دانشنامه امام سجاد عليه السلام

مشخصات كتاب

نويسنده : جمعي از نويسندگان

ناشر : پايگاه تخصصي عاشورا

ا

ابومحمد سعيد بن المسيب

وي يكي از تابعان و محدثان و فقهاي هفتگانه مدينه بود(متوفي 94 ه) . او درباره امام سجاد عليه السلام گفته است: «ما رأيت قط أفضل من علي بن الحسين». «هرگز كسي را كه افضل و برتر از علي بن حسين عليه السلام باشد، نديدم».«ما رأيت أورع منه» [1] . «پرهيزكارتر از علي بن حسين نديدم».

------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

احمد بن حجر هيثمي

صاحب كتاب «الصواعق المحرقة في الرد علي أهل البدع و الزندقة» (متوفي 973) گويد:

«و زين العابدين هذا هو الذي خلف أباه علما و زهدا و عبادة و كان إذا توضأ للصلاة أصفر لونه، فقيل له في ذلك فقال: أتدرون بين يدي من أقف و حكي انه كان يصلي في اليوم و الليلة ألف ركعة» [1] . «زين العابدين جانشين پدرش در علم و زهد و عبادت بود و چون براي نماز وضو مي گرفت، رنگش زرد مي شد در اين باره از او سؤال شد. فرمود: هيچ مي دانيد در مقابل چه كسي مي ايستم؟! و گفته اند: در شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند. و گاهي از ترس خدا از هوش مي رفت» [2] .

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الصواعق المحرقة، ص 119.

[2] صفوة الصفوة، ج 2، ص 52.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

احمد بن محمد بن عبد ربه

«احمد بن محمد بن عبد ربه» اندلسي، صاحب كتاب «العقد الفريد»:

«و كان علي بن الحسين عليه السلام اذا قام للصلاة أخذته رعدة فسئل عن ذلك، فقال: و يحكم أتدرون إلي من أقوم و من أريد أن أناجي؟!» [1] .

«چون علي بن الحسين عليه السلام به نماز مي ايستاد، لرزش شديدي او را فرا مي گرفت علت آن از او سؤال شد، فرمود: واي بر شما مگر نمي دانيد در برابر چه كسي ايستاده ام؟ و با چه كسي قصد مناجات و راز و نياز دارم»؟!.

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] العقد الفريد، ج 3، ص 169 - حلية الأوليا، ج 2، ص 132.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

ابوسعيد عبداللك بن قريب الأصمعي

وي (214 - 122 ه) از اكابر ادباي عرب است گفته اند: كسي از عرب عبارتي شيواتر از اصمعي نپرداخته است و بعضي گويند اصمعي در لغت نظيري نداشت ولي نسبت به اهل بيت نه تنها بي اعتنا بوده، حتي بعضيها او را از نواصب شمرده اند [1] با وجود اين، شكوه و عظمت امام سجاد عليه السلام آن چنان بود كه حتي اصمعي را نيز شگفت زده و تحت تأثير خود قرار داده بود و درباره آن جناب چنين گفته است:

«بينما أنا أطوف بالبيت ذات ليلة اذ رأيت شابا متعلقا بأستار الكعبة و هو يقول:

يا من يجيب دعا المضطر في الظلم

يا كاشف الضر و البلوي متع السقم

قد نام و فدك حول البيت و انتبهوا

و أنت يا حي يا قيوم لم تنم

ادعوك ربي حزينا هائا قلقا

فارحم بكائي بحق البيت و الحرم

ان كان جودك لا يرجوه ذو سفه

فمن يجود علي العاصين

بالكرم

«شبي در حال طواف دور خانه خدا جواني را ديدم كه از پرده كعبه گرفته و مي گفت: اي آن كه در دل شب دعوت بي چاره را اجابت مي كند، اي بر طرف كننده پريشاني و مصيبت و گرفتاري، نمايندگان تو در اطراف خانه تو خوابيدند و بيدار شدند ولي تو اي زنده پاينده هرگز نمي خوابي، خدايا من تو را با غمهاي جانكاه و در نهايت پريشاني و نگراني مي خوانم، به حرمت بيت و حرم به اشك چشم رحم كن، اگر شخص سفيه و گستاخ به احسان تو اميدوار نباشد پس چه كسي بر گناهكاران احسان خواهد كرد؟».

«ثم بكي بكاء شديدا و أنشد يقول:

ألا أيها المقصود في كل حاجة

شكوت اليك الضر فارحم شكايتي

ألا يا رجائي أنت تكشف كربتي

فهب لي ذنوبي كلها و اقض حاجتي

أتيت بأعمال قباح رديه

و ما في الوري عبد جني كجنايتي

أتحرقني بالنار يا غاة المني

فأين رجائي ثم أين مخافتي

«سپس به شدت گريه سر داده و اين اشعار را زمزمه مي كرد:

اي آن كه در هر نيازي مقصود، تو هستي از بينوائي خود به تو شكوه مي كنم به شكايت من رحم كن. اي اميد من تو اندوه مرا بر طرف مي كني، همه گناهان مرا ببخش و حاجتم را روا كن.

با اعمال زشت و پليد به تو روي آوردم و در جهان هيچ بنده اي به اندازه من گناهكار نيست.

اي آخرين آرزوي من، آيا مرا به آتش مي سوزاني، پس اميد من و سپس ترس من چه مي شود؟

«ثم سقط علي الأرض مغشيا عليه فدنوت منه فاذا هو زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب

عليه السلام (رضي الله عنهم اجمعين) فرفعت رأسه في حجري و بكيت، فقطرت دمعة من دموعي علي خده ففتح عينيه و قال: من هذا الذي يهجم علينا؟ قلت: عبيدك الأصمعي سيدي ما هذا البكاء و الجزع و أنت من أهل بيت النبوة و معدن الرسالة أليس الله تعالي يقول: (انما يريد الله أن يذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا) فقال: هيهات، هيهات، يا اصمعي ان الله خلق الجنة لمن أطاعه و لو كان عبدا حبشيا و خلق النار لمن عصاه و لو كان حرا قرشيا، أليس الله تعالي يقول: (فاذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم يؤمئذ و لا يتسائلون)؛ (فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا أنفسهم في جهنم خالدون)». [2] . «سپس آن جوان از هوش رفت و بر زمين افتاد به او نزديك شدم ناگهان ديدم او زين العابدين علي بن حسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است (خداوند از همه آنها راضي باشد) سرش را بلند كردم و به دامنم گذاشتم و بي اختيار گريستم يك قطره از اشك چشمم به صورت او چكيد، چشمانش را باز كرد و فرمود: اين كيست كه بر ما اشك مي ريزد؟ عرض كردم بنده حقير شما اصمعي هستم، مولاي من، اين گريه و ناله از براي چيست؟ و تو از اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستي؟ آيا خداوند در قرآن نفرموده است: (خداوند مي خواهد هر نوع رجس و آلايش را از شما خانواده نبوت بزدايد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند)؟ فرمود: افسوس، افسوس، اي اصمعي خداوند بهشت را براي كسي آفريده كه از او اطاعت كند و

لو اين كه غلام سياه حبشي باشد و جهنم را براي كسي خلق كرده كه از او نافرماني كند و لو اين كه آزاده قرشي باشد. مگر خداوند نفرموده: پس آنگاه كه صور قيامت دميده شود ديگر نسب و خويشي در ميانشان نماند و كسي از كس ديگر سراغي نمي گيرد پس در آن روز آنان كه اعمالشان وزين است، رستگار هستند و آنان كه اعمالشان سبك باشد، نفس خود را در زيان افكنده و در دوزخ مخلد خواهند بود».

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] ابن خلكان، و فيات الأعيان، ج 2، ص 344 - ريحانة الأدب، ج 1، ص 146.

[2] المستطرف، ج 1، ص 129.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

ابوبكر احمد بن الحسين البيهقي الشافعي

از اكابر علما و بزرگان محدثين بوده (متوفي 458 ه) و تأيفات زيادي از خود بجا گذاشته كه از جمله آنها «السنن الكبير» است او مي گويد: «ان جارية تسكب عليه الماء يتهيأ للصلاة فسقط الابريق من يدها علي وجهه فشجه. فرفع رأسه اليها فقالت: ان الله يقول: (و الكاظمين الغيظ) قال: قد كظمت غيضي، قالت: (و العافين عن الناس) قال: قد عفا الله عنك، قالت: (و الله يحب المحسنين)، قال: إذهبي فأنت حرة» [1] . «يكي از كنيزان امام علي بن حسين عليه السلام به هنگامي كه آب روي دست امام براي گرفتن وضو مي ريخت، ظرف آب را از دستش افتاد و صورت آن بزرگوار را شكافت. امام از روي خشم سر بلند كرد كنيز بلافاصله گفت: خداوند در قرآن مي فرمايد: (و الكاظمين الغيظ) امام فرمود: خشم خود را فرو بردم، عرض كرد: (و العافين عن الناس)

فرمود: تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد، كنيز مجددا گفت: (و الله يحب المحسنين) امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم».

---------------------

پي نوشت ها:

[1] الدر النثور، ج 2، ص 73 - ذيل آيه 134 سوره آل عمران.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

احمد بن محمد بن ابراهيم بن أبي بكر بن خلكان

صاحب كتاب «و فيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان» (متوفي 681 ه) درباره امام سجاد عليه السلام مي گويد:

«هو أحد ائمة الاثني عشر و من سادات التابعين قال الزهري: ما رأيت قرشيا أفضل منه»... و كان يقال لزين العابدين ابن الخيرتين لقوله صلي الله عليه و آله «لله تعالي من عباده خيرتان، فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس»... و كان زين العابدين كثير البر بأمه حتي قيل له انك أبر الناس بأمك و لسانا نراك تأكل معها في صحفة فقال: أخاف أن تسبق يدي الي ما تسبق اليه عينها فأكون قد عققتها... و فضائل زين العابدين و مناقبه أكثر من أن تحصر» [1] . «ابوالحسن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب (رضي الله عنهم أجمعين) معروف به «زين العابدين» يكي از ائمه دوازده گانه و از بزرگان تابعان است. و زهري گفت: كسي را از قريش نديدم كه برتر از علي بن حسين عليه السلام باشد»... و به آن حضرت «ابن الخيرتين» گفته مي شد به دليل فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله كه فرموده: خداوند از بندگانش دو تيره و قبيله را برگزيده: از عرب قريش را و از عجم فارس را... زين العابدين به مادرش زياد نيكي مي كرد و به او فوق العاده احترام مي كرد روزي به او گفته شد: تو با

اين كه بيش از همه به مادرت احسان و نيكي مي كني ولي نمي بينيم با او از يك ظرف غذا ميل كني؟ فرمود: از اين مي ترسم كه دستم به سوي غذائي دراز شود كه قبل از من چشم مادرم به آن افتاده است... خلاصه فضائل و مناقب امام زين العابدين عليه السلام بيش از آن است كه به شمار آيد». «ابن خلكان» در ضمن ترجمه مبسوط تحت عنوان «ابوفراس همان الفرزدق» (متوفي 110 ه) مي نويسد: «و تنسب اليه مكرمة يرجي له بها الجنة و هي: انه لما حج هشام بن عبدالملك في أيام أبيه، فطاف و جهد أن يصل إلي الحجر ليستلمه، فلم يقدر عليه لكثرة الزحام». به فرزدق يك جوانمردي و مكرمتي نسبت داده شده كه اميد است در اثر آن به بهشت برود و آن اين كه هشام بن عبدالملك در زمان پدرش به عنوان انجام مناسك حج به مكه آمد و طواف كرد و كوشيد خود را به حجرالأسود برساند و آن را استلام كند از كثرت ازدحام نتوانست. آن وقت در مسجد الحرام منبري براي او نصب كردند و بر بالاي منبر قرار گرفت به حجاج نگاه مي كرد و جمعي از اعيان شام دور او را گرفته بودند در اين هنگام حضرت زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام پيدا شد و صورتش چندان نيكو بود كه در ميان مردم زيباتر از او ديده نمي شد و رائحه عطرآگين او فضا را پر كرده بود و بويش از همه پاكيزه تر. پس شروع به طواف كرد و چون به حجرالأسود رسيد، مردم به ملاحظه هيبت و جلالت آن حضرت راه باز كردند تا آن

حضرت به راحتي استلام حجر فرمود، هشام از ديدن اين منظره به غضب آمد و مردي از اهل شام چون اين عظمت و جلالت را ديد از هشام پرسيد: اين شخص كيست؟ هشام از جاه و جلال و هيبت او انديشيد، و براي اين كه اهل شام آن حضرت را نشناسند، گفت: نمي شناسم. «فرزدق» كه آنجا حاضر بود، گفت: من او را مي شناسم. آن شامي گفت: اي ابوفراس او را معرفي كن، فرزدق گفت:

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عبادالله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

إذا رأته قريش قال قائلها:

إلي مكارم هذا ينتهي الكرم

ينمي الي ذروة العز التي قصرت

عن نيلها عرب الإسلام و العجم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

في كفه خيزران ريحه عيق

من كف اروع في عرنينه شمم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم

ينشق نور الهدي من نور غرته

كالشمس ينجاب عن اشراقها الظلم

منشقة من رسول الله نبعته

طابت عناصره و الخيم و الشيم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا

الله شرفه قدما و عظمه

جري بذاك له في لوحه القلم

فليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من أنكرت و العجم

كلتا يديه غياث عم نفعهما

تستوكفان و لا يعروهما عدم

سهل الخليفة لا تخشي بوادره

يزينه اثنان حسن الخلق و الشيم

حمال أثقال أقوام إذا فدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم

ما قال لا قط الا لا في تشهده

لو لا التشهد كانت لاءه نعم

لا يخلف الوعد مأمون نقيبته

رحب الفناء

أريب حين يعتزم

عم البرية بالاحسان فانقشعت

عنها الغيابة و الأملاق و العدم

من معشر حبهم دين و بغضهم

كفر و قربهم منجي و معتصم

ان عد أهل التقي كانوا ائمتهم

او قيل من خير أهل الأرض قيل هم

لا يستطيع جواد بعد غايتهم

و لا يدانيهم قوم و ان كرموا

هم الغيوث اذا ما ازمة أزمت

و الأسد أسد الشري و البأس محتدم

لا ينقص العسر بسطا من أكفهم

سيان ذلك ان اثروا و ان عدموا

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

في كل بدء و محتوم به الكلم

يابي لهم أن يحل الذم ساحتهم

خيم كريم و ايد بالندي ديم

اي الخلائق ليست في رقابهم

لاوليه هذا اوله نعم

من يعرف الله يعرف اوليته

و الدين من بيت هذا ناله الأمم [2] .

«و لما سمع هشام هذه القصيدة غضب و حبس الفرزدق و انفذ له زين العابدين اثني عشر ألف درهم، فردها و قال مدحته لله تعالي، لا للعطاء فقال: أنا أهل بيت اذا و هبنا شيئا لا نستعيده فقبلها». «هشام چون اين قصيده را شنيد، غضبناك شد و جايزه فرزدق را قطع كرد و او را زنداني نمود اين خبر به علي بن حسين عليه السلام رسيد دوازده هزار درهم براي فرزدق فرستاد. فرزدق آن را رد كرده و پيغام داد كه من براي خدا او را مدح كرده ام نه به خاطر صله. حضرت سجاد عليه السلام باز فرستاد و فرمود: ما از اهل بيتي هستم كه وقتي چيزي به كسي ببخشيم باز نستانيم، فرزدق قبول كرد» [3] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] و فيات الأعيان، ج 2، ص 431 - 429، ش 395.

[2] و فيات

الأعيان، ج 5، ص 145 - 7.

[3] و فيات الأعيان، ج 5، ص 145 - 147.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

احمد بن علي بن حجرالعسقلاني

از اكابر فقها و محدثين شافعي قرن نهم هجرت (متوفي 852 ه) مؤلف كتابهاي زياد از جمله: «تهذيب تهذيب الكمال في معرفة الرجال» مي گويد: «كان علي بن الحسين رجلا له فضل في الدين» [1] . «علي بن حسين مردي است كه در دين فضلت دارد».

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

ابونعيم، احمد بن عبدالله

«ابونعيم» معروف به «حافظ اصفهاني»(402 - 334 ه) از اكابر و اعلام محدثان و از اعاظم ثقات حفاظ بود و صاحب تأليفات زياد از جمله «حلية الأولياء» است. وي روايت كرده است:

«لما مات زين العابدين عليه السلام فغسلوه جعلوا ينظرون الي آثار سواد في ظهره و قالوا: ما هذا؟ فقيل: كان يحمل جرب الدقيق ليلا علي ظهره يعطي فقراء أهل المدينة» [1] . «هنگام فوت آن امام، آثار كيسه هاي باري كه در شب براي بينوايان مدينه حمل مي كرد، بر پشتش ديده مي شد». «ابونعيم» از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه: «ان أباه علبي بن الحسين قاسم الله ماله مرتين»: «امام باقر فرمود: پدرش علي بن حسين مال خود را دوبار در راه خدا با فقراء تقسيم كرد». حلية الأولياء و فضائل الصحابة: «كان علي بن الحسين اذا فزع من وضوء و صار بين وضوئه و صلاته أخذته رعدة و نفضة، فقيل له في ذلك، فقال: و يحكم أتدرون إلي من أقوم؟ و من أريد اناجي؟» [2] . «ابو نعيم در حلية الأولياء در باب فضائل صحابه روايت كرده است كه: علي بن حسين چون از وضوء فارغ مي شد، در فاصله ميان وضو و نماز او را لرزش

شديدي فرا مي گرفت و از وي علت آن را پرسيدند فرمود: واي بر شما مگر نمي دانيد در برابر چه كسي ايستاده ام و با چه كسي قصد مناجات و راز و نياز دارم؟».

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الأولياء، ج 3، ص 136.

[2] حلية الأولياء، ج 2، ص 132.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

الحافظ محمد بن يوسف الكنجي الشافعي

از اكابر علماي شافعي اواسط قرن هفتم (متوفي 658 ه) ، صاحب كتاب «كفاية الطالب في مناقب علي بن ابيطالب» مي گويد: «كان عابدا، وفيا و جوادا حفيا»: [1] «علي بن حسين عليه السلام عابد و بسيار با وفا، بخشنده و بسيار نوازشگر بود و در پرسش از حال ديگران اصرار مي ورزيد».

----------------------

پي نوشت ها:

[1] كفاية الطالب، ص 447، طبع تهران.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

استاد عباس محمود العقاد

استاد معاصر نويسنده مشهور مصري صاحب تأليفات ارزشمند از جمله: «الحسين ابوالشهداء» است در همين كتاب درباره امام سجاد عليه السلام مي نويسد:

«فهذا الغلام العليل قد عاش حتي انعقد له ملك القلوب حيث انعقد ملك الأجسام لهشام بن عبدالملك». «اين جوان بيمار (بعد از جريان كربلا) زندگي كرد تا اين كه بر قلبها مالك شد كما اين كه «هشام بن عبدالملك» بر بدنهاي مردم تسلط داشت».

سالي «هشام بن عبدالملك» به زيارت خانه خدا رفت و گروهي از مردم شام با وي بودند چون وارد مسجد الحرام شد، قصد استلام حجرالأسود كرد ولي به جهت ازدحام مردم نتوانست دست خود را به سنگ برساند آنگاه كرسي بر او گذاردند و بر آن نشست و مردم را تماشا مي كرد در همان موقع، زين العابدين عليه السلام نمايان شد و چون به حجرالأسود نزديك شد، همه مردم خود را كنار كشيدند وي با اطمينان خاطر و با وقار و هيبت استلام حجر نمود و سپس از همان راهي كه آمده بود، برگشت و مردم او را با تجليل و دعا مشايعت كردند. در اين هنگام يكي از بزرگان شام رو به هشام كرده و با

لحني آميخته به حيرت و شگفتي گفت: اين كيست كه مردم اين چنين به او احترام مي نمايند؟ «هشام» با آن كه حضرت سجاد عليه السلام را مي شناخت، از ترس اين كه مبادا مردم شام به آن حضرت توجه كنند، گفت: او را نمي شناسم. «فرزدق» در آنجا حاضر بود به شامي رو كرد و گفت: من او را مي شناسم. از من بپرس، و براي معرفي آن حضرت اشعاري انشاد كرده، و گفت:

هذا الذي تعرف البطحاء و طأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

«اين همان كسي است كه سرزمين «بطحا» جاي گامهايش را مي شناسد و همچنين خانه خدا مكه و حرم و پيرامون آن او را مي شناسند».

هذا ابن خير عبادالله كلهم

هذا التقي، النقي الطاهر العلم

«اين فرزند بهترين، همه بندگان خداست، اين پرهيزكار و پاكيزه و پاك و سرور مردم است».

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهلة

بجده انبياء الله قد ختموا

«او را نمي شناسي؟ او پسر فاطمه است كه پيغمبران خدا به جد او خاتمه يافتند».

و ليس قولك «من هذا» بضائرة

العرب تعرف من أنكرت و العجم

«گفته تو در «اين كيست» زياني به مقام او نمي رساند، زيرا عرب و عجم او را كه تو وي را نمي شناسي، مي شناسند».

إذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

«هنگامي كه مردم قريش او را مي بينند مي گويند: همه بزرگواريها به وي منتهي مي شود».

من معشر حبهم دين، و بغضهمم

كفر و قربهم منجي و معتصم [1] .

«و او از خانداني است كه دوستي آنها دين و دشمني آنها «كفر» است و نزديكي آنها نجات دهنده و او پناهگاه مردم است».

------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] اين قصيده در ديوان فرزدق و بعضي منابع ديگر 42 بيت ذكر شده است ولي در برخي ديگر از جمله در رجال كشي ص 132 - 130 و روضة الواعظين، ج 1، ص 241 - 220 بيست و نه بيت. عقاد از اين قصيده شش بيت ذكر كرده است. - الحسين ابوالشهداء، ص 284 - طبع دار الكتاب اللبناني، بيروت، 1974 م.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

از آدم تا سجاد

مرحوم حضيني و ديگر بزرگان آورده اند:

شخصي به نام عسكر - غلام امام محمّد جواد عليه السّلام - به نقل از پدرش حكايت كند:

روزي به محضر شريف حضرت علي بن موسي الرّضا عليه السّلام شرف حضور يافتم و عرضه داشتم: يا ابن رسول اللّه! چطور در بين اهل بيت رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله فقط امام چهارم، حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام به عنوان «سيد العابدين» معروف و مشهور گشته است؟

امام رضا عليه السّلام در جواب فرمود: خداوند متعال در قرآن تصريح نموده است كه بعضي از پيغمبران را بر بعضي از ايشان فضيلت و برتري داده است؛ و ما اهل بيت رسالت نيز همانند انبياء عظام صلوات اللّه عليهم مي باشيم.

و سپس افزود: و امّا در رابطه با جدّم، علي بن الحسين عليهماالسّلام، كه سؤال كردي:

همانا پدرم از پدران بزرگوارش عليهم السّلام بيان فرموده است: روزي امام علي بن الحسين عليهماالسّلام مشغول نماز بود، كه ناگاه شيطان به صورت يك افعي بسيار هولناكي، با چشم هاي سرخ از درون زمين آشكار شد و خود را به محراب عبادت

آن حضرت نزديك كرد. [1] .

وليكن امام سجّاد عليه السّلام كمترين حسّاسيتي در برابر آن موجود وحشتناك نشان نداد و ارتباط خود را با پروردگار متعال خود قطع نكرد.

افعي دهان خود را نزديك انگشتان پاي آن حضرت آورد و آتشي از دهانش خارج ساخت كه بسيار وحشتناك بود، ولي حضرت با آرامش خاطر و خيالي آسوده به نماز خود ادامه مي داد و توجّهي به آن نداشت. در همين حال كه شيطان با آن حالت ترسناك مشغول اذيت و آزار بود، ناگهان تيري سوزاننده از سمت آسمان آمد و به آن ملعون اصابت كرد.

هنگامي كه تير به او خورد، فريادي كشيد و به همان حالت و شكل اوّليه خود بازگشت و كنار امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام ايستاد و اظهار داشت:

شما سيد و سرور عبادت كنندگان هستي؛ و چنين نامي تنها زيبنده و شايسته شما مي باشد.

و سپس در ادامه كلام خود افزود: من شيطان هستم؛ و تمام عبادت كنندگان را از زمان حضرت آدم تاكنون فريب و بازي داده ام و كسي را از تو قوي تر و پارساتر نيافته ام.

و پس از آن شيطان از نزد امام سجّاد عليه السّلام خارج شد و حضرت بدون آن كه به او توجّهي داشته باشد، به نماز و نيايش خود با پروردگار متعال خويش ادامه داد. [2] .

--------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در احاديث شريفه وارد شده است: ملائكه به هر شكلي غير از سگ و خوك در مي آيند، ولي شيطان و جنّي ها مي توانند به هر شكلي حتّي سگ و خوك در آيند.

[2] هداية الكبري

حضيني: 214، س 11، بحارالانوار: ج 46، ص 58، ح 11، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

اظهار نعمت و شكر توفيق

يكي از اصحاب امام زين العابدين عليه السّلام و از راويان حديث كه به نام زهري معروف است، حكايت كند:

روزي به همراه آن حضرت، نزد عبدالملك مروان رفتيم؛ عبدالملك، احترام شاياني نسبت به حضرت سجّاد عليه السّلام به جا آورد؛ و چون چشمش به آثار سجود در چهره و پيشاني مبارك امام زين العابدين عليه السّلام افتاد، گفت: اي ابو محمّد! خود را بسيار در زحمت عبادت انداخته اي، با اين كه خداوند متعال تمام خوبي ها را به تو داده است و تو نزديك ترين فرد به رسول اللّه مي باشي، تو داراي علم و كمالي هستي كه ديگران از داشتن آن محروم مي باشند! امام سجّاد عليه السّلام فرمود: آنچه از فضل پروردگار و توفيقات الهي براي من گفتي، نياز به شكر و سپاس دارد. و آن گاه فرمود: پيغمبر خدا صلّي اللّه عليه و آله با اين كه تمام خطاهاي گذشته و آينده اش بخشيده شده بود، آن قدر نماز مي خواند كه پاهاي مباركش ورم مي كرد، به قدري روزه مي گرفت كه دهانش خشك مي گشت و مي فرمود: آيا نبايد بنده اي شكرگزار باشم. و سپس حضرت در ادامه سخنانش افزود: حمد خداوندي را، كه ما را بر ديگران برتري بخشيد و به ما پاداش خير عطا نمود، و در دنيا و آخرت حمد و سپاس، تنها مخصوص اوست.

به خدا سوگند! چنانچه اعضاء و جوارحم قطعه قطعه

گردد و در اثر عبادت نفسم قطع شود، يك صدم شكر يكي از نعمت هاي خداوند را هم انجام نداده ام.

چگونه مي توان نعمت هاي الهي را برشمرد؟! و چگونه توان شكر نعمتي از نعمت هايش را خواهيم داشت؟! نه به خدا قسم! خداوند هرگز مرا غافل از شكر نعمت هايش نبيند.

و چنانچه عائله ام و ديگر خويشان و سائر مردم حقّي بر من نمي داشتند، به جز عبادت و ستايش و مناجات با خداوند سبحان، كار ديگري انجام نمي دادم و سخني به جز تسبيح و ذكر خداي متعال نمي گفتم تا آن كه نفسم قطع شود. زهري مي گويد: سپس امام عليه السّلام به گريه افتاد و عبدالملك نيز گريان شد و گفت: چقدر فرق است بين كسي كه آخرت را طلب كرده و براي آن جديت و كوشش مي نمايد و بين آن كسي كه دنيا را طلب كرده است و باكي ندارد كه از كجا و چگونه به دست مي آورد، پس چنين افرادي در آخرت سهمي و نجاتي برايشان نخواهد بود. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 52، ح 10.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ادعاي رهبري و گواهي سنگ

امام محمّد باقر عليه السّلام حكايت نمايد:

مدّتي پس از آن كه امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، روزي محمّد بن حنفيه به حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام گفت: اي برادرزاده! تو خوب مي داني كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، وصاياي امامت را به پدر من اميرالمؤمنين علي عليه السّلام تحويل داد و او نيز اين

امانت الهي را به برادرم امام حسن مجتبي عليه السّلام سپرد و پس از آن هم به امام حسين عليه السّلام داده شد و او در صحراي سوزان كربلاء به شهادت رسيد.

و مي داني كه پدرت وصيتي درباره امامت نكرده است، و چون تو جواني بيش نيستي؛ پس با من كه عموي تو و هم رديف پدرت مي باشم؛ و همچنين از تو بزرگ تر و با تجربه هستم و من عموي تو و هم رديف پدرت مي باشم و من بزرگ و با تجربه ام. بنابراين در امر امامت و رهبري جامعه اسلامي با من نزاع نكن؛ زيرا كه آن حقّ من خواهد بود. امام سجّاد عليه السّلام در مقابل او چنين اظهار داشت: اي عمو! رعايت تقواي الهي كن و از خدا بترس و در آنچه حقّ تو نيست ادعّا نكن، من تو را موعظه مي كنم كه مبادا در رديف بي خردان باشي. همانا پدرم امام حسين عليه السّلام پيش از آن كه عازم عراق گردد، با من عهد نمود و وصاياي امامت را به من سپرد و اين سلاح حضرت رسول است، كه نزد من موجود مي باشد. بنابراين، آنچه را استحقاق نداري مدّعي آن مباش كه برايت بسي خطرناك است و مرگ زودرس، تو را فرا مي گيرد؛ پس بدان كه خداوند متعال وصايت و امامت را تنها در ذريه امام حسين عليه السّلام قرار داده است.

و چنانچه مايل باشي، نزد حجرالاسود برويم و از آن شهادت طلبيده و آن را حاكم قرار دهيم.

امام باقر عليه السّلام فرمود: چون محمّد حنفيه به همراه آن حضرت كنار حجرالاسود

آمدند، امام زين العابدين عليه السّلام به محمّد حنفيه خطاب نمود: تو از خدا بخواه و او را بخوان كه اين سنگ به سخن آيد. پس محمّد حنفيه هر چه دعا كرد، اثري ظاهر نگشت، و بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام فرمود: اينك نوبت من است؛ چون اگر حقّ با تو مي بود جواب مي شنيديم.

محمّد حنفيه گفت: اكنون تو از خدا بخواه كه اين سنگ شهادت دهد.

سپس امام سجّاد عليه السّلام دعائي را زمزمه نمود و سنگ را مخاطب قرار داد و فرمود: تو را قسم مي دهم به آن كسي كه ميثاق پيغمبران و ديگر اوصياء را در تو قرار داد، شهادت دهي كه امامت و وصايت پس از پدرم امام حسين عليه السّلام حقّ كدام يك از ما دو نفر مي باشد.

ناگهان سنگ به حركت درآمد، به طوري كه نزديك بود از جاي خود بيرون آيد؛ و آن گاه با زباني فصيح به عربي چنين گفت: خداوندا! من شهادت مي دهم كه وصايت و امامت بعد از حسين ابن علي، حقّ پسرش علي بن الحسين خواهد بود. و محمّد بن حنفيه با مشاهده اين چنين معجزه اي، حقّ را پذيرفت و امامت و ولايت امام سجّاد عليه السّلام را قبول كرد و از او در تمام مسائل و امور اطاعت نمود. [1] .

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 1، ص 348، ح 5، احتجاج طبرسي: ج 2، ص 147، ح 185.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

استجابت دعا در هلاكت دشمن

محدّثين و تاريخ نويسان آورده اند:

پس از واقعه دلخراش كربلاء، و بعد از

وقوع تحوّلاتي در حكومت بني اميه، مختار ثقفي روي كار آمد. و يكي از فرماندهان مختار شخصي به نام ابراهيم فرزند مالك اشتر بود، كه بعد از آن كه عبيداللّه بن زياد ملعون را دست گير كردند، توسّط ابراهيم، فرمانده لشكر مختار در كنار رودي به نام خارز به هلاكت رسيد و سپس سر آن خبيث را به همراه چند سر ديگر از جنايت كاران و قاتلين - در صحنه عاشوراي حسيني سلام اللّه عليه - را براي مختار فرستاد.

و مختار نيز بي درنگ و بدون فوت وقت، سر عبيداللّه ملعون را براي امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام و همچنين عمويش محمّد حنفيه إرسال داشت.

هنگامي كه سر آن ملعون را حضور امام سجّاد عليه السّلام آوردند، آن حضرت كنار سفره طعام نشسته بود و غذا تناول مي نمود. و چون چشم حضرت بر آن سر افتاد، فرمود: هنگامي كه ما را به مجلس عبيداللّه بن زياد وارد كردند، آن ملعون با اصحاب خود مشغول خوردن غذا بود و سر مقدّس و مطهّر پدرم، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را نيز مقابلش نهاده بودند.

و من در همان حالت از خداوند متعال تقاضا كردم: پيش از آن كه از اين دنيا بروم، سر بريده ابن زياد ملعون را ببينم. شكر و سپاس خداوند متعال را به جا مي آورم كه دعاي مرا مستجاب نمود.

پس از آن، امام سجّاد عليه السّلام سر آن ملعونِ خبيث و پليد را به دور انداخت و سر بر سجده شكر نهاده و چنين اظهار داشت: حمد مي گويم و سپاس به جا مي آورم خداوند

متعالي را كه دعاي مرا به استجابت رساند و در اين دنيا انتقام خون به ناحقّ ريخته پدرم را از دشمن گرفت.

و سپس افزود در پايان: خداوند، مختار را پاداش نيك و جزاي خير عطا فرمايد. [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] أعيان الشّيعة: ج 1، ص 636.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ارتباط و نجات حتمي

در كتاب هاي مختلفي روايت كرده اند:

روزي از روزها حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام مشغول نماز بود؛ و فرزندش محمد باقر سلام اللّه عليه - كه كودكي خردسال بود - كنار چاهي كه در وسط منزلشان قرار داشت، ايستاده بود و چون مادرش خواست او را بگيرد، ناگهان كودك به داخل چاه افتاد.

مادر فريادزنان، بر سر و سينه خود مي زد و براي نجات فرزندش كمك مي طلبيد، و مي گفت: ياابن رسول اللّه! شتاب نما و به فريادم برس كه فرزندت در چاه افتاد، بچّه ات غرق شد و....

امام سجّاد عليه السّلام با اين كه داد و فرياد همسر خود را مي شنيد، امّا در كمال آرامش و متانت به نماز خود ادامه داد؛ و لحظه اي ارتباط خود را با پروردگار متعال و معبود بي همتاي خويش قطع و بلكه سست نكرد. همسر آن حضرت، چون چنين حالتي را از شوهر خود ملاحظه كرد، با حالت افسردگي و اندوه گفت: شما اهل بيت رسول اللّه چنين هستيد! و نسبت به مسائل دنيا و متعلّفات آن بي اعتنا مي باشيد. پس از آن كه حضرت با كمال اعتماد و اطمينان خاطر، نماز خود را به پايان رسانيد،

بلند شد و به سمت چاه حركت كرد و چون كنار چاه آمد، لب چاه نشست و دست خود را داخل آن برد و فرزند خود، محمد باقر عليه السّلام را گرفت و بيرون آورد. هنگامي كه مادر چشمش به فرزند خود افتاد كه مي خندد و لباس هايش خشك مي باشد؛ آرام شد و آن گاه امام سجّاد عليه السّلام به او فرمود: اي زن ضعيف و سست ايمان! بيا فرزندت را بگير. زن به جهت سلامتي بچّه اش، خوشحال ولي از طرفي، به جهت سخن شوهرش غمگين و گريان شد. امام سجّاد عليه السّلام فرمود: من تمام توجّه و فكرم در نماز به خداوند متعال بود؛ و خداي مهربان بچّه ات را حفظ كرد و از خطر نجات داد. [1] .

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جامع الاحاديث الشّيعة: ج 5، ص 42، ح 50، بحارالانوار: ج 81، ص 245، ح 36.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

اشتهاي انگور در بالاي كوه

ليث بن سعد حكايت كند:

در سال 113 هجري قمري براي زيارت كعبه الهي، به حجّ مشرّف شده بودم، و چون به شهر مكّه معظّمه وارد شدم و نماز ظهر و عصر را به جا آوردم. به بالاي كوه ابو قبيس - كه در كنار كعبه الهي قرار دارد - رفتم؛ و در آن جا مردي را ديدم كه نشسته و مشغول دعا و نيايش مي باشد؛ و بعد از اتمام دعا، به محضر پروردگار، چنين خواسته اي را طلب كرد: اي خداوندا! من به انگور علاقه و اشتهاء دارم، خدايا هر دو لباس من كهنه و پوسيده گشته است.

هنوز دعا و سخن او تمام نشده بود، كه ناگهان ديدم ظرفي پر از انگور جلوي آن شخص ظاهر گشت، كه انگوري همانند آن هرگز نديده بودم؛ و همراه آن نيز دو جامه، همچون بُرد يماني آورده شد.

هنگامي كه آن شخص خواست شروع به خوردن انگور نمايد، من نيز جلو رفتم و گفتم: من نيز با شما در اين هدايا شريك هستم.

اظهار داشت: براي چه؟ عرضه داشتم: چون شما دعا مي كردي و من آمين مي گفتم.

آن شخص فرمود: پس جلو بيا و با من ميل نما؛ و مواظب باش كه چيزي از آن را مخفي و پنهان منمائي. هنگامي كه انگورها را خورديم، اظهار داشت: اكنون يكي از اين دو جامه را نيز بگير.

عرض كردم: خير، من احتياجي به آن ندارم.

فرمود: پس آن را بر من بپوشان، و چون آن دو جامه را پوشيد، حركت كرد و من هم دنبالش رفتم تا به مَسعي - محلّ سعي بين صفا و مروه - رسيديم، مردي آمد و اظهار داشت: من برهنه ام، مرا بپوشان، خداوند تو را بپوشاند.

آن شخص هم يكي از آن دو جامه را از تن خود بيرون آورد و به آن سائل داد.

ليث بن سعد گويد: من آن شخص را نشناختم كيست، و از مردم پرسيدم كه آن مرد چه كسي مي باشد؟ در پاسخ گفتند: او حضرت علي بن الحسين، امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام مي باشد. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمّة مرحوم إربلي: ج 2، ص 376.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ارزش تعليم خداشناسي و نبوت و امامت

امام حسن عسكري عليه السّلام حكايت فرمايد:

روزي شخصي به همراه مردي كه مدّعي بود او قاتل پدرش مي باشد، به محضر امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام وارد شد تا آن حضرت بين ايشان قضاوت نمايد. و چون حضور امام سجّاد سلام اللّه عليه رسيدند، پس از صحبت هائي كه مطرح گرديد آن مردِ متّهم، به قتل و گناه خود اعتراف كرد و گفت: من پدر او را كشته ام. امام سجّاد عليه السّلام فرمود: قاتل بايد قصاص شود و پس از آن به فرزند مقتول پيشنهاد عفو و بخشش قاتل را داد؛ ولي او نپذيرفت و تقاضاي اجراي حكم قصاص را داشت. در اين هنگام، امام عليه السّلام فرزند مقتول را مورد خطاب قرار داد و اظهار داشت: چنانچه خود را از قاتل بهتر و مهمتر مي شناسي و معتقدي كه بر او فضيلتي داري پس اين جنايت را بر او ببخش و از گناهش درگذر.

در جواب گفت: يابن رسول اللّه! اين قاتل بر من حقّ دارد و من مديون او هستم وليكن حقّي را كه او بر عهده من دارد ارزش آن را ندارد كه بخواهم از خون پدرم و از حكم قصاص دست بردارم و او را ببخشم. حضرت فرمود: منظورت چيست و چه مي خواهي؟ گفت: چنانچه او خودش مايل باشد، به جاي قصاص با پرداخت ديه مصالحه مي كنم و او را مي بخشم. امام سجّاد عليه السّلام سؤ ال نمود: آن حقّي را كه او بر تو دارد، چيست؟ گفت: ياابن رسول اللّه! او مسايل اعتقادي توحيد و معارف الهي، رسالت و نبوّت رسول اللّه صلّي اللّه

عليه و آله، همچنين امامت و ولايت ائمّه و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام را به من آموخته و تلقين كرده است.

حضرت اظهار داشت: آيا اين حقّ، سبب بخشش نمي باشد و تو آن را سبك و ساده مي پنداري؟! و سپس حضرت افزود: به خدا سوگند! ارزش چنين حقّي از خون تمام انسان هاي روي زمين - به جز از انبياء و ائمّه عليهم السّلام - بالاتر و برتر است؛ و اگر يكي از ايشان خونش ريخته شود، تمام دنيا ارزش جبران آن را نخواهد داشت. [1] .

---------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 156، ح 190، به نقل از تفسير امام حسن عسكري عليه السّلام: ص 596.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ازدواج با چه خانواده اي

امام محمد باقر، پنجمين اختر ولايت صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:

در يكي از مسافرت هائي كه پدرش، حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به مكّه معظّمه داشت، زني را از خانواده اي كه سر و صدا و بضاعتي نداشت خواستگاري كرد؛ و بعد از آن، او را براي خود تزويج نمود. يكي از همراهان حضرت به محض اطّلاع از اين امر، بسيار ناراحت شد كه چرا حضرت چنين زن بي بضاعتي را انتخاب نموده است؛ و شروع به تفحّص و تحقيق كرد تا بداند كه اين زن كيست و از چه خانواده اي بوده است. و چون به اين نتيجه رسيد كه زن از خانواده اي گمنام و بي بضاعت است، فورا به محضر مبارك امام سجّاد عليه السّلام آمد و پس از اظهار

ارادت، عرضه داشت: يابن رسول اللّه! من فداي شما گردم، اين چه كاري بود كه كردي؟

و چرا با چنين زن بي بضاعتي، از چنين خانواده اي ازدواج نموده اي كه هيچ شهرتي و ثروتي ندارند و حتّي براي مردم نيز اين امر، بسيار مسأله انگيز [1] شده است. امام سجّاد صلوات اللّه عليه فرمود: من گمان مي كردم كه تو شخصي خوش فكر و نيك سيرت هستي، خداوند متعال به وسيله دين مبين اسلام تمام اين افكار - خرافي و بي محتوا - را محكوم و باطل گردانده، و اين نوع سرزنش ها و خيالات را ناپسند و زشت شمرده است. آنچه در انتخاب همسر براي ازدواج و زندگي مهمّ است، ايمان و تقوا - و پاكدامني و قناعت - مي باشد، و آنچه كه امروز مردم به آن مي انديشند، افكار جاهليت است و ارزشي نخواهد داشت. [2] . بنابراين مِلاك در شخصيت زن: ثروت، شهرت، مقام، تشكيلات زندگي، زيبائي و... نيست؛ بلكه آنچه كه به انسان ارزش مي بخشد و او را قابل شراكت و هم زيستي مي گرداند، ايمان به خدا و شعور انساني و معنويش مي باشد.

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] چون جوّ عمومي آن زمان بر اين بود كه همسر بايد از خانواده اي انتخاب شود كه اهل ثروت و مقام و شهرت باشد و خانواده هاي بي بضاعت و آرام را كسي به سراغشان نمي رفت. و احتمالاً حضرت سجّاد عليه السّلام با اين حركت، نوعي مبارزه فرهنگي و اجتماعي انجام داده است.

[2] كتاب زهد حسين بن سعيد كوفي اهوازي: ص 59، ح 158.

منبع: چهل

داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

امام سجاد با مردي كه طواف مي كرد

امام عليه السلام شنيد مردي در اثناي طواف خانه كعبه از خداوند درخواست صبر و شكيبايي مي كند، رو به آن مرد كرد و فرمود: «تو درخواست بلا و گرفتاري داري چنين مگو بلكه بگو: خداوندا من از تو عافيت، و توفيق شكر و سپاس بر آن عافيت را درخواست دارم.» [1] . امام عليه السلام چنان كه شايسته بود آن مرد را ارشاد كرده است تا از خداوند عافيت و شكر بر عافيت را بخواهد و او را از دعا براي درخواست صبر و شكيبايي برحذر داشته است زيرا كه ممكن است بلا و يا تنگدستي بر او نازل شود.

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات قطب راوندي (خطي): ص 43.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

اگر قصاص نبود...

- برو حيوان، راه بيفت، حركت كن.

- شايد زبان بسته درد مي كشد، شايد پايش پيچ خورده!

- نه فكر نمي كنم، طوري نشده كه درد بكشد.

هر كار كردند حيوان تكان نخورد و قدم از قدم برنداشت، گويي او را به زمين ميخ كوب كرده بود. هر دو نفر از مركب هايشان پياده شدند تا ببيند علت چيست. افسار شتر را به جلو كشيدند تا شايد حركتي بكند، اما حيوان مثل كوه، محكم سرجايش ايستاده بود.

خواستند شتر را روي زمين بخوابانند تا اگر خسته شده كمي استراحت كند، ولي باز هم سعي شان به جايي نرسيد. آن روز هوا هم خيلي گرم بود، ديگر خسته شده بودند و هر دو عرق مي ريختند... مشك آب را از روي شتر برداشت و هم خود از آن نوشيد و

هم به همسفرش داد، سپس گفت: آقا، چرا شتر شما امروز اينگونه شده است.

- تا حال سابقه نداشته، اين بيست و دومين بار است كه با اين شتر به مكه مي روم، ولي تاكنون چنين رفتار عجيبي از او سر نزده بود.

- برخيزيم و بار ديگر امتحان كنيم، اگر دير بجنبيم از قافله عقب مي مانيم، آن وقت ممكن است از شر راهزنان در امان نباشيم.

هر دو نفر برخاستند و دوباره سعي كردند، ولي شتر همچنان سر جايش ايستاده بود، گويي اصلاً قصد تكان خوردن نداشت. اين بار هر دو نفر عصباني شدند. صاحب شتر چوبدستي اش را بالا برد مي خواست ضربه اي بزند، اما منصرف شد و دستش را پايين آورد، گفتم: پس چرا نزديد، يك ضربه بزنيد، شايد راه بيفتد.

امام سجاد كه خستگي از چهره اش مي باريد گفت: آه كه اگر قصاص نمي بود [1] ... و ديگر حرفي نزد.هر دو نفر نشستند. همسفرش از نكته سنجي امام خيلي تعجب كرده بود و با خود مي انديشيد: او كه از آزار رساندن به حيواني كه سركشي مي كند و نافرمان شده اينگونه بيمناك است، من بيچاره فرداي قيامت چه پاسخي خواهم داد به آنان كه به حق و ناحق ايشان را كتك زده ام. دلش شكست، اشك در چشمانش حلقه زد و تصميم گرفت بعد از سفر حج به نزد آناني برود كه به هر نحوي موجب اذيت و آزارشان شده است و از آنان حلاليت بطلبد. [2] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قصاص يعني تلافي كردن.

[2] مناقب، ج 4، ص 155.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383

امام با هشام بن عبدالملك

سالي

هشام بن عبدالملك به حج بيت الله الحرام رفت و مأموران زيادي همراهش بودند و جيره خواران و بزرگان و اعيان شام اطراف او را گرفته بودند و به زحمت مي خواست حجرالاسود را استلام كند و به خاطر ازدحام جمعيت حاجيان نتوانست، مردم براي بوسيدن حجرالاسود يك ديگر را دور مي كردند كسي به هشام اعتنا نكرد و راه نداد، چون در آن مكان مقدس امتيازات ملغاست. براي هشام منبري آراسته بودند، بالاي آن نشسته و به طواف حاجيان تماشا مي كرد، در آن ميان امام زين العابدين عليه السلام براي انجام طواف آمد، يكي از حاجيان كه چشمش به امام افتاد، او را شناخت و با صداي بلند فرياد زد:

«اين بقية الله در زمين است...»

«اين يادگار نبوت است...»

«اين امام المتقين و سيدالعابدين است.» حاجيان غرق در هيبت امام شدند آن هيبت و شكوهي كه هر بيننده را به خود جذب مي كرد و در برابرش سر تعظيم فرود مي آوردند، شكوه و جلالي كه هيبت و عظمت جدش رسول الله - صلي الله عليه و آله - را به خاطر مي آورد! از همه طرف مسجدالحرام صداي تهليل و تكبير بلند شد و مردم از دو طرف صف را باز كردند و خوشبخت آن كسي بود كه بتواند دست امام را ببوسد و لباس احرامش را لمس كند و تمام خانه خدا پر از نواي تكبير شد، هوش از سر مردم شام پريد و از اين منظره با شكوه مات و مبهوت شدند زيرا كه آنان جز خاندان اموي كسي را شايسته اين همه تكريم و تعظيم نمي دانستند و به نظر آنها خاندان اموي تنها وارث خلافت پيامبر

(ص) و خويشاوند او بودند چنان كه بزرگان بني اميه بر اين مطلب تأكيد ورزيده و در اذهان مردم جا داده بودند! مردم شام با ديدن اين صحنه رو به هشام كردند و گفتند: «اين شخص كيست كه مردم اين قدر از او تجليل مي كنند؟» هشام برآشفت و رگهاي گردنش از خشم ورم كرد و احول [1] بودن چشمش پيدا شد و بر سر مردم فرياد كشيد و گفت: «من او را نمي شناسم!» البته آشنايي و شناخت امام عليه السلام را از آن جهت منكر شد كه بيم داشت مبادا مردم شام به آن حضرت بگروند و از بني اميه روي بگردانند، فرزدق شاعر بزرگ عرب كه در آن جا حاضر بود، وجدانش بيدار شد و حق و حقيقت سراسر فكر و انديشه اش را به خود مشغول كرد و تمام بدنش لرزيدن گرفت و رو به مردم شام كرد و با حالي انقلابي و روح حماسي گفت: «من او را مي شناسم.»

- «اي ابوفراس! او كيست؟» هشام نعره اي برآورد و عقل از سرش پريد كه مبادا فرزدق امام عليه السلام را به مردم شام معرفي كند و بر سر او فرياد كشيد: «من او را نمي شناسم» اما صداي فرزدق بلند شد و با حالت اعتراض به هشام گفت: «آري تو آري مي شناسي.» آنگاه فرزدق رو به مردم شام كرد و گفت: «اي مردم شام! هركه مي خواهد اين سرور را بشناسد، بايد توجه كند...» مردم شام و ديگران همه در حال سكوت متوجه شاعر بزرگ عرب شدند در حالي كه گوشها را آماده شنيدن سخن او كرده بودند و فرزدق كه تمام وجودش حماسه و آماده ياري حق بود بدون

مقدمه و بالبداهه اين قصيده بلند خود را كه بيانگر صداقت بيان و زيبايي اسلوب است انشاد كرد و گفت:

هذا سليل حسين و ابن فاطمة

بنت الرسول الذي انجابت به الظلم

هذا الذي تعرف البطحاء و طأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

اذا رأته قريش قال قائلها:

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

يرقي الي ذروة العز الذي قصرت

عن نيلها عرب الاسلام و العجم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فلا يكلم الا حين يبتسم

بكفه خيزران ريحها عبق

من كف اروع في عرنينه شمم

من جده دان فضل الأنبياء له

و فضل امته دانت له الأمم

ينشق نور الهدي عن نور غرته

كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم

مشتقة من رسول الله نبعته

طابت عناصرها و الخيم و الشيم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا

الله شرفه قدما و فضله

جري بذاك له في لوحه القلم

فليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من أنكرت و العجم

كلتا يديه غياث عم نفعهما

يستوكفان و لا يعروهما عدم

حمال أثقال أقوام اذا فدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم

لا يخلف الوعد ميمون نقيبته

رحب الفناء أريب حين يعتزم

من معشر حبهم دين و بغضهم

كفر و قربهم منجي و معتصم

ان عد أهل التقي كانوا ائمتهم

او قيل من خير اهل الارض قيل هم

لا يستطيع جواد بعد غايتهم

و لا يدانيهم قوم و ان كرموا

هم الغيوث اذا ما أزمة ازمت

و الأسد أسد الشري و البأس محتدم

لا

ينقص العسر بسطا من اكفهم

سيان ذلك ان أثروا و ان عدموا

يستدفع السوء و البلوي بحبهم

و يسترد به الاحسان و النعم

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

في كل امر و مختوم به الكلم

يأبي لهم أن يحل الذل ساحتهم

خيم كريم و أيد بالندي هضم

أي الخلائق ليست في رقابهم

لأولية هذا أوله نعم

من يشكر الله يشكر أولية ذا

فالدين من بيت هذا ناله الأمم [2] .

اين فرزند امام حسين (ع) و پسر فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) است كه ستمها بر او رفته است. اين كسي است كه سرزمين بطحاء (حجاز) جاي پاي او را مي شناسد و خانه خدا، حل و حرم او را مي شناسد. اين پسر بهترين همه بندگان خداست، اين همان انسان پاك و مطهر و با نام و نشان پاكيزه است، مردم قريش وقتي كه او را ببينند، سخنشان اين است كه تمام فضايل به اين سرور پايان گرفته و اين است سرچشمه تمام كمالات،

و به اوج عزتي رسيده است كه كسي را در اسلام از عرب و عجم ياراي رسيدن به آن مقام نيست. وقتي كه به استلام حجر مي آيد، ركن حطيم [3] مي خواهد - از روي اشتياق -كف دست او را نگهدارد.(موقع نگاه كردن) از روي حيا چشم بر هم مي نهد و هر كه مي خواهد بر او بنگرد از شكوه و هيبت او چشم مي بندد و تا لبخند نزند كسي را ياراي سخن گفتن با او نيست،

عصاي دست آن حضرت بوي خوشي دارد، وه چه كف دست با شكوهي كه در اصل و از آغاز بوي خوشي دارد! همه انبيا در فضيلت به

جد او نمي رسند و فضيلت امت او نيز بالاتر از همه امتهاست، انوار هدايت از نور سيماي او جدا مي شود، همچون خورشيد كه در اثر تابش آن تاريكيها پراكنده مي شود، وجود او از وجود رسول خدا سرچشمه گرفته، و عناصر روحي و سجاياي اخلاقيش پاك و پاكيزه است، اين پسر فاطمه (ع) است اگر تو او را نمي شناسي، (بدان كه) به جد او نبوت انبياء (ع) ختم مي شود، خداوند از ازل او را شرافت و فضيلت داده است، و قلم قدرت بر لوحه تقدير الهي چنين جاري گشته است،

پس اين سخن تو: «اين كيست؟» زيان و ضرري به حال او ندارد، زيرا كه عرب و عجم، كه تو او را نمي شناسي! مي شناسد،

دستهايش ابري است كه براي همگان سودمند است و همه از بخشش او بهره مند مي شوند و تنگدستي محرومان (هر چه از دست او بگيرند باز هم از ابر جود او) چيزي كم نمي كند،

در وقت بيچارگي و فشار زندگي مردم، او بارهاي سنگين مردمان را بر دوش مي گيرد، شيرين خصالي كه بذل و بخشش در نظر او شيرين و گواراست،

هرگز وعده خلافي نمي كند، مبارك طبع و بلند همت، و در وقت تصميم كاردان و هوشمند است،

جمعيتي كه محبت و دوستي ايشان ديانت و دشمني و عداوت ايشان كفر است و تقرب به ايشان باعث نجات و دستاويز است، اگر اهل تقوا را بشمارند، آنان پيشوايان اهل تقوايند، و يا اگر از بهترين مردم روي زمين بپرسند، گفته شود: آنان بهتر از همه اند، هيچ بخشنده اي به حد آنها نمي رسد و هيچ قومي به هنگام بخشش همتاي آنان نيست،

آنان ابرهاي رحمتند

وقتي كه بحرانها و شدايد رو آورد چون شيرند، شير حمله ور و دلير خشمگين، از بس كه سخاوتمند و دست و دل بازند، سختيها چيزي از بخشندگي آنها نمي كاهد چه ثروتمند باشند و چه تنگدست براي آنها بي تفاوت است،

به وسيله دوستي و محبت ايشان بدي و گرفتاري را مي شود برطرف كرد و اصل هر بذل و بخششي به او مي رسد، پس از ذكر خدا، ياد ايشان در همه چيز مقدم است و تمام سخنها به او ختم مي شود، ساحت قدس آنان بالاتر از اين است كه خواري و زبوني را بپذيرند، خو و خصلتشان بزرگواري و دستهايشان به بذل و بخشش عادت كرده است،

كدام فرد از خلايق است كه نعمت ولايت آنان در گردنشان نباشد زيرا اين حقيقت مسلمي است (نيازي به برهان ندارد)، هر كس سپاسگزار خدا باشد، از اين حقيقت مسلم سپاسگزار خواهد بود، زيرا كه دين از خاندان اين بزرگوار به تمام مردم عالم رسيده است.

اين قصيده بلند از ديگر اشعار عربي اين امتياز را يافت كه به خاطر شوريدن بر باطل و ياري كردن حق، در طول تاريخ جاودانه ماند، زيرا كه در زماني فرزدق مناقب اهل بيت عليهم السلام را بر زبان آورده است كه بر دهانها مهر زده بودند و زبانها لال شده بود، به طوري كه هر كس سخني درباره اخلاق و رفتار و يا فضايل ايشان مي گفت از طرف حكومت ستمگر اموي كه تمام نيروي خود را براي نابود كردن آثار اهل بيت از صفحه هستي به كار انداخته بود، به دست اعدام و نابودي سپرده مي شد. فرزدق در قصيده خود، در برابر مردم شام و ديگر

حجاج ساير كشورها درباره امام بزرگوار سخناني گفت كه خود ضربت سهمگيني براي سياست اموي شمرده مي شود، بستاني در تعليقات خود بر اين قصيده مي گويد: «و دانشمندان و مورخان درباره فرزدق گفته اند: همين يك قصيده كافي است كه باعث رفتن فرزدق به بهشت گردد.» [4] .

علاوه بر همه اينها كه قصيده داراي صراحت و صداقت تمام و پشتيباني از حق و حقيقت است از زيبايي مخصوص در انسجام و هماهنگي اشعار برخوردار مي باشد. سيد علي مدني مي گويد: اما انسجام اشعار اين قصيده به قدري است كه قابل درك نيست و در حدي است كه ديگري را توان آن نمي باشد، به راستي كه از هر گونه حشو و زوايد بر كنار و از زيباترين انسجام برخوردار است. و هر كه اين شعر فرزدق را ببيند و اين قصيده را مشاهده كند، احساس تعجب و شگفتي نمايد، زيرا كه هيچ مناسبتي بين اين اشعار و ساير گفته هاي او؛ از خصوصيت شعري، مدح و هجو وي نمي باشد هر چند كه اين قصيده را بالبداهه و بدون مقدمه سروده است، بدون ترديد خداوند سبحان در سرودن اين اشعار او را ياري كرده و به هنگام آغاز از پشتيباني حق تعالي برخوردار بوده است. [5] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جاحظ در صفحه 89 رسائل خود مي نويسد: «به هشام بن عبدالملك احول السراق مي گفتند»، و ابوالنجم عجلي نيز در قصيده خودش درباره وي چنين مي گويد: «الحمد لله الوهوب المجزل» - كه هشام با شنيدن اين مصرع شعر خوشحال شد و از خوشحالي دستهايش را به هم زد تا اين كه رسيد به اين مصرع كه نام خورشيد آمده است گفت:

- «و الشمس في الأرض كعين الاحول»، دستور داد پشت گردني زدند و از مجلس بيرون كردند» جاحظ اضافه مي كند: كه اين نوع شعر گفتن دليل ضعف فوق العاده و از ناداني زياد است!.

[2] نهايةالارب: 21 / 331 - 327، اين قصيده را به طور كامل نقل كرده و منابع و مآخذ ادبي، تاريخي و سيره ها قسمتي و يا بيشتر آن را نقل كرده اند كه ما ذيلا به بعضي از آن منابع اشاره مي كنيم:

زهرالآداب: 1 / 103، سرح العيون ابن نباته: ص 309، فصول المهمه ابن صباغ: ص 193، الاتحاف بحب الاشراف: ص 51، اخبارالدول قرماني: ص 110 تاريخ دمشق: 36 / 161، روضة الواعظين: 1 / 239، دائرة المعارف بستاني: 9 / 356، انوار الربيع: 4 / 35. البته با مقداري اختلاف در ترتيب ابيات.

[3] ركن حطيم يعني ديوار حجرالاسود و به قولي ما بين ركن، زمزم و مقام ابراهيم است و از آن رو حطيم گفته اند كه محل ازدحام مردم است - م.

[4] دائرة المعارف بستاني: 9 / 356.

[5] انوار الربيع: 4 / 35.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

انديشه در عظمت خلقت

امام سجاد عليه السلام شبي از بستر خواب برخاست، تا نماز شب بخواند، هنگامي كه وضو مي گرفت، چشمش به آسمان افتاد، همچنان به ستارگان نگاه كرد، و با حالتي خاص به ستارگان درخشان مي نگريست و غرق در فكر شده و مبهوت مانده بود تا سپيده سحر دميده و هنوز دست امام سجاد عليه السلام در ظرف آب بود كه صداي مؤذن را شنيد كه اذان مي گويد. [1]

.

انديشه ي آن حضرت در آفرينش ستارگان و آفريدگار آنها بود و در حقيقت سيماي خدا را در آينه ي ستارگان آسمان مي ديد. [2] [3] . امام سجاد عليه السلام وقتي كه نماز صبح را مي خواند، در سجاده ي خود مي نشست و دعا مي خواند تا موقعي كه خورشيد طلوع كند، و بعد از طلوع خورشيد، دو ركعت نماز براي سلامتي خود و افراد خانواده اش مي خواند و بعد مختصري مي خوابيد و وقتي از خواب بيدار مي شد، دندانهاي خود را مسواك مي كرد و بعد از آن مشغول صرف صبحانه مي شد. [4] .

سعيد بن مسيب گفت: يك روز محضر مقدس امام سجاد عليه السلام مشرف شدم در حالي كه آن حضرت مشغول خواندن نماز بود، وقتي نمازشان تمام شد، بنده ي خدايي درب خانه را زد.

حضرت فرمود: فقير و گدا و سائلي است و تقاضاي كمك دارد، او را نااميد نكنيد و چيزي به او بدهيد. [5] . حضرت سجاد عليه السلام در زمستان لباس خز مي خريد و چون تابستان مي شد آن را مي فروخت و پولش را صدقه مي داد. [6] .

بلند مرتبه باشد، مقام حضرت سجاد

فراز قله ي نور است، نام حضرت سجاد

زلال عاطفه جاريست، از صحيفه نورش

شكوه عرش، نگر در كلام حضرت سجاد

امير هر دو جهان است، آنكه گشته به عالم

ز جان، غلام غلام غلام حضرت سجاد

كجاست اسير هوي و هوس شود، به زمانه

كسي كه گام نهد، جاي گام حضرت سجاد

مخوان ز جهل، ذليل و عليل شمس هدي را

كه هست، توسن اقبال، رام حضرت سجاد

نسيم شام، رسانده به گوش خلق جهاني

همان خطابه بودي، پيام حضرت سجاد [7] .

----------------------------

پي نوشت

ها:

[1] «...فجعل يفكر في خلقها حتي اصبح المؤذن و يده في الاناء». (رياض الساكين سيد عليخان مطابق نقل بهترين راه شناخت خدا، 348).

[2] قابل توجه اينكه در آسمان، يك ميليارد كهكشان (راه شيري) وجود دارد، كه هر كهكشان داراي صد ميليارد ستاره است كه يكي از آن ستاره ها، خورشيد ما است كه اين خورشيد، يك ميليون برابر زمين است. شرح اين مطلب در كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد» بخوانيد.

[3] داستان دوستان 4 / 98.

[4] مستدرك الوسائل 6 / 350.

[5] كافي 4 / 15.

[6] مجموعه زندگاني 14 معصوم 681.

[7] ولايت عشق 127.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

احترام به داماد

حضرت امام جعفرصادق عليه السلام در احوالات امام زين العابدين عليه السلام مي فرمود:

هر وقت يكي از دامادهاي امام سجاد عليه السلام محضر مقدس ايشان مشرف مي شد، حضرت عبايي كه بر دوش داشتند از دوش بر مي داشتند و روي زمين پهن مي كردند تا دامادشان روي آن بنشيند و بعد به آقا دامادشان مي فرمودند: خوش آمدي مشرف فرمودي، تو تامين كننده ي هزينه ي خانواده ات هستي و هم نگه دارنده ي ناموست از شر هواهاي نفساني و نامحرمان مي باشي. و دامادشان را خيلي تحويل مي گرفت. [1] .

ماه من روي حق نما دارد

به خدا جلوه ي خدا دارد

هر چه دارند انس و جان از اوست

من چه گويم كه او چها دارد

حاكم كشور ولايت اوست

كه ولايت به ما سوا دارد

معجزات پيمبران سلف

هر يكي را جدا جدا دارد

اين جگرگوشه حسين استي

كه به سر تاج انما

دارد

سبط پيغمبر است و هم چو علي

دستهاي گره گشا دارد

شد رضاي خدا رضايت او

كه به حكم قضا رضا دارد [2] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي 1 / 338 - ح 8.

[2] نغمه ولايت 55.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

اثرات دستگيري بر بدن

آقا حضرت امام محمدباقر عليه السلام در احوالات پدر بزرگوارشان حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود:

وقتي كه پدرم به شهادت رسيد و خواستم پيكر مطهر آن حضرت را غسل بدهم، يك عده از اصحاب و اهل خانه را كنار پيكر مطهر خواستم.

وقتي بدن مقدس حضرت برهنه شد و آماده ي غسل گرديد، همه چشمشان به مواضع سجده ي آن حضرت افتاد، كه در اثر سجده هاي طولاني، پوست هاي پيشاني و سر زانو و كف پا و كف دست هاي آن جناب سفت شده و پينه بسته بود، زيرا كه آن حضرت در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و سجده هاي خيلي طولاني به جا مي آورد. وقتي كه به پشت و سر شانه هاي پدرم چشمشان افتاد، اثراتي مثل جاي طناب ديده مي شد وقتي كه علت را پرسيدند؟!

گفتم: به خدا قسم كسي غير از من علت آن را نمي داند، اگر پدرم زنده بود، هيچ وقت اين سر را نمي گفتم. ولي حالا كه شهيد شده مي گويم. شب ها كه از نيمه مي گذشت و اهل و عيال همه خواب مي رفتند، پدرم وضو مي گرفت و دو ركعت نماز مي خواند و بعد هر چه آذوقه در منزل بود جمع مي كرد و در كيسه اي مي ريخت و آن را

روي شانه مي گذاشت و از خانه بيرون مي آمد و به طرف محله هاي فقيرنشين مي رفت و آن غذاها را بين بيچاره ها و تهي دست ها تقسيم مي كرد.

كسي او را نمي شناخت، فقط مي دانستند كسي آمده و بين آنها چيزي عنايت كرده و هر شب منتظر آن حضرت بودند و درب خانه هاي خودشان را باز مي گذاشتند تا سهميه هاي شان را مقابل خانه هايشان بگذارد و اين برآمدگي و كبودي هايي كه بر سر شانه و پشت پدرم مي بينيد، همه اثرات همان محموله هايي است كه براي فقرا و تهي دست ها مي برد. [1] .

وه چه عز و رتبه اي بهتر از اين

حق سرودش انت زين العابدين

شاهد اين گفته ام تقواي او

آن نماز و گريه ي شبهاي او

قدسيان فخريه بر او مي كنند

خاك راهش همچو گل بو مي كنند

افتخار كعبه و زمزم بود

تا ابد پيوندشان محكم بود

زاده بيت و صفا و زمزم است

هر چه در اوصاف او گويم كم است

زينت ركن و مقام و مشعر است

حجت بر حق خدا را مظهر است [2] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك 7 / 182.

[2] لاله هاي محبت 223.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

اجتناب از سخن چيني و غيبت

يك روز شخصي محضر مبارك امام سجاد عليه السلام وارد شد و بعد از عرض سلام گفت:

اي پسر رسول خدا! در فلان مجلس با جمعي از دوستان نشسته بوديم كه شنيديم كسي به شما ناسزا گفت و توهين كرد و در بين صحبت هاي ناپسندش گفت: علي بن الحسين گمراه و بدعت گزار است. امام سجاد عليه السلام وقتي اين حرف ها را

از آن شخص شنيد، فرمود: تو حق مجلس و همينطور حق كساني را كه با تو هم صحبت بود، رعايت نكردي، چون حرفهايي كه در آن مجلس مطرح شده بود، امانت بود، چرا صحبت هاي گوينده را از آن مجلس به بيرون منتقل كردي و اسرار او را فاش كردي؟! تو حق مرا هم رعايت نكردي، چون چيزي را كه من از ديگران نسبت به خودم نمي دانستم، فاش كردي و مرا از اين قضيه با خبر كردي.

مگر نمي داني كه همه ي ما مي ميريم و بعد از آن همه ي ما را زنده مي كنند و در روز قيامت محشور مي شويم و بايد در دادگاه عدل خدا پاسخ گوي اعمال و رفتار و گفتارمان باشيم، و آن دادگاه قاضيش خود خداست....

بعد حضرت مقداري او را نصيحت كردند و فرمودند: از اين به بعد سعي كن هميشه از حرفهايي كه پشت سر ديگران زده مي شود گوش ندهي و از سخن چيني و غيبت ديگران اجتناب كني چون اگر دوري نكني با سگان جهنم همنشين مي شوي. [1] .

در كتاب محجةالبيضاء مي فرمايد: شخصي خدمت امام زين العابدين عليه السلام آمد و عرض كرد: آقاجان فلان شخص درباره ي شما بدگويي كرد. حضرت فرمود: مرا نزدش ببر. آمدند پيش آن شخص بدگو. تا چشم بدگو به حضرت افتاد ترسيد و رنگش را باخت. ولي حضرت به آرامي فرمود: اگر آنچه را كه درباره ي من گفته اي راست باشد، خداي متعال مرا ببخشد و بيامرزد و اگر تو دروغ گفته اي خدا تو را ببخشد و بيامرزد. [2] .

آسمان علم و ايمان ركن دين

حضرت سجاد زين العابدين

در جلالت در سخاوت آن امام

بود چون پيغمبر والا مقام

مي توان گويم به وصف آن جناب

بوي گل را از كه جويم از گلاب

چون علي دانشگه ايثار بود

امت و اسلام و دين را يار بود

در شهامت در شجاعت در كرم

بود الگو در عرب هم در عجم

مادرش بانوي سلطان زاده است

سجده گاه نور را سجاده است

در عبادت در اطاعت در ادب

از خدا سجاد شد او را لقب [3] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج 2 / 145 ح 183.

[2] محجةالبيضاء 4 / 232.

[3] راهيان نور 301.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

از شدت عبادت

يك روز ابوجعفر امام محمدباقر عليه السلام محضر پدر بزرگوارشان مشرف مي شوند و مشاهده مي كنند غرق عبادت حق است و رنگش سبز شده چشمانش از گريه قرمز گشته بينيش سرخ است، قدم هايش از سجده ورم كرده و ساق پايش از قيام و قعود در نماز پينه زده است. فرمود: پدر عزيزم شما چگونه در حال عبادت اختيار خود را از دست مي دهيد. حضرت امام سجاد عليه السلام باز به گريه مي افتد و بعد از لحظه اي سكوت فرمود: فرزند عزيزم برو بعضي از صحيفه و كتاب هاي عبادات جدت علي بن ابي طالب عليهماالسلام را بخوان ببين چگونه عبادت خدا را به جا مي آورده است. صحيفه اي به من داد، خواندم. ديدم كار پدرم نسبت به عبادت جدم آسان است. پدرم علي بن الحسين عليهماالسلام در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و به قدري بدن نازنينش نحيف شده بود كه وقتي كه باد مي آمد، او را حركت مي داد. و چنان لاغر

و نحيف شده بود كه از خود بي خود شده و از بادي به زمين مي افتاد. [1] .

الا اي آنكه زين العابديني

نه زين العابدين تو زين ديني

بسي اهل يقينند و تو الحق

ميان متقين، حق اليقيني

به گفتار و به كردار و به رفتار

تو خود معناي آيات مبيني

گرامي نزد اهل آسماني

سحاب رحمت حق، در زميني

هم از ما و هم از اهل سماوات

سزاوار هزاران آفريني

عرب را و عجم پيوند از تست

ششم معصوم، امام چهارميني

چو مولا، سرور پرهيزگاران

به عقد معرفت، در ثميني [2] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجموعه زندگاني 14 معصوم، 2 / 484.

[2] چشمه سار ولايت، 66.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

انتقام نگرفت

يكي از فرزندان حضرت امام زين العابدين عليه السلام گفت: آن وقتي كه هشام بن اسماعيل فرماندار مدينه بود، با ما خيلي بدرفتاري مي كرد. و پدرم علي بن الحسين عليهماالسلام آزار بسيار سختي از او كشيد. چون فرمان عزل او آمد و از كار بركنار شد، وليد بن عبدالملك كه خليفه بود، دستور داد: او را در جايي باز دارند كه هركس از مردم از او آزاري ديده برود و انتقام گيرد. حضرت امام سجاد عليه السلام از كنار خانه مروان عبور مي كرد كه متوجه شدند او را بازداشت كرده اند. حضرت جلو رفت و بر او سلام كرد و به تمام نزديكان خود سپرد كه هيچكس حق تعرض بر او را ندارد. حضرت با اخلاقشان ستمگران را ادب مي كردند. يا از باب اين حديث كه عزيز قومي

را ذليل نكنند. [1] .

گرچه به فرش است، جاي حضرت سجاد

عرش بود خاك پاي حضرت سجاد

روح الامينش ثناگر است و دعاگو

هر كه بگويد ثناي حضرت سجاد

چاك ز شمشير آبدار، نكوتر

دل كه ندارد ولاي حضرت سجاد

خاك نه تنها، كه جلمه عالم و آدم

خلقت او شد براي حضرت سجاد

گر چه به زنجير داشت پاي، ولي بود

عرش برين، زير پاي حضرت سجاد

زنده شود در دمي هزار مسيحا

از نفس جانفزاي حضرت سجاد

سرمه چشم ملك بود به حقيقت

خاك ره مشكساي حضرت سجاد

جست رضاي خداي را به حقيقت

هر كه بجويد رضاي حضرت سجاد [2] .

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الارشاد، شيخ مفيد 2 / 147.

[2] چشمه سار ولايت، 67.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

ارشاد و نشر احكام

زمان حضرت سجاد عليه السلام پر از اختناق و تقيه بود، در برابر جاسوسان بني اميه، كسي مجال نفس كشيدن نداشت، مخصوصا پس از برگشتن آن حضرت از اسارت شام، مع الوصف،امام عليه السلام از ارشاد مردم و نشر احكام فروگذاري نكرد، بهر نحو ممكن، احكام اسلام را بيان مي كرد و در ارشاد و هدايت مردم مي كوشيد. شيخ مفيد (ره) در ارشاد مي فرمايد: فقهاء عامه از وي علومي نقل كرده اند كه در حساب نمي گنجد از مواعظ و دعاها و فضائل قرآن و حلال و حرام و غزوه ها و تاريخ، به حد زيادي از آن حضرت نقل شده كه در ميان علماء مشهور است و اگر بخواهيم آنها را شرح دهيم سخن طولاني مي شود.

شيعه

براي آن حضرت آيات و معجزات و براهين آشكاري نقل كرده و آنها در كتب شيعه زياد است.

شيخ طوسي در رجال خويش صد و پنجاه و شش نفر را كه از آن بزرگوار نقل حديث كرده اند را شمرده است، از جمله: ابان بن تغلب،ابان بن ابي عياش، ثابت بن دينار (ابوحمزه)، جابر بن عبدالله انصاري، يحيي بن ام طويل، فرزدق، منهال بن عمرو، قاسم بن محمد بن ابي بكر و...

و از صحابه ي رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم، جابر بن عبدالله انصاري، عامر بن وائله ي كناني، سعيد بن المسيب، سعيد بن جهان الكناني، مولي ام هاني،از رجال و راويان آن حضرت بودند. و از تابعين: سعيد بن جبير، محمد بن جبير، ابوخالد كابلي و... از آن حضرت نقل حديث كرده اند كه 25 نفر از آنها را نام برد. از جمله ياران و اصحاب آن حضرت ثقه ي جليل القدر ثابت بن دينار ابوحمزه ي ثمالي است كه دعاي معروف سحر را از آن حضرت نقل مي كند و آن همان دعايي است كه محدث قمي در مفاتيح الجنان از مصباح شيخ نقل نموده است، كيست كه آن دعا را بخواند و در مضامين آن دقت كند و اشك چشمش جاري نگردد و مقام بندگي و عبوديت را نداند.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

اسباب نجات

ثلاث منجيات للمؤمن: كف لسانه عن الناس و اغتيابهم. و اشتغاله نفسه بما ينفعه لآخرته و دنياه و طول البكاء علي خطيئته.[1] .

سه چيز سبب نجات مؤمن است:

1- بازداشتن زبان از غيبت مردم،

2- مشغول كردن خودش به كاري كه براي آخرت و دنيايش سود دهد،

3- و گريستن طولاني بر گناهش.

--------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

ارزش مجالس صالحان

مجالس الصالحين داعية الي الصلاح و آداب العلماء زيادة في العقل.[1] .

مجلسهاي شايستگان، دعوت كننده به سوي شايستگي است و آداب دانشمندان، فزوني در خرد است.

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 283.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

اخلاق مؤمن

ان من أخلاق المؤمن الانفاق علي قدر الاقتار، والتوسع علي قدر التوسع، و انصاف الناس من نفسه، و ابتداؤه اياهم بالسلام. [1] . بي گمان از اخلاق مؤمن، هزينه كردن به اندازه نيازمندي و تنگ معاشي، و گشاده دستي به اندازه فراخ معاشي، و حق دادن به مردم از سوي خود، و پيشدستي كردن بر سلام گفتن به ايشان است.

--------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 3، ص 338.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

امر به معروف و نهي از منكر

ترك كننده امربه معروف و نهي ازمنكر، مانند كسي است كه قرآن را پشت سر انداخته و عامل به آن نيست؛ مگر كسي كه از اموري بپرهيزد و تقيه پيشه كند. گفته شد: تقيه چگونه است؟ فرمود: [شخص] از ستمكار سركش بترسد كه از حد گذراند و سركشي كند. [1] .

-------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الأولياء، ج 3، ص 130؛ طبقات، ج 5، ص 110.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

ارزش دعا

چيزي همچون دعا كردن به هنگام بلا، براي بنده كارگشا نيست؛ زيرا هرگاه بلايي نازل شود، استجابت آن در پي اش مي آيد. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 382.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

انديشه

فكر كردن، آيينه اي است كه مؤمن، نيكي ها و بدي هاي خود را در آن مي بيند. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 408.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

اصحاب امام سجاد

ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد كه يحيي بن ام الطويل دربان حضرت سجاد عليه السلام بوده و از صحابه نيز؛ جابر بن عبدالله انصاري و عامر بن واثلة كناني و سعيد بن مسيب و سعيد بن جبهان كناني، و از تابعين هم سعيد بن جبير و محمد بن جبير بن مطعم و ابوخالد كابلي و قاسم بن عوف و اسمعيل بن عبدالله بن جعفر و دو تن از پسران محمد حنفيه به نامهاي ابراهيم و حسن و همچنين حبيب بن ابي ثابت و ابويحيي اسدي و ابوحازم اعرج و سلمة بن دينار با آن حضرت معاصر بوده اند.

و از اصحاب آن حضرت ابوحمزه ثمالي مي باشد كه تا زمان امام موسي كاظم عليه السلام حيات داشت و فرات بن احنف كه تا زمان حضرت صادق عليه السلام زنده بود و جابر بن محمد بن ابي بكر و ايوب بن حسن و علي بن رافع و ابومحمد قرشي و ضحاك بن مزاحم و طاوس بن كيان و حميد بن موسي و ابان بن تغلب و سدير بن حكيم و قيس رمانه و عبدالله برقي و فرزدق شاعر و از موالي و غلامانش شعيب را نام برده است [1] .

شيخ مفيد در اختصاص از امام هفتم نقل مي كند كه چون روز قيامت شود از طرف خداوند منادي ندا كند كه: حواريون علي بن الحسين عليهماالسلام كجايند

آنگاه جبير بن مطعم و يحيي بن ام الطويل و ابوخالد كابلي و سعيد بن مسيب برپا خيزند [2] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهرآشوب جلد2 ص270.

[2] بحارالانوار جلد46 ص144 نقل از اختصاص مفيد.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

ابوخالد كابلي

در رجال كشي از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود ابوخالد مدتي بود كه خدمت محمد بن حنفيه را مي كرد و شكي نداشت كه او امام است تا اينكه روزي پيش وي آمد و گفت فدايت شوم به حق رسول خدا صلي الله عليه و آله و أميرالمؤمنين عليه السلام مرا بگو كه آيا توئي آن امام مفترض الطاعه اي كه اطاعت او بر مردمان واجب است؟

محمد حنفيه گفت اي اباخالد به من قسم بزرگي دادي امام من و تو و همه مسلمين علي بن الحسين عليهماالسلام است. ابوخالد چون اين سخن شنيد خدمت حضرت سجاد عليه السلام آمد و اجازه ورود خواست، امام اجازه فرمود و چون وارد شد حضرت فرمود خوش آمدي اي كنكر (كنكر اسم ابوخالد بود بعضي نوشته اند اسمش وردان و لقبش كنكر بود) تو پيش ما نمي آمدي چه شده كه حالا ياد ما كرده اي؟ ابوخالد گفت سپاس خداي را كه مرا نمي رانيد تا امام خود را شناختم. حضرت فرمود امام خود را چگونه شناختي؟ ابوخالد گفت شما مرا به اسمي خطاب فرموديد كه مادرم در موقع ولادت من، مرا به آن اسم ناميده و كسي از اين موضوع اطلاعي ندارد و من در كار خود گمراه بودم و عمري خدمت محمد حنفيه مي نمودم و شكي نداشتم كه او امام است تا اينكه از او به حرمت

خداي تعالي و پيغمبرش و به حرمت أميرالمؤمنين عليه السلام درباره امامت سئوال كردم و او گفت كه شما امام من و او و جميع خلق خدا هستيد و سپس از او اجازه گرفته و نزد شما آمدم و شما مرا به اسمي كه مادرم مرا به آن ناميده است؛ نام برديد. بنابراين دانستم كه شما آن امام مفترض الطاعه اي هستيد كه خداوند اطاعتش را بر من و هر مسلمان ديگر واجب كرده است [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار جلد46 ص46.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

ابوحمزه

اسمش ثابت بن دينار بود و در رجال كشي از فضل بن شاذان روايت كرده است كه حضرت رضا عليه السلام فرمود ابوحمزه ثمالي در زمان خود مانند سلمان فارسي در زمان خويش بوده است به جهت اينكه او چهار نفر از ائمه (حضرت سجاد و امام باقر و حضرت صادق و مقداري از زمان موسي كاظم) را خدمت نموده و در سال150 هجري وفات نموده است.

و در كتاب منهج الدعوات از ابوحمزه ثمالي روايت كرده كه گفت روزي خدمت حضرت باقر عليه السلام مشرف شديم ديدم لبهاي مباركش حركت مي كند، چون نظرش به من افتاد فرمود: از ديدن اين حال به فكر افتاده اي كه من چه كلماتي بر زبان جاري مي كنم؟

عرض كردم بلي فدايت شوم!

فرمود قسم به خدا من به كلماتي تكلم نمودم كه احدي به آن كلمات تكلم نمي كند مگر اينكه خداوند مهمات دنيا و آخرت او را كفايت كند. ابوحمزه گفت چه شود كه آن كلمات را به من تعليم فرمائيد؟ فرمود اي اباحمزه هر كس از پي مهمي

از خانه بيرون شود و اين كلمات را بر زبان آورد يقينا مهمش برآورده شود و آن كلمات اين است:

بسم الله الرحمن الرحيم، توكلت علي الله، اللهم اني اسألك خير اموري كلها و اعوذ بك من خزي الدنيا و عذاب الآخرة [1] . دعاي ابوحمزه از دعاهاي مشهور حضرت سجاد عليه السلام است كه آن حضرت به او تعليم فرموده است [2] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتخب التواريخ ص344.

[2] و بر اين دعاء شريف شروحي نوشته شده كه مشهورترين آنها كتاب عشق و رستگاري شرح دعاء ابوحمزه ثمالي تأليف دانشمند محترم آقاي احمد زمرديان شيرازي و كتاب الجوهرة الغريزة در شرح دعاء ابي حمزه نوشته: سيد ابوالفضل حسيني كه هر دو به چاپ رسيده است و دومي به طرز بهتري به نام كفاية الواعظين جلد چهارم مجددا طبع و نشر گرديده است.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

ابان بن تغلب

در كتاب رجال او را مورد وثوق و جليل القدر و عظيم المنزله نوشته اند كه زمان حضرت سجاد و امام باقر و حضرت صادق عليهم السلام را دريافته و او همان كسي است كه حضرت باقر عليه السلام به او فرمود در مسجد پيغمبر بنشين و براي مردم فتوي بده زيرا من دوست دارم كه شخصي مانند تو در ميان شيعيان من ديده شود.

و هنگامي كه خبر فوت او را به حضرت صادق عليه السلام دادند آن جناب ناراحت شد و فرمود:

والله اوجع قلبي موت ابان (به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد) و در سال141 هجري وفات نمود [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتخب التواريخ ص344.

منبع: حضرت

سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

ابان بن أبي عياش

شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام برشمرده و ابن غضايري مي گويد: وي يكي از تابعين است؛ از انس بن مالك و از امام علي بن حسين عليهماالسلام روايت كرده است وي ضعيف است و قابل توجه نمي باشد. علماي شيعه كتاب سليم بن قيس را از مجعولات او مي دانند. [1] و احمد بن حنبل مي گويد: او متروك الحديث است، مردم از دير باز حديث او را رها كردند. [2] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث: 1 / 18.

[2] تهذيب التهذيب: 1 / 98.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابان بن تغلب

ابوسعد ابان بن تغلب بن رباح بكري جريري، از بزرگان و از متفكران برجسته اسلامي است. وي از ائمه اهل بيت عليهم السلام بهره زيادي برد و علوم و آثار ايشان را حفظ كرد و نگهبان امين براي فقه ايشان بود، اينك به اختصار برخي از احوال او را بيان مي كنيم:

ولادت و رشد ابان

وي در كوفه به دنيا آمده است اما مصادري كه در اختيار ماست سال ولادت او را تعيين نكرده و رشد او نيز در كوفه بوده است شهري كه پايتخت اهل بيت عليهم السلام بود و مجالس و محافلش پر از ذكر آثار و فضايل ايشان بود، از اين رو ابان نيز به محبت و ولايت اهل بيت پرورده شد تا بدان جا كه يكي از مبرزترين شيعيان و از علماي بزرگ مذهب گرديد، وي علوم اسلامي را در جامع اعظم آموخت، آن جا كه يكي از مهمترين دانشگاهها و مدارس ديني آن

عصر بود.

مقام علمي ابان

ابان از برجسته ترين علماي مسلمين و آگاهترين ايشان در آن زمان بود، نويسندگان شرح حال وي مي گويند؛ او در هر فني از علوم قرآن، حديث، ادب، لغت و نحو بر ديگران مقدم بود. [1] .

و از جمله مطالبي كه بر عظمت مقام علمي وي دلالت دارد آن است كه

هرگاه به مدينه مي رفت، حوزه درس به او واگذار مي شد و اسطوانه (موضع خطابه) پيامبر - صلي الله عليه و آله - در اختيار او قرار مي گرفت. [2] و فقها و علما براي استفاده از سرمايه هاي علمي او، اطراف او را مي گرفتند.

روايات ابان از ائمه

ابان از جمله رازداران علوم ائمه عليهم السلام بود، وي از امام زين العابدين عليه السلام و از امام ابوجعفر باقر عليه السلام و از امام صادق عليه السلام روايت كرده است، [3] از اين بزرگوار سه هزار حديث نقل كرده است. امام صادق عليه السلام به ابان بن عثمان فرمود: ابان بن تغلب از قول من سه هزار حديث نقل كرده تو نيز آنها را از قول او نقل كن. [4] سليم بن ابي حيه روايت كرده، مي گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم، وقتي كه خواستم خداحافظي كنم، عرض كردم دوست داشتم از محضر شما فيضي ببرم، فرمود: نزد ابان بن تغلب برو كه او از من حديث فراوان شنيده است و هر چه براي تو روايت كرد تو نيز آن را از قول من روايت كن. [5] .

بزرگداشت ائمه از ابان

ابان مورد احترام و افتخار ائمه عليهم السلام بود و اين بزرگداشت از آن جهت بود كه وي علاوه بر سرمايه هاي علمي فراواني كه در اختيار

داشت از تقوا و پرهيزگاري و احتياط ديني فوق العاده برخوردار بود، چنان بود كه هر وقت بر امام صادق وارد مي شد با عنايت و تعظيم فراوان آن حضرت روبرو مي شد، امام عليه السلام با او مصافحه و معانقه مي كرد و به او خوش آمد مي گفت و دستور مي داد پشتي براي او مي آوردند. [6] و امام ابوجعفر باقر عليه السلام درباره او مي گفت: «در مسجد مدينه بنشين، و در مسائل ديني مردم فتوا بده كه من دوست دارم نظير تو را در ميان شيعيانم ببينند.» [7] .

اين حديث دليل بر اجتهاد ابان است و اين كه او براي فتوا دادن در بين مردم شايستگي داشت همچنان كه بر احترام و بزرگداشت امام از وي دلالت دارد، امام ابوعبدالله صادق عليه السلام به او فرمود: «با مردم مدينه مجالست كن كه من دوست دارم، آنان نظير تو را در ميان شيعيان ما ببينند...» [8] . ائمه عليهم السلام اين عالم بزرگ را گرامي مي داشتند زيرا داراي علوم ايشان بوده و به راه و روش ايشان مي رفته و از ايشان پيروي مي كرده است.

امانتداري ابان

نويسندگان احوال ابان، همگي بر وثاقت و امانت و راستگويي او در نقل حديث متفقند و كسي از اين جهت بر او خرده نگرفته است و ليكن گروهي به دليل محبت وي به اهل بيت عليهم السلام از او انتقاد كرده اند، جوزجاني مي گويد: «او كجرو، نكوهيده مذهب بوده و آشكارا بر اين مذهب بوده است.» [9] و ذهبي مي گويد: وي شيعي نستوده بود و با اين همه راستگو بوده است بنابراين راستگوييش به سود ماست و بدعتش به زيان او! و اضافه مي كند: چگونه رواست كه

بدعتگزاري را توثيق كرد در حالي كه حد امانتداري عدالت و استواري است؟ و چگونه ممكن است بدعتگزار عادل باشد؟ پاسخ ذهبي اين است كه بدعت دو نوع است: يكي بدعت كوچك مانند غلو تشيع و يا تشيع بدون غلو و انحراف كه اين نوع بدعت در ميان تابعين و تابعان تابعين با وجود دينداري، پارسايي و راستگويي شان بسيار بود و اگر حديث اينان رد شود تمام آثار نبوي از بين رفته است و اين مفسده اي آشكار است، و سپس بدعت بزرگ مانند رفض كامل و غلو در آن باره و فروگذاردن ابوبكر و عمر و دعوت بر اين روش كه با اين نوع از بدعت نه قابل استدلال است و نه كرامتي براي صاحب بدعت مي باشد. [10] اما اين نظر ذهبي حامل هيچ نوع انگيزه اصيلي نمي تواند باشد، زيرا كه تحقيق علمي، بر پذيرش قول شخصي موثق راستگويي حكم مي كند كه از دروغ بر حذر است، و به خصوصيات عقيدتي در اين مسأله هيچ دخالتي داده نمي شود.

دوستي اهل بيت

خداوند به ابان معرفت و ولايت اهل بيت عليهم السلام را مرحمت كرده بود و او حافظ علوم و آداب ايشان و در فقه اهل بيت مجتهد بوده است و همواره در ميان مردم فتوا مي داد و در پرتو فتوايش مشكلات مردم را حل مي كرد و همچنين در مجالس و محافل كوفه فضايل ايشان را مي گفت و با دشمنان و مخالفانشان در زماني محاجه و مناظره مي فرمود كه هر كس نام ايشان را به نيكي ياد مي كرد در معرض سخت ترين نوع گرفتاريها و ناگواريها قرار مي گرفت، زيرا كه امويان براي سركوبي و وارد ساختن سخت ترين

مجازات نسبت به محبان و مواليان اهل بيت بسيار جدي بودند و ليكن ابان خودش را براي اين مشكلات آماده كرده بود زيرا كه محبت وي نسبت به اهل بيت عليهم السلام تنها يك مسأله عاطفي نبود بلكه بر اساس تفكر و دليل استوار بود؛ كتاب و سنت، دوستي اهل بيت را بر مسلمانان واجب دانسته و آن را جزئي غير قابل انفكاك از اسلام شمرده اند.به هر حال ابان ولاي اهل بيت را بشدت در دل داشت و معتقد بود كه فضيلت صحابه پيامبر (ص) و علو مقام و مرتبه شان به ميزان ارتباط آنان به عترت طاهره بستگي دارد زيرا عبدالرحمن بن حجاج روايت كرده، مي گويد: ما در مجلس ابان بن تغلب بوديم در آن ميان جواني وارد شد و رو به ابان كرد و گفت:

«اي ابوسعيد، بگو ببينم چند تن از اصحاب پيامبر - صلي الله عليه و آله - با علي بن ابي طالب هم عقيده بودند؟...» ابان مقصود او را فهميد و در پاسخ او گفت: «گويا تو مي خواهي فضل و برتري علي عليه السلام را نسبت به كساني از اصحاب رسول خدا - صلي الله عليه و آله -را كه از او پيروي كردند، بداني...» آن جوان فورا گفت: «همين طور است...» آنگاه ابان در حق امام عليه السلام جوابي آگاهانه داد و فرمود: «به خدا سوگند كه ما براي صحابه فضيلتي جز به پيروي ايشان از علي نمي شناسيم.» [11] . حقا كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام رهبر حكمت و عدالت در جهان اسلام بود و او ميزان و وسيله سنجشي است كه ارزش افراد به او شناخته مي شود، بنابراين هر كس صميمانه او را

دوست بدارد به فضيلت بزرگي دست يافته و هر كه او را دشمن بدارد از حق و حقيقت منحرف گشته و بيراهه رفته است.

از جمله مظاهر دوستي ابان نسبت به ائمه اطهار و اهل بيت پيامبر - صلي الله عليه و آله - آن است كه وي بر گروهي گذر كرد و آنها به خاطر اين كه از امام ابوجعفر باقر عليه السلام روايت مي كرد شروع به بدگويي او كردند و او به ايشان ريشخند زد و گفت:

«چگونه مرا به خاطر روايتم از مردي سرزنش مي كنيد كه چيزي از او نپرسيدم مگر آن كه مي فرمود: رسول خدا - صلي الله عليه و آله - چنين فرمود.» [12] . براستي روايت ابان از امام باقر عليه السلام به روايت از پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي پيوندد و آن از نظر سند مطمئن ترين و درست ترين روايتهاست.

مؤلفات ابان

ابان مجموعه اي از كتب را تأليف كرده كه خود دليل بر گستردگي علوم و معارف اوست و برخي از آن كتابها به شرح زير است:

1- تفسير غريب القرآن، ابان شواهدي از شعر در آن باره آورده و بعدها عبدالرحمن بن محمد ازدي كوفي آمده و از كتابهاي ابان و محمد بن سايب كلبي و ابن رواق بن عطيه كتابي فراهم كرد.

2- الفضايل، [13] و شايد اين كتابي بوده باشد كه در آن فضايل اهل بيت عليهم السلام را بيان كرده است.

3-الاصول درباره روايت براساس مذهب شيعه است. [14] .

وفات ابان

اين شخصيت بزرگ، در سال 141 ه از دنيا رفت و مرگ او خسارت بسيار بزرگي براي جهان اسلام بود و امام صادق عليه السلام

بر مصيبت او غمگين شد و با تأسف و اندوه مي فرمود:

«به خدا سوگند كه مرگ ابان دل مرا به درد آورد.» [15] .

ابوالبلاد مي گويد:

«مردي از شيعه در دورترين نقطه زمين، اگر از مرگ ابان سوگوار نشود، بايد بسيار فرومايه و پست فطرت باشد.» [16] . خداوند ابان را بيامرزد كه از حق حمايت كرد و همچون قهرمانان، در راه حق و براي اعلاي كلمة الله مبارزه كرد و مرگش از جمله مصيبتهاي بزرگي بود كه دين مقدس اسلام در آن عصر سوگوار شد.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث: 1 / 20.

[2] المعجم: 1 / 22.

[3] رجال طوسي.

[4] المعجم: 1 / 22.

[5] المعجم: 1 / 22.

[6] المعجم: 1 / 22.

[7] معجم الآداب: 1 / 108.

[8] معجم رجال الحديث: 1 / 21.

[9] معجم رجال الحديث: 1 / 21.

[10] ميزان الاعتدال: 1 / 6 - 5.

[11] حياة الامام محمد باقر: 2 / 192.

[12] حياة الامام الباقر: 2 / 193.

[13] فهرست ابن نديم، فهرست طوسي: ص 42.

[14] فهرست ابن نديم.

[15] معجم الأدباء: 1 / 108.

[16] الامام الصادق و المذهب الأربعه: 3 / 57. عض ببظر ام رجل... (نك فرج مادرش را گاز گرفته مردي...) كنايه از فرومايگي است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابراهيم بن ابي حفصه

مولي بني عجل، شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام بر شمرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابراهيم بن بشير

ابراهيم بن بشير انصاري مدني، شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابراهيم بن عبدالله

ابراهيم بن عبدالله بن معبد بن عباس بن عبدالمطلب بن عبد مناف، شيخ او را با اين عنوان از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابراهيم بن محمد

ابراهيم بن محمد بن علي بن ابي طالب بن حنفيه مدني، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام بر شمرده است. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابراهيم بن يزيد

ابراهيم بن يزيد نخعي كوفي، مكني به ابوعمران متوفاي سال 106 ه. وي غلام و از يك چشم نابينا بوده است، شيخ اين چنين ذكر كرده است. [1] و گروهي نسبت به او كينه ورزيدند به اين دليل كه او گفته بود: ابوهريره فقيه نبوده است. [2] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] ميزان الاعتدال: 1 / 75.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

احمد بن حمويه

شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام علي بن حسن عليهماالسلام شمرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسحاق بن عبدالله

اسحاق بن عبدالله بن حرث بن نوفل بن حرث بن عبدالمطلب مدني، شيخ او را با اين عنوان از اصحاب امام سجاد دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسحاق بن عبدالله بن ابي طلحه

اسحاق بن عبدالله بن ابي طلحه مدني، شيخ او را از اصحاب امام سجاد و نيز از اصحاب امام باقر عليهماالسلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسحاق بن يسار

اسحاق بن يسار مدني مولي قيس بن مخرمه، پدر محمد بن اسحاق صاحب واقدي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام و همچنين از اصحاب امام باقر عليه السلام شمرده است. [1] .

--------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسماعيل بن اميه

شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

---------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسماعيل بن رافع

اسماعيل بن رافع مدني، شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام شمرده است. [1] و ذهبي مي گويد: وي اهل مدينه و معروف بوده، و در بصره اقامت گزيد و از مقبري و قرطبي نقل حديث مي كرد و وكيع و مكي و گروهي ديگر از او روايت كرده اند، احمد و يحيي و جمعي ديگر او را ضعيف دانسته اند و دارقطني و ديگران مي گويند او متروك الحديث است و ابن عدي گفته است: كه تمام احاديث وي مورد اشكال است. [2] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] ميزان الاعتدال: 1 / 227.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسماعيل بن عبدالخالق

شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام برشمرده و مي گويد: وي تا زمان امام ابوعبدالله صادق زندگي كرد. [1] نجاشي مي گويد: وي بزرگي از بزرگان اصحاب ما و فقيهي از جمله فقهاي ما بود و او از خانواده شيعه بوده و عموهايش شهاب، عبدالرحيم و وهب و پدرش عبدالخالق همگي از افراد موثق بوده اند، او از ابوجعفر و ابوعبدالله (ع) روايت نقل كرده است و اضافه مي كند كه او كتابي داشته است. [2] .

------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسماعيل بن عبدالرحمن

اسماعيل بن عبدالرحمن بن ابي كريمه سدي كوفي. شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام دانسته است همچنان كه او را از اصحاب امام باقر نيز بر شمرده و مي گويد: وي ابومحمد قرشي مفسر كوفي مي باشد. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

اسماعيل بن عبدالله

اسماعيل بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب، تابعي، شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام شمرده است همان گونه كه در شمار اصحاب امام باقر عليه السلام آورده است. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

افلح بن حميد

افلح بن حميد رواسي كلابي كوفي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است و از آن حضرت روايت نقل كرده، همان گونه كه مبارك نيز از او روايت كرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث: 3 / 321.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ايوب بن حسن

ايوب بن حسن بن علي بن ابي رافع غلام رسول خدا - صلي الله عليه و آله - و نام ابورافع، اسلم بوده است. شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ايوب بن عايذ

ايوب بن عايذ طائي بختري، شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام شمرده است. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ابو مريم

از جمله اصحاب امام عليه السلام كه به كنيه شهرت دارند، يكي ابومريم يعني بكر بن حبيب است، [1] و چيزي از شرح حال وي در جايي ضبط نشده است.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ام بر

از جمله زناني كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده اند، بانوي با فضيلت ام بر و يا به قولي حبابه والبيه است. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

امام سجاد در ماه رمضان

امام سجاد عليه السلام در ماه رمضان حال مخصوصي داشت در اين ماه هر كاري كه باعث نزديكي آن حضرت به خدا مي شد، انجام مي داد، راويان اخبار مي گويند: آن بزرگوار هيچ نوعي از انواع خير و نيكي را ترك نگفت مگر اين كه انجام داد و جز به تسبيح و استغفار و تكبير لب نمي گشود و موقع افطار عرض مي كرد: «اللهم ان شئت ان تفعل فعلت.» [1] . «خداوندا اگر اراده تو بر چيزي تعلق گرفت كه انجام دهي، انجام آن قطعي است.»

------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: 4 / 88.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

امام سجاد در روز عيد فطر

امام زين العابدين عليه السلام با دعا و تضرع در پيشگاه خدا به استقبال عيد فطر مي رفت در حالي كه از درگاه احديت او قبولي روزه و ساير عبادات و اعمال نيكي را كه در ماه رمضان انجام داده بود، درخواست مي كرد و عفو و رضوان خداي متعال را مسألت مي نمود، صبح زود به سراغ فقرا مي رفت و زكات فطره خود و تمام كساني را كه نانخور او بودند به ايشان مرحمت مي كرد و نماز عيد را مي خواند و پس از فراغت از نماز رو به قبله مي ايستاد و اين دعاي شريف را مي خواند: «يا من يرحم من لا يرحمه العباد، و يا من يقبل من لا تقبله البلاد، و يا من لا يحتقر اهل الحاجة اليه، و يا من لا يخيب الملحين عليه، و يا من لا يجبه بالرد اهل الدالة عليه، و يا من يجتبي صغير ما يتحف به، و يشكر يسير

ما يعمل له، و يا من يشكر علي القليل، و يجازي بالجليل، و يا من يدنو الي من دنا منه، و يا من يدعو الي نفسه من ادبر عنه، و يا من لا يغير النعمة، و لا يبادر بالنقمة، و يا من يثمر الحسنة حتي ينميها، و يتجاوز عن السيئة حتي يعفيها، انصرفت الآمال دون مدي كرمك بالحاجات، و امتلأت بفيض جودك اوعية الطلبات، و تفسخت دون بلوغ نعتك الصفات، فلك العلو الأعلي فوق كل عال، و الجلال الأمجد فوق كل جلال، كل جليل عندك صغير، و كل شريف في جنب شرفك حقير، خاب الوافدون علي غيرك، و خسر المتعرضون الا لك، وضاع الملمون الا بك، و اجدب المنتجعون الا من انتجع فضلك، بابك مفتوح للراغبين، وجودك مباح للسائلين، و اغاثتك قريبة من المستغيثين، لا يخيب منك الآملون، و لا يياس من عطآئك المتعرضون، و لا يشقي بنقمتك المستغفرون، رزقك مبسوط لمن عصاك، و حلمك معترض لمن ناواك، عادتك الاحسان الي المسيئين، و سنتك الابقاء علي المعتدين، حتي لقد غرتهم اناتك عن الرجوع، وصدهم امهالك عن النزوع، و انما تانيت بهم ليفيئوا الي امرك، و امهلتهم ثقة بدوام ملكك، فمن كان من اهل السعادة ختمت له بها، و من كان من اهل الشقاوة خذلته لها... «اي خدايي كه رحم كننده بر كسي هستي كه ديگران به او رحم نمي كنند و اي خدايي كه پذيراي كسي هستي كه هيچ شهر و دياري او را پذيرا نيست، اي خداي مهربان كه نيازمندان به درگاهت را به چشم حقارت نمي نگري و اي كسي كه حاجتمنداني را كه با اصرار از تو حاجت مي طلبند، نااميد بر نمي گرداني و اي

آن كه دست رد به سينه بندگاني كه با كبر و غررو به درگاهت مي آيند نمي زني، اي خداوندي كه اعمال ناچيز بندگان را كه به درگاهت هديه مي فرستند برمي گزيني و به اندك آنان سپاس مي گويي و بر عمل ناچيز آنان اجر و مزد فراوان مي دهي و اي خدايي كه بر هر كه به او تقرب جويد تو نيز به او نزديك مي شوي و از بندگاني كه از روي طغيان از تو رو بر مي گردانند با عنايت خود رفتار مي كني و ايشان را به سوي خود مي خواني، و اي آن كه ناسپاسي بندگان باعث دگرگوني نعمت ايشان و اقدام به عذاب آنان نگردد، اي خداوندي كه با مهرباني خود به ثمره نيكي نيكوكاران رشد و نمو بيشتر مي دهي و به قدري از گناهان و بديهاي ايشان مي گذري كه گناهي در نامه عمل آنها نمي ماند، اي خدايي كه آرزوهاي بندگانت را - قبل از فرارسيدن وقتش - به لطف خويش برآورده مي كني و تمام ظرفهاي درخواست كنندگان را از فيض جود و كرمت پر مي سازي، تو آن خداوندي هستي كه توصيف همه توصيف كنندگان در پيش اوصاف جمال و جلال تو بي ارزش است [1] پس خدايا مقام والاي تو برتر و بالاتر از همه مقامها و جلال و عظمت تو مافوق تمام بزرگيهاست، هر بزرگي در برابر تو كوچك، و هر شريفي در مقابل بزرگواري تو بي ارزش است، خداوندا هر كه به غير درگاه تو رو آورد نااميد و زيانكار است و هر كه از غير تو حاجت طلبيد محروم گشت و هر كه به در خانه ديگري رفت عملش بيهوده و تباه است و هر كه

از جاي ديگري جز از در خانه تو روزي طلبيد دست خالي برگشت، در خانه تو به روي علاقه مندان باز و سفره احسانت براي مشتاقان گسترده و فريادرس تو نزديك به فرياد خواهان است و هيچ آرزومندي را نااميد برنمي گرداني و هر كس به درگاه كرمت روآورد نوميد برنگشت و هر كس طلب آمرزش و مغفرت كرد، دچار قهر و غضب تو نگرديد، خداوندا روزي تو به گنهكاران ارزاني و حلم و بردباري تو نسبت به دشمنان فراوان است، رفتار تو نسبت به بندگان عاصي از روي كرم و احسان است و روش تو با تجاوزكاران مدارا كردن است و همين مدارا باعث غرور آنها شده و از بازگشت به درگاهت غافل گشته اند و مهلتي كه براي بازگشت آنها داده اي آنها را مانع از بازگشتن به درگاه تو شده است در صورتي كه تو به آنان مهلت داده اي تا دوباره به سوي تو باز گردند و از آن جهت مهلت داده اي كه به جاودانگي ملكت اطمينان داشته اي و تو خواسته اي تا هر كه شايسته سعادت است بتواند سعادتمند شود و هر كه سزاوار شقاوت است (اتمام حجت شده) دچار خواري و ذلت گردد...»

امام سجاد عليه السلام در اين بخش از دعاي خود به الطاف الهي و فضل و كرم فراگيرش نسبت به بندگان توجه داده است كه او خداوند مهربان است و نسبت به كسي كه از غير او بگسلد و جز او كسي را بخشنده نيابد، بخشنده و رحيم است همچنان كه بخشش او شامل كساني است كه حكومتها او را طرد كرده اند و سراپاي او را ترس و بيم فراگرفته است. از جمله

الطاف خداوند آن كه نيازمنداني را كه به درگاهي او رو مي آورند كوچك نمي شمارد و آن طوري كه مردم به افراد محتاج با ديده حقارت مي نگرند. و از بزرگي و رحمت اوست آرمانهاي كساني را كه با پافشاري و اصرار از او درخواست و مسألت دارند نااميد نمي سازد، و از عظمت فضل و وسعت رحمت اوست كه از بنده شايسته اش عمل ناچيز را مي پذيرد و در مقابل به او پاداش فراوان مي دهد و بندگانش را دوست مي دارد و به هر كه به او نزديك شود او نيز نزديك مي شود و كساني را كه به او پشت كرده اند دعوت مي كند تا در سراي آخرت مقام و منزلت والايي مرحمت كند و آنان را از هلاكت نجات بخشد. و از جمله الطاف خدا بر بندگانش آن كه هر نعمتي را كه به ايشان مرحمت كرده است دگرگون نمي سازد مگر آن كه خود آنها باعث دگرگوني آن نعمت گردند، همچنان كه خداوند تعالي به كار نيك نيكوكاران رشد و بالندگي مي بخشد تا در عالم آخرت از آن برخوردار گردند... به راستي كه كرم و بخشندگي خداوند بي پايان است و اوصاف و تعريف از بيان آن ناتوان و قاصر. او بالاتر از همه چيز و فوق هر عظمت و جلال و برتر از هر بزرگ و بزرگواري است. امام عليه السلام در دعاي خود بر كساني كه به غير خدا پناهنده مي شوند و اميد مي بندند هشدار داده است كه بدان وسيله رشته خير از دست آنها بيرون رفته و آرزوهايشان نقش بر آب شده است و در معامله خود زيان برده اند همان طوري كه هر كس به خدا اميد بست

سود برد و به رستگاري بزرگ نايل گشت. و نيز امام عليه السلام به حلم و بردباري خداوند متعال نسبت به تجاوزگران اشاره فرموده است كه خداوند در مجازات ايشان شتاب نورزيده است بدان اميد كه شايد آنان بر سر عقل آمده و به فرمان خدا و به دامن پر مهر رحمت حق باز گردند... اين بود برخي از اموري كه اين بخش از دعاي امام عليه السلام مشتمل

بوده است و اينك به آخرين بخش از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم؛

كلهم صائرون الي حكمك، و امورهم آئلة الي امرك، لم يهن علي طول مدتهم سلطانك، و لم يدحض لترك معاجلتهم برهانك، حجتك قائمة لا تدحض، و سلطانك ثابت لا يزول، فالويل الدائم لمن جنح عنك، و الخيبة الخاذلة لمن خاب منك، و الشقاء الأشقي لمن اغتربك، ما اكثر تصرفه في عذابك! و ما اطول تردده في عقابك! و ما ابعد غايته من الفرج! و ما اقنطه من سهولة المخرج! عدلا من قضائك لا تجور فيه، و انصافا من حكمك لا تحيف عليه، فقد ظاهرت الحجج، و ابليت الأعذار، و قد تقدمت بالوعيد، و تلطفت في الترغيب، و ضربت الأمثال، و اطلت الامهال، و اخرت و انت مستطيع للمعاجلة، و تانيت و انت ملي بالمبادرة...

«آري سرانجام، همه آنها به سوي فرمان تو باز مي گردند و عاقبت كار ايشان بازگشت به قدرت تو خواهد داشت چون هيچ گاه طول مدت سركشي آنان به سلطنت جاودانه تو ضعفي وارد نمي كند و اين كه تو در انتقام از سركشان شتاب نمي ورزي، حجت بالغه تو بر آنها از بين نمي رود، پس بدبختي ابدي نصيب كساني است كه از تو

رو برگردانند، خواري و ذلت شايسته و سزاوار آنهاست كه از عطاي فراگير تو محروم باشند، بيچارگي از آن كساني است كه از رحمت و بخشش تو غافل باشند زيرا كه آنها نمي دانند در اثر اين غفلت چه مدت طولاني در آتش عذاب خواهند سوخت و چقدر در دوزخ كيفرت گرفتار مي باشند! و چقدر سرانجام آنها از آسايش و راحتي به دور است! و چقدر از راه خلاص نااميد كننده است! خداوندا تو عادلي كه قضاي تو درباره بندگانت عدل محض است؛ به هيچ كس در آن ستم روا نمي داري و حكم تو، انصاف كامل است كه در اجراي آن به كسي ظلم نمي كني، زيرا كه تو در همه اين كارهايت حجت و برهان را بر بندگان آشكار كرده اي و راه هر گونه عذر و بهانه را به روي آنان بسته اي، تو از پيش آنان را از عذاب گناهان ترسانده اي و با و عده و تشويق آنها را به ثواب و پاداش بندگيت لطف خود را به كمال رسانده اي و با مثلهاي زياد، عاقبت نيكوكاران را بيان كرده اي، مهلتهايي كه بر ايشان طولاني كرده اي در حالي كه تو مي توانستي به سرعت در برابر گناهان ايشان انتقام بگيري، مجازات آنها را به تأخير انداختي، و با تمام قدرت و توان، شتاب نورزيدي.

لم تكن اناتك عجزا، و لا امهالك وهنا، و لا امساكك غفلة و لا انتظارك مداراة، بل لتكون حجتك ابلغ، و كرمك اكمل، و احسانك اوفي، و نعمتك اتم، كل ذلك كان و لم تزل، و هو كآئن و لا تزال، حجتك اجل من ان توصف بكلها، و مجدك ارفع من ان تحد بكنهه،

و نعمتك اكثر من ان تحصي باسرها، و احسانك اكثر من ان تشكر علي اقله، و قد قصر بي السكوت عن تحميدك، و فههني الامساك عن تمجيدك، و قصاراي الاقرار بالحسور لا رغبة - يا الهي - بل عجزا فها انا ذا اؤمك بالوفادة، و اسالك حسن الرفادة، فصل علي محمد و آله، واسمع نجواي، و استجب دعآئي، و لا تختم يومي بخيبتي، و لا تجبهني بالرد في مسألتي، و اكرم من عندك منصرفي، و اليك منقلبي، انك غير ضائق بما تريد، و لا عاجز عما تسأل، و انت علي كل شي ء قدير، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.» [2] .خداوندا اين مداراي تو از روي عجز و ناتواني نبوده و يا در اثر سهل انگاري در كار نمي باشد و اين خودداري از كيفر آنان به خاطر غفلت از گناهان ايشان نبوده و يا نه براي آن كه منتظر فرصت مناسب هستي، بلكه تنها به خاطر آن است كه محبت خود را درباره ايشان به حد كمال برساني چه آن كه حجت تو رساتر و بخشش تو كاملتر و احسان تو فراگيرتر و نعمت تو تمامتر است. و همه آنچه كه گفته شد از ازل در حق مردم، مقرر فرموده اي و تا ابد هم مقرر خواهي داشت، حجت و برهان تو بالاتر از آن است كه بتوان آن را توصيف كرد و بزرگواري و كرمت بيش از آن است كه كسي از عهده بيانش برآيد و نعمتهاي تو بيش از حد شمارش است وجود و احسان تو بيشتر از آن است كه كسي بتواند در پايين ترين حد، آن را سپاس گويد، پس

قاصر شدن و كوتاه آمدن از اداي شكر و سپاس تو مرا به سكوت واداشته و درماندگي از تمجيد و تعظيمت مرا به خودداري از توصيف تو واداشته است [3] اين سكوت از حمد و ثنايت نه از آن جهت است كه مايل و راغب نيستم بلكه با اين سكوت مي خواهم به منتهاي عجز و ناتوانيم درباره حمد و سپاس تو اعتراف كنم. خداوندا با تمام وجودم با همه احساس عجز و ناتواني به ستايش تو مشتاقم، و از درگاهت بهترين عطايا را درخواست مي كنم، خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و از كرم و لطفت اين مناجات مرا بپذير و دعايم را به اجابت برسان و عاقبت كارم را در اين روز به نااميدي مكشان، و دست رد بر پيشانيم مگذار و در ساحت مقدس خود جايگاهم را گرامي دار و در بهشت برين جايم ده، چون تو به هر كاري اراده فرمايي توانايي و قدرت كامل تو در انجام هيچ كاري دچار تنگنا نگردد و قدرت لايزالي تو از درخواست بندگانت كاستي ندارد و هيچ نيرو و توانايي جز به قدرت خداوند يكتا، بلند پايه و بزرگ نيست.»

امام عليه السلام در اين سخنان درربارش چنين مي فرمايد كه تمام خلايق از مؤمن و فاسق، يكتاپرست و كافر همه و همه در قبضه قدرت خداي تعالي هستند؛ همگي در برابر فرمان او خاضع و سرانجام سر در خط فرمان اويند و اما سركشي طاغيان و ادامه آنها در گمراهي و سركشي و عصيان هيچ صدمه اي به قدرت و سلطنت پروردگار نمي رساند بلكه بدا به حال ايشان كه دچار كيفر دائمي و عذاب هميشگي پروردگار

مي گردند و اگر خداي تعالي در اين دنيا به آنان مهلت داده و نسبت به مجازات ايشان شتاب نمي ورزد تنها به خاطر محبت و لطفي است كه به بندگان خود دارد و اين عنايت را مي فرمايد كه شايد به دامن محبت و درياي رحمتش باز گردند و در پيشگاه خداوند متعال توبه كنند و بدين وسيله كرم و بخشندگي او رساتر و نعمت و احسانش نسبت به بندگان كاملتر شود. در اين جا سخن ما درباره روزه امام عليه السلام در ماه مبارك رمضان پايان مي پذيرد كه اين بخش، مشتمل بر انواع عبادات و طاعات و خيرات و مبرات امام عليه السلام بود.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1]

اي برتر از خيال و قياس و گمان و وهم

وز هر چه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم

مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر

ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم

(سعدي) - م.

[2] صحيفه سجاديه: دعاي چهل و پنجم.

[3]

بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جا آورد

(گلستان سعدي) -م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

اعمال امام سجاد در روز عيد قربان

امام زين العابدين عليه السلام روز عيد قربان را با زاري و تضرع به درگاه خدا استقبال مي كرد با اين درخواست كه خداوند با قبول مناسك حج و ساير طاعات و عباداتش او را مشمول فضل و كرم خود فرمايد و مغفرت و رضوانش را بر او ارزاني دارد، و اين دعاي شريف را همواره مي خواند:

«اللهم هذا يوم مبارك ميمون، و

المسلمون فيه مجتمعون في اقطار ارضك، يشهد السائل منهم، و الطالب و الراغب و الراهب، و انت الناظر في حوائجهم، فاسألك بجودك و كرمك، و هوان ما سالتك عليك، ان تصلي علي محمد و آله، و اسألك اللهم ربنا بان لك الملك، و لك الحمد، لا اله الا انت الحليم الكريم، الحنان المنان، ذوالجلال و الاكرام، بديع السموات و الأرض، مهما قسمت بين عبادك المؤمنين من خير او عافية او بركة او هدي او عمل بطاعتك، او خير تمن به عليهم، تهديهم به اليك، او ترفع لهم عندك درجة، او تعطيهم به خيرا من خير الدنيا و الآخرة أن توفر حظي و نصيبي منه...

«خداوندا! امروز روز مباركي است و مسلمانان در همه جاي عالم در پيشگاهت حاضرند، بعضي از ايشان از تو طلب حاجت مي كنند و بعضي خواستار رحمت تو هستند و بعضي مشتاق لطف و كرمت و بعضي ترسان از قهر و غضبت، و تو ناظر بر تمام حوايج ايشان هستي، پس خداوندا از درگاه با عظمتت درخواست مي كنم كه به جود و كرم خود بر حاجت ناچيز من توجه كني؛ بر محمد و آل محمد درود و تحيت بفرستي و اي خداوند بزرگ كه پروردگار همه جهانيان و تنها پادشاه ملك وجود تويي و حمد و ثنا مخصوص ذات مقدس توست و خدايي جز تو در جهان هستي وجود ندارد و تويي كه به صفت حلم و بخشندگي و مهرباني و عطا و بخشش متصفي و داراي عظمت و جلال مي باشي و پديد آورنده آسمانها و زمين هستي، از تو درخواست مي كنم هرگاه خواستي كه در ميان بندگانت خير، نيكويي، سلامتي، عافيت،

بركت، هدايت و توفيق عمل و طاعت خودت را تقسيم كني و يا هر خوبي كه به ايشان عطا مي كني تا بدان وسيله به سوي تو هدايت شوند و يا آن كه درجه و مقام آنان را در نزد خود بالا ببري و يا آن كه بدان وسيله خير دنيا و آخرت را به ايشان مرحمت كني، از همه آنها به من بهره كافي و نصيبم را مرحمت فرما.

اسالك اللهم بان لك الحمد، لا اله الا انت ان تصلي علي محمد، عبدك و رسولك، و حبيبك و صفوتك، و خيرتك من خلقك، و علي آل محمد الأبرار، الطاهرين الأخيار، صلاة لا يقوي علي احصائها الا انت، و ان تشركنا في صالح من دعاك، في هذا اليوم من عبادك المؤمنين، يا رب العالمين، و ان تغفر لنا ولهم انك علي كل شي ء قدير. اللهم اليك تعمدت بحاجتي، و بك انزلت اليوم فقري و فاقتي و مسكنتي، و اني بمغفرتك و رحمتك اوثق مني بعملي، و لمغفرتك و رحمتك اوسع من ذنوبي، فصل علي محمد و آل محمد، و تول قضآء كل حاجة هي لي بقدرتك عليها، و تيسير ذلك عليك، و بفقري اليك و غناك عني، فاني لم اصب خيرا قط الا منك، و لم يصرف عني سوءا قط آحد غيرك، و لا ارجو لأمر آخرتي و دنياي سواك...

اللهم من تهيأ و تعبأ و أعد واستعد لوفادة الي مخلوق رجاء رفده و نوافله و طلب نيله و جائزته، فاليك يا مولاي كانت اليوم تهيئتي و تعبئتي و اعدادي و استعدادي رجآء عفوك و رفدك و طلب نيلك و جائزتك. اللهم فصل علي محمد و

آل محمد، و لا تخيب اليوم ذلك من رجائي، يا من لا يحفيه سائل، و لا ينقصه نائل، فاني لم آتك ثقة مني بعمل صالح قدمته، و لا شفاعة مخلوق رجوئه، الا شفاعة محمد و اهل بيته عليه و عليهم سلامك، اتيتك مقرا بالجرم و الاساءة الي نفسي، اتيتك ارجو عظيم عفوك الذي عفوت به عن الخاطئين، ثم لم يمنعك طول عكوفهم علي عظيم الجرم ان عدت عليهم بالرحمة و المغفرة، فيا من رحمته واسعة، و عفوه عظيم، يا عظيم، يا عظيم، يا كريم، يا كريم، صلي علي محمد و آل محمد، وعد علي برحمتك، و تعطف علي بفضلك، و توسع علي بمغفرتك...

خداوندا! من بدان جهت از تو درخواست مي كنم كه تو يگانه مالك آفرينش هستي و همه حمدها و ثناها مخصوص ذات پاك تو مي باشد و خدايي جز تو وجود ندارد؛ كه بر محمد - بنده و فرستاده ات و حبيب و برگزيده و گلچين از ميان خلقتت - و بر آل پاك و نيكوكارش درود فرستي، درود و تحيتي كه از نظر عظمت كسي جز تو قادر بر شمارش آن نباشد و ما را هم در اجر و ثواب دعاي بندگان مؤمنت كه امروز به درگاهت دعا مي كنند شريك سازي، اي پروردگار جهانيان، و اين كه از گناهان ما و ايشان درگذري كه تو بر هر كاري توانايي. خداوندا من با اعتمادي كه به تو دارم، حاجتم را به درگاه تو آورده ام و امروز فقر و بيچارگي و درماندگيم را به تو عرضه مي كنم چون من به آمرزش و بخشش تو بيش از عمل خودم اطمينان و يقين دارم و آمرزش و بخشش

تو بيشتر از گناهان من است، پس خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و با كرم خود برآوردن تمام حاجاتم را كه در برابر قدرت تو سهل است، تعهد فرما، خداوندا در اثر فقر و نيازي كه من به درگاه تو دارم و بي نيازي تو از بندگان، هرگز خيري جز از جانب تو به من نرسيده و جز تو كسي درد و رنجي را از من برطرف نكرده و من در امور دنيا و آخرتم به جز از تو به كسي اميدوار نيستم.

خداوندا! هر كسي خود را براي اميد به صله و بخششهاي مخلوقي آماده مي سازد و به زحمت و رنج مهياي رفتن به نزد او مي شود، پس مولاي من در اين روز عيد، من هم مهيا و آماده شده و به درگاهت آمده ام تا از عفو و بخششت و لطف و احسانت برخوردار شوم، پس اي پروردگار بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در اين روز عيد از لطف و كرمت نااميد مفرما. اي خدايي كه اصرار و پافشاري محتاجان عالم تو را از بخشش و عطا باز نمي دارد و كرم و احسانت چيزي از گنجينه جودت نمي كاهد، خداوندا من اكنون با اطمينان به عمل صالحي كه قبلا انجام داده باشم به درگاه تو نيامده ام و اميدي هم به شفاعت مخلوقي جز شفاعت محمد و اهل بيتش - درود تو بر او و بر ايشان باد - ندارم، بلكه در حالي براي عرض نياز به درگاهت آمده ام كه به گناه خود و ستمي كه بر نفسم روا داشته ام اقرار دارم، در حالي آمده ام كه به عفو و بخششت

اميد بسته ام، عفوي كه شامل حال همه خطاكاران مي شود و از جرم و گناه همه گناهكاران جهان بيشتر و فراگيرتر است و پايداري آنان بر ارتكاب گناهان بزرگ، تو را از لطف و عنايت بر ايشان بازنمي دارد پس از خداوندي كه رحمت تو گسترده و عفو و بخششت بزرگ است اي خداي بزرگ، بخشنده و كريم بر محمد و آل محمد درود فرست و به رحمت و كرمت به من توجه فرما و با گذشت و مغفرت خود به من وسعت عطا كن...»

امام عليه السلام، در آغاز دعايش درباره عيد قربان و از اهميت زياد آن در نزد مسلمين سخن گفته است كه در همه جاي عالم چه آنهايي كه در موسم حج حضور دارند و چه كساني كه در قربانگاه حضور ندارند نيازمنديها و گرفتاريهاي خود را به پيشگاه خداوند عرضه مي كنند و برآورده شدن آنها را از خداوند مسألت دارند، امام سجاد عليه السلام از خداي متعال مي خواهد تا آنچه را كه براي بندگانش از خير و عافيت و هدايت در اين روز مبارك مقرر فرموده است، نصيب او نيز بگرداند و امام عليه السلام در درگاه خداي تعالي كه همه بخششها و عطا كردن و نكردن به دست اوست، به زاري و تضرع مي پردازد و از او مي خواهد تا به لطف و كرمش مغفرت و رحمت و رضوانش را شامل حال او گرداند. و اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش دل مي سپاريم:

اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيآئك، و مواضع امنائك في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها قد ابتزوها، و انت المقدر لذلك لا يغالب امرك، و لا يجاوز المحتوم

من تدبيرك، كيف شئت و اني شئت، و لما انت اعلم به غير متهم علي خلقك، و لا لارادتك، حتي عاد صفوتك و خلفآؤك مغلوبين، مقهورين، مبتزين، يرون حكمك مبدلا، و كتابك منبوذا، و فرائضك محرفة عن جهات اشراعك، و سنن نبيك متروكة اللهم العن اعدآءهم من الأولين و الآخرين، و من رضي بفعالهم، و اشياعهم، و اتباعهم. اللهم صل علي محمد و آل محمد، انك حميد مجيد، كصلواتك و بركاتك و تحياتك علي اصفيآئك ابراهيم و آل ابراهيم و عجل الفرج و الروح و النصرة و التمكين و التاييد لهم... «خداوندا! اين مقام (نماز عيد) مخصوص رسولان و خلفاء و برگزيدگان توست و آناني كه امانتداران تو مي باشند و به واسطه دارا بودن اين درجه عالي كه توبه آنان اختصاص دادي و آنان به خاطر عشق و محبت به تو اين مقام را كسب كردند و تو بر ايشان مقدر ساختي و هر كسي نمي تواند بر فرمان قطعي تو غالب آيد و فضاي حتمي تو قابل تغيير و تبديل نمي باشد و هر طور و هر كجا مشيت تو به چيزي تعلق گيرد آن چيز موجود شود و چون تو بر حكمت همه چيز داناتري و در كيفيت آفرينش كسي نمي تواند تو را بر خلاف حكمت متهم سازد و بر اراده تو ايراد بگيرد، تا آن جا كه برگزيدگان و خلفاي تو در زمين به حكم مشيت و اراده تو مغلوب دشمنان شده و مقام خلافت تو را نااهلان ربودند در حالي كه مي بينند فرمان تو را چگونه تغيير و تبديل داده اند؛ كتاب و شريعت تو را پشت سرانداخته و واجبات تو را از راه

شريعت به كلي دگرگون ساخته اند و سنتهاي پيامبرت، رها شده است، خداوندا! بر دشمنان ايشان از اولين و آخرين لعنت فرست و بر هر كسي كه به عمل بد آنان راضي بوده و از آنها پيروي كرده و با آنان همراهي نموده همه آنها را از رحمتت دور كن خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست كه تو ستوده و بزرگي، چنان درود، بركات و تحياتي كه بر برگزيدگانت؛ ابراهيم و آل ابراهيم مي فرستي و فرج عاجل و آسايش و نصرت و اقتدار كامل به ايشان عطا فرما.»

امام عليه السلام در اين بخش از دعاي خود به شؤون حساس سياسي زمان خودش پرداخته و مطالبي به شرح زير بيان داشته است:

1- مقام نماز عيد و ديگر امور مربوط به شؤون عامه مخصوص ائمه هدي است كه آنان خلفا و اوصياي پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي باشند و آنانند كه در ميان مردم عدل محض و حق و حقيقت ناب را اجرا مي كنند و امور مردم را به عدل و داد كامل تدبير مي نمايند.

2- زمامداران جور و ضلالت از قبيل پادشاهان اموي مراكز حساس دولتي را ربوده بودند كه از هيچ كوشش و تلاشي براي مبارزه با حقايق اسلامي و برچيدن عقيده ديني از واقعيت زندگي مردم كوتاهي نمي كردند.

3- ائمه هدي عليهم السلام و زمامداران حق و حقيقت در دوران سياه حكومت بني اميه مقهور و مغلوب شدند و آن ظالمان حقوق حقه ايشان را ربودند.

4- سياست اموي بر دگرگون ساختن احكام الهي و پشت سرانداختن قرآن مجيد و منحرف ساختن واجبات و ترك سنت رسول خدا - صلي

الله عليه و آله - مبتني بود.

و اينك به صفحه ديگري از اين دعاي شريف برمي گرديم و گوش جان مي سپاريم:

اللهم واجعلني من اهل التوحيد و الايمان بك، و التصديق برسولك، و الأئمة الذين حتمت طاعتهم، ممن يجري ذلك به و علي يديه، آمين رب العالمين. اللهم ليس يرد غضبك الا حلمك، و لا يرد سخطك الا عفوك، و لا يجبر من عقابك الا رحمتك، و لا ينجيني منك الا التضرع اليك و بين يديك. فصل علي محمد و آل محمد، و هب لنا يا الهي من لدنك فرجا بالقدرة التي بها تحيي اموات العباد، و بها تنشر ميت البلاد، و لا تهلكني يا الهي غما حتي تستجيب لي، و تعرفني الاجابة في دعائي، و اذقني طعم العافية الي منتهي اجلي، و لا تشمت عدوي، و لا تمكنه من عنقي، و لا تسلطه علي...

خداوندا! مرا از اهل توحيد و ايمان به خودت و تصديق به پيامبر و ائمه كه طاعتشان را بر همه مسلمانان فرض كرده اي - آن كساني كه امر اطاعت خودت را به دست آنان جاري ساخته اي - قرار بده! اي پروردگار جهانيان اين دعاي مرا اجابت كن. خداوندا! غضب تو را جز حلم و بردباريت و قهر و خشمت را جز عفو و بخششت چيزي فرونشاند و از كيفر و عذابت جز به رحمت تو پناهي نيست و از قهر و سطوتت مرا جز تضرع و زاري به درگاهت راه نجاتي نيست، پس خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و از جانب خود در كار من فرج و گشايشي عطا فرما با همان قدرتي كه مردگان را دوباره

زنده مي كني و سرزمينهاي خشك و مرده را سبز و خرم مي سازي، اي خداي مهربان مرا با غم دنيا و آخرت هلاك مساز، دعايم مستجاب فرما و اجابت آن را به من الهام كن و طعم عافيت را تا آخر عمر به من بچشان و مرا به شماتت دشمنان مبتلا مكن و دست دشمنان را از من كوتاه كن و هيچ دشمني را بر من مسلط مگردان.

الهي ان رفعتني فمن ذا الذي يضعني؟ و ان وضعتني فمن ذا الذي يرفعني؟ و ان اكرمتني فمن ذاالذي يهينني؟ و ان اهنتني فمن ذا الذي يكرمني؟ و ان عطبتني فمن ذا الذي يرحمني؟ و ان اهلكتني فمن ذا الذي يعرض لك في عبدك او يسالك عن امره؟ و قد علمت انه ليس في حكمك ظلم و لا في نقمتك عجلة و انما يعجل من يخاف الفوت و انما يحتاج الي الظلم الضعيف و قد تعاليت يا الهي عن ذلك علوا كبيرا...

خداوندا! تو اگر مرا بلند كني و رفعت مقام بدهي چه كسي مي تواند مرا خوار و ذليل سازد؟ و اگر تو مرا خوار و ذليل گرداني چه كسي مي تواند عزيز و گرامي بدارد؟ و اگر تو مرا گرامي بداري كيست كه بتواند مرا خوار و ذليل كند؟ و اگر تو مرا ضعيف و زبون كني چه كسي قدرت دارد كه مرا قوي و گرامي گرداند؟ و اگر تو مرا عذاب كني چه كسي بر من ترحم مي كند؟ و اگر بخواهي تو مرا هلاك كني چه كسي قادر است كه بر حكم نافذ تو نسبت به بنده ات اعتراض نمايد؟ و يا درباره آن از تو سؤال نمايد؟

البته اين را مي دانم كه در حكم تو ستم و ظلمي وجود ندارد و در انتقام تو شتاب و عجله اي نيست، چون كسي در كار انتقام تعجيل مي كند كه بترسد از اين كه قدرتش را از دست بدهد و كسي ستم مي كند كه ضعيف و ناتوان باشد در صورتي كه تو خداوندا بالاتر از همه اينها هستي.

اللهم صل علي محمد و آل محمد، و لا تجعلني للبلاء غرضا، و لا لنقمتك نصبا، و مهلني، و نفسني، و اقلني عثرتي، و لا تبتلني ببلاء علي اثر بلاء، فقد تري ضعفي و قلة حيلتي و تضرعي اليك، اعوذ بك اللهم اليوم من غضبك، فصل علي محمد و آله، و أعذني، و أستجير بك اليوم من سخطك، فصل علي محمد و آله، و أجرني و أسألك أمنا من عذابك، فصل علي محمد و آله و آمني، واستهديك، فصل علي محمد و آله، واهدني، وأستنصرك فصل علي محمد و آل محمد، و انصرني، وأسترحمك فصل علي محمد و آله، وارحمني، وأستكفيك فصل علي محمد و آله، و اكفني، وأسترزقك فصل علي محمد و آله، وارزقني، و أستعينك فصل علي محمد و آله، و أعني، و أستغفرك لما سلف من ذنوبي، فصل علي محمد و آله و اغفر لي، و أستعصمك فصل علي محمد و آله، واعصمني، فاني لن اعود لشي ء كرهته مني ان شئت ذلك، يا رب، يا رب، يا حنان، يا منان، يا ذاالجلال و الاكرام، صل علي محمد و آله، واستجب لي جميع ما سألتك، و طلبت منك، و رغبت فيه اليك، و ارده، و قدره، واقضه، و امضه، و خر لي في ما تقضي منه،

و بارك لي في ذلك، و تفضل علي به، و اسعدني بما تعطيني منه، وزدني من فضلك وسعة ما عندك، فانك واسع كريم، و صل ذلك بخير الآخرة و نعيمها، يا ارحم الراحمين [1] .

[و كان عليه الصلاة والسلام يدعو بعد ذلك بما بدا له و يصلي ألف مرة علي محمد و آله عليهم الصلاة والسلام أبد الآبدين.]».خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا هدف تير بلا مگردان و به من فرصت و مهلتي عطا فرما و غمهايم را زايل كن و لغزشهايم را كم كن و مرا به بلايي در پي بلايي مبتلا مگردان، خداوندا تو ضعف و بيچارگي مرا مي بيني، ناله و زاريم را به درگاهت مي شنوي، خداوندا من امروز از شرار قهرت به لطف و كرمت پناه آورده ام، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در سايه رحمتت پناه بده و امروز من از خشم و انتقامت به مغفرت و گذشت تو پناه آورده ام پس بر محمد و آل محمد، درود فرست و مرا پناه بده و از درگاهت ايمني از عذاب را درخواست دارم، به لطف و كرمت مرا ايمن گردان، خداوندا! من از تو هدايت مي طلبم، بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا هدايت فرما و از تو ياري مي طلبم، بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا ياري و نصرت فرما، خداوندا من از پيشگاه تو رأفت و مهرباني درخواست مي كنم، بر محمد و آل محمد درود فرست و بر حالم رحمت فرما. خداوندا من از درگاهت روزي و ياري و كمك مي خواهم بر محمد و آل محمد درود فرست

و به من كمك كن. و از گناهان گذشته خود طلب آمرزش مي كنم، پس خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و از گناهانم درگذر و از تو عصمت و ترك معصيت مي طلبم، خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا توفيق ترك معصيت مرحمت فرما، كه من هرگز به كاري كه مورد رضاي تو نباشد برنگردم، اگر مصلحت بداني و اراده فرمايي. اي پروردگار! اي پروردگار، اي كه منتهاي مهرباني و احسان و لطف نسبت به مخلوق خود داري اي صاحب جلال و احسان، بر محمد و آل محمد درود فرست و همه آنچه را كه از تو درخواست كردم و با شوق و اميد از درگاهت طلبيدم اجابت كن و با اراده حتمي و قضا و قدر خود مقدر فرما و آنچه را كه از مقدرات نصيب من فرمودي مايه سعادت و خوشحاليم قرار بده و از فضل و كرم و رحمت و بزرگواريت مقرون به خير و نيكي فرما و از لطف خود افزونتر مرحمت كن و از رحمت واسعه خود برخوردارم ساز كه تو گشايش دهنده و بخشاينده اي و خيرات اين دنيا را به نعمتهاي ابدي متصل گردان اي بخشنده ترين بخشايندگان...

امام سجاد عليه السلام پس از اين دعاي شريف هر درخواست و دعاي مهمي كه داشت معروض مي داشت سپس هزار مرتبه صلوات بر پيامبر گرامي (ص) مي فرستاد.

در اين جا، دعاي شريف عيد قربان تمام شد دعايي كه مشتمل بر خضوع و تذلل و زاري در پيشگاه خداوند بزرگ و درخواست خير دنيا و آخرت از درگاه اوست؛ امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست ايمان به ذات مقدس او

و تصديق به پيامبر و ائمه اطهار و اوصيا و خلفاي پيامبر در ميان امت را نموده است و بدون شك و ترديد شخص امام عليه السلام در بالاترين مرتبه ايمان به خدا و تصديق به پيامبر (ص) و معرفت به اوصياي آن حضرت كه خود يكي از آنان است، بوده و به طور مسلم اين دعا را به خاطر ارشاد و هدايت امت براي پيروي از راه و روش صحيح در زندگي عقيدتي خود، بيان فرموده است.

الحمد لله اولا و آخرا اللهم اجعل هذا ذخرا ليوم فقري و فاقتي يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم.

مشهد مقدس - 28 رجب المرجب 1413 ه.

محمد رضا عطائي

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي چهل و هفتم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

ارزش اولياي خدا

عبدالملك مروان خليفه ي ناپاك و باطل در دوران خلافت خويش، يك سال در مراسم حج مشغول طواف بود و امام زين العابدين عليه السلام نيز پيشاپيش او سرگرم طواف بود و ابدا توجه و اعتنايي به او نداشت. عبدالملك كه تا آن زمان حضرت را از نزديك نديده بود و او را به قيافه نمي شناخت، به اطرافيانش گفت: - اين مرد كيست كه جلوتر از ما طواف مي كند و ابدا احترام مقام ما را لحاظ نمي كند؟! گفتند: «او علي بن الحسين است.» عبدالملك مغرورانه گفت: «او را نزد من بياوريد و خود در كناري نشست.» هنگامي كه حضرت را نزد او آوردند گفت:

- اي علي بن الحسين! من كه قاتل

پدر تو نيستم! چرا به ما كم توجهي مي كني و نزد ما نمي آيي؟! امام عليه السلام فرمود:

- قاتل پدرم دنياي پدرم را گرفت ولي پدرم آخرت او را تباه كرد و تا ابد او را جهنمي نمود. اينك اگر تو هم دوست داري مثل قاتل پدرم باشي، باش!

عبدالملك كه دانست با مردي محكم و استوار مقابل شده است، دست و پاي خود را جمع كرد و گفت: - نه مقصودم اين است كه نزد ما آيي و از امكاناتي كه در دست ماست بهرمند شوي. ما مي توانيم از نظر ثروت و مال تو را بي نياز كنيم. در اين هنگام امام عليه السلام روي زمين نشست و دامن لباس خود را پهن كرد و فرمود: - خدايا قدر و ارزش اولياي خود را به كوردلان نشان بده.

ناگهان ديدند كه دامن امام عليه السلام پر از جواهرات و گهرهاي درخشان و گران بها شده كه همه ي چشم ها را خيره مي كند.- خداوندا! اينها را از من بگير كه مرا نيازي به اين ها نيست!

ناگهان تمامي اموال و جواهرات از ديدگان غائب شد. عبدالملك از مشاهده ي اين كرامت باهره و مقام امام عليه السلام سر به خجلت فرود آورد. [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قطب راوندي، الخرايج و الجرايح، ص 232 - مقدس اردبيلي، حديقة الشيعه، ص 517 - مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 120.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

امان دادن به آهو

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: خوارترين افراد در نزد خدا كسي است كه روزي اش را از خدا بگيرد و غير خدا را عبادت و بندگي كند.

امام سجاد عليه السلام با گروهي در مسافرت مشغول صرف غذا بودند كه آهويي از فاصله دور ديده شد و صدايي كرد. حضرت فرمود: بيا چيزي بخور كه در امان هستي. آهو بلافاصله آمد و مشغول خوردن چيزي شد، در اين هنگام يكي از حاضرين سنگريزه اي به پشت آهو زد، آهو رميده و دور شد. حضرت فرمود: من به او امان داده بودم، چرا اين كار را كردي؟ هرگز با تو حرف نخواهم زد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

اطلاع از قتل زيد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: هرگز از مخالفت با فرمان خدا خشنود مباش چرا، چون خشنودي از گناه از ارتكاب آن بدتر است.

شيخ صدوق: محمد بن علي بن الحسين، در كتاب عيون الاخبار الرضا عليه السلام از معمر نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت صادق عليه السلام نشسته بودم كه زيد فرزند حضرت سجاد وارد شد؛ تا آن جا كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: پدرم از جدش روايت كرد كه: فرزندي از صلب او به نام زيد متولد مي شود كه او را در كناسه (محله اي در كوفه است) مي كشند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

اهل آسمان لعنتش خواهند كرد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: براي جنگ با حرف هاي ناروا، هيچ چيز بهتر از سكوت و خاموشي نيست، چون بعضي از سخن ها زيان است.

محمد بن حسن صفار در بصائر الدرجات از عبدالله بن عطاي تميمي نقل مي كند كه گفت: در مسجد با حضرت سجاد عليه السلام بودم. عمر بن عبدالعزيز نعليني پابند نقره در پا داشت و از كنار ما گذشت. وي از مزاح ترين مردم و در سن جواني بود. حضرت نگاهي به او نمود و فرمود: اي عبدالله بن عطا! اين مرد منعم را مي بيني؟ اين نخواهد مرد تا زمامدار مردم شود. گفتم: اين زمامدار شود؟ فرمود: آري، ولي طولي نمي كشد كه مي ميرد و هنگامي كه بميرد، اهل آسمان لعنتش كنند و اهل زمين برايش استغفار نمايند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

از عقيده خود برگشت

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از سعادت و خوشبختي مرد آن است كه تجارتش در شهرش باشد و با آنان كه معاشرت دارد شايسته باشند و فرزندانش به او كمك كنند.

ابوعلي فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه: ابوخالد كابلي قائل به امامت محمد بن حنفيه بود. ابوخالد از كابل به مدينه آمد. مشاهده كرد، چون محمد به حضرت سجاد عليه السلام خطاب مي كند، مي گويد: اي سيد من! ابوخالد گفت: با پسر برادرت طوري خطاب مي كني كه او به تو اين گونه خطاب نمي كند؟ محمد بن حنفيه گفت: مرا براي محاكمه نزد حجرالاسود برد و شنيدم كه حجر

به من گفت: اي محمد! كار را به پسر برادرت واگذار كه او از تو سزاوارتر است و از آن پس ابوخالد، از عقيده خود برگشت و امامي شد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

امام خود را شناختم

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و اما حق حس سامعه و شنيدن اين است كه بازداري گوش را از شنيدن غيبت و شنيدن هر چيزي كه شنيدن آن حلال نيست.

و از ابوبصير از حضرت باقر عليه السلام در حديثي روايت مي كند كه: ابوخالد كابلي به امامت محمد بن حنفيه قائل بود. خدمت حضرت سجاد عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمود: مرحبا اي كنكر! (و اين نامي بود كه كسي از آن خبر نداشت) پس ابوخالد به سجده افتاد و گفت: شكر خدايي را كه مرا نميراند تا امامم را به من معرفي كرد. شما مرا به اسمي ناميديد كه مادرم مرا به آن ناميد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

اعجاز سنگ سياه

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: زبان هر روز از اعضاء احوال مي پرسد كه حالتان چگونه است، مي گويند خوب است اگر تو بگذاري.

و به سند خود از ابونمير نقل مي كند كه وقتي كه حضرت سجاد عليه السلام از شام به مدينه بر مي گشت، من همراه ايشان بودم و به زن هايي كه همراهش بودند، نيكي مي كردم. تا آن جا كه گفت: پس آن حضرت سنگ سياهي برداشت و مهر بر آن زد و فرمود: اين را بگير و هر حاجتي كه داري با آن برآور. من در تاريكي شب در خانه از آن نور مي خواستم، روشني مي داد. بر قفل ها مي گذاشتم باز مي شد. در دست مي گرفتم و جلوي پادشاهان مي ايستادم و بدي و گزندي نمي ديدم.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب

الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

او ايمان نمي آورد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: من كراهت دارم از اين كه خدا را به جهت بهره بردن از نعمت هايش يا ترس از عذابش عبادت كنم.

و به سند خود از محمد بن ثابت از علي بن الحسين عليه السلام در حديثي روايت مي كند كه: به او و عبدالله بن عمر خطاب امر كرد كه چشمان شان را ببندند، چون چشم بستند، حضرت سخني گفت و فرمود: چشم باز كنيد. وقتي كه چشم خود را باز كردند، مشاهده كردند كه بر فرشي كنار دريا هستند. حضرت كلامي گفت: ماهيان پيدا شدند و ماهي بزرگي با حضرت سخن گفت و مي گفت: من آن ماهي هستم كه يونس در شكمش حبس شد. باز به دستور حضرت چشم خود را بستند وقتي كه چشم باز كردند، خود را در جايي كه قبلا بودند، ديدند. ابن عمر بيرون رفت. محمد بن ثابت عرض كرد: گمان مي كني ابن عمر به آن چه من ايمان آوردم، ايمان مي آورد؟ حضرت فرمود: نه، محمد بيرون رفت و از ابن عمر پرسيد و او گفت: اين سحر است.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ابوبكر بن برقي

ابوبكر بن برقي مي گويد: «علي بن حسين بالاترين فرد زمان خود بوده است.» [1] .

به راستي كه امام عليه السلام در علم، تقوا و اطاعت خدا بالاترين فرد روزگار بوده است و كسي همانند او در كمال و شخصيت والايش در آن روزگار نبود.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء: 4 / 238.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد

رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوذرعه

ابوذرعه گويد: «من كسي را فقيه تر از علي بن حسين نديده ام.» [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق: 12 / ق 1 / ص 18.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوحازم

ابوحازم مي گويد: «هيچ فرد هاشمي را بالاتر از علي بن حسين نديده ام.» [1] .

و نيز مي گويد: «فقيه تر از علي بن حسين را سراغ ندارم.» [2] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] همان مدرك.

[2] تهذيب الكمال م 7 / ق 2 / ص 336، كشف الغمه: 3 / 292.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوحاتم اعرج

ابوحاتم اعرج گويد: «من كسي از هاشميان را بالاتر از علي بن حسين نديده ام.» [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] تذكرة الحفاظ: 1 / 75، شذرات الذهب: 1 / 105، العبر في خبر من غبر: 1 / 111، تاريخ اسلام: 2 / 16.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوحمزه ثمالي

ثابت بن ابي صفيه مشهور به ابوحمزه كه فردي موثق و امين بود، مي گويد: «من از مردم نشنيده ام كه كسي پارساتر از علي بن حسين باشد مگر آنچه را كه از علي بن ابي طالب نقل كرده اند.» [1] و در جاي ديگر مي گويد: «هرگز كسي را زاهدتر از علي بن حسين نشنيده ام كه به هنگام سخن گفتن از زهد و وقت موعظه كردن ديگران، همه حاضران محضرش را به گريه آورد.» [2] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] سفينة البحار: 1 / 57.

[2] امالي شيخ مفيد: ص 117.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

امام صادق

نواده امام سجاد عليه السلام يعني امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «كسي از فرزندان امام اميرالمؤمنين عليه السلام و از اهل بيت آن حضرت كه در لباس پوشيدن و فقاهتش شبيه تر از علي بن حسين عليهماالسلام به آن بزرگوار باشد.» [1] به راستي كه امام زين العابدين در عبادت، علم و ديگر صفات شبيه ترين فرد به جدش امام اميرالمؤمنين بود و به حق تجسمي از آن شخصيت والا بود كه با علوم و معارفش آسمان دنيا را روشن كرده است.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] حاشيه ديوان حميري: ص 362.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن شهاب

ابن شهاب مي گويد: «من هيچ فرد قرشي را بالاتر از علي بن حسين عليه السلام نديده ام.» [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] المعرفة و التاريخ از بسوي: 1 / 360.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن زيد

ابن زيد مي گويد: پدرم همواره مي گفت: «من هرگز شخصيتي به عظمت علي بن حسين عليه السلام نديده ام.» [1] .

اينها بودند جمعي از معاصران امام كه در آن ميان هم دوستان بودند و برخي هم از دشمنان كه جملگي بر اين عقيده اند كه امام عليه السلام يكي از استوانه هاي تقوا و دانش در جهان اسلام است.

----------------------

پي نوشت ها:

[1] المعرفة و التاريخ از بسوي: 1 / 360.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن عساكر

حافظ ابوالقاسم علي بن حسن شافعي معروف به ابن عساكر در شرح حال امام عليه السلام، مي گويد: «علي بن حسين مورد اعتماد و امين بوده و احاديث زيادي نقل كرده، او عاليقدر، بلند مقام و پارسا بوده است.» [1] . و اين صفات از ارزشمندترين و بالاترين اوصافي هستند كه در دنياي اسلام وجود دارد.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق: 36 / 142.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن سعد

محمد بن سعد، مي گويد: «علي بن حسين شخصيتي مورد اطمينان و امين بوده، احاديث زيادي نقل كرده، بلند مقام و رفيع منزلت و پارسا بوده است.» [1] ملاحظه مي فرماييد كه ابن عساكر و ابن سعد در توصيف امام عليه السلام به اين اوصاف اتفاق نظر دارند.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] طبقات الكبري: 5 / 222.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن حجر عسقلاني

ابن حجر عسقلاني مي گويد: «علي بن حسين بن علي ابي طالب زين العابدين شخصيت مورد اعتماد و استواري است، او عابد فقيه فاضل مشهور است، ابن عيينه از قول زهري درباره او گفته است: من كسي را در بين مردم قريش بالاتر از او نديده ام.» [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] تقريب التهذيب: 2 / 35.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن هيثمي

شهاب الدين احمد بن حجر هيثمي مي گويد: «و زين العابدين آن كسي است كه در علم و زهد و عبادت جانشين پدران خويش است... و مي افزايد: زين العابدين گذشت و عفو و اغماض زيادي داشت.» [1] .

به راستي كه امام زين العابدين عليه السلام جانشين پدرانش بوده و بالاترين صفات ايشان يعني علم و زهد و عبادت را از ايشان به ارث برده است، علاوه بر آن كه وي از گذشت و عفو و اغماض زيادي نسبت به كساني كه به آن حضرت بدي كرده بودند، برخوردار بوده است.

---------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الصواعق المحرقه: ص 119.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوالفتح

ابوالفتح بن صدقه مي گويد: «امام علي بن حسين بن علي بن ابي طالب - رضوان خدا بر همه ايشان باد - معروف به زين العابدين، يكي از دوازده امام و از جمله سادات و بزرگان تابعين است.» [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] درر الابكار (فتوگرافي): ص 70.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابونعيم

حافظ ابونعيم گويد: «علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام، زين العابدين و شاخص مطيعان و خاشعان فردي عابد وفادار، بخشنده و خوشخو بود.» [1] .

به راستي ابونعيم راجع به برخي از صفات نمونه امام عليه السلام از قبيل عبادت، وفاداري و بخشندگيش سخن گفته است.

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الاولياء: 3 / 133.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن عنبه

نسب شناس مشهور به ابن عنبه مي گويد: «فضايل امام زين العابدين عليه السلام بيشتر از آن است كه به شمار آيد و يا امكان توصيف باشد.» [1] به راستي كه خوبيها و فضايل امام زين العابدين را نمي توان توصيف كرد و بيرون از شمار است زيرا كه خوبيهاي امام عليه السلام در امتداد ذاتي سيره پدرانش بود كه تمام دنيا را نيكيها و فضايل ايشان روشن كرده است.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] عمدة الطالب: ص 193.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن تيميه

حتي ابن تيميه كه از راه اهل بيت عليهم السلام منحرف و از دشمنان ايشان است، بر فضيلت و مقام و منزلت والاي آن حضرت اعتراف نموده و مي گويد: «امام علي بن حسين از بزرگان و سادات تابعين در علم و ديانت است... داراي مقام خشوع بوده و صدقات نهاني داشته و ديگر فضايلي كه معروف و مشهور است.» [1] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] منهاج السنه: 2 / 123، چاپ اول.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن خلكان

ابن خلكان مي گويد: «وي - يعني امام زين العابدين عليه السلام - يكي از دوازده امام و از جمله بزرگان تابعين است؛ زهري گويد: من هيچ فرد قرشي را بالاتر از او نديدم.» [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] وفيات الأعيان: 2 / 429.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن شدقم

ابن شدقم مي گويد: «امام بزرگوار، زاهد علي بن حسين زين العابدين...» [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] زهرة المقول: ص 6.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابوالفتوح

ابوالفتوح حسيني مي گويد: «نام جاودانه و شهرت همگاني از آن علي اوسط، زين العابدين ملقب به سجاد است... او نخستين فرزند از فرزندان امام حسين و چهارمين معصوم - به عقيده شيعه دوازده امامي - و زاهد و پارسا - به عقيده ديگران - است...» [1] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] النفحة العنبرية (فتوگرافي).

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ابن جوزي

ابن جوزي مي گويد: «اين زين العابدين و رهبر پارسايان، سرور پرهيزكاران و پيشواي مؤمنان است كه راه و رسم زندگي او نشان مي دهد كه وي از دودمان رسول خدا - صلي الله عليه و آله - و آثار او مقام قرب و نزديكي او را به خدا ثابت مي كند و وصله هاي موضع سجده اش بيانگر نماز و تهجد فراوان اوست و اعراضش از متاع دنيا حكايت از پارسايي او دارد.» [1] .

---------------------

پي نوشت ها:

[1] تذكرة الخواص.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ب

بردباري و گذشت

از جمله اوصاف كمال براي انسان، برخورداري از صفت حلم و بردباري در برابر رفتار نابخردانه مردم است. دارنده چنين ويژگي، نزد مردم، عزيز و نزد خداوند، ارجمند است؛ آن گونه كه خداي تعالي يكي از برجستگي هاي حضرت ابراهيم را آراستگي به حلم مي داند و مي فرمايد: «ان ابراهيم لحليم أواه منيب؛ ابراهيم، بردبار و رئوف و فرمان بردار بود». (هود: 75)

درباره حلم و بردباري و عظمت مقام عرفاني علي بن الحسين عليه السلام نوشته اند: «مردي به وي ناسزا گفت، ولي ايشان خود را به نشنيدن زد و چيزي نفرمود. آن مرد وقتي بي اعتنايي وي را ديد، گفت: با تو بودم! علي بن الحسين عليه السلام نيز فرمود: من نيز گفته ات را ناديده گرفتم و چشم پوشي كردم». [1] .

همچنين عبدالغفار بن قاسم گفته است: «علي بن الحسين عليه السلام در حال خارج شدن از مسجد بود كه مردي به وي دشنام داد. نوكران و دوست داران وي به آن مرد حمله ور شدند، ولي علي بن الحسين عليه السلام فرمود: رهايش

كنيد. آن گاه خطاب به آن مرد فرمود: آنچه از ما بر تو پنهان مانده، بيشتر از آن چيزي است كه مي داني. آيا حاجتي داري كه آن را برايت برآورم؟ آن مرد شرمنده شد و به خود بازگشت. علي بن الحسين عليه السلام عباي سياهي را كه بر دوش داشت، به وي عطا كرد و به دستور حضرت هزار درهم نيز به او دادند. پس از اين ماجرا آن مرد همواره مي گفت: گواهي مي دهم كه تو از فرزندان رسول خدايي (و كرامت اخلاقي را از وي به ارث برده اي)». [2] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الكمال، ج 20، ص 398؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 395.

[2] تاريخ دمشق، ج 41، ص 394؛ نورالابصار، ص 155.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

برخورد با دشمن ناآگاه

هنگامي كه اهل بيت امام حسين عليه السّلام را به عنوان اسير وارد شهر شام كردند و در بين ايشان حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام نيز با حالتي ناجور و دلخراش حضور داشت، مردم شام با تبليغات سوئي كه توسّط مأمورين يزيد لعنة اللّه عليه شده بود، با شادماني و سرور براي استقبال از اسيران آمده بودند. در بين مردم پيرمردي بود، جلو آمد و گفت: شكر خداي را كه مردان شما را كشت و آتش فتنه خاموش شد؛ و سپس به آن عزيزان دل شكسته، بسيار دشنام و ناسزا گفت. امام عليه السّلام در همان وضعيتي كه بود، فرمود: اي پيرمرد! آنچه تو گفتي، من گوش كردم و چيزي نگفتم تا آن كه سخن تو تمام

شد؛ و آنچه خواستي گفتي، اكنون ساكت باش تا من نيز سخني گويم؟ پيرمرد گفت: آنچه مي خواهي بيان كن. حضرت فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ پيرمرد گفت: آري. حضرت فرمود: اين آيه قرآن را نيز خوانده اي: «قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرا إلاّ الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبي» يعني؛ من از شما پاداشي به جز مودّت و دوستي اهل بيتم را نمي خواهم. پيرمرد پاسخ داد: آري، آن را خونده ام. امام سجّاد عليه السّلام فرمود: ما اهل بيت - قُربي - هستيم؛ و آيا اين آيه قرآن را «وَآتِ ذَا القُرْبي حَقَّهُ»؛ حق و شئون اهل بيت را پرداخت و رعايت نمائيد، خوانده اي؟ پيرمرد نيز گفت: آري، آن را هم خونده ام. حضرت فرمود: به راستي كه آن افراد، ما هستيم؛ پس حقّ ما چگونه بايد رعايت گردد؟

پيرمرد شامي گفت: آيا واقعا شما همان ها هستيد؟

حضرت فرمود: بلي؛ و سپس افزود: آيا اين آيه قرآن را «وَاعْلَمُوا انَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَييءٍ فَإنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي»؛ آنچه از غنائم و منافع را كه به دست مي آوريد، بايد يك پنجم آن را - به عنوان خمس - تحويل رسول خدا و اهل بيتش دهيد، را خوانده اي؟

پيرمرد گفت: بلي. آن گاه امام عليه السّلام فرمود: ما اهل بيت رسول خدا هستيم، و آيا اين آيه قرآن را «إنَّما يريدُ اللّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيتِ وَ يطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا» يعني؛ خداوند شما اهل بيت را از هر نوع گناه و آلودگي پاك و منزّه گردانده است، را نيز خوانده اي؟

در اين حال پيرمرد شامي دست هاي خود را به

سوي آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا به تو پناه مي برم، خدايا توبه كردم، سال ها است كه قرآن مي خوانده ام و اين چنين درك نمي كردم و امروز هدايت گشتم. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج مرحوم طبرسي: ج 2، ص 120، ح 172.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

به حرفش گوش كن!

- كم كم دارم از رحمتش مأيوس مي شوم و در وجودش شك مي كنم.

- مرد حسابي، چرا كفر مي گويي، مگر چه شده؟

- اين قدر زاري مي كنم، التماس مي كنم، اما صدايم از سقف خانه هم بالاتر نمي رود، چه رسد به آسمان ها و خدا.

- مگر خدا كجاست كه صداي تو به او نمي رسد؟

- حال و حوصله ي شوخي ندارم، رهايم كن.

- نه، قصد شوخي ندارم، فكر مي كني خدا آن بالا بالاهاست كه صدايت به او نمي رسد، اشتباه نكن برادر، خدا در نزديكي من و تو است، ما توانايي ديدن و حس كردن او را نداريم، خدا در قرآن مي فرمايد: (نحن أقرب اليه من حبل الوريد؛ ما از رگ گردن به انسان نزديك تريم) [1] با اين حال پيشنهاد مي كنم برويم و از داناي شهر سؤال كنيم و علت را از او بپرسم، او امام است و به منبع غيب الهي متصل، حتماً جواب را مي داند.

- فكر خوبي است، موافقم، برويم.

وقتي به حضور امام سجاد عليه السلام رسيدند پرسيدند: اي امام بزرگوار، خدمت رسيده ايم تا بدانيم علت قبول نشدن دعاهايمان چيست.

- آري، مخصوصاً من، هرچه دعا مي كنم به جايي نمي رسد، مگر خدا نگفته (ادعوني استجب لكم) [2] پس چرا هرچه از او مي خواهم مستجاب نمي شود...

مي ترسم عقيده ام سست شود و بي دين از دنيا بروم. امام زين العابدين عليه السلام نگاه عميقي به آن دو نفر كرد و به شمردن انواع گناهان و تأثيرات آنها در زندگي افراد پرداخت، سپس فرمود: آيا شما با دوستانتان يك رو هستيد و بدگمان نيستيد؟ نمازتان را سر وقت مي خوانيد و به تأخير نمي اندازيد؟ با كار نيك و صدقه به فقرا خود را به خدا نزديك مي كنيد؟ در گفتارتان ناسزا و دشنام وجود ندارد؟ آيا شهادت دورغ نمي دهيد؟ زكات مي دهيد و قرض خود را ادا مي كنيد؟ با سنگدلي دست رد به سينه فقرا نمي زنيد و به ياري بيوه زنان و يتيمان مي شتابيد...؟ امام همين طور مي شمرد و مي گفت تا اينكه طاقت نياوردم و كلامش را قطع كردم و گفتم: يا علي بن حسين، متأسفانه اهل هيچ كدام از فرمايشات شما نيستيم. امام لبخندي زد و گفت: پس از خدا چه انتظاري داريد؟ اين كارها علاوه بر اينكه در آخرت گريبان گير مي شود، در دنيا نيز آثاري دارد كه قبول نشدن دعا يكي از آنهاست، به حرف خدا گوش كنيد تا خدا هم به حرفتان گوش دهد. [3] .

---------------------

پي نوشت ها:

[1] ق (50) آيه ي 16.

[2] بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را «غافر (40) آيه ي 60».

[3] معاني الاخبار، ص 271.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

برخورد با دزد

يحيي بن علاء مي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:

يك روز پدرم امام زين العابدين عليه السلام براي انجام فريضه ي حج، از مدينه به سوي مكه رهسپار شد، در مسير راه به بياباني بين مكه و مدينه رسيد كه

در آنجا دزدهاي زيادي براي غارت و چپاول اموال حاجيان و اذيت و آزار سر راه كمين كرده بودند. همين كه امام عليه السلام به دزدان رسيد، يكي از آن دزدها جلو آمد و راه را بر امام بست و مانع از رفتن آن حضرت شد و به تندي گفت: از مركب بيا پائين. امام سجاد عليه السلام با متانت و خون سردي به آن دزد فرمود: چه مي خواهي؟ و به دنبال چه چيزي هستي؟ دزد گفت: مي خواهم تو را بكشم و آنچه داري همه را غارت كنم. امام فرمود: بيا و هر چه دارم با رضايت بين خود و تو تقسيم مي كنم. نصف مال من و نصف مال تو، و حلالت باشد. دزد گفت: من به اين كار راضي نيستم و بايد تصميم خودم را كه گفته ام به اجرا بگذارم. امام فرمود: آنچه مي خواهي بردار ولي به اندازه ي كفاف و لازم براي من بگذار. دزد ناپاك اين پيشنهاد را هم رد كرد. امام به دزد فرمود: آيا مي داني پروردگارت كجاست؟ دزد گفت: پروردگار من الآن در خوابست. در اين هنگام دو شير از بيابان آمدند،يكي سر دزد و ديگري دو پاي او را دريدند و دزد هلاك شد. امام سجاد عليه السلام به او فرمود: «زعمت ان ربك عنك نائم» تو خيال كردي كه پروردگارت در خواب است. [1] .

وارث علم امامان مبين

كوكب دري رخشنده ي دين

پيشواي همه ي اهل ادب

فخر اسلامي ايران و عرب

رهبر مكتب ارشاد بود

لقبش حضرت سجاد بود

نام نيكويش علي بن حسين

پسر فاطمه را نور دو عين

آنكه از خلق جهان سر باشد

وارث علم پيمبر باشد

صاحب

جود و مقام و درجات

جاري از لعل لبش آب حيات [2] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] داستان دوستان 1 / 69 از مجموعه ي ورام 2 / 81.

[2] راهيان نور / 300.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

برخورد با غلامان در آخر ماه رمضان

امام صادق عليه السلام فرمود:

حضرت زين العابدين عليه السلام هرگاه ماه رمضان مي شد، غلامان و كنيزان خود را در موارد مخالفت و سرپيچي، تأديب نمي كرد. هر چه از آنها سر مي زد، در دفتري با قيد تاريخ يادداشت مي نمود، تا شب آخر ماه. در آن شب، همه را به گرد خود جمع كرده و از روي يادداشت به هر يك از آنها كه سر پيچي كرده بود، مي فرمود: در فلان روز و فلان ساعت تو فلان كار را نكردي؟ و من به تو چيزي نگفتم؟ آن غلام يا كنيز اعتراف مي نمود. وقتي همه اقرار مي كردند، در وسط آنها مي ايستاد و مي فرمود: آنچه من مي گويم شما با صداي بلند بگوييد: «قولوا يا علي بن الحسين ان ربك قد احصي عليك كلما احصيت علينا و لديه كتاب ينطق عليك بالحق لا يغادر صغيرة و لا كبيرة مما اتيت و عملت» اي علي بن الحسين! پروردگارت، آنچه را كه كرده اي ثبت و ضبط نموده، همان طور كه تو كردار ما را ثبت كردي. در نزد او نوشته اي است كه گواهي بر كردار گذشته ي تو، به راستي دارد. هيچ عمل كوچك و بزرگي از تو يافت نمي شود كه در آن دفتر نباشد. اينك ما را عفو فرما و ببخش و چنانچه اميدواري خداي

توانا تو را ببخشد. به ياد آور هنگامي را كه در پيشگاه عدل الهي مي ايستي. آن خدايي كه به اندازه ي دانه ي خردلي ستم روا نمي دارد و همان مقدار كم را در روز واپسين، به حساب مي آورد. از ما در گذر، خداي از تو بگذرد، چنانچه در قرآن مي گويد: «و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم» [1] عفو نماييد و چشم پوشي كنيد، آيا نمي خواهيد كه خداوند شما را ببخشد و بيامرزد؟

تمام اين سخنان را خود آن جناب به آنها تلقين مي كرد و ايشان مي گفتند و حضرت در ميان آنها ايستاده و گريه مي كرد و اشك مي ريخت و مي فرمود:

پروردگارا! تو دستور داده اي تا گذشت كنيم از كسي كه به ما ظلم كرده؛ همان طوري كه امر كرده اي، تو نيز از ما در گذر. خدايا تو شايسته تري به عفو و گذشت از ما بندگان. به ما گفته اي كه سائل را از در خانه ي خود محروم و نااميد برنگردانيد اينك به اميد بخشايش، به در خانه ات آمده ايم. از تو مي خواهيم تا ما را ببخشي و كرم فرمايي.

پروردگارا! منت گذار بر بنده ي خود و نااميدم مكن و مرا جزء كساني قرار ده كه از عطاياي تو بهره مند گشته اند. آنگاه غلامان عرض مي كردند: آقاي ما! با اينكه هرگز بدي نكرده اي، تو را بخشيديم. مي فرمود: بگوييد: «اللهم اعف عن علي بن الحسين كما عفي عنا فاعتقه من النار كما اعتق رقابنا من الرق». بار خدايا! از علي بن الحسين بگذر؛ چنانچه از ما گذشت و او را از آتش جهنم آزاد كن، همانطور كه ما را از بندگي آزاد كرد. خود آن جناب، در موقع اين

دعا، با اشك جاري «آمين» مي گفت. يعني: خدايا مستجاب گردان دعاي ايشان را. آنگاه مي فرمود: برويد كه شما را آزاد كردم، به اميد اين كه خداوند هم مرا ببخشد. در روز عيد فطر، همه ي آنها را مقدار زيادي كه از مردم بي نياز باشند، عيدي داده و مرخص مي نمود. هر سال، آخر ماه در حدود بيست نفر - كم يا بيش - را بدين ترتيب آزاد مي فرمود. [2] .

مرا عشق و محبت در جهان آيين و دين باشد

بلي آيين و دين عشقبازان اين چنين باشد

برو اي زاهد خود بين، مزن دم از خدا بيني

كه خود اهل گمان، كي آگه از حق اليقين باشد

بود عارف، كسي كه از دل و جان، در مسير عشق

غلام سيد سجاد، كهف العارفين باشد

خداجويي كه از فرط عبادت، خود ز معبودش

مخاطب بر خطاب انت زين العابدين باشد

شهنشاهي كه يكتا هادي راه هدي باشد

فلك جاهي كه والا حامي شرع مبين باشد

خديو دين، كه بغضش باعث نار جحيم آمد

ولي حق، كه حجتش موجب ماء معين باشد [3] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نور22.

[2] الهامات جانبخش 596 به نقل از بحار 11 / 22.

[3] چشمه سار ولايت 65.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

برخورد امام سجاد با شتر خود

امام سجاد عليه السلام شتري داشت كه 22 بار با آن شتر، از مدينه به مكه سفر كرد، و در اين 22 بار مسافرت (كه هر بار رفت و برگشت آن حدود 160 فرسخ كه جمعا 35320 فرسخ مي شد) حتي يك

بار، تازيانه به او نزد. هنگامي كه امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت، آن شتر با پريشاني كنار قبر آمد و بر دو زانوي خود نشست و گردنش را بر خاك قبر مي ماليد و ناله مي كرد. در نقل ديگر آمده كه اين شتر سراسيمه از چراگاه آمد و گردن خود را روي قبر نهاد و در خاك غلطيد، امام باقر عليه السلام دستور داد او را به چراگاه بازگرداندند. اين است معني محبت و انسانيت، به راستي فكر كنيد كسي 3520 فرسخ بر شتري سوار شود و مسافرت كند، حتي يك بار به آن شتر تازيانه نزند!! در آن شبي كه امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت، ساعاتي قبل فرزندش امام باقر عليه السلام را فراخواند و به او فرمود: «آب وضويي بياور».

امام باقر عليه السلام فرمود: آب وضو حاضر كرد. امام سجاد عليه السلام فرمود: اين را نمي خواهم، زيرا مردار در آن است. امام باقر عليه السلام رفت و چراغ آورد، ديد موش مرده اي در ميان آب است، آب وضوي ديگر آورد. در اين هنگام امام سجاد عليه السلام به فرزندش امام باقر عليه السلام فرمود: «پسر جانم، امشب همان شبي است كه به من وعده (رحلت از اين دنيا) داده اند، سفارش مي كنم كه براي شترم، اصطبلي بسازيد، و علوفه اش را آماده كنيد...»

امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت و هنگامي كه جنازه اش را دفن كردند، چيزي نگذشت كه آن شتر، از اصطبل بيرون آمد و كنار قبر آن حضرت رفت و گردنش را روي قبر نهاد و ناله كرد و ديدگانش پر از اشك گرديد. به امام باقر عليه السلام خبر دادند كه شتر از اصطبل خارج شده و كنار

قبر آمده است و ناله مي كند. اين خوي پر مهر امام سجاد عليه السلام است. [1] .

اي ز سعي تو ملك دين آباد

پدر و مادرم فدايت باد

پي عرفان قدر و جاهت بود

كودك هستي ار ز مادر زاد

طرز راز و نياز با حق را

تو خداجو به خلق دادي ياد

من كجا و مديح تو زده ام

دل به دريا و هر چه باداباد

گر قبول آيدت ز هي توفيق

ور نباشد قبولت اين انشاد

باز شادم كه از عنايت حق

لحظه اي چند، اي امام عباد

بوده ام با خيال تو سرگرم

داشتم از مديح تو اوراد [2] .

----------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] داستان هاي اصول كافي 1 / 269 و 270.

[2] نغمه هاي ولايت، 58.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

به سوي بهشت

من اشتاق الي الجنة سارع الي الخيرات و سلا عن الشهوات و من أشفق من النار بادر بالتوبة الي الله من ذنوبه و راجع عن المحارم.[1] . هر كه مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دوري گزيند، هر كه از دوزخ ترسد با توبه از گناهانش به درگاه خدا پيشي گيرد و از حرامها برگردد.

--------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 281.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

به خدا پناه مي برم

اللهم اني أعوذ بك من هيجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد... و سوء الولاية لمن تحت أيدينا.[1] . خدايا! به تو پناه مي برم از طغيان حرص و تندي خشم و غلبه حسد... و سرپرستي بد براي زير دستانمان.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجادية، دعاي 8.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

بهترين ميوه شنوايي

لكل شي ء فاكهة و فاكهة السمع الكلام الحسن. [1]

براي هر چيزي ميوه اي است و ميوه شنوايي، كلام نيكوست.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78، ص 160.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

بردباري

امام عليه السلام در اندرزي به فرزندش فرمود:

اي فرزندم! در برابر گرفتاري ها شكيبا باش و به حقوق ديگران تجاوز نكن (تا گرفتاري ات را حل كني). در مقابل نيز براي حل گرفتاري برادر ديني ات كاري نكن كه زيان آن براي تو بيشتر از سودي باشد كه به او مي رسد. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 408.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

برد اسكاف

شيخ او را از جمله اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام دانسته، [1] نجاشي مي گويد: وي غلام مكاتب بود، و كتابي داشته است كه ابن ابي عمير از آن نقل مي كند. [2] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

بشر بن غالب

بشر بن غالب اسدي كوفي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام بر شمرده،[1] و برقي او را از اصحاب امام اميرالمؤمنين عليه السلام و حسنين و سجاد عليهم السلام دانسته است. [2] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

بكر بن اوس

ابومنهل طائي بصري، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

بكير بن عبدالله

بكير بن عبدالله بن اشبح، شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

بيرون آوردن اعجاز انگيز پسر از چاه

مي گويند: روزي ناگهان پسر امام سجاد عليه السلام داخل چاهي كه در خانه بود افتاد و مادرش بسيار مضطرب و نگران گرديد. همان وقت امام سجاد عليه السلام در حال نماز بود و همسر آن حضرت هر چقدر فرياد و زاري كرد امام سجاد عليه السلام نماز را قطع نكرد. و مادر بر سر چاه مي دويد و در چاه نظر مي كرد و باز به نزد آن حضرت مي دويد تا آنكه ضعف بر او غالب شد و شكي در دلش بوجود آمد. سپس امام سجاد عليه السلام نماز را تمام كرد و به سر چاه آمد و با اعجاز الهي، دست خويش را دراز كرد و پسر را بيرون آورد و به مادرش گفت: «بگير پسرت را.»

پس مادر از ديدن پسرش بسيار خوشحال شد و به خنده افتاد ولي بعد بخاطر شكي كه در دلش بوجود آمده بود و يقينش، ضعيف گرديده بود به گريه افتاد. پس امام سجاد عليه السلام به او دلداري داد و فرمود: «نگهدارنده، خداوند است! اگر پسرت را به او مي سپردي و اضطراب پيدا نمي كردي بسيار بهتر بود.» [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيرالائمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

باز كردن اعجاز انگيز غل و زنجيرها

زهري مي گويد: عبدالملك بن مروان ملعون دستور داد كه امام زين العابدين عليه السلام را در غل و زنجير كنند و به شام ببرند و جماعت بسياري را بر آن حضرت موكل كرده بود..

من رفتم و سعي بسيار كردم و از ايشان اجازه گرفتم كه آن حضرت را ببينم، ديدم كه آن جناب را به زنجيرها بسته اند و غل

در گردن ايشان گذاشته اند. از مشاهده ي آن حال گريستم و گفتم: «كاش من به جاي تو مي بودم و تو سالم مي بودي.» حضرت فرمود: «تو گمان مي بري كه اينها بر من سنگيني مي كند، اگر بخواهم مي توانم اينها را از خود رفع كنم وليكن مي خواهم كه باشد و عذاب الهي را به خاطر من بيايد.» سپس دست و پاهاي خود را از زنجير بيرون آورد و فرمود: «اگر بخواهم مي توانم چنين بكنم.» سپس دست و پاهاي خود را باز داخل در زنجيرها كرد و فرمود: «دو منزل بيشتر با ايشان نخواهم رفت.» بعد از چهار روز ديدم كه موكلان آن حضرت برگشته اند و در مدينه به دنبال ايشان مي گردند. من رفتم و حقيقت حال را از ايشان سؤال كردم، گفتند: «كار اين مرد بسيار غريب است، ما در تمام شب بيدار بوديم و از او حراست مي نموديم، چون صبح شد در محل او نظر كرديم ولي به غير از غل و زنجير چيزي نديديم.» من بعد از آن رفتم به نزد عبدالملك و او از من حال آن حضرت را سؤال كرد و من اين واقعه را براي او نقل كردم، عبدالملك گفت: « در همان روزي كه پاسبانان او را نيافته بودند، وي نزد من آمد و گفت: مرا با تو چكار است؟»

پس از آن حضرت، ترسي بر من مستولي شد كه نتوانستم نسبت به او بدي بنمايم، پس گفتم: اگر مي خواهي نزد من باش تا ترا گرامي بدارم، ايشان گفت: نمي خواهم، و سپس بيرون رفت و من ديگر او را نديدم.» من گفتم: «علي بن الحسين چنان نيست كه تو گمان كرده اي و اراده اي

در خاطر ندارد و پيوسته مشغول عبادت پروردگار خود است. عبدالملك گفت: «كار او، كار نيكوئي است، خوشا به حال او و خوشا به كار او.» [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

باز شدن زنجيرها

ابن شهاب زهري گويد:

روزي كه امام چهارم عليه السلام را به فرمان عبدالملك بن مروان در غل و زنجير كرده بودند و با گروهي از مأموران به عنوان تبعيد به طرف شام حركت مي دادند، من از مأموران حكومتي براي خداحافظي با امام سجاد عليه السلام اجازه ي ملاقات گرفتم. چون به خدمت مباركش شرفياب شدم و آن حضرت را ديدم كه پاهايش در بند و دستانش در غل و زنجير است به گريه افتادم و گفتم: «اي كاش غل و زنجير به گردن من بود و شما آزاد و سالم و آسوده مي بوديد.» امام عليه السلام فرمود: «اي زهري! نگران مباش، اگر بخواهم اين رنج ها از من برداشته مي شود ولي آن را از اين جهت كه مرا به ياد عذاب الهي در قيامت مي اندازد دوست دارم و شما نيز هر گاه چنين احوالي را ديديد عذاب خدا را به خاطر آوريد و از آن انديشه نماييد.» آنگاه فرمود: «اين وضع تا مسافت دو منزلي مدينه، بيشتر ادامه نخواهد يافت.» زهري گويد: من با امام عليه السلام خداحافظي كردم، پس از چهار روز ديدم كه مأموران حكومتي و گماشتگان آن حضرت سراسيمه و مضطربانه به مدينه بازگشته اند و در جستجوي امام عليه السلام هستند.

چون علت را پرسيدم گفتند:

«هنگامي كه به دو

منزلي مدينه رسيديم شب فرا رسيد. ما آن حضرت را در حاليكه در غل و زنجير بسته بوديم در خيمه اي جا داديم. صبح كه فرا رسيد و داخل آن خيمه شديم اثري از حضرت نديديم و با كمال تعجب غل و زنجير را بر زمين افتاده ديديم و تا اين لحظه آن حضرت را نيافته ايم.» زهري در ادامه گويد: پس از آن واقعه حيرت انگيز به شام رفتم و عبدالملك مروان را ديدم و او از من احوال پرسيد و من آن چه را ديده و شنيده بودم نقل كردم. عبدالملك ديوانه وار گفت: «به خدا سوگند در همان روزي كه نگهبانان به دنبال ابوالحسن مي گشتند، آن حضرت نزد من آمد و فرمود: «چرا با من چنين مي كني؟ مرا با تو و تو را با من چه كار است؟» گفتم: «دوست دارم نزد من باشيد.» ابوالحسن فرمود: «ولي من دوست ندارم كه نزد تو باشم.» اين بگفت و بيرون شد، ليكن به خدا قسم چنان هيبتي از ابوالحسن به من رسيد كه شلوارم را كثيف كردم!» [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 123.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

بارش شديد باران

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: حج و عمره به جا آوريد تا بدنهايتان سالم و روزيهايتان فراوان گردند. ثابت نباتي نقل مي كند كه در يك سال با گروهي از عباد بصره از جمله ابوايوب سجستاني و صالح مره و حبيب فارسي و مالك دينار به حج رفتيم وقتي به مكه رسيديم. در آنجا شديدا كمبود آب بود و تشنگي بر مردم غالب

شده بود. اهل مكه و حجاج به ما پناه آوردند و خواهش كردند كه براي آنها دعا كنيم و از خداوند متعال براي آنها باران طلب كنيم. سپس ما به كعبه رفتيم و به طواف پرداختيم و با خضوع و خشوع از خداوند متعال طلب باران كرديم و دعاي ما مستجاب نشد در همين هنگام جواني را مشاهده كرديم كه به طرف ما مي آمد وقتي به ما رسيد گفت: اي مالك دينار و اي ثابت نباتي و اي صالح مره و اي حبيب فارسي در ميان شما كسي نيست كه خداوند متعال او را دوست داشته باشد و دعاي او را مستجاب كند اين را گفت و داخل كعبه شد و به سجده رفت و مي شنيديم كه در سجده مي گفت: اي مولاي من به حق دوستي تو مرا كه به اين مردم باران بفرست. هنوز سخن ايشان تمام نشده بود كه باران شروع شد و با شدت زياد همچنان باران مي آمد كه ثابت نباتي گفت: اي جوان از كجا دانستي كه خداوند متعال تو را دوست دارد؟ گفت: اگر مرا دوست نداشت از من زيارت كردن را نمي خواست و چون از من زيارت كردن خواست دانستم كه مرا دوست مي دارد و به آن دوستي از او طلب باران نمودم و اجابت فرمود. و آن گاه برخاست و چند بيت عربي بر زبان جاري ساخت. از اهل مكه پرسيدم اين جوان كيست؟ گفتند: او علي بن الحسين زين العابدين است.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

بي تابي شتر حضرت سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است:

مرد واقعي و مرد كامل و مرد شايسته آن كسي است كه تمايلات غريزي خود را با حب الهي مهار كند. محمد بن يعقوب كليني در كافي از زرارة از حضرت باقر عليه السلام روايت مي كند كه: حضرت سجاد عليه السلام شتري داشت كه بيست و دو مرتبه با آن به حج رفته بود؛ و هرگز آن را نزده بود. پس از وفات آن حضرت، شتر بر سر قبر ايشان رفت و ما متوجه نشديم. جز اين كه بعضي مستخدمين يا غلامان گفتند: شتر بيرون رفته و بر سر قبر علي بن الحسين عليه السلام خوابيده و گردن به قبر مي زند و صدا مي كند. گفت: قبل از اين كه دشمنان خبردار شوند و ببينند، شتر را بياوريد. و فرمود: در حالي كه شتر قبلا هرگز قبر را نديده بود.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

باد امام سجاد را به مقصد مي رساند

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: نجات از هلاكت و گمراهي نيست، مگر با داشتن سه خصلت: ايمان به خدا و به شفاعت جدم و ايمان به گسترش رحمت حق.

و به سند خود از انس نقل مي كند كه گفت: حضرت سجاد عليه السلام را ديدم كه به طرف ينبع (قلعه اي و دهي در نزديكي كوه رضوي است) مي رفت و باد ايشان را مي برد و پرنده ها از هر طرف حضرت را احاطه كرده بودند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

بستاني

بستاني گويد: «زين العابدين همان ابوالحسن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب است كه به خاطر عبادت فراوانش به زين العابدين ملقب شد و نيز او را سيد العابدين، زكي، امين و ذي الثفنات گفتند...» [1] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] دائرة المعارف بستاني: 9 / 355.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

بازماندگان شهدا

بر اساس تصريح قرآن زندگي شهيد از سايرين متفاوت است. بزرگ ترين امتيازي كه در برار شهادت نصيب شهيد مي شود، زندگي برتر است، و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء. [1] . از ويژگي اين زندگي اين است كه شهيد پس از شهادتش از روي دادهاي دنيا و نيز چگونگي زندگي بازماندگان باخبر مي باشد. به همين سبب ساماندهي زندگي بازماندگان كه موجب كاهش آسيب ها و آرامش و بالندگي آنان مي باشد، شهيد را مسرور و خوشحال خواهد نمود. همان گونه كه نابساماني زندگي بازماندگان و آسيب ها و تنگناهايي كه بر آنان تحميل مي شود، شهيد را آزرده خاطر مي نمايد.

دو ديگر اين كه ساماندهي زندگي بازماندگان شهدا در زمينه هاي فرهنگي و اقتصادي خود يك ارزش الهي و انساني است. اين نوع تلاش ها روي كرد ارزشي به آرمان شهادت خواهد بود. اين روي كرد نگاه ارزشي به فرهنگ شهادت پروري و زندگي آرماني خواهد بود. ترويج شهادت خواهي براي استقرار ارزش هاي الهي و انساني مي باشد. ترويج فرهنگ شهادت، ترويج آرمان عزت آفريني، دفاع جانانه تا پاي خون از ارزش ها مي باشد. اين انديشه ارزشي در معارف قرآن متجلي است. و سيره عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و

سلم نيز همين ارزش را بارور نموده است. كه به بازماندگان شهدا بايد توجه ويژه نمود. بايد زندگي آنان ساماندهي گردد، تا شهيد آزرده خاطر نگردد.

سيد الساجدين عليه السلام به بازماندگان شهدا توجه ويژه دارد و آنان را با سايرين متفاوت مي بيند و علت آن را هم شهادت عزيزان آنها عنوان مي كند. عقيل بن ابي طالب كه خود فرد فرزانه و زيركي بود، فرزندان برومند و عزت آفريني تربيت نمود كه پنج تن آنان در قيام امام حسين عليه السلام تا پاي جان از آرمان هاي حسين عليه السلام دفاع نمودند. مسلم بن عقيل فرد فرزانه و هوشمند و شجاع كه عراق به ويژه كوفه، پايگاه تشيع علوي را به حمايت از حسين عليه السلام ساماندهي نمود. تا آن هنگام كه حركت بزرگ مسلم در كوفه مهار و سركوب شد و مسلم مظلومانه به شهادت رسيد. [2] .

چهار تن از برادران وي همراه كاروان حسين عليه السلام بودند كه آنان نيز تا پاي جان از دين و آرمان خود دفاع نمودند و همگي در ركاب حسين عليه السلام به شهادت رسيدند [3] كه اين خاندان سخت ترين آسيب ها را در جهت احياي ارزش هاي الهي برتابيدند و تا پاي شهادت ايستادند. سيد الساجدين عليه السلام به پاس قدرداني از اين ارزش آفرينان به بازماندگان آنان توجه شايان مي نمايد. آنان را مورد حمايت خويش قرار مي دهد. هنگامي كه از وي مي پرسند چگونه بين فرزندان عقيل و فرزندان جعفر تفاوت مي نهي، پاسخ مي دهد، به خاطر سختي هايي كه پسران عقيل در همراهي با حسين بن علي (عليهماالسلام) متحمل شده اند، به آنان توجه بيشتر دارم. و اين روش مستمر سيد الساجدين عليه السلام بود، و كان علي بن الحسين عليه السلام يميل

الي ولد عقيل، فقيل له ما بالك تميل الي بني عمك هولاء دون آل جعفر، فقال اني اذكر يومهم مع ابي عبدالله الحسين بن علي (عليهماالسلام) فارق عليهم. [4] اين رفتار ارزش آفريني امام سجاد عليه السلام در راستاي بازماندگان شهداست، خاستگاه اين رفتار انديشه هاي عرشي حضرت است كه اين گونه در رفتارش آشكار مي گردد.

--------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره، 154.

[2] شرح ماجرا و علل سقوط كوفه به صورت شفاف در كتاب امام حسين (ع) الگوي زندگي تحليل شده است، ص 166.

[3] طبري، ج 4، ص 599، الامامه و السياسه، ج 2، ص 182، اخبار الطوال، ص 247.

[4] كامل الزيارات، ص 214.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

برتري

ابوحمزه ثمالي مي گويد: از حضرت زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام شنيدم كه هيچ افتخاري براي كسي كه منسوب به طايفه قريش و به جماعت عرب است نمي باشد، مگر آنكه آن نسب توأم با فروتني و تواضع باشد و هيچ مرتبه و مقام و تقربي نيست، جز به سبب تقوي و پرهيزكاري و هيچ عملي مورد قبول واقع نشود، مگر آنكه مقرون به نيت باشد و هيچ عبادتي ارزش و اثر ندارد و مورد قبول واقع نشود، مگر در صورتي كه با فهم و دانش به احكام دين توأم باشد. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طرائف الحكم، ج 2، ص 88.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

برخورد با مخالف

فرماندار مدينه كه دل امام سجاد عليه السلام را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختي ببندند و مردم بيايند و به او توهين كنند. امام سجاد عليه السلام اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهين شود. امام سجاد عليه السلام نزد او رفت و او را دلداري داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خواري نجات يابد. [1] .

-------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 163.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

برنامه كار

علي بن ابي حمزه به روايت از پدرش گفت: پس از وفات امام سجاد عليه السلام از اهل خانه پرسيدم: كه برنامه كار امام عليه السلام را توصيف كن، گفت: به تفصيل بگويم يا مختصر؟ گفتم: مختصر بگو، گفت: هرگز غذاي روز براي او نبردم و هرگز در شب بستري براي او نگذاشتم. [1] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 412.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

بزرگتر از گناه

امام علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: از شادماني به گناه اجتناب كن زيرا اظهار خوشحالي به گناه بزرگتر از ارتكاب آن است. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 75، ص 159.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

بطالت

در مدينه بطالي بود كه به هزل و مزاح خود، مردم مدينه را به خنده مي آورد. وي گفت: علي بن الحسين عليه السلام مرا درمانده و عاجز گردانيده و هيچ نتوانستم وي را به خنده افكنم، تا آنكه حضرت از جايي عبور فرمودند دو تن از غلامانش در پشت سرش بودند، پس آن مرد بطال آمد و رداي آن حضرت را از در هزل و مزاح از دوش مباركش كشيد و برفت. حضرت به هيچ وجه به او التفات ننمود، از پي آن مرد رفتند و رداي مبارك را باز گرفتند و آوردند و بر دوش مباركش افكندند. حضرت فرمود: كي بود اين مرد؟ عرض كردند: مردي بطال است كه اهل مدينه را از كار و كردار خود مي خنداند. فرمود: به او بگوييد «لله يوما يخسر فيه المبطلون» يعني خداي را روزي است كه در آن روز آنان كه عمر خود را به بطالت گذرانيده اند، زيان مي برند. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال، به نقل از شيخ صدوق (ره) از امام صادق عليه السلام.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

بالاترين انواع پارسايي

كسي از امام زين العابدين عليه السلام درباره زهد و پارسايي پرسيد، امام عليه السلام فرمود:

«الزهد عشرة أشياء، فأعلي درجة الزهد أدني درجة الورع، و أعلي درجة الورع أدني درجة اليقين، و أعلي درجة اليقين أدني درجة الرضا، ألا و ان الزهد في آية من كتاب الله قوله: «لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم. [1] » [2] . «زهد و پارسايي در ده چيز

است و بالاترين درجه زهد، كمترين درجه ورع است و بالاترين درجه ورع كمترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين كمترين درجه رضاست، و بدانيد كه تعريف زهد در يك آيه از قرآن مجيد آمده است، مي فرمايد: «تا بر آنچه از دست داده ايد، افسوس نخوريد و بدانچه به دست شما رسيد، شاد نشويد.» اين حديث شريف به پاره اي از حقايق عرفاني به شرح ذيل اشاره دارد:

الف- بالاترين درجه زهد، به پاي پست ترين درجه ورع و پرهيز از محرمات الهي كه ناشي از ضبط نفس و سيطره و تسلط بر هواي نفس است، نمي رسد.

ب- بالاترين درجه ورع معادل پست ترين درجه يقين به خداي تعالي كه خود از بالاترين مراحل ايمان است.

ج- بالاترين مرتبه يقين عبارت از پايين ترين درجه از رضاي به مقدرات است كه خود جوهره ايمان است.

د- حقيقت زهدي كه آيه كريمه بدان اشاره فرموده، آن است كه از غم و اندوه براي از دست دادن چيزي از منافع مادي دنيوي و همچنين از خوشحالي و شادماني بدانچه انسان به دست مي آورد و چيزي از امور لذتبخش اين دنيا و خيرات مادي آن كه موفق مي شود، بر حذر داشته است و به اين دليل كه همه اينها سرانجام به خاك برمي گردد.

------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره حديد / 23.

[2] اصول كافي، باب ذم الدنيا و الزهد فيها. مرحوم مجلسي در شرح خود بر اين حديث، فرموده است: زهد، ده جزء دارد؛ بعضي گفته اند: اجزاي زهد عبارتند از: ترك محبت به مال، اولاد، لباس، خوراك، همسر، خانه، مركب سواري، انتقام از دشمن، حكمراني و شهرت طلبي. و بعضي نيز، اقسام

زهد را دوازده قسم شمرده اند و اينها تكلفي است كه بدانها نيازي نمي باشد - م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

بهترين اعمال در پيشگاه خدا

از امام سجاد عليه السلام درباره بهترين اعمال در نزد خدا پرسيدند، امام عليه السلام فرمود:

«ما من عمل أفضل عندالله تعالي بعد معرفة الله، و معرفة رسوله أفضل من بغض الدنيا، و ان لذلك شعبا كثيرة، و ان للمعاصي شعبا، فأول ما عصي الله به الكبر، و هو معصية ابليس حين أبي، و استكبر، و كان من الكافرين، و الحسد و هو معصية ابن آدم حيث حسد أخاه فقتله، فتشعب من ذلك حب النساء، و حب الدنيا، و حب الرياسة، و حب الراحة، و حب الكلام، و حب العلو، و حب الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن كلهن في حب الدنيا، فقال الأنبياء و العلماء بعد معرفة ذلك... حب الدنيا رأس كل خطيئة، و الدنيا دنيا بلاء...»[1] . «هيچ عملي پس از معرفت به خداي تعالي و معرفت رسول خدا، بهتر از بغض به دنيا نيست براستي كه بغض دنيا شعبه هايي دارد و گناهان هم اقسامي دارد. نخستين چيزي كه بدان وسيله معصيت خدا شد، كبر بود كه معصيت ابليس است؛ او از فرمان خدا سرپيچي كرد و بزرگي را به خود بست و از كافران گرديد، و حسد كه گناه فرزند آدم است هنگامي كه به برادرش حسد برد و او را كشت، و حب زنان، حب دنيا، حب رياست، راحت طلبي و شهوت كلام و جاه طلبي و مال دوستي از آن منشعب گرديد و جمعا

هفت خصلت شدند و تمام آنها در حب دنيا جمع است. و پيامبران و دانشمندان با علم و آگاهي از اينها فرموده اند: حب دنيا در رأس همه گناهان است و اين دنيا، دنياي گرفتاري است...» براستي كه حب دنيا اساس گرفتاريها و ريشه فتنه ها و خطرهايي است كه انسان به آنها دچار مي شود، زيرا كه حرص زياد آدمي به دنيا، او را به سوي بسياري از نافرمانيها و گناهان مي كشاند و در شر عظيمي مي افكند، امام عليه السلام بعضي از آفاتي را كه منشأ آنها حب دنياست نام برده، از آن جمله:

1- تكبر

2- حسد

3- حب زنان و رياست طلبي

4- آسايش طلبي

5- شهوت كلام و سخنان بيهوده گفتن

6- برتري جويي نسبت به ديگران

7- مال دوستي

اين آفتها هستند كه انسان را به راه دلبستگيها مي برند و او را در گناهان غرق كرده و از راه حق دور مي سازند.

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي باب ذم الدنيا و الزهد فيها. آنچه در كافي آمده است تفاوت زيادي با اين جا دارد، هم از وسط روايت و هم از ذيل آن عبارات زيادي حذف شده است محتمل است كه نقل به اختصار شد. باشد - م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

بر حذر داشتن امام از بعضي محرمات

امام زين العابدين عليه السلام مردم را از ارتكاب بعضي از محرمات بر حذر داشته است براي اين كه اين محرمات از عواملي است كه انسان را از خداي تعالي دور مي سازد و او را دچار شر بزرگي مي كند؛ فرمود: «اتقوا المحرمات كلها،

و اعلموا أن غيبتكم لأخيكم المؤمن من شيعة آل محمد صلي الله عليه و آله اعظم في التحريم من الميتة، قال الله تعالي: «و لا يغتب بعضكم بعضا أيحب أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتا فكرهتموه» [1] و ان الدم أخف في التحريم عليكم أكله من أن يشي أحدكم بأخيه المؤمن من شيعة آل محمد (ص) الي سلطان جائر، فانه يهلك نفسه و أخاه المؤمن، و السلطان الذي وشي به اليه، و ان لحم الخنزير أخف تحريما من تعظيمكم من صغر الله، و تسميتهم باسمائنا أهل البيت، و تلقيبهم بالقابنا، و قد سماهم الله باسماء الفاسقين، و لقبهم بالقاب الفاجرين، و أن ما أهل به لغير الله، أخف تحريما عليكم من أن تعقدوا نكاحا، أو صلاة جماعة مع أعدائنا الغاصبين لحقوقنا، اذا لم يكن منكم تقية، قال الله تعالي: «فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا أثم عليه» [2] و من اضطره اللهو الي تناول شي ء من هذه المحرمات و هو معتقد لطاعة الله فلا اثم عليه...» [3] . «از تمام محرمات بپرهيزيد و بدانيد كه گناه غيبت شما از برادر مؤمنتان از پيروان آل محمد - صلي الله عليه و آله - بالاتر از خوردن مردار است، خداي تعالي فرموده است: «نبايد غيبت يكديگر را بكنيد، آيا دوست مي دارد كسي از شما كه گوشت مردار برادرش را بخورد پس ناخوش داريد آن را...» و حرمت خوردن خون بر شما سبكتر است تا سخن چيني كسي از شما از برادر مؤمنش كه از شيعيان آل محمد - صلي الله عليه و آله - است در نزد سلطان جائر، زيرا چنين كسي هم خود و برادر

مؤمنش و هم آن پادشاه ستمگر را هلاك كرده است. و حرمت خوردن گوشت خوك سبكتر است تا تعظيم شما از كسي كه خداوند او را تحقير كرده است و به نام و لقب ما آنها را بخوانيد در صورتي كه خداوند ايشان را به نام فاسقان و به القاب تبهكاران ناميده است. و همانا حرمت (گوشت حيواني كه) با نام خدا سر بريده نشده كمتر است براي شما از ازدواج كردن و يا نماز جماعت خواندن با دشمنان ما كه غاصبان حقوق ما هستند؛ آنگاه كه از روي تقيه نباشد، خداي تعالي فرموده است: «پس كسي كه مضطر شد در حالي كه نه ستمگر است و نه تجاوزكار پس گناهي بر او نيست» اما اگر كسي از روي ناچاري، يكي از اين محرمات را مرتكب شود در حالي كه به اطاعت از خدا اعتقاد دارد، گناهي بر او نوشته نشود...» امام عليه السلام از ارتكاب همه محرمات بر حذر داشته و بويژه بر اجتناب از محرمات ذيل تأكيد و اصرار ورزيده است:

الف - غيبت، زيرا كه غيبت مانع وحدت اسلامي و باعث گسترش نارضايتي و عداوت در ميان مسلمانان است، و اين مطلب حتمي است كه هر كه دلش با ايمان به خدا آبادان باشد، از غيبت دوري مي كند و امام عليه السلام در بسياري از نصايح خود از غيبت بر حذر داشته است. مردي به خدمت امام عليه السلام عرض كرد: فلان شخص مردم را به گمراهي و بدعت سوق مي دهد، امام عليه السلام از سخن او ناراحت شد و رو به او كرد و فرمود:

«ما رعيت حق مجالسة الرجل حيث نقلت كلامه الينا، و

لا رعيت حقي حيث أبلغتني عن أخي ما لست أعلمه، ان الموت يعمنا، و البعث محشرنا و يوم القيامة موعدنا، و الله يحكم فينا، اياك و الغيبة فأنها ادام كلاب أهل النار، و اعلم أن من أكثر عيوب الناس شهد عليه الاكثار أنه انما يطلبها بقدر ما فيه...» [4] . «تو رعايت حق همنشيني آن مرد را نكردي و سخن او را نزد ما گفتي و حق ما را نيز رعايت نكردي از آن جهت كه به ما چيزي از برادر مسلماني گفتي كه نمي دانستيم، همانا مرگ براي همه ماست و همه ما در محشر برانگيخته مي شويم و روز قيامت وعده گاه ماست و خداوند در آن روز بين ما داوري مي كند، زنهار از غيبت كه غيبت خودش سگان اهل دوزخ است و بدان كه هر كه معايب مردم را بيشتر بازگو كند، معايب او بيشتر بر ملا شود زيرا كه او خود، معايب خويش را در ديگران مي جويد.»

ب- بدگويي از مؤمن در نزد سلطان ظالم، كه از بزرگترين گناهان است به خاطر آن كه سرانجام به نابودي فراگيري مي انجامد.

ج- نسبت دادن القاب والايي را كه ائمه اهل بيت عليهم السلام به آنها ملقبند بر ستمگراني كه ظلم و فساد را در عصر خود گسترش داده اند.

د- پيوستن به دربار ستمگران و همكاري با ايشان كه اين خود باعث تقويت موضع ايشان و بالا بردن مقام آنها مي گردد. اين بود برخي از محتويات سخن امام عليه السلام.

---------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره حجرات / 12.

[2] سوره بقره / 170.

[3] بحارالانوار: 7 / 331 چاپ اول.

[4] مشكاة الانوار: ص 291، احتجاج طبرسي: ص 172.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

برحذر داشتن از طمع

امام زين العابدين عليه السلام انسان را به آزادي از ذلت و خواري طمع دعوت كرده، مي فرمايد: «رأيت الخير كله قد اجتمع في قطع الطمع عما في أيدي الناس، و من لم يرج الناس في شي ء، ورد أمره الي الله تعالي في جميع أموره، استجاب الله له كل شي ء...» [1] .

«تمام نيكيها را در بريدن طمع، از آنچه در دست مردم است، مي بينم و هر كه كمترين اميدي به مردم نبندد و كار خود را در همه امور به خدا واگذارد، خداوند خود، تمام خواسته هاي او را بر آورده سازد.» براستي كه طمع آفتهايي دارد كه براي انسان خطرناك است؛ طمع آدمي را دچار مهالك مي كند و او را در ورطه شر عظيمي مي اندازد و دعوت امام به آزادي از طمع دعوت به كمال، بالندگي و علو مقام است.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب استغناي از مردم، وسائل الشيعه: 6 / 314.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

برخي از اخلاق مؤمنان

امام عليه السلام درباره صفات والايي كه انسان مؤمن بدانها آراسته مي باشد سخن گفته و مي فرمايد: «من اخلاق المؤمن الانفاق علي قدر الاقتار و التوسعة علي قدر التوسع، و انصاف الناس، و ابتداؤه اياهم بالسلام عليهم...» [1] .

«از اخلاق مؤمن است كه در تنگدستي به قدر امكانش انفاق كند و در وسعت رزق نيز به مقدار وسعتش انفاق نمايد و با مردم به انصاف رفتار كند و بر ايشان در سلام دادن سبقت بگيرد.»

براستي از اخلاق مؤمن است كه در زندگي اقتصاديش با ديگران هماهنگ باشد

بنابراين نبايد در وقت تنگدستيش ولخرجي كند و بايد در وقت وسعتش دست و دلباز باشد همان طوري كه از اخلاق مؤمن است كه با مردم رفتار منصفانه داشته باشد حتي اگر به زيان خود او هم باشد، كه اين دليل بر پارسايي اوست و از اخلاق مؤمن است كه او آغازگر سلام به ديگران باشد زيرا اين عمل از خوشخويي او و متكبر و برتري جو نبودن او حكايت مي كند.

--------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 2 / 241، وسائل الشيعه: 11 / 149.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

بزرگترين حق خدا

حق بزرگ خداي تعالي بر تو اين است كه در برابر آفريدگار خود سر تواضع و فروتني و پرستش فرود آوري و براي او شريك قرار ندهي، و چنانچه با خلوص نيت به عمل خود روح و روان بخشي، در چنين صورت به اداي بزرگترين حق كه همان حق خداي بزرگ است موفق گرديده و متقابلا به اخذ پاداش و حق بزرگي كه شامل روبراه ساختن زندگي دنيا و آخرت است نائل آمده اي، و علاوه بر اين خداوند آنچه را كه دوست داري و از او بخواهي بخشنده است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

بيان اجمالي حقوق

پيش از آن كه امام عليه السلام به شرح حقوق بپردازد، ابتدا بطور اجمال و اختصار آنها را بيان فرموده است: «اعلم رحمك الله، ان لله عليك حقوقا محيطة بك، في كل حركة تحركتها أو سكنة سكنتها، أو منزلة نزلتها، أو جارحة قلبتها، و آلة تصرفت بها، بعضها أكبر من بعض.

و أكبر حقوق الله عليك، ما أوجبه لنفسه تبارك و تعالي من حقه الذي هو أصل الحقوق، و منه تفرع، ثم أوجبه عليك لنفسك من قرنك الي قدمك، علي اختلاف جوارحك، فجعل لبصرك عليك حقا، و لسمعك عليك حقا، و للسانك عليك حقا، وليدك عليك حقا، و لرجلك عليك حقا، و لبطنك عليك حقا، و لفرجك عليك حقا،فهذه الجوارح السبع التي بها تكون الأفعال، ثم جعل عزوجل لا فعالك عليك حقوقا، فجعل لصلاتك عليك حقا، و لصومك عليك حقا، و لصدقتك عليك حقا، و لهديك عليك حقا، و لأفعالك عليك حقا،

ثم تخرج الحقوق منك، الي غير ذلك من ذوي [1] الحقوق الواجبة عليك، و أوجبها عليك حقا أئمتك، ثم حقوق رعيتك، ثم حقوق رحمك، فهذه حقوق يتشعب منها حقوق، فحقوق أئمتك ثلاثة أوجبها عليك: حق سائسك بالسلطان ثم سائسك بالعلم، ثم حق سائسك بالملك، و كل سائس أمام، و حقوق رعيتك ثلاثة: أوجبها عليك حق رعيتك بالسلطان، ثم حق رعيتك بالعلم، فان الجاهل رعية العالم، و حق رعيتك بالملك من الأزواج، و ما ملكت من الايمان، و حقوق رحمك متصلة بقدر اتصال الرحم في القرابة، فأوجبها عليك حق أمك، ثم حق أبيك، ثم حق ولدك، ثم حق أخيك ثم الأقرب فالأقرب، و الأول فالأول، ثم حق مولاك، المنعم عليك، ثم حق مولاك الجاري نعمته عليك، ثم حق ذوي المعروف لديك، ثم حق مؤذنك بالصلاة، ثم حق امامك في صلاتك، ثم حق جليسك ثم حق جارك، ثم حق صاحبك، ثم حق شريكك، ثم حق مالك، ثم حق غريمك الذي تطالبه، ثم حق غريمك الذي يطالبك، ثم حق خليطك، ثم حق خصمك، المدعي عليك، ثم حق خصمك الذي تدعي عليه، ثم حق مستشيرك، ثم حق المشير عليك، ثم حق مستنصحك ثم حق الناصح لك، ثم حق من هو أكبر منك، ثم حق من هو أصغر منك، ثم حق سائلك، ثم حق من سألته، ثم حق من جري لك علي يديه مساءة بقول أو فعل أو مسرة بذلك بقول أو فعل، عن تعمد منه أو غير تعمد منه، ثم حق أهل ملتك عامة، ثم حق أهل الذمة، ثم الحقوق الجارية بقدر علل الأحوال، و تصرف الاسباب فطوبي لمن أعانه الله علي قضاء ما أوجب عليه من حقوقه، و

وفقه و سدده...» [2] . «اي آن كه اميد است مشمول رحمت حق باشي، بدان و آگاه باش كه خداوند در هر حال، چه در حال حركت و چه در حال سكون و آرامش و در هر عضو پيكرت كه به حركت در آوري و هر ابزاري كه به كار مي بري، به گردن تو حقوقي دارد كه تو را در ميان گرفته اند، بعضي از آن حقوق بزرگتر و پر اهميت تر است.

بزرگترين حقوقي را كه خداوند بر تو واجب كرده است، حقي است كه نسبت به خود بر تو واجب گردانيده كه اساس همه حقوق است و تمام حقوق از آن نشأت گرفته و پس از آن، حقوقي كه از فرق سر تا به قدم با اختلاف اعضايت و انواع گوناگوني كه دارند بر عهده تو قرار داده است، بنابراين، چشم، گوش، زبان، دست، پا، شكم و شهوتت بر تو حق دارند و اينها هفت عضو اندام تواند كه همه كارهايت را به وسيله آنها انجام مي دهي. آنگاه خداي عزوجل براي اعمال و رفتارت نيز حقوقي به گردن تو نهاده است؛ نماز، روزه، صدقه، زكات، قرباني و همه كارهايت بر تو حق دارند. پس از حقوق مربوط به خودت، نوبت به حقوق ديگر كساني مي رسد كه بر تو حق واجب دارند. واجب تر از همه آنها، حق رهبران و پيشوايان و آنگاه حقوق رعيت و سپس حقوق خويشاوندان و اقوام توست، اينها حقوقي هستند كه ديگر حقها از آنها سرچشمه مي گيرند.

اما حقوق رهبرانت سه نوع است كه مهمترين آنها حق كسي است كه زمام امر تو و تدبير كارت به دست اوست سپس حق كسي

كه به تو علم و دانش مي آموزد و بعد حق كسي كه او اختياردار و سرپرست توست، ضمنا هر كه زمامدار و تدبير امور تو به دست اوست رهبر تو مي باشد. حقوق زبردستان نيز سه گونه است: مهمتر از همه حق رعيتي است كه در قلمرو حكومت تو قرار دارد سپس حق شاگردي كه از تو چيزي مي آموزد زيرا كه نادان در حقيقت زير دست دانا و دانشمند است و همچنين حق زير دستاني كه صاحب اختيار آناني مثل همسران و خدمتگزاران.

اما حقوق خويشاوندان فراوان است به هر اندازه كه خويشاوندي نزديك باشد از اهميت بيشتري برخوردار است، بنابراين مهمتر از همه حق مادر، بعد پدر، و بعد حق فرزندان، سپس حق برادر، وانگهي به ترتيب قرابت هر خويشاوندي كه نزديكتر است حق بيشتر دارد.

آن گاه حق مولا و صاحب اختياري كه ولي نعمت توست و بعد حق آن كه تو صاحب اختيار و ولي نعمت اويي، سپس هر كس كه به تو نيكي كرده است و حق آن كه براي اعلام وقت نمازت اذان گويد، حق پيشنماز، همنشين، همسايه، رفيق، شريك و حق مالي كه داري و پس از آنها حق بدهكاري كه تو از او طلب داري و حق طلبكاري كه از تو مطالبه دارد و كساني كه با آنها رفت و آمد داري و حق دشمني كه ادعايي بر تو دارد و حق خصمي كه تو بر او ادعايي داري و بعد كسي كه با تو مشورت مي كند و حق آن كه تو با او مشورت مي كني و حق كسي كه گوش به پند و اندرز تو دارد و آن

كه خيرخواه توست.

علاوه بر اينها حق بزرگترها و كوچكترها و حق كسي كه از تو كوچكتر است و حق كسي كه از تو چيزي بپرسد و كسي كه از او چيزي مي پرسي، سپس حق كساني كه به تو بدي كرده اند و سخن ناروا گفته و يا رفتار بدي كرده و يا به مسخره گرفته اند و كسي كه با گفتار و رفتارش از روي عمد و يا به سهو تو را دست انداخته است و بالاخره حق توده همكيشان و هموطنان و سرانجام حق كافران ذمي كه در قلمرو اسلام و مملكت اسلامي زندگي مي كنند، و همچنين حقوقي كه در شرايط مختلف پيش مي آيد، خوشا به حال كسي كه خداوند او را بر اداي اين حقوق واجب ياري كرده و او را موفق و ثابت قدم بدارد...»

اين فرازهاي تابناك كه از سخنان امام عليه السلام، مشتمل بر بيان اجمالي حقوق اساسي است كه آن حضرت براي يك انسان وضع كرده است. [3] .

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در تحف العقول ص 184، به جاي ذوي، ذي آمده است.

[2] ملاحظه مي كنيد كه امام عليه السلام، سخن را با كلمه «اعلم مساوي بدان» آغاز مي كند، چون شرط كمال و انجام تكليف، وظيفه شناسي و آگاهي و علم است و بسياري از خلافكاريها و لغزشها از نداشتن معرفت و نا آگاهيها سرچشمه مي گيرد.

به دنبال تذكر شنونده بر اين كه سخن را مورد توجه قرار دهد و به منظور دانستن و آگاهي به دقت گوش فرادهد جمله «رحمك الله» كه جمله دعاست مي آورد. در حقيقت به ما مي آموزد كه موعظه و تعليم اخلاق و تربيت انسانها بايد با

ملاطفت و شفقت همراه باشد نه با تندي و خشونت.

در ترتيب بيان وظايف و حقوق، سخن امام عليه السلام از چنان نظم و نسقي برخوردار است كه فطرت انسان جز آن را پذيرا نيست، از نظر اولويتها و تقدم و تأخر و اهميت هر يك از وظايف، بديهي است كه مهمترين حقوق، حقي است كه خداوند بر انسان دارد كه هستي بخش اوست و ديگر حقوق را نيز او واجب كرده و به قصد تقرب به او بايد در ايفاي تمام اين حقوق، بكوشيم. بنابراين بالاترين وظيفه آدمي، يعني اداي حق الله را سرآغاز تمام حقوق قرار داده و آنگاه حقوقي را كه اعضاي بدن، و اعمال و رفتار، پيشوايان، زيردستان، پدر و مادر و خانواده و بالاخره جامعه بر انسان دارد بيان فرموده است، باري همان طوري كه شرط بلاغت است ابتدا به صورت اجمال وظايف را گوشزد كرده و آنگاه به شرح و تفصيل هر يك از وظايف مي پردازد، بديهي است كه مخاطب امام عليه السلام هر مسلمان مكلف و هر انساني است كه طالب سعادت و خوشبختي است و مي خواهد به گونه يك انسان وارسته زندگي كند و با كمالات انساني بميرد، ديگران از همزيستي با او خشنود و خداوند از او راضي باشد. م.

[3] پس از اين اجمال، امام عليه السلام شروع به تفصيل و توضيح بيشتري فرموده است تا كاملا در مغزها و دلها جايگزين شود و با تأكيد بيشتر و با بياني دلنشين تر بازگو كند تا مبادا ابهامي باقي بماند و هر كس از هر طبقه بتواند از اين رهگذر به خودسازي و تربيت خويشتن خويش بپردازد. م.

منبع: تحليلي

از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

برخورد با سلامت و بيماري

چنين مي فرمايد: اللهم لك الحمد علي ما لم ازل اتصرف فيه من سلامه بدني، و لك الحمد علي ما احدثت بي من عله في جسدي، فما ادري، يا الهي، اي الحالين احق بالشكر لك، و اي الوقتين اولي بالحمد لك، اوقت الصحه التي هناتني فيها طيبات رزقك، و نشطتني بها لابتغاء مرضاتك و فضلك، و قويتني معها علي ما وفقتني له من طاعتك؟ ام وقت العله التي محصتني بها، و النعم التي اتحفتني بها، تخفيفا لما ثقل به علي ظهري من الخطيئات، و تطهيرا لما انغمست فيه من السيئات، و تنبيها لتناول التوبه، و تذكيرا لمحو الحوبه بقديم النعمه؟

خدايا تو را سپاس مي گويم بر تندرستي تن من كه (پيش از اين) هميشه در آن بسر مي بردم، و تو را سپاس بر بيماري كه (اينك) در بدنم پديد آورده اي.

پس نمي دانم، اي خداي من، كداميك از اين دو حالت (تندرستي و بيماري) به سپاسگزاري تو شايسته تر و كداميك از اين دو هنگام براي ستايش تو سزاوارتر است؟ آيا هنگام تندرستي كه در آن روزيهاي پاكيزه ات را بر من گوارا ساخته و براي درخواست خوشنودي و احسانت شادماني بخشيده و با آن بر طاعت خويش توفيقم داده و توانايم كرده بودي؟

يا هنگام بيماري كه مرا با آن (از گناهان) رهانيدي و هنگام نعمتها، (دردهايي) كه آنها را به من ارمغان دادي تا گناهاني را كه پشت مرا سنگين كرده سبك نمايد، و از بديهائي كه در آن فرورفته ام پاكم سازد، و براي فراگرفتن توبه آگاه

نمودن، و براي از بين بردن گناه به نعمت پيشين (تندرستي) يادآوري باشد؟ چنانكه خوانديم در اين دعا امام (ع) به ما مي آموزد كه از هر دو حالت سلامتي و بيماري در جهت رشد و كمال استفاده كنيم، و هر دو وضعيت را به گونه اي كه امام (ع) ترسيم فرمودند نعمت دانسته. و بر آن خدا را سپاس بگوئيم. و رستگاري و فلاح و سعادت را در هر دو حالت از خداوند متعال مسئلت كنيم. آنگاه در فرازهاي آخر دعا به ما مي آموزد كه چه درخواستهايي را در اين هنگام از خداوند داشته باشيم و مي فرمايد:

و حبب الي ما رضيت لي، بار خدايا آنچه برايم پسنديده اي را محبوب من بگردان. امام (ع) در حقيقت به ما مي آموزد از خداوند توان و ظرفيت پذيرش خواست او را طلب كنم. اگر انسان به اين موهبت بزرگ برسد به اوج عرفان و شناخت رسيده است. و امام سجاد (ع) به عنوان الگو و اسوه عرفان در قالب دعا شيوه دريافت اين فيض بزرگ را به ما آموزش مي دهد.

و در جهت رسيدن به موفقيت در اين امتحان بزرگ، از خداوند اينگونه درخواست مي نمايد:

و يسرلي ما احللت لي، و آنچه كه بر من فرود آورده اي برايم آسان فرما.

و سپس مي فرمايد: و اجعل مخرجي عن علتي الي عفوك...، و بيرون شدنم از بيماري را به عفو و بخششت قرار ده... هنگامي كه از گناهان، گذشت مي طلبيد، يا در درخواست بخشش از ناپسنديده ها تضرع مي نمود

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا استقال من ذنوبه، او تضرع في طلب العفو عن عيوبه: از دعاهاي امام

(ع) هنگامي كه از گناهان، گذشت مي طلبيد، يا در درخواست بخشش از ناپسنديده ها تضرع مي نمود.

پيش از اين توضيح داده شد كه امام معصوم نه تنها نافرماني خدا نمي كند بلكه فكر و انديشه گناه نيز به دلش خطور نمي كند. و اگر در صحيفه عناويني چون استغفار از گناه، طلب مغفرت و... آمده است در حقيقت آموزشي است به ما كه چگونه از خداوند درخواست عفو و بخشش داشته باشيم، بايد دانست امام (ع) به لحاظ شناخت و معرفت نسبت به مقام الهي، به هر ميزان كه خدا را عبادت مي كند، باز معتقد است، كه حق عبادت را در پيشگاه اقدس الهي بجا نياورده است، لذا در نهايت عبوديت در پيشگاه عظمت خداوند جل و جلاله پيشاني بندگي بر زمين ساييده و طلب استغفار مي كند. البته اين استغفار، با استغفار براي بخشش از نافرماني خدا تفاوت دارد. زيرا بندگي و عبوديت در پيشگاه اقدس الهي اقتضا مي كند كه انسان هر چه مي تواند خاضع و خاشع باشد. و همواره در نهايت بندگي از خداوند درخواست كند. و چه لذتي براي مردان خدا مخصوصا اولياءالله بيشتر و بهتر از اين كه خاضعانه با خداوند راز و نياز كنند. مگر نه اين است كه بزرگترين افتخار رسول خدا (ص) عبد بودن ايشان است و ما همواره در تشهد نماز به اين مطلب شهادت مي دهيم و مي گوئيم: اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

محتواي دعا

دعاء شانزدهم اينگونه آغاز مي شود: اللهم يا من برحمته يستغيث المذنبون، بار خدايا، اي آنكه گناهكاران به سبب رحمت او فريادرسي مي جويند. در اين دعا امام (ع) ابتدا در زمينه خداشناسي مطالبي را بيان مي فرمايند،

و با زيباترين عبارات و توصيفات، ديدگاه و انديشه و اعتقاد به خدايي كه مي پرستيم را روشن مي كنند. و در اين زمينه به نكات زير اشاره مي فرمايند:

1- خداوند مونس و آرام بخش هر غريب است.

2- فرج و گشايش در كارها و مشكلات با خدا است.

3- رحمت الهي در تمامي پهنه هستي گسترده است.

4- خداوند فريادرس هر تنها مانده است.

5- خداوند براي نعمتهايي كه به ما داده پاداش نمي طلبد.

6- خداوند در مجازات افراط نمي كند.

سپس امام (ع) به ما مي آموزد كه در مقام اقرار به خطاها و گناهان، خالصانه و با صداقت به بيان كاستيها و لغزشهاي خود در پيشگاه خداوند بپردازيم. در اين فراز از دعا امام (ع) مي فرمايد: و انا يا الهي عبدك الذي امرته بالدعاء فقال: لبيك و سعديك، ها انا ذا، يا رب، مطروح بين يديك، و من اي خداي من، بنده توام كه او را به دعا امر فرمودي و گفت: لبيك و سعديك يعني اطاعت مي كنم و فرمانت را به جا مي آورم، اينك منم اي پروردگار، بنده اي كه در پيشگاهت افتاده است.

آنگاه در فرازهاي آخر دعا پس از صلوات بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت طاهرينش عليهم السلام به ما مي آموزد كه چه درخواستهايي از خداوند داشته باشيم، و آنها را چنين برمي شمرد:

1- و قني من المعاصي، و مرا از گناهان مصون بدار.

2- و استعملني بالطاعه، و مرا به فرمانبرداري از خود مشغول بدار.

3- و ارزقني حسن الانابه، و نيكي بازگشت از گناه را روزي ام فرما.

4- و طهرني بالتوبه، و مرا به توبه پاك گردان.

5- و ايدني بالعصمه، و مرا به نگهداري (از گناهان و گرفتاريها) كمك كن.

6- و استصلحني بالعافيه، و با تندرستي آشتيم ده.

7- و اذقني حلاوه المغفره، و شيريني آمرزش را به من بچشان.

8- و اجعلني طليق عفوك، و مرا رها شده عفو خود گردان.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، تمامي درخواستها در زمينه اصلاح نفس و سازندگي شخصيت الهي انسان است، توفيق توبه و به دست آوردن غفران و بخشش الهي و موفق شدن به اطاعت از فرامين خداوند، محورهاي اصلي هدايت و سعادت و نيكبختي دنيا و آخرت انسان است، كه امام (ع) در قالب دعا و در جهت ساختن و تربيت الهي انسان آنها را به زيبايي مطرح فرموده است.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

بررسي سند صحيفه كامله سجاديه

انتساب «صحيفه كامله سجاديه» به حضرت زين العابدين -عليه السلام- مورد قبول تمام علماي اسلام از همه فرقه ها مي باشد و هيچ كس در اين انتساب تشكيك نكرده است و بسياري اين مجموعه ارزشمند را از «متواترات» دانسته اند كه كمترين نيازي به بررسي صحت و سقم افراد موجود در سند آن نمي باشد چرا كه وقتي مطلبي «متواتر» شد، موجب يقين شده و ديگر مجال شبهه در آن باقي نمي ماند. بايد توجه داشت طرق روايت «صحيفه كامله سجاديه» از ميليون متجاوز است و با توجه به اين همه، بعضي شبهات در برخي از رجال حديث شريف صحيفه، كمترين ضرري به اتقان آن نخواهد زد. در اين قسمت مروري بر «ديدگاه بعضي از بزرگان اهل حديث و علماء برجسته» در اين ارتباط براي آشنايي با موضوع بسيار مفيد مي باشد. ديدگاه بعضي از علماء برجسته و بزرگان اهل حديث در

زمينه سند «صحيفه كامله سجاديه»

1- مرحوم علامه «مجلسي» - رضوان الله عليه «صحيفه سجاديه» را به طرق عديده اي روايت مي كند، از جمله روايت آن از پدرش: مرحوم «محمد تقي مجلسي اول» كه آن بزرگوار در عالم رويا بدون واسطه «صحيفه» را از حضرت قائم آل محمد -عليه السلام- به طور مناوله يعني دست به دست اخذ و روايت كرده است. [1] .

2- خود علامه «مجلسي اول» مي فرمايد: «غير از اين طريق، طرق كثيره اي وجود دارد كه بر آلاف و الوف زيادي مي نمايد، و اگرچه آنچه را كه من ذكر كرده ام با نهايت اختصار، آن بالغ بر «ششصد» طريق عالي مي گردد.» [2] .

3- علامه «محمد تقي مجلسي» مي گويد: «صورت مكتوب پدر علامه ام بعد از اين اجازه شهيديه ثانويه، اين است كه من به فرزند اعز خود اجازه دادم تا از من اين «صحيفه» را با اين اسناد از حضرت امام الساجدين و زين العابدين و العارفين علي بن الحسين ابن ابي طالب با اسنادي كه بلا واسطه از صاحب الزمان و خليفة الرحمن - صلوات الله و سلامه عليه - در رؤيا واقع شده است با ساير اسانيدي كه بر هزار هزار (يك ميليون) سند افزون است روايت كند.» [3] .

داستان تشرف مرحوم مجلسي به حضور حضرت بقية الله الاعظم - عجل الله فرجه - در قسمت «داستانهايي پيرامون «صحيفه» نقل شده است.

همچنين پس از آنكه روايت «صحيفه» را با اسناد مختلفه و كثيره نقل مي كند در خاتمه آن عبارت پدر را مي آورد كه: «اسانيد مذكوره در اينجا فقط بر پنجاه و شش هزار و يكصد عدد (56100) رسيده است.» [4] . باز

از قول پدر نقل مي كند كه: «و حاصل آنكه ابدا شكي وجود ندارد بر اينكه «صحيفه كامله» از مولانا سيدالساجدين مي باشد، از جهت متن خود صحيفه و فصاحتش و بلاغتش و اشتمالش بر علوم الهيه اي كه براي غير معصوم امكان آوردن آن نمي باشد. و الحمد لله رب العالمين بر اين نعمت جليله كه اختصاص به ما جماعت شيعه داده... و اسانيد مذكوره در اينجا عبارت از پنج هزار و ششصت و شانزده سند (5616) مي باشد.»

و نيز در ميان اجازه ايشان از والد «شيخ بهائي» مي گويد: «و آنچه را كه من از اسانيد «صحيفه» به غير از اين اسانيد مشاهده كرده ام بيشتر است از اينكه احصاء شود. (فهي اكثر من ان تحصي) [5] .

4- علامه بزرگوار مرحوم «شيخ آقا بزرگ تهراني»: «سند صحيفه سجاديه» در هر طبقه و عصري سرانجام به امام باقر -عليه السلام- و «زيد» شهيد منتهي مي شود كه آن دو بزرگوار آن را از علي بن الحسين -عليه السلام- نقل كرده اند... و اين صحيفه از «متواترات» نزد اصحاب است.» [6] .

5- آيت الله «ميرزا محمد علي مدرس چهاردهي جيلاني» در شرح «صحيفه فارسي» مي گويد: «بدانكه بودن «صحيفه» از حضرت امام الساجدين عليه الصلوة و السلام - از واضحات و لائحات است. خدشه اي در سند او نيست حتي آنكه «غزالي» گويد كه آن صحيفه «زبور آل محمد» - صلي الله عليه و آله و سلم - است.» [7] .

6- مرحوم آيت الله «سيد حسن صدر» مي گويد: «صحيفه سجاديه از متواترات است. به مثابه قرآن در نزد تمامي فرقه هاي اسلام، و جميع آنها به «صحيفه» افتخار مي كنند.» [8] .

7- مرحوم استاد «محمد

مشكوة» در مقدمه خود بر «صحيفه» بحث مفصلي راجع به سند اين «صحيفه» دارند و بعد مي فرمايد: «با توجه به آنچه در اين مقدمات ذكر شد، ثابت و مدلل گشت كه اين «صحيفه» مباركه پيشواي كتب اسلامي، و تالي تلو قرآن كريم است و «عقل» و «نقل» بر صدور آن از مقام امام چهارم گواهي مي دهند و دشمن نيز در اين باب جز آنچه دوست گويد، نتواند گفت.» [9] .

8- مرحوم علامه آيت الله «حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني» - قدس سره -: «صحيفه كامله سجاديه از «متواترات» مي باشد، و مانند نسبت كافي به «كليني» و تهذيب به «شيخ طوسي» كه از «متواترات» است و در آن محل شبهه و ترديد نيست... جايي كه ادعيه صحيفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متصل و منسجم بوده باشد، لو فرض كه اين سند هم در ميان نبود، نبود.» [10] .

------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام شناسي، ج 15، ص 79، و بحارالانوار، ج 110، ص 43.

[2] امام شناسي، ج 15، ص 79 و بحارالانوار، ج 110، ص 45 الي 47.

[3] امام شناسي، ج 15، ص 80 و بحارالانوار، ج 110، ص 50.

[4] امام شناسي، ج 15، ص 80، و بحارالانوار، ج 110، ص 51 الي 61.

[5] امام شناسي، ج 15، ص 81، و بحارالانوار، ج 110، ص 54 و 59.

[6] الذريعة، ج 15، ص 18.

[7] امام شناسي، ج 15، ص 30، پاورقي (به نقل از شرح صحيفه سجاديه فارسي، تأليف آيت الله ميرزا محمد علي مدرس چهاردهي، ديباچه، ص 3).

[8] امام شناسي، ج 15، ص

47 (به نقل از تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، ص 284).

[9] مقدمه صحيفه سجاديه، طبع دارالكتب الاسلاميه، ص 6 الي 16.

[10] امام شناسي، ج 15، ص 53.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بررسي تفضيلي و جزئيات عبادات

امام همام حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام در راستاي انجام وظايف بندگي و هدايت امت كه در شرايط خاص زماني و مكاني آن مقطع از تاريخ به دوش مباركشان آمده بود، به مسأله «عبادت» و «راز و نياز با حضرت حق» اهتمام ويژه اي مبذول مي داشتند تا از يك سو با ارتباط با مبدأ آفرينش، جان پرعشق خود را آرامش بخشيده از مصدر همه خوبيها و كمالات، فيوضات لا يتناهي دريافت دارند و از سوي ديگر الگوي زيبا و كامل از عشق سوزان يك بنده مخلص و پاكباز در مقابل خداوند متعال ارائه داده، جامعه شيعه و مسلمين را از اين جهت تربيت نمايند و آنها را با معارف بلند اسلام علما و عملا آشنا سازند. از اين رو حضرت سجاد عليه السلام عبادتهاي زيادي در طول شبانه روز و ماه و سال انجام مي دادند. آنچه از اين عبادتها در تاريخ و روايات گزارش شده است عبارت است از:

1- نمازهاي حضرت

2- حج هاي حضرت

3- سجده هاي حضرت

4- دعاها و مناجاتهاي حضرت

لازم به ذكر است همه كارهاي معصوم عليه السلام در قالب «عبادت» انجام مي شود و قطعا عبادات امام سجاد عليه السلام منحصر به آنچه در بالا ذكر شد نيست.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بعضي از اذكار سجده حضرت سجاد

«طاوس بن كيسان يماني» كه يكي از بزرگان از اصحاب حضرت سجاد عليه السلام مي باشد، و از مناجاتها و عبادات حضرت، مشاهدات زيادي داشته و از آنها گزارشهايي به عنوان روايات گرانقدري براي ما به ارمغان گذاشته است، مي گويد شبي وارد «حجر اسماعيل» در خانه خدا شدم، در اين هنگام حضرت علي بن الحسين عليه السلام وارد شده

و به نماز مشغول شدند و الي - ماشاء الله نماز خواندن سپس به سجده رفتند و من گفتم: «مردي صالح از اهل بيتي نيكوكار است حتما به دعاي ايشان گوش فراخواهم داد، پس شنيدم كه در سجده مي فرمود: «عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك» يعني: «بنده تو در آستانه توست، مسكين تو در آستانه توست. فقير تو در آستانه توست، سائل تو در آستانه توست.» طاوس مي گويد: «من در هيچ مشكل و ناراحتي اين دعا را نخواندم مگر اينكه ناراحتي من برطرف گرديده برايم فرج حاصل شد.» [1] .

البته در بعضي از روايات ديگر در ذيل و ادامه اين دعا آمده است: «يشكو اليك ما لا يخفي عليك» يعني: «به سوي تو شكايت مي كند آنچه بر تو مخفي نيست.» و يا «يسئلك ما لا يقدر عليه غيرك» يعني: «از تو مسئلت مي كند آنچه غير تو بر آن قادر نيست.» و يا «لا تردني عن بابك» [2] يعني: «مرا از درگاه خود مران». «يوسف بن اسباط» از پدرش نقل مي كند كه وارد مسجد كوفه شدم و ديدم جواني با خداي خود مناجات مي كند و در سجده خود مي گويد: «سجد وجهي متعفرا في التراب لخالقي و حق له» يعني: «صورتم براي خالقم سجده نمود در حالي كه آن را به خاك سائيده ام و اين حق اوست.» پس به سراغش رفتم و ديدم حضرت علي بن الحسين عليه السلام است.» [3] . و همچنين بنابر نقل حضرت صادق عليه السلام از زبان يكي از مواليان و بندگان حضرت سجاد عليه السلام حضرت روزي به صحرا رفته و بر روي سنگي خشن به سجده مي روند و او مي گويد:

«من ايستاده بودم و صداي گريه و زاري با صداي بلند حضرت را مي شنيدم و شمردم كه هزار مرتبه مي گفت: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ايمانا و صدقا». [4] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 76 (به نقل از ارشاد).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 78 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 99، ح 88 (به نقل از كشف الغمه).

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 140 (به نقل از لهوف).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بزرگواريهاي ويژه

خداوند متعال به پيامبرش در قرآن مجيد مي فرمايد: «و انك لعلي خلق عظيم» [1] يعني 6 «هر آينه تو داراي اخلاق والا و بزرگي هستي.» اين خلق عظيم حضرت رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - در فرزندان او كه جانشينان بر حقش مي باشند، نيز بروز يافته و هر كدام نمودار صدها فضيلت و كرامت خاص و استثنايي بوده اند. حضرت زين العابدين -عليه السلام- بالخصوص با توجه به شرايط زندگي و مشي و سلوكشان در جامعه تابلوي زرين و پرافتخاري از كرامتهاي استثنايي و «بزرگواريهاي ويژه» ترسيم نموده اند. بخشي از اين بزرگواريها در خلال بررسي بعضي از فضائل و كرامتهاي حضرت و به طور كلي در خلال بررسي ابعاد مختلف زندگي حضرت مورد اشاره قرار گرفت، از قبيل عدم تعرض به «هشام بن اسماعيل» والي «مدينه» با آن همه ايذاء و آزار او به حضرت و از آن گذشته سلام كردن بر او و پيشنهاد بخشيدن مال و اموال به او تا بدهي خود را

پرداخت كند كه در «صبر بي پايان حضرت» روايت آن نقل شده است. همچنين برخورد بزرگوارانه و كريمانه حضرت با كنيزاني كه موجب افتادن ظرف آب روي صورت حضرت و مجروح شدن آن و يا افتادن سيخهاي كباب روي صورت فرزند حضرت كه به مرگ او منجر شد، كه در قسمت «عفو و گذشت حضرت» داستان آن بيان گرديد. آري حضرت اين افراد را در راه خدا آزاد نمود.

برخي ديگر از اين گونه بزرگواريهاي منحصر به فرد در «رابطه حضرت با بردگان» خود بيان خواهد شد. اينك به نمونه هاي ديگري از كرامتها و بزرگواريهاي ويژه حضرت مي پردازيم:

1- امام صادق -عليه السلام- مي فرمايند: «علي بن الحسين - صلوات الله عليه - بر گروهي از جذامي ها عبور كردند در حالي كه بر الاغ خود سوار بودند. آن آقايان جذامي مشغول صرف صبحانه بودند، و حضرت را به غذا دعوت كردند. حضرت فرمود: «اما من اگر روزه دار نبودم حتما اين كار را مي كردم.» بعد چونكه به منزل رسيدند دستور دادند طعامي طبخ نمايند، دستور حضرت عمل شد و همچنين امر كرد بسيار دقت كنند و در تهيه غذا سخت بگيرند (يعني بسيار مراقب باشند كه غذاي خوبي تهيه شود)، سپس حضرت تمامي آن جذامي ها را دعوت فرمود و آنها آمدند با حضرت غذا (نهار يا شام) خوردند و او نيز با آنها غذا تناول فرمود.» [2] .

در روايت ديگري در همين زمينه آمده است كه حضرت وقتي از كنار آنها گذشت فرمود: «خداوند متكبرين را دوست نمي دارد.» و لذا برگشت و فرمود: «من روزه دارم.» و بعد آنها را به منزل دعوت كرد و بعد از اطعام

آنان، مقداري پول و غذا نيز به آنها اعطاء كرد.» [3] .

2- امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- سفر نمي كردند مگر با رفقايي كه حضرت را نمي شناختند و با ايشان شرط مي كرد كه در آنچه آنان بدان نياز دارند، حضرت خادم آنان باشد. يك بار كه حضرت با گروهي مسافرت مي كرد مردي ايشان را ديد و شناخت و به آنان گفت: «آيا مي دانيد اين شخص كيست؟» گفتند: «نه»، گفت: اين علي بن الحسين -عليه السلام- است!!».

در اين حال آنان به سوي حضرت هجوم آوردند و دست و پاي ايشان را بوسه باران كرده و گفتند: «يابن رسول الله مي خواستيد ما به آتش جهنم درغلتيم؟ اگر ناخواسته و از سر غفلت دست و يا پاي ما نسبت به شما خطايي مي كرد، آيا ما تا آخر دهر هلاك نمي شديم؟ راستي چه امري شما را بر اين شيوه وا مي داشت؟»

حضرت فرمود: «يك بار من با گروهي مسافرت مي كردم كه آنان من را مي شناختند. از اين رو به خاطر رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - برخوردي با من كردند و چيزي به من دادند كه استحقاق آن را نداشتم. پس من مي ترسم كه شما نيز مانند آن را به من اعطاء كرده و همان برخورد را با من بنمائيد. از اين رو كتمان امر خودم نزد من محبوبتر گرديد.» [4] .

در حديث ديگري در همين ارتباط آمده است كه به حضرت گفته شد: «چرا هر گاه سفر مي كنيد اسم خودتان را از ساير رفقا كتمان مي كنيد؟» جواب فرمودند: «كراهت دارم كه به خاطر رسول الله - صلي الله

عليه و آله و سلم - چيزي را بگيريم و دريافت كنم كه مثل آن را اعطاء نمي كنم.»

و حضرت فرمودند: «به خاطر قرابت و نزديكي ام با رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - هرگز من به چيزي متمتع نشده و استفاده اي نبردم.» [5] .

3- «به حضرت گفته شد شما نيكوكارترين مردم هستيد ولي با مادرتان سر يك سيني و ظرف غذا، غذا نمي خوريد در حالي كه ايشان اين را آرزو دارند. حضرت فرمود: «من كراهت دارم كه دستم را به سوي چيزي كه قبلا چشم مادرم به آن سبقت گرفت، دراز كنم و در نتيجه عاق شوم.» حضرت بعد از اين طبقي را روي غذا گذاشته و دستش را زير طبق وارد مي كرد و غذا مي خورد.» [6] . از اين روايت شريف به دست مي آيد كه حضرت چگونه بزرگوارانه حرمت و حق مادر خود را (كه البته يكي از دايه هاي حضرت بوده است) مراعات مي كرده اند.

4- عمر بن علي بن ابي طالب -عليه السلام- نزد «عبدالملك مروان» در زمينه صدقات (موقوفات) پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و اميرالمؤمنين -عليه السلام- از حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- شكايت نمود و گفت: «اي اميرالمؤمنين من پسر صدقه دهنده (واقف) هستم و اين مرد (حضرت علي بن الحسين -عليه السلام-) پسر پسر هست، پس من به آنها از او اولي مي باشم.»

«عبدالملك» به اين شعر از «ابن ابي الحقيق» متمثل شد:

لا تجعل الباطل حقا و لا

تلط دون الحق بالباطل

يعني: «باطل را حق قرار مده و ملازم باطل مباش وقتي كه حق ظهور مي كند.»

(و يا اينكه باطل را فوق

حق قرار مده).

بعد «عبدالملك» گفت: «اي علي بن الحسين بلند شو كه من تو را متولي اين اموال قرار دادم.»

چونكه آن دو از نزد «عبدالملك» خارج شدند، «عمر» آن مال را تصرف كرد و حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- را اذيت نمود، ولي حضرت ابدا هيچ عكس العملي نشان ندادند.

مدتي گذشت، روزي محمد بن عمر (پسر عمر بن علي بن ابي طالب -عليه السلام-) به حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- وارد شده به ايشان سلام كرد و بر روي دست و پاي ايشان افتاد و شروع كرد به بوسيدن حضرت. در اين حال حضرت فرمودند: «پسرعمو اينكه پدرت با من قطع رابطه كرده و رحم مرا قطع نمود مرا مانع نمي شود كه با تو «صله رحم» كنم. بنابراين دخترم «خديجه» را به عقد ازدواج تو در آوردم!!» [7] . آيا در تاريخ نظير اين گونه بزرگواريها براي غير از خاندان وحي و رسالت ثبت شده است؟ صلوات و رحمت خداوند بر تو اي علي بن الحسين، اي مجسمه فضيلت و بزرگواري.

5- امام صادق عليه السلام نقل فرموده اند كه: «چون مرگ «محمد بن اسامه» فرارسيد، «بني هاشم» بر او داخل شدند. او به آنان گفت: «شما قرابت و نزديكي مرا به خودتان مي دانيد. اينك قرضي دارم كه دوست مي دارم شما آن را براي من ضمانت كنيد.» بلافاصله حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: «سوگند به خدا، آگاه باشيد من ثلث قرض تو را پذيرفتم.» و سپس او و ديگران همه ساكت شدند.

بعد از چند لحظه حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: «تمام دين و قرض تو را قبول كردم!!» و اين چنين ادامه دادند كه:

«در دفعه اول چيزي مانع من نشد كه تمام قرض او را تقبل كنم مگر كراهت از اين موضوع كه شما بگوئيد: «او بر ما سبقت گرفت (و به ما اجازه نداد)». [8] .

6- و بالاخره بزرگواري ويژه و بي نظير ديگري كه حضرت بدان اقدام فرمودند پناه دادن به خانواده «مروان» در جريان قيام «مدينه» بر ضد «يزيد» است كه به «واقعه حره» شهرت يافت. شخصيت پليد و منفي «مروان» در تاريخ روشن مي باشد. شخصي كه در زمان رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - به خاطر جسارت به حضرت تبعيد مي شود و در عصر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ «جمل» مقابل حضرت مي ايستد و در جنگ «صفين» باز در كنار «معاويه» با حضرت مي جنگد و در مجلس «وليد» به آن فرد لعين پيشنهاد قتل سريع حضرت امام حسين عليه السلام را مي دهد. اما هنگامي كه در آن شرايط بحراني «مدينه» كه مردم عليه «بني اميه» و «بني مروان» قيام كرده و همه را از شهر خارج كرده اند، همسر خود را كه دختر «عثمان بن عفان» است نزد حضرت آورده و درخواست پناه دادن او را مي كند، حضرت مي پذيرند و او را پناه مي دهند و به پذيرايي او اقدام مي كنند به گونه اي كه بعدا اظهار مي دارد: «مدتي كه نزد حضرت بودم به گونه اي پذيرايي شدم كه در منزل پدرانم چنين پذيرايي نمي شدم!!!» و علاوه بر او چهارصد نفر ديگر نيز در پناه حضرت بودند. [9] .

حال تاريخ قضاوت كند كه اين بزرگواري و كرامت نشانه چيست؟ و بايد آن را با رفتار «بني اميه» با آل رسول - صلي الله

عليه و آله - مقايسه نمود تا معلوم شود دشمنان دودمان پيامبر نيز از چه مرتبه اي از دنائت و پستي برخوردار بوده اند.

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 4، از سوره 68: القلم.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 55، ح 2 (به نقل از اصول كافي) و ص 94، ح 84 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ص 74، ح 64 (به نقل از امالي ابن الشيخ).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 69، ح 41 (به نقل از عيون اخبار الرضا).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 93، ح 82 (به نقل از مناقب).

[6] بحارالانوار، ص 93، ح 82 (به نقل از مناقب).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 113 (به نقل از مناقب).

[8] بحارالانوار، ج 46، ص 137، ح 28 (به نقل از كافي).

[9] تاريخ طبري، ج 7، ص 409، و الارشاد، ترجمه و شرح حاج سيد هاشم محلاتي، ج2، ص 152.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بينش در زمينه انفاق در راه خدا

حضرت سجاد -عليه السلام- دائما مي فرمودند: «الصدقة تطفئ غضب الرب» [1] يعني: «صدقه دادن و انفاق نمودن غضب پروردگار را خاموش مي سازد.» و در روايت ديگري فرمودند: «ان صدقة السر تطفئ غضب الرب» [2] يعني: صدقه دادن در پنهان و انفاق نمودن به صورت مخفيانه باعث خاموش شدن غضب پروردگار مي باشد.» «سعيد بن مسيب» مي گويد: «روزي براي نماز صبح در محضر حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- حاضر شدم، ناگاه سائلي درب منزل را به صدا در آورد. حضرت فرمودند: «به سائل و نيازمند كمك كنيد و هرگز سائل را نرانيد و او را بي جواب مگذاريد.» حضرت به «زهري» فرمودند: «انما الاستعداد للموت تجنب الحرام

و بذل الندي في الخير» [3] . يعني: «هر آينه استعداد و آمادگي براي مرگ، در پرتو دوري از حرام و بذل سخاوت در راه خير (و يا بذل نمودن «خير» توسط انسان «سخاوتمند») به دست مي آيد.» بنابراين در ديگاه حضرت، با «انفاق» در راه خداوند مي توان براي سفر آخرت آماده شد.

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 74، ح 64 (به نقل از «امالي ابن الشيخ) و ص 100، ح 88 (به نقل از كشف الغمه).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 88، ح 77 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 107، ح 103 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بخشيدن آنچه خود دوست مي داشتند

براي «انفاق» و «بخشش» در اسلام فلسفه هاي متعددي ذكر شده است. روشن ترين آنها ايجاد «عدالت اجتماعي» و جلوگيري از انباشت ثروت در دست عده اي خاص است كه مفاسد اجتماعي انبوهي به دنبال دارد. از اين گذشته بخشيدن باعث دل كندن از يكي از تعلقات بسيار قوي در درون انسان مي شود كه همان تعلق به دارائي هاي مادي است.

بريدن از آنچه غير خداست در راه خدا، سكوي پرش براي وصال محبوب است و اين پرش در «انفاق» بخوبي تجلي ميابد. از اين رو در قرآن مجيد خداوند به پيامبرش مي فرمايد: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها» [1] يعني: «از اموال آنها صدقه بگير كه بدين وسيله باعث تطهير آنها از آلودگي تعلق به دنيا و تزكيه و پاك شدنشان مي باشي.» حال اين كاركرد مؤثر انفاق در ترقي معنوي هنگامي در حد اعلاي خود تحقق ميابد كه انسان از اشيايي كه آنها را

بشدت دوست دارد، دل بركند و آنها را در راه خداوند «انفاق» نمايد. از اين رو در قرآن مجيد آمده است: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» [2] يعني: «هرگز به بر و نيكي مطلق نمي رسيد مگر اينكه از آنچه آن را دوست داريد انفاق نمائيد.» حضرت سجاد -عليه السلام- علاوه بر انفاقهاي گسترده خود كه آن را به صورت سري و علني انجام مي دادند و در خلال آن نيازمنديهاي مستمندان و فقرا و ايتام و از كار افتاده ها را برآورده مي ساختند، چيزي كه به آن «علاقه» داشتند را نيز در راه خدا مي بخشيدند تا ترجمان حقيقي قرآن را در آيات ذكر شده آن باشند. به نمونه هايي از اين فضيلت والاي حضرت توجه فرمائيد:

1- «ابي عبدالله دامغاني» روايت كرده است كه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- مرتب از «شكر» و «بادام» صدقه مي دادند، وقتي از محضرشان در اين باره سؤال شد، اين آيه را تلاوت كردند كه: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» آري حضرت شكر و بادام را دوست مي داشتند.» [3] .

2- امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- از «انگور» خوششان مي آمد. روزي انگور خوبي به «مدينه» آوردند و يكي از كنيزان حضرت مقداري از آن تهيه كرد و موقع افطار، آن را خدمت حضرت آورد. قبل از اينكه حضرت دستشان را به سمت آن دراز كنند، نيازمندي درب خانه حضرت آمد، حضرت فرمودند: «همه اين انگور را براي او ببر.» آن كنيز گفت: «اي مولاي من! بعضي از آن او را كفايت مي كند.» فرمودند: «نه سوگند به خدا»، و همه آن را براي او فرستادند. فردا باز آن

خانم مقداري انگور خريد و براي حضرت آورد ولي مجددا نيازمندي آمد و حضرت همان گونه با او برخورد كردند. روز بعد آن كنيز مقداري انگور براي حضرت خريد و در شب سوم براي حضرت آورد، ولي ديگر نيازمندي نيامد، از اين رو حضرت از آن خوردند و فرمودند: «چيزي از آن از ما فوت نگرديد و الحمد لله.» [4] .

دو نمونه از انفاقهاي برجسته حضرت سجاد

گرچه زندگي حضرت سجاد -عليه السلام- سرشار از عمل صالح «انفاق» بوده، اين عمل قربي به كرات و مرات و به عنوان يك سيره مستمر از حضرت سر مي زده است. و لكن در اين قسمت به دو نمونه برجسته از انفاقهاي حضرت اشاره مي شود:

1- امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «عادت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- اين بود كه در روزي كه آن روز را «روزه» مي گرفتند، امر مي كردند تا گوسفندي را ذبح كنند. بعد اعضاء آن را قطعه قطعه نموده و آن را بپزند. نزديك غروب كه مي شد حضرت به روي ديگها نگاه مي كردند و به آن نزديك مي شدند تا اينكه در حالي كه روزه دار بودند، بوي آبگوشت را استشمام مي كردند و بعد مي فرمودند ظرفهاي چوبي بزرگ را بياوريد و براي «آل فلان» و «آل فلان» غذا بكشيد. براي فلان خانواده غذا بكشيد، تا اينكه به آخر ديگها مي رسيدند و همه تمام مي شد. سپس براي خود حضرت مقداري «نان» و «خرما» مي آوردند و همان شام حضرت بود.» [5] .

2- روزي حضرت زين العابدين -عليه السلام- از منزل خارج شدند در حالي كه بالا پوشي از «خز» (منسوج از پشم و ابريشم) بر تن داشتند. در راه نيازمندي خدمت

حضرت آمد و خود را به آن بالا پوش در آويخت، در اين حال حضرت آن را رها كرده و به راه خود ادامه دادند.» [6] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] بخشي از آيه 103، از سوره 9: التوبه.

[2] بخشي از آيه 92، از سوره 3: آل عمران.

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 89 (به نقل از مناقب).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 90 (به نقل از مناقب).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 71 و 72، ح 53 و 54 (به نقل از محاسن و مناقب).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 62 (به نقل از خصال) و ص 95 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بازسازي كعبه و نصب حجرالاسود

«ابان بن تغلب» مي گويد: «چونكه «حجاج» «كعبه» را منهدم كرد، مردم خاكهاي آن را متفرق نمودند (و هر كس مقداري از آن را با خود برد) بعدا چونكه تصميم به بازسازي «كعبه» گرفتند، ماري بر آنان خارج گرديد و از ساختن، مردم را ممانعت كرد. مردم از ترس اين مار فرار كرده و همه نزد «حجاج» آمدند و مسأله را به او گزارش كردند. او از اينكه شايد از ساختن «كعبه» منع شود و به اين كار توفيق نبايد، ترسيد. از اين و بر بالاي منبر رفته و مردم را سوگند داد و گفت: «خداوند رحمت كند بنده اي را كه نزد او نسبت به آنچه ما به آن مبتلا شده ايم علم و خبري باشد، او بيايد و ما را به آن خبر دهد.» در اين حال پيرمردي ايستاد و گفت: «اگر نزد

كسي در اين مورد علمي باشد، آن علم نزد مردي است كه به سمت «كعبه» آمد و مقداري از آن را بر گرفت و رفت.»

حاج پرسيد: «او كيست؟» جواب داد: «علي بن الحسين -عليه السلام-. حجاج گفت: معدن اين امور اوست» و لذا مردي را نزد حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- فرستاد و به ايشان اطلاع داد كه چگونه خداوند از بازسازي «كعبه» او را ممنوع و محروم ساخته است. حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- رو به «حجاج» كرده و فرمودند: «اي «حجاج» تو قصد بناي «ابراهيم» و «اسماعيل» را نمودي و آن را تخريب كرده و در جاده افكندي و آن را غارت نمودي كان كه آن ميراث توست. حال بر منبر بالا برو و مردم را سوگند بده كه هيچ كس از آنها كه چيزي از آن برگرفته نماند مگر اينكه آن را برگرداند.» «حجاج» بلافاصله چنين كرد. به منبر بالا رفت و مردم را سوگند داد كه هيچكس از آنها نماند كه چيزي از «كعبه» نزد او باشد مگر اينكه آن را برگرداند و همه هم برگرداندند. چون همه خاكها مجتمع گرديد، حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- جلو آمده و اساس را وضع نمودند و آنها را امر كردند كه حفر كنيد. در اين لحظه آن مار غايب شد. باز آنها حفر كردند تا به موضع ستونها و قواعد رسيدند كه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- به آنها فرمود: «دست از كار بكشيد و محل را ترك كنيد!!» آنها چنين كردند و خود حضرت نزديك شده و آن ستونها و قواعد را با لباس خود پوشانيد و سپس گريست و بعد با

دست خود آن را با خاك پوشانيد. بعد كارگران را صدا زده و امر فرمود بناءتان را بگذاريد. آنان نيز بناء را پايه گذاري كردند و چونكه ديوارهاي «كعبه» بالا آمد، دستور داد در وسط آن خاك ريخته شود و از همين روست كه خانه خدا مرتفع گرديده كه بايد با پلكان بر آن بالا رفت.» [1] . در همين ارتباط نيز روايت شده كه چونكه «حجاج بن يوسف» به خاطر نبرد با «عبدالله بن زبير» «كعبه» را ويران ساخت و سپس آن را تعمير نموده چونكه «بيت الله» اعاده گرديد و خواستند كه «حجر الاسود» را نصب كنند هر موقع كه عالمي از عالمانشان يا قاضي از قضاتشان و يا زاهدي از زهادشان آن را نصب مي كرد، متزلزل شده و مضطرب مي گرديد و «حجر» در مكان خود مستقر نمي شد.

در همين حال حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- جلو آمده و «حجر» را گرفتند و نام خداوند را بر زبان جاري كرده و آنگاه آن را نصب نمودند. در اين دفعه آن در محل خود مستقر گرديد و همه مردم تكبير گفتند. [2] . از همين روست كه به جناب «فرزدق» چنين الهام شد كه در شعرش بگويد:

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

يعني: «جود و عطاي كف بخشاي او چنان است كه چون به آهنگ استلام «ركن حطيم» (حجرالاسود) گام فرانهد، گويي كه ركن مي خواهد تا او را نزد خود نگاه دارد و از جود و عطايش برخوردار گردد.»

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 115، ح 1 (به نقل از اصول كافي).

[2] بحارالانوار، ج 46،

ص 32، ح 25 (به نقل از الخرائج و الجرائح).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

بردباري

اما بردباري كه يكي از صفات انبيا و مرسلين و از مهمترين و برجسته ترين صفات انساني است، و از سيطره آدمي بر نفس و تسليم نشدن وي در برابر انگيزه هاي خشم و انتقام سرچشمه مي گيرد به وفور در آن امام به چشم مي خورد جا حظ مي گويد:

«علي بن حسين به هنگام شدت خشم با وجود قدرت، انتقام نمي گرفت.» [1] امام زين العابدين عليه السلام از همه كس بردبارتر بود و بيش از هر كسي خشم خود را فرومي خورد، راويان و مورخان رويدادهاي زيادي از شكيبايي آن حضرت را نقل كرده اند كه از آن جمله است:

1- امام عليه السلام كنيزي داشت كه هر وقت مي خواست براي نماز وضو بسازد، آب به دست آن حضرت مي ريخت (روزي مي خواست آب بريزد) ظرف آب از دستش به روي سر و صورت آن حضرت افتاد و شكست، كنيز بلافاصله گفت: خداي عزوجل مي فرمايد: «و الكاظمين الغيظ» [2] . و امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «من خشمم را فروخوردم.» كنيز، از بردباري و بزرگواري امام، در طمع شد و درخواست مراحم بيشتري نموده و عرض كرد: «و العافين عن الناس» [3] . امام عليه السلام از روي لطف و محبت فرمود: «خداوند از تو بگذرد.» كنيز با شنيدن جمله امام، عرض كرد: «و الله يحب المحسنين» [4] . امام عليه السلام با لطف و احسان بيشتري رو به كنيزي كرد و فرمود: «برو، تو آزادي...» [5] .

2- از جمله رويدادهاي مربوط به بردباري امام عليه السلام، داستان مردي بي شرم و فرومايه است كه با

امام روبرو شد و بي دليل شروع كرد به ناسزا و دشنام دادن، امام عليه السلام با نهايت لطف فرمود: «اي جوان! عقبات سختي در پيشروي ماست، اگر من از آن عقبات بگذرم از آنچه تو گفتي باكي ندارم اما اگر در آن جا سرگردان بمانم، حال من بدتر از آن است كه تو گفتي...» [6] .

امام سجاد عليه السلام با تمام وجود و عواطفش به خدا و گرفتاريهاي عالم آخرت كه جز پرهيزگاران كسي از آنها در امان نيست، متوجه بود و چنان دلش را مشغول مي داشت كه هرزه گويي آن شخص فرومايه - سخني برخاسته از باطني فاقد اخلاق و ادب - كمترين تأثيري در او نگذاشت.

3- از جمله آثار حلم امام عليه السلام آن كه روزي از مسجد بيرون آمد، مردي شروع كرد به ناسزا گفتن، مردم خواستند انتقام بگيرند و به او صدمه اي بزنند، امام عليه السلام آنها را منع كرد و رو به آن مرد كرد و فرمود:

«آنچه را كه از اعمال ما نمي داني و خداوند از تو پوشيده داشته بيشتر است! آيا حاجتي داري كه برآورده سازم؟» آن مرد با شنيدن سخنان امام، شرمنده شد و مي خواست كه زمين او را فروببرد، امام عليه السلام وقتي كه آن حال را ديد، رقت كرد، عباي سياهي را كه بر دوش داشت به سمت او انداخت و دستور داد تا هزار درهم به او دادند. به اين ترتيب ريشه عداوت بي دليل نسبت به مردم را از دل آن مرد بيرون آورد و او را به راه حق و راستي باز گرداند و چنان شد كه هرگاه امام عليه السلام را مي ديد، عرض مي كرد: به راستي كه

شما از اولاد پيامبرانيد. [7] .

4- داستان ديگري از حلم امام عليه السلام نقل كرده اند كه مرد فرومايه اي به امام عليه السلام جسارت كرد و او را دشنام داد، امام صورت مباركش را از او برگرداند، آن مرد با مشاهده آن عمل، رگهاي گردنش پر شد و رو به امام كرد و گفت:

«با تو هستم...»

امام عليه السلام فوري در پاسخش فرمود:

«من هم (با توجه به برخورد تو) از گناه تو چشم پوشيدم.»

امام، او را ترك كرد و رفت و مقابله به مثل نكرد [8] ، در حالي كه آن مرد سخت برآشفته و خشمگين بود.

5- از جمله دلايل عظمت حلم آن حضرت داستان مردي است كه به امام عليه السلام تهمت زد و هر چه توانست جسارت كرد، سپس امام رو به آن مرد كرد و فرمود: «اگر آنچه درباره من گفتي، چنانم، از خدا مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر نه، آنچه گفتي در من نيست، خداي تعالي از گناه تو بگذرد.» آن مرد با شنيدن سخنان امام متحير شد و شروع كرد به عذرخواهي و عرض كرد: «فدايت شوم، آنچه گفتم، شما چنان نيستيد، بلكه من سزاوارتر بدانهايم، مرا ببخشيد.»

امام عليه السلام پس از مشاهده اين حالت با لبخندي كه حكايت از رضايت و بخشش آن حضرت داشت رو به آن مرد كرد و فرمود: «خداوند از تو درگذشت.» آن مرد در حالي كه از محضر امام عليه السلام برمي گشت كه سخت شگفت زده و قلبش آكنده از بزرگداشت و عظمت امام بود و با خود مي گفت: خدا مي داند كه مقام رسالت خود را در خانداني قرار دهد كه خود مي خواهد. [9]

.

6- داستان ديگري از بردباري امام عليه السلام نقل كرده اند: مردي از دودمان زبير در خدمت حضرت بود، مردي به او رسيد، ضمن تعدي به او، دشنام و ناسزا گفت، آن مرد زبيري صورت از او برگرداند. وقتي كه آن مرد رفت، زبيري از جا برخاست و شروع كرد به دشنام دادن به امام عليه السلام و جسارت مي كرد در حالي كه امام ساكت بود و جوابي نمي داد، زبيري رو به امام كرد و گفت: «چه باعث شده است كه جواب مرا نمي دهي؟» امام از روي لطف و مدارا فرمود:

«آنچه كه باعث شد تو جواب آن مرد را ندهي همان باعث شد كه من هم جواب تو را ندهم!» [10] . اين بود برخي از حالات كم نظيري كه مورخان درباره شكيبايي آن حضرت نقل كرده اند كه خود بيانگر وسعت فضايل بي مانند امام عليه السلام و اوصافي است كه آن بزرگوار را تا برترين درجه كمال انساني بالا برده است.

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاخلاق: ص 19.

[2] بخشي از آيه 134 سوره آل عمران، كه از جمله صفات پرهيزگاران مي فرمايد: «و فروخورندگان خشم».

[3] بخش ديگري از آيه 134 سوره آل عمران، يعني:... آناني كه از بدي مردم درگذرند، خداوند دوستدار نيكوكاران است.

[4] بخش ديگري از آيه 134 سوره آل عمران، يعني:... آناني كه از بدي مردم درگذرند، خداوند دوستدار نيكوكاران است.

[5] تاريخ دمشق: 36 / 155، نهاية الادب: 21 / 326.

[6] بحارالانوار: 46 / 96.

[7] البداية و النهاية: 9 / 105.

[8] البداية و النهاية: 9 / 105.

[9] صفة الصفوه: 2 / 54.

[10] الكامل مبرد: 3 /

805.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

بخشندگي

اما بخشندگي نيز يكي از ويژگيها و صفات ذاتي آن بزرگوار بود، تمام مورخان برآنند كه آن حضرت از همه مردم بخشنده تر و دست و دل بازتر و نسبت به فقرا و مستمندان نيكوكارتر بود. داستانهاي فراواني از بخشش و كرم آن بزرگوار نقل كرده اند كه از جمله موارد زير است:

داستان محمد بن اسامه

محمد بن اسامه مريض شد، امام عليه السلام به عيادت او رفت. وقتي كه كنار بستر او نشست، محمد شروع به گريستن كرد، امام عليه السلام فرمود:

- «چرا گريه مي كني؟»

- «وامي دارم.»

-«چقدر وام داري؟»

- «پانزده هزار دينار.»

- «من قبول مي كنم.»

و امام عليه السلام از مجلس برنخاست، مگر آن كه آن مبلغ را پرداخت، [1] و كابوس وحشتناك وام و اندوه او را برطرف ساخت.

اطعام عمومي

از آثار بزرگوار و بخشندگي آن حضرت اين است كه همه روزه در مدينه اطعام عمومي مي كرد و در وقت ظهر در منزل خودش بار عام مي داد. [2] .

اداره كردن صد خانواده

از آثار وجود فراوان امام آن كه صد خانوار را در مدينه به طور پنهاني [3] اداره مي كرد كه هر خانوار شامل چند تن بودند. [4] . به راستي سخاوت دليل بر آن است كه شخص بخشنده از بخل بركنار است و نسبت به مردم احساس محبت دارد و سپاسگزار خدا در برابر نعمت هاي اوست.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] البداية و النهاية: 9 / 105، سير اعلام النبلاء: 4 / 239، تاريخ اسلام: 2 / 266،

الحلية: 3 / 141.

[2] تاريخ يعقوبي: 3 / 6.

[3] تهذيب اللغات و الأسماء: ص 343.

[4] بحارالانوار: 46 / 88.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

بردباري

روزي يكي از كنيزان امام سجاد عليه السلام به دستان آن حضرت آب مي ريخت تا آن جناب دست و روي خود را بشويد. ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارك امام عليه السلام اصابت نمود به گونه اي كه سر آن حضرت شكست. حضرت عليه السلام سرش را به طرف كنيز برگرداند. كنيز كه نگران و ترسان شده بود با زيركي اين آيه را خواند: «و الكاظمين الغيظ» «پرهيزكاران خشم خود را فرو مي خورند.» امام عليه السلام فرمود: خشم خود را فرو بردم. كنيز دنبال آيه را خواند: «و العافين عن الناس» «پرهيزكاران، خطاكاران را مي بخشند.» امام عليه السلام فرمود: تو را بخشيدم. كنيز پايان آيه را خواند: «و الله يحب المحسنين» [1] . امام سجاد عليه السلام به كنيز احسان نمود و فرمود: برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم. [2] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره آل عمران، آيه 134.

[2] ترجمه ارشاد مفيد، ج 2، ص 146.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

بزرگواي و كرامت

زمخشري در ربيع الابرار نقل كرده: چون يزيد بن معاويه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدينه فرستاد و گفت: پس از شكست آنان، زنانشان بر سپاهيان شام مباح است (ولي به وي سفارش كرد كه متعرض امام سجاد (ع) نشود) علي بن الحسين (ع) در آن ماجراي شوم، چهار صد زن را با فرزندانشان و حشمشان تكفّل فرمود، و آنها را با خانواده خود قرار داد و تا لشكريان مسلم در مدينه بودند آنها را اطعام كرد، يكي از آن زنان قسم خورد كه در خانه پدرش و مادرش آن احترام را نديده است

كه از آن حضرت ديد. [1] . اين بود قطره اي از درياي فضائل سيدالساجدين صلوات الله عليه كه براي نمونه نقل شد.

مناجات طي الارض

حماد بن حبيب كوفي مي گويد: در راه مكه در منزلي به نام «زباله» از قافله كنار ماندم، غريب و ناشناس در بياباني سرگردان گرديدم، چون شب فرا رسيد بالاي درخت بلندي رفتم تا از خطر محفوظ مانم و آنگاه كه تاريكي كامل شد، جواني را ديدم مي آيد، لباسهاي سفيدي بر تن داشت و بوي مشك از او به مشام مي رسيد.

آنچه توانستم خود را مخفي كردم تا اصلاً متوجه من نشود، ديدم آماده نماز شد و ايستاد و مي گفت: «يا من حاز كلّ شي ءٍ ملكوتاً و قهر كلّ شي ءٍ جبروتاً أَولِج قلبي فرحَ إلاقبال عليك و ألحقني بميدان المطيعين لك».

اي خدايي كه حكومت تو به همه كاينات احاطه كرده و قدرت تو بر همه موجودات غلبه نموده است، شادي روبرو شدن با تو را به قلب من داخل فرما و مرا به ميدان اطاعت كنندگانت وارد كن.

آنگاه شروع به نماز كرد، چون اعضايش آرام و حركاتش ساكن شد، آهسته از درخت پايين آمدم، ديدم در آن جا چشمه آبي هست، من نيز وضو گرفته پشت سرش ايستادم، در نظرم محرابي نمايان شد گويي در همان وقت ممثل شده بود، او به هر آيه اي كه مي رسيد و در آن وعده رحمت با عذاب بود با ناله و انين آن را تكرار مي كرد و چون ظلمت شب شروع به رفتن كرد، ايستاد و چنين مي گفت: «يا من قصده الضالّون فاصابوه مرشداً و أمّه الخائفون فوجدوه مَعقِلاً و لجأ اليه العابدون

فوجدوه مَوئلاً، مَتي راحة من نصب لغيرك بدنه و مَتي فرح من قصد سواك بنيته الهي قد تقشّع الظّلام و لم اقض من خدمتك و طراً و لا من حياض مناجاتك صدراً، صل علي محمد و آله و افعل بي اولي الامرين بك يا ارحم الراحمين». اي آن كه گمراهان او را قصد كرده و يافته اند كه راهنماست و خائفان او را اميد داشته و ديده اند كه ايمن دهنده است و بندگان به او پناه برده و ديده اند كه محل پناه است، كِي راحت خواهد شد آن كه بدن خويش را براي غير تو به زحمت انداخته و كي شاد خواهد شد آن كه در نيتش غير تو را قصد كرده است. الهي ظلمت شب با آمدن صبح شكافته شد حال آن كه من از عبادت تو كامي نبرده ام و از حوضهاي مناجات تو سينه اي پر ننموده ام، بر محمد و آل محمد صلوات فرست و با من از رحمت و غضب، آنرا كن كه بر تو سزاوارتر است اي ارحم الراحمين. حماد گويد: ترسيدم كه برود و ندانم كيست، به او چسبيدم و گفتم: تو را قسم مي دهم به خدايي كه خستگي رنج را از تو برده و لذت خوف و عبادت را به تو ارزاني داشته است، از تو بر من رحمت و رأفتي برسد، من راه را گم كرده و از قافله درمانده ام، فرمود: اگر توكلت راست باشد گمراه نمي شوي، با من بيا و دنبال من باش، چون به زير آن درخت رسيد، دست مرا گرفت، گمان كردم كه زمين زير پاي من كشيده مي شود، چون هوا روشن شد فرمود: تو را بشارت

باد كه اينجا مكه است، من صداي اهل آنجا را شنيده و حاجيان را ديدم.

به او گفتم: تو را قسم مي دهم به خدايي كه رحمت او را در روز قيامت و روز احتياج اميد داري تو كيستي؟ فرمود: حالا كه قسم دادي مي گويم، من علي بن الحسين بن علي بن ابيطالبم. [2] .

حماد بن حبيب كوفي بنابر نقل رجال شيخ از اصحاب امام صادق (ع) است، جريان طي الارض يكي از واقعيات و از مصاديق ولايت تكويني است و در سوره نمل آيه 40: «و قال الذي عنده علم من الكتاب...» نقل شده كه آصف بن برخيا وزير سليمان، تخت ملكه سبأ را نزد سليمان آورد و در حالات امام جواد (ع) نظير آن آمده است.

امام و طاووس يماني

طاووس يماني مي گويد: در مكه در «حجر اسماعيل» بودم ديدم مردي مشغول نماز است، دقت كردم متوجه شدم كه علي بن الحسين (امام سجاد(ع)) است، پيش خود گفتم: اي نفس! اين مرد نيكوكاري از اهل بيت رسالت است و الله دعاي او را غنيمت شمرده و خواهم ديد چه دعايي مي كند؟ چون از نماز فارغ شد دست به دعا برداشت و مي گفت:

«سَيدي سَيدي هذه يداي قدمددتهما اليك بالذنوب مملوّةٌ و عيناي بالرّجاء ممدودة و حقّ لمن دعاك بالندم تّذللاً ان تُجيبه بالكرم تفضّلاً».

اي خدا، آقاي من، آقاي من، اين دو دست من است كه پر از گناهان به درگاه تو بلند كردم و دو چشمانم به اميد به درگاه تو باز شده است، سزاوار است با بزرگواري و تفضّل كسي را كه با تذلّل و فروتني تو را مي خواند جواب بدهي.

مولاي من! آيا مرا از اهل شقاوت آفريده اي تا بر حال خويش پيوسته گريه كنم، يا از اهل سعادت آفريده اي تا به اميد بشارت دهم.

مولاي من! آيا براي عمودهاي آتشين جهنم اعضا مرا خلق كرده اي؟! يا براي نوشيدن آب جوشان آتش، روده هاي مرا به وجود آورده اي؟

مولاي من! اگر بنده اي مي توانست از مولاي خود فرار كند، من اولين فرار كنندگان از تو بودم اما مي دانم كه از چنگ تو فرار نتوانم.

سيد من! اگر مي دانستم كه عذاب من بر حكومت تو مي افزايد از تو براي عذاب صبر مي خواستم ولي مي دانم كه اطاعت طاعتگران بر حكومت تو اضافه نمي كند و گناه گناهكاران از حكومتت نمي كاهد. مولاي من! من كيستم؟ موقعيت من كدام است؟ با بزرگواري خود مرا ببخش، با پرده پوشي خود بزرگم كن، و با آقايي خود از ملامت من درگذر.

«إلهي و سيدي ارْحمني مَصُروعاً علي الفراش تَقَلّبني اَيدي اَحِبّتي و ارحمني مطروحاً علي المُغتسل يغْسلني صالحٌ جيرتي و ارْحمني محمولاً قد تَناول الاقرباءُ اَطراف جَنازتي و ارحم في ذلك البيت الظّلْم وَحْشتي و غُربتي و وحدتي».

معبود من، مولاي من، رحم كن مرا آن وقت كه در بستر مرگ افتاده باشم و دوستانم مرا رو به قبله كنند، رحم كن بر من آن وقت كه در غسلگاه انداخته شوم و همسايگان نيكوكارم مرا غسل دهند، رحم كن بر من آنگاه كه بالاي دست تشييع كنندگان حمل مي شوم و خويشانم اطراف جنازه ام را گرفته اند، رحم كن بر وحشت من و غربت من و تنهائي من در آن قبر پر از ظلمت و تاريكي. [3] .

آنگاه گريست و گفت: سبحانك تو را گناه

مي كنند كه گويا نمي بيني، حلم نشان مي دهي كه گويا به تو معصيت نكرده اند، با حسن معامله به بندگانت محبت مي كني كه گويا تو به آنها محتاجي. حال آن كه مولاي من تو از آنها بي نيازي، سپس به سجده افتاد.

طاووس گويد: به كنار او آمدم، سرش را برداشته و بر زانوي خود گذاشتم، گريستم اشك چشمانم بر صورت او ريخت، برخاست و نشست و فرمود: اين كيست كه مرا از ياد خدايم مشغول كرد؟

گفتم: منم، طاووس يماني، يابن رسول الله. اين ناله و بي تابي چيست؟ بايد ما چنين كنيم كه عاصي و جاني هستيم، پدرت حسين بن علي، مادرت فاطمه زهرا و جدت رسول خدا (ص) است، امام فرمود: «هيهاتَ هيهاتَ يا طاووسُ دَعْ عنّي حديثَ اَبي و اَمّي و جدّي. خلق اللّه الجنةَ لمن اَطاعَه و اَحسَن و لو كان عبداً حبشّياً و خلق النّار لمن عصاه و لو كان ولداً قرشياً. اما سمعتَ قول اللّه تَعالي فاذا نُفَخ في الصّور فلا اَنساب بَينهم ولا يستاءَلُون واللّه لا ينفعك غدًا الاّ تَقدمةٌ تقدّمها من عمل صالح». [4] . هيهات، هيهات اي طاووس حديث و موضوع، پدر، مادر، جد من را كنار بگذار، خداوند بهشت را براي هر بنده اطاعت كننده و نيكوكار آفريده ولو غلام حبشي باشد و آتش را براي معصيتكار قرار داده ولو شخص قرشي (از خانواده بني هاشم) باشد آيا كلام خدا را نشنيده اي كه فرموده: چون در صور دميده شود، نسبها آن روز در ميان مردم نيست و از انساب يكديگر سؤال نمي كنند، به خدا قسم روز قيامت به تو فايده نمي دهد مگر عملي كه از پيش فرستاده

باشي. ناگفته نماند: طاووس يماني از فقها عامه است، بعضي او را شيعه دانسته اند ولي اين قول صحت ندارد.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار: ج 49 ص 40، مناقب، ج 4 ص 142.

[2] بحار: ج 75 ص 146 از امالي صدوق.

[3] بحار: ج 46 ص 82.

[4] بحار: ج 2 ص 12 و 13 مجلسي رحمة اللّه عليه بقيه خبر را به فصل معجزات حضرت رسول (ص) احاله كرده است.

منبع: نمونه هايي از فضائل و سيره فردي امام علي بن الحسين؛ سيد علي اكبر قريشي.

بندگي و پرستش حق تعالي

آن حضرت در ميدان بندگي خداي يكتا و معبود و معشوق خود، مصداق برجسته اين كلام الهي است كه اهل پرستش را چنين توصيف مي كند:

مرداني كه نه تجارت و نه معامله اي آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداي زكات غافل نمي كند. آنها از روزي كه در آن، دل ها و چشم ها زير و رو مي شود، مي ترسند. (نور: 37)

همه رفتارهاي حضرت، از حضوري پيوسته در برابر حق تعالي و ديدار محبوب و معبود حقيقي حكايت داشت؛ آن گونه كه نوشته اند: «هرگاه براي نماز آماده مي شد تا وضو بسازد، رنگ چهره اش دگرگون مي شد. به او مي گفتند: چرا چنين مي شويد؟ در پاسخ مي فرمود: مگر نمي دانيد در پيشگاه چه كسي مي ايستم». [1] .

امام باقر عليه السلام درباره پدرش چنين مي فرمايد: هيچ گاه براي وضو گرفتن از كسي كمك نمي گرفت، بلكه همواره پيش از خواب، آب از چاه بيرون مي كشيد و در خمره مي ريخت. وقتي براي نماز شب به پا مي خاست، نخست مسواك مي كرد، سپس وضو مي ساخت و به نماز مي ايستاد. هر آنچه از نمازهاي مستحبي

در روز از وي فوت شده بود، در شب به جاي مي آورد، ولي به من مي فرمود: اي فرزندم! بر شما لازم نيست همچون من باشيد (و چنين نماز فراوان بخوانيد)، بلكه براي كسي كه خود را به كار نيكي عادت داده، لازم است بر آن مداومت كند. بدين جهت بود كه هرگز در سفر و حضر، نماز شب را ترك نمي كرد. [2] .

اسباط مي گويد كه وارد مسجدي در كوفه شدم. ناگاه ديدم جواني در حال سجده با خدا مناجات مي كند و مي گويد: «چهره ام خاك آلود (در نهايت تذلل) براي خالقم سجده مي كند و سزاوار اوست». جلوتر رفتم. ديدم علي بن الحسين، زين العابدين عليه السلام است. هنگام طلوع فجر، نزد وي رفتم و گفتم: «اي فرزند رسول خدا خودت را به سختي وا مي داري و حال آنكه خداوند تو را به آنچه خود خواست، فضيلت بخشيده است». وقتي چنين سخني گفتم، گريست. سپس حديثي را از عمرو بن عثمان از اسامة بن زيد نقل فرمود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: هر چشمي در روز قيامت گريان است؛ مگر چشمي كه از خشيت خدا بگريد و چشمي كه راه خدا (در جنگ) نابينا شود و چشمي كه از محارم الهي چشم بپوشد و چشمي كه شب زنده داري كند و آن را به روز رساند. خداوند به چنين كسي نزد فرشتگان مباهات مي كند و مي فرمايد: بنگريد به بنده ام كه روح او نزد من و بدن او در طاعت من است. بدنش را از رختخواب دور كرد، به جهت خوف و طمعي كه در رحمتم دارد. پس شما اي فرشتگان، گواهي دهيد كه او را بخشيدم. [3]

. مناجات هاي دل نشين آن حضرت زبانزد راهيان كوي دوست است. طاووس بن كيسان يماني از زاهدان و عابدان معروف مي گويد: «شبي در حجر اسماعيل بودم كه ديدم علي بن الحسين عليه السلام به آنجا آمد. با خود گفتم او مردي صالح از اهل بيت نبوت است. بايد به راز و نيازهاي وي گوش فرا دهم تا ببينم چگونه نيايش مي كند. سپس ديدم كه تا صبح به نماز ايستاد و سرانجام به سجده رفت. در سجده اش شنيدم كه مي گفت:

پروردگارا! بنده ناچيزت به درگاه توست؛ نيازمند و درمانده ات به درگاه توست؛ پروردگارا! گدايت به درگاه توست؛ پروردگارا! فقيرت به درگاه توست و از تو درخواست دارد. در هيچ اندوهي اين دعا را نخواندم، مگر آنكه برطرف گرديد و گشايش حاصل شد». [4] . زيد بن اسلم نيز مي گويد: اين دعا از دعاهاي هميشگي علي بن الحسين عليه السلام بود: اللهم لا تكلني الي نفسي فاعجز عنها و لا تكلني الي المخلوقين فيضيعوني. [5] . بار خدايا! مرا به خودم وامگذار تا از مهار آن در مانم و مرا به مخلوق نيز وامگذار تا تباهم سازند.

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الكمال، ج 20، ص 390؛ احمد بن حجر هيثمي، صواعق المحرقة، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1417 ه. ق، چ 1، ج 2، ص 583.

[2] ابن جوزي، صفوة الصفوة، بيروت، دارالفكر، چ 1413،1 ه. ق، بخش دوم، ج 1، ص 55؛ محمد بن حسن واسطي، مجمع الاحباب، دارالمنهاج، چ 1423،1 ه. ق، ج 2، ص 187.

[3] عبدالكريم، رافعي قزويني، التدوين في اخبار قزوين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1917 م، ج 2، ص 110.

[4] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص

393؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 381؛ تهذيب التهذيب، ج 20، ص 391.

[5] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 396؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 382.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

پ

پذيرايي جنيان از حاجيان

امام سجّاد، حضرت زين العابدين صلوات اللّه و سلامه عليه به همراه تني چند از دوستان و ياران خويش عازم مكّه معظّمه گرديد، در اين بين، حضرت با بعضي از دوستان مقداري عقب تر و تعدادي نيز به همراه خدمه جلوتر حركت مي كردند.

آن هائي كه جلوتر بودند، چون به محلّ عَسْفان - منزل گاه و استراحت گاه حاجيان - رسيدند، در گوشه اي خيمه زده و چادر برپا كردند. وقتي حضرت نزديك آن ها رسيد فرمود: چرا اين جا بار انداخته ايد! اين جا محلّ سكونت آن دسته از جنّياني است كه از دوستان و شيعيان ما هستند؛ و بودن ما در اين جا براي آن ها موجب مزاحمت و ضرر مي باشد. اصحاب گفتند: ما اين موضوع را نمي دانستيم؛ و چون خواستند اسباب و وسائل خود را جمع كنند و از آن جا كوچ نمايند، ناگهان صدائي را شنيدند كه گفت: ياابن رسول اللّه! حركت نكنيد و همين جا بمانيد، زيرا ما به وجود شما افتخار مي كنيم. سپس طبقي را فرستادند و گفتند: دوست داريم ميهمان ما باشيد، و از آنچه برايتان فرستاديم تناول نمائيد. همين كه اصحاب امام عليه السّلام، نگاه كردند، ديدند در گوشه اي از خيمه حضرت طبقي از انواع ميوه هاي انگور، رطب، انار، موز و ديگر ميوه

ها قرار دارد ولي كسي را نديدند، بلكه فقط صدائي را مي شنيدند و طبق ميوه ها را مشاهده مي كردند.

بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام همراهان خود را دعوت نمود و همگي از آن ميوه ها ميل كردند؛ و پس از آن حركت كرده و از آن مكان كوچ نمودند و به سمت مكّه معظّمه رهسپار شدند. [1] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج و الجرائح: ج 2، ص 587، ح 10.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

پروردگار خواب و دو شير درنده

مرحوم علاّمه مجلسي به نقل از شيخ الطايفه مرحوم طوسي حكايت كند:

روزي حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه مكرّمه گرديد. در مسير راه از شهر مدينه به مكّه، به بياباني رسيد كه دزدهاي بسياري جهت غارت و چپاول اموال حاجيان و اذيت و آزار ايشان، سر راه ايستاده و كمين كرده بودند.

همين كه امام عليه السّلام نزديك دزدان رسيد، يكي از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حركت آن بزرگوار به سوي مكّه معظّمه گرديد. امام زين العابدين عليه السّلام با متانت و خون سردي به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت: چه مي خواهي؟ و به دنبال چه چيزي هستي؟ دزد پاسخ داد: مي خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل و اموال تو را غارت كنم. حضرت فرمود: من حاضر هستم كه با رضايت خود اموال و آنچه را كه همراه دارم، با تو تقسيم كنم و با رضايت خويش نصف آن

ها را تحويل تو دهم. دزد راهزن گفت: من نمي پذيرم و بايد برنامه و تصميم خود را، كه گفتم اجراء كنم. حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: من حاضرم از آنچه كه به همراه دارم، به مقدار هزينه سفر خويش بردارم و بقيه آن را هر چه باشد در اختيار تو قرار دهم. وليكن دزد همچنان بر حرف خود اصرار مي ورزيد و با لجاجت پيشنهاد امام زين العابدين عليه السّلام را نپذيرفت. پس چون حضرت چنين حالت و برخوردي را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤال نمود: پروردگار و ارباب تو كجاست؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر مي برد.

در اين موقع حضرت كلماتي را بر زبان مبارك خود جاري نمود و زمزمه اي كرد كه ناگهان دو شير درّنده پديدار گشتند؛ و به دزد حمله كردند و يكي سر دزد و ديگري پايش را به دندان گرفت و هر يك او را به سمتي مي كشيد. سپس امام سجّاد عليه السّلام اظهار داشت: تو گمان كردي كه پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر مي برد؟! و بعد از آن، امام عليه السّلام به سلامت و امنيت به راه خود ادامه داد و به سوي مكّه معظّمه حركت نمود. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] أمالي شيخ طوسي: ص 605، بحارالانوار: ج 46، ص 41، ح 36.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

پنج همنشين بد

هنوز صحبت هاي شيرين و نصيحت هاي دلسوزانه اش را به ياد دارم، عجب سخنان گهرباري بود، همچون مرواريد و حتي بالاتر از آن! هر جمله كه بر زبان او

جاري مي شد دريايي از حكمت بود.

به خاطر دارم سال ها قبل روزي با پدرم به حضورش رفتيم تا پندي بشنوم و در زندگي به كار ببنديم. او روي سجاده ي نمازش نشسته بود و فرزندش نيز در كنارش بود و با هم صحبت مي كردند. نمازش تمام شده بود. با ديدن من و پدرم سجاده را جمع كرد و آن را روي طاقچه ي گلي اتاق گذاشت. آمد و كنار ما نشست و احوال پرسي گرمي كرد، پسر خردسالش آمد و گفت: پدر جان! بقيه اش را هم بگو، آن پنج گروه كه گفتي از آنان پرهيز كنم كدامند؟ كنجكاو شدم تا بدانم آنها چه گروه هايي هستند. امام سجاد كه به اشتياق من پي برده بود فرمود: هر دوي شما گوش كنيد و در زندگي به كار ببنديد، پنچ گروه هستند كه هيچ گاه با آنان رفاقت نكنيد «فاسق»، «بخيل»، «دروغ گو»، «احمق» و «قاطع رحم.» [1] .

اولي تو را به يك لقمه نان و حتي كمتر از آن مي فروشد. دومي زماني كه به شدت به چيزي نياز داري، تو را از آن محروم مي كند. سومي مثل سراب در بيابان است، راه دور را به تو نزديك مي نماياند و برعكس، راه نزديك را دور. چهارمي مي خواهد به تو سود برساند، ولي كاري مي كند كه به ضررت تمام مي شود و پنجمي مورد لعنت خداست؛ چون خدا در سه جاي قرآن، آن كسي را كه با خويشاوندانش قطع رابطه كند ملعون شمرده است. [2] . از آن زمان سال هاي زيادي مي گذرد و من تازه به عمق و معناي صحبت هاي امام سجاد عليه السلام پي برده ام.

------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كسي كه با خويشاوندانش

قطع رابطه كند.

[2] كشف الغمه، ج 3، ص 105.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

پرهيز از دروغ

اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير في كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب في الصغير اجترء علي الكبير. [1] .

از دروغ كوچك و بزرگ در هر جدي و شوخيي بپرهيزيد، زيرا چون كسي دروغ كوچك گفت بر دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مي كند.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پارسايي و دعا

ما من شي ء أحب الي الله بعد معرفته من عفة بطن و فرج و ما من شي ء أحب الي الله من أن يسأل.[1] .

چيزي نزد خدا، پس از معرفت او، محبوب تر از پاكي شكم و پاكدامني نيست، و چيزي نزد خدا محبوب تر از درخواست كردن از او نيست.

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پذيرش عذر ديگران

ان شتمك رجل عن يمينك ثم تحول الي يسارك و اعتذر اليك فاقبل عذره.[1] .

اگر مردي از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوي چپت گرديد و از تو عذرخواهي نمود، عذرش را بپذير.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پرهيز از گناهكاران، ظالمان و فاسقان

اياكم و صحبة العاصين، و معونة الظالمين و مجاورة الفاسقين، احذروا فتنتهم، و تباعدوا من ساحتهم.[1] .

از همنشيني با گنهكاران و ياري ستمگران و نزديكي با فاسقان بپرهيزيد. از فتنه هايشان برحذر باشيد و از درگاهشان دوري گزينيد.

---------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 254.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پرهيز از دشمني و توجه به دوستي

لا تعادين أحدا و ان ظننت أنه لا يضرك، و لا تزهدن في صداقة أحد و ان ظننت أنه لا ينفعك.... [1] . حتما با هيچ كس دشمني نكن، هر چند گمان كني كه او به تو زيان نرساند، و حتما دوستي هيچ كس را ترك نكن هر چند گمان كني كه او سودي به تو نرساند...

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78 ص 160.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پاداش احسان

من كسا مؤمنا كساه الله من الثياب الخضر. [1] .

هر كه مؤمني را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاي سبز بهشتي بپوشاند.

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 3، ص 293 - تحف العقول، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پر شدن عباي امام سجاد از مرواريد

مي گويند: روزي عبدالملك بن مروان در خانه خدا طواف مي كرد و امام سجاد عليه السلام در پيشاپيش او طواف خود را انجام مي داد و به او توجهي نداشت و عبدالملك هم او را نمي شناخت. عبدالملك گفت: «اين شخص كيست كه در مقابل ما طواف مي كند و به ما توجهي نمي كند؟» گفتند: اين شخص، علي بن الحسين است.» عبدالملك به جايگاه خود رفت و گفت: «او را نزد من بياوريد.» حضرت را آوردند. عبدالملك گفت: «اي علي بن الحسين! من كه قاتل پدرت نيستم! چرا نزد من نمي آيي؟! امام سجاد عليه السلام فرمود: «قاتل پدرم، دنيا را از پدرم گرفت ولي پدرم آخرت او را خراب كرد. اگر تو نيز دوست داري چنين شوي پس باش.»

عبدالملك گفت: «هرگز، ولي نزد ما بيا تا از دنياي ما بهره ببري.» حضرت نشست و عباي خود را گشود و دعا كرد: «خدايا! حرمتي كه دوستانت نزد تو دارند را نشان بده.» در اين هنگام، عباي حضرت پر از مرواريدهاي درخشان شد كه شعاع نورشان، ديدگان را خيره مي كرد. در اين هنگام خطاب به عبدالملك فرمود: «كسي كه چنين حرمتي نزد خدا دارد چه نيازي به دنياي تو دارد؟!» سپس فرمود: «خدايا! اينها را بگير كه من احتياجي به آنها ندارم.» [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] =الخرائج الجرائح.

منبع: عجايب

و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

پول با بركت

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: بندگان خدا بدانيد كه براي مشركان ترازويي نصب نمي شود و نه نامه ي اعمالي، همانا آنان بدون حساب وارد جهنم مي شوند.

و به سند خود از سليمان بن عيسي روايت مي كند كه گفت: حضرت سجاد عليه السلام را ديدم و گفتم: يابن رسول الله! من تهي دستم، حضرت درهمي و ناني به من داد، چهل سال خود و عائله ام از آنها استفاده كرديم. (البته معني آن است كه با درهم معامله كرده و از بركت آن وضعش تأمين شده است.)

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

پرنده و شكوفه خرما

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از آن حضرت در مورد ريسمان محكم در قرآن سؤال شد كه مراد چيست؟ حضرت فرمود: آن ريسمان محكم ايمان به خداست.

و به سند خود از جمهور بن حكيم در حديثي روايت مي كند كه: پرنده اي حضرت سجاد عليه السلام را ديد و پايين آمد و شكوفه خرمايي در غير فصل به حضرت داد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

پنج درس آموزنده سعادت بخش

1 - مرحوم قطب الدّين راوندي در كتاب خود آورده است:

امام سجّاد صلوات اللّه عليه چون نماز صبح را به جا مي آورد؛ در جايگاه خود مي نشست و دعا مي خواند تا موقعي كه خورشيد طلوع نمايد؛ و پس از طلوع خورشيد، دو ركعت نماز براي سلامتي خود و افراد خانواده اش مي خواند و سپس مختصري مي خوابيد.

و چون از خواب بيدار مي شد، دندان هاي خود را مسواك مي نمود و بعد از آن مشغول صرف صبحانه مي گرديد. [1] .

2 - مرحوم كليني، به نقل از حضرت صادق آل محمّد عليهم السّلام حكايت فرمايد:

هرگاه يكي از دامادهاي امام سجّاد عليه السّلام داخل منزل وي مي گرديد و بر حضرتش وارد مي شد، امام سجّاد عليه السّلام عباي خود را از دوش بر مي گرفت و براي او پهن مي نمود تا روي آن بنشيند. و سپس به داماد خود مي فرمود: خوش آمدي، كه تو هم تأمين كننده هزينه هاي خانواده خود و هم، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهاي نفساني و اجانب هستي. [2] .

3 - روزي

امام سجّاد عليه السّلام مشغول خواندن نماز بود، كه در بين نماز عباي آن حضرت از روي شانه اش افتاد و حضرت بدون كمترين توجّهي نسبت به آن، با همان حالت به نماز خود ادامه داد. چون از نماز فارغ شد يكي از اصحاب آن حضرت جلو آمد و اظهار داشت: ياابن رسول اللّه! چرا هنگامي كه عبا از روي شانه شما افتاد، بدون توجّه به آن، به نماز خود ادامه دادي!؟

امام عليه السّلام فرمود: اين چه اعتراضي است كه مطرح مي كني!؟ آيا مي داني من در حال نماز، در مقابل چه كسي قرار داشتم؛ و با چه كسي سخن مي گفتم؟ آيا توجّه نداري، هر مقداري كه از نماز با خلوص و توجّه كامل به خداوند متعال باشد به همان مقدار مقبول درگاه الهي قرار مي گيرد. آن شخص گفت: پس واي بر حال ما، كه بيچاره هستيم. و حضرت فرمود: از لطف و رحمت پروردگار مهربان نااميد نباشيد، چون خداوند متعال به وسيله نمازهاي نافله، نواقص نماز را تكميل و جبران مي نمايد. [3] .

4 - روزي شخصي حضرت سجّاد عليه السّلام را تعريف و تمجيد كرد و اظهار علاقه شديدي نسبت به آن حضرت داشت.

امام عليه السّلام فرمود: خداوندا، به تو پناه مي برم از اين كه مبادا ديگران مرا دوست بدارند، در حالي كه تو مرا دشمن داشته باشي. همچنين حكايت كرده اند: روزي كه عيد عرفه بود، آن حضرت از محلّي عبور مي نمود، عدّه اي را مشاهده كرد كه در حال گدائي بودند و از اين و آن تقاضاي كمك مي كردند. حضرت با حالت

تعجّب به آن ها نگاهي نمود و فرمود: واي بر شما، كه در مثل چنين روزي - روز عرفه - از غير خداوند متعال، كمك مي طلبيد و چشم اميد به ديگران بسته ايد. [4] .

5 - مرحوم كليني رحمة اللّه عليه در كتاب شريف كافي آورده است:

شخصي به نام سعيد بن مسيب حكايت كند: روزي به محضر مبارك امام سجّاد علي بن الحسين عليهماالسّلام وارد شدم در حالتي كه آن حضرت مشغول خواندن نماز بود، پس چون نماز خود را به پايان رساند، شخصي درب خانه را زد. حضرت فرمود: سائلي - گدائي - آمده است و تقاضاي كمك دارد، او را نااميد مگردانيد. [5] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات راوندي: ص 71، و مستدرك الوسائل: ج 6، ص 350، ح 3.

[2] اصول كافي: ج 1، ص 338، ح 8.

[3] دعائم الاسلام: ج 1، ص 158، مستدرك الوسائل: ج 4، ص 103، ح 29.

[4] بحارالانوار: ج 46، ص 62.

[5] كافي: ج 4، ص 15، ح 4، حلية الابرار: ج 3، ص 259، ح 5.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

پرهيز از ظلم

امام باقر عليه السلام فرمودند: پدرم امام سجاد عليه السلام به هنگام وفات مرا به سينه خود فشرد و فرمود: پسرم! از ظلم به كسي كه ياوري جز خداي ندارد، اجتناب كن. [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4، ص 16.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

پيك محبت

زين العابدين پيك محبت بود. اين هم عجيب است: راه مي رفت، هرجا، بي كسي را مي ديد، هر جا غريبي را مي ديد، فقير و مستمندي را مي ديد، كسي را مي ديد كه ديگران به او توجه ندارند، به او محبت مي كرد، او را نوازش مي كرد و به خانه خودش مي آورد. [1] .

روزي يك عده جذامي را ديد. (همه از جذامي فرار مي كنند، و آن كه فرار مي كند از سرايت بيماريش مي ترسد، ولي خوب اينها هم بنده خدا هستند) از اينها دعوت كرد، اينها را به خانه خود آورد و در خانه خود از اينها پرستاري كرد. [2] خانه زين العابدين خانه مسكينان و يتيمان و بيچارگان بود.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال، معرب ج 2، ص 15.

[2] بحارالانوار، ج 46 و كافي ج 2، ص 123.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

پاداش اهل فضيلت

امام زين العابدين عليه السلام، اصحاب خويش را به بهره مند ساختن مردم از فضل و كار نيكشان ترغيب و تشويق فرموده است همچنان كه ايشان را بر آراسته شدن به زيور صبر و بردباري و كمك و همياري با يكديگر دعوت كرده، مي فرمايد:

«أذا كان يوم القيامة نادي مناد: ليقم أهل الفضل. فيقوم ناس قبل الحساب،فيقال لهم: انطلقوا الي الجنة، فتتلقاهم الملائكة و يسألونهم الي أين؟ فيقولون: الي الجنة، فاذا سألوهم عما استحقوا ذلك، يقولون: كنا اذا جهل علينا حلمنا، و اذا ظلمنا صبرنا، و اذا أسي ء الينا غفرنا. فيقال لهم: ادخلوا الجنة فنعم أجر العاملين، ثم ينادي مناد: ليقم أهل الصبر. فيقوم ناس، فيقال لهم: انطلقوا

الي الجنة، فتتلقاهم الملائكة و يسألونهم مثل الأول. فيقولون: صبرنا أنفسنا علي طاعة الله، و صبرناها عن معصية الله عزوجل، فيقولون لهم: ادخلوا الجنة فنعم أجر العاملين، ثم ينادي مناد: ليقم جيران الله عزوجل، فيقوم ناس، فيقال لهم: انطلقوا الي الجنة فتسألهم الملائكة عما استحقوا ذلك، و ما مجاورتهم لله عزوجل؟ فيقولون: كنا نتزاور في الله، و نتجالس في الله، و نتبادل في الله، فيقولون: ادخلوا الجنة فنعم أجر العالمين...» [1] . «وقتي كه روز قيامت فرارسد، مناديي ندا در دهد: اهل فضيلت بپا خيزند! پس گروهي پيش از حساب از جا برخيزند، به آنان گفته شود: به بهشت برويد، فرشتگان با روي گشاده روبرو شوند و از ايشان بپرسند كه به كجا مي رويد؟ مي گويند: به سوي بهشت، و چون بپرسند كه از كجا مستحق بهشت شديد؟ مي گويند: ما چنان بوديم كه وقتي كسي به ناداني با ما برخورد مي كرد بردباري مي كرديم و هر گاه به ما ظلم مي شد، صبر مي كرديم و هر گاه كسي بدي مي كرد مي بخشيديم. آنگاه به ايشان گفته مي شود: به بهشت وارد شويد. چه خوب است اجر عاملان! سپس مناديي ندا در دهد: اهل صبر بپاخيزند، پس گروهي از مردم بپاخيزند و به ايشان بگويند: به سوي بهشت برويد، فرشتگان با روي باز با ايشان ملاقات كنند و از آنان نظير دسته اول سؤال مي كنند و آنها در جواب مي گويند: ما خود را به صبر و پايداري بر طاعت خدا و خودداري از معصيت خداي عزوجل وا داشتيم پس به ايشان گفته مي شود: به بهشت وارد شويد چه نيكوست اجر عاملان! سپس مناديي ندا در دهد: همسايگان خدا بپاخيزند! پس گروهي

از مردم برخيزند، به ايشان گفته مي شود: به سوي بهشت برويد! فرشتگان از ايشان مي پرسند كه چه چيز باعث استحقاقي اين چنين براي شما گرديد؟ و چه همسايگي با خدا داشتيد؟ مي گويند: ما براي خدا با يكديگر ديد و بازديد داشتيم و همنشيني و گفتگو مي كرديم، فرشتگان مي گويند: به بهشت وارد شويد، خوب پاداشي است پاداش عاملان!» در اين حديث شريف دعوت بر آراستگي به اخلاق والا و صفات پسنديده اي است كه باعث بالا رفتن مقام انسان و رسيدن او به اوج شرف و كمال است.

---------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الأولياء: 3 / 159، تاريخ يعقوبي: 4 / 46.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

پرهيز از دروغ

امام عليه السلام فرزندان خود را از دروغ برحذر داشته و فرمود:

«اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير، في كل جد و هزل. فان الرجل اذا كذب في الصغير اجترأ علي الكبير، أما علمتم أن رسول الله (ص) قال: ما يزال العبد يصدق حتي يكتبه الله صديقا، و ما يزال العبد يكذب حتي يكتبه الله كذابا...» [1] . «از دروغ بپرهيزيد، چه كوچك باشد و چه بزرگ جدي باشد، يا شوخي زيرا وقتي كه كسي دروغ كوچكي را گفت به دروغ بزرگ جرأت پيدا مي كند، آيا نمي دانيد كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرموده است: بنده خدا همواره راست مي گويد تا خداوند او را راستگو بنويسد و بنده اي پيوسته دروغ مي گويد تا اين كه خداوند او را دروغگو قلمداد كند.» امام عليه السلام انسان را از دروغ گفتن درباره

هر چه باشد بر حذر داشته است زيرا دروغ از زشت ترين گناهان و پر مجازات ترين معصيتها در پيشگاه خداست، همچنان كه بر آراستگي به راستگويي امر فرموده است بدين جهت كه راستي ريشه هر فضيلت و سر آغاز تمام شرافتها و كرامتهاي انساني است.

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 2 / 223.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

پاكدامني

امام عليه السلام، اصحابش را بر آراستگي به صفت پاكدامني تشويق فرموده و آن را از بهترين انواع عبادت دانسته و مي گويد: «ان افضل العبادة عفة البطن و الفرج.» [1] . «بالاترين عبادت پاكداشتن شكم و شهوت است.»

-------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاختصاص: ص 223.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

پناه بردن به خداي تعالي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في اللجا الي الله تعالي، از دعاهاي امام (ع) در پناه بردن به خداي تعالي است.

محتواي دعا

امام سجاد (ع) اراده خداوند را حاكم بر همه چيز معرفي مي كند، لذا در فراز اول دعا مي فرمايد: اللهم ان تشاتعف عنا فبفضلك، و ان تشاتعذبنا فبعدلك، خدايا اگر بخواهي ما را عفو كني از فضل و احسان تو است (نه شايستگي ما) و اگر بخواهي ما را به كيفر برساني از عدل و دادگري تو است (نه ستم بر ما) سپس از خداوند جل جلاله بخشش او را درخواست مي كند و مي فرمايد: يا غني الاغنياء، ها نحن عبادك بين يديك و انا افقر الفقراء اليك، فاجبر فاقتنا بوسعك، اي بي نياز بي نيازان، اينك ما بندگان تو و در اختيار توايم، و من نيازمندترين نيازمندان به تو هستم، پس به بي نيازي و عطاي خود نيازمندي ما را برطرف فرما. و در فراز ديگر دعاء مي فرمايد: و الي اين مذهبنا عن بابك، و از درگاه تو به كجا برويم؟ (جز تو كسي و جز درگاهت پناهي نداريم). امام سجاد (ع)، ايستاده بر قله عرفان، درس پرستش حقيقي و نيايش خالصانه و خاضعانه

را در زيباترين عبارات و كلمات بيان مي كند. در حقيقت اين دعا چگونه پناه بردن به خدا را آموزش مي دهد. و آنگاه كه انسان همه درها را بسته مي بيند، تنها يك در هميشه به روي او گشوده است و آن درگاه خداوند كريم است، درگاهي كه هيچكس از آن محروم بازنمي گردد. و امام (ع) راه بهره بردن از اين نعمت بزرگ را مي آموزد، تا بدين وسيله روحهاي تشنه را از قطرات حياتبخش دعا و پرستش سيراب كرده و دريچه اي نو بر آنها گشوده، و نهال اميد و آرامش را در دلهاي آنان بكارد.

آنچه امام سجاد عليه السلام در اين دعا و دعاهاي ديگر صحيفه در مقام نيايش و پرستش خداوند جل جلاله بيان مي كند، برگرفته از معرفت و شناخت و عشق و محبت ايشان به خداوند است. گويي كلمات و واژه ها پاره هايي از وجود نوراني اوست كه به پيشگاه اقدس الهي عرضه مي شود، و زيباترين و ژرفترين و متعالي ترين ارتباط انسان كامل را با خداوند و معبود خويش نشان مي دهد. زيرا عبادت امام معصوم عليه السلام، امام عبادتها و نيايش ايشان امام نيايش هاست، و هيچ انساني نمي تواند بر قله رفيع معرفت و عشق و محبت امام معصوم عليه السلام نسبت به خداوند دست پيدا كند. و آنچه ما مي توانيم از بيانات و كلمات و عبارات نوراني ائمه معصومين (ع) و فرازهاي ادعيه صحيفه سجاديه كسب كنيم، به قدر توان و استعداد و قابليت خود، تنها قطره اي، ذره اي و نمي از اين اقيانوس مواج معرفت الهي است. و اين قطره نيز اگر نصيب گردد همه ما را بس.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

پس از نماز شب در اعتراف به گناهان

عنوان دعا چنين

است:

و كان من دعائه عليه السلام بعد الفراغ من صلوه الليل لنفسه في الاعتراف بالذنب، از دعاهاي امام (ع) است پس از به جا آوردن نماز شب در اعتراف به گناهان (به ما مي آموزد كه در آن هنگام چگونه به گناهان اعتراف كنيم).

محتواي دعا

امام (ع) در ابتداي دعا به مدح و ثناي خداوند و توصيف او مي پردازد و درسهايي را در زمينه توحيد و خداشناسي بيان مي كند. و به نكاتي اشاره مي فرمايد كه عبارتند از:

1- ملك و اقتدار الهي جاويدان و ازلي است.

2- خداوند جل جلاله قائم به ذات خويش است و در اداره جهان كسي با او شريك نيست.

3- عزت و عظمت و بزرگي از آن خداست.

4- انديشه ها در توصيف خدا حيران و سرگردان مانده است.

امام سجاد (ع) در بخشي از اين دعا مي فرمايد:

فهذا مقام العائذبك، پس اين جاي من، جاي پناه آورنده به تو است. و هذا مقام من استحيا لنفسه منك، و اين (جاي من) جاي كسي است كه درباره نفس خويش از تو شرمنده گشته (انسان بايد حال لازم براي دعا را پيدا كند و مقام و جايگاهش حقيقتا جايگاه نيايش كننده باشد). سپس به ما مي آموزد كه در آن زمان، كه هنگام استجابت دعاست، چه چيزهايي را از خداوند درخواست كنيم:

1- آسان به دست آوردن روزي و رزق، و سهل علي رزقي، و روزيم را بر من آسان گردان.

2- قناعت داشتن، و ان تقنعني بتقديرك لي، و مرا به اندازه اي كه برايم تعيين فرموده اي قانع و خشنود نمايي.

3- راضي بودن به قسمت، و ان ترضيني بحصتي فيما قسمت لي، و به

بهره ام در آنچه (روزي) من گردانيده اي خوشنودم فرمايي.

4- جسم و جان را در راه اطاعت خدا قرار دادن، و ان تجعل ما ذهب من جسمي و عمري في سبيل طاعتك، و آنچه از تن و عمرم به كار رفته در راه اطاعت و فرمانبرداريت قرار دهي. آنگاه در فراز ديگر دعا به توصيف عذاب الهي پرداخته و به ما مي آموزد كه از عذاب خدا به خدا پناه ببريم و درباره آتش دوزخ نكاتي را بيان مي فرمايد كه عبارتند از:

1- و من نار نورها ظلمه، آتشي كه نور آن تاريكي است.

2- و من نار ياكل بعضها بعض، و آتشي كه پاره اي از آن پاره ديگر را مي خورد.

3- و يصول بعضها علي بعض، و برخي از آن بر برخي حمله و يورش مي آورد.

4- و من نار تذر العظام رميما، و آتشي كه استخوانها را مي پوساند.

5- و تسقي اهلها حميما، و به ساكنين خود آب جوش مي دهد كه بياشامند.

6- و من نار لا تبقي علي من تضرع اليها، و از آتشي كه به هر كس كه به سوي او زاري كند مهرباني نمي نمايد.

7- و لا ترحم من استعطفها، و به كسي كه از او مهرباني طلبد رحم نمي كند.

8- تلقي سكانها باحر ما لديها من اليم النكال و شديد الوبال، ساكنين خود را با گرمترين عذاب و كيفر دردناك و گرفتاري سخت ملاقات مي كند.

9- و اعوذ بك من عقاربها الفاغره افواهها، و به تو پناه مي برم از عقربهاي او (جهنم) كه دهانهاشان گشوده است.

10- و حياتها الصالقه بانيابها، و از مارهاي آن كه با نيشهاشان مي زنند.

11- و

شرابها الذي يقطع امعاء و افئده سكانها، و از نوشيدني آن (جهنم)، كه روده ها و دلهاي ساكنينش را پاره مي نمايد.

12- و ينزع قلوبهم، و دلهاي آنها را مي كند.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، آتش قيامت، آتش ويژه اي است كه نه تنها بدنها و جسمهاي بدكاران را مي سوزاند كه بر دلهاي آنها نيز نفوذ كرده و آن را هم مي سوزاند و جسم و روح و ظاهر و باطن را مي سوزاند.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

پرده پوشي از گناه

از جمله الطاف خداوندي بر بنده اش، پرده پوشي در هنگام ارتكاب معصيت اوست در صورتي كه اگر اراده فرمايد او را رسوا مي كند و در انظار مردم بي اعتبار مي سازد، همچنان كه الطاف خداوند بر گنهكار آن است كه بر او كرم مي كند و روزي مي دهد در حالي كه اگر بخواهد مانع مي شود و او را از گرسنگي مي ميراند و ليكن اراده خداوند بر اين تعلق گرفته است كه از گناه گنهكاران بگذرد به اميد اين كه فرصتي پيدا كنند و به راه حق و هدايت برگردند و كسي از آنان نگونبخت نگردد مگر آن كه بر گنهكاري و دوري از حق پافشاري و اصرار ورزد...

اين بود قسمتي از محتواي كلمات امام سجاد عليه السلام و اينك به فرازهاي ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم.

انت الذي فتحت لعبادك بابا الي عفوك، و سميته التوبة، و جعلت علي ذلك الباب دليلا من وحيك لئلا يضلوا عنه، فقلت تبارك اسمك:[توبوا الي الله توبة نصوحا عسي ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم و يدخلكم جنات تجري من تحتها الأنهار يوم لا يخزي الله النبي والذين امنوا معه نورهم يسعي بين ايديهم و بايمانهم يقولون

ربنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انك علي كل شي ء قدير][1] فما عذر من اغفل دخول ذلك المنزل بعد فتح الباب و اقامة الدليل، و انت الذي زدت في السوم علي نفسك لعبادك، تريد ربحهم في متاجرتهم لك، و فوزهم بالوفادة عليك، و الزيادة منك، فقلت تبارك اسمك و تعاليت:[من جآء بالحسنة فله عشر امثالها و من جآء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها][2] و قلت:[مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل في كل سنبلة مائة حبة والله يضاعف لمن يشآء][3] و قلت:[من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له][4] اضعافا كثيرة، و ما انزلت من نظائرهن في القرآن من تضاعيف الحسنات، و انت الذي دللتهم بقولك من غيبك و ترغيبك، الذي فيه حظهم علي ما لو سترته عنهم، لم تدركه ابصارهم، و لم تعه اسماعهمم، و لم تلحقه اوهامهم، فقلت:[اذكروني اذكركم و اشكروا لي و لا تكفرون][5] و قلت:[لئن شكرتم لأزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد][6] و قلت:[ادعوني استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين][7] فسميت دعآءك عبادة و تركه استكبارا، و توعدت علي تركه دخول جهنم داخرين، فذكروك بمنك، و شكروك بفضلك، و دعوك بامرك، و تصدقوا لك طلبا لمزيدك، و فيها كانت نجاتهم من غضبك، و فوزهم برضاك، و لو دل مخلوق مخلوقا من نفسه علي مثل الذي دللت عليه عبادك منك كان موصوفا بالاحسان، و منعوتا بالامتنان، و محمودا بكل لسان فلك الحمد ما وجد في حمدك مذهب، و ما بقي للحمد لفظ تحمد به، و معني ينصرف اليه، يا من تحمد الي عباده بالاحسان و الفضل، و غمرهم بالمن و الطول

ما افشي فينا نعمتك، و اسبغ علينا منتك، و اخصنا ببرك، هديتنا لدينك الذي اصطفيت، و ملتك التي ارتضيت، و سبيلك الذي سهلت و بصرتنا الزلفة لديك، و الوصول الي كرامتك... «خداوندا تويي كه هميشه دري به روي بندگانت به سوي عفو و بخشش خود گشوده اي و آن را توبه ناميده اي و براي توبه راهنمايي از طريق وحي گمارده اي تا بندگان تو آن را گم كنند و تو اي خداوند بزرگ فرموده اي: (اي مؤمنان به درگاه خدا توبه نصوح كنيد، باشد كه خداوند از گناهان شما بگذرد و شما را در باغ بهشت جا دهد كه زير درختانش نهرها جاري است، در آن روزي كه خداوند پيامبر و ساير گروندگان به او را خوار و ذليل نمي سازد، در آن روز نور ايشان در پيش رو و سمت راست آنها مي رود و در آن حال گويند پروردگارا تو نور ما را به حد كمال رسان و ما را ببخش كه تنها تو بر هر چيز توانايي.) پس خداوندا بهانه گنهكاراني كه در اثر غفلت خود توبه را به تأخير اندازند با وجود باز بودن در توبه و اقامه دليل، چيست؟! در صورتي كه تو در معامله با بندگان، رعايت سود آنها را بر خود لازم دانسته اي و مايلي كه آنها در معاملات خود با تو سود ببرند و هنگامي كه پس از مرگ بر تو وارد مي شوند سعادتمند شوند و علاوه بر مزدشان، پاداش عطا فرمايي، خداوندا تو كه نام مقدست گرامي است فرموده اي: (هر كس كار نيك انجام دهد، ده برابر پاداش مي بيند و هر كه عمل بدي به جا آورد كيفري معادل آن را

مي بيند.) و نيز فرموده اي: (مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند مانند دانه گندمي است كه كاشته مي شود و از هر دانه هفت خوشه مي رويد و در هر خوشه صد دانه دارد، و خداوند به هر كه خواهد بيش از آن هم عطا مي كند.) و باز فرموده اي: (كيست كه به خداوند قرض الحسنه دهد تا آن كه خداوند چندين برابر آن را به وي پاداش مرحمت كند؟) و ديگر آياتي را كه نظير اينها درباره چندين برابر بودن پاداش حسنات فروفرستاده اي، و تو اي خداوند بزرگ با اين سخناني كه از عالم غيب فرستاده اي بندگانت را به نيكي و نيكوكاري ترغيب و تشويق كرده اي تا از درياي بيكران احسان تو بهره مند شوند كه اگر تو اينها را از مردم پنهان مي داشتي مردم آن حقايق را نه به چشم مي ديدند و نه به گوش مي شنيدند و نه فكرشان به آنها مي رسيد، و نيز فرمودي: (- اي بندگان من - مرا به ياد آوريد تا من هم شما را ياد كنم و سپاسگزار نعمتهاي من باشيد و ناسپاسي نكنيد.) و باز فرموده اي: (اگر سپاسگزاري كنيد نعمتها را افزون كنم و اگر ناسپاسي كنيد عذاب من دشوار خواهد بود) و فرموده اي: (مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم و كساني كه از عبادت من روگردان شوند به زودي با ذلت و خواري وارد جهنم خواهند شد.) خداوندا! تو دعا و درخواست بندگان را عبادت ناميده اي و ترك مناجات و تضرع را تكبر و استكبار خوانده اي و ترك دعا و تضرع به درگاهت را باعث عذاب توأم با ذلت و خواري شمرده اي. خداوندا! اينك كه

به لطف تو، توفيق دعا را يافته و به دستور تو جرأت درخواست از تو را پيدا كرده اند و به خاطر تو به مستمندان صدقه مي دهند و اميدوار افزايش احسان تو هستند، در حالي كه همان دعا باعث نجات آنان از غضب تو شده و آنان را به مرحله رضا و خشنودي تو مي رساند. اگر يكي از بندگانت با ديگري چنين رفتار مي كرد به طور يقين به احسان و نيكوكاري معروف مي شد، پس خداوندا! حمد و سپاس تو را به حدي كه فهم و ادراك ما برسد به جا مي آوريم، اي خدايي كه با فضل و احسان بي انتهايت بندگان را غرق نعمت كرده و به حمد و ثنايت واداشته اي، چقدر عنايت خود را درباره ما ظاهر ساخته اي و نعمتهاي خويش را بر ما ارزاني داشته اي و ما را به ديني كه برگزيده توست هدايت نموده اي و ما را جزو ملتي قرار داده اي كه آنها را پسنديده و راه هدايت خود را به آنان نشان داده اي و براي تقرب به پيشگاهت و پيوستن به درياي كرمت به ما چشم بصيرت عطا كرده و به سوي خود دعوت فرموده اي -»

امام عليه السلام در اين بخش سخنان خود، از لطف بيكران و فضل بي پايان پروردگار نسبت به گنهكاران از بندگانش سخن گفته است كه خداوند در توبه و آمرزش را براي نجات ايشان از هلاكت و رهايي از عذاب در عالم آخرت به روي ايشان گشوده است و توبه است كه گناهان را زايل كرده و آدمي را از گردابهاي هولناك نجات مي دهد، با اين شرط كه انسان توبه كار واقعا پشيمان شده و از گناهي كه مرتكب شده

است نادم باشد و دوباره تكرار نكند.

امام عليه السلام از لطف ديگر پروردگار نسبت به بندگانش سخن گفته است و آن عبارت از تشويق انسانها به احسان و نيكي به مردم و صدقه و انفاق بر فقرا و مستمندان است و در برابر اين احسان و انفاق پاداش فراواني را در سراي آخرت و جهان ابدي براي ايشان ضمانت فرموده است و تمامي اينها براي نجات و سعادت بندگان مي باشد، به راستي كه چقدر لطف او فراوان و فضل و احسانش نسبت به بندگان بي حساب است!

امام عليه السلام در اين بخش از دعا، به شكر و سپاس نعمتهاي الهي اشاره فرموده است كه خود باعث افزوني نعمت است، و همچنين دعا و تضرع به درگاه باري تعالي را مطرح كرده كه خداوند متعال دعا را عبادت دانسته و ترك دعا و زاري را بر حسب بيان و اظهار قرآن مجيد سركشي و استكبار شمرده است. و اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف توجه مي كنيم:

اللهم و انت جعلت من صفايا تلك الوظايف،،و خصايص تلك الفروض، شهر رمضان الذي اختصصته من سائر الشهور، و تخيرته من جميع الأزمنة و الدهور، و اثرته علي كل اوقات السنة بما انزلت فيه من القرآن و النور، و ضاعفت فيه من الايمان و فرضت فيه من الصيام، و رغبت فيه من القيام، و اجللت فيه من ليلة القدر التي هي خير من الف شهر، ثم آثرتنا به علي سائر الأمم، و اصطفيتنا بفضله دون اهل الملل فصمنا بامرك نهاره، و قمنا بعونك ليله، متعرضين بصيامه و قيامه لما عرضتنا له من رحمتك، و تسببنا اليه من مثوبتك. و

انت الملي ء بما رغب فيه اليك، الجواد بما سئلت من فضلك، القريب الي من حاول قربك، و قد اقام فينا هذا الشهر مقام حمد، و صحبنا صحبة مبرور و اربحنا افضل ارباح العالمين، ثم قد فارقنا عند تمام وقته، و انقطاع مدته و وفاء عدده، فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علينا و غمنا، و اوحشنا انصرافه عنا، و لزمنا له الذمام المحفوظ، و الحرمة المرعية و الحق المقضي...

«خداوندا تو به لطف و احسان خودت، يكي از بهترين وظايف و خصوصي ترين تكليفها، فريضه هاي ماه مبارك رمضان را مقرر فرموده اي و به واسطه همين ويژگيها اين ماه را نسبت به ماههاي ديگر ممتاز كرده اي و از ميان همه زمانها و روزگاران اين ماه را برگزيده اي و بر تمام اوقات سال به واسطه نزول قرآن و نور هدايت ترجيح داده اي و در اين ماه اجر و ثواب ايمان و كارهاي نيك را چندين برابر فرموده و روزه گرفتن را به مردم واجب كرده اي و مردم را براي اداي نماز و شب زنده داري در شبهاي اين ماه، ترغيب و تحريص نموده اي و در اين ماه شب قدر را گرامي داشته اي كه فضيلت عبادت در آن شب از هزار ماه بالاتر است. وانگهي ما امت اسلامي را به واسطه روزه ماه رمضان و شب قدرش بر ساير امتها برتري داده اي، پس ما به فرمان تو روزهاي آن را روزه دار و شبهايش را به ياري و توفيق توبه اقامه نماز مي پردازيم و هدف ما از روزه و نماز در اين ماه اين است كه مشمول رحمت و احسان تو گرديم و وسيله اي براي آن باشد كه شايستگي ثواب و

اجر تو را كه در اين ماه مقرر داشته اي، به دست آوريم، همان طوري كه مقصود تو از واجب كردن روزه و مقرر داشتن اعمال شب قدر، آن است كه بندگان خود را شايسته رحمت و سزاوار احسان خود سازي در صورتي كه تو از اين اطاعت و عبادت بي نيازي و هر چه مي خواهند بلاعوض مي بخشي و به هر بنده اي كه به درگاهت تقرب جويد بسيار نزديكي. خداوندا! تو مقام اين ماه را در ميان ما امت اسلامي پسنديده و گرامي داشته اي و براي ما هم مصاحب خوبي شده و عاليترين سود را در اين ماه، از ميان تمام مردم جهان به ما عطا فرمودي. سپس موقعي كه اين ماه پايان گرفت و ما آن را وداع گفتيم، اما همچون كسي كه فراقش بر ما گران است از آن جدا شديم، عهد مودت آن در دلهاي ما محفوظ است و ما خود را مديون آن مي دانيم و حق آن را رعايت كرده و حرمت آن را پاس مي داريم...»

امام عليه السلام با اين عبارات به فضيلت ماه مبارك رمضان اشاره فرموده است كه خداوند آن را بر ساير ماهها امتياز داده و فضايل فراواني را به اين ماه شريف اختصاص داده است، روزه اين ماه را واجب كرده و شب زنده داري و عبادت و اطاعت خود را در آن مستحب فرموده است و مزد و اجر اعمال نيك را در اين ماه چندين برابر مقرر داشته و تنها در اين ماه، شب قدر را كه بهتر از هزار ماه است، قرار داده و مسلمانان را فقط به چنين افتخاري نايل كرده و به آنها چنين نعمتي

را ارزاني داشته است نه بر ساير امتها، به خاطر آن كه در پيشگاه او به درجات بالاتر و مقامات عاليه برسند... و امام عليه السلام اندوه خود را در مورد جدايي از اين ماه با عظمت كه در هر ثانيه آن حسنات و اعمالي را به دست مي آورد كه هر چه بيشتر باعث نزديكي او به درگاه الهي مي گرديد، ابراز مي دارد. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

فنحن قائلون: السلام عليك يا شهر الله الأكبر، و يا عيد اوليائه السلام عليك يا اكرم مصحوب من الأوقات، و يا خير شهر في الأيام و الساعات، السلام عليك من شهر قربت فيه الأمال، و نشرت فيه الأعمال، السلام عليك من قرين جل قدره موجودا، و افجع فقده مفقودا، و مرجو آلم فراقه، السلام عليك من اليف انس مقبلا فسر، و أوحش منقضيا فمض، السلام عليك من مجاور رقت فيه القلوب، و قلت فيه الذنوب، السلام عليك من ناصر اعان علي الشيطان، و صاحب سهل سبل الاحسان، السلام عليك ما اكثر عتقآء الله فيك! و ما اسعد من رعي حرمتك بك! السلام عليك ما كان امحاك للذنوب! و استرك لأنواع العيوب! السلام عليك ما كان اطولك علي المجرمين! و اهيبك في صدور المؤمنين! السلام عليك من شهر لا تنافسه الأيام، السلام عليك من شهر هو من كل امر سلام، السلام عليك غير كريه المصاحبة، و لا ذميم الملابسة، السلام عليك كما وفدت علينا بالبركات و غسلت عنا دنس الخطيئات، السلام عليك غير مودع برما، و لا متروك صيامه سأما، السلام عليك من مطلوب قبل وقته، و محزون عليه قبل فوته، السلام عليك كم

من سوء صرف بك عنا، و كم من خير افيض بك علينا، السلام عليك و علي ليلة القدر التي هي خير من الف شهر، السلام عليك ما كان احرصنا بالامس عليك! و اشد شوقنا غدا اليك! السلام عليك و علي فضلك الذي حرمناه، و علي ماض من بركاتك سلبناه...»

«پس ما مي گوييم: درود بر تو اي ماه بزرگ خدا و اي عيد اولياي خدا! درود اي گراميترين همدم و اي كه در همه وقت بهترين مونس ما بودي. و درود بر تو اي ماهي كه بهترين روزها و بهترين ساعتها را داشتي، درود بر تو اي ماهي كه آمال و آرزوها را نزديك مي كردي و اعمال نيك در تو بيشتر از ساير ماهها انجام مي گرفت، درود بر تو كه همدم و همراه با عزت و جلال ما بودي و از فراق و دوري تو ما سخت نالانيم و مايه اميد اهل ايمان بودي و دوريت دل آنان را به درد آورد. درود بر تو اي ماه عزيزي كه با آمدن تو انس و نشاط آمد و با رفتن تو دلها را وحشت و غم فراگرفت، درود بر تو اي ماهي كه در اثر همراهي با تو دلهاي ما رقت يافت و گناهان ما كمتر شد، درود بر تو اي ماه بزرگ كه ما را در مبارزه با شيطان ياري كردي و راه احسان و نيكي را - كه بر ما سخت و گران مي آمد - سهل و آسان كردي، درود بر تو اي ماه عزيز، چقدر آزاد شدگان از آتش دوزخ در تو فراوان بودند و چه خوشبخت شد آن كه حرمت تو را پاس

داشت درود بر تو كه چقدر گناهان را كه تو باعث از ميان رفتن و انجام نگرفتن آن شدي و چه عيبهايي كه باعث پرده پوشي آنها گشتي! درود بر تو كه چقدر احسانت بر گنهكاران زياد و هيبت و جلالت در دل اهل ايمان فراوان است، درود بر تو اي ماه عزيز كه هيچ روزگاري در پاكي و زيبايي به پاي تو نرسد، درود بر تو اي ماه خدا كه خداوند به خاطر تو رحمت و سلام فروفرستاد، درود بر تو، كه مصاحبت تو هيچ سنگيني نداشت و هيچ گاه از بودن با تو احساس ناراحتي نكرديم، درود بر تو چنان كه با رحمت و بركت بر ما نازل شدي ما را از بدي گناهان پاك و پاكيزه ساختي، درود بر تو نه خداحافظي از روي ملالت و نه آن كه از روزه داري تو خسته شده و آن را ترك گفته ايم، درود بر تو اي ماهي كه قبل از آمدن تو مشتاق ديدارت بوديم و هنگام رفتنت غمگينيم، درود بر تو كه چه بسيار بديها به واسطه تو از ما برطرف شد و چه بسيار نيكيها كه بر ما از طرف خداوند سرازير گشت، درود بر تو و بر شب قدر تو كه از هزار ماه بالاتر است، درود بر تو كه چقدر به ديدار تو در گذشته اشتياق داشتيم و چقدر به ديدار آينده ات علاقه منديم! درود بر تو و بر فضيلت و شرف تو كه با رفتنت از آن همه فضيلت محروم گشتيم و درود بر روزهاي گذشته ات كه از دست ما رفتند...»

به راستي كه امام عليه السلام ماه مبارك رمضان را با اين

همه تحيات و درودهاي گرم عطرآگين و با اشتياقي آميخته بر مرارت و تأسف از جدايي و فراق آن، وداع مي گويد، زيرا كه اين ماه شريف براي آن حضرت ميدان كارهاي خير و اعمال پسنديده اي بود كه باعث نزديكي وي به خداي متعال مي شد. امام عليه السلام ويژگيهاي اين ماه شريف و امتيازات آن را به ماههاي ديگر بيان كرده است. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

«اللهم انا اهل هذا الشهر الذي شرفتنا به، و وفقتنا بمنك له، حين جهل الأشقياء وقته، و حرموا لشقائهم فضله، انت ولي ما آثرتنا به من معرفته، و هديتنا له من سنته، و قد تولينا بتوفيقك صيامه و قيامه علي تقصير، و ادينا فيه قليلا من كثير...

«خداوندا ما اهل و شايسته اين ماه بزرگ تو بوديم كه تو ما امت اسلامي را به اين ماه شرافت دادي و ما را به لطف خود بر عبادت در اين ماه موفق كردي در حالي كه مردمان نگونبخت و اشقياي امت شرافت اين ماه را نشناختند و به خاطر شقاوتشان از فضيلت اين ماه محروم ماندند. خداوندا تو ولي نعمت مايي كه ما را براي كسب فضيلت اين ماه برگزيدي و به انجام وظايف و آدابش هدايت كردي و اينك ما با همه تقصير خود به توفيق تو توانسته ايم روزه و نماز آن را به جا آوريم و اندكي از آداب فراوان اين ماه شريف را انجام دهيم.

اللهم فلك الحمد اقرارا بالاسآءة، و اعترافا بالاضاعة، و لك من قلوبنا عقد الندم، و من السنتنا صدق الاعتذار، فاجرنا علي ما اصابنا فيه من التفريط اجرا نستدرك

به الفضل المرغوب فيه، و نعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه، و اوجب لنا عذرك علي ما قصرنا فيه من حقك، و ابلغ باعمارنا ما بين ايدينا من شهر رمضان المقبل، فاذا بلغتناه فاعنا علي تناول ما انت اهله من العبادة، وادنا الي القيام بما يستحقه من الطاعة، و اجر لنا من صالح العمل ما يكون دركا لحقك في الشهرين من شهور الدهر...

خداوندا! تو را سپاس مي گوييم و به بدكاري و نقص اعمالمان اعتراف داريم و براي اين نقص و كاستي مان در دلهايمان احساس پشيماني مي كنيم و با زبانمان عذر و پوزش مي طلبيم پس به عنايت خود در قبال اين كاستيها اجر و پاداش كامل بر ما عطا فرما تا به لطف و رحمت تو بدان وسيله مشمول اجر اخروي گرديم، و عذر تقصير ما را بپذير و در مورد اعمالي كه حق آنها را به جا نياورده ايم از ما بگذر و عمرهاي ما را تا ماه رمضان آينده طولاني فرما و چون عمر باقي دادي، توفيق بده تا به فيض عبادتي كه شايسته درگاه توست نايل شويم و بر اداي نماز و طاعتي كه سزاوار پيشگاه توست ما را موفق بدار و ما را به انجام اعمال شايسته وادار تا بتوانيم حق طاعت تو را در دو ماه - رمضان گذشته و آينده - از ماهها ادا كنيم.

اللهم و ما الممنا به في شهرنا هذا من لمم او اثم، او واقعنا فيه من ذنب واكتسبنا فيه من خطيئة علي تعمد منا، او انتهكنا به حرمة من غيرنا، فصل علي محمد و آله، و استرنا بسترك، و اعف عنا بعفوك، و لا

تنصبنا فيه لأعين الشامتين، و لا تبسط علينا فيه السن الطاغين، و استعملنا بما يكون حطة و كفارة لما انكرت منا فيه برافتك التي لا تنفد، و فضلك الذي لا ينقص، اللهم صل علي محمد و آله، و اجبر مصيبتنا بشهرنا، و بارك في يوم عيدنا و فطرنا، و اجعله من خير يوم مر علينا، اجلبه لعفو، و امحاه لذنب، و اغفرلنا ما خفي من ذنوبنا و ما علن...

پروردگارا در اين ماه شريف هر گناه و لغزشي كه از ما سر زده و يا از روي عمد مرتكب خطايي شده ايم و يا از روي فراموشي به خودمان ستم روا داشته ايم و يا هتك حرمت ديگران را كرده ايم، اولا بر محمد و آل محمد درود فرست و سپس همه آن گناهان را در پرده رحمت خود پوشيده دار و به عفو و كرمت از ما درگذر و ما را در معرض سرزنش ملامتگران قرار مده و زبان طعنه گويان را بر ما باز مگردان و ما را به راه خيري هدايت كن كه باعث محو شدن و كفاره گناهانمان باشد و به لطف و رحمت بي پايانت بر محمد و آل محمد درود فرست و مصيبت فراق اين ماه عزيز را با لطف خودت جبران كن و روز عيد را بر ما مبارك گردان و آن را از نظر عفو و گذشت بهترين روز ما قرار بده و آن را روز محو گناهان ما بگردان و تمام گناهان ظاهري و پنهاني ما را ببخش...»

آيا به اين همه تواضع و كرنش در برابر پروردگار بزرگ توجه داريد و ملاحظه مي فرماييد كه چگونه طلب مغفرت و بخشش مي كند

و در پيشگاه خداوند به تقصير از انجام عبادت و طاعت چنان كه شايسته ماه مبارك رمضان است، اعتراف دارد، اين گوينده و وداع كننده امام زين العابدين عليه السلام است، الله اكبر!!! حقا كه اين امام بزرگوار تنها نمونه جهان پرهيزگاران و شايستگان است.

اينك به آخرين بخش اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

اللهم اسلخنا بانسلاخ هذا الشهر من خطايانا، و اخرجنا بخروجه من سيئاتنا، و اجعلنا من اسعد اهله به، و اجزلهم قسما فيه، و اوفرهم حظا منه، اللهم و من رعي حق هذا الشهر حق رعايته، و حفظ حرمته حق حفظها، وقام بحدوده حق قيامها، و اتقي ذنوبه حق تقاتها، او تقرب اليك بقربة اوجبت رضاك له، و عطفت رحمتك عليه، فهب لنا مثله من وجدك، و اعطنا اضعافه من فضلك، فان فضلك لا يغيض، و ان خزآئنك لا تنقص بل تفيض، و ان معادن احسانك لا تفني، و ان عطاءك للعطآء المهنا...

«خداوندا با تمام شدن اين ماه، بين ما و خطاهايمان جدايي بينداز و با رفتن اين ماه گناهان ما را از نامه اعمالمان محو گردان و ما را از جمله سعادتمندترين اشخاص در اين ماه قرار بده و جزو كساني محسوب بدار كه بيشترين سهم و بهره را از اين ماه شريف داشته اند، خداوندا هر كسي كه به طور كامل رعايت حق اين ماه را كرده و احترام آن را به طور شايسته نگهداشته و به شايستگي به حدود و وظايف اين ماه قيام كرده و از ارتكاب گناهان كاملا دوري جسته و يا به درگاه تو مقرب گشته و با كردار خود موجب رضاي تو شده است، سهم ما را

نيز از رحمت و كرم خود به اندازه سهم آن كس و چندين برابر بيشتر قرار بده، زيرا كه لطف تو با بخشش و كرم كم نگردد و گنجينه هاي احسانت نه تنها كم نشود بلكه فزونتر گردد و معادن احسان تو بي پايانند و بخششهاي تو گواراترين بخششهاست.

اللهم صل علي محمد و آله، و اكتب لنا مثل اجور من صامه او تعبد لك فيه الي يوم القيامة، اللهم انا نتوب اليك في يوم فطرنا الذي جعلته للمؤمنين عيدا و سرورا، و لأهل ملتك مجمعا و محتشدا من كل ذنب اذنبناه او سوء اسلفناه، او خاطر شر اضمرناه توبة من لا ينطوي علي رجوع الي ذنب، و لا يعود بعدها في خطيئة توبة نصوحا خلصت من الشك و الارتياب، فتقبلها منا و ارض عنا و ثبتنا عليها...

خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و همانند اجر و مزد تمام كساني كه روزه اين ماه را گرفته و يا عبادت تو را تا روز قيامت به جا آورند به ما نيز مرحمت فرما، خدايا ما در روز عيد فطري كه تو آن را براي مؤمنان عيد و باعث خشنودي و سرور قرار داده اي و براي امت اسلامي محفل جشن و اجتماع با شكوه قرار داده اي از صميم قلب از هر گناهي كه قبلا مرتكب شده ايم و يا عمل بدي كه از ما سر زده است و يا هر فكر بدي كه در دل ما خطور كرده است توبه مي كنيم چنان توبه اي كه دوباره به سوي گناه برنگرديم و توبه نصوح كه هرگز دوباره مرتكب گناه نشويم و توبه اي كه هرگز آلوده به شك و ترديد

نباشد، پس خداوندا تو با لطف و كرمت توبه ما را بپذير و از ما راضي و خشنود باش و در اين توبه ما را استوار بدار.

اللهم ارزقنا خوف عقاب الوعيد، و شوق ثواب الموعود حتي نجد لذة ما ندعوك به، و كآبة ما نستجيرك منه، و اجعلنا عندك من التوابين الذين اوجبت لهم محبتك، و قبلت منهم مراجعة طاعتك، يا اعدل العادلين. اللهم تجاوز عن آبائنا و امهاتنا و اهل ديننا جميعا من سلف منهم، و من غبر الي يوم القيامة. اللهم صل علي محمد نبينا و آله، كما صليت علي ملائكتك المقربين، و صل عليه و آله كما صليت علي انبيآئك المرسلين، و صل عليه و آله كما صليت علي عبادك الصالحين، و افضل من ذلك يا رب العالمين، صلاة تبلغنا بركتها، وينالنا نفعها، و يستجاب لها دعآؤنا، انك اكرم من رغب اليه، و اكفي من توكل عليه، و اعطي من سئل من فضله، و انت علي كل شي ء قدير....» [8] .

پروردگارا به ما حالت ترس از مجازات و وعده عذاب و شوق ثواب و وعده پاداش مرحمت كن تا آن كه لذت دعا و مناجات با تو، و دشواري عمل بدي را كه باعث طلب عفو است در خود احساس كنيم و ما را از جمله توبه كنندگاني قرار ده كه محبت و دوستي خود را بر آنان لازم كرده اي و از آنان بازگشت به طاعت و بندگي را قبول كرده اي. اي عادلترين عادلان، خداوندا از گناهان پدران، مادران و همكيشان ما؛ همه آنهايي كه از اين دنيا رفته اند و كساني كه تا روز قيامت به دنيا مي آيند، چشم پوشي

كن و از همه درگذر. خداوندا بر پيامبر ما محمد و آل محمد درود فرست همان طوري كه بر تمام فرشتگان مقربت درود و رحمت مي فرستي و بر آن حضرت و خاندانش درود فرست چنان كه بر پيامبران مرسلت درود و رحمت مي فرستي و بر او و خاندان پاكش درود فرست همان طوري كه بر بندگان شايسته ات درود و رحمت مي فرستي و بلكه افضل و كاملتر از آنها. اي پروردگار جهان! چنان درود و رحمت كاملي كه ما هم از آن بهره مند شويم و از بركات آن سود ببريم، و از آن رو دعاهاي ما را مستجاب نما زيرا كه تو بخشنده تر از هر كسي هستي كه مردم اشتياق بخشش او را دارند و از هر شخص مورد اعتماد موثق تري و بخشنده ترين كسي هستي كه مردم تقاضاي بخشش كنند و تو بر هر كاري توانايي...»

به راستي اين دعاي شريف بلكه ساير دعاهاي امام عليه السلام از كلماتي است كه بر ژرفاي دلها نشيند و قلبها را تكان مي دهد و باعث نيروي تقوا و ايمان مي گردد همچنان كه گنهكاران را بر پشيماني و حسرت و تأسف بر تقصيرات و نواقص اعمالش در برابر خدا وا مي دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحريم / 8.

[2] انعام / 110.

[3] بقره / 261.

[4] حديد / 11.

[5] بقره / 152.

[6] ابراهيم / 7.

[7] غافر / 60.

[8] صحيفه سجاديه: دعاي چهل و چهارم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

پيشقدم بودن در انجام امور خير

حضرت زين العابدين -عليه السلام- نسبت به امور اجتماعي بويژه آنچه مربوط

به «رفاه جامعه اسلامي» است، بي توجه و بي تفاوت نبوده اند. و هيمشه در انجام امور خير در اين زمينه پيشقدم شده و كارهايي كه چه بسا بسياري از كنار آن با بي توجهي عبور مي كنند، آن را خود شخصا انجام مي داده اند.

به عنوان مثال اگر در وسط راه و جاده كه محل عبور مردم است سنگي افتاده باشد كه احتمال برخورد آن با پاي مردم مي رود، كم كسي است كه حاضر باشد از وسيله نقليه خود پياده شده و آن را از آن محل بردارد و در كناري بگذارد و بعد راه خود را ادامه دهد.

حال ببينيم حضرت زين العابدين و سيدالساجدين -عليه السلام- در اين مورد چه برخوردي داشته اند: امام صادق -عليه السلام- نقل مي كنند كه: «عادت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- اين بود كه هرگاه در حال مرور به كلوخي (سنگي) در وسط راه برخورد مي كردند، از مركب خود پياده مي شدند و آن را به دست خود از جاده كنار زده و بعد به مسيرشان ادامه مي دادند.» [1] .

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 74، ح 64 (به نقل از امالي ابن الشيخ) و ص 93، ح 82 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

پرتوي از علم غيب و قدرت تكويني

«ابي الصباح كناني» مي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «ابوخالد كابلي» برهه اي از زمان را خدمتگزار حضرت علي بن الحسين عليه السلام بود. سپس روزي از شدت اشتياق خود نسبت به زيارت مادرش به حضرت شكايتي برد و از ايشان اذن خواست كه از خدمت حضرت مرخص شده و به ديدار مادر برود. حضرت به او فرمود: «اي كنكر» فردا مردي از

شام بر ما وارد مي شود كه داراي منزلت و مال و آبروست. او دختري دارد كه جن زده شده [1] و به دنبال معالج و طبيبي مي گردد كه او را معالجه كند و حاضر است مال خود را براي آن صرف كند. پس هر گاه آمد تو اولين فرد از مردم باش كه به نزد او مي روي، بعد به او بگو، من دخترت را به ده هزار درهم معالجه مي كنم، او نيز به قول تو اطمينان نموده و همين مقدار پول را به تو بذل خواهد نمود.» چون فردا شد مرد شامي وارد شده و دخترش نيز همراه او بود و به دنبال معالج مي گشت. «ابوخالد» به او گفت، من او را معالجه مي كنم و هزينه آن ده هزار درهم است. اگر شما به اين وفا كنيد من نيز تعهد مي كنم كه اين مرض هرگز به او برگشت ننمايد. پدر آن دختر تعهد نمود.

علي بن الحسين عليه السلام به «ابوخالد» فرمود كه او به تو نيرنگ خواهد كرد. «ابوخالد» گفت من به او تعهد كردم. حضرت فرمود، برو و گوش چپ آن خانم را بگير و بگو: «اي خبيث علي بن الحسين عليه السلام به تو مي گويد، از اين خانم خارج شو و ديگر برنگرد.»

«ابوخالد» نيز همچنانكه حضرت فرموده بود عمل كرد و آن جن خارج شد و دختر از ديوانگي نجات يافت.

بعد «ابوخالد» از آن مرد شامي پول را طلب نمود ولي او از پرداخت آن سرباز زد. «ابوخالد» به خدمت حضرت علي بن الحسين عليه السلام برگشت و حضرت به او فرمود، مگر به تو نگفتم كه او با تو حيله خواهد نمود؟

اما به زودي آن مرض به دختر برگشته پس مجدد به سراغ تو خواهد آمد. در اين هنگام به او بگو، مرض به دختر برگشت چون تو به آنچه ضمانت نموده و تعهد كردي وفا نكردي. حال اگر ده هزار درهم به علي بن الحسين عليه السلام تحويل مي دهي من به گونه اي او را معالجه خواهم نمود كه ديگر به او برنگردد. آن مرد اين مبلغ را در دستان حضرت گذاشت و «ابوخالد» به نزد آن دختر رفته و گوش چپ او را گرفت و گفت، اي خبيث علي بن الحسين عليه السلام به تو مي گويد از اين دختر خارج شو و ديگر هرگز مگر از راه خير به او متعرض نشو. و اگر برگردي تو را به آتش برافروخته خدائي، كه به قلب ها طلوع مي كند، خواهم سوزانيد. (فانك ان عدت احرقتك بنار الله الموقده التي تطلع علي الافئده) او خارج شد و دختر از جنون افاقه يافت و ديگر هم به آن مبتلي نشد. در اين حال «ابوخالد» مال را از حضرت تحويل گرفت و حضرت به او اذن فرمود كه به سوي مادرش رهسپار شده تا او را زيارت كند. او نيز حركت كرد و با آن مال هزينه سفر خود را تأمين نمود تا به مادرش وارد شد و او را ديدار كرد.» [2] .

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

پارسايي در دنيا

يكي ديگر از خصلتهاي والاي امام سجاد، پارسايي در دنيا و بي اعتنايي به هر نوع دلخوشي دنيوي بود، به راستي كه امام زهد و پرهيز كامل از دنيا را پيشه كرده بود فريب و نيرنگ دنيا در او اثر

نداشت و او واقعيت و حقيقت دنيا را به خوبي مي شناخت و مي دانست كه انسان وقتي كه در خوشيها و رفاه دنيا غرق مي شود ناگزير بايد از اين دنيا برود و جز عمل خير چيزي را با خود نخواهد برد. امام عليه السلام در عصر خود در ميان مردم به زاهدترين مردمان شهرت داشت. از زهري پرسيدند كه زاهدترين مردم كيست؟ گفت: علي بن حسين عليه السلام. روزي ديد فقيري گريه مي كند، متأثر شد و فرمود: [1] . «اگر تمام دنيا در دست اين مرد بود و بعد از دست او مي افتاد، سزاوار نبود كه به خاطر آن گريه كند!». [2] به راستي زهد امام به خاطر تحمل فقر و يا از باب اعتراف به عجز و يا قناعت بدون كار و كوشش نبود بلكه بر اساس تقوا و پرهيز از محرمات الهي بود و به خاطر آن كه در امور ديني سخت جانب احتياط را داشت، روش آن حضرت درست همان راه و روش جدش و پدر بزرگوارش بود كه دنيا را طلاق داده بودند و جز به مقداري كه براي عبادت و در راه رسيدن به فضيلت و پشتيباني از حق لازم بود به امور دنيا اهميت نمي دادند.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 62.

[2] فصول المهمه: ص 192.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

پرهيزكاري

در بيان شدت تقوا و ورع آن حضرت، كلام سعيد بن مسيب [1] كفايت مي كند. شخصي به سعيد بن مسيب گفت: من با ورع تر از فلان شخص نديده ام؟ ابن مسيب پرسيد:

آيا تو علي بن الحسين را ديده اي گفت: نه. سعيد گفت: «ما رأيت اورع منه؛ با ورع تر از وي نديده ام».[2] .

جويرة بن اسماء نيز در اين باره مي گويد: «علي بن حسين به جهت خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه واله هرگز حتي يك درهم از كسي نگرفت و نخورد». [3] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] وي يكي از فقيهان هفتگانه مورد تكريم اهل سنت است تا حدي كه احمد بن حنبل درباره احاديث وي مي گويد: «حديث هاي مرسل وي در نزد من احاديث صحيح تلقي مي شود».سيراعلام النبلاء، ج 4، ص 222.

[2] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 389؛ حليةالاولياء، ج 3، ص 141؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 376.

[3] منابع پيشين.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول 1385.

ت

توشه آخرت

حمران بن أعين گويد:

امام سجاد عليه السلام همواره غذاهاي يتيمان و زمين گيران را شخصا حمل مي كرد و با دست خود در دهان ناتوانان غذا مي گذارد و هرگز غذا نمي خورد، مگر اين كه ابتدا به فقرا غذا برساند.

آن حضرت دو مرتبه تمام ثروت خود را بين نيازمندان تقسيم كرد. هرگاه به فقيري برمي خورد و به او كمك مي رساند، مي فرمود: «آفرين بر تو كه توشه مرا به سوي آخرت حمل مي كني.» [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 154.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

تقي الدين احمد بن عبدالحليم بن تيمية الحراني

تقي الدين (728 - 661 ه) ميگويد:

«و أما علي بن الحسين فمن كبار التابعين و ساداتهم علما و دينا و... له من الخشوع، و صدقة السر و غير ذلك من الفضائل ما هو معروف... و كان من خيار أهل العلم و الدين من التابعين» [1] .

«علي بن حسين عليه السلام از لحاظ علم و دين از اكابر و تابعان و بزرگان آنها بود و در خشوع و صدقه پنهاني و ساير فضائل معروف است... و از بهترين اهل علم و دين و از تابعان بود».

-------------------

پي نوشت ها:

[1] منهاج السنة، ج 2، ص 123.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

تخريب كعبه و پيدايش مار

ابان بن تغلب - كه يكي از اصحاب و راويان حديث مي باشد - حكايت كند:

روزي حجّاج بن يوسف ثقفي كعبه الهي را تخريب كرد و مردم خاك هاي آن را جهت تبرّك بردند.

و چون پس از مدّتي خواستند كعبه را تجديد بنا كنند، ناگهان مار بزرگي نمايان شد و مردم را از بناي مجدّد كعبه الهي منع كرد و آن ها را فراري داد.

چون اين خبر به حجّاج رسيد، دستور داد كه مردم جمع شوند و سپس بالاي منبر رفت و گفت: خداوند، رحمت كند كسي را كه به ما اطلاع دهد چه كسي از واقعيت اين قضيه اطّلاع كامل دارد؟ پيرمردي جلو آمد و گفت: تنها امام سجّاد، علي بن الحسين عليه السّلام است كه از اين امر مهمّ آگاهي دارد. حجّاج پذيرفت و گفت: آري، او معدن تمام علوم و فنون است، بايستي از او سؤال كنيم.

پس شخصي را به دنبال حضرت فرستادند و هنگامي كه امام سجّاد عليه السّلام نزد حجّاج حاضر شد و جريان را به اطّلاع حضرت رساندند، فرمود:

اي حجّاج! خطاي بزرگي را انجام داده اي و گمان كرده اي كه خانه الهي نيز در مُلْك حكومت تو است؟! اكنون بايد بر بالاي منبر روي و هر طور كه شده، مردم را با تقاضا و نصيحت بگوئي كه هركس هر مقدار خاك برده است باز گرداند. حجّاج پذيرفت و فرمايش حضرت را به اجراء درآورد و مردم نيز خاك هائي را كه برده بودند، باز گرداندند. پس از آن كه خاك ها جمع شد، حضرت جلو آمد و دستور داد تا جاي كعبه را حفر نمايند و مار در آن موقع مخفي و پنهان گشت و مردم مشغول حفر كردن و خاك برداري شدند، تا آن كه به اساس كعبه رسيدند.

بعد از آن، امام عليه السّلام خود جلو آمد و آن جايگاه را پوشانيد و پس از گريه بسيار فرمود: اكنون ديوارها را بالا ببريد. و چون مقداري از ديوارها بالا رفت، حضرت فرمود: داخل آن را از خاك پر نمائيد. و پس از آن كه ديوارهاي كعبه الهي را بالا بردند و تكميل گرديد، كف دروني كعبه الهي از زمين مسجدالحرام بالاتر قرار دارد و بايد به وسيله پلّه بالا روند و داخل آن گردند. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 4، ص 222، بحارالانوار: ج 46، ص 115.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

تسليم اجباري

حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:

در يكي از

سال ها، يزيد فرزند معاوية بن ابي سفيان به قصد انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گرديد. و در مسير راه خود وارد مدينه منوّره شد و چون در آن شهر مستقرّ گرديد، مأموري را فرستاد تا يكي از مردان قريش را نزد وي آورد.

همين كه آن مرد را نزد يزيد آوردند، يزيد به او گفت: آيا تو اعتراف و اقرار مي كني بر اين كه تو بنده من هستي و اگر من مايل باشم و مي توانم تو را بفروشم، يا غلام خود گردانم.

آن مرد قريشي اظهار داشت: اي يزيد! به خداي يكتا سوگند، تو و پدرت بر طايفه قريش هيچ برتري و فضيلتي نداشته ايد؛ و همچنين از جهت اسلام، تو از من بهتر و برتر نخواهي بود، بنابراين چگونه به آنچه كه گفتي، اعتراف و اقرار نمايم.

يزيد با شنيدن اين سخن، خشمگين شد و گفت: اگر اعتراف نكني، دستور قتل تو را صادر مي كنم. آن مرد، يزيد را مخاطب قرار داد و اظهار داشت: همانا كشتن من از قتل حسين بن علي بن ابي طالب عليه السّلام مهم تر نيست.

پس از آن يزيد بن معاويه دستور قتل و اعدام او را صادر كرد؛ و سپس دستور داد تا حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام را نزد وي احضار نمايند.

همين كه آن امام مظلوم عليه السّلام را به حضور يزيد آوردند، يزيد همان سخناني را كه به آن مرد قريشي گفته بود، براي حضرت سجّاد عليه السّلام، نيز بازگو كرد.

حضرت در مقابل اظهار نمود: اگر اعتراف و اقرار نكنم، آيا همانند آن

مرد، دستور قتل مرا هم صادر خواهي كرد؟ يزيد ملعون پاسخ داد: آري، چنانچه اقرار نكني، تو هم به سرنوشت او دچار خواهي شد. امام عليه السّلام چون چنين ديد، اظهار داشت: من از روي اضطرار و ناچاري تسليم هستم و به آنچه گفتي اقرار و اعتراف مي نمايم، و تو هم آنچه خواهي انجام بده. آن گاه يزيد خبيث در چنين حالتي به حضرت سجّاد، زين العابدين عليه السّلام خطاب كرد و عرضه داشت: تو با اين روش، حفظ جان خود كردي و از كشته شدن نجات يافتي، پس تو آزادي. [1] .

-----------------

پي نوشت ها:

[1] روضة كافي: ص 238، بحارالانوار: ج 46، ص 137، ح 29.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

تواضع و فروتني براي همه

امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت نموده است:

هرگاه حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام مي خواست به همراه عدّه اي مسافرت رود، سعي مي كرد كه او را نشناسند، همچنين شرط مي نمود تا در تمام كارها همانند ديگر افراد شريك باشد و خدمت نمايد.

در يكي از مسافرت هايي كه حضرت با عدّه اي داشت؛ در بين راه، شخصي حضرت را شناخت و به همراهان حضرت گفت: آيا او را مي شناسيد؟ گفتند: نه، او را نمي شناسيم. آن شخص گفت: او حضرت زين العابدين، پسر امام حسين عليه السّلام است، پس همراهان دست و پاي حضرت را بوسيدند؛ و عرضه داشتند: اي پسر رسول خدا! خواستي ما را به آتش جهنّم مبتلا گرداني، اگر ما جسارتي به شما مي كرديم تا آخر عمر بدبخت مي شديم، اي مولاي ما! چرا

چنين برخوردي نمودي و به طور ناشناس همراه ما آمدي؟

حضرت فرمود: من يك زماني با عدّه اي كه مرا مي شناختند، مسافرت رفتم و آنان به جهت رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله بيش از آنچه مستحق بودم، به من كمك و خدمت كردند.

و الان هم ترسيدم مرا بشناسيد و همانند آن دوستانم با من برخورد نمائيد؛ و من نتوانم همانند ديگران در كارها مشاركت نموده و كمك نمايم و هچنين نتوانم وظايف خويش را انجام دهم.

به همين جهت، مخفي بودن و ناآشنا بودنم در بين دوستان هم سفر براي من بهتر است. [1] .

همچنين طاووس يماني گويد:

روزي شخصي را در مسجد الحرام، زير ناودان كعبه الهي ديدم كه سخت گريه مي كند و ناله مي زند، و با پرورگار خود مناجات مي نمايد.

چون از نماز و راز نياز با پروردگار محبوب فارغ شد، جلو رفتم و به او نگاه كردم، متوجّه شدم كه حضرت زين العابدين، امام سجّاد عليه السّلام است.

نزديك حضرتش رفتم و عرض كردم: ياابن رسول اللّه! شما را در حال گريه و زاري ديدم، با اين كه سه فضيلت والا در وجود شما هست كه ديگران محروم مي باشند:

اوّل آن كه تو فرزند رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله هستي.

دوّم آن كه جدّت شفيع امّت در قيامت است. و سوّم آن كه رحمت الهي براي شما اهل بيت رسالت است. حضرت فرمود: اي طاووس! امّا اين كه گفتي فرزند رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله هستم، صحيح است؛ ولي آن موجب ايمني من نخواهد شد، زيرا در قيامت خويشاوندي

اثري ندارد. همچنين شفاعت جدّم مرا فائده اي نمي بخشد، چون خداوند متعال فرموده است: شفاعت، شامل كساني مي شود كه خداوند از آن ها راضي و خرسند باشد. و امّا رحمت و لطف پروردگار طبق فرموده خودش شامل نيكوكاران و پرهيزكاران خواهد شد، و من خودم را جزء آنان نمي دانم. [2] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشّيعة: ج 11، ص 43، ح 2، أعيان الشّيعة: ج 1، ص 635، عيون أخبار الرّضا عليه السّلام: ج 2، ص 145، ح 13.

[2] بحارالانوار: ج 46، ص 101، ح 89.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

تكميل دين

پيرمرد ريش سفيد گوشه اي نشسته بود و به فكر فرو رفته بود. چشم هاي بي رمقش باز بود، حتي پلك هم مي زد، به اين مي انديشيد كه چه جمع پر بركتي است، هر كس در اين جمع راه پيدا كند چيزي ياد مي گيرد و به اقتضاي سن و موقعيت بر معلوماتش مي افزايد، شاگردان اين جلسات اگر كودك هستند پايه هاي اعتقادي و مذهبي شان ساخته مي شود و اگر نوجوان، اين پايه ها مستحكم مي شود و اگر جوان هستند بر پايه هاي قلبي بناهايي افزوده مي شود و اگر هم مثل او پير هستند شفاف تر مي شوند و آماده براي رفتن. صداي او پيرمرد را از افكاري كه غرق در آن بود بيرون آورد: مي خواهيد بدانيد به چه چيزي گناهان از شما دور مي شود و اسلامتان كامل مي گردد و در حالي خدا را ملاقات مي كنيد كه او از شما راضي و خشنود است؟

پيرمرد در حالي كه با كمك عصا از جايش بر مي خاست با صدايي لرزان گفت: اي علي بن

حسين، صبر كنيد تا نزديك تر بيايم، اين حرف هايي كه مي گويي براي من مفيدتر است، «چون آفتاب لب بام» هستم و چند روزي بيشتر مهمان اين دنيا نيستم.

اين را گفت و لنگ لنگان نزديك تر آمد، دوباره با كمك و تكيه بر عصايش روي حصير نشست: حال بگو، سراپا گوشم. امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «هركه خود را به اين چهار ويژگي آراسته كند، اسلام او كامل است و خدا از او راضي؛ به عهد و پيمان خود با مردم وفا كند، زباني راستگو داشته باشد، در همه حال خدا را ناظر بداند و كار زشت انجام ندهد، و با خانواده و اهل و عيالش خوش اخلاق باشد.» [1] . پيرمرد از شنيدن اين حديث از امام خداحافظي كرد و رفت، رفت تا با توكل بر خدا اگر نقصي در اسلامش وجود دارد با عمل به توصيه هاي آن امام بزرگوار آن را بر طرف كند.

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال، ج 1 ص 222، ح 50.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

تواضع

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت حضرت امام زين العابدين عليه السلام مي خواست با عده اي مسافرت برود سعي مي كرد با افرادي مسافرت كند كه او را نشناسند و شرط مي كرد تا در همه ي كارها مثل هم همكاري و خدمت كند.

در يكي از مسافرت هائي كه حضرت سجاد عليه السلام با گروهي داشت، در بين راه شخصي آن حضرت را شناخت و به همراهان گفت: آيا او را مي شناسيد.

گفتند: نه، او را نمي شناسيم، مگر او كيست؟!

آن فرد گفت: او حضرت سجاد عليه السلام، پسر امام حسين عليه السلام است.

همراهان آمدند و دست و پاي آقا را بوسه زدند و گفتند: اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نزديك بود با اين عملتان ما را جهنمي كنيد و در آتش بسوزانيد. اگر جسارتي به شما مي كرديم،تا آخر عمر بدبخت و بيچاره مي شديم. اي آقاي ما! چرا اين گونه با ما رفتار مي كنيد و به طور ناشناس مسافرت مي كنيد. حضرت فرمود: من يك وقتي با گروهي كه مرا مي شناختند مسافرت كردم و آنها به خاطر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بيش از حد به من كمك و خدمت كردند، تصميم گرفتم كه ديگر با آشنا جايي مسافرت نكنم و الان هم ترسيدم كه مرا بشناسيد و مثل آنها رفتار كنيد و من هم نتوانم در كارها با شما مشاركت و كمك كنم. و به خاطر همين خود را معرفي نكردم. [1] .

اي ماه منير هفت طارم

در چرخ وجود مهر چارم

نور ششم از چهارده نور

روشن ز رخت جهان ديجور

در ديده ي شرع نور عيني

پرورده ي دامن حسيني

شبل علي و عليست نامت

هم سنگ كلام حق كلامت

اي خون خداي در وجودت

اخلاص تو ظاهر از سجودت

خلقت، به طفيل آبرويت

محراب،بهشت آرزويت [2] .

-----------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسايل الشيعه 11 / 43.

[2] گلهاي اشك 141.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

ترساندن حيوان

حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند:

يك روز پدرم، امام سجاد عليه السلام با دوستان و اصحاب براي تفريح و استراحت به اطراف

شهر مدينه رفتند و مرا هم همراه خودشان بردند. بعد از گردش سفره اي پهن شد و آقايان آماده ي خوردن غذا شدند، يك وقت آهويي از آن نزديكي عبور كرد و پدرم امام زين العابدين عليه السلام خطاب به آهو كرد و فرمود: اي آهو! من علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهماالسلام هستم و مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و اله وسلم است، بفرمائيد سر سفره و با ما هم غذا شو. آهو جلو آمد و كنار سفره نشست و مشغول خوردن غذا شد. يكي از افرادي كه آنجا نشسته بود (به شوخي كه همه بخندند) اشاره اي كرد كه آهو بترسد، آهو خواست فرار كند، پدرم فرمود: آن حيوان را نترسان چون در پناه من است و بعد رو كرد به آهو و فرمود: اي آهو نترس و تو در پناه من هستي، و كسي با تو كاري ندارد. آهو با خيال راحت مشغول به خوردن غذا شد، كه اين بار يكي ديگر از افراد دستي به پشت آهو كشيد و آهو پا به فرار گذاشت.

پدرم فرمود: چرا تو مرا پيش اين آهو سبك و ضايع كردي و سبب شدي كه آهو از ما سلب اعتماد كند. چرا او را ترسانيدي. من ديگر با تو حرف نخواهم زد چون اين عمل ناشايسته ات به تو ضرر خواهد زد. بعد از مدتي همان شخص با شترش به اطراف مدينه جهت كاري رفته بود، و شترش فرار مي كند و هر چه كرد نتوانست شتر را بر گرداند و رفت. [1] .

آن كه باشد حجت حق مقصد و مقصود جانان

راهنمائي آشكارا گشته

نور حي سبحان

دست حق در آستين آن امام ساجدين

بر همه مشكل گشا شد در زمين و آسمان

دست حاجت را زدم بر دامن زين العباد

آنكه از يمن قدومش عالم امكان نمايان

نسل طاها زاده ي شاه شهيدان عابدين

مادرش آن شهربانو زاده سلطان ايران

محور ارض و سما و منشي دربار يكتا

مونس بيچارگان و ياور درماندگان

عالمي شد ريزخوار خوان دربار علي

چون علي بن الحسين شد كان احسان

قبله گاه مؤمنين و مقتداي مسلمين

رهنماي بهر عالم رهنمود اهل ايمان

متقين را پيشوا و ميرو مولا بر همه

مهر عالم تاب و محراب عبادت آن چنان [2] .

---------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثباة الهداة 3 / 39.

[2] ارمغان انقلاب اسلامي 135.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

ترك سخن بي فايده و دوري از جدل

ان المعرفة و كمال دين المسلم تركه الكلام فيما لا يعنيه و قلة مرائه و حلمه و صبره و حسن خلقه.[1] .

معرفت و كمال ديانت مسلمان، ترك كلام بي فايده و كم جدل كردن، و حلم و صبر و خوشخويي اوست.

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 279.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

تقدم طاعت خدا بر هر چيز

قدموا أمرالله و طاعته و طاعة من أوجب الله طاعته بين يدي الأمور كلها.[1] .

طاعت خدا و طاعت هر كسي كه خدا اطاعت او را واجب كرده بر همه چيز مقدم بداريد.

--------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 254.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

ترغيب به علم

لو يعلم الناس ما في طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللجج.[1] .

اگر مردم بدانند كه در طلب علم چه فايده اي است، آن را مي طلبند اگر چه با ريختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 43.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

تاركان جاودانگي

عجبا كل العحب لمن عمل لدار الفناء و ترك دار البقاء.[1] .

شگفتا! از كسي كه كار مي كند براي دنياي فاني و ترك مي كند سراي جاوداني!

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 73، ص 127، چاپ ايران.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

توجه به قدرت و قرب خدا

خف الله تعالي لقدرته عليك واستحي منه لقربه منك. [1] .

از خداي متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزديكي اش به تو، از او شرم و حيا داشته باش.

--------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 78، ص160.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

توبه

به يقين، خداي تعالي، مؤمن گنه كار توبه كننده را دوست دارد. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] الطبقات الكبري، ج 5، ص 113.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

تسبيح زياد امام سجاد

امام عليه السلام پيوسته مشغول ذكر، تسبيح و حمد خدا بود، با اين كلمات درخشان، خدا را تسبيح مي گفت:

«سبحان من اشرق نوره كل ظلمة، سبحان من قدر بقدرته كل قدرة، سبحان من احتجب عن العباد بطرائق نفوسهم، فلا شي ء يحجبه، سبحان الله و بحمده.» [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات قطب راوندي: ص 34 خطي موجود در كتابخانه آقاي حكيم يعني: پاك و منزله است آن خدايي كه نورش هر تاريكي را روشن كرده است و پاك و منزه است آن خدايي كه به قدرت خود هر قدرتي را مقدر فرموده است پاك و منزه است خدايي كه از بندگان به وسايط نفوس ايشان پوشيده است و اگر نه هيچ چيز او را پوشيده نمي دارد، پاك و منزه است خداوند و به ستايش او مشغولم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

تسبيح گفتن سنگ و كلوخ با امام سجاد

علي بن زيد مي گويد: من به سعيد بن المسيب گفتم: «تو مي گوئي كه علي بن الحسين، نظير خود را در عصر خود نداشت.» سعيد گفت: بلي! چنين بود و كسي قدر او را نشناخت.» علي بن زيد گفت: «همين حجت بر تو كافي است كه بر جنازه ي آن حضرت نماز نخواندي.» سعيد گفت: «قاريان به مكه نمي رفتند تا اينكه حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام مي رفت و آنها در خدمت او مي رفتند. در يكي از سالها من در خدمت ايشان مي رفتم و هزار نفر از حاجيان نيز در خدمت آن حضرت بودند. در سقيا فرود آمديم، حضرت نيز فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد و بعد از نماز

به سجده رفت و تسبيحي را در سجود خود خواند. پس هر درخت و سنگ و كلوخي كه بر دور آن حضرت بود به تسبيح آن حضرت تسبيح گفت و صداي تسبيح از همه ي آنها بلند شد. ما بسيار ترسيديم. چون آن حضرت سر از سجود برداشت فرمود: «اي سعيد! آيا ترسيدي؟» گفتم: «بلي اي فرزند رسول خدا.» حضرت فرمود: «حق تعالي چون جبرئيل را خلق كرد، اين تسبيح را به او تعليم نمود. چون جبرئيل اين تسبيح را خواند جميع آسمانها و آنچه در آسمانها بودند با او در اين تسبيح موافقت كردند، و اسم اعظم حق تعالي در اين تسبيح است.» چون آن حضرت وفات يافت، نيكوكردار و بدكردار همه با جنازه ي آن حضرت بيرون رفتند. من گفتم: «امروز مي توانم نمازي تنها در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بجاي بياورم و هيچ روز ديگري چنين فرصتي نخواهد شد كه مسجد خالي باشد.» چون به نماز ايستادم از آسمان صداي تكبير شنيدم و بعد از آن صداي تكبير اهل زمين را شنيدم تا آنكه هفت تكبير از اهل زمين شنيدم، و از شنيدن صداي تكبير به رو افتادم و بيهوش شدم. چون به هوش آمدم، مردم از نماز آن حضرت برگشته بودند، و من نتوانستم بر جنازه ي آن حضرت نماز بخوانم و نه اينكه در مسجد نماز بخوانم و زيان بزرگي به من رسيد و پيوسته بر اين حسرت هستم كه چرا بر آن حضرت نماز نخواندم.» [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال كشي.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي

گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

تكلم آهو

امام باقر عليه السلام فرمود:

من به همراه گروهي از شيعيان در خدمت پدرم (امام سجاد عليه السلام) بوديم. ناگهان آهويي از جانب بيابان به حضور آن حضرت رسيد و دست و پا و دمش را به زمين زد و همهمه و صدا نمود و گويا ناله مي كرد. بعضي گفتند: «اي پسر رسول خدا! اين ماده آهو چه مي گويد.»

پدرم فرمود: «شكايتش اين است كه فلان مرد قرشي روز گذشته بچه ام را صيد كرده و تا حال شير نخورده است. خواهش مي كنم بچه ام را از صياد گرفته و نزد من آوريد تا شير دهم.»

از اين كلام پدرم در دل مردي از حاضرين، حالت انكاري پديد آمد و حضرت به علم لدني امامت، از آن آگاه شد. لذا فرمود تا آن مرد صياد را حاضر كردند. به او فرمود: اين آهو از تو شكايت دارد و مي گويد شما روز گذشته در فلان وقت بچه اش را گرفته اي و از آن وقت تا به حال شير نخورده است و از من خواسته است تا واسطه شوم كه بچه اش را بياوري تا شيرش دهد و به تو بازگرداند.» صياد گفت: «به خدا قسم راست فرموديد و فورا به امر پدرم رفت و آن بچه آهو را آورد.» آهوي مادر تا بچه اش را ديد چند بار دست هايش را بر زمين كوبيد و آه جانكاه و غم انگيزي كشيد و به بچه اش شير داد. پدرم در نهايت تأثر به مرد صياد فرمود: «براي رضاي خداوند و حقي كه من بر تو دارم، اين بچه آهو را به من بخش.» مرد صياد فورا اطاعت كرد.

پدرم بچه آهو را از او گرفت و به مادرش بخشيد و با وي به كلام آهو تكلم نمود. آهو با همهمه ي خود سخني گفت و همراه با بچه اش روانه ي بيابان گرديد. حضار پرسيدند: «اي پسر رسول خدا! آهو چه گفت؟!»

پدرم فرمود: «در حق شما دعاي خير نمود و جزا و پاداش خير از خداوند متعال برايتان درخواست نمود.» [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص شيخ مفيد، 299.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

تبديل سنگريزه به جواهر

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: كسي كه به كرامت نفس و شخصيت روحاني نائل آمده است ماديات پست، نزد او حقير و ناچيز است.

روزي عبدالملك مروان خانه ي كعبه را طواف مي كرد و امام سجاد عليه السلام نيز در حال طواف بود و از روي خضوع و كمال خشوع متوجه غير خدا نبود. عبدالملك حضرت را نمي شناخت و گفت: اين كيست كه بر ما سبقت مي گيرد و به ما توجهي ندارد؟ به او گفتند: پسر حسين بن علي عليهماالسلام است. وقتي عبدالملك از طواف فارغ شد در جايي نشست و گفت: مي خواهم كه كسي اين جوان هاشمي را نزد من طلب نمايد تا خصوصيات احوالش را معلوم كنم، شخصي را به خدمت حضرت فرستاد و او با صحبت هاي خودش داشت حضرت را ترغيب مي كرد كه ضرورتا حضرت متوجه عبدالملك شد و عبدالملك نظرش به حضرت افتاد و گفت: يابن الحسين در كشتن پدرت سعي نكردم و از قاتلانش نيستم پس چه چيزي مانع صحبت كردن شما با من مي شود؟ حضرت

فرمود: قاتل پدرم با آن كار شنيع خود دنياي پدرم را افساد كرد و پدرم آخرت او را كه پدر تو باشد افساد نموده اگر مي خواهي در خسارت دنيا و آخرت مانند او باشي و در عقبات و دركات آتش، همراه او باشي همان گونه باش كه او بود. عبدالملك گفت: نه به خدا قسم راضي نيستم كه مانند او باشم وليكن مكنت دنيا از آن ماست و مال و منال به ما روي آورده، اگر گاهي براي مصاحبت نزد ما بيايي فيضي از دنياي ما به شما مي رسد ونفع اخروي شما نيز براي ما حاصل مي شود. وقتي حضرت اين سخنان را شنيد رداي مباركش را روي زمين پهن كرد و نشست و مقداري سنگريزه از روي زمين برداشت و گفت: خدايا حرمت اولياء خود را نشان بده كه در نزد تو چقدر است؟ هنوز دعايش تمام نشده بود سنگريزه ها در كف دست حضرت به جواهراتي تبديل شد كه براي عبدالملك و بقيه خيره كننده بود. پس حضرت فرمود: يابن مروان كسي كه به درگاه خداوند اين اندازه حرمت داشته باشد آيا به دنياي شما نياز دارد؟ و از مصاحبت با شما بهره مي گيرد؟ و سپس از آنجا برخاست و آن جواهرات را روي زمين ريخت و گفت: خدايا آن ها را به حالت اول برگردان كه به كرم تو از آنها بي نيازم. عبدالملك بسيار زياد از سخن خود منفعل و از ادعاي خود خجل و شرمنده شد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ترس عبدالملك از امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: دوست

ندارم كه با ذلت نفس به ارزنده ترين سرمايه ها و ثروت ها دست يابم. ابن شهاب زهري نقل مي كند كه عبدالملك مروان گروهي را از شام به مدينه فرستاد كه امام سجاد عليه السلام را به شام ببرند. آنها حضرت را غل و زنجير نموده به شام بردند. من به نگهبانان التماس كردم كه مرا اجازه دهيد تا جهت عرض سلام خدمت ايشان برسم، اجازه دادند. وقتي خدمت حضرت رسيدم ايشان را در غل و زنجير ديدم و گريستم و عرض كردم: دوست دارم كه اين غل و زنجير بر من باشد و شما از آن در اذيت نباشيد. حضرت تبسم نموده و فرمود: اي زهري گمان مي كني كه اين غل و زنجير را رهايي نيست نه چنين است بعد پاها ودست هاي خود را از غل و زنجير بيرون آورد و فرمود: وقتي براي شما چنين چيزي پيش آمد عذاب خدا را ياد كنيد و از آن بترسيد و تو مطمئن باش كه من دو روز بيشتر با اين ها همراه نخواهم بود. روز سوم ديدم كه نگهبانان و مأمورين عبدالملك سراسيمه به مدينه برگشتند و به دنبال حضرت مي گشتند و از وي نشاني نمي يافتند و گفتند كه ما دور ايشان نشسته بوديم و ناگهان مشاهده كرديم فقط غل و زنجير در جاي او هست و از خودش اثري نيست. بعد از مدتي من به شام رفتم. عبدالملك مروان را ديدم از من احوال حضرت را پرسيد. من آنچه ديده بودم براي او نقل كردم. عبدالملك گفت: به خدا قسم همان روز كه مأموران من به دنبال او مي

گشتند در شام به خانه ي من آمد و به من گفت: تو با من چه كاري داري؟ من گفتم: دوست دارم با من باشي. فرمود: من دوست ندارم با تو باشم، اين را گفت و از نزد من رفت. به خدا قسم چنان هيبتي از وي در دل من ايجاد شد كه وقتي به خلوت آمدم لباس خود را آلوده ديدم. زهري مي گويد: من گفتم: علي بن الحسين عليهماالسلام با خداي خود مشغول است به او گمان بد مبر، عبدالملك گفت: خوشا به حال كسي كه مانند او مشغول باشد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

تكبيري از آسمان

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و اما حق چشم اين است كه او را بازداري از ديدن آن چه حلال نيست. محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشي در كتاب رجال از زهري از سعيد بن مسيب در حديثي نقل مي كند كه: حضرت سجاد عليه السلام در يكي از منازل مكه دو ركعت نماز خواند و در سجده تسبيح گفت: و هيچ درخت و كلوخي نماند جز اين كه با او تسبيح گفت و ما وحشت كرديم. و مي گويد: در روايت علي بن زيد از سعيد بن مسيب است كه: در سجده تسبيح گفت و هر درخت و كلوخي با او تسبيح گفت و من و اصحابم ترسيديم و در اين حديث است كه: هنگامي كه علي بن الحسين عليه السلام از دنيا رفت و مردم بر حضرت نماز خواندند؛ صداي تكبيري از آسمان آمد و تكبيري از زمين پاسخش داد و باز تكبيري از آسمان گفته

شد و تكبيري ديگر از زمين؛ و من ترسيدم و به زمين افتادم. و اهل آسمان هفت تكبير گفتند؛ و اهل زمين نيز هفت تكبير گفتند و بر جنازه ي آن حضرت نماز خواندند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

تاج الدين

تاج الدين بن محمد بن حمزه حسيني نقيب حلب مي گويد: «علي بن حسين بزرگ بني هاشم و جايگاه علم و برجسته ترين فرد ايشان بوده است.» [1] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] غاية الاختصار: ص 106.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ترس از قصاص قيامت

امام سجاد عليه السلام بيست بار با يك شتري كه داشت، از مدينه به مكه براي انجام مناسك حج رفت و در تمام اين بيست بار مسافرت - كه هر سفر آن حدود هشتاد فرسخ بود - حتي يك بار تازيانه اش را بر آن شتر نزد. هرگاه شتر، در راه رفتن كندي مي كرد، امام سجاد عليه السلام تازيانه اش را بلند كرده و اشاره مي كرد تا شتر راه برود و مي فرمود:

«اگر ترس قصاص نبود، با تازيانه مي زدم، ولي ترس دارم كه در قيامت مرا قصاص كنند.» [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعيان الشيعه، ج 1، ص 634.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

تعصب

از امام سجاد عليه السلام پرسيدند: تعصبي كه دارنده آن گناهكار به شمار آيد كدام است؟ فرمودند: تعصبي گناه است كه صاحب آن بدهاي تيره و تبار خود را از نيكان ديگران بهتر شمارد. اين تعصب نيست كه كسي تيره و تبار خود را دوست بدارد، تعصب اين است كه تيره و تبار خود را بر ستم و ظلم، كمك و ياري دهد. [1] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] روضة المتقين، ج 9، ص 357.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

تقسيم مال

حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند: پدرم علي بن الحسين عليه السلام دو مرتبه مالش را در راه خدا تقسيم نمود. [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 72، ص 246.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

تواضع و فروتني

روزي امام سجاد عليه السلام از كنار جذاميان عبور فرمود و به آنها سلام گفت و آنها غذا مي خوردند. امام به راه خود ادامه داده، سپس فرمود: به راستي خداوند گردنكشان و متكبران را دوست نمي دارد، به سوي آنها برگشته، فرمود: من روزه هستم، شما هم به خانه بياييد و آنان با آن حضرت آمدند. به آنها طعام داده، سپس عطايايي به آنان بخشيدند. [1] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 72، ص 16.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

تاريخچه صحيفه سجاديه

صحيفه سجاديه توسط يحيي بن زيد بن علي بن الحسين (ع) نقل شده است.

عمير بن متوكل ثقفي بلخي، از پدر خود متوكل بن هارون، (و او حديث كرد) كه:

پدرم متوكل گفت من يحيي بن زيد را هنگامي كه به قصد خروج بر عليه بني اميه عزم خراسان داشت ملاقات كردم. از من پرسيد متوكل از كجا مي آيي؟ عرض كردم از سفر حج مي آيم. آنگاه حال عموزادگان و خويشانش در مدينه را پرسيد و بخصوص در سوال از حال امام صادق (ع) بسيار مبالغه كرد. من يحيي را از حالات همه پاسخ دادم و گفتم حضرت صادق (ع) و تمام بني اعمام از فاجعه شهادت پدرت زيد غمگين بودند. آنگاه يحيي فرمود: عموي من محمد بن علي الباقر (امام پنجم (ع)) پدرم را از خروج بر عليه بني اميه منع كرد و او را از عاقبت اين خروج آگاه ساخت. آنگاه يحيي پرسيد پسرعمويم حضرت جعفر بن محمد (امام صادق) عليه السلام را ملاقات كردي؟

گفتم: آري به ديدار حضرتش

نائل شدم.

گفت: آيا درباره قيام من (عاقبت كارم) از او چيزي شنيدي؟

گفتم: چرا سخني شنيده ام. باز گفت: چه شنيده اي؟ با من بگو.

گفتم: فدايت شوم دوست ندارم درباره قيام شما آنچه را از آن حضرت شنيده ام به شما بازگويم.

فرمود: مرا از مرگ مي ترساني! و تبسمي كرد (يعني من از مرگ نمي ترسم) بگو آنچه شنيده اي.به او گفتم كه امام چنين فرمود كه تو نيز مانند پدرت زيد به دست بني اميه شهيد مي شوي و بر سر دار مي روي. چون اين سخن را شنيد رنگ رخسارش متغير شد و اين آيه مباركه از قرآن را تلاوت كرد (يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب) آنگاه فرمود: اي متوكل خداي متعال امر خلافت و حفاظت دين اسلام را به ما مويد خواهد فرمود و خدا علم و شمشير هر دو به ما عطا كرده و پسرعموهاي ما به علم تنها اختصاص يافتند. آنگاه من گفتم: فدايت گردم آنچه از مردم مشاهده مي كنم، مردم به امامت و پيشوائي پسرعمويت حضرت صادق (ع) مايلترند از شما و پدرت. يحيي فرمود: البته بدين سبب است كه عمويم محمد بن علي و فرزندش جعفر بن محمد (ع) مردم را به زندگاني دعوت مي كنند ولي ما مردم را به موت دعوت مي كنيم. من عرض كردم: اي فرزند پيامبر خدا آيا آنها عالم ترند يا شما؟ او در پاسخ مدتي به حال تفكر سر به زير افكند، آنگاه سر بلند كرد و فرمود: همه ما داراي علميم، جز آنكه آنها (يعني امام باقر و امام صادق (ع)) همه آنچه ما مي دانيم مي دانند و ما تمام آنچه آنها مي دانند نمي دانيم.

سپس

يحيي گفت: چيزي از كلمات و علوم پسرعمويم نوشته اي؟

گفتم: آري. گفت: به من ارائه ده، (يادداشتهايي كه همراه داشتم) بيرون آوردم و هم دعائي كه به املاء امام صادق (ع) با خود داشتم بر او عرضه نمودم و گفتم كه آن بزرگوار حديث كرد مرا كه اين دعا را پدر بزرگوار من حضرت باقر (ع) بر من املاء كرد و فرمود: اين دعايي از صحيفه كامله پدرم امام سجاد (ع) است. يحيي گرفت و از اول تا آخرين دعا را مطالعه فرمود و گفت: به من اجازه مي دهي كه از اين دعا نسخه بردارم؟ عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، اين نعمت كه از خود شما خاندان رسالت است محتاج به اجازه است؟ آنگاه فرمود: اي متوكل اينك براي تو كتابي كامل و صحيفه اي تمام بيرون مي آورم كه آن صحيفه را پدر بزرگوارم از پدرش حفظ كرده و به من سپرده و سفارش اكيد فرموده كه از غير اهلش محفوظ دارم و منع كنم.

عمير گفت، پدرم متوكل گفت: وقتي آن صحيفه را حضرت يحيي به دست من داد، برخاستم سر مباركش را بوسيدم و عرض كردم: به خدا قسم اي فرزند رسول الله من دين و ايمانم به خدا با محبت شما و طاعت شما خاندان رسالت مقرون است و اميدوارم كه خدا به دوستي شما مرا در دنيا و آخرت سعادتمند گرداند. آنگاه يحيي صحيفه مرا (دعايي كه به ايشان دادم) به دست خدمتكاري كه با او بود داد و فرمود: اين دعا را با خطي خوانا و خوش بنويس و به من باز ده تا شايد آن را حفظ كنم كه من

همين دعا را از پسرعمويم جعفر بن محمد (ص) كه خدايش محفوظ دارد درخواست كردم و او منع كرد. متوكل مي گويد چون اين كلام را از يحيي شنيدم پشيمان شدم كه چرا دعا را به او دادم و نمي دانستم چه كنم وليكن امام صادق (ع) مرا نفرموده بود كه من دعا را به هيچ كس ندهم.

سپس يحيي صندوقچه اي را كه قفل و مهر و موم بود بيرون آورد، به مهرش نظر كرد و بوسيد و گريه كرد و مهر را شكست و قفل را گشود. سپس صحيفه را بيرون آورد و گشود و بر ديده نهاد و بر صورت مبارك كشيد و فرمود: اي متوكل به خدا اگر نبود سخني كه تو از پسر عمم راجع به شهادت و به دار زدن من ذكر كردي البته من اين صحيفه مكرمه را به دست تو نمي دادم وليكن من مي دانم كه آنچه او فرموده حق است و از پدران بزرگش اخذ كرده و به زودي واقع خواهد شد. لذا ترسيدم كه پس از شهادتم اين علم به دست بني اميه افتد و از دسترس مردم پنهان دارند، پس اي متوكل اين صحيفه را از من به رسم امانت بگير و از آنكه نزدم بماند و به دست بني اميه افتد نگهداري كن و منتظر باش تا آنگاه كه كار من با بني اميه آنچه قضاي الهي و مشيت خداست پايان يافت، اين امانت من نزد تو محفوظ باشد تا آن را به دست پسرعموهايم محمد و ابراهيم دو فرزند عبدالله بن حسن بن حسن بن علي (ع) سپاري كه البته آنها بعد از من به اين امر قيام خواهند

كرد. متوكل گويد من آن صحيفه را از يحيي گرفتم و پس از آنكه او شهيد شد، به مدينه رفته خدمت حضرت اباعبدالله (امام صادق) عليه السلام رسيدم و حكايت يحيي را بر او عرضه داشتم، حضرت گريست و سخت محزون گشت و فرمود: خدا رحمت كند پسرعمويم را و با پدران و اجدادش ملحق كند. به خدا اي متوكل اين دعا را كه من از او منع كردم سببي نداشت جز همين كه او بر صحيفه پدرش ترسيد (يعني مي ترسيدم دعا را به يحيي بدهم و پس از شهادتش به دست بني اميه افتد اگر اين مانع نبود البته دعا را به او مي دادم). صحيفه يحيي اكنون كجاست؟ عرض كردم اين است و تقديم حضور مبارك امام (ع) نمودم. امام صحيفه را گشود و فرمود: به خدا همين خط عمويم زيد است و دعاي جدم علي بن الحسين (ع). آنگاه به پسرش اسماعيل فرمود برخيز و آن كتاب دعائي كه تو را سفارش به حفظ و نگهباني آن كردم بياور. اسماعيل برخاست و صحيفه اي آورد كه گوئي همان صحيفه ايست كه يحيي بن زيد به من داده بود. امام (ع) صحيفه را گرفته و بوسيد و بر دو ديده نهاد و فرمود: اين صحيفه خط پدرم (امام باقر (ع)) و املاء و انشاء جد بزرگوارم (امام سجاد (ع)) است. گفتم: اگر راي مبارك باشد من اين صحيفه را با صحيفه زيد و يحيي مقابله كنم. حضرت اجازه داد و فرمود: البته من تو را بر اين كار شايسته دانستم. آنگاه من در مقابله آن دو صحيفه با دقت نظر كردم و هر دو را به كلي (و

از هر جهت مطابق) يافتم كه حتي يك حرف هم اين دو صحيفه اختلاف نداشت. پس از امام (ع) اجازه خواستم كه صحيفه يحيي را طبق امر ايشان به دو پسر عبدالله بن حسن تاديه كنم.

امام فرمود: ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها، آري صحيفه را به دو فرزند عبدالله بن حسن برسان. من براي ديدار آنها برخاستم بروم، امام فرمود: اينجا باش. و قاصد فرستاد تا محمد و ابراهيم حضور امام (ع) بيايند. طولي نكشيد كه آنها خدمت امام (ع) رسيدند. حضرت روي به آن دو كرد و فرمود: اين صحيفه ميراث پسر عم شما يحيي بن زيد است كه از پدرش زيد به او رسيده و او به جاي برادرانش شما را مخصوصا به حفظ اين صحيفه شريفه برگزيده ما هم براي حفظ آن با شما شرطي داريم، عرض كردند بفرما شرط چيست، خدا رحمتش را به شما عطا كند. امام فرمود: آن شرط آن است كه اين صحيفه را از شهر مدينه بيرون نبريد. عرض كردند براي چه؟ حضرت فرمود: پسرعموي شما كه اين صحيفه را نزد شما فرستاد براي اين بود كه مي ترسيد اين صحيفه به دست بني اميه افتد من هم از اين جهت بر شما مي ترسم. محمد و ابراهيم عرض كردند: يحيي هنگامي كه يقين كرد به شهادتش، از آن ترسيد. امام صادق (ع) فرمود: شما هم ايمن از آن نباشيد. به خدا سوگند من مي دانم كه شما هر دو بر عليه بني اميه خروج خواهيد كرد و به زودي مانند يحيي كشته خواهيد شد. اين سخن را كه از امام (ع) شنيدند يك مرتبه برخاستند و گفتند:

لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. وقتي محمد و ابراهيم بيرون رفتند، متوكل مي گويد امام صادق (ع) به من فرمود: اي متوكل يحيي به تو چه گفت؟

گفتم، گفت: پسرعمويم حضرت محمد باقر (ع) و فرزندش حضرت صادق (ع) مردم را به زندگاني دعوت مي كنند و ما مردم را دعوت به مرگ مي كنيم. فرمود: آيا يحيي اين سخن را به تو گفت؟ عرض كردم آري خدا امور شما را اصلاح كند، بله چنين گفت. سپس حضرت فرمود: خدا رحمت كند پسرعمم يحيي را. اي متوكل حديث كرد مرا پدر بزرگوارم از جدش از حضرت اميرالمومنين كه: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر بالاي منبر خواب مختصري درربود. در آن خواب ديد كه مردمي مانند ميمون بر منبر او بالا رفته و پايين مي جهند و مردم را به قهقرا به سمت كفر و شرك دعوت مي كنند. رسول اكرم (ص) از خواب بيدار شده و راست بر منبر نشست و آثار حزن و اندوه بر چهره مباركش پديدار شد. در آن حال جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد:

و ما جعلنا الرويا التي اريناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا، (حضرت رسول (ص) آگاه شد كه در اين آيه شجره ملعونه، شجره خبيثه بني اميه است كه بوزينه وار بر منبر نبوت آن بزرگوار مي جهند و فرود مي آيند) فرمود: اي جبرئيل در دوران من و در زمان حيات من اين قصه خواهد شد (واقع مي شود). جبرئيل عرض كرد: نه يا رسول الله (ص) از زمان هجرتت تا ده

سال و به صلاح آسياي اسلام همي مي گردد و بعد از اين ده سال باز تا سي سال اين آسيا در گردش است تا آنگاه كه سال هجرت به سي و پنج رسيد، اول سي و پنج باز پنج سال گردش آرام و به صلاح مي كند (كه آن دوران خلافت علي (ع) است) از آن به بعد گردش اين آسيا به ضلالت و گمراهي است و بر اين قطب مي گردد و ملك و شاهي

فرعون عالم خواهد گرديد. و خدا در سوره مباركه (انا انزلناه في ليله القدر، و ما ادريك ما ليله القدر، ليله القدر خير من الف شهر) پيامبر (ص) را خبر داده و به اين موضوع اشاره فرموده كه هزار ماه حكومت و سلطنت بني اميه خواهد بود كه در آن ليله قدر نيست (يعني تجلي نور خدا و اشراق انوار هدي وجود ندارد) در آن هزار ماه اگر كوه هاي عالم با آنها به مقاومت برخيزند مغلوب آنان مي شوند تا وقتي كه خداي متعال به زوال آنها فرمان دهد.

امام صادق (ع) فرمود: و در اين هزار ماه حكومت بني اميه، شعارشان دشمني با اهل بيت پيامبر و بغض و كينه آل علي و دوستان و شيعيان آنهاست و در اين آيه شريفه (الم تر الي الذين بدلوا نعمت الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم يصلونها و بئس القرار) به همين ظلم و طغيان بني اميه اشاره فرموده زيرا «نعمت الله» وجود اقدس پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) اوست كه دوستي و محبت آنها ايمان است و مومن مستحق بهشت شود و دشمني و كينه آنها نفاق و كفر است و مستوجب آتش دوزخ

گردد و اين مطلب سري است كه پيامبر اكرم (ص) به اميرالمومنين (ع) و اهل بيتش سپرد.... امام صادق (ع) پس از اين سخنان صحيفه جدش را بر من املاء فرمود... البته اسناد و انتساب صحيفه سجاديه به امام چهارم نزد محققين و علماي اماميه قريب تواتر است.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

توبه و بازگشت به سوي خدا

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في ذكر التوبه و طلبها، از دعاهاي امام (ع) در بيان توبه و بازگشت به سوي خداست.

محتواي دعا

پيش از اين نيز در بعضي دعاهاي گذشته، امام (ع) به مساله «توبه» اشاره كرده و شيوه درخواست توفيق بازگشت و توبه را بيان داشتند.

در اين دعا امام (ع) ابتدا به مدح و ثناي الهي پرداخته و به موضوعاتي درباره خداوند خالق هستي اشاره مي فرمايد كه عبارتند از:

1- همه انسانها از بيان وصف او عاجزند.

2- او اميد همه اميدواران است.

3- او پاداش نيكوكاران را تباه نمي سازد.

4- او منتهاي ترس عبادت كنندگان است.

5- او منتهاي بيم پرهيزكاران است.

و سپس در فراز ديگري از دعا به ما مي آموزد كه اين درخواستها را از خداوند داشته باشيم:

1- و القني بمغفرتك، و به آمرزش خود به من رو آور.

2- و ارفعني عن مصارع الذنوب، و مرا از لغزشگاههاي گناه حفظ فرما.

3- و استرني بسترك، و مرا در پرده (رحمت) خود بپوشان (بيامرز).

4- و ثبت في طاعتك نيتي، و نيت مرا در فرمانبري و اطاعتت پابرجا گردان.

5- و احكم في عبادتك بصيرتي، و بينايي و بصيرتم را در بندگيت استوار فرما.

6- و وفقني من الاعمال لما تغسل

به دنس الخطايا عني، و مرا توفيق ده به كارهايي كه به وسيله آن چركي (آثار) گناهان را از من بشويي.

7- و توفني علي ملتك و مله نبيك محمد عليه السلام اذ توفيتني، و هنگام مرگ مرا بر دين خود و آئين پيامبرت محمد (ص) بميران.

آنگاه به تشريح توبه كه «ندامت و پشيماني» از «شرك و معصيت و گناه» است پرداخته مي فرمايد: اللهم ان يكن الندم توبه اليك فانا اندم النادمين، و ان يكن الترك لمعصيتك انابه فانا اول المنيبين. خدايا اگر پشيماني به سوي تو، توبه است، پس من پشيمان ترين پشيمانهايم، و اگر بجا نياوردن گناه، توبه و بازگشت (به سوي تو) است پس من نخستين توبه كنندگانم.

در مجموع اين دعا از بخشهاي زير تشكيل مي شود:

1- مدح و ستايش ذات مقدس الهي.

2- تشريح و بيان ضعف و ناتواني و عرض تقصير و گناه بندگان به پيشگاه خداوند.

3- اقرار به گناه و معصيت در پيشگاه خداوند.

4- بيان موقعيت توبه و توبه كنندگان و حالات تائب (توبه كننده).

5- اميد به بخشش الهي و حسن ظن به خداوند.

6- درخواست بخشش و توفيق توبه و محو گناهان.

7- درخواست حركت بر اساس تعاليم و دستورات خداوند و رسيدن به سعادت ابدي.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

ترس از خداي تعالي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في الرهبه، از دعاهاي امام (ع) در ترس (از خداي تعالي) است.

محتواي دعا

امام (ع) در آغاز دعا با اشاره به خلقت و آفرينش و تربيت و تغذيه انسان به وسيله خداوند مي فرمايد: اللهم انك خلقتني سويا، و ربيتني صغيرا، و رزقتني مكفيا، خداوندا تو مرا

درست اندام آفريدي، و از كودكي به رشد و كمال پرورش دادي، و به حد كافي رزق عطايم كردي.

آنگاه پس از نكوهش نااميدي از رحمت خداوند با استناد به قرآن مجيد در فراز ديگري از دعا مي فرمايد: فاسالك- اللهم- بالمخزون من اسمائك، و بما وارته الحجب من بهائك، الا رحمت هذه النفس الجزوعه، پس از تو درخواست مي نمايم- بار خدايا- قسم به نامهاي پنهان شده ات، و به جمال و نيكوئيت كه پرده ها آن را پوشيده است به اينكه رحم و مهرباني كني به اين نفس ناشكيبا، هذه الرمه الهلوعه، التي لا تستطيع حر شمسك، فكيف تستطيع حر نارك؟!

اين استخوان ضعيف كه تاب گرمي آفتابت را ندارد پس چگونه گرمي آتش (دوزخ) تو را تحمل مي كند؟! و التي لا تستطيع صوت رعدك، فكيف تستطيع صوت غضبك؟! و توان تحمل (و شنيدن) آواز رعد و غرش ابر تو را ندارد پس چگونه (تحمل سختي) بانگ خشم و غضبت را دارد؟!

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

تضرع و زاري و خضوع و فروتني

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في التضرع و الاستكانه، از دعاهاي امام (ع) در تضرع و زاري و خضوع و فروتني است.

محتواي دعا

اين دعا با حمد و ستايش خداوند آغاز مي شود و امام (ع) در فراز نخست دعا مي فرمايد: الهي احمدك و انت للحمد اهل، اي خداي من تو را حمد و سپاس گويم، و تو براي هر سپاس سزاواري. سپس با اشاره به اينكه خداوند همه امكانات رشد و تعالي انسان را در اختيار او قرار داده مي فرمايد: و لو لا احسانك الي و سبوغ نعمائك علي ما بلغت احراز حظي، و

لا اصلاح نفسي، و اگر احسان و نيكي تو به من و فراواني نعمتهايت بر من نمي بود، فراهم آوردن بهره ام و اصلاح و نيكو گردانيدن خود را نميافتم.

و در زمينه به جا آوردن مراتب حمد و سپاس در مقابل نعمتهاي الهي به ما رسيدن به مرتبه عالي سپاسگزاري را آموخته و مي فرمايد: تحمدك نفسي و لساني و عقلي، حمدا يبلغ الوفاء و حقيقه الشكر، حمدا يكون مبلغ رضاك عني، فنجني من سخطك، خدايا من تو را به جان و زبان و عقل (و جميع قواي ظاهر و باطن) خود سپاس و ستايش مي كنم به آن حمد و سپاسي كه به حد وافي رسد و حقيقت شكر و سپاس تو باشد و به آنجا رسد كه تو از من خوشنود شوي، خدايا پس مرا از خشم و سخطت نجات بخش. آنگاه در خاتمه دعا به ما مي آموزد از خداوند اينگونه درخواست كنيم: الهي فلا تحرمني خير الاخره و الاولي لقله شكري، و اغفر لي ما تعلم من ذنوبي، اي خداي من پس مرا به سبب ناسپاسيم از خير آخرت و دنيا محروم مگردان، و گناهانم را كه مي داني بيامرز.

در اصرار به درخواست از خداي تعالي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في الالحاح علي الله تعالي، از دعاهاي امام (ع) در اصرار به (درخواست از) خداي تعالي است.

محتواي دعا

امام سجاد (ع) ابتداي دعا با ستايش و مدح پروردگار جهانيان به علم و قدرت مطلق خداوند اشاره كرده مي فرمايد: يا الله الذي لا يخفي عليه شي ء في الارض و لا في السماء، و كيف يخفي عليك- يا الهي- ما انت

خلقته، و كيف لا تحصي ما انت صنعته، اي خدايي كه در زمين و آسمان چيزي بر او پوشيده نيست و چگونه بر تو پنهان باشد- اي خداي من- آنچه تو خود آن را آفريده اي، و چگونه آگاهي و احاطه (بر آن) نداشته باشي، آنچه تو خود محكم و استوار ساخته اي، سپس به تنزيه و تقديس پروردگار پرداخته و در فراز بعد در مقام اقرار به عبوديت و بندگي نسبت به او مي فرمايد: آمنت بك، و صدقت رسلك، و قبلت كتابك، و كفرت بكل معبود غيرك، و برئت ممن عبد سواك، (خدايا به وحدانيت و يگانگي) تو ايمان آوردم، و پيامبرانت را تصديق نمودم و كتابت (قرآن كريم) را پذيرفتم، و به هر معبودي جز تو كافر گشتم و از هر كه جز تو را پرستيده بيزار شدم. آنگاه به ما مي آموزد كه اين درخواستها را از پيشگاه خداوند داشته باشيم:

1- ان تغنيني عن كل شي ء بعبادتك، و مرا به وسيله عبادت و بندگيت از هر چيز بي نياز گرداني.

2- و ان تسلي نفسي عن الدنيا بمخافتك، و به ترس از خود، دوستي دنيا را از من زايل نمايي.

3- و ان تثنيني بالكثير من كرامتك برحمتك، و به رحمت و مهربانيت مرا به بسياري كرامت و بخشش خود بازگرداني.

سپس در فراز آخر دعا به پيشگاه مقدس خداوند با كمال عبوديت و بندگي و نهايت خضوع و معرفت عرض مي كند (خدايا):

- فاليك افر، پس به سوي تو مي گريزم.

- و منك اخاف، و از تو مي ترسم.

- و بك استغيث، و به تو فريادخواهي مي كنم.

- و اياك ارجو، و تنها به

تو اميدوارم.

- و لك ادعو، و تو را مي خوانم.

- و اليك الجا، و به سوي تو پناه مي برم.

- و بك اثق، و به تو اطمينان دارم.

- و اياك استعين، و تنها از تو ياري مي خواهم.

- و بك اومن، و به (وحدانيت و يگانگي) تو ايمان مي آورم.

- و عليك اتوكل و علي جودك و كرمك اتكل، و بر تو توكل مي كنم و بر بخشش و كرم تو اعتماد مي نمايم. در قالب اين عبارات كوتاه و عميق به انسانها مي آموزد كه چه رابطه اي با خداوند داشته باشند، در واقع آن حضرت درس خداشناسي و توحيد را براي همگان تشريح مي فرمايد.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

توجه بزرگان به صحيفه سجاديه

دانشمندان اسلامي و ديگران اهميت زيادي به صحيفه سجاديه داده اند و از نشانه هاي اين توجه و اهتمام موارد ذيل است:

الف- دانشمندان اسلامي و شايستگان همواره در تاريكيهاي دل شب و در اوقات روز با حال تضرع در پيشگاه خدا و درخواست بخشش و نجات از آتش دوزخ به خواندن صحيفه مداومت داشته اند.

ب- اهميت صحيفه، منحصر به جهان عرب نبوده است بلكه به علل ديگر جهان نيز سرايت كرده و به زبانهاي انگليسي، فارسي، آلماني، اردني، فرانسوي و ديگر زبانها ترجمه شده است. و شايان ذكر است كه به زبان فارسي بارها ترجمه شده است؛ از جمله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني، سيد صدر الدين بلاغي، حاج عمادالدين حسين اصفهاني، محمد جواد فاضل و سيد علينقي فيض الاسلام، آن را ترجمه كرده اند و اين صحيفه را كه يكي از گنجينه هاي تفكر و دانش و حكمت است به جامعه خودشان هديه كرده اند.

ج- و از جمله

دلايل بر اهميت زياد اين كتاب شريف آن است كه خطاطان در قرون و اعصار مختلف اسلامي به نوشتن آن اقدام كرده اند با خطي كه در منتهاي زيبايي بوده و همچنين با تزيينات جالبي نيز آن را آراسته اند و بسياري از گنجينه هاي خطي كتابخانه هاي اسلامي نسخه و يا نسخه هايي از آن را دارد، عملي كه بيانگر ميزان اهميت و گراميداشت اين كتاب ارزنده است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

تربيت شاگردان برجسته

يكي از مناصب بسيار مهم انبياء و جانشينان آنها عليهم السلام پس از مسأله ابلاغ و تعليم دستورات الهي به جامعه، «تربيت» انسانها بر اساس معارف و ارزشهاي الهي است. امام سجاد عليه السلام بر اساس آنچه در قسمت «رهبري فكري جامعه توسط ايشان با شگردي ويژه و پايه گذاري نهضت فرهنگي اسلام» تبيين گرديد، علاوه بر ارائه مجموعه اي گسترده و جامع از معارف الهي اسلام، با همه تضييقات و مزاحمت هايي كه از جانب نظام جبار اموي با آن مواجه بودند، شاگردان متعدد و برجسته اي در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي تربيت نموده اند تا آنان علاوه بر اينكه خود نمونه هاي عيني «معرفت، «تربيت» و «تهذيب» در مكتب اسلام و ولايت هستند، حاملان امين و صادق معارف اسلامي به ساير انسانها و نسل هاي آينده نيز باشند.

دست پروردگان حضرت علي بن الحسين عليه السلام كه تعدادشان اندك نيست، هر كدام ستارگان درخشان و پرفروغ آسمان علم و معرفت از يك سو و اخلاق و تهذيب از سوي ديگر مي باشند كه بررسي زندگي آنان و شناخت معلومات و مجاهدات آنان، انسان را به تحير واداشته

و نسبت به معلم سرافراز آنان، مبهوت و شگفت زده مي شود. در شرايطي كه بر اساس آنچه «ابوعمر نهدي» نقل مي كند كه خودم از حضرت علي بن الحسين عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «در تمام «مكه» و «مدينه» بيست مرد كه ما را دوست بدارند وجود نداشت.» [1] و با وجود حجم انبوه فتنه هاي سياسي و عقيدتي از ابتداي امامت حضرت سجاد عليه السلام از قبيل حمله فرمانده خونخوار يزيد به نام «مسلم بن عقبه» به «مدينه» و انجام كارهايي كه روح تاريخ را سياه كرده و فتنه «عبدالله بن زبير» و حاكيمت حاكمان پليد اموي بخصوص امارت بيست ساله «حجاج بن يوسف ثقفي» بر «كوفه» و خونخواري بي نظير و آزارهاي مستمر او بر محبين اهل بيت و كشتار گسترده تمام مواليان دودمان پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و مسائل ديگر، و آنچه كه منجر به وجوب عمل به اصل «تقيه» به شكل گسترده از طرف حضرت سجاد عليه السلام گرديده بود، آري در اين شرايط حضرت امام زين العابدين عليه السلام نهضت فرهنگي عظيم شيعه را پايه گذاري مي نمايد و ميراث علمي و اخلاقي پدرانش را حفظ نموده به بهترين نحو زمينه تداوم آن را فراهم مي سازد. هم باقيماندگان از شاگردان و صحابه حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - و اميرالمؤمنين عليه السلام را تحت پوشش گرفته و به آنان رسيدگي مي كند و از نابودي معرفت و آموزه هاي مذهبي و الهي آنان جلوگيري به عمل مي آورد و هم شاگردان جوان ديگري را جذب نموده و به تعليم و تربيت آنها مشغول مي شود به گونه اي كه بعضي آنچنان ارتقاء پيدا

مي كنند كه به حد «سلمان» و «لقمان» واصل مي شوند، مانند «ابوحمزه ثمالي»، و در پرتو اين تلاش بزرگ، فقهاء و مفسران و انديشمندان برجسته ديگر به جامعه عرضه مي شوند؛ نظير «قاسم بن محمد بن ابي بكر»، «سعيد بن مسيب» و «ابان بن تغلب». اين همه دليل تلاش خستگي ناپذير اين امام همام در انجام مسئوليت خطير «امامت» مي باشد كه در دو بعد «تعليم» و «تربيت» به منصه ظهور رسيده است. به هر حال اين فراز از زندگي حضرت علي بن الحسين يعني تربيت شاگردان برجسته توسط ايشان از اهميت زيادي برخوردار است و مي طلبد پيرامون آن به تحقيق و بررسي نشست.

در اين رابطه بايد مسائلي از اين قبيل مورد توجه قرار گيرد:

1- تعداد شاگردان حضرت و برجستگان آنها.

2- طبقه بندي اصحاب حضرت

3- سرگذشتهايي از بعضي از شاگردان حضرت

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 143.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

تعداد شاگردان حضرت سجاد

شاگردان و اصحاب حضرت امام زين العابدين عليه السلام به طبقه هاي مختلفي تقسيم مي شوند كه در قسمت «طبقه بندي اصحاب حضرت» به آن اشاره خواهد شد. ولي به صورت كلي نام و تعداد آنها در كتب رجال و حديث ذكر شده است.

بعضي از علماي بزرگ مانند شيخ «مفيد» فقط پنج نفر از شاگردان حضرت را نام برده اند. [1] و در بعضي روايات نيز اصحاب آن حضرت چهار نفر بيان شده اند، مانند روايتي كه از امام موسي بن جعفر عليه السلام نقل شده است كه: «هنگامي كه قيامت برپا مي گردد منادي پروردگار اصحاب پيامبر و ائمه هدي عليهم السلام را يكايك صدا مي زند و با صدا زدن آنها، آنها

مي ايستند تا اينكه نوبت به حضرت سجاد عليه السلام مي رسد آنگاه ندا مي كند: كجايند حواريون علي بن الحسين عليه السلام؟ پس در پاسخ نداي او «جبير بن مطعم، «يحيي بن ام الطويل»، «ابوخالد كابلي» و «سعيد بن مسيب» مي ايستند.» [2] . چه اينكه در روايتي ديگر از قول حضرت صادق عليه السلام سه نفر به عنوان برجسته ترين اصحاب حضرت سجادعليه السلام معرفي شده اند كه اينان بودند كه بعد از امام حسين عليه السلام «مرتد» نشدند به نامهاي «ابوخالد كابلي»، «يحيي بن ام طويل» و «جبير بن مطعم»، و بعد مردم ملحق شدند و زياد شدند. [3] .

ولي در روايتي ديگر با همين مضمون جناب «جابر بن عبدالله انصاري» هم اضافه شده است. [4] . و در روايتي ديگر از «ابيعفور» از امام صادق عليه السلام نقل شده كه به او فرمودند: «علي بن الحسين عليه السلام از بقيه داراي اصحاب كمتري بودند و اصحاب او «ابوخالد الكابلي» و «يحيي بن ام الطويل» و «سعيد بن المسيب» و «عامر بن واثله» و «جابر بن عبدالله انصاري» بودند كه روز قيامت به عنوان شاهدان او قيام مي كنند.» [5] . ولي مرحوم شيخ «طوسي» - رضوان الله تعالي عليه - در يكي از كتابهاي رجالي خود تعداد اصحاب و شاگردان حضرت سجاد عليه السلام را بيش از يكصد و هفتاد نفر مي داند. [6] روشن است كه اقوال و روايات ذكر شده قبلي، ناظر به اصحاب خاص و ويژه حضرت سجاد عليه السلام مي باشد ولي مرحوم شيخ «طوسي» تمام كساني كه از محضر حضرت استفاده برده را استقصاء نموده و نام برده است، گرچه از صحابه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - باشند. و يا حتي

خود، امام باشند مانند حضرت باقر و صادق -عليهماالسلام - طبيعي است تمام اين افراد و شخصيت ها در يك سطح نمي باشند و ميزان بهره مندي آنها از حضرت زين العابدين -عليه السلام- يكسان نبوده است. اما همه از خان گسترده معارف حضرت متنعم شده از بحار علوم و معنويات آن بزرگوار، بهره برده اند.

با توجه به چند روايتي كه نقل شد در جمع بندي مي توان اظهار داشت برجستگان و پيشتازان از اصحاب حضرت زين العابدين -عليه السلام- كه در اين احاديث و اقوال آمده عبارتند از:

1- ابوخالد الكابلي.

2- يحيي بن ام الطويل.

3- محمد بن جبير بن مطعم.

4- سعيد بن المسيب المخزومي.

5- جابر ابن عبدالله انصاري.

6- عامر بن واثله الكناني (اباالطفيل).

7- سعيد بن جبير الكوفي.

8- جبير بن مطعم.

ولي بايد توجه داشت نظر به آنچه در ترجمه جناب «جبير بن مطعم» آمده است كه ايشان در سال 58 هجري وفات كرده است. نمي تواند از اصحاب حضرت سجاد -عليه السلام- باشد. و «فضل بن شاذان» فرموده است: «كسي كه حضرت سجاد -عليه السلام- را ادراك كرده است، «محمد بن جبير مطعم» است.» [7] .

و البته اين با آنچه در فضيلت و بزرگواري افرادي نظير «ابوحمزه ثمالي» و «ابان بن تغلب» و ديگران نقل شده است، منافاتي ندارد چرا كه اين بزرگواران از شاگردان و اصحاب متقدم حضرت نمي باشند.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاختصاص، ص 8.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 144، ح 28 (به نقل از الاختصاص).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 144، ح 29 (به نقل از الاختصاص).

[4] بحارالانوار، ج 71: ص 220.

[5] بحارالانوار، ج 7، ص 284، ح 9 (به

نقل از كتاب حسين بن سعيد).

[6] رجال الطوسي، ص 81 الي 102.

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 144، پاورقي.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

تشويق به جنبش علمي

امام زين العابدين عليه السلام نقش مهمي را در تشويق به حركت علمي ايفا كرد و آن حضرت به آن عظمت و مقام ذاتي در انجمن زيد بن اسلم مي نشست، نافع بن جبير به آن حضرت اعتراض كرد و گفت: خداوند شما را غريق رحمتش كند، شما سرور مردمانيد با وجود اين با اين برده هم مجلس مي شويد؟ امام سجاد عليه السلام در جواب او فرمود: «علم مطلوب و به دست آوردني است و از هر جا باشد بايد آن را جست...» [1] . «از نظر اسلام اين مطلب درست نيست كه موانع پوچ و بي ارزشي از فراگرفتن علم و بهره مندي از حاملان دانش را - هر كه باشند - جلوگيري كند.»

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق: 36 / 146، تهذيب الكمال: م 7 / ق 2 / ورق 335، صفة الصفوه: 2 / 55.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

تواضع معلم

امام سجاد عليه السلام جامعه آموزشي را بر تواضع و ترك خودخواهي و تكبر نكردن به مردم تشويق فرموده و به يكي از معلمان مي گويد: «اگر به مردم خوب تعليم دادي و بر ايشان تكبر نكردي خداوند از لطف خود بر تو فزوني دهد، اما اگر تو جلو علمت را بگيري و به هنگام درخواست دانشجويان، آنان را نادان بگذاري بر خدا لازم خواهد بود تا علم و ارزش علمي را از تو بگيرد و محبت تو را از دلها بيرون كند.» [1] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] مكارم الاخلاق: ص 143.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد

2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

تعداد ادعيه صحيفه كامله سجاديه

چنانكه در حديث «صحيفه كامله سجاديه» بنابر روايت «جعفر بن محمد حسني» آمده است، تعداد ادعيه اين كتاب شريف «هفتاد و پنج» دعا مي باشد و راوي آن «متوكل بن هارون» مي گويد: از من يازده دعا ساقط شده است و مقدار شصت و چهار (نيف و ستين) دعا را روايت مي كنم و لكن در روايت «محمد بن احمد بن مسلم مطهري» كه تعداد و اسامي ادعيه را ذكر مي نمايد، فقط «پنجاه و چهار» دعا چنانچه امروزه هم در صحيفه ميابيم، موجود مي باشد. بنابراين از اصل صحيفه «بيست و يك» دعا افتاده است.

از اين رو «صحيفه كامله سجاديه» اصل، مشتمل بر 75 دعا مي باشد و «صحيفه» روايت شده توسط «متوكل بن هارون» مشتمل بر 64 و صحيفه هاي موجود مشتمل بر 54 دعا از آن ادعيه است. بنابراين ما فعلا تنها آنچه به صورت قطع مي توانيم از «صحيفه كامله» بدانيم همين 54 دعاست. و در يكي از نسخه هاي بدست آمده از «صحيفه» كه در «مضجع شريف رضوي» در زمان طاغوت «محمد رضا پهلوي»، كشف شده است، فقط 40 دعا آمده كه از صحيفه اصليه 35 دعا كم دارد. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام شناسي، ج 15، ص 53 و 101.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

تلاش و معاش

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: تلاش براي تأمين معاش خانواده در نزد من ثوابش از آزاد كردن بنده برتر است. لان ادخل السوق و معي لعيالي لحما و قد قرموا اليه احب الي من ان اعتق نمسة. [1] «به بازار آمدن و نيازهاي خانواده ام را تأمين كردن گواراتر است در نزد من از آزاد نمودن بنده.»

تا آنجا كه تأمين معاش را به عنوان يك تعهد الهي بر خويش لازم مي داند و مي فرمايد: اگر در برابر معاش و ساماندهي زندگي خانواده ام و ديگران مسؤول نبودم، هيچ گاه سر از عبادت خدا برنمي تابيدم، و لولا ان لاهلي علي حقا و لسائر الناس... لرميت بطرفي الي السماء و بقلبي الي الله. [2] .

در رفتار هم، مي بينيم حضرت تلاش فراوان بر آبادگري و سازندگي دارد. آن گونه كه افزون بر تأمين زندگي خويش بخش عظيمي از آسيب ها و كمبودها را ترميم مي كند و زندگي ديگران را ساماندهي مي نمايد. مواردي كه در زندگي حضرت مشاهده مي شود، به خوبي گواهي مي دهند كه سيد الساجدين عليه السلام تا چه مقدار بر اين امر مهم اهتمام داشته اند. با اين كه از مديريت عمومي محروم بودند و سيستم اقتصادي جامعه و اموال عمومي و سرمايه هاي كلان خدادادي مانند منابع و معادن در اختيار حضرت نبود، اما از تلاش و سازندگي خويش تا چه مقدار به ساماندهي اقتصادي پرداخته اند.

حضرت در هنگام پگاه براي به كف آوردن روزي حلال از خانه بيرون مي رفتند، كان علي بن الحسين عليه السلام اذا اصبح خرج غاديا في طلب الرزق. [3] امام سجاد عليه السلام در كنار پانصد اصل نخل در نخلستان خودش هزار ركعت نماز به جاي مي آورد، فكان يصلي عند كل نخلة ركعتين. [4] معلوم مي شود تا چه مقدار به آبادگري توجه داشته كه پانصد اصل نخل در اختيار داشته است كه از منابع اين گونه آبادگري مي تواند به آسيب پذيرهاي جامعه، آن گونه امداد رساني نمايد. امام سجاد عليه السلام آن مقدار انبان به دوش كشيد و نيازمندي هاي خانواده ها را تأمين نمود كه شانه هاي حضرت

پينه بسته بود. امام سجاد عليه السلام صد خانواده نيازمند را در مدينه به طور مستمر تأمين مي نمود، و لقد يعول مأة اهل بيت من فقراء المدينة. [5] امام سجاد عليه السلام هزار بنده را با اموال خويش خريدار و آزاد ساخت. [6] امام سجاد عليه السلام چهل مرتبه به حج و عمره مشرف شد. اين هزينه ها به خصوص آن دو قلم نخست (تأمين صد خانواده و آزاد كردن هزار بنده) قلم درشتي مي باشد كه حضرت بايد از امكانات بالايي بهره مند باشد تا در انجام اين گونه كارهاي خير توانا باشد. امام سجاد عليه السلام كه اموال عمومي بيت المال و يا منابع و معادن در اختيار نداشت، اين تلاش ها را از حاصل نخلستان خودش، از آبادگري و سازندگي خودش ساماندهي نمود.

اينها محورهاي برجسته فضايل امام معصوم عليه السلام در امر سازندگي است كه زمينه الگوگيري براي پيروان آن، در هر زمان فراهم مي سازد. اگر امام سجاد عليه السلام در عبادت و پرستش و نماز و روزه اين چنين نمونه است، كه هزار ركعت در شبانه روز نماز مي گزارد؛ در تلاش و سازندگي و آبادگري و اهتمام به امور اجتماعي نيز اين گونه نمونه است كه پانصد اصل نخل ببار مي نشاند و هزار بنده آزاد مي سازد. و صد خانواده محروم را پوشش مي دهد. همان طور كه خود حضرت شفاف ساختند، پاداش اين تلاش ها از پاداش نماز و روزه كمتر نخواهد بود. از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين گونه رهنمون رسيده است كه عبادت، هفتاد قسم است كه برترين آنها طلب حلال است، العبادة سبعون جزء افضلها طلب الحلال. [7] كه عبادت تنها نماز و

روزه نيست، هر كار سازنده به نام خدا و براي خدا عبادت است.

---------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل، ج 15، ص 251.

[2] بحار، ج 46، ص 57.

[3] وسائل، ج 12، ص 43.

[4] خصال، ج 2، ص 517.

[5] خصال، ج 2، ص 518، طبقات، ج 5، ص 511.

[6] ارشاد، ج 2، ص 142.

[7] فروع كافي، ج 5، ص 78.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

تربيت يافتگان

انديشه و رفتار عترت هماره انسان هاي پاك را شيفته ارزش هاي الهي نموده و جان ها را به سمت و سوي خويش خيره مي سازد. فضايل بي بديل عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن گونه افراد را عاشق و شيفته مي نمايد كه از هر چيز دست مي شويند، اما از اهل بيت (عليهم السلام) دست نمي شويند. محبت اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جان آنان شرر بپا نموده، آن گونه كه دستان آنان را گرفتند، اما محبت اهل بيت (عليهم السلام) را نتوانستند از آنان بگيرند. آن گونه كه پاهايشان را بريدند، اما علاقه آنان را نتوانستند از دل آنان بيرون بكشند. چنان كه چشمان آنان را ميل گداخته كشيدند، اما آنان از عترت دست نكشيدند. تا آنجا كه سرها به بالاي دار رفت، اما عشق ها از دل هاي بي قرار نرفت. در عشق آل البيت (عليهم السلام) بدن ها را سوزاندند و ذره ذره ها را در شط ها و بيابان ها پراكندند، ليكن ذره اي از محبت آنان را نسبت به اهل بيت نتوانستند بكاهند.

اينك نگري ولو كوتاه به فرزانگاني مي افكنيم كه در دامن زين العابدين صلي الله عليه

و آله و سلم پرورش يافتند و آن گونه شيفته ارزش هاي اهل بيت (عليهم السلام) بودند و آن چنان سترگ و استوار بودند كه در پاي آرمان هاي خويش از همه چيز گذشتند، از باورهاي حق خويش برنتابيدند.

نخست از فرزند مجاهد حضرت زيد بن علي بن الحسين عليه السلام ياد مي كنيم. «زيد شهيد» تربيت يافته دامن سيدالساجدين عليه السلام است. در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بر عليه بني مروان نهضتي بس عظيم بپا كرد و يك جريان بزرگ اجتماعي پديدار ساخت. وي با امامين همامين مشاوره نمود و از عاقبت امر كه كه شهيد خواهد شد و به دار آويخته خواهد شد، آگاهي يافت. ليكن با روي گشاده و آغوشي باز به استقبال خطر رفت و شهادت را در آغوش گرفت. وي در شام و كوفه قيام نمود. چهل هزار هوادار سترگ از آرمان وي حمايت نمودند و آن چنان سترگ و مقاوم در برابر خشونت حزب عثمانيه ايستادند كه آسيب سخت بر پيكر پوسيده حزب عثمانيه. وارد ساختند.

زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در نهايت در نبرد با حزب عثمانيه به همراه تعدادي از يارانش به شهادت رسيد. ياران وي جنازه زيد را در بيابان دفن و آب بر روي مزار وي جاري ساختند كه از دست رس دشمن در امان باشد. جاسوس پليدي از آن با خبر شد و به مروانيان اطلاع داد. مروانيان به دستور هشام بن عبدالملك جنازه را از قبر بيرون آوردند و در كناسه كوفه، عريان به دار آويختند. عنكبوت ها به دستور خدا بر عورت وي تار تنيده و پوشش دادند. جنازه اين شهيد والا بر بالاي دار تا

مرگ هشام ماند! بعد از چهار سال كه مرگ هشام فرارسيد وليد بن عبدالملك دستور داد جنازه را پايين آورده و سوزاندند و خاكستر آن را به شط ريختند! [1] .

يحيي ابن ام طويل از زمره ياران علي بن الحسين عليه السلام است كه از حواريون وي به شمار مي رود. وي فردي زيرك و هوشمند و سترگ و مقاوم است. وي در محبت اهل بيت (عليهم السلام) و اظهار عشق به علي بن ابي طالب فردي جسور و جوان مرد بود. و به پيماني كه با اهل بيت (عليهم السلام) بسته بود، وفادار بود.

يحيي را حجاج جيره خوار و جلاد بني مروان، فرامي خواند. از وي مي خواهد كه بر علي عليه السلام نفرين كند. ليكن وي انجام نمي دهد. سترگي اين فرد فرزانه حجاج را وادار مي كند كه دستور دهد، دست و پاي وي را قطع كنند و آنگاه وي را به شهادت برسانند. [2] .

سعيد بن جبير نيز از همين فرزانگان است كه عشق به علي بن الحسين عليه السلام سر سبز وي را بر بالاي دار مي آويزد. وي كسي كه امام سجاد عليه السلام از او ستايش مي نمود. [3] هنگامي كه وي را وارد بر حجاج مي كنند، حجاج به وي با عنوان شقي بن كسير خطاب مي كند. وي مي گويد: مادرم كه از همه آگاه تر است مرا سعيد بن جبير ناميده است. حجاج ديدگاه وي را درباره ابوبكر و عمر مي پرسد كه آنان بهشتي اند يا جهنمي. سعيد پاسخ مي دهد، بعد از مرگ هنگامي كه به جهنم يا بهشت رفتي و اهل جهنم و بهشت را ديدي، خواهي فهميد كه آنان بهشتي اند يا جهنمي. حجاج نظر وي را درباره خلفا مي پرسد. وي مي گويد من

وكيل مدافع آنان نيستم. مي پرسد كدام يك در نزد تو محبوب ترند، مي گويد آن كه رضاي خدا را بهتر فراهم نموده باشد، مي پرسد كدامين از آنها اين چنين است. سعيد مي گويد خدا مي داند. به وي مي گويد، چگونه تو را بكشم؟ سعيد مي گويد، هر گونه بكشي، در قيامت همان گونه قصاص خواهي شد. در نهايت حريف نمي شود اعترافي از وي در حضور حاضران بگيرد. و وي را از پيمودن راه عشق بازدارد، دستور مي دهد وي را سر ببرند و به شهادت برسانند. [4] .

و نيز فرزدق شاعر معروف از تربيت يافتگان همين سيد الساجدين عليه السلام است. در حضور هشام آن سروده ي پايدار خويش را درباره علي بن الحسين عليه السلام سرود و هشام را منكوب و شرمنده ساخت. هشام كه كينه اهل بيت (عليهم السلام) و دوست دارانش در سينه وي موج مي زد، دستور داد حقوق و مزاياي وي را قطع نمودند. كه امام سجاد عليه السلام به مدت بيست سال (يا چهل سال) وي را از جهت مالي تأمين نمود. [5] .

همچنين ثابت بن دينار ابوحمزه ثمالي از ياران خالص حضرت سيدالساجدين عليه السلام است. وي فردي است كه از امام رضا عليه السلام در حق وي نقل شده است كه همانند لقمان است. از امام صادق عليه السلام درباره وي نقل شده كه همانند سلمان است. وي شخصي فرهيخته است كه مشمول عنايات خاص حضرت قرار مي گرفت. زيرا امامان معصوم هر سخن و معرفت را به هر كس ارزاني نمي كردند. قابليت و ظرفيت طرف را ارزيابي نموده و به مقدار ظرفيت او با وي سخن مي گفتند و معارف را دراختيار وي مي نهادند. از اين نكته اين حقيقت شفاف مي گردد كه

ثابت بن دينار تا چه مقدار فرزانه و هوشمند بوده است و تا چه مقدار ظرفيت داشته كه سيد الساجدين عليه السلام دعاي معروف «ابوحمزه ثمالي» را كه سرشار از معارف و انديشه هاي وحياني است خطاب به وي ايراد مي كند. فرد فرزانه اي كه وقتي بيمار مي شود امام صادق عليه السلام از حال وي جويا مي شده و به ابوبصير مي فرمايد، سلام مرا به وي برسان و وي را آگاه ساز كه در فلان روز، فلان ماه از دنيا خواهد رفت، كه آن چنان هم مي شود. [6] .

و نيز از اصحاب خاص حضرت كه رفتار و از عبادت حضرت الگو گرفته بود، عمرو بن عبدالله سبيعي مي باشد. وي كه از تهجد و شب زنده داري حضرت كه در بخش فضايل به قسمتي از آنها اشاره شد، آن مقدار متأثر مي شود كه خود يكي از شب زنده داران و زاهدان قرار مي گيرد. به گونه اي كه همانند وي را كمتر مي توان يافت و شايد هم نتوان يافت.

در شرح حال وي آمده است كه هر شب قرآن را ختم مي كرد. و نيز نقل شده كه چهل سال نماز صبح خود را با وضوي نماز عشا مي خواند. [7] يعني چهل سال شب زنده داري كه حتي يك لحظه هم به خواب و استراحت نمي پردازد! [8] . اينها برخي از ياران شيفته ي حضرت مي باشند كه به گوشه اي از ويژگي هاي آنان اشاره شد. انديشه بالنده و وحياني فرزند فاطمه (عليهاالسلام) و رفتار همگون با وحي و تهجد و شب زنده داري هاي حضرت، اين گونه سبب الگوگيري ياران و همراهان وي در هر زمان مي گردد. تربيت يافتگان حضرت ده ها نفرند كه تنها نمونه هايي از آنان عنوان شد.

تربيت اين گونه افراد گواه صادق بر مقابله سيد ساجدين عليه السلام در برابر چالش ها، در فرايندهاي گوناگون است. حضرت با پديدار ساختن يك جريان بزرگ فرهنگي و اجتماعي در برابر حزب عثمانيه قد برافراشته است.

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طبري، ج 6، ص 145 و 163، تنقيح المقال، ج 1، ص 469.

[2] رجال كشي، ص 123.

[3] همان، ص 119.

[4] همان، ص 119، مروج الذهب، ج 3، ص 164.

[5] الاختصاص، ص 195، بحار، ج 46، ص 141.

[6] رجال كشي، ص 202.

[7] الاختصاص، ص 83.

[8] البته اين نكته نبايد از نظر دور باشد كه رهبانيت و كناره گيري از زندگي دنيايي مورد ستايش دين نيست. بلكه مورد نكوهش نيز مي باشد. چهل سال نماز صبح را با وضوي نماز عشا انجام دادن اين شبهه را پديدار مي سازد كه شخص روي گردان از زندگي شده باشد. گرچه مي توان در مورد تربيت يافتگان حضرت گفت كه ممكن است شخص در فرصت هاي ديگر از جمله در بين روز به امور معاش و ساير امور مي پرداخته است. يعني اين گونه شب زنده داري وي را از انجام ساير امور محروم نساخته است.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

توحيد و توكل

در بينش صحيح اسلامي اساس تمام فضائل و كمالات به «توحيد» حضرت حق بر مي گردد و در پرتو آن حاصل مي شود. اگر انسان بتواند «خداپرست» و «خداباور» باشد، اين توان را پيدا خواهد كرد كه در همه ابعاد وجودي به كمال برسد، غير خدا را نبيند، به ديگران تكيه نداشته باشد، از ديگري چيزي نخواهد، در برابر مصائب و ناملايمات «صبر» پيشه كند، به

متاع دنيا دل نبندد و... حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- كه مظهر «توحيد» بودند، اين «ام الفضائل» را در عملكرد اجتماعي خود به منصه ظهور رسانيده و جامعه انساني را از عطر جان افزاي آن معطر ساخته بودند. گرچه همه اعمال حضرت برخاسته از «توحيد» آن امام عزيز بوده است ولي در اينجا به يك قضيه كه تبلور «توحيد» ايشان مي باشد، اشاره مي كنيم كه در خلال آن ثمره اين «توحيد» و به دنبالش «توكل» نيز بازگو گرديده است: به «زهري» گفته شد: زاهدترين مردم در دنيا كيست؟ گفت علي بن الحسين -عليه السلام- چرا كه در زماني كه بين ايشان و «محمد بن حنفيه» در مورد صدقات حضرت علي بن ابيطالب -عليه السلام- منازعه اي بود، به حضرت گفته شد اگر به نزد «وليد بن عبدالملك» بروي حتما تو را از شر زبان او نجات خواهد داد و اين در حالي بود كه ميل «وليد» عليه حضرت و به سوي «محمد بن حنفيه» بود چرا كه بين او و «محمد» رفاقت و دوستي بود و اين پيشنهاد به حضرت در زماني ارائه شد كه آن حضرت و «وليد» هر دو در «مكه» بودند. حضرت فرمود: واي بر تو!! آيا در حرم خدا از غير خدا چيز بخواهم؟!! من از اينكه دنيا را از خداوند خالق آن بخواهم ابادارم، حال چگونه آن را از مخلوقي مثل خودم طلب كنم؟

«زهري» مي گويد: لاجرم خداوند - عزوجل - هيبت حضرت را در دل «وليد» انداخت و به نفع او عليه «محمد بن حنفيه» حكم كرد. [1] .

قضيه اي ديگر تحت عنوان «توحيد عيني حضرت سجاد -عليه السلام- و تسليم بودن در مقابل تقدير

الهي» در بعد فردي حضرت بيان گرديده است.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 63 ح 20 (به نقل از علل الشرايع).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

توحيد عيني و تسليم مقابل تقدير الهي

امامان معصوم - عليهم صلوات الله - از نظر ادراك توحيد و شهود يگانگي حضرت حق در همه ابعاد، سر آمد همه خلايق بوده و از اين رو در همه شئون زندگي كاملا در مقابل حضرت حق تسليم و به همه آنچه او براي آنها تدبير مي كرده است «راضي» بوده اند.

حضرت علي بن الحسين عليه السلام نيز در اين زمينه در اوج قله توحيد عيني بوده و در مقابل تقدير حضرت الله، تسليم محض بوده اند. امام باقر عليه السلام مي فرمايند: «علي بن الحسين عليه السلام فرمودند يك مرتبه كه بشدت مريض شده بودم، پدرم عليه السلام به من فرمود: «چه آرزويي داري؟» عرض كردم: «پدر جان آرزو دارم از كساني باشم كه در مقابل آنچه خداوند براي من تدبير فرموده است، پيشنهادي نداشته باشم.!!» پدر به من فرمود: «احسنت، تو مشابه و نظير حضرت ابراهيم خليل - صلوات الله عليه - گشته اي، زماني كه جبرائيل عليه السلام به ايشان گفت: «آيا حاجت و نيازي داري؟» ايشان پاسخ داد: «براي خداي خود پيشنهادي ندارم بلكه او مرا كفايت مي كند و او بهترين وكيل است.» [1] . (اين قضيه مربوط به مسأله انداختن حضرت «ابراهيم» در آتش است كه در آن لحظات آخر «جبرائيل» چنين سخني داشت و حضرت چنين پاسخ دادند و بعد هم آتش براي ايشان «گلستان» شد). البته اين حالت بلند معنوي حضرت، مانع از اين نمي باشد كه اگر خواسته اي داشته باشند آن را از خداوند

متعال درخواست كنند، چه اينكه دعاها و مناجاتهاي بيشمار حضرت سجاد عليه السلام همه مشحون از درخواستهاي گوناگون است كه همه را به پيشگاه ذات مقدس ربوبي عرضه داشته اند و از حضرت باري، حاجات خود را مسألت نموده اند. در اين رابطه آنچه مهم است ادراك اين مطلب است كه انسان در «دعا» نيز «موحد» باشد و صرفا از خداوند حاجت خود را بخواهد و دست نياز به سوي غير خدا دراز نكند و بر اساس اين آيه قرآن كه مي فرمايد: «و قال ربكم ادعوني استجب لكم» [2] .

يعني: «پروردگار شما فرمود فقط مرا بخوانيد و من دعاي شما را مستجاب مي كنم و به شما جواب مي دهم.» آري خداوند مي فرمايد: «فليستجيبوا لي وليؤمنوا بي لعلهم يرشدون» [3] . يعني: «پس حتما از من طلب استجابت كنند و به من ايمان داشته باشند كه چه بسا در پرتو آن به رشد نائل آيند.» در همين زمينه، نگرش توحيدي حضرت سجاد عليه السلام در مشكلي كه براي ايشان در برخورد با جناب «محمد بن حنفيه» پيش آمده بود، قابل دقت است و به حق بايد آن را تبلور توحيد حضرت در امور اجتماعي دانست.

اين قضيه تحت عنوان «توحيد و توكل حضرت سجاد عليه السلام در بررسي بعد اجتماعي حضرت بيان گرديده است.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 67، ح 34 (به نقل از دعوات راوندي).

[2] بخشي از آيه 60، از سوره 42: غافر.

[3] بخشي از آيه 186، از سوره 2: البقره.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

تشرف به حج در حال كودكي

در زمينه تشرف حضرت علي بن الحسين به حج در حال كودكي دو

روايت وجود دارد:

1- «ابراهيم بن ادهم» و «فتح الموصلي» هر دو اين قضيه را نقل كرده اند كه: «من در بيابان با كارواني طي طريق مي كردم. حاجتي برايم پيش آمد و كمي از كاروان فاصله گرفتم. در اين حال با كودكي برخورد كردم كه با پاي پياده راه مي پيمود. با خود گفتم: «سبحان الله، بياباني پهناور و كودكي درحال پياده روي!!» پس به او نزديك شدم و به او سلام نمودم. جواب سلامم را داد.

آنگاه به او گفتم: «به كجا رهسپاري؟» گفت: «خانه پروردگارم را اراده كرده ام.» گفتم: «حبيب من تو كوچكي و بر تو نه واجي است نه مستحبي.» او گفت: «اي پيرمرد بزرگوار؛ آيا تا به حال نديده اي افرادي كه از من كوچكتر بوده اند و مرده اند؟!»

من گفتم: زاد و راحله تو كجاست؟» جواب داد: «زاد و توشه من تقواي من است و مركب سواري و راحله ام دو پاي من و اراده و قصدم به سوي مولاي خودم.» گفتم: «من چيزي از غذا و طعام با تو نمي بينم.» گفت: «اي شيخ آيا اين عمل نيكوست كه انساني تو را به دعوتي بخواند آنگاه تو از خانه ات طعامي را برداشته و با خود همراه ببري؟» گفتم: «نه». گفت: «كسي كه مرا به خانه خود دعوت نموده است، همو مرا اطعام مي كند و آب مي آشاماند.» گفتم: «بر مركب من سوار شو تا به «مكه» برسيم و حج را ادراك كني.» گفت: «كوشش و تلاش از جانب من است و رساندن به عهده او. آيا قول خداي متعال را شنيدي كه مي فرمايد: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين» [1] يعني:

«كساني كه در راه ما جهاد و تلاش كنند هر آينه آنها را به راههاي خود هدايت مي كنيم و حتما خداوند با نيكوكاران است.» در اين گير و دار بوديم كه جواني خوش منظر در حالي كه لباسهاي سفيد نيكويي پوشيده بود، رو به ما آورد و با آن كودك دست به گريبان هم فروبرده ديده بوسي نمود و بر او سلام كرد. من رو به آن جوان كرده و گفتم: «تو را به كسي كه تو را نيكو آفريده، سوگند مي دهم اين كودك كيست؟» گفت: «آيا او را نمي شناسي؟ اين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب است» من جوان را رها كرده و به آن كودك رو آوردم و پرسيدم: «شما را به پدرانمان مي خوانم، اين جوان كيست؟»

گفت: «او را نمي شناسي؟» اين برادرم «خضر» است كه هر روز به سراغ ما مي آيد و بر ما سلام مي كند.» عرض كردم: «شما را به حق پدرانتان سوگند مي دهم كه مرا آگاه سازي از اين بيابانهاي بي آب و علف و صحراهاي سوزان چگونه بدون زاد و توشه عبور مي كني؟»

حضرت فرمود: «نه، من با زاد و توشه عبور مي كنم!! زاد و توشه من چهار چيز است.»

عرض كردم: «كدام است؟» فرمود: «همه دنيا را يكسره و بكلي مي بينم كه مملكت خداوند است، اما همه خلق را مي بينم كه بندگان، كنيزان و عيال اويند، اسباب و روزيها را نيز به دست خداوند مي بينم و قضاء الهي را در تمام زمين خداوند نافذ و جاري مي بينم.»

من گفتم: «يا زين العابدين زاد و توشه شما چه نيكو زاد و توشه اي است و شما با آن صحراهاي آخرت

را درمي نورديد چه رسد به صحراهاي دنيا؟» [2] . در زمينه «تشرف حضرت «خضر» به محضر علي بن الحسين عليه السلام داستان ديگري نيز وجود دارد.

2- عبدالله بن مبارك مي گويد: در بعضي از سالها به سمت «مكه» قصد حج نمودم و در حالي كه در كنار حجاج در حال حركت بودم، كودكي هفت يا هشت ساله را مشاهده كردم. او در گوشه اي بدون زاد و راحله، مشغول حركت بود. من به نزدش رفته بر او سلام كردم و گفتم: «با چه كسي بيابان را طي كردي؟» گفت: «با شخص نيكوكار» (قلت له مع من قطعت البر؟ قال: مع البار).

پس در چشمان من او بزرگ آمد و لذا عرض كردم: «پسر جانم زاد و توشه و مركب سواري شما كجاست؟» فرمود: «زاد من، «تقواي من» است و راحله و مركب سواريم دو پاي من، مولايم را نيز قصد كرده ام.» با شنيدن اين سخنان شخصيت او در نفس من بسيار بزرگ جلوه كرد و لذا گفتم: «پسرم از كدام فاميل هستيد؟» فرمود: «از دودمان ابوطالب». گفتم: «بيشتر توضيح دهيد.» فرمود: «هاشمي هستم» و باز كه بيشتر توضيح خواستم. فرمود: «علوي و فاطمي مي باشم.»

گفتم: «اي سيد و آقاي من آيا تاكنون شعري سروده ايد؟» فرمود: «بلي» گفتم: «چند سطري از شعرت را برايم بخوان.» حضرت اين چنين سرود:

لنحن علي الحوض رواده

نزود نسقي وراده

ما فاز من فاز الا بنا

و ما خاب من حبنا زاده

و من سرنا نال منا السرور

و من ساء ناساء ميلاده

و من كان غاصبنا حقنا

فيوم القيامة ميعاده

- هر آينه ما پيش تازان ورود بر «حوض كوثر» هستيم

و وارد شوندگان بر آن را پشتيباني نموده و آب مي آشامانيم.

- هيچ كس به فوز رستگاري نرسيد جز از طريق ما و هر كسي كه حب و محبت ما، زاد و توشه او بود، ضرر نكرده و محروم نماند.

- هر كس ما را مسرور كند از طريق ما به او سرور و خوشحالي خواهد رسيد و هر كسي به ما بدي كند ميلاد و مولد او بد مي باشد. - و هر كس حق ما را غصب كند، پس روز قيامت ميعاد او خواهد بود. سپس از چشمان من غائب شد تا اينكه به «مكه» رسيديم و حج خود را به جا آورده و برگشتيم. به «ابطح» (كه اسم وادي است) رسيدم. در آنجا حلقه اي دايره شكل ديدم، نزديك رفته و بر آنها مشرف شدم تا ببينم چه كسي آنجاست. در اين حال همان كودك كه مصاحب و رفيق من شده بود را ديدم، از اسم او كه سؤال كردم، گفتند: «او زين العابدين عليه السلام است.» [3] .

----------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 69، از سوره 29: العنكبوت.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 38، ح 33 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 91، ح 78 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

تواضع

از جمله خصوصيات بارز روحيه امام، بر كناري آن حضرت از هر نوع خودخواهي است، و خودخواهي هيچ گونه نفوذي در آن بزرگوار نداشت. مورخان داستانهاي زيادي از تواضع آن حضرت نقل كرده اند، از آن جمله وقتي كه قصد سفري داشت با افرادي مسافرت مي كرد كه او را نشناسند تا خود شخصا به

خدمت و احسان به آنان بپردازد نه آن كه كسي از ايشان به وي خدمت كند، يك بار با گروهي مسافرت كرد كه او را نمي شناختند اما در آن ميان مردي به آن حضرت نگاه كرد و آن حضرت را به جاي آورد فرياد برآورد:

- «واي بر شما آيا مي دانيد اين مرد كيست؟»

- «نه نمي دانيم.»

- «اين علي بن حسين (ع) است.»

افراد كاروان با شنيدن اين سخن همگي به سمت امام عليه السلام دويدند و دست و پاي مبارك آن حضرت را بوسيده و عرض مي كردند:

«پسر پيغمبر! آيا مي خواهيد ما را در آتش دوزخ بسوزانيد؟ چه چيز باعث شد كه شما خودتان را معرفي نفرماييد؟» امام عليه السلام با صداي آرام و رقت آوري فرمود: «زماني با جمعي مسافرت كردم كه مرا مي شناختند، آنان براي خشنودي رسول خدا (ص) بيش از آن چه مستحق بودم به من محبت و مهرباني كردند، از اين رو من ترسيدم كه شما هم مثل آنها رفتار كنيد، از اين جهت مخفي داشتن حال خود را دوست تر داشتم.» [1] . از جمله دلايل بر كناري امام از صفت ناپسند خودخواهي اين است كه هر وقت از راهي مي گذشت و چيزي از سنگ و كلوخ در راه مي ديد كه باعث ناراحتي رهگذران مي شود، از مركب پياده مي شد و با دست مباركش آن را از سر راه دور مي كرد. [2] و هر وقت سوار بر استر عبور مي فرمود؛ به كسي نمي گفت: كنار برو: و مي گفت:

«راه مال همه است و من حق ندارم كسي را از راه كنار بزنم.» [3] . حقا كه در آن وجود مقدس تمام صفات پيامبر

(ص) - كه بدان وسيله بر همه انبيا رجحان داشت - تجسم يافته بود، كه از برجسته ترين آن صفات آداب والا و مكارم اخلاق بود.

----------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون اخبار الرضا: 2 / 145 و قريب به اين مضمون در الكامل مبرد: 2 / 482 آمده است.

[2] امام زين العابدين: ص 70.

[3] سير اعلام النبلاء: 4 / 240، تاريخ دمشق: 36 / 161.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

توجه به مستمندان

از خصوصيات ذاتي و ويژگيهاي آن حضرت توجه و محبت به مستمندان و محرومان و بيچارگان بود كه بخشي از موارد آن را نقل مي كنيم:

احترام امام به فقرا

امام عليه السلام براي مستمندان احترام قائل بود و عواطف و احساسات ايشان را در نظر داشت و هرگاه به سائلي چيزي مي داد آن را مي بوسيد تا اثر ذلت و نيازمندي را در آن احساس نكند. [1] و چنان بود كه هرگاه كسي به او مراجعه مي كرد، مي فرمود:

«خوش آمدي، مرحبا به كسي كه بار مرا براي سفر آخرت به دوش مي كشد و به سراي آخرت مي رساند.» [2] . به راستي احترام مستمند، آن هم تا اين حد از مهر و محبت باعث همبستگي جامعه و گسترش محبت در ميان افراد جامعه مي گردد.

توجه امام به فقرا

امام سجاد عليه السلام نسبت به فقرا و مستمندان بسيار مهربان و رؤوف بود و دوست داشت كه بر سر سفره اش يتيمان و بيچارگان، از كارافتادگان و مستمنداني كه هيچ راهي براي ادامه زندگي ندارند، حضور پيدا كنند و خود شخصا به دست

مباركش از آنها پذيرايي مي كرد، [3] همان طوري كه براي ايشان غذا و هيزم به پشت مي گرفت و به خانه آنها مي برد و به ايشان مي رساند. [4] و تا آن جا حال فقرا را رعايت مي كرد و به ايشان توجه مي فرمود كه راضي نبود محصول درخت خرما را شب - به خاطر آن كه فقرا در آن وقت حضور نداشتند - جمع كند تا مبادا آنها از استفاده آن محروم بمانند. روزي به آن كسي كه امور منزل امام را اداره مي كرد به خاطر اين كه محصول درخت خرمايي را آخر شب جمع كرده بود فرمود: «اين كار را مكن مگر نمي داني كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - از چيدن ميوه و بريدن درخت خرما در شب نهي كرده است. و بارها مي فرمود: يك خوشه را به هر كس كه خواست مي دهي و روز چيدن محصول، اين حق اوست.» [5] .

نهي امام، از رد سائل

امام عليه السلام از رد كردن سائل و محروم داشتن او نهي مي فرمود: به اين دليل كه چندين پيامد بد دارد، از جمله نابودي نعمت و فرارسيدن بلا و گرفتاري است. سعيد بن مسيب روايت كرده مي گويد روزي در خدمت امام علي بن حسين عليهماالسلام شرفياب بودم، موقعي كه نماز صبح را خواند، سائلي در زد، امام عليه السلام فرمود: «به سائل چيزي بدهيد و او را دست خالي رد نكنيد.» [6] . و امام عليه السلام در روايات زيادي بر اين مطلب تأكيد فرموده است.

ابوحمزه ثمالي روايت كرده مي گويد: روز جمعه اي در مدينه نماز صبح را در خدمت امام علي بن حسين عليهماالسلام خواندم، وقتي كه

امام از نمازش فارغ شد برخاست و به داخل منزل رفت و من هم در خدمت او رفتم، كنيزي داشت به نام سكينه، او را صدا زد و فرمود:

«نبايد گدايي از در خانه من عبور كند مگر آن كه او را اطعام كنيد، آخر امروز روز جمعه است.»

ابوحمزه مي گويد: عرض كردم: مولاي من همه گداها مستحق نيستند، فرمود: «ابوحمزه! من از آن مي ترسم كه بعضي از افراد سائل مستحق باشند و ما او را غذا ندهيم و دست رد به سينه او بزنيم و در نتيجه آنچه بر يعقوب و اهل بيتش نازل شد بر ما اهل بيت نازل شود، به آنها اطعام كنيد، اطعام كنيد! همانا حضرت يعقوب هر روز گوسفند نري را سر مي بريد و مقداري را صدقه مي داد و بقيه را خود و خانواده اش مي خوردند اتفاقا سائلي با ايمان و روزه داري مستحق - كه در نزد خداوند متعال مقامي داشت - روز جمعه اي موقع افطار به در خانه يعقوب آمد و فرياد زد: به من سائل غريب گرسنه مقداري از زيادي خوراكتان را بدهيد! افراد خانواده يعقوب، صداي او را شنيدند، اما نمي دانستند كه او مستحق است يا نه و حرف او را باور نكردند، وقتي كه او را نااميد شد در تاريكي شب دست خالي از آن جا رفت و آن شب را با شكم گرسنه به سر برد، در حالي كه از گرسنگي خود به پيشگاه خدا شكوه داشت، از طرفي يعقوب و خانواده اش آن شب به راحتي خوابيدند و در حالي كه مقداري غذا كه از خوراكشان زياد آمده بود در نزد آنها موجود بود، بامداد آن شب خداوند

به حضرت يعقوب وحي كرد؛ تو بنده ما را خوار كردي و با اين عمل باعث خشم من شدي و بايد تو را ادب كنم و عقوبت و بلايم را بر تو و بر اولاد تو نازل گردانم، اي يعقوب! محبوبترين انبيا در نزد من و از همه گراميتر آن پيامبري است كه بر بندگان درمانده ام رحم كند و آنها را به خود نزديك سازد و در صورتي كه جا و منزلي دارد - به ايشان اطعام نمايد. اي يعقوب! چرا به بنده من كه در عبادت خود كوشا و از ظاهر دنيا به اندكي قانع بود، رحم نكردي.. به عزت و جلالم سوگند كه بلايم را بر تو نازل كنم و تو را و فرزندان تو را هدف مصائب گردانم.» [7] . ابوحمزه مي گويد: عرض كردم: مولاي من! فدايت شوم، چه وقت حضرت يوسف آن خواب را ديد؟ [8] فرمود:

«در همان شب كه يعقوب و خاندانش به راحتي خوابيدند و آن فقير با شكم خالي و گرسنه شب را به سر آورد.» [9] . به راستي محروميت فقير محتاج و كمك نكردن به او جمله عوامل زوال نعمت و فرارسيدن خشم خداست، اخبار متواتره از ائمه هدي عليهم السلام در اين باره فراوان است بنابراين كسي كه دوست دارد نعمت الهي برايش باقي بماند، شايسته نيست كه سائل را نااميد كند و يا مستمند و فقيري را از آنچه امانتي است در دست وي، محروم گرداند.

--------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الأولياء: 3 / 137.

[2] صفة الصفوة: 2 / 53.

[3] بحارالانوار: 46 / 62.

[4] بحارالانوار: 46 / 62 و در دائرة

المعارف بستاني (9 / 355) نيز قريب به اين عبارات آمده است.

[5] وسائل الشيعه: 6 / 138.

[6] كافي: 4 / 15.

[7] آن شب همان شبي بود كه حضرت يوسف در خواب ديد يازده ستاره و خورشيد و ماه او را سجده مي كنند.

[8] آن شب همان شبي بود كه حضرت يوسف در خواب ديد يازده ستاره و خورشيد و ماه او را سجده مي كنند.

[9] دارالسلام علامه نوري: 2 / 141.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

تنفر امام سجاد از بيهوده كاري

از جمله صفاتي كه امام عليه السلام طبعا متنفر بود، بيهوده كاري بود از زندگي بي هدف و بيهوده سخت ناراحت و متنفر بود و هرگز بدان گرايش نداشت و در تمام دوران زندگيش كسي نديد كه آن بزرگوار كاري بيهوده كند و يا بلند بخندد. و مي فرمود:

«هر كسي يك بار بخندد، دانشي را از خود دور كرده است.»

در مدينه مرد هرزه گويي بود كه مردم را مي خنداند، گفت: اين مرد - يعني امام زين العابدين عليه السلام - مرا عاجز كرده و نتوانسته ام او را بخندانم، تا اين كه روزي آن حضرت عبور مي كرد و دو تن از غلامان همراهش بودند، آن مرد رداي حضرت را (از راه شوخي) از دوش مباركش برداشت و فرار كرد امام عليه السلام بدون توجه به كار زشت او به راه خود ادامه داد، همراهان امام به دنبال او رفتند و رداي حضرت را از دست او گرفتند و بر دوش مباركش انداختند، امام عليه السلام از ايشان پرسيد: «اين مرد كه بود؟» عرض كردند: او

مرد دلقكي است كه مردم مدينه را مي خنداند! امام عليه السلام فرمود: «از قول من به او بگوييد: خداوند روزي را آفريده است كه در آن روز هر كه عمرش را به بطالت بگذراند، زيان مي برد.» [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] امالي صدوق: ص 220.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

توجه به خدا

از بارزترين خصلتها و خصوصيات ذاتي امام عليه السلام توجه به خدا و گسستن از خلق بود و اين ويژگي در مناجاتها و دعاها و عبادات آن حضرت كه بيانگر نهايت ارتباط وي با خداوند آفريدگار و هستي بخش مي باشد، تجسم يافته است.

امام عليه السلام كمال توجه را به خدا داشته و تمام امور و مقاصد خود را به او واگذار كرده بود و هيچ مشكلي براي او پيش نمي آمد مگر آن كه به درگاه خدا مي ناليد و يقين داشت كه توسل به ديگري جز نااميدي و خسران نتيجه اي ندارد. مورخان نقل كرده اند كه امام عليه السلام عبور مي كرد، مردي را ديد كه بر در خانه يكي از ثروتمندان نشسته است، رو به او كرد و فرمود:

- «چرا در منزل اين خوشگذران ستمگر نشسته اي؟»

- «به خاطر گرفتاري - يعني تنگدستي و بيچارگي -»

- «برخيز! تا تو را به در خانه كسي ببرم كه از در اين خانه بهتر است و به صاحب خانه اي راهنمايي كنم كه از اين بهتر است.» آن مرد از جا برخاست و امام (ع) او را به همراه خود برد تا در مسجد پيامبر خدا (ص) رساند، آنگاه رو به وي كرد و فرمود:

«رو به قبله بنشين، و دو ركعت نماز بخوان، سپس دست به دعا به پيشگاه خداي تعالي بردار و بر پيامبر (ص) صلوات بفرست و آنگاه تا آخر سوره حشر و شش آيه از اول سوره حديد و دو آيه از اول سوره آل عمران را بخوان و بعد از خداي سبحان حاجتت را بخواه كه چيزي نخواهد خواست مگر آن كه برآورده مي سازد.» [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] الجنة الواقية و الجنة الباقيه كفعمي: ص 190 خطي موجود در كتابخانه آقاي حكيم به شماره مسلسل 1272.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

توسل به خدا

امام سجاد عليه السلام به قلبي پاك و تمام وجود به خدا ملتجي مي شد و تمام امور خود را از خرد و كلان به او واگذار مي كرد، دعاي ذيل بيانگر اين حالت امام است:

«اللهم ان تشأ تعف عنا فبفضلك، و ان تشأ تعذبنا فبعدلك، فسهل لنا عفوك بمنك، و اجرنا من عذابك بتجاوزك، فانه لا طاقة لنا بعدلك، و لا نجاة لأحد منا دون عفوك، يا غني الأغنيآء ها نحن عبادك بين يديك، و انا افقر الفقرآء اليك، فاجبر فاقتنا بوسعك، و لا تقطع رجآءنا بمنعك، فتكون قد اشقيت من استسعد بك، و حرمت من استرفد فضلك فالي من حينئذ منقلبنا عنك و الي اين مذهبنا عن بابك، سبحانك نحن المضطرون الذين اوجبت اجابتهم، و اهل السوء الذين وعدت بالكشف عنهم، واشبه الأشياء بمشيتك، و اولي الأمور بك في عظمتك، رحمة من استرحمك، و غوث من استغاث بك، فارحم تضرعنا اليك و اغننا اذ طرحنا

انفسنا بين يديك، اللهم اين الشيطان قد شمت بنا اذ شايعناه علي معصيتك، فصل علي محمد و آله، و لا تشمته بنا بعد تركنا اياه لك، و رغبتنا عنه اليك.» [1] . «پروردگار تو اگر بخواهي از گناهان ما بگذري به خاطر لطفي است كه بر ما داري و اگر بخواهي ما را عذاب كني، به اقتضاي عدل خود عذاب كرده اي. پس (حال كه به هر دو توانايي) بر ما منت بگذار و عفو و بخششت را شامل حال ما گردان و با گذشت خود ما را از عذاب نجات ده، زيرا كه ما طاقت تحمل عدالت تو را نداريم و هيچ كدام از ما را نيز از عذاب تو جز آن كه ببخشي راه نجاتي نيست اي بي نيازترين بي نيازها ما بندگان محتاج در پيشگاه تو ايستاده ايم در حالي كه بيچاره ترين بيچارگانيم، نياز ما را به كرم و بزرگواريت برآورده فرما و ما را نااميد مگردان، زيرا اگر اميد ما را قطع كني و از لطف خود محرم گرداني، بيچاره و محروم خواهيم بود، در آن صورت به چه كسي روآوريم و به درگاه كه پناه ببريم، اي خداوند تو منزهي و ما بندگان درمانده اي هستيم كه به واسطه بزرگواريت اجابت دعاي آنان را بر خود لازم گردانيده اي، و از آن بدكاراني هستيم كه وعده رفع گرفتاري از ايشان را داده اي، خداوندا! شبيه ترين امور به مشيت تو و با سابقه ترين كارها در ذات مقدس تو، گذشت و بخشش نسبت به كسي است كه از تو طلب بخشش كند و كمك به كسي است كه از تو ياري بطلبد، پس خداوندا به آه و ناله ما

رحم كن و ما را بي نياز گردان زيرا كه ما خود را به عنايت تو سپرده ايم. خداوندا! همان شيطاني كه ما در ارتكاب معصيت از او پيروي كرديم ما را سرزنش مي كند، پس تو بر محمد و آلش درود بفرست و اجازه مده كه شيطان پس از آن كه از او رو گردانده و به درگاه تو روآورده ايم ما را ملامت كند...» به راستي در اين دعاي شريف ميزان توجه امام عليه السلام به درگاه خدا و توسل آن حضرت نمودار است، زيرا مي بينيم كه امام نيازمندي و حاجت مبرم خود را به عفو و كرم خداوند ابراز داشته و از او مي طلبد تا از فيض و كرمش محروم نفرمايد و اميدش را نااميد نسازد تا اين كه پس از سعادتمندي به وسيله معرفت خدا به شقاوت گرايد، امام عليه السلام خواري و زاري خود را در پيشگاه آفريدگار بزرگ چنان ابراز داشته كه بالاترين پرهيزگاران و پناهندگان به خداي تعالي، ابراز مي دارند.

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي دهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

تنها توجه به خدا

امام عليه السلام از غير خدا گسسته و فقط به خدا توجه و ايماني راسخ و بدون شائبه داشت و معتقد بود كه تمام سرچشمه هاي سود و توانايي به دست خداست و بس و پناهندگي به ما سواي او، در حقيقت پناه بردن به چيزي بي سود و زيان است. اينك به دعاي آن حضرت گوش فرامي دهيم: «اللهم اني اخلصت بانقطاعي اليك، و اقبلت بكلي عليك، و صرفت وجهي عمن يحتاج، الي رفدك، و قلبت مسالتي

عمن لم يستغن عن فضلك، و رأيت ان طلب المحتاج الي المحتاج سفه من رايه، و ضلة من عقله، فكم قد رايت يا الهي من اناس طلبوا العز بغيرك فذلوا، و راموا الثروة من سواك فافتقروا، و حاولوا الارتفاع فاتضعوا، فصح بمعاينة امثالهم حازم، و فقه اعتباره، و ارشده الي طريق صوابه اختياره، فانت يا مولاي دون كل مسؤل موضع مسالتي، و دون كل مطلوب اليه ولي حاجتي، انت المخصوص قبل كل مدعو بدعوتي، لا يشركك احد في رجآئي، و لا يتفق احد معك في دعآئي، و لا ينظمه و اياك ندائي، لك يا الهي وحدانية العدد، و ملكة القدرة الصمد، و فضيلة الحول و القوة، و درجة العلو و الرفعة، و من سواك مرحوم في عمره، مغلوب علي امره، مقهور علي شانه، مختلف الحالات، متنقل في الصفات، فتعاليت عن الأشباه و الأضداد، و تكبرت عن الأمثال و الأنداد، فسبحانك لا اله الا انت.» [1] .

«خداوندا! من به خاطر اخلاصي كه به تو دارم از همه كس بريده و رو به تو آورده ام و تمام وجودم متوجه به سوي لطف و كرم توست و از كساني كه خود به فضل تو نيازمندند رو گردانيده و به سوي تو آمده ام، و دريافتم كه اظهار نياز به كسي كه خود نيارمند است دليل بي خردي و كج انديشي است. پس چه بسيار مردمي را ديدم كه از غير تو عزت خواستند و ذليل و خوار شدند و از ديگران ثروت خواستند، فقير شدند و خواستند تا به وسيله ديگران به مقامات والا برسند، پست و زبون شدند. خداوندا با وجود ديدن چنين مردماني سزاوار است كه عاقل راه

دورانديشي و پند آموزي را در پيش گيرد و راه صحيح را براي رسيدن به هدف انتخاب كند، پس اي مولاي من از همه عالم تنها از تو مسألت مي نمايم و حاجت مي طلبم كه نسبت به هر مطلوبي تو برآورنده حاجت من هستي و تو پيش از همه مخصوص به دعاي مني، و در اميدواريم به درگاهت كسي را شريك تو نمي دانم و هيچ كس را در دعايم به همراه تو نمي خوانم، پس نداي من تنها به جانب توست اي خداوندي كه در خدايي يگانه اي و ملك و قدرت و بي نيازي در هر كار مخصوص تو و فضيلت و برتري نيرو و توان و مقام بلند و عظمت از آن توست. و جز تو تمام موجودات در هستي خود نيازمند رحمت تو و مقهور آفرينش تو هستند و تمام موجودات متغيرند و صفات گوناگون دارند، تنها تويي كه از مثل و مانند مبرا و منزهي پس تو شايسته تسبيح و تقديسي زيرا كه غير از تو خدايي نيست.» در اين صفحه زرين به خوبي ميزان توجه امام عليه السلام به خداي تعالي احساس مي شود كه چگونه آن حضرت با تمام وجود و همه عواطفش متوجه خدا بوده و روي دلش را از غير خدا و همه مخلوقات كه خود محتاج به بخشش و عطاي او هستند برتافته است، زيرا كه اميدوار بودن و آرزو داشتن به غير خدا از ناداني و كج انديشي است. امام عليه السلام تمام امور سودبخش و همه نيرو را منحصر به خداي تعالي دانسته و كساني كه عزت و ثروت و مقام را از راه غير خدا مي طلبند، سرزنش كرده است زيرا همه

آنان سرانجام نااميد گشته و زيان مي برند، همگي خوار، محتاج و درمانده مي شوند، بنابراين هر كه طالب خير، عزت و كرامت است بايد به خدا چنگ بزند و از غير خدا بگسلد كه حقيقت همه چيز در دست اوست و اما غير او در تمام دوران زندگيش قابل ترحم است و در تمام امور و افعالش مقهور است... اين دعاي شريف بيانگر ايمان راستين و حقيقت توحيد و يكتاپرستي است.

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي بيست و هشتم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

تضرع در پيشگاه خداوند

از نمونه هاي توجه به خدا اين است كه آن حضرت همواره به درگاه خدا اظهار عجز و لابه مي كرد و از جمله دعاي شريف ذيل را مي خواند:

«الهي احمدك - و انت للحمد اهل - علي حسن صنيعك الي، و سبوغ نعمآئك علي، و جزيل عطآئك عندي، و علي ما فضلتني من رحمتك، و اسبغت علي من نعمتك، فقد اصطنعت عندي ما يعجز عنه شكري، و لولا احسانك الي و سبوغ نعمآئك علي ما بلغت احراز حظي، و لا اصلاح نفسي، و لكنك ابتداتني بالاحسان، و رزقتني في اموري كلها الكفاية، و صرفت عني جهد البلاء، و منعت عني محذور القضآء... «خداوندا! تو را حمد و سپاس مي گويم، چه تو تنها سزاوار حمد و سپاسي كه در آفرينش من به نيكي خلق كرده اي و نعمتهايت را بر من ارزاني داشته اي و بخشش زيادي به من فرموده اي و به قدري به من احسان كرده اي كه از شكر آن عاجزم و اگر لطف و احسان

تو و انواع نعمتهاي تو نبود هرگز به اين مرحله از بهره نرسيده بودم و نمي توانستم نفس خويش را اصلاح كنم اما تو از آغاز خلقتم در حقم احسان فرموده و در تمام كارها مرا كفايت فرموده اي و رنجها و مشقتها را از من برطرف كرده اي و قضا و قدر بد را از من دور كرده اي.» الهي: فكم من بلاء جاهد قد صرفت عني، و كم من نعمة سابغة اقررت بها عيني، و كم من صنيعة كريمة لك عندي، انت الذي أجبت عند الاضطرار دعوتي، و اقلت عند العثار زلتي، و اخذت لي من الأعداء بظلامتي الهي، ما وجدتك بخيلا حين سالتك، و لا منقبضا حين أردتك و جدتك لدعآئي سامعا، و لمطالبي معطيا، ووجدت نعماك علي سابغة في كل شان من شاني، و كل زمان من زماني، فانت عندي محمود، و صنيعك لدي مبرور، نحمدك نفسي و لساني و عقلي حمدا يبلغ الوفآء و حقيقة الشكر حمدا يكون مبلغ رضاك عني، فنجني من سخطك يا كهفي حين تعييني المذاهب، و يا مقيلي عثرتي، فلولا سترك عورتي لكنت من المفضوحين، و يا مؤيدي بالنصر، فلولا نصرك اياي لكنت من الغلوبين، و يا من وضعت له الملوك نير المذلة علي اعناقها، فهم من سطواته خائفون و يا اهل التقوي، و يا من له الأسمآء الحسني، اسألك ان تعفو عني، و تغفر لي، فلست بريئا فاعتذر، و لا بذي قوة فانتصر، و لا مفر لي فافر، و استقيلك عثراتي، و أتنصل اليك من ذنوبي التي قد اوبقتني، و احاطت بي فاهلكتني، منها فررت اليك رب تائبا، فتب علي متعوذا، فاعذني مستجيرا. فلا تخذلني سآئلا، فلا تحرمني معتصما،

فلا تسلمني داعيا، فلا تردني خائبا، دعوتك يا رب مسكينا مستكينا مشفقا خائفا، وجلا فقيرا، مضطرا اليك، اشكو اليك يا الهي ضعف نفسي عن المسارعة في ما وعدته اوليآءك و المجانبة عما حذرته اعدآءك، و كثرة همومي، و وسوسة نفسي... «خداوندا! چه بسيار بلاهاي طاقت فرسا را كه از جان من دور كرده اي و چه بسيار نعمتهايي كه مرحمت فرموده و چشم و دلم را با آنها روشن نموده اي و چه بسيار عنايتها و رفتار كريمانه اي كه در وجود من داشته اي. تو آن خدايي هستي كه در وقت بيچارگي هرگاه به تو پناه آوردم دعايم را اجابت كرده اي و از لغزشهايم درگذشته اي و حقم را از دشمنانم بازستانده اي، خداوندا! تو را از هر درخواستي كه كرده ام، بخيل و ممسك نيافته ام بلكه هرگاه رو به تو آورده ام دعايم را مستجاب و درخواستم را اجابت كرده اي همواره نعمتهايت را بيش از آنچه استحقاق داشته ام به من داده اي و پيش از رسيدن وقت، هر نعمتي كه لازم بوده مرحمت كرده اي پس خداوندا تو در نظر من ستوده و آنچه با من كرده اي شايسته شكر و سپاس است؛ به جان، زبان و عقلم تو را سپاس مي گويم چنان حمد و سپاسي كه فوق العاده و شايسته ذات مقدس تو باشد و باعث خشنودي تو گردد. پس خداوندا! مرا از غضب خودت نجات ده آن هنگام كه من از هر سو وامانده باشم و اي آن كه از لغزشهاي من مي گذري كه اگر اين پرده پوشي تو نبود من از جمله رسواشدگان بودم. اي خداوندي كه خودت مرا ياري كردي كه اگر كمك تو نبود هر آينه در برابر مشكلات مغلوب بودم،

اي آن كه گردن پادشاهان زير يوغ مذلت تو قرار دارد و همه آنان در برابر قهر و شوكت تو بيمناكند، اي خداوندي كه اهل تقوا و بخششي و اي آن كه اسماء نيكوداري، خداوندا از تو تقاضاي عفو دارم كه گناهانم را ببخشي زيرا من خودم را مبرا نمي دانم از اين رو پوزش مي طلبم و نيرو و قدرتي ندارم، تا به آن متكي باشم و راه فراري ندارم تا از كيفر تو فرار كنم، پس از درگاهت تقاضاي عفو مي كنم و براي عذر خواهي به درگاهت آمده ام، گناهانم را اگر نبخشي مرا هلاك مي كنند و از آن گناهان با حال توبه رو به درگاه تو آورده ام، تو هم از لطف و كرمت توبه مرا بپذير و مرا پناه ده و خوارم بر مگردان و در حالي كه به لطف تو رو آورده ام مرا محروم مفرما و مرا همچنان وامگذار و دست رد به سينه ام مزن. خداوندا در حال درماندگي، بيچاره و هراسان، فقير و ناتوان و مضطر تو را مي خوانم و از ناتوانيم به تو شكايت دارم كه نه قدرت آن را دارم كه سوي آن مقام والايي كه به دوستانت وعده فرموده اي بشتابم و نه نيرويي كه از وعده هاي عذابي كه به دشمنانت داده اي دور كنم و از زيادي غمها و سوسه هاي هواي نفسم به تو شكايت مي كنم.»

الهي: لم تفضحني بسريرتي و لم تهلكني بجريرتي، ادعوك فتجيبني و ان كنت بطيئا حين تدعوني، و اسألك كل ما شئت من حوائجي، و حيث ما كنت وضعت عندك سري فلا ادعو سواك، و لا ارجو غيرك لبيك، لبيك تسمع من شكا اليك، و تلقي

من توكل عليك، و تخلص من اعتصم بك، و تفرج عمن لا ذبك...

«خداوندا! مرا به اخلاق زشتم و گناهان پنهانم رسوا مكن، از تو درخواست مي كنم مرا اجابت فرما هر چند كه من سست و كاهلم در وقتي كه تو مرا به اطاعت خود مي خواني. خداوندا! هر حاجتي كه دارم از تو درخواست مي كنم و هر جا كه باشم راز دلم را به تو مي سپارم و جز تو كسي را نمي خوانم و غير از درگاه رحمت تو به هيچ كس اميدوار نيستم، خدايا! لبيك لبيك! هر كه به پيشگاه تو شكايت كند مي شنوي و هر كه به تو توكل كند او را كفايت مي كني و هر كه از درگاهت ايمني بخواهد نجات مي دهي و هر كه به تو پناه آورد گشايش مي بخشي.»

الهي: فلا تحرمني خير الأخرة و الأولي لقلة شكري، و اغفرلي ما تعلم من ذنوبي، و ان تعذب فانا الظالم المفرط المضيع الآثم المقصر المضجع المغفل حظ نفسي، و ان تغفر فأنت ارحم الراحمين.»

«خدايا به خاطر سپاس اندكم مرا از نيكيهاي دنيا و آخرت محروم مكن و تمام گناهاني را كه تو مي داني بيامرز، اگر تو مرا عذاب كني به آن جهت است كه من شايسته عذابم و بر خود ستم كرده ام و به راه خطا و قصور رفته و گنهكارم ولي اگر از راه لطف مرا ببخشي كه تو بخشنده ترين بخشندگاني.» [1] .

امام عليه السلام اين دعاي شريف را با نهايت درماندگي و زاري و افتادگي در پيشگاه خداوند بزرگ عرضه مي كند، در حالي كه از روي ايمان و معرفت و اخلاص او را مي ستايد و به ناتواني خود از

اداي شكر نعمتهايي كه به او ارزاني داشته و الطاف فراواني كه به او فرموده، اعتراف مي كند و پس از آن با حالت پناهندگي و تمسك به درگاهش از او آمرزش و بخشش مي طلبد. و امام عليه السلام آن چنان خوف و ترس از عذاب خدا را اظهار كرده است كه اعماق جانها و بند بند دلها را مي لرزاند.

-----------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي پنجاهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

توكل به خدا

عبدالملك بن مروان حاكم مستبد و خودكامه زمان خود، اطلاع پيدا كرده بود كه شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله در اختيار امام زين العابدين عليه السلام است. پس تصميم گرفت تا آن يادگار ارزشمند را به هر طريق ممكن به چنگ آورد و از آن بهره سياسي و دنيوي برد. لذا قاصدي نزد آن حضرت فرستاد و درخواست كرد كه حضرت شمشير را براي وي بفرستد و در ذيل نامه اضافه كرد كه هر كاري كه داشته باشيد فورا آن را انجام خواهم داد!

امام عليه السلام صريحا پاسخ رد داد.

عبدالملك كه به شدت خشمگين شده بود اين بار نامه اي تهديدآميز نوشت كه اگر شمشير را نفرستي، حقوق تو را از بيت المال قطع خواهم كرد و تو به سختي زندگي دچار خواهي شد.

امام عليه السلام بدون ذره اي خوف، در پاسخ نوشت: «اما بعد، خداوند متعال خود عهده دار شده است كه بندگان پرهيزكارش را از امور ناخوشايند نجات بخشد و از آن جا كه گمان ندارند، روزي دهد و در قرآن مي فرمايد: «ان الله لا يحب كل

خوان كفور» [1] . «خداوند هيچ خيانتگر ناسپاسي را دوست نمي دارد.» بنگر كه كدام يك از ما بيشتر مشمول اين آيه هستيم.» [2] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره حج، آيه 32.

[2] علامه مجلسي، بحارالانور، ج 46، ص 95 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 165.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

ث

ثواب صبر يا شكر؟

خدايا، چرا من اين قدر بدبخت هستم؟! چرا هرچه سنگ است پيش پاي من لنگ است، چه كنم، چه خاكي بر سرم بريزم. مرد اين سخنان را گفت و سر به كوه و بيابان گذاشت، مي خواست به هر ترتيبي شده، رياضت بكشد يا راه حلي براي مشكلش پيدا كند.

يكي دو روز گذشت، اما او مرد بيابان نبود. طاقت نياورد و به شهر و ديارش بازگشت.

ديگر كلافه شده بود، فكرش به جايي نمي رسيد، اين بار خود را به دست سرنوشت سپرد و گفت: هر چه بادا بادا،اصلاً مي روم و دعا مي كنم، به خدا مي گويم هرچه بلا مي خواهد نازل كند، اما صبرم را زياد كند. قبل از ظهر بود و هنوز اذان را نگفته بودند، در مسجد نشسته بود و دعا مي كرد، كفش هاي كهنه اش را نيز در كنار خود گذاشته بود. شنيده بود كه هر رنجي را بايد تحمل و بر بلاها و مصيبت ها بايد صبر كرد، چون ثواب دارد. دست هايش را به سوي آسمان بلند كرده بود و مرتب مي گفت: «خدايا، در برابر اين همه رنج و بدبختي چه كنم؟ خدايا، به من صبر بده، طاقت و شكيبايي مرا در برابر بلاها زياد بگردان.» امام سجاد عليه السلام وارد مسجد

شد. او را ديد كه نشسته و مرتب دعا مي كند و از خدا شكيبايي مي طلبد. پيش او رفت و دست هاي مهربانش را روي شانه هاي خسته مرد گذاشت و گفت: چه مي گويي بردار؟

- هيچ، دعا مي كنم كه خداوند صبر به من عطا كند و تحمل بلا را برايم آسان نمايد.

- بسيار خوب، اين كه انسان در امتحانات الهي صبر پيشه كند خوب است، ولي چرا از خدا سلامتي نمي خواهي.

- اين همه مصيبت و رنج را چه كنم.

- به جاي اينكه از خدا صبر بر بلا بخواهي، از او تندرستي و سلامتي و شكر بر آن را بخواه؛ زيرا شكر بر عافيت بهتر از صبر بر بلاهاست. [1] .

--------------------

پي نوشت ها:

[1] مشكاة الأنوار، ص 262.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

ثواب نگاه

نظر المؤمن في وجه أخيه المؤمن للمودة و المحبة له عبادة.[1] .

نگاه مهرآميز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبت به او عبادت است.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

ثواب و عقاب زودرس

ان أسرع الخير ثوابا البر، و أسرع الشر عقوبة البغي. [1] .

بي گمان ثواب نيكوكاري، زودتر از هر كار خيري خواهد رسيد، و عقوبت ستمگري، زودتر از هر بدي دامنگير آدمي شود.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4 ص 201.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

ثابت بن اسلم

ثابت بن اسلم بناني قرشي تابعي، وي از انس روايت شنيده است، و شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثابت بن ابي صفيه (ابوحمزه ثمالي)

وي همان ابوحمزه ثمالي عالم گرانقدر و پارساي پرهيزگاري است كه به آداب اهل بيت عليهم السلام تربيت يافته و حامل علوم و معارف ايشان بوده و ما به برخي از شؤون و احوال او اشاره مي كنيم:

نشو و نماي ثابت

ابوحمزه در شهر كوفه كه مركز تشيع و دوستداران اهل بيت عليهم السلام بود، نشو و نما يافت و علوم خود را از استاداني كسب كرد كه حامل علوم و فقه اهل بيت عليهم السلام بودند، و خود يكي از برجسته ترين علما و اساتيد و پارسايان آن ديار گرديد. [1] .

وثاقت ابوحمزه

تمام نويسندگان شرح حال وي به وثاقت، عدالت و درستي حديثش متحد القولند و او به فرموده امام صادق عليه السلام همچون سلمان فارسي در زمان خود بود. [2] و ابن معين او را به خاطر شيعه بودن و دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، كه خداوند دوستي آنان را بر مسلمانان واجب شمرده است، مورد انتقاد قرار داده است. [3] .

مقام علمي ابوحمزه

وي در علم حديث، فقه، علوم لغت و جز اينها از برجسته ترين علماي زمان خود بوده است و ابن ماجه در كتاب الطهاره از او حديث نقل كرده [4] و شيعيان در كوفه به خاطر احاطه وي به فقه اهل بيت عليهم السلام، به او مراجعه مي كردند.

مؤلفات ابوحمزه

وي

مجموعه اي از كتابها را در علوم مختلف تأليف كرده است كه خود دليل بر علم و دانش فراوان اوست، از جمله:

1- كتاب النوادر.

2- كتاب الزهد. [5] .

3- كتاب تفسير القرآن. [6] .

4- روايت وي رسالة الحقوق را از امام زين العابدين عليه السلام. [7] .

5- روايتش دعاي سحر معروف به دعاي ابوحمزه [8] را كه از امام بزرگوار امام زين العابدين عليه السلام نقل مي كند.

روايات ابوحمزه از ائمه

ابوحمزه تعداد زيادي از احاديث را از قول ائمه طاهرين عليهم السلام نقل كرده است؛ از امام زين العابدين عليه السلام و از امام موسي بن جعفر عليه السلام روايت كرده [9] و همچنين از ابورزين اسدي و جابر بن عبدالله انصاري نقل حديث كرده است. و ابوايوب و ابوسعيد مكاري و ابن رآب و ابن محبوب و ابن مسكان و ابان بن عثمان و ديگران از او حديث نقل كرده اند. [10] .

وفات ابوحمزه

اين عالم گرانقدر در سال 150 ه وفات يافت [11] و مسلمانان با فقدان او يكي از بزرگان انديشه و جهاد دوران خود را از دست دادند.

-----------------

پي نوشت ها:

[1] الكني و الالقاب: 2 / 132.

[2] رجال نجاشي.

[3] ميزان الاعتدال: 1 / 363، تهذيب التهذيب: 2 / 7.

[4] تهذيب التهذيب: 2 / 8.

[5] فهرست طوسي.

[6] فهرست طوسي.

[7] تحف العقول.

[8] الكني و الالقاب.

[9] رجال كشي.

[10] معجم رجال الحديث: 21 / 162.

[11] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثابت بن عبدالله

ثابت بن عبدالله بن زبير بن عوام بن

اسد بن خويلد بن عبدالعزي قرشي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثابت بن هرمز

ثابت بن هرمز فارسي، ابومقدام عجلي حداد، غلام بني عجل. شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام بر شمرده است. [1] و نجاشي مي گويد: مجموعه اي از علي بن حسين عليهماالسلام روايت شده و آن را پسر ثابت، عمرو بن ثابت از آن حضرت نقل كرده است. [2] علامه او را از گروه بتريه [3] شمرده است در حالي كه امام ابوجعفر باقر عليه السلام درباره بتريه فرمود: تعداد بسياري از افرادي را كه گمراه شدند، ايشان به گمراهي كشيدند و اينان از جمله كساني هستند كه خداوند عزوجل درباره ايشان فرمود: «و من الناس من يقول آمنا بالله و اليوم الآخر و ما هم بمؤمنين. [4] » [5] .

امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر بتريه ميان مشرق و مغرب صفي تشكيل داده بودند، خداوند دين را به وسيله ايشان عزت نمي بخشيد.» [6] احمد بن معين و ابن حيان او را توثيق كرده اند، [7] و شايد توثيق ايشان از او به دليل بتريه بودن اوست.

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي.

[2] خلاصه.

[3] «بتريه به فتح، و يا به ضم باء از فرق زيديه بودند كه ايشان را صالحيه نيز مي خواندند و از ياران حسن بن صالح بن حي و كثير النوي شاعر معروفند كه او را ابتر لقب داده بودند، نوبختي گويد: ابتريه مي گفتند كه برترين مردم پس از پيغمبر

و شايسته ترين ايشان براي امامت علي (ع) بود.

ايشان از هواخواهان استوار و پا برجاي علي (ع) بودند و مي گفتند كه مخالفان وي اهل دوزخ و آتشند... بايد دانست كه بتريه از اصحاب حديث و پيروان حسن بن صالح بن حي همداني ثوري كوفي (186 - 100 ه_) و كثير النوي (يعني كثير هسته فروش) از معاصران حضرت محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و از ياران سالم بن ابي حفصه (م 137 ه) و حكم بن عتيبه كوفي (م 115 ه) و ابوالمقدام ثابت حداد از اصحاب امام سجاد و حضرت باقر و سلمة بن كهيل (م 122 ه) بودند... (فرهنگ فرق اسلامي: ص 10 دكتر محمد جواد مشكور) - م.

[4] بقره / 8: و از مردم كساني مي گويند: به خدا و روز واپسين ايمان آورديم در حالي كه ايمان نياورده اند.

[5] رجال كشي.

[6] رجال كشي.

[7] تهذيب التهذيب: 2 / 16.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثوير بن ابي فاخته

ثوير بن ابي فاخته كوفي، غلام ام هاني و بعضي گفته اند وي غلام همسر وي جعده بوده است. [1] شيخ او را از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام از اصحاب امام باقر عليه السلام شمرده است. [2] ثوير نقل كرده، مي گويد: به قصد حج خانه خدا بيرون شدم و عمرو بن ذي القاضي و ابن قيس ماصر و صلت بن مهرام نيز با من همراه بودند و ايشان وقتي كه در مقصد فرود آمدند، گفتند: اكنون توجه كن، ما چهار هزار مسأله اي را كه نوشته ايم تا هر روز سي

مسأله از ابوجعفر - امام باقر - عليه السلام بپرسيم، ما اين مطلب را به تو واگذار مي كنيم، ثوير مي گويد: اين موضوع مرا غمگين كرد تا اين كه به مدينه رسيديم و از هم جدا شديم و من بر ابوجعفر عليه السلام وارد شدم و عرض كردم: فدايت شوم؛ ابن ذر و ابن قيس ماصر و صلت همراه من بودند و من از ايشان شنيدم كه مي گفتند: چهار هزار مسأله را نوشته ايم و مي خواهيم آن مسائل را از ابوجعفر عليه السلام بپرسيم و اين مطلب مرا غمگين كرد، امام ابوجعفر عليه السلام پرسيد: چرا غمگين شدي؟ وقتي كه ايشان آمدند به ايشان اجازه بده وارد شوند، و چون فردا شد غلام ابوجعفر عليه السلام وارد شد و عرض كرد: فدايت شوم ابن ذر به همراه گروهي به در منزل آمده اند، (ثوير مي گويد) ابوجعفر عليه السلام رو به من كرد و فرمود: ثوير! برخيز و به ايشان اجازه ورود بده. من برخاستم و آنها را به منزل در آوردم، همين كه وارد شدند، سلام دادند و نشستند و چيزي نگفتند. چون سكوت ايشان به درازا كشيد، امام ابوجعفر عليه السلام رو به ايشان كرد و از ايشان خواست تا سخن بگويند و آنان چيزي نمي گفتند، ابوجعفر عليه السلام وقتي كه چنين ديد، به كنيزش به نام سرحه فرمود: سفره غذا را بياور. همين كه سفره را حاضر كرد، امام عليه السلام فرمود: سپاس خدا را كه براي هر چيزي حد پاياني قرار داده حتي براي اين سفره نيز حد پاياني قرار داده است، ابن ذر فورا پرسيد:

حد سفره چيست؟

«وقتي كه سفره نهاده مي شود، نام خدا را مي برند و چون بر مي دارند حمد و سپاس خدا را مي گويند...»

امام عليه السلام به ايشان دستور داد تا غذا ميل كنند و به آن كنيز گفت آب خوردن بياورد و او ظرف آبي از پوست آورد، امام عليه السلام فرمود: سپاس خداي را كه براي هر چيزي حد پاياني مقرر فرموده است، ابن ذر فورا پرسيد:

حد آب خوردن چيست؟ «حد آب خوردن آن است كه وقت نوشيدن نام خدا را ببرند و پس از نوشيدن حمد خدا را بگويند و نبايد از طرف دسته ظرف و همچنين اگر شكستگي دارد از جاي شكستگي آب بخورند...» و همين كه از خوردن غذا فارغ شدند، امام عليه السلام رو به ايشان كرد و از ايشان خواست تا سخن بگويند، ايشان از هيبت و شكوه امام ساكت بودند و امام عليه السلام به ابن ذر توجهي كرد و فرمود:

«آيا ممكن است يكي از احاديث ما را كه به شما رسيده است نقل كني؟

آري يابن رسول الله، رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: من در ميان شما دو شي ء گرانقدر مي گذارم؛ يكي بزرگتر از ديگري است؛ كتاب خدا و اهل بيتم، اگر به آن دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد...»

امام ابوجعفر عليه السلام فرمود:

«يابن ذر، اگر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را ملاقات كني و بگويد: درباره ثقلين پس از من چه كرديد؟ چه خواهي گفت؟» ابن ذر آماده شد و چنين گفت:

«اما ثقل اكبر - يعني قرآن - را پاره پاره كرديم و اما ثقل اصغر - يعني عترت طاهره - را كشتيم.»

امام ابوجعفر فرمود: «يابن ذر آيا با وجود اين حديث پيامبر را باور داري؟ نه به خدا سوگند، روز قيامت

قدمي بر نخواهي داشت مگر اين كه از سه چيز مي پرسند: از عمر، كه در چه راهي گذرانده اي و از مال و ثروت كه از كجا به دست آورده اي و در چه راهي صرف كرده اي و از محبت ما اهل بيت مؤاخذه مي شوي.» آن گروه از سراي امام عليه السلام بيرون شدند، و امام به غلامش دستور داد تا در پي ايشان برود و ببيند چه مي گويند؛ غلام رفت و برگشت و به امام عليه السلام عرض كرد: شنيدم كه به ابن ذر مي گفتند: براي اين مطالب به همراه تو آمديم؟ گفت:

واي بر شما ساكت باشيد و به آنچه مي گويم گوش فرادهيد: مردي كه معتقد است خداوند از ولايت ايشان مي پرسد با وجود اين چگونه ممكن است از چنين كسي كه حد سفره انداختن و حد ظرف آب خوري را مي داند، من چيزي بپرسم؟. [3] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 2 / 36.

[2] رجال طوسي.

[3] حياة الامام الباقر: 2 / 225 - 223.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثوير بن يزيد

ثوير بن يزيد شامي، شيخ او را از جمله اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام شمرده است. [1] وي از خالد بن سعدان روايت كرده و عبدالرحمن بن محمد عرزي نيز از وي روايت كرده است.[2] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث: 3 / 413.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ثروتمند شدن شيعه فقير

زهري مي گويد: در خدمت امام زين العابدين عليه السلام بودم، مردي از شيعيان وي به خدمت آن حضرت آمد و اظهار عيالمندي و پريشاني نمود و چهارصد درهم قرض خواست. در اين هنگام امام سجاد عليه السلام به گريه افتاد. چون سبب گريه ي آن حضرت را پرسيدند، ايشان فرمود: «كدام محنت عظيم تر از اين كه آدمي برادر مؤمن خود را پريشان و قرض دار ببيند و نتواند براي او كاري انجام دهد.» چون مردم از آن مجلس بيرون رفتند يكي از منافقان گفت: «عجب است كه او يك بار مي گويد كه آسمان و زمين مطيع ما است و يك بار مي گويد كه از اصلاح حال برادر مؤمن خود عاجز هستيم.»

آن مرد فقير و پريشان، از شنيدن اين سخن آزرده شد و به خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و گفت: «اي فرزند رسول خدا! كسي چنين گفت و آن سخن بر من سخت آمد چندان كه محنتها و پريشاني هاي خود را فراموش كردم.» امام سجاد عليه السلام فرمود: «بدرستي كه خداي تعالي به تو گشايش عطا فرمود.» سپس كنيز خود را صدا زد و فرمود: «آنچه كه به جهت افطار من آماده كرده اي را بياور.» كنيزك دو

قرص نان جو خشك شده را آورد. سپس امام سجاد عليه السلام فرمود: «اين قرصها را بگير كه در خانه ي ما به غير از اين چيزي نيست وليكن حق تعالي به بركت اين قرصها، به نعمت و مال بسياري اعطاء مي فرمايد.» پس آن مرد، دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمي دانست كه با آنها چكار بكند. نفس و شيطان نيز وسوسه اش مي كردند كه: «نه دندان طفلان مي توانند اين قرصهاي نان را بجوند و نه شكم تو و اهل و عيال ترا سير مي كند و نه طلبكاري اين را از تو قبول مي كند.»

پس در بازار مي گشت تا آنكه به يك ماهي فروشي رسيد كه يك ماهي در دستش مانده بود و هيچ كس آن را از او نمي خريد. مرد فقير به او گفت: «بيا و اين يك قرص نان جو را با اين ماهي عوض كنيم.» ماهي فروش قبول كرد و ماهي را داد و يكي از آن دو قرص نان را گرفت. سپس مرد فقير رفت و بقالي را ديد كه اندكي نمك با خاك ممزوج شده دارد كه هيچ كس آن را از او نمي خرد، پس گفت: «بيا اين نمك را بده و اين قرص را بگير.» مرد بقال قبول كرد و نمك را داد و آن قرص را گرفت. سپس مرد فقير به خانه رفت و در فكر بود كه ماهي را پاك كند. در اين هنگام

متوجه شد كه كسي درب خانه را مي زند، چون بيرون آمد ديد آن ماهي فروش و آن بقال قرصهاي جو پس آورده اند و مي گويند: «دندان طفلان ما نمي توانند اين قرص را بجوند

و ما نمي دانستيم كه تو از روي فقر و پريشاني اين قرصها را به بازار آورده اي! حال اين نان هاي خود را بگير و آن ماهي و نمك را نيز به خودت بخشيديم.» آن مرد، ايشان را دعا كرد و به داخل خانه برگشت، و چون طفلانش نتوانستند آن نانها را بخورند سراغ آماده كردن ماهي رفتند. چون شكم ماهي را شكافتند ديدند دو دانه ي مرواريد در شكم ماهي قرار دارد كه بهتر از آن در هيچ صدف و دريائي نباشد، پس خدا را بر آن نعمت شكر كردند.

آن مرد در اين فكر بود كه چگونه آن مرواريدها را بفروشد و با آنها چكار بكند كه شخصي از طرف حضرت امام زين العابدين عليه السلام آمد و پيغام آورد كه امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: «خداي تعالي به تو گشايش اعطاء نمود و از پريشاني خلاص شدي! اكنون طعام ما را به ما رد كن كه آن را به غير از ما كسي نمي خورد.»

پس آن شخص، آن دو قرص را خدمت حضرت امام سجاد عليه السلام برد و آن حضرت با آن افطار كرد. آن درويش، نيز مرواريدها را با قيمت بسيار بالائي فروخت و احوالاتش خوب و نيكو گرديد و وي يكي از ثروتمندان گرديد. چون منافقان بر اين قضيه مطلع شدند با هم گفتند: «چه عظيم است اختلاف ايشان، اول قادر نبود بر اصلاح درويش و آخر او را به ثروتي عظيم رساند.»

چون اين سخن به امام سجاد عليه السلام رسيد فرمود: «به پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين چنين مي گفتند! آيا نشنيده ايد كه در وقتي كه آن حضرت، احوال بيت المقدس

را بيان مي كرد او را تكذيب نمودند و گفتند: كسي كه از مكه به مدينه به دوازده روز مي رود چگونه در يك شب به بيت المقدس مي رود و باز مي آيد؟ آنها كار خدا و اولياء خدا را ندانسته اند.» [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه - كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

ج

جاحظ - عمر بن بحر

«جاحظ» (متوفي 255 ه) از ادبا و فضلاي نامي عرب به شمار مي رود و در فصاحت و بلاغت بر همه فصحاء و بلغاي عرب برتري داشته و آوازه اش در تمامي اقطار عالم منتشر بود.

مقام امام سجاد عليه السلام در مجتمع عربي بدان پايه بوده است كه مردي مانند «جاحظ» با همه شهرتي كه در «عثماني بودن» داشت درباره محبوبيت آن امام همام چنين گفته است:

«لم أر الخارجي في أمره الا كالشيعي و الا العامي الا كالخاصي» [1] . «درباره علي بن حسين عليه السلام؛ خوارج مانند شيعيان و عوام مانند خواص داوري مي كنند».

---------------------

پي نوشت ها:

[1] العلم الشامخ، ص 10 بنا به نقل دكتر مصطفي كامل شيبي، همبستگي ميان تصوف و تشيع ص 156، ترجمه مرحوم شهابي.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

جلال الدين قزويني شافعي «خطيب دمشق»

وي (متوفي 739 ه_) مؤلف چند كتاب از جمله «اخبار الدول» روايتي درباره امام سجاد عليه السلام نقل كرده است كه دلالت بر حد اعلاي زهد و عبادت واقعي وي دارد طبق همان روايت فرزندي از امام در چاه افتاد، مردم مدينه هراسان شدند و كوشيدند تا او را از چاه بيرون آورند. آن حضرت در تمام مدت غرق در نماز بود و از جاي خود تكان نمي خورد مردم داستان را به وي گفتند فرمود: «من چيزي نفهميدم چون در حال مناجات با خداي خود بودم» [1] . باز روايت كرده كه آن حضرت صدقه را در پنهاني مي داد و مي گفت: «ان صدقة السر تطفي غضب الرب»: «صدقه پنهاني خشم خدا را فرو مي نشاند» [2] .

-----------------

پي نوشت ها:

[1] اخبار الدول، ص

110 - تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 74.

[2] اخبار الدول، ص 110.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

جلسه سرنوشت ساز

هيچ علاقه اي به تحصيل نداشتم، هميشه با خود مي گفتم: درس براي چه آخرش چه، مگر درس براي انسان پول و ثروت مي شود، آنها كه درس خواندند كجاي دنيا را گرفتند كه من دوميشان باشم. روزها از پي هم مي گذشتند و من نيز روز به روز بي علاقه تر مي شدم؛ تا اينكه يك روز تصميم گرفتم به نزد داناي شهر بروم و با او مشورت كنم. به او بگويم كه آيا دنبال درس بروم يا كار كنم و پول در بياورم. خود را آماده كردم و به سر و وضع خويش رسيدم و به راه افتادم. در راه با خود مي انديشيدم از كجا و چگونه شروع كنم، جوابي كه مي دهد چيست و چه راهي پيش پايم خواهد گذاشت. سرانجام رسيديم. در زدم و داخل شدم. بعد از سلام و عليك در گوشه اي نشستم. دور و برش زياد شلوغ نبود، با اين حال خجالت مي كشيدم، منتظر فرصت مناسبي بودم كه مشكلم را مطرح كنم. آنقدر اين دست و آن دست كردم تا چند نفر نوجوان از در داخل شدند. افسوس خوردم كه چرا فرصت را از دست دادم، حال كه اطرافش شلوغ شده بود چگونه مي توانستم حرفم را بزنم. استاد با آن مقام و مرتبه به پاي آنان برخاست و بسيار احترام كرد، با همين رفتار به آنان شخصيت بخشيد و قدر و منزلت آنان را بالا برد.

بعد از مدتي سؤال ها و جواب ها شروع شد. او به سؤال هاي آنان

جواب هاي شايسته و متناسب با فهم آنان مي داد. همه ي دانشجويان شيفته ي اخلاق و رفتارش شده بودند و چشم هايشان از شادي «حضور» مي درخشيد، سپس امام سجاد عليه السلام به آنان گفت: «مرحبا به طالبان علم، شما امانتدار علم و دانشيد و در آينده اي نه چندان دور، شما نوجوانان قوم، بزرگان قوم خواهيد شد.» [1] . وقتي احترام او را به دانشجويان ديدم، با خود گفتم سؤالم را مطرح نكنم، ولي باز بر سر دو راهي بودم كه بگويم يا نه، سؤال و جواب ها تمام شد. امام زين العابدين مطلبي را گفت كه با شنيدن آن از طرح سؤالم به كلي منصرف شدم، او فرمود: «دانشجو و طالب علم وقتي از خانه به قصد يادگيري خارج مي شود، هر قدمي كه برمي دارد تا هفت طبقه ي زير زمين براي او تسبيح مي گويند.» جلسه تمام شد و من نيز همراه آن عده برخاستم و خداحافظي كردم. ديگر ترديد نداشتم، با سعي و تلاش مضاعف تحصيلاتم را ادامه دادم و هرگونه بي خوابي و سختي و مشقتي را تحمل كردم. اگر امروز در زندگي موفقم آن را مرهون و مديون جلسه آن روز هستم. طرز برخورد حضرت علي بن الحسين عليه السلام با دانشجويان مسير زندگي ام را تغيير داد، ضمن آنكه اجر و ثواب زيادي در راه كسب علم برايم نوشته شد.

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] انوار البهيه، ص 102.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

جابر بن محمد

جابر بن محمد بن ابي بكير، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

-----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جعفر بن ابراهيم

جعفر بن ابراهيم جعفري هاشمي مدني، شيخ او را در زمره اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام ياد كرده است. [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جعفر بن اياس

ابوبشر جعفر بن اياس نضري، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

---------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جعفر بن محمد

امام جعفر بن محمد بن علي بن حسين - امام صادق عليه السلام - وي عقل متفكر در اسلام و تجديد كننده اين دين و سنگردار شريعت جدش سيدالمرسلين، يعني كسي است كه تمام علوم را منتشر كرد و قواعد و اصول هر علمي را استوار ساخت، علوم و معارف آن حضرت به علوم شريعت اسلامي منحصر نبود بلكه شامل فلسفه، كلام، علوم پزشكي، شيمي، فيزيك، تشريع، و هيأت بوده است و اين بزرگوار از نظر دانشمندان غربي به مغز متفكر انسانيت [1] معروف است، همچنان كه از ديدگاه دانشمندان اسلامي عنوان بزرگ معجزه اسلامي را گرفته است. اما بحث و بررسي كامل شؤون و احوال آن حضرت مجموعه بزرگي را مي طلبد كه از خداوند متعال توفيق ورود به بحث درباره زندگي آن حضرت را مسألت دارم. شيخ آن بزرگوار را نيز از جمله اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام شمرده است، [2] و احاديث زيادي از آن حضرت نقل كرده است.

---------------------

پي نوشت ها:

[1] كتابي با همين نام «مغز متفكر جهان شيعه» يا جعفر صادق، به قلم جمعي از دانشمندان غربي نوشته شده است كه آن را آقاي ذبيح الله منصوري ترجمه و اقتباس كرده است - م.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني

حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جعيد همدان

برقي او را از اصحاب امام و امام سجاد عليهماالسلام شمرده است [1] و مي گويد: وي از جمله اصحاب رسول خدا - صلي الله عليه و آله - نيز بوده است. [2] وي از امام علي بن حسين عليهماالسلام روايت كرده و عمران بن اعين نيز از او روايت كرده است.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

[2] معجم رجال الحديث: 3 / 0.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جهم هلالي

جهم هلالي كوفي، شيخ او را در زمره اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام بر شمرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

جدا كردن دستان به هم چسبيده

مي گويند: روزي در طواف خانه ي كعبه، دستان مرد و زن نامحرمي به حجرالاسود چسبيد و جدا نشد. ديگران نيز هر چقدر تلاش كردند كه دستان آنها را از حجرالاسود جدا كنند هيچ كسي نتوانست، تا آنكه چاره اي براي آنها نماند مگر اينكه هر دو دست آنها را قطع كنند.

در همين فكر بودند كه امام سجاد عليه السلام پيدا شد و چون شرح حال را به آن حضرت گفتند. آن جناب دست مبارك خود را بر بالاي دست آن دو گذاشت و به بركت دست امام سجاد عليه السلام، دستان آنها از حجرالاسود جدا شد. پس آنها توبه كرده و به راه خود رفتند و كسي سر آن را نيافت. در نقل ديگري آمده است كه: آن مرد، ساعد آن زن را برهنه ديد و خواست كه دست خود را به دست او بمالد پس ناگهان دست هر دو بهم چسبيد، و فتواي علماي عصر حاكم اين بود دست هر دوي آنها را قطع كنند تا از هم جدا شود ولي به دعاي اما سجاد عليه السلام دستان آنها از هم جدا شد. [1] .

------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

جزاي شخص مسخره كننده

مي گويند: روزي امام سجاد عليه السلام فرمود: «مرگ ناگهاني در حق مؤمن، تخفيف گناه است و در حق كافر، غم و تأسف مي باشد. و مؤمن، غسل دهنده و حمل كننده اش را مي شناسد، اگر خيري نزد خداوند داشته باشد به حمل كنندگانش مي گويد عجله كنيد؛ ولي اگر غير از اين باشد، مي گويد تأخير كنيد.» ضمرة بن سمره

با تمسخر گفت: «اگر اين گونه باشد كه تو مي گويي، پس من از تابوت مي پرم.» بعد خودش خنديد، و مردم را نيز خنداند.

حضرت فرمود: «خدايا! ضمره، بر سخن رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم خنديد و مردم را نيز خنداند، پس او را با تأسف بگير.» پس به مرگ ناگهاني مبتلا شد. بعد از آن، غلام ضمره نزد امام سجاد عليه السلام آمد و گفت: «خدا ترا توفيق دهد، ضمره با مرگ ناگهاني مرد. به خدا سوگند! صداي او را شنيدم كه مانند زمان حياتش، آن را مي شناختم كه گفت: واي بر ضمرة بن سمره! تمام خويشانم از من جدا شدند و من به دار جحيم رفتم و آنجا اقامتگاه من است.»

امام سجاد عليه السلام فرمود: «الله اكبر! اين جزاي كسي است كه به سخن رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بخندد و ديگران را بخنداند.» [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

جوان كردن پيرزن

در كتاب شريف اصول كافي آمده است:

زني كه معروف به «حبابه ي والبيه» بود گفت: در وقتي كه اميرمؤمنان عليه السلام در كوفه تشريف داشتند، در مسجد كوفه به خدمتشان مشرف شدم. از آن جناب، علامت و نشانه ي امامت را پرسيدم. حضرت به سنگي كه بر زمين مسجد افتاده بود اشاره كرد و آن را خواست. سنگ را به دست امام دادم. آن حضرت انگشتر خويش را از دست بيرون آورد و بر سنگ زد. ديدم كه اثر و نقش رنگين انگشتري بر سنگ به

جا ماند، مثل اين كه انگشتر را بر موم نرم فرو برده باشد. آنگاه فرمود: «اي حبابه! هر كه بعد از من چنين نمود او امام پس از من است.» پس از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام به حضور امام حسن عليه السلام مشرف شدم و عرض كردم:

«ارني دلالة الامامة» «علامت امامت خويش را به من نشان دهيد.» امام حسن عليه السلام فرمود: «اي حبابه! آن سنگي را كه پدرم مهر نمود به من بده» و آن گاه انگشتر خويش را بر آن سنگ زد و فورا نقش پيدا كرد. بعد از امام حسن عليه السلام همين عمل را امام حسين عليه السلام انجام داد و چون نوبت به امام سجاد عليه السلام رسيد عمر من به 113 سال رسيده بود و قدم خميده گشته بود و پيري مرا از پاي درآورده بود. چون به محضر امام زين العابدين عليه السلام رسيدم، آن حضرت را مشغول نماز ديدم و آن حضرت چون از يك نماز فارغ مي گشت فورا نماز ديگري را از سر مي گرفت. چون انتظار من به طول انجاميد به پا خاستم تا بروم. ناگهان امام عليه السلام با دست اعجاز به من اشاره نمود. به قدرت كامله ي الهي و توجهات امام سجاد عليه السلام ناگاه جواني به من برگشت و چون دختري نوجوان شدم! آن گاه به من فرمود: «اي حبابه! آن سنگ را به من بده.» و آن را مهر فرمود. حبابه گويد: من به محضر امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام نيز رسيدم و چون به محضر امام هشتم عليه السلام رسيدم بار ديگر پير و نحيف شده بودم. آن حضرت سنگ را برايم مهر نمود و فرمود:

«اينك مهياي سفر آخرت باش كه به زودي از دنيا خواهي رفت.» [1] . حبابه - اين زن سعادتمند - پس از 9 ماه از دنيا رفت و امام رضا عليه السلام بر جنازه ي او نماز گزارد.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] كليني، اصول كافي، ج 2، كتاب الحجه، باب ما يفصل به بين دعوي المحق و المبطل.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

جوان شدن در پيري

در كتاب شريف اصول كافي آمده است:

زني كه معروف به «حبابه ي والبيه» بود گفت: در وقتي كه اميرمؤمنان عليه السلام در كوفه تشريف داشتند، در مسجد كوفه به خدمتشان مشرف شدم. از آن جناب، علامت و نشانه ي امامت را پرسيدم. حضرت به سنگي كه بر زمين مسجد افتاده بود اشاره كرد و آن را خواست. سنگ را به دست امام دادم. آن حضرت انگشتر خويش را از دست بيرون آورد و بر سنگ زد. ديدم كه اثر و نقش رنگين انگشتري بر سنگ به جا ماند، مثل اين كه انگشتر را بر موم نرم فرو برده باشد. آنگاه فرمود: «اي حبابه! هر كه بعد از من چنين نمود او امام پس از من است.» پس از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام به حضور امام حسن عليه السلام مشرف شدم و عرض كردم:

«ارني دلالة الامامة» «علامت امامت خويش را به من نشان دهيد.» امام حسن عليه السلام فرمود: «اي حبابه! آن سنگي را كه پدرم مهر نمود به من بده» و آن گاه انگشتر خويش را بر آن سنگ زد و فورا نقش پيدا كرد. بعد از امام حسن عليه السلام همين عمل را امام حسين عليه السلام انجام

داد و چون نوبت به امام سجاد عليه السلام رسيد عمر من به 113 سال رسيده بود و قدم خميده گشته بود و پيري مرا از پاي درآورده بود. چون به محضر امام زين العابدين عليه السلام رسيدم، آن حضرت را مشغول نماز ديدم و آن حضرت چون از يك نماز فارغ مي گشت فورا نماز ديگري را از سر مي گرفت. چون انتظار من به طول انجاميد به پا خاستم تا بروم. ناگهان امام عليه السلام با دست اعجاز به من اشاره نمود. به قدرت كامله ي الهي و توجهات امام سجاد عليه السلام ناگاه جواني به من برگشت و چون دختري نوجوان شدم! آن گاه به من فرمود: «اي حبابه! آن سنگ را به من بده.» و آن را مهر فرمود. حبابه گويد: من به محضر امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام نيز رسيدم و چون به محضر امام هشتم عليه السلام رسيدم بار ديگر پير و نحيف شده بودم. آن حضرت سنگ را برايم مهر نمود و فرمود:

«اينك مهياي سفر آخرت باش كه به زودي از دنيا خواهي رفت.» [1] . حبابه - اين زن سعادتمند - پس از 9 ماه از دنيا رفت و امام رضا عليه السلام بر جنازه ي او نماز گزارد.

----------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كليني، اصول كافي، ج 2، كتاب الحجه، باب ما يفصل به بين دعوي المحق و المبطل.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

جواني از فرزندان فاطمه

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: خدا آن كس را بيشتر دشمن مي دارد كه به سنت امامي اقتدا كند ولي پيرو اعمال او نباشد.

مي فرمايد: و در كتاب كشي از قاسم بن عوف در حديثي نقل مي كند كه: حضرت سجاد عليه السلام فرمود: زنهار كه در طلب علم به در خانه ي ديگري روي كه اين جا بايد به سراغ علم آمد، تا اين كه هفت سال از مرگ من بگذرد آن گاه خداوند جواني را از فرزندان فاطمه عليهاالسلام برانگيزد كه علم و حكمت در سينه ي او برويد، چنان كه گياه از باران مي رويد. قاسم گفت: هنگامي كه علي بن الحسين عليه السلام رحلت فرمود: حساب روز و هفته و سال را نگه مي داشتيم، يك روز كم و زياد نشد كه حضرت باقر عليه السلام زبان به نشر علم گشود.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

جابر انصاري

صحابي بزرگ پيامبر (ص) جابربن عبدالله انصاري كه ارادت خاصي به اهل بيت عليهم السلام داشته و از مواليان ايشان بود، شگفتي فوق العاده خود را نسبت به مقام امام عليه السلام با عبارت ذيل اظهار مي كند: «در ميان اولاد انبياء عليهم السلام همچون علي بن حسين ديده نشده است.» [1] . راستي كه چنين است در ميان اولاد انبياء كسي در تقوا و پارسايي و تضرع در پيشگاه خدا چون امام علي بن حسين عليه السلام ديده نشده، همان طوري كه هيچ كس چون او گرفتاري نديده است؛ بيشتر دوران زندگانيش گرفتار مصائب و بلايا بود.

------------------

پي نوشت ها:

[1] حياة الامام محمد الباقر (ع): 1 / 0.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

جاحظ

ابوعثمان عمرو بن جاحظ مي گويد: «اما علي بن حسين، هيچ كس ديگر را درباره او نديده ام مگر همچون يك نفر شيعه، و هيچ شيعه را نديده ام مگر چون يك معتزلي و هيچ معتزلي را نديده ام مگر يك نفر سني (اشعري) و هيچ سني را نديده ام مگر يك نفر از شيعيان خاص آن حضرت و هيچ فردي را نديده ام كه در گراميداشت و برتري دادن او حرفي داشته باشد و در مقدم داشتن او بر ديگران شك و ترديد به خود راه دهد!» [1] .

معناي اين سخن جاحظ آن است كه مسلمين با اختلاف افكار و گرايشها همگي بر تعظيم امام عليه السلام و اعتراف به فضيلتش و اظهار محبت و دوستيش اتفاق نظر دارند.

-----------------

پي نوشت ها:

[1] عمدة الطالب: ص 194-193.

منبع: تحليلي از زندگاني امام

سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

جهاد برترين فضيلت

برخي افراد فرومايه و فرصت طلب، هماره در پي آن هستند كه ديگران را آزرده نمايند. اين نوع فرهنگ هماره در صدد بهانه جويي از رفتار ديگران خواهد بود. و با اين كه خود از فضايل انساني بهره اي ندارد، از ديگران انتظار دارد. اينان زبان انتقاد و در واقع زبان گزش براي گزيدن ديگران دراز مي كنند. از زمره اين افراد «عباد بصري» است كه انتقادهاي تند از وي در مورد امامان به چشم مي خورد. وي هنگامي كه مشاهده كرد امام صادق عليه السلام قرباني كفاره عمره را در منزل خويش در مكه ذبح كردند، به ايشان اعتراض كرد و گفت، تو فردي هستي كه مردم از تو الگو مي گيرند، چگونه قرباني كه در منا بايد انجام مي گرفت در مكه ذبح كردي؛ امام در جواب وي فرمود: آيا نمي داني كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين قرباني را در منا ذبح كرد ولي به مردم فرمود مي توانيد در منزل خود هم ذبح كنيد. مردم در اين جهت مختارند؛ محل ذبح را خود اختيار مي كنند. من نيز هر كجا را خواستم انتخاب مي كنم... و كان ذلك في موسع عليهم فكذلك هو موسع علي. [1] .

اين روحيه وي را وادار نمود كه سخن تندتري را به امام سجاد عليه السلام ابراز دارد. وي كه خود راحت طلب و صوفي مسلك است، و از ميدان جهاد و مبارزه فاصله ي بين مغرب و مشرق را دارد، در سفر حج با امام برخورد مي كند، به وي مي گويد: راحتي حج را بر سختي هاي

جهاد و مبارزه برگزيده اي!! آنگاه به اين مقدار نيز بسنده نمي كند، آيه اي در فضيلت جهاد قرائت مي كند، ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون.... [2] منظور معترض اين است كه چرا همراه امويان با دشمنان اسلام به ستيز نمي پردازي و به حج مشرف مي شوي.

فردي صوفي مسلك و راحت طلب، فرصت طلبي نموده با حضرت كه امام المجاهدين است، يادگار سالار شهيدان حسين عليه السلام، كه آن هم يادگار حيدر كرار است، كه خون مشركان و ملحدان از شمشيرشان هماره مي چكد، اين گونه برخورد مي كند! امام سجادي كه در برابر شمشير آهيخته عبيدالله بن زياد آن گونه ارزش آفريد و پوزه ستمگر را به خاك ذلت ماليد. و هنگامي كه عبيدالله شمشير به شهادت حضرت آهيخت، به وي فرمود: آيا خاندان عترت را از مرگ مي ترساني. آيا نمي داني شهادت در راه خدا افتخار ماست! أباالقتل تهدوني... اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا شهادة. [3] . اينك امام المجاهدين در برابر سؤال اين فرصت طلب اين گونه پاسخ مي دهد: تو كه آيه در فضيلت جهاد مي خواني دنبال آن را كه ويژگي هاي مجاهدان و همراهان آنان و اهداف آنان را بيان مي كند، نيز بخوان. كه آيه ادامه مي دهد: التائبون العابدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين. [4] مجاهدان در راه دين و خدا، شب زنده داران شب و شيران بيشه در روزند. آنان هيچ منكر و كار زشت را برنمي تابند و بر ترك هيچ واجب و ارزشي رضايت نمي دهند. آنان براي حفظ حدود و احكام الهي تلاش مي كنند.

آيا حزب عثمانيه و امويان اين شرايط را فراهم آورده اند؟ آيا آنان براي گسترش اسلام مي ستيزند؟ و آيا براي حراست از حدود الهي با ديگران در نبردند؟! امام مي افزايد هر گاه چنين همراهاني يافت شد، ما جهاد را بر هيچ چيز برنمي گزينيم. لم نؤثر علي الجهاد شيئا، [5] زيرا كه جهاد در اين شرايط برترين فضيلت خواهد بود، فالجهاد معهم افضل من الحج. [6] . امام مجاهدان اين گونه راه را تبيين مي كند و جهاد را با شرايط خودش برترين فضيلت مي شمرد. و اين گونه پندارهاي باطل منحرفين از صراط مستقيم را رسوا مي سازد. امام مجاهدان در اين گفتار موضع خود را در برابر برخوردهاي بني اميه با ديگران به خوبي شفاف مي سازد و شبهه ي فرصت طلب ياوه گو را نيز اين گونه شفاف پاسخ مي دهد.

-------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الاحكام، ج 5، ص 374.

[2] توبه، 112.

[3] فتوح، ج 5، ص 143.

[4] توبه، 113.

[5] الفقيه، ج 2، ص 141، مناقب، ج 4، ص 173.

[6] كافي، ج 5، ص 22، كتاب الجهاد.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

جايگاه رفيع علمي

حضرت علي بن الحسين امام زين العابدين -عليه السلام- يكي از مصاديق روشن اين آيه كريمه قرآني مي باشند كه «كل شئ احصيناه في امام مبين» [1] يعني: «هر چيزي را در امام مبين - كارنامه اي روشن - برشمرديم.» چرا كه بر اساس روايات متعدد هنگامي كه از رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - از اين آيه سؤال شد حضرت اميرالمؤمنين -عليه السلام- را به عنوان «امام مبين» معرفي كردند [2] و جانشينان آن امام، همه

وارث علم و ساير كمالات خدادادي آن بزرگوار مي باشند. آري حضرت اميرالمؤمنين علي -عليه السلام- باب «مدينه علم» پيامبر مي باشند كه «انا مدينة العلم و علي بابها» [3] يعني: «من شهر علم هستم و «علي» درب آن مي باشد.» و تمام علم حضرت به جانشينان ايشان يكي پس از ديگري انتقال يافته است.

علاوه بر «علم غيب» امام سجاد -عليه السلام- كه در عنوان «علم لا يتناهي حضرت» به گوشه اي از آن اشاره شد، بايد توجه داشت حضرت سجاد -عليه السلام- داراي علوم همه انبياء و صاحب مراتب عالي علم مي باشند. حضرت در زمينه الهي بودن علم ائمه و گستردگي دامنه آن مي فرمايند: «حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - امين خداوند در روي زمين بود و چون به لقاء حق شرفياب شد، اهل بيت او وارثان او و امينان خداوند در روي زمين مي باشند. علم منايا و بلايا (كه علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست)، نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شيعيان و اسامي پدران آنها، همه نزد ماست. ما برگزيدگان خداوند و اوصياي پيامبريم و از هر فرد ديگري به قرآن سزاوارتر مي باشيم. ما در مراتب عالي علم قرار داريم و علوم همه انبياء نزد ما به وديعت گذارده شده است.» [4] . ائمه ما عليهم السلام قسم ياد مي كردند كه «علم الكتاب و الله كله عندنا» [5] يعني: «قسم به خداوند كه همه علم كتاب نزد ماست.» همان علمي كه جانشين حضرت سليمان با قطره اي از آن، تخت «بلقيس» را از «يمن» به «فلسطين» آورد. يكي ديگر از ابعاد علوم ائمه عليهم السلام بهره مندي آنان از اسرار و علومي ويژه است كه نمي توان آن

را در اختيار همه قرار داد و همچنين سر آمدي آنان در «علم فقه» و «احكام» كه حضرت سجاد -عليه السلام- در اين دو بخش نيز پيشتاز و نمونه بوده اند. به هر تقدير بر اساس يكي از اعتقادات ضروري شيعه، «ائمه دين» عليهم السلام به جميع «الهي» و «بشري» عالمند و هيچ چيز بر آنها مخفي نمي باشد و حضرت سجاد -عليه السلام- نيز امام بر حق و وارث شجره طيبه علم و كمال پدران معصوم خود بوده اند. در زمينه جايگاه رفيع علمي حضرت سجاد -عليه السلام- دو استدلال ديگر نيز قابل توجه است:

1- تمام ميراث سترگ علمي كه در عصر امام باقر -عليه السلام- كه بحق «شكافنده علوم» لقب گرفتند و در زمان امام صادق -عليه السلام- كه به خاطر تلاش در نشر فرهنگ اسلام و تبيين احكام و معارف ناب، بحق «رئيس مذهب» لقب يافتند در اختيار جامعه اسلامي قرار گرفت از حضرت سجاد -عليه السلام- بوده، بر اساس وراثت در صفات كماليه كه از اصول اساسي امامت مي باشد، همه را از آن امام بزرگوار به ارث برده بودند.

2- بر اساس «ان آثارنا تدل علينا» يعني: «آثار و نتايج وجود ما بر كمالات ما دلالت مي كند»، مجموعه هاي پرقيمت و بي بديل بجا مانده از حضرت سجاد -عليه السلام- از قبيل «صحيفه كامله سجاديه» و «رسالة الحقوق» و صدها حديث و روايت از يك سو و شاگردان تربيت شده و به مرتبه كمال رسيده نظير «ابوحمزه ثمالي» كه او را ائمه هدي «سلمان» و «لقمان» زمان ناميده اند، از سوي ديگر دلالت واضح به جايگاه رفيع علمي و فرهنگي حضرت دارد.

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] بخشي از آيه 12، از سوره 36: يس.

[2]

البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 5 الي 7.

[3] بحارالانوار، ج 40، ص 201 ح 4 (به نقل از عيون) و دهها روايت ديگر در همين جلد و غيره.

[4] بصائر الدرجات، ص 120.

[5] اصول كافي، ج 1، ص 257.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

جوانمردي

جوان مردي از جمله خصلت هاي برجسته اي است كه خداوند در قرآن، پيامبر خود را به آراستگي خود به آن فرا خوانده است:

ادفع بالتي هي أحسن السيئة نحن أعلم بما يصفون. (مؤمنون: 96)

بدي را به بهترين راه و روش دفع كن. ما به آنچه توصيف مي كنند، آگاه تريم.

پيامبر و اهل بيت او نيز الگوي جوان مردان بوده اند و رسم جوان مردي آنان در تاريخ ثبت است. داستان جوان مردي علي عليه السلام در جنگ هاي مختلف به ويژه در جنگ خندق در مقابل عمرو بن عبدود زبانزد خاص و عام است تا جايي كه جبرئيل در شأن و منزلت علي عليه السلام از سوي خداوند فرمود: «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار». [1] رسم جوان مردي يادگار آن حضرت است. وقتي فرزندش، امام حسن عليه السلام از ايشان درباره فتوت پرسيد، در پاسخ فرمود: هي العفو عند القدرة و التواضع عند الدولة و السخاء عند القلة و العطية بغير منة. [2] .

فتوت عبارت است از: عفو و گذشت با وجود قدرت بر انتقام، فروتني به هنگام مقام، سخا به وقت تنگ دستي و بخشش، بي منت مال. چنين خصال نيكويي زيبنده انسان هاي بزرگ و صاحب كرامت است و علي بن الحسين عليه السلام نيز يكي از اين بزرگان است. گذشت و فروتني و بخشش بي منت امام، گوياي صدق اين مدعاست. نوشته اند:

هشام بن اسماعيل، هنگامي كه از سوي عبدالملك بن مروان، حاكم شهر مدينه بود، همواره به علي بن الحسين عليه السلام و خاندانش آزار مي رساند. افزون بر آن، بالاي منبر مي رفت و به علي بن ابي طالب عليه السلام دشنام مي داد. [3] پس از آنكه وليد بن عبدالملك به جاي پدرش نشست، هشام را بر كنار كرد و دستور داد تا براي رسيدگي به جرايم وي به پا نگه داشته شود. خود هشام بن اسماعيل مي گويد: با خود گفتم به خدا سوگند كسي بيش از علي بن الحسين عليه السلام از من شكايت نخواهد كرد و چون مرد صالح و درست كاري است، گفته هايش پذيرفته مي شود. [4] برخلاف انتظار، امام چنين نكرد. حال به رفتار جوان مردانه آن حضرت از زبان فرزندش، عبدالله بن علي عليه السلام اشاره مي كنيم: «وقتي هشام بر كنار شد، پدرم ما را بر حذر داشت از اينكه كلام زشتي كه خوشايند نيست، به هشام بگوييم. بدين جهت، همه ما را جمع كرد و فرمود: اين مرد از كار بر كنار شده و براي پاسخ گويي به عملكردش نسبت به مردم نگه داشته شده است. كسي از شما حق ندارد متعرض وي گردد. من گفتم: پدرجان! براي چه و حال آنكه به خدا سوگند، رفتار او با ما خيلي زشت و ناپسند بود و ما منتظر چنين روزي بوديم (تا از وي انتقام بگيريم). پدرم فرمود: پسرم او را به خدا واگذار (تا هر آنچه صلاح مي داند با وي كند). از همين رو، هيچ يك از فرزندان علي بن الحسين عليه السلام حتي با يك حرف متعرض وي نگرديد». [5] .

نه تنها امام سجاد عليه السلام از تعرض به وي

و شكايت از او مانع شد، بلكه بنا به گفته معمر، روزي علي بن الحسين عليه السلام نزد هشام رفت و به او گفت: به وسيله ما براي هر كسي كه خواستي، كمك بخواه (تا از وي برايت رضايت بخواهيم). - با اينكه وي در زمان حكومت خود رفتارهاي ناشايستي با خاندان پيامبر داشت - هشام (در مقابل اين رفتار شرمسار شد و) گفت: «الله أعلم حيث يجعل رسالته؛ خداوند بهتر مي داند كه رسالتش را در كدام خاندان قرار دهد». [6] (انعام: 124). در ماجراي قيام مردم مدينه كه به واقعه «حره» و «اقم» معروف است، جوان مردي امام مشاهده مي شود. بنا بر نوشته هاي تاريخي، پس از شهادت امام حسين عليه السلام به دست بني اميه و بازگشت خاندان پيامبر به شهر مدينه و افشاي جنايت هاي هولناك سپاهيان شام عليه فرزند و خاندان پيامبر، مردم برآشفتند و بناي ناسازگاري گذاشتند. يزيد براي تبرئه خود از قتل امام حسين عليه السلام به حيله هايي متوسل شد و در گام نخست، حاكم پيشين مدينه، يعني وليد بن عتبه را از حكومت بر كنار و عثمان بن محمد بن ابوسفيان را جانشين وي كرد. حاكم جديد بناي خوش رفتاري را با مردم گذاشت و براي نشان دادن حسن نيت خود، برخي از بزرگان مدينه، همچون: عبدالله بن حنظله، غسيل الملائكة، منذر بن زبير و عبدالله بن ابوعمرو بن خوض را نزد يزيد به شام فرستاد تا مورد تكريم يزيد قرار گيرند. سپس با هدايايي كه مي گيرند، به مدينه باز گردند و مردم را آرام كنند، ولي نتيجه اين سفر برخلاف انتظار بني اميه شد. آنان وقتي بازگشتند، به مردم خبر دادند:

به خدا سوگند،

ما (از نزد يزيد) خارج نشديم، مگر اينكه در هراس بوديم كه مبادا (به خاطر گناهان او) از آسمان تير عذاب بر ما ببارد؛ زيرا او مردي است كه با زنان شوهردار و دختران و خواهرانش نكاح مي كند و شراب مي نوشد و نماز نيز نمي خواند. [7] . وقتي مردم سخن عبدالله و ديگران را شنيدند، يك پارچه قيام كردند و حاكم مدينه و تمامي بني اميه را از شهر بيرون كردند. از جمله آنان مروان بود كه با همه دشمني ها كه به خاندان پيامبر روا داشته بود، به علي بن الحسين عليه السلام پناهنده شد. وي همسر خود و ديگر اقوامش را در پناه آن حضرت قرار داد و خود به سوي شام گريخت. علي بن الحسين عليه السلام نيز با جوان مردي به همه آنان پناه داد. اين در حالي بود كه وقتي مروان نزد عبدالله بن عمر رفت و از وي درخواست پناهندگي كرد، عبدالله نپذيرفت. [8] .

------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محمد مرتضي زبيدي، تاج العروس، بيروت، مكتبة الحياة، ج 3، ص 477.

[2] عبد الرزاق كاشاني، تحفة الاخوان في خصائص الفتيان، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص 53.

[3] سب و لعن اميرالمؤمنين علي عليه السلام يكي از سنت هاي زشتي بود كه معاوية بن ابي سفيان آن را بنا نهاده و تا صد سال در جامعه اسلامي آن روز رواج داشت تا اينكه عمر بن عبدالعزيز اين رسم زشت را برچيد و جلو سب و لعن علي عليه السلام را گرفت.

[4] طبقات، ج 5، ص 114.

[5] همان.

[6] تاريخ دمشق، ج 41، ص 394.

[7] سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 324.

[8] تاريخ طبري، ج

4، ص 372. نكته قابل توجه اينكه طبري در توجيه رفتار عبدالله بن عمر، علت پذيرش و پناه دادن امام سجاد عليه السلام را دوستي ميان او و مروان مي شمرد، حال آنكه نه به لحاظ سني و نه از نظر ويژگي هاي اخلاقي تناسبي ميان آنان نبود و شواهد فراوان تاريخي بر دشمني مروان و آل او با آل ابي طالب وجود دارد.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

چ

چرا گريه نكنم؟

سرش را بر تخته سنگي گذاشته بود و مي گريست. صداي ناله و گريه اش را مي شنيدم، زير لب چيزي مي گفت. كمي كه جلوتر رفتم شنيدم كه ذكر خدا را مي گويد، ولي چرا در آن بيابان؟ اين ذكرها را در مسجد و خانه هم مي توانست بگويد، باز هم جلوتر رفتم و حرف هايش را به وضوح شنيدم، مي گفت: «لا اله الا الله حقاً حقاً، لا اله الا الله تعبداً و رقا، لا اله الا الله ايماناً و تصديقاً و صدقاً...».

حدود هزار بار اين ذكرها را گفت. سپس سرش را از سجده برداشت. بي علت نبود كه او را «سيدالساجدين» لقب داده بودند؛ يعني سرور سجده كنندگان؛ هزار بار، آن هم در حالت سجده ذكر گفتن و اشك ريختن كار هر كسي نبود.

از بس گريه كرده بود صورت و ريش هايش خيس شده بود، گفتم: اي آقاي من، وقت آن نيست كه اندوهتان را تمام كرده، گريه را كم كنيد؟

- غلام، واي بر تو، حضرت يعقوب عليه السلام دوازده فرزند داشت، خدا يكي از آنها را پنهان كرد، با اينكه مي دانست يوسف او زنده است، آنقدر گريست

تا موهاي سرش سفيد، كمرش خميده و چشم هايش نابينا شد، چگونه گريه نكنم، در حالي كه جلو چشمم، پدر و برادر و چندين نفر از بستگانم را شهيد كردند [1] .

مكن منعم مدام ار گريه كردم

غم خود را نهان در گريه كردم

گلاب اشك من گلگون اگر بود

به آن گل هاي پرپر گريه كردم

به باغ كربلا با همسرايان

به داغ شش برادر گريه كردم

شب تنهايي ام در خلوت خويش

بر آن تن هاي بي سر گريه كردم [2] .

برخاستيم و به راه افتاديم. در راه بازگشت با خود مي انديشيدم كه عجب حرف نابجايي زدم، كاش نمي گفتم؛ حق داشت گريه كند، او در تمام فراز و نشيب هاي آن سفر حضور داشت، جريان تشنگي كودكان خردسال امام حسين عليه السلام را ديده بود، ماجراي تير باران شدن مشك عباس را فراموش نكرده بود، حادثه ي تلخ تنهايي و صداي «هل من ناصر...» پدرش، قطعه قطعه شدن برادرش، بالاي نيزه رفتن سرهاي شهدا و توهين و تحقير مجلس ابن زياد و... همه و همه، زخم هاي عميقي بر دل پر دردش بود كه هرگاه به ياد مي آورد، سيلاب اشك از چشمانش جاري مي شد.

اگر در حادثه ي كربلا بيمار نبود، او نيز شهيد مي شد، آن وقت ممكن بود اسلام و كربلا در همان جا مدفون شود و ديگر هيچ فردي از سلاله پاك رسول خدا باقي نماند.

------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] داستان هاي شنيدني، ص 95.

[2] غفورزاده (شفق)، شاعر معاصر.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

چرا زين العابدين ناميده شد؟

روزي حضرت علي بن الحسين عليه السلام مشغول نماز بود، كه ناگاه شيطان به صورت

يك افعي بسيار هولناكي با چشم هاي سرخ از درون زمين آشكار شد و خود را به محراب عبادت آن حضرت نزديك كرد.

وليكن امام سجاد عليه السلام كمترين حساسيتي در برابر آن موجود وحشتناك نشان نداد و ارتباط خود را با پروردگار متعال قطع نكرد. افعي دهان خود را نزديك انگشتان پاي آن حضرت آورد و آتشي از دهانش خارج ساخت كه بسيار وحشتناك بود، ولي حضرت با آرامش خاطر و خيالي آسوده به نماز خود ادامه مي داد و توجهي به آن نداشت. در همين حال كه شيطان با آن حالت وحشتناك مشغول اذيت و آزار بود، ناگهان تيري سوزاننده از سمت آسمان آمد و به آن ملعون اصابت كرد. همين كه تير به او خورد، فريادي كشيد و به همان حالت و شكل اوليه خود بازگشت و كنار امام سجاد عليه السلام ايستاد و اظهار كرد: شما سيد و سرور عبادت كنندگان هستي، و چنين نامي تنها زيبنده و شايسته ي شماست. و سپس در ادامه كلام خود افزود: من شيطان هستم و تمام عبادت كنندگان را از زمان حضرت آدم تاكنون فريب و بازي داده ام و كسي را قوي تر و پارساتر نيافته ام. و پس از آن شيطان از نزد امام سجاد عليه السلام خارج شد و حضرت بدون آنكه به او توجهي داشته باشد، به نماز و نيايش خود با خدا مشغول بود. [1] .

رهبر عالم امام الساجدين

كنز علم اولين و آخرين

حجت بر حق علي بن الحسين

بوالحسن سجاد زين العابدين

بر قضا و قدر فرمانروا

خادم درگاه او روح الامين

گردش افلاك او را محور است

حكمران بر آسمان و بر زمين

صورتش مرآت ذات

بي مثال

رأفت و حلمش چو ختم المرسلين

نااميد هرگز نرفت از درگهش

دست حاجت از يسار و از يمين [2] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه 511.

[2] سفينه عشق، 158.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

چشم به دست خدا

يك روز عيد عرفه بود، حضرت سجاد عليه السلام از جايي عبور مي كردند، ديدند عده اي در حال گدايي هستند و از اين و آن تقاضاي دستگيري و كمك مي كنند.

حضرت تعجب كرد و با حالتي شگفت به آنها نگاه كرد و فرمود: واي بر شما كه در مثل يك چنين روزي كه روز عرفه است از غير خدا كمك و مساعدت مي خواهيد و چشم هايتان به غير دست خداست و اميد به ديگران داريد. [1] . محمد بن ابي حمزه مي گويد: پدرم گفت: امام سجاد عليه السلام را در يكي از شب ها در كنار كعبه ديدم كه نماز مي خواند، قيام نماز را طول داد،به گونه اي كه ديدم گاهي بر پاي راستش تكيه مي داد و گاهي بر پاي چپش تكيه مي داد، سپس شنيدم گريه كنان مي فرمود: يا سيدي تعذبني و حبك في قلبي... اي آقاي من! آيا مرا عذاب مي كني با اينكه حب تو در قلبم هست!!! اي آقا و سرور من من چشمم به دست عنايت توست، آيا مي خواهي مرا به عذابت گرفتار كني با اينكه محبت تو در قلبم نشسته [2] .

امام ساجد و عابد كه از فرط سجود خود

به اهل سجده پيدا كرد عنوان سيادت را

نه تنها در عبادت زينت عباد مي باشد

كه ميراث از علي دارد

شهامت را رشادت را

همه شب تا سحر قائم همه ايام را صائم

كه خالص كرده از بهر خداي خود عبادت را [3] .

--------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار 46 / 62.

[2] داستان هاي اصول كافي 1 / 274.

[3] لاله ي عشق 66.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

چسبيدن دستهاي گنهكار به حجرالاسود

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: كسي كه براي خدا و به قصد صله رحم ازدواج نمايد، پروردگار جهان او را به تاج بزرگي و عظمت، مفتخر و سرفراز خواهد ساخت.

در كشف الغمه از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: روزي در طواف خانه خدا مردي و زني را ديدم كه دست هاي آنها به حجرالاسود چسبيده و هر چه تلاش مي كردند كه جدا كنند نمي توانستند بالاخره تصميم گرفتند دست هاي آنها را قطع كنند و در اين فكر بودند كه امام سجاد عليه السلام از موضوع باخبر شد و دست مبارك خود را روي دست هاي آنان گذاشت و به بركت دست هاي حضرت دست هاي آنان از حجرالاسود جدا شد آنها توبه و انابه كرده و به راه خود رفتند و در حديث نقل شده است كه مرد دست زن را برهنه ديد و خواست دست خود را روي دست زن بمالد لذا دست هر دو به هم چسبيد و حاكم وقت به فتواي علماي عصر خواست كه دست آن ها را قطع كند و به بركت امام سجاد عليه السلام دست ها از هم و از حجرالاسود

جدا شدند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

چهره هاي خندان

صحنه قيامت كه در پيش روي همگان قرار دارد، صحنه اي است كه ويژگي هايش با اين سرا تفاوت دارد. نورانيت و تاريكي آن صحنه، خنده ها و گريه هاي آن، آتش آنجا با آتش اينجا، همه و همه تفاوت دارند.

نور و روشنايي آنجا همانند نور خورشيد و ماه و... نيست. بساط همه اينها قبل از قيامت برچيده مي شود. نور آنجا نور الهي است و اشرقت الارض بنور ربها. [1] . آتش آنجا اين گونه نيست كه دو نفر كه در كنار هم قرار دارند، هر دو را شعله ور سازد و بسوزاند. بلكه چه بسا دو نفر در كنار هم، يكي مؤمن در كمال آرامش و آسايش، ديگري در كنارش در نهايت درد و رنج در آتش عذاب. زيرا آتش آنجا افزون بر آتش بيروني كه با ويژگي هاي آتش اينجا تفاوت دارد، آتش دروني نيز هست، نار الله الموقدة التي تطلع علي الافئدة. [2] «آتش خدايي برافروخته، آتشي كه از درون دل ها افروخته است». در صحنه قيامت انسان ها بر اساس چهره هاي واقعي خويش، يعني سيرت خويش محشورند، نه بر اساس صورت ها. در قيامت مردم گروه بندي اند، فتأتون افواجا. [3] اما اين گروه بندي بر اساس مليت ها و جغرافيا و يا احزاب نيست، بر اساس انديشه ها و رفتار است. در قيامت چهره ها متفاوتند. برخي سفيد، برخي سياه، يوم تبيض وجوه و تسود وجوه. [4] برخي خندان و برخي گريان، وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشرة، و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قترة. [5] «چهره هايي در آن روز گشاده رو و نوراني اند، خندان و خوشحال و چهره هايي غبار

آلودند، دود و تاريكي آنها را پوشش داده است».

اينك سيد الساجدين عليه السلام چهره ي خندان قيامت، در مورد چهره هاي خندان قيامت اين گونه سخن مي گويد: در قيامت همه چهره ها گريانند مگر چهار گروه، كه اين چهار گروه چشمانشان و چهره هايشان خندان خواهد بود - كل عين باكية يوم القيامة الا اربعة اعين، عين بكت من خشية الله و عين فقئت في سبيل الله و عين غضت عن محارم الله و عين باتت ساهرة ساجدة يباهي بها الله الملائكة. [6] (به اين مضمون، روايات زياد است.) «هر چشمي در قيامت گريان خواهد بود به جز چهار چشم 1 - چشمي كه از ترس خدا گريه نموده باشد. 2 - چشمي كه در راه خدا از حدقه بيرون آورده شده باشد. 3 - چشمي كه از حرام خدا پوشيده باشد. 4 - چشمي كه شب زنده دار و در حال سجده بوده است».

چشمي كه از خدا بترسد، چشم انسان مؤمن خداباور است كه از حال خويش نگران است. از گناه و لغزش در هراس، به خاطر هول و هراس ها، در پيشگاه خدا اشك ريزان است. و نيز چشمي كه به خاطر خدا آن را از حدقه بيرون افكنده باشند. يعني دشمن دين چشماني را كه از خدا باوران كور كرده اند و از حدقه بيرون افكنده اند، در قيامت اين چشم ها خندان خواهند بود.

گروه سوم آن چشمي كه از حرام پوشيده باشد و چشم داشتي به حرام نداشته است. چشمي كه حريم خدا را پاس نهاده و حدود الهي را رعايت نموده نيز در قيامت گريان نخواهد بود. منظور از اين گروه تنها آن چشمي نيست كه از

نگاه به نامحرم پوشيده باشد، بلكه منظور چشمي است كه از هر حرامي پوشيده است. گروه چهارم چشماني است كه شب بيدار بوده اند و به خاطر خدا در تهجد و عبادت به سر برده اند. اين گروه نيز در قيامت خندان خواهند بود.

در روايات ديگر در مورد گروه چهارم اين نكته وجود ندارد كه شب بيداري آنها تنها به تهجد و نماز باشد. بلكه به طور شامل مي فرمايد چشمي كه در راه خدا شب بيدار باشد كه در اين صورت چشمان فراواني كه در عبادت هستند را شامل خواهد داد. مانند چشمان افرادي كه شب بيدارند براي خدا مطالعه مي كنند يا مي نويسند، و مانند چشمان پاسداران و مرزداران كه با شب بيداري از كيان و حريم امت اسلامي و امنيت آنها پاس مي دهند. از دين و اعتقاد دفاع مي كنند، مانند چشمان بيدار مادران بچه دار و پرستاران بيماردار، و مانند چشم بيدار كشاورزان آبيار و كارگران كارخانه دار، مانند چشمان بيدار رانندگان صحرانورد و خلبانان آسمان نورد و.... هر كس در هر موقعيت اگر به خاطر خدا شب بيدار باشد از گروه چهارم بوده و چهره وي خندان خواهد بود.

-------------------

پي نوشت ها:

[1] زمر، 69.

[2] همزه، 7.

[3] نبأ، 18.

[4] آل عمران، 106.

[5] عبس، 38 و 40.

[6] كشف الغمه، ج 2، ص 99.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

چرا سجاد؟

امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم علي بن الحسين عليه السلام هرگز نعمتي از نعمتهاي خداوند متعال را ياد نكرد، مگر آنكه به پاس آن نعمت به سجده مي رفت. و براي شكرانه آن نعمت و آيه اي از

كتاب خدا كه در آن سجده باشد، نخواند، مگر آنكه سجده مي كرد. و هر گاه حق تعالي از او بدي را دفع مي كرد كه از او در بيم و هراس بود يا مكر كننده را از او بر مي گردانيد، سجده شكر مي نمود. و هر گاه از نماز واجب فارغ مي شد، سجده شكر بجا مي آورد. و هرگاه توفيق پيدا مي كرد كه ميان دو نفر را اصلاح كند، براي شكر آن سجده مي كرد و اثر سجده در مواضع سجود آن حضرت نمايان بود. به اين سبب آن حضرت را سجاد مي گفتند. [1] .

--------------------

پي نوشت ها:

[1] جلاء العيون، ج 2، ص 675.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

چگونگي دستيابي به كتاب صحيفه

در مقدمه كتاب شريف «صحيفه كامله سجاديه» پس از ذكر سلسله سند روايتي كه به وسيله آن اين كتاب شريف روايت شده است، چنين آمده است: «متوكل بن هارون» مي گويد: من با «يحيي بن زيد بن علي» عليه السلام در حالي كه به سوي خراسان رهسپار بود، پس از كشته شدن پدرش، برخورد و ملاقات كردم و بر او سلام نمودم. «يحيي» پرسيد: «از كجا مي آيي؟» گفتم: «از حج مراجعت مي كنم.» او درباره كسان و اقوام و پسر عموهاي خود كه در «مدينه» بودند از من پرسيد: بالاخص از احوال جعفر بن محمد عليه السلام سؤال را به مبالغه رسانيد (سؤالات زياد كرد) و من خبر آنها را و خبر او را به وي دادم و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش: جناب «زيد بن علي» عليه السلام بيان كردم. يحيي

به من گفت: عموي من: محمد بن علي عليه السلام (امام باقر عليه السلام) پدرم را به ترك خروج و قيام امر مي فرمود و او را مطلع نمود كه اگر عليه «بني اميه» خروج كند و از «مدينه» بيرون رود، عاقبت كار او به كجا خواهد كشيد. حال تو آيا با پسر عموي من جعفر بن محمد عليه السلام (امام صادق) ملاقات نمودي؟ گفتم: «آري!» گفت: «آيا از او درباره من سخني شنيدي؟» گفتم: «آري!» گفت: «چگونه مرا ياد مي كرد؟ به من خبر ده!» گفتم: «فدايت شوم! من دوست ندارم با تو روبرو شوم با بيان آنچه از او شنيده ام» (و بدين وسيله خاطر تو را پريشان سازم.)يحيي گفت: «آيا تو مرا از مرگ مي ترساني؟! آنچه را كه از او شنيده اي بياور!!» من گفتم: «از او شنيدم كه مي فرمود: هر آينه تو نيز كشته مي شوي و به دار آويخته مي شوي، همان طور كه پدرت كشته شد و به دار آويخته گشت.!!» در اين حال رنگ چهره «يحيي» تغيير كرد و گفت: «يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» [1] يعني: «آنچه را خداوند بخواهد از ميان مي برد، و آنچه را كه خداوند بخواهد برقرار مي كند و علم «ام الكتاب» كه تغيير ناپذير است در نزد اوست.»

اي متوكل!! بدرستي كه خداوند عزوجل اين امر ولايت را به ما تأئيد نمود، و از براي ما هم «علم» را قرار داد و هم «شمشير» را، و هر دو تاي آنها را براي ما جمع كرد. و پسرعموهاي ما فقط به «علم» اختصاص يافتند. من گفتم: «فدايت گردم! من چنين مي دانم و مي انگارم كه «توده مردم به پسرعمويت

جعفر -عليه السلام- ميلشان بيشتر است از ميلي كه به تو و به پدرت دارند!» يحيي گفت: «اين بدان سبب است كه عمويم محمد بن علي و فرزندش جعفر عليهماالسلام مردم را به حيات و زندگي فرامي خوانند و ما مردم را به مرگ فرا مي خوانيم.!»

من گفتم: «يابن رسول الله! آيا ايشان داناترند و يا شما داناتر هستيد؟!» «يحيي» مدتي سر به زير افكنده و سپس سر خود را بلند كرده و گفت: «همگي ما داراي علم مي باشيم، مگر آنكه ايشان مي دانند تمام چيزهايي را كه ما مي دانيم و ليكن ما نمي دانيم تمام آنچه را كه ايشان مي دانند.» پس از اين «يحيي» به من گفت: «آيا تو از گفته ها و كلمات پسرعموي من چيزي نوشته اي؟!» گفتم: «آري!» گفت: «آنها را به من نشان بده!» من از براي او بيرون آوردم مسائل گوناگوني را از علم و بيرون آوردم براي او دعايي را كه ابوعبدالله -عليه السلام- بر من املاء نموده بود، و به من خبر داده بود كه: پدرش محمد بن علي عليهماالسلام آن دعا را بر او املاء نموده بود و خبر داده بود كه آن دعا از دعاهاي پدرش علي بن الحسين -عليهماالسلام- است از دعاي «صحيفه كامله». «يحيي» نظري در آن دعا كرد تا آنكه تا پايانش را قرائت نمود و به من گفت: «آيا به من اجازه مي دهي از آن نسخه اي بردارم؟» گفتم: «يابن رسول الله! آيا از من اجازه مي خواهي در مورد چيزي كه از شما و از جانب شما به ما رسيده است؟!!» «يحيي» گفت: «هان، اينك من براي تو بيرون مي آورم صحيفه اي را از دعاي كامل از آنچه را كه

پدرم از پدرش حفظ نموده است، و حقا پدرم سفارش مي نمود به صيانت و حفاظت آن كه مبادا به دست غير اهل برسد.» «عمير» مي گويد: پدرم (متوكل بن هارون) گفت: «من برخاستم و سر و صورت او را بوسيدم و به وي عرض كردم: «سوگند به خداوند اي پسر رسول خدا! من محبت شما و اطاعت از شما را «دين» خود براي خود قرار داده ام! و حقا اميدمندم كه همين ولاء و طاعت، مرا در زندگاني ام و در مردنم سعادتمند گرداند!!» پس صحيفه اي را كه من به او داده بودم انداخت به سوي غلامي كه با وي بود و گفت: «اين دعا را با خط روشن و آشكار و زيبايي بنويس! و به من عرضه بدار! اميد است من آن را از بر كنم. چرا كه من آن را از جعفر - حفظه الله - طلب مي كردم و او از من دريغ مي نمود.» «متوكل» مي گويد: «من در اين حال بر كرده خود پشيمان گشتم و نمي دانستم چكار بايد بكنم؟ و ابوعبدالله -عليه السلام- هم چنين نبود كه قبلا به من بفهماند كه من نبايد آن را به احدي بدهم.»

سپس «يحيي» صندوقچه اي را طلبيد، و چون به نزدش آوردند، از ميان آن صحيفه قفل و مهر شده اي را بيرون آورده و نظري به مهر آن نمود و آن را بوسيد، و گريه كرد و پس از آن مهرش را شكست و قفل آن را گشود و سپس «صحيفه» را باز كرد و به روي چشمش گذاشت و به چهره اش ماليده و گفت: «سوگند به خداوند، اي «متوكل»! اگر تو گفته پسر عمم را به من نمي گفتي

كه: «من كشته مي شوم و به دار آويخته مي گردم»، تحقيقا من اين «صحيفه» را به تو نمي دادم، و در حفظ آن ساعي بوده و از دادن به غير بخل مي ورزيدم. و ليكن من تحقيقا مي دانم كه: «گفتار او حق است كه از پدرانش اخذ كرده است و تحقيقا صحت آن به وقوع خواهد پيوست. بنابراين نگران آن شدم كه مثل چنين علمي به چنگ «بني اميه» افتد و آنان آن را كتمان كنند، و در خزانه هايشان براي خود ذخيره نمايند. بنابراين تو اين «صحيفه» را بگير و مرا از نگراني فارغ ساز، و در مورد آن در انتظار باقي بمان! پس در آن هنگامي كه خداوند ميان من و آن جماعت آنچه را كه بخواهد حكم كند، حكم فرمود، اين «صحيفه» امانتي است و از من نزد تو، تا اينكه آن را برساني به سوي دو پسر عمويم: محمد و ابراهيم دو پسران عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي عليهماالسلام زيرا كه آن دو جانشينان من هستند در امر امامت پس از من.»

«متوكل» مي گويد: من «صحيفه» را از وي اخذ نمودم، و چون «يحيي بن زيد» كشته شد، به سوي «مدينه» رهسپار شدم، و ابوعبدالله امام صادق -عليه السلام - را ديدار كردم، و از حديث و داستان «يحيي» براي او گفتم.» حضرت گريست و اندوهش بر فقدان «يحيي» به شدت رسيد، و گفت: «خداوند رحمتش را بر پسرعموي من نازل كند، و وي را به پدرانش و اجدادش ملحق فرمايد!! و سوگند به خداوند اي «متوكل»! مرا از دادن دعا به او دريغ نيامد، مگر از همان جهتي كه او بر صحيفه پدرش

ترسيد و كجاست آن «صحيفه»؟ گفتم: «اين است آن «صحيفه». حضرت آن را گشود و گفت: «سوگند به خداوند اين خط عمويم «زيد» و دعاي جدم علي بن الحسين -عليهماالسلام - است.» پس از آن گفت به پسرش، برخيز اي «اسماعيل» و بياور آن دعايي را كه من تو را به حفظ و صيانتش امر كردم!! «اسماعيل» برخاست و صحيفه اي را بيرون آورد كه گويا بعينه همان صحيفه اي بود كه «يحيي بن زيد» به من داده بود. حضرت آن را بوسيد و به ديده اش نهاد و گفت: «اين خط پدرم، و املاء جدم عليهماالسلام در حضور من مي باشد.»

گفتم: «يابن رسول الله؛ آيا اذن مي دهيد من اين «صحيفه» را با «صحيفه زيد» و «يحيي» «مقابله كنم؟!» حضرت در اين كار به من اذن داد و گفت: «تو را براي اين امر مهم شايسته يافتم!» من نگاه كردم و ديدم آن دو «صحيفه»، مطلب واحدي است، و در آن حتي يك حرف را نيافتم كه با «صحيفه» ديگر اختلاف داشته باشد. در ادامه روايت مسأله تحويل صحيفه به دو پسر عبدالله بن الحسن و مكالمه حضرت صادق با آن دو آمده است و سپس به صورت مفصل كلام حضرت امام صادق -عليه السلام- در ارتباط با سخنان «يحيي بن زيد» كه «ما مردم را به مرگ مي خوانيم و پسرعموهاي ما آنان را به حيات» آمده است و همچنين داستان شگفت انگيز خواب حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - بالاي منبر راجع به حاكميت «بني اميه» و لزوم برخورد با آنان و اينكه سلطنت آنان هزار ماه به طول خواهد انجاميد و در اين

مدت هرگز ملكشان زائل نخواهد شد و اينكه آنان هزار ماه به طول خواهد انجاميد و در اين مدت هرگز ملكشان زائل نخواهد شد و اينكه آنان بغض و كينه «اهل بيت» را شعار خود قرار خواهند داد و خداوند عملكرد آنان را براي رسولش بيان كرده است.

بعد حضرت فرمود: هر كس از ما «اهل بيت» خروج كند براي دفع ستم، بليه و گرفتاري او را از پاي در آورده و موجب فزون شكنجه و آزار ما و شيعيانمان خواهد شد (كه منظور قيام استقلالي و خود سرانه در عرض معصوم است و در صورت نبود امكانات، نه قيام و نهضتي كه در طول آن و به پيروي از دستورات آنان باشد كه با توجه به وجوب دفع ظلم و فضيلت و وجوب خروج از زير بار حكومت جائر و اينكه تشكيل حكومت اسلام از الزم فرائض است، نه تنها منعي نداشته كه واجب و لازم هم مي باشد.)بعد «متوكل به هارون» مي گويد: «سپس حضرت ابوعبدالله بر من آن دعاها را املاء نمودند و آنها هفتاد و پنج باب مي باشد. يازده باب آن از دست من به در رفت و از آنها شصت و اندي باب را نگه داشتم. و سپس در مقدمه صحيفه هاي موجود آمده است كه «حدثنا ابوالمفضل... - تا آخر سلسله روايت» [2] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 39 از سوره 13: الرعد.

[2] مقدمه صحيفه كامله سجاديه.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

ح

حماد بن زيد

«و كان أفضل هاشمي أدركته» [1] . «علي بن حسين برترين هاشمي بود كه من او را درك كردم».

---------------------

پي نوشت ها:

[1]

منهاج السنة النبوية، ج 2، ص 123، طبع مصر.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

حسن بصري

«حسن بصري» (متوفي 110 ه) از اهل بصره و از مشاهير تابعين و فيض ملاقات اكثر اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله را دريافته بود وي پيش عامه به زهد و تقوا معروف است و صوفيان نيز او را پرورده نبوت و خوگرفته فتوت و كعبه عمل و علم و خلاصه ورع و حلم مي دانند [1] زهد و تقوا و شكوه و عظمت امام سجاد عليه السلام چنان چشم او را خيره كرده بود كه بي اختيار به پاي او بوسه مي زد.

درباره كثرت زهد و توجه هميشگي او به خدا روايت كرده اند كه در خانه كعبه به امام سجاد عليه السلام برخورد و ديد كه امام به صورت ناشناسي كه نقابي بر چهره اش كشيده بود، اشعار زير را با سوز و گداز زمزه كرده و به شدت ناله مي نمود.

1 - ألا أيها المأمول في كل حاجة

شكوت اليك الضر فارحم شكايتي

2 - ألا يا رجائي أنت كاشف كربتي

فهب لي ذنوبي كلها و أقض حاجتي

3 - و ان اليك القصد في كل مطلب

و أنت غياث الطالبين و غايتي

4 - أتيت بأفعال قباح رديه

فما في الوري خلق جني كجنايتي

5 - فزادي قليل لا أراه مبلغي

أللزاد أبكي أم لبعد مسافتي؟

6 - أتجمعني و الظالمين موافقا

فأين طوافي ثم أين زيارتي؟

7 - أتحرقني بالنار يا غاية المني

فأين رجائي ثم أين مخافتي؟

8 - فيا سيدي فأمنن علي بتوبة

فأنك رب «عالم» بمقالتي

ترجمه

اشعار:

1 - اي آن كه در هر نيازي دست اميد به سوي تو دراز مي شود. بينوائي خود را به تو باز مي گويم مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بده.

2 - اي اميد من كه اندوه و سختي را از من دور مي كني، همه گناهان مرا ببخش و حاجت مرا برآر.

3 - در هر حاجتي به تو روي مي آورم، تو دستگير خواستاران و هدف و مقصود مني.

4 - با كارهاي زشت خود به تو روي آوردم، هيچ مخلوقي در جهان به اندازه من گناهكار نيست.

5 - توشه راه من ناچيز است و مرا به مقصد نمي رساند، آيا بر كمي توشه بگريم يا بر دوري راهم؟!

6 - آيا تو مرا با ستمگران در يك جا جمع مي كني؟ پس طواف من به دور خانه تو و زيارت من چه مي شود؟!

7 - اي نقطه پايان آرزوهاي من آيا مرا به آتش خود مي سوزاني، پس اميد من به تو و ترس من از تو چه مي شود؟

8 - اي سرور من از قبول توبه ام بر من منت بگذار كه تو پروردگار و عالم به گفتار مني.

«حسن بصري» مي گويد: نزديك شدم ديدم كه وي امام، فرزند امام، علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام است پس پاي او را بوسيدم و گفتم: اي فرزند نبوت، اين مناجات و گريه از بهر چيست؟ با اين كه تو داخل اهل بيتي هستي كه خداوند درباره آنها فرموده است: (ليذهب عنكم الرجس أهل. البيت و يطهركم تطهيرا) فرمود: اي فرزند ابوالحسن اين سخنان را كنار بگذار بهشت براي هر كس كه خدا را اطاعت كند، آفريده شده

است گر چه بنده حبشي باشد و جهنم براي هر كس كه خدا را نافرماني كند خلق شده هر چند آزاد مردي قرشي باشد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است:

«ايتوني بأعمالكم لا بأنسابكم»: «اعمال خود را نزد من آوريد نه انساب خود را» [2] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] عطار، تذكرة الأولياء، ج 1، ص 34.

[2] بنا به نقل روضات الجنات، ج 3، ص 28 و 29 - از المنتظم ابن الجوزي، دكتر مصطفي شيبي، همبستگي ميان تصوف و تشيع، ص 155، ترجمه مرحوم دكتر علي اكبر شهابي.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

حافظ حسين درويش كربلائي تبريزي

حافط حسين (994 ه) در معرفي امام سجاد عليه السلام مي گويد: «ذكر الامام الهمام، قبلة الساجدين، و كعبة الزاهدين، أبي الأئمة و سراج الأمة و كاشف الغمة و محيي السنة و سني الهمة و رفيع الرتبة و انيس الكربة و صاحب الندبة، المدفون بأرض الطيبة، سيد المجاهدين، أبي محمد علي بن الحسين زين العابدين عليه صلوات المصلين». «وي امام چهارم از ائمه اثني عشر معروف به زين العابدين و سيد العابدين و السجاد و ذي الثفنات است. و آن جناب را «ذوالثفنات» به جهت آن مي گفتند كه از كثرت عبادت بعضي از اندامش كه در حين سجود بر زمين مي سود، مانند زانوي شتر درشت شده بود. و زين العابدينش از آن گويند كه ظاهر و باطن وي و اقوال و افعال و خلق و خلق وي به حضرت رسول صلي الله عليه و آله مانند بود..». «و هو من أكابر سادات أهل البيت و من أجل التابعين و أعلامهم. قال الزهري: ما رأيت قرشيا أفضل

من علي بن الحسين و قال سعيد بن المسيب: بلغني أن علي بن الحسين عليه السلام كان يصلي في اليوم و الليلة ألف ركعة الي أن توفي. و قالوا: سمي زين العابدين لعبادته». «بر حضرت امام زين العابدين عليه السلام خوف و خشيت الهي به طرز عجيبي چيره شده بود گويند كه: در وقت وضو ساختن رنگ رخسار مباركش متغير گشتي و چون به نماز ايستادي لرزه بر اندام نازنينش افتادي از اين حالاتش سؤال كردند، فرمود: نمي دانيد كه در حضور كه مي بايد ايستاد و خدمت كه مي بايد كرد. و همچنين گويند كه: چون بادي بر مي انگيخت به تندي آن حضرت از خوف الهي چون بي هوشان بيفتادي و همچنين گويند كه: نوبه آتشي در منزل آن حضرت افروخته شد و وي در سجده بود از اطراف و جوانب آواز برآمد، آن حضرت از نياز و تضرع خود رجوع نكرد تا آن آتش فرو نشست بعد از آن وي را از آن سؤال كردند فرمود: كه فكر آتش ديگر چنان مشغول ساخته بود كه از سوزش اين آتش خبرم نبود». و چون مردمان به خواب رفتندي برخاستي و به عبادت مشغول گشتي و نادي بأعلي صوته و يدعو و كان من دعائه: «اللهم ان هول المطلع و الوقوف بين يديك اقلقني عن وسادي و منع رقادي». سپس صورت خود را روي خاكها مي گذاشت، خانواده و فرزندانش دور او را مي گرفتند و به حال او مي گريستند و آن حضرت ملتفت آنها نمي شد، سپس عرض مي كرد: «اللهم اني أسألك الروح و الراحة حين القاك و أنت عني راض».

«طاوس يماني» گويد: شبي در حجر بودم ناگاه ديدم كه حضرت امام علي زين العابدين

عليه السلام پيدا شد حضور وي را غنيمت دانسته، پس در عقب سر آن حضرت ايستادم، آن حضرت نمازها گزارد بعد از آن سر به سجده نهاد و روي مبارك خود بر زمين ماليد و دستهاي خود را به سوي آسمان كرده چيزي مي گفت، چون گوش كردم شنيدم كه مي فرمود: «عبيدك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك».

«طاوس» گويد: آن كلمات را ياد گرفتم و هرگز نبود كه به وسيله اين كلمات از الله سبحانه و تعالي چيزي خواسته باشم كه نداده باشد البته دعايم مستجاب شده به بركت اين كلمات و عزت آن حضرت. گويند: روزي آن حضرت به صحرا رفت، مولاي وي از عقب وي برفت او را يافت كه بر سنگ درشتي سجده كرده بود و مي گريست و مي گفت كه: «لا اله الا الله حقا حقا؛ لا اله لا الله تعبدا و رقا؛ لا اله الا الله ايمانا و تصديقا». راوي مي گويد: طاوس اين اذكار را شمرده تا به هزار بار رسيده است. وقتي سر از سجود برداشت، محاسنش در اشك غرق بود...

صاحب «روضات الجنان» مي نويسد: امارات شرف و علو شأن و علامات بزرگي و رفعت مكان حضرت امام زين العابدين عليه السلام از حيز تعداد بيرون است و از احاطه دائره خيال افزون، حجر و مدر گواه امامت و وصايت اوست چه جاي انسان و بشر. در بسياري از كتب آثار و اخبار مذكور است و بر السنه خواص و عوام مشهور كه «محمد بن حنفيه» در مكه مباركه با آن حضرت در مقام گفت و شنود آمده بر زبان آورد كه: من به امامت سزاوارترم زيرا كه فرزند صلبي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب

ام سلاح رسول را به من مي بايد داد. حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود كه: اي عم از خداي بترس و بر دعويي كه حق به جانب تو نباشد، اقدام منماي، اگر مي دانستمي كه امامت حق تو است، تو را خلاف نكردمي، اي عم ندانسته كه من وصي پدر خودم و پدرم وصي پدرش بود؟ «محمد حنفيه» همچنان بر سخن خود مصر بوده آخر الأمر مقرر بر آن شد كه حجرالأسود به امامت هر كس گواهي دهد، خليفه وقت و امام روزگار او باشد. پس هر دو برفتند نزديك به مقام ابراهيم عليه السلام نماز گزاردند، آنگاه نخست «محمد بن حنفيه» دست به دعا برآورد از حجرالأسود بر طبق مدعاي خود شهادت طلبيد، اما هيچ جوابي نشنيد. بعد از آن امام زين العابدين عليه السلام گفت: اي حجر به حق آن خدائي كه تو را به اين كرامت مشرف گردانيده كه انبياء و اولياء روي خود به تو مي مالند كه خبر دهي ما را كه امام بعد از حسين بن علي عليه السلام كيست؟ في الحال حجرالأسود در حركت آمده به كمال قدرت حضرت احديت به زبان عربي فصيح گفت: «به تحقيق امامت پس از حسين بن علي عليه السلام به علي بن الحسين عليه السلام رسيده است و امام زمان اوست. چون «محمد بن حنفيه» اين قضيه غريبه را مشاهده فرمود، به امامت آن جناب قائل گشته ديگر نزاع ننمود.

در كتاب «راحة الارواح» مذكور است مروي از «سفيان بن عيينه» كه وي از «ابن شهاب زهري» روايت كرده كه وي گفته: مرا برادري بود خدائي و من وي را بسيار دوست داشتمي، وي در جهاد روم شهيد شد اگر چه

از مفارقت وي بسيار اندوهگين شدم اما از حال وي مرا رشك آمد كه وي در راه خدا شهيد شد، من نيز آرزو كردم كه اي كاش من نيز شهيد مي شدم. وي را در خواب ديده و از حال وي سؤال كردم و گفتم: پروردگار تو با تو چه كرد؟ گفت: مرا بيامرزيد به سبب جهادي كه كردم و به واسطه دوستي محمد و آل محمد و زيادت مرا در بهشت مقدار هزار ساله راه از هر جانبي به شفاعت علي بن الحسين عليه السلام. وي را گفتم: مرا بر تو رشك است كه شهيد شدي. گفت: اي برادر مرا بر تو رشك بيشتر است و من منزلت تو را بيشتر آرزو مي كنم و مي خواهم و چون تو به حق و اصل شوي درجه تو بالاي درجه من خواهد بود بيشتر از هزار ساله راه.. گفتم: به چه چيز؟ گفت: به اين كه تو به خدمت امام علي بن الحسين عليه السلام مي رسي، هر آدينه و بر او سلام مي كني و چون روي وي مي بيني بر محمد و آل محمد صلوات مي فرستي و از او حديث روايت مي كني، و در اين زمان حكومت بني اميه است و كسي ذكر ايشان نمي تواند كرد و ستايش ايشان نمي تواند گفت، تو ذكر ايشان مي كني و ستايش ايشان مي گوئي و بدن خود را در معرض هلاك مي افكني، و ليكن خداي تو را نگاه مي دارد. چون از خواب بيدار شدم گفتم: مگر اضغاث و احلام است، ديگر باره او را به خواب ديدم مرا گفت: شك كردي، شك مكن كه شك در اينها كفر است و بدان چه ديدي كس را خبر مده

كه علي بن الحسين عليه السلام تو را خبر دهد بدين خواب. چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله ابوبكر را خبر داد به خوابي كه ديده بود در راه شام، پس من از خواب بيدار شدم و نماز گزاردم، كسي از پيش علي بن الحسين عليه السلام آمد و مرا طلبيد مرا گفت: يا زهري دوش چنين و چنين خواب ديدي و آن هر دو خواب كه ديده بودم بعينهما به من باز گفت. كرامت و خرق عادت وي زياده از آن است كه در حيز تقرير و تحرير درآيد به همين قدر اختصار شد. [1] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، ص 414 - 407.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

حق خدا بر بنده

فأما حق الله الأكبر فانك تعبده لايشرك به شيئا فاذا فعلت ذلك باخلاص جعل لك علي نفسه أن يكفيك أمر الدنيا و الاخرة و يحفظ لك ما تحب منها. [1] .

حق خداوند بزرگ اين است كه او را بپرستي و چيزي را شريكش نداني و چون از روي اخلاص اين كار را كردي، خدا برعهده گرفته كه كار دنيا و آخرت تو را كفايت كند و آنچه از او بخواهي برايت نگهدارد.

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 256.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

حق پدر بر فرزند

و أما حق أبيك فتعلم أنه أصلك و أنك فرعه و أنك لولاه لم تكن، فمهما رأيت في نفسك مما تعجبك فاعلم أن أباك أصل النعمة عليك فيه و احمد الله و اشكره علي قدر ذلك.[1] .

و اما حق پدرت را بايد بداني كه او اصل و ريشه توست و تو شاخه او هستي، و بداني كه اگر او نبود تو نبودي، پس هر زماني در خود چيزي ديدي كه خوشت آمد بدان كه (از پدرت داري) زيرا اساس نعمت و خوشي تو، پدرت مي باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شكر كن.

---------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 263.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

حق مادر بر فرزند

فحق أمك فأن تعلم أنها حملتك حيث لا يحمل أحد و أطعمتك من ثمرة قلبها ما لا يطعم أحد أحدا. و أنها وقتك بسمعها و بصرها و يدها و رجلها و شعرها و بشرها و جميع جوارحها مستبشرة بذلك، فرحة، موابلة محتملة لما فيه مكروهها و ألمها و ثقلها و غمها حتي دفعتها عنك يدالقدرة و أخرجتك الي الأرض فرضيت أن تشبع و تجوع هي و تكسوك و تعري و ترويك و تظمأ و تظلك و تضحي و تنعمك ببؤسها و تلذذك بالنوم بأرقها و كان بطنها لك وعاء و حجرها لك حواء و ثديها لك سقاء، و نفسها لك وقاء، تباشر حر الدنيا و بردها لك و دونك، فتشكرها علي قدر ذلك و لا تقدر عليه الا بعون الله و توفيقه.[1] .

و اما حق مادرت اين است كه بداني او تو را در

شكم خود حمل كرده كه احدي كسي را آن گونه حمل نكند، و از ميوه دلش به تو خورانيده كه كسي از آن به ديگري نخوراند، و اوست كه تو را با گوش و چشم و دست و پا و مو و همه اعضايش نگهداري كرده و بدين فداكاري شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگواري و درد و سنگيني و غمي را تحمل كرده تا [توانسته] دست قدرت [مكروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روي زمين كشانده و در عين حال راضي بوده كه تو سير باشي و او گرسنه بماند، و تو جامه بپوشي و او برهنه باشد، تو را سيراب كند و خود تشنه بماند، تو را در سايه بدارد و خود زير آفتاب باشد و با سختي كشيدن تو را به نعمت رساند، و با بي خوابي خود، تو را به خواب كند، شكمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسايشگاه تو و پستانش مشك آب تو و جانش فداي تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشيده است. به اين اندازه قدرش را بداني و اين را نتواني مگر به ياري و توفيق خدا.

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 263.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

حارث بن جارود

حارث بن جارود تميمي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است.[1] .

---------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره

جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حارث بن فضيل

حارث بن فضيل مدني، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حبيب بن ابي ثابت

ابويحيي حبيب بن ابي ثابت اسدي كوفي تابعي، وي فقيه كوفه بوده است، شيخ او را از جمله اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام دانسته [1] و همين طور برقي او را از اصحاب امام شمرده است. [2] وي از امام اميرالمؤمنين عليه السلام و از علي بن حسين، عليهماالسلام روايت كرده و عامر بن سمط و ديگران نيز از او روايت نقل كرده اند. [3] او در سال 119 ه از دنيا رفت. [4] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

[3] معجم رجال الحديث: 4 / 0.

[4] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حبيب بن حسان

حبيب بن حسان بن ابي شرس اسدي كه غلام خاندان اسدي بوده است، وي از امام علي بن حسين عليهماالسلام و از ابوجعفر و از ابوعبدالله - امام صادق - رسول الله روايت كرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حبيب بن معلي

حبيب بن معلي سجستاني، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده، [1] و كشي مي گويد: او ابتدا از خوارج بود ولي بعدها وارد اين مذهب شد، او از اصحاب ابوجعفر و ابوعبدالله عليهماالسلام و از ملازمين ايشان بوده است. [2] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال كشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حديم بن سفيان

حديم بن سفيان اسدي كوفه، از اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام است، شيخ در رجال خود او را چنين معرفي كرده است. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حديم بن شريك

حديم بن شريك اسدي، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حر بن كعب

حر بن كعب ازري كوفي، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسان عامري

برقي او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

---------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسن بن رواج

حسن بن رواج بصري، شيخ او را از جمله اصحاب امام علي بن حسين عليهماالسلام دانسته است. [1] .

------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسن بن علي

حسن بن علي بن ابي رافع، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] .

--------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسن بن عماره

حسن بن عماره كوفي، عامي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته [1] و برقي او را در زمره اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام آورده است. [2] .

-------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسن بن محمد

حسن بن محمد بن حنفية بن امام اميرالمؤمنين عليه السلام، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

---------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حسين بن علي

حسين بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام، از اولاد امام زين العابدين عليه السلام، شيخ مفيد درباره او مي گويد: او فاضلي پرهيزگار بوده است، حديث بسياري از پدرش علي بن حسين عليهماالسلام و عمه اش فاطمه بنت الحسين عليه السلام و برادرش ابوجعفر عليه السلام نقل كرده است [1] و امام باقر عليه السلام درباره او مي فرمايد: و اما حسين مردي بردبار بوده، با تواضع روي زمين حركت مي كرد و هنگامي كه افراد نادان او را مورد خطاب و عتاب قرار مي دادند در مقابل به ايشان سلام و درود مي فرستاد. [2] .

وي در سال 157 ه، در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد و در وقت مردن هفتاد و چهار سال عمر داشت. [3] .

----------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد.

[2] حياة الامام محمد الباقر: 1 / 0.

[3] معجم رجال الحديث: 6 / 44.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حصين بن عمرو

حصين بن عمرو همداني كوفي مشعاري، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

-----------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حطان بن خفان

ابوجبيره حطان بن خفان جرمي، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته است. [1] .

---------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حفص بن عمر

حفص بن عمر انصاري كوفي، شيخ او را در رديف اصحاب امام سجاد عليه السلام آورده است. [1] .

-----------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حكم بن عتيبه

ابومحمد حكم بن عتيبه كندي كوفي، برقي او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده [1] و همچنين شيخ او را در رديف اصحاب امام عليه السلام آورده است و اضافه فرموده كه وي از گروه بتريه است [2] و كشي،گروهي از اخبار را در انتقاد و نكوهش او نقل كرده و اين كه او از جمله منحرفين و گمراهان است. ابوبصير روايت كرده، مي گويد: از ابوجعفر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: حكم بن عتيبه، سلمه، كثير النوي، ابوالمقدام و ثمار (يعني سالم) بسياري از اين گمراهان را به گمراهي كشيدند و اينان از جمله كساني هستند كه خداوند درباره ايشان فرمود: «و من الناس من يقول آمنا بالله و اليوم الآخر و ما هم بمؤمنين» [3] و اين روايت دلالت دارد كه حكم از ريشه هاي گمراهي آن زمان بوده است و او از جمله عاملان فاسد كردن عقيده اسلامي و انحراف مسلمانان از راه حق و حقيقت بوده است.

ابن حجر او را توثيق و از او تمجيد كرده است و سخنان زيادي در توصيف او گفته است [4] احتمال قوي آن است كه ابن حجر تنها به خاطر انحراف وي از ولايت اهل بيت عليهم السلام كه طبق نص پيامبر (ص) پس از قرآن كريم ثقل اكبرند، او را توثيق كرده باشد.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

[2] رجال طوسي.

[3] بقره / 8.

[4] تهذيب التهذيب: 2 / 434.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حكيم بن جبير

حكيم بن جبير بن مطعم بن عدي بن عبد مناف قرشي مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است [1] و استاد ما آقاي خويي مي گويد: او از علي بن حسين عليهماالسلام روايت كرده و حنان بن سدير از طريق پدرش از وي روايت كرده است. [2] .

-----------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حكيم بن حكم

حكيم بن حكم بن عباد بن حنيف انصاري، از امام علي بن حسين و امام ابوجعفر و امام صادق روايت كرده و از اصحاب امام سجاد عليه السلام است. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حكيم بن صهيب

ابوسدير حكيم بن صهيب صيرفي، كوفي. شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده همان گونه كه او را از اصحاب امام باقر عليه السلام دانسته است.[1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حميد بن نافع

حميد بن نافع همداني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

-------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حميد بن مسلم

حميد بن مسلم كوفي، شيخ او را در شمار اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] و شايد وي همان كسي باشد كه برخي از رويدادهاي غم انگيز كربلا را نقل كرده و به همراه ياران ابن سعد بوده است.

----------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

حج امام سجاد

اما حج بيت الله الحرام، امام عليه السلام همواره به زيارت خانه خدا مي رفت زيرا كه آن بزرگوار در هر يك از اعمال حج، آرامش روحي و مرهمي براي جان و دل تفتيده اش ميافت كه از مصائب و غمهاي كربلا دلش كباب بود، امام سجاد عليه السلام ديگران را نيز بر اعمال حج و عمره تشويق مي كرد به خاطر فوايد زيادي كه بر اين عمل عبادي مترتب است، مي فرمود:

«اعمال حج و عمره به جا آوريد تا تن درست باشيد و روزيتان فراخ گردد و ايمان صالح پيدا كنيد و بدين وسيله به هزينه زندگي مردم و خانواده تان كمك كنيد.» [1] .

و نيز مي فرمود: «كسي كه اعمال حج به جا آورد، آمرزيده است و بهشت بر او واجب مي گردد و بدان وسيله بر گذشته اعمالش قلم عفو كشيده مي شود و زن و فرزند و اموالش در امان است.» [2] .

و نيز مي فرمود: «كسي كه بين صفا و مروه سعي كند، فرشتگان الهي از او شفاعت مي كنند.» [3] . همان طوري كه آن حضرت به هنگام مراجعت حاجيان از بيت الله الحرام مردم را به تعظيم و بزرگداشت ايشان دعوت مي كرد و مي فرمود: «وقتي كه حاجيان

از حج برمي گردند به آنها خوشامد بگوييد و با ايشان مصافحه كنيد و از ايشان تجليل و احترام به عمل آوريد تا شما هم در اجر و پاداش ايشان شريك باشيد، پيش از آن كه آنان دوباره، آلوده به گناه شوند!» [4] . اينك ما به طور اختصار به برخي از حالات و رفتار امام در وقت اعمال حج اشاره مي كنيم:

حج پياده

امام سجاد عليه السلام همچون پدر بزرگوارش و عمويش امام حسن عليهماالسلام بارها با پاي پياده به مكه رفت و در يكي از مسافرتهايش تا رسيدن به بيت الله، بيست روز طول كشيد. [5] .

حج سواره

امام عليه السلام بيست سفر با شتر به حج رفت و در اين مسافرتها عده زيادي به همراه آن حضرت بودند. مورخان مي گويند: هرگز آن بزرگوار تازيانه اي به شترش نزد. [6] ابراهيم بن علي مي گويد: من سفري در خدمت علي بن حسين به مكه مشرف شدم، شتر آن حضرت مقداري درنگ كرد، امام عليه السلام با چوب دستيش اشاره اي به آن حيوان كرد اما دستش را رد كرد و او را نزد با اين همه فرمود: «آه از قصاص!»

و يك بار ديگر بين كوههاي رضوي، شتر درنگ كرد، امام عليه السلام چوب دستيش را به او نشان داد و فرمود: «بايد حركت كني اگر نه من خواهم زد.» سپس سوار شد و شتر به راه افتاد. [7] آري آن بزرگوار خودش را تا به اين اندازه از رحمت و محبت و مدارا با يك حيوان قرار داده بود كه يك تازيانه به او نمي زند و او را نمي آزارد و به نظر آن حضرت ستم كردن بر يك حيوان

نيز، قصاص و مسؤوليت عالم آخرت را در پي دارد.

همراهي قاريان با امام سجاد

وقتي كه امام عليه السلام قصد مسافرت به بيت الله الحرام را مي فرمود قاريان قرآن و دانشمندان اطراف آن حضرت را مي گرفتند زيرا كه آنان از درياي علوم و معارف و حكمتها و آداب آن بزرگوار بهره مند مي شدند. سعيد بن مسيب مي گويد: قاريان قرآن به مكه نمي رفتند مگر اين كه ببينند امام علي بن حسين مي رود، سالي آن حضرت راهي مكه شدند و ما هزار تن سوار بر مركب به همراه آن حضرت حركت كرديم. [8] آنان مسائل حج و احكام دين و ساير امور شرعي خود را از آن حضرت فرامي گرفتند، زيرا كه به اجماع تمام مورخان در آن روزگار كسي داناتر از آن بزرگوار به احكام قرآن و سنت نبود.

توشه سفر حج

امام عليه السلام بهترين و كاملترين تداركات را براي سفر حج و يا عمره آماده مي ساخت و از خوبترين توشه و ميوه از قبيل بادام و شكر و سويق (تلخان) ترش و شيرين به همراه برمي داشت. [9] در يكي از مسافرتها خواهرش بانوي بزرگوار حضرت سكينه مقداري توشه گرانبها تهيه فرموده بود كه هزار درهم براي آنها مصرف كرده بود، امام عليه السلام وقتيكه به بالاي «حره» رسيد دستور داد تمام آنها را بين فقرا و مستمندان توزيع كردند. [10] .

----------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه: 8 / 5.

[2] من لا يحضره الفقيه: ص 156، وسائل الشيعه: 8 / 5.

[3] من لا يحضره الفقيه: ص 159.

[4] من لا يحضره الفقيه: ص 155.

[5] بحارالانوار، و در عقد الفريد: 3 / 103 آمده است كه آن

حضرت بيست و پنج مرتبه با پاي پياده به مكه رفت.

[6] حلية الاولياء: 3 / 133.

[7] فصول المهمه: ص 189.

[8] حياة الامام محمد الباقر: 1 / 138.

[9] بحارالانوار: 46 / 71.

[10] صفة الصفوة: 2 / 54.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

حبس فرزدق و نجات او

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: هرگز دوستي كسي را ترك نكن، گر چه بداني كه آن دوستي به تو سودي نمي رساند. از جمله اين كه: در سالي كه هشام بن عبدالملك به حج رفت، و حديثي ذكر مي كند كه مورد حاجت ما از آن اين است كه: هشام، فرزدق را حبس كرد؛ و حبس او به طول انجاميد و او را به قتل تهديد كرد. سپس حضرت زين العابدين عليه السلام دعا كرد و خدا او را از زندان نجات داد. فرزدق خدمت آن حضرت رسيد و گفت: يابن رسول الله!هشام نام مرا از دفتر محو كرده است. حضرت فرمود: سالي چه قدر به تو مي داد؟ گفت: فلان مقدار. حضرت به قدر چهل سال به او داد و فرمود: اگر مي دانستم كه به بيش از اين محتاج مي شوي به تو مي دادم و چون چهل سال به پايان رسيد، فرزدق هم از دنيا رفت.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

حضرت سجاد در شام

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: برآوردن حوائج برادران ديني را خدا بيشتر دوست دارد از اين كه دو ماه روزه بگيرد و اعتكاف كند.

علي بن ابراهيم در تفسير خود از حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه: چون سر مقدس حسين عليه السلام را بر يزيد وارد كردند؛ و دختران اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت سجاد را كه در غل بسته بود وارد مجلس او كردند، يزيد گفت: اي علي بن الحسين! شكر خدايي را كه پدرت را كشت، حضرت فرمود: خدا آن كسي را كه پدرم را

كشت، لعنت كند. يزيد خشمناك شد و دستور داد گردن حضرت را بزنند. آن حضرت فرمود: اگر مرا بكشي چه كسي دختران پيامبر صلي عليه و آله و سلم را به وطن برمي گرداند، در حالي كه غير از من محرمي ندارند؟ گفت: تو آنها را بر مي گرداني و سوهاني خواست و شروع كرد غل را به دست خود از گردن آن حضرت بريدن. آن گاه گفت: اي علي بن الحسين! مي داني من از اين عمل چه قصدي دارم؟ حضرت فرمود: آري، مي خواهي غير از تو كسي در اين باره بر من منتي نداشته باشد. يزيد گفت: به خدا! همين منظور را داشتم.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

حاجيان واقعي

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: خداي متعال در هر شب از ماه مبارك رمضان بعد از افطار، هفتاد هزار هزار بندگان را از آتش جهنم آزاد مي فرمايد.

و از پدران خود عليهم السلام روايت مي كند كه حضرت سجاد عليه السلام در عرفات ايستاده بود، به زهري گفت: چند نفر را در اين محل تخمين مي زني؟ گفت: چهار ميليون و پانصد هزار حاجي. فرمود: اي زهري! نزديك من بيا و او را نزديك كشيد و دست خود به صورت او ماليد و فرمود: نگاه كن، نگاه كرد. زهري مي گويد: همه ي مردم را به صورت ميمون ديدم، و انساني نديدم مگر در هر ده هزار يك نفر، سپس فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم، باز حضرت به صورتم دست كشيد و فرمود: نگاه كن، نگاه كردم و همه را به شكل خوك

ديدم مگر همان عده را. گفتم: پدر و مادرم به قربانت! معجزات و نشانه هاي تو مرا به وحشت انداخت و عجائب تو مرا حيران كرد! فرمود: اي زهري! از اين جمعيت زياد جز همان عده ي كمي كه ديدي، حاجي نيست. آن گاه فرمود: دست به صورت خود بكش. كشيدم و باز مردم را به حالت اول ديدم.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

حماد بن زيد

اما حماد بن زيد جهضي كه از برجسته ترين فقهاي بصره و رهبر مسلمين آن سامان بود، [1] با امام زين العابدين عليه السلام ارتباط داشت و از صفات والاي آن حضرت سخت در شگفت بوده و مي گفت: «علي بن حسين بالاترين فرد هاشمي بود كه من ديده ام.» [2] .

براستي كه امام عليه السلام بر تمام هاشميان دوران خود در آداب و اخلاق و كمالات برجسته ي خود امتياز داشت.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 3 / 9.

[2] تهذيب اللغات و الاسماء بخش اول: ص 343.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حميري

اما سيد حميري كه تمام ذوق و استعداد خداداديش را وقف ستايش اهل بيت عليهم السلام نموده است زيرا يقين داشت كه ايشان معدن رحمت و فضيلتند در زمين و هيچ خصوصيت و فضيلتي از فضايل ايشان را فروگذار نكرده مگر آن كه در اشعاري نغز سروده است و امام زين العابدين عليه السلام را با اين بيت توصيف كرده، مي گويد:

ورابعهم علي ذوالمساعي

به للدين و الدنيا قوام [1] .

- چهارمين فرد از ايشان علي بن حسين عليه السلام است كه كمكهاي فراوان به فقرا داشت و به وسيله او دين و دنيا قوام گرفته و استوار گشته است.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] ديوان حميري: ص 36.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حسين علي محفوظ

دكتر حسين علي محفوظ مي گويد: «زين العابدين پس از پدر بزرگوارش از نظر علم و عمل بالاتر از همه خلق خدا بود، و در لباس، فقاهت و عبادتش شبيه ترين فرد اهل بيت عليهم السلام به اميرالمؤمنين عليه السلام بود...» [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجلة البلاغ شماره 7 سال اول: ص 54.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حقوق خدا

بزرگ ترين حق كه به عهده تو نهاده شده، حقوق خداست. بايسته است كه تو خدا را با اخلاص پرستش نمايي. اگر اين رفتار از تو صادر شود، خداي سبحان متعهد است كه تمام امور دنيايي و آخرتي تو را تأمين نمايد.

سخن يك جمله است؛ ليكن معنا بي نهايت است. اگر بنده شايستگي خويش را فراهم سازد و با نيت پاك و بدور از ريا و سمعه خدا را پرستش نمايد، خداي آگاه و توانا تمام زندگي او را تأمين خواهد نمود. انجام كارش در آخرت نيز به خير سعادت خواهد بود.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حقوق معلم

حقوق معلم و رهبر علمي تو اين است كه مقام وي را بزرگ بداني و در حضور وي در مجلس درسش حاضر شوي و خوب گوش كني، و تمام توجهت به وي باشد، صداي خويش را بلند نسازي، سؤالي كه ديگري از استاد مي نمايد پاسخ ندهي، در كلاس درس با كسي گفتگو ننمايي، در محضر استاد غيبت كسي را نكني، اگر كسي غيبت او را مي كند و از او به بدي ياد مي نمايد، دفاع كني، عيوب وي را بپوشاني، فضايل وي را به ديگران بازگو كني، با دشمنان وي همراهي نكني، با دوستان وي دشمني نكني، اگر اين نوع حقوق را در حق معلم خويش رعايت نمودي، فرشتگان خدا شهادت خواهند داد كه تو نيت پاكي از دانش آموختن داري و براي خدا نه براي مردم دانش فرامي گيري.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حقوق همسر

از موارد حقوق همسر اين است كه بداني خداي سبحان همسر تو را سبب آرامش تو قرار داده است. و همسر نعمت الهي است. بايد به وي احترام كني و با وي مدارا نمايي، اگر حقي از تو بر وي لازم آمده و وي موفق به رعايت آن نشده است، با مهرباني رفتار كني، زيرا كه وي در اختيار توست، و لازم است همسر خويش را از لحاظ لباس و معاش تأمين نمايي و اگر لغزشي از وي مشاهده شد، گذشت كني.

در اين گفتار به دو محور بنيادي همسرداري كه انس و محبت و نيز گذشت از لغزش ها مي باشد، اشاره شده است. همان دو محور اساسي كه قرآن بر آن پافشاري مي نمايد

و بنيان خانواده را بر اين دو پايه استوار (محبت و گذشت) مستقر مي سازد، و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة. [1] (براي توضيح دو محور ياد شده و حقوق متقابل دو همسر به كتاب فاطمه (سلام الله عليها) الگوي زندگي مراجعه نماييد. [2] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] روم، 21.

[2] فاطمه (س) الگوي زندگي، ص 141.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حقوق مادر

برخي از حقوق مادر آن است كه بار حمل تو را تنها تحمل نموده است، و از ميوه هاي قلب و جان خويش تو را بهره مند ساخته است. كه هيچ فردي توان اين كار را نداشته است. مادرت تو را از تمام خطرها با تمام وجودش حراست نموده است. مادر كه بر وي مهم نبود خود تشنه و گرسنه باشد؛ ليكن تو را سيراب و سير نمايد. مادر كه بر وي برهنگي، آفتاب و سايه مهم نبود، تلاش مي نمود تو را بپوشاند. تو را در آرامش و سايه حراست مي نمود. مادري كه به خاطر تو از خواب نازش صرف نظر مي نمود و تو را از سرما و گرما حفظ مي كرد.

تو چگونه مي تواني سپاس گزار زحمت هاي مادرت باشي؟! مگر اين كه در اين تلاش سخت، از خدا مدد جويي.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حقوق پدر

حق پدر آن است كه بداني اصل و ريشه تو پدر مي باشد. اگر او نبود تو نيز وجود نداشتي. هر نعمتي كه بر تو ارزاني مي شود بدان كه پدر سبب آن است. خداي سبحان را به خاطر اين نعمت بزرگ كه به تو ارزاني كرده است، شكرگزار باش. و بدان تنها توان مندي از جانب خداست. [1] (براي اداي حقوق از خدا ياري طلب كن.) اين تنها پنج محور از بيش از پنجاه محور حقوق است كه برگزيده شد.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حقوق حيوانات

دنياي امروز با گذشت قرون متمادي از دانش و فرهنگ و تأسيس سازمانها و نهادهاي حقوقي، سازماني را به عنوان دفاع از حقوق حيوانات تأسيس مي نمايد كه جاي بسيار خوشحالي و اميد است. گرچه در كنار دفاع از حقوق حيوانات، هزاران انسان با سلاح هاي كشتار جمعي به كام مرگ مي روند و حقوق اساسي انسان ها ناديده انگاشته شده، زير پاي ستم پيشگان پايمال مي گردد.

اما وحي آسماني هماره مدافع حقوق هر جاندار مي باشد. حق زندگي، آسايش و امنيت آن را محترم مي داند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد حقوق حيوانات اين گونه سخن مي گويد: براي چهارپايي كه مسافر يا بار جابجا مي نمايد (مانند اسب و استر و شتر و الاغ) چند حق بر عهده راكب و صاحبش نهاده شده است. هنگامي كه پياده مي شود نخست به چهارپا آب و علف دهد، همواره وي را به آب عرضه بدارد تا تشنه نماند، بر صورت وي هيچ گاه نزند كه صورت تسبيح خدا مي گويد. تنها براي رفع نياز بر مركب سوار

شود، بيهوده سوار بر آن نشود. بيش از توان حيوان، بر دوش وي بار حمل نكند، بيش از توان وي، راه نبرد. و لا يكلفها من المشي الا كما يطيق. [1] در برخي روايات اضافه شده كه در حال گعده و گفتگو با ديگران بر گرده آن قرار نگيرد. و نيز مركب خويش را به زور براي رفتن به جايي كه تنفر دارد، وادار نسازد، و لا يضر بها علي النفار. [2] . حال عظمت رفتار علي بن الحسين عليه السلام را تماشا كنيد كه چگونه حقوق حيوانات را رعايت مي نمايد. حضرت با شتري كه بيش از بيست بار، در برخي روايات چهل بار حج و عمره انجام داده است، شتري كه فاصله بين مدينه و مكه را مي پيمايد، يك ضربه بر آن وارد نمي سازد. حج علي بن الحسين عليه السلام علي ناقة اربعين حجة فما قرعها بسوط. [3] در برخي آثار بيست نوبت حج عنوان شده است. [4] . هنگامي كه يكي از شترها كه با آن به حج مي رفتند مرد، آن را دفن نمود تا درندگان آن را نخورند. [5] و در مورد شتري كه بيست بار با آن حج انجام داده بود و به امام باقر عليه السلام وصيت نمود كه بعد از وي هنگامي كه شتر مرد، دفنش نمايد تا درندگان آن را نخورند. آنگاه از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم روايت نمود كه شتري كه هفت بار در عرفات وقوف نمايد از شترهاي بهشت قرار مي گيرد. [6] .

چگونه اهتمام به حقوق حيوانات در پيشگاه سيدالساجدين عليه السلام مطرح است، كه به دفن شتر وصيت مي نمايد. [7] آنگاه شتري كه

اين گونه محبت از علي بن الحسين عليه السلام مشاهده مي نمايد، طاقت فراق حضرت را ندارد و بعد از اين كه حضرت در بقيع به خاك سپرده مي شود، شتر از آب و علف بازمي ماند و خود را در كنار قبر امام مي رساند و سر و صورت خود را به خاك قبر مي نهد و در همان جا سه روز ماندگار مي شود تا از فراق حضرت از پاي در مي آيد. [8] اين نيز وفاداري حيوان نسبت به امام همام، امام ملك و امام ملكوت است.

------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل، ج 8، ص 350.

[2] همان، ص 351، محاسن، ص 635.

[3] بصائر الدرجات، ص 353.

[4] مجموعه نفيسه، ص 207.

[5] خصال، ج 2، ص 517.

[6] محاسن، ص 635 و 636.

[7] همان، ص 635.

[8] الاختصاص، ص 300، كافي، ج 1، باب مولد علي بن الحسين (عليهماالسلام)، ح 4 و...، بحار، ج 46، ص 148.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

حج

ابن عينيه مي گويد: در سفر حج بودم، امام سجاد عليه السلام را در هنگام احرام بستن مشاهده كردم، در حالي كه رنگ از رخساره اش پريده بود و تنش مي لرزيد و توان گفتن لبيك را نداشت. به او عرض شد چرا تلبيه نمي كني؟

فرمود: مي ترسم بگويم لبيك اما جواب بيايد لا لبيك!، اما همين كه تلبيه گفت، غش كرد و از مركبش بر زمين افتاد و پيوسته اين حال بود تا حج آن حضرت به پايان رسيد. [1] .

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] احقاق الحق، ج 12، ص 37.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي

حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

حضور قلب

ابوحمزه ثمالي مي گويد: علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه هنگام خواندن نماز، عبا از يك طرف شانه اش افتاد ولي آن حضرت اعتنايي نكرد تا نماز به پايان رسيد. پس از پايان نماز از آن بزرگوار پرسيدم چرا عبا را دوباره به شانه خود نينداختيد؟ فرمود: واي بر تو، آيا مي داني كه در محضر چه كسي قرار داشتم. توجه داشته باش كه بنده به همان اندازه اي كه از نماز حضور قلب دارد، نمازش قبول مي شود. [1] .

---------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 66.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

حق مؤمن بر كافر

مردي به حضرت امام سجاد عليه السلام رسيد و عرض كرد: يابن رسول الله! اگر مؤمن بر كافر حقي داشته باشد و در دنيا به او ندهد، در عالم آخرت چگونه حق مؤمن را از كافر مي گيرد و حال آنكه كافر در آتش است. حضرت فرمود: از گناه مؤمن به قدر حقش برمي دارند و به كافر مي دهند و اين سبب افزودگي عذابش خواهد شد. [1] .

--------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحفة الواعظين، ج 1، ص 193.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

حق همنشيني

مردي به حضرت امام زين العابدين عليه السلام عرض كرد: فلاني به شما نسبت گمراهي و بدعت گذاري مي دهد. حضرت فرمود: تو رعايت حق همنشيني آن مرد را نكردي كه گفتار او را به ما منتقل ساختي، و نيز حق ما را اداء ننمودي كه از برادرم چيزي را كه نمي دانم به من رسانيدي. مرگ ما را فرا مي گيرد، و برانگيخته شدن «براي حساب»، محل حشر ماست و قيامت، ميعادگاه ما مي باشد و خدا در ميان ما حكومت مي كند. تو از غيبت بپرهيز كه آن خورشت سگان آتش است. [1] .

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 72، ص 246.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

حلم

امام سجاد عليه السلام فرمودند: بر كسي گذشتم كه به من بد مي گفت: به او گفتم: اگر راست مي گويي، خداوند متعال مرا رحمت كند. و اگر دروغ مي گويي، خداوند تو را بيامرزد. [1] .

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 157.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

حقيقت مرگ

امام عليه السلام، حقيقت مرگ را نسبت به مردمان مؤمن و افراد كافر توصيف كرده و مي فرمايد:

«الموت للمؤمن كنزع ثياب و سخة، و فك اغلال ثقيلة، و الاستبدال بأفخر الثياب، و أوطأ المراكب، و للكافر كخلع ثياب فاخرة، و النقل من منازل أنيسة، و الاستبدال بأوسخ الثياب، و أخشنها، و أوحش المنازل و اعظمها...» [1] . «مرگ براي شخص با ايمان مانند كندن لباس چركين از بدن و باز كردن غلهاي سنگين، پوشيدن بهترين لباسها و سوار شدن بر راهوارترين مركبهاست، اما براي كافر همچون كندن لباسهاي گرانبها و انتقال از خانه هاي مأنوس و پوشيدن كثيفترين و خشنترين لباسها و رفتن به وحشتناكترين و بيمناكترين منزلهاست.» اخبار فراواني از ائمه هدي عليهم السلام رسيده است مبني بر اين كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و هر گاه مرگ مؤمن فرارسد او هيچ گونه دشواري احساس نمي كند بلكه آسايش بزرگي را به خاطر انتقال به نعمتهاي اخروي و جايگزينيش در هر جاي بهشت كه بخواهد، در خود احساس مي كند و اما كافر وقتي كه مرگ را در چند قدمي خود احساس مي كند، آن روز را روز بدبختي و گرفتاري خود مي بيند و با حسرتها و دردهاي زياد

خود را رو در رو مشاهده مي كند؛ به خاطر اين كه از بهشت دنيا به زندان آخرت و عذاب هميشگي منتقل مي شود.

----------------------

پي نوشت ها:

[1] معاني الاخبار صدوق، باب 136.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حكمت در انجيل

امام عليه السلام حكمتي درخشان از حكمتهاي انجيل را براي اصحابش نقل كرده و فرمود:

«مكتوب في الانجيل، لا تطلبوا علم ما لا تعملون، و لما تعملوا بما علمتم، فان العلم اذا لم يعمل به لم يزد صاحبه الا كفرا، و لم يزدد من الله الا بعدا.» [1] . «در انجيل نوشته شده است كه در پي دانستن چيزي كه عمل نمي كنيد نرويد و حال اين كه هنوز بدانچه مي دانيد عمل نكرده ايد زيرا علم تا وقتي كه بدان عمل نكنند براي صاحبش جز كفر چيزي نيفزايد و جز دوري از خدا چيزي اضافه نكند.» براستي كه امام عليه السلام به عمل تؤام با علم دعوت كرده است و اين كه به هيچ وجه صحيح نيست، انسان چيزي را بداند و به آن عمل نكند چون اين كار جز دوري از خدا نتيجه ديگري به بار نمي آورد.

--------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حضرت موسي با خدا

امام عليه السلام فرمود:

«سأل موسي بن عمران ربه تعالي: من أهلك الذين تظلهم بظل عرشك يوم لا ظل الا ظلك؟ فأوحي اليه سبحانه و تعالي: الطاهرة قلوبهم، و التربة أيديهم، الذين يذكرون جلالي، و الذين يكتفون بطاعتي، كما يكتفي الصغير باللبن، و الذين يأوون الي مساجدي، كما تأوي النسور الي أوكارها، و الذين يغضبون لمحارمي اذا استحلت مثل النمر اذا حرد...» [1] .

«موسي بن عمران (ع) از پروردگار متعال مسألت كرد: چه كساني شايستگي دارند تا در آن روزي كه جز سايه عرش تو سايه اي نيست آنان را در سايه

عرش خود نگهداري؟ خداي سبحان وحي كرد: اي موسي! آنهايي كه دلهاي پاكي دارند و دستهايشان خاك آلوده است، آن كساني كه بزرگي مرا ياد مي كنند و به اطاعت من اكتفا مي نمايند همچنان كه طفل خردسال به شير مادر بسنده مي كند و آنهايي كه به مساجد من پناه مي برند همچنان كه عقابها به آشيانه شان پناه مي برند و كساني كه به خاطر محرمات من خشمگين مي شوند، موقعي كه محرمات مرا مردم حلال بشمارند آنان مثل پلنگ خشمگين، غضبناك مي شوند...»

براستي كه اين گروه با ايمان به خدا از بهترين انسانهايند هم در پاكدلي و هم در سلامت باطنها و نياتشان كه با دلها و عواطفشان تنها به سوي خدا توجه دارند و جز او را نمي بينند و به غير او ايمان ندارند و خداوند به خاطر اين ويژگيها به ايشان پاداش مي دهد و آنان را در سايه خود نگه مي دارد و مشمول لطف و مخصوص عنايت خاص خود مي فرمايد.

------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام زين العابدين: ص 202.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حق پيامبران و علي بر مسلمانان

امام سجاد عليه السلام در حديثي راجع به حقوق مهمي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - و جانشينش؛ باب مدينه علم، امام اميرالمؤمنين عليه السلام بر اين امت دارد فرموده است:

«ان كان الأبوان عظم حقهما علي أولادهما لا حسانهما اليهم، فاحسان محمد وعلي صلوات الله عليهما و علي ابنائهما الي هذه الأمة أجل و أعظم، فهما أحق أن يكونا أبويها...» [1] . «اگر حق پدر و مادر به خاطر احسانشان به فرزندان

مهم است پس احسان محمد و علي - صلوات الله عليهما و علي ابنائهما - به اين امت بالاتر و مهمتر است بنابراين ايشان سزاوارترند براي پدري اين امت.» براستي كه پيامبر و وصي آن حضرت داراي حقوقي بس بالاتر از حقوق پدران بر اين امتند زيرا كه آن دو بزرگوار اين امت را آزاد كرده و از قيد بردگي و تاريكيهاي جهل و ناداني نجات داده اند و به ايشان زندگي والاي آزادانه مرحمت كرده اند، و ليكن افسوس كه اين امت الطاف ايشان را قدرداني نكرد بلكه دست عترت پاك پيامبر را از مركز حكومت و زمامداري كوتاه كرد و حاكمان امت به شكل بسيار هولناكي به نابودي عترت در سرزمين كربلا همت گماردند، امام زين العابدين عليه السلام مي فرمايد: «كان رسول الله صلي الله عليه و آله مكفرا لا يشكر معروفه، و لقد كان معروفه علي القرشي و العربي و العجمي، و من كان أعظم معروفا من رسول الله (ص) علي هذا الخلق؟ و كذلك نحن أهل البيت مكفرون لا يشكر معروفنا.» [2] . «نسبت به رسول خدا - صلي الله عليه و آله - ناسپاسي شد و شكر احسان و خوبيهاي ايشان به عمل نيامد در حالي كه به مردم قريش و به عرب و عجم نيكي كرد و چه كسي از پيامبر خدا (ص) به اين مردم بيشتر احسان كرده است؟ و همچنين نسبت به ما اهل بيت ناسپاسي شد و شكر احسان ما را نكردند.»

-------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام زين العابدين: ص 202 به نقل از محاسن برقي.

[2] وافي: 3 / 133.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛

باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

حسين بن زين العابدين

شيخ مفيد مي نويسد: حسين بن علي بن الحسين عليه السلام مردي فاضل و باتقوا بود و احاديث زيادي از پدر بزرگوار خود و عمه اش كه فاطمه بنت الحسين باشد و برادرش حضرت امام محمد باقر عليه السلام نقل كرده و... حسين بن امام زين العابدين در سنه يكصد و پنجاه و هفت (157) هجري رحلت كرد و در قبرستان بقيع دفن شد.

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

حضرت فاطمه، بنت الحسن (ام عبدالله)

حضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است كه كنيه شان «ام عبدالله» است، در ميان دختران حضرت به جلالت و عظمت شأن و بزرگواري ممتاز بودند. ايشان به همسري حضرت امام سجاد عليه السلام در آمده و ثمره ي اين وصلت، چهار فرزند بوده است. حضرت ابوجعفر محمد باقر عليه السلام حسن، حسين و عبدالله باهر [1] (البته مادر حسن و حسين و عبدالله باهر در بعضي از اسناد تاريخي «ام ولد» ذكر شده است). [2] .

«ام عبدالله» اين افتخار را دارد كه با همسر شدن براي حضرت سجاد عليه السلام باعث پيوند نسل دو امام به يكديگر شد. آري ايشان از زنان نادره جهان است كه در داشتن برخي از امتيازات منحصر به فرد مي باشد و اين مزايا در يك فرد غير از ايشان جمع نشده است.

ايشان دختر امام، نوه امام، همسر امام، عروس امام، مادر امام، مادر بزرگ امام مي باشند. وي فرزند امام مجتبي عليه السلام و نوه اميرالمؤمنين عليه السلام همسر امام سجاد عليه السلام عروس امام حسين عليه السلام مادر امام باقر عليه السلام و مادر بزرگ ساير امامان عليهم السلام است. امام باقر عليه السلام فرموده اند روزي مادرم در زير ديواري نشسته بود كه

ناگاه صدايي از ديوار بلند شد و از جا كنده شد و خواست كه بر زمين افتد. مادرم با دست خود اشاره كرد و به ديوار فرمود: نبايد فرود آيي!!، قسم بحق مصطفي - صلي الله عليه و آله و سلم - كه حق تعالي رخصت نمي دهد تو را در افتادن. پس آن ديوار معلق در ميان زمين و هوا باقي ماند تا آنكه مادرم از آنجا بگذشت. پس پدرم امام زين العابدين عليه السلام صد اشرفي براي او تصدق داد. و نيز از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده كه روزي آن جناب جده اش، مادر حضرت امام محمد باقر عليه السلام را ياد كرد و فرمود: «كانت صديقة لم يدرك في آل الحسن مثلها». يعني جده ام صديقه بود و در دودمان حضرت امام حسن عليه السلام كسي به درجه و مرتبه او نرسيد. [3] (با توجه به اصطلاح «صديق» و مقام خاص صديقان كه در قرآن همرديف انبياء آورده شده اين تعبير امام صادق عليه السلام راجع به مادر بزرگ خود قابل دقت است.)

با توجه به نقل هاي متعدد تاريخي مبني بر حضور حضرت باقر عليه السلام در چهار سالگي در صحنه عاشورا، نبايد وصلت حضرت امام سجاد عليه السلام با حضرت فاطمه بنت الحسين عليه السلام ديرتر از سال 56 هجري بوده باشد.

----------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال، ج اول، ص 177.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 55 (به نقل از عدد).

[3] منتهي الآمال، ج دوم، ص 58.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول 1380 .

حوراء

يكي ديگر از همسران حضرت امام زين العابدين عليه السلام كنيزي است به نام «حوراء» كه از سوي جناب

«مختار» به ايشان هديه شده بود. ايشان مادر مكرمه حضرت زيد بن علي عليه السلام است كه با رشادت كامل عليه دودمان اموي قيام كرد و در «كوفه» به شهادت رسيد. در اين ارتباط قضيه بسيار جالبي در بحارالانوار نقل شده است كه از اين قرار است:

«ابوحمزه ثمالي مي گويد: هر سال يك بار علي بن الحسين عليه السلام را در ايام حج زيارت مي كردم. يك سال حضور حضرت آمدم و ديدم روي زانوي حضرت بچه اي نشسته است. من هم نزد ايشان نشستم. بچه آمد و در هنگام عبور از درگاه اتاق افتاد و حالش متشنج شد. حضرت علي بن الحسين عليه السلام بسرعت از جا بلند شد و دوان دوان به سراغ او رفت و با لباس خود، اشك هاي چشم آن طفل را پاك كرد و به او فرمود: اي پسرم! تو را به خدا پناه مي دهم كه در «كناسه» به دار آويخته شوي. به ايشان عرض كردم: پدر و مادرم فداي شما، كدام كناسه؟ فرمود: «كناسه ي كوفه» عرض كردم فداي شما شوم اين قضيه واقع مي شود؟ فرمود: بلي قسم به كسي كه پيامبر را بحق مبعوث فرمود، اگر بعد از من زنده باشي هر آينه اين بچه را در ناحيه اي از نواحي كوفه مي بيني در حالي كه مقتول است و بعد دفن شده و سپس او را از قبر بيرون آورده و در حالي كه او را لخت نموده روي زمين مي كشند و در «كناسه» به دار مي آويزند و سپس او را پائين آورده و مي سوزانند و خاكستر او را در آب فرات مي ريزند. گفتم: فداي شما شوم اسم اين غلام چيست؟ فرمود: اين فرزند من

«زيد» است. سپس چشمان حضرت پر از اشك شد و فرمود: آيا به تو نگويم خبر اين فرزندم را؟ شبي از شبها در حالي كه در سجده و ركوع به سر مي بردم در بعضي از حالات خواب مرا فراگرفت. پس ديدم كان در بهشت هستم و حضرت رسول و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مرا با جاريه اي از حورالعين تزويج نموده اند. من پس از هم بستر شدن با او نزد «سدرة المنتهي» غسل كردم و همينكه پشت كردم هاتفي صدا مي زد: «زيد» بر تو مبارك باد!1 «زيد» بر تو مبارك باد!! «زيد» بر تو مبارك باد!! پس از خواب بيدار شدم و آثار جنابت را در خود ديدم. و لذا بلند شدم و براي نماز غسل كردم و نماز صبح را خواندم، پس درب زده شد و به من گفته شد: پشت درب خانه كسي است كه تو را مي طلبد. من بيرون آمدم و مردي را ديدم كه با او جاريه اي بود پوشيده شده و روبندش در دستش بود و روپوشي روي او افتاده بود. من گفتم: حاجت تو چيست؟ گفت با علي بن الحسين عليه السلام كار دارم. گفتم من علي بن الحسينم پس گفت: من فرستاده «مختار ابن ابي عبيد الثقفي» هستم. او به شما سلام مي رساند و مي گويد: با اين جاريه در منطقه امان برخورد كردم و او را به 600 دينار خريدم، اين هم 600 دينار است. پس براي زندگي و روزگار خود از اين كنيز و پول استفاده نما. و نامه اي هم به من داد. من مرد و جاريه را وارد منزل نمودم و جواب نامه «مختار» را نوشتم و

آن مرد روانه شد. پس به «جاريه» گفتم: اسم تو چيست؟ گفت: «حوراء»، اهل منزل او را مهيا نموده و به عنوان عروس نزد من فرستادند. و سپس براي من اين بچه را به ارمغان آورد و من اسم او را «زيد» گذاشتم. «ابوحمزه» آنچه را به تو گفتم: يادداشت نما.

«ابوحمزه ي ثمالي» مي گويد: قسم به خدا مدتي نگذشت كه «زيد» را در كوفه در منزل «معاويه بن اسحاق» ديدم. نزد او رفتم و به او سلام كردم و به او گفتم: فداي تو شوم چرا به اين شهر آمدي؟ فرمود: براي امر به معروف و نهي از منكر. من هم مرتب نزد او رفت و آمد مي كردم. بعد شب نيمه شعبان نزد او آمدم و بر او سلام كردم و او به خانه هاي «بارق و بني هلال» منتقل شده بود. نزد او نشستم. او گفت: اي ابوحمزه آيا بلند مي شوي تا براي زيارت قبر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مشرف شويم؟ عرض كردم: بلي فدايت شوم. بعد ابوحمزه روايت را ادامه مي دهد تا اينجا كه: رسيديم به «ذكوات البيض» او فرمود: اين قبر اميرالمؤمنين است. و سپس برگشتم. و سرگذشت ايشان همان بود كه بود. پس به خدا قسم او را ديدم در حالي كه كشته شده بود و دفن گرديد و سپس قبر او نبش شد و بدنش را عريان روي زمين كشيدند و به دار آويختند و بعد هم سوزانده شد و در پائين كوفه به آب ريخته شد. [1] . البته داستان اين خواب و وقايع بعد از آن به گونه هاي ديگري هم نقل شده است. [2] . از اين حديث شريف علم

غيب حضرت سجاد عليه السلام محبت و ارادت «مختار» به حضرت سجاد عليه السلام محبت شديد حضرت سجاد عليه السلام به جناب «زيد بن علي» - سلام الله عليه - استفاده مي شود.

--------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 183، ح 48 (به نقل از فرحة الغري).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 169، ح 15 (به نقل از امالي صدوق).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول 1380 .

حق نفس

حق نفس بر تو اين است كه تمام نيرو و قدرت آن را تحت رهبري و اطاعت و فرمان خدا درآوري. به اين ترتيب كه وظايف و حقوق اعضاي هفتگانه: گوش، چشم، دست، پا، شكم، زبان و عضو تناسلي را مراعات نموده و در اين امر از خداوند ياري و استعانت جويي.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق زبان

حق زبان اين است كه از بيان سخن ناهنجار خودداري نموده و آن را به نيكي عادت دهي و آن را وادار بر ادب نموده و جز به هنگام ضرورت و احتياج و براي سود دين و دنيا آن را از پرگويي باز داري و از گفتار بيهوده و سخنان ناروا و از آنچه كه ممكن است انسان را با خطر مواجه سازد به شدت بر حذر داري. زبان شاهد و دليل عقل است، جمال معنوي و روحي شخص عاقل به عقل آراسته گردد؛ همچنان كه سيرت و آرايش ظاهر و جمال محسوس نيز به زبان آراسته است؛ و هرگز نيرويي جز به حول و قوه خداوند علي عظيم نيست.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق گوش

حق گوش يا عضو سمعي اين است كه از طريق آن سخناني را به قلب خود راه دهي كه آن را به خير و نيكي وا دارد و يا اخلاق و سجاياي پاك در آن به وجود آورد. زيرا كه قلب به مثابه شهري است كه معاني متنوع و گوناگون از اعمال نيك يا بد از دروازه آن كه همان عضو شنوايي است بدان راه ميابد. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق چشم

حق چشم اين است كه از هر چه روا نيست آن را بپوشاني و از نگاههاي مبتذل و بيهوده بازداري. به اين معني كه جز مواضعي را كه براي آدمي درس عبرتي بوده و يا بر علم و فضل وي بيفزايد تحت نظر و رؤيت نگيري.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق پا

حق پا اين است كه هرگز در راه حرام گام ننهي، و در هر طريق كه براي خود انتخاب نمودي بنگر كه تو را به خواري و ذلت و به پرتگاه نيستي و مرگ نكشاند. زيرا كه پا عضوي است كه مي تواني به وسيله آن يا در راه خير و يا در طريق شر گام برداري. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق دست

اما حق دست اين است كه با آن در آنچه را كه حلال گرديده بگشايي، و به انفاق و بذل و بخشش بپردازي و به وسيله آن اعمالي را كه خداوند فرض و واجب گردانيده به اجرا درآوري تا بدين وسيله از عقوبت و آفات و بليات مصون مانده و از ملامت و سرزنش مردمان بركنار باشي و چنانچه رضا و خوشنودي خدا را در نظر گرفته و بسط مال با عقل و فضيلت توأم گردد، به اجر و ثواب نيك آخرت نايل خواهي شد.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق شكم

حق شكم بر تو اين است كه آن را ظرف كم يا زياد از حرام قرار ندهي، و از حلال هم به اندازه اش بدهي، زيرا چنانچه از حد تقويت جسم به مقداري كه باعث ضعف و سستي است تقليل يابد انسان را به خواري و كسالت مي كشاند و سيري زياد و تن پروري فزون از حد نيز باعث جهل و ناداني گرديده و از كار و كوشش و كسب علم باز مي دارد. افراط در غذا به مستي و بيخبري و سفاهت و ناداني منجر مي گردد، و اين امر انسان را از نيكي و كرامت باز داشته و از حد انصاف و مروت خارج خواهد ساخت، و شخص در چنين موارد نه نيكي تواند نه كرامت.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق عضو تناسلي

حق عضو تناسلي اين است كه آن را از محرمات جنسي و تماسهاي آلوده باز داري: با فرو بستن چشم از قيافه ها و مناظري كه بر تو حرام گرديده به عفت و پاكدامني آن ياري و كمك نمايي. زيرا كه چشم در احتراز از گناه اثر بسزايي خواهد داشت و نيز با ياد مرگ و با تهديد نفس به كيفرهاي سنگين و سخت و ترس و خوف از خدا در پاك داشتن و حفظ و نگهداري آن عضو بكوشي، و به هر حال عصمت و نگهداري و تأييد به دست خدا و نيرو و گردش كليه امور به اختيار او است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين

حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق نماز

اما حق نماز اين است كه بداني نماز يكي از اعمالي است كه باعث مي گردد به درگاه خداوند بار يافته و به او تقرب جويي، و بداني كه در پيشگاه او ايستاده اي، و چون به اين امر واقف شدي به نماز قيام كرده و چون بنده اي ذليل در برابر مولايي عظيم ايستاده و با خضوع و خشوع و خوف و ترس و در عين حال با يك دنيا اميد به عفو و كرامت خداوندي و با تضرع و زاري به تعظيم و تكريم او پرداخته و با آرامش و وقار به نيايش و راز و نياز با خداي توانا بپردازي، و نيز به منظور استخلاص و نجات جسم و جان خود كه غبار گناهان آن را تيره و تار ساخته و ممكن است آن را به هلاكت سوق دهد، طلب آمرزش نمايي و در هر حال تمامي قدرت ها به اختيار خداست. اما حق حج هر چند كه در تحف العقول ذكر نگرديده اما در خصال چنين آمده است:

- اما حق حج كه خود از عبادات بزرگ محسوب مي شود اين است كه بداني كه آن وسيله اي است كه به پروردگار راه يافته و به سوي او رو آورده اي. و تسليم در پيشگاه الهي خود فرار از گناهان به شمار مي رود. و بداني كه اين ايام خود از شريفترين اوقاتي است كه به درگاه خداوندي به توبه و انابه پرداخته و بهترين موقعيتي است كه مي توان به آمرزش گناهان و قبول توبه و برآوردن حوايج اميدوار بود، و كليه مناسك و اعمالي كه خداوند بر

تو فرض و واجب گردانيده مي تواني در موقع حج به جا آورده و به اين وسيله به كمال روحاني و معنوي نايل گردي.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق روزه

اما حق روزه اين است كه بداني روزه حجابي است كه خداوند بر زبان و گوش و چشم و عضو تناسلي و شكم تو مي كشاند، تا به اين وسيله تو را از آتش دوزخ بپوشاند؛ چنان كه در حديث آمده: «روزه سپري است در برابر آتش.» اگر اين عبادت، سراسر وجود تو را در بر گرفت؛ به اين معني كه در ظاهر و باطن در انجام آن بكوشيدي، در پناه اين حجاب از آتش دوزخ مصون ماني و اگر روزه را ترك كردي به دست خود اين پرده و مانع را نابود ساخته و شعله هاي آتش تو را در ميان خواهد گرفت. به هر حال روزه انسان را به تقوي و پرهيزگاري نزديك ساخته و حجابي است كه انسان را از خطاها و لغزش ها در امان مي دارد. و نيست قوه و نيرويي جز به خداوند.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق صدقه

حق صدقه اين است كه بداني كه آن ذخيره اي است كه نزد پروردگار خود به وديعه نهاده اي و امانتي است كه احتياج به شاهد و ناظر ندارد و چون به اين امر واقف گرديدي و صدقه را پنهاني و بدون حضور شاهد به وديعه گذاشتي اطمينان تو بيش از سپرده و امانتي است كه آشكارا به دست كسي بسپاري و چه بهتر كه اين وديعه و امر خير را كه به طور پنهاني و سري انجام داده اي همچنان بين خود و خداي خود محفوظ نگاه داشته و هرگز آن را آشكار نسازي و به استشهاد

و استظهار گوشها و چشمها نپردازي، و هرگز چنين وانمود نكني كه اطمينان توبه گوشها و چشمها بيش از وثوق تو نسبت به خدا است.

و سزاوار نيست كه با اين عمل خود بر ديگران منت نهي؛ زيرا كه خيريه و صدقه عملي است كه نتيجه آن منحصرا عايد تو خواهد شد. پس چون بر كسي منت نهي چنان باشد كه كار خود را تقبيح كرده، و عمل خود را ضايع گردانيده اي و اين، دليل بر اين است كه خود را مراعات نكرده و مانند كسي است كه نيك و بد نزد او يكسان است. و بدين ترتيب چگونه مي توان گفت كه چنين شخصي به اصول اخلاقي پايبند باشد؟ و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق قرباني

حق قرباني اين است كه تنها به خاطر خدا و طلب رحمت از خدا به اين امر بپردازي و با خلوص نيت از خداوند بخواهي كه آن را مورد قبول قرار داده و از جلب نظر تحسين آميز نظاره كنندگان خودداري نمايي. در اين صورت بدون شك از ناراحتي ها و ظاهر سازي هاي ناشي از تكلف و تصنع كه از خصايص مردم كوته بين و عاري از حقيقت است رهايي خواهي يافت. زيرا آنكس كه در كارها صرفا قصد خدا را بنمايد حتما از تكلف و رفتار ساختگي خلاص و آسوده خواهد شد. و اين بدان علت است كه خداوند در اوامر و نواهي انسان را به تكلف و مشقت وا نداشته و به سادگي و آساني

راضي و خوشنود گردد.

خداوند از بندگان خود بيش از امور مشكل و سخت، كارهاي آسان را خواسته است. علاوه بر اين، سادگي و درويش منشي به مراتب براي شما بهتر از زندگاني پر زرق و برق و لرد منشي است. از طرفي لردان و كساني كه با زندگي اشرافي خود گرفته اند اغلب بيش از كساني كه به درويشي و سادگي مي گذرانند با مشقت و سختي مواجه خواهند شد. زيرا كه سادگي و بي پيرايه زيستن، خود از صفاتي است كه با خلقت انسان آفريده شده و هر يك براي آدمي امري طبيعي محسوب مي شود، و طبيعت هرگز همراه با مشقت و تكلف نخواهد بود. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق سلطان

حق سلطان اين است كه خود را نسبت به او چون فرزندي بداني كه احتياج به مراقبت و مواظبت دارد، و تو براي او وسيله آزمايش و امتحان بوده و او به تو گرفتار است، و بداني كه در برابر مقام و امتيازي كه بر تو دارد مي بايست جهت اداره امور مملكت ناراحتيهاي فراواني را تحمل كند و گرفتاريها و مشقات بيشماري را بر عهده گرفته است. و مي بايست خيرخواه او باشي و در حالي كه وي در اوج اقتدار و سلطه تكيه زده و تو فردي ضعيف و كوچك به شمار مي روي هرگز موجبات خشم و غضب وي را فراهم نياورده و رفتاري توأم با لجاجت و عناد با وي نداشته باشي - كه به اين وسيله موجبات هلاكت خود

و او را فراهم ساخته اي. رفتارت با وي چنان باشد كه از حدود تواضع و انعطاف خارج نشوي و از تو خوشنود باشد، بدان اندازه كه وي را از تو باز دارد و به دين و آيين تو صدمه اي وارد نسازد. و جز با استمداد از خداوند به اين امر اقدام ننمايي. و لا حول و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق معلم

حق معلم و آموزگار تو اين است كه در تعظيم و تكريم وي بكوشي و محضر او را بس موقر و محترم شماري و در فراگيري علم و دانش به كلمات و بيانات او به نيكي گوش فرا داري و با رويي گشاده و خويي آزاده و كامل و در كمال ادب و احترام به مجلس و محفل او روي آوري و هرگز صداي خويش را بر صداي او برتر و بلندتر نياوري و آنگاه كه در مسأله اي از وي پرسش نمايند تو خود اظهار دانش و شخصيت ننمايي و خويشتن را شايسته پاسخ گفتن نشان ندهي و جواب را با خود او بازگذاري و شرط ادب نگاه داري تا چنان نمايد كه جز او گوينده اي و بيرون از او داننده اي در آن مجلس وجود ندارد. و نيز هيچ وقت در مجلس او با ديگران سخن نگويي و خاطر او را از اين كردار آزار نرساني و هرگز در حضور او از هيچ كس لب به غيبت نگشايي؛ زيرا كه اين رفتار نيز نشانه خودخواهي و از طريق ادب بيرون

شدن است. اين امر باعث مي شود كه خاطرش از تو برنجد و بر تو بدگمان گردد و از رفتار تو به خويشتن بپردازد و در انديشه فرو رود. و نيز بر تو است كه چون كسي را بنگري كه از معلم تو به غيبت و بدگويي پرداخته از وي دفاع كني و سخن نادرست او را پاسخ گويي و در برابر به تمجيد و تحسين وي بپردازي.

و نيز مي بايست كه معايب آموزگار خويش را پوشيده داري و صفات حميده او را آشكار بگرداني و با آنان كه به دشمني و عداوت وي پرداخته اند مجالست ننمايي، و با دوستان و نيك انديشان وي دشمني و عداوت نشان ندهي. همين كه در كسب علم و رعايت معلم بر اين منوال رفتار نمودي فرشتگان خداوند بر تو شاهد و گواه گردند كه قصد و نيت تو در اين كار حضرت باريتعالي بوده است، و در راه خدا و خوشنودي او به كسب علم پرداخته اي و در علم و دانش و ادب و فرهنگ به آهنگ مردمان و اراده مخلوق رنج نبرده اي.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مالك

اما حق آن كس كه بر تو مالكيت و حكومت يا رهبري دارد، آنست كه او را در هر چه فرمان كند اطاعت كني، و جز در موقعي كه اطاعت از او خشم خدا را برانگيزد هرگز با وي عصيان و نافرماني نكني؛ زيرا كه كاري كه معصيت خداي عزوجل را در بر داشته و موجبات خشم و غضب او را

فراهم مي سازد، هيچ طاعتي براي هيچ مخلوقي نسزد، و چون حق خداي را ادا كردي آنگاه در مقام اداي حق مالك برآيي. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق رعيت

اما حق رعيت كه به واسطه سلطنت و اقتدار تو نزد تو به كار مشغول است آن است كه بداني به واسطه ضعف و ناتواني خويش و قدرت و توانايي تو به رعيتي تو درآمده است. پس بر تو واجب گرديده كه در ميان ايشان كار به عدالت كني و آنان را چون پدري مهربان در سايه مهر و عطوفت فروگيري، و بر جهالت و ناداني نادانان از در عفو و بخشايش درآمده و با عجله و شتاب به عقوبت و كيفرشان نپردازي و خداي عزوجل را بر اين سرافرازي و برتري تو كه برايشان عنايت فرموده شكر و سپاس به جاي آوري، و هر كه شكر نعمت خدا كند نعمت بيشتري به او عطا فرمايد، و نيست قوه و نيرويي جز به خداوند.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق شاگرد

اما حق آنان كه به سبب فزوني دانش و بينايي تو در محضر تو به آموختن و فراگيري از تو مشغول هستند، آنست كه درست بداني، خداي عزوجل به واسطه علم و دانشي كه بر تو عنايت فرموده و خزانه حكمتي كه به تو سپرده تو را بر ايشان سرپرست و قيم گردانيده است، و از گنجينه حكمت، ابواب دانش را بر روي تو گشوده است. پس چنانچه در آموزش و پرورش مردمان به نيكي روي و از ورود واردات و سؤالات ايشان دلتنگ و رنجور نگردي خداي تو را از فضيلت خود بيفزايد، و ابواب دانش بر روي تو بگشايد، و اگر مردمان را از

آموختن دانش خويشتن ابا داري و بهره نرساني، و يا آنگاه كه جهت كسب علم و دانش به خدمت تو درآيند، آنان را از خوي و خصلت خود به دهشت و ملال درآوري، آن وقت است كه خداي عزوجل لباس علم از تو برگيرد و فروغ دانش از تو دور كند و مقام و منزلت تو را از دلهاي كسان برافكند.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق زن

اما حق زن و همسر تو آنست كه بداني خداي تعالي او را از بهر آسايش و آرامش و مؤانست و مصاحبت تو مقرر فرموده، و بداني كه اين نعمت بزرگي است كه خداي عزوجل بر تو ارزاني داشته. پس وي را گرامي بداري و با او از در تكريم و رفق و ملايمت باشي و با او به نرمي و ملاطفت رفتار نمايي اگر چه حق تو بر وي افزون و رعايت اين كار بر وي واجبتر است. اما چون وي اسير تو و در اختيار تو است، بر تو لازم است كه بر وي به رحمت و رأفت رفتار كني، و در خوراك و پوشاك او به نيكي اقدام نمايي و اگر در كاري به ناداني رود بر وي بخشايش آوري. و نيرو و قوه اي جز به خداوند نيست.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مملوك و غلام

اما حق آن كس كه مملوك و غلام تو است آنست كه بداني وي آفريده پروردگار تو است. به اين معني كه او هم مانند تو از فرزندان آدم به وجود آمده، و فرزند پدر و مادر و از گوشت و خون تو است. پس تو در حقيقت بر وي مالك نيستي زيرا كه او مصنوع و مخلوق خداوند است و هيچ يك از اعضاء و جوارح وي به دست تو آفريده نشده و از بهر وي روزي و معيشت پديدار نكرده ايد و در حقيقت خداي تعالي او را بيافريد و روزي داد و تو را در كار او

كفايت كرد و از آن پس او را به اطاعت و فرمان تو درآورد و تو را بر وي امين گردانيد و او را نزد تو به وديعت نهاد تا به هرگونه نيكي و خوش رفتاري كه با وي به پاي گذاري در پيشگاه عدل خداي محفوظ بماند. پس تو با وي به نيكي باش چنانكه خداي با تو نيكي فرمود و اگر خدمت وي در نظر تو ناپسند آيد و با روحيه و مزاج تو توافق نجويد او را با مملوكي ديگر تبديل كن، و با هواي نفس، بندگان خداي را دستخوش رنج و شكنجه قرار مده كه همه نيروها و توانايي ها از آن ذات مقدس متعال ايزد ذوالجلال است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مادر

حق مادر اين است كه موقعيت او را بداني. بداني كه وي قريب يك سال تو را در شكم خود و جايي كه احدي، احدي را در آنجا مسكن نمي دهد جاي داد و تحمل بار سنگين تو را پذيرفت. از محصول قلب خود تو را غذا داد و با گوش، چشم، دست، پا، مو، پوست، و جميع اعضاي خود از تو نگهداري كرد، و با شادي و خرسندي و اميد، توأم با سختي ها، و غم و اندوه فراوان، از تو مراقبت كرد؛ تا ساعت وضع حمل فرا رسيد.

اين عمل براي او چنان سخت و طاقت فرسا بود كه چنانچه امداد خداوندي شامل حالش نمي شد قطعا جان خود را از كف داده بود. تو را بر زمين گذاشت، و

به دنبال آن بر اثر محبت و علاقه اي كه خداوند در دلش جاي داد چنان به تو دل بست كه حاضر شد تو را سير گرداند، و خود گرسنه بماند؛ به تو لباس بپوشاند و خود عريان بماند؛ تو را سيراب كند و خود با تشنگي بسازد؛ در زير سايه بانها جايت دهد و خود در آفتاب سوزان، چهره تابناك خويش تيره سازد. اين همان مادر پر عاطفه است كه روزي شكمش جاي تو، آغوش گرم و پر مهرش، خانه و منزل كوچك تو، پستان نرم و لطيف و پر شيرش سيراب كننده تو، و خودش پاسبان تو، و در سردي و گرمي روزگار مباشر و متصدي كارهاي تو بود. پس تو نيز بايد در برابرش سپاسگزاري و قدرداني كني و اين قدرداني و تشكر جز به ياري و توفيق خداوند ميسر نخواهد بود.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق پدر

حق پدر اين است كه وي را اصل و اساس، و خود را فرع و شاخه آن بداني؛ و بداني كه وي علت و به وجود آورنده تو است. چنانچه اگر او نبود، تو هم به وجود نمي آمدي. چنانچه در وجود خود فضل و معلوماتي و يا آنچه مايه شگفتي و اعجاب است، مشاهده نمودي، بدان كه سرچشمه اش همان پدر تو است. پس خداي را ستايش كن، و در برابر اصل و اساس وجود، و مقام خود كه همان پدر است از تواضع، سپاسگزاري و قدرداني، خودداري مكن. و به هر حال همه نيرو از آن خدا

است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق فرزند

اما حق فرزند تو آنست كه بداني كه از تو است، و همه اعمال، از خير و شر و خوشبختي و بدبختي و كردار پسنديده و رفتار نكوهيده كه در اين جهان ناپايدار از وي بروز كند بر تو خوانند، و رحمت و نفرينش بر تو منسوب دارند، و بايد بداني كه توليت اعمال و رفتارش و ادب كردنش به نيكي، و دلالت و راهنمايي او به سوي پروردگار عزوجل و آماده داشتنش بر اطاعت خدا، تو را واجب است، و مسئول وي تو خواهي بود. اگر در تربيت او احسان كني به اجر و ثواب رسي، وگرنه عقاب خواهي شد.

به هر حال مقصود آنست كه فرزند، نهال وجود تو است و وي را بر تو خوانند و هرگونه كه با وي رفتار كني، به خود كرده باشي و عقاب و ثواب بيني. خويشتن را در كليه امور او مكلف بدان، و حتي المقدور كار او را به ديگران وامگذار، كه اين امر را حاصلي نيست. و به هر حال مسئول و مؤاخذ تو باشي. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق برادر

اما حق برادرت، بدان كه او دست تو است كه با آن كار مي كني و پشت تو است كه به او پناه مي بري و عزت تو است كه به او اعتماد داري و نيروي تو است كه با آن به حمله و يورش مي پردازي. مبادا او را ساز و برگ نافرماني خدا و يا وسيله ظلم و ستم به

خلق خدا بداني. او را درباره خودش يار باش و در برابر دشمن، كمك كار؛ و ميان او و شياطين او حايل شو و حق اندرز او را به جاي آور، و براي رضا و خوشنودي خدا چنانچه به اطاعت خدا درآمد و به خوبي از او پذيرا گرديد به او رو كن و گرنه خدا نزد تو مقدم باشد، و خدا گرامي تر از اوست.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مولايي كه تو را آزاد ساخته

اما حق آقايي كه تو را آزاد ساخته اين است كه بداني مالش را در راه تو خرج كرده و تو را از خواري و ذلت بندگي و وحشت آن به عزت آزادي و آرامش آن رسانده و از بند ملكيت رهايت ساخته و حلقه هاي بندگي را از تو گشوده و نسيم عزت را برايت پديد آورده است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق بنده اي كه او را آزاد ساخته اي

اما حق آزاد كرده تو اينست كه بداني خداوند تو را حامي، ياور و پناهگاهش ساخته و او را وسيله و واسطه اي ميان خودش و تو نموده و سزا است كه تو را از دوزخ نجات دهد و اين اجر و ثواب در آخرت از او براي تو باشد و در صورتي كه خويشاوندي ندارد، و تو مالت را خرج او كردي و به حق او قيام كردي، در دنيا هم ميراث او را ببري. و چنانچه مراعات او را نكني بيم آن مي رود كه ميراثش بر تو گوارا نباشد، و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق كسي كه به تو احسان كرده

اما حق كسي كه با تو به احسان و نيكي رفتار كرده اين است كه او را سپاس داري و احسانش را ياد كني و گفتار خير درباره او منتشر كني و ميان خود و خداي سبحان با اخلاص به دعايش پردازي؛ زيرا كه به اين وسيله در نهان و عيان از وي قدرداني كرده اي. علاوه بر اين چنانچه به روزگاري ميسرت گرديد در جبران احسان وي بكوش.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مؤذن

اما حق مؤذن اين است كه بداني تو را به ياد پروردگارت مي آورد و به مقصد و مطلوبت دعوت مي نمايد. و بر انجام فريضه اي كه خدا بر تو واجب گردانيده ياري مي كند، پس همانند كسي كه به تو احسان نموده از وي سپاس دار. و اگر در يك منزل با تو مي زيد هرگز بدبين مباش و بدان كه بيشك رحمتي است كه از جانب خداوند به تو رو آورده و با نعمت خدا خوش رفتاري كن، و در هر حال خداي را برآن سپاس دار. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق امام و پيشواي نماز

اما حق امام و پيشواي نماز تو اينست كه بداني او ميانجي و واسطه بين تو و خداوند است و نماينده تو است كه به درگاه پروردگارت روآورده، اوست كه به جاي تو در پيشگاه خدا لب به سخن مي گشايد و برايت دعا مي كند و رحمت مي خواهد، و در اين امر مهم كه ايستادن در برابر خداوند و خواهش كردن از او را برايت كفايت كرده، چنانچه در اين اعمال تقصيري باشد متوجه او است، نه تو؛ و اگر گناهي مرتكب شود تو شريك او نيستي و او را بر تو برتري نيست. او خود را سپر تو قرار داده و نمازش را سپر نماز تو گردانيده، و بر تو است كه بر اين امر قدرش را بداني. و لا حول و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين

حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مصاحب و همنشين

اما حق همنشين اين است كه او را به خوبي بپذيري و با او خوشامد بگويي و در گفتگو با وي به انصاف رفتار كني و يكباره ديده از او برنگيري و به منظور آگاهي و اطلاعش به سخن بپردازي. به اين موضوع توجه داشته باش كه اگر خود به مجلس او شتافته اي و با وي همنشين گرديده اي، به اختيار تو است؛ اگر خواستي مي تواني از مجلس برخيزي و وي را ترك كني و چنانچه او به نزد تو آمده، اختيار با او است، و از جا برنخيز جز با اجازه او. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق همسايه

اما حق همسايه حفظ او است به وقتي كه در خانه نباشد، و آنگاه كه حضور دارد از وي اكرام و احترام نمايي و در هر حال به كمك و ياري او پردازي و از عيبجويي و كاوش در پي بردن به اعمال وي خودداري نمايي. چنانچه به رفتار سوئي از وي برخوردي مستور دار و هرگز به ناموس او چشم بر مدوز. اگر بي قصد و رنج، كردار ناپسندي از وي مشاهده كردي، چون قلعه اي محكم و پرده اي ضخيم همچون رازي در سينه مدفونش ساز و حراست بنماي تا هرگز نيزه بدخواهان قادر به شكافتنش نگردد.

به طور پنهاني به سخنش گوش مگير، به وقت دشواري به خويشش وامگذار و در نعمت بر او حسد مبر. از لغزش او درگذر و از گناهش صرف نظر كن و اگر بر تو ناداني كرد بردباري

بنماي و به مسالمت با وي رفتار كن و هرگز زبان به دشنامش مگشاي. چنانچه كسي در نصيحت و اندرز وي راه خطا رفت و با وي به حيله و تزوير پرداخت جلوگيري كن، و به نيكي و خير با وي معاشرت كن. و لا حول و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق دوست

اما حق دوست و مصاحب تو آن است كه حتي المقدور با فضل و احسان بدو پردازي و اگر نتواني لااقل در رفتار با وي جانب انصاف را رعايت كني. او را بدان اندازه كه احترامت مي كند محترم بداري، و چنانت كه نگه مي دارد نگاهش داري. مترصد باش تا در هيچ كرم و احساني بر تو پيشي نگيرد و اگر پيشدستي كرد جبران كن. تا آنجا كه شايسته است در دوستي او كوتاهي مكن. بر خود لازم بدان كه در طاعت پروردگار، وي را خيرخواه و نگهدار و پشت و پناه باشي و ياريش كني تا هرگز قصد نافرماني و سرپيچي از پروردگارش را نكند و بالاخره، بر او موجب رحمت باش و نه عذاب. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق شريك

اما حق شريك آن است كه اگر غايب باشد در انجام كار او بكوشي و چنانچه حاضر است با او برابر كار كني و با نظر و رأي خود بي آنكه با وي به مشورت پردازي تصميم نگيري، و مالش را نگه داري و در آن كم يا بيش خيانت نورزي؛ زيرا به ما رسيده است كه: دو نفر كه با يكديگر شركت كرده اند تا آنگاه كه به يكديگر خيانت نورزند دست خداوند با آنهاست. و لا حول و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق مال

اما حق مال و دارايي اينست كه جز از راه حلال آن را برنگيري، و جز در راه حلال و به جا، آن را صرف نكني. چون خداوند آن را عطا فرموده جز به راه خدا و آنچه وسيله رضاي خدا است به كار نبري. و به وقتي كه خود بدان نياز داري، به كسي كه بسا ممكن است از تو قدرداني هم نكند نپردازي. سزا است كه ترك طاعت خدا نكني تا به جاي تو ميراث ديگران گردد، و سزاوار نيست كه به وارث كمك كني تا شايد بهتر از تو منظور دارد، و در طاعت خدا به مصرف رساند و غنيمت را او ببرد. در چنين موقع است كه بار گناه و افسوس و پشيماني و عقوبت بر دوش تو بماند. و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه

انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق طلبكار

اما حق بستانكار كه مال خود را از تو مطالبه مي كند: چنانچه برايت ميسر است در پرداخت آن بكوش و كارش را رو به راه ساز و غني و بي نيازش كن و به رفت و آمد و دويدن وادارش مساز؛ زيرا كه رسول خدا (ص) فرمود: «توانگري كه وامش را نپردازد نوعي ستم كرده است.» و چنانچه در پرداخت آن قادر نباشي، با خوش زباني او را خوشنود ساز و از او به آرامي مهلت بخواه و با اين كه مالش را در اختيار گرفته اي با او بد رفتاري مكن كه اين از پستي آيد و عملي ناپسند است و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق معاشر

اما حق معاشر با تو اينست كه وي را فريب ندهي و از خدعه و نيرنگ و نادرستي و دروغ و گول زدن او بپرهيزي. چون دشمني كه براي طرف خود به هيچ چيز پايبند نيست براي او كارشكني مكن. چنانچه تو را مورد اعتماد قرار داد تا آنجا كه مي تواني براي او بكوش و بدان كه مغبون كردن آن كه به تو اعتماد نموده، خود نوعي ربا است.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

حق كسي كه بر تو ادعايي دارد

اما حق كسي كه بر تو ادعايي دارد و به دشمني با تو پرداخته: چنانچه درست مي گويد دليل او را نقض مكن و دعوتش را باطل مساز. با خودت طرف شو و برايش حكم كن و خود به جاي شهود گواه او باش زيرا كه اين حق خدا است بر تو، و اگر ادعاي او باطل است، به رفق و مدارا با وي رفتار كن و او را بترسان و به دينش سوگند بده، و با يادآوري خداوند از خشونت و تنديش بكاه. از پرگويي و سخن ناروا بپرهيز كه تجاوز دشمن را از تو برنگرداند؛ بلكه به گناه او گرفتار شوي و به اين وسيله شمشير عداوت او بر تو تيزتر گردد. زيرا كه از سخن بد و ناروا دشمني و عداوت خيزد و سخن نيك به خير و فضيلت انجامد، و شر و فساد را خاموش سازد و لا حول و لا قوة الا بالله.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين

حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

خ

خدمت به همسفران

نقل است كه امام سجاد عليه السلام هيچگاه با كساني كه آن حضرت را مي شناختند سفر نمي كرد تا مبادا به خاطر او خود را بيش از حد در زحمت بيندازند و با همسفرهاي خود شرط مي كرد كه خدمتكار آنان باشد در آنچه لازم دارند، و در تمام امور مشاركت نمايد.

در يكي از سفرهاي حج كه براي همراهانش خدمت مي كرد يك نفر، امام عليه السلام را شناخت و به همسفران آن حضرت گفت: «هيچ مي دانيد كه اين مرد كه به شما خدمت مي كند كيست؟»

گفتند: «بنده اي است از بندگان خدا.» گفت: «او امام علي بن الحسين عليه السلام است.» پس آنان خود را بر قدم هاي امام عليه السلام انداختند و دست و پاي امام را بوسيدند و گفتند:

«اي پسر پيامبر خدا! آيا مي خواستي كه ما به آتش دوزخ بسوزيم؟! اگر به دست و پا و يا زبان ما به شما جسارتي مي شد براي هميشه در هلاكت مي افتاديم. چرا خود را به ما نشناسانديد؟!»

امام عليه السلام لبخندي زدند و متواضعانه فرمودند:

«يك مرتبه با كساني كه مرا مي شناختند سفر كردم و آنها براي خاطر رسول خدا مرا بسيار احترام نمودند، به حدي كه خود را سزاوار نمي دانستم. پس ترسيدم شما نيز با من چنين كنيد.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] سفينة البحار، محدث قمي، ج 1، ص 382 - صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 145.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

خوف و خشيت از حق تعالي

يكي از ويژگي هاي بندگان خالص خداوند كه مراتب سير الي الله را پيموده اند، خشيت و انفعال دروني در برابر جلال و عظمت حق تعالي است كه در نتيجه

شناخت و معرفت الهي به آنان دست داده است. قرآن در اين باره مي فرمايد: «انما يخشي الله من عباده العلموا؛ از بندگان خدا، تنها عالمانند كه از او خشيت دارند». (فاطر: 28)

يكي از مصداق هاي برجسته اهل خشيت در برابر حق تعالي، امام علي بن الحسين عليه السلام بود. تاريخ نگاران، سيره نگاران و عالمان علم رجال در كتاب هايشان با اشاره به مقام خوف و خشيت آن حضرت گفته اند: «علي بن الحسين هرگاه براي نماز مي ايستاد، به خود مي لرزيد. وقتي از علتش پرسيدند، فرمود: آيا مي دانيد در پيشگاه چه كسي مي ايستم و با چه كسي سخن مي گويم»؟ [1] . سفيان بن عيينه از بزرگان تابعين، درباره آن حضرت مي گويد: «علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام به حج رفت و احرام بست و سوار مركب براي حركت آماده شد، ولي رنگ از چهره اش پريد و بر اندامش لرزه افتاد؛ به گونه اي كه نتوانست تلبيه (لبيك اللهم لبيك) گويد. وقتي پرسيدند كه چرا تلبيه نمي گويي؟ فرمود: «اخشي ان اقول لبيك فيقول لي لا لبيك؛ مي ترسم بگويم خدايا اجابت كردم و به من گفته شود اجابتي در كار نيست (و حضرت حق مرا نپذيرد)». به او گفتند: چاره اي جز گفتن تلبيه نيست. پس شروع به تلبيه كرد و ناگاه بي هوش شد و از مركب بر زمين افتاد و حالش همواره تا پايان حج چنين بود». [2] .

مالك بن انس بزرگ مذهب مالكي نيز مي گويد: «علي بن الحسين عليه السلام احرام حج بست، ولي هنگامي كه خواست لبيك گويد، بي هوش شد و از مركب بر زمين افتاد». [3] .

پي نوشت ها:

[1] طبقات الكبري، ج 5، ص 111؛ تاريخ دمشق،

ج 41، ص 378؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 390؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392؛حلية الاولياء، ج 3، ص 133.

[2] تهذيب الكمال، ج 20، ص 390؛ تاريخ دمشق، ج 41،ص 378.

[3] تهذيب الكمال ج 20، ص 390؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 379؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 670؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

خصلت هاي ممتاز

حضرت باقرالعلوم عليه السّلام صفات و خصلت هائي را پيرامون پدرش، حضرت سجّاد، زين العابدين عليه السّلام بيان فرموده است كه بسيار قابل توجّه و كسب فيض است:

در هر شبانه روز همچون اميرالمؤمنين علي عليه السّلام هزار ركعت نماز به جا مي آورد، پانصد درخت خرما داشت كه كنار هر درختي دو ركعت نماز مي خواند.

چون آماده نماز مي گرديد، رنگ چهره اش دگرگون مي گشت و به هنگام ايستادن به نماز، همچون عبدي ذليل و فروتن كه در برابر پادشاهي عظيم و جليل قرار گرفته؛ و تمام اعضاء بدنش از ترس و خوف الهي مي لرزيد. نمازش همانند كسي بود كه در حال وداع و آخرين ملاقات و ديدار با پروردگارش باشد. هنگام نماز به هيچ كسي و هيچ سمتي توجّه نداشت؛ و تمام توجّهش به خداي متعال بود، به طوري كه گاهي عبايش از روي شانه هايش مي افتاد و اهميتي نمي داد، وقتي به حضرتش گفته مي شد، در پاسخ مي فرمود: آيا نمي دانيد در مقابل چه قدرتي ايستاده و با چه كسي سخن مي گويم؟! مي گفتند: پس واي بر حال ما كه به جهت نمازهايمان بيچاره و هلاك خواهيم گشت؛ و حضرت مي فرمود: نافله بخوانيد، همانا كه نمازهاي نافله جبران ضعف ها را

مي نمايد.

حضرت در شب هاي تاريك كيسه هاي آرد و خرما و مبالغي دينار و درهم بر پشت خود حمل مي نمود و چه بسا چهره خود را مي پوشانيد؛ و آن ها را بين فقراء و نيازمندان توزيع و تقسيم مي نمود. و چون حضرتش وفات يافت، مردم متوجّه شدند كه او امام و پيشوايشان، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام بوده است. روزي شخصي نزد آن حضرت آمد و گفت: ياابن رسول اللّه! من تو را بسيار دوست دارم، پس فرمود: خداوندا، من به تو پناه مي برم از اين كه ديگران مرا دوست بدارند در حالي كه مورد خشم و غضب تو قرار گرفته باشم.

از يكي از كنيزان پدرم پيرامون زندگي آن بزرگوار سؤال شد؟

در جواب گفت: حضرت در منزل آنچه مربوط به خودش بود، شخصا انجام مي داد ضمن آن كه به ديگران هم كمك مي نمود. روزي پدرم از محلّي عبور مي كرد، ديد عدّه اي درباره ايشان بدگوئي و غيبت مي كنند، ايستاد و فرمود: اگر آنچه درباره من مي گوييد صحّت دارد از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد؛ و چنانچه دروغ مي گوييد، خداوند شما را بيامرزد.

هر گاه محصّل و دانشجوئي به محضر آن حضرت وارد مي شد، مي فرمود: مرحبا به كسي كه به سفارش رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله عمل مي كند، هركه جهت تحصيل علم از منزل خارج شود در هر قدمي كه بردارد زمين برايش تسبيح مي گويد.

پدرم امام سجّاد عليه السّلام سرپرستي بيش از صد خانوار مستضعف و بي بضاعت را بر عهده گرفته

بود و به آن ها كمك مي نمود. و آن حضرت سعي مي نمود كه هميشه در كنار سفره اش يتيمان و تهي دستان و درماندگان بنشينند؛ و آن هائي كه معلول و فلج بودند، حضرت با دست مبارك خود براي ايشان لقمه مي گرفت و در دهانشان مي نهاد؛ و اگر عائله داشتند، نيز مقداري غذا براي خانوادهايشان مي فرستاد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال مرحوم شيخ صدوق: ج 2، ص 517، ح 4.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

خبر از غيب و شفاي جن زدگي

مرحوم قطب الدّين راوندي، به نقل از حضرت باقرالعلوم عليه السّلام حكايت كند:

شخصي به نام ابوخالد كابلي مدّت زماني را خدمت گذاري امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام نمود و چون به طول انجاميد، جهت ديدار با مادر خويش از امام سجّاد عليه السّلام اجازه خواست كه راهي شهر شام گردد.

امام عليه السّلام او را مخاطب قرار داد و فرمود: اي ابوخالد! فردا مردي از اهالي شام - كه معروف و ثروتمند مي باشد - به همراه دخترش كه دچار جنّ زدگي شده است، وارد مدينه خواهد شد. پدر اين دختر به دنبال كسي مي گردد كه دخترش را معالجه و درمان نمايد؛ پس تو نزد او مي روي و اظهار مي داري كه من دخترت را معالجه مي كنم و مقدار ده هزار درهم مي گيرم. چون فرداي آن روز فرا رسيد، مرد شامي وارد مدينه شد، ابو خالد كابلي طبق دستور امام عليه السّلام نزد وي آمد و گفت: چنانچه ده هزار درهم به من بدهي، دخترت را معالجه و درمان مي نمايم. پدر دختر هم قبول كرد و قول داد كه چنانچه دخترش

خوب و سالم شود آن مقدار پول را بپردازد. ابوخالد كابلي نزد امام سجّاد عليه السّلام رفته و جريان را براي آن حضرت بازگو كرد.

پس حضرت به او فرمود: مرد شامي بي وفائي مي كند و پول را به تو نمي دهد؛ ولي با اين حال، تو نزد دختر مي روي و گوش چپ او را مي گيري و مي گوئي: اي خبيث! علي بن الحسين مي گويد: هر چه زودتر از بدن اين دختر خارج شو و او را رها كن.

ابوخالد كابلي نيز پيام حضرت را به انجام رسانيد و سپس دختر از آن حالت جنّ زدگي نجات يافت و بهبودي كامل خود را بازيافت.

امّا همين كه ابوخالد آن ده هزار درهم را مطالبه نمود، مرد شامي بدون پرداخت كمترين پولي او را از منزل خود بيرون كرد. پس از آن، ابوخالد نزد امام زين العابدين عليه السّلام بازگشت و جريان را به طور مفصّل براي آن بزرگوار بازگو كرد. حضرت در پاسخ فرمود: گفته بودم كه مرد شامي حيله و نيرنگ دارد و از پرداخت پول، امتناع مي ورزد، ولي بدان كه دخترش دو مرتبه به همين زودي دچار جنّ زدگي خواهد شد و پدرش نزد تو مي آيد. پس موقعي كه مراجعه كرد به او بگو: چون به عهد خود وفا نكردي، چنين شده است؛ اكنون بايد همان آن مبلغ را تحويل علي بن الحسين، زين العابدين عليه السّلام بده تا او را معالجه و درمان كنم و ديگر آن حالت جنّ زدگي باز نخواهد گشت. بنابراين مرد شامي به ناچار، آن مبلغ را تحويل امام سجّاد عليه السّلام

داد؛ و ابوخالد نزد دختر آمد و همان سخن قبل را در گوش چپ دختر بازگو كرد و افزود: چنانچه برگردي، تو را به آتش قهر خداوند متعال مي سوزانم. امام محمّد باقر عليه السّلام افزود: با اين روش، دختر به بهبودي كامل رسيد و نجات يافت و چون با پدرش به سمت شهر شام رفتند، پدرم حضرت زين العابدين عليه السّلام آن پول ها را تحويل ابوخالد كابلي داد و به او اجازه داد تا جهت ديدار مادرش راهي شهر شام گردد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج والجرائح: ج 1، ص 262، ح 7، بحارالانوار: ج 46، ص 31 ح، 24.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

خسارت بعضي از مردان در قيامت

حضرت ابو عبداللّه، امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت نمايد:

در مدينه طيبّه مردي بيكار و ولگرد وجود داشت كه كارش جُك گفتن و خندانيدن افراد بود.

روزي با خود گفت: من همه را خندانده ام، مگر يك نفر به نام علي بن الحسين، امام سجّاد عليه السّلام را؛ و بالا خره يك روزي بايد حيله اي برايش بسازم تا او و ديگر همراهانش را بخندانم.

پس روزي در حالي كه حضرت زين العابدين عليه السّلام به همراه دو نفر از دوستان خود از محلّي عبور مي نمود، آن شخص شوخ مزاج آمد و عباي حضرت را از روي شانه هايش كشيد و فرار كرد. دوستان حضرت او را دنبال كردند و عباي حضرت را از او پس گرفتند و در حالي كه امام عليه السّلام كناري نشسته و در فكر فرو رفته بود عباي حضرت را تقديم حضورش كردند. امام عليه السّلام بعد از آن كه عباي خود

را گرفت و بر دوش انداخت، به آن دو نفر همراه خود فرمود: اين شخصي كه اين چنين كاري را مرتكب شد، چه كاره است؟ عرضه داشتند: شخصي بي كار است، كه با متلك و جُك گفتن مردم را مي خنداند و از اين راه امرار معاش كرده و زندگي خود را تأمين مي كند. حضرت فرمود: به او بگوييد: واي بر حال تو! مگر نمي داني، روزي را در پيش داري كه به حساب اعمال و گفتار رسيدگي خواهد شد؛ و در آن روز متوجّه خواهي شد كه خسارت كرده اي و پشيمان خواهي گشت و ديگر قابل جبران نخواهد بود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أمالي شيخ مفيد: ص 219، ح 7.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

خويشتن شناسي

مرحوم شيخ طوسي رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است:

روزي شخصي بر امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام وارد شد و عرضه داشت: اي پسر رسول خدا! شب را چگونه و در چه حالتي سپري نمودي؟ و اكنون در چه حالتي هستي؟ حضرت در پاسخ چنين اظهار نمود: شب را گذراندم و هم اكنون در حالتي مي باشم كه هشت چيز به دنبال من مي باشند و مرا مي طلبند:

1 - خداوند متعال، كه از من اطاعت و اجراء دستورات و انجام واجبات و وظايف را مي طلبد.

2 - پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله، كه انجام مستحبّات و كارهاي پسنديده را از من مي طلبد.

3 - عائله و خانواده ام، كه از من نفقه و مايحتاج زندگي خود را درخواست دارند.

4 - هواي نفس، كه آرزوي رسيدن به خواسته هاي خود

را دارد.

5 - شيطان، كه مي خواهد مرا مطيع و فرمان بر خويش قرار دهد.

6 - دو ملك مأمور الهي، كه در همه جا و همه حالات همراه من هستند و از من صداقت و درستكاري مي خواهند.

7 - ملك الموت و عزرائيل است، كه هر لحظه ممكن است روح و جان مرا بگيرد.

8 - و در نهايت قبر است، كه در انتظار دريافت و تحويل بدن و جسم من به درون خود مي باشد.

سپس امام عليه السّلام افزود: اكنون حال كسي كه در چنين حالات و در مقابل چنين طلبكاراني قرار گرفته است، چگونه مي تواند باشد. [1] .

همچنين مرحوم قطب الدّين راوندي رحمه اللّه عليه - كه قبر شريفش در وسط صحن مطهّر حضرت معصومه عليهاالسّلام مي باشد - در كتاب خود آورده است:

حضرت باقرالعلوم عليه السّلام فرموده است:

روزي پدرم امام سجّاد سلام اللّه عليه سخت مريض شد و در بستر بيماري قرار گرفت، پدرش امام حسين عليه السّلام ضمن عيادت از او اظهار داشت: چه چيزي را اشتها داري؛ خواسته و نيازت چيست تا انجام دهم؟ حضرت سجّاد عليه السّلام چنين پاسخ داد: مي خواهم تكيه گاهم پروردگارم باشد، چون كه او ناظر و شاهد احوال من مي باشد؛ و اگر مصلحت من باشد مرا عافيت مي بخشد، و من در هر حال راضي به رضايت و مقدّرات او هستم.

امام حسين به فرزندش، زين العابدين عليهماالسّلام فرمود: احسنت، روش تو همانند حضرت ابراهيم عليه السّلام مي باشد، هنگامي كه در شديدترين سختي هاي زندگي قرار گرفت و دشمنان او را بر بالاي

منجنيق بردند تا حضرتش را در آتش افكنند، جبرئيل عليه السّلام به كمك او آمد و اظهار داشت: اي ابراهيم! چه خواسته اي داري، بگو تا برآورده كنم؟ در پاسخ اظهار داشت: من در هر حال راضي به رضاي خداوند متعال هستم؛ و او پناهگاه و تكيه گاه من مي باشد، هرچه را او مصلحت بداند من در اختيار و تحت فرمان او هستم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أعيان الشّيعة: ج 1، ص 645.

[2] أعيان الشّيعة: ج 1، ص 635، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 148، ح 16.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

خانواده مناسب ازدواج

امام محمدباقر عليه السلام پنجمين اختر ولايت حكايت فرمايد:

در يكي از مسافرت هائي كه پدرش، حضرت سجاد امام زين العابدين عليه السلام به مكه معظمه داشت، زني را از خانواده اي كه سر و صدا و بضاعتي نداشت خواستگاري كرد، و بعد از آن او را براي خود تزويج نمود. يكي از همراهان حضرت به محض اطلاع از اين امر، بسيار ناراحت شد كه چرا حضرت چنين زن بي بضاعتي را انتخاب نموده است، و شروع به تفحص و تحقيق كرد تا بداند كه اين زن كيست و از چه خانواده اي بوده است. و چون به اين نتيجه رسيد كه زن از خانواده اي گمنام و بي بضاعت است، فورا به محضر مبارك امام سجاد عليه السلام آمد و پس از اظهار ارادت، عرضه داشت: يابن رسول الله! من فداي شما گردم، اين چه كاري بود كه كردي؟ و چرا با چنين زن بي بضاعتي، از چنين خانواده اي ازدواج نموده اي كه هيچ شهرتي و ثروتي ندارد و حتي براي مردم نيز اين امر بسيار مسأله انگيز [1] شده است.

امام سجاد عليه السلام فرمود: من گمان مي كردم كه تو شخصي خوش فكر و نيك سيرت هستي، خداوند متعال به وسيله ي دين مبين اسلام تمام اين افكار - خرافي و بي محتوا - را محكوم و باطل گردانده، و اين نوع سرزنش ها و خيالات را ناپسند و زشت شمرده است.

آنچه در انتخاب همسر براي ازدواج و زندگي مهم است، ايمان و تقوا - و پاكدامني و قناعت - مي باشد و آنچه كه امروز مردم به آن مي انديشند، افكار جاهليت است و ارزشي نخواهد داشت. [2] . بنابراين ملاك در شخصيت زن، ثروت، شهرت، مقام، تشكيلات، زندگي، زيبايي و... نيست، بلكه آنچه كه به انسان ارزش مي بخشد و او را قابل شراكت و هم زيستي مي گرداند، ايمان به خدا و شعور انساني و معنويش مي باشد. [3] .

اي ملجأ شيعيان امام سجاد

وي مشعل بزم جان امام سجاد

اي اسوه ي علم و حلم و زهد و تقوي

وي سرور عارفان امام سجاد[4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] چون جو عمومي آن زمان بر اين بود كه همسر بايد از خانواده اي انتخاب مي شد كه اهل ثروت و مقام و شهرت باشد و خانواده بي بضاعت و آرام را كسي به سراغشان نمي رفت و احتمالا حضرت سجاد عليه السلام با اين حركت، نوعي مبارزه ي فرهنگي و اجتماعي انجام داده است.

[2] كتاب زهد حسين بن سعيد كوفي اهوازي ص 59 ح 158.

[3] چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين عليه السلام، 98.

[4] شعله هاي سوزان 106.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

خود نگهداري

الخير كله صيانة الانسان نفسه. [1] .

تمام خير آن است كه انسان خود را نگهدارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

خشرم بن بسار

خشرم بن بسار مدني، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

خشوع امام سجاد در نماز

اما نماز امام عليه السلام، تجسم عيني انقطاع تام براي خداي تعالي و گسستن از عالم ماديات بود، به طوري كه به هيچ چيز در پيرامون خود توجه نداشت بلكه وجود خود را نيز احساس نمي كرد و تنها دلش را به خدا سپرده و دلبسته او بود. راويان اخبار درباره وقت نماز آن حضرت گفته اند: وقتي كه در محراب نماز مي ايستاد رنگ مباركش دگرگون مي شد و از ترس خدا اعضاي بدنش مي لرزيد و در نمازش همچون بنده ذليل كه در برابر پادشاهي مقتدر و بزرگ ايستاده باشد، مي ايستاد و همواره نمازش را چون نماز وداع مي خواند كه مي گفتي هرگز پس از آن، نمازي نخواهد خواند. امام باقر عليه السلام از خشوع پدر بزرگوارش در حال نماز چنين نقل مي كند و مي فرمايد: «امام علي بن حسين عليه السلام وقتي كه در حال نماز بود گويي ساقه درختي است كه هيچ حركتي نداشت جز آن كه باد شاخه اي از آن را به حركت آورد...» [1] .

ابان بن تغلب مي گويد، در خدمت امام جعفر صادق عليه السلام از نماز جدش امام زين العابدين عليه السلام صحبت مي كردم و عرض كردم:

«من خود علي بن حسين عليه السلام را ديدم وقتي كه به نماز مي ايستاد رنگ مباركش تغيير مي كرد...» امام صادق عليه السلام، از روي تعجب فرمود: «به خدا قسم كه علي بن حسين مي دانست كه در حضور چه كسي ايستاده است!» [2] . آري والله، امام سجاد معرفت كامل به عظمت پروردگار حكيم داشت و عبادتش از روي معرفت و اطاعتش از روي ايمان بود.

از جلوه هاي خشوع امام در حال نماز، آن بود كه هرگاه به سجده مي رفت سر از سجده برنمي داشت تا اين كه عرق مي ريخت، [3] و يا آن كه از زيادي اشك چشم و گريه، در آب ديدگان غرق مي شد. [4] راويان خبر از ابوحمزه ثمالي نقل كرده اند كه او امام عليه السلام را در حال نماز ديد كه رداي مبارك از روي شانه اش افتاده و توجه ندارد، ابوحمزه، علت را مي پرسد، امام مي فرمايد: «واي بر تو آيا مي داني كه در حضور چه كسي بودم؟ همانا از نماز بنده اي پذيرفته نمي شود مگر آن مقداري كه توجه قلبي دارد.» [5] . امام سجاد عليه السلام از دلبستگي زياد به خدا در حال نماز به جايي رسيد كه يكي از كودكان آن حضرت در چاه افتاد و اهل

منزل فرياد برآوردند و مردم مدينه آمدند و كودك را نجات دادند، امام عليه السلام همچنان در محراب نماز ايستاده بود و توجهي نداشت، همين كه از نماز فارغ شد جريان را گفتند، فرمود: «من متوجه نشدم، در حال مناجات با پروردگار بزرگ بودم.» [6] . روزي در خانه امام حريقي اتفاق افتاد و آن حضرت چنان سرگرم نماز بود كه توجه نكرد، موقعي كه از نماز فارغ شد به اطلاع آن حضرت رساندند، فرمود: «ياد آتش بزرگ (آتش دوزخ) مرا از اين آتش باز داشته بود.» [7] .

عبدالكريم قشيري، اين حالت از خود بي خبري را كه در حال نماز هميشه با امام بوده است از باب غيبت دل از ماجراي احوال خلق دانسته و مي گويد به خاطر اشتغال حواس به حالات وارده چنين حالي دست مي دهد، زيرا كه گاهي دل از احساس خود و غير خود به دليل تذكر ثواب و يا انديشه عقاب فراموش كرده و غافل مي شود. [8] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه: 4 / 685.

[2] وسائل الشيعه: 4 / 685.

[3] تهذيب الاحكام: 2 / 286، بحارالانوار: 46 / 79.

[4] بحارالانوار: 46 / 108.

[5] علل الشرايع: ص 88، بحارالانوار: 46 / 61، وسائل الشيعه: 4 / 688.

[6] اخبار الدول: ص 110، بحارالانوار: 46 / 99.

[7] صفة الصفوه: 2 / 52، المنتظم: 6 / 141، نهاية الأرب: 21 / 325، سير اعلام النبلاء: 4 / 238.

[8] رساله قشيريه: 1 / 214، اين رساله مشهورترين اثر ابوالقاسم قشيري از مشاهير صوفيه و عرفاست كه مشتمل بر داستانهاي عجيب از قبيل داستان ابوحفص حداد نيشابوري و

شبلي با جنيد بغدادي است و همچنين در اين رساله برخي از اصطلاحات تصوف و عرفان تفسير و توضيح شده است از جمله مي گويد: «اين كه مي گويند صوفي فرزند وقت خويشتن است، يعني او همواره آنچه را كه برايش اولويت دارد انجام مي دهد.» -م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

خواندن فكر ابوهاشم

ابوهاشم جعفري مي گويد: روزي كه يحيي پسر امام علي النقي عليه السلام از دنيا رفت بديدن آن حضرت رفتم. وقتي نگاهم به ابومحمد (امام حسن عسكري عليه السلام ) افتاد در خاطرم گذشت كه قصه ي يحيي و ابومحمد در اين وقت دقيقا مانند قصه امام موسي كاظم عليه السلام و اسماعيل پسر امام جعفر صادق عليه السلام است كه بعضي اسماعيل را امام مي دانستند و حق تعالي اسماعيل را پيش از امام جعفر صادق عليه السلام از دنيا برد تا امامت به امام موسي كاظم عليه السلام تعلق گيرد. در اين فكر بودم كه امام عليه السلام ملتفت به من شد و فرمود: «بلي اي اباهاشم! حق تعالي در حق ابومحمد بعد از برادرش چيزي را ظاهر ساخته كه كسي را علم به آن نبوده چنانچه در جدم امام موسي عليه السلام بعد از فوت اسماعيل ظاهر ساخته بود و اين امر چنان است كه در خاطر تو مي گذرد اگرچه بعضي گمراهان خوششان نمي آيد. ابومحمد بعد از من امام و راهنماست و نزد اوست علمي كه خلق به آن محتاج مي باشند و اسباب و علامات امامت با او است.» پس من آن حضرت را دعا كردم و امام خود را شناختم. [1] .

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

خواهش گرگ از امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: خوش ندارم براي انساني عافيت (صد در صد) در دنيا را به طوري كه دچار هيچ مصيبت و ناراحتي نشود.

امام سجاد عليه السلام مزرعه اي داشت روزي به طرف مزرعه مي رفت در بين راه گرگ درنده اي راه را بر مردم بسته بود وقتي امام به آن مردم نزديك شد گرگ جلو آمد و چند بار فرياد كشيد. مردم سؤال كردند: يابن رسول الله اين گرگ چه مي گويد؟ و چه شد كه به كسي حمله نكرد و ضرري وارد نكرد؟ حضرت فرمود: گرگ از من خواهش كرد كه دعا كنم تا همسر او كه در حال زايمان دچار مشكل شده است از بين نرود و به راحتي زايمان كند من قبول كردم و او هم از من قبول كرد كه بعد از اين به هيچ يك از شيعيان و محبان ما صدمه اي نزند. من دعا كردم ان شاء الله مستجاب خواهد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

خدايا! مرا زنده بدار تا...

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: نيكوترين كليد گشايش كارها راستي و عاقبت نيكويش در داشتن وفاست.

و از مدائني از راويانش در حديث طولاني خروج مختار نقل مي كند كه: سر ابن زياد را براي حضرت سجاد عليه السلام فرستاد و هنگامي كه وارد شد، آن حضرت در حال غذا خوردن بود فرمود: وقتي ما را بر ابن زياد وارد كردند كه مشغول غذا خوردن بود و سر پدرم حسين عليه السلام در برابرش بود. من گفتم: خدايا! مرا زنده بدار تا وقتي كه سر ابن زياد را در حال غذا خوردن به من نشان دهي. پس شكر خدايي را كه دعاي مرا مستجاب كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

خبر از كشته شدن زيد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و اما حق نفس تو، بر تو اين است كه به طاعت خدا مأمورش سازي، يعني هر عضوي را به كاري كه براي آن آفريده شده وادار كني.

سيد عبدالكريم بن طاووس در كتب فرحة الغري از ابوحمزه ي ثمالي روايت مي كند كه گفت: سالي يك مرتبه موقع حج به زيارت حضرت سجاد عليه السلام مي رفتم. يك سال هنگامي كه به ديدن حضرت رفتم، بچه اي بر زانوي او ديدم. بچه بلند شد و در آستانه ي در به زمين خورد و سرش زخم شد. حضرت بلند شد و دويد، خون ها را پاك مي كرد و مي فرمود: پسرم! تو را به خدا مي سپارم از اين كه تو آن باشي كه در كناسه (محله مشهوري است در كوفه) به دار مي آويزند. گفتم: پدر و مادر به قربانت، كدام كناسه؟ فرمود: كناسه ي كوفه. گفتم: فدايت شوم، اين امر اتفاق خواهد افتاد؟! فرمود: آري به آن كسي كه محمد را به حق مبعوث كرد. اگر تو پس از من بماني اين پسر را مي بيني كه در يكي از نواحي كوفه كشته شده و به خاك

سپرده شده است و قبرش را شكافته اند و او را برهنه در كناسه به دار آويخته اند، سپس او را پايين آورند و بسوزانند و خاكسترش را نرم كنند و بر باد دهند. گفتم: مولاي من! اسم اين پسر چيست؟ فرمود: اين پسرم زيد است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

خودم را در بهشت ديدم

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: سه چيز است كه سزاوار نيست آدمي به اين سه مغرور شود و آن مال و سلامتي و مقام است.

و به سند خود از يونس بن ظبيان در حديثي از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه ابوخالد كابلي به حضور حضرت سجاد عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمود: مي خواهي آن بهشتي را كه مسكن من است و هر وقت بخواهم در آن داخل مي شوم به تو نشان دهم؟ گفت: آري نشان دهيد. پس حضرت بر چشم من دست كشيد. چشم باز كردم و خودم را در بهشت ديدم. مدتي به قصرها و نهرها نگاه كردم و زماني آن جا ماندم. سپس نگاه كردم و خودم را در برابر حضرت ديدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

خدايي كه امام سجاد مي شناسد

انگيزه هاي انسان گناهكار كه دستور مولاي خويش را زيرپا مي نهد، گوناگون است. برخي در اثر ناآگاهي، برخي در اثر سهل انگاري و برخي به خاطر اين كه مولا را كوچك مي بيند و كوچك مي شمرند. قابل نمي بيند، فرمان وي را زير پا مي نهد.

امام سجاد عليه السلام معصوم از گناه و مصون از خطاست. لغزش هايي كه از انسان هاي معمولي سر مي زند، انسان معصوم مرتكب نمي شود. ليكن از آن جهت كه بسياري از كارهاي نيك معمولي در انديشه ي آنان سرگرمي و لغزش است؛ كه حسنات الابرار سيئات المقربين، «رفتار نيك خوبان گناه زشت وارستگان است.» انسان وارسته هماره خويش را در پيشگاه خداي سبحان لغزش كار مي بيند. سيدالساجدين عليه السلام ارتكاب اين لغزش ها را اين گونه تحليل مي نمايد: خدايا اگر ديگري بر جرم و لغزش من آگاهي مي يافت، انجام نمي دادم، اما اين كه در پيشگاه تو لغزيده ام بدين خاطر نيست كه تو را كوچك شمردم و بي اعتنايي كردم؛ بلكه بدين سبب است كه مي دانم تو مرا زود تنبيه نمي كني، و پرده پوش هستي، مرا رسوا نمي سازي، تو خداي حليم و بردباري، تو خداي بخشنده و با گذشت هستي، عيوب مرا مي پوشاني، گناه مرا مي بخشي، فلو اطلع اليوم علي ذنبي غيرك ما فعلته

و لو خفت تعجيل العقوبة لاجتنبته، لا لانك اهون الناظرين الي و اخف المطلعين علي بل لانك يا رب خير الساترين و احلم الاحلمين و اكرم الاكرمين ستار العيوب، غفار الذنوب... [1] ؛ سيدالساجدين عليه السلام اين گونه خدايي را مي شناسد و اين گونه خدايي را مي پرستد و اين گونه خدا را معرفي مي نمايد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مصباح المتهجد، ص 406.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

خانه آخرت

امام سجاد عليه السلام به اصحاب خود فرمودند: من شما را وصيت به خانه آخرت مي كنم و درباره دنيا وصيتي ندارم كه شما بدان حرص مي ورزيد و بدان دل بسته ايد، آيا آنچه عيسي بن مريم عليه السلام به حواريون فرمودند به شما نرسيده است؟ حضرت عيسي عليه السلام فرمود: دنيا پل است، از آن عبور كنيد و آن را تعمير نكنيد، آيا هيچ كس از شما بر روي امواج دريا ساختمان مي كند؟ اين خانه دنيا است، آن را قرارگاه خود مگيريد. [1] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 70، ص 107.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

خدمت در قافله حج

فرزند پيغمبر است، به حج مي رود. امتناع دارد كه با قافله اي حركت كند كه او را مي شناسند و مترصد است يك قافله اي از نقاط دور دست، كه او را نمي شناسند، پيدا شود و غريب وار داخل آن شود. وارد يكي از اين قافله ها شد. از آنها اجازه خواست كه به من اجازه دهيد تا خدمت كنم. آنها هم پذيرفتند. آن وقت هم كه با اسب و شتر و غيره مي رفتند و ده دوازده روز طول مي كشيد. امام در تمام اين مدت، به صورت يك خدمتگزار قافله درآمد.

در بين راه مردي با اين قافله تصادف كرد كه امام را مي شناخت، تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: اين كيست كه شما آورده ايد براي خدمت خودتان؟ گفتند: ما كه نمي شناسيم، جواني است و مدني، ولي بسيار جوان خوبي است. گفت: بله، شما نمي شناسيد، اگر مي شناختيد، اين جور به او فرمان نمي داديد، و او را در خدمت خودتان نمي گرفتيد. گفتند: مگر كيست؟ گفت: اين علي بن حسين بن علي بن ابي طالب، فرزند پيغمبر است. دويدند خودشان را به دست و پاي امام انداختند: آقا اين چه كاري بود شما كرديد؟! ممكن بود ما با اين كار خودمان، معذب به عذاب الهي شويم، به شما جسارتي بكنيم، شما بايد آقا باشيد، شما اينجا بنشينيد، ما بايد خدمتگزار و خدمتكار شما باشيم. فرمود: نه، من تجربه كرده ام، وقتي كه با قافله اي حركت مي كنم كه مرا مي شناسند، نمي گذارند من اهل قافله را خدمت كنم. لذا من مي خواهم با قافله اي حركت كنم كه مرا نمي شناسند، تا توفيق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا براي من پيدا شود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 69 و منتهي الآمال، معرب ج 2 ص 13 (به نقل از روضه هاي شهيد مطهري (ره)).

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

خطيب دوزخي

امام علي بن الحسين عليه السلام به خطيبي كه يزيد او را بر فراز منبر روانه كرده و او گفتار ناهنجار و سرزنش و نكوهش را درباره حضرت اميرالمؤمنين و امام حسين عليهماالسلام از حد گذرانيده بود، فرمودند: واي بر تو خطيب! تو رضايت و خشنودي مخلوق را به خشم و غضب خالق خريده اي، پس جايگاهي از آتش براي خود برگزين. [1] .

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسايل، ج 2، ص 364.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

خوشبختي انسان

امام سجاد عليه السلام راجع به آنچه باعث خوشبختي انسان در اين دنيا مي شود سخن گفته و مي فرمايد: «و من سعادة المرء أن يكون متجره في بلاده، و يكون خلطاؤه صالحين، و يكون له ولد يستعين بهم.» [1] . «از خوشبختي انسان آن است كه محل كسب و كارش در ديار خود او باشد و همنشينانش صالح باشند و فرزنداني داشته باشد كه يار و ياور او باشند.» براستي كسي كه داراي اين امور باشد به خير و خوشي دنيا دست يافته و از مردمان خوشبخت دنياست.

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 245.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

خصلتهاي ارزنده

امام سجاد عليه السلام درباره برخي از صفات والايي كه شايسته است هر مسلماني بدانها آراسته باشد و صفاتي كه اسلامش بدانها كامل مي شود، سخن گفته است، مي فرمايد:

«اربع من كن فيه كمل اسلامه، و محصت عنه ذنوبه، و لقي ربه عزوجل و هو عنه راض: من وفي لله عزوجل بما يجعل علي نفسه للناس، و صدق لسانه مع الناس، و استحيا من كل قبيح عندالله و عند الناس، و حسن خلقه مع أهله...» [1] . «چهار چيز است كه هر كس داراي آنها باشد اسلامش كامل است و از گناهان به دور مي باشد و خداوند عزوجل را در حالتي ملاقات كند كه از او راضي است: كسي كه به خاطر خداي عزوجل به حقوقي كه مردم در گردن او دارند وفا كند، و زبانش با مردم راست باشد و از هر عمل زشتي كه در نزد خدا و خلق بد است شرم كند و با اعضاي خانواده اش خوشخو باشد.» براستي كسي كه به اين صفات والا متصف باشد، به حق مؤمن و داراي ايمان كامل است و در حالي خدا را ملاقات خواهد كرد كه خداوند از او راضي و خشنود است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 203.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

خداوند اجازه ندارد از آسمان فرود آيد.

سپس در فراز ديگر با اشاره به اينكه تنها خداست كه مي تواند مشكلات و سختيها را از انسان دور كند مي فرمايد: فلا مصدر لما اوردت، و لا صارف لما وجهت، (خدايا) پس براي آنچه به من رسانده اي برگرداننده و براي آنچه متوجه (من) ساخته اي دفع كننده اي نيست...،

امام (ع) به ما آموزش مي دهد كه اگر مشكلات و سختيها به شما رو مي آورد، به يقين بدانيد كه خداوند رفع كننده آنهاست، پس به سوي خدا برويد، و براي رهايي از آنها خود را به پناهگاه الهي نزديك كنيد. آنگاه درخواست خود را از خداوند اينگونه بيان مي فرمايد:

و افتح لي يا رب باب الفرج بطولك، خدايا در آسايش را به فضل خود به روي من باز كن.

و از آنجا كه مشكلات و سختيها ممكن است سبب شوند كه انسان از پرداختن به انجام وظائف خود نسبت به مكتب دور بماند، امام (ع) با توجه به اين نكته مي فرمايد: و لا تشغلني بالاهتمام عن تعاهد فروضك، و استعمال سنتك، (خدايا) مرا به سبب غم و اندوه از رعايت و حفظ واجبات و به كار بستن سنت خود بازمدار. در پناه بردن به خداي تعالي از سختيها و بدي اخلاق و كردارهاي نكوهيده عنوان دعاء چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في الاستعاذه من المكاره و سيئي الاخلاق و مذام الافعال، از دعاهاي امام (ع) در پناه بردن به خداي تعالي از سختيها و بدي اخلاق و كردارهاي نكوهيده است.

محتواي دعا

دعاء هشتم اينگونه آغاز مي شود:

اللهم اني اعوذ بك من هيجان الحرص، خدايا از حرص و آز (بر دنيا) به تو پناه مي برم.

در اين دعا امام سجاد (ع) به ما آموزش مي دهد كه از بيماريهاي اخلاقي و رواني و نتايج و اثرات آنها به خدا پناه ببريم و به پاره اي از آنها اشاره مي فرمايد:

1- هيجان الحرص، حرص و آز

2- سوره الغضب، تندي غضب و خشم

3- غلبه الحسد، تسلط حسد و رشك

4- ضعف الصبر، سستي صبر و شكيبايي

5- قله القناعه، كمي قناعت

6- شكاسه الخلق، سوء خلق و بدخوئي

7- الحاح الشهوه، افراط (بي حد) خواهش نفس

8- ملكه الحميه، غلبه حميت (طرفداري از ناحق)

9- متابعه الهوي، پيروي از هوا و هوس

10- مخالفه الهدي، مخالفت با هدايت و رستگاري

11- سنه الغفله، خواب غفلت

12- تعاطي الكلفه، اقدام بر تكلف و كار با مشقت

(كه انسان را به رنج آورد و خسته و بيزار نمايد)

13- ايثار الباطل علي الحق، برگزيدن باطل بر حق

14- الاصرار علي الماثم، اصرار و مداومت بر گناه.

15- استصغار المعصيه، كوچك شمردن گناه و معصيت.

16- استكبار الطاعه، بزرگ دانستن اطاعت و بندگي خدا.

17- مباهات المكثرين، از به خود نازيدن ثروتمندان.

18- الازراء بالمقلين، خوار شمردن فقراء و نيازمندان

19- سوء الولايه لمن تحت ايدينا، بدرفتاري با زيردستان (زن، فرزند، شاگرد، خدمتگزار و پيروان...)

20- ترك الشكر لمن اصطنع العارفه عندنا، بجا نياوردن شكر و سپاسگزاري نسبت به كسي كه به ما نيكوئي كرده است.

21- او ان نعضد ظالما، يا اينكه ستمگري را كمك كنيم.

22- او نخذل ملهوفا، يا اينكه ستم ديده اي را خوار گردانيم.

23- او نروم ما ليس لنا بحق، يا آنچه حق ما نيست بطلبيم.

24- او نقول في العلم بغير علم، در علم (اصول و فروع دين...) از روي ناداني سخن بگوئيم.

25- ان ننطوي علي غش احد، از اينكه غش با كسي را قصد كنيم (فريب دادن ديگران)

26- ان نعجب باعمالنا، از اينكه به كردارهايمان خودپسند باشيم.

27- نمد في آمالنا، آرزوهايمان را دراز كنيم.

28- من سوء السريره، از بدي راز نهفته در دل (پندار بد)

29- و احتقار الصغيره، و از كوچك شمردن گناه كوچك

30- ان يستحوذ علينا الشيطان، از اينكه شيطان بر ما مسلط شود.

31- او ينكبنا الزمان، يا شرايط زمان، ما را بدبخت گرداند.

32- او يتهضمنا السلطان، يا حاكم و سلطان بر ما ستم نمايد. (يا شايد به اين معنا باشد كه در فساد و تباهي حاكمان ستمگر

هضم شويم و شخصيت الهي خود را از دست بدهيم).

33- من تناول الاسراف، از اقدام بر اسراف كردن

34- من فقدان الكفاف، از نيافتن روزي به اندازه نيازمندي

35- من شماته الاعداء، از سرزنش دشمنان

36- من الفقر الي الاكفاء، از نيازمندي به امثال خود.

37- من معيشه في شده، از زندگي در سختي

38- و ميته علي غير عده، و مردن بي ساز و سامان (بدون توشه سفر مرگ).

39- من الحسره العظمي، از بزرگترين تاسف و افسوس (در آخرت به دليل نداشتن اعمال صالح)

40- و المصيبه الكبري، و بزرگترين مصيبت

41- و اشقي الشقاء، و بدترين بدبختي (دخول در آتش و گرفتار شدن به عذاب الهي)

42- و سوء الماب، و بدي بازگشت (به سوي خدا و جهان آخرت)

43- و حرمان الثواب، و نوميدي از پاداش (بهشت)

44- و حلول العقاب، و رسيدن كيفر (در قيامت)

امام (ع) در قالب دعا فهرست وار به آنچه كه مانع سعادت دنيوي و اخروي انسان مي شود پرداخته و آنها را بيان فرموده است. اين موانع، متن همه نارسائيهاي فردي و اجتماعي و ريشه تمامي بدبختي هاست. چنانكه در زمينه بيماريهاي اخلاقي مواردي چون حرص، حسد، ناشكيبايي، غضب، شهوت راني و... را برمي شمارد.

و در زمينه مسائل اقتصادي به مواردي چون عدم قناعت، اسراف، فقدان تعادل دخل و خرج، فقر و تكلف اشاره مي نمايد. و در زمينه روابط انساني مسائلي چون، حميت (در مسير باطل)، مباهات ثروتمندان بر فقرا، كوچك شمردن مستمندان، بدرفتاري در حوزه مسئوليت، غش، ياري ستمگر، خوار شمردن ستمديده، و درخواست آنچه حق انسان نيست را برمي شمرد.

و در قالب كوتاهترين عبارات، بزرگترين و كليدي ترين

مفاهيم اعتقادي، اخلاقي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... را به صورت دعا بيان مي فرمايد. و به حق اين معارف الهي جز از سرچشمه زلال كوثر امامت جاري نمي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

خشنودي و شكر هنگام نظاره دنياداران

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في الرضا اذا نظر الي اصحاب الدنيا، از دعاهاي امام (ع) در رضا و خشنودي (به آنچه داشت) هنگامي كه به دنياداران (ثروتمندان) نگاه مي كرد.

محتواي دعا

امام (ع) در ابتداي دعا در مورد خشنودي از خدا و تقسيم معيشت ميان انسانها مي فرمايد:

الحمد لله رضي بحكم الله، شهدت ان الله قسم معايش عباده بالعدل و اخذ علي جميع خلقه بالفضل، ستايش خداي را كه به حكم (قضا و قدرش) راضي و خشنودم و گواهي مي دهم كه خداوند نصيب و رزق خلق را از هر جهت به عدل تقسيم فرموده و (به جود و كرم ذاتي) بر همه خلق خود به فضل و احسان رفتار نموده. راضي بودن به مشيت و خواست خدا، به انسان آرامش روحي و رواني مي دهد، و زمينه را براي رشد و كمال و تلاش و كوشش او فراهم مي كند. زيرا اگر انسان به تقسيم عادلانه خداوند راضي باشد، در روابط انساني دچار بيماري حسد نمي شود. و به جاي حسادت، تلاش مي كند تا به مواهب و بخششهاي الهي دست پيدا كند. چنين انساني مي داند و يقين دارد كه همه هستي متعلق به خداست و خزائن الهي تمام شدني نيست، و همانطور كه به ديگري موهبتي را بخشيده و يا كسي به ظاهر داراي امكانات مادي و دنيوي بيشتري است به او هم مي تواند عطا كند. لذا به جاي حسادت به دعا و

تلاش براي كسب نعمتهاي خداوند مي پردازد.

خداوند در سوره زخرف آيه 32 در اين باره مي فرمايد:... نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوه الدنيا.... ما معيشت ايشان را در زندگاني دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم.

امام (ع) در قالب دعا به ما مي آموزد كه با تفاوتهاي مختلف ميان انسانها به ويژه در تفاوتهاي موجود از نظر زندگي مادي و دنيوي چگونه برخورد كنيم. و در اين باره اينگونه از خداوند درخواست مي كند:

1- و لا تفتني بما اعطيتهم، خدايا مرا به آنچه به ايشان (ثروتمندان) داده اي مفتون و پريشان مكن (كه گرفتار حسد... شوم).

2- و لا تفتنهم بما منعتني، و آنان را بر اثر آنچه (دارايي) كه از من بازداشته اي گرفتار مكن (كه دچار غرور و تكبر به واسطه داشتن مال و ثروت شوند).

امام سجاد (ع) براي هر دو طرف دعا مي كند، براي فقير كه نكند فقر او را به گناه و بيماريهاي مختلف دچار كند و از راه كمال بازبماند و براي ثروتمند كه نكند مغرور شود و به وظائف الهي خود نسبت به فقرا عمل نكند و به واسطه ثروت از كمال بازبماند.

3- و طيب بقضائك نفسي، و مرا به قضا و قدر خود دلخوش گردان.

4- و وسع بمواقع حكمك صدري، و سينه ام را در چيزهايي كه مقدر نموده اي فراخ گردان (مرا از آنها شاد و خشنود فرما)

4- و هب لي الثقه...، و اعتماد و تكيه گاهي به من ببخش تا با آن اقرار كنم كه قضا و قدر تو جز به نيكي روان نمي گردد.

5- و اجعل شكري لك...، و شكر و سپاس مرا براي خود بر آنچه از من

منع كرده اي بيشتر كن از آنچه به من عطا فرموده اي.

6- و اعصمني من ان اظن بذي عدم خساسه، و مرا نگهدار از اينكه گمان كنم فقيران خوار و ذليل هستند. او اظن بصاحب ثروه فضلا، يا گمان كنم كه ثروتمندان صاحب فضيلت هستند (به خاطر ثروت و دارايي آنها). آنگاه امام (ع) معيار شريف و عزيز بودن را اينگونه بيان مي فرمايند:

فان الشريف من شرفته طاعتك، و العزيز من اعزته عبادتك، پس به درستي كه شريف كسي است كه اطاعت از تو به او شرافت داده و كسي است كه به عبادت تو عزت يافته است.

به عبارت ديگر معيار شرافت دو چيز است: 1- اطاعت از خدا 2- بندگي و عبادت خدا.

7- و متعنا بثروه لا تنفد، و به ما ثروتي ببخش كه فاني نمي شود.

8- و ايدنا بعز لا يفقد، و به ما عزتي عطا كن كه از دست نمي رود.

9- و اسرحنا في ملك الابد، و به ما در ملك ابدي خود (عالم بقا) نعمت و عزت كامل عطا فرما.

ثروت و عزت حقيقي، دارايي و ثروت و مقام انسان در پيشگاه خداوند و در زندگي ابدي آن جهان است. عزيز واقعي كسي است كه آنجا عزيز باشد و ثروتمند واقعي كسي است كه در آن جهان از نعمتهاي ابدي استفاده كند. زيرا ثروت و دارايي و مقام دنيوي زودگذر و تمام شدني است.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

خضوع و فروتني براي خداي بزرگ

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في التذلل لله عز و جل، از دعاهاي امام (ع) در خضوع و فروتني براي خداي توانا و بزرگ است.

محتواي دعا

امام (ع) در

ابتداي دعا به ما مي آموزد كه چگونه با خداوند راز و نياز كرده و در جهت اصلاح نارسائيهاي خود از او ياري بجوييم و لذا مي فرمايد: رب افحمتني ذنوبي، و انقطعت مقالتي، فلا حجه لي، فانا الاسير ببليتي، المرتهن بعملي، المتردد في خطيئتي، المتحير عن قصدي، المنقطع بي. اي خداي من گناهانم مرا (از شرمندگي) ملزم به سكوت كرده و گفتگويم را با (حضرتت) منقطع ساخته (از كثرت گناه ديگر شرم دارم كه با تو عرض حالي كنم و حاجتي طلبم) پس اگر به هيچ دليلي متمسك نتوانم شد، اين منم كه به بليه (و اعمال بد شرم آور) خود اسير و به افعال (زشت) خويش گرفتارم، در مابين كارهاي خطايم مي روم و برمي گردم، از مقصد خود به راه حيرت افتاده ام و از طريق خويش بازمانده ام. و در فراز ديگر مي فرمايد: سبحانك! اي جراه اجترات عليك، و اي تغرير غررت بنفسي؟! منزه و پاكي! (شگفتا) به كدام جرات و كدام غرور و اعتماد به نفس به مخالفت فرمان حضرتت اقدام كردم؟ و سپس به ما مي آموزد كه در پيشگاه خداوند سبحان سر تعظيم فروآوريم، چهره بر خاك بسائيم و اينگونه عرض كنيم: مولاي ارحم كبوتي لحر وجهي و زله قدمي، مولاي من به حال من كه برو افتادم و به لغزش قدم (به غم و حسرت) گرفتارم ترحم فرما. مولاي و ارحمني اذا انقطع من الدنيا اثري، و امحي من المخلوقين ذكري، و كنت من المنسيين كمن قد نسي، اي مولاي من هنگامي كه اثرم به كلي از دنيا بريده شد و نامم از زبان خلق محو گرديد و من به كلي از فراموش شدگان شدم مانند

همه فراموش شدگان عالم در آن هنگام به حالم رحم فرما.

و در ادامه مي فرمايد: مولاي ارحمني في حشري و نشري، و اجعل في ذلك اليوم مع اوليائك موقفي، و في احبائك مصدري، و في جوارك مسكني يا رب العالمين، اي مولاي من در روز سخت حشر و نشر (عرصه قيامت) بر من ترحم كن و در آن روز (پر وحشت و حيرت) مرا با ياران و دوستانت همنشين گردان و در محفل محبان و عاشقانت جايگزين فرما و در جوار رحمتت، منزل كرامت كن اي آفريننده عالميان.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

خودداري از تعليم

امام سجاد عليه السلام معتقد است كه نشر و اشاعه دانش در بين مردم بايد رايگان و بدون دريافت اجرت باشد، و در اين باره مي گويد:

«هر كه دانش خود را پنهان بدارد و يا براي آموزش آن مزد قابل توجهي بگيرد،پس هيچ سودي به حال وي نخواهد داشت...» [1] .

براستي امتياز اسلام بر اديان ديگر و سيستمهاي اجتماعي آن است كه ايمان بدون قيد و شرطي نسبت به علم و دانش دارد و دانشجويي را بر هر مرد و زن مسلمان واجب مي داند و گرفتن اجرت براي تعليم، بخصوص تعليم قرآن كريم را ناروا مي شمارد، اسحاق بن عمار مي گويد، از امام زين العابدين عليه السلام پرسيدم، همسايه اي داريم كه به كودكان خواندن و نوشتن مي آموزد؟ امام سجاد عليه السلام فرمود: به او بگو؛ وقتي كه بچه را به او مي سپارند به ولي او بگويد: من تنها به او خواندن و نوشتن و حساب مي آموزم و به وسيله آموزش قرآن با خدا معامله مي كنم، تا اين كه شغل او پاك و گوارا باشد. [2] .

اما معاش زندگي معلم بر عهده دولت است و دولت مسؤول آن است و بايد زندگي او را اداره كند تا از آنچه

در دست مردم است بي نياز گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الاولياء: 3 / 140 و در جمهرة الاولياء: 2 / 73 آمده است: «هر كه علم را پنهان كند و يا به اجبار مزدي براي تعليمش بگيرد، علم او هرگز سودي نخواهد داشت».

[2] استبصار: 3 / 66.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

خاطره اي از سجده در مسجد كوفه

«يوسف بن اسباط» از پدرش نقل مي كند كه مي گويد: «من وارد مسجد كوفه» شدم به ناگاه با جواني برخورد كردم كه مشغول مناجات با پروردگارش بود و در سجده مي گفت: «سجد وجهي متعفرا في التراب لخالقي و حق له» يعني: «صورت من در حالي كه در خاك ماليده شده است، براي خالقم سجده كرده و او حق دارد كه براي او سجده كنم.» من به سمت او رفتم و معلوم شد كه او حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- مي باشد. پس چون فجر طالع شد به كنار ايشان رفتم و به ايشان عرض كردم: يابن رسول الله؛ نفس خود را معذب نموديد و خداوند به آنچه شما را برتري داده، برتري داده است؛ حضرت گريه كرد و سپس روايت زيبايي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برايم نقل كرد.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 99 (به نقل از كشف الغمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

خاطره اي از نماز در راه مكه مكرمه

«حماد بن حبيب كوفي» مي گويد: «در راه «مكه» در منزلي به نام «زبانه» از قافله و كاروان عقب افتادم و علت اين بود كه گردبادي سهمگين و ظلماني برخاست و قافله را از هم متفرق ساخت و من در آن بيابان و صحرا گم شدم. همچنان راه مي رفتم تا به يك وادي و بياباني منتهي شدم. چونكه شب فرارسيد به درختي خشك و عاري از برگ پناه بردم، همينكه سياهي شب بالا آمد و با روشنايي روز مخلوط گرديد جواني را مشاهده كردم كه جلو مي آمد و بر قامت او لباسي ژوليده و سفيد ديده مي شد، اما از او رايحه مشك به مشام مي آمد. پيش خود گفتم اي وليي از اولياء خداست، هر گاه حركت مرا احساس كند، مي ترسم روي برگردانده به جاي ديگري رود و يا از بسياري از كارهايي كه مي خواهد انجام دهد او را مانع شوم، پس تا آنجا كه قدرت داشتم خود را مخفي نمودم. او به موضع من نزديك شد و براي «نماز» آماده گرديد، سپس به پا ايستاد و گفت: «اي كسي كه ملكوت و باطن همه اشياء را به حيازت و تمليك خود درآورده اي و جبروت هر شيئي را مقهور خود قرار داده اي، در قلب من سرور اقبال به خود را وارد فرما و من را به جرگه مطيعين خويش بپيوند.» سپس وارد «نماز» شد.

در اين حال چونكه او را مشاهده كردم ديدم همه اعضاء و جوارحش به آرامش گرائيد و حركاتش به سكون آمد. به جايگاهي كه در آنجا براي نماز آماده شده بود رفتم، ديدم چشمه اي با آب سفيد جاري است، من نيز براي «نماز» مهيا شدم و پشت سر او ايستادم. در اين حال من خود را در محرابيافتم كه كان در همان وقت ساخته شده بود. پس او را ديدم كه به هر آيه اي كه در آن «وعده» و «وعيد الهي» آمده بود، مي رسيد و تلاوت مي كرد آن را با صداي گريه آلود و با لحني حزين تكرار مي نمود، تا اينكه سياهي شب شكافته شد در اين حال بپا ايستاد و مي گفت: «اي كسي كه «طلب كنندگان» او را قصد نموده و در حالي كه صاحب رشد و بينش بودند به او رسيدند و «بيمناكان» او را مقصود گرفتند و او را صاحب فضل و كرامت يافتند و «عبادت كنندگان» به سوي او پناه آوردند و او را صاحب نعمت و بخشش كسي كه بدن خود را براي غير تو به مشقت اندازد (و به غير تو مشغول شود)، چه موقع به راحت و آرامش خواهد رسيد؟ و كسي كه با نيت خود، غير تو را مقصد گيرد، چه موقع خوشحال و مسرور خواهد شد؟ خداوندا!! سياهي شكسته شد و كام دل در خدمت تو برنگرفتم و از حوض هاي مناجات تو، آبي نياشاميدم، بر محمد و آلش درود بفرست «و افعل بي

اولي الامرين بك يا ارحم الراحمين» با من از دو كار آنچه را كه به تو سزاوارتر است انجام بده، اي ارحم الراحمين.» من ترسيدم اين شخص بزرگوار از دست من رفته و اثر او بر من مخفي گردد و لذا به دامن او چسبيدم و به او عرض كردم: «سوگند به كسي كه سختي و آزردگي، تعب و خستگي را از تو زدوده است و به تو شدت اشتياق به لذت ترس و رهب را بخشيده است، مرا مورد رحمت و در كنف عطوفت خود قرار ده. چرا كه من گم شده ام و آرزوي من همان چيزي است كه تو انجام مي دهي و منيه من همان چيزي است كه شما بدان نطق مي فرمائي.» او فرمود: «اگر توكل تو صادقانه بود گم شده نبودي!! حال، مرا تبعيت كن و پشت سر من راه بپيما.» پس چونكه به كنار درخت رسيدم دستم را گرفت و من اين چنين تصور و تخيل كردم كه زمين زير قدم من مي چرخد و كش پيدا مي كند، در اين حال همين كه عمود صبح طالع شد به من فرمود: «بر تو بشارت باد اين مكه است!!» من ضجه و ناله مردم را شنيدم و حاجي ها را ديدم. گفتم: «سوگند به كسي كه در «روز آزفه» (روز نزديك) و روز نيازمندي به او اميد داري، تو كيستي؟» او به من فرمود: «حال كه سوگند خوردي من علي بن الحسين علي بن ابي طالب -صلوات الله عليهم اجمعين - هستم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 40 و 41 (به نقل از مناقب) و ص 77 (به نقل از فتح الابواب)[با

تفاوت اندكي بين دو نقل].

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

خواندن مستمر نمازهاي نافله بويژه «نماز شب»

حضرت سجاد عليه السلام قبل از خوابيدن خود شخصا از چاه آب كشيده و مقداري از آن را براي وضوي خود كنار مي گذاشتند و روي آن را مي پوشانيدند تا نه آلوده شده و نه بعضي از حيوانات در آن بيفتند، سپس وقتي براي نماز شب در دل شب از خواب برمي خاستند، ابتدا مسواك مي زدند و سپس وضو گرفته و مشغول نماز مي شدند. عادت حضرت اين بود كه آنچه از نافله روز از حضرت فوت شده بود، آن را در شب قضا مي كردند. (نافله روز همان نمازهاي مستحبي است كه قبل يا بعد از نمازهاي واجب خوانده مي شود، مثل «نافله صبح» كه دو ركعت است و قبل از نماز صبح خوانده مي شود. «نافله ظهر» كه هشت ركعت است و در قالب چهار دو ركعتي قبل از نماز ظهر و «نافله عصر» نيز هشت ركعت است كه به همين ترتيب قبل از نماز عصر خوانده مي شود).

حضرت مي فرمود: «اي پسرم اين عمل بر شما واجب نيست و لكن من دوست دارم هر كدام از شما كه خودش را بر كار خيري عادت مي دهد، بر آن مداومت داشته باشد.» «و حضرت هميشه «نماز شب» را به جا مي آوردند و هرگز آن را چه در سفر يا در حضر ترك نمي كردند.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 98 و 99 (به نقل از كشف الغمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

خلوص

انجام عبادت زياد مانند زياد نمازگزاردن و زياد روزه گرفتن و زياد حج رفتن و زياد قرآن خواندن و زياد دعا خواندن، همگي اينها مطلوب خداي سبحان است، كه همه به كميت و مقدار رفتار بازگشت دارد. ليكن آن چه مهمتر از كميت و مقدار مي باشد، جوهر و حقيقت رفتار است كه كيفيت عمل چگونه باشد.

در رفتارهاي عبادي يكي از آفت هاي خطرناك و مرموزي كه هميشه سلامتي عمل عبادي انسان را تهديد مي كند ريا مي باشد. ريا و سمعه يعني انسان كارش را چون ديگري مي بيند و يا مي شنود، انجام مي دهد؛ آفت بزرگ رفتار خدايي انسان است. ريشه ي ريا و سمعه هم بازگشت به خودخواهي و خواهش هاي نفساني دارد، كه چون ديگري نمازش يا انفاقش را مي بيند انجام مي دهد. اين آفت بسيار مرموز خلوص در نيت را از انسان سلب مي نمايد.

براي رهايي از دام اين خطر انسان مؤمن بايد بر اين انديشه باشد كه كارش را براي فراهم آوردن خشنودي خداي سبحان انجام دهد. بايد بر خواهش هاي نفساني چيره شود، كه چون ديگري مي بيند و مي شنود، رفتار عبادي انجام ندهد. اين رفتار عبادي نه تنها عبادت نخواهد بود و انسان را به خدا نزديك نمي سازد، بلكه چون ريا و گناه مي باشد، انسان را از خدا دور مي سازد.

به همين خاطر مشاهده مي شود امامان معصوم كار را با خلوص انجام مي دهند. در اين انديشه نيستند كه از كار خير آنها كسي باخبر شود. امام سجاد عليه السلام شب ها با پوشاندن صورت

خود، به در خانه ي نيازمندان مراجعه مي كند و آنان را تأمين مي نمايد. [1] نيازمندان تا رحلت امام سجاد عليه السلام نمي دانستند چه كسي شب ها براي آنها طعام و غذا مي آورده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال، ج 2، ص 517، يعقوبي، ج 2، ص 229.

[2] ارشاد، ج 2، ص 149.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

خشوع

خشوع يا حضور قلب يعني خود را در محضر خدا ديدن. خشوع اين است كه قلب و جان انسان احساس كند و خويشتن را در حضور خدا ببيند. بر اين اساس خشوع مربوط به جان انسان است و اين تفاوت را با خضوع دارد كه مربوط به اعضاي بدن انسان مي شود. انسان در برابر ديگري دست به سينه احترام مي كند. يا در برابر خدا ركوع و سجده مي كند. اين ها خضوع است. اين اعمال از هر انسان گرچه فاسق ساخته است. ليكن خشوع به قلب و جان انسان مربوط است كه قلب در محضر خدا باشد. البته خضوع از هر انساني ساخته نيست. قلب پاك و بدور از گناه، خاشع است. خلاصه تفاوت اين دو، خضوع كرنش جسم است، خشوع كرنش روح. قرآن از خشوع ستايش مي كند، نه از خضوع؛ قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون [1] «مؤمنان آنان كه در نمازشان خاشع هستند، رستگارند».

نماز با خضوع ممكن است تكليف را بردارد. ليكن آنچه انسان را عروج مي دهد نماز با خشوع است. ركوع و سجود خشوع بدن است. حقيقت نماز به خشوع قلب است. آن مقدار از نماز كه همراه با خشوع باشد، به پيشگاه خدا صعود مي كند و نمازگزار را صعود مي دهد.

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: ان العبد لا يقبل من صلوته الا ما اقبل عليه منها بقلبه. [2] «نمازگزار آن مقدار از نمازش پذيرفته است كه قلبش متوجه خدا بوده است.» اگر فرد با اين شناخت براي نماز آماده شد، آنگاه نمازش دگرگون مي شود و دگرگون مي سازد. از هنگامي كه براي نماز آماده مي شود، خود را در محضر خدا مي بيند و از آن هنگام دگرگون مي گردد.

امام سجاد عليه السلام از هنگام وضو گرفتن رنگ به رنگ مي شد، اذا توضأ اصفر لونه. [3] و هنگامي كه از او سؤال مي شود اين دگرگوني به خاطر چيست، پاسخ مي دهد، آيا مي دانيد براي حضور در پيشگاه چه كسي آماده مي شوم؟ أتدرون لمن أتاهب للقيام بين يديه. [4] .

حضرت هنگامي كه به نماز مي ايستاد رنگ به رنگ مي شد، و كان اذا قام في صلوته غشي لونه لون آخر. [5] اعضاي بدن در هنگام نماز از دهشت مي لرزيد،

كانت اعضاؤه ترتعد من خشية الله عزوجل. هر گاه نماز مي خواند به اين انديشه بود كه آخرين نماز را مي خواند و با نماز وداع مي نمود، و كان يصلي صلوة مودع يري انه لا يصلي بعده ابدا. [6] در هنگام نماز از همه صداها و نداها مي بريد، تنها متوجه نجواي با خدا مي شد. در هنگام نماز فرزند حضرت از بالاي بلندي افتاد و آسيب ديد، اهل خانه با سر و صداي تمام وي را بردند و پانسمان نمودند و به خانه بازگشتند، سيد الساجدين عليه السلام چون متوجه خداوند بود، آن همه ناله و صداها را نشنيد. [7] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مؤمنون، 2.

[2] خصال، ج 2، ص 517.

[3] ارشاد، ج 2، ص 142.

[4] همان، ص 143.

[5] خصال، ج 2، ص 517.

[6] همان.

[7] بحار، ج 46، ص 80.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

خيردهي

يكي از كمالات حضرت علي بن الحسين زين العابدين -عليه السلام- «خيردهي» ايشان در همه زمينه هاست. به عنوان نمونه حديث زير بسيار جالب و شيرين است:

يكي از فرزندان بي بي بزرگوار و مكرمه «فاطمه بنت الحسين» مي گويد: «مادرم مرتب به من امر مي كرد كه نزد دايي ام، حضرت علي بن الحسين -عليه السلام-، حاضر شوم. پس هرگز در محضر او ننشستم مگر اينكه با خيري كه از او استفاده برده بودم بلند شدم. اين خير يا «خشيت» و «خوفي» از خداوند متعال بود كه به خاطر آنچه از «خشيت» او از خداوند مي ديدم، در دلم به وجود مي آمد و ا «علمي» بود كه از او استفاده مي بردم.» [1] . آري عمل و حالات روحي و بيانات حضرت سجاد -عليه السلام- سرتاسر براي جامعه اسلامي «خير» بوده و حضرت منبع جوشان «خير» براي مردم و مسلمين بوده اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 73، ح 59 (به نقل از الارشاد).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

خودداري عبدالملك از قتل امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: آن كه در زمان غيبت قائم (عج) ما بر ولايت و دوستي ما استوار بماند، خداوند اجر هزار شهيد از شهداي بدر و احد را به او عطا خواهد كرد.

حجاج ابن يوسف نامه اي به عبدالملك بن مروان نوشت كه اگر مي خواهي كه ملك ومملكت تو پايدار و برقرار باشد. علي بن الحسين را به قتل برسان تا امارت تو از خلل محفوظ باشد. وقتي اين نامه به عبدالملك بن مروان رسيد در جواب نوشت كه: مرا براي ثبات مملكت به قتل اولاد علي بن ابي طالب تشويق مي كني و آيا غافلي از اين كه آل ابي سفيان كه قصد مقاتله و معانده با ايشان را نمودند همگي از بين رفتند و در قيامت نيز معلوم است كه وضع آنها چگونه است و نامه را مهر كرد و براي حجاج فرستاد همزمان با اين از امام سجاد عليه السلام نامه اي به عبد الملك بن مروان رسيد كه مرقوم فرموده بودند: آنچه در حق اولاد رسول الله در جواب نامه ي حجاج در فلان تاريخ نوشته بودي و نامه او در فلان تاريخ به تو رسيده است را مي دانم، خداوند سعي تو را ضايع نكند. وقتي عبدالملك نامه حضرت را با تاريخ نامه حجاج موافق يافت فهميد كه اين از معجزات امام سجاد عليه السلام است لذا خيلي خوشحال شد و ده هزار دينار به عنوان هديه خدمت حضرت فرستاد و استدعا كرد كه اگر از اين به بعد حضرت فرمايشي داشتند با مراجعه به ايشان وي را سرافراز فرمايند. وقتي آن مبلغ را به حضرت دادند، حضرت بين مواليان و محبان خود تقسيم كردند وعبدالملك را دعا

نمودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

د

دعاي فرارسيدن ماه رمضان

سپاس خداي را كه ما را به سپاس خود رهبري فرمود، و از اهل سپاس قرار داد، و سپاس خدايي را كه دينش را به ما عطا فرمود، و به يقين به وجود خود ما را زينت بخشيد، و در راههاي احسان خود پويا ساخت، و سپاس خدايي را كه ماه خود يعني ماه رمضان: ماه روزه و ماه اسلام و ماه پاكيزگي و ماه آزمايش و تصفيه و ماه به پا ساختن نماز، را يكي از اين راههاي احسان قرار داد. چنان ماهي كه قرآن را آن نازل شد، در حالي كه براي مردم (چراغ) رهبري به حق و نشانه هاي آشكاري از هدايت و تفريق ميان حق و باطل است. پس برتري آن را بر ديگر ماهها به سبب احترامهاي فراوان و فضايل نمايان كه برايش قرار داد، آشكار ساخت. از اين رو در آن ماه، براي بزرگ داشتن آن، چيزي را كه در ماههاي ديگر حلال كرده بود، حرام كرد، و براي گرامي داشتن آن، خوردنيها و آشاميدنيها را در آن منع كرد. سپس يكي از شبهايش را بر شبهاي هزار ماه برتري داد. و آن را شب قدر ناميد. بار الها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را به شناسايي فضل اين ماه و بزرگ داشتن حرمت آن و خودداري از آنچه در آن منع كرده اي، الهام فرما، و بر روزه داشتن آن به وسيله نگه داشتن اعضا از گناهانت و به كار بردن آنها، در آن ماه، به آنچه تو را خوشنود سازد، ياري

ده. تا با گوشهاي خود سخن لغوي نشنويم، و با چشمهامان به طرف لهوي نشتابيم و دستهامان را به حرامي نگشاييم و قدمهاي خود را در امر ممنوعي پيش نگذاريم، تا شكمهامان غير آنچه حلال ساخته اي در خود جاي ندهد، و زبانهامان، جز به آنچه از عقاب تو نگاه دارد فرانگيريم. آنگاه همه اعمال ما را از رياي رياكاران و شنيدن چيزهاي ناروا پيراسته ساز. به طوري كه احدي غير از تو را در آن شريك نگردانيم،و جز تو، در آن مرادي نداشته باشيم. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را در اين ماه بر اوقات نمازهاي پنجگانه، با آن حدودش كه تعيين كرده اي و واجباتش كه مقرر داشته اي و شروطش كه تعيين كرده اي و اوقاتش كه معين فرموده اي واقف ساز، و ما را، در نماز، با كساني برابر نما، كه به مراتب شايسته بالغ هستند، و اركانش را حافظند، و آن را در اوقات خود همان طور كه پيغمبرت (ص)، در ركوع و سجود و همه فضليتهايش تشريع فرموده با كمال ترين طهارت و بليغ ترين خشوعي به جا آورده اند. و ما را در اين ماه موفق دار، كه به وسيله نيكي و احسان، به خويشان خود بپيونديم. و با انعام و بخشش به همسايگان خود رسيدگي نماييم و اموالمان را از مظالم و حقوق پيراسته سازيم و با بيرون كردن زكات، آن را پاك گردانيم و به آنكه از ما دوري كرده بازگرديم، و درباره آنكه بر ما ستم كرده، انصاف دهيم، و با آنكه به ما دشمني كرده آشتي كنيم؛ مگر آن كس كه براي تو با او به دشمني دارد

زيرا كه او دشمني است كه ما با او دوستي نمي كنيم و حزبي است كه با او مسالمت نكنيم و ما را توفيق ده بر اينكه در اين ماه، به وسيله اعمال شايسته به تو تقرب جوييم. و از تجديد عيوب در اين ماه، بازگرداني؛ تا هيچ يك از فرشتگانت، جز مرتبه اي نازل تر از ابواب طاعت و انواع تقريبي كه ما به جا آورده ايم به پيشگاهت تقديم نكند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي حضرت سجاد در وداع ماه رمضان

بارالها، اي كسي كه در برابر نيكي به خلق مزد نمي خواهي و اي كسي كه از بخشش پشيمان نمي شوي، و اي كسي كه مزد بنده خود را افزون از عمل مي دهي و برابر نمي دهي. نعمتت، بي سابقه استحقاق و عفوت به آئين تفضل و عقوبتت، عدل و قضايت خير است اگر عطا كني، عطايت را به منت آلوده نمي سازي و اگر منع كني، منعت از روي ستم نيست. هر كه تو را شكر گذارد، جزاي شكر مي دهي و حال آنكه تو خود او را به شكر هدايت كرده اي و هر كه سپاس تو را به جا آورد پاداش مي بخشي در صورتي كه تو خود سپاس به او آموخته اي. پرده مي پوشي بر آنكه اگر مي خواستي او را رسوا مي ساختي، و بخشش مي كني بر كسي كه اگر مي خواستي از او دريغ مي داشتي. در حالي كه آن دو، از جانب تو سزاوار رسوايي و منع هستند؛ اما تو

كارهاي خود را بر پايه تفضل بنا نهاده اي و قدرتت را بر آئين گذشت قرار داده اي و آنكه عصيان تو كرده

به حلم تلقي نموده اي. تويي كه براي بندگانت دري به سوي عفو خود گشوده اي و آن را، تو به ناميده اي و بر آن در، راهنمايي از وحي خود قرار داده اي تا آن را گم نكنند. پس تو خود كه نامت منزه و جاويد است، فرموده اي به سوي خدا توبه اي پيراسته از نفاق كنيد. اميد است كه پروردگارتان گناهانتان را محو كند و شما را به بهشتي كه نهرها از زير درختان آن روان است در آورد. در آن روز كه خدا پيمبر خود را و آنان را كه به او ايمان آورده اند خوار نمي گذارد و در حاليكه نورشان پيش رويشان و از سمت راستشان روان است، مي گويند: اي پروردگار ما نور ما را براي ما كامل ساز و ما را بيامرز؛ زيرا كه تو بر هر چيز توانايي. پس بعد از گشودن، و بپاداشتن راهنما، عذر آن كس كه از ورود به آن منزل غفلت ورزد چه خواهد بود، و تويي كه در معامله،بر عطاي خود به بندگان افزوده اي، و به اين سبب تو خود كه مبارك نام و بلند مقامي، فرموده اي هر كه كار نيكي به جا آورد پس مزدش ده برابر آن است، و هر كه كار بدي را مرتكب شود پس جز به مانند كارش كيفر داده نمي شود. و نيز فرموده اي مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند، مانند دانه اي است كه هفت خوشه رويانيده باشد و در هر خوشه صد دانه باشد. خدا براي هر كه بخواهد مضاعف مي سازد. و نيز فرموده اي كيست آنكه به خدا قرض الحسنه اي دهد تا خدا آن را برايش چندين برابر سازد؟

بارالها، و تو ماه رمضان را از آن وظايف برگزيده و خصايص آن را واجبات قرار داده اي، كه آن را از همه ماهها اختصاص بخشيده اي، و از همه زمانها و روزگارها برگزيده اي، و بر همه اوقات سال برتري داده اي. به سبب قرآن و نوري كه در آن فروفرستاده اي و به سبب آنكه ايمان را در آن ماه، مضاعف ساخته اي، روزه را در آن ماه واجب كرده اي و به پاخاستن براي عبادت را در آن ترغيب و شب قدر را در آن تجليل فرموده اي. آن شب قدر را كه خود از هزار ماه بهتر است. پس ما را به سبب آن بر ساير امتها برتري داده اي و به فضيلت آن، به جاي اهل ملتها برگزيده اي.پس به اين سبب روزش را به فرمان تو، روزه داشتيم، و شبش را به ياري تو به عبادت برخاستيم؛ در حالي كه به وسيله روزه و قيامش خود را در معرض آن رحمتي كه ما را بر آن عرضه كرده اي، در آورديم، و اين ماه در ميان ما ستوده زيست و با ما پسنديده مصاحبت كرد. سپس هنگام پايان يافتن وقت و سر آمدن مدت و كامل شدن شماره اش از ما جدا شد. پس ما آن را مانند كسي وداع مي كنيم كه فراقش بر ما سخت و غم افزا باشد و رفتنش ما را به وحشت افكند و او را بر ذمه پايمان نگاه داشتني و حرمت رعايت كردني و حق گزاردني لازم شده باشد. از اين رو همگي مي گوييم: سلام بر تو اي بزرگ ترين ماه خدا، و اي عيد دوستان خدا، سلام بر تو، اي گرامي ترين مصاحبت از ميان اوقات،

و اي بهترين ماه در ايام و ساعات. سلام بر تو اي ماهي كه بر آمدن كامها در آن آسان و اعمال نيك در آن منتشر و فراوان است. سلام بر تو، اي همنشين كه چون پديد آيي احترامت بزرگ و چون ناپديد شوي، فقدانت دردناك باشد.سلام بر تو، اي همدمي كه چون رو آوري، مايه انس و شادي باشي و چون سپري شوي وحشت افزايي و متألم سازي سلام بر تو، اي همسايه اي كه دلها در جوارت رقت گرفت و گناهان در آن كم شد. سلام بر تو، اي ياري دهنده اي كه ما را در مبارزه شيطان ياري دادي، و اي رفيقي كه راههاي احسان را هموار ساختي. سلام بر تو. چه بسيارند آزاد شدگان خدا در تو، و چه نيكبخت به سبب تو، كسي كه احترامت را منظور داشت. سلام بر تو، كه چه پاك كننده بودي گناهان را، و چه پوشنده بودي انواع عيبها را سلام بر تو. چه طولاني بودي براي گناهكاران و چه با هيبت بودي در دلهاي مؤمنان. سلام بر تو، اي ماهي كه روزها با تو سر همسري ندارند. سلام بر تو، كه از هر جهت موجب سلامتي هستي. سلام بر تو كه همنشينيت مكروه، و معاشرتت نكوهيده نيست. سلام بر تو، همچنان كه با ارمغان بركات بر ما وارد شدي، و آلودگي گناهان را از ما فروشستي. سلام بر تو، كه وداع با تو از روي خستگي، و ترك روزه ات از سر ملامت نيست. سلام بر تو، كه پيش از آمدن در آروزي تو بوديم و پيش از رفتن از انديشه فراقت محزونيم. سلام بر تو. چه

بسا بديها كه به نيروي تو از جانب ما رفته و چه خوبيها كه به بركت تو بر ما روان شده. سلام بر تو، و هر شب قدري كه از هزار ماه بهتر است. سلام بر تو. ديروز چه سخت به تو دل بسته بوديم، و فردا چه بسيار به تو مشتاق خواهيم بود، سلام بر تو، و بر فضيلت تو كه از آن محروم شديم و بر بركات گذشته ات كه از ما ربوده شد. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مصيبت رفتن ماه ما را جبران كن، و روز عيد و روزه گشودنمان را بر ما مبارك ساز، و آن را از بهترين روزهايي قرار ده كه بر ما گذشته است. جالب ترين روزها. براي گناهان پنهان و آشكار ما را بيامرز. بارالها، در اين روز كه آن را براي مؤمنان عيد و شادي، و براي اهل ملت خود روز اجتماع و تعاون قرار دادي پيش تو توبه مي كنيم، از هر گناهي كه مرتكب شده ايم، يا هر كاري كه پيش فروفرستاده ايم، يا انديشه بدي كه در دل داشته ايم. توبه كسي كه خيال بازگشت به گناه در دل ندارد. و بس از توبه به خطا بازنمي گردد. توبه خالصي كه از شك و ريب پيراسته باشد. پس آن را از ما بپذير و از ما خوشنود شو، و ما را بر آن ثابت بدار.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي حضرت سجاد در طلب اخلاق ستوده

بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و مهماتم را، كه باعث دل مشغولي من است، كفايت كن و

به كاري كه فردا، مرا از آن مورد سوال قرار مي دهي وادار. در روزگار مرا در آنچه براي آنم آفريده اي مصروف دار، و مرا بي نياز ساز و روزيت را بر من وسعت ده، و به نگاه كردن به آنچه در دست مردم است مبتلا مساز، و عزيزم گردان، و گرفتار كبرم مكن و بر بندگي خود رام ساز، و عبادتم را به سبب خود پسندي تباه منماي. و خير را براي مردم به دست من روان كن، و كار نيكم را به منت نهادن باطل مساز؛ و اخلاق عاليه را به من مرحمت فرماي، و مرا از تفاخر و مباهات نگاه دار. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا در ميان مردم به درجه اي ترفيع مده مگر آنكه به همان اندازه مرا پيش نفس خودم پست گرداني و عزتي آشكارا برايم به وجود نياور، مگر آنكه به همان نسبت مرا پيش نفسم خوار سازي. بارالها، هيچ خويي كه بر من عيب شمرده شود، باقي مگذار، جز آنكه آن را اصلاح كني، و هيچ صفت نكوهيده اي مگر آنكه آن را نيكو سازي، و هيچ خصلت كريمه ناقصي، جز آنكه آن را كامل كني. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا بر كسي كه درباره ام ستم كند، دستي و بر آنكه با من مخاصمه كند زباني و بر آنكه عناد ورزد پيروزي ئي قرار ده و در برابر آنكه با من مكر كند مكري و بر آنكه مرا مقهورم خواهد قدرتي، و بر آنكه مرا عيب كند و دشنام گويد تكذيبي و در مقابل كسي كه مرا تهديد كند سلامتي بخش، و به اطاعت

كسي كه مرا به راه صواب آورد، و پيروي كسي كه مرا ارشاد كند، موفق دار. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا توفيق ده تا با آن كس كه با من به حيله و نيرنگ رفتار كرده، به نصيحت و اخلاص مقابله كنم، و آن را كه از من دوري گزيده، به نيكويي پاداش دهم، و به آن كه مرا محرم ساخته به بخشش عوض دهم، و آن را كه از من بريده با پيوستن مكافات كنم، و با كسي كه از من غيبت كرده، به وسيله ذكر خيرش، مخالفت كنم، و در برابر نيكي سپاسگذاري نمايم، و از بدي چشم بپوشم. بارالها بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا به زيور صالحين بياراي، و زينت پرهيزگاران را بر من بپوشان. در گستردن داد و فروخوردن خشم و خاموش كردن فتنه و جمع آوري پراكندگان و اصلاح ميان مردم و فاش كردن احسان، پوشاندن عيب و نرم خويي و فروتني جناح و نيكويي سيرت و سنگيني و وقار و حسن معاشرت و سبقت جستن به فضيلت و برگزيدن تفضل و فروگذاشتن سرزنش و ترك احسان درباره غير مستحق و گفتن حق، گرچه دشوار باشد و اندك شمردن خير در گفتار و كردار خويش؛ گرچه بسيار باشد و بسيار ديدن شر در گفتار و كردار خويش گرچه اندك باشد، مرا ياري فرما، و اين صفات را به وسيله ادامه طاعت و التزام جماعت و فروگذاشتن اهل بدعت، و به كار برنده رأي خود كامل ساز. بارالها، مرا چنان كن كه هنگام ضرورت به مدد تو حمله كنم، و هنگام حاجت از تو مسئلت نمايم

و هنگام مسكنت به تو تضرع كنم، و مرا چون بيچاره شوم به كمك خواستن از غير خود، و چون فقير شوم به فروتني براي مسئلت از غير خود، و چون بترسم، به تضرع، پيش غير خود گرفتار مكن كه به آن سبب سزاوار خواري و منع و بي اعتنايي تو گردم. اي بخشنده ترين بخشندگان. بارالها، آن حرص و بدگماني و حسدي را كه شيطان در دل من مي افكند به ياد عظمت و تفكر در قدرت، و تدبير در برابر دشمنت مبدل ساز، و آن كلمه زشت يا بد يا دشنام عرضي به كسي يا شهادت باطل يا غيبت مؤمن غائب يابد گفتن به شخص حاضر و مانند اينها را كه شيطان بر زبان من جاري كند، به سخن حمد، و مبالغه در ثنا، و سعي و دقت در تمجيد، و شكر نعمت، و اعتراف به احسان و شمردن نعمتهاي خودت، بدل فرماي. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و چنان كن، كه ستمزده نشوم در حالي كه مي دانم تو بر دفاع از من قادري، و ستم نكنم، در حالي كه تو بر جلوگيري من توانايي و گمراه نشوم در صورتي كه هدايت من براي تو ممكن است، و فقير نشوم با اينكه گشايش زندگيم از جانب توست. بارالها، مرا به هدايت گويا ساز و به تقوي الهام فرما، و به آنچه پاكيزه تر است، موفق دار، و به كاري كه پسنديده تر است، بگمار، بارالها بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به ميانه روي بهره مند كن و از اهل صواب و راهنمايان به خير، و بندگان شايسته گردان و رستگاري در معاد و سلامت از

كمينگاه عذاب، روزي فرماي. بارالها، براي خود از نفس من آنچه را كه باعث آزادي آن باشد بگير، و آنچه را كه موجب صلاح آن گردد براي من باقي گذار؛ زيرا كه نفس من در معرض هلاكت است، مگر آنكه تو نگاهش داري. بارالها بر محمد و آلش رحمت فرست، و مذا از اسراف بازدار، و روزي مرا از تلف حفظ كن و دارائيم را به وسيله بركت دادنش افزون ساز و مرا در انفاق از آن، در امور خير، به راه صواب رهبري كن. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و آبرويم را به توانگري نگاه دار و منزلتم را به تنگدستي پست مكن، كه از روزي خوارانت روزي طلبم و از اشرار خلقت خواهش عطا كنم؛ تا به ستايش آنكه به من عطا كند، و به نكوهش آنكه منع كند مبتلا گردم، در صورتي كه متصدي حقيقي عطا تويي، نه ايشان. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به تندرستي در عبادت و آسايش در پارسايي و علمي توأم با عمل، و پارسائي همراه با رفق و مدارا و اقتصاد روزي ساز.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي پناه جستن به خدا از ناملايمات

بارالها، من به تو پناه مي برم از طغيان حرص، و تندي خشم و غلبه حسد، و ضعف نيروي صبر و كمي قناعت، و سوء خلق، و افراط شهوت، و غلبه عصبيت، و پيروي هوس و مخالفت راستي، و از خواب غفلت و اقدام بر تكلف، و گزيدن باطل بر حق، و پافشاري بر گناه، و كوچك

شمردن گناه و بزرگ شمردن طاعت، و تفاخر ثروتمندان، و تحقير تهيدستان، و كوتاهي در حق زير دستان و ناسپاسي نسبت به كسي كه بر ما حقي داشته باشد و از آنكه به ستمكاران كمك دهيم، يا ستمزده اي را خوار گذاريم، يا آنچه را كه حق ما نيست بخواهيم، يا در علم از روي بي اطلاعي و بر خلاف عقيده سخني گوييم، و پناه مي بريم به تو از آنكه قصد خيانت با كسي داشته باشيم و از آنكه از اعمالمان خودپسندي كنيم، و آرزوهاي خود را دراز سازيم، و پناه مي بريم به تو از بدي باطن، و كوچك شمردن گناه خود، و از آنكه شيطان بر ما چيره گردد، يا روزگار ما را بدبخت سازد؛ يا سلطان درباره ما ستم كند، و پناه مي بريم به تو از دست آلودن به اسراف و از نايافتن روزي كفاف، و پناه مي بريم به تو از شماتت دشمنان و احتياج به همگنان، و زيستن در سختي، و مرگ بدون آمادگي، و پناه مي بريم به تو از عظيم ترين حسرت و بزرگ ترين مصيبت و بدترين بدبختي كه حسرت قيامت و مصيبت در دين و دخول به دوزخ است و از بدي عاقبت و نوميدي از ثواب و نزول عقاب. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا و همه مؤمنين و مؤمنات را از همه اين شرور در پناه ده. اي بخشنده ترين بخشندگان.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي حضرت سجاد در طلب توبه

بارالها،اي كسي كه توصيف واصفان از وصفت فروماند، و اي كسي كه اميد اميدواران از درت نگذرد.

اين مقام كسي است كه گناهان او را دست به دست داده اند، تا چون چشم هدايتش گشوده و ابرهاي كوري از برابرش پراكنده شده، و در موارد مخالفت خود با پروردگارش فكر كرده، گناه بزرگش را بزرگ و مخالفت عظيمش را عظيم ديده است. در حالي كه به تو اميدوار از تو شرمسار بوده، به سوي تو رو آورده و از روي اعتماد، دلش را به جانب تو متوجه ساخته است. پس از سر اطمينان و يقين با بار طمعش آهنگ تو كرده، و از مهلكه عظيمي كه در عالم علم تو بر او وارد شده، و از گناهان كه لذتهايش سپري شده، و بالش براي هميشه به جاي مانده است. و من در پيشگاه تو مانند چنين بنده اي هستم كه با اين اوصاف در حالي پيش تو ايستاده ام كه، اگر عقوبتش كني منكر عدل تو نشود و اگر از او درگذري، عفو تو را عظيم بشمارد. پس اينك منم كه در حال اطاعت فرمان تو، در دعائي كه به آن امر كرده اي و در حال طلب وفاي به وعده ات در اجابتي كه وعده داده اي آمده ام. آنجا كه فرموده اي (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم). بارالها، من در اين مقام خود به سوي تو بازمي گردم. از گناهان كبيره و صغيره ام و از گناهان پوشيده و آشكارم، و از لغزشهاي ديرينه و تازه ام توبه مي كنم، بازگشتن توبه كننده اي كه خيال گناه در دلش نگذرد و فكر برگشتن به خطايي را به ضمير راه ندهد و تو خود فرمودي، اي پروردگار من در كتاب محكمت، كه توبه را از بندگانت مي پذيري و از گناهان درمي گذري، و

توبه كنندگان را دوست مي داري. پس به مقتضاي وعده خود توبه ام را بپذير، و بر حسب ضمانت خود از گناهم درگذر و چنان كه شرط كرده اي محبتت را بر من لازم گردان و شرط من با تو، اي پروردگار من، آن است كه به آنچه ناپسند توست، بازنگردم، و ضمانتم آنكه به كاري كه پيش تو نكوهيده است، رجوع نكنم و پيمانم اين است كه از همه معاصي تو دوري گزينم، بارالها، نمي توانم به توبه خود وفا كنم مگر به نگهداري، و از گناهها، خودداري ندارم، مگر به نيروي تو. پس مرا به نيروي كافي عصمتي مانع از گناه تعهد فرماي. بارالها، افرادي هستند كه توبه مي كنند اما پس از مدتي دوباره به خطا و گناه خويش برمي گردند و توبه را مي شكنند. پس من به تو پناه مي برم از آنكه مانند آنها باشم. پس توبه مرا چنان قرار ده كه پس از آن به توبه اي محتاج نباشم. توبه اي كه موجب محو گناهان گذشته و سلامت در بقيه ايام عمر باشد، بارالها من از آن خاطرات دل و نگاههاي چشمم و گفت و گوهاي زبانم كه مخالف اراده تو با بيرون از حد محبت تو باشد، پيش تو چنان توبه مي كنم كه هر يك از اعضايم، جداگانه، از عقوبتهاي تو سالم ماند، و از قهر و انتقام شديد و دردناكت، كه بيدادگران از آن مي هراسند، ايمن گردد. بارالها، اگر پشيماني پيش تو توبه است، پس من پشيمان ترين پشيمانها، و اگر ترك گناه تو انابه و توبه است، پس من اولين توبه كنندگانم؛ و اگر استغفار، سبب ريختن گناهان است، پس من پيش تو از مستغفرانم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي امام سجاد براي نيك سيرتي

از جمله دعاهاي امام عليه السلام اين دعاي شريف است:

«اللهم اني أعوذ بك أن تحسن في لوامع العيون علانيتي، و تقبح سريرتي، أللهم كما أسأت، و أحسنت الي فاذا عدت فعد علي...» [1] . «خداوندا به تو پناه مي برم از اين كه در برابر برق چشمها، ظاهر مرا نيكو جلوه دهي در حالي كه باطنم زشت و ناپسند است، بار الها همچنان كه من هر چه بدي كرده ام و تو در برابر به من خوبي كرده اي، پس اگر دوباره هم بدي كردم باز هم تو خوبي كن.» امام عليه السلام از خداوند درخواست كرده است تا باطن او، و آنچه را كه در ضمير خود دارد نيكو گرداند و به او پناه برده است از اين كه ظاهر او را در مقابل چشم مردم نيكو جلوه دهد بدون اين كه اين ظاهر ارتباطي با باطن وي داشته باشد، همچنان كه از خداوند مسألت كرده تا اين كه آمرزش و خشنودي خود را، در صورتي كه وي به يكي از تمايلات نفساني خود بازگردد، دوباره شامل حال وي نمايد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صفة الصفوه: 3 / 52، درر الابكار: ورق 70، سير اعلام النبلاء: 4 / 237، عقد الفريد: 3 / 155، و در اين كتاب، عبارت ذيل نيز در دنبال دعا آمده است: «و ارزقني مواساة من قترت عليه رزقه بما وسعت علي» يعني: به من توفيق مواساة با كساني را مرحمت كن كه در تنگناي زندگي قرار دارند تا با وسعت رزق خود

با ايشان همراهي كنم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت نزول فقر

امام عليه السلام وقتي كه فقر و تنگدستي به او رو مي آورد و يا از كاري بيمناك مي شد اين دعاي شريف را مرتب مي خواند و به فرزندانش نيز سفارش مي فرمود، كه آن را بعد از نمازهاي چهار ركعتي و دو ركعتي به شرح زير بخوانند:

«يا موضع كل شكوي، يا سامع كل نجوي، يا شافي كل بلوي، يا عالم كل خفية،و يا كاشف ما يشاء من كل بلية، أدعوك دعاء من اشتدت فاقته، و ضعفت قوته، و قلت حيلته، دعاء الغريب، الغريق، الفقير، الذي لا يكشف ما هو فيه الا أنت يا أرحم الراحمين، لا اله الا أنت سبحانك، اني كنت من الظالمين...» «اي خدايي كه مرجع هر شكايت و شنونده هر نجوايي و اي خدايي كه شفابخش هر غم و گرفتاري و داناي هر نهاني و اي كه هر چه را بخواهي از هر بلايي بر كنار مي داري، خداوندا از تو درخواست مي كنم چون درخواست كسي كه سخت نيازمند شده و توانايي و راه چاره اش سستي و كاستي يافته است و همچون غريب، غريق و فقيري كه جز تو؛ كس ديگري قادر نيست گرفتاري او را برطرف سازد، اي بخشنده ترين بخشايندگان، اي خدايي كه جز تو خدايي نيست، تو (از شرك و شريك) پاك و منزهي، و من در حق تو از جمله ستمكاران و ظالمانم...» آن حضرت همواره مي فرمود: كسي اين دعا را نمي خواند مگر آن كه خداوند غم او را برطرف مي كند. [1] براستي كه اين دعاي

شريف ميزان اعتصام و توسل امام عليه السلام را به خدا مي رساند و او يقين دارد كه خداي تعالي تنها قادر توانايي است كه مي تواند گرفتاريها و محروميتها را برطرف سازد، و جز خداي تعالي هيچ نيروي ديگري كه بتواند بيچارگي و بدبختي انسان را بر طرف كند، وجود ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اخبار الدول: ص 109، فصول المهمه ابن صباغ: ص 192.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در پناهندگي به خدا

از جمله دعاهاي امام عليه السلام اين دعاي شريف است كه زيد بن اسلم از آن حضرت نقل كرده است و اين است متن آن دعا: «الهم لا تكلني الي نفسي فأعجز عنها، و لا تكلني الي المخلوقين فيضيعوني...» [1] .

«خداوندا! مرا به خودم وا مگذار كه در برابر نفس خويش ناتوانم و به ديگر مخلوقات نيز وامگذار كه مرا به تباهي خواهند كشيد.» امام عليه السلام از خداي تعالي درخواست كرده است تا او را هرگز به خودش وانگذارد زيرا كه نفس آدمي انسان را به سوي بديها مي كشاند. و نيز درخواست كرده تا به ديگر مخلوقات نيز وانگذارد زيرا كه آنان نيز به تباهي و ذلت مي كشانند، اما توكل به خداي تعالي در دنيا و آخرت باعث رستگاري و نجات است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ الاسلام ذهبي: 3 / 266، سير اعلام النبلاء: 4 / 23، تاريخ دمشق: 36 / 152.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد براي آمرزش و توبه

امام عليه السلام اين دعا را براي درخواست آمرزش و توبه مي خواند:

«يا من ذكره شرف للذاكرين، و يا من شكره فوز للشاكرين، و يا من طاعته نجاة للمطيعين، اشغل قلوبنا بذكرك عن كل ذكر، و ألسنتنا بشكرك عن كل شكر، و جوارحنا بطاعتك عن كل طاعة، فان قدرت لنا فراغا عن شغل، فاجعله فراغ سلامة، لا تدركنا فيه تبعة، و لا تلحقنا فيه سيئة حتي ينصرف اليك كتاب السيئات عنا بصحف خالية من ذكر سيئاتنا، و يتولي كتاب الحسنات عنا مسرورين، بما كتبوا من حسناتنا، فاذا انقضت أيام حياتنا، و

تصرمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتك التي لابد من اجابتها، فاجعل ختام ما تحصي علينا الكتبة توبة مقبولة، لا نوقف بعدها علي ذنب اجترحناه، و لا معصية اقترفناها، و لا تكشف عنا سترا سترته علي رؤوس الاشهاد، و يوم أخبار العباد انك رحيم بمن دعاك، مستجيب لمن ناداك.» [1] .

«اي خدايي كه ياد تو شرف ياد كنندگان است و اي آن كه شكر و سپاس تو كاميابي سپاسگزاران است و اي آن كه اطاعت و بندگيت باعث رستگاري مطيعان است خداوندا دلهاي ما را از ياد هر چيز ديگري به ياد خودت مشغول كن و زبان ما را از شكر و سپاسهاي ديگران به شكرگزاري خودت گويا ساز و اعضاي بدن ما را از هر طاعتي به طاعت خودت سرگرم كن پس اگر فراغتي براي ما مقدر فرموده اي آن را در سلامتي ما قرار ده تا عقوبت و عذابي در زمان فراغت نداشته باشيم و دچار گناهمان مفرما تا وقتي كه نامه اعمال ما خالي از گناهان به محضر تو برسد و به جاي آن پر از حسنات شاديبخش باشد، حسناتي كه فرشتگان از اعمال ما نوشته اند و هنگامي كه زندگي ما پايان مي گيرد و دوران عمر ما سپري مي شود و دعوت تو را كه ناگزير از اجابتيم، آماده پذيرش باشيم و آخرين چيزي را كه فرشتگان كاتب مي نويسند توبه قبول شده باشد ديگر پس از آن ما گناه و معصيتي مرتكب نشويم و در حضور مردم در روز محشر و روزي كه بندگانت از اخبار و احوال يكديگر با خبر مي شوند آبروي ما را مبر و رسوايمان مكن زيرا كه توبه درخواست كنندگان

مهرباني و به فرياد مناديانت پاسخ مي دهي...» امام عليه السلام در پيشگاه خدا با تضرع و زاري درخواست مي كند تا دل و زبان و تمام اعضا و جوارح او را در ذكر و عبادت خودش مسخر كند و به كار گيرد و محور نهايي از زندگي او را توبه خالص پذيرفته شده، قرار دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات قطب راوندي: ص 49، خطي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد درباره صلوات بر پيامبر

از جمله دعاهاي امام عليه السلام اين دعاي شريف است كه درباره صلوات بر جدش رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - دعا مي كند به اين شرح: «يا دائم، يا ديوم، يا حي، يا قيوم، يا كاشف الغم، يا فارج الهم، يا باعث الرسل، و يا صادق الوعد، صل علي محمد و آله محمد، و افعل بي ما أنت أهله...» [1] . «اي خداي دائم سرمدي و اي زنده و پاينده ابدي، اي برطرف كننده رنج و اندوه و اي از بين برنده محنت و غم و اي آن كه پيامبران و رسولان را براي ارشاد و هدايت خلق فرستادي و اي كه وعده هايت همه راست است، بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و آنچه را كه زيبنده مقام و شايسته كرمت مي باشد همچنان با من رفتار كن...»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الجنة الواقية و الجنة الباقية كفعمي از كتابهاي خطي كتابخانه آقاي حكيم، شماره مسلسل: 1272.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه

السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت استجابت دعا

امام عليه السلام در وقت استجابت دعايش، اين دعا را مي خواند: «اللهم قد أكدي الطلب و اعيت الحيلة الا عندك، و ضاقت المذاهب، و امتنعت المطالب، و عسرت الرغائب، و انقطعت الطرق الا اليك، و تصرمت الآمال، و انقطع الرجاء الا منك، و خابت الثقة، و اخلف الظن الا بك. اللهم اني أجد سبل المطالب اليك منهجة، و مناهل الرجاء اليك مفتحة و اعلم أنك لمن دعاك بموضع اجابة، و للصارخ اليك بمرصد اغاثة، و أن القاصد اليك لقريب المسافة منك، و مناجاة العبد اياك غير محجوبة عن استماعك، و أن في التلهف الي جودك، و الرضا لعدتك و الاستراحة الي ضمانك عوضا عن منع الباخلين، و مندوحة عما في أيدي المستأثرين، و دركا من ختل المواربين فلا اله الا أنت، فاغفر ما مضي من ذنوبي، و اعصمني في ما بقي من عمري، و افتح لي أبواب رحمتك وجودك التي لا تغلقها عن احبائك، و اصفيائك يا أرحم الراحمين...» [1] .

«خداوندا جز در پيشگاه تو هر درخواست و طلبي ناكام و هر راه چاره و تدبيري نافرجام است و جز به درگاه تو هر گذرگاهي بر راهروان تنگ و وصول به هر حاجت و مقصدي نا ممكن و هر آرزويي دشوار است و تمام راهها جز به سوي تو، بن بست مي باشد، و جز از مقام فضل و كرم تو آرزوها بر باد و رشته اميد گسسته است و توكل و اعتماد به غير تو ناكامي و شكست مي باشد. خدايا من راه حوائج خلق را به سوي تو بازمي بينم، و چشمه هاي اميد بندگان را به جانب تو گشوده ميابم و به يقين مي دانم

كه تو براي اجابت هر كه تو را بخواند آماده اي و مراقب حال كسي هستي كه تو را به فرياد بطلبد و هر كه آهنگ تو كند، راهش نسبت به تو بسيار نزديك است و مناجات بندگان با تو، دور از حيطه شنواييت نيست و براستي كه ناليدن به درگاه جود و احسانت و دلبستگي به وعده ات و خشنودي به كفالت تو جايگزين محروم داشتن فرومايگان و علاج و چاره جويي از آنچه در اختيار سودجويان و جبران نيرنگ نيرنگ بازان است، پس اي خداي مهرباني كه جز تو خدايي نيست گناهان گذشته مرا بيامرز و باقيمانده عمر مرا از ارتكاب گناه حفظ كن و درهاي جود و رحمت خود را به روي من بگشا؛ درهاي رحمتي كه به روي دوستان و برگزيدگانت نمي بندي، اي بخشنده ترين بخشايندگان.»

امام عليه السلام به خداي تعالي تمسك و اعتصام جسته و تنها به او پيوسته و تمام آرمانها و آرزوها و خواسته هايش را متوجه او ساخته و آن حضرت يقين دارد كه پناهندگي به غير خدا از سست ايماني و ضعف عقل است زيرا چنين كسي از گمان خود پيروي كرده و در پي سراب شتافته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات قطب راوندي: ص 27.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي وقت آوردن و برداشتن سفره غذا

امام عليه السلام وقتي كه غذا را در جلو آن حضرت مي گذاشتند اين دعا را مي خواند:

«اللهم هذا من منك و فضلك، و عطائك، فبارك لنا فيه، و سوغناه، و ارزقنا خلفا اذا أكلناه، و رب محتاج اليه، رزقت فاحسنت، اللهم و اجعلنا

من الشاكرين...»

«خداوندا اين غذا از جمله احسان و فضل و بخشش توست، پس آن را براي ما با بركت كن و گوارايمان گردان و چون تناول كرديم عوض آن را روزي و نصيب ما فرما، خدايا، بسا كساني كه نيازمند به اين غذا بودند، تو روزي دادي و احسان كردي، خداوندا ما را از سپاسگزاران نعمتت قرار ده.» و موقعي كه سفره را بر مي داشتند، اين دعا را مي خواند:

«الحمد لله الذي حملنا في البر و البحر و رزقنا من الطيبات، و فضلنا علي كثير من خلقه تفضيلا...» [1] . «حمد و سپاس سزاوار خداوندي است كه ما را در خشكي و دريا بالا برد و از خوراكيهاي پاكيزه روزي داد و بر بسياري از مخلوقات خود برتري كامل بخشيد.»

براستي امام عليه السلام در تمام اوقات زندگي خود بي وقفه و بدون هيچ فاصله اي به ذكر خداي متعال مشغول بوده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: 6 / 294.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در واگذاشتن كار خود به خدا

از جمله دعاهاي امام عليه السلام اين دعاي شريف است:

«بسم الله، و بالله، و في سبيل الله، و بالله، و من الله، و الي الله، و علي ملة رسول الله (ص)، أللهم اني اسلمت نفسي اليك، و فوضت أمري اليك، و وجهت وجهي اليك، و الجأت ظهري اليك، اللهم احفظني بحفظ الايمان من بين يدي، و من خلفي، و عن يميني، و عن شمالي، و من فوقي، و من تحتي، فادفع عني بحولك و قوتك، و لا حول، و لا قوة الا بالله

العلي العظيم...» [1] . «به نام خدا و ذات خدا و در راه خدا و به وسيله خدا و از جانب خدا و به سوي خدا و بر آيين رسول خدا - صلي الله عليه و آله - خداوندا من خودم را به تو تسليم كردم و امورم را به اراده تو واگذار نمودم و روي دلم را به سوي تو گردانيدم و تو را تكيه گاه و پشتيبان خودم قرار دادم، بنابراين مرا به وسيله حفظ ايمان به خودت از (همه جوانب) پيش رو، پشت سر، از راست، از چپ، و از سمت بالا و پايين حفظم كن و به حول و قوه خودت همه بلايا را از من دفع كن، هيچ نيرو و تواني وجود ندارد مگر به وسيله خداوند برتر و بزرگ..»

حقا كه امام عليه السلام خود را به خدا سپرده و كارهاي خود را به او واگذار كرده است در حالي كه به ريسمان او چنگ زده و تمسك جسته است با يقين به اين كه هيچ نيرو و تواني جز به وسيله او در كار نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قرب الاسناد حميري: ص 3.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در پناهندگي از خشم خدا

امام عليه السلام اين دعاي شريف را در مورد پناهنده شدن از خشم خداي تعالي مي خواند:

«اللهم من أنا حتي تغضب علي؟ فوعزتك ما يزين ملكك احساني، و لا تقبحه اساءتي، و لا ينقص من خزائنك غناي، و لا يزيد فيها فقري...» [1] . «خدايا من كيستم كه مورد خشم و غضبت قرار دهي؟

پس به عزت و جلالت سوگند كه نه نيكوكاري من زينت بخش ملك و سلطنت توست و نه كردار بد من تأثيري در زشت كردن آن دارد و توانگري من چيزي از خزائن تو نمي كاهد و فقر من باعث فزوني آن نمي گردد.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 101.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت خواب

امام عليه السلام وقتي كه به رختخواب مي رفت اين دعا را مي خواند:

«اللهم أنت الأول فلا شي ء قبلك، و أنت الظاهر فلا شي ء فوقك، و أنت الباطن فلا شي ء دونك، و أنت الآخر فلا شي ء بعدك، أللهم رب السموات السبع، و رب الأرضين السبع، و رب التوراة و الانجيل و الزبور، و القرآن الحكيم، أعوذ بك من شر كل دابة أنت آخذ بناصيتها، انك علي صراط مستقيم...» [1] . «خداوندا تو سرآغازي و هيچ چيز پيش از تو نبوده است و تو بر همه غالبي و قدرتي بالاتر از قدرت تو نيست و تو حقيقت همه چيزي هيچ حقيقتي جز تو نيست و تو پاياني و چيزي بعد از تو نخواهد بود، اي خداي هفت آسمان و پروردگار هفت طبقه زمين و تورات و انجيل و زبور و قرآن كريم، از شر هر جنبنده اي كه اختيار كامل آنها به دست توست به تو پناه مي برم، البته تو بر راه و روش استواري.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فلاح السائل سيد بن طاووس.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در دفع هر بيم

امام عليه السلام وقتي كه از چيزي بيمناك مي شد اين دعاي شريف را براي رفع آن مي خواند:

«الهي انه ليس يرد غضبك الا حلمك، و لا ينجي من عقابك الا عفوك، و لا يخلص منك الا رحمتك و التضرع اليك فهب لي يا الهي فرجا بالقدرة التي بها تحيي ميت البلاد، و بها تنشر ارواح العباد و لا تهلكني و عرفني الاجابة يا رب، و ارفعني و لا تضعني، و انصرني، و ارزقني، و

عافني من الافات يا رب ان ترفعني فمن يضعني، و ان تضعني فمن يرفعني وقد علمت يا الهي ان ليس في حكمك ظلم و لا في نقمتك عجلة و انما يعجل من يخاف الفوت، و يحتاج الي الظلم الضعيف، و قد تعاليت عن ذلك يا سيدي علوا كبيرا رب لا تجعلني للبلاء غرضا و لا لنقمتك نصبا، و مهلني و نفسني و اقلني عثرتي، و لا تتبعني بالبلاء، فقد تري ضعفي و قلة حيلتي، و صبرني فاني يا رب ضعيف متضرع اليك يا رب و اعوذ بك منك فاعذني و استجيربك من كل بلاء فأجرني و استتربك فاسترني، يا سيدي مما اخاف و احذر و انت العظيم اعظم من كل عظيم بك بك بك استترت يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله صل علي محمد و آله الطيبين الطاهرين.» «خدايا! جز بردباري و حلم تو هيچ چيز مانع خشم و غضب تو نگردد و جز عفو و بخششت چيزي باعث نجات از كيفر و عقابت نشود و به غير از رحمت تو و ناله و زاري به درگاهت چيزي وسيله خلاصي از عذابت نگردد، بنابراين خداوندا با آن قدرتي كه زمينهاي مرده را احيا مي كني و ارواح بندگان را مي گستري، بر من گشايش ده مرا هلاك مفرما و اي پروردگار راه پذيرش خودت را بر من بشناسان و مرا سرفراز كن و خوار و ذليلم مكن و ياري فرما و رزق و روزيم ده و از آفاتم بر كنار گردان، خداوندا اگر تو مقام و مرتبه مرا بالا ببري، چه كسي مي تواند

خوار گرداند؟ و اگر تو خوارم سازي پس چه كسي سر بلندم مي سازد؟ و اي خداي من مي دانم كه در حكومت تو ستم وجود ندارد و در مجازات كردنت شتابي نيست، بلكه كسي شتاب مي ورزد كه از فوت آن بترسد و بر ستم كردن به ضعيف نيازمند باشد در حالي كه اي آقاي من تو بسي بالاتر از آني، پس مرا هدف تير بلا مساز و در معرض عذابت قرار مده و مرا با نفسم مهلتي ده و لغزشم را ببخش و بلا پشت سر بلا بر من نازل مفرما در حالي كه تو ناتواني و بيچارگي مرا مي بيني، اي پروردگار مهربان مرا استوار گردان كه من ناتوانم به درگاه تو اي پروردگار مي نالم و از عذاب تو به درگاهت پناه آورده ام و از هر بلا و گرفتاري به تو پناهنده ام، پناهم بده، و از تو درخواست پرده پوشي دارم، بديهايم را بپوشان، اي مولاي من از آنچه بيمناكم و مي ترسم، در حالي كه تو بزرگي، بزرگتر از هر بزرگي، به وسيله تو پوشش خطاهايم را مي طلبم اي خدا بر محمد و آل پاكش درود و رحمت فرست و بر ايشان سلام و تحيت فراوان ابلاغ فرما.»

اين بود برخي از ملحقات صحيفه سجاديه كه از كتابهاي مختلف پيدا كرديم و هر كه بيش از اينها بخواهد بايد به ملحقات پنجگانه صحيفه، مصباح كفعمي، مصباح شيخ طوسي، مهج الدعوات و كتاب دعاهاي ديگر مراجعه كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد براي پيروان انبيا

امام عليه السلام در اين دعا به پيروان و

گروندگان به انبيا عليهم السلام اشاره كرده و پس از آن، به وصف اصحاب جدش رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - كه اسلام را در روزگار محنت و غربتش ياري كردند، پرداخته است؛ مي گويد:

«اللهم و اتباع الرسل و مصدقوهم من اهل الأرض بالغيب عند معارضة المعاندين لهم بالتكذيب و الاشتياق الي المرسلين بحقائق الايمان في كل دهر و زمان ارسلت فيه رسولا و اقمت لأهله دليلا من لدن آدم الي محمد - صلي الله عليه و آله - من ائمة الهدي و قادة اهل التقي علي جميعهم السلام فاذكرهم منك بمغفرة و رضوان.»

«بار خدايا و به همه پيروان و باور داران انبيا درود و رحمت بفرست؛ به كساني كه از اهل زمين كه هنگام تكذيب معاندان و مخالفت و مبارزه آنان با پيامبران تو ايشان به غيب ايمان آوردند و در هر روزگار و در تمام زمانها به پيامبرانت از روي اشتياق گرويدند و براي اتمام حجت از زمان آدم تا زمان حضرت محمد - صلي الله عليه و آله - هر پيامبري كه فرستادي و امامان هدايت و پيشوايان پرهيزگار بر همه آنان درود فرست و همه آنان را به لطف خويش مورد مغفرت و خشنودي خود قرار بده.»

امام عليه السلام ثناي كاملي بر پيروان و گروندگان انبيا از زمان حضرت آدم تا خاتم الانبياء و سرور ايشان حضرت محمد - صلي الله عليه و آله - فرستاده است؛ پيرواني كه تجسم ايمان راستين بودند؛ به خداي تعالي ايمان آوردند و پيامبران خدا را با آنچه از اخبار غيبي آورده بودند تصديق كردند و به گمراه سازي نيروهاي مخالف انبيا توجه

نكردند بلكه با آنان به مبارزه برخاستند، و جنگيدند. و اينك به بخش بعدي اين دعاي شريف گوش مي دهيم كه مي گويد:

«اللهم و اصحاب محمد خاصة الذين احسنوا الصحبة و الذين ابلوا البلاء الحسن في نصره و كانفوه و سرعوا الي وفادته و سابقوا الي دعوته و استجابوا له حيث اسمعهم حجة رسالاته و فارقوا الأزواج و الأولاد في اظهار كلمته و قاتلوا الآباء و الأبناء في تثبيت نبوته و انتصروا به و من كانوا منطوين علي محبته يرجون تجارة لن تبور في مودته و الذين هجرتهم العشائر اذ تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذ سكنوا في ظل قرابته فلا تنس لهم اللهم ما تركوا لك و فيك و ارضهم من رضوانك و بما حاشوا الخلق عليك و كانوا مع رسولك دعاة لك اليك و اشكرهم علي هجرهم فيك ديار قومهم و خروجهم من سعة المعاش الي ضيقه و من كثرت في اعزاز دينك من مظلومهم.» «خداوندا بويژه اصحاب محمد - صلي الله عليه و آله - را مشمول سلام و تحيت خودت بفرما كه نيكوترين اصحاب بودند و در راه كمك به پيامبرت هر بلاي سخت و ناگواري را با اشتياق تحمل كردند و پيامبر را در كنف حمايت خود قرار دادند و به سرعت وسيله غلبه او را بر دشمنان فراهم ساختند و در پذيرش دعوت او بر يكديگر پيشي گرفتند؛ وقتي كه پيامبرت، برهان رسالت خويش را به گوش ايشان رساند دعوتش را به جان و دل پذيرفتند و در نشر آيين توحيدش از زن و فرزند خود چشم پوشيدند و از ايشان دور شدند و حتي در راه استواري رسالت

با پدران و فرزندان خود به جنگ پرداختند و به وسيله او بر دشمنان پيروز شدند. و به كساني كه دلهايشان از مهر پيامبر آكنده بود وبه خاطر اين علاقه و محبت تجارتي را كه در هر دو جهان سودمند است اميدوار شدند. و آن كساني كه به خاطر چنگ زدن به ريسمان محكم پيامبرت از خويشان و دوستان خود بريدند و به هنگام پيوستن به پيامبرت همه خويشان را از دست دادند زيرا كه در سايه قرب پيامبرت آرام گرفتند، پس اينان را فراموش مكن، بار خدايا آنچه را كه ايشان به خاطر شناخت تو در راه اشاعه دين تو از دست دادند با بهره مند ساختن ايشان از بهشت رضوانت جبران كن كساني كه پيامبرت را در دعوت مردم ياري كردند و آنان را به شناخت توحيد واداشتند، آنان كه به خاطر پيروي از راه تو ناچار به ترك ديار خود شدند و از خويشان دور افتادند و در راه كمك به پيامبر گرفتار تنگي معاش گرديدند و چه بسيار از آنها كه در راه عظمت بخشيدن به دينت، ستمها ديدند، رحمت خود را از آنان دريغ مدار.» در اين بخش از دعا امام عليه السلام سخن از اصحاب جدش رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - به ميان آورده است كه بهترين اصحاب بودند و در راه ياري اسلام و دفاع از اصول و قوانين آن امتحان خوبي دادند و ايماني بي شائبه به آن داشتند و در راه اسلام انواع تلخيها و مشقات را تحمل كردند كه از آن جمله است:

1- ترك همسران و فرزندانشان، آنها كه به اسلام نگرويدند.

2-

مبارزه و پيكار با پدران و فرزندانشان كه با اسلام مخالف بودند و در اين راه با خدا تجارتي كردند كه هرگز بي سود نمي ماند.

3- جدايي خويشان و دوستان از ايشان به خاطر عشق و ايمان به اسلام و پيوستن به پيامبر (ص).

4- دچار شدن ايشان به تنگناي اقتصادي در راه اسلام. اين بود برخي از اموري كه اصحاب مجاهد پيامبر - صلي الله عليه و آله - ديدند و اينك به بخش ديگري از اين دعا گوش مي سپاريم:

«اللهم و اوصل الي التابعين لهم باحسان الذين يقولون: «ربنا اغفرلنا و لأخواننا الذين سبقونا بالايمان» خير جزائك الذين قصدوا سمتهم و تحروا وجهتهم و مضوا علي شاكلتهم لم يثنهم ريب في بصيرتهم و لم يختلجهم شك في قفو آثارهم و الائتمام بهداية منارهم مكانفين و مؤازرين لهم يدينون بدينهم و يهتدون بهديهم يتفقون عليهم و لا يتهمونهم في ما ادوا اليهم.

اللهم و صل علي التابعين من يومنا هذا الي يوم الدين و علي ازواجهم و علي ذرياتهم و علي من اطاعك منهم صلاة تعصمهم بها من معصيتك و تفسح لهم في رياض جنتك و تمنعهم بها من كيد الشيطان و تعينهم بها علي ما استعانوك عليه من بر و تقيهم طوارق الليل و النهار الا طارقا يطرق بخير و تبعثهم بها علي اعتقاد حسن الرجآء لك و الطمع في ما عندك و ترك النهمة في ما تحويه ايدي العباد لتردهم الي الرغبة اليك و الرهبة منك و تزهدهم في سعة العاجل و تحبب اليهم العمل للآجل و الاستعداد لما بعد الموت و تهون عليهم كل كرب يحل بهم يوم خروج الأنفس من ابدانها

و تعافيهم مما تقع به الفتنة من محذوراتها و كبة النار و طول الخلود فيها و تصيرهم الي امن من مقيل المتقين.» [1] .

«بار خدايا درود و رحمت فرست بر كساني كه متابعت از صحابه پيامبرت را به نيكي پذيرفتند، آناني كه مي گويند: «پروردگارا ما و برادران ديني ما را كه در قبول اسلام از ما پيشي گرفتند مشمول آمرزش و رحمت خودت بفرما» بهترين جزا را به ايشان عطا كن، زيرا ايشان به راه پيامبرت رفتند و با ايمان پاك در پي او شتافتند و با همان روش اصحاب پاك در تعظيم دين تو و فداكاري در راه اشاعه آن و وفاداري به احكام آن از دنيا رفتند. اينان بودند كه هيچ ترديدي در پيروي از اصحاب به خود راه ندادند و در متابعت آثار نيك صحابه شكي بر دل آنها وارد نشد، در حالي كه از روش پيشروان اسلام حمايت مي كردند، دين پاك آنها را پذيرفتند و به راه هدايتي كه آنان نشان داده بودند، رفتند، بدون اختلاف كلمه، موافق آن صحابه بودند، و آنچه از طرف اصحاب به ايشان داده شد همه را بدون تكذيب پذيرا شدند و ميان مسلمانان اختلاف نينداختند.

خداوندا به همه تابعين كه از امروز تا قيامت تابع پيامبر تو هستند و بر همسران و فرزندانشان و بر هر كسي كه فرمان تو را ببرد، درود فرست، درودي كه از ارتكاب معصيت تو بازدارد براي ايشان در باغهاي بهشت فضاي پهناوري ايجاد كند و آنها را از كيد شيطان محفوظ بدارد، بدان وسيله ايشان را بر آنچه كه به انجام كارهاي نيك وادار مي كند كمك نمايي، و

از گزند حوادث شب و روز مصون بداري، جز رويدادهاي خير كه به سود آنهاست، با آن درود و رحمتت آنان را به اعتقاد صحيح به خود و اميدواري به نعمتهايي كه در نزد توست و ترك علاقه به آنچه در دست مردگان است بر انگيزاني، و بدان وسيله به لطف تو اميدوار و از عذاب تو بيمناك گردند و باز به رحمت خود آنان را از وسعت در دنيا به دور گرداني و به عمل براي آخرت و آمادگي براي عوالم پس از مرگ علاقه مند سازي و هر گرفتاري كه در وقت مردن و روز بيرون شدن جانها از بدنها بر ايشان وارد مي شود، آسان فرمايي و از انجام هر عملي كه موجب فتنه و آشوب مي گردد و از شر فتنه هاي ديگران مصون بداري و به لطف خود از افتادن در آتش دوزخ و جاودانه ماندن در آن حفظ كني و آنان را به مقام امن كه جايگاه پرهيزگاران است، منتقل نمايي.»

امام عليه السلام از خداي متعال درخواست كرده است تا بر آناني درود فرستد كه به نيكي از اصحاب پيامبر - صلي الله عليه و آله - متابعت كردند با اين كه شخص پيامبر را نديدند ولي در اعماق جانشان به او ايمان پيدا كردند و به راهي كه اصحاب آن حضرت رفته بودند، آنان نيز رفتند و هيچ ترديدي به خود راه ندادند و در پيروي از ايشان هيچ گونه شكي به دل آنها راه نيافت و بدون ترديد در راه هدايت ايشان حركت كردند و پرچم توحيد را برافراشتند و اصول و مبادي اين دين را بين مردم گسترش دادند و

براي ايشان، به شرح ذيل به درگاه خدا دعا كرد:

1- محفوظ داشتن از ارتكاب معاصي.

2- نگهداشتن ايشان از مكر شيطان رجيم.

3- كمك به ايشان بر انجام خير و پرهيزگاري.

4- مصون داشتن آنان از حوادث ناگوار شب و روز.

5- خداوند به ايشان حسن اميد به خودش را مرحمت كند تا از آنچه در دست ديگران است خود را بي نياز ببينند.

6- به ايشان پارسايي در دنيا را مرحمت كند، و كار كردن براي سراي آخرت را در نظر ايشان محبوب گرداند.

اين بود برخي از محتويات دعاي امام عليه السلام براي تابعين اصحاب جدش رسول خدا (ص).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه دعاي چهارم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد براي خود و دوستانش

از جمله دعاهاي دلپسند امام عليه السلام اين دعاي شريف است كه براي خود و دوستانش بدان وسيله دعا مي كند:

«يا من لا تنقضي عجائب عظمته صل علي محمد و آله و احجبنا عن الالحاد في عظمتك و يا من لا تنتهي مدة ملكه صل علي محمد و آله و اعتق رقابنا من نقمتك؛ و يا من لا تفني خزائن رحمته صل علي محمد و آله و اجعل لنا نصيبا في رحمتك و يا من تنقطع دون رؤيته الأبصار صل علي محمد و آله و ادننا الي قربك و يا من تصغر عند خطره الأخطار صل علي محمد و آله و كرمنا عليك و يا من تظهر عنده بواطن الأخبار صل علي محمد و آله و لا تفضحنا لديك اللهم اغننا عن هبة الوهابين بهبتك و

اكفنا وحشة القاطعين بصلتك حتي لا نرغب الي احد مع بذلك و لا نستوحش من احد مع فضلك اللهم فصل علي محمد و آله وكد لنا و لا تكد علينا و امكر لنا و لا تمكر بنا و ادل لنا و لا تدل منا اللهم صل علي محمد و آله و قنا منك و احفظنا بك و اهدنا اليك و لا تباعدنا عنك ان من تقيه يسلم و من تهده يعلم و من تقربه اليك يغنم اللهم صل علي محمد و آله و اكفنا حد نوائب الزمان و شر مصائد الشيطان و مرارة صولة السلطان...»

«اي خدايي كه براي عظمت و عجايب آفرينش تو نهايتي نيست بر محمد و آلش درود فرست و ما را از گمراهي و انكار عظمت خودت مصون بدار، و اي خدايي كه مدت مالكيت بر جهان بي پايان است، بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از عذاب خودت آزاد كن و اي خدايي كه خزانه هاي رحمتت پايان ناپذير است بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و به ما نيز از رحمت واسعه خويش نصيبي عطا فرما و اي خدايي كه نه تنها چشمان موجودات از مشاهده ذات تو و درك عظمت تو ناتوانند بلكه چشمان بصيرت قادر به مشاهده جبروت ذات تو نمي باشد بر محمد و آلش درود فرست و ما را نيز به قرب خودت نزديك فرما اي خدايي كه هر حادثه اي هر چند بزرگ در برابر عظمت تو كوچك است، بر محمد و آلش درود فرست و ما را نيز به درك آن عظمت گرامي بدار، و اي خدايي كه به ظاهر و

باطن هر خبري آگاهي داري بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و ما را در نزد خودت مفتضح و رسوا مكن. خداوندا ما را به وسيله لطف و كرم خود از عطا و بخشش ساير بخشندگان بي نياز گردان و با نزديك كردن به خودت از وحشت ترك ديگران نجات ده، بطوري كه به عطا و بخشش ديگران مايل نباشيم و با وجود لطف تو از كسي بيمناك نگرديم خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و به سود ما مقدر كن نه بر ضرر ما و وسايل خواري ما را فراهم مكن بلكه اسباب رفعت ما را فراهم نما، و نيروي حاكم را به نفع ما هدايت كن نه بر شكست ما، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و ما را از خشم خود در امان بدار و از هر ناگواري حفظ كن و به خودت رهبري فرما و از خودت دور مكن زيرا كسي را كه تو نگهداري كني از آفات در امان است و هر كه را كه تو هدايت كني او با علم و آگاهي قرين خواهد شد و هر كه را به خود مقرب ساختي به غنيمت بزرگي نايل كرده اي، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و ما را در برابر حوادث روزگار و از وسوسه هاي شيطان و خشم و غضب پادشاه محفوظ بدار.»

البته امام عليه السلام در اين بخش از دعا ابتدا به حمد و ثناي پروردگار بزرگ پرداخته و آنگاه از خداوند درخواست كرده تا او را از انكار عظمت پروردگار كه باعث بيرون شدن انسان از انسانيت است،

بر كنار دارد و پس از آن به تدريج به ذكر عظمت پروردگار و درخواست از او مي پردازد تا اين كه الطاف و نعمتهاي خود را بر او ارزاني دارد و با بخشش خود او را از بخشش ديگران بي نياز كند و با تقرب و پيوستن به خود از وحشت تنهايي از كساني كه از او بريده اند نجات دهد و از گزند حوادث روزگار او را كفايت كند و از شر وسوسه هاي شيطان و از تلخي خشم پادشاه نگه دارد. اين قسمت از دعا مهمترين الفاظ و زيباترين بيان را شامل است و از زيباترين قطعه هاي بلاغي در ادبيات عرب است. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

«اللهم انما يكتفي المكتفون بفضل قوتك فصل علي محمد و آله و اكفنا و انما يعطي المعطون من فضل جدتك فصل علي محمد و آله و اعطنا و انما يهتدي المهتدون بنور وجهك فصل علي محمد و آله و اهدنا اللهم انك من واليت لم يضرره خذلان الخاذلين و من اعطيت لم ينقصه منع المانعين و من هديت لم يغوه اضلال المضلين فصل علي محمد و آله و امنعنا بعزك من عبادك و اغننا عن غيرك بارفادك و اسلك بنا سبيل الحق بارشادك اللهم صل علي محمد و آله و اجعل سلامة قلوبنا في ذكر عظمتك و فراغ ابداننا في شكر نعمتك و انطلاق السنتنا في وصف منتك اللهم صل علي محمد و آله و اجعلنا من دعاتك الداعين اليك و هداتك الدالين عليك و من خاصتك الخاصين لديك يا ارحم الراحمين.» [1] .

«خداوندا كساني كه به آرامش رسيدند تنها به فضل

و قدرت تو رسيدند، پس بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و ما را نيز از آن فضل نامتناهي خود بهره مند فرما، و كساني كه اهل جود و بخشش شدند تنها به جود و كرم تو به آن مقام رسيدند، پس بر محمد و آلش درود فرست و به ما نيز عطا فرما، و كساني كه در اين دنيا هدايت شدند و به راه راست رفتند همگي در پرتو هدايت تو اين راه را شناختند، پس بر محمد و آلش درود فرست و ما را نيز هدايت فرما، خداوندا هر كه را تو دوست بداري هرگز از خوار گذاشتن خوار كنندگان زياني نمي بيند و اگر به كسي مال و ثروت بدهي ديگران نمي توانند جلو آن را بگيرند و هر كه را تو هدايت و رهبري نمايي، وسوسه هاي گمراه كنندگان او را گمراه نسازد، پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و ما را به عزت خودت از نيازمندي به بندگانت بازدار و با كرم و لطف خودت ما را به عطاي ديگران محتاج مكن و ما را با راهنمايي خودت به راه درست راهنمايي كن، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و سلامتي دلهاي ما را در ذكر عظمت ذات مقدس خودت قرار بده و يگانه وسيله آرامش بدنهاي ما را شكرگزاري نعمتها و الطاف خودت مقرر فرما و زبان ما را به ذكر اوصاف جلال خودت بگشا، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و ما را از كساني قرار ده كه مردم را به سوي تو مي خوانند و بندگانت را به شناخت و

معرفتت هدايت مي كنند و از جمله خاصان و مقربان درگاهت محسوب كن اي بخشنده ترين بخشايندگان.»

شگفتا از اين همه شكوه ايمان و عجبا از اين همه عظمت محبت به خدا!! آيا كسي را ديده ايد كه همچون امام سجاد عليه السلام در مودت و اخلاصش به خدا اين قدر گداخته و ذوب شده باشد كه براستي اعتقاد دارد كه تمام اسباب و عوامل رويدادها به دست خداست و جز او نيرو و تواني نيست و از اين رو تمام آمال و آرزوها و آرمان و اميدش را متوجه او كرده است و بس.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي پنجم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در صبح و شام

از مهمترين دعاهاي امام زين العابدين عليه السلام اين دعاي شريف است، آن حضرت اين دعا را هر بامداد و شامگاه مي خواند و اين دعا مشتمل بر دلايل متقني است بر وجود آفريدگار و بر قدرت عظيم او. «الحمد لله الذي خلق الليل و النهار بقوته و ميز بينهما بقدرته و جعل لكل واحد منهما حدا محدودا و امدا ممدودا يولج كل واحد منهما في صاحبه و يولج صاحبه فيه بتقدير منه للعباد في ما يغذوهم به و ينشئهم عليه فخلق لهم الليل ليسكنوا فيه من حركات التعب و نهضات النصب و جعله لباسا ليلبسوا من راحته و منامه فيكون ذلك جماما و قوة و لينالوا به لذة و شهوة و خلق لهم النهار مبصرا ليبتغوا فيه من فضله و ليتسببوا الي رزقه و يسرحوا في ارضه طلبا لما فيه نيل العاجل من دنياهم و

درك الأجل في اخراهم بكل ذلك يصلح شائهم و يبلوا اخبارهم و ينظر كيف هم في اوقات طاعته و منازل فروضه و مواقع احكامه ليجزي الذين اساؤا بما عملوا و يجزي الذين احسنوا بالحسني...» «حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه شب و روز را به قدرت خود آفريد و با قدرت اراده و تواناييش ميان آنها فرق گذاشت، وبراي هركدام حد معين و امتداد زماني مشخصي را تعيين كرد، و آنها را در يكديگر داخل كرد، و اين كار را به خاطر آن كرد تا زندگي براي بندگان آسان شود و بتوانند غذا و وسايل زندگي براي خود فراهم كنند؛ پس شب را آفريد تا به وسيله استراحت و خواب، از رنج و تلاش روزانه آسوده باشند و همچنين بتوانند از حلال خود لذت ببرند و زمينه بقاي نسل فراهم شود، و روز را روشن ساخت تا موجودات و انسانها در طلب روزي و كسب معاش بر آيند و از فضل و كرم خدا برخوردار گردند و در روي زمين به گردش و سياحت بپردازند تا هم براي زندگي دنياي خود بكوشند و هم وسيله آسايش و راحتي خود را در آخرت فراهم آورند و تا بندگانش را بدان وسيله آزمايش كند تا معلوم شود كه چگونه در اوقات معين براي اداي تكاليف و انجام واجبات استفاده مي كنند كه در روز جزا آنان كه بدي كرده اند به جزاي عمل بدشان برسند و آنان كه كار نيك انجام داده اند پاداش نيكوكاري خود را ببينند.» اما اين فرازها خود از جمله دلايل توحيد اسلامي هستند كه بر اساس تفكر و حس استوار است و ايمان به

خدا از نظر دين مبين اسلام يك اصل تقليدي و يا يك خصلت عاطفي نيست بلكه بر محكمترين دلايل استوار است كه اين ادله از هر دليلي قابل قبولتر و اصيلتر مي باشد. امام آگاه و بصير در اين بخش از دعا، توجهي به عالم هستي و زندگي فرموده و ايمان عميق خود را نسبت به خداي متعال بر اين اساس استوار كرده؛ به شب و روز نگريسته است كه بر يك مسير و جريان مرتبي استوارند و نا خود آگاه پيوسته به راه خود ادامه مي دهند؛ قرآن مجيد اين مسأله را در آيه شريفه اعلان فرموده، مي گويد: «لا الشمس ينبغي لها أن تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل في فلك يسبحون.» [1] . «نه آفتاب را مي سزد كه ماه را دريابد و نه شب مي تواند بر روز سبقت گيرد و هر كدام در گردوني بخصوص رفت و آمد مي كنند.»

براستي كيست كه اين گردش را مرتب كرده و به وجود آورده و با اين دقت محير العقول تنظيم نموده است؟ كه به اندازه جوي بلكه به مقدار ثانيه اي از آن مقدار تنظيم يافته تجاوز نمي كند... البته كه او كسي جز خداوند بزرگ، خداوند هستي بخش كس ديگري نيست!

امام عليه السلام در اين قسمت از دعايش فوايد زندگي را، در حركت شب و روز، براي انسان بر شمرده و مي فرمايد؛ خداوند متعال شب را آفريده تا وسيله استراحت از رنج و تلاش روزانه باشد و آن را لباس و پوششي براي بندگانش قرار داده تا آسايش و نيرو براي خود فراهم آورند اما روز را آفريد تا روشن و قابل ديدن باشد، انسانها

از فضل و كرم خدا برخوردار باشند و در طلب روزي و كسب معاش بر آيند؛ كشت و زرع كنند و يا به كار و تجارت بپردازند و به ديگر كارهايي كه راه به دست آوردن روزي است اشتغال ورزند تا زندگي ايشان در روي اين زمين كه به سر مي برند برقرار بماند. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

«اللهم فلك الحمد علي ما فلقت لنا من الاصباح و متعتنا به من ضوء النهار و بصرتنا من مطالب الأقوات و وقيتنا فيه من طوارق الآفات اصبحنا و اصبحت الأشياء كلها بجملتها لك سمآؤها و ارضها و ما بثثت في كل واحد منهما ساكنه و متحركه و مقيمه و شاخصه و ما علا في الهواء و ما كن تحت الثري أصبحنا في قبضتك يحوينا ملكك و سلطانك و تضمنا مشيتك و نتصرف عن امرك و نتقلب في تدبيرك ليس لنا من الأمر الا ما قضيت و لا من الخير الا ما اعطيت و هذا يوم حادث جديد وهو علينا شاهد عتيد ان احسنا ودعنا بحمد و ان أسأنا فارقنا بذم.

الهم صل علي محمد و آله و ارزقنا حسن مصاحبته و اعصمنا من سوء مفارقته بارتكاب جريرة او اقتراف صغيرة او كبيرة و اجزل لنا فيه من الحسنات و اخلنا فيه من السيئآت و املأ لنا ما بين طرفيه حمدا و شكرا و اجرا و ذخرا و فضلا و احسانا اللهم يسر علي الكرام الكاتبين مؤونتنا و املأ لنا من حسناتنا صحائفنا و لا تخزنا عندهم بسوء اعمالنا اللهم اجعل لنا في كل ساعة من ساعاته حظا من عبادتك و نصيبا

من شكرك و شاهد صدق من ملائكتك اللهم صل علي محمد و آله و احفظنا من بين ايدينا و من خلفنا و عن أيماننا و عن شمائلنا و من جميع نواحينا حفظا عاصما من معصيتك هاديا الي طاعتك مستعملا لمحبتك.

اللهم صل علي محمد و آله و وفقنا في يومنا هذا و ليلتنا هذه و في جميع ايامنا لاستعمال الخير و هجران الشر و شكر النعم و اتباع السنن و مجانبة البدع و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و حياطة الاسلام و انتقاص الباطل و اذلاله و نصرة الحق و اعزازه و ارشاد الضال و معاونة الضعيف و ادراك اللهيف. اللهم صل علي محمد و آله و اجعله أيمن يوم عهدناه، و افضل صاحب صحبناه و خير وقت ظللنا فيه و اجعلنا من ارضي من مر عليه الليل و النهار من جملة خلقك، أشكرهم لما أوليت من نعمك و اقومهم بما شرعت من شرائعك و اوقفهم عما حذرت من نهيك اللهم اني اشهدك و كفي بك شهيدا و اشهد سمآءك و ارضك و من اسكنتهما من ملائكتك و سائر خلقك في يومي هذا و ساعتي هذه و ليلتي هذه و مستقري هذا اني اشهد انك انت الله الذي لا اله الا انت قائم بالقسط عدل في الحكم رؤوف بالعباد مالك الملك رحيم بالخلق و ان محمدا عبدك و رسولك و خيرتك من خلقك حملته رسالتك فاداها و امرته بالنصح لأمته فنصح لها.

اللهم فصل علي محمد و آله اكثر ما صليت علي احد من خلقك و آته عنا افضل ما آتيت احدا من عبادك و اجزه عنا افضل و اكرم ما جزيت احدا من

انبيائك عن امته انك انت المنان بالجسيم الغافر للعظيم و انت ارحم من كل رحيم فصل علي محمد و آله الطيبين الطاهرين الأخيار الانجبين.» [2] . «خداوندا پس حمد و سپاس تو را سزاست از آن جهت كه گريبان صبح را شكافتي و ما را از روشنايي روز بهره مند ساختي و در اثر تابش نور به ما بصيرت دادي تا بتوانيم در پي روزي خود بر آييم و در ساعات روز از آفات و حوادث ناگوار ما را محفوظ بداري، و تمام موجودات عالم از آسمانها گرفته تا زمين و آنچه كه در هر يك از آنها چه به حال حركت و يا در حال سكون و يا در حال قيام و يا به صورت شاخص و در حال سفر، همگي ملك تو هستند و در اختيار تو مي باشند؛ ابرهاي آسمان و آنچه در فضا بالا مي رود چه ساكن و يا متحرك و هر چه كه در دل زمين قرار دارد، همگي ما شب را به صبح رسانديم در حالي كه همه در قبضه قدرت كامل تو هستيم و تحت سلطنت تو قرار داريم و هميشه قدرت تو بر ما محيط است و مشيت و اراده توست كه ما را پديد آورده و به پيروي از سنت آفرينش تو همه، شب را به روز و روز را به شب آورده ايم و اعمال و حركات ما موجودات از اراده تو ناشي مي شود و همگي مقهور اراده و تقدير تو هستيم و هيچ چيزي به ما نمي رسد مگر تو عطا مي كني و امروزي كه ما در آن هستيم، بر افعال و كردار ما شاهد و گواه است

كه اگر ما امروز كارهاي نيك انجام داديم ما را به حمد و سپاس وداع مي كند و اگر كارهاي بد انجام داديم با نكوهش و مذمت از ما جدا مي گردد.

خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و توفيق ده تا در اين روز جديد با اعمال نيك با آن روبرو شويم و مگذار كه با انجام كارهاي بد از امروز جدا گرديم و از ارتكاب گناهان صغير و يا كبيره مصون باشيم و اعمال نيك زيادي در اين روز داشته باشيم و از اعمال و كردار بد بر كنار بمانيم، خداوندا به ما توفيق بده تا همه ساعتهاي امروز را از صبح تا به شب در كارهاي خير صرف كنيم و به حمد و سپاس تو و فراهم آوردن اجر و پاداش اخروي و فضل و احسان بگذرانيم، خداوندا به ما توفيق ده تا با ترك گناهان فرشتگان كاتب اعمال را از نوشتن گناهانمان رنجيده نسازيم و نامه اعمال ما را در امروز مملو از كار خير و ثواب كن و ما را در نزد فرشتگان به واسطه كثرت گناه خوار و ذليل مفرما، خداوندا در هر يك از ساعات امروز ما را موفق بدار تا با اعمال نيك خود از بهره اي كه بندگان صالح تو دارند ما نيز بهره مند شويم و از شكر و سپاست نصيبي داشته باشيم و بتوانيم ملائكه را شاهد صادق بر اين شكرگزاري و عمل نيكمان قرار دهيم. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و ما را از طرف روبرو، پشت سر، سمت راست و طرف چپ و از همه طرف در حفظ و حمايت خودت

قرار بده و از ارتكاب گناه مصون بدار و به اطاعت از اوامرت هدايت كن و در راه محبت خودت به كارمان وادار. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و امروز و امشب و همه روزها ما را به انجام كارهاي نيك موفق بدار و از شر و بدي دور كن و ما را سپاسگزار نعمتها و پيرو سنتها و احكام خودت و به دور از بدعت گذاريهاي در دينت قرار ده و توفيق امر به معروف و نهي از منكر و حفظ اسلام و از بين بردن باطل و خوار ساختن گمراهان و ياري حق و بزرگداشتن آن و هدايت گمراهان و ياري مظلومان و كمك به دردمندان به همه ما مرحمت بفرما.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و امروز را مباركترين روز و بهترين مصاحب ما و بهترين اوقاتي قرار ده كه ما مي گذرانيم و ما را از خشنودترين بندگانت قرار ده كه از گذشت شب و روز خود راضي هستند، و از سپاسگزارترين بندگان در برابر نعمتهاي خودت و از استوارترين افراد دراجراي احكامت و از خوددارترين كسان از نافرمانيهايت مقرر فرما، خداوندا من تو را گواه مي گيرم و با اين كه گواهي تو تنها كافي است با اين همه، آسمانها و زمين و ساكنان آنها از ملائكه و ساير مخلوقاتت را در اين روز و در اين ساعت و در اين شب و اين مكاني كه ساكنم گواه مي گيرم كه من شهادت مي دهم كه تو خداوند يكتايي و جز تو خدايي نيست و در ميان مخلوقاتت به انصاف و عدالت حكم مي كني و نسبت به بندگانت رؤوف و

مهرباني، مالك تمام عالم هستي تويي و به همه موجودات براستي عنايت و لطف داري و گواهي مي دهم كه محمد - صلي الله عليه و آله - بنده و فرستاده تو و بهترين خلق توست كه او را برگزيده اي و او را حامل رسالت خود قرار داده اي و او بخوبي اين وظيفه را انجام داد و به او امر كردي تا امت خويش را با خيرخواهي و اندرز هدايت كند و او دستور تو را به ايشان رساند. خداوندا بر محمد و آلش رحمت و درود بفرست بيش از آنچه كه بر فردي از مخلوقاتت مي فرستي و از طرف ما بهترين پاداشي را كه به پيامبري از طرف امتش عطا مي كني عطا كن و بالاترين و ارزنده ترين پاداش را به او مرحمت نما كه تو بخشنده بزرگ و آمرزنده گناهان و مهربانترين مهرباناني، پس بر محمد و آل نيكوكارش و آن پاكان و نجيب ترين مردمان درود و رحمت بفرست.» امام عليه السلام، در اين بخش از دعاهاي خود از اينكه تمام اشياء در برابر قدرت و اراده خدا سر تسليم فرود آورده و در پيشگاه او خاضعند سخن گفته است و اين كه اوست كه به هر نحو بخواهد دخل و تصرف مي كند و پس از آن شروع مي كند به درخواست توفيق از خدا براي انجام كار خير و دوري از شر و بدي و شكر نعمتها و پيروي از سنتهاي الهي و اجتناب از بدعتها و انجام امر به معروف و نهي از منكر و حمايت از اسلام و محو كردن باطل و ياري و بزرگداشت حق و راهنمايي و هدايت گمراهان و كمك به

ضعيف و ياري مظلوم و ديگر اعمال نيك و اخلاق فاضله اي كه باعث رفعت مقام انسان مي شود. امام عليه السلام در اين دعا زيباترين و بليغترين الفاظ و عبارات را برگزيده و قابل توجه است كه در كلام عرب پس از قرآن و نهج البلاغه سخني بليغتر و فصيحتر از اين دعا وجود ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره يس / 41.

[2] صحيفه سجاديه: دعاي ششم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاهاي امام سجاد براي عاقبت به خيري

ازبهترين دعاهاي امام يكي اين دعاي شريف است، امام عليه السلام بدان وسيله از خداوند متعال خواسته است تا به لطف خود عاقبت او را ختم به خير كند به اين شرح:

«يا من ذكره شرف للذاكرين و يا من شكره فوز للشاكرين و يا من طاعته نجاة للمطيعين صل علي محمد و آله و اشغل قلوبنا بذكرك عن كل ذكر و السنتنا بشكرك عن كل شكر و جوارحنا بطاعتك عن كل طاعة فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامة لا تدركنا فيه تبعة و لا تلحقنا فيه سآمة حتي ينصرف عنا كتاب السيئات بصحيفة خالية من ذكر سيئاتنا و يتولي كتاب الحسنات عنا مسرورين بما كتبوا من حسناتنا و اذا انقضت ايام حياتنا و تصرمت مدد اعمارنا و استحضرتنا دعوتك التي لابد منها و من اجابتها فصل علي محمد و آله و اجعل ختام ما تحصي علينا كتبة اعمالنا توبة مقبولة لا توقفنا بعدها علي ذنب اجترحناه و لا معصية اقترفناها، و لا تكشف عنا سترا سترته علي رؤوس الأشهاد يوم تبلو اخبار عبادك انك رحيم بمن

دعاك و مستجيب لمن ناداك.» [1] .

«اي خدايي كه ياد تو شرف و بزرگي براي گويندگان است و اي خدايي كه شكر نعمتهاي تو رستگاري براي سپاسگزاران و اي آن كه اطاعت و فرمانبرداري از تو سبب نجات اطاعت كنندگان است، بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و دلهاي ما را چنان به فكر و ذكر خودت مشغول كن كه از ياد هر چيز ديگر بازماند و زبان ما را چنان به شكرگزاري نعمتهايت مشغول كن كه هيچ گاه به شكر ديگري نرسد و اعضا و جوارح ما را چنان به طاعت و بندگي خودت سرگرم كن كه از اطاعت غير تو بازماند، خداوندا اگر ما قرار است كه فراغت و فرصتي داشته باشيم آن فراغت را زمان سلامتي ما قرار بده تا رنج و ناراحتي در پي نداشته باشد و كار بد و ناروا از ما سر نزند بطوري كه فرشتگان كاتب بديها، با نامه خالي از گناه ما را ترك گويند و فرشتگان نويسنده حسنات با شادماني و سرور ما را ترك كنند و زماني كه روزهاي زندگي ما به پايان مي رسد و مدت عمر ما سپري مي شود به دعوتي كه همه مردم در پذيرش آن دعوت شريكند به پيشگاه تو حاضر شويم در آن وقت بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و توفيق بده تا آخرين عملي كه از ما سر مي زند و نويسندگان اعمال، آن را در آخر نامه عمل ما مي نويسند، توبه قبول شده، باشد و پس از آن گناهي از ما سر نزند كه نامه اعمال ما را خدشه دار كند و مرتكب خلافي بشويم.

خداوندا در روز محشر آن روزي كه اهل محشر از اعمال يكديگر با خبر مي شوند ما را رسوا و بي آبرو مكن، زيرا كه تو در حق كسي كه از تو ياري بطلبد و درخواست كند مهرباني و نداي درخواست كنندگان را اجابت مي كني.»

آيا كسي را تا اين حد از اخلاص به خدا ديده ايد؟ و آيا تا به اين حد فاني شدن در محبت و دوستي خدا از كسي سراغ داريد؟ براستي امام عليه السلام از خداوند خواسته تا زندگي او را ختم به خير كند و به او توبه نصوح روزي فرمايد تا از هول و هراسهاي آخرت نجات يابد و از عذاب قيامت خلاصي پيدا كند و چشمش به بهشت برين روشن گردد و دلش شادمان شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي يازدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در طلب توبه

دعاي امام سجاد در طلب توبه

دعاي امام سجاد به هنگام بيماري

امام عليه السلام وقتي كه مريض مي شد و يا غم و گرفتاري پيش مي آمد اين دعا را به شرح ذيل مي خواند: «اللهم لك الحمد علي ما لم ازل اتصرف فيه من سلامة بدني، و لك الحمد علي ما احدثت بي من علة في جسدي فما أدري، يا الهي، أي الحالين احق بالشكر لك و أي الوقتين اولي بالحمد لك؟ اوقت الصحة التي هناتني فيها طيبات رزقك، و نشطتني بها لابتغاء مرضاتك و فضلك، و قويتني معها علي ما وفقتني له من طاعتك؟ ام وقت العلة التي محصتني بها، و النعم التي اتحفتني بها تخفيفا لما ثقل به ظهري من الخطيئات و تطهيرا لما انغمست فيه من السيئات، و تنبيها لتناول التوبة، و تذكيرا لمحو الحوبة بقديم النعمة و في خلال ذلك ما كتب لي الكاتبان من زكي الأعمال، ما لا قلب فكر فيه، و لا لسان نطق به و لا جارحة تكلفته بل افضالا منك علي، و احسانا من صنيعك الي.

اللهم فصل علي محمد و آله و حبب الي ما رضيت لي، و يسر لي ما احللت بي و طهرني من دنس ما اسلفت، و امح عني شر ما قدمت، و اوجدني حلاوة العافية، و اذقني برد السلامة و اجعل مخرجي عن علتي الي عفوك و متحولي عن صرعتي الي تجاوزك و خلاصي من كربي الي روحك و سلامتي من هذه الشدة الي فرجك انك المتفضل بالاحسان المتطول بالامتنان الوهاب الكريم ذو الجلال و الاكرام.» [1] . «خداوندا همواره از تو در مقابل نعمت سلامتي كه به من داده اي سپاسگزارم، و براي بيماري كه در بدنم ايجاد مي كني سپاس

مي گويم و نمي دانم خداوندا كدام يك از اين دو حالت سزاوار شكر و سپاس بيشتري است، آيا حالت سلامتي كه من از نعمتهاي خوب زندگي بهره مندم؟ كه بدان وسيله به من نشاط و شادماني داده و اين تندرستي مرا به برخورداري از فضل و كرمت ياري مي كند؟ و بدان وسيله نيرومندم ساخته و موفق به اطاعت خود مي گرداني؟ و يا هنگام بيماري كه آن نيز لطفي است و بدان وسيله از گناهان قبلي پاك مي شوم و آن گناهاني را كه بر دوش من سنگيني مي كند، تخفيف مي دهي و در وقت بيماري به ياد نعمتهاي خود انداخته و گناهم را محو مي كني و در اوقات بيماريم دو فرشته نويسنده اعمال، خوبيهايي را در نامه عملم مي نويسند كه نه به قلبم خطور كرده و نه به زبان آورده ام و نه با اعضا و جوارحم انجام داده ام بلكه تنها لطف و احساني است كه از جانب خود بر من ارزاني داشته اي. پس خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و هر چه را كه مورد رضاي توست در نظرم محبوب گردان و رنج و مشقتي را كه به من مي رسد، آسان فرما و در اثر تحمل رنج و زحمت از پليدي گناهان گذشته ام پاك ساز و آثار آن شرارتهاي قبلي را از من دور كن و بر من لذت سلامتي و عافيت را بچشان و از بيماري نجاتم ده و به سوي عفو و بخشش خودت رهنمون باش و اين حال بيماري و افتادگي را وسيله آمرزش و گذشت خودت قرار بده و مرا پس از بهبودي از غمهايي كه دارم به ياد ذات پاكت و رحمت واسعه

خودت خلاصي بخش و از اين شدت و سختي به فرج و گشايشم متحول كن و به ساحل تندرستي برسان، زيرا كه تو صاحب فضل و كرمي و پر بخشنده و صاحب احسان و بخششي.»

امام عليه السلام ايمان راستين دارد و بي هيچ ترديدي معتقد است كه تندرستي و سلامتي و بيماري و مرض، همه اينها در يد قدرت خداي متعال است و اوست كه تندرستي و عافيت مي دهد و از بندگان هر كه را اراده كند به بيماري و درد مبتلا مي كند، از اين رو امام عليه السلام در هر دو حالت سپاسگزار پروردگار خود مي باشد؛ در حال سلامتي او را سپاس مي گويد به خاطر آن كه از روزيهاي خوب و پاكيزه او را برخوردار كرده و به او نشاط بخشيده است تا در راه رضاي او بكوشد و نيرو داده تا به طاعت و عبادت او مشغول شود و در اوقات بيماري او را سپاس مي گويد زيرا كه بيماري باعث تخفيف گناهان و پاك شدن او از آلودگي به گناه است و هشداري براي اقدام به توبه و بازگشت به سوي خداست. امام عليه السلام پس از اينها از خداوند درخواست كرده است تا طعم سلامتي و عافيت را به او بچشاند و از غمها و بلاها بر كنار فرمايد و از نعمت فرج و گشايش او را برخوردار سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي پانزدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي هنگام طلب عفو از گناهان

از جمله دعاهاي دلپسند امام عليه السلام اين دعاست كه در وقت تقاضاي عفو از گناهان و

يا هنگام تضرع در پيشگاه خدا جهت ناديده گرفتن معايبش - بطوري كه در صحيفه عنوان شده - اين دعا را به شرح ذيل مي خواند: «اللهم يا من برحمته يستغيث المذنبون و يا من الي ذكر احسانه يفزع المضطرون و يا من لخيفته ينتخب الخاطئون يا انس كل مستوحش غريب و يا فرج كل مكروب كئيب و يا غوث كل مخذول فريد و يا عضد كل محتاج طريد انت الذي وسعت كل شي ء رحمة و علما و انت الذي جعلت لكل مخلوق في نعمك سهما و انت الذي عفوه اعلي من عقابه و انت الذي تسعي رحمته امام غضبه و انت الذي عطآؤه اكثر من منعه و انت الذي اتسع الخلائق كلهم في وسعه و أنت الذي لا يرغب في جزآء من اعطاه و انت الذي لا يفرط في عقاب من عصاه و انا يا الهي عبدك الذي امرته بالدعآء فقال لبيك و سعديك ها انا ذا يا رب مطروح بين يديك انا الذي اوقرت الخطايا ظهره و انا الذي افنت الذنوب عمره و انا الذي بجهله عصاك و لم تكن اهلا منه لذاك هل انت يا الهي راحم من دعاك فابلغ في الدعآء ام انت غافر لمن بكاك فاسرع في البكآء ام انت متجاوز عمن عفر لك وجهه تذللا؟ ام انت مغن من شكا اليك فقره توكلا؟ الهي لا تخيب من لا يجد معطيا غيرك و لا تخذل من لا يستغني عنك باحد دونك الهي فصل علي محمد و آله و لا تعرض عني و قد اقبلت عليك و لا تحرمني و قد رغبت اليك و لا تجبهني بالرد و قد انتصبت بين يديك

انت الذي وصفت نفسك بالرحمة فصل علي محمد و آله و ارحمني و انت الذي سميت نفسك بالعفو فاعف عني قد تري يا الهي فيض دمعي من خيفتك و وجيب قلبي من خشيتك و انتفاض جوارحي من هيبتك كل ذلك حيآء مني لسوء عملي و لذلك خمد صوتي عن الجأر اليك و كل لساني عن مناجاتك...» «اي خداوندي كه گنهكاران به رحمت تو پناه مي برند و اي خدايي كه بندگان پريشان حال با ياد احسان تو به درگاه تو تضرع و زاري مي كنند و اي كسي كه بندگان گنهكارت از ترس عذابت مي نالند و اي آن كه هر وحشت زده سرگردان به تو انس مي گيرد و اي خدايي كه شادي بخش دلهاي پر غم و اندوهي و اي پناه هر بي پناه و محروم، و اي يار و ياور نيازمند رانده شده از همه جا، تو اي آن خداوندي كه علم بي نهايت تو و رحمت بيكرانت همه جا را فراگرفته و همه چيز را زير پوشش خود دارد و تو هستي كه با حكمت بالغه ات به هر مخلوقي از نعمتهاي بي پايانت سهمي عطا كرده اي و تو اي كه عفو و بخششت بالاتر از كيفر و عقاب توست و تو اي آن كه هميشه رحمتت بر خشم و غضبت سبقت دارد وجود و كرمت بيش از منع و محروم داشتن توست، خداوندا تو هستي كه همه مخلوقات را زير پوشش رحمت خود قرار داده اي و در مقابل احسان و بخششت از كسي پاداش نمي خواهي و در عذاب و كيفر گنهكاران به كسي ستم روا نمي داري خداوندا اينك من همان بنده گنهكارم كه دستور دعا داده اي و او

نيز لبيك گفته و امر تو را اطاعت كرده است و اينك منم كه در پيشگاه تو به خاك مذلت افتاده ام و اين منم كه بار خطاها و گناهان بر دوشم سنگيني مي كند، و اين منم كه سراسر عمرم را در معصيت تو به هدر داده ام و منم آن بنده اي كه در اثر ناداني نافرماني تو را كرده ام در صورتي كه تو شايسته نافرماني و عصيان نبوده اي، و اينك آيا درباره كسي كه با تضرع و زاري به درگاهت آمده و دعا مي كند، ترحم مي نمايي تا به تضرع خود بيفزايم؟ و يا كسي را كه با گريه و زاري طلب بخشش مي كند، پذيرايي، كه با اميدواري به درخواست و زاريم ادامه دهم؟ و يا آن كه از گناه كسي كه پيشاني بر خاك مي سايد، در مي گذري و يا آن كه به اميد و توكل به تو از فقر و بيچارگي خود به درگاه تو شكايت دارد، بي نياز مي كني؟ خداوندا كسي را كه جز تو بخشنده اي سراغ ندارد،نا اميد مگردان و كسي را كه غير از تو از هيچ كس رفع نيازش را نمي طلبد، خوار مساز پس اي پروردگار بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و از من روي مگردان در حالي كه من با تمام وجودم به تو رو آورده ام و مرا از درگاهت محروم مساز در حالي كه من به تو دل بسته ام و دست رد به سينه ام مزن در حالي كه با ذلت و خواري در حضورت ايستاده ام زيرا كه تو خود را به رحمت و بخشش ستوده اي! پس بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و مرا نيز مشمول

عفو و رحمت خود بفرما و تو اي كه خود را به عفو و گذشت توصيف كرده اي پس از گناه من در گذر، خداوندا اشك چشمم را مي بيني كه از ترس عذابت به رخسارم جاري است و طپش قلبم را مشاهده مي كني كه از خوف و خشيت تو لرزان است و تو خود شاهدي كه اعضا و جوارحم از ياد هيبت تو به رعشه افتاده است، تمام اينها به خاطر شرم از گناهاني است كه مرتكب شده ام و از اين رو صداي ناله ام به درگاه تو ضعيف شده و زبانم از مناجات با تو لال گشته است.»

اين بخش از دعاي امام عليه السلام از ايمان عظيم آن حضرت و توجه عميق وي به خداي تعالي حكايت دارد كه در تمام حالات و شؤون خود و در همه گرفتاريها و شدايدش به او پناهنده مي شود زيرا كه او منبع هر فيض و نعمت و خير است كه رحمت او همه جا را فراگرفته و همه چيز را زير پوشش خود دارد، امام عليه السلام مي نالد و به او متوسل مي شود و تذلل و خواري مي كند و از درگاه او طلب بخشش و توبه و آمرزش دارد. اينك به بخش ديگري از دعاي امام عليه السلام گوش مي سپاريم: «يا الهي فلك الحمد فكم من عائبة سترتها علي فلم تفضحني و كم من ذنب غطيته علي فلم تشهرني و كم من شائبة ألممت بها فلم تهتك عني سترها و لم تقلدني مكروه شنارها و لم تبد سوأتها لمن يلتمس معايبي من جيرتي و حسدة نعمتك عندي ثم لم ينهني ذلك عن أن جريت الي سوء ما عهدت مني فمن أجهل

مني يا الهي برشده؟ و من اغفل مني عن حظه و من ابعد مني من استصلاح نفسه حين انفق ما اجريت علي من رزقك في ما نهيتني عنه من معصيتك و من ابعد غورا في الباطل و اشد اقداما علي السوء مني حين اقف بين دعوتك و دعوة الشيطان فأتبع دعوته علي غير عمي مني في معرفة به و لا نسيان من حفظي له و انا حينئذ موقن بان منتهي دعوتك الي الجنة و منتهي دعوته الي النار سبحانك ما اعجب ما اشهد به علي نفسي و اعدده من مكتوم امري و اعجب من ذلك اناتك عني و ابطآؤك عن معاجلتي و ليس ذلك من كرمي عليك بل تأنيا منك لي و تفضلا منك علي لأن ارتدع عن معصيتك المسخطة و اقلع عن سيئاتي المخلقة و لأن عفوك عني احب اليك من عقوبتي بل انا يا الهي اكثر ذنوبا و أقبح آثارا و اشنع افعالا و اشد في الباطل تهورا و اضعف عند طاعتك تيقظا و اقل لوعيدك انتباها و ارتقابا من ان احصي لك عيوبي او اقدر علي ذكر ذنوبي و انما اوبخ بهذا نفسي طمعا في رافتك التي بها صلاح امر المذنبين و رجآء لرحمتك التي بها فكاك رقاب الخاطئين...»

«اي خداوند بخشنده، حمد و سپاس تو را سزاست، چه بسيار عيبهاي مرا كه پوشاندي و ما را با فاش ساختن آنها رسوا نكردي و چه بسيار گناهانم را كه عفو كردي و ناديده گرفتي و در ميان مردم به بدي معروفم نكردي و چه بسيار كارهاي ننگ آلودي كه مرتكب شدم و تو پرده دري نكردي و نشانه آنها را به گردنم

نياويختي و آنها را به همسايگان عيبجو و حسودان نعمتت آشكار نساختي، وانگهي اين همه لطف و كرم تو مرا از شتافتن به كارهاي بد و پيمان شكني بازنداشت، پس خداوندا چه كسي از من نادانتر بر خير و صلاح خودش است؟ و چه كسي از من غافلتر در تشخيص بهره و سعادت خويش است؟ و چه كسي از من دورتر به اصلاح حال خودش مي باشد؟ در حالي كه هر چه نعمت به من دادي همه را در راه معصيتهايي كه مرا از ارتكاب آنها نهي كرده بودي، صرف كردم! و چه كسي پيش از من گرفتار باطل شده و بيشتر بدرفتاري كرده است در حالي كه من در ميان دعوت تو به اطاعت و دعوت شيطان به معصيت قرار گرفتم و بي توجه به سوي دعوت شيطان رفتم، در حالي كه يقين دارم دعوت تو مرا به سوي بهشت جاودانه هدايت مي كند ولي دعوت شيطان به جانب آتش مي كشاند، خداوندا تو پاك و منزهي چقدر شگفت آور است كه من با اين كار به ضرر خودم شهادت مي دهم و اين را يكي از اسرار كار خودم مي دانم و عجيب تر از كار من آن است كه تو در برابر نافرماني من، حلم و بردباري مي ورزي و در كيفر و مجازات من شتاب نمي كني البته اين شكيبايي تو به خاطر آن نيست كه من كرامت و عزت دارم بلكه به واسطه فضل و كرم تو بر بندگان است زيرا كه عفو و گذشت در نزد تو محبوبتر از عقوبت و كيفر است، بلكه اي خداي بزرگ من مي دانم كه اعمال بد من بي شمار است و در انجام

كار باطل و زشتكاري و معصيت گستاخي من افزون بوده است اما هنگام اطاعت تو خود را ناتوان و از وعده هاي قهر تو به عاقبت كارم كم توجه و در غفلتم، من كوچكتر از آنم كه عيبهايم را بشمارم و قادر به زبان آوردن گناهانم باشم ولي با اين همه به خاطر اميد به مهرباني تو كه اصلاح كار گنهكاران بسته به رحمت توست، ضمن اقرار به گناهانم نفس خويش را سرزنش مي كنم و به رحمت تو كه تنها وسيله نجات است اميدوارم.»

براستي كه امام عليه السلام در تمام اوقات زندگي خود هرگز مرتكب گناهي نشده و هيچ خطايي از او سر نزده است و او نهايت پرهيز را در امور ديني خود داشته و در راه رفتارش كمال مراقبت را مي نموده است اما از شدت خوف از پروردگار و توجه فوق العاده به او و گسستن از غير او و پيوستن به اوست كه خود را به منزله گنهكاران قرار داده و از پيشگاه خداي متعال اميد عفو و رهايي و نجات از عذاب را دارد. اينك به آخرين بخش اين دعا گوش فرامي دهيم:

«اللهم و هذه رقبتي قد أرقتها الذنوب فصل علي محمد و آله و أعتقها بعفوك و هذا ظهري قد اثقلته الخطايا فصل علي محمد و آله و خفف عنه بمنك يا الهي لو بكيت اليك حتي تسقط اشفار عيني و انتحبت حتي ينقطع صوتي و قمت لك حتي تتنشر قدماي و ركعت لك حتي ينخلع صلبي، و سجدت لك حتي تتفقأ حدقتاي و اكلت تراب الأرض طول عمري و شربت مآء الرماد آخر دهري و ذكرتك في خلال ذلك حتي

يكل لساني ثم لم ارفع طرفي الي آفاق السماء استحيآء منك ما استوجبت بذلك محو سيئة واحدة من سيئاتي و ان كنت تغفر لي حين استوجب مغفرتك و تعفو عني حين استحق عفوك فان ذلك غير واجب لي باستحقاق و لا انا اهل له باستيجاب اذ كان جزآئي منك في اول ما عصيتك النار فان تعذبني فانت غير ظالم لي...»

«الهي فاذ قد تغمدتني بسترك فلم تفضحني و تأنيتني بكرمك فلم تعاجلني و حلمت عني بتفضلك فلم تغير نعمتك علي و لم تكدر معروفك عندي فارحم طول تضرعي و شدة مسكنتي و سوء موقفي اللهم صل علي محمد و آله وقني المعاصي و استعملني بالطاعة و ارزقني حسن الانابة و طهرني بالتوبة بالعافية و اذقني حلاوة المغفرة و اجعلني طليق عفوك و عتيق رحمتك و اكتب لي امانا من سخطك و بشرني بذلك في العاجل دون الآجل بشري اعرفها و عرفني فيه علامة أتبينها ان ذلك لا يضيق عليك في وسعك و لا يتكأدك في قدرتك، و لا يتصعدك في أناتك، و لا يؤودك في جزيل هباتك التي دلت عليها آياتك انك تفعل ما تشاء و تحكم ما تريد انك علي كل شي ء قدير.» [1] . «خداوندا اين گردن من است كه زير بار گناهان خم شده است پس بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و به عفو و كرمت گردنم را از قيد گناهان آزاد كن. خداوندا اگر من آن قدر گريه كنم كه تمام مژگانم بريزد و چنان بنالم كه صدايم بريده شود و چندان عبادت كنم و سرپا بايستم كه گوشت پاهايم متلاشي شود و آن قدر در پيشگاهت ركوع

كنم كه مهره هاي ستون فقراتم از هم بگسلد و به قدري در حضورت سجده كنم تا چشمانم از حدقه بيرون رود و در سراسر عمرم خاك زمين خوراكم و آب خاكستر آشاميدني من باشد و در تمام اين مدت همه اش به ذكر تو مشغول باشم تا آن جا كه زبانم از حركت بازايستد و سپس از شرمندگي سر به طرف آسمان بلند نكنم و با اين همه مستحق محو كردن يكي از گناهانم نخواهم بود و حال اگر تو مرا مستحق مغفرت ببيني و به فضل و كرمت مرا ببخشي از كرم و گذشت توست، نه آن كه من سزاوار اين مغفرت بوده ام و در برابر شايستگي من مرا مورد لطف خودت قرار داده اي زيرا در نخستين گناهي كه مرتكب شدم پاداشم آتش دوزخ بوده پس اگر مرا عذاب كني به من ستم نكرده اي.

خداوندا در حالي كه بديهاي مرا پنهان ساختي و ميان مردم رسوايم نكردي و با آن همه گناهم به لطف و كرمت با من مدارا كردي و در كيفر من شتاب نكردي و نعمتهاي خودت را بر من دگرگون نساختي. خداوندا اينك بر آه و زاري طولاني من رحم كن و بر بيچارگي و درماندگيم ترحم نما، بار الها بر محمد و آلش درود رحمت فرست و مرا از گناهان بازدار و به اطاعت و بندگي خودت وادار و بازگشتي نيكو روزيم كن و با توبه واقعي از گناهانم پاك ساز و مرا ياري كن كه ديگر به سوي گناه بازنگردم و به عافيت و سلامتي حالم را اصلاح فرما و شيريني آمرزش و مغفرت خودت را بر من بچشان و

مرا آزاد شده از آتش دوزخ به عفو و رحمتت قرار بده و امان نامه اي از خشم خودت را براي من بنويس و بدان وسيله نه تنها خير اخروي را بلكه اثر خير آن را در دنيا بشارتم ده، بشارتي كه باعث اطمينان به ايمن بودنم از عذاب تو و آگاهيم برداشتن امان نامه گردد، البته انجام اين درخواستها در مقابل رحمت واسعه تو و قدرت بي منتهايت مهم نيست و رنج و زحمتي ندارد و در برابر ذات حليم و بردبارت دشوار نيست و در مقابل بخششهايت كه آيات قرآن كريم بر آنها دلالت دارند اجابت درخواستهاي من دشوار نيست زيرا كه به هر چه اراده كني، توانايي انجام آن را داري و هر چه را بخواهي حكم مي كني و بر همه چيز قادر و توانايي.»

امام سجاد عليه السلام هر آنچه را كه باعث تقرب به خداست انجام داده و براي آخرتش آنچه را كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نظير آن عمل را از كسي نشنيده است، پيشاپيش فرستاده، در ميدان عبادت خدا هيچ نافله و مستحبي را فروگذار نكرده، بلكه انجام داده است زيرا كه بسياري از اوقات زندگي خويش را روزها روزه دار و شبها را به نماز و مناجات گذرانده و در صحنه امور خيريه و احسان بر درماندگان و محرومان هيچ نوع خير و احساني نبوده مگر آن كه نسبت به ايشان انجام داده است، با وجود اين، خود را در پيشگاه خداي تعالي مقصر مي ديد درست در اين امور، روش انبيا و اوصيا را داشته كه عبادات و طاعتشان را تنها و تنها براي خدا انجام مي دادند و با

اين همه، آنان براي اعمال خالصانه خود در پيشگاه خداوند هيچ اهميتي قائل نبودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي شانزدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعا براي در امان ماندن از شر شيطان

از جمله دعاهاي ارزنده امام عليه السلام اين دعاي شريف است كه هر گاه نام شيطان برده مي شد، از عداوت و مكر او بدين وسيله به خدا پناه مي برد: «اللهم انا نعوذ بك من نزعات الشيطان الرجيم و كيده و مكائده، و من الثقة بامانيه و مواعيده و غروره و مصائده و ان يطمع نفسه في اضلالنا عن طاعتك و امتهاننا بمعصيتك، او ان يحسن عندنا ما حسن لنا او ان يثقل علينا ما كره الينا اللهم اخساه عنا بعبادتك، و اكبته بدؤوبنا في محبتك و اجعل بيننا و بينه سترا لا يهتكه و ردما مصمتا لا يفتقه اللهم صل علي محمد و آله و اشغله عنا ببعض اعدائك و اعصمنا منه بحسن رعايتك و اكفنا ختره و ولنا ظهره و اقطع عنا اثره اللهم صل علي محمد و آله و امتعنا من الهدي بمثل ضلالته و زودنا من التقوي ضد غوايته و اسلك بنا من التقي خلاف سبيله من الردي اللهم لا تجعل له في قلوبنا مدخلا و لا توطنن له فيما لدينا منزلا اللهم و ما سول لنا من باطل فعرفناه و اذا عرفتناه فقناه و بصرنا ما نكايده به و الهمنا ما نعده و ايقظنا عن سنة الغفلة بالركون اليه و احسن بتوفيقك عوننا عليه اللهم و أشرب قلوبنا انكار عمله و الطف لنا في نقض حيله اللهم صل

علي محمد و آله و حول سلطانه عنا و اقطع رجآءه منا و ادرأه عن الولوع بنا.

«خداوندا ما از وسوسه ها و كيد و مكرهاي شيطان رجيم و از اعتماد به وعده هاي دروغ و فريبها و وسوسه هاي فريبنده او، به درگاه تو پناه مي بريم؛ مبادا كه بر ما طمع ببندد و از طاعت و بندگي تو ما را بازدارد و با نافرماني تو ما را به ذلت و خواري بكشد و كارهاي زشت و ناپسند را در نظر ما خوب جلوه دهد و يا آن كه كارهاي شايسته و اعمال صالحي را كه مورد پسند تو هستند در نظر ما بسيار سنگين و طاقت فرسا جلوه دهد، خداوندا ما را به عبادت و بندگي خودت از جاذبه هاي وسوسه شيطان بازدار؛ و با حسن رعايت خود ما را از شر او حفظ كن، بين ما و او پرده محكمي بيفكن و در بين ما و او سد محكمي بنا كن كه نتواند آن پرده را پاره كند و آن سد را بشكند. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و شيطان را با سرگرم ساختن به فريب دشمنانت از ما دور نگهدار و ما را به حسن رعايت خود از شر او بازدار و از كينه هاي او حفظ كن و او را پشت سر ما قرار بده و او را موفق به رديابي ما مگردان، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و ما را به هر اندازه كه شيطان در گمراهي و ضلالت است، از هدايت خود همان قدر بهره مند فرما و از توشه تقوايمان در برابر گمراه سازيهاي او برخوردارمان گردان، و

ما را به راهي هدايت كن كه ضد راه شيطان باشد. خداوندا دلهاي ما را محل ورود شيطان قرار مده و اجازه مده تا در دلهاي ما براي خود منزل بگيرد و آن جا را براي خود وطن قرار دهد، خداوندا تو چشم و گوش ما را باز كن تا كارهاي باطلي را كه به ما تلقين مي كند بشناسيم و چون به لطف خود ما را با آنها آشنا كردي، از توجه بدانها نيز بازدار، و چشمان ما را باز كن تا حيله هاي شيطان را ببينيم و در چاه فريب او نيفتيم، و آنچه براي رفع خطر شيطان لازم است به ما الهام كن و ما را از خواب غفلت اعتماد به او، بيدار ساز و ما را با حسن توفيقت در مخالفت با او كمك كن. خداوندا دلهاي ما را با انكار كارهاي شيطان سيراب كن و در خراب كردن بنيان مكر او به لطف خودت ياري كن خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و به قدرت نامتناهي خود ما را از تسلط شيطان بازدار و اميد و طمع او را از فريب دادن ما قطع كن.» براستي هر خصلتي از خصلتهاي ناپسند و هر فكر باطلي كه انسان را از راه راست بازدارد و گناهان را در نظر او جلوه دهد و به جرايم و گناهان تشويق كند و بر بدي و دشمني وا دارد، به يقين از الهامات و القاءآت شيطان رجيم است، زيرا كه او نخستين دشمن انسان است كه او را از انسانيت بيرون كرده و در سطح مهلكي از انحطاط و بيچارگي مي اندازد. امام عليه السلام در

اين فقرات از دعا درخواست كرده تا خداوند او را از كيد و مكرهاي شيطان نجات دهد و از اعتماد به خواستها و وعده ها و فريبها و دروغها و وسوسه هايش كه باعث گمراهي مردم و انداختن در مهالك و دور ساختن ايشان از الطاف الهي و رحمت او مي گردد نگهدارد. اينك به بقيه اين دعاي شريف گوش فرامي دهم: اللهم صل علي محمد و آله و اجعل آباءنا و امهاتنا و اولادنا و اهالينا و ذوي ارحامنا و قراباتنا و جيراننا من المؤمنين و المؤمنات منه في حرز حارز و حصن حافظ و كهف مانع و البسهم منه جننا واقية و اعطهم عليه اسلحة ماضية اللهم و اعمم بذلك من شهد لك بالربوبية و اخلص لك بالوحدانية و عاداه لك بحقيقة العبودية و استظهر بك عليه في معرفة العلوم الربانية. اللهم احلل ما عقد و افتق ما رتق و افسخ ما دبر و ثبطه اذا عزم و انقض ما ابرم اللهم و اهزم جنده و ابطل كيده و اهدم كهفه و ارغم انفه اللهم اجعلنا في نظم اعدائه و اعزلنا عن عداد اوليائه لا نطيع له اذا استهوانا و لا نستجيب له اذا دعانا نامر بمناواته من اطاع امرنا و نعظ عن متابعته من اتبع زجرنا اللهم صل علي محمد و آله خاتم النبيين و سيد المرسلين و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين و اعذنا و اهالينا و اخواننا و جميع المؤمنين و المؤمنات مما استعذنا منه و اجرنا ما استجرنا بك من خوفه و اسمع لنا ما دعونا به و اعطنا ما اغفلناه و احفظ لنا ما نسيناه و صيرنا بذلك في درجات الصالحين و

مراتب المؤمنين آمين رب العالمين.» [1] . «خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و پدران، مادران، فرزندان و اهل خانواده و خويشان و نزديكان و همسايگان ما را از مردان و زنان با ايمان، همه را با قرار دادن در حصار محكم و دژ استوار و پناهگاه دائم رحمت خود، از شر شيطان محفوظ بدار و بر تن آنان زره هاي نگهدارنده از شر شيطان بپوشان و به دست ايشان سپرهاي محكمي از ايمان مرحمت كن و در برابر سپاه جرار شيطان آنها را با سلاح ايمان مجهز كن. خداوندا اين دعاهاي مرا درباره همه كساني كه به ربوبيت تو معتقدند و با اخلاص كامل به يكتايي تو شهادت مي دهند و از روي حقيقت بندگي، شيطان را دشمن خود مي دانند، اجابت فرما و نيز درباره هر كسي كه به واسطه اشراقات علوم رباني از تو در مبارزه با شيطان ياري مي طلبد، بپذير.

خداوندا هر دري را كه شيطان به روي ما مي بندد به لطف خود بر ما بگشاي و هر روزنه اي كه به روي ما باز مي كند، آن را ببند و هر تدبيري كه درباره ما مي انديشد به لطف خود بر هم زن، و هر تصميمي كه مي گيرد از بين ببر. خداوندا لشكر شيطان را مغلوب كن و تمام مكرها و سنگرهاي او را ويران كن و دماغش را به خاك بمال. خداوندا ما را در برابر سپاه منظم شيطان غالب گردان و جزو لشكر شيطان و دوستدارانش قرار مده تا به هنگام فريبكاري و دعوت به گمراهي از او اطاعت نكنيم و در وقت دعوت به باطل، دعوتش را نپذيريم و بتوانيم ديگران را

به مخالفت با شيطان امر كنيم و هر كه از ما پيروي كند، او را با موعظه و اندرز از پيروي شيطان دلسرد نماييم. خداوندا بر محمد خاتم پيغمبران و سرور رسولانت و بر اولاد و اهل بيت پاك و پاكيزه اش درود و رحمت فرست، ما و خاندان، برادران و تمام اهل ايمان از مرد و زن را در شمار كساني قرار ده كه از شر شيطان به تو پناه آورده و در وقت بيم از اغواي او به تو، پناهنده ايم. خداوندا اين دعاهاي ما را اجابت فرما و آنچه را كه غفلت كرديم و نگفتيم به ما عطا كن و هر چه را كه ما فراموش كرديم تو براي ما پاس دار و بدين وسيله ما را در درجات صالحان و در مراتب مؤمنان قرار ده، دعاي ما را به درگاهت قبول كن اي پروردگار جهانيان...»

امام عليه السلام از آفريدگار بزرگ درخواست كرده تا بر اولاد، خويشان و بستگان و همسايگان آن حضرت احسان كند و به لطف خودش از حيله هاي شيطان رجيم بازدارد. و در حصار محكم و دژ استواري در برابر فريبهاي شيطاني و آفات و شرور او نگهدارد، و همچنين براي كساني كه اقرار به ربوبيت خدا و شهادت به وحدانيت او دارند از پيروان تمام ملل و اديان از پيشگاه خدا تقاضا كرده است تا از شر شيطان رجيم نجات دهد و از اعتماد و اطمينان به او نگهدارد، و سپس از درگاه خداي متعال خواسته است تا تصميمان شيطان را نقش بر آب كند و بنيان مكر او را ويران سازد و سپاهيان او را درهم شكند و مكر

و فريب او را باطل گرداند و مؤمنان را پناه دهد و از چنگ اين دشمن فريبكار ناپاك برهاند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي هفدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در طلب باران

امام عليه السلام به هنگام طلب باران در ايام قحطي و خشكسالي اين دعاي شريف را كه از دلپسندترين دعاهاي اوست، مي خواند: «اللهم اسقنا الغيث و انشر علينا رحمتك بغيثك المغدق من السحاب المنساق لنبات ارضك المونق في جميع الآفاق و امنن علي عبادك بايناع الثمرة واحي بلادك ببلوغ الزهرة و اشهد ملائكتك الكرام السفرة بسقي منك نافع دائم غزره واسع دره وابل سريع عاجل تحيي به ما قد مات و ترد به ما قد فات و تخرج به ما هو آت و توسع به في الأقوات سحابا متراكما هنيئا مريئا طبقا مجلجلا غير ملث ودقه و لا خلب برقه اللهم اسقنا غيثا مغيثا مريعا ممرعا عريضا واسعا غزيرا ترد به النهيض و تجبر به المهيض اللهم اسقنا سقيا تسيل منه الظراب و تملأ منه الجباب و تفجر به الأنهار و تنبت به الأشجار و ترخص به الأسعار في جميع الأمصار و تنعش به البهائم و الخلق و تكمل لنا به طيبات الرزق و تنبت لنا به الزرع و تدر به الضرع و تزيدنا به قوة الي قوتنا. اللهم لا تجعل ظله علينا سموما و لا تجعل برده علينا حسوما و لا تجعل صوبه علينا رجوما و لا تجعل مآءه علينا اجاجا اللهم صل علي محمد و آل محمد و ارزقنا من بركات السماوات و الأرض انك

علي كل شي ء قدير.» [1] . «خداوندا با باران رحمت خود ما را سيراب كن و با فرستادن باران زياد و سودمند ما را مشمول لطف و رحمت خود بگردان، از ابرهايي كه به وسيله تندبادها در اين فضاي پهناور به هر طرف كشيده مي شوند تا گياهان را در همه جاي عالم سبز و شاداب كنند و با نزول باران بر بندگان منت بگذار، ميوه هايشان را برسان و اهل همه بلاد را با سر سبز كردن زراعتها و گياهان زنده بدار. و فرشتگان خود را كه رسانندگان پيامند بر اين نزول باران رحمت خود، كه هميشه براي همه موجودات سودمند است با دانه هاي درشت و سيل آسا زمينهاي خشك را زنده مي كند و همه جا را سر سبز و پر از گياه و نبات مي سازد، شاهد و گواه قرار ده، خداوندا ابرهايي را بفرست كه متراكم و پرباران است (و با آبهاي گواراي خود همه جا را فراگيرد). ابرهاي پر شكوه و همراه با صداي رعد و برق، نه باراني بسيار طولاني باشد، نه ابرهايي كه رعد و برقش فريبنده است خداوندا ما را با فرستادن باران كامل، فراوان، مفيد و روياننده گياهان و سر سبز كننده همه جا و فراگير و زياد سيراب كن، باراني كه گياهان مقاوم را بروياند و نباتات ضعيف را تقويت كند، باراني كه چشمه ها را از كوهها جاري و چاهها و قناتها از آن پر شود و رودها را آكنده سازد و درختان را بدان وسيله بروياني و در اثر فراواني نعمت همه جا نرخها را ارزان كني، و حيوانات فربه شوند، و بدان وسيله پاكترين روزيها را به

ما عطا كني و كشتزارها را بروياني و پستان حيوانات را پر از شير كني و به نعمتها و روزيهاي ما بيفزايي.خداوندا سايه ابرها را مسموم مكن و سرمايه آن را سبب قطع نعمتهاي ما مگردان و نزول باران زياد را باعث دوري ما از رحمت خودت مگردان و آب بارانها را تلخ مساز. خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و از بركات آسمانها و زمين به ما روزي ده، زيرا كه تو به همه چيز قادر و توانايي.»به اعتقاد من در زبان عربي سخني فصيحتر و بليغتر از اين سخناني كه امام عليه السلام در وصف ابر فرموده است وجود ندارد زيرا كه آن حضرت به دقيقترين اوصاف ابر را توصيف كرده، اوصافي كه واقعيت ابر و آثاري كه در حيات و زندگي موجودات زمين دارد و دگرگونيهايي كه در اوضاع طبيعت به وجود مي آورد و منافع و نتايجي كه براي انسان بلكه ساير جانداران دارد، همه را بيان مي كند. براستي كه اين امام بزرگوار همچون پدران گراميش جوامع الكلم و فصل الخطاب را ايراد كرده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي نوزدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي مواجهه با امري حزن آور

امام عليه السلام وقتي كه امري او را غمنده و يا خطاهاي ديگران او را افسرده مي كرد اين دعاي شريف را به شرح زير مي خواند:

«اللهم يا كافي الفرد الضعيف و واقي الأمر المخوف افردتني الخطايا فلا صاحب معي و ضعفت عن غضبك فلا مؤيد لي و اشرفت علي خوف لقائك فلا مسكن لروعتي و من

يؤمنني منك و انت اخفتني و من يساعدني و انت افردتني و من يقويني و انت اضعفتني لا يجيريا الهي الا رب علي مربوب و لا يؤمن الا غالب علي مغلوب و لا يعين الا طالب علي مطلوب و بيدك يا الهي جميع ذلك السبب و اليك المفر و المهرب فصل علي محمد و آله و اجر هربي و انجح مطلبي.

اللهم انك ان صرفت عني وجهك الكريم او منعتني فضلك الجسيم او حصرت علي رزقك او قطعت عني سببك لم اجد السبيل الي شي ء من املي غيرك و لم اقدر علي ما عندك بمعونة سواك فاني عبدك و في قبضتك ناصيتي بيدك لا امر لي مع امرك ماض في حكمك عدل في قضاؤك و لا قوة لي علي الخروج من سلطانك و لا استطيع مجاوزة قدرتك و لا استميل هواك و لا ابلغ رضاك و لا انال ما عندك الا بطاعتك و بفضل رحمتك الهي اصبحت و امسيت عبدا داخرا لك لا املك لنفسي نفعا و لا ضرا الا بك اشهد بذلك علي نفسي و اعترف بضعف قوتي و قلة حيلتي فانجز لي ما وعدتني و تمم لي ما آتيتني فاني عبدك المسكين المستكين الضعيف الذليل الحقير المهين الفقير الخائف المستجير...» «اي خدايي كه امور هر فرد ناتوان را كفايت مي كني و بندگان خود را در برابر كارهاي سهمگين نگاه مي داري. اينك خطاها مرا تنها يافته و همراهي و كمكي ندارم و در برابر خشم تو با وجود اين خطاها ضعيف و ناتوانم و يار و ياوري ندارم و خود را مشرف به خوف ديدار تو مي بينم و كسي نيست كه اين وحشت را

برطرف سازد و هيچ كس نمي تواند در برابر بيم از عذاب تو و آن جا كه تو مرا هراسان كني بر من ايمني بخشد و چه كسي مي تواند به من كمك كند وقتي كه تو مرا تنها بگذاري و كيست كه مرا نيرو دهد هنگامي كه تو مرا ناتوان سازي؟ خداوندا من مي دانم كه براي آفريدگان جز آفريدگار پناهي نيست و بندگان مغلوب را جز تو خداوند غالب كسي ايمني نمي دهد، و جز تو خداوندي كه طالب مسؤوليتي از بندگان، كسي بنده مسؤول و مطلوب را كمك نمي كند، خداوندا تمام اين اسباب ايمني و توانايي به دست توست و ملجأ و مفر همه بندگان تنها درگاه رحمت توست، پس بر محمد و آلش رحمت و درود فرست و من فراري را به درگاهت پناه ده و حاجتم را برآورده ساز.

خداوندا اگر تو روي عنايتت را از من بگرداني و يا از فضل عظيمت بي بهره سازي و يا از عطاياي رزقت محرومم فرمايي و يا رابطه لطف خود را از من قطع كني ديگر هيچ راهي براي رسيدن به آرزوهاي خود پيدا نخواهم كرد و هرگز به خيرات و مقامات بالاتري كه در نزد توست بدون كمك تو نمي رسم آري من بنده تو و در قبضه قدرت تو هستم و اراده تو بر تمام مقدرات من حاكم است و در برابر فرمان نافذ تو من اراده اي ندارم، حكم قضاي تو درباره من جاري گشته و حكم تو نيز عين عدل است و من هيچ قدرتي براي سرپيچي از فرمان تو را ندارم و مرا توانايي تجاوز از حيطه قدرت تو نيست، نه اين شايستگي را

دارم كه خواسته تو را برآورم و نه قادرم كه به رضا و خشنودي تو برسم و مي دانم كه به آن مقامات عاليه كه در نزد توست جز به وسيله اطاعت از اوامر تو و به كرم و رحمت واسعه تو نمي توانم نايل شوم. خداوندا شب و روز را به سر مي برم در حالي كه بنده حقير توأم و جز به عنايت تو مالك سود و زيان خويش نيستم. من خود بدين وسيله به زيان خويش گواهي مي دهم و به عجز و ناتواني خود اعتراف دارم، بنابراين به وعده احسانت نسبت به من وفا كن و نعمتهايي را كه تاكنون عطا فرموده اي كاملتر كن كه من، بنده بيچاره، درمانده، ناتوان، رنج ديده، حقير، ترسان، فقير، هراسان و پناهنده تو هستم.»

البته امام عليه السلام به قدرت مطلقه پروردگار ايمان راستين دارد و به يقين مي داند كه تمامي اسباب و عوامل عالم هستي تنها و تنها به دست قدرت اوست كه مالك و قاهر و غالب بر همه است، هيچ قدرتي را در برابر فرمان او ياراي مقاومت نيست. امام عليه السلام با اعتراف به بندگي، ناتواني و ضعف و بيچارگي خود در برابر خدا و توانايي نداشتن بر ايجاد هيچ چيز جز به ياري او خود را از تمام عوالم امكاني گسسته است. و اينك به بقيه اين دعا گوش فرامي دهيم:

«اللهم صل علي محمد و آله و لا تجعلني ناسيا لذكرك في ما اوليتني و لا غافلا لأحسانك في ما ابليتني و لا ايسا من اجابتك لي و ان ابطأت عني في سرآء كنت او ضراء او شدة او رخآء او عافية او بلآء او بؤس

او نعمآء او جدة او لأوآء او فقر او غني. اللهم صل علي محمد و آله و اجعل ثنائي عليك و مدحي اياك و حمدي لك في كل حالاتي حتي لا افرح بما آتيتني من الدنيا و لا احزن علي ما منعتني فيها و اشعر قلبي تقواك و استعمل بدني في ما تقبله مني و اشغل بطاعتك نفسي عن كل ما يرد علي حتي لا احب شيئا من سخطك و لا اسخط شيئا من رضاك اللهم صل علي محمد و آله و فرغ قلبي لمحبتك و اشغله بذكرك و انعشه بخوفك و بالوجل منك و قوه بالرغبة اليك و امله الي طاعتك و اجر به في احب السبل اليك و ذلله بالرغبة في ما عندك ايام حياتي كلها و اجعل تقواك من الدنيا زادي و الي رحمتك رحلتي و في مرضاتك مدخلي و اجعل في جنتك مثواي وهب لي قوة احتمل بها جميع مرضاتك و اجعل فراري اليك و رغبتي في ما عندك و البس قلبي الوحشة من شرار خلقك وهب لي الائس بك و باوليائك و اهل طاعتك و لا تجعل لفاجر و لا كافر علي منة و لا له عندي يدا و لا بي اليهم حاجة بل اجعل سكون قلبي و انس نفسي و استغنائي و كفايتي بك و بخيار خلقك اللهم صل علي محمد و آله و اجعلني لهم قرينا و اجعلني لهم نصيرا و امنن علي بشوق اليك و بالعمل لك بما تحب و ترضي انك علي كل شي ء قدير و ذلك عليك يسير» [1] . «خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و ثنا و ستايش و سپاسم را نسبت

به خودت در همه حال خالص گردان، بطوري كه به آنچه از دنيا مرحمت كرده اي دلخوش نباشم و بر آنچه مرحمت نكرده اي غمگين نشوم و در دلم تقواي خودت را ايجاد كن و بدنم را به اعمالي كه مقبول درگاه توست مشغول بدار و نفسم را به طاعت خودت مشغول بدار تا اعمالي را كه سبب خشم توست نپسندم و به سوي آنها گرايش نداشته باشم و از آنچه باعث خشنودي توست دوري نكنم و به من عنايتي كن كه آنچه مورد پسند توست دلخواه من هم باشد و هر چه مبغوض تو مي باشد مورد تنفر من هم باشد. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و دلم را با نيروي رغبت و توجه به خودت از همه چيز ديگر بازدار و قلب مرا با ذكر خودت مشغول فرما و به واسطه خوف و ترس از جلال و عظمت به من مرتبه والايي مرحمت كن و با نيروي اشتياق به خود دلم را قوت ببخش و به اطاعت و بندگي خودت علاقه مند گردان و به بهترين صورت وسيله سلوك به محضر خودت را فراهم كن و آن را در تمام اوقات زندگيم با علاقه به مقامات اخروي خوار گردان و زاد و توشه مرا در اين دنيا تقوا قرار ده و چنان كه انتقال من از دنيا به سوي رحمت تو باشد و ورودم به بهشت رضوان تو باشد و جايگاه و مأوايم را بهشت مخصوص خود گردان و ميل و اشتياقم را منحصر به مقاماتي كن كه براي بندگان صالحت در نظر گرفته اي، و مرا از پيوستن به مردمان شر و متنفر فرما و

يا كساني كه اطاعت و بندگي تو را دارند مأنوس گردان و هرگز اشخاص بد كار و كافر را منت گذار ما قرار مده و محتاج آنان مساز بلكه آرامش خاطر و اطمينان و استغنايم را به عنايت خود و به ذمت مردمان نيكوكار منحصر گردان، پروردگارا به محمد و آلش درود و رحمت فرست و مرا با ايشان قرين ساز و يار و ياور آنان كن و با علاقه مند كردن به خودت و عمل كردن براي خشنودي ذات مقدست بر من منت گذار، زيرا كه تو بر همه چيز قادر و توانايي و بر آوردن تمام اين خواسته ها بر تو آسان است.»

امام عليه السلام در اين بخش از دعايش پرده از اعتماد و ايمان فوق العاده خود نسبت به خدا برداشته است در حالي كه از او مسألت دارد تا او را همواره به ذكر خودش مشغول بدار و از احسان و الطاف خويش غافل نسازد و از اجابت درخواست وي در تمام شؤون و احوالش نا اميد نگرداند، همچنان كه از او تقاضا كرده تا مدح و ثناي خودش را در همه احوال براي او چنان قرار دهد كه جز رضاي او را نجويد و تنها به طاعت خود در تمام فراز و نشيبهاي دنيا مشغول سازد، چنان كه درخواست كرده تا دلش را براي محبت و علاقه به ذات مقدس خود فارغ ساخته و در اين دنياي فاني تقوا را زاد و توشه وي قرار دهد و فردوس برين را جايگاه و منزل ابدي او بگرداند.

امام عليه السلام از خداي تعالي مسألت كرده است تا دلش را از انزجار و تنفر نسبت

به شرار خلقش آكنده سازد و توفيق انس با اوليا و بندگان صالحش را به او مرحمت كند و هيچ فاسق و فاجر و هيچ كافري را بر او حق و احساني نباشد و به ايشان نيازمند نگرداند بلكه تمام شؤون و احوال او را در دست با كفايت خودش قرار دهد زيرا كه فقط پروردگار مي تواند او را از جميع مخلوقاتش بي نياز سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي بيست و يكم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت سختي

از جمله دعاهاي امام عليه السلام در وقت سختي و فشار و مشكلات امور اين دعاي شريف است: «اللهم انك كلفتني من نفسي ما انت املك به مني و قدرتك عليه و علي اغلب من قدرتي فاعطني من نفسي ما يرضيك عني وخذ لنفسك رضاها من نفسي في عافية اللهم لا طاقة لي بالجهد و لا صبر لي علي البلاء و لا قوة لي علي الفقر فلا تحظر علي رزقي و لا تكلني الي خلقك بل تفرد بحاجتي و تول كفايتي و انظر الي و انظر لي في جميع اموري فانك ان وكلتني الي نفسي عجزت عنها و لم اقم ما فيه مصلحتها و ان وكلتني الي خلقك تجهموني و ان الجأتني الي قرابتي حرموني و ان اعطوا اعطوا قليلا نكدا و منوا علي طويلا و ذموا كثيرا فبفضلك اللهم فاغنني و بعظمتك فانعشني و بسعتك فابسط يدي و بما عندك فاكفني.

اللهم صل علي محمد و آله و خلصني من الحسد و احصرني عن الذنوب و ورعني عن المحارم

و لا تجرئني علي المعاصي و اجعل هواي عندك و رضاي في ما يرد علي منك و بارك لي في ما رزقتني و في ما خولتني و في ما انعمت به علي و اجعلني في كل حالاتي محفوظا مكلوءا مستورا ممنوعا معاذا مجارا. اللهم صل علي محمد و آله و اقض عني كل ما الزمتنيه و فرضته علي لك في وجه من وجوه طاعتك او لخلق من خلقك و ان ضعف عن ذلك بدني و وهنت عنه قوتي و لم تنله مقدرتي و لم يسعه مالي و لا ذات يدي ذكرته او نسيته هو يا رب، مما قد احصيته علي و اغفلته انا من نفسي فاده عني من جزيل عطيتك و كثير ما عندك فانك واسع كريم حتي لا يبقي علي شي ء منه تريد ان تقاصني به من حسناتي او تضاعف به من سيئاتي يوم القاك يا رب...» «خداوندا تو مرا به كاري تكليف كرده اي كه خود بر آن كار از من تواناتري و قدرت تو نسبت به انجام آن كار و بر خود من بيشتر است، پس خداوندا به لطف خودت به من توفيق اعمال خيري را عطا كن كه باعث خشنودي و رضاي تو باشد، و خشنودي خودت را نسبت به من باعث عافيت و رستگاريم قرار بده. خداوندا من طاقت تحمل سختي را ندارم و صبر و شكيبايي من در برابر بلا اندك است و سنگيني فقر را نمي توانم تحمل كنم پس از رزقي كه مقرر كرده اي محرومم مكن و مرا به خلق خودت وا مگذار بلكه تنها به خودت نيازمندم ساز و امور زندگيم را كفايت فرما و به چشم عنايت

به سوي من نظر كن و در تمام كارها مراقب اعمال من باش زيرا اگر تو مرا به خودم واگذاري قطعا در برابر نفسم عاجزم و آنچه به صلاح من است نمي توانم انجام دهم و اگر به مخلوقت واگذار كني آنها با ترشرويي و منت مرا به چيزي نگيرند و اگر به خويشاوندانم محتاج كني مرا محرومم خواهند كرد و اگر عطا و بخششي كنند، ناچيز و توأم با كدورت خواهد بود و منت زيادي بر من نهاده و سرزنش فراواني خواهند كرد پس خداوند به فضل و كرمت مرا بي نياز كن و به بزرگي خودت مرا گرامي بدار و به كرم وسيع خودت دست مرا باز كن و از نعمتهاي بيكرانت برخوردارم ساز.خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و دلم را از حسد پاك كن و از گناهانم بازدار و بر ارتكاب حرام و ناشايست گستاخم نفرما و ميل و علاقه قلبي مرا فقط در مقام و مرتبه اي كه نزد توست قرار ده و چنان كن كه هر چه از جانب تو مي رسد با رغبت پذيرا باشم، و هر چه را كه روزي و نصيبم كردي و در اختيارم قرار دادي خير و بركت عطا كن و در همه حال مرا تحت حمايت خودت قرار ده و معايبم را پوشيده و زشتيهايم را پنهان بدار و از خطرات و بلايا حفظم فرما. خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و مرا بر اداي همه آن تكاليفي كه برايم مقرر فرموده اي و طاعاتي را كه بر من واجب كرده اي و يا براي فردي از بندگانت بر من حقي است موفق گردان. اگر

چه به واسطه ضعف جسمي و ناتوانيم و يا تنگي معيشت قادر به اداي آن نيستم، به خاطر دارم و يا از خاطرم رفته است و تو اي پروردگار تو آن را در نامه عمل من نوشته اي و من نسبت به خودم آن را فراموش كرده ام، تو با كرم و بزرگي خودت آن را از جانب من ادا كن، كه تو وسعت دهنده و بخشنده اي، تا در روز ملاقات، چيزي بر گردن من نماند كه تو بخواهي با حسنات من آنها را جبران كني و يا آنها را به گناهانم اضافه كني.» با دقت نظر بر اين فرازهاي از دعاي امام توجه كنيد تا ژرفاي ايمان و نهايت اخلاص و گسستن كامل از هر نوع دلبستگي مادي را بخوبي ببينيد...

امام عليه السلام از خداي تعالي خواسته است تا او را مشمول عنايت و الطاف خود بفرمايد و تفضلاتي به شرح زير بفرمايد:

1- او را بدانچه تاب و توانش را ندارد، مكلف نفرمايد.

2- او را دچار فقر و تنگدستي و بيچارگي نفرمايد زيرا كه فقر و حرمان از بدترين مصائب زندگي و تيره بختي دنياست.

3- او را به احدي از خلق؛ خويشاوند باشد، يا بيگانه وانگذارد، زيرا كه آنان هر كه را محتاج و نيازمند ايشان باشد تحقير مي كنند.

4- او را از حسد خلاص كند كه پليدترين خصلتهاي ناپسند است.

5- او را از ارتكاب گناهان و از انجام معاصي بازدارد.

6- پارسايي و پرهيز از ارتكاب محرمات الهي را نصيب او گرداند و هيچ گونه ميل و رغبتي در دل او براي گستاخي در ارتكاب گناهان قرار ندهد.

7- علاقه و ميل

قلبي او را به پاداش الهي و مقاماتي كه در پيشگاه اوست گرايش دهد.

8- در آنچه از اموال و اولاد روزي و نصيب او مي كند بركت و فزوني مرحمت كند.

9- او را در تمام احوال و شؤون زندگيش حمايت كند و معايبش را پوشيده دارد و از هر بدي نگهدارد.

10- او را براي انجام واجبات و فرايضي كه قضاي آنها واجب است، موفق بدارد.

اين بود برخي از درخواستهاي امام عليه السلام و اينك به باقيمانده اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:«اللهم صل علي محمد و آله و ارزقني الرغبة في العمل لك لآخرتي حتي اعرف صدق ذلك من قلبي و حتي يكون الغالب علي الزهد في دنياي و حتي اعمل الحسنات شوقا و آمن من السيئآت فرقا و خوفا وهب لي نورا أمشي به في الناس و اهتدي به في الظلمات و استضي ء به من الشك و الشبهات اللهم صل علي محمد و آله و ارزقني خوف غم الوعيد و شوق ثواب الموعود حتي أجد لذة ما ادعوك له و كآبة ما استجير بك منه.

اللهم قد تعلم ما يصلحني من امر دنياي و آخرتي فكن بحوائجي حفيا اللهم صل علي محمد و آل محمد و ارزقني الحق عند تقصيري في الشكر لك بما انعمت علي في اليسر و العسر و الصحة و السقم حتي اتعرف من نفسي روح الرضا و طمأنينة النفس مني بما يجب لك في ما يحدث في حال الخوف و الأمن و الرضا و السخط و الضر و النفع.

اللهم صل علي محمد و آله و ارزقني سلامة الصدر من الحسد حتي لا احسد احدا من خلقك علي شي ء

من فضلك و حتي لا اري نعمة من نعمك علي أحد من خلقك في دين او دنيا او عافية او تقوي او سعة او رخآء الا رجوت لنفسي افضل ذلك بك و منك وحدك لا شريك لك اللهم صل علي محمد و آله و ارزقني التحفظ من الخطايا و الاحتراس من الزلل في الدنيا و الآخرة في حال الرضا و الغضب حتي اكون بما يرد علي منهما بمنزلة سوآء عاملا بطاعتك مؤثرا لرضاك علي ما سواهما في الأوليآء و الأعدآء حتي يأمن عدوي من ظلمي و جوري و ييأس وليي من ميلي و انحطاط هواي و اجعلني ممن يدعوك مخلصا في الرخآء دعاء المخلصين المضطرين لك في الدعآء انك حميد مجيد.» [1] . «خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و به من شوق انجام عمل خالص عطا فرما تا ذخيره آخرتم باشد؛ تا خالص بودن آن اعمالم را با قلب خود احساس كنم و تا در دنيا زهد و بي ميلي به ماديات دنيا بر من غلبه كند و اعمال نيك را از روي ميل و اشتياق انجام دهم و در اثر مرتكب نشدن گناهان از بيم عذاب تو ايمن باشم. خداوندا به من نوري عطا كن تا در روشنايي آن نور در ميان مردم زندگي كنم و بدان وسيله از تاريكيهاي جهان مادي و گمراهيها نجات يابم و شك و شبهه ها را بشناسم. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و به لطف خود حالت بيم از عذاب روز قيامت را نصيبم كن و شوق اجر و ثوابي را كه به بندگان شايسته و پرهيزگارت وعده دادي در دلم بينداز تا آن

كه لذت دعا و تلخي و دشواري عذاب تو را دريابم.

خداوندا تو خود آنچه را كه باعث اصلاح امر دنيا و آخرت من است خوب مي داني پس حاجات مرا مورد عنايت خود قرار ده، خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست، و به هنگام تقصير و كوتاهي من در شكرگزاري از نعمتهايي كه در حال رفاه و سختي و سلامتي و بيماري به من مرحمت كرده اي، تو با لطف و كرمت روح حق شناسي را به من مرحمت كن تا روح رضا و آرامش قلب را در خودم احساس كنم و در حال خوف و ايمني و در وقت خشم و سود و زيان، شكر لازم را به جا آورم. خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و دلم را چنان از رشك و حسد پاك و پاكيزه كن كه نسبت به هيچ كسي از مخلوقت در مورد نعمتهايي كه از فضل خود عطا كرده اي رشك نبرم و هر نعمتي از نعمتهاي دنيوي و ديني و يا عافيت و تقوا يا گشايش و رفاهي ببينم، تنها به فضل و كرم تو اميدوار باشم كه بهتر از آنها را به من خواهي داد و تو يكتا و بي شريكي. خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و به من توفيق خودداري از گناهان و حفظ از لغزشهاي دنيوي و اخروي در حال خشنودي و غضب، روزي فرما تا بدان جا كه در همه حال مطيع فرمان تو باشم و اطاعت و خشنودي تو را چه در ميان دوستان باشم و چه در ميان دشمنان، بر ديگر امور مقدم بدارم و

تا آن جا كه دشمن هم از ظلم و ستم من در امان باشد و دوست از گرايش و تمايل من به سوي هوا و هوس مأيوس گردد، و مرا جزو كساني قرار ده كه در حال نعمت و رفاه مخلصانه همچون پاكدلان تو را مي خوانند و كساني كه در دعاي خود چون درماندگان تضرع و زاري مي كنند، همانا تو خداوند ستوده و بزرگواري...»

اين قسمتهاي از دعاي امام عليه السلام مشتمل بر بخشي از خواستهاي قلبي مصرانه آن حضرت است كه از خداي متعال درخواست دارد تا آنان را به شرح ذيل بر آورده سازد:

1- علاقه به عمل براي آخرت.

2- پارسايي در دنيا.

3- اقدام به كارهاي نيك و امور خيريه.

4- خداوند به او نوري مرحمت كند تا در پرتو آن نور ميان مردم زندگي كند و در تاريكيهاي دنيا بدان وسيله هدايت شود و در شناخت موارد شبهه ناك از آن استفاده كند.

5- خداي متعال، ترس از احوال قيامت و اشتياق به اجر فراوان آخرت را كه به پرهيزگاران و بندگان صالح خود وعده داده است، نصيب او گرداند.

6- او را از رشك و حسد كه از خطرناكترين آفتهاي روحي است در امان بدارد.

7- خداوند به او توفيق خودداري از خطاها و بركناري از لغزشها را مرحمت كند. اين بود برخي از محتواي اين بخش از دعاي امام عليه السلام.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي بيست و دوم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت درخواست عافيت

از جمله دعاهاي گرانقدر امام عليه السلام، اين دعاست

كه به هنگام درخواست عافيت و شكرگزاري نسبت به آن همواره مي خواند:

«اللهم صل علي محمد و آله و البسني عافيتك و جللني عافيتك و حصني بعافيتك و اكرمني بعافيتك و اغنني بعافيتك و تصدق علي بعافيتك وهب لي عافيتك و افرشني عافيتك و اصلح لي عافيتك و لا تفرق بيني و بين عافيتك في الدنيا و الآخرة اللهم صل علي محمد و آله و عافني عافية كافية شافية عالية نامية عافية تولد في بدني العافية عافية الدنيا و الآخرة و امنن علي بالصحة و الأمن و السلامة في ديني و بدني و البصيرة في قلبي و النفاذ في اموري و الخشية لك و الخوف منك و القوة علي ما امرتني به من طاعتك و الاجتناب لما نهيتني عنه من معصيتك.

اللهم و امنن علي بالحج و العمرة و زيارة قبر رسولك صلواتك و رحمتك و بركاتك عليه و علي آله و زيارة آل رسولك عليهم السلام ابدا ما ابقيتني في عامي هذا و في كل عام و اجعل ذلك مقبولا مشكورا مذكورا لديك مذخورا عندك و انطق بحمدك و شكرك و ذكرك و حسن الثنآء عليك لساني و اشرح لمراشد دينك قلبي و اعذني و ذريتي من الشيطان الرجيم و من شر السامة و الهامة و العامة و اللامة و من شر كل شيطان مريد و من شر كل سلطان عنيد و من شر كل مترف حفيد و من شر كل ضعيف و شديد و من شر كل شريف و وضيع و من شر كل صغير و كبير و من شر كل قريب و بعيد و من شر كل من نصب لرسولك و لأهل بيته

حربا من الجن و الانس و من شر كل دابة انت آخذ بناصيتها انك علي صراط مستقيم.

اللهم صل علي محمد و آله و من ارادني بسوء فاصرفه عني و ادحر عني مكره و ادرا عني شره و رد كيده في نحره و اجعل بين يديه سدا حتي تعمي عني بصره و تصم عن ذكري سمعه و تقفل دون اخطاري قلبه و تخرس عني لسانه و تقمع راسه و تذل عزه و تكسر جبروته و تذل رقبته و تفسخ كبره و تؤمنني من جميع ضره و شره و عداوته و حبائله و مصائده و رجله و خيله انك عزيز قدير.» [1] . «خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و لباس عافيت و سلامتي را بر من بپوشان و بدين وسيله مرا گرامي بدار و مرا در سنگر عافيت خود قرار ده، و با عافيت بخشيدن از جانب خود مرا عزيز و بي نياز كن و وجود مرا با عافيت بپوشان و شؤون مرا اصلاح فرما و در دنيا و آخرت مرا از عافيت جدا مكن. خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و به من عافيتي كامل و شفايي در بالاترين مرتبه و روز افزون، مرحمت كن، چنان عافيتي كه در بدنم عافيت دنيوي و همچنين برايم عافيت اخروي به ارمغان آورد، و با دادن تندرستي و امنيت و سلامتي ديني و بدني و بينش قلبي بر من منت بگذار و همچنين با اصلاح امورم و دادن مقام خشيت به خاطر كسب رضاي خودت و خوف از عذابت و نيرومندي بر انجام طاعت و اجتناب از معصيت و نافرمانيت مرا رهين

منت خود قرار بده. خداوندا بر من منت بگذار و حج و عمره و زيارت قبر پيامبرت - درود و رحمت و بركاتت بر او و خاندانش باد - و قبر فرزندان پيامبرت عليهم السلام را تا وقتي كه زنده ام؛ امسال و همه سالها نصيبم گردان و آن را مقبول درگاه خود و توأم با اخلاص و مورد توجه خويش و ذخيره آخرتم بفرما و زبانم را هميشه به شكر و سپاس و ذكر و توصيف عظمت خودت گويا بگردان، و قلبم را براي هدايتهاي دينيت موفق بدار، من و فرزندانم را از شر شيطان رجيم و از شر جانوران سهمگين و جانداران زهر آگين و از شر همه انسانها و بلايا و حوادث و از شر هر شيطان فريبكار و هر پادشاه ستمكار و از شر هر ثروتمند گردنفراز و هر ضعيف و قوي و از شر هر شريف و وضيع هر كوچك و بزرگ و از شر هر خويش و بيگانه و از شر كساني از جن و انس كه در برابر پيامبرت و اهل بيتش به جنگ برخاسته و از شر هر موجودي كه در قبضه قدرت توست حفظ كن زيرا كه تو همه را به راه راست و صراط مستقيم هدايت مي كني.

خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت بفرست و همه كساني را كه درباره من سوء قصدي دارند منصرف گردان و مكر آنها را بي اثر فرما و شر ايشان را از من دور كن و مكر آنان را به خودشان برگردان و در پيش روي آنان سدي قرار ده بطوري كه چشمشان مرا نبيند و گوششان سخنم را نشنود

و قلبشان براي ياد آوردن من قفل شود و زبانشان از بردن نام من لال شود و سرشان از تن جدا كن و عزتشان را به ذلت مبدل ساز، كبر و غرورشان را پايمال كن و مرا از تمام شر و زيان و بدگويي و عيبجويي و حسد و دشمني و تهمتها و كينه ها و خدم و حشم آنان مصون بدار زيرا كه تو صاحب عزت و توانايي...»

براستي ارزنده ترين چيز در زندگي دنيا و گرانقدرترين نعمت، نعمت عافيت و سلامتي از دردها و بيماريهاست و امام عليه السلام از خداي متعالي درخواست مي كند تا او را از اين نعمت برخوردار سازد تا بدان وسيله توان اطاعت و انجام واجبات الهي و اجتناب از محرمات و معاصي را داشته باشد، سپس از خداي تعالي خواسته است تا با توفيق انجام حج و عمره و زيارت قبر پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - و زيارت قبور ائمه عليهم السلام فرزندان پاك پيامبر، كه كشتيهاي نجات و باعث ايمني بندگان خدا از عذابند، بر او منت گذارد، و آنگاه امام عليه السلام از شر جن و انس و ساير مخلوقات به خدا پناه برده و از پيشگاه او خواسته است تا او را از اين شرور حفظ كند و از گزند آنان ايمن و سالم بدارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي بيست و سوم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در وقت تنگدستي

از جمله دعاهاي امام عليه السلام در وقتي كه در تنگناي رزق و روزي قرار مي گرفت و وسايل زندگي بر

او تنگ مي شد:

«اللهم انك ابتليتنا في ارزاقنا بسوء الظن و في آجالنا بطول الأمل حتي التمسنا ارزاقك من عند المرزوقين و طمعنا بآمالنا في اعمار المعمرين فصل علي محمد و آله وهب لنا يقينا صادقا تكفينا به مؤونة الطلب و الهمنا ثقة خالصة تعفينا بها من شدة النصب و اجعل ما صرحت به من عدتك في وحيك و اتبعته من قسمك في كتابك قاطعا لاهتمامنا بالرزق الذي تكفلت به وحسما للاشتغال بما ضمنت الكفاية له فقلت و قولك الحق الأصدق و اقسمت و قسمك الأبر الأوفي و في السمآء رزقكم و ما توعدون [1] ثم قلت فو رب السمآء و الأرض انه لحق مثل ما انكم تنطقون [2] » [3] .

«خداوندا تو ما را به خاطر رزق و روزيمان دچار سوء ظن نمودي و نيز در دنيايمان به آرزوي زياد ما را مبتلا كردي تا آن جا كه ما روزي خود را از ديگر مخلوقات كه خود روزي خوار تواند خواستيم و با آرزوهاي دراز خويش به عمرهاي سالخوردگان، طمع بستيم، پس خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و ما را از نعمت يقين و ايمان راستين برخوردار فرما تا آن باور، ما را از زحمت درخواست اضافه بر آنچه مقدر فرموده اي برهاند و به ما اعتماد و اطمينان خالص بر روزي رساني خودت مرحمت كن تا ما را از رنج زياد بازدارد، خداوندا آن وعده و نويدي كه در وحي به پيامبرت آشكارا بيان داشته اي و در كتاب كريمت بر آن وعده ها سوگند ياد كرده اي تا ما را به قناعت بر رزقي كه معين كرده اي، وادار نمايي و به

غير خودت متوسل نشويم؛ تو خود فرموده اي و گفتار تو درست و صادقترين سخنهاست بر اين گفته قسم خورده اي و سوگند تو درست ترين و استوارترين سوگندهاست: «اي بندگان من روزي شما در آسمان (يعني از طرف من و به اراده من) است.» و بعد هم فرموده اي: «سوگند به خداوند آسمان و زمين، اين وعده الهي همانند وعده مطمئني كه شما به يكديگر مي دهيد، محقق و حتمي است.» امام عليه السلام در اين دعاي شريف از دو خصلت از خصايص رواني انسان سخن گفته است كه عبارتند از:

1- انسان وقتي كه در تنگناي روزي قرار مي گيرد و راههاي زندگي بر او تنگ مي شود بدين وسيله خدا را متهم مي كند و اين مضيقه را به خدا نسبت مي دهد و او را سرزنش كرده و بر او پرخاش مي كند.

2- گاهي انسان گرفتار آرزوهاي دراز و بقا و جاودانگي در دنيا مي شود زيرا كه او با ديد احمقانه اي به افراد سالخورده نگاه مي كند و با خودش حساب مي كند كه او نيز مانند ايشان عمر زيادي خواهد كرد، از اين رو دچار گناهان زيادي مي شود؛ از جمله وقتي كه آدمي به عمر طولاني اطمينان داشت قهرا در امور آخرتش سهل انگاري مي كند و تمام همت و قدرتش را صرف دستيابي به دنيا و رسيدن به نعمتهاي دنيوي مي نمايد. و آن گاه امام عليه السلام از خداي تعالي درخواست كرده است تا او را بر اين يقين برساند كه ارزاق بندگان به دست خدا تقسيم شده است تا از رنج و زحمت و كوشش بيش از حد براي معاش بر كنار بماند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ذاريات / 23 ،

22.

[2] سوره ذاريات / 23 ، 22.

[3] صحيفه سجاديه: دعاي بيست و هشتم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در كمك به اداي دين

از جمله دعاهاي امام عليه السلام، دعاي ذيل در كمك به اداي دين است:

«اللهم صل علي محمد و آله وهب لي العافية من دين تخلق به وجهي و يحار فيه ذهني و يتشعب له فكري و يطول بممارسته شغلي و اعوذ بك يا رب من هم الدين و فكره و شغل الدين و سهره فصل علي محمد و آله و اعذني منه و استجيربك يا رب من ذلته في الحياة و من تبعته بعد الوفاة فصل علي محمد و آله و اجرني منه بوسع فاضل او كفاف واصل اللهم صل علي محمد و آله و احجبني عن السرف و الازدياد و قومني بالبذل و الاقتصاد و علمني حسن التقدير و اقبضني بلطفك عن التبذير و اجر من اسباب الحلال ارزاقي و وجه في ابواب البر انفاقي وازو عني من المال ما يحدث لي مخيلة او تأديا الي بغي او ما اتعقب منه طغيانا اللهم حبب الي صحبة الفقرآء و اعني علي صحبتهم بحسن الصبر و ما زويت عني من متاع الدنيا الفانية فاذخره لي في خزائنك الباقية و اجعل ما خولتني من حطامها و عجلت لي من متاعها بلغة الي جوارك و وصلة الي قربك و ذريعة الي جنتك انك ذوالفضل العظيم و انت الجواد الكريم.» [1] .

«خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و مرا از رنج و غم بدهكاري عافيت ببخش كه آبرويم

را در برابر طلبكار مي كاهد و خاطرم را پريشان و فكرم را آشفته مي سازد و در اثر آن دستم به كار نمي رود. پروردگارا از غم قرضداري و از پريشان فكري و گرفتاري و بيدار خوابي وام داشتن به تو پناه مي برم، پس بر محمد و آلش درود فرست و مرا از رنج طاقت فرساي آن نگهدار و اي پروردگار مهربان من از ذلت و خواري وامداري در دنيا به تو پناه مي برم و از عقوبت عدم پرداخت آن در بعد مردن به تو ملتجي مي شوم، بنابراين بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و مرا با گشايش در رزق و معيشت كافي از قرضداري حفظ كن، خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و مرا از اسرافكاري و ولخرجي ها بر كنار بدار و راه بذل و بخشش به مستمندان با ميانه روي و اعتدال در مصرف را به من نشان بده، و خوب اداره كردن زندگي را به من بياموز، و به لطف و كرمت از تجمل و اسرافم بازدار، و وسايل روزي مرا از راه حلال فراهم كن و مرا به انفاق در راه خير موفق بدار و مرا از جمع آوري مال و ثروتي كه باعث غرور و گردنفرازيم گردد، و يا موجب طغيان و سركشي شود، دور ساز، خداوندا لذت دوستي با فقرا و مستمندان را بر كام من گوارا كن، و مرا بر معاشرت با آنان بردبار و خوشخو گردان و آنچه از مال و منال دنياي زودگذر محروم داشته اي، آنها را در خزاين رحمت خود براي عالم آخرتم اندوخته فرما و آنها را وسيله تقرب به درگاهت به وصول به

بهشت رضوانت قرار ده، زيرا تو تنها صاحب فضل عظيم و بخشنده كريمي...»

اين دعاي شريف مشتمل بر نكات ذيل است:

اولا، امام عليه السلام از خداي تعالي درخواست كرده و در درگاهش تضرع و زاري نموده تا او را از قرضداري معاف دارد به خاطر زيان و اندوهي كه وامداري در پي دارد از جمله:

الف- وامداري آبرو را مي كاهد و چهره آدمي را فرسوده مي سازد، به خاطر غمهاي فراواني كه بر شخص وامدار هجوم مي آورد بخصوص اگر قادر بر اداي آن هم نباشد.

ب - قرضداري باعث آشفتگي خاطر و پريشاني و پراكندگي فكر مي گردد زيرا كه شخص بدهكار درباره نحوه اداي دين و نجات از آن همواره خاطرش پريشان است.

ج- وامداري باعث تلاش و اشتغال به كار و فعاليت زياد براي اداي دين و خلاصي از آن مي گردد.

د- براستي كه بدهكاري باعث ذلت و خواري در زندگي دنياست زيرا كه بدهكار در برابر طلبكار همواره احساس ذلت مي نمايد.

ه- بدهكار پس از مرگش نيز زير بار دين طلبكار است و جز با پرداخت وام، راه خلاصي ندارد. با توجه به اين امور و پيامدهاي وامداري است كه امام عليه السلام از خداي متعال درخواست دارد تا بر روزي او گشايشي دهد و او را از رزق و روزي بيشتري برخوردار سازد تا از غمها و زيانهاي قرض بركنار بماند.

ثانيا، امام عليه السلام از خداوند متعال خواسته است تا او را از اسرافكاري و ولخرجي نگهدارد زيرا كه ولخرجي و بيش از حد لازم مصرف كردن باعث از بين بردن و تباه ساختن اموال است.

ثالثا، امام عليه السلام از خداوند درخواست كرده است

تا راه درست مصرف كردن اموال را به او بياموزد و او را راهنمايي كند تا به جا مصرف كند و ولخرجي نكند و بر خود و خانواده اش تنگ نگيرد بلكه ميانه رو و معتدل باشد.

رابعا، امام عليه السلام از خداوند متعال خواسته است تا روزيش را از راههاي مشروعي قرار دهد كه شرع مقدس از آنها منع نكرده است.

خامسا، از خداوند مسألت كرده است كه انفاق او را در راههاي خوب و امور خيريه و در راههاي رضاي خدا قرار دهد.

سادسا، امام عليه السلام از خداوند درخواست كرده است تا او را گرفتار ثروتي نكند كه باعث تكبر نسبت به مردم و خودپسندي و يا ظلم و تجاوز نسبت به ديگران شود.

سابعا، امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست كرده تا مصاحبت با فقرا و بيچارگان را مورد علاقه او قرار دهد و در معاشرت با ايشان ياريش كند تا هر اذيت و آزاري از ايشان ببيند، به آساني تحمل كند. اين بود برخي از محتويات اين دعاي شريف.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه:دعاي سي ام.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

در حمد و ستايش خداوند

عنوان اين دعا:

التحميد الله عز و جل يعني در حمد و ستايش خداوند عزوجل است.

اين دعا را امام (ع) با حمد و ستايش خداوند آغاز مي كند. و در قالب كلمات و عبارات گوناگون با مضامين عالي و عميق به پرستش معبود خويش مي پردازد. و از زبان دعا به بيان معارف الهي پرداخته و اعتقاد و بينش الهي انسان موحد را معرفي مي كند. از

آنجا كه امام معلم الهي انسان در تمامي ابعاد است، لذا دعاي امام نيز كلاس درس توحيد است.

محتواي دعا

امام (ع) دعا را اينگونه آغاز مي فرمايند:

الحمد لله الاول بلا اول كان قبله و الاخر بلا اخر يكون بعده. ستايش مخصوص خداست كه هستي او اول در وجود و مبدء آفرينش است بي آنكه آن ذات ازلي را اول و ابتدائي باشد و آخر در وجود است بي آنكه آن حقيقت ابدي را آخر و انتهائي باشد. (يعني چون خداوند هستي ذاتي و ازلي و موجود سرمدي ابدي است هستي او اول و آخر ندارد و آغاز و انجام براي او متصور نمي باشد) و موجودي قبل از او و بعد از او نمي تواند باشد. زيرا خداوند خالق و آفريننده زمان است و بر قبل و بعد جهان احاطه دارد. سپس در ارتباط با عدم ديدن و مشاهده خداوند به وسيله حواس مي فرمايد: قصرت عن رويته ابصار الناظرين، ديده بينندگان از ديدنش قاصر است. زيرا خداوند جسم نبوده و مكان ندارد كه كسي بتواند ذات اقدس او را نظاره كند. و آنگاه به آفرينش نظام هستي اشاره نموده و مي فرمايد: ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم علي مشيته اختراعا. خداوند جهان آفرينش را بدون نمونه و مثال قبلي به قدرت كامل خويش با اين نظم زيبا بيافريد، سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد. جهان آفرينش فعل خداست. و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود به يد قدرت و اراده ذات الهي به وجود آمده، نشانه ها و آيات هويداي وجود او هستند. و سپس با بيان حاكميت اراده خداوند

بر جهان مي فرمايد:

ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم في سبيل محبته، سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد و در راه محبت و دوستي به خود برانگيخت. نظام آفرينش بر پايه محبت و عشق و اشتياق حق كه در فطرت موجودات به وديعه گذاشته شده است آفريده شده و طبق مشيت الهي در تلاش و حركت هستند. تنها يك اراده و خواست بر جهان حاكم است و آن اراده و خواست خداوند مي باشد. و آنگاه با توجه به اينكه رزق همه موجودات به يد قدرت خداست اينگونه ادامه مي فرمايد: جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه، لا ينقص من زاده ناقص، و لا يزيد من نقص منهم زائد، و از رزقي كه عطا فرموده براي هر جانداري روزي معلومي قرار داده است، به هر كس از آنان فراخي و فراواني داده، كاهنده اي نمي كاهد، و هر كه را كاسته، افزاينده اي نمي افزايد (جز خداوند كسي توانا نيست كه آن را زياد و كم گرداند).

و سپس به مساله حيات و مرگ اشاره نموده و مي فرمايد: ثم ضرب له في الحيوه اجلا موقوتا، و نصب له امدا محدودا، پس از آن براي او ( هر يك از ايشان) در زندگي مدتي معلوم تعيين كرده و پايان معين قرار داده است. (معلوم كرده كه هر يك از ايشان تا چه مدتي در دنيا زندگي خواهد كرد، كه با روزهاي زندگيش به سوي آن پايان گام برمي دارد.) آنگاه به ذكر آيه 31 از سوره نجم پرداخته و مي فرمايد: ليجزي الذين اساوا بما عملوا و يجزي الذين احسنوا بالحسني، عدلا منه، تا كساني

را كه با كردارشان بد كرده و آنان را كه با رفتار شايسته نيكويي نموده اند جزا دهد، و اين جزا (كيفر و پاداش) با عدالت و درستي از اوست.

سپس به آيه 23 از سوره انبياء اشاره نموده و مي فرمايد: لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون، از او نپرسند آنچه را كه به جا مي آورد و از ( گفتار و كردار) ديگران بازپرسند.

حال اگر مروري بر آنچه گفته شد داشته باشيم، مي بينيم امام سجاد (ع) در حين دعا به بيان معارف الهي و جهان بيني اسلامي مي پردازد و اعتقاد حقيقي و راستين به خداوند را بيان مي كند. و در آن دوران اختناق و تحت حكومت فاسد يزيد و ديگران كه معارف اهل بيت (ع) فرصت گسترش و اشاعه كمتري داشت و دشمنان اسلام با به شهادت رساندن اباعبدالله الحسين عليه السلام به حساب خود آخرين مقاومتهاي علوي را از صحنه سياسي و اجتماعي جامعه محو كرده بودند. امام (ع) در قالب دعا معارف راستين الهي را بيان فرموده و توحيد و خداشناسي را آموزش مي دهد. توحيد، حاكميت اراده خداوند بر جهان، نظام منظم و حساب شده هستي، عدالت خداوند و حقيقت مرگ و حساب و كتاب پس از مرگ، از جمله موضوعاتي است كه در فرازهاي آغازين دعاء اول صحيفه بيان شده است. امام (ع) در فرازهاي ديگر دعا با ذكر نعمتهاي زير به حمد و ستايش خداوند مي پردازد:

1- نعمت شناخت خدا: و الحمد لله علي ما عرفنا من نفسه، و سپاس خداي را كه خويشتن را به ما شناساند.

2- اخلاص در توحيد: و دلنا عليه من الاخلاص له في توحيده، و بر اخلاص

در يگانگي و توحيدش راهنمائيمان فرمود.

3- دوري از شك و الحاد: و جنبنا من الالحاد و الشك في امره، و از عدول و كجروي و شك و دودلي در امر خود (معرفت ذات و صفات يا دين و احكامش) دورمان ساخت.

4- عطا كردن خلقت نيكو و روزي پاك: و الحمد لله الذي اختار لنا محاسن الخلق، و اجري علينا طيبات الرزق، سپاس خداي را كه نيكوئيهاي آفرينش را براي ما برگزيد و روزيهاي پاكيزه (حلال) را براي ما روان (فراوان) گردانيد.

5- هدايت به سوي توبه: و الحمد لله الذي دلنا علي التوبه، و سپاس خداي را كه ما را به (حقيقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمايي كرد. البته چنانكه مي دانيم امام (ع) معصوم است و از گناه مبرا مي باشد. اما از آنجا كه امامان (ع) معلم ما در تمام ابعاد هستند، يعني چه از نظر احكام و معارف و شناخت حلال و حرام و چه از نظر تعليم شيوه زندگي و بيان دستورات خداوند، و چه از نظر شيوه دعا كردن و پرستش خداوند در تمام جهات روش صحيح را به ما آموزش داده اند، لذا امام سجاد (ع) به ما روش دعا كردن و راز و نياز با خداوند را مي آموزد. اينكه هنگام دعا، چگونه آغاز كنيم، چه بگوئيم، چگونه مدح و ستايش خداوند را بيان كنيم، چگونه اظهار عجز و بندگي كنيم و از خدا چه بخواهيم و چگونه بخواهيم. امام (ع) براي ما درس پرستش و بندگي خداوند را بيان مي كند. و سپس در فرازي ديگر از دعا، به بيان معيار بدبختي و خوشبختي و هلاكت و سعادت پرداخته

و مي فرمايد: فالهالك منا من هلك عليه، و السعيد منا من رغب اليه، پس بدبخت (زيانكار و شايسته عذاب) از ما كسي است كه خدا را نافرماني كند، و نيكبخت و سعادتمند از ما كسي است كه به او روي آورد (طبق اوامر و نواهيش رفتار نمايد).

و در انتهاي دعا، از خداوند درخواست مي كند كه حمدي را به او ارزاني دارد كه پاداش و نتيجه آن، توفيق اطاعت و فرمانبرداري از خدا و دريافت مغفرت او و كسب خشنودي او و راه بهشت و پناه از عذاب او باشد. و آنگاه در فراز آخر دعا، قرار گرفتن در زمره «سعداء» و «اولياء» و «شهداء» را از خداوند درخواست نموده و مي فرمايد:

حمدا نسعد به في السعداء من اوليائه، و نصير به في نظم الشهداء بسيوف اعدائه، انه ولي حميد. حمد و سپاسي كه ما به آن حمد سعادت يابيم تا در زمره اهل سعادت از اولياء حق و دوستان خدا باشيم و در صف شهيدان به شمشير دشمنان خدا محشور شويم (و ما به حمد و ثناي حق از لطف و كرمش تمام اين حوائج را مي طلبيم) كه البته او ولي خلق و ستوده شده است. امام (ع) در عبارت آخر اين دعا، جهت گيري و جبهه گيري حق در برابر باطل را به وضوح ترسيم مي كنند، و در قالب دعا موضعگيري خودشان را نشان مي دهند و درخواست قرار گرفتن در جبهه حق يعني جبهه اولياء الله و مبارزان راه خدا را به ما آموزش مي دهند.

امام (ع) شهادت با شمشير، در راه خدا را بزرگترين سعادت شمرده و آن را از خداوند درخواست مي كند. شهادتي

چون پدر بزرگوارشان اباعبدالله الحسين عليه السلام كه با فرزندان و ياران و اصحاب باوفايش در راه پاسداري از حريم دين به آن نائل شدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

در صلوات بر رسول خدا و اهل بيت

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام بعد هذا التحميد في الصلوه علي رسول الله صلي الله عليه و آله،

از دعاهاي امام (ع) است، پس از اين ستايش «در صلوات بر رسول خدا (ص)» و اهل بيت (ع). امام (ع) همواره در فرازهاي گوناگون دعاها، بر رسول خدا و آل او درود مي فرستد. و چنانكه مشاهده مي كنيم عنوان دعاء دوم درود و صلوات بر رسول خدا (ص) مي باشد.

براي صلوات، پاداشهاي متنوعي در روايات وارد شده است از جمله: از امام صادق (ع) روايت است كه رسول خدا (ص) فرمود: ارفعوا اصواتكم بالصلوه علي فانها تذهب النفاق، صداهايتان را به درود بر من بلند كنيد كه نفاق و دورويي را از بين مي برد.

و نيز از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود: بر من درود بي دنباله نفرستيد. گفتند يا رسول الله درود بي دنباله چيست؟ فرمود: اينكه مي گوئيد: اللهم صل علي محمد، بلكه بگوئيد: اللهم صل علي محمد و آل محمد. و نيز امام صادق (ع) فرمود: هر كه را به خداي عزوجل حاجتي باشد، هنگام شروع به درخواست بر محمد و آل او درود بفرستد پس حاجت خود را بخواهد و باز بر محمد و آل او درود بفرستد. زيرا خدا كريم تر و بخشنده تر است از اينكه دو طرف حاجت را بپذيرد و وسط را نپذيرد، چون درخواست درود بر محمد و آل او پذيرفته است. و نيز از رسول خدا (ص) رسيده

كه فرمود: هر كه در كتابي بر من درود فرستد همواره فرشتگان براي او استغفار نموده و آمرزش مي طلبند مادامي كه نام من در آن كتاب است.

محتواي دعا

آغاز دعا چنين است: و الحمد لله الذي من علينا بمحمد نبيه- صلي الله عليه و آله- دون الامم الماضيه و القرون السالفه، و سپاس و حمد خداي را كه به محمد (ص) پيامبرش بر ما منت نهاد. منتي كه امتهاي گذشته و مردم پيش از ما از آن بي بهره بودند.

يكي از ويژگيهاي دعاهاي صحيفه سجاديه و ادعيه ديگري كه از رسول الله (ص) و ائمه معصومين (ع) نقل شده اين است كه مضامين و عبارات آن يا به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم برگرفته از آيات و معارف قرآن مجيد است. چنانكه قرآن مجيد در سوره اعراف، آيه 164 مي فرمايد:

و لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم، يعني خدا بر اهل ايمان منت نهاد كه فرستاده اي از خودشان در ميان آنها مبعوث كرد. و امام (ع) با بيان اين منت در فراز آغازين دعا، خداوند را در مقابل اين نعمت بزرگ حمد و ستايش مي نمايد.

آن حضرت در فراز ديگر دعا، رسول خدا (ص) را اينگونه معرفي مي كند:

1- امين وحي الهي، امينك علي وحيك، پيام آوري درستكار بود

(و بي تغيير و تبديل و كم و زياد پيام خدا را به مردم رسانيد).

2- برگزيده خدا، و نجيبك من خلقك، و برگزيده تو از ميان آفريدگانت.

3- دوست خدا، و صفيك من عبادك، و دوست تو از بندگانت.

4- پيشواي رحمت و مهرباني، امام الرحمه.

5- پيشاهنگ خير و نيكي،

و قائد الخير.

6- و كليد بركت و نيكبختي، و مفتاح البركه.

و آنگاه به شرح اجمالي مبارزات پيامبر (ص) در راه دفاع از دين خدا و ترويج و تبليغ آن مي پردازد. و پيامبر (ص) را به عنوان الگو و اسوه مبارزه و جهاد در راه خدا معرفي مي كند. و مي فرمايد:

1- كما نصب لامرك نفسه، همچنانكه او براي انجام فرمان تو خود را آماده نمود.

2- و عرض فيك للمكروه بدنه، و در راه (رساندن دين) تو تن خويش را آماج (هر گونه) آزار ساخت.

3- و كاشف في الدعاء اليك حامته، و در دعوت (مردم) به سوي تو با خويشاوندانش (كه زير بار حق نمي رفتند) دشمني آشكار نمود. براي برقراري رابطه ديني و برادري بر اساس ايمان و اعتقاد، روابط خويشاوندي صرف را با دشمنان دين خدا قطع كرد. اين حركت ايجاد يك انقلاب بنيادين در روابط انسانها بود.

4- و حارب في رضاك اسرته، و در راه رضا و خشنوديت، با قبيله اش كارزار كرد.

5- و قطع في احياء دينك رحمه، و در زنده نگاه داشتن دين تو از خويشانش دوري گزيد.

6- و اقصي الادنين علي جحودهم و قرب الاقصين علي استجابتهم لك، و نزديكان (خويشان) را بر اثر انكارشان دور گردانيد و دوران (بيگانگان) را بر اثر پذيرفتن شان نزديك نمود.

در پرتو اين انقلاب بزرگ الهي كه در روابط اجتماعي انسانها به وجود آمد، رسول خدا (ص) از امثال ابولهب كه با ايشان خويشاوندي داشت دور مي شود و سلمان فارسي ايراني، عنوان «سلمان محمدي» مي گيرد. و بلال حبشي سياه پوست، موذن رسول الله مي شود.

7- و اداب نفسه في تبليغ رسالتك، و

در رساندن پيام تو، خود را خسته كرد. يعني نهايت تلاش و كوشش و توان خود را در راه تبليغ دين خدا به كار برد.

8- و شغلها بالنصح لاهل دعوتك، و به نصيحت و پند كساني كه آنان را (به راه حق) دعوت كرده اي خود را مشغول داشت.

رسالت انبياء و به ويژه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، تربيت و انسان سازي بوده لذا، پيامبر (ص) همواره در مسير هدايت و دعوت مردم به دين خدا از طريق نصيحت و اندرز و تقويت فطرت خداجويي آنان گام برمي داشتند.

با توجه به تاريخ اسلام، تا اينجا، امام (ع) ظاهرا به بيان دوران (سيزده سال) مكه، كه رسول خدا (ص) به دعوت نهان و آشكار مردم مي پرداختند اشاره فرموده اند. زيرا فراز بعدي دعا در زمينه هجرت و موضوعات مربوط به آن مي باشد، كه به گوشه هايي از آن اشاره مي شود:

9- و هاجر الي بلاد الغربه، و (از مكه معظمه) هجرت و دوري نمود به شهرهاي غريب.

10- اراده منه لاعزاز دينك، و استنصارا علي اهل الكفر بك، و هدف آن حضرت از هجرت، اقتدار و ارجمندي دين تو و ياري خواستن (براي غلبه) بر اهل كفر بود.

سپس به نبردهاي رسول خدا (ص) با يهود و مشركين اشاره اجمالي مي فرمايد و نويد پيروزي دين خدا را بر كفر بيان كرده و مي فرمايد:

حتي ظهر امرك، و علت كلمتك، و لو كره المشركون، تا امر و دين تو آشكار شد، و كلمه ات (دعوت به اسلام) بلند گرديد (افزايش يافت) هر چند مشركين نمي پسنديدند (و پيروزي اسلام را خوش نداشتند).

آنگاه دعا كرده مي فرمايد:

اللهم فارفعه بما كدح فيك الي الدرجه العليا من جنتك، بار خدايا به رنجي كه آن حضرت در راه دين تو كشيد، او را به بالاترين درجه و مقام بهشت خود برآور.

چنانكه مشاهده مي كنيم، امام چهارم (ع) در قالب اين دعا و در كنار مناجات و پرستش خداوند كه بهترين حالات براي پذيرش پيامهاي الهي مي باشد، درس اسلام شناسي و مراحل بعثت و سير مبارزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مكه و مدينه را تشريح مي كنند. لذا دعا علاوه بر حمد و ستايش خداوند، كه آنهم بيان توحيد و موضوعات مربوط به آن است، دربرگيرنده معارف الهي در تمامي ابعاد آن مي باشد. كسي كه با شناخت، به خواندن اين دعا مي پردازد، علاوه بر نيايش پروردگار، از كلاس دعا درس مي آموزد، درس ايمان و اعتقاد، درس فداكاري و مبارزه در راه استقرار دين خدا، درس پيروي از رسول خدا و اولياء الله. و در پرتو مضامين و عبارات عميق دعا با روحيه اي قويتر و عزمي جزم تر به پيروي از رسول خدا (ص) در راه دين خدا و اطاعت از فرامين الهي و عمل به آنها گام برمي دارد. و اگر قرآن و سنت ما را دعوت به خواندن دعا مي كنند، به خاطر تاثيراتي است كه از جهت معنوي و بيان معارف الهي، علاوه بر نيايش و پرستش خداوند در محتواي ادعيه نهفته مي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

در درود بر تمام فرشتگان مقرب الهي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في الصلوه علي حمله العرش و كل ملك مقرب، از دعاهاي امام (ع) در درود بر نگهداران عرش و تمام فرشتگان مقرب الهي است.

محتواي دعا

ملائكه و فرشتگان، موجودات و مخلوقات خداوند هستند كه هر كدام متناسب با موقعيت و مقام و منزلتي كه دارند در نظام آفرينش به فرمان خالق هستي وظائفي را انجام مي دهند. و در انجام ماموريت خويش هيچگاه دچار سستي و خستگي نشده و همواره در خدمت ذات مقدس الهي هستند. و از آنجا كه بخشي از مخلوقات نظام هستي، مستقيم و غيرمستقيم با كارها و امور مربوط به انسانها ارتباط دارند. و انسانها در حيات دنيوي و يا پس از مرگ به نوعي با اين فرشتگان برخورد خواهند داشت، لذا بارزترين زمان ملاقات انسان با ملائكه مي تواند هنگام مرگ باشد كه فرشته مرگ (عزرائيل) و يا ماموران الهي براي گرفتن جان انسانها حاضر مي شوند. با توجه به اين حقيقت امام سجاد (ع) در قالب دعا توجه ما را به اين مامورين الهي كه شب و روز در كار و ماموريت هستند، و در پهنه هستي، و عالم غيب و شهود رسالتهايي را انجام مي دهند جلب مي كند. و با الهام از آيات قرآن و علم امامت، پاره اي از آنان را نام مي برد و به كار و ماموريت آنها اشاره مي فرمايد. و با بيان ارزشهاي والاي ملائكه ما را به اطاعت و فرمانبرداري از خداوند دعوت مي كند. دعاي سوم اينگونه آغاز مي شود: اللهم و حمله عرشك الذين لا يفترون من تسبيحك، بار خدايا و نگهداران عرشت، كه از تسبيح و منزه نمودن تو سست نمي شوند.

ارزشهايي را كه امام (ع) براي ملائكه در اين دعا برمي شمارد عبارتند از:

1- لا يفترون من تسبيحك، از تسبيح گفتن خداوند سست نمي شوند.

2- لا يسئمون من تقديسك، از

تقديس و مبري گردانيدن تو (خدا) به ستوه نمي آيند.

3- لا يستحسرون من عبادتك، از پرستش تو مانده نمي شوند.

4- لا يوثرون التقصير علي الجد في امرك، و تقصير و كوتاهي بر كوشش در(باره) امر و فرمان تو اختيار نمي نمايند.

5- لا يغفلون عن الوله اليك، و از شيفتگي، به سوي تو غفلت و فراموشي ندارند.

بيان اين صفات و ويژگيهاي ملائكه و فرشتگان الهي، در جهت ترغيب انسانها به سوي عبادت و اطاعت از خداوند مي تواند باشد. امام (ع) با توصيف فرشتگان به اين صفات در حقيقت ما را به سوي بندگي و عبوديت دعوت مي كند كه رمز تكامل و تعالي و تربيت الهي انسان و ساخته شدن جامعه انساني است. سپس در فرازهاي ديگر اين دعا اينگونه به معرفي ملائكه الهي مي پردازد:

و 1- اسرافيل صاحب الصور...، و اسرافيل، صاحب صور (چيزي كه در آن دميده مي شود) كه چشم گشوده و بر هم نمي نهد، منتظر دستور و فرمان تو است تا با دميدن (در صور) مردگان را زنده نمايد.

2- و ميكائيل ذو الجاه عندك...، و ميكائيل كه نزد تو داراي منزلت و صاحب مقام بلند است.

3- و جبريل الامين علي وحيك...، و جبرئيل امين و درستكار بر وحي، و پيروي شده در آسمانها و ارجمند در پيشگاه و مقرب در نزد تو است. جبرئيل فرشته وحي است.

4- و الروح الذي هو علي ملائكه الحجب، و روح (نام فرشته اي است) كه موكل و گماشته بر فرشتگان حجابها است. گفته شده «حجب» در اينجا انواري است بالاتر از آسمانها كه از علم مخلوقين به ماوراء آنها پنهان است.

5- و الروح الذي

هو من امرك، و روح (نام فرشته بسيار بزرگ)، كه از عالم امر (اسرار) تو است.

پس دو فرشته با عنوان «روح» وجود دارد، كه هر كدام ماموريتي ويژه را به عهده دارند.

سپس امام (ع) مي فرمايد بر اين فرشتگان ارجمند الهي درود فرست و نيز بر فرشتگاني كه پائينتر از آنان هستند، و علي الملائكه الذين من دونهم، و سپس فرشتگان ديگر را در ادامه معرفي مي نمايد:

6- خزان المطر و زواجر السحاب، (فرشتگان) خزانه داران باران و به حركت درآورندگان ابر.

قرآن مجيد در سوره صافات آيه 2 مي فرمايد: فالزاجرات زجرا، قسم به رانندگان، كه احتمالا منظور فرشتگان گماشته شده بر ابرها هستند.

ظاهرا باران تحت يك سري قوانين و مقررات فيزيكي و شيميايي از آسمان مي بارد . اين ظاهر بارش باران است، اما از آنجا كه يك قطره باران جز به اراده خداوند نمي بارد. اين ملائكه هستند كه به اراده خداوند ماموريت نزول باران را به عهده دارند. اين منافاتي با علم ندارد. زيرا آنچه ما از نظام آفرينش، مخصوصا آسمانها مي دانيم، نسبت به آنچه در اين باره نمي دانيم مانند قطره در برابر اقيانوس است. گذشته از اين، ساختمان وجودي فرشتگان بر ما پوشيده است و ما نمي دانيم كه خلقت آنها چگونه است. پس اينگونه نبايد تصور كرد كه فرشتگان در آسمان نشسته اند و با ظرف، آب بر روي زمين مي ريزند. هر چه هست تحت قوانين و سنتهاي الهي است آنان هر چه هستند كنترل كننده پديده باران و نزول آن مي باشند. و اين ماموريت، تضادي با قوانين طبيعي جهان نداشته. و هماهنگ و همسوي آن است. و نشان دهنده مديريت گسترده خداي حكيم بر

جهان هستي مي باشد.

7- الذي بصوت زجره يسمع زجل الرعود، فرشته اي كه از صداي زجر و راندنش بانگ رعدها شنيده مي شود، و چون ابر خروشان با صداي راندن او به شنا درآيد (رفت و آمد نمايد)، شعله هاي برقها بدرخشد. قرآن مجيد مي فرمايد: و يسبح الرعد بحمده، رعد تسبيح خدا مي گويد.

8- و مشيعي الثلج و البرد...، فرشتگاني كه همراه برف و تگرگ هستند.

9- و الهابطين مع قطر المطر اذا نزل، و فرشتگاني كه با دانه هاي باران كه مي بارد فرود مي آيند.

معرفي اين فرشتگان و حدود ماموريت و كارهايي كه به عهده دارند، نشان دهنده قدرت و تدبير خالق جهان است، و مديريت خداوند را بر نظام هستي بيان مي كند، بطوريكه در اين نظام منظم و حساب شده و دقيق، حتي يك قطره باران رها شده نيست، و مامورين الهي از زمان پيدايش تا هنگام نزول آن را دنبال كرده و تا حصول نتيجه و رسيدن به جايگاهي كه براي آن در نظام آفرينش تعيين شده پيگيري مي كنند. يعني اي انسان وقتي يك قطره باران، اينگونه داراي حساب و كتاب است، مواظب اعمال و رفتار و گفتار خويش باش و هماهنگ با نظام هستي و طبق سنتهاي الهي در زندگي حركت كن.

10- و القوام علي خزائن الرياح، و فرشتگاني كه بر خزانه هاي بادها، زمامداران هستند.

11- و الموكلين بالجبال فلا تزول، و فرشتگاني كه بر كوه ها گماشته شده اند، تا از هم نپاشند.

12- و الذين عرفتهم مثاقيل المياه...، و فرشتگاني كه سنجش آبها و پيمانه بارانهاي سخت و رگبارها را به آنان شناسانده اي.

13- و رسلك من الملائكه الي اهل الارض بمكروه ما ينزل من

البلاء و محبوب الرخاء، و فرشتگان فرستاده شده بر اهل زمين كه گرفتاريهاي ناگوار و گشايش خوشايند (بلا و رحمت) مي آورند.

14- و السفره الكرام البرره، و سفراء گرامي نيكوكار.

15- و الحفظه الكرام الكاتبين، و نگهبانان بزرگوار نويسنده.

16- و ملك الموت و اعوانه، و ملك الموت (فرشته مرگ به نام عزرائيل) و يارانش.

17- و منكر و نكير، و منكر و نكير (دو فرشته بازپرس در قبر)

18- و رومان فتان القبور، و رومان آزمايش كننده (اهل) قبر

19- و الطائفين بالبيت المعمور، و طواف كنندگان بيت المعمور.

20- و مالك، و بر مالك

21- و الخزنه، و زمامداران دوزخ

22- و رضوان، و بر رضوان

23- و سدنه الجنان، و كليدداران بهشت

24- و الذين لا يعصون الله ما امرهم، و يفعلون ما يومرون، و فرشتگاني كه خدا را در فرمانهايش نافرماني نمي نمايند، و به آنچه به آن مامورند عمل مي كنند. اين فرشتگان با توجه به آيه 6 سوره تحريم، ملائكه «غلاظ» و «شداد» هستند.

25- و الذين يقولون سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار، و فرشتگاني كه (به اهل بهشت) مي گويند: درود بر شما باد به آنچه كه شكيبايي نموديد (از بجا آوردن طاعات و دوري از گناهان)، پس عاقبت نيكويي در دنيا داريد.

26- و الزبانيه الذين اذ قيل لهم: خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه، و فرشتگاني كه پاسبانند، هرگاه به ايشان گفته شود: او را بگيريد و در غل كشيد و به دوزخ اندازيد، به شتاب به او رو آورده و مهلتش نمي دهند.

27- و سكان الهواء و الارض و الماء و من منهم علي الخلق، و فرشتگاني كه در هوا و

زمين و آب جا دارند، و بر آنان كه بر خلق (همه آفريده شدگان در آسمان و زمين) گماشته شده اند. روايت شده: خدا چيزي را نيافريده جز آنكه فرشته اي بر آن گماشته شده است.

28- سائق و شهيد، قرآن در آيه 21 سوره ق مي فرمايد:

و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد، و هر كس مي آيد و با او دو فرشته است يكي او را (به معاد و بازگشت) مي راند و يكي (به عمل او) گواه است.

29- و قبائل الملائكه الذين اختصصتهم لنفسك، و اصناف گوناگون فرشتگاني كه براي خود اختصاص داده اي، و آنان را با تقديس خود از خوردني و آشاميدني بي نياز كرده اي، و در درون طبقه هاي آسمانهايت جا داده اي.

و در انتهاي دعا امام عليه السلام مي فرمايد: (خداوندا) بر آنان درود فرست درودي كه كرامت و مقامي بر مقامشان و پاكيزگي و تقربي بر تقربشان بيافزايد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

در درود بر پيروان پيامبران

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في الصلوه علي اتباع الرسل و مصدقيهم، از دعاهاي امام (ع) در درود بر پيروان پيامبران و ايمان آورندگان به ايشان مي باشد.

محتواي دعا

پيش از اين توضيح داديم كه عناوين ادعيه صحيفه سجاديه، از محتواي دعاها گرفته شده است. و موضوعي از دعا به عنوان شاخص گرفته شده و عنوان دعا قرار داده شده است. مثلا عنوان دعاء چهارم، درود بر پيروان پيامبران مي باشد. گر چه مطالب متنوع ديگري نيز در اين دعا وجود دارد، ولي علت انتخاب اين عنوان شايد به اين دليل باشد زيرا دعا با اين مطلع آغاز مي شود: اللهم و اتباع الرسل و مصدقوهم...، بار خدايا و پيروان

پيامبران و ايمان آورندگان به ايشان از اهل زمين كه از روي غيب و پنهاني ايمان آوردند.

امام (ع) جريان بعثت انبياء را از آدم تا حضرت محمد (ص) بيان فرموده و براي پيروان و رهروان راه آنان درخواست آمرزش و خشنودي مي كند. و سپس اصحاب رسول خدا (ص) را اينگونه معرفي مي كند:

1- اصحاب محمد خاصه الذين احسنوا الصحابه، اصحاب و ياران مخصوص محمد (ص)، آنان كه همراه بودن (با آن حضرت) را نيكو به پايان بردند. امام (ع) با قيد «احسنوا الصحابه» آن ياران و اصحابي را ذكر مي كند كه حقيقتا از رسول الله (ص) پيروي كردند.

2- و الذين ابلوا البلاء الحسن في نصره، و آنان كه براي ياري او در جنگ، شجاعت و دلاوري برجسته اي از خود نشان دادند.

3- و كانفوه، و او را ياري كردند.

4- و اسرعوا الي وفادته، و به ايمان آوردن به او شتافتند.

5- و سابقوا الي دعوته، و در پذيرفتن دعوتش (به دين اسلام) از ديگران سبقت گرفتند.

6- و استجابوا له حيث اسمعهم حجه رسالاته، و دعوت او را آن هنگام كه برهان رسالتهاي خود را به گوششان رساند پذيرفتند.

7- و فارقوا الازواج و الاولاد في اظهار كلمته، و در راه آشكار ساختن دعوت او، از زنان و فرزندان دوري كردند.

8- و قاتلوا الاباء و الابناء في تثبيت نبوته، و در تحكيم نبوت او با پدران و فرزندانشان جنگيدند.

9- و من كانوا منطوين علي محبته، و آنان كه محبت و دوستي آن بزرگوار را در دل داشتند.

امام (ع) با توصيف اصحاب راستين رسول خدا (ص) به صورت غيرمستقيم وظائف ما را

نسبت به دين و پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) بيان مي كند. و اجمالا خصوصيات و ويژگيهاي اصحاب واقعي پيامبر (ص) را اينگونه برمي شمارد:

1- همراه پيامبر بودن 2- در جنگ و جهاد دلاورانه شركت كردن 3- رسول خدا را ياري كردن 4- پذيرفتن دعوت پيامبر (ص)

5- دوري از دشمنان دين، اگر چه زن و فرزند آنان بود.

6- جنگ با دشمنان، اگر چه پدران و فرزندان بودند.

7- داشتن محبت پيامبر (ص) در دل، و دوست داشتن ايشان.

سپس در معرفي «تابعين» يعني پيروان اصحاب رسول خدا (ص)، كساني كه پيامبر را نديدند و با صحابه بزرگوار ايشان همعصر بودند، چنين مي فرمايد:

1- الذين قصدوا سمتهم، آن تابعين و پيرواني كه طريقه و راه ايشان (صحابه) را قصد كردند و رفتن راه آنان را هدف خود قرار دادند.

2- و تحروا وجهتهم، و به آنجا كه آنان رو آوردند رو نمودند.

3- و مضوا علي شاكلتهم، و بر روش آنها رفتار كردند (در عقائد و گفتار و كردار پيرو آنها بودند).

4- لم يثنهم ريب في بصيرتهم، آنان را در بينائي (عقايد و ايمان)شان شكي برنگردانيد. دچار شك و ترديد نشدند.

5- و لم يختلجهم شك في قفو آثارهم، و در پيروي آثار و اقتداء به نشانه هاي هدايت و رستگاري صحابه، دودلي آنها را نگران نساخت.

امام (ع) در اين دو بخش از دعا، خط راستين مكتب توحيدي اسلام را ترسيم مي كند و به معرفي پيامبر (ص)، و صحابه به عنوان پيروان حقيقي پيامبر (ص) و تابعين به عنوان پيروان حقيقي صحابه، زمان و موقعيت خودشان را در استمرار حركت رسول الله (ص) و

صحابه و تابعين بيان مي كنند. در حقيقت امام (ع) در قالب دعا درس اسلام شناسي مي دهد. و كسي كه اين كتاب پربار و عميق را به دست مي گيرد تا با خداوند راز و نياز كند، علاوه بر نيايش، درس دين شناسي نيز مي آموزد و بايد با دقت نظر در فرازهاي اين دعا، بداند چه مي گويد و چه مي خواهد و كجاست و خدا از او چه مي خواهد. و او بايد چگونه باشد. و اين است يكي از راز و رمزهاي سازنده بودن دعا، و سفارش بزرگان دين به دعا خواندن.

سپس امام سجاد، ايستاده بر جايگاه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، به عنوان خليفه مسلمين و امام و هادي برگزيده خدا، و وصي رسول الله، براي تابعين زمان خودشان و پيروان رسول الله تا قيامت دعا مي كند. و با اين دعا استمرار حركت رسول خدا و صحابه و تابعين را تا روز قيامت بيان مي فرمايد: اللهم و صل علي التابعين من يومنا هذا الي يوم الدين...، بار خدايا از امروز ما تا روز قيامت، بر تابعين و زنان و فرزندانشان و بر هر كدام از ايشان كه تو را اطاعت نموده درود فرست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درباره خود و دوستان امام سجاد

عنوان دعاء چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام لنفسه و لاهل و لايته، از دعاهاي امام (ع) درباره خود و دوستانش مي باشد.

محتواي دعا

دعاهاي صحيفه سجاديه، معمولا با مدح و ستايش خداوند و بيان صفات الهي شروع مي شود. در اين قسمت امام (ع) درسهايي از خداشناسي را بيان مي كند. و متناسب با بيان صفات الهي درخواستهايي را در پيشگاه مقدس خداوند مطرح مي نمايد و حقيقتا

درك و بيان اين تناسب و بيان صفات خداوند و توصيف ذات اقدس الهي جز از زبان معصومين برنمي آيد.

دعاء پنجم از تركيبي خاص برخوردار است، كه تا انتهاي دعا رعايت شده، يعني امام (ع) ابتدا به مدح و ثناي الهي مي پردازد و سپس بر پيامبر و آلش درود مي فرستد و سپس درخواستهاي خود را بيان مي كند.

فراز اول اين دعا چنين است: يا من لا تنقضي عجائب عظمته، صل علي محمد و آله، و احجبنا عن الالحاد في عظمتك، اي آنكه شگفتيهاي بزرگي او پايان ندارد، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از ستم در عظمت خود بازدار (چون ارتكاب گناه و عدول از حق، يك نوع جور نسبت به عظمت خالق است). اينكه انسان در پيشگاه خداوند چه چيزي را درخواست كند، و از خدا چه بخواهد، موضوع مهمي است و امام (ع) به ما آموزش مي دهد كه از خدا چه بخواهيم. بخشي از درخواستهايي كه در اين دعا مطرح شده عبارتند از:

1- و اعتق رقابنا من نقمتك، و گردنهاي ما را از عذاب و كيفر (دوزخ) آزاد فرما.

2- و اجعل لنا نصيبا في رحمتك، و براي ما در رحمت خود بهره اي قرار ده،

3- و ادننا الي قربك، و ما را به قرب خود نزديك نما.

4- و كرمنا عليك، و ما را نزد (احسان) خود گرامي بدار.

5- و لا تفضحنا لديك، و ما را (روز رستاخيز) نزد خود (به آنچه مي داني) رسوا مگردان.

6- اللهم اغننا عن هبه الوهابين بهبتك، بار خدايا به بخشش خود ما را از بخشش بخشندگان بي نياز گردان.

7- و

ادل لنا و لا تدل منا، و ما را (بر دشمنان دين) پيروز گردان و (آنها را) بر ما پيروز مگردان.

8- و قنا منك و احفظنا بك، و اهدنا اليك، و ما را از خشم خود نگهدار، و به لطف خود حفظ فرما و به راه راست به سوي خود راهنمائي كن.

9- و لا تباعدنا عنك، و ما را از (رحمت) خود دور مگردان.

10- و اكفنا حد نوائب الزمان، و شر مصائد الشيطان، و مراره صوله السلطان، و ما را از سختي پيشامدها و اندوه هاي روزگار، و بدي دامهاي شيطان، و تلخي غلبه پادشاه حفظ فرما.

11- و اكفنا، و ما را بي نياز گردان

12- و اعطنا، و به ما عطا فرما

13- و اهدنا، و ما را هدايت كن

14- و امنعنا بعزك من عبادك، و ما را به قدرت و توانائي خود از (زيان) بندگانت دور ساز.

15- و اغننا عن غيرك بارفادك، و به بخشش خود از ديگري ما را بي نياز گردان.

16- و اسلك بنا سبيل الحق بارشادك، و به راهنمائي خود ما را به راه حق راهنمائي كن.

17- و اجعل سلامه قلوبنا في ذكر عظمتك، و سلامتي دلهاي ما را در ياد عظمت و بزرگي خود قرار بده.

18- و فراغ ابداننا في شكر نعمتك، و آسايش تن هاي ما را در سپاسگزاري نعمت خود قرار بده.

19- و انطلاق السنتنا في وصف منتك، و شيريني زبانهاي ما را در بيان نعمت خود قرار بده.

نگاهي گذرا بر درخواستهاي امام (ع) در مقام دعا، از پيشگاه الهي، بيانگر اين حقيقت است كه درخواستها برگرفته از تعاليم قرآن

و همگي در جهت رشد و كمال الهي انسان است. و آنجا هم كه امام (ع) درخواست امكانات مادي مي نمايد در جهت حفظ دين و حرمت و شخصيت و كرامت انسان است. و نمي خواهد دست و زبان و انديشه اش جز به راه خدا و جز به سوي خدا در جهتي ديگر مشغول شود، و مشكلات روزمره زندگي او را از پيمودن راه كمال بازدارد.

گذشته از اين، درخواستهاي امام (ع) در قالب دعا، فرمولها و محورهاي اساسي رسيدن به كمال را معرفي مي كند. و به شيوه اي دقيق شرايط مساعد و مناسب فردي و اجتماعي را براي تكامل انسانها يادآور مي شود. علاوه بر اين در تمامي دعاها، با به كار بردن ضمير جمع رسيدن به كمال را براي همه درخواست مي كند.

و امام (ع) به ما مي آموزد كه از خدا بخواهيم در زمره افراد زير قرار بگيريم:

1- الداعين، دعوت كنندگان به سوي خدا

2- الدالين، راهنمايان به سوي خدا

3- الخاصين، از نزديكان به (رحمت) خدا از دعاهاي آن حضرت به هنگام بامداد و شب است اين دعا با حمد و ثناي خداوند آغاز مي شود

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام عند الصباح و المساء، از دعاهاي آن حضرت به هنگام بامداد و شب است اين دعا با حمد و ثناي خداوند آغاز مي شود.

محتواي دعا

الحمد لله الذي خلق الليل و النهار بقوته، سپاس خداي را كه به قدرت خود شب و روز را آفريد. در اين بخش از دعا به نكات زير اشاره شده است.

1- آفرينش شب و روز و اينكه هر كدام داراي حدود و مرزبندي معيني است.

2-

آمدن شب و روز از پي يكديگر و به وجود آمدن شرايط مناسب براي حيات و پرورش انسان و تغذيه او.

3- هدف از آفرينش شب و روز، و بيان اينكه خداوند شب را براي اين آفريد تا انسان از جنبشهاي رنج آور و دشواريهاي خسته كننده (روز) بيارامد. و روز را براي آنان قرار داده تا در آن فضل و احسان خداوند را بطلبند و وسيله روزي خويش را به دست آورند.

4- انسان همواره در بوته آزمايش قرار دارد. و صحنه زندگي دنيا براي او جايگاه امتحان و آزمايش مي باشد.

5- بيان اينكه همه چيز در جهان تحت اراده خداوند قرار دارد، چنانكه امام (ع) مي فرمايد: اصبحنا في قبضتك يحوينا ملكك و سلطانك،... به صبح درآمديم در پنجه (قدرت) تو كه پادشاهي و توانائيت ما را فرامي گيرد و اراده و خواست تو ما را گرد مي آورد. و از روي امر و فرمان توست كه در كارها دست مي بريم و در تدبير تو رفت و آمد مي كنيم.

سپس امام (ع) اشاره به روزي كه در آن قرار دارد مي نمايد و مي فرمايد: و هذا يوم حادث جديد، و هو علينا شاهد عتيد، ان احسنا ودعنا بحمد، و ان اسانا فارقنا بذم، و اين روز (روز) نوآمده و تازه اي است، و آن بر ما گواه آماده ايست، اگر نيكي كنيم با سپاسگزاري ما را بدرود مي نمايد، و اگر بدي كنيم با نكوهش از ما جدا خواهد شد.

روزهايي كه ما در زندگي سپري مي كنيم، همواره اين سخنان را با ما دارند، كه چگونه آنها را به پايان مي رسانيم. آيا شب كه به بستر خواب مي رويم، روز را بگونه اي گذرانده ايم

كه با سپاسگزاري و درودگويان از ما جدا شده باشد؟

اين فراز از دعاي امام (ع) ما را به «محاسبه» ايام زندگي دعوت مي كند. و آنگاه در جهت بهره گيري از آن روز و ايام ديگر درخواستهايي را بيان مي فرمايد كه به گوشه هايي از آن درخواستها اشاره مي كنيم.

1- و ارزقنا حسن مصاحبته، و نيك همراه بودن با اين روز را روزي ما گردان.

2- و اجزل لنا فيه من الحسنات، و اخلنا فيه من السيئات، و املالنا ما بين طرفيه حمدا و شكرا و اجرا و ذخرا و فضلا و احسانا، و در اين روز براي ما نيكيها را بيافزا، و از بديها تهي مان ساز، و دو طرف (اول تا آخر) آن را براي ما از ستايش و سپاس و پاداش و اندوخته (براي آخرت) و بخشش و نيكي پر گردان. سپس از خداوند مي خواهد كه بر انجام كارهاي زير توفيق پيدا كند. و در حقيقت به ما آموزش مي دهد كه از خداوند چه چيزي را درخواست كنيم:

1- لاستعمال الخير، براي انجام نيكي.

2- و هجران الشر، و دوري از بدي.

3- و شكر النعم، و سپاسگزاري از نعمتها.

4- و اتباع السنن، و پيروي از سنتها.

5- و مجانبه البدع، و دوري از بدعتها.

6- و الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، و امر به معروف و نهي از منكر.

7- و حياطه الاسلام، و حفظ و نگهداري اسلام.

8- و انتقاص الباطل و اذلاله، و نكوهش باطل و خوار نمودن آن.

9- و نصره الحق و اعزازه، و ياري حق و گرامي گردانيدن آن.

10- و ارشاد الضال، و راهنمائي گمراه.

11-

و معاونه الضعيف، و كمك به ناتوان.

12- و ادراك اللهيف، و رسيدن به فرياد ستم ديده.

اگر گذري دوباره بر درخواستهاي امام (ع) داشته باشيم، مشاهده مي كنيم كه آنچه امام بيان مي فرمايد همگي درخواستهاي كليدي و اساسي، براي تكامل و تعالي مسلمانان و امت اسلامي است. و توفيق يافتن بر انجام آنها راه رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي را براي فرد و جامعه هموار مي كند.

در حقيقت امام سجاد (ع) برنامه روزانه يك مسلمان را تنظيم مي كند، و وظائف او را نسبت به مكتب و جامعه اش به وي نشان مي دهد. انجام كارهاي «خير» يعني كارهايي كه طبق دستور مكتب باشد و «شكر» در مقابل نعمتها و استفاده از امكانات و توان و استعداد در مسير صحيح، كه از معاني شكر است و بازرسي و نظارت عمومي و همگاني كه «امر به معروف و نهي از منكر» مي باشد. و دفاع نظامي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي از حريم اسلام، و ياري كردن حق و نشان دادن نقصها و نارسائيهاي انديشه هاي باطل و مبارزه فرهنگي با مظاهر گوناگون باطل در جهت هدايت گمراهان و ساده انديشاني كه فريب توطئه هاي فرهنگي دشمنان را مي خورند و حمايت مستمر از ناتوانان جامعه. هرگاه كار دشوار و دل آزاري به او روي مي آورد و يا پيشامد سختي رخ مي داد و به هنگام غم و اندوه مي خواند

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام، اذا عرضت له مهمه او نزلت به ملمه و عند الكرب، از دعاهاي امام (ع) است هرگاه كار دشوار و دل آزاري به او روي مي آورد و يا پيشامد سختي رخ مي داد و به هنگام غم و

اندوه مي خواند.

محتواي دعا

انسان در زندگي فردي و اجتماعي همواره ممكن است با مشكلات و سختيهايي روبرو شود. زيرا حوادث و گرفتاريها و ناملايمات همانند تيرهايي هستند كه به سوي انسانها روان مي شوند و او ناگزير است با آنها برخوردي شايسته و صحيح داشته باشد. و آن مشكلات و غم و اندوه و سختي را وسيله اي براي رشد و كمال خويش تبديل نمايد.

امام علي (ع) مي فرمايد: هرگاه ترس و بيم (از بلاء) سخت شد پس پناهگاه (انسان) به سوي خدا رفتن است. و از امام موسي بن جعفر (ع) نقل است كه فرمود: بلا و آفتي نيست كه به بنده مومن روآورد و خداوند توفيق دعا را به او بدهد، جز آنكه بلا به زودي از بين برود.

انسان اگر در مشكلات و سختيها به خدا روي آورد، و خودش را به خدا بسپارد، و با استعانت و نيرو گرفتن از ذات الهي به مصاف آنها برود، گذشته از اينكه پيشامدها و غم و اندوه را از خود دور مي گرداند، رشد روحي و معنوي پيدا كرده و از سختيها پيروز بيرون مي آيد.

امام (ع) برخورد با مشكلات و سختيها را به ما آموزش مي دهد. و اينكه در آن شرايط از خداوند چه بخواهيم و چگونه درخواست خود را بيان كنيم. دعا هفتم اينگونه آغاز مي شود:

يا من تحل به عقد المكاره، اي آنكه گره هاي ناگوارائيها به وسيله او بازمي گردد.

و از آنجا كه تمامي گرفتاريها در محدوده دنيايي به وقوع مي پيوندد، و سررشته همه اسبابها و علتها و رويدادهاي آن در يد قدرت مطلقه خداوند است ، لذا امام (ع) به ما تعليم

مي دهد كه حل مشكلات را تنها از خدا بخواهيم. و در قالب مدح و ثناي الهي، به ما درس خداشناسي داده و مي فرمايد: ذلت لقدرتك الصعاب، كارهاي دشوار به قدرت و توانائي تو آسان شده است.

سپس وضعيت و موقعيت خويش را در پيشگاه خداوند بيان مي كند و مي فرمايد: و قد نزل بي يا رب ما قد تكادني ثقله، و خدايا بر من (از بلا و گرفتاري) چيزي فرود آمده كه سنگيني آن بر من دشوار است. و آنگاه در ادامه مي فرمايد: و بقدرتك اوردته علي، و خدايا تو به قدرت خود آن را بر من رسانيده اي. زيرا همه چيز در دست خداست. حتي يك قطره باران بي اذن

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

در اشتياق به درخواست آمرزش از خداوند

عنوان دعاء چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في الاشتياق الي طلب المغفره من الله جل جلاله از دعاهاي امام (ع) در اشتياق به درخواست آمرزش از خداوند جل جلاله است.

محتواي دعا

در اين دعا امام سجاد (ع) پس از درود فرستادن بر رسول خدا (ص) و آل او، درخواستهايي را به پيشگاه اقدس خداوند عرضه مي كند. اين درخواستها به ما مي آموزند كه از خداوند چه بخواهيم و خواسته خودمان را چگونه بيان كنيم. درخواستهايي كه مطرح شده در زمينه هاي مختلفي از جمله توبه، دوري از اصرار بر گناه، كسب رضاي خدا و توجه دادن به آفرينش انسان و... مي باشد. كه در اينجا به فرازهايي از آن اشاره مي شود:

1- و صيرنا الي محبوبك من التوبه، و ما را به توبه (از گناه) كه محبوب تو است بازگردان.

2- اللهم و متي وقفنا بين نقصين في دين

او دنيا، فاوقع النقص باسرعهما فناء...، خدايا و هرگاه بين دو زيان (دو كيفر بر اثر دو تقصير و نافرماني) قرار گرفتيم: يكي در دين و ديگري در دنيا، (و يكي را مي بخشي) پس زيان (كيفر) را در آن كه زود مي گذرد (دنيا) و عفو و بخشش را در آنكه مدتش طولاني است (دين) قرار بده.

3- و اعم ابصار قلوبنا عما خالف محبتك، و ديده دلهايمان را از آنچه خلاف دوستي تو است كور گردان.

4- و اجعل همسات قلوبنا، و حركات اعضائنا، و لمحات اعيننا، و لهجات السنتنا في موجبات ثوابك، و رازهاي دلها و حركات اندامها و نگاههاي پنهاني چشمها و سخنان زبانهاي ما را در آنچه باعث ثواب تو گردد قرار بده.

امام در كلاس درس اين دعا به ما مي آموزد كه براي رسيدن به سعادت ابدي، تمام توان خود را در جهت رضاي الهي و كسب ثواب و پاداش اخروي صرف كنيم و قلب و اعضاء و چشم و زبان را در خدمت به آرمان الهي و مكتب توحيد و در راه خدا به كار گيريم.

به راستي كه اگر انسانها تحت تربيت تعاليم آسماني قرآن و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام قرار بگيرند و دل و جان به مكتب توحيد بسپارند، و آنگونه شوند كه جز رضاي الهي چيزي در دل نداشته باشند و آخرت را بر دنيا برگزينند و روح و روان و فكر و انديشه و دل و جان خود را در پرتو انوار الهي قرار دهند، آيا جوامع بشري به زيباترين و انساني ترين حيات فردي و اجتماعي نمي رسند؟ مسلما

تنها در پرتو تعاليم انسان ساز قرآن و عترت بشريت مي تواند به «حيات طيبه» الهي و در دنيا و آخرت نائل شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست عاقبت بخيري

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام بخواتم الخير، از دعاهاي امام (ع) در درخواست عاقبت بخيري هاست. (اينكه انسان نهايت كارش نيكو گردد و سعادتمند شود، امري است كه مورد علاقه همه است، و اصولا تمامي فعاليتها و تلاشها به نوعي براي رسيدن به آن است. حتي كساني كه راه را گم كرده اند و به بيراهه مي روند، گمان مي كنند به سوي سعادت و نيكبختي گام برمي دارند. در حقيقت دعا براي عاقبت به خير شدن، و قبولي در پيشگاه خداست، كه بالاترين سعادت و خوشبختي است.

محتواي دعا

دعاي يازدهم اينگونه آغاز مي شود: يا من ذكره شرف للذاكرين، و يا من شكره فوز للشاكرين، و يا من طاعته نجاه للمطيعين، اي آنكه ياد او براي يادكنندگان موجب شرافت و بزرگي است، و اي آنكه شكر او براي شكرگزاران موجب پيروزي است، و اي آنكه اطاعت او براي اطاعت كنندگان موجب رهائي است. با توجه به دعا شايد بتوان گفت «شرف» و «فوز» و «نجات» به وسيله «ذكر» و «شكر» و «اطاعت» از خداوند به دست مي آيد.

سپس امام (ع) جايگاه هر كدام را اينگونه بيان مي فرمايند:

1- و اشغل قلوبنا بذكرك عن كل ذكر، و دلهاي ما را به ياد خودت از هر يادي مشغول كن.

2- و السنتنا بشكرك عن كل شكر، و زبانهاي ما را به سپاس خود از هر سپاسي (مشغول كن).

3- و جوارحنا بطاعتك عن كل طاعه، و اندامهاي ما را به

اطاعت خودت از هر اطاعتي (به كار آر).

و در فرازهاي آخر دعا به ما مي آموزد كه براي پايان حيات خويش از خداوند چه چيزي را درخواست كنيم. و اجعل ختام ما تحصي علينا كتبه اعمالنا توبه مقبوله، و پايان آنچه نويسندگان كردارهايمان براي ما (روز قيامت) مي شمارند، توبه پذيرفته شده قرار بده.

نتيجه اينكه در دنيا قلب ذاكر و زبان شاكر و اعضاي بدن، مطيع فرمان خدا باشد، و در آخرت پذيرفته درگاه خدا گرديده و به «توبه مقبوله» دست يابد.

اينكه انسان به اين درجه از شناخت برسد كه بداند در حيات دنيا دنبال چه چيز باشد و چه بخواهد، يكي از نعمتهاي بزرگ خداوند است امام سجاد عليه السلام به ما در اين دعا مي آموزد تا در حيات دنيوي اين هدف را دنبال كنيم كه با گفتار و كردار شايسته و مورد رضاي خداوند به اين سعادت بزرگ نائل شويم و ابلاغ توبه مقبوله را از پيشگاه خداوند متعال كار دريافت كنيم. (انشاءالله). به ما شيوه اقرار به گناه و درخواست توفيق براي توبه و بازگشت از معصيت، به سوي اطاعت از خداي تعالي را آموزش مي دهد

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في الاعتراف و طلب التوبه الي الله تعالي، از دعاهاي امام (ع) (كه به ما) شيوه اقرار به گناه و درخواست (توفيق براي) توبه و بازگشت (از معصيت) به سوي (اطاعت) از خداي تعالي را آموزش مي دهد.

امام محمد باقر (ع) فرمود: به خدا قسم، خدا از مردم جز دو خصلت و خوي نخواسته است اول آنكه به نعمتها اعتراف كنند كه براي ايشان مي افزايد، دوم آنكه

به گناهان اقرار نمايند كه آنها را از آنان مي آمرزد. البته پيش از اين نيز توضيح داديم كه امامان (ع) معصوم هستند، و نه تنها گناه نمي كنند، بلكه فكر گناه هم نمي كنند. اما در پيشگاه خدا و هنگام عبادت و دعا چنان سر بر آستان الهي مي گذارند و ابراز بندگي و خشوع مي كنند، كه جز ذات اقدس الهي چيزي را نمي بينند، چنانكه مولا و مقتداي عارفان علي (ع) در حال عبادت و دعا و راز و نياز شبانه با معبود، از خود بي خود گرديده و از حال مي رفتند.

محتواي دعا

امام سجاد (ع) در اين دعا به ما مي آموزد كه چگونه عرض تقصير به پيشگاه خداوند ببريم و چگونه از او درخواست بازگشت و توبه كنيم. فرازهاي اول دعا را، ايستاده بر درگاه حق، به زيبايي اينگونه بيان مي فرمايند: اللهم انه يحجبني عن مسالتك خلال ثلاث، و تحدوني عليها خله واحده، بار خدايا سه خصلت مرا از درخواست از تو بازمي دارد و يك خصلت مرا بر آن مي دارد. و سپس آن سه خصلت را معرفي مي كنند:

1- يحجبني امر امرت به فابطات عنه، بازمي دارد مرا امري كه به آن فرمان دادي و من از بجا آوردن آن درنگ كردم (كوتاهي كردم)

2- و نهي نهيتني عنه فاسرعت اليه، و نهيي كه از آن جلوگيري كردي (دستور انجام ندادن آن را دادي) و من به سوي آن شتافتم.

3- و نعمه انعمت بها علي فقصرت في شكرها، و نعمتي كه به من بخشيدي و من در سپاسگزاريش كوتاهي نمودم.

امام (ع) بطور غيرمستقيم به ما آموزش مي دهد كه براي رسيدن به رضاي الهي بايد اوامر و

فرمانهاي خدا، يعني دستورات مكتب را انجام دهيم و از آنچه خداوند نهي كرده و خلاف دستور مكتب است دوري كنيم و با بكارگيري صحيح نعمتها و امكانات الهي كه به ما ارزاني داشته شكر وي را بجا آوريم.

سپس آن خصلتي كه وامي دارد كه از خداوند درخواست نمايد را اينگونه معرفي مي كند: و يحدوني علي مسالتك تفضلك علي من اقبل بوجهه اليك، و وامي دارد تا به درخواست از تفضل تو به كسي كه رو به تو آورد. و ادامه مي فرمايد: و با گمان نيك به سويت آيد.

مسلما كسي كه به پيشگاه خداوند روي مي آورد و توبه و بازگشت مي كند و در حقيقت تصميم مي گيرد كه انسان ديگري شود و گذشته را جبران كند، بازگشت و توبه او بايد داراي ويژگيها و علائمي باشد، كه حالت بازگشت را در او نشان بدهد، امام سجاد (ع) حالات و ويژگيهايي كه انسان تائب (توبه كننده) بايد داشته باشد و با آن حالت به پيشگاه خداوند روي آورد را چنين برمي شمرند:

1- تلقاك بالانابه، به وسيله توبه به تو روي آورد.

2- و اخلص لك التوبه، و توبه را براي تو خالص گرداند.

3- فقام اليك بقلب طاهر نقي، پس با دلي پاك به سوي تو برخيزد. (از درون و برون حالت بازگشت و توبه داشته باشد)

4- ثم دعاك بصوت حائل خفي، سپس با صداي تغيير يافته (زمزمه وار) آهسته تو را بخواند.

5- قد تطاطالك فانحني، و در حاليكه براي تو فروتني كرده و خم گشته.

6- و نكس راسه فانثني، و سرش را به زير افكنده و كج كرده.

7- قد ارعشت خشيته رجليه، به راستي

كه ترس پاهايش را به لرزه انداخته.

8- و غرقت دموعه خديه، و اشك گونه هايش را غرق كرده باشد.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، امام (ع) حالات جسمي و روحي انسان توبه كننده واقعي را دقيقا ترسيم مي كند. و اين جز از امام معصوم (ع) كه طبيب الهي انسان است و به همه زواياي وجود او به علم الهي آگاهي دارد، از كس ديگري برنمي آيد.

سپس در بخش ديگر دعا، و در حين مناجات و نيايش، به يكي از مهمترين و اساسي ترين ارزشهاي الهي يعني دوري از «استكبار» اشاره كرده و مي فرمايد:

و ان احب عبادك اليك من ترك الاستكبار عليك، و جانب الاصرار، و لزم الاستغفار، و محبوبترين بندگان تو نزدت كسي است كه بر تو سركشي و استكبار ننمايد، و از اصرار (بر گناه) دوري گزيند، و همواره آمرزش طلبد.

يعني از حالت استكبار كه باعث مي شود انسان به سوي نافرماني و در نتيجه گناه روي آورد، دور شود و اگر گناهي كرد، بر آن اصرار نكند و آن را پيگيري ننمايد و به وسيله «استغفار» در پي جبران گناه و اثرات آن برآيد و از خداوند طلب بخشش كند. كسي كه اين حالات را داشته باشد، هميشه در خط و راه خداوند گام برمي دارد لذا از كساني است كه به فرمايش امام سجاد (ع) خداوند او را از همه بيشتر دوست دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست حاجتها از خداوند متعال

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في طلب الحوائج الي الله تعالي، از دعاهاي امام (ع) در درخواست حاجتها از خداوند متعال است.

محتواي دعا

در اين دعا امام (ع) ابتدا به ما

شناخت و معرفت صحيح نسبت به خدايي كه مي پرستيم را آموزش مي دهد. و در اين باره نكات زير را برمي شمرد:

1- نهايت حاجات و درخواستها به خدا بازمي گردد و وسايل و اسباب كار به دست اوست.

2- بخششهاي الهي بي منت و بدون عوض، به انسانها داده مي شود.

3- همه موجودات نيازمند و محتاج بخشش هاي خداوند هستند.

4- خزائن رحمت الهي فناناپذير و لبريز از بخشش است.

5- جز خداوند متعال، همه محتاج و فقير و نيازمند به او هستند. اين دعا اينگونه آغاز مي شود:

اللهم يا منتهي مطلب الحاجات، خدايا، اي نهايت درخواست حاجتها (زيرا بندگان وقتي از همه جا نااميد شدند به تو روي مي آورند، يا آنكه بازگشت انجام خواسته ها به دست بندگانت در نهايت به اراده توست، زيرا اسباب كار به دست توست) انسان بايد همواره به اين نكته توجه داشته باشد كه هيچ كاري در نظام آفرينش بدون خواست و اراده خداوند انجام نمي شود. و اگر خدا نخواهد هيچ كس نمي تواند به او كمك كند. و اگر كمكي هم از طرف شخصي به او صورت مي گيرد، به خواست و اراده خداوند بوده است، امام سجاد (ع) در فراز ديگري از دعا در اين باره مي فرمايد: و من توجه بحاجته الي احد من خلقك او جعله سبب نجحهادونك فقد تعرض للحرمان، و استحق من عندك فوت الاحسان، و كسي كه براي حاجت و درخواست خود به يكي از آفريدگانت رو آورد يا جز تو را سبب برآمدن آن حاجت قرار دهد به درستي كه به نوميدي گرائيده، و سزاوار نيافتن احسان از تو گرديده است.

بايد به اين حقيقت روشن، از صميم قلب

ايمان بياوريم كه كسب موفقيت و گشايش در كارها و رفع مشكلات، به اراده خداوند است و كسي كه موفقيت را در جهتي غير از جهت الهي بجويد، حتما محروم باز خواهد گشت. اين يك اصل مسلم است، يك قانون و سنت خداوند است، و قوانين و سنتهاي الهي تغييرناپذيرند. و امام سجاد (ع) به عنوان امام و مقتدا و راهنما، و به عنوان كسي كه از جانب خدا و رسول (ص) براي هدايت انسانها برگزيده شده است، در كلاس درس اين دعا، اين حقيقت بزرگ كه رمز موفقيت در زندگي دنيوي و اخروي است را آموزش مي دهد. سپس بر محمد (ص) و آلش درود مي فرستد و درخواستهاي خود را به پيشگاه مقدس الهي عرضه مي دارد. البته اين نكته قابل ذكر است كه در دعاهاي صحيفه سجاديه همواره پيش از درخواست و پس از آن صلوات بر رسول الله (ص) و اهل بيت طاهرينش آورده مي شود. زيرا درخواستي كه قبل و بعد آن به صلوات مزين باشد، از پيشگاه خداوند رد نمي شود. و امام (ع) در ضمن دعاها اين سنت را به ما آموزش مي دهد. و در فرازي از اين دعا پس از صلوات بر پيامبر (ص) و آل پاك او مي فرمايد: و اجعل ذلك عونا لي و سببا لنجاح طلبتي، و آن را (صلوات را) كمك من و وسيله اي براي برآورده شدن حاجتم قرار ده. فرستادن صلوات از سويي نشان دهنده عشق به رسول الله (ص) و اهل بيت پاك (ع) اوست و از سوي ديگر نشانه پذيرفتن دعوت رسول خدا (ص) و جانشيني امامان (ع) و تجديد بيعت در استمرار راه پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) مي باشد.

آنگاه در پايان دعا آمده است كه دعاكننده حاجت خودش را بياورد و به سجده رود و در سجده اين عبارات زيبا و آرامش بخش و سازنده را بيان كند: فضلك انسني، و احسانك دلني، فاسالك بك و بمحمد و آله، صلواتك عليهم، ان لا تردني خائبا، فضل و بخشش تو مرا (از گرفتاريها) آرام نموده، و احسان تو مرا (به درگاهت) راهنمائي كرده، پس از تو درخواست مي كنم به حق خودت و به حق محمد و آل او، درودهاي تو بر آنان باد، كه مرا نااميد برمگرداني.

امام صادق (ع) مي فرمايد: چيزي كه بنده را به پروردگارش نزديكتر مي نمايد هرگاه او را بخواند، آن است كه در سجده باشد. هنگامي كه ستمي به آن حضرت مي رسيد، يا از ستمكاران چيزي مي ديد كه خوش نداشت عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا اعتدي عليه او رءا من الظالمين ما لا يحب، از دعاهاي امام (ع) است، هنگامي كه ستمي به آن حضرت مي رسيد، يا از ستمكاران چيزي مي ديد كه خوش نداشت.

محتواي دعا

«ظلم» امري زشت و ناپسند است و خداوند ظالمين را دوست ندارد. لذا امام (ع) موضعگيري و شيوه برخورد و اعتقاد يك مسلمان را نسبت به ظلم در قالب دعا به او آموزش مي دهد. در بخش اول دعا، به خداشناسي پرداخته و به اين موضوع اشاره مي كنند كه خدا همواره يار مظلومين و دشمن ظالمين است. ايشان ابتدا مي فرمايد:

يا من لا يخفي عليه انباء المتظلمين، اي آنكه خبرهاي شكوه كنندگان از ستم، بر او پنهان نيست.

و يا من قربت نصرته من المظلومين، و يا من بعد عونه عن الظالمين،

و اي آنكه ياري او به ستمديدگان نزديك است (به زودي آنها را ياري خواهد نمود)، و اي آنكه كمك او از ستمگران دور است (ايشان را ياري نمي كند).

اين مطالب را امام (ع) در شرايطي بيان مي فرمايند كه دشمنان اسلام، همواره اينگونه تبليغ مي كردند كه اين اراده خداوند است كه حكام ظالم و ستمگري چون معاويه و يزيد بر امورات مسلمين حاكم شوند، و آن همه ظلم و فساد و جنايت را روا دارند! امام (ع) در آن شرايط خفقان و استبداد در قالب دعا، به پيروان خود و ديگران آموزش مي دهد كه خداوند نه تنها ظلم نمي كند كه دشمن ظالمين و يار مظلومين است، و همواره در جبهه ستمديدگان عليه ستمگران قرار دارد. سپس در فراز ديگر دعا، امام (ع) دفع ظالمين را از خداوند درخواست مي كند و به ما مي آموزد كه چگونه دفع ظالم و ستمگر را از خداوند طلب كنيم.

چنانكه پيش از اين نيز توضيح داده شد، دعا در فرهنگ اسلام از جايگاه خاصي برخوردار است و در روايات با تعبيرات عميق و زيبايي توصيف شده است. گاهي به سلاح مومن و زماني به سپر مومن تشبيه گرديده است. در نتيجه امام (ع) به ما شيوه استفاده از اين سلاح برنده و كارساز و نيز سپر نگهدارنده و محافظت كننده در مقابل دشمنان را آموزش مي دهد. و در فراز ديگري از دعا در اين باره و در جهت دفع ستمگر در پيشگاه خداوند مي فرمايد:

و خذ ظالمي و عدوي عن ظلمي بقوتك، و افلل حده عني بقدرتك، و اجعل له شغلا فيما يليه، و عجزا عما يناويه، و ستم كننده و دشمن

مرا به قدرت خود از ستم بر من بازدار و با توانائي خود برندگي او را (دشمن) از من بشكن، و براي او كاري كه درخور اوست قرار ده (تا به آن مشغول شده از من چشم بپوشد) و او را در برابر كسي كه با او دشمني مي كند ناتوان گردان (دشمن مرا به وسيله دشمنش ناتوان گردان). سپس مي فرمايد: اللهم فكما كرهت الي ان اظلم، فقني من ان اظلم، بار خدايا همچنان كه بر من ناپسند گردانيدي كه ستم ببينم، مرا از اينكه (به ديگري) ستم كنم نگهدار. و از آنجا كه آلوده شدن به ستم در برابر ستمگر، انحراف از مكتب و تعاليم الهي است، امام (ع) در اين باره چنين مي فرمايد: و اعصمني من مثل افعاله، و لا تجعلني في مثل حاله، و مرا از انجام كارهايي مانند كارهاي او (دشمن) نگهدار، و در مانند حال او قرار مده (مرا از ستم به ديگران و متصف شدن به خويهاي ناپسنديده مانند او حفظ فرما).

و آنگاه به ما مي آموزد كه از خصلتهاي ناپسند زير به خدا پناه ببريم:

1- و اعذني من سوء الرغبه، و از خواهش و خواسته بد مرا پناه ده.

2- و هلع اهل الحرص، و از حرص آزمندان و حريصان به دنيا. (مرا پناه ده).

زيرا «سوء رغبت» و «حرص» از خصلتهايي مي باشند كه مي توانند منشاء ظلم و ستم شوند. و انسان را از راه حق و عدالت دور كنند. انسان حريص به دنيا، زياده طلب است، و چشم به حق ديگران دارد و به دارايي خود قانع نيست. لذا براي رسيدن به آنچه اضافه مي خواهد اسير گرداب نابودكننده

ستم مي شود. و امام زين العابدين (ع) با اين بيانات شيوا روان شناسي ظلم و ستم را تبيين كرده و در فراز ديگر دعا يكي از عوامل بازدارنده ظلم و ستم به ديگران را اينگونه از خداوند درخواست مي فرمايد: و صور في قلبي مثال ما ادخرت لي من ثوابك، و اعددت لخصمي من جزائك و عقابك،... و در دل من نمونه پاداشي كه برايم (در آخرت) اندوخته اي و كيفري كه براي دشمنم آماده ساخته اي را بنگار. و آن را وسيله خوشنودي من به آنچه مقدر فرموده اي (قناعت) و اطمينانم به آنچه برگزيده اي قرار ده.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست باران پس از خشكسالي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام عند الاستسقاء بعد الجدب، از دعاهاي امام (ع) هنگام درخواست باران پس از خشكسالي مي باشد. كلمه «استسقاء» به معني درخواست آشاميدن آب است، و وقتي كه نهرها خشك شوند و باران كم ببارد و آسمان به خاطر شيوع گناهان و كفران نعمتها و ندادن حقوق و كم فروشي و ظلم و حيله كاري و ترك امر به معروف و نهي از منكر و جلوگيري از زكات و حكم نمودن به غير آنچه خدا نازل فرموده، و غير اينها از چيزهايي است كه موجب خشم حضرت رحمان مي شود و موجب نيامدن باران مي گردد. كيفيت نماز استسقاء مانند نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است و در جماعت و فرادي خواندن آن به قصد رجاء اشكال ندارد. و بهتر است كه دعاي قنوت شامل طلب باران و بارش و طلب عطف و توجه حضرت رحمان باشد به اين كه درهاي آسمان را به رحمت خود باز كند و باران را

نازل كند. و قبل از دعا صلوات بر محمد و آل محمد (ع) بفرستد.

محتواي دعا

ابتدا امام (ع) در زمينه نزول باران مي فرمايد: اللهم اسقنا الغيث، و انشر علينا رحمتك بغيثك المغدق من السحاب المنساق لنبات ارضك المونق في جميع الافاق،

خدايا ما را به باران سيراب گردان، و رحمتت را به باران فراوان از ابري كه براي رويانيدن گياه زيبا در اطراف زمينت روان است بر ما بگستران. سپس ضمن معرفي اثرات باران به پاره اي از نعمتهاي خدا كه به بارش باران ارتباط دارد و از تاثيرات مستقيم و غيرمستقيم آن مي باشد اشاره مي فرمايد، از جمله:

1- روئيدن گياهان و زيبائي طبيعت

2- رسيدن ميوه ها و شكفته شدن شكوفه و گل و گياه

3- توسعه و گسترش روزي

4- جاري شدن جويبارها

5- ارزان شدن نرخها

6- نشاط و زندگي بخشيدن به انسانها و موجودات ديگر

7- رويش كشت و زرع

8- افزايش توانايي بر توانائيهاي ما

سپس امام (ع) به نعمتهايي اشاره مي فرمايد كه كمتر به آن توجه مي شود، مثل نعمت آب گوارا و شيرين، ابرهاي پربار و سايه گستر، هوايي متعادل، بارش باران به صورت طبيعي، نه به صورت دردناك و كشنده، اينها نعمتهايي است كه خداوند به ما ارزاني داشته و انسانها و همه موجودات از آن استفاده مي كنند.

سپس امام در فراز آخر دعا بر محمد (ص) و آلش درود مي فرستد و از خداوند درخواست مي كند كه بركات آسمانها و زمين را روزي گرداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست توفيق براي اخلاقهاي ستوده

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في المكارم الاخلاق و مرضي الافعال، از دعاهاي امام (ع) در

درخواست توفيق (براي) اخلاقهاي ستوده و كردارهاي پسنديده است.

محتواي دعا

تربيت انسان هدف تمامي اديان و پيامبران الهي بوده است. و در دين اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين خدا، مكارم اخلاق، و خويهاي پسنديده از جايگاه ويژه اي برخوردارند، چنانكه خداوند در قرآن كريم با عبارت (خلق عظيم)، پيامبر اكرم (ص) را به عنوان الگوي اخلاقي به انسانها معرفي مي كند دين اسلام به تعبيري دين «اخلاق» و «تربيت» است. قرآن مجيد به عنوان يگانه سند جاودانه الهي، همواره پيروان خود را به كسب ارزشهاي اخلاقي و خويهاي پسنديده دعوت مي كند، «تقوا»، «ايثار»، «راستگويي»، «عمل صالح»، «عدالت»، و ديگر سجاياي اخلاقي، پيوسته مورد سفارش قرآن و معصومين (ع) مي باشد.

رفتار و گفتار پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) الگوهايي روشن و جاويدان از اخلاق اسلامي است. و آنان معلمين الهي انسان در جهت شناساندن مكارم اخلاق به او تا قيام قيامت مي باشند. امام سجاد (ع) به عنوان جانشين رسول خدا (ص) و معلم الهي انسان و الگوي اخلاق اسلامي، در قالب دعا مكارم اخلاق را به ما آموزش مي دهد. زيرا ايشان برگزيده خدا و به علم الهي، به تمام زواياي وجود انسان آگاه است. و چون طبيبي حاذق، در كلاس دعا، به تشريح و توضيح و دسته بندي مباحث اخلاقي مي پردازد و انسان را در حين نيايش آموزش مي دهد يعني در زيباترين و عميقترين حالات با تعاليم و دستورات اخلاقي اسلام، كه از چشمه جوشان و زلال علوم اهل بيت (ع) جاري مي شود، به آموزش او مي پردازد.

در اين دعا امام (ع) ابتدا بر پيامبر (ص) و آلش درود مي فرستد، كه اين شيوه، رمز پذيرش و

استجابت دعاست. زيرا صلوات مرضي خداست. و چون چشمه اي گوارا كوير درون انسان را حيات و خرمي مي بخشد.

سپس به ما مي آموزد كه در زمينه تعالي و رشد اخلاقي و معنوي چه درخواستهايي را به پيشگاه مقدس خداوند عرضه كنيم.

امام (ع) در ابتداي دعا يك افق بلند و جايگاه رفيع كمال را به انسانها نشان مي دهد. جايي كه انسان بايد در سايه ايمان و عمل صالح به آن برسد.

لذا مي فرمايد:

1- بلغ ايماني اكمل الايمان، ايمان مرا به كاملترين ايمان برسان.

2- و اجعل يقيني افضل اليقين، و يقينم را بهترين يقين قرار ده.

3- و انته بنيتي الي احسن النيات، و نيت مرا به نيكوترين نيتها برسان.

4- و بعملي الي احسن الاعمال، و كردارم را به بهترين كردارها برسان. رسيدن به «اكمل الايمان» و «افضل اليقين» و «احسن النيات» و «احسن الاعمال» رسيدن به كمال اخلاقي، و سعادت دنيوي و اخروي است، و به نوعي ديگر سجاياي اخلاقي به آنها بازمي گردد و مربوط مي شود، و از آنجا كه سرمايه عمر و توان و نيروي انسان در دنيا محدود بوده و زماني به پايان مي رسد. پس كسي سعادتمند است كه سرمايه حيات و نيرو و استعداد و توان خود را در راهي كه نتيجه و پاداش آن ابدي و هميشگي باشد صرف كند. رسيدن به اين سعادتمندي و خوشبختي هدف تمامي انبياء و اوصياء است. و فرستادن پيامبران و كتابهاي آسماني همگي براي اين هدف بوده است كه به انسانها بياموزند كه چگونه از عمر و توان و سرمايه وجودي خود در راه رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي استفاده كنند. قرآن

و روايات برنامه و شيوه رسيدن به اين خوشبختي، و پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) راهنمايان اين راه هستند، و انسانها را راهنمايي مي كنند كه چگونه نيرو و توان و استعداد و سرمايه عمر خود را در راه رضاي خداوند صرف كنند. و در اين بازار دنيا كالاي عمر و حيات خود را چگونه با خدا معامله كنند. و نيز چگونه عمل كنند تا فريب فريبكاران را نخورده و اسير توطئه و نقشه هاي تباه كننده شيطان نشوند. امام (ع) در فرازي از دعا در اين باره، به ما مي آموزد كه از خداوند درباره بهره بردن از عمر اينگونه درخواست كنيم: و استفرغ ايامي فيما خلقتني له، و روزهايم را در آنچه كه براي آن مرا آفريده اي صرف نما. و با توجه به آيه 56 سوره ذاريات كه هدف آفرينش انسان را «عبادت» معرفي مي كند.

مي توان به اين برداشت از فرمايش امام (ع) رسيد كه به من توفيق عبادت خدا را عنايت كن. البته عبادت مفهومي گسترده دارد و تنها شامل عبادت خاص و ويژه مثل نمازهاي واجب نمي شود بلكه هر كاري كه براي اطاعت از فرمان خداوند انجام شود عبادت است. چنانكه خواب انسان روزه دار، تفكر در آثار خدا، نظر به چهره عالم الهي و رباني و... عبادت است. پس اگر انسان در ايام زندگي براي خدا كار كند، و در جهت اطاعت فرمان خداوند حركت كند، همواره مي تواند در عبادت و اطاعت خدا باشد و زندگي او الهي شود. امام (ع) با اين تعبير به ما مي آموزد كه از خداوند بخواهيم كه به ما زندگي الهي عطا فرمايد.

آنگاه به ما مي آموزد كه از

خداوند بخواهيم كه به خويهاي ناپسندي چون «كبر» و «عجب»، «فخر» دچار نشويم. و از آنجا كه درجات ظاهري دنيوي و عزت و ارجمندي زودگذر دنيا سد راه تكامل حقيقي انسان مي شود، امام (ع) به ما مي آموزد كه در جهت رفع اين نارسايي از خداوند اينگونه درخواست كنيم:

و لا ترفعني في الناس درجه الا حططتني عند نفسي مثلها، و لا تحدث لي عزا ظاهرا الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها، و مرا به درجه و مقامي سرافراز مفرما مگر آنكه پيش نفسم مانند آن پست نمايي، و عزت آشكار برايم پديد مياور مگر آنكه به همان اندازه پيش نفسم براي من خواري پنهاني پديد آوري.

و در تفسير حيات و مرگ و تبيين آنها مي فرمايد: و عمرني ما كان عمري بذله في طاعتك، فاذا كان عمري مرتعا للشيطان فاقبضني اليك قبل ان يسبق مقتك الي، او يستحكم غضبك علي، و تا هنگامي كه عمرم در فرمانبرداري تو به كار مي رود، به من عمر بده، پس هرگاه عمرم چراگاه شيطان شود (بر من تسلط يابد) مرا بميران پيش از آنكه دشمني سخت تو به من روآورد، يا خشمت بر من استوار گردد. امام سجاد (ع) در اين عبارت كوتاه بزرگترين و محكمترين فرمول زندگي را آموزش مي دهد. و آن اين كه اگر حيات و زندگي انسان در جهت اطاعت از خدا و مبتني بر مكتب الهي باشد، انسان داراي حيات طيبه و نيكو و بابركت همراه با سعادت ابدي پس اگر زندگي و حيات انسان و سرمايه عمر او در جهت مقاصد شيطان مصرف شود، اين زندگي پر زرق و برق دنيا با

تمام امكانات و ظواهر فريبنده اش بي ارزش مي شود، زيرا در پي آن خشم و غضب خداوند قرار دارد. آنگاه در فراز ديگر دعا براي اصلاح روابط با انسانها از خداوند درخواست مي كند كه: دشمني را به دوستي، حسد را به محبت، بدگماني را به اطمينان و تلخي ترس از دشمنان را به امنيت تغيير دهد.

سپس پاره اي ديگر از خويها و ارزشهاي اخلاقي را برمي شمرد و مي فرمايد: و حلني بحليه الصالحين، و البسني زينه المتقين، و مرا به زينت صالحين و شايستگان آراسته فرما، و زيور پرهيزگاران را به من بپوشان. و براي رسيدن به اين مقام والا، امور اخلاقي زير را از خداوند

متعال درخواست مي نمايد:

1- في بسط العدل (با توفيق براي) گسترش عدالت،

2- و كظم الغيظ و فرونشاندن خشم،

3- و اطفاء النائره و خاموش كردن آتش دشمني،

4- و ضم اهل الفرقه، و گرد آوردن پراكندگان (دلهاي از هم رنجيده)،

5- و اصلاح ذات البين، و اصلاح فساد بين مردم،

6- و افشاء العارفه و فاش كردن (گسترش) خير و نيكي،

7- و ستر العائبه، و پنهان نمودن عيب و زشتي،

8- و لين العريكه، و نرم خوئي،

9- و خفض الجناح، و فروتني،

10- و حسن السيره، و روش نيكو،

11- و سكون الريح و سنگيني،

12- و طيب المخالقه و خوشخويي (با مردم)،

13- و السبق الي الفضيله و سبقت گرفتن در فضيلت،

14- و ايثار التفضل و برگزيدن احسان (بي آنكه جزاي احساني باشد)،

15- و ترك التعيير، و سرزنش نكردن،

16- و الافضال علي غير المستحق. و كمك نكردن به غير مستحق،

17- و القول بالحق و ان عز،

و گفتن حق اگر چه سخت باشد،

18- و استقلال الخير و ان كثر من قولي و فعلي، و كم شمردن نيكي گفتار و كردارم اگر چه بسيار باشد،

19- و استكثار الشر و ان قل من قولي و فعلي، و بسيار شمردن بدي گفتار و كردارم اگر چه كم باشد،

20- و لزوم الجماعه، و هميشه با جماعت (مومنين) بودن،

21- و رفض اهل البدع، و واگذاشتن بدعت گزاران،

22- و مستعمل الراي المخترع، و واگذاشتن مخترعين آراء (يعني مدعيان باطل و دين تراشان جاهل)،

23- و اجعلني علي ملتك اموت و احيي، و چنانم گردان كه بر دين تو (اسلام) بميرم و زنده گردم،

24- و توجني بالكفايه، و سرم را به تاج بي نيازي بپوشان (تا در پيش غير تو سر فرود نياورم)،

25- و سمني حسن الولايه، و مرا به نيكي در كارهايي كه به آن قيام مي كنم وادار،

26- وهب لي صدق الهدايه، و هدايت حقيقي را به من ببخش،

27- و لا تفتني بالسعه، مرا به توانگري گمراه مفرما،

28- و امنحني حسن الدعه، و زندگي آسوده كه در آن رنج نباشد به من عطا فرما،

29- و لا تجعل عيشي كدا كدا، و سختي و دشواري در زندگيم قرار مده،

30- و لا ترد دعائي علي ردا، و دعا و درخواستم را به خودم بازمگردان،

31- و امنعني من السرف، و مرا از زياده روي و اسراف بازدار،

32- و حصن رزقي من التلف، و روزي ام را از تباه شدن مصون بدار،

33- و وفر ملكتي بالبركه فيه، و دارائيم را به بركت و زياد نمودن در آن افزون گردان،

34- و

اكفني مونه الاكتساب، و مرا از به دست آوردن روزي و كسب با رنج بي نياز كن،

35- و ارزقني من غير احتساب،... و روزي ام را از جايي كه هرگز گمان نمي برم عطا فرما، تا از عبادت و بندگي تو براي به دست آوردن روزي بازنمانم، و زير بار سنگيني زيانها و بدي عواقب كسب (غيرمشروع) نروم،

36- و صن وجهي باليسار، و آبرويم را به توانگري حفظ نما،

37- و لا تبتذل جاهي بالاقتار،... و ارجمنديم را به تنگدستي خوار مگردان، تا از روزي خوارانت روزي بخواهم...

38- و ارزقني صحه في عباده، و تندرستي در عبادت را روزي من كن.

39- و فراغا في زهاده، و آسايش در زهد و دوري از دنيا،

40- و علما في استعمال، و علم با عمل (روزي من كن)،

41- و ورعا في اجمال، و پرهيزكاري از روي ميانه روي (نه به اندازه اي كه به وسواس بدانديشي و بدگماني) كشد،

42- و سهل الي بلوغ رضاك سبلي، و راههايم را براي رسيدن به خشنوديت آسان فرما،

43- و حسن في جميع احوالي عملي، و كردارم را در هر حال نيكو گردان،

44- و نبهني لذكرك في اوقات الغفله، و مرا در اوقات فراموشي به ياد خود آگاه ساز،

45- و استعملني بطاعتك في ايام المهله، و در روزگار مهلت (زندگاني دنيا) مرا به طاعت و بندگيت بگمار،

46- و انهج لي الي محبتك سبيلا سهله، و راهي هموار به سوي محبت و دوستيت (پيروي از اوامر و نواهيت) براي من آشكار نما،

47- اكمل لي بها خير الدنيا و الاخره، به وسيله آن راه (يا آن محبت) نيكي دنيا و

آخرت را برايم كامل بگردان.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، درخواستهايي كه امام (ع) به ما مي آموزد، در تمامي زمينه هاي اعتقادي، اخلاقي، فردي و اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي... مي باشد. و اين به وضوح نشان مي دهد كه دعا در فرهنگ اسلام كلاس سازندگي و تقويت انسان در جهت عمل به دستورات مكتب است. گذشته از اين كلاس يادآوري وظايف انسان نسبت به خالق هستي است. در نتيجه دعا در مكتب اهل بيت عليهم السلام، نيايش عارفانه توام با شناخت و معرفت خداوند است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

دعا براي پدر و مادر

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام لابويه عليهماالسلام از دعاهاي امام (ع) براي پدر و مادر خود (ع) است.

محتواي دعا

امام چهارم (ع) پس از درود فرستادن بر پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان (ع) به پدر و مادر بزرگوار خويش دعا كرده مي فرمايند:

و اخصص، اللهم، والدي بالكرامه لديك، و الصلوه منك، يا ارحم الراحمين، خدايا پدر و مادر مرا به گرامي داشتن نزد خود و احسان و نيكي از جانب خويش برتري بخش. اي بخشنده ترين بخشندگان. آنگاه به طور غيرمستقيم به مقام پدر و مادر و حقوق آنها بر فرزندان اشاره كرده و از خداوند در جهت اداي حقوق و وظائف انسان نسبت به والدين استمداد مي طلبد و مي فرمايد:

و الهمني علم ما يجب لهما علي الهاما، و دانستن آنچه درباره ايشان بر من واجب است (حقوق آنها) را به من الهام نما و در دلم انداز. البته گرچه مي دانيم امام سجاد (ع) و پدر گراميشان امام حسين (ع) هر دو معصوم هستند. اما در اين دعا امام (ع) به ما رعايت حقوق پدر و

مادر را گوشزد مي كند. و علاوه بر اينكه جايگاه آنها را در مكتب اسلام نشان مي دهد ما را با وظايفمان نسبت به آنها آشنا مي كند. سپس در فراز ديگري از دعا درباره رعايت حقوق پدر و مادر از خداوند طلب كمك كرده مي فرمايد: اللهم خفض لهما صوتي، و اطب لهما كلامي، و الن لهما عريكتي، و اعطف عليهما قلبي، و صيرني بهما رفيقا، و عليهما شفيقا. خدايا صدايم را در برابر ايشان آهسته، سخنم را خوشايند، خويم را نرم و دلم را بر آنان مهربان كن، و مرا با ايشان سازگار و بر آنان رحيم گردان.

به آرامي سخن گفتن، كلام نيكو به كار بردن، نرم خو بودن و با عاطفه و محبت بودن و در نتيجه رفيق و شفيق پدر و مادر بودن از وظايفي است كه امام (ع) در اين فراز از دعا به آنها اشاره فرموده اند. سپس با اشاره غيرمستقيم به نقش تربيتي پدر و مادر مي فرمايد: اللهم اشكر لهما تربيتي، و اثبهما علي تكرمتي، خدايا آنان را به پرورش من جزا ده و در گرامي داشتنم پاداش ده، و در مورد زمان دعا كردن بر پدر و مادر مي فرمايد: اللهم لا تنسني ذكرهما في ادبار صلواتي، و في انا من آناء ليلي، و في كل ساعه من ساعات نهاري، خداوندا ياد ايشان را به دنبال نمازها و در وقتي از اوقات شب و در هر ساعتي از ساعات روزم از يادم مبر.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

دعا براي فرزندان

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام لولده عليهم السلام، از دعاهاي امام (ع) است براي فرزندانش (ع).

محتواي دعا

امام (ع)

در فراز آغازين دعا براي فرزندان مي فرمايد:

اللهم و من علي ببقاء ولدي، و باصلاحهم لي، و بامتاعي بهم، بار الهي بر من منت گذار به اين نعمت كه فرزندانم را باقي بداري (و عمر طولاني و با عز به آنها عطا كني) و آنها را براي من صالح گرداني، و مرا به وجود آنها بهره مند و كامروا سازي.

سپس در بخش ديگر دعا، درخواستهاي زير را در جهت طول عمر و اصلاح و سعادتمندي در دنيا و آخرت فرزندان بيان مي فرمايد:

1- طول عمر، الهي امدد لي في اعمارهم، خداي من عمر آنها را طولاني گردان.

2- صحت بدن و دين و اخلاق، و اصح لي ابدانهم و اديانهم و اخلاقهم، و بدنها و دينها و اخلاقشان را براي من نيكو گردان.

3- عافيت تن و جان، و عافهم في انفسهم...، و تن و جانشان را عافيت ده.

4- زيادي رزق و روزي، و ادرر لي و علي يدي ارزاقهم، و روزيهايشان را براي من و به دست من فراوان گردان.

5- نيكوكار و باتقوا و بابصيرت، و اجعلهم ابرارا اتقياء بصراء، و آنان را نيكوكاران و پرهيزكاران و بينايان بابصيرت قرار ده.

6- شنونده و فرمانبردار، سامعين مطيعين لك، و شنوندگان (سخن راست و حق) و فرمانبرداران خودت قرار ده.

7- دوستدار دوستان خدا و دشمن دشمنان او، و لاوليائك محبين مناصحين، و لجميع اعدائك معاندين و مبغضين، و (آنان را) دوستداران پنددهنده براي دوستانت، و دشمنان و كينه دار براي همه دشمنانت قرار بده. سپس با اشاره به اهميت تربيت فرزندان به ما مي آموزد از خداوند درخواست كنيم كه ما را در تربيت

آنان ياري و كمك فرمايد: و اعني علي تربيتهم و تاديبهم و برهم، و مرا در تربيت و تاديب (راه پسنديده را به آنها نشان دادن) و نيكي كردن به ايشان ياري فرما. آنگاه با اشاره به نقشه ها و توطئه هاي شيطان، به ما مي آموزد كه براي حفظ شدن از وسوسه هاي شيطان دعا كنيم، و از خداوند بخواهيم كه شيطان را بر ما غالب نكند.

اللهم فاقهر سلطانه عنا بسلطانك حتي تحبسه عنا بكثره الدعاء لك، خدايا به توانايي خود او (شيطان) را از تسلط بر ما مغلوب نما تا به وسيله دعا خواندن بسيار (براي تو) او را از ما بازداري. يكي از نقشهاي دعا در زندگي انسان، سپر بودن آن در برابر حملات مشكلات و وسوسه هاي شيطان است، به طوري كه در برخي روايات از دعا به سپر مومن تعبير شده است. و امام (ع) نيز مي فرمايد كثرت دعا، به اراده خداوند و خواست او نقش بازدارنده شيطان را دارد. زيرا دعا تقويت كننده انسان است. آنگاه به ما مي آموزد كه از خداوند درخواست كنيم در زمره افراد زير قرار بگيريم:

1- كساني كه به پناه بردن به خدا خو گرفته اند.

2- و در معامله با خدا سود برده اند.

3- و به عزت و توانائي خدا پناه برده اند.

4- و از فضل و بخشش خداوند روزي حلال بر ايشان فراخ گرديده.

5- و به وسيله خدا از ذلت و خواري به عزت و بزرگواري رسيده اند.

6- و از ظلم و ستم، به عدل و داد خدا پناه برده اند.

7- و به رحمت و مهرباني خدا از بلا و گرفتاري بهبودي يافته اند.

8- و به بي نيازي

از خداوند، از فقر و بي چيزي توانگر شده اند.

9- و به ترس از خدا، از گناهان و لغزشها و نادرستيها نگاه داشته شده اند.

10- و به پيروي از خدا، به نيكي و راه راست و درست توفيق يافته اند.

11- و به قدرت خداوند، ميان ايشان و گناهان، مانعي پديدار شده كه همه گناهان را ترك گفته اند.

12- و در جوار و همسايگي (رحمت و لطف خدا) آرميده اند. (الساكنين في جوارك)

و در پايان آنچه را براي خود و فرزندان و ذريه خويش درخواست فرموده براي همه مردان و زنان مسلمان و مومن از پيشگاه خداوند طلب نموده و مي فرمايد: و اعط جميع المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات مثل الذي سالتك لنفسي و لولدي في عاجل الدنيا و اجل الاخره، و مانند آنچه از تو براي خود و فرزندانم در دنيا و آخرت خواستم به همه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باايمان ببخش. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند: هر مومني كه براي مومنين و مومنات دعا كند خداي عزوجل از هر مومن و مومنه اي كه از اول روزگار گذشته يا آنكه تا روز قيامت آينده است مانند آنچه را كه او براي ايشان دعا كرده به او بازمي گرداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درباره همسايگان و دوستان

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام لجيرانه و اوليائه اذا ذكرهم، از دعاهاي امام (ع) است درباره همسايگان و دوستانش هنگامي كه آنها را ياد مي نمود.

محتواي دعا

امام سجاد (ع) در اين دعا پس از درود فرستادن بر رسول خدا و آل او در مورد همسايگان و

دوستان خويش مي فرمايد:

و تولني في جيراني و موالي العارفين بحقنا، و المنابذين لاعدائنا بافضل ولايتك، (خدايا) مرا به بهترين ياري نمودن درباره همسايگان و دوستانم كه به حق ما عارف هستند (امامت ما را باور داشته و حقوق ما را رعايت مي نمايند) و با دشمنان ما مخالفت مي كنند همراهي فرما.

امام (ع) در اين بخش از دعا توجه ما را به باور و عقيده همسايگان و دوستان جلب كرده و دو صفت و ويژگي براي آنان ذكر مي فرمايد:

1- عارف بودن به حق امام (ع) (عقيده به امامت)

2- مخالفت با دشمنان امام (ع)

سپس از خداوند درخواست مي كند كه همسايگان و دوستان را به انجام اعمال و كارهاي زير توفيق دهد:

1- لاقامه سنتك، برپا داشتن سنت الهي.

2- و الاخذ بمحاسن ادبك، فراگرفتن اخلاق پسنديده ات.

3- في ارفاق ضعيفهم، در سود رساندن به ناتوانانشان.

4- و سد خلتهم، و جلوگيري از فقر و نيازمنديشان.

5- و عياده مريضهم، و عيادت از بيمارشان.

6- و هدايه مسترشدهم، و راهنمايي كساني از آنها كه نيازمند ارشاد هستند.

7- و مناصحه مستشيرهم، و اندرز دادن كساني از آنها كه نيازمند مشورت هستند.

8- و تعهد قادمهم، و ديدار كردن از سفر آمده هايشان.

9- و كتمان اسرارهم، و پنهان كردن رازهايشان.

10- و ستر عوراتهم، و پوشاندن عيبهايشان.

11- و نصره مظلومهم، و ياري ستمديده هايشان.

12- و حسن مواساتهم بالماعون، و خوب كمك كردنشان در ابزار خانه (ماعون)

13- و العود عليهم بالجده و الافضال، و سود رساندنشان به بخشش فراوان.

14- و اعطاء ما يجب لهم قبل السوال، و عطا كردن (به محتاجان) آنچه در

نزدشان لازم و ضروري قبل از درخواست.

چنانكه ملاحظه مي شود درخواستهاي امام (ع) از خداوند در مورد همسايگان و دوستان در تمام زمينه ها و ابعاد مي باشد. هم جنبه مادي و هم معنوي، هم موضوعات دنيوي و هم آنچه مربوط به سعادت آخرت است. به طوري كه اگر انسان واقعا در انجام اين دستورات موفق شود، تمامي نارسائيها برطرف مي شود. در حقيقت امام زين العابدين (ع) در قالب دعا معارف الهي و وظايف فردي و اجتماعي ما را آموزش مي دهد. به پا داشتن سنتهاي الهي، فراگرفتن ادب در جهت تقويت روابط انساني و از ميان برداشتن نارسائيهاي رفتاري از جمله افشاء رازها و عيوب يكديگر، همچنين ياري كردن مظلوم و عيادت مريض و رفت و آمد و بازديد به مناسبتهاي گوناگون مثل از سفر آمدن و كمكهاي اقتصادي و مالي به يكديگر از جمله درسهايي است كه در اين فراز از دعا بيان شده است. و همگي تقويت كننده روابط اجتماعي مومنين و رشد و كمال معنوي آنان است.

آنگاه در فراز ديگر دعا امام (ع) براي خويش دعا مي كند كه در حق آنها رحمت و عفت و تواضع و مودت و نصيحت و رعايت و گذشت و احسان و حسن ظن و نيكي داشته باشد. و در حقيقت به ما مي آموزد كه در حق همسايگان، اينگونه برخورد و رابطه اسلامي داشته باشيم.

ايشان در قسمتي از بخش آخر دعا با اشاره به حق خويش (به عنوان امام و مقتدا) از خداوند درخواست مي كند كه شناخت و بينش آنها را نسبت به حق خويش به عنوان امام و پيشواي الهي، افزون فرمايد: و زدهم بصيره في حقي، و

معرفه بفضلي حتي يسعدوا بي و اسعد بهم، و به ايشان بينايي در حق من، و شناسايي به فضل و برتري من بيافزا تا به وسيله من نيكبخت شوند و من به وسيله آنان نيكبخت گردم. جمله آخر امام (ع) كه مي فرمايد من به وسيله آنان نيكبخت شوم، با اينكه حضرت برگزيده خدا و امام معصوم است، اشاره به نقش روابط سالم اجتماعي در جهت سعادت و كمال انسانهاست. اگر روابط انسانها در هر سطحي كه باشد بر اساس معيارهاي الهي تنظيم شود، انسانها يكديگر را در جهت كمال ياري مي كنند. رشد و كمال مادي و معنوي در گرو رابطه صحيح و بر اساس تعاليم الهي اسلام تحقق ميابد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

دعا براي مرزداران

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام لاهل الثغور، از دعاهاي امام (ع) براي مرزداران (پاسداران مرزهاي سرزمين اسلامي) مي باشد.

محتواي دعا

امام سجاد (ع) در اين دعا توجه ما را به كساني جلب مي كند كه در پرتو نگهباني و پاسداري آنها از حدود سرزمين اسلامي، امنيت و آرامش داخلي تامين مي شود. امام (ع) در دعا به ايشان و نيز حفظ حدود و مرزهاي اسلامي، عباراتي را بيان مي كند و ابتدا جهت استجابت دعا، كلام خود را با صلوات بر پيامبر (ص) و آل او آغاز كرده مي فرمايد: و حصن ثغور المسلمين بعزتك، و ايد حماتها بقوتك، و اسبغ عطاياهم من جدتك، و مرزهاي مسلمانان را به عزت و جلال خود محفوظ بدار، و نگهبانان آن مرزها را به قوت و قدرت خود ياري فرما و عطايا و انعامشان را از توانگريت فراوان گردان. سپس در زمينه هاي

زير براي آنان (مرزداران) از خداوند درخواست ياري مي كند:

1- افزايش تعداد آنها، و كثر عدتهم.

2- و برندگي اسلحه هاي ايشان، و اشحذ اسلحتهم.

3- و حفظ حدود و محل استقرار آنها، و احرس حوزتهم.

4- و محكم شدن اطراف لشكرگاه آنها، و امنع حومتهم.

5- و پيوند دلها و هماهنگي و دوستي ميان سپاهيان، و الف جمعهم.

6- و تدبير امور ايشان، و دبر امرهم.

7- و تامين مستمر و پي درپي آذوقه ايشان، و واتر بين ميرهم.

8- و به تنهايي، كارگزاري نمودن سختيهايشان، و توحد بكفايه مونهم.

9- و ياري كردن ايشان براي رسيدن به پيروزي، و اعضدهم بالنصر.

10- و نيرو دادن به آنها به وسيله صبر، و اعنهم بالصبر.

11- و اعطاي دقت نظر به ايشان (در مقابل مكر و حيله دشمنان)، و الطف لهم في المكر.

12- و آشنا كردن آنها به آنچه (از فنون و تدابير جنگي و امور دين و دنيا) كه نمي دانند، و عرفهم ما يجهلون.

13- و بصيرت دادن به سپاهيان به آنچه (مكر و فريب دشمنان) كه نمي بينند، و بصرهم ما لا يبصرون. آنگاه در فراز ديگر دعا براي هر يك از سپاهيان اسلام درخواستهاي زير را از خداوند بيان مي فرمايد:

1- فلقه اليسر، و هيئي له الامر، پس او را آساني پيش آور و كار را برايش مهيا ساز.

2- و توله بالنجح، و پيروزي را برايش عهده دار شو.

3- و تخير له الاصحاب، و بهترين ياران را براي او برگزين.

4- و استقوله الظهر، و به آنچه نيازمند است ياريش كن.

5- و اسبغ عليه في النفقه، و جيره اش را سرشار گردان.

6-

و متعه بالنشاط، و او را به نشاط و خرمي بهره مند ساز.

7- و اطف عنه حراره الشوق، و گرمي آرزو را از او فرونشان.

8- و اجره من غم الوحشه، و او را از اندوه تنهائي برهان.

9- و انسه ذكر الاهل و الولد، و ياد زن و فرزند را فراموشش ساز.

10- و اثر له حسن النيه، و او را به حسن نيت راهنمائي كن.

11- و توله بالعافيه، و عافيت و تندرستي را برايش عهده دار شو.

12- و اصحبه السلامه، و سلامتي و رهائي از بلاها را همراهش گردان.

13- و اعفه من الجبن، و او را از ترس و سست دلي دور ساز.

14- و الهمه الجراه، و جرات و دليري در دلش بيفكن.

15- و ارزقه الشده، و نيرومندي روزيش نما.

16- و ايده بالنصره، و با كمك و ياري (خود) او را ياري فرما.

17- و علمه السير و السنن، و راهها (احكام جهاد) و روشها را به او بياموز (سيرتها و سنتها را به او ياد بده).

18- و سدده في الحكم، و در حكم كردن راه درست را به او بنما.

19- و اعزل عنه الرياء، و ريا و خودنمايي را از او دور كن.

20- و خلصه من السمعه، و او را از انجام كاري براي اينكه مردم بشنوند رها كن.

21- و اجعل فكره و ذكره و ظعنه و اقامته فيك و لك، و انديشه و ياد و سفر كردن و ماندنش را در راه خود و براي (به دست آوردن رضا و خشنودي) خودت قرار بده. سپس امام (ع) براي سپاهيان اسلام آن هنگام كه

با دشمن روبرو مي شوند دعا كرده و مي فرمايد:

1- فقللهم في عينه، آنها را (دشمنان را) در پيش چشمش اندك نما.

2- و صغر شانهم في قلبه، و مقام (دشمنان) را در دلش كوچك ساز.

3- و ادل له منهم، و او را بر آنان (دشمنان) پيروز گردان.

4- و لا تدلهم منه، و دشمنان را بر او چيره مگردان.

و در بخش ديگر دعا، امام (ع) براي افراد پشت جبهه دعا مي كند، يعني براي كساني كه با صرف مال و امكانات خود جبهه اسلام را ياري مي كنند، به ياري خانواده سپاهيان اسلام مي روند، يا در تامين وسايل مورد نياز جبهه همكاري مي كنند، يا در راه تقويت جبهه اسلام تبليغ كرده، ديگران را به پيوستن به سپاه اسلام ترغيب مي نمايند. و يا براي پيروزي سپاه اسلام دعا مي كنند...

امام (ع) براي تمامي اين افراد كه به نوعي به جبهه اسلام كمك مي كنند از خداوند مي خواهد كه اجر و پاداش سپاهيان اسلام در جبهه را عنايت بفرمايد. و در خاتمه بر محمد (ص) و آل طاهرينش درود مي فرستد.

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست عفو از خداوند

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في طلب العفو و الرحمه، از دعاهاي امام (ع) در درخواست عفو و گذشت و رحمت و مهرباني از (خداي تعالي) است.

محتواي دعا

امام (ع) در فراز اول دعا به ما مي آموزد كه درخواستهاي زير را از خداوند داشته باشيم:

1- و اكسر شهوتي عن كل محرم، و قواي شهواني مرا از هر كار حرام در هم شكن ( هواهاي نفساني مرا مغلوب و مقهور خود گردان)

2- و ازو حرصي

عن كل ماثم، و حرصم را از هر كار بد بركنار دار.

3- و امنعني عن اذي كل مومن و مومنه و مسلم و مسلمه، و مرا از اذيت و آزار رساندن به هر مرد و زن مومن و مسلمان بازدار. سپس از خداوند درخواست مي كند بنده اي كه درباره او ستمي مرتكب شده و يا حق ايشان را برده، اگر زنده است يا مرده، بيامرزد. (فاغفر له ما الم به مني) و آنگاه مي فرمايد: و عوضني من عفوي عنهم عفوك، و من دعائي لهم رحمتك حتي يسعد كل واحد منا بفضلك، و ينجو كل منا بمنك، و مرا از عفو و گذشتم از ايشان به عفوت، و از دعا و درخواستم (درباره آمرزش) براي آنان به رحمتت عوض (پاداش) عطا فرما، تا هر يك از ما به وسيله احسان تو (در دنيا و آخرت) نيكبخت شود، و هر كدام از ما به سبب نعمت (پاداش به من و آمرزش آنان، از بدبختي) رهايي يابد. و در ادامه درخواستهاي خود به ما مي آموزد كه از خدا بخواهيم: و هب لنفسي علي ظلمها نفسي، و نفس مرا با اينكه به خود ستم كرده ببخش. و وكل رحمتك باحتمال اصري، و رحمتت را به برداشتن بار گرانم بگمار. و اجعلني اسوه قد انهضته بتجاوزك عن مصارع الخاطئين، و مرا الگوي كساني قرار بده كه به گذشت خود آنها را از افتادنگاههاي خطاكاران به پا داشته اي ( نگهداري كرده اي).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست پرده پوشي و نگهداري از گناه

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في طلب الستر و الوقايه، از دعاهاي امام (ع) در درخواست پرده پوشي و حفظ

و نگهداري (از گناه) است.

محتواي دعا

در اين دعا امام (ع) پس از درود فرستادن بر محمد (ص) و آل او به ما مي آموزد كه در جهت پوشش خطاها و عيبها و مصون ماندن از هجوم گناهان چگونه از خداوند استمداد و كمك بگيريم و مي فرمايد:

1- و لا تبرز مكتومي، و سوم را آشكار مگردان.

2- و لا تكشف مستوري، و پنهانم را هويدا مكن.

3- و لا تعلن علي عيون الملاء خبري، و پيش چشم مردم خبرم را فاش مساز (از احوال و افعال ناشايسته ام خلق را آگاه مكن).

4- اخف عنهم ما يكون نشره علي عارا، و آنچه نشر آن مايه سرشكستگي و ننگ و عار (من) است همه را (به كرمت) از چشم خلق پنهان دار.

5- و اطو عنهم ما يلحقني عندك شنارا، و آنچه كه نزد تو مرا رسوا مي سازد از آنها بپوشان.

آنگاه به ما مي آموزد كه از خداوند بخواهيم چنين عاقبتي را در آخرت نصيب ما فرمايد:

1- شرف درجتي برضوانك، به رضا و خشنودي خود درجه و پايه (مقام و منزلت) مرا بلند گردان.

2- و اكمل كرامتي بغفرانك، و به آمرزش خود گرامي داشتنم را كامل نما.

3- و انظمني في اصحاب اليمين، و مرا در زمره اصحاب يمين درآور.

4- و وجهني في مسالك الامنين، و (قلبم را) در راه و طريقه آنانكه ايمن هستند متوجه گردان.

5- و اجعلني في فوج الفائزين، و مرا در زمره رستگاران عالم قرار ده.

6- و اعمر بي مجالس الصالحين، و زندگانيم را به همنشيني با صالحان و نيكان آباد ساز.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي

اسرار؛ محيا.

درباره وداع با ماه مبارك رمضان

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في وداع شهر رمضان، از دعاهاي امام (ع) درباره وداع و درود با ماه مبارك رمضان است.

محتواي دعا

امام (ع) در ابتداي دعا به مدح و ثناي خداوند جل جلاله پرداخته و مي فرمايد: اللهم يا من لا يرغب في الجزاء، و يا من لا يندم علي العطاء، و يا من لا يكافي عبده علي السواء،

خدايا اي آنكه (براي نعمتهايي كه به خلقش داده) پاداش نمي خواهد، و اي آنكه بر عطا و بخشش پشيمان نمي شود، و اي آنكه جزاي (كردار) بنده خود را يكسان و برابر نمي دهد (بلكه اگر نيك باشد چند برابر مي دهد و اگر بد باشد مي آمرزد). سپس در فرازي از دعا اينگونه بر ماه مبارك رمضان سلام كرده مي فرمايد: السلام عليك يا شهر الله الاكبر، و يا عيد اوليائه، سلام بر تو اي بزرگترين ماه خدا، و اي عيد دوستان خدا. السلام عليك يا اكرم مصحوب من الاوقات، سلام بر تو اي گراميترين وقتهايي كه مصاحب و يار بودي. السلام عليك من شهر قربت فيه الامال، سلام بر تو ماهي كه آرزوها در آن نزديك است (حاجتها روا مي شود). السلام عليك من اليف آنس مقبلا فسر، سلام بر تو اي همدمي كه انس و خو گرفت هنگامي كه رو آورد و شاد گردانيد. السلام عليك من مجاور رقت فيه القلوب، سلام بر تو همسايه اي كه دلها در آن نرم و فروتن گرديد. السلام عليك من ناصر اعان علي الشيطان، سلام بر تو ياري دهنده اي كه (ما را) بر مغلوب ساختن شيطان ياري كرد. السلام عليك من شهر هو من كل امر

سلام، سلام بر تو ماهي كه از هر چيز سلامت و بي گزند است. و در فرازهاي ديگر دعا به ما مي آموزد از پيشگاه مقدس الهي اين درخواستها را داشته باشيم:

1- و ابلغ باعمارنا ما بين ايدينا من شهر رمضان المقبل، و عمرهاي ما را كه در پيش است به ماه رمضان آينده برسان.

2- و اجبر مصيبتنا بشهرنا، و مصيبت و اندوه ما را به رفتن ماه ما (خير و نيكي) عوض ده.

3- اللهم اسلخنا بانسلاخ هذا الشهر من خطايانا، خدايا با گذشتن اين ماه از گناهان ما بگذر.

4- اللهم ارزقنا خوف عقاب الوعيد، خدايا ترس از عذاب دوزخ را روزي ما گردان.

5- و شوق ثواب الموعود، و پاداش وعده داده شده (بهشت) را روزي ما گردان.

6- اللهم تجاوز عن آبائنا و امهاتنا و اهل ديننا جميعا من سلف منهم و من غبر الي يوم القيامه، خدايا از پدران و مادران و همه همكيشان ما، هر كه از ايشان درگذشته و هر كه درنگذشته تا روز رستاخيز درگذر (آنان را ببخش).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

دفع كيد و مكر دشمنان

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في دفاع كيد الاعداء، و رد باسهم، از دعاهاي امام (ع) در جهت دفع كيد و مكر دشمنان و بازگردانيدن سختي و شكنجه ايشان است.

محتواي دعا

در روايات معصومين (ع) آمده است كه دعا سپر مومن است، و سپر چنانكه مي دانيم شخص را از حمله دشمنان در امان مي دارد. اين دعا در ضمن بيان معارف الهي و خداشناسي راههاي مبارزه با دشمنان را به ما مي آموزد. امام (ع) دعا را اينگونه آغاز

مي فرمايند:

الهي هديتني فلهوت، و وعظت فقسوت، و ابليت الجميل فعصيت، اي خداي من راهنمائيم كردي پس غافل مانده و به كار بيهوده مشغول شدم و پندم دادي پس سخت دل گشتم، و نعمت نيكو عطا نمودي پس نافرماني كردم. امام (ع) در اين عبارات كوتاه به پاره اي نارساييها كه موجب غلبه دشمن، و اجرا شدن نقشه هاي او مي شود اشاره مي فرمايند كه عبارتند از:

1- غفلت و افتادن در ورطه لهو و لعب

2- عمل نكردن به سفارشات و موعظه هاي الهي

3- استفاده صحيح نكردن از امكانات و نعمتها

و سپس با اشاره به توحيد مي فرمايد:

و وسيلتي اليك التوحيد، و دستاويزم به سوي تو توحيد و يگانه پرستي است.

و اينكه خداوند چگونه شر دشمني كه شمشير از نيام كشيده، و شر ستمگر فريبكار و شر حسود را دفع مي نمايد، از جمله مطالبي است كه در فراز بعدي دعا عنوان شده است.

و در خاتمه، پيامبر (ص) و علي (ع) را وسيله تقرب به خدا قرار داده و به ما مي آموزد تا اينگونه از خداوند مسئلت كنيم: اللهم فاني اتقرب اليك بالمحمديه الرفيعه و العلويه البيضاء، و اتوجه اليك بهما...، خدايا پس من به وسيله منزلت رفيع محمد (ص) و مقام روشن علي (ع) به سوي تو تقرب مي جويم و به سبب آنان به درگاهت رو مي آورم...

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

درخواست از خدا جهت دور گردانيدن اندوهها

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في استكشاف الهموم، از دعاهاي امام (ع) در درخواست (از خداي تعالي) جهت دور گردانيدن اندوهها است.

محتواي دعا

امام (ع) در آغاز دعا مي فرمايد: يا فارج الهم و يا كاشف الغم، يا

رحمن الدنيا و الاخره و رحيمهما، صل علي محمد و آل محمد. اي بردارنده غم و دوركننده اندوه، اي بسيار بخشنده در دنيا و آخرت و بسيار مهربان در آن دو سرا، بر محمد و آل محمد درود فرست. سپس به ما مي آموزد كه اين درخواستها را از خداوند طلب كنيم:

1- اعصمني و طهرني، مرا نگه دار و پاك گردان.

2- اسالك عملا تحب به من عمل به، از تو درخواست مي كنم عمل و كرداري را كه به سبب آن هر كسي كه آن را انجام دهد دوست بداري.

3- و يقينا تنفع به من استيقن به حق اليقين في نفاذ امرك، و يقين و باوري كه به وسيله آن كسي را كه در جريان امر تو حقيقت يقين را به دست مي آورد سود مي دهي.

4- و اقبض علي الصدق نفسي، و مرا بر راستي (در قصد و گفتار و كردار) بميران.

5- و اقطع من الدنيا حاجتي، و حاجت و نيازمنديم را از دنيا جدا ساز.

6- و اجعل فيما عندك رغبتي شوقا الي لقائك، و رغبت و خواسته ام را در آنچه نزد تو است شوق ديدار خودت قرار ده.

7- و هب لي صدق التوكل عليك، و راستي توكل و اعتماد بر خود را به من عطا فرما.

8- اسالك خوف العابدين لك، از تو مي خواهم كه به من ترس عبادت كنندگان را عطا فرمايي.

9- و عباده الخاشعين لك، (و از تو مي خواهم) عبادت و پرستش خشوع كنندگان را به من عطا كني.

10- اللهم اجعل رغبتي في مسالتي مثل رغبه اوليائك في مسائلهم، خدايا رغبت و اراده مرا در خواسته ام مانند رغبت دوستانت

در خواسته هايشان قرار ده.

11- و رهبتي مثل رهبه اوليائك، و ترسم را مانند ترس دوستانت قرار ده.

12- و استعملني في مرضاتك عملا لا اترك معه شيئا من دينك مخافه احد من خلقك، (اي خدا) مرا در طريق رضا و خشنودي خود به عملي مشغول بدار كه با انجام آن عمل، من هيچ امري از دين تو را به واسطه ترس از مخلوقت ترك نكنم.

13- و نجني من مضلات الفتن، و مرا به وسيله رحمت و مهربانيت از فتنه هاي گمراه كننده (از راه حق) نجات و رهائي بده. و صلي الله علي سيدنا محمد رسول الله المصطفي، و علي آله الطاهرين.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

دعاي امام سجاد در سجده

طاووس يماني گفت: شبي از كنار كعبه عبور مي كردم، ديدم امام سجاد عليه السلام به حجر اسماعيل عليه السلام وارد شد، و مشغول نماز گرديد سپس به سجده رفت.

من با خود گفتم: اين مرد صالح از خاندان رسالت و نيكي است، خوب است از فرصت استفاده كرده و گوش كنم، بدانم دعاي آن حضرت در سجده چيست؟ شنيدم در سجده مي گفت:

«عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك.»

«بنده كوچك تو به در خانه تو آمده، بيچاره تو به در خانه تو آمده، فقير تو به در خانه تو آمده، درخواست كننده ات به درگاه تو آمده است». طاووس مي گويد: «آن را ياد گرفتم و در رفع هر اندوه و گرفتاري، آن دعا را خواندم، و اندوه و گرفتاريم برطرف شد». [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ترجمه ارشاد، ج 2، ص 144 و كشف الغمه، ج 2، ص 273.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره

عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

دعاي امام سجاد در وقت سحر

امام زين العابدين عليه السلام در وقت سحر تمام شبهاي ماه مبارك رمضان با خداي متعال مناجات مي كرد و با زاري و تضرع و خالصانه دعا مي كرد و دعايي را كه معروف به دعاي ابوحمزه ثمالي است مي خواند، از اين جهت معروف به دعاي ابوحمزه گشته است كه راوي اين دعا اوست و اين دعاي شريف از مهمترين دعاهاي ائمه اهل بيت عليهم السلام است زيرا كه اين دعاي شريف درجه توجه و ارتباط آن حضرت را با خدا تجسم مي بخشد، همان طوري كه مشتمل بر مواعظي است كه باعث جلوگيري نفس از غرور و شهوات نفساني مي گردد. علاوه بر اينها به زيبايي اسلوب و سلاست و رواني بيان ممتاز است و داراي حالت تذلل و خشوع در پيشگاه خداست تا آنجا كه هيچ دعايي به پاي آن نمي رسد و ما در اين جا قسمتهايي از آن را برگزيده ايم بدون اين كه تمام آن را نقل كنيم به خاطر آن كه اين دعاي شريف در تمام كتابهاي دعا آمده و در دسترس بيشتر قاريان و علاقه مندان مي باشد. پيش از آن كه قسمتي از فرازهاي اين دعاي شريف را نقل كنيم مايلم كه به اطلاع خوانندگان عزيز برسانم كه اين دعا در دل نيكان و شايستگان جايگاه والايي دارد آن مسلمانان صالحي كه در هنگام سحر شبهاي ماه مبارك رمضان موفق به خواندن دعايند و به طوري كه ملاحظه مي فرماييد برخي از مؤمنان نيز آن را از بردارند و از حفظ مي خوانند. اينك فرازهايي از اين دعاي شريف: «الهي: لا تؤدبني بعقوبتك، و

لا تمكر بي في حيلتك، من أين لي الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك، و من أين لي النجاة و لا تستطاع الا بك، لا الذي احسن استغني عن عونك و رحمتك، و لا الذي أساء و اجترأ عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك، يا رب بك عرفتك، و أنت دللتني عليك و دعوتني اليك، و لولا أنت لم أدر ما أنت...» «خداوندا! مرا به كيفر و مجازات خود ادب مفرما و به مجازات عملم غافلگير مكن، پروردگارا! كجا خيري توانم يافت در صورتي كه جز پيش تو خيري نيست و از كجا راه نجاتي بجويم در صورتي كه جز به لطف تو نجاتي ميسر نيست؛ نه آن كس كه نيكوكار است از ياري و لطف و رحمت تو بي نياز است و نه آن كه تبهكار است و گستاخي كرده و به راه رضاي تو نرفته از قلمرو قدرت تو بيرون است اي پروردگار! من تو را به وسيله خودت شناختم و تو مرا به وجود خودت رهنماييم فرمودي و اگر تو نبودي من نمي دانستم كه تو چيستي و تو را نمي شناختم.»

آيا ملاحظه مي كنيد كه پارساي اهل بيت چگونه با پروردگار خود راز و نياز مي كند و در پيشگاه او مي نالد، با سبك و روشي سخن مي گويد كه برخاسته از ژرفاي ايمان و معرفت است... و باز به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم: «يا حبيب من تحبب اليك، و يا قرة عين من لاذبك، و انقطع اليك، أنت المحسن، و نحن المسيئون، فتجاوز يا رب عن قبيح ما عندنا بجميل ما عندك، و أي جهل يا رب لا

يسعه جودك؟ و أي زمان أطول من أناتك؟ و ما قدر اعمالنا في جنب نعمك، و كيف نستكثر أعمالا نقابل بها كرمك، بل كيف يضيق علي المذنبين ما وسعهم من رحمتك، يا واسع المغفرة، يا باسط اليدين بالرحمة، فو عزتك لو نهرتني ما برحت من بابك، و لا كففت عن تملقك لما انتهي الي من المعرفة بجودك و كرمك...»

«اي دوستدار كسي كه با تو محبت ورزد و اي نور چشم و شادي بخش قلب كسي كه رو به درگاه تو آورد و از همه كس بگسلد و به تو بپيوندد، اي خدايي كه تو نيكوكاري و ما بدكار پس تو اي پروردگار به نيكوكاري خود از زشتيهاي ما درگذر. خداوندا! كدامين ناداني و بدكاري است كه لطف و بخشش تو آن را فرانگيرد؟ و يا چه وقتي است كه بيش از زمان حلم و شكيبايي تو باشد؟ اعمال نيك ما در برابر نعمتهاي تو چه ارزشي دارد؟ و چگونه اعمال بدمان را با وجود لطف و كرم بي انتهايت بسيار شماريم؟ و چگونه با وجود رحمت واسعه تو بر گنهكاران مجال تنگ خواهد بود، اي صاحب آمرزش بي حساب، اي آن كه دست قدرت تو به بخشندگي و رحمت باز است، باري سوگند به مقام عزتت كه اگر مرا از درگاهت براني هرگز به جاي ديگري نروم و از التماس و تملق دست برنمي دارم زيرا كه تو را به بخشندگي و كرم مي شناسم...»

و همين طور امام عليه السلام به التماس و خواهش و زاريش در پيشگاه آفريدگار بزرگ ادامه مي دهد و از او طلب مغفرت و آمرزش و رضوان مي كند، اكنون گوش فرادهيد و ببينيد چگونه خواهش

مي كند: «اللهم: اني كلما قلت: قد تهيأت، و تعبأت، و قمت للصلاة بين يديك، وناجيتك القيت علي نعاسا اذا أنا صليت، و سلبتني مناجاتك اذا أنا ناجيت... مالي كلما قلت: قد صلحت سريرتي، و قرب من مجالس التوابين مجلسي، عرضت لي بلية أزالت قدمي، و حالت بيني و بين خدمتك، سيدي: لعلك عن بابك طردتني و عن خدمتك نحيتني، أو لعلك رأيتني مستخفا بحرمتك فاقصيتني، أو لعلك رأيتني معرضا عنك فقليتني، أو لعلك وجدتني في مقام الكاذبين فرفضتني، أو لعلك رأيتني غير شاكر لنعمائك فحرمتني، أو لعلك فقدتني من مجالس العلماء فخذلتني، أو لعلك رأيتني في الغافلين فمن رحمتك ايستني، أو لعلك رأيتني الف مجالس البطالين فبيني و بينهم خليتني، أو لعلك لم تحب أن تسمع دعائي فباعدتني، أو لعلك بجرمي و جريرتي كافيتني، أو لعلك بقلة حيائي منك جازيتني فان عفوت يا رب فطالما عفوت عن المذنبين قبلي، لأن كرمك أي رب يجل عن مكافأة المقصرين...»

«خداوندا من چندان كه تصميم گرفتم و به خود گفتم و خود را آماده و مهياي طاعت تو كردم و در پيشگاه تو به نماز ايستادم و با تو به راز و نياز ايستادم و در وقت نماز خواندن خواب را بر من مستولي كردي و حال راز و نياز در وقت مناجات را از من بازگرفتي... خداوندا! چه شد كه هر چه با خود عهد كردم و گفتم كه از اين پس باطنم نيكو خواهد شد و به مجالس و مجامع توبه كاران نزديك خواهم شد، بليه و حادثه اي پيش آمد كه به عهدم ثابت قدم و پايدار نماندم و آن حادثه بين من و محضر تو فاصله

افكند؟! سرور من! شايد تو مرا از درگاه لطف خود رانده اي و از خدمت بندگيت دورم كرده اي و يا اين كه ديدي من حق بندگي تو را سبك شمردم بدين جهت مرا از درگاهت راندي و يا آن كه ديدي من از تو رو گرداندم به اين سبب بر من خشم گرفتي يا آن كه در مقام دروغگويم يافتي از نظر عنايت خود دور انداختي يا شايد ديدي كه نسبت به نعمتهايت ناسپاسم مرا محروم ساختي و يا شايد مرا در مجالس اهل دانش نيافتي به خواري و ذلتم كشيدي و يا شايد مرا در مجالس اهل غفلت يافتي به اين جرم از رحمت خودت مرا نااميد كردي و يا شايد مرا در مجالس اهل باطل ديدي كه من با آنها انس دارم مرا در ميان آنان واگذاشتي، گويا تو دوست نداشتي كه دعا و درخواست مرا بشنوي مرا از درگاهت دور كردي و يا شايد به جرم گناهانم مكافات و كيفرم كردي و يا شايد به كم حيايي در حضورت مرا مجازات كردي - به هر حال - خداوندا! اگر مرا عفو كني (كه شايسته بزرگي توست) پيش از من چه بسيار از گنهكاران را عفو كرده اي چرا كه لطف و كرمت بالاتر و برتر از آن است كه مقصران را به كيفر رساني...» امام عليه السلام در اين بخش از دعا، به اموري اشاره كرده است كه در حال نماز و مناجات انسان را از توجه به خدا باز مي دارند، برخي از آن امور به شرح زير است:

1- سبك شمردن حقوق الهي، به نحوي كه باعث خوار شمردن آنها گردد.

2- رو گرداندن

و غفلت از خدا.

3- خودداري نكردن از دروغ كه ريشه تمام رذايل و گناهان است. [1] .

4- ناسپاسي نسبت به نعمتهايي كه خداوند به بنده اش عطا فرموده است.

5- همنشين نشدن با دانشمندان و علماي راستين كه انسان را به ياد سراي آخرت مي اندازند و به كارهاي نيك وادار مي نمايند.

6- غفلت از ياد خدا و فراموش كردن مرگ كه اين دو باعث جلب انسان به شقاوت و هلاكت مي شوند.

7- همنشيني با اهل باطل كه اوقات خود را به بيهودگي مي گذرانند و عمر خود را در كارهاي بيهوده و هرزگي تباه مي كنند، زيرا كه مجالس آنان باعث رو برتافتن از خدا مي شود.

اين بود بخشي از اموري كه مانع توفيق پيوستن به خدا گشته و آدمي را از انجام كار خير باز مي دارند، خداوند ما را از اين امور نگهدارد!. و باز به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

«الهي و سيدي و عزتك و جلالك لئن طالبتني بذنوبي لأطالبنك بعفوك، و لئن طالبتني بلؤمي لاطالبنك بكرمك، و لئن ادخلتني النار لأخبرن أهل النار، بحبي لك، الهي و سيدي ان كنت لا تغفر الا لأوليائك، و أهل طاعتك فالي من يفزع المذنبون، و ان كنت لا تكرم الا أهل الوفاء بك فبمن يستغيث المسيئون الهي ان ادخلتني النار ففي ذلك سرور عدوك - يعني الشيطان الرجيم - و ان ادخلتني الجنة ففي ذلك سرور نبيك، و أنا والله أعلم أن سرور نبيك أحب اليك من سرور عدوك...» «خداوندا اي مولاي من به عزت و جلالت قسم كه اگر مرا به گناهانم بازخواست كني من هم به عفو و كرمت از

تو بازخواست خواهم كرد و اگر از من به پستي و خواريم مؤاخذه كني من هم به بزرگواريت از تو بازخواست خواهم كرد و اگر مرا به آتش دوزخ وارد كني، اهل دوزخ را از محبت خودم نسبت به تو آگاه مي سازم، اي خداي من و اي مولا من! اگر تو بر غير اوليا و بندگان فرمانبر خود نبخشايي پس گنهكاران به درگاه چه كسي تضرع و زاري كنند و اگر تو با غير وفادارانت، اكرام و احسان نكني پس بدكاران به درگاه چه كسي پناه ببرند؟ خداي من! اگر مرا در آتش بيندازي دشمنت شيطان شاد مي گردد و اگر به بهشت ببري پيامبرت (حضرت محمد - صلي الله عليه و آله -) شادمان مي گردد، به خدا سوگند كه من يقين دارم تو شادماني پيامبرت را از شادي دشمنت دوست تر داري...»

به راستي كه سرور و آقاي پرهيزگاران و پيشواي عارفان امام سجاد عليه السلام از آفريدگار بزرگ كه رحمتش همه چيز را فراگرفته است درخواست عطف توجه كرده و از او براي گنهكاران و كساني كه در عبادت و بندگي او تقصير كارند طلب آمرزش و رضوان كرده است زيرا كه فيض و بخشش او منحصر به مؤمنان و مطيعان نيست بلكه شامل حال تمام بندگان است. و با اين مقدار از فرازهاي گزيده از دعاي شريف امام عليه السلام سخن ما درباره دعاي سحر شبهاي ماه مبارك رمضان آن حضرت پايان مي پذيرد.

[1] در حديث آمده است: «الكذب مفتاح كل شر» دروغ كليد همه بديهاست - م.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت

رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد كنار حجرالاسود

امام عليه السلام در وقت طواف وقتي كه به حجرالاسود مي رسيد سر به طرف آسمان مي كرد و عرض مي كرد: «اللهم ادخلني الجنة برحمتك» «خداوندا به رحمت و كرمت مرا وارد بهشت برينت فرما -.» «و در حالي كه به ناودان نگاه مي كرد، مي گفت: «و أجرني برحمتك من النار و عافني من السقم و أوسع علي من الرزق الحلال، و ادرأعني شر فسقة الجن و الانس و شر فسقة العرب و العجم.» [1] . «خداوندا مرا به رحمت و لطفت از آتش دوزخ باز دار و از بيماري و مريضي بهبود بخش و روزي حلال را زياد كن و مرا از شر فاسقان جن و انس و عرب و عجم حفظ كن.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: 4 / 407.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در عرفات

امام سجاد عليه السلام در عرفات نماز مي خواند و به دعا و تلاوت قرآن كريم مشغول مي شد و اين دعاي شريف را كه از جمله دعاهاي برجسته اهل بيت عليهم السلام تلاوت مي كرد كه مشتمل بر امور بسيار با اهميت است، به شرح ذيل: «الحمد لله رب العالمين: اللهم لك الحمد بديع السموات و الأرض، ذاالجلال و الاكرام، رب الأرباب، و اله كل مألوه، و خالق كل مخلوق، و وارث كل شي ء، ليس كمثله شي ء، و لا يعزب عنه علم شي ء، و هو بكل شي ء محيط، و هو علي كل شي ء رقيب... «حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است، تو را سپاس اي خداوندي كه پديدآورنده آسمانها و زمين، و صاحب عزت و جلالي و بر صاحبان

قدرت حاكم و معبود همه خداشناسان و آفريدگار همه موجودات و وارث همه چيز عالمي و در همه موجودات نظير و مانند نداشته و از علم نامتناهي او ذره اي پوشيده نيست و در همه چيز مراقب و نگهبان است.

انت الله لا اله الا انت، الأحد المتوحد الفرد المتفرد، و انت الله لا اله الا انت الكريم المتكرم، و انت الله لا اله الا انت، العلي المتعال، الشديد المحال، و انت الله لا اله الا انت، الرحمن الرحيم، العليم الحكيم، و انت الله لا اله الا انت، السميع البصير، القديم الخبير، و انت الله لا اله الا انت، الكريم الاكرم، الدائم الأدوم، و انت الله لا اله الا انت، الأول قبل كل أحد، و الآخر بعد كل عدد، و انت الله لا اله الا انت، الداني في علوه، و العالي في دنوه، وانت الله لا اله الا انت، ذو البهآء و المجد، و الكبريآء و الحمد، و انت الله لا اله الا انت، الذي انشات الأشيآء من غير سنخ، و صورت ما صورت من غير مثال، و ابتدعت المبتدعات بلا احتذآء، انت الذي قدرت كل شي ء تقديرا، و يسرت كل شي ء تيسيرا، و دبرت ما دونك تدبيرا، و انت الذي لم يعنك علي خلقك شريك، و لم يوازرك في امرك وزير، و لم يكن لك مشاهد و لا نظير، انت الذي اردت فكان حتما ما اردت، و قضيت فكان عدلا ما قضيت، و حكمت فكان نصفا ما حكمت، انت الذي لا يحويك مكان، و لم يقم لسلطانك سلطان، و لم يعيك برهان و لا بيان.... خداوندا تو خداوند يكتايي، خدايي جز تو وجود ندارد، يكتاي

مطلق، و ذات بي همتايي و تويي آن خداوندي كه جز تو خداي بخشنده بنده نوازي نيست و تويي آن خداوندي كه جز تو خدايي با عظمت و قدرت بي انتها وجود ندارد و تويي آن خداوند يكتايي كه جز تو خدايي نيست، تو سميع بصير و قديم و بر همه چيز آگاهي، و تويي آن خداي يكتاي كريمي كه از همه بخشندگان بخشنده تري و كرم و بخششت جاودانه و جاودانه تر است و تو آن خداي يكتايي كه جز تو خدايي نيست كه در عين برتري به همه چيز نزديكي و در عين نزديكي به آنان از همه بالاتري و تو آن يكتا خداوندي كه جز تو خدايي نيست صاحب عظمت و مجد و كبريايي و ستايشي و تو خداي يگانه اي هستي كه جز تو خدايي نيست همه چيز را بدون نقشه قبلي و اين همه صورتها را بدون نمونه و مثالي ابداع كرده فراهم آورده اي و همه موجودات را بگونه بسيار سهل و آسان و بي رنج و زحمت قلم تقديرت رقم زده و به صفحه گيتي درآوردي و تويي آن آفريدگاري كه در آفرينش كسي شريك و ياورت نبوده و مشاور و وزيري نداشتي و براي ذات يگانه ات همتا و نظيري نيست، تو اي آن خداوند يكتايي كه اراده ات به هر چه تعلق گيرد موجود شود و فرمان تو عين عدل و انصاف است. خداوندا تويي آن كه در هيچ مكاني نگنجي و در برابر قدرت و سلطنت تو هيچ قدرتي ياراي مقاومت ندارد و هيچ دليل و برهاني تو را عاجز و ناتوان نگرداند...»

اين سخنان تابناك مشتمل بر تعظيم و تكريم و ثناي پروردگار و

بيان مهمترين صفات ثبوتيه ذات مقدس اوست و از آن جمله؛ خداي تعالي است كه همه چيز را بدون سابقه ايجاد كرده و به قدرت بي انتهاي خود ابداع نموده است و اراده اوست كه همه چيز را كامل و در نهايت استواري آفريده و تمام موجودات عالم هستي از محسوسات گرفته تا عالم غيب، همه را روي حكمت آفريده و با قلم تقدير خود رقم زده است و با حكمت بالغه خويش تدبير نموده و چنان آنها را با اسرار شگفت آميز آميخته، كه انديشه و افكار را ربوده و عقول را سرگردان و متحير ساخته است و چگونه انسان ممكن الوجود، با علم محدود و قدرت و اراده ناچيزش مي تواند به معرفت و شناخت آفريدگار و بزرگي برسد كه با عظمت او فوق تصور و ادراك است؛ و اين همان مطلبي است كه امام عليه السلام در مقطع ذيل از اين دعاي شريف بر آن تأكيد دارد:

انت الذي احصيت كل شي ء عددا، و جعلت لكل شي ء امدا، و قدرت كل شي ء تقديرا، انت الذي قصرت الأوهام عن ذانيتك، و عجزت الأفهام عن كيفيتك، و لم تدرك الأبصار موضع اينيتك، انت الذي لا تحد فتكون محدودا، و لم تمثل فتكون موجودا، و لم تلد فتكون مولودا، انت الذي لا ضد معك فيعاندك، و لاعدل فيكاثرك، و لا ند لك فيعارضك، انت الذي ابتدأ واخترع، و استحدث و ابتدع، و احسن صنع ما صنع، سبحانك ما اجل شانك! و اسني في الأماكن مكانك!! و اصدع بالحق فرقانك... «خداوندا تويي آن كسي كه شمار همه چيز را به طور دقيق مي داني و براي هر چيزي مدتي را تعيين

كرده اي و هر چيزي را به اندازه لازم مقدر فرموده اي. خداوندا تويي آن ذات يگانه اي كه انديشه ها و اوهام از شناخت ذات مقدس تو قاصر و عقل و ادراك از معرفت چگونگي تو ناتوان است و چشمها نمي توانند در هيچ مكاني تو را ببينند و تويي آن كه هيچ حدي تو را محدود نسازد و تو بي مانندي و ذات يگانه تو، موجودي است كه از كسي زاييده نشده تا از تو چيزي تولد يابد. خداوندا تويي كه در جهان هستي ضدي نداري تا با تو به دشمني برخيزد و نظير و مانندي نداري تا بخواهد بر تو غلبه كند و همتايي نداري كه با تو معارضه نمايد، تويي آن كه از آغاز جهان را آفريده و اختراع نموده اي و پديدار ساخته و ابداع كرده اي و هر آنچه ساخته اي بس زيبا و نيكو ساخته اي، پروردگارا منزهي تو و چقدر مقامت والا و منزلت و قدرتت بالاست و برهان جدايي بخش بين حق و باطل (قرآن مجيد) تو روشن و آشكار است...»

امام و پيشواي يكتاپرستان، در اين فرازهاي از دعاي شريفش به علم بي حد خداي تعالي اشاره دارد و بيان مي كند كه تمام موجودات عالم هستي را به طور دقيق برشمرده و از علم بي منتهاي او هيچ ذره اي در آسمانها و زمين پوشيده نيست زيرا كه علم او به همه چيز احاطه دارد همچنين كه امام عليه السلام به ناتواني انديشه و ادراك از رسيدن به حقيقت ذات مقدس او، و بر ناممكن بودن اين امر اشاره فرموده است، زيرا كه چگونه مي تواند ممكن الوجود به حقيقت واجب الوجودي پي ببرد كه نه نوع دارد و نه جنس

و فصل تا از اين طريق به معرفت آن ذات مقدس برسد [1] و چگونه مي تواند اين انسان ناتوان به ادراك حقيقت ذات او برسد، در حالي كه جان و تن آدمي با اعضاي پيكري كه دستخوش نابودي و فنا و در عين حال شگفت و عجيب است، حقيقت آفريدگار بزرگي را بشناسد كه تمام زمان و مكان و ستارگان و كهكشانهايي را كه جز خدا كسي از شمار ستارگانش آگاه نيست، همه را او آفريده است.

به راستي كه اين بخشها از دعاي شريف امام به بحثهاي فلسفي مهمي اشاره دارد، همچون نفي حد و تعريف ذات مقدس خدا و داشتن مثل و ضد و نظاير اينها از ذات كبريايي او كه كتابهاي فلسفه و كلام به تفصيل آنها را بيان كرده اند.

اينك به قسمتهاي ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم: سبحانك من لطيف ما الطفك، و رؤف ما أرأفك، و حكيم ما اعرفك، سبحانك من مليك ما امنعك، و جواد ما اوسعك، و رفيع ما ارفعك، ذو البهاء و المجد و الكبرياء و الحمد، سبحانك بسطت بالخيرات يدك، و عرفت الهداية من عندك، فمن التمسك لدين او دنيا وجدك، سبحانك خضع لك من جري في علمك، و خشع لعظمتك ما دون عرشك، وانقاد للتسليم لك كل خلقك، سبحانك لا تجس و لا تحس، و لا تمس و لا تكاد، و لا تماط و لا تنازغ، و لا تجاري و لا تماري و لا تخادع، و لا تماكر، سبحانك سبيلك جدد و امرك رشد، و انت حي صمد، سبحانك قولك حكم، و قضآؤك حتم، و ارادتك عزم، سبحانك لا راد لمشيتك، و لا

مبدل لكلماتك، سبحانك قاهر الأرباب، باهر الآيات، فاطر السموات، باري ء النسمات...» «اي خداوند منزه و پاك كه لطف و مهرباني تو بيش از حد تصور است و تو چقدر مهربان و رؤوفي و اي حكيم كه پايه علم تو به موقعيت اشياء از همه كس بيشتر است و اي خداي سبحان كه پادشاهي تو چقدر مقتدر و همراه با قدرت است و بخشندگي تو چقدر گسترده است، تو آن خداوند بزرگ و با عظمت و كبريايي و همه حمد و سپاسها تو را سزاست، پاك و منزهي تو كه دست جود و بخششت به خيرات گشوده و هدايت و رستگاري از جانب تو به بندگان رسيده است، بنابراين هر كس در كار دنيا و آخرت از تو كمك بخواهد، خواهد رسيد. پروردگارا منزهي تو، هر چه در علم تو تجلي كرده است در برابر اراده ات خاضع و خاشع است و تمام آنچه در زير عرش تو قرار گرفته در برابر عظمت تو فروتن است و همه مخلوقات سر تسليم در پيشگاه تو فرود آورده اند. منزهي تو كه با هيچ حواسي احساس نشوي و كسي از ذات مقدس تو آگاهي نيابد و لمس نگردي و دست كسي به هيچ حيله و مكري به تو نرسد تو لايزالي و در حد كسي نيست كه با تو درآويزد و بر تو ستم كند و مجادله نمايد و يا تو را بفريبد و مغلوب سازد، اي خداي سبحان، راه تو مستقيم و هموار و امر و فرمانت واضح و روشن است، تو تا ابد زنده و از همه كس بي نيازي و همگان به تو نيازمندند، خداوندا پاكي تو را

سزاست كه گفتارت استوار و فرمانت حتمي و اراده ات راسخ و پابرجاست، اي خداوند پاك هيچ كس را قدرت تغيير اراده تو نباشد و كسي را ياراي دگرگون ساختن كلماتت نيست، اي خداوند پاك، تو آشكار كننده نشانه هاي خلقت و آفريدگار آسمانها و به وجود آورنده تمام نيروهاي حياتي...» اين بخش از دعاي امام سجاد عليه السلام مشتمل بر زيباترين تسبيحاتي است كه اولياي خدا و پرهيزگاران بدان وسيله خدا را تسبيح گويند و پاكترين ستايشهايي كه آنان پروردگارشان را به بزرگي مي ستايند، به راستي كه در نزد امام (ع) چقدر خداوند متعال بزرگ، والا و بلند مقام است، آري او نسبت به بندگانش مهربان و رؤوف و درعين حال پادشاه مقتدر است، هر كسي به او پناه برد به دژ و حصار محكم و استواري پناه برده است. امام عليه السلام عظمت خدا را چنين بيان كرده است كه تمام آنچه در جهان هستي وجود دارد در برابر او خاضع و همه موجودات در پيشگاهش خاشعند و همه مخلوقات به درگاه او سر تسليم فرود آورده اند، همچنان كه از نشانه هاي عظمت اوست كه از جسم و جسمانيات منزه است تا آن جا كه به هيچ يك از حواس پنجگانه درك نشود، در حالي كه او روشني بخش آسمانها و زمين است و از عظمت اوست كه در حد توان هيچ كسي نيست كه درصدد حيله و مكر با او درآيد و يا با او به مجادله و نزاع برخيزد بلكه همه چيز در تحت قدرت و سلطنت و فرمان اوست، سخن او استوار و فضاي او حتم و اراده اش راسخ است.

اينك به بخش ديگري از اين

دعاي شريف گوش مي سپاريم:

«لك الحمد حمدا يدوم بدوامك، و لك الحمد حمدا خالدا بنعمتك، و لك الحمد حمدا يوازي صنعك، و لك الحمد حمدا يزيد علي رضاك، و لك الحمد حمدا مع حمد كل حامد، و شكرا يقصر عنه شكر كل شاكر، حمدا لا ينبغي الا لك، و لا يتقرب به الا اليك حمدا يستدام به الأول، و يستدعي به دوام الآخر، حمدا يتضاعف علي كرور الأزمنة، و يتزايد اضعافا مترادفة، حمدا يعجز عن احصآئه الحفظة، و يزيد علي ما احصته في كتابك الكتبة، حمدا يوازن عرشك المجيد، و يعادل كرسيك الرفيع، حمدا يكمل لديك ثوابه، و يستغرق كل جزاء جزاؤه، حمدا ظاهره وفق لباطنه، و باطنه وفق لصدق النية فيه، حمدا لم يحمدك خلق مثله، و لا يعرف احد سواك فضله، حمدا يعان من اجتهد في تعديده، و يؤيد من اغرق نزعا في توفيته، حمدا يجمع ما خلقت من الحمد، و ينتظم ما انت خالقه من بعد، حمدا لا حمد اقرب الي قولك منه، و لا احمد ممن يحمدك به، حمدا يوجب بكرمك المزيد بوفوره، و تصله بمزيد بعد مزيد طولا منك، حمدا يجب لكرم وجهك، و يقابل عز جلالك...

«حمد و سپاس جاودانه تا ابديت تو را سزاست و سپاس هميشگي به خاطر نعمتهايت زيبنده توست، سپاسي كه بتواند با احسان تو برابري كند و حمد و سپاس تو را به قدري كه افزونتر از خشنودي و رضاي تو باشد و حمد و سپاس همراه با حمد و سپاس هر سپاسگزار از آن توست و شكر و سپاسي كه شكرگزاري كسي به پايه او نرسد، و چنان حمد و سپاسي كه جز

تو را نزيبد و تنها به وسيله آن شكر به سوي تو تقرب حاصل شود؛ حمد و سپاسي كه آغاز آفرينش ادامه داشته و تا پايان استمرار خواهد داشت. حمد و سپاسي كه در گردش روزگار چندين برابر شود و پشت سر هم روزافزون گردد، حمد و سپاسي كه فرشتگان حسابگر از شمار آن ناتوان و بر همه آنچه در كتاب محفوظ تو نوشته اند فزوني يابد حمد و سپاسي كه با عرش بلند پايه ات برابر و با كرسي بر فرازت هم پايه باشد حمد و سپاسي كه ثوابش در پيشگاه تو كامل بوده و هر نوع پاداشي را فراگيرد، حمد و سپاسي كه ظاهر و باطنش (از نظر صدق و اخلاص) يكي بوده و باطن آن با صدق نيت و همراه با خلوص باشد، حمد و سپاسي كه هيچ يك از بندگانت تو را آن چنان نستوده و جز تو كسي فضيلت آن را نداند. حمد و سپاسي كه هر كس در شمارش آن بكوشد او را ياري داده و كسي را كه غرق در خصوصيات آن شود پشتيباني كند، حمد و سپاسي كه جامع تمام سپاسهايي باشد كه تاكنون آفريده اي و يا بعدها خلق خواهي كرد، حمد و سپاسي كه در علم بي كران تو نزديكتر از آن چيزي نباشد و بهتر از آن كسي حمد و سپاس تو را آن چنان نگفته باشد كه سزاوار ثواب بيشتر از آن گردد و او را از رحمت و احسانت بيشتر برخوردار سازد، سپاسي كه براي ذات پاك تو سزاوار و با عزت و جلال تو برابر باشد...».

آري در قاموس حمد و سپاس كلمه اي نمانده است

مگر آن كه امام عليه السلام به پيشگاه بزرگترين محبوبش، آفريدگار بزرگ تقديم داشته، شكر و سپاس بي كران به خاطر نعمتهاي عظيم و الطاف بي پايانش تقديم داشته است. و اينك به صفحه ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

رب صل علي محمد و آل محمد، المنتجب المصطفي المكرم المقرب، افضل صلواتك، و بارك عليه اتم بركاتك، و ترحم عليه امتع رحماتك، رب صل علي محمد و آله، صلاة زاكية لا تكون صلاة ازكي منها، و صل عليه صلاة نامية لا تكون صلاة انمي منها، و صل عليه صلاة راضية لا تكون صلاة فوقها، رب صل علي محمد و آله، صلاة ترضيه، و تزيد علي رضاه، و صل عليه صلاة ترضيك و تزيد علي رضاك له، و صل عليه صلاة لا ترضي له الا بها، و لا تري غيره لها اهلا...

«خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست كه آن بزرگوار برگزيده و مختار و گرامي و مقرب درگاه توست، بهترين درودت را شامل حال او گردان و كاملترين بركات را نصيب او فرما و از بالاترين رحمتهاي خود او را بهره مند ساز. پروردگارا بر محمد و آلش درودي پاكيزه بفرست كه پاكيزه تر از آن است ممكن نباشد و درودي بالنده نصيب او گردان كه بالنده تر از آن درودي نباشد و چنان درودي بفرست كه پسنديده تو باشد و بالاتر از آن درودي وجود نداشته باشد، خداوندا درودي بر او بفرست كه موجب خشنودي تو گردد و فزونتر از رضاي او بوده و بر خشنودي از او بيفزايد و درودي بر او بفرست چنان كه جز آن درودي برايش نپسندي و كسي جز او را

شايسته آن نداني.

رب صل علي محمد و آله، صلاة تجاوز رضوانك، و يتصل اتصالها ببقآئك، و لا ينفد كما لا تنفد كلماتك، رب صل علي محمد و آله، صلاة تنتظم صلوات ملائكتك و انبيآئك و رسلك و اهل طاعتك، و تشتمل علي صلوات عبادك من جنك و انسك و اهل اجابتك، و تجتمع علي صلاة كل من ذرات و برات من اصناف خلقك، رب صل عليه و آله صلاة تحيط بكل صلاة سالفة و مستانفة، و صل عليه و علي آله صلاة مرضية لك و لمن دونك، و تنشي ء مع ذلك صلوات تضاعف معها تلك الصلوات، عندها و تزيدها علي كرور الأيام زيادة في تضاعيف لا يعدها غيرك...

پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست، درودي كه از حد رضاي تو افزونتر و با جاودانگي تو ابدي باشد و نابود نگردد همان طوري كه كلمات تو جاودانه است آن درود نيز فنا نپذيرد. خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست چنان درودي كه با درود فرشتگان و پيامبران و فرستادگان و فرمانبرداران فرمان تو همراه باشد و درودهاي بندگانت را از جن و انس و پذيرندگان دعوتت فراگيرد و درودي كه تمام درودهاي خلايق و آفريدگانت از انواع مخلوقات را شامل گردد. پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست درودي كه شامل درودهاي گذشته و حال به بعد از اين باشد، و درودي بر او و آل او بفرست كه مورد رضاي تو و مقربانت باشد و آن درود خود منشأ درودهايي باشد كه با وجود آنها چندين برابر گردند و با گردش روزگاران چنان روزافزون گردد كه جز تو كسي را ياراي

شمارش آنها نباشد...». امام عليه السلام با اين كلمات به جد بزرگوارش رسول گرامي - صلي الله عليه و آله - اشاره كرده و از خداوند متعال طلب درود و رحمتت نموده و از خداوند خواسته است تا بر او درودي پاك و پسنديده فرستد چنان درودي كه با گردش شبها و روزها برقرار باشد و به جاودانگي بي منتهاي خداوند متعال بپيوندد و همچون كلمات خدا پايان ناپذير باشد.

اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

رب صل علي اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لأمرك، و جعلتهم خزتة علمك، و حفظة دينك، و خلفآءك في ارضك، و حججك علي عبادك، و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك، و جعلتهم الوسيلة اليك، و المسلك الي جنتك، رب صل علي محمد و آله صلاة تجزل لهم بها من تحفك و كرامتك، و تكمل لهم الأشيآء من عطاياك و نوافلك و توفر عليهم الحظ من عوائدك، و فوائدك، رب صل عليه و عليهم صلاة لا امد في اولها، و لا غاية لأمدها، و لا نهاية لآخرها، رب صل عليهم زنة عرشك، و ما دونه، و مل ء سمواتك و ما فوقهن و عدد اراضيك، و ما تحتهن و ما بينهن صلاة تقربهم منك زلفي، و تكون لك ولهم رضي، و متصلة بنظائرهن ابدا... «پروردگارا! بر محمد و آلش كه جزو پاكان عالمند درود فرست كه تو آنها را براي هدايت و ارشاد مردم برگزيده اي و گنجينه هاي علم و نگهبانان دين خود و جانشينان حكومت خود در زمين و حجتهاي بالغه بر بندگانت قرار داده اي و به اراده خويش از هر نوع ناپاكي و پليدي آنان را پاكيزه ساخته اي

و ايشان را وسيله هدايت و ارشاد مردم كرده اي و راهنماي مردم جهت سلوك به سوي بهشت رضوانت قرار داده اي.

پروردگارا بر محمد و آلش درود و رحمتي بفرست كه موهبت و كرامت خود را بر آن بيفزايي و بدان وسيله بهترين و عاليترين عطا و بخشش خود را بر آنان به حد كمال برساني و بهره آنان را از الطاف و احسانت بي حساب سازي. خداوندا بر او و بر خاندان پاكش درود و رحمتي بفرست كه بي حد و بي نهايت باشد و هرگز منقطع نگردد. پروردگارا بر ايشان درودي بفرست كه با عرش اعظمت و هر چه در زير عرش است برابري كند و همه آسمانها و زمينها را و آنچه در بالاي آسمانها و در زير زمينها و ما بين آسمان و زمين است پر كند، درودي كه باعث تقرب بيشتر آنان به مقام قربت گردد و مورد رضا و خشنودي تو باشد در حالي كه به درود و رحمتهاي ديگري همانند خود پيوسته باشند...» امام عليه السلام در اين بخش از كلمات گرانقدر خويش از مقام والا و جايگاه عظيم اهل بيت عليهم السلام و فضايلي را كه خداوند به ايشان مرحمت كرده است پرده برداشته است كه از جمله بيانگر مطالب زير است:

الف - خداي تعالي آنان را براي تبليغ و نشر دين خود و اداي رسالت خويش به بندگانش برگزيده است.

ب - خداي متعال ايشان را گنجينه داران علم و دانش و مراكز حكمت خويش قرار داده است.

ج - به راستي كه آنان پاسداران دين از تحريف و زياده و نقصانند.

د - آنان جانشينان خدا در زمين و حجتهاي بالغه

او بر بندگان او هستند.

ه - خداوند متعال آنان را از هر رجس و پليدي پاك و پاكيزه قرار داده است همان طوري كه آيه مباركه بيان مي كند:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.» [2] .

و - خداي تعالي ايشان را وسيله ارشاد و هدايت مردم به درگاه خود و سلوك آنان به بهشت رضوانش قرار داده است، بنابراين هر كس به سوي ايشان آمد نجات يافت و هر كس از ايشان رو برتافت، غرق و نابود شد.

اين بود برخي از فضايل و مناقب ايشان، كه امام عليه السلام درباره آنها سخن گفته و از خداوند متعال خواسته است كه درود و مغفرت خويش را بر ايشان ارزاني بدارد و رحمتهاي فراوانش را شامل آنان گرداند. و اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

اللهم انك ايدت دينك في كل اوان بامام اقمته علما لعبادك، و منارا في بلادك، بعد ان وصلت حبله بحبلك، و جعلته الذريعة الي رضوانك و افترضت طاعته، و حذرت معصيته، و امرت بامتثال امره، و الانتهاء عند نهيه، و الا يتقدمه متقدم و لا يتاخر عنه متاخر، فهو عصمة اللائذين، و كهف المؤمنين، و عروة المتمسكين و بهآء العالمين...

«خداوندا! تو دين و شريعت خود را در هر عصر و زماني به وسيله امام عادلي تأييد كردي و آنان را به عنوان شاخصها و مشعلداران بندگان، در همه جا قرار دادي و آن امام عادل را با خود مرتبط كردي و او را وسيله سلوك به بهشت رضوان و رسيدن خلق به مقام رضا و خشنوديت قرار دادي و اطاعت او

را بر خلق واجب گردانيدي و مردم را از مخالفت با دستورهاي او منع كردي و دستور دادي تا همه كس از اوامر او اطاعت كنند و از آنچه نهي كرده، خودداري نمايند و مبادا فردي بر او تقدم بجويد و يا از پيروزي و همراهي با او عقب بماند پس او نگهبان خلق و پناه كساني است كه به درگاه تو پناهنده اند و پشتيبان مؤمنان و حلقه ارتباط ميان مسلمانان و نور هدايت و روشني بخش عالميان است...»

اللهم فاوزع لوليك شكر ما انعمت به عليه، و اوزعنا مثله فيه، و آته من لدنك سلطانا نصيرا، و افتح له فتحا يسيرا، و اعنه بركنك الاعز، و اشدد ازره، و قو عضده، وراعه بعينك، و احمه بحفظك، و انصره بملائكتك و امدده بجندك الأغلب، و اقم به كتابك، و حدودك و شرائعك، و سنن رسولك صلواتك اللهم عليه و آله، و احي به ما اماته الظالمون من معالم دينك، و اجل به صدأ الجور عن طريقتك، و أبن به الضرآء من سبيلك، و ازل به الناكبين عن صراطك، و امحق به بغاة قصدك عوجا، و الن جانبه لأوليآئك، و ابسط يده علي اعدائك، وهب لنا رافته، و رحمته و تعطفه و تحننه، و اجعلنا له سامعين مطيعين، و في رضاه ساعين، و الي نصرته و المدافعة عنه مكنفين واليك و الي رسولك صلواتك اللهم عليه و آله بذلك متقربين...

«خداوندا! پس شكر و سپاس نعمتهايي را كه به وي عطا كرده اي بر او الهام فرما و مانند همان را نيز بر ما الهام كن و از جانب خود سلطنت و ياري بر او مرحمت فرما

و او را به پيروزي شايان برسان و اين پيروزي را به آساني نصيب او كن و با عزت كامل خود او را ياري كن و پيروانش را نيرومند ساز و بازويش را قوي گردان، و با چشم عنايت خود او را مراقبت فرما و در سايه حمايت خود او را نگهدار، و به وسيله فرشتگانت او را ياري كن و با سپاه برتر خويش او را مدد فرما و به وسيله او حقايق كتاب آسماني و حدود شريعت و سنتهاي رسول گراميت را - درود تو اي خدا بر او و خاندانش باد - استوار گردان، و آنچه را كه ستمگران از تعاليم دينت نابود كرده اند به وسيله او، دوباره زنده كن و بدان وسيله زنگار ظلم و ستم را از آيينه دينت پاك كن و همه سختيها و مشكلات را به وسيله او زايل گردان و به وسيله او سركشان و گمراهان بدانديش را كه راه راست دين تو را كج معرفي كرده اند خوار و نابود گردان و دل آن بزرگوار را نسبت به دوستانت مهربان و او را بر دشمنانت پيروز فرما، و رأفت و محبت او را شامل حال ما (شيعيان و دوستانش) بفرما، و ما را از جمله شنوندگان سخن آن حضرت و فرمانبرداران او قرار بده، و از جمله كساني مقرر فرما كه در راه رضا و خشنودي خودت و در راه حمايت و ياري او و براي دفاع از هدفهاي او كوشا باشيم در حالي كه اين ياري و حمايت ما وسيله تقرب به درگاه تو و نزديكي به رسول گراميت باشد كه درود تو اي خداي بزرگ

بر او و خاندان او باد...»

امام عليه السلام در اين فراز دعاي شريف خويش از مقام والاي امام قائم و اهميت زياد او در دنياي اسلام سخن گفته است كه او پاسدار دين خدا و راهنمون به راه راست و هدايت است و وسيله اي براي جلب رضا و خشنودي خدا مي باشد، از اين رو لازم است كه از او اطاعت كنيم و مخالفت با او روا نيست زيرا كه او پناه كساني است كه به درگاه خدا پناه مي برند و پشتيبان مؤمنان و دستاويز مستمسكان و روشني بخش عالميان است. آنگاه امام عليه السلام براي پيروزي و نصرت شايان آن بزرگوار دعا كرده است تا آن كه سنت اسلام را استوار سازد و آنچه را كه از آثار شريعت و احكام ديانت به وسيله ستمگران از ميان رفته، دوباره زنده كند. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم:

اللهم و صل علي اوليآئهم، المعترفين بمقامهم، المتبعين منهجهم، المقتفين آثارهم، المستمسكين بعروتهم، المتمسكين بولايتهم، المؤتمين بامامتهم، المسلمين لأمرهم، المجتهدين في طاعتهم، المنتظرين ايامهم، المادين اليهم اعينهم، الصلوات المباركات الزاكيات الناميات الغاديات، و سلم عليهم و علي ارواحهم، واجمع علي التقوي امرهم، و اصلح لهم شؤونهم، و تب عليهم انك انت التواب الرحيم، و خير الغافرين، و اجعلنا معهم في دار السلام برحمتك يا ارحم الراحمين...

«خداوندا! بر دوستان و مواليان ايشان درود فرست؛ آن كساني كه به مقام ولايت و امامت ايشان معترفند و از راه ايشان پيروي مي كنند و به آثار علمي و دستورهاي ايشان پا ببندند و به ريسمان محكم ولايت ايشان متمسكند و پيرو امامت و پيشوايي آنانند و تسليم اوامر

ايشان بوده و در اطاعت از فرمان ايشان كوشايند، منتظر فرارسيدن دوران حكومت ايشان و چشم به راه ظهور آن بزرگوارانند، بر اين گروه دوستان و شيعيان درودها و رحمتهاي پربركت و بسيار پاكيزه و خوشبو و روزافزون بفرست، بر ايشان و بر ارواح پاكشان رحمت فرست و امور ايشان را بر اساس تقوا گردآور و همه شؤون ايشان را اصلاح فرما و توبه آنان را بپذير كه تو بسيار توبه پذير و بهترين آمرزنده گناهاني و با رحمت واسعه خود ما را نيز با آنان در بهشت جاودانه قرين فرما اي بخشنده ترين بخشايندگان...» امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست كرده است تا بر شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم السلام درود و رحمت فرستد، كساني كه تجسم عيني تابش فكري اسلام بوده و پيروان راستين راه و روش ائمه طاهرين و دنباله روان آثار ايشان و متمسكان به ولايت و معتقدان به امامت آنان مي باشند و در راه اطاعت از ايشان مي كوشند و منتظر فرارسيدن روزگار حكومت حقه آنانند. و ايشان هستند كه به تمام اصول اسلام پايبند بوده و از همه گفته ها و اعمال پيامبر (ص) متابعت مي كنند كه از جمله دستورهاي پيامبر، پيروي و تمسك به اهل بيت عليهم السلام و عمل به آثار علمي و آنچه در عالم تشريع از ايشان رسيده، مي باشد. امام عليه السلام درخواست دارد كه خداوند امر ايشان را بر اساس تقوا فراهم آورد و شؤون و اموال ايشان را اصلاح كند و توبه ايشان را بپذيرد و با رحمت واسعه خود در بهشت جاودان همنشين و همراه ايشان قرار دهد. و باز به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

اللهم هذا

يوم عرفة، يوم شرفته و كرمته، و عظمته، نشرت فيه رحمتك، و مننت فيه بعفوك، و اجزلت فيه عطيتك، و تفضلت به علي عبادك، اللهم و انا عبدك الذي انعمت عليه قبل خلقك له، و بعد خلقك اياه، فجعلته ممن هديته لدينك، و وفقته لحقك، و عصمته بحبلك، و ادخلته في حزبك، و ارشدته لموالاة اوليآئك، و معاداة اعدائك، ثم امرته فلم ياتمر، و زجرته فلم ينزجر، و نهيته عن معصيتك فخالف امرك الي نهيك، لا معاندة لك، و استكبارا عليك، بل دعاه هواه الي ما زيلته، و الي ما حذرته و اعانه علي ذلك عدوك و عدوه، فاقدم عليه، عارفا بوعيدك، راجيا لعفوك، واثقا بتجاوزك، و كان احق عبادك مع ما مننت عليه الا يفعل، و ها انا ذا بين يديك صاغرا ذليلا خاضعا خاشعا خائفا، معترفا بعظيم من الذنوب تحملته، و جليل من الخطايا اجترمته، متسجيرا بصفحك، لآئذا برحمتك، موقنا انه لا يجيرني منك مجير، و لا يمنعني منك مانع، فعد علي بما تعود به علي من اقترف من تغمدك، وجد علي بما تجود به علي من القي بيده اليك من عفوك، و امنن علي بما لا يتعاظمك ان تمن به علي من املك من غفرانك، و اجعل لي في هذا اليوم نصيبا، انال به حظا من رضوانك، و لا تردني صفرا مما ينقلب به المتعبدون لك من عبادك، و اني و ان لم اقدم ما قدموه من الصالحات، فقد قدمت توحيدك و نفي الأضداد والأنداد و الاشباه عنك، و اتيتك من الأبواب التي امرت ان تؤتي منها، و تقربت اليك بما لا يقرب احد منك الا بالتقرب به، ثم اتبعت ذلك بالانابة

اليك، و التذلل و الاستكانة لك، و حسن الظن بك و الثقة بما عندك، و شفعته برجآئك الذي قل ما يخيب عليه راجيك، و سالتك مسالة الحقير الذليل، البائس الفقير، الخائف المتسجير، و مع ذلك خيفة و تضرعا و تعوذا و تلوذا، لا مستطيلا بتكبر المتكبرين، و لا متعاليا بدالة المطيعين، و لا مستظلا بشفاعة الشافعين، و انا بعد اقل الأقلين، و اذل الأذلين، و مثل الذرة او دونها...

«خداوندا امروز، روز عرفه است، روزي است كه تو به آن شرافت و كرامت بخشيده اي و خوان رحمت خود را در اين روز براي بندگانت گسترده اي و با عفو و بخشش خود بر خلق منت نهاده و عنايت زيادي بر ايشان كرده اي و به واسطه امروز شريف بندگانت را مشمول فضل و رحمت خود قرار داده اي.خداوندا اينك من همان بنده ام كه پيش از آفرينش و پس از خلقت او درباره اش احسان كرده اي و او را از جمله هدايت يافتگان به دين خود و موفق به اداي حق خويش قرار داده اي و به وسيله تمسك به رشته رحمت خود او را از گمراهي حفظ كرده اي و در زمره حزب خود در آورده اي و به دوستي و محبت اوليايت و دشمني با دشمنانت ارشاد فرموده اي و باز هم به او امر كرده اي اما او به امر تو اطاعت نكرده و نهي فرموده اي و او خودداري نكرده و از نافرماني خود او را باز داشته اي اما او به جاي انجام دستور تو مرتكب گناه شده است ليكن نه از باب مخالفت و دشمني با تو و نه به خاطر سركشي از فرمانت بلكه هواي نفس بر وي غالب گشته

و به انجام نواهي تو دعوت كرده است و دشمن او و تو (شيطان) او را در مخالفت با تو كمك كرده است و با وجود اين كه به وعده عذابت درباره معصيت آگاه بوده اما به اميد عفو تو و با اطمينان به بخشايندگيت مرتكب گناه شده است، در صورتي كه با اين همه احسان و لطف كه بر او روا داشتي بهتر آن بود كه نافرماني تو را نكند. خداوندا اينك اين منم آن بنده خوار و ذليل، ناچيز خاضع و ترسان كه بار سنگين گناهانم را بر دوش دارم و خطاهاي بزرگي مرتكب شده ام، به رحمت و عفوت پناه آورده ام و يقين كامل دارم كه هيچ كس نمي تواند جز تو مرا پناه دهد و اگر تو بخواهي مرا عذاب كني هيچ قدرتي نمي تواند جلوگيري كند، پس تمنا مي كنم كه در اين حال به عفو و كرمت بنگر همان طوري كه به بندگان گنهكارت به لطف و احسان مي نگري و آنان را مشمول عفو و گذشت خود قرار مي دهي مرا هم ببخش، همچنان كه آنها دست به دامن عفوت شدند و بر آنان كرم كردي بر من نيز به غفران و احسان رفتار كن و امروز به من نصيبي عطا كن كه بدان وسيله از رضا و خشنودي تو بهره مند شوم و مرا از درگاه كرمت محروم مفرما و از آنچه به بندگاني كه در اطاعت تو خالصند عطا كرده اي به من عطا كن هر چند كه من اعمال شايسته آنها را انجام نداده ام اما هديه اي به نام يكتاپرستي و توحيد را به محضر تو تقديم مي دارم و ذات پاكت را از هر

ضد، مثل و شبيه منزه مي دانم. خداوندا من هم از آن درهايي آمده ام كه تو خود دستور داده اي و به وسيله چيزي تقرب جسته ام كه كسي بدون آن وسيله نمي تواند به درگاهت تقرب جويد، و پس از همه اينها با توبه و زاري و عجز و لابه به سويت آمده ام و با حسن نيت و اطمينان بر آنچه در نزد توست به درگاهت مي نالم و با اميدواري كه به رحمت تو دارم به درگاه تو آمده ام آن اميدواري كه كمتر كسي يافت مي شود كه به پيشگاه تو روآورد و محروم برگردد و از تو با حال خواري و درماندگي و بيچارگي و ترس و پريشاني درخواست امان دارم و با قلبي مملو از بيم و وحشت و ناله و زاري به درگاهت پناه آورده ام نه با سركشي و غرور متكبران و نه با ناز و كرشمه مطيعان و نه به خاطر اين كه تنها به شفاعت شافعان متوسل گشته ام زيرا كه من از ناچيزترين و خوارترين بندگان ناچيز و خوارم و همچون ذره بي مقدار و يا پست تر از آنم...»

امام عليه السلام در اين بخش از دعاي خود، از تعظيم و تقديس خود نسبت به روز عرفه پرده برداشته است روزي كه از بزرگترين و والاترين روزهاي خداست كه خداوند رحمت خود را در آن روز بر بندگان گسترده و عفو و بخشش خويش را بر حجاج بيت الله الحرام ارزاني داشته است. همچنان كه امام عليه السلام تذلل و خواري و عبوديت بي چون و چراي خود را نسبت به پروردگار با اعتراف به تقصير و اطمينان به لطف و اميد به بخشش و عفو پروردگار ابراز

داشته كه در پيشاپيش آن، توحيد و نفي اضداد و نظاير و اشباه براي خدا را تقديم نموده و از راهها و دروازه هايي به درگاه خدا روآورده است كه خداوند خود دستور داده است تا بندگان از آن دروازه ها وارد شوند يعني راهها و درهاي رحمت، ائمه طاهرين عليهم السلام، در اين سخن امام درس آموزنده اي براي مقصران و كساني است كه از رحمت خدا دور افتاده اند تا بدان وسيله از اين راه بروند و خود را در سراي آخرت از عذاب الهي نجات بخشند. و باز به بخش ديگري از اين دعاي شريف برمي گرديم و گوش دل مي سپاريم:

فيا من لم يعاجل المسيئين، و لا ينده المترفين، و يا من يمن باقالة العاثرين، و يتفضل بانظار الخاطئيين، انا المسي ء المعترف الخاطي ء العاثر، انا الذي اقدم عليك مجترئا، انا الذي عصاك متعمدا، انا الذي استخفي من عبادك و بارزك، انا الذي هاب عبادك و امنك، انا الذي لم يرهب سطوتك و لم يخف بأسك، انا الجاني علي نفسه، انا المرتهن ببليته، انا القليل الحياء، انا الطويل العنآء، فبحق من انتجبت من خلقك، و بمن اصطفيته لنفسك، بحق من اخترت من بريتك، و من اجتبيت لشانك، بحق من وصلت طاعته بطاعتك، و من جعلت معصيته كمعصيتك، بحق من قرنت موالاته بموالاتك، و من نطت معاداته بمعاداتك، تغمدني في يومي هذا بما تتغمد به من جار اليك متنصلا، و عاذ باستغفارك تائبا، و تولني بما تتولي به اهل طاعتك، و الزلفي لديك، و المكانة منك، و توحدني بما تتوحد به من وفي بعهدك، و اتعب نفسه في ذاتك، و اجهدها في مرضاتك، و لا تؤاخذني بتفريطي في جنبك،

و تعدي طوري في حدودك، و مجاوزة احكامك، و لا تستدرجني باملائك لي استدراج من منعني خير ما عنده، و لم يشركك في حلول نعمته بي، و نبهني من رقدة الغافلين، و سنة المسرفين، و نعسة المخذولين، و خذ بقلبي ما استعملت به القانتين، و استعبدت به المتعبدين، و استنقذت به المتهاونين، و اعذني مما يباعدني عنك، و يحول بيني و بين حظي منك، و يصدني عما احاول لديك، وسهل لي مسلك الخيرات اليك، و المسابقة اليها من حيث امرت، و المشاحة فيها علي ما اردت، و لا تمحقني في من تمحق من المستخفين بما اوعدت، ولاب تهلكني مع من تهلك من المتعرضين لمقتك، و لا تتبرني في من تتبر من المنحرفين عن سبلك، و نجني من غمرات الفتنة، و خلصني من لهوات البلوي، و اجرني من اخذ الاملاء...»

«اي خداوندي كه در مجازات گنهكاران شتاب نمي ورزي و اسراف كنندگان مغرور را از درگاه كرمت نمي راني، اي خدايي كه به بازگشت گنهكاران منت گذاشته و احسان مي كني و خطاكاران را به فضل و كرمت مهلت مي دهي! خداوندا! منم آن بنده گنهكار كه به گناه و لغزش خود معترفم و با اين كه از روي اراده نافرماني تو را كرده ام با جرأت به سوي تو آمده ام. منم آن بنده اي كه نهان از نظر بندگانت ولي آشكارا در نظر تو بر تو معصيت و نافرماني كرده ام. خداوندا منم آن بنده اي كه از هيبت بندگانت ترسيدم ولي از تو در معصيت و نافرماني نترسيدم و منم آن كه از سطوت و غلبه تو نهراسيدم و از خشم و غضب تو خائف نشدم. خداوندا منم آن كه بر خود

ستم كرده ام و منم آن كسي كه به نتيجه اعمال خود گرفتار شدم، منم آن كه شرم و حيايم اندك و رنج و مشقتم طولاني است! خداوندا به حق آن كسي كه تو او را از همه كس برتر مي داني و او را براي خودت پسنديدي و به حق آن كه از همه خلق برگزيدي و براي امور دين خود انتخاب كردي و به حق آن كه طاعت او را به طاعت خود پيوند دادي و معصيتش را همانند نافرماني خود به حساب آوردي، به حق كسي كه دوستي او را با دوستي خودت قرين و دشمني با او را با دشمني خودت مربوط ساختي، مرا در اين روز بزرگ به لباس رحمت و مغفرت خويش ملبس گردان، با همان لباس مغفرتي كه تن كساني را مي پوشاني كه با آه و زاري به تو پناه مي آورند و با توبه و استغفار رو به درگاه تو مي آورند. و مرا در حصار ولايت خود قرار ده همان طوري كه بندگان مقرب و صاحب منزلت و مقام و اهل طاعت خويش را از هر رنج و بلا محافظت مي كني، مرا نيز در نزد خود به چنان مقامي برسان، مانند وفاداران به عهد تو و كساني كه در راه دين تو رنج و زحمت كشيده و در جلب رضا و خشنودي تو كوشيده اند، و مرا به خاطر تقصيري كه در مورد تو و به سبب تجاوز از حدود احكام تو و كوتاهي در اجراي اوامرت مؤاخذه مفرما. خداوندا مرا به عذاب تدريجي در اثر نعمتهاي دنيوي كه باعث طغيان من مي شوند، مبتلا مكن و با وجود عصيان مرا از

احسان خود دريغ مفرما. خداوندا مرا گرفتار خواب غفلت مردمان غافل و آن غفلتي كه روش مسرفين و مطرودين است، مگردان، بلكه توجه قلبي مرا به سويي معطوف كن كه دل بندگان مطيع و بندگان خاصت بدان سو متوجه است، چنان كن كه خداپرستان كامل را به عبادات شائقانه برگماشتي و سهل انگاران را به كرم و لطف خود از هلاكت نجات دادي. خداوندا مرا از آنچه باعث دوري از درگاهت مي شود نگهدار و بين من و نصيبم از رحمت خودت جدايي مينداز و از آنچه كه مرا از رسيدن به مقصود نهائيم مانع مي شود حفظ كن. و انجام كارهاي نيك را كه مرا به سوي تو رهنمونند، آسان گردان و مرا براي انجام كارهاي خير از طريقي كه امر فرموده اي و رضاي تو بر آنها تعلق گرفته، شتابان گردان و مرا در زمره كساني قرار مده كه مستحق عذاب بوده و در معرض نابودي و هلاكتند، و با كساني كه بي باكانه خود را در معرض خشم و غضب تو قرار داده اند هلاك مكن و با كساني كه از راه راست تو منحرف شده اند نابودم مگردان و مرا از آشوب و فتنه هاي عالم نجات ده و از مشكلات آزمون خلاصي بخش و مرا به واسطه مهلتي كه داده اي از مؤاخذه حفظ فرما...»

امام عليه السلام در اين فرازهاي دعاي خود درباره الطاف الهي بر بندگانش سخن گفته است كه از آن جمله خداوند نسبت به كيفر و انتقام از تبهكاران و عاصيان، شتاب نمي ورزد و به ايشان مهلت مي دهد تا اين كه شايد به راه صحيح برگردند و به اجر و ثواب برسند، همچنان كه امام عليه السلام

به ندبه و زاري و تذلل و خواري خود، و خود را در پيشگاه آفريدگار بزرگ به حساب نياوردن اشاره دارد در حالي كه از او درخواست مي كند و متوسل به اوست كه مشمول عفو و رضوان خويش قرار دهد و از خواب غفلتي كه غافلان مبتلايند و روش اسرافكاران است بيدار كند و او را به راه نيكان و صالحان هدايت كند. و اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم: «و حل بيني و بين عدو يضلني، و هوي يوبقني، و منقصة ترهقني، و لا تعرض عني اعراض من لا ترضي عنه بعد غضبك، و لا تؤيسني من الامل فيك، فيغلب علي القنوط من رحمتك، و لا تمتحني بما لا طاقة لي به، فتبهظني مما تحملنيه من فضل محبتك، و لا ترسلني من يدك ارسال من لا خير فيه، و لا حاجة بك اليه، و لا انابة له و لا ترم بي رمي من سقط من عين رعايتك، و من اشتمل عليه الخزي من عندك، بل خذ بيدي من سقطة المترددين، و وهلة المتعسفين، وزلة المغرورين، و ورطة الهالكين، و عافني مما ابتليت به طبقات عبيدك و امآئك، و بلغني مبالغ من عنيت به، و انعمت عليه، و رضيت عنه فاعشته حميدا، و توفيته سعيدا، و طوقني طوق الاقلاع عما يحبط الحسنات، و يذهب بالبركات، و اشعر قلبي الازدجار عن قبائح السيئات، و فواضح الحوبات، و لا تشغلني بما لا ادركه الا بك عما لا يرضيك عني غيره، و انزع من قلبي حب دنيا دنية تنهي عما عندك، و تصد عن ابتغاء الوسيلة اليك، و تذهل عن التقرب منك، و زين

لي التفرد بمناجاتك بالليل و النهار، وهب لي عصمة تدنيني من خشيتك، و تقطعني عن ركوب محارمك، و تفكني من اسر العظائم، و هب لي التطهير من دنس العصيان، و اذهب عني درن الخطايا، و سربلني بسربال عافيتك، و ردني ردآء معافاتك، و جللني سوابغ نعمائك، و ظاهر لدي فضلك و طولك، و ايدني بتوفيقك و تسديدك، و اعني علي صالح النية، و مرضي القول و مستحسن العمل، و لا تكلني الي حولي و قوتي دون حولك و قوتك، و لا تخزني يوم تبعثني للقآئك، و لا تفضحني بين يدي اوليائك، و لا تنسني ذكرك، و لا تذهب عني شكرك، بل ألزمنيه في احوال السهو عند غفلات الجاهلين لآلائك، و اوزعني ان اثني بما اوليتنيه، و اعترف بما اسديته الي، واجعل رغبتي اليك، فوق رغبة الراغبين، و حمدي اياك فوق حمد الحامدين، و لا تخذلني عند فاقتي اليك، و لا تهلكني بما اسديته اليك...

«خداوندا! ميان من و دشمني كه باعث گمراهي من است و هواي نفسي كه جانم را به تباهي كشد و نقص و عيبي كه تمام وجودم را فراگيرد جدايي بيفكن و در همه حال از من همانند كسي كه از او ناراضي هستي، و پس از خشم و غضب بر او، ديگر خشنود نخواهي شد، رو برمگردان، خداوندا مرا از اميدي كه بر تو دارم نااميدم مكن به طوري كه يأس و نااميدي از رحمتت بر من غلبه كند، و بار سنگيني را كه از حد طاقت من بيشتر است براي امتحان بر دوش من مگذار تا آن بار مرا خسته و ناتوان كند بلكه از راه فضل و كرمت امتحان

را بر من آسان گير. خداوندا از عنايت و لطفت با من مانند كسي كه هيچ خير در وجود آنها نيست و هيچ توجهي به او نداري و او نيز هيچ گاه به درگاه تو برنمي گردد رفتار مكن. و مرا مانند كسي كه هرگز چشم عنايت به او نداري و او را با ذلت و خواري درگاهت مي راني از نظر لطفت دور مكن و مرا از سقوط راندگان درگاهت و از ترس و بيم خطاكاران گمراه باز دار بلكه دست مرا از سقوط مردمان رانده شده از درگاهت بگير و از خوف خطاكاران گمراه و لغزش افراد مغرور و از گرفتاري هلاك شدگان در گمراهي نگهدار و از گرفتاريهايي كه بندگانت را از مرد و زن مبتلا مي گرداني مرا معاف دار و به آن مقامي برسان كه بندگان خاصت را رسانده اي و مشمول احسانت قرار داده و از او خشنود و راضي هستي كه دوران عمرش را به نيكي گذرانده و در وقت مردن هم خوشبخت و مقرون به سعادت فرموده اي، به گردنم طوقي بينداز كه اعمال نيكم را باطل نگرداند و بركات اعمال نيكم را از بين نبرد. و قلبم را پر از نفرت و انزجار نسبت به اعمال بد و رسوايي گناهان فرما و فكرم را از آنچه كه موجب رضاي توست به چيز ديگري مشغول مگردان زيرا كه اعمال جلب كننده رضاي تو را بدون لطف و عنايت تو نمي توانم تشخيص دهم. و محبت دنياي پست را كه مرا از رسيدن به نعمتهاي ابدي باز مي دارد و از جستن وسيله تقرب به تو محرومم مي سازد، از دل و جانم ريشه كن فرما

و در نظر من تنهايي و خلوت و مناجات و راز و نياز با خودت را در شب و روز بياراي و به من عصمتي مرحمت كن كه مرا به مقام خشيت و خداترسي نزديك كند و از ارتكاب معاصي باز دارد، و گردنم را از زنجير اسارت گناهان بزرگ برهاند. خداوندا مرا از پليدي و ناپاكي گناه پاك نما و لكه خطاكاري را از من بزداي و بر تن و جانم لباس عافيت و جامه عفو و عنايت خودت را بپوشان و در نعمتهاي كامل مرا مستغرق ساز و فضل و احسان خودت را بر من آشكار كن و با توفيق و تأييد خودت مرا نصرت و قوت عطا فرما و در نيت خالص براي انجام كارهاي خير و شايسته مرا ياري كن و سخنم را دلپسند و عملم را نيكو گردان و كارهايم را به قدرت و توانايي خودم وامگذار بلكه با نيرو و قدرت بي انتهاي خودت كارهايم را اصلاح كن و مرا در روز قيامت خوار و ذليل مگردان و در بين اوليا و دوستانت رسوا و مفتضح مكن و هيچ گاه ياد خودت را از خاطرم مبر و شكر و سپاس خودت را از من محو مكن، بلكه در همه احوالي كه مردمان غافل نعمتهايت فراموش كرده اند مرا به شكر نعمتها ملزم كن و در برابر انواع نعمتهايي كه به من مرحمت كرده اي به قلبم الهام كن و ميل و

دعاي امام سجاد وقت رؤيت هلال ماه رمضان

امام سجاد عليه السلام با شوق و علاقه به استقبال ماه رمضان مي رفت زيرا كه آن ماه نيكوكاران و صالحان است، و موقع رؤيت هلال ماه رمضان، اين دعاي شريف را كه

تجسم بخش روحانيت اسلام و هدايت اهل بيت عليهم السلام است قرائت مي كرد:

«الحمد لله الذي هدانا لحمده، و جعلنا من اهله، لنكون لأحسانه من الشاكرين، و ليجزينا علي ذلك جزآء المحسنين، و الحمدلله الذي حبانا بدينه، و اختصنا بملته، و سبلنا في سبل احسانه لنسلكها بمنه الي رضوانه، حمدا يتقبله منا، و يرضي به عنا، و الحمد لله الذي جعل من تلك السبل شهره رمضان شهر الصيام، و شهر الاسلام، و شهر الطهور، و شهر التمحيص، و شهر القيام، الذي أنزل فيه القرآن هدي للناس، و بينات من الهدي و الفرقان، فأبان فضيلته علي سائر الشهور، بما جعل له من الحرمات الموفورة، و الفضائل المشهورة، فحرم فيه ما احل في غيره اعظاما، و حجز فيه المطاعم و المشارب اكراما، و جعل له وقتا بينا، لا يجيز جل و عز ان يقدم قبله، و لا يقبل ان يؤخر عنه، ثم فضل ليلة واحدة من لياليه علي ليالي الف شهر، و سماها ليلة القدر تنزل الملآئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام، دآئم البركة الي طلوع الفجر علي من يشآء من عباده بما احكم من قضائه...

«حمد و سپاس به پيشگاه خداوندي كه ما را به حمد و ثنايش هدايت نمود و ما خانواده را از جمله سپاسگزاران نعمتش قرار داد تا ما نسبت به احسان او سپاسگزار باشيم، تا به خاطر اين سپاسگزاري به ما پاداش نيكوكاران را مرحمت كند. و سپاس خداوندي را كه ما را به دين خود هدايت كرد و ما را از جمله خواص ملت خود قرار داد و ما را به راه شناخت احسان خود رهبري كرد تا به لطف

خويش ما را در بهشت جاودانه سكوت دهد، حمد و سپاسي كه قابل پذيرش او و باعث خشنودي وي از ما گردد. حمد و سپاس سزاوار آن خدايي است كه ماه مبارك رمضان، ماه روزه داري، ماه اسلام و ماه پاكيها و ماه خلوص و ماه قيام را يكي از راههاي رسيدن به بهشت قرار داد، ماهي كه قرآن را در آن ماه براي هدايت مردم نازل كرد كه اين قرآن هدايت كننده و مشتمل بر آثار روشن رستگاري و جدا كننده بين حق و باطل است، و بدين وسيله بر ماههاي ديگر فضيلت آن ماه را آشكار ساخته است كه در اين ماه چيزهاي زيادي را به مسلمانان حرام كرده و فضايل بسياري نسبت به ماههاي ديگر ارزاني داشته است و چيزهايي را كه در ماههاي ديگر حلال بوده، در اين ماه حرام كرده و به پاس حرمت اين ماه از خوردنيها و آشاميدنيها پرهيز داده و براي روزه گرفتن در اين ماه وقت مقرري تعيين كرده و اجازه نداده كسي اين وقت را به جلو، يا عقب بيندازد. علاوه بر اينها شبي از شبهاي اين ماه را بر شبهاي هزار ماه برتري داده و آن شب را ليلة القدر ناميده است كه فرشتگان و روح (جبرئيل) به امر خداي متعال براي تعيين سرنوشت و تقدير امور به روي زمين مي آيند و تا طلوع فجر آن شب تحيت و بركت بر كسي مي فرستند كه خداوند از ميان بندگان به او نظر لطف داشته و در قضاي الهي گذشته است.»

اين سخنان نوراني امام عليه السلام مشتمل بر بزرگداشت و احترام ماه مبارك رمضان و تعريف اين

ماه به بهترين اوصاف است، از جمله:

1- ماه اسلام است، بنابراين، هر كه در اين ماه روزه بگيرد، در قلمرو اسلام وارد شده و هر كه از روي علم و عمد روزه اش را بخورد، مسلمان نيست.

2- اين ماه، ماه پاكيهاست، زيرا كه اين ماه، ماه پاكي از گناهان و تزكيه نفس از پليديهاست.

3-ماه خلوص است، در اين ماه است كه مسلمانان آزمايش مي شوند و خالص مي گردند و بدان وسيله، بنده فرمانبردار از گنهكار مشخص مي گردد.

4- ماه رمضان، ماه قيام است، زيرا كه آن ماه، بهار نيكان و نيكوكاران است، از آن رو كه ايشان شبهاي اين ماه را به عبادت و طاعت مي گذرانند.

5- از جمله امتيازات اين ماه، آن است كه در اين ماه قرآن كريم نازل شده است؛ خداوند قرآن را در شب قدر نازل كرده است كه از مهمترين شبهاي رمضان است و در آن شب، فرشتگان و جبرئيل به اذن پروردگار براي تقدير امور و ابلاغ تحيت و درود بر مؤمنان تا طلوع فجر نازل مي شوند.

6- از جمله ويژگيهاي اين ماه شريف آن است كه خداي تعالي در اين ماه چيزهايي را به بندگانش حرام كرده است كه در ماههاي ديگر حرام نفرموده است؛ خداوند به پاس اين ماه در مدت روزه داري هر نوع خوردن و آشاميدن را بر روزه داران حرام كرده است... و اينك به بخش ديگري از اين دعا گوش فرامي دهيم:

اللهم صل علي محمد و آله، و الهمنا معرفة فضله، و اجلال حرمته، و التحفظ بما حظرت فيه، و اعنا علي صيامه بكف الجوارح عن معاصيك، و استعمالها فيه بما يرضيك حتي لا

نصغي باسماعنا الي لغو، و لا نسرع بابصارنا الي لهو، و حتي لا نبسط ايدينا الي محظور، و لا نخطو باقدامنا الي محجور، و حتي لا تعي بطوننا الا ما احللت، و لا تنطق السنتنا الا بما مثلت، و لا نتكلف الا ما يدني من ثوابك، و لا نتعاطي الا الذي يقي من عقابك، ثم خلص ذلك كله من رئآء المرائين، و سمعة المسمعين، لا نشرك فيه احدا دونك، و لا نبتغي فيه مرادا سواك...

«خداوندا بر محمد و آل محمد - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين درود فرست و به ما توفيق شناخت فضيلت و پاس داشتن حرمت ماه مبارك رمضان را مرحمت فرما تا بتوانيم خود را از نزديك شدن به محرمات حفظ كنيم و ما را بر روزه داري اين ماه با حفظ اعضا و جوارحمان از گناهان، ياري فرما تا بتوانيم در آنچه رضاي توست به كار اندازيم به طوري كه با گوشهايمان سخن بيهوده نشنويم و با چشمانمان كارهاي ناپسند و لهو و لعب را نبينيم و دستمان را به اموال حرام دراز نكنيم و با پايمان به راه خطا نرويم و شكمهايمان را جز با غذاي حلال پر نكنيم و زبانهايمان جز سخن مجاز و ذكر تو را نگويد و كارهايي را انجام دهيم كه ما را به اجر و ثواب نزديك كند و در پي چيزي نرويم مگر آن كه از عذاب و كيفر تو باز دارد، خداوندا باز هم به ما توفيق بده تا اعمال و عبادات ما در اين ماه مبارك از شائبه رياي رياكاران و سمعه [1] سمعه كاران به دور باشد و جز تو

را در عبادت شريك قرار ندهيم و هدفي جز تو را نجوييم...» امام عليه السلام، در اين بخش از دعايش به آنچه كه سزاوار بوده تا روزه دار آراسته باشد اشاره فرموده است؛ روزه دار در اين ماه بزرگ بايد اعضا و جوارحش را از محرمات الهي حفظ كند؛ زبانش را از دروغ، غيبت و بهتان، گوشش را از سخن بيهوده و ناروا و دستش را از دزدي و تجاوز به مال مردم باز دارد. و نبايد به سوي چيزهايي بشتابد كه خداوند او را منع كرده و بر حذر داشته است از قبيل رفتن به جاهايي كه گناه در آن جا انجام مي گيرد و نخوردن مال حرام، همچنينن امام عليه السلام مي فرمايد روزه دار بايد اعمالش شايسته و نيكيهايش تنها براي خدا باشد بدون آلودگي به ريا و يا جاه طلبي و يا سمعه در بين مردم، زيرا كه تمام اينها باعث از بين رفتن عمل است. اينك به قسمت ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم: اللهم صل علي محمد و آله، وفقنا فيه علي مواقيت الصلوات الخمس بحدودها التي حددت، و فروضها التي فرضت، و وظائفها التي وظفت، و اوقاتها التي وقت، و انزلنا فيها منزلة المصيبين لمنازلها، الحافظين لأركانها، المؤدين لها في اوقاتها، علي ما سنه عبدك و رسولك صلواتك عليه و آله في ركوعها و سجودها، و جميع فواضلها علي اتم الطهور و اسبغه و ابين الخشوع و ابلغه، و وفقنا فيه لأن نصل ارحامنا بالبر و الصلة و ان نتعاهد جيراننا بالافضال و العطية، و ان نخلص اموالنا من التبعات و ان نطهرها باخراج الزكوات، و ان نراجع من هاجرنا، و ان ننصف من ظلمنا،

و ان نسالم من عادانا، حاشا من عودي فيك و لك فانه العدو الذي لا نواليه، و الحزب الذي لا نصافيه، و ان نتقرب اليك فيه من الأعمال الزاكية بما تطهرنا به من الذنوب، و تعصمنا فيه مما نستانف من العيوب، حتي لا يورد عليك احد من ملائكتك الا دون ما نورد من ابواب الطاعة لك، و انواع القربة اليك... «خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و در اين ماه به ما توفيق بده تا بر اوقات پنجگانه نماز و به حدود نماز كه تعيين كرده اي و واجباتي را كه بر ما واجب فرموده اي و به وظايفي كه ما را موظف نموده اي و بر اوقاتي كه مقرر فرموده اي آشنا باشيم و ما را از آن نمازگزاراني قرار ده كه جايگاه و اركان نماز را حفظ كنيم و در وقت آن به جا آوريم؛ همان طوري كه سنت پيامبر و رسول گراميت - درود و تحيت تو بر او و آل او باد - در ركوع و سجود و تمام فصول آن است با كمال پاكي و طهارت و با خضوع و خشوع تمام مي باشد. خداوندا در اين ماه مبارك به ما توفيق مرحمت كن تا به خويشاوندان و بستگان خود نيكي و احسان كنيم و به همسايگانمان با احسان و بخشش برخورد نماييم و اموال و ثروتمان را از آلودگيها بركنار داريم و با دادن زكات و صدقات پاك سازيم و بتوانيم با كساني كه از ما دوري گزيده اند، ارتباط پيدا كنيم و با هر كه به ما ستم كرده است به عدالت و نيكي رفتار نماييم و با كساني كه با ما دشمني

كرده و در ستيزند راه مسالمت، پيش گيريم جز با كسي كه دشمن تو و دشمن دين توست زيرا كه دشمنان تو دشمناني هستند كه ما هيچ گاه با آنان دوستي نخواهيم كرد و آنها را از دسته مخالف خواهيم شناخت تا وقتي كه در مخالفت با تو پافشاري كنند. خداوندا به ما توفيق ده تا با انجام كارهاي نيك كه باعث پاك شدن ما از گناهان مي شوند به تو نزديك شويم و ما را از اين كه دوباره به سوي گناهان و خطاها برگرديم، باز مي دارند، به طوري كه هيچ يك از فرشتگانت به مقام ما بندگان مطيع نرسند و در مرتبه اي پايين تر از ما قرار گيرند...» اين قسمتهاي دعاي امام عليه السلام مشتمل بر امور بسيار مهمي است، شايسته است كه روزه دار آنها را مراعات كند و بدانها عمل نمايد،به شرح زير:

1- مراقبت بر انجام نماز - كه ستون دين است - در اوقاتي كه خداوند مقرر فرموده و به همراه آنچه كه از سنن، آداب، اذكار، در ركوع، سجود، بلكه در تمام شؤون نماز كه روش پيامبر بزرگوارش بوده و انجام دادن تمام آنها به كاملترين و بهترين وجه از خضوع و خشوع در پيشگاه خداوند يكتا.

2-نيكي و احسان به خويشاوندان و صله رحم كه از بالاترين عبادتهاست.

3- احسان به همسايگان و خوشرفتاري با ايشان.

4- پاكيزه كردن اموال با پرداخت خمس و زكات واجب.

5- برقرار ساختن ارتباط با دوستان و برادران ديني كه از ما فاصله گرفته اند.

6- عدالت و انصاف نسبت به ظالم و تجاوز نكردن در گفتار و رفتار در حق او، زيرا كه اين خود

از مكارم اخلاق مي باشد.

7- مسالمت با دشمن و ستيز نكردن با او، مگر آن كه دشمني با او براي خاطر خدا و در راه خدا باشد كه در اين صورت بايد از او بريد و نبايد با او به مسالمت رفتار كرد.

8- تقرب به خدا به وسيله اعمال پاكيزه و رفتار خوش كه در ماه مبارك رمضان به اين اعمال تأكيد شده است و استحباب آنها مؤكد است.

پس از آن بخش، اينك به فرازهاي ديگري از اين دعاي شريف گوش مي دهيم:

اللهم اني اسألك بحق هذا الشهر، و بحق من تعبد لك فيه من ابتدائه الي وقت فنائه: من ملك قربته او نبي ارسلته او عبد صالح اختصصته، ان تصلي علي محمد و آله، و اهلنا فيه لما وعدت اوليآءك من كرامتك، و اوجب لنا فيه ما اوجبت لأهل المبالغة في طاعتك، و اجعلنا في نظم من استحق الرفيع الأعلي برحمتك...

«خداوندا! به مقامي كه اين ماه در نزد تو دارد و به حق كساني كه از اول تا آخر اين ماه به عبادت تو قيام كرده اند؛ از پيامبران، فرشتگان مقرب و انبياي مرسل و بندگان صالح كه از خاصان درگاه تواند، درخواست دارم كه بر محمد و آلش درود فرستي و ما را هم، در اين ماه مبارك، آن ثواب را عنايت كني كه بر اوليايت وعده داده اي و آنچه را كه بر كوشش كنندگان در راه طاعتت مقرر فرموده اي به لطف و كرمت نظير آن را براي ما مقرر فرمايي و جزو آن بندگاني محسوب فرمايي كه استحقاق عاليترين مقام را در پيشگاه تو دارند...»

اللهم صل علي محمد و

آله، و جنبنا الالحاد في توحيدك، و التقصير في تمجيدك، و الشك في دينك، و العمي عن سبيلك، و الاغفال لحرمتك، و الانخداع لعدوك الشيطان الرجيم، اللهم صل علي محمد و آله، و اذا كان لك في كل ليلة من ليالي شهرنا هذا رقاب يعتقها عفوك، او يهبها صفحك، فاجعل رقابنا من تلك الرقاب، و اجعلنا لشهرنا من خير اهل و اصحاب...

«خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از شرك و الحاد به توحيد و يكتاپرستي خود بازدار، و از كوتاهي و غفلت در شناخت و كوته نظري در معرفت عظمت و جلال خودت حفظ فرما، ما را از ابتلاي به شك درباره دينت و ناداني نسبت به شريعتت و غفلت از پاس داشتن حرمتت نگهدار، و ما را از افتادن در دام دشمنت (شيطان رجيم) مصون دار، خداوندا بر محمد و آلش رحمت و درود فرست و چون در هر شبي از شبهاي اين ماه بزرگ بسياري از بندگان را به لطف خود از آتش دوزخ نجات مي دهي ما را نيز جزو آن آزادشدگان قرار بده و ما را از بهترين كساني كه در اين ماه زندگي مي كنند و از اهل و اصحاب اين ماه هستند محسوب فرما»

اللهم صل علي محمد و آله، و امحق ذنوبنا مع امحاق هلاله، و اسلخ عنا تبعاتنا مع انسلاخ ايامه، حتي ينقضي عنا، و قد صفيتنا فيه من الخطيئات، و أخلصتنا فيه من السيئات، اللهم صل علي محمد و آله، و ان ملنا فيه فعدلنا، و ان زغنا فيه فقومنا، و ان اشتمل علينا عدوك الشيطان فاستنقذنا منه. «خداوندا بر محمد و

آلش درود فرست و با پايان گرفتن اين ماه شريف گناهان ما را محو كن و با تمام شدن روزهاي اين ماه عواقب بد گناهان ما را از نامه عمل مان زايل كن تا با تمام شدن ماه ما را نيز از گناهان پاك و پاكيزه كرده باشي و از خطاها و لغزشها خالص نموده باشي. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و اگر در اين ماه شريف غفلتي بر ما چيره شده است به راه صحيح باز گردان و اگر تيرگي در دل ما راه يافته است، استوار و خالص گردان و اگر در اين ماه عزيز دشمن تو (شيطان) بر ما مسلط شده است ما را از شر او رها كن.»

اللهم اشحنه بعبادتنا اياك، و زين اوقاته بطاعتنا لك، و اعنا في نهاره علي صيامه، و في ليله علي الصلاة و التضرع اليك، و الخشوع لك، و الذلة بين يديك، حتي لا يشهد نهاره علينا بغفلة، و لا ليله بتفريط، اللهم و اجعلنا في سائر الشهور و الأيام، كذلك ما عمرتنا، و اجعلنا من عبادك الصالحين[الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون][2] ،[والذين يؤتون ما آتوا و قلوبهم وجلة، انهم الي ربهم راجعون][3] و من[الذين يسارعون في الخيرات، و هم لها سابقون][4] اللهم صل علي محمد و آله في كل وقت و كل اوان، و علي كل حال عدد ما صليت علي من صليت عليه، و اضعاف ذلك بالأضعاف التي لا يحصيها غيرك، انك فعال لما تريد...» [5] .

«خداوندا ما را در راه عبادت خودت ياري كن و تمامي ساعات و لحظات اين ماه شريف را با عبادت و اطاعت ما جلوه گر

ساز و ياري كن تا روزها را با روزه داري و شبهاي اين ماه شريف را با نماز و تضرع به درگاهت و خضوع و خشوع در پيشگاه تو به پايان بريم، به طوري كه هيچ روزي از اين ماه با غفلت از تو نگذرد و شبهايش، به وقت گذراني سپري نگردد، خداوندا نه تنها در اين ماه بلكه در ساير ماهها و همه اوقات و تمام عمر ما را به طاعت خودت موفق بدار و ما را جزو بندگان صالح خودت قرار بده، آن بندگاني كه به فرموده خودت: «وارث بهشت برينند و در آن جا جاودانه اند.» و «آنهايي كه هر چه از مال دنيا به آنها داده اي در راه تو مي دهند و همواره دلهايشان ترسان است از اين كه چگونه به سوي پروردگارشان باز مي گردند.» و از جمله «آنهايي كه در راه انجام خير پيشدستي مي كنند و از ديگران سبقت مي گيرند.» خداوندا بر محمد و آلش درود و رحمت فرست در همه وقت و هر لحظه، به تعداد درودهايي كه بر همه كس مي فرستي و بلكه دو برابر آن درودها كه جز تو كسي شمار آنها را ندادند، زيرا كه تو به هر چيزي كه اراده كني قادر و توانايي...»

به راستي كه دعاهاي امام سجاد عليه السلام، خود مدرسه اي است براي تعليمات و آگاهيهاي ديني كه روح ايمان و جوهر اخلاص به خدا را به قلب شنونده افاضه مي كند. اين جملات درخشان از نيايش امام، مشتمل بر نكات ذيل مي باشد:

1- امام عليه السلام خدا را به حرمت ماه رمضان و به حرمت كساني كه از بندگان صالح در اين ماه خدا را عبادت مي كنند

درخواست نموده است تا اين كه او را از جمله اولياي مقرب خود و در شمار كساني قرار دهد كه شايستگي مقام والايي در پيشگاه او را دارند.

2-اعمال او را اعمال شايسته و نيكيها و خيرات او را خالص و تنها به خاطر خود بدون آميختگي به ريا و امثال آن كه عمل را فاسد مي كنند، قرار دهد.

3- از خداوند مسألت مي كند تا او را از شك و اوهامي كه باعث فساد در امور ديني هستند بر كنار سازد.

4- درخواست مي كند كه خداوند توفيق دهد تا مبادا به راهي جز راهي كه خداوند مقرر كرده است، برود و مبادا از محرمات الهي غفلت ورزد.

5- مبادا فريب شيطان رجيم را بخورد و تحت تسلط او قرار گيرد.

6- خداوند بر او منت گذارد و او را از جمله آزاد شدگان در اين ماه بزرگ محسوب فرمايد.

7- خداوند او را به عبادت و طاعت در اين ماه و تضرع و خضوع و خشوع در اين ماه موفق بدارد.

اين بود بخشي از مطالب مهمي كه از اين جملات و اين بخش از نيايش امام عليه السلام استفاده مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعه، همان رياكاري است با اين تفاوت كه رياكار سعي مي كند تا مردم عمل نيك او را ببينند ولي در سمعه، مي خواهد عملي را كه دور از انظار انجام داده، به گوش مردم برساند - م.

[2] مؤمنون / 11.

[3] مؤمنون / 60.

[4] مؤمنون / 61.

[5] صحيفه سجاديه: دعاي چهل و سوم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني

حضرت رضا عليه السلام 1372.

دعاي امام سجاد در حمد و سپاس خدا

سپاس خدايي را كه اول است بدون آنكه پيش از او اولي باشد، و آخر است بدون آنكه پس از او آخري باشد. خدايي كه ديده هاي بينندگان از ديدنش فرومانده، و انديشه هاي توصيف كنندگان از وصفش عاجز شده اند. آفريدگان را به قدرت خود پديد آورده و ايشان را بر وفق خواست خود اختراع فرموده است. سپس در طريق اراده خود روان ساخته و در پي محبت خود برانگيخته است. در حالي كه از حدي كه برايشان تعيين نموده قدمي پيش و پس نتوانند نهاد. سپاس خداي را بر آنچه از خدائي خود به ما شناسانده و بر آنچه از شكر خود به ما الهام كرده و بر آن درها كه از علم به ربوبيتش بر ما گشوده و بر اخلاص در توحيدش كه ما را به آن راهبري كرده و ما را از كجروي و شك در كار خود دور ساخته است. سپاس خدايي را كه زيباييهاي آفرينش را براي ما برگزيد و روزيهاي پاكيزه را بر ما روان ساخت و ما را به تسلط همه آفريدگان برتري داد و از اين جهت همه مخلوقاتش ما را به قدرت او فرمانبردار و به نيرويش از اطاعت ما ناچارند. سپاس خدايي را كه براي قبض و بسط اعضاء، آلات و عضلاتي در بدن ما تركيب كرد و ما را از آسايشهاي زندگي بهره مند گردانيد و اعضايي براي كار در (پيكر) ما برقرار كرد و ما را از روزيهاي پاكيزه اطعام فرمود، و به فضل خود توانگر ساخت و به نعمت خود سرمايه بخشيد. سپس ما را به پيروي اوامر خود، فرمان

داد تا طاعتمان را بسنجد و از ارتكاب نواهي خود نهي فرمود تا شكرمان را بيازمايد. پس از راه امرش منحرف گشتيم و بر مركب نهيش سوار شديم. با اين حال به عقوبت ما شتاب نكرد و در انتقام ما تعجيل نفرمود؛ بلكه به رحمت خود از روي كرم با ما مدارا كرد، و به مهرباني خويش از روي حلم بازگشتن ما را انتظار كشيد. آنچه را كه تاب تحمل آن را نداشتيم از (ذمه) ما برداشته و بيرون از حد طاقتمان تكليف نفرموده و جز به كار آسانمان وانداشته، و براي هيچ يك از ما حجتي و عذري باقي نگذاشته است. سپاسي كه پايان نپذيرد و شماره اش به احصاء در نيايد و نهانيش دسترس و براي مدتش انقطاعي نباشد. سپاسي كه موجب رسيدن به طاعت و عفو او و سبب خوشنودي و وسيله آمرزش و راه به سوي بهشت و پناه از انتقام و ايمني از خشم و پشتيباني طاعت، و مددكار بر اداي حق و وظايف او باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي امام سجاد در طلب رحمت بر رسول خدا

بار الها پس درود و رحمت فرست بر محمد، امين وحيت و برگزيده آفريدگانت و پسنديده بندگانت كه پيشواي رحمت و راهبر خير و كليد بركت است. همچنان كه او براي اجراي فرمان تو جان خويش را به مشقت انداخت و در راه تو خود را هدف تيرهاي آزار ساخت و در دعوت به سوي تو با خويشان خود در افتاد و براي خوشنودي تو با قبيله خود كارزار كرد و در راه

احياي دين تو رشته خويشاوندي خود را قطع ساخت و نزديك ترين بستگانش را به علت اصرار بر انكار تو از خويش دور كرد. و دورترين مردم را به جهت پذيرفتن دين تو به خود نزديك ساخت و براي تو با دورترين مردم دوستي كرد و با نزديك ترين آنها دشمني ورزيد و جان خود را در رساندن پيام تو خسته كرد. به سبب دعوت به دين و آئين تو خود را به رنج افكند، و آنان را در زمره پذيرندگان دعوت مشغول داشت، و به سرزمين غربت و محل دوري از جايگاه اهل و عشيرت و منشاء و مولد و آرامگاه جانش هجرت كرد، بدين منظور كه دين تو را عزيز سازد، و بر كافران به تو غلبه كند. تا اينكه تصميمش درباره دشمنان تو راست و استوار آمد و تدبيرش درباره دوستانت انجام گرفت. پس در حالي كه از تو ياري مي جست و در ناتواني از تو نيرو مي گرفت، به جنگ دشمنان برخاست، تا به دورترين نقطه ديارشان لشگر كشيد و در ميان آرامگاهشان بر آنان هجوم برد؛ تا فرمان تو آشكار و كلمه ات بلند گرديد، اگر چه مشركين كراهت مي داشتند. بارالها، پس به سبب زحمتي و رنجي كه براي تو تحمل كرده، او را به بالاترين درجات بهشت، قرار داده تا كسي در منزلت با او مساوي نباشد و در مرتبت با او برابري نكند، و هيچ فرشته مقرب و پيمبر مرسل نزد تو با او همطراز نباشد، و قبول شفاعتش را در ميان اهل بيت طاهرين و مؤمنان از امتش بيش از آنچه وعده داده اي به او اعلام فرماي اي كسي كه وعده ات

نافذ است. اي كسي كه بديها را چندين برابر به خوبيها تبديل مي كني؛ زيرا كه تو صاحب فضل عظيمي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي حضرت سجاد در صبح و شام

سپاس خداي را كه شب و روز را به نيروي خود آفريد و ميان آن دو به قدرت خود امتياز برقرار كرد و حد و مدتي محدود معين ساخت. براي تأمين روزي بندگان و زندگي آنان، شب و روز را جايگزين يكديگر مي سازد و كوتاه و بلند مي نمايد. پس شب را براي ايشان آفريد كه در آن حركات تعب و خستگي بياسايند و بخوابند؛ تا موجب تجديد نشاط و نيروي ايشان باشد و به آن وسيله به لذت و كام دل خود برسند و روز را براي ايشان بينا كننده آفريد تا در آن، به جست و جوي فضل بپردازند و به روزي مقرر او دست يابند، و در پي وسائل رسيدن به منافع كنون از دنياي خود، و درك موجبات سعادت آينده در آخرت خود در زمين خدا به راه افتند. با همه اين تدبيرها كار ايشان را به سامان مي آورد و اعمال آنان را مورد آزمايش قرار مي دهد و مي نگرد كه در اوقات طاعت و مواقع واجب و موارد احكام او چگونه اند؛ تا آنان را كه بد كرده اند به كيفر عمل خود برساند و آنهايي كه كار نيك انجام داده اند، پاداش نيك دهد.

بار خدايا، پس سپاس تو را كه پرده تاريكي شب را به نور صبح شكافتي و ما را از روشني روز بهره مند ساختي و به منافع روزيها بينا فرمودي

و از پيش آمدهاي آفات نگاه داشتي. صبح كرديم و همه اشياء صبح كردند در حالي كه همه ملك توايم. از آسمان گرفته تا زمينش و هر چه در هر يك از آن دو پراكنده ساخته اي. ساكن و جنبنده و ثابت و سيارش و آنچه در هوا برآمده و آنچه در زير خاك پنهان شده است. صبح كرديم در قبضه قدرت تو، در حالي كه پادشاهي و سلطه ات ما را فرامي گيرد و مشيت ما را به هم مي پيوندد و به فرمان تو در كارها تصرف مي نماييم و در محيط تدبير تو در انقلاب و تحوليم از امور، جز آنچه تو فرمان كرده اي و از خير جز آنچه تو بخشيده اي در اختيار ما نيست، و اين، روزي نوين و تازه است، و او بر ما گواهي آماده مي باشد اگر نيكي كنيم مارا با سپاس بدرود مي كند و اگر بدي كنيم از ما به نكوهش جدا مي شود. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و حسن مصاحبت اين روز را روزي ما ساز و از جدايي سوء آن، به سبب ارتكاب نافرماني يا اكتساب گناه كوچك يا بزرگي نگاه دار، و بهره ما را از نيكيها در آن سرشار كن، و ما را در اين روز از بديها پيراسته فرما. و از آغاز تا انجام آن را براي ما از ستايش و سپاس و اندوخته و فضل و احسان پر ساز. بارالها، بر محمد و آل او رحمت فرست و زحمت ما را (به سبب خودداريمان از گناه) بر فرشتگان كرام الكاتبين آسان ساز و نامه هاي اعمالمان را از حسناتمان پر كن و ما را نزد آن

فرشتگان به كردارهاي بدمان رسوا مساز. بارالها، بر محمد و آلش درود فرست و در هر ساعت از ساعات روز بهره اي از اعمال بندگانت و نصيبي از شكرت و گواه صدقي از فرشتگانت را براي ما قرار ده. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را از پيش رو و پشت سر و از جهات راست و چپمان و از همه جوانب نگاه دار. نگاه داشتني كه از نافرماني تو بازدارنده و به پيرويت راهنما و در راه محبت به كار برده شده باشد. بارالها به محمد و آلش رحمت فرست و ما را در اين روز و شب و در همه روزهامان موفق دار، و براي كار بستن خير و دوري از شر و شكر نعمتها و پيروي سنتها و دوري از بدعتها و امر به معروف و نهي از منكر و طرفداري اسلام و نكوهش باطل و خوار ساختن آن و ياري حق و گرامي داشتن آن و ارشاد گمراه و معاونت ناتوان و فرياد رسي ستمزده. ما را ياري فرما.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعا درباره مرزداران

بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و مرزهاي مسلمانان را به عزت خود محكم گردان و محافظين مرزها را به نيروي خود تقويت فرماي و عطاياي ايشان را از توانگري خود سرشار ساز. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و عده ايشان را افزون ساز و اسلحه ايشان را برا كن و حوزه ايشان را حراست نماي و نقاط حساس جبهه شان را محكم كن و جمعيتشان

را الفت ده و كارشان را به وجه شايسته روبه راه كن. بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و هنگام برخورد با دشمن، فكر دنياي فريبنده گول زننده را از يادشان ببر، و انديشه هاي گمراه كننده را از دلشان بزداي، و بهشت را نصب عين آنان ساز؛ تا هيچ كسس از ايشان آهنگ روي برگرداندن از دشمن نكند و به خيال فرار از برابر جنگجويي مانند خود نيفتد. بار الها به اين وسيله دشمنانش را درهم شكن و چنگ قدرت دشمنان را از ايشان كوتاه گردان. بارالها، هر جنگ آوري از اهل دين تو كه با ايشان بجنگد، يا هر مجاهدي از پيروان طريقت تو كه با ايشان جهاد كند، تا دين تو بلندتر و حزب تو قويتر و نصيب تو كاملتر گردد. پس آساني را در امر او بياور و كار را برايش روبراه ساز و پيروزيش را خود برعهده گير، و ياران را برايش برگزين، و پشتش را قوي ساز، و درآمدش را سرشار كن، و او را از خرمي كامياب ساز، و ياد خويشان و فرزندان را فراموشش ساز، و حسن نيت را برايش برگزين و سلامتش را به عهده گير، و او را از ترس مصون دار، و جرأت را در دلش بيفكن و نيرومندي را روزيش كن، و او را از دلبستگي به اسم و آوازه برهان و فكر و ذكر رفتن و ايستادن او را در راه خود و براي خودت قرار ده.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعاي عذر خواهي از تقصير در حقوق بندگان

بارالها، من در پيشگاه

تو عذر مي خواهم از مظلومي كه در حضور من به او ستم رسيده و من او را ياري نكرده باشم و از احساني كه درباره من انجام گرفته و شكر آن را به جا نياورده باشم، و از بدكرداري كه از من عذر خواسته، و من عذرش را نپذيرفته باشم و از فقيري كه از من خواهشي كرده، و من او را ترجيح نداده باشم و از حق مؤمني كه بر ذمه ام مانده و آن را نپرداخته باشم و از عيب مؤمني كه بر من پديده شده و آن را نپوشانده باشم و از هر گناهي پيش آمده و از آن دوري نكرده باشم. پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و پشيمانيم را، از لغزشهايي كه به آن دچار شده ام، و تصميم را بر ترك گناهاني كه برايم پيش آيد توبه اي قرار ده كه براي من موجب محبت گردد. اي دوست دار توبه كنندگان. آمين رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعا در طلب مغفرت و عفو

بارالها، بر محمد و آلش رحمت فرست و شهوت را از هر حرامي بشكن و حرصم را از هر گناهي بگردان؛ و مرا از آزردن هر مؤمن و مؤمنه و مسلم و مسلمه بازدار. بار خدايا، هر بنده اي كه درباره من مرتكب حرامي شده يا پرده حرمتي را از من دريده، و در ظلمي كه به من روا داشته بيامرز، و در حقي كه از من برده، عفو كن، و اين گذشتن را كه در عفو ايشان

به كار برده ام، و اين بي زاري و تبرعي را كه در كرم نسبت به ايشان معمول داشته ام، پاكيزه ترين صدقات صدقه دهندگان و بالاترين عطاياي تقرب جويان قرار ده؛ و مرا در برابر عفو ايشان به عفو خود، پاداش ده تا هر يك از ما به سبب فضل تو نيكبخت گردد و هر كدام از ما در پرتو احسان تو نجات يابد. بارالها، هر بنده اي از بندگانت كه از من عقوبتي ديده، و يا از طرف من آزاري به او رسيده، يا به وسيله من ستمي به او گرديده، تا حقش را ضايع كرده باشم يا مظلمه اش را از ميان برده باشم. پس بر محمد و الش رحمت فرست، و او را به توانگري خود، از من خوشنود گردان، و حقش را از جانب من بپرداز، و آنگاه مرا از عقوبتي كه مستوجب آن شده ام نگاه دار و از قبضه حكم عدل خود رهائي بخش؛ زيرا كه نيروي من با انتقام تو بر نمي آيد و طاعتم با غضب تو برابري نمي تواند. پس اگر تو مرا به حق مكافات كني هلاكم خواهي كرد، و اگر در رحمت خويشم نپوشاني به مهلكه خواهي افكند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

دعا براي سهولت زايمان گرگ

مرحوم قطب الّدين راوندي در كتاب خود آورده است:

روزي امام سجّاد عليه السّلام، به سمت يكي از باغات خود در اطراف مدينه حركت مي كرد، در بين راه گرگي را ديد كه موهاي بدنش ريخته بود با حالتي غمگين ناله مي كرد و زوزه مي كشيد.

چون حضرت نزديك گرگ رسيد،

فرمود: بلند شو برو، من برايش دعا مي كنم و إن شاء اللّه مشكلي نخواهد داشت. پس گرگ حركت كرد و رفت، شخصي كه همراه امام عليه السّلام بود به حضرت گفت: جريان اين گرگ چه بود؟ امام عليه السّلام فرمود: گرگ مي گفت: من همسري دارم كه در حال زايمان و در شدّت درد، ناراحت است به فرياد ما برس و چاره اي بينديش كه با سلامتي فارغ شود و من قول مي دهم كه ما و ذريه ما آسيبي به شما و شيعيانتان نرسانيم؛ و من به او گفتم: انجام مي دهم، سپس گرگ با خاطري آسوده حركت كرد و رفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج والجرائح: ج 2، ص 58، ح 9.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ديگران را بهتر از خود و خانواده خود دانستن

امام حسن عسكري عليه السّلام به نقل از جدّ بزرگوارش، حضرت باقرالعلوم عليه السّلام حكايت فرمايد: روزي يكي از اصحاب به نام زُهَري در حالي كه خيلي غمگين و افسرده خاطر بود، به محضر امام زين العابدين عليه السّلام وارد شد.

همين كه امام عليه السّلام چشمش به او افتاد، فرمود: چرا اين چنين غمناك و ناراحت هستي؟

زُهَري اظهار داشت: ياابن رسول اللّه! ناراحتي هاي بسياري از سوي دوستان و آشنايان، يكي پس از ديگري بر من وارد شده است؛ و نسبت به موقعيت كنوني من چشم طمع دوخته اند، ديگر با چه اميدي به دوستان خوش بين باشم.

امام سجّاد عليه السّلام فرمود: اي زُهَري! زبان خود را كنترل نما و هر سخني را هر جا و پيش هركسي مگوي؛ و چنانچه رعايت حال

اشخاص را بنمائي، تمام افراد خاطر خواه تو خواهند بود.

زُهَري گفت: ياابن رسول اللّه! من هيچ گاه از امكانات خود دريغ نكرده و به آن ها كمك و احسان كرده ام. حضرت اظهار نمود: مواظب باش كه خودخواهي و غرور تو را نگيرد، و دقّت نما، آنچه را كه مي گوئي دلنشين باشد، فكر نكن هر آنچه مي شنوي زشت و باطل است، هميشه در كار و سخن ديگران انديشه و توجّه نما و سعي كن تا از خود سِعه صدر نشان دهي. سپس امام عليه السّلام افزود: هركس در مسائل گوناگون زندگي و اجتماعي عقل خود را به كار نيندازد و با چشم و گوش بسته و با ركود فكري حركت كند، سريع به هلاكت و ضلالت مي افتد.

اي زُهري! چه مي شود كه مسلمان ها را نيز همانند اعضاء خانواده ات حساب كني، آن هائي كه از تو بزرگتر هستند همچون پدر، آن هائي كه كوچكترند چون فرزندانت؛ و آن هائي هم كه هم سنّ و هم سطح خودت باشند همچون برادرانت به شمار آيند.

آيا دوست داري كه در حقّ يكي از اعضاء خانواده ات تجاوز و ظلمي شود؛ و يا گزندي به يكي از آن ها وارد گردد؛ و آن كه بي جهت آبرويش ريخته شود؟

اگر شيطان ملعون تو را وسوسه كند كه بر يكي از مسلمان ها برتري و فضيلت داري، دقّت كن آن كه از تو بزرگتر است بگو او قبل از من ايمان آورده و بيش از من كار خير و عمل صالح انجام داده است پس او بر من فضيلت و برتري دارد.

و اگر از تو كوچكتر باشد، بگو من بيش از او گناه و معصيت كرده و خطاكارم؛ و او از من بهتر و برتر مي باشد.

و امّا آن كه هم رديف و هم سطح تو باشد، بگو من به گناهان خود مطمئن خواهم بود؛ ولي نسبت به او مشكوك هستم و يقين به گناه او ندارم پس من از او بهتر نيستم.

و چنانچه مسلمان ها تو را تعظيم و احترام كنند، بگو آن ها بامعرفت و باادب هستند؛ و چنانچه تو را كوچك شمرند و تحقيرت كنند، پس بگو در اثر خلاف هاي خودم مي باشد و من خود را مقصّر در بي اعتنائي آن ها نسبت به خودم مي دانم.

و اگر در جامعه، اين چنين معاشرت كني و با اين روش و انديشه برخورد و حركت نمائي، بهترين زندگي را خواهي داشت و دوستان پرمحبّت و دلسوز تو بسيار خواهند شد، و دشمنان و مخالفين كمتري را خواهي يافت.

و بدان كه بهترين مردمان كسي است كه بيشترين خير را به هم نوعان خود برساند گرچه هيچ خيري به او نرسيده باشد؛ و خود را از تمام افراد بي نياز بداند و چشم داشتي به كسي نداشته باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 152، ح 191.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

دعوت از آهو بر سفره دوستان

حضرت ابو جعفر، امام محمد باقر صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:

روزي پدرم، امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام به همراه عدّه اي از دوستان به اطراف شهر مدينه، جهت تفريح و استراحت رفتند،

كه من نيز با ايشان همراه بودم.

چون سفره غذا گسترانيده شد و افراد آماده خوردن طعام شدند، ناگاه آهوئي در آن نزديكي عبور كرد، پدرم امام سجّاد عليه السّلام خطاب به آهو كرد و فرمود:

اي آهو! من علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب هستم و مادرم فاطمه زهراء عليهاالسّلام، دختر رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله مي باشد، نزديك ما بيا و با ما هم غذا شو.

آن گاه، آهو جلو آمد و كنار سفره همانند ديگر دوستان نشست و مشغول خوردن غذا شد.

پس از گذشت لحظه اي، يكي از افراد اشاره اي كرد و آهو را ترساند؛ وقتي آهو خواست فرار كند، پدرم اظهار نمود: آن حيوان را نترسانيد چون كه در پناه من قرار گرفته است و سپس به آهو خطاب كرد و فرمود: نترس، تو در پناه من هستي و كسي با تو كاري نخواهد داشت.

و آهو با آسودگي خاطر مشغول خوردن غذا شد، كه اين بار يكي ديگر از افراد دستي بر پشت آهو كشيد و آهو پا به فرار گذاشت. پدرم امام سجّاد عليه السّلام به كسي كه دست بر كمر آهو كشيد و آن را ترساند، فرمود: تو مرا نزد آهو سبك و ضايع كردي و تو سبب شدي كه آهو از ما سلب اعتماد كند. و سپس افزود: من ديگر با تو سخن نخواهم گفت و متوجّه باش كه براي اين حركت ناشايسته ات ضرر خواهي ديد. و پس از مدّتي آن شخص با شتر خود به اطراف مدينه رفته بود، كه شتر او فرار كرد و مردم هر چه كردند،

نتوانستند شتر او را به منزلش باز گردانند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] إثبات الهداة: ج 3، ص 39 و 40.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

دستگيري

حضرت سجاد عليه السلام شب هاي تاريك صورت خودشان را مي پوشانيدند و كيسه هاي آرد و خرما و پول به پشت خودشان حمل مي كردند و آنها را بين فقراء و نيازمندان توزيع و تقسيم مي كردند و وقتي كه حضرت وفات كردند، تازه مردم متوجه شدند كه او امام زين العابدين عليه السلام بوده است.

امام سجاد عليه السلام سرپرستي بيش از صد خانوار مستضعف و بي بضاعت را بر عهده داشت و به آنها كمك مي كرد. امام سجاد عليه السلام هميشه سعي داشت كه در كنار سفره اش يتيمان و تهي دستان و درماندگان بنشيند، و آنهائيكه معلول و مفلوج بودند حضرت با دست مباركشان براي آنها لقمه مي گرفت و دهانشان مي گذاشت، و اگر عائله مند بودند مقداري هم براي خانواده هايشان غذا مي فرستاد. [1] . يكي از اصحاب امام زين العابدين مي گويد:

در يكي از شبهاي سرد و باراني حضرت را ديدم كه مقداري آرد بر پشت خود حمل كرده و به سمتي در حال حركت است. جلو آمدم و گفتم: يابن رسول الله! اين ها چيست؟ و كجا مي رويد؟

حضرت فرمود: سفري در پيش دارم و آن زاد و توشه است كه نياز مبرم راهم مي باشد.

عرض كردم: آقا جان! اجازه بفرمائيد تا پيش خدمتم را بفرستم شما را كمك كند. آقا قبول نفرمود. گفتم آقا جان! اجازه دهيد پس من هيزم ها را كمك شما حمل كنم؟ امام فرمود: نه اين وظيفه ي خودم است و بايد خودم تنها آنها را به مقصد

برسانم و به دست مستحقينش برسانم، و گرنه برايم سودي ندارد. و تو را به خدا قسمت مي دهم بر گرد و مرا به حال خودم بگذار. بعد از چند روز حضرت را ديدم گفتم: يابن رسول الله! شما كه فرموديد سفري در پيش دارم پس چه شد. حضرت فرمود: بله، سفري در پيش دارم، ولي نه آنچه تو فكر مي كني؟ بلكه منظورم سفر مرگ و قبر و قيامت است كه بايد خود را براي آن مهيا كنم. هر كس خودش را در مسير سفر آخرت ببيند، بايد از حرام و كارهاي خلاف دوري كند و هميشه سعي كند به ديگران كمك كند. [2] .

اي آنكه فروغ چشم احباب تويي

در بحر كرامت در ناياب تويي

بگرفت شكوه منبر از خطبه ي تو

اي روح دعا، زينت محراب تويي [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجموعه زندگاني 14 معصوم 2 / 682 - خانداني وحي 413.

[2] علل الشرايع.

[3] گلهاي ولايت 126.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

دنيا مايه ارزش نيست

اعظم الناس خطرا من لم ير الدنيا خطرا لنفسه.[1] .

پر ارزش ترين مردم كسي است كه دنيا را مايه ارزش خود نداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دنيا وسيله است، نه هدف

ما تعب أولياء الله في الدنيا للدنيا، بل تعبوا في الدنيا للاخرة.[1] .

اولياي خدا در دنيا براي دنيا رنج نمي كشند، بلكه در دنيا براي آخرت رنج مي كشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 73، ص 93.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

درباره عافيت

اني لأكره للرجل أن يعافي في الدنيا فلا يصيبه شي ء من المصائب. [1] .

بي گمان من براي آدمي نمي پسندم كه در دنيا عافيت داشته باشد و هيچ مصيبتي به او نرسد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 3 ص 355.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دعا، سپر بلا

ان الدعاء ليرد البلاء و قد أبرم ابراما. ألدعاء يدفع البلاء النازل و ما لم ينزل. [1] .

بي گمان دعا بلا را برگرداند، آن هم بلاي حتمي را. دعا بلايي را كه نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4 ص 216 - 215.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دوستي

از دست دادن دوستان صميمي موجب غريب شدن انسان است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان، ص 409؛ حليةالاولياء، ج 3، ص 125.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

داوود صرمي

شيخ او را در رجال خود از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

در پيمان جاودانگي

پسر مرجانه پس از كشتن نواده رسول خدا - صلي الله عليه و آله - به جستجوي شيعيان امام اميرالمؤمنين عليه السلام پرداخت و او را از مقام و منزلتي كه رشيد در نزد اهل بيت عليهم السلام داشت با خبر ساختند، دستور داد تا او را دستگير كنند، رشيد را گرفتند و تحت نظر مأموران نزد ابن زياد طاغوت آوردند، همين كه در حضور وي ايستاد، طاغوت آكنده از خشم فرياد زد:

- «از علي بيزاري بجوي.»

- «بيزاري نمي جويم.»

«امام تو چگونه تو را خبر داده كه كشته خواهي شد؟»

- «محبوبم علي عليه السلام به من خبر داد كه تو به من تكليف خواهي كرد تا از او بيزاري جويم، آنگاه دستها، پاها و زبان مرا خواهي بريد.»

طاغوت سخت خشمگين شد و در برابر جيره خوارانش رو به رشيد كرد و گفت:

«به خدا سوگند كه دروغ بودن سخن امام تو را درباره تو ثابت مي كنم.»

و دستور داد تا او را به همان شاخه درختي ببندند - كه امام فرموده بود؛ او را به چوبه آن درخت خواهند آويخت - و دستها و پاهاي او را ببرند اما زبانش را باقي گذارند، دختر رشيد با عجله خودش را رساند و اعضاي بريده بدن پدرش را برداشت تا با پيكر مقدسش در خاك دفن كند و به پدرش گفت:

«پدر جان با اين درد و المي كه به تو رسيده چگونه هستي؟»

رشيد در پاسخ دخترش فرمود: من احساس درد نمي كنم مگر به قدر آن كسي كه در ميان ازدحام مردم باشد و فشاري ببيند! توده مردم در پيرامون او جمع شدند و به او مي نگريستند در حالي كه از بدنش خون جاري بود و او خطاب به حاضران مي فرمود:

«دوات و كاغذي بياوريد تا خبر دهم شما را به آنچه مولايم خبر داده است كه بعد از اين تا قيامت واقع خواهد شد» و شروع كرد به سخن گفتن همانند كسي كه بر فراز منبري قرار گرفته باشد از آنچه از ظلم و جور در روزگار حكومت اموي بر آنها خواهد گذشت خبر مي داد، جريان را فورا به اطلاع ابن زياد رساندند و گفتند:

«با اين كه دست و پاي او را بريده ايم او از آينده خبر مي دهد نزديك است آشوب به پا شود، با او چه كنيم؟» طاغوت دستور داد: برويد زبان او را ببريد و همچنان بر آن چوبه درخت خرما بياويزيد، و مأموران دستور او را اجرا كردند. [1] . به اين ترتيب زندگي اين مصلح بزرگ به دست پليدترين انسان و پست ترين مخلوق خدا - ابن زياد - پايان پذيرفت در حالي كه رشيد پرچم مبارزه و اصلاح اجتماعي را برافراشته و در برابر ظلم و فساد قيام كرده بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال كشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

دعاي امام سجاد پس از نماز شب

امام سجاد عليه السلام وقتي كه از نماز شب فارغ مي شد اين دعاي

شريف را كه برجسته ترين دعاهاي ائمه اهل بيت عليهم السلام است، مي خواند، به شرح ذيل.

«اللهم يا ذا الملك المتأبد بالخلود والسلطان، الممتنع بغير جنود و لا اعوان، و العز الباقي علي مر الدهور و خوالي الأعوام و مواضي الأزمان و الأيام، عز سلطانك عزا لا حد له باولية، و لا منتهي به بآخرية، و استعلي ملكك علوا، سقطت الأشياء دون بلوغ امده، و لا يبلغ ادني ما استأثرت به من ذلك اقصي نعت الناعتين، ضلت فيك الصفات، و تفسخت دونك النعوت، و حارت في كبريآئك لطائف الأوهام، كذلك انت الله الأول في اوليتك، و علي ذلك انت دائم لا تزول، و انا العبد الضعيف عملا، الجسيم املا، خرجت من يدي اسباب المواصلات الا ما وصله رحمتك، و تقطعت عني عصم الأمال الا ما انا معتصم، به من عفوك، قل عندي ما اعتد به من طاعتك، و كثر علي ما ابوء به من معصيتك، و لن يضيق عليك عفو عن عبدك، و ان أساء فاعف عني... «اي خداوند صاحب ملك پاينده و جاودان و اي حكمران توانا كه سلطنتت بدون حمايت هيچ سپاه و ياور ابدي است و عزتت پايدار است كه با سرآمدن سالها و تغيير روزگاران كسي نتواند به پايندگي جلالت صدمه اي وارد كند، چنان كه وارد اوليت ذات مقدس تو و براي ابديت و آخريت تو حد و نهايتي نيست، از اين رو حكومت تو جاودانه است و به قدري بلند است كه تمامي اشياء در مرتبه اي پايين تر از آن قرار گرفته اند و توصيف بلند عارفان نازلترين مرتبه اوصاف جلال تو را نمي تواند بيان كند و ذات مقدس تو چنان دور از حد ادراك

و عقول است كه هر كس حتي با انديشه هاي لطيف از توصيف تو عاجز است چون چنين كاري او را به گمراهي كشاند و صفات درباره تو نارسا و لطيفترين انديشه ها در برابر كبريائي تو سرگردانند، همچنين تو خدايي هستي كه مبدأ آفرينش و فنا ناپذير و بي زوالي و من آن بنده ناتوانم كه خواسته ها و آرزوهايم زياد است و براي رسيدن به مقام قرب تو، در پيشگاهت جز رحمت و عنايتت وسيله ديگري ندارم و رشته هرگونه اميد از دستم رفته جز رشته عفو و بخشش تو، در نزد من آن طاعت و عبادت واقعي كم و معصيت و نافرماني كه باعث دوريم شود فراوان است، اما مقام عفو تو نسبت به بنده ات هر چند گنهكار باشد وسيع است پس خداوندا از گناهم درگذر.» اين بخش از دعاي امام عليه السلام بر تعظيم و توحيد پروردگار و ذكر پاره اي از صفات والاي اوست كه عبادت از جاودانگي بي آغاز و بي انجام اوست و قدرت قاهره او كه در سلطنتش نيازي به سپاهيان و مددكاران ندارد و تعريفها و توصيفها از بيان صفتي از اوصافش و كمالي از كمالات ذات مقدسش قاصرند و خداوند بسي والا و برتر است.

امام عليه السلام در اظهار خواري و خضوع و بندگي بي چون و چرا در پيشگاه خدا تا آن جا به پيش مي رود كه تمامي آرمانها و آرزوهايش را به خداي تعالي واگذارده و به او چنگ زده و از غير او مي گسلد. اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش مي سپاريم: اللهم: و قد اشرف علي خفايا الأعمال علمك، و انكشف كل مستور دون خبرك، و لا تنطوي

عنك دقائق الأمور، و لا تعزب عنك غيبات السرائر، و قد استحوذ علي عدوك الذي استنظرك [1] لغوايتي فانظرته و استمهلك الي يوم الدين لاضلالي فامهلته، فاوقعني، و قد هربت اليك من صغائر ذنوب موبقة، و كبآئر اعمال مردية، حتي اذا قارقت معصيتك، واستوجبت بسوء سعيي سخطتك، فتل عني عذار غدره و تلقاني بكلمة كفره [2] و تولي البرآءة مني، و ادبر موليا عني فاصحرني لغضبك فريدا، و اخرجني الي فنآء نقمتك طريدا لا شفيع يشفع لي اليك، و لا خفير يؤمنني عليك، و لا حصن يحجبني عنك و لا ملاذ ألجأ اليه منك، فهذا مقام العائذ بك، و محل المعترف لك فلا يضيقن عني فضلك، و لا يقصرن دوني عفوك، و لا اكن اخيب عبادك التائبين، و لا اقنط وفودك الآملين، و اغفرلي انك خير العارفين...

«خداوندا علم نامتناهي تو بر همه اعمال پنهان و آشكار من احاطه دارد و همه امور نهاني براي تو هويداست و هيچ يك از اسرار نهاني و حقايق نهفته اين عالم بر تو پوشيده نيست.

خداوندا دشمن تو (ابليس)، كه بر اساس حكمت او را براي (آزمايش انسانها) و بر اين بنده ضعيف مسلط كرده اي - و از تو مهلت خواسته تا روز قيامت او را مهلت داده اي تا مرا در مهلكه افكند - مرا به مخاطره انداخته است، خداوندا از همه گناهان كوچك و بزرگم كه موجب تباهي و هلاكت من شده اند به درگاه تو پناه آورده ام، آن دشمن نابكار مرا به معصيتت وادار نمود تا آن كه با عمل بدم مستحق غضب تو گردم و سپس از من فاصله گرفت و سخنان كفرآميز القا كرد و

بعد هم از اين ناسپاسي من برائت جست و اظهار نفرت كرد و به من پشت نمود و مرا در برابر غضب تو تنها گذاشت و در معرض عذاب و كيفرت گذاشت، نه شفاعت كننده اي و نه ياوري كه بتواند مرا از قهر تو ايمن سازد و نه حصار و دژي كه در آن جا پنهان شوم و نه پناه گاهي كه از عذاب تو به آن جا پناه ببرم، اين است وضع كسي كه به درگاه تو پناه آورده و به تقصير خويش اعتراف دارد، پس خدايا فضل و كرمت را از من دريغ مدار و عفو و بخشش خود را از من دور مگردان و مرا نااميدترين بندگانت قرار مده و مأيوس ترين كساني كه بر تو وارد شده اند مقرر مگردان و مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندگاني...» امام عليه السلام در اين فرازها از ضعف نفس بشري در برابر هواهاي نفسانيش و ناتواني انسان در مقابل شيطان رجيم سخن گفته است كه شيطان تمام غرايز و وسايل بشري را كه در نفس انساني موجود است از قبيل طمع، حرص و خودخواهي و شهوت و نظاير اينها را به خدمت گرفته و زمام اختيار آدمي را در دست و بر تمام مشاعر و عواطفش مسلط گشته و او را در جولانگاههاي گناه و مهلكه ها به هر طرف كه مي خواهد مي راند و از هر راهي كه آدمي را به خدا نزديك مي سازد، دور مي كند و امام عليه السلام از خداي متعال درخواست كمك و ياري در برابر اين دشمن فريبكار پليد مي كند. اكنون به بخش ديگري از اين دعا گوش فرامي دهيم: اللهم انك امرتني فتركت، ونهيتني فركبت، و

سول لي الخطأ خاطر السوء ففرطت، و لا استشهد علي صيامي نهارا، و لا استجير بتهجدي ليلا و لا تثني علي باحيائها سنة، حاشا فروضك التي من ضيعها هلك، و لست اتوسل اليك بفضل نافلة، مع كثير ما اغفلت من وظائف فروضك، و تعديت عن مقامات حدودك الي حرمات انتهكتها، و كبآئر ذنوبك اجترحتها كانت عافيتك لي من فضائحها سترا، و هذا مقام من استحيي لنفسه منك و سخط عليها، و رضي عنك فتلقاك بنفس خاشعة، و رقبة خاضعة، و ظهر مثقل من الخطايا، واقفا بين الرغبة اليك، و الرهبة منك و انت اولي من رجاه، و احق من خشيه و اتقاه، فاعطني يا رب ما رجوت، و آمني ما حذرت، وعد علي بعائدة رحمتك، انك أكرم المسؤولين...

«خداوندا! اوامر تو را ترك كردم و از آنچه مرا نهي كردي خودداري نكردم و خيالات باطل نفس سركشم گناهان را در نظرم جلوه داد و من هم راه تمرد از فرمان تو را پيش گرفتم؛ نه روزها را با روزه گرفتن گواه بندگي خويش قرار دادم و نه به راز و نيار و عبادات شبانه خود پناه جستم و نه با سحرخيزي به احياي سنتهاي تو پرداختم، خداوندا به يقين كسي كه واجبات تو را به جا نياورد هلاك است و من از آن كساني نيستم كه تنها با نمازهاي نافله با وجود غفلت فراوان از انجام واجبات و تعدي از حدود تو و ارتكاب محرمات و گناهان كبيره، به تو تقرب جويد و عفو تو پوششي در برابر رسواييهاي آنها برايم باشد. خداوندا! من در جاي كسي ايستاده ام كه در نزد خويش احساس شرمساري كرده

و بر نفس خود خشمگين شده و از تو كه همواره او را مورد لطف قرار داده اي كاملا خشنود است، از اين رو با نفسي ذليل و گردني كج و پشتي خميده از سنگيني بار گناهان با تو ملاقات مي كند در حالي كه در ميان اميد و رغبت و از طرفي ترس و وحشت قرار دارد، زيرا تو از همه كس سزاوارتري براي اميدواري و شايسته تري براي ترس از عذاب و كيفر! پس اي پروردگار من بدانچه اميدوارم كرم كن و از آنچه بيمناكم ايمن گردان و مرا زير پوششي از رحمتت قرار ده، كه تو از همه كساني كه مورد درخواست قرار مي گيرند بخشنده تري!...»

امام عليه السلام - امامي كه بحق راهب اهل بيت عليهم السلام است - تذلل و خضوع و خشوع خود را در پيشگاه خداوند اظهار مي كند و تمام اعمال خود را با آن همه حسنات ارزنده؛ از قبيل شب زنده داري و روزه گرفتن هاي پياپي و انجام تمام نوافل و مستحبات و احياي سنتهاي اسلامي و انواع بيشمار نيكيها، همه و همه را در برابر خدا اندك و ناچيز مي بيند. آري كدام كس را ياراي چنين توجه و ارتباط با خداست؟ و كدام دلبستگي تا به اين مرحله مي رسد؟ حقا كه امام زين العابدين عليه السلام تنها نمونه برجسته اي است كه عالم در دنياي پرهيزگاران و شايستگان به خود ديده است. و اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

اللهم و اذ سترتني بعفوك، و تغمدتني بفضلك في دار الفناء، بحضرة الاكفآء، فآجرني من فضيحات دار البقآء عند مواقف الأشهاد من الملائكة المقربين، و الرسل المكرمين، و الشهدآء و الصالحين، من جار

كنت أكاتمه سيئآتي، و من ذي رحم كنت احتشم منه في سريراتي لم اثق بهم رب في الستر علي، و وثقت بك رب في المغفرة لي، و أنت اولي من وثق به، و اعطي من رغب اليه، و اراف من استرحم فارحمني... «خداوندا! حال كه با عفو و گذشتت در اين دنيا روي گناهانم را پوشانده اي و عيبهايم را به لطف خود پنهان داشته اي و در برابر امثال و اقرانم رسوا نكرده اي پس در آخرت هم در مقامي كه فرشتگان مقرب و پيامبران گرامي و شهدا و صالحان همه ناظر اعمال من هستند و حتي بعضي از آنها بندگاني هستند كه همسايه من بوده اند و من در دنيا عيبهايم را از ايشان پنهان مي كردم و از خويشاوندانم كه براي حفظ آبرويم از ايشان معايبم را مي پوشاندم، از انظار همه آنها پنهان بدار. زيرا كه اي پروردگار مهربان، تو هم پرده پوشي و هم گذشت و اغماض لازمه ذات مقدس توست و در بخشش و كرم تنها به تو مي شود اعتماد كرد كه تو سزاوارتر به اعتمادي و از همه كس بخشنده تر و مهربانترين كسي هستي كه چشم اميد به رحمتت توان داشت پس به من رحم كن و مرا ببخش!»

امام سجاد عليه السلام در اين فرازها از اميد و اعتماد فراوانش به عفو و بخششهاي خداوند پرده برداشته و از او در روز جزا طلب مغفرت و رضوان كرده است و سخن از پرده پوشي خداوند كه نسبت به گناهان بندگان گنهكار تنها نقطه اميد است، به ميان آورده، همچنان كه از خداوند خواسته است تا در روز قيامت جايي كه در ديدگاه فرشتگان مقرب و پيامبران

گرامي و شهدا و صالحان است او را از رسواييها و بر ملا شدن عيبها پناه دهد و بدين وسيله درسي به تمام مسلمانان گنهكار داده تا اين كه در پيشگاه خدا توبه نصوح كرده و به راستي پشيمان گردند و عمل صالح انجام دهند تا مشمول رضوان و رحمت الهي شوند و از رحمت واسعه پروردگار برخوردار گردند... دوباره برمي گرديم و در بخش ديگري از اين دعاي شريف مي نگريم: اللهم: و أنت حدرتني مآء مهينا من صلب متضائق العظام حرج المسالك الي رحم ضيقة سترتها بالحجب، تصرفني حالا عن حال، حتي انتهيت بي الي تمام الصورة واثبت في الجوارح كما نعت في كتابك [3] نطفة، ثم علقة، ثم مضغة، ثم عظاما، ثم كسوت العظام لحما، ثم انشأتني خلقا آخر كما شئت، حتي اذا احتجت الي رزقك، و لم استغن عن غياث فضلك، جعلت لي قوتا من فضل طعام، و شراب اجريته لأمتك التي اسكنتني جوفها، و اودعتني قرار رحمها، ولو تكلني يا رب في تلك الحالات الي حولي، او تضطرني الي قوتي لكان الحول عني معتزلا و لكانت القوة مني بعيدة، فغذوتني بفضلك غذاء البر اللطيف، تفعل ذلك لي تطولا علي الي غايتي هذه، لا اعدم برك، و لا يبطي ء بي حسن صنعيك، و لا تتاكد مع ذلك ثقتي فاتفرغ لما هو احظي لي عندك، قد ملك الشيطان عناني في سوء الظن و ضعف اليقين، فانا اشكو سوء مجاورته لي، و طاعة نفسي له، و استعصمك من ملكته، و اتضرع اليك في ان تسهل الي رزقي سبيلا، فلك الحمد علي ابتدآئك بالنعم الجسام، و الهامك الشكر علي الاحسان و الانعام، فصل علي محمد و

آله و سهل علي رزقي، و ان تقنعني بتقديرك لي، و ان ترضيني بحصتي في ما قسمت لي، و ان تجعل ما ذهب من جسمي و عمري في سبيل طاعتك، انك خير الرازقين...

«خداوندا! تو آن كسي هستي كه وقتي من يك نطفه پست و ناچيز در صلب پدرم بودم آن را به اراده خود در وقت معين از عروق و مجاري تنگ ستون فقرات بيرون آورده و در رحم تنگ مادر قراردادي و به وسيله چندين حجاب پوشاندي و از صورتي به صورتي تغيير دادي تا اين كه به صورت كاملي درآوردي و اعضا و جوارحم را استوار ساختي، چنان كه در قرآن مجيد توصيف كرده اي؛ به تدريج از نطفه به علقه و از علقه به مضغه و از مضغه به استخوان تبديل كردي و سپس روي استخوانها را با گوشتها پوشاندي و سرانجام همچنان كه اراده فرموده بودي مرا به شكل انسان مجسم ساختي و به محض اين كه در رحم به غذا نيازمند شدم، غذاي مرا از عصاره غذاي مادرم تهيه فرمودي كه در رحم او جا داده بودي. خداوندا اگر تو همان وقت مرا به خودم واگذاشته بودي هرگز چنين نيرويي از خود نداشتم و آن همه كارها از تواناييم به دور بود، اما تو با عنايت خود غذاي بسيار متناسب به من عطا كردي تا به لطف تو به اين مرحله برسم، احسان تو را فراموش نمي كنم و هيچ گاه از كرمت محروم نبوده ام و تاكنون درباره من از احسان و كرمت تأخير و درنگ نفرموده اي، با وجود اينها جاي تأسف است كه اين همه احسان تو اطمينان مرا نسبت

به تو كه آفريدگار مني محكمتر ننمود و در نتيجه به واسطه غفلت و فريب دنيا از احسان تو روگردان شدم، و باعث شد كه شيطان زمام امور مرا در اختيار گيرد و مرا به سوءظن و ضعف ايمان وادارد. خداوندا اكنون دوباره به درگاهت رو آورده ام تا از فريب شيطان و اغواي نفس سركشم شكايت كنم و از اين دو همجوار بد به تو پناه، آورم و درخواست كنم تا مرا از دست آنها نجات دهي، باز هم تضرع مي كنم كه روزي مرا از راه آسان عطا كني تا دوباره فريب نخورم، تو را به خاطر نعمتهاي اوليه ات سپاسگزار باشم و همين سپاس از نعمتهايت احسان بزرگي است كه خود باعث سپاس است. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و روزي مرا از راه آسان مقرر فرما و مرا به آنچه مقدر فرموده اي قانع و راضي كن و به من توفيق ده تا به اندازه اي كه مقدر كرده اي راضي باشم خداوندا هر چه از جسم من به مرور زمان كاسته مي شود و از عمرم مي گذرد، موفق كن تا در طاعت و عبادت تو صرف كنم، زيرا كه تو بهترين روزي دهندگاني...»

اين بخش از دعاي امام عليه السلام مشتمل بر محكمترين دلايل وجود آفريدگار بزرگ است كه انسان را از آب پست و بي مقدار آفريده و در رحم تنگ قرار داده و سپس[آن نطفه]شروع به دگرگوني و تكامل از حالي به حالي تا به كمال مطلوب رسانده است كه اين خود از بزرگترين مخلوقات خداست؛ به دليل آن كه داراي تجهيزات عجيبي همچون سيستمهاي فكري، بينايي، شنوايي و ديگر تجهيزاتي كه همگي دليل بر

وجود آفريدگار حكيمند. البته سخن امام عليه السلام برگرفته از قرآن مجيد است كه مراتب آفرينش انسان را به تفصيل بيان كرده است. شايان ذكر است كه قرآن كريم كيفيت تكوين جنين را به طور دقيق بر ملا كرده و اين حقيقت شگفت انگيز را به انسانيت تفهيم نموده است. سيد قطب مي گويد:

«انسان در برابر اكتشاف قرآن از حقيقت پيدايش جنين، مات و سرگردان مي ماند زيرا كسي دقيقا نمي دانست تا اين كه پس از پيشرفت علم تشريح در سالهاي اخير، معلوم شد كه سلولهاي استخوان غير از سلولهاي گوشت است و ثابت شد كه نخست سلولهاي استخواني در جنين درست مي شود و بعد سلولهاي گوشت و هرگز سلولي از سلولهاي گوشتي در آغاز مشاهده نمي شود مگر پس از آن كه سلولهاي استخواني فراهم شده و ساختار استخواني جنين كامل شود و اين همان حقيقتي است كه قرآن مجيد به ثبوت رسانده است.» [4] .

به هر حال امام سجاد عليه السلام پس از بيان نعمت و احسان فوق العاده خداوند نسبت به خود، به درگاه خدا ناليده و با تضرع درخواست كرده است تا او را از مكر و فريب شيطان نجات بخشد زيرا كه نخستين دشمن آدمي است. و اينك به بخش ديگري از اين دعاي شريف گوش فرامي دهيم:

اللهم اني اعوذ بك من نار تغلظت بها علي من عصاك، و توعدت بها من صدف عن رضاك، و من نار نورها ظلمة، و هينها اليم و بعيدها قريب، و من نار يأكل بعضها بعض، و يصول بعضها علي بعض، و من نار تذر العظام رميما، و تسقي اهلها حميما، و من نار لا تبقي علي من

تضرع اليها، و لا ترحم من استعطفها، و لا تقدر علي التخفيف عمن خشع لها، و استسلم اليها، تلقي سكانها باحر ما لديها من اليم النكال، و شديد الوبال، و اعوذ بك من عقاربها الفاغرة افواهها، و حياتها الصالقة بانيابها، و شرابها الذي يقطع امعآء سكانها، و ينزع قلوبهم و استهديك لما باعد منها، و اخر عنها...

«خداوندا! من از آن آتش قهرت كه گنهكاران را در آن مي اندازي و به كساني كه از راه رضاي تو روي مي گردانند وعده داده اي و از آن آتشي كه روشناييش تاريكي و سهل و ساده اش دردناك و دودش نزديك است، به تو پناه مي برم؛ چنان آتشي كه بعضي از شعله هايش بعضي ديگر را مي خورند و به يكديگر حمله مي برند، از آن آتشي كه استخوانهاي گنهكاران را خاكستر مي سازند و به جهنميان از آن آب سوزاننده بسيار گرم مي خورانند، آتش بس هولناكي كه به زاري گنهكاران اعتنا نكند و با شديدترين شعله هايش با دوزخيان روبرو شود و هرگز كاستي نگيرد. خداوندا از عقربهاي هولناك دوزخ كه براي گزيدن دوزخيان دهان باز كرده و از مارهاي سهمگين كه با دندانهاي زهر آلودشان به اهل جهنم حمله مي برند، به تو پناه مي برم، و همچنين از نوشيدنيهاي مسموم دوزخ كه هر وقت دوزخيان از آنها مي خورند تمامي اعضا و احشاء داخلي آنها را قطعه قطعه و جگرشان را پاره پاره مي كند به تو پناه مي برم، خداوندا از تو مي طلبم كه مرا از آتش دوزخ دور و از هر عذابي محفوظ بداري. اللهم صل علي محمد و آله، و اجرني منها بفضل رحمتك، و اقلني عثراتي بحسن اقالتك، و لا تخذلني يا خير

المجيرين، انك تقي الكريهة، و تعطي الحسنة، و تفعل ما تريد، و انت علي كل شي ء قدير، اللهم صل علي محمد و آله اذا ذكر الأبرار، و صل علي محمد و آله ما اختلف الليل و النهار صلاة لا ينقطع مددها، و لا يحصي عددها صلاة تشحن الهوآء و تملأ الأرض و السمآء، صلي الله عليه حتي يرضي و صلي الله عليه و آله بعد الرضا صلاة لا حد لها و لا منتهي يا ارحم الراحمين.» [5] .

خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا به فضل و رحمتت از آن آتشي كه قهرت آن را مي افروزد نجات ده و لغزشهاي مرا به عفو و كرم نيكويت ببخش و مرا اي بهترين پناه دهندگان در روز جزا محروم و خوار و ذليل مكن. خداوندا چون تو قادري از هر عذابي باز داري و هر احساني را به بندگانت ارزاني داري و آنچه خواهي انجام دهي و بر هر كاري توانايي (پس قادري تا همه درخواستهاي مرا برآوردي).

خداوندا هرگاه نام نيكان برده مي شود، بر محمد و آل محمد درود فرست تا وقتي كه شب و روز در گردش است، درودي بي نهايت و بي شمار، درودي كه بوي خوشش فضاي عالم را پر كرده و آوازش آسمان و زمين را فراگيرد. خداوندا آن قدر بر او درود فرست كه راضي شود و پس از رضايت او باز هم به درود و رحمت خود ادامه بده، درودي بي حد و بي پايان، اي بخشنده ترين بخشايندگان...» اين فرازهايي از دعاي امام عليه السلام مشتمل بر توصيف هولناك و كشنده اي از آتش دوزخ است كه خداوند براي تبهكاران و خودكامگان

و بندگان سركش و طاغوتها آفريده است براي آن كساني كه ظلم و فساد را در روي زمين اشاعه داده اند و آنان انواع عذابها را در آتش دوزخ مي بينند به حدي كه هول و هراس آن قابل توصيف نيست، خداوند ما را از آن عذابها باز دارد. در اين جا دعاي شريف امام عليه السلام كه پس از نماز شب آن را مي خواند، پايان گرفت، دعايي كه از برجسته ترين و عاليترين دعاهاي اهل بيت عليهم السلام است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام عليه السلام، در اين جمله اشاره به دشمني ابليس با انسان فرموده است كه از خداوند مهلت خواست تا آدميان را گمراه سازد، به طوري كه در آيه شريفه آمده، عرض كرد: «انظرني الي يوم يبعثون».

[2] اين سخن امام عليه السلام اشاره دارد به آيه شريفه: «كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال اني بربي ء منك.».

[3] امام عليه السلام در اين جمله به آيه شريفه: «لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين، ثم جعلناه نطفة في قرار مكين، ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما، ثم انشأناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين» اشاره فرموده است.

[4] في ظلال القرآن: 17 / 16.

[5] صحيفه سجاديه: دعاي سي و يكم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

دستور به ملك الموت

مي گويند: مرد مؤمني از بزرگان بلاد بلخ بود كه در اكثر سالها زائر بيت الله الحرام و زائر قبر نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بود و خدمت امام سجاد عليه السلام نيز مي رسيد و آن حضرت

را زيارت مي كرد. او براي آن حضرت هدايا و تحفه هايي نيز مي آورد و از ايشان مسائل و مصالح دين خود را مي آموخت و به ولايت و شهر خود باز مي گشت. روزي زن آن مرد به او گفت: « تو هديه ها و تحفه هاي بسياري براي علي بن الحسين عليهماالسلام مي بري ولي او هيچ چيزي به تو نمي دهد.» آن مرد صالح گفت: «اين شخصي كه من براي او هديه مي برم پادشاه دنيا و آخرت است و جميع آنچه در دست مردم است تحت ملك او است به جهت آنكه او خليفه ي خدا در روي زمين و حجت خدا بر بندگان است، او پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امام و پسر امام است، او آقا و مقتداي ما مي باشد.» وقتي كه زن اين سخنان را شنيد ساكت شد و از ملامت شوهرش دست برداشت. بعد از آن، مرد صالح در سال آينده تدارك خود ديده و روانه ي مكه شد. بعد به خانه امام سجاد عليه السلام رفت و اجازه گرفته و داخل شد. بر حضرت سلام داده ودست آن حضرت را بوسيد. پيش امام سجاد عليه السلام طعام بود. امام عليه السلام او را طلبيد و پيش خود نشانيد و به او امر نمود كه غذا بخورد. و آن شخص نيز به اندازه ي كافي طعام خورد. سپس حضرت طشت و آفتابه اي را طلبيد، آن شخص بلند شد و ابريق را گرفته و آب را به دست امام سجاد عليه السلام ريخت. حضرت فرمود: «اي شيخ! تو مهمان ما هستي! تو چه طور آب را بر دست ما مي ريزي؟!» آن شخص عرض كرد: «من اين كار

را دوست دارم.» حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه من نشان مي دهم به تو آن چيزي را كه دوست داري و راضي هستي و چشمهاي تو به آن روشن مي شود.» پس آن شخص آب را به دست آن مي ريخت تا آنكه ثلث آن طشت، پر شد. در اين هنگام امام سجاد عليه السلام به آن شخص فرمود: «ببين اين چه چيزي است؟» آن شخص گفت: «آب است.» حضرت فرمود: «بلكه ياقوت سرخ است.» پس آن شخص نگاه كرد و ديد كه آب به اذن خدا تبديل به ياقوت سرخ گرديده است.» سپس حضرت فرمود: «آب را بريز.» آن شخص آب را ريخته تا اينكه دو ثلث طشت پر شد. دوباره حضرت فرمود: «اين چه چيزي است؟» گفت: «آب است.» حضرت فرمود: «بلكه زمرد سبز است.» پس آن مرد نگاه كرد و ديد كه داخل طشت، زمرد سبز است. بعد از آن، امام سجاد عليه السلام باز به آن شخص فرمود: «آب را بريز.» آن مرد آب را ريخت تا آن كه طشت پر شد. در اين هنگام حضرت فرمود: «اين چه چيزي است؟!» آن شخص گفت: «آب است.»

حضرت فرمود: بلكه آن در سفيد است.» پس آن مرد نگاه كرد و ديد كه به اذن خدا، آب به در سفيد تبديل شده است. و طشت از ياقوت سرخ و زمرد سبز و در سفيد پر شد و آن مرد بسيار متعجب گرديد. پس آن مرد خود را به پاي امام سجاد عليه السلام انداخته و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد. سپس حضرت فرمود: «اي شيخ! پيش ما چيزي نيست كه عوض هداياي تو باشد، پس اين جواهرات را

بگير و از زن خود عذر ما را بخواه بجهت اينكه او ترا بخاطر ما ملامت مي كرد.»

آن مرد مؤمن، سر خود را به زير انداخته و خجل شد. سپس گفت: «اي سيد و آقاي من! تو بدون هيچ شك و شبهه اي مرا به كلام زنم خبر دادي! بدرستي كه تو از اهل بيت نبوت عليهم السلام هستي.» پس آن شخص با امام سجاد عليه السلام خداحافظي كرد و با جواهرات پيش زن خود برگشت و ماجرا را براي او نقل كرد و بعد گفت: «آيا من به تو گفتم كه او از اهل بيت علم و از آيات باهرات است؟» پس زن سجده ي شكر نمود و شوهر خود را قسم داد كه او را با خود به زيارت امام سجاد عليه السلام ببرد تا آن حضرت را زيارت كند.

آن مرد در سال بعد زن خود را به همراه خود برد. در ميان راه، زن مريض شد و در نزديكي هاي مدينه به رحمت الهي پيوست. آن شخص خدمت امام سجاد عليه السلام آمد و در حالي كه گريه مي كرد خبر فوت زنش را نقل نمود و گفت: «زن من بسيار دوست داشت كه شما را زيارت كند و به زيارت جد شما نيز برود.» در اين هنگام امام سجاد عليه السلام دو ركعت نماز بجاي آورد و به درگاه ايزد متعال دعا نمود. سپس رو به آن مرد كرد و گفت: «برخيز و پيش همسر خود برو بدرستي كه خداي تعالي به قدرت خود او را زنده كرده است، بدرستي كه او زنده كننده ي استخوانهاي پوسيده است.» پس آن مرد برخاست و با سرعت تمام آمد و داخل خيمه ي خود

شد و ديد كه زنش در كمال صحت و سلامت نشسته است پس بسيار خوشحال شد و يقينش بيشتر گرديد. به زنش گفت: «چطور خدا ترا زنده كرد؟!» زن گفت: «به خدا قسم ملك الموت آمد و روح مرا قبض كرد و مي خواست كه به آسمان ببرد كه ناگهان به شخصي كه صفتش چنين و چنان بود (شروع كرد به بيان اوصاف مولانا علي بن الحسين عليه السلام) برخورد كرد.

وقتي كه ملك الموت او را ديد خود را به قدم مبارك ايشان انداخت و آن را بوسيد و گفت: «سلام بر تو اي حجت خدا در زمين و آسمان او! سلام بر تو اي زينت عبادت كنندگان!»

پس آن حضرت جواب سلام او را گفت و سپس فرمود: «اي ملك الموت! روح اين زن را به بدنش برگردان، بدرستي كه او ما را قصد كرده و من از پروردگار خود خواستم كه او را سي سال ديگر زنده نگه دارد.» ملك الموت گفت: «شنيدم و اطاعت مي كنم از خدا و از تو اي ولي خدا!» پس روح من به بدنم بازگشت و من ديدم كه ملك الموت دستهاي شريف آن را مي بوسيد.

سپس آن مرد دست زن خود را گرفت و به محضر امام سجاد عليه السلام آورد و آن حضرت در ميان اصحاب خود بود. در اين هنگام آن زن خود را به پاي آن حضرت انداخت و پاهاي مبارك او را مي بوسيد و مي گفت: «به خدا قسم ايشان سيد و آقاي من است، آن كسي كه به بركت او، خداي تعالي مرا زنده نمود.» پس آن زن و مرد هر دو در

مجاورت امام سجاد عليه السلام، در مدينه ي طيبه ماندند و بقيه ي عمرشان را در خدمت آن حضرت گذراندند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتخب المرائي ابن طريح.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

دعاي مستجاب

سر بريده ي ابن زياد، جنايتكار معروف فاجعه ي كربلا و عده اي ديگر از سران حكومت يزيدي را نزد مختار آوردند. مختار چون سر بريده ي عبيدالله بن زياد را مشاهده كرد بسيار شادمان گشت و خداوند را شكر گفت. آن گاه دستور داد تا سريعا سر را به مدينه، نزد امام زين العابدين عليه السلام بفرستند تا اندكي خاطر آن حضرت شاد گردد.

چون سر ابن زياد را براي امام عليه السلام آوردند آن حضرت مشغول صرف صبحانه بود. پس خداي را شكر نمود و فرمود: «هنگامي كه ما را به صورت اسير به كوفه در بارگاه ابن زياد وارد كردند، ديدم كه او صبحانه مي خورد و سر مبارك پدرم را در كنار خود نهاده و به آن اهانت مي كند. در آن لحظه از خداوند خواستم تا مرا نميراند تا اين كه هنگام صرف صبحانه سر بريده ي ابن زياد را به من نشان دهد. حمد و سپاس خدايي را كه دعايم را مستجاب فرمود و آن گاه سر به سجده نهاد و عرض كرد: «حمد و سپاس خداوندي را كه انتقام مرا از دشمنم گرفت. خداوند پاداش نيك به مختار عنايت فرمايد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج 1، ص 636.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

دعاي باران

مرحوم طبرسي در «احتجاج» نقل مي كند:

در يكي از سفرهايي كه امام سجاد عليه السلام به طور ناشناس به حج مشرف شده بود اهل مكه در خشكسالي و بي آبي سختي به سر مي بردند. جمعي از عابدان و زاهدان مكه به دور خانه ي خدا جمع شدند و از براي باران آمدن دعا كردند ولي

ابدا اثري نكرد.

امام سجاد عليه السلام به آنان فرمود: «اگر در بين شما يك نفر خدا را دوست مي داشت، هر آينه دعايش مستجاب مي شد.» جمعي گفتند: «شما دعا كنيد.» حضرت عليه السلام فورا به كنار كعبه آمد و سر به سجده نهاد و فرمود: «سيدي، بحبك لي الا سقيتهم الغيث». «پروردگارا! اگر مرا دوست داري باران رحمتت را بر بندگانت ببار». هنوز آن حضرت سر از سجده برنداشته بود كه آسمان ابري شد و مثل دهنه ي مشك پر از آب، باران باريد. يكي از عباد به خدمت امام عليه السلام شتافت و گفت: «از كجا دانستي كه خداوند تو را دوست دارد كه او را چنين قسم دادي؟!» امام عليه السلام فرمود: «اگر خداوند مرا دوست نمي داشت هرگز مرا به خانه اش دعوت نمي كرد.» آن مرد عابد از عده اي از مردم كه همراه امام عليه السلام بودند پرسيد: «اين شخص جليل القدر كيست؟» گفتند: «او زين العابدين، فرزند حسين بن علي است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قرني، منهاج الولاية، ص 339.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

دعاي امام سجاد براي رفع گرسنگي

حضرت سجاد عليه السلام به فرزندش امام باقر عليه السلام فرموده است:

از رفاقت با احمق بپرهيز، چه او هر چه اراده مي كند به نفع تو قدمي بردارد، ولي بر اثر حمق و نافهمي مايه زيان و ضررت مي شود.

طاووس نماني نقل مي كند كه سالي به حج رفتم. مي خواستم سعي صفا و مروه را به جا آورم وقتي به كوه صفا رفتم جواني را ديدم كه لباس هاي كهنه پوشيده و آثار زهد و تقوي در چهره ي او

آشكار بود. وقتي روي كوه صفا آمد و چشمش به كعبه افتاد رو به آسمان كرد و گفت: أنا عريان كما تري و أنا جائع كما تري. فما تري فيما تري يا من يري و لا يري. وقتي اين عبارات را از آن جوان شنيدم لرزه بر اعضاي من افتاد و ديدم از آسمان طبقي فرود آمد كه دو برد بر روي آن بود و ميوه هايي كه مانند آنها را نديده بودم نيز روي طبق بود. طبق در نزد آن جوان آمد و آن جوان به من نگاه كرد و گفت: اي طاووس: گفتم: لبيك يا سيدي. تعجبم بيشتر شد از اين كه او مرا مي شناسد. فرمود تو اين لباس ها را مي خواهي: گفتم: به لباس ها نيازي ندارم اما آنچه در طبق است را مي خواهم. آن جوان مقداري از آن ميوه ها را به من داد آنها را به يك طرف لباس احرام خود بستم سپس حضرت آن دو برد را برداشت و به عنوان احرام بست و لباس هاي كهنه خود را صدقه داد و به طرف كوه مروه حركت كرد در حالي كه مي گفت: «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك أنت الأعز الاكرم» و من به دنبال او مي رفتم. ازدحام جمعيت بين من و او جدايي انداخت به يكي از صالحان برخورد كردم از او راجع به آن جوان سؤال كردم گفت: واي بر تو اي طاووس او را نمي شناسي؟ او زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسلام است و من در فراق او بودم و حسرت مي خوردم تا اين كه مجددا

خدمت حضرت رسيدم و بسيار از محضر او بهره بردم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

دعاي امام سجاد جهت شفاي يكي از ياران

از حضرت سجاد عليه السلام حديث شده كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله در آخر خطبه خود فرمود: خير و سعادت براي كسي است كه اخلاقش پسنديده و خويش پاك باشد، باطنش نيكو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق كند و از اداء سخنان زائد امساك نمايد و با همه مردم به عدل و انصاف رفتار كند. زهري نقل مي كند كه من بيمار شدم به گونه اي كه به مرگ نزديك شدم، با خود گفتم بايد كسي را در نزد خداوند متعال شفيع قرار دهم تا خداوند مرا شفا دهد. در زمان خود كسي را از سرور متقيان و پيشواي عابدان فاضل تر از امام زين العابدين عليه السلام نيافتم نزد وي رفتم و گفتم: يابن رسول الله حال مرا مي بيني كه چگونه است براي من دعا بفرماييد. امام سجاد عليه السلام دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! پسر شهاب به من پناه آورده و مرا و پدران من را براي تو واسطه قرار داده است. تو را به حق آن اخلاصي كه از پدران من مي داني او را شفا كرامت فرما و روزي او را گسترده نما و قدر و ارزش او را در عالم زياد كن. زهري مي گويد: به آن خدايي كه جان ها در دست اوست بلافاصله شفا يافتم و بعد از آن هرگز بيمار نشدم و به فقر و سختي دچار نشدم و اميدوارم كه خداوند به

بركت دعاي حضرت بر من ترحم كند و مرا بيامرزد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ديدار از خانواده در حال اسارت

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از اخلاق مؤمنين آن است كه: در موقع تنگدستي به قدر توانايي انفاق مي كنند و در مواقع گشايش و وسعت نيز به قدر وسع و توانايي و با مردم به انصاف رفتار مي كنند و در سلام كردن به آنها پيشي مي گيرند. روايت است وقتي كه حجاج بن يوسف امام سجاد عليه السلام را در بغداد زنداني نمود، مردي ديگر نيز در آن جا زنداني بود، شبي آن مرد به ياد فرزندان خود افتاد و بسيار گريه كرد. حضرت آگاه بودند كه او چرا گريه و بي تابي مي كند و هنگامي نماز عشاء را خواندند، نيمه شب به آن مرد فرمودند: مي خواهي به خانه ات بروي و خانواده ات را ببيني؟ آن مرد شديدا به گريه افتاد و نتوانست جواب بدهد. حضرت فرمود: دستت را به من بده و چشمانت را ببند، آن مرد اطاعت كرد. حضرت فرمود: حال چشم هايت را باز كن، تا چشم هايش را باز كرد خودش را ميان خانواده اش ديد. حضرت فرمود: برو تجديد ديدار كن و احوال خانواده ات را بپرس و برگرد. آن مرد با خانواده اش ديدار كرد آن ها از احوال امام سجاد عليه السلام پرسيدند وقتي احوال حضرت را بيان كرد خانواده اش بسيار متأثر شده و گريستند. آن مرد مي خواست به زندان برگردد. حضرت دست او را گرفت و فرمود: چشم هايت را ببند و باز كن، آن

مرد اطاعت كرد، وقتي چشمانش را گشود خود را در زندان و كنار امام سجاد عليه السلام ديد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

دعاي آهو براي حضرت سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: آن كه مؤمن گرسنه اي را اطعام كند، خداوند از ميوه هاي بهشت به او خواهد خورانيد. روزي امام سجاد عليه السلام با گروهي از اصحاب خود به صحرا رفتند و فرمودند سفره ي غذا را آوردند وقتي به اتفاق اصحاب كنار سفره نشستند آهويي از صحرا آمد و مقابل حضرت ايستاد و در حالي كه فرياد مي زد. اصحاب سؤال كردند يابن رسول الله آهو چه مي گويد؟ امام فرمود: كه از گرسنگي شكايت مي كند و مي گويد كه سه روز است چيزي نخورده ام بايد شما دست به سوي سفره دراز نكنيد تا آهو به اندازه نياز خود از غذاهاي اين سفره بخورد، اصحاب قبول كردند آهو با اشاره حضرت جلو آمد و از آنچه در سفره بود مي خورد ناگهان يكي از اصحاب دستش را روي پشت آهو گذاشت آهو مضطرب شد و از سفره دور شد. حضرت فرمود: مگر شما را سفارش نكردم كه به طرف آهو دست دراز نكنيد، آن شخص معذرت خواست و گفت، يابن رسول الله اين كار سهوا از من سر زد ديگر اين كار را نمي كنم. حضرت مجددا به آهو فرمود: بيا جلو از اين جماعت در امان هستي، آهو باز كنار سفره آمد و آنچه ميل داشت خورد و بعد از آن فريادي زد و رو به صحرا رفت، اصحاب سؤال كردند: يابن رسول الله

چه گفت؟ فرمود: شما را به خير و بركت دعا كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

داستان طول عمر حبابه

حضرت سجاد عليه السلام در انجام وظيفه ي سنگين تربيت فرزند، از خداوند بزرگ استمداد مي نمود و در ضمن دعاهاي خود در پيشگاه الهي عرض مي كرد: بار خدايا! مرا در تربيت و ادب و نيكوكاري فرزندانم ياري و مدد فرما. حبابه والد در مسجد كوفه خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام رسيد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين نشانه امامت چيست؟ مرا از آن آگاه بفرمائيد. خداوند شما را مستغرق رحمتش فرمايد. حضرت با دست مبارك اشاره به سنگ زحام كرد و فرمود آن سنگ را بياور، آورد، حضرت انگشتر مباركش را بر آن زد نقش گرفت همان گونه كه موم نقش مي گيرد. فرمود: اي حبابه هر كه ادعاي امامت كند و قادر باشد چنين نقشي بر چنين سنگي به گونه اي كه من انجام دادم انجام دهد بدان كه او امام بر حق است و اطاعت او بر همه واجب است. پس حبابه آن سنگ را برداشت و رفت، پس از رحلت حضرت امير عليه السلام به خدمت امام حسن عليه السلام آمد سلام كرد، امام حسن عليه السلام فرمود: تو حبابه نيستي؟ عرض كرد: چرا، حضرت فرمود، آن سنگ را بده و به همان گونه اي كه حضرت مهر زده بود مهر زد و آن را به حبابه داد و بعدها در مدينه در مسجد نبوي خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و تعظيم نمود. حضرت فرمود: اي حبابه آمده اي كه نشانه ي امامت را ببيني؟

گفت: بلي، حضرت فرمود سنگ را بياور، سپس سنگ را گرفته و مانند پدر و برادر بزرگوارش مهر فرمود. راوي نقل مي كند در سن صد و سيزده سالگي خدمت امام سجاد عليه السلام رسيدم از زندگي مأيوس و از طلب علامت امامت نوميد گشته بودم، امام زين العابدين عليه السلام با انگشت سبابه به من اشاره فرمود: بلافاصله جوان شدم وسپس آن سنگ را مهر نمود و من تا زمان امام رضا عليه السلام حيات داشتم و امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام و امام موسي كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام همگي آن سنگ را مهر نمودند و بعد از آن كه امام رضا عليه السلام آن سنگ را مهر فرمودند، حبابه يك ماه ديگر زنده بود. بعد از آن به رحمت ايزدي واصل گرديد و قضيه حبابه و طول عمر او و جوان شدنش با اشاره امام سجاد عليه السلام و طلب علامت امامت مورد اذعان موافق و مخالف است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ديدن سلاح پيامبر

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: عبادت نيكويي قصد و نيت است و چنين عبادتي نصيب كسي كه داراي بينايي واقعي نيست، نمي شود.

و از كتاب روضة الواعظين فتال نيشابوري در حديثي طولاني از سعيد بن جبير نقل مي كند كه: ابوخالد كابلي گفت: خدمت حضرت سجاد عليه السلام رفتم كه بپرسم: اسلحه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد شما است؟ هنگامي كه حضرت مرا ديد، فرمود: ابوخالد! مي خواهي اسلحه ي پيامبر صلي الله عليه

و آله و سلم را به تو نشان دهم؟ گفت: به خدا جز به همين منظور نيامدم و شما از دل من خبر داديد. پس جعبه اي بزرگ و جامه داني را خواست. سپس ذكر مي كند كه سلاح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به او نشان داد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

دانشجو

هرگاه دانشجويي به محضر امام سجاد عليه السلام مي رسيد، امام مي فرمودند: مرحبا به سفارش رسول گرامي اسلام آنگاه كه فرمودند: همانا دانشجو چون از خانه اش بيرون رود، قدم بر تر و خشكي از زمين نمي نهد، جز آنكه تا طبقه هفتم زمين براي او استغفار كنند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 1، ص 168.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

درك شب قدر

امام سجاد عليه السلام در وقتي كه ماه مبارك رمضان داخل مي شد هر روز درهمي صدقه مي داد و مي فرمود: شايد با اين صدقه هر روزه، شب قدر را درك نمايم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 95، ص 82.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

دوستي براي خدا

مردي به علي بن الحسين عليه السلام عرض كرد: من تو را در راه خدا سخت دوست دارم. امام سر به زير كرد و فرمود: بار خدايا! من به تو پناه مي برم كه در راه تو محبوب ديگران شوم و حال آنكه تو دشمنم باشي.

آنگاه به وي فرمود: من نيز تو را به خاطر آن كس كه تو مرا در راه او دوست مي داري، دوست مي دارم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 322.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

دوستي براي خدا

امام عليه السلام، مسلمانان را به همبستگي و دوستي با يكديگر تنها براي خدا بدون هيچ شائبه اي از شؤون مادي كه خدشه ناپذير است دعوت فرموده و مي گويد:

«اذا جمع الله الأولين و الآخرين نادي مناد يسمعه الناس يقول: أين المتحابون في الله؟ فيقوم عنق من الناس، فيقال لهم: اذهبوا الي الجنة بغير حساب، فتتلقاهم الملائكة و يسألونهم عن العمل الذي جازو به الي الجنة، فيقولون: نحن المتحابون في الله، فيقولون: و أي شي ء كان أعمالكم؟ فيقولون: كنا نحب الله، و نبغض في الله فيقولون لهم: نعم أجر العاملين.» [1] .

«وقتي كه خداوند مردم اولين و آخرين را (در محشر) جمع كند، مناديي ندا دهد بطوري كه همه مردم بشنوند، مي گويد: كجايند كساني كه به خاطر خدا يكديگر را دوست مي داشتند، گروهي از مردم از جا برمي خيزند، به ايشان گفته مي شود: بدون حساب به بهشت وارد شويد، پس فرشتگان با روي باز ايشان را ملاقات كنند و از عمل آنها بپرسند كه چه كرده ايد

تا باعث ورود به بهشتتان گرديد؟ بگويند: ما يكديگر را به خاطر خدا دوست داشتيم، پس بپرسند: اعمالتان چگونه بود؟ پاسخ دهند: ما براي خدا ديگران را دوست مي داشتيم و براي خدا دشمن مي داشتيم، فرشتگان مي گويند: چه خوب است اجر عاملان». براستي دوستي براي خدا باعث اتحاد مي شود و از تفرقه جلوگيري مي كند و همه را جمع مي كند و متفرق نمي سازد، زيرا كه آن ناشي از ايمان عميق به خداست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه: 11 / 432.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

دعا براي مؤمن

امام عليه السلام مؤمنان را در پشت سر به دعا و ثناي برادرانشان دعوت فرموده،مي گويد:

«ان الملائكة اذا سمعوا المؤمن يدعو لأخيه بظهر الغيب أو يذكره بخير، قالوا: نعم الأخ أنت لأخيك، تدعو له بالخير، و هو غايب عنك، و تذكره بخير، قد أعطاك الله مثلي ما سألت له، و أثني عليك مثلي ما أثنيت عليه، و لك الفضل عليه، و اذا سمعوه يذكر أخاه بسوء و يدعو عليه، قالوا له: بئس الأخ أنت لأخيك، كف أيها المستر علي ذنوبه و عورته، و اربع علي نفسك، و احمد الله الذي ستر عليك، و اعلم أن الله أعلم بعبده منك...» [1] .

«همانا وقتي كه فرشتگان بشنوند كه مؤمن در پشت سر براي برادر مؤمنش دعا مي كند و يا او را به نيكي ياد مي كند، گويند چه خوب برادري هستي تو براي برادرت كه در حق او دعاي خير مي كني در حالي كه او حضور ندارد و از او به نيكي ياد مي كني هر آينه

خداوند عزوجل دو برابر آنچه را كه براي او در خواست كردي به تو مي دهد و او از تو دو برابر آنچه كه از او به نيكي ياد كردي، به نيكي ياد كند، در حالي كه تو بر او فضيلت داري. و هر گاه فرشتگان الهي بشنوند كه او به برادر مؤمنش بد مي گويد و بر او نفرين مي نمايد، بگويند: چه بد برادري باشي، براي برادرت، اي كسي كه خداوند پرده روي گناهان و عيبهايش كشيده از اين سخنان دست بردار و خود را باش! و خدا را حمد و سپاس گو به خاطر آن كه پرده روي اعمال تو كشيده است و بدان كه خداي تعالي به حال بنده خود از تو داناتر است...» براستي كه اين سنتها و آداب ارزشمند از جمله عواملي است كه باعث وحدت و همبستگي مسلمانان مي گردد و هم دوستي و برادري را ميان ايشان برقرار مي سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

دعوت به دين

مردي به خدمت امام عليه السلام رسيد و از آن حضرت درباره دعوت به دينداري سؤال كرد، امام عليه السلام به او فرمود: «ادعوك الي الله تعالي، و الي دينه، و جماعه أمران: الأول: معرفة الله، و الآخر العمل برضوانه، و ان معرفة الله أن تعرفه بالوحدانية، و الرأفة، و الرحمة، و العلم و القدرة، و العلو علي كل شي ء، و أنه النافع، الضار، القاهر لكل شي ء، الذي لا تدركه الابصار، و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير، و أن محمدا عبده و

رسوله، و أن ما جاء به هو الحق من عند الله تعالي، و أن ما سواهما هو الباطل، فاذا اجابوا الي ذلك فلهم ما للمسلمين، و عليهم ما علي المسلمين...» [1] . «تو را به سوي خدا و دين خدا دعوت مي كنم، و اينها در دو چيز جمع شده است:نخست شناخت خداي تعالي و ديگري عمل كردن بر طبق رضاي او. و همانا شناخت خدا آن است كه او را به يكتايي و رأفت و مهرباني، علم و توانايي و برتري بر همه چيز بشناسي و بداني كه سود و زيان به دست اوست و بر همه چيز غالب است، كسي است كه چشمها او را نمي بيند و او چشمها را مي بيند و او مهربان و بسيار داناست و اين كه محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آنچه را كه او از جانب خدا آورده، بر حق است و جز خدا و پيامبر (و راه آنها) همه چيز بر باطل است، و هر گاه اينها را پذيرفتند آنها نيز حقي مانند ديگر مسلمانان دارند و هر چه به زيان مسلمين است بر زيان آنها نيز هست.»

راستي دعوت به دينداري و ورود در گروه دينداران بر محور شناخت خداي تعالي و ايمان به يكتايي او و اعتراف به نبوت رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - است و هر كه به اين دو امر اقرار كند، احكام اسلام، از قبيل محفوظ بودن جان و مال او و رفتار با او همچون ديگر مسلمانان درباره او جاري است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب شيخ طوسي: 2 / 47.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

دوستي اهل بيت

امام عليه السلام بر ضرورت دوستي و محبت اهل بيت عليهم السلام تأكيد فرموده و آن را يكي از عناصر مهم اسلام شمرده است، به ابوحمزه ثمالي مي فرمايد:

«أي البقاع أفضل؟...»

و حار أبوحمزة في الجواب فقال:

«الله و رسوله أعلم...»

فأجابه عليه السلام: «ان أفضل البقاع ما بين الركن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح في قومه ألف سنة الا خمسين عاما، يصوم النهار، و يقوم الليل في ذلك الموضع، ثم لقي الله بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئا.» [1] . «كدام نقطه زمين از همه جا بهتر است؟ ابوحمزه متحير ماند، عرض كرد: خدا و رسولش بهتر مي دانند. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: بالاترين سرزمين ها ما بين ركن و مقام است، اگر مردي به قدر عمر نوح در ميان قومش يعني نهصد و پنجاه سال عمر كند و تمام اين مدت روزه بگيرد و شبها را در آن محل به نماز و قيام بگذراند سپس بدون ولايت ما خدا را ملاقات كند هيچ سودي به حال او نخواهد داشت.»

اخبار زيادي از پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - و اوصياي آن حضرت عليهم السلام وارد شده است كه ولايت ائمه از ضروريات اسلامي است و در روز حشر و نشر هر مسلماني از ولايت ائمه بازخواست مي شود و همچون ساير واجبات اسلامي مورد مؤاخذه واقع مي شود. بعضي از دانشمندان بر آنند كه ولايت اهل بيت، شرط صحت عمل است نه قبولي آن همانند شرايط ديگر صحت در واجبات. [2] . به هر

حال امام زين العابدين عليه السلام در حديث ديگري درباره اجر فراواني كه در سراي آخرت و در دار دنيا نصيب دوستان اهل بيت عليهم السلام مي گردد بياناتي دارد؛ گروهي از شيعيان كه براي ديدن آن حضرت آمده بودند، عرض كردند: «كيف أصبحت يا ابن رسول الله؟» فأجابهم الامام بلطف: «في عافية، و الله المحمود علي ذلك. و كيف أصبحتم أنتم جميعا؟». فانبروا قائلين: «أصبحنا و الله لك محبين...» فبشرهم بما يظفرون به من الجزاء الأوفي عند الله قائلا: «من أحبنا لله أدخله الله ظلا ظليلا، يوم لا ظل الا ظله، و من أحبنا يريد مكافأتنا كافاه الله عنا الجنة، و من أحبنا لغرض دنياه آتاه الله رزقه من حيث لا يحتسب...» [3] . «يابن رسول الله! چگونه شب را به صبح رسانيديد؟ امام عليه السلام با لطف و محبت فرمود:

«در عافيت و سلامتي، و خدا را بر اين عافيت شكر و سپاس مي گويم، شما همگي چگونه به سر برديد؟» همگي با هم در جواب امام عليه السلام عرض كردند: به خدا سوگند كه ما در حال محبت و دوستي شما به سر برديم. امام عليه السلام با شنيدن اين سخن آنان را به پاداش فراواني كه در نزد خدا داشتند، بشارت داد و فرمود: «هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند او را در روزي كه هيچ سايه اي جز سايه لطف او نيست در سايه اي مخصوص قرار مي دهد و هر كه ما را به خاطر پاداش ما دوست بدارد خداوند از طرف ما بهشت را بر او عنايت مي كند و هر كه به منظور دنيوي دوست بدارد روزي او را بي حساب مرحمت كند.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] امام زين العابدين: ص 202.

[2] كفاية الاصول مرحوم آخوند خراساني.

[3] فصول المهمه ابن صباغ: ص 192، صراط السوي: ص 193.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

دختران زين العابدين

نويسندگان درباره شرح حال دختران حضرت امام زين العابدين عليه السلام چيزي ننوشته اند. فقط محدث قمي در كتاب منتهي الامال راجع به عليه مي نگارد: اين عليه همان مخدره اي است كه كتابي جمع كرد و زراره از كتاب اين بانو حديث نقل مي كرد.

خديجه با محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب عليه السلام ازدواج نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

ديوان شعر منسوب به امام سجاد

ديوان شعري را كه مشتمل بر نصايح و مواعظ است به امام زين العابدين عليه السلام نسبت داده اند و يك نسخه خطي از آن به خط سيد احمد بن حسين جزايري در كتابخانه امام اميرالمؤمنين موجود است كه نويسنده در روز سه شنبه بيست و ششم ماه رجب سال 1358 ه. از نوشتن آن فارغ گشته و آن را از روي نسخه اي به خط سيد محمد بن سيد عبدالله شوشتري متوفاي سال 1283 ه نوشته است. اين ديوان را دكتر حسين علي محفوظ در مجله البلاغ، شماره هشتم سال اول، صفحه 24؛ منتشر كرده و در مقدمه اي كه بر آن نوشته است، مي گويد: «سيصد و هشتاد و هفت بيت شعر به امام سجاد عليه السلام منسوب است، كه استاد ما مرحوم محمد علي تبريزي مدرس متوفاي سال 1373 ه. آنها را در كتاب تحفة المهديه - چاپ تبريز (1357 ه_.) - جمع آوري كرده است و آن دومين جلد از ديوان ائمه معصومين عليهم السلام است كه به نام الدر المنثور ناميده است و دوست محققم فاضل بزرگوار مرتضي مدرس معروف مقيم تهران چهارده سال پيش يك نسخه خطي از شرح ديوان امام سجاد عليه السلام را

به من مرحمت كرد كه در اوايل قرن سيزدهم هجري نوشته شده بود و در آن بيست و نه قطعه به بحر وافر پنج بيتي به ترتيب هجاء به تعداد 145 بيت آمده است. و اگر نسبت چيزي از اين شعرها به امام عليه السلام درست باشد، احتمال قوي مي رود كه در ميان اين مضامين، بخشي از كلمات امام، عليه السلام به نظم در آمده باشد كه در حقيقت چهارچوبي براي سخنان امام و منظوم ساختن معاني مورد نظر آن حضرت و پيروي از راه و روش وي، و بهره گيري و پيروي از خلق و خوي و تبعيت از هدايت آن بزرگوار است...»

ما در نادرستي نسبت اين ديوان به امام زين العابدين عليه السلام كمترين ترديدي به خود راه نمي دهيم؛ نه تنها به دليل آشفتگي معاني، بلكه به خاطر سستي بسياري از الفاظ و عبارات آن. و كسي كه صحيفه سجاديه و ديگر آثار بازمانده از حكمتها و سخنان اديبانه امام را مي خواند در ميابد كه آن حضرت بالاترين و روان ترين و پر جاذبه ترين الفاظ را براي خواننده، به كار برده است، زيرا امام عليه السلام بطور كلي از فصيحترين بلغاي امت عربي است و صحيفه سجاديه يكي از منابع و سرچشمه هاي كتب بلاغت در جهان اسلام است، علاوه بر اينها در منابع قديمي از اين كه اين ديوان را به امام نسبت دهند، سخني گفته نشده و به عقيده من بدون هيچ شك و ترديد اين ديوان سروده امام عليه السلام نيست... و اينك چند قطعه از اين ديوان را براي اثبات آنچه گفتيم (براي خوانندگان) نقل مي كنيم:

«تبارك ذو العلي و الكبرياء

تفرد بالجلال و بالبقاء

و

سوي الموت بين الخلق طرا

فكلهم رهائن للفناء

و دنيانا و ان ملنا اليها

فطال بها المتاع الي انقضاء

ألا أن الركون علي غرور

الي دار الفناء من العناء

و قاطنها سريع الظعن عنها

و ان كان الحريص علي الثواء»

«خداوند تبارك و تعالي كه داراي علو و بزرگي و در عظمت و جاودانگي يكتاست.

خدايي كه مرگ را ميان همه مخلوقات يكسان قرار داد، پس همه آنها در گرو فنا و زوالند.

و اين دنياي ما نيز؛ هر چند كه به آن دل بسته ايم، اما مهلت كالاي بي ارزش آن تا منقضي شدن است.

بدانيد كه اعتماد از روي فريفتگي به سراي فاني دنيا از امور پر دردسر است!

و ساكن دنيا بزودي از آن كوچ خواهد كرد، هر چند كه بر اقامت در آن حريص است.»

«يحول عن قريب من قصور

مزخرفة الي بيت التراب

فيسلم فيه مهجورا فريدا

أحاط به شحوب الاغتراب

و هول الحشر افظع كل أمر

اذا دعي ابن آدم للحساب

و ألفي كل صالحة أتاها

و سيئة جناها في الكتاب

لقد آن التزود ان عقلنا

و أخذ الحظ من باقي الشباب»

«بزودي از كاخهاي زينت يافته به خانه خاك (قبر) منتقل مي شود. و در آن غريب و تنها سر فرود مي آورد در حالي كه غمهاي هجران او را در ميان گرفته است.

هول و وحشت قيامت از هر چيزي بيمناكتر است، آن هنگامي كه آدميزاد را براي حساب بطلبند.

هر كار خوبي كه انجام داده و هر بدي كه مرتكب شده است همه را در نامه عملش بيابد.

اگر توجه كنيم هم اكنون وقت توشه گرفتن فرارسيده و هنگام بهره برداري

از باقيمانده جواني است.»

«فعقبي كل شي ء نحن فيه

من الجمع الكثيف الي الشتات

و ما حزناه من حل و حرم

يوزع في البنين و في البنات

و في من لم نوهلهم بفلس

و قيمة حبة قبل الممات

و تنسانا الأحبة بعد عشر

و قد صرنا عظاما باليات

كأنا لم نعاشرهم بود

و لم يك فيهم خل مؤات»

«بنابراين سرانجام همه چيز محيط ما از حالت جمع فشرده و انبوه به سوي پراكندگي است.

و چه اندوهبار است كه، بازمانده ما از حلال و حرام در ميان پسران و دختران تقسيم مي شود!

و در ميان كساني كه ما پيش از مردن آنان را به مقدار فلس و ارزش دانه اي بها نمي داديم.

دوستانمان پس از ده سال چنان ما را از خاطر مي برند و ما به صورت استخوانهاي پوسيده در مي آييم. كه گويي ما رابطه دوستي نداشتيم و در بين آنان دوست همراه و موافقي وجود نداشته است!»

«لمن يا أيها المغرور تحوي

من المال الموفر و الأثاث

ستمضي غير محمود فريدا

و يخلو بعل عرسك بالتراث

و يخذ لك الوصي بلا وفاء

و لا اصلاح أمر ذي التياث

لقد أوقرت وزرا مرجحنا

يسد عليك سبل الانبعاث

فمالك غير تقوي الله حرز

و لا وزر و مالك من غياث»

«اي كه فريفته دنيايي! براي چه كسي اين همه ثروت فراوان و وسايل زندگي را جمع مي كني؟ بزودي ناستوده و تنها از دنيا خواهي رفت و تنها شوهر همسرت وارث تو خواهد شد!

و وصي تو نيز با بيوفايي و به سامان نرساندن امور مهم، تو را خوار و ذليل خواهد گذاشت.

با بار گناه سنگيني از

دنيا كوچ خواهد كرد، راههاي بر انگيخته شدن را بر تو مي بندند.

بنابراين جز تقواي الهي سنگر و كمك كار نداري و تو را يار و ياوري نيست.»

«تعالج بالتطبب كل داء

و ليس لداء دينك من علاج

سوي ضرع الي الرحمن محض

بنية خائف و يقين راج

و طول تهجد بطلاب عفو

بليل مدلهم السترداج

و اظهار الندامة كل وقت

علي ما كنت فيه من اعوجاج

لعلك أن تكون غدا حظيا

ببلغة فائز و سرور ناج»

«هر دردي را با مراجعه به پزشك معالجه مي كني اما درد دينت هيچ علاجي ندارد،

جز عجز و لابه خالصانه به پيشگاه خداوند مهربان با نيت بيمناك و يقين اميدوار. و عبادت مداوم با درخواست بخشش در هنگام شب كه پرده قيرگونش همه جا را پوشانده. و هميشه اظهار پشيماني نسبت به كجي هايي كه در طول زندگي داشته اي. شايد بدان وسيله فرداي قيامت از رستگاري كافي و شادي نجات دهنده برخوردار گردي.» تمام اين ديوان از نظر سستي و نادرستي عبارات بر اين منوال است و به يقين اينها سروده امام عليه السلام نيست بلكه يكي از شيفتگان مواعظ و نصايح و سخنان دلاويز آن حضرت اين اشعار را سروده و به آن بزرگوار نسبت داده است، علاوه بر آن كه من به طور قطع مي دانم كه سراينده از طبع شعري خوبي نيز برخوردار نبوده و بيشتر اشعارش از الفاظ سست و عبارات نادرست تركيب يافته كه در آنها هيچ مقدمه خوبي و اسلوب زيباي قابل ذكري وجود ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه

السلام 1372.

ذ

ذكر حق

امام سجاد علي بن الحسين عليه السلام به صحرا رفت و غلام آن حضرت در پي او بود. وي امام را ديد كه پيشاني مبارك بر روي سنگي سخت و خشن به سجده نهاده و ذكر حق مي گويد و شنيد كه هزار مرتبه فرمودند: لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ايمانا و صدقا. سپس سر مبارك از روي سنگ برگرفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 82، ص 166.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

ذوالثفنات

امام سجاد عليه السلام تجسمي عالي از كمالات و ارزش هاي والاي انساني، زينت بندگان مخلص و صالح الهي، شيفته سجده و نيايش و عبادت خالص براي خدا بود.

او كسي است كه از طرف خداوند «زين العابدين» ناميده شد و به جهت كثرت سجودش او را «سجاد» يعني بسيار سجده كننده ناميدند.

يكي از القاب امام سجاد عليه السلام، «ذوالثفنات» به معناي صاحب پيشاني و زانوان پينه بسته است. در هر سال چندين مرتبه «ثفنه» يعني برآمدگي و پينه، از مواضع سجده آن جناب از كثرت نماز و سجده ساقط مي شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 36، ص 3 - منتهي الآمال، ج 2، ص 39.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

ذهبي

محمد بن احمد بن عثمان ذهبي مي گويد: «امام زين العابدين داراي شكوه و جلال فوق العاده اي بود، به خدا سوگند كه به جا بود و آن بزرگوار شايستگي بالاترين مقام امامت و رهبري را داشته است و اين شايستگي را به خاطر بزرگي و سروري و دانش و خداپرستي و عقل و كاملش احراز كرده بود.» [1] . ذهبي به جنبه واقعيت درخشاني كه امام عليه السلام حائز بوده و همچنين به شايستگي آن حضرت براي بالاترين مقام امامت و رهبري مادي و معنوي امت اعتراف نموده است كه اينها از بالاترين و مهمترين مراتب اسلام است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء: 4 / 240.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ر

رهايي از زن مخالف

حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السّلام حكايت فرمايد:

روزي از روزها مردي - از آنايان - به محضر پدرم امام زين العابدين عليه السّلام وارد شد و به آن حضرت عرضه داشت: ياابن رسول اللّه! همسرت - كه از خانواده شيباني ها است - امام علي بن ابي طالب عليه السّلام را دشنام و ناسزا مي گويد و با خوارج هم عقيده است.

او اين عقيده را از شما پنهان مي دارد، چنانچه مايل باشيد خود را مخفي نمائيد تا من با او سخن گويم و متوجّه شويد كه چگونه است. لذا پدرم، امام زين العابدين عليه السّلام اين پيشنهاد را پذيرفت و فرداي آن روز به عنوان اين كه همانند هميشه از خانه خارج مي گشت، حركت كرد و در گوشه اي استراحت نمود.

پس آن مرد آمد و با همسر آن حضرت مشغول صحبت شد و پيرامون اميرالمؤمنين علي عليه السّلام مطالبي را مطرح كرد، و زن از روي دشمني و خباثتي كه داشت، مشغول دشنام گفتن و توهين به آن حضرت شد؛ و پدرم امام سجّاد عليه السّلام سخناني كه بين آن ها ردّ و بدل مي گرديد، به طور كامل مي شنيد؛ و با اين كه آن زن بسيار مورد علاقه پدرم بود، چون متوجّه شد كه از مخالفين و نواصب است او را طلاق داده و رهايش ساخت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] استبصار شيخ طوسي: ج 3، ص 183، ح 666:3.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

رعايت حق مادر و برخورد با مخالف

مرحوم سيد محسن امين، به نقل از كتاب مرآت الجنان مرحوم علاّمه مجلسي آورده است:

امام علي بن الحسين، حضرت زين العابدين عليه السّلام بسيار به مادر خود احترام مي نمود و لحظه اي از خدمت به او و رعايت حقوقش دريغ نمي كرد.

روزي عدّه اي از اصحاب به آن حضرت عرض كردند: ياابن رسول اللّه! شما بيش از همه ما نسبت به مادرت نيكي و خدمت كرده اي و مي كني؛ ولي با اين حال، يك بار نديده ايم كه با مادرت هم غذا شده باشي؟ حضرت سجّاد عليه السّلام در جواب، به اصحاب خويش فرمود: مي ترسم سر سفره اي كنار مادرم بنشينم و بخواهم لقمه اي را بردارم كه او ميل آن را داشته است كه بردارد، و به همين جهت سعي مي كنم كه با او هم غذا نباشم. [1] .

همچنين به نقل

از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند: روزي عبّاد بصري - كه يكي از سران صوفيه و دراويش بود - در بين راه مكّه، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام را ملاقات كرد و گفت: اي علي بن الحسين! تو جهاد و مبارزه با دشمنان و مخالفان را رها كرده اي، چون كه سخت و طاقت فرسا بود. و به سوي مكّه معظّمه جهت انجام مراسم حجّ حركت كرده اي چون كه ساده و آسان است؟! و حال آن كه خداوند در قرآن گويد: به درستي كه خداوند از مؤمنين جان و اموالشان را در قبال بهشت خريداري نموده است تا در راه خدا مقاتله و مبارزه نمايند و بِكُشند و يا كشته شوند... و در آن جهاد، سعادت عظيم خواهد بود. امام سجّاد عليه السّلام - با كمال متانت و آرامش - فرمود: آيه قرآن را به طور كامل تا پايان آن ادامه بده و بخوان؟ عبّاد بصري خواند: توبه كنندگان عابد و شكرگزاراني كه دائم در ركوع و سجود هستند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و نگهبان و نگه دارنده احكام و حدود الهي مي باشند. امام سجّاد عليه السّلام فرمود: هر زمان چنين افرادي را با اين اوصاف و حالات يافتيم، قيام و جهاد با آن ها در راه خدا براي نابودي دشمن، همانا از حجّ و اعمال آن افضل خواهد بود. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أعيان الشّيعة: ج 1، ص 634.

[2] فروع كافي: ج 5، ص 22، ح 1.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه

صالحي.

رعايت حق مجلس و هم صحبت

حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين حكايت فرمايد:

در يكي از روزها، شخصي از مسلمان ها به محضر مبارك امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام وارد شد و پس از عرض سلام، به حضرت عرضه داشت:

اي پسر رسول خدا! در فلان مجلس با جمعي از دوستان نشسته بوديم، كه شنيديم شخصي نسبت به شما ناسزا مي گفت و توهين مي كرد و در بين صحبت هاي ناپسندش گفت: علي بن الحسين عليهماالسّلام گمراه و بدعت گذار است.

امام زين العابدين سلام اللّه عليه، پس از شنيدن سخنان آن شخص، فرمود: تو حقّ مجلس و همچنين حقّ كساني را كه با تو هم صحبت بودند، رعايت نكردي، چون سخناني كه در آن مجلس مطرح شده بود، امانت بود، چرا سخنان گوينده را از آن مجلس به بيرون منتقل كردي و اسرار او را فاش نمودي!؟ و تو حقّ مرا هم رعايت نكردي، چون چيزي كه من از ديگران نسبت به خود نمي دانستم، فاش كردي و مرا در جريان آن قرار دادي.

و سپس آن حضرت افزود: آيا نمي داني كه چنگال مرگ همه انسان ها و نيز ما را مي ربايد؟!

و بعد از آن، همه ما زنده خواهيم گشت و در روز قيامت محشور خواهيم شد؛ و بايد در ميعادگاه و دادگاه عدل الهي پاسخ گوي اعمال و گفتار خويش باشيم، دادگاهي كه خداوند متعال قاضي و حاكم آن خواهد بود. و آن گاه امام عليه السّلام در ادامه فرمايشات و نصيحت هاي خود اظهار نمود: پس سعي كن هميشه از سخن چيني و غيبت پشت سر

ديگران اجتناب و دوري كني؛ وگرنه همنشين سگان آتشين خواهي شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 145، ح 183.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

رويش عشق

هر چه نيرو داشت در گلو جمع كرد، فرياد زد، نعره كشيد، ناسزا گفت و دشنام داد، ولي او ساكت ايستاده بود و گوش مي كرد. منتظر شد تا چهره ي مرد زير آوار سخنان زشتش مدفون شود. مرد كلافه شده بود، فكر مي كرد با آن سخنان از كوره در مي رود و خشم مي گيرد، ولي هرچه صبر كرد جز سكوت عكس العملي نديد. با عصبانيت و در حالي كه هنوز فحش مي داد به سمت خانه اش حركت كرد. وقتي دور شد امام رو كرد به حاضراني كه مات و مبهوت از اين صحنه در كنارش نشسته بودند و گفت: آنچه او گفت شنيدند؟ دوست دارم همه ي شما همراه من به خانه ي او بياييد و پاسخ مرا بشنويد. حاضران با خوشحالي گفتند: باشد، برويم، ولي چرا هرچه گفت شما سكوت كرديد، كاش همين جا جسارت او را تلافي مي كرديد، يا دست كم اجازه مي داديد كه او را ادب كنيم. امام برخاست. آن عده نيز دنبال او به راه افتادند. در راه با هم پچ پچ مي كردند كه امام به او چگونه پاسخ خواهد داد، آيا فحش هايش را به خود او برمي گرداند، يا كتكش مي زند؛ اما وقتي شنيدند امام آيه ي (والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين) [1] را مي خواند و تكرار مي كند از خود خجالت كشيدند و شرمنده شدند، فهميدند كه پاسخ امام به گونه ي ديگري است و آنان در اشتباهند.

پس از

كمي راه رفتن به خانه ي آن مرد رسيدند. امام كناري ايستاد و گفت بگوييد علي بن حسين آمده است. مرد صداي امام را از خانه شنيد و به همسرش گفت: نگفتم؟! تازه پي برده كه چه شنيده است، حتماً ازاينكه پيش آن همه جمعيت توهين و دشنام شنيده و آبرويش رفته، عصباني شده و براي تلافي آمده است. در را باز كرد و در حالي كه در آستانه ي در ايستاده بود، دست به كمر زد و گفت: ها، چه شده؟ امام با نگاهي گرم تر از آفتاب و كلامي نرم تر از لالايي مادران فرمود: آمده ام درباره ي آن حرف هايي كه زدي با تو صحبت كنم.

- بگو، مي شنوم.

- ببين برادرم، اگر تو راست گفته باشي خدا مرا عفو كند، و اگر دروغ گفته اي خدا تو را بيامرزد.

گويي آسمان را بر سرش كوبيدند، اصلاً نمي توانست آنچه را كه مي بيند باور كند، برايش قابل درك نبود، امام سجاد عليه السلام به او «بردار» گفته بود و بعد از آن همه فحش و ناسزا از خدا برايش طلب آمرزش مي كرد. رنگش از خجالت سرخ شد، از زنده بودن خود احساس شرم مي كرد، آرزو كرد كاش زمين دهان باز مي كرد و او را مي بلعيد.

جوانه هاي عشق و انسانيت از دلش سر برآورد و وجدان خفته اش بيدار شد، سرش را از خجالت به زير افكند و يك قدم جلو رفت، ميان دو ابروي امام را بوسيد و در حالي كه مي گريست گفت: اي امام بزرگوار، آنچه درباره ي تو گفتم از آن پاك و منزهي و من سزاوارترم، مرا ببخش.

آنگاه در زير چتر محبت و آرامش امام سجاد عليه السلام پناه گرفت.

[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و فرو خورندگان خشم و عفوكنندگان مردم هستند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد «آل عمران (3) آيه ي 134».

[2] مناقب، ج 4، ص 157.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

رعايت حق مادر

حضرت سجاد امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام خيلي به مادر خودشان احترام مي گذاشت و لحظه اي از خدمت به او و رعايت حقوقش دريغ نمي كردند.

روزي عده اي از اصحاب به آن حضرت گفتند: يابن رسول الله! شما بيش از همه ي ما نسبت به مادرتان خوبي و نيكي مي كنيد ولي با اين حال يك بار نديده ايم كه با مادرت هم غذا شوي؟

حضرت فرمود: مي ترسم سر سفره اي كنار مادرم بنشينم و بخواهم لقمه اي بردارم كه او ميل به آن را داشته باشد و به همين خاطر سعي مي كنم كه با او هم غذا نشوم. [1] .

اي كه در زهد و ورع رتبه ي والا داري

لقب سيد سجاد ز يكتا داري

چون كه در سجده به در گاه خدا روي كني

قدسيان را همه انگشت به لب واداري

صاحب حلم رسول اللهي و علم علي

حسن روي حسن و عفت زهرا داري

در شجاعت چو حسين بن علي بي بدلي

آنچه اجداد تو دارند تو تنها داري

موسي از جانب سينا به عبادت مي رفت

تو به محراب دعا سينه ي سينا داري

حكم تسليم ترا كرد گرفتار خسان

ورنه هم قدرت و هم دست توانا داري [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعيان الشيعه 1 / 634 - مجموعه ي زندگاني چهارده معصوم 2 / 681.

[2] گلهاي اشك 140.

منبع: داستان هايي از اخلاق

و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

راستگويي و وفا

خير مفاتيح الأمور الصدق، و خير خواتيمها الوفاء. [1] . بهترين كليد گشايش كارها، راستگويي، و بهترين مهر پاياني آن وفاداري است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78، ص 161.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

رباح بن عبيده

رباح بن عبيده همداني، شيخ در رجال خود او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ربيعة بن ابي عبدالرحمن

وي از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده و فضيل بن عثمان نيز از او روايت كرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث: 7 / 179.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ربيعة بن عثمان

وي استاد ابوحنيفه است، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است [1] ابن حجر مي گويد: ابوعثمان، ربيعة بن عثمان بن عبدالله بن هدير تميمي مدني، از سهل بن سعد بطور مرسل، حديث نقل كرده و از زيد بن اسلم و عابر بن عبدالله بن زبير و ديگران روايت كرده است. ابوحاتم مي گويد: او مردود الحديث است و او ديگران را به نوشتن حديث وادار مي كرد. نسائي مي گويد: او قابل اعتنا نيست. واقدي گويد: وي در سال 154 ه در سن هفتاد و هفت سالگي در گذشت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 3 / 259.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

رزين بن عبيد

رزين بن عبيد سلولي كوفي، شيخ او را در رديف اصحاب امام سجاد عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

رشيد هجري

رُشيد يكي از قهرمانان اسلام و يكي از بزرگمردان مبارز و مدافع سرسخت اصول و عقيده و از برجسته ترين صاحبان رسالت در اسلام است، رشيد از خواص اصحاب امام اميرالمؤمنين عليه السلام و از دوستداران صميمي آن حضرت بود، امام عليه السلام به او علاقه مند بوده و او را دوست مي داشت به اين دليل كه او از ايمان زياد و عقل فراواني برخوردار بوده است، و امام عليه السلام آنچه از ظلم و طغيان ستمگر جاني عبيدالله بن زياد كه بعدها بر او گذشت به او خبر داد و فرمود: «اي رشيد، چگونه خواهد بود صبر تو در وقتي كه زنا زاده بني اميه تو را بطلبد، و دست، پاها و زبان تو را ببرد.» رشيد با اطمينان و رضايت فراوان از خبري كه امام عليه السلام داده بود استقبال كرد و عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين آيا سرانجام كار من بهشت خواهد بود؟» امام عليه السلام فوري در پاسخ وي فرمود: «آري يا رشيد، تو در دنيا وآخرت با من خواهي بود.» [1] .

امام عليه السلام علوم زيادي را به او تعليم داد و آنچه از ظلم و فساد كه در روزگار بني اميه بر سر امت خواهد آمد با او در ميان گذاشت، مورخان مي گويند: امام عليه السلام علوم بلايا و منايا را به او تعليم داد. [2] روزي به همراه امام عليه السلام

به نخلستان برني رفتند و جمعي از اصحاب آن حضرت نيز با وي بودند،امام زير درخت خرمايي نشست و به برني دستور داد از درختي مقداري خرما چيد و نزد ايشان آوردند، رشيد از خوبي خرماها تعجب كرد، آنگاه امام عليه السلام به رشيد خبر داد كه بزودي او را بر چوب آن درخت بر دار خواهند كشيد، بعد از آن رشيد همواره به نزد آن درخت مي آمد و آن را آب مي داد و مراقب آن بود تا اين كه روزي ديد آن را بريده اند پس يقين پيدا كرد كه اجلش نزديك شده است. [3] و پس از آن كه بشريت به سوك فقدان رهبر خود امام اميرالمؤمنين عليه السلام مبتلا شد، رشيد از خواص اصحاب امام حسين عليه السلام شد و پس از حادثه غمبار كربلا در زمره خواص اصحاب علي بن حسين عليهماالسلام در آمد. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال كشي.

[2] حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را رشيد مبتلا مي ناميد، علم بلايا و منايا را كه به او تعليم داد چه بسا به بعضي از مردم مي رسيد و مي گفت تو چنين خواهي شد و چنين كشته مي شوي و آنچه مي گفت واقع مي شد - م.

[3] رجال كشي.

[4] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

روزه امام سجاد

امام سجاد عليه السلام بيشتر عمر خود را روزه دار بود، هنگامي كه از كنيز آن حضرت درباره عبادتش پرسيدند، گفت: من هرگز غذايي در طول روز براي آن حضرت نياورده ام. او روزه را دوست مي داشت و ديگران را تشويق به روزه داري مي كرد و

مي فرمود: «همانا خداي تعالي و همه فرشتگان به روزه داران نظر دارند.» [1] . امام عليه السلام هيچ روزي بدون روزه نبود جز دو روز عيد (فطر و قربان) و روزهايي كه عذري براي روزه داشتن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات راوندي: ص 4.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

راهنمايي هاي غيبي به يكي از شيعيان

محمد بن فرج رخجي مي گويد: امام هادي عليه السلام نامه اي به اين مضمون برايم نوشت كه: «كارهايت را جمع و جور كن و آماده سفر باش.» پس من كارهايم را جمع و جور كردم ولي نفهميدم منظور حضرت چيست، تا اينكه فرستاده ي خليفه آمد و مرا در بند كرد و به مصر برد و تمام دارائي مرا ضبط نمود. هشت سال در زندان ماندم. بعد در همان زندان نامه اي از طرف امام هادي عليه السلام به دستم رسيد كه: «در جانب غربي (يعني در بغداد) منزل نكن.» من با خود گفتم: «امام هادي عليه السلام اين گونه به من مي نويسد، در حالي كه من در زندان هستم و اين چيز عجيبي است.» چند روز نگذشته بود كه مرا آزاد كردند و بندهايم را باز نمودند. پس وقتي كه به عراق برگشتم، بخاطر فرمايش امام هادي عليه السلام در بغداد توقف ننمودم و به سامرا رفتم. نامه اي به امام هادي عليه السلام نوشتم و درخواست كردم كه دعا كند تا خداوند املاك مرا به من برگرداند. حضرت در پاسخ نوشت: «بزودي املاكت به تو برمي گردد و اگر هم بر نمي گشت، ضرري به تو نمي رساند» پس املاك مرا به من باز گرداندند. (بعد از مدت كمي، محمد بن

فرج از دنيا رفت و معني اين جمله ي امام كه: «اگر هم برنمي گشت ضرري به تو نمي رساند» معلوم شد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

راه رفتن امام سجاد به روي آب

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و حق دست اين است كه دراز نكني دست را به سوي چيزي كه جايز و حلال نيست و منع شده است.

و در كتاب عيون المعجزات منسوب به سيد مرتضي از حضرت سجاد عليه السلام در حديثي روايت مي كند كه: به ابوخالد كابلي فرمود: اي كنكر! وارد شو. ابوخالد گفت: اين نامي بود كه مادرم مرا به آن نام ناميده بود و احدي غير از خودم از آن آگاه نبود. سپس آن حضرت دست من و يحيي بن ام طويل را گرفت و كنار گودال آبي برد و فرمود: بايستيد، ايستاديم و به ايشان نگاه مي كرديم. گفت: بسم الله الرحمن الرحيم. و به روي آب حركت كرد. به طوري كه پاشنه ي پاي حضرت را روي آب مي ديديم. گفتم: الله اكبر؛ تويي كلمه و مخلوق بزرگ تر خدا و حجت و برهان عظيم تر.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

رحمت الهي

روزي به امام سجاد عليه السلام گفتند: حسن بصري مي گويد: تعجب در اين نيست كه آدمي چگونه هلاك شده، بلكه عجب در اين است كه چگونه نجات يافته؟ امام سجاد عليه السلام فرمودند: من مي گويم عجبي نيست از كسي كه چگونه نجات يافته، بلكه تعجب در كسي است كه با رحمت وسيع و گسترده الهي چگونه هلاك شده است؟ [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 75، ص 153.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

رسيدگي به مسكينان

بدن شريف امام علي بن الحسين عليه السلام را براي غسل دادن به مغسل بردند. بر پشت مبارك، همانند زانوي شتر پينه ديدند و آن به خاطر باري بود كه همواره به دوش مي كشيد و به سوي خانه هاي تهي دستان و مسكينان مي برد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 66 (به نقل از اسماعيل بن منصور).

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

رسيدگي به يتيمان

امام سجاد عليه السلام دوست مي داشت كه كودكان يتيم و افراد نابينا و زمين گير و بينوا بر سر سفره اش حاضر شوند و بسا اوقات با دست خودش به آنان غذا مي داد. بسياري از خانواده هاي فقير مدينه را خوراك و پوشاك مي داد. شبانگاه كه چشمها به خواب مي رفت، غذا بر دوش مباركش حمل مي كرد و صورتش را مي پوشاند تا كسي او را نشناسد و در خانه فقرا و بينوايان مي رفت و غذا را در بين آنان تقسيم مي نمود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

روز عرفه

امام سجاد حضرت علي بن الحسين عليه السلام در روز عرفه مرداني را ديد كه دست سؤال پيش اين و آن دراز مي كردند. فرمودند: ايشان بدترين خلق خدايند. امروز مردم به خداي روي مي نهند و آنها توجه به مردم دارند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجمع البيضاء، ج 2، ص 105.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

رساله حقوق

از جمله مؤلفات مهم جهان اسلام «رسالة الحقوق» امام بزرگوار زين العابدين عليه السلام است كه راههاي رفتار و سلوك انساني و تكامل حياتي و ساختن تمدن بشريت را بر اصولي استوار كرده است كه تمام عوامل آرامش روحي و نگهداري آن را برخورد با هر نوعي از انواع نگراني و اضطراب و ديگر عوامل و مشكلاتي كه بر سر راه زندگي آدمي است، به وفور در آنها وجود دارد. امام بصير و آگاه به صورت عميق و گسترده انسان را مورد توجه قرار داده و تمام ابعاد زندگي و روابط او را با آفريدگار و خويشتن و خانواده و جامعه و حكومت و معلم و ديگر كسان، در نظر گرفته و آنگاه حقوق و واجباتي براي او مقرر فرموده و او را مسؤول رعايت و پاسداري از آنها قرار داده است تا بدان وسيله بنياد جامعه اسلامي به تمام و كمال ايجاد شود كه عدالت اجتماعي و روابط محكم بين افراد از اعتماد و علاقه مندي و ديگر چيزها از وسايل و عوامل تكامل و پيشرفت اجتماعي بر آن جامعه سايه افكند.

به عقيده من، نظير چنين حقوقي را كه

امام عظيم الشأن مقرر فرموده، سابقه ندارد چه آن قوانيني كه دانشمندان در عالم انديشه سياست وضع كرده اند و يا آنهايي كه در مسائل اجتماعي و جز اينها قوانيني را كه براي حقوق انسان و روابط اجتماعي و اصول اخلاقي و تربيتي به وجود آورده اند. به هر حال امام عليه السلام اين رساله گرانقدر را نوشته و آن را به يكي از اصحابش هديه نموده است، [1] اين رساله را عالم بزرگ ثقة الاسلام ثابت بن ابي صفيه معروف به ابو حمزه ثمالي شاگرد امام سجاد عليه السلام نقل كرده است، [2] و محدث بزرگ شيخ صدوق [3] و حجة الاسلام محمد بن يعقوب كليني، [4] و حسن بن علي بن حسين بن شعبه حراني در كتاب «تحف العقول» به سند خويش از وي نقل كرده اند .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق.

[2] رجال كشي، خصال صدوق.

[3] من لا يحضره الفقيه، خصال.

[4] فلاح السائل سيد علي بن طاووس.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

رساله الحقوق

كه بر مبناي حقوق و وظايف اخلاقي و انساني تدوين گرديده. يكي از درخشانترين كتب و آثار علي بن الحسين عليه السلام است كه رعايت آنها موجبات رفاه و آسايش و سعادت فرد و اجتماع را فراهم خواهد كرد. اين رساله را كه شيخ صدوق به سند معتبر در خصال آورده، حسن بن علي بن شعبه حلبي نيز در تحف العقول آن را روايت كرده است. هر چند اصول مطالب آن با يكديگر مطابق است، اما در نقل روايت بين آن دو اندكي تفاوت از نظر زياده

و نقصان و غير اينها ديده مي شود. و در اين كتاب روايت تحف العقول بيشتر مورد توجه بوده است.

شيخ صدوق در خصال از علي بن احمد بن موسي از محمد اسدي از جعفر ابن محمد بن مالك فزاري از خيران بن داهر از احمد بن سليمان جبلي و او از پدر خود از محمد بن علي از محمد بن فضيل و او از ابي حمزه ثمالي چنين روايت كرده است كه گفت:

- هذه رسالة علي بن الحسين عليهماالسلام الي بعض اصحابه: اعلم ان لله عزوجل عليك حقوقا الخ... اما در تحف العقول بدين ترتيب روايت شده است: رسالة علي بن الحسين عليهماالسلام المعروفة برسالة الحقوق: اعلم رحمك الله ان لله عليك حقوقا...

از ابي حمزه ثمالي روايت است كه گفت: اين ساله اي است كه علي بن الحسين عليهماالسلام خطاب به بعضي از اصحاب خود چنين مي فرمايد:

- بدان - خداي تو را رحمت كند - كه بر تو حقوق و وظايفي است كه تو را در هر جنبش و آرامش و در هر جا و مكان احاطه كرده است، و در كليه اعضا و جوارح و در هر اندامي از بدنت كه به جنبش درآوري و در هر ابزار و آلاتي كه آن را به كار بندي، بعضي از حقوق بر بعضي بزرگترند؛ بزرگترين حقوق رباني بر تو، حقي است كه خداي تبارك و تعالي براي خود بر تو واجب دانسته است. و آن در حقيقت اصل و ريشه حقوق است، و وظايف و حقوق ديگر از آن منشعب مي شود. آنگاه خداوند بر تو حقوقي لازم داشته است كه كليه اعضاء و جوارح تو را

از سر تا به قدم شامل مي گردد. و براي چشم، گوش، زبان، دست، پا، شكم و عضو تناسلي تو هر يك جداگانه حقي مقرر است. و اينها اعضاي هفت گانه ايست كه افعال ظاهري از آنها پديد مي آيد. سپس خداوند بزرگ براي كارها و افعال تو حقوقي واجب دانسته و براي نماز، روزه، صدقه، زكات و قرباني و رفتار و كردارت حق و تكليفي مقرر داشته است.

آنگاه حقوق و تكاليفي است كه در ميانه تو و ديگران است، و انجام آن شديدا لازم است و واجب ترين حقوق اين دسته، حق پيشوايان توست. پس از آن حق رعايا و حقوق زيردستان و خويشاوندان. از اين دسته از حقوق، حقوق ديگري نيز منشعب مي گردد، و حق پيشوايان كه بر تو است سه گونه است: واجب تر آنها حق سلطان است كه تدبير كار تو به دست او است. سپس حق آموزگار و سپس حق آقايي كه مالك تو است. هر تدبير كننده و سرپرستي پيشوا است. حقوق زير دست هم بر سه گونه است: حق زير دست حكومت تو و سپس حق شاگرد و آن كه نزد تو كسب دانش كند. (زيرا نادان به منزله زير دست و رعيت دانا محسوب مي شود.) و حق آنان كه در ملك تو هستند مانند زنان و كنيزان و حقوق ارحام و خويشاوندان و آن بسيار است. براي هر يك كه در قرابت و خويشاوندي به تو نزديكتر است حقوق واجب تري تعيين گرديده. واجب تر از همه حق مادر تو است. و سپس حق پدر تو و فرزندانت و برادرت، و بعد به ترتيب هر يك از خويشان كه به تو نزديك تر است،

آزاد كننده و ولي نعمت تو، آزاد شده ات كه ولي نعمت اويي، سپس حق هر كه به تو احسان كرده، اذان گوي نمازت، پيشنمازت، سپس حق همنشين تو، همسايه ات، شريكت، سپس حق مال تو، بدهكارت، بستانكارت، سپس حق رفيق معاشرت، سپس حق مدعي بر تو، و يا كسي كه به او ادعا داري، كسي كه با تو مشورت كند، آنكه با او مشورت كني، و سپس حق كسي است كه به نصيحت و اندرز وي اقدام كرده و يا او به راهنمايي و اندرز تو پرداخته است، سپس حق بزرگتر از تو، خردسال تر از تو، سائل از تو، كسي كه از او سؤال كني، سپس حق كسي است كه گفتار و يا رفتار سوئي نسبت به تو روا داشته و يا موجبات مسرت و شادي و خرسندي تو را به عمد يا غير عمد فراهم ساخته است، سپس حق همه همكيشانت و كفار ذمي و سپس حقوقي كه در تغيير احوال و به اسباب پديد آيند. خوشا بر كسي كه خداوند در اداي اين حقوق ياريش كند و توفيق بخشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

روز فطر، اول ماه شوال

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في يوم الفطر اذا انصرف من صلوته قام قائما ثم استقبل القبله، و في يوم الجمعه، فقال: از دعاهاي امام (ع) در روز فطر (اول ماه شوال) است هنگامي كه نماز آن را به جا مي آورد آنگاه رو به قبله مي ايستاد و (نيز) در روز جمعه، پس مي فرمود:

محتواي دعا

امام

(ع) در آغاز دعا به مدح و ثناي الهي پرداخته مي فرمايد:

يا من يرحم من لا يرحمه العباد، و يا من يقبل من لا تقبله البلاد، و يا من لا يحتقر اهل الحاجه اليه. اي آنكه رحم مي كند كسي را كه بندگان به او رحم نمي كنند، و اي آنكه مي پذيرد كسي را كه اهل شهرها او را نمي پذيرند، و اي آنكه نيازمندانش را خوار نمي گرداند.

آنگاه در قالب دعا نكاتي را درباره خداشناسي به ما آموزش مي دهد، كه پاره اي از آن نكات عبارتند از:

- خداوند دست رد به سينه كسي كه به محبت و دوستي او اعتماد دارد نمي زند.

- عمل اندك را مي پذيرد و پاداش مي دهد.

- به كسي كه به او نزديك شود نزديك مي شود.

- هر بزرگي و بلندي در برابر خداوند كوچك، و هر ارجمندي در برابر او خوار است.

- در رحمت او به روي آنان كه خواهانند باز است. سپس به يكي از سنتهاي الهي كه در طول تاريخ جريان داشته و دارد اشاره كرده مي فرمايد: و سنتك الابقاء علي المعتدين حتي لقد غرتهم اناتك عن الرجوع، و صدهم امهالك عن النزوع، روش و سنت تو بر تجاوزكنندگان از حد، رحمت و مهرباني است، تا اينكه مهلت دادن به ايشان، آنها را از بازگشت (از باطل به سوي حق) مغرور ساخته و فريب داده، و شتاب نكردن تو (در كيفر) آنها را از دست برداشتن از (گناه) بازداشته «رحمت خدا براي آنان باعث غوطه ور شدن در گناهان و نافرماني ها شده».

آنگاه سبب و دليل مهلتي كه خدا به آنها داده را چنين بيان مي فرمايد: و انما تانيت بهم

ليفيئوا الي امرك، و امهلتهم ثقه بدوام ملكك، فمن كان من اهل السعاده ختمت له بها، و من كان من اهل الشقاوه خذلته لها، و (ايشان غفلت دارند از) اينكه آنان را مهلت داده اي براي آن است كه به فرمان تو بازگردند، و اينكه درباره (كيفر) آنها شتاب ننمودي از جهت اعتماد به دوام و هميشگي ملك و پادشاهي خود مي باشد (چون كسي عجله و شتاب مي نمايد كه از گذشتن وقت بترسد، ولي كسي كه بر قدرت و تسلط خويش بر هر كه بخواهد و هر وقت كه بخواهد اعتماد داشته باشد سببي براي عجله و شتاب او نيست). پس هر كه سزاوار نيكبختي بوده خاتمه و پايان كارش را نيكبخت گردانيدي، و هر كه شايسته بدبختي بوده او را از جهت بدبختي خوار ساختي (كمك و ياري نكرده و به خود واگذاشتي.)

آنگاه در فراز آخر دعا به ما مي آموزد اين درخواستها را از خداوند داشته باشيم:

1- و اسمع نجواي، رازم را بشنو.

2- و استجب دعايي، دعايم را استجابت كن.

3- و لا تختم يومي بخيبتي، و روزم را به نااميدي به پايان مرسان.

4- و لا تجبهني بالرد في مسالتي، و در خواهشم دست رد بر پيشانيم مزن (مرا نااميد مكن).

5- و اكرم من عندك منصرفي و اليك منقلبي، و رفتنم را از نزدت و بازگشتم را به سويت گرامي دار.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

روز عرفه، روز نهم ذي الحجه

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام في يوم عرفه، از دعاهاي امام (ع) در روز عرفه (روز نهم ذي الحجه) است.

محتواي دعا

اين دعا طولاني ترين دعاي صحيفه سجاديه است.

امام (ع) در ابتداي دعا مي فرمايد: الحمد لله رب العالمين، اللهم لك الحمد بديع السموات و الارض، ذا الجلال و الاكرام، رب الارباب، و اله كل مالوه، و خالق كل مخلوق، و وارث كل شي.

سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است، خدايا سپاس تنها براي تو است كه پديدآورنده آسمانها و زميني، صاحب جلال و احسان كامل، مالك و دارنده دارندگان، پرستيده شده هر پرستيده اي، و آفريننده هر آفريده اي، و ميراث برنده هر چيز. سپس در فرازهاي ديگر دعا خداوند را به اسماء و صفات پاك و مقدس او ستايش مي كند كه بعضي از آن اسماء و صفات عبارتند از: الاحد، المتفرد، الفرد، المتفرد، الكريم، المتكرم، العظيم، المتعظم، الكبير، المتكبر، العلي، المتعال، الشديد، المحال، الرحمن، الرحيم، العليم، الحكيم، السميع، البصير، القديم، الخبير، الاكرم، الدائم، الادوم، الاول، الاخر،...

آنگاه بر محمد و آل او درود فرستاده و به پاره اي از ويژگيهاي اهل بيت پيامبر و ائمه معصومين (ع) كه وارثان رسول الله (ص) هستند اشاره مي فرمايد:

1- الذين اخترتهم لامرك، كساني كه آنان را براي امر و فرمان خود برگزيدي.

2- و جعلتهم خزنه علمك، و ايشان را خزانه داران علم خود قرار دادي.

3- و حفظه دينك، و نگهداران دينت

4- و خلفاءك في ارضك، و جانشينان تو در زمينت.

5- و حججك علي عبادك، و حجتهاي خويش بر بندگانت.

6- و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك، و آنها را به خواست خود از پليدي و ناپاكي پاك ساختي.

7- و جعلتهم الوسيله اليك، و المسلك الي جنتك، و ايشان را وسيله (راهيابي) به سوي خود و راه بهشت خويش گردانيدي، سپس در مورد جايگاه امام

در جامعه مي فرمايد:

اللهم انك ايدت دينك في كل اوان بامام اقمته علما لعبادك، و منارا في بلادك، خدايا تو دين خود (اسلام) را در هر زمان و روزگاري به وسيله امام و پيشوايي (يكي از ائمه معصومين (ع)) براي بندگانت علامت (راهنما) و در شهرهايت نشانه (راه حق) برپا داشته اي.

و در ادامه ويژگيهاي ديگر امام (ع) مي فرمايد:

8- فهو عصمه اللائذين، پس اوست نگهدار پناهندگان،

9- و كهف المومنين، و پناه اهل ايمان.

10- و عروه المتمسكين، و دستاويز چنگ زدگان.

11- و بهاء العالمين، و جمال و نيكويي جهانيان.

آنگاه امام (ع) براي خود به عنوان امام زمان خويش و ائمه بعد از خود براي انجام امور مربوط به امامت اينگونه دعا مي فرمايد:

1- و اقم به كتابك و حدودك و شرائعك و سنن رسولك، (خدايا) و كتاب و حدود و احكام و راههايت و روشها و سنتهاي رسولت (ص) را به وسيله او بپادار.

2- و احي به ما اماته الظالمون من معالم دينك، و آنچه از نشانه هاي دينت (احكام و دستورات) كه ستمكاران ميرانده اند، به سبب او زنده گردان.

3- و اجل به صداء الجور عن طريقتك، و به وسيله او زنگار ستم (ستمكاران) را از طريقه و راه خود (دينت) پاك گردان.

4- و ابن به الضراء من سبيلك، و به وسيله او سختي را از راهت دور ساز.

5- و ازل به الناكبين عن صراطك، و به وسيله او عدول كنندگان از راه خودت را از ميان بردار.

6- و امحق به بغاه قصدك عوجا، و به وسيله او آنان را كه براي راه راست تو اعوجاج و كجي مي طلبند

نيست و نابود بگردان.

و سپس وظايف پيروان امام (ع) را به طور خلاصه اينگونه مطرح مي فرمايد:

و اجعلنا له سامعين مطيعين، و في رضاه ساعين، و الي نصرته و المدافعه عنه مكنفين، و ما را براي او (امام معصوم (ع) شنوندگان و فرمانبرداران و كوشش كنندگان در به دست آوردن رضا و خشنودي او، و ياري كنندگان و دفاع كنندگان از او قرار ده. آنگاه براي پيروان امامان معصوم (ع) اينگونه دعا مي فرمايد:

1- و اجمع علي التقوي امرهم، و كارشان را بر تقوا و پرهيزكاري فراهم نما.

2- و اصلح لهم شوونهم، و احوالشان را اصلاح فرما.

3- و تب عليهم، و توبه آنان را بپذير.

و سپس دعا مي كند كه با پيروان امام (ع) در بهشت قرار گيرد و مي فرمايد: و اجعلنا معهم في دار السلام برحمتك يا ارحم الراحمين، و ما را به سبب رحمت و مهربانيت در سراي سلامت و بي گزند (بهشت) با ايشان قرار ده.

اين فراز از دعا نشان دهنده علاقه امام (ع) به پيروان ائمه معصومين (ع) در هر زمان است. و آنان در هر زماني كه باشند، مشمول دعاي امام سجاد (ع) هستند.

آن حضرت در بخشهاي بعدي دعا به ما مي آموزد در زمان استجابت و قبولي دعا از خداوند بخواهيم تا:

1- و تولني بما تتولي به اهل طاعتك،... و مرا سرپرستي فرما به آنچه به آن سرپرستي مي فرمايي كساني كه تو را اطاعت و فرمانبري نموده و نزد تو داراي قرب و منزلت هستند.

2- و لا تستدرجني باملائك لي استدراج من منعني خير ما عنده،... و به وسيله مهلت دادن خود به من تدريجا و كم كم سزاوار

عقابم مفرما.

3- و نبهني من رقده الغافلين، و سنه المسرفين، و نعسه المخذولين، و مرا از خواب بي خبران و از خواب آلودگي اسراف كنندگان، و از چرت زدن خوارشدگان بيدار نما.

4- و خذ بقلبي الي ما استعملت به القانتين، و دلم را متوجه كن به آنچه اطاعت كنندگان را به آن واداشته اي.

5- و اعذني مما يباعدني عنك، و مرا پناه ده از آنچه از تو دورم مي گرداند.

6- و سهل لي مسلك الخيرات اليك، و راههاي خير به سوي خودت را بر من سهل و آسان فرما.

7- و نجني من غمرات الفتنه، و از گردابها و سختيهاي بلا نجاتم ده.

8- و اشعر قلبي الازدجار عن قبائح السيئات، و دلم را به باز ايستادن از زشتيهاي ناپسند و رسوائيهاي گناهان بپوشان.

9- و انزع من قلبي حب دنيا دنيه تنهي عما عندك، و دوستي دنياي پست كه مرا از آنچه نزد تو است منع مي نمايد و از طلبيدن وسيله و دست آويز به سوي تو بازمي دارد از دلم بركن.

10- و لا تخزني يوم تبعثني للقائك، و روزي كه مرا براي ديدار خود برمي انگيزي خوار و شرمنده مكن.

11- و اجعل رغبتي اليك فوق رغبه الراغبين، و توجه و روآوردنم را به سوي خود بالاتر از اشتياق مشتاقان قرار ده.

12- فاحيني حيوه طيبه تنتظم بما اريد، پس مرا زنده دار به حيات طيبه اي كه به آنچه مي خواهم پيوسته شود.

13- و ذللني بين يديك، و اعزني عند خلقك، و مرا در درگاهت خوار (مطيع) و در نزد آفريدگانت عزيز و ارجمند گردان.

14- و اعذني من شماته الاعداء، و از شماتت و شادي دشمنان

پناهم ده.

15- و اعمر ليلي بايقاظي فيه لعبادتك، و شبم را به وسيله بيدار داشتنم براي عبادت خود آباد گردان.

16- و انزع الغل من صدري للمومنين، و كينه داشتن نسبت به اهل ايمان را از دلم بركن.

17- و اجعل قلبي واثقا بما عندك، و دلم را به آنچه نزد توست مطمئن گردان.

18- و لا تجعلني للظالمين ظهيرا، و مرا پشتيبان ستمگران قرار مده.

در اين دعا چنانكه ملاحظه شد امام چهارم (ع) محورهاي اصلي رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي را بيان فرموده و در قالب دعا وظائف ما را نسبت به خدا، خود و جامعه به ما نشان مي دهند. اين دعا در حقيقت مجموعه اي از معارف اسلامي را در خود نهفته دارد، و اگر قرار باشد به اندازه توان شرح و توضيح داده شود، خود كتابي مفصل را مي طلبد. ولي از آنجا كه هدف، بيان گوشه هايي از دعاهاي اين كتاب شريف است. جهت آشنايي مختصر خوانندگان گرامي، مخصوصا نسل جوان با مضامين آنها، عباراتي از دعاي مذكور در موضوعات مختلف آورده شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

روز اضحي، دهم ذي الحجه

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام يوم الاضحي و يوم الجمعه، از دعاهاي امام (ع) در روز اضحي (دهم ذي الحجه كه روز عيد است و حاجيان در آن روز قرباني مي كنند) و روز جمعه مي باشد.

محتواي دعا

امام (ع) در آغاز اين دعا مي فرمايد: اللهم هذا يوم مبارك ميمون، و المسلمون فيه مجتمعون في اقطار ارضك، يشهد السائل منهم و الطالب و الراغب و الراهب و انت الناظر في حوائجهم، خدايا اين روزي است بابركت و خجسته، و

مسلمانان در اطراف زمين تو در آن اجتماع نموده اند، درخواست كننده (آمرزش) و طلب كننده (نعمت) و خواهنده (پاداش) و ترسنده ايشان (از عذاب) حاضر مي شوند، و بيناي در حاجتها و خواسته هاي ايشان هستي.

آنگاه پس از نيايش خداوند و مدح و ثناي الهي و درود بر محمد و آلش در فرازهاي ديگر دعا به ما مي آموزد در اين روز مبارك چه درخواستهايي را از خداوند داشته باشيم كه پاره اي از آن درخواستها عبارتند از:

1- و اجعلني من اهل التوحيد و الايمان بك، و التصديق برسولك، و الائمه الذين حتمت طاعتهم ممن يجري ذلك به و علي يديه، خدايا مرا از اهل توحيد و از اهل ايمان و گروندگان به خود و از اعتراف كنندگان به پيامبرت و پيشواياني كه اطاعت آنها را بر من واجب كرده اي قرار ده.

2- و لا تجعلني للبلاء غرضا، و مرا هدف بلا و گرفتاري قرار مده.

3- و اسالك امنا من عذابك، و از تو مي خواهم كه مرا از عذاب و كيفرت ايمن گرداني. بعضي درخواستهاي ديگر عبارتند از:

4- پناه بردن به خدا، اعوذ بك

5- درخواست هدايت، استهديك

6- درخواست ياري، استنصرك، استعينك

7- درخواست رحمت، استرحمك

8- درخواست بي نيازي، استكفيك

9- درخواست رزق و روزي، استرزقك

10- درخواست استغفار، استغفرك

11- درخواست محافظت از گناه، استعصمك

سپس در خاتمه اشاره شده است كه پس از پايان اين دعا هزار بار بر محمد و آل طاهرينش صلوات بفرستند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

رويه حضرت سجاد در زمينه تهيه آب وضو

حضرت زين العابدين امام سجاد عليه السلام دوست نمي داشتند كه هيچ كس ايشان را در زمينه تهيه آب وضو كمك كند. خودشان شخصا آبي

را كه مي خواستند از آن به عنوان «آب وضو» استفاده كنند، از چاه كشيده و قبل از اينكه بخوابند، روي آن را مي پوشانيدند. سپس وقتي كه در دل شب براي «نماز شب» از خواب بلند مي شدند ابتدا مسواك نموده و بعد وضو گرفته و شروع به نماز مي كردند...» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ح 46، ص 98، ح 86 (به نقل از كشف الغمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

رهبري فكري جامعه

حضرت سيدالساجدين -عليه السلام- براي ايفاي نقش برجسته امامت خويش در دوران پس از واقعه خونبار عاشورا، نقشه اي بسيار پيچيده و چند سويه طراحي نمودند تا با پايه گذاري نهضت فرهنگي عميق و گسترده، اهداف بلند اسلام و رسالت را به تحقق نزديك نموده، و با حفاظت از دستاوردهاي نهضت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسين -عليه السلام-، زمينه تعميق و بارور شدن آن را فراهم سازند. شناخت اين نقشه نيازمند بررسي هاي گسترده در تاريخ و اسناد موجود كه مجالي بسيار واسع مي طلبد، اما به صورت خلاصه مي توان اظهار داشت با توجه به شرايط استثنايي و وحشتناك عصر اين امام همام، عملكرد حضرت سجاد -عليه السلام-، آيتي روشن از يك اعجاز واقعي است. سركوب شديد دشمن، از هم گسيختگي نيروها، نفوذ گسترده آموزه هاي غير اسلامي در جامعه، خفقان و استبداد شديد، تحت مراقب دائمي بودن، حاكميت يأس و نااميدي بر بخش وسيعي از مسلمين، شيوع انحرافات عقيدتي از خط راستين امامت و...، با اين همه چگونه بايد سكان مديريت جامعه را هدايت نمود كه هم از اساس معارف اسلامي و دستاوردهاي رسالت حفاظت به عمل آمده و هم زمينه بسط و گسترش معارف

ناب فراهم گردد. و اين همه در خدمت تربيت انسانهاي لايق قرار گرفته و عملا شروع به نيرو سازي و كادر سازي كرده تا خسارتهاي انساني گذشته و حال را نه تنها جبران كرد كه بر آن فائق آمده و زمينه يك «انقلاب فرهنگي بزرگ» را كه بايد به دست دو امام عزيز بعدي به وقوع بپيوندد، فراهم ساخت. و در ضمن شور و نشاط و باور داشتن و اعتماد را نيز به جامعه پيروان واقعي بر گرداند و از عقب گرد و انحطاط روحيه، آنها را محافظت نمود. در اين راستا حضرت زين العابدين صلوات الله عليه با رفتار و گفتار خويش بهترين عملكرد را در تاريخ از خود ارائه دادند. توجه به سر فصل هاي زير در راستاي ادعاي فوق قابل توجه مي باشد:

1- تذكر دائمي مصائب وارد بر آل الله در حادثه خونبار كربلا كه تحت عنوان «تداوم عزاداري حضرت سجاد -عليه السلام- براي پدر» مورد بررسي قرار گرفت.

2- حضور فعال در عرصه هاي اجتماعي و ارائه عملي يك الگوي كامل از همه فضائل و مناقب انساني و الهي كه با بررسي «بعد فردي» و «اجتماعي» وجود مبارك حضرت مي توان به گوشه اي از اين الگوي منور واقف گرديد.

3- تنظيم ماهرانه روابط سياسي خود با زمامداران اموي و نظام سياسي فاسد حاكم كه نه به آنها بهانه سركوب و اعمال خشونت داده و نه ايهام انعزال از جامعه و يا تأييد عملكرد حاكمان، از آن قابل استفاده باشد. اين مسأله را در بررسي «بعد سياسي» وجود اقدس حضرت بايد پي گيري نمود.

4- بيان معارف الهي اسلام و درسهاي سترگ علمي و حقوقي و ارائه

مكتبي جامع از «خود سازي» و «تهذيب» در قالب شورانگيز «دعا» و «مناجات» با حضرت حق كه خود را در قالب صدها مناجات بجا مانده از حضرت بويژه «صحيفه كامله سجاديه»، «رسالة الحقوق» و روايات بيشمار كه همان «سخنان گهربار حضرت» است، نشان داده است.

5- دست يازيدن به تربيت دهها شاگرد و پياده كردن عملي معارف صحيح اسلامي در جان و دل آنان كه از برجسته ترين بخش هاي عملكرد حضرت سجاد عليه السلام مي باشد و تحت عنوان «تربيت شاگردان برجسته» بايد بررسي گردد.

6- «روشنگري و افشاگري در زمينه مسائل سياسي جامعه» و «هشدار به عالمان وابسته به دربار» كه بخشي از آن در نامه معروف حضرت به «زهري» خود را نشان داده و قسمت هايي از آن نيز در ادعيه «صحيفه كامله سجاديه» ارائه شده است. و شگردهاي بسيار ديگر كه مگر مي توان همه آنها را در اين مختصر استقصا نمود؟!! آري بايد اين امور و سمائل را بدقت مطالعه و بررسي نمود تا به چگونگي رهبري فكري جامعه توسط حضرت سجاد عليه السلام و پايه گذاري «نهضت فرهنگي اسلام» توسط ايشان واقف گرديد. و نقش منحصر بفرد اين امام بزرگوار را در تاريخ منور و حياتبخش امامت و ولايت شناخت و از آن اقتباس كرد. به گوشه اي ديگر از اين مسأله تحت عنوان «گستره معارف اسلامي در صحيفه كامله سجاديه» اشاره شده است. بيان بديع معارف الهي و ارائه درسهاي سترگ علمي، حقوقي و اخلاقي توسط حضرت سجاد

پايه گذاري و مديريت يك نهضت فرهنگي صحيح و ريشه دار، بيش از هر چيز و قبل از هر چيز، نيازمند ارائه يك مجموعه مدون و فراگير از علوم

و معارف و ارزشهاست كه تحقق آن در پرتو «نهضت فرهنگي» مورد انتظار است. حضرت سجاد عليه السلام در اين زمينه با توجه به شرايط خاص زمانه، شيوه اي بديع براي ارائه اين مجموعه مدون به كار گرفتند كه علاوه بر بيان بايسته هاي لازم براي ايجاد تحول در جامعه از بعد فرهنگي، بخش قابل توجهي از اين مجموعه را در قالب شور انگيز «دعا» و «مناجات» در اختيار جامعه گذاشتند تا از يك سو با سركوب و اختناق شديد حاكم در جامعه كه به شدت از روشنگري حقيقي براي مردم جلوگيري مي كرد، مواجه نشده و با مانع برخورد نكند و از سوي ديگر با توجه به زبان خاص «دعا» و «مناجات» در ضمن انتقال معارف به مخاطب، با نفوذ عليهم السلام در عمق جان او، شور و نشاط را در وجودش ايجاد و همه هستي اش را به ذات اقدس الهي مرتبط نمايد. در اين ارتباط بخصوص بايد از دو اثر جاودانه وجود مبارك حضرت زين العابدين عليه السلام يعني «صحيفه كامله سجاديه» و «رسالة الحقوق» نام برد و به بررسي آنها نشست تا به گوشه اي از عظمت روحي آن امام همام پي برده و به حسن تدبير و مديريت اين رهبر بزرگ الهي واقف شد. و اين همه غير از «سخنان گهرباري» است كه از حضرت سجاد عليه السلام به يادگار مانده است. البته بايد توجه داشت برقرار نمودن ارتباط با ذات متعال مبدأ هستي و ارائه عرض نياز به محضر او و همه هستي خود را در كف فقر گرفته با خاكساري به پيشگاه قدسش راز و نياز نمودن و در يك كلمه «دعا» و «مناجات» خواندن، خود از

«اصالت» برخوردار بوده و امام سجاد عليه السلام كه بحق به «زين العابدين» ملقب گرديده اند، در اين ميدان نيز گوي سبقت را از ديگران ربوده و در خلال مناجاتهاي بديع و اصيل خود، آنچنان غرق تماشاي جمال دوست مي گشتند كه نتيجه آن چيزي جز لقاء و فناء و كمال براي ذات منورشان نبوده است. آري پرستش حضرت حق در هر قالبي باشد زيباست بخصوص در قالب «دعا»، كه: «الدعا مخ العباده» [1] .

يعني: «دعا مغز و لباب عبادت است.» بنابر اين حضرت سجاد عليه السلام در تحكيم و تجديد بناي معارف الهي اسلام نقشي برجسته ايفاء نموده اند كه اين نقش با توجه به تربيت دهها شاگرد كه گروه وسيعي از آنان فقهاي برجسته و عارفان والامقام بودند بهتر قابل تشخيص بوده و برجسته تر قابل بررسي و پي گيري مي باشد.

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 9، باب 14، ص 300، ح 37 (به نقل از دعوات راوندي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

روشنگري و افشاگري در مسائل سياسي

در بينش شيعه، امامان معصوم عليهم السلام به عنوان «ساسة العباد» يعني شايسته ترين عناصر براي رهبري سياسي جامعه و افرادي كه برجسته ترين سياستمداران در زمينه تدبير الهي بندگان خدا مي باشند، شناخته شده اند. آنان اين مسئوليت را از جانب خداوند متعال به دوش دارند و در هر شرايطي مناسب با اوضاع جامعه به بهترين شيوه آن را به منصه ظهور مي رسانند؛ يا با تشكيل حكومت به شكل رسمي يا با قيام و نهضت و يا با اشراف كامل بر اوضاع سياسي و ارائه رهنمود به جامعه و انجام روشنگري براي مردم و نخبگان.

حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- در عصر خود يكي از

قوي ترين عملكردهاي سياسي را در طول تاريخ از خود به يادگار گذاشته اند. كه برخي از جنبه هاي آن در طول دوران اسارت حضرت تا برگشت به «مدينه» مورد بررسي قرار گرفت و در مقطع پس از شهادت حضرت امام حسين -عليه السلام- تا هنگام ورود به «مدينه»، به آن اشاره شد. و به بخش عمده ديگر در بررسي «بعد سياسي» وجود اقدس حضرت در مواجهه با زمامداران خودكامه و خون آشام اموي و مسائل سياسي خرد و كلان جامعه اشاره مي شود. در اين قسمت در راستاي بررسي «بعد فرهنگي» وجود مبارك امام سجاد -عليه السلام- و پايه گذاري يك نهضت فرهنگي فراگير به بازخواني يك سند تاريخي بسيار باارزشي كه از قلم مبارك امام سجاد -عليه السلام- صادر شده است مي نشينيم تا روشن گردد در ديدگاه امام نه تنها «سياست عين ديانت است»، كه با هشداري قاطع به يك عالم درباري، چگونه به افشاگري عليه نظام حاكم برخاسته و نقش منحصر بفرد علما را در تأييد و يا تخريب «نظام سلطه» بازگو مي فرمايند و با ذكر خطر دنياگرايي براي عالمان، به گونه اي بديع به ريشهابي انگيزه هاي روحي و رواني عملكرد عالمان وابسته به دربارها مي پردازد. در واقع اين نامه بازگو كننده مواضع سياسي حضرت -عليه السلام- در آن شرايط مي باشد.

اين نامه سياسي اثبات مي كند كه حضرت نه تنها پيشواي اهل عبادت بلكه رهبري برجسته در ميدان «سياست» و «جهاد» است كه همه چيز حتي «سياست» را با صبغه اخلاق درآميخته و با اين شيوه الهي، در صدد مبارزه با تحكيم پايه هاي ظلم و ستم برآمده است. براي بررسي اين نامه با ارزش ابتدا بايد بيوگرافي مختصري از مخاطب آن

به نام «محمد بن مسلم بن شهاب زهري» بيان نموده و سپس «متن نامه» را مورد توجه قرار دهيم.

محمد بن مسلم بن شهاب زهري

«شيخ» و «برقي» و «محمد بن مسلم بن شهاب زهري» را از اصحاب علي بن الحسين -عليه السلام- دانسته اند.

«ابن شهر آشوب» مي نويسد «زهري» از كارگزاران و عمال «بني اميه» و بعد داستاني را از او نقل مي كند كه در گره گشائي هاي ويژه حضرت سجاد -عليه السلام- بيان خواهد شد و او آنچنان ملازم حضرت بود كه بعضي از «بني مروان» به او مي گفتند: اي زهري پيامبر تو چه مي كند؟ و منظورشان علي بن الحسين -عليه السلام- بود. [1] .

مرحوم آيت الله العظمي خوئي - رحمة الله عليه - مي فرمايند: «زهري» گرچه از علماء عامه بوده و سني مذهب مي باشد، ولي حضرت سجاد -عليه السلام- را دوست داشته و آن حضرت را بزرگ مي شمرد و بر اساس رواياتي كه از او نقل شده معتقد بود آن حضرت زاهدترين مردم و با فضيلت ترين آنهاست.» [2] . آنچنانكه از كتب تراجم استفاده مي شود، «زهري» از خط ولايت اميرالمؤمنين -عليه السلام- منحرف بوده است. «مسلم» كه پدر اوست با «مصعب بن زبير» بوده و جدش «عبيدالله» با مشركين در «جنگ بدر» شركت كرده است. خود «زهري» اكثر عمر خود را به عنوان كارگزار «بني اميه» گذرانيد و در دنياي آنها به آنها كمك مي داد و «هشام بن عبدالملك» او را به عنوان معلم فرزندانش برگزيد و دستور داد به آنها حديث بياموزد.

علماي سني به دروغ براي او جايگاهي بس بلند در حديث ترسيم كرده ولي علماي شيعه بعضي با توجه به روايتي كه «ابن ابي الحديد» در «شرح

نهج البلاغه» نقل مي كند كه او به همراه «عروة بن زبير» در مسجد پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - نشسته و از حضرت علي -عليه السلام- بدگويي مي كردند و با برخورد شديد حضرت سجاد -عليه السلام- مواجه شدند، او را «عدو» و «متهم» دانسته اند. [3] و بعضي ديگر نظير مرحوم خوئي - رحمة الله عليه - با نسبت دادن عداوت به او موافق نيستند و ايشان را چنانچه ذكر شد، محب امام و معتقد به عظمت او مي دانند.

ولي بايد توجه داشت در اين زمينه با توجه به متن نامه اي كه حضرت سجاد -عليه السلام- به او نوشته اند مي توان به شدت ناراحتي اين امام بزرگوار از اين فرد و نهيب هاي كوبنده ايشان به او و امثال او، واقف شد.

به هر حال در اينكه «زهري» «دين» را در خدمت «دنيا» قرار داده بود و به سلاطين جور تقرب داشته و در تعميق و حكيم حاكميت آنها خواسته يا ناخواسته، مشاركت داشته است، شكي نيست و همين موضوع باعث نوشتن نامه اي پند آموز از طرف حضرت به او شده است.

متن نامه حضرت سجاد به محمد بن مسلم بن شهاب زهري

نامه حضرت زين العابدين -عليه السلام- به «زهري» كه براي موعظه او نوشته شده است يك بيانيه سياسي - اخلاقي تمام عيار و افشاگر عليه نظام اموي و هشدار دهنده مسئوليت خطير همه كساني است كه به نحوي در تحكيم آن دخيل بوده و مرتكب جرم «معاونت ظالمين» مي باشند. حضرت در اين نامه با بياني از سر دلسوزي نه با انگيزه هاي مادي، به ارشاد آنها مي پردازند كه حقيقتا شرح و تفصيل آن خود كتابي مستقل را

مي طلبد.

اين نامه چنين آغاز مي شود: «خداوند ما و تو را از فتنه ها (اموري كه موجب امتحان و لغزش انسان را فراهم مي سازد) دور بدارد و از اينكه در آتش درافتي بازداشته و مورد رحمت قرار دهد.

تو اكنون در موقعيتي گرفتار آمده اي كه شايسته است هر كس به حال تو آگاه باشد، بر تو ترحم آورد. نعمت هاي خداوند بر دوش تو سنگيني مي كند، اين نعمت ها عبارتند از صحت و سلامتي بدن تو كه خداوند به تو ارزاني داشته، و عمرت كه آن را طولاني فرموده است.

و حجت هاي الهي كه بر تو اقامه شده بدين ترتيب كه خداوند تو را به كتابش مكلف فرموده و معارف آن را بر تو تفهيم كرده است و تو را در دينش فقيه و آگاه گردانيده است و همچنين سنت هاي پيامبرش حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - را به تو شناخته است.

خداوند در هر نعمتي كه به تو انعام كرده و در هر حجتي كه به آن بر تو احتجاج فرموده است، واجبي را بر تو واجب كرده است، پس آن نعمت ها منقضي نشد مگر اينكه با شكر گزاري تو در اين مورد، تو را آزمود و در آن فضلش را بر تو ظاهر كرد. پس او فرمود: «اگر در برابر نعمت هايي كه به شما دادم شكرگزار باشيد نعمت هايم را بر شما افزون مي سازم و اگر كفران و ناسپاسي كنيد همانا عذاب من شديد خواهد بود.» [4] . حال تو نيك نظاره كن!! فردا هنگامي كه در محضر خداوند خواهي ايستاد و او در ارتباط با نعمت هايش از تو سؤال مي كند كه

چگونه اين را رعايت نمودي و از حج هايش مي پرسد كه چگونه آن را گذراندي، در اين حال چگونه مردي خواهي بود؟ مبادا كه گمان كني خداوند از تو عذري قبول خواهد كرد و يا به تقصير تو رضايت خواهد داد.

هرگز، هرگز (بسيار دور است) و هرگز چنين نيست. خداوند در كتابش از «عالمان» پيمان گرفته است هنگامي كه فرمود: «هر آينه و حتما حقايق دين را بايد براي مردم بيان كرده و هرگز آن را كتمان نكنيد.» [5] . و بايد بداني!! كمترين مرحله كتمان كه تو به آن دست زدي و سبك ترين باري كه بر دوش كشيدي اين است كه با نزديكي به ظالمان، هنگامي كه به آنها نزديك شدي و اجابت آنان هنگامي كه دعوت گرديدي، آنها را در وحشت فراگيرشان انيس شدي و راه و شيوه تجاوز و ستم به مردم را براي آنها آسان و هموار نمودي.

با توجه به اين امور من چقدر براي تو بيمناكم كه فردا با ستمكاران خيانت پيشه، با جرم بزرگ خود در يكجا منزل گيري و از آنچه به عنوان دستمزد به خاطر اعانت بر ظلم ستمگران دريافت داشته اي، مورد بازخواست قرار گيري.

تو اموالي را از آنچه آنان به تو داده اند، دريافت كرده اي كه استحقاق آن را نداشته اي و براي تو نبوده است!! و تو به كسي تقرب جسته و به او نزديك شده اي كه حق هيچ كس را به او پرداخت نمي كند و زماني كه تو را به نزديك خود برده است نتوانسته اي هيچ باطلي را رد نموده، از آن مانع شوي. و تو كسي را دوست داشته اي (و او را لبيك

گفته اي) كه او دشمن خداست!!

آيا نه اين چنين است كه آنان زماني كه از تو دعوت نمودند مي خواستند با اين دعوت، تو را محور و قطبي قرار دهند كه با نيرو و آبروي تو، سنگ مظالم و ستم هاي خود را به گردش وا دارند.

آري آنها تو را «پلي» قرار دادند تا با عبور از آن به بلايا و فتنه هاي خود برسند و در واقع تو «نردباني» بودي كه براي رسيدن به گمراهي هاي آنها، مورد سوء استفاده واقع شدي.

تو دانسته يا ندانسته نقش يك تبليغات چي را براي آنها بازي مي كني كه مردم را به اطاعت آنان مي خواني و در همان راه و طريق آنان به سلوك مشغول شده اي.

تو وسيله اي شده اي كه حاكمان ستمگر و «نظام سلطه» با سوء استفاده از تو، ساير عالمان را دچار شك و ترديد مي كنند (و اساسا با جذب تو مردم را نسبت به جايگاه عالمان دين دچار شك كرده و نگرش به آنها را دچار تزلزل مي نمايند.) و اين نيز مقدمه جذب كردن قلوب مردم جاهل و سطحي نگر به سوي «دستگاه حاكمه» است و تو وسيله اين كار شده اي!!

بنابراين تو خدمتي به اين نظام بيدادگر و سردمداران آنها در زمينه توجيه مفاسد آنها و زمينه سازي رفت و آمد «خواص» و «عوام» به سوي آنها، انجام مي دهي كه هرگز از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترين ياورانشان ساخته نيست.

با توجه به خدماتي كه تو به اينان ارائه مي كني بايد متوجه باشي كه با اين حساب چه ناچيز و اندك است آنچه به عنوان مزد به تو اعطاء مي كنند، در برابر چيزي كه از تو مي گيرند!!

حقا آنچه

كه براي عمران و آبادي تو هزينه مي كنند چقدر ناچيز و حقير است و در مقابل چگونه تو را و دين و ايمان و سعادت واقعي تو را تخريب كرده اند؟ پس بايد خود به حال خويش بنگري چرا كه جز تو هيچ كس به نفع تو در اين ميدان وارد نمي شود.

و همچنين بايد به مثابه يك «مرد مورد سؤال و مؤاخذه»، به حساب خود رسيدگي نمايي!!

بنگر سپاس تو در مقابل كسي كه در كودكي و بزرگي با نعمت هاي خود تو را تغذيه نموده است، چگونه است.

آه چقدر مي ترسم كه تو مصداق آن دسته از افرادي باشي كه خداوند در كتابش در مورد آنها فروده است: «گروهي به جاي آنان جايگزين شدند كه كتاب آسماني را به ارث بردند و اين در حالي است كه متاع بي ارزش اين عالم پست را براي خود برمي گيرند و چنين مي پندارند كه بزودي آمرزيده خواهند شد.» [6] . تو كه در سراي جاودان نيستي. تو در منزلي هستي كه صداي كوچ از آن به گوش مي رسد!! مگر بقاء و دوام آدمي از پي مرگ اقرانش، چقدر مي تواند باشد؟!! خوشا به حال كسي كه در دنيا هماره نگران فرجام و آخرت خويش است. بدا به حال كسي كه بميرد و گناهانش از پس او بر جاي بماند.

برحذر باش كه هشدارهاي لازم به تو داده شد و مبادرت نما كه به تحقيق رفتنت زمان بندي شده است. سر و كار تو با خدايي است كه همه كارهايت را مي داند و هيچ چيز بر او پوشيده نيست و همان كسي كه بر تو حافظ و مراقب است ابدا از

تو غافل نمي باشد. بار خود را بربند كه سفري بسيار دور و بعيد براي تو نزديك شده است و دين خود را مداوا نما كه مرضي شديد آن را داخل گرديده است.

تو نبايد گمان بري كه انگيزه من مادي بوده و مي خواهم تو را توبيخ كرده ملامت كنم و بر تو عيب بگيرم، بلكه مي خواهم خداوند، آنچه كه از رأي و نظر تو فوت شده است جبران و تدارك نمايد و آنچه را كه از دين تو دور شده و از دستت رفته به تو برگرداند.

آري فرمايش خداوند متعال را به خاطر آوردم كه در كتابش مي فرمايد: «تذكر و پند بده كه تذكار، مؤمنين را نفع مي رساند.» [7] .

تو از سرگذشت اقران و همسالان پيشين خود كه گذشته اند، غافل مانده اي و بعد از آنان مانند شاخ شكسته اي تنها باقي مانده اي.

بنگر آيا آنها به مثل آنچه تو به آن مبتلا شده اي، ابتلا پيدا كرده اند؟ آيا آنها در آنچه تو درگير شده اي درگير شده اند؟ آيا مي پنداري كه تو چيزي را متذكر هستي كه آنها نسبت به آن اهمال و سستي روا داشته اند و تو چيزي را مي داني كه آنها نمي دانسته اند؟

تو در جامعه داراي منزلت شدي و در سينه مردم داراي موقعيت گرديدي و آنان مكلف به تبعيت تو شدند، آنها به نظر تو اقتدا مي كنند و بر اساس ديدگاه تو عمل مي كنند، اگر چيزي را «حلال» كني آنها نيز آن را «حلال» مي دانند و اگر به «حرمت» چيزي فتوي دهي آنان نيز به «حرمت» آن معتقد مي شوند. به هر حال در جامعه برو و بيايي پيدا كرده اي، ولي بدان كه اين امور

به خاطر شخص تو نيست. ريشه آن اقبال مردم به تو و به آنچه كه تو از آن بهره مندي، اين است كه اولا عالمان صالح و وارسته از جامعه رخت بربسته اند و ثانيا هم تو و هم آنان مبتلي به جهالت واقعي گرديده ايد. مسأله واقعي «حب رياست» است، و طمع رسيدن به «دنيا» در نهان تو و آنان است كه اين مريد بازي را سازمان داده است.

آيا وقت آن نرسيده كه به خود برگردي و به نقطه هاي كور و جهالت هاي انبوه خود و غرورها و غره شدنهاي موجود در خود، واقف شوي. از سوي ديگر آيا به فتنه و بلاهاي موجود در مردم نمي نگري؟!! تو آنان را مبتلي نمودي و با فتنه انگيزي از جانب تو در پرتو آنچه كه ديدند، از كسب و كار خود منصرف شدند (و گول معلومات ظاهري تو را خورده) و نفوسشان اشتياق پيدا كرد كه به مرتبه اي از «علم» برسند كه تو رسيدي و يا اينكه به ادراك آن نائل شوند كه تو نائل شدي و نتيجه اين همه اين شد كه در درياي ژرفي از گمراهي در غلتيدند كه عمق آن قابل ادراك نيست، و به بلايي مبتلي گرديدند كه اندازه آن قابل تقدير نيست. در اين شرايط اين خداست كه براي ما و توست و او تنها كسي است كه بايد به كمك گرفته شود.

(حال اگر به دنبال نجات هستي) بايد از تمام موقعيت و امكانات نارواي خويش روي برگرداني، تا اين توان را پيدا كني كه به «صالحين» ملحق گردي، همان كساني كه با كهنه جامه زاهدانه خويش بدرود حيات گفته و وارد قبر

شدند در حالي كه پشتشان به شكمشان به خاطر نهايت زهد و دوري از تن پروري و زياده خوري چسبيده بود. آري بين آنان و خدايشان هيچ حجاب و پرده اي وجود نداشت. «دنيا» آنها را نفريفت و به وسيله «دنيا» نيز به فتنه گري مشغول نبودند.

براي وصول به كمالات بلند انساني داراي رغبت بودند و در پي آن داراي طلب شدند و در نتيجه چيزي درنگ نكردند كه به آنچه مي خواستند رسيدند. پس اگر دنيا به اين درجه از افتضاح و بدبختي به وسيله امثال تو مي رسد با اين سني كه از تو گذشته و ديگر پيرمرد شده اي و با توجه به رسوخ علم تو و اينكه ديگر اجلت نيز فرارسيده است، پس چگونه جوان سالان جان سالم به در برند در حالي كه بهره اي از «علم» هم ندارند و رأي و ديدگاهشان ضعيف بوده و عقل و قوه تشخيصشان دچار فساد گرديده است. انا لله و انا اليه راجعون.

به چه كسي بايد تكيه كرده و به كجا بايد پناه آورد؟!! و آرزوي برگشتن نزد چه كسي است؟ ما شدت غم و نگراني خود را و آنچه در مورد تو شاهديم به سوي خداوند شكايت مي بريم و مصيبت هاي خود را كه از ناحيه تو عايد مي شود، به حساب خداوند مي گذاريم!!

نيك بنگر كه در برابر كسي كه تو را با نعمت هاي خود، چه در حال كودكي چه در حال بزرگي تغذيه نموده است، چگونه شكرگزار هستي. و براي كسي كه به وسيله دينش تو را در ميان مردم دنيا قرار داده است، چگونه او را تعظيم مي داري؟ و چگونه از پوششي كه خداوند با

آن تو را در ميان مردم پوشانيده است، صيانت نموده اي؟ و چگونه است نزديكي در درون تو از كسي كه امر نموده تا به او نزديك باشي و در مقابلش خود را ذليل بداني؟!

تو را چه شده كه از خواب خرگوشي خود بيدار نمي شوي و از لغزشهايت توبه نمي كني؟ چرا نمي گويي: «سوگند به خداوند من حتي به يك كار باعث احياي دين او و يا از بين رفتن باطل گردد، براي خدا قيام نكردم.»

آيا اين است شكر كسي كه از تو مسئوليت به بار كشيدن بار «تبليغ» را مسألت داشت. چقدر مي ترسم از اينكه تو مصداق اين قول حضرت ربوبي در كتابش باشي كه: «نماز» را ضايع كردند و شهوتها و تمايلات نفساني را تبعيت نمودند پس بزودي به سزاي اعمالشان به گمراهي مطلق دچار خواهند شد.» [8] . خداوند كتاب خود را بر دوش تو نهاد و علمش را به تو وديعه سپرد ولي آن را ضايع نمودي!! اما ما خداوند را سپاس مي گزاريم كه از آنچه تو را بدان مبتلا نموده است، عافيت بخشيد.» [9] . صلوات و رحمت بي پايان خداوند بر نفس قدسي شما اي امام همام كه خامه طيب و طاهرتان اين چنين نور افشان است و تابناك. و به اين اميد كه جميع روحانيون و عالمان ديني با مطالعه و دقت در اين اثر نوراني، وظيفه خطيري خود را تشخيص داده و با تهذيب نفس، هرگز وسيله تحكيم ضلالت و ظلم در جامعه نبوده بلكه زمينه ساز بسط عدالت و تحقق آرمانها و ارزشهاي و اسقرار نظام توحيدي باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث، ج 16،

ص 181 و 182.

[2] معجم رجال الحديث، ج 16، ص 182.

[3] ر. ك: بحارالانوار، ج 75، ص 131، پاورقي، و جهاد الامام السجاد (-عليه السلام-)، ص 223 الي 227.

[4] آيه 7، از سوره 14: ابراهيم[لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد].

[5] بخشي از آيه 187 از سوره 3: آل عمران[لتبيننه للناس و لا تكتمونه].

[6] بخشي از آيه 168، از سوره 7: الاعراف[فخلف من بعدهم خلف ورتوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادني و يقولون سيغفرلنا].

[7] آيه 55 از سوره 51: الذاريات[فذكر فان الذكري تنفع المؤمنين].

[8] آيه 59 از سوره 19: مريم[أضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا].

[9] تحف العقول، ص 274 - 275.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

راه رسول خدا

يكي از نوادگان اميرمؤمنان علي عليه السلام به نام فاطمه نزد جابر بن عبدالله انصاري آمد و گفت: «اي همنشين رسول خدا! از تو مي خواهم كه امام و سرور ما حضرت سجاد را دريابي. او تنها يادگار پدرش حضرت سيدالشهدا است و ما بر جان او مي ترسيم.» جابر گفت: «مگر چه شده است؟» عرض كرد: «بر اثر عبادت بسيار بيني اش آسيب ديده و پيشاني مباركش پينه بسته و زانوان و كف دست هايش آزرده شده و جانش بر اثر عبادت فراوان افسرده گشته است.» جابر فورا به محضر امام عليه السلام رسيد و او را در محراب عبادت مشاهده كرد. كنارش نشست و عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما و جهنم را براي دشمنان شما آفريده است؟! بنابراين شما كه بنده مقرب خداوند هستيد

چرا تا اين حد خود را به رنج و زحمت مي اندازيد.» امام عليه السلام فرمود: «اي جابر! اي صحابي رسول خدا! مگر نمي داني كه جدم رسول خدا لحظه اي خدا را معصيت نكرد و پروردگار متعال او را آمرزيد و با اين وجود به قدري به عبادت ايستاد كه پاهاي مباركش ورم كرد و ساق هايش مجروح گشت. شخصي به آن بزرگوار گفت: اي رسول خدا! با اين كه پروردگار گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده و پاك و منزه هستي [1] چرا اين گونه خود را به زحمت مي اندازي؟ پيامبر خدا در پاسخ فرمود: «افلا اكون عبدا شكورا»؟! «آيا بنده سپاسگذار خداوند نباشم؟!» جابر عرض كرد:

«اي فرزند رسول خدا! جان عزيزت در خطر است و عبادت بسيار تو را ضعيف كرده است؛ با اين كه شما از خانداني هستيد كه بلاها و گرفتاري ها به وسيله شما دفع مي شود و آسمان به يمن وجود شما پا بر جاست.» امام عليه السلام فرمود: «اي جابر! تا زنده ام راه پدرانم را خواهم پيمود و آنان را الگوي خويش قرار خواهم داد تا آن كه با آنان ملاقات نمايم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اشاره به آيه دوم سوره فتح.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 60.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

رفق و مدارا با حيوان

ابونعيم [1] در حلية به سند خود از عمرو بن ثابت آورده است كه علي بن الحسين (ع) كه نسبت به هر كس به نيكي و احسان رفتار مي نمود، به شتري كه از مدينه به مكه سفر مي كرد نيز هرگز كوچكترين صدمه اي وارد نمي ساخت.

شيخ مفيد در ارشاد به سند خود

روايت كرده است كه: شتر علي بن الحسين (ع) در يكي از سفرهاي حج به كندي راه مي پيمود. با تازيانه اي كه بر دست داشت به آن اشاره كرد و سپس در حالي كه گفت «آه، لولا القصاص»، ناگهان تازيانه را به كناري انداخت و شتر را به حال خود گذاشت. در روايت ديگري است كه با تازيانه اي كه بر دست داشت به وي اشاره كرد و گفت: اگر نمي ترسيدم به كيفر اين يك تازيانه قصاص شوم حتما بر شترم تازيانه مي زدم. روايت است كه آن حضرت طي بيست بار كه به حج سفر كرد حتي از زدن يك تازيانه بر حيوان، خودداري كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 294.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

رعايت حقوق خانواده و بستگان

پاسداشت حقوق خانواده در ديدگاه امام سجاد عليه السلام اهميت بسيار زيادي دارد. در رساله حقوق از آن حضرت به يادگار مانده و در آن، حقوق متقابل افراد نسبت به هم بيان شده، بخشي به خانواده اختصاص يافته است. در اين رساله، از حقوق شوهر نسبت به همسر و حقوق متقابل وي و نيز از حقوق پدر و مادر نسبت به فرزند و حق فرزند در مقابل پدر و مادر، به تفصيل مطالبي آمده است. افزون بر آن، در سخنان حكيمانه ديگري از حقوق ديگر اقوام سخن به ميان آورده است. امام در يكي از سخنان زيباي خود به فرزندش، درباره حقوق متقابل خود و فرزندش چنين مي فرمايد: اي فرزند! آگاه باش كه خداوند انجام كاري را بر عهده تو نگذاشته

و بدان توصيه نكرده است كه برايم (كه پدر تو هستم) انجام دهي و وظيفه تو باشد و مرا (در مقابل تو) معاف كرده باشد، (بلكه من هم در مقابل تو همين را وظيفه دارم). پس بدان كه بهترين پدران، پدري است كه در دوست داشتن فرزند خود تفريط نكند و بهترين فرزند نيز آن فرزندي است كه كوتاهي در انجام وظيفه در مقابل پدر، وي را به عاق والدين و تباه ساختن حق وي نكشاند. [1] .

اين كلام حضرت دو پيام دارد: نخست اينكه رابطه صميمي پدر و فرزند را به همگان آموخت و دوم اينكه حقوق متقابل پدر و فرزند را بيان فرمود.

امام در كلامي ديگر، در كنار توصيه هايي كه به فرزندش براي برگزيدن دوستان شايسته دارد، درباره اهميت حق خويشاوندان چنين مي گويد:

اي فرزندم! از هم نشيني با كسي كه از خويشان خود بريده است، بپرهيز؛ زيرا در سه جاي قرآن وي را مورد لعن الهي يافتم. آنجا كه مي فرمايد: «آيا جز اين انتظار مي رود كه در روي زمين فساد مي كنند و پيوند خويشاوندي شان را مي برند. آنها كساني هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته است». (محمد: 22 و 23) همچنين در سوره رعد مي فرمايد: «آنان كه عهد الهي را پس از برقراري آن مي شكنند و پيوندهايي را كه خدا دستور برقراري آن را داده است»، مي برند و روي زمين فساد مي كنند. لعنت براي آنهاست و براي آنان سراي بدي (در آخرت) است». (رعد: 25) نيز مي فرمايد: «(فاسقان) كساني (هستند) كه پيمان خدا را پس از برقراري آن مي شكنند و پيوندهايي را كه دستور داده است برقرار سازند، مي برند و در

زمين فساد مي كنند. اينها زيان كارند». [2] (بقره: 27) به خاطر همين پاي بندي به اصل روابط خانوادگي، چه بسا خويشان آن حضرت در حقش ستم روا مي داشتند، ولي ايشان از روي كرامت و بزرگواري در مقابل آنان، از خودگذشتگي نشان مي داد و با آنان قطع رحم نمي كرد. برخي از سيره نگاران نوشته اند: «ميان حسن بن حسن (پسر عموي امام) و علي بن الحسين عليه السلام كدورتي وجود داشت. روزي علي بن الحسين عليه السلام با يارانش در مسجد نشسته بود كه حسن نزد وي آمد و چيزي (از ناسزاگويي) را نسبت به او فرو نگذاشت و هر آنچه خواست، گفت. آن گاه به خانه اش بازگشت، در حالي كه علي بن الحسين همچنان ساكت بود (و چيزي نگفت و واكنشي نشان نداد). شب هنگام به در خانه حسن بن حسن رفت، در را كوبيد تا حسن بيرون آمد. آن گاه علي بن الحسين عليه السلام به وي چنين فرمود: «اي برادرم! اگر در آنچه گفته اي، راست گو بوده اي و من واقعا چنانم كه تو مي پنداري، از خداوند مي خواهم مرا ببخشايد و اگر در آنچه گفته اي، دروغ گو بوده اي، از خدا مي خواهم تو را ببخشايد. والسلام عليكم». آن گاه بازگشت. پس از اين برخورد، علي بن الحسين عليه السلام، حسن (پسر عمويش) به خود آمد و در پي او دويد و در حال گريه چنين گفت: از اين پس، در اموري كه تو خوش نداري، سخني نخواهم گفت. علي بن الحسين عليه السلام نيز گفت: تو را در آنچه نسبت به من گفته اي، حلال كردم». [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احمد بن عبد ربه اندلسي، العقد الفريد، بيروت، منشورات دار و مكتبة هلال، 1999 م.، ج 2، ص

248.

[2] تاريخ دمشق، ج 41، ص 409 و ج 54، ص 293.

[3] تاريخ دمشق، ج 41، ص 395؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 397؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 397.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

ز

زهد و قناعت همراه با ثروت انبوه

مرحوم قطب الدّين راوندي در كتاب خود به نقل از امام پنجم، حضرت باقرالعلوم عليه السّلام آورده است: روزي عبدالملك بن مروان مشغول طواف كعبه الهي بود و امام سجّاد حضرت زين العابدين عليه السّلام نيز بدون آن كه كمترين توجّهي به عبدالملك نمايد، مشغول طواف گرديد و تمام توجّهش به خداي متعال بود.

عبدالملك با ديدن اين صحنه، از اطرافيان خود سؤال كرد: اين شخص كيست، كه هيچ اعتنا و توجّهي به ما ندارد؟ به او گفتند: او علي بن الحسين، زين العابدين است.

عبدالملك در همان جائي كه بود نشست و بدون آن كه حركتي كند دستور داد: او را نزد من آوريد. چون حضرت را نزد عبدالملك آوردند، گفت: ياابن رسول اللّه! من كه قاتل پدرت - امام حسين عليه السّلام - نيستم؛ پس چرا نسبت به ما بي اعتنا و بي توجّه هستي؟

حضرت فرمود: قاتل پدرم به جهت كارهاي ناشايستي كه داشت، دنيايش تباه گشت و با كشتن پدرم آخرتش نيز تباه گرديد، اگر تو هم دوست داري كه همچون او دنيا و آخرتت تباه گردد، هر چه مي خواهي انجام بده. عبدالملك عرضه داشت: خير، هرگز من چنان نمي كنم؛ وليكن از تو مي خواهم تا در فرصت مناسبي نزد ما آئي، تا از

دنياي ما بهره مند شوي.

در اين هنگام، امام سجّاد عليه السّلام روي زمين نشست و آن گاه دامن عباي خويش را گشود و به ساحت اقدس الهي اظهار داشت: خداوندا، موقعيت و عظمت دوستان و بندگان مخلصت را به او نشان بده، تا مورد عبرتش قرار گيرد. ناگاه دامان حضرت پر از جواهرات گرانبها شد و همه چشم ها را بدان سو، خيره گشت. سپس حضرت خطاب به عبدالملك كرد و فرمود: اي عبدالملك! كسي كه اين چنين نزد خداوند متعال آبرومند و محترم باشد، چه احتياجي به دنياي شما دارد؟ و پس از آن اظهار داشت: خداوندا، آن ها را از من بازگير، كه مرا نيازي به آن ها نيست. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج والجرائح: ج 1، ص 194، مجموعه نفيسة: ص 209، بحارالانوار: ج 46، ص 120، ح 11.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

زياد بن سوقه

زياد بن سوقه جريري كوفي از غلامان بود، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] و برقي او را از اصحاب امام ابوجعفر باقر عليه السلام دانسته است. [2] زياد در سلسله سند تعدادي از روايات قرار دارد كه اين روايات بالغ بر نوزده مورد مي باشد. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

[3] معجم رجال الحديث: 7 / 309.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

زيد بن اسلم

زيد بن اسلم

زيد بن حسن

زيد بن حسن بن امام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] و ابن حبان او را در رديف افراد موثق نام برده و مي گويد وي از بزرگان بني هاشم و متولي صدقات رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در مدينه بوده است، عمر بن عبدالعزيز درباره او به كارگزار خود در مدينه نوشت: «اما بعد: بدان كه زيد بن حسن بزرگ بني هاشم و سالخورده ترين آنهاست...» [2] شيخ مفيد مي گويد: زيد شخصي جليل القدر، كريم الطبع،پاك نفس پر احسان و بخشنده بود، شعرا او را مدح گفته اند و مردم براي دريافت احسان او از همه جا قصد رسيدن به خدمت او را داشتند. [3] و در اين جا تعدادي روايات ساختگي وجود دارد كه از مقام او مي كاهد؛ (بطور مثال در روايتي آمده است:) وي با امام باقر عليه السلام مخالف بود و در زمان عبدالملك بن مروان سعي كرد او را به قتل برسانند! آقاي خوئي درباره اين روايت مي نويسد: «اين روايت مرسله است و قابل تصديق نيست زيرا كه عبدالملك تا زمان امام باقر عليه السلام بطور قطع زنده نبود، بنابراين اين روايت ساختگي است.» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 3 / 406.

[3] ارشاد مفيد.

[4] معجم رجال الحديث: 7 / 341.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

زيد بن علي

زيد بن علي بن امام حسين عليه السلام، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است [1] وي داراي مقام والايي

از علم و تقوا بوده و شيخ مفيد درباره او مي گويد: «زيد بن علي بن حسين بعد از ابوجعفر - امام باقر عليه السلام از همه برادرانش برجسته تر و فاضلتر بوده و او عابد، پرهيزگار، فقيه، بخشنده و دلير بود و با شمشير براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد در حالي كه خونخواهي امام حسين عليه السلام را مي كرد. [2] .

ما راجع به سيره، ادب، علم و شهادت اين بزرگوار در كتاب حياة الامام الباقر عليه السلام سخن گفته ايم و در اين جا نيازي به تكرار آن نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] ارشاد مفيد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

زيد العمي

زيد العمي بصري، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

زنده كردن آهوي ذبح شده

ابوحمزه ي ثمالي مي گويد: به امام سجاد عليه السلام عرض كردم: «مي خواهم از شما درباره ي چيزي بپرسم تا آنچه كه مرا مريض كرده است را از بين ببرد.»

حضرت فرمود: «بپرس» . گفتم: «امامان از شما، مرده را زنده مي كنند و جذام و پيسي را خوب مي نمايند و روي آب، راه مي روند.» حضرت فرمود: «خدا آنچه به پيامبران داده به محمد صلي الله عليه و آله و سلم هم داده است. ولي بعضي از فضائل او را ديگران ندارند، و آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داشت به اميرمؤمنان عليه السلام بخشيد و بعد از او به امام حسن عليه السلام و بعد از او هم به امام حسين عليه السلام و به تمام امامان تا روز قيامت، با زياديش كه در هر سال و هر ماه و هر روز حاصل مي شود، به ارث مي رسد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود و سخن از گوشت به ميان آورد، مردي از انصار نزد همسرش كه بره اي داشت، رفت و گفت: «آيا بهره و غنيمتي مي خواهي؟» آن زن گفت: «آن بهره و غنيمت چيست؟» او گفت: «پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به گوشت اشتها دارد، پس آن بره را براي او ذبح مي كنيم.» آن زن گفت: «اين تو و اين بره، هر چه مي خواهي بكن.»

آنها غير از آن، چيزي نداشتند و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم آنها را مي شناخت. پس بره را ذبح كردند و در ديگ پختند. سپس مرد آن را برداشت و نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آورد.

حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم خانواده و دوستان اصحابش را جمع كرد و فرمود: «بخوريد ولي استخوانهايش را نشكنيد.» مرد انصاري و آنان خوردند و سير شدند و پراكنده گشتند. مرد انصاري هم به خانه خود برگشت و بره را ديد كه جلو درب، بازي مي كند.

همچنين روايت شده كه امام سجاد عليه السلام آهويي را خواند و او آمد. سپس دستور فرمود تا آن را ذبح كنند. آن را ذبح نموده و پختند و گوشتش را خوردند، ولي استخوانهايش را نشكستند.

سپس حضرت دستور فرمود پوستش را آوردند و استخوانهايش را در وسط آن گذاشت، پس ناگهان به اذن خداي تعالي آهو برخاست و مشغول چريدن شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 18.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

زنداني شدن فرزدق توسط هشام

مردي به حضرت سجاد عليه السلام عرض كرد، خواب ديدم مثل اين كه در دست خود ادرار مي كنم. حضرت فرمود: زني كه در خانه داري و با او هم بستر مي شوي با تو محرم است؟ تحقيق كردند و معلوم شد زن، خواهر رضاعي شوهر است.

هنگامي كه هشام بن عبدالملك خليفه بود، روزي براي طواف خانه كعبه آمد و گروهي از اهالي شام نيز همراه

او بودند، هشام هر چه سعي كرد كه حجرالاسود را استسلام نمايد به خاطر ازدحامي كه بود نتوانست و رفت در گوشه اي نشست تا در فرصت مناسب ديگري كه خلوت باشد طواف وحجرالاسود را لمس نمايد. در همين موقع ناگهان امام سجاد عليه السلام به مسجدالحرام آمد و قصد طواف نمود و به هر طرف كه مي رفت مردم مانند سايه به دنبال حضرت بودند وقتي عبدالملك ادب و احترام مردم را نسبت به امام سجاد عليه السلام ديد، بسيار ناراحت شد و نفسانيت او بالا گرفت و به غضب آمد. در اين موقع يكي از اهل شام از هشام پرسيد كه اين جوان كيست؟ هشام تجاهل ورزيد و اظهار اسم و نسب حضرت را به دليل دشمني مصلحت ندانست اتفاقا فرزدق شاعر در آنجا بود و بر تجاهل هشام نتوانست صبر كند و گفت: اي هشام اين جوان را نمي شناسي؟ اين جوان آن كسي است كه سنگريزه هاي بطحا بر جلالت جبينش و كوههاي عرفات و مني بر شرافت نسبش شهادت مي دهند و اعتراف مي كنند و قصيده اي مفصل در مدح امام سجاد عليه السلام گفت. هشام وقتي اين قصيده را از فرزدق شنيد شديدا خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زنداني كردند و مقرري او را از دفتر و خزانه بيت المال حذف كردند وقتي اين موضوع به اطلاع امام سجاد عليه السلام رسيد به مقدار كافي درهم و دينار براي فرزدق فرستاد. فرزدق آنها را پس فرستاد و گفت: من اين قصيده را براي صله و پول نگفتم و وقتي هشام نسبت به اظهار حال حضرت كوتاهي

مي كند با كمال اخلاص و نهايت اعتقاد آن قصيده را گفتم و نتوانستم به تجاهل هشام صبر كنم.

امام سجاد عليه السلام مجددا آن درهم و دينار را براي فرزدق فرستاد و فرمود: ما اهل بيت پيامبريم وخازنان بارگاه الهي هستيم به آنچه اخراج مي كنيم رد آن بر ما جايز نيست. فرزدق آن پول ها را پذيرفت و وقتي مدت زنداني و حبس او طولاني شد، تهديد و وعده قتلش را از هشام شنيد، براي رهايي خود نامه اي خدمت امام سجاد عليه السلام فرستاد حضرت براي خلاصي او دعا كرد و در اندك مدتي فرزدق از زندان آزاد و نزد حضرت رفت و دست و پاي امام را بوسيد و گفت: يابن رسول الله آنچه از خزانه بيت المال براي من مقرر شده بود هشام قطع كرد. حضرت فرمود: تأمين مايحتاج تو را چهل سال بر خود لازم دانستم و اگر بيشتر از اين احتياج بود باز هم به تو مي دادم. راوي مي گويد: چهل سال بعد فرزدق فوت نمود و به عالم بقاء واصل شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

زهري

محمد بن مسلم قرشي معروف به زهري فقيه، يكي از پيشوايان برجسته و عالم حجاز و شام، [1] از كساني است كه به امام عليه السلام اخلاص داشت و سخت علاقه مند بود، سخنان ارزشمندي را درباره امام عليه السلام گفته كه بيانگر اوصاف آن حضرت و ارزشهاي والا و صفات برجسته اي است كه در آن بزرگوار جمع بوده، از جمله مي گويد:

الف - «هيچ فرد هاشمي را همچون علي بن حسين نديدم.» [2]

.

ب - «هيچ مرد قرشي را پارساتر و بالاتر از امام سجاد نديده ام.» [3] .

ج - «هيچ فرد قرشي را برتر از علي بن حسين نديدم.» [4] .

د - «در مدينه كسي را بالاتر از او سراغ ندارم.» [5] .

ه - «در ميان اهل بيت مردمي را بالاتر از علي بن حسين نيافتم.» [6] .

و - «من با علي بن حسين عليه السلام زياد مجالست داشتم، كسي را فقيه تر از او نديدم.» [7] . ز- «علي بن حسين از همه مردم زمان خود بالاتر و در اطاعت خداوند بهتر بود.» [8] .

ح- «روز قيامت: مناديي ندا مي دهد؛ امروز بايد آن كسي كه سرور عابدان زمان خود بوده است به پا خيزد! آنگاه علي بن حسين عليه السلام به پا مي خيزد.» [9] اين سخن زهري اشاره به حديث مشهور نبوي دارد كه مي فرمايد:

«وقتي كه روز قيامت فرارسد مناديي از فراز عرش فرياد مي زند: بايد سرور عابدان به پا خيزد، و امام سجاد برمي خيزد.» [10] .

ط - «از زهري پرسيدند: زاهدترين فرد دنيا چه كسي است؟ گفت: علي بن حسين عليه السلام.» [11] .

ي - سفيان بن عيينه مي گويد: از زهري پرسيدم: علي بن حسين را ديده اي؟ گفت: آري او را ديده ام و كسي را بالاتر از او نديده ام، به خدا سوگند من براي او هيچ دوست نهاني و دشمن علني سراغ ندارم! پرسيدند: چطور چنين چيزي ممكن است؟ گفت: چون من كسي را نديدم، مگر با وجود اين كه او را دوست مي داشت اما به دليل اطلاع از فضيلت زياد آن حضرت رشك مي برد و همچنين كسي را نديدم هر چند

كه دشمن او بود اما به دليل مدارا و رفتار خوب آن حضرت با وي، او نيز مدارا مي كرد.» [12] . يقينا زهري اين مطالب را بر زبان نياورده مگر پس از ارتباط زياد با امام عليه السلام و معرفت كامل به اوصاف آن حضرت و آشنايي با خلق و خوي والا و صفات برجسته امام، و شيفتگي وي تا بدان جا رسيده بود كه هر وقت به ياد امام مي افتاد گريه مي كرد و مي گفت: زين العابدين. [13] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 9 / 445.

[2] خلاصة تهذيب الكمال: م 7 / ق / 2، الاغاني: 15 / 325.

[3] البداية و النهاية: 9 / 104.

[4] سير اعلام النبلاء: 4 / 37، تاريخ اسلام: 2 / 266، الكاشف: 2 / 282، طبقات الفقهاء: 10 / 34.

[5] تهذب اللغات و الاسماء: بخش اول ص 343.

[6] الجرح و التعديل: بخش اول از جلد سوم ص 178.

[7] خلاصة تهذيب الكمال: م 7 / ق 2 / ص 336، تذكرة الحفاظ: 1 / 75، شذرات الذهب: 1 / 105، العبر في خبر من غبر: 1 / 111.

[8] سير اعلام النبلاء: 4 / 238، تاريخ دمشق: 12 / 19.

[9] روضات الجنات: 7 / 248، كشف الغمه.

[10] تاريخ دمشق: 36 / 140.

[11] بحارالانوار.

[12] علل الشرايع: ص 88، وسائل الشيعه: 5 / 541، بحارالانوار: 46 / 64.

[13] تاريخ دمشق: 12 / 19، كشف الغمه: 2 / 288، روضات الجنات: 7 / 264.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت

رضا عليه السلام؛ 1372 .

زيد بن اسلم

زيد بن اسلم كه سرآمد فقهاي مدينه، و همچنين از جمله مفسران قرآن كريم بوده است [1] از خاصان امام زين العابدين عليه السلام و شيفته فضل، پارسايي و تقواي آن حضرت بود، پرده از شگفتيهاي صفات و مقامات فوق العاده امام برداشته و جملاتي در اين باره دارد كه از آن جمله است:

الف - «من با كسي از اهل قبله مجالست نكردم كه نظير امام علي بن حسين باشد.» [2] .

ب - «مانند علي بن حسين عليه السلام را در ميان اهل بيت نديدم.» [3] .

ج - «همانند علي بن حسين در فهم و قدرت حافظه كسي را نديده ام.» [4] .

معناي سخنان زيد اين است كه امام سجاد بالاتر از همه مسلمانان و برترين فرد هاشمي عصر خود است و همچنين او مي گويد كه كسي را در فهم و سرعت ادراك و قوه حافظه همانند امام نديده است و اين همان مطلبي است كه شيعه بر آن تأكيد مي كند و معتقد است امام بايد از همه مردم زمان در ويژگيها و صفات والا برجسته تر باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 3 / 395.

[2] تاريخ دمشق: 12 / ق 1 / ص 19.

[3] تاريخ دمشق: 12 / ق 1 / ص 19.

[4] طبقات الفقهاء: 2 / 34.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

زركلي

خيرالدين زركلي مي گويد: «علي بن حسين بن علي بن ابي طالب هاشمي قرشي، ابوالحسن ملقب به زين العابدين چهارمين امام - از نظر شيعه اماميه - از دوازده امام و

يكي از كساني كه در حلم و پارسايي ضرب المثل است و به او «علي اصغر» مي گويند تا از برادرش علي اكبر [1] مشخص گردد.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتمالا كساني كه علي اصغر گفته اند در مقايسه با جدش امام اميرالمؤمنين باشد، اگر نه آن حضرت از نظر محققان اسلامي بخصوص شيعه «علي اوسط» است، نه علي اصغر - م.

[2] الاعلام: 5 / 86.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

زنهار از مشاجره و جدال

امام عليه السلام از مشاجره بر حذر داشته يعني مجادله اي كه مقصود از آن وصول به حق نباشد، بلكه تنها هدف چيره شدن و برتري جويي بوده باشد. [1] امام عليه السلام مي فرمايد:

«المراء يفسد الصداقة القديمة، و يحل العقدة الوثيقة، و أقل ما فيه أن تكون به المغالبة، و المغالبة من أمتن أسباب القطيعة». [2] . «جدال و مشاجره، دوستي قديمي را از بين مي برد و پيمانهاي محكم را بهم مي زند و كمترين اثر آن اين است كه هر كسي بدان وسيله مي خواهد بر ديگري چيره شود و غلبه جويي از محكمترين وسايل بريدن دوستي است.» براستي كه مشاجره و جدال كليد هر بدي است و ميان مردم دشمني و ستيز مي افكند و بسياري از گرفتاريها و مشكلات را براي ايشان فراهم مي آورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اما جدال احسن را قرآن مجيد مجاز فرموده است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن»، نجم / 125، اما جدال غير احسن همين است كه به گفته منطقيون سائل يا ناقض وضع

به دروغ، حيله و به هر وسيله مي خواهد مجيب يا حافظ وضع را بكوبد (تبكيت جدلي) و مغلوب سازد كه اين نوع جدل مذموم است. م.

[2] زهر الآداب، 1 / 102.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

زيد بن علي

در ميان فرزندان امام چهارم زيد بن علي (پس از حضرت باقر عليه السلام) از ديگران افضل و برتر بوده و بسيار عابد و پارسا و فقيه و سخاوتمند و شجاع بود و به همين جهت پس از رحلت حضرت سجاد عليه السلام - كه اكثريت شيعه به امامت فرزندش امام باقر عليه السلام معتقد بودند گروهي نيز زيد را امام دانسته و به شيعه ي زيديه مشهور شدند.

به عقيده ي آنان هر شخص فاطمي نژاد كه عالم و زاهد و شجاع و سخي بوده و به عنوان قيام به حق خروج كند مي تواند امام باشد و چون زيد واجد اين خصوصيات بوده، به نظر اين فرقه امام بوده و پس از كشته شدن او هم فرزندش يحيي بن زيد را كه بر خليفه ي اموي وليد بن يزيد خروج كرد و كشته شد امام مي دانند [1] .

اما خود زيد دعوي امامت نكرد بلكه براي خون خواهي جدش (حسين عليه السلام) قيام نمود و مردم را به سوي پسنديده از آل محمد صلي الله عليه و آله دعوت نمود زيرا او مي دانست كه برادرش حضرت باقر براي احراز اين مقام شايسته مي باشد و باز مي دانست كه امام باقر هم فرزندش حضرت صادق را جانشين خود قرار داده است ولي عده اي تصور كردند كه او مردم

را به سوي خود مي خواند، هنگامي كه خبر شهادت او را به حضرت صادق دادند گريست و فرمود: انا لله و انا اليه راجعون، اجر مصيبت عمويم زيد را از خدا مي طلبم زيرا زيد نيكو عموئي بود و از براي دنيا و آخرت ما نافع بود و به خدا قسم كه عمويم شهيد از دنيا رفت مانند شهدائي كه در خدمت حضرت رسول و علي و حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم شهيد گشتند [2] . باري زيد در زمان هشام بن عبدالملك خروج كرد و در جنگي كه در كوفه ميان او و امويان درگرفت در سال121 هجري در سن42 سالگي به شهادت رسيد. جنازه ي زيد به وسيله پسرش يحيي شبانه در نهر آبي دفن شد و روي آن را خاك و گياه ريختند كه از نظر دشمنانش مخفي بماند ولي يوسف بن عمر ثقفي (پدر حجاج) كه از جانب هشام حاكم عراق بود از ماجراء با خبر شد و جسد زيد را از زير خاك بيرون آورد و سرش را جدا كرد و براي هشام فرستاد. هشام به يوسف نوشت كه بدن زيد را برهنه بر دار كشد يوسف نيز دستور داد او را در كناسه ي كوفه به دار آويختند. در اين مورد يكي از شعراء طرفدار بني اميه به شيعه ي زيديه خطاب نموده و چنين گويد:

صلبنا لكم زيدا علي جذع نخلة

ولم ار مهديا علي الجذع يصلب

يعني: ما زيد شما را بر شاخه ي درخت خرما به دار زديم و من نديدم كه مهدي بر شاخه ي درخت خرما به دار آويخته شد. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شيعه در

اسلام ص34.

[2] منتهي الآمال جلد2 ص36.

[3] براي اطلاع بيشتر از جريان خروج زيد و پسرش يحيي بن زيد به كتاب حضرت صادق عليه السلام تأليف نگارنده مراجعه شود.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد؛ چاپ اول 1386 .

زنان امام زين العابدين

از شرح حال فرزندان امام زين العابدين عليه السلام - چنانكه بعد از اين در همين كتاب خواهيم خواند - و اخبار ديگر اين طور به دست مي آيد كه حضرت زين العابدين عليه السلام فقط يك زن عقدي داشته، نام آن زن: فاطمه بود، فاطمه كه كنيه اش ام عبدالله بود از دختران حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام به شمار مي رفت. حضرت امام محمد باقر عليه السلام از اين بانوي محترمه متولد شد.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه از صادق آل محمد صلي الله عليه و آله روايت مي كند كه فرمود: حضرت علي بن الحسين عليه السلام با ام عبدالله كه دختر امام حسن مجتبي باشد ازدواج كرد، اين همان بانو است كه مادر حضرت امام محمد باقر عليه السلام است. حضرت امام زين العابدين نام اين بانو را صديقه نهاده بود، درباره ي وي مي فرمود: در ميان آل حسن زني نظير اين بانو به وجود نيامده!! نيز در كتاب سابق الذكر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: مادر من ام عبدالله كه دختر امام حسن باشد نزد ديواري نشسته بود، آن ديوار شكست خورد و نزديك بود كه بر سر آن بانو خراب شود، آن بانو به دست خود به ديوار اشاره كرد و فرمود: خدا را به حق حضرت مصطفي صلي الله عليه و آله قسم مي دهم كه به تو اجازه ي سقوط ندهد تا من از اينجا برخيزم!!

آن ديوار از بركت دعاي آن بانو همچنان در هوا معلق ماند تا مادرم برخواست و رفت، آنگاه ديوار سقوط كرد! حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام براي دفع اين بلاء مبلغ صد (100) دينار از براي آن بانو صدقه داد. مابقي زنان حضرت امام زين العابدين عليه السلام ام ولد يعني كنيز زر خريد بودند. گر چه نويسندگان نام و تعداد ايشان را ننوشته اند ولي از شرح حال فرزندان آن بزرگوار استفاده مي شود: تعداد آن عده از زنان زين العابدين عليه السلام - غير از مادر امام محمد باقر - كه داراي فرزند شدند شش نفر بودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

زيد بن زين العابدين

شيخ مفيد مي نگارد: زيد بن علي بن الحسين عليه السلام بعد از حضرت امام محمد باقر عليه السلام از ما بقي برادران خود بهتر، افضل، اعبد، اتقي، افقه، اسخي و شجاع تر بود. همين زيد بود كه با شمشير از براي طلب خون امام حسين عليه السلام خروج كرد. از ابوالجارود روايت شده كه گفت: من وارد مدينه شدم از هر كسي كه راجع به زيد مي پرسيدم؟ مي گفتند: وي حليف القرآن است، يعني دائما مشغول قرائت و تلاوت قرآن است. از خالد بن صفوان روايت مي كند كه گفت: زيد آن قدر از خوف خدا گريه مي كرد كه اشك چشمش با آب بيني وي ممزوج مي شد. عده اي از شيعيان معتقد به امامت زيد شدند سبب اين اعتقاد آن بود كه زيد با شمشير خروج نمود و مردم را براي حاصل كردن رضايت آل محمد صلي الله عليه و آله دعوت مي كرد، بعضي از مردم گمان مي كردند كه منظور

زيد از اين دعوت خود او است، در صورتي كه منظور زيد اين موضوع نبود زيرا زيد كاملا متوجه بود كه برادرش حضرت امام محمد باقر عليه السلام شايسته و ارزنده مقام امامت است، و به آن وصيتي كه حضرت باقر عليه السلام در موقع وفات خود - راجع به مقام امامت - از براي امام جعفر صادق كرده بود كاملا توجه داشت.

مرحوم سيد علي خان در شرح صحيفه سجاديه مي نگارد: كنيه زيد بن علي بن الحسين عليه السلام ابوالحسين بود، مادرش ام ولد (يعني كنيز زر خريد) بود، فضائل و مناقب زيد بيشتر از اين است كه شماره شود.

خروج زيد شهيد

شيخ مفيد در ارشاد مي نگارد: شهادت زيد شهيد در روز دوشنبه، دوم ماه صفر سنه يكصد و بيست (120) هجري بوده وي در موقع شهادت چهل و دو ساله بوده

مرحوم سيد علي خان در شرح صحيفه سجاديه مي نويسد علت خروج زيد و روي بر تافتن از اطاعت طايفه بني مروان اين بود كه زيد از دست خالد بن عبدالملك كه امير مدينه بود به هشام بن عبدالملك شكايت داشت ولي هشام اجازه ملاقات به زيد نمي داد. زيد شكايت خويش را به وسيله نامه براي هشام مي فرستاد هشام در ذيل نامه وي مي نوشت: به سوي خاك خود برگرد! ولي زيد مي گفت: به خدا قسم كه من به جانب خالد بن عبدالملك مراجعت نخواهم كرد. بعد از مدتي كه زيد در شام به سر مي برد هشام اجازه ملاقات به وي داد. همين كه زيد نزد هشام وارد شد هشام به او گفت: اين طور به من رسيده كه تو طالب مقام خلافت و در انتظار يك چنين

رتبه اي هستي؟ در صورتي كه تو لياقت اين مقام را نداري زيرا كه تو فرزند بيشتر از كنيزي نيستي؟! زيد گفت: اين سخني كه تو مي گوئي جوابي دارد. هشام گفت: بگو!!

زيد گفت: هيچ كس از حضرت اسماعيل بن ابراهيم عليه السلام به خدا نزديكتر نبود، در صورتي كه آن حضرت هم پسر كنيز بود [1] و حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله هم از صلب آن بزرگوار بوجود آمد. پس از اين جريان گفتگوهائي ما بين زيد و هشام رد و بدل شد. بالاخره هشام گفت: دست اين نادان را بگيريد و از اطاق خارج نمائيد!! لذا زيد را بيرون آوردند و او را با چند نفر متوجه مدينه نمودند تا اينكه او را از حدود شام خارج كردند. موقعي كه مأمورين هشام از زيد جدا شدند وي متوجه عراق شد و وارد كوفه گرديد، مردم كوفه با زيد بيعت نمودند.

مسعودي در كتاب مروج الذهب مي نگارد: علت خروج زيد اين بود كه وي در رصافه [2] وارد مجلس هشام گرديد پس از ورود جائي نبود كه بنشيند و كسي هم وي را جا نداد به ناچار در ذيل مجلس نشست، آنگاه متوجه هشام شد و سخناني به وي گفت كه مضمون آنها تكبر و نخوت هشام بود، بعد از آن فرمود: من به تو توصيه مي كنم كه از خدا بترسي!!

هشام گفت: ساكت باش! لاام لك؟ يعني تو كنيز زاده اي تو هواي خلافت بسر داري در صورتي كه فرزتد كنيزي بيش نيستي؟! زيد فرمود: اين سخن تو را جوابي هست اگر اجازه دهي بگويم و الا ساكت باشم؟ هشام گفت: بگو! زيد

فرمود: پستي رتبه مادران موجب و دليل بر فرومايگي فرزندان نخواهد شد و انسان را از ترقي و تعالي باز نمي دارد. مادر حضرت اسماعيل بن ابراهيم كنيز مادر اسحاق ابن ابراهيم بود، با اينكه حضرت اسماعيل پسر كنيزي بود معذلك خداي عليم اسماعيل را پيغمبر و پدر عرب قرار داد و شخصيتي مثل حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله را از صلب اسماعيل به وجود آورد. اي هشام! مرا از طرف مادرم سرزنش و ملامت مي كني در صورتي كه من فرزند علي و فاطمه صلوات الله عليهما هستم. اين بگفت و از نزد هشام خارج شد و متوجه كوفه گرديد.

موقعي كه زيد داخل كوفه شد قراء و اشراف كوفه با وي بيعت كردند و زيد خروج نمود. يوسف بن عمر ثقفي كه از طرف هشام عامل و استاندار عراق بود در مقابل زيد آماده جنگ شد. موقعي كه آتش جنگ شعله ور گرديد ياران زيد پيمان شكني كردند و فرار نمودند فقط زيد با يك عده قليلي باقي ماندند. زيد همچنان مشغول جنگ بود تا شب فرارسيد و لشكر دست از قتال كشيدند. زيد شهيد زخمهاي فراواني خورده بود و تيري هم به پيشاني وي فرو رفته بود. براي خارج كردن آن تير شخص حجامي را از يكي از قريه هاي كوفه آوردند، موقعي كه حجام آن پيكان را از جبهه مبارك زيد بيرون آورد جان شريف وي نيز با آن تير بيرون آمد!! وقتي زيد شهيد شد جنازه مقدس او را در مجراي نهر آبي به خاك سپردند، موضع قبر وي را از خاك و گياه پر كردند، آب را بر روي

قبر زيد جاري كردند. بعد از اين جريان از آن شخص حجام عهد و پيمان گرفتند كه اين راز را فاش نكند!! ولي آن مرد نابكار پس از اينكه صبح شد نزد يوسف رفت و موضع قبر زيد را معرفي كرد. يوسف قبر زيد را نبش كرد، جنازه مبارك وي را بيرون آورد، سر مقدسش را از بدن جدا كرد و از براي هشام فرستاد. هشام براي يوسف نوشت: جنازه زيد را برهنه مي كني و به دار ميزني!! لذا يوسف جسد شريف زيد را عريان نمود و آن را در كناسه [3] كوفه به دار آويخت. يكي از شعراي بني اميه آل ابوطالب و شيعيان را مورد خطاب و طعنه قرار داده و اين شعر را گفته:

صلبنا لكم زيدا علي جذع نخلة

و لم أر مهديا علي الجذع يصلب

يعني ما زيد شما را بالاي شاخه خرما به دار زديم و من مهدي (يعني شخص هدايت شده) را نديدم كه بالاي شاخه خرما بدار آويخته شود.

بعد از مدتي كه جنازه زيد بالاي دار بود هشام براي يوسف نوشت: بدن زيد را به آتش مي سوزاني و خاكسترش را به باد فنا مي دهي!!

ابوبكر بن عياش و ديگران گفته اند: جنازه زيد شهيد مدت پنجاه (50) ماه در كناسه كوفه بالاي دار بود و چشم كسي به عورت وي نيفتاد، زيرا خدا به قدرت خود عورت او را مستور نموده بود. مرحوم سيد علي خان در شرح صحيفه سجاديه مي نويسد: عنكبوت به عورت زيد تار تنيده بود و عورت او را مستور نموده بود!! موقعي كه خبر شهادت زيد شهيد را به حضرت صادق عليه السلام دادند فرمودند:

انا لله و انا اليه راجعون حقا كه عموي من زيد بنده خوب خدا بود. زيد عموي من در دنيا و آخرت مردي بود از براي ما!! به خدا قسم عمويم زيد نظير آن شهيداني بود كه با پيغمبر خدا و علي و حسن و حسين صلوات الله عليهم اجمعين شهيد شدند.

نيز از جرير بن ابوحازم روايت مي كند كه گفت: من در عالم خواب ديدم كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله به چوبه دار زيد بن علي تكيه كرده و مي فرمايد: آيا سزاوار بود كه با فرزند من اين عمل را انجام دهند؟! از مكافات عمل غافل مشو!! مسعودي در كتاب مروج الذهب از ميثم بن عدي طائي از عمر بن هاني روايت مي كند كه گفت: من و علي بن عبدالله بن عباس در زمان سفاح به جهت نبش قبرهاي بني اميه خارج شديم.

موقعي كه قبر هشام را شكافتيم و جنازه او را بيرون آورديم ديديم جسد او متلاشي نشده، اعضايش همه صحيح و سالمند، فقط نرمه بيني وي از بين رفته بود. عبدالله تعداد هشتاد (80) تازيانه به بدن وي زد و بعد از اين عمل جنازه او را آتش زد!!

بعد از اين جريان داخل زمين وابق شديم، همين كه جنازه سليمان را از قبر خارج كرديم ديديم غير از صلب و اضلاع يعني پشت و دنده ها و سر او چيزي باقي نمانده بود. جسد وي را آتش زديم. همچنين كليه جنازه هائي كه از بني اميه در قنسرين بود [4] آتش زديم!!

همين كه از آنجا فراغت يافتيم به جانب دمشق روانه شديم و قبر وليد بن عبدالملك را شكافتيم ولي

چيزي در آن نيافتيم!! بعد از آن قبر پدرش عبدالملك را نبش كرديم ولي در آن نيز به جز قسمتي از سرش چيزي بدست نياورديم!

پس از انجام اين اعمال رفتيم و قبر يزيد بن معاويه را شكافتيم ولي در آن هم غير از يك استخوان چيزي نيافتيم، در لحد يزيد با خطي سياه و طولاني مواجه شديم كه گويا: در طول لحد خاكستر ريخته باشند؟!

بعد از آن در ساير شهرها گردش و تفتيش مي كرديم و آنچه كه از جنازه هاي بني اميه را به دست مي آورديم آتش مي زديم!!

چه خوش سروده اند:

خود لحد گويد به ظالم كيستي؟

ظالما! در بيت مظلم چيستي؟

ظالمان را كاش جان بر تن مباد

كز حريقش آتش اندر من فتاد

نيكوان را خوفها از من بود

اي عجب ظالم ز من ايمن بود؟

خانه ظالم به دنيا شد خراب

من بر او پاينده تا يوم الحساب.

ديگري سروده:

گوئي كه نگون كرده ايوان فلك وش را

حكم فلك گردان يا حكم فلك گردان.

جامي سروده:

نادره مردي ز عرب هوشمند

گفت: به عبدالملك از روي پند

زير همين گنبد و اين بارگاه

روي همين مسند و اين تكيه گاه

بودم و ديدم بر ابن زياد

آه چه ديدم كه دو چشمم مباد

تازه سري چون سپر آسمان

طلعت خورشيد ز رويش عيان

بعد ز چندي سر آن خيره سر [5] .

بد بر مختار بروي سپر

بعد كه مصعب سرو سردار شد

دستخوش او سر مختار شد

اين سر معصب به تقاضاي كار

تا چه كند با تو دگر روزگار.

مرحوم سيد علي خان در شرح صحيفه سجاديه از حضرت رسول اكرم

صلي الله عليه و آله روايت مي كند كه فرمود: نحن بنو عبدالمطلب ما عادانا بيت الا و قد خرب و لاعا و انا كلب الاوقد جرب، من لم يصدق فليجرب. يعني هيچ خانداني با ما فرزندان عبدالمطلب دشمني نمي كند مگر اينكه خراب خواهد شد؟ هيچ سگي به ما بانگ نمي زند مگر اينكه دچار مرض جرب (يعني گري و كچلي كه واگيره دارد) خواهد شد، كسي كه اين موضوع را تصديق نمي كند پس تجربه نمايد!

زيد شهيد سروده:

1 - نحن سادات قريش و قوام الحق فينا

نحن أنوار التي من قبل كون الخلق كنا

2 - نحن منا المصطفي و المرتضي و المهدي منا

فبنا قد عرف الحق و بالحق أقمنا

1 - يعني ما سادات و بزرگان قريشيم و پايداري حق در وجود ما خواهد بود. ما همان نورهائي هستيم كه قبل از موجود شدن خلق وجود داشته ايم.

2 - مائيم كه پيغمبر برگزيده و علي مرتضي و حضرت مهدي عليهم السلام از ما هستند. پس بنابراين حق به وسيله ما شناخته شده و ما هم حق را به پا خواهيم داشت.

فرزندان زيد شهيد

در كتاب عمدة الطالب مي نگارد: زيد شهيد فقط داراي چهار پسر بود كه نام آنان بدين قرار است: 1 - يحيي 2 - حسين 3 - عيسي 4 - محمد.

1 - يحيي بن زيد

مادر يحيي بن زيد: ريطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد ابن حنفيه بود. شهادت يحيي در سنه (125) هجري واقع شد.

ابوالفرج مي نويسد: موقعي كه زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در كوفه شهيد شد و يحيي فرزند وي از دفن پدر فراغت يافت اصحاب

و ياران زيد به جز ده نفر كه با يحيي بودند همه پراكنده شدند.

يحيي شبانه از كوفه خارج و متوجه نينوا شد و از آنجا به سوي مدائن رفت. يوسف بن عمر ثقفي كه والي عراقين (كوفه و بصره) بود حريث (به ضم حاء و فتح راء) كلبي را براي دستگير نمودن يحيي به طرف مدائن اعزام كرد.

ولي يحيي از مدائن به جانب ري شتافت و از آنجا به طرف سرخس حركت نمود، پس از دخول در سرخس بر يزيد بن عمرو تيمي وارد شد و مدت شش ماه نزد او بود. گروهي از خوارج كه جمله: لا حكم الالله را شعار خود قرار داده بودند در نظر داشتند كه براي جنگ بني اميه با يحيي هم دست و متحد شوند. ولي يزيد بن عمرو يحيي را از قبول پيشنهاد آنان منصرف كرد و گفت: چگونه مي شود تو از اين افرادي كه از علي عليه السلام و اهل بيت او بيزاري مي جويند براي جنگ با دشمن طلب نصرت كني؟! لذا يحيي خوارج را از خود دور كرد و از سرخس متوجه بلخ گرديد و بعد از دخول در بلخ بر حريش بن عبدالرحمان شيباني وارد شد و همچنان نزد او بود تا هشام از دنيا رفت و وليد به منصب خلافت رسيد. يوسف بن عمر براي نصر بن سيار كه والي خراسان بود نوشت: كسي را نزد حريش مي فرستي تا حريش يحيي را زنداني كند!! نصر از براي عقيل كه عامل بلخ بود نوشت: حريش را مي گيري و او را رها نمي كني تا يحيي را به تو تسليم نمايد!! عقيل به دستور نصر بن سيار

حريش را گرفت و امر كرد تا تعداد ششصد (600) تازيانه بر وي زدند آنگاه به او گفت: به خدا قسم اگر يحيي را به من تسليم نكني تو را خواهم كشت ولي حريش اين پيشنهاد را نپذيرفت. قريش كه پسر حريش بود به عقيل گفت: تو مزاحم پدرم مشو تا من يحيي را به تو تسليم نمايم. قريش با عده اي درصدد دستگير كردن يحيي برآمدند و او را در خانه اي كه در جوف خانه ديگر بود يافتند، ايشان يحيي را با يزيد بن عمرو كه از ياران كوفي يحيي به شمار مي رفت دستگير نمودند و براي نصر ابن سيار فرستادند. نصر هم يحيي را زنداني كرد و جريان را براي يوسف بن عمر نگاشت. يوسف هم اين قضيه را براي وليد نوشت.

وليد در جواب نوشت: يحيي و ياران او را از قيد و بند آزاد نمائيد، يوسف مضمون نامه وليد را براي نصر نوشت و نصر ابن سيار هم يحيي را خواست و پس از اينكه وي را از خروج كردن بر حذر داشت مبلغ ده هزار (10000) درهم و يك استر به يحيي داد و او را دستور داد تا نزد وليد برود.

ابوالفرج مي نگارد: موقعي كه يحيي از قيد و بند آزاد شد گروهي از ثروتمندان شيعه نزد آن آهنگري كه قيد آهن را از پاي يحيي درآورده بود رفتند و گفتند: اين قيد آهنين را به ما بفروش!! آهنگر قبول كرد و آن قيد را در معرض فروش نهاد هر يك از خريداران كه مي خواست آن قيد را به قيمتي بخرد ديگري اضافه مي كرد تا اينكه قيمت آن به مبلغ

بيست هزار (20000) درهم رسيد بالاخره همه مشتريان آن قيد را به شراكت خريدند و هر كسي سهم خود را براي خويش نگين انگشتر كرد!! موقعي كه يحيي از قيد و بند نجات يافت متوجه سرخس گرديد و از سرخس به نزد عمرو بن زراره كه والي - ابرشهر - بود رفت. عمرو مبلغ هزار (1000) درهم از براي مخارج يحيي داد و او را به جانب بيهق اعزام نمود. يحيي در بيهق تعداد هفتاد نفر را با خود هم دست نمود و از براي آنان ستور خريد، آنگاه از براي مدافعه زراره حركت كرد.

همين كه عمر و از خروج يحيي مطلع گرديد جريان را براي نصر بن سيار نوشت. نصر هم براي عبدالله بن قيس كه عامل سرخس بود و براي حسن بن زيد كه عامل طوس بود نوشت تا به - ابرشهر - روند و تحت فرمان عمرو بن زراره درآيند و با يحيي كارزار كنند.

عبدالله و حسن به دستور نصر بن سيار با لشكر خود نزد عمرو رفتند و تعداد ده هزار (10000) نفر لشگر تهيه نموده و براي جنگ با يحيي آماده شدند.

يحي هم با تعداد هفتاد نفر لشگر به جنگ ايشان آمد و كارزار سختي كرد و عمرو بن زراره را كشت، لشگر او را منهزم و پراكنده نمود، اموال لشگرگاه او را به غنيمت تصاحب كرد بعد از اين جريان بود كه يحيي به جانب هرات شتافت و از هرات به سوي جوزجان (كه مابين مرو و بلخ است) رهسپار گرديد.

نصر بن سيار هم سالم بن احور را با تعداد هشت هزار (8000) نفر سواران

شامي و غير شامي به جنگ يحيي فرستاد. در قريه ارغوي [6] بود كه دو لشگر با يكديگر مصادف شدند و آتش جنگ شعله ور گرديد. يحيي مدت سه روز و سه شب با ايشان جنگيد تا اينكه لشگر يحيي كشته شدند، در پايان جنگ تيري بر پيشاني يحيي اصابت كرد و او را از پاي درآورد و شهيد شد.

همين كه سالم و لشگرش فاتح شدند در مقتل يحيي آمدند و بدن وي را برهنه كردند و سر مباركش را جدا نموده از براي نصر فرستادند و نصر هم آن سر مقدس را براي وليد فرستاد.

مرحوم سيد علي خان در شرح صحيفه سجاديه مي نويسد: وليد هم سر يحيي را نزد مادر او كه ريطه نام داشت فرستاد. وقتي چشم ريطه به سر جوان خود افتاد گفت: مدت طولاني بود كه فرزندم را از من دور كرديد و اكنون سر او را براي من هديه آورده ايد؟!

بعد از اين جريان بود كه بدن مبارك يحيي را بر دروازه جوزجان به دار آويختند، آن بدن شريف همچنان بالاي دار بود تا اين كه اركان سلطنت بنواميه متزلزل و سلطنت بني عباس تقويت شد.

ابومسلم مروزي كه طرفدار دولت بني عباس بود سالم را كه قاتل يحيي بود كشت. آنگاه جنازه مقدس يحيي را از بالاي دار به زير آورد، غسل داد، كفن كرد، نماز بر بدن وي خواند و او را در همانجا به خاك سپرد. پس از اين جريان بود كه همه آن افرادي را كه در ريختن خون يحيي شركت كرده بودند كشت.

آنگاه مدت يك هفته در ولايت خراسان و توابع آن از براي يحيي

شهيد سوگواري نمودند. در همان سال بود كه نام كليه نوزادهائي را كه در خراسان متولد مي شدند يحيي مي نهادند. دعبل خزاعي در اين مصرع از قصيده خود كه مي گويد: و أخري بأرض جوزجان محلها. اشاره به همين يحيي شهيد مي كند. در كتاب منتخب التواريخ مي نگارد: جوزجان كه مدفن يحيي بن زيد است در نزديكي گنبد قابوس قرار دارد. بقعه جناب يحيي بن زيد را علاء الدوله در زمان مرحوم ناصرالدين شاه بنا كرد. در سند صحيفه كامله سجاديه از متوكل بن هارون نقل مي كند كه گفت: من با يحيي بن زيد در آن موقعي كه متوجه خراسان بود ملاقات نمودم و به وي سلام كردم. او به من گفت: از كجا مي آئي؟ گفتم: از حج، راجع به اهل بيت و عموزادگان خود و حضرت امام جعفر صادق از من سراغ گرفت؟ من جريان غم و اندوه آنان را نسبت به زيد شهيد كه پدر يحيي باشد براي وي نقل كردم. يحيي گفت: عموي من محمد بن علي (يعني امام باقر عليه السلام) به پدرم زيد فرمود: خروج منماي! او را آگاه كرد كه اگر خروج كند و از مدينه خارج شود كار او به كجا خواهد كشيد. آنگاه به من گفت: آيا عموزاده من حضرت صادق را ملاقات كردي؟ گفتم: آري، گفت: از آن حضرت نشنيدي كه درباره من چيزي بگويد؟ گفتم: چرا، گفت: آن حضرت درباره من چه گفت؟ گفتم: من دوست ندارم آنچه را كه از آن بزرگوار درباره سرنوشت تو شنيده ام بگويم.

يحيي گفت: آيا مرا از مرگ مي ترساني؟! آنچه را كه از آن حضرت راجع به من شنيده اي بگو! گفتم: من از

آن بزرگوار شنيدم كه مي فرمود: تو كشته مي شوي و نظير پدرت زيد بالاي دار آويخته خواهي شد. ناگاه ديدم رنگ يحيي دگرگون شد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد:

يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب

بعد از اين گفتگوها به من گفت: عمو زاده من حضرت صادق عليه السلام چيزي نفرمود كه تو آن را نوشته باشي؟ گفتم: چرا، گفت: چه فرمود؟ من آن چيزهائي را كه از علوم مختلفه از گفته هاي حضرت صادق عليه السلام يادداشت كرده بودم و آن دعائي را كه آن حضرت به من تعليم داده بود به وي ارائه نمودم.

يحيي آن دعا را تلاوت كرد، وقتي به انتهاي آن رسيد به من گفت: اجازه مي دهي كه من اين دعا را بنويسم؟ گفتم: يابن رسول الله! راجع به چيزي كه از خود شما است چگونه اجازه مي خواهي؟ و... راوي مي گويد: بعد از اين گفتگوها بود كه يحيي جامه داني را خواست و صحيفه قفل زده اي را از آن بيرون آورد، نظر به مهر آن صحيفه كرد و گريان شد، آنگاه مهر آن را شكست صحيفه را خارج كرد، به پشت چشم خود نهاد و به صورت خود ماليد. پس از اين جريان به من گفت: اگر نه چنين بود كه حضرت صادق عليه السلام خبر شهادت و بدار آويخته شدن مرا داده است من اين صحيفه را به تو نمي دادم، ولي من يقين دارم كه گفته آن حضرت صحيح است، زيرا كه آن بزرگوار هر چه بگويد از پدران خود شنيده و حتما هم عملي خواهد شد.

چون من مي ترسم اين صحيفه كه حاوي علم مخصوصي است به دست بني اميه

بيفتد و آنان اين صحيفه را در خزينه هاي خود ذخيره كنند لذا اين صحيفه را به تو مي دهم تا آن را به نحو امانت نگاه داري، موقعي كه كار ما با اين گروه يكسره گرديد (و من شهيد شدم) تو اين صحيفه را به عمو زادگانم: محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن بن علي عليه السلام كه خليفه و جانشين منند تسليم مي كني.

متوكل مي گويد: من آن صحيفه را گرفتم. موقعي كه يحيي شهيد شد من به مدينه رفتم و جريان يحيي را به عرض حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله رسانيدم. امام صادق عليه السلام در مصيبت يحيي اندوهگين شد و گريست و فرمود: خدا عمو زاده من يحيي را رحمت كند و او را به پدران و اجدادش ملحق نمايد و...

بعد از اين گفتگوها حضرت صادق به من فرمود: آن صحيفه كجا است؟ گفتم: اين است. امام صادق عليه السلام پس از اينكه آن صحيفه را باز كرد فرمود: به خدا قسم اين خط عمويم و دعاي جدم حضرت علي بن الحسين است.

آنگاه به فرزند خود اسماعيل فرمود: برخيز آن دعائي را كه به تو سپرده بودم حاضر كن! اسماعيل برخواست و صحيفه اي را آورد كه گويا: عين همان صحيفه اي بود كه يحيي به من داده بود امام صادق آن صحيفه را بوسيد و پشت چشم خود نهاد و فرمود: اين خط پدرم و املاء جد من است و... بعد از اين جريان من از حضرت صادق عليه السلام اجازه خواستم كه صحيفه يحيي را به پسران عبدالله به حسن تسليم نمايم؟ آن حضرت فرمود: خدا مي فرمايد امانت ها را

به صاحبانشان رد كنيد، آري اين امانت را به صاحبانش تحويل بده!

همين كه من از جاي برخواستم و عازم ملاقات ايشان شدم امام صادق فرمود: بنشين! آنگاه فرستاد تا محمد و ابراهيم را بياورند، وقتي ايشان وارد شدند حضرت صادق به آنان فرمود: اين صحيفه ميراث عموزاده شما است كه آن را براي برادران خود نفرستاده و براي شما فرستاده.

ولي من درباره اين صحيفه با شما شرطي مي كنم، گفتند: اطاعت مي كنيم، فرمود: اين صحيفه را از مدينه خارج مي نمائيد! گفتند: چرا؟ فرمود: براي آن ترسي كه يحيي نسبت به اين صحيفه داشت، گفتند: يحيي از كشته شدن مي ترسيد؟ فرمود: شما هم مطمئن نباشيد، به خدا قسم من مي دانم كه شما هم نظير يحيي خروج مي كنيد و كشته خواهيد شد. ايشان برخواستند و گفتند: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

2 - حسين بن زيد

موقعي كه زيد را شهيد كردند حسين كه لقبش: ذوالدمعه بود در سن هفت سالگي بود. حضرت امام صادق عليه السلام وي را در منزل خويش برد و متصدي تعليم و پرورش او شد او را علم زيادي آموخت. دختر محمد بن ارقط بن عبدالله باهر را از براي وي تزويج نمود.

حسين بن زيد مردي عابد و زاهد بود، از كثرت آن گريه هائي كه در موقع خواندن نماز شب از خوف خدا مي كرد لقب او را: ذوالدمعه نهادند، معني ذوالدمعه يعني صاحب اشك.

حسين در سال يكصد و چهل (140) هجري از دنيا رفت در كتاب منتخب التواريخ مي نويسد: قبر حسين در حله سيفيه مزار مشهوري است.

3 - عيسي بن زيد سيد علي خان در شرح

صحيفه سجاديه مي نويسد: عيسي ابن زيد در ماه محرم سنه (109) متولد شد و در سال (169) در كوفه رحلت كرد.

محدث قمي مي نگارد: لقب عيسي بن زيد: موتم الاشبال (به ضم ميم) بوده. يعني يتيم كننده شير بچگان. علت اين كه وي داراي اين لقب شد اين بود: شيري كه چند بچه داشت سر راه بر مردم گرفته بود چون عيسي آن شير را كشت داراي اين لقب گرديد.

عيسي بن زيد در وقعه محمد و ابراهيم پسران عبدالله بن حسن حضور داشت. موقعي كه ايشان شهيد شدند عيسي از مردم كناره گيري كرد و در كوفه در خانه علي بن صالح بن حي متواري شد، حسب و نسب خود را از مردم مخفي مي داشت تا آن موقعي كه وفات يافت.

4 - محمد بن زيد محمد بن زيد كوچكترين فرزندان زيد شهيد بود. وي در عراق داراي اولاد و اعقاب بسياري بوده. محمد بن زيد مردي فاضل و با كمال بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] زيرا هاجر كه مادر حضرت اسماعيل عليه السلام باشد قبلا كنيز ساره زوجه حضرت ابراهيم بود، بعد از آنكه ساره هاجر را به حضرت ابراهيم بخشيد و حضرت ابراهيم با وي مضاجعت كرد حضرت اسماعيل متولد گرديد - مؤلف.

[2] در كتاب مراصد الاطلاع مي گويد: رصافه به ضم راء كه آن را رصافه هشام بن عبدالملك مي گفتند در طرف رقه بوده و در تابستان محل ييلاقي هشام بوده - مؤلف.

[3] در كتاب المنجد مي گويد: كناسه به ضم كاف يعني آن مكاني كه زباله و خاكروبه مي ريزند - مؤلف.

[4] در كتاب مراصد الاطلاع مي نويسد: قنسرين به كسر قاف و

فتح نون مشدد شهري بوده كه تا حلب يك منزل فاصله داشته ولي فعلا خراب شده و جز منزلگاهي از براي مسافرين چيزي از آن باقي نمانده - مؤلف.

[5] منظور سر ابن زياد است - مولف.

[6] در كتاب مراصد مي گويد: ارغيان از توابع نيشابور است. ولي در متن روايت ارغوي ضبط شده - مؤلف.

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

زيباترين چهره

اگر بر اساس معارف قرآن زيبايي انسان به ايمان وي مي باشد، انسان مؤمن در آن سرا زيبا و شفاف و نوراني متمثل مي شود. همان گونه كه انسان غير مؤمن و فاسق و كافر كريه المنظر و تاريك و ظلماني و وحشتناك مبعوث مي گردد. ميزان زيبايي انسان به مقدار درجه ايمان وي وابسته است. هر مقدار ايمان قوي تر، زيبايي و نورانيت شديدتر خواهد بود، يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم بين ايديهم و بايمانهم. [1] «روز قيامت مردان و زنان مؤمن را مي بيني كه نورشان از پيش روي آنان و سمت راست آنان در حركت است».

به طور صريح قرآن زينت و زيبايي انسان را به ايمان وي مي داند، و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم. [2] «خداي سبحان ايمان را محبوب شما قرار داد و ايمان را زينت قلب هاي شما قرار داد.» هر مقدار ايمان قوي تر، زيبايي درخشنده تر هر مقدار تيرگي بيشتر، تاريكي فزون تر. اگر امام سجاد عليه السلام در ايمان و عبادت بر ديگران سبقت گرفته است، اگر امام سجاد عليه السلام در اثر پرستش و نماز و سجده، سيد الساجدين و سيد العابدين و زين العابدين لقب

گرفته است، اين حقيقت ايمان و درخشندگي عبادت در قيامت پديدار مي شود و از حضرت زيباترين چهره را آشكار مي سازد. زيرا كه حقيقت انسان را ايمان و باور وي شكل مي دهد و در قيامت انسان در حقيقت خويش محشور مي گردد. روز قيامت روز آشكار شدن پنهان هاست. يوم تبلي السرائر. [3] آن روز سيرت ها و پنهان ها آشكار مي گردد و سيدالساجدين كه زين العابدين است به زيباترين چهره پديدار مي گردد. ابن عباس از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي كند هنگامي كه روز قيامت بپا مي شود، منادي ندا مي دهد زين العابدين كجاست! آنگاه نگاه من (رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) به فرزندم علي بن الحسين عليه السلام افكنده است كه در ميان صف هاي اهل محشر پيش مي آيد، فكاني انظر الي ولدي علي بن الحسين ابن ابي طالب (عليهم السلام) يخطو بين الصفوف. [4] .

نيز همين حقيقت را صادق آل محمد (عليهماالسلام) از پدرانش از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عنوان مي نمايد، كه منادي در قيامت ندا مي دهد، زين العابدين كجاست، من نگاهم به علي بن الحسين عليه السلام است كه از ميان صف ها پيش مي آيد، فكاني انظر الي علي بن الحسين عليه السلام يخطو بين الصفوف. [5] زندگي آن سرا تجلي زيبايي هاي اين سراست. زيباترين چهره امت كه بين صف هاي اهل محشر مي درخشد و پيش مي آيد، كه زيباترين بودن حضرت در آن سرا، نتيجه فضايل برتر و پرستش برتر حضرت در اين سرا مي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديد، 12.

[2] حجرات، 7.

[3] طارق، 9.

[4] علل الشرايع، ج 1، ص 269.

[5] همان و امالي صدوق، ص 331.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

زهد در دنيا و رغبت به آخرت

در بينش اسلامي «دنيا» مقدمه و مزرعه عالم «آخرت» است و لذا از هيچ ارزش اصيل و استقلالي برخوردار نيست. اولياء الهي نيز هرگز «دنيا» را مقصد و مراد خود ندانسته، تمام علايق قلبي خود به آن را بريده و تنها به عنوان وسيله و ابزار اكتساب رضوان خداوندي و نيل به قرب و لقاء او به آن مي نگريسته اند.

اين حقيقت متعالي در ادبيات قرآن و روايي به عنوان «زهد» مطرح شده است كه همان عدم تعلق به دنياست نه بهره مند نبودن از آن.

در عوض تمام توجه بندگان صالح حضرت حق به «آخرت» بوده كه جهان بي پايان و «دار جزا» و منزل نهايي انسان است و آن را اصل مي دانسته اند.

حضرت زين العابدين عليه السلام به مانند ساير معصومين عليهم السلام نمونه اعلاي «زاهد در دنيا» و «راغب در آخرت» بوده اند. «زراره» آن شيعه بزرگوار و راوي برجسته و بزرگ نقل نموده است كه: «پرسش گري در ميانه شب، چنين مي گفت: «كجايند زاهدان در دنيا و كجايند راغبين در آخرت؟»، پس در اين هنگام هاتفي از گوشه «بقيع» صدا برآورد: (و اين در حالي بود كه صدايش را مي شنيديم ولي شخص او را نمي ديديم) آن فرد علي بن الحسين عليه السلام است.» [1] . در همين ارتباط جناب «ابوحمزه ثمالي» كه يكي از برجسته ترين شاگردان امام سجاد عليه السلام بوده و دعاي شريف «ابوحمزه ثمالي» كه بهترين و بلندترين «دعاي سحر» در «ماه رمضان» است، توسط او از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده است مي گويد: «من نشيندم احدي از مردم زاهدتر از حضرت علي بن الحسين عليه السلام

بوده باشد. مگر آنچه به من رسيده از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و علي بن الحسين عليه السلام چنان بود كه هر گاه تكلم مي فرمود در زهد و موعظه، به گريه در مي آورد و هر كس را كه در محضر شريفش حضور داشت.» [2] . به هر حال جناب «ابن شهر آشوب»، در كتاب شريف «مناقب» مي فرمايد: «بسيار كم كتابي در زمينه «زهد» و «موعظه» يافت مي شود كه در آن ذكر نشده باشد «قال علي بن الحسين» عليه السلام يا «قال زين العابدين» عليه السلام يعني در تمام كتب در اين زمينه از حضرت حديث نقل شده است. [3] . در اين قسمت بسيار مناسب است به آنچه تحت عنوان «صحيفة الزهد» از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده است اشاره داشته باشيم، و با دقت در آن به افق وسيعي كه حضرت در اين زمينه فرا روي طالبان حقيقت مي گشايد، آشنا شده و از رهنمودهاي بلند اين امام قدسيان و زاهدان بهره مند گرديم. حضرت در اين روايت شريف چنين مي فرمايند: «همانا نشانه زهد پيشگان در دنيا كه به آخرت رغبت دارند اين است كه هر همدم و دوستي را رها كرده و هر همنشيني را كه مراد و مقصودش غير از آن چيزي است كه اينها اراده كرده اند، ترك مي كنند.

آگاه باشيد، همانا كسي كه براي پاداش آخرت عمل مي كند كسي است كه نسبت به زرق و برق موقت و زودگذر دنيا بي اعتنا است. خود را براي مرگ آماده نموده، قبل از تمام شدن مهلت و فرارسيدن آنچه هر انساني ناچار از ملاقات آن است، سعي و تلاشش را مصروف عمل مي نمايد و پيش از آنكه هنگام ترس فرابرسد،

ترسان است. به درستي كه خداي عزوجل مي فرمايد: «حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما تركت» [4] .

يعني: «تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرارسد مي گويد: پروردگارا مرا بازگردانيد، شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكي انجام دهم.» پس امروز هر يك از شما بايد حتما خودش را به منزله كسي كه به دنيا بازگشته است فرض كند، كسي كه به خاطر تقصيرها و كوتاهي هايش در كار صالح و شايسته براي روز فقر و نيازش، پشيمان است. و بدانيد اي بندگان خدا، تحقيقا هر كس كه از هجوم شبانه دشمن مي ترسد، بستر را رها كرده و از خواب خودداري مي كند و از ترس سلطان و فرمانرواي اهل دنيا، دست از بخشي از خوردن و نوشيدن خود برمي دارد، پس چگونه است حال تو اي فرزند آدم، واي بر تو، از ترس عذاب غافلگيرانه سلطان رب العزه و گريبان گرفتن و مؤاخذه دردناك و ناگهانيش نسبت به اهل معصيت و گناه، با وجودي كه مرگ ها شب و روز درب خانه انسان ها را مي زنند؟ پس اين همان حمله ناگهاني و غافلگيرانه اي است كه نجات دهنده اي از آن و پناهگاهي در برابر آن و گريزگاهي از آن وجود ندارد.

پس اي مؤمنين، بترسيد از خدا، از عذاب ناگهاني و حمله غافلگيرانه اش همان گونه كه اهل تقوي مي ترسند. چرا كه خداي متعال مي فرمايد: «ذلك لمن خاف مقامي و خاف وعيد» [5] .

«اين (پاداش) براي كسي است كه از ايستادن در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد.» پس از زرق و برق زندگي دنيا و فريبكاري و بديهاي آن برحذر

باشيد و دوري كنيد و همواره زيان عاقبت تمايل به دنيا را، به ياد داشته باشيد، چرا كه زينت دنيا فتنه و آزمايش و محبت دنيا خطا و گناه است.

و بدان - واي بر تو اي فرزند آدم - همانا سخت شدن دل و لبريز شدن از غذا تا سر حد مرگ و مستي ناشي از سيري و غرور پادشاهي و حاكميت از جمله چيزهايي است كه انسان را از عمل غافل نموده و نسبت به آن كند مي كند و موجب فراموشي ياد خدا و غفلت از نزديكي مرگ مي گردد تا جائي كه انسان گرفتار به محبت دنيا گويا از مستي شراب به كلي فاسد و تباه شده است. بدان كه انسان عاقل در مورد خدا، كه از او مي ترسد و براي او عمل مي كند، به شدت نفسش را تمرين داده و آن را به گرسنگي عادت مي دهد تا به سيري اشتياق پيدا نكند و اينگونه اسب (نفس) راب راي مسابقه در ميدان (زندگي) ورزيده و آماده مي سازد.

پس اي بندگان خدا، از خدا بترسيد آنگونه ترسيدني كه يك آرزومند پاداش الهي و يك فرد ترسناك از عقاب الهي دارند. پس تحقيقا خداي متعال هم راه عذر را بسته هم انذار نموده و هم تشويق كرده هم ترسانده است. اما شما نه به آنچه خداوند بدان تشويق نموده كه همان پاداش ارزشمند باشد، اشتياق نشان مي دهيد تا (به سبب آن شوق) عمل نيك انجام دهيد و نه از آنچه خدا از آن ترسانده كه همان عقاب شديد و عذاب دردناكش باشد، مي ترسيد تا (بخاطر ترس از عذاب از انجام گناهان) خودداري كنيد. و خداوند

در كتابش شما را آگاه ساخته است كه: «فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون» [6] يعني: «پس هر كه كارهاي شايسته انجام دهد و مؤمن باشد براي تلاش او ناسپاسي نخواهد بود و ماييم كه به نفع او مي نويسيم و ثبت مي كنيم.»

سپس براي شما در كتابش مثالها زده و به تعبيرات گوناگون آيات را بيان كرده تا از زيور و زرق و برق فريبنده و زودگذر زندگي دنيا بر حذرباشيد، پس فرمود: «انما اموالكم و اولادكم فتنة و الله عنده اجر عظيم» [7] .

يعني: «اموال شما و فرزندانتان فقط و فقط (وسيله) آزما?شي هستند و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است.»

از اين رو تا آنجا كه مي توانيد تقواي خدا را پيشه كنيد و (نسبت به اوامرش)شنوا و فرمانبردار باشيد پس تقواي الهي پيشه كنيد و از موعظه هاي پروردگار پند بگيريد و من جز اين نمي دانم كه بسياري از شما هستند كه پيامدهاي گناهان، آنان را نابود ساخته اما از آن دوري نكردند و به دينشان خسارت وارد نموده، اما با آن گناهان به دشمني برنخاسته اند.

آيا نداي الهي را نمي شنويد كه دنيا را معيوب شمرده و آن را حقير و كوچك معرفي مي كند، آنجا كه مي فرمايد: «اعملوا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و في الآخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور. سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض

السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم.» [8] . يعني: «بدانيد كه زندگي دنيا در حقيقت بازي و سرگرمي و آرايش و فخر فروشي شما به يكديگر و فزون طلبي در اموال و فرزندان است. همچون مثل باراني كه كشاورزان را به رستني آن به شگفتي اندازد سپس خشك شود و آن را زرد مي بيني، آنگاه خاشاك شود. و در آخرت عذابي سخت است و از جانب خدا آمرزش و خشنودي. و زندگاني دنيا جز كالاي فريبنده نيست. به آمرزشي از پروردگارتان و بهشتي كه پهنايش چون پهناي آسمان و زمين است سبقت جوئيد كه اينها براي كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند آماده شده است. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد آن را مي دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است.» و نيز مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون. و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون.» [9] .

يعني: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد. و هر كسي بايد بنگرد كه براي فردا، از پيش چه فرستاده است. و از خدا بترسيد. در حقيقت خدا به آنچه مي كنيد، آگاه است. و چون كساني مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او آنان را دچار خود فراموشي كرد. آنان همان نافرمانانند.» پس اي بندگان خدا، تقواي خدا را پيشه كنيد و بينديشيد و بدانيد كه براي چه آفريده شده ايد. چرا كه خداوند شما را بيهوده نيافريده و باطل

و بي هدف رهايتان نساخته است. تحقيقا او خود را به شما شناسانده و پيامبرش را به سوي شما برانگيخته و كتابش را بر شما فروفرستاده است كه در آن كتاب حلال و حرام او و دليل ها و مثل هاي او وجود دارد.

پس تقواي الهي داشته باشيد، كه تحقيقا پروردگار شما بر شما احتجاج و استدلال نموده پس چنين فرموده است: «الم نجعل له عينين و لسانا و شفتين و هديناه النجدين». [10] .

يعني: «آيا براي او دو چشم قرار نداديم و زباني و دو لب. و هر دو راه (خير و شر) را به او نمايانديم». پس اين حجت و دليلي است بر شما. بنابراين تقواي الهي داشته باشيد هر چقدر كه مي توانيد همانا نيروئي جز به ياري خدا، و توكل و تكيه اي جز بر او نيست. و درود خداوند بر محمد پيامبرش و آل او باد» [11] .

آري مواعظ و نصايح مستمر حضرت علي بن الحسين عليه السلام در طول حيات طيبه ايشان در تاريخ ثبت شده است. تا آنجا كه بنابر نقل «سعيد بن مسيب» حضرت هر هفته در روز جمعه در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با يك خطبه بلند و نوراني مردم را موعظه كرده و به «تقوي» و «زهد» و «خودسازي» دعوت مي نمودند. [12] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 76، ح 69 (به نقل از ارشاد شيخ مفيد).

[2] منتهي الآمال، ج 2، ص 11.

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 97، ح 85 (به نقل از مناقب).

[4] آيه 99 و بخشي از آيه 100، از سوره 23: مؤمنون.

[5] بخشي

از آيه 14 از سوره 14: ابراهيم.

[6] آيه 94، از سوره 21: انبياء.

[7] آيه 15، از سوره 64: تغابن.

[8] آيات 20 و 21، از سوره 57: حديد.

[9] آيات 18 و 19، از سوره 59 حشر.

[10] آيات 8 تا 10، از سره 90: بلد.

[11] تحف العقول: ص 274 - 272.

[12] كافي، ج8، ص76 - 72 و تحف العقول، ص 252 - 249.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

زينت عبادت كنندگان

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در حديثي فرموده است:

«هنگامي كه روز قيامت بر پا مي شود، منادي خداوند ندا مي كند:

- كجاست زينت عبادت كنندگان؟ در آن هنگام گويي پسرم علي بن الحسين را مي نگرم كه در صحنه قيامت، بين صفوف مردم، شادمان و خرامان گذر مي كند.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صدوق، علل الشرايع، ص 87.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

س

سير چهارده عالم

مي گويند: شخصي نزد علي بن الحسين عليه السلام رفت. امام سجاد عليه السلام از او پرسيد: «تو چه كسي هستي؟!» او گفت: «من منجم هستم.» حضرت فرمود: «آيا مي خواهي به تو خبر دهم به كسي كه از آن وقت كه تو نزد ما آمده اي چهارده عالم را سير كرده است كه هر عالمي سه برابر اين دنيا است در حالي كه از جاي خود حركت نكرده است.»

آن شخص گفت: «اين شخص كيست؟!» حضرت فرمود: «آن شخص، من هستم و اگر بخواهي به تو خبر مي دهم به آنچه خورده اي و در خانه ي خود پنهان كرده اي؟» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عين الحيوة.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

سنگي اعجاز انگيز در طلب حوائج

ابونمير علي بن يزيد مي گويد: «من در خدمت حضرت علي بن الحسين عليه السلام در وقتي كه از شام به مدينه ي طيبه مي رفت بودم و در طول سفر براي ملاحظه و رعايت احترام زناني كه همراه آن حضرت بودند، قدري از ايشان دورتر فرود مي آمدم. چون به مدينه وارد شدند، آن حضرت مقداري حلي و زيور به من اعطاء كردند ولي من قبول نكردم و گفتم: «اگر حسن سلوكي در اين مقام از من ظاهر گشت محض خشنودي خداي تعالي بود.» در اين هنگام آن حضرت، سنگي سياه و سخت برگرفت و با خاتم مبارك خود بر آن نقش نهاد و فرمود: «اين را بگير و هر حاجتي كه پيدا كردي از آن بخواه.» قسم به آنكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مبعوث به حق فرمود كه من در

سراي تاريك از آن سنگ طلب روشنايي مي كردم، روشنائي مي داد و بر قفلها آن را مي گذاشتم باز مي شد و آن را به دست مي گرفتم و در حضور سلاطين مي رفتم از ايشان بدي نمي ديدم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

سر جاي خود قرار گرفتن حجرالاسود

مي گويند: وقتي كه حجاج بن يوسف در جنگ با عبدالله بن زبير، خانه ي كعبه را خراب كرد، پس از جنگ كه خانه را تعمير كردند، هنگامي كه خواستند دوباره حجرالاسود را بر جاي خود نصب كنند، هر عالم يا قاضي و يا زاهدي كه آن را نصب مي نمود، آن سنگ متزلزل مي شد و برقرار نمي ماند. تا اينكه امام سجاد عليه السلام پيش آمد و حجرالأسود را از دست آنها گرفت و با نام خدا آن را در جايش گذاشت و مستقر گرديد و مردم تكبير گفتند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

سوار شدن امام سجاد بر ابر

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و حق نماز اين است كه بداني آن را نزديك شدن به خدا و حق روزه واجب اين است كه بداني روزه حجابي است كه خدا اين حجاب را بين آتش جهنم و زبان تو و چشم تو و شكم تو قرار داده يعني روزه سپري از آتش است.

صاحب كتاب مناقب فاطمه عليهاالسلام و فرزندانش؛ به سند خود از ابراهيم بن سعد روايت مي كند كه: چون واقعه ي حره اتفاق افتاد (كه در سال 63 هجرت لشكر يزيد به سركردگي مسلم بن عقبه بر مدينه تاختند) و سه روز مدينه را غارت كردند، امير لشكر كسي را به سراغ علي بن الحسين عليه السلام فرستاد كه ايشان را بكشد. حضرت را در منزل خود يافتند. هنگامي كه داخل شدند، حضرت سوار بر ابر شد و بالا رفت تا بالاي سر امير

رسيد، فرمود: دست بر مي داري يا امر كنم تا زمين تو را ببلعد؟ كدام يك را بهتر مي خواهي؟ امير گفت: من جز اكرام تو قصدي نداشتم. بعد حضرت از ابر پايين آمد و روبه روي او نشست. آن گاه بدون اين كه او متوجه شود از جلو او برخاست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

سعيد بن مسيب

سعيد بن مسيب از فقهاي برجسته مدينه بود، راويان مي گويند: كسي از تابعين دانشمندتر از او نبود، [1] وي با امام زين العابدين عليه السلام مصاحبت داشت و از پارسايي و تقواي ديني آن حضرت آگاه بود و آنچه از امام ديده بود ضبط كرده و مي گفت: چه كسي مثل او يافت مي شود! و نيز چنين مي گويد:

الف - «من كسي را پارساتر از علي بن حسين عليه السلام نديدم.» [2] .

ب - «هرگز كسي را بالاتر از علي بن حسين نديدم، و هرگز با او روبرو نشدم مگر در خود احساس كوچكي كردم و هرگز او را خندان نديدم.» [3] .

ج - مردي به سعيد بن مسيب گفت: پارساتر از فلاني نديده ام، سعيد از او پرسيد: آيا علي بن حسين را ديده اي؟ گفت: نه، آنگاه سعيد گفت: من پارساتر از او را نديده ام.» [4] .

د - روزي سعيد بن مسيب نشسته بود و در كنار او جواني بود از مردم قريش ناگاه امام زين العابدين عليه السلام نمايان شد، آن جوان قرشي از سعيد پرسيد: او كيست؟ سعيد گفت: «او سيد و سرور عابدان، علي بن حسين است.» [5] .

ه - «من كسي را متواضع تر و پارساتر از

زين العابدين علي بن حسين نديده ام.» [6] . اين سخنان كه از زبان اين مرد فقيه بيرون آمده است، به برخي از صفات امام عليه السلام از قبيل پارسايي، طاعت خدا، تواضع در سلوك و رفتارش با مردم اشاره دارد كه تمام اينها از صفات كم نظير و ارزشمند و در پيشگاه خدا بالاترين صفاتند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 4 / 85.

[2] العبر في خبر من غبر: 1 / 111، خلاصه تهذيب الكمال: ص 231.

[3] تاريخ يعقوبي: 3 / 46.

[4] سير اعلام النبلاء: 4 / 38، كشف الغمه: 3 / 392.

[5] فصول المهمه: 189.

[6] جمهرة الاولياء: 2 / 74.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سيد عباس

سيد عباس موسوي مي گويد: «زين العابدين عليه السلام از همه مردم خوش سيماتر و خوشبوتر، و بزرگوارتر و از نظر شخصيت و شرافت از همگان بالاتر و گرانقدرتر بود...» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نزهة الجليس: 2 / 24.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سيد محسن

سيد محسن امين عاملي مي گويد: «امام زين العابدين عليه السلام بالاترين فرد زمان خود بوده و از همه كس داناتر، فقيه تر، پارساتر، عابدتر، گرامي تر بردبارتر و استوارتر، فصيح تر، خوشخوتر، و همچنين صدقاتش بيشتر و به مستمندان مهربانتر بوده و خيرخواهترين فرد براي مسلمانان و در نزد آشنا و بيگانه، دوست و دشمن به عظمت ياد مي شد، تا آن جا كه يزيد بن معاويه وقتي كه دستور داد مردم مدينه به عنوان اين كه برده و خدمتكاران او هستند، كسي را جز علي بن حسين عليهماالسلام استثنا نكرد تنها به او دستور داد كه به عنوان برادر و عموزاده با وي بيعت كند.» [1] . به راستي كه مرحوم امين، امام عليه السلام را به تمام اوصاف والا ستوده است زيرا هيچ فضيلتي نيست كه باعث امتياز و شرافت يك انسان باشد مگر اين كه آن فضيلت يكي از اوصاف و فضايل آن حضرت بوده چنان كه درباره اش گفته اند:

خلقت مهذبا من كل عيب

كأنك قد خلقت كما تشاء

- تو چنان پاكيزه و بدور از هر نقص و عيبي آفريده شده اي، كه گويي همان گونه كه خود مي خواستي آفريده شده اي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعيان الشيعه: 4 / ق 1 / 308.

منبع: تحليلي

از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سختي پوست بدن

زهري گفت: پس از فوت حضرت علي بن الحسين عليه السلام در پشت مباركش يك اثر كار مداوم كه پوست بدن را سخت مي كرد ديدند. معلوم شد كه شبها براي همسايگان ضعيف و ناتوان خود آبكشي مي كرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 88.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

سپاسگزاري از نيكي نيكوكار

امام عليه السلام بر ضرورت سپاسگزاري از نيكوكار تأكيد ورزيده است تا اين كه نيكي از ميان نرود، مي فرمايد:

«ان الله تعالي يحب كل قلب حزين، و يحب كل عبد شكور و يقول الله لعبد من عبيده يوم القيامة: اشكرت فلانا؟ فيقول: بل شكرتك يا رب فيقول الله سبحانه: لم تشكرني ان لم تشكره.

و أضاف الامام بعد ذلك قائلا: أشكركم أشكركم للناس...» [1] .

«همانا خداي تعالي هر دل غمگين را و هر بنده سپاسگزار را دوست مي دارد و در روز قيامت خداي متعال به بنده اي از بندگانش مي فرمايد: آيا از فلاني تشكر كردي؟ مي گويد: خير، بلكه از شما اي پروردگار! سپاسگزاري كردم. خداي سبحان مي فرمايد: اگر از او تشكر نكرده اي شكر ما را نيز به جا نياورده اي. - آنگاه امام عليه السلام افزود - شاكرترين شما (نسبت به من) سپاسگزارترين شما از مردم است.» براستي كه شكر منعم و نيكوكار يك ضرورت مبرم اسلامي است براي بقاي نيكوكاري و احسان در بين مردم لازم است و باعث تشويق نيكوكاران به عمل خير و نيكي، و گسترش خدمات اجتماعي به مردم است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب شكر.

منبع: تحليلي از زندگاني

امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سخن نيكو

امام عليه السلام اصحاب خود را به سخن نيكو گفتن با مردم تشويق كرده و منافع آن را ياد آور شده است، مي فرمايد: «القول الحسن يثري المال، و ينمي الرزق، و ينسأ في الأجل، و يحبب الي الأهل، و يدخل الجنة...» [1] .

«سخن نيكو باعث افزوني مال و زيادي روزي مي گردد، اجل را به تأخير مي اندازد و در بين اهل سخن و سخندانان محبوبيت ايجاد مي كند و باعث رفتن به بهشت مي شود.»

اين حديث شريف امام سجاد عليه السلام به ره آوردهاي سخن نيكو و كلام خوش اشاره دارد و از آن جمله است:

الف - سخن نيكو باعث رشد ثروت و گشايش رزق مي شود، اثر اين مطلب براي صنعتگران و پيشه وران و بازرگانان بروشني معلوم مي شود، زيرا مردم در خريد و فروش و تجارت خود با طرف مقابل از اهل كسب و كار و با افراد خوش سخن معامله مي كنند و طبيعي است كه اين مطلب از عواملي است كه باعث افزايش در آمد شخص از آنان مي گردد همان طوري كه انزجار طبيعت افراد از آدم بد زبان و بد اخلاق امري است كه باعث كسادي كالا و تنگي رزق و روزي مي شود.

ب- و از جمله نتايج سخن خوب آن است كه اجل را به تأخير مي اندازد، به اين ترتيب كه هر گاه سخني باعث رفع ستم از مؤمني گردد و يا سودي به مؤمني برساند خداي تعالي پاداش صاحب آن سخن را طول عمر در دنيا و اجر و مزد فراوان در

آخرت مرحمت مي كند.

ج- از فوايد كلام خوب آن است كه باعث مي شود تا صاحب كلام درنزد اهل سخن و سخن شناسان عزيز و محبوب گردد، زيرا كه نفوس به انسان خوش سخن و خوشخوي مجذوب مي شوند.

ز- از جمله منافع سخن نيكو آن است كه باعث رسيدن صاحب سخن به بهشت مي گردد به اين ترتيب كه اگر در مورد آشتي دادن بين دو نفر و يا امر به معروف و نهي از منكر باشد چنين ثمره اي را در پي خواهد داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 289، وسائل الشيعه: 5 / 531.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سفارش خضر به موسي

زهري نقل كرده است كه امام زين العابدين عليه السلام فرمود:

«كان آخر ما أوصي به الخضر لموسي بن عمران أنه قال: لا تعيرن أحدا بذنب، و ان أحب الأمور الي الله عزوجل ثلاثة: القصد في الجدة، و العفو في المقدرة، و الرفق بعباد الله و ما رفق أحد بأحد في الدنيا ألا رفق الله عزوجل به يوم القيامة، و رأس الحكمة مخافة الله.» [1] . «آخرين سفارشي كه حضرت خضر (ع) به موسي بن عمران (ع) كرد، اين بود كه گفت: هرگز كسي را به خاطر گناهي كه مرتكب شده است سرزنش مكن زيرا كه محبوبترين چيز نزد خداي تعالي سه چيز است: اعتدال در خشم و نفرت، عفو و گذشت در وقت توانمندي و رفق و مداراي با بندگان خدا، زيرا هيچ كسي در دنيا با كسي مدارا نكند مگر آن كه خداوند عزوجل در

روز قيامت با او مدارا كند، و سرچشمه حكمت ترس از خداست.» چه زيبا و جالب است مفاهيم و معاني اين فراز دلاويز و چه بلند است اهداف آن! زيرا به آنچه كه باعث خوشبختي انسان است و او را بر هر موجود زنده برتري مي بخشد سفارش كرده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 106، الغايات خطي: ص 19.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سروري اهل بيت بر مردم

مردي از امام سجاد عليه السلام پرسيد: شما چه فضيلتي بر همه مردم داريد و چرا بر ايشان سيادت داريد؟ امام عليه السلام فرمود: «اعلم أن الناس جميعا لا يخلون من أحد ثلاثة: أما رجل أسلم علي أيدينا فهو مولي لنا، يرجع الينا ولاؤه فنحن سادته، و أما رجل قاتلناه، فقتلناه فمضي الي النار، و بقي ماله مغنما لنا و اما رجل أخذنا منه جزيته و هو صاغر، و لا رابع فأي فضل لم نحزه، و شرف لم نحصله؟» [1] . «بدان كه همه مردم از سه صورت خارج نيستند: يا كسي است كه به دست ما اسلام آورده است پس او غلام ماست، سرپرستيش به ما مربوط مي شود و ما سرپرستان اوييم و يا كسي است كه با ما مبارزه كرده است و ما او را به قتل رسانده ايم و او به آتش دوزخ افتاده و از او ثروتي به غنيمت مانده است و يا كسي است كه ما از او جزيه گرفته ايم و او تن به تحمل داده و تسليم گشته است و قسم چهارم ندارد، پس كدام فضيلت است

كه ما نداريم و كدام شرافت است كه ما احراز نكرده ايم؟»

به احتمال قوي امام عليه السلام اين حديث را در برابر سؤال كسي فرموده است كه اقرار به فضيلت اهل بيت عليهم السلام نداشته و به سيادت مطلقه آنان بر همه اين امت معترف نبوده است و اگر نه آن قدر اين بزرگواران فضايل و مواهب دارند كه قابل شمارش نيست و اين افتخار ايشان را بس كه خداوند از ايشان پليدي را برطرف كرده و پاك و پاكيزه داشته است و محبت و دوستي ايشان را بر جميع اين امت واجب ساخته و پيامبر اكرم (ص) آنان را قرين قرآن كريم دانسته و كشتيهاي نجات و امين بندگان خدا قرار داده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] غرر الآثار و درر الآثار ديلمي: ص 80، خطي موجود در كتابخانه آقاي حكيم به شماره 549.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

سند صحيفه سجاديه

اما سند صحيفه، به امام بزرگوار ابوجعفر محمد باقر عليه السلام و به شهيد جاويد زيد بن علي بن حسين عليه السلام مي رسد، كه سلسله سند در مقدمه صحيفه نقل شده و به حد تواتر رسيده و به بيش از پنجاه و شش هزار بالغ مي گردد، دانشمندان همواره آن را با اسناد بهم پيوسته دست به دست مي كنند. [1] مرحوم سيد محسن امين عاملي مي گويد: «و بلاغت الفاظ صحيفه و فصاحت بي رقيب و مضامين بلندش با انواع تذلل در پيشگاه خداي تعالي و ثناي بر او، و اسلوبهاي شگفت در طلب عفو و بخشش و توسل به خدا كه در صحيفه

موجود است همگي قويترين گواه بر درستي سند و صحت نسبت آن است و براستي كه اين در قيمتي از آن دريا و اين گوهر گرانقدر از آن معدن و اين ميوه از آن درخت است، مضافا به چنان شهرت غير قابل ترديدي كه دارد و اسانيد متعددي كه به وجود آورنده آن مي پيوندد، درود خدا بر او و بر پدران و فرزندان پاكش باد، افراد مورد اعتماد با اسناد متعدد بهم پيوسته تا امام زين العابدين عليه السلام، آن را روايت كرده اند، از جمله نسخه اي از آن در نزد زيد شهيد بوده است كه به فرزندانش انتقال يافته و چنان كه در آغاز صحيفه آمده است، از ايشان به اولاد حسن مثني انتقال يافته است، علاوه بر نسخه اي كه در نزد امام باقر عليه السلام موجود بوده است. مردم به صحيفه توجه خاصي داشته و آن را روايت نموده و الفاظ آن را ضبط و استنساخ مي كردند و در هر شب و روز و شامگاه و بامدادان بر ادعيه آن مواظبت مي كردند و آنها را مي خواندند.» [2] .

براستي كه سند صحيفه قطعي و غير قابل بحث و ترديد است و تا حد يقين به تواتر رسيده است، علاوه بر همه اينها بلاغت فوق العاده اين كتاب بيانگر آن است كه جز از اين امام بزرگ صادر نشده است، «گواه شاهد صادق در آستين باشد.» [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجله البلاغ شماره هفتم سال اول، صفحه 54 مقاله دكتر حسين علي محفوظ.

[2] الذريعه في تصانيف الشيعه.

[3] در اين جا مصرعي از ابيات ابوالطيب متنبي در توصيف سرعت سير اسب آمده است «سبوح

لها منها عليها شواهد» به اين مضمون كه خود آن سرعت اسب بر سرعتش گواه است، كه ما به خاطر تقارن مضموني، مصرع شعر فارسي را به جاي آن آورديم - م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

سعيد بن جبير

«سعيد بن جبير» از شيعيان «خالص» و «باصلابت» و «اهل يقين» نسبت به حضرت سجاد -عليه السلام- بوده است كه صلابت او در مسير صحيح، منجر به «شهادت» او به دست پليد «حجاج بن يوسف ثقفي» گرديد.

«ابن شهر آشوب» - رحمة الله عليه - مي گويد: او از «تابعين» (كساني كه اصحاب رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - را درك كرده اند) مي باشد كه در «مكه» سكونت داشته و به نام «جهبذ العلماء» (جهبذ: تميز دهنده و دانا) ناميده شده و تمام قرآن را در دو ركعت نماز خود تلاوت مي نموده است و چنين گفته شده كه در روي زمين هيچ كس يافت نمي شد مگر اينكه به علم او نيازمند بود.» [1] . جناب «كشي» نيز از قول «فضل بن شاذان» آورده است كه او يكي از پنج نفري است كه در ولايت و اعتقاد به حضرت سجاد -عليه السلام- از پيشتازان بوده اند. [2] .

از حضرت امام صادق -عليه السلام- روايت شده است كه فرمودند: «سعيد بن جبير» به امامت علي بن الحسين -عليه السلام- معتقد بود و آن حضرت از او تعريف و تمجيد مي فرمودند و چيزي جز اعتقاد صحيح او به ولايت سبب قتل او به دست «حجاج» نيست و او مستقيم بود و ذكر شده است كه چون

به «حجاج» داخل شد به او گفت: «تو «شقي بن كسير» هستي؟ جواب داد: مادرم كه مرا «سعيد بن جبير» ناميده به اسم من آشناتر بوده است. «حجاج» گفت: در مورد «ابوبكر» و «عمر» چه مي گويي آيا آنها در آتشند يا در بهشت؟» او گفت: اگر وارد بهشت شده و به اهل آن نگريسته بودم حتما مي دانستم چه كساني آنجا هستند و اگر به آتش دوزخ رفته بودم و اهلش را ديده بودم مي دانستم چه افرادي در آن هستند!!

«حجاج» گفت: در مورد خلفاء چه ديدگاهي داري؟

او گفت: من وكيل آنها نمي باشم.

پرسيد: كداميك از آنها نزد تو محبوبترند.

جواب داد: هر كدام كه بيشتر مورد رضاي خالقشان بوده اند.

گفت: خوب كدامشان بيشتر مورد رضايت خالقشان هستند؟

جواب داد: علم به اين مطلب نزد كسي است كه به سر و نجواي آنان آگاه است.

«حجاج» گفت: از اينكه مرا تصديق كني امتناع مي ورزي؟

«سعيد بن جبير» فرمود: بلكه دوست ندارم تا تو را تكذيب كنم. [3] .

«مسعودي» ادامه اين جريان را چنين نقل كرده است:

«حجاج» به او گفت: مي خواهي تو را چگونه بكشم؟

او گفت: هر طور مي خواهي بكش، ولي هر شكلي را انتخاب كني من به همان نحو از تو در قيامت انتقام خواهم كشيد.

بعد «حجاج» دستور داد او را بيرون ببرند و بكشند.

در همين حال «سعيد» خنده اي كرد! وقتي «حجاج» از علتش پرسيد، گفت: «به جرأت احمقانه تو و «حلم» و «بردباري» خدا مي خندم.» جلادان «حجاج» او را به رو به زمين افكنده و مي خواستند سر از بدنش جدا كنند كه او شروع به اقرار به وحدانيت خداوند

و نبوت پيامبر و كفر «حجاج» كرده و به خداوند عرضه داشت: «خدايا پس از من «حجاج» را به هيچ كس مسلط نكن و به او فرصت نده تا پس از من كسي را بكشد!!»

دعاي اين عالم عارف از شيعيان حضرت زين العابدين -عليه السلام- بسرعت مستجاب شد. حجاج بيش از پانزده روز زنده نماند و به بيماري «خوره» مبتلا شد در حالي كه تحت فشار شديد رواني بود و مرتب مي گفت: «سعيد بن جبير» با من چكار دارد؟!! هر وقت مي خواهم بخوابم گلوي مرا فشار مي دهد.» آري در اين حال مرد.» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث، ج 8، ص 114.

[2] معجم رجال الحديث، ج 8، ص 114.

[3] معجم رجال الحديث، ج 8، ص 114، و بحارالانوار، ج 46، ص 136، ح 26 (به نقل از روضة الواعظين).

[4] مروج الذهب، ج 3، ص 164.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

ستايش فضيلت دانش

امام سجاد عليه السلام همواره از فضيلت دانش تمجيد مي كرد و بر طلب دانش ترغيب مي فرمود و آن حضرت فرمود:

«لو يعلم الناس ما في طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج، و خوض اللجج ان الله تبارك و تعالي اوحي الي دانيال ان أمقت عبد الي الجاهل، المستخف بحق اهل العلم، التارك للاقتداء بهم، و ان أحب عبيدي الي، التقي،الطالب للثواب الجزيل اللازم للعلماء التابع للحكماء...» [1] .

«اگر مردم مي دانستند در طلب علم چه فايده اي است دنبال آن مي رفتند اگر چه در راه آن خون دل بريزند و به گردابها فروافتند، براستي كه خداي تبارك و تعالي به دانيال نبي عليه السلام وحي كرد كه

مبغوضترين بندگانم نزد من آن ناداني است كه حق اهل دانش را سبك شمارد و از آنان پيروي نكند و دوست ترين بندگانم در نزد من پرهيزگار طالب اجر و ثواب فراوان و ملازم دانشمندان و پيرو دانايان است...» آيا توجه داريد كه امام سجاد عليه السلام چگونه از دانش تجليل مي كند و بر دانشجويي تشويق مي فرمايد و براستي كه امام سجاد عليه السلام اعتقاد دارد كه حيات امت جز به نشر و گسترش دانش در ميان مردم مسلمان امكان پذير نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 1 / 35، محجة البيضاء: 1 / 26.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سجده هاي حضرت سجاد

«سجده» براي خداوند يعني گذاشتن پيشاني روي خاك از سر تواضع و اظهار عبوديت و ذلت در مقابل حق تعالي، يكي از مصاديق بسيار روشن و بارز «عبادت الهي» است و بعضي آن را مصداق ذاتي عبادت دانسته اند كه اين عملي است كه بذاته يعني به خودي خود، «عبادت» محسوب مي شود، به خلاف ساير اعمال كه اگر صلاحيت عبادت شدن را واجد باشد بايد با تعلق قصد به «عبادت فعلي» تبديل گردد.

به هر تقدير «سجده» براي خداوند متعال يك مصداق بارز «عبادت» بوده بر اساس بعضي از روايات بهترين و نزديكترين حالت انسان به خداوند همين حالي است كه به سجده رفته و در آن حال مشغول گريه باشد و خداوند را به بزرگي ياد نمايد. [1] .

اولياء خداوند عموما به اين عبادت علاقه خاصي داشته و به آن اهتمام ويژه اي مبذول مي دارند. در اين بيان حضرت

زين العابدين امام سجاد عليه السلام آنچنان گوي سبقت را ربوده اند كه اساسا يكي از القاب مشخصه حضرت همين لقب «سجاد» و از اين بالاتر «سيدالساجدين» تعيين گرديده است كه دلالت بر كثرت سجده هاي حضرت دارد. به علاوه به علت كثرت سجده هاي آن بزرگوار و ظهور آثاري در مواضع سجده در بدن مبارك حضرت به نام «ثفنه» كه همان «پينه» است، حضرت را به «ذوالثفنات» نيز ملقب نموده اند. براي بررسي اين عبادت حضرت سجاد عليه السلام بايد در محورهاي زير بحث نمود:

1- محلي كه حضرت براي سجده انتخاب مي نمودند.

2- بعضي از اذكار سجده حضرت.

3- حالت حضرت به هنگام سجده.

4- كثرت سجده هاي حضرت و آثار آن.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 82، ص 131، ح 6 (به نقل از كتاب عاصم بن حميد) و ص 163، ح 9 (به نقل از ثواب الاعمال) و ر. ك: بحارالانوار، ج 82، «باب السجود و آدابه» و «باب فضل السجود».

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

سرآمد فقيهان

يكي ديگر از شعبه هاي علم ائمه هدي عليهم السلام آگاهي اتم آن بزرگواران از جميع احكام الهي و همه حلال و حرامها مي باشد كه اصطلاحا به «علم فقه» شهرت يافته است. «بكر بن كرب صيرفي» مي گويد از امام صادق -عليه السلام- شنيدم كه مي فرمود: «هر آينه نزد ما چيزي است كه با وجود آن هرگز به مردم نيازي نخواهيم داشت ولي مردم حتما به ما محتاج و نيازمند مي باشند، و نزد ما كتابي است به املاء حضرت رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - و خط حضرت علي -عليه السلام-، صحيفه اي كه در تمام حلالها و

حرامها موجود است و شما براي كاري نزد ما مي آئيد و سپس ما هر گاه به آنچه از ما كسب تكليف كرده ايد عمل كنيد و يا آن را ترك كنيد، مي شناسيم و مي فهميم.» [1] . اما امام سجاد -عليه السلام- به اعتراف بسياري از تذكره نويسان، سر آمد فقيهان دوران خود بوده اند و هيچ كس در «علم فقه» مقدم بر ايشان نبوده است. اقرار به اين مطلب و مرجعيت آن بزرگوار در اين زمينه حتي شامل دستگاه اموي و شخص «عبدالملك مروان» و علماء درباري او مانند «زهري» نيز بوده است. «ابن جوزي» حضرت را به لقب «سيدالفقهاء» ملقب نموده و از قول تعداد بسياري نقل كرده است كه «ما در ميان فقيهان، فقيه تر از علي بن الحسين -عليه السلام- نديديم.» (ما راينا افقه من علي بن الحسين -عليه السلام-) [2] اين جمله هنگامي ارزش خود را نشان مي دهد كه توجه داشته باشيم در عصر حضرت فقهاي بسياري مي زيسته اند. به گوشه اي از اين قبيل اعترافات در قسمت «حضرت سجاد -عليه السلام- از منظر نكته دانان و گوهر شناسان» اشاره شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1، ص 241، ح 6.

[2] تذكرة الخواص، ص 214.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

سرافكندگي طاغوت در برابر امام

هشام بن عبدالملك كه وليعهد زمان بود، سالي اميرالحجاج شد و به مكه آمد؛ هر چه كوشش كرد كه خود را به حجرالأسود برساند و حجر را استلام كند، كثرت جمعيت و ازدحام مردم مانعش شد؛ از آن جهت در گوشه اي قرار گرفت و طواف كنندگان خانه خدا را تماشا مي كرد، تا پس از تخفيف جمعيت، به طواف خانه و استلام حجر

بپردازد. در اين موقع - كه جمعيت مثل موج دريا براي طواف خانه، هجوم مي آورد - حضرت زين العابدين عليه السلام وارد شد. مردم وقتي پسر پيغمبر را ديدند به احترام او كنار رفته و احترام كردند و راه را براي حضرت باز كردند تا با كمال آرامش و راحتي حجر را استلام كند و به طواف خانه بپردازد.

هر طرف مي گذشت بهر طواف

در صف خلق مي فتاد شكاف

زد قدم بهر استلام حجر

گشت خالي ز خلق، راه گذر

يكي از بزرگان شاميان كه همراه هشام بن عبدالملك بود و پرسيد: «اين مرد جليل القدر كيست كه اين همه مردم بدو احترام مي كنند»؟ هشام كه در دريايي از غضب و ناراحتي مي سوخت، از روي تحقير گفت: - «نمي شناسمش»! و اتفاقا راست گفته بود زيرا او از درك حقيقت امام سجاد عليه السلام بي خبر و مقام ولايت را درك نكرده بود.

كرد در پاسخ تجاهل گفت نشناسم كه كيست

زان تجاهل ها كه بر اعجاز احمد، بولهب

«ابوفراس»، شاعر معروف كه به «فرزدق» مشهور است در آن جمع حاضر بود(طريق محبت و ولايت دوستي را پيمود و) فورا گفت: «اگر تو او را نمي شناسي من او را به تو مي شناسانم.»

بوفراس آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر

گفت من مي شناسمش نيكو

زو چه پرسي؟ به سوي من كن رو

و آنگاه قصيده غرايي را سرود: (كه ما فقط به ذكر چند بيت از آن اكتفا مي كنيم)

هذا الذي تعرف البطحاء و طأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

اذا راته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا

ينتهي الكرم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم إذا ما جاء يستلم

و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من أنكرت و العجم

هذا بن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم

ما قال «لا» قط الا في تشهده

لو لا التشهد كانت لاءه نعم [1] .

«عبدالرحمن جامي» شاعر شيرين سخن و عارف نامي، اين قصيده را چنين به نظم فارسي ترجمه كرده است:

آن كس است اين كه مكه و بطحا

زمزم و بوقبيس و خيف و مني

حرم و حل و بيت و ركن و حطيم

ناودان و مقام ابراهيم

مروه، مسعي، صفا، هجر، عرفات

طيبه و كوفه، كربلا و فرات

هر يك آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرةالعين سيدالشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

ميوه باغ احمد مختار

لاله داغ حيدر كرار

چون كند جاي در ميان قريش

رود از فخر بر زبان قريش

كه بدين سرور ستوده شيم

به نهايت رسيده فضل و كرم

ذروه عزت است منزل او

حامل دولت است محمل او

از چنين عز و دولت باهر

هم عرب، هم عجم، بود قاصر

جد او را به مسند تمكين

خاتم الأنبياست نقش نگين

از حيا نايدش پسنديده

كه گشايد به روي كس ديده

حب ايشان دليل صدق و وفاق

بغض ايشان نشان كفر و نفاق

گربپرسند ز آسمان بالفرض

سائلي من خيار أهل الأرض؟

به زبان كواكب و أنجم

هيچ لفظي نيايد الا «هم»

ذكرشان سابق است بر أفواه

بر همه خلق، بعد ذكر الله

هشام بن عبدالملك كه

آبروي خود را بر باد رفته ديد بسيار غضبناك شد و دستور داد تا فرزدق را به زندان اندازند و مستمري او را از بيت المال قطع كنند. هنگامي كه فداكاري و دفاع جانانه فرزدق از ولايت به امام زين العابدين عليه السلام رسيد، دوازده هزار درهم براي او فرستاد، ولي فرزدق قبول نكرد و گفت: «اين اشعار را به خاطر صله و جايزه نگفتم، بلكه اين اشعار ذخيره آخرت من است». امام عليه السلام فرمود:

گفت: ما اهل بيت احسانيم

آنچه داديم باز نستانيم

ابر جوديم بر نشيب و فراز

قطره از ما به ما نگردد باز

آفتابيم بر سپهر علا

نفتد عكس ما دگر بر ما

چون فرزدق به آن وقار و كرم

گشت بينا قبول كرد درم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمة في معرفة الائمة، علي بن عيسي الاربلي، ج 2، ص 268.

[2] كشف الغمه، ج 2، ص 268 - الكني و الألقاب، ج 3، ص 26.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

سرور عبادت كنندگان

در كتب معتبر روايت شده كه شبي امام سجاد عليه السلام به نماز و تهجد مشغول بود. شيطان به صورت ماري مهيب به طرف آن حضرت رفت تا به خود مشغولش سازد و از خدا منصرفش نمايد انگشت پاي آن حضرت را بگرفت و بگزيد. امام چهارم عليه السلام مانند جدش اميرمؤمنان عليه السلام ابدا توجهي به اطراف نداشت و غرق و محو قرب پروردگار خويش بود. در اين هنگام از طرف خداوند به آن حضرت خطاب شد: «انت سيد العابدين و زين اوليائي الماضين.» [1] . «تو سرور و زيور عبادت كنندگان و زينت

اولياي گذشته من هستي.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ص 528.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

سجده هاي طولاني امام سجاد

«يكي از غلامان امام زين العابدين عليه السلام گويد:

روزي امام عليه السلام را ديدم كه سر به بيابان گذاشت. من نيز جهت مراقبت از آن حضرت در پي او روان شدم. چون آن حضرت به محل خلوتي رسيد پيشاني مبارك را بر سنگ سختي نهاد و به سجده اي طولاني فرورفت. من با اين كه با فاصله زيادي از آن حضرت ايستاده بودم صداي گريه و ناله جانسوز آن حضرت را مي شنيدم.به گوش خود شنيدم كه اين جملات را در سجده اش مي فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا و صدقا». اين جملات را دقيقا هزار مرتبه با سوز و آه وصف ناپذيري تكرار فرمود. و چون سر از سجده برداشت محاسن و صورت مباركش را ديدم كه از اشك هاي چشمش تر شده است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيد بن طاووس، لهوف، ص 205.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

سخاوت و كرم

اربلي در كشف الغمه از كتاب نثر الدرر از ابن اعرابي روايت كرده مي نويسد: آنگاه كه يزيد بن معاويه لشكريان خود را جهت قتل و غارت به مدينه گسيل داشت، علي بن الحسين عليهماالسلام چهارصد زن همراه با شوهران خود از قبيله ي بني عبد مناف را پناه داده و تا آنگاه كه سپاه مسرف بن عقبه متفرق شدند و مدينه را ترك كردند همچنان در خانه ي علي بن الحسين (ع) به سر مي بردند.

علامه اربلي اضافه كرده مي گويد: موقعي كه ابن زبير نيز به طرد و اخراج بني اميه از حجاز پرداخت علي بن الحسين (ع) باز

هم به همان ترتيب رفتار كرد و بسياري از خانواده هاي مختلف را در كنف حمايت خود درآورد. و از زمخشري در ربيع الابرار چنين آمده است كه: وقتي يزيد بن معاويه مسلم بن عقبه را به قتل و غارت مدينه فرستاد، زين العابدين (ع) چهارصد نفر از زنان مدينه همراه با اولاد و حشم آنان را در كفالت خود درآورد و در خانه ي خود جاي داد و تا وقتي كه لشكر مسلم مدينه را ترك نكرده بود همچنان آذوقه و غذا و خوراك آنان را اداره مي كرد، و آنگاه كه در اين مورد از يكي از زنان جويا شدند، وي در پاسخ گفت: نعمت و آسايش و زندگي شيريني كه در خانه ي علي بن الحسين (ع) بر من مي گذشت هرگز در خانه ي پدر و مادر خود مشاهده نكردم. و در تذكرة الخواص از ابن ابي الدنيا آمده است كه گفت حديث كرد ما را محمد بن حسين از حميدي و او نيز از سفيان ثوري كه گفت: آنگاه كه علي بن الحسين عليهماالسلام عازم حج و عمره گرديد سكينة دختر حسين بن علي (ع) براي وي توشه و سفره اي كه هزار درهم خرج آن شده بود فرستاد، آن حضرت همين كه به منطقه ي حره نزديك شد دستور داد بين فقرا و مساكين تقسيم كنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

سجده طولاني

يكي از غلامان امام سجاد عليه السلام مي گويد: روزي امام سجاد عليه السلام به بيابان رفت. من نيز به دنبالش بيرون رفتم، آن حضرت را ديدم پيشاني خود را بر سنگ سختي نهاده

است، من ايستادم، صداي گريه و ناله او را مي شنيدم، شمردم، هزار بار، جمله هاي زير را در سجده اش گفت: لا اله الا الله حقاً حقاً، لا اله الا الله تعبداً و رقاً، لا اله الا الله ايماناً و تصديقاً و صدقاً: «به حق و راستي معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست، من با كمال بندگي و خضوع اقرار مي كنم كه معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست، و از روي ايمان، تصديق، صدق و خلوص به يكتايي ذات پاك خدا، اعتراف مي نمايم.»

سپس سر از سجده برداشت، ديدم محاسن و صورتش از اشكهاي چشمش غرق شده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] لهوف سيد بن طاووس، صفحه آخر.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

سخاوت و بخشندگي

مردان الهي، انسان ها را عيال الهي مي دانند و براي خدمت به آنان شب و روز نمي شناسند و مال و ثروتشان را امانتي الهي براي حل مشكل نيازمندان مي شمارند. خداوند درباره آنان مي فرمايد: آنان كه اموال خود را شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مي كنند، مزدشان نزد پروردگار است؛ نه ترسي بر آنها است و نه غمگين مي شوند. (بقره: 274) علي بن الحسين عليه السلام نيز از جمله مردان الهي بود كه عشق به خدا و مناجات شبانگاهي، وي را از خلق خدا غافل نكرده، بلكه عشق به محرومان را در دلش شعله ور ساخته بود. او در اين باره مي فرمود:

من از خدايم شرم مي كنم كه برادري از برادران (ديني) خود را ببينم كه نيازمند باشد و از خدا بخواهم كه به او بهشت ارزاني دارد، ولي خود، بخل ورزم

و از مال دنيا او را محروم كنم؛ زيرا آن گاه كه روز قيامت شود، به من گفته شود: «تو در دنيا براي مال و منال آن، بخيل بودي»، اگر بهشت در دست تو بود، خيلي بخيل تر از اين بودي (و آن را به هيچ كس نمي دادي). [1] .

از اين رو، همواره در رفع نيازمندي مردم مي كوشيد، به گونه اي كه فرزندش امام باقر عليه السلام مي گويد: «پدرم دوبار همه اموالش را با خدا تقسيم كرد»؛ [2] يعني نصف آن را در راه خدا بخشيد. فرزند ديگرش مي گويد: پدرم در زمستان عبايي از خز به قيمت پنجاه دينار مي پوشيد، ولي هنگامي كه زمستان تمام مي شد، همان را صدقه مي داد و يا اينكه آن را مي فروخت و پولش را به نيازمندان مي بخشيد. [3] . بخشش آن حضرت با حفظ كرامت حاجت مندان همراه و از هرگونه منت گذاري به دور بود، آن گونه كه نوشته اند: «هرگاه به نيازمندي صدقه اي مي داد، نخست آن را مي بوسيد، سپس مي فرمود: مرحبا به كسي كه (با گرفتن صدقه) توشه آخرتم را برايم حمل مي كند». [4] . در خبري ديگر، عبدالله بن داوود از فردي به نام مستقيم نقل مي كند: «نزد علي بن الحسين عليه السلام بودم، هرگاه نيازمندي مي آمد، به پا مي خاست و هنگام برآوردن حاجتش مي فرمود: «ان الصدقة تقع في يد الله قبل أن تقع في يد السائل»؛ بي گمان، صدقه پيش از آنكه در دست نيازمند قرار گيرد، در دست خداوند جاي مي گيرد». [5] .

بنابراين، آن حضرت رفع نياز تهي دستان را معامله با خداوند مي دانست و از اين رو، در اين كار شب از روز نمي شناخت. ابوحمزه ثمالي مي گويد: علي بن الحسين عليه السلام شب ها انبان نان به

دوش مي كشيد و در دل تاريكي در پي نيازمندان مي گشت و مي فرمود: «صدقه دادن در تاريكي شب، خشم پروردگار را فرو مي نشاند». [6] .

همچنين محمد بن اسحاق گويد: «گروهي از نيازمندان اهل مدينه نمي دانستند كمك زندگي شان از كجا مي آيد، ولي هنگامي كه علي بن الحسين عليه السلام در گذشت، آنچه را در شب ها به دست آنان مي رسيد، از دست دادند (و روشن شد كه ياور آنان در دل شب علي بن الحسين عليه السلام بوده است)». [7] . از اين رو، نيازمندان اهل مدينه گفتند: «ما وقتي صدقه پنهاني را از دست داديم كه علي بن الحسين عليه السلام در گذشت». [8] .

عمرو بن دينار مي گويد: «محمد بن اسامة بن زيد در بستر بيماري افتاده بود. علي بن الحسين عليه السلام به عيادتش رفت. محمد شروع به گريستن كرد و علي بن حسين عليه السلام پرسيد مشكلت چيست؟ او گفت: قرض بر گردن من است. علي بن الحسين عليه السلام پرسيد: مقدارش چقدر است؟ گفت: چهارده هزار دينار. امام فرمود: قرض تو بر عهده من، آنها را مي پردازم». [9] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 385؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 394؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 393؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 671.

[2] طبقات، ج 5، ص 113؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 383؛ تهذيب الكمال؛ ج 20، ص 391.

[3] تهذيب الكمال، ج 20، ص 398.

[4] مجمع الاحباب، ج 2، صص 186 و 187؛ صفوة الصفوة، بخش 2، ج 1، ص 55.

[5] طبقات، ج 5، ص 111.

[6] تاريخ دمشق، ج 4، ص

384؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 126؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 392؛ مجمع الاحباب، ج 2، ص 187.

[7] تاريخ دمشق، ج 4، ص 393؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 127؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، صي 393.

[8] تاريخ دمشق، ج 4، ص 384؛ حلية الاولياء، همان؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 394، مجمع الاحباب، ج 2، ص 188؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 392.

[9] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 394.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

سفيان ثوري

«سفيان ثوري» كه مشايخ صوفيه او را تاج دين و ديانت و شمع زهد و هدايت خوانده اند، از امام سجاد عليه السلام بدين مضمون نقل كرده است:

«مردي نزد علي بن الحسين عليه السلام آمد و به وي گفت: فلان كس تو را نكوهش كرده و حرفهاي ناشايست درباره تو مي گفت. امام فرمود: با من بيا تا نزد او برويم، پس به طرف خانه آن كس به راه افتادند مرد سخن چين پيش خود چنان گمان مي كرد كه امام به زودي از وي انتقام خواهد گرفت چون نزد او رسيدند امام فرمود: اي فلان اگر آنچه درباره من گفته اي درست باشد، خدا مرا بيامرزد و اگر نادرست باشد، خدا تو را بيامرزد» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عطار، تذكرة الاولياء، ج 1، ص 174.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

سفيان بن عيينه

«حج علي بن الحسين عليه السلام فلما أحرم و استوت به راحلته و اصفر لونه و انتفض و وقع عليه الرعدة و لم يستطع أن يلبي. فقيل له: ما لك لا تلبي؟ فقال: أخشي أن أقول لبيك، فيقال لي لا لبيك» [1] .

«علي بن حسين به قصد حج راهي مكه شد، هنگامي كه احرام بست و بر مركب خود قرار گرفت رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبيك بگويد. به او گفته شد چرا لبيك نمي گوئي؟ فرمود: از آن مي ترسم كه من لبيك بگويم و در جواب من گفته شود: «لا لبيك».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كفاية الطالب، ص 450، طبع تهران، سال 1404 ه ق.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب

اسلام چاپ اول پائيز 1377.

سفارشات ارزنده در لحظات حساس

زُهري كه يكي از راويان حديث و از اصحاب امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام است، گويد:

در آخرين لحظات عمر شريف امام سجّاد عليه السّلام به محضر مباركش شرفياب شدم، همين كه كنار حضرت نشستم مقداري نان و سبزي كاسني آوردند، حضرت خطاب به من كرد و فرمود: ميل كن. اظهار داشتم: يابن رسول اللّه! غذا خورده ام و ميل ندارم. حضرت فرمود: از آن ميل نما، كه آن سبزي كاسني است و روي هر برگش قطره اي از آب بهشت ريخته و شفاي هر دردي است. زُهري گويد: سپس آن طبق غذا را بردند و مقداري روغن آوردند، حضرت فرمود: از اين روغن استفاده كن. عرض كردم: نيازي به آن ندارم. فرمود: اين روغن بنفشه است و خواصّ بسياري در آن هست و بر تمامي روغن ها برتري دارد.

در همين بين فرزند امام سجّاد، حضرت باقرالعلوم عليهماالسّلام وارد شد؛ و آن دو بزرگوار مدّتي با يكديگر راز گفتند و من تنها يك جمله از صحبت ايشان را متوجّه شدم كه فرمود: پسرم! خوش اخلاق و خوش برخورد باش.

و من احساس كردم كه حضرت مشغول سپردن اسرار امامت به فرزند خود مي باشد؛ پس كمي جلوتر رفته و عرضه داشتم: مولاي من! اگر پيش آمدي شود، بعد از شما به چه كسي مراجعه كنيم؟

امام سجّاد عليه السّلام اشاره به فرزندش نمود و اظهار داشت: به اين پسرم، محمّد عليه السّلام كه او جانشين و وارث من مي باشد، او مخزن علوم و اسرار الهي است، او باقرالعلوم مي باشد. عرض كردم: معناي باقرالعلوم چيست؟

فرمود: به همين زودي دانشمندان و دوستان ما گرد او تجمّع مي نمايند و او تمام علوم و فنون را تشريح و تفسير مي نمايد.

پس از آن، حضرت، فرزندش را براي انجام كاري بيرون فرستاد وچون بازگشت به حضرت عرض كردم: چرا به فرزند بزرگ خود وصيت ننمودي؟ فرمود: امامت به كوچكي و بزرگي سنّ و سال نيست، بلكه رسول گرامي اسلام صلّي اللّه عليه و آله، اين چنين ما را از لوح مكتوب آگاه ساخته است. گفتم: اوصياء و خلفاء حضرت رسول چند نفر مي باشند؟ حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: آنچه در صحيفه و لوح يافته ام، تعداد اوصياء دوازده نفر هستند، كه اسامي آن ها با خصوصياتشان ثبت شده است. و سپس افزود: از صُلب هفتمين فرزندم محمّد باقر، دوازدهمين خليفه و حجّت خدا به نام مهدي (عجّ) متولّد خوهد شد. [1] .

و امام سجّاد عليه السّلام همچون ديگر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام از شرّ خلفاء و سلاطين جور در امان نبود؛ بلكه هر روز و هر لحظه مورد انواع شكنجه هاي روحي و جسمي قرار مي گرفت. و در نهايت، توسّط هشام بن عبدالملك مروان به وسيله زهر، مسموم گرديد، و چون به فيض عظماي شهادت نائل آمد، بدن مطهّر و مقدّسش توسّط فرزندش امام محمّد باقر عليه السّلام تجهيز و غسل داده شد؛ و پس از تكفين و إقامه نماز، در قبرستان بقيع، در جوار قبر شريف عمويش امام حسن مجتبي عليه السّلام دفن نمود. «صَلَواتُ اللّه و سَلامُهُ عَلَيهِ يوْمَ وُلِدَ وَ يوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يوْمَ يبْعَثُ حَيا».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج

46، ص 233، ح 1.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

سرانجام چاپلوسي

كسي كه بدون شناخت از كسي تعريف و تمجيد مي كند، بعيد نيست كه نادانسته درباره بدي او نيز سخن گويد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان، ج 41، ص 399؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 398.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

سپاس گزاري

كسي كه در سپاس گزاري بر تو پيشي مي گيرد، بند دوستي و محبت خويش را بر گردنت مي افكند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 409.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

سعيد بن مسيب

در سال دوم خلافت عمر تولد يافته و در سال94 هجري وفات نموده است. سعيد بن مسيب، افضل فقهاي سبعه بود كه بعد از صحابه در مدينه بودند و فقه عامه به آنان منتهي مي شود [1] . علامه مقرم مي نويسد كه علماي سنت درباره پارسائي و عبادت سعيد بن مسيب مبالغه نموده اند حتي ابن خلكان حكايت كرده است كه او پنجاه سال نماز صبح را با وضوء نماز عشاء مي خواند و اگر چه در محبت امام سجاد عليه السلام ثابت بوده و از جمله معتقدين به امامت وي بود ولي به تشييع جنازه حضرت حاضر نشد و به مسجد پيغمبر رفت كه در خلوت دو ركعت نماز بخواند زيرا از خود امام چهارم شنيده بود كه خداوند تعالي به پيغمبر صلي الله عليه و آله فرموده هر كس به من ايمان آورد و نبوت تو را تصديق نمايد و در مسجد تو دو ركعت نماز در حال خلوت بدون توجه و ملاحظه مردم بخواند گناهان گذشته و آينده او را مي آمرزم. علي بن زيد گويد، به سعيد بن مسيب گفتم چرا بر نماز امام حاضر نشدي گفت، چون حضرت سجاد رحلت فرمود پيش خود گفتم حالا هر چه زن و مرد نيكوكردار و بدكردار است در تشييع جنازه او حاضر خواهند شد و مسجد به كلي خلوت

است و چنين فرصتي ديگر به دست نمي آيد خوب است بروم دو ركعت نماز بخوانم كه مشمول مضمون حديث مزبور شوم! چون به نماز ايستادم صداي تكبيري از آسمان شنيدم كه تكبير اهل زمين او را جواب داد، سپس تكبير ديگري از آسمان و تكبيري از زمين شنيدم كه تا هفت مرتبه تكرار شد! من ترسيدم و با رو به زمين افتادم و مدهوش شدم و چون به خود آمدم مردم از نماز آن حضرت برگشته بودند و من نه دو ركعت نماز را در مسجد خواندم و نه به نماز آن حضرت موفق شدم. علي بن زيد گفت اگر من به جاي تو بودم از اين دو كار اختيار نمي كردم مگر نماز براي آن حضرت را و اين نيست مگر خسران و زيان آشكاري كه دامنگير تو شده است.

پس سعيد گريه كرد و گفت من نيز غير از كار خير اراده ديگري نداشتم و اي كاش براي نماز او حاضر مي شدم [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فقهاي سبعه پس از سعيد بن مسيب عبارت بودند از: قاسم بن محمد بن ابي بكر ملقب به ديباج كه جد امي حضرت صادق عليه السلام بود. - ابوايوب سليمان بن يسار برادر غلام ميمونه زوجه رسول اكرم صلي الله عليه و آله - عبيدالله بن عبدالله عقبه كه از سادات تابعين بود. - عروة بن زبير (برادر عبدالله بن زبير) - ابوبكر عبدالرحمن بن حارث قرشي. - خارجة بن زيد بن ثابت انصاري.

[2] الامام زين العابدين تأليف مقرم ص412 - 413.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

سعيد بن جبير

مرحوم مجلسي مي نويسد، سعيد بن جبير

به امامت زين العابدين اعتقاد داشت و ثناي آن جناب بسيار مي گفت بدين سبب حجاج بن يوسف او را شهيد كرد.

چون سعيد را نزد آن ملعون بردند گفت توئي شقي بن كسير؟

سعيد گفت مادرم نام مرا بهتر از تو مي دانست و او مرا سعيد بن جبير نام نهاده است حجاج گفت در شأن ابوبكر و عمر چه مي گوئي آيا آنها را در بهشت مي داني يا در جهنم؟ سعيد گفت اگر داخل بهشت و دوزخ شوم و اهل آنها را ببينم آن وقت مي دانم كه در بهشت اند يا در دوزخ!

حجاج گفت در حق خلفاي ديگر چه مي گوئي؟

سعيد گفت مرا به آنان وكيل نكرده اند!

حجاج گفت كدام يك را بيشتر دوست داري؟

سعيد گفت هر كدام كه در نزد خالق من پسنديده تراند.

حجاج گفت كدام يك نزد خالق تو پسنديده تر است؟

سعيد گفت اين علم نزد كسي است كه آشكار و نهان آنها را مي داند.

حجاج گفت نمي خواهي به من راست بگوئي؟

سعيد گفت نمي خواهم به تو دروغ بگويم، آنگاه حجاج دستور قتل او را داد [1] .

چون خواستند سعيد را به قتل رسانند رو به قبله نمود و اين آيه را تلاوت نمود:

اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض [2] .

حجاج گفت رويش را از قبله بگردانيد چون روي سعيد را از قبله برگردانيدند گفت:

فاينما تولوا فثم وجه الله [3] .

حجاج گفت رويش را به خاك افكنيد سعيد در آن حال گفت:

و منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري.

آنگاه سر سعيد را از بدنش جدا كردند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جلاء العيون

ص502 نقل به معني.

[2] سوره انعام آيه77.

[3] سوره بقره آيه 114.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

سالم بن ابي الجعد

سالم بن ابي الجعد اشجعي كوفي مكني به ابواسماء، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است [1] و استاد ما آقاي خوئي، چند تن معروف از خاندان سالم را توثيق كرده و مي گويد: سالم بن ابي الجعد از امام اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده و اعمش نيز از وي روايت نقل كرده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سالم بن ابي حفصه

سالم بن ابي حفصه غلام ابن عجل كوفي، وي از امام زين العابدين عليه السلام و از امام ابوجعفر باقر عليه السلام و از امام صادق عليه السلام روايت كرده و داراي كتابي است. [1] كشي چند روايت درباره او نقل كرده كه دليل بر انحراف و گمراهي او مي باشد از جمله روايتي است كه به سند خويش از ابوعبيده حذاء نقل كرده، مي گويد: به ابوجعفر - امام باقر - عليه السلام عرض كردم: سالم بن ابي حفصه از من مي پرسيد كه: آيا نشنيده اي كه هر كه بميرد و امامي نداشته باشد، مرگش چون مرگ زمان جاهليت خواهد بود؟ و من جواب دادم: آري شنيده ام، آنگاه پرسيد: امام تو كيست؟ گفتم: آل محمد - صلي الله عليه و آله - امامان منند. پس از شنيدن سخن من گفت: به خدا قسم من از تو نشنيده بودم كه تو امامي را شناخته باشي. امام ابوجعفر باقر عليه السلام رو به من كرد و فرمود:

«واي بر سالم، او چه مي داند كه مقام و منزلت امام چيست؟ منزلت امام، بزرگتر و بالاتر از آن

است كه سالم و تمام مردم بدان معتقدند.» [2] .

سالم در روزگار حكومت اموي مخفي شد و همچنان از ترس ظلم و ستم امويان در گوشه خانه اش بود، همين كه مردم با ابوالعباس سفاح بيعت كردند، از كوفه با لباس احرام لبيك گويان در آمد و مي گفت: «اي درهم شكننده بني اميه، لبيك» و همچنان اين ذكر لبيك را مي گفت تا در مكه مكرمه فرود آمد. وي در سال 138 ه. زمان حيات امام جعفر صادق عليه السلام از دنيا رفت. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي.

[2] رجال كشي.

[3] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سالم غلام عمر

سالم بن عبدالله، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سدير بن حكيم

سدير بن حكيم بن صهيب صيرفي كوفي مكني به ابوالفضل از جمله موالي بوده است شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام مي داند، [1] صدوق به نقل از حنان بن سدير از پدرش روايت كرده، مي گويد: من به همراه پدر، جد و عمويم در مدينه وارد حمامي شديم ناگهان مردي در رخت كن حمام رو به ما كرد و گفت: اين قوم كيستند؟ گفتيم اهل كوفه، فرمود:

«آفرين بر شما اي مردم كوفه، خوش آمديد، چرا تن پوش و ساتر نداريد و بعد گفت: چه چيز مانع از پوشش شماست؟ زيرا رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: عورت مؤمن بر مؤمن حرام است...»

و چون از حمام بيرون شديم پرسيديم آن مرد كه بود؟ گفتند: علي بن حسين عليه السلام است و پسرش محمد بن علي نيز همراه او بود. [2] وي از امام زين العابدين و ابوجعفر و ابوعبدالله عليهم السلام و همچنين از حكيم بن جبير روايت كرده و ابوطالب و ابوالوفاء و پسرش حنان بن سدير و ديگران از وي روايت كرده اند. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] من لا يحضره الفقيه. در وسائل الشيعه (ج 1 / 368) كتاب الطهاره باب آداب حمام آمده است كه راوي گفت: آنگاه پدرم قطعه كرباسي به عمويم داد و او چهار قسمت كرد

و هر كدام قسمتي را پوشش قرار داده و وارد حمام شديم - م.

[3] معجم رجال الحديث.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سري بن عبدالله

سري بن عبدالله بن حارث بن عباس بن عبدالمطلب، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام بر شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعد بن حكيم

شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعد بن ابي سعيد

ملقب به مقبري - به دليل اين كه در محل مقابر سكونت داشت - ابن قتيبه - مطابق صريح گفتار شيخ طوسي - او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعد بن طريف

سعد بن طريف حنظلي اسكافي مولي بني تميم كوفي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] نجاشي مي گويد: سعد از اصبغ بن نباته و او از ابوجعفر و ابوعبدالله عليهماالسلام روايت كرده است، سعد شغل قضاوت داشته و داراي كتابي به نام «رسالة ابي جعفر» مي باشد كه امام عليه السلام به او نوشته است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن جبير

ابومحمد، غلام بني والبة، در اصل اهل كوفه بوده و در مكه اقامت داشته، و تابعي است شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام دانسته [1] و او از مجاهدان بزرگ و حاميان اسلام و مدافعان حقوق ضعيفان و محرومان بود كه ما در ذيل به اختصار به برخي از شؤون و احوال او مي پردازيم:

مقام علمي او

سعيد از برجسته ترين علماي زمان خود بود و او را ناقد علما مي خواندند... و كسي روي زمين نبود مگر اين كه به دانش او نياز داشت. [2] ابن كثير مي گويد: سعيد در تفسير، فقه، انواع علوم و فزوني عمل صالح از جمله رهبران و پيشاهنگان بود. [3] .

تقوا و شايستگي او

سعيد بن جبير در پيشاپيش پرهيزگاران عصر خود بود و همواره به تلاوت قرآن اشتغال داشت و در كعبه مكرمه مي نشست و قرآن تلاوت مي كرد و بر نمي گشت تا اين كه قرآن را به پايان مي رساند [4] و از خداوند خشيت بسياري داشت و بارها مي گفت: بالاترين خوف و خشيت آن است كه

چنان از خدا بترسي كه جلو معصيت و نافرماني تو را بگيرد، و تو را به طاعت خدا وادارد و اين است خشيت سودمند. [5] .

قيام سعيد با ابن اشعث

وقتي كه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد حكومت حجاج قيام كرد، سعيد و گروهي از قاريان ديدند كه وظيفه شرعي ايشان ايجاب مي كند كه ابن اشعث را تأييد كنند و به همراه او براي نابود ساختن حكومت طاغوت تبهكار حجاج بن يوسف ثقفي قيام كنند كه هيچ حرمتي را براي دين خدا باقي نگذاشته بود مگر آن كه از ميان برده و هيچ جنايتي نبوده مگر اين كه مرتكب شده است، زمين از جور و ستم و فساد او به لرزه در آمده است همين كه نهضت ابن اشعث به سستي گراييد، سعيد به اصفهان گريخت و هر سال دو مرتبه: يك بار براي عمره و يك بار براي حج به مكه رفت و آمد مي كرد، و چه بسا موقعي پنهاني وارد كوفه مي شد و با مردم ديدار داشت و درباره امور ديني و علمي با ايشان صحبت مي كرد. [6] .

شهادت سعيد

جيره خواران و مزدوران حجاج، سعيد بن جبير را كه يكي از بزرگان تفكر و دانش در جهان اسلام بود دستگير كردند و او را تحت نظر به نزد طاغوت تبهكار حجاج بن يوسف آوردند، همين كه در برابر او ايستاد، فرياد زد و گفت:

- «تو شقي بن كسيري؟»

سعيد با منطق حق چنين پاسخ داد:

«مادرم به نام من آگاهتر بود، او نام مرا سعيد بن جبير نهاد...»

طاغوت خواست تا دستاويزي معتبر براي ريختن خون وي به دست آورد،

رو به سعيد كرد و گفت:

«نظر تو درباره ابوبكر و عمر چيست، آيا آنها اهل بهشتند و يا اهل دوزخ؟»

سعيد با منطق خروشان خود گفت:

«اگر من وارد بهشت شدم اهل بهشت را بنگرم خواهم دانست چه كسي در بهشت است، و اگر وارد دوزخ شدم و اهل دوزخ را ديدم خواهم دانست چه كسي در آن جاست...»

طاغوت با شنيدن اين پاسخ هيچ روزنه اي براي رسيدن به مقصود خود نيافت، اين سؤال را كرد:

«نظر تو درباره خلفا چيست؟...»

سعيد، چون عالمي آگاه، پاسخ داد:

«من وكيل ايشان نيستم...»

آن ناپاك جنايتكار پرسيد:

«كدام يك از خلفا را بيشتر دوست داري.»

مي خواست بدين وسيله نظر او را به دست آورد، شايد او نام امام اميرالمؤمنين عليه السلام را به نيكي ببرد و آن را دستاويزي براي شكنجه كردن وي قرار دهد، و هدف شوم او بر سعيد پوشيده نماند و در جواب او گفت:

«هر كدام از آنها كه آفريدگارشان راضي تر باشد...»

- «كدام يك مورد رضاي بيشتر آفريدگار است؟»

- «اين مطلب براي كسي معلوم است كه از سر و راز و نياز ايشان آگاه باشد.»

- «نمي خواهي سخن مرا تصديق كني؟»

- «مايل نيستم كه سخن تو را تكذيب كنم...» [7] .

طاغوت پس از اين گفتگو دستور داد گردن سعيد را بزنند، جلادان گردن او را زدند و سر مباركش روي زمين افتاد و سه مرتبه كلمه لا اله الا الله را گفت، نخستين بار به زبان فصيح ادا كرد اما بار دوم و سوم با فصاحت نگفت. [8] و به اين ترتيب زندگي اين عالم بزرگ كه دوران حياتش

را در راه نشر علم و فضيلت در ميان مردم گذرانده بود سپري شد و مسلمانان با كشته شدن او سوگوار شدند زيرا كه آنان پيشاهنگ حيات علمي خود را از دست دادند، عمرو بن ميمون از پدرش نقل كرده است كه او همين كه از كشته شدن سعيد اطلاع يافت از روي غم و اندوه چنين گفت:«براستي سعيد بن جبير از دنيا رفت، آن كسي كه در روي زمين كسي نبود مگر نيازمند به علم و دانش او بود.» [9] .

شهادت سعيد بن جبير در ماه شعبان سال 95 ه در سن 49 سالگي واقع شد. [10] .

حجاج از كشتن او سخت نگران شد و همواره او را در خواب مي ديد كه گريبانش را مي گيرد و به او مي گويد: اي دشمن خدا براي چه مرا كشتي؟ و آن طاغوت جاني از كشتن وي پشيمان شده و همواره مي گفت: مرا با سعيد بن جبير چكار؟! [11] و پيش از او نيز معاويه پسر هند نسبت به قتل حجر بن عدي صحابي بزرگ پيامبر همين طور پشيمان شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] مناقب ابن شهر آشوب.

[3] البداية والنهاية: 9 / 98.

[4] البداية و النهاية: 9 / 98.

[5] البداية و النهاية: 9 / 99.

[6] البداية و النهاية: 9 / 98.

[7] رجال كشي.

[8] ابن اثير: 4 / 13.

[9] تهذيب التهذيب: 4 / 12.

[10] تهذيب التهذيب: 4 / 13.

[11] تاريخ ابن اثير: 4 / 13.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن حارث

سعيد بن حارث مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن عثمان

شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن مرجانه

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] و همچنين برقي در شمار اصحاب امام آورده است. [2] ابن حبان او را در رديف افراد ثقه شمرده است و مي گويد: او يكي از افاضل مدينه بوده است، و در سال 96 ه از دنيا رفت. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

[3] تهذيب التهذيب: 4 / 78.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن مرزبان

سعيد بن مرزبان بقال كوفي اعور غلام حذيفه، ابوداوود مي گويد: وي از همه مردم قاري تر بود، و عقيلي گويد: او مردي ثقه و استوار بوده است و ابن عيينه او را ضعيف شمرده و گروه ديگري او را مورد انتقاد قرار داده اند. [1] شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 4 / 79.

[2] رجال برقي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سعيد بن مسيب

ابومحمد سعيد بن مسيب بن حزن مخزومي، شيخ او را از جمله كساني شمرده است كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده [1] و بعضي از نويسندگان شرح حال، وي او را يكي از نام آوران دنيا و بزرگ تابعين دانسته اند. ابن عمر مي گويد: اگر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - او را ديده بود، مسرور مي شد. [2] و ما به اختصار شرح حال او را بازگو مي كنيم:

مقام علمي او

وي از بزرگترين علماي عصر خويش و از داناترين افراد در علم حديث بوده است. مكحول مي گويد: من تمام زمين را براي كسب علم گشتم، داناتر از سعيد بن مسيب را نديدم. [3] علي بن مدين مي گويد: «من كسي را با گستردگي دانش سعيد بن مسيب در ميان تابعين سراغ ندارم.» [4] وي از همه مردم بيشتر از احكام و قضاوتهاي عمر حفظ داشت عبدالله بن عمر همواره از امور زندگي خود از وي مي پرسيد، [5] و امام زين العابدين عليه السلام درباره او فرمود:

«سعيد بن مسيب از همه كس به

آثار گذشتگان داناتر بوده و فصيحترين فرد روزگار خود بود.» [6] .

سخنان حكيمانه

از سعيد بن مسيب سخنان حكيمانه بسياري به جا مانده كه ما گزيده اي از آنها را بيان مي كنيم:

فرمود: چشمانتان را از ديدن ياران ستمگر پر نكنيد مگر آن كه در دلتان از آنان منزجر باشيد تا اين كه اعمال شايسته تان بي اثر نشود. و فرمود: شيطان از هيچ چيز نا اميد نمي شود مگر آن كه همان را از سوي زنها مي آورد!! و مي گفت: بندگان خدا خودشان را با هيچ وسيله اي همانند طاعت خدا گرامي نداشتند، و جز با معصيت خدا خود را خوار نساختند. و فرمود: همين قدر در ياري خدا نسبت به انسان بس كه ببيند دشمنش مرتكب معصيت خدا مي شود. و نيز فرمود: هر كه از خدا بي نيازي بطلبد مردم به او محتاج شوند. و فرمود: دنيا پست است و به طرف هر فرومايه اي بيشتر مايل است و فرومايه تر از آن كسي است كه از راه نادرست به دست آورد و در راه ناروا مصرف كند. و فرمود: هيچ بزرگ و دانشمند و صاحب فضيلتي نيست مگر آن كه داراي عيبي است ولي عيب بعضي از مردم را سزا نيست كه بازگو كنند. [7] اين بود برخي از سخنان حكيمانه او كه حاكي از نگرش درست او نسبت به زندگي است.

تعظيم امام

سعيد، امام زين العابدين عليه السلام را احترام و تعظيم مي كرد و همواره مي گفت: هرگز كسي را بالاتر از علي بن حسين عليه السلام نديدم و هرگز او را نديدم مگر آن كه از خود بيزار شدم. [8] ما در بحثهاي گذشته به بخشي از سخنان وي اشاره

كرديم كه دليل بر تعظيم و بزرگداشت وي از امام عليه السلام بوده است.

اختلاف در وثاقت سعيد

راويان اخبار درباره وثاقت سعيد بن مسيب اختلاف نظر دارند، گروه زيادي معتقد به عدالت وثاقت او گشته و در اين باره به روايتي استناد جسته اند كه از امام ابوعبدالله صادق عليه السلام نقل شده كه او از افراد مورد اعتماد امام زين العابدين عليه السلام بوده است. [9] همچنان كه دراين باره به تعظيم و بزرگداشت وي از امام و بيان فضيلت و تقدم آن حضرت بر تمام مسلمانان در علم و ورع و تقوا استدلال كرده اند چيزي كه بر معرفت كامل وي نسبت به امام عليه السلام و اعتقاد به امامت آن بزرگوار دلالت دارد.

اما بدگويان وي به روايتي استدلال كرده اند كه وي از نماز خواندن بر پيكر مقدس امام زين العابدين عليه السلام پس از وفاتش خودداري مي كند، [10] جز اين كه به فرموده استاد ما آقاي خويي اين روايت مرسله است.[11] و از جمله اتهامات وي آن است كه او از همه كس به حديث ابوهريره و شوهر دخترش داناتر بوده است، اين حديث نيز براي كاستن از مقام و مرتبه او صلاحيت ندارد، استاد ما آقاي خويي مي گويد: صحيح آن است كه به دليل تمام نبودن سند مدح و نكوهش درباره اين مرد توقف شود... [12] و چه كار نيكي كرده مرحوم مجلسي كه بر نقل موارد اختلاف درباره اين مرد اكتفا كرده است بدون اين كه قولي را ترجيح دهد. [13] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] شذرات الذهب: 1 / 102.

[3] تهذيب التهذيب: 4 / 84.

[4] تهذيب التهذيب: 4 / 85.

[5] تهذيب التهذيب: 4 / 86.

[6] البداية و النهاية: 9 / 100.

[7] رجال كشي.

[8] تاريخ يعقوبي: 3 / 46.

[9] اصول كافي: 1 / 0.

[10] رجال كشي.

[11] معجم رجال الحديث: 8 / 137.

[12] معجم رجال الحديث: 8 / 141.

[13] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سلام بن مستنير

سلام بن مستنير جعفي كوفي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين و امام ابوجعفر محمد باقر عليهماالسلام شمرده است. [1] وي از امام باقر عليه السلام روايت كرده و ابوجعفر احول نيز از او روايت كرده است.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

[2] معجم رجال الحديث.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سلمة بن ثبيط

ابوفراس سلمة بن ثبيط بن شريط بن انس اشجعي همداني كوفي، شيخ او را در زمره اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سلمة بن دينار

سلمة بن دينار مكني به ابوحازم اعرج افرز تمار مدني القاص غلام اسود بن سفيان مخزومي، وي از گروهي روايت كرده است؛ از آن جمله سهل بن سعد ساعدي، ابوامامة بن سهل، سعيد بن مسيب، ابن عمرو و ديگران. و احمد، ابوحاتم، عجلي و نسائي او را توثيق كرده اند و ابن خزيمه مي گويد: وي ثقه اي بوده كه در زمان خودش نظير نداشت، ابن سعدي مي گويد: سلمة بن دينار در مسجد مدينه قضاوت مي كرد سليمان بن عبدالملك زهري كسي را دنبال وي فرستاد تا نزد وي بيايد، وي به زهري پيغام داد كه اگر نيازي به او دارد خود نزد وي بيايد، اما مرا نيازي به او نيست. [1] شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 4 / 144.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سلمة بن كهيل

ابويحيي سلمة بن كهيل حضرمي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته. [1] و او را متهم كرده اند كه از پيروان بتريه بوده است، كشي به سند خود از امام ابوعبدالله صادق عليه السلام نقل كرده است:

«اگر بتريه يك صف از مشرق تا مغرب تشكيل بودند خداوند دين خود را به وسيله ايشان عزت نمي بخشيد.» [2] .

و بتريه پيروان كثير النوا و حسن بن صالح بن يحيي و سالم بن ابي حفصه و حكم بن عتيبه و سلمة بن كهيل و ابوالمقدام ثابت حداد مي باشند و ايشان كساني هستند كه ابتدا مردم را به ولايت امام اميرالمؤمنين عليه السلام دعوت

كردند، سپس با ولايت ابوبكر و عمر مخلوط ساختند در حالي كه براي اين دو تن نيز مقام امامت قائل بودند ولي با عثمان، طلحه، زبير و عايشه مخالف بودند و عقيده داشتند كه با فرزندان علي بن ابي طالب مي توان قيام كرد و امر به معروف و نهي از منكر همين است و هر كه از اولاد علي عليه السلام قيام كند، در وقت قيام، به مقام امامت رسيده است. [3] كشي، به سند خود از عذافر صيرفي نقل كرده، مي گويد: من با حكم بن عتيبه نزد ابوجعفر عليه السلام بوديم، حكم همواره سؤالاتي از آن حضرت مي كرد و امام ابوجعفر عليه السلام او را گرامي مي داشت تا اين كه در موردي با امام اختلاف نظر پيدا كردند، امام ابوجعفر عليه السلام به پسرش فرمود: پسرم برخيز و برو و نوشته علي عليه السلام را بياور، او رفت و نوشته اي بزرگ به صورت طوماري پيچيده را آورد، امام عليه السلام آن را گشود و همچنان نگاه مي كرد تا اين كه آن مسأله را يافت، آنگاه ابوجعفر عليه السلام فرمود: اين خط علي و املاي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - است و رو به حكم كرد و گفت: اي ابومحمد تو و سلمة بن كهيل و ابومقدام هر جا كه مي خواهيد برويد به سمت راست و چپ برويد، به خدا سوگند، علمي را مطمئن تر از علم قومي كه جبرئيل بر آنها نازل مي شود پيدا نخواهيد كرد. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال كشي.

[3] رجال كشي.

[4] رجال كشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره

جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سليم بن قيس

سليم بن قيس هلالي عامري كوفي، شيخ او را از اصحاب امام اميرالمؤمنين عليه السلام و از اصحاب امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] و برقي او را از جمله اصحاب امام اميرالمؤمنين عليه السلام دانسته [2] و او صاحب كتاب مشهوري است كه معروف به «كتاب سليم بن قيس» مي باشد و از نخستين مؤلفان كتاب در اسلام است و در اين كتاب بسياري از حوادث غم انگيزي را نقل كرده كه در آن زمان اتفاق افتاده است. ابان بن عياش اين كتاب را در محضر امام زين العابدين قرائت كرد و آن حضرت فرمود: سليم رحمة الله عليه راست گفته است، اين حديث را ما مي دانيم [3] و استاد ما آقاي خوئي درباره اين كتاب سخن گفته و تهمتهايي را كه بر اين كتاب وارد كرده اند ومردود شمرده است. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال برقي.

[3] رجال كشي.

[4] معجم رجال الحديث: 8 / 228 - 222.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سلمان بن ابي مغيره

سلمان بن ابي مغيره عبسي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سليمان بن سليمان

ابوعبدالله سليمان بن سليمان عبسي كوفي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سماك بن حرب

ابومغيره سماك بن حرب ذهلي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] و او از جابر بن سمره و نعمان بن بشير و انس بن مالك و ديگران روايت كرده است ابن عدي مي گويد: ابن سماك -ان شاءالله- حديث زيادي داشته و از بزرگان تابعين اهل كوفه بوده واحاديثش نيكو و بدون ترديد راستگو مي باشد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 6 / 234 - 232.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

سجده هاي زياد امام سجاد

به راستي كه نزديكترين حالات بنده به پروردگارش - به طوري كه در حديث آمده - حالت سجده هاي اوست امام زين العابدين عليه السلام از باب خضوع و كوچكي در پيشگاه خدا سجده هاي فراواني داشت و خدا را زياد سجده مي كرد. راويان نقل كرده اند: روزي امام عليه السلام از شهر بيرون شد و به صحرا رفت، يكي از غلامان پشت سر آن حضرت بود، ديد آن حضرت روي سنگ سخت و مضرسي به سجده رفت. غلام مي گويد: شمردم؛ هزار مرتبه گفت:: لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا ورقا، لا اله الا الله ايمانا و صدقا.» [1] و سجده شكر به جا مي آورد و صد بار مي گفت: «الحمد لله شكرا» و پس از آن مي گفت:

«يا ذالمن الذي لا ينقطع ابدا و لا يحصيه غيره عددا و يا ذالمعروف الذي لا ينفذ ابدا، يا كريم، يا كريم...» و پس از آن همچنان (در حال سجده) گريه مي كرد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه: 4

/ 981. يعني خدايي جز تو نيست در حالي كه تو حقي، خدايي جز تو نيست از روي بندگي و رقيت و خدايي جز تو نيست، از روي ايمان و صداقت.

[2] وسائل الشيعه: 4 / 1079. يعني: اي صاحب احسان كه هرگز احسانت قطع نگردد و جز تو كسي شمار نعمتهايت را نداند، و اي نيكوكاري كه نيكوكاريت هرگز پايان نيابد، اي بخشنده! اي بخشنده....

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

ش

شجاعت در گفتن حق

موسم حج آن سال با گذشته تفاوت داشت، مثل سال هاي گذشته نبود از آن ازدحامي كه موقع طواف مي شد خبري نبود. به دستور عبدالملك (پنجمين خليفه ي اموي) كعبه را خلوت كرده بودند تا او بدون مزاحم طواف كند. حاجي ها يا صبح زود براي طواف مي آمدند، يا سر ظهر موقعي كه او آنجا نبود و با ترس و لرز اعمال و طواف و نماز خود را به جا مي آوردند.

در اين ميان شخصي به توصيه هاي مأموران توجهي نكرد و بسيار عادي همچون سال هاي گذشته آمد و گرد خانه ي كعبه طواف كرد و سپس به نماز ايستاد، نمازش را با حضور قلب و بدون توجه به اطراف شروع كرد. عبدالملك وقتي او را ديد كه به نماز ايستاده، بسيار عصباني شد و به مأمورانش گفت: او كيست كه به خود جرأت داده و دستورات مرا ناديده گرفته.

- نمي دانيم قربان.

- برويد و ببينيد او كيست.

يكي از سربازان او را شناخت، پيش خليفه رفت و گفت: قربان، او علي بن حسين (زين العابدين) است.

- هر كه مي خواهد باشد،

او را نزد من بياوريد.

امام نمازش را تمام كرده بود. سربازان او را نزد عبدالملك بردند. او پس از مقداري سؤال و جواب و ديدن شمه اي از لطف خدا به آن حضرت گفت: علي بن حسين! موعظه اي، پندي، چيزي بگو تا استفاده كنيم. لبخند تلخي بر لبان امام نشست، آهي كشيد و فرمود: قرآن سراسر پند و حكمت است، هيچ پند دهنده اي بهتر از قرآن نيست، وقتي خدا در قرآن مي فرمايد: (ويل للمطففين؛ واي بر كم فروشان) [1] حال آن كسي كه اموال و دارايي هاي مردم را چپاول مي كند معلوم است كه چه خواهد شد... پس از خدا بترس. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مطففين (83) آيه ي 1.

[2] القاب الرسول و عترته، ص 53.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

شكر نعمت

يكي از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام حكايت كرد:

روزي با حضرت امام زين العابدين عليه السلام نزد عبدالملك مروان رفتيم؛ عبدالملك، احترام شاياني به حضرت سجاد عليه السلام كرد و تا چشمش به آثار سجود در صورت و پيشاني مبارك حضرت افتاد، گفت: اي ابومحمد! خودتان را خيلي به زحمت عبادت انداخته ايد، با اين كه خداوند متعال تمام خوبي ها را به شما عنايت كرده، و شما از نزديك ترين شخص به رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم هستيد، شما داراي علم و دانش و كمال مي باشيد كه ديگران از چنين درجه اي محروم هستند. حضرت سجاد عليه السلام فرمود: آنچه از فضل پروردگار و توفيقات الهي براي من گفتي، نياز به شكر و سپاس گذاري دارد.

پيغمبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم با اين

كه گناهي نداشت، آن قدر نماز مي خواند كه پاهاي مباركش ورم كرده بود و به قدري روزه مي گرفت كه دهان مباركشان خشك مي شد. باز مي فرمود: آيا بنده ي شكرگزار خدا نباشم؟ و من از خداوند متعال ممنون و سپاسگزارم كه ما را بر ديگران برتري بخشيد و به ما جزاي خير عنايت فرمود، و در دنيا و آخرت حمد و سپاس فقط مخصوص اوست. به خدا قسم! اگر تمام اعضاء و جوارحم قطعه قطعه شود و در اثر عبادت نفسم قطع شود، يك هزارم شكر يكي از نعمت هاي خداوند را به جا نياورده ام. چطور مي توان نعمت هاي الهي را بشمرم؟! چگونه مي توان شكر نعمتي از نعمتهايش را انجام دهم.

خدا نكند، پروردگار مرا غافل از شكر نعمتهايش ببيند و اگر عائله ام و ديگر خويشان و ساير مردم حقي بر من نداشتند، به جز عبادت و ستايش و نيايش با خدا، كار ديگري انجام نمي دادم و حرفي به جز تسبيح و ذكر خداي متعال نمي گفتم تا كه نفسم قطع شود. زهري مي گويد: بعد ديدم امام به گريه افتاد و عبدالملك هم گريه اش گرفت و گفت: چقدر فرق است بين كسي كه آخرت را بخواهد و براي آن كوشش و تلاش مي كند. بين آن كسي كه دينار بخواهد و ترس هم ندارد از كجا و چطور به دست مي آورد. [1] .

حق را چو نمونه بنده بودي سجاد

خورشيد به دل نشانده بودي سجاد

بعد از گذر حماسه ي عاشورا

والله شهيد زنده بودي سجاد [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار 46 / 52.

[2] گلهاي ولايت مصلحي 161.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي

ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

شخص بد زبان

يكي از پسر عموهاي حضرت زين العابدين عليه السلام بنام حسن بن حسن خدمت حضرت رسيد و به آن بزرگوار ناسزا گفت، ولي آن حضرت در جوابش چيزي نفرمود.

موقعي كه آن شخص رفت، حضرت سجاد عليه السلام متوجه اهل مجلس شده و فرمود: شنيديد كه اين مرد به من چه گفت: اكنون دوست دارم تا با هم نزد او رويم و جواب ناسزاهاي او را بگويم! حضار مجلس گفتند: مانعي ندارد. ما هم مايل بوديم كه شما جواب او را مي داديد.

حضرت نعلين هاي خود را پوشيد و حركت كرد. پس از حركت اين آيه شريفه را تلاوت مي فرمود: «والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين». [1] .

راوي مي گويد: وقتي كه آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود، ما فهميديم كه آن بزرگوار، او را تنبيه نخواهد كرد. همين كه نزديك منزل آن مرد رسيديم، امام وي را صدا زد و فرمود: بگوئيد كه علي بن الحسين آمده وقتي كه آن شخص دريافت كه حضرت زين العابدين عليه السلام آمده، گمان كرد كه آن بزرگوار، درصدد انتقام است؛ لذا خود را براي دفاع آماده نمود.

موقعي كه چشم امام به وي افتاد، فرمود: اي برادر! تو نزد من آمدي و چنين و چنان گفتي. اگر آن سخناني را كه گفتي درباره ي من صدق كند، از خدا مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر آنچه كه به من نسبت دادي، در وجود من نباشد، خدا تو را بيامرزد.

راوي مي گويد: همين كه آن شخص، اين سخنان را از امام زين العابدين عليه السلام شنيد

گريه كنان گفت: به خدا ديگر حرف زشت نمي زنم. ديدگان آن بزرگوار را بوسيد و گفت: آنچه كه من درباره ي شما گفتم، در وجود تو نيست بلكه من خودم به گفته هايم سزاوارترم. [2] .

حضرت سجاد زين العابدين

حجت بر حق امام چهارمين

ريزه خوار سفره اش جن و ملك

بر كف مشكل گشايش نه فلك

بهترين خلق خدا در روزگار

از رخش آيات رحمت آشكار

سجده او افتخار انبيا است

زهد او زينت فزاي اتقيا است

در صداقت نيست كسي همتاي او

بوسه گردون ميزند بر پاي او [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران 128 (مردمان با تقوا آن افرادي هستند كه غيظ و غضب خود را فرومي برند و نسبت به خطاي مردم عفو و بخشش مي كنند و خدا نيكوكاران را دوست دارد).

[2] الارشاد شيخ مفيد 2 / 145.

[3] لاله محبت، 233.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

شيوه عيادت از بيمار

محمد بن اسامة، بيمار شد و در بستر مرگ افتاد، جمعي از بني هاشم همراه امام سجاد عليه السلام به عيادت و ديدار و احوالپرسي او رفتند، و در كنار بسترش نشستند و احوالپرسي كردند. محمد بن اسامه، به آنها گفت: شما مي دانيد كه من در صف شما هستم، و به شما نزديك بودم. اينك مبلغي وام، بر عهده ي من هست، دوست دارم قبل از مرگم آن را از جانب من ادا كنيد. امام سجاد فرمود: «يك سوم قرض تو به عهده ي من، كه ادا مي كنم». سپس ساكت شد و ديگران هم سكوت كردند و چيزي نگفتند.

بعداز چند لحظه سكوت، امام سجاد عليه السلام به محمد بن اسامه فرمود: «اداي همه قرض هايت بر عهده ي من».

سپس امام سجاد عليه السلام فرمود: «اينكه من در آغاز همه ي قرض او را به عهده نگرفتم، از اين رو بود، كه بني هاشم نگويند، فلاني از ما سبقت گرفت» و گرنه در همان آغاز، همه ي دين او را به عهده مي گرفتم. به اين ترتيب امام سجاد عليه السلام شيوه ي عيادت بيمار را به ما آموخت و در انجام كار نيك نيز رعايت اخلاق اسلامي نمود، و به جوانب امر توجه داشت تا كسي رنجيده خاطر نشود. [1] .

اي كه چهارم حجت حق بر همه خلق خدايي

هم وصي چهارم ختم رسولان مصطفايي

نوگل بشكفته ي بستان زهراي بتولي

نام ناميت علي هم نام جدت مرتضايي

جانشين و وارث و فرزند دلبند حسيني

مكه و ركن و مقام و زمزم و سعي و صفايي

انت زين العابدين در شأن تو گرديد نازل

ساجدين را پيشوا و عابدين را راهنمايي

دادرس بر بي كسان و حامي دلخستگان

بي پناهان را پناهي، دردمندان را دوايي

قبله گاه مقبلان و تكيه گاه شيعياني

كشتي دين را به بحر پر تلاطم ناخدايي

وارث علم جميع انبياء و مرسليني

اي صحيفه يادگارت گنج اسرار خدايي [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقةالشيعه 516 - داستان دوستان 3 / 184 به نقل از روضه كافي 332.

[2] گلهاي نبوت.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

شگفتي از منكر خدا و قيامت

درشگفتيم از كسي كه در خداي عزوجل شك مي كند؛ يا اينكه آفرينش و نشانه هاي او

را مي بيند. همچنين در شگفتم از كسي كه منكر حيات اخروي است؛ با اينكه حيات دنيا را مي بيند (كه چگونه همه چيز پس از مردن، در فصل بهار رويش دوباره مي يابد. نيز درشگفتم از كسي كه براي دنياي فناپذير تلاش مي كند، ولي براي سراي ابدي كاري نمي كند. [1] .

پي نوشت ها:

[1] مجمع الاحباب، ج 2، ص 187.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

شرحبيل بن سعد

غلام انصاري، مولي بني حنظله، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي از زيد بن ثابت، ابورافع، ابوسعيد، حسن بن علي عليهماالسلام و ديگران روايت كرده است، همچنان كه عكرمه از وي روايت نقل كرده است و ابن مديني گويد: از سفيان بن عيينه پرسيدم: آيا شر حبيل بن سعد فتوا مي داد؟ گفت: آري، كسي درباره جنگجويان و مجاهدان بدر از او داناتر نبوده است. ابن حبان او را در رديف افراد موثق نام برده و مي گويد: وي در سال 123 ه زندگي را وداع گفت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 320.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

شيبة بن نعامة

شيبة بن نعامة ضبي بصري، شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

شهادت حجرالاسود و زنده كردن مرده

مي گويند: چون امام حسين عليه السلام به درجه ي رفيعه ي شهادت نائل آمد محمد

حنفيه خدمت امام زين العابدين عليه السلام پيام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و گفت: «اي برادر زاده ي من! مي داني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بعد از خود، وصيت و امامت را بر عهده ي علي بن ابي طالب عليهماالسلام گذاشت و از آن پس بر عهده ي امام حسن عليه السلام و پس از آن با امام حسين عليه السلام بود، هم اكنون كه پدرت (رضوان و صلوات يزدان بر وي باد) شهيد گرديد وصيتي نكرد.

اينك من، عموي تو و برادر پدر تو و فرزند علي عليه السلام مي باشم و از نظر سني از تو بزرگترم و با اين سن و قدمتي كه من دارم و كوچكي و خردسالي كه تو داري من به اين امر از تو سزاوارتر مي باشم و خلاصه اينكه مقصود من آن است كه با من در امر وصيت و امامت نزاع نكني.» امام سجاد عليه السلام فرمود: «اي عمو! تقواي الهي داشته باش و در پي آنچه سزاوار آن نيستي نباش! من ترا موعظه مي كنم كه مبادا در شمار جاهلان باشي! اي عمو! پدرم (صلوات الله عليه) پيش از آن كه به عراق برود به من وصيت نمود و همچنين يك ساعت پيش از شهادتش نيز در امر امامت و وصيت،

عهد و پيمان را با من استوار فرمود و اينك اسلحه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد من است! پس بدنبال اين امر نباش، چرا كه من مي ترسم عمرت كوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روي نمايد.

خداوند تبارك و تعالي ابا و امتناع دارد كه امامت و وصيت را جز در نسل حسين عليه السلام مقرر فرمايد و اگر مي خواهي بر اين امر يقين پيدا كني بيا تا نزديك حجرالاسود برويم و در اين مورد از آن سؤال كنيم و بيان حقيقت اين امر را از او بخواهيم.» پس به طرف حجرالاسود روان شدند و حضرت علي بن الحسين عليه السلام رو به محمد حنفيه كرد و فرمود: «تو ابتدا شروع كن و از پيشگاه خداي تعالي با زاري و ضجه بخواه تا حجرالاسود را به نفع تو، به سخن بيايد و آنگاه از او سؤال كن.» پس محمد حنفيه با زاري و ضجه، رو به درگاه خداوند كرد و آنگاه حجرالاسود را صدا زد ولي حجرالاسود جوابي به او نداد. امام سجاد عليه السلام فرمود: اي عمو! اگر تو وصي و امام بودي حجرالاسود به تو جواب مي داد.» محمد حنفيه گفت: «اي برادر زاده! اكنون تو حجرالاسود را بخوان و از او سؤال كن.» پس حضرت امام زين العابدين عليه السلام دعا نمود، سپس به حجرالاسود فرمود: « سؤال مي كنم از تو به حق خداوندي كه عهد و ميثاق پيغمبران و اوصياء و تمامي مردمان را در تو قرار داد كه خبر بدهي به ما، بعد از حسين بن علي عليهماالسلام، وصي و امام كيست؟!» پس ناگهان حجرالاسود چنان جنبش كرد

كه نزديك بود از جاي خود كنده شود، آنگاه به زبان عربي، به صدا درآمد و گفت: «وصيت و امامت بعد از حسين بن علي، پسر فاطمه بنت رسول الله عليهم السلام مخصوص تو است.»

پس در اين هنگام، محمد حنفيه، پاي مبارك امام سجاد عليه السلام را بوسيد و گفت: «امامت مخصوص تو است.» همچنين مرويست كه: شخصي به نام ابوخالد معتقد به امامت محمد حنفيه بود، پس از كابل حركت كرد و بسوي مدينه آمد. در مدينه شنيد كه محمد حنفيه، امام سجاد عليه السلام را «يا سيدي» خطاب مي كند. پس ابوخالد به او گفت: «برادر زاده ات را بطوري مورد خطاب قرار داده اي كه احدي وي را اين چنان خطاب نمي كند.» محمد حنفيه گفت: «او در نزد حجرالاسود با من محاكمه كرد و من از حجرالاسود شنيدم كه مي گفت امر امامت را به برادرزاده ات واگذار زيرا كه وي به اين امر از تو سزاوارتر است.» پس از اين جريان، ابوخالد از عقيده ي سابق خود دست برداشت و به امامت حضرت زين العابدين عليه السلام معتقد گرديد. [1] . مي گويند: محمد حنفيه روزي نزد امام زين العابدين عليه السلام رفت و گفت: «توئي كه ادعاي امامت كني» و سخنان درشت گفت. امام سجاد عليه السلام گفت: «اي عمو! از خدا بترس و ادعاي چيزي مكن كه حق تو نيست.» محمد حنفيه گفت: «حق با من است.» حضرت فرمود: «برخيز تا به قبرستان برويم تا بر تو ظاهر شود كه حق با من است يا با تو.»

او گفت: «قبرستان چه مي داند؟!» حضرت فرمود: «هر كسي مرده را زنده كند حق با او است.»

بعد از آن رفتند تا به قبري رسيدند كه صاحب

آن قبر تازه مرده بود. امام سجاد عليه السلام فرمود: «اي عمو! برو و او را زنده گردان و سؤال كن كه امامت، حق كيست.» او گفت: «من نمي توانم اين كار را انجام بدهم.» امام سجاد عليه السلام پيش آمد و بر سر قبر ايستاد و دعا كرد، سپس فرمود: «اي فلان! به اذن خالق منان برخيز.»

پس ناگهان او برخاست و از قبر بيرون آمد و خود را از خاك پاك مي كرد و مي گفت: «امامت حق امام زين العابدين عليه السلام است كه حجت خدا مي باشد.» بعد دوباره بجاي خود برگشت. محمد حنفيه چون اين اعجاز را از امام سجاد عليه السلام ديد سر و روي را بوسيد و گفت: «امامت حق تو است! براي من استغفار كن.» [2] .

مي گويند كه محمد حنفيه با اين كار مي خواست كه بر آنهائي كه او را امام مي دانستند حقيقت و مقام و منزلت آن حضرت به ظهور برسد، نه آنكه در امر امامت منازعت بنمايد چرا كه درباره ي امر امامت از پدر و برادر خود، حقايق را شنيده است و همچنين مرتبه ي او عالي تر است از اينكه اين توهم درباره ي او ايجاد شود، چرا كه حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، به وصي خود حضرت علي عليه السلام خبر داد كه بعد از من از دختري از بني حنفيه، براي تو پسري به دنيا خواهد آمد و من اسم و كنيه ي خود را به او بخشيدم و به غير از او، اسم و كنيه ي من بر ديگري حلال نيست مگر قائم آل من، كه خليفه ي دوازدهمين من است و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد

بعد از آنكه از جور و ظلم پر شده باشد، لهذا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را محمد نام گذاشت و كنيه اش را ابوالقاسم قرار داد.

منقول است كه: محمد حنفيه در علم و ورع و زهد و تقوي، بسيار بلند مرتبه بوده است، پس چگونه مي تواند از امام زمان خود غافل باشد و طلب چيزي كه حق او نباشد را بنمايد! و دليل بر اين معني آن است كه با وجود گواهي حجرالاسود، جمعي كثير، اعتقاد به امامت او داشتند و از منع او، از آن اعتقاد دست برنداشتند و بر همان عقيده ي فاسد خود باقي ماندند، بلكه تا مدتها افراد زيادي بودند كه او را زنده مي دانستند و مي گويند هنوز از آن قوم جماعتي هستند كه مي گويند او در غاري در كوه رضوي كه كوهي است نزديك به مدينه مشغول به عبادت است و مهدي موعود، او مي باشد و حق تعالي در آن غار براي او آب و عسل خلق نموده است تا گرسنه و تشنه نماند، و اين شعر را از اشعار يكي از پيروان آن عقيده ي فاسد است:

و سبط لا يذوق الموت حتي

يقود الخيل يقدمه اللواء

يغيب فلا يري فيهم زمانا

برضوي عنده عسل و ماء

يعني: «يكي از اسباط رسول وجود دارد كه مرگ او را در نمي يابد و او درد مرگ را نمي چشد تا آنكه لشكريان را بيرون بياورد و علمها در پيشاپيش او خواهد بود، بعد از آنكه مدتها از نظر مردمان غائب باشد در كوه رضوي كه در آنجا عسل و آب به جهت او خلق شده است و به عبادت حق تعالي مشغول مي باشد. اين

شاعر هم در باب امامت و مهدويت آن حضرت اشتباه كرده است و هم اينكه او را سبط رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شمرده است كه اين هم اشتباه مي باشد. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلام الوري.

[2] خلاصة الأخبار.

[3] حديقة الشيعه - منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

شفاي مريض

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «روزي زني به نام «حبابه ي والبيه» كه از شيعيان مخلص بود و به بيماري برص (پيسي) مبتلا گشته بود در حالتي گريان و نالان بر پدرم وارد شد. پدرم (امام سجاد عليه السلام) عرض كرد: «چرا گريان هستي؟» گفت: «فدايت شوم، اهل كوفه مرا ملامت مي كنند و مي گويند اگر امام تو داراي ولايت مطلقه و امام به حق مي بود هر آينه دعا مي كرد و اين مرض برص را از چهره ي تو نابود مي كرد.» پدرم فرمود: «حبابه نزديك بيا!» و آنگاه دعايي به آهستگي تكلم كرد و فرمود: «اي حبابه! اينك حركت كن و در آئينه بنگر كه اصلا اثري از مرض در خود نخواهي ديد. حبابه گويد: هنوز به منزل نرسيده بودم كه شفا يافتم و چون در مجالس زنان شركت مي كردم همگان متعجب و متحير بودند كه چگونه صورت بيمار من به بهترين شكل نيكو شده بود.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيد هاشم بحراني، مدينة المعاجز، ص 301.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

شفاي ديوانه

ابوخالد كابلي يكي از ارادتمندان امام سجاد عليه السلام روزي از آن حضرت براي ديدار پدر و مادرش اجازه مرخصي خواست ليكن امام عليه السلام فرمود: «فردا يك نفر از ثروتمندان شام با دخترش كه به مرض ديوانگي مبتلا است به اين شهر مي آيد و مي گويد، آيا كسي هست تا اين دختر را شفا دهد و معالجه نمايد. تو نزد او برو و بگو من دخترت را معالجه مي كنم به شرط اين كه ده هزار درهم پاداش دهي و او قبول مي كند ولي وفا نمي كند.» روز ديگر

همان طوريكه امام عليه السلام خبر داده بود قافله اي از شام رسيد و مرد ثروتمند شامي همان تقاضا را از مردم مدينه نمود. ابوخالد گويد: «به پدر دختر گفتم من معالجه مي كنم به شرط گرفتن ده هزار درهم. و او پذيرفت.» پس خدمت امام سجاد عليه السلام آمدم و جريان را عرض كردم. امام عليه السلام فرمود: «نزد دختر ديوانه برو و گوش چپ او را بگير و بگو: اي خبيث! علي بن الحسين تو را امر مي فرمايد كه از بدن اين دختر دور شوي و برنگردي!» ابوخالد حركت كرد و به دستور امام عليه السلام عمل نمود و دختر فورا خوب شد ولي چون ده هزار درهم را طلب كرد ندادند. او افسرده خاطر خدمت امام عليه السلام بازگشت و جريان را عرض نمود. حضرت عليه السلام فرمود: «افسرده مباش كه آن ها دوباره مي آيند. در اين مرتبه بگو، ابتدا ده هزار درهم را نزد علي بن الحسين امانت بسپاريد تا من او را معالجه نمايم.» طولي نكشيد كه مطلب، جامه ي عمل به خود گرفت و ابي خالد طبق امر امام عليه السلام آمد و همان مطلب را در گوش دختر گفت و مريض شفا گرفت.

ابوخالد پول ها را از امام عليه السلام گرفت و براي ديدار پدر و مادرش به كابل رهسپار گشت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 145 - علامه مجلسي، بحارالانوار ج 46، ص 40.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

شهادت حجرالاسود به امامت امام سجاد

از حضرت سجاد عليه السلام درباره توحيد سؤال شد، در جواب فرمود: خدا مي دانست كه در آخر زمان افراد عالم و

مردان دقيق كنجكاو خواهند آمد. خداوند «قل هو الله احد» و چند آيه از سوره حديد را تا «و هو عليم بذات الصدور» نازل فرمود. جمله «و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها» از سوره حديد و جزء آيات پيش از«عليم بذات الصدور» است كه در حديث حضرت علي بي الحسين عليه السلام آمده است. اين كه امام سجاد عليه السلام در فهم اين آيه، به عمق دانش مردمي در آخر زمان اشاره مي كند، شايد ناظر به مطلبي باشد كه دنياي امروز به آن متوجه شده است. ابوخالد كاب لي نقل مي كند كه روزي محمد بن حنفيه مرا طلب كرد وقتي به خدمتش رسيدم فرمود: اي ابوخالد مي خواهم تو را به مدينه خدمت امام سجاد عليه السلام بفرستم چه نظري داري؟ گفتم: يابن اميرالمؤمنين به هر چه امر كني به جان خريدارم و مدتي است كه شوق ملاقات آن حضرت را نيز دارم. سپس محمد بن حنفيه گفت: اي ابوخالد هنگامي كه به مدينه رسيدي سلام مرا به آن حضرت برسان و عرض كن كه محمد ابن علي مي گويد: كه من بعد از امام حسن و امام حسين عليه السلام بزرگترين فرزند اميرالمؤمنين و در امر خلافت اولويت دارم و بايد اين امر را به من واگذاري و اگر اين سخن را قبول نداري فردي را حكم قرار ده تا بين ما قضاوت نمايد. ابوخالد نقل مي كند: من به امر محمد بن حنفيه راهي مدينه شدم و بعد از آن كه خدمت امام سجاد عليه السلام رسيدم پيام محمد بن حنفيه را به حضرت رساندم. آن حضرت فرمود:

اي ابوخالد به عمويم بگو كه امر امامت به مجرد طلب نمودن و سعي كردن ميسر نمي شود و اين اراده به جز تأييد الهي واخبار حضرت رسالت تحقق نمي پذيرد و اين امر را پيامبر عظيم الشأن عليه السلام به من واگذار نموده و اگر سنگين است كه بپذيري من به مكه مي آيم و با هم نزد حجرالاسود مي رويم و آن را حكم قرار مي دهيم. شهادت او حقيقت را روشن مي كند. ابوخالد مي گويد: به مكه آمدم و پيام حضرت را به محمد بن حنفيه رساندم هنوز مدت كمي نگذشته بود امام براي طواف كعبه تشريف آوردند پس به اتفاق محمد بن حنفيه نزد حجرالاسود رفتند من هم همراه آنان بودم. امام سجاد عليه السلام به محمد بن حنفيه فرمود: ابتدا شما سؤال كنيد. محمد بن حنفيه جلو آمد و دو ركعت نماز به جاي آورد و دست به دعا برداشت و از حجرالاسود تقاضاي شهادت نمود اما جوابي نشنيد بعد از آن امام سجاد عليه السلام نزديك حجرالاسود آمد فرمود: اي سنگي كه خداوند تو را گواه گردانيده بر آن كسي از بندگان او كه به طواف حرم او مي آيند اگر تو مي داني كه من صاحب امر هستم و من امامي هستم كه بر بندگان خدا اطاعت من واجب است بايد به عموي من اعلام كني و شهادت بدهي. ابوخالد مي گويد: به امر خداوند حجرالاسود به سخن در آمد و به زبان عربي فصيح گفت: يا محمد بن علي امر امامت متعلق به علي بن الحسين است و خداوند متعال امر و نهي او را به

تو و تمامي بندگان خدا واجب گردانيده و فرمانبرداري از او را به همه ي آدميان واجب ساخته است. وقتي محمد بن حنفيه اين شهادت را از حجرالاسود شنيد دست و پاي امام سجاد عليه السلام را بوسيد و گفت: يابن رسول الله امر امامت به حكم الهي به تو تفويض شده است. روايت شده است كه محمد بن حنفيه اين ادعا را براي اطمينان قلب خود نمود نه از روي اعتقاد و نه از روي اظهار عناد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

شهادت آهو به امامت حضرت سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: به سوي خدا برويد. فقط از خدا درخواست رفع نيازها و احتياجات و گرفتاري هايتان را بنمائيد. مسئلت هاي شما (هر قدر هم فراوان باشد) گنج هاي خدا را خالي نمي كند. روزي امام سجاد عليه السلام با جمعي نشسته بودند كه ماده آهويي از صحرا آمد و در مقابل حضرت ايستاد و در حالي كه مضطرب و نگران بود خودش را به حضرت مي چسباند و دست به دامان حضرت مي زد. بعضي از حاضرين سئوال كردند: يابن رسول الله اين آهو را چه شده است كه تضرع مي كند؟ حضرت فرمود: صيادي بره اين آهو را صيد كرده و قبل از آن كه آهو آن را شير بدهد او را صياد برده است. هم اكنون تقاضا مي كند كه من بره اش را از صياد بستانم تا شير بدهد، سپس به صياد برگرداند. سپس حضرت شخصي را به دنبال صياد فرستاد وقتي صياد آمد حضرت فرمود: اي صياد ديروز بره اين آهو را گرفته اي

او از من تقاضا كرده است كه بره را از تو بگيرم و به او بدهم كه شير بدهد و بعد آن را به تو تسليم نمايد. صياد فورا رفت و بره آهو را آورد و آهو بچه اش را شير داد در حالي كه اشك از چشمان او جاري بود. حضرت به آهو ترحم نمود و فرمود: اي صياد پول اين بره آهو را از من بگير و او را به مادرش بده، صياد گفت: يابن رسول الله من بره آهو را به شما بخشيدم. حضرت بره آهو را به مادرش داد و آن ها با هم به سمت صحرا حركت كردند و آهو به زبان عربي فصيح به طوري كه همه حاضرين شنيدند. گفت: اشهد أنك حجة الله علي خلقه و أن بني أمية من اهل الفتنه

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

شيطان به افعي تبديل شد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و حق شكم و معده بر تو اين است كه آن را از غذاي حرام خالي نگهداري.

حسين بن حمدان حضيني در كتاب هدايه به سند خود از حضرت كاظم عليه السلام در حديثي روايت مي كند كه: وقتي كه حضرت زين العابدين عليه السلام مشغول نماز بود، شيطان به صورت افعي ده سر تيز دندان، چشم برگشته اي شد و از زير زمين از جاي سجده ي او بيرون آمد و در برابر او سر بلند كرد. ولي آن حضرت از اين منظره وحشت نكرد. پس افعي به زمين فرود آمد و ده انگشت پاهاي او را گرفت و با دندان هاي

خود آنها را فشار داد. حضرت ابدا گوشه ي چشمي به او نكرد و پاهاي خود را حركت نداد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

شفاي بيماران توسط امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: خداي متعال بهشت را براي مطيع و نيكوكار خلق فرموده، اگر چه غلام حبشي باشد و جهنم را براي عاصي خلق فرمود، اگر چه سيد قريشي باشد. و به سند خود از ابراهيم تميمي روايت مي كند كه گفت: علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه بچه ي كوري را نزد او آورده بودند، دست به چشمان او كشيد و بينا شد. گنگي را آوردند، با او سخن گفت، جواب داد و زمين گيري را آوردند، دست به او كشيد، برخاست و به راه افتاد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

شيخ مفيد

شيخ مفيد مي گويد: «علي بن حسين عليهماالسلام پس از پدرش از نظر علم و عمل بالاتر از همه خلق خدا بود، فقهاي اهل تسنن به قدري از مسائل علوم مختلف از آن بزرگوار نقل كرده اند كه قابل شمارش نيست و به قدري مواعظ و ادعيه و فضايل قرآن، حلال و حرام و مطالب مربوط به جنگها و حوادث ايام ضبط كرده اند كه بين دانشمندان مشهور و زبانزد همگان است.» [1] . حقا كه امام زين العابدين عليه السلام يكي از سرمايه هاي فكري اسلامي بوده و علوم و معارف را در دنياي اسلام گسترش داده است و از آن حضرت، دانشمندان و فقها، احكام اسلام و آداب شرعي و ديگر فنون مختلف را نقل كرده اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

شراوي

شراوي مي گويد: «امام زين العابدين - رضي الله عنه - عابد، زاهد، پارسا، متواضع و خوشخوي بود.» [1] .

اين اوصاف است كه امام سجاد عليه السلام را تا اوج بزرگي و عظمت بالا برده و مردم را شيفته محبت و اخلاص نسبت به او كرده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاتحاف بحب الاشراف: ص 49.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

شيخاني

شيخاني قادري مي گويد: «مولاي ما زين العابدين علي بن حسين بن علي بن ابي طالب، فضايل و مكارمش مشهور است و جود و احسانش به همه جا رسيده، والامقام و گرانقدر و داراي سعه صدر بوده، كرامات ظاهريش را همه كس به چشم ديده و در كتب آثار به طور متواتر ضبط شده است.» [1] . دسته دسته مردم از فضايل و نيكيها و مناقب امام زين العابدين سخن گفته و مكارم و فضايلش همه جا مشهور است، علاوه بر همه اينها امام عليه السلام از كرامات خدادادي كه خداوند تنها به بندگان مخلصش ارزاني مي دارد، به وفور برخوردار بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الصراط السوي: ص 19 فتوگرافي كتابخانه امام اميرالمؤمنين.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

شافعي

امام شافعي مي گويد: «به راستي كه علي بن حسين از همه دانشمندان مدينه فقيه تر بود.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رسائل الجاحظ: ص 106، نهج البلاغه: 15 / 274.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

شايسته و سزاوار پرستش

امام سجاد علي بن الحسين صلوات الله عليهما فرمودند: من نمي پسندم كه خدا را به اميد ثوابش بپرستم و چون بنده طمعكار فرمانبري باشم اگر طمع كند عمل نمايد و چون طمع نباشد كاري نكند، و نيز نمي پسندم كه به ترس از عذاب عبادتش نمايم و چون بنده بدكاري باشم كه اگر نترسد كاري نكند. عرض شد: پس براي چه او را مي پرستي؟ فرمودند: او را به سبب نعمت هاي بي پاياني كه به من ارزاني فرموده است شايسته و سزاوار پرستش مي دانم و او را مي پرستم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجموعه ورام، ج 2، ص 108.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

شهادت طلبي

هنگامي كه امام سجاد عليه السلام به صورت اسير وارد مجلس ابن زياد، ديكتاتور خون آشام در كوفه رسيد، گفت و گوي شديدي بين ابن زياد و آن حضرت رخ داد، به طوري كه ابن زياد خطاب به جلادان فرياد زد: گردن او را بزنيد.

در اين هنگام حضرت زينب عليهاالسلام با فريادهاي خود، از كشتن امام سجاد عليه السلام جلوگيري كرد و در همين لحظه خطرناك امام سجاد عليه السلام خطاب به ابن زياد فرمود: آيا مرا به مرگ تهديد مي كني؟ آيا ندانسته اي كه كشته شدن يك كار عادي و معمولي براي ما است و كرامت و افتخار ما از جانب خدا شهادت است.

وقتي كه ابن زياد اين منظره دلاوري امام سجاد عليه السلام و زينب عليهاالسلام را ديد، گفت: دست از علي بن الحسين عليه السلام برداريد و او را براي زينب عليهاالسلام باقي گذاريد. تعجب مي كنم از اين پيوند

محكم كه زينب عليهاالسلام دوست دارد همراه علي بن الحسين عليه السلام كشته گردد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ كامل ابن اثير، ج 4، ص 34.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

شناخت عدالت

از برجسته ترين سخنان دلاويز امام عليه السلام اين حديث شريف است كه عدالت و درستكاري انسان را تعريف كرده و مي فرمايد: «اذا رأيتم الرجل قد حسن سمته، و هديه، و تمادي في منطقه، و تخاضع في حركاته، فرويدا لا يغرنكم، فما أكثر من يعجزه تناول الدنيا، و ركوب الحرام منها، لضعف بنيته، و مهانته، و جبن قلبه، فنصب الدين فخا له، فهو لا يزال يختل الناس بظاهره فان تمكن من حرام اقتحمه، و اذا وجدتموه يعف عن المال الحرام فرويدا لا يغرنكم، فان شهوات الخلق مختلفة، فما اكثر من يتأبي عن الحرام و ان كثر، و يحمل نفسه علي شوهاء قبيحة، فيأتي منها محرما، فاذا رأيتموه كذلك فرويدا لا يغرنكم حتي تنظروا عقدة عقله، فما اكثر من ترك ذلك اجمع ثم لا يرجع الي عقل متين، فيكون ما يفسده بجهله اكثر مما يصلحه بعقله... فاذا وجدتم عقله متينا فرويدا لا يغرنكم حتي تنظروا ايكون هواه علي عقله، أم يكون عقله علي هواه؟ و كيف محبته للرياسة الباطلة و زهده فيها؟ فان في الناس من يترك الدنيا للدنيا، و يري أن لذة الرياسة الباطلة أفضل من رياسة الأموال و النعم المباحة المحللة، فيترك ذلك أجمع طلبا للرياسة، حتي اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالأثم فحسبه جهنم و بئس المهاد، فهو يخبط خبط عشواء، يقوده أول

باطله الي أبعد غايات الخسارة، و يمد به بعد طلبه لما لا يقدر في طغيانه، فهو يحل ما حرم الله، و يحرم ما أحل الله لا يبالي ما فات من دينه اذا سلمت له الرياسة التي قد شقي من أجلها فأولئك الذين غضب الله عليهم و لعنهم و أعد لهم عذابا أليما. و لكن الرجل كل الرجل الذي جعل هواه تبعا لأمر الله، و قواه مبذولة في قضاء الله، يري الذل مع الحق أقرب الي عز الأبد مع العز في الباطل، و يعلم أن قليل ما يحتمله من ضرائها يؤدي الي دوام النعيم في دار لا تبيد، و لا تنفد، و أن كثيرا ما يلحقه من سرائها ان اتبع هواه يؤدي به الي عذاب لا انقطاع له، و لا زوال، فذلك الرجل تمسكوا به، و اقتدوا بسنته،و الي ربكم توسلوا به، فانه لا ترد له دعوة، و لا يخيب من طلبه...» [1] . «هر گاه كسي را ديديد كه ظاهرش و راه و رفتارش نيكوست و زياد حرف مي زند [2] و در حركاتش كرنش دارد، پس مواظب باشيد كه مبادا شما را بفريبد، زيرا چه بسيار كساني هستند كه به خاطر ضعف و زبوني و سستي اراده و بزدلي از دسترسي به دنيا و ارتكاب محرمات آن عاجزند، بنابراين از راه دينداري وارد مي شوند و مردم را با ظاهر خود فريب مي دهند،و اگر دستشان به حرام برسد ابا ندارند و اگر ديديد كه از مال حرام خودداري مي كنند پس مواظب باشيد كه مبادا شما را بفريبند، زيرا كه تمايلات مردم مختلف است؛ چه بسيارند كساني كه از مال حرام، هر چند كه فراوان باشد، دوري

مي كنند ولي خود را به كارهاي سخت و ناروا وا مي دارند و از آن راه مرتكب حرام مي شوند وقتي چنين كسان را ديديد پس مواظب باشيد كه مبادا فريبتان دهند، تا ببيند كه چقدر پايبند عقلند، و چقدر فراوانند كساني كه تمام اينها را ترك كرده و با وجود آن از عقلي استوار بهره ندارند و فسادي را كه از روي ناداني مرتكب مي شوند بيشتر از كار شايسته اي است كه با عقل خود انجام مي دهند، بنابراين در مورد چنين فردي، هرگاه عقل او را نيز استوار يافتيد مواظب باشيد تا شما را گول نزند مگر اين كه ببيند (چگونه است) آيا با هواي نفس در برابر عقل ايستاد، و يا با عقل همراه شده و در برابر هواي نفس ايستاده است؟ و علاقه اش نسبت به رياست باطل و پارساييش در اين باره چگونه است؟ زيرا كه در ميان مردم كساني هستند كه در دنيا و آخرت زيانكارند، دنيا را به خاطر دنياخواهي ترك مي كنند، و لذت رياست باطل را بالاتر از تسلط بر اموال و نعمتهاي مباح و حلال مي دانند و تمام اينها را به خاطر رياست ترك مي كنند، تا آن جا كه اگر به ايشان بگويند: از خدا بترسيد! عزت تؤام با گناه ايشان را در خود گرفته و در اين صورت جهنم آنان را بس است و بد جايگاهي است. پس كوركورانه به ره خود ادامه دهند گامهاي اول خلافكاريشان آنان را به دورترين سرانجام زيانكاري بكشد، در نتيجه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مي شمارند، از اين كه چيزي از دينشان را در برابر سلامت رياستشان از دست بدهند،

باكي ندارند؛ رياستي كه به خاطر آن خود را نگونبخت كرده اند. چنين كساني هستند كه مورد خشم و لعن خدايند و خداوند عذابي دردناك براي ايشان فراهم ساخته است.

اما مرد كامل، آن مردي است كه هواي نفسش را تابع فرمان خدا ساخته و تمام نيرويش را در راه قضاي الهي صرف كند و خواري در راه حق را به عزت ابدي نزديكتر تا عزت در راه باطل مي داند، و مي داند كه رنج و رحمت اندكي را كه در دنيا متحمل مي شود او را به نعمت جاودانه در سرايي مي رساند كه كهنگي و زوال ندارد. و براستي بيشتر خوشيهايي كه به او مي رسد اگر به پيروي از هواي نفس باشد به عذابي ناگسستني و بي پايان مي انجامد، پس به دامن چنين مردي در دنيا چنگ بزنيد و از روش او پيروي كنيد، و نزد پروردگارتان به او متوسل شويد، زيرا خداوند به خاطر وي هيچ دعايي را رد نمي كند و هيچ درخواست كننده اي را نااميد نمي گرداند.»

هدف اين سخن امام عليه السلام، شناخت عدالت است كه از بالاترين ملكات نفساني است زيرا بدين وسيله، مقام انسان بالا مي رود و از گرفتاريهاي مادي و فريبها و خواسته هاي نفساني بطوري آزاد مي شود كه هيچ يك از انگيزه هاي شر و فساد نمي تواند بر او غلبه پيدا كند. بعضي از فقها به اين حديث استناد جسته اند و گفته اند فقيهي كه متصدي مرجعيت عامه مي شود لازم است كه او بالاترين مراتب عدالت را داشته باشد. [3] . اين حديث بطور آشكار دلالت دارد بر اين كه شناختن مرد عادل كامل در جهت ورع و تقوايش بايد به كنجكاوي دقيق و بررسي كامل

مستند باشد، نه به نگرش گذرا و سطحي، از جمله:

الف - بي سر و صدا بودن، كه دليل بر عدالت و تقوا نيست.

ب - خود را ظاهر الصلاح ساختن، كه اين نيز دليل عدالت نمي باشد زيرا گاهي ممكن است از روي دغلبازي و نفاق باشد، دين را وسيله رسيدن به آرمانها و مطامع و خواسته هايش قرار دهد بعد از اين كه ديد از راههاي ديگر به اينها نمي رسد از وسيله دين استفاده كند.

ج - خودداري از مال حرام، اين نيز دليل تقوا نمي شود، زيرا گاهي ممكن است شخصي خود را به اين كار وا دارد و از آن در راه رسيدن به آرزوها و هدفهايي كه هيچ ارتباطي به دين ندارد استفاده كند. اما وسايلي كه بدان وسيله كمال ورع و درستكاري و دينداري شخص كشف مي شود عبارت است از:

الف - عقل انسان بر هواي نفس و تمايلاتش غلبه كند.

ب - دل به رياست باطل نبسته و از آن دوري كند كه اين خود از استوارترين نشانه هاي عدالت و تقواست.

ج - پيروي از اوامر الهي و تسليم كامل به فرمان خدا به گونه اي كه تمام نيروهايش را متوجه رضاي خدا و تقرب به او كند، اين است آن عدالت واقعي كه از انديشه و تفكر و ايمان شخص سرچشمه مي گيرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير امام عسكري: ص 19، تنبيه الخواطر: ص 316، احتجاج طبري: 2 / 175.

[2] در نسخه مترجم تنبيه الخواطر ج 2 / 236 به جاي «تمادي» تماوت في منطقه، آمده يعني آرام حرف مي زند - م.

[3] سفينة النجاة.

منبع: تحليلي از زندگاني امام

سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

شرح هاي صحيفه سجاديه

دانشمندان بر آموزش صحيفه سجاديه و شرح و توضيح مفاهيم و مقاصد آن علاقه زيادي داشته اند و در اين خصوص مجموعه اي از كتابهاي ارزنده تأليف كرده اند كه شيخ المحققين حاج شيخ آغا بزرگ تهراني آنها را نام برده است و در ذيل عين نوشته ايشان را نقل مي كنيم:

1- شرح صحيفه از ميرزا ابراهيم بن محمد علي سبزواري ملقب به وثوق الحكماء متوفاي 1358 ه، اين شرح به فارسي و به گونه عرفاني است، كلمات و جملات مشكل را توضيح داده است، سال چاپ: 1344 ه.

2- شرح صحيفه از ميرزا ابراهيم بن مير محمد، معصوم بن مير فصيح بن ميرحسن تبريزي قزويني، متوفاي سال 1149 ه. فرزند وي سيد حسن نيز در كتاب خاتمة المعارج از اين شرح ياد كرده مي نويسد: «شرح پاره اي از دعاهاي صحيفه...»

3- شرح صحيفه از شيخ تقي الدين ابراهيم بن علي بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعيل كفعمي صاحب مصباح، متوفاي سال 1195 ه، كه آن را فوائد الطريفه ناميده است.

4- شرح صحيفه مولي شريف ابوالحسن بن محمد طاهر بن عبدالحميد فتوني عاملي اصفهاني غروي متوفاي حدود سال 1140 ه.

5- شرح صحيفه فارسي، نوشته دانشمندي از علماي شيعه.

6- شرح صحيفه موجود در كتابخانه امام رضا از يكي از دانشمندان شيعه.

7- شرح صحيفه موجود در كتابخانه امام رضا (ع) نوشته يكي از علماي شيعه كه تاريخ آن معلوم نيست.

8- شرح صحيفه از سيد جليل ميرزا محمد باقر بن حسين بن فارسي.

9- شرح

صحيفه از علامه ملا محمد باقر مجلسي به فارسي كه منحصرا موارد مهم و مشكل را شرح كرده است.

10- شرح صحيفه از علامه محمد باقر مجلسي كه نا تمام است به نام (الفوائد الطريفه) به زبان عربي نوشته است.

11- شرح صحيفه از بديع هرندي به فارسي با نام رياض العابدين.

12- شرح صحيفه از محمد تقي بن مقصود.

13- شرح صحيفه به فارسي، مجهول المؤلف.

14- شرح صحيفه از سيد جمال الدين كوكباني يماني ساكن هند، متوفاي سال 1339 ه، در بغداد.

15- شرح صحيفه از يكي از علماي شيعه كه به دليل افتادگي اول و آخر آن نويسنده آن شناخته نشده است.

16- شرح صحيفه از حبيب الله بن علي مدد كاشاني كه يك نسخه آن در نزد نوادگان آن مرحوم در كاشان موجود است.

17- شرح صحيفه از شيخ عباس بن محمد علي بلاغي نجفي صاحب تنقيح المقال كه شرحي مزجي است، آن را در مشهد الرضا عليه السلام وقتي كه به خراسان براي زيارت رفته بود نوشته؛ در اول جمادي الاولي سال 1105 ه شروع كرده و در ماه رجب همان سال به پايان رسانده است و بعدها پس از مراجعتش به اصفهان پاك نويس كرده است.

18- شرح صحيفه ميرزا حسن بن مولي عبدالرزاق لاهيجي صاحب شمس اليقين در سه مجلد نا تمام است.

19- شرح صحيفه از تاج الدين حسن بن محمد اصفهاني پدر فاضل هندي كه در كتابخانه ابوالهداي كلباسي در اصفهان موجود است.

20- شرح صحيفه فارسي از محقق آغاحسين خوانساري متوفاي سال 1099 ه.

21- شرح صحيفه از حسين بن ملا حسن گيلاني اصفهاني، متوفاي سال

1129 ه.

22- شرح صحيفه از سيد حسين بن حسن بن ابي جعفر محمد موسي كركي كه به صورت حاشيه و تعليق نوشته است.

23- شرح صحيفه از شيخ عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثي عاملي پدر شيخ بهائي متوفاي سال 984 ه، كه به صورت تعليق مي باشد.

24- شرح صحيفه از خليل بن غازي قزويني كه يك نسخه آن در كتابخانه شيخ الشريعه اصفهاني در نجف موجود است.

25- شرح صحيفه از سيد محمد رضا اعرجي.

26- شرح صحيفه از رضا علي طالقاني.

27- شرح صحيفه از محمد سليم رازي.

28- شرح صحيفه از محمد صالح بن محمد باقر روغني قزويني به فارسي.

29- شرح صحيفه از محمد صالح بن محمد باقر روغني قزويني به عربي.

30- شرح صحيفه از شيخ عباس بن محمد بن علي بن محمد بلاغي نجفي.

31- شرح صحيفه از سيد صدرالدين بن مير محمد صالح طباطبائي جد سادات مدرس در يزد.

32- شرح صحيفه از مفتي مير عباس لكنهوري كه در كتابخانه سيد ناصر حسين كنتوري در لكنهور نسخه آن موجود است.

33- شرح صحيفه از جمال السالكين عبدالباقي خطاط تبريزي - بطوري كه در كتاب رياض آمده است - مشروح و مفصل به روش صوفيه نوشته شده است.

34- شرح صحيفه از عبدالغفار رشتي از دانشمندان عصر شاه عباس.

35- شرح صحيفه از ابن مفتاح ابوالحسن عبدالله بن ابي القاسم بن مفتاح زيدي يماني.

36- شرح صحيفه، از عبدالله افندي صاحب رياض العلماء.

37- شرح صحيفه از محمد طاهر بن حسين شيرازي ساكن قم.

38- شرح صحيفه از صدرالدين علي بن نظام الدين احمد اشتكي شيرازي معروف به مدني، متوفاي سال 1120

ه، به نام رياض السالكين.

39- شرح صحيفه از سيد شرف الدين علي بن حجة الله شولستاني حسيني طباطبائي.

40- شرح صحيفه از نورالدين ابوالحسن بن عبدالعال كركي متوفاي سال 940 ه.

41- شرح صحيفه از ابوالحسن علي بن حسن زواري، به زبان فارسي.

42- شرح صحيفه از شيخ علي بن شيخ زين العابدين از نوادگان شهيد ثاني كه شرح مفصلي شبيه تفسير مجمع البيان است؛ نخست دعا را نقل مي كند و بعد لغتها را مي آورد سپس از نظر ادبي بحث مي كند و در آخر معناي دعا را مي آورد.

43- شرح صحيفه از شيخ علي بن شيخ ابي جعفر كه او نيز از نوادگان شهيد ثاني زين الدين عاملي است، يك نسخه آن در كتابخانه سيد محمد مشكات در تهران موجود است.

44- شرح صحيفه از محمد علي بن نصير چهاردهي رشتي نجفي متوفاي سال 1334 ه، كه به عنوان حاشيه در يك مجلد بزرگ به فارسي نوشته است.

45- شرح صحيفه خطي از شيخ محمد علي بن حاج سليمان جشي بحراني نويسنده لغات و غرايب آن را بيان مي كند، اما اين شرح ناتمام است.

46- شرح صحيفه از فتح الله خطاط صوفي كه به روش صوفيانه در آن بحث كرده است.

47- شرح صحيفه از شيخ فخرالدين طريحي نجفي متوفاي سال 1085 ه، به نام «النكت اللطيفه.»

48- شرح صحيفه از ميرزا قاضي كه چهار دعا از صحيفه را شرح داده و آن را تحفة الرضويه ناميده است.

49- شرح صحيفه كه اول و آخرش افتاده و مؤلفش معلوم نيست و اين كتاب در شوشتر نزد شيخ مهدي شرف الدين مي باشد.

50- شرح صحيفه از

سيد محسن بن قاسم بن اسحاق ضغاني زيدي از مردمان قرن سيزدهم هجري.

51- شرح صحيفه از سيد محسن بن احمد شامي حسيني يمني زيدي، متوفاي سال 1251 ه، خطي. از اين شرح ابن زياده در مجله نشر العرف نام برده است.

52- شرح صحيفه از محمد بن محمدرضا مشهدي، مؤلف كتاب كنزالدقائق، در چهار جلد، نسخه اي از آن در قم نزد سيد شهاب الدين تبريزي است.

53- شرح صحيفه از سيد افصح الدين محمد شيرازي مؤلف كتاب المواهب الالهيه في شرح نهج البلاغه، از اين كتاب سيد شهاب الدين در مقدمه خود بر كتاب صحيفه چاپ شده، نام برده است.

54- شرح صحيفه از محمد معروف به عبدالباقي كه لغتهاي صحيفه را در آن آورده است.

55- شرح صحيفه از شيخ ابوجعفر محمد بن جمال الدين ابومنصور حسن بن شهيد ثاني - خدايش بيامرزد - متوفاي سال 1030 ه.

56- شرح صحيفه از محمد بن حسين بن عبدالصمد حارثي عاملي متوفاي سال 1030 ه، به نام حدائق الصالحين و اين غير از شرح ديگري است كه به سبك تعليق و حاشيه نويسي دارد.

57- شرح صحيفه از قطب الدين محمد بن علي كه در لاهيجان به دنيا آمده ولي پدرانش اهل ديلم بوده اند، شرح مختصر است به زبان فارسي و ترجمه اي كه حاصل معنا را با عباراتي شيوا و همه كس فهم آورده و داراي تحقيقات دقيقي مي باشد،يك نسخه از اين كتاب در كتابخانه جلال الدين محدث در تهران موجود است.

58- شرح صحيفه از سيد محمد بن حيدر حسيني طباطبائي نجفي متوفاي سال 1099 ه، از علماي عصر صفويه و از شاگردان شيخ بهائي

و استاد علامه مجلسي است.

59- شرح صحيفه از محمد معروف به شاه محمد اصطهباناتي شيرازي به نام رياض العارفين و روضة العارفين.

60- شرح يا تعليق بر صحيفه از محدث محمد بن شاه مرتضي كاشاني معروف به ملا محسن فيض، متوفاي سال 1091، كه به چاپ رسيده است.

61- شرح صحيفه از شيخ ابوجعفر محمد بن منصور بن احمد بن شهيد ثاني.

62- شرح صحيفه از شيخ الاسلام و المسلمين بهاء الملة و الدين محمد بن حسين بن عبدالصمد حارثي عاملي متوفاي سال 1030 ه، به نام حدائق الصالحين. [1] .

63- شرح صحيفه از محدث سيد نعمة الله بن عبدالله موسوي شوشتري جزايري متوفاي سال 1112، به نام نورالانوار كه در سال 1316 به چاپ رسيده است.

64- شرح صحيفه ديگري از سيد نعمة الله جزايري كه غير از نورالانوار بلكه بزرگتر و مقدم بر آن است.

65- شرح صحيفه از فاضل هادي بن ملا محمد صالح بن احمد مازندراني به فارسي.

66- شرح صحيفه از شيخ يعقوب بن ابراهيم بختياري حوزي متوفاي سال 1050 ه، سيد حسن صدر نقل مي كند كه من آن را به خط مؤلف ديده ام.

در اين جا شرحهايي را كه محقق بزرگ شيخ آغا بزرگ تهراني از شروح صحيفه ياد كرده بود، پايان مي پذيرد [2] و بعد از آنها نيز دو شرح ديگر بر صحيفه نوشته شده است كه عبارتند از:

67- شرح صحيفه از علامه مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه كه در بيروت به چاپ رسيده است.

68-شرح صحيفه از حجةالاسلام سيد محمد شيرازي كه دركربلاي معلا به چاپ رسيده است.

اين بود نام برخي از شرحهاي

صحيفه سجاديه كه تجسم بخش ميزان اهميتي است كه علماي اسلام در دوره هاي مختلف و در طول قرنها به آن مي داده اند كه در حقيقت گنجهايي از علم و حكمت و عرفان را در آن يافته و براستي كه از مهمترين سرمايه هاي فكري پس از قرآن و نهج البلاغه در جهان اسلام مي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در شماره 56 قبلا از اين شرح ياد شد.

[2] الذريعه في تصانيف الشيعه: 13 / 359 - 354.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

شروح صحيفه كامله سجاديه

نظر به جايگاه والاي «صحيفه كامله سجاديه» اين «زبور آل محمد» كه به «اخت القرآن» هم ملقب شده است، و انبوه معارف و حقايق نابي كه در آن موجود است، از قديم الايام تاكنون از جانب علماي بزرگ و انديشمندان فرهيخته مورد توجه قرار گرفته و توسط آنان شروح متعددي بر آن نگاشته شده است كه بر شصت متجاوز مي گردد و بسياري از علماء نيز بر آن حاشيه زده و بعضي از مطالبش را بدين وسيله شرح داده اند. چه اينكه ترجمه هاي مختلفي از آن به ساير زبانها انجام شده است و اين همه اهميت اين كتاب را در منظر علماي بزرگ به اثبات مي رساند.

يكي از بهترين اين شروح مربوط به مرد جليل و حكيم و متأله و فقيه خبير و شاعر مفلق و اديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه و آيت رباني مرحوم

سيد عليخان كبير مدني شيرازي» - تغمده الله برضوانه - به نام رياض السالكين مي باشد كه اين شرح عظيم، نياز ارباب فضل و دانش

را بدان «صحيفه» مبرهن نموده و بدون آن گويي حق «صحيفه» ادا نشده است.

و همچنين محققيني همچون «ملا محمد محسن فيض كاشاني» و «شيخ بهاء الدين عاملي» و «مير داماد» و مرحوم «علامه مجلسي» بر آن شرح و تعليقه نوشته اند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در اين زمينه ر. ك: امام شناسي، ج 15، ص 40 و امام سجاد (-عليه السلام-) جمال نيايشگران، ص 271 و 272.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

شجاعت

از جمله ويژگي هاي روحي امام عليه السلام شجاعت و دلاوري است و امام سجاد از همه مردم شجاعتر و بي باكتر بود، به راستي كه او فرزند امام حسين عليه السلام مي باشد كه شجاعترين فرزندان آدم است. از جمله موارد شجاعتش، موقعي بود كه او را به عنوان اسير بر طاغوت زمان عبيدالله پسر مرجانه، وارد كردند، آن طاغوت ستمگر ابتدا شروع كرد به سخنان تسلي بخش گفتن، اما امام عليه السلام در مقابل، با كلماتي آتشين پاسخ داد به طوري كه براي طاغوت فرومايه، از فرود آمدن شمشيرها و ضربات تازيانه بدتر بود، در صورتي كه امام عليه السلام كمترين توجهي به سلطنت و قدرت او نكرد پسر مرجانه به شدت خشمگين شد و رگهاي گردنش پر شد؛ دستور داد تا آن حضرت را بكشند. اما امام عليه السلام هيچ ترس و بيمي به خود راه نداد و بي تابي نكرد بلكه با كمال آرامش فرمود: «كشته شدن عادت ما خانواده، و شهادت براي ما كرامتي از جانب خداست.» همچنين موقعي كه او را بر يزيد بن معاويه هم وارد كردند، امام عليه السلام با نهايت جرأت با وي روبرو شد و جرم بزرگي

را كه او مرتكب شده بود گوشزد كرد و تمام راههايي را كه او براي دفاع از خود و صحيح جلوه دادن جنايت خود داشت بر او بست.

به راستي كه امام سجاد وارث شجاعت پدرانش: علي عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود كه از همه كس شجاعتر بودند و در دنياي اسلام و غير اسلام كسي به شجاعت ايشان نبوده و در قهرماني و دلاوري و نيروي اراده و صلابت در دفاع از حق و حقيقت نظير نداشته و ندارند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

شايستگي سياسي

براي پي بردن به مقام و شايستگي حضرت در امور سياسي، كافي است به اعتراف صاحب نظر برجسته در حديث و رجال و تاريخ نگار معروف اهل سنت؛ يعني شمس الدين محمد ذهبي توجه كنيم. وي درباره امام سجاد عليه السلام مي گويد:

جلالت شگفت انگيزي داشت و به خدا سوگند چنين جلالتي سزاوار او بود. همچنين به جهت برتري نسب و بزرگي مقام والايش و علم و عبادت گرايي اش و برخورداري از عقل كامل، امامت و خلافت مسلمانان سزاوار او بود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول 1385.

شرافت انساني

روزي جاسوس عبدالملك در مدينه، به وي گزارش داد:

علي بن الحسين كنيزي داشته، او را آزاد كرده و سپس وي را تزويج نموده است.

عبدالملك طي نامه اي كه به امام عليه السلام نوشت، اين كار را براي آن حضرت عيب و نقص شمرد و اعتراض كرد كه چرا حضرت با يكي از افراد هم شأن خود از قريش وصلت نكرده است؟!

امام عليه السلام در پاسخ وي نوشت:

«بزرگتر و بالاتر از پيامبر اكرم كسي نبود، او كنيز و زن مطلقه برده خود را به همسري گرفت. خداوند هر پستي اي را با اسلام بالا برد، هر نقصي را با آن كامل كرد و هر لئيمي را در پرتو آن كريم ساخت، پس هيچ فرد مسلماني پست نيست و پستي اش جز پستي جاهليت نمي باشد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كليني، فروع كافي، كتاب نكاح، باب المؤمن كفو المؤمن، ج 5، ص 344.

منبع: كرامات و مقامات

عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

شجاعت

امام سجاد (ع) كه در كليه ي صفات حميده و فضايل اخلاقي زبانزد خاص و عام بود، در شجاعت و قواي روحي و ثبات دل و جرأت و شهامت نيز به حد كمال بود. سخنان آن حضرت كه در پاسخ عبيدالله بن زياد ظالم و ستمگر - به وقتي كه امر به قتل وي داده بود در برابرش بيان داشت، خود بالاترين دليل بر شجاعت و شهامت آن حضرت است. به اين ترتيب كه خطاب به عبيدالله فرمود: يابن زياد، ابالقتل تهددني؟ (مرا به مرگ تهديد مي كني؟) تو نمي داني كه قتل براي ما امري عادي و شهادت مايه ي كرمت و مباهات ماست.

و آنگاه كه از كوفه وي را به اسارت مي بردند تا موقعي كه به شام رسيدند با هيچ يك از آنها كه با وي بودند لب به سخن نگشود، چنان كه محفربن ثعلبة كه به اين امر فجيع دست زده بود چون به دربار يزيد رسيد در اين مورد مي گفت: او هرگز سخني نگفت، اما يزيد نيز در جواب محفر گفت:

- مادر محفر آنچه زاييد فاجرتر و لئيم تر است. و سخنان آن حضرت در برابر يزيد خود دليل بارزي بر شهامت و شجاعت او است، و آن به هنگامي بود كه يزيد بر مسند حكومت و قدرت تكيه داشت. زين العابدين (ع) خطاب به پسر معاويه چنين فرمود:

- يابن معاويه و هند و صخر، تو خود مي داني كه پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بدر و احد و احزاب بر دست جدم علي بن ابي طالب (ع)

قرار داشت، اما پدر تو و جد تو پرچم كفار را به دست داشتند. و در جاي ديگر نيز به همين ترتيب يزيد را مخاطب ساخت و گفت: واي بر تو، اگر به اين فاجعه اي كه دامن خود را آلوده ساخته اي كمي انديشه مي كردي، آن وقت به كوه و بيابان گريخته و فرش خود را جز خاكستر قرار نمي دادي، اكنون بر تو بشارت باد كه سرانجام انگشت ندامت بر دهان گرفته و به ذلت و خواري و زيان بزرگي گرفتار خواهي شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

شخصيت بخشي به افراد

يكي از كارهاي اساسي كه پيامبر اسلام بدان اهتمام ورزيد و مسلمانان را براساس آن تربيت كرد، برچيدن فخرفروشي هاي قومي و قبيله اي و نژادي يا زباني، از جزيرة العرب بود. چنين كار مهمي با فرموده خداي تعالي آغاز گشت كه فرمود:

يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان أكرمكم عندالله.اتقاكم. (حجرات: 13) اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. بي گمان، گرامي ترين شما نزد خداوند، پرهيزكارترين شما است. براساس اين معيار، نخستين كساني كه دعوت حيات بخش پيامبر را لبيك گفتند، قشرهاي محرومي بودند كه نزد قريش، افراد بي ارزش تلقي مي شدند. پيامبر خدا به منظور عمل به اين آموزه قرآني، صفيه دختر حيي بن اخطب را كه اسير وي بود، آزاد كرد و آن گاه با او ازدواج كرد. آن حضرت، دختر عمه اش، زينب را نيز كه از اشراف زاده هاي

قريش بود، به ازدواج غلام آزاد شده اش، زيد بن حارثه در آورد [1] و فخرفروشي هاي موهوم را زير پا نهاد.

امام سجاد عليه السلام كه تربيت يافته مكتب قرآن و از سلاله پاك پيامبر بود، تنها معيار فضيلت و برتري انسان ها را شخصيت انساني و فضايل اخلاقي آنان مي دانست. امام براي احياي چنين ارزش هايي، اعتراض نابخردان را به جان مي خريد و گاه به اين اعتراض ها پاسخ مي داد و معيار برتري را براي اعتراض كنندگان يادآور مي شد. بدين جهت، گاه به آيات الهي و گاه به سيره و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله اشاره مي كرد تا مردم ارزش هاي اصيل را پاس بدارند و از فخرفروشي هاي جاهلي دست بردارند. تاريخ نگاران، نمونه هاي فراواني از اين نوع برخورد را بيان كرده اند. ابن عساكر شافعي در تاريخ خود و نيز برخي ديگر نوشته اند كه علي بن الحسين عليه السلام، دخترش را به ازدواج غلامش درآورد و كنيزي داشت كه او را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج كرد. وقتي اين خبر به عبدالملك بن مروان (خليفه وقت) رسيد، نامه اي به علي بن الحسين نوشت و بر اين كار وي خرده گرفت، ولي آن حضرت در پاسخ نوشت: «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة؛ به يقين براي شما در (رفتار) رسول خدا صلي الله عليه و آله الگويي نيكوست». (احزاب: 21) در چنين محيطي كه غلامان و بردگان را هيچ مي انگاشتند، حضرت با آنان همچون فرزند خود رفتار مي كرد. «روزي علي بن الحسين عليه السلام دوبار غلامش را صدا كرد، ولي از نوكر خود پاسخي نشنيد. براي بار سوم صدايش كرد و نوكر پاسخ حضرتش را داد. علي بن الحسين به

او فرمود: اي فرزندم! آيا وقتي صدايت كردم نشنيده بودي؟ گفت: آري، شنيده بودم. امام پرسيد: پس چرا پاسخ ندادي؟ غلام گفت: چون از خشمت در امان بودم و نمي ترسيدم (و مي دانستم به جهت سرپيچي مرا تنبيه نخواهي كرد) و علي بن الحسين فرمود: سپاس خداي را كه نوكرم از من نمي ترسد». [2] .

آن حضرت با چنين سيره و رفتار انساني توانست در آن محيط آكنده از تبعيض، شمار زيادي از بردگان را تربيت كند و سپس آنان را به اجتماع آن عصر تحويل دهد. در محيطي كه بردگان و كنيزان را تنها براي بهره كشي يا آراستن مجالس عيش و عشرت خود مي خواستند، [3] امام چنان رفتار شرافت مندانه اي با آنان داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طبقات، ج 5، ص 110؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 399؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 399.

[2] تاريخ دمشق، ج 41، ص 387.

[3] در بحث وضعيت مردم زمانه آن حضرت به اين بحث خواهيم پرداخت.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

شرمندگي حسن بصري

حسن بصري - كه يكي از دراويش صوفي مسلك مي باشد - در كنگره عظيم حجّ در محلّ مِني براي جمعي از حاجيان، مشغول موعظه و نصيحت بود.

امام علي بن الحسين عليهماالسّلام از آن محلّ عبور مي نمود، چشمش به حسن بصري افتاد كه براي مردم سخنراني و موعظه مي كرد.

حضرت ايستاد و به او خطاب كرد و فرمود: اي حسن بصري! لحظه اي آرام باش، از تو سؤالي دارم، چنانچه در اين حالت و با اين وضعيتي كه

مابين خود و خدا داري، مرگ به سراغ تو آيد آيا از آن راضي هستي؟ و آيا براي رفتن به سوي پروردگارت آماده اي؟

حسن بصري گفت: خير، آماده نيستم.

حضرت فرمود: آيا نمي خواهي در افكار و روش خود تجديد نظر كني و تحوّلي در خود ايجاد نمائي؟ حسن بصري لحظه اي سر به زير انداخت و سپس گفت: آنچه در اين مقوله بگويم، خالي از حقيقت است. امام سجّاد عليه السّلام فرمود: آيا فكر مي كني كه پيغمبر ديگري مبعوث خواهد شد؟ و تو از نزديكان او قرار خواهي گرفت؟ پاسخ داد: خير، چنين فكري ندارم. حضرت فرمود: آيا در انتظار جهاني ديگر غير از اين دنيا هستي، كه در آن كارهاي شايسته انجام دهي و نجات يابي؟ اظهار داشت: خير، آرزوي آن را ندارم. امام عليه السّلام فرمود: آيا تاكنون عاقلي را ديده اي كه از خود راضي باشد و به راه كمال و ترقّي قدم ننهد؛ و در فكر تحوّل و موعظه خود نباشد؛ ولي ديگران را پند و اندرز نمايد؟! و بعد از اين سخنان، امام سجّاد عليه السّلام به راه خود ادامه داد و رفت. حسن بصري پرسيد: اين چه كسي بود، كه در اين جمع با سخنان حكمت آميز خود با من چنين صحبت كرد؟ در پاسخ به او گفتند: او علي بن الحسين عليهماالسّلام بود. پس از آن ديگر كسي نديد كه حسن بصري براي مردم سخنراني و موعظه كند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 140، ح 179.

حسن بصري باعث گمراهي عدّه زيادي شده است كه تحقيق و بررسي آن

در اين نوشتار مقتضي نيست.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

شادماني فقيران در روز جمعه

ابوحمزه ثمالي حكايت كند:

در يكي از روزهاي جمعه، هنگامي كه نماز صبح را به امامت حضرت سجّاد عليه السّلام خوانديم، سپس حضرت روانه منزل خود شد.

و چون وارد منزل گرديد، يكي از كنيزان خود را به نام سكينه صدا زد و فرمود: امروز جمعه است، هر فقير و مستمندي كه مراجعه كند نبايد دست خالي و نااميد برگردد.

من به حضرتش عرضه داشتم: هر سائلي كه مستحقّ نيست؟ فرمود: مي دانم؛ ولي مي ترسم همان شخصي كه نااميد شود، مستحقّ باشد و به جهت آن مورد عقاب و سخط قرار گيريم. همان طوري كه حضرت يعقوب عليه السّلام، هر روز گوسفندي را قرباني مي نمود و آن را به فقرا و نيازمندان صدقه مي داد و مقداري از آن را نيز خود و خانواده اش مصرف مي كردند.

وليكن غروب جمعه اي، يك نفر مؤمنِ روزه دارِ غريب، درب منزل حضرت يعقوب عليه السّلام آمد و گفت: به من غريب گرسنه كمك كنيد، جواب او را ندادند و آن غريب چندين مرتبه خواسته خود را تكرار كرد؛ و چون نااميد شد و شب فرا رسيده بود رفت و شكايت گرسنگي خود را با خداوند متعال بازگو كرد و بدون آن كه چيزي خورده باشد خوابيد و فرداي آن روز را نيز روزه گرفت.

در همان شب از سوي خداوند به يعقوب وحي نازل شد: بنده اي از بندگان مرا نااميد گرداندي و موجب عقاب و سخط قرار گرفته ايد. اي يعقوب! محبوب ترين پيامبران من آناني

هستند كه بر مستمندان محبّت و دلسوزي داشته باشند و آن ها را در پناه خود قرار دهند و هر كه بنده اي از بندگان مؤمن مرا نااميد كند مبتلا به عقوبت سختي خواهد شد، پس تو هم خود را آماده مصائب و مقدّرات گردان. پس از بيان داستان مفصّل قصّه يعقوب و يوسف عليهماالسّلام، ابوحمزة ثمالي گويد: به حضرت سجّاد عليه السّلام عرض كردم: آن زماني كه حضرت يوسف به درون چاه افتاد چند ساله بود؟ در پاسخ فرمود: نه سال داشت، گفتم: فاصله منزل حضرت يعقوب تا شهر مصر چه مقدار مسافتي بوده است؟ جواب فرمود: مسافتي معادل دوازده روز پياده روي.

و سپس افزود بر اين كه حضرت يوسف زيباترين افراد زمان خود بود كه مورد حسادت برادران خود قرار گرفت و سپس جريان به چاه افتادن و زنداني شدن و نابينا شدن پدرش يعقوب و وصال مجدّد را به طور مشروح بيان نمود، كه در اين داستان به ترجمه خلاصه اي از آن اكتفا شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علل الشّرائع: ص 45، ح 1، تفسير عياشي: ج 2، ص 167، ح 5.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ص

صفات شيعه

يك روز حضرت زين العابدين عليه السلام در منزل نشسته بود، كه يك وقت صداي در منزل آمد.

حضرت به كنيزشان فرمود: برو ببين كيست كه در مي زند؟ وقتي كنيز پشت در خانه آمد و گفت: كيست كه در مي زند؟ شنيد كه عده اي مي گويند: درب را باز كن، شيعيان شما هستيم. كنيز آمد و خبر شيعيان را براي حضرت بيان كرد. امام زين العابدين عليه السلام فورا از

جاي خود بلند شدند و با عجله خود را به درب خانه رساندند و درب منزل را باز كردند ولي همينكه آنها را مشاهده كردند با حالت افسردگي برگشتند و فرمودند: اين ها دروغ مي گويند كه ما از شيعيان شما هستيم، چون وقار و هيبت اهل ايمان در صورتشان مشاهده نمي شود! و آثار عبادت و پرستش در بدن آنها پيدا نيست! و همچنين اثرات سجده در پيشگاه حق، روي پيشانيهايشان ديده نمي شود. شيعيان ما علامت دارند، جسم آنها رنجور و پيشاني آنها بر اثر كثرت سجده و چهره هاي آنها بر اثر زيادي عبادت در خانه ي خدا نورانيت خاص دارند. [1] .

نور ايزد حجت بر حق امام چهارمين

مظهر اسماء حسني نور رب العالمين

چهارمين حجت بگيتي سر اسرار نهان

كنز مخفي الهي مشرق نور مبين

در عبادت چون رسول الله و در طاعات او

تالي جدش ولي حق اميرالمؤمنين

نايد اندر وصف طاعات و عبادتهاي او

آن شهي را كو لقب حق داده زين العابدين

نور يزدان خسرو خوبان علي بن الحسين

اوست زين العابدين و اوست خيرالساجدين

حجت حق وجه حي لا يموت است آن امام

نايد اندر دهر مثلش در عبوديت چنين [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صفات الشيعه 28.

[2] گلواژ 2 / 187.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

صدقات

امام زين العابدين عليه السلام صدقات بسياري داشت كه در تاريكي شب مانند جدش اميرالمؤمنين عليه السلام به در خانه ي ايتام و مساكين مي برد. صدقات سري او مشهور بود ولي كسي نمي دانست اين كار حضرت علي

بن الحسين عليهماالسلام است.

ابن عايشه گفت: شنيدم مردم مدينه مي گفتند: صدقات سري در مدينه ادامه داشت تا روزي كه حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام به شهادت رسيد و اهل مدينه فهميدند او بود كه سرا به مردم ايتام و بي نوا كمك مي كرده چون او رحلت كرد ديگر شبانه كسي در خانه ايتام و فقرا را نزد و آب و ناني به خانه ي آنها نبرد. اهل مدينه مي گفتند: بعدها فهميديم كه حضرت سجاد عليه السلام به ما رسيدگي مي كرده است.

هارون بن موسي مي گويد: عبدالملك بن عبدالعزيز گفت: وقتي عبدالملك مروان به خلافت رسيد و جريان زندگي علي بن الحسين عليهماالسلام را مطالعه كرد تمام صدقات رسول الله صلي الله عليه و اله وسلم و علي بن ابي طالب عليه السلام را به او رد كرد و امام سجاد عليه السلام با اين صدقات جاريه مردم فقير و بينواي مدينه و كليه واردين و سائلين و محتاجين را پنهاني و علني انعام و اكرام مي كرد. حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام در زندگي خود هزار كنيز خريد و در راه خدا آزاد كرد. سعد بن مرجانه گفت: به آقا امام سجاد عليه السلام گفتم: از اباهريره شنيدم كه مي گفت: پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «من اعتق رقبة مومنة اعتق الله بكل ارب منها اربا منه من النار حتي انه يعتق باليد اليد و بالرجل الرجل و بالفرج الفرج». [1] .حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: تو خودت شنيدي كه ابوهريره چنين گفت:

سعد عرض كرد: بله آقا خودم شنيدم. آنگاه حضرت، غلام خود را احضار كرد و فرمود: «انت حر لوجه الله عزوجل». در حالي كه اين غلام

را عبدالله ابن جعفر حاضر بود از خدمت حضرت به هزار دينار بخرد ولي حضرت نفروخت و او را آزاد كرد. [2] .

يافتم در خويشتن از وصل او شور شباب

پاي تا سر بوسه ها كردم نثارش بي حساب

زينت زهاد زين العابدين آن كو بود

حب او معناي ايمان بغض او عين عذاب

سرور پرهيزگاران پايمرد راه حق

در درياي عبادت گوهر بحر ثواب

صاحب علم لدني واقف اسرار حق

كز صحيفه گنج عرفان را از او شد فتح باب

قلزم بذل و سخا و جود و بخشش آنكه هست

گنبد گردون بر بحر عطايش چون حباب

ذره اي از مهر او بر هر دلي شد جايگير

جاي دارد كسب نور از او نمايد آفتاب [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كسي كه يك بنده ي مؤمني را آزاد كند، خداوند متعال به هر عضوي از آن بنده عضوي از آن شخص را از آتش جهنم آزاد نمايد. تا اينكه آزاد كند خداوند مقابل دست آن بنده دست او را و در مقابل پاي او پايش را و در مقابل فرج او فرجش را.

[2] مجموعه زندگاني چهارده معصوم، 685 و 687.

[3] ديوان اشتري اصفهاني 54.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

صحيفه سجاديه

از جمله آثار امام سجاد عليه السلام صحيفه ي سجاديه است كه مشتمل بر پنجاه و چهار دعا از دعاهاي آن حضرت مي باشد.

اين دعاها را امام سجاد عليه السلام املاء كرده و فرزندش امام باقر عليه السلام و نيز فرزند ديگرش زيد شهيد آن را نوشته است. مردم به

نوشتن و ضبط و روايت و خواندن آن اعتناي عجيبي كرده اند و شرح هاي متعدد بر آن نوشته و با خواندن آن با خدا ارتباط پيدا كرده و به خدا تقرب جسته اند. و آن مانند قرآن مجيد از متواترات است نزد هر فرقه ي اسلامي و به آن افتخار مي كنند. چنان كه گفته شد اين كتاب مشتمل بر پنجاه و چهار دعاست و بندگي و عبادت را در همه ي ابعاد آن مجسم مي كند، نظير دعا در تحميد خدا، صلوات بر محمد و آل، درود بر حاملان عرش، دعا در مهمات، دعا در پناه بردن به خدا، دعا در طلب حوائج، در استشفاء، در مكارم الاخلاق، براي پدر و مادر، براي اولاد، براي نگهبانان مرزها، وقت نگاه كردن به هلال، وقت ختم قرآن، در دخول ماه رمضان، در وداع ماه رمضان، در عيدين و روز جمعه، براي عيد اضحي و....

نمي دانم كجا ديده ام كه محدث قمي (ره) گويد: من در مفاتيح الجنان از دعاهاي صحيفه نقل نكردم و يا بسيار كم نقل كردم تا مردم مستقلا به صحيفه رجوع كنند و از آن بهره برند.

به هر حال صحيفه ي سجاديه يكي از يادگارهاي امام سجاد عليه السلام است كه اهل عبادت و تهجد با خواندن دعاهاي آن دلهاي خويش را از حوض هاي مناجات خدا پر مي كنند و بزم خويش را با ياد خداي ارحم الراحمين گرم مي نمايند.

رساله ي حقوق:

رساله ي حقوق رساله اي است كه امام سجاد عليه السلام به بعضي از يارانش نوشته و او را با كلمه ي «اعلم ان الله عزوجل عليك حقوقا» مخاطب فرموده است.

صدوق در خصال در باب «ابواب الخمسين و ما فوقه» آن را با

سند معتبر از ابوحمزه ي ثمالي نقل كرده و مي گويد: «هذه رسالة علي بن الحسين عليه السلام الي بعض اخوانه اعلم ان لله...».

و آن بنا بر نقل تحف العقول جمعا پنجاه حق است، حق بزرگ خدا، حق نفس انسان، حق زبان، حق گوش، حق چشم، حق پاها، حق دست، حق شكم، حق فرج و حق نماز و حق حج، حق روزه، حق صدقه، حق قرباني، حق پيشوايان، حق استاد، حق رعيت، حق رهبر، حق رحم، حق پدر، حق فرزند و.... ناگفته نماند: احكام و اخلاق و حكمتها در آن رساله در كنار هم مطرح گرديده و روشن شده اند، كه لازم است در آنها دقت شود و مورد عمل قرار گيرند. حيف كه در اين مختصر مجال ذكر آن حقوق و تشريع آنها نيست، اميد است، خوانندگان آن را در كتاب هايي كه اشاره شد مطالعه و مورد عمل قرار دهند. [1] .

سجاد از برج ولايت چارمين خورشيد دين

پنجمين ركن عبادت ششمين حبل المتين

زان عرب نازد كه تازي دودمانست وزما

هم عجل گويد بود شهزاده ي ايران زمين

از حسين بن علي و شهربانو اختري

در مدينه شد عيان از صنع رب العالمين

از جلال ز جمال و از فضيلت هاي او

در تفكر مانده بس عقل سليم دوربين

چونكه بود از زهد و تقوا و عبادت بي نظير

شد ملقب در جهان سجاد و زين العابدين

مصطفي رو مرتضي خو فاطمي بو چون حسن

از حسين بن علي دارد ضيائي در جبين [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خاندان وحي 438 - 432.

[2] ارمغان كربلا 3 / 158.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي

ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

صدقه دادن

صدقه پيش از آنكه در دست نيازمند قرار گيرد، در دست خدا قرار مي گيرد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حليةالاولياء، ج 3، ص 146.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

صالح بن ابي حسان

صالح بن ابي حسان مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

وي از عبدالله بن حنظله راهب، سعيد بن مسيب، ابوسلمة بن عبدالرحمن و عبدالله بن ابي قتاده روايت كرده و ابن ابي ذئب، خالد بن الياس و بكير بن اشبح نيز از او روايت كرده اند. ابن حبان نام او را در رديف افراد موثق برده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 385.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صالح بن خوان

صالح بن خوان بن جبير انصاري مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي از پدر و دائيش و از سهل و عبدالله روايت كرده و نسايي او را توثيق نموده است. و ابن سعد مي گويد: او قليل الحديث مي باشد [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 387.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صالح بن كيسان

صالح بن كيسان مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] وي معلم و مربي پسران عمر بن عبدالعزيز بوده است، مصعب زبيري مي گويد: صالح جامع حديث، فقه و صفت جوانمردي بوده و نسائي او را توثيق كرده است. حاكم مي گويد: صالح بن كيسان در حالي از دنيا رفت كه صد و شصت و اندي سال عمر داشت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 399.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صفوان بن سليم

صفوان بن سليم زهري مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

ابن حجر او را از فقها قلمداد كرده و مي گويد كه او از ابن عمر، انس، ابوبسره غفاري و ديگران روايت كرده است، و در نزد احمد نام او برده شد، احمد گفت: اين مرد با حديث خود مردم را سيراب مي كند و با ذكر خود قطرات باران از آسمان فضيلت مي بارد. عجلي و نسائي او را توثيق كرده اند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 0.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صهيب

ابوحكم صهيب صيرفي كوفي تابعي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي خبر دار زدن ميثم تمار را از قول او نقل كرده و يكي از هفت نفري است كه جنازه او را پس از آويختن به دار به زير آورده و تجهيز كردند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث: 8 / 0.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صحبت هاي ميش با بچه اش

عبدالعزيز مي گويد: همراه حضرت امام سجاد عليه السلام به مكه مي رفتيم. در راه گله گوسفندي را مشاهده كرديم. ميش ماده اي از گله عقب مانده بود و بر بچه اش سر و صدا مي كرد، وقتي بچه برمي خاست، ميش هم صدا مي كرد تا بچه اش به دنبال او بيايد. حضرت فرمود: «اي عبدالعزيز! آيا مي داني اين ميش ماده به بچه اش چه مي گويد؟» گفتم: «نه به خدا!» حضرت فرمود: «آن ميش مي گويد: به گله ملحق شو، چرا كه خواهرت وقتي يك ساله بود همينجا از گله جا ماند و گرگ او را خورد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

صحبت با ماهي حامل حضرت يونس

محمد بن ثابت مي گويد: در مجلس امام زين العابدين عليه السلام نشسته بودم كه عبدالله پسر عمر بن خطاب وارد شد. او گفت: «شنيده ام كه شما گفته ايد حضرت يونس به اين علت در شكم ماهي محبوس شد كه ولايت جدت را به او عرضه داشتند و او در قبول آن تأمل كرد!» حضرت فرمود: «مگر تو اين مطلب را قبول نداري؟!» او گفت: «من اين مطلب را قبول نمي كنم.» حضرت فرمود: «آيا مي خواهي با چشم خود ببيني؟!» او گفت: «بلي.»

حضرت فرمود: «بيا و بنشين.» سپس حضرت به غلامش دستور داد كه دو پارچه بياورد. غلام نيز دو پارچه را آورد.حضرت به من فرمود: «چشم عبدالله و چشم خودت را ببند.» من اين كار را كردم. حضرت به كلامي تكلم فرمود و سپس فرمود: «چشمانتان را باز كنيد.» ما چشمان خود را باز كرديم، ناگهان خود را در ساحل

دريائي ديديم.

امام سجاد عليه السلام سخني فرمود كه ناگهان همه ي ماهيان دريا جواب دادند. در اين هنگام ماهي بزرگي آمد و سلام كرد. حضرت به او فرمود: «نام تو چيست؟» او گفت: «نام من نون مي باشد.» حضرت فرمود: «براي چه يونس در شكم تو حبس شد؟» او عرض كرد: «چون در ولايت جدت قدري تأمل كرد لذا خداوند او را در شكم من محبوس كرد. چون اقرار به ولايت كرد، من مأمور شدم كه او را از شكم خود بيرون بيندازم. هر كس كه ولايت شما اهل بيت عليهم السلام را انكار كند مخلد در جهنم خواهد بود.» حضرت به ما فرمود: «آيا شنيديد؟» عرض كرديم «آري، شنيديم.» حضرت فرمود: «حال چشم هايتان را ببنديد.» پس ما چشمانمان را بستيم. سپس حضرت فرمود: «چشمانتان را باز كنيد.» پس چشمانمان را باز كرديم و ديديم در همان مجلس مي باشيم. بعد عبدالله عمر بيرون رفت.من عرض كردم: «اي آقاي من! چيز عجيبي بود و بر ايمان من افزوده شد.» حضرت فرمود: «به عبدالله بگو تا ببيني چه مي گويد.» پس من بيرون آمدم و خود را به عبدالله عمر رساندم. او گفت: «آيا سحر آنها را ديدي؟! سحر بني عبدالمطلب را اينها به سلسله مراتب از جدشان به ارث مي برند.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

صداي نيمه شب

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: حج گزارنده، گناهانش آمرزيده و بهشت بر او واجب شده است. زراة بن اعين نقل مي كند كه در نيمه شبي از شب هاي ظلماني

صدايي شنيدم كه مي گفت: أين الزاهدون في الدنيا و الراغبون في الاخره يعني كجايند آنهايي كه از دنيا دوري مي جويند و ميل و رغبت به آخرت دارند؟ بعد از لحظه اي از طرف ديگر صدايي شنيده شد كه گفت: ذاك علي بن الحسين، يعني آن كسي را كه تو مي خواهي علي بن الحسين است و هيچكدام از صاحبان آن دو صدا ديده نشدند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

صوت زيباي حضرت سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از رفاقت با شخص فاسق (يعني كسي كه ايمان درست و محكمي ندارد) پرهيز كن، چون رفيق خود را مي فروشد به لقمه يا كمتر.

نوفلي از حضرت امام علي النقي عليه السلام روايت مي كند كه: در حضور آن حضرت از صوت سخن گفتم. فرمود: حضرت سجاد عليه السلام قرآن مي خواند و گاهي كسي از كنار او مي گذشت و از حسن صوت او بي هوش مي شد و اگر امام چيزي از آن صدا را اظهار كند از نهايت زيبايي كسي نمي تواند تحمل كند.

گفتم: مگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در نماز جماعت با صداي بلند قرآن نمي خواند؟ فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به نحوي كه مأمومين تاب تحمل داشتند قرائت مي كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

صبر و شكيبايي مؤمنان در شدائد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: بسيار عجب دارم از كسي كه منكر مرگ است، در حالي كه هر روز و شب مي ميرد و زنده مي شود،

يعني مي خوابد و بيدار مي شود. محمد بن ابراهيم نعماني در كتاب غيبت از ابوطفيل از حضرت باقر عليه السلام از حضرت زين العابدين عليه السلام در حديثي روايت مي كند كه: در صلب ابن عباس امانتي است كه براي آتش جهنم خلق شده اند. و به زودي جمعيت هايي را فوج فوج از دين خدا بيرون مي كنند و زمين را از خون جوجه هايي از جوجه هاي آل محمد عليهم السلام كه قبل از وقت مي پرند؛ و چيزي را كه در دسترس آنها نيست طلب مي كنند، رنگين مي كنند و مؤمنين در آن زمان در امر دين خود استقامت مي كنند و در شدائد صبر و شكيبايي مي كنند و در برابر دشمنان جديت مي نمايند تا خداوند حكم كند و او بهترين حكم كنندگان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

صفي الدين

صفي الدين مي گويد: «زين العابدين (ع) هدايتگر بزرگ و داراي راه و روش شايسته بوده است، خطيب در جامع خود از ابن عباس نقل كرده است كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - فرمود: همانا هدايت و روش صالح و ميانه روي يك جزء از بيست و پنج جزء نبوت است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسيلة المآل في عد مناقب الآل: ص 208.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

صدقه پنهاني

امام باقر عليه السلام فرمودند: حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام انبان هاي نان را بر پشت مي گرفتند و در دل شب صدقه مي دادند و مي فرمودند: صدقه پنهاني خشم خدا را فرو مي نشاند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 88.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

صفات منافق و مؤمن

امام سجاد عليه السلام حديث ذيل را كه بيانگر برخي از صفات و ويژگيهاي افراد منافق و مردمان با ايمان است، بيان داشته و مي فرمايد:

«المنافق ينهي و لا ينتهي، و يأمر و لا يأتي، اذا قام للصلاة اعترض، و اذا ركع ربض، و اذا سجد نقر، يمسي وهمه العشاء، و لم يصم، و يصبح وهمه النوم و لم يسهر.

و المؤمن خلط علمه بحلمه، يجلس ليعلم، و ينصت ليسلم، لا يحدث بالامانة للاصدقاء، و لا يكتم الشهادة للبعداء، و لا يعمل شيئا من الحق رياءا، و لا يتركه حياءا ان زكي خاف مما يقولون: و يستغفر الله لما لا يعلمون، و لا يضره جهل من جهله...» [1] . «شخص منافق ديگران را از كار بد نهي كند اما خود بازنايستد و ديگران را به كار نيك امر كند و خود عمل نكند و چون به نماز ايستد، رو به هر سو كند و چون به ركوع رود، زانو زند و چون سجده كند مانند كلاغ منقار به زمين بزند و روز را به شب برساند در حالي كه روزه نگرفته و همتش شام خوردن است بيدار خوابي نكشيده، صبح كند و هنوز در فكر خواب است. شخص با ايمان، عملش

توأم با بردباري است، مي نشيند تا آگاهي پيدا كند و خاموش مي ماند تا در امان باشد، سخن امانت را به دوستان هم نگويد و شهادت را درباره بيگانگان هم كتمان نكند، كار حق را به خاطر ريا انجام ندهد و به خاطر خجالت و حيا ترك نكند. اگر مردم او را بستايند او بيمناك شود و از آنچه مردم نمي دانند استغفار كند و جهل نادانان به حال او زيان نرساند.» اين حديث امام عليه السلام به برجسته ترين صفات منافقان و مؤمنان اشاره دارد، اما صفات منافقان از اين قرار است:

الف - منافق ديگران را از كار بد نهي كند ولي خود بازنايستد و امر به معروف كند و خود عمل نكند زيرا چنين كسي ممكن نيست در باطن خود مؤمن باشد اما علت امر و نهي او، نيرنگ و فريب ديگران است كه گمان كنند كه از مردمان نيكوكار و خوبان است.

ب - منافق در وقت نماز به هر سو توجه دارد، چنان كه در وقت ركوع مانند گوسفندان در آغلشان زانو زند و اما در سجده نيز آرام نمي گيرد، همانند پرنده اي است كه براي طعمه اش منقار بر زمين مي زند.

ج - منافق چون چهارپايان كه همتشان به علف است، او نيز صبح به شب جز به خوردن نمي انديشد.

اما صفات برجسته مؤمن، عبارتند از:

الف - شخصيت مؤمن از دو عنصر علم و حلم تركيب يافته او هم دانا و هم بردبار و شكيباست و هر كه داراي اين دو صفت باشد به بالاترين مراتب كمال رسيده است.

ب - مؤمن در نزد كسي نمي نشيند مگر براي اين كه از او علم و

حكمت بياموزد و در مجالس لهو و بيهودگي كه هيچ بهره اي نبرد هرگز نمي نشيند.

ج- مؤمن وقتي كه در برابر كسي خاموش است براي آن است كه از شر و تجاوز او در امان بماند. [2] .

د- مؤمن وقتي كه امين شمرده شود آن امانت را مخفي بدارد و به هيچ كس، حتي دوستانش ابراز ندارد.

ه- وقتي كه شاهد بر مطلبي بود آن را به موقع ابراز مي دارد و كتمان شهادت نمي كند.

و- وقتي كه كار حقي را انجام دهد، به خاطر ريا و سمعه انجام ندهد بلكه تنها براي رضاي خدا انجام دهد.

ز- وقتي كه از مؤمن تعريف كنند و او را با بعضي از اوصاف حميده بستايند، به خاطر اين كه مبادا داراي اين اوصاف نباشد، بيمناك گشته و براي كسي كه اين اوصاف را به او نسبت داده است استغفار نمايد.

ح- مؤمن به نادانان كه او را نشناسند اهميت ندهد و ارزشي قائل نشود. آري اين اوصاف ارزشمند مؤمن دليل بر ارزش ذاتي و كمال شخصيت اوست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول: ص 280، بحارالانوار: 17 / 315 چاپ جديد، و قسمتي از اين حديث در وسائل الشيعه: 11 / 272 آمده است.

[2] اين سكوت از باب حفظ زبان، در هر داستاني وارد نشدن و از موارد شبهه ناك خودداري كردن و از همنشيني مردمان فاسق دوري جستن است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

صله ارحام

امام زين العابدين عليه السلام به صله ارحام تشويق فرموده و از قطع رحم بر

حذر داشته است به دليل پيامدهاي نارواي فراواني كه در پي دارد، مي فرمايد:

«من سره أن يمد الله في عمره و أن يبسط له في رزقه فليصل رحمه، فان الرحم لها لسان، يوم القيامة، ذلق تقول: يا رب صل من وصلني، و اقطع من قطعني،فالرجل ليري بسبيل خير اذا أتته الرحم التي قطعها فتهوي به الي اسفل قعر في النار...» [1] .

«كسي كه خوشحال مي شود كه خداوند عمرش را زياد كند و در روزيش گشايش بخشد، پس بايد صله رحم كند، زيرا صله رحم در روز قيامت زبان فصيعي دارد و مي گويد: پروردگارا بپيوند كسي را كه صله رحم كرده و قطع كن با كسي كه قطع رحم كرده است، بنابراين شخص به خوبي مي بيند آن موقعي را كه رحم او مي آيد همان رحمي كه او قطع كرده است، او را به پايين ترين مرتبه آتش دوزخ مي اندازد...».

اخبار زيادي از ائمه هدي عليهم السلام در تشويق بر صله رحم و اين كه صله رحم باعث طول عمر انسان و زيادي روزي و پاداش فراوان در سراي آخرت مي شود، رسيده است به خاطر اين كه صله رحم باعث همبستگي اجتماع و گسترش محبت و صفا در ميان مسلمانان مي گردد و اين خود از مهمترين چيزهايي است كه اسلام بشريت را بدان دعوت مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

صبر

امام عليه السلام انسانها را به صبر و بردباري تشويق كرده و مي فرمايد: «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد، و لا ايمان لمن لا

صبر له...» [1] . «صبر نسبت به ايمان به منزله سر است نسبت به تن، و آن كه صبر ندارد ايمان ندارد.» براستي كه بزرگترين وسيله دفاع انسان در برابر رويدادها و مشكلات زندگي كه با آنها مواجه مي شود، پوشيدن زره صبر و واگذاردن كارها به خداي تعالي و راضي شدن به مقدرات اوست زيرا كه صبر جوهره ايمان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 2 / 89.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

صحيفه الكامله

كتاب شريف صحيفه كامله سجاديه كه دريايي از لطايف روحي و حقايق الهي در آن نهفته شده و ابواب آن را كه به صورت دعا آمده شصت و يك باب ذكر كرده اند، و درس بزرگي از مكارم و فضايل اخلاقي و انواع خير و نيكي و طرق مختلف عبادت است و مشحون از حقايقي است كه به ما مي آموزد تا چگونه درهاي سعادت را به روي خويش بگشاييم و در شدايد و مهمات و مشكلات چگونه به درگاه باريتعالي پناه ببريم و حوائج خود را از او بخواهيم. زيرا كه اين كتاب درباره موضوع مهم دعاست، و انسان را به اين حقيقت واقف مي سازد كه از اين آيه كه خداي تعالي فرمود: (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم)، چگونه بهره برگيرد. و دعاهاي آن را به اين ترتيب نام مي برند: در ستايش و حمد و ثناي خداي عزوجل، در مقام فروتني و تذلل به پيشگاه الهي و پناه جستن به درگاه او، دعا در تضرع و زاري، در اصرار بر طلب

رحمت، در عذر خواهي، در اظهار ترس از خدا، درود بر محمد و آل او (ص)، درود بر حاملان عرش، طلب رحمت بر آنان كه به پيامبران الهي ايمان آورده اند و بر صحابه و تابعين، دعا درباره پدر و مادر، دعا براي اولاد، دعا درباره همسايگان و دوستان، درباره نگهبانان مرزها، دعاي آن حضرت درباره خود و خاصان خود، در دفع شر شيطان، دعاي آن حضرت در پناه جستن به خدا، در طلب حوائج، در طلب عفو از گناهان و رحمت، در طلب پوشيدن عيب ها و محفوظ ماندن از آنها، دعا در طلب آمرزش، در طلب توبه، در طلب فرجام نيك، دعا به خاطر عافيت، در طلب روزي و ياري از خدا بر اداي دين، دعا در مكارم اخلاق، دعاي آن حضرت در طلب خير و رفع غم ها و شدايد، در دفع مكر دشمنان و دفع بليات، دعاي آن حضرت هنگام صبح و شام، در هنگام بيماري، دعا به وقت شنيدن بانگ رعد، دعاي آن حضرت هنگام ياد كردن از مرگ و به هنگام ختم قرآن و نگاه كردن به ماه نو و هنگام فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، در وداع ماه رمضان، در عيدين (فطر و اضحي) و جمعه، در روز عرفه، و دعا در تمام ايام هفته و غير اينها، و اين گوشه اي از حقايق و لطايفي است كه به صورت دعا در صحيفه سجاديه آورده شده است.

دعاهاي صحيفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت بر عاليترين مضامين و عبارات و علوم الهي مشتمل است. زيبايي، شكوه و قدرت روحي اي كه در تعبيرات روح پرور آن به كار رفته؛ و طرق

مختلفي كه در اوقات گوناگون در مقام فروتني و توسل در پيشگاه الهي و درود و ثنا بر خداوند انتخاب شده، و اسلوب آن در طلب عفو و كرم خداوندي، خود بالاترين شاهد و دليل است بر اينكه صدور آن از مقام امام معصوم قطعي است و احدي دست رد و انكار بر آن ننهاده، نام آن شهره آفاق است و فروغش بر اكناف جهان گسترده؛ تا آنجا كه هرگز شك و ترديد در آن راه ندارد. و گوهري است از معدن علوم امام سجاد، و ثمره اي است كه بر درخت معارف آن حضرت پرورده شده است.

از طرفي رجال مشهوري كه به ذكر اسانيد آن پرداخته و كثرت اسانيد آن كه همه آن ها به امام سجاد صلوات الله عليه و علي آبائه و ابنائه الطاهرين متصل مي گردد خود دليل گويايي است كه از مبدع و موجد آن ريشه گرفته است.

بزرگان مصنفين اين فن و روات ثقه به اسانيد متعدد خود كه همگي به امام زين العابدين (ع) مي پيوندد از آن كتاب روايت كرده اند. به طوري كه هيچ يك از كتب ادعيه معتبره از آن خالي نيست. علاوه بر نسخه اي كه نزد امام باقر (ع) موجود بوده نسخه اي نيز نزد زيد شهيد بوده است و همانطور كه در ابتداي آن ذكر گرديده پس از وي به اولاد او و سپس به اولاد عبدالله بن حسن مثني منتقل شده است. كتاب صحيفه سجاديه پس از قرآن كريم دومين كتابي است كه در صدر اسلام پديد آمده و مانند نسيم صبا در اطراف و اكناف عالم منتشر شده و از اين رو مردم به طور بي سابقه اي آن

را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند و چون سراسر صحيفه شريفه مشحون از حقايقي است كه خدايتعالي هنگام خلوت و حال آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است و هر كتاب ديگري كه در اين فن تنظيم يافته از آن كتاب بهره و نصيبي گرفته، دانشمندان ديگر نيز كتب ادعيه خود را بر مبناي دعاهاي آن به رشته تحرير درآوردند. چنانكه ملاحظه مي كنيم دعاهاي آن در كليه ايام و ساعاتي كه انسان در مقام راز و نياز با پروردگار خود و ياد آفريننده خود باشد به آن نيازمند بوده و در شب و روز و صبح و شام و ساعات غروب آفتاب و نيمه هاي شب و به مقتضاي زمان هاي مختلف و در تضرع و زاري به درگاه خداي تعالي، طلب حوائج، مغفرت و رحمت، كاميابي، رستگاري، طلب فرجام نيك و رسيدن به بهشت، رهايي از دوزخ و در تمام موارد و حالات بدانها اشاره شده است.

همين كه علماء و دانشمندان در ميان ساير كتب حديث به مزايا و مضامين درخشان كتاب صحيفه پي بردند به طور بي سابقه اي بر آن اقبال كرده و مورد توجهش قرار دادند. و صاحبدلان بر استنساخ و مقابله و گرفتن اجازه در روايت آن همت گماشتند. آنگاه به تعداد كثيري كه از شماره بيرون است به تهيه نسخ آن پرداختند تا آنجا كه ابواب آن را با خطوط طلايي و نسخه هاي نفيسي بر اوراق ترمه و انواع ديگر بنوشتند و به صورت چاپ سنگي در حفظ و نگهداريش سخت بكوشيدند. سپس علما و دانشمندان شروح متعددي بر آن تهيه و تنظيم كردند، كه بعضي از آن ها بدين

شرح است: شرح شيخ بهايي كه به نام حدائق المقربين خوانده مي شود؛ و از ميان همه آنها عاليترين و نفيس ترين شرحي كه از صحيفه شريفه تهيه گرديده شرح سيد عليخان مدني شيرازي صاحب كتاب سلافة العصر في ادباء العصر و الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة و غير اينها را مي توان نام برد و شروح ديگري كه تعداد آنها از شمار عدد بيرون است. شرح سيد عليخان به زيباترين شكل با چاپ سنگي در يك مجلد به قطع بزرگ تنظيم يافته است.

شروح و استدراكاتي كه دانشمندان بر صحيفه شريفه نگاشته اند، و اغلب با چاپ سنگي مزين گرديده به اين شرح است:

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي مترجم حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

صحيفه ثانيه سجاديه

گردآورده شيخ محمد بن حسن بن حر عاملي نزيل اصفهان. در اين شرح كه تنها به قسمتي از ادعيه اي كه در صحيفه كامله از قلم افتاده اكتفا شده، بسياري از دعاها ديده نمي شود. اين شرح دوبار، يكبار با چاپ سنگي و يكبار با حروف به چاپ رسيده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي مترجم حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

صحيفه ثالثه سجاديه

كه به وسيله ميرزا عبدالله اصفهاني معروف به افندي صاحب كتاب رياض العلماء جمع آوري شده است. وي نيز آنچه را كه ابن حر عاملي در استدراكات خود در صحيفه ثانيه از قلم انداخته ذكر كرده است، و آن نيز با چاپ سنگي به طبع رسيده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي مترجم حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

صحيفه رابعه سجاديه

گرد آورده ميرزا حسين نوري. هر چند كه وي نيز در اين شرح قسمت هايي از ادعيه صحيفه ميرزا عبدالله افندي جامع صحيفه ثالثه كه از قلم انداخته در استدراك خود آورده است؛ اما همانطور كه نسخه صحيفه ثالثه ناقص بوده شرح و استدراك از روي آن نيز ناقص و نامعلوم انجام گرفته است. اين صحيفه نيز با چاپ سنگي انتشار يافته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي مترجم حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

صحيفه خامسه سجاديه

كه به وسيله اين فقير (محسن امين) نويسنده اين سطور جمع آوري گرديده و در استدراك آن آنچه را كه در صحيفه كامله ذكر نشده و آن قسمت از ادعيه كه در صحيفه ثانيه و ثالثه و رابعه از قلم افتاده، آورده شده. و همان طور كه اشاره شد استدراك از روي صحيفه ثالثه كاملا محقق و مشخص نيست. اما شرح و استدراك از روي صحيفه رابعه جامع تر و با فحص و تحقيق بيشتري تهيه و تنظيم گرديده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين (از اعيان الشيعه)؛ سيد محسن امين حسيني عاملي مترجم حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

صحيفه سجاديه

صحيفه سجاديه، از جمله گنجينه هاي ميراث اسلامي و از منابع كتابهاي بلاغت، تربيت، اخلاق و ادب در جهان اسلام است و با توجه به اهميت فراوان اين كتاب انديشمندان بزرگ و بزرگان از رجال علم و دانش آن را اخت القرآن و انجيل اهل بيت و زبور آل محمد (ص) ناميده اند. [1] .از جمله آنچه باعث اهميت بيشتر اين كتاب شريف شده، اين است كه در عصري به وجود آمده است كه عصر تهاجم رويدادهاي سهمگين و مشكلات سياسي وارد بر حيات مسلمانان بوده و همه جا را ابرهاي ظلماني پوشانده بود و هيچ درخششي از پرتو اسلام و هدايت و روشنگري آن به چشم نمي خورد و مسلمانان به خاطر مصالح و مطامع خود سرگرم گروه بنديهاي حزبي و سياسي بودند و هيچ شبحي از روحانيت اسلام و تعليمات و آداب و حكمتهاي آن باقي نمانده بود. صحيفه سجاديه، افقهاي تازه اي از اعتقاد ديني را گشود كه پيش از آن، مسلمين هرگز

آنها را نمي شناختند؛ مسلمانان را به تجرد و صفاي روح و طهارت نفس و بركناري از خودخواهي، حرص، طمع و ديگر خصلتهاي بد، دعوت كرده و همچنين به ارتباط با خداي تعالي، آفريننده جهان و هستي بخشي كه منبع فيض و خير به همه مخلوقات است خوانده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الذريعه في تصانيف الشيعه: 15 / 18.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

صحيفه سجاديه در نگاه نكته دانان

عظمت كتاب شريف «صحيفه كامله سجاديه» بسي برتر از اين است كه كسي بتواند به كنه آن واقف شود مگر كساني كه از خاندان وحي بوده با منشي ء آن، از يك آبشخور استفاده كرده باشد. اما به اندازه اي كه معرفت دانان و نكته سنجان از بزرگان علماي شيعه توانسته اند از اين عظمت ادراك كنند، نمونه هايي بيان مي گردد تا براي امثال ما نيز تا حدودي جايگاه رفيع اين «زبور آل محمد» - صلي الله عليه و آله و سلم - روشن گردد.

1- مرحوم علامه آيت الله «حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني» - قدس سره -: (با ذكر تنها چند فقره از صحيفه) «ما مي توانيم تمام مضامين ادعيه و زياراتي را كه ائمه - عليهم السلام - ذكر نموده اند و ابواب توحيد و ولايت را كه مفصلا در اخبار آورده شده است، از همين چند فقره كوتاه و مختصر استنتاج و استخراج نمائيم، و در حقيقت آن را منبع و چشمه اي از سيلاب زلال و رواني كه در كلمات حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا و ساير امامان عليهم السلام مي باشد، قرار دهيم

و بيانات و احتجاجات و استشهادات شروح مفصله مقام وحدت خداوندي و نبوت مصطفوي و ولايت مرتضوي را تا حضرت حجة بن الحسن العكسري - ارواحنا فداه - از آن اخذ نمائيم.» [1] .

و بعد مي فرمايند: «اين است نمونه اي از صحيفه كامله سجاديه كه اولوالالباب را غرق تحير نموده و زيركان عالم را به تفكر واداشته و حكيمان انديشمند را به دنبال خود كشيده و عالمان ذي درايت را به قبول واداشته و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در برابر اين مكتب به زانو در آورده است.» [2] .

2- علامه معاصر «شيخ جوهري طنطاوي» صاحب تفسير معروف و مفتي اسكندريه و از اعلام علماي اهل سنت در جواب هديه «صحيفه» از جانب مرحوم آيت الله «سيد شهاب الدين مرعشي نجفي» - رضوان الله عليه -: «حضرت استاد علامه حجت، ابوالمعالي، نقيب الاشراف، سيد شهاب الدين حسين مرعشي نجفي، نسابه خاندان رسول خدا - صلواة الله عليه و آله و سلم - كه خدا او را محفوظ دارد: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد! نامه گرامي مدتي پيش به ضميمه كتاب «صحيفه» از كلمات امام زاهد اسلام، علي زين العابدين بن امام حسين شهيد، ريحانه مصطفي رسيد. كتاب را با دست تكريم گرفتم و آن را كتابي يگانه يافتم كه مشتمل بر علوم و معارف و حكمت هايي است كه در غير آن يافت نمي شود. حقا كه از بدبختي است كه ما تاكنون به اين اثر گرانبهاي جاويد از ميراثهاي نبوت و اهل بيت دست نيافته ايم.

من هر چه در آن مطالعه و دقت مي كنم، مي بينم كه آن بالاتر از

كلام مخلوق و پايين تر از كلام خالق است. راستي چه كتاب كريمي است!

خداي شما را در برابر اين هديه بهترين پاداش بخشد و به نشر علم و هدايت موفق و مؤيد بدارد. و شما سزاوار اين كاريد.» طنطاوي جوهري. [3] .

3- محقق عليم و حكيم خبير «سيد عليخان كبير» كه از اعلام علماي تشيع و مفاخر شيعه است و كمتر كسي به جامعيت او يافت مي شود، در معرفي صحيفه: «تحقيقا اين «صحيفه» شريفه اثر بارزي است از علم الهي و در آن رايحه و بوي عطري است از كلام نبوي و چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن شعله اي است از نور مشكاة رسالت و وزش هواي عطرآگين است از بوي جان پرور باغهاي امامت، تا به جايي كه بعضي از عارفان درباره آن گفته اند: «صحيفه سجاديه در همان مجراي الهامات و وحي هاي آسماني، و در همان منهج و مسير صحيفه هايي است كه به صورت لوح از عرش حضرت باري نازل مي شده است، به جهت آنكه مطالبي كه در آن مندرج مي باشد، مشتمل است بر انوار حقايق معرفت، و ميوه هاي شيرين باغها و بستانهاي حكمت. و علماي احيا و صرافان و ناقدان قدما از پيشينيان اهل صلاح به آن لقب «زبور آل محمد» داده و «انجيل اهل بيت» مي گفته اند... اما بلاغت بيان و برتري گفتار «صحيفه» به حدي است كه سخنوران ساحر و فصيحان و اديبان سحرانگيز، در برابر آن به سجده در آيند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتواني معترفند...» [4] .

4- استاد «سيد محمد مشكوة» در مقدمه خود بر «صحيفه»: «و شايد

شدت اهتمام درباره «دعا» سبب شده كه اين كتاب پيش از ساير كتب متداول شود، زيرا بعد از «قرآن مجيد»، كتاب «صحيفه» دومين كتابي است كه در صدر اسلام پديد آمده است. تاكنون مدت سيزده قرن مي گذرد كه اين كتاب مونس بزرگان زهاد و صالحين و مرجع و مشاراليه مشاهير علما و مصنفين بوده و هست.» بعد مرحوم «مشكوة» بحث مفصلي راجع به سند «صحيفه» دارند و سپس مي نويسند: «دعاهاي «صحيفه» علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت، بر لبابي از علوم الهي و معارف يقيني مشتمل است كه عقول در برابر آن منقاد و مطيع و «فحول» در برابر آن خاضع اند. و اين حقيقت براي صاحبدلان كه گوش حق نيوش و ديده حق بين دارند، ظاهر و حاضر و آشكار است. زيرا عبارات «صحيفه» دلالت دارد كه اين كتاب فوق كلام مخلوق است و از اين جهت اين اثر مقدس از دسترس اوهام واضعين و جاعلين برتر و بالاتر است.» [5] .

و بعد از ذكر مطالبي ديگر در مدح «صحيفه» مي نويسند: «همه كتب ادعيه، ريزه خوار خوان آن بزرگوارند و هر يك از آن بهره دارند ولي آن كتاب مستغني از همه است، و هيچ يك از دعاهاي آن از كتاب ديگري نقل نشده است. زيرا كسي را نمي رسد كه بر آن سبقت جويد، بلكه هيچ كس به گرد آن شهسوار عرصه معرفت نمي رسد. و سراسر «صحيفه» شريفه مشحون از حقايقي است كه خداي تعالي هنگام خلوت و حال، آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است.» [6] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام شناسي، ج 15، ص 38.

[2] امام شناسي،

ج 15، ص 40.

[3] امام شناسي، ج 15، ص 41، پاورقي.

[4] امام شناسي، ج 15، ص 44 و 45 (به نقل از رياض السالكين، طبع جامعه مدرسين، ج 1، ص 51).

[5] مقدمه صحيفه سجاديه، ترجمه: سيد صدرالدين بلاغي با مقدمه استاد سيد محمد مشكاة ص 6 الي 14.

[6] مقدمه صحيفه سجاديه، ترجمه: سيد صدرالدين بلاغي با مقدمه استاد سيد محمد مشكاة ص 6 الي 14.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

صرف وقت براي نشر دانش

امام بزرگوار ملاحظه فرمود كه در نشر دانش پيام و رسالتي لازم و مسؤوليتي اسلامي است از اين رو توجه خاصي بدان مبذول داشت، چنان كه در اين كار تسلي خاطري براي خود يافت خاطري كه آكنده از غمها و آلام بود. شيخ ابوزهره مي گويد: «امام سجاد عليه السلام از آن جهت به علم و دانش و درس و بحث سرگرم شد كه غذاي دل و آرامش روحي و تسلي خاطر خود را در آن يافت و از غم و اندوه مداوم و رنج طاقت فرسا او را منصرف مي كرد و از اين رو به بحث و حديث رو آورد.» [1] . براستي امام سجاد عليه السلام براي نشر علم و دانش در ميان مسلمين به حدي وقت صرف كرد كه او را از هر چيزي ديگري بازداشت. [2] و تنها هدفش تربيت مسلمين و تهذيب نفس و تأديب آنان به آداب برجسته شريعت اسلامي بود تا آنان پس از وي مشعلداران فكر و روشنگري باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام زيد: ص 24.

[2] حلية الاولياء: 3 / 135.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر

شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

صبر بي پايان

يكي از ملكات برجسته اخلاقي كه از ارزش فوق العاده اي برخوردار مي باشد «صبر» و «تحمل» است. «صبر» كه در زمينه «فشار عوامل مختلفي كه به خارج شدن انسان از حالت معمولي او را مجبور مي كنند»، مطرح است، اقسامي دارد مانند: «صبر در مقابل مصيبت»، «صبر در مقابل معصيت» و «صبر در مقابل هواهاي نفساني» و در مراتب عالي تر «صبر در مدارج طاعت الهي» كه در نهايت به بالاترين كمالات براي انسان منتهي مي گردد كه «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا وكانوا بآياتنا يوقنون» [1] .

يعني: «چون صبر ورزيدند از بين آنان بعضي را اماماني قرار داديم كه به امر ما هدايت مي كنند، آري آنان به آيات ما يقين داشتند.» حضرت امام زين العابدين عليه السلام تجسم كامل مكتب «صبر» مي باشند. نمونه بارز اين «صبر» در جريان «نهضت عاشورا» به نمايش گذاشته شد. با توجه به مصائب انبوهي كه به حضرت در اين جريان وارد گرديد كه هر كدام از آنها كوه را آب مي كند، و تحمل حضرت در تمام اين موارد، مي توان به ميزان «صبر» حضرت واقف شد.

به بعضي از اين مصائب، چه مصائب ناشي از كشته شدن پدر و برادران و ياران و چه مصائب ناشي از فشار و ايذاء و ددمنشي دژخيمان اموي به خود آن حضرت و به ساير اسراء كربلا، در بررسي «مقطع پس از شهادت پدر تا هنگام ورود به مدينه» اشاره گرديد.

«صبر در طاعت و بندگي» حضرت نيز با مطالعه و بررسي عبادات حضرت از نمازها و سجده ها و حج ها و ذكرها

و... روشن مي گردد كه در بخش «عبادات حضرت» گذشت.

اما ساير اقسام «صبر» در زندگي حضرت سجاد - عليه السلام -:

1- «واقدي» نقل مي كند كه «هشام بن اسماعيل مخزومي» (كه او را عبدالملك مروان در سال 84 والي «مدينه» كرد و تا سال 87 بر آنجا والي بود) حضرت علي بن الحسين عليه السلام را در طول امارت خود بشدت و به صورت مستمر اذيت مي كرد. هنگامي كه از طرف «وليد» عزل شد، «وليد» والي جديد «مدينه» را مأموريت داد كه او را در مقابل مردم نگه دارد تا به هر كس آزار رسانيده، جبران شود و هر كس در زمان فرمانروايي او مورد ظلم قرار گرفته و يا حقي از او ضايع شده، حق خود را از او مطالبه كند. در اين حال «هشام» مي گويد: «من جز از علي بن الحسين عليه السلام نمي ترسيدم.» در همين حال كه او در كنار خانه مروان ايستاده بود، حضرت بر او عبور كردند، و به محض رسيدن به او ايشان بر او سلام كردند!! و قبلا به خواص خود امر كرده بودند كه هيچ كدام از آنها مطلقا و لو به يك كلمه متعرض او نشوند. هنگامي كه حضرت عبور كردند هشام فرياد زد: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» [2] يعني: «خداوند داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد.» [3] . «ابن فياض» در همين مورد افزوده است كه حضرت به «هشام» فرمودند: «نگاه كن و بررسي نما اگر در زمينه اموالي كه ممكن است از تو گرفته شود كمبود پيدا كرده اي، ما آنقدر وسعت داريم كه تو را كمك كنيم. و از جانب ما و تمام كساني

كه ما را اطاعت مي كنند خيالت راحت باشد.» [4] .

2- «ابراهيم بن سعد»: حضرت علي بن الحسين عليه السلام بانگ و فرياد بلندي را از داخل منزلشان شنيدند و اين در حالي بود كه نزد ايشان گروهي حضور داشتند. حضرت بلند شده و به سرعت به داخل منزل رفتند و سپس به مجلس خود برگشتند. به حضرت گفته شد: «آيا حادثه اي پيش آمد كه منجر به اين سر و صدا و شيون و زاري شد؟» حضرت پاسخ دادند: «بلي».

بعد اصحاب ايشان را تسليت گفتند و همه از صبر آن بزرگوار متعجب گرديدند.

حضرت فرمودند: «اما اهل البيت خداوند - عزوجل - را در آنچه دوست مي داريم اطاعت مي كنيم و بر آنچه نمي پسنديم سپاسگزاريم.» [5] .

3 - در روايت ديگري آمده است كه از حضرت فرزندي درگذشت و ابدا از ايشان جزع و فزعي ديده نشد. وقتي از علت آن پرسيدند، فرمودند: «امري بود كه انتظارش را مي كشيديم و چون واقع شد آن را ناخشنود ندانستيم.» [6] .

4- حضرت پسرعمويي داشتند كه ناشناس شبانه نزد او مي رفتند و مقداري «دينار» به او هديه مي كردند. اما او كه از اين عمل حضرت بي اطلاع بود، در همين هنگام مرتب مي گفت: «علي بن الحسين عليه السلام به من كاري نداشته و با من «صله رحم» به جا نمي آورد!! خداوند از جانب من هيچ خيري به او نرساند!!» حضرت نيز اين سخنان را مي شنيدند و تحمل نموده و بر آن «صبر» مي كردند و هرگز خودشان را به او معرفي نمي كردند.

چونكه حضرت وفات يافتند آن رفت و آمدها و هديه ها قطع شد و در آن حال فهميد كه

خود حضرت بودند كه به سراغ او مي آمدند و به او كمك مي نمودند و لذا بر سر قبر حضرت آمد و شروع به گريستن كرد.» [7] .

اين روايت شريف علاوه بر «اخلاص» حضرت بر «صبر بي پايان» آن بزرگوار نيز دلالت دارد كه حرف ناروا و نابحق پسرعموي خود و حتي نفرين او را مي شنيدند و هيچ عكس العمل نشان نمي دادند و «صبر» مي كردند و اجر عمل خود را ضايع نمي ساختند.

5- حضرت در خلال دو كلامي كه از ايشان نقل شده بينش خود را در مورد صبر چنين بيان فرموده اند:

الف: «هيچ جرعه خشمي را نياشاميدم كه نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمي كه به دنبال آن «صبر» باشد و دوست ندارم به جاي آن، شتران سرخ موي (گرانقدرترين مال نزد عرب) داشته باشم.» [8] .

ب: «هيچ جرعه اي نياشاميدم كه نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمي كه صاحب و مسبب آن را مجازات نكنم.» [9] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 24 از سوره32: السجده.

[2] بخشي از آيه 124، از سوره 6: الانعام.

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 55 ح 5 (به نقل از الارشاد) و ص 94، ح 84 (به نقل از مناقب).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 55 ح 5 (به نقل از الارشاد) و ص 94، ح 84 (به نقل از مناقب).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 95 (به نقل از حلية الاولياء).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 101 (به نقل از كشف الغمه).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 100 (به نقل از كشف الغمه).

[8] بحارالانوار، ج 46، ص 74 (به نقل از امالي ابن الشيخ).

[9]

بحارالانوار، ج 46، ص 102، ح 91 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

صوت زيبا در موقع تلاوت قرآن

در زمينه صوت زيباي حضرت زين العابدين -عليه السلام- دو روايت نقل شده است كه از آنها به دست مي آيد حضرت از صداي بسيار زيبايي برخوردار بوده اند.

1- امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «علي بن الحسين -عليه السلام- از همه مردم براي تلاوت قرآن مجيد صوت زيباتري داشتند و به صورت مكرر «سقاها» كه از كنار درب منزل حضرت مي گذشتند، در آنجا (بي اختيار) مي ايستادند و به قرائت ايشان گوش مي سپردند.» [1] .

2- موسي بن جعفر -عليه السلام- كه خود داراي صوتي زيبا بودند، روزي از روزها فرمودند: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- قرآن تلاوت مي كردند و چه بسا گذر كننده اي از كنار ايشان عبور مي كرد و به خاطر زيبايي صداي آن حضرت بيهوش شده از حال مي رفت.» بعد فرمود: اگر امام گوشه اي از اين را اظهار كند، مردم توانايي تحمل آن را نخواهند داشت.» سؤال شد: «آيا رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - با مردم نماز نمي خواند و صوتش را در موقع تلاوت قرآن بلند نمي نمود؟»

حضرت جواب دادند كه: «رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - به اندازه اي كه كساني كه در پشت سر ايشان به نماز ايستاده بودند قدرت تحمل داشتند بر آنها تحميل نموده و به همان مقدار از زيبايي صوت خود اظهار مي فرمود.» [2] . با توجه به صوت زيباي حضرت كه آن را به تلاوت قرآن اختصاص داده بودند جالب است «ديدگاه حضرت در مورد قرآن» را نيز مرور كنيم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 70، ح 45 (به نقل از اصول كافي).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 69، ح 43 (به نقل از الاحتجاج).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

صبر

از جمله عناصر روحي امام عليه السلام، صبر در برابر مصائب و گرفتاريهاي دردناك است. آنچه مسلم است هيچ كسي در اين دنيا به مانند اين امام بزرگوار گرفتار مصيبتها نشده است؛ مصائب و شدايد از آغاز تا پايان عمر آن بزرگوار را احاطه كرده بود؛ هنوز در نخستين مراحل كودكي بود گرفتار مصيبت بي مادري شد در حالي كه هنوز از سرچشمه زلال مهر و محبت او سيراب نشده بود و هنور در اوان كودكي بود كه شاهد سوز و گداز خاندان و فاميل خود در فقدان جدش امام اميرالمؤمنين شد كه عبدالرحمن بن ملجم جنايتكار، او را به قتل رساند و در پي آن، شاهد بود كه عمويش امام بزرگوار حسن بن علي عليه السلام به ناچار به مصالحه با جاني فرزند جاني؛ معاوية بن ابي سفيان كه لكه ننگي بر دامن جهان اسلام و عرب بود تن داد زيرا وقتي كه وي بر اريكه حكومت تكيه زد، تمام انگيزه هاي جاهليت دوباره زنده شد و كينه توزي فوق العاده وي نسبت به اسلام و مسلمين آشكار گرديد؛ او تمام امكانات دولت خود را براي نابودسازي اسلام از عرصه وجود به كار گرفت و سخت ترين راه و روش را بر ضد اهل بيت عليهم السلام به اجرا درآورد دشنام و ناسزا را روي منابر و مأذنه ها بر آنان مقرر داشت و همچنين دستور داد تا تمام شيعياني را كه نمونه ها و تجسم عيني دين و سياست

اسلامي بودند از صفحه روزگار براندازند. هنگامي كه امام زين العابدين در بهار جواني بود به مصيبت وفات عمويش امام حسن ريحانه رسول خدا (ص) دچار شد كه توسط كسراي عرب، [1] معاويه فرزند هند به آن حضرت زهر دادند و اين حادثه در وجود امام و ديگر افراد خاندان پيامبر (ص) اندوهي عميق به جا گذاشت و اين غم بزرگ دل آنان را گداخته نمود.

و از جمله مصائب بزرگي كه امام عليه السلام بدان مبتلا شد، مشاهده شمشيرهاي جنايتكاران در بيابان كربلا بود در حالي كه سرهاي پاكان از اهل بيت عصمت عليهم السلام را به صورت دردناكي كه در تاريخ هيچ ملت و امتي سابقه نداشت از تنها جدا مي كرد و پس از به خاك و خون كشيدن اين مناديان حق و عدالت، خيانتكارات فرومايه از مردم كوفه و شام، امام زين العابدين و خاندان عترت را محاصره كردند و خيمه و خرگاه پرده نشينان نبوت را آتش زدند و آن بزرگواران را به اسارت نزد طاغوتي پست فرومايه (پسر مرجانه) بردند و آن نابكار با دشنام و زخم زبان و جسارت با آن حضرت برخورد كرد در حالي كه امام عليه السلام صبر كرده و امر خود را به خدا واگذارده بود و پس از آن او را به نزد نابكاري ديگر يعني يزيد بن معاويه بردند و غمها و مصيبتهايي كه دلها را مي گداخت يكي پس از ديگري بر قلب مقدس امام وارد مي شد و آن حضرت تمام اين مصائب كشنده - را در حالي كه راضي به قضاي الهي بود - تحمل مي فرمود. كجا روح و جاني چون روح و روان امام و كدام

دل چون دل امام (ع) است؟

اما روح و روانش در وقت هر گرفتاري كه پيش مي آمد متوجه آفريدگار هستي و خداوند هستي بخش بوده و دلش همواره پاك و پاكيزه و از هر چيز استوارتر و نستوه تر بود.

به راستي صبر و مقاومت در برابر مصائب از جمله ويژگي ها و ذاتيات آن حضرت بود، و از آن بزرگوار است كه در توصيف و تعريف صبر و ايستادگي فرمود: «صبر و مقاومت در رأس طاعت خداست.» [2] . و از جمله دلايل عظمت صبر آن حضرت آن است كه روزي صداي ناله و شيوني از اندرون خانه اش شنيد در حالي كه جمعي در خدمت آن بزرگوار نشسته بودند از جا بلند شد تا ببيند چه خبر است، عرض كردند يكي از پسرانش دار دنيا را وداع گفته است، برگشت و جريان را به اطلاع اصحابش رساند، همگي از صبر آن حضرت درشگفت ماندند امام عليه السلام رو به ايشان كرد و فرمود: «ما خانواده اي هستيم كه درباره آنچه دوست داريم مطيع فرمان الهي بوده و در پيشامدهايي كه باعث ناخشنودي ماست، حمد و سپاس خدا را مي گوييم.» [3] . و آن بزرگوار، صبر را يكي از غنيمتها و بي تابي را از آثار ضعف و ناتواني مي دانست. [4] . به راستي كه نيرو و توان شخصيت امام و از پا درنيامدنش در برابر حوادث كشنده، از جمله نوادر شخصيتهاي تاريخ به شمار مي آيد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اين عنوان را خليفه دوم به معاويه داد.

[2] امام زين العابدين للمقرم: ص 19.

[3] حليةالاولياء: 3 / 138.

[4] الدر النظيم: ص 173.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

صدقات

از جمله چيزهايي كه امام زين العابدين عليه السلام در زندگيش به آن بسيار علاقه مند بود صدقه دادن به فقرا براي كمك و رفع گرفتاري ايشان بود، همواره ديگران را به دادن صدقه تشويق مي كرد، به خاطر اجر فراواني كه صدقه دارد، فرمود:

«هيچ كسي بر بيچاره درمانده اي صدقه نمي دهد مگر آن كه هر دعايي را كه آن بيچاره در آن ساعت براي صدقه دهنده بكند خداوند برآورده مي سازد.» [1] .

اينك بعضي از موارد صدقات آن بزرگوار را نقل مي كنيم:

امام جامه هايش را صدقه مي دهد

امام سجاد عليه السلام لباسهاي فاخر مي پوشيد، در زمستان لباس خز بر تن مي كرد، تابستان كه فرامي رسيدآنها را صدقه مي داد و يا مي فروخت و پول آنها را صدقه مي داد. و در تابستان دو جامه از جامه هاي مصري مي پوشيد، در زمستان آنها را صدقه مي داد. [2] و بارها مي فرمود:

«من از پروردگارم خجالت مي كشم كه بهاي لباسي را بخورم كه با آن لباس خدا را عبادت كرده ام.» [3] .

آنچه را دوست داشت صدقه مي داد

امام عليه السلام از آنچه دوست داشت، صدقه مي داد. راويان اخبار مي گويند: امام عليه السلام، بادام و شكر به فقرا مي داد از علت آن پرسيدند، در پاسخ اين آيه را تلاوت كرد:

«لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون.» «هرگز به نيكي نمي رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مي داريد در راه خدا انفاق كنيد.» [4] . مورخان مي گويند: امام عليه السلام، موقع افطار انگور را دوست داشت، روزي روزه دار بود، كنيزش خوشه انگوري در وقت افطار به خدمت امام آورد ناگهان گدايي به

در خانه آمد، دستور داد تا آن خوشه انگور را به آن گدا دادند، كنيز دوباره رفت انگور خريد، همين كه خوشه انگور را به خدمت امام آورد، سائل ديگري در زد، امام دستور داد، خوشه انگور را به او دادند باز كنيز رفت و انگور خريد و به حضور امام عليه السلام آورد، گداي سومي در زد، امام عليه السلام خوشه انگور را به او داد. [5] به راستي كه در اين كار خير نظير پدران بزرگوارش بود كه سه روز پياپي خوراكشان را به مسكين و يتيم و اسير مي دادند در حالي كه خود روزه دار بودند و درباره آنها سوره هل أتي نازل شد كه اين نشان بزرگواري و شرف براي ايشان در سراسر تاريخ تا پايان دنيا باقي است.

تقسيم اموال

امام سجاد عليه السلام دو مرتبه تمام اموال خود را تقسيم كرد، يك قسمت را براي خودش نگهداشت و بخش ديگر را به فقرا و درماندگان صدقه داد. [6] در اين خصلت نيز نظير عمويش امام حسن، ريحانه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بود كه آن بزرگوار نيز دو يا سه مرتبه اموال خود را با فقرا تقسيم كرد.

صدقات پنهاني امام

محبوبترين چيز از نظر امام عليه السلام، صدقه نهاني بود كه هيچ كس از آن با خبر نباشد و مي خواست خود و فقرايي را كه به آنها چيزي مي دهد به محبت خدا ارتباط دهد و هدفش رابطه استوار با برادران مسلمان فقير و تهيدست بود و همواره ديگران را به صدقه پنهاني تشويق مي فرمود و مي گفت:

«صدقه نهاني آتش خشم را خدا خاموش مي كند.» [7] .

بارها در ظلمت شب از

خانه بيرون مي شد و هدايا و عطاهاي خود رابه مستمندان مي رساند در حالي كه صورتش را پوشانده بود و از آنان پنهان مي داشت و فقرا با مرحمت آن حضرت در شب هنگامي عادت كرده بودند، از اين رو در خانه ها مي ايستادند تا وقتي كه امام را مي ديدند خوشحال مي شدند و به هم مژده مي دادند و مي گفتند صاحب انبان آمد. [8] امام عليه السلام پسر عمويي داشت، شبانه به نزد او مي رفت و شخصا به او مبلغي مي داد اما او كه نمي دانست مي گفت: علي بن حسين از من دستگيري نمي كند! ونفرين مي كرد، امام نيز مي شنيد و چشم پوشي مي نمود و خودش را به او معرفي نمي كرد، چون امام عليه السلام از دنيا رفت آن وقت متوجه شد آن كسي كه شبانه به او كمك مي رسانيده، امام عليه السلام بوده است، اين بود كه بعدها بر سر قبر امام مي رفت و گريه مي كرد و عذر خواهي مي نمود. [9] .

ابن عايشه مي گويد: از مردم مدينه شنيدم كه مي گفتند: صدقه نهاني از ما قطع نشد مگر وقتي كه علي بن حسين (ع) از دنيا رفت. [10] مورخان نقل كرده اند كه گروهي از مردم مدينه از اين راه زندگي مي كردند و نمي دانستند كه چه كسي وسايل زندگي آنها را فراهم مي كند، وقتي كه امام علي بن حسين عليهماالسلام از دنيا رفت ديدند آنچه شبها براي آنها مي آوردند قطع شد. [11] امام عليه السلام نماز و كمكهاي خود را به شدت از چشم مردم پنهان مي داشت و هرگاه چيزي به كسي مي داد، صورتش را مي پوشاند تا او را نشناسد. [12] .

ذهبي مي گويد: امام سجاد (ع) صدقه فراوان، آن هم دور از انظار مردم مي داد [13]

.

امام عليه السلام، غذايي را كه بين فقرا تقسيم مي كرد در انباني قرار مي داد و به پشت مباركش مي گرفت و مي برد، از اين رو در پشت حضرت اثر آن باقي بود. [14] يعقوبي نقل مي كند: وقتي كه امام سجاد عليه السلام را غسل مي دادند، روي شانه هاي آن حضرت پينه اي مانند پينه زانوي شتر ديدند، از اعضاي خانواده اش پرسيدند كه اين اثر چيست؟ گفتند: اثر بردن غذا در شبهاست كه به منازل فقرا مي برد. [15] . به هر حال، صدقات آن حضرت در پنهاني يكي از بزرگترين امور خيريه بوده و بيش از همه در پيشگاه خدا اجر و مزد دارد .

تنها رضاي خدا را مي جست

امام عليه السلام در كارهاي خير و احساني كه به مستمندان مي كرد جز رضاي خدا و هدفي جز براي عالم آخرت نداشت، به اين ترتيب از بارزترين مصاديق اين آيه شريفه بود:

«الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا أذي لهم اجرهم عند ربهم و لاهم يحزنون.» [16] . «آنان كه مالشان را در راه خدا انفاق كنند و به دنبال آن منتي نگذارند و آزاري نرسانند، پاداشي نيكو در نزد خدا دارند و از هيچ پيشامدي بيمناك نباشند.»

به راستي بخششها و صدقات امام به فقرا تنها و فقط براي رضاي خدا بود بدون شائبه هيچ غرضي از اغراض دنيوي كه سرانجام آن به خاك مربوط مي شود. زهري نقل كرده، گويد: شب سردي امام علي بن حسين عليه السلام را ديدم انبان آردي بر دوش حمل مي كرد، عرض كردم:

«پسر پيغمبر! اين بار، چيست؟»

امام (ع) در جواب من با صداي ضعيفي فرمود:

«عازم سفري

هستم، توشه آن سفر را به محل امني مي برم.»

عرض كردم:

«اجازه بفرماييد غلام من برساند.»

امام عليه السلام جوابي نداد، زهري خواهش كرد: اجازه بفرماييد، خودم شخصا حمل كنم! اما امام به راه خود ادامه داد و فرمود:

«آري من از آنچه در سفر باعث نجات من و موجب راحتيم در طول مسافرت است دست برنمي دارم تو را به حق خدا به كار خودت برس.»

زهري از امام عليه السلام جدا شد و پس از چند روز با آن حضرت ملاقات كرد و تصور مي كرد كه عازم سفر بوده است اما موفق نشده! عرض كرد: «يابن رسول الله! گويا به آن مسافرتي كه در نظر داشتيد نرفته ايد؟!» امام عليه السلام، قضيه را به او گفت و مطلع ساخت؛ سفري كه آماده مي شد و توشه لازم را فراهم مي كرد، سفر آخرت بود، فرمود: «زهري قضيه آن طور نيست كه تو تصور كرده اي، بلكه مقصود من سفر مرگ بود كه بايد آماده شوم، آمادگي براي مرگ، دوري از محرمات و بذل و بخشش و تلاش در كار خير است.» [17] . انفاق امام عليه السلام به مستمندان برخاسته از طلب رضاي خدا و كوشش براي رسيدن به مغفرت و رضوان الهي بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه: 6 / 296.

[2] تاريخ دمشق: 36 / 161.

[3] ناسخ التواريخ: 1 / 67.

[4] بحارالانوار: 46 / 89.

[5] محاسن برقي: ص 547، فروع كافي: 6 / 350.

[6] خلاصه تهذيب الكمال: ص 231، حلية الاولياء: 3 / 140، جمهرة الأولياء: 2 / 71، البداية و النهاية: 9 / 105، طبقات ابن سعد: 5 / 19.

[7] تذكرة الحفاظ: 1 / 75،

اخبارالدول: ص 110، نهاية الأرب: 21 / 326.

[8] بحارالانوار: 46 / 89.

[9] بحارالانوار: 46 / 100.

[10] صفة الصفوة: 2 / 45، الاتحاف بحب الاشراف: ص 49.

[11] الاغاني: 15 / 326.

[12] بحارالانوار: 46 / 62.

[13] تذكرة الحفاظ: 1 / 75.

[14] تذكرة الحفاظ: 1 / 75.

[15] تاريخ يعقوبي: 3 / 45.

[16] بقره / 262.

[17] علل الشرايع: ص 88، بحارالانوار: 46 / 66 - 65.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

صاحب كمال

بيشتر كساني كه آن حضرت را از نزديك ديده و با وي آشنا شده بودند، وي را به افضليت توصيف كرده اند.

زيد بن اسلم، فقيه معروف مدينه كه افزون بر شماري از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله همچون جابر بن عبدالله انصاري، انس بن مالك و عبدالله بن عمر و، تابعين بي شماري را نيز ديده و از آنان دانش آموخته بود، درباره امام سجاد عليه السلام مي گويد:

در ميان اهل قبله (مسلمانان) با كسي همچون علي بن حسين هم نشين نشدم و در ميانشان همچون او هرگز نديده ام. [1] . ابن شهاب زهري كه پيش تر مطالبي از وي نقل شد، درباره امام سجاد عليه السلام مي گويد: «ما رأيت قرشيا افضل من علي بن الحسين؛ از نژاد قريش كسي را افضل از علي بن الحسين نديدم». [2] .

سفيان بن عيينه، استاد احمد بن حنبل و ابن ادريس شافعي درباره آن حضرت مي گويد: «ما رأينا قرشيا افضل منه؛ در ميان قريش افضل از او نديده ايم». [3] .

احمد بن حجر عسقلاني شافعي، درباره

آن حضرت مي نويسد: «علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب الهاشمي زين العابدين ثقة، ثبت، عابد، فقيه، فاضل مشهور». [4] .

ابن حبان بستي مي گويد: «علي بن الحسين عليه السلام از فقهاي اهل البيت و از افاضل بني هاشم و از عباد شهر مدينه بوده است». [5] .

اقتضاي چنين ويژگي هايي آن است كه مردم به او روي آورند و تنها وي را به عنوان رهبر و امام جامعه برگزينند؛ زيرا كسي كه افضل از همه است، بايد به حكم عقل بر ديگران مقدم باشد. هم چنان كه شمس الدين ذهبي، تاريخ نگار و رجالي معروف اهل سنت به آن اعتراف كرده است، ولي امت چنين نكرد و از آن فيض بزرگ محروم شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الكمال، ج 20، ص 387؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 373.

[2] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 388؛ تاريخ دمشق، ج 41، ص 376.

[3] مجيد عبدالرؤف مناوي، الكوكب الدري، مصر، مطبعة تجليد الانوار، ص 139.

[4] احمد بن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1416 ه. ق، چ 1، ص 339.

[5] مشاهير علماء الامصار، چ 1، ص 104.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول 1385.

صاحب انبان

لطف و كرم امام چهارم عليه السلام به تهيدستان و بينوايان بر همگان شهره است. دست نوازشگري كه تا پايان عمر آن حضرت، بر سر يتيمان و مساكين بود.

آن امام همام هزينه زندگي صد خانواده تهيدست مدينه را بر عهده داشت.

شب ها كيسه پر از نان را

بر دوش مبارك مي گرفت و به طور ناشناس به مستحقان مي رساند و آنان هرگز آورنده غذاها را نشناختند تا آن كه پس از شهادت آن حضرت به واقعيت امر پي بردند.امام سجاد عليه السلام شبانه و پنهاني كيسه نان و غذا را به گرسنگان مي رسانيد و مي فرمود: «صدقه پنهاني، آتش خشم خدا را خاموش مي كند». تهيدستان كه به امام ناشناس انس گرفته بودند و صداي قدم هاي آن حضرت را مي شناختند. در استقبال از او مي گفتند: «جاء صاحب الجراب» «صاحب انبان (كيسه غذا) به كمك ما آمد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ابونعيم اصفهاني، حلية الأولياء، ج 3، ص 136.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

صبر و تسليم

مقام تسليم در برابر حق تعالي از جمله مقام هاي ارباب سير و سلوك از مقامات بالاي سير الهي است كه پس از مرتبه رضا به قضاي الهي قرار دارد و پس از مقام تسليم، مقام شكر است. امام علي بن الحسين عليه السلام در سيره عملي خود، نمايانگر مقام تسليم و شكر در برابر خواست الهي بود. عالمان اهل سنت در كتاب هايشان چندين ماجرا از مقام صبر و تسليم آن حضرت نقل كرده اند. براي مثال، آمده است: «گروهي مهمان علي بن الحسين عليه السلام بودند. خادمي كه سيخ هاي كباب در دست داشت، عجله كرد. سيخ ها از دست وي بر سر فرزند خردسال علي بن الحسين عليه السلام كه زير پله ايستاده بود، افتاد و او را كشت. امام با عجله بالاي سر بچه رسيد و وقتي او را مرده يافت، به جاي زدن خادم، به او گفت (نگران نباش) تو عمدا چنين كاري نكرده اي. آن گاه

فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. سپس براي خاك سپاري فرزندش آماده شد». [1] .

و نيز آورده اند كه: «علي بن الحسين عليه السلام در ميان جمعي نشسته بود. ناگهان صداي شيون و واويلا از خانه اش به گوش رسيد. وي برخاست و به خانه خود رفت و پس از اندكي بازگشت. از ايشان پرسيدند: آيا كسي مرده بود؟ فرمود: آري، آنان از وي عذر خواستند و از صبرش شگفت زده شدند، ولي امام در پاسخ آنان فرمود: ما از خانداني هستيم كه در آنچه مورد خوشايند ما باشد و خدا به ما بدهد، مطيع اوييم و اگر ناخوشايند به ما برسد، خداي را سپاس مي گزاريم». [2] . اين بيان حضرت، نهايت مقام رضا و تسليم، بلكه شكر در مقابل هر آن چيزي است كه خدا خواسته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 396.

[2] همان، ص 386؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 393.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 1385.

ض

ضحاك بن عبدالله

ضحاك بن عبدالله مشرقي، شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ضحاك بن مزاحم

ضحاك بن مزاحم خراساني، او اصلا اهل كوفه و از تابعين است، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي از ابن عمر، ابن عباس، ابوهريره ابوسعيد، زيد بن ارقم، انس بن مالك و ديگران روايت كرده و ابن معين و ابوذرعه او را توثيق كرده اند، و او در تفسير قرآن مشهور بوده و وفاتش در سال 106 ه اتفاق افتاده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 0.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ضعف و لاغري امام سجاد

امام زين العابدين عليه السلام از بس كه نماز خوانده بود، بدنش لاغر و ضعيف گشته بود، زيرا عبادت به شدت آن بزرگوار را ناتوان كرده و تا آن جا اندامش ضعيف و لاغر شده بود كه باد اندام او را همچون خوشه گندمي به سمت راست و چپ متمايل مي كرد [1] زيرا آن قدر توان نمانده بود كه خود را نگهدارد، پسرش عبدالله مي گويد:

پدرم، شب هنگام همواره نماز به جا مي آورد، وقتي كه از نماز فارغ مي شد، همان طور نشسته به بسترش مي خيزيد [2] و اين بدان جهت بود كه قدرت ايستادن روي پا - به دليل شدت ضعف و رنج لاغري - را نداشت.

دل اعضاي خانواده و دوستانش از بروز ضعف و خستگي زياد به خاطر نماز و عبادت فراوان، بر او سوخت و از آن بيمناك شدند كه مبادا به مرگ آن حضرت منتهي شود لذا موضوع را با آن حضرت در ميان گذاشتند اما آن بزرگوار نپذيرفت و بر ملازمت

خود به نوافل و عبادات پايداري كرد تا وقتي كه به پدران گرامش ملحق شد، و ما در ذيل به بعضي از كساني كه در اين باره با آن حضرت صحبت كرده اند اشاره مي كنيم:

يكي از پسران امام سجاد

يكي از پسران امام سجاد به حال امام بيمناك شد و از روي دلسوزي و وحشت عرض كرد:

«پدر جان، آخر چقدر نماز؟!»

امام عليه السلام با مهرباني و ملاطفت فرمود: «علاقه شديد به پروردگارم دارم.» [3] . به راستي كه سخت دوستدار و دلبسته پروردگار بود و به هر وسيله و از هر راهي مي خواست كه به او نزديك شود، در دنياي پرهيزگاران و صالحان كسي در توجه و دلبستگي شديد به خدا به پاي آن حضرت نمي رسد.

جابر بن عبدالله انصاري

صحابي بزرگ پيامبر (ص)، جابربن عبدالله انصاري، دلش به حال امام عليه السلام سوخت و از آن حضرت خواست تا اندكي عبادتش را كم كند و به خود اين قدر زحمت ندهد، امام باقر عليه السلام اين حديث جابر را نقل كرده است، مي فرمايد:

«وقتي كه فاطمه دختر امام اميرالمؤمنين عليه السلام پايداري برادرزاده اش علي بن حسين عليهماالسلام را در عبادت و رفتاري را كه با خودش داشت، مشاهده كرد نزد جابر بن عبدالله انصاري رفت و گفت: «اي جابر! تو از اصحاب رسول خدايي و ما اهل بيت بر تو حق بسيار داريم و از آن جمله اين است كه وقتي كه ببيني كسي از ما به خودش ستم مي كند و از رنج زياد خود را در معرض هلاك قرار داده است، به خاطر خدا از او بخواهي تا خود را نگهدارد، اينك اين علي بن حسين يادگار

پدرش امام حسين عليه السلام است كه به نفس خود ستم روا داشته و از عبادت زياد پيشاني و زانوها و كفهاي دستش پينه بسته...»

جابر، به خدمت امام زين العابدين عليه السلام رسيد ديد، در محراب عبادت نشسته در حالي كه عبادت بدنش را نحيف و لاغر كرده و از طاعت زياد سخت رنجور است وقتي كه چشم امام به جابر افتاد به استقبالش رفت و او را در كنار خود نشاند، و با صداي نحيف و آرام احوال جابر را پرسيد، آنگاه جابر رو به آن حضرت كرد و گفت:

«يابن رسول الله! مي دانيد كه خداوند عالم، بهشت را براي شما و دوستان شما آفريده و جهنم را براي دشمنان و مخالفان شما خلق كرده است پس چرا شما اين قدر به خود رنج و زحمت مي دهيد؟!» امام عليه السلام، از روي لطف و محبت فرمود: «اي صحابي رسول خدا! آيا نمي داني كه جد ما رسول خدا - صلي الله عليه و آله - با آن كه خدا هر نوع ترك اولاي گذشته و آينده او را بخشيد، با وجود اين - پدر و مادرم فدايش باد - از تلاش و كوشش در عبادت فروگذار نكرد تا آن جا كه ساق مباركش متورم شد و پاهايش ورم كرد، عرض كردند: يا رسول الله! شما چرا چنين زحمت عبادت را تحمل مي كنيد؛ و حال اين كه خداوند تمام ترك اولاي گذشته و آينده شما را بخشيده است؟ فرمود: آيا من نبايد بنده اي سپاسگزار باشم؟»

وقتي كه جابر ديد كه هيچ سخني نمي تواند امام را قانع كند تا آن حضرت از آن همه رنج و تعب دست بردارد،

عرض كرد: «يابن رسول الله! به مسلمانان رحم كنيد كه خداوند به بركت وجود شما اهل بيت در اين دنيا بلاها را از مردم دفع مي كند و عذابها را از مردمان برطرف مي سازد و از آسمان باران فرومي فرستد!»

امام عليه السلام با صداي آرامي پاسخ داد: «اي جابر! من همواره به راه و روش پدرانم خواهم بود تا آنان را ملاقات كنم.» جابر با شنيدن اين سخن متحير ماند و نگاهي به اطرافش كرد و گفت: هرگز در بين پيامبرزادگان كسي همچون علي بن حسين عليهماالسلام ديده نشده است مگر يوسف بن يعقوب، به خدا قسم اولاد امام حسين عليه السلام بالاتر از اولاد يوسف بن يعقوبند!! حقا كه از ايشان است آن كسي كه به وسيله او زمين پر از عدل و داد خواهد شد، پس از آن كه پر از ظلم و جور گشته باشد...» [4] .

آري به خدا سوگند كه در بين تمام فرزندان انبيا همچون علي بن حسين كسي ديده نشده است در پارسايي و تقوا و ديگر فضايل و مناقبي كه او را به بالاترين مقامي رسانده بود كه پدران بزرگوارش رسيده بودند، جابر نيز اعلان كرد كه ذريه امام حسين عليه السلام بالاتر از ذريه يوسف بن يعقوبند به اين دليل كه در ميان اينان مصلح بزرگ جهان قائم آل محمد (ص) وجود دارد كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - به آمدن او بشارت داد و فرمود كه او زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد بعد از آن كه پر از ظلم و جور گشته است و اينها در ايام حكومت و زمامداري آن حضرت خواهد

شد.

عبدالملك

از جمله كساني كه به خاطر زيادي عبادت و طاعت دلش به حال امام سوخت، عبدالملك بن مروان بود، موقعي كه امام عليه السلام براي شفاعت جمعي از مسلمانها كه حكومت مرواني آنها را بازداشت كرده بود به نزد او رفت همين كه چشم عبدالملك به امام افتاد از ديدن اثر سجود در پيشاني آن حضرت تعجب كرد و گفت:

«پسر پيغمبر! آثار زحمت و كوشش عبادت در شما هويداست در حالي كه شما در پيشگاه خداوند حسناتي داريد و پاره تن رسول خدا و خويشاوند نزديك او وسيله و ارتباط محكمي داريد، و از همه اهل بيت افضل و از تمام مردم روزگار بالاتريد، زيرا كه به شما آن قدر فضيلت و دانش و ديانت و تقوا داده اند كه به هيچ كس نه در زمان حاضر و نه در گذشته نداده اند مگر به پدران و نياكان بزرگوارت! عبدالملك همچنان امام عليه السلام را توصيف مي كرد و فضايل و مناقب او را به زبان مي آورد، همين كه سخنانش پايان گرفت، امام عليه السلام فرمود:

«كل ما ذكرته من فضل الله سبحانه، و تأييده و توفيقه، فأين شكره علي ما أنعم؟ و لقد كان رسول الله (ص) يقف للصلاة حتي تتورم قدماه، و يظمأ في الصيام حتي يعصب فوه فقيل له يا رسول الله ألم يغفر الله لك ما تقدم من ذنبك، و ما تأخر، فيقول صلي الله عليه و آله: أفلا أكون عبدا شكورا. الحمد لله علي ما أولي، و أبلي، و له الحمد في الآخرة و الأولي، و الله لو تقطعت أعضائي، وسالت مقلتاي علي صدري لن أقوم لله جل جلاله بشكر عشر العشير من نعمة

واحدة من جميع نعمه التي لا يحصيها العادون، و لا يبلغ أحد نعمة منها، علي جميع حمد الحامدين، لا والله أويراني الله لا يشغلني شي ء عن شكره و ذكره في ليل و لا نهار، و لا سر و لا علانية، و لولا أن لأهلي علي حقا، و لسائر الناس من خاصهم و عامهم علي حقوقا لا يسعني الا القيام بها حسب الوسع و الطاقة حتي أؤديها اليهم لرميت بطرفي الي السماء، و بقلبي الي الله، ثم لم أردهما حتي يقضي الله علي نفسي و هو خير الحاكمين...»

«آنچه تو درباره لطف و تأييد و توفيق خداي سبحان گفتي درست است، اما شكر و سپاس اين همه نعمت چه مي شود؟ رسول خدا - صلي الله عليه و آله - به قدري در نماز مي ايستاد كه پاهاي مقدسش ورم مي كرد و در وقتي كه روزه دار بود، دهان مباركش مي خشكيد، به آن حضرت عرض كردند: يا رسول الله! آيا خداوند ترك اولاي گذشته و آينده شما را نبخشيده است؟ رسول خدا (ص) فرمود: آيا نبايد من بنده سپاسگزاري باشم؟

سپاس خدا را بر آزمون و بلاهاي او، و سپاس او را در دنيا و آخرت. به خدا سوگند كه اگر بند از بندم جدا كنند و اشك از ديدگان به سينه ام جاري گردد هرگز نتوانسته ام عشري از معشار يكي از نعمتهاي الهي را كه شمارشگران از شمردن آنها عاجزند و كسي را ياراي توصيف يكي از آنها نيست، سپاسگزاري كرده و حق آن را به جا آورم و اگر تمام حمد و سپاس سپاسگزاران جمع شود يكي از آنها را سپاس نگفته است، نه به خدا قسم، آيا

ممكن است خدا مرا در حالي ببيند كه در شبانه روز و در نهان و آشكار چيزي مرا از سپاسگزاري و ذكر او باز داشته است! و اگر حقي كه كسانم بر من و ساير مردم از خاص و عام حقوقي به گردن من دارند نبود و جز با اداي آن حقوق كه به مقدار تاب و توانم بايد ادا كنم، راه ديگري نيست هر آينه چشمانم را به آسمان مي دوختم و دلم را متوجه خدا مي كردم و چشم و دل از او بر نمي گرفتم تا وقتي كه خداوند جان مرا بگيرد و او بهترين حاكمان است.» امام عليه السلام ضمن گفتن اين سخنان گريه شديدي كرد و سخنانش و همچنين سيماي آسمانيش كه هر بيننده را به تعظيم و تكريم وامي داشت چنان در روح طاغوت زمان، عبدالملك تأثير كرد كه از روي تأثر و تعجب گفت: «چقدر فاصله است، بين آن بنده اي كه طالب آخرت است و براي آخرتش مي كوشد با آن بنده اي كه در پي دنياست كه از كجا به دست آورد و از آخرت بي بهره است!» عبدالملك عرض ادب كرد و امام درباره آن كساني كه در بازداشت بودند شفاعت فرمود و او قبول كرد و دستور آزادي ايشان را داد. [5] .

اينها بودند كساني كه از زيادي نماز و عبادت امام عليه السلام به حال آن حضرت رقت آوردند و با اصرار و خواهش درخواست كردند كه كمتر عبادت كند و مقداري از رنج خود را بكاهد، اما امام عليه السلام نپذيرفت و در نماز آسايش روحي خود را چنان مي ديد كه چيزي جاي آن را پر نمي كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد: ص

272، روضة الواعظين: 1 / 237.

[2] بحار: 46 / 99.

[3] بحار: 46 / 91.

[4] مناقب ابن شهر آشوب، حياة الامام الباقر.

[5] بحارالانوار: 46 / 65.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

ضامن بچه آهو

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: پناه ببريد به خدا از وسوسه هاي شيطان، از مكرهاي او و از اين كه به هوس هاي باطلي كه او در دل شما افكنده، اعتماد كنيد. پناه ببريد به خدا از شر شيطان رجيم، از اين كه فريب وعده ها و دام هايش را بخوريد.

روزي امام سجاد عليه السلام نشسته بودند كه آهوئي از صحرا آمد و در مقابل حضرت ايستاد و دست هاي خود را به زمين زد و شكايت نمود. يكي از اصحاب حضرت رسيد و سئوال كرد آهو چه مي خواهد؟ امام سجاد عليه السلام فرمود: كه مي گويد، فلان سيد هاشمي ديروز بچه مرا گرفته و برده است و از آن وقت تا به حال شير نخورده است تقاضا مي كنم آن شخص اجازه بدهد كه بچه ام را شير بدهم و باز به او برگردانم يكي از حاضرين به سخن امام سجاد عليه السلام شك كرد، كه آيا اين اتفاق افتاده است يا خير؟ حضرت شخصي را به دنبال آن سيد هاشمي فرستاد وقتي او آمد حضرت به او فرمود: كه اين آهو از تو شكايت دارد كه بچه اش را گرفته اي و تقاضا دارد كه به او شير بدهد و باز به تو برگرداند. آن سيد هاشمي شخصي را فرستاد

و بچه آهو را آوردند تا بچه آهو مادرش را ديد دست هايش را به زمين زد و دم تكان داد سپس آهو بچه اش را شير داد و امام سجاد عليه السلام به آن سيد هاشمي فرمود: به حق آن نسبتي كه با من داري اين بچه آهو را به من ببخش، سيد هاشمي بچه آهو را به حضرت بخشيد و امام به آهو سخناني فرمود و آهو نيز صداهايي كرد و به همراه بچه اش رفت. از حضرت سئوال كردند، آهو چه فرياد مي كرد؟ فرمود: شكر خدا مي نمود و براي شما دعاي خير كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ط

طارق بن عبدالرحمن

طارق بن عبدالرحمن احمسي كوفي بجلي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است، [1] وي از عبدالله بن ابي اوفي، سعيد بن مسيب، زيد بن وهب، سعيد بن جبير و ديگران روايت كرده، ابن معين و عجلي او را توثيق كرده اند و ابوحاتم درباره او مي گويد: ايرادي بر او نيست، حديث وي قابل نوشتن است، حديثش نظير حديث مخارق است، و نسائي مي گويد: اشكالي بر او نيست. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 5 / 5.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

طاووس بن كيسان

ابوعبدالرحمن طاووس يماني، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] ابن حجر مي گويد: وي از مردم ايران بود، وارد خدمت سربازي و سپاه شد به او مولي همدان مي گفتند، بعضي گفته اند: نام وي ذكوان و لقبش طاووس بوده است. وي از چهار تن، عبدالله نام و ابوهريره و عايشه، زيد بن ارقم و ديگران روايت كرده است. ابن حبان مي گويد: او از بردگان اهل يمن و از بزرگان تابعين است. چهل مرتبه به حج مشرف شده و مستجاب الدعوة بوده است و در سال 101 ه از دنيا رفته و بعضي نيز جز اين را گفته اند. [2] وي برخي از مناجاتهايي كه امام زين العابدين عليه السلام در بيت الله الحرام داشته، نقل كرده است و او گفتگوهايي جالب با امام عليه السلام دارد كه در بحثهاي گذشته بدانها اشاره كرديم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

طلحة بن عمرو

طلحة بن عمرو مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

طلحة بن نضر

طلحة بن نضر مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

طلب غذاي آهوي وحشي از امام سجاد

مي گويند: روزي امام سجاد عليه السلام با عده اي از خاندان و يارانش به باغي رفتند. در آنجا دستور داد تا سفره اي گسترده شود. وقتي خواستند مشغول خوردن شوند، آهويي از طرف صحرا آمد و ناله كنان نزد امام سجاد عليه السلام رفت. از آن حضرت پرسيدند: «اي پسر رسول خدا! اين آهو چه مي گويد؟» حضرت فرمود: «او مي گويد سه روز است كه چيزي نخورده ام! دست به او نزنيد تا بگويم با ما غذا بخورد.» آنها قبول كردند. پس امام سجاد عليه السلام، آهو را خواند و آهو مشغول خوردن شد اما يكي از ياران امام، دست بر پشت آهو ماليد كه اين كار او سبب فرار آهو گرديد. امام سجاد عليه السلام فرمود: «مگر من نگفتم به او دست نزنيد؟»

آن مرد قسم خورد كه نيت بدي نداشته است. امام سجاد عليه السلام به آهو گفت: «برگرد! اينها كاري با تو ندارند.» پس آهو برگشت و مشغول خوردن غذا گرديد تا اينكه سير شد. بعد صدايي كرد و رفت. از حضرت پرسيدند: «اي فرزند رسول خدا! اين بار چه گفت؟» حضرت فرمود: «براي شما دعا كرد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

طغيان نهر سورا

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: واي بر كسي كه يكهاي او بر دههاي او غالب آيد، چون خدا در مقابل هر خوبي ده حسنه به بنده اش عنايت مي فرمايد.

و به سند خود از محمد بن اسحاق نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه نهر سورا (شهري است زير حله) آبش

طغيان كرده بود، به طوري كه غله هاي آن كه سالي پانصد هزار درهم بود از بين رفته بود. من حضرت سجاد عليه السلام را ديدم و از ايشان سؤال كردم، حضرت انگشتري از قلع به من داد. انگشتر را در آن نهر انداختم، آب در تابستان و زمستان ايستاد و ديگر طغيان نكرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

طبقات مردم

امام عليه السلام با زرارة بن اوفي درباره طبقات مردم سخن گفته و فرمود:

«يا زرارة، الناس في زماننا علي ست طبقات: أسد، و ذئب و ثعلب، و كلب، و خنزير، وشاة، فأما الأسد فملوك الدنيا يحب كل واحد منهم أن يغلب، و لا يغلب، و أما الذئب فتجاركم يذمون اذا اشتروا و يمدحون اذا باعوا، و أما الثعلب فهؤلاء الذين يأكلون بأديانهم و لا يكون في قلوبهم ما يصفون بالسنتهم،و أما الكلب فهو الذي يهر علي الناس بلسانه، و يكرمه الناس من شر لسانه، و أما الخنزير فهؤلاء المخنثون و اشباههم لا يدعون الي فاحشة الا أجابوا، و أما الشاة فالمؤمنون الذين تجز شعورهم، و يؤكل لحومهم، و يكسر عظمهم، فكيف تصنع الشاة بين أسد، و ذئب، و ثعلب، و كلب، و خنزير؟...» [1] . «اي زراره! مردم زمان ما شش دسته اند: شير، گرگ، روباه، سگ، خوك و گوسفند. اما دسته شير، پادشاهان دنيا هستند كه هر كدام مي خواهد بر ديگران غالب گردد و خود مغلوب ديگران نشود. و اما دسته گرگ، بازرگانان شما هستند كه وقتي چيزي را مي خرند مذمت مي كنند و چون مي فروشند تعريف مي كنند! و اما گروه روباه صفتان كساني هستند كه به نام

دين نان مي خورند ولي از آنچه به زبان وصف مي كنند چيزي در دلشان نيست. و اما دسته سگ گروهي است كه با زبانش به مردم حمله مي برد و مردم از ترس زبانش به او احترام مي كنند. و اما گروه خوك صفتان، آن نامردان (زن صفتان) و نظاير ايشانند كه به هيچ عمل ناشايستي دعوت نمي شوند مگر آن كه قبول مي كنند. و اما گروه گوسفند آن مؤمناني هستند كه موهايشان را مي كنند و گوشتشان را مي خورند و استخوانشان را در هم مي شكنند، پس چه كند گوسفند در بين گروههاي شير، گرگ، روباه، سگ و خوك؟؟...» امام عليه السلام از روي ژرفنگري و بينشي همه جانبه به اجتماعي كه در ميان آنها زندگي مي كرده است نگريسته و اجتماع رابه شش طبقه تحليل مي كند و ويژگيهاي هر طبقه را به همان صورتي كه انطباق دارد و تخلف ناپذير است، يادآوري مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 308.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

طينت مؤمن و كافر

امام عليه السلام در حديثي راجع به طينتي كه مؤمن و كافر را از آن آفريده اند سخن گفته و مي فرمايد:

«ان الله عزوجل خلق النبيين من طينة عليين؛ قلوبهم و ابدانهم، و خلق قلوب المؤمنين من تلك الطينة، و جعل خلق أبدان المؤمنين من دون ذلك. و خلق الكفار من طينة سجين؛ قلوبهم و أبدانهم فخلط بين الطينتين، فمن هذا يلد المؤمن الكافر، و يلد الكافر المؤمن، و من ههنا يصيب المؤمن السيئة و من ههنا يصيب الكافر الحسنة، فقلوب المؤمنين تحن الي ما خلقوا منه، و قلوب الكافرين

تحن الي ما خلقوا منه...» [1] .

«خداي عزوجل، پيغمبران را از سرشت آسمان بالا آفريد؛ هم دلها و هم بدنهاي آنان را و دلهاي مؤمنين را نيز از همان سرشت آفريد و پيكر آنان را از سرشت عالم پايين تر از آن و كافران را از سرشت سجيني (گل پست سخت) آفريد؛ هم دلها و هم پيكرهايشان را و ميان هر دو سرشت در آميخت و از اين روست كه از مؤمن، كافر به دنيا مي آيد و از كافر، مؤمن متولد مي شود و از اين جاست كه مؤمن مرتكب كار بد و كافر خوشرفتار مي شود؛ دلهاي مؤمنان بدان چيز اشتياق دارد كه از آن آفريده شده اند و دلهاي كافران نيز به آن چيزي علاقه مند است كه از آن خلق گرديده اند.» روايات زيادي رسيده مبني بر اين كه خداي تعالي انسان را از گل آفريده است، خداي متعال مي فرمايد: «اوست خدايي كه شما را از گل آفريد» [2] و «آفرينش انسان را از گل آغاز كرد» [3] و پيامبران و مؤمنان را از مقدسترين و پاكترين زمينها خلق كرده است، از اين رو ايشان راهنمايان و سرمشقها هستند و هم آنان نجات دهندگان و آزادي بخشند. و كافران و منحرفان را از پست ترين و كثيفترين سرزمينها آفريد و از اين رو آنان چون سنگ جلو پاي انسان در پيشرفت و تكامل زندگي اجتماعي او هستند... و حكمت خداي متعال بر اين تعلق گرفت كه اين دو نوع گل را با يكديگر درآميزد و از آن دو، بر عكس و خلاف طبيعتشان بيرون آيد، از اين رو گاهي از پيامبران و مؤمنان بعضي از اشقيا و بي دينان

به دنيا مي آيند مانند حضرت نوح نبي الله كه از وي فرزندي گمراه و منحرف از راه عدل به دنيا آمد كه منكر رسالت پدرش بود و خداوند او را غرق كرد و نوح دلش به حال او سوخت و درباره او از خداوند درخواست كرد اما خداي متعال در پاسخ وي فرمود: «او از خاندان تو نيست و او عمل غير صالح است» همچنان كه بعضي از كافران و گمراهان گاهي فرزندان با ايمان و شايسته اي دارند و همه اينها - چنان كه امام عليه السلام فرموده است - از نتايج آميزش دو نوع سرشت است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 2 / 2.

[2] سوره انعام / 2.

[3] سوره سجده / 7.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

طلب رحمت بر پيروان پيغمبر و صحابه و تابعين

بارالها، به لطف خود به آمرزش و خوشنودي ياد فرماي. از پيروان پيغمبران و مصدقين ايشان به غيب در هر عصر و زمان كه در آن پيغمبري فرستاده اي و براي آن زمان راهنمايي بپا داشته اي، از زمان آدم (ع)، تا محمد (ص)، از پيشوايان هدايت و قائدين اهل تقوي كه درود و سلام بر همگي آنها باد. بارالها آن دسته از اصحاب محمد (ص)، كه شرط مصاحبت آن حضرت را به خوبي رعايت كردند و در ياريش پايداري و سعي و كوشش كافي نمودند و با او معاونت و ياري كردند. به تصديق رسالتش شتافتند و به پذيرفتن دعوتش سبقت گرفتند، و چون حجت رسالتهاي خود را به گوش ايشان رسانيد دعوتش را پذيرفتند و در

راه اظهار كلمه و نشر دعوتش از همسران و فرزندان خود را دور ساختند و جدا شدند، و براي تثبيت نبوتش با پدران و پسران خود كارزار كردند، و چون به ريسمان دين آن حضرت چنگ زدند، قبائلشان از ايشان دوري كردند و چون در سايه قرب و نزديكي او مسكن گزيدند خويشان از آنان بيگانه گشتند، پس بار خدايا گذشتي را كه براي تو و در راه تو انجام دادند از نظر دور مدار، و سعي ايشان را در برابر آنكه در راه تو از شهر و ديار قوم خود هجرت كردند و خويش را از فراخي زندگي به سختي و تنگي در افكندند، مشكور دار. بارالها، بهترين پاداش خود را به پيروان اصحاب در ايمان و عمل صالح برسان. آنان كه مي گويند: پروردگارا ما و آن برادرانمان را كه به ايمان بر ما سبقت گرفته اند بيامرز، و در دل ما هيچ كينه و حسد از مؤمنان قرار مده. پروردگارا تويي كه در حق بندگان بسيار رئوف و مهرباني، و بهترين پاداش را به كساني كه طريقه صحابه را قصد كردند و وجهه ايشان را طلب نمودند، و رفتار خود را به روش آنان تطبيق دادند، عطا كن، در حالي كه هيچ شبهه اي آنان را از عقيده خود برنگرداند و در پيروي آثار و اقتدا به نشانه هاي هدايت صحابه هيچ شكي خاطرشان را پريشان نساخت. آنان از پيروان و مساعدين صحابه اند، و در دين پيرو ايشان و در اخلاق، پويايي راه آنانند. با صحابه اتفاق مي ورزند و در اخبار و احكامي كه از پيمبر ابلاغ مي كنند متهم نمي سازند. بار خدايا از امروز تا روز

جزا بر تابعين صحابه و بر همسران و اولادشان و بر هر يك از آنها كه تو را اطاعت كرده اند رحمت فرست. چنان رحمتي كه به وسيله آنان ايشان را نافرماني خود نگاه داري و در باغهاي بهشت در وسعت و رفاه قرار دهي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

طلب رحمت بر پيروان پيغمبر و صحابه و تابعين

بارالها، به لطف خود به آمرزش و خوشنودي ياد فرماي. از پيروان پيغمبران و مصدقين ايشان به غيب در هر عصر و زمان كه در آن پيغمبري فرستاده اي و براي آن زمان راهنمايي بپا داشته اي، از زمان آدم (ع)، تا محمد (ص)، از پيشوايان هدايت و قائدين اهل تقوي كه درود و سلام بر همگي آنها باد. بارالها آن دسته از اصحاب محمد (ص)، كه شرط مصاحبت آن حضرت را به خوبي رعايت كردند و در ياريش پايداري و سعي و كوشش كافي نمودند و با او معاونت و ياري كردند. به تصديق رسالتش شتافتند و به پذيرفتن دعوتش سبقت گرفتند، و چون حجت رسالتهاي خود را به گوش ايشان رسانيد دعوتش را پذيرفتند و در راه اظهار كلمه و نشر دعوتش از همسران و فرزندان خود را دور ساختند و جدا شدند، و براي تثبيت نبوتش با پدران و پسران خود كارزار كردند، و چون به ريسمان دين آن حضرت چنگ زدند، قبائلشان از ايشان دوري كردند و چون در سايه قرب و نزديكي او مسكن گزيدند خويشان از آنان بيگانه گشتند، پس بار خدايا گذشتي را كه براي تو و در راه تو انجام دادند از نظر

دور مدار، و سعي ايشان را در برابر آنكه در راه تو از شهر و ديار قوم خود هجرت كردند و خويش را از فراخي زندگي به سختي و تنگي در افكندند، مشكور دار. بارالها، بهترين پاداش خود را به پيروان اصحاب در ايمان و عمل صالح برسان. آنان كه مي گويند: پروردگارا ما و آن برادرانمان را كه به ايمان بر ما سبقت گرفته اند بيامرز، و در دل ما هيچ كينه و حسد از مؤمنان قرار مده. پروردگارا تويي كه در حق بندگان بسيار رئوف و مهرباني، و بهترين پاداش را به كساني كه طريقه صحابه را قصد كردند و وجهه ايشان را طلب نمودند، و رفتار خود را به روش آنان تطبيق دادند، عطا كن، در حالي كه هيچ شبهه اي آنان را از عقيده خود برنگرداند و در پيروي آثار و اقتدا به نشانه هاي هدايت صحابه هيچ شكي خاطرشان را پريشان نساخت. آنان از پيروان و مساعدين صحابه اند، و در دين پيرو ايشان و در اخلاق، پويايي راه آنانند. با صحابه اتفاق مي ورزند و در اخبار و احكامي كه از پيمبر ابلاغ مي كنند متهم نمي سازند. بار خدايا از امروز تا روز جزا بر تابعين صحابه و بر همسران و اولادشان و بر هر يك از آنها كه تو را اطاعت كرده اند رحمت فرست. چنان رحمتي كه به وسيله آنان ايشان را نافرماني خود نگاه داري و در باغهاي بهشت در وسعت و رفاه قرار دهي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره معصومان: امام سجاد؛ سيد محسن امين؛ ترجم حسين وجداني؛ سروش (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ سوم 1376.

ظ

ظالم بن عمرو

ظالم بن عمرو مكني به ابوالاسود دوئلي،

شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] وي از درخشانترين چهره هاي علمي عصر خود بوده و نخستين بنيانگذار علم نحو است، البته پس از آن كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام قواعد و اصول علم نحو را به او تعليم داد وي از جمله شعراي با ذوق و قريحه بوده و از جمله اشعار اوست:

و ما طلب المعيشة بالتمني

و لكن ألق دلوك في الدلاء [2] .

تجي ء بملئها طورا و طورا

تجي ء بحمأة و قليل ماء

- كسب معيشت به آرزو ميسر نيست و ليكن تو نيز مثل ديگران دنباله وسيله روزي برو،

(و دلوت را ميان دلوها بيفكن) هر بار به نوعي پر خواهي يافت از گل (ته چاه) و اندكي آب.

ابوالاسود از بلغاي نام آور بوده است، از جمله سخنان دلاويز او در وصيت به پسرش آمده است: «پسرم هرگاه در ميان گروهي بودي به اندازه سن خود سخن بگو و به قدر جايگاهت با آنان گفتگو كن و زباني كه شخص بزرگتر از تو صحبت مي كند، نبايد صحبت كني كه بر شنوندگان گران آيي و همانند پست تر از خودت نيز حرف مزن كه آنان تو را حقير شمارند. پسرم! هرگاه خداوند گشايشي به تو داد تو نيز بذل و بخشش كن و هر گاه در تنگدستي قرار داد تو نيز خودداري كن،با خدا در جود و بخشش انبازي مكن كه بيقين خداوند بخشنده تر از توست و بدان كه چيزي چون اقتصاد در زندگي نيست و هيچ معيشتي چون اعتدال و ميانه روي نمي باشد و هيچ عزتي به پاي دانش نمي رسد، همانا پادشاهان فرمانروايان مردمند و دانشمندان بر

شاهان حاكمند، آنگاه اين شعر را سرود:

العيش لا عيش الا ما اقتصدت فان

تسرف و تبذر لقيت الفقر [3] و العطبا

و العلم زين و تشريف لصاحبه

فاطلب، هديت، فنون العلم و الأدبا

- زندگي، چيزي جز اقتصاد و ميانه روي تو نيست زيرا كه اگر تو ولخرجي كني با فقر و نابودي روبرو خواهي شد.

علم، زينت و باعث شرف و بزرگي صاحب خود است پس علم را بجوي تا به علوم و آداب مختلف راه يابي.

- تا آن جا كه مي گويد:

العلم كنز و ذخر لا نفاد له

نعم القرين اذا ما صاحب صحبا

قد يجمع المرء شيئا ثم يسلبه

عما قليل فيلقي الذل و الحربا

- علم، گنج و اندوخته اي بي زوال است و نيكو همدمي اگر همدم كسي شود.

گاهي شخص چيزي را فراهم مي آورد، سپس طولي نمي كشد كه از دست مي دهد و گرفتار فرومايگي و خشم و كين مي گردد.

و حامل العلم مغبوط به أبدا

و لا يحاذر منه الفوت و السلبا

يا جامع العلم نعم الذخر تجمعه

لا تعدلن به درا و لا ذهبا

- و صاحب علم همواره مورد رشك است و بيم از دست دادن و زوال آن نمي رود.

اي گرد آورنده دانش خوب چيزي را گرد آورده اي مبادا با در و مرجان و طلا برابر شماري...

ابوالاسود، از جمله مردماني بود كه دوستي، اخلاص و محبت زياد به امام اميرالمؤمنين عليه السلام داشت [4] و معاويه مي خواست كه او را از اين دوستي و محبت به علي عليه السلام بازدارد اما موفق نشد. ابوالاسود در سال 69 ه. به بيماري عمومي طاعون مبتلا شد و در بصره درگذشت.

[5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] جمله «الق دلوك في الدلاء» يعني تو نيز دلو خودت را در ميان دلوها بيفكن كنايه از اين است كه دنبال وسيله برو، بقيه اش به تو مربوط نيست بلكه روزي رسان خداست - م.

[3] اين كلمه در نسخه اصلي «الفر» با حرف فاء نوشته شده بود اما صحيح همان است كه ما ثبت كرديم. مؤلف.

[4] ابوالأسود از كساني است كه در جنگ صفين حضور داشت و او اولين بار قرآن مجيد را به صورت نقطه اعراب گذاري نمود. مورخان درباره او نوشته اند؛ وقتي كه معاويه هديه اي فرستاد تا از محبت علي عليه السلام منحرفش سازد دختري داشت به سن پنج يا شش سالگي مقداري از حلواي اهدايي را برداشت و در دهان گذاشت ابوالاسود گفت: دخترم معاويه اين حلواها را فرستاده تا ما را از ولاي اميرالمؤمنين برگرداند دخترك گفت: قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهد المز عفرتبا لمرسله و آكله... اشعار و مراثي او درباره امام اميرالمؤمنين عليه السلام در كتب سيره و رجال آمده است - م.

[5] الكني و الالقاب: 1 / 10 - 9.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ظاهر شدن دو شير از غيب و دريدن دزد

مي گويند: در سفري حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام به قصد حج در حال حركت بود. در بين راه به يك وادي در ما بين مكه و مدينه رسيد پس ناگهان مرد راهزني به آن حضرت برخورد و به آن حضرت گفت: «پائين بيا.» حضرت به او گفت: «مقصودت چيست؟» او گفت: «مي خواهم ترا بكشم

و اموالت را بگيرم.» حضرت فرمود: «من هر چه دارم را با تو قسمت كرده و بر تو حلال مي نمايم.» او گفت: «نه.» حضرت فرمود: «براي من، بقدري كه مرا به مقصد برساند بگذار و بقيه آن مال تو باشد.» او گفت: «نه.» حضرت فرمود: «پروردگار تو كجا است؟» او گفت: «در خواب مي باشد.» در اين حال دو شير حاضر شدند و يك شير، سر آن ملعون را، و شير ديگر پايش را گرفتند و كشيدند. در اين هنگام حضرت فرمود: «گمان كردي كه پروردگارت در خواب است؟!» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

ع

عذرخواهي از كوتاهي در اداي حقوق بندگان

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في الاعتذار من تبعات العباد و من التقصير في حقوقهم و في فكاك رقبته من النار، از دعاهاي امام ( ع) در عذرخواهي از دادخواهي هاي مردم بر اثر ستمي كه به آنها رسيده است و از كوتاهي در اداي حقوق بندگان و طلب رهايي از عذاب آتش مي باشد.

محتواي دعا

امام (ع) در قالب دعا پاره اي از حقوق مومنين نسبت به يكديگر را بيان مي فرمايد: اللهم اني اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انصره، و من معروف اسدي الي فلم اشكره، خدايا من به درگاه تو عذر مي خواهم از اين كه در حضور من به ستمديده اي ظلمي رسيده باشد و من او را ياري نكرده باشم، و از اينكه معروفي (يعني خير و احساني) از كسي به من رسيده باشد و من شكر او را به جا نياورده

باشم.

و در مورد پذيرش عذرخواهي مي فرمايد:

و من مسيئي اعتذر الي فلم اعذره، و از اينكه كسي نزد من از كار بدي عذرخواه آمده باشد و من عذرش را نپذيرفته باشم. و در بخش ديگر در مورد برطرف كردن مشكل اقتصادي و كمك به حاجتمندان مي فرمايد: و من ذي فافه سالني فلم اوثره، و از اينكه فقير و نيازمندي از من درخواست چيزي كند و من بر او ايثار و اعطا نكرده باشم. و در مورد رعايت حقوق مومن مي فرمايد: و من حق ذي حق لزمني لمومن فلم اوفره، و از اينكه حقي از حقوق مومني بر من لزوم يافته باشد و من اداء آن حق به حد كمال نكرده باشم.

و در مورد پوشش عيب مومن چنين اشاره مي فرمايد: و من عيب مومن ظهر لي فلم استره، و از اينكه عيب كسي بر من آشكار شود و من آن عيب را نپوشانيده باشم. آنچه از حقوق مومنين بر يكديگر در اين دعا بيان شده عبارتند از:

1- دفاع از مومن

2- شكر كردن در برابر احسان مومن

3- پذيرش عذرخواهي مومن

4- كمك به فقرا و مستمندان مومن

5- اداء حق مومن

6- پوشاندن عيوب مومن

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

عذرخواهي از كوتاهي در اداي حقوق بندگان

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام في الاعتذار من تبعات العباد و من التقصير في حقوقهم و في فكاك رقبته من النار، از دعاهاي امام ( ع) در عذرخواهي از دادخواهي هاي مردم بر اثر ستمي كه به آنها رسيده است و از كوتاهي در اداي حقوق بندگان و طلب رهايي از عذاب آتش مي باشد.

محتواي دعا

امام (ع)

در قالب دعا پاره اي از حقوق مومنين نسبت به يكديگر را بيان مي فرمايد: اللهم اني اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انصره، و من معروف اسدي الي فلم اشكره، خدايا من به درگاه تو عذر مي خواهم از اين كه در حضور من به ستمديده اي ظلمي رسيده باشد و من او را ياري نكرده باشم، و از اينكه معروفي (يعني خير و احساني) از كسي به من رسيده باشد و من شكر او را به جا نياورده باشم.

و در مورد پذيرش عذرخواهي مي فرمايد:

و من مسيئي اعتذر الي فلم اعذره، و از اينكه كسي نزد من از كار بدي عذرخواه آمده باشد و من عذرش را نپذيرفته باشم. و در بخش ديگر در مورد برطرف كردن مشكل اقتصادي و كمك به حاجتمندان مي فرمايد: و من ذي فافه سالني فلم اوثره، و از اينكه فقير و نيازمندي از من درخواست چيزي كند و من بر او ايثار و اعطا نكرده باشم. و در مورد رعايت حقوق مومن مي فرمايد: و من حق ذي حق لزمني لمومن فلم اوفره، و از اينكه حقي از حقوق مومني بر من لزوم يافته باشد و من اداء آن حق به حد كمال نكرده باشم.

و در مورد پوشش عيب مومن چنين اشاره مي فرمايد: و من عيب مومن ظهر لي فلم استره، و از اينكه عيب كسي بر من آشكار شود و من آن عيب را نپوشانيده باشم. آنچه از حقوق مومنين بر يكديگر در اين دعا بيان شده عبارتند از:

1- دفاع از مومن

2- شكر كردن در برابر احسان مومن

3- پذيرش عذرخواهي مومن

4- كمك به فقرا و

مستمندان مومن

5- اداء حق مومن

6- پوشاندن عيوب مومن

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

عزت نفس

خداي عزيز بر بنده مؤمن ذلت روا نمي دارد. و هر انساني كه مي خواهد عزيز و سر بلند باشد مي داند كه سربلندي در همگون شدن با آموزه هاي وحياني است. زيرا عزت و سربلندي در پيشگاه خداست، فان العزة لله جميعا. [1] و هر كس خواهان سربلندي و عزت است، بايد از اين سمت و سو، سويه گيرد،من كان يريد العزة فلله العزة جميعا. [2] .

آموزه هاي ديني انسان و جامعه را عزيز و سربلند مي پروراند، نه در زندگي اجتماعي و نه در زندگي فردي نبايد سلطه هاي بيگانگان را در فرايندهاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي بپذيرند. خداي سبحان هيچ گونه سلطه را بر امت اسلامي روا نمي داند، و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا. [3] «خداي سبحان هيچ گونه راه سلطه براي بيگانگان (كفار) بر مسلمانان قرار نداده است.» رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين حقيقت را در انديشه و رفتار شفاف ساخت و امتي عزيز و سرافراز متشكل ساخت.

عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم همين انديشه و راه را هموار ساختند، امير عزت و سربلندي در برابر سلطه پذيري از بيگانه فرمود: مرگ را در آغوش گيريد، عار و ننگ را نپذيريد، المنية لا الدنية. [4] و نيز در برابر سلطه طلبان و مستكبران فرمود شمشيرهايتان را با خون مستكبران سيراب نماييد تا عزيز و سربلند باشيد، رووا السيوف من الدماء. و فرمود زندگي در مرگ با عزت است و مرگ در زندگي توأم با ذلت، فالموت في

حياتكم مقهورين و الحياة في موتكم قاهرين. [5] و فرمود در هيچ شرايطي دامن خويش را با ننگ و ذلت آلوده مساز، اكرم نفسك من كل دنية و ان ساقتك الي الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا. [6] «فشار متراكم نيازمندي باعث نشود كه گوهر كريم خويش را به پستي آلوده سازي، كه هيچ چيز معادل اين گوهر گران بها وجود ندارد كه به كف آري».

اين حقيقت در سخن سرور عزت مندان و آزادگان حسين عليه السلام اين گونه شفاف است: هيهات منا اخذ الدنية ابي الله ذلك و رسوله و جدود طابت و حجور طهرت. [7] «ما (عترت) هيچ گاه ذلت را نخواهيم پذيرفت، خدا و رسول خدا ذلت را بر ما روا نديده است، پدران پاك و مادران پاك دامن بر ما ذلت نمي پسندند».

و اينك سيدالساجدين عليه السلام اين انديشه عرشي را اين گونه شفاف مي سازد: اگر گران سنگ ترين چيز از گران قدرترين چيزها را در اختيار قرار دهند و بخواهند عزت نفس مرا بگيرند، من دوست نخواهم داشت، ما احب ان لي بذل نفس حمر النعم. [8] «دوست ندارم نفس خويش را با حمر نعم (بهترين چيز از هر چيز گران قدر) مبادله نمايم.» شفاف تر از اين در انديشه ي ديگر حضرت است كه اگر تمام دنيا را در يك طرف و عزت نفس انسان را در طرف برابر قرار دهند؛ كسي كه نفسش در نزد وي عزيز باشد دنيا را برنمي گزيند، من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا. [9] «كسي كه نفس و منش خويش را عزيز بدارد، دنيا در چشم وي كوچك خواهد بود».

اظهار نياز بر ديگران ذلت زندگي است،

طلب الحوائج الي الناس مذلة للحياء. [10] گوهر خويشتن را با آزمندي و نيازمندي آلوده مساز. يعني سربلندي در اين است كه خود را از ديگران بي نياز ببيني. و نيز مي فرمايد: رأيت الخير كله قد اجتمع في قطع الطمع عما في ايدي الناس. [11] «تمام خوبي ها در اين است كه آز و طمع را از ديگران ببري.» چشم طمع و آزمندي را ببند تا روح عزيز داشته باشي كه منش عزيز تو را آزمندي مي آلايد. اينك سيد الساجدين عليه السلام كه تنها در برابر خدا كرنش دارد اين گونه خويشتن را از هر آلودگي ذلت حراست مي كند.

هنگامي كه حضرت در مكه بودند، وليد بن عبدالملك نيز به مكه آمده بود. به حضرت پيشنهاد شد كه از وليد بخواهد كه در مورد اختلاف ملكي ايشان با طرف مقابل (محمد حنفيه) كه حق هم با امام سجاد عليه السلام است، استمداد كند! امام سجاد عليه السلام با كمال تعجب فرمود، آيا در حرم خدا از غير خدا طلب حاجت نمايم! آنگاه انديشه برتر از اين را نيز اين گونه شفاف ساختند؛ من از خدا كه خالق دنياست، دنيا طلب نمي كنم، چگونه از بنده ي خدا كه آن هم همانند من است، دنيا طلب كنم! اني آنف ان أسأل الدنيا خالقها فكيف أسألها مخلوقا مثلي. [12] علي بن الحسين عليه السلام اين گونه خويشتن و پيروان را عزيز مي پروراند. چشم علي بن الحسين عليه السلام در هنگام وقوف در عرفات به گروهي افتاد كه دست نياز خود را در پيش مردم دراز نموده بودند! به آنان فرمود، واي بر شما! آيا در چنين روزي از ديگران حاجت مي خواهيد، أغير الله تسألون في

مثل هذا اليوم. [13] . از ديدگاه امام سجاد عليه السلام، بدترين افراد در نزد خدا آناني هستند كه ذلت را مي پذيرند، نظر علي بن الحسين عليه السلام يوم عرفة الي رجال يسألون الناس فقال هولاء شرار من خلق الله الناس مقبلون علي الله و هم مقبلون علي الناس. [14] «نگاه علي بن الحسين عليه السلام در روز عرفه به افرادي كه از مردم طلب نياز مي نمودند افتاد فرمود: اينان بدترين افرادند، مردم به سوي خدا روي كرده اند، اينان به سوي مردم دست نياز دراز نموده اند». اين گونه فضيلت نصيب كدامين انسان جز عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و جز سيدالساجدين عليه السلام شده است؟! اين انديشه بالنده عترت است كه اين گونه عزت مند مي انديشد و عزيز مي پروراند. آن هم رفتار شفاف عترت است كه اين انديشه را با خون هماره امضا نموده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء، 139.

[2] فاطر، 10.

[3] نساء، 141.

[4] غررالحكم، ج 1، ص 25، ص 414.

[5] نهج البلاغه، خ 51، ص 44.

[6] همان، نامه، 31، ص 304.

[7] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 10.

[8] خصال، ج 1، ص 23.

[9] تحف العقول، ص 278.

[10] همان، ص 279.

[11] اصول كافي، باب استغناء عن الناس، حديث 3.

[12] علل الشرايع، ج 1، ص 270، بحار، ج 46، ص 64.

[13] خصال، ج 2، ص 518.

[14] عدة الداعي، ص 89، نقل از بحار، ج 96، ص 261.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

عدالت

«عدالت» يكي از برترين فضائل و كمالات اخلاقي است كه برآيند اعتدال همه قوا و

نيروها در وجود آدمي و دادن حق هر ذي حقي به او مي باشد. خداوند متعال اصل عدل است كه «ان الله لا يظلم مثقال ذرة» [1] و اولياء او نيز مجسمه هاي «عدالت» در همه ابعاد وجود خود مي باشند.

آنچه در «عدل» بيشتر مورد توجه است «عدالت اجتماعي» است كه يكي از ابعاد آن به روابط اجتماعي مربوط شود. حضرت سجاد -عليه السلام- در اين بخش به صورت ايده آل و استثنايي «عدالت» را مراعات مي كرده اند. به عنوان نمونه در زمينه «روابط زناشويي» روايت شده است كه حضرت در هر ماه كنيزان خود را دعوت مي كردند و مي فرمودند: «من پير شده ام و ديگر براي رفع نياز خانمها، قدرت ندارم. پس هر كدام از شما كه بخواهد او را به تزويج ديگري در آورم و يا او را بفروشم و يا آزاد كنم. اگر يكي از آنها مي گفت: نه. حضرت مي فرمود: خدايا شاهد باش و اين را سه بار تكرار مي كرد و اگر يكي از آنها سكوت مي كرد، به بقيه زنها مي گفت: از او بپرسيد چه مي خواهد و بر طبق مراد او عمل كنيد.» [2] .

و يا اينكه وقتي در بين راه «مدينه» و «مكه» اصحاب و ياران او خيمه اش را در جايي نصب مي كنند كه محل سكونت گروهي از «جن» بوده، حضرت با مطلع نمودن آنها از اين مسأله، دستور مي دهد كه محل خيمه را عوض كنند تا موجب آزار آن موجودات و ضيق شدن جاي آنها نباشد. [3] مشروح اين داستان در قسمت «مراعات حال ديگران توسط امام سجاد -عليه السلام-» بيان مي گردد.

اينها نمونه هايي است از مراعات «عدالت» در روابط اجتماعي كه همه حاكي از رسوخ

ملكه شريفه «عدالت» در روح اقدس حضرت سجاد -عليه السلام- مي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بخشي از آيه 40، از سوره 4: النساء.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 93، ح 83 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 45، ح 45 (به نقل از كتاب الدلائل).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

عزت نفس و اقتدار

يكي از ويژگي هاي بسيار مهم شخصيت اجتماعي حضرت زين العابدين -عليه السلام- مراقبت از «عزت نفس» و دوري از هر گونه عمل و برخوردي بوده كه شائبه «ذلت» در برابر ديگران داشته باشد. بر اساس آيه شريفه: «لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون» [1] «عزت» منحصرا از آن خداوند و پيامبرش و مؤمنين مي باشد و اين «عزت» همه از عزت ذات اقدس ربوبي نشأت مي گيرد كه «فان العزة لله جميعا» [2] ، از اين رو در سرتاسر زندگي اولياء حق و بندگان صالح و مؤمنين، هيچ عملي كه كمترين شائبه «ذلت» و «دنائت نفس» در آن باشد، ديده نمي شود.

حضرت زين العابدين -عليه السلام- در شعار و گفتار خود مي فرمودند: «ما يسرني بنصيبي من الذل حمر النعم» [3] يعني: «براي حتي كوچكترين ذره از ذلت، خوشحال نمي شوم كه شترهاي سرخ (كه بهترين سرمايه نزد عرب است) را داشته باشم.»

و «ابوحمزه ثمالي» نيز از ايشان نقل مي كند كه فرمودند: «ما احب ان لي بذل نفسي حمر النعم» [4] يعني: «خوشحال نمي شوم كه در مقابل ذلت نفس خودم، براي من شترهاي سرخ مو باشد.» و اما از جنبه رفتار و عمل در طول حيات پربركت آن امام همام در بسياري از مراحل؛ چه در هنگام اسارت در

چنگال دژخيمان اموي در «كربلا» و «كوفه»، چه در كاخ «عبيدالله» و چه در سفر «شام» و نزد «يزيد» با آن همه فشارها و مصائب و چه در ادامه زندگي حضرت در «مدينه» با همه فراز و نشيب هاي آن، ابدا عمل و كرداري كه با «عزت نفس» مخالفتي داشته باشد، از حضرت گزارش نشده است. در اين قسمت تنها به عنوان يك نمونه اين قطعه تاريخي را بازگو مي كنيم كه در كاخ «عبيدالله بن زياد» هنگامي كه او از حضرت سؤالاتي پرسيد و حضرت مقتدرانه به او پاسخ دادند و سخنش را در زمينه انتساب قتل شهداي كربلا به خداوند با آيه قرآن در دهانش شكستند، او دستور قتل حضرت را صادر كرد كه با فداكاري عمه بزرگوارشان «عبيدالله» از اين دستور منصرف شد. بعد حضرت سجاد -عليه السلام- به او فرمودند: «ابالقتل تهددني يابن زياد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة» [5] يعني: «اي فرزند زياد؛ آيا مرا به قتل تهديد مي كني؟ مگر نمي داني كشته شدن در راه خدا، عادت ما و شهادت كرامت ما مي باشد.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 8 از سوره 63: المنافقون.

[2] بخشي از آيه 139 از سوره 4: النساء.

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 100 (به نقل از كشف الغمه).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 102، (به نقل از اصول كافي).

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 118 (به نقل از لهوف).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

عفو و گذشت در روابط اجتماعي

قرآن مجيد در يكي از توصيفات خود از «متقين» مي فرمايد: «الذين ينفقون في السراء والضراء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين»

[1] .

يعني: «آنان كساني هستند كه در فراخي و تنگي انفاق مي كنند و خشم خود را فرومي برند و از مردم درمي گذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.» حضرت علي بن الحسين عليه السلام از برجسته ترين نمونه هاي عيني اين آيه در عملكرد اجتماعي خود بوده و همه بخش هاي آن را به بهترين وجه در زندگي خود پيدا كرده اند.

اينك راجع به بخش «عفو و گذشت» در روابط شخصي با افراد مختلف جامعه، به نمونه هايي از تخلق برجسته حضرت سجاد عليه السلام به اين صفت توجه نمائيد.

لازم به ذكر است نمونه هاي ديگري نيز در قسمت «صبر بي پايان حضرت» و «حلم و تواضع» ايشان ذكر گرديده است.

1- يكي از اقوام حضرت (كه به نام حسن بن الحسين مشهور است) و از اهل بيت ايشان، حضرت را ملاقات كرده و شروع به بد و بيراه و ناسزا گفتن به حضرت كرد. (و در روايتي آمده كه اين واقعه در مسجد پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - بوده است.) ولي حضرت سجاد عليه السلام ابدا با او سخن نگفتند. پس چونكه او منصرف شد و رفت، حضرت به كساني كه در محضرش نشسته بودند فرمود: شما آنچه را اين مرد گفت شنيديد و من دوست دارم با من به سوي او بيائيد تا آنچه را كه من به او جواب مي دهم نيز بشنويد. آنها گفتند: «در خدمت شما هستيم» و ما دوست داشتيم كه حضرت به او چنان و چنان بگويند.

حضرت كفش خود را گرفته و پوشيدند و به راه افتادند و زير لب زمزمه مي كردند: «و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله

يحب المحسنين» [2] در اين حال ما همگي متوجه شديم حضرت به او هيچ چيز نخواهد گفت. به هر حال حضرت خارج شدند تا به منزل او رسيدند و او را صدا زدند و فرمودند به او بگوئيد: علي بن الحسين است. آن مرد، در حالي از منزل آمد كه منتظر حادثه بدي بود و شك نداشت كه حضرت علي بن الحسين عليه السلام براي پاسخگويي شبيه به آنچه او انجام داده بود آمده اند. در اين حال حضرت به او فرمودند: «اي برادر من، تو چند لحظه قبل رو در روي من ايستادي و گفتي آنچه را كه گفتي، حال اگر آنچه را تو گفتي در من هست، پس من نسبت به آن از خداوند استغفار و طلب بخشش مي كنم اگر آنچه كه گفتي در من نيست پس خداوند تو را بيامرزد.»

اينجا بود كه آن مرد بين دو چشم حضرت را بوسيد و گفت: «نه، آنچه كه من گفتم در شما وجود ندارد و من به آن سزاوارترم.» [3] .

2- سفيان مي گويد: مردي نزد حضرت علي بن الحسين عليه السلام آمد و گفت: فلان آقا از شما بدگويي كرده و شما را اذيت نموده است. حضرت فرمود: «بيا با هم به نزد او برويم.»

آن مرد فكر مي كرد كه حضرت بزودي از خود دفاع خواهد كرد. چونكه به نزد او رسيدند حضرت فرمود: «اي فلاني! اگر آنچه تو در مورد من گفتي «حق» است، خداوند مرا بيامرزد و اگر «باطل» است خداوند تو را بيامرزد.» [4] . از اين دو روايت علاوه بر استفاده «كظم غيظ» حضرت و «گذشت» از اسائه ادب ديگران به ايشان

و «حسن خلق» آن بزرگوار، اين نكته نيز به دست مي آيد كه چگونه با همراه آوردن افرادي كه شاهد بي ادبي به آن امام معصوم بودند، عملا «كرامت نفس» خود و تخلق به فضائل بلند اخلاقي را به آنها نشان مي دهند تا آنان نيز تربيت شده و به حضرت اقتدا كنند.

3- «و لقد انتهي ذات يوم الي قوم يغتابونه فوقف عليهم فقال لهم: ان كنتم صادقين فغفر الله لي، و ان كنتم كاذبين فغفر الله لكم» [5] . روزي حضرت به گروهي برخورد كرد كه از او بدگويي نموده «غيبت» او را مي كردند. حضرت در مقابلشان ايستاد و به آنها فرمود: «اگر راستگو هستيد خداوند مرا بيامرزد و اگر دروغ مي گوئيد، خداوند شما را بيامرزد.»

4- حضرت علي بن الحسين عليه السلام كنيزي داشتند كه آب روي دست حضرت مي ريخت تا ايشان براي نماز وضو بگيرند. يك بار هنگامي كه روي دست حضرت آب مي ريخت، ظرف آب از دست او روي صورت حضرت افتاده و آن را مجروح كرد، حضرت سرشان را به سوي او بلند كردند و به او نگريستند، در اين حال او گفت: «خداوند عزوجل مي فرمايد: «و الكاظمين الغيظ» حضرت به او فرمودند: «غيظ و خشم خودم را فروخوردم. او گفت: «و العافين عن الناس» حضرت به او فرمودند: «خداوند تو را عفو كند.» او گفت: «و الله يحب المحسنين» حضرت فرمودند: «برو كه آزاد هستي!!» [6] . از اين داستان هم بزرگواري حضرت و هم تربيت اسلامي اين كنيز و آشنايي او با آيات قراني و فرهنگ اسلامي قابل استفاده است.

5- عده اي نزد حضرت ميهماني دعوت بودند. يكي از خادمين حضرت

در آوردن گوشت برياني كه در تنور بود عجله كرد، پس با سرعت آن را به دست گرفته و جلو آمد كه در يك لحظه سيخهاي كباب از دست او بر روي زمين افتاد و به سر يكي از فرزندان حضرت علي بن الحسين عليه السلام كه در زير پله استراحت مي كرد اصابت نموده و باعث شد او كشته شود.

در اين حال آن غلام بشدت احساس تحير نموده و مضطرب شده بود كه ناگاه حضرت علي بن الحسين عليه السلام به او فرمودند: «تو آزاد هستي!! چرا كه تو تعمدي در اين كار نداشتي.» و بعد مشغول تجهيز (غسل و كفن) پسر شده و او را دفن نمودند. [7] .

از اين دو قضيه نيز به دست مي آيد حضرت سجاد -عليه السلام- چگونه در مورد خطاهاي غير عمدي خادمين خود، آنها را «عفو» مي نمودند، در حالي كه در چنين مواردي نوعا افراد عكس العمل بسيار خشن از خود نشان مي دهند و علاوه بر آن با كرامتي بي مثال، آنها را در راه خداوند آزاد كردند تا بسرعت اثر ناراحتي شديد روحي آنان را تسكين داده و خوشحالشان نمايند.

6- فردي به حضرت ناسزا گفت. به او فرمودند: «اي جوان در مقابل ما، در سفر به سوي آخرت، گردنه هاي بسيار سختي است. پس اگر از آن عبور كردم هيچ باكي نسبت به آنچه تو مي گويي ندارم و اگر در آنجا متحير بمانم پس من از آنچه تو مي گويي بدتر خواهم بود.» [8] .

7- مرد ديگري حضرت را ناسزا گفت و به ايشان اهانت كرد ولي حضرت سكوت كردند و هيچ جواب ندادند. به حضرت گفت: «منظورم شما بوديد.»

حضرت - -عليه السلام - جواب دادند: «و من از تو چشم مي پوشم» (فقال: اياك، اعني، فقال -عليه السلام-: و عنك اغضي). [9] .

آري حضرت سجاد -عليه السلام- با چنين برخوردهاي كريمانه اي علاوه بر گذشت نه تنها «حقد» و «پستي» و «رذلت» خطاكار را تحريك نمي كردند بلكه او را متوجه آخرت نموده و باعث تنبه او مي شدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آيه 134، از سوره 3: آل عمران.

[2] بخشي از آيه 134، از سوره 3: آل عمران.

[3] بحارالانوار، ج 46، ص54، باب 5، ح 1 (به نقل از ارشاد) و ص 96 (به نقل از مناقب).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 98، ح 86 (به نقل از كشف الغمه).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 62 (به نقل از خصال) و ص 96 (به نقل از مناقب).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 67 و 68، ح 36 (به نقل از امالي شيخ صدوق).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 99، ح 87 (به نقل از كشف الغمه).

[8] بحارالانوار، ج 46، ص 96 (به نقل از مناقب).

[9] بحارالانوار، ج 46، ص 96 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

عملكرد در زمينه امور اجتماعي

چند نمونه ديگر از اين سيره ها و عملكردهاي اجتماعي نوراني وجود دارد كه قابل توجه است:

1- «حنان بن سدير» از پدرش نقل مي كند كه گفت: «من و پدرم و جدم و عمويم به حمامي در شهر «مدينه» وارد شديم. در اين هنگام با مردي كه در محل تراشيدن و اصلاح موهاي زائد بدن بود، مواجه شديم. او به ما گفت: «از كدامين قوم هستيد؟» گفتيم: «از اهل عراق مي باشيم.» او

گفت: «كدام عراق؟» گفتيم: «از كوفي ها مي باشيم!!» گفت: «مرحبا» به شما اي اهل كوفه. «شما جامعه و پيراهن رو هستيد نه جامه و پيراهن زير!!» سپس گفت: «چرا لنگ نپوشيديد؟!! مگر نمي دانيد كه رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند: «عورة مؤمن بر مؤمن حرام است.»

آنگاه مقداري كرباس براي پدرم فرستاد كه آن را به چهار قسمت تقسيم كرد و هر قسمت آن را به يكي از ماها داد و با آن وارد حمام شديم، چونكه در قسمت گرم حمام بوديم به سراغ جدم آمده و گفت: «اي پيرمرد: چرا خضاب نمي بندي؟!!» جدم به او گفت: «من كسي را درك كرده ام كه او از من و تو بهتر بود و خضاب نمي كرد.» آن مرد با شنيدن اين سخن غضبناك شد به گونه اي كه ما در حمام غضب او را متوجه شديم. آنگاه فرمود: «آن كيست كه از من بهتر است؟» جدم گفت: «من محضر حضرت علي بن ابي طالب -عليه السلام- را درك كرده ام و آن حضرت «خضاب» نمي كردند.» با شنيدن اين حرف آن مرد سر خود را به زير انداخته و عرقش بريخت.

سپس فرمود: «راست گفتي و نيكو رفتار نمودي، اما اي پيرمرد اگر خضاب نمودي پس براستي كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - خضاب مي كرد و او از علي -عليه السلام- بهتر بود. و اگر آن را ترك نمودي، پس تو اقتداي به سنت علي -عليه السلام- كرده اي!!» چون ما از حمام خارج شديم از آن مرد پرسيديم كه او كيست؟ گفتند او علي بن الحسين -عليه السلام- است و با ايشان فرزندشان محمد بن

علي -صلوات الله عليه- بود.» [1] . از اين داستان شيوه صحيح امر به معروف و نهي از منكر و برخورد از سر لطف و عطوفت حضرت با كساني كه در يكي از آداب اجتماعي دچار خطا شده اند، به دست مي آيد. در زمينه اختلاف سنت حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - با حضرت اميرالمؤمنين -عليه السلام- در مورد «خضاب» نيز هيچ اشكالي وجود ندارد. چرا كه شرايط زماني آن دو بزرگوار تفاوت داشته و بر اساس آن هر كدام به گونه اي با اين موضوع برخورد مي كرده اند.

2- امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- در حالي كه گوشتهاي يك استخوان را كه در ميهماني عروسي خدمتشان آورده بودند، ميل مي كردند «عقد زواج» را بين «عروس» و «داماد» جاري مي كردند و چيزي بر اين اضافه نمي كردند كه مي گفتند: «حمد مخصوص خداوند متعال است و درود خداوند بر محمد و آلش» و استغفار مي كردند و سپس مي فرمودند: «تو را بر اساس شرط خداوند به ازدواج در آورديم.» (فما يزيد علي ان يقول: الحمد لله و صلي الله علي محمد و آله و يستغفر الله، و قد زوجناك علي شرط الله). [2] .

منظور اين است كه حضرت سجاد -عليه السلام- خطبه نكاح و عقد ازدواج را بسيار مختصر در سر سفره برگزار مي نمودند و آن را طولاني نمي كردند.

3- «نافع بن جبير» به علي بن الحسين -عليه السلام- عرض مي كند كه: «شما با اقوام پستي نشست و برخاست مي كنيد!!» حضرت در جواب او فرمودند: «من با كسي مي نشينم كه مجالست با او در دين مرا نفع برساند.» [3] . از اين برخورد حضرت

نيز ملاك انتخاب همنشين از ديدگاه اسلام قابل استفاده است. چه اينكه مبارزه عملي آن بزرگوار با رسوم جاهلي جامعه كه ارتباطات اجتماعي را دائر، مدار ثروت و قدرت مي دانستند، از آن استفاده مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج46، ص 141 و 142، ح 24 (به نقل از اصول كافي).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 65، ح 26 (به نقل از اصول كافي).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 93، ح 82 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

علم لا يتناهي

امام سجاد عليه السلام بمانند ساير معصومين عليهم السلام داراي علوم لا يتناهي مي باشند و به جميع «ما كان» و «ما يكون» و «ما هو كائن» يعني «گذشته» و «حال» و «آينده» آگاه بوده و بر همه عوالم هستي نيز احاطه وجودي و علمي دارند. در اين ارتباط نقل شده است فردي بر حضرت زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام وارد شد، حضرت از او پرسيدند: تو كيستي؟ عرض كرد: من «منجم» هستم. حضرت فرمودند: «پس تو پيشگو، طالع بين و فالگير هم هستي!! آنگاه نگاهي معني دار به او انداخته و فرمودند: آيا تو را به مردي راهنمايي كنم كه از زماني كه تو وارد بر ما شدي در چهارده عالم (و در نقلي ديگر «چهارده هزار عالم») سير نمود كه هر عالمي سه بار بزرگتر از دنياست و اين در حالي مي باشد كه ابدا از مكانش حركتي نكرده است؟ آن شخص گفت: او كيست؟حضرت فرمود: من. و اگر بخواهي تو را به آنچه خورده اي و به آنچه براي خود در خانه ذخيره نموده اي آگاه مي نمايم.

(سپس به او فرمودند: امروز

پنير خورده اي و در منزلت بيست دينار ذخيره نموده اي كه سه دينار آن داراي وزن صحيح مي باشد. آن مرد با شنيدن اين مطالب، خدمت حضرت عرض كرد: من شهادت مي دهم شما «حجة» عظماي حق و مثل اعلي و اساس و ريشه تقوي مي باشيد...) [1] . در زمينه سعه علم حضرت سجاد عليه السلام مي توان به «اطلاع آن حضرت از «غيب»، «اطلاع بر ساير زبانها و لهجه ها در بين انسانها» و «اطلاع از لغت حيوانات و احوال آنها» به عنوان نمونه اشاره نمود. به هنگام بررسي بعد فرهنگي وجود اقدس حضرت سجاد عليه السلام همچنين به «جايگاه رفيع علمي آن حضرت» به صورت مفصل اشاره شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 26، ح 12 (به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص) و ص 42، ح 40 (به نقل از فرج المهموم في معرفة الحلال و الحرام).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

عدم تكلم در مابين الطلوعين

يكي از قطعه هاي بسيار مهم در شبانه روز، زمان مابين «طلوع فجر صادق» تا «طلوع خورشيد» مي باشد كه براي بيدار بودن آن و اشتغال به ياد خدا، سفارشهاي زيادي از جانب ائمه هدي عليهم السلام رسيده است. خوابيدن در اين قطعه از زمان «مكروه» و بشدت مورد نكوهش واقع شده است. آري ارزاق مادي و معنوي انسان در اين بخش از زمان توزيع مي گردد.

حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- مقيد به بيدار بودن در اين وقت بوده و علاوه بر آن جز به ياد خدا هيچ اشتغالي نداشتند و هرگز با ديگران در اين فاصله زماني مشغول به صحبت در امور عادي نمي شدند.

از قول بعضي از اصحاب حضرت چنين

آمده است كه: من نزد حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- بودم و عادت ايشان اين بود كه هرگاه نماز صبح را به جا مي آوردند تا طلوع خورشيد، هيچ سخن نمي گفتند و با كسي تكلم نمي فرمودند و در روزي كه «زيد» متولد شد بعد از نماز صبح نزد حضرت آمده و ايشان را به تولد او بشارت دادند. در اين هنگام حضرت به اصحابش فرمود به نظر شما اسم اين مولود را چه بگذاريم؟...» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 191، ح 57 (به نقل از سرائر).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

عزت و بزرگواري

از جمله خصلتهاي ذاتي امام زين العابدين عليه السلام، عزت و بزرگواري آن حضرت است كه از پدر بزرگوارش سيدالشهداء عليه السلام به ارث برده است كه در راه عزت و كرامتش با اشتياق و رغبت به استقبال مرگ شتافت، در حالي كه اراذل و اوباش او را بين شهادت و زبوني و ذلت مخير كرده بودند آن بزرگوار، شهادت را برگزيد و با اين جمله آن فرومايگان را مخاطب قرار داد:

«به خدا قسم، من هرگز چون افراد زبون دست ذلت و خواري به شما نمي دهم و چون بردگان تسليم شما نمي شوم...» در امام زين العابدين عليه السلام، اين خصلت ارزنده به خوبي تجسم يافته بود، مي فرمود: «من دوست ندارم كه خودم را به خاطر نعمتهاي رنگارنگ دنيا خوار كنم.» [1] .

و درباره عزت نفس مي گويد: «هر كه شخصيت خودش را گرامي دارد، دنيا در نظر او خوار گردد.» [2] . وقتي كه امام سجاد عليه السلام را به شام به اسارت بردند، به هيچ كدام از

مأموران نگهبان خويش كمترين پيشنهادي نكرد، چنان كه با هيچ يك از ايشان به اهانت و تحقير سخن نگفت. مورخان مي گويند: يكي از عموهاي امام عليه السلام به ناحق بعضي از حقوق او را تصرف كرد، آن بزرگوار در آن زمان در مكه بود و وليد بن عبدالملك هم كه پادشاه زمان بود، در موسم حج به مكه آمده بود، به حضرت عرض كردند: اگر شما به وليد بفرماييد حق شما را به شما برمي گرداند؟ در پاسخ كساني كه اين پيشنهاد را كردند، اين سخن جاودانه را كه در دنياي شرف و بزرگواري مانده است به ايشان فرمود:

«آيا مي گوييد كه در حرم خداي عزوجل، از غير خداي عزوجل من چيزي درخواست كنم؟! من دوست ندارم كه دنيا را از آفريننده دنيا درخواست كنم تا چه رسد كه آن را از مخلوقي همانند خودم بخواهم.» [3] . از جمله آثار عزت نفس آن بزرگوار آن است كه از راه خويشاوندي و انتسابش به رسول خدا - صلي الله عليه و آله - هرگز درهمي نخورد. [4] مورخان داستانهاي زيادي از عزت نفس و بزرگواري امام را نقل كرده اند كه حكايت از زير بار ذلت و خواري نرفتن وجود مقدس آن حضرت است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال شيخ صدوق: ص 24.

[2] بحارالأنوار: 78 / 135.

[3] بحارالانوار: 46 / 64.

[4] مجالس ثعلب: 2 / 462.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

عرض حاجت به پيشگاه خدا

از جمله آثار توجه آن حضرت به خداي تعالي آن است كه فقط حاجت خود را از

او مي طلبد زيرا او منبع فيض، رحمت و احسان است و همواره متوجه خدا بوده و به وسيله اين دعاي شريف او را مي خواند: «اللهم يا منتهي مطلب الحاجات، و يا من عنده نيل الطلبات، و يا من لا يبيع نعمه بالأيمان، و يا من لا يكدر عطاياه بالامتنان، و يا من يستغني به، و لا يستغني عنه، و يا من يرغب اليه، و لا يرغب عنه، و يا من لا تفني خزآئنه المسائل، و يا من لا تبدل حكمته الوسائل، و يا من لا تنقطع عنه حوائج المحتاجين، و يا من لا يعنيه دعآء الداعين، تمدحت بالغنآء عن خلقك، و انت اهل الغني عنهم، و نسبتهم الي الفقر، و هم اهل الفقر اليك، فمن حاول سد خلته من عندك، ورام صرف الفقر عن نفسه بك، فقد طلب حاجته في مظانها، و اتي طلبته من وجهها، و من توجه بحاجته الي احد من خلقك، او جعله سبب نجحها دونك فقد تعرض للحرمان، و استحق من عندك فوت الاحسان... «اي خداوندي كه آخرين مقصد حاجتمنداني و اي خدايي كه تنها به لطف تو حاجتمندان به حاجت خود مي رسند، و اي خدايي كه نعمتهايت را با پول و ماديات نمي فروشي و اي آن كه نعمتهايت را به وسيله منت تيره و ناگوار نمي سازي و اي خداوندي كه با كمك تو مي توان از همه كس بي نياز شد ولي كسي از تو بي نياز نمي گردد، اي خدايي كه همه (به حكم فطرت) به تو گرايش دارند و كسي از تو رو گردان نيست، اي بخشنده اي كه درخواست بندگان گنجينه هاي تو را تمام نكند و اي خدايي كه هيچ اسباب و

عللي نمي تواند در حكمت تو تغييري به وجود آورد، و اي آن كه نياز نيازمندان از تو قطع نگردد و اي كسي كه اجابت دعاي درخواست كنندگان باعث زحمتت نشود. خداوندا! تو خودت را به بي نيازي از خلق ستوده اي، در حالي كه از ايشان بي نيازي و خلق را به فقر و نياز توصيف كرده اي در حالي كه ايشان به تو نيازمندند، پس هر كس از تو حاجت طلبيد، خوب فهميده و حاجتش را از كسي خواسته كه سزاوار بوده است و هر كه به كس ديگري از مخلوقات عرض نياز كرد و ديگري را وسيله نجات دانست، به طور يقين خود را در معرض نوميدي قرار داده و سزاوار است تا از احسان تو محروم گردد.»

اللهم ولي اليك حاجة قد قصر عنها جهدي، و تقطعت دونها حيلي، و سولت لي نفسي رفعها الي من يرفع حوائجه اليك، و لا يستغني في طلباته عنك، و هي زلة من زلل الخاطئين، و عثرة من عثرات المذنبين، ثم انتبهت بتذكيرك لي من غفلتي، و نهضت بتوفيقك من زلتي،[و رجعت]و نكصت بتسديدك عن عثرتي، و قلت: سبحان ربي كيف يسال محتاج محتاجا و اني يرغب معدم الي معدم؟ فقصدتك يا الهي بالرغبة، و اوفدت عليك رجآئي بالثقة بك، و علمت ان كثير ما اسالك يسير في وجدك، و ان خطير ما استوهبك حقير في وسعك، و ان كرمك لا يضيق عن سؤال احد، و ان يدك بالعطآء اعلي من كل يد...

«خداوندا به درگاه تو نيازي دارم كه خود از انجام آن ناتوانم و چاره اي براي آن ندارم و آن حاجت مرا بيچاره و درمانده كرده است، و

هواي نفس مرا وادار مي كرد تا رفع آن حاجت از ديگري بخواهم، در صورتي كه او نيز به وقت حاجت در خانه تو مي آيد و از تو بي نياز نيست، در صورتي كه رفتن به در خانه كسي غير از در خانه تو از لغزشهاي خطاكاران و خود گناهي از جمله گناه گنهكاران است سپس به خود آمدم و توفيقي كه تو به من دادي از لغزشم باز داشت و بازگشتم و به لطف تو به اشتباهم پي بردم و با خود گفتم: منزه است پروردگارم، چگونه ممكن است بنده محتاج از محتاج ديگري و تهيدستي از تهيدست ديگري حاجت بخواهد؟ اين بود كه خداوندا با اشتياق تمام آهنگ درگاه تو را كردم و با منتهاي اميدواري به درگاه تو شتافتم در حالي كه مي دانستم نيازهاي من - هر چند زياد است در نزد درياي كرم تو ناچيز است و بزرگترين بخششي كه من درخواست دارم در مقابل رحمت واسعه تو اندك است و كان بخشندگي تو از انجام درخواست كسي، كم نشود و دست عطا و بخششت بالاترين دستهاست.»

اللهم فصل علي محمد و آله و احملني بكرمك علي التفضل، و لا تحملني بعدلك علي الاستحقاق: فما انا بأول راغب رغب اليك فاعطيته، و هو يستحق المنع، و لا باول سائل سألك فأفضلت عليه، و هو يستوجب الحرمان...

«خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و به فضل و كرمت بار تكليف را بر دوشم نه، نه آن كه بر اساس عدالت خود مرا مكلف گرداني، زيرا من نخستين كسي نيستم كه با پاي اراده و اشتياقم به درگاه تو روآورده ام و تو هم

مشمول فضل خود فرموده اي در صورتي كه استحقاق آن لطف را نداشته ام. و نيز من اول فردي نيستم كه از درگاه تو مسألت دارم و تو با وجود عدم استحقاق احسان كرده اي.»

اللهم صل علي محمد و آله، و كن لدعائي مجيبا، و من ندآئي قريبا، و لتضرعي راحما، و لصوتي سامعا، و لا تقطع رجائي عنك، و لا تبت سببي منك، و لا توجهني في حاجتي هذه و غيرها الي سواك، و تولني بنجح طلبتي و قضآء حاجتي و نيل سؤلي قبل زوالي عن موقفي هذا بتيسيرك لي العسير، و حسن تقديرك لي في جميع الامور، و صل علي محمد و آله صلاة دائمة نامية لا انقطاع لأبدها، و لا منتهي لأمدها، و اجعل ذلك عونا لي و سببا لنجاح طلبتي، انك واسع كريم.

«خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست: و به خاطر ايشان دعاي مرا اجابت فرما و به نواي من توجه كن و به ناله و زاريم رحم كن و به صداي من گوش فراده و مرا از فضل و كرمت محروم مفرما و اين توسل مرا از عنايت خود قطع مكن و در اين حاجت و ديگر حاجتهايم به ديگران متوجه مساز و با رفع حاجتم به خواسته هايم موفق گردان قبل از آن كه از اين جا به در خانه ديگري بروم، و با آسان كردن مشكلات و حسن تقديرت در تمام كارهايم درود و رحمتي كه روز افزون و بي پايان باشد و اين دعاي مرا وسيله توسل و اجابت و برآوردن حاجتم قرار ده زيرا كه رحمت تو فراگير است و تو خود كريمي.»

امام عليه السلام، پس از

اين دعا، حاجت خود را مي طلبد آنگاه به سجده مي رود و در حال سجده مي گويد:

فضلك آنسني و احسانك دلني، فاسالك بك و بمحمد و آله صلواتك عليهم ان لا تردني خآئبا.» [1] . «خداوندا! فضل و كرم تو باعث شده تا من با تو انس بگيرم، بنابراين از تو تقاضا دارم به خاطر محمد و آل محمد - درود و رحمت تو بر ايشان باد - مرا از درگاهت نااميد باز مگردان.»

اين دعاي شريف از شدت توسل و تمسك امام عليه السلام به خدا و ايمان فوق العاده او حكايت دارد، به راستي كه او به يكتايي خداوند يقين دارد كه او آخرين مقصد حاجتمندان است و اوست كه نعمتها و الطافش را به بندگان ارزاني مي دارد، و در برابر پول و مال معامله نمي كند و با منت نهادن بر آنها تيره نمي سازد، با بخشش و كرم اوست كه آدمي بي نياز مي گردد و تمام مردم به احسان او نيازمندند و به كرم او محتاجند، در حالي كه او از همه گان بي نياز است و به راستي كه هوشيار و آگاه آن كسي است كه براي بر طرف كردن مشكلات و رفع نياز خود تنها به خداي يكتا پناه ببرد و اما آن كسي كه براي رفع مهمات و قضاي حاجاتش به ديگري روآورد خود را در معرض نااميدي و از دست دادن احسان و بخشش قرار داده است. امام عليه السلام ناله و زاري در درگاه خدا را با درخواست آمرزش و رضوان از او، آغاز مي كند و عرض مي كند، هر چند درخواست او از خداي تعالي مهم باشد نسبت به كرم نامتناهي او كه صاحب عطايا

و احسان گسترده مي باشد، ناچيز و اندك است و دست فيض و بخشايش و كرمش از هر دست بخشنده و سخاوتمند بالا و برتر است. حقا كه اين امام بزگوار، سيد العارفين و امام المتقين است و در عاهاي اين بزرگوار و راز و نيازهايش با خدا ديدگاههاي جالبي براي اصلاح نفوس از گمراهي و سركشي و انحراف به چشم مي خورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه: دعاي سيزدهم.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

عبادت و بندگي حق

آن حضرت در اين ميدان نيز گوي سبقت از همگان ربوده بود و به دليل عبادتهاي فراوان با القابي همچون زين العابدين، سجاده، ذوالثفنات و سيدالعابدين خوانده مي شد.مالك بن انس، پيشواي مذهب مالكي درباره عبادتهاي امام سجاد عليه السلام چنين مي گويد: لقد بلغني أنه كان يصلي في كل يوم و ليلة الف ركعة الي ان مات و كان يسمي زين العابدين لعبادته [1] .

به من خبر رسيده است كه او (علي بن الحسين)تا به هنگام مرگ شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و به جهت همين عبادت ها او را زين العابدين مي خواندند.

سبط بن جوزي [2] مي نويسد: او پدر امامان و كنيه اش ابوالحسن و ملقب به زين العابدين است كه رسول خدا صلي الله عليه و اله وي را سيدالعابدين ناميد. او ملقب به سجاد، زكي و امين و ذو الثفنات بود. [3] . ابن طلحه شافعي در توصيف آن حضرت مي گويد: اين است زين العابدين و پيشواي زاهدان و سيدمتقيان و امام مؤمنان. اخلاف او گواهي دهند كه او از سلاله رسول خدا صلي

الله عليه و اله است و طريق روشنش، مقام تقرب و نزديكي اش به خدا را ثابت مي كند و پينه هاي پيشاني اش بسياري نماز و شب زنده داري اش را مسجل مي سازد و روي گرداني اش از دنيا بيانگر زهد اوست. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 670؛ تاريخ دمشق، ج 41 ص 379؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 390.

[2] ابوالمظفر يوسف بن قزاوغلو، شمس الدين، مورخ و واعظ مشهور اهل سنت در شام بود. وي نوه دختري ابن جوزي معروف است. او چندين كتاب نگاشت كه از جمله آنها تذكرةالخواص الامه را در فضايل اهل بيت عليهم السلام مي توان نام برد. وي نخست حنبلي مذهب بود، ولي بعدها مذهب حنفي را برگزيد و به سال 658 ه. ق در دمشق جان سپرد.

[3] تذكرةالخواص، ص 291.

[4] ابن طلحه شافعي، مطالب السؤول، بيروت، مؤسسه ام القري، 1420 ه. ق، ج 2، ص 84.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول 1385.

عبادت علوي

يك روز امام محمد باقر عليه السلام بر پدر بزرگوارش وارد شد. ديد كه آن حضرت غرق عبادت و توجه به خداوند سبحان است، در حالي كه رنگ صورتش تغيير كرده و چشمان مباركش از گريه بسيار، سرخ گشته است. قدم هايش از كثرت سجده ورم كرده و ساق هايش از قيام و قعود فراوان پينه زده است. عرض كرد: «پدر جان! چگونه اين همه عبادت مي كني و از خود بي خود مي شوي؟» امام سجاد عليه السلام باز به گريه افتاد و پس از لحظه اي سكوت فرمود: «فرزند

عزيزم! اگر تو از عبادات جدت اميرمؤمنان عليه السلام آگاه مي شدي هرگز عبادات مرا به حساب نمي آوردي. عبادات من كجا و عبادات اميرمؤمنان علي عليه السلام كجا؟! برخيز و برخي از صحيفه هاي عبادات جدت را بخوان تا ببيني كه عبادت خدا چگونه است.»

امام باقر عليه السلام مي گويد: «پدرم صحيفه اي به من داد و چون آن را خواندم ديدم كه كار پدرم نسبت به عبادت جدم آسان است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد، ص 236.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

علم

همان طور كه قبلا نيز بيان داشتيم، گفتار شيخ مفيد به اين ترتيب بود كه، آنچه را كه فقها و دانشمندان در علوم مختلفه از آن حضرت نقل كرده اند به اندازه اي است كه از شمار عدد بيرون است، و آنچه را كه از مواعظ و ادعيه و فضايل قرآن كريم و حلال و حرام و درباره ي حوادث و ايام و ديگر علوم مختلفه كه بين علماء و دانشمندان مشهور است اغلب از كساني به دست آورده اند. كه در مكتب امام زين العابدين (ع) آموخته و از چشمه ي علوم آن حضرت سيراب گرديده است، و به دنبال آن اضافه كرده، مي نويسد: چنانچه بخواهيم به شرح آنها بپردازيم موجب اطاله ي كلام گرديده و از حوصله ي زمان نيز خارج است.

و چنان كه ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد: كمتر كتابي مي توان يافت كه در موعظه و زهد و تقوي تنظيم يافته و عبارت «قال علي بن الحسين» يا «قال زين العابدين» در آن نيامده باشد.

شيخ مفيد در ارشاد ج 2 ص 141 به سند خود از عبدالله بن حسن

بن حسن روايت كرده مي گويد: - مادرم فاطمه بنت الحسين (ع) هميشه به من مي فرمود با دائي بزرگوارت بنشين، سخنانش را بشنو و من هر وقت فرمان مادرم را اطاعت كرده، به حضور علي بن الحسين (ع) دائي نازنينم شرفياب مي شدم محال بود كه بي خير و فيض از حضورش برخيزم، و اين نيز در اثر خوف و خشيت او بود كه از پروردگار خود داشته و جذبه و روحانيت و كثرت علم و دانش وي بود كه مرا نيز به شدت تحت تأثير قرار مي داد.

چنان كه ابونعيم در كتاب حلية الاولياء ص 141 به سند خود از زهري روايت كرده مي نويسد: روزي به خدمت علي بن الحسين عليه السلام شرفياب شده، گفتم: من با جماعتي درباره ي روزه مذاكره نموده و به اين نتيجه رسيديم كه روزه ي واجب تنها به ماه رمضان اختصاص دارد. نظر آن حضرت در اين مورد چيست؟ امام سجاد (ع) فرمود: روزه به چهل نوع تقسيم مي شود، ده قسم از آن جزء روزه هاي واجب محسوب مي شود مانند روزه ي ماه رمضان و ده نوع آن جزء روزه ي حرام است و نوع ديگر كه اقسام آن به چهارده نوع مي رسد روزه ي مستحب است كه شخص مختار است چنانچه بخواهد روزه مي گيرد اگر مايل نباشد افطار مي نمايد. و روزه ي نذر و روزه ي اعتكاف نيز واجب محسوب مي شود. زهري بار ديگر رو كرد به آن حضرت و گفت: يابن رسول الله، اقسام آنها را براي من بيان فرماييد. آن حضرت نيز ادامه داده، فرمود: اما روزه ي واجب روزه ي ماه رمضان و روزه ي دو ماه متوالي براي كسي كه مرتكب قتل خطا و غير عمد گرديده و

از عهده ي كفاره ي آن كه آزاد كردن بنده اي است برنيامده باشد، كه در چنين موقع دو ماه پي درپي روزه مي گيرد، چنان كه خداوند تعالي مي فرمايد: و من قتل مؤمنا خطا [1] «الايه» و سه روز نيز واجب است در كفاره ي قسم براي كسي كه قادر به اطعام به فقراء نگردد، خداي عزوجل مي فرمايد: ذلك كفارة ايمانكم اذا حلفتم: (اينست كفاره ي قسم هاي شما وقتي قسم خورديد) سوره ي مائده آيه 89. اما روزه ي كسي كه در حال احرام سر خود را بتراشد: كه در اين صورت چنانچه از يكي از سه طريق كفاره ي آن يعني روزه گرفتن و اطعام فقير و يا قرباني كردن، روزه را انتخاب نمايد، گرفتن سه روز روزه بر وي واجب مي گردد. چنانكه خداوند تعالي فرمود: فمن كان منكم مريضا او به اذي من رأسه ففدية من صيام او صدقة اونسك (پس هر كه از شما ناخوش باشد يا در سر او ناخوشي باشد كه مجبور به تراشيدن سر شود پس فدا بدهد از روزه گرفتن، يا تصدق دادن يا قرباني كردن.) سوره ي بقره آيه 196.

اما روزه اي كه به نام «دم متعه» خوانده مي شود روزه اي است كه در حج تمتع انجام مي گيرد براي كسي كه نتواند قرباني نمايد. خداي تعالي مي فرمايد: فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الي الحج فما استيسر من الهدي... (پس چون آسوده و ايمن باشيد پس آن كه حج تمتع كند و مشغول شود به افعال عمره پيش از اعمال حج پس هر چه ممكن است از گاو و شتر و گوسفند قرباني كند...) سوره ي بقره ي آيه 196.

اما روزه اي كه در برابر جزاي صيد انجام مي گيرد به نص

آيه ي شريفه ي قرآن كريم كه مي فرمايد: و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم... (و هر كس از شما بكشد شكاري را عمدا پس جزاي اوست مثل آنچه كشته است از شكار كه آن مثل از گاو و گوسفند و شتر باشد...) سوره ي مائده آيه 95. به اين ترتيب است كه بهاي صيد را تعيين كرده و مطابق قيمت آن گندم مي پردازد، اما روزه هاي مباح كه شخص در انجام آنها مختار است، روزه ي روز دوشنبه و روز پنج شنبه و روزه ي شش روز اول ماه شوال پس از ماه رمضان و روز عرفه و روز عاشورا [2] كه در تمام اين موارد شخص در گرفتن آن مختار است.

و اما روزه اي كه به نام اذن يا تطوع خوانده مي شود به اين ترتيب است كه في المثل زن در روزه هاي مستحبي و در غير ماه رمضان جز با اجازه ي شوهر روزه، نمي گيرد، و به همين ترتيب است روزه ي غلام و كنيز كه مي بايست با اذن مولاي خود روزه بگيرند.

اما روزه هاي حرام عبارتند از روزه ي عيد فطر و قربان و سه روز ايام تشريق، و يوم الشك نيز چنانچه به عنوان ماه رمضان محسوب دارد جزء روزه هايي است كه گرفتن آن براي ما نهي شده است. ديگر از روزه هاي حرام روزه ي وصال و روزه ي صمت (سكوت) است و روزه ي نذري كه توأم با معصيت و گناه باشد و ديگر صوم الدهر (يعني يك سال روزه گرفتن كه عيدين نيز جزء آنست) از روزه هاي حرام محسوب مي شود، و در روزه هاي غير واجب ميهمان جز با اجازه ي ميزبان روزه نمي گيرد، چنانكه پيامبر اسلام (ص) فرمود:

من نزل علي قوم فلا يصومن تطوعا الا باذنهم (كسي كه بر قومي وارد شد جز به اذن صاحب خانه نبايستي روزه بگيرد.) نوعي ديگر از انواع روزه، روزه ي تأديبي است كه پدر كودك خود را تا آنگاه كه هنوز به سن بلوغ نرسيده و بر وي واجب نشده امر به گرفتن روزه مي نمايد، و اين جزء روزه هاي واجب محسوب نمي شود، و به همين ترتيب است موقعي كه شخص به علل بيماري يا ضعف از اول روز افطار كرده اما چنانچه در وسط روز ضعف وي برطرف گرديد، امر به امساك گرديده و اين خود نوعي تأديب از جانب خداي عزوجل به شمار مي رود و البته واجب نيست، و حكم شخص مسافر نيز به همين ترتيب است، كه وقتي شخص از اول روز به خوردن غذا پرداخته سپس به مقصد برسد امر به امساك گرديده است.

اما روزه ي اباحه كه شخص مخير است روزه بگيرد يا افطار كند روزه ي كسي است كه از روي فراموشي و غير عمد غذا خورده يا آب نوشيده، اين امر براي او مباح گرديده و خداوند جزاي روزه ي تمام براي او محسوب خواهد داشت.

اما درباره ي روزه ي مريض و مسافر در ميان عامه آراي مختلفي ذكر گرديده است. به اين ترتيب كه برخي گويند بايستي روزه بگيرد و بعضي بر اين عقيده اند كه نبايستي روزه بگيرد، و عده اي نيز معتقدند در گرفتن روزه يا افطار كردن آن مخير است، اما به عقيده ي ما (اماميه) در هر دو مورد (مريض يا مسافر) لازم است كه از گرفتن روزه خودداري نمايد، و چنانچه شخص به هنگام بيماري و سفر روزه بدارد

بر وي لازم مي شود كه در غير ماه رمضان قضاي آن را بجا آورد، چنانكه خداي عزوجل مي فرمايد: فعدة من ايام اخر [3] . و ابن سعد در كتاب طبقات به سند خود آورده است كه: چنين افتاد كه روزي زهري كه مرتكب قتل خطا و غير عمد گرديده و بشدت دستخوش اضطراب و تشويش گرديده بود و چنان در غم و اندوه فرو رفته كه پيش خود مي گفت هرگز مايل نيستم كه سقف خانه بر من سايه افكند پس به ترك يار و ديار پرداخته و به غاري پنهان گرديد. اين امر همچنان ادامه داشت تا آنگاه كه علي بن الحسين (ع) كه عازم حج گرديده بود، وي را بدين حال مشاهده كرد و خطاب به وي فرمود: يابن شهاب، بدان كه گناه نوميدي و يأس تو به مراتب شديدتر از گناهي است كه مرتكب شده اي. از خدا بپرهيز و به درگاهش توبه و استغفار كن و ديه ي آن را براي وارث مقتول بفرست و به خانه ي خود برگرد. و به اين ترتيب نگراني و غم و اندوه زهري بر طرف گرديد، «فكان الزهري يقول علي بن الحسين اعظم الناس علي منة» «به راستي كه علي بن الحسين (ع) عظيم تر شخصيتي است كه بر من منت نهاده و حق بزرگي بر من خواهد داشت» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و هر كس بكشد مؤمني را از روي خطا بايد كه كفاره دهد... (سوره ي نساء آيه 92).

[2] در كتب اسلامي فتاوي علماء داير بر اين است كه عاشورا نصف روز روزه بگيرد و بقيه را افطار كند، زيرا دشمنان آل محمد (ص) در اين

روز به شكرانه ي آن جنايت بزرگ روزه گرفتند و براي آنكه دوستان با دشمنان امتياز داشته باشند علماي اماميه روزه ي عاشورا را حرام دانسته اند و از نظر ثواب و امساك نصف روز آن را مباح و جايز شناخته اند. مترجم.

[3] فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر (پس هر كس از شما مريض باشد يا در سفر باشد پس روزه بگيرد به شماره ي آن از روزهاي ديگر غير ماه رمضان... (سوره ي بقره، آيه ي 184).

[4] شذرات الذهب ابن عماد ج 1 ص 105.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

عبادت و نيايش

امام سجاد عليه السلام در عبادت و نيايش، به قدري پيش رفت كه بزرگتري سالكان طريق و رهروان شيفته حق و عابدان خاكسار درگاه ربوبي را ياراي شاگردي آن حضرت نبود. بر همين اساس او را «زين العابدين» (زينت عابدان)، «سجاد» (بسيار سجده كننده) و «ذوالثفنات» (صاحب پينه هاي پيشاني و سر زانو بر اثر سجده هاي طولاني) خواندند. براي آشنايي بيشتر، نظر شما را به چند نمونه زير جلب مي كنيم: امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم در يك شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند، چنانكه اميرمؤمنان علي عليه السلام چنين انجام مي داد، آن حضرت پانصد درخت خرما داشت، در كنار هر يك از آنها دو ركعت نماز مي خواند، هنگام نماز رنگ چهره اش تغيير مي كرد، همچون بنده ذليل در پيشگاه خداي بزرگ، به نماز مي ايستاد و اعضاي بدنش از خوف خدا مي لرزد و نمازي همچون نماز وداع مي خواند. گويي بعد از آن نماز، حتماً از دنيا مي رود.

روزي در نماز يك جانب عبايش

از دوشش افتاد، آن را بر جاي خود ننهاد تا از نماز فارغ شد، بعضي از حاضران پرسيدند چرا در نماز، عباي خود را بر شانه ات نيفكندي؟ در پاسخ فرمود: «واي بر تو آيا نمي داني كه در پيشگاه چه كسي هستم، نماز بنده قبول نمي شود مگر آنچه را كه با قلبش به نماز توجه نموده است.» سؤال كننده گفت: «پس چرا ما با اين نمازهاي خود، به هلاكت افتاده ايم؟» امام سجاد عليه السلام فرمود: «نه، خداوند متعال نمازها را به وسيله انجام نمازهاي نافله تكميل خواهد كرد.» [1] .

شكايت فاطمه به جابر در مورد عبادت امام سجاد

فاطمه عليهاالسلام يكي از دختران حضرت علي عليه السلام نزد جابر بن عبدالله انصاري آمد و چنين گفت: «اي همنشين رسول خدا صلي الله عليه و آله! ما بر گردن شما حقوقي داريم. يكي از حقوق ما اين است كه هرگاه شما ديديد يكي از افراد خاندان ما بر اثر عبادت و كوشش در راه خدا، خود را به خطر انداخته، نزد او بياييد و دلسوزي كنيد و با تذكر او را از خطر، حفظ نماييد. اين علي بن الحسين عليه السلام يادگار پدرش امام حسين عليه السلام است، كه بر اثر عبادت بسيار، بيني اش آسيب ديده و پيشانيش پينه بسته، و زانوها و كف دستهايش آزرده شده و جانش بر اثر عبادت، فرسوده گشته است».

جابر به خانه امام سجاد عليه السلام آمد و پس از اجازه، وارد خانه شد و آن حضرت را در محراب عبادت ديد، به طوري كه عبادت بسيار او را خسته و كوفته نموده بود. كنارش نشست و عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! آيا نمي داني

كه خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما آفريده؟ و دوزخ را براي دشمنان شما خلق كرده؟ بنابراين چرا آن همه در عبادت، خود را به رنج و زحمت مي اندازيد؟!» امام سجاد عليه السلام در پاسخ فرمود: «اي همنشين رسول خدا صلي الله عليه و آله! آيا نمي داني كه خداوند گناه گذشته و آينده جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله [2] را آمرزيده است، در عين حال آن قدر عبادت كرد كه پاهايش ورم نمود، و ساق پاهايش باد كرد. شخصي به او گفت با اينكه خداوند گناه گذشته و آينده تو را بخشيده اين گونه بر خود فشار مي آوري؟ پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ او فرمود «افلا اكون عبداً شكوراً: «آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟»

جابر عرض كرد: «اي پسر رسول خدا! جان عزيزت در خطر است، با اينكه شما از خانواده اي هستيد كه بلاها و گرفتاريها به وسيله آنها رفع و دفع مي گردد و آسمان به خاطر آنها پابرجا است.» امام سجاد عليه السلام فرمود: يا جابر لا ازال علي منهاج ابوي مؤتسياً بهما حتي القاهما: «اي جابر! همواره راه پدرانم (پيامبر و علي) را مي پيمايم، و آنها را الگو قرار مي دهم تا با آنها ملاقات نمايم.» [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار، ج 46، ص 61 و 62.

[2] منظور از گناه، در اينجا ترك اولي است.

[3] مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 148 - 149 - بحار، ج 46، ص 60.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران

عبادت امام سجاد

1- روزي امام صادق (ع) از اميرالمؤمنين صلوات

الله عليه ذكري به ميان آورد و او را تعريف كرد و فرمود: به خدا قسم علي بن ابيطالب لقمه حرامي در دنيا نخورد تا از دنيا رفت. و هيچ وقت دو كار براي او پيش نيامد كه خدا از آنها راضي بود مگر آن كه سخت ترين آن دو را انتخاب نمود.

و هيچ گرفتاري براي رسول خدا (ص) پيش نيامد مگر آنكه براي رفع آن، علي بن ابيطالب را خواست زيرا كه به او اعتماد داشت.

و هيچ كس از اين امت طاقت عمل رسول خدا (ص) نياورد مگر علي بن ابيطالب (ع)، و آنگاه كه كاري انجام مي داد خود را ميان بهشت و جهنم مي ديد، ثواب خدا را اميد داشت و از عقابش مي ترسيد. هزار بنده آزاد كرد كه در آزادي آنها رضاي خدا را مي خواست و همه آنها را با زحمت دست و عرق پيشاني خريده بود. او به خانواده خويش روغن زيتون، سركه و خرمان مي داد (و خود نان جو مي خورد). لباسش جز از كرباس نبود و اگر آستينش بلند بود، قيچي مي خواست و اضافه آن را مي بريد، از فرزندان و خانواده اش در لباس و فقه علي بن الحسين از همه به او شبيه تر بود. روزي ابو جعفر (امام باقر (ع))، پسرش وارد محضر او شد، ديد از عبادت به حالي رسيده كه كسي به حال او نرسيده است، رنگش از كثرت بيداري زرد شده، چشمانش از كثرت گريه جراحت سفيدي درآورده، پيشانيش از كثرت سجده مجروح گشته، بينيش از كثرت سجده پينه بسته و ساقها و پاهايش از كثرت ايستادن در نماز ورم كرده بود.

ابوجعفر (ع) فرمود: از ديدن

حالش خودداري نتوانسته و به گريه افتادم، ديدم او به فكر فرو رفته است، بعد از كمي به من متوجه شد و فرمود: پسر عزيزم بعضي از آن جزوه ها را كه عبادت جدت علي بن ابيطالب در آنها نوشته شده بود به من بده آنها را به محضرش آوردم مقدار كمي خواند، بعد به حالت ناراحتي به زمين گذاشت و فرمود: «من يقْوي علي عبادة علي (ع)» كي مي تواند مانند علي بن ابيطالب عبادت و تهجد داشته باشد. [1] .

2- عبدالله بن موسي از جدش نقل كرده: مادرم فاطمه بنت الحسين (ع) مرا امر مي كرد تا محضر دائيم علي بن الحسين (ع) باشم، من هيچ وقت محضر او نرفتم مگر آن كه با خير و فايده اي بيرون آمدم يا خشيت و خوفي از خدا در قلب من پيدا شد از آن خشيتي كه در او مي ديدم و يا علمي كه از وي استفاده كردم. [2] .

3- ابن شهاب زهري در شبي سرد و باراني آن حضرت را در مدينه ديد كه آردي بر دوش مي كشد، گفت: يابن رسول الله (ص) اين چيست؟ امام فرمود: سفري دارم، براي آن توشه اي آماده كرده ام، مي خواهم در جاي محفوظي بگذارم كه وقت رفتن با من باشد.

گفت: يابن رسول الله! بديد غلام من آن را بردارد،امام راضي نشد. گفت: پس بدهيد من به جائي كه مي خواهيد ببرم و شما زحمت نكشيد. امام فرمود: نه، مي خواهم آنچه را كه در سفر به من ياري مي كند و وارد شدنم را به آنجا كه وارد مي شوم نيكو مي گرداند خودم ببرم و اضافه كرد: زهري! تو را به خدا پي كار

خودت برو و مرا به حال خودم واگذار.

ابن شهاب گويد: بعد از چندي آن حضرت را ديدم كه به سفر نرفته است. گفتم: يابن رسول الله! اثري از سفر در شما نمي بينم؟! فرمود: سفرم آن نيست كه تو گمان كردي بلكه نظرم سفر مرگ بود و براي آن آماده مي شدم، آماده شدن براي مرگ، دوري از حرام و احسان در راه خير است. «قال بلي يا زُهْري ليس هو كما ظننت ولكنه الموت و له اَستعِدّ، انّما الاستعداد للموت تَجنّب الحرام و بذلُ الندّي في الخير». [3] .

4- وقتي كه ابراهيم پسر مالك اشتر، عبيدالله بن زياد لعين را در كنار رودخانه «خاذر» كشت، سر او و سرهاي ديگران را پيش مختار بن ابي عبيده فرستاد. مختار سر ابن زياد را به محضر محمد حنفيه و امام سجاد (ع) فرستاد، سر عبيدالله را وقتي محضر امام آوردند كه طعام ميل مي فرمود. فرمود: وقتي كه مرا در كوفه به مجلس ابن زياد آوردند او طعام مي خورد و سر بريده پدرم در كنار او بود. گفتم: خدايا! مرا نميران تا سر ابن زياد را بوقت طعام خوردن پيش من آورند، خدا را حمد مي كنم كه دعاي مرا اجابت فرمود، بعد گفت: سر ابن زياد را بدور اندازند و در روايت ابن نما آمده كه امام سجده شكر كرد و فرمود: «الحمدلله الذي اَدركَ لي ثاري من عدوّي و جزي اللّه المختار خيراً». [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد: ص 239.

[2] ارشاد مفيد: ص 238.

[3] سير الائمه: ج 3 ص 201 و 209 تأليف سيد محسن امين عاملي.

[4] سير الائمه: ج 3

ص 201 و 209 تأليف سيد محسن امين عاملي.

منبع: نمونه هايي از فضائل و سيره فردي امام علي بن الحسين؛ سيد علي اكبر قريشي.

عفو و گذشت

هشام بن اسماعيل بن هشام كه از طرف عبدالملك بن مروان حاكم مدينه بود با اهل بيت رسول خدا (ص) بد بود و امام سجاد (ع) را بسيار اذيت مي كرد، چون پس از عبدالملك بن مروان او از حكومت مدينه عزل شد، وليد بن عبدالملك دستور داد او را در يك محل عمومي نگاه داشته و ندا كردند هر كه از وي شكايتي و يا در گردن وي حقي دارد بيايد و دادخواهي كند.

او گفت: از هيچ كس ترسي ندارم جز علي بن الحسين كه به او اذيت كرده ام امام صلوات الله عليه بر او گذشت كه او را كنار خانه مروان نگاه داشته بودند، او به امام سلام كرد، حضرت به خواص خويش فرموده بود به وي متعرض نشوند آنگاه امام نه تنها متعرض او نشد، بلكه به وي پيغام فرستاد، اگر به مال احتياج داري بگو ما قدرت دادن آن را داريم و از من و كسان من خاطر جمع باش. هشام بعد از دانستن اين مطلب فرياد كشيد: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» ابن سعد در طبقات از عبدالله پسر امام (ع) نقل كرده چون هشام بن اسماعيل معزول شد،... پدرم ما را جمع كرد و فرمود: اين مرد عزل شده و دستور داده اند كه او را بر سر راه نگاه دارند تا هر كه شكايت دارد از وي دادخواهي بكند كسي از شما متعرض او نشود. گفتم: پدرجان! چرا نكنيم به خدا خاطره هاي تلخي

از او داريم، چنين روزي را آرزو مي كرديم؟! فرمود: پسر عزيزم!

او را به خدا واگذاريم. عبدالله گويد: به خدا قسم كسي از آل حسين (ع) متعرض او نشد تا كارش به پايان رسيد. [1] . ناگفته نماند: عادت اهل بيت (ع) آن بود كه به افتاده متعرض نمي شدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيرالائمه: ج 3، ص 199.

منبع: نمونه هايي از فضائل و سيره فردي امام علي بن الحسين؛ سيد علي اكبر قريشي.

عظمت خداوند در نظر امام سجاد

ابوبصير گويد: امام باقر (ع) فرمود: پدرم زني داشت كه از خوارج بود... [1] يكي از غلامان آن حضرت به وي گفت: يابن رسول الله (ص)! در خانه شما زني است كه از جدت علي بن ابيطالب بيزاري مي كند؟ پدرم او را طلاق داد.

او پيش امير مدينه رفت و شكايت كرد كه علي بن الحسين مهريه مرا نمي دهد امير مدينه به پدرم گفت: يا علي بن الحسين! يا بايد سوگند بخوريد كه صداق او را داده ايد و يا بايد مهريه اش را بدهيد. امام فرمود: پسرم! برخيز و براي اين زن چهار صد دينار بياور، گفتم: پدرجان فدايت شوم مگر شما به حق نيستيد؟!! فرمود: بلي ولي من خدا را بزرگتر از آن مي دانم كه براي پول به او قسم بخورم: «فقلت له يا ابة جُعلت فداك اَلستَ مُحّقاً؟ فقال لي: بلي يا بني ولكنّي اَجللتُ الله ان احلف به يمين صبر». [2] آري اين مطالب تا اعماق روح انسان اثر مي كند.

بيست سال گريه

امام سجاد صلوات الله عليه بر مصيبت پدرش بيست سال گريست. هيچ وقت طعامي به محضر او نياوردند مگر آن كه چشمهايش پر از اشك

گرديد، روزي يكي از غلامانش گفت: يابن رسول الله (ص) آيا وقت تمام شدن غصه ات نرسيد؟! «اما آن لحزنك ان ينقضي»؟! امام فرمود: واي بر تو، يعقوب پيامبر دوازده پسر داشت، خداوند يكي را از پيش او برد، چشمهايش از كثرت گريه سفيد و نابينا گرديد، موي سرش سفيد شد، پشتش خم گرديد، با آن كه پسرش در دنيا زنده بود. اما من با دو چشمم ديدم كه پدرم و برادرم و عموهايم و هفده نفر از خانواده ام همه در كنار من به خون غلطيده بودند. چطور اندوه من تمام شود؟! «و يحك انّ يعقوب النّبي (ع) كان له اِثني عشر ابنا فغيبَ اللّه واحداً منهم فابيضّت عيناه من كثرة بكائه عليه و شاَب رأسه من الحزن وَاْحدَوَْدَب ظَهرُه من الغمّ و كان ابنه حياً في الدنيا و انا نظرت الي ابي و اخي و عمّي و سبعة عشر من اهل بيتي مقتولين حولي فكيف ينقضي حزني». [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: ج 7، ص 435، كتاب الايمان.

[2] سيرالائمه: ج 3 ص 195.

[3] سيرالائمه: ج 3 ص 201.

منبع: نمونه هايي از فضائل و سيره فردي امام علي بن الحسين؛ سيد علي اكبر قريشي.

عبدالله بن هرمز

عبدالله بن هرمز مكي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالمؤمن بن قاسم

شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است، [1] نجاشي مي گويد: وي از ابوجعفر و ابوعبدالله عليهماالسلام روايت كرده، هم او و هم برادرش ثقه بوده اند، وي برادر ابومريم عبدالغفار بن قاسم و قيس بن فهد است و اضافه مي كند كه او در سال 147 از دنيا رفته است در حالي كه هشتاد و يك سال داشت و كتابي دارد كه جمعي از جمله سفيان بن ابراهيم بن فريد حارثي از آن كتاب روايت نقل مي كنند.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبيدالله بن ابي الجعد

كه به وي عبيد نخعي و برادر قبيله سالم و غلام ايشان مي گفتند، از اهل كوفه بوده است و شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

بيدالله بن ابي الوشيم

از مردم كوفه و به او عبيد جنابي نيز مي گفتند، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبيدالله بن ابي الرحمن

عبيدالله بن ابي الرحمن بن موهب مدني، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبيدالله بن مسلم

عبيدالله بن مسلم عمري كوفي، شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبيدالله بن مغيره

عبيدالله بن مغيره عبسي كوفي، شيخ او را از اصحاب زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عقبة بن بشير

عقبة بن بشير اسدي، شيخ او را از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام و امام ابوجعفر عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

علي بن ثابت

بنا به نقل شيخ طوسي، وي از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام مي باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عمران بن ميثم

عمران بن ميثم تمار، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] نجاشي مي گويد: وي غلام و مورد وثوق بوده، از امام ابوعبدالله و امام ابوجعفر عليهماالسلام روايت كرده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عيسي بن علي

شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبادات امام سجاد

تمام مسلمين برآنند كه امام سجاد از همه كس عابدتر بوده و بيش از همه خدا را اطاعت مي كرد، و در عظمت ارتباط با خدا و عبادتش كسي نظير او را نديده است، به حدي كه تمام پرهيزگاران و صالحان را متحير ساخته و همين قدر در عظمت او بس كه در تاريخ اسلام تنها اوست كه به زين العابدين و سيد الساجدين ملقب شده است.

اما عبادات امام عليه السلام از روي تقليد نبود بلكه از ايمان عميق او به خداي تعالي و كمال معرفتش به ذات مقدس آفريدگاري سرچشمه گرفته بود به راستي خدا را نه به طمع بهشت و نه از ترس آتش دوزخ مي ستود بلكه او را شايسته عبادت ديده و عبادتش مي كرد، درست نظير جدش اميرالمؤمنين و سيد العارفين و امام المتقين علي عليه السلام كه خدا را همچون آزادگان عبادت مي كرد و در حقيقت نواده بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام نيز از او پيروي مي كرده است. امام سجاد خود از عظمت عبادتش پرده برداشته و مي گويد:

«من دوست ندارم كه خدا را عبادت كنم و هدفي جز اجر و مزد او را نداشته باشم تا همچون بنده طمعكاري باشم كه اگر طمعي داشت كار كند و اگر نه، كار نكند و دوست ندارم كه خدا را از ترس عذابش عبادت كنم تا چون بنده بد رفتاري باشم كه

اگر از مولايش نترسد كار نكند...» يكي از حاضران با شنيدن اين سخنان پرسيد: «پس براي چه خدا را عبادت مي كنيد؟»

امام عليه السلام از روي ايمان خالص فرمود: «او را به خاطر نعمتهاي ظاهري و باطنيش شايسته عبادت ديده و عبادتش مي كنم...» [1] .

به راستي كه عبادت امام عليه السلام از روي معرفتي بود كه هيچ گونه شائبه شك و ترديد و وسوسه و گمان در آن دخالت نداشت و به خاطر طمع و يا ترس و بيم نبود بلكه برخاسته از ايماني ژرف و ريشه دار بوده است، چنان كه خود آن حضرت درباره انواع عبادت مي فرمايد:

«همانا گروهي خداي عزوجل را از روي ترس و بيم عبادت مي كنند و اين نوع عبادت، عبادت بردگان است، و گروهي ديگر خدا را از روي رغبت و ميل به پاداش عبادت مي كنند و اين عبادت، عبادت بازرگانان است، و گروهي خدا را به خاطر سپاسگزاري عبادت مي كنند كه اين عبادت، عبادت آزادگان است...» [2] . اينها، انواع عبادت و اطاعت است كه سنگين تر از همه در ميزان سنجش اعمال و محبوبتر از همه در پيشگاه خداي متعال همان عبادت آزادگان است كه تنها براي سپاسگزاري از نعمتهاي منعم والا مقام است نه به طمع اجر و مزد او و نه از ترس عقاب و كيفر او. امام عليه السلام در حديث ديگري اين مطلب را تأكيد كرده، مي گويد:

«عبادت آزادگان جز به قصد شكر الهي نمي باشد، نه به خاطر ترس و بيم است و نه به دليل اشتياق و طمع.» [3] . آري محبت خدا در دل و عواطف امام عليه السلام آميخته و از جمله ذاتيات و عناصر

وجودي او بوده است، راويان اخبار مي گويند: امام عليه السلام، در تمام اوقات مشغول به عبادت و طاعت خدا بود، كسي از كنيز آن حضرت درباره عبادتش پرسيد، وي در جواب گفت:

«مفصل بگويم و يا به طور اختصار و مجمل بيان كنم؟»

گفتند: «مختصر بگو.» كنيز گفت: «من هيچ وقت: روز براي او نهار نياوردم و هيچ شبي براي او بستر پهن نكردم.» [4] . آري امام عليه السلام بيشتر عمر خود را روزها به روزه و شبها را به عبادت مي گذراند، گاهي مشغول به نماز و گاهي در دلهاي شب به دادن صدقه نهاني در خانه مستمندان مشغول بود قدر مسلم آن است كه در تاريخ زاهدان مسلمان و عابدان اسلامي كسي همچون امام زين العابدين در عظمت اخلاص و طاعت الهي وجود نداشت و ما اينك به برخي از عبادات آن حضرت اشاره مي كنيم:

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تفسير عسكري: ص 132.

[2] صفة الصفوه: 2 / 53، شذرات الذهب: 1 / 105، حلية: 3 / 134، البداية و النهاية: 9 / 105.

[3] الكواكب الدريه: 2 / 139.

[4] خصال صدوق: ص 488.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

عاقبت ناقه امام سجاد

مي گويند: در شب شهادت امام سجاد عليه السلام، آن حضرت به پسر خود امام باقر عليه السلام فرمود: «اي فرزند! اين شبي است كه مرا وعده وفات داده اند، ناقه ي مرا در حظيره ضبط كن و علفي براي او مهيا بنما.» چون آن حضرت را دفن كردند، ناقه ي خود را رها كرد و از حظيره بيرون آمد و به نزديك قبر رفت

بي آنكه قبر را ديده باشد، و سينه ي خود را بر قبر آن حضرت گذاشت و فرياد و ناله مي كرد و آب از ديده هايش مي ريخت. چون اين خبر را به امام محمد باقر عليه السلام عرض كردند، نزد ناقه آمد و به او فرمود: «ساكت شو و برگرد! خدا براي تو بركت دهد.»

پس ناقه برخاست و به جاي خود برگشت ولي بعد از اندك زماني، دوباره به نزد قبر بازگشت و ناله و اضطراب مي كرد و مي گريست.در اين مرتبه كه خبر را به امام باقر عليه السلام عرض كردند، حضرت فرمود: «آن را وا بگذاريد كه بي تاب است.» آن حيوان همچنان ناله و اضطراب مي كرد تا اينكه بعد از سه روز مرد. مروي است كه: حضرت با آن ناقه بيست و دو حج بجاي آورده بود و يك تازيانه هم بر او نزده بود. [1] .

پي نوشت ها:

[1] بصائر الدرجات.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

عرض ارادت هر روزه خضر نبي به امام سجاد

ابراهيم بن ادهم مي گويد: «با قافله در بياباني مي رفتيم، پس من براي حاجتي از قافله دور شدم، ناگاه كودكي را ديدم كه در بيابان مي رود.با خود گفتم: «سبحان الله! كودكي در چنين بياباني پهناور روان است.» سپس نزديك او شدم و بر او سلام كردم و جواب شنيدم. سپس به او گفتم: «به كجا مي روي؟» گفت: «به خانه ي پروردگارم.» گفتم: «حبيب من! تو كودكي و بر تو واجب نيست!» ايشان فرمود: «اي شيخ! مگر نديدي كه از من كوچكترها بمردند.» عرض كردم: «زاد و راحله ي تو چيست؟!» ايشان فرمود: «توشه ي من پرهيزكاري من

است و راحله ي من دو پاي من، و مقصو من مولاي من است.» عرض كردم: «طعامي با تو نمي بينم؟» فرمود: «اي شيخ! آيا پسنديده است كه ترا كسي به خانه ي خود بر خوان خود بخواند و تو با خود طعام و خوردني ببري؟!» گفتم: «نه.» فرمود: «آن كسي كه مرا دعوت فرموده است به من طعام مي خوراند و مرا سيراب مي فرمايد.»گفتم: «پس پا بردار و تعجيل كن تا خود را به قافله ات برساني.» فرمود: «بر من است كوشش كردن و بر خدا است رساندن من، مگر قول خداوند متعال را نشنيده اي كه: «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين.» [1] .

يعني: «و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعا به راههاي خود هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.» در آن حال كه بر اين منوال بوديم ناگاه شخصي خوشرو با جامه هاي سفيد روي آمد و با آن كودك معانقه نمود و بر او سلام كرد. من به آن شخص رو كردم و گفتم: «ترا قسم مي دهم به آنكه ترا نيكو خلق فرموده است بگو كه اين كودك كيست؟» گفت: «آيا او را نمي شناسي؟ اين علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است.»

پس به آن كودك روي آوردم و گفتم: «ترا سوگند مي دهم به حق پدرانت كه به من بگويي اين شخص كيست؟» امام سجاد عليه السلام فرمود: «اين برادر من، خضر عليه السلام است كه هر روز بر ما وارد مي شود و بر ما سلام مي كند.» عرض كردم: «از تو مسئلت مي نمايم به حق پدرانت كه به من بگويي كه چگونه از اين بيابانهاي

بي آب و علف، بدون زاد و توشه مي روي؟»

حضرت فرمود: «من با زاد و توشه اين بيابانها را مي پيمايم و زاد و توشه ي من چهار چيز است.» عرض كردم: «آنها چيست؟» حضرت فرمود: «دنيا را به تمامي آن بدون استثناء مملكت خدا مي دانم و تمامي مخلوقات را غلامان و كنيزان و عيال خدا مي بينم، و اسباب و ارزاق را به دست قدرت خدا مي دانم، و قضا و فرمان خداي را در تمام زمين خدا، نافذ مي بينم.» گفتم: «خوب توشه اي است توشه ي تو اي زين العابدين، و تو با اين زاد و توشه، منازل سخت آخرت را نيز مي پيمائي چه برسد به دنيا.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي عنكبوت آيه ي 69.

[2] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

عاقبت استهزاء احاديث ائمه

حضرت سجاد عليه السلام به امام باقر عليه السلام فرمود: فرزندم هر كس كه از تو درخواست خير و خوبي نمايد به وي نيكي كن، چه اگر درخواست كننده شايسته ي آن نيكي باشد تو به واقع رسيده اي و كار خوبي را در موردش انجام داده اي و اگر او شايسته آن نيكي نبوده است تو با انجام درخواست او مراتب شايستگي خود را در كار خير ابراز كرده اي.

روزي امام سجاد عليه السلام فرمود: مرگ ناگهاني براي مؤمنين موجب تخفيف گناه است و براي كافران و منافقان باعث حسرت و تأسف است. به درستي كه مرده غسل دهنده و حمل كننده خود را مي شناسد، اگر اهل سعادت باشد با سرعت به طرف قبرستان مي

رود و اگر اهل شقاوت باشد آهسته به سوي قبرستان مي رود. وقتي حضرت اين سخنان را بيان مي فرمود. شخصي به نام حمزه ابن سمره هم حضور داشت او با تمسخر گفت: پس من در آن روز مي پرم و هنگام سخن گفتن خنديد و بعضي از حاضرين در مجلس را نيز خندانيد و از آنجا به خانه خود رفت. امام سجاد عليه السلام گفت: خدايا حمزة بن سمره بر حديث فرزند رسول تو تمسخر مي كند او را به مرگ ناگهاني بميران بعد از ساعتي غلام حمزه با عجله مي دويد و آثار حزن و ماتم و گريه در صورتش ظاهر بود يكي از اصحاب امام علت گريه اش را پرسيد گفت: خواجه ام حمزه به در خانه رسيد و با مرگ ناگهان دنيا را وداع كرد، به خدا قسم هنگام مردن چنان مي ناليد كه همه مردم آن اطراف مي شنيدند و مي گفت: هزار واي بر حمزه سمره كه از خويشان خود دوري كرد و به دركات جحيم و جهنم نزديك شد. در اين موقع امام سجاد عليه السلام فرمود: الله اكبر، اين نتيجه استهزاء او بر سخن اولاد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

عاقبت دزد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: هر كس به قسمت راضي است و اهل قناعت است از بي نيازترين مردم است.

شيخ طوسي در كتاب مجالس و اخبار از يحيي بن ابي العلا نقل مي كند كه گفت: شنيدم حضرت باقر عليه السلام مي فرمود: حضرت سجاد عليه السلام براي

حج به جانب مكه رفت، به دره اي رسيد. دزدي راه را بر آن حضرت بست. حضرت به دزد فرمود: چه مي خواهي؟ گفت: مي خواهم تو را بكشم و مالت را ببرم. فرمود: هر چه دارم با تو تقسيم و بر تو حلال مي كنم. دزد گفت: نه، حضرت فرمود: به مقدار هزينه ي سفر براي من بگذار، بقيه را بردار. دزد نپذيرفت. حضرت فرمود: خدا كجاست؟ دزد گفت: خواب است. ناگاه دو شير جلو آمدند، يكي سر دزد را گرفت و ديگري پايش را و حضرت فرمود: گمان كردي خدا از تو غافل است؟

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

عبدالله بن عباس

عبدالله بن عباس با همه عظمت شأن و مقام و عمر زيادي كه داشت، از امام زين العابدين عليه السلام تجليل مي كرد و در مقابل آن حضرت با خضوع و تكريم خم مي شد و همين كه آن بزرگوار را مي ديد تمام قد از جا برمي خاست و با صداي بلند مي گفت: «مرحبا به دوست دوست.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق: 36 / 147.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عمر بن عبدالعزيز

عمر بن عبدالعزيز از جمله كساني است كه معاصر امام زين العابدين عليه السلام بوده و از مقام والاي او مطلع بود، روزي امام (ع) با وي ديدار كرد و چون برگشت، عمر رو به يارانش كرد و پرسيد: «شريفترين مردم كيست؟» جمعي از افراد چاپلوس حاضر در جلسه گفتند: «شما.»

عمر، با تمام صراحت حقيقت را بيان كرد و گفت:

«هرگز! همانا شريفترين مردم اين آقا بود كه از نزد ما رفت - يعني امام زين العابدين - و آن كسي كه مردم دوست دارند كه از پيروان او باشند، اما او دوست ندارد كه پيرو ديگري باشد.» [1] .

معناي سخنان عمر، آن است كه امام عليه السلام به مقامي از شرافت و بزرگي رسيده است كه هيچ كسي از طبقات مختلف مردم نرسيده و همه دوست دارند كه نوعي پيوستگي و ارتباط با آن حضرت داشته باشند، و اين هم به خاطر مقام و منزلت والاي اجتماعي آن بزرگوار است در حالي كه او مايل نيست و دوست ندارد وابسته به كسي باشد زيرا همه در

درجه اي پايين تر از آن حضرت قرار دارند و بزرگداشت و تجليل عمر از امام تا بدان جا رسيده بود كه وقتي خبر وفات امام را شنيد، جملات زير را در سوك آن بزرگوار گفت: «چراغ روشني بخش دنيا و زينت و جمال اسلام و زيور عبادت كنندگان از دست رفت.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 4 - 3 و قريب به اين مضمون در محاضرات الادباي راغب اصفهاني: 1 / 166 آمده است.

[2] تاريخ يعقوبي: 3 / 48.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عبدالملك بن مروان

دشمن ديگري از دشمنان اهل بيت عليهم السلام يعني عبدالملك بن مروان نيز به فضيلت امام عليه السلام اعتراف نمود، موقعي كه با او ملاقات كرد و ديد در اثر عبادت زياد نحيف و لاغر شده است، از روي تعجب رو به آن حضرت كرد و گفت: «به راستي كه مقام اجتهاد و كوشش در راه خدا بر تو روشن گشته و تفضلات الهي از قبل شامل حال تو شده است و تو پاره تن رسول خدا و خويشاوندي نزديك و رابطه قطعي با آن حضرت داري و تو بر ديگر افراد اهل بيت و مردم روزگار فضيلت زيادي داري و به تو فضل و دانش و دين و تقواي فراواني داده شده به حدي كه مثل آن را به كسي نداده اند و پيش از تو كسي جز نياكانت به آن حد نرسيده اند.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 75.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف

قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عماد الدين

داعي عماد الدين ادريس قرشي مي گويد: «اما علي بن حسين، زين العابدين عليه السلام پس از امام حسن و امام حسين عليهماالسلام از تمام اهل بيت - عليهم جميعا الصلواة والسلام - بالاتر و گراميتر بوده و پارسايي و زهد و عبادتش بيشتر بوده است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون الاخبار و فنون الآثار: ص 144.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

علي بن عيسي اربلي

ابوالحسن علي بن عيسي بن ابي الفتح اربلي مي گويد: «مناقب امام علي بن حسين از شمار ستارگان بيشتر است، و كسي كه بخواهد اوصافش را بگويد تا بي نهايت مي كشاند، وي در آسمان مناقب همچون ستارگان براي طالبان هدايت مي درخشد، چرا ندرخشد در حالي كه از همه مردم جهان - جز علي، فاطمه، حسن، حسين و محمد (ص) - بالاتر است و اين مقدم داشتن به دليل هماهنگي با طبع آدمي و برخاسته از سرشت اوست. بنابراين هيچ ترديدي به خود راه مده، و هرگاه انديشه را چنان كه بايد به كار اندازي خواسته خويش را از افتخارات و سروري هر چه بخواهي ميابي زيرا كه امام و رهبر رباني و مجسمه اي از نور، بزرگ بزرگان و زاهد زاهدان و قطب اقطاب، عابد عابدان، نور مشكات رسالت، نقطه دايره امامت فرزند دو قوم نيكو، از دو سو بزرگوار، داراي قلبي آرام و نور چشم، علي بن حسين عليه السلام است، آيا مي داني كه علي بن حسين كيست؟! كسي كه بيش از هر كس در درگاه خدا مي ناليد و روي دل به آن درگاه داشت، به سنت پيامبر و

كتاب خدا عمل مي كرد و سخن شايسته مي گفت: همواره در محراب عبادت به سر مي برد و در معارفش بي نظير بود، كسي كه امروزش از ديروز بالاتر و در معارف بر همه خلايق برتري داشت و زمام اختيار شرف و بزرگي را به دست گرفت و بر بلنداي آن صعود كرد و در زادگاه و اصالت و پاكي و ريشه و ذاتش كسي به مرتبه او نمي رسد و زبان از وصف او عاجز و ناتوان است؛ در خلوتهاي راز و نياز با خدا بي همتا بود، فرشتگان از نحوه حضور وي در پيشگاه خدا متعجب بودند و از موضع خوف و خشيت او در برابر خدا در شگفت بودند كه چگونه سيل اشك از ديدگان مي باريد، پس خدا تو را تأييد كند، درست در شرح حال آن حضرت دقت كن و با چشم عبرت بين آثار شگفت آور آن بزرگوار را بنگر و در زهد و عبادت و خضوع و خشوع و تهجد و صلوات مداوم و دعاهاي آن بزرگوار در اوقات مناجات با خدا و استمرار بر ملازمت در عبادتش و ايثار، صدقات و بذل و بخشش فكر كن و درباره توسلاتش كه با همه فصاحت و بلاغتي كه دارد كه حكايت از خضوع و خشوع آن حضرت در پيشگاه خدا مي كند و به عجز و ناله اش تفكر كن و همچنين ايستادن آن حضرت را در محضر خدا - با همه طاعت فراوانش - نظير گنهكاران و اعتراف به گناهان براي بخشش و گريه و زاري و بي تابي و دل شكستگي از ترس و خشيت الهي و بيم و هراسش را ببين، تمام شب او مشغول ذكر خدا

و پيشاني بندگي بر خاك مي ساييد در حالي كه به تقديس پروردگار و مناجات خداي تعالي مشغول بود، خدا را مخاطب قرار مي داد و در خانه او را مي كوبيد و خود را در محضر خدا مي ديد و از همه چيز رو مي گردانيد و تنها به درگاه او متوجه بود؛ از دنياي دون بريده و از اين پيكر بشري جدا شده؛ جسمش در زمين به حال سجده افتاده و روحش به ملأ اعلي پيوسته بود و چون آيات عذاب را تلاوت مي كرد چنان به خود مي پيچيد كه گويا مقصود آيه، اوست در حالي كه آن بزرگوار به دور از عذاب الهي و مبرا از آن است. آري در حالات آن حضرت اموري عجيب و حالاتي غريب مشاهده مي كني؛ مي بيني كه وجودش در پيشگاه خدا مقرب بوده و يقين پيدا مي كني كه هرگز شك و ريبي در او راه نداشت و معرفتش چون كسي بود كه حجابها برطرف شده و درهاي معرفت به روي او گشوده و اين همه ميوه آن درخت است، همچنان كه اين يكي از ده گوهر و اين نطفه پاك از آن چشمه جوشان است و اين پديده و تازه اي از آن كهن و قديم مي باشد و بحق اين در گرانبها، از آن درياي متلاطم است و اين ستاره تابان از آن ماه فروزان است و اين شاخه سر برآورده از آن اصل ثابت و استوار مي باشد و اين نتيجه و حاصل آن مقدمه است و به راستي اين جانشين محمد، علي، حسن، حسين و فاطمه مجلله و معظمه است، اين است اصل و نسب و پاك امام زين العابدين عليه السلام...» [1] .

علامه محقق اربلي به برجسته ترين صفات امام سجاد عليه السلام، كه باعث افتخار هر مسلماني هستند، اشاره كرده است به راستي كه صفات نوراني آن حضرت استمرار و امتداد صفات و خصوصيات پدران و نياكانش است كه بدان وسيله مسير تاريخ را عوض كردند و با آن صفات راه بشريت را روشن ساختند و آدمي را پس از آن كه در بيابانهاي مهلك و نادانسته هاي اين زندگي دنيوي سرگردان بود با راه و رسم حق و حقيقت آشنا كردند.

البته فضايل و نيكيهاي امام عليه السلام چنان است كه در وصف نگنجد و زبان از بيان تمام آنها عاجز است زيرا او شاخه اي از شجره نبوت و درخت امامت است كه خداوند كمال مطلق را در آنها به وديعت نهاده تا در روي زمين جلوه گر حق و حقيقت باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه: حالات امام علي بن الحسين عليهماالسلام.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عارف تامر

عارف تامر: گويد: «امام زين العابدين به زهد و عبادت شهرت داشت و در اين صفات بي نظير بوده است و از اين رو به زين العابدين و سجاد ملقب گشت.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامامة في الاسلام: ص 116.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عذر بدتر از گناه

زهري كه از كارگزاران بني اميه در مدينه بود، فردي را تنبيه نمود، به مرگ وي انجاميد. براي جبران اين لغزش زندگي و خانواده خويش را ترك گفته، در بيابان منزل گزيده، به عبادت پرداخت و تصميم گرفت هيچ گاه در زير سقف قرار نگيرد!

گذر سيدالساجدين عليه السلام به وي افتاد. حضرت هنگامي كه رفتار وي را مشاهده نمود به وي فرمود: قنوط و نااميدي تو بدتر از خطاي تو است. ديه مقتول را بپرداز و به زندگي خويش برگرد. از آن زمان به بعد زهري از آن رفتار دست برداشت و از كارهاي اجرايي بني اميه نيز كناره گرفته و از اصحاب خاص حضرت قرار مي گيرد، كه بني اميه از امام سجاد عليه السلام تعبير به پيامبر زهري مي نمودند. [1] . اين همان عذر بدتر از گناه است كه زهري به آن گرفتار شده است. امام فرزانه اين گونه رهنمود مي دهد و كج انديشي وي را اين چنين سامان مي بخشد. برخي افراد خشك و بي تدبير، كج انديشي هاي رفتار خويش را با رنگ مذهبي مي آميزند كه باعث واژگون جلوه دادن دين، و گريز ديگران از دين مي گردند. امام كه صراط مستقيم است، اين گونه اين بيماري را درمان نموده و كج

راهگي را چاره مي انديشد، كه قتل خطا در دين دستوري دارد كه بايد ديه آن را پرداخت، نه آن كه براي جبران آن، زندگي و خانواده را انگار نموده، به عبادت خشك و بي رمق و بي روح و خودسرانه و بي معنا پرداخت.

از اين نوع كج انديشي ها در ميان مردم چه فراوان به چشم مي خورد. افراد برداشت هاي خشك و خشن خويش را با رنگ دين، مي آميزند و رفتار خويش را تبلور دين مي نمايانند كه روشنگران دين مانند امام همام، اين گونه اين كج راهگي ها را اصلاح مي نمايند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طبقات، ج 5، ص 110، مناقب، ج 4، ص 173، كشف الغمه، ج 2، ص 105.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

عبادت

عبدالملك، پنجمين خليفه اموي به امام سجاد عليه السلام عرض كرد: «چرا آن همه در عبادت زحمت مي كشي؟ تو پاره تن پيامبر صلي الله عليه و آله و بسيار به آن حضرت نزديك هستي و داراي كمالات عظيم مي باشيد و در اين جهت نظير نداري؟!»

امام سجاد عليه السلام فرمود: آنچه گفتي از توفيقات و عنايات الهي است كه به من عطا فرموده است. «فاين شكره علي ما انعم؟» پس شكر و سپاس در برابر نعمتهايي كه خداوند عطا فرموده است كجا رفت؟ سپس عبادت رسول خدا صلي الله عليه و آله را توصيف نمود كه آن حضرت در برابر معترضين مي فرمود: «آيا بنده سپاسگزار نباشم.» آنگاه امام سجاد عليه السلام فرمود:

«والله لو تقطعت اعضايي، و سالت مقلتاي علي صدري لن اقوم لله جل جلاله بشكر عشر العشير من نعمة واحدة من جميع نعمه التي لا يحصيها العادون...»

سوگند به خدا، اگر بر اثر عبادت، اعضايم بريده گردند و چشمهايم از كاسه بيرون آيند و روي سينه ام بيفتند، نمي توانم شكر يك دهم يك نعمت از ميان همه نعمتهايش را كه شماره كنندگان قادر به شمارش آنها نيستند، ادا كنم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 57.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

عبادت حضرت علي

روزي حضرت باقر عليه السلام فرمود: خدمت پدرم رسيدم، مشاهده كردم به جايي از عبادت رسيده كه هيچ كس نخواهد رسيد. صورتش از شب زنده داري زرد و چمشها از شدت گريه مانند آتشي سرخ گرديده، پيشاني از سجده پينه بسته، قدمهاي مباركش با ساق پا به واسطه سر پا ايستادن در نماز ورم كرده بود فرمود: من ديگر نتوانستم خودداري كنم. از ديدن آن حال دلم سوخت و شروع به گريه نمودم. در آن موقع پدرم به فكر فرو رفته بود. بعد از مختصر زماني متوجه من شد و فرمود: پسر جان يكي از جزوه هاي عبادت علي بن ابيطالب عليه السلام را بياور. جزوه اي را تقديم كردم. اندكي از آن خواند و با خاطري افسرده جزوه را به زمين گذاشت و فرمود: «من يقوي علي عبادة علي بن ابيطالب عليه السلام». چه كس قدرت دارد مانند علي بن ابي طالب عليه السلام عبادت كند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 75.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

عصبيت

از امام سجاد عليه السلام راجع به عصبيت كه از اخلاق جاهليت است پرسيدند آن حضرت در پاسخ فرمود: «العصبية التي يأثم عليها صاحبها أن يري الرجل شرار قومه من خيار قوم آخرين، و ليس من العصبية أن يحب الرجل قومه، و لكن من العصبية أن يعين قومه علي الظلم». [1] .

«تعصبي كه صاحبش به خاطر آن گنهكار مي شود آن است كه بديهاي نياكان و خاندان خود را از نيكيهاي ديگران بهتر بداند، در حالي كه اين تعصب نيست كه

كسي قبيله و تبار خود را دوست بدارد، بلكه تعصب آن است كه قبيله و تبار خود را در ظلم و ستمشان ياري كند.»

براستي امام عليه السلام تعصب كوركورانه اي را كه صاحب آن بدان وسيله گنهكار مي شود بااين تعريف شيوا بيان كرده است به اين ترتيب كه مردي بدكاران و تبهكاران قبيله خود را از بهترين و شايسته ترين مردمان بپندارد و آنان را بر ظلم و تجاوزشان ياري كند زيرا كه اين عمل به واقع حق ناشناسي و زير پا گذاشتن ارزشها است اما اين كه انسان ايل و تبارش را دوست بدارد به هيچ وجه از عصبيت نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: 2 / 308.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

عبدالله باهر

به جهت زيبائي و درخشندگي چهره اش او را باهر مي گفتند و به نقل شيخ مفيد متولي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين بود و مردي فاضل و فقيه به شمار مي رفت از رسول خدا روايات بسياري نموده و مردم نيز از او حديث گويند و آثاري را از او حفظ كرده اند من جمله حديثي است كه ابراهيم بن داود (به سند خود) از او نقل نموده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بخيل تمام عيار كسي است كه هر گاه نام من نزد او برده شود، بر من صلوات نفرستد [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد جلد2 باب10.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد؛ چاپ اول 1386 .

عمر بن علي

عمر بن علي، شخص فاضل و جليل القدر و بسيار پارسا و سخي بوده.

او نيز متولي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله و أميرالمؤمنين عليه السلام بوده است و داود بن قاسم از حسين بن زيد روايت نمود كه عمويم عمر بن علي را ديدم كه با كسي كه مي خواست از صدقات علي عليه السلام (باغي يا بستاني) به خرد شرط مي كرد كه در ديوار باغ، چند راه و رخنه بگذارد و از كسي كه براي خوردن ميوه (از آن رخنه ها) داخل باغ مي شود ممانعت ننمايد. و اين عمر بن علي جد امي سيد مرتضي علم الهدي و سيد رضي است كه هر دو از مجتهدين و محققين عالي مقام و شاگرد و تعليم يافته ي شيخ مفيد بودند.

در كتب معتبره نقل شده است كه شيخ مفيد شبي در عالم رؤيا ديد كه حضرت فاطمه عليهاالسلام

با دو نورديده اش حسن و حسين در حالي كه كودك بودند وارد مسجد شيخ شد و آن دو را نزد او آورد و خطاب فرمود كه يا شيخ، علمهما الفقة. (اين دو كودك را فقه بياموز!) شيخ بيدار شد و از اين خواب متعجب بود و همين كه روز شد وارد مسجد گرديد و در اين اثنا فاطمه والده ي دو سيد مزبور با كنيزان خود در حالي كه دست دو پسرش مرتضي و رضي را كه كودك بودند گرفته بود وارد شد.

چون نظر شيخ بر آن مخدره افتاد به جهت احترام از جاي برخاست و بر او سلام كرد، آن مخدره گفت اي شيخ اين دو كودك پسران منند، اينها را آماده كرده ام كه بر ايشان فقه بيآموزي، شيخ چون اين را شنيد گريست و خواب خود را بر آن عليا مخدره نقل كرد و مشغول تعليم آنها شد تا به مرتبه ي رفيعه و مقام بلندي از كمالات و فضائل و علوم رسيدند [1] .

براي دانستن شرح حال بقيه ي فرزندان حضرت سجاد عليه السلام به كتب رجال و تاريخ من جمله منتخب التواريخ و منتهي الآمال مراجعه شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال جلد2 ص32.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد؛ چاپ اول 1386 .

عبدالله باهر

اين بزرگوار را از اين لحاظ باهر مي گويند كه صورتش نوراني و درخشنده بوده.

شيخ مفيد مي نگارد: عبدالله باهر مردي فاضل و فقيه بود، اخبار و روايات زيادي از پدران خود نقل كرده كه از جمله آنها اين خبر است:

پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: بخيل به تمام معنا آن كسي است كه

نام من نزد او برده شود و او صلوات نفرستد.

نوه هاي عبدالله باهر

1 - يكي از نوه هاي عبدالله باهر: عباس بن محمد بن عبدالله است كه هارون الرشيد او را كشت. علت اينكه هارون وي را كشت اين بود كه عباس نزد هارون آمد، ما بين او و هارون سخناني رد و بدل شد، در خاتمه هارون به وي گفت:

يابن الفاعله!

عباس در جوابش گفت: معني كلمه فاعله يعني زن زناكار و او مادر تو بود، زيرا مادر تو كنيزكي بود و برده فروشان (اشخاصي كه غلام و كنيز خريد و فروش مي كردند) در ميان رختخواب او رفت و آمد مي نمودند!!

هارون از اين سخن در غضب شد، لذا عباس را نزد خويش طلبيد و با گرز آهنين آنقدر بر صورت او زد تا شهيد شد!

2 - عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبدالله باهر. صاحب كتاب عمدة الطالب مي نويسد: عبدالله بن احمد در ايام مستعين (كه يكي از خلفاء بني عباس بوده) خروج كرد، وي را گرفتند و به طرف سرمن رآ انتقال دادند، از جمله اهل و عيال او دخترش زينب بود، ايشان مدتي در سرمن رآ به سر بردند. عبدالله بن احمد در شهر سامراء از دنيا رفت، اهل و عيال وي به حضرت امام حسن عسكري عليه السلام پيوستند، آن بزرگوار ايشان را مورد محبت و نوازش قرار داد، دست محبت بر سر زينب كشيد، انگشتر خود را كه از نقره بود به زينب داد زينب آن انگشتر را حلقه نمود و به گوش خود كرد، زينب با اينكه مدت صد سال عمر كرده بود مويش مشكي بود

و در موقع وفات آن حلقه را در گوش داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 137

عمر الاشرف

شيخ مفيد مي نويسد: عمر بن علي بن الحسين عليه السلام شخص فاضل و جليل القدري بود، وي متصدي صدقات پيغمبر اكرم و صدقات حضرت علي بن ابي طالب عليهماالسلام بود، او مردي باتقوا و باسخاوت بود.

داود بن قاسم از حسين بن زيد روايت مي كند كه گفت: عمويم عمر بن علي بن الحسين با آن افرادي كه ميوجات صدقات حضرت علي بن ابي طالب را مي خريدند شرط مي كرد: سوراخي به ديوار آن باغ و بستانها بگذارند كه هر كس بخواهد داخل شود و از آن ميوجات بخورد.

نگارنده گويد: عمر بن امام زين العابدين را از اين لحاظ شرف مي گفتند كه حسب و نسب وي از طرف پدر و مادر به حضرت علي بن ابي طالب و حضرت فاطمه زهراء عليهماالسلام منتهي مي شود زيرا پدرش حضرت علي بن الحسين و مادرش دختر حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام است.

عمر بن علي بن ابي طالب را در مقابل عمر بن علي بن الحسين اطرف مي گفتند، زيرا حسب و نسب وي فقط از طرف پدري به حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام منتهي مي شود.

عمر اشرف در سن شصت و پنج (65) و به قولي در سن هفتاد (70) سالگي از دنيا رفت.

امام زاده جعفر دامغان قبر امام زاده جعفري كه در دامغان معروف مي باشد از نوه هاي همين عمر اشرف است، زيرا نسب وي - چنان كه در بقعه او نوشته شده - بدين قرار است: هذا قبر الامام الهمام

المقتول قرة عين الرسول صلي الله عليه و آله جعفر بن علي بن حسن بن علي ابن عمر بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب سلام الله عليه. اين امام زاده جعفر غير از آن امام زاده جعفري است كه در شهر ري كشته شده. زيرا حسب و نسب آن امام زاده جعفري كه در ري شهيد شده - چنان كه در كتاب مقاتل الطالبيين مي نگارد - بدين قرار است: جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين عليهم السلام.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

عبدالرحمن بن حفص القرشي

«كان علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام اذا توضأ أصفر، فيقول له أهله: ما هذا الذي يعتادك عند الوضوء؟ فيقول: أتدرون بين يدي من أريد أن أقوم؟» [1] . «علي بن حسين وقتي كه مي خواست وضو بگيرد رنگش زرد مي شد، از خاندانش به او مي گفتند: اين چه حالي است كه به هنگام گرفتن وضو بر تو عارض مي شود، مي فرمود: آيا مي دانيد در مقابل چه كسي مي خواهم بيايستم»؟!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كفاية الذالب، ص 449.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

عبدالرحمن جامي

«عبدالرحمن بن احمد» (898 - 817 ه) شيرازي مشهور به «جامي» نورالدين، عالم جامع در علوم عقلي و نقلي، و سني صوفي مشرب بود. «محقق بهبهاني» از جد خود «محمد تقي مجلسي» نقل كرده كه «عبدالرحمن جامي» سني در «سلسلة الذهب» قصيده فرزدق را به فارسي به نظم كشيده و گفته است كه زني از اهل كوفه «فرزدق» را بعد از مرگ در خواب ديد، از او پرسيد كه خدا با تو چه كرد؟ گفت خدا مرا به سبب آن قصيده كه در مدح «علي بن الحسين عليه السلام» گفتم، آمرزيد سپس مي گويد: اگر حق تعالي به بركت اين قصيده تمامي اهل عالم را مورد لطف و رحمت خود قرار دهد، سزاوار است.

«جامي» در «سلسلة الذهب» گفته:

«هشام بن عبدالملك» در طواف كعبه بود هر چند خواست كه «حجرالأسود» را استلام كند به واسطه ازدحام طايفان ميسر نشد به جانبي نشست و مردم را نظاره مي كرد ناگاه حضرت امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام حاضر شد و به طواف خانه مشغول گرديد چون به

حجرالأسود رسيد، همه مردمان به يك جانب شدند، تا تقبيل حجرالأسود كرد يكي از اعيان شام كه همراه هشام بود، پرسيد كه: اين چه كسي است؟ هشام گفت: نمي شناسم. از ترس آن كه مبادا اهل شام به وي رغبت نمايند. «فرزدق» (ره) شاعر آنجا حاضر بود گفت: من مي شناسمش و در جواب سائل قصيده اي انشاء كرد بيست بيت كما بيش در تعريف و مدح امام زين العابدين عليه السلام:

پور عبدالملك بنام هشام

در حرم بود با اهالي شام

ميزد اندر طواف كعبه قدم

ليكن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه اي بنشست

ناگهان نخبه نبي و ولي

زين عباد بن حسين علي

در كساء بها و حله نور

بر حريم حرم فكند عبور

هر طرف مي گذشت بهر طواف

در صف خلق مي فتاد شكاف

زد قدم بهر استلام حجر

گشت خالي ز خلق راه و گذر

شامئي كرد از هشام سؤال

كيست اين با چنين جمال و جلال

از جهالت در آن تعلل كرد

وز شناسائيش تجاهل كرد

گفت نشناسمش ندانم كيست

مدني يا يمان يا مكي است

بوفراس آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر

گفت: من مي شناسمش نيكو

زو چه پرسي به سوي من كن رو

آن كس است اين كه مكه و بطحا

زمزم و بو قبيس و خيف و مني

حرم و حل و بيت و ركن حطيم

ناودان و مقام ابراهيم

مروه مسعي صفا حجر عرفات

طيبة كوفه كربلا و فرات

هر يك آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرةالعين سيد الشهداست

غنچه شاخ دوحه زهراست

ميوه باغ احمد مختار

لاله راغ حيدر

كرار

چون كند جاي در ميان قريش

رود از فخر تر زبان قريش

كه بدين سرور ستوده شيم

به نهايت رسيد فضل و كرم

ذروه عزتست منزل او

حامل دولت است محمل او

از چنين عز و دولت ظاهر

هم عرب هم عجم بود قاصر

جد او را به مسند تمكين

خاتم الأنبياست نقش نگين

لايح از روي او فروغ هدي

فايح از خوي او شميم وفا

طلعتش آفتاب روزافروز

روشنائي فزاي و ظلمت سوز

جد او مصدر هدايت حق

از چنان مصدري شده مشتق

ز حيا نايدش پسنديده

كه گشايد بر وي كس ديده

خلق ازو نيز ديده خوابانند

كز مهابت نگاه نتوانند

نيست بي سبقت تبسم او

خلق را طاقت تكلم او

در عرب در عجم بود مشهور

كه مدانش مغفلي مغرور

همه عالم گرفت پرتو خور

گر ضريري نديد از آن چه ضرر

شد بلند آفتاب بر افلاك

بوم اگر زان نيافت بهره چه باك

بر نكو سيرتان و بدكاران

دست او ابر موهبت باران

فيض آن ابر بر همه عالم

گر بريزد نمي نگردد كم

هست از آن معشر بلند آئين

كه گذشتند ز اوج عليين

حب ايشان دليل صدق و وفاق

بغض ايشان نشان كفر و نفاق

قربشان پايه علو و جلال

بعدشان مايه عتو و ضلال

گر شمارند اهل تقوي را

طالبان رضاي مولي را

اندر آن قوم مقتدا باشند

و اندر آن خيل پيشوا باشند

گر بپرسد ز آسمان بالفرض

سائلي من خيار اهل الأرض؟

به زبان كواكب و انجم

هيچ لفظي نيايد الا «هم»

هم غيوث الندي اذا وهبوا

هم ليوث الشري الذا نهبوا

ذكرشان سابق است در

افواه

بر همه خلق بعد ذكر «الله»

سر هر نامه را رواج فزاي

نام آنهاست بعد نام خداي

ختم هر نظم و نثر را الحق

باشد از يمن نامشان رونق

تمام شدن انشاء قصيده فرزدق در مدح امام زين العابدين عليه السلام و غضب كردن هشام بر فرزدق و حبس كردن وي

چون هشام آن قصيده غرا

كه فرزدق همي نمود انشا

كرد از آغاز تا به آخر گوش

خونش اندر رگ از غضب زد جوش

بر فرزدق گرفت حالي دق

همچو بر مرغ خوش نوا عقمق

ساخت بر چشم شاميان خوارش

حبس فرمود بهر آن كارش

اگرش چشم راست بين بودي

راست كردار و راست دين بودي

دست بيداد ظلم نگشادي

جاي آن حبس خلعتش دادي

اي بسا راست بين كه شد مبدل

از حسد حس اود شد احول

آن كه احوال بود ز اول كار

چون شود حالش از حسد هشدار

آفت ديده جسد رمد است

رمد ديده خود حسد است

از حسد ديده خرد شد كور

وز رمد ديده جسد بي نور

جان حاسد ز داغ غم فرسود

وز غم آسوده خاطر محسود

دائما از طبيعت فاسد

بر خدا معترض بود حاسد

كه چنان مال يا منال چرا

مر فلان را همي دهد نه مرا

گر بدانم نمي كند خوشدل

كاش ازو نيز سازدش زايل

حسد المرء يأكل الحسنات

و ان اعتاد كسبها سنوات

نكشد از شر شرر هيزم

آن ضرر كز حسد كشد مردم

آن حسد خاصه كاهل نفس هوا

مي برند از گزيدگان خدا

جان اينان مقر قرب و وصال

جاي آنان جحيم بعد نكال

ز آسمان مه همي دهد پرتو

بر زمين سگ همي

زند عوعو

ز آسمن خور همي درخشد فاش

بر زمين كور مي شود خفاش

خبر يافتن امام زين العابدين عليه السلام از مدح فرزدق و دوازده هزار درهم فرستادن براي وي و گفتن فرزدق كه: من اشعار بسيار گفته بودم و مدائح دروغ آورده، اين ابيات بهر كفارت بعضي از آنها گفتم براي خداي عزوجل و دوستي فرزندان رسول صلي الله عليه و آله:

قصه مدح بوفراس رشيد

چون بدان شاه حق شناس رسيد

از درم بهر آن نكو گفتار

كرد حالي روان ده و دو هزار

بوفراس آن درم نكرد قبول

گفت مقصود من خدا و رسول

بود از آن مدح ني نوال و عطا

ز آن كه عمر شريف را ز خطا

همه جا از براي هر همجي

كرده ام صرف هر مديح و هجي

تافتم سوي اين مديح عنان

بهر كفارت چنان سخنان

قلته خالصا لوجه الله

لا لأن استفيض ما أعطاه

قال زين العباد و العباد

ما نؤديه عوض لا نرتاد

ز آن كه ما اهل بيت احسانيم

هر چه داديم باز نستانيم

ابر جوديم بر نشيب و فراز

قطره از ما به ما نگردد باز

آفتابيم بر سپهر علا

نفتد عكس ما دگر سو را

چون فرزدق به آن وفا و كرم

گشت بينا قبول كرد درم

از براي خداي بود و رسول

هر چه آمد از و چه رد چه قبول

بود از آن هر دو قصدش الحق حق

مي كنم من هم از فرزدق دق

رشحه ز آن سجال و لطف و نوال

كه رسيدش از آن خجسته مآل

ز آن حريفم اگر رسد حرفي

بندم از دولت ابد طرفي

صادقي از مشايخ حرمين

چون شنيد آن نشيد دور از شين

گفت نيل مرا ضي حق را

بس بود اين عمل فرزدق را

گر جز اينش ز دفتر حسنات

بر نيايد، نجات يافت نجات

مستعد شد رضاي رحمان را

مستحق شد رياض رضوان را

ز آن كه نزديك حاكم جائر

كرد حق را براي حق ظاهر [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] پايان اشعار جامي، سلسلة الذهب، ص 145 - 141، چاپ كتابفروشي سعدي.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

عبدالله بن اسعد اليافعي

معروف به «قطب مكه» (متوفي 755 ه) و صاحب تأليفات زياد از جمله «مرآة الجنان» مي گويد:

«روي ان زين العابدين كان كثير البر بأمه فقيل له: انا نراك من أبر الناس بأمك و لسنا نراك تأكل معها في صحفة، فقال: أخاف أن تسبق يدي الي ما سبقت اليه عينها. و روي ايضا أنه كان اذا توضأ اصفر لونه و اذا قام الي الصلاة أخذته رعده فقيل له: ما لك؟ فقال: ما تدرون بين يدي من أقوم»؟ «روايت شده است كه زين العابدين عليه السلام به مادرش زياد احسان و نيكي مي كرد و به او گفته شد: ما تو را مهربانترين مردم به مادرت مي بينيم ولي نمي بينيم با مادرت در يك ظرف غذا ميل كني؟! فرمود: از اين مي ترسم كه دست من به سوي غذائي دراز شود كه قبل از من نظر مادرم به آن افتاده». و نيز روايت شده وقتي كه مي خواست وضو بگيرد رنگش زرد مي شد وقتي كه به نماز بر مي خاست، رعشه اندامش را مي گرفت، به او گفته مي شد: چرا اين چنين شدي؟ مي فرمود: نمي دانيد در خدمت چه كسي ايستاده ام؟». «وقع

حريق في بيت هو فيه و هو ساجد و جعلوا يقولون له: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله النار فما رفع رأسه. فقيل له في ذلك فيما بعد. فقال: الهتني عنها النار الاخري». «در خانه اي كه او در آنجا در حال سجده بود، آتش افتاد و اهل خانه فرياد مي كردند كه اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله آتش، سر از سجده برنداشت بعد از زماني سر برداشت از او پرسيدند چه چيز شما را از اين آتش غافل گردانيد؟ فرمود: آتش ديگر مرا از اين آتش غافل گردانيد». «و كان يقول: إن قوما عبدوالله عزوجل رهبة فتلك عبادة العبيد؛ و آخرين عبدواالله رغبة فتلك عبادة التجار؛ و آخرين عبدوه شكرا فتلك عبادة الأحرار».

«و نيز آن حضرت مي فرمود: گروهي خداي را از روي ترس عبادت مي كنند و اين عبادت بردگان است و گروهي به انگيزه پاداش مي پرستند و اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را براي آن كه از او سپاسگزاري كرده باشند، مي پرستند، و اين عبادت آزادگان است».

«و روي أنه تكلم رجل فيه و افتري عليه فقال له زين العابدين: ان كنت كما قلت فاستغفرالله و ان لم أكن كما قلت فغفر الله لك، فقام اليه الرجل و قبل رأسه و قال: جعلت فداك لست كما قلت فاغفرلي، قال: غير الله لك فقال الرجل: الله أعلم حيث يجعل رسالته... و محاسنه كثيرة شهيرة اقتصرت علي هذه النبذة اليسيرة» [1] . «روايت شده است كه مردي به امام سجاد عليه السلام ناسزا گفت. و به وي افتراء بست حضرت به او فرمود: اگر آنچه گفتي در من باشد، پس

به خدا توبه مي كنم و طلب آمرزش مي نمايم و اگر نباشد، در اين صورت تو به من افتراء بستي و خداوند تو را بيامرزد. همين كه آن مرد اين برخورد را از امام ديد، بلند شد و سر آن حضرت را بوسيد و گفت: فدايت شوم تو آن طوري كه من گفتم نيستي پس مرا ببخش. فرمود: خداوند تو را بيامرزد آن مرد گفت: خدا مي داند كه رسالت خويش را كجا قرار دهد». در پايان «يافعي» مي افزايد: محاسن و فضائل او زياد و مشهور است ما در اينجا به اين مختصر اكتفاء كرديم».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يافعي، مرآة الجنان، ج 1، ص 191.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

عبدالحي بن العماد الحنبلي

صاحب كتاب «شذرات الذهب في أخبار من ذهب»(متوفي 1089) ميگويد:

«زين العابدين علي بن الحسين الهاشمي، سمي زين العابدين لفرط عبادته و كان وروده في اليوم و الليلة ألف ركعة الي أن مات و كان يوم استشهد والده مريضا فلم يتعرضوا له... و من بر زين العابدين لامه أنه كان لا يأكل معها في صحفة و قيقول أخشي أن تسبق يدي الي ما سبقت عينها اليه... و تكلم فيه رجل و افتري عليه فقال: ان كنت كما قلت فاستغفر الله و ان لم أكن كما قلت فالله يغفر لك. قبل رأسه و قال: جعلت فداك، لست كما قلت فاغفرلي. قال: غفرالله لك فقال له الرجل: الله أعلم حيث يجعل رسالته» [1] .

«زين العابدين علي بن حسين هاشمي، به جهت زيادي عبادتش «زين العابدين» ناميده شد و تا روزي كه فوت كرد در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و روزي

كه پدرش به شهادت رسد، مريض بود و لذا متعرض او نشدند... و از نيكيهاي زين العابدين به مادرش اين بود كه در يك ظرف با او غذا نمي خورد و مي گفت: مي ترسم دستم به غذائي دراز شود كه قبل از من نظر مادرم را جلب كرده است... مردي درباره (امام) صحبت كرد و به او افتراء بست. فرمود: اگر آنچه گفتي در من باشد، از خدا مي خواهم مرا بيامرزد و اگر نباشد، خداوند تو را بيامرزد (و آن مرد كه چنين شنيد) سر آن حضرت را بوسيد و گفت: فدايت شوم آنچه من گفتم در تو نيست پس مرا ببخش. فرمود: خداوند تو را بيامرزد. آن مرد به امام گفت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شذرات الذهب، ج 1، ص 104.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

عبادت امام سجاد

حضرت امام محمدباقر عليه السلام فرمود: خصلتهاي پدرم حضرت زين العابدين عليه السلام زياد است منجمله: در هر شبانه روز مثل جدش اميرالمؤمنين علي عليه السلام هزار ركعت نماز مي خواند و پانصد درخت خرما داشت و كنار هر درختي دو ركعت نماز مي خواند.

وقتي آماده ي نماز مي شد، رنگ چهره اش دگرگون مي شد و وقت ايستادن به نماز، مثل عبدي ذليل و متواضع كه در برابر پادشاهي جليل و عظيم قرار گرفته و تمام اعضاء بدنش از ترس و خوف الهي مي لرزيد. نمازش مثل كسي بود كه در حال وداع و آخرين ديدار با خداوندش است.

وقت نماز به هيچ كسي و هيچ طرفي توجه نداشت و تمام توجهش به خداي مهربان بود به طوري كه گاهي عبايش از روي شانه اش مي افتاد، اهميتي

نمي داد. و به آن حضرت مي گفتند: مي فرمود: «مگر نمي دانيد مقابل چه قدرتي ايستاده ام و با چه كسي صحبت مي كنم؟!»

مي گفتند: پس واي به حال ما بيچاره ها با اين نمازهايمان. حضرت مي فرمودند: نافله بخوانيد كه نمازهاي نافله جبران همه ي ضعفهاي شما را مي كند. [1] .

حجت داور، علي بن الحسين

شافع محشر، علي بن الحسين

حضرت سجاد، زين العابدين

سبط پيغمبر، علي بن الحسين

شمع محراب عبوديت بود

زينت منبر، علي بن الحسين

عارفان را در طريق عشق هست

ماه خوش منظر، علي بن الحسين

بعد ثارالله، بر اهل ولاست

سيد و سرور، علي بن الحسين [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق 5172 / ح 4 - مجموعه زندگاني 14 معصوم 2 / 680 و 681.

[2] گلهاي ولايت 128.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

عفو و گذشت

يك روز كنيزكي از كنيزان حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام آب به دست آن حضرت جهت وضو مي ريخت، بر اثر سهل انگاري و بي توجهي همين طوري كه ايستاده بود چرتش گرفت و ظرف آبي كه دستش بود افتاد و سر مبارك آن حضرت را شكست. حضرت سر خود را بلند كرد و نگاهي به كنيزك كرد، كنيزك كه خيلي ترسيده بود، از ترس اين آيه را خواند: «والكاظمين الغيظ»؛ پرهيزگاران خشم خود را فرومي برند. (مقصودش اين بود كه با يادآوري اين آيه ي مباركه خشم حضرت را فرونشاند). امام سجاد عليه السلام فرمود:

«قد كظمت غيظي»؛ خشمم را فرونشاندم. كنيزك كه ديد تدبيرش مؤثر واقع شده براي بهره برداري بيشتري از اين فرصت

دنباله آيه را ادامه داد و گفت: «و العافين عن الناس»؛ (و صفت ديگر اهل تقوي) كساني هستند كه از مردم گذشت مي كنند.

حضرت سجاد عليه السلام فرمود:

«عفي الله عنك»؛ خداوند متعال از تو بگذرد و تو را عفو كند.

كنيزك گفت: «و الله يحب المحسنين»؛ و خداوند متعال انسان هاي نيكوكار را دوست دارد.

حضرت فرمود: «اذهبي فانت حرة لوجه الله عزوجل»؛ برو كه تو در راه خدا آزاد هستي.

گذشته از اينكه خشم خود را فرونشانيدند و از تقصيرش گذشت كردند؛ احسان بزرگي در حق او نموده و او را آزاد كردند. [1] .

اي امام چارمين شيعيان

در پناهت هست هر دل در امان

اي گرامي يادگار كربلا

خاطرات آب آزارد تو را

داغ زنجير بلا بر گردنت

جايگاه حلقه هايش بر تنت

سوختي در آتش تب سوختي

ديده بر چشمان زينب دوختي

اي قلوب عرشيان كاشانه ات

اي كه جان فرشيان پروانه ات

اي تو مهتاب شب و خورشيد روز

عالمي از داغ تو در ساز و سوز [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الارشاد، شيخ مفيد 2 / 146.

[2] گلهاي ولايت، چهارده معصوم 162.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

عبادت كنندگان

برخي از روي ترس (از دوزخ) خداي را مي پرستند؛ بندگي اينان همانند اطاعت بردگان است. برخي از روي شوق (به بهشت) خداي را مي پرستند؛ اين عبادت تاجران (سودجو) است و برخي ديگر براي سپاس از خداوند او را مي پرستند و اين عبادت آزادگان (از بهشت و دوزخ) است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] همان، ص 410؛ حليةالاولياء، ج 3، ص 125.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

عامر بن سمط

عامر بن سمط مكني به ابويحي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده و صفوان جمال نيز از او روايت كرده است و همچنين عامر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث: 9 / 198.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عامر بن وائله

عامر بن وائله كناني مكني به ابوطفيل، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده و اضافه مي كند كه وي از خواص اصحاب امام اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است [1] عامر شاعري خوش قريحه بوده و از اشعار اوست:

و يدعونني شيخا و قد عشت حقبة

و هن من الأزواج نحوي نوازع

و ما شاب رأسي من سنين تتابعت

علي و لكن شيبتني الوقائع

- او مرا پيرمرد مي خواند در حالي كه من مدت كوتاهي است كه زندگي مي كنم و آنان از همسران منند كه با من در ستيزند.

موهاي سرم از گذشت سالها سفيد نشده است، بلكه حوادث و وقايع روزگار مرا پير كرده است...

عامر به همراه مختار براي خونخواهي سيدالشهداء عليه السلام قيام كرد، و همواره مي گفت: از هفتاد تن جز من كسي نمانده و اين شعر را مي خواند:

و بقيت سهما في الكنانة واحدا

سيرمي به او

يكسر السهم كاسره

من به عنوان يك تير در قبيله كنانه باقي مانده ام، و آن هم بزودي به سمت دشمن پرتاب خواهد شد و يا آن كه خود خواهد شكست.

و پيوسته اين شعر را مي خواند:

و ان لاهل الحق لابد دولة

علي الناس اياها أرجي و ارقب

و بيقين پيروان حق ناگزير، بر مردم حكومت خواهند كرد و من اميدوار و منتظر آن هستم.

امام صادق عليه السلام پيوسته به اين شعر استشهاد مي كرد و مي گفت: «به خدا سوگند كه من از آن كساني هستم كه مردم اميدوارند و انتظار مي كشند...» طاغوت تبهكار حجاج بن يوسف خواست او را به دليل دوستي و ولايت اهل بيت عليهم السلام به قتل برساند اما او از دست اين ستمگر - به خاطر حمايت كسي از او در نزد عبدالملك - نجات يافت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالغفار بن قاسم

عبدالغفار بن قاسم مكني به ابومريم، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] نجاشي مي گويد: وي از ابوجعفر و از ابوعبدالله عليهماالسلام روايت كرده و مورد وثوق است. او داراي كتابي است كه از جمعي علماي شيعه نقل مي كند. [2] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ائذ احمسي

عائذ بن حبيب احمسي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام

دانسته است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

وي از امام علي بن حسين عليهماالسلام روايت كرده و فضل بن سليمان نيز از او روايت كرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالرحمن بن قصير

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله برقي

شيخ او را در زمره اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن ابي بكر

عبدالله بن ابي بكر بن عمرو بن حزم انصاري مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. وي در سال 126 ه. در مدينه از دنيا رفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن ابي مليكه

عبدالله بن ابي مليكه مخزومي مكي، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن جعفر

عبدالله بن جعفر مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن جعفر

عبدالله بن جعفر مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن دينار

غلام عمر بن خطاب، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن ذكوان

ابوالزناد عبدالله بن ذكوان، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] ابن حجر مي گويد: عبدالله غلام رمله و به قولي عايشه بنت شيبة بن ربيعه و بعضي گفته اند: غلام عايشه بنت عثمان بوده است. و بعضي گفته اند پدر وي برادر ابولؤلؤ قاتل عمر مي باشد. وي از انس، عايشه بنت سعيد، ابوامامة بن سهل بن حنيف، سعيد بن مسيب و ديگران روايت كرده است. ابن مديني مي گويد: بعد از بزرگان تابعين هيچ كس در مدينه اعلم از او و از ابن شهاب و يحيي بن سعيد و بكير بن اشبح نبوده است. ليث از قول عبدربه بن سعيد نقل مي كند: ابوالزناد را ديدم كه وارد مسجد شد در حالي كه مانند همراهان سلطان جمعي پشت سر او بودند، و ابن حبان او را در زمره افراد موثق شمرده و مي گويد: وي مردي فقيه و صاحب كتابي بوده است، خليفه و ديگران گفته اند: او در سال 130 ه. در سن 66 سالگي در گذشت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن زبيد

عبدالله بن زبيد هاشمي مولي آل علي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن سعيد

عبدالله بن سعيد بن ابي هند مدني، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] ابن حجر مي گويد: وي از پدرش و ابوامامة بن سهل بن حنيف، سعيد بن مسيب و ديگران روايت كرده است، ابن حبان او را در رديف افراد مورد وثوق آورده و مي گويد: (در حالي كه به اشتباه به جاي ابن سعيد، نام ابن سعد را مي برد) وي مردي ثقه و كثير الحديث مي باشد و او در سال چهل و شش و يا چهل و هفت هجري درگذشت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن شبرمه

عبدالله بن شبرمه ضبي كوفي مكني به ابوشبرمه قاضي ابوجعفر در نواحي كوفه بوده است و شعر مي سروده، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام مي شمارد. [1] وي از ولايت اهل بيت عليهم السلام منحرف بود و در فتواي خود بر قياس تكيه داشت و بر ائمه هدي عليهم السلام كه دربانان علم پيامبر - صلي الله عليه و آله - بودند، رجوع نمي كرد. به خدمت امام ابوجعفر عليه السلام عرض شد كه مردي با دختر خردسالي ازدواج كرده است كه همسرش او را شير داده و سپس زن ديگر آن مرد به وي شير داده بوده است. ابن شبرمه گفته است كه هم آن دخترك و هم آن دو زن بر او حرام شده است، امام ابوجعفر عليه السلام فرمود: ابن شبرمه اشتباه كرده است، بلكه آن دخترك و آن زني كه اول او را شير داده است بر او حرام شده اما

زني كه بعدا دخترك را شير داده بر او حرام نمي شود زيرا كه او گويا دختر خودش را شير داده است. [2] ابن مبارك مي گويد: من مدتي با او همنشين بودم ولي از او روايت نمي كنم. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] فروع كافي جلد پنجم باب نوادر رضاع.

[3] ميزان الاعتدال: 2 / 438.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن شريك

عبدالله بن شريك عامري، وي از امام زين العابدين و امام ابوجعفر عليهماالسلام روايت كرده و مكني به ابوالمحجل است و در نزد آن دو بزرگوار موجه و مقرب بوده [1] و در اوايل عمرش از ياران مختار بوده است، احمد و ابن معين و ديگران او را توثيق كرده و نسائي او را انعطاف پذير دانسته است، ابن عيينه مي گويد: ما با عبدالله بن شريك همنشين بوديم در حالي كه او صدساله بود. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث.

[2] تهذيب التهذيب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن عطاء

عبدالله بن عطاء بن رباح، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] و كليني به سند خويش از او روايت كرده، مي گويد: ابوعبدالله امام صادق عليه السلام در حالي كه يك استر و يك الاغ زين كرده و آماده بود، مرا احضار كرد و فرمود: آيا مايلي با ما به يكي از اين مركبها سوار شوي؟ مي گويد: عرض كردم: آري. فرمود: كدام يك را دوست داري سوار شوي؟ عرض كردم: مايلم بر الاغ سوار شوم، فرمود: الاغ براي من مناسبتر است و اضافه كرد: من دوست ندارم به استر سوار شوم و تو سوار الاغ شوي مي گويد: امام عليه السلام بر الاغ سوار شد و من بر استر سوار شدم، حركت كرديم تا از شهر مدينه بيرون شديم و در بين راه آن حضرت با من صحبت مي كرد، ناگهان مدتي به طرف زين خم شد، گمان كردم كه زين او را آزرده است و يا

آن كه در فشار بوده، تا اين كه امام سرش را بلند كرد، عرض كردم: فدايت شوم، چه شده، مي بينم كه زين شما را ناراحت كرده، خوب است كه بر استر سوار شويد، فرمود: هرگز... [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن علي

عبدالله بن علي بن حسين بن امام اميرالمؤمنين عليه السلام، شيخ او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام شمرده است. [1] سيد بن مهنا مي گويد: عبدالله بن علي بن حسين به خاطر زيبايي و جمالش به باهر ملقب شده بود. گويند: هيچ مجلسي نبود كه او بنشيند مگر آن كه حاضران از جمال و زيبايي او مبهوت مي شدند، وي متولي صدقات پيامبر - صلي الله عليه و آله - بود، و با برادرش امام محمد باقر عليه السلام از يك مادر بودند. وي در سن پنجاه و هفت سالگي، در حالي كه سرپرست صدقات اميرالمؤمنين عليه السلام بود، درگذشت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] عمدة الطالب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن عبيده

عبدالله بن عبيده زهري، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن مستورد

عبدالله بن مستورد مدني هاشمي غلام امام زين العابدين عليه السلام، شيخ او را از اصحاب آن حضرت شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن محمد

عبدالله بن محمد بن محمد بن عمر بن امام اميرالمؤمنين عليه السلام، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

عبدالله بن محمد جعفي

شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

آ

آمدن طبقي از آسمان

طاووس يماني مي گويد: «در صفا جوان لاغر ولي باهيبتي را ديدم كه سر بسوي آسمان برداشته بود و مي گفت: «برهنه ام چنانكه مي بيني! گرسنه ام چنانكه مي بيني! پس چه مي بيني در آنچه مي بيني اي آن كسي كه مي بيني و ديده نمي شوي!»

من از دعاي او بلرزه آمده ناگهان ديدم از هوا طبقي به زير آمد و در آن دو برد يماني قرار داشت.

من بسيار متعجب و حيران شده بودم. او به من نگريست و گفت: «اي طاووس!»

گفتم: «لبيك يا سيدي!» و از اينكه او مرا نديده و مي شناسد تعجب من بيشتر شد. ايشان گفت: «آيا تو ميل و رغبتي به اين چيزها نداري؟!» و پرده را از روي طبق برداشت. ديدم در طبق چيزهايي شبيه نقلهاي خراسان است. گفتم: «اي آقاي من! به برد احتياجي ندارم ولي به آن چيزي كه در طبق است مايل مي باشم.» پس آن جناب مشتي از آنها را به من داد. من آن را گرفتم و دستش را بوسيدم و بر گوشه رداي احرام خود بستم و از آن خوردم. تا به آن وقت، هرگز چيزي را به آن خوشمزگي و لذت نديده و نخورده بودم. سپس او از آن دو برد، يكي را ازار كرد و يكي را ردا نمود و آن چيزي را كه پوشيده بود به مستحق داد. سپس از آنجا رفتيم تا به

مروه رسيديم و زيادي جمعيت او را از نظر من غايب ساخت و من در تفكر بودم كه آيا او ملك بود يا جن يا وليي از اولياء خدا، تا آنكه كسي گفت: «واي بر تو اي طاووس! تو او را نمي شناسي؟ او راهب عرب و امام وقت و پسرزاده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، علي بن الحسين عليهماالسلام، زينت عبادت كنندگان است.» پس به خدمت آن حضرت شتافتم و از ايشان نفع بسياري به من رسيد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

آمدن ملكي از آسمان

سعيد بن المسيب مي گويد: چون يزيد ملعون، مسلم بن عقبه را به مدينه فرستاد

تا آنجا را غارت كند و اهل مدينه را به قتل برساند، آن ملعونها اسبهاي خود را بر ستونهاي مسجد حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بستند و آنها را بر دور مرقد آن جناب باز داشتند و سه روز مشغول غارت مدينه بودند، و هر روز امام زين العابدين عليه السلام مرا برمي داشت و مي آمد به نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دعائي مي خواند كه من نمي فهميدم، و از اعجاز آن حضرت چنان شد كه ما آنها را مي ديديم ولي آنها ما را نمي ديدند. مردي بر اسب اشهبي سوار و جامه هاي سبز پوشيده بود، حربه اي در دست داشت و هر روز مي آمد و بر درب خانه ي آن حضرت مي ايستاد و هر كه اراده مي كرد كه داخل خانه ي آن حضرت شود، با

آن حربه به او اشاره مي كرد و بي آنكه آن حربه به او برسد مي افتاد و مي مرد. چون دست از غارت برداشتند، امام زين العابدين عليه السلام به خانه رفت و زيورهاي زنان خود و جامه هاي ايشان و گوشواره هاي اطفال خود را جمع كرد و براي آن سوار بيرون آورد. او گفت: «اي فرزند رسول خدا! من ملكي از شيعيان تو و پدر تو هستم، چون اين افراد بر مدينه غالب شدند، من از حق تعالي اجازه خواستم كه به زمين بيايم و شما را ياري بنمايم، و به آنچه كردم اميد رحمت از خدا و شفاعت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و شما اهل بيت عليهم السلام دارم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب

ابن شهر آشوب.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

آبي كه به ياقوت سرخ تبديل شد

شخصي از اكابر بلخ [1] اكثر ايام حج مي كرد و با مشقت به زيارت خانه ي خدا مي رفت و به مدينه ي منوره جهت زيارت حرم حضرت رسول خاتم صلي الله عليه و آله و سلم مشرف مي شد و بعد از آن به خدمت حضرت سيدالساجدين عليه السلام نائل مي گرديد و آن حضرت را زيارت مي كرد و مسائل ديني را از آن وجود مقدس پرسيده و هداياي زياد و خوبي به خدمت آن حضرت تقديم مي داشت و آن گاه به وطن خود مراجعه مي كرد. يك سال زن او در مقام طعنه برآمد و گفت: «شما كه هر سال به حج مي روي و هدايا براي علي بن الحسين مي بري، چرا نمي بينم آن جناب به عوض آن ها يك التفاتي به

تو نمايد.» آن مرد گفت: «اي زن! شخصي كه من براي او تحفه مي برم پادشاه دنيا و آخرت است و جميع مخلوقات به واسطه ي وجود او نعمت هاي خداوندي را مي خورند و او خليفه ي خداوند تبارك و تعالي است در روي زمين و حجت اوست بر بندگان و او فرزند رسول خدا و مولاي ما و مقتداي ما مي باشد.» آن زن نيز اين سخنان را كه شنيد ساكت شد و ديگر حرفي نزد. سال آينده آن شخص بار ديگر به حج رفت و بعد از مناسك و اعمال حج به مدينه ي منوره مشرف شد و قبر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را زيارت كرد و آن گاه به دربار عرش مدار امام سجاد عليه السلام مشرف گشت و طلب اجازه نمود.

حضرت اجازه داد و او شرفياب شد و دست هاي مبارك امام عليه السلام را بوسيد.

در آن حال طعام براي حضرت عليه السلام حاضر نمودند. حضرت عليه السلام او را به نزد خويش خواند و فرمود: «طعام ميل نماييد.» پس آن مرد به قدر حاجت و نياز غذا خورد. سپس حضرت عليه السلام فرمود: «طشت و ابريق (پارچ آب) حاضر كنيد.» آن شخص خواست دست حضرت را بشويد. پس حضرت عليه السلام فرمود: «يا شيخ انت ضيف فكيف تصب علي يدي الماء؟!» «اي مرد محترم! تو ميهمان ما هستي. چگونه اجازه دهم كه دستان مرا بشويي؟!»

عرض كرد: «فدايت شوم! من دوست دارم به دست مباركت آب بريزم.» امام عليه السلام فرمود: «تو كه دوست داري آب به دستم بريز پس به خدا سوگند هر آينه نشان مي دهم به تو چيزي را كه دوست داري و راضي و

خشنود شوي و چشم هاي تو روشن گردد.» سپس زائر بلخي آب به دست مبارك مولا ريخت تا اين كه يك ثلث ظرف پر شد. حضرت عليه السلام فرمود: «داخل ظرف را نگاه كن. چه مي بيني؟» گفت: «آب مي بينم.» فرمود: «بل هو الياقوت الأحمر باذن الله تعالي»

«بلكه آن ياقوت سرخ رنگ است به اذن و قدرت الهي.» و مرد با كمال تعجب ظرف را ديد كه از ياقوت سرخ و درخشان پر شده است. حضرت عليه السلام فرمود: «دوباره آب بريز.» زائر آب ريخت به دست معجزه نماي حضرت سجاد عليه السلام تا اين كه دو ثلث ظرف پر شد. حضرت عليه السلام فرمود: «چه مي بيني؟» عرض كرد: «آب است اي پسر رسول خدا!» حضرت عليه السلام فرمود: «بل هو زمرد اخضر باذن الله تعالي». «بلكه آن زمرد سبز است به حكم خداوند تعالي.» و زائر بلخي ديد كه راست است. دفعه ي سوم فرمود: «آب بريز.» مرد بلخي براي سومين بار آب به دست هاي طاهر و مطهر امام عليه السلام ريخت تا اين كه طشت پر شد. حضرت عليه السلام فرمود: «اين چه چيز است؟» عرض كرد: «آب است اي مولاي من!» حضرت عليه السلام فرمود: «بل هو در ابيض باذن الله تعالي» بلكه آن مرواريد سفيد است به حكم خداوند بلند مرتبه.» و آن گاه ظرف پر شده به سه نوع از جواهرات (ياقوت سرخ و زمرد سبز و در سفيد» را مقابل مرد بلخي گذارد. مرد بلخي كه اين معجزه ي شگفت را مشاهده كرد بسيار متحير شد و به پاي مبارك امام عليه السلام افتاد و دست و پاي آن حضرت را بوسه داد.

پس حضرت عليه السلام فرمود: «نزد ما چيزي نيست كه به شما دهيم،

اين عوض هداياي شماست.» آن گاه فرمود: «از طرف همسرت عذرخواهي كن (كه نسبت به هداياي شما التفاتي نكرديم.)» مرد سعادتمند سرش را پايين انداخت و با شرمساري عرض كرد: «اي پسر رسول خدا! فدايت شوم، نمي دانم سخن زن مرا چه كسي به محضر مباركت خبر داد. ولي مي دانم كه شما از اهل بيت رسالت هستيد و از جميع خفيات آگاهيد.» آن گاه آن حضرت را وداع كرد و جواهرات را با خود برد تا به منزلش رسيد و قضيه را براي همسرش تعريف كرد.

آن زن گفت: «چه كسي حرف هاي مرا به حضور مولا برده است. اين جا بلخ است و تا مدينه فاصله ي زيادي دارد.» مرد گفت: «مگر من به تو نگفتم آن بزرگوار معدن و خزينه ي علم خداوند است.» سپس آن زن سجده ي شكر كرد و شوهرش را به خداوند قسم داد كه او را به زيارت امام زين العابدين عليه السلام ببرد تا روي مبارك آن حضرت را ببيند. در سال آينده مرد بلخي دگربار تدارك حج ديد و زن خود را نيز همراه برد. در ميانه ي راه آن زن مريض شد تا اين كه نزديك مدينه ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم وفات كرد. شوهرش با دلي غمگين به تنهايي به آستانه ي ولايت مدار امام عليه السلام مشرف شد و گريان و نالان وفات زنش را به آن بزرگوار خبر داد و تفصيلا بيان كرد كه اين زن به قصد زيارت و ديدار شما آمده بود. حجت خدا چون اين سخنان را بشنيد، برخاست و دو ركعت نماز خواند و سر به آسمان بلند نمود و دعا خواند، آن گاه فرمود:

«فارجع الي زوجتك. فان الله تعالي

قد احياها بقدرته و حكمته و هو يحي العظام و هي رميم».

«نزد همسرت بازگرد. به درستي كه خداوند به قدرت و حكمت خود او را زنده كرد. همان خدايي كه استخوان هاي پوسيده و خاكستر شده را زنده مي كند.» آن مرد شاد شد و فرمايش امام عليه السلام را تصديق كرد و فورا به خيمه ي خود داخل شد و زنش را ديد صحيح و سالم نشسته است و لبخند مي زند. از زنش پرسيد: «خداوند متعال چگونه تو را زنده كرد.» زن گفت: «ملك الموت آمد و روح مرا قبض كرد و خواست روحم را به آسمان ببرد، ناگهان مردي نوراني آمد. فرشته ي مرگ پشت دو پاي او را بوسيد و سلام كرد. آن مرد جواب سلام عزرائيل را داد و فرمود:

اي ملك الموت! روح اين زن را به جسد او برگردان. همانا از پروردگارم خواسته ام كه اين زن سي سال ديگر در دنيا بماند. ملك الموت عرض كرد: «سمعا و طاعة يا ولي الله» و آن گاه روح را به بدنم برگرداند. سپس دست مبارك آن مرد را بوسيد و به طرف آسمان پرواز كرد.» مرد زائر دست عيال خود را گرفت و به محضر امام چهارم عليه السلام آورد. همين كه زن نگاهش به چهره ي ملكوتي امام عليه السلام افتاد، آن حضرت را شناخت و خود را به قدم هاي مبارك امام عليه السلام انداخت و بوسيد و گفت «اين آقا مرا زنده كرد.» باري، آن زن و شوهر سعادتمند قسم خوردند كه ديگر امام سجاد عليه السلام را ترك نكنند و تا آخر عمر در مدينه ي طيبه و در محضر آن حضرت به سر بردند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بلخ

از توابع هرات، واقع در شمال افغانستان و جزء استان مزار شريف محسوب مي شود.

[2] واعظ نخجواني، كشكول نور، ج 1، ص 307، به نقل از مناقب آل ابي طالب ابن شهر آشوب.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

آمدن روباه نزد امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از دروغ چه كوچك و چه بزرگ بپرهيزيد، در هر جدي و شوخي، زيرا چون كسي دروغي ناچيز گفت و پشيمان نشد به گفتن دروغ بزرگ هم گستاخ مي شود.

از سالم بن ابي سلمه از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: حضرت سجاد عليه السلام با اصحاب خود در راه مكه بود. در حال غذا روباهي آمد. حضرت فرمود: ممكن است پيماني با من ببنديد و سوگند ياد كنيد كه اين روباه را رم ندهيد تا من آن را صدا بزنم و نزد من بيايد؟ ياران قسم خوردند، حضرت فرمود: اي روباه! بيا، روباه آمد تا در برابر حضرت نشست. چيزي انداخت كه بخورد. باز فرمود: ممكن است پيماني با من ببنديد و قسم بخوريد تا من آن را صدا بزنم و جلو بيايد. دوباره قسم خوردند و حضرت مجددا روباه را صدا زد. روباه جلو آمد و ناگاه يكي از همراهان صورت خود را در روي او درهم كشيد، به طوري كه حيوان ترسيد و فرار كرد.

حضرت فرمود: كدام يك عهد مرا شكستيد؟ آن مرد گفت: من در صورت او چهره درهم كشيدم و نفهميدم. سپس استغفار كرد و ساكت شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383

.

آغا بزرگ

شيخ المحققين، شيخ محمد حسن مشهور به آغا بزرگ تهراني مي گويد: «امام زين العابدين و سيد الساجدين علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام چهارمين امام شيعه اماميه كسي است كه تمام مورخان اسلامي برآنند كه او از جمله مشهورترين مردان تقوا و زهد و عبادت است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الذريعه: 13 / 345.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

آخرين وصيت

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: هنگامي كه پدرم در حال وفات بود، مرا به سينه اش چسباند و فرمود: وصيت مي كنم تو را به آنچه كه پدرم در حين وفات، مرا به آن وصيت كرد، وصيت مي كنم: در مسير حق، صبر و استقامت داشته باش، گرچه حق تلخ است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسايل الشيعه، ج 11، ص 187.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

آثار خطي امام سجاد

دكتر حسين علي محفوظ نقل كرده است كه امام زين العابدين عليه السلام داراي چند مصحف است كه به خط شريف آن حضرت نسبت داده اند و اين مصحف ها در كتابخانه هاي شيراز، قزوين، اصفهان و مشهد موجود است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجله البلاغ، شماره هفتم، سال اول، ص 59.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

آداب دانش پژوهان

امام سجاد عليه السلام آدابي براي دانش پژوهان مقرر فرموده است از آن جمله مي فرمايد:

«من ضحك ضحكة مج من العلم مجة» [1] .

«هر كه - در حضور معلمش - بخندد، بخشي از علم را از كف داده است.» [2] .

ابن جماعه، از اين حديث چنين استنباط كرده است كه شاگرد در مقابل استادش، از راه ادب و بزرگداشت او، نبايد بخندد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء: 4 / 38، تذكرة الحفاظ: 1 / 71، حلية الأولياء: 3 / 134.

[2] تذكرة السامع: ص 98.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

آبادگري و سازندگي

بهره وري از معاش سالم و در حد نياز از محورهاي پايه اي تلاش دين و پيشوايان ديني مي باشد. دين براي تأمين معاش جامعه ترغيب فراوان به كار و تلاش و توليد و بهره وري صحيح از منابع خدادادي دارد. و از هر گونه استثمار و بهره كشي از دست رنج ديگري پرهيز مي دهد.

دين در بارور نمودن و شكوفايي اقتصادي به آبادگري و استفاده بهينه از داده هاي طبيعي و توزيع صحيح نعمت هاي عمومي و نيز نيروهاي انساني، توجه مي دهد. از گسيل و انباشته شدن سرمايه هاي كلان در نزد اقليت، كه پي آمد آن محروميت اكثريت است، پرهيز مي دهد. اين هدف كلان با طرح سيستم اقتصادي بارور و تعديل سرمايه ها و اجراي آن توسط افراد كارآمد و معتمد و استقرار عدالت اجتماعي تأمين مي گردد.

قرآن در ترغيب به آبادگري و سازندگي مي فرمايد: هو الذي جعل لكم الارض ذلولا فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه. [1] «خداي سبحان آن گونه

خدايي است كه زمين را رام شما قرار داد، پس بر دوش هاي آن راه رويد و از روزي هاي الهي بهره ور شويد.» روزي حلال آسان به كف نمي آيد، تلاش پرثمر و مداوم مي طلبد. روزي حلال و باروري اقتصادي با اجراي سيستم اقتصادي در توليد و توزيع فراهم مي شود. كه مسؤوليت اين فرايند به مديريت جامعه متوجه است. و امامان معصوم كه از فرصت مديريت بهره مند بودند، مانند اميرالمؤمنين عليه السلام نمونه اي از آن را اجرا نمودند كه الگوي حكومت داري ديني و شكوفايي اقتصادي مي باشند كه در مورد ديگر شرح آن آمده است. [2] . ليكن جنبه ديگر آبادگري و سازندگي به زندگي شخصي افراد ارتباط دارد. انسان در زندگي خويش با صرف نظر از سيستم مديريتي جامعه، خود مي تواند تلاش پرثمر در جهت آبادگري و بهره وري صحيح از منابع و تلاش فراوان در توليد و سازندگي داشته باشد. گرچه راه گشاي مشكلات اقتصادي در سطح جامعه، محور نخست يعني اجراي سيستم اقتصادي است؛ ليكن اگر براي كسي آن فرصت فراهم نشد، بايد در محور دوم تلاش خود را معطوف دارد كه در زندگي تلاش پر ثمر و سازنده داشته باشد.

امامان معصوم (عليهم السلام) كه بيشتر آنها از محور نخست محروم شدند، تلاش خود را در محور دوم متمركز نمودند. در زندگي شخصي تلاش مستمر بر سازندگي و بهره وري صحيح از نعمت هاي الهي نمودند. تا با توليد و سازندگي افزون بر تأمين معاش خويش آسيب هاي اجتماعي و اقتصادي را نيز در حد توان ترميم نمايند. اين ارزش در انديشه و رفتار همه امامان بسيار شفاف و درشت مي درخشد؛ تنها به نمونه هايي از انديشه و رفتار سيد الساجدين عليه السلام نگر

مي افكنيم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ملك، 15.

[2] امام علي (ع) و جمهوريت، ص 67.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

آسوده خاطر

روايت مي كنند امام سجاد عليه السلام غلام خود را جهت كاري صدا زد ولي غلام اعتنايي به فرمان آن حضرت نكرد. حضرت عليه السلام تا سه بار غلام را صدا كرد ولي او جواب نداد. و چون امام عليه السلام نزد او رفت و پرسيد: «چرا صداي مرا مي شنيدي ولي جواب نمي دادي؟»

گفت: «مي دانستم كه بر من خشم نمي كني و از تو ايمن هستم.» امام عليه السلام فرمود: «الحمدلله الذي جعل مملوكي يامنني» [1] . «خداي را شكر كه زيردست مرا از من آسوده خاطر قرار داد.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محدث قمي، منتهي الامال، ج 2، ص 35.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

آزاد كردن بندگان در راه خدا

ابونعيم [1] در حلية به سند خود از سعيد بن مرجانه آورده است كه: علي بن الحسين (ع) كه در آزاد ساختن بندگان شهرت بسزايي داشت، روزي يكي از غلامان را از عبدالله بن جعفر به ده هزار درهم و يا هزار دينار خريداري كرد و وي را آزاد ساخت.

ابن طاووس در كتاب شهر رمضان معروف به كتاب اقبال به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده است كه: علي بن الحسين عليه السلام هرگز به زدن غلامان و كنيزان نمي پرداخت و همين كه ماه رمضان فرا مي رسيد بيش از مواقع ديگر اين امر را رعايت مي فرمود. روش او چنان بود كه هر گناه و خطايي را كه غلام يا كنيزي مرتكب مي شد به نام وي در دفتري ثبت مي نمود و ساعت و روز وقوع آن را نيز يادداشت مي كرد و از عقوبت آنان خودداري مي فرمود و در اين باره چيزي به آنان اظهار نمي كرد، تا

آن كه آخرين شب ماه مبارك رمضان فرامي رسيد. در شب عيد فطر همه ي آنها را به حضور مي طلبيد، دفتر را مي گشود و خطاها و اشتباهات هر يك را به نام مي خواند و به وي مي گفت: در فلان روز چنين خطايي را مرتكب شده اي و من تو را عقوبت نكرده ام، آيا به خاطر داري؟ وي در پاسخ آن حضرت مي گفت: بلي يابن رسول الله.

بدين ترتيب يك يك آنها به گناه خود اعتراف مي كردند. آنگاه در ميان آنها مي ايستاد و از آنان مي خواست كه بگويند: يا علي بن الحسين، همچنان كه اعمال ما را ثبت كرده اي پروردگارت نيز اعمال تو را به ثبت رسانده و نزد او كتابي است كه ناطق به حق است و هرگز عمل كوچك يا بزرگي از نظر او مخفي و پوشيده نخواهد بود. پس از گناه ما درگذر، تا خداوند كريم تو را نيز عفو فرمايد. او نيز مي گفت: و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم.

سپس در حالي كه در ميان آنها ايستاده بود دست به دعا بلند مي كرد و به آنان نيز اشاره مي فرمود كه با وي بخوانند و خود با چشماني گريان چنين مي گفت:

ربنا انك امرتنا ان تعفو عمن ظلمنا و قد عفونا عمن ظلمنا كما امرت فاعف عنا فانك اولي بذلك منا و من المأمورين، الهي كرمت فاكرمني اذ كنت من سؤالك و جدت بالمعروف فاخلطني باهل نوالك يا كريم. (پروردگارا، تو خود امر كردي، از آنكس كه بر ما ستم كرده درگذريم، اكنون به فرمان تو آنان را بخشيدم، پس تو نيز ما را ببخش؛ زيرا كه تو به بخشش از ما

سزاوارتري. بارالها تو كريمي، پس درهاي رحمت و كرمت را بر روي من نيز بگشا. همان طور كه هر كس از درگاه تو مسئلت نموده از درياي احسان و بخشش تو بهره مند گرديده، مرا نيز در زمره ي نيكان قرار بده و توفيق نيكي و احسان عنايت فرما، اي خداي كريم.) آنگاه علي بن الحسين (ع) با عطوفت و مهرباني خاصي خطاب به آنان مي گفت: شما را عفو كردم! آيا شما هم مرا كه نسبت به شما مالكي ستمكار بوده ام مورد عفو قرار داديد؟ زيرا كه من نيز خود بنده ي ناچيز و ستمكاري هستم در برابر پادشاهي كريم و بخشنده، و عادل و نيكوكاري كه از درياي فضل و رحمتش همه كس بهره مند خواهد شد. آنگاه غلامان يكصدا مي گفتند: شما را عفو كرديم، و ما هرگز رفتار سوئي از شما مشاهده نكرده ايم. سپس از آنها مي خواست دست به دعا و تضرع بلند كرده بگويند: خداوندا علي بن الحسين (ع) را ببخش همچنان كه او نيز ما را بخشيد، پروردگارا همچنان كه وي ما را از قيد بندگي آزاد ساخت او را از آتش دوزخ آزاد فرما! به اين ترتيب آنان به دعا پرداخته و آن حضرت نيز مي گفت: اللهم آمين رب العالمين. سپس غلامان را آزاد مي ساخت، به اين اميد كه خداوند نيز وي را مورد عفو و بخشش قرار دهد. و اضافه كرده چنين مي فرمود: اذهبوا فقد عفوت عنكم و اعتقت رقابكم رجاء للعفو عني و عتق رقبتي.

و همين كه عيد فطر فرا مي رسيد جوايز بسياري به آنان عطا مي فرمود و زندگي آنان را مطابق ديگر مردم تأمين مي ساخت تا به ديگران احتياج نداشته

باشند. اين امر در تمام سنوات همچنان ادامه داشت و كمتر اتفاق مي افتاد كه در سالي كه در آخرين شب ماه رمضان در حدود بيست نفر و گاه كمتر يا بيشتر از غلامان به دست امام زين العابدين (ع) آزاد نگردند.

وي مي گفت: خداوند تعالي در هر شب از ماه رمضان به هنگام افطار هفتاد هزار نفر از بندگان خود را كه بدون شك مستوجب دوزخ هستند آزاد مي سازد، و در يك شب آخر ماه رمضان به اندازه ي همه ي شب هاي ماه رمضان آزاد خواهد ساخت. و من دوست دارم آنگاه كه به ملاقات پروردگار خود نايل مي آيم غلاماني كه در اين دنيا در اختيارم بوده اند آزاد ساخته باشم به اين اميد كه خداوند نيز مرا از آتش دوزخ آزاد فرمايد.

علي بن الحسين (ع) غلاماني را كه در خدمتش كار مي كردند بيش از يك سال نگهداري نمي كرد و هنوز سال به پايان نرسيده آزادشان مي كرد. روش آن حضرت چنان بود كه اگر غلامي را در اول سال و يا در نيمه ي سال ابتياع كرده بود همين كه شب عيد فطر فرا مي رسيد وي را آزاد مي ساخت و در سال جديد يكي ديگر را به جاي او خريداري مي كرد. و سپس وي را نيز آزاد مي ساخت. و چنان بود كه اين امر را تا پايان عمر و تا آنگاه كه به لقاي پروردگار خود نايل آمد همچنان ادامه مي داد. چنانچه در ماه رمضان در مكه به سر مي برد، به خريدن سياهان مي پرداخت، و آنان را به عرفات برده و اگر جاده و راه عبور احتياج به مرمت و تعمير داشت آنان را به كار وا مي داشت و

همين كه كار آنها پايان مي يافت آنان را آزاد ساخته و جوايز و اموال بسياري به آنان انفاق مي فرمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 302.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

غ

غيبت

اياك و الغيبة فانها ادام كلاب النار. [1] .

از غيبت كردن بپرهيز، زيرا كه آن، خورش سگهاي جهنم است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78 ص 161.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

غيبت

وقتي امام شنيد كه مردي از مردي ديگر غيبت مي كند به او فرمود:

از غيبت برحذر باش؛ كه غذاي مردمان سگ صفت است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 399.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

ف

فضل بن روزبهان خنجي اصفهاني

«ابن روزبهان» (متوفي 927 ه) در كتاب «وسيلة الخادم الي المخدوم» در شرح صلوات چهارده معصوم عليهم السلام در صلوات بر امام زين العابدين عليه السلام مي نويسد:

«اللهم و صل و سلم علي الامام الرابع، أبي الائمة بادخ النهمة شامخ الهمة، كاشف الغمة دافع الملمة المنافح عند الأمور المهمة، الواقف في مواقف العبادة بالليال المدلهمة طارح الشوكة مع المفاخر الجمة، صاحب المناقب و المزايا الجمة، صاحب العز المنيع و المجد الرفيع، المقبور مع عمه الحسن في البقيع».«بار خدايا درود و صلوات و سلام بر امام چهارم. آن پدر امامان بفرست زيرا كه هشت امام بعد از او همه از اولاد آن حضرتند. و آن حضرت از همت بس بلندي برخوردار بود زيرا كه اصلا التفات به خلافت صوري نفرمود و عزم و همت خود را مخصوص و مقصور بر عبادت و امور آخرت ساخت او زداينده غم ها از دلهاي مردم، دفع كننده بليات و شدائدي كه بر مردمان فرود آيد، بود. (و اين اشاره است به بخشش وجود آن حضرت كه در شدايد دفع فقر و ضرر از مردمان مي فرمود چنانچه روايت كرده اند كه وقتي وفات فرمود: هنگام غسل آن حضرت بر اندام مباركش اثر جراحتها و زخمها بود همچو كسي كه بارهاي سنگين بسيار بر دوش كشيده باشد و در اندام

او جراحت پيدا شده باشد، مردم از آن حال تعجب كردند كه آن حضرت هرگز باري بر پشت نمي كشيده و سر آن اصلا بر كسي ظاهر نشد، بعد از چند روز كه از وفات آن حضرت گذشت بسياري از بيوتات مدينه از قبيل يتيمان و زنان بي شوهر بي قوت ماندند و ايشان گفتند قوت ما از آن بود كه در شبها كسي مي آمد و خروارهاي طعام بر پشت گرفته و بر در خانه ما مي نهاد و ما اصلا نمي دانستيم كه او كيست؟ اكنون كه وفات فرمود، آن طعام از ما قطع شده است. بعد از آن بر مردم آشكار شد كه آن زخمها كه بر اعضاي آن حضرت بوده، اثر آن بارها بوده كه شب هنگام پنهاني به خانه هاي يتيمان و فقيران و جماعتهايي كه ايشان را روي طلب نبوده مي رسانيده و اين مسأله را از مردم پوشيده مي داشته تا بعد از وفات آن حضرت ظاهر شده). و آن حضرت دفع كننده غمهاي مردم بود و اين اشاره است بدان چه روايت كرده اند كه هر كس را در مدينه مشكلي روي مي نموده آن حضرت در آن مشكل او را مساعدت مي نموده و دفع آن بلا از آن كس مي كرد. آن حضرت در موقفهاي عبادت الهي در شبهاي بسيار تاريك مي ايستاد چنانچه روايت كرده اند آن حضرت عابدترين اهل زمان خود بود و در شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و بعد از آن، صحيفه اي را كه در آن حكايت عبادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را ثبت كرده بودند، مي طلبيد و در آن نظر مي كرد و آن صحيفه را مي انداخت همچو كسي كه ملول باشد از تقصير خود مي فرمود: «اني

لي بعبادة علي» من چگونه مي توانم عبادتي مثل عبادت علي بجا آورم. «طاوس يماني» روايت كرده است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام شبي به حجره كعبه درآمد، پس نماز بسيار كرد و بعد از آن سجده كرد و روي بر خاك بماليد و كف دستها به طرف آسمان برداشت شنيدم كه آهسته مي گفت: «عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك». «طاوس» گفت: من اين دعا را ياد گرفتم و پس از آن هيچ گرفتاري بر من پيش نيامد جز آن كه اين دعا را خواندم و خداي تعالي مرا از آن شدت رهائي بخشيد. آن حضرت با وجود آن مفاخر نسبي و مكارم حسبي كه در ذات مبارك ايشان جمع شده بود، اصلا ميل ظهور و شوكت خلافت نمي فرمود چنانچه روايت كرده اند در مدت حيات آن حضرت هر چند مردم عراق آن حضرت را به طلب ملك و خلافت ترغيب كردند، اصلا ميل نفرمود.

«ابن شهاب زهري» روايت كند كه: جمعي از مفسدان پيش عبدالملك مروان كه در آن زمان پادشاه بود، افساد كردند كه مردم عراق ميل به امام زين العابدين عليه السلام دارند نامه ها به او نوشته اند و او نيز ميل دارد كه به طرف كوفه رود و در آنجا ظهور كند و اين تهمت را به عبدالملك مروان خاطرنشان كردند، عبدالملك جمعي را بفرستاد و آن حضرت را بند و غل كرده و به طرف شام بردند چون موكلان، آن حضرت را با بند و غل كردند و خيمه از مدينه بيرون زدند كه طرف شام روند، من رفتم تا آن حضرت را وداع كنم در اندرون خيمه بود و موكلان در بيرون

خيمه نشسته بودند از ايشان دستوري خواستم و در رفتم آن حضرت را بديدم كه دستهاي مباركش را در غل كرده بودند و سر و پاي مباركش در زنجير كشيده، رقت بر من غالب شد بگريستم فرمود: اي زهري! چرا گريه مي كني؟ گفتم: اي پسر رسول خدا! من تو را چنين غل كرده نمي توانم ديد كه آن حضرت اشارت فرمود في الحال غل و بند بيفتاد آن حضرت فرمود: اي زهري! اين حال را مشاهده كردي؟ من به اختيار همراه ايشان مي روم و شب سوم انتظار من بكش كه باز مي گردم. ايشان روانه شدند و شب سوم موكلان كه همراه آن حضرت بودند، برگشتند و پرسيدند كه آن حضرت به مدينه آمد، از ايشان پرسيدم كه قصه او چون بود؟ گفتند ما صبح برخاستيم ديديم كه غل و بند آنجا افتاده و آن حضرت نيست. بعد از آن من عازم شام شدم، چون پيش عبدالملك در رفتم احوال حضرت را از من سؤال كرد من حكايت باز گفتم. عبدالملك گفت: بلي او همان روز نزد من آمد در وقتي كه من تنها بودم در خانه نشسته، من از او بترسيدم گفت: با من چه كار داري؟ گفت: مرا با تو هيچ كاري نيست تو چه حاجت داري؟ فرمود: حاجت من آن است كه ديگر مرا طلب نكني و مزاحم نشوي من گفتم به سلامت باز گرد. «زهري» گفت: من گفتم: يا اميرالمؤمنين! علي بن الحسين به عبادت پروردگار خود مشغول است و اصلا ميل خلافت و دنيا ندارد. عبدالملك گفت: خوشا شغل امثال او.

آن حضرت صاحب منقبت ها و مزيت هاست كه آن موجب راحت مسلمانان

است و از جمله القاب آن حضرت زين العباد است زيرا كه از بسياري عبادت، آرايش عابدان بود و سيد العباد هم لقب آن حضرت است و نيز آن حضرت را ذي الثفنات مي گفته اند، يعني خداوند پينه ها و ثفنه پينه اي است كه بر زانوي شتر باشد گويند پيشاني مبارك حضرت سجاد است از بسياري سجده كه آن حضرت مي فرمود و معني سجاد بسيار سجده كننده است آن حضرت صاحب عزت و مناعت و مجد رفيعي است و دفن شده با عم خود اميرالمؤمنين حسن عليه السلام در بقيع.

«خواجه محمد پارسا» بخاري در كتاب «فصل الخطاب» از بعضي اكابر روايت كرده كه ايشان فرموده اند: چه قطعه زميني كه خداي تعالي آن را مشرف ساخته به وجود چنين ابدان طيبه و اجسام طاهره كه مورد فيض الهي و محل نزول رحمت نامتناهي است. «اللهم صل علي سيدنا محمد سيما الامام السجاد زين العابدين و سلم تسليما» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 177 تا 182.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

فرزندي از دو بهترين انسانها

در احاديث و روايات مختلف آمده است:

هنگامي كه لشكر اسلام بر شهرهاي فارس هجوم آورد و پيروز شد غنيمت هاي بسياري از آن جمله، دختر يزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدينه طيبّه آوردند.

همين كه آن غنائم جنگي را داخل مسجد بردند، جمعيت انبوهي گرد آمده بود؛ و در اين ميان زيبائي دختر يزدگرد توجّه همگان را به خود جلب كرده بود.

پس چون چشم اين دختر به عمر بن خطّاب افتاد صورت خود را از او پوشاند

و گفت: اي كاش چنين روزي براي هرمز نمي بود، كه دخترش اين چنين در نوجواني اسير شود. سپس از طرف امام علي عليه السّلام به او پيشنهاد داده شد كه هر يك از مردان و جوانان حاضر را كه مايل است براي ازدواج انتخاب كند، و مهريه و صداق او از بيت المال تأمين و پرداخت گردد.

دختر كه خود را جهانشاه معرّفي كرده بود و امام علي اميرالمؤمنين عليه السّلام او را شهربانو ناميد، نگاهي به اطراف خود كرد و پس از آن كه افراد حاضر را مورد نظر قرار داد؛ از بين تمامي آنان، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را برگزيد؛ و سپس جلو آمد و دست خود را بر شانه آن حضرت نهاد. در همين حال مولاي متّقيان علي عليه السّلام جلو آمد و حسين عليه السّلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: از او محافظت كن و به او نيكي نما، كه به همين زودي بهترين خلق خدا بعد از تو، از اين دختر به دنيا مي آيد. و چون از وي سؤال كردند كه به چه علّت، امام حسين عليه السّلام را به عنوان همسر خويش انتخاب نمود؟ در پاسخ گفت: پيش از آن كه لشكر اسلام بر ما هجوم آورد، من حضرت محمّد، رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله را در خواب ديدم كه به همراه فرزندش حسين عليه السّلام وارد منزل ما شد و مرا به ازدواج حسين عليه السّلام درآورد.

وقتي از خواب بيدار شدم، عشق و علاقه به او تمام وجودم را فرا گرفته بود و به غير از او به چيز

ديگري نمي انديشيدم. و چون شب دوّم فرا رسيد، در خواب ديدم كه حضرت فاطمه زهراء عليهاالسّلام، به منزل ما آمد و دين اسلام را بر من عرضه نمود و من نيز اسلام را پذيرفتم و در عالم خواب توسّط حضرت زهراء مسلمان شدم. سپس حضرت زهراء عليهاالسّلام به من فرمود: به همين زودي لشكر اسلام بر فارس غالب و پيروز خواهد شد و تو را به عنوان اسير مي برند؛ و پس از آن به وصال فرزندم حسين خواهي رسيد و كسي نمي تواند نسبت به تو تجاوز و قصد سوئي كند. مادر امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام افزود: سخن و پيش گوئي حضرت فاطمه زهراء عليهاالسّلام به واقعيت پيوست و من صحيح و سالم به وصال خود رسيدم و به همسري و ازدواج امام حسين عليه السّلام درآمدم. و پس از گذشت مدّتي سيد السّاجدين، امام زين العابدين سلام اللّه عليه در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود و جهاني را به نور وجود مقدّس خود روشنائي بخشيد. و آن حضرت همانند ديگر ائمّه اطهار صلوات اللّه عليهم اجمعين در حالتي به دنيا قدم نهاد كه پاك و پاكيزه و ختنه شده بود؛ و پس از تولّد، شهادت بر يگانگي خداوند و رسالت جدّش رسول خدا و امامت و خلافت اميرالمؤمنين علي و ديگر اوصياء صلوات اللّه عليهم اجمعين داد. و حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله نسبت به اين نوزاد فرمود: «ابن الخِيرتَين» يعني؛ پدر اين نوزاد، امام حسين عليه السّلام بهترين خلق خدا و مادرش، شهربانو بهترين زن از زنان عجم مي باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تلخيص از اصول كافي: ج 1، ص 466، عيون أخبار الرّضا عليه السّلام: ج 2، ص 128، ارشاد مفيد: ص 160، بحارالانوار: ج 46، ص 8 وص 13.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

ايده سكوت

كف الاذي رفض البذاء واستعن علي الكلام بالسكوت، فان للقول حالات تضر، فاحذر الأحمق. [1] .

جلوگيري از آزار، ترك كلام قبيح است، و در سخن گفتن از سكوت كمك بخواه، زيرا براي سخن، حالاتي است كه زيان مي زند، بنابراين از سخن احمق برحذر باش.

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78، ص 161.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

فرات بن احنف

فرات بن احنف عبدي، متهم به غلو و نادرستي در گفتار است، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده، [1] ابن غضايري مي گويد: فرات بن احنف كوفي از علي بن حسين، ابوجعفر و ابوعبدالله عليهم السلام روايت كرده و چنان كه ديگران معتقدند وي اهل غلو و دروغ بود، مورد توجه و قابل ذكر نيست. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث: 13 / 375.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

فرزدق

بزرگترين شاعر عرب، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است، [1] وي امام زين العابدين عليه السلام را موقعي ياري كرد كه هشام بن عبدالملك اظهار ناآشنايي نمود و فرزدق آن قصيده دلپسند خود را كه مشتمل بر تعدادي از خصوصيات اخلاقي و ذكر فضايل آن حضرت بود انشاد كرد و در نتيجه هشام سخت ناراحت شد و رگهاي گردنش حركت و دستور داد او را زنداني كردند كه ما در ضمن بحثهاي آينده، اين جريان را نقل خواهيم كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

فليح بن ابي بكر

فليح بن ابي بكر شيباني، برقي او را از جمله اصحاب امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق عليهم السلام آورده است. [1] وي از امام علي بن حسين و امام محمد بن علي عليهماالسلام و از جابر روايت كرده و حنان بن سدير نيز از او روايت كرده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

[2] معجم رجال الحديث: 13 / 371.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

فرزدق

فرزدق: شاعر بزرگ عرب كسي كه صفات ارزشمند امام زين العابدين عليه السلام او را در خود غرق كرده و به والايي و قداست شخصيت آن بزرگوار ايمان داشت، و در قصيده غراي جاودانه اي كه بالبداهه براي بيان شخصيت امام و ساير ويژگيها و صفاتش سروده، اين مطلب پيداست و اين قصيده را موقعي سرود كه طاغوت زمان؛ هشام بن عبدالملك در برابر مردم شام تجاهل كرد و اظهار داشت كه امام را نمي شناسد تا مبادا مردم فريفته معرفت او گردند، اما فرزدق آن حضرت را به مردم چنين معرفي كرد:

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

اذا رأته قريش قال قائلها:

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

يرقي الي ذروة المجد التي قصرت

عن نيلها عرب الاسلام و العجم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فلا يكلم الا حين يبتسم

بكفه خيزران ريحها عبق

من كف اروع في عرنينه شمم

من جده

دان فضل الأنبياء له

و فضل امته دانت له الأمم

ينشق نور الهدي عن نور غرته

كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم

مشتقة من رسول الله نبعته

طابت عناصرها و الخيم و الشيم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده أنبياء الله قد ختموا

الله شرفه قدما و فضله

جري بذاك له في لوحه القلم

به راستي كه امام بالاترين چهره اي بود كه فرزدق در دنياي شرف و فضيلتها ديده بود، اين بود كه دل به محبت و ولاي او سپرد. ما در آينده ضمن بحثهاي آتي، تمام اين قصيده را ذكر خواهيم كرد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] از اين رو ما نيز در اين جا به خاطر عدم تكرار از ترجمه اين قسمت خودداري كرديم. عبدالرحمن جامي در كتاب سلسله الذهب اين قصيده را به شعر فارسي درآورده و مي گويد زني از مردم كوفه پس از مرگ فرزدق شبي او را در خواب ديد و از او پرسيد كه خدا با تو چه كرد؟ گفت: خدا مرا به خاطر آن قصيده اي كه در مدح و ثناي حضرت علي بن حسين عليه السلام گفته بودم، آمرزيده. جامي مي گويد: سزاوار است كه خداي تعالي همه مردم را به بركت اين قصيده بيامرزد. اشعار ذيل از اوست:

صادقي از مشايخ حرمين

چون شنيد اين نشيد دور از شين

گفت نيل مراضي حق را

بس بود اين عمل فرزدق را

متسعد شد رضاي رحمن را

مستحق شد رياض رضوان را

زان كه نزديك حاكم جابر

كرد حق را براي حق ظاهر.... - م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره

جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

فضل و برتري بر دشمنان

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: هر كس بدون مجوزي به مردم نسبتي بدهد كه در آن ها هست، نسبت هايي به او خواهند داد كه در او نيست.

از جمله اين كه: مردي از آن حضرت پرسيد: به چه سبب ما را بر دشمنانمان فضيلت داده اند، در صورتي كه در آنها نيكوتر از ما هست؟ حضرت فرمود: مي خواهي فضل و برتري خودت را بر آنها ببيني؟ گفت: آري، حضرت دست بر صورت او كشيد و فرمود: نگاه كن. پس مرد نگاه كرد و مضطرب شد و گفت: قربانت گردم مرا به حالت اول برگردان كه جز خرس و ميمون و سگ در مسجد نديدم. باز دست به صورت او كشيد و به حال اول برگشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

چ

فرشتگان

در گزينه فرشتگان سيدالعابدين، فرشتگان را به چهار گروه عمده تقسيم مي نمايد؛ فرشتگان وحي و معارف انديشه و علوم، فرشتگان رزق و روزي و فرشتگان احيا و زنده نمودن و فرشتگان اماته و مرگ. هر گروه از فرشتگان تحت فرماندهي يك فرشته قرار دارند. فرشتگان علوم «جبرئيل»، فرشتگان رزق و روزي «ميكائيل»، فرشتگان احيا «اسرافيل» و فرشتگان مرگ «عزرائيل». هر كدام از اينها، فرشتگان بي شماري زير فرمان دارند. كه مجموع آنها بخشي از مديريت نظام هستي را به عهده دارند كه از مجموع مديريت ها قرآن با عنوان تدبيركنندگان ياد نموده است: و المدبرات امرا. [1] . حضرت مي فرمايد: خدايا! فرشتگان نگهداران عرشت، آنان كه از تسبيح تو به ستوه نمي آيند و از تقديس تو خسته نمي شوند. از پرستش تو درمانده نمي گردند و از

فرمان تو سر برنمي تابند، و از شيفتگي بر تو فراموش نمي كنند.

همان جبرئيل [2] كه بر وحي (دانش فرابشري) امين است، فرشتگان آسمانت فرمانبر وي مي باشند. و همان فرشته اي كه در نزد تو ارجمند، و از منزلت نزديك برخوردار است. و ميكائيل (فرشته ارزاق)، در پيشگاه تو مقام والا دارد، به خاطر پيروي از خدا منزلت بلند پايه دارد. اسرافيل (فرشته احيا)، كه صاحب صور و شيپور ويژه است كه منتظر فرمان است تا با صيحه ي خود افتادگان و گروگان هاي گورستان ها را آگاه ساخته و برانگيزاند. و عزرائيل، فرشته مرگ و يارانش، دو فرشته بازپرسي (نكير و منكر) و.... و فرشتگان برگزيده كه تقديس تو (خدا) آب و نان آنان است. و در جايگاه هاي ويژه آنان را اسكان داده اي.

فرشتگاني كه خزانه داران بارانند و مأمور جابجايي ابرها هستند همان جابجايي ابرها كه سبب غرش رعد و روشنايي برق مي گردد. و فرشتگاني كه همراه هر دانه برف و تگرگ و باران بر زمين فرود مي آيند. و فرشتگاني كه بر خزينه هاي باد فرمان مي رانند، فرشتگاني كه مأمور نگهداري كوه ها هستند...، فرشتگان نگهبان، كه نويسندگان انديشه و رفتار نيك و بد انسان هايند. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نازعات، 5.

[2] جبرئيل (مرد خدا) فرشته وحي، ميكائيل مأمور ارزاق، اسرافيل فرشته مأمور احيا و زنده كردن، عزرائيل فرشته مرگ، مأمور ميراندن.

[3] صحيفه سجاديه، دعاي شماره 3.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

فضيلت سخن بر سكوت

مردي از امام عليه السلام درباره خاموشي و سخن گفتن پرسيد كه كداميك بهتر است؟ امام عليه السلام فرمود:

«لكل واحد منهما آفات، فاذا سلما من الآفات، فالكلام أفضل

و انبري اليه شخص فقال له:

«كيف ذاك يا ابن رسول الله؟» فأجابه عليه السلام: «ان الله سبحانه لم يبعث الأنبياء و الأوصياء بالسكوت، انما بعثهم بالكلام، و لا استحقت الجنة بالسكوت، انما ذلك كله بالكلام، و ما كنت لأعدل القمر بالشمس...» [1] .

«هر كدام از آنها آفاتي دارند، پس هر گاه از آفات بر كنار باشند، سخن گفتن بهتر است. آن شخص با شنيدن اين سخن امام، فوري عرض كرد: يابن رسول الله چگونه سخن بهتر است؟ امام عليه السلام پاسخ داد: خداي سبحان، پيامبران و اوصياي آنان را به خاموشي مبعوث نفرمود بلكه آنان را به سخن گفتن مبعوث داشته است و بهشت را به خاموشي ندهند بلكه تمام استحقاقها به سخن گفتن مربوط مي شود و من كسي نيستم كه ماه را بر خورشيد برتري دهم...»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ص 172 چاپ اول.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

فروتني

فروتني از جمله زيباييهاي اخلاقي است كه انسان بدان وسيله شرافت پيدا مي كند، امام عليه السلام انسانها را بر آراسته شدن به اين صفت تشويق كرده مي فرمايد: «لا حسب لقرشي، و لا لعربي الا بتواضع، و لا كرم الا بتقوي، و لا عمل الا بنية، ألا و ان أبغض الناس الي الله عزوجل من يقتدي بسنة امام، و لا يقتدي باعماله...» [1] . «نژاد و خانواده براي شخص قرشي و عربي هيچ ارزشي ندارد مگر به وسيله تواضع، و كرامتي نيست مگر به تقوا، و هيچ عملي نيست مگر با نيت، بدانيد كه مبغوضترين مردم نزد

خدا كسي است كه خود را پيرو امامي داند و به كردار او پايبند نباشد.»

پي نوشت ها:

[1] خصال شيخ صدوق: ص 19. در تحف العقول پس از جمله و لا عمل الا بنية؛ چنين آمده است: و لا عبادة الا بالتفقه يعني هيچ عبادتي درست نيست مگر با آگاهي - م.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

را گرفتن حكمت

امام عليه السلام به دريافت حكمت، هر چند كه از منافق باشد، وادار كرده است زيرا كه حكمت از سرچشمه هاي انديشه و تفكر است كه اسلام بر تكامل آن پافشاري دارد امام عليه السلام مي فرمايد: «لا تحتقر اللؤلؤة النفيسة أن تجلبها من الكبا الخسيسة، فان أبي حدثني، قال: سمعت أميرالمؤمنين عليه السلام يقول: ان الكلمة من الحكمة لتلجلج في صدر المنافق نزاعا الي فطانها، حتي يلفظ بها فيسمعها المؤمن فيكون احق بها و أهلها فيلقفها...» [1] . «اگر مرواريد گرانبهايي را از زباله دان بي ارزشي به دست آوردي، كوچك مشمار زيرا پدرم به من فرمود كه من از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم، مي فرمود: همانا كلمه اي از حكمت در سينه منافق، باهوش و ذكاوت او در كشمكش و مضطرب است تا اين كه به زبان بياورد و مؤمن آن را بشنود كه او سزاوارتر و شايسته آن است پس آن را فراگيرد.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 1 / 95 چاپ اول.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

فرزندان زين العابدين

شيخ مفيد رحمه الله در كتاب

ارشاد مي نگارد: فرزندان حضرت امام زين العابدين عليه السلام ذكورا و اناثا پانزده نفر بودند:

1 - حضرت امام محمد باقر عليه السلام كه شرح حال مادرش گذشت.

2 - عبدالله 3 - حسن 4 - حسين. مادر اين سه نفر ام ولد بوده.

5 - زيد 6 - عمر. مادر اين دو نفر هم ام ولد بوده.

7 - حسين اصغر 8 - عبدالرحمان 9 - سليمان. مادر اين سه نفر ام ولد بوده.

10 - علي كه كوچكترين فرزندان حضرت زين العابدين بوده 11- خديجه. مادر اين دو نفر هم ام ولد بوده.

12 - محمد اصغر كه مادرش ام ولد بوده.

13 - فاطمه 14 - ام كلثوم 15 - عليه. مادر اين سه نفر نيز ام ولد بوده.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376 .

فاصله بين گرفتن «وضو» و دخول در «نماز»

حضرت علي بن الحسين عليه السلام هر گاه از وضوي نماز فارغ مي شدند، در فاصله مابين وضو و نمازشان، ايشان را لرزش فرامي گرفت و به مانند شخص تب داري كه مي لرزد، مي لرزيدند. به ايشان گفته شد: اين چه حالتي است كه شما را عارض مي شود؟ حضرت جواب فرمود: «واي بر شما!! آيا مي دانيد براي چه كسي مي ايستم؟ و چه كسي را اراده دارم تا با او به مناجات برخيزم؟» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 78، ح 75 (به نقل از مناقب و حلية الاولياء).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

فرزدق، شاعر برجسته عرب

يكي از عاليترين توصيفات از حضرت زين العابدين -عليه السلام- در آئينه اشعار تابناك جناب فرزدق منعكس است. در اين قسمت زمينه انشاد اين اشعار و بازتاب آن را بررسي مي كنيم:

در سالي از سالها «هشام بن عبدالملك» (برادر خليفه مرواني «وليد بن عبدالملك» و از مهم ترين عناصر حكومتي) براي حج به «مكه» آمد و وقتي وارد مسجدالحرام شد و خواست براي بوسيدن و استلام «حجرالاسود» اقدام كند به خاطر كثرت ازدحام مردم، به اين عمل مستحب، موفق نگرديد. اطرافيان او برايش منبري نصب كردند و او بر آن نشست و شاميان گرد او حلقه زدند. در همين حال بود كه حضرت علي بن الحسين عليه السلام در حالي كه حوله هاي احرام را بر تن داشتند، پيش آمدند. حضرت زيباترين مردم بودند از نظر صورت و رايحه دل انگيز عطر وجودي حضرت، از همگان دل انگيزتر مي نمود. بين دو چشم حضرت از اثر سجده، چيزي شبيه زانوي ماده بزي ديده مي شد. حضرت شروع به طواف كرده، و چون به موضع

«حجرالاسود» رسيدند مردم همه به خاطر هيبت ايشان راه گشودند تا اينكه حضرت موفق به استلام و بوسيدن «حجر» گرديد. يكي از شاميان حاضر در آن جمع گفت: «اي اميرالمؤمنين (هشام) اين كيست؟»

«هشام» پاسخ داد: «او را نمي شناسم.» چرا كه او نمي خواست اهل شام به شخصيت او راغب شوند. «فرزدق» كه در آن جمع حضار بود بانگ برآورد كه من او را مي شناسم. فرد شامي به او گفت: «اي ابافراس (كنيه فرزدق) او كيست؟» فرزدق در آن جمع و در حضور «هشام» شروع به سرودن قصيده غراء خود كرد. (اين نكته قابل توجه است كه اين شاعر شجاع قصيده خود را در جايي مخفي و يا در كتاب خود بيان نكرده بلكه در حضور يكي از اركان حكومت مقتدر مروان و به مرئي و منظر صدها نفر كه از هر جاي دنياي اسلام براي «حج» آمده بودند و هر نوع تمجيدي از اهل بيت بويژه بيان فضائل بي نظير در وصف شخص شاخص دودمان پيامبر - صلي الله عليه و آله وسلم - يعني حضرت زين العابدين -عليه السلام- به معناي نفي صريح و طرد غاصبان خلافت است، او در چنين جو و حال و هوايي اين قصيده حماسي را سروده است و پرواضح است چه پيامدهاي ناگواري براي شخص او در پي خواهد داشت ولي او با اين كار اسم خود را براي هميشه در طومار مديحه سرايان شجاع دودمان عصمت و طهارت عليهم السلام ثبت كرد.) قصيده فرزدق چنين است: (بنابر آنچه در ديوان «فرزدق» ثبت شده است.)

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله

كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا

و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من انكرت و العجم

كلتا يديه غياث عم نفعها

يستو كفان و لا يعرو هما عدم

سهل الخليقة لا تخشي بوادره

يزينه اثنان حسن الخلق و الشيم

حمال اثقال اقوام اذا اقتدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم

ما قال «لا» قط الا في تشهده

لولا التشهد كانت لاؤه نعم

عم البرية بالاحسان فانقشعت

عنها الغياهب و الاملاق و العدم

ذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم

بكفه خيزران ريحه عبق

من كف اروع في عرنينه شمم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

الله شرفه قدما و عظمه

جري بذاك له في لوحه القلم

اي الخلائق ليست في رقابهم

لاولية هذا اوله نعم

من يشكر الله يشكر اولية ذا

فالدين من بيت هذا ناله الامم

ينمي الي ذروة الدين التي قصرت

عنها الاكف و عن ادراكها القدم

من جده دان فضل الانبياء له

و فضل امته دانت له الامم

مشتقة من رسول الله نبعته

طابت عناصره و الخيم و الشيم

ينشق ثوب الدجي عن نور عزته

كالشمس ينجلب عن اشرافها الظلم

من معشر حبهم دين و بغضهم

كفر و قربهم منجي و معتصم

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

في كل بدء و مختوم به الكلم

ان عد اهل التقي كانوا ائمتهم

او قيل من خير اهل الارض قيل هم

لا يستطيع جواد بعد جودهم

و لا يدانيهم قوم و ان كرموا

هم الغيوث اذ

ما ازمة ازمت

و الاسد اسد الشري و الباس محتدم

لا ينقص العسر بسطا من اكفهم

سيان ذلك ان اثروا او ان عدموا

يستدفع الشر و البلوي بحبهم

و يسترب به الاحسان و النعم [1] .

ترجمه اشعار فرزدق: (از ابيات انقلاب در شيعه)

- اين شخصيت كه تو او را نمي شناسي، همان كسي است كه سرزمين «بطحا» جاي گامهايش را مي شناسد و «كعبه» و «حل» و «حرم» در شناسايي اش همدم و هم قدمند.

- اين فرزند بهترين تمامي بندگان خداست، اين همان شخصيت منزه از هر آلودگي و رذيلت و پيراسته از هر عيب و علت، و مبرا از هر نقمت و منقصت و كوه بلند علم و فضيلت و نور افكن عظيم هدايت است. - اين فرزند فاطمه است - اگر تو نسبت به نسب او جهل داري - همان كسي كه با «جد» او سلسله شريفه انبياء ختم گرديده است.

- اين كه تو گفتي اين كيست؟ رونق و عظمت و جلوه جلال و شكوه شخصيت او را فرونمي كاهد، زيرا آن كس كه تو او را نمي شناسي «عرب» و «عجم» هر دو او را بخوبي مي شناسند. - هر دو دستش، ابري فياض و رحمت گستر است، كه رگبار فيض فرومي بارد و ماده جود و عطايش هيچگاه كاستي نمي پذيرد.

- خويي نرم و سازگار دارد و مردمان، هر زمان از حدت خشمش در امانند و هميشه دو خصلت «حلم» و «كرم»، جوانب شخصيت او را همي آرايند.

- او به دوش كشنده بار مشكلات اقوامي است كه زير سنگيني آن بار، به زانو در آمده اند، چنانكه خوئي ستوده و رويي گشوده دارد و اعلام

پذيرش حوائج مستمندان در مذاق جانش شيرين و خوشايند است. - او نياز نيازمندان و خواهش سائلان را هميشه با چهره با چهره گشوده و منطق مثبت استقبال كرده است و هيچ گاه جز به هنگام تشهد كلمه «لا» (نه) بر زبان نرانده است و اگر ذكر تشهد نمي بود «لاي» او نيز «نعم» (بلي) همي بود.

- خورشيد فروزان احسان او، گرمي و روشني بر همگان افشانده و از اين رو در برابر اشعه نيرومندش، تاريكي «لجاج» و «ضلال» از فضاي انديشه و دل گمراهان و ظلمت «فقر» از محيط زندگي مستمندان، و تيرگي «ستم» از آفاق حيات ستمزدگان رخت بربسته و به يكسو رفته است. - هرزمان كه قبايل قريش به سوي او بنگرند، شعرا وخطباي ايشان به مدح و ثنايش زبان همي گشايند و بي اختيار، اذعان و اقرار كنند كه هر گونه «جود» و «احسان» به او همي پيوندد و كاروان «كرم» در منزلگاه مكارم او رخت همي كشاند.

- او از فرط آزرم، ديدگان فرومي پوشاند و حاضران حضرتش تحت تأثير هيبت و عظمتش، ديدگان فرومي پوشانند و جز به هنگامي كه لب به تبسم بگشايد، سخني در حضور او بر زبان نمي آيد.

- در دستش عصاي خيزراني است كه عطر مي پراكند، و بويش دل انگيز است، بيننده از زيبايي و تناسبي كه در چهره دارد، به شگفت آيد.

(قابل توجه اينكه بعضي از محققين در بودن اين بيت به عنوان قصيده «فرزدق» در مدح حضرت سجاد -عليه السلام- ترديد كرده اند.)

- جود و عطاي كف بخشاي او چنان است كه چون به آهنگ دست سودن بر ركن حطيم (حجرالاسود) گام فرانهد، گويي كه «ركن»

مي خواهد تا او را نزد خود نگاه دارد و از جود و عطايش برخوردار گردد.

- خداي او را شرافت بخشيده است و برترين داده و قلم «قضا» در تحقق اين مشيت، بر لوح «قدر» روان گشته است.

- كدامين گروه از خلايق الهي است كه نياكان اين شخصيت عظيم و يا از خود اين شخص كريم، منتي و نعمتي بر ذمه خود نداشته باشد.

- هر كس خداوند را شكر بگذارد، نياكان اين امام را همي شكر كند، به حكم ضرورت، زيرا مردم جهان، دين خدا را از خانه او به دست آورده و در پرتو هدايت اين خاندان از «كفر» و «شرك» رسته اند. - او به اوج دين و عزتي قدم نهاده كه «عرب» و «عجم» در اسلام به آن قله پرافتخار عظمت و جلال، نرسيده اند و دستها و قدمها از نيل به آن و ادراكش عاجز مانده اند.

- اين فرزند كسي است كه فضل پيامبران، دون فضل او و فضل امتهايشان دون فضل امت اوست.

- شاخه نيرومند شخصيت او از پيكره شخصيت پيامبر - صلي الله عليه و آله وسلم - بر دميده است، از اين رو عناصر وجودش و اخلاق و سجايايش پاك و پاكيزه است.

- نور پيشانيش پرده ظلمت را مي درد، چنانكه خورشيد با اشراق خود، ظلمت ها را نابود مي گرداند. - او از گروهي است كه دوستي شان «دين» و دشمني شان «كفر» است و قرب جوارشان ساحل نجات و پناهگاه امن و امان است.

- پس از نام خدا، نام ايشان بر همگان مقدم است و هر كدام به نام ايشان، زيبا فرجام و حسن ختام همي پذيرد. - اگر

اهل تقوي شمرده شوند، ايشان پيشوايان ايشانند، و اگر از بهترين اهل زمين بازپرسند، نام ايشان به ميان همي آيد.

- هيچ بخشايشگر به قله كرم و منتهاي جود ايشان نمي رسد و هيچ قوم به هر پايه از كرم كه باشد، قدرت همسري و همسنگي ايشان را ندارد. - بزرگان اين خاندان به روزگار سختي و قحطسالي، باران رحمت اند و به هنگام اشتغال به جنگ، شيران بيشه شجاعت اند.

- عسر معيشت و سختي زندگي، دستهاي بخشايشگر آنها را از جود و عطاء نمي بندد و اين گشوده دستي در هر دو حالت توانگري و درويشي، براي ايشان يكسان است.

- ناگواريها و گرفتاريها به يمن محبت شان رفع مي شود و احسان نعمت ها به بركت آن محبت فزوني همي گيرد. با سرودن اين اشعار بلند و نغز و بيان كمالات و فضايل بي مثال حضرت زين العابدين -عليه السلام- «هشام» بشدت ناراحت و غضبناك مي گردد و دستوراتي مي دهد كه بايد آن را تحت عنوان بازتاب قصيده «فرزدق» مورد بررسي قرار داد.

بازتاب قصيده فرزدق در مدح حضرت سجاد

با شنيدن اين قصيده كه سراسر مدح و توصيف حضرت زين العابدين -عليه السلام- با بهترين و عاليترين مدائح بود، «هشام بن عبدالملك» غضبناك گرديده و دستور داد تمام حقوق و مستمري «فرزدق» را قطع كنند و جايزه او را نيز بريدند. بعد گفت: چرا در مورد ما به مانند چنين اشعاري نمي سرايي؟!! «فرزدق» پاسخ داد: «جدي همانند جد او، پدري بمانند پدر او و مادري نظير مادرش بياور، تا من در مورد شما به مانند اين اشعار بسرايم!!» اين پاسخ فرزدق بيشتر «هشام» را خشمگين كرد و دستور داد او را در

محلي به نام «عسفان» كه در بين «مكه» و «مدينه» واقع است، محبوس كنند. اين مطلب به خدمت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- رسيد و حضرت مبلغ دوازده هزار دينار براي او فرستادند و پيغام دادند كه اي «ابافراس» ما را معذور بدار، اگر نزد ما بيشتر از اين مقدار چيزي بود، حتما همان را به عنوان «صله» تو مي فرستاديم. اما «فرزدق» آن پول را پس فرستاد و گفت: يا ابن رسول الله من آنچه را گفتم جز به خاطر غضب براي رضاي خداوند و براي رسول خدا نبوده و هيچ چيز در مقابل آن دريافت نمي كنم.» از اين رو تمام آن پول را به حضرت برگردانيد، حضرت باز پول را برگرداندند و پيغام دادند كه: «سوگند به حق من بر تو اين را قبول كن. آري به تحقيق خداوند مكان تو و موقعيت تو را مي بيند و نيت و انگيزه تو را مي شناسد.» پس از اين پيغام «فرزدق» پول حضرت را قبول كرد.

از آن بعد «فرزدق» در حالي كه در حبس بود اشعاري را بر ضد «هشام» و در هجو او مي سرايد. اين خبر به «هشام» رسيد و دستور داد او را آزاد كنند. [2] . البته در خبر ديگري آمده است چون حبس «فرزدق» به طول انجاميد و مرتب او را به كشتن تهديد مي كردند به حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- شكايت برد و حضرت براي او دعا كردند و به بركت دعاي ايشان از زندان آزاد گرديد. پس از آزادي به حضور حضرت آمد و گفت: يابن رسول الله خليفه اسم مرا از ديوان حذف كرده و ديگر حقوقي به من

نمي دهند. حضرت پرسيدند: عطاء و حقوق تو چقدر بوده است؟

گفت: «فلان مبلغ»، حضرت براي چهل سال او به او پول دادند و فرمودند: «اگر مي دانستم كه تو به بيش از اين نياز داري حتما باز به تو مي دادم» و «فرزدق» بعد از گذشت چهل سال درگذشت. [3] . قابل ذكر است كه اگرچه ديوان فرزدق به مدح خلفاي غاصب و سفاك اموي و مرواني آلوده شده است ولي جوانمردي و شجاعت او در دفاع از ساحت قدس حضرت سجاد -عليه السلام- و معرفي حضرت به بهترين نحو ممكن و بعد اخلاصي كه از خود نشان داد و تصديق حضرت در مورد اخلاص او، قطعا گناه او را در تمجيد ظالمين، تكفير نموده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46، ص 121، ح 12 (به نقل از ارشاد) و ص 124، ح 17 (به نقل از حلية الاولياء اغاني و ديگر كتابها) و ص 130، ح 20 (به نقل از اختصاص).

[2] بحارالانوار ج 46، ص 127 (به نقل از: ديوان فرزدق و مناقب).

[3] بحارالانوار ج 46، ص 130، ح 20 (به نقل از: اختصاص با مختصر تفاوت) و ص 141، ح 22 (به نقل از: الخرائج و الجرائح).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

فصاحت و بلاغت

خطبه ها و بيانات امام سجاد كه در كوفه و شام و مدينه و در موارد ديگر در واقعه ي كربلا ايراد فرمود و نفوذ و اثراتش در دلها، خود بالاترين دليل بر حسن بلاغت و كمال فصاحت آن حضرت است. تنها نگاهي به صحيفه ي كامله ي سجاديه، و بدايع معاني و فصاحت الفاظ و بلاغت عبارات و تركيب

كلمات و سخنان زيبا و لطايف و حقايق الهي و زيبايي و شكوه و قدرت روحي كه در تعبيرات روح پرور حضرت سجاد عليه السلام ديده مي شود خود اين حقيقت را آشكار مي سازد، كه در فصاحت و بلاغت هيچ كس به پايه ي آن حضرت نرسيده چنان كه صحيفه ي كامله به انجيل آل محمد (ص) شهرت يافته، و كلمات معجزه آسا از صحيفه ي سجاديه و ادعيه و غيره كه از آن حضرت باقي مانده است خود اعجازيست كه تا حال كسي از فصحاي عرب نتوانسته است بمانند آنها بياورد و در برابر عظمت آن خاضع و خاشع گرديده اند، و ما در صفحات آينده در بخش كتب و آثار آن حضرت صحيفه ي كامله را به تفصيل مورد بحث قرار خواهيم داد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

فروتني

فروتني از جمله فضايل اخلاقي است كه خدا، رسولش را به رعايت آن مأمور كرده است:

و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين. (شعراء: 215)

بال و پرت را (از روي تواضع) بر پيروان مؤمنت بگستران. پيامبر كه مؤدب به ادب الهي و خلقش قرآني بود، همواره با وجود عظمت شخصيتش، در برابر مؤمنان فروتن بود. علي بن الحسين عليه السلام نيز چنين بود و در عين جلال و شكوه و عظمتي كه در ديدگان مردم داشت، با آنان فروتن بود و مي فرمود: «شتران سرخ موي (و گران قيمت)، مرا به اندازه بهره اي كه از فروتني دارم، خوشحال نمي سازد». [1] . حضرت همواره با بندگان خدا به فروتني رفتار مي كرد و به شخصيت انساني آنان احترام مي گذاشت.

با آنكه در خاندان نبوت بزرگ شده و دانش را از پدرش به ارث برده بود، در عين حال براي ارج گذاري به علم و عالمان، گاه در درس آنان حضور مي يافت. عبدالرحمن بن اردك مي گويد: «علي بن الحسين عليه السلام به مسجد مي آمد و مردم را كنار مي زد و نزد زيد بن اسلم (شاگرد خود) حاضر مي شد و در حلقه بحث او مي نشست. نافع بن جبير بن مطعم به او گفت: خدا تو را ببخشايد. تو سرور مردماني! آيا اين همه راه مي پيمايي تا با چنين غلامي هم نشين گردي؟ علي بن الحسين عليه السلام در پاسخ وي فرمود: علم مطلوب است. از اين رو، هر جا كه باشد، بايد طلبيد». [2] . و نيز آمده است كه نافع به آن حضرت گفت: «تو قريش را (با همه شرافت و معروفيت) رها كرده و با غلامي از بني عدي (فرزند غلام عمر بن خطاب) هم نشين مي گردي». [3] حتي به حضرت اعتراض شد كه: «چرا با اقوام پست هم نشين مي شوي». [4] . اين نوع برخورد كه نشانگر فخرفروشي جاهلي بود، نزد آن حضرت نشانه كرامت نبود، بلكه شخصيت هر فردي را نه در نژاد، بلكه در تقوا و دانش وي مي جست. اعتراض كنندگان جز بر تفاخر جاهلي پاي نمي فشردند و اين همان نكته اي است كه مالك بن انس، پيشواي مذهب مالكي بدان اشاره دارد: «نافع (اعتراض كننده) به خود مي نازيد، ولي علي بن الحسين عليه السلام شخصيتي بود كه در دين، فضيلت و برتري داشت». [5] . چنين فروتني در همه زواياي زندگي آن حضرت حتي در راه رفتن وي نيز نمايان بود، آن گونه كه گفته اند: راه رفتن علي

بن الحسين عليه السلام همواره چنين بود كه دستاي خود را نمي گشود و دستانش از حدود رانش نمي گذشت (با كبر و غرور راه نمي رفت). چنين رفتاري برخاسته از تربيت قرآني است؛ زيرا قرآن مي فرمايد: «و لا تمش في الارض مرحا؛ بر روي زمين با تكبر راه مرو». (اسراء: 37)

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب الكمال، ج 20، ص 398؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 128؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 395.

[2] تهذيب الكمال، ج 20، ص 386؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 137.

[3] طبقات، ج 5، ص 111.

[4] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 385.

[5] منابع پيشين.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما؛ چاپ اول 138

ق

قناعت

ثروتمندترين مردم كسي است كه به آنچه خدا نصيب او كرده است، قانع باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حليةالأولياء،ج 3، ص 126.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

قاسم بن عبدالرحمن

ابوالقاسم قاسم بن عبدالرحمن، شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

قاسم بن عوف

قاسم بن عوف شيباني، برقي او را از اصحاب امام زين العابدين شمرده است، [1] و شيخ طوسي مي گويد: وي خدمت علي بن حسين عليهماالسلام و محمد بن حنفيه در رفت و آمد بود. [2] كشي به سند خويش از او نقل كرده مي گويد: من به خدمت علي بن حسين و محمد بن حنفيه رفت و آمد مي كردم، يك بار به خدمت اين مي رسيدم و يك بار به حضور آن مي رفتم، مي گويد: روزي به خدمت علي بن حسين عليهماالسلام رسيدم، به من فرمود:

«شيباني! مبادا تو، به نزد مردم عراق بروي و بگويي كه ما علم را به نزد تو به وديعت گذارده ايم زيرا كه به خدا سوگند ما چنين كاري را نكرده ايم و مبادا كه به نام ما رياست طلبي كني كه خدا تو را ناتوان خواهد كرد و زنهار از طريق ما نان بخوري كه خداوند بيشتر تو را نيازمند خواهد كرد و بدان كه تو اگر در راه خير عقب بماني براي تو بهتر است كه در راه شر رئيس باشي و بدان كه هر كس حديثي را از قول ما نقل مي كند روزي از او بازخواست مي كنيم پس اگر راست گفته باشد خداوند او را راستگو خواهد نوشت و اگر دروغ گفته باشد خداوند او را دروغگو ثبت خواهد كرد و زنهار كه تو

آهنگ سفر كني زيرا اين جا مركزي است كه علم را مي توان جست، و سپس امام عليه السلام شروع كرد به بيان فضيلت فرزندش امام ابوجعفر، محمد بن علي عليهماالسلام و بر امامت آن حضرت راهنمايي فرمود.» [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال برقي.

[2] رجال طوسي.

[3] رجال كشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

قاسم بن محمد

قاسم بن محمد بن ابي بكر، وي از بزرگان تابعين و يكي از فقهاي هفتگانه مدينه است. قاسم برترين فرد زمان خود بود، و او از جمعي از صحابه روايت نقل كرده و جمعي از بزرگان تابعين از وي روايت كرده اند، يحيي بن سعيد مي گويد: ما كسي را نيافتيم كه بتوانيم بر قاسم بن محمد ترجيح دهيم... قاسم در سال 131 ه. وفات يافت و بعضي نيز تاريخ ديگري را براي درگذشت او نقل كرده اند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وفيات الاعيان: 3 / 224.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

قضاي نماز نافله

هيچ نماز نافله اي در طول مدت عمر امام عليه السلام از آن حضرت فوت نشد و اگر نافله اي از نوافل روز قضا مي شد در شب قضاي آن را به جا مي آورد و پسرانش را به اين عمل سفارش مي كرد و مي فرمود: «پسران من! البته اين عمل بر شما واجب نيست اما من دوست دارم كه هر كدام از شما كه به كار نيكي عادت كرديد، آن را ادامه دهيد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صفة الصفوه: 2 / 53.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

قليوبي

احمد قليوبي شافعي گويد: «فضايل امام بيشتر از آن است كه قابل شمارش باشد و در وصف بگنجد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحفة الراغب: ص 13.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

قناعت

اما قناعت كه از بالاترين صفات انساني است، هرگاه انساني بدان آراسته باشد از غمهاي دنيا آسوده شده است، امام عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

«من قنع بما قسم الله فهو من أغني الناس...» [1] . «هر كه بر آنچه خداوند نصيب او كرده، قانع باشد او از بي نيازترين مردمان است.» براستي قناعت گنجي فناناپذير است بنابراين هر كه به نصيب الهي قانع باشد از توانگرترين و بي نيازترين و آسوده ترين مردمان و از همه كس اندوهش كمتر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فصول المهمه ابن صباغ: ص 187؛ جمهرة الأولياء: 2 / 74، وسائل الشيعه: 11 / 304.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

قبر النذور در بغداد

ياقوت حموي در كتاب معجم البلدان مي نگارد: قبري است در پشت بغداد كه تا بغداد به قدر نصف ميل فاصله دارد، آن قبر را مردم زيارت مي كنند و براي روا شدن حوائج خود در آنجا نذر و نياز مي نمايند. از قاضي تنوخي بغداد نقل شده كه گفت: من در آن موقعي كه عضدالدوله از بغداد به عزم همدان خارج شد با او بودم، همين كه چشم عضدالدوله به قبر النذور افتاد از من پرسيد: اين چه بنائي است؟ گفتم: اطال الله بقاء مولانه اين مشهد النذور است، نگفتم: قبر النذور است، زيرا مي دانستم كه وي كلمه قبر را به فال بد مي گيرد. عضدالدوله از اينكه من كلمه قبر را به زبان جاري نكردم خوشحال شد و گفت: مي دانستم كه اينجا قبر النذور است ولي منظورم از اين سئوال شرح حال صاحب اين قبر

است؟ من گفتم: اين قبر عبيدالله بن محمد بن عمر بن علي ابن الحسين بن علي بن ابي طالب است. يكي از خلفاء در نظر گرفت كه وي را مخفيانه بكشد لذا دستور داد تا در اينجا گودالي كندند و روي آن را پوشانيدند، موقعي كه عبيدالله از اينجا عبور كرد غفلتا در اين گودال افتاد و خاك ها بر روي او ريخته شد و بدين وسيله زنده به گور گرديد!!

اين قبر را از اين لحاظ قبرالنذور مي گويند كه هر كس حاجتي داشته باشد براي اين قبر نذر و نيازي مي كند و به مقصود خويش مي رسد. من مكررا براي اين قبر نذر كرده ام و به حاجت خود نائل شده ام. عضدالدوله اين موضوع را قبول نكرد و گفت: روا شدن اين گونه حوائج تصادفي و اتفاقي است، منشأ اينگونه موضوعات از خرافات مردمان عوام است كه مي خواهند از براي خود دكان و بازاري باز نمايند!!

قاضي مي گويد: من در جواب وي چيزي نگفتم، پس از چند روزي ديدم عضدالدوله مرا خواست و گفت: نذر درباره اين قبر مجرب و مؤثر است زيرا كه من حاجت مهمي داشتم براي صاحب اين قبر نذري كردم و به مقصود خود رسيدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 6) (سرگذشت حضرت امام سجاد زين العابدين)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه؛ چاپ پنجم 1376

ك

كوله بار

- قربان، امشب هوا خيلي سرد است، اين طور نيست؟

- آري، در اين هواي باراني و لباس هاي خيس و با اين باد كه مي وزد بيشتر سردمان مي شود.

- مي گويم بهتر است قدري زير سايه بايستيم تا باران كه بند آمد برويم.

- از كجا معلوم به اين زودي ها بند

بيايد، ديگر راه زيادي نمانده است، مي رويم.

- آنجا را نگاه كنيد، او كيست كه در تاريكي به اين سمت مي آيد.

- نمي دانم، بگذار جلوتر بيايد معلوم مي شود.

صداي پاي او نزديك تر شد. آن دو نفر نيز جلوتر رفته بودند. هر دو طرف صداي پاهايشان را كه در گل فرو مي رفت مي شنيدند.

- عجب، شماييد!

- سلام عليكم، آري منم.

- عليكم السلام، در اين هواي سرد و باراني كجا مي رويد، آن هم با آن كوله پشتي، معلوم است خيلي سنگين است، مي خواهيد غلامم آن را براي شما بياورد؟

- نه ممنونم.

- پس اجاره دهيد خودم آن را بردارم.

- متشكرم، نيازي نيست.

- حتماً داخل آن چيز ارزشمندي است كه...؟

- نه، اين توشه ي سفر است و بايد خودم آن را حمل كنم و به جاي امني برسانم، به درد كس ديگري جز من نمي خورد و اگر من بردارم نزد ميزبانم عزيز خواهم بود... شما هم برويد تا من به كارم برسم.

- خداحافظ.

- خدانگهدارتان.

اين گفتگويي بود بين امام سجاد و آن مرد و غلام او. از اين جريان چند روزي گذشت. آفتاب، گل هاي داخل كوچه را خشك كرده بود و مرد با غلامش جلو در خانه نشسته بود و خود را به آغوش گرماي آفتاب سپرده بود. امام در حال عبور از كوچه بود. آن مرد با ديدن او گفت: پس چرا به سفر نرفتيد، مگر نگفتيد سفري در پيش دارم.

- منظور من آن سفر كه تو فكر مي كني نبود، منظورم كوچ به سراي ديگر و سفر مرگ بود.

- من كه نمي فهمم چه مي گوييد. و دوباره از يكديگر خداحافظي

كردند. چند ماه از آن واقعه گذشت. وقتي امام سجاد عليه السلام ديده از جهان فرو بست، مردم تازه فهميده بودند كه او چه كسي بود آن ناشناس كه شب ها در كوچه هاي شهر به راه مي افتاد و به خانه ها سر مي زد كسي نبود غير از علي بن حسين عليه السلام. آن مرد و غلامش تازه متوجه شده بودند كه منظور امام از «توشه ي سفر» چه بود. «جاي امن» آن كجا بود و «مهماندار و ميزبان» چه كسي بود. او كه مي رفت مستمندان و بيچارگان بدون توشه ماندند، در حالي كه كوله بار او پر از توشه ي سفر بود، سفري كه هر چقدر توشه برداريم باز هم كم است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علل الشرايع، ص 231.

منبع: حيات پاكان داستانهايي از زندگي امام سجاد؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ اول 1383.

كودكي پياده تا مكه

ابراهيم ادهم و فتح موصلي، هر يك روايت كرده اند:

من با قافله در صحرا مي رفتم، كاري پيش آمد و از قافله جدا گشتم. پس ناگهان با كودكي كه در حال راه رفتن بود، برخورد كردم.

گفتم: سبحان الله! صحرايي بي آب و علف و كودكي كه در آن راه مي رود؟!

پس به كودك نزديك شدم و به او سلام دادم. كودك جواب سلامم را گفت.

پرسيدم: كجا مي روي؟

گفت: به خانه ي خدا.

گفتم: عزيزم، تو كوچكي و رفتن به خانه ي خدا نه بر تو واجب است و نه از سنت است.

فرمود: اي پيرمرد! هنوز كوچكتر از مرا نديده اي كه بميرد؟!

گفتم: آذوقه و مركوبت (حيوان سواريت) كو؟

فرمود: آذوقه ام تقوا است و مركوبم پاهايم و مقصدم مولايم مي باشد.

گفتم: غذايي همراه تو نمي بينم؟

فرمود: پيرمرد!

آيا نيكوست كه كسي تو را به مهماني فراخواند و تو از خانه ات با خود غذا ببري؟

گفتم: نه.

فرمود: كسي كه مرا به خانه اش فراخوانده، خودش سير و سيرابم مي كند.

گفتم: بيا سوار شو تا از حج باز نماني.

فرمود: وظيفه ي من كوشش است و رساندنم به مقصد اوست. مگر اين سخن خداوند را نشنيده اي كه فرمود:

«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين». [1] .

راوي گويد:در همين حال و هوا بوديم كه ناگهان جوان نيكو چهره اي با جامه ي سپيد و زيبايي نمايان شد و با آن كودك معانقه كرد و بر او درود فرستاد.

من به سوي جوان پيش رفتم و به او گفتم: تو را به خدايي كه زيبايت آفريد سوگند كه، اين كودك كيست؟

گفت: او را نمي شناسي؟! او علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام است.

پس جوان را رها كردم و سراغ كودك رفتم و گفتم: تو را به پدرانت سوگند كه اين جوان كيست؟

فرمود: او را نمي شناسي؟!

گفتم: نه.

فرمود: او برادرم خضر است كه هر سال نزد ما مي آيد و بر ما درود مي فرستد.

گفتم: تو را به حق پدرانت سوگند آيا به ما نمي گويي كه چگونه بي توشه و آذوقه در اين بيابان راه مي روي؟

فرمود: من با توشه اين صحرا را در مي نوردم و توشه ام چهار چيز است.

گفتم: آنها كدام است؟

فرمود: دنيا را با اين همه گستردگي، مملكت خداوند مي دانم و تمام مخلوقات را بندگان و عيال او و اسباب و ارزاق را به دست خدا مي دانم و قضاي او را در زمين جاري و نافذ مي بينم.

عرض

كردم: چه خوب توشه اي داري، اي زين العابدين! تو با اين توشه از كوره راههاي آخرت عبور مي كني، پس معلوم است كه مي تواني از كوره راههاي دنيوي هم عبور كني.

اي چشم و چراغ عارفان ادركني

وي مشعل بزم عاشقان ادركني

اي روح نيايش، اي امام سجاد

گل بوي بهار باغ جان ادركني

پي نوشت ها:

[1] سوره ي عنكبوت آيه 96 (كساني كه به خاطر ما جهاد و كوشش مي كنند، به راههاي خويش البته هدايتشان مي كنيم و خداوند با نيكوكاران است).

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

كرامت نفس

من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا. [1] .

هر كه كرامت و بزرگواري نفس داشته باشد، دنيا را پست انگارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

كريم و لئيم

ألكريم يبتهج بفضله، و اللئيم يفتخر بملكه. [1] .

كريم و بخشنده به بخشش خويش خوشحال است و لئيم و پست به دارايي اش مفتخر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ج 78، ص 161.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

كتمان علم

كسي كه علمي را از ديگران كتمان كند يا براي آموختنش از آنان مزد بخواهد، هرگز از علم خود سود نخواهد برد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حليةالاولياء، ج 3، ص 130.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

كنكر

مكني به ابو خالد كابلي، بعضي گفته اند: نام وي وردان بوده است، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين شمرده است، [1] كشي به سند خود از ابوبصير نقل كرده، مي گويد: از ابوجعفر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: ابوخالد كابلي روزگاري خدمتگزار محمد بن حنفيه بود و ترديدي نداشت كه او امام است تا اين كه روزي به نزد وي آمد و گفت: فدايت شوم، مرا احترام و دوستي و علاقه اي به شما خانواده است از شما به حرمت رسول خدا - صلي الله عليه و آله - و اميرالمؤمنين عليه السلام درخواست دارم بفرماييد آيا شما هستيد آن امامي كه خداوند اطاعت او را بر بندگانش واجب كرده است؟ ابوبصير مي گويد: محمد بن حنفيه در پاسخ گفت: اي ابوخالد، مرا سوگند عظيمي دادي، امام من و تو و هر مسلماني علي بن حسين عليه السلام است، ابوخالد همين كه سخن محمد بن حنفيه را شنيد به سمت خانه علي بن حسين عليهماالسلام حركت كرد، و چون اجازه خواستند و عرض كردند كه ابوخالد بر در خانه ايستاده است و اذن مي طلبد امام عليه السلام اجازه داد، همين كه وارد منزل شد، به نزديك امام رسيد فرمود: خوش آمدي، كنكر، تو هيچ وقت به ديدار ما نمي آمدي، چه چيزي درباره ما به نظر تو

رسيده است؟ ابوخالد، به خاطر سخني كه از امام علي بن حسين عليهماالسلام شنيد، سجده شكر خدا را به جا آورد و گفت: سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه امامم را شناختم، امام سجاد عليه السلام فرمود: ابوخالد، چگونه امامت را شناختي؟ عرض كرد: اين كه شما مرا به نامي كه مادرم نامگذاري كرده بود خوانديد، در حالي كه من نسبت به امر امامت ناآگاه بودم و مدتي از عمرم را در خدمت محمد بن حنفيه بودم ترديدي نداشتم كه او امام است، تا اين كه در همين نزديكيها او را به حرمت خدا، رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين سوگند دادم و درخواست كردم كه امام را معرفي كند و او مرا به امامت شما راهنمايي كرد و گفت: او امام من و تو و همه خلق خداست، آنگاه شما به من اجازه فرموديد، شرفياب شدم و به حضور شما كه رسيدم، شما مرا به نامي خوانديد كه مادرم مرا به آن نامگذاري كرده بود از اين رو دانستم كه شما آن امامي هستيد كه خداوند اطاعت او را بر هر مسلماني واجب كرده است. [2] ابوخالد ملازم امام شد و از علوم آن حضرت استفاده كرد تا آن جا كه از افراد مورد وثوق امام به شمار آمد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

كيسان بن كليب

كيسان بن كليب مكني به ابوصادق، شيخ او را از اصحاب امام حسن زكي عليه السلام و از اصحاب امام سيدالشهدا

حسين بن علي عليهماالسلام و از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام و از اصحاب امام ابوجعفر باقر عليه السلام شمرده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

كارهاي خير امام سجاد در ماه رمضان

امام سجاد عليه السلام در ماه مبارك رمضان كارهاي خير فراواني داشت از جمله كارهاي خير آن حضرت از اين قرار است:

اطعام به مستمندان

اسلام به غذا دادن بر روزه داران تشويق زيادي كرده و آن را مستحب دانسته است، امام زين العابدين عليه السلام در هر روزي از ماه مبارك رمضان دستور مي داد تا گوسفندي را ذبح كنند و گوشت آن را بپزند، و در شامگاه بر سر ديگها مي آمد و بو مي كشيد، وقتي كه مي ديد غذا آماده است، مي فرمود: كاسه ها را بياوريد، و دستور مي داد به مستمندان، بيوه زنان و يتيمان مي دادند تا اين كه همه ديگها پايان ميافت و چيزي براي افطار آن حضرت باقي نمي ماند و خود با نان و خرما افطار مي كرد. [1] .

آزادسازي بردگان

از جمله امور خيريه امام عليه السلام در ماه مبارك رمضان اين بود كه بردگان زيادي را آزاد مي كرد و غلاماني را مي خريد و از قيد بردگي رها مي نمود، با وجود اين كه در سايه محبت آن حضرت محترمانه زندگي مي كردند و با آنان همچون فرزندان خود رفتار مي كرد و اگر خلافي مي كردند از بدي آنها چشم پوشي مي كرد و هرگز مجازات نمي فرمود و همواره بندگاني كه در طول سال خريداري كرده بود، در ماه رمضان آزاد مي كرد، راويان اخبار نقل كرده اند كه امام سجاد عليه السلام هيچ

گاه غلام و كنيزي كه مرتكب گناهي شده بودند مجازات نمي فرمود و تنها تاريخ آن روزي را كه مرتكب خطايي شده بودند يادداشت مي كرد و آخر ماه رمضان كه مي شد همه آنها را جمع مي كرد و يادداشتهايي را كه خطاهاي آنها را ثبت كرده بود نشان مي داد و مي فرمود: همگي با صداي بلند بگوييد: «اي علي بن حسين: پروردگار تو اعمال تو را برشمرده است همان طوري كه تو اعمال ما را ثبت كرده اي و نزد پروردگار نوشته اي است كه حق را بيان مي كند و هيچ گاه گناه صغيره و كبيره را فروگذار نمي كند مگر اين كه تمام اعمال تو را مي شمارد، و هر كاري كه كرده باشي، در پيش روي خود، حاضر مي بيني، [2] همچنان كه ما هر عملي را كه انجام داده ايم در نزد تو حاضر مي بينيم، پس بر ما ببخش و از ما درگذر چنان كه از خداوند توانا اميدواري كه بگذرد و همان طوري كه دوست داري خداي توانا از تو بگذرد تو از ما بگذر خواهي ديد كه خداوند بخشاينده است و نسبت به تو مهربان بوده و تو را مي آمرزد و پروردگارت نسبت به هيچ كس ستم روا نمي دارد... همچنان كه نزد تو نوشته اي است كه حق و حقيقت را به ما بازگو مي كند هيچ يك از اعمال خرد و كلان ما را فروگذار نكرده مگر آن كه برشمرده است پس اي علي بن حسين! به خاطرآور آن موقعي را كه در برابر پروردگار داور دادگر خود با خواري ايستاده اي و او به مقدار خردلي به كسي ستم نمي كند و آن مقدار ناچيز را نيز در روز قيامت مي آورند

و خدا را بس كه حسابرس و گواه بر اعمال بندگان است. بنابراين از ما درگذر و ما را ببخش تا خداي توانا از تو درگذرد و تو را ببخشد، زيرا كه او مي فرمايد:

«وليعفوا و ليصفحوا ألا تحبون ان يغفر الله لكم.» [3] . «از بديها درگذرند و آنها را ببخشند، آيا دوست نمي داريد كه خدا هم از شما بگذرد؟-» همواره، اين قبيل كلمات را تلقين به ايشان مي كرد، كلماتي كه بر ميزان توجه خاص آن حضرت و ارتباط خاصش به خداي متعال دلالت مي كرد، و آنگاه شروع مي كرد به گريه و از خوف و خشيت باري تعالي اشك مي ريخت و مي گفت: «پروردگارا! تو به ما امر فرمودي تا از كساني كه به ما ستم كرده اند درگذريم و ما نيز از ستمگرانمان گذشتيم، همچنان كه به ما امر كردي، خود نيز از ما درگذر زيرا كه تو سزاوارتر به گذشت و بخشش از ما و از همه كساني كه امر فرمودي هستي. خدايا به ما دستور دادي تا هيچ سائلي را از در خانه مان محروم برنگردانيم و اينك ما درخواست كننده و مستمندانيم كه در خانه تو آمده ايم و از تو درخواست احسان و بخشش داريم، خداوندا با عنايت خود بر ما منت بگذار و نااميدمان مفرما! زيرا كه تو از ما و از هر كسي كه امر به احسان فرموده اي به بخشش و احسان سزاوارتري. خداوندا! من احسان كردم، پس تو هم احسان كن، خدايا هر وقت از جمله درخواست كنندگان بودم از بزرگواري تو برخوردار شده ام، پس هم اكنون نيز، اي خداي بخشنده مرا در زمره كساني قرار ده كه از نعمتها

و احسانت برخوردارند.»

آنگاه صورت مباركش را به سمت آنان برمي گرداند، در حالي كه قطرات اشك از ديدگانش جاري بود، مي فرمود: «من شما را بخشيدم، آيا شما هم از من گذشتيد؟ و از اين كه بد سرپرستي كردم، مرا بخشيديد؟ زيرا كه من سرپرست بد و خوار و پست و ستمگر، اما مملوك پادشاهي بزرگوار، بخشنده، دادگستر، نيكوكار و بخشاينده هستم...» به راستي كه اين روح ملكوتي چه روح بزرگي است كه با صفات و اخلاق برجسته خود روحانيت انبياي الهي را تجسم مي بخشد!! غلامان با شنيدن اين قبيل سخنان از امام سجاد، عرض مي كردند: «اي مولا و اي سرور! ما از تو گذشتيم...» مي فرمود: بگوييد: «پروردگارا از علي بن حسين بگذر چنان كه ما از او گذشتيم و او را از آتش دوزخ آزاد كن، همان طوري كه او ما را از قيد بردگي آزاد كرد.» غلامان نيز اين جملات را مي گفتند، و پس از گفتن ايشان، مي گفت: خداوندا اجابت كن اي پروردگار عالميان!- و رو به ايشان مي كرد و مي فرمود: - برويد كه من از شما گذشتم و شما را به اميد عفو پروردگار و آزادي از آتش جهنم، آزاد كردم. وقتي كه روز عيد فطر فرامي رسيد، جايزه ارزشمندي به غلامان مي داد به قدري كه بتوانند زندگي كنند و از مال مردم بي نياز شوند. [4] .

در دنياي پرهيزگاران و صالحان كسي همچون امام زين العابدين عليه السلام در تقوا و اخلاص فوق العاده و اطاعت خدا، وجود ندارد، به راستي كه قلب شريفش آكنده از ايمان و معرفت خدا بوده است. به هر حال امام عليه السلام در ماه مبارك رمضان انواع گوناگون احسان

از نيكي به ضعيفان و درماندگان و محرومان و آزاد كردن بردگان و هر آنچه را كه باعث نزديك شدن به خدا بود انجام مي داد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المحاسن: ص 396، بحارالانوار: 46 / 72.

[2] به آيه شريفه: «يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا...» اشاره دارد. (آل عمران / 30).

[3] نور / 22.

[4] بحارالانوار: 46 / 105 - 103.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

كشته شدن دشمن شيعه

محمد بن ريان بن صلت مي گويد: به امام هادي عليه السلام نامه اي نوشتم كه: «فلاني با من دشمني دارد و من مي خواهم كاري عليه او انجام دهم.» در جواب، حضرت مرا از آن منع كرده و فرموده بود كه: «محتاج به آن كار نخواهي شد.» پس در همان روزها آن دشمن به بدترين حالي مرد و مرا از آزار خود نجات داد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

كشتن و زنده شدن آهو

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: مرد واقعي، مرد كامل، مرد شايسته كسي است كه خواهش هاي غريزي و تمايلات شهواني خود را با حب الهي مهار كند و هواي نفس خويش را مطيع اوامر پروردگار نمايد، هر جا اجازه داده است ميل خود را اعمال كند و هر جا كه نهي فرموده سركوبش نمايد.

ابوحمزه ثمالي نقل مي كند: كه روزي در خدمت امام سجاد عليه السلام بودم، عرض كردم يابن رسول الله، سؤالي دارم با پاسخ آن چشمان مرا روشن كن و دلم را از كدورت بيرون گردان. حضرت فرمود: بپرس هر چه مي خواهي. عرض كردم يابن رسول الله در مورد اول و ثاني چه مي فرمائيد؟ فرمود: بر آنها انواع عذاب الهي و لعن هاي گوناگون باد. به خدا قسم هر دو مشرك و كافر از دنيا رفتند. سؤال كردم: يابن رسول الله، آيا ائمه دين مصطفوي مرده را زنده مي كنند و چشم كور را بينا مي نمايند و ابرص را شفا مي دهند و بر روي آب راه

مي روند؟ حضرت فرمود: اي ابوحمزه خداوند متعال آنچه به تمامي انبياء عطا كرده است به پيامبر ما نيز عطا كرده است و آنچه خداوند سبحان به پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله و سلم عطا فرموده است آن حضرت جميع آنها را به اميرالمؤمنين عليه السلام عطا فرموده و اميرالمؤمنين عليه السلام به پسرش امام حسن عليه السلام عطا نموده است و به همين ترتيب هر امامي به امام بعد از خود تسليم مي كند تا روز قيامت، بعد از آن فرمود: اي ابوحمزه روزي پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم با اصحاب نشسته بودند شخصي گوشت بريان كرده بود. اصحاب گفتند: يا رسول الله ما هم ميل به گوشت بريان داريم، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: مرا نيز به گوشت ميل است. مردي از انصار در مجلس بلند شد و به خانه رفت و به همسرش گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به گوشت ميل دارد نظر تو چيست كه اين بزغاله را خدمت حضرت ببريم، همسرش گفت: اختيار با توست، اما بدان كه غير از اين بزغاله هيچ چيز ديگري در خانه نداريم. پس آن مرد بزغاله را نزد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آورد. حضرت فرمود: اين بزغاله را ذبح كنيد و بريان كنيد و نزد من بياوريد. بزغاله را ذبح و بريان كرده. و آوردند. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اي ياران از اين گوشت بخوريد اما استخوانش را نشكنيد. سپس همه ي اصحاب و ياران و اهل بيت حضرت از آن گوشت خوردند و همه را

كفايت كرد و بعد دستور داد استخوان هاي بزغاله را حاضر كردند و با رداي خود روي آن را پوشانيد و دعا كرد، بزغاله به اذن خداوند زنده شد و به منزل آن مرد انصاري رفت، وقتي مرد انصاري به خانه آمد ديد بزغاله در خانه است فهميد كه اين معجزه ي پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله وسلم است. ابوحمزه ثمالي نقل مي كند كه وقتي امام سجاد عليه السلام اين معجزه را بيان فرمود به اتفاق حاضرين به طرف صحرا حركت كرد و من نيز در خدمت حضرت بودم. هنگامي كه به صحرا رسيديم چند تا آهو ديديم كه چرا مي كردند حضرت آهويي را صدا زد بلافاصله آهو نزد حضرت آمد، سپس فرمودند آن را ذبح كردند و بريان نمودند و بعد به حاضرين فرمودند: بسم الله بگوييد و بخوريد و استخوان هاي آن را نشكنيد، همه از آن گوشت بريان خوردند و سير شدند، حضرت استخوان ها را جمع و داخل پوست آهو گذاشت و دعايي كرد، بلافاصله آهو مثل اول زنده شد و با اشاره ي امام سجاد عليه السلام به طرف آهوهاي ديگر رفت و مشغول چرا شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

كسب حلال

امام سجاد عليه السلام هر بامداد براي طلب معيشت از خانه بيرون مي رفت. به آن حضرت عرض شد كجا مي رويد؟ فرمود: مي روم تا براي خانواده ام صدقه بدهم. گفتند: آيا صدقه مي دهيد؟ فرمود: هر كس در طلب حلال باشد، آن طلب و تلاش، از جانب خداوند صدقه اي بر او محسوب مي شود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1]

جامع احاديث الشيعه، ج 17، ص 13 به نقل از امام صادق عليه السلام.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

كنيزي كه آزاد شد

«يزيد بن حاتم» نقل مي كند كه «عبدالملك بن مروان» در مدينه جاسوسي داشت كه آنچه در آنجا واقع مي شد را براي او مي نوشت و گزارش مي كرد. در همان هنگام حضرت علي بن الحسين عليه السلام يك كنيز از كنيزان خود را آزاد نمودند و سپس او را به ازدواج خود در آوردند. آن جاسوس اين واقعه را به «عبدالملك» گزارش كرد. در اين رابطه «عبدالملك» به حضرت علي بن الحسين عليه السلام نوشت: «اما بعد، به تحقيق چنين به من گزارش شده كه تو با كنيز خود ازدواج كرده اي و اين در حالي است كه تو بخوبي مي داني در «قريش» هستند افرادي همطراز و «كفو» تو، كه بتواني با ازدواج با او بزرگي نمايي و از او داراي اولادي نجيب باشي. پس نه براي خودت حرمت قائل شدي و نه براي فرزندانت چيزي باقي گذاشتي!! والسلام». حضرت علي بن الحسين عليه السلام در جواب او نوشتند: «اما بعد، نامه تو به من رسيد كه در زمينه ازدواجم با كنيز خودم من را توبيخ كرده اي و گمان داشته اي كه در «قريش» هست كسي كه از طريق ازدواج با او به مجد و بزرگي برسم و از او اولادي نجيب به هم برسانم. و لكن هر آينه فوق رسول خدا - صلي الله عليه و آله - هيچ وسيله اي براي رقاء و بزرگي يافت نمي شود و هيچ امكان افزايش در كرامت وجود ندارد.

[1] . و اين خانم كه مورد اشاره تو مي باشد «ملك يمين» و كنيز من بود كه او را در راه خدا آزاد كردم و بدين وسيله به اراده الهي و بر اساس امر او قصد رسيدن به ثواب آزاد كردن برده را داشتم و سپس بر اساس سنت الهي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - او را برگردانيده و با او ازدواج كردم. و هر كس در دين خداوند پاكيزه باشد هرگز در هيچ امري دچار اخلال و مشكل نخواهد شد. آري هر آينه خداوند با «اسلام» «پستي» و «خسيسه» را رفع نموده و به آن نقيصه ها را برطرف كرده است، و لؤم و پستي را برده است پس بر فرد مسلمان هيچ پستي و لؤم نمي باشد. هر آينه لؤم و پستي، لؤم و پستي جاهليت است، والسلام».

چون «عبدالملك» نامه حضرت را قرائت كرد آن را به طرف فرزندش «سليمان» پرت كرد و او نيز آن را خواند؛ آنگاه گفت: «اي اميرالمؤمنين!! چقدر آنچه با آن علي بن الحسين بر تو فخر كرده است شديد و بزرگ است». «عبدالملك» در جواب گفت: «پسركم اين چنين سخن مگو، هر آينه اين زبانهاي بني هاشم است كه سنگ خارا را مي شكافد و از دريا سيراب مي شود. پسرم!علي بن الحسين عليه السلام از همانجا كه مردم، فرومايه و خوار مي شوند، رفعت و بزرگي مي يابد». [2] . در نقل ديگر آمده: زين العابدين عليه السلام فرموده: «اين رسول خداست كه با كنيزش ازدواج كرد و همسر غلام خود را به عقد خود در آورد». «عبدالملك» نيز گفت: «علي بن الحسين از همانجا كه مردم پست و فرومايه

مي گردند به شرافت و بزرگي مي رسد». [3] .

به هر حال از اين روايت به دست مي آيد حضرت همسر ديگري داشته اند كه قبلا كنيز ايشان بوده است. قابل توجه اينكه احتمال دارد همسر مورد اشاره در قسمت قبل با اين كنيز از نظر خارجي يكي باشند، گرچه احتمال تعدد آن دو قوي تر به نظر مي رسد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قابل توجه اينكه حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - با كنيزي كه توسط بعضي از پادشاهان حضورشان هديه شده بود، به نام ماريه قبطيه، ازدواج و وصلت نمودند و ثمره آن فرزند پسري به نام «ابراهيم» بود. چه اينكه با كنيز خود به نام «صفيه» دختر «حيي بن احطب» ازدواج نمودند.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 164 و 165، ح 6، (به نقل از اصول كافي).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 165 ح 7 (به نقل از العقد الفريد).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول 1380 .

كتاب علي بن حسين

از جمله مؤلفات امام زين العابدين عليه السلام، كتابي است به نام «كتاب علي بن حسين»، اين كتاب همانند ديگر كتابهاي مهم اسلامي از دست رفته است، و ما به قسمت كمي از آن دست يافتيم كه امام ابوجعفر محمد باقر عليه السلام از آن حضرت نقل كرده، مي فرمايد:

«در كتاب علي بن حسين عليهماالسلام چنين يافتم: [الا ان أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون]. [1] بدانيد كه اولياي خدا را هراسي نيست و آنان اندوهگين نمي شوند، در صورتي كه واجبات را به جا آورند و به سنتهاي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - عمل كنند

و از محرمات الهي بپرهيزند و از شكوه زندگاني دنيا دوري كنند و بدانچه در نزد خداست علاقه مند باشند و رزق الهي را از راه حلال بجويند، و قصدشان از مال دنيا افتخار به يكديگر و افزون طلبي نباشد، وانگهي مال دنيا را در راه لازم و ضروري يعني حقوق واجب صرف كنند، اينها كساني هستند كه خداوند در كسبشان بركت مي دهد و آنچه را كه از پيش براي آخرت بفرستند اجر و مزد داده مي شوند...» [2] . امام عليه السلام با اين سخنان اولياي خدا را ستوده و نشانه هاي شخصيتهاي ايشان را به شرح زير بيان كرده است:

الف - انجام فرايض الهي.

ب - پيروي از سنتهاي رسول خدا - صلي الله عليه و آله -.

ج - پرهيز از محرمات الهي.

د - پارسايي در دنيا.

ه- اشتياق به آنچه در نزد خداست.

و - تحصيل روزي پاك و حلال.

ز- پرداختن حقوق مالي كه در اسلام واجب شده از قبيل زكات، خمس و ديگر چيزها. طبيعي است كه هر كس از مؤمنان داراي اين صفات باشد، او از اولياي خداست،كساني كه خداوند در مال ايشان بركت داده و در سراي آخرت بهشت برين را براي آنان مهيا ساخته است؛ كه در هر جاي آن كه بخواهند منزل گزينند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يونس / 62.

[2] ناسخ التواريخ: 1 / 947، معالم العبر نوري.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

كثرت سجده هاي حضرت سجاد و آثار آن

از امام صادق سؤال شد چرا خداوند حضرت ابراهيم را به عنوان «خليل» خود اتخاذ فرمود؟ حضرت

پاسخ داد: «به خاطر كثرت سجده هاي آن بزرگوار بر روي زمين.» [1] .

آري «سجده» بر روي زمين و تداوم اين عمل مقدس باعث صعود انسان به كمالات بلندي خواهد شد. حضرت سيدالساجدين -عليه السلام- هم كه به لقب «سجاد» ملقب گرديده اند، به خاطر كثرت سجده هاي آن حضرت بوده و روايات متعددي در اين ارتباط وجود دارد كه در بحث لقب «سجاد» بعضي از آنها بيان گرديده است. چه اينكه حضرت شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواندند [2] كه مستلزم تعداد بسياري سجده است كه اين نيز بر كثرت سجده هاي حضرت دلالت دارد.

به گوشه اي از كثرت نمازهاي حضرت در روايات اسلامي اشاره شده است. طبيعتا اين سجده هاي طولاني و زياد در بدن مبارك حضرت بخصوص در مواضع پنجگانه سجده، آثار خود را بجاي گذاشته بود و باعث زبري و برآمدگي اين مواضع شده و حضرت مجبور بودند مرتب پينه هاي برآمده در آن مواضع را قطع نمايند كه به همين مناسبت به «ذوالثفنات» نيز مشهور شده بودند. [3] . در روايت آمده است كه چون حضرت باقر به پدر نگريستند و آثار عبادت را كه در همه اعضاء و جوارحشان ظاهر شده بود ديدند، متوجه شدند از كثرت سجود، بيني حضرت آسيب ديده و سوراخ شده و لذا شروع به گريه نمودند و پدرشان با برخوردي عجيب ايشان را ساكت نمودند. [4] . اين روايت به شكل كامل در بحث «دورنمايي از اهتمام حضرت سجاد عليه السلام به عبادت حضرت حق» بيان گرديد. همچنين در برخورد «عبدالملك بن مروان» با حضرت سجاد عليه السلام كه در كاخ سلطنتي او در «شام» انجام گرديد، با مشاهده آثار عبادت در

سيماي حضرت، سخن به تمجيد و تعريف از ايشان گشود كه روايت آن به صورت مفصل در قسمت مربوطه بيان گرديده است. [5] .

چه اينكه در روايتي ديگر، از حج «هشام بن عبدالملك» و عدم توفيق او براي استلام «حجرالاسود» به خاطر ازدحام شديد مردم، سخن به ميان آمده است، در حالي كه او از اين عمل مستحبي محروم شده بود، براي او منبري نصب كردند و بر آن نشست و اهل شام بر گرد او حلقه زدند. در اين هنگام حضرت علي بن الحسين عليه السلام در حالي كه دو حله احرام پوشيده بودند، رو به سوي كعبه آوردند. صورتشان از همه مردم زيباتر و بوي دلنواز و طيب وجودشان از همه دل انگيزتر، و در محل سجده ايشان چيزي به مانند زانوي ماده بزي مشاهده مي شد. «بين عينيه سجادة كانها ركبة عنز» [6] . تمام اين روايت در قسمت «فرزدق شاعر اهل بيت و توصيف حضرت سجاد عليه السلام» آمده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اسرار الصلوة، ص 269.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 67، ح 35 (به نقل از علل الشرايع).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 6، ح 12 و 13 (به نقل از علل الشرايع و معاني الاخبار) و ص 63، (به نقل از امالي ابن الشيخ و خصال).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 75 (به نقل از ارشاد).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 57 (به نقل از فتح الابواب).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 124، ح 17 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كلام ربوبي (حديث لوح)

حديث بسيار شريفي كه به «حديث لوح» مشهور شده است، از حضرت

صادق -عليه السلام- نقل شده كه ايشان مي فرمايند: «پدرم به «جابر بن عبدالله انصاري» فرمود: «من با تو كاري دارم هر گاه براي تو آسان تر است با من خلوت كرده و كارم را با تو مطرح كنم!!»

جابر گفت: «هر زماني كه تو دوست بداري.» پدرم در بعضي از ايام با او خلوت كرد، و به او فرمود: «اي جابر به من خبر بده از لوحي كه در دست مادرم فاطمه - سلام الله عليها - دختر رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - ديدي و آنچه كه مادرم به تو خبر داد كه در آن «لوح» نوشته شده است.» «جابر» گفت: «خداوند را شاهد مي گيرم كه من داخل بر مادرت فاطمه - سلام الله عليها - در زمان حيات رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - شدم تا ولادت حسين -عليه السلام- را به او تهنيت بگويم. در دست آن خانم لوح سبزي را ديدم و گمان كردم كه آن از «زمرد» بود و در آن كتابي (نوشته اي) ديدم سفيد، شبيه رنگ خورشيد. من به او عرض كردم: «پدرم و مادرم فداي شما اي دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله وسلم - اين «لوح» چيست؟» فاطمه فرمود: «اين لوحي است كه خداوند آن را به رسولش هديه داده است كه در آن اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو فرزندم و اسم اوصياء از فرزندان من در آن هست و پدرم اين «لوح» را به من داده است تامرا به وسيله آن بشارت بدهد.»

«جابر» گفت: «مادر شما فاطمه - سلام الله عليها - آن را

به من داد و من آن را خواندم و از روي آن استنساخ كردم.» پدرم به «جابر» گفت: «اي جابر آيا مي شود آن را به من عرضه كني؟!!» گفت: «بلي».

پس پدرم با او به راه افتاد تا به منزل جابر رسيدند. او به داخل رفته و صحيفه اي را كه در پوششي پيچيده شده بود بيرون آورد. حضرت باقر -عليه السلام- به او فرمود: «اي جابر در نوشته خود نگاه كن تا من آن را بر تو بخوانم.» جابر در نسخه خود نگاه كرد و پدرم آن را خواند به گونه اي كه حتي يك حرف با آن مخالف نداشت. «جابر» گفت: «خداوند را شاهد مي گيرم كه من اين چنين در لوح ديدم كه نوشته شده بود.» بعد حضرت صادق -عليه السلام- متن آن مكتوب را مفصل بيان مي كنند كه اين چنين آغاز مي شود: «بسم الله الرحمن الرحيم هذا كتاب من الله العزيز الحكيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله...» تا مي رسد به اينجا كه «جعلت كلمتي التامة معه و حجتي البالغة عنده، بعترته اثيب و اعاقب، اولهم علي سيد العابدين و زين اوليايي الماضين...» [1] . يعني: «كلمه تام خود را با «حسين» قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست. به عترت او ثواب مي دهم و عقاب مي كنم. اولين آنها «علي» است كه «سيدالعابدين» و «زينت اولياء گذشته من» است. آري حضرت سيدالساجدين نزد خداوند «سيد العابدين» و «زين الاولياء» مي باشند. فصلوات الله عليه بعدد ما احاط به علم الله. در علت نامگذاري حضرت: «زين العابدين» نيز آمد كه اين لقب را از آسمان براي حضرت سرودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول

كافي، ج اول، كتاب الحجه، ص 527، ح 3.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كثرت رسيدگي به فقرا و مساكين

يكي از خصوصيات حضرت زين العابدين -عليه السلام- در زمينه «انفاق» و رسيدگي به فقرا و ايتام و مساكين، كثرت اين عمل صالح در طول حيات منور آن حضرت بوده است.

عادت مستمر حضرت چنين بوده كه شبها انباني پر از درهم و دينار و غذا به دوش مي كشيدند و ناشناخته آن را بين فقراء مدينه تقسيم مي كردند. به خاطر تكرار اين عمل، پشت حضرت متأثر شده و آثار حمل بار، بر آن ظاهر گرديده بود كه بعد از ارتحالشان مورد مشاهده قرار گرفت. در روايات مربوط به اين موضوع آمده است: «حضرت سجاد -عليه السلام- در شب ظلماني و تاريك از منزل خارج مي شدند و انباني را بر پشت حمل مي كردند كه در آن سكه هايي از «درهم» و «دينار» بود و چه بسا بر پشت خود طعام و يا ساير نيازمنديهاي مردم مانند «چوب» را حمل مي كردند تا مي رسيدند به درب خانه هاي مورد نظر و يكي يكي دربها را مي زدند و هر كس بيرون مي آمد به او از آن مي دادند... و چونكه حضرت -عليه السلام- را بر «مغتسل» (جايي كه براي غسل «ميت» از آن استفاده مي كنند) گذاشتند به پشت حضرت نگاه كردند و ديدند كه مانند زانوي شتر بر آن برآمدگي وجود دارد چرا كه حضرت بر پشت خود براي فقرا و مساكين غذا و آذوقه حمل مي كرد.» [1] . «عمرو بن نايب» مي گويد: «چونكه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- وفات يافتند و آن حضرت را غسل دادند: مشغول نگاه كردن به پشت ايشان شدند و آثار

سياهي را در آن مشاهده كردند!! و لذا پرسيدند اين چيست؟ كسي گفت: «آن بزرگوار عادتش اين بود كه خورجين و انبان آرد را شبانه بر پشت خود حمل مي كرد و آن را به فقراء مدينه اعطا مي نمود.» [2] .

سخن حضرت سجاد در هنگام برخورد با فقير و سائل

عادت حضرت علي بن الحسين - عليه السلام - اين بود كه هرگاه سائل و فقيري به خدمتش مي آمد مي فرمود: «آفرين بر كسي كه زاد و توشه مرا براي سفر آخرت حمل مي نمايد. [3] (مرحبا بمن يحمل زادي الي الآخرة).

پر واضح است اين برخورد با فرد نيازمند، حاكي از كدامين بينش الهي در زمينه عمل صالح «انفاق» است. آري حضرت «انفاق» در راه خداوند را توشه اي براي سفر آخرت خود مي دانسته اند، سفري كه در آن، دست انسان از تمام توشه هاي ظاهري خالي است.

سيره حضرت سجاد به هنگام دادن صدقه و انفاق علني به فقير و مستمند

حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- گرچه اغلب انفاقهاي خود را به صور مخفيانه انجام مي دادند، ولي از انجام آن به صورت آشكار نيز امتناعي نداشته و هرگاه نيازمندي به ايشان مراجعه مي كرد او را بي پاسخ نمي گذاشتند. در واقع انفاقهاي حضرت به دو بخش «سري» و «علني» تقسيم مي گرديد كه در اينجا به سيره حضرت در زمينه انفاقهاي علني آن بزرگوار مي پردازيم: اولا بر اساس آنچه در روايات آمده مايه خوشحالي حضرت بود كه در كنار سفره ايشان ايتام، مستمندان، زمينگيرها و مساكيني كه چاره به جايي نمي بردند، حاضر شوند و سيره حضرت در برخورد با آنها اين بود كه با دست شريف خود به آنها غذا مي داد و

هر كدام از آنها كه داراي زن و بچه بود از طعام خود، مقداري براي آنها با او همراه مي كرد.

و از اين عجيب تر اينكه اساسا حضرت سجاد -عليه السلام- طعامي را تناول نمي فرمود مگر اينكه ابتدا مانند آن را انفاق كند و صدقه بدهد. [4] .

ثانيا: حضرت در برخورد با نيازمندان با صورت باز با آنها مواجه مي شد و به آنها آفرين مي گفت چرا كه معتقد بود آنها زاد و توشه حضرت براي سفر آخرت را حمل مي كنند. [5] (چنانكه حديث آن گذشت).

ثالثا هنگامي كه مي خواست صدقه را به نيازمندان بدهد ابتدا آن را مي بوسيد و بعد آن را به آنها مي داد. به آن حضرت گفته شد علت اين كار شما چيست؟ فرمود: «من دست نيازمند را نمي بوسم، هر آينه دست پروردگار خودم را بوسه مي زنم، چرا كه صدقه قبل از اينكه در دست نيازمند قرار گيرد، در دست پروردگارم واقع مي شود.» [6] .

سيره حضرت سجاد در انفاق لباسهاي خود

حضرت سجاد عليه السلام به صورت مرتب لباسهاي خود را در راه خداوند «انفاق» مي كردند. سيره حضرت در اين زمينه در روايتي چنين آمده است: عادت حضرت چنين بود كه چون فصل زمستان مي گذشت تمام پيراهنها و لباسهاي خود را صدقه مي داد و چون فصل تابستان سپري مي شد باز لباسهاي خود را صدقه مي داد و حضرت عادت داشتند كه لباس خز (منسوج از پشم و ابريشم) مي پوشيدند. به حضرت گفتند: شما اين لباس را به كسي مي بخشيد كه قيمت آن را نمي شناسد و در شأن او نيست كه آن لباس گران قيمت را بپوشد، ما به شما پيشنهاد مي كنيم كه اين لباس را

بفروشيد و قيمت آن را در راه خدا صدقه بدهيد. حضرت فرمود: «من كراهت دارم لباسي را بفروشم كه در آن نماز گزارده ام.» [7] . و لذا در روايتي ديگر آمده است وقتي جناب «حلبي» از معصوم -عليه السلام- درباره پوشيدن لباس «خز» سؤال مي كند، حضرت مي فرمايد: «هيچ محذوري ندارد چرا كه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- در «زمستان» اين لباس را مي پوشيدند و چون «تابستان» فرامي رسيد آن را مي فروخت و قيمت آن را در راه خداوند صدقه مي داد. و مرتب مي فرمود: «من از پروردگارم خجالت مي كشم از پول لباسي كه خداوند را در آن عبادت كرده ام، مصرف كنم.» [8] . شايد جمع بين اين دو روايت اين چنين باشد كه سيره اوليه حضرت زين العابدين -عليه السلام- اين بوده است كه لباسهاي گرانقيمت خود را كه در آن عبادت كرده بودند صدقه مي دادند و دوست نمي داشتند آنها را بفروشند و از پولش براي خود استفاده كنند ولي اگر در مرتبه بعد صدقه دادن خود آنها ميسور نبوده، آنها را مي فروختند و قيمت آن را در راه خدا صدقه مي دادند و هرگز آن پول را براي زندگي شخصي خود مصرف نمي كردند. بنابراين لباسهاي گرانقيمت خود را كه از قبيل «خز» بوده است و در آن عبادت كرده بودند بالاخره در راه خدا مي بخشيدند و براي خود نگه نمي داشتند. و بايد توجه داشت منظور از «گرانقيمت» در روايات، نسبت به ساير لباسهاي حضرت است نه گرانقيمت در حدي كه «اسراف» باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 98، ح 86 (به نقل از كشف الغمه).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 62 و 63 (به نقل از

خصال).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 98، ح 86 (به نقل از كشف الغمه).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 74، ح 64 (به نقل از امالي ابن الشيخ) و ص 89 (به نقل از مناقب).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 90 (به نقل از مناقب).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 105، ح 98 (به نقل از تهذيب الاحكام).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 62 (به نقل از خصال) و ص 66، ح 29 (به نقل از علل الشرايع) و ص 90 به نقل از مناقب.

[8] بحارالانوار، ج 46، ص 90 (به نقل از مناقب).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كيفيت برخي از ارتباطات اجتماعي

ازآنجا كه انسان موجودي است مدني بالطبع، خواه ناخواه در محيط اجتماع مجبور به برقراري ارتباطات متعددي با ساير افراد جامعه مي باشد. در نظام اجتماعي اسلام كيفيت اين ارتباطات و شيوه برخورد با تمام افراد جامعه به صورت كامل و مبسوط بيان گرديده است. در بررسي زندگاني و تاريخ حضرت زين العابدين امام سجاد -عليه السلام- نيز به برخي از اين ارتباطات و برخوردها برخورد مي كنيم كه نظر به كرامتها و فضائل بي پايان حضرت سجاد -عليه السلام-، مشحون به فضيلت و اخلاق و بزرگواري است. در اين قسمت اين موضوع را در زمينه هاي زير به بررسي مي نشينيم.

1- ارتباط حضرت با ملائك

2- ارتباط با افراد خانواده

3- ارتباط با افراد جامعه

4- ارتباط با حيوانات

تردد ملائك به منزل حضرت سجاد و استفاده از بال و پر آنها (ارتباط حضرت با ملائك)

ائمه هدي -عليهم السلام- بر اساس آنچه در روايات و عبارتهاي ادعيه و زيارتها آمده است، به صورت مرتب با ملائكه

الهي در ارتباط بوده و اين موجودات معصوم و فرمانبر خداوند، كه در واقع مأمورين خداوندي و كارگزاران عالم هستي از طرف خداوند متعال هستند، علي الدوام به منزل آنها تردد داشته به حضورشان مي رسيدند و تحت امر آنان بوده و اراده الهي كه در قلب امام معصوم منعكس مي شود را از زبان معصوم آنان دريافت مي كردند و در عالم هستي آن را پياده مي ساختند و مي سازند. آري ائمه هدي «مختلف الملائكه» بوده اند يعني ملائك يكي پس از ديگري به حضور آنان مي رسيده اند و در سوره مباركه «قدر» هم به تنزل ملائكه در معيت «روح» كه اعظم ملائك است، در «شب قدر» ياد شده و پر واضح است فرودگاه آنان در شب مبارك «قدر» جز قلب ولي اعظم خداوندي كه همان امام معصوم است، نخواهد بود.

حال در مورد حضرت سجاد -عليه السلام- روايتي از جناب «ابوحمزه» نقل شده است كه مي گويد: «به حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- وارد شدم، ساعتي درب منزل صبر كردم و بعد وارد شدم و مشاهده كردم حضرت چيزي را از روي زمين جمع مي كند. بعد دستش را پشت پرده برده و آنچه را از روي زمين برچيده بود به كسي كه در خانه بود تحويل داد. من عرض كردم: «فدايتان شوم اين چيزي كه ديدم از زمين برمي چيديد، چه چيز بود؟» فرمود: «زيادي از بالهاي كوچك ملائكه و پر و كرك آنها بود كه آن را جمع مي كنيم و هرگاه تنها شديم آن را براي فرزندانمان گليم خط دار (يا چادر) قرار مي دهيم.» (يعني از آن در ساختن زير انداز و يا لباس استفاده مي كنيم.) من عرض كردم: «فدايتان شوم

آنها به خدمت شما مي آيند؟»

فرمود: «اي اباحمزه آنها به نزديك ما مي آيند بر بالشت هاي ما.» [1] . بايد توجه داشت ملائكه الهي موجودات مجرد و غير مادي مي باشند ولي تمثل آنها در قالبهاي مادي مي باشد كه بشر در آن حال مي تواند آنها را با همين چشم ظاهر هم ببيند و در اين تمثل ممكن است به بدن مثالي و يا متجسم آنها پرهايي هم باشد و بخشي از آنها در منزل حضرت سجاد - عليه السلام - به جا مانده و حضرت از آن در تهيه لباس و يا زيرانداز براي فرزندانشان استفاده كرده باشد.

[1] بحارالانوار ج 46، ص 33، ح 28 و ص 47، ح 49 (به نقل از اصول كافي و بصائر الدرجات).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كثرت نمازها

حضرت زين العابدين امام سجاد عليه السلام به مانند حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام به كثرت «نماز» شهرت دارند و اين «عبادت» و «نماز» فراوان و زياد ايشان، آثار خود را در جسم شريفشان به جاي گذاشته بودند؛ از جمله ما بين دو چشم ايشان و پيشاني مباركشان برآمده و «پينه» كرده بود و به علت زيادي آن مجبور بودند مرتب آن را كوتاه كنند و لذا حضرت به «ذوالثفنات» مشهور شده بودند و «ثفنه» همان «پينه» و برجستگي كه زير شكم شتر، به خاطر نشستن ايجاد مي شود.

1- «حمران ابن اعين» از امام محمد بن علي الباقر عليه السلام نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «عادت و رويه حضرت علي بن الحسين اين بود كه هزار ركعت نماز در شبانه روز اقامه مي فرمودند و همچنانكه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام انجام مي دادند، براي حضرت پانصد

نخله خرما بود و حضرت در نزد هر درخت دو ركعت نماز مي خواندند.» [1] .

عين اين روايت را جناب جابر جعفي از امام باقر عليه السلام نقل كرده است. [2] .

2- «عبدالعزيز ابن ابي حازم» مي گويد از «ابي حازم» شنيدم كه مي گفت: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام در شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند تا اينكه در جبهه و پيشاني و ساير مواضع سجده حضرت چيزي به مانند «پينه» بر زير شكم شتر، بيرون آمد.» [3] .

3- «عبدالله» پسر حضرت سجاد عليه السلام نيز مي گويد: «پدرم در شب آن قدر نماز مي خواند تا اينكه از شدت خستگي به سان كودكان كشان كشان خود را به بستر خود مي كشانيد!!!» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 61، ح 19 (به نقل از امالي ابن الشيخ) و ص 79 (به نقل از مناقب).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 74، ح 62 (به نقل از اعلام الوري و ارشاد).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 67، ح 35 (به نقل از علل الشرايع).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 99، ح 87 (به نقل از كشف الغمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كيفيت لباس

1- جناب «حلبي» از معصوم عليه السلام روايت كرده است كه از ايشان در مورد پوشيدن لباس خز (پارچه اي بافته شده از ابريشم مخلوط با پشم) سؤال نمودم فرمود: «مانعي ندارد. حضرت علي بن الحسين عليه السلام در زمستان لباس و جامه «خز» مي پوشيد و چون تابستان مي رسيد آن را مي فروخت و پولش را در راه خدا صدقه مي داد و مي فرمود: «من از خدايم خجالت مي كشم كه از پول لباسي كه خدا را در

آن پرستيدم مصرف كنم.» [1] .

2- «سليمان بن راشد» از پدرش نقل مي كند كه مي گويد: «من علي بن الحسين -عليه السلام- را ديدم كه دراعه اي سياه (نوعي جامه پشمين) و طيلسان آبي (جامه اي است كه همه بدن را پوشانده و از تفصيل و خياطي خالي است، دائره اي شكل بوده و پائين آن باز است كه خواص و علما و مشايخ آن را مي پوشيدند) پوشيده بود.» [2] .

3- حضرت رضا عليه السلام فرمودند: «عادت حضرت علي بن الحسين عليه السلام اين بود كه روپوشي بلند از «خز» كه قيمتش پنجاه دينار بود و «مطرف خز» (ردايي كه مربع مربع بوده و علامت داشت) كه قيمتش پنجاه دينار بود، مي پوشيدند.» [3] .

4- در همين ارتباط باز از حضرت رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام در زمستان «جبه خز» و «مطرف خز» و «قلنسوه خز» (شب كلاه) مي پوشيدند و زمستان را با آنها مي گذرانيدند و «مطرف» (پالتوي بلند مربع مربع) را در تابستان فروخته و پولش را در راه خدا صدقه مي دادند و مي فرمودند: «من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق» [4] يعني: «چه كسي زينت الهي را كه براي بندگانش خارج فرموده و روزي هاي پاك و پاكيزه را حرام كرده است.»

5- همچنين در زمينه لباسي كه حضرت علي بن الحسين عليه السلام به هنگام «زفاف» و براي مراسم عروسي خود، پوشيده بودند روايتي نقل شده است كه بسيار جالب به نظر مي رسد.

از «ابي خالد كنكر كابلي» روايت شده است كه گفت: «يحيي ابن ام الطويل كه خداوند درجه او را رفعت بخشد و او فرزند دايه حضرت زين

العابدين عليه السلام بود مرا ملاقات كرد. پس دستم را گرفت و با او به سوي حضرت رفتم. پس ايشان را ديدم كه در منزلي كه مفروش به فرشهاي رنگ شده و داراي ديوارهاي سفيد (و يا آهك مالي شده) بود، نشسته در حالي كه لباس هاي رنگ آميزي شده پوشيده است. من خيلي نشستن نزد ايشان را طول ندادم و همين كه بلند شدم به من فرمود: «فردا به نزد من بيا انشاء الله تعالي.» من خارج شدم و به «يحيي» گفتم: «مرا بر مردي وارد كردي كه لباسهاي رنگ آميزي شده مي پوشد!!» و قصدم اين بود كه ديگر به نزد ايشان برنگردم. بعد فكر كردم كه برگشتن من نزد ايشان بي ضرر است و لذا فردا به نزدشان رفتم. ديدم درب منزل باز است ولي هيچ كس را نديدم و لذا تصميم گرفتم كه برگردم، در اين هنگام كسي از داخل خانه مرا صدا زد و من گمان كردم غير من را اراده نموده است، بعد من را ندا داد كه اي «كنكر» داخل شو. و اين اسمي بود كه مادرم مرا به آن ناميده بود و احدي جز من آن را نمي دانست!! پس بر ايشان داخل شدم و ديدم در منزلي كه از گل ساخته شده است بر روي حصيري از درخت خرما نشسته و لباسي از «كرباس» پوشيده است و «يحيي» هم نزد ايشان است. بعد به من فرمود: اي «اباخالد» من نزديك به عروسي هستم و آنچه كه تو ديروز ديدي خواسته و رأي خانمها بود و قصد نداشتم كه با آنها مخالفت كنم». بعد هم بلند شده و دست من و «يحيي» را

گرفتند و ما را به كنار بركه آبي آورده و فرمود: «بايستيد»، ما ايستاديم و به ايشان نگاه مي كرديم. آنگاه حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم. بر روي آب راه رفت تا اينكه ديديم كعبه از بالاي آب ظاهر گرديد. من عرض كردم: «الله اكبر، الله اكبر، تو «كلمه بزرگ» و «حجت عظمي» مي باشي. صلوات خداوند بر تو باد.» حضرت به ما توجه نمود و فرمود:

«سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنها نگاه نخواهد كرد و آنها را تزكيه نكرده و براي آنها عذاب دردناكي است. اول كسي كه در ما و درباره شخصيت ما چيزي را داخل نمايد كه از ما نيست، دوم كسي كه از ما چيزي را خارج كند كه آن از ماست، سوم كسي كه معتقد باشد اين دو گروه از اسلام بهره اي دارند.» [5] . از اين حديث، به دست مي آيد در مراسمي نظير عروسي تا آنجا كه به حدود شرعي و الهي تعدي صورت نگيرد، تبعيت از خواسته خانمها و مراعات آداب و رسوم مرسومه در مراسم عروسي، مانعي ندارد. گرچه عادت اوليه حضرت سجاد عليه السلام پوشيدن لباس «كرباس» بوده است، ولي براي عروسي لباس رنگ آميزي شده هم مي پوشيدند. (صلوات الله عليه.

6- در زمينه نحوه لباس حضرت روايت ديگري نيز وجود دارد كه بسيار عجيب و جالب به نظر مي رسد. «اصمعي» مي گويد، من در صحرا بودم كه ناگهان جواني را ديدم كه از جمعيت فاصله گرفته و در حالت انعزال از آنها بود و لباسي كه پوشيده بود كهنه و نخ نما شده بود، ولي داراي سيمايي باابهت بود، به او نزديك شده و گفتم: «اگر

حال و وضعيت خود را نزد اين افراد به شكايت ببري حتما آنها بعضي از آن را براي تو اصلاح خواهند كرد و به تو رسيدگي مي نمايند.» آن جوان با شنيدن اين سخن اشعاري را انشاء فرمود كه دلالت بر كمالات بلند روحي و عزت نفس و توكل آن بزرگوار بر خداوند متعال بود.

مضمون اين اشعار چنين است:

«لباسم در دنيا «صبر» بر شدايد و مشكلات را بر خود همواره كردن است و لباس آخرتم «بشاشت» و «بشر» است.

اگر امر سختي به من برسد به «عزيز» و عزت او پناه مي برم چرا كه من از قومي هستم كه صاحب افتخارات مي باشند. و از اهل دنيا جز اسمي باقي نمانده است...»

بعد از اسم آن جوان پرس و جو نمودم، معلوم شد او علي بن الحسين عليه السلام است. آنگاه گفتم: آري نبايد اين جوجه جز از آن لانه بيرون بيايد!!! (ابي ان يكون هذا الفرخ الا من ذلك العش). [6] .

با توجه به اين روايت و آنچه قبلا بيان گرديد به دست مي آيد كه حضرت در پوشيدن لباس حالات مختلفي داشته اند، هم لباسهاي ساده و بعضا مندرس مي پوشيدند و هم در شرايطي خاص لباسهاي رنگي و مرتب و در همه اين امور به وظيفه خود عمل كرده و هيچ توجه استقلالي به لباس نداشتند. در زمينه نوع پوشش حضرت سجاد عليه السلام قضيه اي در زمينه «نحوه پوشش ايشان براي تشرف به مسجد پيامبر در دل شب» نقل شده است كه قابل توجه مي باشد. چه اينكه «نحوه پوشش و لباس حضرت در موقع «نماز» خود بحث ديگري است كه تحت همين عنوان بررسي گرديده است.

نحوه پوشش حضرت سجاد براي تشرف به مسجد پيامبر در دل شبي بسيار سرد

امام صادق عليه السلام فرمودند: «يكي از بردگان حضرت علي بن الحسين عليه السلام در شبي سرد با حضرت برخورد نمود در حالي كه ايشان جبه اي از خز (پارچه پشمي و يا ابريشمي) و ردايي از خز كه مربع شكل بوده و داراي نشانه هايي بود و عمامه اي از خز پوشيده بودند و خود را به «غاليه» (كه عطري معروف است) خوشبو نموده بودند. او به حضرت عرض كرد: قربان شما بشوم در اين ساعت و با اين هيأت به كجا تشريف مي بريد؟ فرمود: به سوي مسجد جدم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي روم كه حورالعين را از خداوند عزوجل خطبه كرده و به عقد درآورم!!» [7] . (يعني به عبادت مشغول شده و در ثواب، خداوند براي من حورهاي بهشتي منظور فرمايد.) البته مطرح شدن اين انگيزه براي عبادت، منافاتي با مرتبه متعالي وجود اقدس آن حضرت كه در آن حد، چيزي جز عشق به حضرت حق و انجام عبادات به خاطر محبت دوست، مطرح نيست، ندارد. چرا كه در آن موقعيت حضرت بايد چيزي را براي سؤال كننده مطرح مي كردند كه قابل فهم او باشد. و از اين گذشته انجام عبادات با توجه به اين سري انگيزه ها في حد نفسه و بيان آن براي مردم اثر تربيتي داشته و مي تواند آنها را به سوي اعمال صالح سوق دهد.

نوع زيراندازي كه حضرت سجاد استفاده مي كردند

از حضرت ابي عبدالله امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «براي حضرت علي بن الحسين عليه السلام بالشت و پشتي و همچنين نوعي زيرانداز

كه در آن تمثالها و عكس هايي بود، وجود داشت كه بر آن مي نشست.» [8] در حديث ديگري آمده كه «ابوخالد كابلي» روزي به حضور حضرت مشرف شد و مشاهده كرد حضرت بر روي فرشهاي رنگ آميزي شده نشسته اند و فرداي آن روز كه آمد ديد روي حصيري از درخت خرما جلوس فرموده است (تفصيل اين حديث در «كيفيت لباس حضرت سجاد عليه السلام» بيان گرديد.)

البته بايد توجه داشت حضرت زين العابدين عليه السلام براي جاي نماز خود از مواضع زبر و سنگهاي خشن استفاده مي كردند و در بعضي از مواقع روي سنگهاي داغ و آتشين به نماز مي ايستادند كه تحت عنوان «مكان حضرت سجاد عليه السلام در موقع نماز» جزئيات آن ذكر گرديده است. نوع زيرانداز حضرت زين العابدين درموقع سوار شدن بر مركب نيز قابل توجه است.

«ابراهيم بن ابيحيي مدائني» از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمودند: «علي بن الحسين عليه السلام بر مركبي سوار مي شدند كه بر روي آن قطيفه اي سرخ (جامه اي مخملين) افتاده بود.» [9] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 105 و 106، ح 95 (به نقل از تهذيب الاحكام).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 106، ح 96 (به نقل از اصول كافي).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 106، ح 97 (به نقل از اصول كافي).

[4] بخشي از آيه 32، از سوره 7: الاعراف.

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 102 و 103، ح 92 (به نقل از عيون المعجزات).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 97 و 98 (به نقل از مناقب).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 59، ح 13 (به نقل از اصول كافي).

[8] بحارالانوار، ج 46، ص

106، ح 99 (به نقل از اصول كافي).

[9] بحارالانوار، ج 46، ص 59، ح 16 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كيفيت غذاي امام سجاد

در خلال روايت مفصلي كه يكي از كرامتهاي بزرگ حضرت سجاد -عليه السلام- در زمينه قضاء دين يكي از شيعيان را بيان مي كند، چنين آمده است كه: «حضرت به كنيز خود دستور دادند: يا فلانه (اسم كنيز را آوردند) سحري و افطاري مرا بياور. او هم دو قرص نان آورد. حضرت آن را به يكي از شيعيان خود كه مقروض بود دادند و او آنها را به بازار برده و با يك ماهي و كمي نمك تعويض كرد و بعد صاحبان ماهي و نمك آن دو قرص نان را نزد او آوردند و گفتند اي بنده خدا تلاش كرديم خودمان يا يكي از خانواده مان اين نان را بخوريم ولي دندانمان در آن كارگر نيفتاد!! و لذا اينها را براي تو برگردانيديم و بعد هم فرستاده حضرت آمد و همان دو قرص نان را براي حضرت بازپس گرفت ولي به بركت آن، وضع آن شيعه بكلي دگرگون شد و همه قرض خود را داد.» [1] .

از اين روايت به دست مي آيد، حضرت زين العابدين براي سحري و افطاري خود از دو قرص نان اين چنيني استفاده مي كرده اند. (مشروح اين داستان تحت عنوان «كرامتي بزرگ در قضاء دين يكي از شيعيان» بيان گرديده است.) در روايتي ديگر كه سيره حضرت در انفاق در روزهايي كه روزه بودند را بيان مي كند؛ آمده است: بعد از اينكه حضرت تمام غذاي طبخ شده را بين مردم تقسيم مي كرد و همه

ديگها تمام مي شد، آنگاه مقداري نان و خرما براي ايشان مي آوردند و «شام» حضرت همان بود. [2] .

بعضي از ميوه ها و غذاهاي مورد علاقه حضرت سجاد

حضرت زين العابدين -عليه السلام- به «انگور» علاقه داشتند و از آن خوششان مي آمد. در عين حال بر اساس آيه «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» [3] كه وصول به «بر» و «نيكي» را در گرو انفاق از چيزي كه انسان آن را دوست مي دارد دانسته، حضرت همين ميوه مورد علاقه خود را «انفاق» مي نمودند. امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- از انگور خوششان مي آمد. روزي مقداري انگور مرغوب و زيبا به «مدينه» آورده شد و ام ولد حضرت (كنيز ايشان) مقداري از آن را خريده و به هنگام افطارشان نزد ايشان آورد و حضرت از آن تعجب نموده خشنود شدند. و قبل از اينكه دستشان را به سمت آن دراز كنند سائلي به در خانه مراجعه نمود. حضرت به آن كنيز فرمودند: «اين انگور را براي او ببر.» كنيز گفت: «اي مولاي من بعضي از اين انگور او را كفايت مي كند.» حضرت فرمود: «نه، به خدا قسم!! همه اش را براي او بفرست!!» چون فردا شد باز آن كنيز مقداري از همان انگور خريد و آورد و باز سائلي آمد و مثل آنچه ديروز انجام شد، حضرت دستور داد و آن كنيز هم انگور را براي او فرستاد.

باز كنيز انگوري خريد و در شب سوم آن را براي حضرت آورد ولي ديگر سائلي نيامد. حضرت فرمود: «چيزي از آن از ما فوت نگرديد و الحمد لله». [4] .

نظير اين روايت، روايت ديگري است كه

«هشام بن سالم» مي گويد:، «علي بن الحسين -عليه السلام- از «انگور» خوششان مي آمد. روزي حضرت روزه دار بودند چون موقع «افطار» شد، اول چيزي كه براي حضرت آوردند، انگور بود. كنيز حضرت آن را در ظرفي نهاده و مقابل حضرت گذاشت. در اين هنگام سائلي آمد و حضرت آن را به او دادند. آن كنيز با دسيسه و حيله اي آن انگور را از سائل خريد و آورد در مقابل حضرت گذاشت كه در اين حال سائل ديگري آمد. حضرت آن انگور را به او عطا فرمودند و آن كنيز همان كار را تكرار كرد تا اينكه سه بار چنين شد و در دفعه چهارم حضرت آن انگور را تناول فرمود.» [5] . همچنين از «عبدالله دامغاني» روايت شده است كه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- هميشه «شكر» و «بادام» صدقه مي دادند. وقتي از علت آن سؤال شد، اين آيه را تلاوت كردند كه «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» [6] يعني: «هرگز به «بر» و «نيكي» مطلق نمي رسيد تا اينكه از آنچه دوست مي داريد در راه خدا انفاق كنيد.» آري حضرت اين دو را دوست مي داشتند. از مجموع اين روايات به دست مي آيد، حضرت سجاد -عليه السلام- از «انگور» و «بادام» و «شكر» خوششان مي آمد ولي همه آنها را در راه خدا انفاق مي كردند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 20، ح 1 (به نقل از امالي صدوق).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 71 و 72، ح 53 و 54 (به نقل از مناقب و محاسن).

[3] بخشي از آيه 92، از سوره 3، آل عمران.

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 90، ح 77 (به

نقل از مناقب و محاسن).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 72، ح 55 (به نقل از محاسن).

[6] بخشي از آيه 92، از سوره 3: آل عمران.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كيفيت سلوك در ماه رمضان

ماه مبارك رمضان كه از مبارك ترين زمانها براي انجام امور عبادي به صورت عام است، از اهميت خاصي نزد اولياء خداوند برخوردار است. آنان از اين ميدان بزرگ تقرب الي الله حداكثر استفاده را مي نمايند. و خود را در اين ماه كه «شهر الله» لقب گرفته است براي ياد و انس با حضر حق، فارغ مي نمايند. «روزه» را به امساك سطحي از «خوردن» و «آشاميدن» منحصر نمي دانند و با اين عمل، به حقيقت امساك از «منهيات الهي» و امساك از «توجه به غير خدا» مشغول شده و خلاصه بالاترين بهره را در سلوك الي الله و قرب و لقاء او كه نتيجه و پاداش «صوم» است، مي برند. حضرت سجاد -عليه السلام- نيز در قله و نقطه مقدم بندگان صالح حضرت الله قرار داشته و در اين ماه شريف خود را فقط براي ياد فراگير حضرت حق فارغ مي نمودند.

«حصين» از امام صادق -عليه السلام- نقل مي كند كه فرمودند: «عادت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- اين بود كه هرگاه «ماه رمضان» فرامي رسيد جز به «دعا» و «تسبيح» و «استغفار» و «تكبير» به هيچ چيز تكلم نمي كردند و هر گاه «افطار» مي كردند مي گفتند: «اللهم ان شئت ان تفعل فعلت» يعني: «خداوندا تو اگر بخواهي كاري را انجام دهي انجام خواهي داد.» [1] . قابل توجه خوانندگان عزيز اينكه حضرت زين العابدين -عليه السلام- در خلال دعاها و مناجاتهاي خود در ارتباط با ماه

مبارك رمضان، چه به هنگام رو آوردن اين ماه مبارك، چه به هنگام وداع آن ماه عزيز و چه در شبها و سحرهاي فرخنده آن، معارف بلند و نابي در ارتباط با اين ماه مقدس بيان مي فرمايند. از اين رو تلاوت و دقت در ان ادعيه بسيار شايسته است. تا ديدگاه حضرت سجاد -عليه السلام- در ارتباط با «ماه رمضان» روشن گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 65، ح 35 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

كيفيت سلوك در ماه رمضان

ماه مبارك رمضان كه از مبارك ترين زمانها براي انجام امور عبادي به صورت عام است، از اهميت خاصي نزد اولياء خداوند برخوردار است. آنان از اين ميدان بزرگ تقرب الي الله حداكثر استفاده را مي نمايند. و خود را در اين ماه كه «شهر الله» لقب گرفته است براي ياد و انس با حضر حق، فارغ مي نمايند. «روزه» را به امساك سطحي از «خوردن» و «آشاميدن» منحصر نمي دانند و با اين عمل، به حقيقت امساك از «منهيات الهي» و امساك از «توجه به غير خدا» مشغول شده و خلاصه بالاترين بهره را در سلوك الي الله و قرب و لقاء او كه نتيجه و پاداش «صوم» است، مي برند. حضرت سجاد -عليه السلام- نيز در قله و نقطه مقدم بندگان صالح حضرت الله قرار داشته و در اين ماه شريف خود را فقط براي ياد فراگير حضرت حق فارغ مي نمودند.

«حصين» از امام صادق -عليه السلام- نقل مي كند كه فرمودند: «عادت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- اين بود كه هرگاه «ماه رمضان» فرامي رسيد جز به «دعا» و «تسبيح» و «استغفار» و «تكبير»

به هيچ چيز تكلم نمي كردند و هر گاه «افطار» مي كردند مي گفتند: «اللهم ان شئت ان تفعل فعلت» يعني: «خداوندا تو اگر بخواهي كاري را انجام دهي انجام خواهي داد.» [1] . قابل توجه خوانندگان عزيز اينكه حضرت زين العابدين -عليه السلام- در خلال دعاها و مناجاتهاي خود در ارتباط با ماه مبارك رمضان، چه به هنگام رو آوردن اين ماه مبارك، چه به هنگام وداع آن ماه عزيز و چه در شبها و سحرهاي فرخنده آن، معارف بلند و نابي در ارتباط با اين ماه مقدس بيان مي فرمايند. از اين رو تلاوت و دقت در ان ادعيه بسيار شايسته است. تا ديدگاه حضرت سجاد -عليه السلام- در ارتباط با «ماه رمضان» روشن گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 65، ح 35 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

گ

گناهاني كه مانع اجابت دعايند

ألذنوب التي ترد الدعاء: سوء النية، و خبث السريرة، و النفاق مع الاخوان، و ترك التصديق بالاجابة، و تأخير الصلوات المفروضة حتي تذهب أوقاتها، و ترك التقرب الي الله عزوجل بالبر و الصدقة، و استعمال البذاء و الفحش في القول.[1] .

گناهاني كه دعا را رد مي كنند، عبارتند از:

1- نيت بد،

2- ناپاكي باطن،

3- نفاق با برادران،

4- عدم اعتقاد به اجابت دعا،

5- به تأخير انداختن نمازهاي واجب تا وقتش بگذرد.

6- ترك تقرب به خداوند عزوجل به وسيله ترك احسان و صدقه،

7- ناسزاگويي و بدزباني.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معاني الاخبار، ص 271، چاپ جامعه مدرسين.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

گريه امام سجاد

ابن قولويه و ابن شهرآشوب و ديگران از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه جناب علي بن الحسين عليه السلام بر پدر بزرگوارش بيست سال و به روايتي چهل سال گريست و هر گاه طعامي نزد او حاضر مي كردند، مي گريست. چون آبي به نزد او مي آوردند، آن قدر مي گريست كه آن آب را مضاعف مي كرد. پس يكي از غلامان آن جناب گفت: فداي تو شوم يابن رسول الله، مي ترسم كه تو خود را هلاك كني و گناهكار شوي. حضرت فرمود: انما اشكوا بثي و حزني الي الله و اعلم من الله ما لا تعلمون. [1] . شكايت مي كنم درد و اندوه خود را به خدا، و من مي دانم از خدا آنچه شما نمي دانيد. پس فرمود: هيچ وقت به خاطر نمي آورم كشته شدن فرزندان فاطمه را مگر آنكه گريه راه گلوي مرا مي گيرد. از بسياري گريه ي آن حضرت يكي از آزاد كرده هاي آن حضرت

گفت: آيا وقت آن نشده است كه گريه ي تو آخر شود؟ حضرت فرمود: واي بر تو! حضرت يعقوب دوازده پسر داشت و يك پسر او ناپيدا شد و از بسياري گريه ديده هاي او سفيد شد و از وفور غم و اندوه پشت او خم شد با آنكه مي دانست او زنده است، و من ديدم پدر و برادران و عموها و هفده نفر از خويشان خود را كه در برابر من و بر دور من آنها را كشتند و سر بريدند. پس چگونه اندوه من به نهايت رسد؟. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يوسف / 86.

[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 180 به نقل از جلاء العيون، ص 837.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان؛ چاپ چهارم 1384 .

گفتگوي آهوي وحشي

مي گويند: روزي حضرت امام زين العابدين عليه السلام با اصحاب خود نشسته بود كه ناگاه ماده آهوئي از بيابان، آشكار شد و همينطور آمد تا به حضور مبارك امام سجاد عليه السلام رسيد و همي دم و دستش را بر زمين زد و همهمه و صدا مي نمود.

بعضي از آن جماعت عرض كردند: «اي فرزند رسول خدا! اين ماده آهو چه مي گويد؟»

حضرت فرمود: «مي گويد فلان بن فلان قرشي، بچه ي او را روز گذشته در فلان وقت گرفته و آن بچه از ديروز تا كنون شير نخورده است.» از اين كلام حضرت در دل مردي از آن جماعت، شك و حالت انكاري بوجود آمد و امام سجاد عليه السلام نيز به علم الهي خود آن را دانست، پس دستور فرمود تا آن مرد قرشي را حاضر كردند. وقتي حاضر شد به

او فرمود: «اين آهو از تو شكايت مي كند؟» عرض كرد: «چه مي گويد؟» فرمود: «مي گويد تو بچه ي او را روز گذشته در فلان وقت گرفته اي و از آن هنگام تا به حال به او شير نداده اي، و از من خواستار مي شود كه از تو بخواهم اين بچه آهو را بياوري تا او را شير بدهد و بار ديگر آن را به تو بازگرداند.» آن مرد گفت: «سوگند به آنكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به رسالت مبعوث داشت كه راست فرمودي.» حضرت فرمود: «اين بچه آهو را پيش من بفرست.» پس آن مرد، بچه آهو را آورد. چون آهو، بچه ي خود را ديد، همهمه نمود و دم و دست خود را بر زمين زد و بچه اش را شير داد.

امام سجاد عليه السلام به آن مرد قرشي فرمود: «اي فلاني! به حق من بر تو كه اين بچه آهو را به من ببخش.» آن مرد قبول كرد و بچه آهو را به آن حضرت بخشيد. امام سجاد عليه السلام نيز،

آن را به آهو بخشيد و با كلام خود او را با وي تكلم فرمود. آهو همهمه كرد و دم به زمين ماليد و با بچه اش رفت.عرض كردند: «اي فرزند رسول خدا! آهو چه مي گفت؟» حضرت فرمود: «براي شما دعا كرد و جزاي خير گفت.» [1] . در نقل ديگري آمده است كه امام سجاد عليه السلام فرمود: «آهو مي گويد: گواهي مي دهم كه شما خاندان رحمت هستيد و بني اميه از خاندان لعنت مي باشند.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

[2] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از

امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

گواهي حجرالاسود

در كتاب شريف اصول كافي از حضرت امام محمدباقر عليه السلام نقل شده:

چون سيدالشهداء به درجه ي رفيع شهادت نائل شد و پدرم (امام زين العابدين عليه السلام) پس از اسارت به مدينه بازگشت، روزي محمد بن حنفيه حضور پدرم مشرف شد و عرض كرد:

«پيامبر اكرم پس از خود وصايت و خلافت را به اميرمؤمنان واگذار نمود و آن حضرت نيز پس از خود خلافت را به فرزند بزرگش امام حسن سپرد و او نيز برادرش حسين را به جانشيني خويش معرفي فرمود و پس از آن كه او شهيد شد من كه برادر آن حضرت هستم و عمرم هم از شما افزون تر است بايد به امامت برسم. لذا امر امامت را به من واگذار و در اين باره با من منازعه مكن.» پدرم در پاسخ فرمود: «يا عم اتق الله و لا تدعي ما ليس لك بحق، اني اعظك ان تكون من الجاهلين.» «اي عموي گرامي! از خداوند بترس و هرگز ادعا مكن چيزي را كه مي داني از براي تو نيست و تو را به خدا پند مي دهم كه سخن جاهلانه مگويي.»

«پدر بزرگوارم پيش از آن كه در كربلا قدم به ميدان جهاد بگذارد به خيمه ي من درآمد و تمام وصاياي خود را به من فرمود و اسم اعظم حق را به من آموخت و مرا وصي خويش و خليفه ي بعد از خود قرار داد و اكنون هم تمام كتب انبياء و سلاح رسول الله كه نشانه ي امامت است در نزد من حاضر است و من شما را به خدا

پناه مي دهم كه متعرض امري شويد كه موجب كوتاهي عمر و تشتت امور گردد و يقين بدان كه خداوند امامت را در نسل امام حسين قرار داده است چنانچه پيامبر اكرم مكرر به اين موضوع اشاره فرموده اند و مع ذلك اگر خواسته باشي در اين باب با من منازعه نمايي، اگر موافقي به نزد حجرالاسود مي رويم و حقيقت امر را از آن سنگ بهشتي سؤال مي كنيم.» محمد بن حنفيه پذيرفت و هر دو، نزد سنگ حاضر شدند. حضرت به محمد فرمود: «جلو برو، حجر را ببوس و از حق تعالي تقاضا نما تا حجرالأسود را به نفع تو به تكلم درآورد.» محمد حنفيه نزد حجر آمده و آن را بوسيد و از او خواست در مورد نزاع آنان سخن بگويد ولي از سنگ صدايي برنيامد. آن گاه پدرم به كنار حجر آمد، آن را بوسيد و فرمود: «اي سنگ! از تو سؤال مي كنم به حق خداوندي كه ميثاق انبياء و ميثاق اوصياء و ميثاق مردم را در نزد تو نهاده است، ما را خبر ده از وصي و امام بعد از حسين.»

ناگهان حجرالأسود چنان حركتي نمود كه ترسيدند از جاي خود كنده شود، سپس با عبارت عربي روشن و فصيح گفت: «اللهم ان الوصية و الامامة بعد الحسين بن علي و ابن فاطمة بنت رسول الله لك». «به درستي كه وصايت و امامت بعد از حسين، پسر علي و فرزند فاطمه، دختر پيامبر از براي تو مي باشد.» با مشاهده ي اين كرامت شگفت، محمد بن حنفيه و پيروانش فورا به امامت پدرم گرويدند [1] . مرحوم علامه «مامقاني» در كتاب رجال خويش در اين باره مي نويسد:

اما موضوع تنازع محمد حنفيه با امام سجاد عليه السلام از براي آن بوده كه جمعي جهال مي گفتند: «با اين كه محمد حنفيه فرزند بلافصل علي عليه السلام است و داراي فضائل بسياري مي باشد، چطور ممكن است امامت به نوه ي علي عليه السلام برسد؟!»

محمد بن حنفيه چون گريبانش به دست اين عده ي نادان افتاده بود لذا اين نقشه را پياده كرد تا هم ريشه ي اين فساد را قطع كند و هم مقام امام عصر خويش، زين العابدين عليه السلام را به مردم بشناساند.

شاهد بر اين مدعا اين كه: چون حجرالاسود به امامت آن حضرت شهادت داد، محمد در حضور مريدان بسيارش، دست امام سجاد را بوسيد ولي متأسفانه هنوز تعدادي از پيروان نادان محمد بن حنفيه باقي هستند كه معتقدند او از دنيا نرفته است بلكه در كوه رضوي كه يكي از كوه هاي مدينه است غائب گشته و روزي ظهور خواهد كرد و زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كليني، اصول كافي، ج 1، ص 348.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

گشايش بزرگ

روزي امام سجاد عليه السلام با تعدادي از اصحاب در مجلسي نشسته بود. شخصي از اصحاب وارد شد در حاليكه بسيار ناراحت و غمگين بود و آرام آرام گريه مي كرد. امام عليه السلام فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: «اي پسر رسول خدا! فدايت شوم، دعايي به من تعليم كنيد تا قروض من ادا شود. چند طلب كار دارم. يكي از آن ها بسيار بي حيايي مي كند، هر روز اول صبح در

مقابل خانه ام مي نشيند و چون از خانه خارج مي شوم به دنبال من مي آيد و طلب خود را مطالبه مي كند.» امام عليه السلام چون اين سخنان را شنيد به شدت گريست! يكي از اصحاب عرض كرد: «فدايت شوم، شما چرا گريه مي كنيد؟!» امام عليه السلام فرمود: «و هل يعد البكاء الا للمصائب أو المحن الكبار». «پس گريه براي چه وقتي است؟ آيا نبايد در هنگام مصائب و محنت هاي بزرگ گريه كرد. چرا گريه نكنم با اين كه مي دانم اين مرد از شيعيان و دوستان ماست اما از فقر و بي چيزي شكايت مي كند و من چيزي در دست ندارم تا به او كمك كنم.»

آن شخص بيرون رفت ولي مدتي نگذشت كه مجددا به محضر امام عليه السلام آمد در حاليكه ناراحتي اش افزون شده بود و گفت: «اي پسر رسول خدا! اكنون طلبكارم سخناني گفت كه مصيبت هاي خودم آن قدر دلم را به درد نياورده بود. او مي گويد: چطور شما مي گوييد علي بن الحسين امام است و خداوند، مشرق و مغرب را به طفيل وجود او خلق كرده ولي نمي تواند قرض يكي از دوستان خود را أدا كند؟!»حضرت عليه السلام فرمودند: «از حالا مقدر شده كه از فقر و پريشاني خلاص شوي.» آن گاه به غلام خود فرمود: «اي غلام برو و هر چه را كه براي افطار و سحر من نگاه داشته اند به اين جا بياور.» غلام رفت و با دو قرص نان جو و يك كوزه ي آب بازگشت. امام عليه السلام نان ها را روي هم گذاشت و فرمود: «بگير اين ها را كه ان شاء الله گشايشي حاصل مي شود.» مرد نان ها را گرفت و با خود مي گفت اين دو قرص نان چه دردي را از

تو دوا خواهد كرد. چون اندكي رفت به دكان ماهي فروشي رسيد. ديد كه او همه ي ماهي ها را فروخته و جز يك ماهي گنديده چيزي باقي نمانده است. گفت: «اين يك قرص نان را بگير و اين ماهي را به من بده تا امشب براي خانواده ام غذايي تدارك ببينم.» مرد ماهي فروش كه از فروختن ماهي گنديده مأيوس بود فورا پذيرفت. مرد به دكان نمك فروشي رسيد و نان ديگر را با قدري نمك عوض كرد تا با آن ماهي را بپزد. چون مرد فقير به خانه اش رسيد به همراه همسرش شكم ماهي را شكافت تا آن را پاكيزه كند. ناگهان برق يك جفت مرواريد درشت و درخشنده عقل را از سر آنان پراند. نزديك بود جان از بدنش بيرون برود. با خود گفت: «اين ها را مي فروشم و قرض هايم را ادا مي كنم و تا آخر عمر به آسودگي گذران زندگي مي كنم.» در اين بين دو مرد ماهي فروش و نمك فروش، مرد خوشبخت را صدا كردند و نان ها را به او پس دادند و گفتند: «اين نان هاي خشك به درد ما نمي خورد و فورا رفتند.» در اين بين غلام امام سجاد عليه السلام در خانه ي او را به صدا درآورد و گفت: «آقايم علي بن الحسين مي فرمايد: «فاردد الينا طعامنا فانه لا يأكله غيرنا» «تو به مقصودت رسيدي، اكنون نان ها را به ما باز پس ده به جهت افطار.»» [1] .

مؤلف گويد: البته بر خواننده ي گرامي روشن است كه امام عليه السلام چون چيزي به كسي دهد هرگز باز پس نمي گيرد (چنان چه در قضيه ي فرزدق شاعر گذشت) بلكه مقصود حضرت اين بود كه اي مردم بدانيد كه

ما از حال شما كاملا آگاهيم و حتي از مرواريد در شكم ماهي اطلاع داريم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مجلسي، بحارالانوار، چاپ كمپاني، ج 10، ص 7 - صدوق، أمالي، مجلس 46، ص 30.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

اصطلاح تصادفي

گذران عمر

امام سجاد عليه السلام به قدري مراقب عمر و وقت خود بود كه در راه اطاعت خدا بگذرد و از راه باطل دور باشد كه در فرازي از يكي مناجاتهايش به خدا عرض مي كند:

«و عمرني ما كان عمري بذلة في طاعتك، فاذا كان عمري مرتعا للشيطان فاقبضني اليك.» خدايا! تا هنگامي كه عمرم در راه اطاعت فرمان تو به كار رود، به من عمر ده، و هرگاه عمرم چراگاه شيطان شود، مرا بميران. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه، دعاي بيستم، ص 131.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

گريه بر مصائب شهداي كربلا

يكي از غلامان آن حضرت مي گويد: روزي امام سجاد عليه السلام به بيابان رفت، من نيز به دنبالش بيرون رفتم، ديدم پيشاني بر سنگ سختي نهاده است، كنارش ايستادم و صداي ناله و گريه اش را مي شنيدم، شمردم هزار بار گفت:

«لا اله الا الله حقا، حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا و صدقا.»

«نيست معبودي جز خداي يكتا، كه حقا همين است، نيست معبودي جز خداي يكتا كه از روي عبوديت و بندگي مي گويم، نيست خدايي جز خداي يكتا كه از روي ايمان و تصديق و راستي مي گويم». سپس سر از سجده برداشت، صورت و محاسنش غرق در اشك چشمش بود، به پيش رفتم و عرض كردم: «اي آقاي من، آيا وقت آن نرسيده كه روزگار اندوهت، به پايان برسد و گريه ات كاهش يابد؟» فرمود: «واي بر تو، يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم عليه السلام پيغمبر و پيغمبرزاده

بود، دوازده فرزند داشت، خداوند يكي از آنها را پنهان نمود. از اندوه فراق او، موي سرش سفيد، و كمرش خميده، و چشمش از گريه زياد نابينا شد، با اينكه فرزندش (يوسف) در همين دنيا و زنده بود، ولي من پدر و برادر و هفده تن از بستگانم را كشته، و به روي زمين افتاده ديدم، چگونه روزگار اندوهم به پايان رسد، و گريه ام كاهش يابد؟!» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ترجمه لهوف، ص 209 و 210.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

گذشت؛ گواراترين جرعه

برخوردهاي اجتماعي انسان همراه با انواع چالش ها، ناديده انگاشتن حقوق يكديگر است. مي توان گفت هيچ انسان اجتماعي نيست كه برخي از حقوق خويش را زير پاي افراد ناهنجار مشاهده ننمايد. در اين ميان فرزانگان و پيشوايان ديني بيش از ديگران مورد ستم قرار مي گيرند! آنان كه خود مراقبند تا كوچك ترين حقي از هم نوعان خود، ناديده انگاشته نشود، ليكن بزرگ ترين حقوق اجتماعي و فردي آنان هماره مورد تهاجم قرار مي گيرد.

بسياري از انسان ها در برابر اين موضوع چالشگري نموده و در صدد احياي حقوق خويش مي شوند. مقابله به مثل مي نمايند و يا ناهنجاري افزون تر از آن مي آفرينند. ليكن انسان هاي فرزانه با چشم پوشي از حقوق خويش و گذشت و عفو از ناهنجاري افراد زمينه ي سازندگي و تربيت ديگران را فراهم مي سازند.

در اين راستا سيره و روش امامان معصوم از همگان شفاف تر مي درخشد. آنان كه تربيت يافتگان الهي و پاي بند به رهنمود قرآن مي باشند، و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس [1] «فروبرندگان خشم

و چشم پوشان از لغزش.» اينان اين ارزش را معيار ترابط اجتماعي خويش قرار داده كه خشم خويش را فروبرند تا آن گونه كه زمينه كينه توزي از فرد ناهنجار زدوده شود و باعث گردش و تحول وي گردد. تا آنجا كه با گذشت و عفو دشمن كينه توز به دوست صميم و حميم گردش نمايد، ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كأنه ولي حميم. [2] «رفتار ناپسند را با رفتار پسنديده پاسخ ده، آنگاه بين شما و آن كسي كه كينه توزي بود، صميميت برقرار مي گردد».

سيدالساجدين عليه السلام همواره از سوي حكام اموي مورد آزار بود. هشام بن اسماعيل، كارگزار امويان، ستم هاي فراوان بر حضرت روا داشت. هنگامي كه وليد وي را عزل كرد، دستور داد وي را در ميدان شهر در اختيار مردم قرار دهند تا هر كس مي خواهد از وي انتقام گيرد. وي چون بيشترين ستم را بر علي بن الحسين عليه السلام روا داشته بود، بيشترين هراس را از انتقام حضرت به دل داشت. امام سجاد عليه السلام همراه ياران خويش از كنار وي عبور مي نمايد. امام نه تنها از وي انتقام نمي گيرد، بلكه به ياران خويش نيز دستور مي دهد حتي كوچك ترين تندخويي و سخن ناشايست به وي ابراز ننمايند! بعد از عبور امام با همراهانش، هشام بن اسماعيل آن گونه از برخورد كريمانه حضرت متأثر شده كه فرياد مي آورد: الله يعلم حيث يجعل رسالته. [3] «خدا آگاه است منصب رسالت را در چه كسي قرار دهد».

فردي در خانه حضرت آمده و حضرت را مورد شتم و ناسزا قرار مي دهد، هنگامي كه برمي گردد حضرت با همراهان خويش به در منزل

وي مراجعه مي نمايد، كه همه در اين انديشه بودند كه درصدد انتقام مي باشد. وقتي شخص را از منزل فرامي خواند، به وي مي گويد آنچه از ناسزا به من گفتي، اگر درست باشد خداي مرا ببخشد و اگر نادرست است خداي تو را مورد مغفرت قرار دهد. اين برخورد حضرت موجب مي شود كه آن شخص شيفته حضرت شده و صورت حضرت را ببوسد و بگويد آنچه من گفتم تو شايسته آن نبودي، بلكه خويش به آن سزاوارترم. [4] .

كنيز حضرت در حالي كه آب مي ريخت و حضرت وضو مي گرفت، آفتابه از دست وي افتاد، صورت حضرت را زخم مي كند، كنيز زيرك آيه و الكاظمين الغيظ را به زبان مي آورد؛ حضرت مي فرمايد، خشم خويش را فروبردم، آنگاه بخش ديگر آيه را تلاوت مي كند كه والعافين عن الناس، حضرت مي فرمايد از تو گذشت كردم، سپس قسمت پاياني آيه را قرائت مي كند كه و الله يحب المحسنين، [5] حضرت مي فرمايد: تو را آزاد كردم، اذهبي فانت حرة. [6] .

در مراسم مهماني در اثر عجله يكي از خادمان حضرت، ظرف آشپزي را بر فرزند حضرت افكنده و فرزند حضرت كشته مي شود. خادم متحير و هراسان از كار خويش در كناري مي ايستد. سيد الساجدين عليه السلام نخست وي را آزاد مي سازد، آنگاه به تجهيز (غسل و كفن و دفن) فرزند خويش مي پردازد! [7] . امام سجاد عليه السلام در ماه مبارك رمضان كنيزها و بنده هاي خود را هيچ گونه تنبيه نمي نمود. لغزش هاي آنان را يادداشت مي كرد. در پايان ماه مبارك آن را گرد مي آورد، لغزش هاي آنان را به آنان تذكر مي داد. آنگاه مي فرمود من از تمام لغزش هاي شما گذشتم، شما نيز از

خداي سبحان بخواهيد تا لغزش هاي مرا درگذرد. [8] پيام اين رفتار بر همگان متوجه است به ويژه آنان كه لغزش هاي ديگران را ثبت مي كنند تا به رخ آنان بكشند و آنان كه لغزش هاي ديگران را به خاطر مي سپارند تا مقابله به مثل نمايند. حضرت لغزش ها را يادداشت مي كند تا از آنان درگذرد. سيد الساجدين عليه السلام اين گونه آسان از لغزش ها مي گذرد. از اين نمونه ها در زندگي سراسر نور حضرت فراوان است.

اين گونه است كه بر كام علي بن الحسين عليه السلام شيرين ترين جرعه فروبردن خشم و گذشت از خطاي خطاكار است، ما تجرعت من جرعة احب الي من جرعة غيظ الا اكافي بها صاحبها. [9] «هيچ جرعه اي گواراتر از نوشيدن جرعه غيظ و غضبي كه بتوانم صاحب آن را مجازات نمايم، نيست.» از اين جهت عفو و گذشت گواراترين جرعه بر كام علي بن الحسين عليه السلام است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران، 134.

[2] فصلت، 34.

[3] ارشاد، ج 2، ص 147، مناقب، ج 4، ص 177.

[4] ارشاد، ج 2، ص 145.

[5] آل عمران، 134.

[6] ارشاد، ج 2، 146.

[7] كشف الغمه، ج 2، ص 287.

[8] بحار، ج 46، ص 104.

[9] كافي، ج 2، ص 83، ج 46، ص 102.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

گفتگو با حيوانات

امام كه خليفه الله بر روي زمين است در تمام شؤون، رنگ خدا گونه و مظهر صفات حسناي الهي است. صبغة الله و من احسن من الله صبغة [1] «رنگ خدا و چه رنگي زيباتر از رنگ خدا». هنگامي كه فرد مظهر صفات الهي شد، همانند خدا

سميع، عليم، حكيم، رحيم، ودود، و... مي گردد. مانند خداي سبحان به هر نطقي آگاه، به هر صدايي آشنا و به هر نجوايي آگاه مي گردد. در زندگي پيامبران و امامان فراوان سخن از گفتگوي آنان با پديده هاي نظام هستي، پرندگان، چرندگان و درندگان و... وجود دارد. معلوم مي شود اين ها نمونه هايي است كه ابراز شده و همانند ماها به آنها دستيازي حاصل نموده ايم. اين ها گواه بر اين است كه پيامبر و امام و هر كس ديگر كه خليفه الله قرار گرفت و مظهر صفات خدايي شد، همانند خدا هر صدايي را مي شنود و از هر رازي آگاه مي گردد. چون فرصت محدود است و به بيان برخي ويژگي ها و اعجازهاي سيد العابدين عليه السلام اشاره مي شود.

حضرت با حيوانات گوناگون سخن مي گفت و سخن آنان را مي شنيد و درك مي كرد. امام آگاه به اسرار و آگاه به آشكار است. امام آگاه به پيدا و آگاه به پنهان است. ابوحمزه مي گويد در كنار علي بن الحسين عليه السلام در خانه حضرت بودم كه گنجشك ها بر شاخه هاي درختان سر و صدا مي كردند، حضرت پرسيد، آيا مي فهمي اينها چه مي گويند، گفتم خير. فرمود خدا را تقديس مي كنند و روزي خود را طلب مي نمايند. تقدس بها و تسأله قوت يومها. آنگاه فرمود من به نطق پرندگان آگاه هستم، علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شي ء سببا. [2] و هر آن كه خليفه الله شد مي فهمد و با آنان سخن مي گويد.

ابوبصير از فردي روايت مي كند، در مسير مدينه به مكه در «ابواء» همراه علي بن الحسين عليه السلام مي رفتيم. گوسفندي به همراه بره اش از گله جدا افتاده بود و همواره صدا مي كرد. امام از

عبدالعزيز سؤال مي كند، مي فهمي چه مي گويد، وي مي گويد خير، حضرت مي فرمايد مي گويد مرا به گله ملحق كن كه گوسفندي در اين مكان از گله جدا افتاده طعمه گرگ شده است. [3] .

در مسير حركت حضرت با همراهانش در راه مدينه به در هنگامي كه مشغول صرف صبحانه بودند، روباهي از كنار آنان عبور مي كند. حضرت از اصحابش مي خواهد كه تعهد دهند كه كاري به روباه نداشته باشند، آنان مي پذيرند. آنگاه حضرت روباه را مي خواند و در كنار آنان قرار مي گيرد و مقداري غذا به وي مي دهد. يكي از همراهان روي برگردانده و ترش مي كند. روباه برمي گردد. امام مي پرسد، چه كرديد كه حيوان روي گردان شد، آن شخص كه روي ترش كرده بود، اعتراف مي كند كه من روبرگرداندم. [4] از اين نمونه ها فراوان در زندگي امامان وجود دارد.

ضامن آهو

امام سجاد عليه السلام به همراه اصحابش در بيابان نشسته بودند كه آهويي به سمت حضرت مي آيد. هنگامي كه به حضرت مي رسد، دست ها را بر زمين مي كوبد و دم خود را حركت مي دهد. حضرت از همراهان مي پرسد، آيا متوجه مي شويد كه چه مي گويد، مي گويند خير. حضرت مي فرمايد اين آهو مي گويد يكي از فرزندانم به دست صياد گرفتار شده است، از وي بخواهيد تا آن را رها كند تا به وي شير بنوشانم. حضرت به همراه همراهانش به صياد مراجعه نموده و از وي مي خواهند كه بچه آهو را رها سازد. صياد نيز مي پذيرد. بچه آهو را آزاد مي سازد و هنگامي كه مادرش به وي شير مي نوشاند، امام ضمانت مي كند و از صياد مي خواهد از بچه آهو صرف نظر كند كه صياد مي پذيرد. آنگاه آهو به همراه بچه اش

در حالي كه دم خود را حركت مي دهد جدا مي شود. حضرت از همراهان مي پرسد، مي فهميد چه مي گويد، مي گويند خير. حضرت مي فرمايد آهو سپاسگزاري نموده و مي گويد كه فرزند مرا به من برگرداندي، خدا هر غايب و مسافر تو را به تو برگرداند. [5] .

اين گونه امام همام با حيوانات سخن مي گويد و اين گونه حيوانات نسبت به امام عليه السلام شناخت دارند و حضرت را شفيع قرار مي دهند تا گرفتاري بر آنان هموار گردد. حضرت نيز اين گونه در زدودن غم و اندوه آنها نقش ايفا نموده، گرفتاري را برطرف مي سازد. كه امام ملك و امام ملكوت، امام هستي اين گونه است. ابراز اين نمونه ها براي همانند ماها اين نتيجه را ببار دارد كه اين موارد به عنوان نمونه ابراز شده اند. امام با همه نظام هستي با همه پديده ها در ارتباط تكويني است و كانال فيض الهي است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره، 138.

[2] نمل، 16.

[3] بصائر الدرجات، ص 343، باب 14 از جزء 7.

[4] بصائر الدرجات، ص 349، باب 15 از جزء 7.

[5] همان، ص 351، باب 15 از جزء 7. مناقب، ج 4، ص 153.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1384.

گستره وسيع انفاق و رسيدگي به فقرا

حضرت زين العابدين -عليه السلام- در زمينه «انفاق» در راه خداوند به حد خاصي قانع نبوده و هيچ محدوديتي در اين زمينه نمي شناخته اند. حضرت به هر مناسبتي «انفاق» مي كرده و هر جا زمينه انجام اين عمل صالح را فراهم مي ديدند، به آن اقدام مي كردند. و به تحقيق مي توان گفت «انفاق» حضرت نه از جهت «كيف» و نه از جهت «كم» و نه از

جهت كسي كه به او انفاق» مي كرده اند، هرگز محدود به حد خاصي نبوده است. در زمينه گستره وسيع انفاق حضرت سجاد -عليه السلام- مطالبي در روايت تاريخي آمده است كه بعضي از آنها اشاره مي شود:

1- حضرت -عليه السلام- صد خانوار از فقراء «مدينه» را به عنوان عيال خود و افرادي كه تحت سرپرستي ايشان بودند، تكفل نموده و تمام نيازهاي مالي شان را تأمين مي كردند. [1] .

2- و در روايت «احمد بن حنبل» از «معمر» از «شيبه بن نعمامه» آمده است: «حضرت زين العابدين قوت و روزي صد خانوار در «مدينه» را تأمين مي فرمود كه در هر خانه اي جماعتي از مردم حضور داشتند.» [2] .

3- امام باقر -عليه السلام- فرمودند كه: «پدرشان حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- تمام اموالشان را در طول عمر دوبار با خداوند قسمت كردند.» [3] (يعني همه دارايي شان را دو قسمت كرده و يك قسمت آن را در راه خدا انفاق نمودند.)

4- «چون لشكر خونخوار «مسلم بن عقبه» از طرف «يزيد بن معاويه» به «مدينه» تهاجم نمود، حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- «چهاصد نفر» از خانواده هاي اهل مدينه كه در ميان آنها بعضي از «مروانيان» و «امويان» نيز بودند را در پناه گرفت و تمام نيازمنديهاي آنان را تأمين نمود تا اينكه آن لشكر منقرض گرديد و «مدينه» را ترك كرد.» [4] .

5- «حضرت اراده «حج» كردند و خواهرشان حضرت «سكينه» بنت الحسين -عليه السلام- هزار درهم براي ايشان منظور كرده و خدمتشان ارسال نمود كه در پشت «حره» (محلي در اطراف مدينه) به حضرت رسيد. پس چونكه از مركب پياده شدند همه آن را بين مساكين توزيع نمودند.» [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص62 (به نقل از خصال).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 88، ح 77 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 90، ح 77 (به نقل از مناقب).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 101 (به نقل از كشف الغمه).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 114، ح 5 (به نقل از الفصول المهمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

ل

لباس امام سجاد در حال نماز

امام سجاد عليه السلام وقتي كه مي خواست نماز بخواند، لباس پشمينه اي مي پوشيد و جامه خشن بر تن مي كرد، [1] و تمام اينها به خاطر آن بود كه هر چه بيشتر در پيشگاه خداوند بزرگ خود را كوچك و خوار جلوه دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 108.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

لباس و مكان حضرت سجاد در موقع نماز

امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «عادت حضرت علي بن الحسين عليه السلام اين بود كه هنگامي كه به «نماز» مي ايستاد پشم و غليظترين لباس خود را مي پوشيد و هنگامي كه نماز مي خواند به موضع خشني مي رفت و در آن نماز مي خواند و بر زمين سجده مي كرد. روزي به سمت «جبان» كه اسم كوهي است در اطراف «مدينه» آمد و سپس بر روي سنگ خشن و آتشيني (سوزاننده) ايستاد و بعد شروع به نماز خواندن نمود. حضرت زياد مي گريست آنگاه سرش را از سجده برداشت و كان صورت مباركش از زيادي اشك، در آب فرورفته بود.» [1] .

آنچه ذكر شد مكان عمومي نماز حضرت سجاد عليه السلام بود ولي حضرت به بعضي از مكانها براي «نماز» علاقه خاصي داشتند كه در آن مكانها بخصوص به نماز مي ايستادند و با خداوند راز و نياز مي كردند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 108، ح 104 (به نقل از دعوات راوندي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

م

مناجات خائفين

اين مناجات مشهور به «مناجات خائفين» است، امام عليه السلام در اين مناجات از خوف و خشيت خود نسبت به خداي تعالي پرده برداشته است و اينك اصل آن مناجات:

الهي اتراك بعد الايمان بك تعذبني؟ ام بعد حبي اياك تبعدني؟ ام مع رجآئي برحمتك و صفحك تحرمني؟ ام مع استجارتي بعفوك تسلمني؟ حاشا لوجهك الكريم ان تخيبني، ليت شعري، اللشقآء ولدتني امي؟ ام للعنآء ربتني؟ فليتها لم تلدني و لم تربني، و ليتني علمت امن اهل السعادة جعلتني، و بقربك و جوارك خصصتني؟ فتقر بذلك عيني، و تطمئن له نفسي.

الهي هل تسود وجوها خرت ساجدة لعظمتك، او تخرس

السنة نطقت بالثنآء علي مجدك و جلالتك، او تطبع علي قلوب انطوت علي محبتك، او تصم اسماعا تلذذت بسماع ذكرك في ارادتك، او تغل اكفا رفعتها الآمال اليك رجآء رأفتك او تعاقب ابدانا عملت بطاعتك حتي نحلت في مجاهدتك، او تعذب ارجلا سعت في عبادتك؟ الهي لا تغلق علي موحديك ابواب رحمتك، و لا تحجب مشتاقيك عن النظر الي جميل رؤيتك. الهي نفس اعززتها بتوحيدك كيف تذلها بمهانة هجرانك؟ و ضمير انعقد علي مودتك كيف تحرقه بحرارة نيرانك؟ الهي اجرني من اليم غضبك و عظيم سخطك يا حنان يا منان يا رحيم يا رحمن يا جبار يا قهار يا غفار يا ستار، نجني برحمتك من عذاب النار، و فضيحة العار، اذا امتاز الآخيار من الأشرار، و حالت الأحوال، و هالت الأهوال و قرب المحسنون، و بعد المسيئون، و وفيت كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون.» «خدايا! آيا بر اين باور باشم كه تو با وجود ايمان به خود، مرا عذاب خواهي كرد؟ و يا پس از دوستي به تو مرا از خود دور خواهي ساخت؟ يا با وجود لطف و رحمتت و چشم اميد داشتن به عنايت تو باز هم محرومم خواهي كرد؟ و يا با اين كه به عفو و رحمت تو پناه آورده ام باز هم مرا تسليم كيفر و عذاب خواهي كرد؟ حاشا از ذات مقدس كريمت كه نا اميدم سازي! خدايا كاش مي دانستم كه مادرم مرا براي بدبختي زاييده و يا براي رنج و عذاب پروريده كه در اين صورت اي كاش نمي زاييد و پرورشم نمي داد، و اي كاش مي دانستم كه آيا مرا از اهل سعادت مقرر فرموده اي و براي

تقرب به خود و همسايگي خويش مخصوص گردانيده اي؟ تا دلم شاد و چشمم روشن مي شد و قلبم آرام مي گرفت.

خدايا، آيا كساني را كه در پيشگاه عظمتت، صورت به خاك ساييده اند، رو سياه مي گرداني؟ و يا زبان آناني را كه بر مجد و بزرگواريت ثنا گفته اند، گنگ مي كني؟ و آيا دلهايي را كه محبت تو را در خود دارند، تيره مي سازي؟ و يا گوشهايي را كه از شنيدن ذكر تو لذت مي برند، كر مي كني؟ و يا آن دستهايي را كه با اميد به لطف تو به درگاهت بلند شده اند به غل و زنجير مي بندي؟ و يا بدنهايي را كه در راه طاعت تو رنج برده اند و با تلاش و كوشش در راه عبادتت لاغر و ضعيف شده اند، كيفر و عذاب خواهي كرد؟ و يا آن پاهايي را كه در راه بندگيت دويده اند دچار عذاب خواهي ساخت؟ خداوندا درهاي رحمت خويش را به روي بندگان يكتاپرست خود مبند و علاقه مندان به خودت را از مشاهده جمالت محجوب مگردان. خدايا آن جاني را كه به افتخار توحيد خودت گرامي داشتي چگونه به ذلت و خواري هجرانت دچار خواهي ساخت؟ و دلي را كه در كمند عشق و محبت خود گرفتار كردي چگونه در آتش خشم خود مي سوزاني؟ خدايا مرا از خشم و غضبت كه بسيار دشوار است در پناه خويش نگهدار، اي مهربان خدا و اي پر مهر و احسان و اي بخشنده و با رأفت و اي جبران كننده و با جبروت و اي آمرزنده، اي پرده پوش، به رحمت خودت مرا از آتش عذابت نجات ده و از ننگ و رسوايي مصون دار در

آن روزي كه نيكان را از بدان جدا مي سازي و هنگامه حالات و عقبات سهمگين فرامي رسد و نيكوكاران به مقام قربت مي رسند و بدكاران از لطف و رحمتت دور مي شوند و هر كسي به جزاي اعمالش مي رسد و به هيچ كس ستم روا نمي گردد...»

امام عليه السلام در اين مناجات در گفتگو با خداي تعالي را گشوده است، و با تمام ادب و خضوع با ذات مقدس حق سخن مي گويد، با اين اميد كه او مؤمنان و موحدان را عذاب نكند و آتش دوزخ بدن ايشان را نسوزاند، حاشا بر كرم و بزرگواري خداي تعالي، صورتهايي را كه در برابر عظمت او به خاك ساييده شده،دچار عذاب كند و زبانهايي را كه ثناي او را گفته و گوشهايي را كه از شنيدن ياد او لذت برده و دستهايي را كه به درگاه او براي دعا و به آرزوي لطف و رحمت او بلند شده است به عقوبت مبتلا نمايد زيرا كه عذاب خدا مخصوص گنهكاران و مجرمان از دشمنان اوست.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات راجين

اين مناجات معروف به «مناجات راجين» است و امام عليه السلام در اين مناجات به بخششها و الطاف الهي نسبت به خود، به شرح زير اميدوار است:

«يا من اذا سأله عبد اعطاه، و اذا امل ما عنده بلغه مناه، و اذا اقبل عليه قربه و ادناه، و اذا جاهره بالعصيان ستر علي ذنبه و غطاه، و اذا توكل عليه احسبه و كفاه.

الهي من الذي نزل بك ملتمسا قراك فما قريته؟ و من الذي

اناخ ببابك مرتجيا نداك فما اوليته؟ ايحسن ان ارجع عن بابك بالخيبة مصروفا و لست اعرف سواك مولي بالاحسان موصوفا، كيف ارجو غيرك و الخير كله بيدك؟ و كيف اؤمل سواك و الخلق و الأمر لك؟ ءاقطع رجآئي منك و قد اوليتني ما لم اسأله من فضلك، ام تفقرني الي مثلي و انا اعتصم بحبلك، يا من سعد برحمته القاصدون، و لم يشق بنقمته المستغفرون، كيف أنساك و لم تزل ذاكري؟ و كيف الهو عنك و انت مراقبي؟الهي بذيل كرمك اعلقت يدي، و لنيل عطاياك بسطت املي، فاخلصني بخالصة توحيدك، و اجعلني من صفوة عبيدك، يا من كل هارب اليه يلتجي ء، و كل طالب اياه يرتجي، يا خير مرجو و يا اكرم مدعو، و يا من لا يرد سآئله و لا يخيب آمله، يا من بابه مفتوح لداعيه و حجابه مرفوع لراجيه، اسالك بكرمك ان تمن علي من عطآئك بما تقر به عيني، و من رجآئك بما تطمئن به نفسي، و من اليقين بما تهون به علي مصيبات الدنيا، و تجلوبه عن بصيرتي غشوات العمي برحمتك يا ارحم الراحمين.» «اي خدايي كه هر گاه بنده اي از او درخواست كند، عطا فرمايد و هرگاه از درگاهش چشم اميد داشته باشد به اميدش برساند، و هر گاه به او رو آورد، به نزد خود مقرب سازد، و هر گاه آشكارا او را معصيت كند، او بر گناهش پرده پوشي كند و هرگاه بر او توكل كند، او را كفايت كند و بس باشد. خداوندا كيست كه بر تو وارد شود و از تو درخواست مهماني كند و تو از او پذيرايي نكني؟ و كيست كه به

اميد بخشش و عطاي تو به درگاهت فرود آيد و تو محروم گرداني؟ خدايا آيا زيبنده است كه من از درگاهت نوميد برگردم در صورتي كه جز تو مولايي معروف به لطف و احسان سراغ ندارم؟ چگونه به غير تو اميدوار باشم در حالي كه هر خير و نيكي به دست توست؟ و چگونه به غير از تو آرزومند باشم در صورتي كه آفرينش و فرمان هستي به دست توست؟ آيا از تو اميدم را ببرم در صورتي كه بدون درخواست از فضل و كرمت به من احسان فرمودي؟ و يا آن كه چگونه مرا به محتاجي مثل خودم نيازمند مي كني در حالي كه به ريسمان لطفت چنگ زده ام؟ اي آن كه شيفتگان رحمت تو خوشبخت شدند و آمرزش طلبان از عذابت رنج و سختي نديدند خداوندا چگونه تو را فراموش كنم در صورتي كه تو همواره مرا در نظر داري؟ و چگونه از تو غافل باشم در حالي كه پيوسته مراقب حالم مي باشي؟

خدايا من به ذيل عنايت و لطف تو دست دراز كرده ام و براي رسيدن به عطا و بخشش تو دامن آرزويم را گشوده ام، پس خداوندا مرا در مقام يكتاپرستي خويش خالص گردان، و از جمله خاصان درگاه خودت قرار ده، اي كسي كه هر كه هر كجا بگريزد به سوي او پناه مي برد و هر كه هر چه بخواهد از درگاه او اميدوار است. اي بهترين كسي كه به او مي توان اميد داشت و اي بخشنده ترين كسي كه از او مي توان درخواست كرد، اي خدايي كه هيچ سائلي را از درگاهش محروم نگرداند و آرزومندي را نا اميد نسازد، اي آن

كه درگاهش به روي درخواست كنندگان باز و پرده درش در مقابل اميدواران برداشته است. خداوندا به كرم و لطفت درخواست دارم كه بر من منت گذاري و از عطا و بخشش خويش كه باعث چشم روشني من باشد، مرحمت كني و از اميدي كه به درگاهت دارم قلبم را آرام گرداني و يقيني كه رنج و مصائب دنيا را بر من آسان كند و از جلو چشم بصيرتم پرده هاي جهل و ظلمت را بر طرف كند، عطا فرمايي، به رحمت بي پايانت اي بخشنده ترين بخشايندگان...» امام عليه السلام در اين مناجات نهايت آرزوي خود را به عفو و بخشندگي خدا ابراز داشته و از ايمان استوار خويش به رحمت گسترده او كه شامل حال همه اميدواران است؛ او و هر اميدواري را فراگير است پرده برداشته است.

امام بزرگوار در حد اعلاي پيوستن به خدا به درگاه او پيوسته و در همه كارها و امور خود به احدي از مخلوقات او اميد نبسته است با اين عقيده كه اميدواري و چشم طمع به آنچه در دست ديگران است سرابي بيش نيست و آرزو داشتن از ايشان بيهوده و زيانكاري قطعي و حتمي است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات راغبين

اين مناجات معروف به «مناجات راغبين» است كه امام عليه السلام به آنچه در نزد خداست دل بسته و از آنچه در دست ديگران است دل بريده است:

«الهي ان كان قل زادي في المسير اليك فلقد حسن ظني بالتوكل عليك، و ان كان جرمي قد اخافني من عقوبتك فان رجائي

قد اشعرني بالأمن من نقمتك؛ و ان كان ذنبي قد عرضني لعقابك فقد آذنني حسن ثقتي بثوابك، و ان انامتني الغفله عن الاستعداد للقائك، فقد نبهتني المعرفة بكرمك و آلائك، و ان اوحش ما بيني و بينك فرط العصيان و الطغيان، فقد آنسني بشري الغفران و الرضوان، اسالك بسبحات وجهك و بانوار قدسك، و ابتهل اليك بعواطف رحمتك و لطائف برك، ان تحقق ظني بما أؤمله من جزيل اكرامك، و جميل انعامك في القربي منك، و الزلفي لديك، و التمتع بالنظر اليك، و ها انا متعرض لنفحات روحك و عطفك، و منتجع غيث جودك و لطفك، فار من سخطك الي رضاك هارب منك اليك راج احسن ما لديك معول علي مواهبك، مفتقر الي رعايتك.

الهي ما بدأت به من فضلك فتممه، و ما وهبت لي من كرمك فلا تسلبه، و ما سترته علي بحلمك فلا تهتكه، و ما علمته من قبيح فعلي فاغفره.

الهي استشفعت بك اليك و استجرت بك منك اتيتك طامعا في احسانك راغبا في امتنانك مستسقيا وابل طولك مستمطرا غمام فضلك طالبا مرضاتك قاصدا جنابك واردا شريعة رفدك ملتمسا سني الخيرات من عندك، وافدا الي حضرة جمالك، مريدا وجهك، طارقا بابك، مستكينا لعظمتك و جلالك، فافعل بي ما انت اهله من المغفرة و الرحمة، و لا تفعل بي ما انا اهله من العذاب و النقمة برحمتك يا ارحم الراحمين.» «خداوندا اگر راه توشه من براي سفر به سوي تو اندك است، اما حسن ظنم نسبت به اعتماد به تو بسيار است و اگر جرم من باعث بيمناك شدن از عقوبت توست، ولي اميدم به كرمت مرا به بخشش تو از انتقام گرفتنت

نويد مي دهد، و اگر گناهم مرا در معرض كيفر تو قرار مي دهد و ليكن وثوق و اطمينانم از اجر و ثوابت خبر مي دهد، و اگر غفلتم مرا از ديدار تو باعث شد كه استعداد مرا از دست داده و به خواب روم اما ايمان و معرفتم به بزرگواري و نعمتهايت توجه داد و اگر زياده رويم در عصيان و سركشي مرا بيمناك ساخته است و ليكن بشارت مغفرت و رضاي تو باعث آرامش خاطر من شده است، خدايا به اشراق جمال و انوار ذات بي مثالت درخواست دارم و به عواطف رحمت و لطايف احسانت التماس مي كنم كه اميدم را نسبت به احسان فراوان و انعام نيكويت در مقام قرب و تقرب به پيشگاهت و به مشاهده حسن و جمالت مرا بهره مند گرداني و من كه خود را در معرض نسيم لطفت قرار داده ام و درخواست باران جود و سخايت را دارم و از خشم و غضبت به سوي لطفت گريزانم و از عذابت به سوي عفوت مي گريزم و بدانچه در نزد تو بهتر است اميدوارم و تنها اعتمادم به بخششهاي توست و به رعايت تو نيازمندم.

خدايا نعمتي را كه از فضل و كرم خويش آغاز فرموده اي به انجام رسان و آنچه از راه كرم به من داده اي زايل مگردان و گناهاني را كه از روي حكمت و مصلحت پنهان داشته اي بر ملا مساز و از كارهاي بدم كه تو آگاهي در گذر.

خداوندا ذات مقدس تو را به درگاهت شفيع قرار داده و از قهر تو به پيشگاهت پناه مي آورم، خدايا در حالي به سوي تو آمده ام كه چشم طمع به احسان تو دارم

و به نعمتهايت اشتياق مي ورزم؛ تشنه باران لطف و ابر عنايتت هستم، خشنودي تو را طالبم و قصد توجه به درگاهت را دارم و بر جويبار احسانت وارد گشته و درخواست عاليترين نوع خيرات تو را مي جويم، در حالي كه به محضر بسيار نيكويت به مهماني آمده و آهنگ مشاهده رحمت تو را دارم و حلقه بر در كرمت مي كوبم و به ديدار عظمت و جلالت نيازمندم، پس خداي من، با من چنان رفتار كن كه خود شايسته آني از روي بخشش و رحمت خويش نه آن چنان كه من شايستگي دارم از عذاب و كيفر، به حق رحمت و احسانت اي بخشنده ترين بخشايندگان.» امام عليه السلام در اين مناجات حسن ظن خود را نسبت به كرم و عفو الهي و اميد فراوان خويش به بزرگواري و كرم خداوندي و ايمان و اعتقاد راسخ به نيكوكاري وي ابراز داشته و دست توسل به عنايت ذات اقدس او زده و تنها به او دل بسته است با اميد به عواطف رحمت و رأفتش و اين مناجات توأم با تضرع و خضوع و خشوع به درگاه الهي مي باشد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات شاكران

اين مناجات مشهور به «مناجات شاكران» است كه امام عليه السلام در اين مناجات شكر و سپاس الهي را نسبت به احسان فراوان و نعمتهاي والايش، تقديم داشته است، و پس از بسم الله الرحمن الرحيم چنين آمده است:

«الهي اذهلني عن اقامة شكرك تتابع طولك، و اعجزني عن احصآء ثنائك فيض فضلك، و شغلني عن ذكر محامدك ترادف

عوائدك، و اعياني عن نشر عوارفك توالي أياديك، و هذا مقام من اعترف بسبوغ النعمآء، و قابلها بالتقصير، و شهد علي نفسه بالاهمال و التضييع، و انت الرؤوف الرحيم البر الكريم، الذي لا يخيب قاصديه، و لا يطرد عن فنآئه آمليه، بساحتك تحط رحال الراجين، و بعرضتك تقف آمال المسترفدين فلا تقابل آمالنا بالتخييب و الأيئاس، و لا تلبسنا سربال القنوط و الابلاس. الهي تصاغر عند تعاظم آلائك شكري، و تضاءل في جنب اكرامك اياي ثنآئي و نشري، جللتني نعمك من انوار الايمان حللا، و ضربت علي لطائف برك من العز كللا، و قلدتني مننك قلائد لا تحل، و طوقتني اطواقا لا تفل، فآلاؤك جمة ضعف لساني عن احصائها، و نعمآؤك كثيرة قصر فهمي عن ادراكها فضلا عن استقصائها، فكيف لي بتحصيل الشكر، و شكري اياك يفتقر الي شكر، فكلما قلت لك الحمد وجب علي لذلك ان اقول لك الحمد.

الهي فكما غذيتنا بلطفك و ربيتنا بصنعك، فتمم علينا سوابغ النعم، و ادفع عنا مكاره النقم، و آتنا من حظوظ الدارين ارفعها و اجلها عاجلا واجلا، و لك الحمد علي حسن بلائك و سبوغ نعمآئك حمدا يوافق رضاك، و يمتري العظيم من برك و نداك يا عظيم يا كريم، برحمتك يا ارحم الراحمين». «خدايا نعمتهاي پياپي تو مرا از انجام وظيفه، شكر و سپاس غافل كرد و فيضان فضل و كرمت از حمد و ستايشت عاجزم گردانيد و عطا و بخشش مداومت، مرا از ذكر اوصاف و محامد تو بازداشت و رحمتهاي پي در پي تو مرا از شرح و بيان نيكوييهايت ناتوان ساخت و همين عجز و ناتواني موضع كسي است كه به نعمتهاي

فراوان تو اعتراف دارد و با تقصير در اداي شكر آن نعمتها روبروست و به زيان خويش گواهي مي دهد كه نفس خود را تباه ساخته و ضايع گردانيده است در حالي كه تو مهربان و رؤوف و نيكوكار و بزرگواري، پروردگاري كه هر كس رو به تو آورد محروم نمي سازي و آن كه را كه چشم اميد به درگاه تو داشته باشد از درگاه كرمت دور نمي كني، اي خدايي كه اميدواران به پيشگاهت بازيابند و طالبان كرمت به ساحت عنايت تو اقامت كنند، اميدهاي ما را به نوميدي مبدل مكن و لباس يأس و نا اميدي بر تن ما مپوشان.

خداوندا شكر و سپاس من در برابر نعمتهاي بزرگ تو بسيار ناچيز و حمد و ثنايم در مقابل بزرگواري و احسانت بسي ناقابل است، نعمتهاي تو از انوار ايمان مرا به زيورها آراسته و لطايف نيكي و كرمت تاج عزت بر سرم نهاده و احسانهايت گردن بندها و طوقهاي شرافتي به گردنم افكنده است كه گشوده نگردد و اين قدر نعمتهايت فراوان است كه زبان ياراي شمارش آنها را ندارد و به قدري زياد است كه از ادراكش عقل و فهمم قاصر است تا چه رسد كه همه را دريابم پس چگونه بتوانم سپاس آن همه نعمت را به جاي آورم و حال آن كه سپاس گفتن بر هر نعمتي خود به شكري نيازمند است پس من هر چه حمد و سپاست را بگويم به خاطر آن نيز حمد و سپاسي ديگر بايد بگويم.

خدايا همچنان كه مرا از آغاز به لطف خود غذا دادي و در گهواره آفرينش خويش پروراندي پس نعمتهاي بي حسابت را بر

ما تمام كن و ناگواريهاي انتقامت را از ما دور ساز و در هر دو عالم بهره بالاتر و بزرگتري كرامت فرما و ستايش مخصوص توست به خاطر آزمون نيكو و نعمتهاي فراوانت آن گونه ستايشي كه مورد پسند تو گشته و احسان و بخشش تو را بر ما فرومي ريزد، اي خداي بزرگ و اي پروردگار كريم به رحمت و لطفت اي بخشنده ترين بخشايندگان...»

امام عليه السلام، در اين مناجات به ما آموخته است كه چگونه به خاطر نعمتهاي فراواني كه خداوند بر ما ارزاني داشته و الطاف والايي كه شامل حال ما نموده است او را شكر و سپاس گوييم، و انسان هر چه قدر در شكرگزاري او بكوشد باز هم از انجام وظيفه شكر و سپاس عاجز و ناتوان است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات مطيعان

اين مناجات معروف به «مناجات مطيعان» خداي تعالي است، به اين شرح:

«اللهم الهمنا طاعتك، و جنبنا معصيتك، و يسر لنا بلوغ ما نتمني من ابتغآء رضوانك، و احللنا بحبوحة جنانك، واقشع عن بصآئرنا سحاب الارتياب و اكشف عن قلوبنا اغشية المرية و الحجاب، و ازهق الباطل عن ضمآئرنا، و اثبت الحق في سرائرنا فان الشكوك و الظنون لواقح الفتن، و مكدرة لصفو المنآئح و المنن. اللهم احملنا في سفن نجاتك، و متعنا بلذيذ مناجاتك، و اوردنا حياض حبك، و اذقنا حلاوة ودك و قربك، و اجعل جهادنا فيك، و همنا في طاعتك، و اخلص نياتنا في معاملتك، فانا بك و لك، و لا وسيلة لنا اليك الا انت.

الهي اجعلني من

المصطفين الأخيار، و الحقني بالصالحين الأبرار السابقين الي المكرمات المسارعين الي الخيرات العاملين للباقيات الصالحات الساعين الي رفيع الدرجات، انك علي كل شي ء قدير و بالاجابة جدير برحمتك يا ارحم الراحمين.»

«خداوندا طاعت و بندگيت را بر قلبمان الهام كن، و نافرماني خود را از ما دور گردان، و آنچه از شوق به مقام رضوانت آرزومنديم راه وصولش را براي ما آسان نما و در ميان بهشت جاودانت به ما منزل عطا كن و از چشم بصيرت ما ابرهاي تاريكي و از دلهاي ما پرده هاي ظلماني شك و دودلي را دور ساز و گرايش به باطل را از باطن ما محو گردان و حق و حقيقت را در دلهاي ما استوار كن زيرا كه شك و گمانهاي فاسد، باعث پيوند فتنه و فساد گشته و خوشيها و برخورداري ما را از نعمتها و بخششهايت، تيره و ناگوار مي سازند.

خدايا ما را در كشتيهاي نجات خود قرار ده و ما را از لذت مناجات خويش برخوردار ساز و از جويبارهاي محبت خودت سيراب كن و حلاوت مقام قرب و دوستي خودت را بر ما بچشان و كوشش و تلاش ما را در راه معرفت خودت قرار ده و همت ما را در راه طاعت خودت مصروف گردان و ما را در معامله با خودت نيت خالص عنايت فرما زيرا كه ما وابسته به تو و از آن توييم و وسيله اي جز تو نداريم.

خدايا مرا از برگزيدگان و خوبان درگاهت قرار ده و به نيكان و شايستگان ملحق كن كه آنان به مقامات والا از ديگران پيشي گرفته و به سوي اعمال نيك مبادرت كردند و

به كار شايسته و جاودانه پرداخته و به سوي درجات رفيع شتافتند، اي خدايي كه بر هر كاري توانا و به استجابت هر دعايي سزاواري به حق رحمت بي پايانت اي بخشنده ترين بخشايندگان.» امام عليه السلام از درگاه خدا درخواست كرده و به پيشگاهش ناليده است تا اطاعت و بندگي خويش را در دل او اندازد و از نافرمانيهاي خود او را به دور دارد و به گرانقدرترين و بالاترين آرزوهايش از وصول به رضوان و دستيازي به خشنودي و قرب جوار رحمتش برساند و در معامله با خود نيتش را خالص سازد و او را از جمله شتابندگان به خيرات و در زمره كاركنان براي مقامات جاودانه بهشتي قرار دهد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات مريدان

اين مناجات به نام «مناجات مريدان» معروف است و خود از دلپسندترين مناجاتهاي امام عليه السلام به شرح ذيل مي باشد: «سبحانك ما اضيق الطرق علي من لم تكن دليله و ما اوضح الحق عند من هديته سبيله.

الهي فاسلك بنا سبل الوصول اليك و سيرنا في اقرب الطرق للوفود عليك، قرب علينا البعيد، و سهل علينا العسير الشديد، و الحقنا بعبادك الذين هم بالبدار اليك يسارعون، و بابك علي الدوام يطرقون، و اياك في الليل و النهار يعبدون، و هم من هيبتك مشفقون، الذين صفيت لهم المشارب، و بلغتهم الرغآئب، و انجحت لهم المطالب، و قضيت لهم من فضلك المآرب، و ملأت لهم ضمآئرهم من حبك و رويتهم من صافي شربك، فبك الي لذيذ مناجاتك وصلوا، و منك اقصي مقاصدهم حصلوا، فيا من هو علي

المقبلين عليه مقبل، و بالعطف عليهم عآئد مفضل، و بالغافلين عن ذكره رحيم رؤوف و بجذبهم الي بابه ودود عطوف، اسألك ان تجعلني من اوفرهم منك حظا، و اعلاهم عندك منزلا، و اجزلهم من ودك قسما، و افضلهم في معرفتك نصيبا فقد انقطعت اليك همتي، و انصرفت نحوك رغبتي فانت لا غيرك مرادي، و لك لا لسواك سهري و سهادي و لقآؤك قرة عيني، و وصلك مني نفسي، و اليك شوقي و في محبتك ولهي، و الي هواك صبابتي، و رضاك بغيتي، و رؤيتك حاجتي، و جوارك طلبي، و قربك غاية سؤلي، و في مناجاتك روحي و راحتي، و عندك دوآء علتي، و شفآء غلتي، و برد لوعتي، و كشف كربتي، فكن انيسي في وحشتي، و مقيل عثرتي، و غافر زلتي، و قابل توبتي، و مجيب دعوتي، و ولي عصمتي، و مغني فاقتي، و لا تقطعني عنك، و لا تبعدني منك يا نعيمي و جنتي، و يا دنياي و آخرتي يا ارحم الراحمين.» «خداوندا! پاك و منزهي چقدر راهها براي كسي كه راهنمايش تو نباشي، تنگ است! و چه قدر راه حق اگر تو راهنما باشي، واضح و روشن است!

خدايا ما را به راه وصالت ببر و به نزديكترين راه براي ورود به درگاهت رهسپار گردان دور را براي ما نزديك و مشكل و دشواري را بر ما سهل و آسان كن و ما را به بندگاني كه با سرعت به سويت مي شتابند و همواره حلقه بر درگاهت مي زنند ملحق فرما، به آن بندگاني كه شب و روز تو را عبادت مي كنند و از عظمت و شكوه تو بيمناك و هراسانند؛ آناني كه آب

از سرچشمه زلال توحيد نوشانيدي و به آرزوهايشان نايل گردانيدي و نيازهايشان را بر آوردي و به فضل و كرمت از مقاصد عاليه شان برخوردار نمودي و دلهايشان را پر از محبت خود فرمودي و آن تشنه كامان وصالت را از آب زلال عشق خود سيراب گردانيدي و به لطف و كرمت به مرتبه و مقام لذت مناجاتت رسيدند و از احسان تو شاهد مقصود را در آغوش گرفتند، پس اي خداوند مهربان، هر كس رو به سوي تو آورد به او توجه و عنايت فرمودي و با فضل و كرمت بر او احسان نمودي و به كساني هم كه از ياد تو غافل ماندند، مهربان و رؤوفي، و با جاذبه محبت خويش آنان را نيز به درگاهت مي كشاني و اي خداي كريم از تو درخواست دارم كه سهم مرا از فضل خود افزونتر و منزلتم را نزد خويش بالاتر از همگان قرار دهي و قسمتم را از دوستي و عشق خودت بيشتر و نصيبت معرفتم را بالاتر قرار دهي بطوري كه توجهم از همه منقطع و تنها به سوي تو باشد و دلم مشتاق تو گردد خدايا مقصد و مقصودم تويي نه غير تو و از شوق تو بيدارم و كمتر به خواب مي روم و مقام وصالت تنها آرزوي من است، شوق و علاقه ام منحصر به تو و سرگردان و شيداي محبت توأم و دلباخته تو هستم و هدفم خشنودي توست و محتاج ديدار رحمت توأم و نعمت جوارت خواسته من، و مقام و مرتبه قرب درگاهت منتهاي آرزوي من است و حال راز و نياز با تو باعث شادي و آرامش بخش خاطر من

است، اي آن كه در نزد تو داروي شفابخش بيماري و تسكين حرارات دل و رفع غم و اندوه من است، پس اي خداي بزرگ در هنگام وحشت و ترس انيس و مونس من باش و عذر مرا نسبت به لغزشهايم ببخش و از بديهايم در گذر و توبه ام را بپذير و دعايم را مستجاب گردان و مرا از انجام گناه نگهدار و از فقر و درماندگيم بي نياز كن و مرا از درگاه خويش جدا مساز اي آن كه تو نعمت و بهشت و دنيا و آخرت مني، اي بخشنده ترين بخشايندگان.»

امام عليه السلام در اين مناجات، از غير خدا بريده و تنها روح و عواطف و تمام مشاعرش به او پيوسته است بطوري كه جز او را نديده و صميمانه از او درخواست دارد كه راه رسيدن به قرب درگاهش را نصيب او گرداند و از نزديكترين راهها او را به دربار خود راه دهد و به بندگان شايسته خويش ملحق سازد، آن كساني كه هيچ كس بر ايشان سبقت نگرفته و پيش از همه كس به دستور او عمل مي كنند.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات محبين

اين مناجات معروف به «مناجات محبين» است، در اين مناجات چنين آمده است:

«الهي من ذا الذي ذاق حلاوة محبتك، فرام منك بدلا، و من ذا الذي انس بقربك، فابتغي عنك حولا؟ الهي فاجعلنا ممن اصطفيته لقربك و ولايتك و اخلصته لودك و محبتك، و شوقته الي لقآئك و رضيته بقضائك، و منحته بالنظر الي وجهك و حبوته برضاك، و اعدته من

هجرك و قلاك و بواته مقعد الصدق في جوارك، و خصصته بمعرفتك، و اهلته لعبادتك، و هيمت قلبه لارادتك، و اجتبيته لمشاهدتك، و اخليت وجهه لك، و فرغت فؤاده لحبك، و رعبته في ما عندك، و الهمته ذكرك، و اوزعته شكرك، و شغلته بطاعتك، و صيرته من صالحي بريتك، و اخترته لمناجاتك، و قطعت عنه كل شي ء يقطعه عنك.

اللهم اجعلنا ممن دابهم الارتياح اليك و الخير، ودهرهم الزفره و الأنين، جباههم ساجدة لعظمتك و عيونهم ساهرة في خدمتك، و دموعهم سآئلة من خشيتك، و قلوبهم متعلقة بمحبتك، و افئدتهم منخلعة من مهابتك، يا من انوار قدسه لأبصار محبيه رآئقة، و سبحات وجهه لقلوب عارفيه شآئقة، يا مني قلوب المشتاقين، و يا غاية آمال المحبين اسالك حبك و حب من يحبك، و حب كل عمل يوصلني الي قربك، و ان تجعلك احب الي مما سواك و ان تجعل حبي اياك قآئدا الي رضوانك، و شوقي اليك ذائدا عن عصيانك، و امنن بالنظر اليك علي، و انظر بعين الود و العطف الي، و لا تصرف عني وجهك، و اجعلني من اهل الاسعاد و الحظوة عندك يا مجيب يا ارحم الراحمين». «خداوندا كيست كه حلاوت محبت تو را چشيده و در عين حال جز تو را بخواهد؟ و كيست كه به مقام قرب تو رسيده باشد و با وجود آن لحظه اي از تو رو برگرداند؟

پس خدايا ما را از آناني قرار ده كه براي تقرب و دوستي خودت برگزيده اي و آنان را ويژگان عشق و محبت خويش قرار داده اي و مشتاق لقا و خشنود به قضاي خود ساخته اي و نعمت شهود خويش را به او عطا

كرده اي و او را براي مقام رضايت انتخاب كرده اي و از هجرانت به پناهت آورده اي و در جوار رحمت خويش در نشيمن گاه عالم صدق و حقيقت جا داده اي و به مقام معرفت مخصوص گردانيده اي و لياقت پرستش خويش را به او عطا كرده اي و او را دلباخته عشق و محبت و برگزيده ديدار رحمتت كرده اي و يكباره روي او را به سوي خود گردانده اي و دلش را از هر چه غير از دوستي توست تهي كرده اي و او را بدانچه در نزد خويش داري علاقه مند ساخته اي و ذكرت را بر قلب او انداخته اي و شكر و سپاست را به او آموخته اي و به طاعت خود مشغول نموده اي و او را از شايستگان مخلوقت قرار داده اي و براي مناجاتت برگزيده اي و از آنچه باعث دوري از درگاه تو باشد علاقه اش را بريده اي.

خدايا ما را از آناني قرار ده كه فطرة به تو شادمان و خرسندند و از دل، فرياد شوق بر آوردند و تمام عمر با ناله عاشقانه همراهند و پيشانيشان را در پيشگاه عظمتت به خاك ساييده و چشمانشان در محضر تو بيدار و اشك ديدگانشان از خوف و خشيت تو جاري و دلهايشان به عشق و محبت تو وابسته و قلبهايشان را هيبت و شكوه تو از همه جهان گسسته است، اي خدايي كه انوار قدسيت براي چشم دوستانت در كمال روشني و تجليات ذات مقدست بر دلهاي عارفان شوق و نشاط انگيز است اي آرزوي دل شيفتگان و اي منتهاي آرمان محبان و عاشقان از تو درخواست مي كنم دوستي خودت و دوستي دوستانت را و دوستي هر كاري را كه باعث تقرب

من به پيشگاه تو گردد و هم درخواست مي كنم كه خود را از هر چه غير توست بر من محبوبتر سازي و محبتم را به مقام خشنودي خودت منتهي نمايي و شوقم را به خودت بيشتر از عصيان و نافرمانيم قراردهي و بر من به نگاهي به جمال بي مثالت منت گذاري و مرا به چشم لطف و محبت خويش بنگري و هيچ گاه از من رو نگرداني و مرا از اهل سعادت و سالكان راه محبت خود قرار دهي اي اجابت كننده دعاي بندگان و اي مهربانترين مهربانان.»

امام عليه السلام در اين مناجات خود پرده از روي محبت خالص و علاقه عميق خود نسبت به ذات اقدس حق تعالي برداشته است در حالي كه از او درخواست كرده تا براي تقرب به درگاه خود او را برگزيند و مشتاق لقاي خود سازد و قلب او را به محبت خود مشغول گرداند و در طاعت و عبادتش انيس و مونس او باشد و هر عملي را كه باعث تقرب وي به پيشگاه خدا و مجاورت رحمت او مي گردد بر آن عمل وا دارد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات متوسلين

اين مناجات معروف به «مناجات متوسلين» است كه امام عليه السلام بدان وسيله به درگاه خدا ناليده و رحمت و رضوان او را درخواست كرده است:

«الهي ليس لي وسيلة اليك الا عواطف رأفتك، ولالي ذريعة اليك الا عوارف رحمتك، و شفاعة نبيك نبي الرحمة، و منقذ الامة من الغمة فاجعلهما لي سببا الي نيل غفرانك، و صيرهما لي وصلة الي الفوز

برضوانك، و قد حل رجآئي بحرم كرمك، و حط طمعي بفنآء جودك، فحقق فيك املي و اختم بالخير عملي، و اجعلني من صفوتك الذين احللتهم بحبوحة جنتك، و بواتهم دار كرامتك و اقررت اعينهم بالنظر اليك يوم لقآئك، و اورثتهم منازل الصدق في جوارك.

يا من لا يفد الوافدون علي اكرم منه، و لا يجد القاصدون ارحم منه، يا خير من خلا به وحيد، و يا اعطف من اوي اليه طريد، الي سعة عفوك مددت يدي و بذيل كرمك اعلقت كفي، فلا تولني الحرمان، و لا تبلني بالخيبة و الخسران، يا سميع الدعآء يا ارحم الراحمين».

«خدايا مرا وسيله ديگري جز عواطف لطف و مهربانيت به سوي تو نيست و دستاويزي از عطاياي رحمت خويش و شفاعت پيامبر، نبي رحمتت، آن كه در دو جهان نگهدار امت از رنج و غم است وجود ندارد، پس خداوندا اين دو را وسيله آمرزش و سبب وصول من به مقام سعادت و بهشت رضوانت قرار ده و كاروان اميد مرا به حريم درگاه كرمت وارد بفرما و راحله طمعم در آستان جود و احسانت فرود آمده است پس اميد و آرزويي را كه به لطف و كرمت دارم بر آورده و محقق گردان و پايان كارم را ختم به خير فرما و مرا از جمله بندگان خاص و با اخلاص خودت قرار ده آن بندگاني كه در ميان بهشت مخصوص خود در آوري و در جايگاه عزت و كرامتت منزل دهي و به مشاهده حسن و جمالت در روز ديدار، چشمشان را روشن سازي و آنها را وارثان منزلهاي صدق و صفا در جوار رحمت خود گرداني.

اي

خدايي كه هيچ كس بر شخصي كريمتر و بزرگوارتر از تو وارد نشده و هيچ نيازمندي مهربانتر و بخشنده تر از تو را نيافته است اي بهترين كسي كه درماندگان به خلوت تو راه يافتند و اي مهربانترين كسي كه گريختگان به سوي تو پناه آوردند، اي خداي مهربان، من به ساحت عفو و بخشندگيت رو آورده و دست نياز دراز كرده ام و به دامن احسانت چنگ زده ام پس خداوندا! اميدم را نا اميد مكن و مرا دچار زيان و حرمان مفرما اي شنونده دعاها اي بخشنده ترين بخشايندگان...»

امام عليه السلام در اين مناجات به خداي تعالي توسل جسته و از او درخواست كرده تا عواطف رحمت خويش و شفاعت پيامبرش را نصيب او گرداند و اين دو را وسيله وصول به رضوان و مغفرت خويش قرار دهد، و زندگي عطر آگين و ارزنده او را ختم بخير گرداند و او را در آخرت، در سراي كرامت خود منزل دهد و از برگزيدگان بندگان منتخب و نيكوكار خود قرار دهد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات نيازمندان

اين مناجات معروف به «مناجات نيازمندان» است، امام عليه السلام در اين مناجات فقر و نياز خود را به پيشگاه خداي تعالي ابراز داشته است:

«الهي كسري لا يجبره الا لطفك و حنانك، و فقري لا يغنيه الا عطفك و احسانك، و روعتي لا يسكنها الا امانك، و ذلتي لا يعزها الا سلطانك، و امنيتي لا يبلغنيها الا فضلك، و خلتي لا يسدها الا طولك و حاجتي لا يقضيها غيرك، و كربي لا يفرجه سوي رحمتك،

و ضري لا يكشفه غير رافتك، و علتي لا يبردها الا وصلك، و لوعتي لا يطفيها الا لقآؤك و شوقي اليك لا يبله الا النظر الي وجهك و قراري لا يقردون دنوي منك، و لهفتي لا يردها الا روحك، و سقمي لا يشفيه الا طبك، و غمي لا يزيله الا قربك، و جرحي لا يبرؤه الا صفحك، و رين قلبي لا يجلوه الا عفوك، و وسواس صدري لا يزيحه الا امرك. فيا منتهي امل الاملين، و يا غاية سؤل السآئلين، و يا اقصي طلبة الطالبين،و يا اعلي رغبة الراغبين، و يا ولي الصالحين، و يا امان الخائفين، و يا مجيب دعوة المضطرين، و يا ذخر المعدمين، و يا كنز البآئسين، و يا غياث المستغيثين، و يا قاضي حوائج الفقرآء و المساكين، و يا اكرم الأكرمين، و يا ارحم الراحمين، لك تخضعي و سؤالي، و اليك تضرعي و ابتهالي، أسالك ان تنيلني من روح رضوانك، و تديم علي نعم امتنانك، و ها انا بباب كرمك واقف،و لنفحات برك متعرض، و بحبلك الشديد معتصم، و بعروتك الوثقي متمسك.

الهي ارحم عبدك الذليل، ذا اللسان الكليل و العمل القليل، و امنن عليه بطولك الجزيل، و اكنفه تحت ظلك الظليل يا كريم يا جميل، يا ارحم الراحمين.» «خدايا شكستگي مرا هيچ چيز جز لطف و كرم تو جبران نمي كند و فقر و نيازمنديم را به جز جود و احسان تو بي نياز نمي سازد و ترس و نگرانيم را جز امان دادن تو ايمن نمي گرداند، و ذلت و خواريم را جز قدرت و سلطنت تو هيچ چيز بدل به عزت و كرامت نمي كند و جز فضل تو كسي مرا به آرزويم

نمي رساند و در احتياج و فقرم را جز عطا و بخشش تو نمي بندد و حاجتم را غير از تو كسي بر آورده نمي كند، و غم و اندوهم را جز رحمت بي پايان تو چيز ديگري مبدل به شادماني نمي سازد، و رنج و زيانم را غير از رأفت و مهربانيت بر طرف نمي گرداند و حرارت شوقم را غير از وصال تو فرونمي نشاند و شعله سوز و گدازم را جز ديدارت خاموش نمي كند و بر آتش شوقم چيزي جز نظر به جمال ذات اقدست آب نمي ريزد، و دلم جز در

قرب جوارت آرام نمي گيرد و اندوه و حسرتم را غير از نسيم رحمتت بر طرف نمي سازد و دردم را جز داروي عنايت تو شفا نمي بخشد و غير از راه تقرب به تو راهي براي زدودن غمم نمي بينم و بر زخم دلم جز بخشش تو چيزي مرهم نمي نهد، و زنگار قلبم را غير از عفو و گذشتت پاك نمي سازد و وسوسه ها و افكار باطلم را جز فرمان تو زايل نمي گرداند.

پس اي خداي بزرگ كه منتهاي آرزوي آرزومندان و مقصد نهايي نيازمنداني و عاليترين مطلوب طالبان و بالاترين خواسته درخواست كنندگان و علاقه منداني و اي كه دوستدار درستكاران و ايمني بخش دلهاي ترساني و اجابت كننده دعاي درماندگان و اندوخته تهيدستاني و اي كه گنجينه بيچارگان و فرياد رس فرياد خواهاني و برآورنده حوايج نيازمندان و بينواياني و اي كه كريمترين كريمان و بخشنده ترين بخشايندگاني خداوندا خضوع و درخواستم براي تو و ناله و زاريم در پيشگاه توست از تو درخواست مي كنم كه مرا به آسايش مقام رضا و خشنوديت نايل گرداني و نعمتهايي كه داده اي پاينده و برقرار

سازي، خدايا اينك من در درگاه كرمت ايستاده ام و خودم را در معرض نسيم الطافت قرار داده ام و به ريسمان محكم تو چنگ زده و خويش را به حلقه استوار تو آويخته ام. خداوندا به اين بنده ذليل كه زبانش از خجالت بسته و عملش ناچيز است رحم كن و با عطا و بخشش بسيارت بر من منت گذار و مرا در حمايت سايه مستدامت نگهدار اي بخشنده، و اي كه داراي حسن و جمالي اي مهربانترين مهربانان...» امام عليه السلام در اين مناجات به دوستي و محبت سيد و مولاي خود؛ آفريدگار هستي و آن كه نعمت حيات و زندگي را به او عطا فرموده است، اهتمام ورزيده و تمام آرزوهاي خود را متوجه او كرده و تنها اميدش در بر آوردن تمام مشكلات و همه كارهايش به اوست.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات عارفان

اين مناجات معروف به «مناجات عارفان» است، به شرح ذيل:

«الهي قصرت الألسن عن بلوغ ثنآئك، كما يليق بجلالك، و عجزت العقول عن ادراك كنه جمالك و انحسرت الأبصار دون النظر الي سبحات وجهك و لم تجعل للخلق طريقا الي معرفتك الا بالعجز عن معرفتك. الهي فاجعلنا من الذين ترسخت اشجار الشوق اليك في حدآئق صدورهم، و اخذت لوعة محبتك بمجامع قلوبهم فهم الي اوكار الأفكار ياوون و في رياض القرب و المكاشفة يرتعون، و من حياض المحبة بكاس الملاطفة يكرعون، و شرايع المصافاة يردون، قد كشف الغطآء عن ابصارهم، و انجلت ظلمة الريب عن عقآئدهم، و انتفت مخالجة الشك عن قلوبهم و سرآئرهم، و

انشرحت بتحقيق المعرفة صدورهم، و علت لسبق السعادة في الزهادة هممهم، و عذب في معين المعاملة شربهم و طاب في مجلس الانس سرهم، و امن في موطن المخافة سربهم و اطمأنت بالرجوع الي رب الأرباب انفسهم، و تيقنت بالفوز و الفلاح ارواحهم، و قرت بالنظر الي محبوبهم اعينهم، و استقر بادراك السؤل و نيل المامول قرارهم، و ربحت في بيع الدنيا بالاخرة تجارتهم. الهي ما الذ خواطر الالهام بذكرك علي القلوب، وما احلي المسير اليك بالأوهام في مسالك الغيوب، و ما اطيب طعم حبك، و ما اعذب شرب قربك، فاعذنا من طردك و ابعادك، و اجعلنا من اخص عارفيك، و اصلح عبادك، و اصدق طآئعيك و اخلص عبادك، يا عظيم يا جليل يا كريم يا منيل برحمتك و منك يا ارحم الراحمين.»

«خدايا زبانها از رسيدن به حد ثنا و ستايشي كه سزاوار تو باشد قاصر است و عقلها از ادراك واقعيت جمالت عاجز و ديده ها از نزديك شدن به انوار جمال ذات مقدس تو خسته و درمانده و براي خلق هيچ راهي به معرفت تو جز ناتواني و نارسايي به شناخت و معرفتت وجود ندارد.

خداوندا ما را از آن بندگاني قرار ده كه نهالهاي شوق لقايت در باغستان دلهايشان جوانه زده و سوز محبت سراسر قلبشان را فراگرفته است، از اين روست كه آنان در آشيانه هاي افكار عالي انس با تو، منزل گرفته و در باغهاي مقام قرب و شهودت مي خرامند و از سرچشمه محبتت با جام لطف و مهربانيت سيراب مي گردند و در جويبار صفاي تو وارد گشته اند در حالي كه پرده جهل از جلو چشمانشان به يك سو رفته و ظلمت

شك و ريب از عقايد و ضمايرشان زايل گشته است و وسوسه هاي اوهام و شك از دلهايشان بر طرف شده است و با استواري شرح صدر يافته و با سبقت گرفتن به سعادت از راه بي اعتنايي و پارسايي در دنيا به همت عالي رسيده اند، و از جويبار طاعت و بندگي آب خوشگوار نوشيدند و در محفل انس با خدا باطنشان پاكيزه و در جايگاه خوف و خشيت راهشان امن و به سبب رجوع مداوم به پروردگار رب الأرباب نفوسشان آرام گرفته و به مرحله يقين رسيده اند و به پيروزي و رستگاري روحاني نايل گشته اند و با نظر به جمال محبوب خويش چشمهايشان روشن و دلهايشان شادمان است و چون به مقصود خود رسيده و به آرزوي نهايي خود دست يافته اند آرامش خاطر پيدا كرده و در تجارت خود و فروش دنيا به آخرت سود كامل برده اند. خداي من، چقدر ياد تو كه بر دل خطور مي كند براي دلها لذت بخش است! و چقدر فكر و انديشه ها كه در پرده هاي غيب به سوي تو سير مي كنند با حلاوت است! و چه اندازه طعم محبت تو گوارا و شربت قرب به درگاهت خوشگوار است! پس خداوندا ما را به درگاه خود پناه ده بطوري كه از آن در نراني و دور نسازي و ما را از خاصترين عارفان و شايسته ترين بندگانت قرار دهي و از صادقترين مطيعانت و پاكترين بندگانت گرداني اي خداي بزرگ و اي با عزت و جلال و اي كريم و اي بخشنده به رحمت و عنايتت اي بخشنده ترين بخشايندگان...» حقا كه امام عليه السلام، زين العابدين و سيد الموحدين و پيشاهنگ عارفان بالله است

و عبادت او براي خدا يك عبادت تقليدي نيست بلكه برخاسته از كمال معرفت او به خداي تعالي است. امام عليه السلام در اين مناجات از كوتاهي و قصور زبانها از رسيدن به حد ثناي پروردگار و ناتواني عقول از ادراك كنه جمال حق تعالي پرده برداشته است زيرا كه چگونه مي تواند موجود ممكن، به ادراك ذات او به معرفت واجب الوجود و هستي بخش احاطه پيدا كند.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات ذاكرين

اين مناجات به «مناجات ذاكرين» معروف است و در اين مناجات امام عليه السلام كمال خضوع و خشوع خود را در پيشگاه خداي متعال اظهار داشته است:

«الهي لولا الواجب من قبول امرك، لنزهتك من ذكري اياك، علي ان ذكري لك بقدري، لا بقدرك، و ما عسي ان يبلغ مقداري، حتي اجعل محلا لتقديسك، و من اعظم النعم علينا، جريان ذكرك علي السنتنا و اذنك لنا بدعآئك و تنزيهك و تسبيحك. الهي فالهمنا ذكرك في الخلآء و الملآء، و الليل و النهار، و الاعلان و الاسرار، و في السرآء و الضرآء و انسنا بالذكر الخفي، و استعملنا بالعمل الزكي، و السعي المرضي، و جازنا بالميزان الوفي.

الهي بك هامت القلوب الوالهة، و علي معرفتك جمعت العقول المتباينة، فلا تطمئن القلوب الا بذكراك. و لا تسكن النفوس الا عند رؤياك، انت المسبح في كل مكان، و المعبود في كل زمان، و الموجود في كل اوان، و المدعو بكل لسان، و المعظم في كل جنان، و استغفرك من كل لذة بغير ذكرك، و من كل راحة بغير انسك، و

من كل سرور بغير قربك، و من كل شغل بغير طاعتك.

الهي انت قلت و قولك الحق: [يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا، و سبحوه بكرة و اصيلا،] [1] و قلت و قولك الحق:[فاذكروني اذكركم،] [2] فامرتنا بذكرك، و وعدتنا عليه ان تذكرنا تشريفا لنا و تفخيما و اعظاما، و ها نحن ذاكروك كما امرتنا، فانجز لنا ما وعدتنا يا ذاكر الذاكرين، و يا ارحم الراحمين».

«خداوندا! اگر امر واجب القبول تو نبود، من تو را منزه تر و پاكتر از آن مي دانستم كه ذكر تو را بگويم و با اين كه ذكر من از تو به قدر فهم و درك من است نه به قدر شايستگي مقام تو و ارزش من وقتي بدان مقام نزديكتر شود كه محل تقديس تو گردد و اين كه ذكر تو بر زبان ما جاري گشت اين خود يكي از نعمتهاي توست كه به ما مرحمت فرموده اي و اجازه توست كه تو را بخوانيم و تنزيه و تسبيح تو را بگوييم.

خداوندا بنابراين ذكرت را در خلوت و در ميان مردم و در شب و روز در ظاهر و باطن و در حال خوشي و ناخوشي به ما الهام كن، و ذكر نهاني خود را كه دلهاي ما به ياد تو باشد در قلب ما بيفكن و ما را به عمل خالص و پاكيزه و تلاش پسنديده سرگرم كن و به ميزان كامل بگذران.

خدايا دلهاي شيدا و حيران پايبند عشق و محبت تو گشته و بر مقام معرفت تو تمام عقول با همه اختلاف درجه متفقند كه دلهاي بندگان جز به ياد تو آرام نگيرد و نفوس

آدميان جز به ديدارت تسكين نيابد. و تو اي آن خدايي كه در همه جا تسبيح و ستايشت كنند و در هر زمان معبود عالمياني و هميشه بوده و هستي و به هر زباني بندگانت تو را بخوانند و در هر دلي به بزرگي و عظمت ياد كنند خداوندا غير از ياد تو از هر لذت و خوشي استغفار مي كنم و از هر آسايشي جز انس با تو از هر شادماني جز وصول به قرب تو از هر كاري غير از طاعت و بندگي تو عفو و پوزش مي طلبم.

خدايا تو خود در كتاب آسمانيت فرموده اي و سخن تو حق است: [اي اهل ايمان خدا را بسيار ياد كنيد، و هر صبح و شام به ستايش و تسبيح او بپردازيد] و بازفرموده اي: [مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم] به اين ترتيب ما را به ذكر خود امر كرده اي و وعده داده اي كه اگر تو را ياد كنيم تو نيز ما را ياد كني و ياد تو باعث شرافت و عزت و بزرگي ماست، خداوندا اكنون ما به فرمان تو به ياد تو هستيم تو هم مطابق وعده اي كه فرموده اي از ما ياد كن، اي كه از ياد كنندگانت ياد مي كني و اي مهربانترين مهربانان...»براستي كه لرزه بر اندام ما مي افتد و هوش از سر انسان مي پرد وقتي كه مناجات امام عليه السلام را مي خوانيم كه بيانگر صورت روشن و قابل دركي از ناله و زاري و تذلل و خواري آن حضرت در درگاه خداي تعالي است خداوندي كه هيچ رمز و رازي در زمين و آسمان از او پوشيده نيست... براستي كه اين امام

بزرگوار هيچ مشكلي را براي طاعت و بندگي طاقت فرساي الهي اهميت نمي دهد و با تمام خضوع و خشوع از درگاه خداوند مي خواهد تا عبادت او را به كرم و لطف خود بپذيرد.

پي نوشت ها:

[1] سوره احزاب / 42.

[2] سوره بقره / 151.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات معتصمين

اين مناجات معروف به «مناجات معتصمين» است كه امام عليه السلام در اين مناجات به شرح زير توسل و تمسك خود را به ذيل عنايت خداي متعال ابراز داشته است:

«اللهم يا ملاذ اللائذين، و يا معاذ العائذين، و يا منجي الهالكين، و يا عاصم البآئسين، ويا راحم المساكين، و يا مجيب المضطرين، و يا كنز المفتقرين و يا جابر المنكسرين، و يا ماوي المنقطعين، و يا ناصر المستضعفين، و يا مجير الخآئفين، و يا مغيث المكروبين و يا حصن اللاجين، ان لم اعذ بعزتك فبمن اعوذ؟ و ان لم الذ بقدرتك فبمن الوذ؟ و قد الجاتني الذنوب الي التشبث باذيال عفوك، و احوجتني الخطايا الي استفتاح ابواب صفحك، و دعتني الاساءة الي الاناخة بفنآء عزك، و حملتني المخافة من نقمتك علي التمسك بعروة عطفك، و ما حق من اعتصم بحبلك ان يخذل، و لا يليق بمن استجار بعزك ان يسلم او يهمل.

الهي فلا تخلنا من حمايتك، و لا تعرنا من رعايتك و ذدنا عن موارد الهلكة فانا بعينك و في كنفك و لك أسألك باهل خاصتك من ملائكتك، و الصالحين من بريتك ان تجعل علينا واقية تنجينا من الهلكات، و تجنبنا من الافات، و تكننا من

دواهي المصيبات، و ان تنزل علينا من سكينتك، و ان تغشي وجوهنا بانوار محبتك، و ان تؤوينا الي شديد ركنك، و ان تحوينا في اكناف عصمتك برافتك و رحمتك يا ارحم الراحمين.»

«خداوندا اي پناه پناهندگان و اي چاره بخش، چاره خواهان و اي نجات بخش به هلاكت افتادگان و اي نگهدار درماندگان و اي ترحم كننده به حال بيچارگان و اي اجابت كننده دعاي پريشان حالان و اي گنج تهيدستان و اي جبران كننده دل شكستگان و اي پناه دهنده از همه جا بريدگان و اي ياور ضعيفان و اي پناه و حامي بيمناكان و اي فرياد رس ستمديدگان و اي دژ استوار پناه جويان، اگر من به عزت و جلال تو پناهنده نشوم به چه كسي پناه ببرم؟ و اگر به قدرت و شوكت تو پناه نبرم پس به كجا پناهنده شوم؟ خدايا گناهان بي شمارم مرا ناچار كرده تا به دامن عفو و كرمت چنگ زنم و خطاهاي فراوان محتاجم ساخته تا از درگاه لطف و بخششت گشايش بطلبم، و كردار ناپسندم مرا به درگاه عزت تو فرود آورده و ترس و بيم از كيفر و عذابت مرا بر آن داشته است كه دست به حقه مهر و عطوفت تو بزنم و هرگز كسي كه به ريسمان احسان تو چنگ زند مستحق حرمان و نوميدي نگردد و آن كه به مقام عزت تو پناه آورد سزاوار تسليم بلا و مورد بي التفاتي قرار نگيرد.

پس خداوندا! ما را از حفظ و حمايت خويش بي بهره مفرما و از رعايت و لطف خويش دور مساز و از هلاكت و نابودي نگهدار، كه در برابر چشم عنايت

تو و در كنف حمايت تو قرار داريم و از تو تقاضا داريم به حق ويژگان درگاهت از فرشتگان مقرب و نيكان از خلقت كه براي ما حافظي قرار دهي تا از مهلكه ها نجاتمان دهد و از بلايا و آفات دور سازد و از مصائب دشوار پيشگيري كند، و بر ما سكينه و وقاري نازل گرداني كه روي دل ما را با انوار عشق و محبتت بپوشاند و ما را در ركن استوار خود (توحيد خدا و ايمان كامل) جاي ده و از هر سو در حفظ و حراست خويش ما را فراگير به حق مهر و محبتت اي مهربانترين مهربانان...»

براستي كه در اين مناجات امام عليه السلام به ما آموخته است كه چگونه در گرفتاريها و مشكلاتمان به خداي تعالي پناه ببريم و چگونه بر آوردن حاجاتمان را از درگاه او بخواهيم،و مسلم است كه هيچ وسيله اي براي ما جز تضرع و زاري از روي اخلاص و درخواست از روي ادب وجود ندارد و اين كه براي خود هيچ نيرو و تواني نمي بينيم و هيچ كسي در عالم نيست مگر آن كه نيازمند به ذات مقدس اوست.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات زاهدان

اين مناجات معروف به «مناجات زاهدان» است و از دلپسندترين مناجاتهاي آن حضرت مي باشد:

«الهي اسكنتنا دارا حفرت لنا حفر مكرها. و علقتنا بايدي المنايا في حبائل غدرها، فاليك نلتجي ء من مكائد خدعها، و بك نعتصم من الاغترار بزخارف زينتها فانها المهلكة طلابها، المتلفة حلالها، المحشوة بالافات المشحونة بالنكبات.

الهي فزهدنا فيها،و سلمنا منها بتوفيقك

و عصمتك، و انزع عنا جلابيب مخالفتك و تول امورنا بحسن كفايتك، و اوفر مزيدنا من سعة رحمتك، و اجمل صلاتنا من فيض مواهبك، و اغرس في افئدتنا اشجار محبتك، و اتمم لنا انوار معرفتك و اذقنا حلاوة عفوك ولذة مغفرتك، و اقرر اعيننا يوم لقآئك برؤيتك، و اخرج حب الدنيا من قلوبنا كما فعلت بالصالحين من صفوتك و الابرار من خاصتك يا ارحم الراحمين، و يا اكرم الأكرمين.»

«خداوندا، ما را در اين سراي دنيا منزل دادي، سرايي كه به مكر و حيله بر سر راه ما چاهها كنده و دست آمال و آرزوها به رشته هاي فريبش آويخته است، از تو درخواست داريم كه ما را از فريفته شدن به زخارف دنيا و زر و زيورش نگهداري، زيرا كه اين دنيا طالبانش راه هلاك مي سازد و واردانش را نابود مي كند، دنيايي است پر از آفات و رنج و نكبتها.

خداوندا! ما را با توفيق پارسايي و بي علاقگي به دنيا از شر و فساد آن حفظ كن و از تن ما جامه هاي مخالفت با اوامر خودت را بيرون كن و به حسن كفايت خويش عهده دار امور ما باش و از رحمت بي منتها و عطاي جاودانه ات بر نعمت ما بيفزا و از مواهب بخشش خود جوايز و نصيب ما را افزون كن و در باغ دلهاي ما نهالهاي عشق و محبت خودت را بنشان و انوار معرفت خويش را براي ما به حد كمال برسان و حلاوت عفو و لذت بخشش خودت را بر ما بچشان و در روز لقايت چشم ما را به شهود جمال خويش روشن گردان و محبت دنيا را از دل ما

بيرون كن بطوري كه با شايستگان و بندگان نيكوكار و ويژگان درگاهت رفتار مي كني به حق رحمت و بخشايشت اي بخشنده ترين بخشايندگان و اي بزرگوارترين بزرگواران.»

در اين جا سير ما در مناجاتهاي امام عليه السلام با آفريدگار بزرگ پايان مي گيرد در حالي كه همين مناجاتها تجسم بخش روحانيت امام است و ميزان ارتباط آن حضرت به خداي متعال و گسستن او را از غير خدا بخوبي نشان مي دهد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات منظوم

ميرزا حسين نوري در صحيفه سجاديه چهارم دو قطعه مناجات منظوم به امام سجاد عليه السلام نسبت داده است و ياد آور شده كه آنها را به خط يكي از علما يافته و به دستش افتاده است.

مناجات اول

«ألم تسمع بفضلك يا منايا

دعاء من ضعيف مبتلاء [1] .

غريقا في البحار الغم حزنا

اسيرا بالذنوب و بالخطاء

أنادي بالتضرع كل يوم

مجدا بالتبتل و الدعاء

لقد ضاقت علي الأرض طرا

و أهل الأرض ما عرفوا دوائي

فخذ بيدي اني مستجير

بعفوك يا عظيم، و يا رجائي

أتيتك باكيا فارحم بكائي

حيائي منك أكثر من خطائي

ولي هم و أنت لكشف همي

ولي داء و أنت دواء دائي

و أيقظني الرجاء فقلت ربي

رجائي أن تحقق لي رجائي

تفضل سيدي بالعفو عني

فاني في بلاء من بلاء»

«اي مقصد و مقصود من آيا به فضل و كرمت به دعاي اين بنده ضعيف و گرفتار توجه نمي كني؟

بنده اي كه در درياهاي غم و اندوه غرق و اسير و گرفتار گناهان و خطاهاست!

خدايا همه روزه از

روي تضرع و زاري، تو را مي خوانم در حالي كه براي خلوص و نيايش كوشايم.

خداوندا همه زمين بر من تنگ شده و اهل زمين دواي درد مرا نشناختند!

پس تو اي خداي بزرگ و اي مايه اميد من، از روي لطف دست مرا بگير كه به عفو تو پناه آورده ام.

خدايا با چشم گريان به در خانه تو آمده ام پس به گريه ام ترحم كن كه شرمندگيم بيشتر از گناهم مي باشد.

خداوندا مرا اندوهي است كه تنها تو مي تواني برطرف سازي و مرا دردي است كه داروي دردم تويي.

و اميد به درگاهت مرا از خواب غفلت بيدار كرد، اين بود كه گفتم: پروردگار من، اي اميد من! اميدم را بر آور.

مولاي من به لطف و بخشش خود بر من تفضل كن كه من دچار بلاهاي پياپي هستم.و

مناجات دوم

«اليك يا رب قد وجهت حاجاتي

و جئت بابك يا ربي بحاجاتي

أنت العليم بما يحوي الضمير به

يا عالم السر علام الخفيات

أقض الحوائج لي ربي فلست أري

سواك يا رب من قاض لحاجتي...» [2] .

«پروردگارا حاجتهايم را به سوي تو آورده ام و اي پروردگار با نيازمنديهاي خود به در خانه تو آمده ام.

تو به آنچه در دل دارم آگاهي اي داناي راز نهاني و اي كه از همه نهانها بخوبي آگاهي!

پروردگار من! حوايج مرا بر آور كه من جز تو اي خداي بزرگ بر آورنده حاجاتي سراغ ندارم!»

پي نوشت ها:

[1] عبارت به همين نحو است و ناموزوني اين شعر پر واضح است، و نسبت چنين شعري به امام زين العابدين عليه السلام بسيار بعيد است.

[2] اين قطعه شعر

نيز مانند مناجات قبلي به همان منوال داراي ناهنجاري و اختلال وزن است و آنچه به نظر مي رسد، اين است كه به يقين هر دو قطعه از مجعولاتي است كه به امام عليه السلام نسبت داده اند زيرا چگونه ممكن است چنين اشعار مشوشي را كه هيچ آرايشي ادبي و يا بلاغي ندارد به امام سجاد عليه السلام نسبت داد امامي كه صاحب صحيفه سجاديه است كه در ميان كلام عرب در بلاغت و فصاحت نظير آن ديده نشده است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجاتهاي امام سجاد در كنار كعبه

محمد بن ابي حمزه مي گويد؛ پدرم گفت: امام سجاد عليه السلام را در يكي از شبها در كنار كعبه ديدم كه نماز مي خواند، قيام نماز را طول داد، به گونه اي كه ديدم گاهي بر پاي راستش تكيه و گاهي بر پاي چپش تكيه مي كند. سپس شنيدم، كه گريان مي گفت:

يا سيدي تعذبني و حبك في قلبي... «اي آقاي من! آيا مرا عذاب كني، با اينكه حب تو در قلبم هست، سوگند به عزت اگر چنين كني، مرا در قيامت با مردي محشور كني كه دير زماني به خاطر تو با آن دشمني كرده ام.» [1] .

طاووس يماني مي گويد؛ شبي در كنار كعبه بودم، ديدم امام سجاد عليه السلام به حجر اسماعيل وارد گرديد، به نماز ايستاد و به سجده رفت. با خود گفتم اين مرد صالح از خاندان رسالت است، خوب است از فرصت استفاده كرده و گوش كنم و بدانم در سجده چه مي گويد، شنيدم كه مي گفت: عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك: «بنده كوچكت به

در خانه تو آمده، بيچاره آستانت به درگاه تو آمده، فقير تو به سوي تو آمده، درخواست كننده درگاهت سر به آستانت نهاده است.» طاووس مي گويد: من اين كلمات را ياد گرفتم؛ در رفع هر گرفتاري و اندوه آنها را خواندم و اندوه و گرفتاريم برطرف گرديد. [2] . اسمعي مي گويد: شبي به طواف كعبه پرداختم، ناگاه جوان زيبا و خوش قامتي را ديدم كه پرده كعبه را گرفته بود و چنين راز و نياز مي كرد: نامت العيون، و علت النجوم، و انت الملك الحي القيوم، غلقت الملوك ابوابها، و اقامت عليها حراسها، و بابك مفتوح للسائلين، جئتك لتنظر الي برحمتك يا ارحم الراحمين؛ «چشمها به خواب رفته، و ستارگان اوج گرفته (و غايب شده اند)، و تو حاكم زنده و پايدار هستي، و در اين دل شب پادشاهان درهاي قصرهايشان را بسته اند، و نگهبانان و حاجبان بر آن گمارده اند، ولي تنها در خانه تو براي درخواست كنندگان گشوده است، هم اكنون به در خانه ات آمده ام تا با نظر رحمتت به من بنگري، اي خداوندي كه مهربانترين مهربانان هستي». سپس به خواندن اين اشعار مشغول شد:

يا من يجيب دعاء المضطر في الظلم

يا كاشف الكرب و البلوي مع السقم

قد نام وفدك حول البيت قاطبة

و انت وحدك يا قيوم لم تنم

ادعوك رب دعاء قد امرت به

فارحم بكائي بحق البيت والحرم

ان كان عفوك لا يرجوه ذو سرف

فمن يجود علي العاصين بالنعم؟

«اي كسي كه دعاي گرفتاران را در تاريكيهاي شب اجابت مي كني، و اي كسي كه دردها و رنجها و بيماريها را برطرف مي سازي. همه مهمانان تو بر گرد خانه ات خوابيده اند،

و تنها چشم تو اي خداي قيوم، به خواب نمي رود. پروردگارا! تو را به دعايي كه خودت به آن دستور داده اي مي خوانم كه به حق حرمت كعبه و حرم، به گريه ام رحم كن. اگر عفو و احسان تو به گنهكاراني كه اسراف در گناه نموده اند نرسد، گنهكاران به در خانه چه كسي بروند كه اميد بخشش داشته باشند؟!» [3] . سپس سر به سوي آسمان بلند كرده، چنين ادامه داد: الهي! سيدي و مولاي! ان اطعتك بعلمي و معرفتي فلك الحمد و المنة علي، و ان عصيتك بجهلي فلك الحجة علي: «اي خداي من! آقا و مولاي من! اگر از روي آگاهي تو را اطاعت كرده ام، حمد و سپاس، شايسته تو است، و رهين منت توام، و اگر از روي ناداني، گناه كرده ام، حجت تو بر من تمام است...» [4] .

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 2، ص 579.

[2] ترجمه ارشاد مفيد، ج 2، ص 144 - كشف الغمه، ج 2، ص 273.

[3] مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 150 - 151.

[4] بحر المحبه غزالي، ص 43.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

مرد دلقك

در شهر مدينه مردي دلقك بود كه با حركات خنده آورش مردم را مي خندانيد.

يكبار در جمعي گفت: «اين مرد (زين العابدين) حوصله مرا سر برده است و من تا كنون نتوانسته ام او را بخندانم، اما بالاخره او را مضحكه مردم خواهم كرد.»

مدتي گذشت. يك روز مرد دلقك در حضور مردم امام سجاد عليه السلام را ديد كه در حال عبور است. فورا به دنبال حضرت عليه السلام دويد

و براي اينكه مردم را بخنداند عبا را از دوش مبارك امام عليه السلام برگرفت و به طرفي دويد. امام عليه السلام بدون ذره اي توجه راه خود را ادامه داد و به واكنش و خنده هاي مردم ابدا توجهي نفرمود. همراهان امام عليه السلام مرد دلقك را تنبيه كردند و عبا را از او پس گرفتند و به دوش آن حضرت انداختند. امام عليه السلام فرمود:

«اين شخص كه بود؟» گفتند: «مردي دلقك است كه اهل شهر را مي خنداند.» فرمودند: «از قول من به او بگوييد.» «ان لله يوما يخسر فيه المبطلون.» «همانا خداوند را روزي است به نام قيامت. چون آن روز فرا رسد بيهوده كاران زيان مي كنند.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب (ع)، ج 4، ص 158.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

مسافرت بي بازگشت

زهري گويد: در شبي سرد و زمستاني امام زين العابدين عليه السلام را ديدم كه كيسه اي از آرد و دسته اي هيزم بر دوش گرفته بود و حركت مي كرد. نزديك رفتم و پرسيدم:

«اي فرزند رسول خدا اين بار چيست؟» فرمود: «قصد سفر دارم؛ و اين بار، توشه سفر من است.» گفتم: اگر اجازه فرماييد غلام من حمل بار را به عهده مي گيرد.» فرمود: «هرگز.» گفتم: «اجازه فرماييد تا خودم بار را به دوش بگيرم. شما خسته و ناتوان شده ايد.» فرمود: «زهري! من هرگز زحمتي را كه موجب نجات من در سفر است از خود دور نخواهم كرد. به دنبال كار خود برو و مرا واگذار.» زهري گويد: «امر امام عليه السلام را اطاعت كردم و از حضرت جدا شدم.»

چند روزي نگذشته بود

كه امام عليه السلام را در مدينه ديدم. متعجبانه به حضورش رفتم و پرسيدم: «اي پسر رسول خدا! شما فرموديد به سفر مي روم ولي نرفته ايد!»حضرت فرمود:

«آري، قصد سفر بود اما نه سفري دنيايي كه تو گمان كردي، بلكه مقصودم سفر بي بازگش آخرت بود و من خود را براي آن سفر آماده مي كردم. آمادگي براي سفر آخرت به اين است كه از گناه پرهيز كني و به نيازمندان كمك نمايي». [1] .

پي نوشت ها:

[1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب (ع)، ج 4، ص 158.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

مستدركات صحيفه كامله سجاديه

مستدركات صحيفه كامله سجاديه

محلي انتخابي حضرت سجاد براي سجده

مي دانيم كه بر اساس فقه شيعه «سجده» بر هر چيز صحيح نبوده، بايد محل سجود انسان به هنگام عبادت، «زمين» و يا «آنچه از آن مي رويد» باشد. در واقع انسان بر اساس اين حكم فقهي، مقدس ترين عضو وجود خود را كه همان «پيشاني» است، بر پست ترين اشياء كه «خاك» است، مي گذارد و بدين وسيله نهايت شكستگي و تواضع و ذلت خود را در مقابل خداوند اظهار مي كند و لذا «سجده» بر روي خاك به معناي پرستش خاك نيست كه بعضي از فرقه هاي انحرافي در اسلام، آن را مطرح كرده اند، بلكه «سجده» در مقابل ذات اقدس الهي است كه بر اساس يك حكم فقهي و فلسفه زيبايي كه اشاره شد، بر روي خاك انجام مي شود.

در همين رابطه نظر به قداست تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام سجده بر تربت آن امام بزرگوار نيز، مستحب بده و موجب افزايش بسيار زياد ثواب نماز مي گردد و اين همه سنت ها و احكامي است كه از ائمه هدي -عليهم السلام- به دست ما رسيده است.

«طاوس بن كيسان يماني» نقل مي كند كه «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- پارچه اي مخصوص داشتند كه در آن تربت حسين -عليه السلام- را نگهداري مي كردند و جز بر آن سجده نمي كردند.» [1] حال رمز و راز اين تقيد به سجده بر خاك برگرفته از قبر حضرت سيدالشهداء عليه السلام چيست؟ و اين عمل چه پيامهايي دارد؟ و چگونه يادآور ارتباط نماز با جهاد و شهادت است؟ و يا چگونه نماز كه برترين نوع عشق بازي با حضرت حق است را با ياد برترين عاشق الهي گره مي زند؟!! اموري است كه هر كس با اندك تدبر

و تفكري مي تواند آن را دريابد.

حضرت سيدالساجدين عليه السلام علاوه بر اين، مقيد بودند كه بر زمين سخت و سنگين و خشن سجده كنند و پيشاني خود را بر امثال اين اشياء در مقابل عظمت الهي بسايند. امام صادق عليه السلام مي فرمايند كه: «حضرت علي بن الحسين بر زمين سجده مي كردند پس روزي به «جبان» كه كوهي است در اطراف «مدينه»، آمده و بر سنگي خشن و بسيار سوزنده و آتشين به نماز ايستادند...» [2] . چه اينكه باز بنابر نقل امام صادق عليه السلام از يكي از بندگان و بردگان حضرت سجاد عليه السلام او مي گويد: «حضرت روزي به سمت صحرا رفتند و من ايشان را تبعيت مي كردم تا اينكه ديدم حضرت بر سنگي بسيار خشن به سجده افتاده اند، من ايستادم و صداي گريه و زاري ايشان را مي شنيدم...» [3] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 79، ح 75 (به نقل از مناقب و مصباح التهجد).

[2] بحارالانوار، ج46، ص 108، ح 104 (به نقل از دعوات الراوندي).

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 149 (به نقل از لهوف).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

مراعات اخلاص در امور اجتماعي

يكي از ثمرات درخشان بينش توحيدي حضرت سجاد -عليه السلام-، مراعات شديد و مستمر «اخلاص» در همه امور اجتماعي است. آري «اخلاص» كه به معناي «خالص كردن دل از هر انگيزه و نيتي جز اطاعت از اوامر الهي و رسيدن به مقام قرب و لقاء ذات اقدس ربوبي» است، هنگامي براي انسان محقق مي گردد كه در مرحله قبل در بعد اعتقادات، بينش خود نسبت به «توحيد» در «خلقت» و «ربوبيت» و «عبادت» را تصحيح كرده باشد و

با مبارزه مستمر با «شرك» و «شك» در ابعاد مختلف آن، عملا به وحدانيت مبدأ كامل هستي ايمان آورده و اين «ايمان» در تمام زواياي قلب او نفوذ كرده باشد.

حضرت سجاد -عليه السلام- الگوي برجسته «اخلاص» در اعمال اجتماعي مي باشند. بخصوص «اخلاص» حضرت در «انفاق» و «رسيدگي به فقرا و مستمندان» تجلي خاصي داشته كه حضرت علاوه بر انفاقها و رسيدگي هاي علني، به صورت يك سيره مستمره با حالت «ناشناس» براي فقرا و نيازمندان غذا و ساير ما يحتاج آنها را حمل كرده و به آنها تحويل مي دادند و «صدقه سر» داشته و هيچ خود را به كساني كه به آنها كمك مي كرده اند، معرفي نمي كردند.

بررسي اين موضوع به صورت مبسوط تحت عنوان «مراعات شديد اخلاص توسط حضرت سجاد -عليه السلام- در زمينه انفاق» انجام مي گيرد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

مراعات حال ديگران

جناب «جابر جعفي» از حضرت ابي جعفر باقر -عليه السلام- نقل مي كند كه فرمودند: «حضرت ابومحمد علي بن الحسين -عليه السلام- به قصد «مكه» با جماعتي از مواليان و ساير مردم از شهر خارج شدند. چونكه به «عسفان» (محلي در بين «مكه» و «مدينه») رسيدند خدمتكاران حضرت، خيمه آن حضرت را در موضعي از آن منطقه نصب كردند. حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- به آن موضع نزديك شده و به آنان فرمودند: «چگونه خيمه را در اين محل سرپا نموديد؟ اينجا موضعي است كه گروهي از جنيان كه از شيعيان و اولياء ما مي باشند در آن سكونت دارند و اين كار باعث ضرر آنان شده و برايشان ضيق و تنگي

ايجاد مي كند.»

آنان گفتند: «ما اين مطلب را نمي دانستيم.» قصد كردند كه خيمه را برچينند. در اين حال هاتفي كه صداي او شنيده شد ولي خودش ديده نمي شد، صدا برآورد: «يابن رسول الله خيمه خود را از جايش جابجا نكن. ما اين را براي تو تحمل مي كنيم. و اين «لطف» را هم به تو هديه نموديم، و دوست داريم كه از آن تناول نوده و با اين كار ما را شادمان سازي.»

در همين موقع در جانبي از خيمه «طبق» بزرگي ديده شد كه با آن طبقهايي بوده و دور آنها «انگور» و «انار» و «موز» و ميوه هاي زيادي بود. حضرت ابومحمد امام سجاد -عليه السلام- همه كساني را كه با او بودند دعوت نمودند و خود از آن ميوه ها ميل فرموده و آنان نيز از آن تناول كردند.» [1] . با توجه به اين داستان به دست مي آيد حضرت سجاد -عليه السلام- حتي حال «جنيان» را مراعات كرده، حاضر نبودند با نصب خيمه خود موجب ضرر و تنگي آنها را فراهم آوردند.

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 45، ص 54، ح 45 (به نقل از كتاب الدلائل).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

مراعات شديد اخلاص

ركن اساسي و مهم «عمل» كه در «پذيرش» و يا «رد» آن در درگاه الهي و تأثير در «سعادت» انسان «نقش اول» را بازي مي كند، عنصر «نيت» است. «نيت» همان «انگيزه» و عامل رواني موجود در روح و قلب «عامل» است كه باعث مي شود «عمل» از او سر زده و كيفيت آن تعيين گردد. در واقع قالب ظاهري عمل در حكم «پوسته» و «نيت» در حكم

«روح» متعلق به آن است.

از ديدگاه صحيح اسلامي هم بايد قالب عمل «صالح» بوده يعني صلاحيت تقرب به وسيله آن به خداوند را واجد باشد و هم بايد «نيت» متعلق به آن «صالح» بوده و خدا پسندانه باشد.

اگر «نيت» در موقع انجام عمل از همه شوائب نفساني و غير الهي خالص باشد، و انگيزه فقط خداوند و تقرب به او باشد، اصطلاحا «اخلاص» در عمل تحقق يافته است و «اخلاص» برترين عامل پذيرش عمل در درگاه الهي و عامل وحيد رشد سعادت معنوي انسان مي باشد.

به اندازه اي كه در مجموعه معارف اسلام به حفظ و مراعات «اخلاص» در عمل، امر و تأكيد شده به چيز ديگري سفارش نشده است تا آنجا كه در قرآن مجيد آمده است «و ما امرو الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين». [1] . يعني: «امر نشده ايد مگر به اينكه خداوند را پرستش نمايند در حالي كه فقط براي او دين را خالص گردانيده اند.» از اين رو ما جز براي پرستش خالص مأموريت نداريم. اولياء الهي به علت معرفت منحصر به فردشان از ذا اقدس الله، بالاترين درجه «اخلاص» را در تمام اعمال خود مراعات مي نمايند و از اين رو اعمال آن ذوات اطهر همه در درگاه خداوند قبول بوده و براي جامعه اسلامي نيز «الگو» مي باشد.

حضرت زين العابدين و سيد الساجدين -عليه السلام- در انجام عمل صالح «انفاق» مراقبت شديدي در زمينه «اخلاص» آن داشتند به گونه اي كه جز رضاي حضرت حق، هيچ عامل ديگري براي آن حضرت مطرح نبوده است. امام سجاد -عليه السلام- اغلب انفاقها و صدقات خود و رسيدگي به محرومين و مستمندان جامعه را در

«دل شب» انجام مي دادند و از آن گذشته روي خود را مي پوشاندند تا هيچ كس ايشان را نشناسد و حتي وقتي مي شنيدند كه كسي از ايشان بدگويي مي كرده كه چرا به او رسيدگي ندارند، كار خود را افشاء نمي كردند و به او نمي گفتند كه من شبها براي تو آذوقه مي آورم. اين امور و امثال آن از نقاط برجسته در كارنامه سراسر نوراني اين امام همام است كه بر تارك فضيلت انساني تا هميشه تاريخ مي درخشد و همگان را به اقتدا به خود دعوت مي كند. در اين قسمت به رواياتي كه گوشه اي از «اخلاص» حضرت را در رسيدگي به مستمندان منعكس مي كند و در واقع «صدقه سر» را از طرف حضرت به نمايش مي گذارد، يادآور مي شويم:

1- «محمد بن اسحاق» مي گويد: در «مدينه» خانوارهاي فراواني بودند كه رزق و روزي آنها و آنچه بدان نياز داشتند به آنها مي رسيد و هيچ نمي دانستند كه از كجا تأمين مي شوند. پس چونكه علي بن الحسين -عليه السلام- رحلت كردند، آن را از دست دادند. و لذا به ناگاه همگي با هم در غم فقدان حضرت فرياد كشيدند.» [2] .

2- حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- در شب تاريك از منزل خارج مي شدند و خورجين و انباني را كه در آن سكه هاي درهم و دينار بود و بعضا در آن طعام و يا چوب و آذوقه مي گذاشتند بر پشت حمل مي كردند تا اينكه به درب خانه نيازمندان مي رسيدند پس يكي يكي دربها را به صدا در آورده و هر كس خارج مي شد به او كمك مي كردند و عادت حضرت اين بود كه صورت خود را مي پوشاندند تا هر گاه به فقيري

كمك مي كند او را نشناسد، پس چونكه حضرت وفات كردند آنها اين كمك رساني را از دست دادند، و آنگاه فهميدند كه آن شخص حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- بوده است. [3] .

3- ابوحمزه ثمالي از امام باقر -عليه السلام- نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «عادت حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- اين بود كه در شبها انباني از نان بر پشت خود حمل مي نمود و آن را صدقه مي داد.» [4] .

4- در خبري آمده است كه هر گاه شب همه جا را فرامي گرفت و چشمها آرام گرفته و به خواب مي رفت، حضرت برمي خاست و آنچه از قوت خانواده خود باقي مانده بود جمع كرده آن را در خورجيني مي نهاد، و آن را بر پشت خود افكنده و در حالي كه صورت خود را پوشانده بود به سمت خانه هاي فقراء مدينه به راه مي افتاد و همه آن را بين آنها تقسيم مي كرد. در بسياري از اوقات آنها كنار درب منزل خود به انتظار او ايستاده بودند و چونكه او را مي ديدند به همديگر مژده و بشارت آمدنش را مي دادند و مي گفتند: «صاحب خورجين آمد!!!» [5] .

5- «ابن عائشه» مي گويد از اهل مدينه شنيدم كه مي گفتند: «ما صدقه در پنهاني را از دست نداديم تا اينكه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- ارتحال فرمود.» [6] .

داستاني جالب از مراعات اخلاص در انفاق توسط حضرت سجاد و فراست آن بزرگوار

در زمينه مراعات «اخلاص» توسط حضرت سجاد -عليه السلام- براي «انفاق» به مستمندان، داستان بسيار جالبي كه حاكي از فراست و زرنگي خاص حضرت در مراعات اين عنصر ارزشمند است، در تاريخ نقل شده است كه جدا قابل

توجه مي باشد: «زهري» مي گويد: «در شبي بسيار سرد كه باران مي آمد حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- را ديدم در حالي كه بر پشت حضرت آرد بود و ايشان راه مي رفتند. عرض كردم: يابن رسول الله اين چيست؟ فرمود: «سفري را قصد دارم و براي آن زاد و توشه اي آماده كرده ام، از اين رو آن را به موضع حريز (يكي از محله هاي مدينه) مي برم.» من گفتم: «اين غلام من است او آن را به جاي شما حمل مي كند.» ولي حضرت امتناع فرمودند. عرض كردم: «خودم آن را برايتان مي برم چرا كه من در حمل آن از شما رفيع تر بوده و بهتر مي توانم آن را حمل كنم.» حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- فرمود: «و لكن من خودم را از آنچه در سفرم مايه نجات من است، محروم نمي كنم، چيزي كه ورود من را به آنچه اراده كرده ام زيبا مي سازد. تو را به حق خداوند سوگند داده و از تو درخواست مي كنم كه به دنبال كار و حاجت خود رفته و مرا ترك نمايي.» من نيز از آن حضرت منصرف شده و او را رها كردم. چونكه چند روز گذشت به خدمتش رسيدم و عرض كردم: «يابن رسول الله من از آن سفري كه فرمودي اثري نمي بينم!!» فرمود: «بلي!! اي زهري، آنچنانكه تو گمان كرده اي نيست، آن سفر همان «مرگ» است و من براي آن آماده مي شوم. هر آينه آماده شدن براي «مرگ» دوري از گناه و بذل خير توسط شخص سخاوتمند است.» [7] (بذل سخاوت در راه خير). از اين داستان شريف علاوه بر اينكه «اخلاص» حضرت در انجام «انفاق» استفاده مي شود، فراست و زرنگي آن بزرگوار

در مخفي كردن كار خود نيز به دست مي آيد و در ضمن بينش آن امام همام در زمينه كاركرد «انفاق» در زمينه سفر آخرت هم معلوم مي گردد.

پي نوشت ها:

[1] بخشي از آيه 5، از سوره 98: البينه.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 56، ح 7 (به نقل از ارشاد)، ص 88، ح 77 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 62 (به نقل از خصال) و ص 66، ح 28 (به نقل از علل الشرايع).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 88 و 89 (به نقل از مناقب).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 88، ح 77 (به نقل از مناقب).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 88، ح 77 (به نقل از مناقب).

[7] بحارالانوار، ج 46، ص 65، ح 27 (به نقل از علل الشرايع).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

مراقبت دائمي از خود

يكي از دستورات بسيار مهم اخلاق اسلامي كه اساس و ريشه همه پيشرفت ها و وسيله بسيار مؤثر وصول به كمالات معنوي است، تحت عنوان «مراقبه» شهرت يافته است. «مراقبه» به معناي مواظبت دائمي از خود در مقابل خداوند متعال است و اينكه انسان با شناخت كافي و صحيح از آنچه خداوند متعال از او طلب دارد، به صورت دائم به انجام آن با قصد اخلاص كوشا باشد. «مراقبه» گرچه داراي مراتب مهمي مي باشد ولي جوهره همه آن مراتب، مواظبت بر انجام وظايف بندگي و توجه به حضور در محضر الهي است.

حضرت علي بن الحسين عليه السلام با شناخت صحيح و الهي خود از مسير تكامل انسان و عوامل موافق و مخالف در اين مسير، نهايت درجه مراقبه را

در زندگي خود اعمال مي نموده اند.

علاوه بر آنچه در مورد شخصيت جامع و كامل حضرت و برنامه فراگير عبوديت و نمازها و روزه ها و حج هاي بسيار آن بزرگوار كه در اسناد روايي گزارش شده، حديث جالبي از آن حضرت روايت شده است كه مضمون آن چنين است: به حضرت علي بن الحسين عليه السلام گفته شد: «يابن رسول الله چگونه ايام را مي گذرانيد؟»، حضرت فرمود: «من شب را به روز آوردم در حالي كه از طرف هشت عامل مورد طلب مي باشم: الله - تبارك و تعالي - از من فرائض و واجبات را طلب مي نمايد. پيامبر -صلي الله عليه و آله و سلم- از من «سنت» و دستورات اسلامي را مي طلبد. اهل و عيال «روزي» خود را از من درخواست دارد. نفس «شهوت» را از من مي خواهد. و «شيطان» متوقع است از او تبعيت كنم. و دو ملك و فرشته اي كه نگهبان من هستند، از من «صدق عمل» را انتظار دارند. و «ملك الموت» «روح» مرا از من مي طلبد. و بالاخره اين «قبر» است كه از من جسدم را طلب دارد. پس من بين اين خصال «مطلوب» هستم!!!» [1] . پرواضح است شخصيتي كه اين چنين خود را مطلوب اين عوامل مي داند، چگونه در انجام وظيفه كوشا بوده و مراقبه واقعي را نسبت به همه وظايف خود اعمال مي فرمايد. نكته بسيار مهم ديگر در ارتباط با شخصيت متعالي حضرت سجاد عليه السلام مسأله «محاسبه» دقيق عملكرد روزانه و هفتگي و ماهيانه و ساليانه و به طور عمومي حسابرسي دقيق از اعمال و رفتار و نيات و انگيزه هاست كه به بهترين صورت از طرف آن امام همام انجام

مي گرفته است.

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 69، ح 42 (به نقل از امالي «ابن الشيخ»).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

متانت فوق العاده

حضرت زين العابدين عليه السلام مظهر كمالات و داراي فضائل بي پايان در ابعاد وجودي و شخصيتي بوده اند كه يكي از آنها متانت فوق العاده از يك سو و ابهت و جلالت از سوي ديگر مي باشد. اما به «ابهت» و «جلالت» حضرت، جناب «فرزدق» در اشعار معروف خود اشاره نموده است كه:

«يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم»

يعني: «او چشم خود را از روي حياء مي بندد و ديده خلق از جلالت او فرومي افتد و هرگز سخن نمي گويد مگر اينكه در حال تبسم باشد (و يا در مقابلش هرگز كسي سخن نمي گويد مگر او تبسم نمايد.)

اما متانت فوق العاده حضرت ابعاد مختلفي دارد كه گوشه اي از آن در نحوه راه رفتن آن حضرت ظاهر شده است.

1- امام صادق عليه السلام فرمودند: «علي بن الحسين صلوات الله عليه به گونه اي راه مي رفتند كه كان بر روي سر حضرت پرنده اي وجود دارد و دست راست ايشان از دست چپشان سبقت نگرفته و تجاوز نمي كرد.» [1] .

(كان علي رأسه الطير) كه در متن اين روايت آمده است، براي توصيف حضرت به سكون و وقار مي باشد و اينكه در ايشان هيچ نوع از سبكي و اضطراب وجود نداشت چون پرنده جز بر چيز ساكن نمي نشيند.

2- «سفيان بن عيينه» مي گويد: «هرگز حضرت علي بن الحسين عليه السلام ديده نشدند كه در حال راه رفتن، دستشان از ران پايشان تجاوز كند.» [2] .

3- در كتاب «كشف الغمه»

نيز آمده است: «هرگاه حضرت زين العابدين عليه السلام راه مي رفتند، دستشان از ران پايشان تجاوز نمي كرد و دستشان را بالا و پايين نمي بردند و داراي سكينه و آرامش و خشوع بودند.» [3] .

آري در واقع حضرت مصداق بارز اين آيه كريمه قرآن بودند كه: «و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا» [4] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 70، ح 48 (به نقل از محاسن) و ص 74، ح 64 (به نقل از امالي ابن الشيخ).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 93، ح 83 (به نقل از مناقب).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 98، ح 86 (به نقل از كشف الغمه).

[4] بخشي از آيه 63، از سوره 25: الفرقان.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

مكتب هدايت گر امام سجاد

هنگامي كه اسيران آل الله را به شهر شام وارد كردند، پيرمردي در برابر امام سجاد عليه السلام ايستاد و گفت: «خداي را شكر كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شر شما آسوده خاطر كرد و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروز كرد!»

امام زين العابدين عليه السلام سر به زير انداخت و سكوت نمود تا مرد شامي آنچه در دل داشت بيرون ريخت. سپس با كمال ادب از او پرسيد:

- اي پيرمرد محترم! قرآن خوانده اي؟

- آري. بسيار.

- اين آيه را خوانده اي؟ «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي». [1] . «بگو براي رسالت خود مزدي از شما نمي خواهم مگر دوستي و محبت با خاندانم»

- آري، خوانده ام.

- اين آيه را چطور؟

«و آت ذالقربي حقه» [2] .

«اي پيامبر! حق خويشاوندانت

را ادا كن.»

- آري، خوانده ام.

- و اين آيه را؟ «و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي» [3] . «بدانيد از هر آنچه سود برديد يك پنجم آن مخصوص خدا و رسول و خويشان اوست.»

- آري، خوانده ام.

- و اين آيه را؟ «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» «بي شك خداوند متعال مي خواهد هر گونه پليدي و ناپاكي را از شما اهل بيت از بين ببرد و شما را پاك و مطهر سازد.»

- آري، خوانده ام.

امام عليه السلام فرمود: «اي پيرمرد محترم! اين آيه ها در شأن ما نازل شده است. ما «ذوي القربي» هستيم و ماييم اهل بيت پاكيزه و دور از هر گونه پليدي، ما فرزندان پيغمبر خدا هستيم.»

پيرمرد دانست كه تمام آن چه درباره اسيران شنيده است دروغ بوده و اين تبليغات شوم دستگاه پسر معاويه است كه مردم را اغفال نموده و فريب داده است، لذا از گفته هاي خويش پشيمان شد و فرياد برآورد:

- خداوندا! من از بُغضي كه از اين خاندان پاك در دل داشتم به درگاه تو توبه مي كنم و از دشمنان محمد و خاندان پاكش بيزارم. گويند: يزيد چون از اين جريان اطلاع يافت دستور داد تا پيرمرد هدايت يافته را بكشند. [4] .

پي نوشت ها:

[1] سوره شوري، آيه 23.

[2] سوره إسري، آيه 26.

[3] سوره انفال، آيه 41.

[4] سيد بن طاووس، اللهوف في قتلي الطفوف، ص 74.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

مناجات جانسوز

يوسف بن اسباط گويد: پدرم برايم تعريف كرد

كه يك بار در نيمه هاي شب به مسجدالحرام رفتم. صداي سوزناك جواني كه سر به سجده داشت توجه مرا به خود جلب نمود. نزديك تر رفتم. شنيدم كه در حالت سجود مي گفت: «سجد وجهي متعفرا في التراب لخالقي و حق له». «صورت خاك آلودم براي آفريدگارم سجده كرد و او سزاوار سجده است.» چون به نزديكي جوان رسيدم، با كمال تعجب ديدم كه او امام عارفان، حضرت سجاد عليه السلام است كه خاضعانه با خالق خويش نيايش مي كند. چون هوا روشن شد به سوي او شتافتم و عرض كردم: «اي فرزند رسول خدا! چرا آن همه خود را زحمت مي دهي و در مشقت مي اندازي با اين كه بر همگان معلوم است كه خداوند تو را برتري داده و در نزد خود عزيز و ارجمند نموده است؟!» امام عليه السلام چون اين سخنان را شنيد، صدا به گريه بلند كرد و فرمود: پيامبر خدا فرمود:

«كل عين باكية يوم القيامة الا أربعة عين: عين بكت من خشية الله، و عين فقئت في سبيل الله، و عين غضت عن محارم الله، و عين باتت ساهرة ساجدة.»

«تمامي چشمان در روز قيامت گريانند مگر چهار چشم:

1- چشمي كه از ترس خداوند بگريد؛

2- چشمي كه در راه خدا كور شده باشد؛

3- چشمي كه به نامحرم نگاه نكرده باشد؛

4- و چشمي كه شبانه در حال سجده براي خداوند گريسته باشد.»

آن گاه فرمود: «خداوند چون بنده شب زنده دارش را مي بيند به فرشتگانش مباهات مي كند و به آن ها مي گويد: بنده صالحم را بنگريد كه روحش در نزد من و پيكرش در اطاعت من است. بستر خواب را از ترس من رها

كرده و رحمت مرا طلب مي كند. شما شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمة، ص 294.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

مناجات عارفانه

طاووس يماني گويد:

نيمه شبي كه همه جا را سكوت گرفته بود به طواف خانه خدا رفتم. ديدم كه جواني زيبارو و خوش قامت پرده كعبه را گرفته و با سوز و آه وصف ناپذيري اين چنين با پروردگار مناجات مي كرد: «چشم ها به خواب رفته است و ستارگان در آسمان دميده اند و تو پادشاه زنده و پايدار جهان هستي. در اين تاريكي شب همه شاهان و حاكمان، درهاي كاخ هايشان را بسته اند و نگهبانان بسياري بر آن گماشته اند. (آري همه درها بسته است)

ولي در خانه تو به روي نيازمندان همواره باز است. و اينك من به درگاه تو پناه آورده ام تا به من با نظر رحمتت بنگري. اي مهربان ترين مهربانان.»

سپس اين اشعار زيبا را خواند:

يا من يجيب دعاء المضطر في الظلم

يا كاشف الكرب و البلوي مع السقم

قد نام و فدك حول البيت قاطبة

و انت وحدك يا قيوم لم تنم

ادعوك رب دعاء قد امرت به

فارحم بكائي بحق البيت و الحرم

ان كان عفوك لا يرجوه ذو شرف

فمن يجود علي العاصين بالنعم؟

«اي خدايي كه دعاي بيچارگان را در تاريكي هاي شب اجابت مي كني و اي كسي كه دردها و رنج ها و بيماري ها را برطرف مي كني!

همه مهمانان تو در اطراف خانه ات خوابيده اند و تنها تو هستي كه هرگز به خواب نمي روي، اي خداي قيوم! پروردگارا! تو را به دعاهايي كه

خودت آن را آموخته اي مي خوانم و از تو مي خواهم كه به حق خانه و حرمت به چشمان اشكبار من رحم كني.

اگر بخشش تو به مجرمان درگاهت نرسد پس گنهكاران به درگاه چه كسي پناهنده شوند؟!» آن قدر مناجات كرد و اشك ريخت كه بيهوش افتاد. من دويدم سر مباركش را به دامن گرفتم در حالي كه گريه، به من امان سخن گفتن نمي داد.

اشك هايم به صورت امام عليه السلام ريخت و آن حضرت به هوش آمد و با حالتي نالان فرمود:

«من ذالذي شغلني عن ذكر ربي» «كيستي كه مرا از ذكر پروردگارم باز داشتي؟» عرض كردم: «منم طاووس يماني، خادم ارادتمند شما. ذليل و خاك پاي شما. اي مولاي من! چرا اينقدر گريه مي كني و به درگاه خداوند تضرع و زاري مي نمايي. فرمود: «اگر من گريه نكنم پس چه كسي بايد بگريد.» گفتم: «شما فرزند رسول خدا و اميرمؤمنان هستيد و مادرتان فاطمه زهرا و پدر گرامي تان امام حسين مي باشد. شفاعت روز قيامت به دست جد توست و رحمت خداوند زياد است و نسبت به شما از همه كس بيشتر.» حضرت نگاهي به من نمود و فرمود: «دع عني و حكاية ابي و امي و جدي» «واگذار حكايت پدر و مادر و جد و حسب و نسب را.» «ان الله خلق الجنة لمن اطاعه و لو كان عبدا حبشيا و خلق النار لمن عصاه و لو كان سيدا قرشيا»

«خداوند بهشت را خلق فرمود براي كسي كه او را اطاعت كند هر چند غلام حبشي (سياه رنگ و مجهول الهويه) باشد و جهنم را خلق فرمود براي كسي كه او را معصيت كند هر چند

سيد هاشمي (و فرزند پيامبر خدا باشد).» مگر نشنيده اي قول خداوند را كه مي فرمايد: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون» [1] . «روز قيامت حسب و نسب به كار كسي نمي خورد. چه سود كه كسي بگويد من پسر پيغمبر هستم.»

شير را بچه به او ماند همي

تو به پيغمبر چه ميماني بگو

پسر پيغمبر بايد مثل خود پيغمبر باشد. آن حضرت آن قدر در شب ها نماز خواند و به عبادت ايستاد كه پاهاي مباركش ورم كرد و آيه نازل شد كه: «طه، ما انزلنا عليك القران لتشقي» [2] .

«اي پيامبر اي ماه شب چهارده! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه تا اين حد خود را به مشقت اندازي.» (حالت پيامبر اكرم اين چنين بود و بنابراين سادات و ذريه آن حضرت نيز بايد خوفشان از بقيه بيشتر باشد.) اي طاووس! اما اين كه سخن از شفاعت پيامبر اكرم گفتي، بدان كه به آن نيز اطميناني نيست، زيرا خداوند مي فرمايد: «لا يشفعون الا لمن ارتضي» [3] .

اگر خداي نباشد ز بنده اي خشنود

شفاعت همه پيغمبران ندارد سود

و اين كه گفتي خداوند رحمت واسعه دارد، مگر نخوانده اي قرآن را كه مي فرمايد: «ان رحمت الله قريب من المحسنين» [4] . «همانا رحمت خداوند شامل حال نيكوكاران است» و نمي دانم كه در صف نيكوكاران باشم. اين سخنان را فرمود و با ديده گريان به سجده افتاد و مرتب مي گفت:

«لا اله الا الله حقا حقا، صدقا، صدقا» [5] . آري. بي جهت نيست كه خداوند متعال خطاب به امام سجاد عليه السلام فرموده است: «تو، آقا و سيد عبادت كنندگان و زينت

اولياي گذشته من هستي.» [6] .

پي نوشت ها:

[1] سوره مؤمنون، آيه 101.

[2] سوره طه، آيه 1 و 2.

[3] سوره انبياء، آيه 28.

[4] سوره اعراف، آيه 56.

[5] بحارالانوار ج 4، ص 101.

[6] اصول كافي، ج 1، ص 528.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

مناجات جانسوز در نيمه هاي شب

يوسف بن اسباط مي گويد: پدرم گفت (نيمه هاي شب) به مسجد رفتم جواني را در حال سجده ديدم كه چنين مي گفت: سجد وجهي متعفراً في التراب لخالقي و حق له: «صورتم خاك آلود براي آفريدگارم سجده كرد، و خداوند سزاوار سجده است.» به سوي آن جوان رفتم، ناگاه دريافتم كه او امام سجاد عليه السلام است. هنگامي كه هوا روشن شد، به سوي او شتافتم و عرض كردم: «اي فرزند پيامبر! چرا آن همه به خود زحمت مي دهي با اينكه خداوند تو را برتري بخشيده و تو در پيشگاه خدا، عزيز و ارجمند هستي؟!» آن حضرت با شنيدن اين سخن گريه كرد، سپس فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: كل عين باكية يوم القيامة الا اربعه اعين: عين بكت من خشية الله، و عين فقئت في سبيل الله، و عين غضت عن محارم الله، و عين باتت ساهرة ساجدة: «هر چشمي در روز قيامت گريان است مگر چهار چشم:

1- چشمي كه از خوف خدا بگريد؛ 2- چشمي كه در راه خدا كور شده باشد؛ 3- چشمي كه از حرامهاي خدا پوشيده شده باشد؛ 4- و چشمي كه شب تا صبح در حال سجده بيدار باشد.»

سپس فرمود: خداوند به وجود بنده شب زنده دار، بر فرشتگانش

مباهات مي كند و به آنها مي فرمايد: «به بنده ام بنگريد؛ روحش در نزد من است و پيكرش به اطاعت من اشتغال دارد، از بستر برخاسته و به خاطر ترس عذاب من، و تحصيل رحمت من، مرا مي خواند، گواهي دهيد كه من او را آمرزيده ام.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه، ج 2، ص 294 و 295.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

معيار شخصيت انسان

طاووس يماني مي گويد: به كنار كعبه رفتم، مردي را زير ناودان ديدم كه به نماز ايستاده و دعا مي كند و سخت مي گريد، به سوي او رفتم ديدم امام سجاد عليه السلام است. نزديك رفتم و عرض كردم: چرا اين گونه خود را در فشار و زحمت افكنده اي با اينكه داراي سه موقعيت هستي و اميد آن است كه هر يك از آن سه، تو را از خطرات آخرت حفظ كند:

1- نخست اينكه پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله هستي.

2- دوم اينكه شفاعت جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله براي تو هست.

3- سوم اينكه رحمت الهي وجود دارد. امام سجاد عليه السلام به من رو كرد (و هر سه امر مذكور را با آيات قرآن جواب داد و) به من فرمود: اما در مورد نسبت، آيا نشنيده اي كه خداوند در قرآن مي فرمايد: فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون: «هنگامي كه در صور دميده شود، هيچ گونه نسبي در ميان آنها نخواهد بود و از يكديگر تقاضاي كمك نمي كنند.» (مؤمنون / 101) اما در مورد شفاعت، به آن نيز اطميناني نيست، زيرا خداوند مي فرمايد:

و

لا يشفعون الا لمن ارتضي: «آنها جز در مورد كسي كه خدا از او خشنود است، شفاعت نمي كنند.» (انبياء / 28). و اما در مورد رحمت خدا، خداوند مي فرمايد: ان رحمت الله قريب من المحسنين: «همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.» (اعراف / 56) و من نمي دانم كه در صف نيكوكاران باشم.» [1] . بنابراين معيار شخصيت به حسب و نسب و شفاعت و رحمت الهي نيست، بلكه به خودسازي و پاكزيستي است كه سعدي گفت:

تن آدمي شريف است به جان آدميت

نه همين لباس زيبا است نشان آدميت

اگر آدمي به چشم است و دهان و گوش و بيني

چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

[1] كشف الغمه، ج 2، ص 305 - بحار، ج 46، ص 101.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

مهر امامت

مردي به نام غانم بن ام غانم به همراه مادرش داخل مدينه گرديد و از مردم پرسيد: «آيا در بني هاشم مردي را مي شناسيد كه نامش علي باشد.» گفتند: «آري، و او را به خانه ي علي بن عبدالله بن عباس بردند.» غانم گويد: چون به نزد او رفتم گفتم: «با من سنگي است كه اميرمؤمنان علي و امام حسن و امام حسين آن را به دست اعجاز مهر كرده اند و شنيده ام كه جانشين امام حسين مردي به نام علي است كه از بني هاشم مي باشد و از علائم امامت او اين است كه سنگ به دستش مثل موم نرم مي شود و اثر مهر بر آن نقش مي بندد.» علي بن عبدالله چون اين سخنان را شنيد برآشفت و فرياد زد:

«اي دشمن خدا! دروغ گفتي و به علي بن ابي طالب و فرزندانش بهتان زدي». و آن گاه دستور داد مرا گرفتند و كتك زيادي زدند و آن سنگريزه را نيز از من گرفتند و بردند. در همان شب امام حسين عليه السلام را به خواب ديدم كه سنگ را به من داد و فرمود: «نزد فرزندم علي برو كه او مقصود تو را برآورده مي سازد.»

چون از خواب بيدار شدم و سنگ را در دست خود ديدم با شوقي وصف ناپذير به خدمت امام علي بن الحسين عليه السلام شرفياب شدم. آن حضرت فرمود: «آن سنگ را كه مهر امامت جدم اميرمؤمنان و عمويم حسن و پدرم حسين بر آن نقش بسته است به من بده» و فورا آن را مهر زد و فرمود: «اين است آن چه كه در طلب آن بوده اي. اما فعلا كسي را بر آن آگاه مكن.» غانم بن ام غانم در اين باره اشعاري مدح آميز سرود كه نقل آن با خلاصه ي ما سازگار نيست. [1] .

پي نوشت ها:

[1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 150.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

مرواريدهاي گران قيمت در شكم ماهي

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: بدبخت كسي است كه بر خلاف رضاي خدا خود را به هلاكت افكند، و نيك بخت كسي است كه روي دل به سوي خدا آورد. زهري نقل مي كند كه روزي در خدمت امام سجاد عليه السلام بودم كه يكي از شيعيان آمد و اظهار پريشاني و عيال مندي نمود و گفت: چهارصد درهم بدهكاري دارم، حضرت از شنيدن

سخنان وي بسيار متأثر شده و گريه كرد وقتي علت را پرسيدند، فرمود: كدام محنت بالاتر از آن است كه برادر مؤمني را مقروض ببيني و نتواني مشكل او را حل كني. هنگامي كه مردم متفرق شدند يكي از منافقين گفت: عجيب است كه ايشان يك بار مي گويد آسمان و زمين در اختيار ماست و يك بار مي گويد كه از اصلاح برادر مؤمني عاجزيم. آن مرد فقير از شنيدن اين سخن آزرده شد و خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و گفت: شخصي چنان و چنين گفت و به من سخت آمد به گونه اي كه رنج و محنت و پريشاني هاي خودم را فراموش كردم. حضرت فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود و دستور داد و فرمود: آنچه براي افطار من آماده كرده ايد بياوريد. دو قرص نان خشك شده را آوردند. حضرت فرمود: اين نان ها را بگير كه در خانه ي ما به غير از اين ها وجود ندارد وليكن خداوند به بركت اين دو قرص نان نعمت و مال زيادي به تو مي دهد. آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمي دانست چه كار كند نفس و شيطان وسوسه اش نمود كه نه دندان بچه ها مي تواند اين نان ها را بخورد و نه شكم تو و خانواده ات را سير مي كند و نه قرض تو ادا خواهد شد. همان طور كه در بازار راه مي رفت، به ماهي فروشي برخورد كرد كه يك ماهي در دستش مانده بود و كسي آن را نمي خريد. به ماهي فروش گفت: من

دو نان جو دارم بيا با ماهي مبادله كنيم. ماهي فروش قبول كرد مرد ماهي را گرفت و يك نان جو را به او داد و به راهش ادامه داد. بقالي را ديد كه مقداري نمك مخلوط با خاك دارد كه هيچ كس از او نمي خريد به او پيشنهاد كرد بيا اين قرص نان را بگير و آن نمك را بده تا اين ماهي را كباب كرده و استفاده كنم. و نمك را نيز گرفت و به خانه رفت در فكر بود كه ماهي را پاك كند كسي در زد. وقتي در را باز كرد ديد هر دو مشتري نان ها را پس آورده اند و گفتند: بچه هاي ما اين نان هاي خشك را نمي توانند بخورند و ما فهميديم كه تو از ناچاري اين نان ها را به بازار آورده اي بيا و نان خود را بگير ما از تو راضي هستيم و آن ماهي و نمك را به تو حلال داريم. آن مرد آنها را دعا كرد و ايشان رفتند و چون كودكانش نمي توانستند آن نان ها را بخورند تصميم گرفت ماهي را كباب كند و به كودكانش بدهد. وقتي شكم ماهي را پاره كرد كه آن را تميز كند ديد پر از در و مرواريد است كه نظير ندارند، پس خداوند متعال را شكر كرد و در فكر بود كه آنها را به چه كسي بفروشد و چه كار كند كه شخصي از طرف امام سجاد عليه السلام آمد و پيغام آورد كه امام سجاد عليه السلام فرمود: خداوند متعال در كار تو گشايش ايجاد كرد و از پريشاني

نجات داد. اكنون قرص هاي نان را به ما برگردان كه آن ها را به غير از ما كسي نمي خورد. آن دو قرص نان را خادم حضرت برگرداند و امام با آن افطار كرد و آن مرد فقير مرواريدها را با قيمت زيادي فروخت و قرض هاي خود را داد و وضعش خيلي خوب شد و از توانگران و ثروتمندان عصر خود شد و وقتي منافقين از وضع او آگاه شدند با هم گفتند: او نمي توانست بدهي خودش را بدهد و امام سجاد عليه السلام او را به ثروتمندترين تبديل كرد. وقتي امام سجاد عليه السلام اين سخن منافقين را شنيد، فرمود: نسبت به پيامبر خدا چنين مي گفتند، نشنيده ايد كه او را تكذيب مي كردند.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

مقام و منزلت ياران امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: حق رفيق اين است كه با او بر اساس تفضل و عواطف عاليه انساني برخورد نمايي و در مواردي كه قادر به تفضل اخلاقي نيستي بايد از مرز عدل و انصاف تنزل ننمايي و موظفي كه رفيقت را همواره احترام كني همان طور كه او محترمت مي دارد. زهري نقل مي كند كه: من با يكي از دوستان عهد اخوت بستم و با هم برادر ديني شديم، او را خيلي دوست داشتم، وي در جنگ با روميان شهيد شد. آرزو كردم كاش من نيز شهيد مي شدم و به درجه و مقام او مي رسيدم، شبي او را در خواب ديدم به او گفتم: خداوند با تو چگونه عمل كرد؟ گفت: خداوند مرا آمرزيد چون در

راه او شهيد شده بودم و از محبان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و اهل بيت او بودم و خداوند بهشت مرا وسيع گردانيده به اندازه هزار سال راه به شفاعت امام سجاد عليه السلام. بعد گفت: اي برادر غبطه ي من به منزلت و مقام تو بيشتر از غبطه ي تو بر من است و به درستي كه اگر تو به رحمت حق واصل شوي درجه تو بالاتر از درجه ي من است و فاصله ي تو با من بيشتر از هزار سال راه است. گفتم به چه چيز؟ گفت: به سبب آن كه در هر روز جمعه به خدمت امام سجاد عليه السلام مي رسي و به او سلام مي كني و وقتي صورت مبارك او را مي بيني بر محمد و آل محمد صلوات مي فرستي و در اين زمان شوم بني اميه ذكر و ياد حضرت را مي نمايي و خود را در معرض خطرها قرار مي دهي و ليكن خداوند متعال تو را از جميع آفات حفظ مي كند. زهري مي گويد: من از خواب بيدار شدم با خود گفتم: لابد اين خواب از اضغاث و احلام است. دوباره خوابيدم و در خواب ديدم او به من گفت: شك نكن و آنچه را در خواب ديدي به كسي نگو. امام سجاد عليه السلام خودش اين خبر را به تو خواهد داد. زهري مي گويد: من از خواب بيدار شدم و نماز خواندم در همين هنگام فرستاده امام سجاد عليه السلام آمد و فرمود: ديشب در خواب چنين و چنان ديدي و هر دو خواب را همچنانكه ديده بودم

بيان كرد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

معالجه دختر تاجر شامي

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: كسي كه عقل وي از ساير قوايش كامل تر نباشد هلاكت و سقوط، از آسان ترين حوادث در زندگاني او است.

ابوالصباح نقل مي كند كه امام محمد باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: ابوخالد كابلي مدتي طولاني در خدمت علي بن الحسين عليه السلام بود. وقتي شوق ديدار مادرش بر او غالب و دلتنگ شده بود خدمت امام سجاد عليه السلام آمد و گفت: يابن رسول الله براي ديدن مادرم از شما اجازه مي خواهم حضرت كمي فكر كرد و علت آن بود كه مي خواست براي ابوخالد خرجي همراهي كند و در آن هنگام در خانه ي حضرت چيزي نبود بعد از آن حضرت فرمود: اي ابوخالد امروز صبر كن، فردا مردي از شام با مال و اموال و جمعيت بسياري به اين جا مي آيد او دختري دارد كه به وسيله جن ضرري به وي رسيده و هر چه به معالجه پرداخته سودي نداشته است و دخترش را براي معالجه به اين منطقه مي آورد و به خودش قرار گذاشته كسي كه دخترش را معالجه كند ده هزار دينار به او بدهد. اي ابوخالد وقتي آن مرد آمد بايد نزد وي بروي و بگويي كه من دختر او را معالجه مي كنم و از تو ده هزار درهم مي خواهم، وقتي اين سخن تو را بشنود خيلي مسرور و خوشحال مي شود و آن مبلغ را به تو خواهد داد. در هر حال فرداي آن روز تاجري با جمعيت زياد

از شام در اطراف مدينه فرود آمدند و وقتي ابوخالد از آمدن تاجر خبردار شد به سراغ او رفت و چون شامي نظرش به او افتاد گفت: من به اين منطقه آمده ام چون دختر عليلي دارم و اكثر اطباء از معالجه ي او عاجز شده اند در اينجا طبيبي مي خواهم كه او را معالجه كند. ابوخالد گفت: من معالجه اش مي كنم به شرط آن كه ده هزار درهم بدهي. گفت: با نهايت احترام تقديم مي كنم. ابوخالد گفت: ساعتي صبر كن تا من بيايم. سپس خدمت امام سجاد عليه السلام آمد و عرض كرد: يابن رسول الله آن مرد شامي كه فرموده بوديد آمده است من نزد او رفتم و معالجه دخترش را تعهد نمودم حال چه امر مي فرماييد؟ حضرت فرمود: برو و در گوش چپ دختر بگو اي جن خبيث علي بن الحسين عليه السلام مي گويد: كه از بدن اين دختر بيرون برو و ديگر برنگرد. ابوخالد نزد مرد شامي رفت، او خوشحال شد و دست ابوخالد را گرفت و به خيمه دخترش برد، ابوخالد آنچه حضرت فرموده بود انجام داد و بلافاصله دختر شفا يافت و مرد شامي مبلغ ده هزار درهم به ابوخالد داد و او مبلغ را نزد امام سجاد عليه السلام آورد، حضرت فرمود: اي خالد آن جني كه آن دختر را مشوش كرده بود به زودي به بدن دختر بر مي گردد، يك بار ديگر برو و در گوش چپ او آهسته بگو كه: اي خبيث به امر علي بن الحسين تو را اخراج مي كنم. از بدن اين زن دور شو و اگر

دوباره به بدن او برگردي تو را با آتش خواهد سوزاند. سپس ابوخالد يك بار ديگر به نزد دختر رفت و آنچه حضرت فرموده بود انجام داد و خدمت امام عليه السلام برگشت. حضرت مبلغ را به ابوخالد داد و فرمود: هم اكنون اجازه مي دهم به ديدن مادرت بروي، ابوخالد مبلغ را گرفت و براي ديدن مادرش روانه شد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ماجراي جعفر كذاب و ادعاي امامت او

حضرت سجاد عليه السلام به زهري نوشت: بني اميه تو را چون ميله آهني ساختند تا به وسيله تو آسياب ستم خود را به گردش درآورند و منويات ظالمانه خويش را بر مردم تحميل نمايند، تو را چون پلي قرار دادند تا از پشتت گذر كنند و به هدف هايي كه براي مردم، مصيبت بار و رنج آور است برسند، تو را نردباني ساختند تا از آن بالا بروند و به گمراهي هاي خويش دست يابند. ابو خالد كابلي نقل مي كند كه روزي در خدمت امام سجاد عليه السلام بودم از حضرت سؤال كردم: يابن رسول الله امر خلافت به چه كسي تفويض شده است و اطاعت چه كسي بر مردم واجب است؟ فرمود: بعد از من پسرم باقر علوم و عالم رموز مكتوم مي باشد و بعد از او جعفر كه در آسمان ها نامش صادق است. سؤال كردم تمامي آباء گرام و اولاد عظام شما صادقند چرا اين اسم مخصوص ايشان مي باشد؟ فرمود: كه پدرم از جد بزرگوارم حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم نقل فرموده است كه: وقتي فرزندم جعفر بن محمد بن

علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب متولد شود. ملائكه در آسمان ها او را صادق مي گويند به جهت امتياز زيرا كه فرزند پنجم او جعفر نام خواهد داشت و دعوي امامت خواهد كرد و اين ادعا كذب خواهد بود و بدين جهت به او جعفر كذاب خواهند گفت. ابوخالد كابلي مي گويد: بعد از اين حكايت امام زين العابدين عليه السلام فرمود: گويا مي بينم جعفر كذاب را كه گروهي از طاغيان زمان را بر داشته و به تفتيش احوال صاحب الامر ولي الله يعني محمد بن الحسن عليه السلام بيرون آمده پيروي از اهل ضلالت مي كند و بالاخره همان گونه كه حضرت فرموده بود جعفر كذاب با گروهي از بني عباس به جستجوي صاحب الزمان (عج) بيرون آمد و سبب غيبت آن حضرت شد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

ماجراي شتر امام سجاد بعد از شهادت ايشان

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: از دوستي با بخيل پرهيز كن، زيرا بخيل تو را در وقت ياري تنها مي گذارد.

و از ابوعمارة از مردي از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه: حضرت زين العابدين در شب وفات به فرزندش حضرت باقر عليه السلام فرمود: پسر جان! آبي براي وضوي من بياور؛ من برخاستم و آبي آوردم. فرمود: اين آب را نمي خواهم كه در آن ميته است. بيرون رفتم و در نور چراغ نگاه كردم، موش مرده اي در آن ديدم. آب ديگري آوردم. حضرت فرمود: پسرم! اين شبي است كه به من وعده وفات داده اند و درباره ي شتر خود سفارش كرد كه حظيره اي

براي آن تهيه كنند و به علف او رسيدگي كنند. پس از وفات حضرت شتر را در حظيره كردند، طولي نكشيد كه بيرون آمد و بر سر قبر آن حضرت رفت و گردن به قبر مي زد و صدا مي كرد و اشك از چشمانش مي ريخت. به حضرت باقر عليه السلام خبر دادند. ايشان آمد و به شتر فرمود: آرام باش. الان برخيز، خداوند در تو بركت قرار دهد! پس شتر ديگر جزع و بي تابي نكرد. حضرت باقر عليه السلام فرمود: پدرم بر آن سوار مي شد و به مكه مي رفت و تازيانه را به بار مي بست و تا هنگامي كه به مدينه بر مي گشت، او را نمي زد.

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

مالك

مالك مي گويد: «كسي در ميان اهل بيت همچون علي بن حسين وجود نداشت.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] سير اعلام النبلاء: 238 / 4 و در تهذيب التهذيب: 305 / 7 چنين آمده است: «در ميان اهل بيت رسول خدا (ص) كسي همانند علي بن حسين نبود».

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

منصور دوانيقي

در اين جا دشمن ديگري از دشمنان اهل بيت عليهم السلام است كه به فضيلت امام اعتراف كرده و آن منصور دوانيقي است كه در نامه اي كه به صاحب نفس زكيه مي نويسد، مي گويد: «در ميان شما، علويان پس از وفات رسول خدا - صلي الله عليه و آله - كسي چون زين العابدين به دنيا نيامده است.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] كامل مبرد: 2 / 467، عقد الفريد: 5 / 310.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

منوفي

سيد محمود منوفي مي گويد: «زين العابدين، عابد، وفادار، بخشنده باصفا بود، وقتي كه راه مي رفت دستش از ران پا به سمت عقب نمي رفت.» [1] [2] .

پي نوشت ها:

[1] كنايه از اين كه متكبرانه حركت نمي كرد - م.

[2] جمهرة الاولياء و اعلام اهل التصوف: 2 / 71.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

مناوي

مناوي مي گويد: «زين العابدين امام استوار و مورد اعتماد است و خوبيها و مكارم او در همه جا مشهور و فضايلش در فضاي هستي پراكنده، والامقام و داراي سعه صدر و كرامت بوده، او بمنزله سر نسبت به پيكره رياست و در خور زمامداري و تدبير امور امت بود...» [1] .

به راستي اين صفات برجسته اي را كه امام عليه السلام داشته است او را به اجماع مسلمين درخور امامت و زمامداري همگان و اداره امور مسلمانان نموده است و كسي در عصر آن حضرت نظير و مشابه وي در صفات نيك و ملكات گرانقدرش نبوده است.

پي نوشت ها:

[1] الكواكب الدريه: 2 / 139.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

محمد بن طلحه

كمال الدين محمد بن طلحه قرشي شافعي مي گويد: «اين زين العابدين، سرمشق زاهدان، سرور پرهيزگاران و امام و رهبر مؤمنان است كه خو و خصلتش گواهي دهند كه او از دودمان رسول خدا (ص) است و آثار او ثابت مي كنند كه او مقرب درگاه خدا و وصله هاي پيشانيش بيانگر نماز و تهجد فراوان اوست. و بي اعتنائيش به متاع دنيا حكايت از زهد او دارد، از نياكانش به غذاي تقوا تغذيه شده تا اين كه به حد اعلاي از تقوا رسيده و انوار ابديت بر او تابيده و بدان وسيله راه هدايت را پيموده و اوراد و اذكار عبادت با او قرين شده و او همواره با اين اوراد انس گرفته و وظايف طاعت پروردگار نديمش گشته و بدانها آراسته است، آري چه شبهاي بسياري را كه براي

پيمودن راه آخرت چون مركب سواري با شب زنده داري گذرانده، و چه بسيار كاروانهاي تشنه كه كاروانسالارش در موضع ديده باني مسافر از او راه را جسته است، او معجزات و كراماتي دارد كه با چشمان بينا ديده شده و در آثار متواتره به ثبت رسيده؛ به راستي كه او از پادشاهان روز جزا و عالم آخرت است...» [1] .

پي نوشت ها:

[1] مطالب السؤول: 2 / 41.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

محمد بن سعد

محمد بن سعد مي گويد: «امام زين العابدين فردي مورد اعتماد و امين، پر حديث، عاليقدر، والامقام و پارسا بوده است.» [1] .

پي نوشت ها:

[1] البداية و النهاية: 9 / 104.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

معيار زهد

واگذار نمودن انسان به خويشتن خطر گمراهي و بي راهگي را به دنبال دارد. همچنين با سليقه خويش دين داري نمودن نيز خطر كژراهگي را در پي خواهد داشت. كه انسان دچار افراط و تفريط شده و از راه مستقيم كه وي را به مقصد مي رساند، منحرف خواهد شد.

در معيارهاي دين همين نكته مورد نگر است. زيرا اگر فهم و انديشه ي صحيح از تعاليم ديني نباشد كژراهگي انسان را از هدف بازخواهد داشت. دين كه انسان را به زهد و تقوا فرامي خواند، معيار آن را شفاف ساخته تا انسان سالك با چشمي باز راه را ببيند و به مقدار توان خود راه را بپيمايد. همان گونه كه راه را بايد از دين آموخت، روش پيمودن راه را نيز بايد از دين آموخت.

افراط و تفريط و برداشت هاي ناروا بايد به معيارهاي صحيح بازگشت داده شود. در مورد زهد برخي بر اين پندارند كه دوري از مواهب دنيا، عزلت و بي تعهدي نسبت به خانواده و امور اجتماعي زهد است! اين برداشت بيگانه از معارف ديني است. زهد را قرآن در دو جمله شفاف معنا مي نمايد. از ديدگاه قرآن زهد آن است كه انسان وابسته به دنيا نباشد. و معيار آن هم اين است كه اگر آنچه از دنيا در اختيار

دارد از او گرفته شود، اندوهناك نگردد و اگر از دنيا چيزي به كف آورد، مسرور نگردد، لكي لا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم. [1] .

سيدالساجدين عليه السلام نيز در توضيح زهد به همين آيه توجه مي كند و مي فرمايد: زهد همين است كه آيه بيان مي كند، و ان الزهد في آية من كتاب الله لكي لا تأسوا...، [2] «زهد در يك آيه از كتاب خدا معنا شده است». آنگاه در گفتار ديگر خويش معيار رفتار انسان زاهد را اين گونه توضيح مي دهد: راضي بودن به آن مقدار نعمتي كه خداي سبحان در اختيار تو نهاده معيار زهد است، يا ابن آدم ارض بما آتيتك تكن من ازهد الناس، يا ابن آدم اعمل بما افترضت عليك تكن من اعبد الناس يا ابن آدم اجتنب مما حرمت عليك تكن من اورع الناس. [3] «بر آنچه خدا به تو نعمت داده راضي باشي، زاهدترين مردم خواهد بود، و آنچه خدا بر تو واجب نموده انجام بده، عابدترين انسان خواهي بود. از آنچه خدا بر تو حرام نموده دوري كن باتقواترين انسان خواهي بود». در اين گفتار كوتاه معيار عبادت، زهد در دو محور خلاصه شده است.انجام وظايف واجب و دوري از گناه. اگر كسي همين دو را مراقبت كند، زاهدترين و عابدترين انسان ها خواهد بود. از اين نگر زهد اين نيست كه كسي از كار و زندگي دست شسته، با تهجد در شب، و روزه در روز از همه امور دوري گزيند. اين رفتارها نوعي رهبانيت است كه در دين نكوهش شده است. راه تقوا و زهد را قرآن و عترت شفاف و درخشان

بيان نموده اند. ديگر رفتارها از اين نوع معارف ديني تحميل پيش داوري و بدور از حقايق ديني است.

البته سخن امام سجاد عليه السلام بدين معنا نيست كه زاهد روزه مستحبي نگيرد و يا در شب به تهجد و شب زنده داري نپردازد، هرگز! بلكه سخن حضرت معيار اصلي در زهد انجام وظايف واجب، و دوري گزيدن از حرام است. گرچه كسي توان مند بوده و بخواهد اين راه را بهتر و بيشتر با انجام مستحب، يا دوري از مكروه و... بپيمايد؛ راه بر وي گشوده است.

سخن امام به اين معناست كه كسي نبايد با ترك وظايف واجب شخصي و خانوادگي و اجتماعي خويش به عبادت خشك و بي روح و بي معنا بپردازد. و يا دامن خود را به انواع گناهان آلوده سازد. آنگاه با دوري از مسؤوليت اجتماعي و فردي خويش، با زاهد نمايي بخواهد جبران نمايد! اينها زهد نيست. ليكن اگر كسي در كنار انجام وظايف به مراتب برتر دست رسي پيدا كند، بيرون از حقيقت زهد نخواهد بود. همان گونه كه رفتار حضرت گواه صادق اين حقيقت است كه شب و روزش به تهجد و روزه داري سپري مي شد. اين انديشه سيد ساجدين عليه السلام اصلاح كژراهگي هايي است كه بسياري با پندارهاي خويش از اين نوع معارف ديني بر خويش بسته اند. اين انديشه اصلاح كژراهگي ها صوفي مآب، اخباري گري، رهبانيت، و تهجدهاي خشك و بي روح و بي معنا مي باشد. رفتاري كه بر پنداري باطل پايه نهاده مي شود و با آويخته ها و پيرايه ها كه بافته هاي ذهنيت هاي غلط به بدنه دين مي آويزند. و دين معقول را توأم با خرافات و پندارها و پيرايه ها مي نمايد. انديشه زلال زين العابدين پيراهش اين گونه آويخته ها

از دامن دين است. امام هر گونه بهانه را از دست بهانه جويان مي ربايد. انديشه امام سجاد عليه السلام ارائه الگو معيار شفاف و پايدار و ماندگار از زهد، عبادت و تقواست كه اين گونه واژه ها هماره دست آويز برخي كج انديش قرار مي گيرد. اين تحليل ها از كوثر وحي الهي از عرش برين خدا سرچشمه مي گيرد كه اين گونه انديشه زلال و شفاف و پايدار در تعاليم ديني ارائه مي نمايد.

پي نوشت ها:

[1] حديد، 23.

[2] تحف العقول، ص 278.

[3] بحار، ج 75، ص 139.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

منزلگاه بي چراغ

از باورهاي عرشي و پايه اي دين باوران اعتقاد به زندگي سراي ديگر است. انسان با مرگ به زندگي ديگر منتقل مي شود. چرا كه مرگ نابودي و هيچي و پوچي و پايان نيست. مرگ آغاز است، آغازي بي پايان. و نيز از باورهاي پايه اي ديگر ديني اين است كه زندگي آن دنيا دست آورد انديشه و رفتار اين دنياست. و رفتار اين زندگي نيازهاي آن سرا را فراهم مي سازد. كه در سخن زيباي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به كشت و برداشت تعبير شده است. اين سرا كشتگاه آن سراست، الدنيا مزرعة الآخرة. [1] هر كس هر چه كاشت، همان درود. بر اساس اين باور منزلگاه آن سرا بي توشه و تاريك خواهد بود. توشه آنجا بايد در زندگي اين سرا فراهم گردد. هر كس به هر گونه توشه كه تمايل دارد، اينجا بايد فراهم كند. كه با دست خالي پيمودن سفر بي پايان و گزيدن اقامت جاويدان بسي ناممكن است. از اين روست كه سيد

الساجدين عليه السلام نسبت به خطرهاي اين سفر دغدغه دارد. و در تاب و تب است كه با دست تهي چگونه سفر را بپيمايد و چگونه منزلگاه بي چراغ را نوراني نمايد. از اين روست كه سيدالعابدين با آن همه فضائل، خود را تهي دست مي بيند. و نگران زندگي آن سراست كه به فرازي از سخنان عرش نشين قيامت، نگر مي افكنيم: من با امروز و فردا كردنم، و با آزمندي، عمر خويش را تباه ساختم. من از فرجام نيك خويش دغدغه دارم. فقد افنيت بالتسويف و الآمال عمري و قد نزلت منزلة الآيسين من خيري. اگر من با اين شرايط به منزلگاه ابدي قدم نهم، تباه تر از من كيست؟! فمن يكون اسوء حالا مني ان انا نقلت علي مثل حالي الي قبري، كدام شرايط؟

در شرايطي كه خوابگاهم را آماده نساختم و با رفتار شايسته مفروش نكردم، لم امهده لرقدتي و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتي. چگونه من نگران و گريان نباشم، در حالي كه از آينده بي خبرم، در حالي كه مرگ در كنار سرم بال هاي خويش را گسترانيده، خواهش هاي نفساني مرا فريب مي دهند. و روزگار مرا فريفته ي خويش مي سازد، و مالي لا ابكي و ما ادري الي ما يكون مصيري، و اري نفسي تخادعني و ايامي تخاتلني. چگونه من گريان نباشم؟! گريه براي لحظه هاي جان دادن، براي تاريكي قبرم. گريه براي تنگناي لحدم. گريه براي پرسش هاي فرشتگان (نكير و منكر) در قبر، فما لي لا ابكي لخروج نفسي، ابكي لظلمة قبري، ابكي لضيق لحدي، ابكي لسؤال منكر و نكير اياي. گريه براي آن هنگام كه عريان و ذليل از قبر خويش برمي خيزم، كوله باري بس سنگين به

دوش دارم، ابكي لخروجي من قبري عريانا ذليلا حاملا ثقلي علي ظهري... [2] .

پي نوشت ها:

[1] عوالي اللآلي، ج 1، ص 267.

[2] مصباح المتهجد، ص 411.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

معرفي رسول الله

صحيفه سجاديه جلوه اي از انديشه هاي عرشي سيدساجدين عليه السلام در زمينه هاي گوناگون است. چند گزينه از انديشه هاي حضرت را به تماشا مي نشينيم. يكي در مورد معرفي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، ديگري در مورد ويژگي هاي فرشتگان.

سيدساجدين عليه السلام در ستايش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه حلقه پاياني سلسله پيامبران است، مي فرمايد: خداي توان مند را سپاس كه با توان خويش بر نعمت محمد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر ما منت نهاد. و ما را بر امت هاي پيشين برگزيد. همان توان مندي كه هيچ توان مندي، توان رهيدن از آن را ندارد و هيچ موجود كوچكي از چشم رس آن پنهان نيست. خدايي كه ما را آخرين امت پيامبران نهاد و بر همگان گواه قرار داد و بر همگان فزوني بخشيد. خدايا درود خويش را بر محمد نصيب كن كه وحي تو را امانت داري كرد. همو كه برگزيده آفريدگانت بود. و برگزيده ي ميان بندگانت، پيشواي رحمت و بركت، رهبر نيكي و كليدهاي بركت و خير. همان كه خويشتن را بر انجام رسالت آماده ساخت و انواع ناملايمات را به جان خريدار شد. و در فراخواني مردم به جانب تو حتي با خويشان خود به چالش برخاست. و با خانواده خويش (خويشان، همانند عموها) به ستيز برخاست. و در زنده كردن دين از خويشان خويش بريد.

نزديكان را از خود راند و دورترين ها را به سوي خود فراخواند. با دورترين ها پيمان دوستي بست، با نزديك ترين ها به ستيز برخاست.

همان كه خويش را در فراخواني مردم به سوي تو به زحمت انداخت. در رساندن پيام دين، خود را خسته نمود. وقت خويش را صرف خيرخواهي و دعوت مردم به دين نمود. همان كه براي عزيز و سربلند شدن دين از وطن خويش روي برتابيد و ديار غربت گزيد، تا با توان مندي يارانش بر كفار چيره شود. و به اهداف خويش دستيازي نمايد. و دوستان تو را سرافراز سازد.

همان كه با مدد و ياري تو به ستيز با دشمنان تو برخاست. و با آنان در درون خانه هايشان ستيزيد و بر آنها تهاجم نمود، تا دين و فرمان خدا آشكار و پيروز شد و برغم مشركان، توحيد همه جا را فراگرفت. خدايا وي را در برترين جايگاه بهشتت به خاطر رنج ها كه در راه تو تحمل نمود، جاي ده. جايگاهي كه هيچ فرشته برتري همانند و موازي آن نباشد. و هيچ پيامبري بدان مقام راه نيافته باشد. بار خدايا وي را از مقام شفاعت برتر در مورد خويشان و اهل و امت مؤمنش، بيش از آنچه وعده نموده اي بهره مند ساز. اي وفا كننده به وعده و گفتار. اي كسي كه بدي ها را به چندين برابر نيكي تبديل مي كني، كه تو صاحب برتري بزرگ هستي، انك ذو الفضل العظيم. [1] .

پي نوشت ها:

[1] صحيفه سجاديه، دعاي شماره 2.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

منشور جاويد

سراسر گفتار زيباي امام سجاد عليه السلام از بيان احكام و

حقوق موج مي زند. در ميان سخنان حضرت گفتار جامعي كه «رسالة الحقوق» عنوان گرفته بيش از همه در زمينه حقوق شگفت انگيز است. در اين گفتار حضرت حقوق بيش از پنجاه محور را يادآوري نموده است. مانند حق خدا، حق نفس، حقوق اعضاي بدن، حقوق پيشوايان، حقوق زيردستان، حقوق همسر و حقوق خويشاوندان، ساير حقوق اجتماعي و.... اين رساله در حقيقت يك منشور كامل و جاويدان از بيان حقوق فردي و اجتماعي خانوادگي و ساير حقوق مي باشد. براي پرهيز از درازاي سخن به چند محور اشاره مي گردد. علاقه مندان براي مطالعه كامل اين منشور به منابع مراجعه خواهند نمود.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

مادر

به حضرت امام زين العابدين عليه السلام عرض شد: تو بهترين مردم هستي و ما نديده ايم كه با مادرت غذا بخوري! فرمود: مي ترسم كه دستم را به سوي چيزي دراز كنم و مادرم قبلا به آن چشم دوخته و نظر داشته و من نافرماني او را كرده باشم. [1] .

پي نوشت ها:

[1] مستدرك، ج 2، ص 628.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

ماه مبارك رمضان

امام صادق عليه السلام فرمود: امام سجاد، علي بن الحسين صلوات الله عليه در ماه مبارك رمضان جز دعا و تسبيح و استغفار و تكبير سخني نمي گفت و چون افطار مي كرد، مي فرمود: بارالها! هر چه خواهي بكن. [1] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 65.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

ملاقات والدين

امام چهارم عليه السلام درباني به نام ابوخالد كابلي داشت. مدتي بود كه به ملاقات پدر و مادرش كه در كوفه زندگي مي كردند، نرفته بود. روزي عرض كرد: يابن رسول الله! اجازه مي فرماييد من بروم تا والدينم را ببينم و برگردم؟ امام فرمودند: ابوخالد پيش والدين دست خالي مرو.... [1] .

پي نوشت ها:

[1] مناقب، ج 4، ص 145.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

مناجات

اصمعي گفت: كه شبي مشغول طواف كعبه بودم كه ناگاه چشمم به جواني خوش سيما كه مشغول مناجات بود افتاد. شنيدم كه مي گفت:

پروردگارا! چشمها به خواب رفته، ستارگان جلوه گر شده اند و تو هستي سلطان زنده قيوم. خداوندا! پادشاهان درهاي كاخهاي خود را بسته و نگهابانان را بر آنها گمارده اند، اما درب خانه تو براي سائلين و طالبين باز است. من هم به درب خانه تو آمده ام تا به من نظر كني، به رحمتت اي مهربانترين مهربانان. وقتي دقت كردم ديدم كه آن جوان، علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 80.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

منع ستمگري

به روايت ابوحمزه ثمالي (ره)، امام محمد باقر عليه السلام فرمود: پدر بزرگوارم امام علي بن الحسين صلوات الله عليه به هنگام وفات مرا به سينه فشرد و فرمود: پسرم! به تو سفارش و وصيت مي كنم به آنچه كه پدرم به هنگام وفات به من سفارش كرد، و از جمله آن اين است كه فرمود: پسرم! از ستم كردن به كسي كه جز خدا ياوري ندارد، حذر كن.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

مهر حقير

روزي عربي در مدينه به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله درآمد و دو ركعت نماز در غايت تعجيل خواند كه در هيچ ركني رعايت تعديل نكرد و در قرائت، ترتيل بجاي نياورد و امام چهارم حضرت سجاد عليه السلام در او مي نگريست. اعرابي بعد از سلام، دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! مرا اعلي درجات بهشت روزي كن و يك قصر زرين و چهار حورالعين به من عنايت فرما. حضرت سجاد عليه السلام فرمود: اي عرب! مهر حقير آوردي و نكاح بزرگ طمع داري. [1] .

پي نوشت ها:

[1] لطايف الطوائف، ص 41.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

مذمت تكبر

امام عليه السلام، تكبر را نكوهش و متكبر را به خاطر داشتن اين خصلت بد سرزنش كرده است به خاطر اين كه تكبر راهي است به سوي هر بدي و ريشه همه رذايل است؛ متكبر هيچ كس را جز خود شايسته زندگي نمي بيند و از اين رو به ظلم و تجاوز بر مردم اقدام مي كند.

امام عليه السلام در اين باره مي گويد: «عجبت للمتكبر الفخور، الذي كان بالأمس نطفة ثم هو غدا جيفة.» «تعجب دارم از متكبر لافزن كه ديروز آب گنديده اي بود و ديري نمي پايد كه فردا مرداري مي شود!»براستي شخص متكبر كه به ديگران بزرگي مي فروشد و به خود مغرور است اگر اندكي در وجود خودش بينديشد و درباره آغاز پيدايش خود و سرانجام كارش فكر كند هرگز به ديگران فخر فروشي نمي كند و به مال و فرزندي كه دارد نمي بالد.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد

(جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

مواسات و احسان به ديگران

امام سجاد عليه السلام شيعيان و اصحابش را بر مواسات و احسان به يكديگر وادار مي كرد زيرا بهترين ضامن اتحاد و وحدت كلمه ايشان همين احسان به يكديگر است و اخبار زيادي از آن حضرت در اين باره رسيده از جمله اخبار ذيل است.

1- فرمود: «ان أرفعكم درجات، و أحسنكم قصورا و أبنية - يعني في الجنة - أحسنكم ايجابا المؤمنين، و أكثركم مواساة لفقرائهم، ان الله ليقرب الواحد منكم الي الجنة بكلمة طيبة يكلم بها أخاه المؤمن الفقير، بأكثر من مسيرة الف عام يقدمه، و ان كان من المعذبين بالنار، فلا تحتقروا الاحسان الي اخوانكم، فسوف ينفعكم حيث لا يقوم مقام غيره...» [1] .

«بلند مرتبه ترين شما و صاحب بهترين كاخها و بناها در بهشت كسي است كه بهتر از ديگران پاسخگوي مشكل مؤمنان باشد و از همه كس با مستمندانشان بيشتر مواسات كند، زيرا كه خداي متعال فردي از شما را به خاطر كلمه خوشي كه با برادر مؤمن فقيرش مي زند، بيشتر از مسير هزار سال به بهشت نزديك مي كند، هر چند كه از اهل عذاب در آتش دوزخ باشد، بنابراين احسان به برادران مؤمن را كوچك نشماريد كه چنان سودي به شما خواهد داد كه هيچ چيز جاي آن را نگيرد.» آري امام عليه السلام به مواسات و احسان به فقرا ترغيب كرده و آن اجر فراواني را كه در نزد خدا دارد خاطر نشان فرموده است و از جمله مواسات، كلام خوشي را شمرده است كه انسان مسلمان به برادر مسلمانش مي زند، زيرا سخن

خوش از عوامل گسترش محبت و دوستي ميان مسلمانان است.

2- امام عليه السلام مي فرمايد:

«من بات شبعانا و بحضرته مؤمن جائع طاو فان الله تعالي يقول لملائكته: اشهدوا علي هذا العبد أمرته فعصاني، و أطاع غيري، فوكلته الي عمله، و عزتي و جلالي لا غفرت له أبدا...» [2] .

«هر كه سير بخوابد و مؤمني سخت گرسنه در پيش روي او باشد، خداي تعالي به فرشتگان مي فرمايد: شما گواه باشيد كه من به اين بنده امر كردم، او از من نافرماني و از غير من اطاعت كرد و من او را به كردار خويش وا گذاشتم به عزت و جلالم سوگند كه هرگز او را نيامرزم.»

اين حديث و نظاير آن از احاديثي است كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده و از جمله عناصر اصلي بناي مسؤوليت متقابل اجتماعي به حساب مي آيد كه اسلام آن را بنا نموده و اين همان چيزي است كه (اگر رعايت شود) به طور حتم، بر فقر و محروميت خاتمه مي بخشد.

3- امام عليه السلام فرمود:

«من كان عنده فضل ثوب فعلم أن بحضرته مؤمنا يحتاج اليه، فلم يدفعه اليه أكبه الله علي منخريه في النار.» [3] .

«هر كه جامه زياده بر نياز خود داشته باشد و بداند كه مؤمني در نزد وي محتاج به آن است و به او ندهد، خداوند او را به رو در آتش اندازد...»

براستي كه اسلام با نهايت سر فرازي و افتخار، بيماري فقر را يك بيماري اجتماعي مهلك مي داند و به هر وسيله و هر طريقي از بين بردن آن را لازم مي شمارد و تمام نيروهايش را براي نابودي آن و نجات

اجتماع از آن بيماري بسيج فرموده است.

4- آن حضرت مي فرمايد:

«اني لأستحيي من ربي أن أري أخا من اخواني، فاسأل الله له الجنة و ابخل عليه بالدينار و الدرهم، فاذا كان يوم القيامة قيل لي: لو كانت الجنة لك لكنت بها أبخل، و ابخل، و ابخل...» [4] . «همانا من از پروردگارم شرم مي كنم كه برادري از برادران مؤمنم را ببينم و از خداوند براي او بهشت را مسألت كنم در حالي كه از دينار و درهم نسبت به او بخل مي ورزم، پس چون روز قيامت شود، به من بگويند: اگر بهشت از آن تو بود هر آينه هر چه بيشتر بخل مي ورزيدي...»

اين حديث شريف از ميزان توجه امام عليه السلام نسبت به مسأله نيكي و احسان و تشويق بر آنها حكايت مي كند.

5- امام عليه السلام مي فرمايد: «من أطعم مؤمنا حتي يشبع، لم يدر أحد من خلق الله ما له من الأجر في الآخرة لا ملك مقرب، و لا نبي مرسل الا الله رب العالمين... و أضاف الامام قائلا: من موجبات المغفرة اطعام المسلم السغبان، ثم تلا قوله تعالي: «أو اطعام في يوم ذي مسغبة - يتيما ذا مقربة - أو مسكينا ذا متربة.» [5] . «هر كه مؤمني را اطعام كند به قدري كه سير شود، هيچ مخلوقي اجر و پاداش او را در آخرت نداند، نه ملك مقربي و نه پيامبر مرسلي جز خداوند پروردگار جهانيان... اضافه كرد و فرمود: از جمله موجبات آمرزش، غذا دادن به مسلمان گرسنه است. و سپس اين آيه شريفه را تلاوت كرد: «و يا خورانيدن طعام در روز گرسنگي، يتيمي را كه خويشاوند است، و يا

درمانده اي را كه نيازمند مي باشد.»

در اين حديث شريف دعوت به اطعام گرسنه و رفع گرسنگي از اوست، براستي كه اسلام خلق را بر اين مطلب وادار كرده و آن را يك ضرورت قطعي اسلامي دانسته كه انسان مسلمان از آن مؤاخذه مي شود و مخصوصا اگر فقيري نياز مبرم به خوراك داشته باشد مورد بازخواست قرار مي گيرد.

6- امام عليه السلام فرمود: «من قضي لأخيه حاجة قضي الله مائة حاجة، و من نفس عن أخيه كربة نفس الله عنه كربه يوم القيامة، بالغا ما بلغت، و من اعانه علي ظالم له، اعانه الله علي اجازة الصراط عند دحض الاقدام، و من سعي له في حاجة حتي قضاها له فسر بقضائها، كان كادخال السرور علي رسول الله (ص) و من سقاه من ظمأ، سقاه الله من الرحيق المختوم، و من أطعمه من جوع أطعمه الله من ثمار الجنة، و من كساه من عري، كساه الله من استبرق و حرير، و من كساه من غير عري لم يزل في ضمان الله ما دام علي المكسي من الثوب سلك، و من كفاه ما أهمه أخدمه الله من الولدان، و من حمله علي راحلة بعثه الله يوم القيامة علي ناقة من نوق الجنة يباهي به الملائكة، و من كفنه عند موته كساه الله يوم ولدته أمه الي يوم يموت، و من زوجه زوجة يأنس بها، و يسكن اليها آنسه الله في قبره بصورة أحب أهله اليه، و من عاده في مرضه حفته الملائكة تدعو له حتي ينصرف، و تقول: طبت، و طابت لك الجنة... والله لقضاء حاجته أحب الي الله من صيام شهرين متتابعين باعتكافهما في الشهر الحرام...» [6] .

«هر كه براي برادر مؤمنش حاجتي را بر آورد، خداوند صد حاجت او را بر آورده سازد و هر كس غمي را از برادرش برطرف كند، خداوند روز قيامت غم او را به هر مقدار كه باشد برطرف گرداند، و هر كه در برابر ستمگري به برادر مؤمنش كمك كند خداوند او را در موقعي كه قدمها مي لرزد بر عبور از صراط ياري كند و هر كه در راه حاجت برادرش بكوشد تا آن را بر آورد و او به خاطر بر آورده شدن حاجتش شادمان گردد، گويي كه قلب رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را شادمان كرده است، و هر كه برادرش را به وقت تشنگي سيراب كند، خداوند او را از آب كوثر سيراب كند و هر كه او را به وقت گرسنگي سير كند خداوند او را از ميوه هاي بهشت بخوراند و هر كس او را در وقت برهنگي بپوشاند، خداوند او را از استبرق و حرير بپوشاند و هر كس ديگري را در وقت غير برهنگي بپوشاند، همواره در پناه خدا باشد تا وقتي كه تاري از آن جامه باقي است و هر كه مشكل برادر مؤمنش را بر آورد، خداوند از غلمان بهشتي خدمتگزاري براي او بگمارد، و هر كس او را به مركبي سوار كند، خداوند در روز قيامت او را بر شتري از شتران بهشتي سوار كند در حالي كه به فرشتگان مباهات نمايد و هر كه مؤمني را پس از مرگش دفن كند، خداوند او را از روز تولد تا مردنش بپوشاند و هر كه زني را به همسري او در آورد كه

انيس يكديگر باشند خداوند انيسي در قبر به صورت محبوبترين فرد خانواده اش براي او فراهم آورد و هر كه به وقت بيماري، عيادتش كند، فرشتگان او را احاطه كرده و براي او دعا كنند تا وقتي كه بر مي گردد؛ فرشتگان مي گويند؛ خوشا به حال تو و بهشت گوارايت باد... به خدا سوگند كه برآوردن حاجت برادر مؤمن، محبوبتر است نزد خدا از دو ماه پياپي روزه داري با اعتكاف، آن هم در ماههاي حرام.»

براستي اين تعليمات ارزنده اي را كه امام سجاد عليه السلام بيان كرده از سلسله نصايحي مي باشد كه باعث تعهد و توجه متقابل مسلمين و گسترش محبت و دلسوزي در بين آنهاست.

7- امام عليه السلام مي فرمايد: «يحشر الناس يوم القيامة أعري ما يكون، و أجوع ما يكون، و اعطش ما يكون، فمن كسي مؤمنا في دار الدنيا كساه الله من حلل الجنة، و من أطعم مؤمنا في دار الدنيا أطعمه الله من ثمار الجنة، و من سقي مؤمنا في دار الدنيا شربة، سقاه الله من الرحيق المختوم...» [7] . «روز قيامت مردم به برهنه ترين و گرسنه ترين و تشنه ترين حالت ممكن محشور گردند پس هر كس در سراي دنيا مؤمني را بپوشاند خداوند او را از لباسهاي فاخر بهشتي بپوشاند و هر كه در دار دنيا مؤمني را اطعام كند خداوند او را از ميوه هاي بهشتي بخوراند و هر كه مؤمني را در سراي دنيا با شربتي آب سيراب كند، خداوند او را از آب كوثر سيراب گرداند.»

براستي كه اسلام نهايت پافشاري را براي از بين بردن فقر و درماندگي و رفع نياز از اجتماع اسلامي دارد و پاداش بسياري را در سراي

آخرت براي كساني تضمين كرده است كه به كمك و احسان برادر مؤمنش اقدام كند.

8- امام عليه السلام مي فرمايد: «من أطعم مؤمنا من جوع أطعمه الله من ثمار الجنة، و من سقي مؤمنا عن ظمأ سقاه الله من الرحيق المختوم، و أيما مؤمن كسي مؤمنا من عري، لم يزل في ستر الله و حفظه ما بقيت منه خرقه...» [8] . «هر كس برادر مؤمنش را در وقت گرسنگي اطعام كند، خداوند از ميوه بهشت به او بخوراند و هر كس مؤمن تشنه اي را سيراب كند، خداوند او را از آب كوثر سيراب گرداند و هر مؤمني كه مؤمن برهنه اي را بپوشاند همواره در پوشش و حفظ خداي تعالي است تا وقتي كه پاره اي از آن لباس باقي است.» براستي اين اصولي را كه امام عليه السلام بيان فرموده است جوهره و واقعيت اسلام را تجسم مي بخشد و اگر مسلمانان آن را در زندگيشان به كار برند به يقين سر آمد امتها و ملتها خواهند شد.

پي نوشت ها:

[1] تفسير برهان: 1 / 44.

[2] عقاب الاعمال: ص 30.

[3] محاسن برقي: 1 / 97.

[4] مصادقة الاخوان: 34، سير اعلام النبلاء: 4 / 239، تهذيب الكلام: 7 / ق 2 فتوگرافي ص 338.

[5] سوره بلد / 17 - 15.

[6] ثواب الاعمال: ص 81.

[7] امام زين العابدين: ص 194.

[8] المؤمن: ص 19 تأليف حسين بن سعيد اهوازي از كتب خطي كتابخانه آقاي حكيم به شماره 196 كه مدرسه امام مهدي (عج) در سال 1404 ه با كتاب التمحيص شيخ ابوعلي محمد بن همام اسكافي متوفاي سال 336 به تحقيق و نشر آن

اقدام فرموده است، اين حديث به شماره 159 در صفحه 63 آن آمده است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

مشتركات اديان

مردي از امام سجاد عليه السلام از اموري كه در تمام اديان آسماني بوده است پرسيد، امام عليه السلام فرمود: «قول الحق، و الحكم بالعدل، و الوفاء بالعهد...» [1] . «گفتن حرف حق، قضاوت به عدل و داد و وفاي به عهد.» اديان آسماني در اين موارد سه گانه كه مايه حيات اجتماعي است مشترك مي باشند و اينها شعار تمام انبيا و مرسلين بوده است.

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 109.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

موسي و عابد

امام عليه السلام داستان موسي (ع) را با عابدي براي اصحابش نقل كرده و فرمود:

«مر موسي برجل رافع يده الي السماء يدعو الله تعالي فغاب سبعة أيام، ثم رجع اليه فرآه رافعا يده الي السماء، فقال موسي: يا رب هذا عبدك رافع يده اليك يسألك المغفرة منذ سبعة أيام لا تستجيب له؟ فأوحي الله اليه: يا موسي لو دعاني حتي تسقط يداه، و ينقطع لسانه ما استجبت له، حتي يأتيني من الباب الذي أمرته به.» [1] . «حضرت موسي (ع) به مردي گذر كرد كه دستش را به طرف آسمان دراز كرده و در پيشگاه خدا دعا مي كرد، هفت روز گذشت سپس دوباره برگشت، ديد آن مرد دستش همچنان به طرف آسمان بلند است، حضرت موسي (ع) عرض كرد پروردگارا! اين بنده تو دستش را به سوي تو دراز كرد و از تو هفت روز است كه در خواست آمرزش دارد و تو دعاي او را مستجاب نمي كني؟ خداوند به موسي (ع) وحي كرد: اي موسي! اگر اين بنده به

قدري مرا بخواند كه هر دو دستش قطع شود و زبانش از كار بماند دعايش را مستجاب نخواهم كرد تا اين كه از آن دري كه ما به او دستور داده ايم، بيايد.» اما اين حديث، هر انساني را كه روي عبادت به سوي خدا آورده، دعوت مي كند بر اين كه در طاعت خدا از راههايي كه خداوند تعيين كرده برود و در راه و رفتارش از آن راهها منحرف نشود.

پي نوشت ها:

[1] امام زين العابدين: ص 202.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

مناجاتهاي پانزده گانه

از جمله مؤلفات ارزنده امام زين العابدين عليه السلام، مناجتهاي پانزده گانه است كه از سرمايه هاي معنوي جهان اسلام است؛ امام عليه السلام بسياري از قضايا و مسائل رواني را بدان وسيله چاره جويي كرده، همچنان كه افقهاي روشني براي ارتباط با خداي تعالي به روي جهانيان گشوده است؛ زيرا كه آن حضرت با قلبي لبريز از اميد و آرزو با خدا راز و نياز مي كند و با اظهار ذلت و خشوع مي نالد و در برابر عظمت آفريدگار محو مي شود و همچون مخلصان و تائبان به رحمت او اميدوار گشته و روي دل و تمام مشاعرش را متوجه او مي سازد؛ جز او كسي را نمي بيند؛ در درگاه جلالش با خواري و ذلت و شكستگي ايستاده و با او راز و نياز مي كند، چشم اميد به عفو و بخشش او دارد و از پيشگاه او طلب آمرزش مي كند. مناجات امام عليه السلام دلهاي پرهيزگاران و شايستگان از شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام را فراگرفته و آنان

به وسيله اين مناجاتها در دل شبهاي تار و در اماكن مقدسه با خداي تعالي راز و نياز مي كنند و از پيشگاه او آرزو مي كنند تا ايشان را نيز مشمول عنايت و الطاف خويش قرار دهد.

نسبت اين مناجاتها به امام زين العابدين عليه السلام مشهور است و علامه مجلسي آنها را در كتاب بحارالانوار خود آورده است و دانشمنداني كه ملحقات صحيفه سجاديه را تدوين كرده اند اين مناجاتها را در زمره فصلهاي آن آورده اند، همچنين مرحوم حاج شيخ عباس قمي در كتاب مفاتيح الجنان آنها را نقل كرده است و دانشمندان با اهميت زيادي بدانها نگريسته اند و به بعضي از زبانها ترجمه شده؛ از جمله به زبان فارسي توسط سرتيپ رشديه برگردانده شده و در تهران به چاپ رسيده است، و با خطوط تاريخي زراندود و تزييني نگارش يافته كه از ذخاير خطوط عربي به شمار مي آيد و در بخش گنجينه هاي خطي كتابخانه هاي جهان اسلام نگهداري مي شود و از جمله يك نسخه قديمي آن با خط زيبايي در كتابخانه امام اميرالمؤمنين عليه السلام به شماره مسلسل 2098 موجود است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

ملحقات صحيفه سجاديه

صحيفه سجاديه اي را كه از امام ابوجعفر عليه السلام و برادرش شهيد بزرگوار زيد بن علي عليه السلام نقل كرده اند مشتمل بر پنجاه و سه دعاست و تمام صحيفه را شامل نيست زيرا بعضي از ادعيه - بطوري كه در مقدمه آن آمده است - افتاده است و دانشمندان در مورد ديگر دعاهاي صحيفه كاوش كرده و به جمعي از ادعيه دست يافته اند و آنها را به

صحيفه سجاديه ضميمه كرده اند كه در ذيل اسامي اين بخش ملحقات با نام نويسندگان آنها آمده است:

صحيفه اول - محدث مشهور شيخ حر عاملي صاحب وسائل الشيعه متوفاي سال 1104 ه، آن را جمع آوري كرده و از اصول مورد اعتماد خود استخراج نموده است و در آخر آن چنين مي نويسد: «اين بنده محمد بن حسن بن علي بن محمد حر عاملي - خداوند از او در گذرد - مي گويد: اين است آن مقداري كه از دعاهاي صحيفه كامله به دست اين جانب رسيده است.» [1] و اين صحيفه مشتمل بر شصت و سه دعا مي باشد.

صحيفه دوم - از فاضل عبدالله بن ميرزا عيسي بن محمد بن صالح اصفهاني معروف به افندي مؤلف كتاب رياض العلماء كه آنچه از نظر شيخ حر عاملي به دور مانده بود جمع آوري و بدان افزوده است و به صورت چاپ سنگي به طبع رسيده است. [2] .

صحيفه سوم - از ميرزا حسين نوري كه آنچه از نظر ميرزا عبدالله - گرد آورنده صحيفه دوم - به دور مانده بوده است وي درهفتاد و هفت دعا جمع آوري كرده و اينها در ساير صحيفه ها ذكر نشده است. [3] . صحيفه چهارم - از محقق بزرگ سيد محسن عاملي كه اضافاتي نسبت به صحيفه هاي قبلي دارد و مجموع دعاهاي آن به يك صد و هشتاد و دو دعا مي رسد كه پنجاه و دو مورد را منحصرا او نقل كرده است. [4] .

صحيفه پنجم - كه شيخ محمد صالح بن ميرزا فضل الله مازندراني حائري آن را جمع آوري كرده است. [5] .

پي نوشت ها:

[1]

الذريعه في تصانيف الشيعه: 15 / 18، روضات الجنات: 7 / 97.

[2] اعيان الشيعه: 4 / ق 1 / 500.

[3] الذريعه: 15 / 19.

[4] الذريعه: 15 / 19.

[5] الذريعه: 15 / 19.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات تائبين

اين مناجات معروف به «مناجات تائبين» است كه امام عليه السلام در اين مناجات روي دل را جهت در خواست رحمت و آمرزش به درگاه خداي تعالي نموده است، به اين شرح:

«الهي البستني الخطايا ثوب مذلتي، و جللني التباعد منك لباس مسكنتي، و امات قلبي عظيم جنايتي، فاحيه بتوبة منك يا املي و بغيتي، و يا سؤلي و منيتي، فو عزتك ما اجد لذنوبي سواك غافرا، و لا اري لكسري غيرك جابرا، و قد خضعت بالانابة اليك و عنوت بالاستكانة لديك، فان طردتني من بابك فبمن الوذ؟ و ان رددتني عن جنابك فبمن اعوذ؟ فوا اسفاه من خجلتي و افتضاحي، و والهفاه من سوء عملي و اجتراحي.

أسألك يا غافر الذنب الكبير، و يا جابر العظم الكسير، ان تهب لي موبقات الجرائر، و تستر علي فاضحات السرائر، و لا تخلني في مشهد القيامة من برد عفوك و غفرك، و لا تعرني من جميل صفحك و سترك الهي ظلل علي ذنوبي غمام رحمتك، و ارسل علي عيوبي سحاب رافتك الهي هل يرجع العبد الابق الا الي مولاه؟ام هل يجيره من سخطه احد سواه؟ الهي ان كان الندم علي الذنب توبة، فاني و عزتك من النادمين، و ان كان الاستغفار من الخطيئة حطة، فاني لك من المستغفرين لك العتبي

حتي ترضي الهي بقدرتك علي تب علي، و بحلمك عني اعف عني، و بعلمك بي ارفق بي الهي انت الذي فتحت لعبادك بابا الي عفوك سميته التوبة، فقلت:

[توبوا الي الله توبة نصوحا]، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه؟ الهي ان كان قبح الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك الهي ما انا باول من عصاك، فتبت عليه، و تعرض بمعروفك فجدت عليه، يا مجيب المضطر، يا كاشف الضر، يا عظيم البر، يا عليما بما في السر، يا جميل الستر استشفعت بجودك و كرمك اليك، و توسلت بجنابك و ترحمك لديك، فاستجب دعآئي، و لا تخيب فيك رجآئي و تقبل توبتي و كفر خطيئتي، بمنك و رحمتك يا ارحم الراحمين.»

«خداوندا خطاهايم لباس خواري و ذلت بر من پوشانده و دوري از تو جامه درماندگي بر پيكرم افكنده و عظمت جنايتم مرا دل مرده ساخته است پس اي خداي مهربان به خاطر توبه و بازگشت به در خانه ات دلم را زنده گردان، اي مقصد و مقصود من و اي خواسته و آرزوي من، به عزت و جلالت سوگند كه جز تو بخشنده اي بر گناهانم سراغ ندارم و به غير تو كسي را نمي بينم كه در هم شكستگي مرا جبران نمايد، از اين رو من با آه و ناله، خاضعانه رو به درگاه تو آورده ام و به اميد بخشش با خواري و ذلت به سوي تو آمده ام، پس اگر تو مرا از در خانه ات براني به چه كسي رو آورم؟ و اگر تو دست رد به سينه من بزني پس به كه پناه ببرم؟ بنابراين آه از تأسف و حسرت و شرمساري و رسوايي

من! و واي از كردار زشت من!

اي بخشنده گناه بزرگ و اي ترميم كننده هر استخوان شكسته، از تو در خواست دارم كه گناهان خطرناك مرا ببخشي و زشتيهاي پنهاني مرا بپوشاني و در عرصه قيامت مرا از نسيم خوش عفو و بخششت محروم نگرداني و از گذشت نيكو و پرده پوشيت مرا نا اميد نسازي.

خدايا سايه ابر رحمت خويش را بر گناهانم بيفكن و ابر لطف و محبتت را بر عيبهايم بباران.

خدايا آيا بنده گريز پا جز به درگاه مولايش به جايي مي تواند بازگردد؟ و يا از خشم و غضب آقايش كسي جز او حمايتش مي كند؟ خداوندا اگر پشيماني از گناه همان توبه است، به عزت و جلالت سوگند كه من از جمله پشيمان شدگانم و اگر طلب آمرزش از خطا باعث محو شدن گناه است كه من از آمرزش طلبانم. الهي تو را سزاست كه ما را آن قدر عقوبت كني كه از ما راضي و خشنود گردي. خدايا به قدرتي كه بر من داري به عزتت سوگند كه توبه ام را بپذير و به حلم و بردباريت نسبت به من از گناهم در گذر و با علم و آگاهي كه بر احوالم داري نسبت به من مدارا كن. خدايا تو اي آن كه در عفو و بخششت را به روي بندگان باز گشوده و آن را در توبه ناميده اي و فرموده اي: «اي بندگان با توبه حقيقي به درگاه خدا بازآييد» بنابراين عذر آن كسي كه با وجود باز بودن، از ورود به اين درگه غفلت ورزد چه خواهد بود؟

خداوندا اگر گناهكاري از جانب اين بنده ات ناپسند است اما عفو

و گذشت از جانب تو زيباست.

خدايا من اولين بنده تو نيستم كه نافرماني تو را كرده و تو در گذشتي و خود را در معرض جود و كرمت قرار داده و تو بر او احسان كردي، اي فرياد رس درماندگان و اي برطرف كننده غم و رنج، اي كه احسانت بزرگ و اي كه از سر بندگان آگاهي اي كه گناهان را به نيكي پرده پوشي، جود و كرمت را به درگاهت واسطه آورده ام و به آستان تو توسل جسته ام و به آن مهرباني كه در تو سراغ دارم متوسل گشته ام تا دعايم را مستجاب كني و اميدم را به لطف خويش نا اميد نفرمايي و توبه ام را بپذيري و به رحمت و عنايت خويش از خطايم در گذري اي مهربانترين مهربانان...»

آنچه مسلم است و كمترين ترديدي نيست؛ امام زين العابدين عليه السلام در سراسر زندگيش يك چشم بر هم زدن بر خلاف دستور خدا عمل نكرده و هرگز مرتكب گناهي نشده است و در هدايت، پرهيزكاري و تقوايش در صف اول از اين امت بود و به وسيله اين مناجات و نظاير آن، تنها به اين منظور با خداي تعالي چنين راز و نياز مي كند تا اين امت را آگاهي دهد و به راه خير و صحيح راهنمايي كند و به توبه و انابه دعوت نمايد زيرا كه توبه انسان را از گناهان و جرايمي كه در زندگيش مرتكب شده است پاك مي كند و بديها و خطاهايش را مي زدايد و مشمول مغفرت و رضوان الهي مي گرداند.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني

حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات شاكين

اين مناجات معروف به «مناجات شاكين» است، كه امام عليه السلام در اين مناجات از نفس خود شكوه كرده و از خداوند به شرح ذيل درخواست اصلاح حال آن را دارد.

«الهي اليك اشكو نفسا بالسوء امارة و الي الخطيئة مبادرة، و بمعاصيك مولعة، و لسخطك متعرضة، تسلك بي مسالك المهالك، و تجعلني عندك اهون هالك، كثيرة العلل طويلة الأمل، ان مسها الشر تجزع، و ان مسها الخير تمنع، ميالة الي اللعب و اللهو مملوة بالغفلة و السهو، تسرع بي الي الحوبة، و تسوفني بالتوبة. الهي اشكو اليك عدوا يضلني، و شيطانا يغويني، قد ملأ بالوسواس صدري، و احاطت هواجسه بقلبي، يعاضد لي الهوي، و يزين لي حب الدنيا، و يحول بيني و بين الطاعة و الزلفي. الهي اليك اشكو قلبا قاسيا مع الوسواس متقلبا، و بالرين و الطبع متلبسا، و عينا عن البكآء من خوفك جامدة، و الي ما يسرها طامحة. الهي لا حول و لا قوة الا بقدرتك، و لا نجاة لي من مكاره الدنيا الا بعصمتك، فاسالك ببلاغة حكمتك، و نفاذ مشيتك، ان لا تجعلني لغير جودك متعرضا، و لا تصيرني للفتن غرضا، و كن لي علي الأعداء ناصرا، و علي المخازي و العيوب ساترا، و من البلآء واقيا و عن المعاصي عاصما، برافتك و رحمتك يا ارحم الراحمين». «خدايا از نفس خويش كه مرا به بديها وا مي دارد و به سوي هر خطايي مي شتابد و به نافرماني تو بسيار حريص است و مرا در معرض خشم تو در مي آورد و همواره به راه هلاكت مي كشاند، به پيشگاه تو شكايت مي كنم، و مرا در نزد تو خوارترين هلاك

شده قرار داده است؛ نفسي كه تعللش در طاعت و بندگي تو و آرزويش در دنيا بسيار است اگر شري به او رو آورد بي تابي مي كند و اگر خيري به او رسد، از احسان به ديگران مانع مي شود سخت به لهو و لعب متمايل و از غفلت و فراموشي آكنده است مرا بسرعت به سوي مهالك مي كشاند و توبه ام را به تأخير مي اندازد. خداوندا به درگاه تو از دشمني نفس خود شكايت دارم كه مرا گمراه مي سازد و نيز از شيطاني كه به راه باطل مي كشاند و سينه ام را از وسوسه ها مملو كرده و خيالپردازيهايش بر دلم احاطه نموده است؛ به هوا پرستيم كمك كرده و حب دنيا را برايم جلوه مي دهد و بين من و اطاعت و تقرب به تو جدايي مي افكند.

خدايا از دلي سخت كه با دست وسوسه دگرگون شده و زنگار خود سري و طمع در پوشيده و از چشمي كه از بيم عذاب تو اشك بريزد و به هر چه خوش آيد مي نگرد، به پيشگاهت شكايت دارم. الهي مرا قوت و نيرويي جز به وسيله قدرت تو نيست و راه نجاتي از ناگواريهاي دنيا جز به حفظ و نگهداري تو ندارم پس به حكمت بالغه و اراده نافذت درخواست دارم كه مرا جز به معرض جود و احسان خودت در نياوري و هدف تير بلا و آشوبم نگرداني و مرا بر دشمنان پيروز گرداني و بر رسوايي و عيبهايم پرده پوشي كني و مرا از بلاها نگهداري و از گناهان حفظ كني به رحمت و رأفت خودت اي بخشده ترين بخشايندگان...»

امام عليه السلام در اين مناجات درباره نفس آدمي و بيماريها

و اهداف نارواي او كه انسان را از ياد خدا بازمي دارد و در ورطه شر عظيم مي اندازد، سخن گفته است كه از جمله بيماريهاي خطرناك نفس موارد ذيل است:

الف- مبادرت بر خطاها و گناهان؛

ب- در معرض خشم و غضب خداي تعالي قرار گرفتن؛

ج- آرزوهاي طولاني كه انسان را از اطاعت و ياد خدا بازمي دارد؛

د- گرايش به لهو و لعب؛

ه- غفلت از ياد خدا؛

و- توبه را به تأخير انداختن و نشتافتن به سوي آن؛

ز- سنگدلي و دچار شدن دل به وسوسه و آكنده شدن قلب از طمع.

و اين بيماريهاست كه انسان را به انحرافات مي كشاند و او را آلت بي اراده اي در دست شيطان رجيم قرار مي دهد. خداوند ما را از اين حالت نگهدارد!

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

محمد بن مسلم زهري

زهري (متوفي 124 ه_) يكي از فقهاء و محدثان بزرگ تابعي در مدينه بود و ده تن از صحابه را درك كرده بود و علوم فقهاي هفتگانه اهل سنت را در حفظ داشت. و اهل سنت بيش از حد او را ستوده اند. [1] .

او كه شيفته عظمت علمي و تقوائي امام سجاد عليه السلام بود، درباره آن حضرت گفته است:«ما رأيت أحدا أفقه من زين العابدين» [2] . «كسي را داناتر از زين العابدين نديدم». «ما رأيت قرشيا أفضل من علي بن الحسين» [3] . «هيچ شخصيت قرشي را برتر از علي بن حسين نديدم».

پي نوشت ها:

[1] شذرات الذهب، ج 1، ص 162 - الوافي بالوفيات، ج 5، ص 24 - ريحانة الأدب، ج

2، ص 398.

[2] شذرات، ج 1، ص 105.

[3] حياة الحيوان، ج 1، ص 127.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

مالك بن أنس

«لم يكن في أهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله مثل علي بن الحسين» [1] .

«علي بن حسين در ميان اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله بي نظير بود».

«بلغني أن علي بن الحسين كان يصلي في اليوم و الليلة ألف ركعة الي أن مات و كان يسمي زين العابدين لعبادته» [2] . «به من خبر رسيده كه علي بن حسين عليه السلام تا زنده بود در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و به خاطر كثرت عبادتش او را «زين العابدين» نام نهادند».

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269.

[2] شذرات الذهب، ج 1، ص 105.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

محمد بن سعد كاتب الواقدي

صاحب تأليفات از جمله «الطبقات الكبير» است، او (متوفي 206 ه) مي گويد: «كان زين العابدين ثقة، مأنونا كثير الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و آله عالما و لم يكن في أهل البيت مثله [1] كان ثقة، مأمونا كثير الحديث، رفيعا» [2] . «علي بن حسين زين العابدين، موثق و امين و حديث از رسول خدا صلي الله عليه و آله بسيار روايت كرده است عالم بود و در ميان اهل بيت نظير نداشت. موثق و مطمئن و كثير الحديث و بلند مرتبه بود».

پي نوشت ها:

[1] حياة الحيوان، ج 1، ص 127.

[2] منهاج السنة، ج 2، ص 123.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

محمد بن اسحاق

«كان ناس من أهل المدينة يعيشون لا يدرون من أين كان معاشهم فلما مات علي بن الحسين عليه السلام فقدوا ما كانوا يؤتون به من الليل [1] .

«عده اي از مردم مدينه زندگي مي كردند ولي نمي دانستند زندگيشان از كجا مي گذرد. چون حضرت سجاد فوت كرد آنچه شبانگاهان بدانان مي رسيد قطع شد».

پي نوشت ها:

[1] همان مدرك.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

مدينه در محاصره دشمن

سعيد بن مسيب - كه يكي از اصحاب و ياران امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام است - حكايت كند: در آن هنگامي كه دشمن به شهر مدينه طيبه حمله و هجوم آورد و تمام اموال و ثروت مسلمان ها را چپاول كرده و به غارت بردند، مدّت سه شبانه روز اطراف مسجد النّبي صلّي اللّه عليه و آله در محاصره دشمن قرار گرفت.

و در طي اين مدّت، ما به همراه امام سجّاد عليه السّلام بر سر قبر مطهّر حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله مي آمديم؛ و زيارت مي كرديم و نماز مي خوانديم، ولي هرگز دشمن متوجّه ما نمي شد و ما را نمي ديد. و هنگامي كه كنار قبر مطهّر مي رسيديم، حضرت سجّاد عليه السّلام سخناني را با قبر مطرح و زمزمه مي نمود كه ما متوجّه آن سخنان نمي شديم.

در يكي از همين روزها در حالتي كه مشغول زيارت قبر مطهّر بوديم و حضرت نيز با قبر مطهّر و مقدّس جدّش سخن مي گفت، ناگاه مردي اسب سوار را ديديم، در حالتي كه لباس سبز پوشيده بود و سلاحي در دست داشت، بر ما وارد

شد.

و چون هر يك از نيروي دشمن مي خواست به قبر شريف جسارتي كند، آن اسب سوار با سلاح خود به آن شخص مهاجم اشاره مي نمود و بدون آن كه آسيبي به او برسد، در دم به هلاكت مي رسيد. و پس از آن كه مدّت قتل و غارت پايان يافت و دشمنان از شهر مدينه طيبه بيرون رفتند، امام سجّاد حضرت زين العابدين عليه السّلام تمامي زيور آلات زنان بني هاشم را جمع آوري نمود؛ و خواست كه آن هدايا را به رسم تشكّر و قدرداني، تقديم آن اسب سوار سبزپوش نمايد؛ ليكن او خطاب به امام زين العابدين عليه السّلام كرد و اظهار داشت:

يابن رسول اللّه! من يكي از ملائكه الهي هستم كه چون دشمن به شهر مدينه طيبه و همچنين به اهالي آن حمله كرد، از خداوند متعال اجازه خواستم تا حامي و پشتيبان شما باشم. [1] .

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 45، ص 131، ح 21، مناقب ابن شهر آشوب: ج 3، ص 284.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

مصيبت من از يعقوب مهم تر بود

اسماعيل بن منصور - كه يكي از راويان حديث است - حكايت كند:

امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام پس از جريان دلخراش و دلسوز عاشورا بيش از حدّ بي تابي و گريه مي نمود. روزي يكي از دوستان حضرت اظهار داشت: يابن رسول اللّه! شما با اين وضعيت و حالتي كه داريد، خود را از بين مي بريد، آيا اين گريه و اندوه پايان نمي يابد؟

امام سجّاد عليه السّلام ضمن اين كه مشغول راز و نياز به

درگاه خداوند متعال بود، سر خود را بلند نمود و فرمود: واي به حال تو! چه خبر داري كه چه شده است، پيغمبر خدا، حضرت يعقوب در فراق فرزندش، حضرت يوسف عليه السّلام آن قدر گريه كرد و ناليد كه چشمان خود را از دست داد، با اين كه فقط فرزندش را گم كرده بود.

وليكن من خودم شاهد بودم كه پدرم را به همراه اصحابش چگونه و با چه وضعي به شهادت رساندند. و نيز اسماعيل گويد: امام سجّاد عليه السّلام بيشتر به فرزندان عقيل محبّت و علاقه نشان مي داد، وقتي علّت آن را جويا شدند؟ فرمود: وقتي آن ها را مي بينم ياد كربلاء و عاشورا مي كنم. [1] .

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسائل: ج 2، ص 466، ح 19، كامل الزيارات: ص 107، ح 2.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

محبت به اهل بيت تنها وسيله سعادت

ابن شهاب زُهري حكايت نمايد:

در جنگ بين مسلمانان و روميان، يكي از برادران ايماني من - كه به او علاقه بسياري داشتم - كشته شد و شهيد گشت؛ و من همواره افسوس مي خوردم كه چرا همراه او نبودم تا من هم با فداكاري، به فيض رفيع شهادت نائل آيم.

شبي در عالم خواب او را ديدم، به او گفتم: پروردگارت را چگونه يافتي؟ و با تو چه برخوردي داشته است؟ پاسخ داد: خداوند متعال، به جهت شركت من در جنگ و جهاد با دشمنان اسلام، گناهان مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار داد. همچنين به جهت محبّت و علاقه اي كه به حضرت رسول و اهل بيتش صلوات اللّه

عليهم داشتم، مورد شفاعت امام زمانم، حضرت علي بن الحسين، زين العابدين عليه السّلام قرار گرفتم؛ و در بهشت درجات عاليه اي، عطايم گرديد.

زُهري گويد: در همان خواب به او گفتم: من بيش از حدّ، افسوس مي خورم كه چرا همراه تو نبودم و شهادت شامل من نشده است؟! در پاسخ اظهار داشت: تو در پيشگاه خداوند متعال، مقامي عالي و والاتري خواهي داشت. سؤال كردم: چگونه و به چه سببي؟ من كه كار شايسته اي انجام نداده ام! در جواب گفت: تو در هر جمعه - حدّأقل - يك بار مولاي خود حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام را ملاقات و زيارت مي نمائي؛ همچنين جمال نورانيش را نگاه مي كني و بر محمّد و آل او صلوات مي فرستي، نيز احاديث و سخنان آن بزرگوار را براي ديگران نقل مي كني، و امر به معروف و نهي از منكر انجام مي دهي؛ خداوند متعال تو را از شرّ مخالفين و كينه توزان در پناه خود حفظ مي نمايد. در همين حال از خواب بيدار شدم، و با خود گفتم: اين ها همه خواب است و اعتباري ندارد و دو مرتبه خوابيدم و همان دوست و برادرم بخوابم آمد و از من پرسيد: آيا درباره آنچه با تو گفتم و تو را از آن آگاه ساختم، شكّ داري؟

و سپس افزود: مواظب باش كه به خود هيچ شكّ و شبهه اي راه ندهي و آنچه را كه شنيدي يقين و اطمينان داشته باش و اين راز را براي كسي بازگو و مطرح نكن؛ و براي يقين و اطمينان بيشتر، حضرت سجّاد عليه

السّلام نيز به آنچه با تو گفته ام خبر مي دهد و تو را از آن آگاه مي سازد. پس چون از خواب بيدار شدم و نماز صبح را به جا آوردم، شخصي نزد من آمد و گفت: من از طرف امام علي بن الحسين آمده ام، آن حضرت با تو كار دارد، زودتر نزد حضرت بيا.

به همين جهت، سريع بلند شدم و به سوي منزل سرور و مولايم رهسپار گشتم، همين كه در محضر مبارك آن امام همام عليه السّلام شرفياب شدم، فرمود: اي زُهري! ديشب در عالم خواب برادر ايماني تو به خوابت آمد و با تو چنين و چنان گفت - و تمام صحبت هاي آن دوست شهيد را برايم بازگو نمود - و سپس افزود: بدان آنچه را كه او به تو خبر داده است، صحّت دارد و بر آن گفته ها ايمان و اعتقاد كامل داشته باش. [1] .

پي نوشت ها:

[1] الثّاقب في المناقب: ص 362، ح 301.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

مناجات نيمه شب

طاوس يماني گفت:

يك شب در مسجدالحرام داخل حجر اسماعيل شدم، ديدم حضرت علي بن الحسين عليه السلام وارد شد، و به نماز ايستاد و خيلي نماز خواند، بعد به سجده رفت. چون آقا را درست نمي شناختم، با خودم گفتم: اين مرد صالحي است از خانداني نيك و بزرگوار، بايد به دعاي او گوش بدهم، ببينم چه مي گويد، و آن را ياد گيرم. نزديك رفتم گوش دادم، شنيدم در سجده مي فرمايد: عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك

اي خدا! بنده ي كوچكت به در خانه ي تو آمده.

اي خدا! مستمندت، مسكينت به در خانه ي تو آمده.

اي خدا! نيازمند و فقيرت به در خانه ي تو آمده.

اي خدا! سائل و فقير و تهي دستت به در خانه ات آمده است. [1] .

اي نور مبين امام سجاد

وي ماه جبين امام سجاد

از روز ازل بخون ما گشت

مهر تو عجين امام سجاد

افراشته اي لواي قرآن

بر قله ي دين امام سجاد

شد كعبه ي عشق خاك كويت

بر اهل يقين امام سجاد

چون شمع تن تو آب گرديد

از آتش كين امام سجاد

در خاك بقيع جسم پاكت

گرديد دفين امام سجاد [2] .

پي نوشت ها:

[1] الارشاد مترجم 2 / 144.

[2] شعله هاي سوزان 108.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

مقام رضا

الرضا بمكروه القضاء أرفع درجات اليقين [1] .

خشنودي از پيشامدهاي ناخوشايند، بلندترين درجه يقين است.

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

مقام رضا

الرضا بمكروه القضاء أرفع درجات اليقين [1] .

خشنودي از پيشامدهاي ناخوشايند، بلندترين درجه يقين است.

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 278.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

مبغوضيت گداي بخيل

ان الله ليبغض البخيل السائل المحلف.[1] .

به راستي كه خداوند، گداي بخيلي را كه سوگند مي خورد دشمن دارد.

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 282.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

معيار گزينش دوست

امام سجاد عليه السلام در توصيه به فرزندش امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

اي فرزندم! نيك بنگر كه با پنج گروه همراه و هم سخن و دوست نباشي: از دوستي با زشتكار بپرهيز، زيرا تو را به لقمه و كمتر از آن مي فروشد؛ از دوستي با بخيل برحذر باش، زيرا در نهايت تنگ دستي و نيازمندي تو را تنها مي گذارد و ياري ات نمي رساند. از دوستي و هم نشيني با دروغگو بپرهيز كه وي همچون سراب است؛ هدف هاي دست يافتني را دور مي نمايد و امور دست نيافتني را آسان و نزديك نشان مي دهد؛ از دوستي و هم نشيني با نادان برحذر باش، زيرا وي به قصد سود رساندن بر تو زيان مي زند و از هم نشيني و دوستي با آن كه از خويشانش بريده است، برحذر باش، زيرا در سه جاي قرآن، مورد لعن و نفرين الهي است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] تاريخ دمشق، ج 41، ص 409، و ج 54، ص 293.

منبع: امام سجاد از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما چاپ اول زمستان 1385.

مالك بن عطيه

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته [1] و نجاشي مي گويد: ابوالحسين مالك بن عطيه احمسي بجلي كوفي، ثقه بوده و از ابوعبدالله عليه السلام روايت كرده و داراي كتابي است كه جماعتي از او روايت مي كنند. [2] مالك به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد، عرض كرد: من مردي از قبيله بجيله هستم و در پيشگاه خداوند عزوجل اعتراف مي كنم كه شما صاحب اختيار و سروران منيد و بعضي از كساني كه مرا نمي شناسند از من مي پرسند و مي گويند: اين مرد از كدام قبيله

است؟ و من مي گويم: من مردي از نژاد عرب و از قبيله بجيله ام، آيا در اين گفتار مرتكب گناهي شده ام كه نگفته ام من غلام بني هاشمم؟ امام عليه السلام فرمود: خير، مگر در دل و ميل قلبي خود معتقد نيستي كه از دوستان مايي؟ عرض كردم: آري به خدا قسم، فرمود: هيچ اشكالي ندارد كه بگويي من از نژاد عربم، براستي كه تو در نسب از عربي. [3] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال نجاشي.

[3] معجم رجال الحديث: 14 / 178.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

محمد بن جبير

محمد بن جبير بن مطعم، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته است. [1] و او يكي از پنج تني است كه معتقد به امامت آن حضرت شدند [2] و ابن شهر آشوب او را از رجال اصحاب امام شمرده است. [3] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال كشي.

[3] مناقب ابن شهر آشوب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

محمد بن شهاب

محمد بن شهاب زهري، شيخ او را در رديف اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده و اضافه مي كند كه اين نسبت يك جهش است؛ [1] چون شيخ او را به جد اعلايش (شهاب) نسبت داده است، زيرا كه وي محمد بن مسلم بن عبيدالله بن عبدالله شهاب مي باشد. [2] و ما ناگزيريم توقف كوتاهي براي بحث و گفتگو درباره وي داشته باشيم.

ولادت زهري

زهري در سال 50 ه به دنيا آمده، اما اين كه بعضي گفته اند، او هم سن امام سجاد عليه السلام بوده، درست نيست زيرا كه امام عليه السلام سيزده سال از زهري بزرگتر بوده است. [3] .

دوران رشد

زهري در مدينه رشد علمي يافت، وي با امام عليه السلام ارتباط پيدا كرد و بسياري از علوم را از آن حضرت آموخت، همان گونه كه با ديگر فرزندان اصحاب پيامبر - صلي الله عليه و آله - نيز ارتباط داشت.

مقام علمي زهري

زهري چنان كه ابن حجر و ابن كثير مي گويند يكي از بزرگترين پيشاهنگان اسلام است. [4] ليث مي گويد: من عالمي از ابن شهاب جامعتر و داناتر نديده ام، چنان بود كه اگر سخن نوي از او در ترغيب مي شنيدم مي گفتم بهتر از اين نمي شود و اگر درباره انسان مطلبي مي گفت: مي گفتم كسي جز وي انسان را نشناخته و اگر درباره قرآن و سنت سخن مي گفت: سخنش به نحو جامع و كامل بود... ليث از زهري نقل كرده، مي گويد: هيچ كسي از مردمان، اين علم را چون من انتشار نداد و همانند من در اختيار مردم نگذاشت. [5] .

سخاوت زهري

محمد بن شهاب از بخشنده ترين مردم عرب بود، عمرو بن دينار مي گويد: من كسي را صريح اللهجه تر

از زهري در نقل حديث و بي اعتناتر به دينار و درهم از او نديدم، درهم و دينارها در نزد او به منزله سرگين شتر بود. [6] فايد بن اقرم در اين باره مي گويد:

زر ذا واثن علي الكريم محمد

و اذكر فواضله علي الأصحاب

و اذا يقال من الجواد بماله

قيل الجواد محمد بن شهاب

أهل المدائن يعرفون مكانه

و ربيع ناديه علي الاعراب

يشري وفاء جفانه و يمدها

بكسور انتاج و فتق لباب [7] .

- ديدار كن و ثناگوي شخص كريم - محمد بن شهاب - باش و امتيازات او را بر اصحاب ياد آور شو و هرگاه سخن از كسي كه به مال خود بذل و بخشش مي كند، در ميان آيد نام بخشنده، محمد بن شهاب برده شود مردم مداين مقام او را مي شناسند و بهار بذل و بخشش او بر اعراب روشن است جود و بخشندگيش تا آن جاست كه كاسه هاي غذا را آماده كرده و محتواي دانه ها را شكسته و مغز كرده براي مردم مي نهد.

رجاء بن حياة، زهري را به خاطر اسرافكاريش مورد سرزنش قرار داده و به او گفت: من اطمينان ندارم كه اين قوم - يعني بني اميه - اموالي را كه در اختيار دارند براي تو نگهدارند و تو بتواني در راه آرزوهايت صرف كني، زهري پس از شنيدن سخن وي وعده داد كه به اعتدال روي آورد و اسراف نورزد، بعدها رجاء بن حياة گذرش به منزل وي افتاد، سفره غذا گسترد در حالي كه مشتمل بر عسل و ديگر چيزها بود، رجاء گفت: اي ابوبكر اين چيست كه تو وعده دادي كه از

آن جدا باشي؟ زهري جواب داد، فرود آي و بفرما كه آدم سخاوتمند را آزمونها ادب نكند. يكي از شعرا همين معنا را به شرح زير سروده است:

له سحائب جود في أنامله

أمطارها الفضة البيضاء و الذهب

يقول في العسران أيسرت ثانية

أقصرت عن بعض ما أعطي و ما أهب

حتي اذا عاد أيام اليسار له

رأيت أمواله في الناس تنتهب [8] .

- وي ابرهاي جود و بخشش را در بند انگشتانش دارد، قطرات باران آنها سيم سفيد و زر است.

در تنگدستي او مي گويد: دوباره اگر در گشايش و رفاه باشم مقداري از بذل و بخششم را مي كاهم. تا اين كه چون روزگار گشايش او بازمي گردد، مي بينم كه اموالش در دست مردم قرار مي گيرد.

پيوستن به بني اميه

زهري با بني اميه ارتباط محكمي داشت و اموال زيادي را بر او ارزاني مي داشتند زيرا كه وي ملازم ركاب ايشان بوده و از ستمگريهاي آنان حمايت مي كرد، در يك نوبت هشام بن عبدالملك هشتاد هزار درهم وامي كه او داشت، پرداخت [9] و زماني به دمشق نزد عبدالملك رفت و او مقدمش را گرامي داشت و وامي كه داشت ادا كرد و از بيت المال مقرري براي او تعيين كرد [10] و از اين رو زهري نهايت صميميت و اخلاص را به ايشان پيدا كرد و از سر سخت ترين مدافعان آنان گرديد.

با امام زين العابدين

زهري از جمله شيفتگان امام زين العابدين عليه السلام بود، مورخان يك سلسله عبارات ارزشمندي را از وي نقل كرده اند كه بدان وسيله فضيلت و فزوني علم و فقاهت امام را ستوده است كه ما در بحثهاي سابق

بدانها اشاره كرديم.

غم زدايي امام از زهري

امام عليه السلام بارغمي را كه بر دل زهري نشسته بود، بر طرف كرد، مورخان نقل كرده اند، موقعي كه زهري كارگزار بني اميه، مردي را به گونه اي مجازات كرد كه در اثر عقوبت وي در گذشت، زهري درمانده و سرگردان از شهر بيرون رفت و وحشت زده به غاري پناه برد و چند سال در آن غار ماند، تا اين كه سالي امام زين العابدين عليه السلام عازم حج بيت الله الحرام شد، زهري به خدمت امام عليه السلام رسيد، امام فرمود:

«من از نا اميدي تو از رحمت خدا بيش از گناهي كه مرتكب شده اي بيمناكم هم اكنون ديه كاملي براي ورثه آن مرد بفرست و خودت نيز برو نزد زن و بچه ات و به امور دينيت بپرداز...»

زهري خوشحال شد و رو به آن حضرت كرد و گفت: «سرورم غم مرا برطرف كردي خداوند بهتر مي داند كه رسالت خود را در خانداني كه مي داند قرار دهد، و آن جا را ترك گفت و به نزد خانواده اش برگشت. [11] به اين ترتيب امام عليه السلام او را از غمي جانكاه نجات داد كه نزديك بود به زندگيش خاتمه دهد.

نامه امام به زهري

1- امام عليه السلام نامه ذيل را به زهري نوشت، نامه اي كه يكي از سندهاي افتخارآميز سياسي اسلام است و امام زهري را به خاطر ارتباطش با بني اميه و خدمت به ايشان مورد سرزنش قرار داده و او را از عذاب و عقاب خداوند بر حذر داشته است زيرا كه وي همواره ملازم ركاب ايشان بوده است، اينك اصل نامه:

«كفانا الله و اياك من الفتن، و

رحمك من النار، فقد أصبحت بحال ينبغي لمن عرفك بها أن يرحمك، فقد أثقلتك نعم الله بما أصح من بدنك، و أطال من عمرك، و قامت عليك حجج الله بما حملك من كتابك، و فقهك فيه من دينك، و عرفك من سنة نبيه محمد (ص)، فرض لك في كل نعمة أنعم بها عليك و في كل حجة احتج بها عليك الفرض، فما قضي الا ابتلي شكرك في ذلك، و أبدي فيه فضله عليك، فقال: «لئن شكرتم لأزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد» [12] .

«خداوند، ما و تو را از فتنه ها نگه دارد، و به تو از عذاب دوزخ رحم كند،تو امروز در وضعي قرار داري كه هر كه تو را به آن حال بيند، سزاست كه برايت درخواست ترحم كند، براستي كه بار نعمتهاي الهي كه به تو تني سالم و عمري دراز داده، بر دوش تو سنگيني مي كند، حجتهاي خدا كه علم قرآن داري و تو را از دين خود آگاه و فقيه گردانيده و به سنت پيامبرش محمد - صلي الله عليه و آله - آشنايت ساخته، بر تو داده و هر حجتي كه در برابرت نهاده وظيفه اي بر عهده تو مقرر داشته و هدفي ندارد جز آن كه سپاسگزار تو را بيازمايد و فضل خود را بر تو آشكار سازد و فرموده است: «اگر شكر نعمت گوييد نعمتهايم را بر شما افزون كنم و اگر ناسپاسي كنيد، البته عذابم سخت و دشوار است.»

«فانظر أي رجل تكون غدا اذا وقفت بين يدي الله فسألك عن نعمه عليك كيف رعيتها؟ و عن حججه عليك كيف قضيتها؟ و لا تحسبن الله قابلا

منك بالتعذير و لا راضيا منك بالتقصير، هيهات هيهات ليس كذلك أخذ علي العلماء في كتابه اذ قال «لتبيننه للناس و لا تكتمونه» [13] و اعلم أن أدني ما كتمت، و اخف ما احتملت ان آنست وحشة الظالم، و سهلت له طريق الغي بدنوك منه حين دنوت، و اجابتك له حين دعيت، فما أخوفني أن تكون تبوء باثمك غدا مع الخونة، و أن تسأل عما أخذت باعانتك علي ظلم الظلمة، انك أخذت ما ليس لك ممن أعطاك، و دنوت ممن لم يرد علي أحد حقا، و لم ترد باطلا حين أدناك، و أحببت من جاد الله، أو ليس بدعائه اياك حين دعاك، جعلوك قطبا أداروا بك رحي مظالمهم، و جسرا يعبرون عليك الي بلاياهم، و سلما الي ضلالتهم، داعيا الي غيهم، سالكا سبيلهم، يدخلون بك الشك علي العلماء، و يقتادون بك قلوب الجهال اليهم، فلم يبلغ أخص وزرائهم و لا أقوي أعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم، و اختلاف الخاصة و العامة أليهم. فما أقل ما أعطوك في قدر ما أخذوا منك، و ما أيسر ما عمروا لك، فكيف ما خربوا عليك؟ فانظر لنفسك، فانه لا ينظر لها غيرك، و حاسبها حساب رجل مسؤول.»

«توجه كن فرداي قيامت وقتي كه در پيشگاه خدا بايستي چگونه مردي باشي؟ آن روزي كه خداوند از تو بازخواست كند نعمتهاي مرا چگونه رعايت كردي؟ و درباره حجتهاي من چگونه قضاوت نمودي؟ گمان مبر كه خدا از تو عذري را بپذيرد و به تقصير تو راضي باشد، هيهات هيهات چنين نيست خداوند دانشمندان را در قرآن مسؤول دانسته و مي فرمايد: «بايد آن را براي مردم بيان كنيد و

پوشيده نداريد،» و بدان، كمترين كتمان حق و سبكترين وظيفه اي كه بر عهده داري آن است كه به وحشت ظالم انس گرفته و با نزديك شدن به او و اجابت دعوتش راه گمراهي را براي او هموار كرده اي، پس چه قدر بيم دارم كه فرداي قيامت به همراه خائنان گرفتار گناه خود باشي و از اين كه هر چه به دست آوري به خاطر ياري ستمگران از آن بازخواست شوي، زيرا تو مالي را از كسي گرفته اي كه از آن تو نيست و به كسي نزديك شده اي كه او به كسي حقش را رد نكرده و تو با تقرب به او هيچ باطلي را رد نكردي، تو با كسي دوستي كرده اي كه با خدا در جنگ است، آيا چنين نيست كه تو را دعوت كردند و تو را محور ستمگري خود ساختند و پلي قرار دادند تا از آن براي عبور به بلاياي خود استفاده كنند و تو را نردبان گمراهي خود ساخته و به راه خود رفتند، تو را درباره علما به شك انداختند و به وسيله تو دل نادانان را به خود جلب كردند و وزيران ويژه نيرومندترين يارانشان به اندازه تو بر فساد آنان سرپوش ننهادند و دل خاص و عام را به سوي ايشان جلب نكردند، و چه بسيار مزد ناچيزي در برابر آنچه از تو گرفتند به تو دادند و چه اندك است آنچه براي تو آباد كردند و چگونه باعث خرابي تو شدند پس مراقب خودت باش كه ديگري مراقب تو نباشد و همچون فرد مسؤولي باش كه بايد خود به حساب خودت برسي.»

«و انظر كيف شكرك لمن

غذاك بنعمه صغيرا و كبيرا، فما أخوفني أن تكون كما قال الله في كتابه: [فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب يأخذون عرض هذا الأدني و يقولون: سيغفر لنا] [14] انك لست في دار مقام، أنت في دار قد آذنت برحيل، فما بقاء المرء بعد قرنائه طوبي لمن كان في الدنيا علي وجل، يا بؤس لمن يموت و تبقي ذنوبه من بعده.»

«و ببين چگونه قدرداني مي كني از كسي كه تو را غذا داده و از نعمت علم خود -چه خرد چه كلان - به تو آموخته، براستي كه مي ترسم تو از آن كساني باشي كه خداوند در كتاب خود فرموده است: [به جاي آنان جانشيناني ماندند كه كتاب را به ارث بردند و به دنبال كالاي پست دنيا رفتند و مي گويند بزودي ما را بيامرزد،] براستي كه تو در اين خانه ماندگار نيستي بلكه در خانه اي هستي كه بانگ كوچ در داده اند آيا مرد پس از مرگ همسالانش چه قدر زندگي مي كند؟ خوشا به حال كسي كه در دنيا از عذاب خدا بيمناك باشد و بدا به حال كسي كه بميرد و گناهانش پس از او بمانند.» «احذر فقد نبئت، و بادر فقد أجلت، انك تعامل من لا يجهل، و ان الذي يحفظ عليك لا يغفل، تجهز فقد دنا منك سفر بعيد، و دار ذنبك فقد دخله سقم شديد، و لا تحسب أني أردت توبيخك و تعنيفك، و تعييرك، لكني أردت أن ينعش الله ما قد فات من رأيك، و يرد اليك ما عزب من دينك، و ذكرت قول الله تعالي في كتابه: [«و ذكر فان الذكري تنفع المؤمنين» [15] .

«زنهار كه آگاه شدي،

بشتاب كه موعد مقرر داري، راستي تو با كسي معامله داري كه نا آگاه نيست و آن كه نگهبان توست غفلت ندارد، آماده باش كه سفر دوري در پيش داري و گناهت را معالجه كن كه بيماري دشواري بر تو وارد شده و گمان مكن كه منظور من توبيخ و سرزنش و سركوفت توست بلكه مي خواهم خداوند دل از دست رفته ات را زنده كند و آن چه از دينت از كف داده اي به تو بازگرداند، و تو را به ياد سخن خدا در كتابش مي اندازم: [يادآوري كن كه يادآوري مؤمنان را سود بخشد.]»

«أغفلت ذكر من مضي من أسنانك و أقرانك و بقيت بعدهم كقرن أعضب انظر هل ابتلوا بمثل ما ابتليت، أم هل وقعوا في مثل ما وقعت فيه، أم هل تراهم ذكرت خيرا علموه، و علمت شيئا جهلوه، بل حظيت بما حل من حالك في صدور العامة، و كلفهم بك اذ صاروا يقتدون برأيك، و يعملون بأمرك، ان احللت أحلوا، و ان حرمت حرموا، و ليس عندك و لكن أظهرهم عليك رغبتهم في ما لديك ذهاب علمائهم، و غلبة الجهل عليك و عليهم، وحب الرئاسة و طلب الدنيا منك، و منهم، أما تري ما أنت فيه من الجهل و الغرة و ما الناس فيه من البلاء و الفتنة قد ابتليتهم و فتنتهم بالشغل عن مكاسبهم مما رأوا، فتاقت نفوسهم الي أن يبلغوا من العلم ما بلغت، أو يدركوا به مثل الذي أدركت، فوقعوا منك في بحر لا يدرك عمقه، و في بلاء لا يقدر قدره، فالله لنا و لك و هو المستعان.»

«تو از ياد همسن و همگنانت كه در گذشتند غافل مانده اي

و پس از ايشان چون شاخ شكسته به جا ماندي، بنگر كه آيا آنان چون تو گرفتار شدند و آيا در اين پرتگاه تو افتادند؟ يا ببين كه اگر كار خيري داشتند و نيكي كردند و چيزي كه آنان ندانستند تو آموختي و عمل كردي، بلكه تفاوت همين است كه در دل عوام جا گرفتي و آنها به اطراف تو جمع شدند و از نظر تو پيروي كردند و به دستور تو عمل كردند، اگر تو چيزي را حلال دانستي حلال شمردند و اگر حرام دانستي حرام شمردند و تو چنين حقي نداري ولي رغبت آنان به تو، ترا به آنان مسلطت كرده و همچنين از دست رفتن دانشمندان آنان و غلبه جهل بر تو و بر ايشان، و حب رياست و دنيا طلبي تو و آنان، تو نمي فهمي كه خود در ناداني و فريب گرفتاري و مردم در بلا و فتنه، تو آنان را گرفتار كردي و در فتنه افكندي و از كار و زندگي بازداشتي از اين كه تو را در اين مقام ديده و شيفته شدند تا به آن مقام علمي برسند كه تو رسيده اي يا آن را كسب كنند كه تو كسب كرده اي و از جانب تو به دريايي افتادند كه بي انتهاست و در بلايي بي حساب گرفتار آمدند، خداوند به داد ما و تو برسد كه او يار و ياورست.»

«أما بعد، فأعرض عن كل ما أنت فيه حتي تلحق بالصالحين الذين دفنوا في اسمالهم لا صقة بطونهم بظهورهم ليس بينهم و بين الله حجاب، و لا تفتنهم الدنيا، و لا يفتنون بها، رغبوا فطلبوا فما لبثوا أن لحقوا فاذا كانت

الدنيا تبلغ من مثلك هذا المبلغ مع كبر سنك «و رسوخ علمك و حضور أصلك فكيف سلم الحدث في سنه، الجاهل في علمه، المأفون في رأيه و المدخول في عقله انا لله و انا اليه راجعون، علي من المقول؟ و عند من المستعتب؟ نشكو الي الله بثنا، و ما نري فيك، و نحتسب عند الله مصيبتنا بك.»

«باري از روشي كه داري خودداري كن تا به آن شايستگاني بپيوندي كه در جامه هاي كهنه خود در خاك دفن شدند و از گرسنگي شكمشان به پشت چسبيده بود اما ميان آنان و خدا پرده اي نبود و دنيا ايشان را فريب نداد و فريفته دنيا نشدند، به پاداش اخروي دل بستند و در پي آن رفتند و درنگي به خود راه ندادند، اگر دنيا تا اين اندازه به دل امثال تو جا كرده با اين سالخوردگي و علم و دانشت كه در دم مرگ قرار داري پس جوان نورس نا آگاه كه فكرش ناتوان و خردش ناپخته است، چه كند؟ انا لله و انا اليه راجعون، به چه كسي بايد اعتماد كرد و نزد چه كسي بايد شكوه كرد، ما شكايت خويش را به پيشگاه خدا برده و آن چه را كه در تو مي بينيم و مصيبتي كه از طرف تو به ما رسيده به حساب خدا مي گذاريم.»

«فانظر كيف شكرك لمن غذاك بنعمه صغيرا و كبيرا؟ و كيف اعظامك لمن جملك بدينه في الناس جميلا؟ و كيف صيانتك لكسوة من جعلك بكسوته في الناس ستيرا، و كيف قربك أو بعدك ممن أمرك أن تكون منه قريبا ذليلا؟ مالك لا تنتبه من نعستك و تستقيل من عثرتك فتقول:

و الله ما قمت لله مقاما واحدا أحييت به له دينا أو أمت له فيه باطلا، فهذا شكرك من استحملك، ما أخوفني أن تكون كما قال الله في كتابه: [أضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا] [16] استحملك كتابه، و استودعك علمه فأضعتها، فنحمدالله الذي عافنا مما ابتلاك و السلام.»[17] .

«زنهار ببين كه قدرداني نسبت به كسي كه در خردسالي و پيري به تو نعمت داده و تغذيه نموده چگونه است؟ و چگونه احترام خدا را پاس مي داري كه به وسيله دينش تو را در ميان مردم آبرو داده است؟ و چگونه حفظ مي كني پوشش كسي را كه تو را در ميان مردم پوشانده است و چگونه نزديكي يا دوري مي كني از كسي كه به تو امر كرده است مقرب او باشي و در برابرش تواضع كني، تو را چه شده كه از چرت زدن بيدار نمي شوي و از لغزشت دست بر نمي داري تا بگويي به خدا سوگند كه يك مورد هم نشد كه دين خدا را زنده بدارم و يا باطلي را از بين ببرم، اين است قدرداني و سپاسگزاري از كسي كه تو را به نيرو و توان خود بر عهده گرفته است چه بسيار بيمناكم كه تو چنان باشي كه خداي متعال در كتاب خود فرمايد: [نماز را ضايع كردند و به دنبال شهوات رفتند و به زودي چاه دوزخ را ببينند،] خدا قرآنش را به تو آموخت و علم آن را به تو سپرد اما تو او را ضايع كردي،ما سپاسگزاريم آن خدايي را كه عافيت داد و از آنچه تو را گرفتار كرد، سلامتمان داشت، و السلام...»

هيچ

سند سياسي، برجسته تر از اين سراغ ندارم، سندي كه مشتمل بر مطالب زير است:

1 - اين سند زهري را به خاطر پيوستنش به بني اميه با وجود مقام بلند علميش مورد ملامت قرار داده است.

2 - اين سند ارتباط با حكومت ستمگر اموي را حرام شمرده است، زيرا كه تأييد اين حكومت و كار كردن در تشكيلات آن تأييد ظلم و جور و مبارزه با خدا و رسول خداست.

3- ديگر اين كه محور قرار دادن امويان زهري را كه يكي از برجسته ترين علماي زمان خود بود در حقيقت پل ساختن او براي گذر كردن از روي آن به سمت ظلم و ستم بر رعيت و غارت كردن ثروتهاي آنها و حكم بر خلاف دستور الهي در ميان آنها، بوده است.

4- پيوستن زهري به امويان باعث جلب قلوب نادانان و سيطره يافتن بر عواطف ايشان گشته و حكومت ستمگرانه آنان را مشروعيت مي بخشيد.

5- استفاده زهري از اموال امويان و بخششهاي فراواني كه بر او ارزاني داشتند هيچ قابل مقايسه با آن چه از دست او گرفتند نبوده است زيرا كه بني اميه دين و كرامت زهري را از او سلب كردند.

6- پيوستن زهري به امويان باعث تشويق نوجوانان اسلامي به كسب دانش به منظور رسيدن به مقام وي گشت و بدان لحاظ هدف از تحصيل علم براي خدا نبود بلكه براي پيوستن به هيأت حاكمه و دست يافتن به احسان و بخششهاي ايشان بود.

7- اين سند زهري را به ياد الطاف و نعمتهاي الهي انداخته و او را از عذاب و كيفر الهي برحذر داشته است... اين بود برخي از

محتويات اين سند زرين.

روايات زهري از امام

زهري مجموعه اي از اخبار را از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده كه برخي از آنها مربوط به احكام شرعي و بعضي در آداب رفتار و اخلاق حسنه و قسمتي درباره سيره و احوال امام عليه السلام است كه ما در ضمن بحثهاي گذشته بدانها اشاره كرديم.

اتهام زهري به دشمني اهل بيت

شيخ طوسي در كتاب رجال خود به صراحت مي گويد زهري از مخالفان اهل بيت عليهم السلام بوده است و اين مطلب را چند تن از بزرگان نقل كرده اند، جز اين كه مصادر و منابعي كه در دسترس ماست و در آنها بسياري از شؤون و احوال او را نقل كرده اند هيچ رويدادي را كه دليل دشمني وي با اهل بيت عليهم السلام باشد نقل نكرده اند و آقاي خوئي مي گويد: و از آن چه ما گفتيم روشن مي شود كه نسبت دشمني وي با اهل بيت عليهم السلام مطابق گفته شيخ طوسي به ثبوت نرسيده بلكه ظاهر عدم صحت آن است. [18] .

وفات زهري

زهري در سال 123 ه. و به قولي در تاريخي ديگر از دنيا رفته است. [19] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 9 / 445، البداية و النهاية: 9 / 340.

[3] تهذيب التهذيب: 7 / 307.

[4] البداية و النهاية: 9 / 340.

[5] تهذيب التهذيب: 9 / 449.

[6] البداية و النهاية: 9 / 342.

[7] البداية و النهاية: 9 / 342.

[8] البداية و النهاية: 9 / 344.

[9] البداية و النهاية: 9 / 343.

[10] البداية والنهاية: 9 / 341.

[11] مناقب ابن شهر آشوب و در عقد

الفريد: 5 / 127 قريب به اين مضمون آمده است.

[12] ابراهيم / 7.

[13] آل عمران / 184.

[14] اعراف / 168.

[15] ذاريات / 55.

[16] مريم / 59.

[17] تحف العقول: ص 277 - 274.

[18] معجم رجال الحديث: 16 / 202.

[19] تهذيب التهذيب: 9 / 450.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

محمد بن علي

محمد بن علي بن حسين (ع) [1] .

امام باقر، باقر علوم اولين و آخرين عليه السلام، شيخ نام آن حضرت را در زمره كساني آورده كه از پدرش امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است [2] در حالي كه آن بزرگوار خود از بزرگان دنيا و از سازندگان تاريخ امت اسلامي است و در جاي جاي آن، چشمه سارهاي حكمت را جاري ساخت، و سپاس خداي را كه من توفيق بحث از سيره تابناك آن حضرت را يافتم كه همان استمرار واقعي سيره پدران بزرگوارش مي باشد كه خداوند پليدي را از ايشان بر طرف كرده و آنان را پاك و پاكيزه نموده است، و دوباره نيازي براي بحث درباره آن بزرگوار نمي بينم و هر كه بخواهد از احوال آن حضرت مطلع شود به كتاب حياة الامام الباقر در دو مجلد مراجعه كند.

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

محمد بن عمر

محمد بن عمر بن امام اميرالمؤمنين عليه السلام، شيخ او را در شمار اصحاب امام زين العابدين عليه السلام آورده و اضافه مي كند كه بعضي گفته اند: هيچ روايتي از آن حضرت نقل نكرده است. [1] ابن شهر آشوب مي گويد: پدر وي، عمر، نسبت به امام علي بن حسين عليه السلام جسارت كرد و پس از آن، محمد، به خدمت امام عليه السلام شرفياب شد و خودش را روي پاهاي آن حضرت انداخت و پاهاي امام را مي بوسيد، امام عليه السلام فرمود: پسر عم اين كه پدرت قطع رحم كرد مانع از صله رحم كردن من نمي شود، من

دخترم خديجه را به ازدواج تو در آوردم. [2] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] مناقب ابن شهر آشوب.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

محمد بن قيس

محمد بن قيس انصاري، شيخ او را از جمله اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

مسلم بن علي

مسلم بن علي بن بطين، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

معروف بن خربوذ

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام دانسته [1] و كشي او را يكي از آن گروهي شمرده است كه شيعه بر تصديق و اطاعت از فقه ايشان اجماع دارند. [2] وي از امام علي بن حسين و امام جعفر عليهماالسلام و از ابوالطفيل و حكم بن مستورد روايت كرده و خفان بن سدير و ربيع مسلمي و عبدالله بن سنان و ديگران از او روايت كرده اند [3] و ابن حبان او را در رديف افراد موثق نام برده است. [4] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال كشي.

[3] معجم رجال الحديث: 18 / 265.

[4] تهذيب التهذيب: 10 / 231.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

منذر ثوري

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام نام برده [1] و ابن حجر مي گويد: منذر بن يعلي ثوري مشهور به ابويعلي كوفي از محمد بن علي بن ابي طالب، ربيع بن خثيم، سعيد بن جبير و ديگران روايت كرده و ابن سعد او را در طبقه سوم از اهل كوفه ياد كرده و مي گويد: وي مردي ثقه و قليل الحديث مي باشد. [2] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 10 / 304.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

منهال بن عمرو

منهال بن عمرو اسدي، شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام حسين عليه السلام و از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده [1] وي از امام علي بن حسين و امام ابوجعفر و امام ابوعبدالله عليهم السلام روايت كرده [2] و ابن معين و نسائي و ديگران او را توثيق كرده اند. [3] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم رجال الحديث: 19 / 10.

[3] تهذيب التهذيب: 10 / 320.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

منهال بن عمر

منهال بن عمر طائي، موقعي در شام امام زين العابدين عليه السلام را ملاقات كرد كه آن حضرت را به اسارت نزد طاغوت بني اميه، يزيد بن معاويه مي بردند، عرض كرد: يابن رسول الله، حال شما چگونه است، امام عليه السلام فرمود: واي بر تو مي پرسي حال ما چگونه است، ما در ميان شما همانند بني اسرائيل در بين آل فرعونيم كه پسران آنها را سر بريدند و زنانشان را اسير كردند. [1] .

پي نوشت ها:

[1] معجم اخبار الرجال: 19 / 11.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ميمون بان

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده، چنان كه او را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام دانسته است.[1] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ميمون قداح

شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] وي زياد به خدمت ائمه طاهرين عليهم السلام مي رسيده و از سخنان و اهدافشان برخوردار بوده است، سلام بن سعيد مخزومي نقل كرده مي گويد: من در خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم در آن ميان عباد بن كثير عابد اهل بصره، و ابن شريح فقيه اهل مكه وارد شدند، ميمون قداح غلام حضرت ابوجعفر - امام باقر - عليه السلام نيز در خدمت امام بود، عباد بن كثير از امام عليه السلام پرسيد: يا اباعبدالله، رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در چند پارچه كفن كردند؟ امام عليه السلام فرمود: در سه جامه: دو جامه صحاري و يك جامه حبري، و چون اين نوع جامه در ميان پارچه ها اندك بود گويا عباد بن كثير باورش نيامد، امام صادق عليه السلام فرمود: درخت خرماي مريم (ع) يك هسته خرما بود كه از آسمان نازل شد و آن چه از ريشه آن درخت روييد نيز هسته بود و آن چه باقي ماند و به دست مردم افتاد، همان رنگ و نمود بود. آنان پس از شنيدن اين سخنان از نزد امام عليه السلام بيرون رفتند، عباد بن كثير به ابن شريح گفت: به خدا سوگند نمي فهميدم كه اين مثلي را كه امام ابوعبدالله عليه السلام برايم

زد چه بود، ابن شريح گفت: اي غلام - يعني ميمون قداح - توضيح خواهد داد زيرا كه اين از جمله ايشان است، از ميمون پرسيدند، او پاسخ داد: آيا نمي فهميدي امام عليه السلام چه مي گفت؟ گفت: نه به خدا قسم. ميمون گفت: آن حضرت شخص خودش را براي تو مثل زد و به تو گفت كه او از فرزندان رسول خدا - صلي الله عليه و آله - است و علم رسول خدا نزد ايشان است و هر چه از ايشان صادر شود درست است و هر چه از ديگران باشد همان ته مانده و رنگهاست. [2] .

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] معجم اخبار الرجال: 19 / 141.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

معطر كردن براي نماز

امام سجاد عليه السلام وقتي كه آهنگ نماز مي كرد خود را از شيشه عطري كه در جانماز خود گذاشته بود معطر مي كرد، [1] در حالي كه بوي مشك از آن برمي خاست.

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 46 / 58.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مداومت امام سجاد بر نماز شب

از نوافلي كه هرگز امام سجاد عليه السلام ترك نمي گفت، نماز شب بود كه در سفر و حضر بر آن مواظبت مي فرمود، [1] تا آن كه به عالم بقا شتافت و به پروردگار خود پيوست.

پي نوشت ها:

[1] صفة الصفوه: 2 / 53، كشف الغمه: 2 / 263.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مناجات امام سجاد در بيت الحرام

از امام زين العابدين عليه السلام مناجات فراواني در بيت الحرام به يادگار مانده است كه در دلهاي تاريك شب با خداي خود راز و نياز مي كرد، از جمله مناجاتهاي زير است:

1- محمد بن ابي حمزه نقل كرده، مي گويد: علي بن حسين عليهماالسلام را در صحن كعبه در حال نماز ديدم، آن قدر قيام را طولاني كرد كه گاهي به پاي راست و گاهي به پاي چپش تكيه مي كرد، آنگاه شنيدم كه با صداي بلند مي گريست و با پروردگارش مناجات مي كرد و مي گفت:

«يا سيدي تعذبني و حبك في قلبي؟! أما و عزتك لتجمعن بيني و بين قوم طالما عاديتهم فيك...» [1] . «اي مولاي من، آيا با وجود محبت تو در دلم مرا عذاب مي كني؟! هر آينه به عزت و جلالت سوگند كه اگر چنان كني و مرا با مردمي جمع كني كه از دير زماني به خاطر تو با آنان دشمني ورزيده ام...»

در اين مناجات كوتاه امام عليه السلام از درجه توجه خاص خود و تضرع به درگاه خود متعال پرده برداشته در حالي كه از پيشگاه او درخواست عفو و رضوان مي كند.

2- اصمعي نقل كرده است: مي گويد: اطراف خانه كعبه طواف مي كردم ناگاه

جواني را ديدم كه به پرده كعبه آويخته و چنان با عبارات حزيني سخن مي گويد كه سراسر دلها را به خود جلب مي كند؛ عرض مي كند: «نامت العيون، و علت النجوم، و أنت الملك الحي القيوم، غلقت الملوك ابوابها و أقامت عليها حراسها، و بابك مفتوح للسائلين، جئتك لتنظر الي برحمتك يا أرحم الراحمين...» «خداوندا! چشمها درخوابند و ستارگان برآمده اند، و تو پادشاه حي و قيومي، تمام پادشاهان در به روي ديگران بسته اند و پاسبان و دربانان بر در كاخهايشان ايستاده اند اما در خانه تو به روي مستمندان و گدايان باز است اينك من آمده ام تا نظر لطفي بفرمايي، اي بخشنده ترين بخشايندگان...»

سپس امام عليه السلام شروع كرد به خواندن اين اشعار:

يا من يجيب دعا المضطر في الظلم

يا كاشف الضر و البلوي مع السقم

قد نام وفدك حول البيت قاطبة

و أنت وحدك يا قيوم لم تنم

ادعوك رب دعاء قد أمرت به

فارحم بكائي بحق البيت و الحرم

ان كان عفوك لا يرجوه ذوسرف

فمن يجود علي العاصين بالنعم

اي كسي كه دعاي درماندگان را در تاريكيهاي شب اجابت مي كني و اي برطرف كننده سختيها، گرفتاريها و بيماريها. تمام حاجياني كه از سراسر عالم آمده اند، در اطراف خانه كعبه خوابيده اند و تو تنها اي پروردگار قيوم، نخوابيده اي!خداوندا تو را چنان مي خوانم كه تو خود دستور داده اي پس به اشك چشم من، به حق اين خانه و اين حرم، رحم كن، اگر بنده گنهكار به عفو و بخشش تو اميدوار نباشد پس چه كسي بر گنهكاران جود و احسان خواهد كرد! اصمعي مي گويد: پس آن جوان را گرفتم ببينم كيست، ناگاه ديدم او زين العابدين عليه السلام

است، [2] خودم را به او رساندم و عرض كردم: شما علي بن حسين و پدرتان شهيد كربلا و جدتان علي مرتضي و مادرتان فاطمه زهرا و جده تان خديجه كبرا و جد بزرگتان محمد مصطفي است، با اين همه چنين سخن مي گوييد؟ امام عليه السلام، پس از شنيدن سخنان من با كمال لطف و محبت فرمود: «ألم تقرأ قوله تعالي: «فاذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتساءلون» [3] ألم تسمع قول جدي: «خلقت الجنة للمطيع و ان كان حبشيا، و خلقت النار للعاصي و ان كان قرشيا...» [4] . «آيا اين سخن خداي تعالي را نخوانده اي كه «پس آنگاه كه نفخه صور دميده شود، ديگر نسب و خويشاوندي در ميانشان نماند و كسي از كس ديگر حال نپرسد» و آيا اين سخن جدم (پيامبر) را نشنيده اي كه مي فرمايد: «بهشت براي اهل طاعت آفريده شده است اگر چه غلام حبشي باشد و آتش دوزخ براي گنهكار، خلق شده است، اگر چه سيد قرشي باشد...» آري امام بزرگوار به خداي تعالي متمسك بوده و از غير او بريده و به او پيوسته بود و از روي معرفت، ايمان و اخلاص مطيع و فرمانبر او بود و او را ستايش و بندگي مي كرد.

3- طاووس يماني نقل كرده مي گويد: از كنار حجرالاسود مي گذشتم ناگاه مردي را ديدم كه به ركوع و سجود مشغول است دقت كردم، ديدم علي بن حسين عليهماالسلام است، با خود گفتم: اين مردي شايسته از اهل بيت نبوت است به خدا سوگند كه بايد از دعاي او بهره مند شوم و متوجه او بودم تا اين كه از نمازش فارغ شد و دستهايش

را به طرف آسمان بلند كرد در حالي كه خدا را مخاطب ساخته بود عرض مي كرد:

«الهي! سيدي، سيدي! هاتان يداي قد مددتهما اليك بالذنوب مملؤتين و عيناي بالرجاء ممدوتين، و حق من دعاك بالندم تذللا أن تجيبه بالكرم تفضلا.

سيدي! أمن أهل الشقاء خلقتني فأطيل بكائي؟ أم من أهل السعادة خلقتني فأبشر رجائي؟

سيدي! ألضرب المقامع خلقت اعضائي؟ أم لشرب الحميم خلقت امعائي؟

سيدي! لو أن عبدا استطاع الهرب من مولاه لكنت أول الهاربين من مولاه لكني أعلم أني لا أفوتك. سيدي! لو أن عذابي مما يزيد في ملكك سألتك الصبر عليه، غير أني اعلم أنه لا يزيد في ملكك طاعة المطيعين، و لا ينقص منه معصية العاصين.

سيدي! ها أنا و ما خطري؟ هب لي بفضلك، و جللني بسترك، و اعف عن توبيخي بكرم وجهك.

الهي! و سيدي، ارحمني مصروعا علي الفراش تقلبني أيدي أحبتي، و ارحمني مصروعا علي المغتسل يغسلني صالح جيرتي، و ارحمني محمولا قد تناول الأقرباء اطراف جنازتي، و ارحم في ذلك البيت المظلم وحشتي و غربتي...» «الهي! آقاي من، مولاي من! اينك دستهاي من است كه پر از گناهان به جانب تو بلند كرده شده است و چشمان من است كه به اميد تو چشم دوخته اند و سزاوار است آن كسي را كه از روي پشيماني و با ذلت و خواري تو را مي خواند به لطف و كرمت پاسخ دهي. سرور من! آيا مرا از جمله اشقيا آفريده اي پس گريه طولاني خواهم كرد؟ و اگر از سعادتمندانم خلق كرده اي، پس به خود مژده اميد مي دهم؟

مولاي من! آيا اين اعضا و جوارح مرا براي درهم كوبيدن و مقهور ساختن

آفريده اي؟ و يا اعضاي درون بدنم را براي نوشيدن آبهاي گدازنده جهنم آفريده اي؟ مولاي من! اگر بنده اي از مولاي خودش فرار كرده باشد من نخستين بنده اي هستم كه از مولايش فرار كرده است اما من مي دانم كه تو را هرگز فراموش نكرده ام. سرور من! اگر مي دانستم كه عذاب من باعث افزايش سلطنت توست، از تو درخواست مي كردم كه نسبت به آن صبر و شكيبايي كني جز اين كه مي دانم نه طاعت مطيعان چيزي بر سلطنت و قدرت تو مي افزايد و نه نافرماني گنهكاران چيزي را از سلطنت تو مي كاهد. مولاي من! اين اين منم با اين همه ترس و بيم، خداوندا به لطف خودت مرا ببخش و با پرده پوشي خود مرا گرامي دار و به بزرگواري خود از سرزنش كردن من درگذر.

الهي و سيدي! به من رحم كن آن گاه كه در بستر مرگ افتاده ام و دست دوستانم مرا حركت مي دهد به من رحم كن آن وقت كه در وقت غسل دادن، دست همسايگان خوبم مرا به راست و چپ مي گردانند، به من ترحم كن آن گاه كه خويشاوندانم اطراف جنازه ام را گرفته باشند، و به من در آن خانه تاريك و ترسناك، بر وحشت و غربتم رحم كن...» طاووس يماني همين كه مناجات امام عليه السلام را - مناجاتي كه دل هر شنونده را به درد مي آورد و قلبها را مي لرزاند شنيد - نتوانست خودداري كند و شروع كرد به گريه كردن امام عليه السلام رو به او كرد و فرمود:

«يا يماني ما يبكيك؟ أو ليس هذا مقام المذنبين؟...» «اي يماني چرا گريه مي كني؟ مگر اين جا جايي نيست كه گنهكاران بايد بنالند؟» طاووس

با كمال تواضع و احترام رو به امام عليه السلام كرد و گفت: «بر خداي تعالي حق است كه درخواست تو را رد نكند...» [5] . به راستي كه روح امام سجاد عليه السلام به ملأ اعلي پيوسته بود و تنها و تنها توجه به خدا داشت.

4- راويان خبر از حسن بصري نقل كرده اند كه او امام عليه السلام را در اطراف كعبه ديد در حالي كه مشغول گريه و زاري بود و با عجز و الحاح دعا مي كرد نزديك امام رفت و شنيد اين ابيات حزين را مي خواند:

«الا أيها المأمول في كل حاجة

شكوت اليه الضر فارحم شكايتي

ألا يا رجائي أنت كاشف كربتي

فهب لي ذنوبي كلها واقض حاجتي

و ان اليك القصد في كل مطلب

و أنت غياث الطالبين و غايتي

أتيت بأفعال قباح ردية

فما في الوري خلق جني كجنايتي

فزادي قليل لا أراه مبلغي

اللزاد ابكي ام لبعد مسافتي

اتجمعني و الظالمين مواقف

فأين طوافي ثم أين زيارتي

اتحرقني بالنار يا غاية المني

فأين رجائي ثم أين مخافتي

فيا سيدي فامنن علي بتوبة

فانك رب عالم بمقالتي»

«اي خدايي كه تنها مرجع برآوردن هر حاجت و نياز، هستي از گرفتاري و بدحاليم به تو شكايت مي كنم، پس به شكايت من رحم كن، اي مايه اميد، اي كسي كه اندوه و غم مرا برطرف مي سازي، پس همه گناهان مرا ببخش و حاجتم را برآورده ساز،

به راستي كه در مورد هر درخواست و هدفي، مرجع و مقصد تويي و تو فريادرس درخواست كنندگان و آخرين هدف مني، خداوندا با اعمال زشت و بدي به در خانه تو آمده ام و كسي در ميان

مخلوقات همچون جنايت مرا مرتكب نشده است، توشه سفرم اندك است، به نظر نمي رسد كه مرا به مقصد برساند بنابراين (نمي دانم) براي زاد و توشه گريه كنم و يا براي دوري راه؟! خداوندا آيا مرا در مواقف آخرت با ستمگران يك جا نگه مي داري؟ پس طواف من وانگهي زيارت من چه مي شود؟ اي نهايت آرزوها! آيا مرا در آتش دوزخ مي سوزاني؟ پس اميدواري من (به رحمت تو)، سپس خوف و خشيت من چه مي شود؟

بنابراين اي مولاي من، با پذيرش توبه ام بر من منت بگذار زيرا كه اي پروردگار من! تو از گفتارم، آگاهي.» اين اشعار در روح و روان حسن بصري تأثير بسزايي گذاشت به طوري كه خودش را روي پاهاي امام عليه السلام انداخت و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت: «اي فرزند پيامبر! اين همه راز و نياز و گريه چيست در حالي كه شما از خاندان نبوتيد؟ و خداوند درباره اهل بيت فرموده: «ليذهب عنكم الرجس اهل لبيت و يطهركم تطهيرا.» [6] .

«خداوند هر پليدي را از شما خانواده نبوت برطرف كرده و از هر عيبي پاك و پاكيزه گردانيد.»

امام عليه السلام با شنيدن اين سخن شروع كرد به بيان واقعيت اسلام كه اساس و معيار كار را اعمال شايسته مي داند و براي فاميل و نسب ارزشي قائل نيست، فرمود:

«دع هذا خلقت الجنة لمن اطاع الله، ولو كان عبدا حبشيا، و خلقت النار لمن عصاه ولو كان حرا قرشيا. و قال صلي الله عليه و آله: ايتوني باعمالكم لا بأنسابكم...» [7] .

«اين سخن را مگو، خداوند بهشت را براي بندگان فرمانبر خود قرار داده است هر چند كه غلام حبشي

باشد و آتش دوزخ نيز براي گنهكاران آفريده شده است اگر چه آزاد و از قبيله قريش باشد. و رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرموده است: اعمال خويش را به من نشان دهيد، نه انسابتان را...» بعضي از نويسندگان درستي اين روايت را دور از واقعيت شمرده اند به دليل ضعيف بودن اشعار كه نسبت آن به امام نادرست است! علاوه بر آن، بوسيدن حسن بصري پاهاي امام عليه السلام را كه شايسته مقام حسن بصري نيست! و خود امام نيز راضي به آن نمي شد! [8] اين سخن يك مناقشه واهي و بي جاست به دلايلي كه در ذيل نقل مي كنيم:

اولا: امام عليه السلام اين اشعار را خوانده اند و سراينده آنها معلوم نيست كه چه كسي است.

ثانيا: ما در اين اشعار نادرستي و ضعف و ركاكتي نمي بينيم بلكه از نظر لطافت و رواني، اشعار ارزنده اي است.

ثالثا: بوسيدن حسن بصري پاهاي امام عليه السلام را هيچ اهانتي براي او نيست بلكه شرافت و افتخاري براي اوست زيرا كه امام عليه السلام بقية الله روي زمين و در عصر خود، بزرگ عترت طاهره و پاره جگر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بوده است و حسن بصري از اين نويسنده، به مقام آن حضرت آگاهتر بوده است.

5- از جمله مناجاتهاي امام سجاد عليه السلام در بيت الحرام مناجاتي است كه طاووس فقيه آن را روايت كرده، مي گويد: علي بن حسين عليهماالسلام را ديدم كه از شامگاه تا سحر به طواف و عبادت مشغول بود و همين كه كسي را در اطراف خود نديد، رو به طرف آسمان كرده و مي گفت:

«خداوندا ستارگان آسمانت

از انظار ناپديد شدند و چشم مردمان به خواب رفت و درهاي رحمتت به روي گدايان و درخواست كنندگان گشوده شد، اينك من آمده ام تا مرا بيامرزي و مورد ترحم و بخشش خود قرار دهي، و سيماي جدم محمد - صلي الله عليه و آله - را در عرصات قيامت بر من بنماياني.» سپس گريه كرد و خدا را مخاطب قرار داده و عرض كرد: «خداوندا! به عزت و جلالت سوگند، كه من غرضم از معصيت، مخالفت تو نبوده است و هنگامي كه به معصيت تو پرداختم، از راه سركشي و به دليل شك و ترديد به خداوندي تو نبود و نه بدين جهت از كيفر و عقوبت تو ناآگاه بوده ام و نه آن كه سينه در برابر مجازات تو سپر كرده باشم، بلكه نفس من، امر را بر من مشتبه كرد و پرده پوشي تو به من در اين راه كمك كرد و من هم اكنون نمي دانم چه كسي مي تواند مرا از عذاب تو نجات بخشد؟ و اگر تو رشته محبت خودت را از من قطع كني، به ريسمان كه چنگ بزنم؟ واي به رسوايي من، فرداي قيامت كه در پيشگاه تو باز ايستم، آن هنگامي كه به سبكباران بگويند، بگذريد و به سنگين باران بگويند در آتش دوزخ فروريزيد، آيا من با سبكباران مي گذرم؟ و يا جزو سنگين باران در آتش فرود مي آيم؟ واي بر من! كه هر چه عمرم طولاني مي شود، گناهانم زياد مي گردد و توبه نمي كنم آري هم اكنون وقت آن فرارسيده است كه از پروردگارم شرم كنم...»

تا اين كه يك باره اشك از چشمان مباركش باريدن گرفت و چنين گفت:

«اي نهايت آرزوها! آيا مرا در آتش دوزخ مي سوزاني؟ پس اميدواريم (به رحمت تو) و سپس خوف و خشيتم چه مي شود؟

خداوندا با اعمال زشت و پستي به در خانه تو آمده ام. و هيچ كس از مخلوقات تو همچون جنايت مرا مرتكب نشده است! [9] .خداوندا پاك و منزهي چنان تو را معصيت مي كنند كه گويا تو معصيتكاران را نمي بيني! و چنان صبر و شكيبايي داري كه گويا كسي نافرماني تو را نكرده است، با خوشرفتاريت به قدري به بندگانت محبت مي ورزي كه گويي به آنها نيازمندي! و حال اين كه تو اي مولاي من از ايشان بي نيازي...» آنگاه به حال سجده روي زمين افتاد، نزديك رفتم و سر مباركش را از زمين بلند كردم و بر دامنم گرفتم و چند قطره اشك از چشمانم به روي مباركش جاري شد، از جا بلند شد و نشست و با صداي آهسته و به آرامي فرمود:

«كيست اين كه مرا از ياد پروردگارم بازداشت؟!»

طاووس با تواضع و احترام عرض كرد: «من طاووسم، اي فرزند رسول خدا اين همه بي تابي و فغان براي چه؟ ما بايد اين چنين بناليم در حالي كه معصيتكار و جنايت پيشه ايم! اما شما كه، پدرت حسين بن علي، مادرت فاطمه زهرا و جدت رسول خداست چرا؟» امام عليه السلام به آن همه نسبت و خويشاوندي درخشاني كه داشت توجهي نكرد و فرمود:

«هيهات! هيهات اي طاووس! سخن از پدر، مادر و جدم مگو خداوند بهشت را براي مطيعان و نيكوكاران آفريده است هر چند كه بنده حبشي باشد و آتش دوزخ را براي گنهكاران خلق كرده است اگر چه سيد قرشي باشند، مگر

اين سخن خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم و لا يتسائلون.» [10] وقتي صور قيامت دميده شود، ديگر نسبي در ميانشان نماند و كسي از كسي نپرسد. به خدا سوگند كه فرداي قيامت هيچ چيز سودي به حال تو نمي بخشد مگر آن كه عمل صالحي در اين دنيا به جا آورده باشي.» [11] .

6- از جمله مناجات امام عليه السلام در بيت الله الحرام، مناجاتي است كه طاووس نقل كرده، مي گويد: «در تاريكي شب وارد حجر اسماعيل شدم، ناگاه علي بن حسين عليهماالسلام را ديدم كه وارد شد و سر پا ايستاد هر چه خدا بخواهد نماز خواند، سپس به سجده رفت و سجده طولاني كرد، من با خودم گفتم مرد صالحي از خاندان نبوت است گوش بدهم ببينم چه مي گويد شنيدم كه مي گفت: «خدايا! بنده ات در خانه تو آمده و درمانده و درمانده، گدا و نيازمند به تو در خانه تو ايستاده است...» طاووس، اين مناجات كوتاه را حفظ كرد، مناجاتي كه از خود فراموشي و اقرار به بندگي بي قيد و شرط خداوند متعال حكايت مي كند، و همواره به هنگام حاجتي اين دعا را مي خواند و به گفته خودش، هر گرفتاري و اندوهي كه برايش پيش مي آمد، خداوند بدان وسيله برطرف مي كرد. [12] . اين بود برخي از مناجاتهاي امام عليه السلام در بيت الله الحرام كه بيانگر نهايت توجه و ارتباط آن حضرت با خداست و مناجات ديگري دارد كه در مبحث دعاها و مناجاتهاي امام عليه السلام نقل خواهيم كرد.

پي نوشت ها:

[1] كافي: 2 / 579.

[2] بحارالأنوار: 46 / 80، كشف الغمه: 4 / 151

- 150.

[3] مؤمنون / 101.

[4] روضات الجنات: 5 / 161، در ذيل اين داستان چنين نوشته است: «اين بود تمام حديث اما با زمان و طبقه اصمعي مشهور نمي سازد و بعيد است زيرا كه ولادت او مدت زيادي پس از وفات امام سجاد عليه السلام بود، مگر اين كه اين اصمعي، نام مرد ديگري از قدماي قبيله اي باشد كه منسوب به جد اعلاي اصمعي مشهور است.».

[5] روضة الواعظين: 1 / 237.

[6] احزاب / 32.

[7] روضات الجنات: 3 / 29.

[8] الصلة بين التصوف و التشيع: 1 / 161.

[9] اين دو شعر در ضمن اشعار قبل گذشت - م.

[10] مؤمنون / 101.

[11] كشف الغمه: 4 / 151، بحارالانوار: 46 / 81 و مجالس ثعلب: 2 / 462.

[12] نورالابصار: ص 127، نهج البلاغه: 6 / 192.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

مقام حديث كننده روايات امام سجاد

زهري مي گويد: «من دوستي داشتم كه بسيار انسان صالح و عابدي بود. وي در جهادي كشته شد و من براي او خوشحال شدم كه: «الحمدالله و المنه به درجه ي شهادت رسيد.» بعد با خود گفتم: «اي كاش! من نيز با وي بودم و با او به درجه ي شهادت مي رسيدم.» در همان شب او را در خواب ديدم، به او گفتم: «خداي تعالي با تو چه كرد؟!» گفت: «بواسطه ي دوستي آل محمد عليهم السلام و جهادي كه انجام دادم مرا آمرزيد و صد هزار سال راه بهشت بر من ارزاني فرمود كه مقام من شد.» گفتم: «من نيز آرزو مي كردم كه اي كاش با

تو شهيد مي شدم تا به اين درجه اي كه تو رسيدي مي رسيدم.» گفت: «مقام تو در بهشت به مقدار هزار ساله راه، از من بالاتر و بيشتر است.» گفتم: «به چه جهت؟!» گفت: «براي آنكه تو هر جمعه به خدمت امام زين العابدين عليه السلام مي روي و چون او را مي بيني بر محمد و آل محمد صلوات مي فرستي و با وجود حكومت بني اميه، احاديثي از ايشان روايت مي كني، و خداي تعالي به بركت امام زين العابدين عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام ترا از شر ايشان نگاه مي دارد.»

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

معجزه شگفت درباره بچه آهو

در ايام خرابه نشيني اسيران كربلا، يكبار صيادي در حالي كه بچه آهويي را صيد كرده بود از آن حدود مي گذشت. كودكان و يتيمان خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم چون بچه آهو را ديدند، آن را تقاضا كردند. پس امام زين العابدين عليه السلام صياد را صدا زد و فرمود:

«اي صياد! بچه آهو را مدتي در اين خرابه رها كن تا اين كودكان يتيم و مصيبت ديده اندكي سرگرم و شادمان شوند.» صياد گفت: «من اين آهو را به عنوان هديه براي خالد فرزند يزيد مي برم تا در قبال آن جايزه بگيرم.» امام عليه السلام فرمود: «آهو را به من بده تا من به تو جايزه بدهم.» صياد نگاهي به خاك نشينان خرابه ي شام نمود و نظري به چهره ي پريشان امام زين العابدين عليه السلام انداخت و گفت: «چگونه به من جايزه مي دهيد با اين كه حال و روز شما معلوم است.» امام عليه السلام فرمود: «اي صياد نزديك بيا و دامن خود

را بگشا» و آن گاه با دست اعجاز خاك هاي خرابه را در دامن صياد ريخت و او در كمال تعجب و بهت زدگي مشاهده كرد كه خاك ها و ريگ ها مبدل به طلا و جواهرات درخشان مي شوند. پس خود را به قدم هاي آن حضرت انداخت و بوسه داد و گفت: «اي بزرگ مرد! شما كيستيد و اين اسيران چه كساني هستند؟! شما كه اين همه نزد خداوند متعال احترام و جلالت داريد و خاك را با نظري كيميا مي نماييد، در اين خرابه چه مي كنيد؟!» امام عليه السلام فرمود: «من حجت خداوند بر روي زمينم و اينان ذريه ي رسول خدا و از خاندان پيامبر اكرم مي باشند.» صياد با ناله و شيون گفت: «چرا در خرابه جا گرفته ايد؟» امام عليه السلام فرمود: «ما خاندان پيغمبر، رضايت خداوند را بر رضايت خويش مقدم داشته ايم.» [1] .

يكي درد و يكي درمان پسندد

يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آن چه را جانان پسندد

پي نوشت ها:

[1] تذكرة الشهداء، كاشاني.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

ن

نشست و برخاست با بردگان

نشست و برخاست با بردگان

حضرت زين العابدين عليه السلام گرچه مظهر تام رحمت و عطوفت الهي بوده اند و چنانكه در قسمت فضائل و كمالات ايشان ذكر شد، حتي نسبت به دشمنانشان با «عفو» و «گذشت» برخورد مي كردند، اما آنجا كه با افرادي مواجه مي شدند كه به احاديث رسول خدا - صلي الله عليه و آله وسلم - استهزاء نموده و به آن مي خندند، آنها را نفرين كرده و نفرين ايشان به هدف اجابت

نيز مي رسد. چه اينكه براي قاتل برادر و پدرشان يعني «حرمله بن كاهل» نفرين كردند و آن نيز به هدف اجابت رسيد. اينك اين مسائل را مرور مي كنيم:

1- حضرت علي بن الحسين عليه السلام روزي فرمودند: «مردن ناگهاني تخفيف براي «مؤمن» و تأسف براي «كافر» است چرا كه مؤمن غسل دهنده و حمل كننده خود را مي شناسد و اگر براي او نزد خداوند خير و خوبي مقدر شده باشد، حمل كنندگان خود را سوگند مي دهد كه در بردن او تعجيل كنند و اگر غير از اين باشد آنها را سوگند مي دهد كه در بردنش تعجيل نكرده آهسته او را ببرند.» در اين حال «ضمرة بن سمره» گفت: «اگر مطلب اين چنين است كه شما مي گويي از تختش كه او را روي آن حمل مي كنند بپرد!!» و سپس خنديد و ديگران را هم خندانيد.

با مشاهده اين برخورد حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: «بار پروردگارا «ضمرة بن سمره» براي حديث رسول الله - صلي الله عليه و آله -خنديد و ديگران را هم خنداند پس او را بگير، گرفتني كه تأسف آور باشد.» در پرتو اين دعاي حضرت، او به مرگ ناگهاني مرد. بعدا يكي از بردگانش خدمت حضرت زين العابدين عليه السلام آمد و عرض كرد: «خداوند تو را در مورد «ضمرة» اجر عنايت كند، او به مرگ ناگهاني مرد. من براي شما به خداوند قسم ياد مي كنم كه خودم صدايش را شنيدم و آن را مي شناختم همچنان كه در موقع حياتش در دنيا صداي او را مي شناختم، آري شنيدم كه مي گفت: «واي بر «ضمرة بن سمره»!! هر نوع دوستي و رفاقت از من دور گرديد

و به منزل جحيم وارد شدم و اقامت من از شب تا صبح در آن است.» حضرت علي بن الحسين عليه السلام با شنيدن اين كلام فرمودند: «الله اكبر» اين جزاي كسي است كه بر حديث رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - بخندد و ديگران را بخنداند.» [1] .

2- نظير آنچه در نمونه اول ذكر شد روايتي ديگر است كه مربوط به شخصي است به نام «ضمرة بن معبد»؛ «جابر» مي گويد: حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود: «نمي دانيم با مردم چگونه برخورد كنيم؟ اگر آنها را به آنچه از رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - شنيديم حديث كنيم، مي خندند و اگر سكوت كنيم در وسع ما نيست.» «ضمرة بن معبد» گفت: «براي ما حديث كن.» حضرت فرمود: «آيا مي دانيد دشمن خدا هنگامي كه بر روي تخته اي براي قبرستان حمل مي شود چه مي گويد؟» گفتند: نه، حضرت فرمود: «او به حاملين خود مي گويد: آيا نمي شنويد حرف مرا، من نزد شما شكايت مي كنم از دشمن خدا كه به من خدعه كرد و مرا وارد كرد و سپس مرا خارج نساخت. و نزد شما شكايت مي كنم از دوستاني كه با آنها «عقد اخوت» بستم ولي مرا مخذول كردند و نزد شما شكايت مي كنم از اولادي كه از آنها حمايت كردم اما آنها مرا پست كردند. و نزد شما شكايت مي برم از منزلي كه مال خود را در آن هزينه كردم ولي ساكنين آن غير من شدند، پس به من ارفاق و مهرباني كنيد و عجله نورزيد.»

«ضمرة» گفت: «اي اباالحسن اگر اين فرد اين چنين سخن مي گويد، نزديك است كه بر

روي گردن كساني كه او را حمل مي كنند بپرد!!»

حضرت علي بن الحسين عليه السلام با شنيدن اين سخن استهزاء گونه فرمود: «بار پروردگارا حال كه «ضمره» سخن رسول تو را به استهزاء گرفت پس او را بگير، گرفتني تأسف آور.»

در پرتو اين «نفرين» «ضمره» چهل روز درنگ كرد و سپس مرد. بعد يكي از بندگانش كه نزد او حاضر بود، چونكه او دفن شد به خدمت علي بن الحسين عليه السلام آمد و نشست.

حضرت به او فرمودند: «اي فلان از كجا مي آيي؟» عرض كرد: «از جنازه ضمره»!! من صورتم را هنگامي كه قبرش را صاف كردند بر آن گذاشتم و صدايش را شنيدم و سوگند به خداوند آن را مي شناختم همچنانكه قبلا كه او زنده بود او را مي شناختم. او مي گفت: «واي بر تو اي «ضمره بن معبد»!! امروز تمام دوستان، تو را مخذول كردند و مصير تو به سوي جحيم گرديد، مسكن تو در آن محل اقامت و مأواي تو، كه بايد شب را به روز بياوري آنجا خواهد بود.»

با شنيدن اين گزارش حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- فرمود: «از خداوند عافيت مسألت مي كنم، اين جزاي كسي است كه به حديث رسول خدا - صلي الله عليه و آله وسلم - استهزاء مي كند.» [2] .

3- «منهال بن عمرو» مي گويد: حج به جا آوردم و بعد از آن بر حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- داخل شدم. حضرت شدم. حضرت به من فرمود: «اي منهال، حرمله بن كاهل اسدي (همان فرد پليدي كه در روز عاشورا يكي از تيراندازان ماهر لشكر «عمر سعد» بود و با تير او تعدادي از فرزندان و اصحاب و

خود حضرت امام حسين عليه السلام مجروح و شهيد شدند) چه مي كند؟» گفتم: در «كوفه» زنده بود كه او را ترك كردم.

حضرت دستانش را به سمت آسمان بلند كرد و سپس گفت: «بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان.» «منهال» مي گويد من به «كوفه» برگشتم و اين در حالي بود كه «مختار بن ابي عبيد» قيام كرده بود و او دوست من بود. من سوار بر مركبم شدم تا بر او سلام گويم. در حالي او را يافتم كه او هم مركب خود را خواسته بود بر او سوار شد و من هم سوار شدم تا اينكه به «كناسه» (يكي از محله هاي «كوفه») رسيد. در آنجا مانند كسي كه منتظر چيزي باشد ايستاد، آري او براي دستگيري «حرمله بن كاهل» افرادي را فرستاده بود و در همان حال او را حاضر كردند. «مختار» گفت: حمد خداي را كه مرا بر تو مسلط كرد. بعد فردي كه كارش قطع كردن بود (جزاز) فراخواند و به او گفت: دستهاي او را قطع كنيد، بلافاصله آن دو دست قطع شدند. بعد گفت: پاهاي او را قطع كنيد. بلافاصله آن دو پا قطع شدند. بعد گفت: آتش، آتش، سريعا ظرفي بزرگ پر از هيزم و ني آوردند و او را در آن گذاشته و آتش انبوهي در آن برافروختند و «حرمله» سوخت.

من با مشاهده اين واقعه گفتم: «سبحان الله»، سبحان الله». «مختار» به من متوجه شد و گفت براي چه «سبحان الله» گفتي؟ گفتم: «به علي بن الحسين عليه السلام داخل شدم و او از من در مورد «حرمله» سؤال كرد،

من هم به او خبر دادم كه در حالي كه زنده بود او را در «كوفه» ترك كردم، حضرت دستشان را بلند كرده و فرمود: «بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان.» «مختار» گفت: «الله الله. آيا تو خودت از علي بن الحسين عليه السلام شنيدي كه چنين مي گفت؟» من گفتم: «الله الله آري. خودم شنيدم كه اين را فرمود.» در اين حال «مختار» از مركبش پائين آمد و دو ركعت نماز خواند و آن را طولاني كرد و سجده را هم بسيار طول داد، بعد هم سرش را بلند كرده و به راه افتاد، من هم با او رفتم تا به درب منزل رسيديم. من به او گفتم: «اگر ميلت باشد مرا كرامت روا داشته و پائين بيائي و صبحانه را نزد من صرف كني!!» او گفت: «اي «منهال» تو به من خبر مي دهي كه علي بن الحسين خداي را با سه دعا خواند و خداوند آنها را براي او به دست من به هدف اجابت رسانيد، بعد هم از من مي خواهي كه نزد تو غذا بخورم!! امروز، روز روزه است براي تشكر از خداوند به خاطر آنچه كه او مرا به آن موفق فرمود.» [3] .

از اين حديث و روايت شريف علاوه بر استجابت نفرين حضرت سجاد عليه السلام، جلالت شأن و مقام جناب «مختار» و احترام او به حضرت زين العابدين عليه السلام و ادب و معرفت او بخوبي قابل استفاده است.

اين سه نمونه در واقع دعاهاي حضرت بودند كه در قالب نفرين ادا شده بودند و همه به هدف اجابت رسيدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] بحارالانوار ج 46، ص 27، ح 14، (به نقل از الخرائج و الجرائح).

[2] بحارالانوار ج 46، ص 142، ح 25 (به نقل از اصول كافي).

[3] بحارالانوار ج 53، ح 2 (به نقل از كشف الغمه).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نفرين هاي مستجاب

«ابوحمزه ثمالي» مي گويد: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه نشسته بودند در حالي كه يكي از پاهاي خود را بر روي ران پاي ديگر گذاشته بودند. من عرض كردم: «مردم اين نحوه نشستن را نمي پسندند و مي گويند آن نحوه نشستن خداوند است!!»

حضرت فرمود: «من به اين گونه نشستم چرا كه خسته شده و ملالت به من روي آورده بود و خداوند را هرگز ملالت عارض نشده و او را خواب و چرت فرانمي گيرد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 59، ج 15 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نحوه نشستن

«ابوحمزه ثمالي» مي گويد: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه نشسته بودند در حالي كه يكي از پاهاي خود را بر روي ران پاي ديگر گذاشته بودند. من عرض كردم: «مردم اين نحوه نشستن را نمي پسندند و مي گويند آن نحوه نشستن خداوند است!!»

حضرت فرمود: «من به اين گونه نشستم چرا كه خسته شده و ملالت به من روي آورده بود و خداوند را هرگز ملالت عارض نشده و او را خواب و چرت فرانمي گيرد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 59، ج 15 (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نقش انگشتري

امام سجاد عليه السلام بر اساس يكي از سنن اسلامي انگشتر به دست مي نمودند، و انگشتري ايشان داراي نقوش مختلفي بوده است كه نوع آنها در روايات ذكر شده است.

از آن جمله از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه نقش «خاتم» علي بن الحسين عليه السلام چنين بود: «الحمد لله العلي العظيم.» [1] . چه اينكه از حضرت ابي الحسن الرضا -عليه السلام- نقل شده است كه نقش انگشتري حضرت سجاد -عليه السلام- چنين بود: «خزي و شقي قاتل الحسين بن علي صلوات الله عليه» [2] يعني: «خوار و بدبخت گرديد كشنده حضرت امام حسين -عليه السلام-» همچنين حضرت صادق عليه السلام از قول پدرشان نقل كرده اند كه ايشان فرمودند: «نقش خاتم پدرم چنين بود: «العزة لله» [3] . همچنين از حضرت رضا عليه السلام نقل شده كه نقش خاتم حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- نقش خاتم پدرشان بود بدين صورت كه «ان الله بالغ امره.» [4] . و در كتاب الفصول المهمه تأليف «ابن الصباغ المالكي» آمده

است: نقش خاتم حضرت امام زين العابدين عليه السلام اين چنين بود: «و ما توفيقي الا بالله» [5] .

اما آنچه در اين ارتباط بسيار جالب است حديثي است كه «محمد بن مسلم» از امام صادق -عليه السلام- نقل مي كند كه از حضرت راجع به انگشتر امام حسين بن علي - عليه السلام - پرسيدم كه به دست چه كسي افتاد؟ و عرض كردم من شنيده ام در هنگامي كه همه چيز حضرت غارت شد، اين انگشتر هم از انگشت ايشان ربوده شد. امام صادق -عليه السلام- فرمودند: «آنچنانكه مي گويند صحيح نيست، هر آينه حضرت حسين - عليه السلام - به فرزندش علي بن الحسين -عليه السلام- وصيت نمود و او را وصي خود قرار داد و انگشترش را در دست او قرار داد و امرش را به او تفويض كرد. همچنانكه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به اميرالمؤمنين -عليه السلام- و اميرالمؤمنين -عليه السلام- نسبت به امام حسن -عليه السلام- و امام حسن -عليه السلام- نسبت به امام حسين -عليه السلام- انجام داده بود و اين انگشتر سپس به پدرم رسيد بعد از پدرش، و از او به من رسيد و آن هم اكنون نزد من است و من هر جمعه آن را به دست نموده و در آن نماز مي خوانم.» «محمد بن مسلم» مي گويد: روز جمعه اي بر او وارد شدم در حالي كه مشغول نماز بودم، پس چونكه از نماز فارغ شد دستش را به سوي من دراز نمود و من در انگشت مبارك او انگشتري ديدم كه نقشش چنين بود: «لا اله الا الله عدة للقاء الله» يعني: «لا اله الا الله زاد و توشه لقاء الهي است» پس

فرمود: «اين انگشتر جدم حضرت ابي عبدالله الحسين -عليه السلام- است.» [6] . با توجه به نقش هاي انگشتري حضرت سجاد -عليه السلام- معارف ناب و گرانقدري به دست مي آيد كه بر اهلش پوشيده نيست.

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 5، ح 7، (به نقل از اصول كافي).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 5، ح 8، (به نقل از اصول كافي).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 7، ح 15 (به نقل از قرب الاسناد).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 6 و 7، ح 14 (به نقل از معاني الاخبار و امالي صدوق).

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 14، ح 29 (به نقل از الفصول المهمه).

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 17، ح 1 (به نقل از امالي صدوق).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نگاه عميق امام سجاد به ستارگان

روايت شده است امام سجاد عليه السلام شبي براي نماز شب از بستر خواب برخاست، هنگام وضوگرفتن، چشمش به آسمان افتاد و همچنان به ستارگان نگريست و در انديشه خالق و خلقت آنها فرورفت و حيران و بهت زده به نگاه خود ادامه داد و همچنان دستش در آب بود تا صبح شد و صداي اذان را شنيد، [1] زبان حالش در اين وقت چنين بود:

تو گويي اختران استاده اندي

دهان با خاكيان بگشاده اندي

كه هان اي خاكيان هشيار باشيد

در اين درگه كمي بيدار باشيد

همي جوييم راه پرتو او

همي پوييم خاك درگه او

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رياض السالكين سيد عليخان، مطابق نقل «بهترين راه شناخت»، ص 348.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

نجات از غل و زنجير

ابن شهاب زُهَري - كه يكي از ياران و دوستان حضرت سجّاد امام زين العابدين صلوات اللّه و سلامه عليه است - حكايت كند:

در آن روزي كه عبدالملك بن مروان امام سجّاد عليه السّلام را دست گير كرد، حضرت را به شهر شام فرستاد، و مأمورين بسياري را نيز براي كنترل آن حضرت گماشت، آن چنان كه حضرت در سخت ترين وضعيت قرار گرفت.

زُهَري گويد: من با يكي از فرماندهان صحبتي كردم و اجازه خواستم تا با امام عليه السّلام خداحافظي كنم؛ پس به من اجازه دادند، همين كه به محضر مبارك حضرت وارد شدم، او را در اتاقي بسيار كوچك ديدم، در حالي كه پاهاي حضرت را با زنجير به گردنش بسته و دست هايش را نيز دست بند زده بودند.

من با ديدن چنين صحنه اي

دلخراش، گريان شدم و عرضه داشتم: اي كاش من به جاي شما بودم و شما را با اين حالت نمي ديدم.

امام عليه السّلام فرمود: اي زهري! گمان مي كني اين حركات و شكنجه ها مرا آزرده خاطر مي گرداند؟! چنانچه بخواهم و اراده نمايم، همه آن ها هيچ است. سپس حضرت تكاني به پاها و دست هاي مباركش داد و خود را از غُل و زنجير و دست بند رها ساخت؛ و آن گاه من از حضور پُر فيض حضرت خداحافظي كرده و بيرون آمدم. بعد از آن شنيدم كه مأمورين در جستجوي حضرت بسيج شده بودند و مي گفتند: نمي دانيم در زمين فرو رفته و يا آن كه به آسمان بالا رفته است، ما چندين مأمور مواظب او بوديم؛ ولي شبانگاه او را از دست داديم و چون به كجاوه او رفتيم، غل و زنجير را در حالي كه كف كجاوه افتاد بود، خالي ديديم. زهري گويد: من سريع نزد عبدالملك رفتم تا بيشتر در جريان امر قرار گيرم، و هنگامي كه بر عبدالملك وارد شدم، پس از صحبت هائي، به من گفت: در آن چند روزي كه علي بن الحسين عليهماالسّلام مفقود شده بود، ناگهان نزد من آمد و اظهار نمود: اي عبدالملك! تو را با من چه كار است؟ و از من چه مي خواهي؟ گفتم: دوست دارم نزد من و در كنار من باشي.

فرمود: وليكن من دوست ندارم؛ و سپس از نزد من خارج شد و رفت، و مرا از آن پس ترس و وحشتي عجيب فرا گرفته است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] إثبات الهداة: ج

3، ص 19، ح 38.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

نتيجه تواضع در مقابل بي خردان

روزي امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام در جمع عدّه اي از دوستان و ياران خود نشسته بود، كه يكي از خويشان آن حضرت، به نام حسن بن حسن وارد شد.

و چون نزديك حضرت قرار گرفت، زبان به دشنام و بدگويي به آن حضرت باز كرد؛ و امام عليه السّلام سكوت نمود و هيچ عكس العملي در مقابل آن مرد بي خرد نشان نداد تا آن كه آن مرد بد زبان آنچه خواست به حضرت گفت و سپس از مجلس بيرون رفت.

آن گاه، امام سجّاد عليه السّلام به حاضرين در جلسه خطاب نمود و فرمود: دوست دارم هر كه مايل باشد با يكديگر نزد آن مرد برويم تا پاسخ مرا در مقابل بد رفتاري او بشنود.

افراد گفتند: يابن رسول اللّه! ما همگي دوست داريم كه همراه شما باشيم و آنچه لازم باشد به او بگوييم و از شما حمايت كنيم.

سپس حضرت كفش هاي خود را پوشيد و به همراه دوستان خود حركت كرد و آن ها را با اين آيه شريفه قرآن نصيحت نمود: «والكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس واللّه يحبّ المحسنين» [1] .

و با اين سخن دلنشين، همراهان فهميدند كه حضرت با آن مرد برخورد خوبي خواهد داشت.

وقتي به منزل آن مرد رسيدند، حضرت يكي از همراهان را صدا كرد و فرمود: به او بگوئيد كه علي بن الحسين آمده است. چون مرد بد زبان شنيد كه آن حضرت درب منزل او آمده است، با خود گفت: او آمده است

تا تلافي كند و جسارت هاي مرا پاسخ گويد. پس هنگامي كه آن مرد درب خانه را گشود و از خانه خارج گشت، حضرت به او فرمود: اي برادر! تو نزد من آمدي و به من نسبت هائي دادي و چنين و چنان گفتي، اگر آنچه را كه به من نسبت دادي در من وجود دارد، پس از خداوند متعال مي خواهم كه مرا بيامرزد. و اگر آنچه را كه گفتي، در من نيست و تهمت بوده باشد از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد. چون آن مرد چنين اخلاق حسنه اي را از امام زين العابدين عليه السّلام مشاهده كرد، حضرت را در آغوش گرفته و بوسيد و ضمن عذرخواهي، گفت: اي سرورم! آنچه را كه به شما گفتم، تهمت بود و من خود سزاوار آن حرف ها هستم، مرا ببخش. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره آل عمران: آيه 134.

[2] ارشاد شيخ مفيد: ص 145، اعيان الشّيعة: ج 1، ص 433.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

نان خشك و گوهر در شكم

زهري - كه يكي از راويان حديث و از اصحاب حضرت سجّاد عليه السّلام است - حكايت كند:

روزي در محفل و محضر امام زين العابدين عليه السّلام كه تعدادي از دوستان و مخالفان حضرت نيز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم، كه مردي از دوستان حضرت با چهره اي غمناك و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگيني؟ تو را چه شده است؟ عرض كرد: ياابن رسول اللّه! چهار دينار بدهي دارم و چيزي كه بتوانم آن را بپردازم ندارم، همچنين عائله ام بسيار است

و درآمدي براي تأمين مخارج آن ها ندارم. در اين هنگام، امام سجّاد عليه السّلام به حال دوستش گريست، من عرض كردم: آقا! چرا گريه مي كني؟ حضرت فرمود: گريه آرام بخش عقده ها و مصائب مي باشد و چه مصيبتي بالاتر از اين كه انسان نتواند مشكلات مؤمني از دوستانش را برطرف نمايد. در همين بين، حاضرين از مجلس پراكنده شدند، و مخالفين در حال بيرون رفتن از مجلس زخم زبان مي زدند، كه اين ها - ائمّه اطهار عليهم السّلام - ادّعا مي كنند بر همه جا و همه چيز دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده مي شود، ولي عاجزند از اين كه بتوانند مشكلي را برطرف نمايند. آن مرد نيازمند، اين زخم زبان ها را شنيد و به حضرت عرض كرد: تحمّل اين حرف ها براي من سخت تر از تحمّل مشكلات خودم بود.

حضرت فرمود: خداوند، راه حلّي براي كارهايت به وجود آورد، و سپس امام عليه السّلام به يكي از كنيزان خود فرمود: غذايي را كه براي افطار و سحر دارم بياور، كنيز دو قرص نان خشك آورد.

حضرت به آن دوستش فرمود: اين دو عدد نان را بگير، كه خداوند به وسيله آن ها بر تو خير و بركت دهد، پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت.

در بين راه، به ماهي فروشي برخورد كرد، به او گفت: يكي از ماهي هاي خود را به من بده تا در عوض آن قرص ناني به تو بدهم، ماهي فروش نيز قبول كرد و يك عدد ماهي به آن مرد داد و در ازاي آن

يك قرص نان دريافت نمود. آن مرد ماهي را گرفت و چون به منزل رسيد، خواست ماهي را براي عائله اش تميز و آماده پختن نمايد، پس همين كه شكم ماهي را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در شكم ماهي پيدا كرد، با شادماني آن ها را برداشت و شكر و سپاس خداوند متعال را به جاي آورد. در همين بين، شخصي درب خانه اش را كوبيد، وقتي بيرون آمد، ديد همان ماهي فروش است، مي گويد: هرچه تلاش كرديم كه اين نان را بخوريم نتوانستيم؛ چون بسيار سفت و خشك است، گمان مي كنم در وضعيتي سخت به سر مي بري، بيا اين نانت را بگير؛ و ماهي را هم نيز به تو بخشيدم. پس از گذشت لحظاتي، شخص ديگري درب خانه اش را كوبيد، و چون درب را گشود، كوبنده درب گفت: حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: خداوند متعال، مشكل تو را برطرف ساخت، اكنون غذا و نان ما را بازگردان، كه كسي غير ما نمي تواند آن نان ها را بخورد. و سپس آن مرد گوهرها را با قيمت خوبي فروخت و قرض خود را پرداخت كرد؛ و سرمايه اي مناسب براي كسب و كار و تأمين مايحتاج مشكلات زندگي خانواده اش تنظيم كرد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 20، أمالي صدوق: ص 453، الخرائج والجرائح مرحوم راوندي: ج 2، ص 708، ح 3.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

نتايج دعا

ألمؤمن من دعائه علي ثلاث: اما أن يدخر له و اما أن يعجل له و اما أن يدفع عنه بلاء

يريد أن يصيبه.[1] .مؤمن از دعايش سه نتيجه مي گيرد:

1- يا برايش ذخيره گردد،

2- يا در دنيا برآورده شود،

3- يا بلايي را كه مي خواست به او برسد، از او بگرداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 280.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نتيجه اتهام

من رمي الناس بما فيهم رموه بما ليس فيه.[1] هر كه مردم را به چيزي كه در آنهاست متهم كند، او را به آنچه كه در او نيست، متهم كنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 75، ص 261.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نتيجه مخالفت با اولياء الله

واعلموا أنه من خالف أولياء الله و دان بغير دين الله، واستبد بأمره دون أمر ولي الله، في نار تلتهب. [1] . بدانيد هر كه با اولياي خدا مخالفت كند، و به غير از دين خدا، دين ديگري را پيروي نمايد و به رأي خويش استبداد ورزد، نه به فرمان ولي خدا، در آتشي فروزان درافتد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 254.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نماز امام سجاد

اما نماز چنان كه در حديث آمده است، معراج مؤمن و وسيله تقرب هر پرهيزگاري است و نماز از مهمترين چيزهايي بود كه امام علاقه قلبي زيادي داشت و آن را به عنوان معراج خود برگزيده بود كه او را به خدا مي رساند و تا مرحله اتصال به آفريدگار جهان و هستي بخش بالا مي برد، و به هنگامي كه قصد مي كرد كه نماز بخواند، بدن مقدسش مي لرزيد، از علت آن پرسيدند، فرمود:

«آيا مي دانيد كه در حضور چه كسي مي ايستم و با چه كسي راز و نياز مي كنم؟» [1] . و ما اينك برخي از حالات آن حضرت و معطر كردن خويش را در وقت نماز بيان مي كنيم:

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسيلة المآل: ص 207، سير اعلام النبلاء: 4 / 38، صفة الصفوة: 2 / 52، حلية الاولياء: 3 / 132 و عقد الفريد: 3 / 103.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

نگراني امام سجاد در وقت احرام

امام عليه السلام وقتي كه به يكي از ميقاتها مانند مسجد شجره مي رسيد كه ميقات مردم مدينه و كساني است كه از آن جا مي گذرند و مي خواست احرام ببندد، شروع مي كرد به انجام آداب احرام؛ از قبيل غسل و ديگر اعمال احرام به جا مي آورد و هنگامي كه مي خواست در وقت محرم شدن، تلبيه بگويد رنگ مباركش دگرگون مي شد و حالت ترس و بيم او را فرامي گرفت به طوري كه نمي توانست لبيك بگويد، عرض كردند:

- «چرا تلبيه نمي گوييد؟» در حالي كه از عظمت خداوند ترس و لرز او را فراگرفته بود، مي فرمود:

«من از آن

مي ترسم كه بگويم لبيك، و به من گفته شود: لا لبيك...»

و موقعي كه لبيك مي گفت از بيم و خشيت زياد الهي از خود بي خود مي شد و از مركبش مي افتاد و همواره چنين حالتي داشت تا وقتي كه اعمال حجش پايان مي گرفت. [1] .

مالك نقل كرده است كه امام زين العابدين عليه السلام وقتي كه مي خواست لبيك بگويد از خود بي خود مي شد به طوري كه از شتر مي افتاد و مجروح مي شد. [2] به راستي كه او معرفت كامل به خداوند متعال داشت و غرق در محبت او بوده و از كيفر و مجازات او بيمناك بود و با تمام احساسات و عواطفش متوجه خدا بود و درست همانند پدرانش بود كه سادات و بزرگان اهل تقوا و دلبستگان به خدا بودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نهاية الارب: 21 / 326، خلاصة تهذيب الكمال: ص 131، تهذيب التهذيب: 7 / 306.

[2] تهذيب التهذيب: 7 / 306.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

نماز امام سجاد زير ناودان رحمت

امام سجاد عليه السلام وقتي كه مناسك حج خود از قبيل طواف و سعي بين صفا و مروه را انجام مي داد زير ناودان رحمت براي اداي نماز مي آمد، طاووس يماني آن حضرت را در آن مكان مقدس ديد ايستاده و خدا را مي خواند و از خشيت خدا مي گريد، همين كه از نمازش فارغ شد، طاووس رو به آن بزرگوار كرد و گفت: «شما را با چنان خضوع و خشوع ديدم در حالي كه شما سه امتياز داريد كه اميد است شما را از ترس و بيم ايمن دارند:

يكي آن كه شما پسر پيغمبر خداييد، دوم آن كه از شفاعت جدتان برخورداريد و سوم رحمت پروردگار شامل حال شماست...»

امام عليه السلام با محبت و لطف خاصي پاسخ داد: «اي طاووس اما اين كه من پسر پيامبر خدايم مرا ايمن نمي دارد زيرا كه من اين سخن حق تعالي را شنيده ام كه مي فرمايد:

«فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون.» [1] .

- (آنگاه كه صور قيامت دميده شود) ديگر خويشاوندي در ميان نماند و كسي از حال كسي نپرسد - و اما شفاعت جدم نيز مرا ايمن نمي دارد زيرا كه خداي تعالي مي فرمايد:

«و لا يشفعون الا لمن ارتضي.» [2] .

- و از كسي شفاعت نكنند مگر آن كسي كه خدا از او راضي است - و اما رحمت خداي تعالي نيز خداوند خود مي فرمايد: «ان رحمة الله قريب من المحسنين.» [3] .

- البته رحمت خداوند به نيكوكاران نزديك است - و من نمي دانم كه نيكوكارم يا نه؟!» [4] .

به راستي كه آيا شما چنين تواضع و خودفراموشي در برابر خداي متعال را در كسي سراغ داريد؟ حقا كه اين امام بزرگوار نسخه منحصر به فردي است كه در ميان فرزندان آدم و بشريت جز پدران بزرگوارش، همانندي ندارد!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مؤمنون / 101.

[2] انبياء / 28.

[3] اعراف / 56.

[4] بحار 46 / 101.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

ناقه حضرت امام زين العابدين

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد وقتي كه حضرت زين العابدين عليه السلام از دنيا رفت، ناقه ي آن بزرگوار به جانب بقيع

خارج شد، گردن خود را بر قبر آن حضرت مي زد و اشك از چشمانش جاري بود. حضرت امام باقر عليه السلام شخصي را فرستاد تا آن ناقه را به جاي خود برگردانيد. آن حيوان براي دومين بار به طرف بقيع رفت. اين عمل سه مرتبه انجام گرفت، بالاخره بالاي قبر حضرت علي بن الحسين عليه السلام توقف كرد تا از دنيا رفت. امام باقر عليه السلام دستور داد تا گودالي كندند و آن ناقه را دفن نمودند. محدث قمي مي نويسد: حضرت امام زين العابدين عليه السلام بيست و دو مرتبه بر آن ناقه سوار شد و به حج رفت بدون اينكه يك تازيانه به آن حيوان بزند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ستارگان درخشان، ج 6، ص 62.

منبع: حديث اهل بيت زندگينامه و مصائب چهارده معصوم؛ يدالله بهتاش؛ نشر سبحان؛ چاپ چهارم 1384 .

نجات حماد در بيابان و طي الارض به مكه

حماد بن حبيب كوفي مي گويد: «سالي به قصد حج بيرون شديم، همين كه از زباله (كه نام منزلي است) كوچ كرديم، بادي سياه و تاريك شروع به وزيدن گرفت بطوري كه قافله را از هم متفرق و پراكنده ساخت و من در آن بيابان متحير و سرگردان ماندم. من خود را به يك وادي خالي از آب و گياه رساندم و تاريكي شب مرا فراگرفت. پس من خودرا بر درختي جاي دادم. چون تاريكي كامل بوجود آمد جواني را ديدم كه جامه هاي سفيد پوشيده بود و بوي مشك از او مي آمد. با خود گفتم: «اين شخص بايد يكي از اولياء خدا باشد.» پس ترسيدم كه متوجه من شده و به جاي ديگري برود پس تا آنجا كه توانستم خود را پنهان و پوشيده

كردم. آن جوان، مهياي خواندن نماز شد و ايستاد و گفت: «اي كسي كه با ملكوتش از همه چيز نگهداري كرد و با جبروتش بر همه چيز چيره شد! بر محمد و آل محمد درود فرست و بر قلب من، شادي اقبال بر خودت را وارد كن و مرا به دايره ي اطاعت كنندگان از خودت ملحق نما.» سپس مشغول خواندن نماز شد. چون ديدم كه اعضاء و اركان او آماده ي نماز گرديد و حركات او سكون گرفت برخاستم و به آن مكان كه مهياي نماز شده بود آمدم. ديدم چشمه ي آبي مي جوشد پس من نيز مهياي نماز شدم و در پشت سرش ايستادم، ديدم گويا محرابي براي من ممثل شد و او را مي ديدم كه هر وقت به آيتي مي گذشت كه در آن آيه وعده و وعيد مذكور بود با ناله و زاري آن را مكرر مي فرمود.

پس از شب، بسيار گذشت او از جاي خود برخاست و گفت: «اي كسي كه گمراهان قصد او را كردند پس او را هدايتگر يافتند، و اي كسي كه ترسندگان به او پناه گرفتند پس او را پناهگاه يافتند، و پناهندگان بسوي او پناه آوردند پس او را ملجأ و پناه يافتند، چه موقع راحتي دارد كسي كه بدنش را براي غير تو قرار داد و چه موقع خوشحالي دارد كسي كه قصد غير ترا كرد. بار الها! تاريكي پراكنده شد در حالي كه چيزي از خواسته هاي ترا بجاي نياورده ام و مناجاتي از من بسوي تو سر نزده است، بر محمد و آل محمد درود فرست و يكي از دو امر اولاي خودت را بر من جاري ساز،

اي مهربانترين مهربانان.» در اين وقت من ترسيدم كه مبادا او از نظر من ناپديد گردد و شناختنش بر من پوشيده بماند، پس دست به دامان او شدم و عرض كردم: «ترا سوگند مي دهم به آن كسي كه ملال و خستگي و رنج و تعب را از تو برگرفته و لذت عبادت را در كام تو نهاده است، بر من رحمت بياور و مرا در بال مرحمت و عنايت جاي بده، بدرستي كه من گمراه و گمشده ام و آرزومندم كه مثل تو باشم.» آن جناب فرمود: «اگر توكل تو از روي صدق باشد گم نخواهي شد. حال از من تبعيت كن.» سپس به كنارآن درخت رفت و دست مرا نيز گرفت، ناگهان ديدم كه زمين از زير پايم حركت مي نمايد. همينكه صبح طلوع كرد به من فرمود: «بر تو بشارت باد، اين مكان، مكه ي معظمه است.» پس من صدا و ضجه ي حاجيان را شنيدم. عرض كردم: «ترا سوگند مي دهم به آنكه اميدواري به او در روز قيامت، كه تو چه كسي هستي؟» آن حضرت فرمود: «اكنون كه سوگند دادي، خود را معرفي مي كنم، من علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام هستم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

نشان دادن بهشت

مي گويند: ابوخالد كابلي، مدت زيادي در خدمت محمد بن حنفيه بود و او را امام بر حق مي دانست، تا اينكه روزي نزد وي آمد و گفت: «براي من حرمتي هست. پس ترا به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

و اميرالمؤمنين عليه السلام قسم مي دهم آيا تو همان امامي هستي كه خداوند اطاعت ترا واجب كرده است؟» محمد بن حنفيه گفت: «امام تو و من و تمام مسلمانان، علي بن الحسين عليهماالسلام است. پس ابوخالد خدمت امام سجاد عليه السلام رسيد. وقتي كه سلام كرد، حضرت فرمود: « آفرين بر تو اي كنكر! تو به ديدار ما نمي آمدي! چه شده است كه آمده اي؟!» ابوخالد وقتي چنين شنيد به سجده افتاد و گفت: «حمد و سپاس مخصوص خدايي است كه مرا نميراند تا اينكه امامم را شناختم.» حضرت فرمود: «امامت را چگونه شناختي؟!» ابوخالد گفت: «تو مرا به اسمي خواندي كه مادرم ناميده بود، و من در جهل بودم و عمري محمد بن حنفيه را امام مي دانستم، امروز كه او مرا به شما راهنمايي كرد و گفت كه شما امام واجب الاطاعه هستي، و وقتي كه من خدمت شما رسيدم مرا با اسم اصليم صدا كردي. لذا فهميدم كه شما امام مسلمين هستي.» ابوخالد در ادامه مي گويد: وقتي كه مادرم مرا زاييد نام مرا وردان نهاد و بعد از آن، پدرم آن را نپسنديد و اسم مرا كنكر گذاشت، و قسم به خدا تا به حال كسي مرا به اين اسم صدا نكرده بود. پس من گواهي مي دهم كه تو امام آسمانها و زمين هستي.» [1] . در نقل ديگري آمده است كه ابوخالد كابلي مي گويد: من سالها معتقد به امامت محمد حنفيه بودم. روزي يحيي پسر ام طويل مرا ديد و از من خواست كه خدمت علي بن الحسين عليهماالسلام برويم. من از رفتن خودداري كردم، يحيي گفت: «چه ضرري دارد كه حرف مرا بپذيري و

يك بار او را ملاقات كني؟»

من قبول كردم و با او رفتم. امام سجاد عليه السلام را ديدم در ميان خانه اي نشسته كه كف و ديوارهايش به وسيله ي فرشهاي رنگين پوشيده شده و خود نيز لباسهاي رنگارنگ بر تن كرده بود. وقتي مي خواستم از خدمت ايشان بيرون بروم فرمود: «فردا پيش ما بيا.» وقتي بيرون آمدم، به يحيي گفتم: «مرا پيش مردي بردي كه لباسهاي رنگين مي پوشد؟» پس تصميم گرفتم كه ديگر پيش او نروم، ولي بعد با خودت فكر كردم چه عيبي دارد كه بروم. پس فردا باز به خانه ي آن حضرت رفتم ولي كسي را نديدم، خواستم كه بر گردم صداي آن حضرت را شنيدم كه سه مرتبه فرمود: «داخل شو.» من گمان كردم كس ديگري را صدا مي زند، كه صداي آن حضرت آمد كه: «اي كنكر! داخل شو.» من متعجب و شگفت زده شدم كه چگونه ايشان مرا به نامي صدا زد كه فقط مادرم مرا چنين صدا مي كرد و هيچ كس ديگري از آن آگاهي نداشت. پس داخل شدم و آن حضرت را ديدم كه بر روي بوريايي از ني در خانه اي گلي نشسته است و پيراهني كرباسي بر تن دارد، فرمود: «اي ابوخالد! من تازه داماد هستم و آنچه تو ديروز ديدي از خواسته هاي همسرم بود و نخواستم با او مخالفت كنم.» سپس فرمود: «مي خواهي مقام خودم را در بهشت به تو نشان بدهم؟» عرض كردم: «نشان دهيد.» پس ايشان دستش را بر چشمهايم كشيد، ناگهان ديدم در بهشت قرار دارم و به كاخها و رودخانه هاي آن نگاه مي كنم، پس مدتي به اين حالت بودم، تا آنكه

آن حضرت باز دست خود را بر چشمهايم كشيد كه يك مرتبه ديديم در محضر ايشان قرار دارم.»

سپس امام سجاد عليه السلام از من پرسيد: «آيا معني كنكر را مي داني؟!»

عرض كردم: «نه.» حضرت فرمود: «هنگامي كه تو در شكم مادرت قرار داشتي وزنت زياد بود پس مادرت به لغت محلي خودش ترا صدا مي زد: اي كنكر! يعني اي سنگين وزن.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 42.

[2] =مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

نفرين مستجاب

«منهال بن عمرو» يكي از اهالي كوفه مي گويد:

براي انجام حج به مكه رفتم و در آن جا به محضر امام سجاد عليه السلام شرفياب شدم. آن حضرت چون مرا ديد و از محل اقامتم پرسيد و فرمود: «از حرملة بن كاهل اسدي (قاتل برادر شيرخوارم علي اصغر) چه خبر؟»گفتم: «او زنده است و در كوفه سكونت دارد.» امام عليه السلام با چشماني اشكبار دست به آسمان بلند كرد و سه مرتبه فرمود: «اللهم اذقه حر الحديد، اللهم اذقه حر النار.» «پروردگارا! داغي آهن را به او بچشان. پروردگارا او را به آتش دوزخ بسوزان.»

من از سفر حج بازگشتم و چون باخبر شدم كه(مختار) در كوفه به خونخواهي امام حسين عليه السلام قيام كرده است با يكي از دوستانم به قصد ديدار او حركت كرديم.

چون به محضر مختار رسيديم، ديديم مختار اسب خود را طلبيد و با سپاهيانش به محله ي كناسه ي كوفه حركت نمود. ما نيز با مختار همراه شديم و دانستيم كه او مأموراني را براي دستگيري «حرمله» فرستاده است. مدتي نگذشت

كه مأموران مختار، حرمله را دست بسته آوردند. مختار چون نگاهش به حرمله ي جنايتكار افتاد فرمود: «حمد و سپاس خدايي را كه مرا بر تو مسلط نمود.» آن گاه دستور داد تا دست هاي حرمله را قطع كنند. اين فرمان فورا اجرا شد. مختار دستور داد تا پاهاي او را نيز قطع كنند. و مأموران اجراي حدود، اين فرمان را نيز به اجرا درآوردند. آن گاه مختار دستور داد تا آتش روشن كنند و حرمله را در ميان آتش سوزان بسوزانند.

منهال بن عمرو گويد: چون حرمله را در ميان آتش سوزان ديدم، ناخود آگاه به ياد دعاي امام سجاد عليه السلام در مكه افتادم و از روي تعجب چند بار گفتم: «سبحان الله، سبحان الله...»

مختار متوجه من شد و فرمود: «چرا تسبيح گفتي؟» من داستان خود و دعاي امام عليه السلام را نقل كردم و گفتم اينك از مشاهده ي اجراي نفرين امام عليه السلام به دست تو متعجب شدم و خداي را تسبيح گفتم. مختار از شنيدن اين خبر بسيار شادمان و هيجان زده شد و گفت: «الله، الله. آيا به راستي ابوالحسن در مورد حرمله اين چنين نفرين فرمود.»

گفتم: «آري به خدا سوگند.» مختار فورا از اسب پياده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده اي طولاني به جا آورد و خدا را به سبب افتخاري كه نصيبش شده بود شكر گفت.

سپاه مختار پس از سوزاندن حرمله به طرف كوفه بازگشت. چون به مقابل خانه ام رسيديم به مختار گفتم: «اي امير! مرا سرافراز كن و امروز ناهار ميهمان من باش.» مختار فرمود: «اي منهال! تو به من خبر مي دهي كه ابوالحسن سه بار حرمله را نفرين نمود

و آن گاه ديدي كه نفرين ابوالحسن به دست من اجرا شد و با اين وجود مرا براي صرف غذا دعوت مي كني؟ امروز روز غذا خوردن نيست بلكه روزي است كه بايد به شكرانه ي اجراي خواسته ي ابوالحسن به دست من روزه گرفت.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه، ج 2، ص 312 - بحارالانوار، ج 45، ص 332.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

نجات كودك

روزي امام سجاد عليه السلام در نزديكي چاهي مشغول نماز بود. طفلي كه تازه با دست و زانو به راه افتاده بود در صحن خانه، حركت مي كرد. ناگهان ديدند كه طفل به سر چاه عميقي رسيده است و هر لحظه امكان دارد كه به چاه سرنگون شود. مادر طفل كه مي ديد كودكش در آستانه ي مرگ است و كسي را نيز جرأت نزديك شدن به كودك نيست مرتب فرياد مي زد و مي گريست و چون امام عليه السلام را نزديك ترين فرد به كودك ديد از آن حضرت كمك خواست. امام سجاد عليه السلام بدون ذره اي توجه به اطراف خود و با آرامش تمام همچنان به نماز مشغول بود و كودك خردسال چون سر را داخل چاه كرد به داخل آن سقوط كرد و آه از نهاد مردم برآورد. مادر طفل، صداي گريه به آسمان بلند كرد و خطاب به امام سجاد عليه السلام گفت: «شما بني هاشم چقدر سخت دل هستيد. كودكم در چاه افتاد ولي تو نمازت را قطع نكردي تا آن را نجات دهي.» چون نماز حضرت تمام شد. بر سر چاه آمد و دست دراز كرد و به قدرت خداوندي طفل را از

ته چاه گرفت و نزد مادرش گذاشت و فرمود: «اي ضعيف اليقين! بگير طفلت را. من خدمت كسي را مي كردم كه در قعر چاه كودك تو را حفظ كرد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سبزواري، جامع النورين، ص 55.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

نامه پنهاني

چون حجاج بن يوسف به مدينه آمد، بعد از قتل عبدالله بن زبير به عبدالملك بن مروان نوشت:

«اگر مي خواهي سلطنت و ملك تو پايدار و باقي بماند، بايد علي بن الحسين را به قتل برساني.» عبدالملك در پاسخ حجاج نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد: فانظر دماء بني عبدالمطلب فاحقنها و اجتنبها؛ فاني رأيت آل ابي سفيان لما و لغوا فيها لم يلبثوا بعدها الا قليلا.» «اي حجاج! از ريختن خون بني هاشم اجتناب كن، چرا كه من ديدم چون دست آل ابي سفيان به خون ايشان آلوده گشت، خداوند حكومت و سلطنت را از ايشان برطرف گردانيد.» [1] . و آن گاه نامه را مهر كرد و مخفيانه و پنهاني براي حجاج فرستاد تا كسي از اين مراسله مطلع نگردد. حضرت سجاد عليه السلام در همان ساعتي كه عبدالملك، نامه را به حجاج فرستاد، مردم مدينه را از مضمون آن آگاه ساخت و براي عبدالملك نوشت:

«پيغمبر خدا مرا در عالم خواب خبر داد از آنچه به حجاج نوشته اي و دانستم آنچه را كه در حفظ خون بني هاشم بيان داشتي، و به همين دليل خداوند، ثبات ملك و مزيد عمر، به تو عنايت فرمود.» عبدالملك بن مروان چون نامه را خواند، از تاريخ نامه كه دقيقا موافق با تاريخ نامه ي

خود بود بسيار تعجب كرد و در صدق آن حضرت شكي به دل راه نداد و از اين امر خوش وقت و خشنود گرديد.

پس مقداري لباس و درهم براي امام سجاد عليه السلام فرستاد به جهت اين كه او را به وسيله ي اين نامه شاد گردانيد. [2] .

اولاد نبي شافع روز عرصاتند

داراي مقامات رفيع الدرجاتند

در روز قيامت همه اسباب نجاتند

اي واي بر آن كس كه به اين قوم درافتاد

با آل علي هر كه در افتاد ورافتاد

كام و دهن از نام علي يافت حلاوت

گل در چمن از روي علي يافت طراوت

هر كس كه به اين سلسله بنمود عداوت

در روز جزا جايگهش در سقر افتاد

با آل علي هر كه درافتاد ورافتاد

هر كس كه به اين سلسله ي پاك جفا كرد

بد كرد و نفهميد و غلط كرد و خطا كرد

ديدي كه يزيد از ستم و كينه چه ها كرد

آخر به درك رفت و به روحش شرر افتاد

با آل علي هر كه درافتاد ورافتاد

حجاج كه با آل علي داشت معادات

مي كشت به هر روز بسي شيعه و سادات

امروز بر او لعن كنند اهل سعادات

آوازه ي ظلمش به همه بحر و بر افتاد

با آل علي هر كه درافتاد ورافتاد

جيش متوكل به لب شط بنشستند

بر زائر شاه شهدا راه ببستند

از كين، دل زوار حسيني بشكستند

از قافله ي عشق بسي دست و سر افتاد

با آل علي هر كه درافتاد ورافتاد

يا رب به حق منزلت شاه شهيدان

كن روزي ما كرببلا از ره احسان

ما غرق گناهيم و توئي غافر عصيان

درياب كه دين همه اندر خطر افتاد

با

آل علي هر كه درافتاد ورافتاد [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] به نظر مي رسد جمله ي معروف «با آل علي هر كه درافتاد، ورافتاد» از همين واقعه نشأت گرفته باشد.

[2] مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 45.

[3] سيد اشرف الدين قزويني (نسيم شمال).

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

نجات جا افتاده از قافله

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: شراب خواري و قمار بازي از گناهاني است كه پرده ها را پاره مي كند و شرم و حيا را از ميان برمي دارد. حماد بن حبيب كوفي روايت مي كند كه يك سال در حال رفتن به حج بودم از قافله عقب ماندم و سرگردان شدم وقتي شب شد به يك وادي رسيدم درختي در آنجا بود به آن پناه بردم و در كنار همان درخت به استراحت پرداختم. در تاريكي شب جواني را ديدم كه لباس سفيد كهنه پوشيده بود. براي او چشمه آبي ظاهر شد و او وضو گرفت و قبل از شروع به نماز اذكاري خواند و بعد مشغول نماز شد در اين حال مشاهده كردم مقابل او محرابي ظاهر شد. نمازي بسيار طولاني و سوزناك همراه با ناله و استعاذه خواند، وقتي اين حالت را ديدم با خود گفتم اين مرد بايد از اولياء خداوند باشد، هنگامي كه نمازش تمام شد به من نگاه كرد و فرمود: اي حماد اگر توكل تو به خداوند نيكو بود راه را گم نمي كردي سپس دست مرا گرفت و گفت بيا و من پشت سر وي راه مي رفتم و چنان احساس مي كردم كه زمين را زير

قدم هاي من در مي نوردند وقتي صبح شد به من فرمود: اين مكه است حالا برو. گفتم به آن خدايي كه به او اميد داريد بفرماييد شما كه هستيد؟ فرمود: چون مرا قسم دادي منم علي بن الحسين.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

نفرين امام سجاد به حرمله و عاقبت وي

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: آخرين وصيت خضر عالم به موسي بن عمران اين بود كه گفت: هرگز كسي را به سبب گناهش ملامت و سرزنش ننمائيد.

منهال ابن عمرو كوفي به خدمت امام سجاد عليه السلام آمد، حضرت از مختار سؤال فرمودند. گفت: مختار در مسند حكومت است و هر روز گروهي از دشمنان شما را به قتل مي رساند. حضرت فرمود: آيا حرملة ابن كامل الاسدي زنده است؟ گفت: بلي حضرت فرمود: اللهم أذقه حر النار خدايا به او حرارت آتش را بچشان. حرمله بدبختي بود كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را به دمشق مي برد. راوي مي گويد: وقتي به اطراف كوفه رسيديم در بيرون شهر ديدم كه مختار سوار بر اسب ايستاده است و گروه زيادي در خدمتش بودند و چنان يافتم كه انتظاري دارد بعد سلام كرده و ايستادم بعد از لحظه اي ديدم كه حرمله ي پليد را دست بسته آوردند، مختار خيلي خوشحال شد و گفت: الحمدالله كه خداوند متعال مرا به تو مسلط گردانيد و دستور داد دسته هايي آوردند و آتشي عظيم برافروختند و آن ملعون را تكه تكه و در آن آتش انداختند و من چون آن سخن را از امام سجاد عليه السلام شنيده بودم و اين كار

را از مختار ديدم تبسم نمودم، مختار نگاهش به من افتاد و علت تبسم را پرسيد. گفتم: من در مدينه خدمت امام سجاد عليه السلام رسيدم و آن حضرت چنين فرمود و حالا هنوز داخل شهر نشده ام كه اين امر عجيب را مشاهده نمودم و چون آن گفتگو به خاطرم آمد تبسم كردم، مختار چند بار مرا قسم داد كه آيا آنچه گفتي از آن حضرت شنيدي؟ من قسم خوردم كه آنچه گفتم بيان واقعيت است. سپس مختار از اسب فرود آمد و دو ركعت نماز خواند و سجده ي شكر به جاي آورد و ساعتي صورت خود را به خاك مي ماليد و گريه مي كرد و بعد از آن سوار بر اسب شد و در خدمت ايشان حركت كرديم و چون منزل من در مسير راه بود از مختار خواهش كردم كه به خانه ي من بيايد و چيزي تناول كند. مختار گفت: آن وقتي كه آن خبر را از تو شنيدم من چيزي نخورده بودم و به شكرانه آن كه دعاي حضرت در شأن من مستجاب شده و دعاي او به لطف خداوند متعال توسط من به منصه ظهور رسيده، نيت روزه كردم و امروز را روزه هستم وگرنه دعوت تو را قبول مي كردم. خداوند متعال به تو جزاي خير دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

نشانه اي از نشانه هاي امامت

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: و اما حق دو پايت اين است كه در راه حرام گام بر نداري و از رفتن به جايي كه سزاوار نيست توقف كني.

احمد بن محمد بن عياش

در كتاب مقتضب الاثر به سندي از طريق سنيان و سندي از طريق شيعيان از ام سليم صاحب آن ريگي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام آن را مهر مي كردند، در حديثي طولاني روايت مي كند كه: چون بر حضرت سجاد عليه السلام وارد شد، قبل از اين كه اظهار كند، آن حضرت فرمود: ريگ را بياور و آن را مهر كرد و نام هاي ائمه عليهم السلام را در آن ريگ به او نشان داد.

هنگامي كه ام سليم خارج شد، حضرت او را صدا زد و فرمود: برگرد. ام سليم گفت: برگشتم و حضرت را ديدم كه در وسط صحن خانه ايستاده است. سپس رفت و خندان داخل اطاق شد و فرمود: بنشين اي ام سليم! و دست راست خود را دراز كرد؛ ديوارها و كوچه ها شكافته شد و دست از نظر من غايب شد. آن گاه فرمود: اي ام سليم! بگير و كيسه اي به من داد كه دينارها و گوشواره هاي طلا و چند نگين از مهره هايي كه در جعبه اي در منزل داشتم در آن بود. پس بيرون رفته و به منزل خود وارد شدم. به طرف جعبه رفتم و مشاهده كردم كه در جاي خود نيست و فهميدم كه جعبه همان جعبه است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

نووي

نووي مي گويد: «تمام مسلمين بر عظمت امام زين العابدين در هر جهت اتفاق نظر دارند.» [1] .

به راستي كه تمام مسلمين درباره بزرگداشت و تعظيم امام عليه السلام اتفاق دارند و اين

تجليل به خاطر برخورداري آن حضرت از صفات برجسته اي مي باشد كه جاي گراميداشت و افتخار براي همه مسلمانان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب اللغات و الاسماء: ق 1 / 343.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

نويري

شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب نويري مي گويد: «علي بن حسين - رحمه الله - فردي ثقه، پارسا، امين، پرحديث و از با فضيلت ترين افراد اهل بيت و نيك طاعت ترين آنها بوده است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نهاية الارب في فنون الادب: 21 / 324.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

نقش انديشه

انديشه، پايه و بنيان هويت هر انسان را شكل مي دهد. انديشه بالنده، معيار امتياز انسان از حيوان و سايرين است. اگر انديشه به خمودي و ايستايي گراييد، انسان را در رديف حيوان، بلكه پست تر از آن قرار خواهد داد.

امتياز انسان به انديشيدن وي است. آن كه راه هاي انديشه را بر خويش مي بندد، از هويت انساني سقوط مي كند. ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون، [1] «بدترين جانداران در پيش خدا انسان هاي كر و لالي كه نمي انديشند، مي باشند!» آنان كه راه هاي انديشه را، گوش و چشم، و راه بالندگي انديشه گفتگو را بر خويش مي بندند، صم بكم عمي فهم لا يعقلون. [2] چون راه هاي انديشيدن را بر خود بسته اند و توان انديشيدن از آنان گرفته شده است. خمودي و ايستايي انديشه نتيجه عناد و استكبار و خود بزرگ بيني آنان از حق است. نقش محوري انديشه، شناخت خدا و باور زندگي بي پايان انسان است. انديشه بالنده يعني باور خدا. انديشه اي كه به خدا نيانجامد، پندار است نه انديشه. آن كه از دين رو برمي تابد، گرفتار پندار است و از انديشه بهره اي ندارد، و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه، [3] «هيچ

كس به جز افراد سفيه و بي انديشه، از دين ابراهيم (معيار هر دين آسماني است) رو برنمي تابد». دوزخيان كه پايان كارشان به دوزخ انجاميده، اين حقيقت را ابراز مي دارند كه اگر انديشه داشتيم، دوزخي نمي شديم، لو كنا نسمع او نعقل ما كنا من اصحاب السعير. [4] «اگر راه انديشه (شنوايي) را نمي بستيم و اگر مي انديشيديم، از دوزخيان قرار نمي گرفتيم.» امام صادق عليه السلام در همين راستا مي فرمايد: اگر كسي انديشمند باشد، ديندار خواهد بود، من كان عاقلا كان له دين. [5] . بر اين اساس آنچه از آويخته ها و پندارها و خرافات و فرهنگ هاي ابتذال و حتي بت پرستي دامن گير بشر شده است، به خاطر خمودي و ايستايي انديشه است. اگر كسي مي انديشيد، فرهنگ ها و آداب و رسوم هاي جاهليت و آويخته ها و پندارها را نمي پذيرفت. به جاي خداي مهربان كه نورش سراسر هستي را فراگرفته است، بت نمي پرستيد، اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون. [6] «اف بر شما و آن بت هايي كه به جز خدا پرستش مي كنيد، آيا شما نمي انديشيد.». اگر انديشه، بالنده مي شد، بت پرستي دامن گير نمي شد. كه بت پرستي ثمره تلخ خمودي و ايستايي انديشه است. اگر انديشه بالنده شود، تقليدهاي چشم و گوش بسته رخت برمي بندد، او لو كان آباءهم لا يعقلون شيئا. [7] «با اين كه پدران آنان بدون انديشه دنبال بت پرستي رفتند، اينان نيز با پيروي چشم و گوش بسته كژراهه ي آنان را مي پيمايند»! از اين روست كه انديشه در مبدأ هستي، نظام هستي، انجام هستي، انديشه در آغاز و انجام خويشتن، انديشه در خزانه ها و معارف وحياني كه قد جاءكم بصائر من ربكم، [8] معيار

ارزش و قدر قيمت انسان قرار گرفته است. ان قيمة كل امرء و قدره معرفته. [9] «مقدار ارزش هر انسان به مقدار انديشه ي وي مي باشد».

انديشه در وحي الهي كه خزاين بي پايان معرفت است، آيات القرآن خزائن [10] راه را شفاف و پيمودن راه را هموار مي سازد، و هر رهرو را سريع به مقصد مي رساند. انديشه يعني ديدن، و عمل و رفتار يعني رفتن. اول ديدن آنگاه رفتن. كه رفتن بدون ديدن نه تنها انسان را به مقصد نمي رساند، بلكه به مقدار سرعت خود انسان را از مقصد دور مي سازد، العامل علي غير بصيرة كالساير علي غير طريق فلا تزيد سرعة السير الا بعدا. [11] «رفتار بدون انديشه همانند بي راهه راه پيمودن است، هر مقدار سرعت گيرد از مقصد دور مي شود.» همان گونه كه ديدن بدون رفتن نيز ايستايي و نيز گردش به عقب و ارتجاع خواهد بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انفال، 22.

[2] بقره، 171.

[3] همان، 130.

[4] ملك، 10.

[5] كافي، باب وجوب طاعت العقل، ح 6.

[6] انبياء، 67.

[7] بقره، 171.

[8] انعام، 104.

[9] معاني الاخبار، ج 1، ص 2.

[10] وسائل، ج 4، ص 849.

[11] تحف العقول، ص 266.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

نرمش براي تربيت

بدون ترديد دوران كودكي بهترين دوران يادگيري انسان را شكل مي دهد. و نيز بي ترديد كودك از خشونت و سخت گيري گريزان است. آنچه باعث روي كرد كودك به ارزش ها و آموزه هاي ديني مي شود، برخورد مهربانانه و نرمش و توجه به خواسته هاي كودك است. اين روش باعث جذب كودك به آموزه ها و معيارهاي ارزشي ديني خواهد

شد.

كودك اگر از معلم و مؤدب خويش مهرباني ببيند، نه تنها گريزان نخواهد بود، بلكه شيفته ارزش هاي ارزاني شده معلم و مربي خويش مي شود، بر اساس اين معيار است كه انبيا و امامان نسبت به كودكان بيش از ديگران مهربان بودند و با روي گشاده و لبخند گل واژه هاي الهي را جذب ارزش هاي وحياني مي نمودند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه اولين شخصيت جهان بشريت است به كودكان سلام مي نمود و آنان را بر دامن خود مي نشاند. امامان نيز همين روش جذاب را در پيش داشتند. امام سجاد عليه السلام با كودكان مهربان بود. براي آشنا نمودن آنان به آموزه هاي ديني حتي اجازه مي داد كودك نماز را در بيرون از وقت نماز به جاي آورد. نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر را با هم انجام دهند، يأمر الصبيان ان يصلوا المغرب و العشاء جميعا. هنگامي كه از حضرت سؤال شد چگونه اجازه مي دهيد بچه ها در اين وقت نماز بجاي آورند، فرمودند اين هنگام نماز خواندن بهتر است از اين كه بدون نماز بخوابند. [1] امام اين رفتار آسان را در پيش مي گيرد تا آموزه هاي ديني بر كودك سخت جلوه گر نشود. آرام آرام به آنها علاقه مند شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك، ج 3، ص 19.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

نماز بي ولايت

از ابوحمزه ثمالي روايت شده كه گفت: حضرت زين العابدين عليه السلام به ما فرمودند: كداميك از بقعه ها و مكانهاي زمين افضل و برتر است؟ عرض كرديم: خدا و رسول و وصي رسول او داناترند.

حضرت فرمودند: برترين بقعه و مكانها براي ما

بين ركن و مقام حضرت ابراهيم عليه السلام است و اگر مردي به مقداري كه حضرت نوح عليه السلام در ميان قومش عمر كرد كه مطابق قرآن نهصد و پنجاه سال بوده، عمر نمايد و زنده بماند و در اين مدت، هميشه روزها را روزه بگيرد و شبها را به عبادت برخيزد، اما بدون اعتقاد به ولايت و امامت ما، خداوند را ملاقات كند و بميرد آن عبادات بسيار، هيچ گونه سودي به او نخواهد رساند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل الشيعه، ج 1، ص 93 و طرائف الحكم، ج 2، ص 343.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

نياز مردم به همديگر

مردي در محضر امام سجاد عليه السلام عرض كرد: بارالها! مرا از خلق خود بي نياز گردان. امام سجاد عليه السلام فرمودند: اين چنين نيست، همانا مردم به يكديگر وابسته و نيازمندند، ولي بگو: بارالها! مرا از خلق بد خود بي نياز ساز. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 318.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

نصايح ارزشمند

امام سجاد عليه السلام، اين نصيحت پرارزش را به يكي از اصحابش فرموده و مي گويد:

«ليس لك أن تقعد مع من شئت فان الله تبارك و تعالي يقول: «و اذا رأيت الذين يخوضون في آياتنا فاعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره، و اما ينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكري مع القوم الظالمين» [1] و ليس لك أن تتكلم بما شئت فان الله تعالي يقول: «و لا تقف ما ليس لك به علم» [2] و لأن رسول الله (ص) قال: «رحم الله عبدا قال خيرا فغنم أو صمت فسلم» و ليس لك أن تسمع ما شئت، فان الله تعالي يقول: «ان السمع و البصر و الفؤاد كل أولئك كان عنه مسؤولا. [3] » [4] .

«تو حق نداري با هر كسي مجالست كني، زيرا كه خداي تعالي مي فرمايد: «چون كساني را ببيني كه درباره آيات ما به عناد گفتگو مي كنند پس از ايشان رو بگردان تا اين كه درباره مطلب ديگري سخن بگويند و اگر شيطان از خاطر تو برد، بعد از آن كه به خاطرت آمد، با گروه ستمگران منشين.» و حق نداري هر سخني را بگويي، زيرا كه خداي تعالي مي فرمايد:

«از آنچه كه علم نداري پيروي مكن» و رسول اكرم فرموده است: «خداوند بيامرزد آن بنده اي را كه سخن نيكو گفته و فايده برده است و يا خاموشي گزيده و سالم مانده است.» و تو حق نداري به هر سخني گوش فرادهي، زيرا كه خداي تعالي مي فرمايد: «همانا گوش، چشم و دل همه اينها مورد بازخواست قرار مي گيرند.» براستي كه انسان مسلمان اگر اين نصايح ارزنده را روي واقعيت زندگي خود پياده كند به خير كلي رسيده و از بدبختي و گرفتاري نجات يافته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره انعام / 68.

[2] سوره اسري / 36.

[3] سوره اسري / 38.

[4] تفسير برهان: 1 / 322.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

نشانه هاي مؤمن

امام عليه السلام فرمود:

«علامات المؤمن خمس: فقال له طاووس اليماني: و ما هي يا ابن رسول الله؟ قال: الورع في الخلوة، و الصدقة في القلة، و الصبر عند المصيبة، و الحلم عند الغضب، و الصدق عند الخوف». [1] . «نشانه هاي مؤمن پنج تاست، طاووس يماني عرض كرد: يابن رسول الله آن نشانه ها كدامند؟ فرمود: پارسايي در خلوت، صدقه دادن در حال تنگدستي، صبر و شكيبايي در هنگام مصيبت، بردباري در وقت خشم و راستي و صداقت در وقت ترس و بيم...» براستي اين صفات پنجگانه بيانگر ايمان كسي است كه داراي اين اوصاف است و نشان مي دهد كه او از بندگان شايسته خدا و از كساني است كه نفوس خود را به زيور تقوا آراسته اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال صدوق: ص 245.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

نگاهي كوتاه بر دعاهاي صحيفه سجاديه

پيرامون دعاهاي «صحيفه كامله سجاديه»، شرحهاي متعدد نوشته شده، ما در اينجا نظر شما را به شرح كوتاهي كه علامه فقيد استاد شيخ محمدرضا مظفر، در اين مورد نموده جلب مي كنيم: پس از حادثه جانگداز عاشورا، خلفاي بني اميه زمام امور امامت اسلامي را به دست گرفته و با استبداد و ديكتاتوري سخت، بي اندازه خونريزي و ظلم كرده و به تعاليم اسلامي لطمه زدند.

امام سجاد عليه السلام در اين شرايط با حالي جانسوز و مصيبت زده، در گوشه خانه به سر مي برد، كسي به محضرش نمي رفت و خود آن حضرت هم بر اثر سانسور شديد، آزاد نبود كه به ميان مردم برود و وظايف و تكاليف مردم را به آنها برساند.

به ناچار براي خود، اين روش را انتخاب كرد كه به وسيله دعا (با توجه به اينكه دعا، يكي از طرق تعليم و تربيت است) دستورهاي قرآن و معارف اسلام و روش خاندان رسالت صلي الله عليه و آله را نشر دهد، و روح دين و پارسايي را به مردم بياموزد و وظايف انسانها را در مورد تهذيب نفس و كسب اخلاق يادآوري كند.

اين روش، يگانه ابتكاري بود كه امام در پرتو آن بي آنكه بهانه اي به دست دشمنان بيفتد به نشر دستورها و معارف اسلام پرداخت. از اين رو آن حضرت دعاهاي بسياري به مردم آموخت. قسمتي از اين نيايشها به نام كتاب «صحيفه سجاديه» گردآوري شده كه آن را «زبور آل محمد» ناميده اند. اين كتاب با اسلوب و سبكي بسيار

دلپذير به روش عاليترين ادبيات عرب، روشنگر اهداف عالي دين حنيف اسلام و دقيقترين اسرار يكتاپرستي و نبوت و صحيحترين راه آموزش اخلاق محمدي و معارف اسلامي است و محتواي امور مختلف تربيتي - ديني مي باشد و در حقيقت اين كتاب در لباس «دعا» تعليم دهنده دين و اخلاق است يا نيايشي است كه با سبك ويژه اي، ياد دهنده دين و اخلاق مي باشد و به راستي اين كتاب بعد از قرآن و نهج البلاغه، داراي حد اعلاي اسلوب و روش بيان عربي بوده و بلندترين پايگاه استفاده از درياي دريافتهاي عرفان الهي و اخلاقي است.

پاره اي از تعليمات اين دعا آن است كه مي آموزد: چگونه بايد به ستايش و تقديس خداوند پرداخت و حمد و سپاس او را كرد و در درگاهش توبه نمود.

و پاره ديگر آن است كه ياد مي دهد: چگونه بايد با خدا راز و نياز كرد و با اخلاص و دلبستگي تمام با خدا خلوت نمود.

قسمتي از اين كتاب بيانگر طرز صحيح و معناي واقعي صلوات و درود بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ساير پيامبران و برگزيدگان مي باشد.

اين كتاب در قسمتي از محتوياتش، وظيفه احترام به پدر و مادر و حقوقي را كه پدر و مادر بر عهده فرزندان، يا فرزندان بر عهده پدر و مادر دارند شرح مي دهد و همين طور حقوق همسايگان و خويشان و همه مسلمين، و حقوق تهيدستان را نسبت به ثروتمندان و به عكس، بيان مي كند.

و در پاره اي از محتواي خود، وظايف انسان را در برابر بدهكاران و ساير امور اقتصادي و مالي و در طرز معامله و رفتار با

هم سلكان و دوستان و اصولاً همه مردم و كارگران و خدمتگزاران تشريح مي سازد.

و در قسمتي ديگر، همه عوامل فضائل اخلاقي را كه شايستگي آن را دارند تا روش كاملي براي كسب اخلاق باشند، معرفي مي كند.

و در پاره اي ديگر، ياد مي دهد كه چگونه بايد در برابر ناگواريها و حادثه ها شكيبايي كرد و بايد در حالات بيماري و سلامتي چگونه بود.

در فرازهايي، وظايف ارتش و سپاه اسلام، و وظايف لازم مردم را در برابر سپاه، بيان مي كند... و به طور كلي آنچه را كه اخلاق محمدي و شريعت الهي خواهان آن است فقط در سبك و لباس دعا، تشريح مي نمايد.

مثلاً؛ در دعاي 1 و 6 و 7 شيوه هاي خداشناسي را مي آموزد، و در دعاي 37، روش عجز در عبادت خدا را بيان مي كند، و در دعاي 31 و 39 و 46 پاداش و كيفر خدا را تبيين مي نمايد. و در دعاي 20 و 28 و 13، برنامه تهذيب نفس و پاكسازي و بهسازي را شرح مي دهد و عوامل پرورش روح نيرومند را برمي شمرد. و در دعاي 38 لزوم رعايت حقوق همديگر را تذكر مي دهد و در فرازي از آن مي گويد: اللهم اني اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انتصره: «خدايا! من از پيشگاهت عذرخواهي مي كنم، از مظلومي كه در برابر من به او ظلم شده و من به ياري او نشتافته ام.» [1] . كوتاه سخن آنكه: امام سجاد عليه السلام در عين انزوا، در لباس دعا و نيايش درس مبارزه و نهضت بر ضد طاغوتيان مي آموزد، مثلاً در دعاي بيستم صحيفه چنين مي گويد:

«خدايا! به من دست و نيرويي ده تا بتوانم بر

كساني كه به من ستم مي كنند، پيروز شوم، و زباني عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال، بر مخالف غلبه كنم، و انديشه اي ده تا نيرنگ دشمن را درهم شكنم و دست ستمگران را از تعدي و تجاوز كوتاه سازم.»

جالب توجه اينكه در كتاب صحيفه، به رشته هايي از معجزات علمي كه در جهان آن روز، بشر به آنها آگاهي نداشت اشاره شده است، مثلاً در دعاي 51 آن آمده: «اي خدايي كه وزن تاريكي و نور را مي داني، و از وزن سايه و هوا آگاهي داري.» (با توجه به اينكه در آن وقت، علم و دانش، براي اين اشيا وزني قائل نبود.)

و در دعاي 27 مي گويد: «عامل انتقال بيماري وبا، آب است.» آنجا كه عرض مي كند: «خدايا با قدرت خود، آب آشاميدني دشمنان اسلام را به بيماري وبا بياميز.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] العقائد الاماميه (شيخ محمدرضا مظفر)، ص 134 به بعد.

منبع: نگاهي بر زندگي امام سجاد؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

نمازهاي حضرت سجاد

حضرت زين العابدين -عليه السلام- علاقه شديدي به «نماز» داشته اند و با اهتمام خاصي اين عبادت بزرگ اسلامي را به جا مي آورده اند. براي بررسي كيفيت انجام اين «عبادت» و آشنا شدن با تفصيل اين موضوع و جزئيات آن، بايد موضوعات زير را در خلال اسناد تاريخي و روايات اسلامي كاوش نمود:

1- حضرت در آستانه نماز (انجام مقدمات نماز)

2- حالات امام سجاد عليه السلام به هنگام نماز

3- حضور قلب حضرت در نماز

4- لباس و مكان حضرت در موقع نماز

5- بعضي از مكانهاي مورد علاقه حضرت براي نماز و دعا

6- كثرت نمازهاي

حضرت

7- خواندن مستمر نمازهاي نافله بويژه «نماز شب»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نفوذ كلمه و تأثير فوق العاده كلام

يكي از ويژگي هاي بارز اولياء حق، بهره مندي آنان از «نفوذ كلمه» و تأثير در ديگران است و اين نتيجه باور عميق خود آنان از آنچه مي گويند و عمل به دانسته هايشان مي باشد كه اين دو، موجب «نفوذ در دلها» و «تأثير كلام» و سخن در ديگران مي شود. آري سخن كه از دل برخيزد، لا جرم بر دل نشيند. حضرت زين العابدين -عليه السلام- اين كمال را به بهترين وجه برخوردار بودند و كساني كه با حضرت برخورد مي كردند هم از اعمال و حالات ايشان بشدت متأثر مي شدند كه اين خود بهترين نوع تبليغ «معروف» و «خير» در جامعه است و هم كلامشان در دلهاي نفوذ مي كرد و ديگران را آنچنان تحت تأثير قرار مي داد كه شروع به گريستن مي كردند. يك نمونه از اين موضوع را مرور مي كنيم: «زهري» مي گويد: با حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- بر «عبدالملك بن مروان» وارد شدم و چون اثر سجده را بر پيشاني حضرت ديد آن را عظيم و مهم شمرد، شروع به تعريف و تمجيد از حضرت كرد و حضرت در جوابش از فضائل رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - و كلمات ايشان بيان كردند و بعد فرمودند هر چه كنم نمي توانم ذره اي از شكر نعم الهي را بجا آورم و اگر حقوق خانواده و جامعه نبود، دائم مشغول نظاره به آسمان و توجه به حق مي شدم تا خداوند جانم را قبض كند و سپس گريست. در اين حال «عبدالملك» نيز شروع به گريه كرد و گفت:

«چقدر فرق است بين بنده اي كه آخرت را مي طلبد و براي آن تلاش مي كند و بين كسي كه در طلب دنياست و از آخرت بي بهره است.» بعد به حضرت اقبال نموده و شروع كرده به سؤال از نيازهاي ايشان و آنچه مقصود دارند و بعد شفاعت ايشان را در همه مواردي كه نظر داشتند، قبول كرد و مال انبوهي به حضرت صله داد.» [1] .

مشروح اين حديث در قسمت «گزارش «زهري» از ورود حضرت سجاد -عليه السلام- بر «عبدالملك» و تكريم و اعزاز حضرت توسط او» بيان گرديده است.

«ابو حمزه ثمالي» نيز نقل مي كند كه: «حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- چنان بود كه هر گاه تكلم مي فرمود در «زهد» و «موعظه»، به گريه در مي آورد هر كسي را كه در محضر شريفش بود.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 56 و 57، ح 10 (به نقل از فتح الابواب).

[2] منتهي الآمال، ج 2، ص 11.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

نگرش در زمينه امور اجتماعي

«اسلام» به عنوان آخرين دين الهي كه براي سعادت بشر در همه ابعاد و جوانب حيات مادي و معنوي او نازل شده است، حاوي نظامهاي مختلف مورد نياز فرد و جامعه در همه زمينه هاست.

«نظام سياسي»، «نظام تربيتي»، «نظام اقتصادي»، «نظام اجتماعي» و... همه به بهترين وجه در معارف اسلامي موجود بوده و از آن قابل استخراج مي باشد. نظامهاي فكري اسلامي كه مجموعه هاي به هم مرتبط و در راستاي تحقق اهداف معين مي باشند، همه با هم نيز هماهنگ بوده و به طور كلي «صراط مستقيم» الهي را در جامعه بشري تبيين مي كند و نتيجه

تحقق آنها به صورت كامل، پيدايش «مدينه فاضله اسلامي» در «بعد اجتماعي» و تربيت انسانهاي كامل و نمونه و متعالي در «بعد فردي» است. براي استخراج نظامهاي اسلامي بايد با استفاده از منابع صحيح اسلامي و سيره و روش معصومين عليهم السلام و بكارگيري متد صحيح «اجتهاد» در «فقه اسلامي»، ابتدا كليات و اصول بنيادين را شناسايي نموده و سپس فروعات و زير مجموعه ها را پي جويي نموده و آنها را در نظمي كه مورد تأييد اسلام است قرار داده و با توجه به «عقل» كه از منابع مهم تشريع اسلامي است و «عرف» صحيح و مورد امضاء و استفاده از اين دو عنصر مهم به «نظام» دست يافت. براي شناخت نگرش حضرت زين العابدين -عليه السلام- به مسأله «نظام اجتماعي» و امور مربوطه، نيازمند بررسي دقيق عملكرد اجتماعي حضرت در همه ابعاد مي باشيم كه مجال واسعي را مي طلبد.

(به گوشه اي از اين نگرش و نمود آن در زندگي حضرت، در توضيح «بعد اجتماعي» به اموري از قبيل «جامع نگري»، «مراعات اعتدال»، «رنگ آميزي همه كارها به رنگ الهي» و... اشاره گرديده است.) در اين قسمت به عنوان مثال و نمونه به چند روايت مختصر اشاره مي كنيم تا سر نخي باشد كه از آن بتوان در اين تحقيق و بررسي استفاده كرد:

1- «ابوحمزه ثمالي» نقل مي كند كه حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- فرمودند: «اگر وارد بازار بشوم و با من درهم هايي باشد كه با آن براي خانواده ام گوشت تهيه كنم در حالي كه آنها بشدت به آن نيازمند مي باشند، نزد من محبوب تر است از اينكه برده اي را آزاد كنم.» [1] .

از اين روايت شريف استفاده مي شود در

امور اجتماعي به صورت كلي بايد اولويت ها را مراعات نمود. به عنوان مثال در حالي كه خانواده انسان به مواد غذايي نياز دارند، در اين صورت منابع اقتصادي را به امور مستحب نظير «آزادي برده» كه خود في نفسه عمل پسنديده اي است، اختصاص دادن صحيح نيست.

2- امام صادق -عليه السلام- مي فرمايد؛ حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- فرمود: «هرگز دو امر و كار بر من عرضه نشد كه يكي براي «دنيا» باشد و ديگري براي «آخرت» و من «دنيا» را برگزينم، مگر اينكه قبل از اينكه به شب برسم با آنچه كراهت داشتم برخورد كردم.» [2] .

گرچه دامن معصوم -عليه السلام- از تقدم «دنيا» بر «آخرت» پاك و منزه است، ولي از اين روايت به دست مي آيد در همه امور اجتماعي بايد در موقعي كه امر دائر بين «دنيا» و «آخرت» مي شود، انسان «آخرت» را گزينش نمايد تا به آنچه نمي پسندد مبتلا نگردد.

3- امام صادق -عليه السلام- مي فرمايد؛ حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- دائما مي فرمود: «من دوست دارم بر كار اقدام كنم ولو بسيار كم باشد.» [3] .

از اين روايت شريف نيز به دست مي آيد در منطق معصوم «كميت» كار مهم نيست، آنچه مهم است «كيفيت» اعمال است كه در پرتو «نيت»، «اخلاص» و يا خداي ناكرده «ريا» و «شرك» كه به آن متعلق مي شود، تعيين مي گردد.

4- امام باقر -عليه السلام- فرمودند: حضرت علي بن الحسين -عليه السلام- مي فرمود: «من دوست دارم بر خدايم وارد شوم در حالي كه عملم مستقيم و مستوي باشد.» [4] آري هدف «نظام اجتماعي» در اسلام رسيدن به «لقاء حق» با عملكردي صحيح است كه جز با اتيان آنچه خداوند امر

فرمود و ترك آنچه او نهي دارد، حاصل نخواهد شد.

با مطالعه و دقت در جميع مباحث مربوط به «بعد اجتماعي» وجود اقدس حضرت سجاد -عليه السلام- و كنكاش عميق در بيانات و ادعيه مرويه از اين امام عزيز، مي توان دور نماي «نظام اجتماعي» مورد نظر حضرت را ترسيم نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ح 31 (به نقل از اصول كافي).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 92، ح 81 (به نقل از كتاب الزهد اهوازي).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 102، ح 90، (به نقل از اصول كافي).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 102، ح 90، (به نقل از اصول كافي).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

و

وضوي امام سجاد

اما وضوء، به راستي كه نور و پاكيزگي از گناهان و اولين مقدمه نماز است، امام عليه السلام هميشه با طهارت و با وضو بود، راويان درباره خضوع و خشوع آن بزرگوار در پيشگاه خدا در حال وضو گرفتنش نقل كرده اند، و مي گويند: وقتي كه مي خواست وضو بگيرد رنگ مباركش زرد مي شد، كسانش مي گفتند «اين چه حالي است كه موضوع وضو گرفتن بر شما عارض مي شود؟» در پاسخ ايشان راجع به خوف و خشيت خود در حضور پروردگار مي فرمود: «آيا مي دانيد كه در حضور چه كسي ايستاده ام؟» [1] .

امام عليه السلام اصرار داشت كه مبادا كسي در وضو گرفتن به او كمك كند و خود شخصا آب براي وضويش تهيه مي كرد و پيش از خواب وضو مي ساخت، وقتي كه نيمه شب از خواب برمي خاست، اول مسواك مي كرد سپس به وضو گرفتن مي پرداخت و بعد رو به نماز مي آورد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] درر

الابكار: ص 70، نهاية الادب: 21 / 326، سير اعلام النبلاء: 4 / 238، الاتحاف بحب الأشراف: ص 49 و اخبار الدول: ص 109.

[2] صفة الصفوة: 2 / 53.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

وصيت امام سجاد به امام محمد باقر

حضرت سجاد عليه السلام در ضمن حديث حقوق فرموده: حق مردم اين است كه از ايذائشان خودداري كني و چيزي را براي آنان دوست بداري كه براي خود دوست داري و نخواهي درباره آن ها چيزي را كه براي خود نمي خواهي.

ابوبصير نقل مي كند كه: امام محمد باقر عليه السلام فرمود: روزي پدرم امام سجاد عليه السلام مرا طلبيد و فرمود: اي فرزندم آن زمان كه امر الهي فرا رسد و بايد كه از دارفناء به دار بقاء روم تو مرا غسل بده كه امام را به جز امام غسل ندهد. اي فرزندم زود باشد كه برادرت عبدالله مردم را به اطاعت از خود دعوت كند و ادعاي امامت نمايد بايد او را نصيحت كرده و منع نمايي و اگر تو را اطاعت نكند يقينا به زودي رشته حياتش قطع مي گردد. امام باقر عليه السلام مي فرمايد: زماني كه پدرم به جوار رحمت الهي پيوست، برادرم عبدالله ادعاي امامت نمود و من نصيحتش كردم و او قبول نكرد و بعد از مدت كمي پيش بيني پدر بزرگوارم در مورد وي محقق گشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

واقدي

واقدي گويد: «زين العابدين عليه السلام از پارساترين و عابدترين مردم بوده و از همه كس تقواي الهيش بيشتر بود، او وقتي كه راه مي رفت دستش را حركت نمي داد...» [1] [2] .

به راستي كه واقدي به پارسايي، عبادت و تقوا و تواضع امام عليه السلام توجه داشته و آن حضرت با اين اوصاف برجسته به حق بالاتر و گراميتر از همه مردم بوده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كنايه از اين كه متواضعانه حركت مي كرد - م.

[2] البداية و النهاية: 9 / 104.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

وجدي

محمد فريد وجدي مي گويد: «زين العابدين همان ابوالحسن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب معروف به زين العابدين است، بعضي به او علي اصغر گفته اند، حسين بن علي جز از اولاد زين العابدين، اعقابي نداشته است... وي در مذهب اماميه يكي از دوازده امام است، از جمله بزرگان و رؤساي تابعين مي باشد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دائرة المعارف قرن بيستم: 4 / 793.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

وجه مشترك سخنان معاصرين و مورخين

سخنان اين بزرگان از معاصران و مورخان درباره امام عليه السلام مشتمل بر چند نكته مهم است، از جمله:

1- امام سجاد عليه السلام از تمام فقهاي عصر خود فقيه تر و به امور ديني و احكام شرع آگاه تر بوده است.

2- امام عليه السلام بالاترين هاشمي زمان خود بلكه برترين فرد قرشي دوران خود بوده است، و اين همه مقام به خاطر صفات والا و ويژگيهاي برجسته اي بود كه جز در پدران بزرگوارش كمتر كسي از آنها برخوردار است.

3- وي برترين فرد روزگار خود بوده و از همه كس والا مقام تر و برجسته تر بود و اين عظمت به دليل نسب والاي او بود كه علاوه بر خصلتها و صفات بلندش از دو سو نسب نيكو داشت و «ابن الخيرتين» بود.

4- وي از همه مردم پارساتر و از زر و زيور زندگاني اين دنيا روگردان تر بود و هيچ گونه توجه و اعتنايي بدانها نداشت.

5- آن بزرگوار پارساترين و با تقواترين و محافظترين فرد در دين بوده است.

6- آن حضرت چراغ روشني بخش دنيا و زينت اسلام بوده است

[1] و اين عظمت به خاطر راه و روش بزرگوارانه و عطرآگين وي بود كه خود نفحه اي از نفحات نبوت و امامت بوده است.

7- وي از بهترين، خوشبوترين، بزرگوارترين و با شرافت ترين مردمان روزگاران بود.

8- آن حضرت از همه كس فصيحتر و بليغتر بوده است، دعاها، نصايح و كلمات حكيمانه اش از معيارهاي ادبيات عرب و از جمله گرانبهاترين اندوخته هاي فرهنگي جهان اسلام است.

9- امام عليه السلام از بخشنده ترين مردمان نسبت به مستمندان و از همه كس دلسوزتر و مهربانتر نسبت به درماندگان و محرومان بود.

10- آن بزرگوار از همه كس عبادت و اطاعتش نسبت به خدا بيشتر و كسي در عبادت و اطاعت از خدا - جز پدران بزرگوارش - به پاي آن حضرت نمي رسيد.

11- امام عليه السلام از همه مردم خوشخوتر بوده و در اخلاق و آدابش نظير جد بزرگوارش رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بود.

12- آن حضرت براي رياست و زمامداري امت و رهبري معنوي و مادي جامعه اسلامي بحق شايستگي داشته است.

13- تمام مسلمين بر بزرگداشت آن حضرت و اقرار بر فضيلتش متفق القولند و كسي از مخالفان آن بزرگوار در اين باره خدشه نكرده و اختلاف ندارد. اين بود برخي از نكات و دقايقي كه در كلمات معاصران راجع به امام وجود داشت و مورخان با تمام اختلاف گرايشها و اهدافشان ابراز داشته اند كه خود دليل بر تفكر والايي است كه شيعه معتقد است و مي گويد امام بايد از تمام مردم زمان خود برتر و داناتر باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عمر بن عبدالعزيز با اين اوصاف آن حضرت را ستوده است.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

وقار و هيبت

امام صادق عليه السلام فرمود: امام علي بن الحسين صلوات الله عليه چنان با وقار و آرامش گام مي زد، گويي بر سرش مرغي نشسته، پاي راستش بر پاي چپ سبقت نمي گرفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 71.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

وحي الهي به موسي

امام عليه السلام يكي از گفتگوهاي پروردگار را با پيامبرش موسي (ع) براي اصحابش نقل كرده، مي فرمايد:

«أوحي الله الي موسي: حببني الي خلقي، و حبب خلقي الي، فقال موسي: يا رب كيف أفعل؟ قال: ذكرهم آلائي، و نعمائي ليحبوني، فلا ترد آبقا عن بابي،او ضالا عن فنائي. ان ذلك أفضل لك من عبادة مائه سنة، يصام نهارها، و يقام ليلها، قال موسي: من هذا العبد الآبق منك؟ قال الله: المتمرد، قال: فمن الضال عن فنائك؟ قال: الجاهل بامام زمانه، و الغائب عنه بعد ما عرفه، الجاهل بشريعة دينه، تعرفه شريعته، و ما يعبد به ربه تعالي، و يتوصل به الي مرضاته.» [1] .

«خداي تعالي به موسي بن عمران (ع) وحي كرد: اي موسي! مرا به مخلوقم و آنان را نسبت به من مهربان كن! حضرت موسي (ع) عرض كرد: پروردگارا چگونه مهربان كنم؟ خطاب رسيد: نعمتهاي ظاهري و باطني مرا براي ايشان بازگو كن تا مرا دوست بدارند و هيچ گريزپايي را از در خانه من و هيچ گمراهي را از آستانه من بازمگردان كه اين عمل براي تو از عبادت يك سال كه روزها روزه بداري و شبهايش را نماز بگزاري بالاتر است. موسي (ع) عرض كرد: پروردگارا!

اين بنده گريز پا كيست؟ خطاب رسيد: آن بنده اي است كه از فرمان من سركشي كند. عرض كرد: پس آن كه از آستانه تو راه را گم كرده و آن گمراه كيست؟ فرمود: كسي كه امام زمانش را نشناسد و پس از شناخت او نيز به حضور او نرسد و به احكام دينش آشنا نگردد، در حالي كه احكام دين و آنچه را كه بدان وسيله خدا را عبادت كند و آنچه را كه باعث خشنودي پروردگار است برسد به او شناسانده است.» امام عليه السلام در اين حديث شريف مبلغان و دعوت كنندگان به سوي خداي تعالي را به كوشش بيشتر براي نجات مردم از معاصي و نافرمانيهاي حق و ترغيب و تشويق ايشان به اطاعت پروردگار وادار فرموده و اين كه مبادا ايشان را از درگاه خدا و از طاعت او دور سازند ديگر اين كه بدانند، عمل آنان در اين راه از بالاترين و محبوبترين عبادات در پيشگاه خداست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: 1 / 71. چاپ اول.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

وفات پيامبر

امام عليه السلام جريان وفات جدش رسول خدا - صلي الله عليه و آله - و رويدادها و حوادثي را كه به همراه داشت نقل كرده است كه ما عين روايت آن حضرت را نقل مي كنيم:

«روي الامام جعفر الصادق عليه السلام عن أبيه أبي جعفر، قال: دخل علي أبي علي بن الحسين (ع) رجلان من قريش، فقال: ألا أخبر كما عن رسول الله؟» فقالا: بلي، فقال: سمعت أبي يقول: كان قبل وفاة النبي

(ص) بثلاثة، هبط عليه جبرئيل، فقال: يا أحمد أن الله تبارك و تعالي، أرسلني اليك تفضيلا لك، و خاصة لك، يسألك عما هو أعلم به منك يقول: كيف تجدك؟ فقال رسول الله: أجدني يا جبريل مغموما، و أجدني يا جبريل مكروبا، فلما كان اليوم الثالث هبط جبريل و ملك الموت، و هبط معهما ملك من الهواء، يقال له اسماعيل، علي سبعين ألف ملك. فسبقهم جبريل، فقال: يا محمد ان الله تبارك و تعالي أرسلني اليك اكراما لك و تفضيلا و خاصة لك، يسألك عما هو أعلم به منك، يقول: كيف تجدك؟ فقال: يا جبريل أجدني مغموما، و أجدني مكروبا. و استأذن ملك الموت علي الباب، فقال جبريل: يا أحمد هذا ملك الموت يستأذن عليك، لم يستأذن علي آدمي قبلك، و لن يستأذن علي آدمي بعدك، فقال: ائذن له، فأذن له جبريل، فأقبل بين يديه، فقال: يا أحمد ان الله تبارك و تعالي أرسلني اليك و أمرني أن أطيعك في ما أمرتني، ان أمرتني أن أقبض نفسك قبضتها، و ان كرهت، تركتها، فقال النبي: يا ملك الموت أتفعل ذلك؟ فقال: نعم، أمرت أن أطيعك في ما أمرتني به، فقال جبريل: يا أحمد ان الله تبارك و تعالي قد اشتاق الي لقائك، فقال النبي: يا ملك الموت امض لما أمرت به، فقال جبريل: يا أحمد هذا آخر و طأتي الأرض انما كنت أنت حاجتي من الدنيا

فلما توفي النبي (ص) جاءتهم التعزية، جاءهم آت يسمعون حسه، و لا يرون شخصه، فقال: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته «كل نفس ذائقة الموت و انما توفون أجوركم يوم القيامة» [1] ان في الله تباك و تعالي عزاء من

كل مصيبة، و خلفا من كل هالك، و دركا من كل فائت، فبالله ثقوا، و اياه فارجوا، فان المصاب من حرم الثواب، و السلام عليكم و رحمة الله، و بركاته. قال جعفر: قال أبي: قال علي: أتدرون من هذا؟ هذا هو الخضر.» [2] .

«امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام نقل كرده، مي گويد: دو مرد قرشي به محضر پدرم علي بن حسين عليهماالسلام وارد شدند، پدرم رو به ايشان كرد و فرمود: آيا نمي خواهيد درباره رسول خدا (ص) به شما خبر دهم؟ عرض كردند: چرا. فرمود: از پدرم شنيدم كه مي فرمود: سه روز پيش از آن كه پيامبر وفات كند جبريل نازل شد، عرض كرد: يا احمد! خداي تبارك و تعالي به خاطر لطف و عنايت خاص به تو مرا فرستاد تا از تو بپرسم راجع به آنچه كه خود از تو آگاه تر است، مي فرمايد: تو خودت را چگونه ميابي؟ رسول خدا (ص) فرمود: يا جبرئيل! خودم را غمنده ميابم و خودم را نگران مي بينم و چون روز سوم فرارسيد، جبرئيل به همراه ملك الموت نازل شد و با ايشان فرشته هوا به نام اسماعيل به همراه هفتاد هزار فرشته فرود آمدند. جبرئيل بر آنها سبقت گرفت و عرض كرد: يا محمد! خداي تبارك و تعالي مرا براي احترام و بزرگداشت تو و لطف مخصوصش به نزد تو فرستاد، تا از آنچه كه خود داناتر از توست بپرسد، مي فرمايد: خودت را چگونه مي بيني؟ فرمود: جبرئيل! خودم را غمگين و پريشان مي بينم. ملك الموت پشت در ايستاده اجازه خواست، جبرئيل عرض كرد: يا احمد! اينك فرشته مرگ است كه اجازه ورود مي خواهد؛

او پيش از تو از هيچ آدمي اجازه نخواسته و هرگز بعد از تو از هيچ آدمي اجازه نخواهد خواست. پيامبر صلي الله عليه و آله - فرمود: اجازه بده تا وارد شود، جبرئيل اجازه داد، ملك الموت مقابل پيامبر ايستاد، عرض كرد: يا احمد! خداي تبارك و تعالي مرا به سوي تو فرستاده و دستور داد تا هر چه دستور دهيد از شما اطاعت كنم؛ اگر امر كنيد كه جان شما را بگيرم، قبض روح مي كنم و اگر راضي نباشيد، به حال خود مي گذارم، پيامبر (ص) فرمود: اي ملك الموت! آيا اين كار را مي كني؟ عرض كرد: آري يا رسول الله، من مأمورم تا هر چه را شما بفرماييد اطاعت كنم. جبرئيل عرض كرد: يا احمد! خداي تبارك و تعالي مشتاق ديدار شماست پيامبر (ص) فرمود: اي ملك الموت! مأموريت خود را انجام بده، جبرئيل عرض كرد: يا احمد! اين آخرين بار است كه من قدم بر روي زمين مي گذارم، تنها نيازم از دنيا تو بودي.

همين كه پيامبر (ص) دار دنيا را وداع گفت، تسليت براي ايشان آمد؛ تسليت گوينده اي كه صداي او را مي شنيدند ولي شخص او را نمي ديدند، مي گفت: درود و رحمت و بركات خدا بر شما باد! «هر كسي شربت مرگ را خواهد چشيد و البته روز قيامت اجر و مزدتان را كامل دريافت خواهيد كرد» همانا در درگاه خداي تبارك و تعالي تسليت از هر مصيبتي است و جايگزيني هر چه از دست رفته و جبران هر فوت شده اي در نزد اوست بنابراين به خدا توكل كنيد و به او اميدوار باشيد، زيرا كه مصيبت باعث اجر و ثواب

است، و درود و رحمت و بركات خدا بر شما باد.

جعفر بن محمد مي گويد: پدرم از قول جدم؛ علي بن حسين گفت: آيا مي دانيد كه اين (صاحب صدا) كه بود؟ اين همان خضر (ع) است.

در اين جا سخن ما درباره پاره اي از دريافتهاي مربوط به سنتها و حكمتهاي انبياء (ع) كه امام عليه السلام به اصحاب و شاگردانش نقل كرده بود پايان گرفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره آل عمران / 185.

[2] التشوف الي رجال التصوف، نوشته يوسف تالي: ص 32 - 31.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

وقتي سخن از شيطان مي شد

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام اذا ذكر الشيطان فاستعاذ منه و من عداوته و كيده، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه گفتگوي شيطان مي شد (نامي از شيطان به ميان مي آمد) پس از او و دشمني و مكر او به خدا پناه مي برد.

محتواي دعا

امام (ع) در اين دعا از «نزغ» و «كيد» و «مواعيد» و «غرور» و «مصائد» شيطان به خداوند پناه مي برد و مي فرمايد:

اللهم انا نعوذ بك من نزغات الشيطان الرجيم و كيده و مكائده، و من الثقه بامانيه و مواعيده و غروره و مصائده،

خدايا ما (خداپرستان) به تو پناه مي بريم از تباهكاريها (يا وسوسه هاي) شيطان رانده شده (از رحمت) و از حيله و چاره جوئي و مكرهاي (گوناگون) او، و از اطمينان به آرزوها (يا دروغها) و وعده ها و فريب و دامهاي او.

سپس دو چيز را براي دور كردن و ذليل و خوار كردن شيطان معرفي مي كند:

1- عبادت 2- محبت خدا

و مي فرمايد: اللهم اخساه عنا بعبادتك، و اكبته بدوبنا في محبتك، بار خدايا او (شيطان) را از ما به سبب عبادت و بندگيت دور كن، و با كوشش ما در دوستيت ذليل و خوار فرما.

و در ضمن درخواست از خداوند جهت محافظت در مقابل نقشه ها و توطئه هاي شيطان راههاي نفوذ و نقشه هاي او را به ما شناسانده و راههاي تسلط شيطان بر انسان را اينگونه برمي شمرد:

1- لا تجعل له في قلوبنا مدخلا ورود در دلها: براي ورود او در دلهاي ما جايي قرار مده.

2- و لا توطنن له فيما لدينا منزلا، پيدا كردن جايگاه در درون انسان: و در آنچه نزد ماست (براي او) جايگاهي مساز.

3- و ما سول لنا من باطل، آراستن باطل: و باطلي را كه براي ما مي آرايد به ما بشناسان

4- و بصرنا ما نكائده به از راه فريب انسان: ما را به آنچه كه او را بفريبيم بينا فرما.

5- و ايقظنا عن سنه الغفله بالركون اليه، استفاده از غفلت انسان: و از خواب غفلتي كه سبب اعتماد و ميل به او است بيدارمان گردان.

امام (ع) با بكار بردن ضمير (نا) عملا به ما آموزش مي دهد كه در مقام دعا براي دفع شيطان، همه را در نظر بگيريم، و از خداوند درخواست كنيم كه به همه توفيق نجات از نيرنگهاي شيطان را بدهد. در نتيجه مي فرمايد: و اجعل آباءنا و امهاتنا و اولادنا و اهالينا و ذوي ارحامنا و قراباتنا و جيراننا من المومنين و المومنات منه في حرز حارز، و حصن حافظ، و كهف مانع، و پدران و مادران

و فرزندان و قبيله ها (اهالي) و خويشان و نزديكان و همسايگان ما را از مردان و زنان اهل ايمان از شر او شيطان در جاي استوار و قلعه نگهدارنده و پناهگاه بازدارنده قرار ده.

و نيز از خداوند درخواست مي كند كه به آنها براي مقابله و مبارزه با شيطان «زره» و «اسلحه» مناسب عطا فرمايد: و البسهم منه جننا واقيه و اعطهم عليه اسلحه ماضيه، و ايشان را براي دور كردن از شر شيطان زره هاي حفظ كننده بپوشان، و براي مبارزه با او سلاحهاي برنده عطا فرما.

امام (ع) در اين دعا به ما مي آموزد كه در هر زمان، براي مقابله با نقشه هاي شيطان و اعوان و انصارش بايد زره و اسلحه مناسب با شرايط آن زمان تهيه كرد، و براي رسيدن به تقواي فردي و اجتماعي با آنها به مبارزه با مظاهر فرهنگي شيطان شتافت، و در اين راه از خداوند درخواست كمك نمود. آنگاه در فراز آخر دعا به ما مي آموزد كه از خداوند بخواهيم كه ما را در جبهه عليه شيطان قرار بدهد و مي فرمايد: اللهم اجعلنا في نظم اعدائه، و اعزلنا عن عداد اوليائه، بار خدايا ما را در رشته دشمنان او قرار ده، و از شمار دوستانش بركنار فرما. سپس به ما مي آموزد از خداوند بخواهيم كه ما را در درجات صالحين و مراتب مومنين قرار دهد:

و صيرنا بذالك في درجات الصالحين و مراتب المومنين، و (به وسيله دوري از شيطان و توطئه هاي او) ما را در رتبه نيكوكاران و اهل ايمان قرار ده.

يكي از موضوعاتي كه امام چهارم عليه السلام در اين دعا به ما مي آموزد «شيطان شناسي» است

همراه با شناخت شيطان و ابزار و وسائل و سلاحهايي كه او براي گمراه كردن انسانها به كار مي گيرد نقطه ضعفهايي كه در انسان وجود دارد و زمينه هاي تسلط شيطان را بر انسان آماده مي سازد و نيز راههاي مقابله با توطئه ها و نقشه ها و وسوسه هاي او. هرگاه از آن حضرت گرفتاري يا پيشامدي كه از آن بيم داشت دفع مي شد و يا خواسته ايشان زود روا مي گشت

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا دفع عنه ما يحذر، او عجل له مطلبه، از دعاهاي امام (ع) است هرگاه از آن حضرت (گرفتاري يا پيشامدي) كه از آن بيم داشت دفع مي شد و يا خواسته ايشان زود روا مي گشت.

محتواي دعا

در دعاهاي گذشته، امام (ع) به ما شيوه درخواست از خداوند جهت دفع مشكلات و گرفتاريها را آموزش دادند. ايشان در اين دعا به ما مي آموزد كه هنگام رها شدن از مشكلات و زماني كه خداوند به رحمت واسعه خود گرفتاري ما را برطرف كرد و يا خواسته اي از خواسته هاي ما روا گردانيد، چگونه در پيشگاه الهي شكر و سپاس آن را به جا آوريم. و در اين زمينه مي فرمايد. اللهم لك الحمد علي حسن قضائك، و بما صرفت عني من بلائك. بار خدايا شكر تو را بر نيكوئي آنچه مقدر نموده اي، و به آنچه آفت و بدي كه از من دور ساختي. و با توجه به اينكه «عافيت» يكي از بزرگترين نعمتهاي خداوند مي باشد و بزرگان دين همواره، در مواقع دعا سفارش كرده اند كه از خداوند «عافيت» را درخواست كنيم، امام (ع) در فراز بعدي دعا توجه ما را به اين

مطلب معطوف داشته و در پيشگاه الهي مي فرمايد: فلا تجعل حظي من رحمتك ما عجلت لي من عافيتك فاكون قد شقيت بما احببت و سعد غيري بما كرهت،

پس بهره مرا از رحمت خود (تنها) تندرستي كه اكنون بخشيده اي قرار مده كه (در آخرت) به سبب آنچه دوست دارم بدبخت شوم و ديگري به سبب آنچه (در دنيا) پسند من نيست خوشبخت شود (منظور اين است كه عافيت و تندرستي از آفت و بدي كه در دنيا نصيب مي شود موجب نوميدي از پاداش صبر بر بلاء در آخرت نگردد) از اين رو خواسته مي شود كه بهره از رحمت تنها عافيت در دنيا نباشد كه در آخرت از پاداش صبركنندگان بر بلاء بي بهره باشد.

امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر مومن چيزي را كه در پاداش از مصائب و گرفتاريها براي اوست مي دانست، آرزو مي كرد كه بدن او را با قيچي ها ببرند.

و نيز امام باقر (ع) مي فرمايد: گرفتارترين مردم به بلاء پيامبران هستند، پس از آن اوصياء و پس از آن نيكان و كساني كه از ديگران برترند، سپس مي فرمايد: و اگر اين تندرستي كه روز را در آن به شب رسانده يا شب را به روز برده ام در جلو من (يعني آخرت) بلاء و گرفتاري هميشگي و بار سنگيني باشد كه برطرف نشود، پس آنچه (گرفتاري آخرت) كه برايم پس انداخته اي پيش انداز، و آنچه (عافيت در دنيا) كه پيش انداخته اي پس انداز. امام (ع) به ما مي آموزد كه همواره دنيا را براي آخرت رها كنيم، و آخرت و نعمتهاي ابدي آن را به امكانات زودگذر دنيا نفروشيم. و زندگي دنيوي خود را به گونه اي

بخواهيم كه سعادت آخرت را تامين كند. آنگاه در اين زمينه يك فرمول كلي و شاخصه فراگير را به ما آموخته مي فرمايند: فغير كثير ما عاقبته الفناء، و غير قليل ما عاقبته البقاء، پس چيزي (خوشي) كه پايانش نيستي است اندك است (هر چند در نظر بسيار آيد) و چيزي (سودي) كه پايانش هميشگي است بسيار است (هر چند آن را كم ببينند).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

وقار و شكوه

وقار و شكوه و جلالت امام سجاد عليه السلام به گونه اي بود كه بينندگان را همواره به خود جلب مي كرد. «عبدالله بن سليمان»گويد: روزي با پدرم در مسجدالنبي نشسته بودم. ناگاه مردي شكوهمند كه عمامه سياه بر سر داشت و دو طرف عمامه اش روي شانه هايش افتاده بود وارد مسجد شد. تمامي نگاه ها به طرف مرد باوقار چرخيد! از مردي كه در نزديكي من بود پرسيدم:

- اين آقا كيست؟

گفت: «از ميان آن همه افرادي كه وارد مسجد مي شوند چرا تنها از اين آقا پرسيدي؟» گفتم: «زيرا تا كنون هيچ كس را مانند اين آقا در زيبايي و خوش قامتي و شكوه و جلال نديده ام.»

او گفت: «اين آقا علي بن الحسين، زين العابدين است». [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الائمه الاثني عشر، هاشم معروف، ج 2، ص 118.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

ورع و پارسايي

امام سجاد (ع) كه به كليه ي فضايل اخلاق آراسته بود، در پارسايي و تقوي نيز در عصر خود سرآمد اقران بود. چنان كه ابونعيم در كتاب الحلية به سند خود از صالح بن حسان روايت كرده كه مردي به سعيد بن مسيب گفت: ما رأيت احدا اورع من فلان. (من از فلان شخص پارساتر نديده ام.) سعيد گفت: هل رأيت علي بن الحسين؟ (آيا علي بن الحسين را ديده اي؟) وي گفت: خير.

سعيد گفت: ما رأيت اورع منه. (در ورع و پارسايي هرگز مانند علي بن الحسين (ع) نديده ام.)

و در مرآة الجنان از قول جماعتي از پيشينيان كه در ميان آنها سعيد بن مسيب را نيز مي توان نام برد روايت است كه

گويند: ما هرگز در تقوي و پارسايي مانند علي بن الحسين (ع) نديده ايم.

حسن بن محمد بن يحيي [1] به سند خود از سعيد بن كلثوم روايت كرده است كه گفت: در محضر امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام شرفياب بودم، سخن از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام به ميان آمد، امام صادق (ع) او را بسيار ستود، و آنچه شايسته ي آن حضرت بود در مدح آن بزرگوار سخن گفت، آنگاه فرمود: به خدا علي عليه السلام در طول عمر خود ذره اي حرام نخورد، هرگز در راه خدا از هيچ گونه كار و كوشش فروگذار نكرد، و چنانچه پيشنهاد انجام دو كار كه مورد خوشنودي خدا بود به وي مي شد، آن كه از همه سخت تر و دشوارتر بود بر عهده مي گرفت، و هرگز حادثه اي براي رسول الله (ص) پيش نيامد جز آن كه علي (ع) را به ياري خواست و هرگز علي (ع) را به ياري نخواست جز آن كه فرمانش را هر چه بود اطاعت كرد و دستورش را انجام داد، و اين به خاطر اعتمادي بود كه رسول خدا (ص) به وي داشت، و كسي از اين امت تاب انجام عمل رسول خدا (ص) را جز آن حضرت نداشت، و در آن هنگام كه به اعمال خير و عبادت مي پرداخت چنان واهمه و هراس داشت كه گويي هم اكنون ميان بهشت و دوزخ ايستاده و سعي مي كند بهشت را دريابد.

علي (ع) از مال خود - مالي كه با زور بازوي خويش به دست آورده بود - هزار بنده خريد و بخاطر خدا آزادشان كرد. اين غلامان را در شرايطي مي خريد كه خوراك خانواده

و زن و بچه ي خود را از زيتون و سركه و خرما ترتيب داده بود (به اين معني كه با خوراكي بسيار ساده آنان را اداره مي كرد و زيادي آن را در اين راه مصرف مي نمود) و جامه اش جز از كرباس نبود و آنقدر به تجملات بي اعتنا بود كه اگر آستين جامه اش زيادي مي كرد خود آن را مي بريد و يك چنين علي اي (ع) در ميان فرزندانش تنها يك نظير داشت و او هم علي بن الحسين (ع) بود. تنها علي بن الحسين بود كه مي توانست دومين علي در علم و فقه و زهد و عبادت و مرحمت ميان خاندان هاشم باشد، و كسي در ميان فرزندان و خانواده ي او از علي بن الحسين به او در جامه و دانش شبيه تر نبود. فرزند بزرگوارش ابوجعفر محمد باقر عليه السلام مي گويد: روزي به حضور پدرم علي بن الحسين (ع) رسيدم، از فرط عبادت بدانجا رسيده بود كه احدي بدانحال در نيامده، به واسطه ي بيداري شب رنگش به زردي گراييده، و از بسياري گريه چشمانش مجروح گشته، پيشاني وي از بسياري سجده پينه بسته، و به قدري براي نماز روي پا ايستاده كه پاها و ساقهايش ورم كرده بود. امام باقر مي گويد: چون او را بدين حال مشاهده كردم نتوانستم خودداري كنم، به گريه افتادم، اما او بي آنكه از گريه ي من بپرسد در انديشه هاي خود غرق بود. پس از چند لحظه نگاهش به من افتاد. فرمود:

- برخيز پسرم، آن صحيفه را كه برنامه ي عبادت علي بن ابيطالب عليه السلام در آن ثبت شده براي من بياور. من آن صحيفه را كه خواسته بود به دستش دادم، اندكي از آن

را بخواند. آنگاه با اندوه فراوان آن را بر زمين نهاد و فرمود: كيست كه تاب نيروي عبادت علي بن ابي طالب عليه السلام را داشته باشد؟ و محمد بن حسين از عبدالله بن محمد قرشي روايت كرده است [2] : آنگاه كه علي بن الحسين عليهماالسلام براي نماز به وضو برمي خاست رنگ از چهره ي مقدسش مي پريد.

گفته مي شد:

- يابن رسول الله اين چه تشويش و اضطراب است كه به شما دست مي دهد؟

در جواب مي فرمود:

- چطور اضطراب و تشويش نكنم، مي دانيد در برابر چه كسي مي خواهم بايستم و با چه كسي سخن بگويم.

ابوجعفر محمد باقر صلوات الله عليه مي گويد: پدرم علي بن الحسين (ع) شب و روزي هزار ركعت نماز مي گذاشت و هنگام نماز چنان از خود بيخود مي شد كه باد او را همانند خوشه ي گندم به اين سو و آنسو مي برد. علي بن الحسين (ع) [3] با خلوص نيت به عبادت مي پرداخت و حمد و سپاس او را بجاي مي آورد و به اندازه اي محو عبادت و پرستش بود كه به احوال ظاهري دنيا و مردم و حتي به خود توجهي نداشت و اگر هنگام خواندن نماز حادثه اي از قبيل زلزله و امثال آن روي مي داد احساس نمي كرد، چنانچه يك روز هنگامي كه به نماز مشغول بود در خانه اش آتش زيادي شعله ور گرديد تا آنجا كه شعله هاي آن اطراف او را احاطه كرد. مردم فرياد كردند و او را بر حذر داشتند و ترسيدند كه آتش او را فراگيرد، اما زين العابدين (ع) چنان غرق عبادت و بندگي شده بود كه تا خاتمه ي نماز سر را بلند نكرد. آنان آتش را خاموش كردند و

چون نماز امام (ع) پايان يافت مردم از او پرسيدند: - چه چيز موجب شد كه شما به شعله هاي آتش اعتنا و توجهي نكرديد؟ فرمود: ترس از آتش عظيم تر و سوزان تري [4] باعث شد كه من توجه نداشته باشم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد، ج 2، ص 142 - 143.

[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 289.

[3] نقل از كتاب زين العابدين علي بن الحسين (ع)، اثر استاد عبدالعزيز سيدالاهل كه به وسيله ي اين بنده به فارسي ترجمه شده است، ص 101.

[4] صفوة الصفوة ابن جوزي، ج 2، ص 52.

منبع: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين؛ سيد محسن امين حسيني عاملي؛ ترجمه حسين وجداني؛ مؤسسه انتشارات اميركبير چاپ سوم 1374.

ه

همچو ابراهيم خليل بودن

در آخرين ساعات صحنه پربلاي كربلا، حضرت سيدالشهدا عليه السلام، وارد خيمه امام زين العابدين عليه السلام كه سخت بيمار بود شد. امام حسين عليه السلام نگاهي به صورت رنجور و بيمار فرزند نمود و از او پرسيد: «فرزندم! عمر من به سر آمده؛ به چه چيز ميل داري تا برايت مهيا كنم.» امام سجاد عليه السلام فرمود: «ميل دارم به گونه اي باشم كه در برابر آن چه خداوند براي من خواسته است، خواسته ديگري نداشته باشم». «آفرين بر تو كه همچون ابراهيم خليل هستي. هنگامي كه نمروديان، ابراهيم را به طرف آتش پرتاب كردند جبرئيل از او پرسيد: آيا خواهش و حاجتي داري تا برآورده سازم؟ ابراهيم خليل گفت: اما از تو، هرگز! فقط خداوند مرا كفايت مي كند. (و من به هر چه خداوند بخواهد راضي هستم).» [1] .

يكي درد و يكي درمان پسندد

يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و

درد و وصل و هجران

پسندم آن چه را جانان پسندد

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 635.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

همچو يعقوب بودن

امام سجاد عليه السلام كه در عصري پر از اختناق و خفقان به سختي زندگي را مي گذراند با يادآوري فاجعه كربلا به طرق مختلف همواره ظلم و جنايت هاي حكومت اموي را به مردم گوشزد مي كرد و نمي گذاشت خاطره حماسه جاودان كربلائيان از خاطره ها فراموش شود.

يكي از اين سياست ها، اشك هاي سوزان و گريه هاي پر سوز امام عليه السلام بود كه ريشه اي عاطفي داشت و افكار عمومي را متوجه مي ساخت.

امام عليه السلام هر گاه مي خواست آب بياشامد، تا چشمش به آب مي افتاد، اشك از چشمانش سرازير مي شد. وقتي علت اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود:

«چگونه گريه نكنم در حالي كه دشمنان دين خدا، آب را براي حيوانات وحشي و درندگان بيابان آزاد گذاشتند، ولي به روي فرزندان رسول خدا بستند و پدرم را مظلومانه و با لب تشنه به شهادت رساندند. هر گاه به ياد لحظه شهادت فرزندان فاطمه مي افتم، گريه گلويم را مي فشارد.» روزي خادم آن حضرت عرض كرد: «آقاي من! آيا غم و اندوه شما تمامي ندارد؟!»

حضرت عليه السلام فرمود: «واي بر تو! يعقوب پيامبر يكي از دوازده پسرش را از دست داد با اين كه مي دانست او زنده است، به قدري در فراق فرزندش «يوسف» گريست كه چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه، كمرش خم گشت و موهاي سرش سفيد شد ولي من به چشم خود كشته شدن پدر و برادر و عمو و هفده نفر از

بستگانم را ديدم و پيكرهاي غرق به خونشان را كه در اطرافم نقش زمين شده بودند مشاهده كردم. پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پايان يابد.» [1] .

يعقوب در فراق پسر روز و شب گريست

تا ديدگانش از غم يوسف سفيد شد

من چون كنم كه آن چه مرا بود سرپرست

يك روز جمله از نظرم ناپديد شد

سقا نديده كس به جهان تشنه جان دهد

عباس تشنه در لب دريا شهيد شد

اكبر ز باب خويش تقاضاي آب كرد

افسوس و آه از پدرش نااميد شد

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شيخ صدوق، الخصال، ص 518 - مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 108.

منبع: كرامات و مقامات عرفاني امام سجاد؛ سيد علي حسيني قمي؛ نبوغ چاپ دوم 1381.

هيبت و عظمت

هشام بن عبدالملك به هنگام خلافت پدرش عبدالملك مروان، سالي به حج رفت. در حال طواف، چون به حجرالاسود رسيد، خواست تا به قصد تبرك بر آن حجر دست بمالد ولي از كثرت جمعيت موفق نشد. در مسجد الحرام منبري براي او نصب كردند. وي بر منبر قرار گرفت و اهل شام بر دور او احاطه كردند. در اين هنگام امام زين العابدين عليه السلام در حالي كه ردايي دربرداشت و از همه پاكيزه تر و در پيشاني اش از آثار سجده پينه بسته بود، نمودار شد و شروع به طواف كردن نمود. چون به حجرالاسود رسيد، مردم به ملاحظه هيبت و جلالت آن حضرت، از حجر دور شدند و آن حضرت به قصد تبرك بر حجر دست ماليد. هشام از ملاحظه اين امر در غيظ و غضب شد. مردي از اهل شام از هشام پرسيد: اين شخص كيست

كه مردم اين گونه به او احترام مي گذارند؟ هشام، براي اينكه اهل شام آن حضرت را نشناسند، گفت: نمي شناسم. فرزدق شاعر در آنجا حاضر بود. گفت: اگر هشام او را نمي شناسد، من او را خوب مي شناسم. آن مرد شامي گفت: كيست؟ فرزدق ضمن قصيده اي گفت: امام زين العابدين عليه السلام. هشام خشمگين شد و دستور داد فرزدق را در عسفان حبس نمودند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

هدايتگران پس از غروب خورشيد

يكي از اصحاب به نام كنگر ابوخالد كابلي حكايت كند:

روزي در محضر پر فيض امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام شرفياب شدم و از آن حضرت سؤال كردم چه كساني پس از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله واجب الاطاعه هستند؟

حضرت فرمود: اي كنگر! كساني نسبت به امور دين و مردم اولي الامر بوده؛ و فرمايشاتشان لازم الاجراء مي باشد كه از طرف خداوند به عنوان امام و خليفه معرّفي شده باشند.

و اوّلين آن ها پس از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب و سپس حسن و آن گاه حسين عليهم السّلام؛ و بعد از ايشان ولايت و رهبري جامعه به من محوّل گرديده است. كنگر گويد: پرسيدم كه روايتي از حضرت امير علي بن ابي طالب عليه السّلام وارد شده است كه فرمود: هيچ گاه زمين خالي از حجّت نمي ماند، آيا حجّت خدا بعد از شما كيست؟ حضرت فرمود: پسرم، كه نامش در تورات باقر مي

باشد، او شكافنده تمام علوم و فنون است؛ و بعد از او فرزندش، جعفر حجّت خدا خواهد بود كه نام او در آسمان ها، صادق مي باشد.

گفتم: يا ابن رسول اللّه! با اين كه همه شما صادق و راستگو هستيد، چطور فقط او عنوان صادق را به خود گرفته است. حضرت در جواب فرمود: همانا پدرم امام حسين از پدرش اميرالمؤمنين عليهماالسّلام نقل نمود، كه پيغمبر خدا فرموده است: هرگاه فرزندم جعفر بن محمّد تولّد يافت او را صادق لقب دهيد. چون كه پنجمين فرزندش نيز به نام جعفر است؛ و با تمام جرأت و جسارت ادّعاي امامت خواهد نمود و در پيشگاه خداوند او به عنوان جعفر كذّاب و مفتري علي اللّه مي باشد، زيرا به برادر خود حسادت مي ورزد و چيزي را كه اهليت ندارد ادّعا مي كند.

بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام بسيار گريست و آن گاه اظهار داشت: به روشني مي بينم كه جعفر كذّاب، هم دست طاغوت زمانش شده و از روي طمع و حسادت، منكر - دوازدهمين - حجّت خدا مي گردد. گفتم: اي سرور! اين كه مي گويند دوازدهمين حجّت خدا غيبت مي نمايد، آيا حقيقت دارد؟ و آيا امكان پذير است؟ حضرت فرمود: آري، سوگند به خداوند، كه اين مطلب در كتابي نزد ما موجود است؛ و تمام جريانات و وقايعي كه بر ما و بعد از ما و در زمان غيبت رخ مي دهد، همه آن ها در آن كتاب موجود مي باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اكمال الدّين شيخ صدوق: ص 319، ح 2، احتجاج مرحوم طبرسي: ج 2، ص

152، ح 188.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

هر كه دعوت شود دوستش دارند

مرحوم طبرسي در كتاب احتجاج خود آورده است:

در يكي از سال ها بر اثر نيامدن باران، شهر مكّه را بي آبي و خشك سالي فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناي بي آبي قرار گرفته بودند.

لذا بعضي از شخصيت ها همانند: مالك بن دنيار، ثابت بناني، ايوب سجستاني، حبيب فارسي و... جهت نيايش و نياز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و كعبه الهي را طواف كردند؛ وليكن هر چه دعا و استغاثه كردند، نتيجه اي حاصل نشد و باران نيامد.

در همين بين، جواني خوش سيما، غمگين و محزون وارد شد و پس از طواف و زيارت كعبه الهي، خطاب به جمعيت كرد و فرمود: اي جماعت! آيا در جمع شماها كسي نيست كه مورد محبّت خداي مهربان باشد؟ جمعيت گفتند: اي جوان! وظيفه ما دعا و درخواست كردن است و استجابت دعا بر عهده خداوند رحمان مي باشد.

جوان فرمود: چنانچه يك نفر از شما محبوب پروردگار مي بود، دعايش مستجاب مي گرديد؛ و سپس به آن ها اشاره نمود كه از نزديك كعبه كنار رويد، و آن گاه خودش نزديك آمد و سر به سجده الهي نهاد و چنين اظهار داشت: «سَيدي بِحُبِّك لي إلاّ سَقَيتَهُمُ الْغَيثَ»؛ اي مولا و سرورم! تو را قسم مي دهم به آن محبّت و دوستي كه نسبت به من داري، اين مردم را از آب باران سيراب فرما. ناگهان ابري پديدار شد و همانند دهانه مشگ، باران بر اهل مكّه و بر آن

جمعيت فرو ريخت. ثابت بناني گويد: به او گفتم: اي جوان! از كجا دانستي كه خدايت تو را دوست دارد؟ فرمود: چنانچه خداوند كريم، مرا دوست نمي داشت، به زيارت خانه اش دعوتم نمي كرد؛ پس چون مرا به زيارت خود پذيرفته است؛ دوستم مي دارد، و به همين جهت وقتي دعا كردم مستجاب شد. پس از آن، جوان اشعاري را به اين مضمون سرود:

هر كه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولي در عين حال خود را از ديگران بي نياز نداند، شقي و بيچاره است. بنده خدا به غير از تقوا و پرهيزكاري چه چيز ديگري مي تواند برايش سودمند باشد؟ با اين كه مي داند تمامي عزّت ها و سعادتمندي ها و خوشبختي ها تنها براي افراد باتقوا و پرهيزكار خواهد بود. ثابت بناني گويد: پس از آن از اهالي مكّه سؤال كردم كه اين جوان كيست؟ گفتند: او علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب - يعني امام سجّاد، زين العابدين - عليهم السّلام مي باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسائل: ج 6، ص 209، ح 8، احتجاج طبرسي: ج 2، ص 149، ح 186.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

هيزم و آرد براي سفر نهايي

يكي از اصحاب امام علي بن الحسين، حضرت سجّاد عليه السّلام حكايت نمايد:

در يكي از شب هاي سرد و باراني حضرت را ديدم، كه مقداري هيزم و مقداري آرد بر پشت خود حمل نموده است و به سمتي در حركت مي باشد.

جلو آمدم و گفتم: يا ابن رسول اللّه! اين ها كه همراه داري

چيست؟ و كجا مي روي؟

حضرت فرمود: سفري در پيش دارم، كه در آن نياز مُبْرَم به زاد و توشه خواهم داشت.

عرضه داشتم: اجازه بفرما تا پيش خدمت من، شما را ياري و كمك نمايد؟

و چون حضرت قبول ننمود، گفتم: پس اجازه دهيد تا من خودم هيزم را حمل كنم و همراه شما بياورم؟ امام عليه السّلام در جواب فرمود: اين وظيفه خود من است و تنها خودم بايد آن ها را به مقصد رسانده و به دست مستحقّين برسانم؛ وگرنه برايم سودي نخواهد داشت.

و بعد از آن فرمود: تو را به خداي سبحان قسم مي دهم، كه بازگردي و مرا به حال خود رها كن.

به همين جهت، من برگشتم و حضرت به راه خويش ادامه داد. پس از گذشت چند روزي از اين جريان، امام سجّاد عليه السّلام را ديدم و سؤال كردم: ياابن رسول اللّه! فرموده بوديد كه سفري در پيش داريد، ليكن آثار و علائم مسافرت را در شما نمي بينم؟! حضرت فرمود: بلي، سفري را در پيش دارم؛ ولي نه آنچه را كه تو فكر كرده اي، بلكه منظورم سفر مرگ - قبر و قيامت - بود، كه بايد خود را براي آن مهيا مي كردم. و سپس افزود: هركس خود را در مسير سفر آخرت ببيند، از حرام و كارهاي خلاف دوري مي كند و هميشه سعي مي نمايد تا به ديگران كمك و ياري برساند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علل الشّرايع مرحوم شيخ صدوق: ص 231، ح 5.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

هم راز و هم ساز تهيدستان

امام محمّد باقر

عليه السّلام فرموده است:

هنگامي كه پدرم امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام به شهادت رسيد و خواستم پيكر مطهّر او را غسل دهم، عدّه اي از اصحاب و اهل منزل را كنار جنازه آن حضرت احضار كردم. چون بدن مقدّس حضرت برهنه و آماده غسل دادن شد، حاضران به مواضع سجده حضرت سجّاد عليه السّلام نگاه كردند، كه در اثر سجده هاي طولاني، پوست پيشاني و سر زانو، كف پا و كف دستهايش سخت شده و پينه بسته بود، چون كه او در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند و سجده هاي بسيار طولاني انجام مي داد.

و هنگامي كه به پشت و سر شانه هاي پدرم امام سجّاد عليه السّلام نظر افكندند، اثراتي همانند جاي طناب مشاهده كردند؛ و چون علّت آن را پرسيدند؟

در پاسخ ايشان گفتم: قسم به خداوند! كسي غير از من سبب آن را نمي داند و چنانچه پدرم زنده مي بود، هرگز رازش را فاش نمي كردم.

آن گاه امام باقر عليه السّلام افزود: هر وقت مقداري كه از شب سپري مي گشت و اهل منزل مي خوابيدند، پدرم وضو مي گرفت و دو ركعت نماز مي خواند؛ و سپس آنچه آذوقه در منزل موجود بود، جمع مي نمود و در خورجيني مي ريخت و آن را روي شانه اش مي انداخت و از منزل بيرون مي رفت و به سمت محلّه هاي فقيرنشين حركت مي كرد و آن محموله ها را بين بيچارگان و تهيدستان تقسيم مي كرد. و كسي هم او را نمي شناخت، فقط مي دانستند كسي آمده و بين آن ها چيزي

تقسيم كرده است و هر شب منتظر او بودند و درب منازل خود را باز مي گذاشتند تا سهميه شان را جلوي منزلشان بگذارد. و اين برآمدگي ها و كبودي هائي كه بر سر شانه و پشت پدرم مي باشد، اثرات همان حمل آذوقه براي تهيدستان و بيچارگان مي باشد. [1] . و همچنين حضرت صادق آل محمّد عليهم السّلام در جمع بعضي از اصحاب خود چنين فرمود:

امام سجّاد، حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام روزي در منزل خود نشسته بود، كه ناگهان متوجّه شد كه كسي درب منزل را مي كوبد. پس حضرت به كنيز خود فرمود: برو ببين كيست؟

و چون كنيز پشت درب آمد، سؤال نمود: كيست كه درب منزل را مي زند؟

جواب داده شد: ما جمعي از شيعيان شما هستيم. كنيز برگشت و چون خبر را براي حضرت آورد، امام زين العابدين عليه السّلام سريع از جاي خود حركت نمود و با شتاب آمد و درب منزل را گشود؛ ولي همين كه چشمش به آن افراد افتاد، با افسردگي بازگشت و فرمود: اين ها دروغ گفتند كه ما از شيعيان شما هستيم؛ زيرا وقار و هيبت ايمان در چهره ايشان ديده نمي شود! و نيز آثار عبادت و پرستش در جسم آنان آشكار نيست! همچنين اثرات سجده در پيشگاه خداوند، بر پيشاني آن ها مشخّص نبود! و سپس امام سجّاد عليه السّلام افزود: شيعيان ما با يك چنين علامت هايي شناخته مي شوند، كه بدن آنان رنجور بوده، پيشاني و چهره شان بر اثر كثرت سجده و عبادت در پيشگاه باري تعالي از نورانيت خاصّي برخوردار مي باشد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسائل: ج 7، ص 182، ح 6.

[2] مستدرك الوسائل: ج 4، ص 468، ح 6، صفات الشّيعه صدوق: ص 28، ح 40.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

همنشيني با زيردستان

چند نفر جذامي (مبتلايان به بيماري جذام) در محلي نشسته بودند و صبحانه مي خوردند.

امام سجاد عليه السلام سوار بر الاغش بود و از آنجا عبور مي كرد، آنان وقتي كه آن حضرت را ديدند، صدا زدند: بفرمائيد با ما صبحانه بخوريد.

امام سجاد عليه السلام فرمود: اگر روزه نبودم، دعوت شما را مي پذيرفتم.

هنگامي كه امام سجاد عليه السلام به خانه اش رفت، روز ديگر دستور داد غذاي لذيذ و گوارا فراهم كردند و سپس آن جذامي ها را به صبحانه دعوت كرد، و خود در كنار آنها نشست و با هم غذا خوردند. [1] .

كعبه ام شد كوي زين العابدين

قبله ام شد روي زين العابدين

روح بخش و جان فزا و دل رباست

منطق دلجوي زين العابدين

همچو جدش خاتم پيغمبران

بود خلق و خوي زين العابدين

قبله عشاق در محراب عشق

شد خم ابروي زين العابدين

هستيم بادا فدايش زانكه هست

ديده ي دل سوي زين العابدين

بود مانند حسين ابن علي

قدرت بازوي زين العابدين [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] داستان هاي اصول كافي 1 / 277.

[2] شعله هاي سوزان 107.

منبع: داستان هايي از اخلاق و رفتار امام سجاد زين العابدين؛ علي ميرخلف زاده؛ محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.

همنشينان ناشايسته

اياك و مصاحبة الكذاب، فانه بمنزلة السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب.

و اياك و مصاحبة الفاسق فانه بائعك بأكلة أو أقل من ذلك.

و اياك و مصاحبة البخيل فانه يخذلك في ماله أحوج ما تكون اليه.

و اياك و مصاحبة الأحمق، فانه يريد أن ينفعك فيضرك.

و اياك و مصاحبة القاطع لرحمه، فاني، وجدته ملعونا في كتاب الله.[1] .

1- مبادا با دروغگو همنشين شوي كه او

چون سراب است، دور را به تو نزديك كند و نزديك را به تو دور نمايد.

2- مبادا با فاسق و بدكار همنشين شوي كه تو را به يك لقمه و يا كمتر بفروشد.

3- مبادا همنشين بخيل شوي كه او در نهايت نيازت بدو، تو را وا گذارد.

4- مبادا با احمق رفيق شوي كه چون خواهد سودت رساند، زيانت مي زند.

5- مبادا با آنكه از خويشان خود مي برد، مصاحبت كني كه من او را در قرآن ملعون يافتم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول ، ص 279.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

هزار ركعت نماز

تمام مورخاني كه شرح حال امام سجاد عليه السلام را نوشته اند برآنند كه آن حضرت در هر شبانه روزي هزار ركعت نماز مي خواند [1] ، و آن حضرت پانصد درخت خرما داشت در كنار هر كدام دو ركعت نماز مي خواند. [2] و به دليل نماز فراوانش بوده است كه او را «ذوالثفنات» گفته اند كه در مواضع سجده اش پينه هايي چون پينه هاي زانوي شتر به وجود آمده بود و هر سال قسمتي از آنها را مي چيد و در كيسه اي قرار مي داد تا موقعي كه از دنيا رفت همراه بدن مقدسش دفن كردند. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 6 / 306، نورالابصار: ص 136، الاتحاف بحب الاشراف: ص 49، تذكرة الحفاظ: 1 / 71، شذرات الذهب: 1 / 404، فصول المهمه: ص 188، اخبار الدول: ص 110، تاريخ دمشق: 36 / 151 الصراط السوي: ص 193، اقامة الحجة: ص 171، العبر في خبر من غبر: 1 / 111، دائرة المعارف بستاني: 9 / 355، تاريخ يعقوبي:

3 / 45، المنتظم: 6 / 143، تاريخ اسلام ذهبي الكواكب الدريه: 2 / 131، البداية و النهاية: 9 / 105.

[2] بحارالانوار: 46 / 61، خصال: ص 487.

[3] خصال ص 488.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي مترجم محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

هداياي جنيان

مي گويند: وقتي كه امام سجاد عليه السلام از مدينه به مكه مي رفت در منزلي كه

غسفان گويند غلامانشان خيمه در طرفي زده بودند. آن حضرت فرمود: «چرا اينجا خيمه زده ايد؟ اين جا محل جمعي از جنيان است كه از دوستان و شيعيان هستند مبادا از ما اذيتي به ايشان برسد.» ناگهان از طرفي صدايي آمد و گوينده آن ناپيدا بود كه: «اي فرزند رسول خدا از بودن شما در اين مكان براي ما كمال سرور و خوشحالي است، پس خواهشمنديم بگذاريد خيمه را در جاي خود باشد و ديگر آنكه هديه ي ما را قبول نمائيد و از آن ميل بفرمائيد.» در همان حال دو طبق پر از انار و انگور و ديگر ميوه هاي تر و تازه حاضر شد و امام سجاد عليه السلام و اصحابي كه همراه آن حضرت بودند همه از آن ميوه ها خوردند و لذت بردند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام سجاد؛ تهيه و تنظيم واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شاكر؛ چاپ اول 1386 .

هديه بهشتي

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: دعا بلاي نازل شده و نازل نشده را برطرف مي كند.

امام سجاد عليه السلام از مكه به مدينه مي رفتند در بين راه در محلي همراهيان و اصحاب حضرت خيمه زدند، حضرت فرمود: چرا اين جا خيمه زديد؟ اينجا جايگاه گروهي از جن ها مي باشد كه از شيعيان و دوستان ما مي باشند مبادا از بودن ما ملالي به آنها برسد. ناگهان به زبان فصيح عربي صدايي آمد كه يابن رسول الله جاي ما بسيار وسيع است و از بودن

شما در اينجا بسيار مسرور و خوشحاليم و استدعا داريم خيمه سر جاي خود باشد و محبت كنيد هديه ما را نيز قبول فرماييد و از آن ميل بفرماييد و بلافاصله طبقي پر از انار و انگور و ميوه هاي تازه ديگر حاضر شد و امام به اصحاب و ياران خود فرمود: ميل كنيد و همگي از آن ميوه ها خوردند و بسيار خوشحال و شادمان شدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

هديه گروهي از اجنه براي امام سجاد

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: دعا بلاي نازل شده و نازل نشده را برطرف مي كند.

امام سجاد عليه السلام از مكه به مدينه مي رفتند در بين راه در محلي همراهيان و اصحاب حضرت خيمه زدند، حضرت فرمود: چرا اين جا خيمه زديد؟ اينجا جايگاه گروهي از جن ها مي باشد كه از شيعيان و دوستان ما مي باشند مبادا از بودن ما ملالي به آنها برسد. ناگهان به زبان فصيح عربي صدايي آمد كه يابن رسول الله جاي ما بسيار وسيع است و از بودن شما در اينجا بسيار مسرور و خوشحاليم و استدعا داريم خيمه سر جاي خود باشد و محبت كنيد هديه ما را نيز قبول فرماييد و از آن ميل بفرماييد و بلافاصله طبقي پر از انار و انگور و ميوه هاي تازه ديگر حاضر شد و امام به اصحاب و ياران خود فرمود: ميل كنيد و همگي از آن ميوه ها خوردند و بسيار خوشحال و شادمان شدند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

هنگام انقراض دولت بني مروان

حضرت سجاد عليه السلام فرموده است: هيچ كاري نزد خدا پس از معرفت به او خوبتر از نگهداري شكم و خودداري از لذات نامشروع نيست. و در صحيفه ي حضرت رضا عليه السلام كه ابوعلي طبرسي آن را نقل كرده، به سند خود از حضرت رضا از پدرانش عليهم السلام روايت مي كند كه: حضرت سجاد عليه السلام فرمود: گويا مي بينم كه قصرها بالاي قبر حسين عليه السلام برافراشته شده؛ و گويا مي بينم كه بازارها اطراف قبر او بر پا شده؛ و روزگار سپري نشود

تا از اطراف به زيارت او روند. و اين هنگام انقراض دولت بني مروان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

هشدار از ستم

آموزه هاي ديني از خطر و پي آمدهاي ستم هماره هشدار مي دهند. دين بر هيچ انساني روا نمي بيند كه بر حقوق ديگري ستم روا دارد. قرآن در مورد پي آمد ستم و گناه هشدار مي دهد كه گناه دو عقوبت به دنبال دارد. نخست اين كه حقيقت ستم و گناه آتش است كه در جان گناهكار شعله ور مي سازد، ان الذين يأكلون اموال اليتامي ظلما انما يأكلون في بطونهم نارا. [1] «آنان كه مال يتيم را به ستم مي خورند، در دلشان آتش مي خورند.» هشدار آيه اين است كه ستم نمودن و هر گناه ديگر آتش خوردن و عذاب فراهم آوردن است. گناهكار به خطر توجه ندارد. اگر توجه داشت هيچ گاه خويشتن را در درون آتش شعله ور نمي ساخت. هشدار آيه تنها به ستم به يتيم نيست، بلكه هر نوع ستم و هر نوع گناه را شامل است.

پي آمد ديگر گناه دنيايي است كه قرآن نسبت به برخي گناهان هشدار مي دهد. ستم پيشه و گناهكار نبايد خويش را از پي آمد ستم خويش حتي در دنيا در امان بداند. زيرا ستمي كه بر ديگران روا داشته، ديگران نيز در حق وي روا خواهند داشت. امام صادق عليه السلام هشدار مي دهد كه در ستم بر مال يتيم دو پي آمد است، احداهما عقوبة الآخرة النار، و اما عقوبة الدنيا فقوله عزوجل و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم. [2] «عقوبت آخرتي آن آتش و اما عقوبت دنيايي آن اين است

كه آيه هشدار مي دهد آنان كه بر يتيمان ديگران ستم روا دارند، در اين بيم و هراس باشند كه بر يتيمان آنان ستم روا خواهند داشت».

اينك سيدالساجدين عليه السلام از اين خطر اين گونه هشدار مي دهد، عن ابي حمزه ثمالي عن ابي جعفر عليه السلام لما حضر علي بن الحسين عليه السلام الوفاة ضمتني الي صدره ثم قال... اياك و ظلم و من لا يجد عليك ناصرا الا الله. [3] «از روا داشتن ستم بر كسي كه ياوري جز خدا ندارد در هراس باش». در تحليل اين رهنمود عرشي برخي اساتيد فرمودند كه ويژگي اين مظلوم آن است كه چون تنها اميدش خداست؛ خدا را خالصانه به ياري مي خواند، خداي سبحان دعاي اين فرد را اجابت نموده، به ياري وي مي شتابد و ستم كار را از ستم خود پشيمان مي سازد. البته هر ستم بر هر مظلومي اين خطر را در پي دارد ليكن اگر كسي مظلوم واقع شود، و به ظاهر دادرس هايي در پيش نظرش باشد كه به اين و آن پناه ببرد، خالصانه از خدا استمداد نخواهد نمود. چه بسا در پاسخ وي تأخير باشد. ليكن كسي كه تمام وسايل ظاهري را بي اثر مي بيند و تنها به قادر متعال و منتقم پناه مي برد، خداي مهربان به وي پناه مي دهد و داد وي را از ستمكار مي ستاند كه خداوند دادستان و منتقم، بر هر كاري تواناست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء، 10.

[2] وسائل، ج 12، ص 181.

[3] همان، ج 11، ص 339.

منبع: امام سجاد الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما؛ چاپ دوم 1384 .

هنگام نماز

امام سجاد عليه السلام به هنگام نماز بدنش مي لرزيد و رنگ مباركش زرد

مي شد و همانند برگ درخت خرما مرتعش مي شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 55 به نقل از امام صادق عليه السلام.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

همسران امام چهارم

امام چهارم حضرت زين العابدين عليه السلام داراي همسران متعددي مي باشند كه اكثر آنها «ام ولد» [1] بوده اند.

يكي از همسران حضرت سجاد عليه السلام عليا مخدره حضرت فاطمه (ام عبدالله) دختر حضرت امام حسن عليه السلام مي باشند كه ثمره ي ازدواج حضرت با آن بانوي مكرمه، امام محمد باقر عليه السلام بوده است. [2] . همسر ديگر امام چهارم كنيزي است به نام «حوراء» كه جناب «مختار ابن ابي عبيد ثقفي» آن را به ششصد دينار و بنابر نقلي سي هزار خريده بود و به حضرت هديه داد كه ايشان مادر حضرت «زيد بن علي» - سلام الله عليه - شهيد بزرگوار خاندان عصمت و طهارت است. [3] . «ابوالفرج اصفهاني» در كتاب مقاتل الطالبين از «ابن المنذر» نقل مي كند كه «مختار ابن ابي عبيد» كنيزي را به سي هزار خريد، پس به او گفت: پشت كن پس او پشت كرد، بعد به او گفت: رويت را به اين سمت كن، پس او چنين كرد. سپس مختار گفت: هيچ كس را شايسته تر از علي بن الحسين عليه السلام براي او نمي شناسم. و لذا آن كنيز را براي حضرت فرستاد و او همان مادر «زيد بن علي» عليه السلام است. [4] . از اسامي ساير همسران حضرت سجاد عليه السلام اطلاع چنداني در اسناد تاريخي موجود نيست و چنانكه ذكر شد آنها اغلب «ام ولد» بوده اند.

در متون تاريخي و روايي

در ارتباط با همسري چند خانم با امام سجاد عليه السلام مطالبي ذكر شده است گرچه به نام آنها تصريح نشده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] «ام ولد» به كنيزي گفته مي شود كه به ازدواج مردي در آمده و از او صاحب فرزند مي شود و ديگر حالت مملوكيت كامل ندارد و نمي شود او را فروخت.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص155، ح 1 (به نقل از مناقب) و ح 3 (به نقل از عدد).

[3] بحارالانوار، ج 46، ص 183 و 184، ح 48 (به نقل از فرحة الغري).

[4] بحارالانوار، ج 46، ص 208، ذيل ح 87 (به نقل از مقاتل الطالبين).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول 1380 .

همسري از آل ذي الجدين از بني شيبان

بحارالانوار، ج 46، ح 8 (به نقل از كتاب الزهد).

جناب زراره از حضرت باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «علي بن الحسين عليه السلام خانمي را در بعضي از مشاهد «مكه» مشاهده نمود و نسبت به كمالات او متعجب شد، پس او را براي خود خواستگاري نمود و با او ازدواج كرد و نزد او بود. حضرت دوستي از «انصار» داشت كه از اين ازدواج غمگين شد. آن شخص در ارتباط با وضعيت اين خانم پرسش نمود و به او اطلاع دادند كه او از «آل ذي الجدين از بني شيبان» است. پس نزد حضرت علي بن الحسين عليه السلام آمد و عرض كرد: «خداوند من را فداي شما گرداند، پيوسته از اين ازدواجي كه با اين خانم داشتيد در نفس من مسأله اي است و من گفتم علي بن الحسين با خانمي ناشناخته وصلت كرده است. مردم هم چنين مي گويند. دائما هم از نسبت او مي پرسيدم

تا اينكه او را شناختم و دانستم از قوم «شيبانيه» است».

حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: «هر آينه تو را داراي نظري بهتر از آنچه مي بينم، مي دانستم. خداوند متعال «اسلام» را آورد و با آن پستي و فرومايگي را برطرف نمود و نقص هاي اعتباري و اجتماعي را به آن اتمام فرمود. و با اسلام «سرزنش ها» و «نكوهش ها» را به «كرامت» تبديل كرد. پس سرزنشي بر مسلمانان نيست. هر آينه سرزنش، سرزنش جاهليت است». [1] . اما اين خانم چه نام داشته و آيا براي حضرت فرزندي آورده است يا نه، چيزي در تاريخ ذكر نشده است. از اين حديث به دست مي آيد كه ملاك ازدواج و گزينش همسر، شرافت فاميلي و شهرت نيست. اسلام ملاك فضيلت است نه چيز ديگر.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول 1380 .

همسري كنيز امام حسن عليه السلام

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: حضرت علي بن الحسين صلوات الله عليهما با كنيزي كه براي امام حسن عليه السلام بود، ازدواج كردند. اين خبر به اطلاع «عبدالملك بن مروان» رسيد و در طي نامه اي از آن حضرت به خاطر ازدواج با يك كنيز عيب جويي كرد. حضرت نيز جواب دندان شكني براي او نوشتند كه موجب اذعان او به شرافت حضرت گرديد. [1] .

به هر حال از اين سند نيز استفاده مي شود حضرت همسري را كه قبلا كنيز حضرت امام حسن عليه السلام بوده است براي خود انتخاب كرده بودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 105، ح 94 (به نقل از كافي) و ص 139، ح 30 (به نقل از كتاب الزهد).

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات؛ چاپ اول

1380 .

همسايه

«و أما حق الجار فحفظه غائبا، و كرامته شاهدا، و نصرته و معونته في الحالين جميعا، لا تتبع له عورة، و لا تبحث له عن سوءة لتعرفها، فان عرفتها منه من غير ارادة منك و لا تكلف، كنت لما علمت حصنا حصينا، و سترا ستيرا، لو بحثت الألسنة عنه لم تتصل اليه لا نطوائه عليه. لا تستمع عليه من حيث لا يعلم، لا تسلمه عنه شديدة، و لا تحسده عند نعمة، تقيل عثرته، تغفر زلته، و لا تدخر حلمك عنه اذا جهل عليك، و لا تخرج أن تكون سلما له، ترد عنه الشتيمة، و تبطل فيه كيد حامل النصيحة، و تعاشره معاشرة كريمة، و لا حول و لا قوة الا بالله...»

«اما حق همسايه عبارت از اين است كه حرمت او را در نبودنش حفظ كني و در حضورش محترم شماري و در هر حال به او كمك و ياري كني و براي پي بردن به عيبها و لغزشهايش جستجو نكني و اگر هم ناخود آگاه از عيب او مطلع شدي، چون دژ محكم و پرده ضخيمي باشي كه اگر با سر نيزه ها بخواهند دل تو را بشكافند و به لابلاي دلت دست يابند، نتوانند. به سخنان نا آگاهانه او گوش مده و در سختي او را وا مگذار و اگر چيزي دارد بر او حسد مبر، از لغزش او در گذر و از خلاف او چشم پوشي كن و اگر ندانسته به تو بدي كرد، حوصله به خرج بده، و بردبار باش، مبادا بد رفتاري كني. اگر كسي خواست درباره او بدگويي كند جلوگيري كن و اگر كسي خواست مكري درباره او

بورزد با دلسوزي آن را نقش بر آب كن و با بزرگداشت او و بزرگواري با وي معاشرت كن. هيچ نيرو و تواني جز به خدا نيست.»

امام عليه السلام براي همسايه اهميت زيادي قائل شده و رعايت حق او را سفارش فرموده است، امام اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد:

«و أوصانا رسول الله - صلي الله عليه و آله - بالجار حتي ظننا أنه سيورثه.»

«آن قدر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - درباره همسايه، به ما سفارش كرد، كه تصور كرديم، ممكن است همسايه از همسايه ارث ببرد!.)» اخبار زيادي از ائمه هدي عليهم السلام در سفارش و عنايت به امور و شؤون همسايه رسيده است و هدف از اين همه سفارشها ايجاد همبستگي اجتماعي در ميان مسلمانها و ساختن چنان جامعه اسلامي است كه محبت و دوستي بر آن سايه افكند و هيچ گونه اختلاف و بد دلي در ميان افراد آن جامعه نماند، امام زين العابدين عليه السلام، حقوق همسايه را به شرح زير بيان فرموده است:

1- همسايه در پشت سر، حرمت همسايه اش را حفظ كند؛ از اموال و آبروي او پاسداري كند و از وصول هر ناروايي به او جلوگيري نمايد.

2- در حضور، احترام او را حفظ كند.

3- در حضور و غياب به او كمك و ياري نمايد.

4- از هيچ عيب و لغزش او نبايد جستجو كند.

5- هر بدي كه از او مشاهده كرد، بپوشاند و آن را در ميان مردم پخش نكند.

6- در وقت گرفتاري و پيشامد ناگواري او را تنها نگذارد بلكه در كنار او بايستد و در پيشامدي كه شده است او را

ياري دهد.

7- اگر خداوند به او نعمتي داده است بر او رشك نبرد.

8- از لغزشها و خطاهايش چشم پوشي كند.

9- اگر خطايي از روي نا آگاهي از وي سر زد، حوصله به خرج دهد و مقابله به مثل نكند.

10- كسي را كه به او دشنام دهد و يا بدگويي كند منع كند.

11- اگر كسي از او حرف بدي نقل مي كند تا در بين ايشان دشمني و عداوت ايجاد كند، باور نكند.

12- با او با بزرگواري معاشرت نمايد.

اين بود حقوقي را كه امام عليه السلام اعلام فرمود، حقوقي كه باعث وحدت مسلمين و از هم نپاشيدن اجتماع و گسترش محبت و دوستي ميان آنان مي گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام 1372.

هنگامي گرفتاري و بيمار شدن

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا مرض او نزل به كرب او بليه، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه بيمار مي شد يا اندوه و گرفتاري به آن حضرت رو مي آورد.

محتواي دعا

جهان مادي، دنياي اصطكاك و برخورد است. در نتيجه همواره انسان در معرض بيماري، گرفتاري و مشكلات مختلف قرار دارد. اما اينكه انسان با اين مشكلات چگونه برخورد كند مهم است. براي مومن هر چه پيش آيد خير است، زيرا مومن خودش را همواره زير چتر رحمانيت و رحيميت خداوند مي بيند. و به مدد ايمان به خدا و عقيده توحيدي، از آنها در جهت رشد و كمال بهره مي گيرد. و در مصاف با مشكلات، از خداوند متعال با دعا و نيايش ياري مي جويد. اين خود راه كمال معنوي او

را هموارتر مي سازد، زيرا دعا بهترين عبادت است و عبادت خداوند به معناي عام، هدف هستي و آفرينش انسان مي باشد. لذا در ادعيه اسلامي به طور كلي و در صحيفه سجاديه براي مواقع گرفتاري و مشكلات، در جهت تقويت انسان، و يافتن راه حل مناسب، دعاهايي بيان شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگامي اندوهگين شدن

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا حزنه امر و اهمته الخطايا، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه چيزي او را اندوهگين و خطاها نگرانش مي كرد.

محتواي دعا

حفظ تعادل روحي و رواني انسان و به بيان ديگر امنيت و آرامش و سكون دروني، يكي از اهدافي است كه همه در جهت رسيدن به آن تلاش مي كنند. و دعا تامين كننده تعادل و امنيت و آرامش در انسان است. وقتي يك نارسايي اخلاقي و يا مشكل مادي و اقتصادي و معيشتي و يا يك مشكل فردي و اجتماعي به انسان روي مي آورد، آدمي تعادل خويش را براي مدتي به طور شديد يا ضعيف از دست مي دهد. و اين بحرانها درون او را متلاطم مي سازد. در اين حالات دعا بهترين وسيله براي رسيدن به تعادل روحي و رواني است. گرچه عاليترين حالات انسان حالت نيايش و پرستش و اظهار خضوع و خشوع نسبت به معبود مي باشد، اما از اثرات جانبي و موثر دعا نيز در بهبودي نارسائيهاي مختلف نبايد غافل بود، كه دعا يكي از بزرگترين و ارزشمندترين نعمتهايي است كه خداوند به انسانها ارزاني داشته است. در اين دعا امام (ع) ابتدا مباحثي از خداشناسي را متناسب با نوع درخواستهايي كه مي خواهد به پيشگاه خداوند عرضه كند به

ما آموزش مي دهد. لذا با اشاره به دو صفت از صفات خداوند يعني «كافي» و «وافي» مي فرمايد: اللهم يا كافي الفرد الضعيف، و واقي الامر المخوف، خدايا، اي كفايت كننده آنكه تنها و ناتوان است، و اي نگهدارنده (بندگان خود) از امر ترسناك،

امام (ع) ابتدا اين باور را به انسان گوشزد مي كند كه خداوند وافي و كافي است، و يار و مددكار انسان نيازمند است. تا با قوت قلب خود، را به مشيت الهي بسپارد و زير چتر امنيت خداوند قرار گيرد و با يقين به استجابت دعا به مناجات بپردازد. تقويت مباني اعتقادي و پيدا كردن معرفت نسبت به خداوند جل جلاله، رمز لذت بردن از دعا و نيايش و پرستش اوست.

سپس در فراز ديگري از دعا به ما مي آموزد كه چه درخواستهايي را از خداوند داشته باشيم و در اين باره مي فرمايد:

1- لا تجعلني ناسيا لذكرك فيما اوليتني، مرا نسبت به ياد كردن خود در آنچه عطايم كرده اي فراموشكار مگردان،

2- و لا غافلا لاحسانك فيما ابليتني، و به احسانت در آنچه به من بخشيده اي غافل مساز،

3- و لا آيسا من اجابتك لي و ان ابطات عني، و در برآورده ساختن حاجتم اگر چه به كندي پيش رود نوميدم مفرما،

4- و اجعل ثنائي عليك، و مرا در هر حال به ستايش و نيايش خودت بگمار،

5- و اشعر قلبي تقواك، و شعار دلم را پرهيزكاري از خود بنما (تقوا و ترس از خدا را روش من بگردان)،

6- و استعمل بدني فيما تقبله مني، و بدنم را در آنچه از من مي پذيري (اطاعت و بندگي) به كار گير، آنگاه

راه طي كردن مدارج عرفاني را توسط قلب با دعاهاي مخصوص چنين بيان مي فرمايد:

1- فرغ قلبي لمحبتك، دل مرا براي محبت و دوستي خويش خالي ساز،

2- و اشغله بذكرك، و (قلب مرا) به ياد خودت مشغولش گردان،

3- و انعشه بخوفك و بالوجل منك، و (قلب مرا) به ترس و بيم از خودت بلندمرتبه فرما،

4- و قوه بالرغبه اليك، و (قلبم را) به رغبت به سويت توانا، فرما.

5- و امله الي طاعتك، و (قلب مرا) به فرمانبريت متوجه كن،

6- و اجر به في احب السبل اليك، و (قلبم را) به بهترين راههاي به سوي خود روانه فرما،

7- و ذلله بالرغبه فيما عندك ايام حياتي كلها، و (قلب مرا) در تمام روزهاي زندگيم به خواستن آنچه نزد توست رام نما.

آنگاه در بخشي از فراز آخر دعا مي فرمايد:

و امنن علي بشوق اليك، و به شوق و دلباختگي به خود بر من منت گزار،

محبت، ذكر، رغبت و رام شدن قلب در برابر فرامين الهي و طي مراحل و مدارج سير الي الله از جمله مباحث عميق عرفاني است كه امام عارفان، و قرآن مجسم، امام زين العابدين عليه السلام در فرازهايي از اين دعاي شريف به ما مي آموزد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام سختي و كارهاي دشوار

عنوان دعاء چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام، عند الشده و الجهد و تعسر الامور، از دعاهاي امام (ع) است به هنگام سختي و رنج و كارهاي دشوار.

محتواي دعا

در اين دعا امام (ع) ضمن اشاره به قدرت خداوند درخواستهايي را از خداوند طلب مي كنند، از جمله در زمينه فقر مي فرمايند:

لا قوه لي

علي الفقر، فلا تخطر علي رزقي، (خدايا) طاقت فقر را ندارم، پس روزيم را به خطر نينداز.

آنگاه بر محمد و آلش درود فرستاده و از خداوند درخواست رغبت در «عمل» براي آخرت، «زهد» در دنيا و «شوق» براي انجام عمل نيك كرده و سپس در ادامه به ما مي آموزد كه از خداوند امور زير را بخواهيم:

1- وهب لي نورا امشي به في الناس، و نوري (علم و دانشي) به من ببخش كه با آن در بين مردم راه بروم (زندگي كنم).

2- و اهتدي به في الظلمات، و (به آن نور) در تاريكيها (گمراهيها) هدايت يابم.

3- و استضيئي به من الشك و الشبهات، و (به وسيله آن شناخت) از شك و دودلي و شبهات (در هم شدن حق و باطل) روشني يابم. معمولا اينگونه تصور مي شود كه «رزق» تنها مادي است و مربوط به مسائل معيشتي و اقتصادي است، در حالي كه رزق شامل چيزهاي ديگري هم مي شود. كه امام سجاد (ع) در ضمن دعا به پاره اي از آنها اشاره مي فرمايند از جمله: (خدايا روزيم كن)

1- الرغبه في العمل، رغبت در عمل.

2- خوف غم الوعيد، ترس و اندوه از عذاب قيامت.

3- شوق ثواب الموعود، شوق به پاداش آخرت.

4- الحق عند تقصيري، اعتراف به حق (راضي بودن به فرمانت).

5- السلامه الصدر من الحسد، سلامتي سينه از حسد.

6- التحفظ من الخطايا، حفظ شدن از لغزشها و گناهان.

با توجه به نمونه هايي كه برشمرديم، رزق الهي همواره بر انسانها جاري است، و همه از آنها بهره مند مي شوند. عبادت خدا و توفيق بر نماز اول وقت و نماز جماعت رزق

است. سلامت بودن قلب از بيماريهايي چون حسد، رزق است. گرچه بهره مند شدن از امكانات مادي، خانه، وسيله نقليه، ثروتهاي گوناگون نيز اگر از راه حلال باشد رزق است.

آنگاه در فراز آخر دعا مي فرمايد: و اجعلني ممن يدعوك مخلصا في الرخاء دعاء المخلصين المضطرين لك في الدعاء، و مرا از كساني قرار ده كه تو را هنگام خوشي از روي اخلاص مي خوانند مانند كساني كه از روي اخلاص هنگام اضطرار و بيچارگي، در دعا از تو درخواست مي كنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام تندرستي و سپاس آن از خداوند

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا سال الله العافيه و شكرها، از دعاهاي امام (ع) است هنگامي كه تندرستي و سپاس بر آن را از خداوند درخواست مي نمود.

محتواي دعا

عافيت و سلامتي يكي از نعمتهاي بزرگ خداوند است. كه انسان كمتر به آن توجه دارد و شكر آن را بجا نمي آورد و قدر آن را نمي داند تا اينكه به بيماري دچار مي شود و آنگاه قدري به نعمت عافيت پي مي برد. در اين دعا امام سجاد (ع) بعد از فرستادن درود بر پيامبر (ص) و اهل بيتش (ع)، اينگونه به پيشگاه مقدس الهي درخواست عافيت مي كند: اللهم صل علي محمد و اله، و البسني عافيتك، و جللني عافيتك، و حصني بعافيتك، و اكرمني بعافيتك، و اغنني بعافيتك، و تصدق علي بعافيتك، وهب لي عافيتك، و افرشني عافيتك، و اصلح لي عافيتك، و لا تفرق بيني و بين عافيتك في الدنيا و الاخره. بار خدايا بر محمد و آل او درود فرست و بر (تن و جان) من به لطف خودت لباس عافيت بپوشان، و عافيتت را

بر تمام شئون وجودم شامل گردان، و مرا در سنگر و پناه عافيت و رستگاري خود محفوظ گردان، و به عافيت و رستگاري مرا گرامي بدار، و به عافيتت مرا مستغني و بي نياز گردان، و به من فقير درگاهت عافيت را صدقه و موهبت فرما، و عافيت را بر من گسترده گردان و به آن عافيت، امور مرا اصلاح كن، و ميان من و عافيت هرگز در دنيا و آخرت جدايي مينداز.

چنانكه ملاحظه مي شود امام چهارم (ع) مساله «عافيت» و تاثير آن را در زندگي انسان در دنيا و آخرت به طور مبسوطي تشريح مي فرمايد. و بدين وسيله اهميت و جايگاه اين نعمت بزرگ را به ما گوشزد مي كند. در اين فراز از دعا امام (ع) عافيت را به امور زير تفسير و توجيه كرده است:

1- لباس محافظ

2- پناهگاه امن و آرامش بخش

3- موجب كرامت

4- بي نيازكننده از غير

5- صدقه و موهبت الهي

6- موجب اصلاح

و اگر انسانها از اين نعمت بزرگ يعني «عافيت» به درستي بهره مند شوند و از آن در مسير كمال خود استفاده كنند، در دنيا و آخرت رستگار و سعادتمند خواهند شد.

آنگاه امام (ع) در فراز ديگر دعا صفات و ويژگيهاي آن عافيتي را كه از خداوند درخواست مي كند تشريح مي فرمايد. و جهت گيري درخواست عافيت را به ما مي آموزد. زيرا عافيتي موجب سعادت است كه جهت دار و هدفدار باشد. يعني در مسير رضاي الهي و رشد و تعالي معنوي انسان مورد استفاده قرار گيرد. و صرف وجود سلامتي (بدني و جسمي) گرچه نعمت است، اما براي كمال انسان كافي نيست، بلكه سلامتي بايد در تمام

زمينه هاي مادي و معنوي و جسمي و روحي باشد تا انسان را به سوي كمال رهنمون كند. امام (ع) خصوصيات «عافيت» را چنين معرفي مي فرمايد:

عافني عافيه، به من عافيتي عطا كن كه:

1- كافيه، بي نيازكننده باشد (همه جانبه باشد هم ظاهري و هم باطني).

2- شافيه، بهبوددهنده باشد.

3- ناميه، افزون شونده و رشد دهنده باشد.

4- تولد في بدني العافيه پيوسته در جسم (و جان) من سلامت و آسايش بيفزايد.

5- عافيه الدنيا و الاخره، (موجب) سلامتي دنيوي و اخروي باشد (زيرا عافيت دنيا به تنهايي معيار سعادت و خوشبختي نيست).

آنگاه در بخش ديگر دعا به ما مي آموزد كه از خداوند بخواهيم به دادن نعمتهايش بر ما منت گذارد. در اين باره مي فرمايد: و امنن علي، خدايا بر من منت گذار (به اين نعمتها):

1- بالصحه، به سلامتي

2- و الامن، و امنيت و آرامش

3- و السلامه في ديني و بدني، و سلامتي در دين و بدنم.

4- و البصيره في قلبي، و قدرت شناخت و بصيرت قلبي.

5- و النفاذ في اموري، و پيشرفت در كارهايم.

6- و الخشيه لك، و ترس (توام با معرفت) از تو (براي تو).

7- و الخوف منك، و بيم و خوف از (مجازات) تو.

8- و القوه علي ما امرتني به من طاعتك، و توانايي بر اطاعت و فرمانبرداري از تو.

9- و الاجتناب لما نهيتني عنه من معصيتك، و دوري از معصيت و نافرمانيت كه مرا از آن نهي كرده اي.

10- و امنن علي بالحج و العمره، و منت گذار به انجام حج و عمره.

11- و زياره قبر رسولك، و زيارت مرقد

پاك رسولت (ص). چنانكه ملاحظه مي شود، درخواستهايي كه امام (ع) به ما مي آموزد همواره موجب سعادت دنيا و آخرت است، و عمل به آنها و تلاش در زمينه كسب آنها، دنيا و آخرت ما را تامين مي كند. در حقيقت دعاهايي كه پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) به ما آموخته اند، دستورات زندگي است. و آنها همچون طبيب كه به بيمار خود دوا مي دهد، براي سلامتي روحي و رواني و حفظ سلامتي و عافيت دنيا و آخرت نسخه هايي را در قالب دعا در اختيار ما قرار داده اند. و دقت در اين دعاها و معرفت يافتن نسبت به آنها حقيقتا علاوه بر نيايش خدا، هدايتگر انسان در دنيا و آخرت مي باشد.

امام (ع) در جهت استفاده هدفدار از عافيت، در فراز ديگر دعا مي فرمايد: و اشرح لمراشد دينك قلبي، و دلم را براي اهداف و مقاصد دينت بگشا (مرا شرح صدر و بصيرت كاملي در فهم اصول حقايق دين عطا فرما). سپس در فراز ديگر دعا خود و فرزندان و ذريه خويش را از امور زير كه مي توانند به نوعي «عافيت» جسمي و روحي و دنيوي و اخروي انسان را به خطر بياندازند، در پناه خداوند قرار مي دهد:

1- از شر شيطان 2- از شر جانوران زهردار كشنده (مثل مار و غيره) نكشنده (مثل زنبور) و همه جانوران 3- چشم زخم 4- از شر سلطان و حاكم ستمگر 5- مترف (فرورفته در ناز و نعمت) 6- و از شر هر كه براي پيامبر (ص) و خاندانش جنگي (دشمني) برپا كرده و آشكار ساخته.

در مجموع از تمامي طبيعي و شيطان و همراهان و پيروانش به خدا پناه

مي برد. و به ما مي آموزد اينگونه به خداوند پناه ببريم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام پناه بردن از گرفتاريها به خدا

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام متفزعا الي الله عز و جل، از دعاهاي امام (ع) هنگام پناه بردن (از گرفتاريها) به خداي عزيز و بزرگ است.

محتواي دعا

پيش از اين توضيح داده شد كه عناوين دعاها را يا از متن دعا استخراج كرده اند، و يا از عبارت اول دعا. در حاليكه موضوعاتي كه در دعا مطرح شده است بيش از آن است كه در عنوان دعا آورده اند. مانند اسامي سوره هاي قرآن، مثلا سوره بقره كه دومين سوره قرآن است به اين نام نامگذاري شده زيرا در اين سوره درباره بني اسرائيل و جريانات آنها و به ويژه داستان قرباني كردن يك گاو آمده است. و اين سوره به نام بقره يعني گاو ماده نامگذاري شده، در حاليكه موضوعات متنوع فراواني در اين سوره كه بلندترين سوره قرآن نيز مي باشد وجود دارد.

اين دعا را امام (ع) اينگونه آغاز مي فرمايند: اللهم اني اخلصت بانقطاعي اليك، و اقبلت بكلي عليك، خدايا من خود را خالص (براي اطاعتت) كردم كه از همه خلق منقطع و بريده شده و تنها به درگاه حضرتت روي آوردم، و از تمام خلائق كه همه (در وجود و بقاي خود) محتاج ياري و بخشش تو هستند به كلي روي گردانيدم (و با تمام وجود به تو روي آوردم).

«انقطاع الي الله» اوج قله عرفان است. و امام سجاد (ع) كه الگو و اسوه عرفان حقيقي است، با آموزش توحيد افعالي به ما مي آموزد كه غير خدا هيچ كس نيست كه بتواند خواسته

و حاجت انسان را برآورده كند. زيرا غير از ذات مقدس الهي همه موجودات محتاج و فقير هستند و تنها خداست كه بي نياز مطلق و غني است.

امام (ع) در اين باره مي فرمايد: فكم قد رايت- يا الهي- من اناس طلبوا العز بغيرك فذلوا، و راموا الثروه من سواك فافتقروا، پس چه بسيار از مردم را ديدم- اي خداي من- كه عزت و بزرگي را از غير تو طلبيدند و خوار و ذليل شدند، و از غير تو دارائي خواستند و بي چيز و فقير شدند. و در ادامه مي فرمايد: و حاولوا الارتفاع فاتضعوا، و قصد بلندي كردند و پست گرديدند.

از پيامبر (ص) روايت شده كه خداوند عزوجل فرمود: هر مخلوقي كه به مخلوق پناه ببرد نه به من، وسايل آسمانها و زمين نزد او (براي او) قطع مي شود، پس اگر مرا بخواند اجابتش ننمايم، و اگر از من بخواهد به او ندهم. و هر مخلوقي كه به من پناه برد و نه به خلق من، آسمانها و زمين، روزي او را ضمانت مي كنند، پس اگر از من بخواهد به او مي دهم، و اگر مرا بخواند اجابتش مي نمايم، و اگر آمرزش طلب كند او را مي آمرزم.

سپس در فراز آخر دعا با ذكر پاره اي از صفات خداوند مانند: احد و صمد به توصيف ذات مقدس الهي پرداخته و درسهايي از توحيد را بيان مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگامي تنگي روزي

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام اذا قتر عليه الرزق، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه روزي بر آن حضرت تنگ مي شد.

محتواي دعا

علي (ع) فرموده: خداوند بنده را گرفتار

مي نمايد و دوست دارد تضرع و زاريش را بشنود. پيش از اين نيز توضيح داده شد كه، براي مومن آسايش و گرفتاري، رزق كم و يا زياد، سلامتي و يا بيماري، ثروت و فقر، هر دو نعمت است. زيرا او تربيتافته مكتب پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) است. هنگام آسايش و رفاه و سلامتي و ثروت، در راه خدا تلاش مي كند و امكانات خود را در جهت رضاي الهي و حاكميت دين خدا صرف مي كند و شكر عملي به جا مي آورد، در نتيجه در دنيا و آخرت سعادتمند مي شود. و در هنگام مشكلات و گرفتاري يا بيماري و فقر، صبر و شكيبايي پيش مي گيرد و ضمن تلاش در جهت رفع نارسائيها و مشكلات، همواره بر محور قوانين و فرامين خداوند حركت مي كند، در نتيجه به سعادت دنيا و آخرت دست ميابد.

از پيامبر (ص) روايت شده كه فرمود: پروردگارم به من نماياند كه مسيل وسيع مكه را برايم طلا كند (مسيل محل عبور آب سيل است)، گفتم: پروردگارا نمي خواهم. بلكه مي خواهم روزي سير باشم و روزي گرسنه، زيرا چون گرسنه باشم به سوي تو تضرع و زاري نموده و تو را ياد مي نمايم، و چون سير باشم سپاس تو را به جا مي آورم.

امام سجاد (ع) دعاي بيست و نهم را اينگونه آغاز مي نمايد:

اللهم انك ابتلينا في ارزاقنا بسوء الظن، و في آجالنا بطول الامل حتي التمسنا ارزاقك من عند المرزوقين، و طمعنا بامالنا في اعمار المعمرين، خدايا تو ما را در روزيهايمان به بدگماني و در مدت عمرمان به آرزوي دراز آزمايش نمودي، تا اينكه روزيهاي تو را از روزي خواران طلب كرديم،

و به سبب آرزوهايمان در عمرهاي آنان كه عمر دراز نمودند طمع نموديم (يعني به آرزوهاي دراز طمع كرديم كه همچون آنها عمر نمائيم و اين باعث شد كه در دنيا فقط در طلب روزي و گردآوردن آن كوشش نمائيم).

امام (ع) در اين فراز از دعا دو عامل انحراف انسان از راه حق را برمي شمرد كه عبارتند از: 1- سوءظن به خدا 2- درازي آرزوها

سوءظن به خدا به اين معنا است كه انسان اميد و باور نداشته باشد كه رزق و روزي از جانب خداست، در نتيجه گرفتار بيماري ياس و نااميدي از رحمت خداي رحمان شده و رو به كساني بياورد كه خودشان مخلوق و محتاج و فقير هستند.

و درازي آرزو يا طول امل، انسان را از پرداختن به يك زندگي مبتني بر واقعيت و حقيقت بازداشته و همواره انسان را بر بالهاي خيال در آسمان اوهام و عدم واقعيت به اين طرف و آن طرف مي كشاند. و عمر طولاني پاره اي از انسانها، اين باور خيالي را در او تقويت مي كند كه او نيز عمري طولاني خواهد داشت. لذا شروع به مال اندوزي و گردآوردن امكانات مالي از هر طريق ممكن مي كند. در حاليكه انسان بايد يقين داشته باشد خداوند روزي او را مي رساند و در سايه تلاش و كوشش آن را كسب كند و اينكه هميشه آماده مرگ باشد، يعني طوري زندگي كند كه در هر لحظه اگر مرگ به سراغ او آمد، از هر جهت آماده باشد. حق كسي بر گردنش نباشد، دستورات خدا را انجام داده باشد، خودش و اموال و اعمالش را محاسبه و حسابرسي كرده باشد، پيش

از آنكه مامورين الهي حساب او را رسيدگي كنند. آنگاه امام (ع) به ما مي آموزد كه جهت گرفتار نشدن به سوءظن و طول آرزوها، از خداوند بخواهيم كه به ما «يقين صادق» و «اطمينان خالص» بدهد.

1- هب لنا يقينا صادقا، ما را يقين و باور صادق عطا كن.

2- و الهمنا ثقه خالصه، و اطمينان خالص و پاك در دل ما بيفكن.

و در فراز آخر دعا با آوردن آيات 22 و 23 از سوره ذاريات به ما اطمينان مي دهد كه رزق و روزي انسان از خداست. زيرا قرآن در اين باره مي فرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون، فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون.

و روزي شما و آنچه به آن وعده داده مي شويد (بهشت، دوزخ، پاداش و كيفر) در آسمان است، پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه هرآينه آن حق و درست است مانند آنكه شما سخن مي گوئيد (يعني چنانكه شك نداريد كه سخن مي گوئيد بايد شك نداشته باشيد در اينكه روزي شما در آسمان است).

در حقيقت مي فرمايد رزق و روزي شما به اراده و خواست خداست، و از او بايد درخواست رزق و روزي نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگامي مشاهده شخصي بر گناه

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام اذا ابتلي او راي مبتلي بفضيحه بذنب، از دعاهاي امام (ع) است هنگامي كه گرفتار مي شد يا شخص گرفتار شده به گناهي را مي ديد.

محتواي دعا

دعا اينگونه آغاز مي شود: اللهم لك الحمد علي سترك بعد علمك، و معافاتك بعد خبرك، خدايا تو را سپاس بر پوشاندنت (گناهان را) پس از

علمت، و بر عافيت بخشيدنت (از گرفتاريها) پس از آگاهيت. سپس به لطف خداوند در پوشاندن گناهان اشاره فرموده و به ما مي آموزد كه بر اين نعمت بزرگ خداوند را شكرگزار باشيم.

امام (ع) در فراز ديگر دعا به ما مي آموزد كه درخواستهايي را از خداوند داشته باشيم، كه عبارتند از:

1- فاجعل ما سترت من العوره، و اخفيت من الدخيله، و اعظا لنا، خدايا آنچه از عيبهاي ما كه مستور كردي و نواقصي كه مخفي نمودي آن را واعظ ما قرار بده.

2- و قرب الوقت فيه، و زمان سعي و كوشش براي توبه را نزديك گردان.

3- و لا تسمنا الغفله عنك، و ما را از ياد خود به دست غفلت مسپار (ما را به خودمان وامگذار تا به امور دنيوي پرداخته و از ياد تو و شوق ديدار تو غافل شويم).

و در فراز آخر دعا بر محمد (ص) و عترت پاكش درود فرستاده و به ما مي آموزد كه از خداوند بخواهيم ما را مطيع و فرمانبردار آنان (چنانكه خداوند فرموده) قرار دهد.

و اجعلنا لهم سامعين و مطيعين كما امرت، و چنانكه امر فرمودي ما را در برابر آنان، شنوندگان (سخنانشان) و فرمانبردار (دستوراتشان) گردان.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگامي شنيدن و مشاهده رعد و برق

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام اذا نظر الي السحاب و البرق و سمع صوت الرعد. از دعاهاي امام (ع) است هنگامي كه به ابر و برق آسمان نگاه مي كرد، و غرش رعد را مي شنيد.

محتواي دعا

پديده هاي طبيعي، نشانه هاي عظمت خداوند هستند و قرآن مجيد همواره انسانها را به دقت و توجه به آنها دعوت

مي كند. و تفكر و انديشه كردن در آسمانها و زمين را سفارش مي كند. امام (ع) در اين دعا توجه به دو پديده الهي را به ما مي آموزد. دو پديده كه معمولا نويد رشد و نمو و خرمي و آباداني براي انسانها هستند. و گاهي (بر اثر بي توجهي انسانها) خرابي و نابودي به دنبال دارد. در اين باره مي فرمايد: اللهم ان هذين آيتان من آياتك، و هذين عونان من اعوانك، يبتدران طاعتك برحمه نافعه او نقمه ضاره، بار خدايا اين برق و رعد دو نشانه از نشانه هاي تو و دو خدمتگزار تو هستند كه در فرمانبري از تو به رساندن رحمت سوددهنده يا عذاب زيانبار مي شتابند. آنگاه در رابطه با باران و تاثيرات آن درخواستهايي را از خداوند مي نمايد كه عبارتند از:

1- فلا تمطرنا بهما مطر السوء، به سبب آن دو (رعد و برق) باران زيانبار بر ما مباران.

2- و لا تلبسنا بهما لباس البلاء، و رخت بلا و گرفتاري بر ما مپوشان (ما را به تنگي در زندگي گرفتار مكن).

3- و انزل علينا نفع هذه السحائب و بركتها، و سود اين ابرها و بركت آنها را بر ما فرو فرست.

4- و لا ترسل علي معايشنا عاهه، و به آنچه زندگاني ما به آنها وابسته است آفتي مفرست.

5- الهم اذهب محل بلادنا بسقياك، خدايا خشكي (زمينهاي) شهرهاي ما را به آب دادن (باران فرستادن) خود زايل گردان.

سپس به پاره اي از تاثيرات روحي و رواني باران و تامين رزق و روزي اشاره كرده مي فرمايد:

1- و اخرج وحر صدورنا برزقك، و انديشه بد دلهايمان را با روزي دادن خود بيرون نما.

2- و لا تشغلنا عنك بغيرك، و ما را از غير خودت به ديگري مشغول و سرگرم مكن.

مهيا نبودن اسباب رزق و روزي انسان و تشويش و نگراني جهت تامين مايحتاج، فكر انسان را به خود مشغول مي دارد و امام چهارم عليه السلام به ما مي آموزد تا از خداوند بخواهيم تشويش و نگراني تامين معيشت را از ما دور گرداند. هنگامي كه به عجز و ناتواني از به جا آوردن شكر و سپاس نعمتهاي خدا اقرار مي نمود

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا اعترف بالتقصير عن تاديه الشكر، از دعاهاي امام (ع) است هنگامي كه به عجز و ناتواني از به جا آوردن شكر و سپاس (نعمتهاي) خدا اقرار مي نمود.

محتواي دعا

امام (ع) در ابتدا درباره ناتواني انسان از به جا آوردن شكر مي فرمايد: اللهم ان احدا لا يبلغ من شكرك غايه الا حصل عليه من احسانك ما يلزمه شكرا، اي خداي بزرگ هيچ كس قادر نيست شكر و سپاست را به حد كمال به جا آورد چرا كه بر هر شكري كه كند آن شكر هم نعمت و احسان توست و شكري ديگر بر او لازم آيد.

سپس مي فرمايد: فاشكر عبادك عاجز عن شكرك، و اعبدهم مقصر عن طاعتك، (پس اي خداي بزرگ) شكرگزارترين بندگانت و از اداي حق شكر تو عاجز و عابدترين بندگانت در اطاعت و بندگي تو ناتوان است. آنگاه با اشاره به اينكه هيچ كس خود استحقاق بخشش و مغفرت الهي را ندارد و اگر خداوند كسي را مشمول بخشش و غفران خود قرار مي دهد از فضل و لطف اوست مي فرمايد:

لا يجب لاحد ان

تغفر له باستحقاقه، و لا ان ترضي عنه باستيجابه، فمن غفرت له فبطولك، و من رضيت عنه فبفضلك، بر تو واجب نيست كه شخصي را به سبب شايستگيش بيامرزي، و (واجب نيست) نه به سبب سزاواريش از او راضي و خشنود گردي، پس هر كه را بيامرزي، از انعام و بخشش توست و از هر كه راضي شوي از احسان توست.

و سپس به لطف و بخشش خداوند اشاره كرده مي فرمايد:

و اعددت ثوابهم قبل ان يفيضوا في طاعتك، و ذلك ان سنتك الافضال، و عادتك الاحسان، و سبيلك العفو، و پاداششان را آماده نموده اي پيش از آنكه به فرمانبري و اطاعت از تو درآيند، و اين براي آن است كه طريقه تو انعام، و روش تو احسان و نيكي، و راه تو عفو و گذشت است.

و در فراز آخر دعا مي فرمايد:

فمن اكرم- يا الهي- منك، و من اشقي ممن هلك عليك؟ لا! من؟ كيست كريم و بزرگوارتر از تو- اي خداي من- و كيست كه بدبخت تر باشد از كسي كه برخلاف رضاي تو تباه گردد؟ نه! كيست؟ زيرا تو بزرگوارتر هستي از اينكه جز به احسان و نيكي وصف شوي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام ياد مرگ

عنوان دعا چنين است: و كان من دعائه عليه السلام اذا نعي اليه ميت او ذكر الموت، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه خبر مرگ كسي به ايشان مي رسيد و يا ياد مرگ مي نمود.

محتواي دعا

مرگ يكي از حقايق انكارناپذير در زندگي انسان است، و دير يا زود انسان بايد از پل مرگ بگذرد و به حيات ديگر برسد. اما متاسفانه اين حقيقت مسلم و

حتمي، همواره مورد فراموشي قرار مي گيرد. در حالي كه ياد مرگ يكي از محورهاي تربيتي است و در بينش اسلامي ياد مرگ كردن و همواره به فكر اين حقيقت بودن از ارزشهاي متعالي به حساب مي آيد. ياد مرگ و قيامت و حيات پس از مرگ نقش سازنده اي در شخصيت انسان دارد. لذا در قرآن مجيد و روايات، مطالب فراواني در اين باره آمده است. امام سجاد (ع) در اين دعا به اين حقيقت انكارناپذير اشاره مي فرمايد، و شيوه برخورد با آن و بهره بردن از اين واقعيت را به ما مي آموزد.

امام (ع) در ابتداي دعا پس از درود فرستادن بر رسول خدا (ص) و آل او (ع) در اين باره درخواستهايي را از پيشگاه خداوند مي نمايد كه محور آن دوري از آرزوهاي دراز است:

1- و اكفنا طول الامل، و ما را از آرزوهاي دراز بازدار (زيرا انسان را از ياد مرگ بازمي دارد)

2- و قصره عنا بصدق العمل،... و با كردار راست و درست آرزوهاي (دراز) را از ما دور كن.

3- و سلمنا من غروره، و ما را از فريب آرزو سلامت بدار.

4- و آمنا من شروره، و ما را از بديهاي آن (آرزو) ايمن گردان.

5- و انصب الموت بين ايدينا نصبا، و مرگ را در مقابل ما برپا دار (آني مرگ را از ياد ما مبر)

6- و لا تجعل ذكرنا له غبا، و ياد مرگ را براي ما چنان قرار مده كه يك روز به ياد آن، و يك عمر غافل از آن باشيم.

آنگاه به ما مي آموزد از خداوند درخواست كنيم كه با عمل صالح مشتاق بازگشت

به سوي خدا باشيم و مي فرمايد:

1- و اجعل لنا من صالح الاعمال عملا نستبطي معه المصير اليك، و از اعمال شايسته عملي براي ما قرار ده كه با آن، بازگشت به سوي تو را دير شماريم. ( در انجام آن عمل بكوشيم).

2- و نحرص له علي وشك اللحاق بك حتي يكون الموت مانسنا الذي نانس به، و به زود رسيدن (رحمت) تو حريص باشيم تا مرگ براي ما جاي انس و آرامش باشد به طوري كه با آن انس بگيريم.

3- و مالفنا الذي نشتاق اليه، و حامتنا التي نحب الدنو منها، و (مرگ) جاي الفت و دوستي باشد كه به سوي آن شوق داشته باشيم و خويشاوند نزديكي (مانند زن و فرزند) باشد كه نزديك شدن به او را دوست بداريم.

آنگاه در مورد برخورد مرگ با ما، به ما مي آموزد كه اين درخواستها را از خداوند داشته باشيم:

1- فاذا اوردته علينا و انزلته بنا فاسعدنا به زائرا، پس هرگاه آن را بر ما حاضر نمودي و به ما واقع ساختي ما را به آن نيكبخت گردان در حاليكه زيارت و ديداركننده (آمدنش از روي مهرباني) باشد.

2- و انسنا به قادما، و ما را به آن انس ده، در حاليكه از راه رسد.

3- و لا تشقنا بضيافته، و ما را به مهماني آن (مرگ)، بدبخت مكن.

4- و لا تخزنا بزيارته، و از ديدارش ما را خوار و رسوا مفرما.

5- و اجعله بابا من ابواب مغفرتك، و آن را (مرگ را) دري از درهاي آمرزش خود قرار ده.

6- و مفتاحا من مفاتيح رحمتك، و (مرگ را) كليدي

از كليدهاي رحمت خويش گردان.

سپس به ما مي آموزد از خداوند درخواست كنيم كه اينگونه اين جهان را وداع كرده و به سوي خدا بشتابيم:

1- امتنا مهتدين غير ضالين، ما را با نور هدايت خود بميران نه با ظلمت گمراهي.

2- طائعين غير مستكرهين، با حال طاعت و اشتياق به حضرتت بميران نه به حال كراهت از ملاقاتت.

3- تائبين غير عاصين و لا مصرين، توبه كامل (كرده) از گناهان (بميران) نه به حال معصيت و اصرار بر گناه.

امام (ع) در اين دعا در رابطه با مرگ سه محور را مورد اشاره قرار مي دهند:

اول: عواملي كه موجب مي شود انسان مرگ را فراموش كند. مانند داشتن آرزوهاي دراز، كه انسان را از عمل صحيح و واقع بينانه بازمي دارد و او را گرفتار غرور مي كند.

دوم: ديدار انسان با مرگ، و پذيرش اين حقيقت مسلم، كه شامل همه انسانها مي شود. و اينكه انسان چگونه باشد تا بتواند به خوبي پذيراي اين حقيقت شود و مشتاق ديدار الهي گردد.

سوم: برخورد مرگ با انسان، اينكه مرگ چگونه به سراغ انسان بيايد، و او را چگونه زيارت كند.

و در نهايت وضعيت انسان از نظر عمل و اموري كه در طول زندگي كسب كرده است، اينكه انسان با چه شخصيت و وضعيتي هنگام مرگ باشد. عاصي و متمرد يا عبد و بنده خدا.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام ختم قرآن

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام عند ختم القرآن، از دعاهاي امام (ع) هنگام ختم قرآن است.

محتواي دعا

براي شروع تلاوت قرآن، دعاي آغاز قرآن، و براي پايان يافتن آن تا انتها، دعاي

ختم قرآن، به طرق مختلف وارد شده است. امام (ع) در اين دعا كه هنگام ختم قرآن خوانده مي شود در مورد عظمت و بزرگي و بركت وجود قرآن مجيد و موضوعات ديگر درسهايي را به ما مي آموزد و در آغاز دعا مي فرمايد: اللهم انك اعنتني علي ختم كتابك الذي انزلته نورا، خدايا تو مرا بر ختم كردن كتاب خود ياري كردي، همان كتابي كه آن را نور و روشنايي فرستادي.

و در فرازهايي از دعا به نامها و صفات قرآن مجيد اشاره كرده و پاره اي را معرفي مي فرمايد كه عبارتند از:

1- نور: انزلته نورا، آن را نور و روشنايي فرستادي.

2- مهيمن: جعلته مهيمنا، و آن را گواه قرار دادي (بر كتابهاي پيامبران گذشته).

3- فرقان: فرقانا فرقت به بين حلالك و حرامك، آن را جداكننده (حق از باطل) گردانيده اي كه به وسيله آن حلال و حرام خود را از هم جدا كرده اي.

4- قرآن: قرانا اعربت به عن شرائع احكامك، قرآن و خوانده شده اي كه، با آن راههاي احكامت را هويدا ساخته اي.

5- كتاب: و كتابا فصلته لعبادك تفصيلا، و كتاب و نوشته اي كه آن را براي بندگانت تفصيل و شرح داده اي.

6- وحي: و وحيا انزلته علي نبيك محمد صلي الله عليه و آله و سلم تنزيلا، و وحيي كه آن را بر پيامبرت محمد (ص) فروفرستادي.

7- شفاء: و شفاء لمن انصت بفهم التصديق الي استماعه، و شفا و بهبودي براي كسي كه فهميدن آن را از روي تصديق و باور نمودن خواسته است و براي شنيدن آن خاموش گشته.

8- ميزان: و ميزان قسط لا يحيف عن الحق لسانه، و

ترازوي عدلي كه زبانه اش از حق و درستي برنمي گردد.

9- هدي: و نور هدي لا يطفا عن الشاهدين برهانه، و نور هدايتي كه چراغ حجت و برهانش بر اهل يقين تا قيامت خاموش نشود.

آنگاه اهداف تلاوت قرآن را اينگونه بيان مي فرمايد:

اللهم فاذا افدتنا المعونه علي تلاوته، پروردگارا وقتي كه به ياري و اعانت خود ما را به تلاوتش بهرمند (بهره مند) كردي،

1- فاجعلنا ممن يرعاه حق رعايته، پس ما را از آنان قرار ده كه رعايت عمل به آن و حفظ عهد و پيمانش هم كردند (و هدايت و سعادت كامل يافتند)

2- و يدين لك باعتقاد التسليم لمحكم اياته، و با دين و اعتقاد كامل تسليم آيات محكم آن (آياتي كه معني آن آشكار است).

3- و يفزع الي الاقرار بمتشابهه، و موضحات بيناته، و به متشابهات و بيناتش كه توضيح متشابهاتست با تواضع كامل اقرار و اعتراف كردند. سپس در فرازهاي مختلف دعا به ما مي آموزد كه در جهت بهرمند (بهره مند) شدن از تعاليم حياتبخش قرآن اين درخواستها را از خداوند طلب كنيم:

1- و اجعلنا ممن يعترف بانه من عندك. ما را از كساني قرار بده كه اعتراف دارند قرآن از جانب شما است.

2- و اجعلنا ممن يعتصم بحبله، و ما را از كساني قرار بده كه به رشته محكم آن قرآن چنگ زدند.

3- و ياوي من المتشابهات الي حرز معقله، و (از كساني قرار بده كه) در فهم متشابهات آياتش به پناهگاه محكم و محكمات ماوي گرفتند.

4- و يسكن في ظل جناحه، و از آنانكه در سايه پر و بال با عواطفش به سكونت (و اطمينان

خاطر) رسيدند.

5- و يهتدي بضوء صباحه، و از آنان كه به نور صبحگاهش هدايت يافتند.

6- و يقتدي بتبلج اسفاره، و از آنانكه به درخشيدن روشنايي آن اقتداء مي كنند.

7- و يستصبح بمصباحه، و از آنان كه از چراغ آن مي افروزند (به وسيله قرآن به حقايق و علوم پي مي برند).

8- و لا يلتمس الهدي في غيره، و از آنان كه هدايت و رستگاري را در غير آن نمي طلبند.

9- و اجعل القرآن وسيله لنا الي اشرف منازل الكرامه، و قرآن را براي ما وسيله رسيدن به گراميترين منزلهاي ارجمند قرار ده.

10- و سلما نعرج فيه الي محل السلامه، و (قرآن را) براي ما نردباني قرار ده كه به سوي جايگاه سلامت و بي گزند (بهشت) بر آن بالا رويم.

11- و سببا نجزي به النجاه في عرصه القيامه، و (قرآن را) سبب پاداش ما در عرصه قيامت قرار ده.

12- و ذريعه نقدم بها علي نعيم دار المقامه، و (قرآن را) وسيله اي كه به آن بر نعمت فراوان سراي اقامت و ماندن (بهشت) درآئيم.

13- و احطط بالقرآن عنا ثقل الاوزار، و به وسيله قرآن بار سنگين گناهان را از ما بيانداز.

14- و هب لنا حسن شمائل الابرار، (و به وسيله قرآن) اخلاق نيكوي نيكوكاران را به ما ببخش.

15- و ادم بالقرآن صلاح ظاهرنا، و به وسيله قرآن خير و نيكي و آراستگي برون و ظاهر ما را ثابت و پابرجا بگردان.

16- و احجب به خطرات الوساوس عن صحه ضمائرنا، و ما را از خطرهاي وسوسه هاي شيطان محفوظ بدار.

17- و اغسل به درن قلوبنا و علاق اوزارنا، (و به

وسيله قرآن) چركها و آلودگيهاي قلبهاي ما و علاقه ها و وابستگي گناهان را بشوي.

18- و اجمع به منتشر امورنا، و كارهاي پراكنده شده ما را فراهم آور.

19- و اكسنا به حلل الامان يوم الفزع الاكبر في نشورنا، و در روز ترس بزرگ (روز قيامت) هنگام زنده شدنمان ما را به جامه هاي امان (از آتش دوزخ) بپوشان.

20- و اجبر بالقرآن خلتنا من عدم الاملاق، و به واسطه قرآن حوائج و نيازمنديهاي ما را برآور، تا فقر به ما رو نكند.

21- و سق الينا به رغد العيش و خصب سعه الارزاق، و (به وسيله قرآن) زندگاني با وسعت و آسايش و نعمت فراوان و روزي وسيع به سوي ما روان ساز.

22- و جنبنا به الضرائب المذمومه و مداني الاخلاق، و (به وسيله قرآن) ما را از اخلاق نكوهيده و پست دور نما.

23- و اعصمنا من هوه الكفر و دواعي النفاق، و ما را از دره گود كفر و چيزهايي كه نفاق و دورويي را پيش مي آورد نگاهدار.

24- و هون بالقرآن عند الموت علي انفسنا كرب السياق، و به وسيله قرآن هنگام مرگ، اندوه جان كندن و سخت ناله كردن و پي در پي بودن ناله هاي وقت جان كندن را بر ما آسان فرما...

25- و اجعل القبور بعد فراق الدنيا خير منازلنا، و قبرها را پس از مفارقت و جدايي از دنيا براي ما بهترين منزلها قرار ده، و تنگي لحدمان را به وسيله رحمت و مهربانيت گشاده گردان.

آنگاه بر محمد (ص) و آل او درود مي فرستد و به ما مي آموزد از خداوند بخواهيم كه ما را به طريقه و

روش رسول خدا (ص) زنده بدارد و بر دين او بميراند و در راه آشكار او حركت دهد و از فرمانبران او قرار دهد و در گروه او گرد آورده و به حوض او وارد سازد و از جام آن حوض سيراب گرداند. و احينا علي سنته، و توفنا علي ملته و خذ بنا منهاجه، و اسلك بنا سبيله، و اجعلنا من اهل طاعته، و احشرنا في زمرته، و اوردنا حوضه، و اسقنا بكاسه.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام نگاه كردن به هلال ماه نو

عنوان دعاء چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام، اذا نظر الي الهلال، از دعاهاي امام (ع) است هنگامي كه به هلال ماه نو نگاه مي كرد.

محتواي دعا

ديدن هلال ماه به ويژه هلال ماه مبارك رمضان سفارش شده و دعاهايي از معصومين (ع) در اين باره نقل شده كه بعضي ويژه هلال ماه رمضان و بعضي در مورد ديدن هلال ماه در هر ماهي مي باشد. امام (ع) در ابتداي دعا خطاب به ماه به عنوان آفريده خدا و مطيع و فرمانبردار فرمان خدا، و يكي از مخلوقات او مي فرمايد: ايها الخلق المطيع، الدائب السريع، المتردد في منازل التقدير، اي آفريده شده فرمانبردار، اي هميشه در حركت پرشتاب، اي آمد و شد كننده در منازل و جاهايي كه (براي آن) قرار داده شده. قرآن مجيد در سوره يس آيه 39 درباره ماه مي فرمايد: و القمر قدرناه منازل حتي عاد كالعرجون القديم، و گردش ماه را در منزلهايي قرار داديم تا اينكه مانند شاخه خرماي خشك شده كج گشته به منزل اول بازگردد.

آنگاه توجه ما را به اين نكته جلب مي فرمايد كه نورانيت ماه

به اراده خداوند است، و اوست كه به وسيله ماه تاريكيها را روشن مي كند و مي فرمايد: آمنت بمن نور بك الظلم، و اوضح بك البهم، و جعلك آيه من آيات ملكه، و علامه من علامات سلطانه، ايمان آوردم به كسي (خدائي) كه به وسيله تو تاريكيها را روشن كرد، و به سبب تو مشكلات امور را آشكار ساخت، و تو را از نشانه هاي استيلا و غلبه و پادشاهي خود و نشانه اي از نشانه هاي قدرت و توانائيش (بر همه چيز) قرار داد. سپس به ما مي آموزد كه در آغاز ماه جديد اين درخواستها را از پيشگاه مقدس الهي داشته باشيم:

1- خشنودي: و اجعلنا من ارضي من طلع عليه، و ما را از خوشنودترين كسي كه هلال بر او طلوع نموده قرار ده.

2- پاكيزگي: و ازكي من نظر اليه، و نيز از پاكيزه ترين كسي كه به سوي او نگاه كرده است.

3- پرستش خدا: و اسعد من تعبد لك فيه، و از نيكبخت ترين كسي كه تو را در آن ماه پرستش مي كند.

4- توبه: و وفقنا فيه للتوبه، و به ما در اين ماه توفيق توبه عطا كن.

5- دوري از گناه: و اعصمنا فيه من الحوبه، و ما را از گناه در آن حفظ فرما.

6- شكر كردن: و اوزعنا فيه شكر نعمتك، و سپاسگزاري از نعمت خود را در دل ما انداز.

7- عافيت و سلامتي روحي و جسمي: و البسنا فيه جنن العافيه، و در آن ما را با پوششهاي عافيت بپوشان.

8- اطاعت از خدا: و اتمم علينا باستكمال طاعتك فيه المنه، و به وسيله كامل كردن طاعت و فرمانبري از

تو در آن، نعمت (خود) را بر ما كامل فرما.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هنگام فرارسيدن ماه مبارك رمضان

عنوان دعا چنين است:

و كان من دعائه عليه السلام اذا دخل شهر رمضان، از دعاهاي امام (ع) هنگامي كه ماه مبارك رمضان فرامي رسيد.

محتواي دعا

امام (ع) در ابتداي اين دعا در حمد و ثناي الهي چنين مي فرمايد: الحمد لله الذي هدانا لحمده، و جعلنا من اهله لنكون لاحسانه من الشاكرين، و ليجزينا علي ذلك جزاء المحسنين، سپاس خدايي كه ما را براي سپاسگزاري خود راهنمايي نمود، و از اهل سپاس قرار داد تا براي احسان و نيكيش از سپاسگزاران باشيم. سپس در فراز ديگر دعا ماه مبارك رمضان را اينگونه معرفي مي نمايد:

1- شهر رمضان، ماه رمضان (رمضان ناميده شده براي آنكه يرمض الذنوب، گناهان را مي سوزاند.)

2- شهر الصيام، ماه روزه

3- شهر الاسلام، ماه اسلام (يا به دليل فرمانبرداري خدا در اين ماه، يا به واسطه اينكه روزه آن از ويژگيهاي اسلام است)

4- شهر الطهور، ماه پاكيزگي.

5- شهر التمحيص، ماه تصفيه و پاك كردن (از گناهان) يا ماه اخلاص

6- شهر القيام، ماه قيام و ايستادن (براي عبادت و اطاعت خدا)

آنگاه در فراز ديگر دعا معيارهاي روزه دار واقعي بودن را اينگونه بيان مي فرمايد:

اعنا علي صيامه بكف الجوارح عن معاصيك، ما را بر روزه داشتن آن به وسيله بازداشتن اندام از گناهان (و به كار بردن آنها در آنچه تو را خشنود مي گرداند) ياري فرما.

حتي لا نضغي باسماعنا الي لغو، و لا نسرع بابصارنا الي لهو، و حتي لا نبسط ايدينا الي محظور، و لا نحطو باقدامنا الي محجور، و حتي

لا تعي بطوننا الا ما احللت، و لا تنطق السنتنا الا بما مثلث، تا با گوشهايمان سخن بيهوده گوش ندهيم، و با چشمهايمان به سوي بازي نشتابيم، و دستهايمان را به حرام دراز ننماييم، و با قدمهايمان به سوي آنچه منع و حرام گشته نرويم، و شكمهايمان جز از چيزهايي كه حلال كرده اي گرد نياورد، و زبانهايمان گويا نشود جز به آنچه تو خبر داده و بيان فرموده اي.

سپس در مورد نماز مي فرمايد: وقفنا فيه علي مواقيت الصلوات الخمس بحدودها التي حددت، و فروضها التي فرضت، و وظائفها التي وظفت، و اوقاتها التي وقت، و ما را در آن (ماه مبارك رمضان) بر اوقات نمازهاي پنجگانه با حدود و احكامش كه مقرر نموده اي و واجباتش كه واجب كرده اي و شروط و اوقاتش كه شرط و تعيين گردانيده اي آگاه فرما.

و درخواستهاي ديگري كه امام (ع) به ما مي آموزد كه در اين ماه مبارك از خداوند داشته باشيم عبارتند از:

1- نيكي و بخشش به خويشاوندان

2- صله رحم

3- احسان و نيكي به همسايگان

4- پاك كردن اموال از مظالم و ظلم و ستم

5- زكات دادن

6- پيوند با كساني كه از ما بريده اند

7- رعايت عدل و انصاف

8- توبه و بازگشت به سوي خدا

و از آنجا كه طاعات و عبادات و فرمانبرداري از خدا تنها مختص ماه مبارك رمضان نبوده، بلكه در همه ماهها بايد در جهت خودسازي و اصلاح خود و جامعه تلاش نمود، لذا امام (ع) به منظور استمرار عبادات و طاعات ماه مبارك رمضان در ماههاي ديگر سال مي فرمايد: اللهم و اجعلنا في سائر الشهور و الايام كذلك

ما عمرتنا، خدايا ما را در باقي ماهها و روزها تا زماني كه زنده داري، اينگونه (يعني مانند حالي كه در ماه مبارك رمضان داريم) قرار ده.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: دانستنيهاي صحيفه سجاديه؛ مصطفي اسرار؛ محيا.

هماهنگي عالم تكوين در حال نماز

«سعيد بن مسيب» مي گويد: «هر ساله مردم پس از انجام مراسم حج از «مكه» خارج نمي شدند مگر اينكه حضرت علي ابن الحسين -عليه السلام- از شهر خارج شود. پس در يك سال حضرت خارج شد و من نيز با ايشان خارج شدم. حضرت در بعضي از منازل بين راه فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. در سجده آن نماز، امام تسبيح حضرت حق مي گفت و تمامي درختان و سنگ هاي موجود، با حضرت شروع به تسبيح نمودند. من از مشاهده اين منظره وحشتناك شدم. حضرت سرش را بلند نمود و فرمود: «اي سعيد آيا ترسيدي؟» عرض كردم: «بلي يابن رسول الله»، فرمود: «اين تسبيح اعظم است.» [1] .

و در تعبير ديگري «سعيد بن مسيب» مي گويد: «روزي حضرت را در حال سجده در كنار اثاثيه سفر يافتم، پس قسم به كسي كه جان «سعيد» در دست اوست، هر آينه ديدم درخت را و سنگ ها و جهاز شتر را كه به مانند كلام او را تكرار مي كردند و همان كلام او را به او برمي گردانيدند.» [2] . بايد توجه داشت قرآن براي حضرت داود عليه السلام نيز اين حالت را ذكر فرموده است كه چون تسبيح حضرت حق مي گفت كوها و پرندگان با او همنوا مي شدند.

«و سخرنا مع داود الجبال يسبحن و الطير و كنا فاعلين» [3] .

«و لقد آتينا داود منا فضلا يا جبال اوبي معه و الطير» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 37، ح 33 (به نقل از مناقب).

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 37، ح 33 (به نقل از مناقب).

[3] بخشي از آيه 79، از سوره 21: الانبياء.

[4] بخشي از آيه 10، از سوره 34: سباء.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

ي

يوسف بن اسماعيل النبهاني

صاحب كتاب «جامع كرامات الأولياء» (1350 - 1265 ه) گويد:

«علي زين العابدين، أحد أفراد ساداتنا آل البيت و أعاظم أئمتهم الكبار - رضي الله عنه و عنهم أجمعين -. حمله عبدالملك بن مروان مقيدا من المدينة و وكل به من يحفظه فدخل عليه الامام الزهري لوداعه فبكي و قال: وددت اني مكانك فقال: أتظن أن ذلك يكربني؟ لو شئت لم كان و انه ليذكرني عذاب الله تعالي، ثم اخرج رجليه من القيد و يديه من الغل ثم قال: لا زلت معهم علي هذا يومين المدينة فما مضت اربع لبال الا و قد قدم الموكلون به المدينة يطلبونه فما وجدوه فسألت بعضهم فقال: أنا نراه مبتوعا، انه لنازل و نحن حوله نرصده اذ طلع الفجر فلم نجده و وجدنا حديده قال الزهري: فقدمت بعد ذلك علي عبدالملك فسألني عنه فاخرته فقال: قد جائني يوم فقده الأعوان فقال لي: ما أنا و أنت؟ فقلت: أقم عندي، فقال: لا أحب ثم خرج فوالله لقد امتلأ قلبي منه خيفة» [1] .«نبهاني مي نويسد: علي بن حسين زين العابدين يكي از اعاظم اهل بيت و بزرگان ائمه آنهاست عبدالملك مروان او را به غل و زنجير كشيده از مدينه به شام احضارش كرد و كساني را مأمور حفاظت او ساخت. زهري در آن حال وارد شد تا از حضرت

سجاد خداحافظي نمايد. چون امام سجاد عليه السلام را در آن وضع ديد، گريه سر داده و گفت: اي كاش من به جاي تو بودم و تو سالم مي ماندي. امام سجاد عليه السلام فرمود: آيا گمان مي كني من از اين وضع ناراحت هستم؟ اگر بخواهم وضعيت عوض مي شود وانگهي اين غل و زنجير مرا به ياد عذاب الهي مي اندازد. سپس پاها و دستهايش را از غل و زنجير بيرون آورد و فرمود: من دو منزل بيشتر با اينها نيستم و چهار شب نگذشته بود كه مأموران به دنبال او به مدينه آمدند، و در مدينه هر چه گشتند او را پيدا نكردند. زهري مي گويد: از بعضي مأموران پرسيدم گفت: او را فرمانبردار مي ديديم و هر كجا پائين مي آمد ما اطرافش بوديم و به شدت از او مراقبت مي كرديم تا آن شب، وقتي كه فجر طلوع كرد ديگر او را نديديم و تنها زنجيرهايش به جا مانده بود.

زهري گفت: بعد از اين جريان به ديدن عبدالملك رفتم و او از من علي بن الحسين عليه السلام را پرسيد جريان را به او گفتم: عبدالملك گفت: همان روزي كه مأموران او را گم كردند، او پيش من آمد. و گفت: با من چه كار داري؟ گفتم: پيش ما باش! فرمود: دوست ندارم، سپس خارج شد. به خدا قسم قلبم را وحشت فرا گرفت».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جامع كرامات الأولياء، ج 2، ص 310 - اين جريان در حلية الأولياء، با كمي تفاوت نقل شده است.

منبع: امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامي؛ مكتب اسلام چاپ اول پائيز 1377.

يادي از سخنان حضرت خضر

ابو حمزه ثمالي - كه يكي از راويان حديث

و از اصحاب امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام است - حكايت كند: روزي به همراه آن حضرت از مدينه طيبه بيرون رفتيم، و چون به يكي از باغات در حوالي شهر مدينه رسيديم، حضرت به من خطاب نمود و فرمود: مدّت ها پيش، مثل همين روز كنار اين باغ تكيه بر ديوار آن داده بودم و در فكر و اندوه قرار داشتم، كه ناگاه مردي سفيد پوش را ديدم در مقابل من ايستاده است و به صورتم نگاه مي نمايد.

پس از گذشت لحظاتي، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود: چرا غمگين و اندوهناك هستي؟

آيا براي دنيا اين چنين در فكر و انديشه فرو رفته اي؟

اگر چنين است، بدان كه دنيا براي عموم مخلوقات است، و افراد نيك و پست همه از آن بهره مي برند. گفتم: خير، غم و انديشه من درباره دنيا نيست. آن مرد اظهار نمود: آيا براي آخرت غمگيني؟ آخرت وعده گاه حتمي براي همگان است و حكم فرماي آن روز، خداوند يكتا مي باشد.

گفتم: خير، انديشه و اندوه من درباره آخرت نيست. گفت: پس براي چه اين گونه غمگين هستي؟ گفتم: ناراحتي و اندوه من به جهت عبداللّه بن زبير مي باشد. سپس آن مرد سفيدپوش تبسّمي نمود و فرمود: آيا تا به حال كسي را ديده اي كه اعتماد و توكّل بر خداوند رحيم نمايد و آن گاه نااميد گردد؟

گفتم: خير. فرمود: آيا تاكنون كسي را ديده اي كه از خداوند چيزي را بخواهد و به آن دست نيابد؟

گفتم: خير. سپس افزود: و آيا كسي را ديده اي كه از خدا

بترسد و در زندگي پيروزمند و خوشبخت نباشد؟ گفتم: خير. و بعد از بيان چنين سخنان حكمت آميز، آن مرد سفيدپوش حركت كرد و از آن جا رفت؛ و از نظرم غايب گشت. ابوحمزه ثمالي گويد: امام سجّاد عليه السّلام در پايان سخن خويش فرمود: آن مرد حضرت خضر نبي عليه السّلام بود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 145، به نقل از خرائج و جرائح مرحوم راوندي.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام زين العابدين؛ عبداللّه صالحي.

يحيي بن ام الطويل

حضرت باقر عليه السلام فرمود، يحيي بن ام الطويل هميشه جوانمردي را آشكار مي كرد و هنگامي كه در طريقي مي رفت روي سرش خلوق (بوي خوش) مي گذاشت و كندر مي جويد و دامن لباسش بلند بود. حجاج بن يوسف ثقفي او را خواست و گفت ابوتراب (علي عليه السلام) را لعن كند! و دستور داد دست و پاي او را بريده و شهيدش ساختند [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتخب التواريخ ص343.

منبع: حضرت سجاد؛ فضل الله كمپاني؛ مفيد چاپ اول 1386.

يحيي بن ام طويل

يحيي بن ام طويل مطعمي، شيخ او را از اصحاب امام زين العابدين عليه السلام شمرده است. [1] يحيي از ايمان زيادي برخوردار بود و همين قدر در عظمت مقام او بس كه امام ابوعبدالله الصادق عليه السلام درباره او فرمود:

«پس از شهادت امام حسين عليه السلام همه مرتد شدند جز سه تن: ابوخالد كابلي، يحيي بن ام طويل و جبير بن مطعم، سپس مردم به ايشان پيوستند و زياد شدند.» [2] . حجاج بن يوسف طاغوت جنايتكار او را طلبيد، وي را نزد حجاج بردند، دستور داد تا به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گويد، يحيي خودداري كرد به جلادانش دستور داد تا دستها و پاهاي او را ببرند و او را به قتل برسانند، جلادان دستور حجاج را اجرا كردند، [3] و يحيي در حالي كه از عقيده و دينش دفاع مي كرد، شربت شهادت را نوشيد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رجال طوسي.

[2] رجال كشي.

[3] رجال كشي.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام چاپ 1372.

ياري به شخص تشنه و عقب مانده از قافله

حضرت علي بن الحسين عليه السلام در ضمن توضيح حقوق فرزند، به پدر دستور مي دهد: با فرزندت آن چنان رفتار كن كه اثر نيكوي تربيت تو مايه ي زيبايي و جمال اجتماعي او شود، او را چنان بار بياور كه بتواند در شئون مختلف دنياي خود با عزت و آبرومندي زندگي كند و مايه زيبايي و جمال تو باشد. هنگامي كه مالك دينار در سفر حج از قافله عقب مانده بود بسيار تشنه و درمانده شده بود ناگهان جواني را از دور ديد. وقتي به او رسيد

شرم داشت كه تقاضاي آب بكند و بگويد من تشنه ام اما جلو آمد و به آن جوان سلام و احترام كرد. آن جوان دست خود را به طرف آسمان برد و ظرفي پر از آب سرد به دست او آمد و آن را به مالك دينار داد، مالك از آن آب نوشيد و ظرف را به جوان برگرداند و تا قدمي برداشت ديگر آن جوان را نديد و خودش را ميان قافله اش ديد. چند روز از اين ماجرا گذشت. باز مالك در راه مكه به يك وادي رسيد و به سر چاه آبي رفت همه ي مردم از آن برمي داشتند اما به مالك اجازه ندادند آب بردارد ناگهان باز همان جوان پيدا شد و به سر چاه آمد و رو به آسمان كرد و با خداوند مناجات نمود. در اين هنگام ديدم آب از چاه جوشيد و بالا آمد. آن جوان با اشاره به من گفت: برو آب بردار. من ظرفي كه داشتم پر از آب كردم آن مردمي كه آن جا بودند نمي ديدند، وقتي ظرف را پر از آب كردم ديگر آن جوان را نديدم وقتي به مكه رسيدم آن جوان را داخل حرم ديدم كه نشسته است و به مردم واجبات و تفسير قرآن از محكم و متشابه و امر و نهي را تعليم مي دهد وقتي مرا ديد چيزي نگفت اما تبسمي نمود. من از يكي پرسيدم اين جوان كيست؟ گفت: واي بر تو چگونه او را نمي شناسي، سنگريزه هاي مكه همه او را مي شناسند، او امام سجاد عليه السلام است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام سجاد؛ حبيب

الله اكبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .

يحيي بن سعيد

اما يحيي بن سعيد بن قيس انصاري مدني كه از جمله بزرگان تابعين و از بالاترين فقها و علما بوده است، [1] با امام عليه السلام مصاحبت كرده و به فضيلت آن حضرت آشنا بود و كلمات ارزشمند ذيل از اوست: «من از علي بن حسين عليه السلام مطالبي را شنيده و استفاده كرده ام و او بالاترين فرد هاشمي است كه ديده ام.» [2] . براستي كه امام عليه السلام با ايمان، تقوا و علم و فضيلت فراوانش بالاترين فرد هاشمي بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تهذيب التهذيب: 8 / 222.

[2] تهذيب الكمال م 7 / ق 2 / ص 336، تهذيب اللغات و الاسماء بخش اول: ص 343 تاريخ كبير بخش دوم از جلد سوم: ص 266، طبقات ابن سعد: 214 / 1، الجرح والتعديل ق / 1 از جلد سوم: ص 178.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

يزيد بن معاويه

اعتراف به فضيلت امام زين العابدين عليه السلام، منحصر به شيعيان و پيروان آن حضرت نبود بلكه دشمنان و مخالفان او نيز به عظمت او اعتراف دارند، اين يزيد بن معاويه است كه از سرسخت ترين دشمنان اهل بيت عليهم السلام بوده است، به صفات و ويژگيهاي برجسته آن حضرت اعتراف دارد و اين در موقعي اتفاق افتاد كه مردم شام اصرار كردند تا اجازه دهد، امام عليه السلام سخنراني كند، آن طاغوت ستمگر ترس و هراس خود را با اين عبارت ابراز داشت: «او از خانواده اي است كه از شير خوارگي به علم و كمال آراسته اند و اگر بالاي

منبر برود، من و تمام آل ابوسفيان را رسوا خواهد كرد.» يزيد، با اين جملات پرده از ميزان علمي و تواناييهاي خطابي امام عليه السلام پرده برداشته و اعتراف دارد كه او به قدري از توانايي بيان و استدلال قوي برخوردار است كه مي تواند موقعيت او را در جهت مخالفت با مصالح حكومت او دگرگون كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

يعقوبي

احمد بن ابيعقوب مي گويد: «امام زين العابدين بالاتر از همه مردم و عبادتش بيشتر از همه بود، او را زين العابدين و نيز ذوالثفنات مي گفتند به خاطر آثار سجده اي كه در صورتش نمودار بود.» [1] . به راستي كه امام زين العابدين از همه مردم بالاتر و والا مقام تر بوده و از همه كس عبادت و طاعت پروردگار را بيشتر داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ يعقوبي: 3 / 46.

منبع: تحليلي از زندگاني امام سجاد (جلد 1)؛ باقر شريف قرشي؛ ترجمه محمد رضا عطائي؛ كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام؛ 1372 .

ياوري ستمگر

يكي از نزديكان امام سجاد عليه السلام عرض كرد: يابن رسول الله! من شغل و كار ندارم. با حاكم در خصوص من صحبت كنيد، شايد مرا داخل ديوان سلطان بكند. حضرت فرمود: من اين كار را نخواهم كرد. چون از حضرت اين جمله را شنيدم، منزل خود آمدم. فرداي آن روز، زود از خواب بيدار شدم، به حضور امام چهارم آمدم و عرض كردم: فدايت شوم، من فكر كردم كه شما مي ترسيد من داخل ديوان سلطان بشوم مبادا ظلم و جور نمايم و خداي ناكرده مال مردم را به عنوان رشوه بگيرم و بخورم، من متعهد مي شوم و قسم مي خورم بر اينكه ظلم و تعدي نكنم و با عدالت رفتار نمايم. امام سجاد عليه السلام سر به سوي آسمان بلند كرد و فرمود:

به آسمان رفتن آسان تر است بر تو از اينكه داخل به عمل سلطان جائر شوي و جزء كارمندان سلاطين ظلم و جور باشي و در آنجا با عدالت كار كني و به كسي ظلم و جور و تعدي ننمايي. [1]

.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحفة الواعظين، ج 1، ص 194.

منبع: پنجاه و هفت درس زندگي از سيره عملي حضرت امام سجاد؛ گردآوري و انتخاب حميدرضا كفاش؛ عابد؛ چاپ اول بهار 1381 .

يحيي بن ام طويل

شهيد بزرگوار، جناب «يحيي ابن ام الطويل» كه فرزند دايه حضرت سجاد -عليه السلام- مي باشد، از شخصيت هاي برجسته اي است كه به بركت ارتباط عاطفي و نزديك با امام زين العابدين -عليه السلام- و استفاده از تربيت ها و معارف حضرت، از صلابت و استقامت كم نظيري در دفاع از حق و حقيقت و مبارزه با حاكميت فرهنگ طاغوت برخوردار گرديده است.

اين بزرگوار در تمام نصوصي كه از حواريون و اصحاب خاص حضرت سجاد -عليه السلام-ياد كرده است، وجود دارد و بزرگان علماء اهل رجال نيز از او به نيكي تمام ياد كرده اند.

«كشي» از حضرت امام باقر -عليه السلام- نقل مي كند كه فرمود: اما «يحيي ابن ام الطويل» او جوانمردي خود را اظهار كرد و هر گاه در طريق پياده راه مي رفت، بوي خوشي (خلوق) را بر سر مي گذاشت و كندر (سقز) مي جويد و دامن پيراهن خود را بلند مي كرد. «حجاج» او را دستگير نمود و به او گفت بايد «اباتراب» (حضرت اميرالمؤمنين علي -عليه السلام-) را لعنت كني و امر كرد تا دست و پاي او را قطع كنند و سپس او را كشت.» [1] . بايد توجه داشت اين برخورد «حجاج» با اين شيعه آزاد مرد، از آن رو بود كه در اوج حاكميت نظام خبيث اموي، به صورت علني و صريح با آموزه هاي پليد اين حكومت و اساس باطل آن به مخالفت برمي خاست و بسيار رسا و گويا اعلام مي كرد «خط» ما و شما دوتاست

و ما به شما و معتقدات و عملكرد شما كافريم و شما را قبول نداريم. شيخ «مفيد» از امام صادق -عليه السلام- نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «يحيي بن ام الطويل» وارد مسجد پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - مي شد و مي گفت: «ما به شما كافر شديم و بين ما و شما بغضاء و عداوت ظاهر شد.» [2] .

و جناب شيخ «كليني» نيز از «سليمان بن عبيدالله» نقل مي كند كه او مي گويد: «يحيي بن ام طويل» را در كناسه (يكي از محله هاي) كوفه مشاهده كردم كه ايستاده بود و با رساترين صداي خود، ندا داد كه: «اي معشر اولياء خدا! ما از آنچه شما مي شنويد بيزار هستيم. هر كس به «علي» دشنام دهد پس لعنت خدا بر او باد و ما از «آل مروان» و آنچه از غير خدا مي پرستند، بيزار هستيم». سپس صدايش را پائين آورده و ادامه داد: «هر كس اولياء خدا را دشنام دهد پس با آنها ننشينيد و مجالست نكنيد. و هر كس در راه و روش ما ترديد دارد از او كمك نخواهيد و باب مراوده با او را باز نكنيد و هر كس از برادران شما كه كارش به جايي برسد كه مجبور شود به خاطر نياز به شما رو بيندازد بدانيد كه به او خيانت كرده ايد.» و سپس اين آيه را تلاوت كرد كه: «ما براي ستمگران آتشي آماده كرده ايم كه سراپرده هايش آنان را دربر مي گيرد و اگر فريادرسي جويند، به آبي چون مس گداخته كه چهره ها را بريان مي كند، ياري مي شوند. وه! چه بد شرابي و چه زشت جايگاهي است. [3] ». [4] .

آري،

اين عملكرد سرافرازانه و شجاعانه اين حواري بزرگوار حضرت سجاد -عليه السلام- بود و سرانجام به مقام عظماي شهادت در راه خدا به دست يك كارگزار پليد خونخوار نظام اموي (حجاج بن يوسف) نائل آمد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معجم رجال الحديث، ج 20، ص 35.

[2] ر. ك: پيشين.

[3] بخشي از آيه 29، از سوره 18: الكهف.

[4] اصول كافي، ج، ص 379.

منبع: اسوه كامل؛ محمد محسن دعايي؛ اطلاعات چاپ اول 1380.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109