اسماء بنت عمیس علیها السلام(همسر گرامی امیر مومنان علیه السلام)

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینیان مقدم، حسین

عنوان و نام پديدآور : اسماء بنت عمیس علیها السلام(همسر گرامی امیر مومنان علیه السلام)/ حسین حسینیان مقدم؛ [تهیه و تنظیم] مرکز تحقیقات حج و زیارت ، گروه تاریخ و سیره.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهری : 66ص.

فروست : زنان اسوه؛ 6.

شابک : 5000 ریال:978-964-540-265-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : اسماء بنت عمیس، - 40؟ق.

شناسه افزوده : حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. مرکز تحقیقات حج. گروه تاریخ و سیره

رده بندی کنگره : BP52/2 /الف5 ح5 1389

رده بندی دیویی : 297/979

شماره کتابشناسی ملی : 2109994

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ديباچه

ص: 7

سعادت واقعى انسان و شرط پويايى جوامع بشرى در سايه شناخت و كارآمد كردن سيره اولياى الهى است. پر آشكار است كه سيره اولياى الهى به ويژه اهل بيت خاندان وحى (عليهم السلام) به عنوان متقن ترين آموزه هاى تربيتى و اساسى ترين مؤلفه در فرهنگ اسلامى است. شناخت واقعيت هاى زندگى آنان و بهره گيرى از روش و منش و رفتار و گفتارشان مى تواند زمينه هاى تعالى و سعادت واقعى انسان را فراهم سازد، از اين رو پژوهش در آثار اولياى الهى به ويژه جست وجو در احوال خاندان پاك نبوت كه در دامان پر مهر آنان كامل ترين انسان ها پرورش يافته اند به منظور الگوگيرى از آنان ضرورت انكارناپذير مراكز پژوهشى است.

گروه تاريخ و سيره مركز تحقيقات حج در راستاى

ص: 8

ايفاى رسالت خود براى ترويج فرهنگ اصيل اهل بيت (عليهم السلام) دست به انتشار شرح حال عده اى از مردان و زنان انسان ساز زده است كه از جمله آنان شرح حال بانوى گرامى اسلام، اسماء بنت عميس همسر گرامى امير مؤمنان است.

در پايان مركز تحقيقات لازم مى داند كه از تلاش پژوهشگر محترم آقاى حسين حسينيان مقدم و همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين اثر تلاش نموده اند، سپاسگزارى نمايد.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه تاريخ و سيره

ص: 9

مقدمه

«اسماء» دختر عُمَيس، از بانوان مشهور جهان اسلام است كه گرايش او به خاندان رسول خدا (ص) نامش را پرآوازه تر كرده است. او زن آزاده اى است كه با داشتن دانش هايى همچون طبابت، صنعتگرى و تعبير خواب، حاضر به فخرفروشى نشد، بلكه همواره در خدمت هم نوعان بود؛ گاهى فرزند ديگران را شير مى داد، برخى اوقات به پرستارى از دردمندان مشغول مى شد و در هنگام ضرورت، به غسل و تدفين زنان و دختران مى پرداخت. اين بانوى مكرّمه الگويى مناسب براى همه زنان آزاده و مسلمان است كه ورود به عرصه هاى مختلف علمى، سياسى و اجتماعى را به دو اصل دين مدارى و عشق ورزى به همسر و فرزند پيوند داده اند؛ زنانى كه خلاقيت، ابتكار و نوآورى را در عرصه فرهنگ و تمدن، با پايبندى به نهاد خانواده

ص: 10

و حفظ ارزش هاى اسلامى منافى نمى دانند؛ كسانى كه با اراده اى پولادين سختى ها را به زنجير كشيده و از هر حرمانى نردبان ترقى مى سازند.

اسماء در شمار معدود زنانى است كه خود را مزيّن به اين ويژگى ها نمود و از آنها فقط براى خدمت به دين و استحكام پايه هاى خانواده استفاده كرد.

در اين اثر كوشيده ايم تا گوشه اى از زواياى زندگى اين بانوى بزرگوار را ترسم كنيم. اميد است كه براى زنان جامعه اسلامى قابل استفاده باشد.

ص: 11

نام

نام اسماء از نام هاى عربى است كه سيبويه و پيروانش آن را برگرفته از «وُسَماء» به معناى زيباروى و برخى ديگر مانند مُبرّد، آن را جمع اسم و «سُمَيَّه» را تصغير شده آن مى دانند. (1) برخى صحابه نگاران، اسماء را نامى مشترك ميان زنان و مردان مى دانند (مانند اسماءبن حَكَم و اسماءبن عبيد) و مى گويند: «اسماء اگر نام زن باشد، برگرفته از وُسَماء و اگر نام مرد باشد، جمع اسم است». (2)


1- تاج العروس، زبيدى، ج 17، ص 727 و ر. ك: ج 19، ص 540.
2- همان.

ص: 12

ص: 13

اسماء در مكه

از شرح حالِ اسماء بنت عميس قبل از اسلام اطلاعى در دست نيست. درباره نام پدر وى اختلافى وجود ندارد، اما اينكه «عُمَيس» فرزند مَعْد يا نعمان باشد، محلّ اختلاف است. نام مادر اسماء را «خَوْلَه» يا «هِنْد» دختر عَوْف بن زُهَيْر گفته اند و بنابر تصريح ابن سعد (1)، خَوْلَه همان هِنْد است. نسب اسماء از طرف پدر و مادر به قبايل يمنى مى رسد، ولى برخى «خَثْعَم» را از قبايل ملحق به عدنانيان دانسته اند. (2) مادر وى را به اعتبار انتسابش به منطقه «جُرَش» واقع در يمن، يا به لحاظ اينكه «جُرَش بن اسلم» از


1- الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 8، ص 219.
2- ر. ك: التنبيه والاشراف، مسعودى، ص 228؛ معجم قبايل العرب القديمه والحديثه، عمر كَحّاله، ج 1، ص 231.

ص: 14

اجداد وى بوده است، جُرَشى مى ناميدند (1) و به اعتبار دامادهايش برترين زن جهان مى دانستند. (أكرَمُ النّاسِ أحماءً يا أصهاراً) رسول خدا (ص)، اميرالمؤمنين (ع)، جعفربن ابى طالب، حمزه سيدالشهداء، عباس بن عبدالمطّلب، و ديگران دامادهاى هند مادر اسماء بودند. به گفته برخى وليدبن مغيره مخزومى (پدر خالدبن وليد) نيز داماد هند بود كه در اين صورت اسماء بنت عميس، خاله خالدبن مغيره خواهد شد. (2) گويند شانزده نفر از زنانِ صحابى، خواهرانِ پدرى يا مادرى وى بودند. ميمونه دختر حارث بن كعب كه افتخار همسرى رسول خدا (ص) را داشت، در شمار خواهرانِ مادرى وى بود.

به احتمال زياد اسماء در سال هاى نخستين بعثت به ازدواج جعفر درآمده باشد. اين دو با وجود سختى هاى فراوان و دورى از وطن از زوج هاى خوشبخت شمرده شده اند. (3) اسماء قبل از ورود مسلمانان به «دارارْقم» ايمان آورد و با رسول خدا (ص)


1- معجم ما استعجم، عبدالله بكرى، ج 2، ص 376.
2- مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، صص 11 و 12؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر، ج 4، ص 1915 و مقايسه شود با طبقات الكبري، ج 8، ص 217.
3- الفاصل، مُبرّد، ص 117.

ص: 15

بيعت كرد. پيامبرخدا (ص) اسماء را از زنان بهشتى (1) خواند و بر صدق ايمان او شهادت داد و از وى و خواهرانش با تعبير خواهرانِ مؤمن (2) ياد كرد. امام صادق (ع) او را در شمار هفت خواهرِ اهل بهشت نام برد و براى آنان دعا كرد. (3) اين دعا نشان مى دهد كه اسماء تا پايان زندگى بر ايمان خود استوار بود و هيچ گاه در لغزش گاه هاى فكرى و سياسى نلغزيد.


1- طرائف، ابن طاووس، ص 249.
2- طبقات الكبري، ج 8، ص 209.
3- خصال، صدوق، ص 363.

ص: 16

ص: 17

هجرت به حبشه

او در سال پنجم بعثت به همراه شوهرش، جعفربن ابى طالب به حبشه هجرت نمود و در آنجا سه فرزند به نام هاى عبدالله، محمد و عَون به دنيا آورد. (1) عبدالله نخستين فرزند آنان و نخستين مولود مسلمان در حبشه بود. فرزند نجاشى نيز هم زمان با فرزند جعفر به دنيا آمد و نجاشى به دليل دوستى اش با جعفر نام فرزند خود را عبدالله ناميد.

اسماء علاوه بر فرزند خود، فرزند نجاشى را نيز شير داد كه اين مطلب نشان از جايگاه و منزلت اسماء نزد نجاشى و درايت و تلاش اسماء در جهت برقرارى رابطه و استحكام آن ميان پادشاه حبشه و مهاجران مسلمان دارد. آنچه اين دوستى را پايدارتر


1- طبقات الكبري، ج 8، ص 219.

ص: 18

مى كرد، آن بود كه فرزند نجاشى و عبدالله بن جعفر برادران رضاعى بودند و آنان پيوسته با يكديگر ارتباط داشتند. از شواهدى كه دلالت بر اين دوستى پايدار مى كند. زمانى بود كه يكى از فرماندهان تحت امر نجاشى بر ضد او شوريد، ولى او براى تأمين امنيت جعفر و همراهان مهاجرش، آنان را به محل امنى منتقل كرد. (1) اسماء افزون بر فرزند نجاشى، «محمدبن حاطب جُمَحى» را نيز شير داد. محمد در حبشه يا اندكى پيش از ورود به حبشه به دنيا آمد و پدرش را خيلى زود از دست داد. او نخستين مولودى بود كه در اسلام «محمد» ناميده مى شد و اسماء كه براى حفظ روابط عاطفى و ارتقاى روحيه پايدارى در ميان مهاجران از هيچ اقدامى فروگزار نمى كرد، محمد را شير داد و در اقدامى برابر، امّ جميل (مادر محمد) نيز عبدالله فرزند اسماء را شير داد. (2)


1- السيره الحلبيه، حلبى، ج 2، ص 276.
2- رك: الاستيعاب، ج 3، ص 880 و 1369؛ الاصابه فى تمييز الصحابه، ابن حجر، ج 6، ص 8.

ص: 19

تشابه اسمى و اشتباهات تاريخى

اسماء تا سال هفتم هجرى، در حبشه بود و در مراسم ازدواج و عروسى فاطمه (س)، كه در سال دوم هجرت بود و همچنين در مراسم تولد امام حسن (ع) و امام حسين (ع) شركت نداشت. با اين حال رواياتى در منابع شيعى و سنّى مبنى برحضور وى در اين مراسم وجود دارد، كه صحيح نيست. اما در اينكه چه كسى در آن مراسم بوده و چگونه نام وى با اسماء اشتباه شده، اختلاف است. اربلى از «سَلْمى» همسر حمزه و خواهر اسماء نام مى برد و ريشه اين اشتباه را شهرت اسماء يا اشتباه راويان مى داند. (1) اما برخى ديگر


1- كشف الغمه، اربلى، ج 1، ص 376. از ديگر مواردى كه نام اين دو خواهر با يكديگر خلط شده آن است كه برخى به اشتباه اسماء بنت عميس را همسرِ حمزه بن عبدالمطلب و مادر امامه از حمزه گفته اند. الاستيعاب، ج 4، ص 1785.

ص: 20

معتقدند اسماء دختر يزيدبن سَكَن انصارى در اين مراسم شركت داشت، ولى تشابه اسمى، شهرت بنت عميس و احتمال دوستى و ارتباط وى با فاطمه (س)، راويان را در دوره هاى پسينى، به اشتباه انداخته است. از آنجايى كه كنيه اسماء دختر يزيدبن سَكَن نيز امّ سَلَمه بوده، اين اشتباه درباره امّ سَلَمه (همسر رسول خدا (ص)) نيز تكرار شده و آورده اند كه وى در آن مراسم شركت داشته است. (1) حضور اسماء بر بالين حضرت خديجه (س) در آخرين لحظات زندگانى اش (سال دهم بعثت) (2) و شركت اسماء در مراسم عروسى عايشه (اندكى پس از هجرت) (3) نيز با همان مشكل پيش گفته روبه روست. (4) به نظر مى رسد نام اسماء بنت سَكَن با اسماء بنت عُمَيس، در روايت خروج دجّال نيز خلط شده است. در يك روايت رسول خدا (ص) اسماء بنت عُمَيس را و


1- براى مطالعه بيشتر ر. ك: الصحيح من سيرة النبي الاعظم، مرتضى عاملي، ج 5، ص 263.
2- كشف الغمة، ج 1، ص 271.
3- مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 6، ص 438؛ المعجم الكبير، طبراني، ج 24، ص 156.
4- سير اعلام النبلاء، ذهبي، ج 2، ص 173.

ص: 21

در روايات متعددى اسماء بنت سَكَن را از حاكميت كسى آگاه كرد كه بر زمين مسلط شده، پيروانش را اطعام و مخالفانش را محروم خواهد كرد. اسماء با شنيدن اين خبر از فتنه آن روز نگران شد و پيامبر (ص) براى رفع اين نگرانى فرمود: خداوند مؤمنان را حفظ خواهد كرد. (1) همچنين نام اسماء دختر عُميس با اسماء دختر ابوبكر، در خبر مالك بن انس (2) خلط شده است. خبرى كه آن را محمدبن اسحاق از فاطمه دختر مُنذربن زبير و او نيز از اسماء دختر عُمَيس نقل كرده است، در حالى كه فاطمه از راويان اسماء دختر ابوبكر (همسر زبير) است. نسبت خانوادگى فاطمه دختر منذر با همسر زبير نيز مى تواند شاهدى بر احتمال اين اشتباه باشد.

نمونه ديگرى از اين دست اشتباهات در تطبيق «امرأه من خثعم» با اسماء بنت عُميس خثعمى است. ابن نجيم (3) برخلاف ديگر منابع، در بيان روايت حج نيابتى تصريح كرده كه مراد از زنِ خثعمى در سند اين


1- المعجم الكبير، ج 24، صص 157- 161 و رك: مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هيثمي، ج 7، ص 346؛ معجم احاديث الامام المهدي، كوراني، ج 2، ص 83.
2- مدونه الكبري، مالك بن انس، ج 1، ص 248.
3- البحر الرائق، ابن نجيم، ج 3، ص 11.

ص: 22

روايت، اسماء بنت عُميس است كه در آن حكم نيابت حج را براى پدر پيرش از رسول خدا (ص) پرسيده است. در حالى كه هيچ خبرى دلالت بر مسلمان بودن، صحابى بودن يا حتى زنده بودن پدر اسماء در عصر رسول خدا (ص) ندارد.

ص: 23

هجرت به مدينه

اسماء در سال هفتم هجرى و هم زمان با فتح خيبر، همراه با جعفر و ديگر مهاجرانِ حبشه، به مدينه بازگشت. رسول خدا (ص)، ابورافع را به استقبال آنان فرستاد و امام على (ع) نيز مقدارى خوراكى و نوعى روغن توسط ابورافع براى اسماء فرستاد تا هم فرزندان جعفر را اطعام كند و هم با آن روغن بوى ناخوش دريا را از بدن آنان بزدايد. (1) او در بازگشت به مدينه، به منزل زنان رسول خدا (ص) رفت و درباره اوضاع و حوادث گذشته با آنان گفت وگو كرد. او مى خواست بداند آيا آيه اى به طور مستقل درباره زنان نازل شده است يا نه. وقتى كه فهميد هيچ آيه اى زنان را به طور مستقيم مورد خطاب


1- النهايه، ابن اثير، ج 3، ص 52.

ص: 24

قرار نداده است، نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: چرا زنان در رديف مردان ياد نمى شوند؟ آنان همواره در ضرر و زيان هستند. پس از اين گفت وگو بود كه آيه إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ ... اعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِيماً (احزاب: 35) نازل گرديد (1) و از زنان در رديف مردان ياد شد.

روزى اسماء در منزل حفصه (همسر رسول خدا (ص)) بود كه عُمربن خطّاب وارد شد. عُمر با ديدن اسماء به اقامتِ طولانى آنان در حبشه اعتراض كرد و در واقع طول اقامت آنان را نوعى فرار از سختى ها شمرد و بدين سبب آنان را از شمار مهاجران نخستين بيرون دانست و در شمار حبشى ها قرار داد و با خطاب «يا حبشيه» به اسماء گفت: «ما در هجرت بر شما پيشى گرفتيم و به رسول خدا (ص) از شما سزاورتريم».

اسماء از اين سخن برآشفت و گفت:

زمانى كه ما ترس، دورى و غربت را تحمل مى كرديم، شما در كنار رسول خدا (ص) بوديد، ايشان گرسنگان شما را سير مى كرد و ناآگاهان شما را تعليم مى داد.

اسماء سوگند ياد كرد كه از وى نزد رسول خدا (ص)


1- اسباب النزول، واحدى، ص 240؛ مجمع البيان، طبرسى، ج 8، ص 353.

ص: 25

شكايت خواهد كرد. تعبيرهاى «انَّ رِجالًا يَفخَرُونَ عَلَينا» و «انَّ لَهُ وَ لأصحابِه» در كلام اسماء، نشان مى دهد كه عده اى از مهاجران مكى نيز عُمر را در اين اعتراض همراهى مى كردند. رسول خدا (ص) با ناروا خواندن سخن عُمر، فرمود: «عمر از شما به من، سزاوارتر نيست. براى شما دو هجرت و براى او و يارانش يك هجرت است». (1) اسماء و جعفر در سال هفتم و پس از ماجراى «عمرةالقضاء»، سرپرستى عُماره را به عهده گرفتند. او دختر حمزه از سَلمى خواهر اسماء بود، كه پس از شهادت پدرش در جنگ احُد تنها و بدون سرپرست ماند. امام على (ع) در اين باره با رسول خدا (ص) گفت وگو كرد و او را به مدينه آورد. در سرپرستى او ميان حضرت على (ع)، زيدبن حارثه و جعفر اختلاف شد. رسول خدا (ص) نيز به اين دليل كه اسماء خاله عُماره است، به نفع جعفر داورى كرد. (2) جعفر از شدت خوشحالى به سمت رسول خدا (ص) خيز برداشت و آن را احترام حبشيان براى پادشاهانشان وصف كرد. (3)


1- طبقات الكبري، ج 8، صص 219 و 220.
2- همان، صص 126 و 223.
3- همان، ج 4، ص 26.

ص: 26

ص: 27

در سوگ جعفر (ع)

اسماء در سال نهم شوهر خود، يعنى جعفر را از دست داد. در برخى روايات چنين آمده كه، رسول خدا (ص) پس از آنكه جعفر در سرزمين مُوتَه (منطقه اى در 120 كيلومترى جنوب «عمان»، پايتخت «اردن») به شهادت رسيد، به خانه اسماء آمد، با فرزندان وى مهربانى كرد و آنها را نوازش نمود. اسماء از اين كار متوجه يتيمى فرزندانش شد. رسول خدا (ص) از عقل و تيزهوشى اسماء به شگفت آمد و او را از شهادت جعفر آگاه كرد. اسماء در مرگ شوهرش گريه مى كرد و صيحه مى زد. حضرت فاطمه (س) نيز بر جعفر مى گريست و فرياد «واعمّاه» سر مى داد. رسول خدا (ص) فرمود: «گريه كنندگان بايستى بر مثل جعفر گريه كنند».

اما در عين حال اسماء را به صبر دعوت كرد و او را از تندگويى و به سينه كوفتن نهى كرد و براى تسلى

ص: 28

خاطرش فرمود: «جبرئيل براى جعفر دو بال در بهشت از ياقوت قرار داده است». حضرت فاطمه (س) به فرمان رسول خدا (ص) به مدت سه روز نزد اسماء ماند و براى خانواده عزادار جعفر، غذا فراهم مى كرد. از اين رو در ميان مسلمانان سنت شد كه سه روز به خانواده عزادار غذا بدهند. (1) همچنين پيامبر به اسماء دستور داد سه روز صبر كند (لباس سياه بپوشد)، سپس هرچه مى خواهد، انجام دهد. (2) اسماء در سوگ شوهر خود مرثيه اى خواند كه نشان از تأمين آرامش زن در پناه شوهر و بيان عمق احساس زن در فقدان شوهر است. او گفت (3):

قَد كُنتَ لِي جَبَلًا ألوذُ بِظِلهِ فَتَرَكتَني امشي بِاجرَد ضاحي

قَد كُنتَ ذاتَ حَميَّةٍ ما عِشتَ لِي امشي البَراز وَ أنتَ كُنتَ جَناحي

فَاليَومَ اخشَعُ لِلذَّليلِ وَ اتّقي مِنه وَ ادفَعُ ظالِمي بالراحِ


1- المحاسن، برقي، ج 2، صص 419 و 420؛ طبقات الكبري، ج 8، ص 220 و ر. ك: الكافي، كليني، ج 3، ص 217؛ من لايحضره الفقيه، صدوق، ج 1، صص 182 و 183.
2- طبقات الكبري، ج 8، ص 220؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 284.
3- شرح الأخبار، قاضي نعمان، ج 3، ص 207.

ص: 29

رسول خدا (ص) به اسماء آموخت تا براى رفع هرگونه غم و اندوه و سختى و بيمارى اين دعا را بخواند: «اللهُ رَبِّي لا اشرِكُ بِهِ شَيئاً» تا گرفتارى وى برطرف شود. اسماء نيز اين دعا را به فرزندش عبدالله تعليم داد و تأكيد داشت كه دعا را با دوگوش خود از رسول خدا (ص) شنيده ام. همچنين آن حضرت براى دفع چشم زخم از فرزندان اسماء نيز دعايى بر آنان خواند و فرمود: «نصف قبرهاى حفر شده براى امت من در اثر چشم زخم است». (1) اسماء از زنان آشنا به صنعت دباغى و چرم سازى نيز بوده است. به روايت نواده اش «امّ جعفر» در صبحِ روزى كه جعفر به شهادت رسيد، اسماء چهل پوست را دباغى كرده بود. (2)


1- المعجم الكبير، ج 24، صص 142 و 154.
2- طبقات الكبري، ج 8، ص 220.

ص: 30

ص: 31

ازدواج با ابوبكر

اسماء به هنگام جنگ حُنين، با ابوبكر ازدواج كرد و به گفته ابن ابى هلال، رسول خدا (ص) وى را به تزويج ابوبكر درآورد. اين ازدواج مستندِ فتواى برخى شد كه مسلمان نمى تواند در «دارالحرب» حتى با زن مسلمان ازدواج كند، مگر آنكه در لشكر مسلمانان باشد. (1) بنابراين گزارش و فتوا، اسماء در فتح مكّه و جنگ حُنين حضور داشته است.

به گفته ابن كثير (2)، ابوبكر براى جشن و وليمه عروسى، مردم را دعوت كرد. نقل شده كه خانه ابوبكر مقابل خانه عثمان در كوچه بقيع و خانه اى ديگر كنار مسجد مدينه داشت (3) كه اسماء بنت عُميس در آن


1- المغنى، ابن قدامه، ج 10، ص 511.
2- البداية والنهاية، ابن كثير، ج 4، صص 288 و 289.
3- تاريخ المدينة المنورة، ابن شَبّه، ج 1، ص 242.

ص: 32

مى زيست (1) و بعدها در اختيار آل مَعْمَر قرار گرفت. (2) اسماء در سال دهم هجرى قمرى در حجةالوداع شركت كرد و چهار روز مانده به ابتداى ماه ذيقعده، محمدبن ابى بكر را در «ذي الحُلَيفه» يا «بَيداء» به دنيا آورد. او به فرمان پيامبر (ص) غسل كرد و از همان جا مُحرِم شد. (3) اين روايت مستند حكم فقهى احرام و عبادت زنى است كه نِفاس دارد. (4) اسماء از نزول آيه اكمال الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ (مائده: 3) در غدير خم نيز خبر داده و مى گويد:

در ميان راه بوديم كه جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و مركب سوارى آن حضرت در اثر فشار وحى، زانو زد و من با پارچه اى كه داشتم آن حضرت را پوشاندم. (5)

طبق روايت اسماعيلِ كثيرالنواء، ابوبكر براى شركت در نبردى از مدينه بيرون رفت. اسماء وى را در خواب ديد كه خضاب كرده و لباس هاى سفيد


1- تاريخ يعقوبى، ابن واضح يعقوبى، ج 2، ص 27.
2- طبقات الكبري، ج 3، ص 30.
3- همان، ج 8، صص 220 و 221.
4- ر. ك: من لايحضر الفقيه، ج 2، ص 380؛ الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 1، ص 172؛ الام، شافعى، ج 2، ص 158.
5- جامع البيان، طبري، ج 6، ص 106.

ص: 33

پوشيده بود. عايشه در تأويل اين خواب، خضاب را به خون و لباس هاى سفيد را به كفن تشبيه كرد و گفت: پدرم در اين نبرد كشته مى شود. رسول خدا (ص) تأويل عايشه را بى اساس خواند و فرمود: «اسماء از ابوبكر فرزندى به نام محمد، به دنيا مى آورد كه دشمن كافران و منافقان خواهد بود». (1)

نقل شده است كه محمد، نجابت را از مادرش اسماء به ارث برده بود. او در محاصره خانه عثمان شركت كرد و بنابر روايتى با اميرالمؤمنين (ع) نيز بر بيزارى جستن از ابوبكر بيعت نمود. (2) وى همچنين در نبرد جمل و صفين همراه امام على (ع) بود و به فرمان ايشان حاكم مصر شد. سرانجام «معاويةبن خُدَيج» محمد ابن ابى بكر را در سال 38 ه. ق، به دستور عَمروبن عاص به شهادت رساند. (3) اسماء هنگام بيمارى رسول خدا (ص) بر اساس دانشى كه از حبشه آموخته بود، معجونى (مركب از عود هندى، وَرْس و چند قطره روغن زيتون) درست كرد و به اطراف دهان ايشان ماليد. رسول خدا (ص)


1- الغارات، ثقفى كوفى، ج 1، ص 288.
2- الاختصاص، شيخ مفيد ص 70.
3- الغارات، ج 2، صص 757 و 758.

ص: 34

فرمود: «اسماء اين طبابت را در حبشه آموخته است، ولى خداوند من را به بيمارى «ذات الجَنْب»؛ «پهلو درد» گرفتار نمى كند». (1) اسماء در جاهليت نيز با طبّ آشنا بود. شاهد بر اين ادعا اين است كه رسول خدا (ص) از وى درباره داروى مُسهِل در جاهليت پرسيد. او گفت: اين دارو از گياهى به نام «شُبرُم» گرفته مى شد. آن حضرت فرمود: «طبيعتى گرم دارد». اسماء افزود: از گياهى به نام سَنا نيز گرفته مى شد. حضرت فرمود: «اگر مرگ درمان پذير بود، سَنا داروى آن بود؛ سَنا داروى شفابخشى براى مرگ است». (2)


1- طبقات الكبري، ج 4، صص 181 و 182.
2- المصنف، ابن ابى شيبه، ج 5، ص 424؛ مسند احمد، ج 6، ص 369.

ص: 35

اسماء در عصر خلافت

پس از رسول خدا (ص) ابوبكر به خلافت رسيد. روزى «يَعْلي بن مُنْيه» كارگزار او در يمن، دست دزدى را بريد. آن دزد بعد از مدّتى، مهمان ابوبكر شد. او پيوسته شب ها به عبادت مى پرداخت، روزها روزه مى گرفت و بريدن دستش را ظلمى از جانب يَعْلى مى دانست. ابوبكر، حيران از آن دزدى و اين گونه عبادت او بود كه آن دزد، گردن بند اسماءِ (همسر خليفه) را نيز دزديد و گريخت. با اين عمل، خليفه دستور داد دستِ ديگر يا به روايتى پاى او را نيز ببرند.

اين فتوا و عملِ ابوبكر، در فقه اسلامى مبناى فتواى گروهى (1) قرار گرفته است و گروهى نيز آن را خطا دانسته، قطع دست را در مرتبه دوم مخالف نظرِ همه فقهاى اسلامى پنداشته اند. (2)


1- ر. ك: الموطأ، مالك بن انس، ج 2، ص 836؛ الام، ج 6، ص 162.
2- ر. ك: الايضاح، فضل بن شاذان، ص 178.

ص: 36

ص: 37

گرايش هاى عقيدتى و اجتماعى اسماء

موضع عقيدتى، سياسى و اجتماعى اسماء و گرايش او به اهل بيت (عليهم السلام) را (در عصر خلافت ابوبكر) مى توان از مجموع اخبارى به شرح زير به دست آورد:

عبدالله پسر عَمروبن عاص، ارتباط و ملاقات بنى هاشم با اسماء را اندكى پس از ازدواج وى با ابوبكر روايت كرده و افزوده است كه ابوبكر از اين ملاقات ناراحت شد و نزد رسول خدا (ص) شكايت برد. اما رسول خدا (ص) اسماء را تبرئه كرد و اعلام نمود: «از اين پس، دو نامحرم در خلوت با هم سخن نگويند». (1)

البته عَمروبن عاص نيز با اسماء- هنگامى كه همسر


1- مسند احمد، ج 2، ص 186.

ص: 38

امام على (ع) بوده- گفت وگوهايى داشته است. (1) گرچه موضوع اين گفت وگوها محرمانه باقى مانده و از آن اطلاعى به دست نيامد است، اما مى تواند بيانگر جهت دهى هاى فكرى- سياسى جامعه آن روز باشد.

مردم پس از رحلت رسول خدا (ص) دو دسته شدند: عده اى رحلت ايشان را تأييد و عده اى انكار مى كردند. افرادى مانند عُمربن خطّاب اصرار داشتند كه پيامبر (ص) رحلت نكرده و به آسمان رفته است. آنها حتى مخالفانِ نظر خود را به قطع دست و زبان تهديد مى كرد. در اين ميان اسماء با دست نهادن بر شانه آن حضرت گفت: رسول خدا (ص) رحلت كرده و مُهر نبوت از دوش ايشان برداشته شده است. (2) اسماء «همسر ابوبكر» گفت وگوهاى او و عُمر را درباره قتل اميرالمؤمنين (ع) و ضمانت خالدبن وليد را بر انجام آن شنيد و به كنيزش فرمان داد تا به گونه اى امام (ع) را از تصميم آنان آگاه كند. هنگامى كه كنيز خبر اسماء را رساند، امام (ع) فرمود: «پس چه كسى


1- المصنف، ج 3، ص 461؛ مسند احمد، ج 4، ص 197.
2- طبقات الكبري، ج 2، صص 204 و 208.

ص: 39

بايد با ناكثين، قاسطين و مارقين نبرد كند؟» (1) متن توافق نامه اصحاب سقيفه درباره كشتن مخالفان، در منابع قديمى يافت نشد، ولى ديلمى آن را با حذف سند، از اسماء بيان كرده است. (2) اسماء همچنين فدك را براى فاطمه (س) گواهى كرد، اما عُمر گواهى وى را نپذيرفت و گفت:

او از طرفى همسر جعفر بوده و از طرف ديگر خدمتكار فاطمه (س) است. ازاين رو گواهى وى جانبدارانه و به نفع بنى هاشم است. (3) اسماء شاهد آخرين لحظات زندگانى فاطمه (س) بوده است. وى، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را از شهادت مادرشان با خبر كرد (4) و طبق وصيت فاطمه (س)، در غسل ايشان با امام على (ع) همكارى نمود. او زنان بسيارى را مانند ام عَطيّه، ام كلثوم دختر رسول خدا (ص) و صَفيّه دختر عبدالمُطَّلِب غسل داده است. (5) برخى از جمله ابن فتحون، با ايراد شبهاتى، همكارى اسماء را در غسل فاطمه (س) نپذيرفته اند.


1- المسترشد، طبرى، ص 451.
2- ارشاد القلوب، ديلمى، ص 334.
3- بحارالانوار، مجلسى، ج 29، ص 197.
4- كشف الغمّه، ج 2، ص 122.
5- طبقات الكبري، ج 8، صص 31 و 220.

ص: 40

اما ابن حجر (1)، ابن حزم (2) و جوزقانى «(3) 3» اين ترديدها را رد كرده اند.

اسماء فرهنگِ حمل جنازه زنان را با تابوت، از حبشه به مدينه منتقل كرد. به كارگيرى تابوت را در مدينه در سال نهم هجرى براى حمل جنازه ام كلثوم دختر رسول گرامى اسلام (ص) (4) و به روايتى در زمان عُمربن خطّاب، براى حمل جنازه زينب دختر جَحْش گفته اند (5)، ولى بنابر روايت ابن عباس، اولين جنازه اى كه با تابوت حمل شد، جنازه فاطمه (س) بود. (6) «يعقوبى» مى گويد:

اسماء خدمتگزار و پرستار فاطمه (س) بود. حضرت به وى گفت: آيا آشكارا روى تخته اى حمل خواهم شد؟ اسماء گفت: اى دختر رسول خدا (ص)


1- التلخيص، ابن حجر، ج 5، ص 274 و ر. ك: الاصابه، ج 8، ص 266.
2- المحلى، ابن حزم، ج 5، ص 175؛ ر. ك: الذرية الطاهرة النبويه، دولابى، ص 113؛ دعائم الاسلام، قاضى نعمان، ج 1، ص 228.
3- الاباطيل و المناكير، جوزقانى، ص 211.
4- طبقات الكبري، ج 8، ص 31.
5- ابن قتيبه، المعارف، ص 555؛ انساب الاشراف، ج 13، ص 433.
6- طبقات الكبري، ج 8، صص 23 و 220.

ص: 41

چيزى مانند آنچه در حبشه ديده ام، برايت مى سازم. اسماء با استفاده از چوب هاى خرماى تازه و تخته اى كه در اختيار داشت، تابوتى ساخت. حضرت با ديدن آن لبخندى زد و جز آن روز با لبخند ديده نشد. (1) در روايت دولابى، اين نكته نيز اضافه شده است كه فاطمه (س) به اسماء فرمان داد تا وى را غسل دهد و به ساير افراد اجازه ورود ندهد. عايشه، پس از رحلت فاطمه (س)، قصد ورود به منزل ايشان را داشت كه با مخالفت اسماء روبه رو شد. عايشه نيز شكايت نزد پدرش برد و گفت: «اسماء براى فاطمه (س) تابوتى مثل هودج عروس ساخته و از ورود من به منزل ايشان جلوگيرى مى كند». ابوبكر از اسماء توضيح خواست و اسماء گفت: «اين كار به دستور حضرت بوده و من نيز به فرمان ايشان مشغول ساختن تابوت هستم». امام على (ع) و اسماء، پس از بازگشتِ ابوبكر، فاطمه (س) را غسل دادند. (2) اسماء همچنان عشق و خدمت خود را به خاندان پيامبر (ص) ايثار مى كرد، در حالى كه در خانه ابوبكر بود و به وظايف همسرى اش اهتمام مى رزيد. روزى كه ابوبكر بيمار شد، قيس بن ابى حازم به همراه پدرش، به


1- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 115.
2- الذرية الطاهرة النبوية، ص 112.

ص: 42

عيادت ابوبكر رفت و در آنجا اسماء را زنى سفيدچهره با دستان خالكوبى شده ديد. (1) ابوبكر با وجود ديگر همسرانش، وصيت كرد اسماء وى را غسل دهد، اما او نپذيرفت و چنين دليل آورد كه تاب و توان اين كار را ندارم! ابوبكر گفت: «در صورت نياز از عبدالرحمان پسرش كمك بخواهد و اسماء را سوگند داد در صورت روزه بودن، افطار كند تا كارش را بهتر انجام دهد». (2) اسماء وى را در بامدادِ روز سردى غسل داد و پس از پايان كار، از عثمان پرسيد: «در اين هواى سرد، غسل (مسّ ميّت) بر من واجب است؟» عثمان گفت: «نه». عُمربن خطّاب نيز پاسخ وى را شنيد، ولى چيزى در ردّ آن نگفت. اسماء در پايان همان روز سوگندِ ابوبكر را به ياد آورد و آبى نوشيد تا روزه (مستحبى) اش را باز كرده باشد. (3) آن گاه ابوبكر را در دو يا سه پارچه كفن كرد و عُمَر بر او نماز خواند و او را شبانه كنار قبر رسول خدا (ص) دفن كردند. (4) پس از آنكه عُمربن خطّاب به خلافت رسيد،


1- المعجم الكبير، ج 24، ص 131.
2- طبقات الكبري، ج 8، صص 221 و 222.
3- همان.
4- همان، ج 3، صص 150 و 157.

ص: 43

براى اسماء دختر عُمَيس و اسماء دختر ابوبكر كه از زنان مهاجر بودند، هزار درهم حقوق مستمرى قرار داد. (1) اسماء پس از شهادت جعفر، به تربيت فرزندانش پرداخت و آنان را براى جهاد در راه خدا تربيت كرد. عبدالله همين كه فقدان پدر را احساس كرد، سرنوشت او را از مادرش جويا شد. اسماء جواب داد: «روميان او را كشتند». اين جواب چنان در روح او تأثير گذارد كه پيوسته در آرزوى مبارزه با روم بود. موى صورتش اندكى روييده بود كه براى نبرد با روم به سپاه ابوعبيده در شام پيوست و فرماندهى لشكرى را به استعداد 500 سواره كه مشتمل بر برخى صحابه بدرى و افرادى مانند ابوذر بود را بر عهده گرفت تا دير ابى قدس را فتح كند. (2) در همين دوره اسماء دو فرزندش محمد و عَون را نيز به ميادين جنگ فرستاد، كه در جريان فتح شوشتر به شهادت رسيدند. (3) دختر عميس افزون بر آگاهى از علم طب و صنايع دستى مانند چرم سازى، در دانش تعبير خواب نيز


1- طبقات الكبري، ج 3، ص 231.
2- فتوح الشام، واقدى، ج 1، ص 99.
3- الاستيعاب، ج 3، ص 1247.

ص: 44

موقعيت بالايى يافت و مرجع مردم شد. عُمر در خطبه اى به آگاهى مردم رساند كه در خواب خروس قرمز رنگى را ديده كه به او نوك مى زند و اسماء آن را به كشته شدن وى به دست مردى از عجم تأويل كرده است. چند روزى بيش نگذشت كه اين تعبير به واقعيت پيوست و عمر به دست فيروز زخمى شد. (1) گويا تعبير «ديك احمر»؛ «خروس قرمز» به مردى از عجم، برگرفته از اين باشد كه عرب، ايرانى (فرس) را «بنواحمر» و رومى را «بنواصفر» و حبشى را «بنواسود» مى ناميد.


1- مسند احمد، ج 1، ص 15؛ طبقات الكبري، ج 3، صص 256 و 257.

ص: 45

ازدواج با امام على (ع)

اسماء پس از ابوبكر با امام على (ص) ازدواج كرد و از ايشان يحيى و عون را به دنيا آورد. (1) ابن عبدالبر در اين كه عون فرزند امام (ع) از اسماء باشد ترديد جدّى دارد و مى گويد: كسى جز ابن كلبى اين سخن را نگفته است. (2) بنابر برخى روايات، امام على (ع) مردان را به ازدواج با زنانى تشويق كرده است كه براى همسران خود آغوشى گرم داشته باشند و اين نوع زنان را بهترين زنان جهان معرفى كرده و ويژگى ذكر شده را از خصوصيات همسر خود، اسماء بنت عميس دانسته است. (3) اين گونه روايات در منابع شيعى جز


1- طبقات الكبري، ج 8، ص 222.
2- الاستيعاب، ج 4، ص 1785.
3- طبقات الكبري، ج 8، ص 223؛ الفائق فى غريب الحديث، زمخشرى، ص 240؛ النهايه، ج 1، ص 371.

ص: 46

مجمع البحرين (1) يافت نشده و سند روايت اخير گرچه در منابع اهل سنت (2) صحيح شمرده شده، قابل بررسى است.

اسماء در وصف دنياگريزى و خويشتن دارى امام على (ع) روايت كرده است كه از حضرت پرسيدند چرا با دختر رسول خدا (ص) ازدواج نمى كنى؟ در پاسخ فرمود: پولى ندارم و متهم به شرّ و بدى نيستم (بدون ازدواج به حرام مبتلا نمى شوم). (3)

وقتى اسماء در سال 38 ه. ق، از شهادت فرزندش محمدبن ابى بكر خبر يافت، به مصلاى خانه اش رفت و چنان خشم خود را فروخورد كه خون از سينه هايش جارى شد. (4) او هنوز در غم فراغ فرزندش مى سوخت كه خبر شهادت اميرالمؤمنين (ع) را نيز دريافت كرد.


1- مجمع البحرين، طريحى، ج 1، ص 492.
2- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 287.
3- النهايه، ج 1، ص 14.
4- الغارات، ج 1، ص 287.

ص: 47

وفات

اسماء پس از اين وقايع تلخ، در شوق ملاقات شوهران و فرزندان شهيدش بى تاب شد و در حالى از دنيا پركشيد كه همسرى دو شهيد و مادرى سه شهيد را در كارنامه پرافتخار زندگانى خويش ثبت نمود. درباره زمان درگذشت و مكان دفن اسماء ابهامات زيادى وجود دارد. ذهبى (1) درگذشت او را پس از شهادت امام على (ع) در رمضان سال 40 ه. ق و برخى ديگر در سال 38 ه. ق مى دانند. (2) امروزه صورت قبرى به نام اسماء در قبرستان باب الصغير دِمَشق وجود دارد. همچنين آرامگاهى در حومه هاشميه عراق به او منسوب است و در نزديكى آن، قبر فرزندش يحيى از نسل امام على (ع) وجود دارد.


1- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 287.
2- ر. ك: مكاتيب الرسول، احمدى ميانجى، ج 1، ص 441.

ص: 48

ص: 49

نقش فرهنگى سياسى اسماء

اسماء از زنان محدثه و راويان اخبار نبوى (ص) است كه با نقل 60 روايت، نقش مهمى در حوزه فكر و فرهنگ جامعه ايفا نموده است. به گفته عَجّاج (متوفاى حدود 90 ه. ق)، او در دوره منع تدوين حديث، برخى احاديث را جمع آورى كرد و به تصريح يعقوبى (1)، كتاب روايى داشت. مامقانى (2) به استناد اين كه امام صادق (ع) در حق اسماء دعا كرده، وى را ثقه دانسته است.

از مردان، ابوموسى اشعرى، سعيدبن مُسيّب، عبدالله بن جعفر (فرزند وى)، عبدالله بن شَدّاد، عبدالله بن عباس، عُروةبن زبير، عُمربن خَطّاب، قاسم بن محمد (نوه اسماء)، مجاهد و از زنان زينب


1- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 92 و ر. ك: مكاتيب الرسول، ج 1، ص 441.
2- تنقيح المقال، مامقانى، ج 3، ص 69.

ص: 50

دختر امام على (ع)، فاطمه دختر امام حسين (ع) و نوادگان اسماء امّ جعفر و امّ عَوْن (دخترانِ محمدبن جعفر) از اسماء روايت كرده اند.

اسماء با بيان روايتى عوامل انحراف اخلاقى انسان ها را در جامعه بيان كرده و مى گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود:

بِئسَ العَبدُ عَبدٌ تَجبُرُ وَ اعتَدي و نَسِي الجَبّارَ الأعلي، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ بَخِلَ وَ اختالَ وَ نَسِي الكَبيرَ المُتَعال، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ لَها وَ سَها وَ نَسِي المَبدَأ وَ المُنتَهي، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ بَغِىَ وَ عَتا وَ نَسِي المَقابِرَ وَ البَلاء، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ يَختِلُ الدُّنيا بِالدّين، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ يَختِلُ الدّينَ بِالشُّبَهات، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ يُذِلُّهُ الرَّغب و يُزيلُهُ عَنِ الحَقِّ، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ طَمَعَ يَقُوُده، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ لَه هَوي يُضِلُّه. (1) چه بد بنده اى است بنده اى كه بيداد ورزد و سركشى كند و خداى صاحب جبروت و بلندمرتبه را فراموش كند. چه بد بنده اى است بنده اى كه بخل ورزد و كبر و غرور داشته باشد و خداى بزرگ متعال را فراموش كند. چه بد بنده اى است


1- المعجم الكبير، ج 24، ص 156.

ص: 51

بنده اى كه پيدايش و پايان خود را فراموش كند. چه بد بنده اى است بنده اى كه سركشى و ستم كند و قبور و بلاها را فراموش كند. چه بد بنده اى است بنده اى كه دنياى او به دينش آسيب برساند. چه بد بنده اى است بنده اى كه دين او با شبهات خلل پذيرد. چه بد بنده اى است بنده اى كه خواسته هاى او، وى را ذليل و از حق دور سازد. چه بد بنده اى است بنده اى كه طمعش او را به هر سوى بكشد. چه بد بنده اى است بنده اى كه هوايش او را گمراه سازد.

در اين روايت، گردنكشى، ستمگرى و فراموشى اين واقعيت كه خداوند جبّار اعلى است؛ بخل، تكبر و فراموشى اين حقيقت كه كبريايى و برترى جز براى خدا نيست؛ غفلت، اشتغال به لهو و لعب و از يادبردن آغاز و فرجام؛ عصيان گرى، بزرگ ديدن خود، از يادبردن مرگ و پراكندگى اعضا؛ دين را ابزار دنيا قراردادن و تباه كردن دين با تمسك به شبهات و تفسيرهاى بى پايه؛ دنياطلبى، طمع ورزى و هواخواهى، از عوامل اصلى انحراف انسان شمرده شده است.

اسماء مى گويد: «رسول خدا (ص) بدبختى مرد را در

ص: 52

دنيا در سه چيز خلاصه كرد: خانه بد، زن بد و مركب بد».

آن گاه با درخواست اسماء توضيح داد كه خانه بد، فضايى كوچك و همسايگانى فرومايه دارد؛ مركب بد، نه به صاحبش سوارى مى دهد و نه راهوار است و زن بد، نازا و بد اخلاق است. (1) بنابر روايت سعيدبن مسيب، اسماء از رسول خدا (ص) شنيد كه فرمود: «اگر كسى بر سختى ها و مرارت هاى شهر مدينه صبر كند، من در قيامت شفيع و گواه او خواهم بود». (2) گفتنى است آب و هواى مدينه براى برخى اعراب قابل تحمل نبود و آنان را از هجرت به مدينه و اقامت در آن شهر بازمى داشت. (3) اين سخن تا پيش از فتح مكّه- كه هنوز فرمان هجرت لغو نشده بود، براى حكومت تازه تأسيس مدينه، بسيار با اهميت بود و در زمان هاى بعد نيز مستند حكم فقهى استحباب اقامت در مدينه شد. (4) همچنين اسماء با نقل روايتى از پيامبر اسلام (ص)،


1- همان، ص 153.
2- مسند احمد، ج 6، ص 370.
3- رك: عمدة القارى، عينى، ج 9، ص 15.
4- رك: الدروس الشرعية فى فقه الاماميه، شهيد اول، ج 2، ص 21.

ص: 53

حكم فقهى استحاضه و فرق آن را با حيض بيان كرده است. (1) روايات زير نشان مى دهد كه بيشترين تلاش اسماء به هنگام بروز اختلاف در ميان صحابه، نقل فضايل اميرالمؤمنين (ع) و تبيين جايگاه ايشان نزد رسول خدا (ص) بوده است تا از اين راه گرايش هاى فكرى و سياسى جامعه را پس از رحلت رسول خدا (ص) به سوى خاندان رسالت سوق دهد. اكنون به چند نمونه از اين روايت ها اشاره مى كنيم:

الف) حديث برادرى و وزارت از جمله اين روايات است كه مى گويد: در حجةالوداع رسول خدا (ص) فرمود: «اللّهُمَّ ... اجْعَل لِي وَزِيراً مِن اهلِي عَليّاً اخِي ...». (2) ب) در باب حديث منزلت، اسماء چنين روايت كرده است: رسول خدا (ص) عازم تبوك بود و امام على (ع) ايشان را تا ثنيةالوداع همراهى كرد و از اين كه نمى توانست در تبوك ايشان را يارى كند، گريست. پيامبر (ص) خطاب به او فرمود: «اما تَرضى ان تَكُونَ انتَ


1- المعجم الكبير، ج 24، ص 140.
2- الغارات، ج 1، ص 303 و 348 و 352؛ شرح الأخبار، قاضى نعمان، ج 1، ص 192؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 52

ص: 54

مِنِّي بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسى الّا انَّهُ لا نَبي بَعدى» (لَيسَ مِن بَعدِي نَبي). (1) ج) حديث «ردّ شمس» از اسماء در منابع شيعى (2) و سنى (3) نقل شده و با وجود تفاوت و تعارض در برخى موارد، همه اتفاق نظر دارند كه اسماء شاهد اين ماجرا بوده است كه با دعاى رسول خدا (ص)، خورشيد پس از غروب كردن دوباره بازگشت تا امام على (ع) بتواند نماز قضا شده خود را در داخل وقت بخواند.

اما بر اساس روايت كلينى (4)، اسماء شاهد اين واقعه نبوده، بلكه پس از ازدواج با امام على (ع) همراه حضرت در محل واقعه حضور يافته و داستان بازگشت خورشيد را از زبان ايشان شنيده و پس از شهادت حضرت، آن را با گريه و اندوه براى عبدالله بن جعفر و برادرانش بازگو كرده است.

بيشتر منابع، اين حادثه را پس از فتح خيبر و در مسير بازگشت به مدينه در منطقه «صَهباء» نقل


1- مسند احمد، ج 6، ص 369؛ الغارات، ج 1، ص 503؛ خصائص اميرالمؤمنين، نسايي، ص 85.
2- الغارات، ج 2، ص 518؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 345.
3- المعجم الكبير، ج 24، ص 151 و 152.
4- كافى، ج 4، ص 562.

ص: 55

كرده اند. در اين صورت حضور اسماء در اين رخداد و نقل مستقيم حادثه از زبان خود او مشكلى نخواهد داشت. راوندى زمان اين واقعه را پس از نبرد حنين دانسته كه صحيح به نظر نمى رسد. اما چنانچه به گفته برخى (1) اين حادثه در جريان غزوه بنونضير و در سال چهارم هجرى رخ داده باشد، اسماء به دليل حضور در حبشه شاهد ماجرا نبوده است و روايت كلينى با واقع سازگار خواهد بود.

با وجود فراوانى اين روايت در منابع فريقين، برخى در سند يا محتواى اين حديث خدشه وارد كرده اند. (2) محمودى، در دفاع و اثبات اين حادثه، رساله مستقلى به نام «رسائل فى حديث ردّالشمس» نوشته است. امروزه مسجد «فضيخ» به مسجدشمس يا مسجد ردّالشمس معروف است.

د) امام كاظم (ع) از پدر بزرگوارش و ايشان از پدران گرامى اش از اسماء دختر عُمَيْس در تفسير


1- رك: آثار اسلامى مكه و مدينه، رسول جعفريان، ص 264.
2- الموضوعات، ابن جوزى، ج 1، صص 15 و 356؛ البداية و النهاية، ابن كثير، ج 6، صص 89 و 314. مقايسه شود با رسائل، شريف مرتضى، ج 1، ص 274.

ص: 56

«صالح المؤمنين» (1) روايت كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود: «صالح المؤمنين على بن ابى طالب (ع) است». (2) ه) زيد فرزند امام سجاد (ع) از پدرش، و ايشان از حضرت زينب (س) و او از اسماء روايتى درباره سخاوت و برخورد كريمانه اميرالمؤمنين (ع) با پدر، مادر و بردارش عقيل نقل كرده و به گفته امّ هانى، بخشندگى، ويژگى آن حضرت از كودكى تا شهادت بوده است. (3) و) مطابق سند روايت قبلى از اسماء روايت شده كه او شاهد تولد يكى از فرزندان فاطمه (س) بود و چون خون نفاس را در آن حضرت نديد، از رسول خدا (ص) سبب آن را پرسيد. پيامبر در وصف فاطمه (س) فرمود: «او حورية إنسيه است». (4)

قبلًا گفته شد كه اسماء در زمان تولد فرزندان فاطمه (س) در حبشه بوده است، از اين رو، راوى اين خبر نمى تواند اسماء دختر عميس باشد و به دليل تشابه سند اين خبر با خبر پيشين، به نظر مى رسد


1- تحريم: 4.
2- فضائل اميرالمؤمنين، ابن عقده، ص 218؛ مجمع البيان، ج 10، ص 59.
3- الغارات، ج 2، ص 69.
4- دلائل الامامه، طبرى، ص 148.

ص: 57

اسماء در روايت قبلى نيز دختر عميس نباشد. مشكل ذكر شده در اين خبر نيز وجود دارد كه اسماء براى امام سجاد (ع) روايت كرد: فاطمه (س) گردن بند طلايى به گردن داشت كه آن را امام على (ع) از پول غنيمت خريده بود. اسماء نزد فاطمه (س) بود كه رسول خدا (ص) بر آنان وارد شد و فرمود:

مردم نگويند دختر محمد (ص) لباس ستمگران را پوشيده است. سپس فاطمه (س) آن را فروخت و با پولش بنده اى خريد و آزاد كرد و بدين ترتيب رسول خدا (ص) خشنود شد. (1) اسماء با نقل روايتى از فاطمه (س)، وضعيت معيشتى خانه امام على (ع) را در عصر نبوى ترسيم كرده است. (2) زُهْرى روايتى از اسماء در باب فتنه هاى آخرالزمان و علائم ظهور مهدى (عج) نيز نقل كرده است. او مى گويد: «هنگام رويارويى سفيانى و مهدى (عج) اين ندا از آسمان شنيده خواهد شد كه: آگاه باشيد اولياى خدا اصحاب فلانند يعنى مهدى». اسماء بنت عميس گويد: «علامت آن اين است كه كف دستى از آسمان ظاهر مى شود و مردم به آن نگاه مى كنند». (3)


1- عيون اخبار الرضا ع، شيخ صدوق، ج 1، ص 49. اين خبر از امام رضا ع، از پدرانش از امام سجاد: روايت گرديده و در خبرى ديگر با همين سند، نقش اسماء در تولد امام حسن ع و امام حسين ع بيان شده است.
2- الطبقات الكبري، ج 22، ص 422.
3- الفتن، مروزى، ص 209؛ الملاحم، ابن طاووس، ص 133. نگاه شود به نقد روايت: موسوعة فى احاديث المهدى، عبدالعليم البستوي، ص 167.

ص: 58

ص: 59

كتابنامه

1. الأباطيل و المناكير و الصحاح و المشاهير، حسين بن ابراهيم جوزقانى، تحقيق: كمال عبدالله، بيروت، دارالفكر، 1416 ه. ق.

2. آثار اسلامى مكه و مدينه، رسول جعفريان، قم، نشر مشعر، 1385 ه. ش.

3. الاختصاص، محمدبن محمد العكبري البغدادي (شيخ مفيد)، تحقيق: على اكبر غفارى، قم، جماعة المدرسين.

4. ارشاد القلوب، حسن بن محمد ديلمى، قم، شريف رضى، 1417 ه. ق.

5. الارشاد، محمدبن محمد العكبري البغدادي (شيخ مفيد)، قم، مؤسسة آل البيت.

6. أسباب النزول، على واحدى نيشابورى، قاهره، مؤسسة الحلبى، 1388 ه. ق.

7. الاستيعاب، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، تحقيق: على محمد البجاوي، بيروت، دارالجيل، 1412 ه. ق.

8. اسدالغابه، على بن محمد بن اثير، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و ديگران، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ه. ق.

9.

ص: 60

الاصابه فى تمييز الصحابه، احمدبن على بن حجر، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و ديگران، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ه. ق.

10. الأم، محمدبن ادريس شافعى، دارالفكر، 1403 ه. ق.

11. انساب الاشراف، احمدبن يحيى بلاذري، تحقيق: سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، 1417 ه. ق.

12. الايضاح، فضل بن شاذان نيشابوري، تحقيق: سيد جلال الدين حسينى ارموى، دانشگاه تهران، 1363 ه. ش.

13. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ه. ق.

14. البحر الرائق، ابن نجيم مصرى، تحقيق: زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418 ه. ق.

15. البداية و النهاية، ابوالفداء اسماعيل بن كثير، تحقيق: على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408 ه. ق.

16. تاج العروس، محمدبن محمد مرتضى زبيدى، تحقيق: حسين نصّار، بيروت، دارالهدايه، 1409 ه. ق.

17. تاريخ المدينة المنوره، عمر بن شبه نميرى، تحقيق: حبيب محمود احمد، قم، دارالفكر، 1410 ه. ق.

18. تاريخ، ابن واضح يعقوبى، بيروت، دارصادر.

19. تفسير، مقاتل بن سليمان، تحقيق: احمد فريد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1424 ه. ق.

20. التلخيص الحبير فى تخريج الرافعى الكبير، احمد بن على بن حجر (ابن حجر)، بيروت، دارالفكر.

21. التنبيه و الاشراف، على بن الحسين مسعودى، بيروت، دار صعب، بى تا.

22.

ص: 61

تنقيح المقال فى علم الرجال، عبدالله مامقانى، نجف، المرتضوية، 1352 ه. ق.

23. الثقات، محمد بن حبان، حيدر آباد هند، مؤسسة الكتب الثقافة، 1393 ه. ق.

24. جامع البيان، محمد بن جرير الطبري، تحقيق: صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1415 ه. ق.

25. الجامع لأحكام القرآن، محمدبن احمد قرطبى، بيروت، مؤسسة تاريخ العربى، 1405 ه. ق.

26. خصائص اميرالمؤمنين (ع)، احمدبن شعيب نسائى، تحقيق: محمد هادى امينى، طهران، مكتبة النينوي الحديثه.

27. خصال، محمدبن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، تحقيق: على اكبر غفارى، قم، جماعة المدرسين.

28. الدروس الشرعية فى فقه الاماميه، محمدبن مكى العاملى (شهيد اول)، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1414 ه. ق.

29. دعائم الاسلام، نعمان بن محمد قاضى نعمان، تحقيق: آصف بن على و اصغر فيضى، قاهره، دارالمعارف، 1383 ه. ق.

30. دلائل الامامه، محمد بن جرير الطبري (الشيعى)، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ه. ق.

31. الذرية الطاهرة النبويه، محمدبن احمد دولابى، تحقيق: سعد المبارك الحسن، كويت: الدار السلفيه، 1407 ه. ق.

32. رسائل فى حديث رد الشمس، محمد باقر محمودى، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1419 ه. ق.

33. رسائل، على بن الحسين شريف مرتضى، تحقيق: سيد مهدى رجائى، قم، دارالقرآن، 1405 ه. ق.

34.

ص: 62

سير اعلام النبلاء، محمدبن احمدذهبى، تحقيق: شعيب الارنوؤط و حسين الاسد، مؤسسة الرساله، 1413 ه. ق.

35. السيرة الحلبيه، على بن برهان الدين حلبى، بيروت، دارالمعرفه، 1400 ه. ق.

36. شرح احقاق الحق، شهاب الدين نجفى مرعشى، تحقيق: محمود مرعشى، قم، منشورات مكتبة المرعشى، 1415 ه. ق.

37. شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، نعمان بن محمد قاضى نعمان، تحقيق: سيد محمد حسينى جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى.

38. الصحيح من سيرة النبى الأعظم (ص)، سيدجعفر مرتضى عاملى، بيروت، دارالهادي، 1415 ه. ق.

39. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410 ه. ق.

40. الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، على بن موسى بن طاووس، قم، مطبعة الخيام.

41. عمدة القاري فى شرح صحيح بخارى، بدرالدين محمود عينى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

42. عيون اخبار الرضا (ع)، محمدبن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، تحقيق: حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1404 ه. ق.

43. الغارات، ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، تحقيق: سيد جلال الدين المحدث، چاپخانه بهمن.

44. الفائق فى غريب الحديث، محمود بن عمر زمخشرى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ه. ق.

45.

ص: 63

الفاصل، محمدبن يزيد مبرّد، قاهره، دار الكتب المصريه، 1421 ه. ق.

46. فتح الغدير، محمدبن على شوكانى، دار الكتب.

47. الفتن، نعيم بن حماد مروزى، تحقيق: سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1414 ه. ق.

48. فتوح الشام، محمدبن عمر واقدى، بيروت، دارالجيل.

49. فضايل اميرالمؤمنين (ع)، ابوالعباس احمدبن عقده، جمع آورى: عبدالرزاق محمد حسين حرز الدين، انتشارات دليل، 1421 ه. ق.

50. الكافى، محمدبن يعقوب كلينى، تحقيق: على اكبر غفارى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363 ه. ش.

51. كشف الغمة فى معرفة الأئمه، على بن عيسى اربلى، بيروت، دار الأضواء.

52. مجمع البحرين، فخرالدين طريحى، تحقيق: سيد احمد حسينى، مكتب النشر الثقافة الاسلاميه، 1408 ه. ق.

53. مجمع البيان، على بن فضل طبرسى، تحقيقِ: گروهى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415 ه. ق.

54. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر هيثمى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ه. ق.

55. المجموع فى شرح المهذب، محى الدين بن شرف نووى، بيروت، دارالفكر.

56. المحاسن، احمدبن محمد بن خالد برقى، تحقيق: سيد جلال الدين حسينى ارموى، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

57. المحبر، محمدبن حبيب بغدادى، تصحيح: سيّد كسروى، قاهره، دارالغد العربى، 1421 ه. ق.

58.

ص: 64

المحلى، على بن احمد بن حزم اندلسى، تحقيق: احمد محمد شاكر، بيروت، دارالفكر.

59. المدونة الكبري، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1323 ه. ق.

60. المسترشد فى الامامه، محمدبن جرير طبرى، تحقيق: احمد محمود، قم، مؤسسة الثقافة الاسلاميه.

61. مسند احمد، احمدبن حنبل، بيروت، دار صادر.

62. المصنف، ابن همام عبدالرزاق صنعانى، تحقيق: حبيب الرحمن الاعظمى، المجلس العلمى.

63. المصنف، ابن ابى شيبه، تحقيق: سعيد محمد اللحا، بيروت، دار الفكر، 1409 ه. ق.

64. المعارف، عبدالله بن مسلم بن قتيبه، تحقيق: ثروت عكاشه، مصر، دارالفكر.

65. معجم احاديث الامام المهدى (عج)، على كورانى، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1411 ه. ق.

66. معجم الادباء، ابوعبدالله بن عبدالله ياقوت حموى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

67. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى، قاهره، مكتبة ابن تيمية.

68. معجم قبائل العرب القديمة و الحديثه، عمر رضا كَحّاله، بيروت، دارالعلم للملايين، 1388 ه. ق.

69. معجم ما استعجم، عبدالله بن عبدالعزيز بكرى، تحقيق: مصطفى سقا، بيروت، عالم الكتب، 1403 ه. ق.

70. المغنى، عبدالله بن قدامه، تحقيقِ گروهى، بيروت، دار الكتاب العربى.

71.

ص: 65

72. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، نجف: منشورات المكتبة الحيدريه، قم: مؤسسة دارالكتاب، 1385 ه. ش.

73. مكاتيب الرسول، على احمدى ميانجى، قم، دار الحديث، 1419 ه. ق.

74. الملاحم و الفتن، على بن موسى بن طاووس، اصفهان، مؤسسة صاحب الامر، 1416 ه. ق.

75. من لايحضره الفقيه، محمدبن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، تحقيق: على اكبر غفارى، قم، جماعة المدرسين، 1404 ه. ق.

76. مناقب آل ابى طالب، محمد بن على بن شهر آشوب، تحقيق: لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مكتبة الحيدريه، 1376 ه. ق.

77. مناقب اميرالمؤمنين (ع)، محمدبن سليمان كوفى، تحقيق محمد باقر محمودى، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ه. ق.

78. موسوعة فى احاديث المهدي، عبدالعليم البستوي، مكه، دار ابن حزم، 1420 ه. ق.

79. الموضوعات، ابوالفرج بن جوزى تحقيق: عبدالرحمان محمد عثمان، مدينه، المكتبة السلفيه، 1386 ه. ق.

80. الموطأ، مالك بن انس، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1407 ه. ق.

81. النهاية فى غريب الحديث، مبارك بن محمد بن اثير بيروت، دار الكتب العلميه، 1418 ه. ق.

1. نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار، محمد بن على شوكانى، بيروت، دارالجيل، 1973 م.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109