(1)»

حجر الأسود

به حجر الأسود «ركن» نيز گفته مى شود؛ زيرا در مهمترين ركن از بيت اللَّه الحرام قرار داده شده است. جايگاه حجرالأسود مكانى است كه طواف از آنجا آغاز مى گردد و آن ركن شرقى است. اين ركن داراى يك متر و نيم ارتفاع از سطح زمين مطاف است تا اينكه هر انسانى، به استثناى كودكان، بتوانند آن را بوسيده و استلام كنند. حجرالأسود در اصل سفيد بوده و گفته مى شود كه در اثر دست كشيدن كفار و گناهكاران به آن، به رنگ سياه تغيير يافته است. و نيز گفته مى شود كه اين سنگ هم اكنون از درون سفيد است ليكن ظاهر آن بر اثر آتش سوزى، كه در دوران قريش و ابن زبير در كعبه اتفاق افتاد، سياه شده است. هم اكنون حجرالأسود از قطعه هاى كوچكى كه به هم اتصال داده شده، تشكيل گرديده است. گفتنى است تمامى اين قطعات به وسيله طوقى از نقره خالص پوشيده شده است. اين سنگ حدود نيم ذراع در درون ديوار كعبه قرار داده شده است، آنچنانكه در اين باره گفته اند: مقدار طول حجرالأسود نيم ذراع و عرض آن ثلث ذراع، يك قيراط كم، مى باشد.

حجرالأسود به دوران حضرت ابراهيم خليل عليه السلام برمى گردد. بدينصورت كه به هنگام بناى كعبه به دست ابراهيم به همراه فرزندش اسماعيل، اسماعيل سنگها را بر روى شانه خود حمل مى كرد و به دست ابراهيم مى داد تا اينكه به جايگاه حجرالأسود در ركن رسيدند، در اين هنگام ابراهيم به فرزندش اسماعيل گفت: سنگى را براى من بياور كه در اينجا قرار دهم تا راهنمايى باشد براى محل آغاز طواف. پس اسماعيل در پىِ يافتن آن


1- - نك: عبد الحميد آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، ص 27، تاريخ و آثار اسلامى، اصغر قائدان، ص 30 و 31« مترجم»

ص:148

سنگ روان گرديد و بعد از مدّتى مراجعت كرد در حالى كه حجرالأسود را در دست حضرت ابراهيم ديد! خداوند عزّ و جلّ اين سنگ را به هنگام طوفان در دوران حضرت نوح عليه السلام در كوه ابوقبيس به وديعت نهاده و به او فرموده بود: اگر روزى خليل مرا ديدى كه خانه اى براى من مى سازد، پس آن را براى وى آشكار گردان.

اسماعيل وقتى آن را ديد، پرسيد: اى پدر، اين سنگ را از كجا آوردى؟ ابراهيم پاسخ داد: آن را از سوى كسى فرستاده اند كه مرا به سنگ تو واگذار نكرد. آن را جبرئيل براى من آورد.

هنگامى كه جبرئيل سنگ را در جايگاهش قرار داد، از شدّت سفيدى، نورى از خود منتشر مى كرد. بطورى كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در برگرفت. شعاع اين نور تا انتهاى نشانه هاى حرم (/ انصاب) مى رسيد.

«ازرقى» درباره رنگ سياه اين سنگ مى گويد: «شدّت سياهى آن به علّت آتش سوزيهاى مكرّرى است كه يكى پس از ديگرى در دوران جاهليت و اسلام در كعبه رخ داد، تا آنجا كه كعبه را به ويرانى كشانيد. علت ساختمان قريش پيش از ظهور اسلام نيز آتش سوزى مهيبى بود كه در آن رخ داد و تمامى كعبه را به ويرانه اى تبديل كرد. پس از آن بود كه كعبه را دوباره بنا نهادند و بار ديگر نيز در دوران ابن زبير آتش دامن كعبه را دربرگرفت، بطورى كه حجرالأسود را به سه قسمت تقسيم كرد. پس ابن زبير به هنگام ساختمان خويش از كعبه، حجرالأسود را در ميان طوقى از نقره قرار داد و آن را بر ركن اصلى خود نهاد.»

از گفته ازرقى اين چنين بر مى آيد كه سياهى حجرالأسود براثر آتش سوزيهاى مكرّر در كعبه بوده است. همچنين آشكار مى گردد كه حجرالأسود از ابتداى آفرينش و ساختمان كعبه، به وسيله فرشتگان و سپس حضرت آدم عليه السلام و فرزندش شيث عليه السلام وجود داشته و در همين جايگاه بوده است.

روايات و احاديث فراوانى در اين زمينه به دست ما رسيده كه حجرالأسود از بهشت نازل گرديده است؛ از آن جمله، احمد از انس بن مالك و نساء از ابن عباس روايت كرده اند كه پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود:

ص:149

«الحجر الأسود من الجنّة»؛ «حجر الأسود از بهشت است.»

و نيز احمد و ديگران روايت كرده اند كه پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود:

«الحجر الأسود من الجنه و كان أشدّ بياضاً مِنَ الثَّلج حتّى سوَّدتْهُ خطايا أهل الشرك».

«حجرالأسود از بهشت است و سفيدى آن از سفيدى برف بيشتر بود ليكن خطاى مشركان و كافران رنگ آن را به سياهى تبديل ساخت.»

در باره رنگ سياه حجرالأسود، مطالبى در تاريخ آمده كه به ذكر برخى از آنها مى پردازيم:

ازرقى به هنگام سخن درباره ساختمان كعبه به وسيله ابن زبير، از شرحبيل از ابى عون از پدرش روايت كرده است كه گفت: «حجرالأسودِ شكاف خورده و سياه شده در اثر آتش سوزى را ديدم در حالى كه درون آن همانند نقره سفيد بود.»

همچنين ازرقى به هنگام اين ساختمان، از منصور بن عبدالرحمن حجبى (پرده دار)، از مادرش روايت كرده است كه گفت: رنگ حجرالأسود پيش از آتش سوزى همانند رنگ سنگ مقام بود ليكن هنگامى كه آتش سوزى رخ داد، اين سنگ سياه گرديد.

به هنگام اين آتش سوزى حجرالأسود سه قطعه شد كه ابن زبير آن را در طوقى از نقره قرار داد.

ابن جبير در سفرنامه اش، كه به سال 578 هجرىصورت گرفته، آنگاه كه به مكه مى رسد، از مشاهدات خود درباره حجرالأسود اينگونه توصيف مى كند:

«در قطعه سالمى كه در سمت راست استلام كننده حجرالأسود واقع است، نقطه سفيد رنگ كوچكى ديده مى شود كه همانند خالى در آنصفحه مبارك مى درخشد. اين نقطه سفيدرنگ بگونه اى است كه نگاه كردن به آن موجب جلاى چشم مى گردد.»

در كتاب «الاشاعة لأَشراط الساعة» به هنگام سخن درباره از جا در آوردن حجرالأسود به وسيله قرامطه، در سال 317 هجرى، اين گونه مى نويسد: محمد بن نافع خزاعى گويد:

ص:150

«در حجرالأسود زمانى كه از جا كنده شده بود، دقت كردم، سياهى را فقط در بالا و رأس آن ديدم، در حالى كه ساير قسمتهاى آن سفيد بود. طول اين قطعه سنگ كمى بيشتر از يك ذراع به نظر مى رسيد.»

در كتاب «جامع اللطيف» نوشته ابن ظهيره قرشى آمده است:

«قاضى عزالدين ابن جماعه» گفت: به هنگام اولين سفر حج خود در سال 708 هجرى، نقطه اى سفيد رنگ كه براى هر شخصى مشهود بود، در آن ديدم ليكن در سفرهاى بعدى خود، كوچك شدن آن نقطه سفيد رنگ كاملًا آشكار و واضح بود.»

ابن ظهيره در كتاب خود «جامع اللطيف» از مناسك ابن خليل متوفى اين گونه روايت كرده است كه:

«در قسمتى از حجرالأسود، كه سمت درِ كعبه معظمه قرار گرفته، همواره سه نقطه سفيد شفاف را مى ديدم كه نخستين نقطه سفيد رنگ و بزرگترين آنها به اندازه دانه ذرّتى بود و نقطه دوم كنار آن و كوچكتر از آن بود و نقطه سوم در كنار نقطه دوم و كوچكتر از نقطه دوم و به اندازه دانه ارزن بود.»

من همواره در اين سه نقطه نظر داشتم و احساس مى كردم كه با گذشت زمان، اين نقطه هاى سفيد رنگ كوچكتر مى شود.

حجرالأسود در طول تاريخ، به علّت آتش سوزيهاى مكرر وصدمات ديگر، موجب تَرَك خوردن وجداشدن قطعاتى ازآن گرديد كه نخستين بار به هنگام دوران ابن زبير اتفاق افتاد وحجرالأسود به سه قطعه جدا از هم تغيير يافت. اين آتش سوزى در سال 64 هجرى اتفاق افتاد كه ابن زبير سه قطعه سنگ را در طوقى از نقره خالص گذاشت و سپس آن را در جايگاه اصلى خود، در ركن قرار داد. از اين پس حوادث ديگرى رخ داد كه در نتيجه، اين سنگ به چندين قطعه جدا از هم مبدّل گرديد، از اين رو همواره اميران و پادشاهان به هنگام ساختمان كعبه دقّت كافى را به هنگام جابجايى آن داشته اند، تا آنجا كه در ساختمان سلطان مراد چهارم كه در سال 1040 هجرى اتفاق افتاد، از بيم آسيب ديدن حجرالأسود،

ص:151

آن را از جاى خود تغيير ندادند بلكه اطرافش را با دقت كافى، مستحكم كردند.

نمايش تصوير

ص:152

شاذَروان

اشاره

شاذروان، همان برآمدگى هايى است كه در اطراف خانه خدا قرار دارد، و آن بخشى از كعبه است كه توسط قريش از ساختمان كعبه كاسته شد و هم اكنون همانند پوششى اطراف خانه را در برگرفته است. شاذروانِ كنونى از ساخته هاى سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان كعبه در سال 1040 هجرى است. «(1)» بنابراين، شاذروان همان سنگ مايلى است كه بخش تحتانى ديوار كعبه را تا روى زمين پوشانيده است، به اضافه بخشى كه در مقابل حجراسماعيل بهصورت پلّه اى ساخته شده است كه ارتفاع آن از سطح زمين بيست سانتيمتر و عرض آن چهل سانتيمتر است.

اين پله جايگاه مردمى است كه براى دعا و تضرع به درگاه الهى بر روى آن مى ايستند و سينه و شكم خود را بر كعبه قرار مى دهند و دستان را بر بالاى سر خود و بر ديوار كعبه مى گذارند. علت آنكه در اين قسمت شاذروان قرار داده نشده، اين است كه در بناى ابراهيم عليه السلام از كعبه تا نيمه حجراسماعيل جزو خانه كعبه بوده است كه در ساختمان قريش به علّت كمبود مال حلال از خانه كاستند و بر حجر افزودند. «(2)» همچنين در پايين درِ كعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پله اىصاف به طول 345 سانتيمتر ساخته شده است كه مردم در ملتزم بر آن مى ايستند و به درگاه خداوند دعا و زارى مى كنند.

درصفحه 105 كتاب «الرحلة الحجازيه» نوشته «بتنونى» در مطلبى با عنوان «نخستين سازنده شاذروان» چنين آمده است:

به نظر من شاذروان از ساخته هاى حَجّاج بوده كه آن را جهت استحكام خانه كعبه


1- - در تعميرات اخير ملك فهد كه در ماههاى صفر تا رجب سال 1417 هجرى صورت گرفت. كليه مرمرهاى شاذروان تعويض گرديد.« مترجم»
2- - شيعيان به استناد از روايات صحيحه اى كه در اين باره از امامان معصوم وارد شده است معتقدند كه كعبه هيچگونه كاستى نداشته و مساحت آن همان مساحتى است كه به وسيله حضرت ابراهيم خليل به هنگام ساختمان كعبه بوجود آورده، قرار دارد.« مترجم»

ص:153

در مقابل تأثير باران و سيل بنا كرد و دليل آن اصطلاح شاذروان است كه بر آن قرار داده اند؛ زيرا در زمان حَجاج تعدادى كارگر ساختمانى ايرانى براى ساختمان كعبه به مكه آمدند و اين اصطلاح كه كلمه اى است فارسى، از آن تاريخ بر آن اطلاق شده است.

در كتاب «اغانى» از ابن سريح نقل شده است كه اصطلاح شاذروان و ميزاب هر دو از كلمات فارسى بوده اند و از هنگامى كه تعدادى كارگر ايرانى به دستور ابن زبير جهت ساختمان كعبه به مكه آمدند، در بين مردم رواج يافت.

ازرقى در كتاب «اخبار مكه» تاريخ مشروحى از شاذروان را بيان مى كند كه نكات زير از آن نقل مى شود:

1- اصل شاذروان ابتدا به وسيله خزاعيان هنگامى كه امر مكه و كعبه در دست آنان بود، جهت محافظت كعبه از سيل، در اطراف آن ساخته شد كه اين كيفيت تا زمان ساختمان قريش از كعبه باقى ماند.

2- بدون شك، شاذروان با اين كيفيت از ساخته ابن زبير در ساختمان كعبه است؛ زيرا نامبرده پس از كشف پى هاى اوّليه ساختمان كعبه، آن را بدينصورت كه هم اكنون ملاحظه مى شود بر روى زمين بنا كرد.

حجّاج نيز در ساختمان و تغييرات خود در كعبه، به شاذروان تعرضى نكرد بلكه اضافات آن را از سوى حجر اسماعيل به حالت اوليه برگرداند و درِ غربى كعبه را مسدود كرد. و نيز درِ شرقى را همانند ساختمان قريش از سطح زمين بالا برد و ديگر بخشهاى كعبه را بر بناى ابن زبير باقى گذارد.

3- درگاه درِ شرقى و درگاه درِ غربى كعبه را به اندازه يك وجب از سطح زمين بالاتر برده اند و به گفتهصريح ازرقى، بر روى سطح زمين قرار نداده اند.

تعداد بنا و مرمّت هاى شاذروان در طول تاريخ

1- شاذروان (با كيفيت و ويژگى كنونى) در سال 64 هجرى به وسيله عبداللَّه ابن زبير ساخته شد.

2- در اواخر قرن سوم هجرى (در زمان جدّ ازرقى) شاذروان را به وسيله گچ و مرمر

ص:154

پوشانيدند.

3- طبق گفته فاسى، در سال 542 هجرى، بعضى از بخشهاى شاذروان تعمير و مرمّت شد.

4- به گفته فاسى در سال 636 هجرى بناى آن تعويض گرديد.

5- فاسى همچنين گويد: در سال 661 هجرى تغييرات مجدّدى در شاذروان داده شد.

6- و باز فاسى مى گويد: در سال 670 هجرى بار ديگر در ساختمان شاذروان تغييراتى دادند.

7- ابن فهد گويد: شاذروان در سال 838 هجرى به وسيله سودون محمدى مرمّت شد.

8- بنا به گفته ابن فهد، در محرم سال 846 هجرى نيز شاذروان تعمير شد.

9- در ساختمان كعبه، در سال 1040 هجرى كه در دوران سلطان مراد چهارم (خليفه عثمانى)صورت گرفت، تغييراتى در ساختمان شاذروان داده شد كه شروع آن در روز يازدهم شعبان همان سال بوده و در تاريخ سوم رمضان سال ياد شده به پايان رسيد.

10- در سال 1098 هجرى به فرمان احمد پاشا، سنگ چخماق جايگزين كليه سنگهاى پيشين شاذروان شد.

گفتنى است كه از زمانصحابه تاكنون تغييرات زيادى در وضعيت ساختمانى و كيفيت قرار گرفتن سنگهاى شاذروان انجام گرفته است؛ در اوايل دهه اوّل سال 670 هجرى شاذروان بهصورت پله بوده كه گاه بعضى از عوام در هنگام طواف بر روى آن حركت مى كرده اند تا اينكه پس از آن، ساختمان شاذروان تغيير پيدا كرد و به شكل كنونى آن در آمد، بطورى كه هيچ كس نمى تواند به هنگام طواف، روى آن حركت كند.

قطعه هاى مرمر بر روى شاذروان

در شاذروان كنار درِ خانه خدا و در سمت راست آن، هشت قطعه سنگ مرمر در كنارِ هم قرار داده شده است كه رنگ آنها زرد متمايل به قرمز مات بوده و بر روى آنها

ص:155

نقش و نگارهاى بسيار زيبايى حك شده است. اين قطعه سنگها، همانند سنگى كه در زير ناودان در حجراسماعيل قرار داده شده، بسيار قيمتى و گرانبهاست. تمامى اين هشت قطعه سنگ، از نظر حجم، تا حدودى نزديك به هم هستند كه به يكديگر متّصل شده اند.

هريك از قطعات آنها مستطيل شكل بوده كه بزرگترين آنها 33 سانتيمتر و به عرض 21 سانتيمتر مى باشد. و همگى آنها در بالاى شاذروان بهصورت مربعى با ضلع 74 سانتيمتر در كنار هم قرار گرفته اند.

«به نظر مى رسد هنگام تجديد ساختمان مطاف، در سال 631 هجرى، اين سنگها در اين محل قرار داده شده باشند.» اين مطلب برروى سنگ آبىِ كبودى كه در زير هشت قطعه سنگ ياد شده قرار دارد، نوشته شده است. اين سنگ نبشته از سنگ مرمر كبودى است كه طول آن 69 سانتيمتر و عرض آن 32 سانتيمتر مى باشد و در پايين شاذروان، عمود بر كف مطاف قرار گرفته است.

قدمت وپيشينه اين هشت قطعه وسنگ نبشته كبودِ زيرآن، به حدود 768 سال مى رسد.

اين قطعه سنگها از گرانبهاترين آثار اسلامى موجود در مسجدالحرام به شمار مى آيند.

نمايش تصوير

ص:156

اندازه شاذروان، تعداد سنگها و نيز تعداد حلقه هاى آن

نووى در كتاب «تهذيب الأسماء واللغات» مى نويسد:

«شاذروان بناى لطيف و ظريفى است كه به ديوار خانه كعبه متّصل است. ارتفاعش از سطح زمين گاه دو وجب و در بعضى نقاط 5/ 1 وجب مى باشد و عرض آن گاهى به 5/ 2 و گاه به 5/ 1 وجب مى رسد.»

ابراهيم رفعت پاشا در «مرآة الحرمين» آورده است:

«ارتفاع شاذروان در سمت شمالى كعبه به پنجاه سانتيمتر و عرض آن به 39 سانتيمتر مى رسد. و ارتفاع آن در سمت غربى 27 سانتيمتر و عرضش هشتاد سانتيمتر است.

ارتفاع شاذروان در سمت جنوب به 24 سانتيمتر و عرضش به 87 سانتيمتر مى رسد. در سمت شرقى خانه كعبه ارتفاع شاذروان 22 سانتيمتر و عرض آن 66 سانتيمتر است.»

در حال حاضر (سال 1385 هجرى) سنگهاى شاذروان از مرمر سفيد محكم و استوارى در اندازه هاى كوچك و بزرگ و متوسط تشكيل شده است. تعداد سنگهاى شاذروان در اطراف كعبه در قرن سوم هجرى يعنى در دوران ازرقى 68 عدد بوده است كه اين تعداد، مربوط به سه ديوار كعبه مى باشد. «(1)» تعداد اين سنگها در دوران ما (سال 1385 هجرى) 64 عدد است، اما با توجه به اينكه اين هشت قطعه مرمر زرد، آنچنان در كنار هم قرار گرفته است كه در شمارش، يك قطعه به نظر مى رسد. اگر بخواهيم آنها را هشت قطعه بشماريم، تعداد سنگهاى شاذروان به 71 قطعه مى رسد.

اين هشت قطعه سنگ مرمر، در پايين درِ كعبه بر روى شاذروان قرار داده شده است. «(2)»


1- - اخبار مكه
2- - پس از تغييرات و تعميرات سال 1417 هجرى در كعبه و خارج آن، تعداد سنگهاى مرمر شاذروان، كه همگى به رنگ زرد روشن بسيار زيبايى بودند، در فاصله ركن يمانى تا ركن غربى 17 عدد و از ركن يمانى تا ركن حجرالأسود 15 عدد و در ديوار شرقى كعبه تا كنار درِ آن، در سمت راست 10 عدد سنگ قرار داده شده است. بنابراين، تعداد سنگهاى شاذروان هم اكنون به 42 عدد مى رسد.« مترجم»

ص:157

حلقه هاى شاذروان از جنس مس زرد بسيار محكم، تشكيل شده كه پرده كعبه به وسيله اين حلقه ها، در جاى خود ثابت گرديده و حركت باد، آن را جابجا نمى سازد. تعداد حلقه هاى ياد شده «(1)» 48 عدد است. «(2)»

تاريخچه بناى حجراسماعيل

اشاره

حجر اسماعيل در آغاز با شن و خاك (همانند زمين مطاف) پوشيده شده بود. سپس كف آن به وسيله سنگ «لاشه» مفروش گرديد. هنگامى كه ابو جعفر منصور در سال 140 هجرى حج گزارد، زياد بن عبداللَّه حارثى را- كه در آن زمان از سوى او امير مكه بود- خواست و گفت: من ديوار حجر را ديدم كه به وسيله سنگ لاشه پوشيده شده است! تا فرداصبح (قبل از طلوع آفتاب) بايد اين ديوار با مرمر مفروش شود. زياد كارگرانى را شبانه مأمور كرد و در زير نور چراغهايى كه بدين منظور روشن كرده بودند- تا قبل از طلوع آفتاب- ديوار حجر اسماعيل را از سنگ مرمر پوشانيد. پس از او نيز، مهدى (عباسى) سنگ مرمر ديوار را مرمت كرد.

اينك در جدول زير، تعميراتى را كه توسط افراد، در طول تاريخ، در ديوار حجر انجام شده است، به نقل از تاريخ «الغازى» براى خوانندگان ارجمند مى آوريم:

نمايش تصوير


1- - هم اكنون اين تعداد به 57 عدد رسيده است.« مترجم»
2- - ابراهيم رفعت پاشا، مرآة الحرمين.

ص:158

نمايش تصوير

ص:159

نمايش تصوير

ص:160

چگونگى بناى ديوار حجراسماعيل در دوران سلطان عبدالمجيدخان (عثمانى) و پس از آن از كتاب تاريخ غازى:

غازى در تاريخ خود و همچنين در «تحصيل المرام» آورده است:

«... و از افرادى كه ديوار حجر را تجديد و مرمت نمودند، سلطان عبدالمجيد خان (عثمانى) در سال 1260 هجرى و به نقلى در سال 1259 و يا 1261 بوده است. به هنگام تجديد ساختمان آن، امير مكه (مولاى ما شريف محمد بن عبدالمعين بن عون) حضور يافت و در بعضى از قسمتهاى تجديد آن، شخصاً شركت نمود. همچنين عثمان پاشا (والى جده و مفتى ها و علماى مكه) در اين هنگام حضور داشتند. و اين حضور تا پايان ساختمان ديوار حجر ادامه داشت.

شيخ علّامه «حسين» براى ما نقل كرد كه هنگام تجديد ديوار حِجر در اين تجديد بنا، سنگهاى بزرگى را كه بهصورت شبكه اى در داخل هم فرو رفته بود و تا ديوار خانه كعبه حدود شش ذراع فاصله داشت، در كفِ حجر اسماعيل كار گذاشته بودند. در اين ساختمان، پس از برداشتن مرمرهاى ديوار حجر اسماعيل، ديوار كوتاهى در وسط آن قرار داشت كه براى ساختن آن سنگ لاشه ها را بر روى هم گذاشته بودند و ديوار همانند ديوار فعلى آن به حالت دايره اى ساخته شده بود. اين ديوار داخلى نشان دهنده آن بود كه ديوار حجر از دوران قريش بدين شكل ساخته شده است. سپس پادشاهان و بزرگان، روى اين ديوار، سنگهاى مرمر را قرار داده اند. طول سنگهاى اين ديوار دايره اى حجر- كه از سنگ لاشه تشكيل شده بود- هر كدام حدود نيم ذراع بود و يكى بر ديگرى قرار داده شده بود. همچنين، اين موضوع توسط عمربن عقيل- كه در آن زمان خود حضور داشته، ديده شده است و گفته شيخ ما (حسين) را تأييد مى كند.

نامبردگان، اين مطلب را (پس از نماز ظهر) در مدرسه اى كه در كنار باب القطبى قرار داشت (در تاريخ آخر شعبان سال 1283 هجرى) براى اينجانب نقل كردند.»

مرمر سبز رنگ در حِجر

پيش از توسعه اخير مسجدالحرام، قطعه سنگ مرمر سبز رنگ متمايل به سياه بسيار

ص:161

زيبايى در حجر اسماعيل و در زير ناودان قرار گرفته بود كه در متن آن نقطه هاى سبز رنگى قرار داشت. اين نقطه ها جلوه بسيار زيبايى به اين سنگ داده بود. در دو طرف اين قطعه سنگ؛ يعنى در سمت غربى و شرقى آن، دو قطعه سنگ مرمر ديگر به شكل دايره اى با قطر 25 سانتيمتر به همان رنگ ديده مى شد. فاصله اين دو قطعه سنگ دايره اى، از سنگ سبز رنگ زير ناودان دو متر بود. سنگ دايره اى غربى، از سه قطعه و سنگ شرقى از دو قطعه تشكيل شده بود.

ابن جبير اندلسى در سفرنامه خود (در سال 578 هجرى قمرى) از اين قطعه سنگ سبز زير ناودان، چنين ياد كرده است:

«در زير ناودان، در فضاى حجر و در نزديكى ديوار خانه كعبه، قبر حضرت اسماعيل عليه السلام قرار گرفته است كه علامت آن قطعه سنگ مرمر سبز رنگ است كه تقريباً به شكل محراب مى باشد و در دو طرف آن، دو قطعه سنگ سبز گِرد و به شكل دايره قرار دارد كه اين سنگها با رنگ سبز متمايل به زرد خود، منظره اى بس زيبا آفريده اند.»

به اعتقاد بسيارى از مردم، اين سنگ سبز، بر روى قبر حضرت اسماعيل در زير ناودان قرار داده شده است. درصورتى كه قبر حضرت اسماعيل در نيمه حجر، مقابل ديوار نيمدايره اى آن قرار گرفته است؛ زيرا نيمه دوم حجر كه در زير ناودان و در مقابل ديوار خانه كعبه بود، جزئى از كعبه به شمار مى آمد و در بناى ابراهيم خليل عليه السلام جزو كعبه بوده است، تااينكه پس ازفرسايش كعبه وتجديد بناى آن به وسيله قريش، به جهت كمبود مال حلال، مجبوربه كوچك كردن كعبه شدند، پس بخشى ازكعبه را به داخل حجرافزودند. بنابراين قبر حضرت اسماعيل درنيمه اوّل حجر قرارگرفته است. «(1)» در اينجا اين پرسش پيش مى آيد كه اين سنگ به چه منظور در اين محل قرار گرفته است كه از نظر رنگ و كيفيت و بهاى آن باديگر سنگهاى حجر اسماعيل تفاوت دارد.

مطلب بدين قرار است كه در سال 241 هجرى، عبداللَّه بن عباس بن محمد هاشمى


1- - همانطور كه پيش از اين يادگرديد، در مساحت كعبه از دوران حضرت ابراهيم خليل عليه السلام تاكنون هيچگونه تغييرى داده نشده است بنابراين اين سنگ سبز بر روى قبر حضرت اسماعيل عليه السلام قرار داشته است.« مترجم»

ص:162

دستور داد كه قطعه اى از سنگ مرمر سنگفرش شده بر حجر اسماعيل برداشته شود و جهت نماز خواندن و سجده كردن بر آن به عنوان تبرك ارسال گردد. بنابراين در موسم حج سال ياد شده، اين سنگ برداشته شد و بنده او احمد بن طريف دو قطعه سنگ مرمر سبز رنگ را كه جزو گرانبهاترين سنگهاى موجود در مصر بود، براى حجر اسماعيل هديه فرستاد. دو قطعه سنگ مرمر فرستاده شده يكى به رنگ سفيد بود كه بر سطح ديوار حجر در مقابل ناودان قرار داده شد و قطعه سنگ دوم كه به رنگ سبز بود در ميانه حجر اسماعيل در زير ناودان بر زمين نهاده شد. پس از آن در سال 283 هجرى سنگ مرمر سفيدى كه بر روى ديوار حجر قرار داشت، به كنار سنگ سبز زير ناودان تغيير مكان داده شد و آن را در ناحيه مزبور سنگفرش كردند به طورى كه هر شخص تصوّر مى كند كه اين دو سنگ يك قطعه اند، درصورتى كه اين سنگ مرمر از يك جنس ولى دو قطعه به هم چسبيده هستند. قطعه نخست آن به شكل بيضى است كه رأس آن به سوى خانه كعبه و رأس ديگرش قطع شده است. قطر كوچك آن 45 سانتيمتر و قطر بزرگ 64 سانتيمتر است. قطعه دوّم به شكل نيم دايره اى بود كه قطر آن 79 سانتيمتر و از چهار قطعه تشكيل شده است. اين چهار قطعه در بعضى نقاط فرو رفتگى دارند كه اين فرورفتگى ها طبيعى به نظر مى آيند؛ زيرا بيش از 1158 سال از قدمت آن گذشته و در طول اين ساليان دراز، مسلمانان بر آن نماز گزارده اند.

از دير زمان، رسم بر اين بوده است كه همواره از سوى بزرگان و اميران، بخصوص پادشاهان، قطعه ها و هداياى نفيس و گرانسنگى را به عنوان هديه به اشرف بقعه ها و مكانها؛ يعنى كعبه معظمه ارسال مى داشتند تا از خود در آن مكان نامى به يادگار باقى گذارند.

شايان ذكر است كه زير ناودان در حجر اسماعيل، يكى از بهترين و بافضيلت ترين مكانهاى حِجر به شمار مى آيد؛ زيرا روايات بسيارى در اين باره به دست ما رسيده است؛ از آن جمله روايتى است از حضرت زين العابدين، على بن حسين بن على عليه السلام كه فرمود:

بهترين مكان استجابت دعا و نيايش، زير ناودان كعبه است و نيز ازرقى از عطاء بن ابى رباح نقل كرده است كه گفت:

ص:163

«مَنْ قامَ تحتَ مشعب الْكعبة فَدَعا. استجيب له و خرج من ذنوبه كَيَومٍ وَلَدَتْهُ امُّه»

«هركس در زير مجراى ناودان كعبه بايستد و دعا كند، خداوند دعا و استغاثه او را استجابت مى كند و گناهان گذشته اش را همانند روز ولادتش پاك مى كند.»

همچنين در روايتى از ابن عباس نقل شده است كه گفت:

«صلّوا في مصلّى الأخيار، و اشربوا من شراب الأبرار، قيل له ما مصلّى الأخيار؟ قال: تحت الميزاب و قيل ما شراب الأبرار؟ قال: ماء زمزم».

«در جايگاه نماز نيكان نماز بپاداريد و از شراب خوبان بنوشيد. پرسيدند كه جايگاه نماز نيكان و خوبان كجاست؟ پاسخ داد: در زير ناودان. پرسيدند: شراب خوبان چيست؟ گفت:

آب زمزم.»

در روايتى از نبى گرامىصلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود: «ما مِنْ أحدٍ يَدْعُوا تَحْت الْميزابِ، الّا استجيب له»؛ «كسى نيست كه در زير ناودان دعايى كند و خداوند دعاى او را به مرحله استجابت و قبولى نرساند.»

همچنين ازرقى روايت كرده است كه پيامبر گرامىصلى الله عليه و آله هنگامى كه به موازات و امتداد ناودان كعبه در طواف مى رسيد، مى فرمود:

«ألّلهُمَّ اني أسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب». «(1)»

سنگفرش حجراسماعيل عليه السلام

حجر اسماعيل همواره به وسيله آجر فرش مى شد تا اينكه براى نخستين بار به دستور ابو جعفر منصور، خليفه عباسى در سال 140 هجرى، اين ديوار به وسيله سنگ مرمر پوشيده شد. بدين صورت كه نامبرده در آن سال به حج آمد و طواف كرد. سپس زياد ابن عبداللَّه حارثى را كه در آن هنگام امير مكه بود احضار كرده و به او گفت: سنگهاى


1- - لازم به تذكر است كه پس از توسعه اخير مسجدالحرام، سنگهاى ياد شده از محل اوليه خود در حجر اسماعيل برداشته شده و ظاهراً در انبارى به نام« مخزن العتائق» در مسجدالحرام نگهدارى مى شود.« مترجم»

ص:164

حجر فرسوده و قديمى شده اند، تا طلوع آفتاب بايد ديوار حجر از سنگ مرمر پوشيده شود. به همين جهت زياد شبانه كارگرانى را اجير كرد و در زير نور چراغ پيش از رسيدن سپيدهصبح كار را به پايان رسانده و تمامى ديوار حجر را از سنگ مرمر پوشانيد. پيش از آن، اين ديوار از سنگهاى بيابانى ساخته شده بود.

پس ازآن، محمود المهدى خليفه عباسى در سالهاى 161 هجرى، در هنگام آغاز توسعه مسجدالحرام، دستورداد سنگ مرمر حجر راتجديدكردند. بنابراين بارديگر با سنگ مرمر بسيار زيبايى پوشانيده شد. اين مرمرها به رنگهاى سفيد، سبز وقرمزبود.

حجر اسماعيل مدفن چه كسانى است؟

مكه بلداللَّه الأمين است و در طول تاريخ، پيامبران بسيارى پس از ساخت كعبه توسّط ابراهيم خليل عليه السلام و حتى شايد پيش از آن، بدان روى آورده اند.

چنانكه در حديث آمده است: «هريك از پيامبرانى كه امت آنان هلاك مى شدند به همراه اطرافيان خود رو به سوى مكه مى گذاشتند و در آن به عبادت مى پرداختند تا اينكه مرگ به سراغ آنها آيد. گفته مى شود كه نوح، هود،صالح و شعيب عليهما السلام از اين گروه بوده اند و قبر آنان بين زمزم و حجر است.»

عبدالرحمان بن سابط مى گويد: از عبداللَّه بن حمزه سلونى شنيدم كه مى گفت: بين ركن تا مقام و تا زمزم، قبر نود و نُه پيامبر قرار دارد كه جهت حج به مكه آمده و در آنجا دفن شده اند.

حضرت اسماعيل و هاجر نيز در حجر مدفون شده اند، همچنانكه طبق نقل ازرقى دختران حضرت اسماعيل نيز آنجا مدفونند.

محل دفن حضرت اسماعيل و هاجر در حجر

گفته اند كه حضرت اسماعيل و چند تن ديگر در حِجر مدفونند امّا بايد ديد كه در كدامين نقطه آن؟

حجر مكانى بوده كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن را در كنار كعبه به صورت سايبانى براى

ص:165

گوسفندان اسماعيل قرار داده بود. بنابراين مساحت حجر در آن زمان، به مقدار نيمى از مساحت كنونى آن بوده است؛ يعنى نيمى از حجر كه در مقابل ديوار نيمدايره اى قرار گرفته است؛ زيرا نيمه نخست حجر در مقابل ديوار كعبه و دو درِ ورودى به حجر، بدون شك بخشى از كعبه به شمار مى آيند؛ چون در ساختمان ابراهيم عليه السلام و ساختمان ابن زبير دو ورودى حِجر جزو خانه بوده است. «(1)» بنابراين، مكان دفن حضرت اسماعيل و مادرش هاجر و دختران شوهر نكرده او، در نيمه اول حجر يعنى در مقابل ديوار قرار دارد.

حطيم و حجر اسماعيل

«ابراهيم رفعت پاشا» در كتاب «مرآة الحرمين» در مورد حطيم مى نويسد:

«حطيم» هم اكنون به ديوارى كه بر حجر كشيده شده، اطلاق مى گردد.

ابن عباس در اين باره گفته است: «حطيم» فاصله ميان حجرالأسود و مقام ابراهيم و زمزم و حجر اسماعيل است؛ يعنى به فضاى محصورى كه در بين كعبه و حجر از غرب و مقام و زمزم از شرق قرار گرفته اطلاق مى گردد. اين مطلب را «ازرقى» به نقل از ابن جريح روايت كرده است. در كتابهاى حنفيان آمده: «حطيم» به مكانى كه در آن ناودان سرازير است، گفته مى شود. اين گفته به نظرصحيح تر مى آيد زيرا مكان ياد شده قسمتى است كه از كعبه جدا شده «(2)» و بيشترصاحبنظران، گفته دوم را پذيرفته اند.

و «حجر» قسمتى است كه به وسيله حطيم- ديوار- در بر گفته شده است.

«ازرقى» گويد: حضرت ابراهيم عليه السلام حجر را در كنار خانه، به صورت سايبانى از


1- - ابن زبير بنابر روايتى كه از عايشه نقل گرديده است قسمتى از حجر را به هنگام ساختمان كعبه بدان افزود كه پس ازآن حجاج اين افزوده را منهدم كرده و كعبه و حجر را به حالت نخستين خود در آورد و همانطور كه پيش از اين ياد كرديم بر طبق روايات صحيحه اى كه از ائمه معصومين به دست ما رسيده است كعبه كنونى و حِجر از نظر مساحت همان ساختمانى است كه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام بر طبق فرمان الهى بنا كرده است.« مترجم»
2- - اين گفته مورد نظر ما شيعيان نمى باشد در اين باره پيش از اين سخن به ميان آمد.« مترجم»

ص:166

چوب اراك ساخت كه در آن گوسپندان اسماعيل پناه مى گرفتند. پيش از اين اشاره كرديم كه قريش به هنگام بناى خود از كعبه، چند ذراعى را از كعبه كاستند و به حجر افزودند و گفتيم كه اين بر اثر كمبود هزينه مالى حلال آنان جهت ساختمان كعبه بود. سپس «زبير» به هنگام ساختمان خويش از كعبه آن مقدار افزوده شده بر حجر را مجدداً به كعبه اضافه نمود. ليكن «حَجاج» در ساختمان خود از كعبه، آن را بهصورتى كه قريش قرار داده بود باز گردانيد. كه تا كنون نيز بدين منوال باقى مانده است. بنابراين قسمتى از حجر جزو خانه كعبه است و قسمت ديگر آن از حجر اسماعيل. گواه ما براين گفته روايتى است كه از عايشه درصحيحين آمده است كه گفت: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمودند: اى عايشه اگر نه اين است كه قوم تو به تازگى كافر بوده اند، كعبه را خراب كرده و درِ آن را بر روى زمين قرار مى دادم و نيز درى در شرق و در ديگرى در غرب بدان مى افزودم و شش ذراع از حجر را بدان اضافه مى كردم؛ زيرا قريش به هنگام ساختمان كعبه، اين مقدار را از آن كاستند.

و در روايت ديگرى آمده است: «اگر قوم تو پس از من تصميم به ساختمان كعبه گرفتند، بيا تا آن مقدارى كه از كعبه كاستند به تو نشان دهم» پس نزديك به هفت ذراع را بدونشان داد. «(1)» مسلم از عطاء روايت كرده است كه گفت: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمودند: «اگر نه اين بود كه مردم به تازگى كافر بوده اند و اگر هزينه ساخت كعبه را داشتم، از حجر به مقدار پنج ذراع به كعبه مى افزودم.» عطاء مى گويد كه «ابن زبير» به اندازه پنج ذراع از حجر به كعبه افزود.

اندازه ناودان كنونى كعبه و نوشته هاى روى آن

اشاره

در روز پنجشنبه نهم شعبان سال 1377 هجرى قمرى هيأتى جهت اصلاح و ترميم ناودان كعبه مشرفه، كه به وسيله عبدالمجيد خان بن السلطان محمود خان يكى از خلفاى عثمانى در سال 1273 هجرى قمرى ساخته شده بود، تعيين گرديد و آنها در همين سال


1- - اين روايت از نظر شيعيان مردود به شمار مى آيد.« مترجم»

ص:167

كار خود را آغاز كردند.

اين ناودان همچنان بر ديوار كعبه بهصورت مستحكم و استوار قرار گرفته است. كه آن را به وسيله نقره ساخته اند و بر روى سطح خارجى و دنباله انتهايى اش كه به پايين سرازير شده و به زبانه ناودان مشهور است، ورقه اى از طلاى ناب پوشانيده اند. بالاى ناودان باز و بدون پوشش است. فضاى بين طلا و نقره را چوب ضخيمى در قسمت شكم دو سوى آن فرا گرفته است كه همگى به وسيله ميخهايى از طلا به هم متصل شده اند.

ناودان به شكل مستطيل است و طول آن 258 سانتيمتر مى باشد. گفتنى است اين طول، مقدارى از ناودان را كه در داخل ديوار كعبه قرار گرفته است نيز شامل مى شود.

عرض شكم ناودان 26 سانتيمتر و ارتفاع هر يك از ديواره هاى دو طرف مجراى آن 23 سانتيمتر است. 58 سانتيمتر از طول ناودان در داخل ديوار كعبه قرار گرفته و بر روى آن قسمت، سنگ بزرگ حجيمى قرار گرفته است كه پنج وجب طول و دو وجب عرض دارد. به عبارت ديگر طول سنگ ياد شده 121 سانتيمتر و عرض آن 50 سانتيمتر است.

ناودان كعبه در محل خود آنچنان مستحكم و ثابت است كه به اندازه تار مويى در جاى خود حركت ندارد. بر اطراف ناودان و بر روى زبانه آن كه پوشش طلايى دارد، تاريخ ساخت و تجديد آن به خط ثلث بسيار زيبايى، با كلمات و جملات زير نقش بسته است:

بر روى زبانه ناودان چنين نوشته شده است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و زير آن كلمه «يا اللَّه» به چشم مى خورد بر سمت راست ديواره ناودان اين جمله ديده مى شود:

«جَدَّد هذا الميزاب المنير لوجه اللَّه الكريم الخبير، سلطان البرّين و البحرين، المفتخر بخدمة الحرمين الشريفين، السلطان الغازى عبد المجيد خان بن السلطان الغازى ...»

«اين ناودانِ روشنگر، در راه رضاى خداى كريم و آگاه، به وسيله پادشاه خشكيها و درياها، مفتخر به خدمت حرمين شريفين، سلطان غازى عبدالمجيد خان فرزند سلطان غازى ... تجديد و ساخته شد.»

ص:168

و بر سمت چپ ديواره ناودان اين جمله نقش بسته است:

«محمود خان بن السلطان عبد الحميد خان، بعد ما وهن الميزاب الذى جدّده جده السلطان الأعلى احمد خان عليه رحمة المنّان، سنة 1021 ه. ألّلهمّ ربّ هذا ...».

«محمود خان فرزند سلطان عبد الحميد خان، پس از فرسودگى ناودانى كه به وسيله جدش پادشاه بزرگ احمد خان، كه رحمت الهى بر او باد! سال 1021 ه. خداوندا! به حقصاحب ...»

و در قسمت زيرين ناودان اين جمله ديده مى شود:

«البيت الحرام، أيّد ببقاء دولته الإسلام، ما طاف بيتك الأنام، و احفَظْهُ من جميع الآلام، بجاه نبيّنا «محمد» عليه الصلاة و السلام، و هذا التجديد سنة ثلاث و سبعين و مائتين و الف هجرية».

«بيت الحرام، دوام دولت اسلاميش را پايدار نما، تا زمانى كه طواف كننده اى بر خانه ات قرار دارد، واز تمامى دردها او را محافظت كن به حق پيامبرمان محمد، كه بر او سلام و تحيت باد! اين تجديد در سال 1273 هجرىصورت گرفت.»

همانگونه كه پيشتر ياد آورى كرديم، نوشته هاى روى ناودان را در هنگام تجديد بناى سقف خانه كعبه، در روز شنبه نوزدهم ماه رجب سال 1377 هجرى قمرى در حالى كه بر روى داربستى از چوب كه در اطراف خانه كعبه جهت ساختمان و تجديد و مرمّت سقف آن زده بودند ايستاده و در اين حال توانستم نوشته ها را ديده و به قلم آورم؛ زيرا در غير اينصورت امكان نوشتن تمامى جملات ميسّر نبود. در اين روز، طلاى ناودان به وسيله زرگرى از اهالى مكه به نام شيخ محمد نَشّار مرمّت شد.

هنگام باران در زير ناودان

مسلمانان روزهايى كه در مكه معظمه هستند، به هنگام نزول باران مى كوشند تا لحظاتى را در زير ناودان كعبه، در حالى كه آب باران و رحمت الهى از بام خانه اش از راه

ص:169

ناودان طلا سرازير است، قرار بگيرند و به عنوان تبرك و شست و شوى گناهانشان، آبها را به سر و روى خود بريزند.

در اين باره مطلبى در سفرنامه ابن جبير (در سال 578 هجرى) آمده است كه براى شما باز گو مى كنيم:

«... در اينجا لازم است اتفاق جالبى را كه رخ داد نقل كنم. در روز جمعه نوزدهم جمادى الأول پس از نماز عصر و به هنگام نزديكى غروب آفتاب، بارش باران آغاز شد.

مردم به سوى حجر اسماعيل هجوم آوردند. همگى در زير ناودان مبارك كعبه ايستادند در حالى كه لباسهاى خود را كنار زده بودند آبى كه ازناودان سرازير بود بر سرودستان وصورتهايشان ريخته مى شد. جمعيت فراوانى در زير آن جمع شده، غوغاى عظيمى به پا كرده بودند. هر كس مى كوشيد كه قسمتى از بدن خويش را در زير باران رحمت الهى قرار دهد.صداى دعا و راز و نياز مردم به آسمان بلند بود و اشك از ديده دلشكستگان سرازير مى گرديد.صدايى جز ضجّه هاى دعا و هق هق گريه خاشعان شنيده نمى شد. زنان در اين حال خارج از حجر ايستاده بودند و اين وضع را با ديدگانى گريان و قلبى مالامال از هيجان و تضرّع، نظاره مى كردند و آرزوى درك لحظه اى از آن وضع را مى كشيدند.

گروهى از حاجيان كه دير رسيده بودند، در اين هنگام از دور لباسهاى خود را با اين آب مبارك خيس كرده و با فشردن آن بر دست و روى ديگران، آنان را نيز به نوايى مى رساندند. همه با نوشيدن و يا مسح كردن آب مبارك به سر و روى خويش، خود را متبرك مى كردند. ابرهاى مبارك تا هنگام غروب ادامه داشت و مردم تا آن وقت همچنان از اين لحظات پرفيض استفاده كرده و ازدحام فراوانى را در حجر به وجود آورده بودند و از آب سرازير از ناودان به سر و رو و دستان خويش مى ماليدند. تعدادى از آنان نيز كه ظرفهايى بر دستان خويش داشتند، در زير ناودان بلند كرده بودند تا شايد بتوانند از آن آب مبارك مقدارى پر كنند. شب عظيمى بود، تمامى مردم در آن شب احساس دستيابى به فضل و رحمت الهى نموده و به عنايت و كرم پروردگار اميدوار شده بودند؛ زيرا در غروب روز جمعه- كه بهترين لحظات اين روز به شمار مى آيد و دعا در اين زمان طبق رواياتصحيحى كه آمده است، يقيناً مورد استجابت درگاه الهى قرار مى گيرد- درهاى آسمانى با بارش باران باز شده و مردم در زير ناودان خانه اش؛ يعنى ناودان رحمت الهى، جايگاهى كه دعا در آن مورد استجابت الهى قرار مى گيرد، ايستاده اند و

ص:170

بدنهاى خويش را در زير رحمت نازل شده الهى از آسمان بر بام خانه عتيقش كه اين خانه در امتداد بيت المعمور خويش در آسمان است، قرار داده اند و آن را از گناهان و ناپاكى ها آلايش و پاك مى كنند ...»

در اين زمان نيز هرگاه باران ببارد، مردم به سوى حجر اسماعيل مى شتابند و در زير ناودان كعبه قرار مى گيرند و آب باران نازل شده از بام كعبه را به بدنهاى خود مى ريزند و خود را بدان متبرّك مى كنند.

مقام ابراهيم عليه السلام

اشاره

هنگامى كه تصميم بر نوشتن مطلبى درباره مقام ابراهيم عليه السلام گرفتم، اشتياق شديدى در من ايجاد شد كه به داخل مقام روم و سنگ مقام را از نزديك ببينم. به همين جهت از وليعهد عربستان (سعودبن عبدالعزيز بن عبدالرحمان الفيصل) تقاضا كردم كه براى كامل و دقيق شدن اطلاعاتم، اجازه ورود به آن مكان را به من بدهند. تقاضاى اينجانب مورد موافقت وى قرار گرفت و درصبحگاه روز يكشنبه، بيست و هفتم شعبان سال 1367 هجرى جانشين كليددارى و سدانت كعبه جناب شيخ عبداللَّه فرزند مرحوم شيخ عبدالقادر شيبى به همراه فرزند فاضل خود، شيخ عبدالعزيز، طبق سنت هميشگى جهت شست وشوى كعبه مشرفه و باز كردن مقام ابراهيم براى ورود ما، وارد مسجدالحرام شدند. ابتدا وارد بيت اللَّه الحرام شدم و توفيق شست وشوى درون خانه با آب زمزم و عطر نصيب ما شد. در اين تشرّف، جناب شيخ محمدصالح قزاز فرزند مرحوم عبدالرحمان قزاز رييس سازمان حج و حضرات آقايان سيد هاشم، نيابت توليت حرم و رييس مجلس اداره حرم و شيخ عمر عبدالجبار، رييس شرطه حرم و شيخصالح باخطمه، رييس اداره اطلاعات و سيد عبداللَّه فرزند مرحوم سيد محمد على دباغ و شيخ عبداللَّه فرزند شيخ احمد باز و بعضى از خدمتگذاران ويژه حضور داشتند. پس از مراسم شست وشوى خانه كعبه، شيخ عبداللَّه شيبى سدانت كعبه جهت باز كردن درِ مقام ابراهيم عليه السلام رو به سوى آن

ص:171

گذارد. سپس درِ مقام در حضور نماينده رياست قضاييه، شيخ عبدالعزيز عقيلى و نيز در حضور شيخ عبداللَّه فرزند مرحوم شيخ امين ميرداد و ديگر آقايان ياد شده و جمع بسيارى از اهالى مكه و حاجيان، باز شد. پس از غبار روبى مقام، من (محمد طاهر كردى مكى) واردصندوقى شدم كه سنگ مقام ابراهيم عليه السلام در آن قرار داشت. حدود نود دقيقه سنگ مقام در بين دو دست من بود و در اين حال براى گرفتن اوراق و ثبت اندازه ها، از دوست خود شيخ عمر عبدالجبار رييس شرطه حرم تقاضاى كمك كردم كه به داخلصندوق بيايد. ما به علت تنگى جا بهصورت فشرده در كنار هم قرار گرفته بوديم. اين در حالى بود كه جمع ياد شده از افراد و حاجيان، همگى در اطراف مقام بر روى زمين نشسته و نظاره گر اعمال ما بودند.

اينك نتيجه تحقيقات و بررسيهاى خود را به آگاهى مى رسانم:

سنگ مقام ابراهيم خليل عليه السلام بر روى قاعده كوچكى از سنگ مرمر كه طول و عرض آن به اندازه سنگ مقام بود، محكم و استوار شده است. ارتفاع اين سنگ 13 سانتيمتر است. سنگ مقام به وسيله دنباله اى نقره اى كه بر روى آن پوشش داده شده، تثبيت گرديده است، به طورى كه غير قابل حركت مى باشد. اين قاعده كوچك هم بر روى قاعده بزرگى از سنگ مرمر شبيه به حوض قرار گرفته است، بگونه اى كه حركت آن غير ممكن است.

طول قاعده سنگى ياد شده، از همه جهات يك متر و ارتفاع آن از سطح زمين 36 سانتيمتر است. دو قاعده مرمرين آن نيز به رنگ سفيد مى باشد.

در اطراف اين قاعده سنگىِ بزرگ،صندوقى از چوب، به شكل هرم مربع به ارتفاع يك قامت، وجود دارد كه بجز درِ آن، هيچ گونه منفذى ندارد و آن در سمت شرقى قرار گرفته و مقام ابراهيم از همين در ديده مى شود.

صندوق ياد شده، از بيرون به وسيلهصفحه هايى از نقره پوشيده شده و از سمت شرقى اين جملات بر آن نقش بسته است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ به الهدايَة مِنْ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ* فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا

ص:172

كتبه الحافظ اسماعيل الزهدي ادرنوي خوجه، كتبه عام الف و مأتين و ثمان و عشرين. «(1)»

درِصندوق چوبى، با ورقه هايى از نقره مزيّن شده و بر روى آن اين عبارت نقش بسته است:

«صاحب الخيرات و الحسنات سلطان البرّين و فاتح الحرمين الغازي السلطان محمود خان ابن عبدالحميد خان، دام ملكه سنة الف و مائتين و ثمان و عشرين هجرية.»

اينصندوق چوبى از داخل هيچگونه زينتى ندارد.

از بالا تا پايين اين صندوق پرده اى از ابريشم آويزان شده است كه بعضى از آيات شريف قرآنى به وسيله اينجانب بر آن نوشته شده و در سال 1348 هجرى در دارالكسوه مكه مكرمه «(2)» ساخته شده و تاكنون (سال 1385 هجرى) هنوز بر آن قرار دارد. اطراف چهارگانه اينصندوق، با پنجره آهنى سبز رنگى احاطه شده است. امّا مقام ابراهيم عليه السلام از سنگى تشكيل شده كه آنچنان سفت و محكم نيست و رنگ آن بين زرد و قرمز است كه به سفيدى تمايل بيشترى دارد. سنگ مقام ابراهيم عليه السلام آنچنان سبك است كه ضعيفترين افراد هم مى توانند آن را بردارند. اين سنگ تقريباً مكعب شكل است و بيست سانتيمتر ارتفاع دارد. طول سه ضلع نزديك به سطح آن 36 سانتيمتر و طول ضلح چهارم 38 سانتيمتر مى باشد. محيط آن در سطح سنگ 146 سانتيمتر است. قاعده سنگِ مقام، كمى وسيعتر است بطورى كه محيط قاعده آن به 150 سانتيمتر مى رسد.

بر روى اين سنگ شريف، كف پاى ابراهيم خليل عليه السلام فرو رفته است. اين فرورفتگى به مقدار نيمى از ارتفاع سنگ مى باشد. عمق يكى از دو پا ده سانتيمتر و ديگرى نه سانتيمتر است. اثر انگشتان پا بر اثر گذشت زمان محو شده و هم اكنون در اين جاى پا ديده نمى شود اما با كمى دقّت، اثر پاشنه پاها قابل تشخيص است.


1- - كه به وسيله حافظ قرآن اسماعيل زهدى ادرنوى خوجه در سال 1228 هجرى نوشته شد.
2- - كارگاه جامه بافى مكه مكرمه.

ص:173

اين دو نقطه بر اثر كثرت دست كشيدن مردم و تبرك جستن به آن، از ناحيه كف پا (شكم پا) وسيعتر شده است. البته همان طور كه پيشتر ياد آورى كرديم، پيرامون جاى پا به وسيله پوششى نقره اى پوشانده شده است. طول هر يك از جاى دو پا از سطح سنگ و نقره 27 سانتيمتر و عرض هر كدام از آنها 14 سانتيمتر است. اما طول هريك از اثر دو پا از پايين و كف 22 سانتيمتر و عرض هر يك از آنها 11 سانتيمتر مى باشد. ميان اين دوجاى پا، فاصله باريكى حدود يك سانتيمتر وجود دارد كه با گذشت زمان براثر دست كشيدن مردم، باريك شده است. همچنانكه اثر دو پا نيز به علت تبرّك جستن مردم در طول اين چهار هزار سال فراختر گرديده است.

شكل تقريبى سنگ مقام ابراهيم عليه السلام طبق مشاهده خودم چنين است.

نمايش تصوير

مقام ابراهيم عليه السلام و جايگاه نخستينِ آن

تاريخ نگاران وصاحبنظران در مورد جايگاه نخستين مقام ابراهيم عليه السلام نظريات گوناگونى ارائه داده اند. بيهقى در كتاب «سنن»، به نقل از عايشه آورده است:

«مقام در دوران رسول خداصلى الله عليه و آله و زمان ابوبكر، در كنار خانه و متصل به آن بوده است، تا اينكه در زمان عمربن خطاب جايگاه آن به وسيله او تغيير يافت.»

محب طبرى از مالك، در كتاب خود چنين نقل كرده است:

«مقام در دوران ابراهيم عليه السلام در مكان كنونى آن قرار داشت كه در عهد جاهليت از بيم سيل آن را به كنار كعبه آوردند و در آن نقطه متصل به بيت قرارش دادند و اين وضعيت تا

ص:174

زمان رسول خداصلى الله عليه و آله و ابوبكر ادامه داشت تا اينكه در دوران خلافت عمر، مقام به جايگاه پيشين خود برگردانده شد»

ازرقى از ابن ابى مليكه روايت مى كند كه: «مكان كنونى مقام، همان جايگاهى است كه در دوران رسول خداصلى الله عليه و آله و دو خليفه پس از او بود اما سيل معروف به «امّ نهشل» آن را از جاى خود درآورد و به كنار خانه، متصل به آن قرار داد. پس از آن عمر از مدينه به مكه آمد و در حضور برخى ازصحابه، آن را به محل پيشين خود باز گرداند.»

سنجارى در كتاب «منايح الكرم» از نووى اين گونه روايت كرده است: «جايگاهى كه هم اكنون مقام در آن قرار دارد، همان محلى است كه مقام ابراهيم عليه السلام از دوران جاهليت و سپس در زمان رسول اللَّهصلى الله عليه و آله پس از او در آن نقطه قرار داشت ليكن در زمان عمربن خطاب سيلى آمد «(1)» و موجب تغيير محل آن گرديد، سپس به وسيله عمر مجدداً به جايگاه پيشين خود برگردانده شد، كه هم اكنون در همان موضع قبلى خود قرار دارد.»

و نيز ابن حجر عسقلانى در «فتح الباري» آورده است:

«مقام، در دوران ابراهيم عليه السلام در كنار كعبه و متصل به آن بود تا اينكه به وسيله عمر به جايگاهى كه هم اكنون قرار دارد، تغيير مكان يافت. اين روايت به وسيله عبدالرزاق با سندىصحيح از ابن عينيه آورده است كه گفت: «در دوران رسول خداصلى الله عليه و آله مقام در كنار بخشى از بيت قرار داشت تا اينكه به وسيله عمر تغيير مكان داده شد. آنگاه سيل آن را از جا كند و با خود برد كه مجدداً عمر آن را به جايگاه پيشين باز گرداند.»

سفيان گفته است: «نمى دانم آيا مقام در كنار بخشى از خانه قرار داشته است يا خير.

سپس ابن حجر پس از بيان گفته اى كه در پيش آمد ادامه داده و مى گويد: هيچكس ازصحابه در مورد تغيير جايگاه مقام به وسيله عمر، به وى اعتراض نكرد و او را از اين عمل باز نداشت. همينطور آنان كه پس از او آمدند نيز بدين كار عمر اعتراضى نكردند. پس عمل عمر بصورت اجماع در آمد و همه آن را پذيرفتند! علّت تغيير مكان مقام به وسيله عمر اين بود كه وى مشاهده كرد درصورت بقاى مقام در جايگاه خود، موجب تضييق جا براى طواف كنندگان و نمازگزاران مى گردد، پس آن را در جايى قرار داد كه مشكل ياد


1- - او در اينجا ماجراى سيل را نيز آورده است.

ص:175

شده برطرف شود؛ زيرا عمر بود كه مقام را به عنوان مصلى پيشنهاد نمود!»

عماد الدين بن كثير در تفسير سوره بقره، وقتى به آيه وَاذْ جَعَلنا الْبَيتَ مَثابَةً للِنَّاسِ وَ أمناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مِقام ابراهيم مُصلّىً رسيده، آن را چنين تفسير كرده است كه: مقام در دوران گذشته در جايگاه مخصوصى در كنار ديوار كعبه قرار داشته است، كه هم اكنون اين مكان محل معروف و شناخته شده اى در كنار كعبه است و درِ ورودى به حجر اسماعيل در سمت راست اين جايگاه واقع شده. زيرا خليل عليه السلام هنگامى كه از ساختمان خانه فارغ گرديد، آن را در كنار كعبه قرار داد و يا اينكه در اين نقطه ساختمان كعبه به پايان رسيد. پس از اين روى، آن را در همان نقطه رها نمود.- واللَّه اعلم-. پس از فراغت از طواف، دستور آمد در اين نقطه اى كه ابراهيم عليه السلام بناى كعبه را در آن به پايان رسانيد، نمازگزارده شود. سپس به وسيله عمربن خطاب به هنگام خلافتش جايگاه مقام تغيير داده شد.»

همچنين در تفسير ابن كثير، در سوره نساء به هنگام رسيدن به آيه انَّ اللَّهَ يأمُرُكُمْ أنْ تُؤَدّوُا الأَماناتِ الى أَهْلِها از ابن مردويه روايت كرده است كه او گفت: كلبى از ابىصالح، از ابن عباس در مورد آيه ياد شده اين چنين روايت كرده است:

«هنگامى كه رسول خداصلى الله عليه و آله مكه را فتح كرد، كليد كعبه را از عثمان بن ابى طلحه گرفت و درِ آن را گشود و به وسيله آب، تمامى نقش و نگارها و تمثالها را كه در كعبه بود پاك كرد، سپس مقام ابراهيم را كه در آن زمان در درون كعبه قرار داشت از آن بيرون آورد و در كنار ديوار كعبه نهاد، آنگاه فرمود: «اى مردم، اين قبله شماست ...» اين روايت بهصورت كامل در جلد دوم تفسير ابن كثير درصفحه 492 آمده است.»

عمري در «مسالك الأبصار» آورده است: «جايگاه مقام در موضع خلوق (عطر كعبه)- كه در حفره اى متصل به كعبه قرار داشته- بوده است. سپس مى گويد:

رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام فراغت از طواف خويش، دو ركعت نماز در اين نقطه بجاى آورد كه پس از آن خداوند متعال آيه وَ اتَّخِذوا مِن مَقام ابراهيم مُصلّىً را بر او نازل كرد. پس مقام به وسيله رسول خداصلى الله عليه و آله به جايگاه كنونى آن كه در بيست ذراعى از كعبه است قرار داده شد ...»

ص:176

ابن سراقه گويد: «ميان در (يعنى در كعبه) و جايگاه نماز آدم عليه السلام- كه پس از فراغت از طواف توبه اش از سوى خداوند قبول شد- نُه ذراع فاصله داشته است. و مقام ابراهيم در اين مكان قرار داشته است. در همين مكان بود كه رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام انجام طواف خويش دو ركعت نماز بجاى آورده و آيه وَ اتَّخِذوا مِن مَقام ابراهيم مُصلّىً بر او نازل گرديد، سپس به وسيله حضرت، به نقطه كنونى، كه در فاصله بيست ذراعى كعبه است، انتقال يافت تا اينكه به وسيله طواف كنندگان، نماز گزاران قطع نگردد. پس از آن، در نتيجه سيلى كه در دوران خلافت عمربن خطاب جارى گرديد، مقام از جاى خود كنده شد و به پايين مكه منتقل گرديد و آنگاه به دستور عمر به جايگاه پيشين خود برگردانده شد و در همان نقطه اى كه پيامبرصلى الله عليه و آله نهاده بود، از نو تثبيت گرديد. «(1)» تا اينجا تمامى گفته هاى پيشينيان در مورد جايگاه مقام را، بدون هرگونه دخل و تصرّف و اظهار نظرى بازگو كرديم و اكنون سزاوار است كه بهترين گفته را از اين ميان برگزينيم و به شما ارائه دهيم.

درصورتى كه حدود قديم مسجدالحرام را آنچنانكه پيش از اين گذشت، در ذهن خود مجسم كنيد و جايگاه خانه را كه بهصورت تپه اى بلند و مرتفع بر روى زمينى پوشيده از شن و ريگ بوده است تصور نماييد و اينكه ابراهيم عليه السلام كعبه را به وسيله گِل و گچ بنا نكرد بلكه ديوارهاى آن را بصورتى سنگ چين بالا آورد و سقفى بر آن قرار نداد و نيز اگر اين را تصور كنيد كه مردمان دوران جاهليت در سايه كعبه و گِرد آن مى نشستند و مذاكرات عمومى مهم خويش را انجام مى دادند، در حالى كه در آن دوران، مسجدالحرام داراى حصار و ديوارى نبود، تا اينكه عمربن خطاب به هنگام توسعه مسجدالحرام ديوار كوتاهى بر آن قرار داد. و اينجاست كه براى شما روشن مى گردد كه از گفته هاى پيشين بهترين آنها و نزديكترين به حقيقت همان روايت بيهقى در سنن خويش مى باشد كه مقام در دوران رسول خداصلى الله عليه و آله و زمان ابى بكر، متصل به خانه بوده و در اين حال بوده تا اينكه به وسيله عمربن خطاب، مقام از خانه فاصله گرفت. و با گفته ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» كه مقام در دوران ابراهيم عليه السلام در كنارخانه و متصل به آن بوده كه به وسيله عمر به


1- - تاريخ عمارة المسجد الحرام، نوشته حسين عبداللَّه باسلامه.

ص:177

جايگاه كنونى آن تغيير مكان داده و نيز با توجه به گفته ابن كثير در تفسير خويش كه مقام در دوران قديم متصل به ديوار كعبه و در جايگاهى كه هم اكنون در كنار درِ كعبه به سوى حجراسماعيل مشخص مى باشد قرار داشته است. اين نقطه همان محلى است كه خليل عليه السلام به هنگام فراغت از بناى خانه، مقام را در كنار ديوار كعبه، در همان نقطه اى كه ساختمان خانه به پايان رسيد، قرار داد و سپس به وسيله عمر بن خطاب جايگاه آن از كنار ديوار كعبه دور گرديد ...» اين گفته ها، نظرياتصحيح و قابل قبولى مى باشند و نيز گفته ابن كثير در تفسير خود به نقل از روايت ابن مردويه كه مقام ابراهيم نخست در داخل كعبه بوده و به وسيله رسول خداصلى الله عليه و آله در روز فتح مكه از آنجا بيرون آورده شد و در كنار ديوار كعبه قرار گرفت.

تمامى اين گفته هاى چهارگانه اى كه آورديم، در اين موردصحيح و مورد قبول قرار مى گيرد؛ زيرا اين گفته معقول به نظر مى رسد كه ابراهيم عليه السلام سنگى را كه بر آن به هنگام ساختمان خانه قرار مى گرفته در كنار خانه قرار دهد، نه اينكه آن را دور از خانه قرار دهد و با توجه به اينكه مقام در نظر ابراهيم عليه السلام ياقوتى از ياقوتهاى بهشت بوده كه به وسيله آن و بر روى آن، ساختمان كعبه را بنا نهاد و همچنين به نظر مى رسد كه خداوند متعال او را به حفظ آن امر كرده و خبر داده باشد كه در آخر الزمان به خاتم النبيين محمدصلى الله عليه و آله امر مى گردد كه او به همراه امّتش در كنار آن رو به سوى خانه معظم، به عنوان قبله نماز گزارند. گفته ما را به وسيله آنچه كه در جلد دوم از تاريخ ازرقى در اين مورد آمده است مورد تأييد قرار مى دهد كه مى گويد: ابراهيم عليه السلام بر روى مقام ايستاده و نداى حج را در ميان مردم سرداد پس از فراغت از اين ندا، مأمور گرديد كه مقام را در كنار درِ كعبه قرار داده و به سوى آن و خانه نماز گزارد و پس از او اسماعيل عليه السلام نيز به سوى آن در سمت درِ كعبه نماز مى گزارد.

بنابراين با توجه به اين نكته آشكار مى شود كه ابراهيم عليه السلام بر روى سنگى كه ايستاد و ساختمان كعبه را بنا نمود، آن را در كنار خانه قرار داد و هرگز از خانه دورش نساخت.

سپس در دروان جاهليت، از ترس آنكه مبادا به وسيله سيل جابجا گردد، آن را به درون خانه منتقل كردند تا اينكه به وسيله رسول خداصلى الله عليه و آله، همانگونه كه پيش از اين گفتيم، از آن

ص:178

خارج گشت و مجدداً به ديوار خانه چسبانيده شد. پس به خوبى روشن مى شود كه چه عاملى مى تواند مردمان دوران جاهليت را بر آن دارد كه اين سنگ مورد تعظيم و احترام را از ديوار خانه جدا كرده و آن را در محلى كه هم اكنون واقع است، بنابر روايت سنجارى كه پيش از اين ياد گرديد، قرار دهد. اين حركت مى تواند به معناى بى احترامى و كوچك شمردن اين سنگ به وسيله آنان تلقّى شود، درصورتى كه در اعتقاد آنان همواره احترام و تجليل از اين سنگ مقدس همراه بوده و هميشه از جايگاه اثر قدمهاى ابراهيم خليل عليه السلام به عنوان جايگاهى مقدس ياد نموده اند، بطورى كه سروده اى نيز در اين مورد از حضرت ابوطالب در شأن مقام و حجرالأسود در تاريخ ياد گرديده است:

و بالحجر الأسود اذيمسحونه اذا اكتنفوه بالضحى والأضحى والأصائل

وموطى ء ابراهيم في الصخر رطبة على قدميه حافياً غير ناعل «(1)»

هنگامى كه اسلام ظهور نمود، بر احترام و تجليل از آن تأكيد كرد و پس از حجرالأسود آن را رمزى براى عبوديت و بندگى الهى قلمداد نمود. با آنكه حجرالأسود حرمتى بيش از مقام داشته و از آن به عنوان «پيمان خدا در زمين ياد شده است.»

و اينكه در روز قيامت به هنگام روز مَحشر، خداوند حجرالأسود را در حالى كه داراى دو چشم بينا و زبانى گويا است، مبعوث مى كند. و به وسيله آن دستهايى كه به حق بر آن كشيده شده، شهادت مى دهد. ليكن معتقديم حجرالأسود و مقام هر دو ياقوتى ازبهشت مى باشندكه به گفته ازرقى از «مجاهد» در روز قيامت، ركن ومقام هر كدام مانندكوه ابوقبيس برمؤمنان وصالحان شهادت مى دهند. بنابراين دردنباله سخن براى روشن شدن كامل مطلب، مكان مقام در سه حالت قرار داشته است:

حالت اول: مقام دردوران حضرت ابراهيم عليه السلام دركدامين نقطه قرارداشته است؟

به نظر مى رسد ابراهيم عليه السلام پس ازفراغت از ساختمان بيت، سنگ مقام را يا درون كعبه، درحفره اى قراردادكه درگوشه سمت راست وارد شونده به كعبه حفرشده بود و


1- - سوگند به حجرالأسودى كه بدو تبرك جسته و هنگام سحر وبامداد وشب اورا درآغوش دارند و سوگند به قدمگاه با طراوت ابراهيم در سنگ كه با دو پاى برهنه خود بر آن ايستاده است

ص:179

سه ذراع عمق داشت كه از آن به عنوان «خزانه» و محل قرار دادن هداياى كعبه استفاده مى گرديد. و يا آنكه آن را متصل به ديواركعبه، در كنار درِ آن نهاد.

پس به نظر نمى رسد كه آن را در محل كنونى قرار دهد، كه در نزديكى چاه زمزم و به فاصله چند ذراعى از كعبه است؛ زيرا اين كار نمى تواند هيچگونه علت و سببى داشته باشد و با توجه به آنكه در آن زمان نيز همچون امت محمدى، فرمانى براى توجه بدان در حين نماز نيز نازل نشده بود.

درصورتى كه بدانيم و براين باور برسيم كه سنگ مقام همانند حجرالأسود ياقوتى از ياقوتهاى بهشت بوده و خليل اللَّه، ابراهيم عليه السلام به هنگام ساختمان كعبه بر روى آن قرار مى گرفت و نيز ابراهيم عليه السلام به فرمان خداوند بر روى آن ايستاده و نداى حج را به عالميان رسانيده است و به فرمان الهى، جاى پاى حضرت بر روى آن نقش بسته است و آيه اى از آيات الهى با نصصريح آيه، در روى زمين قرار گرفته است و ... تمامى اين معلومات كه مورد نظر و قبول حضرت ابراهيم بوده است، موجب آن مى گردد كه نامبرده اين مقام مكرّم را از كعبه به سمت زمزم دور نگردانيده باشد بلكه پس از پايان كار خويش، بايد آن را در حفره اى كه در درون كعبه به وجود آورده بود، قرار داده باشد تا بتواند دورانهاى مختلفى را پشت سر گذاشته و به دوران پيامبر آخرالزمان حضرت ختمى مرتبت محمدصلى الله عليه و آله برسد كه در اين هنگام فرمان نماز در كنار آن از سوى پروردگار نازل گردد.

اين چنين خداوند، خليل خود ابراهيم عليه السلام را پس از پايان ساختمان كعبه، از شأن و مقام اين سنگ با خبر ساخت و ابراهيم عليه السلام اينگونه مقام كريم و مقدس را كه به فرمان الهى داراى اثرى جاودانى از او گرديده بود، براى ما محفوظ نگاه داشت؛ زيرا پيامبران هركارى را كه انجام مى دهند درنتيجه وحى و الهامى است كه از سوى پروردگار قادر متعال بر آنان نازل مى گردد.

پس از آن، اسماعيل عليه السلام نيز جايگاه مقام را تغيير نداد و آن را از درون كعبه خارج نساخت؛ چرا كه او نيز بدان معرفت داشت و از سوى ديگر، به دنبال آن، فرمانى براى نماز از سوى پروردگار بر او نازل نگرديده بود. پس همانگونه كه قرار داشت از آن محافظت كرد و فرزندان او نيز پس از او در نگهدارى و محافظت از آن كوشا بودند.

ص:180

حالت دوم: مقام در دوران جاهليت در كدام نقطه ومحل بوده است؟

هنگامى كه حدود هزار سال از ساختمان كعبه به وسيله حضرت ابراهيم عليه السلام گذشت، كم كم مقام ابراهيم عليه السلام و وجود اثر دوپاى او در ميان مردم شهرت يافت و در اين حال برتعداد ساكنان مكه و اطراف آن افزوده مى گشت. مردم جاهليت، شوق فراوانى براى ديدن اين مقام مقدّس نشان مى دادند؛ همانند مسلمانان كنونى كه براى ديدن آن از هيچ عاملى فروگذار نيستند. بدين مناسبت، گاه آن را از درون كعبه بيرون آورده، در كنار ديوار كعبه در نزديكى درِ آن؛ يعنى در حفره اى كه در سمت راست درِ كعبه وجود داشت، قرار مى دادند. در اين حال همگى آن را مشاهده كرده و احترام زيادى بدان مى گذاشتند وگاه بنابر مقتضيات زمان و نيز ترس از سيل، مجدداً آن را به درون كعبه منتقل مى نمودند.

بنابراين، بعيد به نظر مى آيد كه در دوران جاهليت، هنگامى كه مقام را از كعبه خارج مى كردند، آن را در جايگاه كنونى آن در نزديكى چاه زمزم؛ يعنى در آخر حدود مسجدالحرام در آن دوران پيش از اسلام، قرار دهند؛ زيرا علّتى براى دور كردن آن از كعبه وجود نداشت وبا توجه به اينكه نماز وكيفيت آن را نمى شناخته اند، علاوه بر آنكه بت هارا كه در اطراف كعبه به تعداد زيادى قرار داشت همواره مى پرستيدند، بنابر اين دليلى براى دور كردن آن از كعبه وجود نداشت.

در اينجا لازم به يادآورى است كه يكى از معجزات آشكار، اين است كه مردمان دوره جاهلى كه همواره بت هاى مختلفى را مورد پرستش قرار مى دادند، هيچگاه شنيده نشده است كه گروهى مقام يا حجرالأسود يا كعبه را مورد پرستش خويش قرار داده باشند، كه اين مطلب خود يكى از اسرار دقيق وقابل توجّهى است كه همواره مورد نظر علماو بزرگان بوده است.

حالت سوّم: مقام در عصر رسول خدا در چه جايگاهى بوده است؟

گفته شده كه مقام در آغاز دوران رسول خداصلى الله عليه و آله يعنى قبل از وجوب نمازهاى پنجگانه، در كنار خانه، در نزديكى درِ آن، در محل حفره قرار داشته است. و نيز گفته اند كه مقام در درون كعبه بوده وهنگامى كه در روز فتح مكه، پيامبر خداصلى الله عليه و آله بدان تشرّف يافت، مقام را از درون كعبه خارج ساخت و در محل حفره ياد شده در كنار در كعبه و ديوار آن

ص:181

قرار داد وسپس هنگامى كه خداوند اين سوره را بر آن حضرت نازل كرد؛ وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ ابراهِيم مُصَلّىً پيامبر، مقام را به جايگاه كنونى آن، در نزديكى چاه زمزم انتقال داد تا اينكه طواف مسلمانان با نمازگزاران در پشت مقام قطع نشده و فضايى كافى براى طواف كنندگان و نمازگزاران به وجود آورند.

بنابراين، مقام در جايگاه كنونى آن، از دوران رسول خداصلى الله عليه و آله و در زمان ابوبكر و عمر به همينصورت باقى بود تا اينكه در دوران خلافت عمربن خطاب، سيل معروف به «امّ نهشل» به مسجد سرازير گرديد و مقام را با خود به پايين مكه برد. در اين حال مردم، مقام را مجدّداً به مسجدالحرام آوردند و به پرده كعبه در كنار حفره يادشده بستند سپس خبر جابجا شدن مقام را به عمربن خطاب در مدينه رسانيدند. به محض رسيدن خبر، عمر از مدينه به سوى مكه حركت كرد و در مقابل ديدگانصحابه و مردم مكه، مجدداً آن را در جايگاه اوّليه خود قرار داد. از آن پس هيچ كس عمل عمر را مورد اعتراض قرار نداد و در نتيجه اين كار عمر در ميان مسلمانان بهصورت اجماع در آمد و مورد قبول همگان قرار گرفت.

اگر گفته شود كه پس از اسلام گاهى محل مقام تغيير كرده و گاه آن را در درون كعبه قرار مى داده اند، مى گوييم، آرى اين چنين است. اين كار دو بارصورت پذيرفت.

نخستين بار در دوران قرامطه در سال 317 هجرى بوده است. قرامطه در روز هفتم و يا روز دوم ذى الحجه سال 317 هجرى به مكه وارد شده و پس از كشتار فراوانى كه از مسلمانان و حجاج نمودند، «حجرالأسود» را به هنگام باز گشت خويش به سوى ديار خود، به همراه بردند. اين گروه در نظر داشتند كه (مقام ابراهيم عليه السلام) را نيز با خود ببرند، ليكن پرده داران كعبه و كليدداران آن مقام را در بعضى از دره هاى مكه مخفى نمودند تا اينكه با مراجعت قرامطه به كشورشان و خاموش شدن فتنه يادشده مقام مجدداً به وسيله پرده داران باز گردانده شده و در جايگاه اصلى خود كه در نزد مسلمانان معروف بود، قرار دادند.

دومين بار مقام ابراهيم در قرن ششم هجرى در جايگاه اصلى خود يعنى در كنار چاه زمزم داراى موقعيت ثابتى نبود بدين سبب گاه به عللى پرده داران كعبه مقام ابراهيم را

ص:182

به درون كعبه و در قسمتى از فضاى ورودى پلكان بام كعبه قرار داده و درِ آن را (باب التّوبه) قفل مى نمودند. هنگامى كه مجدداً مقام را از كعبه خارج مى كردند، آن را در جايگاه اوليه و اصلى خود قرار مى دادند. و هرگز جاى آن را تغيير نمى دادند.

در آن دوران، مقام داراى دو گنبد بود، نخست گنبدى از چوب كه در اوقات غير حج آن را بر روى مقام قرار مى دادند، ديگرى گنبدى از آهن بود كه به علّت قدرت و استحكام آن اين گنبد را در موسم حج بر روى مقام قرار مى دادند تا بدينوسيله از ازدحامى كه در اطراف مقام بوجود مى آمد از آن محافظت و نگهدارى نمايند. اين وضعيت را «ابن جبير» در سفرنامه خود در ماه رجب سال 579 هجرى به هنگام سفر حج خويش در مكه ديده و به قلم آورده است.

تجديد مقصوره ابراهيم عليه السلام

درصفحه 131 كتابم «مقام ابراهيم عليه السلام» كه در سال 1368 هجرى، در مصر چاپ و منتشر گرديد، پيشنهاد كرده ام كه مقصوره چوبىِ مقام ابراهيم تعويض شود و پوششى شيشه اى، از جنس مقاوم، در اطراف آن قرار گيرد كه ضمن زيباتر شدن مقام، حاجيان بتوانند سنگ مقام را ببينند. اين پيشنهاد در رجب سال 1387 هجرى به مرحله عمل در آمد و مقام ابراهيم عليه السلام به شكلى كه هم اكنون آن را ملاحظه مى كنيد در آمد. اين پوشش شيشه اى را در فرانسه، در كارخانه مخصوصِ ساخت كريستال، به اندازه هايى به تناسب مقام ساختند و بر روى سنگ مقام قرار دادند. ساخت اين پوشش شيشه اى شش هزار ساعت به طول انجاميد. اينك ويژگى هاى اين پوشش شيشه اى را به آگاهى مى رسانيم:

1- شكل آن همانند گنبدى نيمدايره اى است كه در بالاى آن، در وسط، سرپوش زيبايى از كريستال خود نمايى مى كند.

2- وزن آن هزار و هفتصد و پنجاه كيلو گرم مى باشد.

3- يكصد و سى سانتيمتر ارتفاع دارد.

4- ضخامت آن در همه جهات بيست سانتيمتر است.

5- قطر داخلى آن در پايين به چهل سانتيمتر مى رسد.

ص:183

6- قطر خارجى آن در پايين هشتاد سانتيمتر است.

7- محيط اين دايره در پايين دو متر و پنجاه و يك سانتيمتر است.

8- وزن قاعده زمين كه روى آن پوشش بلورين قرار گرفته ششصد كيلو گرم مى باشد.

9- در قاعده اين پوشش، شيشه اى بلورين و بر روى پايه مرمرين سياه مقام، قطعه اى مسين قرار دارد كه درِ ميانه آن فراخ و باز است.

تمامى اين آگاهى ها و اطلاعات را جناب شيخصالح باخطمه معاون رييس دفتر طرح توسعه مسجدالحرام، در اختيارم گذاشت.

چاه زمزم

اشاره

«ازرقى» در تاريخ خود آورده است:

ابو الوليد از پدر بزرگش، او از مسلم بن خالد، او از ابن جُريح، او از كثير بن كثير و او از سعيد بن جبير نقل مى كند كه گفت: عبداللَّه بن عباس براى ما چنين نقل كرد كه چون ميان مادر اسماعيل فرزند ابراهيم و ساره همسر ابراهيم اختلاف پيش آمد، ابراهيم عليه السلام مادر اسماعيل و اسماعيل را، كه كودكى شيرخوار بود، به همراه خود به سوى مكه آورد. همراه مادر اسماعيل مشك آبى بود كه از آن مى نوشيد و فرزند خويش را شير مى داد و هيچگونه توشه اى به همراه نداشت. سعيد بن جبير گفته است كه: ابن عباس نقطه اى را ميان زمزم وصفّه اشاره كرد و گفت: ابراهيم عليه السلام آن دو را در كنار درخت كوچكى كه بر روى زمزم و در بالاى مسجد قرار داشت، بر زمين گذاشت و سپس در حالى كه سوار بر مركب خويش بود رو به سوى بيرون مكه نهاد. در اين حال مادر اسماعيل، ابراهيم عليه السلام را تا منطقه «كَداء» دنبال كرد. ابن عباس در ادامه افزود: مادر اسماعيل به ابراهيم گفت: او و پسرش را به عهده چه كسى واگذار مى كند؟ ابراهيم عليه السلام گفت: به خداى عزّ و جلّ. مادر اسماعيل گفت: راضى به رضاى خدا هستم. مادر اسماعيل در حالى كه فرزند خويش را به

ص:184

آغوش داشت، باز گشت و در زير آن درختچه نشست و فرزند خود را در كنار خويش قرار داد. هاجر مشك آب را به آن درخت آويخت و هرگاه تشنه مى شد مقدارى از آن مى آشاميد و كودك خود را شير مى داد تا اينكه آب مشك به پايان رسيد و شير او نيز در پستانش خشكيد. كودك به سختى گرسنه شد، بطورى كه از شدّت گرسنگى به خود مى پيچيد. مادر اسماعيل از ترس مرگ فرزند، اندوهگين شد. با خود گفت: بهتر است از كنار كودك بروم تا شاهد مرگش نباشم. از كوهصفا بالا رفت كه شايد درصحرا كسى را ببيند، سپس كوه مروه را نگريست و گفت ميان اين دو كوه رفت و آمد مى كنم تا طول بكشد و ناظر مرگ فرزندم نباشم.

ابن عباس مى افزايد: مادر اسماعيل سه يا چهار بار ميان آن دو كوه حركت كرد، در حالى كه در ميان درّه فقط شن بود و بس. سپس مادر اسماعيل به سوى فرزندش مراجعت كرد و او را به همان حالى ديد كه ترك كرده بود. غم و اندوهش بيشتر شد، بار ديگر به كوهصفا آمد و وقت گذرانى مى كرد تا شايد فرزندش بميرد و او شاهد مرگ فرزندش نباشد.

پس مانند اول ميانصفا و مروه به حركت در آمد. تا آنكه هفت بار ميان اين دو كوه را طى كرد ...

ابن عباس گويد: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: به همين مناسبت مردم ميانصفا و مروه سعى مى كنند. سپس گفت: مادر اسماعيل بار ديگر به سوى فرزندش مراجعت كرد تا از حال او باخبر شود ليكن اين بار نيز كودك را به همان وضعى ديد كه تركش كرده بود. ناگاهصدايى شنيد ليكن كسى جز خود و فرزندش را نديد، پس گفت:صداى تو را شنيدم اگر خيرى نزد تو هست مرا يارى كن. سپس گويد كه: جبرئيل در اين هنگام بر مادر اسماعيل آشكار شد. و او به دنبالش روان گرديد. جبرئيل با پاى خود به محل چاه- يعنى زمزم- كوبيد و از همان نقطه اى كه كوبيد آب بر روى زمين آشكار گرديد.

ابن عباس در ادامه مى گويد: پيامبرصلى الله عليه و آله فرمودند: مادر اسماعيل مقدارى خاك بر اطراف آن قرار داد تا پيش از آنكه مشك خود را بياورد آب به زمين فرو نرود. حضرت آنگاه فرمودند: اگر مادر اسماعيل آن را رها مى كرد، چشمه روانى از آن جارى مى شد. ابن عباس مى گويد: مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آن را از آب پر كرد و از آن آشاميد و

ص:185

كودك خود را شير داد.

در اين هنگام كاروانى از آنجا عبور كرد كه از قبيله «جرهم» بود. آن كاروان از شام برگشته و از راه پايين مكه مى گذشت. كاروانيان پرندگانى را ديدند. يكى از آنان گفت در اين دشت هيچگاه آب و ساكنى نبوده است.

«ابن عباس» مى گويد: دو تن از سقاهاى خود را در پى آن فرستادند، آنان وقتى نزد مادر اسماعيل آمدند، با او سخن گفتند و سپس نزد كاروان خويش باز گشتند. و آن جايگاه را بدانان خبر دادند. پس كاروانيان نزد مادر اسماعيل آمده، سلام دادند و او پاسخ داد. آنان پرسيدند: اين آب از آنِ چه كسى است؟ مادر اسماعيل پاسخ داد: از آنِ من است. آنان گفتند اجازه مى دهى كه به همراه تو در كنار اين آب زندگى كنيم؟ گفت: آرى.

ابن عباس ادامه مى دهد: پيامبرصلى الله عليه و آله فرمودند: پاسخ مثبت به مادر اسماعيل از جانب خداوند القا گرديد و او دوست داشت كه كسانى در اطرافش باشند.

پس در آنجا فرود آمدند و سپس كسى فرستادند كه زن و فرزندانشان را هم بياورد.

همگى آمدند و در زير همان درخت ساكن شدند و براى خود سايبانى ساختند و هاجر به همراه فرزندش اسماعيل با ايشان زندگى كردند.

بعضى از آگاهان گويند: «جُرهميان» از آب زمزم نوشيدند و ساليان دراز بر اين منوال گذشت و آنان همچنان در آنجا ساكن بودند. آنگاه كه جُرهميان حرمت حرم را نگاه نداشته و خانه را خوار و سبك شمردند و اموالى را كه به كعبه اهدا مى گرديد آشكارا و پنهانى خوردند و به همراه آن گناهان بزرگى را در آن مرتكب گرديدند، آب زمزم كاهش يافت و سپس قطع گرديد. جايگاه چاه با گذشت زمان فرسوده شد و در اثر سيل هاى پى در پى نشان چاه نيز از ميان رفت.

«عمر بن حارث بن مضاض بن عمرو جُرهمى» قوم خود را پند و اندرز داد كه در منطقه حرم ستم نكنند و بى حرمتى روا ندارند و بدانان گفت: مكه سرزمينى است كه ستمگر نمى تواند در آن باقى بماند، پس خدا را پاس داريد پيش از آنكه كسانى بيايند و شما را با خوارى و كوچكى از آن برانند. در آنصورت است كه آرزو مى كنيد بتوانيد بر كعبه طواف كنيد ليكن ياراى آن را نخواهيد داشت. هنگامى كه مشاهده كرد آنان پند و

ص:186

اندرز او را نشنيده مى گيرند و بدان ارجى نمى نهند، به دور از چشم هر بيننده اى، دو غزال زرّينى را كه در كعبه قرار داشت، به همراه شمشيرهايى از قلع كه آنها نيز در درون كعبه بود شبانه در محل چاه زمزم از ترس ديده شدن آن، آنها را پنهان نمود.

آنگاه خداوند «خزاعه» را بر آنان مسلّط ساخت و جرهميان را از حرم اخراج كرد.

در اين حال بزرگى و فرمانروايى كعبه و مكه در دست «خزاعه» قرار گرفت و اين زمانى بود كه محل زمزم پوشيده و ناشناخته باقى مانده بود تا اينكه خداوند محل آن را براى «عبد المطلب بن هاشم» آشكار گردانيد و اراده خداوند بر آن قرار گرفت كه از ميان قريش او بدين كرامت نائل آيد.

كندن چاه زمزم به دست جد پيامبرصلى الله عليه و آله

هنگامى كه «جرهميان» حرمت كعبه و حرم را پاس نداشتند و در آن طغيان و ظلم و ناروايى بسيار كردند، آب زمزم خشكيد و جايگاه آن محو و نابود گرديد. بطورى كه هيچكس محل آن را نمى شناخت و نيز گفته اند كه جرهميان به هنگام تبعيدشان از مكه، دهانه چاه را بستند و از ديده ها پنهانش ساختند. پس از آن، به وسيله هدايتى كه از سوى خداوند به عبدالمطلب گرديد، جايگاه چاه زمزم بار ديگر آشكار شد.

فاسى در «شفاء الغرام» و نيز ازرقى از «زهرى» روايت مى كند كه كندن چاه زمزم پس از تولد پيامبرصلى الله عليه و آله بوده است؛ زيرا ازرقى با سند خود از «زهرى» روايت كرده است كه حفر چاه زمزم به وسيله عبد المطلب، پس از «عام الفيل» بوده است و رسول خداصلى الله عليه و آله در «عام الفيل» به دنيا آمد.

ازرقى در كتاب تاريخ خود، درباره حفر زمزم مى نويسد: «ابوالوليد»، از «مهدى بن ابى المهدى»، از «عبداللَّه بن معاذصنعانى»، از «معمر»، از «زهرى» روايت كرده است كه مى گفت: نام عبدالمطلب بن هاشم، جدّ پيامبرصلى الله عليه و آله نخستين بار زمانى به ميان آمد كه قريش از اصحاب فيل گريختند و عبدالمطلب كه در آن هنگام نوجوان بود، گفت: به خدا سوگند هرگز از حرم خداوند بيرون نمى روم و عزّت و بزرگى را در غير او جستجو نمى كنم. پس او در كنار خانه نشست و قريش از مكه گريختند! عبد المطلب در آن هنگام چنين سرود:

ص:187

لا هم ان المرء يم - نع رحله فامنع رحالك

لا يغلبنّصليبهم وضلالهم عدوا محالك

«خداوندا! هركسى خانه خود را محافظت مى كند و تو از خانه خويش دفاع كن.»

«مباداصليب آنان و گمراهيشان با جنگ بر خانه ات پيروز گردند.»

همو گويد: عبدالمطلب همچنان در حرم پايدار باقى ماند تا اينكه خداوند فيل و اصحاب او را به هلاكت رسانيد. پس از آن قريش به مكه مراجعت كردند وصبر و پايدارى او و نيز تعظيم وى از حرم، زبانزد همگان شد. تا اينكه فرزند بزرگ او متولّد شد و به سنّ بلوغ رسيد، نام او «حارث بن عبدالمطلب» بود. در آن ايام بود كه شخصى در خواب به عبدالمطلب گفت: زمزم را، كه اندوخته نهانى شيخ بزرگ است، حفر كن.

عبدالمطلب از خواب بيدار شد و گفت: پروردگارا! موضوع را برايم روشن ساز! براى دوّمين بار، در خواب شخصى به او گفت: زمزم را كه ميان چرك و خون است حفر كن؛ آنجا كه كلاغى در كنار لانه مورچگان، روبروى نشانه هاى سرخ، «(1)» نوك مى زند.

عبد المطلب از خواب برخاست و به مسجدالحرام رفت و در آنجا نشست تا نشانه هايى را كه در خواب برايش گفته بودند، ببيند. در اين هنگام در «حزّوره» «(2)» گلوى ماده گاوى را بريدند كه آن حيوان از چنگ سَلّاخ گريخت و نيمه جان به مسجد آمد و در جايگاه زمزم در حال مرگ افتاد. و گروهى گوشت آن را بريدند و بردند. در آن حال كلاغى بر ورى مدفوع آن حيوان آمد و در جستجوى لانه مورچگان، نوك خود را بر زمين مى زد. عبدالمطلب از جا برخاست و حفر آن مكان را آغاز كرد. قريش نزد او آمده، گفتند:

اين چه كارى است كه مى كنى؟! ما هيچگاه تو را به نادانى متّهم نكرده ايم، چرا مسجدمان را حفر مى كنى؟! عبدالمطلب گفت: من اين چاه را حفر مى كنم و با هركسى كه مانع كارم شود ستيز خواهم كرد.

پس خود و فرزندش حارث، كه در آن زمان غير از او فرزندى نداشت، كندن زمين


1- - سنگهايى كه اعراب پيش از اسلام، پيرامون كعبه نصب كرده بودند و در پاى آنها ذبح و قربان مى كردند.« مترجم»
2- - يكى از محله هاى اطراف حرم به شمار مى آمده است.« مترجم»

ص:188

را پى گرفتند. گروهى از مردم قريش در آن روزگار آنها را به نادانى متّهم كردند و آنان را از ادامه كار باز مى داشتند و حتّى با آنان از در جنگ در آمدند. گروهى ديگر از قريش، كه از نسب والا وصدق و راستى و اجتهاد او در دين و آيين آن روز آگاه بودند، از او دفاع كردند و مردم را از آزار نسبت به وى باز داشتند. او همچنان با آزار فراوانى كه به او و فرزندش مى رسيد، چاه را حفر مى كرد.

در همان هنگام بود نذر كرد درصورتى كه داراى ده فرزند ذكور شود، يكى از آنان را قربانى كند. او چاه را همچنان حفر كرد تا به شمشيرهايى كه در زمزم پنهان گرديده بود دست يافت. هنگامى كه قريش ديدند او به شمشيرها دسترسى پيدا كرده است، گفتند: اى عبدالمطلب، قسمت ما را از آنها بده. عبدالمطلب گفت: اين شمشيرها از آنِ خانه خداست.

او به كندن چاه ادامه داد تا به آب رسيد، آنگاه اطراف چاه را بگونه اى قرار داد كه فرو نريزد سپس در كنار چاه حوضى ساخت و به همراه فرزندش لخت به داخل چاه رفتند و آن حوض را از آب پر كردند و حاجيان از آن مى آشاميدند. حسودان قريش ديواره چاه را در شب مى شكستند و عبدالمطلب درصبح آن را اصلاح مى كرد.

هنگامى كه آنان مكرر حوض را خراب كردند، عبدالمطلب از خداى خويش يارى طلبيد، پس در خواب ديد كه به او مى گويند:

«بگو خدايا! من اين آب را براى شست و شو روا نمى دارم بلكه اين آب فقط براى آشاميدن رواست و از شرّ آنان آسوده خواهى شد.» عبدالمطلب از خواب برخاست و- هنگامى كه قريش در ميان مسجد بودند- آنچه را كه در خواب ديده بود ندا داد و برگشت. پس از آن هركس از قريش كه به حوض او دست مى زد دچار بيمارى اى در بدن مى گرديد. ناچار دست از حوض او برداشتند و بر سقايتش ممانعتى ايجاد نكردند.

سقاخانه عباس

در كتاب «مرآة الحرمين» ابراهيم رفعت پاشا آمده است: سقا خانه عباس، حجره بزرگى است در سمت شرقىِ كعبه و جنوب زمزم كه اين حجره داراى منافذى در چهار

ص:189

طرف است. سقف آن از شيروانى است كه از ديوارهاى حجره ياد شده جلوتر آمده و مردم به عنوان سايبانى از آن استفاده مى كنند. در آن زمان مردم اين مكان را اينگونه توصيف كرده اند:

«خانه اى است مربع كه در بالاى آن، گنبد بزرگى قرار دارد و در جهات چهارگانه آن، بجز سمت جنوبى، پنجره هايى آهنى است. و در سمت شمالى آن از برون دو حوض قرار دارد كه در ميان اين دو حوض درى نصب گرديده است. در ميانه اين خانه، «تالابى» بزرگ قرار دارد كه به وسيله آب زمزم پر مى شود. اين آب ابتدا به وسيله قناتى هوايى از زمزم به سوى ديوارهاى خانه مى آمد ليكن اينك به قناتى زمينى تبديل شده و از آن به تالاب ياد شده جارى مى شود. اين آب بهصورت فواره از ميان اين آبگير خارج مى شود.

رفعت پاشا گفته است: اين خانه در سال 807 هجرى تعمير گرديده است و «عباس بن عبدالمطلب» در اين جايگاه حاجيان را سيراب مى كرد.

مردم گفته اند: فاصله ميان اين سقاخانه تا حجرالأسود هشتاد ذراع آهنى «(1)» بوده است.

در تاريخ «الغازى» آمده است: به گفته ابن فهد: سقاخانه عباس در فاصله ميان ركن (حجر الأسود) و زمزم، در نزديكى جايگاه نشستن «عبداللَّه بن عباس» در مسجدالحرام بوده است. سپس از سوى «عبد اللَّه بن زبير» به جايگاه كنونى آن تغيير مكان يافت. گنبد آن ابتدا از چوب بوده، سپس در دوران خلافت «معتمد احمدبن متوكّل عباسى» در سال 259 هجرى گنبدى از سنگ بر آن قرار داده شد.

پس از آن، در دورانهاى مختلف از سوى خلفا و بزرگان، تغييرات و تعميراتى در آنصورت گرفت.

«شيخ عبدالرؤف منادى» گفته است: سقاخانه عباسى در آغاز بهصورت حوض هايى در مسجدالحرام بود، ليكن هم اكنون بهصورت آبگيرهايى در آمده است.

اين حوض ها ابتدا در دست «قصى»، سپس به فرزندش «عبد مناف» پس از آن به فرزندش «هاشم» سپس به فرزندش «عبد المطلب»، بعد از آن به فرزندش «عباس» و بعد


1- - ذراع آهنى، معادل 5617 سانتيمتر است.

ص:190

به فرزندش «عبداللَّه بن عباس» و آنگاه به فرزندش «على» رسيد و اين چنين بود تا به ديگران رسيد.

«جلال سيوطى» در رساله اش، درباره مناقب بنى عباس آورده است: «سقّا خانه پس از «على بن عبداللَّه بن عباس» به فرزندش محمد سپس به فرزندش عبدالإله سپس به فرزندش «منصور ابى جعفر» سپس به فرزندش مهدى فرزند عبداللَّه محمد سپس به فرزندش ابى جعفر هارون الرشيد تا اينكه مى گويد به فرزندش الموفق على تا اينكه به يعقوب المقتدر بامرللَّه سپس به فرزندش عزالدين مستنجد بامراللَّه رسيد.»

اين افراد هريك داراى نوّابى بوده اند تا اينكه سقايت در خاندان فرزندان «شيخ على بن محمد بن داود بيضاوى» كه هم اكنون معروف به «بيت الريس» يا «خانواده رييس» مى باشند، قرار گرفت. گفتنى است كه هم اكنون سقاخانه عباس از ميان برچيده شده و مردم و حاجيان، آب زمزم را به وسيله ظرفهاى سفالى و ديگر ظرفهايى از چاه كشيده و مى آشامند كه از سوى مردم نيكوكار در مسجد قرار داده مى شود.» «(1)» در «سالنامه حجازيه» آمده است: «در سال 1259 هجرى از سوى خليفه «سلطان عبدالمجيد عثمانى» فرمانىصادر شد كه در آن دستور داده شده بود كتابخانه اى را در مسجدالحرام براى استفاده علما و پژوهندگان علوم دينى قرار دهند كه بدينوسيله افراد ياد شده، بتوانند از آن استفاده نمايند.

بدين منظور كتابهاى فراوانى را از «دار السلطنه» فرستادند و آنها را در زير گنبدى، كه در مسجدالحرام بود و بدان سقاخانه عباسى گفته مى شد، قرار دادند. سپس بر اين كتابخانه ناظرى گماردند كه اين شخص به وسيله دستيارانى، به كارهاى آن رسيدگى مى كرد. و نيز براى هر يك از آنان حقوق كافى و اجاره مسكن نيز تعيين گرديد. قرآنها و كتابهاى موقوفه در دوران «شيخ تابت بن اسماعيل زمزمى» در زير گنبد سقاخانه به سال 887 هجرى قرار داشته است. حضراوى در «تاج تواريخ البشر» اين عبارت را آورده است: «ابو الفتح احمد بن ابى الفتح زمزمى» در ابتداى ديوان خود اين عبارت را نقل كرده است كه:


1- - اين وضع تا سال 1332 هجرى همچنان بوده است.

ص:191

به هنگام جارى شدن سيل بزرگى كه به مسجدالحرام وارد شده بود عمويش «شيخ تابت زمزمى» همچون سنّت پيشينيان در سقاخانه عباسى مشغول به خدمت بود. نامبرده در اين هنگام كوشيد تا قرآنها و كتابهاى وقف شده در آن را خارج نمايد، ليكن سيل از در و پنجره هاى سقاخانه وارد شد و كليه كتابها و اشياى موجود در آن را از ميان برد. در اين هنگام سيل وارد چاه زمزم گرديد، به طورى كه آب از آن طغيان كرد. اين سيل در روز پنجشنبه و شب جمعه پانزدهم ذى القعده سال 887 هجرى واقع شد.

در تاريخ ازرقى، پس از آنكه چگونگى سقاخانه عباس را شرح داده، مى نويسد:

تاريخ نگاران نوشته اند:

هنگامى كه «عبد المطلب بن هاشم» از دنيا رفت، سقايت در دست فرزندش ابو طالب قرار گرفت. وى مبلغ ده هزار درهم از برادرش عباس قرض گرفت كه در موسم حج براى حاجيان خرج كند.

هنگامى كه موسم فرا رسيد، پولى براى ابوطالب باقى نمانده بود. پس چهار هزار درهم ديگر از عباس قرض گرفت و تعهّد كرد كه اگر تا رسيدن موسم آينده، دين خود راادا نكند سقايت را به او واگذار نمايد. موسم بعدى رسيد و ابو طالب نتوانست به پيمان و عهد خود عمل كند، در نتيجه سقايت در دست «عباس بن عبدالمطلب» قرار گرفت و پس از او، در ميان فرزندانش دست به دست گشته است.

«ايّوبصبرى» مى نويسد: هنگامى كه بنى عباس به خلافت رسيدند، تمامى كارهاى مملكتى، بجز سقايت، را در دست خويش گرفتند و امر سقايت را به «خاندان زبير»، به نيابت از خويش واگذار كردند.

خاندان زبير از خلفاى عباسى در خواست نمودند كه سقايت را به آنان واگذار كنند و عباسيان نيز طبق منشورى، چنين كردند، ليكن با توجه به ازدياد حاجيان، زبيرى ها، اشخاصى را كه معروف به «زمزمى ها» يا «زمازمه» بودند، در كار سقايت با خود شريك كردند. پس از آن، در دوران زمامدارى و خلافت تركان عثمانى بر حرمين شريفين، سقايت را همچون پيش، در خاندان زبير باقى گذاشتند بطورى كه تا كنون رياست آن در دست اين خاندان بوده و هم اكنون در مكه اين خانواده معروف به «بيت الريس» يا

ص:192

خانواده رييس مى باشند. «(1)»

چشمه هايى كه در عمق زمزم قرار دارد

ازرقى در كتاب تاريخ خود، به هنگام بيان عمق چاه زمزم، مى گويد:


1- - لازم به گفتن است، همانطور كه در متن ترجمه آمد، سقاخانه عباس در طول تاريخ، به وسيله خلفا و پادشاهان و امرا مرمّت و تعمير گرديده است. بطورى كه تا سال 1332 هجرى، ساختمان مربعى بر دهانه چاه زمزم پا برجا و استوار بود كه ابعاد اين ساختمان چهارگوش از داخل يازده ذراع دستى بود و ديواره فوقانى چاه به وسيله سنگ و آهك پوشيده شده بود. دَرِ گنبد زمزم در سمت شرقى اين اتاق قرار داشت كه در كنار آن از بيرون، پنجره اى به همراه طاقى بوده و اين نقطه سقاخانه بوده است و حاجيان از آب زمزم استفاده مى كرده اند. همچنين در سمت جنوبى آن طاقى بود به همراه پنجره اى كه باز در اين نقطه سقاخانه اى قرار داشت و مردم از آن استفاده مى كردند. در قسمت جنوبى خانه زمزم، حجره ديگرى ساخته شده بود كه اين حجره ويژه خواجه هاى حرم/ اغوات بوده و در آن، وسايل شست و شوى مسجد و شمع هاى شمعدانهاى سه گانه اى كه بر روى ديوار حجر اسماعيل قرار دارد، به همراه لوازم و وسائل ديگرى قرار داده مى شد. مجدداً در سال 1346 هجرى به دستور« عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود»، دو سقاخانه ديگر در ضلع شمالى و جنوبى خانه زمزم ساخته شد كه از ساختمانهاى پيشين زيباتر بود و آذين بندى زيبايى را داشت. دو سقاخانه ياد شده؛ به وسيله شيرهاى آب، مجهّز گرديده بود. ليكن در آغاز توسعه مسجدالحرام، در سال 1382 هجرى، تمامى ساختمانهاى ياد شده مربوط به چاه زمزم از ميان برداشته شد و هم اكنون در محل چاه زمزم كه در امتداد ركن حجرالأسود مى باشد، تنها سنگى دايره اى به قطر دو متر و نيم، بر روى دهانه چاه و در كف مسجدالحرام قرار داده شده است. و دسترسى به آب زمزم، تنها از راه پلكان زير زمينى ميسّر است كه در نقطه شمال مسجدالحرام و در كنار سَعى بين صفا و مروه تعبيه شده است. و به وسيله آن، كه حدود سى پله دارد، زائران به پايين مى روند و به فضاى بزرگ و مجهز و سرپوشيده اى وارد مى شوند كه در اين فضا، شيرهاى آب فراوانى در پاشوره هاى سنگى زيبايى تعبيه شده و حاجيان مى توانند از آب زمزم بياشامند و وضو بسازند. در گوشه سمت چپ فضاى ياد شده، مانعى شيشه اى قطورى قرار داده شده كه در پشت آن اتاق پمپاژ آب چاه زمزم و قسمتى از ديواره چاه و لوله هاى مكنده اى كه به درون چاه فرستاده شده، ديده مى شود. در ماه شعبان سال 1417 هجرى به هنگام تشرف خود به اين ديار، جهت انجام عمره، موفق شدم به اين اتاقك ويژه وارد شوم در آن هنگام تعدادى كارگر اندونزيايى و مالزيايى در آن مشغول به كار بودند و مهندسى مصرى نظارت بر موتور خانه و دستگاهها را به عهده داشت. اين افراد در هر چهار ساعت با افراد ديگر جابجا مى شدند. بنا بر گفته مهندس مصرى، اين چاه حدود سى متر عمق دارد و گاهى به علّت كمبود آب چاه زمزم از چاههاى ديگرى كه براى اين كار تعبيه گرديده، به وسيله لوله هايى كه از جنس استيل است، آب به داخل چاه سرازير مى گردد.« مترجم»

ص:193

«در عمق اين چاه سه چشمه وجود دارد؛ چشمه اى در سوى «حجر الأسود»، چشمه اى در جانب كوه «ابو قبيس» وصفا و سوّمين آن، در جانب «مروه» است.

در تاريخ «الغازى» نيز به نقل از «تحصيل المرام» آمده است: اما آب آن از سه چشمه مى جوشد.

قرشى از «دار قطنى» روايت كرده است: هنگامى كه براى خارج كردن غلامى حبشى، كه به چاه زمزم افتاده بود، به داخل آن رفتند، ديدند كه آب آن از سه چشمه مى جوشد و قويترين و بيشترين آن، چشمه اى بود كه از سوى «حجرالأسود» مى جوشيد.

فاسى در «شفاء الغرام» آورده است: عباس بن عبدالمطلب از «كعب الأحبار» پرسيد:

آب كدام چشمه فراوان تر است؟ گفت: چشمه اى كه از سوى «حجر الأسود» جارى است.

گفت: راست گفتى.

قرشى و حلبى نيز آورده اند: چشمه هايى كه در عمق چاه زمزم قرار دارد، سه عدد مى باشند: چشمه اى در امتداد «حجر الأسود»، چشمه اى ديگر در امتداد «صفا» و «ابو قبيس» و چشمه سوّم در امتداد «مروه» است.

همچنين در تاريخ «الغازى» از «نزهة الفكر» به نقل از «قرطبى» (در تفسيرش) آورده است كه: در زمزم، چشمه اى است از بهشت كه از سوى «حجر الأسود» بدان جريان مى يابد. و در مناسك «ابن امير الحاج» به روايت از «ابن شعبان» آمده است: چشمه اى كه از سوى ركن به زمزم جارى است، از چشمه هاى بهشت است.

فضيلت آب زمزم و ويژگيهاى آن

بنا به گفته ابراهيم رفعت پاشا نويسنده كتاب «مرآة الحرمين»، چاه زمزم در كنار مقام ابراهيم، روبروى كعبه مكرمه در امتداد حجرالأسود و در فاصله هجده مترى آن قرار دارد.

اين چاه درصدر اسلام و پيش از توسعه نخستينِ مسجدالحرام، از سمت شرق، مرز پايانى مسجدالحرام به شمار مى آمده است.

زمزم در دوران آدم و نوح عليهما السلام وجود نداشت و در دوران ابراهيم خليل عليه السلام هنگامى كه به همراه فرزندش اسماعيل و مادرش «هاجر» به مكه آمد و آنان را در

ص:194

منطقه اى كنار خانه كعبه رها ساخت و آب داخل مشك آنان تهى گرديد و تشنگى بر مادر و فرزند مستولى گشت، به ويژه اين تشنگى بيشتر متوجه اسماعيل عليه السلام بود، بطورى كه از شدّت نزديك به هلاك گرديد، در اين هنگام جبرئيل نازل گرديد و با دوبال خود ضربه اى بر زمين زد و آب از اين نقطه جوشيد كه تاكنون نيز اين چاه برقرار مى باشد. پس آن دو از آب آن نوشيدند و از آن پس ديگر آب زمزم براى آنان قطع نگرديد. علّت نامگذارى اين چاه به «زمزم» چنين است:

هنگامى كه آب از زمين جوشيد هاجر دور آن را با خاك و شن پوشانيد و به آن مى گفت: «زمي، زمي»؛ يعنى «بمان، بمان». و در حديث است كه پيامبرصلى الله عليه و آله فرمودند:

«خداوند مادر اسماعيل را رحمت كند اگر زمزم را رها كرده بود، چشمه اى جوشان ازآن به وجود مى آمد.»

فضيلت آب زمزم بر ديگر آبها، به ويژگيهاى خاص آن است:

1- علت به وجود آمدن وجوشيدن آن، حضرت اسماعيل عليه السلام و مادرش هاجر بوده است.

2- جوشيدن آن به وسيله جبرئيل عليه السلام بوده است.

3- جايگاهش در مقدس ترين نقطه روى زمين؛ يعنى روبروى كعبه مكرمه در مسجدالحرام است.

4- سرچشمه اين آب در زير زمين، از سه جهتى است كه با فضل ترين و بهترين نقاط روى زمين هستند؛ يعنى ركن «حجرالأسود»، «صفا» و «مروه». و چشمه اى كه از سوى حجرالأسود سرازير است مقدس ترين آنها به شمار مى آيد.

5- پيامبران وصالحان و پرهيزگاران و نيكان از آب زمزم نوشيده اند.

6- قلب مبارك پيامبرصلى الله عليه و آله به وسيله اين آب شست و شو داده شد.

7- طبق رواياتى كه از طبرانى و ديگران وارد شده، هنگامى كه براى پيامبرصلى الله عليه و آله ظرف آبى از چاه بالا كشيدند، حضرت پس از نوشيدن آب، مقدارى از آب دهان مبارك خويش را در آن دلو ريخته و سپس آب را به داخل چاه فرستادند.

ص:195

ديگر نامهاى چاه زمزم

براى چاه مسجدالحرام كه «زمزم» نام دارد، نامهاى ديگرى نيز وجود دارد. از آن جهت كه جبرئيل عليه السلام آن را معرفى كرد، آن را «هزمه جبرئيل» نيز مى گويند. «(1)» زمزم چاهى است كه خداوند- عزّ و جلّ- اسماعيل را با آن سيراب كرد. آب اين چاه نه كم مى شود و نه متعفن. و اين بر كتى است.

اسامى ديگر زمزم عبارتند از: سيده، نافعه، مضنونه، عونه، بشرى،صافيه، بره، عصمت، سالمه، ميمونه، مباركه، كافيه، مغذيه، طاهره، حرميه، مرويه و مؤنسه.

آب اين چاه شفاى بيماريهاست «(2)» و به فرموده رسول خداصلى الله عليه و آله «طعام طعمٍ و شفاءٌ سقم» است. يعنى «غذاى لذيذ و شفاى دردها» به شمار مى آيد.

اندازه يك طواف (شوط) پيرامون كعبه

اشاره

علامه «حسين بن محمد ديار بكرى كردى» در كتاب خود «تاريخ الخميس في احوال أنفس نفيس» درصفحه 121 از جلد اول آن مى نويسد: در يك طواف كه پيرامون كعبه انجام دادم، طول و اندازه آن را حساب كردم، يكصد و هفتاد و چهار ذراع و سه انگشت بود. طبق شمارشى كه ديار بكرى كرده، اندازه هفت دور طواف آن، هزار و بيست و نه ذراع و بيست و يك انگشت مى شود.

اين شمارش در سال 931 هجرىصورت گرفته است.

در اينجا مى گوييم: قبل از توسعه اخير سعودى در مسجدالحرام، از مهندس مصرى كه عهده دار سنگفرش نمودن كف مسجدالحرام به وسيله مرمر بود، از مقدار و اندازه يك طواف به دور كعبه، بر حسب متر پرسيدم، در پاسخ گفت: از چهار سمت ديوار كعبه مشرفه، در خارج از حجراسماعيل، اندازه گيرى كرده كه مقدار آن شصت و شش متر


1- - صحيح بخارى، جزء چهارم، چاپ دارالعامره.
2- - ابن رسته، اعلاق النفيسه، ص 44

ص:196

مى باشد. بنابر اين، مقدار هفت دور طواف 462 متر مى گردد.

و من خود در روز پنجم شوال سال 1376 هجرى مطاف را اندازه گرفتم؛ با توجه به اينكه هرچه به كعبه نزديكتر باشيم، طول اين اندازه گيرى كمتر مى شود و هر گاه دورتر از آن را اندازه گيرى كنيم مسافت بيشتر مى گردد، اندازه گيرى كه كردم تقريباً هفتاد متر بود و هر شخص به هنگام طواف اگر معتدل و عادى حركت كند، هفت دورش، در حدود بيست دقيقه به پايان مى رسد.

اندازه مطاف قديم و جديد و شكل آنها

مطاف قديم شكلى بيضوى داشته و اين حالت به علت وجود حجر اسماعيل عليه السلام در يك سمت كعبه مكرمه؛ يعنى در سوى شمالى آن بوده است. بنابراين طواف كننده در چنين وضعى، در سه سمت ديگر كعبه در كنار كعبه طواف مى كند و هنگامى كه به سمت شمالى آن مى رسد مجبور است از پشت ديوار حجر اسماعيل؛ عبور كند؛ يعنى حدود ده متر در اين سمت از كعبه دور گردد؛ زيرا يكى از شرايط طواف آن است كه از پشت ديوار حجر انجام گيرد. بنابراين طبعاً مطاف قديم به شكل بيضى بوده است، همچنانكه آن را در شكل ملاحظه مى كنيد.

اينك طول مطاف قديم را از جهات چهارگانه بهصورت دقيق و حساب شده بر حسب متر مى آوريم:

نمايش تصوير

ص:197

اين اندازه گيرى بسيار دقيق و قابل اعتماد است؛ زيرا به وسيله مهندسان مصرى كه در طرح توسعه مطاف در دوران ما؛ يعنى در سال 1377 هجرى شركت داشته اند انجام گرفته و خود آن را از ايشان به دست آوردم.

و اما مطاف جديد و كنونى به شكل دايره كامل است و آن از ساخته هاى مهندسين مصرى است كه در طرح توسعه مطاف نظارت داشته اند. همچنانكه در شكلِ رسم شده، ملاحظه مى كنيد.

اينك طول مطاف جديد را از جهات چهارگانه بهصورت دقيق، بر حسب متر مى آوريم:

نمايش تصوير

اين اندازه ها طول مطاف جديد را بر حسب متر، بهصورتى دقيق و كامل به ما نشان مى دهد. و همانطور كه پيشتر گفتيم تمامى اين شمارش ها به وسيله مهندسين مصرى انجام گرفته كه در طرح توسعه مطاف در سال 1377 هجرى شركت داشتند. جمع شمارش مطاف قديم بر مطاف جديد. مقدار كامل دو مطاف را نشان مى دهد.

گفتنى است كه طرح توسعه مطاف جديد، از پايان ماه شعبان سال 1377 هجرى آغاز گرديد و در اوائل ماه شوال سال ياد شده به پايان رسيد.

نمايش تصوير

ص:198

مناره هاى مسجدالحرام و تعداد آنها

درصدر اسلام، ساختمانهاى مساجد و خانه ها به شكل ساده بنا مى شد و مناره اى در آنها وجود نداشت. سقف مسجدها به وسيله چوب يا شاخه درختان نخل پوشيده مى شد. سخنرانان هنگام خطبه بر روى زمين مى ايستادند و در حال ايستاده سخنرانى مى كردند و مؤذنان هنگام فرا رسيدن وقت نماز، بر روى بام مساجد يا بر روى درهاى آن مى ايستادند و بانگ اذان را سر مى دادند.

رسول خداصلى الله عليه و آله در روز فتح مكه به هنگام ظهر «بلال» را فرمان داد كه بر بام كعبه رود و در حالى كه سران قريش بر روى بلنديهاى كوههاى اطراف گريخته بودند، اذان بگويد.

در آن هنگام مسجدالحرام به وسعتِ مطاف آن بود و ديوارى در اطراف نداشت.

همچنانكه مناره و منبرى برايش نبود.

سرانجام با گذشت زمان و تغيير وضع زندگى مردم، مناره ها و منبرها ساخته شد و همانگونه كه در ساختمان مساجد و خانه ها تغيير به وجود آمد، مناره ها را نيز براى زيبايى و اذان و منبرها را براى سخنرانى و خطبه ساختند.

در اين مقوله، ابتدا به مناره هاى اوليه مسجدالحرام كه در دوران «ازرقى» «(1)» وجود داشته مى پردازيم و سپس از مناره هاى موجود در دوران ما، قبل از توسعه سعوديها مطالبى مى آوريم:

ازرقى مى نويسد: «در مسجدالحرام چهار مناره وجود دارد كه مؤذنان مسجد بر بالاى آن اذان مى گويند. اين مناره ها در چهار گوشه بام مسجد قرار گرفته اند و به وسيله پلكانى از آن بالا مى روند. هر يك از مناره هاى ياد شده داراى درى است كه اين درها به سوى مسجدالحرام باز مى شود. بر بالاى مناره ها، بالكن هايى نيز ساخته اند.

* مناره نخست، در سمت درِ بنى سهم قرار دارد و مشرف بر خانه «عمرو عاص» است. بزرگِ مؤذنان در اين دوران، همواره بر بالاى اين مناره اذان مى گويد.


1- - ازرقى در آغاز قرن سوم هجرى مى زيسته است.

ص:199

* دومين مناره، در سمت اجياد و مشرف بر «حزّوره» و بازار خياطها است. اذان سحرِ ماه رمضان، در بالاى اين مناره بانگ داده مى شود.

* مناره سوم، بر خانه «ابن عباد» و خانه «سفيانيها» در سوق الليل اشراف دارد و به آن «مناره مكّى ها» نيز مى گويند.

* مناره چهارم، ميان مشرق و شام واقع است. اين مناره بر دار الأماره و بازار كفاشها و محلّه «رَدْم» مسلّط است كه «ابو الحجاج خراسانى» در اين مناره زندگى كرد و شب و روزش را در آن به عبادت پرداخت و نمازهاى خود را همانجا به جاى مى آورد. وى از جمعه تا جمعه پايين نمى آمد. آنچنان كه گفته اند، مردى نيكوكار بوده است.

اين چهار مناره در دوران ازرقى در مسجدالحرام قرار داشته است و مسجدالحرام در آن هنگام همانند دوران ما (قبل از توسعه سعودى) وسيع بوده است و اين وسعت در نتيجه توسعه اى است كه از سوى خليفه محمد المهدى «(1)»صورت گرفته بود. اما در عصر ما قبل از توسعه سعوديها، مسجدالحرام داراى هفت مناره است اين مناره ها عبارتند از:

1- «مناره باب العمره»، كه به وسيله خليفه «ابو جعفر منصور»، دومين خليفه از خلفاى بنى عباس ساخته شد.

وى به هنگام توسعه اى كه در دو سوى شامى و غربىِ مسجدالحرام، در سال 140 هجرى انجام داد، اين مناره را بنا كرد. مناره ياد شده سرانجام در سال 551 هجرى سقوط نمود و پس از آن، به وسيله وزير پادشاه موصل «محمد الجواد بن على بن ابى منصور اصفهانى» ساخته شد. سالها بدين منوال باقى بود تا اينكه فرسوده شد و در سال 931 هجرى «سلطان سليمان خان عثمانى» آن را خراب كرد و مجدداً از نو بنا نهاد. و همچنين در سال 1201 هجرى به وسيله «شريف سرور» تجديد بنا گرديد. همچنانكه اين سال و تاريخ، بر روى درِ ورودى آن نوشته شده است. اين ساختمان چارمين بناى اين مناره بوده و هم اكنون تا دوران ما، پابرجا و استوار باقى مانده است.

2- «مناره باب السلام»، به وسيله خليفه «محمد المهدى بن ابى جعفر منصور»


1- - محمد المهدى بن ابى جعفر منصور پدر هارون الرشيد، يكى از خلفاى بنى عباس بود كه در سال 160 هجرى به حج آمد و در آن زمان دستور داد مسجدالحرام را در منطقه بالاى آن توسعه دهند،« مترجم».

ص:200

ساخته شد. سپس در دوران «ناصر فرج بن برقوق چركسى» در سال 816 هجرى منهدم گرديده و مجدداً ساخته شد. باز در سال 983 هجرى به هنگام خلافت «سلطان مراد خان سوم» (عثمانى) تجديد بنا گرديد. اين ساختمان سومين بناى اين مناره است. و سپس در رجب سال 1375 هجرى در دوران كنونى ما به هنگام توسعه مسجدالحرام خراب شده و از نو بنا گرديد.

3- «مناره باب على»، اين مناره نيز به وسيله خليفه «محمد المهدى» ساخته شد. پس از مدّتى، به هنگام خلافت «سلطان سليمان خان فرزند سليم خان» رو به خرابى نهاد و نامبرده آن را به وسيله سنگهاى زرد شميسى از نو بنا كرد. اين ساختمان در حوالى سال 970 هجرىصورت گرفت كه دومين ساختمان اين مناره به شمار مى آيد و تا كنون بهصورتى محكم و استوار پابرجا است. مجدداً در رجب سال 1376 هجرى به هنگام توسعه مسجدالحرام در دوران ما، تخريب گرديد و از نو بنا نهاده شد.

4- «مناره باب الوداع»، كه در قديم، اين در؛ يعنى باب الوداع، به «باب الحزوره» معروف بوده است. مناره ياد شده نيز به وسيله خليفه «محمد المهدى» ساخته شد، سپس در دوران «ملك الاشرف شعبان بن سلطان حسين» پادشاه مصر در سال 771 رو به سقوط و انهدام نهاد و خداوند مردم را به هنگام سقوط آن در امان نگاه داشت. پس «ملك اشرف شعبان» دستور تعمير و مرمّت آن را داد كه اين بنا در آخر سال 771 هجرى به پايان رسيد و آن دومين ساختمان مناره ياد شده به شمار مى آيد و تا كنون به سلامت و استوار باقى مانده است.

محمد المهدى فقط همين سه مناره را در مسجدالحرام بنانمود و ظاهراً اين مناره ها در دوّمين ساختمان، كه در سال 167 هجرى به پايان رسيد، ساخته شده است. نامبرده در سال 164 هجرى به هنگام حج دوم خويش، دستور ساختمان راصادر كرد.

5- «مناره قايتباى»، اين مناره در بين باب النبى و باب السلام قرار گرفته است. و آن به وسيله «ملك الاشرف سلطان قايتباى» پادشاه مصر ساخته شد. نامبرده آن را در پشت مدرسه خود در حوالى سال 880 هجرى بنا نهاد. و تا دوران ما باقى بود تا اينكه در رجب سال 1375 به هنگام توسعه مسجدالحرام، منهدم گرديد.

ص:201

6- «مناره باب الزيادة»، كه آن را «معتضد عباسى» ساخت. وى به هنگام توسعه مسجدالحرام و اضافه نمودن «دارالنَدْوه» بدان، دستور داد ستونها و طاقها و شبستانهايى به همراه سقف، در آن ساخته شود كه اين سقف ها به وسيله چوب ساجِ زينت شده، بنا گرديد. معتضد سپس دستور داد در اين قسمتِ توسعه داده شده، مناره اى ساخته شود.

اين ساختمان حدود سال 284 هجرى انجام گرفت. اين مناره پس از دورانى سقوط نمود و مجدداً در سال 838 هجرى از سوى «ملك الاشرف برسباى» پادشاه مصر ساخته شد.

تاريخ اين بنا، بر روى سنگ نبشته اى در كنار مناره ياد شده حك گرديده، كه در اين لوح، نام «امير سودون محمدى» به عنوان نماينده پادشاه ياد شده آمده است. پس از گذشت سالها، بعضى از قسمتهاى اطراف مناره فرو ريخت و مجدداً در سال 1113 هجرى از نو تجديد و مرمّت گرديد كه اين مرمت سوّمين بناى آن به شمار مى آيد و تا كنون نيز پابرجا باقى مانده است. هم اكنون اين مناره به «مناره باب سويقه» معروف است.

7- مناره «سلطان سليمان بن سليم خان»، و آن به وسيله سلطان ياد شده بنا شد و به همين مناسبت بدو منسوب گرديد. اين مناره در بين مدارس چهارگانه او قرار گرفته كه از جانب شمال، در مقابل ورودى درِ محكمة الكبرى است كه به مسجد راه مى يابد و در نزديكى «باب الزياده» قرار گرفته است.

ساختمان مناره ياد شده به وسيله قاسم، پيشكار و امين ساختمانهاى سلطانى، در سال 973 هجرى بنا گرديد.

در بعضى از تواريخ آمده است كه در مسجدالحرام، بر خلاف آنچه كه پيشتر ذكر كرديم، مناره هاى ديگرى نيز وجود داشته است. از آن جمله:

1- (به گفته فاسى در تاريخ خود:) مناره اى بر باب ابراهيم بود كه آن همانندصومعه اى خودنمايى مى كرد. و آن به دست بعضى از امراى مكّه منهدم گرديد.

2- مناره اى بر بالاى بابصفا قرار داشته كه كوچكترين از مناره ها به شمار مى آمده است. اين مناره به عنوان عَلَم و راهنمايى بر بابصفا بود كه به علّت باريك بودنش كسى بر بالاى آن نمى رفت. اين مطلب بر اساس گفته «ابن جبير» است.

3- (همچنين فاسى گفته است:) مناره اى بر ميل، بينصفا و مروه، در مسعى، در

ص:202

نقطه اى كه آغاز حركت نيمه دويدن (/ هَرْوَله) مى باشد قرار داشت.

اين سه مناره، كه اطلاعى از سازنده آن نداريم، نيز منهدم گرديد. از شخص يا اشخاص منهدم كننده آن نيز در تاريخ يادى به ميان نيامده است.

از مطالبى كه آورديم چنين نتيجه گيرى مى شود كه اين سه مناره، حالت مأذنه نداشته و كسى بر بالاى آن جهت نداى اذان نمى رفته است، بلكه علائمى بوده كه آن نقاط به وسيله اين سه علامت مشخص مى شده اند. به همين دليل در تاريخ سخنى از سازنده و منهدم كنندگان آنها به ميان نيامده است. پس اين گفته كه مناره هاى ديگرى نيز در اطراف مسجدالحرام قرار داشته، درست نيست بلكه آنها علامت هايى بهصورت مناره هاى كوچك بوده و نشان دهنده مكانهاى خاصى در مسجدالحرام به شمار مى آمدند.

اينك جا دارد به مناره هايى كه در خارج از مسجدالحرام و در مكّه مشرفه در دورانهاى دور بوده، بپردازيم:

فاسى به نقل از فاكهى مى نويسد: در مكه مكرمه و خارج از مسجدالحرام، مناره هايى در درّه ها و شِعب ها و قلّه هاى كوههاى اطراف مكه قرار داشته كه تعداد آنها به حدود پنجاه مى رسيده است.

به هنگام فرا رسيدن وقت اذان مؤذنانى بر بالاى آن مناره ها رفته و اذان مى گفتند. و هر يك از مؤذنان همانند ديگر مؤذنان مسجدالحرام و كارمندان آن، داراى حقوق و مزايا بوده و حقوقشان از مصر ارسال مى شد. فاسى به نقل از فاكهى همچنين نقل مى كند كه: در دورانهاى قديم به هنگام نماز، نداى اذان فقط در مسجدالحرام از بالاى مناره ها بلند مى شد و هيچگاه مؤذنى از بالاى قلّه هاى كوههاى اطراف، اذان نمى گفت: بدين سبب مردمى كه خارج از مسجدالحرام و در درّه هاى آن قرار داشتند، به علت نشنيدنصداى اذان از فضيلت نماز اوّل وقت محروم مى ماندند. تا آنجا كه در دوران هارون الرشيد فرزند محمد المهدى، عبداللَّه بن مالك و ديگرانى نظير او، به هنگام ورودشان به مكه، به علّت نشنيدنصداى اذان، از فضيلت آن محروم مى شدند، از اين رو، در آن هنگام دستور داده شد كه بر بالاى بلنديهاى اطراف مكه، مناره هايى ساخته شود. تا آن مناره ها بر درّه ها و شِعب هاى مكه مسلّط باشد و به هنگام نماز بر بالاى آن اذان گفته شود. همچنين براى

ص:203

مؤذنان آن مناره ها حقوقى نيز قرار داده شد. «عبداللَّه بن مالك خزاعى» داراى مناره هايى بود، از آن جمله چهار مناره بر بالاى كوه «ابو قبيس» داشت. در مقابل آن، بر بالاى كوه «رأس الأحمر» نيز مناره اى ساخت و مناره اى نيز بر كوهى كه مشرف بر «شعب عامر» بود، و نيز مناره اى مسلط بر «مَجْزَره» بنا كرد و مناره هايى بر كوه «تُفّاحه» و كوه «خليفة ابن عمر البكرى» و كوه «كُدَى»، كه بر درّه مكه مسلط بود، ساخت. تمامى مناره هاى ياد شده به «عبداللَّه بن مالك خزاعى» از پيشكاران هارون الرشيد منسوب است.

مناره هاى ساخته شده به وسيله «بَغَا»، كه كنيه ابو موسى نيز داشت و غلام هارون الرشيد بود عبارتند از: مناره هايى بر بالاى رأس «فَلَق» و بالاى كوه «احمر» و كوه «خليفه» در كنار مناره عبداللَّه خزاعى و دو مناره بر كوه هاى «مقبره» و «خزوره» و دو مناره بر كوه «عمربن خطاب» كه معروف به «نوبى» بود. و مناره اى بر كوه «أنصاب» كه در امتداد كوه «اجياد» بود و نيز مناره اى بر بلندى «ام حارث» كه مشرف بر «حصحاص» بوده و همچنين مناره اى بر كوهى كه مسلّط بر «خَرْمانيه» بوده و مناره اى كه مسلط بر «خضير» يا «بئر ميمون» بوده و مناره اى در منا در كنار «مسجدالكبش».

سپس «فاكهى» مى گويد: در دورانهاى گذشته بر بالاى هر يك از مناره هاى ياد شده افرادى بودند كه نداى اذان را سر داده و ماهيانه حقوق دريافت مى كردند. ليكن با گذشت زمان و تغيير اوضاع، كم كم اين افراد به علت نرسيدن حقوق، كار خود را رها نمودند. اما هم اكنون در بعضى از مناره هاى ياد شده اذان گفته مى شود كه حقوق آن را «عبد العزيز بن عبداللَّه سهمى» مى پردازد.

«فاسى» در دنباله سخن خود مى گويد: در دوران ما، اذان گفتن بر بالاى مناره هاى ياد شده، ترك شده و فقط در ماههاى رمضان به علت آنكه بعضى از مردمان مكه، بالاى كوه هاى اطراف آن زندگى كرده و سحر خود را مى گذرانند شخصى در سحر نداى اذان را بر افراد بالاى آن كوه سر مى دهد. اين كوهها عبارتند از: كوه «قبيس» و كوهى «برقراره»، معروف به «بَلَعْلَع» و كوه «احمر» كه بدان كوه حارث نيز گفته مى شود. اين نسبت منسوب به مؤذنى بوده كه بر بالاى آن سحرى خورده و اذان نيز مى گفته است. تمامى اين مؤذنان همانند مؤذنان مسجدالحرام داراى مقررّى هستند كه از مصر برايشان ارسال مى گردد.

ص:204

گفتنى است كه هيچ يك از مناره هاى ياد شده، هم اكنون وجود نداشته و اثرى از آنها باقى نمانده است.

طنين صداى اذان بلال (در روز فتح مكه) بر بام كعبه

اشاره

ازرقى در كتاب تاريخى خود، اخبار مكه نقل مى كند: «ابوالوليد روايت كرده است كه پدر بزرگم از قول عبدالجباربن وردمكى و او از ابن ابى مليكه چنين نقل مى كند:

«در روز فتح مكه، بلال بر بام كعبه رفت و نداى اذان سر داد. يكى از اهالى مكه اعتراض كرد كه: اى بندگان خدا، آيا در شأن اين برده سياه است كه بر بالاى بام كعبه اذان بگويد؟! ديگرى گفت: اگر خداوند بر او خشم گيرد، آن را دگرگون خواهد ساخت.

و خداوند عزّ و جلّ اين آيه را نازل فرمود:

يا أَيّها النَّاس إنَّا خَلَقناكُم مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى ... «(1)» «اى مردم، ما شما را نر و ماده آفريديم ...»

پدر بزرگم از محمد بن ادريس شافعى، از واقدى، از مشايخ او نقل مى كند كه مى گفته اند: چون هنگام نماز ظهر (روز فتح مكه) فرا رسيد، پيامبرصلى الله عليه و آله به بلال دستور دادند كه بر بام كعبه رفته، اذان بگويد.

قريش در اين هنگام، بر بالاى قله هاى كوههاى اطراف متوارى شدند. بزرگان آنان گريخته و از بيم كشته شدن پنهان شدند و برخى از آنان نيز امان خواستند.

همين كه صداى پرصلابت اذان توسط بلال طنين انداز شد و آنگاه كه به «أشهد أنَّ محمداً رسول اللَّه» رسيد، جويريه (دختر ابو جهل) گفت: به جان خودم سوگند كه نام تو بلند آوازه شد، به هر حال نماز مى گزاريم، ولى به خدا سوگند هرگز كسى را كه عزيزان ما را كشته است، دوست نمى داريم و همانا نبوّتى كه به محمدصلى الله عليه و آله عرضه گرديد، به پدرم نيز


1- - حجرات: 14

ص:205

عرضه شده بود! ليكن او نخواست با قوم خويش ستيز نمايد. همچنين خالدبن اسيد گفت: سپاس خداوندى را كه پدرم را گرامى داشت وصداى اذان امروز را نشنيد (گفتنى است كه اسيد روز قبل از فتح مكه مرده بود).

حارث بن هشام نيز گفت: واى بر من، اى كاش! پيش از آن كه بلال بر بام كعبه اذان بگويد و همچون ...! مرده بودم.

همچنين حكم بن ابى العاص گفت: به خدا سوگند اين حادثه بسيار بزرگى است كه برده اى از خاندان جُمح، بر فراز ساختمان ابى طلحه اذان بگويد.

سهيل بن عمر اظهار داشت كه: اگر اين كار موجب خشم خداوند باشد، به زودى آن را تغيير خواهد داد.

ابوسفيان گفت: ولى من هيچ سخنى نمى گويم؛ زيرا اگر چيزى بگويم اين سنگ ريزه ها به او خبر مى دهند!

جبرئيل بر رسول خدا نازل گرديد و سخنان آنان را به اطلاع آن حضرت رسانيد.

پيامبرصلى الله عليه و آله در مقابل آنان ايستاد و فرمود: اما تو اى فلان، اين چنين گفتى و اما تو اى فلان، اين گونه گفتى!

ابو سفيان گفت: اما اى رسول خدا، من چيزى نگفتم. پيامبرصلى الله عليه و آله تبسمى كرد!

ابوالوليد مى گويد: بلال، از زمره بردگانى بود كه به كودكان يتيم خاندان سباق ابن عبدالدار تعلق داشت و پدرش به امية بن خلف جُمَحى سفارش كرده بود و اميه همان شخصى است كه بلال را شكنجه مى داد. نام برادر بلال «كحيل بن رباح» بود.

مؤذنان پيامبرصلى الله عليه و آله

در جلد دوم «تاريخ الخميس» درباره تعداد مؤذنان پيامبرصلى الله عليه و آله مطالبى نوشته كه در اينجا متن آن را مى آوريم:

اما مؤذنان حضرت «عليه الصلاة و السلام» چهار نفر بوده اند. دو نفر در مدينه:

1- «بلال بن رباح» كه نام مادرش «حمامه» بود. وى برده ابى بكر و نخستين شخصى بود كه براى رسول اللَّهصلى الله عليه و آله اذان گفت. بلال پس از درگذشت رسول خدا، براى

ص:206

هيچ يك از خلفا اذان نگفت. گفته مى شود هنگامى كه عمر پس از فتح شام به مدينه بازگشت، بلال اذان گفت. مردم دوباره به ياد دوران رسول خداصلى الله عليه و آله افتادند. «اسلم»، برده عمر مى گويد: هيچگاه مردم را مانند آن روز گريان نديدم!

بلال در سال هفدهم يا هيجدهم هجرى و به گفته اى در سال بيست هجرى در داريا، در باب كيسان، در حالى كه شصت و اندى سال داشت، درگذشت و بنا بر گفته اى در حلب و به نقلى ديگر در دمشق مدفون گرديد.

2- «عمرو بن امّ مكتوم قرشى اعمى» كه در «معالم التنزيل» نام او عبداللَّه بن شريح بن مالك بن ربيعه فهرى، از خاندان عامر بن لؤى، بوده است. اين شخص پيش از مهاجرت رسول خداصلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرده بود. و جزو مؤذنان پيامبرصلى الله عليه و آله در مدينه به شمار مى آمد.

3- «سعد بن عائذ» يا ابن عبدالرحمان معروف به سعد القرظى، برده عمار در قبا بود.

او نيز براى رسول خداصلى الله عليه و آله اذان گفته است. اين شخص تا دوران ولايت حجاج يعنى تا سال هفتاد و چهار هجرى مى زيسته است.

4- از مؤذنان رسول خداصلى الله عليه و آله در مكه، مى توان «ابو مخدوره» را نام برد. اسم او اوس جمحى مكى بوده كه نام پدرش «مِعْيَر» (به كسر ميم و سكون عين و فتح ياء) مى باشد.

اين شخص در سال پنجاه و نه هجرى در مكه درگذشت و نيز گفته شده كه بيش از اين عمر كرده است.

همچنين در «تاريخ الخميس» آمده: در «الصفوه» از قاسم بن عبدالرحمان روايت شده است:

نخستين شخصى كه اذان گفت «بلال بن رباح»، برده ابوبكر بودكه نام مادرش را حمامه خوانده اند. بلال از پيشينيان در اسلام بوده و در نتيجه، شكنجه و آزار فراوانى از سوى قومش بر او وارد گرديد. شكنجه گران به هنگام شكنجه اش، به وى مى گفتند: خداى تو «لات» و «عُزّى» است و او همواره مى گفت: احَدٌ، احَدٌ. تا اينكه ابوبكر او را به هفت اواق «(1)»


1- -« اواق» جمع« وقيه» معادل دوازده درهم بوده است،« مترجم».

ص:207

و نيز گفته شده است به پنج اواق و به گفته اى با غلام سياهى خريد و آزاد كرد. بلال در بدر و احُد حضور داشته و در ساير مشاهد همواره در كنار رسول خداصلى الله عليه و آله بوده است. او اوّلين شخصى است كه براى رسول خداصلى الله عليه و آله اذان گفت و همواره مؤذن پيامبرصلى الله عليه و آله در سفر و حضَر بود. بلال عهده دار بيت المال رسول خداصلى الله عليه و آله نيز بوده است.

كتاب ياد شده آنگاه پس از سطرى چنين آورده است:

محمد بن اسحاق گويد: امية بن خلف، بلال را پس از ظهر، هنگامى كه سنگهاى مكه داغ و سوزان مى شد، از خانه خارج مى كرد سپس دستور مى داد سنگ بزرگى را بر روى سينه اش قرار دهند. آنگاه به او مى گفت: اين چنين تا به هنگام مرگ خواهى ماند، مگر آنكه به محمد كافر گردى و لات و عزّى را عبادت كنى. بلال در حالى كه در آن وضعيت قرار داشت همواره فرياد بر مى آورد: احَدٌ، احَدٌ.

همچنين در كتاب «التراتيب الاداريه» (جلد اوّلصفحه 74) از تعداد مؤذنان رسول خداصلى الله عليه و آله نوشته و اين چنين آورده است:

درصحيح مسلم آمده كه رسول خداصلى الله عليه و آله داراى دو مؤذن بوده است: «بلال» و «ابن امّ مكتوم».

عياض در اين باره گفته است كه اين دو در يك زمان با هم بوده اند؛ زيرا حضرت غير از آن دو نيز مؤذنانى داشته اند؛ از جمله:

«ابو مخدوره» در مكه بوده كه حقوقى را نيز بر او قرار داده بودند.

و نيز «سعد القرظ» بوده كه سه بار در قبا براى حضرت اذان گفته است. ليكن بلال و ابن ام مكتوم همواره در مدينه براى حضرت اذان مى گفته اند.

گفته مى شود هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله رحلت كردند. بلال اذان گفتن خود را ترك نمود و به شام عزيمت كرد و هيچگاه پس از پيامبرصلى الله عليه و آله براى كسى اذان نگفت و نيز روايت شده است كه بلال هر سال براى زيارت آرامگاه پيامبرصلى الله عليه و آله به مدينه مى آمد. اين پس از آن بوده كه بلال در خواب رسول خداصلى الله عليه و آله را ديد و حضرت به او فرمود: «بلال! بر ما جفا مى كنى، چرا به زيارت ما نمى آيى؟!» هنگامى كه بلال به شام رفت سعد القرظ كه در قبا اذان مى گفت، به مدينه آمد و پس از آن در مسجد پيامبر نداى اذان سر مى داد.

ص:208

واقدى در «خطط المقريزى» مى نويسد: بلال پس از گفتن اذان، بر در خانه رسول خداصلى الله عليه و آله مى آمد و مى گفت: «السلام عليك يا رسول اللَّه» و گاهى نيز اينگونه مى گفت: «السلام عليك بأبي أنت و أمّي، يا رسول اللَّه. حي على الصلاة، حي على الصلاة، السلام عليك يا رسول اللَّه.»

بلاذرى و ديگران نيز در اين مورد گفته اند: بلال اين چنين مى گفت:

«السلام عليك يا رسول اللَّه و رحمةاللَّه و بر كاته، حَيّ على الصلاة، حَيّ على الفلاح، الصلاة يا رسول اللَّه»

گفتنى است «ابو مخدوره» پس از جنگ حنين از سوى پيامبر خداصلى الله عليه و آله در مكه مأمور به گفتن اذان گرديد. از آن پس تا زمانى كه نامبرده در قيد حيات بود، در مكه اذان مى گفت.

پس از او اذانِ مكه در نسل ابومخدوره و فرزندانش نسل به نسل و قرن به قرن تا دوران شافعى ادامه يافت. «(1)»

نماز پيامبر در مسجدالحرام به سوى بيت المقدس

از ابتكارات جالب دولت عثمانى اين بود كه در زمان تعمير حجراسماعيل عليه السلام در ميانه داخلى ديوار حجر، سنگ مرمرى قرار دادند كه بر روى آن گنبد زيباى بيت المقدس رسم شده بود. اين عمل اشاره به آن بود كه بيت المقدس از نظر جغرافيايى در اين جهت از مسجدالحرام و به عبارتى در مقابل ديوار نيمدايره اى حجر اسماعيل قرار گرفته است.

و اين كاملًا درست است؛ زيرا پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه و آله هنگامى كه رو به سوى بيت المقدس مى ايستاد، بين ركن حجرالأسود و ركن يمانى قرار مى گرفت و در اين حال كعبه در مقابل آن حضرت و بين بيت المقدس واقع مى شد و بدين سان نماز مى گزارد.

بنابراين،صورت شريف پيامبر روبه سوى حجر اسماعيل قرار مى گرفت.

مؤذنان مسجدالحرام

تعداد مؤذنان مسجدالحرام در حال حاضر 25 نفر است و رييس آنان در زمان ما


1- - تهذيب، نوشته نووى و كتاب« التراتيب الاداريه».

ص:209

(سال 1397 ه. ق.) «شيخ يعقوب بن يوسف شاكر» است كه حدود هفتاد سال سن دارد.

اما مسؤوليت اعلام فرا رسيدن زمان اذانهاى پنجگانه در مسجدالحرام كه اين زمان، به وسيله ساعتهاى آفتابى يا ساعت معمول تعيين مى شود به عهده خانواده «رييس» است.

هم اكنون دو نفر از اين خانواده به نامهاى «شيخ رضوان بن عبدالسلام رييس» و «شيخ اسعد بن عبدالسلام رييس»، مسؤوليّت ياد شده را به عهده دارند.

پيشتر هنگامى كه زمان اذان فرا مى رسيد، ابتدا رييس مؤذنان بر بام زمزم، اذان گفتن را آغاز مى كرد و سپس تمامى مؤذنان از ديگر مناره ها، نداى اذان را سر مى دادند. امّا در اين زمان فقط يك نفر مؤذن است كه به وسيله بلندگو، بانگ اذان را به گوش همه شنوندگان در مسجدالحرام و اطراف مى رساند. درصفحه 78، جلد دوّم تاريخ ازرقى آمده است: در زمان فاكهى رييس مؤذنان ابتدا از مناره «باب العمره» اذان را آغاز مى كرد، آنگاه ديگر مؤذنان در بخشهاى ديگر مسجد، نداى اذان را به گوش مسلمانان در مسجد مى رساندند.

گفتنى است كه فاكهى در سال 280 هجرى؛ يعنى در اواخر قرن سوم هجرى مى زيسته است. «(1)»

ستون ها، گنبدها و ايوانهاى مسجدالحرام

علّامه قطب الدين مى نويسد: مسجدالحرام، قبل از انهدام و تجديد آن بهصورت كنونى بجز دو قسمت افزوده شده به آن، چهارصد و شصت و نه ستون داشته و تعداد بيست و هفت ستون بر درهاى آن بوده است؛ بنابر اين چهار طرف مسجد، چهارصد و


1- - اكنون ديگر« خانواده رييس»، كه اولاد عباس بن عبدالمطلب هستند، در اين سمت هيچگونه وظيفه و مسؤوليتى همانند پيش ندارند و طبق تحقيقى كه در اين باره انجام دادم فعلًا مسجدالحرام داراى سه مؤذن ثابت به نامهاى عبداللَّه اسعد الرئيس و عبدالعزيز اسعد الرئيس و على المعلّم است كه در ميان آنان« على المعلّم» از لحن و صداى زيباترى برخوردار است.« مترجم».

ص:210

نود و شش ستون داشته و اين تعداد غير از ستونهايى است كه در دو قسمت زيادى (افزوده شده)، بوده است.

در سمت شرقى مسجدالحرام تعداد هشتاد و هشت ستون بوده كه تمامى آنها به وسيله مرمر مخروطى شكل بنا گرديده بود. در اين قسمت فقط يك ستون در رديف ميانى، در كنار «باب على» قرار داشت كه از سنگ و آهك بنا شده و به وسيله گچ، سفيد گرديده بود.

سمت شمالى مسجد، كه بدان سمت شامى نيز گفته مى شود، يكصد و چهار ستون داشت كه به جز چهارده تاى آن، همه را از مرمر ساخته بودند. چهارده ستون ديگر، كه در انتهاى رديف ميانى بين «باب العجله» تا «باب السده» بود، همه را از سنگ تراشيده شده بنا كرده بودند.

سمت جنوبى، كه بدان «يمانى» نيز گفته مى شود، يكصد و چهل ستون داشت كه همه آنها بجز بيست و پنج ستون كه در قسمت پايانى اين شبستان در كنار «باب امّ هانى» بوده از مرمر و بيست و پنج ستون ياد شده از سنگ تراشيده شده، ساخته شده بود.

در سمت غربى مسجدالحرام، هشتاد و هفت ستون بوده كه همگى از سنگ هايى كه كمتر از يك ذراع داشت، بهصورت نيمدايره بنا گرديده بود و هر دو قطعه از سنگهاى ياد شده، بر دو قطعه ديگرى قرار مى گرفت و بهصورت استوانه اى تا بالاى آن چيده مى شد.

در ميان اين سنگها، سرب قرار مى دادند و در وسط ستون استوانه اى و به ارتفاع آن، پس از سوراخ كردن سنگها، آهنى مى گذاشتند كه كليه زوايا و فواصل آن به وسيله سرب پر شده بود. اين كار، هنگامى كه اين سمت از مسجدالحرام در آخر ماه شوال سال 802 هجرى آتش گرفت. مجدداً به وسيله «ملك ناصر فرج بن برقوق» اين گونه ساخته شد.

بنابر آنچه گفتيم، سيصد و چهل ستون مرمر و يكصد و بيست و نه ستون غير مرمر در مسجدالحرام قرار دارد. اما ستونهايى كه در توسعه محل «دارالندوه» واقع است به شصت و شش مى رسد كه در چهار طرف آن قرار گرفته است.

اين ستونها از سنگ خام نتراشيده ساخته شده و پوششى از گچ سفيد بر روى آن كشيده اند. بطورى كه هرگاه مقدارى از گچ روى آن برداشته شود سنگهاى خام آن پيدا و

ص:211

آشكار مى گردد.

در سمت شرقى اين توسعه دوازده ستون، در سمت شمالى آن بيست ستون، در قسمت غربى يازده ستون و در جانب جنوبى بيست و سه ستون قرار دارد. اما در توسعه اى كه در باب ابراهيم انجام گرفته، در شبستان آن هفده ستون از سنگ تراشيده اند كه دو رديف در شبستان پيشين آن، كه به مسجدالحرام منتهى مى گردد، به «نوانخانه رامشت» واقع شده قرار دارد. گفتنى است دو ستون از آنها در سمت راست شخص وارد شونده و دو ستون ديگر متّصل به «نوانخانه خوزى» در سمت چپ شخص وارد شونده به آن قرار گرفته است. در سمت شمالى آن، شش ستون و در سمت جنوبى نيز شش ستون است كه يكى از اين ستونها به مناره اى كه در اين توسعه قرار داشته اتصال دارد. در سمت غربى از اين توسعه، ستونى قرار داده نشده است. اما تعداد بالكن ها و مهتابى هاى مسجدالحرام از داخل چهارصد عدد كه هفت عدد آن بهصورت نيمه است.

تعداد ايوان هايى كه از خارج بر ديوار مسجد قرار داشته، پنجاه و دو عدد بوده و اين ايوان ها همگى بر روى درهاى مسجدالحرام قرار داشته است.

هم اكنون تعداد ستونهاى مرمرين و ستونهاى زرد شميسى در مسجدالحرام به سيصد و يازده مى رسد. در سمت شرقى مسجدالحرام كه در مقابل درِ خانه كعبه قرار دارد، شصت و دو ستون ساخته شده از مرمر و در سمت شامى كه سمت شمالى نيز خوانده مى شود و در مقابل «حِجر» شريف قرار دارد، هشتاد و يك ستون مرمرين و در سمت غربى كه در مقابل «مستجار» است، شصت و چهار ستون استوانه اى قرار دارد كه شش ستون از آنها از سنگ چخماقى و باقى، همگى از مرمر بنا شده است. در سمت جنوبى مسجدالحرام كه مقابل دو ركن «حجرالأسود» و «يمانى» است، هشتاد و سه ستون استوانه اى بنا شده كه يازده عدد از اين ستونها از سنگ چخماق و ساير ستونها از مرمر ساخته شده است.

در فضاى توسعه يافته دارالندوه، پانزده ستون استوانه اى است كه يكى از آنها از سنگ چخماق مى باشد. و در فضاى توسعه باب ابراهيم شش ستون قرار دارد. اما ستونهاى زرد شميسى، مجموع آنها دويست و چهل و چهار عدد مى باشند، كه اين

ص:212

ستونها به شكل هشت ضلعى و يا شش ضلعى و يا چهار گوش و بسته به مقتضاى محل قرار گرفتن آنها ساخته شده است.

در يك سوم فوقانى اين ستونها، از سنگ چخماق تراشيده شده و دو ثلث ديگر آن از سنگ شميسى تراشيده بنا گرديده است. از اين گونه ستونها در سمت شرقى مسجدالحرام، سى ستون و در سمت شامى چهل و چهار ستون و در سمت غربى آن سى و شش ستون و در سمت جنوبى هفتاد و شش ستون قرار دارد و چهار ستون در اركان مسجد نيز از اين نوع است. و همچنين در محل توسعه دارالندوه سى و شش ستون و در محل توسعه «باب ابراهيم» هيجده ستون وجود دارد.

گنبدهاى شبستانهاى اطراف مسجدالحرام يكصد و پنجاه و دو عدد است كه تعداد بيست و چهار گنبد از آن، در شرق مسجدالحرام و در سمت شامى سى و شش گنبد و در سمت غربى بيست و چهار گنبد و در سمت جنوبى سى و شش گنبد قرار دارد و گنبدى نيز در گوشه مسجدالحرام از سوى مناره حزوره قرار دارد. در محل توسعه دارالندوه، شانزده گنبد و در محل توسعه باب ابراهيم پانزده گنبد ساخته شده است.

و اما ايوان هاى كنونى مسجدالحرام، هزار و سيصد و هشتاد عدد است، كه در شرق مسجدالحرام يكصد و شصت و دو ايوان وجود دارد و بيست و هفت عدد از آنها از سنگ مرمر است و در وسط آنها ايوانى است دراز. يكصد و سى و پنج عدد آن از سنگ شميسى مى باشد.

در سوى شامى، سيصد و چهل و يك ايوان وجود دارد كه هفتاد و هشت عدد از آنها مرمرين و سه عدد بهصورت دراز و طويل است. ساير ايوان هاى اين سمت از سنگ شميسى بنا گرديده است.

در جهت غربى مسجدالحرام، دويست و چهار عدد ايوان است كه بيست و دو عدد از آنها از سنگ مى باشد. يك ايوان در ميانه آنها بهصورت دراز ساخته شده و ساير ايوان ها از سنگ بنا گرديده است.

در سمت جنوبى، سيصد و سى و پنج عدد ايوان است كه هفتاد ايوان آن از سنگ مرمر بوده و در ميانه آنها ايوانى دراز قرار گرفته و باقيمانده آنها، همگى از سنگ شميسى

ص:213

ساخته شده است.

در محل توسعه دارالندوه يكصد و نود و يك ايوان از سنگ شميسى و در محل توسعه باب ابراهم يكصد و چهل و شش عدد ايوان از سنگ شميسى ساخته شده است.

دارالندوه (مجلس بزرگان قريش)

حدود دو قرن پيش از اسلام، قبايل جاهلى، همواره در دامنه ها و شعب هاى مكه و اطراف آن زندگى مى كردند و به عنوان احترام و بزرگ داشت كعبه، هيچ گاه خانه هاى خود را در اطراف آن بنا نمى كردند. هنگامى كه رياست و امارت مكه به «قصىّ بن كلاب»، جد چهارم رسول خداصلى الله عليه و آله رسيد، به قوم خود دستور داد تا براى محافظت خود، خانه هاى خويش را در اطراف كعبه بنا كنند. بنابراين اطراف كعبه را بين قبائل قريش تقسيم كرده و هريك در قسمت هاى تعيين شده، خانه هاى خود را برپا كردند. نخستين ساختمانى كه در كنار كعبه توسط قصىّ ساخته شد، «دارالندوه» يا مركز مشورتى قريش بود.

قصى اين ساختمان را براى مشورت در كليه امور قبايل قريش بنا كرد كه به مثابه «دارالشورى» بوده و همواره سران قبائل قريش در آنجا گرد هم مى آمدند و درباره مسائل مهم خود تبادل نظر مى كردند.

چون بزرگان و اعيان قوم در آن مركز گرد هم مى آمدند، به همين مناسبت، بدان «دارالندوه»؛ يعنى جمع «نظرها و رأى ها» گفته شده است.

كسى از افراد قريش- كه زير چهل سال سن بود- حق ورود به اين خانه را نداشت، ليكن فرزندان قصىّ به علت آن كه ملك آنان بوده و نيز رياست مكه در دست آنان بود، از اين قاعده مستثنى بوده و همگى بدان وارد مى شدند. در تاريخ «خميس» آمده است كه «مصعب بن عبداللَّه» گفت: هنگام ظهور اسلام «دارالندوه» در دست «حكيم بن حزام» بود. پس از آن نامبرده اين خانه را به مبلغ يكصد هزار درهم به «معاويه پسر ابو سفيان» فروخت، در اين حال «عبداللَّه بن زبير» به او گفت: جايگاه شرف قريش را واگذار نمودى!

ص:214

حكيم گفت: مكارم و بزرگى رفت و تقوا مانده است. اى برادرزاده، من با آن، خانه اى در بهشت براى خود خريدم و تو را شاهد مى گيرم كه من آن را در راه خداوند- عزّ و جلّ- قرار دادم.

اما «ازرقى» گفته است كه معاويه، «دارالندوه» را از «ابن رهين عبدرى»- كه يكى از فرزندان عامر بن هاشم بن عبد مناف ابن عبدالدّار بود- خريد و آن را تعمير و مرمّت كرد و هر زمانى كه به حج مشرف مى گرديد، در آن خانه وارد مى شد. ازرقى همچنين در تاريخ خود آورده: عبدالدار (فرزند قصىّ) دارالندوه را در اختيار فرزندش عبدمناف (پسر عبدالدار) قرار داد و هرگاه قريش قصد آن را داشت- كه در مسأله اى مشورت نمايد- دارالندوه توسط عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار يا بعضى از فرزندان او و يا فرزندان برادرش باز مى گرديد.

در باره مكان دارالندوه ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. ليكن بحمداللَّه موفق شديم موقيعت اصلى آن را در مسجدالحرام تعيين نماييم.

اين خانه، همواره ساختمان معروف و معمورى بوده است و پس از آن نيز اين خانه ويژه سكونت خلفا- هنگامى كه براى اداى فريضه حج به مكه مى آمدند- گرديد.

به مرور زمان اين ساختمان رو به فرسايش گذاشت به طورى كه مدتى مركز جمع آورى زباله هاى مسجدالحرام گرديد. معتضد باللَّه عباسى، اين وضع را مناسب با شرافت و كرامت مسجدالحرام ندانست و از طرفى به علت ازدياد تعداد مسلمانان- مسجد نيز براى نمازگزاران كوچك مى نمود- به دستور او دارالندوه تخريب و براى نماز و عبادت مسلمانان به مسجدالحرام افزوده شد. گفتنى است كه اين عمليات در سال 281 هجرىصورت گرفت. درباره محل استقرار دارالندوه اختلاف نظر بينصاحبنظران وجود دارد و از آن ميان سه گفته وجود دارد:

1- دارالندوه در مكان مقام حنفى در مسجدالحرام بوده است.

2- عده اى بر اين اعتقادند كه مكان واقعى آن، معلوم نبوده است ليكن گفته اند احتمالًا در بين مقام حنفى و شبستان باب الزّياده قرار داشته است.

3- محل دارالندوه در فضاى باب الزياده است و شامل رواق آن و قسمتى است كه

ص:215

به وسيله ريگ پوشيده شده. طبق تحقيقى كه در اين مورد به عمل آوردم، مسلم شد كه نظر گروه اخير در مورد جايگاه دارالندوهصحيح است. شاهد سخن ما در اين مورد، عبارتند از:

1- عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و عبداللَّه بن زبير، هر يك به هنگام خلافتشان، خانه هاى مجاور و متصل به مسجدالحرام را خريدارى كردند و پس از انهدام آنها، فضاى به وجود آمده را براى توسعه مسجد، به مسجدالحرام افزودند.

اگر دارالندوه در محل مقام حنفى قرار داشت، آن را نيز خراب كرده و در زمان عمر يا عثمان به فضاى مسجد مى افزودند و اين به علت نزديكى مقام حنفى به كعبه بوده است.

پس نقل اينكه معتضد باللَّه، دارالندوه را به محل مسجدالحرام افزوده است، سخنى است نادرست.

2- محمد المهدى عباسى، در سال 164 هجرى قسمتهاى زيادى را به وسعت مسجدالحرام افزود و دستور داد مسجدالحرام به شكل مربع در آيد و كعبه در وسط آن قرار گيرد- همانطور كه اكنون چنين است.- و اگر دارالندوه، در داخل فضاى مربع قرار داشت، تاريخ نگاران، به طور قطع در كتابهايشان از آن ياد مى كردند.

3- كسى كه دارالندوه را به مسجدالحرام افزوده، معتضد باللَّه عباسى در سال 281 هجرى بوده و عمارت معروف آن، همان فضاى «باب الزياده» است كه باب القطبى نيز جزو آن مى باشد و فضاى موجود كنونى همان دارالندوه بوده است.

معتضد در داخل مسجدالحرام- در فضاى مربع شكل آن، كه از ساخته هاى المهدى بوده،- تغييرى نداده است، پس چگونه گفته مى شود محل دارالندوه همان موضع مقام حنفى است كه اين مقام در داخل مسجد و در كنار دايره مطاف قرار دارد؟

4- بديهى است دارالندوه- كه بزرگان قريش براى مشورت در امور مختلف خود در آن مكان جمع مى شدند- كم كم و به مرور زمان، به محل جمع آورى زباله ها تبديل شد.

بنابراين بعيد به نظر مى رسد اين مكان- كه مبدل به محل زباله ها گرديده- در كنار كعبه و در محل مقام حنفى و در كنار كعبه مشرفه بوده باشد.

ص:216

مرمت كنندگان مسجدالحرام

در جدول زير، نام خلفا، سلاطين، پادشاهان و بزرگانى را كه در طول تاريخ؛ يعنى از ظهور اسلام تا كنون مسجدالحرام را تعمير و مرمّت كرده اند، بطور فشرده آورده ايم:

نمايش تصوير

ص:217

نمايش تصوير

ص:218

نمايش تصوير

«(1)»


1- - نويسنده كتاب، اين جدول را تا تاريخ 1397 هجرى تنظيم كرده است. گفتنى است كه توسعه ديگرى در دوران ملك فهد بن عبدالعزيز پادشاه عربستان آغاز گرديد كه همچنان ادامه دارد و مى توان آن را عظيم ترين و زيباترين طرح توسعه در طول تاريخ به شمار آورد،« مترجم».

ص:219

فاصله ميان مسجدالحرام و نشانه هاى حرم

اشاره

علما و دانشمندان، فاصله ميان مكه و نشانه هاى حرم را از جهات مختلف آن، به وسيله ميل و ذرع و متر بررسى كرده و نوشته اند. اينك اين سه اندازه را از سه منبع مى آوريم:

* تاريخ مكه، نوشته «ازرقى» (متوفّاى اوايل نيمه قرن سوم هجرى)

** «مرآة الحرمين» نوشته «ابراهيم رفعت پاشا» كه نويسنده آن در دوران ما، در مصر وفات نمود.

*** تاريخ عمارة المسجد الحرام نوشته شيخ حسين باسلامه (كه نويسنده آن نيز در دوران ما درگذشت)

1- ازرقى در باره حدود حرم مى نويسد:

ابو الوليد گويد: حدّ حرم، در راه مدينه، نرسيده به تنعيم و در كنار خانه هاى غفار بوده كه فاصله آن تا مكه سه مايل مى باشد.

در راه يمن، كنار «اضاءة لبن»، در «ثنيه لبن» واقع شده و فاصله آن هفت مايل است.

در سوى جده، در منطقه اعشاش و در ده مايلى مكه است.

در راه طائف، از راه عرفات، در «بطن نَمِره»، در يازده مايلى قرار گرفته است

از جانب عراق، در «ثنية خَلْ» و كنار كوه «مقطع» در هفت مايلى قرار دارد.

و در راه جعرانه، در شعب خاندان «عبداللَّه بن خالد بن اسيد» و نه مايلى مكه قرار گرفته است.

2- ابراهيم رفعت پاشاى مصرى در «مرآة الحرمين» در بيان اندازه ها، ابتدا آنها را به ذرع دستى شمارش كرده سپس به متر تبديل نموده است. نامبرده در پاورقى كتاب ياد شده مقدار ذراع آهنى را برابر با 5617 سانتيمتر دانسته و ذراع دستى را برابر با 49 سانتيمتر ياد كرده است.

بدان كه كعبه به وسيله سه دايره احاطه شده: الف: دايره مسجدالحرام ب: دايره حرم

ص:220

ج: دايره ميقات ها. هر شخصى كه از دايره سوم عبور كند و قصد مكه نمايد، واجب است محرم شود و تلبيه گويد. اين ميقات ها عبارتند از: «ذوالحليفه» در ده منزلى مكه، جحفه در سه منزلى، و قبل از آن به كمى رابغ و ذات عرق در دو منزلى. همچنين قرن المنازل، و يلملم و دايره دوم، دايره حرم بوده كه در اطراف چهارگانه آن نشانه هايى قرار داده شده است.

تقى فاسى در شفاءالغرام درباره فاصله ميان نشانه هاى حرم و مسجدالحرام اندازه هايى را ذكر كرده كه در اينجا بر اساس متر براى شما بازگو مى كنيم:

حدّ حرم از سوى طائف، از راه عرفات در بطن عُرَنه 7/ 372102 ذراع دستى كه معادل 18333 متر است. اين فاصله از ديوارهاى باب بنى شيبه تا دو عَلَم در حد حرم از سوى عرفات مى باشد.

حد حرم از سوى عراق، از ديوارهاى باب بنى شيبه تا دو عَلَم و نشانه اى كه به عنوان حدّ حرم در راه عراق در جاده «وادى نخله» قرار گرفته 27252 ذراع دستى كه معادل 5، 13353 متر مى باشد.

حد حرم از سوى تنعيم، كه همان راه مدينه است 12420 ذراع دستى، معادل 6148 متر است. اين فاصله از ديوارهاى باب العمره تا علم هاى حرم در اين راه، در كنار كوه مى باشد.

حد حرم از سوى يمن، از ديوارهاى باب ابراهيم تا نشانه هاى حدّ حرم در اين سوى 7/ 245094 ذراع دستى معادل 75، 12009 متر است.

حد حرم از سوى جنوب، مكانى است كه بدان «اضاة» گفته مى شود و از غرب كمى متمايل به شمال، دهكده حديبيه بوده كه در اين مكان «بيعت رضوان»صورت گرفته است.

از شرق در راه طائف، مكانى است كه بدان «جعرانه» گفته مى شود. رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام مراجعت از طائف، پس از فتح مكه در اين منطقه محرم شدند.

3- اما آنچه كه در كتاب «تاريخ عمارة مسجدالحرام» نوشته شيخ حسين باسلامه مكى در اين باره آمده، بدين شرح است:

ص:221

تقى فاسى گويد: در فاصله ميان مسجدالحرام و نشانه هاى حرم گفته ها فراوان است، اما حدّ حرم:

از سوى عرفات، «ابو الوليد تاجى مالكى» آن را هيجده مايل ذكر كرده و ازرقى و فاكهى و «ابن خردادبه خراسانى» در (مسالك و ممالك) يازده ميل دانسته اند. ابن زيد در نوادر نُه ميل و «ماوردى» و «ابواسحاق شيرازى» و «نووى» هفت ميل ذكر نموده اند.

از سوى عراق، در اين بخش چهار قول گفته اند: شش مايل، هفت مايل، هشت مايل و ده مايل.

از سوى جعرانه، اين قسمت داراى دو نظريه است: دوازده مايل و نُه مايل.

از سوى «تنعيم»، در اين حد، چهار قول وجود دارد: سه مايل، حدود چهار مايل، چهار مايل و پنج مايل.

از سوى «جده»، در آن دو قول است: ده مايل، و حدود هيجده مايل بنابر گفته تاجى.

از سوى «يمن»، دو نظريه در اين بخش وجود دارد: هفت مايل و شش مايل.

سپس «فاسى» فاصله حدود حرم را بر اساس طنابى كه به ذراع دستى اندازه گيرى شده اين چنين بيان نموده است:

از ديوارهاى مسجدالحرام در باب بنى شيبه؛ يعنى «باب السّلام» تا دو نشانه حد حرم در عرفات 37210 ذراع دستى است.

از سوى عراق- راه عراق- از باب بنى شيبه تا دو عَلَم حد حرم در جاده وادى نخله 27252 ذراع دستى مى باشد. مراد از وادى نخله اى كه فاسى در اينجا ياد كرده، همان «وادى الليمون» است كه معروف به «المضيق» است و در قديم بدان «نخلة الشامية» مى گفته اند.

فاسى آنگاه گفته است: حدّ حرم از سوى تنعيم، از باب العمره تا علم هاى آن 12520 ذراع دستى و از سوى يمن، از باب ابراهيم تا علم هاى آن 24509 ذراع دستى مى باشد.

سپس نويسنده «تاريخ المسجدالحرام» اضافه نموده است: اما علّت اختلاف نظر علما و دانشمندان در مقدار فاصله بين حدود حرم و مسجدالحرام نتيجه اين دو

ص:222

مطلب است:

1- برخى از آنان اندازه گيرى را از درهاى مسجدالحرام آغاز نموده اند و گروهى ديگر آن را از دروازه هاى مكه؛ مانند «باب الشبيكه» يا «حارة الباب» و يا از «باب المعلاة» كه در نزديكى حجون قرار دارد، شمارش نموده اند.

2- تفاوت آنان در اندازه ميل است، بطورى كه بعضى آن را شش هزار ذراع دستى، بعضى چهار هزار ذراع دستى و گروهى ديگر سه هزار و پانصد ذراع دستى و گروه چهارمى آن را دو هزار ذراع دستى اندازه گيرى نموده اند. همچنين ذراع دستى نسبت به اختلاف اجسام، داراى اختلاف بوده و اين اختلاف بين 46 تا 52 سانتيمتر مى باشد. قابل ذكر است كه اندازه مايل، اعتبارى بوده و در دوران كنونى، بين مايل صحرايى با مايل دريايى و نيز مايل جغرافيايى تفاوت هايى وجود دارد.

حرم مكه و نشانه ها

ابن ظهيره در كتاب خود «جامع اللطيف» مى نويسد:

حرم مكه به قسمتى كه در اطراف آن قرار گرفته، اطلاق مى شود و خداوند جهت احترام و بزرگى مكه، حكم آن را همان حكم مكه قرار داد.

ازرقى در تاريخ خود مى نويسد: پدر بزرگم از «عبدالرحمان بن حسن بن قاسم» از پدرش نقل مى كند كه مى گفت: از يكى از دانشمندان شنيدم كه نقل مى كرد: چون آدم عليه السلام بر نفس خويش از شيطان ترسيد و به خداوند سبحان پناه برد، خداوند متعال فرشتگان را فرستاد از هر سو مكه را احاطه كردند و گِرداگرد آن ايستادند. و خداوند متعال از همان نقاطى كه فرشتگان ايستاده بودند، حرم قرار داد.

و نيز گفته است: پدر بزرگم از «سعيد بن سالم قداح» از «عثمان بن ساج» از «وهب بن منبه» نقل مى كند كه مى گفت: گريه و اندوه آدم عليه السلام بر مصيبت جدايى از بهشت، بسيار شديد شد بطورى كه فرشتگان از اندوه او، اندوهگين شدند و بر گريه اش گريستند.

خداوند براى آرامش آدم عليه السلام خيمه اى از خيمه هاى بهشت را فرو فرستاد كه آن را در مكه و در محل كعبه نصب نمود. در آن زمان هنوز كعبه برپا نگرديده بود. اين خيمه خود

ص:223

ياقوتى سرخ از ياقوتهاى بهشت بود و سه قنديل زرين از طلاى خالص بهشت در آن بود كه در آن نورى از نور بهشت پرتو افشانى مى كرد. و حجرالأسود در آن روزگار، ستاره اى از ستارگان آسمان بود. پرتو اين نور تا آخر حرم مى رسيد. و چون آدم ساكن مكه شد، خداوند او و اين خيمه را با فرشتگانى حفاظت مى كرد. فرشتگان همانجا كه نشانه هاى حرم است مى ايستادند و از حرم نگاهبانى مى كردند و ساكنان زمين را، كه در آن هنگام از جن و شياطين تشكيل گرديده بودند از نزديك شدن به آن منع مى كردند و براى آنان نظر كردن به چيزى از بهشت جايز نبود؛ زيرا هركس به چيزى از آن مى نگريست، بهشت بر او واجب مى گرديد. زمين در آن روزگار پاك و منزّه بود و پليدى نداشت و خونى در آن ريخته نشده و گناهى در آنصورت نگرفته بود. خداوند بدين انگيزه، زمين را جايگاه فرشتگان قرار داد و آنان را همچنان كه در آسمان بودند، در زمين به عبادت و تسبيح خود مأمور نمود كه شب و روز عبادت و تسبيح او را گفته و از آن خسته نمى شدند. آن خيمه همچنان پابرجا بود تا هنگامى كه خداوند آدم را به سوى خويش برد و آن خيمه را نيز به جايگاه پيشين برگرداند.

و نيز در تاريخ ازرقى آمده است: ابو الوليد از پدربزرگش از عبدالرحمان بن حسن بن قاسم از پدرش از قول يكى از دانشمندان نقل مى كند كه حضرت ابراهيم عليه السلام به فرزندش اسماعيل فرمود: براى من سنگى بياور كه آن را براى مردم نشانه و آيتى سازم.

اسماعيل رفت و در حالى برگشت كه چيزى به همراه نداشت. در اين هنگام حجرالأسود را نزد ابراهيم عليه السلام يافت. پرسيد: اين را چه كسى براى تو آورد؟ ابراهيم فرمود: آن كسى كه مرا به سنگ تو وامگذاشت. اين سنگ را جبرئيل عليه السلام آورد. ابراهيم عليه السلام حجرالأسود را در جاى خود نصب كرد، پس حجرالأسود پرتوى از خود به سوى شرق و غرب و چپ و راست تابانيد و خداوند متعال تا آنجا كه پرتو حجرالأسود تابيد، حرم قرار داد. و در ادامه گويد: چون ابراهيم عليه السلام عرض كرد: ربّنا أرِنا مناسكنا؛ «پروردگارا! مناسك ما را به ما نشان ده» جبرئيل نزدش آمد و وى را با خود برد و چگونگى مناسك را نشانش داد و او را بر حدود منطقه حرم نگاه داشت. در اين حال ابراهيم عليه السلام سنگ ها را بر روى هم قرار داد و عَلَم هاى حرم را بر پا مى كرد و خاك را بر اين پايه ها مى انباشت و جبرئيل عليه السلام او را به محلّ

ص:224

آنها و حدود حرم راهنمايى كرد.

و همچنين گفت: شنيده ام كه گوسفندان اسماعيل فقط در حدود حرم چرا كرده و هيچگاه از منطقه آن بيرون نمى رفتند و از هر طرف كه به كنار حرم مى رسيدند، دوباره به داخل آن باز مى گشتند.

ابو الوليد از قول پدر بزرگ خود، از «سعيد بن سالم» از «ابن جريج» نقل مى كرد كه مى گفت: از پدرم شنيدم كه مى گفت: نخستين كسى كه نشانه هاى حرم را نصب كرد ابراهيم عليه السلام بود.

ابوالوليد از قول جدّ بزرگ خود، از سعيد بن سالم، از ابن جريج، از عبداللَّه بن عثمان بن خيثم، از محمد بن اسود نقل مى كند كه مى گفت: ابراهيم عليه السلام نخستين كسى است كه نشانه هاى حرم را نصب كرد و جبرئيل عليه السلام او را به مواضع نشانه ها راهنمايى مى كرد. ابن جريح مى گويد: از همين شخص براى من نقل كردند كه رسول خداصلى الله عليه و آله روز فتح مكه به تميم بن اسد، پدر بزرگ عبدالرحمان بن عبدالمطلب بن تميم فرمود: آنها رامرمّت نمايد كه او نيز آنچنان نمود.

همچنين ازرقى در اين باره آورده است:

ابوالوليد و محمد بن يحيى، از هشام بن سليمان مخزومى، از عبدالملك بن يحيى بن عباد بن عبداللَّه بن زبير از موسى بن عقبه نقل مى كند كه مى گفت: قريش نشانه هاى حرم را منهدم كردند. اين موضوع موجب نگرانى پيامبرصلى الله عليه و آله شد. جبرئيل به حضور حضرت آمده، گفت: اى محمدصلى الله عليه و آله اين كار قريش كه نشانه هاى حرم را خراب كردند بر تو گران آمد؟ فرمود: آرى.

جبرئيل گفت: به زودى آن را در جاى اوليه خود قرار مى دهند.

گويد از هر يك از قبائل قريش مردى در خواب ديد كه شخصى به او مى گويد: اين حرمى است كه خداوند شما را در پناه آن گرامى داشته و حمايت كرده است، حال نشانه هاى آن را ويران كرديد! بدانيد به زودى اعراب بر شما چيره خواهند شد. هريك از ايشان خواب خود را در مجالس قبيله اى خويش نقل مى كرد. در نتيجه دوباره نشانه ها را در جاى خود نصب كردند. جبرئيل به حضور پيامبرصلى الله عليه و آله آمد و گفت: آنها را در جاى خود

ص:225

نصب كردند. پيامبرصلى الله عليه و آله پرسيد: آيا درست در جاى خود نصب كردند؟ جبرئيل جواب داد:

هيچ يك از آن نشانه ها را نصب نكردند مگر اينكه فرشته اى آن را در جاى خود نصب مى نمود.

«ابوالوليد» از پدر بزرگش از «محمد بن ادريس» از «محمد بن عمر» از «ابن ابى سيره» از «مسعود بن رفاعه» نقل مى كند: كه چون عبدالملك بن مروان حج گزارد، كسى را به سوى كهن سال ترين مرد خزاعه و پيرمردترين قريش و بنى بكر فرستاد و دستور داد تا حدود و نشانه هاى حرم را مرمّت كنند. اين نشانه ها به وسيله عبدالملك بن مروان تجديد گرديد و نيز در سال 159 هجرى به هنگام مراجعت المهدى از حج، دستور داد اين عَلَم ها را تجديد نمايند. همچنين مقتدر باللَّه عباسى نيز آنها را ترميم و تجديد نمود.

در سال 325 هجرى راضى باللَّه عباسى دو نشانه از سوى تنعيم را تجديد كرد. و نيز در سال 616 هجرى به دستور المظفر پادشاه أرْبل دو عَلَم از سوى عرفات تجديد بنا گرديد. سپس ملك مظفر، پادشاه يمن، آنها را در سال 683 هجرى تجديد كرد. نشانه هاى حرم بار ديگر از سوى سلطان احمد اوّل، فرزند سلطان محمد عثمانى، در سال 1023 هجرى تجديد گرديد.

تجديد بناى نشانه هاى حرم در طول تاريخ

انصاب، عَلَم هايى است كه بهصورت ستونهاى سنگى با پوششى از گچ سفيد در گِرداگرد حرم مكه ساخته شده است. محل قرار گرفتن اين نشانه ها (/ انصاب) بدين شرح است:

1- در كنار تنعيم و در نزديكى مسجد آن؛ در نقطه اى كه حِلّ يا حدّ حرم از آن آغاز مى شود. كه بهصورت دو ستون سنگى در دو سمت جاده اصلى قرار گرفته است.

2- در عرفات، قبل از مسجد نَمِره؛ به فاصله كمى به سوى عرفات واقع است.

3- قبل از باغ شرايع؛ در جاده اى كه به سوى طائف و جده منتهى مى شود.

4- در ايستگاه بيضاء؛ در راه يمن

5- دو علم نيز در منطقه شميسى- كه در قديم به آن حديبيه مى گفتند- قرار دارد.

ص:226

نمايش تصوير

ص:227

نمايش تصوير

نصب چادر در مسجدالحرام

نصب چادر همواره به روش سنتى آن (با ستونها چوبى) و يا به روش جديد در مساجد و مجامع عمومى به ويژه در نقاط گرمسير معمول بوده است. اين چادرها بيشتر براى محافظت از آفتاب و باران و باد و گاهى در فضاى صحن مساجد جهت پيشگيرى و محافظت مردم از سرما در فصل زمستان به كار مى رود. همچنانكه درصحيح بخارى در «كتاب الصلاة» در باب «خيمه در مسجد» آمده است:

رسول خداصلى الله عليه و آله خيمه خود را در مسجدش برپا نمود. اين روايت چنين است كه:

زكرياء بن يحيى براى ما روايت كرد و گفت: عبداللَّه بن نمير از قول هشام، از پدرش، از عايشه براى ما نقل كرد: سعد در روز خندق در أكحل زخمى شد. در اين حال رسول خداصلى الله عليه و آله خيمه اى در مسجد براى او برپا نمود تا بتواند هراز گاه به او سر زند. در مسجد خيمه ديگرى از آنِ بنى غفار نيز نصب گرديده بود. در اين هنگام شدّت جراحات وارده بر سعد، آنقدر شديد بود كه خون جريان يافته و به خيمه مجاور رسيده بود، افراد بنى غفار از زير خيمه خودصدا زده، گفتند:

اى اهل خيمه، اين چيست كه از سوى شما به خيمه ما مى رسد؟

سعد كه مشغول بستن زخمهاى خود بود، حال خود را به اطلاع آنان رسانيد. سعد

ص:228

پس از مدّتى بر اثر جراحات وارده درگذشت.

در طول تاريخ بارها در فضاى مسجدالحرام چادرهايى نصب گرديد تا مردم مكه و حاجيان را از اشعه گرم و سوزان آفتاب در امان نگه دارد.

در سومين سال ورود ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمان آل سعود به حجاز، در سال 1345 هجرى، به علت شدت گرما و نبودن سرپناه در مسجدالحرام، به دستور نامبرده چادرهايى براى محافظت حاجيان در فضاى مسجدالحرام نصب گرديد كه در آن سال هزاران نفر از حاجيان در پناه آن خود را از سوزش آفتاب و گرماى آن در امان نگاه داشتند؛ زيرا تا اين تاريخ، مسجدالحرام داراى فضاى سرپوشيده و سقفى نبود كه مردم و حاجيان به هنگام ظهر روز جمعه و يا در موسم حج در سايه آن نماز گزارده، خود را از اشعه آفتاب و گرماى سوزان آن، محفوظ دارند.

نمايش تصوير

شيخ حسين بن عبداللَّه باسلامه در كتاب خود «تاريخ عمارت مسجدالحرام» در اين باره به تفصيل آورده است:

در سال 1345 هجرى تعداد بسيارى از مسلمانان به حج آمدند، به طورى كه يكصد و چهل هزار نفر از راه دريا و سيصد هزار نفر از خشكى وارد حجاز و سپس به مكه وارد

ص:229

گرديدند. حضور اين همه جمعيت در اين سرزمين،صرفنظر از اينكه از چه راهى آمده باشند، به ندرت اتفاق مى افتاد. بنابراين مسجدالحرام جهت نمازگزاران تنگ گرديد بطورى كه دولت سعودى بر آن شد تا درصحن مسجدالحرام؛ يعنى در فضايى كه زمين آن به وسيله ريگ پوشيده شده بود، چادرها و خيمه هايى نصب كند تا بدينوسيله نمازگزاران و مهمانان خانه خدا در زير آن، دور از اشعه آفتاب و گرماى آن به عبادت پردازند. اين كار سود فراوانى به حاجيان رسانده، بطورى كه ده ها هزار نفر از حاجيان و نمازگزاران در فضاى ياد شده، نماز ظهر و عصر خود را برپا كرده، به عبادت مشغول شدند و آن سال بدين منوال گذشت.

در سال 1346 هجرى طبق فرمانى كه از سوى پادشاهصادر گرديد، وزير ماليه آن دوران (شيخ عبداللَّه سليمان الحمدان) مأمور شد كه سايبانهاى قوى و ثابتى در اطراف زمينهاى پوشيده از ريگ و در امتداد رواقهاى مسجدالحرام، از جهات چهارگانه آن فراهم كند تا نماز گزاران از حجاج بيت اللَّه الحرام در زير آن، به دور از اشعه سوزان آفتاب ظهر و به آسودگى، نماز خود را بجاى آورند.

طبق دستور، اين سقف ها و سايبان ها آنچنان برپا گرديد كه بادهاى تند نمى توانست آن را به حركت در آورد؛ زيرا اين گونه بادها، بارها موجب از هم پاشيدگى خيمه ها- كه در سال 1345 هجرى نصب گرديده بود- شد. پس از اين فرمان، شيخ عبداللَّه سليمان، سايبانهاى قوى از چوب جاوى ضخيم به شكل شيروانى بنا كرد و روى آنها را به وسيله پارچه هاى ضخيم و محكمى كه از پنبه سفيد بافته شده بود (قلع)، پوشانيد. از آن پس اين سايبانها در ماههاى حج هنگامى كه حجاج فراوانى به مكه مى آمدند، در نقاط چهارگانه مسجد و در امتداد سقف رواقها، بر روى زمين هاى پوشيده از ريگ فضاى مسجدالحرام قرار داده مى شد و پس از پايان ماههاى ياد شده و حركت حاجيان، مجدداً برداشته مى شد.

لازم به تذكر است كه اين وضع تا قبل از توسعه اخير مسجدالحرام ادامه داشت و همواره بدين صورت حاجيان را از گرماى آفتاب و باد و باران در فضاى مسجدالحرام محفوظ نگاه مى داشتند.

ص:230

اداره مسجدالحرام

اداره مسجدالحرام از دوران تسلّط تركان عثمانى بر حجاز، زير نظر والى ترك در جدهصورت مى گرفت و والى هميشه نظارت كامل بر اداره حرم مكى داشت. به همين جهت بود كه لقب «شيخ الحرم» يا «مدير حرم» را بر او نهاده بودند.

والى از آن جهت كه در جده اقامت داشت، طبيعى بود كه نظارت بر تمامى كارها و شؤون مسجد برايش عملى نبوده و تنها به مسائل مهم آن، شخصاً نظارت و رسيدگى مى كرد و در مورد بقيه كارها، شخص ديگرى را در جاى خود مى گمارد تا بتواند نظارت و دقّت كافى داشته باشد. كارهاى مسجدالحرام شامل نظافت و پاكيزه كردن، خدمت و پذيرايى از بزرگان مهمانها و نظارت بر انجام كار كارمندان اين اداره مى شد و كارمندان وكاركنان حرم عبارت بودند از: ائمه جماعت، خطبا، سخنرانان، مؤذّنان، خواجه ها (/ اغوات)، كتابدارها، خدمه، دربانان، انبارداران، سقاهاى زمزم، رفتگران و فرّاشها. شخص تعيين شده از سوى والى، براى نظارت بر كارهاى مسجدالحرام و اداره آن، هميشه از اهالى مكه مشرّفه بود و هر گاه مطلب مهمى رخ مى داد، مدير مكه موظف بود در اين مورد با رييس خود؛ يعنى والى مذاكره كند و دستورات او را اجرا نمايد. پيش از اين نيابت حرم، اختصاص به خانواده «نايب الحرم» داشت كه يكى از مشهورترين خانواده هاى كنونى در مكه به شمار مى آيد و اين سمت ساليان دراز، (حدود دويست سال) در اختيار اين خانواده منحصر بوده است. اين مطلب بر اساس گزارش هاى رسمى و اسنادى است كه هم اكنون در اختيار اين خانواده موجود است. يكى از اسناد ياد شده كه گواهى است از اينكه از سوى قاضى مكه و با مهر و امضاى وى در آن دوران؛ يعنى شيخ محمد سعد الدين حنفى، در ابتداى محرم الحرام سال 1181 هجرىصادر گرديده است. دراين گواهى آمده است:

«امير مكّه، شريف «مساعد بن سعيد»، سيد «احمد بن محمد» را قائم مقام رييس و بزرگِ ائمه جماعت و خطبا در مسجدالحرام و نيز بر تمامى خدمه حرم از خواجه ها (/

ص:231

اغوات) و انبار داران و سقاها و فراشها و رفتگران و تمامى خدمتگزاران حرم قرار داده و افراد ياد شده، هيچگونه مخالفت و سرپيچى از دستورات نامبرده را نخواهند داشت.»

ضمناً در اين گواهى كليه وجوه دريافتى از محل وقف ها بر مسجدالحرام، همانند گذشته در اختيار شخص نامبرده قرار داده شده است.

قاضى مكه با گواهى مهرِ خود بر حكم شريف مكه و امير ياد شده او، اين نامه راصورتى شرعى داده و آن را تثبيت نموده است.

هنگامى كه «ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمان آل سعود» در سال 1343 هجرى بر حجاز دست يافت، اين سمت را در خانواده «نائب الحرم» تأييد نمود و آنها را همانند گذشته بر خدمت و اداره مسجدالحرام باقى گذارد. اين خانواده تا كنون در پست خود باقى مانده و مشغول خدمتگزارى هستند و هيچگونه معارضه و مخالفتى بر پست خود ندارند.

هم اكنون «سيد حسن بن سليمان بن احمد» نايب الحرم، رياست اداره مسجدالحرام را در اختيار دارد. او در ماه ذى القعده سال 1374 پس از درگذشت برادرش سيد هاشمِ نايب الحرم، در اين سمت قرار گرفت. نامبرده با كمك فرزند ارشد خود سيد عبدالقادر نايب الحرم، به كليه وظايف و كارهاى مسجدالحرام؛ از نظارت و نظافت و امور خدمتگزاران آن، رسيدگى مى نمايد.

مسجدالحرام داراى 225 نفر خدمه بوده كه اين گروه شامل محافظان، فراشها، رفتگران و 65 نفر از آنان دربان درها و 22 نفرشان از مؤذنان و مكبّرها مى باشند. طبق نوشته اى كه در مرآةالحرمين به وسيله نويسنده آن، حدود يكصد سال قبل آمده است، اين تعداد چنين بوده است:

ابراهيم رفعت پاشا، نويسنده كتاب «مرآة الحرمين» كه بارها حج گزارده و آخرين سفر حجش در سال 1325 هجرى بوده است، در باره كارمندان مسجدالحرام اين گونه نوشته است:

«مسجدالحرام داراى شيخ و بزرگى است كه معمولًا والى آن (يعنى والى ترك آن) و معاون او و نماينده اى از سوى معاون والى و مديرى جهت انجام كارهاى آن و حدود

ص:232

هفتصد كارمند در آن مشغول به كار مى باشند. اين كارمندان شامل 107 نفر مدرس و استاد كه چهل و چهار نفر از آنان داراى حقوق ماهانه اى بين 500 و 100 قرش بوده و باقى بهصورت رايگان تدريس مى كنند.

همچنين مسجدالحرام داراى 79 امام جماعت و خطيب حنفى بوده كه 34 نفر آنان بهصورت رايگان و 45 نفر ديگر داراى حقوق مى باشند. شافعى ها داراى 24 امام جماعت و خطيب هستند كه 16 نفر از آنان رايگان فعاليت مى كنند و باقى داراى حقوق ماهيانه مى باشند. امام جماعت و خطيب هاى مالكيان 14 نفر هستند كه هشت نفر آنان رايگان و باقى در ازاء حقوق، انجام وظيفه مى كنند.

حنبليان داراى 5 نفر امام جماعت بودند كه دو نفر از آنان بهصورت رايگان و سه نفر ديگر در ازاى حقوق كار مى كنند. امام جماعت و يا خطيب داراى حقوق ماهانه اى بين 40، 100 و 200 قرش است.

همچنين 52 نفر خواجه (/ آغا) در مسجدالحرام كار مى كنند كه در بين خود داراى يك رييس و نقيب مى باشند. و نيز 41 نفر مؤذن و 8 نفر مسؤول روشنايى و 12 نفر فراش و 10 نفر محافظان نظم و 20 نفر رفتگر و 30 نفر دربان و 11 نفر پر كننده ظروف آب و 181 نفر شست وشو دهنده قنديل هاى مسجد و 18 نفر خدمتگزار سيار در مسجد هستند كه در اين ميان 20 نفر نيز داراى حقوق و مزايايى از قديم بوده اند. و 15 نفر از آنان سقاى زمزم مى باشند. اما آن گروهى كه به خدمتگزارى كعبه و پرده دارى آن مشغولند، از خاندان شيبه هستند و خدمتگزاران بيشتر، در مسجدالحرام بهصورت موروثى انجام وظيفه مى كنند و همواره اين شرف به بزرگترين آنها از نظر سن مى رسد.

شيخ حسين بن عبداللَّه باسلامه، در كتاب «تاريخ عمارة مسجدالحرام» در باره اداره مسجدالحرام مطالبى نوشته كه آن را بهصورت فشرده مى آوريم:

اداره مسجدالحرام همواره به وسيله امراى مكه مكرّمه و واليان آنصورت مى گرفت و اين مسؤوليت در دوران خلفاى راشدين، خلفاى اموى و عباسى و پادشاهان چركس همچنان ادامه داشت و اميران و واليان مكه همواره درصورت كوتاهى از وظيفه خود، نسبت به اداره مسجدالحرام در مقابل خلفا و پادشاهان مسؤوليت داشتند.

ص:233

هنگامى كه حرمين شريفين در اختيار خلفاى عثمانى قرار گرفت، آنان نيز همچون گذشته آن را به واليان خود در مكه مكرمه واگذار مى كردند و لقب «شيخ الحرمى» را نيز به آنان مى دادند و نيز نيابتى از سوى آنان براى نظارت و اهتمام بر انجام امور مسجدالحرام بهصورت مستقيم تعيين مى كردند كه اين افراد نظارت مستقيم بر انجام كارهاى مسجد به وسيله مؤذنان و فراشها و رفتگران و دربانان و مأموران روشنايى و مأموران انتظامات و جزاينها را داشتند.

سپس اداره اى به نام «اداره اوقاف» تأسيس كردند و رييسى به نام «مدير اوقاف» بر آن گماردند كه وظيفه اين اداره به همراه مدير آن، جمع آورى كليه موقوفات مسجدالحرام در مكه مكرمه و هزينه كردن آن براى كارمندان مسجدالحرام و نيز انجام كليه دستورات وقف بر حسب شرط واقف آن بود. اين وضع از دوران سلطان سليم خان اول (عثمانى) ادامه داشت تا اينكه شريف حسين بن على در نهم شعبان 1334 هجرى بر حجاز تسلط يافت. او نيز وضع را به همين منوال ادامه داد و اداره ديگرى به نام «اداره شرطه» بر آن افزود. اين اداره داراى رييس و سربازانى بود كه به نام «شرطه حرم» شناخته مى شدند و اينها غير از شرطه هاى معمولى به شمار مى آمدند. وظيفه اصلى اين افراد مراقبت از حاجيان در مقابل دزدان و اهل فساد بود و نيز جمع اشياى گمشده حاجيان در مسجدالحرام و اعلان آن به همه، از وظايف اين گروه به شمار مى آمد. عبدالعزيز بن عبدالرحمان آل سعود پس از سلطه يافتن بر حجاز در سال 1343 هجرى، اداره خاصى براى مسجدالحرام به وجود آورد و رييس آن را نايب الحرم قرار داد. اين اداره موسوم به «مجلس ادارة الحرم» گرديد. وظيفه اين اداره انجام كليه كارهاى مسجدالحرام به همراه نظارت بر انجام كار توسط كارمندان و كارگران مسجدالحرام مى باشد. هم اكنون سيد هاشم بن سليمان بن احمد «(1)» نايب الحرم رياست اداره ياد شده را به عهده دارد.


1- - سيد هاشم بن سليمان بن احمد نايب الحرم، رياست اداره مذكور را در سال 1398 به عهده داشته است. هم اكنون ديگر خانواده« نايب الحرم» هيچگونه مسؤوليتى در مسجدالحرام نداشته و فعلًا رييس حرم مكى شيخ محمد سُبَيّل بوده كه امام حرم نيز مى باشد. نيابت او را شيخ صالح بن عبداللَّه بن حُمَيّد به عهده داشته كه او نيز امام حرم بوده و معمولًا نمازهاى صبح به وسيله او اقامه مى شود. نامبرده فرزند شيخ عبداللَّه بن حُمَيّد است كه پيش از« بن باز» روحانى بزرگ عربستان بود،« مترجم».

ص:234

روشنايى در مسجدالحرام

اشاره

ازرقى مى نويسد: نخستين كسى كه براى طواف كنندگان در مسجدالحرام چراغ روشن كرد «عقبة بن ازرق بن عمرو غسانى» بود. خانه او متصل به مسجدالحرام و روبروى درِ خانه كعبه قرار داشت. در آن روزگار، مسجدالحرام كوچك و فاصله ميان ديوارهاى مسجد و مقام اندك بود. «عقبة بن ازرق» چراغ بزرگى بر كنار خانه خود، در فاصله ميان ديوار خانه اش و مسجدالحرام قرار مى داد و بدان وسيله كعبه و مقام و بالاى مسجد روشن مى شد. او همواره چراغ را بر لبه ديوار خانه اش مى نهاد. تا اينكه خالد بن عبداللَّه قُسرى، كه در آن روزگار والى مكه بود، چراغى را بر كنار چاه زمزم و روبروى حجرالأسود نهاد و اين در روزگار حكومت عبدالملك بن مروان بود. پس از آن، در حكومت مأمون عباسى وقتى محمد بن سليمان حاكم مكه شد، چراغى ديگر بر ستونى بلند مقابل آن و كنار ركن غربى نهاد. و آنگاه كه محمد بن داود به حكمرانى در مكه رسيد، دو ستون بلند ديگر؛ يكى مقابل ركن يمانى و ديگرى مقابل ركن شامى قرار داد.

وقتى هارون الواثق باللَّه خليفه شد، دستور داد ده ستون بلند بسازند كه بر هريك قنديلى قرار گيرد و بر اطراف محل طواف قرار داده شود و در آنها چراغ روشن نمايند. همچنين به دستور وى، هشت آويزه بزرگ فراهم كردند و در هر طرف مسجدالحرام دو آويزه قرار دادند.

اولين شخصى كه از روغن چراغ و قنديل در مسجدالحرام استفاده كرد، معاوية بن ابى سفيان بود. و خالد بن عبداللَّه قسرى به هنگام ولايتش بر مكه در دوران خلافت سليمان بن عبدالملك، اوّلين بار روشنايى را در بينصفا و مروه قرار داد.

طبق گفته فاكهى، اولين بار قنديل ها درصحن مسجدالحرام به وسيله محمدبن احمدبن عيسى بن منصور- كه معروف به «كعب البقره» بود- در سال 257 هجرى قرار داده شد. نامبرده ستونهايى از چوب در ميانه مسجد قرار داد و آنها را به وسيله طناب به هم اتصال داد و قنديلها را بر روى اين طنابها آويزان ساخت. و بالأخره مسجدالحرام در

ص:235

آن دوران اين چنين روشن مى گرديد.

ازرقى مى نويسد: در دوران ما (قرن سوم هجرى) تعداد قنديل هاى مسجدالحرام به 455 عدد مى رسيد و آويزه هاى آن، كه در ماه رمضان و در موسم حج روشن مى شد، هشت عدد بود. از اين هشت آويزه، چهار عدد بزرگ و چهار عدد كوچك بود. چهار آويزه بزرگ در ماه رمضان و موسم حج روشن مى شد و در ساير ايام سال به وسيله روشنايى يك عدد از آنها كه بر بالاى باب دارالاماره نصب بود، مسجد روشن مى گرديد.

نمايش تصوير

ص:236

روشنايى به وسيله قنديل در مسجدالحرام، تا سال 1335 هجرى ادامه داشت. از اين دوران به بعد روشنايى مسجد به وسيله چراغهاى لوكس (اتاريك) و برقصورت مى گرفت.

هنگامى كه شريف حسين بن على استقلال حجاز را به نفع خويش به دست آورد، روشنايى مسجد به وسيله قنديل را كنار گذاشت و چراغهاى لوكس را جايگزين آن ساخت. اين وضع تا نيمه هاى سال 1338 هجرى ادامه يافت و سپس در 28 رجب سال 1338 براى اوّلين بار به وسيله شريف حسين، دايره مطاف به وسيله چراغهايى كه از نيروى برق كمك مى گرفت، روشن شد. اين در حالى بود كه ده سال قبل از آن؛ يعنى در سال 1328 هجرى، مسجدالنبى در مدينه منوره به وسيله دولت عثمانى با نيروى برق روشن شده و مجهز گرديده بود.

شيخ حسين باسلامه در تاريخ خود در اين باره مى نويسد: شريف حسين موتور برقى به قوّت سه كيلو وات وارد كرد و آن را در مدرسه «امّ هانى»، در مقابل ساختمان حكومتى (حميديه) قرار داد و مجموع لامپ هايى كه نامبرده در اطراف مطاف نصب كرد 105 شعله بود و نيروى بعضى از آن لامپ ها بيست و پنج شمع و برخى ديگر پنجاه شمع بود.

گفتنى است رسم بر اين بوده كه هر گاه شخصى از بزرگان، شبانه وارد كعبه مى شد شمع روشن مى كردند و از روشنايى آن بهره مى بردند. پادشاهان و خلفا همواره در طول دوران هاى گذشته، شمعدانها و بخوردانهايى كه از نقره خالص ساخته مى شد، به كعبه هديه مى كردند. آخرين بار اين هدايا از سوى سلطان عبدالحميد خان، يكى از خلفاى عثمانى، در سال 1302 هجرىصورت گرفت. مسجدالحرام اينك به وسيله برق، مانند روز روشن مى گردد.

شمعدانهاى ششگانه اى كه بر روى ديوار حجر اسماعيل قرار داشت و هريك از آنها داراى سه شاخه بود، به پنج شمعدان از مس زرد تغيير يافت كه بر هريك از آنها چراغى قرار دارد كه به وسيله نيروى برق روشن مى گردد.

پس از به وجود آمدن «شركت برق سعودى» كه به وسيله خاندان جفالى در سال

ص:237

1373 هجرى تأسيس شد، براى اوّلين بار در غروب آفتاب روز پنجشنبه چهاردهم صفر سال 1373 هجرى، تمامى چراغها و آويزه هاى مسجدالحرام به وسيله نيروى برق روشن شد و مسجدالحرام از آن پس علاوه بر روشنايى معنوى داراى روشنايى حسّى نيز گرديد و شبهاى آن همچون روز شد.

كبوتران حرم

كبوتران حرم كه به «حمام الحمى» يا «كبوتران خون گرم» مشهورند، تمامى سطح مسجد الحرام و منافذ و طاق هاى آن را دربرگرفته اند. اين كبوتران در جاى جاىِ مسجد الحرام براى خود آشيانه ساخته و گروه گروه، در قسمتهاى مختلفصحن حرم؛ به ويژه در سمت شرقى، كنار هم گرد مى آيند. آنها جايگاه ويژه اى بهصورت حوض براى نوشيدن آب دارند و در كنار آن محلى ساخته اند براى دانه هاى گندم كه بهصورت مرتب از سوى اوقاف خصوصى پاشيده مى شود.

نمايش تصوير

اين مكان پيشتر در سمت غربى مسجد قرار داشته و تعداد بسيارى از زنان فقير

ص:238

ظرفهايى پر از دانه گندم را به حاجيان و زائران، به قصد پاشيدن آن در جايگاه مخصوصِ انبوه كبوتران مى فروختند، تا اينكه اين كبوتران خونگرم و خانگى، كه از نشستن بر سر مردم نيز دريغ نمى كنند! استفاده كند؛ اين حيوانات از زندگى خود جز خوردن و لطف و انس گرفتن با مردم كارى را نمى شناسند.

البته اين ويژگى تنها اختصاص به كبوتران ندارد بلكه تمامى حيواناتِ درون حرم، از امنيت كامل برخوردارند. تا آنجا كه برخى كشتن مار يا عقرب حرم را نيز به پاس احترام و تكريم اين خانه جايز نمى دانند.

گمان دارم وجود كبوتران از ميان همه حيوانات در حرم، تنها به علّت شدّت انس آنها و كمى خشونتشان باشد. مطلب شنيدنى آنكه گفته مى شود: كبوتران حرم با وجود تعداد بى شمارشان، كمتر بر روى كعبه قرار مى گيرند و به ندرت اين مطلب اتفاق مى افتد!

در سمت شرقى مكه و در زير كوه «ابو قبيس» چاهى است كه آن را «بئر الحمام» يا چاه كبوتران مى گويند. تعداد بسيارى از كبوتران در اين محل گردهم مى آيند و با آزادى تمام، پس از نوشيدن آب به هر نقطه اى كه بخواهند پرواز مى كنند.

اين چاه بسيار قديمى است، گمان دارم كه به دوران جاهليت برمى گردد. همچنين به نظر مى رسد كه احترام به اين كبوتران، به دورانى بس دراز مى گردد. در هرصورت احترامى براى خانه بوده حال چه پيش از اسلام باشد و يا پس از آن.

و اين سخن كه كبوتران حرم از نسل كبوترى هستند كه بر در غار پيامبرصلى الله عليه و آله آشيانه ساخته بود، خود موجب احترام و تكريم بيشترى نسبت به آنان است.

كبوتران تنها در اينجا مورد احترام نبوده اند بلكه از قديم عادت بوده است؛ چرا كه فرزندان نوح آنان را مورد احترام و تجليل قرار داده اند. زيرا كبوتران، نخستين بشارت دهندگان به آنان براى به وجود آمدن خشكى در دوران طوفان بودند. اين احترام در ميان مسيحيان نزديك به پرستش است و اين بدانجهت است كه كبوتران براى آنان در مقام روح القدس است. آنان مى گويند آن هنگامى كه حضرت مسيح را در كودكى در «روداردن» غسل مى دادند، كبوترى آمد و بر سر حضرتش نشست و به همين منظور، مسيحيان كبوتران را در كليساهاى خود در اماكن مذهبى شان به تصوير مى كشند. شما

ص:239

كبوتران بى شمارى را در نهايت آزادى، در كليساهاى اين قوم در اروپا، به ويژه در كليساهاى ايتاليا و اتريش و برخى كليساهاى فرانسه مى بينيد، به طورى كه در جاى جاى كليساها و خيابانها و پياده روها و بر روى درختان خيابانهاى عمومى و پاركها لانه و آشيانه ساخته اند. اگر به وين يا رُم سفر كنيد كبوتران بسيارى را مى بينيد كه در هر نقطه اى وجود دارند بدون آنكه از سوى انسانها مورد آزار و اذيت قرار گيرند.

تأثير اين اعتقاد در شهر قسطنطنيه «(1)» همچنان پابرجا است و كبوتران را به ويژه در مسجد «بايزيد» و مسجد «ابو ايوب انصارى» بهصورت انبوه ملاحظه مى كنيد. تا آنجا كه مردم آستانه (استانبول) در احترام آنان مبالغه كرده و ذبح آنها را حرام نموده اند. به همين جهت هيچيك از مردم اين شهر- چه مسلمان و چه مسيحى و يهودى- از گوشت آن استفاده نمى كنند.

گويند كه مسلمانان اين ديار معتقدند كبوتران آستانه از نسل كبوتر غار است (گفته شده، اين كبوتر، رسول خداصلى الله عليه و آله را از آنچه كه مشركين انجام مى دادند، با خبر مى ساخته است). اين مطلب نمى تواند مدركصحيحى داشته باشد همچنانكه خبررسانى به پيامبرصلى الله عليه و آله به وسيله كبوتر ياد شده نيز نمى تواند مورد پذيرش باشد.

شيعيان ايرانى چنين عقيده اى را نسبت به كبوتران حرم دارند. و ادعا مى كنند كه اين كبوتر، خبر شهادت امام حسين عليه السلام را به مردان مدينه منوره رسانده است.

چينيان از دورانى بس كهن به وسيله اين كبوتران، شانس خود را كشف مى كرده اند، همچنانكه اكنون نيز برخى از روميان در خيابانهاى معرانه انجام مى دهند. آنان كبوترى را در سينى قرار مى دهند، و در حاليكه در اطراف آن، اوراق تا شده اى مى گذارند كه در ميان اين اوراق خبرى از خير و شر را نوشته اند. پس اين كبوتر به وسيله نوك خود، يكى از اوراق تا شده را برمى دارد و به عنوان فال شخص در نظر گرفته مى شود. به اين كبوتران، «پاك- كو- پن» (-/-/) گفته مى شود كه به معناى كبوتر برگ سفيد است.

كبوتر نزد سامى ها همان حيوان مقدس براى الهه اشتورت () به شمار


1- - استانبول كنونى.« مترجم».

ص:240

مى آمد. فينيقيان و يونانيها و آشوريها كبوتر را به عنوان آسمان و ستارگان مقدّس مى شمردند.

گمان دارم كه نزد عرب جاهليت اين احترام از اين راه به بدانان رسيده باشد. به همين علّت مجسمه كبوتر را در درون كعبه در كنار مجسمه «هُبل» قرار داده بودند.

در «سيره ابن هشام» ازصفيه دختر شيبه روايت شده است:

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله پس از فتح مكه، طواف خانه را انجام داد «عثمان بن طلحه» را فراخواند و دستور داد درِ كعبه را بگشايد، هنگامى كه حضرت به درون آن رفتند مجسمه اى از كبوتر چوبى را در آن يافتند پس به دست خويش آنرا شكسته و به دور انداختند.

درصورتى كه از ظرافت و لطافت شكلى اين كبوتر و انس آنان در نوعشان، و زيبايىصورتشان و پاكيزگى لباسشانصرف نظر كنيم، اين پرندگان در خانواده خود نشان دهنده محبت حقيقى و رحم و شفقت حسى بوده اند، به طورى كه از آنها درس زندگى مى آموزيم.

برخورد جنس نر با ماده اين كبوتران را در زندگى خانوادگى بسيار باتدبير و مجدّانه مى بينيم، به طورى كه هر گاه از مسؤوليت اجتماعى خود فارغ شوند روبه سوى زندگى زناشويى گذارده، سر در گردن يكديگر فرو مى برند و معاشقه و معانقه مى كنند و هيچگاه از يكديگر جدا نمى شوند. اينان از هم جدا نمى گردند مگر آنكه دوباره با هم جمع شوند.

در لباسى زيبا و راهى عشوه گرانه در زوجى غير از اين نوع هرگز ديده نمى شود.

كبوتران در اين ميان به انسانيّت خدمتى كرده اند كه هيچگاه فراموش نمى شود. آنان از قرن هشتم پيش از مسيح عليه السلام تا نيمه هاى قرن نوزدهم مسؤؤليت تلگراف پيك رسانى را در ميان اقوام گوناگون بر عهده داشته اند. تا اينكه مورس و واتسون در سال 1844 ميلادى تلگراف برقى را اختراع كردند كه بى شك بهره عظيمى از اين كشف به دنياى انسانيّت رو آورد. و مى توان گفت كه اين يكى از زمينه هاى پيشرفت تمدن بشرى بود و آن را به سرعت منتشر ساخت ليكن در اينجا مى گوييم تمامى اين بهره ورى ها آيا مى تواند كوشش هاى آن كبوتر پيك رسان را در اذهان ما به فراموشى سپارد؟!

ص:241

جهت اطلاع بيشتر مى گوييم اوّلين بار مردى از جزيره أو چين (از جزاير يونان) كبوترى را به عنوان پيك رسان برگزيد. وى به هنگام شركت در بازيهاى المپيك، در سال 776 پيش از ميلاد حضرت مسيح به آتن آمد و كبوترى را از آشيانه اى كه در ميان جوجه هاى خويش بود با خود به همراه برد. هنگامى كه در بازيها به برترى دست يافت.

آن كبوتر را رها ساخت. كبوتر به آشيانه خويش بازگشت و بدين ترتيب خانواده او از موفقيت آن مرد در بازيها آگاه شدند. از آن پس يونانيان و روميها و عرب ها و مصريان در پيك رسانى از اين حيوان استفاده كردند. مصريان، به ويژه در دوران ايّوبيان و فاطميان داراى اداره اى براى پيك هاى خويش بودند. آنان در هر سويى خانه كبوتران ساختند كه هر يك به ديگرى نزديك بود. هر گاه قصد آن مى نمودند كه پيكى را بفرستند، در نزد خود كبوترانى از آن سمت داشتند پس نامه را در ميان دوبال او مى گذاشتند و او را در آسمان رها مى كردند.

بدين منظور آنان همواره خبرى را در دو نامه يادداشت مى كردند و به وسيله دو كبوتر مى فرستادند؛ زيرا در محاصره اى كه فرنگيان از شهر «عكا» به عمل آوردند.

مسلمانان در حصار قرار گرفته نامه اى را به وسيله كبوتر پيك رسان به سوى «صلاح الدين ايوبى» ارسال كردند ليكن اين كبوتر از سوى كبوتر شكارى ديگرى مورد تعقيب قرار گرفت و زخمى شد و بر زمين افتاد در نتيجه لشكريان دشمن از نقاط ضعف طرف مقابل آگاه گرديدند.

همچنين هنگامى كه «لوئيس نهم» پادشاه فرانسه در سال 1270 ميلادى با لشكر خويش به «دمياط» وارد شد به سوى «المنصوره» به پيش راند «ملك كامل» پادشاه مصر خبر آن را از كبوتر پيك رسان دريافت كرد، پس لشكريان خود را بدان سوى حركت داد و مانع پيشروى آنان گرديد.

در اين حال سپاهيان «لوئيس نهم» در نزديكى «المنصوره» شكست خوردند و تار و مار گرديدند و در نتيجه لوئيس به دست سپاهيان مسلمان اسير و زندانى شد، آنگاه ميان آنانصلح برقرار گرديد و پادشاه مصر نامبرده را از زندان رها گردانيد. لوئيس در راه خود به تونس درگذشت. همراهيان او اين چنين سروده اند:

ص:242

قل للفرنسيس و ان نكروا حبس لوئيس فى مقالصحيح

دار ابن لقمان على حالها و القيد باقى والطواشىصبيح

كبوتر به هنگام پرواز خود هفتاد تا هشتاد كيلومتر در يك ساعت طى مى كند و تحمّل فراوانى بر گرسنگى دارد، به طورى كه چندين روز را مى تواند بدون غذا سپرى كند. ليكن در برابر تشنگى هيچگونه مقاومتى ندارد.

كبوتران پيك رسان به هنگام محاصره شدن پاريس از سوى آلمان، در فاصله دو سال 1870 و 1871 ميلادى، بيشترين نقش را در ارتباط ميان مملكت فرانسه و پايتخت آن ايفا كردند.

تا آنجا كه اين حكومتها، قانونى را وضع كردند كه در نتيجه آن، هيچيك ازصيادان حقصيد و آزار كبوترى را نداشتند؛ زيرا ممكن بود كه آن كبوتر، پيكى را به همراه داشته و بتواند با كمال آرامش وظيفه خود را به انجام رساند.

«عباس پاشاى اول» والى مصر به همين منظور كوششى در زمينه تربيت و تكثير اين گونه كبوتران نمود. ليكن پيش از آنكه به مقصد خويش نايل شود، دعوت حق را لبيك گفت. پس از او برخى از بزرگان قاهره در به انجام رسانيدن اين خواسته، سعى وكوشش كردند ليكن آنچنان كه مى بايست در تربيت اين گونه كبوتران و پرواز آنان در آسمان سرزمينشان همّت به خرج ندادند. برخى مردم، كبوتران را بهصبر در پرواز آموزش داده اند به طورى كه هر گاه با كبوتر غريبه اى برخورد نمايد، آنقدر با او پرواز مى كند تا اينكه نيروى او به ضعف مى گرايد و در پايان او را به آشيانه خود برمى گرداند كه در اين هنگام، ميزان مسرّت و خوشحالىصاحب كبوتر را نمى توان توصيف نمود.

كبوتران داراى نامهاى گوناگونى مانند: «جزغندى»، «ريحانى»، «مزرزر»، «قزازى»، «ابلق»، «عنبرى»، «غزاز»، «قشاقى» و ... بودند.

كبوترپرانى كار فقط ثروتمندان نبوده بلكه بيشتر از سوى فقرا و تنگدستانىصورت مى گرفت كه نوعاً وقت گرانبهاى خود را بدين كار سپرى مى كردند، در حالى كه خانواده آنها نيازمند كمترين امكانات زندگى بودند.

اينجانب در باغ اندرونى كاخ «ييلدز» پس از خلع سلطان عبدالحميد (عثمانى)

ص:243

خانه اى وسيع را ملاحظه كردم كه در آن انواع مختلفى از كبوتران كه برخى از زيبايى زايد الوصفى در خلقت برخوردار بودند، قرار داشت. ظاهراً نامبرده روزهاى واپسين خويش را به هنگامى كه در زندان به سر مى برد با آنان سپرى مى كرد تا اينكه با خودكشى به زندگى خويش پايان داد.

آيات نازل شده در مورد فضل و برترى «مسجدالحرام»

نمايش تصوير

ص:244

نمايش تصوير

مسعى در طول تاريخ

اگر به مسْعى؛ يعنى فاصله ميان صفا و مروه در دوران ورود حضرت ابراهيم خليل اللَّه عليه السلام به اين سرزمين نظرى افكنيم؛ دورانى كه ابراهيم عليه السلام طفل شيرخوارش اسماعيل را با مادر او هاجر عليهما السلام، از فلسطين مهاجرت داد و آنان را در مكه در كنار بيت اللَّه الحرام سكنى داد؛ زمانى كه هيچ انسانى و شايد هيچ حيوانى در آنجا نمى زيست و جز كوهها و سنگها و صخره ها و بوته هاى خار و خاشاك در آن منطقه به چشم نمى خورد.

مكه در آن زمان حالت اوليه طبيعى خود را داشت و هيچيك از قسمتهاى زمين آن، حتّى به اندازه وجبى دست اصلاح و تعمير به خود نديده بود. بنابراين، زمين مسعى در بين صفا و مروه نيز به صورت كنونى نبوده بلكه پستى ها و بلنديهاى غير منظّمى بوده كه حركت در آن همواره به صورت بالا رفتن و پايين آمدن انجام مى گرفته است و بلكه اين وضعيت در تمامى راههاى مكه حاكم بوده است.

از چهار هزار سال پيش، دوران پيامبرى اسماعيل عليه السلام وقتى مردم به اين ديار آمدند و در اطراف آن ساكن شدند، به تدريج اصلاحاتى در اين سرزمين انجام دادند. بدين صورت كه ابتدا از خانه هايشان در اطراف كعبه مشرفه و سپس مناطق نزديك به آن

ص:245

آغاز كردند.

جرهميان و عمالقه كه در زمان اسماعيل عليه السلام نخستين ساكنان بودند، اصلاحات ياد شده را به وجود آوردند و البته اين تغييرات و اصلاحات بسيار اندك و ناچيز بود. كم كم با ازدياد جمعيت و آمدن گروههايى از مردم و سكونت آنان در اطراف مكه و بيت اللَّه الحرام تغييرات بيشترى در وضع خانه ها، سرزمين و راههاى اين ديار داده شد. زمان اين تغييرات و چگونگى آن را به طور دقيق و تحقيقى نمى توان ياد كرد، ليكن در اين نوشتار تغييرات به وجود آمده را بر اساس حدس و گمان و به طور تقريبى به شش بخش تقسيم نموده ايم:

1- دوران پيامبرى اسماعيل عليه السلام، كه در اين زمان تغييرات بسيار ناچيزى در كيفيت محل زندگى مردم و نقاط تجمع آنان به وجود آمد.

2- دوران قريش در جاهليت، كه تغييرات به وجود آمده در اين دوران بيش از دوران قبل بود. آن زمان قصىّ بن كلاب كارهاى مكه را به شش قسمت تقسيم كرد و محل سكونت قريش را نيز از دره هاى اطراف مكه به اطراف كعبه تغيير داد و هر سوى از كعبه را اختصاص به يكى از خاندان قريش داد.

3- دوران ظهور اسلام، در آن دوران بيدارى و پيشرفت مردم نسبت به دو دوره قبل بيشتر شد و جمعيت ساكن در مكه نيز نسبت به قبل، افزايش بيشترى كرد، به طورى كه بعضى از بزرگان صحابه، مسجدالحرام را توسعه دادند و فضاهاى تازه اى را به آن افزودند.

4- دوران تابعين و پس از آن تا حوالى قرن پنجم هجرى، در اين دوره بود كه مردم در مسائل حياتى و روزمره خود، از آن جمله در كيفيت خانه هايشان و راههاى مكه تغييرات و پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى را ايجاد كردند تا آنجا كه مسجدالحرام را چندين بار توسعه دادند. گفتنى است كه برخى موارد از اين افزوده ها قبل از توسعه سعوديها، در دوران كنونى ما، هنوز برقرار و قابل استفاده بود. اين تغييرات محلّ مسعى در بين صفا و مروه را نيز شامل مى شد. پله هايى براى صفا به وجود آوردند كه اين پله تا كنون نيز پابرجا است. البته پلّه ياد شده در نزديكى پله كنونى صفا، در زير خاك مدفون

ص:246

گرديده است. اين پله ها را خود به هنگام توسعه سعودى از ساختمان مسعى، ديدم و بر اولين پلّه قديمى اين پله ها پايين رفتم و عكسى را به يادگار گرفتم.

5- دوران پس از قرن پنجم تا قرن دهم هجرى، تحول و تغيير اين دوره نسبت به دوره هاى پيشين، بهترين و بيشتر بود، زيرا در اين فاصله مردم نسبت به امور زندگى و فرهنگ اجتماعى پيشرفت قابل ملاحظه اى كرده بودند و به همين سبب در اين دوران تغييرات عمرانى و آبادانى فراوانى در مكه صورت پذيرفت كه مكه تا آن زمان چنين تحوّلى به خود نديده بود. در اين دوران بود كه مسعى را اصلاح كردند و پلكانى بر روى صفا (در قرن هشتم يا نهم هجرى) بنا نمودند. ابن حجر هيثمى مكّى متولد سال 909 هجرى در فصل سوّم حاشيه خود بر كتاب «ايضاح المناسك» نووى، درباره سعى و آنچه كه بدان مربوط مى شود، چنين آورده است:

«پله هاى صفا بسيار زياد بود و زمين اين دشت آنچنان پايين قرار داشت كه هر شخص، تعداد زيادى از پله هاى ياد شده را بالا مى رفت تا بتواند كعبه را ببيند. و نيز گفته شده كه وقتى اسبها در مسعى حركت مى كردند، افراد حاضر در مسجد فقط نوك نيزه سواران را مى توانستند ببينند. ليكن امروزه با پيمودن چندين پله، مى توان خانه كعبه را ديد.»

وى سپس تعداد پله هاى موجود در صفا را دوازده عدد و مروه را پانزده عدد ذكر كرده است.

6- دوران پس از قرن دهم هجرى؛ يعنى دوران كنونى ما، كه تغييرات فراوان و چشمگيرى در كيفيت زندگى انسان در همه زمينه ها به وجود آمده است.

شريف حسين بن على پادشاه پيشين حجاز، اصلاحات و تغييراتى در زمين مسعى داد، به طورى كه زمين آن را به وسيله سنگهاى كوه سنگفرش نمودند. در حالى كه قبل از آن اين قسمت زمين خاكى بود و هرگاه برتعداد حاجيان افزوده مى شد، موجب بلند شدن گرد و غبار در هوا مى گرديد.

افزون بر آن، شريف حسين هيأتى از صاحبنظران را گِرد هم آورد و آنان را مأمور ساخت تا سقفى بر مسعى قرار دهند. اين سقف به هنگام سعى، حاجيان را از حرارت

ص:247

آفتاب وسوزش آن در امان نگاه مى داشت. اين طرح در سال 1335 هجرى به پايان رسيد.

بنابراين تغييرات فراوانى در زمين مسعى از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تاكنون اتفاق

نمايش تصوير

ص:248

نمايش تصوير

افتاده است. به طورى كه هم اكنون هر شخص در زمان كمتر از يك ساعت مى تواند هفت بار (/ شوط) سعى خود را بين صفا و مروه به راحتى و آسانى بجاى آورد. در صورتى كه پيش از اين و در دورانهاى دور، اين حركت با سختى و مشقت انجام مى گرفت؛ زيرا حجاج مى بايست از اين ناحيه كه داراى پستى و بلنديهاى فراوان بود و بر روى زمينى كه گاه از صخره ها و سنگريزه ها و در مواردى به وسيله خاك پوشيده مى شد و در فضاى مملو از غبار و گرد و خاك عبور نمايند.

پيش از اين؛ يعنى تا سال 1357 هجرى، فاصله ميان صفا و مروه زمينى صاف و پوشيده از سيمان بود، ليكن در ميان اين خيابان فاصله اى قرار نداشت، به طورى كه در سرتاسر آن افراد در حال آمد و شد بودند؛ گروهى با پاى پياده و برخى سوار بر اسب و قاطر و الاغ و نيز در اين اواخر عده اى از پادشاهان در حالى كه سوار بر ماشين بودند، سعى را انجام مى دادند. اين وضعيت، حالت سخت و پيچيده اى را، بويژه براى افراد كهنسال به وجود آورده بود. اينجانب در سال 1357 هجرى پيشنهادى را مبنى بر دو

ص:249

نمايش تصوير

بخش نمودن مسعى از جهت طولى، در يكى از روزنامه هاى محلّى مكه مكرمه منتشر كردم كه پس از آن اين طرح مورد استقبال دولت قرار گرفت و آن را عملى ساخت كه نتيجه آن را اكنون بدين صورت ملاحظه مى كنيد.

خانه ارقم بن ارقم

خانه ارقم كه معروف به «دارالخيزران» بود، در آغاز مَسعى، در سمت چپ كسى كه از شرقصفا بالا مى رفت، قرار داشت. فاصله ميان كوهصفا؛ يعنى در ابتداى سعى تا اين

ص:250

خانه، سى و شش متر بوده است.

ازرقى در تاريخ خود آورده است:

«خانه ارقم بن ابى ارقم، كه نامش ابى الأرقم عبد مناف بن أبى جندب أسد بن عبداللَّه بن عمر بن مخزوم بود، در كنارصفا قرار داشته كه بدان «دارالخيزران» نيز مى گويند. در اين خانه مسجدى نيز وجود دارد كه در آن نماز خوانده مى شود. اين مسجد، خانه اى است كه رسول خداصلى الله عليه و آله از شرّ مشركان بدان پناه برد و در آن پيامبر به همراه اصحاب خود نزد ارقم بن ابى الأرقم جمع شد و قرآن را بر آنان تلاوت كرد و آنان را تعليم مى داد.»

نمايش تصوير

بتنونى در سفرنامه اش (الرحلة الحجازيه) به هنگام سخن در مورد خانه أرقم چنين آورده است:

«اما خانه ارقم مخزومى، كه به «دارالخيزران» نيز مشهور است، در كوچه اى در سمت چپ شخص بالا رونده به سوىصفا قرار گرفته است. اين خانه پناهگاهى بود براى رسول خداصلى الله عليه و آله به هنگام بعثتش و ساير ايمان آوردگان به رسالتش.

مسلمانان به هنگام تبليغ مخفيانه براى اسلام، در اين خانه نماز بجاى مى آوردند.

دَرِ اين خانه به سوى شرق باز مى شد، به طورى كه وارد فضاى بازى به طول هشت متر و عرض چهار متر مى گرديد. در سمت چپ آن، ايوانى است سقف دار- تقريباً- به عرض

ص:251

سه متر و در ميانه ديوارى كه در سمت راست قرار دارد، درى است كه به اتاقى به طول هشت متر و عرض نيمى از آن باز مى شود. زمين آن اتاق به وسيله حصيرى پوشيده شده است. در گوشه شرقىِ جنوبى اتاق ياد شده، دو قطعه سنگ از نوع سنگ چخماق واقع شده كه بر بالاى يكى از آنها با حروفى بزرگ اين جمله نوشته شده است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم في بيوتٍ أَذِنَ اللَّه أن تُرفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَه فيها بالغُدُوّ و الآصال هذا مختبأ رسول اللَّه و دار الخيزران، و فيها مبتدأ الإسلام، أمر بتجديده الفقير الى مولاه أمين الملك مصلح ابتغاء ثواب اللَّه و رسوله و اللَّه لا يُضيع أجر المحسنين».

و بر روى سنگ دوم اين نوشته حك شده است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، هذا مختبأ رسول اللَّهصلّى اللَّه عليه و سلّم، المعروف بدار الخيزران أمر بعمله و انشائه، العبد الفقير لرحمة اللَّه تعالى جمال الدين شرف الإسلام أبو جعفر محمد بن على بن أبى المنصور الاصفهانى وزير الشام و الموصل، الطالب لوصول الى اللَّه تعالى الراجى لرحمته أطال اللَّه في الطاعة بقاه و اناله في الدارين مناه في سنة خمس و خمسين و خمسمأئة».

ابن فهد در حوادث سال 171 هجرى مى نويسد:

«خيزران مادر هارون الرشيد جهت انجام حج به مكه آمد و تا انجام فريضه حج در آن اقامت گزيد. در اين ايام خانه معروف در مكه مشرفه، در كنارصفا كه معروف به دارالخيزران است را خريد.»

سعد الدين اسفراينى در «بحرالعميق» نوشته است:

«مسجدى كه در اين خانه قرار دارد، به وسيله كنيز مهدى ساخته شد.»

ابن جبير اندلسى در سفرنامه خود آورده است: «در سال 578 هجرى به دارالخيزران وارد شدم. اين خانه در كنارصفا قرار دارد و خانه كوچكى در سمت راست

ص:252

به طرف داخل دارالخيزران قرار داشت كه خانه بلال بود.»

اين پناهگاه، پس از خانه حضرت خديجه عليها السلام يكى از مهمترين و مقدس ترين جايگاههاى مكه است؛ زيرا رسول خداصلى الله عليه و آله زمان زيادى را در اين محل به سر برده و در آن به تبليغ رسالت خويش، در دوره پنهانى پرداخته است. اين خانه پناهگاهى بود براى رسول خدا از شرّ دشمنان و كفار قريش و حضرت به همراه پيروان و ايمان آورندگان در آن جمع مى شد و به طور مخفيانه نمازهاى پنجگانه را اقامه مى كرد.

خانه ارقم و مسجدى كه در داخل آن قرار دارد، بارها تجديد ساختمان و ترميم گرديده است كه از آن جمله مى توان از موارد ذيل نام برد:

1- به وسيله خيزران مادر هارون الرشيد تجديد بنا شد. وى مسجد داخل آن را در سال 171 هجرى بنا نمود.

2- امين الملك مصلح نيز آن را تعمير و مرمّت كرد.

3- به وسيله وزير الجواد نيز تجديد ساختمان گرديد.

4- همچنين به وسيله المستنصر عباسى تجديد بنا شد.

5- به وسيله ابو جعفر محمد بن على بن ابى منصور اصفهانى وزير شام و موصل در سال 555 هجرى تجديد و تعمير گرديد.

6- در سال هاى آخر قرن هشتم نيز به وسيله بعضى از مجاورين مكه تجديد ساختمان شد.

7- سلطان مراد چهارم (عثمانى) پس از خريدارى آن، آن را از نو بنا نهاد.

8- ابراهيم بك در سال 1112 هجرى اين خانه را مجدداً از پايه بنا نهاد و پس از آنكه نماى خانه را به وسيله آهك سفيد كرد، گنبدى بزرگ نيز بر بالاى اين خانه بنا نهاد.

اين گنبد در سال 1343 هجرى منهدم گرديد.

گفتنى است خانه ارقم بن ابى ارقم، جايگاه نخستينِ تبليغ سرّى رسالت اسلام و پناهگاه اوليه پيامبرخداصلى الله عليه و آله و همراهان او، در تاريخ بيست و هشتم شوال سال 1375 هجرى، به بهانه طرح توسعه مسجدالحرام، از سوى «ملك سعودبن عبدالعزيزبن عبدالرحمن» منهدم گرديد!.

ص:253

خانه عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبرصلى الله عليه و آله در مكه

خانه عباس بن عبدالمطلب عموى گرامى پيامبرخداصلى الله عليه و آله در مسعى (بينصفا و مروه) بين باب على و باب النبى قرار داشت كه در قرن دهم هجرى به نوانخانه اى تغيير يافت.

كه از آن پس فقرا و بى نوايان در آنجا سكونت مى كردند.

ازرقى در تاريخ مكه، در اين باره مى نويسد:

«گفته اند عبدالمطلب به هنگام فوتش تمامى حقوق باقى مانده خود را بين فرزندان خويش تقسيم كرد كه حقوق عبداللَّه بن عبدالمطلب در اختيار پيامبر خداصلى الله عليه و آله قرار گرفت.

عباس بن عبدالمطلب داراى خانه اى بود كه آن در فاصله ميانصفا و مروه قرار داشت و هم اكنون در اختيار فرزند موسى بن عيسى است. و آن در كنار خانه جعفر بن سليمان است. خانه عباس همان خانه نقش و نگاردارى است كه در كنار آن عَلَمِ شروع سعى از مروه بهصفا قرار داشته و آنچنان كه ادعا مى كنند اين خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است. در كنار خانه عباس دو بت بزرگ «اساف» و «نائله» كه در دوران جاهليت مورد پرستش بوده اند، قرار داشته است.

در دوران ما؛ يعنى در اواخر ماه جمادى الثانى سال 1367 هجرى، خانه ياد شده به جهت توسعه مسجدالحرام و خيابانهاى آن، ويران گرديد.»

همانطور كه ازرقى مى نويسد: «پايان مسعى در جهت عرضى، از سوى باب العباسى، به اين خانه منتهى مى گرديد.

لازم به گفتن است كه «باب العباسى» يكى از درهاى مسجدالحرام بود كه در مقابل خانه عباس و در بين باب النبى و باب على قرار داشت. در اين خانه از سوى مسعى يكى از دو عَلَم سبز قرار داشته كه اين عَلَمها نشانه اى بودند براى پايان گرفتن حركت نيمه دويدن (/ هَرْوَله)، براى كسانى كه ازصفا مى آمدند.

با تخريبى كه از خانه عباسصورت گرفت، ناچار اين عَلَم نيز منهدم نموده و عَلَم هاى جديدى را جايگزين آن كردند.»

ص:254

محل ورود پيامبرصلى الله عليه و آله به مكه در روز فتح الفتوح

فتح مكه مكرمه در سال هشتم هجرى انجام پذيرفت. پيامبرصلى الله عليه و آله در نيمه ماه رمضان سال ياد شده، پس از آنكه فرزند امّ كلثوم را در مدينه جانشين خود كرد، اين شهر را به سوى مكه ترك نمود. در اين غزوه تعداد ده هزار نفر جنگجو به همراه رسول خداصلى الله عليه و آله به حركت در آمدند.

هنگامى كه حضرت به منطقه «مَرُّالظهران» در يك منزلى مكه، در دشتى كه به «وادى فاطمه» مشهور است رسيدند، دستور دادند كه ده هزار مشعل در دشت برافروزند. در اين هنگام ابوسفيان كه به همراه دو نفر براى گرفتن خبر از ارتش اسلام بدان منطقه آمده بود، از ديدن آن همه بوته آتش به هراس افتاد و گفت: اين چيست كه مى بينم؟ مانند آتش هاى شب عرفات است! در اين حال بود كه نگهبانان ارتش اسلام، ابوسفيان را دستگير كردند و به نزد رسول خداصلى الله عليه و آله آوردند و ابوسفيان تسليم شد و اسلام آورد.

رسول خداصلى الله عليه و آله آنگاه به سوى مكه حركت كرد و هنگامى كه به «ذى طوى» رسيد دستور داد زبير بن عوام از راه «كَداء» «(1)» وارد مكه شود.

همچنين دستور داده بود كه زبير پرچم خود را در بالاترين نقطه حجون به اهتزاز در آورد و تا دستور بعدى آن حضرت، از آن نقطه حركت نكند. پس زبير به همراه مردم به حجون رفت و در آن نقطه پرچم رسول خداصلى الله عليه و آله را به اهتزاز در آورد.

از سوى ديگر رسول خداصلى الله عليه و آله به خالد بن وليد دستور دادند كه به همراه هركس از قضاعه و بنى سليم و جز آنهاكه اسلام آورده اند، حركت كند و از منطقه «اللّيط» «(2)» در پايين مكه به مكه وارد شده و پرچم خويش را در نزديكترين نقطه پايانى خانه ها، در اين سو به


1- - گردنه اى كه در بالاى مكه قرار داشت و از آن به قبرستان معروف« مُعلّا» كه بدان« حجون» نيز گفته مى شود، وارد مى شدند.
2- - منطقه اى است در راه« كدي» كه مستحب است به هنگام خروج از مكه از اين ناحيه خارج گردند. اين منطقه گردنه اى است در پايين مكه كه دَرِ معروفِ باب الشبيكه بر آن ساخته شده است.

ص:255

اهتزاز در آورد.

مطلبى كه دليل است بر ورود خالد بن وليد از «ثنية كدي»، وجود مسجد معروفى است در «حارة الباب» به نام خالد بن وليد كه تا كنون همچنان برقرار است. اين مسجد در محلى كه پرچم سپاه اسلام به وسيله خالد بن وليد در آن نقطه به اهتزاز در آمد، ساخته شده است.

اما رسول خداصلى الله عليه و آله به همراه سپاهيان خود از «ثنيه أذاخر» «(1)» درصبح روز جمعه بيستم ماه رمضان، در حالى كه بهصورت خميده به پاس تواضع و شكرانه خداوند بر اين نعمت بزرگ، بر روى مركوب خود سوار بود، وارد مكه شد. اين مطلب نيز مورد تأييد ازرقى و فاسى است.

گروهى گفته اند كه رسول خداصلى الله عليه و آله از «كداء» و از جانب حجون به مكه وارد شده است. حجون كوهى است در بالاى مكه و مسلّط بر مسجدالحرس (مسجد الجن) به نظر مى رسد كه اين گروه به اشتباه افتاده اند؛ زيرا اگر شخصى كه از شعب اذاخر به مكه داخل شود، مى گويند او از بالاى مكه وارد شده است.

در اينجا به سه دليل ذيل استناد مى كنيم و به تأييد نظريه ورود رسول خداصلى الله عليه و آله از «ثنيه أَذاخر» مى پردازيم:

اوّل) رسول خداصلى الله عليه و آله سپاهيان خود را، كه به بيش از ده هزار نفر مى رسيد، در «ذى طوى»، در ابتداى مكه به سه قسمت تقسيم كرد؛ گروهى را از پايين مكه راهى نمود و گروه ديگرى را از بالاى آن، از حجون فرستاد و شخص رسول خداصلى الله عليه و آله نيز به همراه افرادى كه با وى بودند، از «ثنيه اذاخر» وارد شدند و آن در بالاى مكه، پس از حجون قرار دارد.

گفتنى است كه هدف از وادى طوى، آن منطقه اى نيست كه چاه «طوى» در آن قرار گرفته، بلكه مراد از ذى طوى در اينجا دشت و فضاى وسيعى است كه شامل «الزاهر» و


1- - اين ثنيه گردنه متصل است به خريق العشر و وادى جليل و شعب اذاخر در انتهاى منطقه معابده واقع است اگركسى به وسيله ماشين و وسايل نقليه امروزى از مكه خارج شود، در انتهاى اين مسير، در آخر معابده، از سمت راست به سوى منا راه دارد و مسيرش از سمت چپ به ثنية أَذاخر و طريق العرش منتهى مى شود.

ص:256

«الشهدا» مى باشد و به همين جهتِ وسيع و دشت بودنش، رسول خدا به همراه سپاهيان خود، كه بيش از ده هزار نفر بودند و نيز بارها و شترها به همراه داشتند، در آن اتراق كردند.

آرى، اگر كسى به «ذى طوى» برسد، از مسير «طريق العرش» به «شعب اذاخر» آمده و سپس وارد مكه مى شود. اما اگر شخصى به «بئر طوى» برسد، نزديكترين راه به مكه، راه حجون و يا راه «ريع الرسام» از سوى «حارة الباب» است.

دوّم) اگر باور ما اين باشد كه رسول خداصلى الله عليه و آله از حجون وارد مكه شده، بايد بگوييم كه رسول خداصلى الله عليه و آله از پسِ «عوام بن زبير» كه به دستور آن حضرت از راه حجون به مكه وارد شد، آمده اند؛ در اينصورت بايد معتقد باشيم كه حضرت سپاهيان خود را به دو گروه تقسيم كرده اند! درصورتى كه اين مسلّم است كه حضرت آنان را به سه دسته تقسيم كرد و هر يك را از راه جداگانه اى راهى مكّه نمود.

سوّم) پيامبرصلى الله عليه و آله به دو دليل از «ثنية اذاخر» وارد مكه شده اند:

1- ثنية اذاخر» انتهاى دروازه مكه، از بالاى آن است. پس اگر از اين نقطه وارد شوند، از پسِ سپاهيان خود كه از حجون وارد گرديده اند، به مكه داخل شده و از گروه ديگر سپاهيان خود كه از سوى مسفله به مكه وارد مى شوند، در برابر ارتش كمين كرده احتمالىِ كفار، پشتيبانى نمايند. اين نقشه اى بود كه از سوى رسول خداصلى الله عليه و آله براى دستيابى بر مكه از سه جهت مختلف برنامه ريزى گرديد كه نقشه اى حكيمانه و آگاهانه بوده و بجز از سوى پيامبر و ارتباطش با خداوند، نمى تواند دليل ديگرى داشته باشد.

2- ورود حضرتصلى الله عليه و آله از «ثنية اذاخر» بر اساس دو حكمت بوده است:

الف: آنكه به هنگام ورودش به مكه ابتدا كعبه مكرمه را بدون هيچ مانعى نظاره نمايد.

ب: از «ثنية اذاخر»، كوه حِرا را، كه بر آن وحى نازل گرديد، ببيند؛ كوهى كه جايگاه بعثت و عبادت حضرت به شمار مى آمد و تمامى خاطرات گذشته اش كه بر اين بقعه مباركه اتفاق افتاده بود، بار ديگر زنده مى شد.

ص:257

همسران و كنيزان رسول خداصلى الله عليه و آله

اشاره

اسامى همسران:

1) خديجه (دختر خويلد)

2) عايشه (دختر أبوبكر)

3) حفصه (دختر عمربن خطاب)

4) ام سلمه (دختر أبواميّه)

5) سوده (دختر زمعه)

6) زينب (دختر جحش)

7) ميمونه (دختر حارث)

8) زينب (دختر خزيمه)

9) بريره (دختر حارث) كه بعداً پيامبر نام جريره را بر وى نهادند.

10)صفيه (دختر حيى)

11) امّ حبيبه (دختر ابوسفيان)

گفتنى است كه دو تن از همسران پيامبرصلى الله عليه و آله در زمان حيات آن حضرت در گذشتند كه عبارتند از حضرت خديجه (مادر گرامى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام) و زينب (دختر خزيمه) و نُه نفر ديگر از همسران حضرت، تا زمان وفات ايشان در قيد حيات بودند.

كنيزان پيامبر:

1) ماريه قبطيه، مادر ابراهيم، فرزند رسول خداصلى الله عليه و آله 2) ريحانه قرظيه 3) كنيزى كه از سوى زينب (دختر جحش) به حضرت هديه شد. 4) كنيزى كه از گروهى اسير و به عنوان غنيمت جنگى نصيب حضرت گرديد.

عبدالمطلب نياى پيامبر وحكايتش باآن حضرت در كودكى

عبدالمطلب جدّ پيامبر خدا «محمدبن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم» است. او در ميان قريش شخصى بود عالى مقدار و والا مقام. نامش «شيبةالحمد» بود. او را بدين نام

ص:258

خواندند، چون پس از تولد، مقدارى از موى سرش سفيد بود.

هاشم پدر او پس از ازدواج با سلمى دختر عمرو خزرجى كه از قبيله بنى عدى بن نجار در مدينه بود، داراى پسرى شد كه او را «شيبه» ناميدند. هاشم او را به همراه مادرش در مدينه ترك كرد، تا اينكه شيبه نوجوانى گرديد و در اين هنگام پدرش هاشم درگذشت.

مطّلب بن عبد مناف، پس از وفات برادرش هاشم به مدينه آمد و شيبه را از مادر گرفت و بر روى شتر خود قرار داد و او را به مكه آورد. آنگاه كه اين شتر وارد مكه شد، قريش در نگاه اوّل تصوّر كردند كه مطّلب غلامى را خريدارى كرده و با خود به مكه آورده است، به همين جهت او را «عبدالمطلب» خواندند و پس از آن، اين نام بر او باقى ماند.

عبدالمطلب مردى تنومند و سفيد چهره بود و بيانى بسيار فصيح و بليغ داشت؛ بطورى كه هر كس با او برخورد مى كرد و او را مى ديد، محبّتش را به دل مى گرفت.

او كه شخصى شريف، حليم و بردبار بود، قضاوت عرب و سيادت قريش را از آنِ خود كرد.

عبدالمطلب بر دين ملّت ابراهيم بود و خداى يگانه را عبادت مى كرد. هنگامى كه ماه رمضان مى رسيد، بر كوه حِرا بالا مى رفت و تمامى ماه را در آنجا به عبادت و بندگى خداوند مى پرداخت. از ويژگى هاى او اين بود كه فقرا هيچگاه از درِ خانه اش دست خالى باز نمى گشتند.

او همواره مردم را به داشتن اخلاقِ نيكو و پسنديده سفارش مى كرد. شراربخوارى را ناپسند مى شمرد و ازدواج با محارم و زنا و زنده به گور كردن دختران را ممنوع و حرام اعلام كرده بود. فرزندان خود را پيوسته از ظلم و جور به ديگران نهى مى كرد. از ابن عباس و پدرش عباس عموى پيامبر نقل شده كه گفت:

عبدالمطلب بلندترين قامت را در ميان مردان عرب دارا بود و زيباترينصورت را داشت؛ بطورى كه هر كس او را مى ديد، دوستدارش مى شد.

عبدالمطلب جايگاه خاصى را در حجر براى خود داشت كه هيچ كس بر روى آن نمى نشست. همچنانكه هيچ فردى در كنار او بر روى جايگاه نشيمن قرار نمى گرفت!

نقل كرده اند كه رسول خداصلى الله عليه و آله روزى در حالى كه طفل بود و با دشوارى راه

ص:259

مى رفت، نزديك آمد و بر روى جايگاه مخصوص نشست، اطرافيان بى درنگ او را از آن نقطه دور كردند، حضرت شروع به گريه كرد. عبدالمطلب كه در آن دوران ديدِ چشمانش كم سو شده بود، پرسيد: فرزندم چرا گريه مى كند؟!

گفتند: او خواست روى فرش بنشيند كه مانعش شديم. پس عبدالمطلب گفت:

فرزندم را آزاد بگذاريد. او در خود احساس شرف و بزرگى مى كند، آرزو مى كنم برايش شرفى به وجود آيد كه هيچيك از عرب بدان دست نيافته باشند!

در دنباله روايت آمده است: هنگامى كه عبدالمطلب درگذشت، رسول خداصلى الله عليه و آله پسرى هشت ساله بود كه به دنبال جنازه مى دويد و مى گريست، تا اينكه او را در حجون «(1)» دفن كردند. «(2)» گفته مى شود عبدالمطلب يكصد و چهل سال زندگى كرد.

زادگاه پيامبر

محمدصلى الله عليه و آله درخانه پدر، درمكه به دنيا آمد. عبدالمطب در زمان حيات خويش، دارايى اش را ميان فرزندانش تقسيم كرد. بنابراين، خانه اى كه پيامبر در آن به دنيا آمد از آنِ عبداللَّه پدرِ رسول خداصلى الله عليه و آله بود. به گفته ازرقى، اين خانه پس از وفات عبداللَّه از آنِ پيامبر گرديد.

مولدالنبى، هم اكنون در كنار سوق الليل، منطقه اى كه معروف به «شِعب على» است، قرار دارد.

ساختمانهاى زيادى در طول تاريخ، در محل ياد شده توسط افراد مختلف ساخته شد؛ از آن جمله بود «خيزران» مادر دو خليفه عباسى (موسى و هارون) او به هنگام اداى


1- -« حجون»؛ از مناطق مكه است كه قبرستان معلّا در آن واقع شده است. در اين قبرستان، بنى هاشم، ابوطالب وحضرت خديجه عليه السلام مدفون گرديده اند،« مترجم».
2- - تاريخ ازرقى.

ص:260

فريضه حج ساختمانى ساخت و آن را مبدّل به مسجد نمود. اين مسجد سالها داراى امام و مؤذن و زمينهايى وقفى (در كشور روم) بود تا اينكه در سال 1343 (ه. ق.) تخريب محل تولّد پيامبرصلى الله عليه و آله

نمايش تصوير

گرديد. آخرين بنا در اين مكان، ساختمان زيبايى است كه توسط شهردار اسبق مكه؛ شيخ عباس بن يوسف قطان، متوفّاى 16 رجب 1370 هجرى ساخته شد. اين ساختمان هم اكنون بهصورت كتابخانه عمومى در آمده كه علما و دانشجويان از آن بهره مى برند.

ساختمان اين كتابخانه در جمادى الثانى سال 1370 (ه. ق.) آغاز شد و پس از وفاتِ بانىِ آن، توسط فرزندش (شيخ امين) به اتمام رسيد. شيخ عباس قطان، قبل از فوت خود، با گروهى؛ از آن جمله شيخ كامل ابن ماجد كردى و برادرانش، قرار گذاشته بودند كه كتابخانه هاى خود را بدين محل انتقال دهند كه پس از اتمام ساختمان، اين كار به انجام رسيد و بحمداللَّه كتابخانه فعال و مفيدى براى استفاده اهل علم شده است. «(1)»


1- - اينجانب مكرر به درون اين كتابخانه مشرف شده ام. مراجعين اين كتابخانه بيشتر حاجيان و معتمرين هستند كه قصد دارند لحظاتى از عمر خود را در اين نقطه متبرّك بگذرانند، بنابراين به كتابخانه مراجعه كرده و با در دست گرفتن كتابى، مشغول زيارت و دعا مى شوند. و در حالى كه كتاب را ميان دو دست خود باز نگاه داشته اند، چشمان آنان به در و ديوار اين خانه چرخ مى زند! و گاهى نيز در و ديوار آن را براى تبرك لمس مى كنند!.« مترجم».

ص:261

نسب رسول خداصلى الله عليه و آله

اشاره

نسب شريف پيامبر گرامى ما، «محمد»صلى الله عليه و آله به ابراهيم خليل اللَّه عليه السلام مى رسد و اين مطلب مورد اتفاق تمامى علما و سيره نگاران است كه نسب شريف حضرت را تا عدنان رسانيده اند و به تحقيق نمى توان بالاتر از آن را به شماره آورد.

حضرت از پدران و اجداد شريف و پاكى به وجود آمده است و آنان همگى از بزرگان و سروران عرب در دوران خود بوده اند. هيچ گاه در نسب حضرت از مشركان و جاهلان عرب نبوده است.

درصحيح مسلم از «اثلة بن اسقع» روايت شده است كه: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند- عزّ و جلّ- كنانه را از فرزندان اسماعيل برگزيد و قريش را از كنانه. سپس از قريش، بنى هاشم را و از بنى هاشم، مرا.»

همچنين ترمذى از عباس بن عبدالمطلب و او از رسول خدا روايت كرده است كه فرمود:

«خداوند تبارك و تعالى خلق را آفريد و مرا بهترين آنان قرار داد، سپس در ميان قبيله ها، مرا در بهترين قبيله و در بين خانه ها، مرا در نيكوترين خانه ها قرار داد، پس من بهترين خلق در بهترين خانه هستم.»

در اين باره حكايت زيبايى نقل شده است كه اينك مى آوريم:

معاويه روزى، در حالى كه جماعتى از اشراف در كنار او حضور داشتند و همگى، نشسته بودند، پرسيد:

«چه كسى در پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و عمه و دايى و خاله بزرگتر و بهتر از همه است؟»

ص:262

نعمان بن عجلان زرقى «(1)» از جا برخاست و در حالى كه دست حضرت حسن ابن على بن ابى طالب عليهما السلام را به دست گرفته بود، گفت: اين شخص است؛ پدرش على بن ابى طالب، مادرش فاطمه، جدش رسول خداصلى الله عليه و آله، جدّه اش خديجه، عمويش جعفر، عمّه اش امّ هانى دختر ابوطالب، دايى اش قاسم و خاله اش زينب است. پس اين شرفى است كه جز او در هيچ كس نيست و احدى اين فضل و برترى را ندارد.

نسب رسول خداصلى الله عليه و آله از سوى مادر:

محمد، فرزند آمنةالزهريه دختر وهب، فرزند عبدمناف، فرزند زهره، فرزند كلاب، فرزند مُرّه است و بدين ترتيب نسب پدر و مادر حضرت در «كلاب» به هم مى رسد.

نسب پيامبرصلى الله عليه و آله از جانب پدر:

نمايش تصوير


1- - صبح الأعشى.

ص:263

نمايش تصوير

ص:264

نمايش تصوير

ص:265

نمايش تصوير

پدران و نياكان رسول خداصلى الله عليه و آله همگى موحّد و مؤمن به پروردگار بوده اند؛ زيرا همگى بر دين ابراهيم عليه السلام بودند و خداى يگانه را پرستش مى كرند. آنان از هرگونه آلودگى و شركى دور بوده اند.

ص:266

آنانكه بايد كشته مى شدند و خونشان مباح گرديد:

اشاره

1) عبداللَّه بن خَطَل

نام او «عبدالعزّى» بود. قبل از فتح مكه، به مدينه آمد و اسلام آورد. در اين زمان بود كه پيامبر نام «عبداللَّه» را بر او نهاد. ليكن وى بار ديگر مرتد شد. خَطَل داراى دو زن آوازه خوان بود كه در هجو پيامبر آهنگ ها و شعرها مى خواندند. در روز فتح مكه عبداللَّه بن خطل به كعبه پناه برد و به پرده آن تمسك جست. امّا رسول خداصلى الله عليه و آله دستور داد در هر حالى كه باشد خطل را به قتل رسانند. پس امر پيامبر را عملى كرده، او را كشتند.

2) عبداللَّه بن سعد بن أبى سَرْح

او برادر رضاعى عثمان بن عفان بود كه قبل از فتح مكه اسلام آورد و كاتب رسول خدا در سوره مؤمنون بود، هنگام كتابت، وقتى به آيه: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ* ثُمَ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَاالْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ رسيد، از چگونگى خلقت انسان تعجب كرد و سخن خداوند را با زبانش تكرار نمود؛ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ اواين جمله را قبل از آنكه كتابت كند، تكرار كرد. پيامبر بدو فرمود: بنويس اين چنين كه نازل گرديده است. عبداللَّه گفت: اگر محمد پيامبرى است كه به او وحى مى شود، من نيز پيامبرى هستم كه وحى برايم نازل مى گردد. پس مرتد شد و به مكه گريخت.

عبداللَّه بن سعد در روز فتح مكه تسليم شد و دوباره اسلام آورد.

3) عِكرمة بن ابى جهل

وى در روز فتح مكه، در حالى كه سوار بر مركب خويش بود، به سوى دريا گريخت. هنگامى كه بر كشتى سوار شد. كارگران و ملاحان به او توصيه مى كردند كه موحّد شود و بندگى خدا را بپذيرد. وقتى او پرسيد: چرا چنين مى گوييد؟ در پاسخش

ص:267

گفتند: اين مكان جايى است كه غير از خدا هيچ كس نمى تواند به كمك ما بشتابد!

در روايتى ديگر آمده است: وقتى ناخداى كشتى به سوى او آمد، گفت: در عمل خود خلوص داشته باش. عكرمه گفت: چه بگويم؟ ناخدا گفت: بگو «لا الهَ الّا اللَّه»؛ زيرا اين مكان جايى است كه فقط خدا مى تواند به كمك ما آيد. عكرمه جواب داد: اين خداى محمد است كه ما را بدان دعوت مى كند. پس رجوع كرده و اسلام آورد. و نيز گفته اند كه عكرمه داراى زنى عاقل و هوشمند بنام «امّ حكيم» (دختر حارث بن هشام) بود. اين زن كه پيش از شوهرش اسلام آورده بود، به سويش رفت و او را به اسلام خواند، پس او نيز اسلام آورد و بر نكاح اوليه خود باقى ماندند. هنگامى كه پيامبر به نزديكى مكه رسيد، به اصحاب خود فرمود: عكرمة بن ابى جهل رو به سوى شما مى آوَرَد. او اسلام آورده است، پس مواظب باشيد به پدرش ناسزا نگوييد؛ زيرا ناسزا به شخص «ميت» موجب آزار زنده است و به مرده چيزى نمى رسد.

عكرمه در جنگ يرموك (هنگام خلافت ابى بكر) شهيد شد.

4) حُوَيرِث بن نُقَيذ بن وَهْب بن عبد بن قصىّ

اين شخص آزار و اذيت فراوانى به پيامبر رسانيد و حضرت را هجو مى كرد. در روز فتح مكه هنگامى كه شنيد پيامبر خون او را هَدَر دانسته، درِ خانه خود را بست و در آن مخفى گرديد. على بن ابيطالب عليه السلام به دَرِ خانه اش آمد و سراغ او را گرفت. به آن حضرت گفتند: به سوى باديه و خارج مكه رفته است.

حويرث وقتى دانست كه مسلمانان در پىِ اويند، بدين خاطر مقدارى در منزل تأمل كرد، پس از اطمينان از اينكه حضرت على بن ابيطالب از در منزل او رفته است، از منزل خارج شد و درصدد بود در جاى ديگرى پنهان شود كه ناگهان حضرت على عليه السلام با او برخورد كرد و گردن او را زد.

5) مِقيَس بنصُبابة الكندى

مِقْيَسْ به همراه برادرش (هشام) تسليم شد و اسلام آورد، ليكن هشام در بنى نجار

ص:268

به قتل رسيد.

مقيس به سوى پيامبر آمد و اين خبر را به آن حضرت رسانيد. حضرت شخصى از بنى فهر را به همراه او نزد بنى نجار فرستاد و به آنها گفت: رسول خدا فرموده است، درصورتى كه قاتل هشام بنصبابه را مى شناسيد او را به مقيس تحويل دهيد تا قصاص خود را بگيرد و درصورتى كه اطلاعى نداريد، ديه او را بپردازيد. آنها جواب دادند، گوش داديم و از خدا و رسول او اطاعت مى كنيم، ليكن به خدا از قاتل او خبر نداريم و ديه خون او را مى پردازيم.

پس يكصد شتر به او دادند و آنها رو به سوى مدينه گذاشتند.

شيطان مقيس را وسوسه كرد كه اگر ديه برادر را خود بردارى، بر تو ناسزا گويند پس شخصى را كه همراه تواست به قتل رسان آنگاه نفس در مقابل نفس مى شود و بر «ديه» افضل است.

مقيس، فهرى را فريفت و از پشتِ سر، سنگى بر سرش كوبيد كه مغزش شكافته شد، آنگاه بر يكى از شتران سوار شد و باقى شتران را رها نمود و به سوى مكه گريخت.

در اين حال اين آيه نازل شد: وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً رسول خدا در روز فتح مكه فرمود: در هر حال او را يافتيد، بكشيد.

در شفاء الغرام آمده است: مِقْيس در رَدْم كشته شد. «ردم بنى جحفه» مكانى است كه گفته مى شود رسول خدا در آنجا متولد شد. اين رَدْم با رَدْمِ بالاى مكه تفاوت دارد؛ زيرا مكان دوم پس از سيلى كه وارد مسجدالحرام شد و مقام را از جاى كَند، به دستور و در زمان خلافت عمربن خطاب ساخته شد تا مسجد را در مقابل سيل محافظت نمايد.

6) هَبّار بن اسود

وى رسول خداصلى الله عليه و آله را بسيار اذيّت كرده بود؛ از جمله هنگامى كه ابو العاص بن ربيع عَبشى پس از اسارتش در روز بدر، به مكه مراجعت نمود، طبق شرطى كه با پيامبر كرده بود، زينب «دختر رسول اللَّه» را به مدينه مراجعت داد. هبّار به همراه گروهى، راه بر زينب

ص:269

بست و با نيزه اى او را زد كه در نتيجه آن، زينب در حالى كه فرزندى در شكم داشت، از روى شتر به زمين افتاد و موجب بيمارى و در نهايت درگذشت وى شد. رسول خدا از اين كار بسيار غضبناك شد و خون هبار را هَدَر دانست، تا آنجا كه يكبار حضرت سريه اى به نزديكى هاى مكه فرستاد و به افراد آن دستور داد: هر گاه هبار را يافتيد و بر او چيره شديد، وى را آتش بزنيد. سپس حضرت فرمود: خداوند فقط افراد گناهكار را با آتش عِقاب مى كند. پس اگر بر او دست يافتيد بعد از آنكه دست و پايش را قطع كرديد، او را بكشيد.

در روز فتح مكه، هبار در مكانى مخفى شد تا كسى از او اطلاعى به دست نياورد.

هنگامى كه رسول خدا به مدينه بازگشتند، هبّار به آن جا آمد و باصداى بلند گفت: اى محمد، من آمده ام و اقرار به اسلام مى كنم، در حالى كه قبل از آن در گمراهى و راه ناصواب بودم. هم اكنون خداوند مرا به اسلام هدايت كرد و شهادت مى دهم كه:

«لا اله الا اللَّه» و «انَّ محمداً عبدُهُ و رسوله».

هبّار در حالى كه خجالت زده بود، از حضور پيامبر عذر خواست و طلب عفو نمود.

رسول گرامى، اسلامِ او را پذيرفته و به او گفتند: اى هبار، تو را عفو نمودم و اسلام از قتل تو چشم پوشى مى كند.

7)صفوان بن اميّه

صفوان وقتى مطّلع شد كه رسول خدا (روز فتح مكه) خون او را مباح كرده، به همراه غلام خود (يسار) به سوى جده گريخت و قصد آن داشت كه از آنجا به يمن فرار كند.

عُمير بن وَهْب جُمحى به پيامبر گفت: اى رسول خدا، «صفوان بن اميه» بزرگ قبيله من است. او از ترس شما از مكه فرار كرده و قصد آن دارد كه خود را در دريا رها كند، به او امان بدهيد.

رسول خدا فرمود: او در امان است. عمير گفت: اى رسول خدا، چيزى به من بدهيد كه او بدان مطمئن شود.

ص:270

رسول خدا، عمامه اى را- كه با آن به مكه وارد شده بود- به او داد.

در مشكات چنين آمده است: پسر عموى او (وَهْب بن عمير) پيراهن رسول خدا را به عنوان امان براىصفوان فرستاد. عمير از مكه خارج شد و او را در جده- در حالى كه قصد آن داشت سوار كشتى شود- يافت و گفت: اىصفوان، پدر و مادرم به فدايت، خدا را در قلب خود بياد آر، اين امانى است كه از سوى رسول خدا براى تو آورده ام.

صفوان گفت: واى بر تو مرا رها كن و ديگر با او حرف نزد، او گفت: اىصفوان، پدر و مادرم به فدايت، والاترين مردم و بهترين آنان و راستگوترينشان، پسرعمّ تو است.

عزت او عزت تو است و شرف او شرف تو است و بزرگى او بزرگى تو است.

صفوان گفت: من بر خود مى ترسم.

پاسخ داد: او حليم تر وكريم تر از آن است.

پسصفوان با او مراجعت كرده و به خدمت رسول خدا رسيد و گفت: اين مرد ادعا مى كند كه تو مرا امان داده اى.

حضرت فرمود: راست مى گويد.

صفوان گفت: مرا دو ماه به حال خود گذار تا تصميم بگيرم.

حضرت فرمود: چهار ماه به تو فرصت مى دهم.

در معالم التنزيل آمده است: هنگامى كه رسول خدا به سوى حنين و هَوازن حركت كردند،صفوان در حال كفر با او همراه بود.

حضرت از او يكصد لباس جنگ به عاريه گرفت.صفوان گفت: اى محمد، آنها را غصب كردى؟

رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: بهصورت عاريه گرفته و ضمانت مى كنم و به زودى آنها را باز پس خواهى گرفت.

هنگامى كه رسول خدا از طائف به جِعرانه مى آمد، باصفوان بر منطقه اى گذر كرد كه در آن مملوّ از شتر و گوسفند و چهار پايان بود.صفوان همچنان چشم بر آنها دوخته و نمى توانست ديده از آنها بر دارد. حضرت كه او را زير نظر داشت، فرمود: اى ابا وهب اين چهارپايان نظر تو را گرفته است؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: تمامى آنها را به تو

ص:271

بخشيدم.صفوان گفت: هيچ نفسى نمى تواند اين وضع را داشته باشد، جز نفس يك پيامبر. پس در آنجا اسلام آورد و مسلمان شد.

8) حارث بن طُلاطله (خزاعى)

او آزار و اذيت فراوانى به حضرت رسول وارد ساخته بود كه در روز فتح مكه، توسط حضرت على بن ابيطالب عليه السلام كشته شد.

9) كعب بن زهير

كعب بن زهير بن ابى سلمى مزنى، شاعر مشهور عرب وصاحب قصيده معروف «بِأَنْت سُعاد» همواره حضرت رسول را در سروده هاى خود هجو مى كرد. روزى در حالى كه پيامبر در مسجدالحرام نشسته بود، بر پيامبر وارد گرديد و اسلام آورد، سپس قصيده معروف خود را با مطلع: «بِأنْتَ سُعاد فَقَلبي اليَوْم مقبول» بر حضرت خواند و هنگامى كه اشعارش به اينجا رسيد:

ان الرسول لسيف يُستضاء به مهند من سيوف اللَّه مسلول

أنبئت أنّ رسول اللَّه أوعدنى والعفو عند رسول اللَّه مأمول

حضرت رو به اصحاب كرده، فرمود: گوش بدهيد چه مى گويد. گويند كه پيامبر خوشحال شده و بدو خلعت بخشيد.

10) وحشى بن حرب

«وحشى» يكى از بردگان قريش بود كه به او در ازاى كشتن يكى از سه نفر «محمدصلى الله عليه و آله»، «على عليه السلام»، و حمزه (عموى پيامبر) وعده آزادى داده بودند. وحشى، در جنگ «احد» عموى گرامى پيامبر را از پشت سر هدف قرار داد و به شهادتش رسانيد، بدين جهت مسلمانان در پى آن بودند كه او را بكشند، ليكن موفق نمى شدند.

در روز فتح مكه، وحشى به سوى طائف گريخت و در آنجا بود تا هنگامى كه هيأتى از سوى مردم طائف به حضور پيامبر رسيدند. او نيز با آنها بر پيامبر وارد گرديد و گفت:

ص:272

«أَشهد أن لا اله الّا اللَّه و أنَّ محمّداً رسول اللَّه» رسول خدا فرمود: تو وحشى هستى؟

گفت: آرى، فرمود: آيا تو حمزه را به قتل رساندى؟ گفت: همان طور است كه به عرض شما رسيده است. حضرت فرمود: بنشين و چگونگى واقعه را براى من بازگو. هنگامى كه وحشى، نحوه به شهادت رساندن حمزه را براى پيامبر شرح داد، حضرت فرمود: آيا مى توانى خود را از من دور نگهدارى و تو را نبينم؟

از آن به بعد وحشى، هرگاه رسول خدا را مى ديد از مقابل چشمان او فرار مى كرد.

11) عبداللَّه بن زبعرى

وى از شعراى آن دوران به شمار مى آمد و هموارهصحابه را هجو و مشركان را بر قتل آنان ترغيب مى كرد. در روز فتح مكه، وقتى شنيد كه خون او مباح گرديده، به نجران گريخت و در آنجا ساكن شد. پس از مدتى، اسلام در قلب او ريشه دوانيد و به سوى رسول خدا بازگشت و اظهار داشت:

«السلام عليك يا رسول اللَّه، أشهد أنْ لا اله الّا اللَّه و أشهد أنّك رسول اللَّه.»

زنانى كه خونشان از سوى پيامبر مباح اعلام شد:

1) هند (دختر عتبة بن ربيعه)

وى زن ابوسفيان بود و آزار و اذيت او به رسول خدا، معروف است. او همان زنى است كه جگر حضرت حمزه عليه السلام را در جنگ احد از سينه اش خارج كرد و با دندانش بر آن گاز زد و چون نتوانست بجود و ببلعد، از دهان خود خارج ساخت

در روز فتح مكه، همراه ساير زنان- در حالى كه از كرده خود پشيمان بود- به نزد رسول خداصلى الله عليه و آله آمد و ايمان آورد.

2 و 3) دو آوازه خوان متعلّق به ابن خطل

عبداللَّه بن خطل همان كسى است كه خونش توسط پيامبر مباح گرديد و در روز

ص:273

فتح مكه در حالى كه به پرده كعبه تمسك جسته بود كشته شد. او دو آوازه خوان داشت كه همواره شعرهايى در هجو رسول خدا مى خواندند. رسول خدا فرمان داده بود كه خون آن دو و ابن خطل مباح است. نام يكى از آنان «قُريبه» يا «ساره» بوده است. او را در حالى كه دست وپايش را بسته بودند، به قتل رساندند. نام دوّمى «فَرْتنا» بودكه ابتدا فرار كرد تا اين كه امان او را از رسول خداگرفتند وبه حضرت رسول ايمان آورد.

4) كنيز بنى خطل

او در روز فتح مكه كشته شد.

5) كنيز بنى عبدالمطلب

گفته شده كه او كنيز عمرو بنصيفى بن هاشم بوده است. او نامه حاطب ابن ابى بلتعه را از مدينه به مكه براى قريش برد. اين زن كه همواره رسول خدا را در مكه آزار مى داد، در روز فتح مكه پنهان شد، تا اينكه امان او را از رسول خدا گرفتند. پس سالها زندگى كرد. سر انجام در دوران عمر بن خطاب، مردى او را در ابطح كشت.

6) امّ سعد ارنب

او كشته شد.

صورت نامه پيامبر اسلام به مقوقس

كتاب «المثل الأعلى في الأنبياء» نوشته: خ- كمال الدين است كه به وسيله استاد امين محمود شريف از زبان انگليسى به عربى برگردان شده است. اصل كتاب هم اكنون در موزه توپكاپى در استانبول تركيه نگهدارى مى شود. در اين كتاب به مطالب بسيار جالب و خواندنى برخوردم كه از آن جمله نامه پيامبر اسلام به «مقوقس» بزرگ قبطيان در مصر

ص:274

بوده است كه در اينجا نظر شما را بدان جلب مى كنم:

نمايش تصوير

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحيم. مِنْ محمَّدٍ عَبْداللَّهِ وَ رَسُولِهِ الى المُقوقِسْ عظيم الْقِبْط سَلامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى. أمّا بَعْدُ فَانّي أَدْعُوكَ بِدِعايَةِ الإسلام، أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُؤتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَينِ فَانْ تَوَلَّيْتَ فَعَلَيْكَ اثْمُ كُلِّ القِبْطِ يا أهْلَ الْكِتابِ تَعالَوا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم أَنْ لا نَعْبُدَ الّا اللَّهُ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَانْ تَولَّوا فَقُولُوا أشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ.

محمدٌ رسول اللَّه

ص:275

مكه در دوران قريش

احمد السباعى در كتاب خود (تاريخ مكه) در مورد وضعيت عمرانى مكه در دوران قريش آورده است: در اين دوران، قريش خانه هاى خود را به وسيله سنگ چين و يا از سنگ و گِل بر روى پستى و بلنديهاى بالاى مكه و يا بر كناره هاى مسيل در پايين مكه به موازات مسجدالحرام و كعبه بنا مى كردند و در آن ساكن مى شدند. اينان به پاس احترام به كعبه، هيچگاه خانه هاى خود را در اطراف كعبه نمى ساختند و نيز خانه هايشان را بهصورت مربع و چهارگوش بنا نمى كردند. هريك از اين خانه ها داراى فضايى باز در مقابل محل مسكونى بود و هيچگاه درى براى خانه هاى خود قرار نمى دادند؛ به طورى كه زائران بيت اللَّه الحرام، در موسم حج در آن فضاى بازِ خانه هاى قريش سكونت مى كردند و قريش در حد توان خود، از مهمانان بيت اللَّه پذيرايى مى كردند. ساختمان سازى با چنين شيوه اى در مكه نخستين بار به وسيله «سعدبن عمر سهمى» به وجود آمد. و نيز براى اولين بار «حميد بن زهير» براى خود خانه اى مربع ساخت كه اين گونه خانه سازى در نزد قريش كارى ناپسند مى نمود؛ به طورى كه قريش در اين باره گفتند:

«ربع حميد بيتاً اما حياةً و اماموتاً»؛ «حميد خانه اى براى خود ساخته است كه در آن زندگى مى كند يا مى ميرد.»

از آن پس، اينگونه خانه سازى در بين قريش رايج گرديد. همانطور كه يادآور شديم، هيچگاه آن خانه ها درى نداشت و همواره محلى براى سكونت زائران و حاجيان نيز به شمار مى رفت، تا اينكه براى اولين بار «حاطب بن ابي بلتعه» درى بر خانه خويش قرار داد.

از اين پس، قريش بر محلّى كه به اتاقهاى آنان منتهى مى شد، درى قرار دادند و فضاى باز مقابل خانه را همانند قبل بر روى حاجيان و معتمرين باز گذاشتند.

گفته مى شود: هنگامى كه هند دختر سهيل از عمربن خطاب خواست تا اجازه دهد دو دَر بر خانه خويش قرار دهد، عمر به او گفت: آيا مى خواهيد دَرِ خانه هاى خود را بر

ص:276

حاجيان و معمتران ببنديد؟ هند پاسخ داد: به خدا قسم مى خواهم اين كار را جهت حفاظت اثاثيه حجاج از دست دزدان انجام دهم كه د راين هنگام، عمر به او اجازه اين كار را داد.

احمد سباعى در باره محل زندگى قبايل در مكه اين چنين آورده است:

در دوران سردارى قصىّ بر مكه، فضايى را در اطراف كعبه، كه موازى فضاى مسجدالحرام كنونى بوده، به وجود آورد و به قريشيان دستور داد كه خانه هاى خود را در خارج از فضاى ياد شده و اطراف چهارگانه كعبه بنا كنند. در حالى كه پيش از قصى، هيچگاه به خود اجازه چنين كارى را نداده بودند كه خانه هاى خويش را در اطراف كعبه بنا كنند. آنان سپس به دستور قصى راههايى را در بين خانه هاى خود به وجود آوردند كه اين راهها به فضاى اطراف كعبه منتهى مى گرديد. مهمترين اين راهها، همان راه شيبه بوده كه هم اكنون «باب بنى شيبه» در آن قرار دارد. در آن دوران، قصىّ درى برفضاى اطراف كعبه قرار نداد همانطور كه ديوارى نيز بر آن ساخته نشد. همچنين قصى دستور داد قريش به هنگام ساختن خانه هاى خويش ارتفاع آن را بلندتر از كعبه قرار ندهند تا همواره بر همه نقاط مكه مسلّط باشد.

قريشيان همواره مجالس عمومى و نشست هاى خود را در فضاى اطراف كعبه قرار مى دادند، تا آنگاه كه «دارالندوه» براى نشست هاى ويژه و مهم آنان ساخته شد.

در اينجا كوشيده ايم بر اساس گفته هاى ازرقى، نقشه اى تقريبى از مكه و موقعيت هاى مسكونى قبايل در آن و نيز سير عمران و آبادى در بين شعب هاى آن را ترسيم كنيم.

براى مجسم كردن آن در اذهان، ابتدا نقطه باب بنى شيبه را به عنوان نقطه آغازين در نظر مى گيريم و از آنجا مطالب مورد نظر خود را آغاز مى كنيم:

«باب بنى شيبه» اوّلين جايگاه متمركز شدن حركت هاى عمرانى در امّ القرى بود، همچنانكه مهمترين ورودى به مسجدالحرام نيز به شمار مى رفت. بدين سبب خانه هاى فراوانى در اين مكان ساخته شد و كم كم رو به افزايش گذاشت به طورى كه اين وسعت و افزايش، رو به سوى شرق و به طرف منطقه ريگزار «باب على» و نيز اندكى به سوى

ص:277

شمال در نزديكى ريگزار «باب السلام» افزايش يافت. در اين قسمت خانواده هايى از غسانيهاى شام و بعضى از سفيانيها زندگى مى كردند.

اگر در اين راستا، بهصورت مستقيم سوى باب النبى بياييم، به خانه عباس و خانه جبير بن مطعم و خانه هايى كه از آنِ قبيله «عامر بن لؤى» بود، مى رسيم. در اين نقطه، در مقابل ما كوچه «اصحاب الشيرق» قرار داشته، كه در كنار «زقاق الحجر» «(1)» بوده است. در آنجا، خانه «ابن علقمه» و خانه هاى ديگرى كه از آنِ «خاندان عدى، از ثقيفيان» بوده، قرار دارد.

اگر از اين نقطه به سوى خيابان اصلى كنونى در «قشاشيه»، به سوى بالاى مكه برويم، در برابرمان بازارى قرار داشته كه بدان «سوق الفاكهه» يا «بازار ميوه فروشان» مى گفته اند، سپس «سوق الرطب» يا «بازار خرما فروشان» قرار داشته است. پس از آن، در قسمتى از منطقه، خانه هايى از آنِ بعضى از بنى عامر بوده است. در كنار «سوق الليل» به خانه اى برخورد مى كنيم كه به «دار مال اللَّه» معروف بوده و قريشيان همواره بيماران و ناتوانان را در آن قرار مى دادند و از مال خويش بر آنها انفاق مى كردند و بر آنان اطعام مى دادند. در نزديكى اين خانه، «شِعب ابن يوسف» قرار داشته كه در اين دوران ما آن را به «شعب على» مى شناسيم. خانه هاى «عبد المطلب ابن هاشم» و خانه هاى ديگرى از آنِ ابى طالب و نيز خانه اى از آنِ عباس بن عبدالمطلب در آنجا قرار داشته است. اگر از اين نقطه به خيابان اصلى برگرديم به خانه عاص در فضاى بنى عامر بر مى خوريم، سپس وارد شعب بنى عامر مى شويم كه داراى راهها و كوچه هاى متعددى بوده و در آن خانه هايى از خاندان بنى بكر و نيز خاندان عبدالمطلب بن عبد مناف قرار داشته است. اگر در خيابان اصلى به مسير خود ادامه دهيم، به «سدّ آل عبداللَّه» مى رسيم. به وسيله اين سد، مجراى سيل را منحرف كردند. بدان «سدّ تحتانى» يا «الرّدم الأَدنى» نيز مى گفتند، كه الاغ داران در كنار آن مى ايستاده اند.

اندكى به سوى «معلاة» رفته و در سمت راست خود در «شعب ابى دب» قصّابها و گوشت فروشان را مى بينيم. سپس به مقبره ها و پس از آن به تعدادى باغ بر مى خوريم و با


1- - كوچه حَجَر

ص:278

گذشتن از آنها به «شعب الجنّ» سپس «ثنية الحجون» سپس به باغهاى ديگرى مى رسيم كه پس از آن به «شعب الصفى» كه امروزه به «معابده» شهرت يافته است مى رسيم. در اين شعب، خانه هايى از «بنى كنانه» و خاندان «عتبة ابن ابى معيط» و خانه هايى از آنِ ربيعة، از بنى عبد شمس قرار داشته است.

اگر از مسير ديگرى، از «باب بنى شيبه»، به سوى شمال شرقى، در مسعى (بينصفا و مروه) حركت كنيم، ابتدا به خانه هايى از خاندان بنى عدى مى رسيم كه اين خانه ها بين باب بنى شيبه و رواق باب السلام قرار داشته است. در مسعى، در سمت راست ما درى بوده كه بدان «باب الخزاميه» مى گفته اند. در كنار آن مكانى براى شير فروشان و ماست فروشان وجود داشته است. در اين نقطه، سقيفه اى بوده و نيز خانه «حكيم بن حزام» و خانه هايى- كه در فاصله آنها قطعه زمينهايى وجود داشته- كه از آنِ خاندان بنى سهم بوده است. اين در به خانه حضرت خديجه، كه امروزه بدان «منطقة المدعى» گفته مى شود، منتهى مى گرديد.

در سمت چپ ما، در حالى كه در مسعى رو به سوى مروه هستيم، خانه هايى در مروه وجود دارد كه از آنِ خاندان «عتبة بن فرقد» است و خانه اى است بزرگ از آنِ آل ياسر در مقابل حجّامها و آرايشگرها.

اگر در مسعى در راه مدعى دو پله بالا رويم، به فضاى وسيع و فراخى مى رسيم كه در آن گندم و روغن و عسل و حبوبات را در معرض فروش قرار مى داده اند و هم اكنون اين قسمت «محناطه» ناميده مى شود. در اين قسمت خانه هايى است از آنِ خاندان بنى عبد شمس و همچنين خانه ابوسفيان و خانه هايى از آنِ فرزندان عباس تا نزديكى «المدعى» در آنجا قرار داشته و سپس خانه هايى از آنِ فرزندان حارث بوده است. در اين نقطه راهى در سمت چپ ما قرار دارد كه به «كوه ديلم» منتهى مى شود. اين كوه هم اكنون بر «قراره» مسلّط و مشرف است. سپس در راه خود وقتى به راه «معلاة» حركت كنيم، به خانه هايى از بنى عدوان و نيز خانه هايى از فرزندان حارث بن عبدالمطلب برخورد مى كنيم. راه سومى را از «باب بنى شيبه» به سوى غرب و به طرف «دار الندوه» آغاز مى كنيم. در اين مسير خانه هاى فراوانى در كنار دارالندوه است. خانه شيبة بن عثمان،

ص:279

خانه اى به عنوان خزانه كعبه و خانه اى مربوط بهصاحب پست و خانه اى مربوط بيت المال و خانه اى از آن خطاب بن نفيل در كنار آن است. سپس در سمت شمال به سوى شبستانى كه «باب الزياده» در آن واقع است؛ يعنى سمت «باب الدريبه» بالا مى رويم. در آنجا به خانه هايى بر مى خوريم كه از آنِ بنى خزاعه است و در ميان آن خانه ها، بازار كفاشها واقع است. به سوى «سويقه» مى رويم و بار ديگر به طرف مروه مى آييم، در طرف ديگر آن خانه هايى مى بينيم كه از آنِ خاندان «زراره» از تميم است و به شعبى در قعيقعان مى رسيم كه هم اكنون بدان «الشّاميه» مى گويند. در اين هنگام اگر كسى به سمت راست خود توجه داشته باشد، درى را در ناحيه ديلم، در نزديكى «قراره» امروزى مى بيند. و اگر بتواند در اين ناحيه بر روى تپه ها، در منطقه «فَلَق»صعود كند، مسيرى را مشاهده مى كند كه از آن بالا رفته و سپس از آنجا به محلى كه هم اكنون «بازار معلاة» ناميده مى شود، پايين مى رفته اند. اين راه در دوران «زبير بن عوام» باز شد كه بتواند بين باغها و مزارع خود در كنار معلاة كنونى و خانه هايى كه براى خود در كنار «سويقه» خريدارى كرده بود، رفت و آمد نمايد.

اگر بخواهيم از قسمت بالاى مكه به طرف ناحيه پايين مكه بياييم، نقطه اى را به عنوان محل شروع قرار مى دهيم و از مقام حنبلى در مسجد (يعنى از نقطه خارج از مطاف قديم و در مقابل ديوار كعبه اى كه در آن دو ركن اسود و يمانى قرار دارد) آغاز مى كنيم. از اين محل ابتدا به سوى شرق و سپس به جنوب شرقى و از آن پس به جنوب حركت مى كنيم. در اين فاصله ابتدا از خانه هاى «بنى عائذ» از مقام حنبلى عبور مى كنيم كه خانه ها به سوى غرب و به موازات چاه زمزم قرار داشته است. سپس به سوى شرق و به طرف «باب على» مى رويم كه در اين مسير خانه بزرگان آنان، تا كنار مسعى، در سمت چپ شخصى كه ازصفا به مروه در حركت است و به موازات باب على كنونى، قرار داشته است.

ابتداى خانه هاى «عدى بن كعب» از حدود مقام حنبلى است به سوىصفا و از سوى ديگر قسمتى از اين خانه ها تا اجياد امتداد داشته است. كه پس از آن، به سمت پايين مكه نقل مكان كردند.

ص:280

در راهى كه از «باب الصفا» به سمت جنوب و به «باب اجياد» منتهى مى شود، سقيفه اى است از آنِ خاندان عائذه و بازار پارچه فروشها (سوق البزازين).

و در نزديكى آن خانه اى وجود داشته است كه رسول خداصلى الله عليه و آله پيش از بعثت خويش، آن رابه عنوان مكان تجارت باشريك خود «سائب بن ابى سائب» قرارداده بود.

هنگامى كه به «باب اجياد» برسى و به گونه اى بايستى كه قبله را در پشت خود و وروديهاى اجياد را در مقابل خويش قرار دهى، دو درّه (و شِعب)؛ يكى را در سمت راست و ديگرى را در سمت چپ خود مى بينى؛ شعبى كه در سمت راست تو است و امروزه آن را «بئر بليله» مى نامند در قديم بدان «اجياد الكبير» مى گفتند و شعب دوم كه در سمت چپ تو قرار دارد و امروزه آن را «السدّ» مى نامند، در قديم به «اجياد الصغير» مشهور بوده است.

خاندان قبيله تميم در اين حوالى زندگى مى كرده اند؛ به طورى كه خانه هاى آنان، از سمت غرب تا نزديكى هاى حدود مسجد الحرام كنونى امتداد داشته، كه حدودصحن كنونى كعبه به شمار مى رود. خاندان بنى مخزوم در فضاى «اجياد الكبير» و در محل حميديه كنونى اقامت داشته اند. جماعتى از «ازديان» نيز در پشت آن، در محلى كه هم اكنون محل «الصّحة العامه» است، مسكن گزيده بودند و در پشت آن، خانه «أبى جهل بن هشام» از آن فاصله زيادى نداشته است. در «اجياد الصغير»، در جاده اى كه متّصل به «السدّ» است، خانه هايى وجود داشته كه از آنِ خاندان عدى بن عبد شمس بوده است.

در اجياد، مكانى بوده از آنِ ماهيگيران، كه خانه عبداللَّه بن جدعان در آن جا بوده است؛ خانه اى كه «حلف الفضول» در آن انجام شد. بر اساس اين قرار داد، تمامى قبائل مكه با هم متّفق شدند، كه هيچگونه ظلمى در مكهصورت نگيرد و از ظالمى در مكه پشتيبانى نكنند. و نيز در اين ناحيه خانه هايى از آنِ خاندان سلمة بن هشام قرار داشته است. همچنانكه در آن، چاهى به وسيله خاندان سلمه به همراه همسايگانشان كنده شد و آب آن در فضاى بازى بين دو اجياد جارى گشت و ساكنان اين دو منطقه از آن استفاده مى كردند. به گمانم اين چاه هم اكنون در مقابل «بازان اجياد» قرار دارد؛ زيرا در بين دو منطقه اجياد ياد شده قرار گرفته است.

ص:281

اگر در دو اجياد كبير وصغير، در خيابان اصلى، به سمت جنوب و به طرف «مسفله» پيش بروى، «سوق الحزوره» را در كنار باب الوداع مشاهده مى كنى و نيز راهها و كوچه هايى را در سمت راست خود، كه به سوى مسجد و مطاف باز مى گردد، مى بينى. از معروفترين آنها «باب الحناطين» مى باشد. گفتنى است كه وجه نامگذارى آن برايم معلوم نشد؛ زيرا در اين نقطه بازارى براى گندم فروشان وجود نداشته و شايد «حنّاطين» از نقطه نظر زياد بودن گندم در آنجا بوده است. زيرا اين را مى دانم كه اين در نقطه اى بوده براى عرضه فراورده هاى گندم مكه. در اين سو نيز خانه هايى از آنِ «خاندانصيفي» و نيز خانه هايى از خاندان عبدالدار و ديگر خانه هايى از بنى مخزوم قرار داشته است.

اگر راه خود را به سوى «سوق الصغير» ادامه دهيد، در كنار خانه هايى از خاندان اسد فرزند عبدالعزّى قرار مى گيريد.

در قسمتهاى پايين مكه، نظير «الشبيكه» يا «حارة الباب» و يا «جَرْوَل» مناطقى بوده است كه جمعيت اندكى در آن زندگى مى كرده اند و در منطقه سرسبز «جَرْوَل» نيز عده اى مشغول زندگى بوده اند. اين قسمت جزء كوچكى از اطراف پشت «مَسفله» به شمار مى آيد. در مطالعاتم در تاريخ، نسبت به منطقه ياد شده تراكم جمعيتى را در اين ناحيه نديدم.

در تاريخ به بعضى از خانه ها در دامنه كوه «ذى أعاصير» برخورد مى كنيم و از قرائن متوجه مى شويم كه «ذى أعاصير» همان «كوه عمر» مى باشد. باور و اعتقاد من آن است كه اين منطقه در زمانهاى دور داراى خانه نبوده و در دوره هاى اخير به محل سكونت تبديل شده است؛ زيرا اين دامنه به اسم «عمر بن خطاب» نامگذارى گرديده است. بديهى است اگر آن جا محلّ سكونت قبيله يا اشخاصى بود، مى بايست نام آنان قبل از عمر بن خطاب بر آن نهاده مى شد.

همچنين در تاريخ، آثارى از سكونت و آبادانى در «ثنيه»، كه از پشت آن به «جَرْول» سرازير مى شويم، به چشم نمى خورد. در آن دوران به اين منطقه «الحزنه» مى گفتند و آن بر خلاف دشت بوده و هم اكنون بدان «الحفائر» گفته مى شود.

پيش از دوران خالد برمكى «الحفائر» راهى از «الشبيكه» به «جَرْول» خلفى نداشته؛

ص:282

زيرا خالد برمكى بود كه اين راه را باز كرد و حركت را در آن هموار نمود. خالد در دوران بنى عباس بوده و اين راه باغ وى را كه پس از «جَرْول» خلفى قرار داشت و به «جَرْول خضراء» يا سرسبز معروف گرديده بود، نزديك مى نمود.

اميدواريم توانسته باشيم كه نقشه اى تقريبى از مكه دوران جاهليت را در اذهان شما ترسيم كنيم.

لازم است در حاشيه اين بخش از نوشته، به نواحى و قسمت هايى اشاره كنيم كه مكيان در ماههاى گرم و سوزان، به آن مكان ها عزيمت مى كردند؛ همانند امروز كه عادت كرده اند به اطراف و نواحى سرسبز مكه رفته، روزهاى گرم خود را در آن بگذرانند و اين سنتى است كه تقريياً از هزار و پانصد سال قبل تا كنون ادامه داشته است.

از معروفترين اين گردشگاهها در مكه جاهليت، «اللّيط» بوده است. در نظر برخى از تاريخ نگاران اين منطقه در قسمت پايين مكه، در نزديكى «بركة ماجن» قرار داشته است.

مردمان مكه، غروب هر روز در كنار اين منطقه مى نشستند و در حالى كه لباسهاى قرمز و عطر زده به تن داشتند، لحظاتى را به خوشى مى گذراندند.

از ديگر تفريحگاههاى آنان «شعب خم» بوده كه متّصل به «مسفله» امروزى بوده و در اين منطقه، باغها و مزارعى وجود داشته كه متصل به «الليط» و «جَرْوَل» بوده است.

مكيان كه در آن باغها، درختان خرما و درختان ديگر كاشته بودند، گردهم مى آمدند و ساعات خوشى را مى گذراندند. اين باغها از سويى تا «خرمانيه» در نزديكى منطقه اى كه امروزه بدان «المعابده» مى گوييم- و از سوى ديگر تا سرزمين «محصب» در راه منتهى به منا- امتداد داشته است.

مكيان در «محصب» دكّه اى داشته اند كه همه روزه، به هنگام غروب در آن جمع مى شدند و آن دكه مسلّط بر نخسلتانها و باغهاى ميوه بوده و دره هاى شعب هاى مختلف تا منا آن را مى پوشانيده است.

همچنين مكيان باغ ها و نخلستانهايى در «وادى فخ» داشته اند كه امروزه آن منطقه به «شهدا» معروف است. و نيز داراى باغهايى در «وادى طوى» در امتداد حجون تا «ريع الكحل» بوده اند. همچنين نخلستانهايى در حومه مكه عليا تا مزدلفه و عرفات داشته اند.

ص:283

از خانه هايى كه در مناطق ياد شده، نام برديم، همانند خانه سازى دوران ما، نزديك به هم و متراكم نبوده، بلكه بهصورت پراكنده و جدا از هم قرار داشته اند؛ به طورى كه فضاها و قسمت هاى خالى در بين آنها وجود داشته و طبق سنّت ديرين عرب بنا گرديده بود.

البته اين مطلب در نواحى اطراف مسجدالحرام و كعبهصادق نيست؛ چرا كه مكيان در اين منطقه خانه هايشان را بهصورتى متراكم و متّصل به هم ساخته بودند و مجاورت با كعبه، در نزد مكيان شرف و بزرگى به شمار مى آمده است.

قريشيان در اواخر دوران خود، ديوارى بر بالاى «المدعى» كشيدند و درهايى بر آن قرار دادند كه در هيچيك از قسمتهاى مكه چنين كارى را انجام ندادند.

تجارت قريش در زمان جاهليت و آغاز اسلام

ساكنان مكه از والاترين و برترين نژاد عرب (قريش) بودند. آنان به تجارت و خريد و فروش مى پرداختند و داراى بازارهاى مشهور و معروفى در زمان جاهليت بودند. اين بازارها معمولًا در ماههاى مختلف سال تشكيل مى شد و گاهى پس از برپايى يك بازار، به بازار ديگرى كوچ مى كردند. در اين بازارها، ساير عرب ها نيز از نزديكى هاى مكه و گاه از نقاط دور شركت مى كردند و به خريد و فروش و داد و ستد مشغول مى شده اند.

در آن دوران بازارها، محلى بود براى آشنايى يكديگر و فخر فروشى و به رخ كشيدنِ ويژگى ها و برترى هاى خود بر ديگران. در اين بازارها، گروهى نيز به سخنرانى و ايراد خطبه ها و خواندن شعرها مى پرداختند و اخبار و قضايا را به اطلاع يكديگر مى رساندند. اين رسم- همانطور كه در دوران جاهليت مرسوم بود- پس از ظهور اسلام نيز، برقرار ماند؛ به طورى كه اكنون نيز در بعضى نقاط، هنوز اجرا مى شود. اگر در دهكده اى بازار عمومى وجود داشته باشد، هر هفته در يك روز معيّن، (مثلًا شنبه يا يكشنيبه و يا دو شنبه و يا پنجشنبه) مردم به خريد و فروش مشغول مى شوند. انواع

ص:284

مختلفى از گوشت، پرندگان، مرغ و خروس، تخم مرغ، بعضى از خوراكيها و انواع پارچه- آنچه كه مورد نياز مردم است- در اين بازارها عرضه مى شود.

قريشيان (كه سوره قريش در شأن اين قبيله نازل شده است) در طى سال، دو سفر تجارتى (زمستانه و تابستانه) داشته اند. آنان در اين سفرها، كالاهاى مورد نياز خود را از ممالك همجوار، به وسيله شترانشان به مكه مى آوردند. اين گروه در زمستان به سوى يمن مى رفتند و در تابستان معمولًا به شام عزيمت مى كردند و از اين ممالك نيازهاى خود را (همانند خوراكيها و روغن و پارچه ها و ديگر مواردى كه در حجاز وجود نداشت) همراه مى آوردند. مورّخان در اين باره گفته اند: براى اولين بار، اين سفرها از سوى هاشم بن عبد منافصورت گرفت و سپس اين سنّت در ميان آنان رواج يافت.

قريش، سود و استفاده از مال التجاره خود را بين ثروتمندان و فقراى قريش بهصورت يكسان تقسيم مى كردند. برادران هاشم نيز، با تشويق او به تجارت مشغول شدند؛ به طورى كه كاروان هاشم به سوى شام و عبد شمس به حبشه و مطّلب به يمن و نوفل به فارس حركت مى كرد و تجار قريش، هريك بنابه نظر و خواسته خود در يكى از اين كاروانها سهيم و شريك مى شدند.

لازم به ذكر است كه رسول خداصلى الله عليه و آله قبل از رسالت نبوّت، دوبار براى تجارت به سوى شام رفت؛ اولين بار به همراه عموى خود ابوطالب- كه در آن زمان حضرت نوجوانى دوازده ساله بود- و بار دوّم به همراه كاروان حضرت خديجه عليها السلام دختر خويلد اسدى. در اين سفر كه خديجه عليها السلام از رسول خدا تقاضا كرده بود تا كاروان تجارتى او را همراهى كند، غلام خود «مَيْسره» را نيز با حضرت رسولصلى الله عليه و آله همراه كرد. اين سفر براى حضرت خديجه عليها السلام سود فراوانى دربر داشت. به طورى كه اين مقدار استفاده مالى و همچنين امانتدارى حضرت رسول، موجب حيرت و تعجب حضرت خديجه عليها السلام شد.

بدين خاطر، خديجه عليها السلام پيشنهاد ازدواج به رسول خدا را داد كه مورد قبول حضرت قرار گرفت و خديجه عليها السلام اولين همسر پيامبرصلى الله عليه و آله شد. در اين زمان پيامبر 25 سال داشت و حضرت خديجه 40 ساله بود. گفتنى است كه علّت وقوع جنگ «بدر» (در سال دوم هجرى) مراجعت كاروان قريش از شام بود. اين كاروان- كه حامل كالاهاى تجارتى

ص:285

مهمى از شام به مكه بود- از سوى مسلمانان مورد حمله قرار گرفت. بنابر اين تجارت قريش در مكه مكرمه در دوران جاهليت وصدر اسلام بدينصورت انجام مى گرفت.

سرانجام با گذشت زمان (طى قرن ها و سالها) كيفيت زندگى و تعداد جمعيت مكه مكرمه تغيير يافت و پهنه آن وسيع تر و فراخ تر گرديد و با پيشرفتى كه در ساير كشورهاى دنيا، از نظر عمرانى و اقتصادىصورت پذيرفت، امور تجارتى مكه مشرفه نيز تغيير پيدا كرد؛ به طورى كه كالاها و اجناس مورد نياز آنان از تمامى كشورهاى جهان بدان وارد گرديد و هم اكنون مراكز مهم تجارتى در اين شهر داير است.

مناطق و محله هاى قديم و جديد مكّه مكرمه

مكه از قديم (يعنى در دوران جاهليت) داراى مناطق و محله ها و بازارهايى مانند «سوق الليل» (بازار شب)، «سويقه» (بازارچه)، «القراره» و «اجياد» بوده است. البته بديهى است هر دهكده و شهرى هر اندازه كوچك هم كه باشد، داراى مناطق و محله هايى است كه تا بتوانند به وسيله آن، خانه هاى خود را از ديگر خانه ها، باز شناسند و به سوى منازل و استراحتگاههاى خود راهنمايى شوند. مكه مكرمه از دوران قديم تا اواخر حكومت اشراف و تا دوران حكومت عبدالعزيز بر حجاز (در سال 1343 هجرى) داراى مناطق و محله هايى به قرار زير بوده است:

1) سوق الليل

2) شِعب على

3) شعب عامر

4) سليمانيه

5) معابده

6) جَرْول

7) نَفا

8) فَلْق

9) قراره

10) شاميه

11) اجياد

12) قشاشيه

13) شبيكه

14) حارةالباب

15) مَسْفله

در سالهاى اخير، به علت توسعه عمرانى شهر مكه و همچنين ازدياد جمعيت مسكونى آن، محله هاى ديگرى بدان اضافه شده است كه عبارتند از:

ص:286

1) عتيبيه

2) هنداويه

3) حوض البقر (كه هم اكنون به عزيزيه معروف است)

4) شيشه

5) روضه

6) خانسه

7) حىّ الزاهر

8) حارةالطنبداوى (كه در آن خيابان معروف منصور قرار دارد)

9) رصيفه

10) مشعليّه

11) النزهه

سالشمار وقايع بعد از هجرت

سال اوّل حضرت، مسجدالنبى را در مدينه احداث كرد و براى نخستين بار در اين سال، اذان از مناره مسجد ندا داده شد.

حضرت غزوات دفاعى خود را آغاز كرد.

وفات عثمان بن مظعون (برادر خوانده رسول خداصلى الله عليه و آله)

در شوال اين سال، حضرت، خانه اى براى عايشه (دختر ابوبكر) ساخت.

سلمان فارسى (اولين فرد ايرانى) اسلام آورد و به جمعصحابه حضرت پيوست.

سال دوّم آغاز جنگ بدر

به فرمان خدا، قبله از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير كرد و موجب سرافرازى و شادمانى پيامبر و مسلمانان شد.

روزه ماه مبارك رمضان و فطريه عيد فطر و زكات بر اموال واجب شد و نيز نماز عيد مشروعيت يافت.

ازدواج حضرت على بن ابيطالب عليه السلام با فاطمه زهرا عليها السلام (دخت گرامى رسول خدا).

درگذشت رقيه (دختر رسول خدا) و همسر عثمان بن عفان.

ص:287

سال سوم آغاز جنگ احد (كه در آن حمزه سيد الشهدا به شهادت رسيد)

نزول آيه حرمت خمر

ازدواج ام كلثوم (دختر پيامبر) با عثمان بن عفان

ازدواج رسول خدا با حفصه (دختر عمر بن خطاب) و زينب (دختر خزيمه هلاليه)

ولادت حضرت حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام

سال چهارم ولادت حسين بن على بن ابيطالب عليه السلام

وفات زينب دختر خزيمه همسر پيامبر.

پيامبر، ام سلمه هندا را پس از وفات شوهرش ابى سلمه به همسرى خود برگزيد.

سنگسار يك مرد و زن يهودى زناكار.

سال پنجمصدور اجازه انجام حج به مسلمانان

غزوه هاى دومة الجندل بنى مصطلق، خندق، بنى قريظه در اين سالصورت گرفت.

پيامبر زينب (دختر جحش) را به همسرى برگزيد.

نزول آيه حجاب.

حضرت، بريره (دختر حارث، بزرگ بنى مصطلق) را به همسرى گرفت و نام «جويره» را بروى نهد

آيه تيمّم در اين سال نازل شد.

سال ششم غزوه حديبيه، بيعت رضوان وصلح حديبيه در اين سال به وقوع پيوست.

پيامبرصلى الله عليه و آله براى سران و پادشاهان ديگر ممالك نامه ارسال كرد.

پيامبر به زيارت قبر مادر خود رفتند.

به علت خشكسالى حضرت نماز استسقاء (طلب باران) خواند و پس از آن، مدت هفت شبانه روز باران باريد.

سال هفتم آغاز جنگ خيبر و ازدواج پيامبر باصفيه (دختر حيى بزرگِ بنى نضير).

ص:288

با ايجاد آرامش در مدينه، مهاجرين و از آن جمله امّ حبيبه رمله (دختر ابوسفيان) كه همسر پيامبر بود از حبشه به مدينه مراجعت كردند.

خالد بن وليد و عمرو بن عاص و عثمان بن ابى طلحه عبدري اسلام آوردند.

عمره قضاء از سوى پيامبر به جا آورده شد

پيامبر طى توقّف كوتاه در مكه، با ميمونه (دختر هلاليه) ازدواج كرد

رسول خداصلى الله عليه و آله خاتمى از نقره براى خود ساخت كه روى آن عبارت شريفه «محمد رسول اللَّه» نقش بسته بود و به وسيله آن مكاتبات خود با ملوك و پادشاهان آنروز دنيا را امضا مى كردند.

ارسال هدايايى از سوى مقوقس (پادشاه اسكندريه و مصر) براى رسول خداصلى الله عليه و آله كه از آن جمله مى توان از ماريه و خواهرش سيرين و دو جاريه ديگر و همچنين خواجه اى- كه معروف به مأبور بود- به همراه لباس ها و هزار مثقال طلا و اسب و قاطر- كه بدان دلال گفته مى شد- و همچنين الاغى به نام يعفور و اشياى ديگرى نام برد.

سال هشتم فتح مكه به دست سپاهيان اسلام در روز جمعه بيستم ماه مبارك رمضان انجام شد، و نيز غزوه هاى حنين و طائف در همين سال اتفاق افتاد.

زينب دختر پيامبرصلى الله عليه و آله وفات نمود.

حكيم بن خزام اسلام آورد.

در ذى الحجه اين سال، ابراهيم فرزند رسول خداصلى الله عليه و آله از ماريه قبطيه به دنيا آمد.

سال نهم در اين سال غزوه تبوك اتفاق افتاد

امّ كلثوم دختر پيامبرصلى الله عليه و آله و همسر عثمان بن عفان وفات نمود

در اين سال نهضت پيامبر شاهد اسلام آوردن گروه گروه فرستاده هاى عرب به مدينه در خدمت حضرت نبى گرامى بود.

پيامبرصلى الله عليه و آله به دلايلى در اين سال يك ماه همسران خود را ترك كرد.

ص:289

سال دهم حجةالوداع در اين سالصورت گرفت، كه طى آن على عليه السلام را به نيابت و جانشينى خود نزد پيروان خويش معرفى نمود (من كنت مولاه فهذا على مولاه ...)

وفات ابراهيم فرزند رسول خداصلى الله عليه و آله.

در اين سال فرستادگان و وفود عرب افزايش يافتند و همه گروه گروه به مدينه آمده و اسلام را مى پذيرفتند.

سال يازدهم بيمارى رسول خداصلى الله عليه و آله در اواخر ماهصفر اين سال آغاز شد كه منجر به وفات پيامبر در 28 ماهصفر المظفر سال يازدهم هجرى گرديد. شش ماه پس از وفات پيامبرصلى الله عليه و آله دخت گرامى آن حضرت، فاطمه زهراء نيز وفات يافت (به شهادت رسيد).

اولين كسى كه لقب «خادم الحرمين» بر خود نهاد

سلطان سليم خان كه يكى از سلاطين و خلفاى عثمانى بود، هنگامى كه كشورهاى عربى- و از آن جمله حجاز- زير نفوذ حكومت او درآمد، در خطبه از وى به نام «حامى الحرمين الشريفين» ياد شد، ليكن سلطان سليم پس از شنيدن اين لقب، اعتراض كرد و گفت: حامى آنها، خداوند عزّ و جلّ است و من «خادم الحرمين الشريفين» هستم. از آن پس نام سلاطين عثمانى را بدين عنوان در خطبه ها ياد مى كردند.

همچنين در مورد اخشيد- كه در حوالى سال 331 هجرى بر مصر و شام و بلاد الحرمين حكومت مى كرد- گفته اند: او در ضمن نامه اى به پادشاه روم نوشته است:

«اگر براى من شرفى جز امارت بر حرمين نبود، همانا اين شرف براى من كافى بود.»

همچنين سيوطى در كتاب «حسن المحاضرة في اخبار مصر و القاهره» آورده است:

در سال 719 هجرى ملك مؤيد به خطبا دستور داد هنگامى كه در خطبه ها به نام او مى رسند، پله اى از منبر پايين بيايند تا نام وى را در پله اى پايين تر از پله اى كه نام خدا و

ص:290

رسول برده مى شود، ببرند نه بالاتر و در سطح آنها.

حافظ ابن حجر در جامع الأزهر و ابن النقاش در مسجد «ابن طولون» اين كار را انجام دادند.

«اولين ها» در مكه و عربستان

نمايش تصوير

ص:291

نمايش تصوير

پيامبرانى كه حج گزاردند

تاريخ نويسان به نام بسيارى از پيامبران اشاره كرده اند كه مراسم حج را بجا آورده و به اين منطقه قدم گزارده اند. امّا ما در اينجا به طور فشرده نام پيامبرانى را مى آوريم كه در كتاب «القرى لقاصد امّ القرى» از آنها ياد شده است:

1) حضرت آدم عليه السلام؛ ابن عباس روايت كرده كه حضرت آدم چهل بار با پاى پياده از هند به مكه آمد و حج به جاى آورد.

همچنين به نقل از «عطاء بن ابى رباح» آمده است: آدم ابتدا در سرزمين هند هبوط كرد در حالى كه چهار قطعه چوب عود از بهشت به همراه داشت و عودى كه هم اكنون مردم جهت خوشبو كردن از آن استفاده مى كنند از همان عودهايى است كه حضرت آدم استفاده كرد.

حضرت اين خانه را طواف كرد و سعى بينصفا و مروه را نيز انجام داد.

در روايت ديگرى كه از «عثمان بن ساج» نقل شده، مى گويد: سعيد به من خبر داد كه حضرت آدم عليه السلام هفتاد بار با پاى پياده حج گزارد و فرشتگان در «مأذمين» به وى

ص:292

برخوردند و بدو گفتند: اى آدم، حج تو نيكو باد، ما حج اين خانه را هزار سال پيش از تو بجا آورديم. گفتنى است كه «مأذمين» در منطقه اى بين عرفه و مزدلفه واقع شده و بهصورت تنگه اى باريك در بين كوهها است.

2) حضرت نوح عليه السلام؛ عروةبن زبير گويد: به من خبر رسيد كه خانه خدا براى آدم عليه السلام قرار داده شد تا به پيرامون آن طواف كند و نوح نيز بدان منطقه آمد و حج گزارد و آن را پيش از توفان، تعظيم و تكريم كرد.

3 و 4 و 5) حضرتصالح، هود و شعيب عليهم السلام؛ از وهب بن منبه نقل شده كه:

حضرتصالح پيامبردر ميان ايمان آورندگان به خود، خطبه اى ايراد كرد و گفت: اى مردم، خداوند به اين سرزمين و مردمانش غضب كرده است پس، از آن خارج شويد؛ زيرا ديگر اين زمين نمى تواند جايگاهى براى شما باشد. آنان در جوابش گفتند: نظر ما نظر تو است، پس هر آنچه كه مى كنى انجام ده و ما جز پيروى از تو راهى نداريم. آنگاهصالح گفت: به حرم امن الهى برويم و در آنجا بمانيم كه براى شما راهى جز آن نمى بينم. پس همگى نيت حج كردند و از عباى خود احرام ساختند و به سوى سرزمين امن الهى گام برداشتند تا اينكه وارد مكه شدند و در آنجا ماندند و سرانجام همگى در همانجا وفات يافتند.

قبور آنان در غرب كعبه بين دارالندوه و خانه بنى هاشم قرار گرفته است.

حضرت هود و حضرت شعيب نيز با پيروان و گرويدگان خود همينگونه عمل كردند.

6 و 7 و 8) حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق عليهم السلام؛ «محمدبن اسحاق» گويد:

ابراهيم عليه السلام به همراه فرزند خود اسماعيل و ساير پيروان از جُرهم كه در آن زمان از ساكنان حرم بودند و از نوه هاى او به شمار مى آمدند، طبق دستورات جبرئيل عليه السلام تمامى مواقف را درك كردند و مناسك را انجام دادند. پس از پايان حج، حضرت ابراهيم رو به سوى شام گذاشت و در آنجا وفات كرد.

«مجاهد» در اين مورد مى گويد: حضرت ابراهيم و اسماعيل با پاى پياده حج بجاى آوردند. همچنين مى گويد: اسحاق و ساره نيز از شام به مكه آمدند و حج گزاردند.

9) حضرت يونس عليه السلام؛ از رسول خداصلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: يونس را مى بينم

ص:293

در حالى كه بر شترى سرخ موى كه زينى از پشم و افسارى از ليف دارد، سوار است و در اينصحرا مشغول به حركت و تلبيه گفتن است.

مجاهد مى گويد: هفتاد پيامبر خانه كعبه را طواف كردند و حج گزاردند كه در ميان آنان، موسى و يونس عليهما السلام بودند. آنان مى گفتند: «لبّيك كاشف الكرب لبّيك».

10) حضرت موسى عليه السلام؛ رسول خدا مى فرمايد:

«... گويى موسى را مى بينم در حالى كه بر شترى سرخ موى، با زينى از پشم و افسارى از ليف سوار است و رمى جمرات مى كند.»

و نيز از ابن مسعود روايت شده كه رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود: «هم اكنون موسى ابن عمران را در اينصحرا مى بينم در حالى كه بين دو قطوانيه «(1)» محرم شده و تلبيه مى گويد.»

11) حضرت عيسى عليه السلام؛ ابن عباس در اين باره مى گويد: در اين وادى عيسى و موسى وصالح قدم گزارده اند. همچنين از پيامبران ديگرى نيز نام برده است كه بدين سرزمين آمده اند، در حالى كه افسار محملهاى آنان از ليف خرما و زين آنها از پشتيهاى ساده تشكيل شده بود، عبا بر دوش داشته اند، بيت العتيق را طواف كرده و حج به جاى آورده اند.

12) اما پيامبر ما محمدصلى الله عليه و آله؛ طبق گفته تاريخ نگاران و سيره نويسان، پيامبرصلى الله عليه و آله پيش از بعثت خود و پس از آن و پيش از هجرت، بارها حج به جاى آورد كه تعداد دقيق آن در تاريخ مشخص و معيّن نيست.

رسول خداصلى الله عليه و آله پس از هجرت تنها يك حج انجام داد كه آن هم «حجة الوداع» بوده است كه در آن تقريباً تمامى مسلمانان شركت كرده اند. همچنين آن حضرت پيش از هجرت چندين عمره بجاى آورد كه باز تعداد آن مشخص نيست. امّا پس از هجرت، يك عمره در ماه رجب و سه يا چهار عمره نيز در ذى قعده (در سه سال) بجاى آورد و عمره اى نيز در شوال و يك عمره در رمضان انجام داد.


1- - قطوانيه؛ به عبايى سفيد و كوتاه مى گفتند كه كرك بسيار كمى داشته است. همچنين بدان پارچه« قطوانى» نيزگفته مى شود.

ص:294

برخى از خلفا و پادشاهانى كه حج گزارده اند

در اينجا نام تعدادى از خلفا و پادشاهان را مى آوريم كه پس از قرار گرفتن بر كرسى خلافت يا سلطنت، حج گزارده اند و حجهاى پيش از خلافت و سلطنتشان را متعرض نشده ايم.

اين مطالب به نقل از تاريخ شيخ عبداللَّه غازى معروف به «افادة الأنام بذكر بلد اللَّه الحرام» است كه اين كتاب به خط مؤلف بوده و تا كنون به چاپ نرسيده است و ما اينك بهصورتى فشرده مطالبى را از آن مى آوريم:

1) ابوبكر در سال 12 هجرى حج گزارد.

2) عمر بن خطاب به استثناى سال اوّل خلافتش، «(1)» همه ساله حج گزارد. در سال اول، عبدالرحمن بن عوف به همراه مردم حج بجا آورد.

3) عثمان بن عفان در سال 25 هجرى با مردم حج گزارد. طبرى مى گويد: نامبرده همچنان حج مى گزارد تا اينكه در سال 34 هجرى در خانه اش زندانى شد و در آن سال عبداللَّه بن عباس با مردم حج گزارد.

اما حضرت على بن ابى طالب عليه السلام پس از به خلافت رسيدن، به علت درگير شدن در جنگهاى مختلف، موفق به انجام حج با مردم نگرديد.

4) معاوية بن ابى سفيان در سال 44 و 50 هجرى با مردم حج گزارد.

5) عبداللَّه بن زبير نيز با مردم حج به جا آورد. طبرى مى گويد: هنگامى كه بيعت براى او گرفته شد نامبرده هشت حج متوالى انجام داد.

6) عبدالملك بن مروان در سال 95 هجرى پس از كشته شدن ابن زبير حج گزارد.

7) وليد بن عبدالملك در سال 95 هجرى و به گفته طبرى در سال 91 هجرى حج انجام داد.


1- - عمربن خطاب از سال 13 تا 25 هجرى بر مسند خلافت تكيه زد.

ص:295

8) سليمان بن عبدالملك در سال 97 هجرى با مردم حج گزارد.

9) هشام بن عبدالملك در سال 106 هجرى با مردم حج بجا آورد.

10) وليد بن يزيد بن عبدالملك در سال 116 هجرى با مردم حج انجام داد.

11) ابو جعفر منصور در سال 140 هجرى حج به جا آورد. طبرى مى گويد: منصور در سالهاى 140، 144، 147، 152 و 158 هجرى حج گزارده است.

12) محمد المهدى فرزند منصور در سالهاى 160 و 164 هجرى حج به جا آورد.

13) هارون الرشيد فرزند مهدى، نُه حج غير متوالى به جا آورد، نخستين آنها در سال 170 و سپس در سالهاى 173، 174، 175، 177، 179، 181، 186 و 188 هجرى بوده است.

14) ملك المعظم عيسى بن العادل بن ابى بكر بن ايوب در سال 611 هجرى حج انجام داد.

15) ملك مظفر پادشاه يمن در سال 655 هجرى حج بجا آورد.

16) ملك ظاهر بيبرس پادشاه مصر در سال 667 هجرى حج به جا آورد.

17) ملك مجاهد انس فرزند سلطان عادل كتبغا المنصورى پادشاه مصر و شام در سال 694 هجرى حج انجام داد.

18) ملك ناصر محمد بن قلاوون سه حج در سالهاى 712، 719 و 732 هجرى به جاى آورد.

19) ملك تكرور موسى بن ابى بكر در سال 724 هجرى حج گزارد.

20) ملك مجاهد پادشاه يمن در سال 742 و 751 هجرى راهى سفر حج شد.

21) ملك الأشرف شعبان بن حسين بن محمد بن قلاوون در سال 778 هجرى جهت انجام حج راهى مكه شد ليكن در ايله واقع در عقبه، به قتل رسيد.

22) سلطان قايتباى در سال 884 هجرى حج به جاى آورد.

23) يكى از پادشاهان كشورهاى مشرق اسلامى (عجم) در سال 1076 هجرى حج گزارد. در آن دوران شريف سعد نمايندگان خود را جهت خير مقدم به جده گسيل داشت.

24) ملكه بهوپال در هند «سكندر بيگم» در سال 1280 هجرى به سفر حج رفت.

ص:296

25) ملكه بهوپال در هند «سلطان جهان بيگم»، در سال 1321 هجرى حج به جاى آورد.

26) عباس حلمى پاشا خديو مصر، در سال 1327 هجرى در دوران امير مكه، شريف حسين بن على حج گزارد. شريف حسين پس از آن، پادشاه حجاز شد.

گفتنى است كه مطالب ياد شده از تاريخ غازى بهصورت خلاصه و فشرده بيان گرديد. البته پادشاهان و بزرگان ديگرى نيز در اين ميان بوده اند كه در اينجا نامى از آنان به ميان نيامد؛ به عنوان مثال از زمان هارون الرشيد تا الملك المعظم عيسى، بيش از چهارصد سال است كه در اين فاصله نام پادشاهان و بزرگانى كه حج گزارده اند، نيامده است.

اندازه هاى كوههاى مكه و بعضى از اماكن آن

نام شهر درجه دقيقه ثانيه

مكه در خط طولى 304939

مكه در خط عرضى 002521

اندازه هاى بعضى محلّه ها و مكانها نسبت به مكه مشرفه متر

ارتفاع منطقه معابده در مكه مكرمه، نسبت به سطح دريا 311

ارتفاع كوه ابو قبيس 420

ارتفاع كوه قعيقعان «جبل هندى» 430

ارتفاع كوه حِرا (در بالاترين نقطه مكه) 634

ارتفاع كوه ثور (در نقطه پايين مكه) 759

ارتفاع كوه ثقبه (جبل الرخم) در نقطه بالاى مكه 883

ارتفاع جبل الرّحمه در عرفات 340

ارتفاع كوه سعد (كه در شمال شرقى عرفات قرار دارد) 836

فاصله ميانصفا و مروه در مسعى 375

ص:297

تمامى اندازه هاى ياد شده به وسيله هيأت اجرايى توسعه مسجدالحرام در مكه مشرفه در سال 1377 ه. و به وسيله مهندسان مصرى اندازه گيرى و تعيين گرديده است.

اندازه اين ارتفاعات، به نسبت سطح درياى سرخ در جده اتخاذ شده است.

مسافت و اندازه هاى ميان بعضى از مساجدمتر

فاصله ميان مسجدالحرام تا مسجد خَيْف در منا 9000

فاصله ميان مسجد خيف تا مسجد مزدلفه 5000

فاصله ميان مسجد مزدلفه تا مسجد نَمِره 7000

فاصله ميان مسجد نمره تا مسجدصخرات در كنار جبل الرحمه 3000

مسافت ميان مسجد نَمِره و جبل الرحمه در عرفات 1750

نوانخانه هاى مكه مكرمه

نوانخانه ها- كه در مكه مكرمه به نام «رباط» معروف است- ساختمانهايى است كه براى اسكان فقرا، افراد غريبه و طلاب علوم دينى توسط اشخاص نيكوكار در طول دورانهاى گذشته در اين شهر احداث شده است.

اين ساختمانها بيشتر محلّ بيتوته بود و وسائل خوردن و آشاميدن نداشت. اين نوانخانه ها بعضى ويژه مردان و برخى ديگر اختصاص به بانوان داشت و چنين مرسوم بود كه هر اتاق به يك نفر اختصاص مى يافت. تعداد اينگونه نوانخانه ها در مكه مكرمه بسيار بوده و بعضى هنوز هم، همچنان به فعاليت خود ادامه مى دهند. بيشتر اين نوانخانه ها در اطراف مسجدالحرام احداث شده بود كه در جريان طرح توسعه دولت سعودى (در سال 1375 هجرى) بيشتر آنها تخريب گرديد. برخى از ساختمانهاى تخريب شده، توسط دولت (اجرا كنندگان طرح توسعه) خريدارى شد و در ازاى ساخت مجدّد آن در نقطه ديگر، مبالغى هزينه شد و البته برخى ديگر، بدون پرداخت وجهى، تخريب شد و آثار آن به طور كلى از بين رفت.

نوانخانه هايى كه بدون پرداخت وجه توسط دولت تخريب گرديد عبارتند از:

ص:298

1) نوانخانه محمد پاشا (كه در كنار باب الزياده قرار داشت).

2) نوانخانه اى ديگر كه آن نيز در كنار باب الزياده واقع شده بود.

3) نوانخانه داوديه كه آن را در «باب العمره»، در كنار مسجدالحرام ساخته بودند.

4) نوانخانه سليمانيه كه در باب الدريبه قرار داشت.

5) نوانخانه اى كه در باب العمره، از سوى خيابان، قرار داشت.

6) نوانخانه اى كه در باب الزماميه بين باب العتيق و باب العمره ساخته شده بود.

اين نوانخانه هاى ششگانه، كه حدود چهارصد سال از زمان تأسيس آن ها مى گذشت، در طول برپايى شان، همواره مأمن و محل اسكان حجاج مستمند و غريب اين ديار و پناهگاهى براى بى كسان و بى پناهان بوده است.

«مَحْمِل» و زمان پيدايش آن

اشاره

محمل نوعى كجاوه بوده كه بر روى شتر قرار مى دادند، ليكن پس از دورانى، بهصورت رمز و شعار براى گروهى از حاجيان مسلمان قرار گرفت؛ مانند «محمل مصرى»، «محمل شامى»، «محمل عراقى» و «محمل يمنى». محمل داراى جمعيت و افراد ويژه اى بوده كه فقط به هنگام سفر آنان جهت حج و زيارت، به سوى سرزمينهاى حجاز راه مى افتاده است و هيچگاه كاروان محمل به سوى سرزمينى به جر سرزمين حجاز، آنهم در موسم حج به راه نمى افتاد. همچنانكه هيچگاه بر محمل شخصى سوار نمى شد. اما «هوْدَج» كه در اصطلاح مردم حجاز به «شُقْدَف» معروف بود، همان كجاوه اى است كه بر روى شتر قرار

نمايش تصوير

ص:299

مى دادند و در آن دو جايگاه بود براى سوار شدن دو نفر، مردم همواره از آن در مسافرت هاى خود استفاده مى كردند و بر آن سوار مى شدند. بنابراين شُقْدَف يا كجاوه همان نوع خاصى از هودج بوده كه محمل نيز از انواع آن به شمار مى آيد.

ويژگى محمل اين چنين بود كه به هنگام مسافرت روى آن را پرده اى از ابريشم گرانقيمت قرار مى دادند و آن پوشش ابريشمى به وسيله تار و پودهاى طلا و نقره بافته مى شد و بر روى آن آيات قرآنى نقش بسته بود.

اين آيات بهصورتى بسيار زيبا آذين گرديده و در بعضى از نقاط آن به وسيله لؤلؤ و سنگهاى گران قيمت مزيّن شده بود.

كجاوه ها هم بر حسب ملّيت هاى مختلف عرب و عادتهاى آنان، تزيين مى شد.

شيخ محمد لبيب بتنونى مصرى، در كتاب «الرحلة الحجازيه» خود اين چنين آورده است: «برخى از تاريخ نگاران، ابتداى ظهور محمل را سال 645 هجرى دانسته و گفته اند:

محمل همان كجاوه اى است كه «شجرة الدّر» ملكه مصر به هنگام حج خود در سال 645 هجرى از آن استفاده نمود و پس از آن اين كجاوه، سنتى قرار گرفت كه همواره پيشاپيش كاروانهاى حجاج به راه مى افتاد و به علت آن كه جايگاهى براى ملوك و پادشاهان بود، هيچگاه اشخاص عادى بر آن سوار نمى شد.

آنچه كه به نظر ما مى رسد، محمل، تاريخى كهن تر از اين داشته و احتمالًا تاريخ آن به قبل از اسلام نيز مى رسد؛ زيرا محمل به شترى اطلاق مى شد كه حامل هدايايى براى كعبه معظمه بود. همچنانكه رسول خداصلى الله عليه و آله محملى كه در آن هدايايى براى بيت اللَّه بود نيز ارسال نمود.

در تاريخ هم اكنون نام محمل عراقى و محمل يمنى و محمل ابن رشيد كه بدان «سبهان» مى گفتند و محمل ابن سعود و محمل ابن دينار كه اين محمل ابتدا به سوى خارطوم و سپس از طريق راه آهن به بورسودان و از آنجا به وسيله كشتى از راه دريا به جده مى آمد، همگى شترهايى بودند كه اشيا و كالاهاى آنان را به حرمين مى آوردند. اين محمل ها همواره به وسيله قطعه اى ساده از پارچه «جوخ» پوشيده شده بود، همچنين محمل «النظام» پادشاه حيدر آباد هند را نيز در اينجا مى توان ياد آورد. اين محمل به همراه

ص:300

حاجيانِ كشور خود، به سوى مكه مى آمد و هداياى حرمين شريفين را با خود به اين ديار حمل مى كرد.

در تاريخ سودان نوشته نعوم بك شقير، به هنگام سخن در مورد «دار فور» تحت عنوان «صرّة الحرمين» اين گونه آمده است:

«سلطنت غوريان بهصورت مستقل از ساير دولت هاى روى زمين حكومت مى كرد و هيچگاه به كسى جز به حرمين شريفين جزيه پرداخت نمى كرد. اينان همه ساله در هيأت كاروان محمل، به همراه كالا و نقدينه خود، ابتدا به سوى مصر مى آمدند در حالى كه پرِ پرندگان وصمغ و ساير خيرات كشورشان را به همراه مى آوردند و در مصر به فروش مى رساندند سپس نقدينه اين فروش كه پشتوانه مالى محمل آنان به شمار مى آمد، به همراه ساير حجاج از مصر بهصورت كاروان به سوى حرمين شريفين به حركت در مى آمدند.»

محمل «شجرةالّدر» در پيشاپيش اين كاروان حركت كرده و هداياى خانه خدا را در كجاوه اى كه مزيّن به زيباترين تزيين ها گرديده بود، حمل مى كرد. كم كم عنايت و توجه بيشترى به آن شد به طورى كه خَدَم وحَشَم فراوانى دراطراف آن قرار مى دادند.

اين وضعيت بدانجا رسيد كه در نزد پادشاه مصر اين كاروان سنتى به شمار آمد؛ به طورى كه تزيين و آرايش آن، از سالى به سال ديگر افزايش مى يافت تا آن جاكه سنگينى پرده محمل به مقدارى رسيد كه شتر حامل محمل نمى توانست غير از آن را برخود حمل نمايد. (پرده محمل كنونى به همراه چهار چوب آن، حدود 14 قنطار «(1)» است) بنابراين از اين پس هدايايى كه ارسال مى گرديد درصندوقهايى قرار داده مى شد و بر ساير شتران كاروان حمل مى گرديد.

غازى در «درر الفرائد المنظمه» در اين مورد آورده است:

در سال 720 هجرى، به هنگام وقوف در عرفات، جمعيت عظيمى از تمام كشورها وجود داشت. به همراه حاجيان عراقى، محملى بود كه بر آن پوششى از جواهر و لؤلؤ و طلا به ارزش دويست و پنجاه هزار دينار طلاى مصرى قرار گرفته بود. اين گفته به نقل از


1- - هر قنطار برابر با 93/ 44 كيلو گرم است.

ص:301

حافظ علم الدين البرزالى آمده است.

همچنين در اين تاريخ آمده است: اولين بار، محمل به وسيله «شجرةالدّر» ملكه مصر، هنگام سفر حج خويش از راه عيذاب و قصير ازصعيد مصر در هيأت كاروان عظيمى از حجاج استفاده گرديد. سپس در سالهاى بعد محمل از سوى بعضى از كشورهاى اسلامى؛ مانند مصر و عراق و شام و يمن و روم شعارى گرديد و هر يك از كشورهاى يادشده به هنگام موسم حج، هدايا وصدقات و بازده موقوفات ويژه حرمين شريفين را در هيأت كاروانى به سوى اين ديار ارسال مى داشتند. همچنانكه همه ساله فرستادن پرده كعبه معظمه به وسيله محمل مصرى سنّت گرديد. در اين ميان گاه پرده اى نيز به همراه محمل رومى، كه از كشور تركيه حركت مى كرد ارسال مى گرديد.

كاروان محمل رومى، يمنى و عراقى به سوى مكه، از سالهاى قبل قطع گرديد، ليكن محمل شامى تا سال 1330 هجرى بر سر پا بود و به فعاليت خود ادامه مى داد. و محمل مصرى نيز همچنان ادامه داشت تا اينكه در سال 1344 هجرى، زمانى كه ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود در حجاز به حكومت رسيد، از ادامه حركت كاروان محمل مصرى جلوگيرى كرد. «(1)»


1- - عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود، بنيانگذار سلسله سعوديها در حجاز و ترويج كننده مذهب وهابيت بود. كاروان محمل مصرى همواره در طول مسير خود از مصر به حجاز و سپس به مصر مورد استقبال عظيم مردم بين راه، به ويژه در مصر قرار مى گرفت و مسلمانان به عنوان تبرّك به محملى كه در كنار آرامگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجدالنبى و كعبه معظمه در مسجدالحرام، ايام و ساعاتى را گذرانيده است، روى مى آوردند و خود و فرزندان خويش را بدان تبرك مى كردند و آن را مى بوييدند و مى بوسيدند و در كاروانهاى عظيمى از مردم، شهر به شهر و منطقه به منطقه از آن استقبال مى كردند و به هنگام حركت، آن را بدرقه مى نمودند و اين سنتى بود كه ساليان دراز در ميان مسلمانانى كه در حسرت زيارت كعبه و آرامگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم حسرت بر هم مى زدند، ادامه داشت. اين اعمال و كارها كه نشان از نهاد پاك اين گونه مسلمانان بود، همواره در مقابل مذهب ضالّه وهابيان، نوعى بدعت و شرك به شمار مى آمد و بدين جهت در سال 1344 به هنگام به قدرت رسيدن اين گروه، از ورود محمل به حجاز و حرمين شريفين جلوگيرى كردند و خشم مسلمانان آن ديار را به حدّ اعلاى خود رساندند تا آنجا كه هنوز اين عداوت و دشمنى را- گاهى در صحبت ها و برخوردهايى كه با حجاج مصرى در اين ديار مى كنيم- در چهره آنان به وضوح مى بينيم و همواره احساس برائت و دورى كردن بيشتر مسلمانان جهان به ويژه مصرى ها را از اين انديشه واهى و غلط وهابيان مى توان بخوبى درك كرد. گفتنى است كه اين ناراحتى را همه در مسجدالنبى به هنگام متوسل شدن به قبر مبارك پامبر خدا صلى الله عليه و آله و روح بزرگ او مى توانند بخوبى دريابند،« مترجم».

ص:302

از اين پس دولت نامبرده بر اساس توافقى كه با حكومت مصر كرد، ارسال هرگونه محمل را به حرمين شريفين منع نمود و آنچه كه اختصاص به حرمين شريفين از اوقاف و پرده كعبه مكرمه داشت همه ساله به وسيله اميرالحاج مصرى بدون كاروان محمل به حجاز و سپس به مكه و مدينه آورده مى شد كه تا كنون نيز به همينصورت ادامه دارد. «(1)» در كتاب «الكنز المدفون» نوشته سيوطى آمده است:

«اولين شخصى كه محمل رادر راه مكه به وجودآورد حجاج بن يوسف ثقفى بود.»

غازى در «درر الفرائد» گفته است: «محمل هايى كه همه ساله به سوى ديار حجاز مى آمدند، چهار محمل بود: محمل عراقى، محمل مصرى، محمل شامى و محمل يمنى كه گاهى در اين ميان محمل رومى نيز به حرمين شريفين وارد مى شد. سزاوار گفتن است كه دربعضى از سالها، مردم حلب نيز در هيأت كاروان محمل به مكه ومدينه مى آمدند و نيز گاهى بعضى از مسلمانان در سالهاى مختلف به همراه محمل به اين ديار سفر مى كردند.

محمل عراقى

محمل عراقى از بهترين محمل هاى دوران خود به شمارمى آمد؛ زيراخلافت اسلامى در آن دوران در شهر بغداد پايتخت عراق متمركز بود. از اين رو تمامى دستورات دينى و دنيايى، از اين شهر به سوى تمام كشورهاى اسلامىصادر مى گرديد. ابو سعيد بن خدابنده


1- - لازم به تذكر است كه پس از سال 1344 هجرى، كه از ورود كاروان محمل مصرى به حجاز جلوگيرى به عمل آمد. در سال 1345 هجرى بر اثر اختلافى كه ميان دو دولت حجاز و مصر بر سر ورود كاوران محمل پيش آمده بود، پرده اى براى كعبه ارسال نگرديد. ناگزير به دستور عبدالعزيز سعودى در آن سال پرده اى براى كعبه در حجاز ساختند و بر كعبه قرار دادند. مجدداً بر اساس توافقى كه بين دو دولت ياد شده به وجود آمد، تا سال 1348 هجرى پرده كعبه از مصر به وسيله اميرالحاج ارسال مى گرديد. سپس در سال ياد شده، كارگاهى در مكه مكرمه زير نظر وزارت حج و اوقاف سعودى ساخته شد كه در اين كارگاه پرده كعبه را خود بافته و تمام تزيين هاى لازم را برآن قرار مى دادند. از اين پس ديگر پرده اى از خارج از حجاز براى كعبه ارسال نشده و تاكنون همه ساله اين پرده را در كارگاه مخصوص خود درمكه مى بافند و بر كعبه قرار مى دهند.« مترجم»

ص:303

به عنوان امير الحاج عراقى، عنايت و توجه فراوانى به محمل نمود، به طورى كه پرده اى از ابريشم مزيّن به طلا و جواهر و ياقوت و ديگر جواهرات با ارزش، براى آن قرار داد، تا آنجا كه ارزش تزيين بر روى پرده ياد شده به حدود 000 250 دينار از طلاى مصرى برآورد شد، كه معادل 125000 جنيه بود. وى همچنين پارچه اى از پشم و ابريشم براى آن ساخت ودر هنگامى كه محمل برزمين قرارگرفت، آن پارچه را بر روى آن مى پوشاندند.

هنگامى كه سايه خلافت در عراق متزلزل گرديد و حكومت آن در دست بعضى از پادشاهان غلبه يافته از اميران و اعيان آن كشور قرار گرفت، محمل عراقى نيز رو به ضعف نهاد تا آنجا كه محمل در بين راه مورد هجوم اعراب باديه نشين قرار گرفت و در سال 631 هجرى بر اثر اختلافى كه ميان آنان و عربهاىصحراى حجاز به وجود آمد، از حركت آنان جلوگيرى شد تا آنجا كه وقت موسم گذشت و ناگزير از راهى كه آمده بودند، بازگشتند. عراقيان در سالهاى 633، 634، 636 و 639 به علّت هجوم تاتار به عراق موفق به انجام حج نشدند. پس از آن محمل عراقى در بعضى سالها به حج مى آمد و گاه منقطع مى گرديد، كه اين وضع تا قرن نهم هجرى ادامه داشت.

محمل يمنى

عصامى در تاريخ خود آورده است: محمل يمانى براى اولين بار در سال 936 هجرى آغاز گرديد. اين محمل به وسيله وزير مصطفى نشار والى يمن، كه از سوى سلطان سليمان خان (عثمانى) منصوب شده بود، تأسيس گرديد. نامبرده محمل يمنى را همانند دو محمل شامى و مصرى ساخت و خلعتى از جانب سلطان براى شريف مكه نيز به همراه داشت. كاروان محمل يمانى همواره در مكه در سمت راست حجون در داخل مكه سكونت مى گزيد. اين وضع تا سال 1049 هجرى ادامه داشت. از اين سال به بعد به علت گرفتارى دولت عثمانى با دشمنان خدا و جنگ با آنان، اين كاوران متوقف گرديد.

محمل رومى

در سال 923 هجرى اميرمصلح بيك محمل رومى را به همراه پرده كعبه و مقدارى

ص:304

صدقات، به سوى مكه حركت داد. هنگامى كه امير مصلح بيك به همراه محمل رومى و امير علايى به همراه محمل مصرى به مكه رسيدند، شريف به همراه فرزندش و تعدادى از مكيان جهت پيشواز رو به سوى آنان نهاد، تا اينكه در «الزاهر» به دو كاروان محمل برخورد نمود. شريف پس از پوشيدن خلعت به همراه دو امير محمل رومى و مصرى به حركت در آمدند در حالى كه محمل در پشت آنان در حركت بود.

شريف آنان را تا باب السلام همراهى كرد. در اين هنگام دو محمل وارد حرم شدند؛ يكى را در سمت راست مدرسه اشرف قايتباى قرار دادند و ديگرى را در سمت چپ آن بر زمين نهادند.صدقات محمل رومى بر فقرا و مجاوران از اهل مكه تقسيم گرديد و مبلغ پانصد دينار نيز از سوى محمل مصرى در اختيار شريف و امير مكه قرار داده شد، سپس باقى مانده پولها را كهصدقه اى از خزانه مصر بود و از دوران چركسى ها اين سنت معمول شده و سپس به وسيله سلطان سليم ابقا گرديده بود، بر عربهاى منطقه و فقرا و اهالى مكه تقسيم گرديد. پس از آنصدقات اوقاف مصر نيز در بين مردم مكه توزيع شد. در آن سال محمل شامى حج بجاى نياورد.

محمل شامى

تاريخِ به وجود آمدن آن بطور دقيق مشخص نيست. در كتاب دررالفرائد نوشته غازى آمده است: در سال 919 هجرى محمل شامى و مصرى در راه با هم مسابقه گذاشتند و در اين راه محمل شامى از ديگرى سبقت گرفت. اين مطلب بر مصريها گران آمد و شتر محمل شامى را پى زدند! در اين حال اميرالحاج مصرى پيش آمده و شترى را براى محمل شامى تقديم آنان نمود. سرانجام شريف بركات در منا افراد دو كاروان محمل را با هم آشتى داد. محمل شامى همچنان همه ساله در معيّت امير آن به مكه و مدينه مى آمد و سربازان سلطانى و گروه موزيك سلطنتى پشتوانه مالى كافى را به همراه خود داشت تا اينكه جنگ جهانى اوّل در سال 1333 هجرى مطابق با 1914 ميلادى آغاز گرديد و ورود تركان به جبهه متحدين، آنان را از ارسال محمل باز داشت.

شيخ شيبى در كتاب «الاتمام على اعلام الأنام» دراين باره چنين مى نويسد: اما

ص:305

محمل شامى حقوقى را از آستانه عليا (استانبول) و از شام، خزانه همايونى و شمع هاى بزرگ و كوچك را كه در داخل كعبه و خارج آن همچنين در جايگاههاى ديگر مسجد الحرام و آثار شريفه، روشن مى گرديد به همراه عطر كعبه و بخور آن، مانند عطر گل و گلاب و عنبر و عود و نيز طنابهايى كه براى محكم كردن پرده كعبه بود، به همراه داشت.

هداياى كعبه همواره از سوى خزانه دار همايونى در حرم شريف مكى به بزرگ پرده دار كعبه تسليم مى گرديد.

محمل مصرى

گفته اند كه تاريخ آغاز حركت محمل مصرى به حجاز، به سال 648 هجرى و دوران «شجرةالدر» باز مى گردد. همانطور كه پيشتر گفته شد، اين محمل ابتدا كجاوه اى بوده كه ملكه ياد شده به وسيله آن به سفر حج آمده است. اين محمل به وسيله پرده هايى از

نمايش تصوير

ابريشم با گلدوزيهاى بسيار زيبا آذين مى شد و بر كناره هاى فوقانى آن سنگهاى گران

ص:306

قيمت تزيين مى گرديد. محمل مصرى همواره هدايايى را براى كعبه و حجره شريف (آرامگاه پيامبرصلى الله عليه و آله) به همراه داشت كه تا دوران اخير نيز به همين منوال ادامه مى يافت.

محمل مصرى از روزهاى دور به همراه پرده كعبه و آنچه كه حرمين بدان نياز داشت، بوده است و نيزصدقاتى به همراه داشت كه بر فقراى حرمين تقسيم مى گرديد.

كاروان محمل مصرى طبق سنت ديرينه خود، در سال، دوبار در قاهره جشن مى گرفت. در اين جشن محمل را در خيابانهاى قاهره به گردش در مى آوردند و مردم همه، از خانه ها و مغازه ها بيرون مى ريختند و بر بلنديهاى خيابان و بام خانه ها به تماشاى كاروان محمل مى پرداختند. اين دو جشن همواره اولين بار در رجب و ديگرى در نيمه شوال هر سال آغاز مى گرديد و آن از سال 700 هجرى مرسوم گرديده بود. كاروان محمل مصرى اوّل بار در سال 915 هجرى از راه كانال سوئز به حجاز وارد شد.

بتنونى در «الرحلة الحجازيه» چنين مى نويسد:

در روز خروج محمل از مصر، جشن بزرگى گرفته مى شود كه اين رسم از دوران دولت ايوبيان برقرار گرديده است. محمل مصرى داراى دو پرده بوده است:

«پرده روزانه» كه عبارت از پارچه اى سبز بوده و «پرده زر دوزى» شده كه فقط به هنگام مراسم رسمى بر روى آن قرر مى گرفت و پس از مراجعت از سفر حج اين پرده رسمى در خزانه اداره ماليه نگهدارى مى شد. پرده رسمى و زر دوزى شده محمل، هر بيست سال يكبار تجديد مى گرديد. هزينه آن بالغ بر هزار و پانصد جنيه مصرى بوده است. اما پرده سبز محمل، همواره در طول سال بر روى آن قرار داشت.

سيل هاى مكه

مكه مكرّمه در ميان دره اى واقع شده و از هر سو كوهها آن را دربر گرفته است. در اين وضعيت هرگاه باران شديدى ببارد، آب از كوهها و تمامى بلنديهاى يادشده سرازير مى گردد و تمامى خيابانها و كوچه هاى آن را فرا مى گيرد. اين آبها به همراه خود سنگ و گِل فراوانى را به مناطق ياد شده مى آورد. درصورتى كه شدّت باران، اطراف مكه را نيز دربر بگيرد، سيل از بلنديهاى اطراف مكه، از سوى منا به طرف مكه جارى مى گردد و

ص:307

آنچه كه در مسير خود وجود داشته باشد به همراه خود به مسجدالحرام وارد مى سازد.

اين سيل ها معمولًا به همراه ضررهاى فراوانى است كه در طول مسير به خانه هاى قديمى وارد مى كند.

نمايش تصوير

بدين سبب، از قديم در مسير سيل سدهايى ساختند كه بتوانند تا حدودى از شدّت آن و در نتيجه ضررهاى وارده، پيشگيرى نمايند؛ از آن ميان مى توان به «سدّ عمر» در منطقه «مدعا» اشاره كرد كه در اين نقطه بود و از بالاى آن به سبب ارتفاع و بلندى اش، كعبه ديده مى شد. اين سد موجب آن مى شد كه مسير سيل از سوى مسجدالحرام منحرف گردد و به طرف «وادى ابراهيم» جارى شود. پيش از ساخته شدن اين سد، همواره سيل به طرف «مدعا» مى آمد و آنگاه از سوى مروه به مسعى و پس از آن به مسجدالحرام سرازير مى گرديد. اين سد در سال هفدهم هجرى، پس از قرار دادن مقام ابراهيم عليه السلام در جايگاه خويش، و پس از پايان ساختمان مسجدالحرام و توسعه آن بنا گرديد.

سد عمر، سدّى عظيم ومستحكم بود كه آن را به وسيلهصخره هاى بزرگ وخاك فشرده ساخته بودند و در لابلاى آن شبكه اى از تارهاى موى اسب قرار داشت پس از بناى

ص:308

نمايش تصوير

ص:309

اين سدّ به علّت وجود خانه هاى بنى جمح در اين منطقه، به سدّ «بنى جمح» نيز مشهور بود و آن، اوّلين مانع سنگى بود كه در مكّه مكرمه ساخته شد.

ازرقى در تاريخ خود مى نويسد: هر دشتى كه در حرم قرار دارد، آبراه سيل آن به سوى حِلّ است و از حِلّ تنها از يك راه، آنهم در تنعيم از كنار خانه هاى «غفّار» به سوى حرم باز مى شود.

بيان سيل هايى كه از دوران جاهليت تا كنون در مكه جارى شده، نياز به شرح و تفصيل بسيار است، ليكن دراينجا به صورت فشرده، به نقل از «تاريخ ازرقى» و پيوست هاى آن و نيز كتاب «مرآة الحرمين»، ابراهيم رفعت پاشا مطالبى را فهرست وار مى آوريم:

نمايش تصوير

ص:310

نمايش تصوير

ص:311

نمايش تصوير

ص:312

نمايش تصوير

ص:313

نمايش تصوير

ص:314

نمايش تصوير

ص:315

نمايش تصوير

ص:316

نمايش تصوير

ص:317

نمايش تصوير

ص:318

نمايش تصوير

ص:319

نمايش تصوير

ص:320

نمايش تصوير

ص:321

نمايش تصوير

ص:322

نمايش تصوير

ص:323

نمايش تصوير

ص:324

نمايش تصوير

ص:325

تعداد حجاج در سال 1315 هجرى

در كتاب تاريخ غازى (جلد دوم،صفحه 428) در مورد تعداد حاجيان سال 1315 هجرى چنين آمده است:

علامه «سيد محمد رشيد رضا» در مجله خود بنام «المنار» آورده است:

تعداد حجاجى كه از پورت سعيد و اسكندريه به كانال سوئز آمدند و سپس به مكه مشرف شدند، 8352 نفر ترك عثمانى و 1113 نفر ايرانى بودند.

همچنين افرادى كه از راه بصره به سوئز آمدند و سپس از اين كانال عبور كردند و به حج آمدند 190 و تعداد 153 نفر از كانال عبور نكردند. و نيز تعداد 86 نفر از بوسنى و هرزگوين و 27 نفر از كشور مغرب و الجزاير و از مغربى هاى تحت نفوذ دولت عثمانى 141 نفر و از روسيه- كه از راه اسكندريه عبور كرده اند- 209 نفر و مصريها 4541 نفر و 240 نفر از مغربى ها و تكارنه و سودان به وسيله كشتى هاى دولت عثمانى- به علت كم بضاعتى مالى- بهصورت رايگان، براى انجام فريضه حج به مكه مكرمه مشرف شدند.

همچنين در سر شمارى ديگرى، تعداد حاجيانى كه پس از انجام مراسم حج منا را ترك كردند. به دويست هزار نفر مى رسيد.

تعداد حاجيان ديگر كشورها در عربستان (از سال 1343 لغايت 1373 هجرى قمرى)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109