قبل از حج بخوانید به ضمیمه خاطرات حرمین شریفین

مشخصات كتاب

سرشناسه : افتخاری گلپایگانی، علی، 1304 -

عنوان و نام پديدآور : قبل از حج بخوانید به ضمیمه خاطرات حرمین شریفین/علی افتخاری گلپایگانی.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهری : 207 ص.

شابک : 978-964-540-426-8

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : حج

موضوع : حج -- خاطرات

رده بندی کنگره : BP188/8/الف 7ق 2 1391

رده بندی دیویی : 297/357

شماره کتابشناسی ملی : 3054409

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

انجام صحيح عبادات و به ويژه حج نيازمند به آشنايى كامل در ابعاد مختلف دارد.

سال هاى دور، منشورات اين حوزه بسيار اندك بود؛ و يكى از كتاب هاى مرجع در حوزۀ اسرار و آداب حج و مكه و مدينه شناسى، كتاب «قبل از حج بخوانيد» تأليف مرحوم آيت الله حاج شيخ على افتخارى است كه حجاج آن زمان بى نياز از كتاب مزبور نبوده و همواره از آن استفاده مى كردند.

كتاب «قبل از حج بخوانيد» بيش از دوازده بار تجديد چاپ شده و اينك به همت حجت الإسلام والمسلمين آقاى مقدادى و جناب آقاى حاج مجتبى افتخارى اين كتاب، همراه با «خاطرات حرمين شريفين» تأليف آن عالم عامل و فرهيخته، منتشر مى گردد باشد تا مناديان حريم مقدس حج و زيارت، با استفاده از اين اثر خوب و ماندگار، حج و عمره را آنسان كه قرآن كريم و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) دستور داده اند، به انجام برسانند.

پژوهشكده حج و زيارت

ص:14

ص:15

1- قبل از حج بخوانيد

ص:16

ص:17

(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) (آل عمران: ٩٧)

بر هر مرد و زن كه استطاعت و توانايى رفتن به خانۀ خدا را داشته باشند، واجب است به زيارت آن بيت مقدس مشرف شوند.

طليعه

طلاب محترم و روحانيون كاروان هايى كه اين كتاب را از نظر شريف گذرانده و در سفر حج همراه داشته اند، بيش از حد انتظار آن را ستوده اند و از بنده درخواست تجديد چاپ آن را داشته اند. بنابراين، اكنون كه نسخه هاى چاپ يازدهم آن ناياب شده، اجابت درخواست عزيزان را بر خود لازم، و به چاپ دوازدهم آن اقدام كرده ام و از حضرت بارى تعالى مى خواهم كه اين وجيزه را بپذيرد و اين عاصى، و برادران محترم ايمانى را مورد عنايت خويش قرار دهد.(1)

امام صادق (ع) فرمود: «

تَصَدَّقْ وَاخرُجْ أيَّ يَومٍ شِئتَ » (2)؛ «صدقه بده و هر روز كه خواستى به سفر برو» .


1- لازم به ذكر است كه زمان چاپ دوازدهم، حدود چهارده سال قبل بوده است.
2- وسائل الشيعه، ج٢، أبواب السفر.

ص:18

رسول اكرم (ص) فرمود:

ما استَخلَفَ رَجُلٌ عَلى اَهلِه بِخِلافَةٍ اَفَضل مِن رَكعَتيَن يَركَعُهُما اِذا اَرادَ الخُروجَ إلى سَفَرٍ وَيَقوُلُ اللّهمّ انّى اسَتوَدِعُكَ نَفسى وَاهَلى وَمالى وذُرّيتى وَدُنياى وَآخِرَتى وَامانَتى وَخاتِمة عَمَلى.(1)

بهترين جانشين هنگام سفر براى حفظ اهل و عيال و مال انسان، دو ركعت نماز است كه مؤمن در خانه خود به جاى آورد و پس از نماز بگويد: «خدايا خودم و اهل و عيالم و فرزندان و دنيا و آخرتم و امانت و عاقبت كارم را به تو سپردم» .

و بعد فرمود: «هيچ مؤمنى در وقت سفر چنين عملى را انجام نمى دهد، مگر اينكه خدا خواستۀ او را اجابت مى فرمايد» .

اميرمؤمنان علي (ع) فرمود:

مَن اَراد دُنياً وَآخرةً فَليؤمَّ هذَا البَيتَ ما اَتاهُ عَبْدٌ فَسَألَ اللهَ دُنياً الاّ اعطاهُ منِها اَو سَأَلهُ آخِرةً إلاّ ذُخِرَ لَهُ منِها، اَيُّها الناسُ عَلَيكُم بِالحَجِّ وَ العُمَرةِ فَتابِعوُا بينَهمُا فَانِّهُما يَغسِلانِ الذُّنُوبَ كَما يَغسِلُ الماءُ الدَّرَنَ وَ يَنفيانِ الفَقرَ كما ينَفِي النّارُ خُبثَ الحَديد.(2)

آنان كه طالب دنيا و آخرت هستند عازم خانه خدا شوند. هيچ بنده اى در پيشگاه مقدس كعبه حاضر نمى شود، مگر اينكه به خواسته هايش عنايت مى شود. آن كس كه درخواست دنيا كند، نصيب او را از دنيا مى دهند و آن كس كه آخرت بطلبد، از نعمت هاى آخرت براى او ذخيره مى نمايند. مردم! بر شما باد به انجام دادن حج و عمره؛ زيرا اين دو عبادت، گناهان


1- وسائل الشيعه، ج٢، أبواب السفر.
2- بحار، ج٢١، ص١٢؛ مستدرك، ج٢، ص٨.

ص:19

را مى شويد، آن چنان كه آب، چرك را مى شويد و فقر وتهى دستى را از بين مى برد، آن چنان كه آتش، زنگ زدگى آهن را از بين مى برد.

امام صادق (ع) فرمود:

مَن ماتَ وَلَم يَحُجّ حَجَّةَ الاِسلامِ لَم يَمنَعه مِن ذلِكَ حاجَةٌ تُجحِفُ بِه أو مَرَضٌ لا يُطيقُ فيهِ الحَج أو سُلطانٌ يَمنَعهُ فَليَمُت يَهودِياً أو نَصرانياً.(1)

كسى كه بميرد و حال آنكه حج واجب خود را بدون عذر به جاى نياورده باشد، يهودى يا نصرانى مرده است.

مَن ماتَ وَهوُ صَحيحٌ موُسرٌ لَم يَحُجَّ فَهوُ مِمنَّ قالَ اللهُ عزّ و جلّ (وَ نَحْشُ-رُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى) قُلتُ: سُبحانَ اللهِ اَعْمى؟ قال: نَعمَ انّ الله عزّ و جلّ اَعماهُ عَن طَريقِ الحَقِّ.(2)

أبوبصير گويد، شنيدم از امام صادق (ع) كه فرمود: «كسى كه بميرد و حال آنكه حج واجب خود را به جاى نياورده و حال آنكه از نظر صحت مزاج و تمكّن مالى، عذر نداشته باشد، از كسانى است كه خدا دربارۀ آنان فرموده است: روز قيامت او را نابينا محشور مى كنم» . عرض كردم: «سبحان الله! آيا كور محشور مى شوند؟» فرمود: «بلى! اين كسى است كه به جرم گناهش از طريق حق نابينايش كرده اند» .


1- محاسن، ج١، ص٨٨؛ عقاب الاعمال، ص٢٢٩؛ بحار، ج٢١، ص5.
2- كافى، ج4، ص٢6٩.

ص:20

ص:21

آداب حج

اشاره

١. نيّت حج كننده بايد خالص و براى رضاى خدا باشد؛ به گونه اى كه هيچ غرض دنيوى نداشته باشد و انگيزه اش تنها پرستش خداوند، رسيدن به ثواب و خلاصى از عقاب باشد. حجى كه براى مردم يا بستن دهان آنها از بدگويى باشد يا از ترس فقر و تهى دستى و از بين رفتن مال انجام شود يا براى تجارت و اهداف ديگر صورت پذيرد، همه از جهل و نادانى است و ثواب آن را ضايع مى كند. چقدر بى بهره است انسانى كه سختى هاى اين سفر را كه موجب سعادت ابدى است، در راستاى اهداف نفسانى و خيالات ظلمانى به دوش مى كشد! امام صادق (ع) فرمود:

حج به دو صورت انجام مى شود: يكى آن حجى كه براى مردم به جا آورده شود و ديگر حجى كه براى رضاى خدا انجام شود. پس كسى كه براى خدا حج به جا آورد، ثواب آن بر خداست و خداوند هم او را بهشت روزى فرمايد و كسى كه براى مردم به حج رود، ثواب آن در روز قيامت بر مردم است.(1)


1- وسائل الشيعه، ج٢، باب حج.

ص:22

٢. توبه حقيقى كند و ديگر آن را نشكند. اگر حقى را از بندگان خدا ضايع كرده به صاحبانشان برگرداند. دل را از هرگونه علاقه مادى برگيرد تا با صفاى دل به خانۀ خدا روى آورد و چنين انگارد كه ديگر بر نمى گردد. بنابراين وصيت نامه اى بنويسد و خود را براى سفر آخرت مهيا كند. امام صادق (ع) در اين باره فرموده است:

«مَن ركِبَ راحِلَتَه فَليُوصِ»(1)؛ «كسى كه سوار مركب شد، بايد وصيت كند؛ چه بسا انسان را اجل دريابد و او را حياتى براى رجوع نباشد» .

٣. خانه مقدس كعبه و صاحب آن را بسيار محترم شمارد و بداند كه براى امر بزرگى ترك خانه كرده، دست از دوستان كشيده و دل از عزيزان بريده است. اين سفر عظيم با سفرهاى دنيوى او در خور قياس نيست. پس بايد به قلب خود بفهماند كه چه اراده مى كند و به سوى چه منزلى در حركت است و قصد زيارت كه را دارد.

4. خود را از هر دل مشغولى برهاند و تنها براى ديدار حضرت يار همت كند و در هر زمان و مكان به ياد او و توفيقاتش باشد.

5. زاد و توشه اش حلال باشد؛ چه آنكه حجى كه با مال حرام به جاى آورده شود، نزد خدا پذيرفته نيست. در خبر است كه امام صادق (ع) فرمود:

كسى كه با مال حرام به حج برود هنگامى كه لبّيك بگويد در جواب او گفته شود: «

لا لَبيّكَ وَلا سَعدَيكَ » ؛ «از تو نمى پذيريم و خجسته و مسعود نباشى» .


1- وسائل الشيعه، ج٢، ص١٨١.

ص:23

رسول خدا (ص) نيز فرمود:

كسى كه مالى را از حرام به دست آورد، قبول نمى شود از او آن مال در راه تصدق يا بنده آزاد كردن يا حج و عمره به جا آوردن و بنويسد خداوند از براى او به عدد اجزاى آن مال حرام، وزر و وبال و همان مال بعد از مرگ، توشه جهنم او خواهد شد. (1)

همچنين امام كاظم (ع) فرمود:

ما خانواده اى هستيم كه سه چيز را از خالص ترين و پاك ترين قسمت هاى اموالمان تهيه مى كنيم: يكى مخارج حج خانۀ خدا، ديگرى مهريّه زن هاى خودمان، سوم مخارج كفن و لباس عالم آخرت.(2)

6. آنكه توشه سفرش فراوان، و غذايش پاكيزه باشد و با گشاده رويى به همراهان خود بذل كند و آنها را همسفره خود گرداند و از بخل و خساست بپرهيزد.

روايت شده است هنگامى كه امام سجاد (ع) به سفر حج مى رفت، زاد و توشه اى از بادام، شكر و غذاهاى لذيذ ديگر با خود مى برد و آن را ميان سفره مى گذاشت و با ديگران تناول مى كرد. امام صادق (ع) فرمود: «وقتى سفر كرديد، سفره برداريد و آن سفره را از غذاهاى نيكو پر كنيد و به همراهان بذل كنيد» .(3)

حضرت موسى بن جعفر (ع) نيز فرمود:

جدّم رسول خدا سه كس را شديداً سرزنش كرد: يكى آن فردى كه زاد و


1- وسائل الشيعه، ج٢، ابواب وجوب الحج، باب 5٣.
2- همان.
3- المحجة البيضاء، ج4، ص5٧.

ص:24

توشه اش را به تنهايى بخورد؛ دوم آن فردى كه بدون عذر، تنها و بدون رفيق بخوابد؛ سوم آن كس كه سفر بيابان كند و بدون رفيق برود.(1)

٧. اگر در اين سفر مصيبتى ديد يا به جان و مالش خسارتى رسيد، غمگين و افسرده نشود؛ چه آنكه ناراحتى هاى اين سفر نشانۀ قبولى حج اوست و از بين رفتن يك درهم در اين راه، برابر هفتصد درهم است كه در راه خدا صرف شود. همچنين در برابر هر گرفتارى و مصيبتى، ثواب جداگانه براى او مى نويسند و هيچ حسنه اى نزد خدا ضايع نمى شود؛ چنان كه از رسول خدا (ص) نقل شده است:

كسى كه در مكه بيمار شود و به خاطر خدا صبر كند و گله و شكايت نكند، در برابر هر روز ابتلا و بيمارى، پاداش عمل صالحش را برابر شصت سال عبادت قرار مى دهد و كسى كه بر حرارت و گرمى آن سرزمين مقدس صبر و تحمل كند، در مقابل هر ساعت صبر و تسليم، آتش جهنم به قدر صد سال راه از او دور شود و بهشت به قدر صد سال طى كردن راه به او نزديك گردد.(2)

٨. در سفر خوش خلق و نيكو كلام و همواره متواضع و فروتن باشد و از بدخلقى و بدگويى بپرهيزد و از هر فسق و عمل زشت و سخن ركيك بر حذر باشد. رسول خدا (ص) فرمود:

«الحَجُ المَبرُور ليسَ لَهُ جَزاءٌ إلّا الجَنّةَ» ؛ «حج مبرور جزايى ندارد، جز بهشت» . گفته شد يا رسول الله حج مبرور كدام است؟ فرمود: «حج مبرور حجى است كه در آن خوش كلام


1- وسائل الشيعه، كتاب الحج، ج٢، ص١٨٧.
2- بحار، ج٢١، ص٢٠؛ معجم البلدان، ج5، ص١٨٣.

ص:25

باشد و سخن بدى در آن گفته نشود و در بذل زاد و توشۀ خود، سخى و بلندنظر باشد» .

همچنين نبايد بر اطرافيان خرده گير باشد و بداند كه خوش خلقى فقط آزار نرساندن نيست؛ بلكه بايد در برابر زحمت ديگران نيز صبور باشد. گفته شده است كه سفر را از آن جهت سفر گويند كه

«يَسفَرُ عَن اَخلاقِ الرِجالِ» ؛ «پرده از اخلاق و صفات مردان برمى دارد» . پس بايد در اين سفر فروتن بود و از خودنمايى و فخرفروشى پرهيز كرد و به مال و جاه و منصب، بر خود نباليد و در مشاعر مقدسه خاضعانه وخاشعانه، پياده، بلكه پابرهنه رفت. چنان كه دربارۀ امام حسن (ع) گفته شده است: «آن حضرت پياده به حج مى رفت، درحالى كه محمل ها و جهازها همراه آن حضرت برده مى شد» .

سى دستور از امام صادق (ع)

امام صادق (ع) فرمود: چون ارادۀ حج نمودى بايد اين آداب را در نظر داشته و به عمل آورى:

١. نيت خود را براى خدا خالص گردانى و شيطان را از قلبت دور نمايى.

٢. امور خود را به خدا واگذارى و در جميع حركات و سكنات، بر او توكل نمايى و تسليم قضا و قدر الهى باشى.

٣. از آن ساعت كه به خانۀ خدا رو مى آورى، از دنيا و خلق آن روى بر تابى و از لذت ها و تمتّعات خيالى آن چشم بپوشى و با آنها وداع كنى.

ص:26

4. خود را از حقوق و بدهكارى هاى بندگان خدا فارغ سازى و مديون كسى نمانى.

5. بر زاد و توشه، و بر مركب و همراهان، و بر قوّت و جوانى، و بر مال و منال خويش اعتماد نكنى؛ زيرا ممكن است همان چيزى كه آن را مايۀ اميد و سبب دلگرمى خود قرار داده اى، موجب وبال و باعث هلاكتت گردد؛ چه آنكه هركس به چيزى غير خدا اعتماد كند، خداوند اميدش را از آن چيز قطع مى كند تا بداند كه براى هيچ كس حول و قوه اى نيست و اگر كسى چيزى دارد، همان است كه خدا عطا كرده است.

6. با همراهان به نيكى و حسن خلق سلوك نمايى.

٧. مواظب عبادات و اوقات مقررۀ آنها و سنت هاى پيامبر خود باشى.

٨. بدانى كه رعايت ادب در جميع حالات و تحمل ناملايمات و مهربانى با ياران و سخاوت در بذل زاد و توشه، لازمۀ اين سفر و شرط كمال حج است.

٩. گناهان خود را با آب خالص توبه شست وشو دهى.

١٠. از همين لحظه لباس صدق و صفا و خشيت و تواضع را بر تن بپوشانى.

١١. چون مهياى احرام شدى، از هر چيز كه تو را از ذكر خدا باز مى دارد و از ساحت مقدس او دور مى سازد، احرام ببندى و آن را بر خود حرام نمايى.

١٢. وقتى «لَبيَّك» بگويى، بدانى كه آن پاسخ به نداى حق است. پس آن را با نيت خالص ادا كنى و به ذيل عنايت او تمسك جويى.

١٣. چون در مطاف با ساير مسلمانان بر گرد خانه خدا طواف كنى،

ص:27

دلت را هم با صفوف ملائكه به طواف عرش و بارگاه الهى مشغول سازى.

١4. از دست هوا و هوس بگريزى و از حول و قوۀ خود بيزارى بجويى.

١5. وقتى كه از مكه به سوى مِنا كه سرزمين آمال و آرزوست حركت كنى، از خطاها و لغزش ها خارج شوى و در آن عرصۀ آمال، چيز حرام نخواهى و تمناى ناروا نداشته باشى.

١6. چون در بيابان عرفات در آمدى، به گناهان خود اعتراف كنى و عهد خود را با خداى تعالى تجديد كنى و به سوى او تقرب جويى.

١٧. ساعتى كه به مزدلفه و مشعرالحرام فائز شوى و بر آن ارض مقدس پا نهى، تقوا پيشه كنى و از هر ناروا خوددارى نمايى.

١٨. چون بر فراز جبل رحمت الهى برآمدى، خود را بر ذروۀ عالم رحمت و مقام بلند معرفت مشاهده كنى.

١٩. زمانى كه قربانى خود را ذبح نمايى و حنجره اش را قطع كنى، حنجرۀ حرص و طمع را ببرى و براى هميشه دست از شهوت و فساد بردارى.

٢٠. همان طور كه با رمى جمرات شيطان را طرد مى كنى، بايد خود را از همۀ بدى ها و شهوت ها و پستى ها دور نمايى و روح خود را از آلودگى هاى اخلاقى پاكيزه و مصفّا سازى.

٢١. آن هنگام كه سر خود بتراشى و چرك ها را از خود زايل كنى، بايد عيوب خود را اصلاح كنى و ريشه هاى آن را از بيخ و بن در آورى.

٢٢. چون داخل حرم الهى گردى، خود را در امان و لطف خدا مشاهده كنى و از خيالات موهوم و آرزوهاى باطل منصرف شوى.

٢٣.

ص:28

لحظه اى كه در خانۀ كعبه قدم گذاشتى، متوجه مقام جلال و سلطنت حضرت ذوالجلال و درك معرفت و شناخت او باشى.

٢4. هنگامى كه حجرالأسود را استلام كنى، بدانى كه استلام، علامت رضا و تسليم به قضاى خداوند و نشانۀ خضوع و اطاعت است. پس خود را تسليم امر حق قرار دهى.

٢5. با طواف كعبه و گردش به دور خانۀ محبوب، از هر چه غير اوست اعراض كنى.

٢6. چون بر كوه صفا برآيى، روح خود را براى ديدار جمال الهى در روز قيامت با صفا و مصفا سازى.

٢٧. چون به كوه مروه برآيى، خود را در منظر خداوند ببينى و از هر چيز كه مكروه خاطر اوست بپرهيزى.

٢٨. بر شروط و عهدهاى حج خود باقى بمانى و با گناه و معصيت، پيمان خود را نشكنى.

٢٩. بدانى كه خداوند هيچ طاعتى را مانند حج به خود نسبت نداده، و پيغمبر گرامى او هم هيچ عبادتى را به اين ترتيب تشريع نكرده است؛ مگر براى خاطر آنكه اين عمل داراى اشارات و تذكراتى است براى صاحبان خرد، و مشتمل است بر نصايح و اندرزهايى براى اهل بصيرت و بينايى.

٣٠. متوجه گردى كه آن اشارات تو را به عالم مرگ و قبور و حساب و احوال بهشتيان و دوزخيان دلالت مى كنند و درك نمى كنند آن را مگر صاحبان خرد و ارباب بصيرت.(1)


1- المحجة البيضاء، ج٢، ص٢٠٧؛ مستدرك، ج٢، ص١٨٧.

ص:29

افعال حج

اشاره

حج واجب ما ايرانيان و بسيارى از سرزمين هاى اسلامى حج تمتّع است و «حج تَمَتّع» مركب از دو عمل است: عمل اول را كه داراى پنج جزء است، عمرۀ تمتع و عمل دوم را كه سيزده جزء است، حج تمتع گويند و به مجموع اين دو عمل هم حج تمتع گفته مى شود.

عمره كه قسمت اول حج است، مركب از اجزاى نامبرده ذيل است:

١. احرام

٢. طواف خانۀ خدا

٣. دو ركعت نماز طواف

4. سعى بين صفا و مروه

5. تقصير (كوتاه كردن كمى از ناخن يا موى لحيه و شارب) .

اين پنج جزء به ترتيبى كه ذكر شد، افعال «عمره تمتع» را تشكيل مى دهند و مجموع آنها را عمره گويند و چون جزء آخر آن، يعنى تقصير، به جاى آورده شود، از احرام خارج مى شود و چيزهايى كه براى محرم تا

ص:30

به حال حرام بود، حلال مى شود؛ مگر تراشيدن سر كه حلال نمى شود تا روز عيد بعد از قربانى.

قسمت دوم، حج تمتع است كه از سيزده جزء تشكيل مى شود:

١. احرام حج

٢. وقوف در عرفات

٣. وقوف در مشعر الحرام

4. رمى جمرۀ عقبه

5. قربانى كردن

6. سر تراشيدن

٧. طواف خانۀ خدا

٨. دو ركعت نماز طواف

٩. سعى بين صفا و مروه

١٠. طواف ديگرى به نام طواف نساء

١١. دو ركعت نماز طواف نساء

١٢. رمى جمرات روز يازدهم و دوازدهم

١٣. بيتوته در منا (يعنى دو شب در منا ماندن) .

مجموع اين سيزده كار يك عمل است كه آن را حج تمتع مى نامند. پس كسى كه بخواهد حج تمتع به جا آورد، بايد آن پنج جزء را كه عمره ناميده اند با اين سيزده جزء كه حج مى گويند، به جاى آورد.

كارهايى كه در حال احرام حرام است

١. شكار حيوان صحرايى كه وحشى باشد؛ مانند آهو و خوردن گوشت آن، و ارتكاب آن، موجب كفّاره است.

ص:31

٢. نزديكى با زن و هرگونه تلذّذ؛ هرچند با عيال خود باشد.

٣. عقد بستن زن براى خود يا براى ديگرى.

4. شاهد شدن براى عقد ازدواج.

5. استمناء (خودارضايى) .

6. استشمام بوى خوش، مانند مشك و زعفران. ولى رسيدن بوى خوش به بينى در مواردى كه اختيارى نباشد، مانعى ندارد.

٧. پوشيدن چيز دوخته، هرچند كوچك باشد. ولى بستن هميان به كمر ممنوع نيست و كسى كه ناچار باشد به بستن فتق بند، منعى براى او نيست؛ هر چند احتياط آن است كه به خاطر بستن فتق بند يك گوسفند كفاره بدهد. اما پوشيدن لباس دوخته براى زن اشكال ندارد.

٨. سرمه كشيدن، به طورى كه موجب زينت باشد.

٩. نگاه كردن در آيينه.

١٠. براى مردان پوشيدن چيزى كه تمام روى پا را بگيرد، مثل جوراب. و فرموده اند: از چيزى كه قسمتى از روى پا را بپوشاند هم بنابر احتياط خوددارى كنند. ولى بند دمپايى كه مقدار كمى از روى پا را مى پوشاند اشكال ندارد.

١١. فسوق (دروغ گفتن و فحش دادن) . همچنين حرام است كه شخص محرم عيبى را از خود دور كند و به ديگرى نسبت دهد يا صفت خوبى را براى خود اثبات كند و از ديگرى سلب نمايد و احتياط اين است كه از هر سخن زشت و عمل ناروا خوددارى نمايد.

١٢. جدال، و آن قسم خوردن است.

ص:32

١٣. كشتن شپش و كك و كنه و مانند اينها. بلكه احتياط آن است كه هيچ گونه آسيبى به آنها وارد نياورد.

١4. انگشتر در دست كردن براى زينت. ولى به قصد استحباب مانع ندارد.

١5. پوشيدن زيور براى زن در صورتى كه به قصد زينت باشد.

١6. ماليدن روغن به بدن هر چند در آن بوى خوش نباشد.

١٧. دور كردن مو از بدن، چه از بدن خود باشد و چه از بدن ديگران. ولى كنده شدن مو در حال وضو و غسل، چنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد.

١٨. پوشانيدن مرد سر و گوش خود را در حال احرام، هر چند به وسيله دست هاى خود باشد. ولى پوشانيدن صورت براى مرد اشكال ندارد.

١٩. پوشاندن زن صورت خود را هر چند قسمتى از آن باشد. بلى براى حفظ از نامحرم مى توانند مقدارى از چادر يا چيز ديگرى را حمايل كنند. ولى بايد طورى باشد كه مثل نقاب نشود.

٢٠. سايه قرار دادن بالاى سر براى مرد كه بايد در حال راه پيمودن از اين كار خوددارى كرد؛ چه سواره باشد و چه پياده. و احتياط آن است كه در شب هم در حال راه پيمودن سايه بر سر خود قرار ندهد. ولى سايه قرار دادن براى زن ها و اطفال اشكال ندارد. براى مردها هم در وقتى كه منزل مى كنند، جايز است و توقفى كه در بين راه در قهوه خانه ها اتفاق مى افتد، منزل حساب مى شود. بنابراين در محل هايى كه مى مانند، مى توانند در چادر و زير سقف بروند.

٢١. بيرون آوردن خون از بدن خود، هر چند با خاراندن بدن يا مسواك كردن باشد.

ص:33

٢٢. ناخن گرفتن، هرچند مقدار كمى از يك ناخن باشد.

٢٣. كندن دندان، هر چند خون ريزى نداشته باشد.

٢4. كندن درخت يا گياهى كه در حرم روييده باشد.

٢5. اسلحه و آلات جنگ بر خود بستن.

سؤال : آيا اينها همه كفاره دارد؟

جواب : در صورتى كه حكم آنها را بداند و از روى عمد به جا آورد، بسيارى از آنها كفاره دارد كه از باب نمونه به قسمتى از آنها اشاره مى كنيم:

١. شكار پرندگان و از براى آن اقسامى است.

٢. كشتن حيوانات وحشى.

٣. خوردن گوشت صيد.

4. نزديكى با زن و هرگونه لذت ديگر گرفتن از او.

5. استمناء (خودارضايى) .

6. استشمام بوى خوش.

٧. چيدن ناخن.

٨. سايه بر سر قرار دادن در حال حركت براى مرد.

٩. جدال كردن.

١٠. قطع كردن درخت حرم.

١١. كندن موهاى زير بغل.

١٢. ازالۀ موى سر.

سؤال : چنانچه جاهل به حكم باشد يا فراموش كرده باشد، چه صورت دارد؟

جواب : در صورت جهل و فراموشى كفاره ندارد، مگر صيد.

ص:34

واجبات عمرۀ مفرده

١. احرام از ميقات.

٢. طواف كعبه (هفت دور) .

٣. دو ركعت نماز طواف پشت مقام ابراهيم (ع) .

4. سعى بين صفا و مروه (هفت بار) .

5. تقصير (كوتاه كردن ناخن يا موى لحيه و شارب) .

6. طواف نساء.

٧. دو ركعت نماز طواف نساء.

واجبات احرام

١. پوشيدن دو جامه ندوخته (با شرايط) بعد از بيرون آوردن لباس هاى دوخته.

٢. نيت عمره يا حج وقت پوشيدن دو جامه.

٣. تلبيه (ذكر لبيّك) به اين صورت: «

لبيّكَ، اللّهُمّ لبيّكَ، لبيّكَ لا شَريكَ لكَ لبيّكَ، إنَّ الحمَدَ والنِّعمةَ لَكَ والمُلك، لا شَريكَ لَكَ لبيّكَ » .

ص:35

اسرار حج

اشاره

زمانى امام سجاد (ع) از زيارت خانه خدا برگشت و مردى به نام شبِلى(1)ايشان را استقبال كرد. سپس امام (ع) پرسيد: «اى شبلى! آيا هيچ حج به جا آورده اى؟» عرض كرد: «چرا! به جا آورده ام» .

پرسيد: «آيا به ميقات وارد شدى و از لباس هاى دوختۀ خود خارج گرديدى و غسل به جاى آوردى؟» عرض كرد: «چرا! اينها را انجام دادم» .

پرسيد: «آيا در آن وقت در نيت داشتى كه از جامۀ معصيت بيرون آيى و لباس طاعت و بندگى حق را بپوشى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه از لباس هاى دوخته برهنه مى شدى، نيت كردى كه از لباس ريا و نفاق و شبهات برهنه شوى؟» عرض كرد: «خير!»

پرسيد: «وقتى غسل كردى، در نيت داشتى كه خود را از خطاها و گناهان شست وشو دهى؟» عرض كرد: «خير!»


1- با مراجعۀ به كتاب «وفيات الاعيان» و چند كتاب ديگر، معلوم مى شود كه شبِلى عنوان جمعى از عالمان، زاهدان و عارفان شِبليه است و شبليه نام قريه اى از قراء بلاد ماوراءالنهر است و بسيارى از دانشمندان و رجال فضل و عرفان از آن قريه برخاسته اند؛ براى مثال مى توان شِبلى قاضى بدرالدين محمدبن تقى الدين را نام برد و ظاهراً شبلى راوى حديثى كه از نظر خوانندۀ محترم مى گذرد، از رجال همان قريه است.

ص:36

فرمود: «پس در حقيقت نه به ميقات فرود آمده اى، و نه از جامه هاى دوخته در آمده اى و نه غسل كامل به جا آورده اى!» بعد فرمود: «آيا نظافت كردى و احرام بستى و عقد و پيوند حج را استوار نمودى؟» عرض كرد: «چرا! انجام دادم» .

پرسيد: «در اين وقت در نيت تو بود كه خود را به نور توبه پاك و پاكيزه كنى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه احرام بستى هر حرام را كه خداوند حرام دانسته بر خود حرام كردى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه عقد حج را بستى و پيوند آن را با عمره محكم كردى، نيت كردى كه هر عقد و پيوند غير خدايى را بازنمايى و پاره كنى؟» گفت: «نه!»

فرمود: «پس به حقيقت، خود را تنظيف نكرده اى و احرام نبسته اى و عقد حج را محكم و استوار نكرده اى» .

بعد پرسيد: «داخل حرم شدى، و كعبۀ مباركه را به چشم خود ديدى، و در برابر آن نماز خواندى؟» عرض كرد: «چرا!» پرسيد: «وقتى داخل حرم شدى، آيا نيت كردى كه از غيبت برادران مسلمان خود برحذر باشى، و عيب جويى اهل قبله را ترك نمايى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى به مكه رسيدى، آيا در قلب خود نيت كردى كه تو قصد خداى را داشته اى و به زيارت او از خانه خارج شده اى؟» گفت: «نه!»

فرمود: «پس به حقيقت داخل حرم نشده اى و خانه كعبه را نديده اى و نماز نخوانده اى» .

ص:37

بعد پرسيد: «آيا طواف خانه كردى و دست بر اركان مقدس آن رساندى و سعى بين صفا و مروه نمودى؟» عرض كرد: «چرا! انجام دادم» .

پرسيد: «وقتى سعى كردى، آيا در نيت تو بود كه از هر كسى روى برتافته و به سوى حق تعالى روى آورده اى و به بارگاه قدس او آمدوشد مى كنى؟» گفت: «نه!»

فرمود: «پس به حقيقت طواف خانه نكرده اى و استلام اركان ننموده اى، و سعى بين صفا و مروه به جا نياورده اى» .

بعد پرسيد: «آيا با حجرالأسود مصافحه كردى و در مقام ابراهيم خليل (ع) توقف نمودى و در آن مقام مقدس نماز خواندى؟» عرض كرد: «چرا! انجام دادم» .

در اين وقت صداى صيحه و ناله امام (ع) بلند شد، به طورى كه نزديك بود روح از بدن شريفش مفارقت كند و مى گفت: «آه آه!»

پس فرمود: «اى شبلى كسى كه مصافحه كند با حجرالأسود، مانند آن است كه مصافحه كرده باشد با خداى خود. پس نظر كن اى ناچيز مسكين و ضايع مكن اجرى را كه خدايش بزرگ قرار داده و نشكن عهد و پيمان خود را با خداى خود، به واسطه مخالفت و معصيت» .

بعد پرسيد: «وقتى كه پشت مقام ابراهيم (ع) ايستادى، نيت كردى كه از آن حال به بعد بر هر طاعتى ايستادگى نمايى و از هر معصيتى دورى كنى؟» عرض كرد: «نه!»

پرسيد: «وقتى در آن مقام نماز خواندى، در نيت تو بود كه به ابراهيم

ص:38

خليل (ع) تأسى نموده اى و دماغ شيطان را به خاك ماليده اى؟» گفت: « نه!»

فرمود: «پس به حقيقت، با حجرالأسود كه محل ميثاق و عهد الهى است مصافحه نكرده اى و در مقام ابراهيم (ع) نايستاده اى و در آن مقام مقدس نماز نخوانده اى؟»

بعد فرمودند: «آيا بر سر چاه زمزم رفتى و از آب آن چاه نوشيدى؟» عرض كرد: «چرا!»

پرسيد: «آيا در نيت تو بود كه الحال بر سر اطاعت و بندگى در رسيده اى و چشم از گناه و معصيت پوشيده اى؟» عرض كرد: «نه!»

فرمود: «پس به حقيقت بر سر آن چاه نرفته اى و از آب آن چاه ننوشيده اى» .

بعد پرسيد: «آيا بين صفا و مروه رفت وآمدكردى و در بين آن بقعۀ مطهره راه رفتى؟» عرض كرد: «چرا!»

پرسيد: «آيا در آن حال نيت كردى كه در حال خوف و رجا در اطراف بارگاه سلطان قدم مى زنى و در انديشه قبول شدن و به حضور پذيرفتن يا رد شدن رفت وآمد مى كنى؟» عرض كرد: «نه!»

فرمود: «پس در حقيقت سعى بين صفا و مروه نكرده اى و در آن بقعۀ مطهره قدم برنداشته اى و رفت وآمد ننموده اى» .

بعد پرسيد: «آيا به سوى منا خارج شدى؟» عرض كرد: «چرا!» پرسيد: «آيا نيت كردى كه مسلمانان را از شر دست و زبان و دلت ايمن سازى؟» عرض كرد: «نه!»

فرمود: «پس در حقيقت به زمين منا نرفته اى» .

ص:39

بعد فرمود: «آيا به زمين عرفات وقوف كردى و بر جبل رحمت الهى بر آمدى و وادى نَمِرَه (1)را شناختى و خداى را نزد جمرات و نشانه ها خواندى؟» عرض كرد: «چرا! اينها را انجام دادم» .

پرسيد: «آيا در موقف عرفات كه مقام عرفان و شناسايى است، شناختى كه خداى تو چه معارف و علومى را شناسانده و در نظر داشتى كه خداى تو بر تمام رازهاى دلت آگاه و بر سرائر باطنت واقف است و فردا صحيفۀ عملت را به دستت خواهد داد؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «چون بر جبل رحمت برآمدى، آيا در خاطر داشتى كه خداوند رحيم هر زن و مرد با ايمان را مى آمرزد و مورد رحمت خود قرار مى دهد و هر زن و مرد مسلمان را دوست مى دارد؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه نزد وادى نَمِرَه قرار گرفتى، آيا نيت كردى كه تا خودت اطاعت و فرمان حق را نبرى، ديگرى را به طاعتى امر نكنى، و تا خودت از گناه باز نايستى، ديگرى را از گناه نهى نكنى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى نزد اعلام و نَمرِات ايستادى، آيا هيچ در نظر داشتى كه پروردگار آسمان و زمين آنها را با ملائكۀ حفظه، نگهبان و مراقب طاعات و كارهاى تو قرار داده است؟» عرض كرد: «نه!»

فرمود: «پس به حقيقت در عرفات وقوف نكرده اى و بر جبل رحمت بر نيامده اى و وادى نمره را نشناخته و خداى را نخوانده اى» .

بعد پرسيد: «آيا در وادى مزدلفه وارد شدى و سنگريزه هاى جمرات را از آن بقعه برچيدى و به مشعرالحرام مرور كردى؟» عرض كرد: «چرا!


1- نَمِرَه كوهى است در حد عرفات كه نشانه هاى حرم بر آن نصب شده است .

ص:40

در آن وادى مقدس رفتم و آنچه را فرموديد انجام دادم» .

پرسيد: «وقتى كه در آن وادى مقدس نماز خواندى، آيا در نيت تو بود كه اين نماز را در شب عيد قربان به جا آورده اى و آن نمازى است كه هر مشكل را آسان و هر آسان را آسان تر مى كند؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه بين علمين (دو نشانه) راه مى رفتى و از انحراف به جانب راست و چپ، خوددارى مى كردى، آيا در نيت داشتى كه از دين حق انحراف پيدا نكنى و لغزشى از دست و زبان و قلبت بهم نرسد؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه در وادى مزدلفه راه مى رفتى و سنگريزه هاى جمره را از آن زمين برمى داشتى، در نيت داشتى كه خود را از هر معصيت و جهل بركنار بدارى و به هر علم حق و عمل صالح، خود را آراسته كنى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه به مَشَعرالحَرام مرور كردى، آيا دلت را به شعار اهل تقوا و خوف آگاه نمودى؟» گفت: «نه!»

فرمود: «پس در حقيقت به اعلام حرم مرور نكرده اى و در آن بقاع متبركه نماز نخوانده اى و از آن وادى مقدس سنگ هاى جمرات را بر نچيده اى و به مشعرالحرام گذر نكرده اى» .

بعد پرسيد: «آيا به زمين منا رسيدى و رمى جمره كردى و سر خود را در آنجا تراشيدى و قربانى خود را ذبح كردى و در مسجد خيف نماز خواندى و براى انجام طواف كعبه به مكه برگشتى؟» عرض كرد: «چرا!»

پرسيد: «وقتى كه به زمين منا رسيدى و رمى جمرات كردى، آيا در نيت تو بود كه به مقصود و آرزوى خود رسيدى و هر حاجت كه داشتى

ص:41

خداى برآورده خواهد نمود؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى رمى جمار مى كردى، نيت داشتى كه دشمن سر سختِ خود، ابليس و سپاه او را سنگ مى زنى؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «در وقتى كه سر خود را تراشيدى نيت كردى كه خود را از هرگونه پليدى و ناپاكى پاكيزه مى نمايى و از گناهان بيرون آمدى آن چنان كه فرزند از مادر متولد مى شود؛ پاك و بى گناه؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه در مسجد خيف نماز خواندى، آيا در نيت تو بود كه نترسى از هيچ امرى غير از مخالفت خداى خود و اميدوار نباشى مگر به رحمت خداى خود؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى كه قربانى ات را ذبح كردى، آيا نيت كردى كه حلقوم طمع را قطع كردى؟ و آيا توجه داشتى كه تأسى كرده اى به ابراهيم خليل (ع) كه فرزند عزيز خود را به قربانگاه دوست آورد تا قربانى نمايد؟» گفت: «نه!»

پرسيد: «وقتى به مكه برگشتى و طواف كعبه را به جاى آوردى، در نيت تو بود كه از درياى رحمت حق بيرون آمدى و به درهاى بندگى و طاعت او روى آورده اى و به ذيل ولايت و دوستى او چسبيده و فرائض او را ادا كرده اى و به مقام قدس او تقرب جسته اى يا نه؟» گفت: «نه!»

فرمود: «پس در حقيقت به منا واصل نشدى و رمى جمار نكرده اى و حلق رأس ننمودى و قربانى خود را سر نبريدى و در مسجد خيف نماز نخواندى و طواف خانه به جاى نياوردى و به سوى پروردگارت تقرب حاصل نكردى. برگرد و دوباره حج به جاى آور؛ زيرا تو حج واقعى

ص:42

به جاى نياوردى» .

شبلى پس از شنيدن اين نصايح منقلب شد و حسرت مى برد برآنچه از او فوت شده بود.(1)

پس شما اى برادران و خواهران ايمانى، اينك كه توفيق زيارت حج پيدا كرديد و اين داستان را تا به آخر خوانديد، مى دانيد كه حج، افزون بر مناسك مخصوص، اسرارى دارد كه بدون توجه به آنها نتايج عاليه حج فراهم نمى شود. پس سزاوار است اهتمام و كوشش داشته باشيد تا آنكه افعال حج را همراه با اسرار و نكات به پايان برسانيد تا موجب حسرت و ندامت فراهم نشود.

والسّلام على مَنِ اتّبَعَ الهدى

نكته هاى قابل توجه

١. در جلسات و محافل دينى با برادران سنى حضور يابيد و از سخنانى كه باعث تحريك احساسات و رنجش خاطر آنها مى شود، بپرهيزيد و در نماز جماعت آنان شركت كنيد و تا جايى كه امكان دارد، هنگام اذان از مسجد خارج نشويد.

٢. براى بوسيدن ضريح مطهر رسول خدا (ص) ، قبور مطهرائمه بقيع (عليهم السلام) و ساير مقامات شريف، با مأموران درگير نشويد و جار و جنجال راه نيندازيد.

٣. نظر به اينكه مراجع عظام، سجده بر سنگ هاى مسجدالحرام و


1- مستدرك، ج٢، ص١٨6.

ص:43

مسجدالنبي (ص) را جايز مى دانند، گذاشتن مهر براى سجده لازم نيست. بنابراين بى سبب موجب اختلاف نشويد.

4. با فروشندگان، بلكه با همۀ مردم، با حسن خلق رفتار كنيد و از دروغ گفتن، به ويژه هنگام خريد و فروش، خوددارى كنيد و شرافت، بزرگوارى، بلند نظرى اسلامى و ملى خود را حفظ كنيد.

علت حج گزارى

اميرمؤمنان علي (ع) درباره علت انجام دادن فريضه حج فرموده است: آيا نمى بينند كه خداوند عالم نياكان و پيشينيان را، از زمان حضرت آدم (ع) تا آخرين نفر اين جهان، به سنگ هايى آزموده است كه سود و زيانى ندارند و نيروى ديدن و شنيدن ندارند. پس آن سنگ ها را بيت الحرام و خانۀ مقدس خود قرار داد و مشركان را از دخول در آن ممنوع و پناه برندگان به آن خانه را ايمن ساخت. خانه مباركى كه صرفاً براى نفع بندگان و مركز اجتماع عمومى موحدان و كنگره جهانى مسلمانان قرار داده است.

پس آن خانه را در سخت ترين نقاط زمين از نظر زندگى در ميان كوه هاى سخت و ريگ هاى گرم و هواى سوزان و زمين كم آب بنا كرد. سپس آدم (ع) و فرزندان او را براى طواف به دور خانه دعوت كرد و اجابت دعوت و اعراض از آن را نشانۀ ايمان و كفر قرار داد. دل هاى بندگان را از هر سوى و جانب به خانه خود متوجه ساخت تا با هر سختى و رنج خود را به خانه خالق خود برسانند و با حال تذلل و زارى به دور خانه بگردند و بين صفا و مروه سعى كنند و با حالت هروله و

ص:44

شتاب زدگى براى انجام فرمان خداى خود قدم زنند. درحالى كه براى رضاى خدا، ژوليده موى و غبارآلوده باشند. لباس هاى هميشگى را زمين گذاشته و تَعَيّنُاتِ فردى را دور ريخته با جامه هاى احرام كه نشانۀ اعراض از دنيا و اقبال به آخرت است، به سوى خداى خود بشتابند.

خداى عالم، بندگان خود را به اين فريضۀ بزرگ امتحان كرده است.

اگر عبادت گاه خود را ميان باغ هاى پر از ميوه و جوى هاى آب روان و اشجار سبز و خرم و زمين هاى پر از گياه و كشتزارهاى با طراوت و ساختمان هاى مجلل و با شكوه قرار مى داد، شرايط آزمايش و امتحان به عمل نمى آمد و به همان پايه كه امتحان سهل و آسان تر مى شد، اجر و ثواب هم كمتر مى شد و بندۀ كامل و غيركامل، مشخص و معلوم نمى شد و طفره و تلاش شيطان مورد نداشت.(1)

علت حج در بيان حضرت رضا (ع)

اسرار و فوائد حج بسيار و نتايج مادى و معنوى آن بى شمار است، از جمله:

١. زيارت پروردگار و وفود بر حضرت خداوندى.

٢. پاك شدن بنده از گناه.

٣. برگشت بنده به سوى خداى خود.

4. اقبال بنده به طاعت و بندگى بعد از مراجعت.

5. جهاد در راه خدا به صرف اموال و رياضت به ابدان.


1- نهج البلاغۀ، خطبه قاصعه.

ص:45

6. باز داشتن نفس از شهوت ها و لذت ها.

٧. تقرب جستن به خدا به واسطه عبادت و اخلاص.

٨. پيدا شدن حال خضوع و فروتنى در بنده نسبت به آفريدگار خود.

٩. تحمل مشقت ها و ناملايمات به خاطر انقياد و تسليم بودن در برابر امر خداوند.

١٠. ديدن عظمت و جلال الهى به چشم و پيدا شدن خوف و خشيت در دل بنده گناهكار.

١١. از بين رفتن قساوت از دل ها و ترك كوته نظرى ها.

١٢. چشم پوشى از آرزوهاى خيالى و ناپايدار.

١٣. رسيدگى به اداء حقوق (حقوق الهى و بندگان او) .

١4. انتفاع بردن مردم از شرق تا غرب از دريا تا خشكى، حاج و غيرحاج، كاسب و تاجر، فروشنده و خريدار، غنى و فقير.

١5. رفع نيازمندى ساكنان اطراف مكه و كسانى كه در ايام موسم حاضر مى شوند.

قال تعالى: (

لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) .(1)

فضيلت حج

زيارت خانۀ خدا فضيلت بسيار زيادى دارد كه براى بيان آن، به ذكر سه روايت بسنده مى كنيم:


1- حج: ٢٨.

ص:46

١. غزالى در كتاب احياءالعلوم از امام صادق (ع) ، از رسول خدا (ص) نقل كرده كه چنين فرموده است:

اِنّ مِنَ الذُنُوبِ ذُنُوباً لا يُكفّرُها إلّا الوُقُوفُ بِعَرَفَة.(1)

پاره اى از گناهان قابل عفو و آمرزش نيست، مگر اينكه صاحب آن گناه در عرفات بايستد و در آن موقف شريف به توبه و استغفار بپردازد.

٢. مردى در مسجدالحرام از امام صادق (ع) پرسيد: «كدام گناهكار گناهش بزرگ تر از ديگران است؟» فرمود:

آن كس از مؤمنين كه وقوف نمايد به اين دو موقف (عرفه و مزدلفه) و سعى كند بين اين دو كوه (صفا و مروه) و طواف نمايد اين خانه خدا را و دو ركعت نماز در پشت اين مقام به جا آورد و در پيش خود گمان ببرد كه خدا او را نمى آمرزد؛ اين چنين شخص گناهش از ديگران اعظم و بزرگ تر است.(2)

٣. امام صادق (ع) فرمود:

چون شخص حاج وارد مكه مى شود خدا دو فرشته بر او موكّل مى نمايد تا طواف و نماز و سعى او را حفظ نمايند و چون به عرفات وقوف نمايد، دست بر شانه راست او زنند و گويند: «اى فلان! به تحقيق كه گذاشته ات را كفايت كردى. پس ملاحظه كن كه در آينده چه مى كنى» .(3)(گناهان گذشته ات بخشيده شد. پس در نظر داشته باش كه رفتار آينده ات را نيكو گردانى) .


1- احياءالعلوم، كتاب حج، ص٢4؛ وافى، كتاب حج، ص4٣؛ بحارالانوار، ج٢١، ص١٢.
2- وافى، كتاب حج، ص4٢.
3- همان، ص45؛ ثواب الاعمال، صص 46- ٧١.

ص:47

در تأخير حج خير نيست

سُماعه مى گويد كه امام صادق (ع) به من فرمود: «اى سماعه چرا امسال توقف كردى و به حج نرفتى؟» عرض كردم: «با يك دسته از مردم معامله داشتم و به علاوه كارهاى ديگرى برايم پيش آمد كه توفيق سفر پيدا نكردم و شايد خير در اين بوده كه امسال من بمانم» .

امام فرمود: «اى سماعه! به خدا قسم چنين نيست. خدا در ترك حج خير قرار نداده است» . بعد فرمود: «اى سماعه! هيچ بنده اى از زيارت خانۀ خدا باز نمى ماند، مگر براى گناه او و آنچه خدا از او عفو مى فرمايد، بيش از گناهى است كه به آن مؤاخذه مى شود» .(1)

براى كار دنيا ترك حج نكنيد

امام باقر (ع) فرمود: «هركس حج خانه خدا را ترك كند، براى حاجتى از حاجت هاى دنيوى خود خواهد ديد كه حاجيان پس از انجام مناسك حج، به سلامتى برگشتند، درحالى كه هنوز مشكل او حل نشده و حاجت او به حال اولش باقى است» .(2)

فوايد حج گزارى

امام صادق (ع) فرمود: «كمترين نصيبى كه حاجى با آن نصيب برمى گردد، اين است كه در اهل و مال خود محفوظ داشته مى شود» .

رواى گفت: «از امام (ع) پرسيدم به چه چيز محفوظ داشته مى شود در


1- وافى، كتاب حج، ص4٨.
2- همان.

ص:48

اهل و مالش؟» فرمود:

«لا يحدُثُ فيهم إلاّ ما كان يحدث فيهم و هو مقيمٌ معهم» ؛ «براى مال و اهل و كسان او پيش نمى آيد، مگر آنچه با بودن خود او براى ايشان پيش مى آمد» .(1)(حادثۀ تازه غير از آنچه با بودن خود او پيش مى آمد، پيش نخواهد آمد) .

«كُلَيب اسدى» در همين زمينه سؤال اعتراض آميزى از امام كرد و گفت كه به امام صادق (ع) گفتم:

شيعيان و پيروان شما مى گويند حاجى اهل و مالش در پناه و حفظ خداست و خداوند جانشين اوست در اهل و عيال او! با آنكه من مى بينم حاجيانى را كه چون به سوى خانه خدا بيرون مى روند، حوادثى ناگوار بر اهلشان وارد مى شود و بر خلاف اين وعده، پيش آمدهايى مى شود كه انتظار آنها نمى رفت.

امام (ع) فرمود:

جز اين نيست كه خداوند متعال جانشين بندۀ مؤمن زائر خانه خويش است، در حوادثى كه بستگى به وجود آن حاجى داشت كه اگر خودش بود، رفع مى كرد و اما حوادثى كه اگر خود حاجى هم بود، نمى توانست علاج نمايد، در جاى خود ثابت است و چنانچه به زيارت هم نمى رفت، از اين گونه حوادث محفوظ نمى ماند.(2)

رسول خدا (ص) فرمود:

زائران خانۀ خدا از نظر بهره و نصيب سه طائفه هستند؛ افضل ايشان از اين نظر مردى است كه گناه گذشته و آينده اش بخشيده شده و خدا او


1- كافى، كتاب حج، باب ٢٧.
2- وسائل الشيعۀ، كتاب حج، باب ٣٩.

ص:49

را از عذاب قبر نگهدارى فرمايد؛ طايفه دوم آن كس است كه گناه گذشته اش آمرزيده شود و در بقيه عمر عمل را از سر گيرد و فقط آنچه بعد از حج به جا آورد، بر او نوشته شود؛ طائفه سوم در بهره و نصيب آن كسانند كه محفوظ داشته شوند در اهل و مال خود و اين نصيب، كمترين نصيبى است كه به شخص حاج داده مى شود. (1)

حضرت أبوالحسن على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) فرمود: «كسى كه از مؤمنان موفق شود و چهار حج به جا آورد، هرگز فشار قبر به او نمى رسد» .(2)

امام صادق (ع) فرمود:

كسى كه حج واجب خود را به جا آورد، همانا يكى از زنجيرهاى آتش را از گردن خود باز كرده و كسى كه براى بار دوم خانه خدا را زيارت كند تا هنگامى كه بميرد در خير و خوبى به سر مى برد و كسى كه سه حج به جا آورد، مانند كسى است كه در تمام عمر زائر خانۀ خدا باشد؛ چه حج به جا بياورد و چه به جا نياورد.(3)

مرحوم صدوق رضوان الله عليه در كتاب «فقيه» فرموده است: «روايت شده كه هركس سه حج به جا آورد، هرگز روى فقر و تهى دستى نمى بيند» .

امام صادق (ع) فرمود:

كسانى كه به قصد حج و عمره به خانۀ خدا مى روند، مهمان هاى خدا خواهند بود؛ اگر چيزى از خدا سؤال كنند به ايشان عطا فرمايد و اگر


1- كافى، ج4، ص٢54.
2- وافى، كتاب حج، ص46.
3- الفقيه، كتاب حج، ص٢٠٨.

ص:50

خدا را بخوانند، ايشان را جواب گويد و اگر براى ديگران شفاعت كنند، شفاعتشان پذيرفته مى شود و اگر ساكت بمانند و چيزى درخواست نكنند، خداوند خود ابتداء فرمايد به لطف و كرامت دربارۀ آنها و عوض داده مى شود، به ايشان به هر درهمى كه در راه خدا انفاق كرده اند، هزار درهم (و در نسخۀ ديگر فرمود، به هر درهمى هزار هزار درهم) .(1)

امام صادق (ع) فرمود:

كسى كه به قصد حج و عمره به سوى مكه معظمه برود، در پناه خدا خواهد بود. پس اگر در حال رفتن به خانه خدا بميرد، خداوند گناهان گذشته اش را مى بخشد و چنانچه در حال احرام بميرد، خداوند او را تلبيه گويان از قبر برانگيزاند و اگر در حرم مكه يا مدينه بميرد، خداوند او را مبعوث فرمايد، درحالى كه از عذاب قبر ايمن و آسوده خاطر باشد و اگر در حال مراجعت بميرد، خدا همه گناهانش را بيامرزد.(2)

اميرمؤمنان علي (ع) فرمود: من بهشت را براى شش نفر از اهل ايمان ضامن مى شوم:

١. كسى كه در راه دستگيرى فقرا و كمك به بينوايان بميرد.

٢. كسى كه در راه عيادت بيماران و سركشى به مريض هاى مؤمنان بميرد.

٣. كسى كه در راه پيكار و جهاد با دشمنان خدا كشته شود.

4. كسى كه به قصد طواف و زيارت خانه خدا بيرون رود و مرگ او را فرا گيرد.


1- كافى، كتاب حج، ص٢55.
2- همان، ص٢56.

ص:51

5. كسى كه براى اداى فرائض جمعه بيرون رود و در حال اطاعت بميرد.

6. كسى كه براى تشييع جنازۀ مسلمانان و برادران دينى خارج شود و با مرگ خود مواجه شود.(1)

هارون پسر خارجه گفت:

شنيدم از امام صادق (ع) كه مى فرمود: «كسى كه از مؤمنان در حرم خدا دفن بشود از فزع اكبر (روز قيامت) ايمن خواهد بود» .

عرض كردم: «چه صالح و نيكوكار باشد و چه گنهكار يا آنكه اين ايمنى مخصوص صالحان است؟» امام (ع) فرمود: «چه از نيكوكاران و صالحان باشد و چه از گنهكاران» .(2)

رسول خدا (ص) فرمود:

كسى كه از مؤمنان بميرد در يكى از دو حرم كه مكه و مدينه است، در معرض حساب قرار داده نمى شود و اجر كسى را دارد كه در راه مهاجرت به سوى خدا مرده باشد و چون روز قيامت محشور گردد با اصحاب بدر محشور شود و در صف مجاهدين در راه خدا باشد.(3)

ثواب حج

هنگامى كه رسول خدا (ص) از كارهاى حج فارغ شد و از منا كوچ كرد و به سوى مكه رفت، در «ابطح» باديه نشينى را ديد. آن مرد عرض كرد: «يا


1- الوسائل، كتاب الحج، باب ٣٩.
2- كافى، كتاب حج، حديث ٢6؛ الفقيه، باب ٢، ح٩4؛ المحاسن، ج١، ص٧٢.
3- سفينة البحار، باب حَرَم؛ مستدرك، ج٢، ص٨١؛ مستند الشيعة، ج٢، ص٣٢٠.

ص:52

رسول الله من امسال قصد حج داشتم. ولى موفق نشدم و اين ثواب عظيم از من فوت شد و چون من مردى ثروتمند و توانگرم، دوست دارم مرا به عملى امر فرمايى كه چون آن عمل را انجام دهم، به ثواب حج برسم» .

آن حضرت به كوه ابوقبيس نگاهى كرد و فرمود: «اگر هم وزن اين كوه طلاى سرخ در راه خدا انفاق كنى، به اجر و ثواب حج نمى رسى» .(1)

بايد شتاب نمايد

قال رسول الله (ص) : من أرادَ الحَجَ فَليتَعَجَّل فَاِنّهُ قَد يَمرِضُ الَمريضُ وتَضّلُ الضّالةُ وتَعرُضُ الحاجَةُ.

به فرموده رسول خدا (ص) ، هركس متمكن از حج است بايد در اداى وظيفه شتاب نمايد و در اولين زمان ممكن كه اراده حج كرده است، آن را به جا آورد؛ چه آنكه انسان در معرض حوادث و ابتلائات است؛ گاهى مريض مى شود و زمانى مركب سوارى انسان از دستش مى رود و يك روز هم انسان فقير مى شود و حاجت او باعث محروميت از زيارت مى شود. پس بايد در اولين فرصت به فيض زيارت رسيد.(2)


1- كافى، كتاب حج، ص٢5٨؛ وافى، كتاب حج، باب ١5؛ ثواب الاعمال، ص4٧؛ عروة الوثقى، كتاب الحج. براى اينكه انفاق اجرى دارد و طواف خانۀ خدا اجرى مخصوص به خود؛ به گونه اى كه نمى شود براى حج واجب بدل آورد و هيچ عمل خيرى جاى حج واجب را نمى گيرد. مؤلف
2- مستدرك، ج٢، كتاب حج.

ص:53

مانع حج ديگران نشويد

ابن عمار گويد به امام صادق (ع) عرض كردم:

إنّ رجُلاً استشارَني في الحَج وَكانَ ضَعيفَ الحالِ فاَشَرتُ عليه اَن لا يَحُجَّ فَقالَ: ما اخلَقَكَ اَن تَمرَضَ سَنَة قال فَمَرِضتُ سَنةً.(1)١(اي ما اليَقَ بِكَ وَاجَدرَ بِكَ ذلِك) .

مردى در خصوص رفتن به حج با من مشورت كرد و او مردى ضعيف الحال بود. من گفتم خوب است كه از رفتن به حج خوددارى كنى. حضرت فرمود: «چه بسيار بجاست كه يك سال بيمارى اين راهنمايى و صلاح انديشى را ببينى. پس من يك سال بيمار شدم» .(2)

عمر كوتاه

رسول خدا (ص) فرمود:

مَن خَرَجَ مِنَ مكَّةَ و هُو لا يُريدُ العُودَ اليها فَقَد اِقترَبَ اَجَلُه وَدنا عذابُه.

كسى كه پس از انجام وظيفه حج از مكه معظمه بيرون رود، درحالى كه قصد برگشت به سوى خانه خدا را نداشته باشد، هر آينه مرگش قريب و عذابش نزديك شده است.(3)


1- كافى، ج4، ص٢٧١.
2- كسانى كه ديگران را از زيارت باز مى دارند، بايد بيشتر دقت كنند و ببينند چه عقوبت و گرفتارى براى آنها خواهد بود. مؤلف
3- الفقيه، ص٢٠٩.

ص:54

عمر طولانى

ابن سنان گفت از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود:

مَن رَجَعَ مِن مَكّةَ وهُو يَنوِى الحَجَ مِن قابِل زيد فى عُمره.(1)

كسى كه از مكه معظمه برگردد، درحالى كه نيت بازگشت به سوى آن خانۀ مبارك را داشته باشد، خداوند عمر او را طولانى و حيات بيشترى به او عطا مى فرمايد.

غفلت از دو خبر

امام صادق (ع) به مردى از بازرگانان كوفه به نام عذافر فرمود كه: «چرا هر ساله به حج مشرف نمى شود؟» عرض كرد: «فدايت شوم؛ مانع اين فيض مخارج عيالات است» .

امام (ع) فرمود: «وقتى تو بميرى چه كسى براى عيال تو خواهد بود؟ طعام آنها را سركه و زيتون قرار بده و همه سال آنها را با خود به زيارت خانه ببر» .(2)

همچنين امام صادق (ع) فرمود:

لِيَحذَر اَحَدُكُم ان يُعَوّقَ اَخاهُ عَن الحَجّ فَتُصيبهُ فِتنة فى دُنياه مَعَ ما يُدّخَرُ لَهُ فى الآخِرَة.(3)

آن كس كه برادر دينى خود را از حج بازدارد و باعث شود كه وظيفۀ دينى اش به تأخير افتد، بايد بترسد از مبتلاشدنش در دنيا به فتنه اى و گرفتار شدنش در آخرت به عقوبتى.


1- كافى، ج4، ص٢٧٠.
2- شايد منظور حضرت اين باشد كه پايه زندگى را بر سادگى بگذاريد تا بتوانيد چيزى از درآمد خود را براى سفر حج ذخيره كرده، همه سال توفيق زيارت پيدا كنى. مؤلف
3- مستدرك، ج٢، ص4.

ص:55

اماكن مقدس در سفر حج

اول: ميقات

اوّلين مكانى كه براى عمل حج به آن مكان وارد مى شوند، ميقات است و مراد از ميقات در اينجا محلى است كه بايد احرام حج از آنجا بسته شود. از آنجا كه مسلمانان از هر طرف جهان به سوى مكّه مى آيند، از اين رو پيرامون مكه ميقات هايى قرار داده شده تا مسلمانان در آن ميقات ها مُحرِم شوند. اين ميقات ها به صورت دائره اى فرضى اطراف مكه را فرا گرفته اند و فاصله هركدام تا مكه نيز متفاوت است.

١. مسجد شَجَرَه : مسجد شجره در 4٨6 كيلومترى شمال مكه قرار دارد. اين مسجد ميقات اهل مدينه و كسانى است كه از مدينه به سوى مكه مى روند.

٢. جُحْفَه : جحفه ١56 كيلومترى شمال غربى مكه است كه ميقات اهل مصر و شام و كسانى است كه از اين ناحيه به مكه مى روند.

٣. يَلَمْلَم : يلملم ٨4 كيلومترى جنوب شرقى مكه است و ميقات اهل

ص:56

يمن و كسانى است كه از آن طريق عبور كنند.

4. وادى عقيق : وادى عقيق در فاصلۀ ٩4 كيلومترى شمال شرقى مكه قرار دارد و ميقات اهل عراق و كسانى است كه از آن سو به مكه مشرف شوند.

5. قَرْنُ المَنازل : در ٩4 كيلومترى شرق مكه قرار دارد و ميقات اهل نجد و طائف است.(1)

ميقات هاى ديگرى هم هست كه بايد احياناً از آنجا هم محرم شد. ولى به دليل اختصار از شرح آنها خوددارى مى شود. فقط براى تبرك روايتى دربارۀ مواقيت از امام صادق (ع) به عرض خوانندگان محترم مى رسد:

مِن تمام الحَجّ والعُمرَة أَنْ تُحْرِمَ مِنَ المَواقيتِ الّتى وَقَّتها رَسُولُ اللهِ (ص) فَلا تُجاوِزْهَا إلاّ وَانَتَ مُحرِمٌ. (2)

تماميت حج و عمره به آن است كه مُحرم شوى از ميقات هايى كه رسول خدا (ص) معين فرموده و نبايد از آنها تجاوز كنى، مگر آنكه مُحرم شده باشى.

دوم: حَرَمْ

اگر دايرۀ فرضى كوچك ترى از دايرۀ مواقيت ترسيم كنيم، محدوده حرم به دست مى آيد. حرم عبارت است از آن محدوده اى كه نبايد بدون احرام از آن حد گذر كرد و خداوند آن محيط را محل امن براى انسان،


1- مرآت الحرمين جلد أول.
2- كافى، كتاب حج، ابواب المواقيت.

ص:57

حيوان و نبات قرار داده و براى آن احكام خاصى وضع كرده است.

همان طور كه ميقات ها از نظر مسافت با هم تفاوت دارند، حدود حرم هم در تمام جهات يكسان نيست و دور و نزديكى آن حدود متفاوت است.

حدود حرم

حد حرم از شمال، مسجد «تَنْعيمْ» است كه در مسير مدينه واقع شده و 6١4٨ متر تا مسجدالحرام فاصله دارد. از جنوب، محلى به نام «اَضاة لِبن» است كه در مسير يمن به فاصلۀ ٧5/١٢٠٠٩ متر واقع شده است. از شرق «جعرِانَه» است كه در مسير طائف در فاصلۀ ٣٠ كيلومترى مكه واقع شده است و رسول خدا (ص) از اين حد براى عمره محرم شدند. از غرب (اندكى به جانب شمال) نيز قريه اى است به نام «حُدَيبيه» كه كنار راه «جَدّه» در فاصلۀ 4٨ كيلومترى واقع شده است و بيعت رضوان هم در آنجا بسته شد.

مناره هايى به عنوان نشانه هاى حرم در اين حدود منصوب شده و حد حرم به وسيلۀ آنها مشخص است. اين حدود را خداوند متعال محل امن قرار داده و حتى از بريدن درختان آن نيز نهى كرده است.(1)

علت حرم

دربارۀ علت حرم و نزديكى و دورى بعض جهات نسبت به بعض ديگر، اخبار زيادى از ائمه (عليهم السلام) رسيده است و حقير به يك خبر اشاره مى كنم:


1- مرآت الحرمين، ج١، ص٢٢5؛ معجم البلدان، حرف الالف مع الضاد، تعريف حد دوم.

ص:58

ابن ابى نصر از حضرت رضا (ع) روايت مى كند كه به حضرت ابى الحسن (ع) عرض كردم: «علت حرم بودن اين حدود و دورى و نزديكى بعض اطراف نسبت به اطراف ديگر چيست» ؟ امام (ع) فرمود:

وقتى آدم (ع) از بهشت خارج شد، بر كوه «ابو قبيس» نازل گرديد و چون تنها بود، از وحشت و تنهايى شكايت كرد. خداوند متعال دانه ياقوت سرخى براى تسكين خاطر و انس او فرستاد. آدم (ع) آن دانه را بر زمين در نقطه اى كه خانه كعبه بنا شد، قرار داد. روشنايى آن ياقوت آدم (ع) را جلب كرد و به دور آن مى چرخيد و شعاع نور و روشنايى آن ياقوت از هر طرف تا حدى پرتوافكن شد و آن حد به عنوان حرم معين گرديد و اول كسى كه حدود حرم را تعيين كرد و نشانه گذارى نمود، حضرت ابراهيم (ع) بود كه به راهنمايى جبرئيل بر آن حدود واقف گرديد.

سوم: مكه

مكه سرزمينى مقدس و بى نظير در همه عالم است. معبد مسلمانان و قبله گاه موحدان است. اين شهر در نقطۀ مركزى سرزمين حجاز، ميان چند رشته كوه مرتفع قرار گرفته است. كعبه نيز در دل اين شهر، و وسط مسجدالحرام بنا شده است.

نام هاى زيادى براى اين سرزمين ذكر كرده اند، ولى قرآن به چهار اسم اشاره مى كند:

١. مكه ( وَ هُوَ الَّذِى كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ) . (فتح:٢4)

ص:59

٢. امُّ القُرى ( لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها) . (انعام: ٩٢)

٣. بكَّة ( إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ) . (آل عمران: ٩6)

4. البَلَدُ الامين ( وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ ) . (تين:٣)

خداى متعال از ابتداى خلقت اين شهر را ستوده و تكريم كرده است؛ چنان كه رسول خدا (ص) در روز فتح مكه فرمود:

خداوند محترم گردانيد اين بلد مقدس را روزى كه آسمان ها و زمين را آفريد، و محترم خواهد بود تا روزى كه قيامت برپا شود. حلال نشده است اين حرم براى كسى قبل از من و حلال نمى شود براى احدى بعد از من و حلال نشد براى من كه بدون احرام وارد شوم، مگر ساعتى از روز و اين اجازه براى احدى نيست تا روز قيامت.(1)

چهارم: مسجدالحرام

مسجدالحرام، برترين مسجد عالم، و در فضل و شرافت بى همتاست. فضاى چشم نواز مسجدالحرام، جان را توان و روح را نشاط مى بخشد. مسجدى كه يك نماز در آن، با صد هزار نماز در مساجد ديگر برابرى مى كند.

پس شما برادرانى كه به زيارتش توفيق يافتيد وقت را غنيمت شماريد و آن را با گردش در خيابان و بازار و خريد و فروش، تلف نكنيد. يك نماز با اخلاص در مسجدالحرام، بهتر است از تمام اجناس زوال پذير بازار مكه و مدينه. پس فرصت را بيهوده از دست ندهيد.


1- كافى، ج4، ص٢٢6.

ص:60

ديدنى هاى مسجدالحرام

١. خانه خدا
اشاره

هنگامى كه چشمت به خانه خدا افتاد، بگو:

«الحمدُ للهِ الَذى عظّمَكِ وشَرّفكِ وَجَعَلَكِ مثابَةً للِنّاسِ وَامناً مُباركاً وَهُدىً للِعالَمين» .

اميرمؤمنان علي (ع) فرمود:

در فناء كعبه ١٢٠ باب رحمت به سوى بندگان گشوده است. شصت باب آن براى طواف كنندگان و چهل باب آن براى نمازگزاران و بيست باب آن براى تماشاكنندگان. پس شما كه در جوار رحمت قرار گرفته ايد، از طواف و نماز و نظر به سوى كعبه غفلت نكنيد.(1)

ثواب يك طواف

هنگامى كه مؤمنى به قصد خانۀ خدا خارج شود تا وارد مسجدالحرام گردد؛ پس [ زمانى كه ] دور خانه خدا طواف فريضه كند و دو ركعت نماز در مقام ابراهيم به جا آورد، فرشته اى از جانب خداى متعال دست بر شانۀ او زند و گويد:

«امّا ما مَضى فَقَد غُفِرَ لَكَ وَاَمّا ما يُستَقبَل فَجُد» ؛ «گذشته ات آمرزيده شد و براى آينده ات بكوش» .(2)

طواف خانه و كمك به طواف كنندگان

اسماعيل خثعمى به امام صادق (ع) عرض كرد: «چون به مكه رسيديم رفقا رفتند براى طواف خانۀ خدا و مرا در منزل نزد اثاث و توشۀ خود


1- الوسائل، كتاب الحج، ج٢، ص٣٠٣؛ احياءالعلوم، ج١، ص٢4٠.
2- الكافى، ج4، ص٢5٧، حديث٢٣.

ص:61

نهادند و طواف من به تأخير افتاد» . فرمود: «اجر بزرگ تر را تو برده اى(1)كه هم طواف و هم خدمت كرده اى» .

اولويت برآوردن حاجت مؤمن بر طواف مستحب

ابواحمد گويد: «با امام صادق (ع) در طواف بودم و دست آن حضرت در دست من بود. مردى از برادران مسلمان از كنار مطاف مرا براى حاجتى كه داشت، صدا كرد. به او اشاره كردم كه در جاى خود بمان تا از طواف فارغ شوم» . امام (ع) نظرى به من كرد و فرمود: «قضيه چيست» ؟ عرض كردم: «مردى در خصوص حاجت خود به من مراجعه كرد» . فرمود: «آيا مسلمان است» ؟ عرض كردم: «بلى!» فرمود: «برو تا حاجت او را برآورى» . عرض كردم: «يابن رسول الله طواف را قطع كنم» ؟ فرمود: «بلى!»(2)

اثر طواف براى والدين رسول خدا (ص) و بستگان آن حضرت

داوود رقى به امام صادق (ع) عرض كرد: «مردى مالم را برداشته و رفته و مدتى است در جست وجوى او هستم و خبرى از او نيست» . امام (ع) فرمود:

چون به مكه رفتى يك طواف و دو ركعت نماز براى جناب عبدالمطلب و يك طواف و دو ركعت نماز براى جناب عبدالله و يك طواف و دو ركعت نماز براى آمنه و يك طواف و دو ركعت نماز براى فاطمه بنت اسد به جاى آور. پس خدا را بخوان كه مال تو را به تو برگرداند.


1- الوسائل، أبواب الطواف، باب١١.
2- همان، باب 4٢؛ فقيه، ص٢٧٩. با ملاحظۀ ساير روايات، بايد اين روايت حمل بر طواف مستحبى شود يا بعد از چهار شوط در طواف واجب. مؤلف

ص:62

در روايت فقيه يك طواف و دو ركعت نماز هم براى حضرت ابوطالب ذكر شده است.

داوود گويد: «چون به مكه رفتم، طواف ها را با نماز به جاى آوردم و از در صفا خارج شدم. ديدم غريم (بدهكار) خودم را كه به انتظار من ايستاده است. گفت: اى داوود! مدتى است مرا معطل كردى. بگير مالت را و مراخلاص كن. پس تمام مال من بدون نقصان به من رسيد» .(1)

يك طواف براى همه

ابراهيم حضرمى از پدرش نقل كرده است كه گفت:

[

هنگامى كه ] از مكه به جانب مدينه برگشتم، حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر (ع) را در مسجد پيغمبر (ص) ديدم، درحالى كه بين قبر و منبر نشسته بود. عرض كردم: «يابن رسول الله بسا مى شود كه وقتى به مكه مى روم يكى به من مى گويد يك طواف و دو ركعت نماز به قصد من به جاى آور و من از اين سفارش غفلت مى كنم و درخواست برادر ايمانى به عمل نمى آيد؛ چون برمى گردم نمى دانم جواب او را چه بگويم» . فرمود: «چون به مكه رفتى و از اعمال خود فارغ شدى، هفت شوط دور خانه خدا طواف كن و دو ركعت نماز بخوان و بگو:

«اللّهُمّ إنَّ هذَا الطَوافَ وَهاتَينِ الركْعَتَين عَن اَبى وَاُمىّ وَعن زَوجَتى وَعَن وُلدى وَعن خاصَتى وَعَن جَميعِ اَهل بَلَدى حُرّهم وَعَبدِهِم وَابَيَضِهم وَاَسوَدِهِم» .


1- الوسائل، أبواب الطواف، باب 5١.

ص:63

پس مانع ندارد كه به هر يك از اهل بلد بگويى كه من براى تو طواف و نماز به جاى آورده ام (1)و در گفته خود صادق هستى» .

٢. مقام ابراهيم (ع)

از ديدنى هاى مسجدالحرام، مقام حضرت ابراهيم (ع) است كه جاى پاى حضرت ابراهيم (ع) در آن سنگ نمايان است. اين مقام عبارت است از سنگى كه جانب شرقى كعبه و در فاصله 5/١٣ مترى كعبه نصب شده است و در وجه نامگذارى آن به «مقام» وجوهى گفته شده است:

يكى آنكه حضرت ابراهيم (ع) در وقت بناى كعبه بر آن سنگ ايستاده است.

اين سنگ فعلاً ميان ويترين مخصوصى كنار مطاف قرار دارد. شكل فوقانى آن مربع و هر ضلع آن تقريباً 5/٣٧ سانتى متر است. بعضى فاصله ميان مقام تا ديوار كعبه را 4٠/ ١5 متر گفته اند.

در شرافت مقام همين بس كه هر طواف كننده بايد نماز طواف واجب خود را پشت اين مقام بخواند و تنها به شرط عذر و وجود ازدحام مى تواند در چپ و راست مقام و محلى كه پشت مقام گفته مى شود، نماز را بخواند.

٣. حجرالأسود

حجرالأسود سنگ سياه رنگ بيضى شكل است كه در ركن شرقى كعبه به دست حضرت ابراهيم (ع) نصب شد تا مبدأ طواف باشد و


1- الوسائل، ج٢، ص٣٧4 ابواب العود الى منى، باب ١٧، حديث١.

ص:64

گردش به دور خانه به طور منظم انجام پذيرد. ارتفاع آن سنگ از سطح زمين، 5/١ متر است.

مشهور آن است كه حجرالأسود در ابتدا سنگ سفيد و روشنى بوده است و بر اثر آتش سوزى هايى كه در كعبه اتفاق افتاده و هم بر اثر تماس بدن كافران و مشركان و گناهكاران به صورت كنونى درآمده و اين مطلب با اخبارى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده است، تأييد مى شود.

4. اركان كعبه
اشاره

ركن شرقى : ركنى را كه حجرالأسود در آن نصب شده است، ركن حَجَر و ركن شرقى مى نامند. اين ركن با بخشى از جنوب سرزمين حجاز، استراليا، جنوب هند، چين و ايران روبرو است.

ركن شمالى : اين ركن در مجاورت حجر اسماعيل قرار دارد و به ركن شامى و ركن عراقى شناخته مى شود. بخش بيشتر سرزمين حجاز و سرزمين هاى عجم و تركستان و عراق با اين ركن برابر است.(1)

ركن غربى : ركن پس از حجر اسماعيل (ع) ركن غربى ناميده مى شود و با غرب روسيه، همۀ اروپا، مصر و بلاد مغرب روبرو است.

ركن جنوبى : ركن چهارم كه به حسب وضع ساختمانى قبل از ركن حجر واقع شده است، به ركن يمانى معروف است. اين ركن با بخشى از آفريقا و ساحل نشينان بحر احمر برابر است.(2)


1- وفى الجواهر ما يستظهر منه ان الركن العراقى هو الذى فيه الحجرالأسود، جلد ١٩، ص4١5 طبع آخوندى.
2- ر. ك: مرآت الحرمين، ج١، ص٢64؛ الجامع، ص١45.

ص:65

استلام حجرالأسود

مستحب است كه دست بر حجرالأسود بگذارى و بگويى: «

بسم الله و باللهِ و اللهُ اكبر اللّهُمّ امانَتي أَدّيتُها وَميثاقي تعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لي بالمُوافاتِ » .

حماد بن عثمان گويد كه مردى به امام صادق (ع) گفت: «چه مى فرماييد دربارۀ استلام حجرالأسود» ؟ فرمود: «رسول خدا استلام مى كرد» .

آن مرد گفت: «نديديم شما استلام كنيد» ؟ امام (ع) فرمود: «خوش ندارم كسى را اذيت كنم يا اذيت ببينم» . آن مرد گفت: «گمان شما اين است كه رسول خدا استلام كرده است» ؟ فرمود: «بلى! ولكن وقتى مردم پيغمبر را مى ديدند به او راه مى دادند و حق او را مى شناختند. ولى حق مرا نمى شناسند» .

استلام ركن يمانى

استلام اين ركن هم مستحب است و اين، همان ركنى است كه امام صادق (ع) درباره اش فرمود:

«الرُّكْنُ اليَماني بابُنا الذَي نَدخُلُ مِنُه الجنَة» ؛ «ركن يمانى بابى است كه ما خانواده از آن باب وارد بهشت مى شويم» .(1)

5. مُلتَزَم

صاحب جامع گفته است كه ملتزم بين حجرالأسود و در كعبه است و آنجا جاى دعا، اقرار به گناه و استغفار است. پس توبه كن كه پذيرفته مى شود و در اين نقطه خداوند بر حضرت آدم (ع) رحمت فرستاد.


1- مجمع البيان، ج٢، ص4٧٨.

ص:66

6. مُستَجار

نقطه اى را كه نزديك ركن يمانى است، «مستجار» ناميده اند و مستجار جايى است كه گناهكاران به آنجا پناهنده مى شوند. امام صادق (ع) به ابن عمار فرمود:

چون در دور هفتم به مؤخر كعبه، نزديك ركن يمانى برسى، آنجا مستجار است. دل و صورت خود را به ديوار كعبه بچسبان و دست به دعا بردار و بگو:

«اللّهُمّ البيَتُ بَيتُكَ والعَبدُ عَبدُكَ وهذا مَكانُ العائِذِ بِكَ مِنَ النارِ» . پس اقرار كن به گناهان خود و طلب توبه و آمرزش كن كه مشمول رحمت الهى مى شوى.(1)

٧. حِجْرِ اِسماعيل (ع)

بنايى به شكل نيم دايره با ديوارى به ارتفاع ٣/١ متر در جانب شمالى كعبه قرار دارد كه به حِجْر اسماعيل معروف است. قبر آن حضرت و مادرش هاجر (عليهماالسلام) در عرصۀ حِجر در دو جانب ناودان طلاست و با سنگ سبز بيضى شكل مشخص شده است. بنا به فرمودۀ امام صادق (ع) ، قبور جمعى از انبيا هم در اين مكان مقدس است و در نوسازى اخير آن علايم را محو كرده اند.(2)

٨. حَطيم

از امام صادق (ع) سؤال شد: «حطيم كدام نقطه است» ؟ امام (ع) فرمود: «بين در كعبه و حجرالأسود» . سائل گفت: «چرا اين محل را حطيم


1- الوسائل، ابواب الطواف، باب ٢6.
2- مستحب است احرام حج تمتع از مسجدالحرام در مقام ابراهيم ع يا در حجر اسماعيل ع زير ناودان طلا بسته شود و زير ناودان محل نزول رحمت و جاى تضرع و زارى به درگاه خداوند است. پس از فرصت استفاده كنيد. مولف

ص:67

مى گويند» ؟ فرمود:

«لاَنَّ الناسَ يَحْطِمُ بَعضُهُم بَعْضاً» ؛ چون در اينجا مردم مى كوشند كه خود را به حجرالأسود برسانند. از اين رو ناگزير يكديگر را تحت فشار و مدافعه قرار مى دهند. اگر ممكن شود، سزاوار است هر نماز واجب و مستحب را در آنجا بخوانى؛ زيرا اين نقطه افضل بقاع روى زمين است.(1)

بعضى گفته اند «حطيم» همان حِجر اسماعيل (ع) است؛ زيرا حطيم به معناى مكسور است و حجر اسماعيل مكسور و شكسته شدۀ از بيت است.

٩. ناودان طلا

ناودان طلا در ضلع شمالى خانۀ خدا قرار دارد و باران هاى پشت بام كعبه به وسيلۀ اين ناودان بر حجر اسماعيل (ع) مى ريزد. وقتى حضرت صادق (ع) نظرش به ناودان طلا مى افتاد، اين كلمات را مى خواند و نظير اين دعا از امام سجاد (ع) نيز نقل شده است: «

اللّهمّ أَعْتِقْ رَقَبَتي مِنَ النّارِ وَ اَوْسِع عَليَّ مِن رِزقِكَ الحَلالِ وَادَرأ عَنّي شَرّ فَسَقَةِ الجّنِ وَالإِنسِ وَادْخِلنيِ الجَنَّةَ بِرَحمَتِكَ» .(2)

ابن جِبّله گويد:

يكى از رفقا در مكه مريض شد، به طورى كه مُشرِف به مرگ بود و از حيات او مأيوس شده بوديم. پس من در راه به امام صادق (ع) برخورد كردم و حضرت جوياى حال آن مريض شد. عرض كردم: «او را در آستانۀ


1- مجمع البيان، ج٢، ص4٨٧.
2- الوسائل، كتاب حج، أبواب الطواف، باب ٢٠.

ص:68

مرگ مى بينم» . فرمود: «اگر خود را به او مى رساندى و قدرى از آب باران ناودان به او مى دادى نيكو بود» . پس من از رفقا و آشنايان جوياى آب ناودان شدم؛ نزد آنها نيافتم و در انديشه بودم كه چه كنم. ناگهان در آسمان قطعه ابرى پديد آمد و باران رحمت الهى جارى شد. من كوشش زياد كردم تا خود را به مسجدالحرام رساندم و قدحى از آب ناودان گرفته و بر كنار بستر رفيقم حاضر شدم و قدرى از آن آب به او نوشاندم. طولى نكشيد چشمش را گشود و از مرگ نجات پيدا كرد.(1)

١٠. پوشش كعبه
اشاره

صاحب «جامع» و «مرآت» گفته اند، اول كسى كه به فكر پوشش كعبه افتاد و پرده براى آن تهيه كرد، «اَسعَد اَبُوكَرْب» پادشاه حمير بود و اين قضيه در زمان جاهليت حدود دويست سال قبل از هجرت نبوي (ص) اتفاق افتاد» . همين مورخان گفته اند، اول زنى كه پردۀ كعبه را اهدا كرد «نَبيلَه»(2)مادر جناب عباس بن عبدالمطّلب بود.

سبب اين اهدا آن بود كه نَبيلَه، عباس يا فرزند ديگر خود را گم كرد. پس نذر كرد كه اگر صاحب خانۀ كعبه فرزند گمشده اش را به او برگرداند، پيراهنى از حرير بر پيكر كعبه بپوشاند و چون فرزندش پيدا شد، به نذر خود وفا كرد. بعضى هم گفته اند اول كسى كه در صدد پوشش كعبه بر آمد، حضرت إسماعيل (ع) بود.


1- بحارالانوار، ج٢١، ص56.
2- مجمع البحرين، نثيله با ثاء مثلثه و مرآت الحرمين با باء موحده و طبقات ابن سعد، ج4، ص١ و تاريخ ارزقى، ج١، ص٢5٧ در پاورقى با تاء ضبط كرده اند.

ص:69

محمدبن مسلم به امام صادق (ع) عرض كرد: «مردى از حجاج قدرى از پيراهن و جامه كعبه خريده است، آيا مى تواند در آن تصرف نمايد» ؟ فرمود: «اهدا و خريد و فروش و تبرك جستن به آن مانع ندارد» .(1)

خاك كعبه و سنگ ريزه هاى مسجدالحرام

محمّد بن مسلم گويد: «شنيدم از امام صادق (ع) كه مى فرمود از خاك كعبه بر نداريد و كسانى را كه خاك و سنگ ريزه هاى مسجدالحرام را برده بودند توبيخ كنيد و فرمود آنچه را برداشته ايد، به جاى خود برگردانيد» .(2)

١١. ابواب مسجدالحرام

صاحب «جامع الطيب» ، نوزده باب براى مسجدالحرام ذكر كرده كه از جمله آنها ابواب ذيل است:

باب السلام: اين باب به اسم باب علي (ع) و باب بنى شيبه هم خوانده مى شود و به طرف صفا گشوده مى شود.

باب النّبي (ص) : اين درى است كه رسول خدا (ص) از آن در به خانۀ حضرت خديجه رفت وآمد داشت و احياناً طريق رسول خدا (ص) به سوى مسجد بوده است.

باب العباس: اين باب برابر بوده است با خانه اى كه در مسعى براى


1- وسائل الشيعه، أبواب حج، مقدمات الطواف، باب ١٢.
2- همان.

ص:70

عباس بن عبدالمطلب بوده و از آن آمد و شد داشته است. از اين رو به نام او ناميده شده و فعلاً از اين ابواب آثارى نيست و همۀ آنها داخل مسجدالحرام است.

در زمان رسول خدا (ص) باب بنى شيبه، حد مسجدالحرام بود و مستحب بود ورود به مسجد از اين باب باشد. رسول خدا (ص) هم بيشتر از اين باب وارد مى شد. در عصر ما به جاى آنها ابوابى خارج از مسجد در مسعى باز كرده اند.

١٢. چاهِ زَمْزَم

چاه زمزم در جنوب مقام ابراهيم (ع) قرار دارد. درباره پيدايش آن، در منابع شيعه و سنى به طور مختصر اين چنين ذكر شده است: حضرت ابراهيم (ع) ، اسماعيل و هاجر را به فرمان پروردگار در آن وادى آورد؛ چون كمى از روز برآمد و آب آنها تمام شد، از تشنگى بى تاب شدند. هاجر در جست وجوى آب برآمد، ولى آبى نيافت. در اين هنگام به اذن پروردگار جبرئيل فرود آمد و در آن نقطه پايى بر زمين زد. از اثر پاى جبرئيل چشمۀ آبى ظاهر شد و اين آب، آبى ميمون، مبارك و شفابخش است.

هنگامى كه رسول خدا (ص) در مدينه بود، آب زمزم مى طلبيد و مى فرمود: «وقتى از آب زمزم نوشيدى، بگو:

اللّهمّ اجْعَلْهُ عِلماً نافِعاً ورِزقاً واسِعاً وَ شِفاءاً مِن كُلّ داءٍ وَسُقمٍ» .(1)


1- وسائل الشيعة، ج٢، باب الحج.

ص:71

پنجم: صفا و مروه

اشاره

(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ) (بقره:١54)

صفا و مروه دو كوه كوچكى هستند كه برابر هم در جهت شرقى كعبه واقع شده اند. كوه صفا در دامنۀ كوه بزرگ «ابوقبيس» و كوه مروه در دامنۀ كوه «قينقاع» است. فاصلۀ بين اين دوكوه نيز حدود 4٢٠ متر است و سعى اين مسافت كه مبدأش اصل كوه صفا و نهايتش اصل كوه مروه است، از واجبات حج و عمره است؛ اگر كسى عمداً سعى را ترك كند، بايد دوباره حج را به جا آورد.

كوه صفا در جنوب شرقى كعبه و كوه مروه در شمال شرقى آن است. در جهت شرقى مسجدالحرام خيابانى سر پوشيده، به ارتفاع دوازده متر و عرض بيست متر وجود دارد كه محل سعى است. صاحب مرآت، عرض مسعى را كمتر از اين مقدار گفته است. منظرۀ صفا و مروه بسيار زيبا و با شكوه است.

مستحب است ٧5 متر از سعى را، به طور متعارف هروله كرد. حد شروع و پايان هروله با ستون هاى سبزرنگ مخصوصى مشخص است و در شب با چراغ هاى سبزرنگى نشان داده مى شود. از طرف مسجدالحرام يك حدّ هروله با باب «بازان» و حدّ ديگر آن با باب «علي (ع)» برابر است. (1)

حكمت هروله

يكى از حكمت هاى هروله، بنابر آنچه در منابع شيعه و سنى آمده، زنده نگهداشتن داستان هاجر، مادر اسماعيل است.


1- مرآت الحرمين، ج١، ص٣٢٠.

ص:72

از آنجا كه هاجر براى اطاعت خدا و اطاعت شوهرش در اين وضعيت سخت قرار گرفت، خداوند او و فرزندش را حفظ كرد و نام آن ها را براى هميشه باقى نگه داشت.

ابوبصير گويد حضرت صادق (ع) فرمود:

ما مِن بُقْعَةٍ اَحَبَّ إلى اللهِ مِنَ المَسْعى لاِنّهُ يَذِلّ فيهِ جَبّار.

بقعه اى نزد خدا محبوب تر از مسعى نيست؛ زيرا در آنجا هر جبارى ذليل مى شود و با حالت انكسار اين سنت هاجر را اجرا مى كند.

همچنين فرموده است:

«جُعِلَ السَعيُ بَينَ الصَفا و المَرَوةِ مَذَلَّةً لِلْجبّارِين»(1)؛ «سعى بين صفا و مروه براى تحقير و ذليل شدن جباران تشريع شده است» .

مستحب است كه بالا رفتن از كوه صفا و مروه و وقوف بر آن به اندازه خواندن سوره بقره باشد. روايت شده كه امام كاظم (ع) در صفا و مروه اين جمله را مى گفت:

«اللّهمّ انّى اسئَلُكَ حُسْنَ الظَّنّ بِكَ فى كُلِّ حالٍ وصِدقَ النِّيّةِ فى التّوكُّلِ عَلَيكَ» .(2)

مواقف حج

ششم: عَرَفات

عرفات، بيابان وسيع و هموارى است كه در ٢4 كيلومترى شمال مكه قرار دارد و از حد حرم خارج است. حاجيان بايد از زوال ظهر روز


1- وسائل الشيعة، ج٢، ص٣٣٠؛ وسائل، ج١٣، ص46٧.
2- همان، كتاب الحج.

ص:73

عرفه تا مغرب در اين مكان وقوف كنند. در علت نام گذارى اين بيابان، به عرفات وجوهى گفته اند:

١. حضرت آدم و حوا (عليهماالسلام) بعد از جدايى طولانى در اين سرزمين به هم رسيدند و باهم آشنا شدند.(1)

٢. گفته اند خوابى كه حضرت ابراهيم (ع) دربارۀ فرزندش اسماعيل (ع) ديد، در اين سرزمين بود و در اين بيابان به وظيفۀ خود عارف و آشنا شد. از اين رو آن را عرفات ناميدند.(2)

٣. امام صادق (ع) فرمود: جبرئيل حضرت آدم (ع) را در اين سرزمين آورد و به او گفت:

اِذا غَرُبَتِ الشَّمسُ فَاعتَرِف بَذنبك فَسُميَ المَعرِف لاِعترِافِ آدم بِذَنبِه عليه.(3)

چون آفتاب غروب كند، اعتراف كن به خطاهاى خود. پس آن موقف عرفات ناميده شد، براى اينكه آدم در آنجا به خطاى خود اعتراف كرد.

امام باقر (ع) فرمود:

ما يَقفُ احَدٌ عَلى تلِكَ الجِبالِ بَرٌ ولا فاجرٌ إلاّ اسِتَجابَ الله له فامّا البَّر فَيُسَتجابُ لَهُ في آخِرتِه وَدُنياه وَاما الفاجِرُ فَيُستَجابُ لَهُ في دُنياهُ.(4)

احدى بر اين جبال (مشعر و منا و عرفات) وقوف نمى كند، مگر اينكه خدا دعاى او را مستجاب مى كند؛ محسن و نيكوكار باشد يا فاجر و


1- احكام حج، سرهنگ بيگلرى.
2- جواهرالكلام، ج١٩، ص٧ طبع آخوندى.
3- بحارالانوار، ج٢١، ص6.
4- كافى، ج4، ص٢6٢.

ص:74

گنه كار. آنان كه نيكوكارند خواسته هاى دنيا و آخرت و آنان كه گنه كارند، خواسته هاى دنيوى شان برآورده مى شود.

مستحبات وقوف در عرفات بسيار است و شايد افضل همه آنها دعا باشد؛ زيرا روز دعا و مسئلت است و از دعاهاى مأثورة در اين روز، دعاى 4٧ صحيفه كامله سجاديه و دعاى امام حسين (ع) و زيارت آن حضرت است.

هفتم: مشعرالحرام

اشاره

وادى گسترده اى كه بين عرفات و منا قرار دارد، مزدلفه(1)، مشعر و جمع ناميده مى شود. در اين وادى مسجد بزرگى به نام مشعرالحرام وجود دارد كه در شب هاى موسم حج، غرق نور و باعث روشنايى آن منطقه است.

از آخر وادى مُحَسَّر، كه متصل به مناست، تا اول مأزَمين، كه محل عبور به عرفات است، مزدلفه محسوب مى شود و طول اين مسافت، بالغ بر ٣٨١٢ متر است.(2)

حد نهايى مزدلفه از طرف عرفات، محلى است به نام مأزَمين كه حد حرم است و مَأزَمين مسير تنگ و باريكى است كه بين دو كوه واقع شده است(3)و به كسر ميم نيز گفته اند.


1- «سُميَت الوادى بالمزدلفة إمّا لازدلاف الناس اليها اى اقترابهم و امّا لمجيء الناس اليها فى زلف من الليل اى ساعات ووجه تسميته بالجمع امّا لاجتماع آدم و حوا عليهماالسلام فيها على ما قيل و اما لجمع الصلاتين بها» . المستند: الحج .
2- ر. ك: مرآت الحرمين، ج ١، ص ٣٣5.
3- مرآت الحرمين، ج١، ص٣٣١.

ص:75

دعاى مشعرالحرام

اللّهُمّ انّى اَسئَلُكَ بَحِق المَشَعرِ الحَرامِ أَنْ تُحّرِمَ شَعْري وَبَش-َري عَلى النّارِ وَاَن تَرزُقَني حَياةً في طاعَتِكَ وَبَصيَرةً في دينكَ وَعَمَلاً بَفِرائِضِكَ واتِباعاً لاِمركَ وَخَيرَ الدارَينِ وَانْ تَحفَظَني في نَفس-ي وَوالدَيّ وَوُلدي وَاَهلي وَاخِواني وَجيراني بِرَحْمَتِكَ.

و باز بگو:

اللّهُمّ رَبَّ المَشَعرِالحَرامِ فُكّ رَقَبَتى مِنَ النّارِ وَاَوسِع عَليّ مِن رِزقِكَ الحَلالِ الطَيّب وَ ادرَأ عَنّي شّر فَسَقة الجِنّ وَالانِس اَللّهُمّ اَنتَ خَيرُ مَطلوُبٍ إليهِ وَخَيُر مَدْعُوٍّ وَخَيرُ مسئوُلٍ وَلِكُلّ وافِدٍ جائِزة فَاجعَلْ جائِزتي في مَوطِني وَمَوقِفي هذا ان تُقيلَني عَثَرتي وَتَقَبلَ مَعذِرَتي وتَتَجاوزَ عَن خَطيَئتي ثمَ اجعَلِ التَقْوى مِنَ الدُنيا زادي بِرَحمَتِكَ يا اَرحَم الراحِمين.(1)

مُزْدَلَفَه

حاجى بايد شب عيد قربان را در مزدلفه، از اذان صبح تا طلوع آفتاب بيتوته كند و اين وقوف يكى از اركان است. مستحب است كه سنگ ريزه هاى جمره، كه احياناً به هفتاد عدد مى رسد، از اين موقف جمع آورى شود. همچنين مستحب است كه وقوف كنار مشعرالحرام باشد و ساعات شب نيز با ذكر دعا و استغفار به سر شود؛ چنان كه خداى تعالى فرموده است: ( فَاذا اَفَضتْمُ مِنَ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرام) .(2)(بقره: ١٩٨)


1- مناسك حج، آيت الله گلپايگانى، ص١٧٢، نسخۀ عربى.
2- كافى، ج4، ص٢٢4.

ص:76

امام باقر (ع) فرمود:

إنَّ المُزْدَلَفة اَكثْرُ بِلادِ اللهِ هَواماً فَاذِا كانَتْ لَيلَةَ التَرويةِ نادى مُنادٍ مِن عِندِاللهِ يا مَعش-ر الهَوامِ اِرحَلَنَّ عَن وَفدِ اللهِ قالَ: فَتَخْرُجُ في الجِبالِ فَتَسَعُها حَيْثُ لا تُرى فإذا انصَرف الحاجُّ عادَت.(1)

حشرات و جانوران مزدلفه، از همه بيابان ها و بلاد بيشتر است. لكن چون شب ترويه فرا رسد، منادى الهى فرياد زند: اى گروه حشرات و جانوران از مراسم الهى و زائران خدا دور شويد. پس حشرات در خلل و شكاف كوه ها پنهان مى شوند. پس وقتى كه حجاج برگردند، آنها هم به جاى خود بر مى گردند.

هشتم: منا

اشاره

منا (2)بيابان وسيعى است كه در شش كيلومترى مكه در جانب شرقى بين مكه و مشعرالحرام واقع شده است. وظايف حجاج در اين مقام عبارت است از:

١. رمى جمرات

٢. قربانى

٣. سر تراشيدن

4. بيتوته در شب يازدهم و دوازدهم.

وسعت منا : از جمرۀ عقبه كه حد نهايى مكه است تا آخر وادى مُحسّر،


1- كافى، ج4، ص٢٢4.
2- فى المعجم، ج5، ص١٩٨: سُمِّى بذلِك لِما يُمنى به مِنَ الدّماء اى يُراقُ قال اللهُ تعالى مِنْ مَنِى يُمْنى وَ قيلَ لانّ آدم ع تَمّنَى فيه الجَنَة.

ص:77

از طرف مزدلفه، ٣5٢5 متر است و اين ميدان وسيع را منا مى گويند. از وادى مُحسَّر، راه عبور به مزدلفه تنگ است و مستحب است كه سواره و پياده در آن محل با سرعت حركت كنند. امام صادق (ع) فرمود:

اِذا اخَذَ النّاسُ مَنازِلَهم بِمِنى نادى مُناد يا مِنى قد جاءَ اَهلُك فَاتسعي في فِجاجِك واتَرعي في مَثابِك وَ مُناد يُنادي لو تدرُونَ بِه مَن حَللْتُم لاَيَقنتْم باِلخَلَفِ بَعَد المَغفِرة.(1)

چون حجاج به منا وارد شوند و منازل خود را بگيرند، منادى الهى مى گويد: «اى زمين منا! اهل تو وارد شد، زوار خودت را جاى بده» و منادى ديگرى گويد: «اى زائران خدا! اگر مى دانستيد بر چه مولاى كريمى وارد شديد، هر آينه باور مى نموديد كه خداى عالم شما را مى بخشد و رنج ها و تعب ها و انفاقات مالى شما را عوض مرحمت مى نمايد» .

اميرمؤمنان علي (ع) در تفسير دو آيه ( وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ)(2)و ( لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ

) . (3)فرمود: «

الأَيّامُ المعلوُمات أيّامُ العَشرِ والمعْدودات أَيام التّشريق »(4)

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

ما مِن أَيامٍ أَزكى عِند اللهِ ولا أعظمُ اَجراً مِنْ خَيرٍ في عَشرِ الاَضحى.(5)


1- كافى، ج4، ص٣56.
2- البقرة: ٢٠٣.
3- الحج: ٢٨.
4- الوسائل، ج٢، ص٣٧٢. مقصود از ايام معلومات، دهه اول ذى الحجه و مقصود از ايام معدودات و ايام تشريق، روزهاى يازدهم و سيزدهم ذى الحجه است.
5- همان.

ص:78

دهۀ اول ذيحجه از پاك ترين روزها نزد خداى تعالى است و انجام كار نيك در اين روزها، پاداش عظيم دارد.

خطبۀ رسول خدا (ص) در منا در روز عيد

ايُّها الناسُ هذا يَومُ الثَّج والعجّ فالثّجُ يُهرِقونَ فيهِ الدماء فَمن صَدَقت نيَّتُه كانَت أوّل قَطرةٍ كفّارةً لِكُلّ ذَنبٍ والعّجُ الدُعاء فيه فَعجّوا إلى الله عزّ وجلّ فَوَالذي نفسُ محمّدٍ بيدهِ لا ينصرفُ مِنْ هذاَ المَوْضِعِ أحَدٌ إلا مغفوراً له إلاّ صاحب كبيرةٍ مص-رّ عليها لا يحدث نفسه بالإقلاع عنها.(1)

اى مردم! امروز (عيد قربان) روز ثج و عج است؛ ثجّ يعنى قربانى كردن. كسى كه با نيت خالص قربانى كند، اولين قطرۀ خونى كه از گوسفند قربانى بر زمين ريخته مى شود، كفارۀ گناهان او خواهد بود. اما عجّ، يعنى دعا كردن؛ در پيشگاه خداى تعالى دست به دعا برداريد، سوگند به پروردگار كه جان محمد به دست قدرت اوست، تمام بندگان در اين روز بخشيده مى شوند، مگر فردى كه اصرار بر انجام گناه كبيره دارد و نمى تواند از ارتكاب معصيت دست بكشد.

نهم: جَمَرات

جمرات ستون هايى است كه از سنگ و سيمان ساخته شده و بر پايه هايى كه بتون آرمه شده و قريب 5/١ متر ارتفاع دارند، استوار گرديده است. اطراف جمرات، حوضى مانند كاسه اى بزرگ براى سنگ هاى رمى ساخته اند. اما اينكه به آن جمره مى گويند، يا به اعتبار سنگ ريزه است كه


1- مستدرك الوسائل، ج٢، أبواب الذبح.

ص:79

به معناى جمره است يا به لحاظ اسراع و شتاب است؛ چنان كه در روايات آمده است كه حضرت ابراهيم (ع) شيطان را در اين سه محل رمى كرد و او از پيش چشم ابراهيم (ع) به سرعت مى گذشت و فرار مى كرد يا براى اينكه در اين سه محل، سه بت نصب شده بود كه حاجيان به آن سنگ مى زدند يا آن سه محل، قبر سه نفر از خائنان بوده كه مورد طرد و لعن حجاج واقع مى شدند. مستحب است پس از رمى جمرات بگويى:

«اللّهُمّ ادْحَر عَنّي الشَيْطانَ»(1)؛ «خدايا شيطان را از من دور گردان» .

دهم: قربانگاه

اشاره

دهم از مشاعر حج، « منحَر يا قربانگاه » است. سرزمين منا محل قربانى است و در هر نقطه منا قربانى جايز است. ولى براى حفظ بهداشت گوشت هاى قربانى، يك محل وسيع و جداگانه اى در انتهاى شارع الجمرات براى قربانى اختصاص داده اند. سزاوار است كه حجاج محترم نيز به خاطر رعايت بهداشت عمومى از اين برنامه تخلف ننمايند. (قربانى در محل فعلى مورد بحث است) .

علت قربانى

رسول خدا (ص) فرمود: «

إنَّما جَعَلَ اللهُ هذَا الأَضحى لِيَشَبَعَ مَساكينُكُم أو لتَتسع مَساكينُكُم »(2)؛ «خداوند اين قربانى را تشريع كرد تا مساكين شما در


1- رمى جمرات يكى از واجبات حج است و احكام آن به طور مفصل در مناسك ذكر شده است. در سال ٩5ه. ق تغييرات زيادى در جمرات داده شده و اكنون به صورت ديوارى در آمده است.
2- علل الشرايع و سفينة البحار.

ص:80

وسعت رزق قرار گيرند» .

ابوبصير مى گويد محضر مبارك امام صادق (ع) رسيدم و عرض كردم كه علت تشريع قربانى چيست؟ حضرت فرمودند:

«إنَّهُ يُغَفرُ لِصاحِبِها عِندَ أَوَّل قَطرَةٍ تَقْطُرُ مِن دَمِها إلى الاَرضِ وَلِيَعلمَ اللهُ تعالىَ مَن يتَّقيهِ بالغَيبِ قال الله تعالى: (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ) ثم قالَ انُظُر كَيفَ قَبِلَ اللهُ قُربانَ هابيل وَ رَدَّ قُربانَ قابيل» .(1)

خداوند متعال هنگام ريختن اولين قطره خون حيوان به زمين صاحب قربانى را مى بخشد. اين يكى از علل تشريع قربانى است. ديگر آنكه بدين وسيله اهل تقوا از غيرشان ممتاز شده و تنها عمل ايشان پذيرفته مى شود. چنان كه خدا در قرآن فرمود: «هرگز [ نه ] گوشت هاى آنها و نه خون هاى شان به خدا نخواهد رسيد. ولى [ اين ] تقواى شماست كه به او مى رسد» . سپس فرمود: بنگر چگونه خداوند متعال قربانى هابيل را قبول و قربانى قابيل را رد كرد [ و اين نبود، مگر به خاطر آنكه هابيل اهل تقوا و قابيل فاقد آن بود ].

رسول خدا (ص) فرمود:

إستَفرَهوا ضَحاياكم فَاِنَّها مَطاياكُم عَلى الصِراطِ. (2)

قربانى هاى نيكو و بى عيب انتخاب كنيد؛ زيرا آنها مركب هاى شما در عبور از صراط هستند.

مرحوم فيض كاشاني (قدس سره) هم در كتاب محجة البيضاء مى نويسد: چنانچه با امتثال امر مولا انجام شود، موجب تقرب نزد اوست و با هر


1- علل الشرايع، سفينة البحار ضحى.
2- همان.

ص:81

عضوى از اعضاى آن قربانى، عضوى از اعضاى خود را از آتش جهنم آزاد خواهى ساخت.

همچنين خداى متعال قربانى را قرار داده تا گرسنگان و مسكينان هم سير شوند و در توسعه و رفاه قرار بگيرند.

اماكن مقدّسه در مكّۀ معظّمه

١. محل ولادت رسول خدا (ص) در محلى كه به «سوق الليل» معروف است، قرار دارد. اين مكان در حال حاضر به صورت كتابخانه و دفتر اوقاف در آمده، ولى در معرض تخريب است.

٢. خانه حضرت خديجه (عليهاالسلام) و محل ولادت حضرت زهرا (عليهاالسلام) در مكه به «زقاق الحجر» ، يعنى كوچه سنگى معروف است. اين خانه فعلاً به صورت مسجد در آمد و قبه اى هم به نام «قُبَة الوحى» دارد.(1)

٣. محل ولادت حضرت علي (ع) كه داخل كعبه است.

مزارهاى شريفه در مكه معظّمه

١- مَقبَرةُ الحَجُون : قبرستان حضرت أبوطالب را قبرستان حَجُون مى نامند. مقبرۀ بنى هاشم، در قسمت علياى مقبرة «معلاة» ، در سمت شمالى مكه معظمه قرار دارد و در حال حاضر داخل شهر مكه است. برخى از مدفونين اين قبرستان عبارت اند از:

١. حضرت أبوطالب


1- وفاء الوفاء: مؤلف: بازار طلا فروش هاى كنونى، محل تولد حضرت زهرا عليهاالسلام بوده است و كاشى روشنى در ابتداى بازار به نام «شارع فاطمة الزهراء» نصب بوده كه اخيراً محو شده است.

ص:82

٢. جناب عبدالمطلب

٣. جناب عبدمناف

4. حضرت خديجه

گفته مى شود كه قبر جناب هاشم و حضرت آمنه، مادر رسول خدا (ص) هم در اين قبرستان است. ولى بنابر تحقيق، قبر آمنه (عليهاالسلام) در اَبواء است (منزلى بين مكه و مدينه(1)) و قبر هاشم در غزّة شام است.(2)

قبور جمعى از علما و بزرگان

در منتخب التواريخ قبور جمعى از علما در قبرستان الحَجُون ذكر شده است كه عبارت اند از:

١. آقا ميرزا محمّد استرآبادى، صاحب «رجال كبير» و «آيات الاحكام» . از آن بزرگوار نقل شده است كه شبى مشغول طواف بودم ناگاه جوان خوش سيما و صبيح المنظرى آمد و مشغول طواف شد؛ چون نزديك به من رسيد، دستۀ گل قرمزى در غير فصل گل به من لطف كرد. من گرفتم و بوييدم. عرض كردم اين دسته گل از كجا است؟ فرمود: «از خرابات است» . بعد از نظرم غايب شد و ديگر او را نديدم.(3)

٢. امير محمّد مؤمن استرآبادى، صاحب كتاب «رجعت» كه مجاور مكه شده بود و او را با چند نفر ديگر شهيد كردند و در آن تربت مقدس مدفون شدند.(4)


1- منتخب التواريخ، ص4٩؛ وفاءالوفاء.
2- مجمع البحرين.
3- منتخب التواريخ، صص 5٠ و 5١.
4- همان.

ص:83

٣. امير زين العابدين حسينى كاشانى كه به جرم تشيع كشته شد و او را در قبرى كه در حال زندگى خود، در قبرستان معلاةآماده كرده بود، دفن كردند. آن بزرگوار از جمله كسانى بود كه خانه كعبه را بعد از انهدام و تخريب، بازسازى كرد.(1)

4. عالم بزرگوار، جناب شيخ محمّد، فرزند صاحب معالم كه قبرش نزديك به تربت حضرت خديجه (عليهاالسلام) است. گفته شده كه در شب وفات آن بزرگوار از جنازه اش تا طلوع صبح، صوت قرآن شنيده مى شد.

5. فرزند بزرگوار شيخ محمد، جناب زين الدين كه در احتياط و ورع بى نظير بود، در جوار پدر عالى مقام خود دفن شد.

قبور شريفه اطراف مكه

١. قبر جناب آمنه بنت وهب، مادر رسول خدا (ص) كه در «ابوا» بين راه مكه و مدينه واقع شده است.(2)

٢. قبر جناب ميمونه، همسر رسول خدا (ص) كه در سَرَف، دو فرسخى مكه قرار دارد.(3)

٣. قبر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب كه بر حسب گفته «جامع اللطيف» در وادى طائف واقع شده است. دربارۀ ابن عباس سخنان ضد و نقيض گفته شده است؛ بعضى او را مدح و بعضى او را مذمت كرده اند. آنچه بر مدح و فضل اودلالت مى كند اين روايت رسول خدا (ص) است كه فرمود:


1- منتخب التواريخ، صص 5٠ و 5١.
2- وفاءالوفاء، ١١١٩.
3- الجامع اللطيف، ص٣5٢.

ص:84

«حُذيفةُ ابنُ اليمانِ مِن أصفياءِ الرَحمن وأَبصَركُم بالحَلال والحَرام وَعَمّارُ بنُ ياسِر مِنَ السّابِقينَ والمِقدادُ بنُ الاَسوَد مِنَ المُجتَهدين وَلِكلّ شيء فارِسٌ وَفارِسُ القُرآنِ عبدُاللهِ بن عباسِ» .(1)

4. قبر عبدالله بن اسماعيل بن بزيع كه در «فيل» نزديك مكه واقع شده است. آن عالم بزرگوار، از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا (عليهم السلام) بود.(2)

5. قبر جناب حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) كه نزديك مكه در «فخ» واقع شده است.

فخ وادى معروفى است كه در مدخل شهر مكه بين راه جدّه و مسجد «تنعيم» قرار دارد و امروز به «شُهدا» معروف است. جناب حسين مذكور و ياران او در آنجا شهيد شدند و دعبل در شعر خود به قبر آن جناب اشاره مى كند.

قُبورٌ بِكُوفانٍ وَاُخرى بِطيَبةة وَاُخرى بفَخٍ نالَها صَلَوات

خلاصۀ داستان شهادت آن حضرت آن است كه آن بزرگوار در زمان هادى عباسى عليه حكومت ظلم قيام كرد و در وادى فخ با لشكر عباسيان برخورد كرد و جنگى بين آنها درگرفت. جناب حسين و جمعى از اهل بيت و يارانش روز ترويه سال١6٩ه. ق به دست عباسيان شهيد، و در آن مكان مقدس مدفون شدند.(3)


1- سفينة البحار، ج٢، عبس.
2- منتخب التواريخ.
3- تاريخ الازرقى، ج١، ص١٩١.

ص:85

نقل است كه زمانى رسول خدا (ص) از وادى فخ مى گذشت. پس حضرت رسول از مركب پياده شد، و دو ركعت نماز خواند و در ركعت دوم به حال گريه در آمد. مردم از اثر گريۀ آن حضرت گريستند. بعد از نماز پرسيدند: «چرا گريه كرديد» ؟ ! فرمود: «جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله يكى از فرزندان تو در اين زمين كشته مى شود. اجر كسى كه در ركاب او شهيد شود، معادل دو شهيد است» .(1)

مرحوم محدّث قمى در كتاب «الكنى و الالقاب» از امام جواد (ع) نقل كرده كه فرمود:

«لَم يكُنْ لَنا بعدَ الطّفِ مَصَرعٌ اعظَم مِن فَخٍ» ؛ «براى ما اهل بيت، بعد از كربلا حادثه اى عظيم تر از حادثۀ فخ نبوده است» . ياقوت حموى در جلد 4 معجم خود، ص٢٣٧، قضيۀ فخ را با دو مرثيه ذكر كرده است.

مساجد معروف مكّه

١. مسجدالحرام : مسجدى است كه در همۀ عالم از نظر فضل و شرافت نظير ندارد و يك نماز در آن برابر است با صد هزار نماز در ساير مساجد.

٢. مسجد المُختبى : مسجدى است كه در سوق الليل (بازار شب) نزديك محل ولادت رسول خدا (ص) قرار دارد. گفته شده است كه آن مسجد، محل اختفاى پيغمبر از شر مشركان و كافران مكه بوده است.

٣. مسجد ابراهيم : اين مسجد در بالاى كوه ابوقبيس قرار دارد و


1- ر. ك: مقاتل الطالبين، ص ١١5.

ص:86

4. مقصود از ابراهيم، حضرت ابراهيم خليل (ع) نيست. بلكه ابراهيم قُبيسى است.(1)

5. مسجد الجّن: مسجدى است كه مقابل در مقبره معلاة واقع شده است. در آن محل طائفۀ جن با رسول خدا (ص) بيعت كردند و به اين مناسبت به آن مسجد، مسجدالبيعة هم مى گويند(2)

مساجد منا

١. مسجد خَيف: مسجدى بزرگ و معروف است و قبه اى و مناره اى هم در وسط آن ديده مى شود. در داخل آن قبه محرابى است كه گفته مى شود محراب رسول خدا (ص) است و در سفر حجةالوداع خيمه خود را در آن نقطه برپا كرد. امام صادق (ع) فرمود: «اگر توانستى مصلاى خود را در آن مكان قرار بده؛ چرا كه هزار پيغمبر در آن بقعه نماز خواندند» .(3)

اين مسجد يك بار در سال ٢56ه. ق، در زمان خليفه عباسى (معتمد) و بار ديگر در زمان يكى از وزرا، معروف به جواد اصفهانى، در سال 55٩ه. ق بازسازى شد.(4)

فرازى از خطبه رسول خدا (ص) در مسجد خيف:


1- الجامع اللطيف، ص٢٩١.
2- الفقيه، ص6٢؛ الوسائل، ج١، ص٣١٣.
3- همان.
4- مرآت الحرمين. در عصر ما تعميرات بيشتر و اساسى ترى براى آن مسجد به عمل آمده، و در اين نوسازى، قبه برداشته شده و محل آن قبه نشانه گذارى شده است. مسجد مزبور داراى فضاى وسيعى است كه اخيراً آن را مسقف نموده اند و به صورت يك بناى مجلل و با شكوهى در موقف منا در آمده است. مولف

ص:87

«فقال (ص) نَضَ-رَ اللهُ عَبداً سَمعَ مَقالَتى فَوَعاها وَبَلّغَها مَن لم يَسمَعها (ثلاثُ لا يغُلُ عَلَيهّنَ قَلبُ عَبدِ مُسلِم: اخِلاصُ العَمَل للهِ وَالنَصيحَةُ لائمّةِ المُسلِمين وَاللُزوُمُ لِجِماعَتِهم) فَانّ دَعوَتَهمُ مُحيَطةٌ مِن ورائِهمِ المُؤمِنوُنَ إخوةٌ تَكافَؤُا دِمائُهُم وُهُم يَد، على مَن سِواهُم يَسعى بِذمّتِهمِ اَدناهُم» .(1)

امام باقر (ع) فرمود: كسى كه پيش از خارج شدن از منا، صد ركعت نماز در مسجد خيف بخواند، اجر آن مطابق است با اجر هفتاد سال عبادت و كسى كه در آن مسجد صد تسبيح كند، اجر آزادى بنده اى دارد و كسى كه صد مرتبه تهليل گويد، اجر احياى نفس دارد و كسى كه صد مرتبه خدا را حمد گويد، اجر خراج عراقين دارد.(2)

٢. مسجد البيعة : اين مسجد نزديك جمرۀ عقبه است و گفته شده كه در اين مسجد، انصار در حضور عباس ابن عبدالمطلب با رسول خدا بيعت كردند.(3)

٣. مسجد النَحر: اين مسجد بين جمره اول و دوم در سمت راست كسى كه به سوى عرفات مى رود، واقع شده است. رسول خدا (ص) در آن مسجد نماز خوانده و قربانى خود را كنار آن مسجد ذبح كرده است. از حضرت علي (ع) نقل شده است كه حضرت ابراهيم (ع) هم قوچ فدا را در اين محل ذبح كرد. از اين رو به اين مسجد «مسجد الكبش» هم مى گويند و كبش به معناى قوچ است. البته بعضى گفته اند كه مسجد كبش جاى ديگرى است.(4)


1- سفينة البحار.
2- الوسائل، ج١، ص٣١٣؛ الفقيه، ص6٢.
3- الجامع اللطيف، ص٣٣٢.
4- همان، ص٢٩٢.

ص:88

4. مسجد الكوثر : در وسط منا، سمت راست كسى كه به عرفات مى رود، مسجدى معروف به مسجد كوثر است. چنين مى پندارند كه سوره كوثر در آن مكان نازل شده است.(1)

5. مسجد الصَفايح: اين مسجد، در جنوب مسجد خيف، در دامنه كوه صفايح قرار دارد و غار مرسلات در آن مسجد است. در وجه نامگذارى آن به غار مرسلات گفته شده كه سورۀ مرسلات در اين مكان نازل شده است. در اين غار، مكانى دايره اى شكل است كه مردم به آن نقطه تبرك مى جويند و چنين مى پندارند كه آن مكان جاى سر رسول خدا (ص) است و ازدحام حجاج در آنجا خيلى شديد است.(2)

سه مسجد ديگر

مسجد عَرَفه : اين مسجد در وادى نَمِرَه واقع شده است. پيش تر گفته شده كه مستحب است وقوف در عرفات در ناحيه نمره باشد. نمره كوهى است كه عرفات از يك سو به آن محدود مى شود و بعضى اين مسجد را مسجد ابراهيم خليل (ع) ناميده اند.(3)

مسجد تَنعيم : اين مسجد در ٩ كيلومترى مكه واقع شده و آن را مسجد عمره هم مى گويند؛ زيرا رسول خدا (ص) دستور داد كه عايشه براى عمره از آن محل محرم شود.(4)


1- مرآت الحرمين.
2- الجامع اللطيف، ص٢٩٣.
3- . همان، ص٢٩٣-٢٩4.
4- همان، ص٢٩4.

ص:89

مسجد جِعرانَه : اين مسجدى است كه رسول خدا (ص) سال فتح مكه از آن محل محرم شد.(1)

برخى كوه هاى مكه

١. كوه ابوقبيس : اين كوه بر كوه صفا مسلط است و گفته اند كه چند تن از پيغمبران در آن كوه مدفون هستند. همچنين گفته شده كه دعا در آن كوه مستجاب است. شق القمر در اين كوه واقع شد و نيز نزديك ترين كوه به كعبه است.

٢. كوه حِرا : كوهى است پردامنه و بلند كه قسمت زيادى از محيط مكه را فرا گرفته است. غار حرا كه محل عبادت و راز و نياز پيغمبر (ص) بود، در اين كوه است و در همين جايگاه بود كه رسول خدا (ص) به مقام نبوت و رسالت نائل و نور نبوت در آن غار ظاهر شد؛ به همين دليل اين كوه را جبل النور هم مى نامند.

٣. كوه ثَور : اين كوه تقريباً در دو فرسخى پايين شهر مكه واقع شده است؛ غارى كه رسول خدا (ص) با ابوبكر، هنگام مهاجرت به مدينه، در آن مخفى شدند، در اين كوه است. اين كوه را «ثور» نيز ناميده اند؛ زيرا «ثور بن عبد مناف» مدتى در آنجا مانده است.(2)

آيه شريفه ( ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا

) .(3)در خصوص اين كوه نازل شده است.


1- الجامع اللطيف، ص٢٩4.
2- همان، ص٣٠٠.
3- توبه: 4٠

ص:90

وداع با بيت الله الحرام

هنگامى كه از اعمال حج فارغ شدى و قصد بازگشت كردى، مقدارى خرما در راه خدا صدقه بده تا اگر خللى در اعمال تو بوده و متوجه نبوده اى جبران شود و كفارۀ آنها باشد. سپس با خانۀ كعبه وداع كن و طواف وداع به جا آور و اركان كعبه را استلام كن و از خدا بخواه كه اين زيارت را آخرين زيارت تو قرار ندهد. در مستجار نيز دعا، و حجرالأسود را استلام كن و بدن خود را به خانۀ كعبه بچسبان و بگو:

اللّهُمَّ أقلبني مُفلِحاً مُنجِحاً مُستَجاباً لي بافِضَلِ ما يَرجِعُ بِه أَحد مِن وَفدِك مِنَ المغِفرةِ والبركةِ والرِضوان وَالعافيَة اَللّهُمَّ اِن امَتني فَاغفِر لي قبلَ اَن تَنائِيَ عَن بَيتِكَ داري. اللّهُمّ احفَظني مِن بَينِ يَديَّ وَمِن خَلفي وَعَنْ يَمينيِ وَعَنْ شِمالي حَتّى تُبَلِغني اَهلي فَاذا بلغتني اَهلي فَاكفِني مَؤُنَةَ عِبادِكَ وعِيالي فَاِنَّكَ وَليُّ ذلكَ مِن خَلقِكَ ومِنّي.(1)

بعد از حج در مكه نمانيد

امام صادق (ع) فرمود:

إذا قَضى اَحَدُكُم نُسُكَهُ فَليَركَب راحِلَتَهُ وليَلحَق باِهَله فَاِنّ المُقام بِمَكّة يُقسي القَلب.(2)

از اعمال حج كه فارغ شدى به سوى اهل و وطن خود برگرد؛ زيرا اقامه و مكث در مكه موجب قساوت قلب مى شود.


1- الكافى، ج4، ص5٣١.
2- بحارالانوار، ج٢١، ص١٨.

ص:91

در خبر ديگرى هم آمده است كه در اين موقع حدود حرم الهى را حفظ نمى كنى.

تماميت حج

امام باقر (ع) فرمود:

«تَمامُ الحَجّ لِقاءُ الإمامِ» ؛ «تماميت حج به زيارت امام (ع) است» و امام صادق (ع) فرمود:

«إذا حَجِّ اَحَدُكُم فَلْيَخْتِم بزيارتِنا لأنّ ذِلكَ من تَمامِ الحَجّ» ؛ «هرگاه يكى از شما حج به جا آورد، پس ختم كند حجش را به زيارت ما اهل بيت؛ زيرا تماميت حج به زيارت ماست» . همچنين رسول خدا (ص) فرمود:

«مَن حَجَّ وَلَم يَزُرني فَقَد جَفاني» ؛ «كسى كه حج به جا آورد و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است» . بنابراين اگر قبل از حج به زيارت رسول خدا (ص) و ساير معصومين در مدينه مشرف نشدى، بعد از حج زيارت آن بزرگواران را ترك مكن.(1)

امام حسين (ع) عرض كرد: «يا رسول الله (ص) چيست اجر كسى كه تو را زيارت كند» ؟ فرمود: «كسى كه زيارت كند مرا يا پدرت على را يا تو و برادرت حسن را، در حال حيات يا ممات، حق است از او بر من كه روز قيامت او را زيارت كنم و او را از گرفتارى برهانم» .(2)


1- بحارالانوار، ج٢١، ص٨٨.
2- وسائل الشيعه، ج٢، ص٣٧٨.

ص:92

ص:93

مدينه منوره

اشاره

اميرمؤمنان (ع) فرمود:

مَكَّة حَرَمُ اللهِ والمَدينَة حَرَمُ رسُولِ اللهِ (ص) وَالكُوفةُ حَرَمي لا يُريدُها جبّارٌ بِحادِثةٍ إلّا قَصَمهُ اللهُ.(1)

مكه حرم خداوند است و مدينه حرم پيغمبر او و كوفه حرم من است. هيچ جبارى قصد بدى درباره اين حرم ها نمى كند، مگر اينكه خداوند او را در هم مى شكند.

آداب

١. رعايت حرمت شهر مدينه و صاحب مكرم آن (حضرت محمّد (ص)) .

٢. زيارت رسول اكرم (ص) با طهارت و غسل و سلام بر ايشان در وقت ورود به مسجدالنبى و وقت خروج.

٣. زيارت ائمۀ بقيع (عليهم السلام) و ساير اوليا و مزارهاى شريف.


1- وسائل الشيعه، ج٨، ص٢٨٢.

ص:94

4. زيارت حضرت زهرا (عليهاالسلام) در بقيع و در روضه مطهر و مقصورۀ خود آن حضرت.

5. نماز در مسجدالنبى كه يك نماز در آن معادل است با ده هزار نماز در ساير مساجد، غير از مسجدالحرام.

6. آمدن در مقام جبرئيل كه زير ناودان است. آنجا محلى است كه وقتى جبرئيل نازل مى شد، مى ايستاد و استجازه مى كرد.

٧. آمدن نزد استوانۀ توبه و نماز و دعا خواندن و استغفار كردن، به شرط آنكه كسى اذيت نشود.

٨. زيارت منبر رسول خدا (ص) و استلام آن و به چشم كشيدن رمان هاى آن، در صورتى كه زحمتى براى خود و ديگران فراهم نياورد.

٩. زيارت مقام پيغمبر و محراب آن حضرت و نماز در آنجا با رعايت حقوق ديگران.

١٠. ابلاغ سلام مؤمنين و سفارش كنندگان، به رسول خدا (ص) و معصومين (عليهم السلام) .

١١. زيارت مساجد اطراف مدينه كه بعداً به آنها اشاره مى شود.

١٢. زيارت شهداى اُحُد در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه.(1)

١٣. دلجويى از سادات مدينه و فقراى شيعه و كمك به آنها؛ چنانچه اين احسان با نظر علماى شيعه كه سابقۀ محل را دارند، انجام شود، بهتر است. همچنين مراجعانى كه به نظر نيازمندند، محروم نشوند.

١4. با اهل مدينه، به ويژه گروه فروشندگان و نگهبانان حرم خوشرفتارى شود تا زمينه بدگويى فراهم نشود.


1- الكافى، ج4، ص54٨؛ ابواب الزيارات.

ص:95

١5. بانوان ايرانى دقت كنند كه در حرم مطهر به مردها تنه نزنند و در زيارتگاه ها خود را در كانون ازدحام اجنبى ها قرار ندهند. در بازار و خيابان با لباس هاى زننده و صورت هاى باز، خود را در معرض بيگانگان قرار ندهند و همواره اصالت و نجابت خود را حفظ كنند.

١6. هنگام خروج از مدينه، با قبر رسول خدا (ص) و ائمه معصومين (عليهم السلام) وداع كنيد و از خدا بخواهيد كه اين، آخرين زيارت شما نباشد.

اسامى مباركه مدينه طيبه

«سمهودى» در تاريخ معروف خود، «وفاءالوفاء» ٩4 نام براى مدينه ذكر كرده كه تعدادى از آن اسامى در قرآن شريف آمده است:

١. المَدينة : ( ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ) . (توبه: ١٢٠)

٢. اَرضُ اللهِ : ( أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها) . (1)(نساء: ٩٧)

٣. الدّارُ والايمان : ( وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ) . (حشر: ٩)

بيضاوى گفته است: «مدينه طيبه را براى آن جهت شهر ايمان ناميده اند كه مظهر و مصير ايمان است» .(2)

4. مُدخَل صدِقٍ : ( رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ) . (اسراء:٨٠)


1- در اضافه و نسبت اين سرزمين به اسم جلاله شرافت و فضيلت خاصى است كه بر ارباب فضل پوشيده نيست. مؤلف
2- تفسير بيضاوى، ج 5، ص ٣٢٠.

ص:96

بعضى گفته اند اين آيه وقتى نازل شد كه رسول خدا (ص) به سوى مدينه هجرت كرد و وقتى كه آن حضرت در غار ثور پنهان شده بود، اين آيه را قرائت كرد.(1)

جغرافيا

شهر مدينه از نظر جغرافيا در جانب شرقى جده و شمال مكه واقع شده و فاصلۀ آن تا جده 4٢5 كيلومتر و تا شهر مكه 4٩٨ كيلومتر است.(2)

امتياز مدينه بر ساير بلاد

قد انعقد الاجماعُ على تفضيل ما ضمّ الاعضاء الش-َريفَة حتّى على الكعبة المُقّدسة واجمعوا بعدَ ذلكَ على تَفضيل مَكّة والمَدينَةِ على سايِرِ البلاِدِ واختَلفُوا ايهّما افضل.(3)

لطيفه

يكى از دانشمندان مدينه كتابى دربارۀ مدينه و فضيلت آن، و ديگرى از اهل مكه، كتابى دربارۀ مكه و فضيلت آن نوشت تا آنكه دانشمند مدنى در يك فضيلت بر نويسنده مكى غلبه كرد و نويسندۀ مكى عاجز ماند. دانشمند مدنى گفت: خلقت هر كسى از تربت و خاكى است كه بعد از مرگ در آن خاك مدفون مى شود و چون نفس شريف رسول الله


1- تفسير ابو الفتوح، ج6.
2- كتاب حج، بيگلرى، ص٢٩٢.
3- وفاءالوفاء، ج١، ص٢٨.

ص:97

خاتم الانبياء (ص) از تربت مدينه طيبه خلق شد، بنابراين آن تربت بر جميع بلاد عالم فضيلت و شرافت دارد.(1)

مؤلف : در هر حال قبر شريف آن حضرت روضه اى است از روضات بهشت. بلكه شريف ترين روضات جنت است: «

وعِنَد قَبره تُجابُ الدَعواتُ وَتَحْصُلُ الطَلَباتُ ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً) » . (نساء: 64)

كربلا

با همۀ فضيلت كه براى مكه و مدينه ذكر كرده اند، بنا به بعضى روايات، به فضيلت تربت مقدس امام حسين (ع) نمى رسد. امام صادق (ع) فرمود:

چون زمين كعبه بر ساير بلاد مباهات كرد كه كيست مثل من و حال آنكه خانه خدا بر پشت من قرار دارد، خدا به سوى آن زمين وحى فرستاد كه آرام باش! اگر زمين كربلا و شهيدى كه در آن دفن مى شود نبود، تو را خلق نمى كردم و نيست فضيلت تو در مقابل تربت حسين (ع) مگر به قدر سوزنى كه به دريا زده شود و از آب دريا بگيرد.(2)

از مكه تا مسجد قبا

روز اول ربيع الاول سال سيزدهم بعثت بود كه رسول خدا (ص) از مكه معظمه بيرون آمد و رهسپار مدينه شد و بعد از دوازده شب، هنگام زوال


1- الوفاء، ص٣١.
2- سفينة البحار، ج٢، ص٢٧5.

ص:98

خورشيد، در قريه قبا در يك فرسخى شهر مدينه ساكن شد.(1)

مسجد قُبا : رسول خدا (ص) فرمود: «كسى كه در مسجد قبا حاضر شود و دو ركعت نماز در آن مسجد به جاى آورد، ثواب يك عمره براى اوست» .(2)

ورود حضرت بر فقيرترين مردم

سلمان گويد كه چون رسول خدا (ص) به مدينه وارد شد، مردم از هر طرف مهار ناقه اش را گرفته، به سوى منزل خود مى كشيدند. حضرت فرمود: «مهار ناقه را رها كنيد، ناقه خود مأمور است؛ در هر خانه اى كه بخوابد من آنجا فرود مى آيم» . مردم كنار رفتند. ناقه آمد تا داخل مدينه شد و برابر خانه ابوايوب انصارى خوابيد و در آن روز كسى از ابوايوب فقيرتر نبود. پس اميد و انتظار مردم تمام شد و حسرت مى خوردند كه آن فيض نصيب آنها نشده است.

ابوايوب صدا كرد: «مادرم! در خانه را بگشا كه سيد و آقاى بشر، پيامبر خدا وارد شد» . مادرش در را گشود و از حضرت استقبال كرد. ولى چون نابينا بود، گفت: «واحسرتا كه چشم ندارم جمال پيامبر خدا را ببينم» .

حضرت دست بر چشم آن زن كشيد، چشمش بينا شد و اين اول معجزۀ آن حضرت در مدينه طيبه بود.(3)


1- سفينة البحار، ج٢، ص5٢٩.
2- المحجة البيضاء، ج٢، ص١5٧.
3- بحار، چاپ قديم، ج6، ص4٣٠.

ص:99

مدينه

سمهودى ٩٩ ويژگى (1)براى مدينه منوره ذكر كرده كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

١. خلقت رسول خدا (ص) از آن تربت مقدس.

٢. در برگرفتن آن خاك جسم انور و شريف رسول الله را كه در اين خصوص منحصر به فرد است.

٣. در برداشتن بسيارى از شهداء كه جان خود را در راه خدا بذل كردند؛ مانند شهداى اُحُد.

4. مدينه منوره سرزمينى است كه خداى متعال آن زمين را خانه و قرار و سكناى پيغمبر خود قرار داد.

5. خداى متعال انصار دين خود را از آن سرزمين انتخاب كرد و مهاجران را در آنجا جاى داد.

6. خداى متعال آن سرزمين را محل تجلّى دين خود قرار داد و از آن بلد به ساير بلاد، نور ايمان درخشيد و ساير بلاد مفتوح گرديد.

٧. تأسيس مسجد شريف نبوى با دست خود آن حضرت و شركت كردن در بنا و ساختن آن به نفس نفيس.

٨. اختصاص داشتن اين بلد به مسجدى كه براساس تقوا و پرهيزكارى بنا شده است.

٩. اختصاص داشتن اين بلد مقدس به مسجد قبا كه نماز در آن برابر با يك عمره است.


1- ر. ك: تاريخ مدينه، ج ١، ص ٧٣.

ص:100

١٠. اختصاص داشتن آن بلد مقدس به احترام و تواضع بيشتر؛ چه آنكه در محضر سيدالمرسلين است و خداوند فرمود: ( لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ) . (حجرات: ٢)

١١. شفاعت آن حضرت براى كسى كه او را در آن بلد مقدس زيارت كند.

١٢. اختصاص مدينه و اهل آن به دورترين و پرفضيلت ترين مواقيت كه آن مسجد شجره است.(1)

اتخاذ سكنا در مدينه

به مالك (امام المالكيه) گفتند براى سكنا و منزل نمودن، مدينه نزد تو محبوب تر است يا مكه؟ گفت: «مدينه و چرا مدينه بهتر نباشد، حال آنكه هيچ طريق و راهى در آن نيست مگر آنكه رسول خدا بر آن عبور فرموده و جبرئيل از جانب ربّ العزة بر او نازل شده است» .(2)

مدينه حرم است

صاحب جواهر فرموده است: «احدى از مسلمين اختلاف ندارد در اينكه از براى مدينه طيبه حرمى هست؛ هرچند در حدود آن اختلاف داشته باشند. حد حرم مدينه از «عاير» است تا «وعير» و اين دو كلمه اسم است از براى دو كوه كه از مشرق تا مغرب، محيط به مدينه است. در


1- وفاءالوفاء، ج١.
2- همان.

ص:101

حقيقت وسعت بين اين دو كوه كه از مشرق تا مغرب مدينه است، حرم است» .

قطع شجر آن جايز نيست، هر چند صيد آن حكم صيد مكه را ندارد.

حد حرم پيامبر (ص)

عَنه (ص) إنَّ مَكَّة حَرَمُ اللهِ حَرَّمَها اِبراهيمُ وَ اِنَّ المَدينة حَرَمي ما بَينَ لا بَتيها حَرَمي لا يُعضَد شَجَرُها وَهُوَ ما بَينَ ظِلّ عايِر الى ظِلّ وَعير لَيسَ صَيدُها كَصَيدِ مَكَّة يُؤكَلُ هذا وَلا يؤكَلْ ذاكَ وَهُوَ بَريد.(1)

مسجدالنبي (ص)

مساحت مسجد رسول خدا (ص) در زمان خود پيغمبر، از شمال به جنوب، ٣5 متر و از شرق به غرب، ٣٠ متر بود و با ده ستون از درخت خرما بنا شد. در سال هفتم هجرى قدرى آن را گسترش دادند تا آنكه به صورت مربع درآمد و بعد از رسول خدا (ص) خلفا و سلاطين، هر يك به گونه اى در آن تصرف كردند؛ بعضى آن را تعمير و برخى ديگر تغيير بنا دادند در اين سال هاى اخير نيز بر مساحت آن افزوده شده است.

گرچه اين تغييرات بناى اصلى را كه به دست پيغمبر و يارانش بنا شده بود، عوض كرده است، اما در حال حاضر هم حدود آن، از شمال به جنوب و از شرق به غرب، به وسيله حجره مطهر و استوانه هايى كه در جهات اربعه مسجد منصوب است، معين و مشخص است.(2)


1- الوسائل، كتاب الحج، ابواب المزار، باب ١٧.
2- خلاصه وفاءالوفاء و احكام حج، بيلگرى.

ص:102

منبر رسول الله (ص)

رسول خدا (ص) در روزهاى اول هجرت نشسته موعظه مى كردند. بعد از آنكه جمعيت زياد شد، مى ايستاد و به ستونى تكيه مى كرد تا آنكه در سال پنجم هجرى منبرى با سه پله براى آن حضرت ساختند و ايشان جاى موعظه را از ستون به فراز منبر انتقال دادند.

معروف است وقتى حضرت به منبر تشريف بردند، صداى ناله اى از ستون برخاست. حضرت دست بر ستون كشيد و دستور داد كه آن ستون را در جوار همان منبر دفن كنند؛ مُلاّى رومى اين واقعه را به نظم در آورده:(1)

استن حنّانه از هجر رسول ناله مى زد همچو ارباب عقول

در ميان مجلس وعظ آن چنان كزوى آگه گشت هر پير و جوان

در تحير مانده اصحاب رسول كزچه مى نالد ستون با عرض و طول

گفت پيغمبر چه خواهى اى ستون گفت جانم در فراقت گشت خون

مسندت من بودم از من تافتى بر سر منبر تو مسند ساختى

گفت خواهى تا تو را نخلى كنند شرقى و غربى زتو ميوه چنند

يا در آن عالم حقت سروى كند تا تر و تازه بمانى تا ابد

گفت آن خواهم كه شد دائم بقاش بشنو اى غافل كم ازچوبى مباش

حجرۀ منور رسول خدا (ص) و فاطمه (عليهاالسلام)

تا سال ٨٨ ه. ق حجرۀ منور رسول خدا (ص) و فاطمه (عليهاالسلام) به وضع ساده و طبيعى خودش باقى بود و فرزندان امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) در آن


1- وفاءالوفاء، جزء دوم، ص٣٨٨.

ص:103

حجره سكنا داشتند. ولى بعد از آن وليدبن عبدالملك آن حجره را جزءِ مسجد كرد و آن اثر نورانى را از بين برد. (1)

محراب النبي (ص)

مسجد پيغمبر (ص) در زمان آن حضرت و خلفا محراب نداشت و صورت محرابى كه در حال حاضر در جاى نماز و مصلاى رسول خدا مشاهده مى شود، از بناهاى عمربن عبدالعزيز است كه در محل نماز آن حضرت ساخته است.(2)

درب هاى مسجد

درب هاى جانب شرقى:

١. باب جبرئيل

٢. باب النساء

٣. باب عبدالعزيز.

درب هاى جانب غربى:

١. باب السعود

٢. باب الرحمة

٣. باب ابوبكر

4. باب السلام.

درب هاى جانب شمالى:


1- وفاءالوفاء.
2- همان.

ص:104

١. باب عثمان

٢. باب عبدالمجيد

٣. باب عمر بن خطاب.

جانب جنوب كه قبله مسجد است، در حال حاضر در ندارد.

در اين سال هاى اخير، علاوه بر توسعه مسجد، به درب ها هم اضافه شده است.

قبر شريف

قبر شريف آن حضرت، در خانۀ مسكونى ايشان، در جهت جنوب شرقى مسجد قرار دارد و آن را حجره مطهر مى نامند. طول حجره ١6، و عرض آن ١5 متر و مساحت كل آن ٢4٠ متر مربع است. در گوشه هاى حجره مطهر، ستونى از سنگ مرمر بنا شده كه گنبد مطهر بر آن ستون ها استوار است. آن ستون ها را با سبك خاصى، باريك و عمودى تراش داده اند كه با ستون هاى مسجد فرق دارد و در واقع وجه تمايز بين ستون هاى حجره مطهر و مسجدالنبى، سبك تراش و حكاكى آن است.(1)

ستون هاى مسجد النبى

ستون هاى مسجد متعدد است و بعضى از آنها به نام مخصوصى كه ريشۀ تاريخى هم دارد، معروف شده اند:

اسطوانة التُوبَةة ة: ستونى است كه ابولُبابه، در مقام توبه، خود را به آن ستون بست و تضرع و زارى كرد تا آنكه توبه اش قبول شد.


1- احكام حج، بيگلرى.

ص:105

اسطوانة السرير: ستونى است كه در جاى تخت رسول خدا نصب شده است.

اسطوانة المَحرِس: سمهودى گفته است: «در اين محل على ابن ابى طالب (ع) از رسول خدا حراست مى كرد و به همين مناسبت ستونى را كه در آن نقطه نصب شده، اسطوانة المحرس و اسطوانة اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ناميده اند» .

اسطوانة الوفود: ستون در محلى است كه رسول خدا (ص) براى ملاقات نمايندگان و هيئت هاى اعزامى عرب، براى خود انتخاب كرده بود.

اسطوانة المهاجرين: گفته شده كه اين استوانه همان استوانه اى است كه بين منبر و قبر شريف واقع شده است كه از جانب راست تا منبر دو ستون و از جانب چپ تا قبر نيز دو ستون فاصله دارد. همچنين گفته شده دعا در آن مقام مستجاب است و قبل از آنكه مصلاى رسول الله (ص) به محل معهود منتقل شود، چند ماهى در جاى اين استوانه نماز مى خواندند و چون مهاجرين در آن مقام هجوم مى آوردند و دور يكديگر مجتمع مى شدند، به استوانه مهاجرين معروف شد.(1)

اسطوانة مقام جبرئيل : بنابر شهادت سمهودى شافعى، در جاى اين استوانه در خانه فاطمه (عليهاالسلام) منصوب بوده و رفت وآمد اميرالمؤمنين (ع) از اين ناحيه بوده است.

در فضل اين استوانه ابى الحمراء گويد: چهل روز [ و در خبر ديگر هفت ماه ] خدمت رسول خدا (ص) بودم كه همه روز در خانه على و


1- وفاءالوفاء، ج١، ص44٠.

ص:106

فاطمه و حسن و حسين مى آمد و دست به دو طرف چارچوب در مى گرفت و مى فرمود:

«السَّلامُ علَيكُم اَهَل البَيتِ، الصَّلوة! الصَّلوة! انمّا يُريدُ اللهُ لِيذُهِبَ عَنكُمُ الرِجَس اَهْلَ البَيتِ وَ يُطَّهِرَكُم تَطهيرا» .

اُسطوانة التَهَجُّد : اين ستون در محلى نصب شده كه رسول خدا (ص) نماز شب را در آن محل به جاى مى آورد. اين استوانه مقابل در حجره شريف است.(1)

صُفّه

در جهت شمالى حجره مطهر، سكويى بزرگ به شكل مستطيل موجود است كه قريب بيست سانتى متر از سطح زمين مسجد ارتفاع دارد. اين محل به نام محل اصحاب صفه معروف است.

اصحاب صفه : رسول خدا (ص) گروهى از مسلمانان را كه در اوايل هجرت مأوايى نداشتند، در اين نقطه جاى داد و براى هر يك از آنها از خانه خود يا صحابه غذايى مى فرستاد و گاهى آنها را در سهم خود شريك مى كرد. اين گروه در مقام نماز، صف اول را تشكيل مى دادند و در ميدان جنگ، از پيشتازان ميدان بودند.

ابن عبيد گويد: من همواره به نماز جماعت حاضر مى شدم. به خدا قسم بعضى از مسلمانان به قدرى فقير و بى بضاعت بودند كه از شدت گرسنگى نمى توانستند تمام نماز را به پاى بايستند؛ چه بسا در اثناى نماز به زمين مى افتادند.


1- وفاءالوفاء، ج١، ص45٠. در حال حاضر بعضى استوانه ها داخل پنجره هاى قبر شريف است و مؤمنان از فضل نماز در آن مقامات محروم اند. مؤلف

ص:107

ديگرى گويد: هفتاد نفر از مسلمانان را در صفه مشاهده كردم كه ميان آنها يك تن لباس كافى نداشت؛ برخى يك ازار و بعضى يك رداء و براى حفظ عورت، آن جامه را به خود مى پيچيدند. اين صبر و تحمل و جهاد نام آنها را تا امروز زنده نگه داشته و زنده نگاه خواهد داشت.(1)

گنبد مطهر : گنبد حرم مطهر رسول خدا (ص) از سنگ سبز رنگ زيبا با منظرۀ روح افزا بنا شده و در زبان عرب به آن «قبة الخضراء» مى گويند.

ضريح مقدس : ضريح مقدس حضرت از فولاد ساخته شده و داراى چهار در است.

باب الرسول (ص) - سمت جنوب.

باب فاطمه (عليهاالسلام) - در جانب شرقى.

باب تهجد - در جهت شمال.

باب الوفود- در طرف مغرب.

بالاى سر مطهر عمامه اى است از زمرد سبز كه ميلياردها قيمت دارد. (2)

چگونگى قبر رسول الله و شيخين

سمهودى هفت كيفيت(3)براى قبر پيغمبر (ص) و قبر ابوبكر و عمر ذكر كرده كه مشهورترين كيفيات، اولين صورتى است كه ترسيم مى شود.


1- وفاءالوفاء، ج١، ص45٣ و حج بيگلرى.
2- حج بيگلرى.
3- تاريخ مدينه، ج ١، ص 55٠.

ص:108

>< نمايش تصوير

محل قبر حضرت فاطمه (عليهاالسلام) تا امروز به طور قطع معلوم نيست. از اين رو علماى اماميهرضوان الله عليهم در سه محل، به احتمال آنكه قبر آن حضرت در آنجا باشد، دستور زيارت داده اند:

١. خانه خود آن حضرت؛ به طورى كه صورت قبر در نقشه اول از نظر گذشت.

٢. روضه مطهر؛ اين روضه قطعه اى است از مسجد كنونى با ابعاد ٢٢ در ١5 متر كه بين حجره شريف نبوى و منبر آن حضرت قرار دارد.

ص:109

٣. قبرستان بقيع در جوار عباس بن عبدالمطلب.(1)

راستى چقدر بر دوستان اهل بيت (عليهم السلام) سخت است كه محل قبر يگانه دختر پيغمبر خود را ندانند! هركس قبر مادرش را مى داند، اما قبر بانوى اسلام، فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ، بر دوستان و شيعيان پوشيده است. در هر حال زيارت آن مظلومه در هر يك از اين سه موضع سفارش شده و در هر نقطه اى كه باشد، روح مطهرش جوابگوى سلام دوستان است.

جمعى از بزرگان علماى شيعه ترجيح داده اند كه قبر حضرت در خانه خودش است؛ چنان كه در نقشه نشان داده شد. حقير اين فصل را با اشك چشم و ناله خاتمه مى دهم؛ همان طور كه فاطمۀ عزيز ما با گريه و ناله آفتاب عمرش غروب كرد و اين سند مظلوميت شيعه را به حال خود مى گذاريم.(2)

بر حسب تحقيق سمهودى خانه فاطمه (عليهاالسلام) متصل به حجرۀ شريف رسول خدا (ص) بوده و با يك روزنه يا در كوچكى به يكديگر راه داشته و آن خانه همين محلى است كه فعلاً به عنوان قبر آن مظلومه معروف است و صورت آن در شكل اول گذشت.

حجرات زنان پيغمبر (ص)

سمهودى گفته است از قرائن استفاده مى شود كه حجرات زنان پيغمبر در جانب شرقى مسجد، افزون بر آن، در جهت جنوب و شمال هم بوده است. ولى در جهت غربى خانه و سكنا نبوده است. در هر حال ابن زيد گويد:


1- تواريخ شيعه.
2- همان.

ص:110

من خانه «ام سلمه» همسر رسول خدا (ص) را ديده بودم. آن حجره از خشت بنا شده بود. از پسرش پرسيدم: «چه وقت اين خانه را براى مادرت بنا كردى؟» گفت: «وقتى رسول خدا (ص) به غزوة دومة الجندل رفتند، مادرم خانه خود را با خشت مرمت كرد» .

چون رسول خدا برگشت و نظرش برخانۀ خشتى افتاد، با شگفتى و تعجب فرمود: «اى ام سلمه! اين چه بنايى است؟» ام سلمه عرض كرد: «خواستم چشم هاى مردم را از حرم تو باز دارم» . فرمود: «

يا أمَّ سلمةَ إنّ مِن شّرِ ما ذهب فيه مالُ المسلمِ البَنيانُ » ؛ «يكى از مصارف شرّى كه مال مسلمان در آن مصرف از بين مى رود، خشت و گل و بناهاى عظيم است» .

عطاء خراسانى گفت: من حجرۀ زنان پيغمبر را ديده بودم كه از شاخه هاى درخت خرما ساخته شده و در آن حجرات با پرده هاى مويى خيلى ساده پوشانده شده بود.

وقتى خبر آوردند كه وليد بن عبدالملك دستور داده است كه حجرات زنان پيغمبر را خراب كنند و جزء مسجد نمايند، صداى گريه و شيون مدينه را پر كرد و كمتر چشمى بود كه گريان نباشد.(1)

سعيد بن مسيب گفت: به خدا قسم دوست داشتم كه اين خانه ها به حال خود باقى باشد تا مسلمانان آينده ببينند پيغمبر خدا (ص) ، آن كس كه امپراتوران بزرگ دنيا برابرش خاضع مى شدند و كليد خزائن عالم در دستش بود، با چه سادگى زندگى، و چگونه از عيش دنيا به چند خانه


1- وفاءالوفاء، ج١، ص45٨.

ص:111

چوبى، اكتفاء كرد. اى كاش آن آثار ساده و بى آلايش بود تا مى ديدند و دست از تفاخر و مباهات و فخرفروشى ها بر مى داشتند.(1)

غير از على درِ خانه هاى خود را ببندند

سمهودى در جلد اول تاريخ خود فصل نهم گفته است كه در خانه هاى اصحاب پيغمبر (ص) به سوى مسجد باز مى شد و براى هر كدام درى بود به سوى مسجد كه براى نماز وارد مى شدند و پس از اداى فريضه به منازل خويشتن بازمى گشتند تا آنكه امر الهى نازل شد كه بايد همۀ اصحاب در خانه هاى خود را از طرف مسجد مسدود كنند و تنها على بن ابى طالب از اين حكم مستثناست.

راوى گويد: ما در مسجد نشسته بوديم، ناگهان صداى گوينده اى از جانب رسول خدا برخاست كه مى گفت:

«ايُّها الناسُ سُّدُوا اَبوابَكُم» . از اين ندا اضطراب و هيجانى عجيب در مردم پيدا شد و به يكديگر نگاه مى كردند و در حيرت فرو رفته بودند. اما كسى برنخاست. منادى براى بار دوم آمد و اعلام كرد. ولى باز كسى بر نخاست.

بار سوم گفت: در خانه هاى خود را از طرف مسجد ببنديد قبل از آنكه عذاب بر شما نازل شود. مردم از مسجد بيرون آمدند. حمزۀ بن عبدالمطلب از مسجد خارج شد، درحالى كه ردايش به زمين كشيده مى شد. ابوبكر و عمر و عثمان و ساير صحابه، دهشت زده و متحير به نظر مى رسيدند. علي (ع) خدمت رسول خدا شرفياب شد. حضرت فرمود: «يا


1- وفاءالوفاء، ج١، فصل نهم.

ص:112

على! تو به خانۀ خود برگرد» و در خصوص بستن در چيزى به علي (ع) نفرمود.

همهمه ميان اصحاب افتاد. يكى مى گفت: «على از همۀ ما كوچك تر است، ولى در خانه او را نبست» ؛ ديگرى مى گفت: «اين امتياز براى خاطر دخترش فاطمه است» . سومى مى گفت: «اگر به منظور صله رحم باشد، عمويش عباس نزديك تر است» .

اين حرف ها بگوش پيغمبر رسيد. با چهرۀ برافروخته بيرون آمد و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:

اى مردم! خداوند به من وحى فرمود كه مسجدى در زمين براى خود اتخاذ كنم و جز خودم كسى در آن ساكن نشود، مگر پسر عمم، على بن ابى طالب و فرزندان او، حسن و حسين، و من كارى نمى كنم مگر آنچه را خدايم امر كرده است. و قسم به خدا من درها را نبستم و من باز نكردم و من على را در مسجد سكنا ندادم؛ بلكه خداوند او را سكنا داده است. و شما ديديد كه در وقت ورود به مدينه هر دسته از انصار مهار ناقه مرا به سوى خود مى كشيدند و من گفتم ناقه را رها كنيد هر كجا ناقه خوابيد من آنجا منزل مى كنم؛ ناقه خودش مأمور است و من به أمر خدا فرود آمدم.

عبدالله عمر گويد: خداوند سه فضيلت به على بن ابى طالب داده كه يكى از آنها نزد من بهتر است از قطارهاى شتر كه در راه خدا بيرون روند:

١. تزويج فاطمه با علي (ع) .

٢. بستن در خانه هاى اصحاب و باز گذاشتن در خانه علي (ع) .

ص:113

٣. دادن عَلَم به دست على در جنگ خيبر بعد از آنكه پيامبر (ص) فرموده بود: «فردا علم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند» .(1)

حرم بقيع

اول كسى كه در قبرستان بقيع دفن شد، عثمان بن مظعون بود. او مردى زاهد، عابد و صالح بود. وقتى جنازه او را از زمين برداشتند، رسول خدا (ص) فرمود:

«طُوباكَ يا عُثمان لَم تُلبِسْكَ الدُنيا وَلَم تُلبِسْها» ؛ «اى عثمان خوش به حالت! دنيا تو را نپوشانيد و فريب او را نخوردى و تو هم خود را به دنيا نپوشانيدى و خودت را در دام دنيا نينداختى» .

عثمان بن مظعون را در روحاء بقيع دفن كردند و زمانى كه فرزند رسول خدا (ص) ابراهيم از دنيا رفت پيامبر فرمود:

«الحَق بِسَلَفِك الصّالِح عُثمانَ بنَ مَظْعُون» و چون فرزند ديگرش رقيه از دنيا رفت، فرمود:

«اِلحَقى بِسَلَفِنا الصالِح عُثمانَ بَن مَظعوُن» و اين هر دو را نزديك عثمان بن مظعون دفن كردند.

صاحب مرآت الحرمين گويد: «بيش از ده هزار نفر از اصحاب و تابعين در اين قبرستان دفن شده اند» . كه برخى از آنها در ذيل ذكر مى شود:

١. ابراهيم، پسر پيغمبر؛ ابراهيم در حال طفوليت وفات كرد و


1- نظر عبدالله عمر اين است كه با اين فضايل، على بن ابى طالب افضل همه صحابه است. بلى مطلب همين طور است. خداوند همه ما را بر اين عقيده زنده بدارد و با اين عقيده بميراند و به آنهايى كه نسبت به مقام على كور و نابينا هستند، بصيرت عنايت كند. مؤلف

ص:114

سمهودى شافعى در جلد سوم وفاءالوفاء، ص٩١٨ درباره وى گفته است: «قبر ابراهيم نزديك بيت الاحزان حضرت فاطمة زهرا (عليهاالسلام) است و بيت الاحزان محلى است كه زهرا در بقيع براى ندبه و گريه بر پدر خود اختيار كرده بود» .

٢. عقيل بن ابى طالب؛ بعضى قبر او را در شام مى دانند و در شام قبه و بارگاه دارد.

٣. فاطمه بنت اسد؛ قبر وى در روحاء بقيع نزديك قبر ابراهيم و عثمان بن مظعون است. بيشتر مردم او را خارج از بقيع زيارت مى كنند.

4. عباس بن عبدالمطلب در مقبره بنى هاشم.

5. صفيه، دختر عبدالمطلب، مادر زبير، خواهر حضرت حمزة (عليهاالسلام) و عمۀ رسول خدا؛ اين قبر در جهت شمالى كسى است كه از بقيع خارج مى شود. معروف است كه «عاتكه» مادر ام سلمه زوجه رسول خدا (ص) ، كه او هم از دختران عبدالمطلب، و از مادر، با حضرت حمزه و صفيه جدا بود، در اين بقعه است. همچنين قبر ام البنين مادر قمر بنى هاشم را در اين بقعه مى دانند.

6. عبدالله بن جعفر طيار؛ وى در يك بقعه با عقيل ابن ابى طالب (ع) دفن شده است. بعضى قبر او را در ابواء مى دانند و در آن بقعه، قبر سفيان بن حارث بن عبدالمطلب نيز هست.

٧. سه قبر نزديك هم است كه مى گويند قبر زينب و رقيه و ام كلثوم دختران پيامبر است.

٨. در يك بقعه نه قبر است كه مى گويند قبور زنان پيغمبر است.

ص:115

پيش تر گفتيم كه قبر حضرت خديجه، در مكه معظمه و قبر ميمونه در سرف، دو فرسخى مكه است.

٩. در انتهاى بقيع، چسبيدۀ به ديوار، قبرى است كه معروف است به قبر حليمه سعديه، دايه رسول خدا (ص) .

١٠. قبر چند تن از شهداى اُحُد كه در يك بقعه در جانب غربى بقيع واقع شده است.

١١. اسماعيل بن جعفر صادق (ع) ؛ اين قبر مقابل قبر عباس بن عبدالمطلب، چسبيده به ديوار بقيع بود. اين قبر قبلاً از طرف شارع عمومى (1)و خارج بقيع در ميدان قرار داشت و با يك چهار ديوارى سيمانى محصور بود. اخيراً قبر آن بزرگوار را نبش كردند و معروف است كه جسد شريفش را به داخل بقيع انتقال داده اند.

١٢. عبدالله بن مسعود؛ او وصيت كرد كه مرا نزديك عثمان بن مظعون دفن كنيد. او از بزرگان صحابه و داراى فضل عظيم و مقامى شامخ بود. دربارۀ فضل او همين بس كه رسول خدا (ص) فرمود: «اگر مى خواهيد قرآن را آن چنان كه نازل شده ياد گيريد، از ابن مسعود فرا گيريد» .(2)

١٣. سعد بن معاذ كه در انتهاى بقيع است؛ بنا به گفته سمهودى نشانه اى كه براى قبر سعد بن معاذ بيان كرده اند به قبرى كه منسوب به فاطمۀ بنت اسد است، تطبيق مي شود؛ سعد بن معاذ همان بزرگوارى


1- وفاءالوفاء.
2- سفينة البحار.

ص:116

است كه رسول خدا (ص) با نود هزار ملك بر جنازۀ او نماز خواند و به خاطر دوستى او با علي (ع) به او فرمود:

«ابِش-رِ يا سَعدُ فَاِنَّ الله يَختِمُ لَكَ بالِشَهادَة» .(1)

١4. ابوسعيد خدرى كه از فقهاى زمان و داراى ولايت و دوستى اهل بيت (عليهم السلام) بود.(2)

١5. عثمان بن عفان و مالك، پيشواى فرقۀ مالكيه و قبر عبدالرحمان پسر عمر و نافع شيخ القراء هم در قبرستان بقيع است.

>< نمايش تصوير

بقاع ائمۀ بقيع (عليهم السلام) و بقاع ديگر بقيع پيش از خراب شدن: قبور ائمۀ(عليهم السلام) سمت راست و هر چهار قبر در داخل يك بقعه است؛ همان بقعه اى كه از همه بزرگ تر است.


1- سفينة البحار.
2- همان.

ص:117

شهداى اُحُد

١. حمزة بن عبدالمطلب كه قبر ايشان در اُحُد مشخص است. گفته اند كه عبدالله جَحش، خواهرزاده حضرت حمزه (ع) هم با مصعب بن عمير در يك بقعه با جناب حمزه دفن شده اند.

>< نمايش تصوير

بقعه حضرت حمزة (ع) پيش از خراب شدن

برخى گفته اند كه قبر آن دو شهيد در محل مسجدى است كه اكنون كنار قبر حضرت حمزه سلام الله عليه بنا شده است. سمهودى بعد از نقل مطلب فوق گويد: «سزاوار است كه بر مزار حضرت حمزه به آن دو بزرگوار هم سلام داده شود» .

مصعب بن عمير آن رشيدمردى است كه در جنگ بدر ملازم رسول خدا (ص) و علمدار لشكر بود و در جنگ احد، هنگام دفاع از پيامبر

ص:118

در سن چهل سالگى شهيد شد. زمانى كه آتش جنگ خاموش شد، ديدند رسول خدا (ص) كنار نعش مصعب ايستاده اين آيه را مى خواند: ( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَض-ى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً) .(1)(احزاب: ٢٣)

در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند، صادقانه ايستادند. برخى پيمان خود را به آخر بردند [ و در راه او شربت شهادت نوشيدند ] و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند.

٢. عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو (پدر جابر انصارى) كه در جنگ احد شهيد شدند. جنازه آنها را نزديك مسيل دفن كرده بودند و بعد از 46 سال آنها را از آن محل منتقل كردند؛ زيرا آنجا در معرض سيل و خرابى بود. هنگامى كه قبرشان را شكافتند، بدن آنها را سالم و بى عيب يافتند. گويا فقط يك روز از دفن آنها گذشته باشد. يكى از آن دو شهيد دست خود را روى جراحت بدن نهاده بود، خواستند دستش را كنارش بگذارند؛ ولى به جاى خود برگشت. پس او را به همين صورت دفن كردند.(2)

مورخان گفته اند: در جنگ احد بيش از هفتاد نفر شهيد شدند ولى قبر بيشتر آنها معلوم است. برخى هم گفته اند كه اجساد چند تن از آنها را به مدينه آوردند و در بقيع دفن كردند؛ همان طوركه در مدفونين بقيع بدان اشاره شد.


1- وفاءالوفاء، ج٣، ص٩٣١.
2- همان، ص٩٣6.

ص:119

اما از مجموع روايات چنين به دست مي آيد كه شهداى احد در مقتل و مصرع خود دفن شده اند؛ زيرا رسول خدا (ص) از انتقال شهدا نهى كرد و فرمود:

«اِدْفِنُوهُم في مَصارِعِهِم» ؛ «آنها را در قتلگاه خودشان دفن كنيد» و به همين سبب است كه سمهودى در كتاب وفاءالوفاء مى گويد: «مستحب است زيارت شهدا در جانب غربى و شمالى قبر حضرت حمزه سلام الله عليه باشد» و نام شهدا را به طور تفصيل يك به يك ذكر كرده است. در خلال بيان قبور شهداء مى گويد:

«حائر كوچكى نزديك جبل است كه عده اى در آنجا دفن شده اند و گفته اند كه آنها از شهدا نيستند. بلكه متعلق به جمعى از فقراست كه در سال قحطى و خشكسالى مرده و در آنجا دفن شده اند.(1)

بعض مساجد منوره در مدينه طيبه

١. مسجدالنبى : پس از مسجدالحرام، پرفضيلت ترين مسجد، مسجدالنبى است. روايت شده است كه يك نماز در اين مسجد بهتر است از ده هزار نماز در مساجد ديگر.

٢. مسجد قُبا : اين مسجد در چند كيلومترى مدينه قرار دارد و اين، همان مسجدى است كه رسول خدا، خود در آن كار مى كرد و درباره اش فرمود:

«من خرج حتى يأتي هذا المسجد يعني مسجد قبا فيصلي فيه كان كَعدل عُمْرَة» .(2)رسول گرامى اسلام در روزهاى يكشنبه و به احتمالى دوشنبه،


1- وفاءالوفاء، ج٣، ص٩٣٣.
2- مسند احمد، ج٣، ص4٨٧.

ص:120

٣. براى عبادت به اين مسجد مى آمدند و مصلاى آن حضرت، برابر استوانه سوم در رحبه مسجد بود.

4. مسجد فَضيخ : مسجدى است مربع و كوچك كه سمت شرقى مسجد قبا قرار دارد. علت نامگذارى آن به فضيخ، به طور اجمال اين است كه اصحاب فضيخ با نزول آيه تحريم خمر، بساط خمر را از آن مسجد برچيدند.

5. مسجدالشمس : سمهودى در تاريخ خود از صاحب شفا چنين نقل كرده است: «مسجد الشمس كه [ در آن مكان ] آفتاب به خاطر على بن ابى طالب برگشت، در صهباى خيبر بوده است و بعضى پنداشته اند كه آن مسجد نزديك مشربه ام ابراهيم است» .

6. مسجد ابراهيم : مسجدى است كه به نام مشربۀ ام ابراهيم خوانده مى شود و ميان نخلستان واقع شده است و ابراهيم فرزند رسول خدا (ص) در اين محل متولد شد و رسول خدا (ص) در آن محل نماز خواند.

٧. مسجد فتح : مسجدى است كه بر فراز كوه سلع، در چند كيلومترى جهت غربى مدينه واقع شده و به نام مسجد احزاب هم ناميده مى شود. و چند مسجد ديگر هم در قبلۀ اين مسجد، به نام هاى مسجد سلمان، مسجد علي (ع) و مسجد «فاطمه (ع)» قرار دارد و دو مسجد ديگر هم اخيرا به نام هاى مسجد ابوبكر و عمر خوانده مى شود.

جابر بن عبدالله روايت كرده است كه رسول خدا در مسجد فتح نماز خواند و دعا كرد و طلب نصرت و يارى نمود. پس در روز چهارشنبه بين دو نماز آثار استجابت ظاهر گرديد و علامت خوشحالى در صورت

ص:121

پيغمبر ديده شد و هرگاه امر مهمى به من روى مى آورد، در آن ساعت به آن مسجد مى رفتم و دعا مى كردم و اثر اجابت را مى ديدم» .

(دعاى رسول خدا (ص) در مسجد فتح) :

يا صَريخ المَكرُوبين وَ يا مُجيَب المُضطرين وَ يا كاشِفَ هَمّي وَغّمي وَكَربيِ فقَد ترى حالي.(1)

اللّهمّ انتَ غياثى فَبِكَ اَغُوثُ وَاَنتَ مَلاذي فَبِكَ ألوُذُ يا مَن ذَلَّتْ لَهُ رِقابُ الجَبابِرَةِ وَخَضعَت لَهُ اَعناق الفَراعِنَةِ اَعوذُ بِجَلالِ وَجهكَ وَكَرمِ جَلالِكَ مِنْ خِزيكَ وَكَشفِ سِتركَ وَمِن نسِيانِ ذِكرِكَ وَلا حَولَ وَلا قُوَةَ إلا باِللهِ العَلِيّ العَظيمِ.(2)

مسجد قبلتين : اين مسجد در جانب غربى مسجد فتح است و گفته شده كه تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه در اين مسجد بين نماز ظهر اتفاق افتاد و بدين سبب آن را مسجد قبلتين مى نامند.

مسجدعسكر : اين مسجد كنار قبر حضرت حمزه است و گفته شده كه ايشان در اين محل مورد اصابت قرار گرفت و به زمين افتاد. بعضى هم آنجا را محل دفن بعضى شهدا مى دانند؛ چنان كه گذشت.(3)

مسجد ابى ذر : مسجد كوچكى است كه در راه اُحُد در جانب راست جاده واقع شده است.

مسجد اجابه : مسجد كوچكى در شمال بقيع است كه رسول خدا در


1- وفاءالوفاء، ج4، ص٨٣٠.
2- همان، ج٣، ص٨٣٢.
3- همان، ج٣، ص٨4٣.

ص:122

آن مسجد نماز خواند و حاجت هاى ايشان در آن جا به اجابت رسيد و به همين دليل مسجد اجابۀ ناميده شد.

مسجد شج ره: اين مسجد در شش كيلومترى مدينه است و از جملۀ مواقيت، بلكه پرفضيلت ترين آنهاست. رسول خدا (ص) نيز از اين مسجد محرم شدند. اين مسجد را ذُوالحُليفة هم مى گويند؛ حلفا نام گياهى است و ممكن است از حلف، به معناى قسم نيز گرفته شده باشد.

مسجد غَمامَه : اين مسجد در غرب مدينه است. از آنجا كه اين مسجد مصلاى رسول خدا (ص) در نمازهاى عيد بوده آن را مصلي العيد هم مى گويند. معروف است كه در اين نقطه ابر بر سر پيغمبر (ص) سايه افكند و به همين منظور به آن مسجد غمامه گفته اند. در شمال اين مسجد دو مسجد ديگر است: يكى به نام مسجد علي (ع) و ديگرى به نام مسجد ابوبكر.(1)

مسجد فاطمه (عليهاالسلام) : نزديك مسجد غمامه مسجد ديگرى بود كه به آن مسجد فاطمه مى گفتند ولى اخيراً مسجد فاطمه (عليهاالسلام) را تخريب و جزء فضاى غربى مسجدالنبي (ص) كرده اند.

چند مسجد از مساجد معروف اطراف مدينه

مسجد نَفس الزَّكيّه : در جانب شرقى كوه «سلع» مسجد بزرگى وجود دارد كه محل شهادت نفس زكيه، محمّد بن عبدالله بن حسن بن على بن ابى طالب، در آن مسجد است. ايشان در زمان منصور با جمعى از


1- وفاءالوفاء، ج4، ص٨4٧.

ص:123

اصحاب شهيد شد و در آن نقطه دفن گرديد.

مسجد الأبواء : ابواء قريه اى است در سيزده ميلى ميقات جحفه كه جناب آمنه، مادر رسول خدا (ص) ، پس از زيارت قبر شوهرش عبدالله و مراجعت به مكه در آن جا بيمار شد و از دنيا رفت. رسول خدا (ص) كه در آن سال خردسال بود، از غم و هجران مادر خيلى رنج مي برد و مسجدى وسط اين قريه به نام رسول خدا (ص) تا امروز باقى است.(1)

مسجد جُحْفَه : قريه جحفه ميقات اهل شام است و مسجدى به نام رسول خدا (ص) در آن قريه موجود است. اين قريه را جُحفه ناميده اند به سبب آنكه در معرض سيل واقع شده است. غرق شدن «حماد بن عيسى» نيز يكى از حوادث اين سيل هاست. حماد از اصحاب اجماع و از جمله كسانى بود كه چهار امام را درك كرد. امام صادق (ع) دعا كرد كه خدا حماد را پنجاه حج روزى فرمايد و او موفق شد كه پنجاه حج به جا آورد. زمان امام جواد (ع) براى پنجاه و يكمين بار قصد حج كرد و با آن حضرت مشورت نمود. حضرت فرمود: «برو، ولى عجله مكن!» حماد به سوى جُحفه آمد و خواست غسل احرام به جاى آورد كه سيل برخاست و حماد غرق شد. از اين رو غريق الجحفه گويند.(2)

مسجد غدير خم : سمهودى شافعى در تاريخ خود گويد: غدير خم در سه ميلى جحفه واقع شده است. احمد بن حنبل از ابن عازب نقل كرده كه وقت نماز ظهر با رسول خدا در غدير خم بوديم. حضرت نماز ظهر


1- وفاءالوفاء، جزء چهارم، ص١٠١6.
2- سفينة البحار، ج١، حمد.

ص:124

را خواند و سپس در حضور مردم دست على را گرفت و فرمود:

«ايّها الناسُ مَن كُنْتُ مولاهُ فهذا عليٌّ مولاهُ اللّهُمّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ» . پس عمر گفت:

«هنيئاً يابن ابي طالِب اصَبحت وَامسيتَ مَولى كلِ مؤمِن و مؤمِنة» .(1)

مسجد بدر : اين مسجد نزديك وادى كنار چاه بدر قرار دارد. قبر چهارده شهيد جنگ بدر در اين قريه در بقعه اى محصور در يك كيلومترى راه ماشين رو واقع شده و اهل قريه نيز اموات خود را كنار بقعۀ اين شهدا دفن نموده اند. اكنون اين قبرستان محصور شده و بقعۀ شهدا داخل قبرستان است. (2)شهداى بدر عبارت بودند از: عُمير بن اَبى وَقّاص، سَعد بن خيثمه، صَفوان بن وَهب، حارثة بنِ سُراقه، مُبشِّر بن عبدالمُنذِر، ذُوالشمالين بن عبد عمر، مَهجَع بن صالح، عاقل بن البُكير، رافع بن المُعلى، عُمير بن الحمام، يزيد بن الحارث، عوف و اخوه معوذ ابنا عفراء، عبيدة بن الحارث فى الحمراء (رضى الله عنهم جميعاً)

مسجد ابوذر : مسجد جناب ابوذر (ره) در حال حاضر داخل شهر مدينه است و قبر آن بزرگوار و جمعى از صحابه در ربذه است.

چهار سفارش در خاتمه

اشاره

١. سفارش رعايت آداب سفر.

٢. سفارش تحفه سفر و سوغات.

٣. سفارش وليمه سفر حج.

4. سفارش حفاظت نور حج.


1- وفاءالوفاء، ج4، ص١٠١٨.
2- همان، ج4، ص١٠٢6.

ص:125

١. دستور لقمان (ع)

جناب لقمان (ع) به فرزند خود فرمود: «فرزندم هرگاه با جمعى به سفر رفتى در كار خود و رفقا زياد مشورت كن و با ايشان بسيار خنده رو و در بذل زاد و توشه ات، كريم و سخى باش. چون تو را بخوانند ايشان را اجابت كن و اگر از تو كمك بخواهند، به ايشان كمك كن. شيوه ات خاموشى و خواندن نماز باشد. وسايل آسايش خود را با گشاده رويى در دست ديگران قرار بده و اگر درباره مطلب حقى از تو شهادت بطلبند، شهادت خود را ادا نما و هرگاه مهياى رفتن شوند با ايشان همراهى كن و هر وقت مشغول خدمتى بشوند تو هم يكى از خدمت كنندگان باش و هر زمان از كسى دستگيرى كردند و به كسى هم قرض دادند، تو هم با ايشان شريك باش.

حرف بزرگ تر از خود را بشنو، و هرگاه تو را به كارى امر كردند يا از تو سؤالى نمودند، پاسخ مثبت بده و از جواب منفى بر حذر باش؛ زيرا رد سؤال و جواب نفى براى جوانمرد زشت است و آن نشانۀ پستى و خساست است.

اگر در راه راست ترديد پيدا كرديد، توقف نماييد تا راه را بيابيد. چون وقت نماز مغرب برسد، نماز را بخوانيد، و هيچ امرى باعث تأخير واجب شما نشود. نماز را هم با جماعت بخوانيد. در هر منزل كه فرود آمدى پيش از نشستن دو ركعت نماز به جاى آور و چون خواستى از آن محل كوچ كنى، آن زمين را وداع كن و بر اهل آن بقعه و زمين درود بفرست؛ زيرا براى هر زمين اهلى است از فرشتگان.

ص:126

و بر تو باد همواره به قرائت كتاب خدا و تسبيح حضرت سبحان و دعا و تضرع به درگاه حضرت منان.(1)

٢. هديه و سوغات

امام صادق (ع) فرمود:

إذا سافَرَ احَدُكُم فَقَدمَ مِن سَفَره فَلياتِ اهَلهُ بِما تَيسّر وَلو بِحَجر.(2)

هرگاه يكى از شما به سفر برود چون به سوى خانواده خود باز گردد، چيزى براى آنان هديه بياورد؛ هر چند حقير و كم ارزش باشد.

مرحوم فيض (ره) مي فرمايد كه اين دستور، مبالغه و تأكيد است به منظور احياى اين سنت پسنديده و مطلوب؛ سنتى كه فطرت انسان بر مبناى آن صورتِ هستى گرفته است؛ مگر نه آنكه چشمان منتظر، فرش راه شده و قلب وى به قدوم او شاد مى گردد. پس مستحب است اين انتظار و سُرور از جانب مسافر هم ابراز شود.(3)

٣. بعد از حج وليمه مستحب است

امام كاظم (ع) فرمود:

لا وَليمَةَ اِلّا في خمس: في عرس أو خِرسٍ أو عذارِ أو ركازٍ أو وكارٍ، فاما العرسُ التّزويج والخِرسُ النّفاس بالوَلدِ والعذارُ الخِتانُ، والوِكارُ الرّجُلُ يَشتَري الدّارَ، والرّكازُ الذىِ يَقدُمُ مِنْ مَكَّةٍ.(4)


1- المحجة البيضاء، ج4، ص٧4؛ الفقيه، باب ٣٩، ابواب الحج.
2- الوسائل، ج١٢، ابواب آداب السفر.
3- المحجة، ج4، ص٧6.
4- بحارالانوار، ج٢١، ص٩١.

ص:127

وليمه دادن فقط در پنج مورد شايسته است: «در جشن عروسى و در شادى تولد نوزاد و در ختنه سوران و در خريد منزل و در بازگشت از سفر حج» .

4. نور حج تا چه وقت باقى است

«لا يَزالُ على الحاجِ نُورُ الحَجّ مالَم يُذنِب»(1)؛ « تا وقتى كه حاجى مرتكب گناه نشده، نور حج بر چهرۀ او آشكار است» .

از خوانندگان محترم اين كتاب انتظار عفو و عنايت دارم. چنانچه نكته اى درخور تذكر است، در صدد اصلاح برآيند و حقير را آگاه فرمايند و از دعاى خير فراموش نكنند. از خداوند مي خواهم كه اين بضاعت ناچيز را از اين بندۀ كمترين بپذيرد و اين عاصى و والدينم را بيامرزد. والحمد للهِ اولاً وَآخرا.

قم - على افتخارى گلپايگانى


1- همان. مواظب باشيد كه همواره نور حج را داشته باشيد و ديگران را به نور خود روشنايى بخشيد و از هر سخن و عمل زشتى كه مردم را از خانة خدا متنفر مى سازد، خوددارى كنيد. خداوند همه را توفيق انجام وظايف عنايت فرمايد. مؤلف

ص:128

ص:129

2- خاطرات حرمين شريفين

اشاره

ص:130

ص:131

مقدمه گونه اى از ملازم مهربان پدر

اشاره

جناب آقاى حاج مجتبى افتخارى

مكرّراً از مرحوم آيت الله افتخارى سؤال مى شد كه «چند حج بجا آورده ايد؟» ايشان مى گفتند: «ملاك، قبولى اعمال است! !» و مطلب تمام مى شد. امّا يك بار شايد حدود ده سال قبل، وقتى سؤال شد، چند بار؟ ايشان در جواب گفته بودند: اگر قبول شده باشد پنجاه و چند بار وگرنه، هيچ! !

احتمالاً، اين سؤال و جواب در محضر مرحوم آيت الله بهجت بوده يا خود آن مرجع بزرگوار، سؤال كرده اند چنان كه، مرحوم آيت الله بهجت در بعض مجالس، اين سؤال و جواب را تنبيهاً و ايقاظاً، با ظرافت خاصى بيان فرموده بودند (رضوان الله تعالى عليهما)

به هرحال، مرحوم آيت الله افتخارى، حج را با آداب كامل بجا مى آوردند.

در اعمال فردى و جمعى، حدود و شرايط را مراعات مى نمودند.

آنان كه از نزديك و در معيت ايشان بودند مى دانند و مى گويند: به گونه اى حج گزارى مى كردند كه گويا سفر اولشان است. كيفيت زيارات و عبادات ايشان طورى بود كه فهميده مى شد صادقانه، صاحب خانه را

ص:132

مى جويند سعى و اهتمام فراوان در برگزارى حج صحيح و ارشاد و راهنمايى حج گزاران داشتند.

حتى در سال هاى اخير با وجود كبر سن و كهولت، حج را با طراوت و نشاط و حضور قلب بجا مى آوردند و ديگران را نيز تنبيه و تشويق مى نمودند.

حال و رفتار ايشان در انجام طواف هاى فراوان و زيارت مكرر مرقد نبى اكرم (ص) و معصومين (عليهم السلام) هر سال و گاهى دو بار در سال چه در بقيع و چه در ديگر مزارات و امكنۀ مقدسه مكه و مدينه و نيز عتبات عاليات، تكرار نشان نمى داد و هربار بانشاطتر و مشتاق تر از قبل حضور مى يافتند.

بعثه ها

با توجه به توانمندى آن بزرگوار در حوزۀ فقه حج، در بعثه هاى مراجع دينى، پاسخگوى روحانيون كاروان ها و حجاج بوده اند. بسيارى از بزرگان و دوستان از ايشان، در مورد حج و فيوضات آن و نيز خاطرات و مشاهداتشان سؤال مى نمودند. مرحوم آقا هم با اشاره و مختصر مطلب را تمام مى كردند و بالاخره براى اجابت بزرگواران، به حقير و جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى مقدادى فرمودند از اين نوشته ها، هر كدام را براى انتشار مصلحت مى دانيد، اقدام نماييد و بعضى مطالب را خودشان نخواستند منتشر شود و مختصرى هم ما حذف و تعديل نموديم، در هر كدام از اين خاطرات نكاتى قابل تأمل و ان شاءالله مفيد براى سالكين و اهل طاعت و بندگى حضرت حق و پيروان راستين حضرات معصومين (عليهم السلام) وجود دارد. البته از محضر همه عزيزان و بزرگواران اميد عفو و نيز دعاى خير داريم. t t ومن الله التوفيق

ص:133

ملاقات ها و خاطرات

سفر اوّل

حقير رويدادهاى سفر و كيفيت تشرفات خود را تا كنون ثبت نكردم. اما بنا به درخواست بعضى از دوستان عزيز برخى را به طور اجمال بيان مى كنم.

به نظرم مي رسد كه اوّلين سفر بنده سال ١٣٣5 شمسى و شايد چند سالى هم زودتر بود كه به نيابت يكى از مؤمنان روستايى از نهاوند، به نام كربلايى عابد، حج به جا آوردم. اجرت توافقى هم با گفت وگوى زياد و بحث فراوان، و سرانجام با پادرميانى عيال آن مرحوم، پرداخت شد.

كاروان

آن زمان كه با تشكيلات امروزى به حج نمى رفتند. با جست وجوى زياد فهميدم دو برادر كه در چهل اختران قم ساكن بودند، عازم حج هستند و آنها با افرادى كه عازم حج اند قرارداد مى بندند. معلوم شد كه با بيت مرحوم آيت الله گلپايگانى آشنا هستند؛ حقير مسئول كاروان را

ص:134

خدمت آقاى گلپايگاني (قدس سره) آوردم و عرض كردم مرا به اين حمله دار معرفى بفرماييد. آقا تبسمى كردند و فرمودند : «او مى خواهد به جانب خدا و خانه خدا برود، من به او چه بگويم؟ ! كسى كه عازم سفر الى الله است لابد وظيفه خود را مى داند.» به هر حال آقا، حمله دار را نصيحت كردند و سفارش حقير را نمودند.

تاريخ حركت و مدت سفر

روز دوازدهم ذى قعده آن سال (سال ١٣٣5ه. ش) از قم حركت كرديم و روز ٢4 محرم برگشتيم. سفر تقريباً دو ماه و نيم طول كشيد. اين سفر از شهر مقدس قم شروع شد و از مسير اراك، ملاير، كرمانشاه، سر پل ذهاب، خانقين و كاظمين (عليهماالسلام) عبور كرديم.

چند روزى در حرمين جوادين (عليهماالسلام) و عسكريين (عليهماالسلام) و حضرت سيد محمد بوديم و هفته اى هم در كربلا و نجف و كوفه موفق به زيارت شديم.

ناگفته نماند روز حركت از قم، از نظر گذرنامه براى من مشكلى پيش آمد كه ناچار شدم چند ساعتى از دوستان عقب بمانم! از حمله دار خواستم كه حركت را چند ساعتى به تأخير بيندازد. ولى رفقا نپذيرفتند و گفتند: «ما اين چند ساعت را در كرمانشاه در فلان مكان منتظر شما هستيم و اگر نرسيديد، مى رويم» . من از اين برخورد بسيار دلشكسته شدم. بحمدالله مشكل من حل شد و فرداى آن روز به كرمانشاه رفتم. با وجود اينكه اميد پيوستن به كاروان را نداشتم، ولى بر خلاف انتظارم ديدم كه حمله دار و دوستان با مشكلى روبرو شده و بيش از يك روز در كرمانشاه توقف كرده بودند. يكى از اين همسفران

ص:135

به نام سيد جواد فاطمى، به رفقا گفته بود كه شما دل اين شيخ را شكستيد و چند ساعت صبر نكرديد، به همين دليل اينجا معطل شديد تا شيخ برسد.

از بغداد به اردن

پس از ده روز توقف در عتبات عاليات با هواپيما عازم اردن شديم و چند روز هم در امان پايتخت اردن مانديم. در امان به جوانى فلسطينى به نام عبداللطيف برخوردم كه اهل طولكرم بود. از وضع اسف بار مردم فلسطين و آوارگان مسلمان شرح مفصلى داد و به من مي گفت كه به مسلمانان ايران تذكر دهم كه به يارى مسلمانان فلسطينى بشتابند. در بازگشت از سفر حج دوباره او را ديدم و چند سالى از طريق نامه نگارى، با هم در ارتباط بوديم.

روزى در امان پايتخت اردن خسته و تشنه بودم. وارد مغازه اى شدم كه صاحب آن مردى بلندبالا و به ظاهر مؤمن و باخدا بود و عبايى بر دوش داشت. اما زمانى كه آب ميوه را خريدم و خواستم بخورم، ناگهان ديدم همين آقاى عبا به دوش و روحاني نما از جا برخاست و شروع به رقصيدن كرد. من هم پيش از آنكه نوشابه را بخورم از آنجا بيرون آمدم.

حركت از امان به طرف جده

پس از چند روزى توقف در امان، كاروان با اتوبوس هاى شركت باصات راهى جده و مدينه شد. مى گفتند اين راه منطقه تبوك است.

سفر، مقارن شده بود با فصل گرما و ماه هاى تير و مرداد و جايى هم كه در ماشين براى من معين كرده بودند، روى كلاهك موتور ماشين

ص:136

بود كه افزون بر گرمى هوا، گرمى موتور هم مرا بي تاب كرده بود.

ولى چون سفر اول بود و راه به جايى نمى بردم و بودجه مستقلى هم نداشتم و همه موجودي ام را تحويل حمله دار داده بودم، ناچار بودم كه با اين وضع بسازم. حمله دار هم كه خدا رحمتش كند، چه خوب سفارشات آقاى گلپايگانى را عمل كرد! نه غذاى خوب و نه جاى مناسب و نه رسيدگى! چهره ام سرخ و سرم داغ شده بود. گاهى همسفران از روى دلسوزى يك استكان چاى يا لقمه نانى به من مى دادند.

در وقت ناهار و شام آقايان حمله دار غايب مى شدند و بعد از يكى دو ساعت كه همه غذا مي خوردند، آقايان اخوان پيدا مى شدند و بنا مى كردند به جنگ زرگرى كردن كه چرا غذا تهيه نكردى و دعوا در مى گرفت. بنده و يك پيرمرد و دو زن كه از نظر مخارج و تغذيه در عهدۀ حمله دار بوديم، از خوردن غذا صرف نظر مى كرديم و مى گفتيم آقايان عزيز دعوا نكنيد! حالا اگر غذا تهيه نشده عيبى ندارد! چند تكه نان از وعدۀ قبلى داريم كه سدّ جوع مى كند! شما مشغول تنظيم برنامه هاى سفر باشيد! ما غذا بخوريم يا نخوريم مهم نيست!

در هر صورت به بندر جده رسيديم و ما را كنار درياى احمر نزديك آسايشگاه حجاج پياده كردند.

نزديك درياى احمر سالن بزرگ مستطيل شكلى كه از خشت و گل بود كه به عنوان مدينةالحاج تعيين كرده بودند. ما را به آن سالن راهنمايى كردند. كف سالن، نيمه آسفالتى داشت، ولى فرش و زيرانداز نداشت. هركس از حجاج مى بايست خودش فرشى براى خود آماده كند. اگر بود كه افزون بر گرمى هوا، گرمى موتور هم مرا بي تاب كرده بود.

ولى چون سفر اول بود و راه به جايى نمى بردم و بودجه مستقلى هم نداشتم و همه موجودي ام را تحويل حمله دار داده بودم، ناچار بودم كه با اين وضع بسازم. حمله دار هم كه خدا رحمتش كند، چه خوب سفارشات آقاى گلپايگانى را عمل كرد! نه غذاى خوب و نه جاى مناسب و نه رسيدگى! چهره ام سرخ و سرم داغ شده بود. گاهى همسفران از روى دلسوزى يك استكان چاى يا لقمه نانى به من مى دادند.

در وقت ناهار و شام آقايان حمله دار غايب مى شدند و بعد از يكى دو ساعت كه همه غذا مي خوردند، آقايان اخوان پيدا مى شدند و بنا مى كردند به جنگ زرگرى كردن كه چرا غذا تهيه نكردى و دعوا در مى گرفت. بنده و يك پيرمرد و دو زن كه از نظر مخارج و تغذيه در عهدۀ حمله دار بوديم، از خوردن غذا صرف نظر مى كرديم و مى گفتيم آقايان عزيز دعوا نكنيد! حالا اگر غذا تهيه نشده عيبى ندارد! چند تكه نان از وعدۀ قبلى داريم كه سدّ جوع مى كند! شما مشغول تنظيم برنامه هاى سفر باشيد! ما غذا بخوريم يا نخوريم مهم نيست!

در هر صورت به بندر جده رسيديم و ما را كنار درياى احمر نزديك آسايشگاه حجاج پياده كردند.

نزديك درياى احمر سالن بزرگ مستطيل شكلى كه از خشت و گل بود كه به عنوان مدينةالحاج تعيين كرده بودند. ما را به آن سالن راهنمايى كردند. كف سالن، نيمه آسفالتى داشت، ولى فرش و زيرانداز نداشت. هركس از حجاج مى بايست خودش فرشى براى خود آماده كند. اگر

ص:137

كسى خودش فرش داشت، گوشه اى مى انداخت و مى نشست. وگرنه. . . ! من و امثال من تماشاگر بودند.

از جده تا جحفه

پس از دو شب يا يك شب و يك روز توقف در جده عازم جحفه شديم. همان طور كه قبلاً گفته شد، اين سالن مدينةالحاج نزديك بحر احمر بود. با بعضى دوستان به كنار دريا رفتيم و من براى غسل احرام، خود را به دريا زدم. كنار دريا آلوده بود. آب هم بسيار شور و به سرخى متمايل بود. حقير مقدمات احرام را انجام دادم، ولى كاروان هنوز آماده نشده بود.

ضريح مطهر حضرت حوّا (عليهاالسلام)

نزديك مدينةالحاج مقبره بسيار بزرگى بود. ابتداى اين مقبره در بزرگى داشت و قبر مرتفعى با بلنداى بيش از يك متر در ورودى مقبره ديده مى شد كه مى گفتند: «هذا قبر امّنا حوّا (عليهاالسلام)» . قبر مطهر را از نزديك زيارت كرديم و به سالن حجاج برگشتيم. قبر مطهر مشخصات خاصى نداشت. فقط امتيازى كه با ساير قبور داشت، تخته سنگى بود به ارتفاع يك متر يا بيشتر كه روى آن قرار داشت.(1)بعد عازم ميقات جحفه شديم.


1- حقير در اين سفرهاى اخير چند بار براى سخنرانى در سفارت و دفتر ايرانيانِ مقيمِ جده دعوت شدم و براى زيارت حضرت حوا رفتم. ولى آثارى نديدم. آقايانى كه به عنوان نماينده وزيران و سركنسول گرى در جده بودند، گفتند: آثارى فعلاً براى قبر نيست

ص:138

تهيه ماشين بارى براى رفتن به جحفه

يك ماشين بارى (كمپرسى) كه در ايران با آن سنگ، آجر، گوسفند و. . . حمل مى كنند، براى زائران آوردند و حجاج را داخل آن جاى دادند. اثاث را در وسط ريختند و زن و مرد در اين كمپرسى سرپا ايستادند. ماشين به طرف جحفه راه افتاد. فاصله بين جده تا جحفه تقريباً ٣5 فرسخ است. در بين راه به محلّى به نام «رابغ» رسيديم. در اين محل قهوه خانه و رستورانى بود كه در مقايسه با ساير مراكز تفريحى، امكانات بيشترى داشت. بيرون قهوه خانه چند كرسى با ليف خرما و حصير بافته بودند و اگر كسى مى خواست روى آن بنشيند يا بخوابد بايد يك ريال سعودى مى داد.

امتياز ديگر اين محل اين بود كه روبروى ميقات جحفه و در حدفاصل بيست كيلومترى آن قرار داشت. ولى راه آسفالت و شوسه نداشت و سرتاسر رمل بود و حركت به كندى صورت مى گرفت. حمله دار براى شناسايى محل جحفه از مردم رابغ راه بلد گرفت. ولى خود راهنما هم راه را گم كرد و مدّتى در بيابان از اين طرف به آن طرف سرگردان شديم تا پس از مدتى درختى به نظر آمد كه به طرف آن درخت حركت كرديم. در آنجا چند پسر بچه كنار چاه آبى نشسته و سرگرم بازى بودند و چند تا بز و بزغاله و گوسفند آورده بودند براى آب دادن. بچه ها گفتند اينجا جحفه است. كاروان پياده شد. ولى هيچ امكاناتى نداشتيم.

وقتى با دلو از چاه آب مى كشيديم پر از فضولات شتر و ساير

ص:139

حيوانات بود. يك سطل حلبى از همان آب كذايى را پر كردم و قدرى از محل چاه فاصله گرفتم و در پناه يك درخت خار مغيلان صورت غسلى انجام دادم. تمام فضاى بيابان را درخت هاى مغيلان پر كرده بود. بعد از غسل كردن معلوم شد در حوالى همان چاه، يك استخر آبى است كه براى رفع حوائج حجاج درست كرده اند. به اين ترتيب مطمئن شديم كه آنجا جحفه است. ولى آب استخر هم خيلى مطلوب نبود.

وداع جحفه

رفقاى ديگر هم هر كدام به نحوى غسل كردند و يا وضو گرفتند و احرام حج بستند و تلبيه گفتند. گرچه هوا بسيارگرم بود و ما نيز امكانات رفاهى نداشتيم، ولى روحيه معنوي مان قوى بود و همه براى مراسم احرام آماده شديم و صداى تلبيه فضا را گرفت و سپس عازم مكه معظمه شديم.

لبيك گويان در همان ماشين كمپرسى در حالى با ميقات جحفه وداع كرديم كه باد تندى مي وزيد و خاك هاى بيابان را از جا بلند مى كرد و سراپاى ما را پر از خاك كرد. هنگام بازگشت دوباره به رابغ رسيديم. افراد خواستند استراحت كنند. حقير وقتى از ماشين پياده شدم گويا يك لباس سرتاسرى از گرد و غبار بدنم را پوشانده بود و چشم خود را با سختى باز كردم. پس از ساعتى استراحت در رابغ، عازم مكه معظمه شديم و از بدو حركت از جحفه تا مكه صداى حقير به تلبيه بلند بود.

ص:140

مكه معظمه و منزل طاهر مغازل

روزهاى اول ذيحجه بود كه وارد مكه شديم. مدير كاروان منزلى در منطقه سليمانيه مكه و شارع الفلق براى حجاج خود تهيه كرد. آن منزل، ساختمانى كهنه و دو طبقه بود. در قسمت جلوى ساختمان حياطى داشت كه فضاى خاكى و بزرگ آن بهاربند شتران و گوسفندان نيز بود. ساختمان اتاق متعدد داشت. ولى وسايل سرمايشى و تهويه نداشت. نه در اتاق ها امكان ماندن بود و نه در حياط. اما از روى ناچارى شب ها از فضاى حياط براى خوابيدن استفاده مى شد؛ به گونه اى كه تقريباً دو ساعت قبل از غروب هركس با پتو، زيلو يا چادرى براى خود جاى مى گرفت و در گوشه اى از حياط پهن مى كرد. شدت گرما و حرارت زمين رمق مرا گرفته بود؛ فرشى كه انداخته بودم داغ شده بود. اگر آب هم به زمين مي ريختيم، بخار آن فضا را به صورت حمام درمي آورد.

سحرگاهان كه قدرى هوا خنك مى شد، چشم ها به خواب مى رفت. ولى كرم هاى خاكى از زير فرش و پشه هاى موذى از رو، مانع خواب مي شدند؛ هرچه بود تمام شد!

انجام عمره تمتع

بنده سفر اوّلم بود و خيلى هم به مسائل وارد نبودم. روحانى هم نداشتيم. حمله دار هم درست يا نادرست به طور اجمال راهنمايى مى كرد.

طواف و نماز و سعى و تقصير انجام شد؛ فضاى مسجدالحرام و طواف خلوت بود و شايد بيشتر از صد نفر در اطراف كعبه نبود. بوسيدن

ص:141

حجرالأسود مشكلى نداشت و نماز طواف را در حوض، پشت مقام و متصل به مقام مى خواندم و مانعى در كار نبود.

پشت مقام يك حوض مربع وجود داشت كه چهار نفر مى توانستند در آن حوضچه بايستند و نماز خود را پشت مقام و متصل به مقام بخوانند.

صفا و مروه

صفا و مروه كاملاً مشهود بود. مسافت بين صفا و مروه زمين سنگلاخ بود. پاها به سنگ ها برخورد مى كرد و ريگ هاى كوچك و بزرگ پاها را آزار مى داد. فضاى صفا و مروه مسقف نبود.

طرف مسجدالحرام مغازه عطاران و اهل معامله بود و جانب مقابل، يعنى طرف سوق الليل مسافرخانه بود و خاطرم هست مشغول سعى بودم كه مسافرهايى كه در اتاق هاى بالا منزل كرده بودند، از بالا آب به سرم ريختند و از نجاست و پاكى آن حرفى نزدم.

پس از سعى، تقصير كردم و به منزل برگشتم. تا وقتى هم كه در مكه بوديم توفيق طواف و نماز را داشتيم.

اجمالى از وضع جغرافياى مكه مكرمه

همان طور كه گفتم مسافت بين صفا و مروه سنگلاخ و بدون سقف بود و از محل سعى تا در ورودى مسجدالحرام نيز زمين خاكى بود. دست فروش ها آنجا بساط خريد و فروش پهن كرده و قطعه هايى از پرده كعبه را در معرض فروش قرار داده بودند. من هم يك قطعه خريدم كه الآن موجود است. در بزرگ ورودى مسجدالحرام، چوبى بود و باب السلام نام داشت.

ص:142

مسجدالحرام

فضاى مسجدالحرام را قسمت بندى كرده و به صورت باغچه در آورده بودند و از سنگ ريزه پر كرده بودند. حجاج در آن باغچه ها وضو مى گرفتند و احياناً بعضى نادان ها هم تطهير مى كردند.

فقط از در ورودى يك راه به عرض 5/٢ متر به طرف كعبه و مطاف مشخص بود كه با آجر و سنگ ساخته بودند.

مقامات

اطراف مطاف، سه ساختمان به صورت چهارديوارى با نام مقام ابوحنيفه، مقام مالك و مقام احمد حنبل قرار داشت. پيش از رسيدن به مقام حضرت ابراهيم (ع) يك طاق نما مثل طاق نصرت بر پا بود كه آن را باب بنى شيبه مى ناميدند و اسم خلفاى ثلاثه و اسم مبارك حضرت علي (ع) هم در دو طرف هلالى منقوش بود. بناى زيبايى بود كه اكنون اثرى از آن نيست.

باب بنى شيبه

باب بنى شيبه كه در اصلى مسجدالحرام است، حدود بيست متر تا مقام ابراهيم (ع) فاصله داشت.

پشت مقام حوضچه بود كه قريب چهار نفر مى توانستند داخل آن بايستند و نماز بخوانند. روى اين حوضچه و خود مقام سرپوش داشت؛ مانند بعضى سقاخانه هاى فعلى. خواندن نماز در اين محدوده اشكالى نداشت و من در آن حوضچه زياد نماز مى خواندم.

ص:143

حدود مكه قديم

مسجد جنّ فعلى آخر معمورۀ شهر مكه بود. اتفاقاً چندين بار در مسجد جن نماز خواندم. نزديك مسجد جن پينه دوزى بود كه روى تخته، بساط پاره دوزى خودش را باز مى كرد. او امام جماعت آن مسجد بود. بعد از مسجد، غير از مقبره حجون، معموره اى در كار نبود. كوه هاى عظيم آن محل را احاطه كرده بود.

مقابل مسجد جن، در زاويه بين خانه ابوذر و مقبره حجون، بركۀ آبى بود كه به منزله حمّام از آن استفاده مى كردند. حجاج براى غسل و شست وشو محلى به غير از آن بركه نداشتند. بركه استخر بزرگى بود كه آب آسياب و كارخانه در آن وارد و از آن خارج مى شد. بعد از مسجد جن و مقبره حجون، رشته كوه ها شروع مى شد و حجاج به اولين نقطه كوه كه به صورت دماغه جلو آمده بود، سنگ پرانى مى كردند و مى گفتند كه اينجا محل طرح ابولهب است؛ يعنى ابولهب را اينجا انداختند و دفن كردند؛ چون بيمارى مسرى داشت و چند روز مردۀ او در خانه افتاده بود. پس جسد او را حمل كردند و اينجا انداختند و با سنگ هاى بزرگ و كوچك پوشاندند و آنجا محل رمى حجاج بود.

چاه زمزم

در شمال شرقى مسجدالحرام، چاه زمزم قرار دارد و در آن زمان چرخى روى چاه بود؛ همچنين دلوى از پوست و طنابى براى آب كشيدن. من با همان دلو و طناب آب كشيدم و به آداب بهره بردارى از آب زمزم موفق شدم و دقيقاً يادم هست كه در آن زمان هم آب چاه نزديك بود

ص:144

و هم فراوان و اطراف چاه هم خلوت بود. آبى كه در آن زمان استفاده مى شد، آب زمزم اصل بود. اما اكنون چند رشته آب به زمزم متصل كرده اند و آب خالص زمزم يا اصلاً وجود ندارد يا در نهايت قلت است.

پس از عمرۀ تمتع حج تمتع

عمرۀ تمتع را انجام داديم و روز هشتم ذيحجه روز ترويه، احرام حج تمتع را بستيم و افراد عازم عرفات شدند. وسيله رفتن به عرفات همان ماشين بارى بود. از عرفات و مشعر و منا در سفر اول چيزى به ياد ندارم. فقط روز عيد كه براى رمى جمره عقبه مى رفتيم، ما را از طريق سوق العرب كه از كنار مسجد خيف مى گذرد، سير داده و راهنمايى كردند. راه مزبور خاكى و بعضى قسمت هاى آن گل وشل بود.

بعد از مسجد خيف در وسط راه به يك تپه به ارتفاع يك متر كه وسط جادّه بود، رسيديم. گفتند اين جمره اولى است. از آن محل گذشتيم و پس از تقريباً پانصد متر تپه ديگرى در شارع بود كه گفتند اين جمرۀ وسطى است. اين تپه قدرى بلندتر و روى يك قطعه زمين مرتفع واقع شده بود. از آن جمره گذشتيم و با طى مقدارى راه به جمره عقبه رسيديم كه آن جمره به صورت يك تپه يك طرفى بود؛ يعنى برخلاف دو جمره قبلى كه دورتادور آن باز بود و از هر طرف امكان رمى بود، در جمرۀ عقبه غير از يك جانب بيشتر نبود.

در داخل تپه بزرگ چند قطعه سنگ به صورت مربع تعبيه كرده بودند و محل رمى، فقط همان مقدار سنگ چين شده بود. مى بايست

ص:145

پايين تپه بايستى و آن سنگ چين وسط تپه را رمى كنى و براى تحقق اين امر مى بايست در وادى پايين جمره پشت به كعبه بايستى تا بتوانى رمى مطلوب را انجام دهى.

قربانگاه

آن زمان تمام قربانگاه داخل منا بود. بنده با چند نفر ديگر براى قربانى به اين محوطه رفتيم و دنبال گوسفند مى گشتيم و مدت زيادى را روى لاشه هاى حيوانات راه مى رفتيم. پاها تا زانو و نيز لباس هاى احرام مان آلوده بود. قسمتى از اين محوطه را به صورت يك كانال طولانى و عميق در آورده بودند كه محل ذبح شتران و دفن قرباني ها بود. القصه ما گوسفندى ذبح كرديم و برگشتيم.

تثليث قربانى

حجاج مقيّد بودند كه قسمتى از قربانى را در خيمه بياورند، طبخ كنند و بخورند. همين كار را هم انجام داديم. خيلى از افراد در همان چادر يا اطراف خيمه ها با حفر يك گودال قربانى خود را ذبح مى كردند و نظافت و بهداشتى در كار نبود. به همين دليل محيط منا آلوده و متعفن بود و ادامۀ كار مشكل مى شد.

مسجد خيف

مسجد خيف كنار سوق العرب نزديك جمره اولى قرار دارد و بسيار وسيع است. قسمت مقدم آن كه به طرف قبله بود، مسقف بود و به صورت يك شبستان مستطيلى در آمده بود. ولى قسمت اعظم مسجد باز

ص:146

و زمين مسجد خالى بود. در وسط اين فضا بنايى خشتى و گلى به صورت يك خيمه بزرگ وجود داشت كه به نام «مخيم الرسول» خيمه گاه رسول الله (ص) در ايام حج برقرار مى شد. براى آن خيمه گاه در ورودى و خروجى گذاشته بودند. حقير چند بار در آن خيمه گاه نماز خواندم. امّا فعلاً وضع آن مسجد به كلى تغيير كرده و تمام مسجد را مسقف كرده اند. در ايام حج هم كه مشرف شدم، آثارى از آن محل نديدم. ازدحام و اجتماع حجاج در مسجد به قدرى زياد بود كه جاى سوزن انداختن نبود.

انجام حج و مراجعت و زيارت بيت المقدس

پس از پايان حج دوباره به اردن برگشتيم. چند روزى كه در اردن بوديم، ما را به زيارت بيت المقدس و شهر خليل الرحمن عليه و على نبينّا السلام بردند.

مدت توقف كوتاه بود. در مسجدالاقصى نماز خوانديم و زيارت حضرات انبياء (عليهم السلام) را به عمل آورديم. نزديك مسجدالاقصى قبه ساده اى بر قبر حضرت سليمان (ع) بود و سنگى بزرگ هم روى قبر قرار داشت.

در شهر خليل الرحمن قبر حضرت ابراهيم (ع) ، يعقوب، يوسف و اسحاق (عليهم السلام) در مقبره بزرگى مشخص است. آنجا بقعه اى است به نام بيت اللحم كه زيارتگاه است و نزد اهل محل معروف است كه آنجا محل ولادت حضرت عيسي (ع) است. زيارت آن بقعه هم نصيب شد.

در همين شهر بيت الخليل عبادتگاهى بود كه مى گفتند محل عبادت مريم (عليهاالسلام) است. ابتداى اين معبد مجسّمه اى از حضرت مريم (عليهاالسلام) با وضع خاصى به چشم مى خورد و در صفه هاى معبد، عده اى دختر سر برهنه و

ص:147

نيمه عريان مشغول عبادت و نيايش بودند كه حالتى هيجان زده و مضطربانه داشتند. پرسيدم چرا اينها در تاب و تب اند؟ گفتند مشغول عبادت مى باشند.

مقبره حضرت ابراهيم (ع) و سالن آن مقبره با قطعاتى از سنگ هاى بزرگ و قيمتى ساخته شده بود. خداوند زيارت آن بزرگواران را روزى فرمايد و شر اسراييل و يهوديان عنود را از سر مسلمين برطرف نمايد.

تشرف به مدينه طيبه

دقيقاً يادم نيست كه پس از پايان حج و زيارت سوريه و بيت المقدس، چه روزى وارد مدينه شديم. آنچه به ياد دارم آن است كه در محل باب العوالى و نخاوله فرود آمديم و ما را ميان نخلستان هاى خصوصى كه اسم حديقه و باغ بر آن نهاده بودند، مسكن دادند.

در اين محوطه پرده هايى روى شاخه هاى درخت انداخته و سايبانى ايجاد كرده بودند و مى گفتند حديقة الصفا، حديقة المرجانة، حديقة البضاعة.

هوا بسيار گرم بود و علاوه بر گرمى هوا، بخار ناشى از آب پاشى حرارت را دوچندان مى كرد. از محل سكنا و استراحتگاه بگذريم؛ آنچه به ما جان مى داد و نيرو مى بخشيد، فضاى ملكوتى مسجدالنبى و حجره منوره و مراقد مطهّره ائمه بقيع (عليهم السلام) بود.

مسجد مبارك و نورانى پيامبر غير از قسمت مسقف، حياطى مربع، باز و چسبيده به بخش مسقف داشت. قسمتى خاكى و قسمتى پوشيده از

ص:148

شن بود. گوشه اين حياط باغچه اى كوچك، حوض و دو مرغابى وجود داشت كه مى گفتند اين باغچه در خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) بوده است (العهدة على الراوى) . آنچه جالب و ديدنى بود ضريح قبر مطهّر رسول الله و خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود كه از همه طرف باز بود؛ يعنى شبكه هاى اطراف خانه با پرده و قفسه پوشيده نبود و به راحتى داخل حجره شريفه ديده مى شد. نوارى كه روى قبر پيامبر (ص) و قبر شيخين منصوب بود به خوبى ديده مى شد.

داخل خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) نيز پيدا بود و اشياى داخل حجره، مثل دستار و آسياى حضرت كه براى آرد كردن استفاده مي كردند و كيل و پيمانه اى كه براى وزن كردن بود، در حجره به چشم مي خورد كه اكنون اثرى از آنها نيست. آياتى از قرآن و كلماتى از پيامبر (ص) در فضيلت اهل بيت (عليهم السلام) در كتيبه ها منقوش بود كه اكنون روى آنها را رنگ كرده اند و خوانده نمى شود.

بقيع مطهر به صورت يك تپه خاك بود و با رفت و آمد زائران گرد و غبار فضاى بقيع را پر مى كرد و تنفس بسيار مشكل مي شد. ولى نزديك قبور رفتن ممنوع نبود و زائران آزاد بودند.

حقير بر بلنداى مشرف بر قبر فاطمه بنت اسد و ائمه (عليهم السلام) زيارت جامعه را بلند مى خواندم و منعى در كار نبود. فاصله بين بقيع و مسجدالنبى را از كوچه اى كه به نام كوچه بنى هاشم بود، طى مى كرديم. آن كوچه و آن بيوت، فضا و روحانيت خاصى داشت. خانۀ امام صادق، امام باقر و امام سجاد (عليهم السلام) در انتهاى اين كوچه نزديك به مسجدالنبى بود

ص:149

كه فعلاً آن خانه ها و آن كوچه و ساير بناهاى اين محل و مقبره جناب اسماعيل، فرزند امام صادق (ع) همه تخريب شده و جزء فضاى باز بقيع و مسجدالنبى است و بعداً چه شود، خدا مى داند!

مزار حضرت حمزه (ع)

در آن تاريخ، يعنى چهل سال قبل يا بيشتر، قبر حضرت حمزه محصور نبود؛ پيرامون قبور احد چهار ديوارى به ارتفاع يك متر يا كمتر برپا بود و درى نداشت. نگهبانى هم در كار نبود. چند بار توفيق زيارت يافتم و حتى كنار قبر مطهر نشسته زيارت خواندم. فضاى اطراف قبر مطهر تا پاى كوه احد و تمام منطقه به طور طبيعى بيابان، شن زار و قسمتى سنگلاخ بود و جبل عينين به وضع طبيعى خود بود.

مسجدالقبلتين

بنايى بود ساده و داراى دو محراب: يكى به جانب كعبه و ديگرى به جانب بيت المقدس. مسجدى بود مختصر و كوچك و در عين حال با روحانيت و صفابخش.

مساجد محل خندق

در محل جنگ خندق، بالاى كوه، مسجدى به نام مسجدالفتح قرار دارد كه رسول خدا (ص) در آن نقطه نماز خواند و و براى نصرت اسلام دعا كرد و دعايش مستجاب شد.

مقابل مسجدالفتح مسجد كوچكى به نام مسجد علي (ع) است كه راه هر دو مسجد در آن زمان صعب العبور بود.

ص:150

در دامنه پايين كوه مساجدى به نام ابوبكر، عمر، حضرت سلمان سلام الله عليه و مسجد كوچكى به نام حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به چشم مى خورد.

در اين سفرهاى اخير، سال ١4٢4 و ١4٢5ه. ق كه مشرف شديم، مسجد على را جزء فضاى سبز در آورده اند و مسجد فاطمه را نيز مسدود كرده اند. مسجد ديگرى هم در آستانۀ خرابى است. اما در مقابل، مسجد بزرگى در حال ساخت و در شرف اتمام است.

مسجد قبا

مسجد قبا را درحالى زيارت كرديم كه بنايش ساده بود. محلى كه رسول خدا (ص) نصب حجر كرده بود، مشخص بود. امروزه مسجد قبا به كلى عوض شده و وضع ديگرى به خود گرفته است.

مراجعت به ايران

خاطرم نيست كه چند روز در مدينه بوديم. سرانجام عازم عراق شديم و دوباره به عتبات مقدسه برگشتيم و ايام عاشورا را در كربلا بوديم و زيارت دوره را به عمل آورديم و روز ٢4 محرّم وارد ايران شديم. تقريباً سفر حج آن سال دو ماه و نيم طول كشيد و پس از ورود به ايران بقيّه ماه محرم و صفر را حقير در نهاوند ماندم و در شهر نهاوند و روستاى مجاور آن به انجام وظايف تبليغى پرداختم. بعد از ماه صفر به موطن خود، يعنى گلپايگان آمدم و پس از چند روزى توقف در گلپايگان به قم مراجعت نمودم. ولله الحمد اولاً و آخراً و صلى الله على محمد و آل محمد.

ص:151

خاطره معنوى

در سال ١4١٧ه. ق كه موفق به عمره رجبيّه شدم، در پايان روزهاى سفر در مكه معظمه و انجام طواف وداع لحظاتى درباره اين جمله دعا كه امام سجاد (ع) به درگاه حضرت حق عرض مى كند فكر مى كردم: «

اللهم عرّفني الاجابة في دعائي » ؛ «خدايا علامت اجابت دعاى مرا به من بشناسان» و در انتظار نشانه اى بودم كه آيا عمرۀ حقير و دعاى اين ناچيز قبول شده يا نه؟ !

شب بيست و هفتم رجب كه شب مبعث بود يا طرف صبح آن شب آيت الله گلپايگانى را در رؤيا ديدم. جلسه امتحانى برقرار بود و آقا خودشان متصدى امتحان بودند.

عده اى براى امتحان حاضر شدند و ورقه اى در دست داشتند و به نوبت ورقه خود را خدمت آقا مى دادند؛ نفر اول آمد و ورقه را تحويل آقا داد. آقا به ورقه نگاهى كردند و مقبولشان نشد؛ چرا كه ايشان نظر خود را برگرداندند و فرمود اين درست نيست. نفر دوم آمد ورقه را تحويل داد. آقا ورقه را گرفتند و ايراد وارد كردند و فرمودند اين ورقه شما خالى از اشكال نيست. ولى باطل و مردود قرار ندادند. نفر سوم آمد و برگه خود را تحويل داد كه قبول كردند. القصه مقبولان و مردودان معلوم شدند. سپس نظرى معنادار به حقير كردند كه از آن نظر ملهم به قبول شدم و در آن حال به نظرم رسيد كه حقير را مورد قبول قرار داده است. اميد است خداى متعال به فضل و كرمش از همه مؤمنان و از اين مقصّر قبول بفرمايد.

والسلام على عبادالله الصالحين

ص:152

شيخ عَمروى و خاطره اى از بقيع مطهر

مدت چهل سال بود كه حقير حضرت آيت الله حاج شيخ محمدعلى عَمروى، رهبر شيعيان مدينه را مى شناختم. او در مدينه منوره ملجأ شيعيان بود. هم در حل مشكلات اجتماعى و هم در حل مسائل مذهبى و دينى. نماز جماعت ايشان در محل نخاوله و نيز در اواخر شارع العوالى سه وقت برقرار بود. دو سال منزل ايشان محل بعثه حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى بود. در آن دو سال مرحوم حجت الاسلام آيت الله زاده گلپايگانى، آقاى حاج آقا مهدى و همچنين جناب آقاى حاج آقا جواد دام عزه مدير و مسئول بعثه بودند و برنامه من بيان مسائل بود.

آقاى عمروى ضيافتى در ناهار از ما كرد كه شرح آن بماند. از سؤالاتى كه از ايشان كردم سؤال از بقيع مطهر بود. فرمود من در سن ده دوازده سالگى در بقعه ائمه بقيع (عليهم السلام) وارد مى شدم. محل بقعه هفت پله داشت كه از آن پايين مى رفتم. بعداً آنجا را پر كردند و فعلاً مسطّح به نظر مى رسد. در جانب جنوب بقعه مطهر، به فاصله چند مترى، قبه اى بود به نام قبّةالحزن (بيت الاحزان) .

از مقابر شيعه پرسيدم. فرمودند قبور شيعه غالباً در جهت جنوبى بقعه اهل بيت است. بحمدالله تا امروز از تخريب و تغيير محفوظ مانده است. قبور اهل تسنن نيز در جهت غربى است.(1)


1- آنچه مرحوم شيخ عمروى درباره بيت الاحزان مي فرمايند با آنچه در تواريخ معتبر آمده، مطابق است.

ص:153

اللهم لك الحمد على ما رزقتنا من زيارة حج بيتك الحرام و زيارة قبر نبيك محمد (ص) و أهل بيته (عليهم السلام) .

آقاى عَمروى ظاهراً سال ٨١ يا ٨٢ به ايران سفر كردند و به زيارت حضرت رضا (ع) و حضرت معصومه (عليهاالسلام) مشرف شدند. علما و بزرگان از ايشان در دفتر حضرت آيت الله العظمى آقاى سيستانى ديدن كردند و پذيرايى مفصلى، كماً و كيفاً، به همّت حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيدجواد شهرستانى ترتيب داده شد و ضيافت محترمانه اى از معظم له به عمل آمد. ايشان هم سال بعد در مدينه منوره ضيافتى بزرگ از بعثه هاى آيات عظام به عمل آوردند.

مسافت بين مدينه منوره و مكه معظمه

بر حسب تابلوهاى مسير، فاصله بين مدينه و مكه جمعاً 4٢٠ كيلومتر است. ميقات جحفه نيز در حد ٢١٠ كيلومترى واقع است.

آيات نوشته شده بر پرده كعبه

در جانب شرقى بالاى باب الكعبة اين آيه منقوش است.

(وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ)(1)

و در ضلع شمالى، بالاى حجر اسماعيل (ع) و زير ناودان دو آيه نوشته است:


1- آل عمران: ١٣٣.

ص:154

١. ( نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) .(1)

٢. ( وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ) .(2)

و در ضلع غربى جانب پشت كعبه دو آيه بر پرده مكتوب است:

١. ( وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللهِ فَضْلاً كَبِيراً) .(3)

٢٢. ( وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللهَ يَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَحِيماً) .(4)

و در جانب جنوبى نيز دو آيه بر پرده منقوش است:

١. ( ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) .(5)

٢. ( وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى) .(6)

موقف عرفات و ذكر مصيبت حضرت مسلم و حضرت ابوالفضل (عليهماالسلام)

در يكى از سفرهاى حج، اهل بعثه مشغول دعا شدند و ذكر مصيبت هم كردند. واعظ متعهد، آقاى حاج شيخ احمد رحمانى طاب ثراه، بر حسب تقاضاى رفقا منبر رفت و موعظه كرد و روضه حضرت ابوالفضل و حضرت مسلم خواند. خلاصه حال معنوى خاصى دست داد.

حقير كنار خيمه جلوى در نشسته بودم كه متوجه شدم جوانى رشيد و با احرام هاى پاكيزه كنار من نشسته و آثار سفر در چهره او نيست. فاصله او


1- حجر: .
2- بقره: ١٨6.
3- احزاب:4٧.
4- نساء: ١6٠.
5- حج: ٣٢.
6- طه:٨٢.

ص:155

با من بيش از نيم متر نبود. چهارزانو نشسته بود. مقدارى از بدنش در آفتاب و مقدارى در سايه خيمه بود. آشنا به نظرم نيامد. او حرفى نزند و من هم حرفى نزدم. نگاهش عادى نبود. چند بار خواستم بگويم آقا قدرى جلوتر بيا كه آفتاب شما را اذيت نكند، اين توفيق فراهم نشد. نمى دانم چطور شد كه نگفتم جلوتر بيا. بالأخره قريب نيم ساعت يا يك ساعت گذشت. ناگهان با خود گفتم كه اين جوان با خصوصياتى كه دارد، كيست كه مدتى اينجا نشسته است. وقتى نگاه كردم جاى او را خالى ديدم و اثرى از او نبود.

به نظرم رسيد كه آن جوان براى ذكر مصيبت حضرت ابوالفضل و مسلم (عليهماالسلام) شركت كرده بود، و الله اعلم.

خوابى دربارۀ حضرت آقاى بهجت

در حج سال ١4١٩ه. ق هنگام طلوع فجرِ شنبه، سوم ذيحجةالحرام، در مكه بودم و اين رؤيا را ديدم. مثل اينكه دو رشته به كمر آقاى بهجت بسته شده كه از يك رشته علم فقه و احكام فقاهت خارج مى شد و از رشته ديگر علوم الهى، مثل علم النفس و علم المعرفة. (عرفان) او پيشاپيش مى رفت و جمعى پشت سر او بودند و گروهى به آن دو رشته علم، مثل شيرى كه از پستان گاو مى دوشند و بيرون مى آورند، چسبيده بودند و مى كشيدند و آنچه خارج مى شد، علم فقه و علم النفس بود.

بعد از خواب بيدار شدم خداوند آن بزرگوار را رحمت كند و ما را موفق بدارد.

ص:156

رؤياى مشعرالحرام و حضرت آقاى فاضل لنكراني (ره)

در سال ١4٢٣ه. ق به خاطر بيمارى و كسالتى كه داشتم، پس از پايان اعمال روز چهاردهم ذى حجه از مكه معظمه به جانب ايران برگشتم. شب سوم يا چهارم مراجعت بود كه خواب ديدم در مشعرالحرام هستم و عده اى هم، حدود صد نفر، در جمع ما هستند. حضرت آيت الله فاضل لنكرانى هم در جمع ما بود و مردم هم سرگرم وظائف خود بودند. قرار بود كه از مشعر پياده حركت كنيم. شبى تاريك بود. حضرت آقاى فاضل فرمودند راه بيفتيم و دعاها را هم بخوانيم. چنين به نظرم رسيد كه معظم له كتابى در دست دارد و مشغول خواندن دعاها شد. ولى خواندن دعا در چنين تاريكي اى ممكن نبود. در هر حال به راه ادامه داديم و دعاها را هم مى خوانديم. قابل ذكر است كه در اين سفر، نه بنده در مشعر بودم و نه جناب آقاى فاضل.

رؤياى مكه معظمه در قم

چند روز پس از مراجعت از مكه معظمه، شب بيست و سوم ذيحجةالحرام خواب ديدم كه در مكه هستيم و عازم جده شديم و چون در پروازهاى اول رزرو شده بوديم، در تلاش بوديم كه گذرنامه ها را بگيريم و مهر خروجى بزنيم. در اينكه كدام يك از آقايان براى انجام اين امور مناسب است در گفت وگو و مشورت بوديم كه گفتند آقا جعفر فرزند آيت الله تبريزى نيز با جمعى از اصحاب بعثه عازم جده اند. گفتم اگر آقا جعفر هم عازم شده است، مشكل حل مى شود. زحمت به ايشان و آقاى مشكات كه حاضر بودند،

ص:157

واگذار مى شود. مقدمات كار انجام شد كه ناگهان صفحه خواب عوض شد.

ديدم در قم هستم و آقا جعفر و چند نفر ديگر عازم مكه اند و مى خواهند مستقيم به مكه بروند. در احرام از ميقات بحث و گفت وگو زياد شد؛ زيرا حاج آقا جعفر مى خواست مستقيم به مكه برود و ديگر ميقات نرود. گفتم مشكلى نيست خود آقاى تبريزى، احرام قبل از ميقات را با نذر جايز مى دانند. همين جا نذر كنيد و محرم شويد. اتفاقاً در اين وقت در ميدان ٧٢ تن قم بوديم. شايان ذكر است كه جناب حاج آقا جعفر در آن سال به خاطر بيمارى آيت الله تبريزى حج به جا نياوردند و بعد از انجام عمره مفرده، به ايران برگشتند تا در خدمت والد به لندن بروند و مراقب حال آقا باشند.

به نظر حقير تعبير خواب اين است كه هر چند حاج آقا جعفر به دليل خدمت به پدر حج نرفتند، ولى ثواب حج تمتع به فضل الهى براى ايشان و ساير خدمتگزاران داده مى شود.

خاطرۀ منا و دعاى كميل و جوشن كبير

شب جمعه، ١٢ ذى حجه، شب نفر(1)بود. در حج سال ١4٢5ه. ق مقدارى كه از شب گذشت: از خيمه و محل بعثه بيرون آمدم و در يكى از شوارع منا در گوشه اى بين چادرهاى پراكنده مختصر جايى پيدا كردم و نشستم. محل به حسب ظاهر مخفى بود. مشغول دعاى كميل شدم.


1- شب آخر كه حجاج فردا بعد از ظهر از منا كوچ مى كنند.

ص:158

چون از دعاى كميل فارغ شدم، با خود حديث نفس مى كردم كه من هر چه از اين بزرگواران ائمه معصومين (عليهم السلام) درخواست عنايت مى كنم، التماسم به جايى نمى رسد. امشب خوب است در اين گوشه دعاى جوشن كبير را كه مشتمل بر هزار اسم از حق تعالى است، بخوانم. بالأخره اين همه اسم يكى از آنها مرا فرا مى گيرد.

با حالت اميد و رجا مشغول دعاى جوشن كبير شدم. وقتى به فراز ٩٨ يا ٩٩ رسيدم صداى كسى بلند شد و سلام كرد. من كه سرگرم دعا بودم سر بلند نكردم. خواست با من حرف بزند كه اشاره كردم صبر كن و دو فراز ديگر دعا را قدرى بلندتر خواندم كه او هم بشنود. از يك سو ببينم كه به قرائت دعاى من اشكال مى كند يا نه و از سوى ديگر بفهمانم كه دوست ندارم رشته دعايم قطع شود. بعد از تمام شدن دعا به زبان عربى گفت: «أنتَ تنامُ هنا؟» گفتم: «لا فِى المُخَيَّم» . خواست پولى به من بدهد. گفتم نياز نيست. سر بلند كردم ديدم عربى است كه مقدارى از سر و صورتش را پوشانده است. نگاهى كرد و رفت. نفهميدم چرا اين عرب از بين اين همه چادر نزد من آمد و از خوابگاهم سؤال كرد و چرا من درست به او جواب ندادم و چرا عطاى او را نپذيرفتم.

خاطره باران سال ١4٢5ه. ق

يك ساعت بعدازظهر از منا خارج شديم و رهسپار مكه شديم. ساعت ٢ به مكه مكرمه رسيدم و وارد منازل خود در محل معابده شديم. طولى نكشيد رعد و برق و باد و طوفان تمام منطقه را فرا گرفت.

شدت طوفان ما را ترساند. كسانى كه در حال حركت به مكه بودند، گرفتار سيل و باران و طوفان شديد شدند. گفتند كه در اين حادثه بيش

ص:159

از سى نفر كشته شدند. ديگر حال و توانايى براى بيرون رفتن از منزل نبود. فردا صبح كه قدرى حالم خوب شد، از منزل (فندق ابى نمى) بيرون آمدم و خواستم به مسجدالحرام بروم، ديدم سرتاسر خيابان را آب گرفته و اگر بخواهم آن طرف خيابان بروم، بايد وارد آب شوم. مأموران شهردارى تا چند روز مشغول تميز كردن و تخليه كانال ها بودند و اين حادثه در ظرف تقريباً دو ساعت به وجود آمد. العظمة للهِ.

اهداى دو ركعت نماز در مسجدالحرام براى مرحوم آيت الله خويي (قدس سره)

پس از پايان اعمال عمرۀ رجبيه ١4٢٠ه. ق، شب سيزدهم رجب، شب ميلاد مولا اميرالمؤمنين (ع) به مسجدالحرام مشرف شدم و در ضمن برنامه هاى معمولى، دو ركعت نماز هم به جا آوردم و ثواب آن را اهدا كردم به روح مطهر مرحوم آقاى خويي (قدس سره) . همان شب در عالم رؤيا در راهى به آن مرجع بزرگوار برخورد كردم. فرمودند ما در همين نزديكى منزل شما هستيم و به چند خانه كه ديده مى شد، اشاره كردند. بعد گفتند: «من با شما يك كارى هم داشتم» ، و به هر حال مطلبى بين ما گذشت. آن بزرگوار در عالم ممات هم راهنمايى مى كند. خداى متعال او را رحمت كند.

قبرستان حجون

چهل سال قبل وارد درّه حجون شدم. دره اى كه كوچك ترين اثرى از مزار و قبر نداشت و جز تخته سنگ و پاره هاى شكسته كوه، چيز ديگرى در آن نبود. در ابتداى اين درّه مقدارى تخته سنگ شبيه به قبر افتاده بود

ص:160

كه زن ها و دخترهاى سياه و كبود و گرسنه و فقير آن ديار مى گفتند اين قبر حضرت خديجه (عليهاالسلام) است.

در انتهاى دره صدها خروار تخته سنگ در دو نقطه نزديك به هم، روى هم انباشته شده بود و همان زنان و بچه هاى باديه نشين چادرهاى خود را روى تخته سنگ ها انداخته، با اشاره مى گفتند: «

هذا قبر ابوطالب والد علي و هذا قبر عبدالمطلب جدّ النبي (ص) » . رفتن در اين درّه و راه رفتن در زمين سنگلاخ آن بسيار مشكل بود. در هر حال حقير و چند نفرى كه با من بودند در آن تاريخ كنار آن تخته سنگ ها به ارواح طيبه حضرت ابوطالب و حضرت عبدالمطلب و عبد مناف سلام داديم.

ساعتى در جوار آن سنگ ها نشستيم و ازشدت علاقه اى كه به يگانه حامى پيامبر اكرم (ص) حضرت ابوطالب (ع) داشتيم به گرمى و داغى زمين و سنگ ها و تابش آفتاب توجهى نكردم و به طور خلاصه از حمايت هاى او در مكه از رسول خدا (ص) براى همسفران سخن گفتم و كنار قبر حضرت خديجه ام المؤمنين (عليهاالسلام) عرض ارادت و تقديم سلام كرديم. در آن تاريخ اگر همين سياه سوخته ها و پابرهنه ها به انتظار يكى دو ريال آنجا نبودند، ما راه به جايى نمى برديم. ولى ديدن همين بچه ها و زن هاى گرسنه و تشنه منظره اى دلخراش و جگرسوز بود. خداوند آنها را از اين وضع نجات دهد و آنهايى را كه حقوق اين بيچارگان را مى خورند و ضايع مى كنند، به شديدترين عذاب گرفتار كند.

اكنون محوطه قبرستان بسيار وسيع است و به دو بخش عليا و سفلا تقسيم شده است. روى مقبره نيز پل هوايى زده اند كه يك طرف آن به سوى جده است و يك طرف آن به سوى عرفات.

ص:161

به وسيله كانال تحتانى وارد قسمت دوم قبرستان مى شويد. تمام فضاى مقبره محصور است و تمام صحنه به قسمت هاى مختلف تقسيم، و با عدد و شماره بندى مشخص شده است. مقبره حجون كه در انتهاى دره واقع شده، از صورت سنگلاخ بيرون آمده است. قبر حضرت خديجه (عليهاالسلام) در ابتداى درّه با يك چهارديوارى تقريباً نيم مترى محصور شده و صورت قبر در داخل اين چهارديوارى به طور كامل، مشخص و معلوم است. داخل همين چهارديوارى صورت قبر كوچكى به صورت مربع كنار قبر حضرت خديجه است كه گفته مى شود قبر قاسم فرزند آن حضرت است.

در انتهاى دره دو صورت قبر به شكل مستطيل وجود دارد كه ظاهراً يكى به نام حضرت ابوطالب (ع) و ديگرى به نام حضرت عبدالمطلب است و تواريخ معتبر، اين مطلب را تأييد مى كنند. شاهد صدق ديگر آنكه وهابيون متعصب از نزديك شدن به اين قبور به شدت جلوگيرى مى كنند. نه فقط به خاطر نزديك قبر رفتن داد و فرياد مى كنند، بلكه از ورود به همان خط كمربندى كه اخيراً دور مقبرۀ الحجون است، جلوگيرى مى كنند.

بلى در مواقع خلوت، مثل ايام عمره و آن هم در خصوص مواقع مناسب، مثل اول صبح، مى شود بر سر مزار حضرت خديجه، ابوطالب، عبدالمطلب (عليهم السلام) حاضر شد و زيارتنامه خواند. الحمدلله حقير بارها اين توفيق را پيدا كردم و سال گذشته، يعنى سال ١4٢5ه. ق با آقاى خليلى به اين فيض نائل شديم.

ص:162

حضرت خديجه ام المؤمنين و كرامت

در يكى از روزهايى كه در مكه بودم، يك ساعت مانده به غروب رفتم به زيارت اهل بيت (عليهم السلام) و حضرت خديجه (عليهاالسلام) . اتفاقاً حجون خيلى دلنشين و روح بخش بود. غير از چند نفر خدمه بنگلادشى كه مشغول كارهاى خود بودند، كس ديگر در حجون نبود. حقير زيارات وارد شده در مناسك مرحوم شيخ (ره) را براى حضرات ابوطالب، عبدالمطلب، آمنه و خديجه به عمل آوردم. نزديك غروب شد خواستم براى نماز از مقبره خارج شوم ناگهان چند نفر از شيعيان هندوستان رسيدند و سلام كردند و از من تقاضا نمودند كه ما را راهنمايى كنيد يا كتاب زيارتنامه را به ما بدهيد. من در فكر فرار بودم و مى خواستم هر چه زودتر از قبرستان بروم كه با التماس و خواهش چند نفر از دوستان اهل بيت روبه رو شدم. گفتم خودم زيارت اين بزرگواران را براى شما مى خوانم، به شرط اينكه خيلى مرا معطل نكنيد: بسم الله الرحمن الرحيم. . .

شروع كردم به خواندن زيارت حضرت خديجه (عليهاالسلام) . نخواستم اين افراد با طى مسافت و زحمت، آن هم يك دفعه به اين مقام مقدس رسيده دل شكسته شوند.

ناگهان يكى از دوستان قديم كه نزديك ده سال او را نديده بودم بالاى سر ما حاضر شد. سپس دست در جيب كرد و مبلغ قابل توجهى به من داد و گفت كه مى خواهم اين وجه را از من قبول كنى. من با آنكه نياز داشتم، گفتم اين چه پولى است؟ گفت خواهش مى كنم رد نكنيد و بپذيريد. من دوست دارم اين وجه را به شما بدهم. ناچار وجه را پذيرفتم.

ص:163

آنچه براى من كرامت محسوب مى شود اينكه من نخواستم شيعيان هندى دل شكسته شوند و با خوشحالى از خدمت حضرت خديجه و اهل بيت بروند. خداوند هم در مقابل مرا به ملاقات اين دوست قديمى خشنود كرد. والسلام.

دفن اموات دو سال به دو سال

صبح نهم رجب با رفقاى اهل بعثه به زيارت قبرستان حضرت ابوطالب (ع) رفتيم. عده زيادى حفار مشغول بالا ريختن خاك قبرها بودند. به يكى از حفارها گفتم چه كار مى كنيد؟ ! گفت مرده ها را هنگام دفن دوا مى زنيم و بعد از دو سال همه خاك است. آنها قبرها را از نو مي شكافتند و خاك هاى آن را بيرون مى ريختند و دوباره به جاى آنها ميت جديد دفن مى كردند. حقير آرزو داشتم كه در حرمين شريفين دفن شوم. اما وقتى اين نحوه دفن و نبش را ديدم از آرزوى خود برگشتم. مگر اينكه جايى پيدا شود كه اين بلا را بر سرم نياورند. والسلام.

زمزم ديروز و امروز

چهل سال پيش پس از طواف براى سعى عمرۀ تمتع مهيا شدم و براى درك بعضى آداب مستحبه، سر چاه زمزم رفتم و دلوى بزرگ از پوست و طنابى ضخيم از مواد درختى با چرخى از چوب كه بر چاه نصب بود، به دست خود، دلو آبى از چاه كشيدم و وضو گرفتم. سپس رفتم براى سعى بين صفا و مروه.

اما در اين سال هاى اخير اثرى از چاه زمزم در فضاى مسجدالحرام

ص:164

نيست و در طبقه تحتانى مسجد، مخازنى براى آب زمزم قرار داده و لوله كشى مفصّلى كرده و چند رشته آب به آنها متصل كرده اند و به جاى آب زمزم به حجاج مي دهند.

در سالن تحتانى مسجدالحرام، دفترى مخصوص براى آب زمزم معين شده و يك شير باريك مثل شير سماور روى چاه زمزم تعبيه شده كه از آن شير، قطره اى از آب زمزم در مخازن آب ريخته مى شود. حقير توانستم با التماس براى شفا يك ليوان از آب زمزم به دست آورم و همان يك ليوان را با تشريفات خاصى از مكه به ايران آوردم و به هر يك از اعضاى خانواده يك قاشق از آن آب به قصد شفاء دادم و بحمدالله مؤثر بود.

مقصورۀ سيدتنا فاطمة (عليهاالسلام)

حدود پنجاه سال قبل، از بقيع مطهر بيرون آمدم و از طريق كوچۀ بنى هاشم كه آثار معنويت و روحانيت از در و ديوار آن ظاهر بود، وارد مسجدالنبى شدم. اولين منظره اى كه ديدم نقشى بود كه بر مقصورۀ (اتاقك) حضرت زهرا (عليهاالسلام) جلب نظر مى كرد و بر بالاى آن با خطى زيبا نوشته شده بود: «هذه مقصورة سيدتنا فاطمة (عليهاالسلام)» شبكه و پنجره هاى ضريح مطّهر همه باز بود و داخل ضريح، حجرۀ حضرت زهرا (عليهاالسلام) و حجرۀ منوره نبوي (ص) به خوبى ديده مى شد. نه فقط حجرۀ شريفه مشاهده مى شد، بلكه بعضى اشياى عتيقه داخل هم ديده مى شد؛ از جمله دو دستاس سنگى كه حضرت در آرد كردن گندم و جو از آن استفاده مى كرد و پيمانه اى از پوست. در بيرون حجره شريفه نزديك به صفه در

ص:165

زاويه فضاى باز امروز، حديقه و باغچه كوچكى بود كه در آن سبزى كاشته بودند؛ به عنوان يادگار از زمان آن حضرت كه در قطعه كوچكى سبزى مى كاشته و حوضچه كوچكى در كنار حديقه بود كه به عنوان حوضچه زمان حضرت برقرار بود. ولى امروز به كلى اطراف و جوانب ضريح مطهر را از قفسه هاى قرآن پوشانده اند و داخل حجره شريفه يا اصلاً ديده نمى شود يا از طرف باب جبرئيل به سختى مى توان از دور تماشا كرد.

داخل حجره شريف

گرچه حقير بارها به زيارت حضرت صديقه طاهره مشرف شدم، اما اين توفيق نصيب نشد كه داخل حجره منوره شوم. واعظ جليل القدر آقاى فاضل تبريزى اين توفيق را داشتند كه بر حسب نقل خودشان به صورت كارگر به اين فيض نائل شدند. فرمود در يكى از سفرها وقتى وارد مسجدالنبى شدم، ديدم استاد و عمله مشغول عمران حجره منوره اند. من هم خودم را داخل در عمله كردم و خشت و گلى حمل مى كردم تا توانستم وارد حجره شريفه بشوم. سنگى در حجره حضرت زهرا (عليهاالسلام) به عنوان سنگ قبر در زير زمين منصوب بود كه اين جملات روى آن سنگ منقوش بود:

قال رسول الله (ص) : فاطمة بهجة قلبي و ابناها ثمرة فؤادي و بعلها نور بصري و الأئمة من ولدها أمناء ربي حبل ممدود بينه و بين الخلق من تمسك بهم نجى و من تخلف عنهم هوى.

شرحى بود مختصر از آنچه از حجرۀ حضرت فاطمه (عليهاالسلام) مشاهده كردم.

ص:166

حجره منوره رسول الله (ص)

اما حجره منوره رسول الله (ص) كه همان خانه اى است كه در آن ساكن بودند و مدفن شريف آن حضرت است، داراى ضريحى از فولاد است و تقريباً ١5 متر عرض و ١6 متر طول و در ضلع جنوبى طرف قبله قرار دارد. ضريح مطهر داراى سه طاق نما است كه بالاى طاق نماى وسطى اين آيه منقوش است: ( إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى) .(1)

در پايين اين طاق نما سه پنجره باز دارد كه از آن پنجره داخل حجره شريفه ديده مى شود. قبر مطهر همان خانه اى است كه حضرت در آن سكونت داشتند. روى آن خانه پرده اى به رنگ سياه كشيده شده و روى آن پرده، سه نوار ديده مي شود كه ظاهراً بر پارچه دوخته شده و روى نوار اول مرقوم است: «

هذا قبر سيدنا محمد (ص) » و روى دو نوار بعدى نام شيخين قيد شده است.

قبر حضرت عبدالله والد النبي (ص)

در جانب غربى مسجدالنبى، مسجدى دو طبقه به نام مسجد فاطمه بود كه در توسعه حرم تخريب شد و در فضاى باز امروز قرار گرفت. همچنين در جوار مسجد، با مقدارى فاصله در كوچه و بازارچه عوالى، بقعۀ حضرت عبدالله پدر گرامى پيامبر (ص) برقرار بود كه حقير بارها آن را زيارت كرده بودم كه آن قبه و بارگاه را هم خراب كردند. در سالى كه


1- حجرات: ٣.

ص:167

مشغول تخريب و توسعه حرم بودند و بنا بود كه مقبرۀ حضرت عبدالله (ع) هم در تخريب قرار گيرد، حقير و مرحوم سيد على بطحايى و آقاى حاج محمود انصارى، نزد امير بلديه رفتيم و تقاضاى حفظ آثار نبوى و مقبرۀ حضرت عبدالله را كرديم. امير به علماى بلد حواله كرد و گفت: «

راجع في هذه المسئلة إلى العلماء » . اما وقتى كه به علما هم مراجعه مى كرديم، مى گفتند: «

هذا أمر الأمير للتوسعة و ليس بأيدينا » .

به هر حال آن قبه و بارگاه و مرقد را خراب كردند و فعلاً در فضاى باز جانب غربى مسجدالنبى واقع شده است.

رؤيا

حج سال ١4٢٠ه. ق شب ١٧ ذيحجة الحرام در مكه معظمه خواب ديدم كه اعضاى بعثه يكى از مراجع معظم، در نقطه مركزى منا نزديك به مسجد خيف، پرچمى برافراشته اند و اعلام مى كنند كه بايد نَفْر از اين نقطه واقع شود. پرچمدار سيدى حدوداً شصت ساله و مريض احوال بود. من با بعضى از اهل بعثه گفت وگو كردم و گفتم چرا پرچم را به دست اين آقا كه مريض است دادند؟ ! بايد پرچم را به يكى از آقايان كه جوان تر و نيرومندتر است، بدهند و ضمناً نَفْر بايد از منا واقع شود. اگر انسان نزديك جمرات باشد كه آخرين نقطه منا است، مى تواند به جانب مكه معظمه پس از زوال نفر كند و اشكال ندارد.

ولى براى اين خواب وجهى به نظر من رسيد و آن اينكه حجاج محترم مسجد خيف را ترك نكنند؛ چرا كه انبيا (عليهم السلام) در آن اقامه نماز كرده اند و محل خيمه رسول خدا (ص) بوده است. نماز خواندن در آن هم

ص:168

تأكيد شده است. ولى اخيراً به خاطر بعضى مشكلات، حجاج از اين فيض محروم مى شوند. توفيق درك اين موقف شريف را براى خود و حجاج محترم مسئلت دارم. والسّلام

كرامة الدّعاء فى المدينة المنورة

در يكى از روزهايى كه در مدينه منوره مشرف بودم، نماز ظهرين را به حسينۀ آيت الله عمروى رفتم. هنوز اذان نگفته بودند و اندكى وقت باقى بود. حقير يك شبانه روز نماز قضاى احتياطى به جا آوردم. سپس نماز ظهر خوانده شد و چون نماز عصر شروع شد، به قلبم خطور كرد كه خوب است براى توسعه رزق در قنوت نماز دعاى فضل را بخوانم و همين كار را كردم: «

اللهم اغنني بحلالك عن حرامك، و بفضلك عمن سواك » ؛ «خدا مرا با روزى حلالت از حرام، و با عطا و بخشش خود از ديگران بي نياز كن» .

نماز عصر هم تمام شد و مردم هم متفرق شدند. من هم خدمت آقاى عمروى رفتم و ضمن عرض سلام و احوال پرسى، سؤالى چند درباره شهداى فخ و مشربه أم ابراهيم پرسيدم. ولى قبل از اينكه من طرح سؤال كنم، ايشان مبلغ زيادى پول در دست من گذاشتند.

بعد با خداى متعال مناجات كردم و عرض كردم: اى خداى كريم! تو دعايم را به اين زودى مستجاب كردى، درحالى كه من هنوز از اين در حسينيه خارج نشدم.

در بعض اخبار مأثوره از ائمه (عليهم السلام) است كه فرمودند: «

اذا دعوت فظن ان حاجتك بالباب » ؛ «هرگاه دعا كردى، گمانت اين باشد كه حاجتت نزد در آماده است» . ولى من در اين مورد ديدم كه هنوز در مكان دعا هستم و از در هم خارج نشدم و دعا مستجاب شد.

ص:169

كمبود امكانات مسلمانان

عصر روز يكشنبه، بيست و نهم ذيقعده، مردى به بعثه آمد و ضمن سؤالاتى كتابى خواست. او اهل خرمشهر، ولى مقيم دانمارك بود. گفتم آنجا چه مى كنى؟ گفت آهنگرى. گفتم وضع و امكانات آنجا چطور است؟ گفت از همه جهت، مسكن، خوراك و پوشاك، خوب است. ولى وضع دينى خوب نيست. ٢5 سال است كه من در دانمارك به سر مى برم و در طول اين مدت به تدريج از كشورهاى مختلف اسلامى، مثل عراق و افغانستان عده اى آمده اند و فعلاً با فعاليت زيادى كه شده دو حسينيه داريم. ولى كتاب و كتابخانه نداريم و وضع تحصيل بچه ها هم خوب نيست. سخنران خوبى نداريم. مردم آنجا مسيحى هستند. زندگى در دانمارك براى كارگر موقت خوب است، ولى براى زندگى دائمى خوب نيست. والسلام.

سخت گيرى وهابيون

در سال ١4٢٠ه. ق توقف ما در مدينه منوره دوازده روز بود. در تمام اين مدّت زائران بقيع مطهر را از توقف در قسمت سايبان بقيع منع مى كردند. مأموران سر راه را مى گرفتند و مى گفتند: «

توقف هنا ممنوع » . بعضى هم مى گفتند: «

لا يجوز » و تمام زائران را مقابل تابلوى بزرگ و مقابل آفتاب نگه مى داشتند. البته اين توقف براى علاقه مندان اهل بيت (عليهم السلام) شيرين و گوارا بود. اما وهابيون به آن هم مايل نبودند و مى گفتند: «فقط سلام! برگرديد. زيارت ممنوع! صدا بلند كردن ممنوع! گريه ممنوع! نزديك خط رفتن ممنوع!» ولى اين روز آخر ماه ذي قعده كه ديدند

ص:170

ايراني ها عازم مكه شدند و مدينه از ايراني ها خلوت شده، سايه بان را آزاد كردند و گفتند: «توقف زير سايه بان مانع ندارد» .

خداوند اين گروه متعصّب و متحجر را هدايت كند و اگر قابل هدايت نيستند، ريشه كن كند. خباثت و سخت گيرى اين فرقه به حدى است كه گاهى حرام حرام راه مى اندازند و از توقف در ايوان بقيع هم، بلكه از فضاى باز بيرون و اطراف ايوان هم جلوگيرى مى كنند. بلكه اگر دو نفر يا چهار نفر در فضاى بيرون با هم نشسته زيارت بخوانند، جمع آنها را به هم مى زنند و آنها را متفرق مى كنند. اوايل شب هم چراغ هاى فضاى باز را خاموش مى كنند.

اين سخت گيرى هاى خارج بقيع است. اما داخل بقيع و كنار قبور مطهر اهل بيت، شديدتر است. كنار هر قبرى چند نفر افغانى وهابى و سعودى را وادار كرده اند كه مرتب شيعه را مذمت كنند. مى گويند: «

فقط قولوا السلام عليكم يا اهل البقيع رحمكم الله، ثم ارجعوا غير ذلك كله بدعة » ، از خباثت هاى وهابيون آنكه قبر عثمان را مرمّت كرده و ايوانى براى آن قرار داده اند و صورت قبرى براى او ساخته اند. اما قبور اهل بيت (عليهم السلام) به همان خرابى سابق باقى است.

در محل اصلى قربانى كنيد

سال ١4٢٢ه. ق بود كه به حج مشرف شدم و در اين رابطه رؤيايى از حضرت آيت الله العظمى آقاى اراكي (قدس سره) دارم.

خواب ديدم كه از حرم حضرت رضا (ع) بيرون آمدم و در انتظار

ص:171

همسفر خود بودم كه ناگهان ديدم حضرت آيت الله اراكي (قدس سره) از حرم مطهر، شاد و مسرور، خارج شد. خيلى چالاك و زرنگ به نظر مى رسيد. چهرۀ منورى داشت. نزديك ايشان رفتم و سلام كردم. عرض كردم آقا به حمدالله خيلى خوشحال و مبتهج و با تبسم هستيد؛ پس دعا كنيد كه انشاءالله حضرت ولى عصر (عج) را ملاقات كنيم. فرمودند: «بله» . بعد فرمودند: «شما امسال مكه مشرف مى شويد. قربانى را در همان محل اصلى در منا قربانى كنيد. اتفاقاً حجاج اكثراً به قربانگاه هاى جديد هجوم مى آورند و خود منا خلوت است. شما آنجا قربانى كنيد» . عرض كردم ان شاالله دستور شما را انجام مى دهم.

اين خواب در ماه ربيع الثانى سال ١4٢٢ه. ق واقع شد و ذكر اين خواب در اينجا به ملاحظه چند امر است؛ يكى آنكه آن مرحوم با نشاطى خاص و چهره اى روشن و براى ملاقات حضرت بقيةالله، با عنايت خاصى فرمودند: «بله بايد براى ملاقات دعا كنيم» .

دوم آنكه شش ماه قبل از فصل حج فرمودند: «شما امسال به حج مشرف مى شويد» .

سوم آنكه فرمودند: «شما قربانى را در محل اصلى قربانى كنيد» . اتفاقاً نظر ايشان در قربانى اين است كه اگر قربانى در منا ممكن باشد، ولو مع التأخير، بايد قربانى را به روز سيزدهم و بعد موكول كرد تا قربانى در منا واقع شود و حلق را همان روز عيد انجام داد.

خداوند همه علاقه مندان را به زيارت حرمين شريفين موفق فرمايد. والسلام.

ص:172

تحويل سال در جوار تربت حضرت ابوطالب و خديجه (عليهماالسلام)

روز دوشنبه ١4 ذى حجه مقارن شد با اول فروردين ٧٩. من هنگام تحويل سال در جوار تربت اهل بيت (عليهم السلام) بودم. لحظه تحويل سال را به دعا براى مسلمانان گذراندم. نيم ساعتى روى سكوهاى حجون نشستم. هوا مساعد بود و حجون هم خلوت. با خود حديث نفس مى كردم كه اگر مرا هم اينجا كنار قبر حضرت خديجه دفن مى كردند، مايل بودم همين لحظه بميرم و در اين بقعه شريف دفن شوم. اما مع الاسف كه راهى وجود ندارد. والسلام.

خواب حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاى كيايى نژاد دام عزه

صديق معظم و بزرگوار جناب آقاى كيايي نژاد، عضو فقهى بعثه مقام معظم رهبرى، فرمودند در دهم اسفند ٧٨ در مدينه منوره خواب ديدم كه گذرنامه هاى كربلا به دست شماست و من هم آمدم نزديك شما و درخواست گذرنامه كربلا كردم. گذرنامه من مشكلى داشت كه شما آن مشكل را برطرف كرديد و گفتيد: «بياييد اينجا اين نقطه را انگشت بزنيد» و من هم عمل كردم.

از خداى متعال مي خواهم كه همه علاقه مندان را به زيارت اعتاب مقدّسه نائل بفرمايد. شايد اين خواب به خاطر همان دعايى باشد كه اين حقير در اماكن مقدسّه براى تشرف مؤمنان كردم و آن را وظيفه خود مى دانم.

دعاء جامع غير مأثور

سفر هفتم حقير براى حج تمتع، سال ١٣٩٢ه. ق بود؛ يعنى بيش از چهل سال پيش. شش سفر هم پيش از آن مشرف شده بودم. در يكى از

ص:173

ساعات تشرف به مسجدالحرام توفيق حاصل شد آياتى از قرآن كريم تلاوت كردم. آخر آن مصحف دعايى ذكر شده بود كه به نظرم جامع و كامل آمد. هرچند مأثور بودن آن معلوم نبود. بلكه آثار اقتراح و جعل در آن مشاهده مى شد. به هر حال گمان مى كنم به قصد رجا خواندن آن اشكالى نداشته باشد؛ آن دعا اين است:

أللهم ارزقنا بكل حرف من القرآن حلاوة، و بكل جزء من القرآن جزاءً. أللهم ارزقنا بالألف ألفة، والباء بركة، و بالتّاء توبة، و بالثاء ثواباً، و بالجيم جمالاً، وبالحاء حكمةً، وبالخاء خيراً، و بالدال دليلاً، وبالذّال ذكاءٍ، بالراء رحمة، وبالزاء زكوه، وبالسّين سعادة، وبالشين شفاء، و بالصاد صدقا، وبالضّاد ضياء، بالطاء طرواة، وبالظاد ظفراً، وبالعين علماً، وبالغين غناءً، وبالفاء فلاحاً، و بالقاف قربة، وبالكاف كرامة، وباللام لطفاً، وبالميم موعظة، وبالنون نوراً، وبالواو وصلة، وبالهاء هداية، وبالياء يقيناً.

توصيه سيد ابوطالب به طواف براى حضرت ابوطالب

شبى در مكه معظمه خواب ديدم كه سيد بزرگوار و عالم جليل القدر آقاى حاج سيد ابوطالب محمودى گلپايگانى نزد من آمد و گفت: «شما علاوه بر آن طواف ها يك طواف هم به قصد حضرت ابوطالب (ع) به جا آوريد» .

اين خواب از خواب هاى صادقه اى است كه بي نياز از تعبير است؛ زيرا حقير در كتاب «قبل از حج بخوانيد» روايتى ظاهراً از كافى نقل كردم كه امام صادق (ع) به داوود رقّى فرمود: براى حل مشكل خود يك طواف و دو ركعت نماز به نيت حضرت عبدالله، پدر گرامى پيامبر و يك

ص:174

طواف و دو ركعت نماز براى حضرت عبدالمطلب و يك طواف و دو ركعت نماز براى حضرت آمنه و يك طواف و دو ركعت نماز براى فاطمه بنت اسد به جا آورد. بعد از دو سال كه از اين خواب گذشت و كتاب «قبل از حج بخوانيد» تجديد چاپ شد در تفحص و تتبّع بيشترى كه كردم اتفاقاً كتاب من لايحضره الفقيه صدوق را ديدم كه در آن علاوه بر آن چهار طواف يك طواف هم براى حضرت ابوطالب (ع) ذكر شده بود. از اين رو در چاپ هاى بعدى اين اضافه را از نسخه فقيه ضميمه كرديم.

حج سال ١4١6 ه. ق و سيد پريشان حال

صبح سيزدهم ذيحجه تازه از خواب برخاسته بودم و براى خوردن صبحانه آماده مي شدم كه سيّدى معمّم وارد شد و به نظر افسرده و غمگين مي آمد. گفتم بفرماييد، صبحانه هم حاضر است. گفت آقا من نه ديگر خواب راحت دارم و نه آرامش؛ يكى مى گويد در اين حد طواف كن و ديگرى مى گويد بايد طواف در چند ذراعى بيت باشد. من مقلّد يك مرجع هستم و عيالم مقلّد مرجع ديگر و نمى دانم زنم بر من حلال شده يا نه.

اگر اين پانزده مناسك را بگذارند خدمت امام زمان (عج) آيا همه را تأييد مى كند يا يكى را! ما چه خاكى به سر كنيم! چرا اين علما فكرى براى اين مردم نمى كنند!

حقير آن سيد محترم را دلدارى دادم و موجبات آرامش خاطرش را فراهم كردم و گفتم وقتى حجّت شرعى براى شما محقق شود كه فلان

ص:175

مرجع جائزالتقليد و اعلم است، اشكالى در حج شما نيست و همچنين درباره عيال شما و ساير افراد همين بحث جارى است. ناگفته نماند كه در آن دوره پانزده مناسك وجود داشت. ولى امروز از مرز بيست مرجع هم گذشته است. يادم است كه سال ١4٢5ه. ق بيست بعثه در مكه برقرار بود و شايد اكنون بيشتر هم شده باشد. والسلام.

قصّه واقعيه

سال ١4١5ه. ق حقير به طور عادى زائر حج شدم. علت هم اين بود كه حضرت آيت الله العظمى گلپايگاني (قدس سره) رحلت كرده بودند و بيشتر بعثه هاى حج از حقير دعوت كردند كه در بعثه ايشان باشم. در آن شرايط پذيرفتن بعثه اى غير از بعثه رهبرى و بيت مرحوم آقاى گلپايگانى براى من سخت بود. اتفاقاً در آن سال ده بعثه در مكه برقرار بود و چون زائر عادى بودم، در كاروان تنها و بى رفيق بودم. البته با اهل كاروان محشور بودم، ولى در رفت و آمد تنها بودم. عصر يكى از روزها در مكه معظمه تنها به مسجدالحرام رفتم و از باب السلام وارد شدم و در طرف چپ مدخل ورودى مسجد، در مسقفّات نشستم. چند ركعت نماز و كمى دعا خواندم و در فكر بودم كه در اين لحظات دعا بخوانم، يا صحيفه سجاديه يا قرآن تلاوت كنم؛ كدام مناسب تر و بهتر است. همچنين در انتظار نماز عصر يا مغرب، در صفى كه از حجاج سرزمين هاى مختلف تشكيل شده بود، نشسته بودم. گاهى هم با خود حديث نفس مى كردم، دربارۀ آن خَلق عظيم كه مسجدالحرام را پر كرده و هر كدام، با خداى خود راز و نياز مي كند. با خود گفتم آيا ميان اين جمعيت ميليونى ممكن است آقا نظرى

ص:176

هم به ما كند. زبان حال اين بود «ما للتراب و رب الارباب» و سرم روى زانو بود. در همين حال كه سرم روى زانو بود، كسى جلوى من به حالت تجافى نشست و گفت: «دعا كن!» ، يا گفت: «اُدعُ الله» . سر بلند كردم ديدم عربى است عبا به دوش و پارچه اى هم بر سر انداخته و درست چهره اش پيدا نيست. بعد مرا بغل كرد و فشار داد و برخاست. خواستم بپرسم شما اهل كجاييد كه هستيد و نامتان چيست؟ ! تا آمدم برخيزم، او رفت. متوجه شدم كه به طرف كوه صفا رفت. قبل از جدا شدن نظرم به پاهاى او افتاد كه برهنه بود و شبيه پاهاى عرب بيابانى بود.

اين قضيه به اينجا تمام نشد. چند روز بعد كه به ايران برگشتم، روز اول يا دوم مراجعت بود كه خدمت حضرت آيت الله بهجت (ره) رسيدم؛ چون معمولاً روزى يك ساعت منزل معظم له مى رفتم. براى بررسى نامه ها، مسائل و استفتاءها بر معظم له وارد شدم و سلام كردم. جواب سلام دادند و در محضرشان نشستم با چهره باز و تبسم فرمودند: «الحمدلله كه خدمت آقا هم رسيدى» .

منظرۀ اعجاب انگيز در بقيع

در يكى از سفرهاى حج در مدينه منوره منظره اى ديدم كه براى من اعجاب انگيز بود. معمولاً حجاج بعد از نماز ظهر و عصر به منزل خود مى روند و ناهار مي خورند و سپس كمى استراحت مى كنند. ولى حقير بسيار اتفاق مى افتاد كه وقتى آنها استراحت مى كردند، برمى خاستم و به تنهايى به طرف حرم نبوى و بقيع مطّهر مى رفتم. در يكى از اين روزها به جانب بقيع مطهر رفتم. تقريباً ساعت دو بعد از ظهر بود. در اين هنگام

ص:177

هوا به شدت گرم است؛ به همين دليل كوچه و خيابان، به ويژه اطراف بقيع خلوت بود. آمدم پشت ديوار بقيع مقابل قبور مطهر مشغول خواندن زيارت شدم. در اطراف من چند نفر به طور پراكنده و با فاصله هاى زياد به چشم مي خورد. حقير سرگرم برنامه خود بودم و چشم به قبور مطهره دوخته بودم كه ناگاه ديدم زنى باحجاب، متانت و وقار خاصى از طرف بلندي هاى مشرف به قبور پيدا شد و به تدريج از بلندى ها پايين آمد و وارد بقعه مطهر گرديد. نگاهى به قبور ائمه (عليهم السلام) و نگاهى به قبر حضرت فاطمه بنت اسد كرد و با اندكى درنگ دست روى قبور گذاشت. بعد از همان راهى كه ظاهر شد، برگشت و من نفهميدم كه اين زن به تنهايى از كجا وارد بقيع شد. آن هم با سخت گيرى هايى كه وهابيون دربارۀ زن ها دارند؛ چنان كه مدام مي گويند: «

لعن الله زوارات القبور » ؛ «زن هاى زيارت كننده قبور مورد لعن هستند» . با خود مي گفتم كه چطور يكى از نگهبانان او را نديده است؟ ! از اين رو درصدد برآمدم ببينم كه در طرف مغتسل باز است يا نه. ديدم در بسته بود!

هيئت بررسى مناسك

در حج سال ١4٢5ه. ق دو شب پى درپى در مكه معظمه خواب ديدم كه جمعى در مجلسى نشسته اند و به نظر مي آمد كه اهل نظر و تحقيق باشند. آقايان مراجع فعلى، جزوه و نوشته خود را مى آوردند و بر جمع و آن هيئت عرضه مى كردند. كتاب يكى از آقايان فقط شامل فصل طهارت بود و از فقيه ديگر فقط فصل قضا را داشت.

در ميان رساله هايى كه عرضه شد، كتاب يكى از فقهاى بزرگوار بود

ص:178

كه بيشتر مورد توجه واقع شد و يكى از آن گروه تحقيق گفت: «اين رساله، تمام دورۀ فقه است» و ديگرى گفت: «اين رساله متضمن اكثر ابواب فقه است» . من كتاب را گرفتم نگاه كردم و پس از تأمل گفتم مثل اينكه تمام دورۀ فقه بين الدفتين موجود است. خلاصه در عالم رؤيا كتاب آن آقا بيشتر جلب نظر كرد و عجب اين بود كه دو شب پى درپى اين منظره با مختصر تفاوتى پيش آمد. خداوند بركات فقها و مراجع ما را مستدام بدارد.

دعوا پس از حج

ظاهراً اين قصه در اولين سفر حج بنده كه از راه اردن هاشمى بود و چند روزى هم در شام توقف كرديم، اتفاق افتاد. پس از پايان حج، باز از راه اردن برگشتيم و چند روز براى زيارت حضرت زينب و رقيه (عليهاالسلام) مشرف شديم و جمع زيادى از همسفران در اين سفر از اهل قم و خصوصاً از اهل جمكران بودند.

يكى از رفقا سيد نجيب و محترمى از اهالى گذر جداى قم بود. يكى ديگر از اين همسفران كاسب بزّاز در محله سيّدان قم بود. ولى آدم تند و عصبانى و قدرى بد دهان بود. روزى من در اتاق خود نشسته بودم كه صداى فحاشى و دعوايى از اتاق همجوار به گوش رسيد. معلوم شد كه اين دو نفر آقاى از حج برگشته، بر سر چند متر شال شامى خريدارى شده دعوا مى كنند. آن سيد مى گفت: من اين شال را براى چند نفر سادات خريدم كه براى آنها هديه ببرم. آن آقاى ديگر كه بزاز بود، مى گفت ما اين شال را با هم خريديم؛ بايد تقسيم كنيم. البته شال پارچه

ص:179

مرغوب بود. آن سيد گفت اصلاً من اين پارچه را آتش مى زنم؛ نه من پارچه مى خواهم نه تو! آن يكى مى گفت: تو غلط مى كنى كه بسوزانى! در اين موقع بنده رفتم جلو و گفتم حج شما دو بزرگوار قبول است؟ ! شما هنوز در سفر حج هستيد و به وطن برنگشته ايد كه اين طور رسوايى در آورده ايد؟ !

فحش و دعوا بر سر چند متر شال شامى بود كه ظاهراً سيد براى ارحام خويش گرفته بود و آن بزّاز حريص به فكر فروش اين چند متر شال بود كه در ايران با قيمت زيادترى بفروشد. القصه آنچه گفتم مضمون اين روايت بود: «

على الحاج نور الحج ما لم يذنب » .

از مبشرات است

ظاهراً سال ١4٠٠ ه. ق بود كه با چند نفر از اهل آباده شيراز همسفر بوديم. در آن سال حقير روحانى كاروان آقاى حاج حسن اسعدى گلپايگانى بودم. در ايام منا در چادر نشسته بوديم و به نظرم كه مصيبت حضرت ابوالفضل (ع) خوانده شد. در خاتمه نيز درباره قربانگاه بحث شد كه محل قربانگاه را تغيير داده اند يا در مقام تغييرند و اگر چنين شد، دربارۀ قربانى وظيفه چيست؟ هنگام ذكر مصيبت حضرت اباالفضل (ع) يا بعد از مرثيه بود كه ناگهان چند عرب وارد خيمه شدند، درحالى كه جاى خود ما هم تنگ بود. يكى از آنها شال سبز بسيار زيبايى به سر بسته بود و تحت الحنك هم انداخته بود؛ باچهره اى نورانى و بسيار جذاب و دوست داشتنى؛ حدود چهل پنجاه ساله. من اصلاً متوجه نبودم كه اينها از كجا و به چه مناسبت به چادر ما آمدند. از صحبت هايى هم كه شد،

ص:180

چيزى در خاطرم نيست، فقط اينكه آن سيد رشيد و نورانى گفت: «وقتى قربانى در منا ميسر نباشد، چه فرق مى كند كه در وادى محسر باشد يا در مكه، و سهم فقراء را هم بدهند» . من از گفته او به نظرم رسيد كه اين سؤال را از آقاى خوئى بپرسم. در اين هنگام او گفت: «بلى اگر اين سؤال را از آقاى خوئى كنيد، خوب است» . يادم نيست كه چيزى در چادر و خيمه ما خوردند يا نه! خداحافظى كردند و رفتند.

حقير پس از ساعتى كه آنها رفتند، حال تنبّه و بيدارى برايم حاصل شد كه اين سيد و همراهان چه كاره بودند و از كجا آمدند؟ ! بعضى گفتند اينها اهل عراق هستند و همه ساله به مكه مى آيند. الغرض بعد از مراجعت درباره ذبح قربانى سؤال كردم و استفتا نمودم؛ جواب دادند: «هر كجا بهتر به وظيفه عمل شود» .

خاطره آتش سوزى در منا

در آن سال روحانى كاروان آقاى حاج شيخ حسن اسعدى بودم. پس از رسيدن به منا و چند ساعتى استراحت، عده اى عازم رمى جمرات شدند و بنا شد كه آقاى اسعدى با گروه زنان و با كمك دو نفر از كارمندان كاروان براى رمى جمرات برود. حقير هم با چند نفر رفتم رمى جمرۀ عقبه و برگشتم. نماز ظهر و عصر را در خيمه به جا آوردم و بعد از نماز هركدام در گوشه اى نشسته، يا خوابيده، منتظر آوردن غذا بوديم. شايد ساعت 5/٢ بعدازظهر بود كه صداى انفجار كپسول به گوش رسيد. مردم بهت زده و متحيّر بودند كه انفجار دوم و سوّم نيز به وقوع پيوست. اتفاقاً در آن ساعت باد شديدى مى وزيد و آتش را به اطراف و جوانب

ص:181

پراكنده كرد. به نظر مى رسيد كه ادارۀ آتش نشاني چنين چيزى را پيش بينى نكرده بود؛ زيرا امكانات كافى نبود و چادرها هم خيلى نزديك به هم و طناب خيمه ها نيز در هم تنيده و راه عبور و مرور را بسته بود. با بلندگو اعلام كردند: «

اصعدوا الى الجبل » ؛ «از كوه ها بالا برويد» . هركس پاى چابك داشت با زحمت و وحشت از اين سو به آن سو مى دويد و فرار مى كرد. بعضى ميان بندهاى چادرها افتادند و مجروح شدند و بعضى هم خود را به كوه رساندند.

حقير هم مانند ديگران از خيمه بيرون آمدم و سرگشته و حيران به طرفى فرار كردم و بعد از دو ساعت به دره اى رسيدم و از آتش مصون ماندم. گفتند اينجا وادى مشعرالحرام است.

من وسط دو رشته كوه خسته و تشنه نشستم؛ نه آبى بود و نه امكانات ديگر. كم كم متوجه شدم كه من بيش از يك لنگ احرام بر تن ندارم و بدنم برهنه است. در ضمن تا نزديك غروب هم بادهاى شديد مى وزيد. در اين بين كپسول ها هم يكى پس از ديگرى منفجر مى شد و صداى ناله و فرياد از داخل منا برمي خاست. اما چون خودمان وحشت زده و مضطرب بوديم، از مصيبت سخت اهل منا بى اطلاع بوديم. تا فردا صبح را در همان وادى مشعر به سر بردم. يادم نيست كه نماز مغرب و عشا و نماز صبح را با وضو به جا آوردم يا با تيمم.

صبح يازدهم، بعد از نماز صبح به تدريج از مشعر خارج شدم و به طرف منا و به وادى محسّر رفتم. تعدادى از خيمۀ ايرانى ها نزديك وادى محسر و اوّل منا بود كه از حادثه آتش سوزى در امان بودند.

ص:182

اتفاقاً كاروانى كه به آن برخورد كردم، مربوط به شهرستان اراك بود كه مدير كاروان آن آقا حاج شيخ حسين عزّتى، و اهل گلپايگان بود. من او را مى شناختم و او هم مرا مى شناخت؛ چرا كه مدّتى در ادبيات و منطق شاگرد من بود. او وقتى مرا به اين حال آشفته ديد، پيراهنى براى من آورد و صبحانه مختصرى هم خورديم. در كاروان آقاى عزّتى آشناى ديگرى هم به نام آقاى حبيبي بيات، فرزند حاج قديرخان كه اهل يكى از روستاهاى اراك بود، پيدا شد. بالاخره خداحافظى كردم و گفتم بايد بروم ببينم چه بر سر كاروان آمده. اتفاقاً آن سال خواهر خودم هم در كاروان بود و با گروه زنان براى رمى جمره رفته بود. نزديك منا كه رسيدم ديدم همه جا سوخته و خيمه اى برپا نيست. سياهى تمام زمين منا را فرا گرفته و معلوم نيست محل خيمه هاى ما كجاست! كم كم به نفراتى برخورد مى كردم كه از كشته شدن بسيارى زنان و مردان خبر مى دادند. گريان و دلشكسته و از پا فتاده خود را به جمره عقبه رساندم. از حُسن اتفاق يكى از خدمه كاروان آقاى اسعدى كه نزديك جمره، روى بلندى ايستاده بود، مرا ديد و صدا زد آقاى حاج شيخ كجا بودى كه از ديشب تا حالا همشيره خودش را كشته و اهل كاروان همه ناراحت بودند؟ ! آنها فكر مى كردند كه من هم جزء مصدومين و كشته ها هستم. با ملاقات خدمه كاروان، به ويژه آقاى حاج حسن تاجدارى آرامش به كاروان برگشت و بحمدالله كسى از اعضاى كاروان ما مصدوم نشده بود. عده اى در جمرات بودند، كه در آن محل ساختمان وجود دارد، جمعى هم به كوه پناهنده شده بودند و زن ها هم شب را در جمرات به سر برده بودند.

ص:183

حادثه منا دلخراش و مصيبت بار بود. بسيارى از حجاج عزيز گرفتار آتش شدند و سوختند و عده زيادى زير دست و پاى فرارى ها و در ميان بندهاى چادر از بين رفتند. از خداى متعال مسئلت داريم كه همه بندگان را از اين گونه مرگ ها در امان دارد و از تقصير ما درگذرد و به مسئولان مملكت سعودى نيز آگاهى و تنبه بيشترى عنايت كند.

خاطرۀ تلخ ديگر براى حجاج ايران

ششم ذي حجه بود كه حجاج خودشان را براى انجام حج مهيا مى كردند. تظاهراتى عليه جنايات آمريكا و اسرائيل برگزار شد و كاروان هاى ايران، از نقاط مختلف مكه، زن و مرد، در گروه هاى صد نفرى و دويست نفرى به محل تظاهرات كه ميدان معابده بود، حاضر شدند. سرتاسر ميدان معابده تحت كنترل كاروان هاى ايران بود. محل بعثه حضرت آيت الله گلپايگانى هم در معابده بود و مناظر پرهيجان كاروان ها و صداى تظاهرات و شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل فضاى مكه را پر كرده بود؛ پرچم ها و علم ها با رنگ هاى مختلف و شعارهاى گوناگون منظرۀ ديگرى به وجود آورده بود. تا وقتى جمعيت در ميدان معابده بود، مشكلى از طرف پليس سعودى پيش نيامد. اما پس از مدتى مسئولان ايرانى اعلام كردند كه به سوى مسجدالحرام بروند. بعد معلوم شد كه مسئولان سعودى، مسئولان ايرانى را تهديد به حادثه كرده و آنها را از رفتن به مسجدالحرام منع كرده بودند. اما آقايان منع و تهديد را ناديده گرفته بودند. اين درست بود يا نادرست، ما نمى دانيم! بالاخره موج جمعيت با شعار و تظاهرات به سوى

ص:184

مسجدالحرام رفت و در ميدان سليمانيّه، نزديك مسجد جن، بين پليس و بعضى حجاج درگيرى شد. مأموران از بالاى جسر سليمانيه به حجاج تيراندازى كردند. دست كم ششصد نفر از حجاج ايران كشته و عده زيادى هم مصدوم، و بسيارى به شدت مجروح شدند؛ چون انسجام كاروان ها به هم خورد، زائران ضعيف و سالخورده، به ويژه زنان، متحير و سرگردان شدند و نمى دانستند كه از كجا بروند و چگونه فرار كنند! بسيارى از آنها پنج كيلومتر مسافت را براى اين تظاهرات پيموده بودند. بالاخره فاجعه بسيار بزرگى بود.

خاطره اى از محضر آيت الله العظمى شاهرودى

آن بزرگوار با جمعى از اصحاب به مكه مشرف شده بودند و در محل شارع الفلق، در منطقه طاهر مغازل مطوف شيعه منزل گرفته بودند. سال هاى اولى بود كه حقير به مكه مشرف شده بودم. به منزل ايشان رفتم تا درباره خروج از مكه مسئله اى از ايشان بپرسم. مسئله را كه مطرح كردم، بين حاضران بحث و گفت وگو بالا گرفت. برخى گفتند عدم جواز مربوط به خروج از مكه است و بعضى ديگر، ميزان خروج از حرم. عده اى ديگر گفتند ميزان خروج به قدر مسافت شرعيه است و نظر ديگر اينكه ميزان خروج به محل قريب و بعيد است.

حضرت آيت الله (قدس سره) تبسمى كردند و فرمودند: فرزندجان ما تازه وارد شديم و هنوز اثاثيه را باز نكرديم! بايد به كتاب مراجعه كنيم! شما فردا بياييد تا جواب مسئله شما را بدهم. مرا دعاى خير كردند و مرخص شدم.

ص:185

تخريب مهديه بعد از سخنرانى آقاى فلسفي (ره)

مهديه ايراني ها نزديك بقيع و ابتداى شارع نخاوله، و مركزى بود براى اجتماع ايرانى ها و حل و فصل مشكلات دينى و محلى براى تبليغ مذهب اهل بيت (عليهم السلام) . در سفرى كه خطيب توانا و زبان گوياى اسلام، جناب آقاى فلسفي (ره) به مدينه منوره داشتند، خطابه اى آتشين و سخنرانى جامعى درباره اهل بيت (عليهم السلام) ايراد كردند. ولى سعودى ها نپسنديدند. سرانجام اصل حسينيه را تصرف كردند و مدّتى تعطيل بود و بعد به كلى از بين بردند.

تخريب حسينيه شيخ عَمروى

حسينيه شيخ عمروى، نمونه اى از خدمات ارزشمند اين عالم جليل بود كه در دست طلاّب و زائران مدينه منوره قرار داشت و محل مطالعه و مباحثه طلاب بود. همچنين طلاب و زائرانى كه منزل نداشتند، براى سكونت از اين حسينيه استفاده مى كردند. ايشان حداقل يك وعده نماز جماعت را در آنجا برگزار مي كرد. يك شب، تعدادى ايرانى به حسينيه آمدند و عرض ارادت به ساحت مقدس امام حسين (ع) نمودند و ضمناً با جناب آقاى عمروي (ره) نيز ملاقاتى داشتند. بعد از اقامه نماز شعار مرگ بر شاه و مرگ بر اسرائيل و آمريكا سر دادند و فضاى حسينيه و اطراف، از اين شعار پر شد. پليس دخالت كرد و اجتماع را به هم زد و پراكنده كرد و هرچه كتاب در حسينيه بود، به تاراج بردند و در حسينيه را قفل كردند. بعد هم اصل حسينيه را محو كردند. بعثۀ حج آيت الله العظمى گلپايگانى هم كه در آن سال در بيت آقاى عمروى بود، از هم پاشيده شد و ناچار شديم به محل ديگر برويم.

ص:186

ضرب و شتم اعضاى بعثه آيت الله گلپايگانى

سال بعد از تعطيلى، در محل بعثه حضرت آقاى گلپايگانى در ميدان سليمانيه مكه، آقاى موسوى خويينى ها سخنرانى كرد و شعار مرگ بر آمريكا سردادند كه در پى اين اقدام بعثه را تعطيل كردند و اعضاى بعثه را كتك زدند. حقير و حضرت حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمدتقى وحيد گلپايگانى، امام جماعت مسجد انصارالحجه تهران را بازداشت كردند و تا نزديك سحر در كلانترى جنب بعثه در بازداشت به سر برديم. در كلانترى دو نفر از افغانى هاى وهابى را آوردند كه با ما مباحثه كنند. آنها نيز مسئله سب خلفا، متعه و چند مسئله ديگر را مطرح كردند. ما هم به طور مختصر با آنها گفت وگو كرديم. بالاخره بعد از مدّتى ما را آزاد، و در بعثه را باز كردند.

سكته حاجى قزوينى در كوه حرا

در يكى از سفرها چند بار به غار حرا رفتم و دو ركعت نماز در خود غار به جا آوردم و براى عموم مؤمنان دعا كردم. يك بار كه تقريباً دو ثلث راه را پيموده بودم و يك ثلث باقى بود، جمعى را ديدم كه كنار بدنى سرگردان هستند. آنها ظاهراً اهل قزوين بودند. يكى از آنان كه ظاهراً تنگى نفس و بيمارى قلبى داشت، در آن نقطه كوه به زمين افتاده و قلبش از كار ايستاده بود. چند حوله احرام به هم ضميمه كردم و او را در حوله قرار داديم و با ذكر

لاالله الااله ولا حول و لاقوة الا بالله او را از كوه پايين آورديم و از آنجا با ماشين به منزل برديم.

ص:187

جبل النور

مناسب است اشاره اى به اين كوه كه آن را جبل النور هم مي نامند بشود.

اين كوه در جانب شمال مكه در راه عرفات واقع شده است. البته در جانب چپ جبل النور، جاده اصلى با فاصله تقريباً يك ميل قرار دارد. فاصله اين كوه تا مسجدالحرام تقريباً شش يا هفت كيلومتر است. نسبت به بعضى كوه هاى ديگر بلندتر است و در بالاى آن قله بزرگى ديده مى شود. در جانب چپ اين قله غار حرا قرار دارد. اين كوه قريب دويست متر ارتفاع دارد و مى شود گفت اين مقدار مسافت به نحو عمودى است. از اين رو بالا رفتن از آن مشكل است و حقير در وقتى كه توانايى بيشترى داشتم، طى چند تشرف، هشت بار سورۀ مباركه واقعه را تلاوت كردم تا به قلّه رسيدم. زمان صعود به اين كوه چهل الى پنجاه دقيقه طول مي كشد. ولى در اين سال هاى اخير ساكت و آرام حركت مى كردم و توانايى قرائت را نداشتم فقط حديث نفس مى كردم. همراه داشتن آب در اين صعود و نزول لازم است؛ به ويژه در روزهاى گرم. بالاى اين كوه شكاف بزرگى وجود دارد كه تقريباً پنج نفر مى توانند داخل آن بنشينند و ارتفاع آن به قدر قامت انسان است. اين شكاف را غار حرا مي نامند.

كسى كه بر فراز اين كوه بايستد، ساختمان هاى مكه معظمه را مى بيند. مقصود ساختمان هاى حدود مسجدالحرام است و الاّ در اين سال ها در دامنه همين كوه ساختمان هاى متعدد ساخته شده و در حال حاضر كوه حرا در قسمت پايين محاط به ساختمان هاى جديد است.

ص:188

ويژگى هاى جبل النور

١. آمد و شد پيامبر (ص) در اين كوه و در اين غار زياد بود و در خلوت آنجا غرق در عبادت و مناجات با خدا مي شد.

٢. پيامبر (ص) در همين غار به نبوّت رسيد و خدا او را به نزول فرشته وحى مكرم گردانيد.

٣. امتياز سوم براى اين غار، استقبال به كعبه بدون انحراف است.

4. صاحب كتاب جامع اللطيف، ابن القرشى المخزومى، پس از ذكر اين ويژگى ها گفته است: «بهتر آن است كه بگوييم چون اين جبل و موضع، معبد و محل نيايش اجداد حضرت بوده، آن بزرگوار هم اين محل خلوت را براى نيايش اختيار كرده است» . (1)

غار ثور

هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) از شر مشركان به سوى مدينه هجرت كرد، در اين غار پنهان شد و حداقل سه شبانه روز در آنجا به سر برد. پس از اطمينان رفع شر مشركان، از غار خارج شد و به سوى مدينه حركت كرد.

اين غار در كوهى بسيار مرتفع پايين مكه، در محل معروف به مسفله واقع شده و بيش از پانصدمتر ارتفاع دارد. اين كوه بسيار بزرگ است، راه هاى پيچ در پيچ دارد و صعود آن با سختى انجام مى شود.

اخيراً به همت مسئولان، با ايجاد پله صعود را آسان تر كرده اند. حقير در يكى از اين زيارت ها كه با حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين كرمانى همراه بودم، بعد از يك ساعت و نيم، به غار رسيدم. غار به صورت يك كاسه بزرگ وارونه يا شبيه يك خيمه كوچك است و


1- الجامع اللطيف، ص٣4١.

ص:189

دريچه كوچكى هم براى ورود دارد كه با زحمت وارد شدم. اخيراً منفذ ديگرى براى آن احداث كرده اند كه محل خروج است.

درون غار ظرفيت نشستن چند نفر را دارد و مى شود خوابيد؛ همچنين سنگلاخ و ناصاف است و از نظر ارتفاع فضاى مناسبى براى ايستادن ندارد. نشسته در غار نماز خوانديم و مؤمنان را دعا كرديم.

در غار به برادر عزيز خود، جناب آقاى كرمانى عرض كردم: «

لا تحزن ان الله معنا » . ايشان تبسم كردند و مزاح حقير را به بزرگوارى هموار كردند و فرمودند: باشد از خداى متعال مى خواهم كه ارادت ما را به رسول خدا (ص) بپذيرد. لحظاتى بيرون غار مشغول تماشا و در فكر مشكلاتى بوديم كه رسول خدا (ص) براى هدايت بشر داشته است.

يك بار ديگر هم با مرحوم حاج آقا مهدى گلپايگانى توفيق زيارت داشتم. البته عده اى ديگر هم بودند. بعضى در دامنه كوه ايستادند و نتوانستند تمام مسافت را طى كنند. گرچه اين كوه فاصله زيادى تا مكه داشت، ولى اخيراً در اثر توسعه شهر، خط كمربندى از پايين آن مى گذرد و وسايل نقليه تا پاى آن تردد مى كند. كسى كه بر قله اين كوه بايستد، به شهر مكه اشراف خواهد داشت. از خداى متعال مي خواهم كه باز هم ما را به زيارت جايگاه رسول خدا (ص) و بوسيدن جاى پاى آن حضرت موفق بدارد.

خاطره اى از مرحوم آيت الله حاج شيخ على محمد بروجردي (ره)

در يكى از سفرها از راه عراق و اعتاب مقدسه مشرف شدم و چند روزى در كاظمين (عليهماالسلام) توقف داشتم. روزى در حسينيه خدمت مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ علي محمد بروجردى رسيدم. وقتى

ص:190

ايشان فهميدند كه حقير عازم حج هستم، محبت بيشترى به من كردند و با حالتى خاضعانه فرمودند: من به حج مشرف شدم و دوست داشتم حجرالأسود را ببوسم و به اين سنت نبوى نائل شوم، ولى نتوانستم. از شما تقاضا مى كنم كه در صورت امكان اين سنت استحبابى را از جانب من به عمل آوريد و حجرالأسود را ببوسيد.

اين جانب پس از زيارت اعتاب مقدسه و تشرف به حرمين شريفين، بدون مشكل و زحمتى درخواست آن مرحوم راانجام دادم، بلكه بارها اين توفيق نصيبم شد؛ زيرا در آن زمان مشكلات كنونى نبود.

خاطرۀ بقيع مطهر

پنجاه سال قبل بقيع وسعت كمى داشت. ديوار كوتاهى از خشت و گل، و درى در طرف شارع اباذر و درى هم مقابل حرم پيامبر داشت. خيابانى به عرض تقريباً سه متر از جلوى بقيع مى گذشت كه از نخاوله شروع، و به شارع اباذر منتهى مى شد. داخل بقيع به صورت يك تپه خاك بود كه در تمام طول مدّت كه در بقيع بوديم، گرد و غبار فضا را گرفته بود كه از رفت و آمد زائران ايجاد مي شد. قسمت جنوب بقيع با علف هاى دانه درشت و چند گونه مختلف درخت پوشيده شده بود و شايد به خاطر همين اين منطقه را بقيع غرقد مي نامند؛ يعنى بقيع درختكارى شده. حدّ بقيع از جانب شرقى به قبر مطهر حليمه سعديه و عثمان منتهى مى شد؛ يعنى قبر حليمه (عليهاالسلام) در پاى ديوار بود كه الآن هم كه چهل سال مى گذرد، بقاياى ديوار كنار قبر حليمه سعديه ديده مى شود. قبر عثمان بن عفان هم كه اكنون در بلندى است پاى ديوار بود و قبور زيادى خارج بقيع، يعنى خارج از محصوره بود؛ مثل

ص:191

قبر ابوسعيد خدرى و سعدبن معاذ. گسترش كنونى كه در بقيع ديده مي شود همه در اين ده سال اخير به وجود آمده است و البته بعضى از قبور هم در اثر توسعه از بين رفته اند؛ مثل قبر جناب اسماعيل فرزند امام صادق (ع) كه پيش تر خارج بقيع بود.

بيت الأحزان

قبةالحزن يا بيت الاحزان كه براى حضرت زهرا (عليهاالسلام) ترتيب داده شده بود، بنابر تاريخ معتبر، درون بقيع و در قبلۀ بقعه مطهر ائمه (عليهم السلام) بوده است؛ اين موضوع، علاوه بر آنكه مستند تاريخى معتبر دارد، مورد مشاهده عينى آقاى حاج شيخ عمروى هم بوده است. ايشان شفاهاً فرمودند: من دوازده سيزده سال داشتم كه با پدرم و ديگران به بقيع مى رفتم. در نقطه مقابل بقعه ائمه (عليهم السلام) قبه اى بود كه مى گفتند قبةالحزن است. بقعه ائمه (عليهم السلام) نيز پله هايى داشت كه مى بايست چند پله پايين مى رفتيم تا وارد بقعه مطهر مى شديم.

خاطرۀ مواقيت

١. ميقات جحفه

براى اولين بار از ميقات جحفه محرم شدم كه حدود پنجاه سال پيش بود. اين ميقات در بيابانى رملى بود و در بعضى قسمت هاى اين بيابان نيز درخت هاى خار مغيلان روييده بود. در درياى سرخ غسل احرام كردم و با چند نفر ديگر با ماشين كمپرسى روباز، به سوى ميقات جحفه روان شديم. در فواصل متعدد قهوه خانه هايى وجود داشت كه فقط

ص:192

اسمش قهوه خانه بود و امكاناتى نداشت. مجهزترين قهوه خانه در ايستگاه رابغ بود. مدير كاروان در رابغ، راه بلدى با خود همراه كرد كه متأسفّانه خود راهبر هم راه را گم كرد و بى جهت هم نبود؛ چون تمام بيابان پوشيده از رمل بود و راه مشخصى به نظر نمى رسيد. مدّتى با ماشين به اين طرف و آن طرف چرخيديم تا به چاه آبى رسيديم كه چند بچه و گوسفند دور آن حلقه زده بودند.

گفتند اينجا جحفه است. براى تجديد وضو و تجديد غسل به دنبال آب رفتيم. امكاناتى در كار نبود. دلو و طنابى يافتيم و از چاه آب كشيديم. اما هر چه دلو بالا مى آمد پر از زباله و فضولات بود.

ناچار سطلى را از همان آب كذايى پر كردم و پشت يكى از خارهاى مغيلان رفتم و غسلى كردم. بعد از غسل و نماز و احرام، دوباره سوار كمپرسى شديم و به طرف مكه حركت كرديم. اما پس از پانصد قدم، به يك استخر آب برخورد كرديم. معلوم شد اين استخر را براى حجاج در نظر گرفته بودند. به هر حال ما حوصله غسل مجدد نداشتيم. گرما طاقت همه را گرفته بود. چند ساعتى كه آنجا بوديم، هيچ كاروانى را نديديم.

٢. ميقات شجره

احرام دومين من از ميقات شجره بود. در منطقه شجره، غير از يك مسجد كوچك خشت و گلى به طول و عرض تقريبى ٧ * ١4 متر بناى ديگرى نبود.

تنها قسمتى از مسجد مسقف بود. به نظرم زمين مسجد خاكى بود و

ص:193

چند تكه فرش حصيرى و بافته هاى محلى در آن افتاده بود. قسمتى هم به صورت خاكى بود و فرشى نداشت. نماز احرام به جا آورديم و احرام عمره تمتع بستيم. اين منطقه به آبيار علي (ع) معروف است و هنوز هم كه پنجاه سال بر حج ما مى گذرد، تابلوى آبيار علي (ع) در اين منطقه به چشم مى خورد؛ اخيراً قسمتى از چاه ها را لوله كشى كرده و با دستگاه از آن چاه ها آب مي كشند؛ كنار چاه نيز براى استفاده زائران آب سردكن گذاشته اند. مسجد كوچكى هم نزديك آبيار ساخته اند كه حقير و چند نفر در آن نماز خوانديم؛ از جمله آقاى حاج سيد مهدى قريشى دام عزه، نماينده ولى فقيه در مدينه منوره.

٣. ميقات جعرانه

براى انجام عمره مفرده از ميقات جعرانه محرم شدم. دوستان همسفرم سنّى بودند و ماشين هم سوارى بود. بعد از احرام، حقير در صندوق عقب ماشين نشستم و براى پرهيز از تظليل در صندوق را برداشتند. در حقيقت نصف بدن من بيرون بود؛ هر چند بعداً از مرحوم آيت الله العظمى خوئى استفتا كردم كه اين مقدار براى جلوگيرى از استظلال كافى است يا نه؟ جواب دادند كه كافى نيست و بايد تمام بدن از حال تظليل خارج باشد. اين مسئله براى مراحل بعدى رعايت شد.

4. ميقات حديبيّه

اخيراً به منظور زيارت اين ميقات، در محل حديبيه پياده شديم. به مسجد رفتم و نماز تحيت مسجد خواندم. منطقه نسبتاً آبادى بود. چون

ص:194

ما در حال احرام بوديم و از اين مسير مى گذشتيم و نياز نبود كه دوباره احرام ببنديم.

تخريب اماكن مقدسّه

وهابيون متعصب و قشرى، در اين ده سال اخير، بسيارى از اماكن مقدس را تخريب و به كلى با خاك يكسان كردند كه برخى از آنها عبارت است از:

١. قبر حضرت عبدالله پدر رسول گرامى اسلام (ص) : اين مقبره در جانب غربى مسجدالنبى بود و به همين خاطر، كم كم اهل مدينه در آنجا خانه و بازارچه ساختند. قبر مطهر، قبه قديمى و زيبا داشت كه چند شعر تركى هم در كاشى كارى بيرون مقبره منقوش بود كه آن اشعار را حقير يادداشت كرده بودم، ولى فعلاً در دسترس نيست. اينجانب با مرحوم آيت الله حاج سيد على بطحايى گلپايگانى و آيت الله حاج شيخ محمود انصارى، براى جلوگيرى از تخريب نزد امير بلد رفتيم و درخواست كرديم كه از تخريب آن خوددارى كنند. اما او حواله به علماى بلد كرد. علماى بلد هم مى گفتند امير بلد براى توسعه شهر دستور داده است. در حال حاضر محل قبر در قسمت غربى مسجدالنبى در فضاى باز است. ولى نشان خاصى ندارد.

٢. مسجد فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ؛ اين مسجد كنار مسجد غمامه بود و چند پله داشت. كسبه و تجار و سكنه اطراف، در آنجا نماز جماعت مى خواندند و حقير هم چند بار در آن مسجد نماز خواندم. اين مسجد را هم خراب كردند و اثرى از آن نيست.

ص:195

٣. قبر جناب اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق (ع) : اين بقعه نزديك بقيع مطهر و تقريباً روبه روى قبور ائمه بقيع (عليهم السلام) قرار داشت و چند سالى هم وسط جاده بود و ديوارهاى نسبتاً بلندى داشت. اين مقبره را هم خراب كردند و چنين گفتند كه جنازه را به داخل بقيع منتقل كردند؛ جاى آن بقعه بيرون بقيع در فضاى باز است.

4. كوچه بنى هاشم و خانه امام زين العابدين و امام صادق (عليهماالسلام) : اين دو خانه شريف در انتهاى كوچه بنى هاشم و نزديك به حرم مطهر نبوى واقع شده بود. خانه امام صادق (ع) مدتى به صورت كتابخانه مورد بهره بردارى بود كه اكنون اثرى از آن ديده نمى شود.

5. مسجد و مقبرۀ على بن جعفر عريضي (ره) : اين مسجد و مقبره در يك فرسخى شهر مدينه منوره، در راه احد و در روستايى به نام «عُريض» قرار دارد. از صاحب مستدرك نقل شده است: «قبر على بن جعفر در عريض، قريه اى از قراى نزديك مدينه است. در بعضى سفرهاى خود در مشهد آن بزرگوار حاضر شديم؛ و بر قبر آن بزرگوار قبه عاليه برقرار بود» .

اين مطلب چيزى است كه محدّث قمي (ره) در سفينةالبحار از استاد بزرگوار خود ذكر فرموده و بنده هم در بعضى سفرهاى خود به زيارت اين مشهد مقدس و مسجد نايل شدم. متأسفانه اين مسجد و مشهد مقدس در سال ١4٢5ه. ق به وسيله وهابيون تخريب شد و اثرى از آن باقى نماند.

على بن جعفر به خاطر خضوع و خشوعى كه در برابر امام جواد (ع)

ص:196

داشت مورد اعتراض بعضى مشايخ قرار گرفت. به او مى گفتند: شما با اين سن زياد كه فرزند حضرت صادق (ع) و عموى پدر اين جوان هستيد، باز هم او را مقدم مى داريد و دست او را مى بوسيد و كفش هايش را در جلو پايش مى گذاريد؟ فرمود:

اُسكتوا إذا كان الله عز و جل (و قبض على لحيته) لم يؤهّل هذه الشيبة و أهّل هذا الفتى و وضعه حيث وضعه أنكر فضله نعوذ بالله ممّا تقولون بل أنا له عبد.(1)

[دست به محاسن خود گرفت و فرمود:] ساكت باشيد! اگر خداى عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار [امامت] ندانسته و اين كودك را سزاوار دانسته و به او چنان مقامى داده، من فضل او را انكار كنم؟ ! پناه به خدا از سخن شما! من بنده او هستم.

6. تخريب مشربه ام ابراهيم (ع) : با فاصله كمى پشت مسجد قبا در ميان نخلستان، ساختمان محقر استوانه اى شكل با چند غرفه كوچك وجود داشت كه محل زندگى ماريه قبطيه، مادر ابراهيم (ع) و محل رفت و آمد و اقامت رسول الله (ص) بود. اين حجره و مسكن از سى سال پيش برقرار بود و حقير چند بار آن غرفه را زيارت كرده بودم. اطراف اين مسكن را براى دفن اموات قرار داده بودند و فعلاً هم آن محل، محصور و محل دفن اموات است. اما از مشربه و مسكن رسول خدا (ص) چيزى باقى نگذاشتند. بنا و حجرات به صورت يك تپه خاك در وسط قبرستان ديده مى شود. در سفرى كه با جمعى از اهل گلپايگان مشرف شده بودم،


1- الوانى، فيض كاشانى، ج٢، ص٣٨١.

ص:197

به زيارت مشربه رفتيم. آقاى بطحائى، اخوى آقاى دكتر بطحائى، از مشربه پايين رفتند و چند حجره كوچك را زيارت كردند. ولى براى بالا آمدن به مشكل برخورد كردند كه با تدبير و وسايلى ايشان را بالا آورديم. در حال حاضر براى فريب كارى يك چهار ديوار در بيرون قبرستان سنگ چين كرده اند و مى گويند اينجا مشربه است.

٧. تخريب مسجد فضيخ و مسجد ردالشمس: حوالى مسجد قبا را به كلّى محو و نابود كرده اند. همچنين بيت امير المؤمنين (ع) را در جوار مسجد قبا تخريب كرده اند كه هر يك از اين مواضع اختصاص به اهل بيت (عليهم السلام) داشت.

خاطره اى از حجون

ايام شهادت حضرت موسى بن جعفر (ع) و مبعث حضرت رسول (ص) در مكه معظمه بودم و اين، توفيق عمره رجبيّه سال ١4٢6ه. ق بود. عصر روز شهادت يا روز بعد از آن بود كه براى تسليت به اجداد گرامى امام موسى بن جعفر (ع) عازم حجون شدم؛ يك ساعت پيش از غروب بود كه راه افتادم. در فكر بودم كه در همين حال تلفنى به فرزندم كه در مصر است و تلفنى هم به فرزند ديگرم كه در تهران است، بزنم. اتفاقاً در مسير به ادارۀ مخابرات برخوردم. اما از زنگ زدن منصرف شدم. چون مى ترسيدم تأخير كنم و در حجون را ببندند. با خود گفتم بهتر است اول به حجون بروم، بعد تلفن كنم. از طرف «بركةالغسل» كنار مسجد جن وارد قبرستان شدم. از قسمت اول قبرستان عمومى گذشتم و از تونل بين قسمت اول و دوم نيز عبور كردم و وارد قسمت دوم قبرستان شدم.

ص:198

خبرى از شرطه و شيوخ كه هميشه راه را سد مي كردند، نبود. اتفاقاً ديدم، مقبرۀ اهل بيت كه معمولاً بسته بود، باز است. نزديك شدم. ديدم چند كارگر مشغول تعمير ديوارهاى حجون هستند. به طرف انتهاى وادى كه قبر حضرت عبدمناف، عبدالمطلب و ابوطالب (عليهم السلام) است، رفتم و از نزديك عرض ارادت و زيارت كردم و تسليت گفتم. در اين هنگام جمعى از مسلمانان تركيه هم آمدند و آنها هم سلامى دادند و برگشتند.

جوانى از اهل خراسان، به نام آقاى صادقى، كنار قبور ايستاده و مشغول زيارت بود. پس از زيارت و عرض تسليت، وداع كردم و از مقبره خارج شدم و بعد هم در مقبره را بستند و اين توفيق، عنايتى بود كه بعد از چهل سال نصيبم شد. چهل سال پيش، اينجا جز يك درّه طبيعى و سنگلاخ و كوه و كمر چيزى نبود. در نقطه كنونى قبور مطهر هم كوهى از سنگ روى هم انباشته بود. بعضى از زن هاى باديه نشين سياه چهره دور سنگ ها جمع شده بودند و چند قطعه پارچه مندرس روى سنگ ها انداخته بودند و اشاره مى كردند: «

هذا قبر والد على! هذا قبر والد على! » و انتظار صدقه داشتند. آن زمان كسى جلويمان را نمى گرفت. ولى از آن وقت چهل سال مي گذرد و توفيق تشرف نداشتم تا اينكه در سال ١4٢6 ه-. ق از نزديك كنار قبور حاضر شدم. گرچه مقبره ها قبه و بارگاه ندارد، اما بقعه هاى جدا و مشخص براى اهل بيت برقرار است.

صورت قبور اجدادالنبي (ص)

سه صورت قبر در انتهاى مقبره ساخته شده است؛ هر چند اين سه قبر نام و نوشته اى ندارد، اما از بقّية قبور برجسته و ممتاز شده است. در

ص:199

بقعه هاى ديگر فقط يك سنگ يا دو سنگ در بقعه ديده مى شود، اما در بقعه آل البيت دو صورت قبر مستطيل و يك قبر مربع وجود دارد كه به نظر ما يكى متعلق به حضرت عبدالمطلب و ديگرى به حضرت ابوطالب و سومى مربوط به جناب عبدمناف است.

هنگام بازگشت با همان جوان خراسانى از مقبره خارج شديم و به طرف مسجدالحرام آمديم. اداره مخابرات در ميدان سليمانيه بود و مى خواستم پس از مراجعت تلفن كنم كه تعطيل كرده بودند و در بسته بود. به جوان خراسانى گفتم: «شما بفرماييد من خواستم در صورت امكان تلفن كنم» . گفت: «من تلفن همراه دارم، شماره را بفرماييد تا بگيرم» . محبّت كرد شماره مصر را گرفت و با بنده زاده صحبت كردم و بعد هم شماره تهران را گرفت با صبيه ام حرف زدم.

كرامت اخلاص

اگر اخلاص در كار باشد، هرچند اخلاص كامل نباشد، بركات نصيب مى شود. در سايه قصد قربت و عرض ارادت به ساحت مقدس اجداد پيامبر، هم بعد از چهل سال در جحون باز شد و هم تلفن، كه به رايگان و بدون معطلى فراهم شد.

ناگفته نماند كه در ابتداى مقبره اجدادالنبى، قبر حضرت خديجه (عليهاالسلام) و فرزندش قاسم نيز مشخص است و به صورت مستطيل درون بقعه ساخته شده است. بقعه ها با ديوارهاى يك مترى و نيم مترى و سفيد و پاكيزه مشاهده مى شود.

ص:200

زيارت شهداء فخ و زيارت ميمونه (عليهاالسلام)

در روز جمعه ٢٩ رجب سال ١4٢6ه. ق با راهنمايى حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى نواب، عضو بعثۀ مقام معظم رهبرى در مكه معظمه، به زيارت شهداى فخ قبل از مسجد تنعيم موفق شديم. مقبرۀ اين شهداى بزرگوار در حال حاضر به عنوان مقبره عبدالله عمر معروف و از جانب اوقاف محصور شده و به عنوان مقبره شماره دوى ابن عمر ثبت است. بعد از زيارت شهدا براى بررسى ميقات جعرانه به طرف مقصد حركت كرديم و در بين راه طائف و جعرانه، قبر ميمونة زوجةالنبي (ص) را هم زيارت كرديم.

چهل سال پيش حقير براى انجام يك عمره از جعرانه محرم شدم، درحالى كه فقط علائمى براى مسجد گذاشته بودند. ولى اكنون مسجد بسيار بزرگ، و معمور و مفروش وجود دارد و اطراف آن ساختمان هاى باشكوه ساخته شده و به صورت يك شهر در آمده است.

دو ركعت نماز در اين مسجد خواندم و از آنجا عازم منا و جمرات شديم. بين راه جعرانه و منا از نقطه اى گذشتيم كه جناب آقاى نواب فرمودند اين منطقه سرزمين حنين است كه جنگ در اين محل بوده است. بعد از مشاهده جمرات، به مكه معظمه بازگشتيم و عازم بعثه شديم.

ناگفته نماند در اين زيارت دوره، جمعى از عزيزان و دوستان حضور داشتند؛ از جمله آقايان: آزاد، اشكورى، محقق، محسنى گركانى، محمود زاهدى و شهرستانى.

ص:201

خاطراتى از حج سال ١4٢6 ه. ق

هفدهم ذى حجة الحرام، روزى ابرى بود و گاهى قطراتى در مكه معظمه مى باريد. بعد از ناهار و مختصرى استراحت برخاستم و چون ساعت نداشتم، گمان كردم اهل سنت نماز عصر خود را خوانده باشند. براى زيارت حجون آماده شدم؛ چون شب غدير بود، گفتم بروم خدمت حضرت خديجه (عليهاالسلام) و حضرت ابوطالب

ص:202

و حضرت عبدالمطلب (ع) و به آنها عيد غدير را تبريك بگويم و عيدى هم بگيرم. براى اينكه آزادتر باشم و كسى مزاحمم نشود، عمّامه را كنار گذاشتم و با قبا خارج شدم؛ گرچه ماشين جلوى در هتل براى رفتن به حرم مهيا بود، ولى من خواستم از محل منا تا حجون را پياده بروم و زمزمه داشته باشم. ازاين رو از جاده مقابل هتل كه معروف به شارع سقاف بود، راهى حجون شدم. مسير خلوت بود. با خداى خود و با حضرت ولى عصر (ع) زمزمه داشتم و با خود حديث نفس مى كردم؛ مي گفتم: آخر تو با اين وضع و حال از حضرت چه انتظارى دارى كه او را ببينى؟ ! و بر فرض كه ايشان را ديدى، چه مى خواهى و چه خواهى گفت؟ ! تو كه سر تا پا گناهى چه توقعى دارى؟ ! با اين زمزمه و نوا رسيدم مقابل در بزرگ قبرستان. ديدم در بسته است. تازه فهميدم كه هنوز وقت نماز عصر نشده است. به مسير خود ادامه دادم و گفتم بروم در مسجد جن و كمى قرآن بخوانم و از آن در وارد حجون بشوم. در مسجد جن چند دقيقه قرآن خواندم تا وقت اذان عصر شد. اذان و اقامه گفتند و نماز عصر را خواندند؛ من هم همراهى كردم و خاطرۀ مسجد جن در پنجاه سال قبل برايم تجديد شد.

ص:203

پنجاه سال قبل اينجا آخر مكه بود و چنين عمارتى نداشت. منزل ما در همين نقطه مقابل مسجد جن بود. پينه دوزى در جوار منزل ما بود كه او امام جماعت مسجد بود.

بعد از لحظاتى از مسجد جن بيرون آمدم و از در بركة الغسل وارد شدم. در باز، و آمد و شد برقرار بود؛ به تدريج از قسمت هاى مختلف قبرستان و تونل وسط گذشتم و در آخر وادى كه مقبرة المعلاة و قبور آل عبدمناف است، وارد شدم.

سلامى خدمت حضرت خديجه (عليهاالسلام) و فرزندش جناب قاسم دادم و تبريك عرض كردم. كنار قبر حضرت عبدالمطلب، ابوطالب و حضرت عبدمناف هم آمدم و سلام كردم. سپس گفتم: شما فرزندى داريد مثل علي (ع) ، سزاوار نيست كه ما از اين در محروم برگرديم. به حضرت خديجه عرض كردم: شما مخدره اى هستيد كه جبرئيل از جانب خدا تو را سلام رساند و پيامبر خدا بعد از رحلت تو برايت گريه كرد و فرمود: «

خديجة و أينَ مثل خديجة » ؛ «كجاست مثل خديجه» ؟ ! شما آبرومند درگاه خدا هستيد. از خداى متعال براى ما ايمان و حسن عاقبت و اصلاح امور بخواهيد. اين زيارت آخرين زيارت ما نباشد.

به هرحال به منزل برگشتم و نماز مغرب و عشا را خواندم. بعد براى وداع عازم مسجدالحرام شدم. شب عيد غدير بود و آخرين شبى بود كه در مكه اقامت داشتيم و فردا صبح ساعت ٧ عازم جده و ايران بوديم.

ساعت 5/6 وارد مسجدالحرام شدم و در مسقفات، مقابل ميزاب كعبه قرار گرفتم. چند ركعت نماز و چند جمله دعا خواندم. گاهى با حضرت

ص:204

حق زمزمه داشتم و درخواست عفو از گذشته هاى شرم آور خويش مى كردم. گاهى هم با حضرت ولى عصر (عج) خلوت مى كردم. ساعت ١١ بود كه شروع به نظافت كردند. برخاستم و آمدم در حياط مسجدالحرام مقابل ركن غربى؛ چون فضاى مسجد در آنجا وسيع تر و انسان فارغ البال تر بود.

گفتم من كه طواف وداع را صبح به جا آوردم و فعلاً توانايى طواف ندارم بايد براى هر كدام از چهارده معصوم دو ركعت نماز بخوانم و به روح مطهر آنان هديه كنم.

در اين لحظات كه مشغول خواندن نماز براى اين بزرگواران بودم، ناگهان بويى خوش از نزديك مشام مرا پر كرد؛ به طورى كه گفتم اين بوى خوش نه شبيه عطر است و نه گلاب؛ شايد در مسجدالحرام برنامه باشد كه عود و عنبر بپاشند. اما اگر چنين باشد، بايد صدها دستگاه و تلمبه و. . . در كار باشد. حال آنكه چنين برنامه اى را در مسجدالحرام نديدم. در اين موقع غرق در بوى خوش شده بودم. نمى دانستم اين بوى خوش از كجاست. من براى پنج تن آل عبا نماز خواندم و با خود گفتم كه براى حضرات ديگر ائمه معصوم (عليهم السلام) ، به شرط حيات در عمره هاى ديگر انجام وظيفه مى كنم. در فكر ختم جلسه بودم و چون در حال نماز براى حضرت اباعبدالله (ع) بودم مناسب ديدم كه در ركعت دوم، سوره والفجر را كه متعلق به آن حضرت است، بخوانم.

به هر حال نماز را با اين كيفت خواندم و چون مشغول تشهد بودم و نزديك سلام شدم، شخصى در طرف چپ من نشست. حس كردم

ص:205

كه سؤالى دارد. سلام نماز را دادم و رو به او كردم؛ شخصى بود در سنين چهل سالگى و سر تراشيده. به نظرم رسيد كه از حاجيان معمولى است. گفتم: «آيا فرمايشى داريد؟» گفت: «اين آقا كه كنار شما نشسته بود، كجا رفت؟» گفتم: «نمى دانم» . گفت: «قامتى بلند و عبايى بردوش داشت و كنار شما نشسته بود» . گفتم: «من كه نديدم» . واقعاً هم نديده بودم. آن مرد خيلى با تعجب و با يك حس كنجكاوى عميق گفت: «شما او را نديدى؟» گفتم: «رفيق شما بود؟» گفت: «نه آن آقا فرمود: شما اگر خودتان را اصلاح كنيد، من نزد شما مى آيم و من چون مطلب را عادى تلقّى كردم، سؤالى از اسم و رسم اين مرد هم نكردم» . در آن لحظه از مسئله بوى خوش به كلى غافل بودم. آن مرد رفت و من هم پس از لحظاتى برخاستم و به قصد منزل از مسجد خارج شدم. دعاى وداع را خواندم و با خود گفتم: «نماز حضرت ولى عصر (عج) را كه دفعه قبل خواندم» .

با خود حديث نفس مى كردم و مي گفتم: اگر من لياقت ديدار حضرت را مي داشتم و آقا را مي ديدم، چه به ايشان مي گفتم؟ ! شايد به حضرت عرض مي كردم: آقا چرا جلوى اين توهين ها را كه به حرم مقدس بقيع مى شود نمى گيريد؟ ! با اين حال به منزل رسيدم و استراحت كردم؛ ظاهراً ساعت سه يا چهار بود كه با خود گفتم: پس آن بوى خوش چه بود؟ ! در اين حين بي خود شدم و از جاى جستم و ياد آن بوى مخصوص افتادم. . . ؛ بنده شهادت مي دهم كه در عمرم چنين رايحۀ دلنشينى حس نكرده بودم.

ص:206

الرؤيا فى منا

شب يازدهم روحانى كاروانى با چند نفر از حجاج به بعثه آمد. به نظر مى رسيد كه در اعمالى كه انجام داده اند، مشكلى دارند و گفته اند كه شما تقصير كرده ايد و بايد كفاره بدهيد. روحانى گفت اين آقايان مقلد آقاى شيرازى هستند و اينجا در منا نه مناسك ايشان را داريم و نه مناسك محشى. يك سؤال آنها درباره حلق در شب بود كه آن فقيد سعيد رحمه الله در مناسك جامع خود فرموده است: «

يكفي به ان ياتي به ليلاً او نهاراً » .

حال آنكه به آنها گفته بودند عمل شما درست نيست و كفاره دارد. وقتى مطلب براى آنها روشن شد خيلى خوشحال شدند. مسئله دوم آنها درباره قربانى بود. آن مرحوم در ص٣٩٣ مناسك جامع، مسئله ١٣4٣ مى فرمايد: «

الأ قوى صحة الذبح في تمام ساعات الأيام الثلاثه أو الأربعة ما عدا ليلة العيد بغير المضطر » . و در جاى ديگر مناسك ص٢4٣ فرموده است: «

وقت الذبح طول النهار أيام التشريق » .

شب، هنگام سحر خواب ديدم كه بعثه كوچكى برقرار است و اعضاى بعثه سه يا چهار نفر بيشتر نيستند. بعثه عادى و متعارف نبود. فضاى بعثه را لمعات نور فرا گرفته و در يك جانب، مرحوم فقيه بزرگ آقاى بروجردي (ره) حضور داشت و هاله اى از نور اطراف او را فرا گرفته بود. در جانب ديگر حضرت آقاى گلپايگاني (ره) ، نفر سومى كنار آقاى گلپايگانى بود كه در آن لحظه مى شناختم و بعد مردد شدم كه حضرت آقاى خوئى بود يا مرحوم آقاى نجفى. در هر حال اعضاى بعثه چند نفر

ص:207

بودند و مرحوم آقاى نجفى از جلوى چشم گذشت. ولى از اعضاى بعثه نبود. آقاى بروجردى آمادگى خاصى براى جوابگويى داشت. در آن لحظه دو موضوع مطرح شد: يكى آنكه براى اعضاى بعثه ميوه آوردند و براى هر كدام در ظرف جداگانه گذاشتند.

يك بشقاب ميوه به فاصله يك مترى آقاى بروجردى، قرار دادند؛ ولى صاحب آن حاضر نبود. من عرض كردم: پس اين بشقاب مال كيست؟ ! گفتند: اين سهميه آقاى شيرازى است كه فعلاً حلق و قربانى و راى او مطرح بود و تكليف مقلدين او روشن شد.

موضوع دوم آنكه متن عبارت و جمله اى مورد بحث واقع شد. آن متن مربوط به حضرت اميرالمؤمنين (ع) بود كه در عالم خواب اصل عربى آن را مى دانستم و تكرار مى كردم، ولى بعد از خواب اصل متن در ذهنم نمانده بود. اين متن از كلام معصومين (عليهم السلام) يا افراد عادى نبود، بلكه شبيه به حديث قدسى بود و مضمون آن متن در ضمن دو جمله محقق مى شد.

«آن مقام گرچه مقامى است عالى و بلند، ولى براى علي (ع) وهن آور و كوچك است» و در جانب ديگر «گرچه مرتبه اى بسيار عالى است، ولى همان مرتبه براى علي (ع) نقص است» . پس من آن متن را با معنايى كه خودم فهميده بودم خدمت آقاى بروجردى بردم تا آقا نظر بدهد. آقا نگاهى كردند و فرمودند: اين معنا نزديك به مضمون متن است و آقايان ديگر هم نظر دادند و در اين وقت از خواب بيدار شدم.

ص:208

رؤياى ديگر

بعد از برگشتن از مكه معظمه شب دوم بود خواب ديدم كه در حجون هستم و اطراف درّه كه مقبره حضرت عبدمناف و ابوطالب و عبدالمطلب است، به صورت مدرسه علميه در آمده و قسمت بالاى دره، حجرات طلاّب شيعه است و عده اى از طلاب در آن حجرات مشغول تحصيل و رفت و آمد هستند و قبور آل عبدمناف در وسط حياط قرار گرفته است. فردى از كارگران حجون به نام محمد مرادى در جمع طلاب بود. من گفتم: اگر مى شود همين طرف پاى حضرت ابوطالب قبرى هم به من بدهيد. گفت: مانع ندارد من قبرى براى تو آماده مى كنم و شروع كرد به كندن قبر زير پاى حضرت ابوطالب (ع) . من هم مى خواستم بميرم ولى نمى مردم. گفتم پس بايد در انتظار باشم. به او گفتم شما اسم خود و محل سكونت خود را در مكه به من بده كه اگر من مردم، خويشان به طور مخفيانه نزد تو بيايند و تو شبانه مرا در اينجا دفن كنى كه كسى مزاحم نباشد. قبول كرد و من از خواب بيدارم شدم (خوشحال بودم كه حجون دست طلاب ايرانى، و به صورت مدرسه علميه در آمده است) .

خوانندگان گرامى، چنانچه از مرحوم آيت الله افتخارى خاطره اى و يا مطلبى دارند به پژوهشكده حج اطلاع دهند تا در چاپ هاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109