دانشنامه امام باقر عليه السلام

مشخصات كتاب

نويسنده : جمعي از نويسندگان

ناشر : پايگاه تخصصي عاشورا

آ

آئينه تمام نماي پيامبر خدا

مرحوم شيخ صدوق و برخي ديگر از بزرگان آورده اند:

روزي جابر بن عبدالله انصاري وارد منزل امام سجاد، زين العابدين عليه السلام شد، در بين صحبت با آن حضرت، نوجواني نوراني وارد مجلس گرديد. همين كه چشم جابر بر آن نوجوان زيبا اندام افتاد، لرزه بدنش را فرا گرفت؛ و از جاي خود بر خاست و مرتب تمام قامت آن عزيز نوراني را تماشا مي كرد. و چون با دقت او را نگريست، اظهار داشت: اي نوجوان! جلو بيا، هنگامي كه مقداري جلو آمد، جابر گفت: اكنون برگرد و برو. پس از آن گفت: قسم به خداي كعبه، كه اين نوجوان از نظر شكل و شمايل از هر جهت، شبيه ترين افراد به رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد. بعد از آن، جابر چند قدمي به سوي نوجوان آمد؛ و چون نزديك شد، سؤ ال كرد: نامت چيست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: نام پدرت چيست؟ فرمود: من پسر علي بن الحسين هستم. گفت: اي عزيزم! جانم فدايت باد، توئي شكافنده علوم؟

فرمود: بلي، آنچه را كه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را بر آن مأمور كرده است، ابلاغ كن. لذا جابر بن عبدالله انصاري گفت: رسول خدا مرا بشارت داد، كه من باقي خواهم ماند تا زماني كه تو را ملاقات نمايم؛ و آن گاه فرمود: سلام او را به شما برسانم.

بنابر اين سلام رسول الله بر تو باد. آن گاه حضرت باقرالعلوم عليه السلام خطاب به جابر نمود و اظهار داشت: و اي جابر! سلام بر

رسول خدا باد تا هنگامي كه زمين و آسمان پايدار و پا بر جا باشند؛ و نيز سلام بر تو باد، كه ابلاغ سلام جدم را نمودي. بعد از آن جابر مرتب در جلسات امام محمد باقر عليه السلام حضور مي يافت و از درياي علوم و فنون آن حضرت بهره مند مي گرديد. روزي امام محمد باقر عليه السلام مسأله اي را از جابر سؤ ال نمود؟ جابر در پاسخ گفت: همانا رسول خدا مرا خبر داد كه شما اهل بيت هدايت گر هستيد و در تمام دوران ها از همه انسان ها بردبارتر و عالم تر خواهيد بود. و نيز فرمود: به اهل بيت من چيزي نياموزيد، زيرا كه نيازي به آموختن ندارند و ايشان در همه ي مسائل و علوم از همه برترند.

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بلي، جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله صحيح فرمود: من در كودكي حكمت را مي دانستم و در كودكي فضل خداوند شامل من و ديگر اهل بيت رسالت عليهم السلام گرديده است و مي گردد.[1] .

همچنين آورده اند: ابان بن تغلب گفت: از حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: روزي در مكتب خانه نشسته بودم كه جابر بن عبد الله انصاري وارد شد و به من گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا دستور داده است تا سلام آن حضرت را به تو ابلاغ دارم.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اكمال الدين مرحوم صدوق: ص 253، ح 3، بحارالا نوار: ج 46، ص 223، ح 1، به نقل از امالي شيخ صدوق.

[2] بحار

الانوار: ج 46، ص 224، ح 3.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

آسايش دنيا و يا سعادت آخرت

ابوبصير آن راوي حديث و از اصحاب صادقين عليهماالسلام، نابينا شده بود؛ روزي محضر مبارك مولايش امام محمد باقر عليه السلام وارد شد و اظهار داشت: يا بن رسول الله! آيا شما وارثان و جانشنان پيامبر خدا هستيد؟

حضرت در پاسخ فرمود: بلي. سؤال كرد: آيا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وارث علوم همه انبياء عظام عليهم السلام بوده است؟ حضرت فرمود: بلي، او در تمام علوم و فنون وارث تمامي پيامبران الهي عليهم السلام مي باشد. گفت: آيا شما اهل بيت عصمت و طهارت، نيز در تمام علوم و فنون وارث پيامبر هستيد؟ فرمود: بلي، ما وارث تمامي علوم و فنون او مي باشيم.

سپس افزود: آيا شما توان آن را داريد كه مرده را زنده و مريض را شفا دهيد؟

و آيا از آنچه انسان ها انجام مي دهند و يا در درون خود پنهان دارند، آگاه هستيد؟

امام عليه السلام فرمود: بلي، وليكن تمامي آنچه را كه ما انجام مي دهيم، با إذن و اراده خداوند متعال است. پس از آن فرمود: اي ابوبصير! نزديك بيا، چون كنار حضرت قرار گرفت، دست مبارك خود را بر صورت و چشم او كشيد كه تمام فضاء برايش نوراني شد و همه چيز را به خوبي مشاهده كرد. سپس فرمود: آيا اين حالت را دوست داري كه بينا باشي و در قيامت همانند ديگر افراد گرفتار حساب و بررسي اعمال گردي؟

و يا آن كه همان حالت نابينائي را دوست داري و اين كه

در قيامت بدون دردسر وارد بهشت گردي؟ ابوبصير عرض كرد: مي خواهم همانند قبل نابينا باشم.

پس امام محمد باقر عليه السلام دستي بر چشم هاي ابوبصير كشيد و به حالت اول بازگشت.[1] . همچنين آورده اند:

سعد بن عبدالملك بن مروان - كه از بني اميه بود و امام محمد باقر عليه السلام او را سعد الخير مي ناميد - روزي در حالي كه بدنش سخت مي لرزيد و گريان بود، بر امام عليه السلام وارد شد.

حضرت به او فرمود: اي سعد! اين چه حالتي است كه در تو مشاهده مي كنم؟! چرا گريان هستي؟ سعد اظهار داشت: چرا ترسناك و گريان نباشم و حال آن كه من از خانواده و از شجره اي هستم كه در قرآن مورد لعن و غضب پروردگار قرار گرفته اند.

امام باقر عليه السلام فرمود: اي سعد! غمگين مباش، چون كه تو از آن ها نيستي، تو بر حسب ظاهر منسوب به بني اميه هستي؛ ولي در حقيقت از ما مي باشي.

و سپس حضرت افزود: مگر اين آيه شريفه قرآن را نشنيده اي كه خداوند متعال از قول حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد:

«فمن تبعني فإنه مني» يعني؛ هركس - از هر طائفه و خانواده اي كه باشد - اگر از من تبعيت و پيروي كند از من و با من خواهد بود.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالا نوار: ج 46، ص 237، ح 13، اصول كافي: ج 1، ص 470، ح 3، الخرائج والجرائج: ج 2، ص 711، ح 8، إحقاق الحق: ج 19، ص 491 .

[2] اختصاص شيخ مفيد: ص

85، بحارالا نوار: ج 46، ص 337، ح 25.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

آثار نيك و بد تعليم، متوجه معلمان

ارزش علم و اهميت كار تعليم و تعلم، در حقيقت به موضوع آن بستگي دارد؛ يعني هر چه موضوع علم و چيزي كه معلم مي خواهد آن را به متعلم بياموزد، ارزنده تر و ضروريتر باشد، ارزش تعليم و تعلم آن هم بيشتر است. و به عكس، هر گاه موضوع مورد تعليم، كاري كم ثمر يا بيهوده يا مضر باشد، آموزش آن هم بي ارزش، بلكه ضد ارزش است. در چنين صورتي نه تنها معلم اجر و ارجي ندارد، كه به ميزان آثار زيانبار تعليم نادرست خود، و به مقدار انحرافي كه در دانشجو پديد آمده، مسؤول خواهد بود و خسارت خواهد ديد. امام باقر (ع) در اين باره فرموده است: هر كس دري از هدايت و سعادت بر روي خلق گشايد و ارزش ها را به آنان تعليم دهد، همان پاداشي را خواهد داشت كه به هدايت يافتگان و عمل شايسته ي آنان تعلق گيرد، بي آن كه از پاداش ايشان كم شود. هر كس دري از گمراهي بر روي مردم بگشايد و مطالب زشت و گمراه كننده به آنان بياموزد، گناهي به اندازه ي گناه همه ي كساني خواهد داشت كه در نتيجه ي درس هاي او به گمراهي افتاده و زشتي گرفتار شده اند. بي آن كه از گناه خود گمراهان و زشت كرداران چيزي كاسته شود [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من علم باب هدي فله مثل اجر من عمل به و لاينقص اولئك من اجورهم شيئا و من علم باب ضلال كان عليه مثل اوزار من عمل به

و لا ينقص اولئك من اوزارهم شيئا. اصول كافي 1 / 35، باب ثواب العالم و المتعلم حديث 4.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

آگاهان، داراي مسؤوليت فزونتر

ستايش ها و تمجيدهايي كه از دانش و دانشمندان شده است، يكجانبه نيست بلكه دانش همانگونه كه ارزش بشمار مي آيد و به عالمان و آگاهان شخصيت و منزلت عالي اجتماعي مي بخشد و آنان را شايسته ي پيروي معرفي مي كند، از سوي ديگر مسؤوليت ايشان را نيز افزون مي سازد. و بايد توجه داشت كه مسؤوليت هاي دانش، تنها متوجه عالمان ديني نيست، بلكه هر نوع آگاهي و شناخت كه بينش انسان را نسبت به هستي تقويت نمايد و بتواند منشأ خدمات اجتماعي و بشري و اخلاقي باشد و در خدمت جامعه و دين قرار گيرد، مسؤوليت ساز و تكليف آور است. و كساني كه به اين مسؤوليت ها توجه نكنند، و زمينه ي گمراهي مردم را فراهم كنند، مستحق كيفري سنگين خواهند بود. در آيه اي از قرآن آمده است: «گمراه كنندگان و گمراه شدگان، در قيامت به آتش دوزخ سرنگون خواهند شد». [1] . امام باقر (ع) در معناي آيه فرمود: منظور از گمراه كنندگان آنانند كه عدل را مي ستايند ولي در عمل به ظلم و ظالم روي مي آورند. [2] . يعني ارزش ها را مي شناسند و در مقام گفتار آن را خوب توصيف مي كنند ولي در مقام عمل بدان ها پايبند نيستند. و با پايبند نبودن آن ها، مردمي كه ايشان را الگوي خود قرار داده اند به گمراهي كشيده مي شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) في قوله تعالي: «فكبكبوا فيها هم و الغاوون» قال هم قوم وصفوا عدلا بالسنتهم ثم

خالفوه الي غيره. اصول كافي 1 / 47.

[2] شعراء / 94.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

آگاهان بي عمل، گرگ هاي جامعه

امام باقر (ع) مي فرمايد:

خداوند به يكي از پيامبرانش وحي كرد تا به كساني كه براي غير دين و ارزش هاي الهي، به دين شناسي و ژرف انديشي در معارف پرداخته اند و نيز كساني كه علم را براي غير عمل مي جويند و دنيا را جز براي آخرت مي طلبند، هشدار دهد و بگويد كه آنان در حقيقت از آن قماش مردمند كه لباس گوسفندان پوشيده ولي قلبي چون گرگ دارند. زبانشان شيرين تر از عسل و كردارشان تلخ تر از عصاره ي درختان تلخ است! آنان با خدا از در فريب و نيرنگ وارد شده اند و او را به استهزا گرفته اند! ولي بايد بدانند كه براي آنان فتنه و بلايي تدارك ديده ام كه كارشناسترين مردم را به حيرت وا دارد! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): اوحي الله عزوجل الي بعض انبيائه: قل للذين يتفقهون لغير الدين و يتعلمون لغير العمل و يطلبون الدنيا لغير الآخرة، يلبسون للناس مسوك الكباش و قلوبهم كقلوب الذئاب! السنتم احلي من العسل واعمالهم امر من الصبر! اياي يخادعون و بي يستهزؤون! لا تيحن لهم فتنة تذر الحكيم حيرانا. بحار 73 / 372.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

آثار ياد و ذكر خداوند

امام باقر (ع) مي فرمايد:

صاعقه ها (آفات و زيان ها) هم به مؤمنان اصابت مي كند و هم به غير مؤمنان و تنها در اين ميان كساني از آسيب هاي صاعقه در امان مي باشند كه قلب و زبانشان به ياد خدا باشد. [1] .

يعني؛ ياد خداوند مانع تأثير صاعقه در انسان مي شود هر چند او در معرض هجوم و تأثير صاعقه قرار داشته باشد. ابوحمزه ي ثمالي از

امام باقر (ع) نقل مي كند: خداوند مي فرمايد: هرگاه بنده اي از بندگانم تمام توجه و همت خويش را، به سوي من معطوف دارد، من بي نيازي را در جان و روحش قرار خواهم داد (و او احساس كمبود و ناتواني و وابستگي نخواهد كرد) و فقر را از پيش چشمانش ريشه كن خواهم ساخت (تا بيم از فقر و ناداري او را رنج ندهد و به زحمت و نگراني نيندازد) و كارهاي پراكنده اش را سامان مي دهم و برترين سود سودآوران را برايش در نظر مي گيرم. ولي هر گاه بنده ام همت و توجه خود را به جانبي جز من معطوف دارد، او را به گرفتاري هاي درونش مبتلا مي كنم، فقر و تهيدستي چون جرثومه اي هماره در برابر چشمانش او را تهديد مي كند، كارهايش بي سر و سامان مي شود و ريسمانش را به گردن خودش مي افكنم تا به هر دره اي كه كشيده شد، كشيده شود! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: الصواعق تصيب المؤمن و غير المؤمن، و لا تصيب الذاكر. حلية الاولياء 3 / 181.

[2] قال ابوحمزة ثمالي: سمعت محمد بن علي يقول: يقول الله عزوجل: اذا جعل عبدي همه في هما واحدا جعلت غناه في نفسه، و نزعت الفقر من بين عينيه. و جمعت له شمله، و كتبت له من وراء تجارة كل تاجر، و اذا جعل همه في مفترقا جعلت شغله في قلبه، و فقره بين عينيه، و شتت عليه أمره و رميت بحبله علي غاربه، و لم أبال في أي واد من أدية الدنيا هلك. تاريخ يعقوبي 2 / 320.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس

رضوي چاپ دوم 1375.

آثار خودشناسي

خودشناسي از آن جهت، مهمترين شناخت مي باشد كه منشأ بسياري از ارزش ها به شمار مي آيد. از جمله آثار مثبت خودشناسي كه امام باقر (ع) به آن تصريح كرده، عبارت است از حفظ تعادل روحي و گرفتار نشدن به دام عجب و كيش شخصيت. امام باقر (ع) مي فرمايد: راه عجب و خود بزرگ پنداري را به وسيله ي خودشناسي، مسدود كن. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): و سد سبيل العجب بمعرفة النفس، تحف العقول 207.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

آشنايي با فنون

انا نحن نتوارث الكمال. باقر العلوم عليه السلام «ما برتري ها را ارث مي بريم».

در زمان هشام برتري هاي باقر العلوم عليه السلام زبان زد خاص و عام بود. اين موضوع سبب بغض و كينه توزي هشام شده بود. هشام كه بغض عترت در سينه وي موج مي زد، هماره در صدد آسيب رساندن به موقعيت اجتماعي باقر العلوم عليه السلام بود و به همين منظور حضرت را به شام، پايتخت رنگين و ننگين خويش فرا خواند. شرح بيشتر چگونگي فراخواني و نحوه ي ورود امام بر هشام خواهد آمد. در اين راستا اكنون يك اقدام هشام مورد توجه است.

در اين فراخواني براي آسيب رساندن به شخصيت اجتماعي امام، سه روز حضرت و همراهان را به حضور نپذيرفت. آن گاه دستور داد مجلس بزم آراستند. سران قبايل، هواداران حكومت به ويژه بني اميه در مجلس حاضر شدند. در اين مجلس براي تحقير باقر العلوم عليه السلام پيش بيني كرده بود كه مسابقه تيراندازي داير كنند. امام صادق عليه السلام در اين باره چنين اظهار مي دارد: هنگامي كه همراه پدرم وارد

مجلس شديم، هشام فرياد كشيد، اعلام كرد يا محمد، با بزرگان قوم خويش مسابقه تيراندازي برگزار كن. باقر العلوم عليه السلام فرمود، من سنم بالا رفته است. مرا از اين كار معاف بدار، هشام سوگند ياد كرد؛ به خدايي كه ما را به دين و پيامبرش عزيز كرد! معاف نمي دارم!

در اين هنگام اشاره كرد به يكي از بزرگان بني اميه كه قوس و كمان خود را به دست باقر العلوم عليه السلام دهد. وي نيز چنين كرد. آن گاه امام تيري در وسط كمان نهاد، هدف را نشانه گرفت، درست وسط خال (سيبل) زد. دومين تير را در كمال نهاده، دوباره هدف گرفت، تير دوم به گونه دقيق هدف گرفت كه تير اول را از وسط نصف كرد. امام تيراندازي را ادامه داد تا نه تير؛ هر كدام را به وسط تير قبلي هدف قرار گرفتند. هدف گيري كه براي هيچ تيراندازي در دنيا سابقه نداشت!

هشام كه عظمت كمال امام را در حضور حاضران ديد، در حضور سران از موج بغض و كينه مضطرب و حيران شد. آن گونه كه ناخودآگاه بر برتري هاي عترت در حضور حاضران اعتراف كرد. گفت تو ماهرترين تيرانداز هستي، آن گاه از كردار خويش شرمنده و سرافكنده گرديد. وي گفت تا همانند تو در ميان قريش است، قريش بر تمام عرب و عجم برتري دارد و سيادت و آقايي مي نمايد، يا محمد لا تزال العرب و العجم تسودها قريش مادام فيها مثلك.

آن گاه رو كرد به امام و پرسيد اين مهارت در تيراندازي را در نزد چه كسي فرا گرفته اي. آيا جعفر هم همانند تو تيراندازي مي داند، امام در پاسخ وي

گفت: ما كمال را به ارث مي بريم، انا نحن نتوارث الكمال. آن گاه طاغوت زمان گفت، ما نيز فرزندان عبد مناف مي باشيم. نسب ما و شما يكي است، چگونه اين كمالات نصيب ما نشده است. امام پاسخ داد، آري ما هم از نسل عبد مناف هستيم، ليكن خداي سبحان از اسرار خويش و دانش ويژه خويش ما را آن گونه بهره مند ساخته است كه هيچ كس را بهره نداده است، نحن كذلك ولكن الله اختصنا من مكنون سره و خالص علمه بما لم يخص به احدا غيرنا [1] . آري اين گونه امام وارث كمال است. اين گونه امام با تيراندازي حيرت آفريد! و طاغي زمان را شرمنده كردارش نمود و اين گونه فرزند فاطمه (س) در هر فضيلت از فضايل انساني برترين است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلايل الامامه، ص 234.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

آمدن ابر و عطاي يك سبد انگور و دو جامه

ليث بن سعد مي گويد: بر كوه ابوقبيس مشغول به دعا بودم، مردي را ديدم كه دعا مي كرد و در دعاي خود گفت: «خدايا! انگور مي خواهم، به من روزي فرما.»

پس ابري آمد و بر او سايه افكند و به سرش نزديك شد. آن مرد دستش را بلند كرد و يك سبد انگور از آن ابر برگرفت و در مقابل خودش قرار داد.

بار ديگر دست به دعا برداشت و عرض كرد: «خداوندا! برهنه هستم، مرا بپوشان.»

پس بار ديگر آن ابر به او نزديك شد و از او چيزي در هم پيچيده كه دو جامه بود گرفت و سپس نشست و به خوردن انگور مشغول شد و اين هنگام زمان انگور نبود.

من پيش او رفتم و دست به آن سبد انگور دراز كردم و چند دانه اي برداشتم. او نظري به من كرد و فرمود: «چه مي كني؟!»

گفتم: «من در اين انگور شريك هستم.» فرمود: «از كجا؟!» گفتم: «تو دعا كردي و من آمين گفتم و دعاكننده و آمين گو هر دو شريك هستند.» فرمود: «بنشين و بخور.» پس نشستم و با او خوردم، چون به حد كافي خورديم ناگهان آن سبد بلند شد و او به پا خواست و فرمود: «اين دو جامه را بردار.» عرض كردم: «به جامه حاجت ندارم.»

فرمود: «روي برگردان تا خودم بپوشم.»

پس آن دو جامه را يكي ازار و ديگري را ردا ساخت و آنچه بر تن داشت به هم پيچيد و با دست خود بلند كرد و از كوه ابوقبيس فرود شد.

چون به صفا نزديك شد جماعتي به استقبال او شتافتند و آن جامه را كه در دست داشت به كسي داد. از يكي سؤال كردم: «وي كيست؟»

او گفت: «فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ثاقب المناقب.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

آمدن مؤمنان اجنه و پرسيدن مسائل شرعي

سعد اسكافي مي گويد: روزي به درب منزل امام باقر عليه السلام رفتم و اجازه ي ورود خواستم.

گفتند: «اندكي صبر كن، برخي از برادران مؤمن شما نزد امام باقر عليه السلام هستند.»

مدتي نگذشت كه ديدم دوازده مرد سياه چهره، بيرون آمدند در حالي كه قبا و لباسهاي پشمينه اي روي هم پوشيده بودند

و چكمه هايي به پا داشتند. به من سلام كردند و رفتند.

وارد شدم و به امام باقر عليه السلام عرض كردم: «اينها چه كساني بودند؟! من آنها را نشناختم.» حضرت فرمود: «آنها برادران مؤمن شما از اجنه بودند.» گفتم: «آيا آنها در مقابل شما ظاهر مي شوند؟» حضرت فرمود: «آنها مثل شما هر روز حلال و حرامشان را از ما مي پرسند.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

آمدن نخل به سوي امام باقر

عباد بن كثير بصري مي گويد: به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رفتم و از ايشان سؤال كردم: «حق مرد مؤمن بر حق تعالي چيست؟!» آن حضرت جوابي به من نداد، من دوباره سؤال خود را مطرح كردم. باز جوابي عنايت نفرمود. براي بار سوم سؤالم را عرض كردم، اين مرتبه حضرت فرمود: «حق مؤمن بر حق تعالي آن است كه اگر به آن درخت خرما بگويد كه به سوي من بيا، بيايد.» و اشاره به درخت خرمائي نمود كه در آنجا بود. به خدا قسم ديدم آن درخت راهي شد و به طرف ما مي آيد. چون آن حضرت ديد كه آن نخل، روان شده است نزديك شد و به او فرمود: «بر جاي خود قرار بگير، به درستي كه من نقل مي كردم و تو را مثل مي زدم، و تو را نطلبيده بودم.»

پس آن درخت به جاي خود برگشت و به حال اول قرار گرفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس

چاپ چهارم 1386.

آموزش اسم اعظم

امام باقر عليه السلام فرموده است: دانش بياموزيد زيرا ياد گرفتن پاداش پسنديده دارد و فرا گرفتن دانش نوعي عبادت است.

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات از عمر بن حنظله نقل مي كند كه گفت: به حضرت باقر عليه السلام گفتم: من گمان مي كنم كه نزد شما منزلتي دارم؟ فرمود: آري، گفتم: من از شما خواهش دارم؟

حضرت فرمود: چيست؟ گفتم: مي خواهم اسم اعظم را به من بياموزي. فرمود: طاقت آن را داري؟ گفتم: آري، فرمود: داخل اطاق شو؛ داخل شدم، دست بر زمين گذاشت؛ اطاق تاريك شد و بدنم لرزيد؛ فرمود: نمي گويي كه اسم اعظم را به تو بياموزم؟ گفتم: نه، پس دست از زمين برداشت و اطاق به حال خود برگشت. امام باقر عليه السلام فرموده است: اگر تو را به دروغ نسبت دادند، خشمگين نشو.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

آن كاغذ چه شد

امام باقر عليه السلام فرموده است: براي حق قيام كن و از آن چه به تو سودي نمي بخشد فاصله بگير. و از ابوبصير در حديثي نقل مي كند كه كاغذي درباره معاملات و كارهاي خود نوشت و عده اي را بر آن شاهد گرفت و به جانب مدينه حركت كرد و اجازه خواسته و خدمت حضرت باقر عليه السلام مشرف شد. حضرت چون او را ديد، فرمود: ابوبصير! آن كاغذ چه شد؟

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

آتش و كاسه چوبي

امام باقر عليه السلام فرموده است: خدا بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار مي دهد، همين طور كه غايب براي دوستش هديه مي فرستد.

و به سند خود از شهر بن وائل روايت كرده كه گفت: حضرت باقر عليه السلام را ديدم كه در دست او كاسه چوبي بود و آتش در آن كاسه شعله ور بود و كاسه را نمي سوزانيد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

آخرين وصيت امام باقر در لحظه شهادت

وصية اخري لولده الصادق عليه السلام

وصي الس الصادق عليه السلام أبوه، أبوجعفر عليه السلام وصية ظاهرة و نص عليه بالامامة نصا جليا، فروي محمد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عليه السلام قال: لما حضرت أبي الوفاة قال: يا جعفر أوصيك بأصحابي خيرا، قلت: جعلت فداك، والله لأدعنهم و الرجل منهم يكون في المصر فلا يسأل أحدا [1] .

هنگامي كه وفات امام باقر عليه السلام فرارسيد، به فرزندش امام صادق عليه السلام فرمود:اي جعفر! تو را وصيت مي كنم در مورد يارانم به خير و خوبي. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: گفتم قربانت گردم، به خدا قسم آن ها را به مقامي از علم مي رسانم كه هر مردي از آن ها در هر شهري باشد، محتاج به سؤال ازهيچ كس نباشد. در تاريخ زندگاني حضرت امام محمد باقر عليه السلام، اين وصيت خيلي چشم گير و حايز اهميت مي باشد، زيرا طي آن فرزندش امام صادق عليه السلام را وصيتي آشكار نمود و طي آن وي را به جانشيني پيامبر عظيم الشأن عليه السلام منصوب كرد، سپس سفارش اصحاب و ياران را به وي فرمود. اين مسأله نيز اهميت فوق العاده اي دارد كه انسان با چه كسي همنشين و همراز و همسفر باشد.

وصيت امام

باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام درباره ي اصحاب، نشان مي دهد كه بايد اين مجموعه از هم پاشيده نشود و قدر همديگر را بدانند، و براي همديگر ارزش قايل باشند، و از تفرقه و جدايي بپرهيزند؛ اگر چنين شد هيچ گاه شكست نمي خورد و دشمن نمي تواند در آنان نفوذ پيدا كند، زيرا «يدالله مع الجماعه» ؛ [2] دست خداوند متعال با جماعت است، و به قول معروف، با هم باشيم كه هميشه باشيم.

درس هاي اين وصيت

1. هر كس در هر شرايطي كه باشد، بايد وصيت كند و شاهداني هم داشته باشد، و اين به معني مرگ و دست كشيدن از زندگي نيست، بلكه در روايت داريم هر كه وصيت كند (و خود را آماده براي آخرت نمايد) عمرش طولاني خواهد شد [3] .

2. اين وصيت، ولايت و امامت امام صادق عليه السلام را آشكارا تأييد مي نمايد. 3. به ياران و دوستان باوفا احترام بگزاريم و براي آن ها ارزش قايل شويم.

4. كوشش نماييم هميشه در مسير علم و عمل گام هاي بلندي برداريم، تا نياز به اغيار نداشته باشيم، بلكه ديگران به علم و دانش ما محتاج باشند.

5. اين وصيت، اصحاب و ياران را دلگرم، و با همديگر صميمي تر مي سازد.

ختامه مسك

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: أقربكم غدا مني في الموقف أصدقكم للحديث، و أداكم للأمانه، و أوفاكم بالعهد، و أحسنكم خلقا و اقربكم في الناس [4]

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: كساني در فرداي قيامت به من نزديك ترند كه در سخن راستگوتر، و در اداي امانت مواظب تر، و در عهد و پيمان باوفاتر، و در اخلاق نيكوتر، و

با مردم گرم تر هستند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي، ج 1، ص 306، ح 2؛ ارشاد شيخ مفيد، ج 72 ص 180؛ بحارالانوار، ج 47، ص 12.

[2] كنز العمال، ج 7، ص 758 ح 20241.

[3] سنن ترمذي، ج 3، ص 316، ح 2256؛ كنز العمال، ج 7، ص 558، ح 20241.

[4] امالي شيخ طوسي، ص 229، مجلس 8، ح 54؛ تحف العقول، ص 46.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

آيا خدا موجود است؟

محمد بن عيسي در يك حديث مرفوعه اي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا جايز است به خداوند گفته شود: او موجود است؟

حضرت فرمود: آري، او را از دو محدوديت خارج مي كني: حد ابطال كردن و حد مانند نمودن.

محمد بن عيسي، عمن ذكره رفعه، قال: سئل أبوجعفر عليه السلام أيجوز أن يقال لله: انه موجود؟

قال: نعم، تخرجه من الحدين، حد الابطال و حد التشبه. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 3 ص 265 ح 29، عن المحاسن.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا خداوند چيزي است ؟

محمد بن عيسي در حديث مرفوعه اي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيده شد: آيا جايز است گفته شود: خداوند متعال چيزي است؟

حضرت فرمود: آري، او را از دو حد و انحصار خارج مي كني: حد تعطيل و حد مقايسه.

عن محمد بن عيسي عمن ذكره، رفعه الي أبي جعفر عليه السلام أنه سئل أيجوز أن يقال: ان الله عزوجل شي ء؟

قال: نعم، تخرجه من الحدين: حد التعطيل و حد التشبيه. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 3 ص 260 ح 9، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا خدا بوده و چيزي نبوده؟

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا خدا بوده و چيزي نبوده؟ حضرت فرمود: آري، خدا بوده و چيزي نبوده.

عرض كردم: پس كجا بوده؟

راوي گويد: حضرت تكيه كرده بود، راست نشست و فرمود: سخن محالي گفتي اي زراره! چون از مكان پرسيدي در زماني كه مكاني نبود.

عن زرارة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: كان الله [1] و لا شي ء؟

قال: نعم؛ كان و لا شي ء.

قلت: فأين كان يكون؟

قال: و كان متكئا فاستوي جالسا و قال عليه السلام: أحلت يا زرارة! و سألت عن المكان اذ لا مكان. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] في المصدر: أكان الله.

[2] بحارالأنوار: ج 57 ص 160 ح 95، عن الكافي: ج 1 ص 90.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا همه چيز جز ذات خدا فاني مي شود

ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام از معني آيه شريفه كه مي فرمايد: «همه چيز جز ذات (پاك الهي) او فاني مي شود» پرسيدم؟

حضرت فرمود: هر چيزي نابود مي شود و تنها وجه باقي مي ماند؟! خداوند متعال بزرگتر از آن است كه با «وجه» توصيف شود (چون وجه (صورت) فقط در اجسام قابل تصور است)، ولي معني آيه چنين است: همه چيز نابود مي گردد جز دين او، و مائيم آن وجهي كه از آن جهت به سوي خدا مي آيند.

أبي، عن سعد، عن ابن عيسي، عن ابن بزيع، عن منصور بن يونس، عن جليس لأبي حمزة، عن أبي حمزة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام قول الله عزوجل: (كل شي ء هالك الا وجهه). [1] .

قال: فيهلك كل شي ء و يبقي الوجه؟ ان الله عزوجل أعظم من أن يوصف

بالوجه، و لكن معناه: كل شي ء هالك الا دينه، نحن الوجه الذي يؤتي منه. ابن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن منصور (مثله). أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن اسماعيل، عن منصور، عن أبي حمزة (مثله). [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قصص: 88.

[2] بحارالأنوار، ج 4 ص 5 ح 8، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آنچه پيامبران از خدا خبر داده اند

سليمان طلحي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: مرا آگاه فرما آيا در چيزهايي كه پيامبران از خداوند متعال خبر داده اند و به قوم خود رسانده اند آيا در اين موارد براي خداوند بداء [2] حاصل مي شود؟ حضرت فرمود: من نمي گويم به تو: او انجام مي دهد، و مي گويم: اگر بخواهد انجام مي دهد.

سليمان الطلحي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أخبرني عما أخبرت به الرسل عن ربها و أنهت ذلك الي قومها أيكون لله البداء فيه؟

قال: أما اني لا أقول لك: انه يفعل؛ و لكن ان شاء فعل. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 4 ص 122 ح 70.

[2] بداء، در مخلوق اين است كه فرد براي انجام كاري تصميم بگيرد بعد در وسط انجام كار، به جهاتي از آن منصرف شود.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا همه موجودات ستايش خدا گويند؟

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي: «و موجودي نيست در عالم جز آن كه ذكرش، تسبيح و ستايش اوست» پرسيدم.

حضرت فرمود: به نظر ما شكستن ديوارها همان تسبيح آنها است (يعني همه ي موجودات و حتي جمادات نيز به تسبيح الهي مشغول هستند).

عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله: (و ان من شي ء الا يسبح بحمده) [1] . قال: انا نري أن تنقض الحيطان تسبيحها. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاسراء: 44.

[2] بحارالأنوار، ج 60 ص 177 ح 5، عن العياشي، ج 2 ص 294 ح 81.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا انسان توانايي انجام واجبات را دارد

صباح حذاء گويد: من در محضر امام باقر عليه السلام حضور داشتم، زراره از حضرت پرسيد: آيا به نظر شما خداوند در كتابش چيزهايي را كه بر ما لازم كرده و از چيزهايي نهي فرموده، به ما توانايي انجام آن كارهاي لازم و ترك آنچه نهي كرده را داده است؟

حضرت فرمود: آري.

عن ابن عيسي، عن محمد البرقي، عن محمد بن يحيي الصيرفي، عن صباح الحذاء، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سأله زرارة - و أنا حاضر - فقال: أفرأيت ما افترض الله علينا في كتابه و ما نهانا عنه، جعلنا مستطيعين لما افترض علينا، مستطيعين لترك ما نهانا عنه؟

فقال عليه السلام: نعم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 5 ص 34 ح 43، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا پيامبر سجده سهو كرده اند؟

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا هرگز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سجده ي سهو را انجام داده است؟

حضرت فرمود: نه؛ (سجده ي سهو) را حتي فقيه هم انجام نمي دهد.

علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين روايت شريف مي فرمايد: در جلد ششم از «بحارالانوار» مفصلا در مورد عصمت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام از سهو و نسيان بحث شد، خلاصه ي مطلب اين شد كه: علما و دانشمندان اماميه بر عصمت پيامبران و ائمه ي معصومين علهيم السلام اتفاق نظر دارند، چه گناهان صغيره باشد يا كبيره، عمدي باشد يا به صورت خطا و نسيان، قبل از نبوت و امامت باشد يا بعد از آن، بلكه از آغاز ولادتشان تا لحظه اي كه خداوند متعال را ملاقات نمايند، داراي عصمت هستند.

محمد بن

علي بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن بكير، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام: هل سجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سجدتي السهو قط؟ فقال: لا؛ و لا يسجدهما فقيه. [1] .

بيان: قد مضي القول في المجلد السادس في عصمتهم عليهم السلام عن السهو و النسيان و جملة القول فيه: أن أصحابنا الامامية أجمعوا علي عصمة الأنبياء و الأئمة - صلوات الله عليهم - من الذنوب الصغيرة و الكبيرة، عمدا و خطأ و نسيانا، قبل النبوة و الامامة و بعدهما، بل من وقت ولادتهم الي أن يلقوا الله تعالي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 25 ص 350 ح 3، عن التهذيب: ج 1 ص 236.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

آيا يعقوب ميدانست يوسف زنده است

حدثني أبي، عن حنان بن سدير، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: أخبرني عن يعقوب حين قال لولده: (اذهبوا فتحسسوا من يوسف و أخيه) [1] أكان علم أنه حي و قد فارقه منذ عشرين سنة و ذهبت عيناه [2] عليه من البكاء؟

قال: نعم، علم أنه حي حتي أنه دعا ربه في السحر أن يهبط عليه ملك الموت، فهبط عليه

ملك الموت بأطيب رائحة [3] و أحسن صورة، فقال له: من أنت؟

قال: أنا ملك الموت، أليس سألت الله أن ينزلني عليك؟

قال: نعم.

قال: ما حاجتك يا يعقوب؟

قال: أخبرني عن الأرواح تقبضها جملة أو تفريقا؟

قال: تقبضها أعواني متفرقة و تعرض علي مجتمعة.

قال يعقوب: فأسألك باله ابراهيم و اسحاق و يعقوب! هل عرض عليك في الأرواح روح يوسف؟

قال: لا.

فعند

ذلك علم أنه حي، فقال لولده: (اذهبوا فتحسسوا من يوسف و أخيه و لا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الكافرون). [4] .

و كتب عزيز مصر [5] الي يعقوب:

سدير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: مرا آگاه فرما از گفتار حضرت يعقوب عليه السلام در آن هنگام كه به فرزندان خود فرمود: «برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» آيا مي دانست كه او زنده است حال آنكه مدت بيست سال بود از او جدا شده و از كثرت گريه نور چشمهايش رفته بود؟

حضرت فرمود: آري؛ مي دانست كه فرزندش زنده است، چون موقع سحر پروردگارش را خواند كه ملك الموت را بر او فرود آورد، ملك الموت با خوشبوترين عطرها و در زيباترين قيافه نزد او فرود آمد، گفت: تو كيستي؟

گفت: من ملك الموت هستم، مگر تو از خداوند نخواستي كه من نزد تو فرود آيم؟

گفت: آري.

گفت: حاجت تو چيست اي يعقوب؟

گفت: به من خبر بده كه آيا جانها و روحهايي كه مي گيري يكجا و به صورت دسته جمعي مي گيري يا به صورت متفرق و جدا جدا؟

گفت: همكاران و ياران من به صورت متفرق قبض روح مي كنند، و همگي بر من عرضه مي شود.

حضرت يعقوب گفت: تو را به خداي ابراهيم، اسحاق و يعقوب سوگند مي دهم! آيا در ميان ارواح؛ روح يوسف به تو عرضه شده است؟

گفت: نه. اينجا بود كه فهميد فرزندش زنده است، و به فرزندانش گفت: «برويد از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت (بي منتهاي) خدا نااميد نشويد كه جز گروه كافران كسي از خداي

نااميد نمي شود». عزيز مصر به حضرت يعقوب عليه السلام نوشت: اما بعد؛ اين فرزند توست كه با قيمت اندكي او را خريداري كردم، او يوسف است و او را براي غلامي گرفتم، و اين فرزندت بنيامين است كه دزدي نموده و من او را گرفته ام، زيرا كه متاع من نزد او بود، او را نيز به غلامي گرفته ام. اين نامه بر حضرت يعقوب عليه السلام خيلي سنگين آمد و به قاصد گفت: همانجا باش تا جواب نامه را بدهم، و حضرت يعقوب عليه السلام چنين نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم؛ از سوي يعقوب اسرائيل الله بن اسحاق بن ابراهيم خليل الله.

اما بعد؛ از مضمون نامه ي تو خبردار شدم كه گفتي: فرزندم را خريده، و غلام خود كرده اي، و همانا بلاء بر فرزندان آدم واگذار شده است...

أما بعد؛ فهذا ابنك الشتريته [6] بثمن بخس دراهم و هو يوسف و اتخذته عبدا، و هذا ابنك بنيامين قد سرق و أخذته فقد وجدت متاعي عنده و اتخذته عبدا. فما ورد علي يعقوب شي ء كان أشد عليه من ذلك الكتاب.

فقال للرسول: مكانك حتي اجيبه، فكتب عليه يعقوب عليه السلام:

بسم الله الرحمن الرحيم، من يعقوب اسرائيل الله ابن اسحاق بن ابراهيم خليل الله.

أما بعد؛ فقد فهمت كتابك تذكر فيه أنك اشتريت ابني و اتخذت عبدا، و ان البلاء موكل ببني آدم، الي آخر الحديث بطوله. [7] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يوسف: 87.

[2] في نسخة: و ذهب عيناه.

[3] في نسخة: في أطيب رائحة.

[4] يوسف: 87.

[5] لعل المراد أن يوسف كتب ذلك، و كان عنوان الكتاب: من عزيز مصر الي يعقوب. و يأتي بعد ذلك: «فلما ورد

الكتاب الي يوسف» و بالجملة، فلا يخلو عن اشكال.

[6] في نسخة: قد اشتريته.

[7] بحارالأنوار: ج 12 ص 244 ح 11، عن تفسير القمي، و أورده في: ج 59 ص 254 ح 17، عن روضة الكافي: ص 199 ح 238، و عن بصائر الدرجات.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ا

اهتمام به حقوق مالي مردم

ابوثمامه گويد: حضور امام باقر (ع) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من مردي هستم كه مي خواهم در مكه اقامت گزينم، ولي يكي از پيروان مذهب مرجئه [1] از من طلبكار است و من به او مديون مي باشم. نظر شما چيست؟ (آيا بهتر است كه به وطنم بازگردم و بدهكاريم را به آن مرد بپردازم، يا با توجه به اين كه مذهب آن مرد مذهب باطلي است، مي توانم پرداخت بدهي خود را به تأخير انداخته، همچنان در مكه بمانم؟)

امام فرمود: به سوي طلبكار بازگردد و قرضت را ادا كن و مصمم باش به گونه اي زندگي كني كه هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبي از ناحيه ي ديگر بر عهده ي تو نباشد؛ زيرا مؤمن هرگز خيانت نمي كند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگي و انحرافي است كه معتقدان به آن چندان پايبند عمل نيستند و به ادعاي ايمان، دلخوش مي دارند و در روايات معصومين مورد لعن و نفرين قرار گرفته اند. رك: الفرق بين الفرق، مترجم 145.

[2] دخلت علي ابي جعفر (ع) و قلت له: جعلت فداك اني رجل اريد ان الازم مكة و علي دين للمرجئة، فما تقول؟ قال (ع): ارجع الي مؤدي دينك و انظر ان تلقي الله عزوجل و ليس

عليك دين، فان المؤمن لا يخون. علل الشرايع 528؛ بحار 103 / 142.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام باقر در محراب عبادت و نيايش

امام باقر (ع) همپاي همه ي ارزش هاي علمي خويش، در اوج بندگي خدا قرار داشت، و الگويي شايسته، براي زاهدان واقعي و مقتدايي وارسته، براي اهل عبادت و معنويت بود.

افلح، يكي از خدمتگزاران آن حضرت، مي گويد: با امام باقر (ع) براي حج سفر كردم، چون به مكه رسيديم و آن حضرت وارد مسجدالحرام شد و نگاهش به خانه ي خدا افتاد، با صداي بلند گريست. به ايشان عرض كردم: مردم شما را نگاه مي كنند، اگر ممكن است قدري آهسته تر گريه كنيد! امام فرمود: واي بر تو، چرا صدايم را به گريه، بلند نكنم تا مگر مورد رحمت خداوند قرار گيرم! و فرداي قيامت رستگار شوم! سپس امام مشغول طواف شد و پشت مقام به نماز ايستاد و چون نمازش به پايان رسيد، جايگاه سجده اش از اشك چشمانش، تر شده بود. [1] . كثرت عبادت و سجده ي امام باقر (ع) به حدي بود كه آثار سجده در پيشاني و بيني آن حضرت ديده مي شد. [2] .

در حالات معنوي آن امام روايت كرده اند كه:

در هر شب و روز صد و پنجاه ركعت نماز مي گزارد. [3] .

امام صادق (ع) درباره ي پدر بزرگوار خويش مي فرمايد:

پدرم كثير الذكر بود (هماره ياد خدا را بر قلب و زبان جاري داشت) به گونه اي كه وقتي همراه او راه مي رفتم او مشغول ياد خدا بود و چون بر سفره ي غذا مشغول خوردن غذا بوديم باز هم از ياد خدا

غافل نبود. با مردم سخن مي گفت، ولي اين روابط اجتماعي نيز او را از ياد الهي دور نمي داشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت هميشه ما را فراخوانده و از ما مي خواست تا طلوع خورشيد مشغول ياد و ذكر خدا باشيم و به آن گروه از اعضاي خانواده كه قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصيه مي كرد و آن گروه كه قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور مي داد كه ذكر خدا را بر لب جاري كنند. [4] .

نيز امام صادق (ع) درباره ي مناجات هاي شبانه ي پدر چنين فرموده است: پدرم در دل شب، هميشه با حال تضرع و مناجات به درگاه الهي عرض مي كرد: خداوندا! تو فرمان دادي ولي فرمانت را (آن گونه كه بايد) اطاعت نكردم، مرا نهي كردي ولي از آنچه نهي كردي دور نگشتم. اكنون اين من، بنده ي توام كه در برابرت قرار دارم و معذرت مي طلبم (و يا از شدت غفلت حتي در انديشه ي معذرت خواهي هم نيستم). [5] . بديهي است كه امام باقر (ع) با آن همه زهد و تقوا، و با آن همه طهارت نفس، از ترك واجبات معمولي انسان ها و انجام محرمات، بسي مبرا و منزه است. و اگر آن حضرت، خويش را در برابر خداوند، مسؤول و كوچك و سرافكنده مي بيند، به دليل اظهار بندگي و خضوع در برابر خدا است، نيز به اين دليل است كه امام با معرفتي كه به مقام پروردگار دارد، مي داند كه به جا آوردن حق عبادت او، آنگونه كه شايسته ي مقام خداوندگاريش باشد، از عهده ي مخلوق بيرون است. اين چنين است كه

امام باقر (ع) با آن همه زهد و عبادت و پاكي و معنويت، باز هم خود را در ميدان بندگي حق، قاصر و ناتوان مي بيند. براي تلاش ها و عبادت هاي خويش، ارجي قايل نيست و بدان ها اعجاب ندارد. البته لازمه ي بندگي واقعي به درگاه خدا، همين است كه مؤمن، هميشه خود را در ميدان اطاعت و عبادت خدا، قاصر بداند و از اعمال خود خرسند نباشد. توجه آن امام متقي به خداوند و نعمت هاي او تا آنجا بود كه هر گاه نعمتي از جانب خداوند به او مي رسيد، بي تأمل، سپاس و شكر خويش را از خداوند، ابراز مي داشت. شخصي در سفر مدينه، همراه امام باقر (ع)، در ميان راه مشاهده كرد كه آن حضرت سر به سجده نهاده است و مشغول ذكر خدا است. چون سجده به پايان رسيد و حضرتش از جاي برخاست، رو به شخص ياد شده كرد و فرمود: آيا به نظرت عجيب و غير منتظره آمد كه مرا در ميان راه، به حال سجده ديدي! مرد گفت: بلي، برايم غير قابل انتظار بود. امام فرمود: من به ياد نعمتي از نعمت هاي خدا افتادم، دوست نداشتم كه از كنار اين نعمت بگذرم و شكر آن را بجا نياورم. [6] . زندگي اجتماعي، انسان را مواجه با مسايلي مي كند كه گاه موجب غفلت از ياد خدا مي شود. به ويژه زمينه هاي سرورانگيز و نشاط آور. ولي امام باقر (ع) حتي در چنين مواقعي غافل از ياد خدا نبود و حتي هر تبسم و خنده اي را با ياد خدا جبران مي كرد و از پس هر خنده مي فرمود: خداوندا مرا دشمن مدار و از رحمت خويش

محروم مكن! [7] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خرجت مع محمد بن علي (ع) حاجا، فلما دخل المسجد نظر الي البيت فبكي حتي علاصوته. فقلت: بابي انت و امي ان الناس ينظرون اليك فلو رفقت بصوتك قليلا؛ فقال لي: و يحك يا افلح و لم لا ابكي لعل الله تعالي ان ينظر الي منه برحمة فافوزبها عنده غدا، قال: ثم طاف بالبيت، ثم جاء حتي ركع عند المقام فرفع رأسه من سجوده، فاذا موضع سجوده، مبتل من كثرة دموع عينيه. كشف الغمة 2 / 319؛ تذكرة الخواص 305؛ الفصول المهمة 212؛ احقاق الحق 12 / 175؛ بحار 46 / 290؛ نورالابصار، شبلنجي 143؛ الانوار البهية 121.

[2] رأيت محمد بن علي، علي جبهته و انفه اثر السجود. طبقات ابن سعد 5 / 237.

[3] كان يصلي في اليوم و الليلة مأة و خمسين ركعة، المشرع الروي 37؛ سير اعلام النبلاء 4 / 403.

[4] قال الامام الصادق (ع): كان ابي كثير الذكر، لقد كنت امشي معه و انه ليذكر الله، و آكل معه الطعام و انه ليذكر الله، و لقد كان يحدث القوم و ما يشغله ذلك عن ذكر الله، و كنت اري لسانه لازقا بحنكه يقول: لا الا الا الله، و كان يجمعنا فيأمرنا بالذكر حتي تطلع الشمس، و يأمر بالقراءة من كان يقرأمنا و من كان لا يقرأ امره بالذكر. نورالابصار، مازندراني 51؛ الانوار البهية 121؛ اعيان الشيعة 1 / 651؛ ائمتنا 1 / 341.

[5] قال الامام الصادق (ع): كان ابي يقول في جوف الليل في تضرعه: امرتني فلم ائتمر، و نهيتني فلم انزجر، فها انا عبدك بين يديك و لا اعتذر. كشف الغمة 211؛

صفة الصفوة 2 / 62؛ الفصول المهمة 194؛ نور الابصار 130؛ ائمتنا 1 / 342.

[6] كنت مع ابي جعفر (ع) في طريق المدينة فوقع ساجدا لله! فقال لي حين استتم قائما: يا زياد! انكرت علي حين رأيتني ساجدا؟ فقلت: بلي جعلت فداك. قال: ذكرت نعمة انعمها الله علي فكرهت ان اجوز حتي اؤدي شكرها.مشكاة الانوار 80.

[7] و كان اذا ضحك قال: اللهم لا تمقتني. تذكرة الخواص 305؛ بحار 46 / 290.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

استفاده از پند و تذكر در مسير اصلاح

در بينش امام باقر (ع)، امر به امر به معروف و نهي از منكر ضروريترين گامي است كه بايد در طريق اصلاح جامعه و حتي براي حفظ سلامت و صلاح جامعه، برداشته شود.

مبارزه با كجروي ها و اصلاح مفاسد اجتماعي و جباريت حاكمان، هميشه مستلزم حركت هاي قهرآميز و خونين نيست، بلكه نخست بايد با منطق، اهداف، خواسته ها و ارزش ها را مطرح كرد، و زمينه ي تحول فكري و فرهنگي را پديد آورد و در صورت تأثير نكردن آن، به مواضع قهرآميز روي آورد. امام باقر (ع) مي فرمايد: همانا امر به معروف و نهي از منكر، راه انبيا و شيوه ي صالحان است. تكليفي است بزرگ، كه همه ي واجبات و ارزش هاي ضروري در پرتو آن تحقق مي پذيرد، و انديشه ها در نتيجه ي آن از گزند خناسان ايمن مي ماند، و راه ها به وسيله ي آن، امنيت پيدا مي كند و روابط اقتصادي سالم شكل مي گيرد و حق مظلومان از ظالمان، باز گرفته مي شود. زمين آباد مي گردد و از دشمنان انتقام گرفته مي شود و كارها سامان مي يابد. [1] .

و مي فرمود: بد جامعه اي

است آن جامعه اي كه امر به معروف و نهي از منكر را ارج ننهد و با ديد عيبجويي به آن نگاه كند! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ان الامر بالمعروف والنهي عن المنكر سبيل الأنبياء، و منهاج الصلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر. وسائل الشيعة 11 / 395؛ فروع كافي 5 / 56.

[2] بئس القوم يعيبون الامر بالمعروف و النهي عن المنكر. فروع كافي 5 / 57.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

استفاده از روش هاي قهرآميز عليه ظلم و فساد

در مسير اصلاحگري، هر چند حركت فرهنگي و ايجاد تحول فكري مقدم بر اتخاذ روش هاي قهرآميز است، ولي نبايد همواره در مقام موعظه گر باقي ماند و دل به امر و نهي كردن خوش داشت، بلكه پند و اندرز تا زماني ارزش دارد و سبب ايفاي مسؤوليت مي شود كه منشأ تأثير و تحول آفرين و مايه ي اصلاح باشد. آن گاه كه رهنمودها، پندها و هشدارها، در مفسدان و ستمگران كارساز نيفتاد، بايد شيوه ي مبارزه را تغيير داد و در صورت ضرورت از روش هاي قهرآميز نيز استفاده كرد. امام باقر (ع) در ترسيم اين بينش مي فرمايد: در برابر عمل ناشايست مفسدان و ظالمان، با قلب و زبان به انكار و مبارزه برخيزيد و بر پيشاني ستمكاران بكوبيد، و در مسير خدا از ملامت ملامتگران نهراسيد! اگر موعظه ي شما اثر بخشيد و آنان به سوي حق بازگشتند، دست از ايشان برداريد. همانا اهرم قهر و قدرت را بايد نسبت به كساني روا

داشت كه به مردم ستم مي ورزند و در زمين - بي دليل - سركشي مي كنند. آنان مستحق شكنجه اي دردناكند. در برابر چنين عناصري بايد مصمم به جهاد با جان باشيد، همچنان كه در دل بايد نسبت به آنان، بغض و عداوت ورزيد... به جهاد با متجاوزان ادامه دهيد، تا به فرمان خدا گردن نهند و دست از ظلم و تجاوز بردارند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ... فانكروا بقلوبكم والفظوا بالسنتكم و صكوا بها جباههم، و لا تخافوا في الله لومة لائم، فان اتعظوا و الي الحق رجعوا فلا سبيل عليهم، انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم. هنالك فجاهدوهم بابدانكم... حتي يفيئوا الي امر الله و يمضوا علي طاعته... وسائل الشيعة 11 / 403؛ فروع كافي 5 / 56.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

استواري دين، در پرتو حكمت حق

امام باقر (ع) در حديثي مي فرمايد: اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت. زراره پرسيد: از اين پنج اصل، كداميك برتر است؟ امام (ع) فرمود: ولايت برتر از ساير اصل ها است؛ زيرا كه ولايت كليد نماز، زكات، حج و روزه مي باشد، و صاحب ولايت (امام) كسي است كه مردم را به سوي اين اصول چهارگانه رهبري مي كند... [1] . در اين روايت مسأله ي ولايت برترين اصل در ميان اصول زير بنايي اسلام شناخته شده است، و چنانچه به استدلال امام، توجه كافي نشود، ممكن است منكران ولايت، از اين سخنان امام سوء استفاده كرده، چنين وانمود كنند كه امامان شيعه حق خودشان

را از عبادت خدا هم برتر شمرده اند. نيز ممكن است كه ناآگاهان شيعه به غلو كشيده شده و به جاي اهتمام به امر واجبات و محرمات شريعت، گمان كنند كه محبت اهل بيت كافي است، ولي اگر به استدلال امام بينديشند، خواهند يافت كه برتري ولايت بر ساير اصول اسلام از آن جهت است كه ولايت و رهبري رهبران الهي (پيامبر و اوصياي وي) تضمين كننده ي اقامه ي نماز و پرداخت زكات و برگزاري بايسته ي حج و روزه است. اگر ولايت و حكومت و رهبري امت در دست جاهلان و رهبران غير الهي قرار گيرد ساير اصول نيز، يكي پس از ديگري، تضعيف شده و در امت اسلامي از ميان خواهد رفت يا تحريف خواهد شد. چنان كه جهان اسلام در طول تاريخ گذشته ي خود به دليل همين مشكل، همواره از حقيقت اسلام دورتر شده است. اين نكته داراي اهميت و شايان توجه است كه اصولا مسأله ي ولايت به جاي اين كه در رديف اصول عقيدتي دين قرار گيرد و جنبه ي اعتقادي صرف به خود گيرد، از جمله اعمال عبادي و اصول عملي شمرده شده، در رديف نماز و روزه و حج و زكات قرار گرفته است. اين مي رساند كه تأكيد ائمه (ع) بر مسأله ي امامت، تنها نظر به دوست داشتن و بزرگ شمردن ائمه در فكر و عقيده نيست، بلكه بايد ولايت را در مرحله ي عمل نشان داد؛ يعني همچنان كه بايد علاوه بر قبول نماز و روزه و زكات و حج به انجام نماز و روزه... همت گمارد و صرف اعتقاد به وجوب و ارزش اين اعمال كافي نيست، ولايت نيز بايد مورد عمل

قرار گيرد و عمل به ولايت ائمه اين است كه تنها از ايشان اطاعت شود و زمام امور دين و دنيا به آنان وانهاده گردد، و والي و حاكم و فرمانرواي بر مردم ايشان باشند؛ چنان كه امام صادق (ع) به لفظ والي تصريح فرمود و مشخص ساخت كه مراد از اين ولايت، محبت و ارادت دروني صرف نيست؛ چرا كه اين ارادت بايد به مرحله ي عمل بينجامد و امام در منصب دين و دنيا، در رأس قرار گيرد. اگر عباراتي كه در روايات معصومين (ع) براي مسأله ي امامت و ولايت آورده شده مورد كاوش و بررسي قرار گيرد، روشن خواهد شد كه اهميت مسأله ي امامت تنها در بعد اعتقادي آن نيست، بلكه جنبه ي سياسي - اجتماعي آن نيز همانند جنبه ي اعتقاديش مهم و مورد توجه بوده است. در اين نگرش است كه مي توان فهميد چرا: امامت مكمل نهايي همه ي فرايض، قوانين و دستورات دين است [2] .

امامت اساس بالنده ي اسلام است. [3] . امامت ريشه و اصل هر ارزش است. [4] . امامت سامان بخش امت [5] و راه پروردگار و نوري است كه ارزش ها را براي خلق روشن مي سازد [6] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بني الاسلام علي خمسة اشياء: علي الصلاة و الزكاة والحج و الصوم و الولاية. قال زرارة: فقلت و

أي شي ء من ذلك افضل؟ فقال: الولاية افضل، لان ها مفتاحهن والوالي هو الدليل عليهن... اصول كافي 2 / 18.

[2] الباقر (ع)... و كانت الولاية آخر الفرائض فانزل الله عزوجل... اليوم اكملت لكم دينكم... نور الثقلين 1 / 581.

[3] الرضا (ع): ان الامامة اس الاسلام النامي... اصول كافي 1 /

200.

[4] الصادق (ع): نحن أصل كل خير.. روضه ي كافي، خ 336.

[5] علي (ع): الامامة نظام الامة. غرر الحكم.

[6] الكاظم (ع): الامامة هي النور... نور الثقلين 5 / 341؛ رك: ميزان الحكمة 1 / 157.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

القاي روح ظلم ستيزي در پيروان

امام باقر (ع) هر چند براي از ميان برداشتن حاكمان جائر، به قيام علني و جمع آوري نيروي رزمي رو نياورد؛ زيرا اصولا شرايط را متناسب نمي ديد و ياران كافي در اطراف خويش سراغ نداشت، اما روح ظلم ستيزي و انزجار از فرمانروايان ستمگر را در كالبد پيروان و اصحاب خويش مي دميد.

امام باقر (ع) منكر جهاد و مبارزه ي علني و مسلحانه عليه حكام فاسد نبود، بلكه چنين اقدامي نياز به نيروهايي ايثارگر و صادق داشت و امام از چنين ياراني به حد كافي برخوردار نبود. آن حضرت مي فرمود:

هرگاه به تعداد اهل بدر - سيصد و سيزده نفر - گرد امام جمع شوند، بر امام واجب مي شود كه قيام كند و عليه حكومت اقدام نمايد. [1] .

چه بسا امام باقر (ع) اين بيان را در پاسخ كساني داده باشد كه انتظار داشتند آن حضرت دست به انقلاب و نهضت مسلحانه بزند، ولي امام به ايشان يادآور شده كه از ياوران لازم برخوردار نيست. با اين حال، امام باقر (ع) در راستاي زنده نگاه داشتن اصول سياسي اسلام، از تقويت روح ظلم ستيزي در اصحاب خود غافل نبود، و از ابراز انزجار نسبت به واليان و فرمانروايان ناصالح دريغ نداشت، بلكه با بيان هاي مكرر مي فرمود: هنگامي كه پدرم - علي

بن الحسين - در آستانه ي وفات قرار داشت، مرا به سينه ي خود چسبانيد و به من سفارش هايي كرد، از آن جمله كه: اي فرزندم! از ستم نسبت به بي پناهاني كه جز خدا ياوري ندارد، بپرهيز. [2] . در روايتي ديگر امام مي فرمايد: ستم در دنيا، سياهي و ظلمات در جهان آخرت است. [3] .

و نيز مي فرمايد: هيچ كس نسبت به ديگري ظلم نمي كند، مگر اين كه خداوند از ناحيه ي جان يا مال او را مؤاخذه كرده، تقاص مي نمايد، اما ظلم و گناه ميان انسان و خدا، با توبه بخشيده خواهد شد. [4] . امام (ع) حتي از همگامي با ظالمان و همدلي با ايشان نهي كرده و مي فرمايد:

شخصي كه ستم مي كند و كسي كه او را ياري مي دهد و فردي كه در دل از عمل ظالم راضي مي باشد، هر سه شريك جرم خواهند بود. [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اذا اجتمع للامام عدة اهل بدر - ثلاث مائة و ثلاثة عشر - وجب عليه القيام و التغيير. بحار 100 / 49.

[2] لما حضرت علي بن الحسين (ع) الوفاة، ضمني الي صدره ثم قال...: يا بني اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله. بحار 75 / 308.

[3] الظلم في الدنيا هو الظلمات في الآخرة. بحار 75 / 312.

[4] ما من أحد يظلم بمظلمة الا اخذه الله بها في نفسه او ماله، و اما الظلم الذي بينه و بين الله فاذا تاب غفرله. بحار 75 / 331.

[5] العالم بالظلم و المعين له و الراضي به شركاء ثلاث. بحار 75 / 377.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق

دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ابراز نفرت از فرمانروايان ناصالح

در بخشي از روايات، امام باقر (ع) با صراحت بيشتري جباران را مورد مذمت قرار داده و ايشان را در نظر جامعه منفور ساخته است. آن حضرت از رسول خدا (ص) نقل فرموده است: سه گروهند كه خداوند با آنان سخن نمي گويد، به سوي ايشان نظر رحمت نمي افكند، آنان را از آلودگي ها دور نمي سازد و گرفتار عذابي دردناك خواهند بود: پير زناكار، فرمانرواي جبار و تهيدست خدعه گر.[1] . نيز از جد خويش، پيامبر اسلام (ص) نقل كرده است: دو گروهند كه شفاعت من شامل آنان نخواهد شد، سلطان بيدادگر و مستبد و شخصي كه در دين غلو و تندروي دارد و از باورهاي ديني برگشته است و اهل توبه و بازنگري نيست. [2] . اظهار نظرهاي امام در رابطه با حكام به اين مقدار محدود نمي باشد، بلكه صريحتر از اين گونه تعبيرها در سخنان حضرت مشهود است.

عقبة بن بشير اسدي، گويد: بر امام باقر (ع) وارد شدم و عرض كردم:

من در ميان قوم خود از حسبي عالي برخوردارم، قوم من در گذشته عريف (معاون و كارگزاري) [3] داشتند كه جان سپرد. مردم تصميم گرفتند كه مرا به جاي او به رياست و نظارت بگمارند. نظر شما در اين زمينه چيست؟ آيا اين پست را بپذيرم يا خير؟

امام فرمود: آيا حسبت را به رخ ما مي كشي، خداوند مؤمنان را به وسيله ي ايمان رفعت بخشيده است، هر چند در نظر مردم بي مقدار باشند؛ و كافران را به خاطر كفرشان پست قرار داده است، هر چند در ميان مردم شريف شناخته شوند! هيچ كس

بر ديگري برتري ندارد، مگر به وسيله ي تقواي الهي. اما اين كه آن پست را بپذيري يا خير؟ اگر بهشت را دوست نداري، آن پست حكومتي را قبول كن؛ زيرا چه بسا سلطان ستمگر، مؤمني را به دام اندازد و خونش را بريزد و تو كه گوشه اي از كار آن سلطان را بر عهده گرفته اي، شريك در آن خون خواهي بود، در حالي كه ممكن است از دنياي آنان بهره ي قابل توجه و يا حتي كمترين بهره اي به تو نرسد! [4] .

بدبيني امام باقر (ع) نسبت به حاكمان نالايق عصر خويش، چيزي نبود كه بر اهل نظر مخفي مانده باشد، كساني كه با بينش ائمه و امام باقر (ع) كمترين آشنايي داشتند، مي دانستند كه موضع آن حضرت در قبال واليان و حاكمان عصرش، موضعي سخت خصمانه بوده است.

يكي از شخصيت هاي برجسته ي نخع [5] با شناختي كه از امام باقر (ع) دارد و مي داند كه آن حضرت، عملكرد حاكمان عصرش را نادرست و ظالمانه مي شمارد، به ايشان مي گويد:

من از دير زمان؛ يعني از زمان حجاج تاكنون، والي بوده ام. آيا راهي براي من هست كه از گذشته ي خود توبه كنم؟ امام در برابر اين سؤال سكوت كرده، به او پاسخ نمي دهد.

مرد دوباره سؤالش را تكرار مي كند. امام مي فرمايد: خير! راهي براي توبه نيست، مگر اين كه هر حقي را از مردم ضايع كرده اي به آنان باز گرداني. [6] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال رسول الله (ص): ثلاثة لا يكلمهم الله عزوجل و لا ينظر اليهم و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم: شيخ زان؛ ملك جبار؛ و مقل مختال. بحار 75 /

344؛ ثواب الاعمال 200.

[2] قال رسول الله (ص): صنفان لا تنالهما شفاعتي: سلطان غشوم عسوف، و غال في الدين مارق منه، غير تائب و لا نازع. بحار 75 / 336؛ قرب الاسناد 31.

[3] عريف به معناي معاون قوم مي باشد و به كسي اطلاق مي شود كه همه ي قوم را بشناسد. از مضمون روايات استفاده مي شود كه اين پست نوعي ارتباط با كارهاي حكومتي داشته و عريف در حقيقت نه خدمتگزار قوم، بلكه در جهت تأمين نظارت حكومت بر قوم عمل مي كرده است.

[4] دخلت علي ابي جعفر (ع) فقلت: اني في الحسب الضخم من قومي و ان قومي كان لهم عريف فهلك، فارادوا ان يعرفوني عليهم، فما تري لي؟ قال: فقال ابوجعفر (ع): تمن علينا بحسبك؟ ان الله تعالي رفع بالايمان من كان الناس سموه وضيعا اذا كان مؤمنا، و وضع بالكفر من كان يسمونه شريفا اذا كان كافرا، و ليس لأحد علي أحد فضل الا بتقوي الله؛ و أما قولك ان قومي كان لهم عريف فهلك، فأرادوا ان يعرفوني عليهم، فان كنت تكره الجنة و تبغضها فتعرف علي قومك، و يأخذ سلطان جابر بامري ء مسلم لسفك دمه فتشركهم في دمه، و عسي لا تنال من دنياهم شيئا.

[5] «نخع» نام قبيله اي است از «ازد» يا قبيله اي از يمن. لسان العرب 8 / 348.

[6] قلت لأبي جعفر (ع): اني لم ازل واليا منذ زمن الحجاج الي يومي هذا، فهل لي من توبة؟ قال فسكت ثم اعدت عليه. فقال: لا، حتي تؤدي الي كل ذي حق حقه. بحار 75 / 329.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي

چاپ دوم 1375.

امام باقر و قيام زيد بن علي

هرچند قيام زيد بن علي بن الحسين (ع) در عصر امام صادق (ع) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (ع) تا زمان نهضت زيد حدود هشت سال مي گذشت، اما چنين قيامي از سال ها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر (ع) درباره ي آن اظهار نظر فرموده بود.

در بررسي زندگي سياسي امام باقر (ع)، توجه به موضع آن حضرت در قابل قيامي كه زيد بن علي هماره از آن سخن مي گفت و مترصد تحقق آن بود، ضروري است. روايات در زمينه ي شخصيت زيد و موضعگيري امام باقر و ساير ائمه در قبال قيام او به سه دسته قابل تقسيم است:

1- رواياتي كه زيد بن علي را شخصيتي مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه ي اثني عشر [1] و نيز امامت باقرالعلوم (ع) [2] و جعفر بن محمد (ع) [3] معرفي مي كند، و قيام او را در راستاي اهداف ائمه و بر اساس رضايت آنان مي شناساند [4] و شهادت او و يارانش را فوزي بزرگ به شمار مي آورد [5] .

2- رواياتي كه به ظاهر موهم قدح است، ولي پس از تأمل و دقت نمي توان آن را به صورت قطعي، بيانگر مذمت دانست. از اين گونه روايات وجود نوعي اختلاف نظر ميان زيد با امام باقر و امام صادق (ع) و اصحاب خاص ايشان استفاده مي شود [6] .

3- رواياتي كه آشكارا زيد را به ادعاي امامت براي خود متهم مي كند و چنين مي نمايد كه قيام او به اجازه ي ائمه (ع) نبوده، بلكه عليرغم نهي آنان و با نفي امامت ايشان صورت گرفته است! [7] . جرح و

تعديل و داوري درباره ي اين احاديث نيازمند مجالي جداگانه است، [8] و در اينجا فقط به نكات اصلي و تعيين كننده اشاره مي شود. توجه به چند نكته مي تواند در بررسي اين روايات مؤثر باشد:

1- سياست كلي ائمه بر دفاع از ولايت و امامت و نفي حكومت غاصبان و حاكمان جور بوده است، و هيچكدام از آنان در اصل اين موضوع اختلاف نظر نداشته اند و اگر برخي از آنان عملا به قيام مسلحانه روي آورده و بعضي راه تقيه را

5- شرايط سخت تقيه، در موارد بسياري سبب مي شده است كه ائمه در محافل عمومي يا نزد جاسوسان حكومت و عناصر منافق يا كم ظرفيت، احكام فقهي يا اعتقادي و سياسي را به گونه اي بيان كنند كه موافق شرايط تقيه است، نه آنگونه كه خود اعتقاد داشته اند، (البته با رفع شرايط تقيه، نظريه ي حق را به اصحاب و شيعيان خود ابلاغ كرده و مي رسانده اند).

اگر نكات ياد شده مورد توجه قرار گيرد مي توان از يك سو به علت وجود نقل ها و آراي مختلف در زمينه ي قيام زيد بن علي (ع) پي برد، و از سوي ديگر ملاكي در ترجيح يك نظريه بر نظريه ي ديگر به دست آورد.

از جمله اين كه مقام تقيه همواره مقتضي آن بوده است كه ائمه خود را از جريان هاي سياسي و خطوطي كه عليه حكومت ها فعال بوده اند، دور نشان دهند و لازمه ي چنين خط مشيي چنين بوده است كه ائمه حركت زيد بن علي (ع) را هر چند به لحاظ ماهيت و هدف صحيح مي دانسته اند، اما درباره ي آن به گونه اي داوري كنند كه قيام او موجب هجوم دستگاه خلافت به

تشكيلات شيعي نشود، و چه بسا امتناع برخي از اصحاب امام صادق (ع) از پيوستن به زيد در جهت همين سياست بوده است؛ اما تأييد شخصيت معنوي و قيام زيد كه در بيان معصومين آمده، هرگز قابل حمل بر تقيه نيست؛ زيرا هيچ نيرويي ايشان را ناگزير به تقيه در جهت بزرگداشت مقام زيد نمي كرده است تا آنان نظر به ملاحظات سياسي از زيد و قيام او دفاع كنند.

بنابراين، دفاع ائمه از قيام زيد و شخصيت وي، علتي جز والايي و ارجمندي او نزد ايشان نداشته است. از آنجا كه خط مشي تقيه سبب شده بود اما باقر و امام صادق (ع) حمايت علني از قيام زيد نكنند و نيز قيام او تنش هاي عقيدتي اي را به دنبال داشت، برخي از شيعيان به گمان اين كه زيد بن علي از نظر امام صادق، داراي شخصيتي منفي است و امام حركت او را باطل مي داند، نزد آن حضرت لب مي گشايند تا از زيد به بدي ياد كنند! اما امام صادق جلو ايشان را مي گيرد و مي فرمايد: «لا تفعل رحم الله عمي زيدا...» يعني؛ اقدام به چنين كاري نكن و سرزنش منماي! خداوند عمويم - زيد - را مورد رحمت قرار دهد. تصريح ائمه به شخصيت والاي زيد و درستي قيام وي آنگاه صورتي علني پيدا مي كنند كه بني اميه از ميان رفته و ديگر تأييد زيد خطري را متوجه تشكيلات شيعي نمي سازد. زيد بن موسي بن جعفر از كساني است كه در عصر خلافت مأمون در بصره خروج كرد و خانه هاي بني العباس را آتش زد، او را دستگير كردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را

به حرمت برادريش با علي بن موسي مي بخشم و سپس به علي بن موسي گفت: اگر برادر شما خروج كرد و چنين و چنان كرد، قبل از او زيد بن علي نيز قيام نمود و كشته شد. و اگر به خاطر شما نبود او را مي كشتم؛ زيرا عملي كه مرتكب شده است، كوچك نيست.

حضرت رضا (ع) در پاسخ مأمون فرمود: برادر مرا با زيد بن علي قياس مكن! زيرا زيد بن علي از دانشمندان خاندان پيامبر (ع) بود، براي خدا غضب كرد و با دشمنان خدا جنگيد تا در راه خدا كشته شد. پدرم از پدر خويش - جعفر بن محمد - نقل كرد كه آن گرامي مي فرود: خداوند عمويم زيد را مورد رحمت قرار دهد؛ زيرا او در طلب خشنودي و رضاي آل محمد بود و اگر در قيام خود پيروز مي شد به آن چه دعوت كرده بود وفا مي كرد... مأمون پرسيد: مگر زيد بن علي از جمله كساني نيست كه بدون حق ادعاي امامت كرده است؟ حضرت رضا (ع) فرمود: خير! زيد ادعاي امامت نداشت و به چيزي دعوت نمي كرد كه صلاحيت آن را دارا نباشد، او داراي تقوا بود و مي گفت: من شما را به آن چه مورد رضاي خاندان رسالت است فرا مي خوانم. [9] .

از اين حديث استفاده مي شود كه آن چه در محافل خصوصي ائمه نسبت به حقانيت قيام زيد مطرح مي شده است، حتي به گوش بني العباس كه در آن روز مخالف حكومت بني اميه شمار مي آمدند نرسيده و فردي چون مأمون از آن بي اطلاع بوده است و زماني امام رضا (ع) صريحا آن را اعلام مي دارد كه دوران

آن تقيه گذشته است. رواياتي كه زيد را متهم به ادعاي امامت مي كند، از نظر كمي اندك و از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است و آن روايات نمي تواند با روايات مدح او مقابله نمايد. در پيش گرفته اند به جهت شرايط و مقتضيات و امكانات زمان بوده است.

2- پس از شهادت حسين بن علي (ع) ساير ائمه هرگز زمينه ي اجتماعي را براي قيامي علني و گسترده مناسب نيافتند، و با اين كه با تعاليم خويش، بغض ظالمان و حاكمان غاصب را در قلب شيعيان خود تقويت مي كردند، ولي از اقدام هاي علني كه شالوده ي نظام حياتي شيعه را در معرض متلاشي شدن قرار مي داد و بنياد معارف شيعي را تهديد مي كرد، جلوگيري مي نمودند.

3- مبارزه با حاكمان مستبد و فسادگر در هر شكلي كه مايه ي زيان به موجوديت تشكيلات شيعي نمي شد مورد منع آنان نبود، بلكه خود عملا در آن راستا قدم بر مي داشتند.

4- شهادت و كشته شدن در راه خدا و ارزش هاي الهي از والاترين سعادت ها در مكتب اهل بيت بشمار مي آيد، و هرگز وظيفه اي را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترك نكرده و ترك آن را اجازه نداده اند.

فلسفه نهي از قيام زيد:

سؤالي كه در اين ميان باقي مي ماند اين است كه اگر اصل قيام زيد مورد امضاي ائمه بوده و حركت او صحيح و بايسته بشمار مي آمده است پس نهيهاي مكرري كه از سوي امام و امام صادق (ع) نسبت به قيام او صورت گرفته است، چيست؟

پاسخ اين است كه اگر روايات مدح را بپذيريم و روايات قدح را ضعيف و ناتوان بشناسيم، در اين

صورت لازمه ي جمع ميان نهي از قيام زيد و ستايش مقام علمي و عملي او اين است كه بگوييم: نهي ائمه، به جهت دلسوزي و شفقت و ارشادي بوده است. نهضت زيد از نظر خود او امري بايسته و ضروري بود، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بي حرمتي بني اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بي عدالتي آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مي ديد، اما ائمه (ع) از سوي ديگر، با اين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولي بر اساس اطلاعاتي كه تنها در اختيار آنان بود و بينشي كه نسبت به شرايط سياسي داشتند، حركت نظامي و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضروري تشخيص نمي دادند. در نگاه ائمه (ع) زيد به گونه ي واجب، موظف به قيام نبود زيرا اگر او به راستي چنين وظيفه اي داشت، هرگز او را به ترك تكليف الهي دعوت نمي كردند. از سوي ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود؛ زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وي را به نيكي ياد نمي كردند. [10] در نتيجه تنها راهي كه مي توان فرض كرد اين است كه زيد براي مقابله با كفر و فساد حاكمان بني اميه، ميان دو راه مخير بوده است: راه قيام علني و راه مبارزه ي پنهاني. او راه اول را ضروريتر مي دانست و ائمه راه دوم را شايسته تر مي شمردند. از اين رو، براي راهنمايي وي، سعي داشتند تا او را از قيام مسلحانه منع كنند. چنين است كه گاه، كشته شدن سريع او و عدم پيشرفت نظامي را به

او متذكر مي شدند. [11] و زماني بي وفايي مردم را. سرانجام، زيد راه خويش را انتخاب كرد و در پي بي حرمتي هاي مضاعف هشام به خاندان رسول الله (ص) و به شخص وي، دست به قيام زد و به فرموده ي حضرت رضا (ع)، براي خدا و در راه خدا به شهادت رسيد. و بر اساس رواياتي كه از رسول خدا (ص) نقل شده است: زيد و يارانش در قيامت گام بر گردن مردمان مي نهند و به بهشت وارد مي شوند. [12] . با اين همه، نهي ائمه (ع) از قيام، نيز بي حكمت نبود. اگر درك جوانب اين نهي براي معاصران ميسر نبود، براي ما كه از اين فاصله ي تاريخي مي توانيم شاهد بازتاب ها و نتايج و پيامدهاي آن قيام باشيم، درك آن دشوار نيست.

قيام زيد براي او به صورت يك تكليف شناخته شد و او با انگيزه اي مقدس به آنچه تشخيص داده بود عمل كرد، ولي حركت او به شدت و به سرعت سركوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سكوت و خفقان فضاي سياسي افزود و منحرفان و سست باوران با تبليغ نادرست انديشه ها و اهداف وي، جريان هاي فكري و عقيدتي نادرستي را پديد آوردند و در جبهه ي متشكل شيعه، انشعاب زيديه شكل گرفت! قيام و شهادت زيد هر چند در خراسان بازتاب وسيع و گسترده اي پيدا كرد و شيعيان خراسان به جنبش آمدند و حركت هاي نهاني خود را عليه دستگاه خلافت آشكار ساختند [13] و اين جريان همواره گسترش يافت تا به اضمحلال خلافت امويان انجاميد، اما سوگمندانه زوال خلافت امويان، مشكلي را از

جامعه ي اسلامي نگشود و از شدت جور و استبداد نكاشت، چه، عباسيان بر جاي امويان تكيه زدند و راه ايشان را پي گرفتند! هرچند اين مشكلات و انحراف ها از ناحيه ي زيد بن علي صورت نگرفت و او تنها به آنچه تكليف خويش مي دانست عمل كرد، ولي امامان (ع) افقهايي را مي ديدند كه از ديد زيد بن علي كه فاقد بينش امامت بود قابل پيش بيني نبود!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رك: كفاية الاثر 327؛ الارشاد 1 / 168؛ اثبات الهداة 5 / 294؛ بحار 11 / 41.

[2] مناقب 2 / 285؛ اشعار زيد بن علي در رثاي امام باقر (ع).

[3] اختيار معرفة الرجال 376 و 361؛ مناقب ابن شهر آشوب 2 / 326 و 347؛ بحار 11 / 35.

[4] روضه ي كافي 2 / 116؛ عيون اخبار الرضا 1، باب 25؛ وسائل الشيعة 11 / 36.

[5] امالي صدوق 330؛ عيون اخبار الرضا 1، باب 25؛ مقاتل الطالبين 52.

[6] رك: اصول كافي 1 / 356؛ مروج الذهب 2 / 181؛ مناقب 2 / 279.

[7] رك: اثبات الوصية 154؛ اثبات الهداة 5 / 321؛ بحار 46 / 252.

[8] رك: سيره و قيام زيد بن علي (ع).

[9] عيون اخبار الرضا 1 / 248.

[10] رك: مرآة العقول 1 / 261؛ زيد الشهيد 43.

[11] اثبات الوصية 150؛ الخرائج و الجرائح 1 / 281؛ كشف الغمة 2 / 347؛ الفصول المهمة 218-216؛ احقاق الحق 12 / 182؛ اثبات الهداة 5 / 321؛ نور الابصار، شبلنجي 143.

[12] كفاية الاثر 328؛ بحار 11 / 41؛ تنقيح المقال 1 / 469.

[13] تاريخ يعقوبي 2 / 326.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام باقر، در آينه انديشه ها

آفتاب اگر هزاران منكر داشته باشد، چون مي درخشد و روشني مي دهد و گرما مي بخشد، خود بهترين گواه و مؤيد ارزش هاي خويش است. آنان كه چشم فرو بسته و سر در حفره ي تعصب فرو برده اند، خود را از فيض آفتاب محروم كرده اند، و آنان كه آينه ي انديشه در برابر درخشش آن واداشته اند، خود نور يافته و به چشمه ي خورشيد راه جسته اند.

امام باقر (ع) از جمله چهره هاي درخشاني است كه هر بيناي محقق و انديشمندي را به تعظيم و تكريم ارزش هاي خويش واداشته است. ستايشگران او، تنها شيعيان و پيروان وي نبوده اند، بلكه بسياري از آنان كه راه اماميه را باور نداشته و بر بينش شيعه درباره ي خلفا، نقدهاي شديد و تندي نوشته اند، زماني كه با چهره ي روشن و انكارناپذير علمي و عملي باقرالعلوم (ع) مواجه شده اند، لب به تحسين و ستايش گشوده اند.

اين ستايش ها از سوي منكران اماميه و شيعه و حتي متعصب ترين آنان كه لعن و طعن بر شيعه را ضروري مي شمرده اند، نشان مي دهد كه جايگاه علمي و عملي امام باقر (ع) در جهان اسلام به حدي بارز و متعالي است، كه قابل چشم پوشي نبوده و نيست. از سوي ديگر نشان مي دهد كه تعظيم و تكريم شيعه نسبت به آن حضرت، ناشي از تعصب و فرقه گرايي نمي باشد. بر اين اساس، جا دارد كه نخست به طرح آراي اهل سنت بپردازيم؛ زيرا:

بهتر آن باشد كه سر دلبران

گفته آيد از زبان ديگران

- حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني (م 430 ه) در كتاب حلية

الاولياء و طبقات الاوصياء مي نويسد:

از جمله شخصيت هاي مورد استناد و اتكا در منابع حديثي ابوجعفر محمد بن علي الباقر است. او از خاندان نبوت بود و ميان موقعيت والاي ديني و جايگاه رفيع اجتماعي جمع كرده و در زمينه ي رخدادها و مسايل مستحدثه و نيز موضوعات خطير و مهم صاحبنظر بود. در راستاي بندگي و عبادت خدا اشك ها ريخت و از مراء و درگيري هاي لفظي و برتري جويانه باز مي داشت [1] .

- علامه سبط ابن جوزي (م 597 ه) در كتاب التذكرة مي نويسد:

او (ابوجعفر محمدالباقر) شخصيتي دانشمند و عابد و مورد اطمينان بود كه پيشوايان اهل سنت، مانند ابوحنيفه و غير او، از وي حديث نقل كرده اند [2] .

- ابن كثير (م 774 ه) در كتاب البداية و النهاية مي نويسد:

او محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب، ابوجعفر الباقر است. مادرش ام عبدالله دختر حسن بن علي مي باشد. وي از تابعان والامقام و بسيار بلند مرتبه و يكي از شخصيت هاي بارز امت اسلامي در جنبه ي علم و عمل و سيادت و شرف، بشمار مي آيد. او از جمله ائمه ي دوازده گانه اي است كه شيعه به امامت آنان اعتقاد دارد.. [3] .

- شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي (م 748 ه) در كتاب سير اعلام النبلاء مي نويسد: ابوجعفر محمد بن علي، جامع علم و عمل و سيادت و شرف و وثاقت و متانت بود و شايستگي خلافت رسول الله را داشت، او يكي از ائمه دوازده گانه ي مورد تكريم شيعه ي اماميه است و آنان قايل به عصمت وي مي باشند و شناخت او را نسبت به همه ي معارف ديني باور دارند...

[4] .

- ابن صباغ مالكي (م 855 ه) در كتاب الفصول المهمة مي نويسد:

اهل دانش درباره ي محمد بن علي بن الحسين گفته اند كه او شكافنده ي دانش و جامع و گسترش دهنده ي علم و بالا برنده ي مرتبه ي معارف در جامعه ي خويش است. قلبش پاكيزه و عملش بالنده و منزه و نفسش طاهر و اخلاقش شريف بود، و عمرش را در اطاعت خداوند متعال به پايان رسانيد و به عاليترين درجات تقوا راه يافت. صاحب ارشاد [5] درباره ي او گفته است: تنها محمد بن علي الباقر از ميان برادرانش، جانشين وصي پدر و قائم به امر امامت بود، و بر ديگران از جهت فضل و دانش و زهد و

سيادت برتري داشت... [6] . - محمد امين سويدي (م 1246 ه) در كتاب سبائك الذهب مي نويسد: معارفي كه از سوي ابوجعفر الباقر در زمينه ي علوم دين و سنن و سيره ها و فنون ادب در ميان جامعه ي اسلامي ظاهر گشت از هيچ يك از فرزندان حسين (ع) آشكار نشد. مناقب و ارزش هاي شخصيت وي بسيار است كه كتابي چون سبائك مجال و گنجايش طرح همه ي آن ها را ندارد. [7] . - احمد بن حجر الهيتمي المكي (م 974 ه) در كتاب الصواعق المحرقة مي نويسد:

او باقرالعلم و جامع و گسترش دهنده و بر افرازنده ي پرچم دانش است، قلبش مصفا و علم و عملش پاكيزه و بالنده و نفسش طاهر بود... در مقامات عارفان حايز جايگاهي است كه زبان از توصيف آن ناتوان است. در زمينه ي سلوك و معارف، از او كلمات بسياري رسيده كه طرح آن ها فرصتي گسترده مي طلبد. [8] . - خيرالدين زركلي (از نويسندگان معاصر) در

كتاب الاعلام مي نويسد: ابوجعفر الباقر پنجمين امام از ائمه ي دوازده گانه ي شيعه اماميه است. وي فردي پارسا و عابد و در زمينه ي تفسير و ديگر زمينه هاي علمي صاحب نظر بود. [9] .

- محمد بن عبدالفتاح الحنفي (م 1266 ه) در كتاب جوهرة الكلام آورده است:

محمد بن علي بن حسين بن ابي طالب (ع) است كه باقر ناميده شد. واژه ي باقر در لغت به معناي شكافنده ي زمين به منظور آشكار ساختن گنج ها و پنهاني هاي آن است. وي را از آن جهت باقر ناميدند كه گنج هاي پنهان معارف و حقايق احكام و حكمت و لطايف را ظاهر مي ساخت. اين نكته اي است واضح كه جز بر كوردلان مخفي نخواهد بود... [10] .

- بياني معروف و مشهور از عبدالله بن عطاء نقل شده است كه بسياري از مورخان و محققان بدان اشاره كرده اند. عبارت وي چنين است: هرگز نديدم كه دانشمندان در برابر كسي حقير و كم مايه بنمايند، آن گونه كه در برابر باقرالعلوم، كوچك و كم دانش به نظر مي رسيدند. [11] .

در برخي از تعبيرهاي اين روايت آمده است:

حكم بن عيينه با اين كه فردي مسن و جليل القدر بود، وقتي در مقابل باقرالعلوم (ع) قرار مي گرفت، مانند كودكي مي نمود كه در برابر معلم زانو زده، در حال فراگيري دانش باشد. [12] .

اين بيان ها، گوشه اي است از آن چه مورخان و محققان اهل سنت درباره ي شخصيت امام باقر (ع) آورده اند. [13] .

نكته اي كه شايان توجه است و نبايد آن را از نظر دور داشت، اين است كه بينش خاص امام باقر (ع) و ساير ائمه معصومين (ع) درباره ي خلافت و وصايت و تفاوت

آراي ايشان در مسايل شرعي و عقيدتي با بسياري از مذاهب اهل سنت، خلفا و علماي زمان خويش، همواره از عواملي بوده است كه منكران امامت ايشان، شخصيت واقعي آنان را ناديده گرفته و با سكوت از كنار آن گذاشته اند، اما با اين وصف، مي بينيم كه مراتب عالي علمي و عملي امام باقر (ع) در حدي بوده است كه حتي منكران مقام امامت و ولايت، با همه ي تلاشي كه در باطل ساختن بينش و عقايد اماميه به خرج مي داده اند، از مدح و ستايش ايشان لب فرو نبسته و به علم و تقواي عالي آن امام اذعان داشته اند، ولي نبايد انتظار داشت كه آنان حق مطلب را در اين زمينه ادا كرده و تمام مطلب را گفته باشند؛ زيرا باورهاي عقيدتي آنان و دلبستگي ايشان به يكي از مذاهب اربعه، خواه ناخواه بر بينش هاي تاريخي و داوري هاي آنان نسبت به شخصيت هاي علمي و ديني تأثير مي گذارد. به عنوان نمونه بايد اشاره كرد به ابن سعد (م 230 ه) كه در كتاب الطبقات الكبري مي نويسد: ابونعيم الفضل بن دكين، گفته است: ابوجعفر محمد بن علي... كان ثقة كثير العلم والحديث و ليس يروي عنه من يحتج به. [14] . ابن سعد در حالي اين مطالب را نوشته است كه اولا كرسي تدريس امام باقر (ع) از نظر گستردگي كم نظير بوده است، و ثانيا بسياري از اصحاب و شاگردان و راويان احاديث آن حضرت، از چهره هاي مشهور و شناخته شده و معتبر رجال حديث مي باشند. در ميان آن چهره ها، كساني را مي توان ديد كه مورد اعتماد و قبول عامه ي اهل سنت نيز مي باشند، از آن جمله:

- عمر بن دينار

(م 115 ه)، از رجال صحاح سته.

- عبدالرحمن بن عمر الاوزاعي (م 157 ه)، از رجال صحاح سته.

- عبدالملك بن عبدالعزيز (م 150 ه)، كتب ششگانه ي صحاح اهل سنت به روايت وي احتجاج كرده اند.

- قرة بن خالد السدوسي (م 154 ه).

- محمد بن المنكدر (م 133 ه)، ذهبي درباره ي او گفته است: همگان بر تقدم و ثقه بودن وي اجماع دارند.

- يحيي بن كثير (م 129 ه)، او از رجال صحاح سته و از شخصيت هاي مشهور رجالي و حديثي است. كتاب طبقات الحفاظ درباره ي او آورده است: يحيي بن كثير، فردي ثقة است كه جز از افراد موثق نقل حديث نمي كند. [15] .

- الزهري (م 124 ه)، كه مالك بن انس، سفيان بن عيينه و اوزاعي و... از او حديث نقل كرده اند.

- ربيعة بن عبدالرحمن (م 136 ه)، از بزرگان شيوخ مالك بن انس.

- عبدالله بن ابي بكر (م 135 ه)، نسائي درباره ي وي گفته است كه او ثقه و داراي قدرت ثبت و حفظ حديث بوده است، و ابن سعد درباره ي او گويد: ثقه است و روايات فراوان دارد. [16] .

و جز اينان، راويان مشهور و مورد اعتماد فراواني از امام باقر (ع) نقل حديث كرده اند كه از رجال صحاح سته بشمار مي آيند و كتاب هاي معتبر اهل سنت به روايات آنان استناد جسته و اعتماد نموده اند. [17] .

با اين بيان، آشكار مي گردد كه سخن ابن سعد در كتاب الطبقات الكبري سخني است بي دليل، بلكه مخالف واقعيت هايي است كه خود بدان ها اعتراف دارد.

بي شك، آنچه سبب شده تا ابن سعد شاگردان و اصحاب امام باقر (ع) را در ميدان

اعتبار و حجيت سخن، كم بها جلوه دهد، چيزي جز موضعگيري فكري يا سياسي در قابل بينش اماميه نبوده است؛ زيرا براي مخدوش ساختن يك بينش و انديشه، معمولا صاحب انديشه و باني آن را زير سؤال مي برند، و زماني كه شخصيت وي، خدشه ناپذير باشد، شاگردان و اصحاب او را، كه مبلغ افكار و ترويج دهنده ي آراي او مي باشند به گونه اي از اعتبار مي اندازند.

به هر حال، با شرايط فكري حاكم بر نظام سياسي و محافل علمي اعصار پيشين، جز اين هم انتظار نمي توان داشت. ولي آنچه هم اكنون از الطبقات الكبري نقل كرديم، گواهي است بر صدق سخن پيشين ما، كه به حق درخشش انكارناپذير سيماي معصومين و اهل البيت (ع)، تا بدان جا بوده كه منكران افكار و عقايد و مخالفان مشي سياسي و عقيدتي آنان نيز، نتوانسته اند آن جلوه ها را ناديده گرفته، لب فرو بندند!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حلية الاولياء 3 / 180.

[2] التذكرة 347.

[3] البداية والنهاية 9 / 309.

[4] سير اعلام النبلاء 4 / 401.

[5] منظور ابن صباغ مالكي از «صاحب ارشاد» شيخ مفيد مي باشد كه در ج 2، ص 155 كتاب الارشاد به مطلب ياد شده تصريح كرده است.

[6] الفصول المهمة 211-210. نظير اين بيان را محمد بن طلحة القرشي العدوي الشافعي در كتاب مطالب السؤول 2 / 50 آورده است.

[7] سبائك الذهب 74.

[8] الصواعق المحرقة 210. نظير اين سخن را المناوي در كتاب الكواكب الدرية 1 / 164 آورده است.

[9] اعلام 3 / 932.

[10] جوهرة الكلام 135-132.

[11] مرآة الجنان 1 / 248؛ روض الرياحين، عبدالله بن اسعد اليافعي 57؛ شذرات

الذهب 1 / 149.

[12] حلية الاولياء 3 / 186.

[13] براي اطلاع از منابع و نقل هاي فزونتر مراجعه شود به: وفيات الاعيان 3 / 314؛ تذكرة الحفاظ 1 / 117؛ الوافي بالوفيات 4 / 102؛ اخبار الدول 111؛ شرح الشفا للخفاجي 1 / 292؛ اسعاف الراغبين 229؛ الروضة الندية 12؛ جامع كرامات الاولياء 1 / 97.

[14] الطبقات الكبري 5 / 324.

[15] طبقات الحفاظ 1 / 131.

[16] تهذيب التهذيب 5 / 164.

[17] براي اطلاع بيشتر رجوع شود به: الامام الصادق والمذاهب الاربعة (2 - 1) / 440 - 450.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اطلاق شي بر خداوند

از امام باقر (ع) سؤال شد: آيا درست است كه واژه ي شي ء بر خداوند اطلاق شود؟ امام فرمود: بلي، اطلاق لفظ شي ء بر خداوند درست است؛ زيرا اين اطلاق او را از حد تعطيل و تشبيه، بيرون مي آورد؛ [1] يعني واژه ي شي ء بر هر چيزي اطلاق مي شود كه وجود دارد، و اگر اين واژه را نتوانيم درباره ي خدا بكار ببريم، لازمه اش اين است كه همواره ساكت بمانيم و راه انديشه را تعطيل اعلام كنيم. از سوي ديگر در معناي شي ء نحوه ي وجود نهفته نيست تا اطلاق آن بر خداوند موجب تشبيه خدا به غير شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب اطلاق القول بانه شي ء، حديث 7.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ارجاع امت به قرآن و افشاي چهره عالم نمايان

پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلي شناخت مسايل عقيدتي و عبادي و سياسي، در جامعه ي اسلامي باقي ماند، اما از آن جا كه اين منبع ژرف نياز به مفسراني آشنا با پيام وحي داشت و دست هاي سياست، اين مفسران واقعي (اهل بيت عليهم السلام) را در جامعه منزوي ساخته بود، با گذشت زمان، نيازهاي اعتقادي و پرسش هاي عبادي و مسايل مستحدث يكي پس از ديگري رخ نمود و كساني كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مي شدند، ناگزير بايد جوابي را براي هر پرسش و مسأله تدارك مي ديدند!

عدم احاطه ي كامل آنان بر مجموعه ي معارف قرآني از يك سو، و عدم آشنايي آنان با فرهنگ ويژه ي وحي از سوي ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گري و استحسان و تكيه بر آراي شخصي و

گاه احاديث بي ريشه و اقوال بي اساس، عقيده اي را ابراز كرده و يا فتوايي دهند.

بنابراين، يكي از راه هاي اساسي مبارزه با اين مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراي ساختگي و غير مستند به وحي بود. امام باقر (ع) در اين راستا مي فرمود: هرگاه من حديث و سخني براي شما گفتم، ريشه و مستند قرآني آن را از من جويا شويد. سپس آن حضرت در برخي سخنانش فرمود: پيامبر (ص) از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوي زياد، نهي كرده است. به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در كجاي قرآن آمده است؟ امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است «لا خير في كثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس». [1] . (اين آيه دلالت مي كند كه بيشتر سخنان نجوايي و به درازا كشيده فاقد ارزش است، مگر سخني كه در آن امر به انفاق يا كار نيك و يا اصلاح ميان مردم باشد). «و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التي جعل الله لكم قياما» [2] . (از اين آيه استفاده مي شود كه اموال را نبايد در معرض نابودي و تباهي قرار داد.) «لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم». [3] . (و اين آيه مي نماياند كه هر سؤالي شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسش هايي كه به ناراحتي و نگراني خود انسان بينجامد). [4] .

امام باقر (ع) با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه ي قرآن گرايي را در ميان اهل دانش و جامعه ي اسلامي تقويت نمايد، و

از اين طريق انحراف بينش هاي سطحي و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود؛ چه، در برخي مباحثه ها، با صراحتي فزونتر به اين نكته پرداخته است:

حسن بصري نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده ام تا مطالبي درباره ي قرآن از شما بپرسم.

امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستي؟

پاسخ داد: اين چنين گفته مي شود.

امام فرمود: آيا در بصره شخصي هست كه تو مسايل و احكام را از او دريافت كني؟

پاسخ داد: خير. امام فرمود: بنابراين، همه ي مردم بصره، مسايل دينشان را از تو مي گيرند؟

گفت: آري. امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگي را به گردن گرفته اي. از جانب تو سخني برايم نقل كرده اند كه نمي دانم واقعا تو آن را گفته اي يا بر تو دروغ بسته اند.

حسن بصري گفت: آن سخن چيست؟ امام فرمود: مردم گمان كرده اند كه تو معتقدي خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض كرده است! حسن بصري سكوت اختيار كرده و هيچ نمي گفت! امام باقر (ع) براي اين كه وي را به ريشه ي اشتباهش متوجه سازد و بنماياند كه عامل اصل كج فهمي او، ناتواني در فهم معارف قرآن است، برايش نمونه اي روشن آورد و گفت:

اگر خداوند در قرآنش به كسي ايمني داده باشد، آيا براستي پس از اين ايمني تضمين شده از سوي خدا، بر او ترسي هست؟ حسن بصري گفت: خير، ترسي بر او نخواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: اكنون آيه اي را برايت مي خوانم و سخني با تو دارم، من گمان نمي كنم كه آن آيه را به گونه ي صحيح تفسير كرده باشي، و اگر غلط تفسير كرده اي،

هم خودت را هلاك كرده اي و هم پيروانت را. آن آيه اين است: «و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين». [5] .

شنيده ام كه گفته اي مراد از سرزمين مبارك و امن، سرزمين مكه است؟ آيا كساني كه براي حج به مكه سفر مي كنند مورد هجوم راهزنان قرار نمي گيرند و در مسير آن هيچ ترسي ندارند و اموالشان را از دست نمي دهند؟ حسن بصري گفت: چرا. امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟! اين آيه مثالي است كه خداوند درباره ي ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است. ما سرزمين مباركيم و سرزمين هاي آشكار (قري ظاهرة) نمايندگان و فقهاي پيرو ما هستند كه ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مي رساندند. «قدرنا فيها السير» مثالي است از حركت و كاوش علمي. «سيروا فيها ليالي و اياما» مثالي است از تهييج مردم براي كسب هماره ي دانش در زمينه ي حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بيت (ع). هرگاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت كنند، ايمن از شك و گمراهي اند... اي حسن بصري! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصره اي! سخني به گزاف نگفته ام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب كن؛ زيرا خداوند به دليل ضعف و سستي، تمام كار خلق را به ايشان وا ننهاده و از سوي ديگر ايشان را بنا روا بر گناهان مجبور نساخته است. [6] . نظير چنين مباحثه اي از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است: قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور

اهل سنت است و از فقهاي بصره به شمار مي آيد. امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره اي؟ قتاده گفت: چنين گمان مي كنند. امام باقر (ع) فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير مي كني يا از روي ناآگاهي؟ قتاده گفت: بر اساس علم و مباني علمي، قرآن را تفسير مي كنم. امام فرمود: اگر براستي بر اساس علم تفسير مي كني، از تو سؤال مي كنم كه مراد از آيه ي «قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين» چيست؟ قتاده نظريه اي همانند سخنان حسن بصري ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او يادآور شدند. [7] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء / 114.

[2] نساء / 5.

[3] مائده / 101.

[4] اختصاص مفيد 322.

[5] سبأ / 18.

[6] الاحتجاج / 327.

[7] بحار 46 / 349.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ابراهيم فرزندش را كجا ميخواست ذبح كند

محمد گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: حضرت ابراهيم عليه السلام كجا مي خواست فرزندش را ذبح نمايد؟

فرمود: در جمره ي وسطي.

سؤال كردم: قوچ ابراهيم عليه السلام چه رنگي بود؟ و از كجا فرود آمد؟

فرمود: به رنگ كبود و داراي شاخ بود، و از آسمان بر كوه ايمن از مسجد مني فرود آمد، و آن قوچ در زمين سبزي راه مي رفت و در آنجا مي خورد، و در همانجا پشكل مي ريخت و بول مي كرد.

علي، عن أبيه، عن أحمدبن محمد و ابن محبوب، عن العلاء، عن محمد قال: سألت أباجعفر عليه السلام: أين أراد ابراهيم عليه السلام أن يذبح ابنه؟ قال: علي الجمرة الوسطي.

و سألته عن كبش ابراهيم عليه السلام

ما كان لونه؟ و أين نزل؟

فقال: أملح، و كان أقرن، و نزل من السماء علي الجبل الأيمن من مسجد مني، و كان يمشي في سواد، و يأكل في سواد، و ينظر و يبعر و يبول في سواد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 12 ص 131 ح 17، عن الكافي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

اقتصاد و حسابگري در معيشت

امام باقر (ع): همه ي كمال ها نهفته است در شناخت عميق دين، شكيبايي بر سختي ها و ناگواري ها و حسابگري در معيشت و امور اقتصادي. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): الكمال كل الكمال، التفقه في الدين، و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة. تحف العقول 335 حديث 3.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امر به معروف و نهي از منكر

احساس مسؤوليت فرد در جامعه و دلبستگي وي به سرنوشت مردم و سلامت محيط اجتماعي خود، نگراني وي را خواه ناخواه، نسبت به كجروي ها و انحرافات بر مي انگيزد و او را در مقام امر به معروف و اصلاحگري قرار مي دهد. امر به معروف، وظيفه و ارزشي است كه در جامعه و در محيط جمعي و گروهي و روابط اجتماعي قابل طرح مي باشد، امام باقر (ع) در زمينه ي اهميت آن مي فرمايد: امر به معروف و نهي از منكر دو خوي و خصلت الهي است، آن كه اين دو خصلت را ياري دهد (به آن ها اهتمام ورزد) خداوند او را عزت بخشد و آن كس كه اين دو مهم را خوار شمارد، خداوند او را خوار گرداند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): الامر بالمعروف و النهي عن المنكر خلقان من خلق الله فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله. مشكاة الانوار 132-131.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اختلاف هاي اجتماعي، نتيجه ي گناه

خداوند متعال در قرآن به سست ايمان ها و اهل گناه هشدار داده و به پيامبر (ص) امر كرده است كه به آنان بگويد: خداوند مي تواند عذاب سختي را از بالاي سر و يا زير گام هايتان براي شما بفرستد و يا اين كه لباس اختلاف و تفرقه بر اندام شما بپوشاند و گروهي از شما را به عذاب و ناراحتي از سوي گروه ديگر مبتلا سازد. [1] . امام باقر (ع) در بيان معنا و مصداق اين آيه مي فرمايد: منظور از اختلاف، اختلاف ها و مشاجره هاي ديني است، كه گروهي به گروه ديگر مي تازد و

طعن مي زنند و منظور از عذاب برخي گروه ها به وسيله ي گروه ديگر اين است كه اين گروه ها به خاطر اختلاف نظر به جان هم افتاده و يكديگر را مي كشند و همه ي اين ها در مورد اهل قبله (مسلمانان) است. [2] . اين هشداري به ملت هاي مسلمان مي باشد كه مبادا به انحراف و گناه تن دهند زيرا مخالفت با رهنمودهاي خداوند يكي از پيامدهايش تضادها و درگيري هاي اجتماعي است. در اين جا تحقيق خود درباره ي زندگي سراسر نور و رحمت امام باقر (ع) به پايان مي رسانيم. در حالي كه به كاستي هاي خود اقرار داريم و اميدواريم كه خداوند كاستي هاي ما را جبران كرده و اهل انديشه و نظر در ژرفا بخشيدن به اين نگرش ها و پژوهش ها همت گمارند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قل هو القادر علي أن يبعث عليكم عذابا من فوقكم أو من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض. انعام / 65.

[2] قال الباقر (ع): في قوله تعالي: «او يلبسكم شيعا» و هو اختلاف في الدين و طعن بعضكم علي بعض «و يذيق بعضكم بأس بعض» و هو ان يقتل بعضكم بعضا و كل هذا في أهل القبلة... نور الثقلين 1 / 724.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

استقامت بزرگ

أوصيك بخمس: ان ظلمت فلا تظلم و ان خانوك فلا تخن، و ان كذبت فلا تغضب، و ان مدحت فلا تفرح و ان ذممت فلا تجزع.[1] . تو را به پنج چيز سفارش مي كنم:

1- اگر مورد ستم واقع شدي ستم مكن،

2- اگر به تو خيانت كردند، خيانت مكن،

3- اگر

تكذيبت كردند، خشمگين مشو،

4- اگر مدحت كنند، شاد مشو،

5- و اگر نكوهشت كنند بي تابي مكن.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 284.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

اصرار در دعا

ان الله كره الحاح الناس بعضهم علي بعض في المسألة و أحب ذلك لنفسه، ان الله جل ذكره يحب أن يسأل و يطلب ما عنده.[1] .

بي گمان خداوند پافشاري مردم در خواهش از يكديگر را دوست نمي دارد، ولي پافشاري در خواهش از خودش را دوست دارد؛ خدا كه يادش شكوهمند است دوست دارد كه از او چيزي خواسته شود و از آنچه نزد اوست درخواست گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 293.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

امام باقر و ابن منكدر

عبدالرحمان بن حجاج گويد: امام صادق (ع) فرمود: محمد بن منكدر مي گفت: فكر نمي كردم كه علي بن الحسين (امام سجاد) جانشيني بگذارد كه در فضيلت مثل خودش باشد تا محمد بن علي (امام باقر) را ديدم، خواستم او را موعظه كنم، او مرا موعظه كرد.

يارانش گفتند: جريان از چه قرار بود؟ گفت: در وقتي كه هوا گرم بود به بعضي از نواحي مدينه رفته بودم، محمد بن علي (ع) را ديدم، مردي تنومند بود، به دو نفر غلام سياه... تكيه كرده بود، پيش خود گفتم: اين مرد بزرگي است از بزرگان قريش در اين ساعت در اين حال در طلب دنيا!! اي نفس! گواه باش كه او را موعظه خواهم كرد.

پيش رفتم و سلام كردم، جواب سلام را داد در حالي كه از خستگي به سختي نفس مي كشيد و عرق مي ريخت، گفتم: أَصلحكَ الله تو بزرگي از بزرگان قريش هستي. در اين هواي گرم در اين حالت عرق ريزان، در طلب دنيا!! اگر اكنون مرگ شما را دريابد در چه حالي خواهيد بود؟!

امام به شنيدن اين سخن، غلامان را رها كرد و به ديوار تكيه داد و فرمود: به خدا قسم اگر در اين حال اجلم فرا رسد، در طاعتي از طاعات خدا مرگم رسيده است خودم را از محتاج بودن به تو و امثال تو حفظ مي كنم. من در صورتي از مرگ مي ترسيدم كه در معصيتي از معاصي خدا، اجل مرا دريابد. گفتم: خدايت رحمت كند، خواستم تو را موعظه كنم ولي شما مرا موعظه فرموديد.[1] .

نگارنده گويد: ظاهراً ابن منكدر از متصوفه عامه است از كساني كه راه خدا را بي راهنما رفتند و اهل بيت صلوات الله عليهم را كه يكي از «ثقلين» بودند، كنار گذاشتند، خداوند و كه خلق الله را از جاده مستقيم و از صراط الله منحرف نمودند، تا به اغراض فاسد خود برسند. به هر حال امام (ع) او را روشن فرمود كه بندگي خدا در تارك دنيا بودن نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد: ص 247.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

امام باقر و قتاده بن دعامه

ثقه جليل ابوحمزه ثمالي گويد: در مسجد رسول خدا (ص) نشسته بودم، مردي آمد سلام كرد و گفت: بنده خدا تو كيستي؟ گفتم: مردي از اهل كوفه هستم، بعد گفتم: چكار داري؟ گفت: ابوجعفر محمد بن علي (امام باقر (ع)) را مي شناسي؟ گفتم: آري با او چه كار داري؟ گفت: چهل مسأله آماده كرده ام، مي خواهم از او بپرسم، هر جوابي كه حق باشد قبول خواهم كرد و هر چه باطل باشد ترك خواهم نمود.

گفتم: آيا معيار حق و باطل را مي داني؟! گفت: آري.

گفتم: پس به محمد بن علي چه حاجتي داري؟ گفت: شما اهل كوفه مردمي هستيد كه نمي شود با شما مباحثه كرد، وقتي كه اباجعفر (ع) را ديدي مرا مطلع كن. گفتگوي من با او تمام نشده بود كه امام باقر (ع) تشريف آورد، گروهي از اهل خراسان و ديگران با او بودند كه از احكام حج سؤالاتي مي كردند. امام رفت و در صدر مجلس نشست، آن مرد نيز در كنار امام نشست. من هم در جايي نشستم كه سخن امام با آن مرد را بشنوم. امام صلوات الله عليه احتياج حاضران را بر طرف كرد، آنها رفتند، آنگاه به آن مرد فرمود: تو كيستي؟ گفت: من قتادة بن دعامه از اهل بصره هستم. فرمود: تو فقيه اهل بصره هستي؟ عرض كرد: آري. امام فرمود: واي بر تو قتاده! خداي جل و عز گروهي از خلق را آفريد، و آنها را براي ديگران حجت و سرپرست كرد، آنها در زمين خدا اوتادند، اقامه كننده امر خدا و منتخبين علم خدايند، پيش از آفريدن خلق آنها را برگزيده و سايه هايي از يمين عرش خويش قرار داده است. قتاده مقدار زيادي ساكت ماند، بعد گفت: اصلحك الله به خدا قسم، من روبروي فقها و ابن عباس نشسته ام ولي هيچ وقت قلبم آن مقدار مضطرب نشده كه اكنون مضطرب است. امام فرمود: و يحك! مي داني الان در كجا هستي؟ تو الان روبروي «بيوت اذن الله ان ترفع و يذكرفيها اسمه...» نشسته اي، تو آنجايي و ما آنهاييم.

قتاده گفت: به خدا قسم راست فرمودي، خدا مرا فداي تو گرداند، به خدا آنها خانه هاي گلي و سنگي نيستند. بعد گفت:

مرا از احكام پنير خبر بدهيد. امام تبسم كرد و فرمود سوال تو به اينجا كشيد؟!! گفت: همه را فراموش كردم. امام فرمود: خوردن آن مانعي ندارد و پاك است.

گفت: گاهي پنير مايه آن را از ميته مي گيرند. امام فرمود: باز مانعي ندارد، مايه (انفحه) رگها و خون و استخوان ندارد.[1] فقط از ميان علف جويده شده و خون خارج مي شود، انفحه مانند مرغ مرده است كه از شكم او تخم مرغي خارج مي شود، آيا آن تخم مرغ را مي خوري؟

قتاده گفت: نه و اجازه نمي دهم كسي بخورد. امام فرمود: چرا؟ گفت: چون از ميته خارج شده است، امام فرمود: اگر آن تخم را زير مرغي قرار دادي و از آن جوجه اي به وجود آمد، از آن جوجه مي خوري؟ گفت: آري فرمود كدام علت تخم را حرام و جوجه را حلال كرده است؟

بعد فرمود: انفحه مانند تخم مرغ در شكم مرغ مرده است. پنير را از بازارهاي مسلمانان از دست نمازگزاران بخر و سؤال نكن كه چطور تهيه كرده اند. مگر آن كه كسي از نجاست آن به تو خبر دهد. (كافي: ج 6 ص 256 كتاب الاطعمه).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ناگفته نماند انفحه (بكسر اول و فتح فاء) به معني پنير مايه اي است كه در شكم بره و بزغاله است، اگر علفخوار نشده باشد و بميرند آن پاك است ولي ظاهرش را بايد آب بكشند، فقهاء بنابر اين روايت و روايات ديگر به طهارت آن فتوا داده اند.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

امام باقر و خوارج

نافع بن ازرق كه رئيس فرقه ازراقه از خوارج

بود، به خدمت امام باقر صلوات الله عليه رسيد و از مسائل حلال و حرام از آن حضرت مي پرسيد امام در ضمن سخن به او فرمود: به اين گروه بيرون رفته از دين (خوارج) بگو: چرا كنار كشيدن از اميرالمؤمنين (ع) را حلال دانستيد، با آن كه قبلاً خون شما در پيش او و در طاعت او ريخته شد، و در ياري او به خدا تقرب مي جستيد؟! در جواب به تو خواهند گفت: او در دين خدا تحكيم را به وجود آورد. در جواب بگو: خداوند در شريعت پيامبرش به دو نفر حكميت مي دهد، آن گاه كه در اختلاف ميان زن و شوهر مي فرمايد: «فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفّقِ اللّه بينهما»[1] اگر از جدايي ميان زن و شوهر ترسيديد، يك داور از خانواده مرد و يك داور از خانواده زن را برگزينيد اگر آشتي بخواهند، خداوند به اين وسيله ميان آنها را اصلاح فرمايد. وانگهي رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را در جريان يهود بني قريظه حكميت داد و او درباره آنها حكمي كرد كه خدا آن را امضا فرمود.

آيا ندانسته ايد كه اميرالمؤمنين (ع) به حكميت (ابوموسي و عمرو عاص) امر فرمود كه با قرآن حكم كنند و از قرآن تعدي ننمايند؟ و شرط كرد هر چه برخلاف قرآن باشد پذيرفته نيست؟!

وقتي كه خوارج به او گفتند: حكميت دادي به كسي كه بر عليه تو حكم كرد امام فرمود: من مخلوق را حكميت ندادم بلكه خدا را حكميت دادم، خوارج چطور گمراه مي دانند كسي را كه گفته با قرآن حكومت كنيد و هيچ حكم

خلاف قرآن پذيرفته نيست؟ اينها در ادعايشان بهتان مي گويند.

نافع بن ازرق گفت: والله اين سخني است كه هرگز به گوش من نرسيده و به قلب من خطور نكرده است و آن ان شاءالله حق است. (ارشاد: ص 248).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نساء: 35.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

امام باقر و عبدالله بن نافع

عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مي گفت: اگر مي دانستم كه در شرق و غرب زمين كسي هست كه با من بحث كند و بگويد: علي بن ابي طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پيش او مي رفتم تا با من مخاصمه كند.

به او گفتند: حتي در ميان اولاد علي هم كسي را نمي شناسي؟! گفت: مگر در ميان اولاد علي عالمي وجود دارد؟! گفتند: اين اولين ناداني توست كه فكر مي كني اولاد علي از عالم و دانشمند خالي است.

گفت: امروز عالم اولاد علي كيست؟ گفتند: محمد بن علي بن الحسين (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدينه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مي خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بيزاري مي كند. ابوبصير گفت:يابن رسول الله (ص) او مي گويد: اگر در شرق و غرب زمين كسي يافت بشود كه بگويد: علي بن ابي طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پيش او رفته و با او محاجه مي كنم. امام فرمود: براي مناظره پيش من آمده است؟ ابوبصير گفت: آري.

امام به غلامش فرمود: برو بارش را پايين بياور و بگو فردا به ملاقات من بيايد.

عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله عليه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پيش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نوراني بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامي داشت و به ولايت مخصوص فرمود. اي فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتي و فضيلتي از علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مي داند بگويد. آنها بپاخاسته و آنچه مي دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجي گفت: من هم اين مناقب را مي دانم ولي علي (نعوذ بالله) وقتي كه جريان حكمين را قبول كرد كافر شد! در همين وقت روايت خيبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق علي (ع) فرمود: «لا عطين الراية غداً رجلاً يحبّ اللهَ و رسولّه و يحبّه اللهُ و رسولُه كرّارٌ غيرُ فرّار لاٍيرجع حتي يفتحَ الله علي يديه».

امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره اين حديث چه مي گويي؟ گفت: راست است و شكي در آن نيست وليكن علي بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند بگو ببينم روزي كه خدا علي را دوست داشت مي دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ اگر بگويي: نه كافر شده اي. گفت: مي دانست. فرمود: آيا او را بر اين دوست مي داشت كه به طاعت عمل كند يا به معصيت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او. امام فرمود: پس برخيز در حالي كه مغلوب

شده اي. عبدالله برخاست و مي گفت: «حتي يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر، الله اعلم حيث يجعل رسالته» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] روضه كافي: ص 349 حديث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

اعتراف برزگان

ابي الحديد مي گويد: محمد بن علي بن الحسين (عليهم السلام) سرآمد و سرور فقهاي حجاز مي باشد. علم فقه را مردم از ايشان و فرزندش جعفر آموخته اند [1] اين سخن كه مي گويد فقه را مردم از ايشان و فرزندش، صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم آموخته اند، اعتراف بزرگي از يك محقق اهل سنت در حوزه فقه و فرهنگ به شمار مي رود.

ابن صباغ مي گويد: محمد بن علي بن الحسين (عليهم السلام) در علم و فضل و آقايي و رياست و امامت سرآمد است، سخا و جودش خاص و عام را فرا گرفته و بخشش وي فراگير است. شهره به فضل و احسان فراهم كرده با اين كه از زندگي متوسط بهره مند و عيال مند نيز بودند [2] . شيخ مفيد مي گويد: ابوجعفر محمد بن علي (عليهم السلام) از بين برادران خويش صاحب دانش و برتري و زهد و آقايي بود. خبرسازترين فرد و بارزترين شخص در ميان عامه و خاصه بودند. بلند مرتبه ترين فرد خاندان بودند. از هيچ فردي از فرزندان حسن و حسين همانند ايشان علم دين و ميراث سنت و قرآن و سيره و فنون ادب به يادگار نمانده است. و نيز مي گويد: در فضيلت برتري آن گونه معروف بود كه ضرب المثل

قرار گرفته بود [3] .

فتال مي گويد: بر همگان در دانش و فضيلت برتري داشت، در ميان فرزندان حسن و حسين در دانش قرآن و فنون آداب كسي همانند وي نبود، معروف ترين بين عامه و خاصه بود [4] .

ذهبي مي گويد: وي فردي است كه فضيلت دانش و عمل را در خود فراهم ساخت و نيز آقايي و شرافت و اطمينان و وقار را در خويش فراهم ساخته بود. و به همين خاطر شايستگي جان_شيني در وي فراهم بود [5] . ابن عنبه مي گويد: وي مورد اطمينان و از دانش گسترده و بردباري فراوان بهره مند بود. بزرگواريش بيش از آن است كه به آن اشاره شود [6] . محمد بن سعد مي گويد: وي مورد اطمينان و از دانش گسترده بهره مند بود و احاديث فراوان نقل نموده است [7] . محمد بن منكدر كه عالم سني و علاقه مند به اهل بيت است [8] مي گويد: من پيش از اين كه محمد بن علي الباقر را ببينم فكر نمي كردم براي علي بن الحسين جانشيني باشد، كه همتراز وي در فضيلت و برتري ها قرار گيرد [9] . عبدالله بن عطا مي گويد: دانشمندان را در نزد هيچ كس همانند ابوجعفر كوچك نديدم [10] . ابرش كلبي مي گويد: در ميان آسمان و زمين داناترين فرد فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ايشان (محمد بن علي) مي باشد [11] . قتاده كه از فقهاء اهل سنت زمان امام در بصره مي باشد، مي گويد: در نزد هيچ دانشمندي همانند تو لرزان نبودم [12] ابن خلكان: باقر، دانشمند و بزرگ و آقا و بزرگوار است [13] . هشام بن عبدالملك مي گويد: عرب

و عجم و قريش به مثل تو افتخار مي كند. بودن همانند تو در ميان قريش موجب سيادت و بزرگي قريش بر عرب و عجم است. [14] . ابو اسحاق مي گويد: وي همانند ندارد. [15] . والي و استاندار مدينه: وي پاك دامن ترين و زاهدترين و پرهيزكارترين و داناترين و مهربان ترين و عابدترين انسان روي زمين است. [16] . عبدالله بن معمر ليثي مي گويد: سينه هاي شما رويشگاه دانش و منبع شهد شيريني و پر برگ و بار براي مردم است. [17] . محمد بن طلحه شافعي مي گويد: وي شكوفا كننده دانش و منبع و آشكار كننده دانش و مخزن بركات است. نفس وي پاك و اخلاق وي با شرافت و لحظه هاي عمرش در اطاعت خدا سپري شده است. در پرهيزكاري ثابت قدم، نشانه هاي تقرب به منزلت الهي در وي آشكار مي باشد. پاك ترين برگزيدگان، وي همان صاحب فضيلتي است كه فضيلت ها به سوي وي شتابان و صفات نيك از وي شرافت گرفته است. [18] . احمد بن يوسف مي گويد: محل رويش فضايل و مفاخر، الامام محمد بن علي الباقر عليه السلام است. در ميان فرزندان حسن و حسين همانند وي يافت نمي شود. [19] . ابونعيم مي گويد: فرد هميشه به ياد خدا و فروتن و ثابت قدم، ابوجعفر محمد بن علي الباقر است. [20] محمد امين بغدادي مي گويد: از هيچ فردي از تبار حسين همانند ابوجعفر عليه السلام در دانش دين و سنن و سيره و فنون و ادب يافت نشده است. [21] .

ابن حجر مي گويد: وارث علي بن الحسين (عليهما السلام) در دانش و تقوا محمد بن علي است. از وي پنهان هاي حقايق و معارف و حكمت و

لطائف آشكار شده است. [22] .

شمس الدين ابن طولون مي گويد: باقر، سرور، بزرگ و دانشمند مي باشد. [23] .

ابوهريره مي گويد:

اباجعفر انت الامام احبه

و ارضي الذي ترضي به و اتابع. [24] .

حميري مي گويد:

أينهوني عن حب آل محمد

و حبهم مما به أتقرب

و حبهم مثل الصلوة و انه ع_ لي الناس من كل الصلوة لا وجب

هم اهل البيت اذهب الرجس عنهم

وصفوا من الادناس طرا و طيبوا

هم اهل بيت ما لمن كان مؤمنا

من الناس عنهم بالولاية مذهب. [25] .

«آيا مرا باز مي داريد از دوستي آل محمد، در حالي كه دوستي آنان سبب تقرب به خداست، دوستي آنان همانند نماز، بر همگان از هر نمازي واجب تر است. آنان خانداني هستند كه هر گونه پليدي از آنان زدوده شده و از تمام آلودگي ها پاك و شفاف شدند. آنان خانداني هستند كه هر كس مؤمن به خداست بايد رهبري آنان را روش خويش قرار دهد».

قرظي مي گويد:

يا باقر العلم لاهل التقي

و خير من لبي اعلي الاجبل. [26] .

«اي شكوفا كننده دانش براي پاكان و اي برترين كسي كه بر قله هاي كمال اوج گرفته اي».

ابوزرعه مي گويد: سوگند به جان خويش كه ابوجعفر از بزرگترين دانشمندان مي باشد. [27] .

اينها برخي از اعتراف هاي فرزانگان و نيز برخي از دشمنان حضرت در حق وي مي باشد. فضايل برتر شاخص عترت، همگان را بر اعتراف وادار ساخته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعلام الهدايه، ج 7، ص 23.

[2] فصول المهمه، ج 2، ص 892.

[3] ارشاد، ج 2، ص 157.

[4] روضة الواعظين، ص 202.

[5] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 402.

[6] عمدة الطالب، ص 175.

[7] طبقات، ج 5، ص 158.

[8] رجال كشي، ص 390، حديث شماره 733.

[9] الاتحاف بحب الاشراف، ص 284، مناقب، ج 4، ص 220.

[10] مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 79.

[11] مناقب، ج 4، ص 215.

[12] فروع كافي، ج 6، ص 256 و 257.

[13] وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.

[14] دلايل الامامه، ص 234، بحار، ج 46، ص 307.

[15] كشف الغمه، ج 2، ص 337.

[16] اعلام الهدايه، ج 7، ص 22.

[17] اعيان الشيعه، ج 1، ص 653.

[18] مطالب السؤول، ج 2، ص 100.

[19] اخبار الدول، ص 111.

[20] حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج 3، ص 180.

[21] سبائك الذهب، ص 74.

[22] الصواعق المحرقه، ص 305.

[23] الأئمه اثناعشر، ص 81.

[24] مناقب، ج 4، ص 230.

[25] مناقب، ج 4، ص 226.

[26] ارشاد، ج 2، ص 157.

[27] روضة الواعظين، ص 203.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ابلاغ سلام

جابر تنها صحابه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود كه عمر طولاني نمود و سلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را به باقر العلوم عليه السلام ابلاغ كرد. هنگامي كه اين فضيلت نصيب جابر شد و سلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را به وي رساند، باقر العلوم عليه السلام در حق وي اين گونه دعا كرد: بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و بر تو سلام باد، تا هنگامي كه آسمان ها و زمين بر جاست، علي رسول

الله صلي الله عليه و آله و سلم السلام ما دامت السموات و الارض و عليك يا جابر بما بلغت السلام. [1] و نيز جابر از حضرت تقاضا نمود، كه در قيامت شفاعت وي را بنمايد، و باقر العلوم عليه السلام نيز چنين وعده اي به وي داد. [2] . اما اين كه جابر چگونه سلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ابلاغ نمود، دو نقل متفاوت وجود دارد. نخست اين كه جابر هنگامي كه باقر العلوم عليه السلام را در كودكي ديد، بينا بود. به قد و بالاي وي نگاه كرد. وي را در شكل و شمايل، همانند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يافت و گفت تو همانند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشي. جابر از اصل و نسب وي جستجو كرد، هنگامي كه شناخت وي فرزند علي بن الحسين (عليهما السلام) است يقين حاصل نمود كه همان موعود است كه امانت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بايد به وي ابلاغ كند. به همين خاطر شروع كرد وي را ببوسد و سلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ابلاغ نمايد، كه در پاسخ ابلاغ سلام، آن فضيلت بزرگ نصيب وي گرديد. [3] . دو ديگر اين كه جابر در حالي كه نابينا بود باقر العلوم عليه السلام را ملاقات نمود و سلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را به وي ابلاغ كرد. در اين باره آمده است كه باقر العلوم عليه السلام به جابر وارد شده در هنگامي كه نابينا بود. وي پرسيد چه

كسي هستي، فرمود محمد بن علي بن الحسين، آنگاه فرمود نزد من بيا به نزد وي رفتم. دست مرا بوسيد و خواست كه پاي مرا نيز ببوسد كه من مانع شدم، آنگاه گفت، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر تو سلام مي رساند. [4] . اين دو نقل با يكديگر هماهنگ مي باشند. زيرا ابلاغ سلام ممكن است در چندين نوبت رخ داده باشد برخي در زماني كه جابر بينا بوده و شكل و شمايل باقر العلوم عليه السلام را مي ديد و با شمايل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تطبيق مي نمود. (شايد اين رخداد قبل از حادثه كربلا بوده است.) ديگر در هنگامي كه نابينا شده بوده است، بعد از سال ها رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سلام وي توسط صحابه با فضيلتش، جابر، به باقر العلوم عليه السلام ابلاغ گرديده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] علل الشرايع، ج 1، ص 273.

[2] رجال كشي، 43.

[3] كافي، باب مولد ابي جعفر عليه السلام، حديث 2، امالي صدوق، ص 353، علل الشرايع، ج 1، ص 273، رجال كشي، ص 41، اختصاص مفيد، ص 62، مطالب السؤول، ج 2، ص 106، روضة الواعظين، ص 206، مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 78.

[4] روضة الواعظين، ص 202، بحار، ج 46، ص 221، نقل از امالي طوسي.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

امام ملك و امام ملكوت

ان الله اقدرنا علي ما نريد. [1] «خدا ما را بر آنچه اراده كنيم توان مند ساخته است».

انسان موحد بر اين باور حق است كه خداي سبحان بر هر كاري توان مند مي باشد. كار

خدا با اراده تكويني الهي شكل مي گيرد. و هر چيزي را اراده كند بدون فاصله زماني آن اراده تحقق مي يابد. و البته اراده خدا بر اساس حكمت است. گزاف و بي سبب و بي هدف نمي باشد. بر اين اساس در تحقق اراده الهي تنها اراده حق كارساز است، انما امره اذا أراد شيئا ان يقول له كن فيكون. [2] «فرمان خدا اين گونه است كه هر گاه چيزي را اراده كند همين كه به او گويد باش، مي باشد.» هيچ توان و چالش در برابر قدرت و اراده الهي فرض ندارد. زمام ملك به دست اوست، لله ملك السموات و الارض [3] اختيار ملكوت نيز به دست وي است، بيده ملكوت كل شي. [4] .

و اينك اگر كسي آنچنان اوج گرفت، آن مقدار به منزلت الهي بار يافت كه مظهر اراده ي الله شد. در اين صورت وي نيز به اذن الله با يك اراده در نظام هستي تصرف مي كند و هر چه را اراده كند، تحقق مي يابد. زيرا مظهر قدرت الهي شده و مظهر اراده تكويني خدا قرار گرفته است. خداي سبحان چنين شخصي را بر هر كاري كه شخص اراده كند توان مند مي سازد. باقر العلوم عليه السلام از توان مندي عترت اين گونه خبر مي دهد: خداي سبحان ما را بر آنچه اراده كنيم توان مند ساخته است، ان الله اقدرنا علي ما نريد و لو شئنا ان نسوق الارض بأزمتها لسقناها [5] «خداي سبحان ما را بر آنچه اراده كنيم توان مند ساخته است. اگر بخواهيم به هر سمت و سويي زمين را حركت دهيم، مي توانيم؛ زيرا كه زمام امور آن به دست ماست».

اين ادعاي گزاف از امام

ملك و ملكوت نيست. اين ادعا حقيقت است. خداي سبحان بر اساس حكمت الهي اين گونه خواسته كه انسان هاي كامل مانند عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در اثر كمال، مظهر اراده ي الله قرار گيرند و بر هر كاري در نظام هستي و تكويني قادر باشند. احيا و اماته، سلامت و سعادت، باران و بركت به اراده آنان پديدار مي گردد. باقر العلوم عليه السلام در معرفي عترت اين چنين اظهار مي دارد: بنا ينزل الله الرحمة و بنا يسقون الغيث [6] «رحمت الهي به بركت ما نازل مي شود و باران به وجود ما مي بارد و مردم از آن سيراب مي گردند.» از چنين فردي كه مظهر اراده تكويني خداست، مرده زنده كردن، نابينا را بينا نمودن آسان ترين خواهد بود. در اين فرصت به تماشاي نمونه هايي از اعجازها و كرامات حضرت مي نشينيم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دلائل الامامه، ص 226، اختصاص، ص 272.

[2] يس، 81.

[3] آل عمران، 181.

[4] يس، 82.

[5] اختصاص، ص 272.

[6] فرايد السمطين، ص 253، حديث 522، مناقب، ج 4، ص 223، در اين باره در بخش تفسير آفتاب توضيح بيشتر خواهد آمد.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

انديشه بالنده

انديشه بالنده امام همام پندارهاي محمد بن منكدر را اين گونه شفاف مي سازد: اگر در اين حال از دنيا بروم در طاعتي از اطاعت هاي خدا از دنيا رفته ام و به آن افتخار خواهم نمود. من تلاش مي كنم تا زندگي خويش را تأمين كنم تا به همانند تو و مردم محتاج نشوم. من از آن گونه مرگ بيمناك هستم كه در حالي رحلت

كنم كه در حال انجام گناه باشم، و انما كنت اخاف الموت لو جائني و انا علي معصية من معاصي الله. [1] .

انديشه آن گونه شفاف و وحياني است كه تمام كژراهگي را سامان مي دهد؛ كه كار و تلاش و سازندگي دنياخواهي نكوهيده نيست. تلاش براي تأمين زندگي خويش و بي نيازي از ديگران افتخار هر مسلمان است. چه افتخاري از اين بهتر كه من در حالي رحلت كنم كه در تلاش و سازندگي هستم و براي معاش خويش و بي نياز شدن از ديگران مي نمايم.

همچنين اين نكته ي برجسته از انديشه و سيره ي امام، شفاف است كه كار و تلاش براي هيچ كس عار و ننگ نيست. حتي اگر شخصيت برجسته اي همانند باقر العلوم عليه السلام باشد، نه تنها كار و تلاش عيب نيست، بلكه افتخار است. اين انديشه اصلاح كژ انديشي هاست كه برخي چون خود را شخصيت مي پندارند، و يا چون از موقعيت اجتماعي برتر بهره مند هستند؛ كارهاي اين گونه را بر خود هموار نمي سازند. كار و تلاش اين گونه را در تضاد با شخصيت خويش مي پندارند! امام همام بر اين پندارهاي غلط، خط بطلان مي كشد و پيروان خويش را از اين گونه پندارهاي بي اساس هشدار مي دهد. مبادا كه اين كژراهگي ها در زندگي آنان راه يابد. انديشه بالنده امام ترغيب بر تلاش و سازندگي و آبادگري است. از سستي و تن پروري و بي همتي كه آسيب سعادت انسان است بر حذر مي دارد. اين است انديشه بالنده و رفتار سترگ و سازنده امام همام. و اين انديشه و سيره از فضايل برتر امام مي باشد كه فرزند فاطمه (سلام الله عليها) از خود به يادگار

مي نهند؛ كه عبادت تنها به نماز و روزه حج و عمره و تلاوت قرآن و... نيست. كار و تلاش سازنده و آبادگري، بزرگ ترين فضيلت و عبادت خداست؛ كه هر كس در آن حالت رحلت كند، در حالي رحلت نموده است كه براي وي افتخار است. همانند رزمنده جبهه نبرد كه هنگامي كه به شهادت مي رسد، در حال افتخار به جان آفرين جان سپرده است. كه تلاشگر سازنده همانند مجاهد رزمنده مي باشد، الكاد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد، ج 2، ص 161 و 162، فصول المهمه، ج 2، ص 888، كشف الغمه، ج 2، ص 337.

[2] وسائل، ج 12، ص 43.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

اسم اعظم الهي

صفار از عمر بن حنظله روايت كرده كه گفت: به حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) عرض كردم: در نزد شما، من داراي مرتبه و منزلت هستم؟.حضرت فرمودند: «بله» عرض كردم، من حاجتي از شما دارم. فرمود: «حاجت ات چيست؟» عرض كردم، اسم اعظم را به من تعليم فرماي. فرمودند: «طاقت آن را داري؟» عرض كردم، بله. فرمودند: «به اين خانه وارد شو» . وارد شدم، حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) دست مباركشان را بر زمين گذاشت و آن خانه تاريك شد. تمام بدنم به لرزه افتاد، آن گاه حضرت فرمودند: «چه مي گويي، آيا به تو بياموزم؟» عرض كردم نه، پس دست مباركشان را از زمين برداشتند، خانه به آن صورت قبل برگشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

اخبار آن حضرت از غيب

قطب راوندي از ابوبصير روايت كرد: حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) به مردي از اهل خراسان، فرمود: «پدرت چه طور است؟» گفت: خوب است؛ فرمود: «پدرت از دنيا رفت، زماني كه تو به نواحي جرجان رسيده بودي» . حضرت فرمودند: «برادرت در چه حالي است؟» گفت: سالم و تندرست بود. فرمودند: «او همسايه اي به نام صالح داشت كه در فلان روز و فلان ساعت برادر تو را به قتل رساند» . آن مرد گريه كرد و گفت: «انا لله و انا اليه راجعون بما اصبت» حضرت فرمودند: «گريه نكن و ناراحت نباش؛ زيرا جاي او در بهشت است و بهشت از منزل فاني اين دنيا براي او بهتر است» . عرض كرد: يابن رسول الله (صلي الله عليه و اله)، زماني كه براي ديدارتان راهي شدم، پسرم رنجور و

مريض بود و دچار درد زيادي بود. از حال او هيچ سوالي نكرديد؟ حضرت فرمودند: «مريضي پسرت بر طرف شده و با دختر عمه اش ازدواج كرده است. وقتي كه او را ببيني، از او پسري متولد شده كه نامش علي است و از شيعيان ما مي باشد، اما پسرت شيعه ي ما نيست، بلكه دشمن ماست» . مرد گفت: آيا چاره اي وجود دارد؟ حضرت فرمودند: «او خود دشمني دارد و دشمن او برايش كافي است» . راوي گفت: آن مرد بلند شد و رفت، من از آن حضرت سوال كردم، اين مرد چه كسي بود؟ فرمودند: «مردي است مومن و از اهل خراسان و شيعه ي ماست» .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

امام باقر نوري درخشنده

ابوبصير مي گويد: با حضرت امام محمد باقر عليه السلام به داخل مسجد رفتيم. مردم داخل مسجد مي شدند و بيرون مي آمدند. حضرت به من فرمود: «از مردم بپرس آيا مرا مي بينند؟»

پس از هر كس پرسيدم: آيا ابوجعفر عليه السلام را ديدي؟! او مي گفت: نه! در حالي كه حضرت آنجا ايستاده بود.

در اين وقت ابوهارون نابينا داخل شد.

امام باقر عليه السلام فرمود: «از اين بپرس.»

از او پرسيدم: «آيا ابوجعفر را ديدي؟»

او گفت: «آيا آن حضرت نيست كه ايستاده است؟!»

گفتم: «از كجا دانستي؟»

گفت: «چگونه ندانم و حال آنكه امام باقر عليه السلام نوري درخشنده است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

ارتباط مرد شامي با روح معذب پدر

ابوعيينه مي گويد: در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام بودم كه مردي داخل شد و گفت: «من از اهل شام هستم، شما را دوست مي دارم و از دشمنان شما بيزاري مي جويم.

من پدري داشتم كه بني اميه را دوست مي داشت و با مكنت و دولت بود و جز من فرزندي نداشت و در رمله سكونت داشت و باغي داشت كه در آن خلوت مي نمود.

چون مرد هر چند به دنبال اموالش گشتم آنها را پيدا نكردم و هيچ شك و شبهه اي نيست كه محض دشمني و عداوتي كه با من داشت آن مال را پنهان و از من مخفي ساخته است.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «دوست داري كه پدرت را بنگري و از وي سؤال كني كه آن مال را كجا قرار داده است؟» عرض كرد: «آري! سوگند به خدا كه به اين كار بسيار

محتاج و نيازمند مي باشم.» پس امام باقر عليه السلام مكتوبي نوشت و آن را مهر كرد، آن گاه به آن مرد شامي فرمود: «اين نوشته را به جانب بقيع ببر و در وسط قبرستان بايست، آنگاه با آواز بلند، بگو كه: يا درجان، پس شخصي كه عمامه اي بر سر دارد نزد تو حاضر مي شود، اين مكتوب را به او بده و بگو: من فرستاده ي محمد بن الحسين هستم و از وي هر چه مي خواهي بپرس.»

مرد شامي آن مكتوب را گرفت و رفت. ابوعيينه مي گويد: چون روز ديگر فرا رسيد خدمت حضرت ابي جعفر عليه السلام رفتم تا حال آن مرد را درك كنم. ناگهان آن مرد را بر درب خانه ي آن حضرت ديدم كه منتظر اجازه ورود بود. پس اجازه دادند و همگي داخل شديم، آن مرد شامي عرض كرد: «خدا بهتر مي داند كه علم خود را در كجا قرار دهد. همانا شب گذشته به بقيع رفتم و به آنچه فرمان داده بوديد رفتار كردم. در همان ساعت آن شخصي كه شما مشخصاتش را فرموده بوديد آمد و به من گفت: «از اينجا جاي ديگر نرو تا پدرت را حاضر كنم،» پس رفت و با مردي سياه كه دور گردنش ريسماني سياه بود و زبان خود را از تشنگي مانند سگ بيرون آورده بود حاضر شد و گفت: «اين پدر تو است هر چه كه مي خواهي از او بپرس.»

گفتم: «وي پدر من نيست.» گفت: «پدر تو است لكن شراره ي آتش جهنم و عذاب دردناك، او را بدين گونه كرده است.» رو به آن سياه كردم و گفتم: «تو پدر من هستي.»

گفت: «بلي.» گفتم: «اين چه

حال است كه داري؟!» گفت: «اي فرزند! من دوستدار بني اميه بودم و ايشان را بر اهل بيت پيغمبر عليهم السلام برتر مي شمردم، از اينرو خداي تعالي مرا به اين عذاب و اين عقوبت مبتلا گرداند، و چون تو دوستدار اهل بيت عليهم السلام بودي و من با تو دشمن بودم از اينرو تو را از مال خودم محروم نمودم و آن را پنهان كردم ولي امروز از اين اعتقاد و از اين كارم، سخت نادم و پشيمان هستم. اي فرزند! به طرف آن باغ برو و زير فلان درخت زيتون را حفر كن و آن مال را كه صدهزار درهم مي باشد را بردار. پنجاه هزار درهم آن را به حضرت محمد بن علي عليهماالسلام تقديم كن و بقيه را خودت بردار.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «زود باشد كه به اين مرده نفعي برسد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

اطلاع داشتن از شوخي فرد با زن نامحرم

يكي از اصحاب امام باقر عليه السلام مي گويد: در كوفه به زني قرائت قرآن را تعليم مي دادم. روزي با او مقداري شوخي كردم چون خدمت امام باقر عليه السلام مشرف شدم، آن حضرت به من عتاب كرد و فرمود: «هر كس در خلوت مرتكب گناهي بشود حق تعالي به او اعتنائي نخواهد كرد! با آن زن چه گفتي؟!» من صورت خود را از شرم پوشانده و توبه كردم. حضرت باقر عليه السلام فرمود: «ديگر به اين عمل شنيع، باز نگرد و اين كار را انجام نده.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد

تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

اطاعت درخت

امام باقر عليه السلام فرموده است: دائم الخمر مانند بت پرست است. كسي كه به طور مداوم و پي گير ميگساري كند، مبتلا به رعشه مي شود، سجاياي اخلاقي و مردانگيش نابود مي گردد. شراب چنان آدمي را در گناه جسور مي كند كه از خونريزي و زنا باك ندارد.

عباد بن كثير بصري نقل مي كند كه روزي خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم و از حضرت سؤال كردم كه حق مرد مؤمن بر خداوند متعال چيست؟ حضرت سؤال را نشنيده گرفت، دوباره سؤال كردم باز توجه نفرمود. بار سوم سؤال را تكرار نمودم در جواب فرمود: حق مؤمن بر خداوند متعال آن است كه اگر به آن درخت نخل بگويد نزد من بيا بلافاصله بيايد در اين هنگام حضرت به درخت خرما اشاره فرموده بودند. عباد بن كثير بصري نقل مي كند كه به خدا قسم ديدم كه آن درخت حركت كرد و به طرف امام آمد. حضرت وقتي ديد درخت نزديك شد و آماده خدمت است، فرمود: به جاي خود برگرد كه من به عنوان مثال به تو اشاره كردم و تو را احضار نكرده بودم، سپس درخت به جاي خودش برگشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اطلاع از حمله غارتگران به مدينه

امام باقر عليه السلام فرموده است: خداوند از مردم خواستار دو فضيلت است: به نعمتها اقرار كنند تا بر آن بيفزايد، و به گناهان اعتراف نمايند آن ها را ببخشد.

از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: پدرم در مجلسي نشسته و اكثر مردم مدينه در آنجا حاضر بودند، پدرم فرمود: اي قوم اگر مي توانيد چاره اي بيانديشيد كه امسال مردي با چهار هزار نفر

به شما حمله خواهد كرد و سه روز در اين شهر به قتل و غارت خواهند پرداخت و آنچه به شما گفتم حتما اتفاق خواهد افتاد. گروهي كه در آن مجلس حاضر بودند با خانواده و وابستگان خود از مدينه بيرون آمدند و مدتي طول نكشيد نافع بن ازرق با چهار هزار نفر به مدينه هجوم آورد و سه روز قتل و غارت نمودند و مردم بسياري را كشتند و اموال بسياري را به غارت بردند بعد از آن مردم مدينه مي گفتند: امام محمد باقر عليه السلام فرمود اما ما گوش نكرديم، او از اهل بيت نبوت است و نبايد سخن او رد شود و بايد اطاعت شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اطلاع از كشته شدن برادر

از امام باقر عليه السلام سؤال كردند مرد مسلماني را زيبايي زن ديوانه اي واله و مجذوب مي كند، آيا او را به همسري خود انتخاب كند؟ فرمود: نه ولي اگر كنيز ديوانه اي باشد مي تواند با او هم بستر شود و تمايل جنسي خود را ارضاء نمايد ولي مراقب باشد آبستن نشود. از اين حديث به خوبي مي توان استفاده كرد كه پيشواي اسلام به سلامت عقلي نسل اجتماع توجه كامل دارد. زيد بن حازم نقل مي كند كه در خدمت امام محمد باقر عليه السلام بودم كه زيد بن علي برادر آن حضرت از ما گذشت وقتي دور شد حضرت فرمود: به زودي زيد در كوفه خروج خواهد كرد و خودش و جمعيت زيادي را به كشتن خواهد داد و مدتي بعد همين اتفاق افتاد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اطلاع از اشخاص و احوال ايشان

امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرده است كه فرموده: عبادت هفتاد جزء است و از همه بهتر كسب روزي حلال است.

عبدالله عطار نقل مي كند كه: وقتي شوق زيارت و ديدار امام محمد باقر عليه السلام مرا بي تاب كرده بود عازم مدينه شدم و در شبي كه وارد مدينه شدم هوا سرد بود و باران مي باريد من سرما خورده و با لباس هاي تر نيمه شب به در خانه آن حضرت رسيدم با خود گفتم در اين وقت تصديع و مزاحمت حضرت خلاف ادب است و در ترديد بودم كه آيا در دهليز بخوابم تا صبح شود يا اينكه در بزنم، در همين فكر بودم كه صداي مبارك آن حضرت را شنيدم كه به كنيزش

فرمود: برو در خانه را باز كن كه عبدالله عطار از باران تر شده و سرما خورده است و سپس كنيز در خانه را باز كرد و من به محضر مبارك امام محمد باقر عليه السلام شرفياب شدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اطلاع از زمان رحلت خويش

امام باقر عليه السلام فرموده است: حضرت موسي بن عمران در پيشگاه الهي عرض كرد، پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو بيشتر مورد بغض و بدبيني است، فرمود: آن كه شبها چون مرداري در بستر خفته و روزها را به بطالت و تنبلي مي گذراند.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پدر بزرگوارم امام محمد باقر عليه السلام بيمار بود و مرا احضار فرمود و به چند چيز وصيت فرمود. من عرض كردم: اي پدر بزرگوار من آثار موت را در شما نمي بينم و امروز شما را از بسياري ايام ديگر صحيح و سالم تر مي بينم، پدرم فرمود: فرزندم نشنيدي كه جدت علي بن الحسين عليه السلام مرا احضار كرد و فرمود كه در آمدن عجله كن و بعد از آن به رحمت الهي واصل گرديد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اظهار نياز جابر

امام باقر عليه السلام فرموده است: گمشده شما علم است از هر كه باشد فرا گيريد، گر چه خودش به آن چه داناست عمل نكند.

و از جابر نقل مي كند كه گفت: بر حضرت باقر عليه السلام وارد شده و اظهار نياز كردم. حضرت فرمود: اكنون درهمي ندارم. طولي نكشيد كميت آمد و اجازه شعر خواندن گرفت و سه قصيده قرائت كرد. حضرت به غلام دستور داد، سه كيسه پول از اطاق براي او آورد؛ كميت گفت: به خدا! من شما را براي دنيا دوست نمي دارم. حضرت در حق او دعا كرد و دستور داد، غلام كيسه ها را برگرداند.

من در دل نگران شده و با خود گفتم: به من مي گويد درهمي ندارم و امر مي كند سي هزار درهم به كميت بدهند. فرمود:

اي جابر! برخيز و داخل اطاق شو؛ داخل اطاق رفتم و اثري از آن كيسه ها نديدم. حضرت فرمود: اي جابر! آن چه ما از شما پنهان داشته ايم، بيش از آن است كه آشكار كرده ايم. پس برخاست و دست مرا گرفت و به اطاق برد و پاي مباركش را بر زمين زد؛ قطعه طلايي

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اطراف سوخته بود

امام باقر عليه السلام فرموده است: قطره اي نزد خداوند محبوب تر از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود نيست.

يكي از علماي ما در كتابي كه تأليف كرده و يك نسخه قديمي آن در خزانه اميرالمؤمنين عليه السلام پيدا شده است، به سندي كه ذكر كرده از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه: فرمود: خدمت پدرم بودم و عده اي از انصار هم در حضور ايشان بودند كه شخصي آمد و به پدرم گفت: خود را برسان كه خانه ات آتش گرفت.

پدرم به من فرمود: پسرم! آتش نگرفته، آن مرد رفت و طولي نكشيد كه برگشت و گفت: به خدا خانه ات آتش گرفته است. باز فرمود: پسرم! به خدا آتش نگرفته است. تا آن جا كه فرمود: پس پدرم برخاست و من هم با او برخاستم تا به منزل رسيديم. آتش از چپ و راست و ساير اطراف منزل شعله ور بود. پس حضرت به طرف مسجد رفت و به سجده افتاد و در سجده گفت: به عزت و جلال تو سر از سجده بر نمي دارم تا آتش را خاموش كني، و به خدا! سر از سجده بر نداشت تا آتش خاموش شد و به خانه رفت. اطراف همه سوخته بود ولي

منزل هاي ما سالم بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

از بني عباس بترسيد

امام باقر عليه السلام فرموده است: هرگز با آدم بي علاقه به دين و آئين دوستي و رفافت نكن و راز خودت را به او نگو. و از عبدالله بن محمد جعفي نقل مي كند كه گفت: حضرت باقر عليه السلام فرمود: از آخر دولت بني عباس بترسيد كه گزندهايي به شيعيان ما مي رسانند كه از حريق شعله ور ناگوارتر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

اين خانه خراب مي شود

امام باقر عليه السلام فرموده است: ايمان جز حب و بغض چيزي نيست، يعني دوستي با دوستان خدا و بيزاري از دشمنان خدا.

علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه از يزيد بن ابوحازم نقل مي كند كه گفت: در خدمت حضرت باقر عليه السلام از كنار خانه هشام بن عبدالملك كه در حال ساختن آن بودند، عبور كرديم. حضرت فرمود: به خدا! خراب مي شود، به خدا خاكش را مي برند و احجار زيت (محلي در مدينه است) پيدا مي شود و آن جا جاي نفس زكيه است (نفس زكيه: محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن است كه در خلافت منصور سال 145 در مدينه خروج كرد و لشكر منصور او را در احجار زيت كشتند.) من در شگفت شده و با خود گفتم: چه كسي خانه هشام را خراب مي كند؟! ولي اين سخن را به گوش خود از حضرت باقر عليه السلام شنيدم و در خاطر داشتم، تا بعد از مرگ هشام كه ديدم به دستور وليد آن خانه را ويران مي كنند و خاكش را مي برند. خاكها را بردند تا سنگ پيدا شد و من به چشم خودم ديدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول

1382.

انگشتري براي آرامش

امام باقر عليه السلام فرموده است: اگر يك نفر گدا مي دانست سؤال كردن چقدر بد است، سؤال نمي كرد و اگر طرف مقابل هم مي دانست چقدر بد است رد سؤال، جواب منفي نمي داد.

و به سند خود از منصور روايت كرده كه گفت: خواستم با كشتي سفر كنم؛ از حضرت باقر عليه السلام چيزي براي آرامش استدعا كردم. حضرت انگشتري به من عنايت فرمود. آن را با خود برداشته (هر زمان مي خواستم) در زورق (كشتي كوچك را زورق مي نامند) گذاشته و زورق مي ايستاد. مدتي از اين قضيه گذشت و من به منازل خود آمدم. يك روز كيسه اي از برادرم در دجله افتاد، من آن انگشتر را در دجله انداختم، به اذن خداي متعال آن كيسه را بيرون آورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ابوبصير يا ابومحمد

نام ابوبصير ليث بختري بود. ابوبصير از دو چشم نابينا بود.

در كتاب منهج المقال از جميل بن دراج روايت مي كند كه گفت: از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله شنيدم مي فرمود: مخبتين (بضم ميم و سكون خاء) يعني افرادي را كه بفضل و لطف خدا اطمينان دارند و براي خدا خضوع و خشوع مي كنند مژده بهشت بده! و مخبتين عبارت بودند از: 1- يزيد بن معاويه ي عجلي 2- ابوبصير كه ليث بن بختري مرادي باشد 3- محمد بن مسلم 4- زرارة بن اعين. اين چهار نفر از نجباء امين هاي خدا هستند بر حلال و حرام خدا.

اگر اين چهار نفر نبودند آثار نبوت منقطع و مندرس مي شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم

1376 .

احترام به حقوق اجتماعي مؤمنان

زراره گويد: امام باقر (ع) براي تشييع جنازه ي مردي از قريش، حضور يافت و من هم با ايشان بودم. در ميان جمعيت تشييع كننده عطاء نيز حضور داشت.

در اين ميان، زني از مصيبت ديدگان فرياد و ناله بر آورد.

عطاء به زن مصيبت زده گفت: يا ساكت مي شوي، يا من بازخواهم گشت! و در اين تشييع، شركت نخواهم جست. اما، آن زن ساكت نشد و به زاري و افغان ادامه دارد. و عطاء هم بازگشت و تشييع را ناتمام گذاشت. من براي امام باقر (ع) قضيه ي عطاء را باز گفتم (و در انتظار عكس العمل امام بودم). امام فرمود: به راه ادامه دهيم و جنازه را همچنان تشيع كنيم؛ زيرا اگر بنا باشد كه به خاطر مشاهده ي يك عمل اشتباه و سر و صداي بيجاي يك زن، حقي را كنار بگذاريم (و به وظيفه ي اجتماعي خود نسبت به مؤمني عمل نكنيم) حق مسلماني را ناديده گرفته ايم.

زراره گويد: پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و بر آن نماز خوانديم و مراسم تدفين ادامه يافت. در اين ميان، صاحب عزا پيش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزاري كرد و به ايشان عرض كرد: شما توان راه رفتن زياد را نداريد، به همين اندازه كه لطف كرده و در تشييع جنازه شركت كرده ايد، متشكريم و اكنون باز گرديد! زراره مي گويد: من به امام گفتم: اكنون كه صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است باز گرديد؛ زيرا من سؤالي دارم كه مي خواهم از محضرتان استفاده كنم. امام فرمود: به كار خود ادامه بده، ما با اجازه ي صاحب عزا نيامده ايم تا با اجازه ي او

باز گرديم. تشييع جنازه ي يك مؤمن، فضل و پاداشي دارد كه ما به خاطر آن آمده ايم. به هر مقدار كه انسان به تشييع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مي گيرد. [1] . در اين حديث، درس هاي چندي نهفته است كه از آن جمله به اين موارد مي توان اشاره كرد:

الف: لزوم واننهادن وظيفه و ترك نكردن حق به خاطر مشاهده ي باطل از ديگران.

ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعي مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظري.

ج: حرمت مؤمن، حتي پس از مردن.

د: ضرورت انجام همه ي وظايف حتي وظايف اجتماعي، براي خدا و نه صرفا رضاي خلق.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حضر ابوجعفر (ع) جنازة رجل من قريش و انا معه و كان فيها عطاء فصرخت صارخة فقال عطاء: لتسكتن او لنرجعن قال: فلم تسكت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبي جعفر (ع) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخة فقال لها: لتسكتن او لنرجعن فلم تسكت فرجع فقال: امض بنا فلو أنا اذا رأينا شيئا من الباطل مع الحق تركنا له الحق، لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلي علي الجنازة قال وليها لأبي جعفر: ارجع مأجورا رحمك الله فانك لا تقوي علي المشي فأبي أن يرجع، قال فقلت له: قد اذن في الرجوع ولي حاجة اريد ان اسألك عنها فقال: امض فليس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فيقدر ما يتبع الجنازة الرجل يؤجر علي ذلك. بحار 46 / 301.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ارزش و اهميت خوردني ها

محمد بن

وليد كه يكي از دوستان و اصحاب امام محمد باقر عليه السلام است، حكايت كند:

روزي به قصد زيارت آن حضرت حركت كردم، وقتي نزديك منزل امام عليه السلام رسيدم، جمعيت بسياري را ديدم كه براي زيارت آن حضرت آمده بودند.

به همين جهت برگشتم و فرداي آن روز دوباره براي ديدار آن حضرت به راه افتادم و چون تنها بودم دوست داشتم كه رفيقي با خود مي يافتم تا با يكديگر به محضر شريف امام باقر صلوات الله عليه شرفياب مي شديم. آن روز هوا بسيار گرم بود؛ و من همچنان تنها حركت مي كردم، در بين راه خسته و تشنه و گرسنه شده بودم، مقداري آب كه همراه داشتم آشاميدم و در گوشه اي نشستم. پس از لحظاتي، غلامي آمد و طبقي، كه در آن غذاهاي متنوع وجود داشت، به همراه آفتابه اي برايم آورد. و هنگامي كه طبق غذا را جلوي من گذاشت، گفت: سرور و مولايم فرمود: پيش از غذا دست هايت را بشوي - و با نام خدا - غذايت را تناول كن.

پس چون مشغول خوردن غذا بودم، مولايم امام باقر عليه السلام تشريف آورد و من به احترام حضرت، از جاي برخاستم و ايستادم، حضرت فرمود: - سر سفره - حركت نكن، بنشين و غذايت را ميل نما. به همين جهت نشستم و غذايم را خوردم. پس از آن، غلام مشغول جمع آوري ريزه هاي غذا شد كه اطراف ظرف غذا ريخته شده بود. حضرت فرمود: چنانچه در بيابان غذا خوردي، اضافات آن را جمع نكن و آن ها را در گوشه اي رها نما - تا مورد

استفاده جانوران و حيوانات قرار گيرد. ولي اگر در منزل غذا خوردي، آنچه را كه اطراف سفره و يا اطراف ظرف غذا مي ريزد، تمام آن را جمع كن و تناول نما، چون كه رضايت خداوند متعال در چنين كاري است؛ و نيز سبب توسعه روزي و مانع از فقر و بيچارگي مي باشد، و همچنين شفاي هر دردي در آن ريزه هاي غذا خواهد بود.[1] .

همچنين مرحوم شيخ صدوق آورده است: روزي امام محمد باقر عليه السلام وارد خلوت گاه - مستراح - شد، لقمه ناني را مشاهده نمود[2] ، آن را برداشت و پس از تميز كردن به غلام خود داد و فرمود: آن را نگه دار تا من بازگردم. پس از آن كه حضرت خارج شد و لقمه نان را از غلام تقاضا نمود، غلام گفت: اي سرورم و مولايم! من آن را خوردم. حضرت فرمود: چنانچه كسي تكه ناني پيدا كند و آن را تميز نمايد و بخورد، موجب دخول در بهشت خواهد شد.[3] . همچنين از امام جعفر، حضرت صادق آل محمد عليهم السلام وارد شده است كه فرمود: جمع كردن و تناول نمودن خورده ها و ريزه هاي نان و غذائي كه اطراف سفره يا اطراف ظرف مي ريزد موجب جلوگيري از درد خاصره [4] مي شود.[5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسائل: ج 16، ص 288، ح 2.

[2] در متن تصريح نشده است كه آيا لقمه نان در راهرو بوده و يا در جائي ديگر.

[3] وسائل الشيعة: ج 1، ص 361، ح 957، نقل از كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 18،

ح 49

و ضمناً مشابه همين داستان به امام حسين عليه السلام نيز نسبت داده شده است.

[4] خاصره به معناي استخوان لگن مي باشد.

[5] بحارالا نوار: ج 59، ص 170، ح 5 و 6.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

اطلاع از جريانات و افشاي خيانت

مرحوم شيخ طوسي رضوان الله عليه در كتاب خود آورده است:

اسماعيل بن ابي حمزه بطائني به نقل از پدرش حكايت نمود: روزي حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام سوار مركب خود شد و به همراه عده اي از غلامان و يكي از اصحابش به نام سليمان بن خالد، راهي باغ خود گرديد، من نيز سوار مركب خود شده و همراه ايشان حركت كردم. بعد از پيمودن مقداري از راه، سليمان بن خالد اظهار داشت: فدايت شوم، آيا امام از آنچه در شبانه روز رخ مي دهد آگاه است؟ حضرت فرمود: اي سليمان! سوگند به كسي كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به نبوت و رسالت بر انگيخت! همانا تمام آنچه را كه در طول روز، ماه و بلكه در طول سال رخ مي دهد، امام و حجت خدا نسبت به آن، آگاه و عالم مي باشد.

بعد از آن افزود: آيا نمي داني كه فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد مي شود و او را در جريان تمام حوادث و امور قرار مي دهد؛ و هيچ موضوعي از امام مخفي نخواهد بود؟ و در بين فرمايشات خود افزود: همين الان دو نفر به ما مي رسند كه اموالي را دزديده و پنهان كرده اند. ابوحمزه گويد: به خدا

سوگند! طولي نكشيد كه دو نفر نمايان شدند و حضرت به يكي از غلامان خود دستور داد كه آن دو نفر سارق را نزد من بياور، هنگامي كه خدمت امام عليه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستيد.

ولي آن ها سوگند خوردند كه ما سارق نيستيم و چيزي ندزديديم.

حضرت اظهار نمود: چنانچه حقيقت را نگوئيد، مي گويم كه چه اموالي از چه شخصي سرقت كرده ايد و در كجا پنهان نموده ايد.

و چون آن دو نفر از بيان حقيقت امتناع ورزيدند، امام عليه السلام به سليمان فرمود: به همراه يكي از غلامان، بالاي آن كوه كه در آن سمت قرار دارد، برو؛ در آن جا غاري است، هر مقدار اموال و اشيائي كه داخل آن غار باشد، بياور.

سليمان گويد: طبق فرمان امام محمد باقر عليه السلام به سمت غار رفتيم و چون داخل آن شديم آنچه موجود بود برداشتيم و نزد امام عليه السلام آورديم.

حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائيد جريان عجيب تري را خواهيد ديد، كه چگونه بر افراد بي گناه ظلم مي شود. فرداي آن روز به همراه امام عليه السلام نزد والي و استاندار مدينه رفتيم؛ لحظاتي نشستيم، پس ناگهان شخصي كه اموالش را سرقت كرده بودند به همراه افرادي وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت: اين افراد اموال مرا دزديده اند. امام باقر عليه السلام فرمود: اين افراد دزد نيستند، بلكه دزد ديگرانند؛ و اموال تو را فلاني و فلاني سرقت كرده بودند و اكنون آن ها نزد من موجود مي باشند. بعد از آن حضرت دستور داد

تا مقداري از آن اموال را كه مال آن شخص بود تحويلش دهند. پس از آن، امام عليه السلام به والي مدينه فرمود: مقداري ديگر از اموال مسروقه نزد اين جانب است، كه مربوط به فلان شخص از اهالي بربر مي باشد، هرگاه آمد مرا خبر كنيد تا اموال او را تحويلش دهم.

سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرفي نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حكم اسلام قطع شود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 272، ح 76، به نقل از رجال كشي.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

اهميت افطاري دادن

مرحوم شيخ صدوق رحمة الله عليه، با سند خود به نقل از حضرت صادق آل محمد عليهم السلام، حكايت فرمايد: روزي يكي از دوستان و اصحاب پدرم، به نام سدير صيرفي در ماه مبارك رمضان نزد پدرم، حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب شد.

پدرم او را مخاطب قرار داد و فرمود: اي سدير! آيا مي داني اين شب ها، چه شب هائي است؟

سدير در پاسخ اظهار داشت: بلي، فدايت گردم، اين شب ها، شب هاي ماه مبارك رمضان است. پدرم فرمود: آيا قادر هستي كه ده نفر از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام را در هر شب از شب هاي آخر ماه مبارك رمضان خريداري نموده و آزادشان كني؟

سدير گفت: پدر و مادرم فداي شما باد، امكانات مالي ندارم.

پدرم فرمود: نه نفر، چطور؟

جواب داد: توان ندارم.

پس پدرم يك به يك از تعداد آن ها كم كرده، و سدير همچنان به گفته خويش پايدار بود، تا آن

كه در نهايت، پدرم سؤال نمود: آيا يك نفر را هم نمي تواني آزاد كني؟!

سدير پاسخ داد: خير، توان آن را ندارم. پدرم - حضرت باقرالعلوم عليه السلام - اظهار داشت: آيا نمي تواني هرشب يك مرد مسلمان را ميهمان خود كني تا روزه خود را در منزل تو افطار نمايد؟ سدير گفت: بلي، يا بن رسول الله! دو نفر را مي توانم افطاري دهم. پدرم - امام محمد باقر عليه السلام - فرمود: منظور من نيز همين بود كه افطاري دادن به يك مسلمان در اين شب ها، معادل با آزادي يكي از فرزندان حضرت اسماعيل است، كه در قيد اسارت باشد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من لايحضره الفقيه: ج 2، ص 85، ح 2.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

اعتراض و پاسخي دندان شكن

ابو حنيفه - كه امام و پيشواي يكي از مذاهب چهارگانه اهل سنت مي باشد - روزي به مسجد حضرت رسول صلي الله عليه و آله وارد شد و سپس به حضور مبارك حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب گرديد؛ و از ايشان اجازه خواست تا مقداري در كنار آن حضرت بنشيند؟

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اي ابو حنيفه! تو را مي شناسند، مصلحت نيست كنار من بنشيني.

ابوحنيفه اعتنائي به فرمايش حضرت نكرد و پهلوي آن حضرت نشست؛ و در ضمن صحبت هائي پيرامون مسائل مختلف، از آن بزرگوار سؤال كرد: آيا شما امام هستي؟

حضرت فرمود: خير.

گفت: بسياري از مردم كوفه عقيده دارند، كه شما امام و پيشواي ايشان مي باشي؟

حضرت فرمود: من چه كنم؟! منظورت چيست؟

ابوحنيفه گفت: پيشنهاد

مي دهم كه نامه اي براي آن گروه از مردم كوفه بنويسي؛ و آن ها را از اين عقيده باز داري.

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: ولي آن ها حرف مرا نمي پذيرند، همانطور كه خودت حرف مرا نپذيرفتي؛ چون به تو گفتم كه در كنار و پهلوي من منشين.

وليكن تو سخن مرا گوش نكردي و در كنارم نشستي؛ و با اين كه در حضور من بودي مخالفت مرا كردي؛ پس چه انتظاري از ديگران داري؛ با اين كه بين من و آن ها فاصله است؟!

و چگونه توقع داري كه آن ها به حرف من ترتيب اثر دهند؟!

در اين لحظه، ابوحنيفه سرافكنده شد و ديگر حرفي نزد، و سپس از جاي خود برخاست و رفت.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 356، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب: ج 3، ص 338.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

انقراض بني عباس توسط هلاكو

مرحوم شيخ كليني و ديگر بزرگان به نقل از ابوبصير آورده اند:

روزي با مولايم حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر عليه السلام در مسجد النبي صلي الله عليه و آله نشسته بوديم، ناگهان سه نفر به نام: داود بن علي، سليمان بن خالد و ابوجعفر منصور دوانيقي وارد مسجد شدند و در گوشه اي نشستند.

پس از ساعتي، داود و سليمان حركت كردند و حضور امام محمد باقر عليه السلام آمده و سلام كردند. حضرت فرمود: چرا آن شخص جبار خودخواه نيامد؟ گفتند: يابن رسول الله! او را معذور داريد.

سپس امام عليه السلام فرمود: به خداي يكتا سوگند، به همين زودي او

پادشاه و مالك كشورهاي اسلامي خواهد شد؛ و به دنبالش مرداني ديگر حكمراني كنند و با خدعه و سياست خود تمام مردم را خاضع و ذليل حكومت خود گردانند.

داود بن علي به حضرت عرضه داشت: آيا حكومت بني العباس قبل از حكومت شما - يعني؛ حكومت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) - مي باشد؟

امام عليه السلام فرمود: آري، رياست و سلطنت شماها قبل از ما خواهد بود.

داود گفت: آيا مدت حكومت بني العباس مقدر و معين است؟

حضرت فرمود: آري، آنچه بني اميه حكومت و رياست كنند، شما حكومتي دو چندان آن خواهيد داشت، و حكومت شما آلت دست و دستخوش كودكان و بوالهوسان مي گردد؛ و آنان با حكومت چنان بازي كنند كه با توپ بازي نمايند.

داود به همراه سليمان در كمال خوشحالي از جاي برخاستند تا اين خبر مهم را براي منصور دوانيقي مطرح كنند.

حضرت آن ها را صدا زد و فرمود: توجه داشته باشيد كه حكومت شما تا مادامي تداوم دارد كه در كشتن ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - نقشي نداشته باشيد؛ وگرنه درون خاك از روي زمين برايتان بهتر و سزاوارتر خواهد بود؛ و در آن صورت هيچ يار و ياوري نخواهيد داشت.

و هنگامي كه اين خبر را به منصور دوانيقي گزارش دادند، او سريع حركت كرد و با شتاب نزد امام محمد باقر عليه السلام آمد؛ و پس از عرض سلام، آنچه را كه از سليمان و داود شنيده بود به حضرت عرض كرد؛ و سپس افزود: يابن رسول الله! آيا اين سخنان و پيشگوئي ها صحت

دارد؟!

امام عليه السلام در جواب، فرمود: آري، آنچه را كه برايت گفته اند درست مي باشد؛ و سپس حضرت همان سخنان و مطالب را تكرار نمود و پس از آن افزود: حكومت و رياست در دست شما و به فرمان شما خواهد بود تا هنگامي كه از جانب شما آسيب و گزندي به ما نرسد، ولي چنانچه بخواهيد خون ما را بريزيد و يكي از ما - خاندان رسالت را با شمشير يا زهر - به قتل برسانيد، در آن صورت به غضب خداوند قادر متعال گرفتار مي شويد؛ و در آن هنگام سلطنت و رياست شما منقرض مي گردد.

و خداوند حكيم يكي از بندگان پست و ناچيز خود را[1] بر شما مسلط مي نمايد؛ و حكومت شما - بني العباس - توسط او نابود و منقرض خواهد گشت.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تمام محدثين و مورخين گفته اند: او هلاكوخان بوده است.

[2] فروع كافي: ج 8، ص 210، بحارالانوار: ج 46، ص 341، ح 33.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

از كدام نوع

عصايش را به زمين زد و مراقب بود تا به مانعي بر نخورد. به وسط كوچه رسيده بود كه پايش به تكه آجري گرفت و روي زمين ولو شد. دستش را به زمين مي ماليد و دنبال عصايش مي گشت. پس از كمي جستجو آن را يافت و به كمك عصا از جا برخاست و دوباره به راه افتاد.

مردي كه از پشت سر مي آمد خود را به او رساند، خاك لباس پيرمرد را تكاند و گفت: ابوبصير، طوري كه نشد؟

- نه، خدا را

شكر، خدا خيرت دهد.

- كجا مي روي.

- به سمت بازار.

- من نيز به همان طرف مي روم، با هم مي رويم.

ابوبصير سرفه اي كرد و پرسيد: اسمت چيست.

- همه به من حاجي مي گويند، تو هم حاجي صدايم كن.

- از كدام نوع حاجي ها هستي.

- يعني چه، مگر چند نوع حاجي داريم.

- منظورم اين است كه حاجي حقيقي هستي يا غير حقيقي.

- من كه منظورت را نمي فهمم!

- مي داني حاجي، سال گذشته كه حج بودم صداي ناله و ضجه زيادي شنيدم. به امام باقر عليه السلام گفتم «ماشاءالله امسال حاجي، خيلي بيشتر از سال هاي گذشته است، اين طور نيست؟» و او جواب داد «اتفاقا برعكس، ناله و زاري زياد است، اما حاجي واقعي كم» . به او گفتم «سر و صداي زيادي به گوش مي رسد، درست است كورم، اما كر نيستم، صداها را مي شنوم» . امام دست مباركش را بر چشم هايم كشيد و علاوه بر چشم سر چشم دلم نيز روشن شد.

آنچه مي ديدم باورم نمي شد، تعداد حاجي هايي كه با شكل انسان به دور كعبه طواف مي كردند از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمي كرد، اما آنهايي كه به شكل حيوان به دور خانه ي خدا مي چرخيدند تا دلت بخواهد زياد بودند. پس از ديدن آن صحنه چشم هايم به حالت گذشته در آمد. بعدها فهميدم حج رفتن شرايط زيادي دارد و ازهمه كس قبول نمي شود. از جمله ي آن شرايط نخوردن مال حرام و مال يتيم، پرداخت خمس و زكات و حلاليت طلبيدن از كسي كه آزرده اي و... است.

حاجي كه تا اين لحظه ساكت بود و به دقت گوش مي داد با دست به پشت

ابوبصير زد و گفت: نمي دانم، من سعي كرده ام تمام موارد را رعايت كنم، اگر كسي را آزرده بودم از او حلاليت طلبيده ام و با پول حلال به حج رفته ام، ديگر قبول شدنش به لطف خدا بستگي دارد.

بر سر دو راهي رسيده بودند و بايد از هم جدا مي شدند. ابوبصير دوباره سرفه اي شديد كرد و گفت: خدا قبول كند، پس ان شاءالله از نوع اول هستي. هر دو خنديدند و از يكديگر خداحافظي كردند، ابوبصير زمزمه كنان و عصا زنان به راه خود در دنياي تاريكش ادامه داد، در حالي كه دلش از روز روشن تر بود! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] داستان هاي شنيدني، ص 107.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

او كيست؟

از اين كه به همراه آنان به سفر حج مشرف شده بودم خيلي خوشحال بودم. اما هر چقدر به مسجدالحرام نزديك تر مي شديم او چهره اش بيشتر گرفته مي شد، كمتر حرف مي زد، خضوع و خشوع [1] از سيمايش مي باريد و تمامي توجهش به خدا بود. همين كه وارد مسجدالحرام شديم صداي گريه اش بلند شد و هاي هاي گريست. قطره هاي زلال اشك انحناي گونه اش را طي كرد و لابه لاي محاسن انبوهش گم شد، درست مثل تك تك افرادي كه در ازدحام طواف كنندگان گم مي شدند. يك نگاهم به او بود و نگاه ديگرم سوي مردمي كه منتظر او بودند و با تعجب نگاهش مي كردند، اما او همچنان مي گريست. غلام او جلو آمد و گفت، آقا، خيلي ببخشيد، جسارت است، شما سرور من هستيد و من غلام شما، اما بهتر نيست كمي آرام تر گريه كنيد، همه ي چشم ها به شما دوخته شده و منتظر

شما هستند. امام پاسخ داد: واي بر تو افلح [2] گريه مي كنم كه شايد خداوند رحمتش را شامل حالم كند و فرداي قيامت رستگار شوم. افلح ديگر چيزي نگفت و امام با همان حالت تواضع به راه افتاد طوافش را انجام داد و سپس به نماز ايستاد و چقدر خاشعانه نماز را به پايان رساند. آن گاه سرش را بر سجده گذاشت و مدت ها به همين حالت باقي ماند، من كه در كنارش نشسته بودم فقط لرزش شانه هايش را مي ديدم. وقتي سر از سجده برداشت سجده گاهش از اشك تر شده بود. با خود مي انديشيدم او كه امام است اين گونه عمل مي كند، پس واي به حال ما كه به زور، قطره اشكي از چشم جاري مي كنيم. در همين افكار غوطه ور بودم كه حاجي هاي كاروان دورش جمع شدند و در مورد دين و «مناسك حج» [3] شان سؤالاتي پرسيدند. رفته رفته ازدحام بيشتر شد و غريبه ها نيز دور او را گرفتند و در پرسش و پاسخ شركت كردند. امام تك تك سؤالات را جواب مي داد و همچون چشمه اي زلال همگان را سيراب مي كرد. آن دسته از مردم كه او را نمي شناختند از آمادگي و وسعت علوم او تعجب كرده بودند، از يكديگر مي پرسيدند كه او كيست. تسلط امام بر مسائل ديني برايشان باور كردني نبود. اين از چشمان گرد شده شان فهميده مي شد.

دست آخر، يكي پرسيد: او كيست و اين همه معلومات را از كجا مي داند. برخاستم و گفتم: برادر، من به تو مي گويم كه او كيست، او شكافنده ي علم پيامبران است، چراغ روشني است در تاريكي ظلمت، او پسر فاطمه - دختر رسول خدا -

است، حجت باقي خدا بر روي زمين است، او شرف و غيرت زمان است؛ آري، او ستون بلند و استوار دين خداست، او از نسل پيامبر و علي و فاطمه عليهم السلام است، او محمد باقر است. حرف هايم كه تمام شد نشستم. افلح به سوي من آمد و گفت: احسنت، آفرين، نمي دانستم اين قدر خوب سخن مي گويي، حقا كه امامت را خوب شناساندي. به خانه ي كعبه خيره شدم و در جوابش گفتم: نه: هنوز او را نشناخته ام اين حرف هايي كه زدم يكي از هزاران فضيلت او هم نيست. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تواضع و فروتني.

[2] نام خادم امام باقر عليه السلام.

[3] اعمال مربوط به حج.

[4] حياةالامام محمد باقر، ص 132.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

استخدام نشو

از اين كه كار و كسب مناسبي نداشتم كلافه بودم، براي گذران زندگي دست به هر كاري مي زدم كه گاهي اوقات براي خودم نيز سخت بود، اما زن و بچه غذا و لباس مي خواستند، آنها تحمل سختي و گرسنگي را نداشتند آن روز كلافه تر از هميشه، از كوچه اي كه منزل امام در آن جا بود مي گذشتم، با خود گفتم بهتر است نزد امام بروم تا مرا راهنمايي كند، با اين نيت در زدم. خدمتكار در را باز كرد. سلام كردم.

- عليكم السلام، بفرمائيد.

-امام در منزل است؟

- آري.

- تنهاست، يا كسي در نزد اوست؟

- فقط ابو بصير است.

- همان پيرمرد نابينا؟

- آري، بفرماييد داخل. دوست داشتم به تنهايي خدمت امام باقر عليه السلام مي رسيدم و حرف هاي دلم را مي زدم، اما

كمي اين پا و آن پا كردم و سرانجام دل به دريا زدم و گفتم «هر چه باداباد» و داخل رفتم. بعد از سلام و احوال پرسي با امام و ابوبصير مدتي سكوت كردم و در موقعيتي مناسب پرسيدم:اي آقاي من، نظر شما درباره ي اين كه وارد دستگاه حكومتي [1] بشوم چيست.

- به صلاحت نيست و حتي جايز نيست، حال بگو ببينم چه شده.

- گاه گاهي به سرزمين شام مي روم و به دربار ابراهيم بن وليد رفت و آمد مي كنم.

- ببين عبدالغفار، رفت و آمد تو به دربار سه اثر بد دارد؛ محبت و دوستي دنيا در دلت راه پيدا مي كند، به ياد مرگ نمي افتي و آن را فراموش مي كني و از آنچه كه خدا قسمتت كرده، ناراضي و ناشكر مي شوي.

-اي فرزند رسول خدا، من زن و بچه دارم، هدفم از آن جا رفتن كمك به دستگاه ظالم حكومت نيست، بلكه براي تجارت و كسب درآمد است

- كه البته هميشه هشتم گرو نه ام است - اين هم جايز نيست؟!

- بنده ي خدا، من نمي خواهم كه تو را به ترك دنيا دعوت كنم، امام مي خواهم كه تا حد امكان مرتكب گناه نشوي؛ ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه، واجب؛ شرايط تو طوري است كه به انجام واجبات بيشتر نياز داري تا كسب فضايل، روزي ات هم خواهد رسيد، نگران نباش.

من كه از سخن به جاي امام روشن شده بودم گفتم: پدر و مادرم فداي تو باد، اگر شما نبوديد علم و دانش صحيح را از چه كسي ياد مي گرفتيم. ابوبصير كه ساكت بود و فقط به حرف ما گوش مي داد پرسيد:اي امام

بزرگوار، بعضي از اشخاص كه در دستگاه حكومتي كار مي كنند آدم هاي بدي نيستند، اشتغال آنها جايز نيست؟ امام باقر عليه السلام لحظه اي سكوت كرد و سپس فرمود: هرگز به استخدام آنها در نياييد و برايشان كار نكنيد، حتي به اندازه ي يك بار فروبردن قلم در مركب، زيرا هيچ كس به خدمت آنان در نمي آيد و از مزاياي ماديشان بهره اي نمي گيرد، مگر اين كه به همان اندازه به دين و ايمانش لطمه زده مي شود. ابوبصير و من از امام خداحافظي كرديم و از منزل او خارج شديم ابوبصير به من گفت: برادرم، نگران نباش، تو صحيح و سالمي و مي تواني كار كني، اگر مثل من نابينا بودي چه مي كردي. او راست مي گفت، اگر مثل او از نعمت ديدن محروم بودم چه مي كردم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منظور دستگاه حكومتي ظالم آن دوره مي باشد.

[2] بحارالأنوار، ج 75، ص 377.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

اشتغال آفريني

امام صادق عليه السلام روايت مي كند زندگي بر يكي از اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بسيار سخت شد. همسر وي به وي پيشنهاد نمود كه به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رود و نياز خود را مطرح سازد. وي به حضور حضرت شرفياب شد؛ ليكن پيش از طرح نياز خود، اين جمله را از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شنيد: هر كس از ما كمك خواهد به وي كمك مي كنيم؛ ليكن هر كس از خدا طلب بي نيازي كند، خدا وي را بي نياز خواهد كرد. آن شخص حدس زد كه منظور

حضرت وي مي باشد. بدون طرح خواسته از محضر حضرت مرخص شد.

نوبت بعد همسرش اصرار كرد چرا نياز خود را مطرح نساختي. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هم همانند ديگران بشر است، از نياز ما با خبر نيست! آن شخص دوباره به محضر حضرت شرفياب شد؛ ليكن حادثه پيش تكرار شد. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم همان جمله قبلي را اظهار نمودند. تا اين كه اين قضيه سه بار تكرار شد.

آنگاه آن شخص متنبه شد، رفت يك تبر عاريه گرفت، به بيابان رفته مقداري هيزم آورد و فروخت و نيم كيلو آرد فراهم كرد، به منزل برد. فرداي آن روز هيزم بيشتري فراهم آورد. همواره اين كار را ادامه داد تا توانست تبر و ساير ابزار كارش را فراهم سازد. كار را ادامه داد تا توانست دو شتر كوچك و يك غلام خريداري كند. تلاش و پشتكار اين فرد را يكي از توان گران مدينه قرار داد. آنگاه به خدمت حضرت رسيد و داستان زندگي اش را بازگو نمود. حضرت به وي فرمود، من كه گفتم هر كس بي نيازي از خدا طلب كند خدا بي نيازش مي سازد. و من استغني اغناه الله. [1] . اين شيوه ي حضرت، شخص را به توان مندي خويش آگاه ساخت كه مي تواند از آن توان مندي بهره برده و كار و تلاش سازنده را شروع كند؛ تا نياز خود را برطرف و خود نيز از توان گران قرار گيرد. اين همان رهنمود به توان مندي هاي طرف است كه شخص از آن غافل بود.

نمونه ديگر در زندگي امام مجتبي عليه السلام اين گونه مي شود: امام مجتبي عليه السلام

از كنار بوستاني مي گذشت كه غلام سياهي را ديد تكه ناني به دست دارد، كه يك لقمه از آن را مي خورد و لقمه ديگر را به سگي كه برابر وي قرار دارد مي دهد. از وي مي پرسيد چه چيز تو را وادار ساخته كه به اين سگ اين گونه محبت كني. غلام سياه گفت، من شرم دارم خودم بخورم و به سگ ندهم. امام كه اين روحيه را از وي مشاهده كرد، فرمود همين جا باش تا من برگردم. حضرت پيش صاحب برده رفتند، غلام و نيز بوستان را از وي خريداري نمودند. غلام را آزاد ساختند و بوستان را هم در اختيار وي گذاشتند و فرمودند در اين بوستان كار كن و زندگي خود را اداره كن، فاشتراه من مولاه و اشتري الحائط الذي هو فيه و اعتقه و ملكه اياه. [2] .

دو نكته برجسته از اين جريان استفاده مي شود. نخست اين كه پاداش احسان و نيكي از جانب خداي سبحان نيكي و احسان مضاعف است. غلام سياه به يك حيوان چند لقمه نان احسان كرد، پاداش آن آزادي خودش و متمول شدنش قرار گرفت. دو ديگر اين كه امام مجتبي عليه السلام هنگامي كه احسان وي را ديد، هم سبب آزاديش را فراهم ساخت و هم سرمايه براي وي فراهم ساخت، تا با كار و تلاش خود زندگي اش را اداره كند و برده تهي دستي كه اكنون آزاد شده محتاج ديگران نباشد. اين همان اهتمام به اشتغال آفريني است. اما نمونه اين سيره در زندگي باقر العلوم عليه السلام اين است: از امام صادق عليه السلام پرسيدند به فرد نيازمند چه مقدار زكات مي توان پرداخت كرد. حضرت

از زبان باقر العلوم عليه السلام اين گونه نقل كرد؛ تا حد بي نيازي، قال ابوجعفر عليه السلام اذا اعطيته فأغنه. [3] «هنگامي كه زكات مي پردازي وي را بي نياز ساز.» يعني آن مقدار به وي پرداخت كن كه ديگر نيازمند نباشد. مضمون اين روايت اين نيست كه تا يك سال وي را تأمين كند، سخن از مدت نيست. (البته با توجه به رواياتي كه مدت تأمين فقير را يك سال عنوان مي كنند اين احتمال مردود نيست.) و نيز منظور اين نكته هم نيست كه آن مقدار مال رايگان به وي پرداخت كن تا آخر عمر بي نياز شود. زيرا اين اقدام سيره دين نيست. بلكه مضمون روايت اين مي تواند باشد، آن مقدار سرمايه در اختيار وي قرار بده كه با كار و تلاش زندگي خويش را اداره كند و از نيازمندي نجات فراهم كند. زيرا كار و تلاش است كه فرد را بي نياز مي كند. اين همان اهتمام به اشتغال آفريني است، كه در سيره ي امامان فراوان مي توان جستجو نمود. اين موارد به عنوان نمونه مطرح شدند. با الگوگيري از سيره امامان جامعه ديني جامعه پر تلاش و شاداب است. تأمين نيازمندي هاي نيازمندان هيچ گاه به اين معنا نيست كه افراد قادر به كار، تن پرور شده و رايگان امكانات بگيرند. زيرا در رهنمون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و باقر العلوم عليه السلام از پرداخت صدقه به دو گروه منع شده است؛ يكي از افراد متمكن. ديگري افراد توان مند به كار، ان الصدقة لا تحل لغني و لا لذي مرة سوي. [4] تأمين نيازمند به اين است كه نيازمند به توان مندي هاي خود آگاهي بيابد و

در صورت نياز سرمايه شروع كار در اختيار وي قرار گيرد؛ تا بتواند با كار و تلاش و توليد زندگي پر بار و پر بركتي را فراهم سازد. به نظر مي رسد در سيره نگاري امامان اين گونه نكات بايد تحليل و برجسته شوند تا راه گشاي بسياري از مشكلات پر و پيچ خم اقتصادي و اجتماعي قرار گيرند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب القناعة، حديث 7.

[2] البدايه و النهايه، ج 8، ص 42.

[3] فروع كافي، ج 3، ص 548.

[4] معاني الاخبار، ص 262، بحار، ج 93، ص 66.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ارزش اشك

چشم انسان از نعمت هايي است كه همه انسان ها به ارزش آن آگاهند. ليكن اين ارزش، ارزش ظاهري چشم است كه هر صاحب چشم قدردان آن است. به ويژه هنگامي كه اين نعمت در خطر تهديد قرار گيرد و يا دچار آسيب شود، ارزش آن بيشتر آشكار مي شود. در كنار اين ارزش، ارزش ديگري نيز براي چشم مطرح است كه ارزش گزار آن صاحبان چشم نمي باشند. بلكه ارزياب آن كلام وحي و عترت است.

كلام وحي كه آگاه به حقايق است داوري مي كند كه كدام چشم از ارزش و قيمت بهره مند است و كدام چشم بي ارزش است. از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره اين گونه سخن رسيده است: از نشانه هاي نگون بختي هر فرد چشمان خشك وي مي باشد، من علامات الشقاء جمود العين. [1] چشمي كه از خشيت خدا اشك آلود نباشد، نشان بد عاقبتي صاحب چشم است. اين گونه چشم از ديدگاه وحي بي ارزش

است. اما چشم با ارزش آن است كه از خوف الهي گريان و اشك ريزان باشد. آن گونه كه چشم گريان از خوف خدا در قيامت كه همه چشم ها گريان هستند گريان نخواهد بود، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: كل عين باكية يوم القيمة الا ثلاثة اعين، عين بكت من خشية الله و عين غضت عن محارم الله و عين باتت ساهرة في سبيل الله. [2] «هر چشمي به جز سه چشم در قيامت گريانند، چشمي كه از ترس خدا گريان باشد و چشمي كه از حرام پوشيده باشد و چشمي كه در راه خدا شب بيدار باشد». باقر العلوم عليه السلام اين حقيقت را اين گونه شفاف مي سازد، ما من قطرة احب الي الله عزوجل من قطرة دموع في سواد الليل مخافة من الله. [3] «هيچ قطره اي در نزد خدا محبوب تر از قطره اشكي كه در تاريكي شب از ترس خدا ريخته شود، وجود ندارد».

همچنين باقر العلوم عليه السلام ارزش اشكي را كه از ترس خدا باشد، از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه آشكار مي سازد: اشكي كه از خوف خدا جاري شود به آن ارزش و قيمت نتوان نهاد، و دمعة من خوف الله فانه ليس لها مثقال. [4] . ديگر اين كه از زبان باقر العلوم عليه السلام اين گونه روايت است كه هر چيزي پاداش دارد، مگر اشك چشم كه با اشك چشم درياها از گناهان پوشيده مي شوند، فان الله يكفر بها بحور الخطايا. [5] . همچنين از زبان حضرت رسيده، چشمي كه از خوف خدا اشك آلود شود، آن چشم و صاحبش به

آتش افكنده نمي شوند. و اگر اشك به گونه هاي شخص جاري شود، ذلت و خواري هيچ گاه وي را فرا نمي گيرد با اشك چشم درياهايي از گناهان بخشيده مي شوند. يك نفر در ميان يك امت گريان باشد، آتش بر آن امت حرام مي شود. لحرم الله تلك الامة علي النار. [6] . اين تحليل و بيان ارزش اشك چشم است، كه زبان وحي آن را شفاف مي سازد. و اين ارزش از ارزش هاي والاي عرشي است، كه جز انديشه زلال وحي به آن وادي پرواز ندارد. و هيچ فهم و دركي نمي تواند به آنجا دسترسي حاصل نموده و اين حقايق را شفاف سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب اصول الكفر و اركانه، حديث 6.

[2] وسائل، ج 11، ص 177.

[3] همان و ص 179.

[4] همان، ص 177.

[5] فصول المهمه، ج 2، ص 886.

[6] مطالب السؤول، ج 2، ص 102.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

انجام وظيفه

از رفتار امامان اين نكته شفاف است كه آنان در شرايط گوناگون تلاش مي نمودند آنچه وظيفه ديني آنان است، انجام دهند. به پيشنهادها و جوسازي ها، هشدارهاي بيجاي افراد توجه نمي نمودند. اگر ناهنجاري در جايي مشاهده مي نمودند، اين گونه نبود كه از كنار آن بي تفاوت بگذرند؛ بلكه تلاش مي كردند ناهنجاري ها را هنجار بخشيده و نقطه ضعف ها و كژراهگي ها را اصلاح نمايند. آنچه براي امامان اهميت داشت، عمل به وظيفه بود. اگر در اين راه مورد نكوهش قرار مي گرفتند و يا افراد ناهنجار توجه به رهنمون ها نمي نمودند، امام دست از وظيفه خويش بر نمي داشت.

زراره مي گويد همراه امام باقر عليه السلام و عطا در تشييع

جنازه فردي از قريش شركت نموديم. فردي خيلي فرياد و صيحه مي زد. عطا به وي گفت يا فرياد نكش و يا اگر ادامه بدهي ما در تشيع شركت نمي كنيم. چون آن فرد توجه نكرد، عطا از ادامه تشييع جنازه منصرف شد و رفت.

من به امام باقر عليه السلام عرض كردم، عطا برگشت؛ امام پرسيد چرا، علت آن را گفتم. امام اظهار كرد اگر به خاطر يك باطل از اقدام حق باز بمانيم نمي توانيم حق ديگران را ادا كنيم. راهت را ادامه بده. زراره مي گويد تشييع ادامه يافت. تا اين كه بر ميت نماز خوانده شد. صاحب عزا رو كرد به امام باقر عليه السلام كه شما چون خسته شده ايد به منزل خويش برگرديد. من هم به حضرت عرض كردم چون صاحب عزا اجازه داده برگرديد، من نيز سؤالي دارم، مي خواهم مطرح سازم! ليكن امام توجه نكرده و به تشييع ادامه دادند و فرمودند ما به اذن صاحب عزا نيامده ايم تا به اجازه ايشان تشييع را ترك كنيم. ما براي اجر و پاداش آخرتي آمده ايم. به مقداري كه در تشييع شركت كنيم پاداش نصيب ما مي شود. نكته زيبا و جالب كه از رفتار حضرت بدست مي آيد اين كه در رفتار امام، عمل به انجام وظيفه شرعي مهم است. بايد ديد چه رفتاري را خدا از انسان مي خواهد. به همان وظيفه عمل كرد خواسته هاي ديگران مهم نيست. ديگران را خوشايند باشد يا از رفتار به حق بيجا برنجند، اينها ملاك نيستند. ملاك اين است كه كدام رفتار وظيفه ديني و الهي شخص است، به همان وظيفه بايد رفتار نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛

فاطيما چاپ دوم 1385.

انديشه ديني

انديشه زلال ديني يعني هم رنگ شدن با انديشه وحي دين كه دو منبع منبع امكان پذير است. اين دو منبع دو كوثر هستند كه از يك حقيقت سرچشمه مي گيرند. و در واقع يك حقيقتند به دو تجلي. شناخت دين از غير عترت اگر به عترت و قرآن پايان نيابد، شناخت دين نخواهد بود. اگر كسي مي خواهد دين شناس باشد، بايد قرآن را صحيح و درست بفهمد، و نيز آثار عترت، گفتار و سيره و رفتار عترت را به صورت عميق و ژرف آگاهي يابد. در غير اين صورت فهم صحيح دين بر وي ممكن نخواهد بود. هر آنچه به عنوان دين بياموزد پنداري بيش نخواهد بود.

فهم صحيح دين در محورهاي اعتقادي؛ يعني توحيد و باور معاد و رهبري و رسالت و ساير محورهاي پايه اي، اخلاقي و رفتاري. فهم صحيح دين؛ يعني فهم دين در ابعاد متفاوت فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي. زيرا دين فراگير است؛ تمام شؤون زندگي دنيايي و آخرتي انسان را فرا مي گيرد. فهم صحيح دين؛ يعني تمام شؤون حقوقي و روابط اجتماعي بر اساس ضوابط دين تنظيم نمودن. اگر چنين ارزشي براي جامعه فراهم شد، زمينه بالندگي و پويندگي آن جامعه فراهم است. جامعه بر اساس انديشه هاي زلال وحياني قرآن و عترت جامعه پويا و فرهنگ متعالي، غني و تمدن آفرين است. جامعه بر اساس وحي قرآن و عترت جامعه عزت مند و سربلند و سلطه ناپذير است. جامعه مستقل و پرتلاش در فرايندهاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي خواهد بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ارزش والاي عقل

از آن جا كه اسلام

دين عقل و فطرت است و قوانين و احكام آن كمترين تضاد با عقل سليم و فطرت صحيح ندارد، بلكه يكي از اهداف آن، واداشتن مردم به فكر و آشكار ساختن گنجينه هاي پنهان دانش و عقل بر توده ها است، نه تنها انسان ها را از تفكر و تعمق درباره ي حقايق هستي و معارف ديني باز نداشته، كه آنان را به شدت تشويق كرده است.

در روزگاري كه دورماندگان از كوثر ولايت، و جدا شدگان از معارف اهل بيت، از پاسخ به شبهات و پرسش هاي ديني جامعه فرومانده و تنها راه پوشاندن جهل خود و حفظ دين ظاهري مردم را، ممنوعيت ژرف انديشي در حقايق ديني مي ديدند و هر كسي كه درباره ي مبدأ و معاد و جبر و اختيار و... مطلبي مي پرسيد، وي را ملامت مي كردند و پرسش هاي او را بدعت در دين و حرام مي شمردند، [1] يا پاسخ هايي نامعقول به او ارائه مي داشتند، امام باقر (ع) به عنوان وارث علم پيامبر (ص) و حجت خدا بر خلق، مردم را به تعقل فرا مي خواند، و ارزش هاي والاي عقل و ايمان متكي بر تعقل و تفكر و شناخت را مطرح مي كرد و مي فرمود: خداوند چون عقل را آفريد، او را مورد بازپرسي قرار داد، به او فرمان داد: پيش آي و او پيش آمد، سپس فرمان داد: باز گرد! و او بازگشت. آن گاه خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند! كه هيچ آفريده اي نزد من محبوبتر از تو نيست و تنها بندگاني را از عقل كامل بهره مند مي سازم كه دوستشان بدارم. هان! همه ي امر و نهيهاي من تنها متوجه تو است و فقط تو را بر تخلف ها

و گناهان مجازات كرده و بر اطاعت و بندگي، پاداش مي دهم. [2] .

امام (ع) در بياني ديگر مي فرمايد: در روز قيامت، خداوند هر انساني را به اندازه ي عقلي كه به وي عطا كرده است، مورد حسابرسي و سنجش قرار مي دهد. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ علم كلام؛ شبلي نعمان 1 / 11؛ اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه ي استاد شهيد مطهري 5 / 15.

[2] لما خلق الله العقل استنطقه، ثم قال له: اقبل فاقبل ثم قال له: ادبر، فادبر، ثم قال: و عزتي و جلالي ما خلقت خلقا هو احب الي منك و لا اكملتك الا فيمن احب، اما اني اياك امر و اياك انهي و اياك اعاقب و اياك اثيب. اصول كافي 1 / 10 كتاب العقل و الجهل، حديث 1.

[3] انما يداق الله العباد في الحساب، يوم القيامة علي قدر ما آتاهم من العقول في الدنيا. اصول كافي 1 / 12.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اهميت تعليم و تعلم

امام باقر (ع) در زمينه ي اهميت تعليم و تعلم و ضرورت ترويج دانش در پهنه ي جامعه، فرموده است: معلم و متعلم هر دو پاداش و اجر معنوي دارند، اما پاداش معلم فزونتر است. پس شما علم را از عالمان فرا گيريد و به ديگران آموزش دهيد. چنان كه عالمان به شما آموزش دادند و دانش خود را در اختيار شما قرار دادند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ان الذي يعلم العلم منكم له اجر مثل اجر المتعلم و له الفضل عليه، فتعلموا العلم من حملة العلم و علموه اخوانكم كما

علمكموه العلماء. اصول كافي 1 / 42، باب ثواب العالم و المتعلم، حديث 2.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام، نور هدايت

امام باقر (ع) در بيان جايگاه امام در جامعه ي اسلامي و نياز امت به هدايتگر و مربي مقايسه اي ميان، عالم طبيعت و نظام ارزش ها و معنويت صورت داده و فرموده است:

هرگاه فردي مي خواهد مسيري را به طول چند فرسخ بپيمايد، سعي مي كند تا راهنما و راه شناسي بيابد تا به گمراهي نيفتد. (اين در زندگي مادي است) در حالي كه آدمي براي شناخت ارزش هاي الهي و راه هاي معنوي با مشكلات و پيچيدگي هاي بيشتري مواجه است و براي حركت به سوي كمال و تعالي، به راهنما و هدايتگري راه شناس و مطمئن، نياز فزونتري دارد. پس سعي كن تا در مسير دين و معرفت حقايق معنوي و الهي، براي خود، دليل و راهنمايي داشته باشي. [1] . امام (ع) در تفسير آيه ي «اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس». [2] مي فرمايد: انسان مرده كسي است كه جاهل است و چيزي نمي شناسد و زنده شدن اين انسان در پرتو نور شناخت و معرفتي است كه با آن در ميان جامعه به درستي حركت كند و اين نور همان امام و پيشواي الهي است كه به او اقتدا كرده، و از وي پيروي مي كند. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال ابوجعفر (ع) يا اباحمزة! يخرج احدكم فراسخ فيطلب لنفسه دليلا و انت بطرق السماء اجهل منك بطرق الارض، فاطلب لنفسك دليلا. اصول كافي 1 / 184.

[2] انعام / 122.

[3] سمعت اباجعفر

(ع) يقول في قول الله تعالي: «اومن كان ميتا..» فقال: ميت لا يعرف شيئا و «نورا يمشي به في الله» اماما يؤتم به... اصول كافي 1 / 185.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام، خزانه دار علم الهي

يكي از شيعيان امام باقر (ع) از آن حضرت تقاضا كرد كه ويژگي هاي امام را براي او معرفي كند. امام باقر (ع) به عنوان بارزترين ويژگي، چنين فرمود: ما - خاندان رسالت و اوصياي پيامبر (ص) - خزانه داران علم الهي و تشريح كننده ي پيام وحي و حجت رساي الهي بر پهنه ي زمين هستيم. [1] . در روايتي ديگر امام چنين مي فرمايد: ما خزانه دار خداييم، اما نه خزانه دار طلا و نقره، بلكه خزانه دار علم اوييم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع): قال: قلت له: جعلت فداك ما انتم؟ قال: نحن خزان علم الله و نحن تراجمة وحي الله و نحن الحجة البالغة علي من دون السماء و من فوق الارض. اصول كافي 1 / 192.

[2] قال لي ابوجعفر (ع): والله انا لخزان الله في سمائه و ارضه، لا علي ذهب و لا علي فضة الا علي علمه. اصول كافي 1 / 192.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام، عالم به ظاهر و باطن قرآن

امام باقر (ع) مي فرمايد:

هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه تمام حقايق قرآن و ظاهر و باطن آن، نزد او است، جز اوصياي پيامبر (ص) - ائمه ي معصومين (ع) -. [1] . و در تعيين مصداق آيه ي «ان في ذلك لايات للمتوسمين» (يعني؛ همانا در قرآن آياتي است براي باريك بينان) امام باقر (ع) مي فرمايد: باريك بينان و ژرفنگران در قرآن، ائمه (ع) مي باشند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) انه قال: ما يستطيع احد ان يدعي ان عنده جميع القرآن كله ظاهره و باطنه غير الاوصياء. اصول كافي 1 /

288.

[2] عن ابي جعفر (ع) في قول الله عزوجل «ان في ذلك لايات للمتوسلين»: قال هم الائمة (ع)...اصول كافي 1 / 218.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام، داراي علم پيامبر و نه مقام نبوت

از امام باقر (ع) سؤال شد: جايگاه شما چيست و قبل از شما (در امت هاي پيشين) چه كسي شبيه منزلت شما را داشته است. فرمود: موقعيت ما، همانند موقعيت همدم موسي (هارون، خضر يا يوشع) و ذوالقرنين است كه هر دو عالم بودند ولي پيامبر نبودند. [1] .

در بياني ديگر امام باقر (ع) مشغول توصيف علي (ع) بود و فرمود: علي (ع) محدث بود (يعني خبرهاي تازه و علوم بايسته از جانب خداوند به او مي رسيد). شخصي از آن حضرت پرسيد: آيا او پيامبر بوده است؟ امام باقر (ع) با دست خود پاسخ منفي داد و سپس فرمود: علي (ع) مانند همدم سليمان يا همدم موسي يا ذوالقرنين مي باشد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: قلت له: ما منزلتكم و من تشبهون ممن مضي؟ قال: صاحب موسي و ذوالقرنين كانا عالمين و لم يكونا نبيين. اصول كافي 1 / 269.

[2] قال ابوجعفر (ع) ان عليا كان محدثا فقلت: نبي؟ قال: فحرك بيده هكذا، ثم قال: اوكصاحب سليمان او كصاحب موسي او كذي القرنين... اصول كافي 1 / 269.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

امام معصوم، داراي ولايت بر امت

امام باقر (ع) از رسول خدا (ص) اين روايت را نقل كرده است:

كسي كه دوست دارد زندگيش، چونان زندگي من و مردنش، چونان مرگ من باشد و به همان بهشت كه خداوند مرا وعده داده است وارد شود و به شاخه ي الهي چنگ زند، پس بايد ولايت علي بن ابي طالب (ع) و اوصياي پس از او را بپذيرد (از آنان اطاعت كند و ايشان

را دوست بدارد) زيرا آنان كسي را به گمراهي نمي كشانند و از طريق هدايت بيرون نمي سازند. بنابراين سعي نكنيد كه به آن ها چيزي بياموزيد، زيرا آن ها از شما داناترند... [1] .

علتي كه رسول خدا (ص) براي لزوم پذيرش ولايت ائمه (ع) بيان داشته است قابل اهميت و توجه بسيار است. پيامبر (ص) نمي فرمايد: از علي (ع) و اوصياي او اطاعت كنيد چون از خويشان من مي باشند! و يا نفرموده است از آنان پيروي كنيد چون زمام امور را در دست گرفته و فرمانروا و سلطانند! و يا هر نام و عنوان ديگري. بلكه فرموده است از ايشان پيروي كنيد و ولايت آنان را بپذيريد چون اولا كسي را به گمراهي نمي اندازند و از راه بايسته ي سعادت دور نمي سازند. و ثانيا عالمترين مردمند. يعني رهبري دو ويژگي مهم و اساسي دارد 1- دانش گسترده 2- صلاح و شايستگي روحي و عملي، و اين دو در ائمه جمع است. دانش آنان از آثار و احاديثشان و صلاح عملي ايشان از تاريخ و نقل هاي متواتر و معتبر تاريخي آشكار است.

امام باقر (ع) در بيان معناي اين آيه: «ما به آل ابراهيم، كتاب و حكمت و ملك عظيم عطا كرديم» فرمود: خداوند از آل ابراهيم، رسولان، انبيا و ائمه را قرار داد و ملك عظيم اين است كه اطاعت از ايشان را بر مردم واجب ساخت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قا: قال رسول الله (ص): من سره ان يحيي حياتي و يموت ميتتي و يدخل الجنة التي وعد فيها ربي و يتمسك بقضيب غرسه ربي بيده فليتول علي بن ابي طاب (ع) و اوصياءه

من بعده، فانهم لا يدخلونكم في باب ضلال و لا يخرجونكم من باب هدي، فلا تعلموهم فانهم اعلم منكم.. اصول كافي 1 / 209.

[2] عن ابي جعفر (ع) في قوله «فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما» قال: جعل منهم الرسل و الانبياء و الائمة.. الملك العظيم ان جعل فيهم ائمة؛ من اطاعهم اطاع الله و من عصاهم عصي الله، فهو الملك العظيم. اصول كافي 1 / 206.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اهل گناه، محروم از ولايت امامان

اين نكته بسيار قابل توجه است كه امام باقر (ع) با همه ي آن بيان هاي رسا كه در وصف امامان و توصيف علم و مقام معنوي آنان دارد، تمام آن ارزش ها را در قلمرو بندگي خدا معرفي كرده و شيعه را از توهم كمترين شرك باز مي دارد. و تصريح مي كند كه مقام امام چيزي در قبال قدرت و اراده ي خدا نيست. امام هيچگونه اختيار مستقلي براي آمرزش انسان ها ندارد و هرگز تضمين نمي كند كه كسي معصيت خدا كند و به وسيله ي محبت ائمه، آزادي مطلق بيابد! بلكه اصولا تمام بحث ولايت براي اين است كه مردم، در پرتو رهبري معصومان (ع) به بندگي خدا و توحيد و اطاعت پروردگار راهيابند نه اينكه بر اين پايه تكيه كنند و به انديشه هاي واهي دلخوش كرده و از گناه باكي نداشته باشند. امام باقر (ع) به صراحت هر چه تمام تر مي فرمايد: اي گروه شيعه! شما بايد الگويي نمونه، و امتي ميانه باشيد، تا غاليان و تندروان به سوي شما بازگردند و بازماندگان و جويندگان حق، خود را به شمار رسانند.

مردي از انصار مدينه، پرسيد: غاليان چه كساني هستند؟

امام فرمود: غاليان، آنانند كه درباره ي ما مطالبي را مي گويند كه ما براي خويش نگفته ايم (يعني به ما مقامي را نسبت مي دهند كه از آن خداوند است و نه ما) اين گروه از ما نيستند و ما هم از ايشان نيستيم... سپس امام فرمود: به خدا سوگند! ما از جانب خداوند، براي كسي آزادي مطلق به همراه نداريم!(تا او هر گناهي را، مرتكب شود و از كيفر ايمن بماند!) و بين ما و خدا، خويشاوندي نيست و ما در برابر خدا دليل و حجت خاصي نداريم (كه او ناگزير باشد نظر ما را بپذيرد) و ما نيز مانند همه ي مردم به وسيله ي اطاعت و بندگي خدا، به او تقرب مي جوييم. پس كسي كه مطيع خدا باشد، ولايت و محبت ما به او سود رساند و كسي كه اهل گناه باشد، ولايت و محبت ما براي او فايده اي نخواهند داشت.

واي بر شما، مباد كه به ولايت و محبت ما مغرور شده (و آن را وسيله ي توجيه گناهانتان قرار دهيد).! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: يا معشر الشيعة - شيعة آل محمد - كونوا النمرقة الوسطي، يرجع اليكم الغالي و يلحق بكم التالي... فقال: والله ما معنا من الله براءة و لا بيننا و بين الله قرابة و لالنا علي الله حجة و لا نتقرب الي الله الا بالطاعة، فمن كان منكم مطيعا لله تنفعه ولايتنا، و من كان منكم عاصيا لله لم تنفعه ولايتنا، و يحكم لا تغتروا، و يحكم لا تغتروا! اصول كافي 2 / 76؛ اعلام الدين 301.

منبع: امام

باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

انكار ولايت، عامل ضلالت

هرگاه معناي ولايت و جايگاه امام از ديدگاه امام باقر (ع) به دقت مورد مطالعه قرار گيرد اين حقيقت به وضوح آشكار مي شود كه دين و جامعه ي ديني، تن ها در پرتو ولايت حاكمان الهي و امامت شايسته ترين شخصيت هاي علمي و معنوي (معصومان عليهم السلام) است كه مي تواند به حيات خويش ادامه داده و راه تعالي و عزت را بپيمايد.

اگر اسلام، فقط بيانگر يك سلسله از مسايل فردي و عبادي بود و تنها رابطه ي ميان خلق و خدا - آن هم در زاويه ي خلوت خانه ها و عبادتگاه ها - را نشان مي داد، به راستي مسأله ي امامت و ولايت نمي توانست تا بدين پايه مهم و ضروري باشد. و جا داشت كه اصل امامت را از قلمرو اصول دين خارج بدانيم ولي در آن صورت به دنبال اصل امامت و ولايت، بسياري از فروع و تكاليف دين نيز بايد از قلمرو مسايل ديني خارج شوند! مانند مسأله ي جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، لزوم مبارزه با شرك و كفر، اجراي حدود الهي در جامعه و...! زيرا همه ي اين امور، بيش از اين كه عبادتي فردي بشمار آيند، حركتي اجتماعي هستند كه گسترش دين و حاكميت قوانين اسلامي و اصلاح جوامع بشري را دنبال مي كنند.

بنابراين ميان مسأله ي ولايت و تحقق آرمان هاي اصولي و زيربنايي دين پيوندي تفكيك ناپذير وجود دارد. به طوري كه نفي هر يك به نفي ديگري منتهي مي شود.

آنان كه ولايت را از معنا تهي كرده و پوسته ي ظاهري آن را گرفته باشند و در لواي ولايت ائمه، در انديشه ي

تحقق آرمان هاي اصولي دين نباشند و به دستورات الهي عمل نكنند، به همان اندازه از واقعيت دور شده اند كه آرمانخواهان و عدالتجويان منكر ولايت! اين هر دو نكته در احاديث امام باقر (ع) به روشني تبيين شده است. چه اينكه در همين نوشته، تحت عنوان «ولايت، عامل استواري دين» و «دستيابي به ولايت امامان، تنها در پرتو عمل» و «اهل گناه، محروم از ولايت امامان» به برخي روايات اشاره كرديم كه امام، از تمسك ظاهري به ولايت و دلخوش داشتن به اين تظاهر، نهي مي فرمود.

و اما آنچه در اين فصل دنبال مي شود، آن روي سكه است. يعني كساني كه در انديشه ي تقرب به خدا و عظمت بخشيدن به اسلام و حاكميت قوانين الهي هستند ولي اصل ولايت را به معناي صحيح آن، قبول ندارند و امامت اوصياي پيامبر (ص) را نپذيرفته اند! اينان نيز تلاش هايشان به فرجامي نمي رسد. زيرا حركت توده ها، بدون رهبري صحيح، به بيراهه منتهي مي شود. و عبادت هاي فردي انسان ها در زاويه ي خلوت خانه ها و به دور از جهاد و حركت در لواي صاحبان ولايت حق چون بركه اي دور افتاده خواهد بود كه در طول زندگي يك نسل فرو نشسته و چه بسا خواهد گنديد! ولايت است كه عمل و عقيده و روح مؤمنان را چون رودي زاينده در بستر تاريخ روان ساخته و نسل ها را از زلال ايمان بهره مند مي سازد و جوانه هاي عزت را در گستره ي امت اسلامي به حيات مي نشاند. اكنون با اين نگرش، بيان امام باقر (ع) را بايد مورد دقت قرار داد كه مي فرمود: هر كس كه با تلاش و سعي در طريق عبادت خدا گام نهد ولي امامي

از جانب خدا نداشته باشد، تلاشش مورد پذيرش نخواهد بود و او گمراه و سرگردان است و مورد نكوهش خداوند مي باشد. [1] . فهم عميق اين گونه احاديث، براي سطحي نگران - چه موافق و چه مخالف - ميسر نيست. زيرا اگر روح كلام امام درك نشود، موافقان كوته نگر گرفتار غلو، و مخالفان ستيزه جو گرفتار كج فهمي و بدبيني نسبت به عقايد اماميه خواهند شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت اباجعفر (ع) يقول: كل من دان الله عزوجل بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من الله فسعيه غير مقبول، و هو ضال متحير، والله شاني لاعماله. اصول كافي 1 / 183.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ارزش علم، در كنار عمل

امام باقر (ع) از پدر بزرگوار خويش اين بيان را نقل فرموده است:

به راستي توصيف و تعريف ارزش ها چه بسيار شنيده مي شود ولي كردار و عمل به آن ها چه كم صورت مي گيرد! همانا اهل عمل و اقدام، بسيار اندك و بسيار كميابند! هان! توجه داشته باشيد كه ما براي كسي ارج و منزلت قايليم كه هم اهل عمل باشد و هم اهل علم و سخن. [1] . آن حضرت درباره ي لزوم پيوستگي علم و عمل فرموده است: عمل، بدون شناخت، قابل پذيرش نيست و شناخت، بدون عمل نيز فاقد ارزش و اعتبار است. [2]

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع) عن ابيه:... ما اكثر الوصف و اقل الفعل! ان اهل الفعل قليل! ان اهل الفعل قليل! الا و انا لنعرف اهل الفعل و الوصف معا... كافي 8 / 227.

[2] الامام الباقر (ع): لا يقبل عمل

الا بمعرفة، و لا معرفة الا بعمل. تحف العقول 215.

.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اطاعت و بندگي

امام باقر (ع): كسي كه نافرماني خدا كند و به اطاعت او رو نياورد، خدا را نشناخته است.

به دنبال اين سخن امام (ع) اين شعر را متذكر شد. خداي را عصيان كرده و مدعي محبت اويي!

سوگند به جانت، كه اين بسي شگفت و عجيب است! اگر در ادعاي محبت، صادق بودي، فرمانش را به جان مي خريدي. چه اينكه دوست، در برابر محبوب خويش مطيع و فرمانبر است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و قال (ع): ما عرف الله من عصاه و انشد:

تعصي الاله و انت تظهر حبه

هذا لعمرك في الفعال بديع

لو كان حبك صادقا لا طعته

ان المحب لمن احب مطيع

تحف العقول، احاديث امام باقر، حديث 21.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

انجام واجبات، بالاترين اطاعت

امام باقر (ع) درباره ي حقيقت اطاعت و عاليترين نمود و نشانه ي آن مي فرمايد:

هيچ اطاعتي به درگاه خدا، بالاتر و والاتر از انجام واجبات نيست، چنان كه هيچ مصيبتي سخت تر از بي عقلي نمي باشد و هيچ معصيتي بدتر از سبك شمردن گناه و راضي بودن به حال خويش و آلودگي هاي خود نيست. [1] . در بياني ديگر، آن حضرت به فرزند خويش جعفر بن محمد (ع) فرموده است: خداوند سه حقيقت را در سه امر نهفته داشته است:

1- رضاي خويش را در طاعت و فرمانبرداري پنهان داشته است، پس هيچ طاعتي را كوچك و حقير نشمار و هيچ فرمان خدا را دست كم نگير، چه بسا رضاي الهي در همان فرمان نهفته باشد!

2- خداوند خشم و غضب خويش را در گناهان مخفي

داشته است، پس هيچ معصيتي را كوچك و هيچ گناهي را غير مهم بشمار نياور، چه بسا خشم خدا در همان گناه نهفته باشد!

3- خداوند بندگان نمونه و دوستانش را در ميان خلق ناشناخته گذاشته است، پس هيچ انساني را تحقير نكن، زيرا ممكن است او از اولياي الهي و بندگان صالح و نمونه ي خدا باشد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع):... و لا طاعة كأةاء الفرائض و لا مصيبة كعدم العقل و لا معصية كاستهانتك بالذنب و رضاك بالحالة التي انت عليها. سيرة الائمة الاثني عشر 228.

[2] قال الباقر (ع) لابنه جعفر (ع): ان الله خبأ ثلاثة اشياء في ثلاثة اشياء: خبأ رضاه في طاعته، فلا تحقرن من الطاعة شيئا فلعل رضاه فيه، و خبأ سخطه في معصيته فلا تحقرن من المعصية شيئا فلعل سخطه فيه، و خبأ اولياءه في خلقه فلا تحقرن احدا، فلعل الولي ذلك. كشف الغمة 2 / 360؛ بحار 78 / 187.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اميدواري به غفران الهي

از امام باقر (ع) نقل كرده اند كه فرمود:

در روز قيامت، بنده اي را در برابر محكمه ي الهي نگاه مي دارند، فرمان مي رسد كه او را به سوي آتش ببريد و در دوزخ افكنيد! گنهكار، مي گويد: خداوندا به عزتت سوگند، گمان من به تو، هرگز چنين نبود (به او گفته مي شود: پس تو چه گمان داشتي؟). گنهكار مي گويد: اميد من آن بود كه مرا خواهي بخشيد. خداوند مي فرمايد: اكنون تو را بخشيدم. امام باقر (ع) در ادامه ي اين حديث فرموده است: به خدا سوگند اين گنهكار در دنيا

يك لحظه هم خوش گمان به خداوند نبوده است زيرا اگر او اميدوار به رحمت حق بود، كارش به آن مرحله نمي رسيد كه او را راهي دوزخ كنند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: يوقف عبد بين يدي الله يوم القيامة فيأمر به الي النار فيقول: لا و عزتك ما كان هذا ظني بك (فيقول: ما كان ظنك بي؟) فيقول: (كان) ظني بك ان تغفرلي، فيقول: قد غفرت لك، قال ابوجعفر (ع): اما والله ما ظن به في الدنيا طرفة عين، ولو كان ظن به طرفة عين ما اوقفه ذلك الموقف لما رأي من العفو. المحاسن 25؛ بحار 70 / 387.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اصرار در دعا

امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمود:

به خدا سوگند! هيچ بنده ي مؤمني در پيشگاه خداوند براي دريافت نيازها و استجابت خواسته هايش، اصرار نمي كند مگر اينكه خداوند آن را بر آورده مي سازد. [1] . در حديثي ديگر مي فرمايد: همانا خداوند از ميان بندگان مؤمن خويش، آن بنده را دوست دارد كه بسيار اهل دعا و نيايش باشد. بر شما باد كه هنگام سحر تا طلوع خورشيد را براي دعا انتخاب كنيد زيرا در اين ساعت ها درهاي آسمان باز مي شود و روزي بندگان تقسيم مي گردد و آرزوها و دعاهاي بزرگ به اجابت مي رسد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت اباجعفر (ع) يقول: والله لا يلح عبد مؤمن علي الله عزوجل في حاجته الا قضاها له. اصول كافي 2 / 475.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: ان الله عزوجل يحب من عباده المؤمنين كل

(عبد) دعاء، فعليكم بالدعاء في السحر الي طلوع الشمس فانها ساعة تفتح فيها ابواب السماء، و تقسم فيها الارزاق، و تقتضي فيها الحوائج العظام. اصول كافي 2 / 478.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

انگيزه دعا و تضرع

امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمود:

به خدا سوگند! هيچ بنده ي مؤمني در پيشگاه خداوند براي دريافت نيازها و استجابت خواسته هايش، اصرار نمي كند مگر اينكه خداوند آن را بر آورده مي سازد. [1] . در حديثي ديگر مي فرمايد: همانا خداوند از ميان بندگان مؤمن خويش، آن بنده را دوست دارد كه بسيار اهل دعا و نيايش باشد. بر شما باد كه هنگام سحر تا طلوع خورشيد را براي دعا انتخاب كنيد زيرا در اين ساعت ها درهاي آسمان باز مي شود و روزي بندگان تقسيم مي گردد و آرزوها و دعاهاي بزرگ به اجابت مي رسد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت اباجعفر (ع) يقول: والله لا يلح عبد مؤمن علي الله عزوجل في حاجته الا قضاها له. اصول كافي 2 / 475.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: ان الله عزوجل يحب من عباده المؤمنين كل (عبد) دعاء، فعليكم بالدعاء في السحر الي طلوع الشمس فانها ساعة تفتح فيها ابواب السماء، و تقسم فيها الارزاق، و تقتضي فيها الحوائج العظام. اصول كافي 2 / 478.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اهميت سلامت قلب

امام باقر (ع): بدان كه هيچ علمي همانند طلب سلامت نيست و هيچ سلامتي همانند سلامت قلب نمي باشد. [1] . يعني بهترين و ارجمندترين علم، آن علمي است كه تضمين كننده ي سلامت انسان و زداينده ي رنج و بيماري وي باشد و در اين ميان آن علم كه سلامت روح و قلب مي بخشد مهم تر و ارجمندتر از علمي است كه سلامت جسم را تأمين مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): اعلم انه لا علم كطلب

السلامة، و لا سلامة كسلامة القلب. بحار 78 / 164.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ارزش ها و كرامت هاي اخلاقي

امام باقر (ع) به مدعيان تشيع، يادآوري كرده است كه شيعه را در عمل و در پايبندي به كرامت هاي اخلاقي و فضايل انساني بايد شناخت و مي فرمايد: به خدا سوگند، شيعه ي ما نيست مگر آن كس كه تقواي الهي داشته باشد و اطاعت خدا كند و شناخته نمي شود مگر به تواضع، خشوع، اداي امانت، زيادي ياد خدا، روزه، نماز، نيكي به پدر و مادر، دوستي هسمايگان و رسيدگي به آن گروه از ايشان كه تهيدست و زمينگير و بدهكار و بي سرپرستند، و نيز راستگويي در سخن و نقل مطالب، تلاوت قرآن، باز داشتن زبان از بدگويي و آزار مردم. [1] .

در روايتي ديگر امام (ع) مي فرمايد:

سه خصلت از ارزش هاي والاي اخلاقي به شمار مي آيند: عفو نسبت به كسي كه بر تو ستم كرده، و برقرار داشتن رابطه ي الفت با دوست و خويشاوندي كه پيوند خويش با تو بريده، و بردباري درباره ي كسي كه نسبت به تو رفتار جاهلانه اي داشته است [2] (و قدر تو را ناديده گرفته است).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): والله ما شيعتنا الا من اتقي الله و أطاعه و ما كانوا يعرفون الا بالتواضع و التخشع و أداء الامانة و كثرة ذكر الله و الصوم و الصلاة و البر بالوالدين و تعهد الجيران من الفقراء و ذوي المسكنة و الغارمين و الايتام و صدق الحديث و تلاوة القرآن و كف الالسن عن الناس الا من خير. تحف العقول 338 حديث

28؛ سيرة الائمة الاثني عشر 229.

[2] الامام الباقر (ع): و ثلاثة من مكارم الاخلاق: ان تعفو عمن ظلك و تصل من قطعك و تحلم اذا جهل عليك. تحف العقول 336 حديث 10؛ سيرة الائمة الاثني عشر 228.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

اجتناب از تكبر و فخر

عقبة بن بشير اسدي مي گويد: من نزد امام باقر سخن از موقعيت بالاي قومي و قبيله اي خويش به ميان آوردم! امام فرمود: با حسب و نسب خويش چه بر ما منت مي نهي! همانا خداوند مردماني را كه شما فرو مايه مي دانيد، اگر اهل ايمان باشند به وسيله ي ايمان، رفعت بخشيده است و مردماني را كه شما شريف و بزرگزاده مي ناميد، اگر كافر باشند، حقير و فرومايه ساخته است. هيچ كس بر ديگري فضيلت و برتري ندارد، مگر به وسيله ي تقوا. [1] .

امام باقر (ع): روحيه ي تكبر و خود بزرگ بيني در قلب كسي راه نمي يابد مگر اينكه در عقل و انديشه ي او - به همان اندازه - كاستي پديد مي آيد، كم باشد يا زياد. [2] . (يعني؛ تكبر باعث مي شود كه انسان از واقع بيني دور شده و در فهم برخي زمينه ها گرفتار نارسايي شود).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قلت لابي جعفر (ع): أنا عقبة بن بشير الاسدي و أنا في الحسب الضخم من قومي قال: فقال: ما تمن علينا بحسبك؟! ان الله رفع بالايمان من كان الناس يسمونه وضيعا اذا كان مؤمنا و وضع بالكفر من كان الناس يسمونه شريفا اذا كان كافرا، فليس لأحد فضل علي أحد الا بالتقوي. كافي 2 / 328.

[2] الباقر (ع): ما دخل قلب

امري شي ء من كبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلك،قل ذلك أو كثر. حلية الاولياء 3 / 181؛ كشف الغمة 2 / 339.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ب

بي نيازي خدا از زمان

فردي به امام باقر (ع) گفت: پروردگار از چه زماني، وجود داشته است؟

امام فرمود: واي بر تو! زمان براي موجودي مطرح است كه سابقه ي نيستي داشته باشد، اما خداوند داراي وجود ازلي است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان، باب الكون والمكان، حديث 3.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

بشارت بر نور هدايت و نشر علوم

مرحوم شيخ صدوق، كليني، مجلسي و ديگر علماء رحمة الله عليهم آورده اند:

روزي سليم بن قيس هلالي به محضر مبارك مولاي متقيان امام علي عليه السلام آمد؛ و از آن حضرت چند سؤ ال كرد؛ و امام عليه السلام پاسخ او را بيان فرمود.

و سپس حضرت اظهار داشت: روزي در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، كه ضمن بيان مطالبي پيرامون اوصياء و خلفاء بعد از من، افزود:

اولين آنها فرزندم، حسن و سپس حسين (سلام الله عليهما) خواهند بود و بعد از او فرزندش علي بن الحسين عليهماالسلام و پس از او نيز پسرش، به نام محمد بن علي (باقر العلوم عليه السلام) مي باشد. و آن گاه خطاب به حسين عليه السلام نمود و فرمود: به همين زودي در حيات تو فرزندي به نام محمد بن علي - سلام الله عليهما - متولد مي شود، پس سلام مرا به او برسان. و سپس تمام دوازده خليفه خود را تا آخر معرفي نمود.[1] .

همچنين آورده اند: چون حضرت باقرالعلوم عليه السلام به دنيا آمد، امام سجاد صلوات الله عليه فرمود: فرزندم، باقرالعلوم را بياوريد. در اين هنگام يكي ديگر از فرزندانش اظهار داشت: چرا اين

نوزاد را به عنوان باقر مطرح نمودي؟ امام سجاد عليه السلام سر به سجده نهاد و پس از آن كه سر از سجده برداشت، فرمود: اين نوزاد امام و راهنما و نور هدايت امت است؛ او گنجينه بردباري و علوم مختلف است؛ او شكافنده همه ي علوم و فنون خواهد بود، او شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد.[2] . و نيز آورده اند: چون روزهاي آخر عمر حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله به پايان رسيد جبرئيل امين عليه السلام صحيفه اي را از طرف خداوند تقديم آن حضرت نمود، كه هر قسمتي از آن مربوط به يكي از ائمه اطهار عليهم السلام بود كه شرح وظائف هر يك به طور فشرده بيان شده بود؛ و هر يك از ايشان وظيفه داشت كه در پايان عمر خويش آن را به امام بعد از خود تحويل دهد. پس هنگامي كه امام سجاد، زين العابدين عليه السلام در آخرين لحظات عمر پربركتش بود، آن صحيفه را تحويل فرزندش امام محمد باقر عليه السلام داد.

وقتي امام باقر سلام الله عليه آن صحيفه را گشود، اين شرح وظائف را ملاحظه نمود:

كتاب خداوند - قرآن - را تفسير نما، امت را كمك و راهنمائي كن و حقايق را بيان و روشن ساز و از هيچ قدرتي بيم و هراس نداشته باش مگر از خداوند متعال....[3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تلخيص از غيبة نعماني: ص 75، ح 10، كافي: ج 1، ص 64، ح 1، احتجاج طبرسي: ج 1، ص 264، بحار: ج 36، ص 273، ح 96، حلية

الا برار: ج 3، ص 253، ح 1.

[2] كفاية الاثر: ص 237، بحار الا نوار: ج 36، ص 388، ح 3.

[3] اصول كافي: ج 1، ص 279، ح 1، امالي طوسي: ج 2، ص 56، بحارالانوار: ج 36، ص 192، ح 1، و ج 48، ص 27، ح 46.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

بهترين دارو و درمان

محمد بن مسلم در ضمن حديثي حكايت كند:

روزي در مدينه بيمار بودم، امام محمد باقر عليه السلام توسط غلامش ظرفي كه در آن شربتي مخصوص قرار داشت و در پارچه اي پيچيده بود، برايم فرستاد.

وقتي غلام آن شربت را به من داد، گفت: مولا و سرورم فرموده است: بايد براي درمان و علاج بيماري خود، آن را بنوشي. هنگامي كه خواستم آن را بنوشم، متوجه شدم كه آن شربت بسيار خوشبو و خنك است. و چون شربت را نوشيدم، غلام گفت: مولايم فرموده است: پس از آن كه شربت را نوشيدي، حركت كن و نزد ما بيا. من در فكر فرو رفتم كه چگونه به اين سرعت خوب شدم؟! و اين شربت چه داروئي بود؟ چون تا قبل از نوشيدن شربت قادر به حركت و ايستادن نبودم. به هر حال حركت كردم و به حضور امام عليه السلام شرفياب شدم؛ و دست و پيشاني مبارك آن حضرت را بوسيدم؛ و چون گريه مي كردم حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟

عرض كردم: اي مولايم! بر غريبي و دوري مسافت خانه ام از شما و همچنين بر ناتواني خويش گريه مي كنم از اين كه نمي توانم مرتب به خدمت شما

برسم و كسب فيض نمايم.

حضرت فرمود: و اما در رابطه با ناتواني و ضعف جسمانيت، متوجه باش كه اولياء و دوستان ما در اين دنيا به انواع بلا و مصائب گرفتار مي شوند، و مؤمن در اين دنيا هر كجا و در هر وضعيتي كه باشد غريب خواهد بود تا آن كه به سراي باقي رحلت كند. اما اين كه گفتي در مسافت دوري هستي، پس به جاي ديدار با ما، به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برو؛ و بدان آنچه را كه در قلب خود داري و معتقد به آن باشي با همان محشور خواهي شد. سپس حضرت فرمود: آن شربت را چگونه يافتي؟ عرض كردم: شهادت مي دهم بر اين كه شما اهل بيت رحمت هستيد، من قدرت و توان حركت نداشتم؛ وليكن به محض اين كه آن شربت را نوشيدم، ناراحتيم برطرف شد و خوب شدم. حضرت فرمود: آن شربت دارويي بر گرفته شده از تربت قبر مطهر امام حسين عليه السلام است، كه اگر با اعتقاد و معرفت استفاده شود شفاء و درمان هر دردي خواهد بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 101، ص 120، ح 9، اختصاص شيخ مفيد: ص 52.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

بهترين كلام در آخرين فرصت

مرحوم شيخ طوسي، راوندي و ديگر بزرگان، به نقل از ابو بصير حكايت كند:

روزي به محضر مقدس امام محمد باقر عليه السلام شرفياب شدم و لحظاتي بعد از آن، حمران نيز به همراه بعضي از افراد وارد شد و به حضرت خطاب كرد و گفت: يابن رسول الله! عكرمه در سكرات مرگ

قرار گرفته است.

ابوبصير گويد: عكرمه با خوارج هم عقيده بود و خود را از امام محمد باقر عليه السلام رهانيده بود.

حضرت با شنيدن سخن حمران، از جاي خود برخاست و فرمود: مرا مهلت دهيد تا بروم و بازگردم؟

گفتيم: مانعي نيست. لذا امام باقر عليه السلام حركت نمود و رفت و پس از گذشت لحظاتي دوباره مراجعت نمود و اظهار داشت: چنانچه پيش از آن كه عكرمه، جان از جسدش مفارقت كند، او را درك مي كردم، كلماتي را به او تعليم و تلقين مي نمودم كه برايش بسيار سودمند و نجات بخش مي بود؛ وليكن موقعي بر بالين او رسيدم كه تمام كرده و جان از بدنش خارج گشته بود.

ابوبصير افزود: به حضرت عرض كرديم: فدايت گرديم، آن كلمات چيست تا ما از آن ها براي خود و ديگران بهره گيريم؟ فرمود: همان كلماتي است كه شماها بر آن معتقد هستيد.

و سپس افزود: هرگاه بر بالين شخصي قرار گرفتيد كه احتمال مرگ براي او مي دهيد، او را بر شهادت و اقرار به «لااله الاالله، محمد رسول الله» و نيز بر ولايت و امامت ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - تلقين كنيد، كه از جهاتي براي او سودمند و نجات بخش خواهد بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعوات راوندي: ص 113، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 125، رجال كشي: ص 216، ح 387، بحارالا نوار: ج 81، ص 236، ج 16.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

بيل زدن براي دنيا

همين طور كه مي رفت دانه ي تسبيحش را كه از هسته هاي خرما درست

كرده بود مي شمرد و ذكر مي گفت، در اطراف شهر كاري داشت. به كنار مزرعه اي رسيد.سه نفر را ديد كه به سختي مشغول بيل زدن بودند.

با خود گفت: «بهتر است بروم يك خسته نباشيد به آنان بگويم و اگر آب خنكي هم داشته باشند جرعه اي بنوشم» و راهش را به سوي آنان كج كرد.

- سلام.

- عليكم السلام.

- خدا قوت، خسته نباشيد!

-سلامت باشي!

مدتي به عرق هاي روي پيشاني او، كه در زير آفتاب مثل دانه هاي مرواريد مي درخشيد، نگاه كرد. او بزرگي از بزرگان قريش بود، با آن اندام فربه، آن هم چنين هواي گرمي به شدت روي مزرعه اش كار مي كرد و دو غلام نيز كمكش مي كردند. با خود انديشيد از امامي مثل او بعيد است در اين هواي گرم و طاقت فرسا و با اين همه زحمت به فكر دنيا باشد، بهتر است به نزد او بروم و او را نصيحت كنم. جلو رفت و گفت: خدا كارهاي تان را سامان دهد، آب خوردن داريد؟

يكي از غلامان آب گوارايي به او داد. مشك آب را به دهانش چسباند و چند جرعه خورد، با خود گفت «الآن موقعيت خوبي است» ، رو به امام باقر كرد و گفت: آقا، شما با اين مقام و مرتبه درست است به فكر دنيا و طلب مال باشيد؟ اگر خداي نكرده، در اين حال اجل شما فرا رسد چه خواهيد كرد. امام دست از كار كشيد و جلوتر آمد و با پشت دست عرق هاي درشتي را كه روي پيشاني اش بود پاك كرد و فرمود: مگر در حال ارتكاب گناه هستم.

- نه، ولي شما نبايد اين قدر

براي مال دنيا به خود زحمت بدهيد.

- به خدا سوگند، اگر در اين حال مرگ به سراغم بيايد در حال اطاعت خدا از دنيا رفته ام.

- چه اطاعتي، شما كه داريد بيل مي زنيد، آن هم براي دنيا!

- همين تلاش من براي كسب روزي، عبادت خداست؛ با همين كار، خود را از تو و ديگران بي نياز مي سازم و دست نياز پيش كسي دراز نمي كنم؛ زماني از خدا بيمناكم كه در حال نافرماني از او اجلم فرابرسد. محمد بن منكدر از اين حرف امام به خود آمد و رو به امام كرد و گفت: خدا رحمتت كند، من مي خواستم شما را نصيحت كنم، اما بر عكس شد، شما مرا آگاه كرديد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امام باقر عليه السلام جلوه ي امامت در افق دانش، ص 212.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

بهداشت

دين آسماني بر اساس فطرت و پاكي ها نهاد شده است. اساس باورهاي ديني را فطرت انسان ها شكل مي دهد، فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها. [1] «روي كرد خود را به سوي ديني مستقيم و بدون كژراهگي كه بر اساس فطرت پايه نهاده شده و خداي سبحان مردم را بر بنيان آن آفريده است، متوجه ساز». انسان به لحاظ فطرت، خواهان پاكي در باور و اخلاق و رفتار و غذا و لباس، بدن و جان خويش است. انسان هيچ گونه آلايندگي بر هيچ يك از شؤون خويش را نمي پسندد. گناه را كه آلايندگي جان است بر جان نمي پسندد؛ نيز آلودگي هاي شؤون زندگي، محل زندگي، لباس زندگي، طعام و غذا و

بدن و هر چيزي كه با آن در ارتباط است، مانند مسكن و مركب و... بر خويش روا نمي دارد. بر همين اساس دين فطري، آن چيزي كه پاك و تميز است؛ بر انسان مجاز شمرده است. آن چيزي كه باعث آلودگي در هر محور از محورهاي زندگي فيزيكي و معنوي انسان شود، بر انسان روا نمي داند، يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث. [2] حلال خدا بر اساس حكمت پاكي و مصلحت پايه نهاده شده است. حرام خدا نيز بر اساس آلودگي و فساد بنيان نهاده شده است. آنچه انسان در زندگي نيازمند است بايد از نوع حلال و پاك فراهم كند. اگر از نوع حرام فراهم ساخت باعث آلودگي جسمي و جاني وي مي گردد. بدين خاطر پيروان دين بايد از هر گونه آلايندگي در فرايند زندگي خويش پرهيز كنند. بايد تلاش كنند تا هيچ گاه مال حرام به زندگي آنان راه پيدا نكند. بايد سعي نمايند كه از هر نوع غذا و مسكن و مركب و ساير امكانات آلوده و حرام برحذر باشند. آلايندگي ها را به سه قسم مي توان تقسيم نمود: حرام ها، ناپاكي ها و نجس ها. ساير آلودگي هاي غيربهداشتي آموزه هاي وحي در هر سه محور به پيروان خويش مي آموزند كه از آلاياندگي به دور باشند. زندگي امام معصوم عليه السلام منزه از حرام و بدور از هر آلودگي در هر سه بخش مي باشد. زندگي آنها پاك ترين زندگي است. افزون بر حلال و پاك بودن زندگي، طعام و لباس آنان از لحاظ سوم نيز، كاملا بهداشتي بدور از هر نوع آلودگي ها مي باشد. ابوخالد كابلي مي گويد، مهمان باقر العلوم عليه السلام شديم. حضرت با لذيذترين و تميزترين طعام

كه تا آن روز به خاطر نداشتم مرا پذيرايي نمود، دخلت علي ابي جعفر عليه السلام فدعا بالغداء فاكلت معه طعاما ما أكلت طعاما قط انظف منه و لا اطيب. [3] طعام و غذاي آنان نيز پاك و حلال و بهداشتي و نمونه است. نمونه ديگر اين رفتار از امام صادق عليه السلام است. ابوحمزه مي گويد عده اي در نزد امام صادق عليه السلام بوديم كه ما را به خوردن غذا فرا خواند. غذايي به آن لذيذي و تميزي به خاطر نداشتيم، ما لنا عهد بمثله لذاذة و طيبا. [4] اين نيز آموزه ديگري است كه زندگي پاك و تميز امامان بر همگان مي آموزد. انسان بايد در لباس، غذا، مسكن، مركب، سر و وضع بدني هماره پاك، مرتب و به دور از هر آلودگي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] روم، 30.

[2] اعراف، 157.

[3] فروع كافي، ج 6، ص 280.

[4] همان.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

برترين عبادت

يكي از پر مخاطره ترين زمينه هاي لغزش انسان، شكم و شهوت است. از اين رو امام باقر (ع) مي فرمايد: خداوند مورد عبادت و بندگي قرار نگرفته است به چيزي كه برتر و شريفتر از عفت شكم و شهوت باشد. [1] . ابوبصير مي گويد: مردي به امام باقر عرض كرد: من مردي هستم كه از نظر عمل ضعيف هستم، نمازها و روزه هاي (مستحبي) كمي دارم ولي در تلاشم كه جز حلال نخورم و جز حلال همسر نگريم، امام (ع) فرمود: كدام جهاد از عفت شكم و شهوت برتر است! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): ما عبدالله بشي ء افضل من عفة بطن و فرج. كشف الغمة

2 / 320؛ البداية و النهاية 9 / 312؛ بحار 71 / 268.

[2] عن ابي بصير، عن ابي جعفر (ع) قال : قال له رجل ان ضعيف العمل، قليل الصلوة، قليل الصوم، و لكن ارجو ان لا اكل الا حلالا و لا انكح الا حلالا، فقال: و أي جهاد افضل من عفة بطن و فرج؟ المحاسن 292.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

برادري، مستلزم حمايت اقتصادي

امام باقر (ع) به يكي از شيعيان خود به نام اسماعيل فرمود:

اي اسماعيل! آيا در ميان مردمي كه مي زيستي، اين برنامه وجود داشت كه اگر فردي عبا و روپوش نداشت و نزد يكي از برادرانش عبايي اضافي وجود داشت، آن را به برادر نيازمندش رد كند تا او هم از نداري بيرون آيد؟ اسماعيل مي گويد: خير.

امام فرمود: اگر فردي از آنان پيراهن اضافي داشت، آيا آن را براي برادر نيازمندش مي فرستد؟

اسماعيل مي گويد: خير. امام با دست بر زانو مي زند (و با ناراحتي) مي فرمايد: آنان برادر نيستند. [1] . در روايت ديگري امام (ع) مي فرمايد: آيا شما به گونه اي با هم يك دل هستيد كه يكي از شما دست در جيب دوست خود فرو برد و آنچه لازم دارد بردارد؟ (و از سوي دوستش مورد اعتراض قرار نگيرد؟) حاضران گفتند: خير، ما اين چنين نيستيم.

امام فرمود: پس شما آن گونه كه فكر مي كنيد برادر نيستيد. [2] . امام باقر (ع): مهمترين اعمال سه چيز است: ياد خداوند در همه حال و هميشه، رعايت انصاف درباره ي مردم و ياري برادر مؤمن خويش در مال و مسايل اقتصادي. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] الباقر (ع) يا اسماعيل: ارأيت فيما قبلكم اذا كان الرجل ليس له رداء و عند بعض اخوانه فضل رداء يطرحه عليه حتي يصيب رداء؟ فقلت: لا. قال: فاذا كان له ازار يرسل الي بعض اخوانه بازاره حتي يصيب ازارا؟ فقلت: لا! فضرب بيده علي فخذه ثم قال: ما هؤلاء باخوة. تنبيه الخواطر 330.

[2] قال لنا أبوجعفر محمد بن علي: يدخل أحدكم يده في كم صاحبه فيأخذ ما يريد؟ قال قلنا لا. قال: فلستم باخوان كما تزعمون. حلية الاولياء 3 / 187؛ كشف الغمة 2 / 320؛ تذكرة الخواص 305.

[3] عن أبي جعفر قال: اشد الاعمال ثلاثة؛ ذكر الله علي كل حال، و انصافك من نفسك، و مواساة الأخ في المال. ارشاد مفيد 2 / 165؛ حلية الاولياء 3 / 184.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

بهترين فضيلت و برترين جهاد

لا فضيلة كالجهاد، ولاجهاد كمجاهدة الهوي [1] .

هيچ فضيلتي چون جهاد نيست، و هيچ جهادي چون مبارزه با هواي نفس نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 286.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

بدترين حسرت در روز قيامت

ان أشد الناس حسرة يوم القيمة عبد وصف عدلا ثم خالفه الي غيره.[1] . پرحسرت ترين مردم در روز قيامت، بنده اي است كه عدلي را وصف كند و خودش خلاف آن را عمل كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 298.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

بر اساس عقل

انما يداق الله العباد في الحساب يوم القيمة علي قدر ما آتاهم من العقول في الدنيا. [1] .

خداوند در روز قيامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلي كه در دنيا به آنها داده است، دقت و باريك بيني مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 1 ص 12.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

بردباري

هر ستايش كه قرآن از انسان مؤمن و حقيقي دارد، بارزترين فرد آن امامان مي باشند. قرآن از افراد با تقوا اين گونه ستايش مي كند، و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس. [1] انسان هاي مؤمن و پرهيزكار در برابر بي ادبي هاي ديگران كه خشمگين مي شوند، خشم خود را همانند جرعه گوارا فرو مي برند و از لغزش هاي ديگران گذشت مي كنند.

اين خصلت پايدار انسان پرهيزكار است، كه در روابط اجتماعي وقتي نامهرباني هاي ديگران را مي بيند در صدد انتقام و كينه توزي نيست. بلكه آرامش خويش را حفظ مي كند و خشم را فرو مي برد. لغزش ديگري را در حق خويش در مرحله نخست تحمل مي كند و در مورد وي بردباري مي نمايد. آن گاه از لغزش لغزش كار گذشت مي كند. نمونه هاي آشكار از اين بردباري در زندگي امامان تجلي يافته است. آنان از ظرفيت بسيار برتري بهره مند مي باشند. ناملايمات و بي ادبي جاهلان را تحمل مي نمايند. در نهايت از خطاي آنان گذشت مي كنند. در سجاياي اخلاقي آن مقدار مهربانند و در برخوردهاي اجتماعي، آن گونه با گذشت و با ظرفيت هستند كه هيچ انسان با انصافي نمي تواند از آنان عيب جويي كند. چنان كه خود حضرت اظهار مي دارد مردم نمي توانند از ما عيب جويي نمايند، ما ينقم

الناس منا، نحن اهل بيت الرحمة و شجرة النبوة و معدن الحكم و موضع الملائكة و مهبط الوحي [2] «مردم از ما بدشان نمي آيد، ما اهل بيت رحمت مهرباني هستيم و درخت پيامبري و مخزن حكم الهي و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و محل نزول وحي هستيم». امام رؤوف آن گونه بردبار است كه بر نامهرباني ها بردباري مي كند. با اين كه همواره تلاش مي كند مردم را به راه حقيقت رهنمون نمايند، عده اي بي توجه به اين مهم مي باشند. به سوي آنان روي نمي آورند. امام از اين روحيه گلايه مي كند، مي فرمايد: امر مردم نسبت به ما امتحان بزرگي است. ما آنان را به حق فرا مي خوانيم آنان توجه نمي كنند، بلية الناس علينا عظيمة ان دعوناهم لم يستجيبوا [3] در برابر نامهرباني هاي مردم بردباري پيشه مي نمايند و از پي گيري هدف والاي خويش باز نمي مانند. فرد نصراني به امام رو كرد و گفت، انت بقر، (نعوذ بالله امام را به حيوان تشبيه نمود.) امام با كمال خون سردي اظهار كرد: نه، من باقرم، فرد ناهنجار نسبت ديگري را مطرح ساخت كه تو فرزند نانوا يا آشپز هستي، (مادرت نانوايي كرده است.) انت ابن الطباخة. امام در جواب وي گفت، نانوايي كارش بوده است. متأسفانه وي از بردباري امام سوء استفاده كرده به وي گفت، تو فرزند همان سياه زنگي بد گفتاري هستي. امام با آرامش فرمود اگر تو درست مي گويي خدا از گناه او در گذرد. اگر تو دروغ مي گويي خدا از تو درگذرد. فرد آن مقدار ناهنجار است كه چيزهايي كه به حضرت نسبت مي دهد هيچ گونه زمينه ندارند، مادر حضرت نه كنيز آفريقايي است و نه

بد زبان است. بلكه همان گونه كه در بخش اول گذشت مادر حضرت يكي از فرزانگان و يكي از زيباترين زنان بني هاشم بود كه از دو جانب علوي نسب بود و مانند وي وجود نداشت. ليكن فرد ناهنجار، اين گونه نسبت ها را به مادر حضرت مي دهد! حضرت هم اين گونه وي را تحمل مي كند! در هر صورت نصراني كه اخلاق والاي امام را ديد شيفته برتري هاي امام شده، اسلام آورد! فاسلم النصراني. [4] .

فرد شامي با اين كه كينه اهل بيت در سينه وي موج مي زد هماره در مجلس حضرت حاضر مي شد. وي نتوانست پنهاني خويش را پاس دارد. روزي به حضرت اظهار كرد شركت من در جلسه شما به خاطر علاقه ي من به شما نيست. من كينه توزترين فرد نسبت به اهل بيت هستم. شيرين سخني و ادب و اخلاق تو مرا جذب كرده است. امام از سخن تند وي آشفته نشد، بلكه مهرباني و لطف خود را در حق وي فزوني بخشيد، تا آن گاه كه شخص متوجه حقيقت شده، دست از دشمني برداشته از دوستان حضرت قرار گرفت. وي حتي هنگامي كه مرگش فرا رسيد، وصيت كرد كه باقر العلوم عليه السلام بر وي نماز بخواند، فاوصي ان يصلي عليه. [5] .

اين ها نمونه هايي گويا و آموزنده از رفتار بردباري حضرت است، كه دشمني ها را متحول ساخته و به دوستي تبديل مي كند. همان رفتاري كه قرآن به آن دستور مي دهد كه نامهرباني كرداري ديگري را با نيكي پاسخ دهيد؛ تا دشمن ها دوست صميمي گردند، ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه

ولي حميم. [6] «بدي هاي ديگري را به نيكي پاسخ ده، آن گاه بين تو و آن كسي كه دشمني بود، دوستي و صميميت پديدار مي شود».

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران، 134.

[2] ارشاد، ج 2، ص 168.

[3] همان.

[4] مناقب، ج 4، ص 224.

[5] بحار، ج 46، ص 233.

[6] فصلت 34.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

بينا كردن ابوبصير و برگرداندنش به حالت اول

از قطب راوندي نقل شده كه به سند خويش روايت كرده از ابوبصير كه گفت: به حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) عرض كردم، تو مولاي مني و من شيعه ي تو و ناتوان و كور هستم. پس بهشت را بر من ضمانت كن، فرمود: «نمي خواهي علامت ائمه را به تو عطا كنم؟» عرض كردم: بله مي خواهم، دست مباركشان را بر چشمان من ماليد. تمام ائمه (عليه السلام) را نزد امام محمد باقر (عليه السلام) ديدم. بعد به من فرمود: «به جز اين در اطراف خود، چه مي بيني؟» به خدا سوگند، به جز سگ، خوك، بوزينه چيزي نمي بينم. عرض كردم اين خلق ممسوخ چيست؟ فرمودند: «اين ها كه مي بيني، يكي از آگاهي هاي بزرگي است كه اگر پرده برداشته شود؛ صورت حقيقي افراد را نشان مي دهد و مردم شيعه، مخالفان خود را جز در اين صورت، مسخ شده نمي بينند» . آن حضرت به من فرمود: «اي ابومحمد! اگر مي خواهي كه تو را بر اين حال بينايي نگه دارم، حسابت با خداست و يا دوست مي داري كه بهشت را براي تو ضمانت كنم؟»

گفتم: نه، نمي خواهم، من را به حالت اول برگردان؛ زيرا بهشت را نمي توان با هيچ چيز ديگر عوض كرد. ايشان دست مباركشان را

دو مرتبه به چشمان من ماليد و به همان صورتي كه بود، برگرداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

بيرون آوردن وسايل از يك انگشتر

داود رقي مي گويد: روزي به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رفتم و در آن وقت عبدالله بن علي بن عبدالله بن الحسين بن علي، دعوي امامت مي كرد.

هفتاد و دو نفر از اهل خراسان آمدند و به همراه ايشان مال و جواهرات بسيار بود. آنها گفتند: «مي خواهيم بدانيم كه امام كيست؟!» شخصي ايشان را پيش عبدالله بن علي برد كه او امام است. از وي پرسيدند: «دلالت امامت چيست؟» او گفت: «زره و انگشتر و عصا و رداي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم»

سپس گفت: «اي غلام! صندوق را بياور.» چون آورد، سر صندوق را باز كرد و زرهي را بيرون آورد و پيش خود نهاد. سپس برداشت و آن را پوشيد و دست بر سر نهاد و تكيه بر عصا كرد و خطبه اي خواند. چون ايشان آن نشانه ها را ديدند به همديگر نگاه كردند و گفتند: «انشاء الله فردا به خدمت مي رسيم.» داود رقي گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمود: «به در خانه ي عبدالله بن علي برو و در گوشه اي بايست، چون اهل خراسان از آنجا بيرون آمدند هر كدام از آنها را به نام خود و پدرشان صدا بزن.» پس طبق فرمايش آن حضرت رفتم و در گوشه اي ايستادم. هنگامي كه بيرون آمدند آنها را به نام خود و پدرانشان صدا زدم. همگي آنها تعجب كردند. گفتم: «بيائيد تا شما را پيش صاحبم ببرم.» گفتند: «صاحب تو كيست؟» گفتم:

«محمد بن علي الباقر عليه السلام.» سپس آنها را به خدمت امام باقر عليه السلام بردم. حضرت به آنها فرمود: «اي اهل خراسان! به كجا مي رويد كه اوصياي حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم گرامي تر از آن هستند كه موالي خود را نشناسند.» سپس نظر كرد به امام جعفر صادق عليه السلام و فرمود: «اي پسرم! انگشتر مرا بياور.» پس آن حضرت انگشتر عقيق را آورد و نزد پدر بزرگوار خود نهاد. سپس آن حضرت در زير لب چيزي گفت و انگشتر را گرفت و حركت داد، ناگهان بطور اعجازانگيز، زره و عمامه و عصاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از انگشتر افتاد. آن حضرت، زره را پوشيد و عمامه را بر سر نهاد و عصا در دست گرفت. سپس زره را انداخت، ناگهان يك ارش [1] از او كم شد. بار ديگر بيانداخت، باز يك ارش دراز شد. آنگاه عمامه از سر برداشت و زره را درآورد و باز لب مبارك را جنباند، ناگهان زره و عمامه و عصا باز به داخل انگشتر رفتند و ناپديد شدند. آنگاه نظر به اهل خراسان كرد و فرمود: «اگر اينها كه نزد پسرعموي ما، در صندوق بود نزد ما نيز باشد پس ما بر ايشان تفضلي نداريم. اي اهل خراسان! هيچ امامي نبود مگر آنكه گنج قارون به فرمان او بوده است اما آنچه آورده ايد را از براي دوستي و اخلاص شما قبول مي كنم.» پس آنها مال را تسليم كردند و به امامت آن حضرت يقين كرده و رفتند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سرانگشت ميانه تا آرنج.

[2] خلاصة الأخبار.

منبع:

عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بيرون آوردن پول و طلا از داخل زمين

جابر بن يزيد مي گويد: بر حضرت امام محمد باقر عليه السلام وارد شدم و پيش آن حضرت از فقر و حاجتمندي خود شكايت كردم. حضرت فرمود: «اي جابر! درهمي نزد ما نيست.»

اندكي گذشت كه كميت شاعر خدمت امام باقر عليه السلام مشرف شد و عرض كرد: «فداي تو شوم اگر رأي مبارك باشد قصيده اي به عرض برسانم.»

حضرت فرمود: «بخوان.» پس كميت قصيده اي خواند.

بعد حضرت به غلامش فرمود: «اي غلام! از اين خانه يك بدره (هزار درهم) بيرون بياور و به كميت بده.» غلام بدره آورد و به كميت داد. كميت عرض كرد: «فداي تو شوم اگر رأي مبارك قرار بگيرد قصيده اي ديگر به عرض برسانم.» حضرت فرمود: «بخوان.» كميت، قصيده ديگر خواند. آن حضرت به غلام دستور فرمود تا بدره ي ديگر از آن خانه بيرون آورد و به كميت داد. كميت عرض كرد: «فداي تو گردم اگر اجازه بفرمائيد سومين قصيده را نيز بخوانم.» حضرت فرمود: «بخوان.» پس كميت آن قصيده را نيز خواند. باز حضرت يك بدره به غلام اعطاء نمود. كميت عرض كرد: «به خدا سوگند من به خاطر طلب مال و فايده ي دنيوي، زبان به مدح شما نگشودم و جز صله ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه خداي تعالي بر من واجب گرداند از اداي حق شما، مقصود ديگري ندارم.»

حضرت ابي جعفر عليه السلام در حق كميت دعاي خير نمود، آنگاه فرمود: «اي غلام! اين بدره ها را به مكان خودش برگردان.» جابر مي گويد: «چون اين حال را مشاهده كردم

در خاطرم چيزي خطور كرد و همي با خود گفتم امام عليه السلام به من فرمود درهمي نزد من نيست و درباره ي كميت، سي هزار درهم اعطاء فرمود. چون كميت بيرون رفت، عرض كردم: «فدايت شوم به من فرمودي يك درهم نزد من نيست ولي درباره ي هديه به كميت به دادن سي هزار درهم امر فرموديد.» حضرت فرمود: «اي جابر! بپا خيز و به آن خانه كه درهم ها را از آنجا بيرون آوردند و دوباره به آن خانه برگرداندند داخل شو.»

پس برخاستم و به آن خانه وارد شدم ولي از آن درهم ها چيزي نيافتم، پس بيرون آمده و خدمت حضرت رسيدم. حضرت فرمود: «اي جابر! آن معجزات و كرامات و فضائلي كه از شما پنهان داشته ايم بيشتر است از آنچه براي شما ظاهر مي سازيم.»

آنگاه بپاخاست و دست مرا گرفت و به همان خانه برد. در آنجا پاي مبارك خود را بر زمين زد، ناگهان چيزي مانند گردن شتر از طلاي احمر از زمين بيرون آمد. حضرت فرمود: «اي جابر! به اين معجزه باهره بنگر و جز با برادران ديني خود كه به ايمان ايشان اطمينان داشته باشي اين راز را در ميان نگذار، همانا خداي تعالي به ما قدرت داده است كه هر چه بخواهيم انجام دهيم و ما مي توانيم تمام زمين را به هر سو كه بخواهيم بكشانيم.» [1] . بيرون آوردن غذا و آب و وسايل ديگر از يك خشت قيس بن ربيع مي گويد: در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام ميهمان بودم و در منزل مباركش جز خشتي نبود، چون وقت نماز عشاء فرارسيد آن حضرت به نماز ايستاد و من اقتدا كردم.

پس از آن، حضرت دست مباركش را به آن خشت زد و منديلي سنگين و مائده اي از آن بيرون آورد كه در آن مائده، هر طعام گرم و سردي قرار داشت. به من فرمود: «اين غذائي است كه حق تعالي براي اولياء خود مهيا كرده است.»

پس آن حضرت و من از آن خورديم، آنگاه آن مائده به آن خشت برگشت. در اين لحظه مرا شك فراگرفت تا وقتي كه آن حضرت براي حاجتي بيرون رفت. من آن خشت را زير و رو كردم و آن را جز خشتي كوچك نيافتم. آن حضرت آمد و شكي كه در ذهن من آمده بود را دانست پس، از آن خشت قدحها و كوزه ها و سبوهايي كه از آب مملو بود بيرون آورد. پس من از آن آبها آشاميدم و بعد به جاي خود بازگرداند و فرمود: «مثل تو با من، مثل يهود است با مسيح عليه السلام كه گاهي به او وثوق نمي آوردند.» سپس حضرت به آن خشت فرمان داد تا سخن بگويد، پس خشت به سخن آمد و تكلم نمود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بصائر الدرجات.

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بيرون آوردن سيب بهشتي از داخل سنگ

جابر بن يزيد مي گويد: حضرت امام محمد باقر عليه السلام در حال رفتن به حيره بود و من در خدمت آن حضرت بودم. چون به كربلا مشرف شديم، به من فرمود: «اي جابر! اين زمين براي ما و شيعيان ما، بوستاني است از بوستانهاي بهشت و براي دشمنان ما حفره اي است از حفره هاي جهنم.»

آنگاه به من فرمود: «اي

جابر!» عرض كردم: «لبيك يا سيدي.» حضرت فرمود: «چيزي مي خوري؟» عرض كردم: «بلي يا سيدي.» پس دست مباركش را در ميان سنگها داخل كرد و براي من سيبي را بيرون آورد كه هرگز سيبي به آن خوشبوئي نديده بودم و به هيچ وجه به ميوه هاي دنيائي شباهت نداشت. دانستم از ميوه هاي بهشت است و از آن خوردم و از بركت و فضيلت آن تا چهل روز به هيچ طعامي محتاج نيافتم و حدثي از من حدوث نيافت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

به ياد نداشتن هيچ يك از سخنان امام باقر

مي گويند روزي امام محمد باقر عليه السلام سرگذشت شداد را تعريف مي كرد تا اينكه مردي به نام نضر بن قراوش كه مرد خبيثي بود داخل شد و در جايي نشست كه مي توانست سخنان امام باقر عليه السلام را بشنود.

ياران آن حضرت ناراحت شدند و گفتند: «او مرد خبيثي است و همه چيز را شنيد.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «نه، چنين نيست اگر از او بپرسيد، متوجه مي شويد كه هيچ چيز از سخنان مرا به ياد ندارد.» برخي از اصحاب گفتند: «بعدها او را ديديم و به او گفتيم: از احاديثي كه آن روز از ابوجعفر شنيدي براي ما بگو.» او گفت: «قسم به خدا! هيچ چيزي چه كم و چه زياد از گفتار او را نفهميدم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بازگو كردن گفته هاي پيامبر به جابر

مي گويند حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به جابر بن عبدالله گفت: «اي جابر! چون فرزندم محمد باقر عليه السلام را دريابي از طرف من به او سلام برسان.»

جابر مي گويد: «آن قدر عمر يافتم تا امام باقر عليه السلام را ملاقات كردم. چون به خدمتش رسيدم، آن حضرت همه ي آنچه كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به من گفته بود را بازگفت.

عرض كردم: «اي فرند رسول خدا! جانم فداي تو باد، مگر تو آن وقت در پيش ما حاضر بودي؟!»

حضرت فرمود: «اي جابر! اگر امام اين را نداند ميان او و ديگر مخلوقات، چه تفاوتي است؟! علم اولين و آخرين پيش ما

روشن است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

به سخن آمدن كارد و سنگ و درخت

مي گويند از امام جعفر صادق عليه السلام مرويست كه: زيد بن الحسن با پدرم در اوقاف حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مخاصمه داشت و مي گفت: «فرزند امام حسن عليه السلام كه فرزند بزرگتر است اولي است از فرزند امام حسين عليه السلام.»

پس روزي زيد عم مرا به خانه ي قاضي برد، در اثناي خصومت با عم من گفت: «ساكت شو اي فرزند كنيز سندي.» عمم گفت: «اف باد بر خصومتي كه نام مادران مذكور شود و من ديگر تا زنده هستم با تو سخن نخواهم گفت.» سپس نزد پدرم آمد و گفت: «اي برادر! سوگند ياد كردم كه ديگر با زيد بن الحسن سخن نگويم و اعتماد بر تو كردم، و اگر تو نيز متعرض او نشوي حق ما ضايع مي شود.» چون زيد شنيد كه پدرم متعرض جواب او خواهد شد، شاد گرديد كه من او را در نظر مردم بي قدر خواهم كرد، پس به نزد پدرم امام محمد باقر عليه السلام آمد و گفت: «بيا به خانه ي قاضي برويم.» چون حضرت از خانه بيرون آمد، او را نصيحت كرد كه: «از اين دعوي ناحق بگذر و با دوستان خدا بي جهت مخاصمت مكن، اگر مي خواهي معجزه اي به تو نشان بدهم تا بداني حق با من است؛ تو كاردي در دست داري و از من پنهان كرده اي.»

سپس حضرت فرمود: «اي كارد! به قدرت خدا به سخن درآ و براي من گواهي بده.»

ناگاه كارد از دست

او جدا شد و بر زمين افتاد و به زبان فصيح گفت: «اي زيد تو ستمكار هستي و حضرت امام محمد باقر عليه السلام از تو سزاوارتر است! اگر دست از دشمني با او برنداري تو را هلاك مي كنم.» زيد از مشاهده ي اين حال مدهوش شد و افتاد. پس پدرم دستش را گرفت و او را بلند كرد و فرمود: «اگر اين سنگي كه بر روي آن ايستاده ايم به سخن بيايد آيا قبول مي كني كه حق با من است؟» او گفت: «بلي.» پس آن طرف سنگ كه زيد بر آن ايستاده بود به شدت به حركت درآمد به طوري كه نزديك بود شكافته شود، ولي از آن طرفي كه پدرم بر روي آن ايستاده بود حركت نكرد. آن سنگ به سخن آمد و گفت: «اي زيد! تو ستم مي كني و محمد باقر عليه السلام، اولي است به حق، پس دست از او بردار و گرنه تو را به قتل مي رسانم.»

دوباره زيد بيهوش شد و بر زمين افتاد. پدرم دست او را گرفت و به حال خود برگردانيد و فرمود: «اگر اين درختي كه نزديك ماست به سخن بيايد و براي من گواهي دهد آيا باور خواهي كرد؟»

او گفت: «بلي.» پس پدرم درخت را طلبيد، و آن درخت به قدرت حق تعالي زمين را شكافت و به نزديك ايشان آمد تا آنكه شاخه هاي خود را بر سر ايشان گسترانيد، و به قدرت خدا به سخن درآمد و گفت: «اي زيد! تو ستمكاري و محمد سزاوارتر است به حق از تو، دست از اين سخن بردار و گرنه تو را هلاك مي كنم.» پس باز زيد بيهوش شد

و افتاد، و پدرم دست او را گرفت و بلند كرد و درخت به جاي خود برگشت. پس زيد سوگند ياد كرد كه ديگر با پدرم دشمني و منازعه نكند و امام باقر عليه السلام برگشت و زيد در همان روز به طرف شام حركت كرد و نزد عبدالملك بن مروان رفت. چون به مجلس او داخل شد گفت: «به نزد تو آمده ام از پيش جادوگر و دروغگوئي كه بر تو حلال نيست كه او را زنده بگذاري.» و آنچه ديده بود را نقل كرد.

پس عبدالملك به والي مدينه نوشت كه: «امام محمد باقر را با قيد و بند به نزد من بفرست.»

همچنين عبدالملك به زيد گفت: «اگر دستور دهم كه او را به قتل برساني آيا انجام خواهي داد؟» زيد گفت: «بلي.» چون آن نامه به والي مدينه رسيد، در جواب عبدالملك نوشت: «اين جوابي كه به تو نوشته ام، نه از روي مخالفت و نافرماني است و ليكن محض نصيحت و خيرخواهي است! آن مردي كه تو امر كرده اي كه من به او اهانت كنم و وي را به سوي تو بفرستم، مردي است كه در روي زمين كسي در عفت نفس و زهد و ورع به او نمي رسد، چون در محراب عبادت صدا به تلاوت و قرائت بلند مي كند، حيوانات وحشي و مرغان نزد او براي گوش دادن صوت حزين او حاضر مي شوند. تلاوتش مانند تلاوت داود در وقت خواندن زبور است، و داناترين و دل نرمترين و سعي كننده ترين مردم است در تضرع و زاري و عبادت، و براي دولت خليفه مناسب نمي دانم كه متعرض ايذاي چنين كسي شوم و بر عمر

و دولت خليفه مي ترسم اگر آسيبي به او برساند، زيرا كه حق تعالي نعمت خود را بر مردم تغيير نمي دهد تا وقتي كه مردم حالت خود را در شكر نعمت او تغيير ندهند.»

چون نامه به عبدالمك رسيد، مضمون نامه را پسنديد و از والي خشنود شد كه به آن امر شنيع مبادرت ننمود، و دانست كه خيرخواهي او كرده است.

چون نامه را براي زيد خواند، زيد گفت: «او رشوه داده و والي را از خود راضي كرده است.»

عبدالملك گفت: «در اين مورد آيا بهانه اي به خاطرت مي رسد كه به آن سبب او را در معرض انتقام خود قرار دهيم.» زيد گفت: «بلي، نزد او شمشير حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم و ساير اسلحه و زره و انگشتر و عصا و ديگر چيزهاي او قرار دارد، كسي را بفرست و آنها را از او بطلب، اگر آنها را نفرستد بهانه ي خوبي است براي كشتن او، و نزد مردم معذور خواهي بود.» پس عبدالملك به والي مدينه نوشت كه: «هزار هزار درهم براي محمد بن علي بفرست و اسلحه و زره حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را از او بطلب.»

پس والي مدينه به خانه ي پدرم آمد و نامه ي عبدالملك را بر او خواند، پدرم گفت: «چند روز به من مهلت بده.»

والي نيز قبول كرد. بعد پدرم متاعي چند كه مشتمل بود بر آنها كه عبدالملك مي خواست از شمشير و زره و عصا و انگشتر و غيره آنها مهيا كرد و براي والي فرستاد.

والي نيز آنها را براي عبدالملك فرستاد، و عبدالملك به ديدن

آنها بسيار شاد شد و زيد را طلبيد و آنها را به او نشان داد.

چون زيد آنها را ديد گفت: «تو را بازي داده است و هيچ يك از اينها از وسايل حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيست.»

پس عبدالملك براي پدرم نوشت كه: «مال ما را گرفتي و آنچه طلب كرده بوديم را براي ما نفرستادي.»

پدرم در جواب او نوشت: «آنچه من ديدم براي تو فرستادم، خواهي باور كن و خواهي باور نكن.»

پس به ظاهر عبدالملك تصديق كرد و اهل شام را طلبيد و براي مفاخرت آن چيزها را به ايشان نشان داد و گفت: «اينها متاعهاي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم است كه براي من فرستاده اند.»

همچنين به حسب ظاهر، زيد را گرفت و محبوس كرد و گفت: «اگر نه آن بود كه نمي خواهم به خون هيچ يك از شما فرزندان فاطمه مبتلا گردم، هر آينه تو را به قتل مي رساندم.»

و نامه اي به پدرم نوشت كه: پسر عمت را براي تو فرستادم كه تو او را تأديب نمائي و در خدمت تو باشد.» همچنين زيني را براي آن حضرت فرستاد كه بر آن سوار شود. چون زيد را به خدمت امام باقر عليه السلام آوردند، حضرت به نور امامت دانست كه همه ي اينها مكر و حيله است، و آن ملعون زيد را فرستاده است كه آن حضرت را شهيد كند، پس آن امام مظلوم به زيد گفت: «واي بر تو! چه بسيار فجيع است آنچه اراده كرده اي، و اين چه امور شنيعه است كه بر دست تو جاري مي شود، و گمان

مي كني كه من نمي دانم كه تو در چكاري هستي! من مي دانم اين زين را از چوب كدام درخت تراشيده اند، و در آن چه چيزي تعبيه كرده اند، و ليكن چنين مقدر شده است كه شهادت من به اين نحو باشد.»

پس آن زين را به امر خليفه ي ملعون بر اسب زدند و آن حضرت سوار شد، و در آن زهري تعبيه كرده بودند، پس بدن مبارك حضرت، ورم كرد و آثار موت در خود مشاهده نمود، پس فرمود كه كفنهاي آن جناب را حاضر كردند، و در ميان آن جامه هاي سفيدي بود كه حضرت در آنها احرام بسته بود، فرمود كه: «آنها را در ميان كفنهاي من قرار بدهيد.» و سه روز در درد و مشقت بود، و در روز سوم به ساير شهداء و اهل بيت رسالت عليهم السلام ملحق شد. آن زين نزد ما آويخته است، و هر وقت در آن نظر مي كنيم، شهادت آن بزرگوار را به خاطر مي آوريم، و چنان آويخته خواهد بود تا طلب خون خود را از دشمنان خود بكنيم. پس بعد از چند روز، زيد مبتلا به دردي شد و هذيان مي گفت و نماز نمي خواند تا آنكه به عذاب الهي واصل شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خرايج.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

بي حساب وارد بهشت شدن

امام باقر عليه السلام فرموده است: تلخ روئي و گرفتگي رخسار باعث جلب دشمني مردم و دوري از پروردگار است. ابوبصير روايت مي كند كه روزي خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم و سؤال كردم آيا شما وارثان رسول خدا هستيد؟ فرمود: بلي - سؤال

كردم آيا رسول الله وارث انبياء بود؟ فرمود: بلي، عرض كردم پس شما قادر هستيد مرده را زنده و نابينا را بينا كنيد؟ فرمود: بلي، به نزد من آي، وقتي به او نزديك شدم دست مباركش را بر چشمان من كه مدتها بود نابينا شده بودم گذاشت بلافاصله آفتاب و زمين و آسمان و هر آنچه در آن خانه بود ديدم و ساعتي چنان بودم كه گويا هرگز نابينا نبوده ام. سپس حضرت فرمود: اي ابامحمد دوست داري روز قيامت همانگونه كه مردم حساب و كتاب دارند و محاسبه مي شوند تو هم همچنان باشي يا اينكه نابينا باشي و بي حساب داخل بهشت شوي؟ عرض كردم يابن رسول الله طاقت حساب و كتاب ندارم و به نابينايي راضي ترم، سپس دوباره حضرت دست مباركش را بر چشمان من گذاشت و همانطور شدم كه بودم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

بي ادبي والي مدينه نسبت به اولاد پيامبر

امام باقر عليه السلام فرموده است: پدرم در رهگذر، پدر و پسري را ديد با هم راه مي رفتند ولي پسر بي ادب! پسر لوس و از خود راضي در حال حركت به بازوي پدر تكيه كرده بود. امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم زين العابدين از اين عمل ناپسند پسر، آن چنان خشمگين شد كه تا پايان زندگي با آن پسر حرف نزد.

عبدالله جعفري نقل مي كند كه شخصي از بني مروان والي مدينه بود. روزي به صورت اختصاصي مرا احضار كرد و گفت: من به تو اعتماد كامل دارم و يقين دارم كه آنچه را به تو مي گويم به محمد بن علي مي رساني. گفتم: بلي، آنچه بفرمايي تخلف از آن را جايز نمي دانم.

گفت: بايد به محمد بن علي عليه السلام و زيد ابن الحسن عليه السلام بگويي كه مكرر از شما به امير خبر رسانيده اند كه مردم را به متابعت و مبايعت خود دعوت مي كنيد اگر از هم اكنون به بعد همين روش ادامه داشته باشد نتيجه كارتان به شما خواهد رسيد. عبدالله جعفري مي گويد، من خيلي از اين سخن آزرده شدم و از آن مجلس بيرون آمدم و به قصد زيارت امام محمد باقر عليه السلام عازم شدم و در بين راه توفيق ديدارش حاصل شد چون در حال رفتن به مسجد بودند وقتي نظر مباركش به من افتاد تبسم نمود و فرمود: اين طاغي و ياغي تو را احضار كرده اگر مي خواهي بگويم كه چه گفته است؟ گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در فكر بودم كه اگر سخن او را به سمع شريف شما برسانم مبادا كه خاطر مباركتان متغير شود و اگر به عرض نرسانم اداي رسالت نكرده باشم. حضرت فرمود: من تمام قصه را بگويم تو را به طور خصوصي احضار كرد و چنين و چنان با تو گفت: بدون كم و زياد آنچه والي مدينه به من گفته بود حضرت فرمودند. گفتم: درست فرموديد يابن رسول الله گويا در آن مجلس حاضر بوده ايد. حضرت فرمود: اي عبدالله بشارت باد تو را، كه به علت اين بي ادبي كه از او نسبت به اولاد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم واقع شده خداوند متعال او را از مدينه معزول و منفي گردانيد و اين خبر دو روز ديگر مي رسد و دو روز ديگر خبر عزل وي رسيد و

ديگري را والي مدينه كردند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

برده فروشي از اهل بربر

امام باقر عليه السلام فرموده است: حيا و ايمان هر دو با هم هستند، اگر يكي از آن دو برود، ديگري هم به دنبالش خواهد رفت.

و از عيسي بن عبدالله قمي روايت مي كند كه: ابن عكاشه خدمت امام باقر عليه السلام رفت و گفت: چرا براي حضرت صادق عليه السلام عيال نمي گيريد كه موقع ازدواج او است؟ پس حضرت به كيسه پول مهر كرده اي كه در مقابلش بود اشاره نمود و فرمود: به زودي برده فروشي از اهل بربر مي آيد و در خانه ميمون منزل مي كند، كنيزي به اين پولها از او مي خريم. چند روزي گذشت و باز حضور آن حضرت مشرف شديم. فرمود: از آن برده فروشي كه گفتم به شما خبر ندهم؟ آمده؛ برويد و كنيزي از او به اين كيسه پول بخريد. نزد برده فروش رفتيم و گفت: جز دو كنيز مريض كه يكي از ديگري بهتر است، همه را فروخته ام. گفتيم: همان دو كنيز را بياور تا ببينيم. كنيزان را آورد. گفتيم: اين كنيزي كه حالش بهتر است چند مي فروشي؟ گفت: هفتاد دينار. گفتم: احسان كن (و چيزي كم كن) گفت: هيچ كم نمي كنم؛ گفتيم: به هر چه در اين كيسه است مي خريم و نمي دانستيم چقدر در كيسه است. مردي كه سر و ريشش سفيد بود، آنجا حضور داشت و گفت: مهر را برگيريد و دينارها را بكشيد؛ برده فروش گفت: مهر برنگيريد كه اگر يك شصتم دينار هم كم باشد، نخواهم فروخت. پيرمرد گفت: نزديك آئيد؛ رفتيم و مهر را برگرفتيم و دينارها را كشيديم،

هفتاد دينار بدون كم و زياد بود. كنيز را گرفته و خدمت حضرت باقر عليه السلام برديم و حضرت صادق عليه السلام هم آن جا ايستاده بود. قصه را بيان كرديم. حمد و ثناي خدا گفت و از او پرسيد: اسمت چيست؟ گفت: حميده، فرمود: در دنيا حميده اي و در آخرت محموده (يعني در دو دنيا پسنديده اي) خبر بده دوشيزه اي يا نه؟ گفت: آري دوشيزه ام. حضرت فرمود: چگونه؟ با اين كه هيچ كنيزي در دست برده فروشان سالم نمي ماند؟ گفت: هر گاه يكي از آنها مي خواست با من مباشرت كند، خداوند مرد سر و ريش سفيدي را بر او مي گماشت كه او را مي زد تا از من دور شود و اين قصه چند مرتبه اتفاق افتاد. حضرت باقر عليه السلام فرمود: اي جعفر! او را بگير. و بهترين اهل زمين: موسي بن جعفر عليه السلام از او متولد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

بر هشام خروج خواهم كرد

امام باقر عليه السلام فرموده است: سه خصلت در دنيا و عقبي از موجبات سرافرازي است. اول كسي كه به تو ستم كرده، عفو كني و كسي كه از تو بريده، پيوند دوستي كني و كسي كه به تو جسارت كرده حوصله به خرج دهي. و از جابر نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت باقر عليه السلام بوديم؛ و از سلطنت أمويان صحبت شد؛ فرمود: هر كه بر هشام خروج كند كشته شود؛ و مدت پادشاهي او بيست سال است؛ تا آن جا كه گفت: اين سخن را براي زيد (بن علي بن الحسين) نقل كرديم، گفت: من نزد هشام بودم، كسي در حضور او پيامبر صلي الله عليه

و آله را سب كرد و او تعرضي به او نكرد و (به اين جهت) اگر جز خود و فرزندم كسي نباشد، باز بر او خروج خواهم كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

براي شما كرامتي نيست

امام باقر عليه السلام فرموده است: احوال خودت را بر قرآن عرضه كن، اگر راهرو قرآني و مخالفت با قرآن نكردي پس بشارت بر تو.

حديث گرگ و استر را از محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السلام چنان كه گذشت نقل مي كند و مي گويد: سپس رفتيم تا به بياباني رسيديم كه از خشكي و داغي در گداز بود و گنجشكاني آن جا بودند؛ اطراف استر حضرت پرواز مي كردند. حضرت آنها را راند و فرمود: نه و (بزرگي و) كرامتي هم (براي شما) نيست. آن گاه به راه خود رفت. فردا در راه بازگشت به آن بيابان رسيديم، باز گنجشكان آمدند و اطراف استر پرواز كرده و صدا كردند. پس شنيدم كه حضرت فرمود: بنوشيد و سير شويد.

نگاه كردم در آن بيابان كمي آب ديدم. گفتم: آقاي من! ديروز آنها را از آب منع كرديد و امروز سيرابشان نموديد؟ فرمود: بدان كه امروز قبره ها (چكاوكها، كه ظاهرا آنها را گنجشك مي گويند) در ميان آنها بودند، لذا سيرابشان كردم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

بوي مشك مي داد

امام باقر عليه السلام فرموده است: سه خصلت است كه صاحب اين سه خصلت از دنيا نرود تا ابدي اين خصال ناپسند را ببيند، ستم و سركشي، قطع رحم، و سوگند دروغ.

ابن قولويه در كتاب مزار از محمد بن مسلم نقل مي كند كه گفت: با حالت دردمندي وارد مدينه شدم، به حضرت باقر عليه السلام حال مرا خبر دادند. نوشابه اي كه با دستمالي پوشيده بود به وسيله غلامي برايم فرستاد. غلام آن را به من داد و گفت: بخور كه حضرت دستور داده تا نخوري،

نروم. گرفتم و خوردم، بوي مشك مي داد و سرد و گوارا بود. هنگامي كه نوشيدم غلام گفت: مولاي من فرمود: وقتي كه خوردي بيا، من متفكر شدم، زيرا قبل از اين قدرت حركت و ايستادن بر پاي خود را نداشتم، ولي چون آن شربت در دلم قرار گرفت، گويا از بند رها شدم، آمدم و اجازه خواستم تا داخل شوم. حضرت صدا زد؛ بدنت سالم شد؛ داخل شو؛ و من داخل شده و به زيارت حضرت مشرف شدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

با او نزاع نكن

امام باقر عليه السلام فرموده است: همانا فقيه واقعي كسي است كه به دنيا بي اعتنا، به آخرت مشتاق و به سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله متمسك باشد.

و از حضرت باقر عليه السلام روايت مي كند كه به حضرت صادق عليه السلام فرمود: پس از من زيد مردم را به طرف خود مي خواند. او را واگذار و با او نزاع نكن كه عمرش كوتاه است. و روايت شده كه روز چهارشنبه خروج كرد و روز چهارشنبه هم كشته شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

به دل ما الهام مي شود

امام باقر عليه السلام فرموده است: سه خصلت از دشوارترين كارهاي بندگان است: داوري منصفانه درباره خويش و ديگران، كمك به برادر مؤمن با تمام امكانات، ياد خداوند در تمام احوال.

علي بن يونس عاملي در كتاب صراط المستقيم قسمتي از معجزات سابق را روايت مي كند و روايت مي كند كه: حضرت باقر عليه السلام به محمد بن مسلم فرمود: اگر گمان كنيد كه ما شما را نمي بينيم و صداي شما را نمي شنويم، بدگماني كرده ايد. گفتم: نشانه اي به من نشان بده. فرمود: بين تو و هم سفرت اختلافي شد و او تو را به واسطه دوستي با ما سرزنش كرد. گفتم: آري، به خدا قسم. چه كسي به شما خبر داد؟ حضرت فرمود: الهامي به دل ما مي شود، و صدايي به گوشمان مي رسد و ما را با هر كسي كه مردي از مؤمنين است، خبر مي دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382

بريد بن معاويه عجلي

قاضي نورالله در كتاب مجالس المؤمنين از كتاب خلاصه نقل مي كند كه بريد (بضم باء و فتح راء) ابن معاويه ي عجلي از برجستگان و بزرگان اصحاب (ائمه عليهم السلام) به شمار مي رفته وي شخصي مورد وثوق و فقيه و دانشمند بود و نزد امامان داراي مقام و منزلتي بود.

ابوعمرو ابو كشي درباره ي بريد مي نگارد: او از آن افرادي بود كه گروه شيعه وي را تصديق كردند و راجع بفقه و دانش او تسليم بودند. محدث قمي در كتاب تحفة الاحباب راجع به وفات بريد عجلي مي نگارد: وي در سنه ي (150) هجري از اين جهان رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي

اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

بينش سياسي امام باقر

از آن جا كه معارف ائمه ي معصومين (ع) از چشمه ي زلال قرآن و رسالت دريافت شده و از پيامبر (ص) به علي بن ابي طالب و از آن حضرت سينه به سينه به ساير امامان منتقل گرديده، و در اين ميان از تحريف و كاستي و فزوني مصون بوده است، در بينش سياسي و اصول ديدگاه هاي ايشان، هماهنگي كامل مشهود است.

بينش سياسي ائمه (ع)، همان بينشي است كه قرآن ترسيم كرده و ارائه داشته است. چه در زمينه ي لزوم حاكميت ايمان و توحيد، عدل و انصاف، روح اخوت و برادري، قوانين و احكام الهي، و چه در زمينه ي حفظ عزت و كيان جامعه ي اسلامي، گسترش ارزش ها و بينش توحيدي، جلوگيري از سلطه ي بيگانگان و اجانب بر مقدارت امت اسلامي و...

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

بيان و داوري ديگران

آنچه شيعه درباره ي مظلوميت اهل بيت (ع) و شرايط سخت سياسي - اجتماعي آنان مي گويد، ممكن است از سوي برخي، مبالغه آميز جلوه كند! در حالي كه اين چنين نيست.

آن چه بر خاندان رسالت و آل علي (ع) گذشت، آن چنان سخت و غير قابل چشم پوشي است كه حتي اهل سنت - كساني كه معمولا در صدد توجيه كار خلفا بوده اند و قايل به امامت ائمه (ع) نيستند - به صراحت شيعه و چه بسا گوياتر از ايشان به داوري نشسته اند.

اكنون براي نمونه سخني را از عبدالكريم الخطيب نويسنده ي كتاب الانسان... في القرآن الكريم مي آوريم. او به مناسبت نقد عقيده ي شيعه درباره ي رجعت، در تخليل پيدايش اين عقيده به مسايلي اشاره مي كند كه بخشي از آن،

چنين است:

... در طول زمان، طومار شهيدان اهل بيت، قطورتر و قطورتر گرديد. آغاز آن با شهادت امام علي (ع) و ادامه ي آن به وسيله ي فرزندان و خاندان او.

شهادت هاي فردي و دستجمعي و گروهي... در سرزمين كربلا و ديگر پهنه هايي كه خون پاكيزه و ارجمند شهيدان اين خاندان، چون نهرها در آن جاري شد! ظلمي كه بر خاندان نبوت رفت، در تاريخ نظير ندارد و يا بسيار كم نظير است. اهل بيت (ع) به دست دشمنان خارجي و نا آشنا كشته نشدند، بلكه عموزادگانشان - امويان و عباسيان - عامل قتل آنان بودند، آن هم نه به دست مشركان كه بر شرك جاهلي بوده اند، بلكه خون اين شاخه هاي رسالت، و جگر گوشه هاي پيامبر (ص) به دست مدعيان اسلام بر زمين ريخت [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الانسان في القرآن الكريم 337.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

بني اميه، و بدبين ساختن مردم به اهل بيت

مشكلات طاقت فرساي ائمه (ع) تنها محدود به جباريت و زورگويي و بدبيني امويان نبود، بلكه تنگناهاي اجتماعي و برخوردهاي ناشايست مردم بي خبر و اغفال شده نيز گوشه اي ديگر از مهجوريت و مظلوميت ائمه (ع) به شمار مي آمد.

البته اين بدبيني، معمولا در جاهايي وجود داشت كه حكومت ها در آن استقرار داشتند و با تبليغات مداوم خود ذهن مردم را نسبت به اهل بيت مخدوش مي ساختند و آنان را در نظر مردم، شورش طلب و فاقد عقيده و ايمان و عناصري بي ارج مي شناساندند، و اين البته از ابتدايي ترين آثار شوم حاكميت مفسدان بر جامعه ي اسلامي است كه با در دست داشتن امكانات گسترده ي اجتماعي،

مردم را از جهت مادي و فرهنگي اغفال مي كنند و شايستگان را در نظر آنان ناشايست جلوه مي دهند تا بدين وسيله زشتي ها و خباثت هاي خود را بپوشانند!

روش و منش عالمانه و بزرگوارانه ي ائمه، به گونه اي بود كه در محيط زندگي خود، مورد احترام عميق مردم بودند، ولي در محيط و سرزميني كه ايشان حضور نداشتند، تبليغات نارواي حكومت ها جان مي گرفت و در ذهن مردم رسوب مي كرد!

امام صادق (ع) در اين باره نكته اي را از سفر امام باقر (ع) به شام يادآور شده است و مي فرمايد:

زماني كه پدرم - محمد بن علي - به دمشق احضار شد، هنگام عبور از كوچه هاي دمشق، شنيد كه مردم به يكديگر - با لحني تمسخرآميز - مي گويند: اين فرد فرزند ابوتراب است!. پدرم به ديوار تكيه داد، نخست حمد و ثناي خدا گفت و بر پيامبر و خاندان او درود فرستاد: سپس فرمود:

اي وحدت شكنان! و اي نسل نفاق و دورويي! اي تفاله هاي دوزخ! و اي سنگ هاي جهنم!

دست از ماه رخشان و درياي متراكم و ستاره ي آسمان ايمان و صراط مستقيم. برداريد!؛ قبل از اين كه چهره هاتان به عذاب الهي تباه شود و يا مورد نفرين قرار گيرد، چنان كه اصحاب سبت مورد لعن قرار گرفتند و فرمان خدا عليه ايشان جاري شد.

... آيا همدم و همراز و برادر پيامبر خدا - علي بن ابي طالب (ع) - را استهزا مي كنيد! يا پيشواي دين را مورد طعن و اشاره قرار مي دهيد؟! به كدامين راه مي رويد! و كدامين غمتان را درمان است! به خدا سوگند، علي (ع) نخستين چهره اي است كه در ميدان ايمان درخشيد. و

با فضايل و ويژگي هاي برتر خويش رستگار شد و به اوج اعتدال و درستي رسيد... [1] .

امام باقر (ع) در اين بيان به بسياري ديگر از ويژگي ها و امتيازهاي اميرالمؤمنين (ع) اشاره دارد كه خود مي تواند فهرستي اجمالي از ارزش هاي ايماني و عملي علي (ع) به حساب آيد.

هدف از نقل اين حديث، نماياندن موقعيت اجتماعي عصر امام باقر (ع) و ترسيم ديدگاه توده هاي اغفال شده، نسبت به خاندان رسالت است، كه خلفا نقش اساسي را در اين زمينه داشته اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الامام الصادق (ع): لما اشخص ابي محمد بن علي الي دمشق سمع الناس يقولون: هذا ابن ابي تراب!! قال: فاسند ظهره الي جدار القبلة؛ ثم حمدالله و اثني عليه، و صلي علي النبي (ص) ثم قال: اجتنبوا اهل الشقاق و ذرية النفاق، و حشو النار، و حصب جهنم عن البدر الزاهر، والبحر الزاخر والشهاب الثاقب، و شهاب المؤمنين، و الصراط المستقيم، من قبل ان نطمس... المناقب 4 / 203؛ ائمتنا 1 / 358.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

پ

پدر مرده و گنج مخفي

مرحوم قطب الدين راوندي، ابن شهر آشوب و برخي ديگر از بزرگان رضوان الله تعالي عليهم آورده اند:

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: جواني مؤمن نزد پدرم، حضرت باقرالعلوم عليه السلام آمد و اظهار داشت: من پدري فاسق و مخالف شما اهل بيت عليهم السلام داشتم كه هم اكنون به هلاكت رسيده است؛ و چون او مي دانست كه من شيعه مي باشم اموال خود را از من مخفي و پنهان داشت، چنانچه ممكن باشد مرا در اين مورد كمك

فرما.

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: آيا دوست داري پدرت را ببيني و آنچه مي خواهي از او سؤ ال كني؟ جوان پاسخ داد: آري، چون من بسيار فقير و تهي دست هستم. بنابر اين حضرت نامه اي نوشت و آن را مهر نمود و به آن جوان داد و فرمود: اين نوشته را به قبرستان بقيع ببر؛ هنگامي كه در وسط قبرستان قرار گرفتي، صدا بزن و بگو: يا درجان!

آن گاه، شخصي حاضر مي شود، نامه را به او تحويل مي دهي تا به مطلوب و خواسته خود برسي، پس همين كه جوان به قبرستان بقيع رفت و به دستور حضرت عمل نمود و نامه را تحويل داد، درجان گفت: دوست داري پدرت را ملاقات كني؟

جوان گفت: آري. ناگاه درجان به سمت كوهي در نزديكي مدينه رهسپار شد و چيزي نگذشت كه ديدم به همراه مردي سياه - كه زنجير بر گردن و زبانش آويزان بود - به سوي من آمدند.

درجان گفت: اي جوان! اين پدر تو مي باشد، كه حرارت آتش و عذاب الهي او را به چنين حالي در آورده است. بعد از آن، من از حال پدرم جويا شدم؟ پدرم مرا مخاطب قرار داد و اظهار داشت: اي پسرم! من از دوستداران بني اميه و از علاقه مندان به آن ها بودم، و چون تو از دوستان و پيروان اهل بيت رسالت بودي، دشمنت داشته و تو را از اموال خود محروم ساختم، و به جهت همين كينه توزي ام نسبت به اهل بيت رسالت و شيعيان آن ها مي باشد، كه مرا در چنين حالت و

عذاب دردناكي مشاهده مي كني؛ و اكنون از عمل خويش بسيار پشيمان هستم، ولي سودي به حالم ندارد. سپس افزود: گنج را در فلان باغ زير درخت زيتون مخفي كرده ام، آن را بردار و پنجاه هزار از سكه هاي آن را تحويل حضرت ابوجعفر، امام محمد بن علي عليهماالسلام بده؛ و مابقي آن اموال از براي خودت باشد.

حضرت صادق عليه السلام افزود: هنگامي كه آن جوان سكه ها را خدمت پدرم آورد، همه آن سكه ها را دريافت نمود و مقداري از آن ها را بابت بدهي قرض يك نفر تهي دست پرداخت كرد و باقيمانده اش را زميني خريد - كه فقيران و تهي دستان از آن استفاده كنند - و فرمود: ميت به وسيله آن سودمند و شادمان خواهد شد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب ابن شهر آشوب: ج 1، ص 326، الخرائج والجرائح: ج 2، ص 597، ح 9، بحارالا نوار: ج 46، ص 267.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

پيش گوئي از كشتار

روزي از روزها امام محمد باقر عليه السلام در مجلسي نشسته بود و افرادي گرد وجود مبارك آن حضرت حلقه زده بودند.

پس از گذشت مدتي، حضرت سر مبارك خود را به زير انداخت و پس از لحظاتي بلند نمود و خطاب به افراد حاضر كرد و چنين فرمود: چه خواهيد كرد آن هنگامي كه مردي به همراه چهار هزار سرباز وارد شهر مدينه مي گردد و تا مدت سه روز كشتار مي كنند و به زنان و دختران تجاوز مي نمايند و آنچه بتوانند فساد و جنايت مي كنند؛ و شما توان

مقابله با آن ها را نداريد؟

و سپس افزود: اين حادثه خطرناك در سال آينده رخ خواهد داد، پس همگي آماده باشيد و خود را مجهز كنيد كه به طور حتم چنين قضيه اي اتفاق خواهد افتاد.

ولي متأ سفانه مردم مدينه به پيش گوئي و سخنان آينده نگر حضرت، اهميت ندادند؛ و با بي توجهي اظهار داشتند: اين پيش گوئي صحت نخواهد داشت.

به همين جهت هيچ گونه تجهيزاتي فراهم نكردند، مگر تعدادي اندك كه به فرمايشات حضرت، ايمان و عقيده داشتند، كه به سبب ايمني از شر دشمنان، از شهر مدينه خارج شده و هجرت كردند.

و چون يك سال سپري شد امام محمد باقر عليه السلام به همراه اهل و عيال و بعضي افرادي كه از بني هاشم بودند، از شهر مدينه بيرون رفتند.

و بعد از آن، همان طور كه حضرت پيش گوئي و اخطار داده بود، نافع بن ازرق به همراه چهار هزار لشكر به شهر مدينه هجوم آورد؛ و با ايجاد رعب و وحشت، بسياري از مردان را كشتند و به زنان تجاوز نمودند و اموالشان را نيز به يغما بردند.

و چون اهل مدينه مجهز نبودند، توان هيچ گونه دفاع و مقابله اي را در برابر دشمن نداشتند.

پس از اين جريان، مردم شهر مدينه به اشتباه خويش معترف شده و اظهار داشتند: اكنون فهميديم كه آنچه امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد، حق است و ما بايد تابع و مطيع فرمايشات و دستورات آن بزرگوار باشيم.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالا نوار: ج 46، ص 254، ح 51.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از

امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

پيرزني، جوان شد

حبابه والبيه يكي از زن هاي مؤمنه اي بود، كه در زمان حضرت رسول صلي الله عليه و آله هميشه به حضور آن حضرت شرفياب مي شد و كسب فيض مي نمود.

همچنين در زمان امام محمد باقر عليه السلام نيز چند مرتبه به محضر مبارك آن حضرت شرفياب گرديده است.

اين زن مؤمنه، روزي پس از گذشت مدت ها، خدمت امام باقر عليه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اي حبابه! مدتي است كه نزد ما نيامده اي؟

حبابه اظهار داشت: اي سرورم! كهولت سن و ضعف جسم و سفيدي موي سرم و نيز غم و اندوهي كه دارم، مرا از زيارت شما باز داشته است.

حضرت به حبابه فرمود: جلو بيا.

وقتي حبابه نزديك امام محمد باقر عليه السلام قرار گرفت، حضرت دست مبارك خود را روي سر حبابه نهاد[1] و دعائي را زمزمه نمود، كه ناگاه گيسوان حبابه سياه و چهره اش شاداب و جوان گشت.

حبابه، تبسمي كرد و خوشحال شد و حضرت نيز شادمان گرديد.

پس از آن، حبابه از حضرت سؤال كرد و گفت: اي مولاي من! پيش از آن كه اين عالم آفريده شود، شما - اهل بيت عصمت و طهارت صلوات الله عليهم - در چه حالتي و در كجا بوديد؟

حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: ما نوري بوديم، كه هر لحظه تسبيح و تقديس خداوند سبحان را مي گفتيم.

و ملائكه الهي نيز چگونگي تسبيح و تقديس را از ما آموختند؛ و چون حضرت آدم عليه السلام آفريده شد، خداوند متعال نور ما را در صلب او قرار داد.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در متن عبارت وارد نشده است كه حضرت با چه كيفيتي دست روي سر آن پيرزن نهاد؛ ولي مسلم است كه پارچه اي مانند چادر يا روسري و چارقد روي سرش بوده است و حضرت دست خود را روي آن پارچه نهاد.

[2] بحارالا نوار: ج 46، ص 284، ح 87

حبابه والبيه پس از اين جريان تا زمان امام رضا عليه السلام عمر كرد و به محضر مبارك يكايك امامان معصوم عليهم السلام شرفياب گشت.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

پس از مرگ كجا مي رويم؟

اطلاع از عالم پس از مرگ تنها از زبان وحي ممكن است. عالم پس از مرگ و خصوصيات آن چيزي نيست كه در دسترس دانش بشري باشد. به همين دليل براي آگاهي از جهان آخرت بايد پاي مكتب وحي، زانو به زمين نهاد، تا از چگونگي زندگي آن سرا اطلاع به كف آورد. و چون همه مشتاق آگاهي از ويژگي هاي آن زندگي مي باشيم، شما خواننده گرامي نيز كه از چنين علاقه سرشار هستي، همراه من بيا تا تو را به محضر باقر العلوم عليه السلام ببرم تا از دانش بي پايان حضرت در اين راستا بهره مند شويم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

پايداري در مسير بندگي

امام باقر (ع): هنگامي كه قيامت برپا شود، فريادگري ندا مي دهد: كجايند صابران؟ گروهي از مردم بر مي خيزند و به اين ندا پاسخ مي دهند. سپس آن منادي، فرياد بر مي آورد: كجايند متصبران (تحمل كنندگان تلخي و رنج صبر)؟ گروهي ديگر از مردم بپا مي خيزند و وي را پاسخ مي دهند. نقل كننده ي حديث مي گويد از امام پرسيدم صابران و متصبران كيانند؟ امام فرمود: صابران آنانند كه در مسير انجام واجبات شكيبا و استوارند و متصبران آنانند كه (غليرغم ميل هاي دروني) از حرام دوري مي جويند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال (ع): اذا كان يوم القيامة نادي مناد أين الصابرون؟ فيقوم فئام من الناس. ثم ينادي مناد أين المتصبرون؟ فيقوم فئام من الناس. قلت: جعلت فداك ما الصابرون والمتصبرون؟ فقال (ع): الصابرون علي أداء الفرائض، والمتصبرون علي ترك المحارم. تحف العقول، احاديث امام باقر (ع)، حديث 40.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس

رضوي چاپ دوم 1375.

پرهيز از اميد كاذب

پس از توجه به اهميت خوش گماني به خداوند و لزوم اميدوار بودن به رحمت الهي، بايد به جنبه ي ديگر اين حقيقت نيز توجه كرد.

اميد به رحمت الهي، ضروري است، اما بايد در نظر داشت كه اين اميد تا آنجا درست و بجاست كه در انسان تأثير سازنده داشته باشد و راه توبه و بازگشت به خداوند را بر روي او بگشايد نه اينكه خود زمينه لغزش ها و گناهان باشد و انسان با اتكا به رحمت الهي، از اطاعت خداوند سرباز زند و موجبات خشم الهي را فراهم آورد! اين نوع اميد، كه به گناه و فساد دامن زند اميد كاذب و يا اميد دروغين ناميده مي شود و امام باقر (ع) از چنين اميدي ما را پرهيز داده است و مي فرمايد:

با ترس واقعي از خداوند، از چنگال ابليس بگريز! و بپرهيز از اميد دروغين! زيرا اين گونه اميدهاي بي اساس، تو را در نگراني و ترس واقعي قرار خواهند داد. [1] .

يعني؛ اگر دل به رحمت الهي خوش كرده و سرگرم گناه و معصيت شوي، اين دلخوشي بي اساس است و تو را مواجه با كيفر حتمي خدا خواهد كرد و آنجا است كه نگراني واقعي به سراغت خواهد آمد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): تحرز من ابليس بالخوف الصادق و اياك و الرجاء الكاذب فانه يوقعك في الخوف الصادق بحار 78 / 164.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

پيامدهاي ناگوار خشم

امام صادق (ع) از پدر خويش - باقرالعلوم (ع) - نقل كرده است:

مردي صحرانشين نزد پيامبر آمد و گفت: من صحرا نشينم

(و چون در شهر نيستم تا هميشه از شما استفاده كنم) مطلبي به من بياموزيد كه جامع باشد. پيامبر (ص) به او فرمود: تو را امر مي كنم كه غضب نكني و خشمگين نشوي! مرد صحرانشين، دوباره درخواستش را اظهار كرد. تا سه مرتبه و پيامبر (ص) نيز همان پاسخ را به او يادآور شد تا اينكه مرد باديه نشين لختي تأمل كرد و به فكر فرو رفت و پس از آن گفت ديگر از چيزي سؤال نخواهم كرد (يعني اهميت سخن پيامبر (ص) را دريافتم) فرمان پيامبر جز فرمان به خير و ارزش نيست. امام صادق (ع) در ادامه ي اين بحث يادآور شد كه پدرم - باقرالعلوم - هميشه اين نكته را متذكر مي شد كه: چه چيز هجومنده تر و ويرانگرتر از غضب است. زيرا فرد خشمگين مي شود و در حال خشم انسان بي گناهي را بدون حق مي كشد و زن پاكدامني را نسبت ناروا مي دهد! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي عبدالله قال: سمعت أبي (ع) يقول: أتي رسول الله (ص) رجل بدوي فقال: اني اسكن البادية فعلمني جوامع الكلام فقال: آمرك ان لا تغضب، فاعاد عليه الأعرابي المسألة ثلاث مرات حتي رجع الرجل الي نفسه فقال: لا اسأل عن شي ء بعد هذا، ما امرني رسول الله (ص) الا بالخير. قال و كان أبي يقول: اي شي ء اشد من الغضب، ان الرجل ليغضب فيقتل النفس التي حرم الله و يقذف المحصنة. اصول كافي 2 / 303.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

پرهيز از حسد

امام باقر (ع): انسان گاه سخني مي گويد كه به كفر مي انجامد و

همانا حسد، ايمان را مي خورد و نابود مي سازد، آن گونه كه آتش، هيزم را فرا مي گيرد و از ميان مي برد. [1] . از ارتباط جملات و بخش هاي روايت چنين استفاده مي شود كه چه بسا ريشه ي برخي از خشم ها و سخنان كفرآميز در حسد نهفته است و اين حسد است كه در جنبه هاي عملي به انكار خدا و دين منتهي مي شود. امام باقر (ع): تملق و حسد از اخلاق مؤمنان نيست، مگر اينكه در راستاي علم و دانش باشد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): ان الرجل ليأتي باي بادرة فيكفر و ان الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب. اصول كافي 2 / 306؛ بحار 73 / 237.

[2] الباقر (ع): ليس من اخلاق المؤمن الملق و الحسد الا في طلب العلم. تحف العقول 342.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

پيشتازي در ميدان ارزش ها

امام باقر از رسول خدا (ص) روايت كرده است:

همانا خداوند از ميان ارزش ها و نيكي ها، آن را دوست دارد كه سريع تر انجام پذيرد و مورد سستي و تعلل قرار نگيرد. [1] . امام باقر (ع): كسي كه تصميم انجام كار نيكي را مي گيرد، پس در آن شتاب كند و سستي نورزد، زيرا هر چيزي كه در آن تأخير صورت گيرد، مورد توجه و تزوير شيطان قرار مي گيرد [2] . (يعني؛ شيطان در راه انجام آن موانعي مي تراشد و آدمي را از آن كار باز مي دارد).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): ان الله يحب من الخير ما يعجل. اصول كافي 2 / 142.

[2]

سمعت أباجعفر (ع) يقول: من هم بشي ء من الخير فليعجله، فان كل شي ء فيه تأخير فان للشيطان فيه نظرة. اصول كافي 2 / 143.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

پنج درس ارزشمند و آموزنده

1 - امام جعفر صادق عليه السلام حكايت نمايد:

روزي پدرم - امام محمد باقر عليه السلام - فرمود: به خدا سوگند، بعضي روش هائي را چون: در آغوش گرفتن، روي زانو نشاندن، بوسيدن و اظهار محبت و مهرباني كردن، كه نسبت به بعضي از فرزندانم انجام مي دهم.

با اين كه مي دانم شايسته آن محبت ها نيستند؛ بلكه ديگري شايسته و مستحق آن مهرباني ها و محبت ها است.

اين برخورد يكسان من با آن ها به خاطر آن است كه آنچه برادران حضرت يوسف عليه السلام با وي انجام دادند، در بين فرزندان من واقع نشود.

و خداوند حكيم داستان حضرت يوسف عليه السلام را به عنوان درس و تنبيه بيان كرده است تا آن كه حسادت و كينه در خانواده ها و جامعه ما نباشد و آنچه بر سر يوسف عليه السلام آمد، بر فرزندان و برادران ما نيايد.[1] .

2 - همچنين حضرت صادق آل محمد صلوات الله عليهم حكايت فرمود: روزي شخصي نزد پدرم، امام محمد باقر عليه السلام آمد، پدرم از او سؤ ال نمود: آيا ازدواج كرده اي؟

آن شخص گفت: خير.

پدرم فرمود: من دنيا و آنچه را كه در آن است، دوست ندارم اگر يك شب را بدون همسر باشم؛ بدان كه عظمت و فضيلت آن به قدري است كه دو ركعت نماز شخص

متأهل افضل است از يك شبانه روز عبادت و روزه يك فرد مجرد.

و پس از آن پدرم، مبلغ هفتصد دينار به آن شخص داد و فرمود: با اين پول ازدواج نما و توجه داشته باش كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: همسري انتخاب كنيد كه هم شأن خودتان باشد كه در توسعه روزي مفيد مي باشد.[2] .

3 - روزي برادر امام محمد باقر عليه السلام به همراه بعضي از دوستانش وارد منزل آن حضرت شدند، همين كه نشستند، امام عليه السلام فرمود: براي هر چيزي حد و مرزي هست و سپس سفره غذا چيده شد.

يكي از افراد گفت: يابن رسول الله! براي اين سفره هم حد و حدودي وجود دارد؟

حضرت فرمود: بلي.

افراد سؤال كردند: آن چيست؟

حضرت فرمود: آن كه هنگام شروع «بسم الله الرحمن الرحيم» بگوئي؛ و چون خواستند سفره را جمع كنند «الحمدلله» بگوئي؛ و ديگر آن كه هر كس از آنچه جلويش نهاده اند استفاده كند و چشم به جلوي ديگران نيندازد.[3] .

4 - يكي از اصحاب امام محمد باقر عليه السلام كه در كوفه، مكتب قرآن داشت و زنان را نيز آموزش مي داد، روزي با يكي از زنان شاگرد خود شوخي لفظي كرد.

پس از گذشت چند روزي از اين جريان، در مدينه منوره به ملاقات آن حضرت آمد.

و چون وارد منزل حضرت گرديد، امام عليه السلام با تندي و خشم با او مواجه شد و فرمود: هر كه در خلوت مرتكب گناهي شود، از عقاب و قهر خداوند متعال در امان نخواهد بود؛ و سپس افزود: به آن

زن چه گفتي؟

آن شخص از روي شرمساري و خجالت در حالت سكوت، با دست هايش، صورت خود را پوشاند؛ و آن گاه حضرت به او فرمود: ديگر چنين نكن و از كردار خويش توبه نما.[4] .

5 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

از پدرم، حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام شنيدم، كه مي فرمود: من در منزل از غلامان خود و نيز از اهل منزل مشكلات و سختي هائي را تحمل مي كنم كه از حنظل - هندوانه ابوجهل - تلخ تر و بدتر مي باشد.

و سپس حضرت فرمود: هر كه در مقابل ناملايمات و حرف هاي نابجاي اهل منزل صبر و تحمل كند، ثواب روزه دار و شب زنده دار نصيبش مي گردد و هم نشين با شهدائي مي شود، كه در ركاب حضرت رسول صلي الله عليه و آله شهيد شده باشند.[5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستدرك الوسائل: ج 15، ص 171، تفسير عياشي: ج 2، ص 166.

[2] عوالي اللئالي: ج 3، ص 282، ح 6.

[3] محاسن برقي: ص 431، ح 255.

[4] خرايج راوندي: ج 2، ص 594، ح 5 اختيار معرفة الرجال: ص 173، ح 295.

[5] ثواب الا عمال: ص 235، ح 1.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

پذيرش سخن پاك

خذوا الكلمة الطيبة ممن قالها و ان لم يعمل بها. [1] .

سخن طيب و پاكيزه را از هر كه گفت بگيريد، اگر چه او خود، بدان عمل نكند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 291.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول

زمستان 1384.

پرهيز از كسالت

اياك و الكسل و الضجر فانهما مفتاح كل شر، من كسل لم يؤد حقا ومن ضجر لم يصبر علي حق. [1] .

از تنبلي و تنگدلي بپرهيز كه اين دو كليد هر بدي باشند، هر كه تنبلي كند حقي را نپردازد، و هر كه تنگدل شود بر [تحمل] حق شكيبا نباشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 295.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پاكدامني، بهترين عبادت

أفضل العبادة عفة البطن و الفرج. [1] .

بالاترين عبادت، پاكي شكم و دامن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 296.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پافشاري در دعا

والله لا يلح عبد مؤمن علي الله عزوجل في حاجته الا قضاها له. [1] .

به خدا سوگند هيچ بنده اي در دعا اصرار و پافشاري به درگاه خداي عزوجل نكند، جز اينكه حاجتش را برآورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 4 ص 224.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

پايداري و گذشت

امام همام همانند ساير امامان اسوه پايداري و مقاومت در برابر ناملايمات اجتماعي و فردي مي باشد. امام در مدت عمر شريفش با انواع ناملايمات گريبان گير بود. هم رويدادها و چالشگري هاي اجتماعي و هم رخدادهاي فردي و خانوادگي.

در مورد حوادث اجتماعي امام از آغازين روزهاي كودكي خويش همراه كاروان جدش سالار شهيدان، شاهد جنايات دلخراش كربلا بود. وي در حالي كه كودكي سه چهار ساله بود، حوادث ناگوار كربلا را شاهد و ناظر بود و خود يكي از كودكان اسير شده بدست ستمگران اموي بود.

امام مقاوم و همام در برابر ظلم و ستم بي حد آنان پايداري و مقاومت نمود و سختي ها و شكنجه ها را به جان خريدار شد. در هنگام نوجواني جامعه امام همراه با رخ دادهاي بزرگ مانند قيام توابين، فاجعه دلخراش و جنايت بار حره، و كشتارها و درگيري هاي امويان با زبيريان و... بود.

در زمان جواني و بخصوص در دوران امامت بيست ساله حضرت امام همام شاهد انواع ظلم و ستم ها بر هواداران تشكل همسوي اهل بيت كه از جانب حزب عثمانيه تحميل مي شد، بود.

اين دوران كه دوران ستم و سياه حزب عثمانيه است؛ حاكمان اموي با ياران اهل بيت رفتاري بسيار خشن در پيش گرفته اند.

حجاج ها و عبيدالله بن زيادها بر عراق و حجاز سلطه يافته اند و به دستور حاكمان حزب عثمانيه از هيچ جنايتي فروگذار نبودند. هزاران محب و شيعه علي را قتل عام نمودند. دست و پاها بريدند. چشم ها از حدقه بيرون آوردند و بر چشمان حق بين هواداران عترت ميل گداخته كشيدند. هر جا كه ياران اهل بيت را دست مي يافتند، در كنار هر حجر و مدري آنان را به قتل رساندند و هزاران را در زندان هاي وحشتناك امويان حبس كردند.

امام همام در برابر ناهنجاري هاي اجتماعي صبر و پايداري پيشه مي كند و تمام اين ستم ها را تحمل مي نمايد. امام همام با نوشيدن اين جرعه هاي ناگوار مسؤوليت مهم فرهنگ و اجتماعي و سياسي خويش را تداوم مي بخشد و نيز در دوران امامت حضرت انواع ناملايمات، تهديدها، احضارها و حبس ها را نسبت به خودش از جانب حاكمان اموي تحمل مي نمايد.

اين ها نمونه هايي از ناملايمات اجتماعي است كه نوعا از جانب حزب عثمانيه در جامعه امام جريان داشته و امام همام نيز، با رويي گشاده از آنان استقبال نموده و تلخي ها را بر جان خويش هموار ساخته است. در زندگي شخصي نيز رويدادهاي تلخ را به زيباترين شكل بر خود هموار مي سازد. در زندگي شخصي ناگواري هاي تلخ كه نمونه هاي آن در تاريخ آمده رخ داده است، كه براي همه انسان ها به ويژه پيروان حضرت جاي انديشه دارد. چند نمونه:

در حالي كه امام با برخي از اصحاب خويش نشسته بود، يكي از غلامان حضرت خبري سري را با حضرت در ميان مي گذارد. امام بعد از شنيدن خبر اين سخنان را به

زبان جاري مي سازد: سپاس خداي را بر نعمتي كه ارزاني داشت و آن چه را گرفت از آن خودش است، آنان را از گريه باز داريد، با صبر و پايداري آماده تجهيز ميت شويد به آن كنيز هم بگوييد، هيچ آسيبي به تو نخواهد رسيد. نگران خويش مباش، وحشت تو را فرا نگيرد. تو را در راه خدا آزاد ساختم... انت حرة لوجه الله لما تداخلك من الروع. بعد از اين سخنان صحبت خويش را ادامه مي دهد! از امام پرسيدند چه خبر شده است. آن گاه امام حادثه تلخ را بازگو مي كند كه كودكم از دوش كنيز افتاده است و رحلت كرده است. من دستور تجهيز كودك را دادم و كنيز را هم آزاد ساختم، انه قد سقط من جارية كانت تحمله فمات. [1] . همچنين امام به يكي از فرزندانش بسيار علاقه مند بود. به طوري كه وقتي فرزند امام بيمار شد، بر امام ترسيدند كه چگونه اين رخداد را تحمل خواهد كرد. تا اين كه فرزند حضرت از دنيا رفت. بعد از رحلت فرزند امام برخلاف انتظار آرام گرفت. وقتي از وي سؤال شد كه چگونه با اين علاقه زيادي كه به اين فرزند داشتيد، قرار گرفتيد؛ امام با قلبي مطمئن و با آرامش كامل كه نشان رضايت به مشيت الهي داشت، اين گونه اظهار داشت كه ما خدا را مي خوانيم و دعا مي كنيم و آن چه خدا دوست مي دارد از خدا مي خواهيم. ليكن اگر اتفاقي افتاد كه آن را دوست نداشتيم تسليم رضاي خدا هستيم، انا ندعو الله فيما يحب فاذا وقع ما نكره لم نخالف الله فيما يحب [2] . اين ها

نمونه هايي از صبر و پايداري امام در زندگي شخصي است، كه اين گونه تسليم مشيت الهي است. ناملايمات را با رويي گشاده در آغوش مي گيرد و مصيبت ها را بر خود هموار مي سازد. در موارد شخصي اين گونه گذشت و سخاوت دارد. شايد افراد عادي در چنين مواردي، كنيز را كه كودك از دوش وي بيافتد و بميرد تنبيه نمايند، ليكن امام رؤوف و مهربان، نه تنها وي را تنبيه نمي كند، بلكه براي حفظ آرامش روحي وي و فرو نشاندن رعب و اضطرابي كه كنيز را فرا گرفته است؛ نخست كنيز را آزاد مي سازد، آن گاه به تجهيز فرزند خويش مي پردازد! اين نمونه ها در رفتار اجتماعي چه افرادي يافت مي شود؟!

اين گونه است كه رفتار امامان سراسر درس پايداري و صبر، سراسر گذشت و مهرباني است. اين گونه است كه رفتارهاي اجتماعي و شخصي آنان الگوي پايدار براي هميشه ي زمانها مي باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عيون الاخبار و فنون الآثار، ص 218، اعلام الهدايه، ج 7، ص 28.

[2] تاريخ دمشق، ج 54، ص 294، عيون الاخبار ابن قتيبه، ج 3، ص 57، اعلام الهدايه، ج 7، ص 28.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

پرواز گنجشكان بر بالاي سر امام باقر

محمد بن مسلم مي گويد: با حضرت امام محمد باقر عليه السلام بيرون رفتيم، ناگهان بر زمين خشكي رسيديم كه بسيار گرم و باحرارت بود.

در آنجا گنجشكان بسياري بود كه دور استر امام باقر عليه السلام پر مي زدند و چرخ مي خوردند.

حضرت آنها را راند و فرمود: «براي شما اكرامي نيست.»

سپس آن حضرت رفت تا به مقصد خويش رسيد، چون فرداي آن روز

برگشتيم دوباره به همان زمين رسيديم، باز آن گنجشكها پرواز مي كردند و دور استر آن حضرت مي گشتند و بر بالاي سر ايشان پر مي زدند. پس شنيدم كه آن حضرت فرمود: «بنوشيد و سيراب شويد.»

چون نظر كردم ديدم در آن بيابان آب بسياري است. گفتم: «اي آقاي من! ديروز آنها را منع كردي ولي امروز سيرابشان كردي؟» حضرت فرمودند: «بدانكه امروز در ميان ايشان قبره نيز وجود داشت پس به ايشان آب دادم و اگر قبره نبود من به آنها آب نمي دادم.»

گفتم: «اي آقاي من! ميان قبره و گنجشك چه فرقي وجود دارد؟» حضرت فرمود: «گنجشك از مواليان و دوستداران عمر هستند. زيرا ايشان از اويند، و اما قبره، پس از موالي و دوستداران ما اهل بيت عليهم السلام هستند و در صداي خود مي گويند: «بوركتم اهل البيت و بوركت شيعتكم و لعن الله اعدائكم.» يعني: «مبارك گشتيد اي اهل بيت و مبارك گشت شيعيان شما و خدا دشمنان شما را لعنت كند.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

پاسخ سوال قبل از طرح سؤال

امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله حديث كرده كه فرموده است: اسلام دين سهل و خالي از مشقت است. با مدارا در آن قدم برداريد و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحميل نكنيد و همانند سواري نباشيد كه مركب خود را خسته و فرسوده مي كند. و در نتيجه نه راه سفر را پيموده و نه مركبش سالم مانده است.

فيض مطرو روايت مي كند كه: خدمت امام محمد باقر عليه السلام رفتم كه از او سؤال كنم كه اگر كسي در

محمل نشسته و بر شتر سوار باشد مي تواند نماز شب بخواند يا خير؟ وقتي مرا ديد قبل از آن كه سؤال كنم فرمود كه: رسول الله وقتي بر شتر خود سوار بود نماز مي خواند. پس هر كسي در آن حالت باشد و روي به هر طرف كه داشته باشد مي تواند نماز شب بخواند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

پيغام پيامبر را به من ابلاغ كن

امام باقر عليه السلام فرموده است: بهترين عبادات پاك داشتن درون و پاك دامن بودن است.

ابن بابويه صدوق در كتاب اكمال الدين در حديثي روايت مي كند كه: حضرت باقر عليه السلام به جابر انصاري فرمود: پيغامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به وسيله تو براي من داده، ابلاغ كن. گفت: به چشم. آن جناب به من بشارت داد كه باقي مي مانم تا شما را ملاقات كنم و فرمود: وقتي او را ديدي، سلام مرا به او برسان.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

پسران امام باقر

اول: حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله ما با خواست خداي توانا شرح حال آن برگزيده ي خدا را در جلد هشتم ستارگان درخشان خواهيم نگاشت.

دوم: جناب عبدالله بن محمد عليه السلام.

سوم: جناب ابراهيم بن محمد عليه السلام.

چهارم: جناب عبيدالله بن محمد عليه السلام.

پنجم: جناب علي بن محمد الباقر عليه السلام كه قسمتي از شرح حال او بعد از اين در همين كتاب خواهيم خواند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376.

پاسخ قاطع امام باقر به منافق گمراهگر

شخصي معروف به «كثيرالنوا» (يعني كسي كه هسته ي زياد دارد) در كوفه سكونت داشت و قلبش بر اثر همنشيني با افراد ناباب، نسبت به امام باقر عليه السلام تيره و تار و در شك و ترديد و حالت نفاق بود. جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: من همراه حدود پنجاه نفر، در مدينه در محضر امام باقر عليه السلام بوديم، ناگاه همين شخص (كثيرالنوا) وارد مجلس شد و به امام باقر عليه السلام گفت: «مغيرة بن عمران در نزد ما است و اعتقاد دارد كه همراه تو فرشته اي وجود دارد كه كافر را از مؤمن، و شيعه را از غير شيعه به تو معرفي مي كند.»

[كثيرالنوا، كه خود در اين مورد ترديد داشت، مي خواست در ضمن مسخره كردن و بيان مطلب از ديگري، از امام سخن بشنود] امام باقر: تو چه شغلي داري. كثيرالنوا: گندم فروش هستم. امام باقر: دروغ مي گويي. كثرالنوا: گاهي جو هم مي فروشم. امام باقر: دروغ مي گويي بلكه فروشنده ي هسته ي خرما هستي. كثيرالنوا: چه كسي اين موضوع را به تو خبر داد؟ امام باقر: همان خدايي كه شيعه ي مرا از دشمن من به من مي شناساند، اينك خبر

ديگر به تو بدهم، «تو از دنيا نمي روي مگر اينكه حيران و سرگردان مي شوي بعد مي ميري.» جابر مي گويد: كثيرالنوا به كوفه بازگشت، پس از مدتي به كوفه رفتيم و جوياي حال او شديم، ما را به پيرزني راهنمايي كردند، نزد او رفتيم و سراغ كثيرالنوا را از او گرفتيم، او گفت: «كثيرالنوا سه روز است بر اثر بيماري سرگرداني و گيجي از دنيا رفته است.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه، ج 2، ص 255.

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

پنج دستور به شيعيان

گروهي از شيعيان، مي خواستند از حجاز به عراق بروند، در مدينه به حضور امام باقر عليه السلام رسيدند و تقاضا كردند تا آن حضرت، آنها را نصيحت كند، امام باقر عليه السلام آنها را چنين نصيحت كرد:

1- بايد توانمندان شما به ناتوانان كمك كنند.

2- بايد ثروتمندانتان به مستمندان نيكي نمايند.

3- راز و امر (امامت) ما را آشكار نسازيد (چرا كه عصر تقيه بود، و تشيع در خطر شديد طاغوت هاي زمان قرار داشت)

4- وقتي كه حديثي از ما به شما رسيد، توجه و دقت كنيد كه اگر يك يا دو دليل از قرآن، برايش جستيد، آن را بپذيريد، و گرنه نسبت به آن توقف كنيد، سپس در فرصت مناسب، از ما بپرسيد تا صحت آن بر شما روشن گردد.

5- بدانيد كه پاداش هر كس از شما كه در انتظار اين امر (ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله) باشد، مانند پاداش روزه دار شب زنده دار است، و كسي كه به قائم ما برسد و در ركاب او با دشمن بجنگد، و

دشمن ما را بكشد، پاداش بيست شهيد را دارد، و كسي كه در اين مسير كشته شود، پاداش بيست و پنج، شهيد را دارد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 2، ص 222.

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

پيمان خداوند با آدم در عالم ذر

زراره گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: به نظر شما هنگامي كه در عالم ذر در صلب آدم عليه السلام خداوند از فرزندان آدم عهد و پيمان گرفت، آيا به صورت معاينه و شهود يقيني بود؟

حضرت فرمود: آري؛ اي زراره! آنان مانند ذره اي در پيشگاه او بودند، و از آنها پيمان گرفت به ربوبيت (خودش)، و براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم به نبوت، سپس براي آنها روزي را ضامن گرديد، و رؤيت را از يادشان برد، و معرفت و شناخت را در دلهاي آنها ثابت و استوار گردانيد.

پس ناگزير خداوند تمام كساني را كه در آنجا پيمان گرفته به دنيا مي آورد بنابراين، كسي كه پيمان كه براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم گرفته شد انكار كند، اقرار او براي پروردگارش در ميثاق سودي نمي بخشد، و كسي كه ميثاق محمد صلي الله عليه و آله و سلم را منكر نشود پيمان پروردگارش به نفع او تمام مي شود.

عن زرارة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أرأيت حين أخذ الله الميثاق علي الذر في صلب آدم فعرضهم علي نفسه كانت معاينة منهم له؟

قال: نعم؛ يا زرارة! و هم ذر بين يديه، و أخذ عليهم الميثاق بالربوبية له، و لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم بالنبوة ثم كفل

لهم بالأرزاق، و أنساهم رؤيته، و أثبت في قلوبهم معرفته، فلابد من أن يخرج الله الي الدنيا كل من أخذ عليه الميثاق، فمن جحد ما أخذ عليه الميثاق لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم لم ينفعه اقراره لربه بالميثاق، و من لم يجحد ميثاق محمد صلي الله عليه و آله و سلم نفعه الميثاق لربه. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 5 ص 254 ح 51، عن تفسير العياشي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

پروردگار از چه زماني بوده

ابوبصير گويد: مردي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: اي اباجعفر! به من بگو پروردگارت از كي بوده است؟

حضرت فرمود: واي بر تو؛ به چيزي كه در زماني نبوده گويند: از كي بوده؟ همانا پروردگار من - تبارك و تعالي - هميشه بوده، و زنده است بدون چگونگي، و براي او «بود»، نيست، زيرا اين چگونگي است، و براي او «شد» نيست كه كجاست، و در چيزي نيست، و بر چيزي قرار ندارد، و براي منزلت خود مكاني پديد نياورده است، و پس از آن كه چيزها را آفريد نيرومند نگشت، و پيش از آن كه چيزي بيافريند، ناتوان نبود. و پيش از آن كه چيزي پديد آورد، ترسان نبود. و به چيزي كه بوجود مي آورد مانند و شبيه نيست، و پيش از آفريدنش از ملك و سلطنت جدا نبود، و پس از رفتن آفريدگان نيز از آن جدا نيست. هميشه زنده است بدون زندگي جداي از ذاتش، و پيش از آن كه چيزي بيافريند پادشاهي توانا است، و پس از ايجاد جهان هستي پادشاهي

مقتدر است، براي او چگونگي و مكان و حدي نيست، و به وسيله ي شباهت به چيزي شناخته نمي شود، و از طولاني ماندن پير نمي شود.

او از چيزي نمي ترسد، و چيزي او را نمي ترساند، بلكه تمام اشيا از ترس او قالب تهي مي كنند.

او زنده است، بدون زندگي پديد آمده، و (بدون) بود قابل وصف، و چگونگي محدودي، و (بدون) اثري كه مؤثر شود، و مكاني كه مجاور چيزي باشد، بلكه زنده اي است كه (با آثار قدرت) شناخته شده، و پادشاهي كه هميشه قدرت دارد، آنچه مي خواهد به مشيت خود پديد آورد، نه محدود است نه داراي اجزاء، و نه فاني مي گردد.

او سرآغاز هستي بدون كيفيت است، و انجام هستي بدون مكان است، همه

چيز جز ذات او نابود است، آفرينش و فرمان بدست اوست، پر خير است پروردگار جهانيان.

واي بر تو اي سؤال كننده! همانا پروردگار مرا اوهام فرا نگيرد، شبهه ها بر او فرود نمي آيند، چيزي به نزديكي او نرسد، و پيش آمدهايي بر او وارد نمي شود، و از چيزي مسئول نمي شود، و بر چيزي واقع نمي گردد، و چرت و خوابش نبرد، هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها و زير خاك است از آن اوست.

العطار، عن أبيه، عن ابن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: جاء رجل الي أبي جعفر عليه السلام فقال له: يا أباجعفر! أخبرني عن ربك متي كان؟

فقال: ويلك! انما يقال لشي ء لم يكن فكان، متي كان؟ ان ربي تبارك و تعالي كان لم يزل حيا بلا كيف و لم يكن له كان، و لا كان لكونه

كيف، و لا كان له أين، و لا كان في شي ء، و لا كان علي شي ء، و لا ابتدع لكانه مكانا، و لا قوي بعد ما كون شيئا، و لا كان ضعيفا قبل أن يكون شيئا، و لا كان مستوحشا قبل أن يبدع شيئا، و لا يشبه شيئا مكونا [1] و لا كان خلوا من القدرة علي الملك قبل انشائه [2] ، و يكون منه خلوا بعد ذهابه.

لم يزل حيا بلا حياة، و ملكا قادرا قبل أن ينشي ء شيئا، و ملكا جبارا بعد انشائه للكون، فليس لكونه كيف، و لا له أين، و لا له حد، و لا يعرف بشي ء يشبهه، و لا يهرم لطول البقاء، و لا يصعق لشي ء، و لا يخوفه شي ء، تصعق الأشياء كلها من خيفته.

كان حيا بلا حياة حادثة [3] و لا كون موصوف، و لا كيف محدود، و لا أثر مقفو [4] ، و لا مكان جاور شيئا، بل حي يعرف، و ملك لم يزل، له القدرة و الملك، أنشأ ما شاء بمشيته [5] ؛ لا يحد و لا يبعض و لا يفني. كان أولا بلا كيف، و يكون آخرا بلا أين، و كل شي ء هالك الا وجهه، له الخلق و الأمر، تبارك الله رب العالمين.

ويلك أيها السائل! ان ربي لا تغشاه الأوهام، و لا تنزل به الشبهات، و لا يجار من شي ء، و لا يجاوره شي ء، و لا تنزل به الأحداث، و لا يسأل عن شي ء يفعله، و لا يقع علي شي ء، و لا تأخذه سنة و لا نوم، له ما في السموات و ما في الأرض و ما بينهما و ما تحت الثري. [6] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] في الكافي: و لا يشبه شيئا مذكورا.

[2] في الكافي: و لا كان خلوا من الملك قبل انشائه.

[3] في التوحيد المطبوع: بلا حياة عارية.

[4] ففي أثره أي تبعه، و في الكافي: «و لا أين موقوف عليه» بدل ما في التوحيد.

[5] في التوحيد المطبوع: أنشأ ما شاء كيف شاء بمشيته. و في الكافي: حين شاء بمشيته.

[6] بحارالأنوار: ج 4 ص 299 ح 68، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

پيوستگي آسمان و زمين به هم

روايت شده است: عمرو بن عبيد براي امتحان امام باقر عليه السلام با سؤال، خدمت حضرتش آمد و گفت: فدايت گردم؛ معني فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را از يكديگر باز كرديم؟» چيست؟ اين رتق و فتق كدام است؟

امام باقر عليه السلام فرمود: آسمان بسته بود كه باراني از آن نازل نمي شد، و زمين بسته بود كه گياهي از آن نمي روييد (و بيرون نمي آمد)، خداوند آسمان را با باران و زمين را با گياه شكافت.

عمرو رفت و اعتراضي پيدا نكرد و چند روزي گذشت باز برگشت و پرسيد: فدايت گردم؛ مرا از فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «و هر كس مستوجب خشم من گرديد، همانا خوار و هلاك خواهد شد» آگاه فرما، غضب خداوند چگونه است؟

امام باقر عليه السلام به او فرمود: غضب خداوند همان عقاب اوست، اي عمرو! هر كس گمان كند كه چيزي خداوند را تغيير مي دهد و دگرگون مي سازد او كافر شده است.

روي: أن عمرو بن عبيد و قد علي محمد بن علي الباقر عليه السلام

لامتحانه بالسؤال عنه، فقال له: جعلت فداك؛ ما معني قوله تعالي: (أولم ير الذين كفروا أن السماوات و الأرض كانتا رتقا ففتقناهما) [1] ما هذا الرتق و الفتق؟

فقال أبوجعفر عليه السلام: كانت السماء رتقا لا تنزل القطر، و كانت الأرض رتقا لا تخرج النبات، ففتق الله السماء بالقطر، و فتق الأرض بالنبات.

فانطلق عمرو و لم يجد اعتراضا، و مضي ثم عاد اليه، فقال: أخبرني جعلت فداك؛ عن قوله تعالي: (و من يحلل عليه غضبي فقد هوي) [2] ما غضب الله؟ فقال له أبوجعفر عليه السلام: غضب الله تعالي عقابه، يا عمرو! من ظن أن الله يغيره شي ء فقد كفر. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الانبياء: 30.

[2] طه: 81.

[3] بحارالأنوار، ج 4 ص 67 ح 10، عن الاحتجاج.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

پرستش خدا به زبان و ظاهر

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان و به ظاهر مي پرستد نه از باطن و حقيقت» پرسيدم.

حضرت فرمود: آنها گروهي بودند كه خداي را به يگانگي قبول داشتند، و عبادت آنچه كه غير از خدا پرستش شود رها كردند، و از مرحله ي شرك بيرون آمدند، ولي ندانستند كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيغمبر خدا است، آنها خداي را در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از جانب خدا آورده است با شك و ترديد پرستيدند، آنها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند: نگاه مي كنيم، اگر (با

ايمان به اين پيامبر) اموال ما افزايش پيدا كرد، و در جان خود و فرزندان خود عافيت پيدا كرديم مي دانيم كه او راست مي گويد و او پيغمبر خدا است، و اگر غير اين باشد (در مورد ايمان به او) تأمل مي كنيم؟

خداوند متعال فرمود: «اگر خيري به او برسد حالت اطمينان پيدا مي كند» يعني عافيت در دنيا «و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد» يعني بلايي، جان و مال آنها را فرا گيرد «دگرگون مي شود» (يعني) از شك و ترديد خود به شرك روي مي آورند، «(و به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده است، و هم آخرت را؛ و اين همان خسران و زيان آشكار است - او جز خدا، كسي را مي خواند كه نه زياني به او برساند و نه سودي».

فرمود: برمي گردند و مشرك مي شوند، و غير خدا را مي خوانند و غير خدا را مي پرستند، برخي از آنها شناخت دارند و ايمان وارد قلب آنها مي شود پس ايمان مي آورند و پيغمبر را تصديق مي كنند و از سر منزل شك و ترديد به ايمان روي مي آورند، و برخي ديگر در ترديد خود ثابت و استوار مي مانند، و برخي ديگر به شرك برمي گردند.

محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن موسي ابن بكر، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف). قال: هم قوم وحدوا الله و خلعوا عبادة من يعبد من دون الله فخرجوا من الشك، و لم يعرفوا أن محمد صلي الله عليه و آله و سلم، فهم يعبدون الله علي شك في محمد

و ما جاء به، فأتوا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قالوا: ننظر فان كثرت أموالنا و عوفينا في أنفسنا و أولادنا علمنا أنه صادق و أنه رسول الله، و ان كان غير ذلك نظرنا.

قال الله عزوجل: (فان أصابه خير) يعني عافية في الدنيا (و ان أصابته فتنة) يعني بلاء في نفسه و ماله (انقلب علي وجهه) انقلب علي شكه الي الشرك (خسر الدنيا و الآخرة ذلك هو الخسران المبين - يدعوا من دون الله ما لا يضره و ما لا ينفعه).

قال: ينقلب مشركا يدعو غير الله و يعبد غير الله، فمنهم من يعرف فيدخل الايمان قلبه فيؤمن فيصدق و يزول عن منزلته من الشك الي الايمان، و منهم من يثبت علي شكه، و منهم من ينقلب الي الشرك. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 22 ص 132 ح 114، عن اصول الكافي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ت

ترسيم چهره پليد جباران و افشاگري عليه آنان

يكي از روش هاي مبارزه ي با جباريت و نفي حاكمان جائر، ترسيم چهره ي خشن و غير منطقي جباران گذشته است.

پرده برداشتن از پليدي هاي حاكمان غير الهي، و نقل سرگذشت آنان براي توده ها و انگشت نهادن بر نقطه هاي منفي ايشان، از يك سو سبب مي شود تا مورخان غرض ورز و وابسته ي به دربارها و متعصبان، قادر به تحريف تاريخ و زيبا نمودن زشتي ها نباشند، و از سوي ديگر، نقدي غير مستقيم بر حاكماني است كه مستبدانه حكم مي رانند و خلق را بندگان خويش مي پندارند!

در اين راستا، امام باقر (ع) به نقل گوشه اي از زندگي سراسر تاريك يزيد پرداخته، مي فرمايد:

يزيد بن

معاويه وارد مدينه شد [1] و تصميم داشت از آن جا به سوي مكه براي انجام حج برود!

در مدينه، دستور داد تا شخصي از قريش را احضار كردند. آن مرد را آوردند و در برار يزيد نگه داشتند. يزيد به او گفت: آيا اقرار مي كني كه تو بنده و غلام من هستي، اگر بخواهم تو را مي فروشم و اگر بخواهم به غلامي مي گيرم! مرد گفت: به خدا سوگند! اي يزيد! تو نه از نظر حسب و موقعيت قومي بر من كه از قريش هستم برتري داري، نه پدرت در دوران جاهليت و عصر اسلام بر پدر من برتري داشته است، و نه تو خودت در دين از من با فضيلت تري و نه از من بهتر! پس به چه دليل من براي تو اقرار كنم و كوچكي نمايم! يزيد گفت: اگر اقرار نكني، به خدا سوگند، تو را خواهم كشت! مرد پاسخ داد: كشته شدن من به دست تو، بزرگتر از كشته شدن حسين بن علي (ع) فرزند پيامبر (ص) نخواهد بود (يعني كسي كه چنان جنايت هولناكي را مرتكب شده، كشتن ديگران برايش دشوار نيست). يزيد با شنيدن اين سخنان دستور كشتن او را صادر كرد و وي را كشتند! [2] . امام باقر (ع) با نقل اين واقعه، چند هدف را دنبال مي كند:

الف: زنده نگاه داشتن واقعه ي كربلا و شهادت حسين بن علي (ع).

ب: نشان دادن خصلت درندگي حاكماني كه در مقابل ائمه ايستاده و حق آنان را غصب كرده و بر مردم حكم مي رانند!

ج: نماياندن روحيه ي استكباري و تفرعن حاكماني چون يزيد و بي محتوا بودن تظاهر ايشان به

حج و ساير امور دين.

د: هشدار دادن به مردم نسبت به مصون نبودن از ظلم حاكمان غير الهي؛ زيرا كساني كه خون فرزندان پيامبر (ص) و چهره هاي زهد، علم و تقوا را بر زمين ريزند، از ريختن خون مردم عادي باكي نخواهند داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] با توجه به نقل هاي تاريخي كه شخص يزيد در دوران حكومت خود به مدينه و مكه سفر نكرده است، احتمال مي رود كه راوي حديث در مقام نقل واقعه «حره» و لشكركشي يزيد به مدينه به جاي اين كه نام فرمانده ي سپاه يزيد را بياورد، خود وي را نام برده است و ثانيا رفتن لشكر يزيد به طرف مكه براي انجام مراسم حج نبوده بلكه به منظور سركوب كردن مخالفان بوده است.

[2] ان يزيد بن معاوية دخل المدينة و هو يريد الحج فبعث الي رجل من قريش، فأتاه فقال له يزيد: اتقر لي انك عبدلي، ان شئت بعتك و ان شئت استرقتك؟ فقال له الرجل: والله يا يزيد! ما انت بأكرم مني في قريش حسبا، و لا كان أبوك أفضل من أبي في الجاهلية و الاسلام، و ما أنت بأفضل مني في الدين و لا بخير مني. فكيف اقرلك بما سألت؟ فقال له يزيد: ان لم تقرلي والله قتلتك، فقال له الرجل: ليس قتلك اياي بأعظم من قتلك الحسين بن علي (ع) ابن رسول الله (ص) فامر به فقتل. روضه ي كافي، خ 313.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ترويج مكتب جهاد و شهادت

شرايط عصر امام باقر (ع) هر چند براي قيام مسلحانه عليه زمامداران فاسد مساعد نبود و امام باقر

(ع) اصلاح امت را در راهي ديگر مي جست تا زمينه هاي لازم براي تحولات مثبت فراهم آيد، اما در اين رهگذر، هرگز از تبليغ ارزش جهاد و شهادت و زنده نگاه داشتن روح غيرت و حميت و ايثارگري در امت اسلامي غفلت نورزيد.

امام باقر (ع) در اهتمام به نقش جهاد و مبارزه ي مسلحانه در دفاع از ارزش هاي الهي مي فرمايد:

ارزش ها همه و همه در شمشير و در لوا و سايه ي شمشير نهفته است [1] .

و نيز فرمود:

تمام خوبي ها همه ي ارزش ها بر پيشاني اسب هاي ميدان نبرد، نقش بسته است و اين حقيقت تا پايان عمر جهان ثابت و تغييرناپذير خواهد بود [2] .

امام (ع) با بيان جمله ي اخير اعلام مي دارد كه در هيچ مقطعي از تاريخ بشر، حفظ ارزش ها و حيات دين و تحقق عدالت و اجراي حق، بي نياز از مبارزه و درگيري با عناصر فاسد و ستم پيشه نيست. يعني هيچگاه جامعه بشري از وجود فسادانگيزان، استثمارگران، حق ستيزان و ظالمان خالي نخواهد بود و صالحان و مؤمنان از تعدي آنان ايمني نخواهند يافت، مگر در پرتو شمشير، كه سمبل مبارزه ي مسلحانه است. امام باقر (ع) در عمل نشان داد كه نخستين حركت در مسير اصلاح جامعه، حركت فكري و علمي است، ولي با توجه به واقعيت جريان هاي اجتماعي، و با توجه به اين كه هرگز همه ي مردم اهل منطق و برهان نيستند و جز قدرت، چيزي آنان را بر جاي خود نمي نشاند، اگر مصلحان در يك دست قلم و كتاب دارند، بايد در دست ديگر سلاح و شمشير داشته باشند وگرنه هرگز به مقصد نخواهند رسيد. آن حضرت، در بزرگداشت

امر جهاد و شهادت مي فرمايد: دپدرم - علي بن الحسين (ع) - هميشه اين سخن را از رسول خدا (ص) نقل مي فرمود: هيچ قطره اي در نزد خداوند از قطره ي خوني كه راه او ريخته شده باشد، محبوبتر نيست [3] . و نيز مي فرمود: مردي به حضور رسول خدا (ص) رسيد و گفت: من به شدت شيفته ي جهاد هستم. پيامبر به او فرمود: پس در راه خدا به جهاد برو؛ زيرا اگر كشته شوي، به زندگي واقعي راه خواهي يافت و نزد خدا روزي خواهي داشت، و اگر در مسير جهاد بميري، پاداش تو از سوي خدا تضمين شده است و اگر از جهاد سالم بازگردي، از تمام گناهانت پاك شده اي [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخير كله في السيف و تحت السيف و في ظل السيف. فروع كافي 5 / 8.

[2] ان الخير كل الخير معقود في نواصي الخيل الي يوم القيامة. همان.

[3] سمعت اباجعفر (ع) يقول: ان علي بن الحسين (ع) كان يقول: قال رسول الله (ص): ما من قطرة احب الي الله عزوجل من قطرة دم في سبيل الله. اصول كافي 5 / 53، ح 3.

[4] اتي رجل رسول الله (ص) فقال: اني راغب نشيط في الجهاد، قال (ص): فجاهد في سبيل الله فانك ان تقتل كنت حيا عندالله ترزق، و ان مت فقد وقع اجرك علي الله، و ان رجعت خرجت من الذنوب الي الله. نورالثقلين 1 / 409؛ تفسير العياشي 1 / 206.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تربيت يافتگان مكتب باقر العلوم

خاندان رسالت و اهل بيت رسول الله

(ص)، از آن جا كه به گواهي قطعي و انكارناپذير پيامبر اسلام (ص)، عدل و همپا و هماواي قرآنند با حقيقت، محتوا و پيام قرآن، همگوني و سنخيت دارند. حديث ثقلين از جمله احاديث مهم مورد پذيرش اهل سنت و اماميه است. در اين حديث، رسول خدا، ثمره ي تلاش هاي طاقت فرساي خود در مسير ايفاي رسالت و هدايت خلق را، در دو يادگار گرانبها كه پس از خود بر جا گذاشته خلاصه كرده و گفته است: من دو شي گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم: قرآن و اهل بيتم را، اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در قيامت بر حوض كوثر، بر من وارد شوند... [1] . با توجه به مقام معنوي و الهي پيامبر (ص) كه كمترين خودخواهي و هوا و هوس در او راه نداشته و آنچه او مي گفته در حقيقت مورد تأييد خداوند بوده و رأي و سخني جز به اشاره و تأييد وحي اظهار نمي داشته است، [2] مي توان به يقين اقرار كرد كه پيامبر (ص)، خاندانش را بر اساس ملاحظات خويشاوندي و روابط نسبي و علايق مادي بشري، در كنار قرآن، بزرگترين معجزه ي خويش ننهاده است، بلكه قرين ساختن اهل بيت، با پيام وحي، از آن جهت بوده كه ميان آن دو هماهنگي و سنخيت وجود داشته است. اگر خداوند قرآن را بدور از كمترين ضعف و كاستي و كجي و نادرستي فرو فرستاده، [3] اهل بيت را نيز از هر انحراف و گناه، پاك گردانيده و مصونيت بخشيده است [4] . اگر قرآن، داراي حقايقي اصولي و محكم و نيز مسايلي متشابه [5] است كه براي فهم آن ها بايد

به منبعي الهي و آگاه به رموز روحي مراجعه كرد، اهل بيت، همان آگاهان و عالماني هستند كه مفسر قرآن و مبين احكام و پيام هاي آنند. [6] . هرچند آيات قرآن، روشن و روشنگر است، ولي معناي روشني مفاهيم قرآن، اين نيست كه تمامي مطالب و مفاهيم آن براي همه ي انديشه ها آشكار و بي نياز از توضيح باشد؛ چه، خداوند به پيامبر (ص) فرمان داده تا آيات وحي را براي مردم توضيح و تبيين كند [7] .

با اين بيان، اهل بيت از آن جهت، قرين قرآن و جدايي ناپذير از آن معرفي شده اند كه پس از رسول خدا (ص) به تبيين مفاهيم وحي و حقايق قرآن، براي توده ها بپردازند و اين توان و شايستگي در همه ي اهل بيت رسالت (معصومين عليهم السلام ) بوده است. چنان كه علي (ع) به سينه اش اشاره مي كرد و مي گفت: در اينجا دانش هاي فراواني است كه كاش شاگردان شايسته اي مي يافتم واين حقايق را بدان ها مي آموختم [8] . آن چه پس از وفات رسول اسلام (ص) براي جامعه ي اسلامي و خاندان پيامبر (ص)، رخ نمود هرگز به آنان، مجال نداد تا آن گونه كه مي خواستند و مي بايست، به نشر معارف قرآني بپردازند. جريان هاي سياسي حاكم بر جامعه، پس از رحلت رسول خدا (ص)، سبب تفكيك قرآن از عترت در باور و انديشه ي بخش عظيمي از مردم شد. قرآن بظاهر محور نظام دستوري دين و حكومت گرديد، ولي چون نيازمند مفسر و مبين بود، باعث شد تا ميدان تفسير و تأويل بشدت گسترش يابد و چهره هايي در محافل علمي و ديني مطرح شدند كه هرگز آيه اي در تطهير آنان نازل نشده و سفارشي

از ناحيه ي رسول خدا در تمسك به آنان نرسيده بود. از سوي ديگر، كساني چون علي بن ابي طالب (ع) كه با صداي رسا فرياد بر مي آورد: سلوني قبل از تفقدوني؛ يعني هر چه مي خواهيد از من بپرسيد، قبل از اين كه مرا از دست بدهيد، مهجور و ناشناخته ماندند. حسن بن علي (ع)، از سوي حركت معاويه، تحت شديدترين فشارهاي روحي و اجتماعي قرار داشت و هرگز به او فرصت نشر معارف واقعي داده نشد. حسين بن علي (ع) تحت فشار قرار گرفت كه حكومت ضد ديني و ضد بشري يزيد را بپذيرد و از آن جا كه پذيرش حكومت وي را مايه ي نابودي اساس شريعت مي دانست، از آن اجتناب كرد و در اين راه به شهادت رسيد. بني اميه بر جان و مال و ناموس و دين مردم مسلط شدند. و زمينه چنان شد كه فردي چون زين العابدين ناگزير، معارف حقه را در قالب دعا و نيايش اظهار مي كرد. در اين ميان، در عصر امام باقر (ع)، شرايط سياسي جامعه به گونه اي تغيير يافت كه آن حضرت توانست، مجمعي علمي تشكيل داده، به تعليم و تربيت مرداني دانشمند و متعهد به ارزش هاي شريعت بپردازد. اين است كه وقتي صفحات تاريخ اسلام مرور شود، در زندگي علمي امام باقر (ع) نام بسياري از شاگردان آن حضرت و شخصيت هاي ممتاز علمي جهان اسلام جلب نظر مي كند. با اين همه، نبايد تصور كرد كه امام باقر (ع) آسوده و ايمن از محدوديت ها و ممنوعيت هايي بوده است كه حكومت ها براي اهل بيت (ع) فراهم مي آورده اند، بلكه بي ترديد، جو حاكم بر زندگي امام باقر (ع) به شدت جو تقيه بوده

است؛ زيرا با فرهنگ خاصي كه در نتيجه ي حكومت هاي ناصالح بر جامعه حاكم شده بود، كنار نهادن تقيه به منزله ي دست كشيدن از فعاليت علمي و دور ماندن از ترويج معارف اصولي دين به شمار مي رفت.

باري، شرايط زمان، براي امام باقر (ع) و نيز امام صادق (ع) زمينه اي را فراهم آورد كه ساير ائمه (ع) هرگز برايشان آماده نشد. آن شرايط مساعد، معلول سستي پايه هاي حكومت امويان بود. بحران هاي دروني نظام سياسي در آن عصر، به حاكمان مجال نمي داد تا بر خاندان رسالت مانند حاكمان پيشين، فشار آورند و ايشان را منزوي سازند. بي ترديد اگر همين زمينه براي هر يك از امامان (ع) فراهم مي آمد، آنان قادر به تأسيس حوزه هاي بزرگ درسي بودند و عالمان و فقيهان بيشتري را پرورش مي دادند. اين زمينه ي مساعد، سبب شد تا امام باقر (ع)، و امام صادق (ع) بيشترين آراي فقهي، تفسيري و اخلاقي را در كتب فقهي و حديثي از خويش بر جاي گذارند.

اين چنين است كه فردي چون محمد بن مسلم مي تواند سي هزار حديث از امام باقر (ع) [9] نقل كند. و شخصيتي چون جابر جعفي هفتاد هزار حديث. [10] .

در نزد عالمان اماميه، فقيه ترين فقيهان صدر اسلام شش نفرند كه همه ي آنان از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند. آنان عبارتند از: زرارة بن اعين، معروف بن خربوذ المكي، ابوبصير الاسدي، فضيل بن يسار، محمد بن مسلم الطائفي و بريد بن معاوية العجلي. [11] .

شيخ الطائفه، ابوجعفر محمد بن حسن طوسي در كتاب رجال خويش، اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) را كه از آن حضرت نقل حديث

كرده اند 462 مرد و دو زن دانسته است.

در ميان اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) برخي از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتفاق اهل سنت اماميه اند، و دسته اي به دليل گرايش هاي عميق شيعي، در دايره ي رجال اهل سنت قرار نگرفته، بلكه تنها مورد اعتماد اماميه مي باشند.

براي ارائه ي نموداري فهرست گونه از شاگردان امام باقر (ع) با استفاده از چند منبع رجالي، نام گروهي از آنان را يادآور مي شويم، بي اين كه ادعاي استقصا داشته باشيم.

1- ابان بن ابي عياش فيروز، تابعي.

2- ابان بن تغلب ابوسعيد البكري الجريري.

3- ابراهيم بن الأزرق الكوفي.

4- ابراهيم الجزيري (الجريري).

5- ابراهيم بن جميل، برادر طربال الكوفي.

6- ابراهيم بن حنان الأسدي الكوفي.

7- ابراهيم بن صالح الانماطي.

8- ابراهيم بن عبدالله الاحمري.

9- ابراهيم بن عبيد أبوغرة الانصاري.

10- ابراهيم بن عمر الصنعاني اليماني.

11- ابراهيم بن مرثد الكندي الأزدي.

12- ابراهيم بن معاذ.

13- ابراهيم بن معرض الكوفي.

14- ابراهيم بن نصر بن القعقاع الجعفي.

15- ابراهيم بن نعيم العبدي الكناني.

16- احمد بن عائد.

17- احمد بن عمران الحلبي.

18- اسحاق بن بشير النبال.

19- اسحاق بن جعفر بن علي.

20- اسحاق بن عبدالله بن ابي طلحة المدني.

21- اسحاق بن الفضل بن يعقوب بن عبدالله بن الحرث...

22- اسحاق القمي.

23- اسحاق بن نوح الشامي.

24- اسحاق بن واصل الضبي.

25- اسحاق بن يزيد بن اسماعيل الطائي.

26- اسحاق بن يسار مولي قيس بن مخرمة.

27- اسرائيل بن غياث المكي.

28- اسلم بن ايمن التميمي المنقري الكوفي.

29- اسلم المكي القواس.

30- اسماعيل بن ابي خالد.

31- اسماعيل بن جابر الخثعمي.

32- اسماعيل بن

زياد البزاز الكوفي الأسدي.

33- اسماعيل بن سلمان الأزرق معروف به ابوخالد.

34- اسماعيل بن عبدالخالق الجعفي.

35- اسماعيل بن عبدالرحمان الجعفي الكوفي.

36- اسماعيل بن عبدالعزيز.

37- اسماعيل بن الفضل بن يعقوب بن الفضل بن عبدالله

38- اسماعيل ابواحمد الكاتب الكوفي

39- اسماعيل معروف به ابوالعلا از بني قيس بن ثعلبه

40- اسيد بن القاسم

41- اعين الرازي، معروف به ابومعاذ

42- انس بن عمرو الأزدي

43- ايوب بن ابي تمية كيسان السجستاني العنبري البصري

44- ايوب بن بكر بن ابي علاج الموصلي

45- ايوب بن شهاب زيد البارقي الأزدي

46- ايوب بن وشيكة

47- بدر بن الخليل الأسدي، ابوخليل الكوفي

48- برد الاسكاف الأزدي الكوفي

49- برد الخياط

50- بريد بن معاوية العجلي، معروف به ابوالقاسم

51- بسام بن عبدالله الصيرفي، معروف به ابو عبدالله

52- بشار الاسلمي

53- بشار بن زيد بن النعمان

54- بشر بن أبي عقبة المدايني

55- بشر؛ بياع

56- بشر بن جعفر الجعفي، ابوالوليد

57- بشر بن خثعم

58- بشر الرحال

59- بشر بن عبدالله بن سعيد الخثعمي

60- بشر بن عبدالله الخثعمي الكوفي

61- بشر بن ميمون الوابشي الهمداني النبال الكوفي

62- بشر بن يسار

63- بشير، ابو عبدالصمد بن بشر الكوفي

64- بشير معروف به ابومحمد المستنير الجعفي الأزرق

65- بشير بن سليمان المدني

66- بكر بن أبي حبيبه

67- بكر بن حبيب الأحمسي البجلي الكوفي

68- بكر بن خالد الكوفي

69- بكر بن صالح

70- بكر بن كرب

71- بكروية الكندي الكوفي

72- بكير بن اعين بن سنسن الشيباني الكوفي

73- بكير بن جندب الكوفي

74- بكير بن حبيب الكوفي

75- تميم بن زياد

76- ثابت بن أبي ثابت

77- ثابت

بن دينار ابوصيفه الأزدي

78- ثابت بن زائدة العكلي

79- ثابت بن هرمز ابوالمقدام العجلي

80- ثوير بن أبي فاخته سعيد بن جهمان غلام ام هاني

81- جابر بن عبدالله بن عمر بن حرام ابو عبدالله الانصاري

82- جابر بن يزيد بن الحرث بن عبديغوث الجعفي

83- جارود، معروف به ابوالمنذر

84- جارود بن السري التميمي السعدي الكوفي

85- جراح المدايني

86- جعدة بن ابي عبدالله

87- جعفر بن ابراهيم الجعفي

88- جعفر الأحمس

89- جعفر بن حكيم بن عباد الكوفي

90- جعفر بن عمرو بن ثابت أبي المقدام بن هرمز الحداد العجلي

91- جعفر بن محمد بن علي بن الحسين (امام صادق عليه السلام)

92- الحارث بن حصين الأزدي

93- الحارث بن شريح المنقري

94- الحارث بن المغيرة النصري

95- حبيب بن أبي ثابت الأسدي الكوفي

96- حبيب ابوعمرة الاسكاف

97- حبيب بن بشار الكندي

98- حبيب بن جري العبسي الكوفي

99- حبيب بن حسان بن الأشرس الأسدي

100- حبيب السجستاني

101- حبيب العبي الكوفي

102- حبيب بن المعلي السجستاني

103- حجاج بن ارطاة ابوارطاة النخعي الكوفي

104- حجاج بن دينار الواسطي

105- حجاج بن كثير الكوفي

106- حذيفة بن منصور بن كثير ابومحمد الخزاعي

107- حسان بن مهران

108- الحسن بن أبي سارة النيلي الانصاري

109- الحسن بن حبيش الأسدي

110- الحسن الجعفي الكوفي

111- الحسن بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب (ع)

112- الحسن بن رباط

113- الحسن بن زياد البصري

114- الحسن بن زياد الصيقل ابومحمد الكوفي

115- الحسن بن زياد الصيقل

116- الحسن بن السري الكاتب

117- الحسن بن شهاب بن يزيد البارقي الأزدي

118- الحسن بن صالح بن حي الهمداني الثوري الكوفي

119-

الحسن بن علي الأحمري الكوفي

120- الحسن بن عمار

121- الحسن بن عمار عامي

122- الحسن بن المغيرة

123- الحسن بن منذر

124- الحسن بن يوسف

125- الحسين بن ابتر الكوفي

126- الحسين بن أبي العلاء الخفاف

127- الحسين بن احمد المنقري

128- الحسين بن بنت ابي حمزة الثمالي

129- الحسين الجعفي ابواحمد الكوفي

130- الحسين بن حماد

131- الحسين بن عبدالله الأرجاني

132- الحسين بن عبدالله بن عبيدالله بن العباس بن عبدالمطلب

133- الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) (برادر امام باقر عليه السلام)

134- الحسين بن مصعب

135- الحسين بن منذر

136- حفص الأعور الكوفي

137- حفص بن غياث

138- حفص بن وهب الأفرعي

139- الحكم بن الصلت الثقفي

140- الحكم بن عبدالرحمان بن أبي نعيم البجلي

141- الحكم بن عتيبة ابومحمد الكوفي الكندي

142- الحكم بن المختار بن ابي عبيده

143- حكيم بن صهيب ابوصهيب الصيرفي ابوشبيب

144- حكيم بن معاوية

145- حماد بن ابي سليمان الأشعري

146- حماد بن ابي العطارد الطائي الكوفي

147- حماد بن بشر الطنافي الكوفي

148- حماد بن بشر اللحام

149- حماد بن راشد الأزدي البزاز ابوالعلاء الكوفي

150- حماد بن المغيرة

151- حمران بن أعين الشيباني

152- حمزة، ابوالحسين الليثي داماد ابوحمزة الثمالي

153- حمزة بن حمران بن أعين

154- حمزة الطيار

155- حمزة بن عطا الكوفي

156- خازم الاشل الكوفي

157- خالد بن ابي كريمة

158- خالد بن أوفي ابوالربيع العنزي الشامي

159- خالد بن بكار ابوالعلاء الخفاف الكوفي

160- خالد بن طهمان الكوفي

161-خيثمة بن عبدالرحمان الجعفي الكوفي ابو عبدالرحمان

162- داود الأبزاري

163- داود بن ابي هند القشيري السرخي

164- داود بن حبيب ابوغيلان الكوفي

165- داود بن

الدجاجي الكوفي

166- داود بن زيد الهمداني الكوفي

167- دلهم بن صالح الكندي الكوفي

168- دينار ابوعمرو الأسدي الكوفي

169- ربيع بن صبيح

170- ربيع العبسي الكوفي

171- ربيعة بن ابي عبدالرحمان، معروف به ربيعة الرأي

172- ربيعة بن ناجد بن كثير ابوصادق الكوفي

173- رشيد بن سعد المصري

174- رفيد بن مصقلة العبدي الكوفي

175- رفيد غلام بنو هبيرة

176- زايدة بن قدامه

177- زرارة بن اعين الشيباني

178- زرين الأبزاري

179- زرين الأنماطي

180- زكريا برادر المستهل، معروف به ابويحيي

181- زكريا بن عبدالله النقاض الكوفي

182- زهير المدائني

183- زياد بن أبي الحلال

184- زياد بن أبي زياد المنقري التميمي

185- زياد الأحلام، غلامي كوفي

186- زياد الأسود

187- زياد بن الأسود النجار

188- زياد بن سوقه البجلي الكوفي

189- زياد بن صالح الهمداني الكوفي

190- زياد بن عيسي ابوعبيدة الحذاء

191- زياد المحاربي الكوفي

192- زياد بن المنذر ابوالجارود الهمداني العوفي الكوفي

193- زياد غلام امام باقر عليه السلام

194- زياد الهاشي

195- زيد الآجري

196- زيد بن علي بن الحسين علي بن ابي طالب(ع) (برادر امام باقر عليه السلام)

197- زيد بن محمد بن يونس ابواسامة الشحام الكوفي

198- زيد الهاشي

199- سالم بن ابي حفصة

200- سالم الأشل

201- سالم الجعفي

202- سالم المكي

203- سديف بن حكيم الصيرفي

204- سعد بن أبي عمرو الجلاب

205- سعد الحداد

206- سعد بن الحسن الكندي

207- سعد بن طريف

208- سكين المعدني

209- سلام الجعفي

210- سلام بن سعد الأنصاري

211- سلام بن المستنير

212- سلم بن بشر

213- سلمان بن خالد طلحي قمي (شاعر)

214- سلمة بن الأهثم

215- سلمة بن قيس الهلالي

216- سلمة بن كهيل

217- سلمة بن محرز

218- سليمان بن محرز

219- سليمان بن مروان عجلي

220- سليمان، غلام طربال

221- سليمان بن هارون العجلي

222- سنان ابو عبدالله بن سنان

223- سورة بن كليب بن معاوية الاسدي

224- شجرة، برادر بشير النبال

225- صالح بن سهل الهمداني

226- صالح بن عقبة

227- صالح بن ميثم الكوفي

228- صامت

229- صلت بن الحجاج

230- ضريس

231- طاهر، غلام امام باقر (ع)

232- طربال

233- طلحة بن زيد بتري

234- ظريف بن ناصح

235- عامر بن أبي الأحوص

236- عباد بن صهيب

237- عبدالجبار بن اعين الشيباني، برادر زرارة بن اعين

238- عبدالحميد بن عواض الطائي

239- عبدالحميد الواسطي

240- عبدالرحمان، معروف به ابوخينمة

241- عبدالرحمان بن أعين برادر زرارة

242- عبدالرحمان بن سليمان الأنصاري

243- عبدالرحيم القصير

244- عبدالغفار بن القاسم الأنصاري، معروف به ابومريم

245- عبدالله بن بكير الهجري

246- عبدالله بن الجارود

247- عبدالله بن جريح

248- عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب (ع)

249- عبدالله بن زرعه

250- عبدالله بن دينار

251- عبدالله بن سليمان

252- عبدالله بن شريك العامري

253- عبدالله بن عجلان

254- عبدالله بن عطاء المكي

255- عبدالله بن عمرو

256- عبدالله بن الغالب الأسدي (شاعر)

257- عبدالله بن محمد الأسدي

258- عبدالله بن محمد الجعفي

259- عبدالله بن المختار

260- عبدالله بن الوليد الوصافي

261- عبدالمؤمن بن القاسم، برادر ابومريم الأنصاري

262- عبدالملك بن اعين الشيباني برادر زرارة

263- عبدالكريم بن مهران

264- عبدالواحد بن المختار الأنصاري

265- عبيدالله بن محمد بن عمر بن أميرالمؤمنين (ع)

266- عبيدة الخثعمي

267- عبيدة السكسكي

268- عذافر بن عبدالله

269- عطية أخو

عرام

270- عطية بن ذكوان

271- عطية الكوفي

272- عقبة بن بشير الأسدي

273- عقبة بن شعبة، معروف به ابوشبية الأسدي

274- عبة بن قيس مثيلة

275- عكرمة، معروف به ابواسحاق

276- العلاء بن الحسين

277- العلاء بن عبدالكريم

278- علباء بن دراع الاسدي

279- علقمة بن محمد الحضرمي، برادر ابوبكر الحضرمي

280- علي بن أبي المغيرة الزبيدي الأزرق

281- علي بن حنظلة العجلي

282- علي بن رباط

283- علي بن سعيد بن بكير

284- علي بن عبدالعزيز

285- علي بن عطية

286- علي بن ميمون، معروف به ابوالحسن الصايغ

287- عمار بن أبي الأحوص

288- عمر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) أبوحفص الأشراف

289- عمر بن شمر

290- عمر بن حنظلة

291- عمر بن هلال

292- عمران بن أبي خالد الفزاري

293- عمران

294- عمرو بن ابي بتان

295- عمرو بن ثابت

296- عمرو بن جميع

297- عمرو بن خالد

298- عمرو بن خالد الواسطي

299- عمرو بن دينار المكي

300- عمرو بن رشيد

301- عمرو بن سعيد بن هلال الثقفي

302- عمرو بن عبدالله الثقفي

303- عمرو بن قيس الماصر

304- عمرو بن معمر بن أبي وشيكة

305- عمرو بن يحيي

306- عنبسة بن بجاد

307- عنبسة بن مصعب

308- عيسي بن أبي منصور القرسي

309- عيسي بن حمزة

310- عيسي بن اعين الشيباني، برادر زرارة

311- عيسي الطحان

312- عيسي بن عمر

313- غالب أبوهذيل (شاعر كوفي)

314- غالب جهني

315- غياث بن ابراهيم

316- فرات بن احنف

317- فضيل بن الزبير الرسان

318- فضيل بن سعدان

319- فضيل بن شريح

320- فضيل بن عثمان الأعور المرادي

321- فضيل بن غياث

322- فضيل بن

ميسرة

323- فضيل بن يسار بصري

324- فليح بن أبي بكر الشيباني

325- قاسم بن عبدالملك

326- قاسم بن محمد

327- قدامة بن سعيد بن ابي زائدة

328- قيس بن الربيع

329- قيس بن رمانة الأشعري

330- كامل صاحب السابري

331- كامل بن العلاء

332- كامل النجار

333- كامل الوصافي

334- كثير بن اسماعيل (النواء)

335- كميت بن زيد الأسدي

336- كيسان بن كليب

337- كليب بن معاوية الأسدي

338- كليب بن معاوية الصيداوي

339- ليث بن أبي سليم

340- ليث بن البختري المرادي

341- مالك بن أعين الجهني

342- مالك بن عطية

343- محمد بن أبي حمزة

344- محمد بن أبي سارة

345- محمد بن أبي منصور

346- محمد بن اسحاق المدني

347- محمد بن أسلم الجبلي

348- محمد بن حميد

349- محمد بن رستم

350- محمد بن زيد

51- محمد بن السايب الكلبي

352- محمد بن سعيد بن غزوان

353- محمد بن سليمان القرا

354- محمد بن شر الحضرمي

355- محمد الطيار غلام فزارة

356- محمد بن عجلان

357- محمد بن عجلان المدني

358- محمد بن قيس الانصاري

359- محمد بن مروان البصري

360- محمد بن مروان الكلبي

361- محمد بن مسعود

362- محمد بن مسلم الثقفي الطحان الطائفي

363- محمد بن علي الحلبي

364- محمد بن الفضل الهاشمي

365- محمد بن يزيد

366- محمد بن اليسع بن حمزة القمي

367- مستهل بن عطاء الكوفي

368- مسعدة بن زياد

369- مسعدة بن صدقة

370- مسكين

371- مسكين بن عبدالله

372- مسمع كردين، معروف به ابويسار

373- معروف بن خربوذ المكي

374- معمر بن رشيد

375- معمر بن عطاء

376- معمر بن يحيي بن بسام دجاجي

377- المفضل بن ابي قرة

378- المفضل بن زيد

379- المفضل بن قيس بن رمانة

380- المفضل بن مزيد

381- مقاتل بن سليمان

382- مقرن السراج

383- منهال بن عمرو الأسدي

384- منصور بن الوليد الصيقل

385- منصور بن حازم

386- منذر بن أبي طريفة

387- منصور بن المعتمر

388- معاذ بن مسلم الهراء

389- موسي أبوالحسن الأشعري

390- موسي بن اشيم

391- موسي التمار

392- موسي بن خليفة

393- موسي الخياط

394- موسي بن زياد

395- مهزم الأسدي

396- ميسر بن عبدالعزيز النخعي المدائني

397- ميمون البان

398- ميمون القداح غلام بني محزوم

399- ناحية بن أبي عماره

400- نجم بن الحطيم (أبوحطيم العبدي)

401- نجم الطائي

402- نجيح بن مسلم

403- نصر بن مزاحم

404- نضر بن قرواش الخزاعي

405- نعمان الأحمسي

406- وردان أبوخالد الكابلي الأصغر

407- ورد بن زيد الأسدي، برادر كميت بن زيد

408- وليد بن بشير

409- وليد بن عروة الهجري

410- وليد بن القاسم

411- هارون الجبلي

412- هارون بن حمزة الغنوي

413- هاشم بن أبي هاشم

414- هاشم الرماني

415- هلقام

416- هيثم النهدي، ابن أبي مسروق

417- يحيي بن أبي العلاء الرازي

418- يحيي بن أبي القاسم، معروف به ابوبصير

419- يحيي بن السابق

420- يحيي بن القاسم الحذاء

421- يزيد، معروف به ابوخالد الكناسي

422- يزيد بن زياد الكوفي

423- يزيد بن عبدالملك الجعفي

424- يزيد بن عبدالملك النوفلي

425- يزيد بن محمد النيسابوري

426- يزيد، غلام حكم بن أبي الصلت الثقفي

427- يعقوب بن شعيب الأزرق

428- يعقوب بن شعيب بن ميثم الأسدي

429- يعقوب بن يونس پدر يونس بن يعقوب

430- يونس بن أبي يعقوب

431- يوسف بن الحارث

432- يونس بن خال أبي المستهل

433- يونس

بن جناب

434- يونس بن المغيرة

باب الكني

(شاگردان امام باقر (ع) كه نامشان با كنيه ثبت شده است)

435- ابوالبلاد

436- ابوبشر

437- ابوحارم

438- ابوجعفر المدائني

439- ابوالحجاج

440- ابوحسان الانماطي

441- ابوحسان العجلي

442- ابوخالد الفزاري

443- ابوشبية الفزاري

444- ابوالصحاري

445- ابوصامت الحلواني

446- ابوالعلاء الخفاف

447- ابوعروة الانصاري

448- ابوعمار

449- ابوعمر البزار

450- ابوعيينة

451- ابولبيد الهجري

452- ابوالمأمون

453- ابومحمد

454- ابومخلد الخياط

455- ابومرهف

456- ابومسكين السمان

457- ابوموسي

458- ابوالنعمان العجلي

459- ابوهارون

460- ابوهارون المكفوف

461- ابوهراسه

462- ابوالورد

زناني كه از مكتب امام باقر (ع) بهره جسته اند.

1- حبابة الوالبية

2- خديجه دختر محمد بن علي بن الحسين (ع)

لازم به يادآوري دوباره است كه اين نوشته در صدد بر شمردن نام تمامي شاگردان امام باقر (ع) نمي باشد بلكه آنچه ياد گرديد، به عنوان نمونه از دو كتاب رجالي رجال شيخ طوسي و جامع الرواة استفاده شده است.

اصحابي كه فقط از جانب شيعه توثيق شده اند

1- اسماعيل بن الفضل. جامع الرواة 1 / 100؛ رجال طوسي 104؛ تنقيح المقال 1 / 141؛ اختيار معرفة الرجال 218.

2- بريد بن معاوية.جامع الرواة 1 / 117؛ تنقيح المقال 1 / 164.

3- بكير بن اعين. جامع الرواة 1 / 129؛ تنقيح المقال 1 / 181.

4- ثابت بن دينار، ابوحمزة الثمالي. جامع الرواه 1 / 134؛ رجال طوسي 84؛ تنقيح المقال 1 / 190.

5- جابر بن عبدالله الانصاري. جامع الرواة 1 / 143؛ تنقيح المقال 1 / 200.

6- جابر بن يزيد جعفي. جامع الرواة 1 / 144؛ تنقيح المقال 1 / 201.

7-

حمران بن اعين. جامع الرواة 1 / 278؛ تنقيح المقال 1 / 271.

8- زرارة بن اعين. جامع الرواة 1 / 324؛ رجال طوسي 123؛ تنقيح المقال 445.

9- زيد بن علي بن الحسين (ع). جامع الرواة 1 / 343؛ تنقيح المقال 1 / 470.

10- علباء بن ذراع الأسدي. جامع الرواة 1 / 545؛ تنقيح المقال 2 / 258.

11- فضيل بن يسار. جامع الرواة 2 / 11؛ رجال طوسي 123؛ تنقيح المقال 3 / 19.

12- محمد بن مسلم بن رياح. جامع الرواة 2 / 193؛ تنقيح المقال 3 / 185-184.

13- معروف بن خربوذ. تنقيح المقال 3 / 228.

14- ميسر بن عبدالعزيز. جامع الرواة 2 / 284؛ تنقيح المقال 3 / 264.

كساني كه از سوي شيعه به عنوان «حسن» شناخته شده اند.

1- ابوالفضل سدير بن حكيم. تنقيح المقال 2 / 9.

2- ثوير بن ابي فاخته. تنقيح المقال 1 / 198.

3- حجاج بن ارطا. تنقيح المقال 1 / 254.

4- عبدالله بن عجلان. تنقيح المقال 2 / 197.

5- عبدالله بن عطا. تنقيح المقال 2 / 198.

6- عبدالسلام بن عبدالرحمان. تنقيح المقال 2 / 152.

7- عبدالملك بن عطاء. تنقيح المقال 2 / 230.

8- مالك بن اعين الجهني. تنقيح المقال 2 / 46، پيوست جلد 2.

9- ناجية بن عمارة الصيداوي. تنقيح المقال 3 / 265.

افرادي كه از جانب شيعه و اهل سنت توثيق شده اند.

1- ابان بن تغلب. جامع الرواة 1 / 9؛ تنقيح المقال 1 / 5؛ تهذيب التهذيب 94-93.

2- سليمان بن مهران الأسدي. تنقيح المقال 2 / 65؛ تهذيب التهذيب 4 / 222-221.

3- عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريح. جامع الرواة 1 / 520؛ تهذيب التهذيب 6 / 256-204.

4- عبدالله بن شريك العامري. تنقيح المقال 2 / 198؛ تهذيب التهذيب 5 / 253-252.

5- قاسم بن محمد. جامع الرواة 2 / 19؛ تنقيح المقال 3 / 23؛ تهذيب التهذيب 8 / 335-333.

6- عبدالملك بن اعين الشيباني. تنقيح المقال 2 / 228؛ تهذيب التهذيب 6 / 386-385.

شاگردان امام باقر (ع) كه فقط از سوي اهل سنت توثيق شده اند.

1- حكم بن عتيبة ابومحمد الكوفي الكندي. تهذيب التهذيب 2 / 433-432.

2- ربيعة بن ابي عبدالرحمان، معروف بربيعة الراي. تهذيب التهذيب 3 / 259-258.

3- عبدالله بن عطاء المكي. تهذيب التهذيب 5 / 323-322.

4- عمرو بن دينار المكي أحد أئمة التابعين. تهذيب التهذيب 8 / 30-28.

كثير بن اسماعيل (كثير النواء). تهذيب التهذيب 8 / 411.

6- موسي بن ابي عيسي الحناط. تهذيب التهذيب 10 / 366 - 365.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مسند احمد 2 / 14؛ صحيح مسلم 7 / 122؛ سنن الترمذي 2 / 308؛ تاريخ البغدادي 8 / 443؛ مصابيح السنة 2 / 204.

[2] ماضل صاحبكم و ما غوي - و ما ينطق عن الهوي - ان هو الا وحي يوحي - علمه شديد القوي. النجم / 2-5.

[3] قرانا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون. الزمر / 28.

[4] انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. الاحزاب / 33.

[5] منه آيات محكمات هن ام الكتاب و آخر متشابهات... آل عمران / 7.

[6] فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون. النحل / 43.

[7] و انزلنا اليك

الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون. النحل / 44.

[8] ان ههنا لعلما جما لواصبت له حمله. نهج البلاغه.

[9] بحار 11 / 83.

[10] اعيان الشيعة 4 ق، 2 / 28؛ ائمتنا 1 / 332.

[11] مناقب، ابن شهر آشوب 4 / 211.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تبيين معارف اصولي دين

توحيد، خداشناسي، اعتقاد به خط رسالت و رهبري الهي و يقين به معاد و نظام كيفر و پاداش، همواره نخستين پيام و اصليترين دعوت پيامبران الهي و اديان آسماني بوده است.

فهم و پذيرش عالمانه ي اين اصول، ضامن ايمان نسبت به فروع و احكام و قوانين شريعت است، و سستي و انحراف در ميدان عمل ريشه در انحراف عقيدتي و يا سستي مباني فكري و نا آگاهي به اصول ديني دارد.

بدين جهت، انبياي الهي، هدايت و اصلاح خلق را از تصحيح عقايد و بينش آنان شروع مي كرده اند، و در برابر ايشان، خطوط شيطاني كفر و نفاق همواره در به انحراف كشاندن عقايد و سست ساختن باور توده ها به اصول ديني در تلاش بوده اند.

در نخستين غيبت موسي (ع)، بني اسرائيل گرفتار گوساله پرستي مي شوند. يهود در رأس انحراف هاي خود براي خدا فرزند قرار داده و عزير را فرزند او مي شمردند و مسيحيان، فرزند مريم را، فرزند خدا نام مي نهند!

انحراف در اصول عقيدتي، جديترين و دشوارترين آفت نظام تفكر ديني است.

امت اسلامي پس از رحلت رسول خدا (ص)، هرگز از اين آفت در امان نبود و در امان نماند، بلكه گمراهان وسوسه انگيز و كوته نظران بي دانش، با طرح آرا و القاي

شبهه ها در زمينه ي اصول معرفتي، در جامعه ظاهر شدند.

شرك با رنگي ديگر، اعتقاد به جسم بودن خدا، انتساب اوصاف نادرست به خداوند، عقيده ي به جبر مطلق و يا تفويض مطلق و... از جمله مشكلات عقيدتي است كه در صدر اسلام رخ نمود.

امام باقر (ع) همانند ساير ائمه ي معصومين عليهم السلام، يكي از مسؤوليت هاي عمده اش، تصحيح باورها و رد شبهات فكري بود، كه از طريق مباحثات علمي و مناظره ها، بدان تحقق مي بخشيد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

توحيد ذات و صفات

محمد بن مسلم از امام باقر (ع) در زمينه ي اوصاف خداوند نقل كرده است: «انه واحد صمد، احدي المعني، ليس بمعان كثيرة مختلفة» [1] همانا او يكتاي بي نيازي است كه همه به او نيازمندند [2] حقيقتي است بسيط و يگانه، در او معاني و حقايق متعدد و مختلف راه ندارد.

محمد بن مسلم مي گويد، به امام عرض كردم: برخي از مردم عراق معتقدند كه خداوند با چيزي مي شنود و با چيز ديگري مي بيند! امام باقر (ع) فرمود: دروغ گرفته و ملحد شده اند. خداوند بزرگ را به غير تشبيه كرده اند. او شنوايي بيناست. با همان چيز كه مي بيند، مي شنود و با همان چيز كه مي شنود، مي بيند. محمد بن مسلم مي گويد: برخي مردم عراق گمان مي كنند كه بينايي خداوند بر چيزي است كه آن را درك كرده و تعقل نمايد! امام باقر (ع) فرمود: انديشه، فكر و تعقل از ويژگي هاي مخلوق است و خداوند از صفات مخلوق مبرا است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاحتجاج 323.

[2] در معناي «صمد» مفاهيم دقيقي بيان شده كه براي آگاهي از آن

مي توان به منابع ذيل مراجعه كرد: توحيد صدوق 88؛ اصول كافي، كتاب التوحيد، باب تأويل الصمد.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تعليم فقه و شيوه صحيح اجتهاد

تعليم مسايل فقهي و پاسخگويي به پرسش ها در زمينه ي احكام شرعي، يكي از زمينه هاي مهم زندگي ائمه (ع) به ويژه ي امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.

عصر امام باقر (ع)، آغاز پيدايش فرصتي بود تا حاملان واقعي علوم قرآن، بتوانند به تعليم شاگردان و ترويج احكام و تحكيم مباني فقهي بپردازند. البته اين زمينه ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره ي سختگيري فزونتر حاكمان نسبت به ائمه ادامه يافت و اين زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غيبت انجاميد.

امام باقر (ع) در تصحيح انديشه ها و زدايش انحراف ها، تنها به مبارزه و رويارويي اكتفا نكرد، بلكه با بيان احكام و گاه تبيين شيوه ي استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر، پايه هاي فقاهت و اجتهاد صحيح را استحكام بخشيد. روايات فقهي نقل شده از امام باقر (ع)، بيش از آن است كه بتوان در اين مجموعه گرد آورد؛ زيرا كمتر بابي از ابواب فقهي را مي توان يافت كه در فروع مختلف آن، سخني از امام باقر (ع) وارد نشده باشد. مجموعه هاي روايي - فقهي خود گواه اين سخن است.

محمد ابوزهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصيلي خويش الامام الصادق در تبيين جايگاه علمي و معنوي امام باقر (ع) مي گويد: امام محمد باقر (ع) وارث پدر خويش در پيشوايي علمي و مقام شريف هدايتگري بود. از اين جهت عالمان از

شهرها و سرزمين هاي اسلامي به جانب وي رهسپار مي شدند. هيچ فردي - از عالمان - به مدينه وارد نمي شد، مگر اين كه براي كسب معرفت و دانش به خانه ي امام محمد باقر (ع) مراجعه مي كرد. در ميان كساني كه به خدمت وي مي رسيدند، هم چهره هاي شيعي و هم سني ديده مي شوند و گاه منحرفان افراطگر نيز خود را به وي نزديك مي كردند ولي امام در برابر آنان موضعي قاطع گرفته و ايشان را طرد مي كرد. بسياري از پيشوايان فقه و حديث به حضور وي رسيده اند، از آن جمله: سفيان ثوري، سفيان بن عيينه - محدث مكه - و ابوحنيفه - فقيه اهل عراق -. مرام امام باقر (ع) چنين بود كه هر گاه فردي به حضورش مي رسيد، حقايق ناب را براي او تبيين مي كرد. [1] .

ابوزهره سپس به نقل گفتگويي كه ميان امام باقر (ع) و ابوحنيفه در زمينه ي رد قياس و نقش آن در تحريف دين صورت گرفته، پرداخته است و در پي آن مي گويد:

از اين گفتگو - كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجويي از روش ابوحنيفه قرار گرفته - استفاده مي شود كه امام باقر (ع) براي علماي عصر خود، عنوان پيشوايي داشته است؛ زيرا عالمان به حضور وي مي رسيده اند و او بر اساس گزارش ها و اطلاعاتي كه از آنان در اختيار داشته به نقد و محاسبه ي ايشان مي پرداخته است. چونان رئيسي كه بر نيروهاي تحت سرپرستي خود حكم مي كند تا بر راه حق گام نهند و آنان نيز با كمال ميل و رغبت اين رياست و پيشوايي را پذيرفته باشند. [2] . دلايل و قرايني كه صحت نظريه ي ابوزهره

را در اين زمينه تأييد مي كند، فراوان است. از آن جمله روايتي را مي توان نام برد كه ابوحمزه ي ثمالي نقل كرده است:

ابوحمزه ي ثمالي مي گويد: در مسجدالرسول (ص) نشسته بودم كه مردي پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستي؟ گفتم: از مردم كوفه ام. به او گفتم: در جستجوي چه هستي؟ مرد گفت: آيا ابوجعفر محمد بن علي (ع) را مي شناسي؟ گفتم: آري مي شناسم، به ايشان چه كار داري؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كرده ام تا از او سؤال كنم. آن چه پاسخ داد، حقش را بگيرم و باطلش را وانهم. ابوحمزه گويد: به او گفتم: آيا فرق حق و باطل را مي داني و ملاك تشخيص آن را مي شناسي! مرد گفت: آري مي شناسم. گفتم: اگر حق و باطل را مي شناسي و ملاك آن را در دست داري، پس چه نيازي به امام باقر (ع) خواهي داشت؟! مرد گفت: شما كوفيان كم ظرفيت و ناشكيباييد! در اين ميان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالي كه جمعي از مردم خراسان و افراد ديگر اطراف او را گرفته، درباره ي مسايل حج از آن حضرت سؤال مي كردند. مدتي گذشت تا امام باقر (ع) در جايگاه خود نشست و آن مرد هم نزديك امام، جايي براي خود جستجو كرد. ابوحمزه مي گويد: من سعي كردم جايي بنشينم كه گفتگوي امام با انبوه اطرافيانش را بشنوم، مردم يكي پس از ديگري مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد كرده، پرسيدند، تو كيستي؟ مرد گفت: من قتادة بن دعامه ي بصري هستم. امام فرمود: تو فقيه اهل بصره هستي؟ مرد

گفت: آري. امام فرمود: واي بر تو، اي قتاده! خداوند بندگان شايسته اي را آفريده است تا حجت بر ديگران باشند، آنان «اوتاد» زمين و بر پا دارنده ي امر الهي و نخبگان علم خدايند و خداوند آنان را قبل از آفرينش ديگر بندگان برگزيده است. قتاده پس از سكوتي طولاني گفت: به خدا سوگند، من تاكنون، در برابر فقيهان بسيار و نيز پيش روي ابن عباس نشسته ام، ولي آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هيچ كدامشان احساس نگراني و اضطراب نداشته ام. امام باقر (ع) فرمود: تو مي داني كجا نشسته اي؟ تو در مقابل خانداني هستي كه خداوند درباره ي آن فرموده است: «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغدو و الاصال». [3] و نيز فرموده است: «رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة». [4] . پس جايگاه تو آن جا است - كه خود مي داني - و ما آن خاندانيم كه خدا توصيف كرده است. در اين هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتي، فدايت شوم، آن خانه ها كه خدا اجازه داده است نام و ياد و تسبيح او در آن ها برده شود، نه خانه هاي ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانيد. قتاده گفت: پس اكنون بفرماييد كه پنير چه حكمي دارد؟! امام باقر (ع) لبخندي زد و فرمود: آيا آن همه پرسش تو به همين سؤال خلاصه شده است! قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بياد نمي آورم! امام فرمود: اشكالي ندارد. [5] . سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع)

پاسخ هايي مستدل در جواب وي ارائه داد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الصادق، حياته و عصره - آراؤه و فقهه 22.

[2] همان، 24.

[3] نور / 36.

[4] همان / 37.

[5] اصول كافي 6 / 256؛ بحار 46 / 358؛ الانوار البهية 118؛ اعيان الشيعة 1 / 652.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تعبير خدا به خلقت انسان با دو دست

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «اي ابليس! چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقي كه من به دو دست (قدرت) خود آفريدم سجده كني!» پرسيدم (كه مراد از دست چيست؟) حضرت فرمود: دست در كلام عرب به معني قوت و نيرو است، و به معني نعمت است، خداي متعال مي فرمايد: «و بياد آر بنده ي ما داوود، صاحب قدرت را».

و در جاي ديگر مي فرمايد: «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم (برافراشتيم)، يعني با نيرو و قوت.

و در مورد ديگر مي فرمايد: «و با روحي از ناحيه ي خودش آنها را تقويت فرموده» يعني آنها را نيرو داديم.

و گفته مي شود: براي فلاني در نزد من دستهاي زيادي است، يعني احسان و نيكي ها، و براي او نزد من دست سفيدي است، يعني نعمت است.

علامه مجلسي رحمة الله در توضيح اين حديث مي فرمايد: از اين حديث ظاهر مي شود كه كلمه ي «تأييد» از «يد» به معني قوت و نيرو مشتق شده است، چنان كه از كلام جوهري نيز اين معني روشن مي گردد.

الدقاق، عن الأسدي، عن البرمكي، عن الحسين بن الحسن، عن بكر، عن أبي عبدالله البرقي،

عن عبدالله بن يحيي، عن أبي أيوب الخزاز، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام فقلت: قوله عزوجل (يا ابليس ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي). [1] .

فقال: اليد في كلام العرب: القوة و النعمة، قال الله: (و اذكر عبدنا داود ذاالأيد). [2] . و قال: (و السماء بنيناها بأيد) [3] أي بقوة، و قال: (و أيدهم بروح منه) [4] أي: قواهم، و يقال: لفلان عندي أيادي كثيرة أي: فواضل و احسان، و له عندي يد بيضاء أي: نعمة.

بيان: يظهر منه أن التأييد مشتق من اليد بمني القوة، كما يظهر من كلام الجوهري أيضا. [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ص: 75.

[2] ص: 17.

[3] الذاريات: 47.

[4] المجادلة: 22.

[5] بحارالأنوار، ج 4 ص 4 ح 5، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

تاويل الماحي و الحاد و احمد چيست؟

ابن قيس گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: نام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در صحف ابراهيم عليه السلام «الماحي» است، و در تورات موسي عليه السلام «الحاد» است، و در انجيل عيسي عليه السلام «احمد»، و در فرقان «محمد صلي الله عليه و آله و سلم» است.

پرسيده شد: تأويل «الماحي» چيست؟

فرمود: يعني از بين برنده و محو كننده ي صورت بتها، و محو كننده ي همه ي بتها و آلات قمار (ازلام) و هر معبودي كه جز خداي رحمان عبادت شود.

گفته شد: تأويل (الحاد) كدام است؟

فرمود: با هر كسي كه با خدا و دين او دشمني كند؛ دشمني مي نمايد، چه اين فرد از نزديكان و قوم خويش باشد يا فرد دوري باشد.

گفته شد: تأويل «احمد»

كدام است؟

فرمود: ثناء خداوند بر او به سبب تشكر از افعال او، نيكو شد.

گفته شد: تأويل «محمد صلي الله عليه و آله و سلم» چيست؟

فرمود: خداوند، فرشتگان و همه ي پيغمبران و رسولان و همه ي امتهاي آنها بر او حمد نموده و صلوات و درود مي فرستد، همانا اسم او در عرض (الهي) محمد پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نوشته شده است...

عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبيه، قال: سألت أباجعفر عليه السلام: من أي شي ء خلق الله حواء؟ فقال: أي شي ء يقول هذا الخلق؟ قلت: يقولون: ان الله خلقها من ضلع من أضلاع آدم. فقال: كذبوا، كان يعجزه أن يخلقها من غير ضلعه؟ فقلت: جعلت فداك، يابن رسول الله! من أي شي ء خلقها؟ فقال: أخبرني أبي، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ان الله تبارك و تعالي قبض قبضة من طين فخلطها بيمينه - و كلتا يديه يمين - فخلق منها آدم، و فضلت فضلة من الطين فخلق منها حواء [1] .

ابوالمقدام گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: خداوند حضرت حواء را از چه چيزي آفريد؟

حضرت فرمود: در اين مورد؛ مردم (اهل سنت) چه مي گويند؟

عرض كردم: مي گويند: خداوند او را از دنده اي از دنده هاي حضرت آدم آفريد.

حضرت فرمود: دروغ گفتند، آيا (خداوند) ناتوان بود كه از غير دنده ي حضرت آدم او را بيافريند؟

عرض كردم: قربانت گردم؛ اي فرزند رسول خدا! از چه چيزي او را آفريد؟

فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش عليهم السلام به من خبر داد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

فرمود: خداي متعال يك مشت از خاك را برداشت و با دست راست - كه هر دو دست، راست است - بهم مخلوط نمود، و حضرت آدم را از آن آفريد، و از آن مقداري باقي ماند، و با باقي مانده ي آن، حضرت حواء را آفريد.

48 / 11 - عن يونس بن عبد الرحمان، عن ابن حميد، عن ابن قيس، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ان اسم النبي صلي الله عليه و آله و سلم في صحف ابراهيم الماحي، و في توراة موسي الحاد، و في انجيل عيسي أحمد، و في الفرقان محدم صلي الله عليه و آله و سلم.

قيل: فما تأويل الماحي؟

فقال: الماحي صورة الأصنام، و ما حي الأوثان و الأزلام و كل معبود دون الرحمان.

قيل: فما تأويل الحاد؟

قال: يحاد من حاد الله و دينه قريبا كان أو بعيدا.

قيل: فما تأويل أحمد؟

قال: حسن ثناء الله عليه في الكتب بما حمد من أفعاله.

قيل: فما تأويل محمد؟

قال: ان الله و ملائكته و جميع أنبيائه و رسله و جميع أممهم يحمدونه و يصلون عليه، و ان اسمه المكتوب علي العرش محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، الحديث. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ح 11 ص 116 ح 46، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 216 ح 7.

[2] بحارالأنوار: ج 11 ص 39 ح 38، عن الفقيه.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

توجيه مغرضان و بي خردان

مرحوم ثقة الاسلام كليني رضوان الله تعالي عليه حكايت كند:

روزي امام محمد باقر عليه السلام در جمع اصحاب و دوستان خود - كه

اطراف آن حضرت گرد آمده بودند - چنين فرمود:

مردم مقدار ناچيزي از آب را گرفته اند و آن را مزه مزه مي كنند؛ ولي رود و نهر عظيم را رها كرده و نسبت به آن بي توجه هستند. يكي از افراد حاضر - كه در آن جمع حضور داشت - گفت: يا بن رسول الله! نهر عظيم كدام است و چگونه مي باشد؟ حضرت فرمود: منظور حضرت رسول صلي الله عليه و آله مي باشد؛ و نيز علومي كه خداوند متعال به ايشان و - اهل بيت عصمت و طهارت - عطا كرده است. و سپس ضمن فرمايشات طولاني، افزود: به درستي كه خداوند متعال تمام آنچه را از معجزات و علوم و فنون و آداب - كه به ديگر پيغمبران داده بود - تمامي آن ها را به حضرت محمد صلي الله عليه و آله عطا نموده است؛ و آن حضرت نيز تمامي آن ها را به اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام تعليم نمود. يكي ديگر از افراد حاضر، اظهار داشت: يا بن رسول الله! بنابر اين آيا اميرالمؤمنين علي عليه السلام نسبت به ديگر پيامبران الهي داراي فضل بيشتري است؟!

امام محمد باقر عليه السلام در اين هنگام خطاب به تمامي حضار نمود و اظهار داشت:

اي جماعت! خوب گوش كنيد او چه مي گويد، خداوند متعال به هر كسي گوش شنوائي داده است، من گفتم: تمام علوم و فنوني را كه همه ي پيغمبران دارا بودند، خداوند متعال به حضرت محمد صلي الله عليه و آله داده است و او نيز تمام آن ها را به اميرالمؤمنين علي عليه

السلام تحويل داد.

با اين حال اين شخص از من سؤ ال مي كند: كدام يك افضل و اعلم هستند؟![1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 1، ص 222، ح 6.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

تسليم در مقابل حوادث

مرحوم شيخ كليني و ديگر بزرگان آورده اند:

روزي عده اي از دوستان و شيعيان حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر عليه السلام به ملاقات آن حضرت شرف حضور يافتند.

چون وارد اتاق شدند و نشستند، متوجه گشتند كه يكي از كودكان امام عليه السلام سخت مريض و ناراحت است و حضرت غمگين و اندوهناك مي باشد؛ به طوري كه لحظه اي قرار و آرام ندارد. با خود گفتند: چنانچه مسئله و حادثه اي براي اين كودك بيمار پيش آيد، آيا امام عليه السلام با اين بي تابي كنوني كه دارد، چه خواهد كرد.

پس از گذشت لحظاتي، صداي ناله و شيون از درون خانه به گوش رسيد و حضرت حركت نمود و از نزد حضار خارج شده و به درون منزل رفت.

و چون مدتي كوتاه گذشت، امام عليه السلام با حالتي رضايت بخش و در ظاهر شادمان، به داخل اتاق مراجعت نمود.

تمامي افراد حاضر در مجلس، از اين جريان متعجب شده و گفتند: يابن رسول الله! همه ما فدايت گرديم، ما ترسيديم كه مبادا حادثه اي پيش آيد و شما بي تاب و اندوهناك گرديد!

حضرت فرمود: چنانچه مرض و ناراحتي براي يكي از ما - اهل بيت عصمت و طهارت - پيش آيد، دوست داريم كه با لطف خداوند مهربان، مرض برطرف گشته و بيمار شفا يافته

و تندرستي خود را باز يابد.

ولي اگر حادثه اي پيش آمد و مقدرات الهي فرا رسيد، تسليم رضا و تقدير الهي خواهيم بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالا نوار: ج 46، ص 31، كافي: ج 3، ص 326.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

تيراندازي در كهولت سن

در يكي از سال ها هشام بن عبدالملك جهت انجام مراسم حج به مكه معظمه رفته بود، در همان سال نيز امام محمد باقر عليه السلام به همراه فرزندش، حضرت صادق عليه السلام تشرف يافته بود.

پس از انجام مراسم حج، هشام به سوي دمشق و امام باقر عليه السلام به سمت مدينه منوره رهسپار شدند.

و بعد از گذشت چند روزي، هشام نامه اي به والي و استاندار مدينه فرستاد مبني بر اين كه ابوجعفر، امام محمد باقر را به همراه حضرت صادق عليهماالسلام روانه دمشق سازد.

در ادامه روايت، امام صادق عليه السلام حكايت فرمايد:

چون وارد دمشق شديم، دربان هشام به مدت سه روز مانع از دخول ما بر هشام گرديد.

و چون روز چهارم داخل كاخ شديم، هشام بر تخت سلطنتي نشسته و افسران و وزيران و ديگر اطرافيان با حالت خاصي در مقابلش سرپا و دست به سينه ايستاده بودند و نيز سربازان مسلح در اطراف حضور داشتند.

همچنين در گوشه اي، شاخصي نصب كرده بودند و تيراندازان ماهر به آن تيراندازي مي كردند.

همين كه چشم هشام بر پدرم، حضرت باقرالعلوم عليه السلام افتاد، گفت: تو هم مانند ديگر تيراندازان، كمان را به دست بگير و تيراندازي كن.

امام باقر عليه السلام تقاضاي عفو نمود، ولي هشام

اصرار كرد و به ناچار پدرم پيشنهاد او را پذيرفت، پس آن گاه، كماني را گرفت و تير را رها نمود، كه در مقابل چشمان بهت زده حاضران، تير به وسط خال اصابت كرد و تا 9 مرتبه تير انداخت و هر بار تيرها در همان جاي اول وارد و اصابت مي كرد.

هشام از ديدن چنين صحنه شگفت آور، مضطرب شد؛ و بي اختيار گفت: عجب تيرانداز ماهري هستي كه در عرب و عجم مثل شما يافت نمي شود و سپس در حالتي كه من و پدرم در مقابل او ايستاده بوديم، سر به زير انداخت.

و چون مدتي بدين منوال گذشت، پدرم عصباني گرديد و نگاهي به آسمان انداخت.

هشام كه متوجه ناراحتي پدرم گشت، فوراً از روي تخت بلند شد و پدرم را سمت راست خود و مرا سمت راست پدرم نشانيد؛ و سپس پدرم را مخاطب قرار داد و گفت: عرب و عجم نسبت به شما حسود هستند، شماها تيراندازي را چه كسي و در چه مدتي آموخته ايد؟ پدرم فرمود: مردم مدينه مرتب برنامه تيراندازي دارند؛ و من نيز در دوران جواني در امر با آن ها مشاركت مي كردم. ولي مدتي بود كه آن را ترك كرده بودم، ولي چون امروز بر من اصرار كردي، من نيز پذيرفته و آن را انجام دادم. هشام گفت: در تمام عمرم تيراندازي، ماهر مانند تو را نديده ام و گمان هم نمي كنم روي زمين كسي مثل تو وجود داشته باشد. پس از آن پرسيد: آيا فرزندت، جعفر مثل خودت به فنون تيراندازي آشنا و آگاه است؟ پدرم فرمود: آري، ما -

اهل بيت نبوت - تمام كمالات و علوم و فنون را همانند پيغمبران از يكديگر به ارث برده و مي بريم؛ و هيچ موقع زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 306 - 307.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

تواضع و فروتني

مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه به نقل از اسحاق بن عمار روايتي را آورده است؛ مبني بر اين كه روزي امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرمود:

من هر شب رختخواب پدرم حضرت امام محمد باقر عليه السلام را آماده و پهن مي كردم و منتظر مي ماندم تا آن حضرت تشريف بياورد و استراحت نمايد؛ و پس از آن در رختخواب خود مي رفتم و استراحت مي كردم.

در يكي از شب ها، پدرم تأخير نمود و به موقع هميشه به منزل نيامد، من در فكر فرو رفتم و ناراحت شدم كه چه شده است، و چرا آن حضرت در وقت هميشگي نيامد؟

پس به سوي مسجد حركت كردم تا پدرم امام باقر عليه السلام را پيدا كنم؛ و از جريان آگاه كردم.

همين كه وارد مسجد شدم، پدرم را تك و تنها در گوشه اي از مسجد مشاهده كردم.

و در حالتي كه تمامي مأمومين و مردم به منازل خود رفته بودند، پدرم تنها در مسجد با خداي خويش خلوت كرده و سر تواضع و فروتني بر سجده نهاده بود و به درگاه باري تعالي اين دعا را در حال گريه و زاري مي خواند:

«سبحانك اللهم أنت ربي حقاً حقا، سجدت لك يا رب تعبداً و

رقا، اللهم إن عملي ضعيفٌ، فضاعفه لي، اللهم قني عذابك يوم يبعث عبادك، وتب علي إنك أنت التواب الرحيم»

اي خدائي كه پاك و منزه هستي! توئي پروردگار حق و حقيقت.

اي خداوندا! از روي عبوديت و بندگي و فروتني، در مقابل تو سجده كرده ام.

اي خداوندا! اعمال نيك من، ناچيز و ناقابل است، پس خودت بر اعمال من فزوني بده.

خداوندا! مرا در قيامت از عذاب دردناك خويش مصون دار، و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بده، زيرا تنها توبه پذير بخشنده و مهربان، تو هستي.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 3، ص 323، بحارالا نوار: ج 46، ص 301، ح 45.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

تا آخر راه

كيسه اي پارچه اي در دست داشت و مشت مشت از داخل آن كاه خرد شده بر مي داشت و بر سر مردم مي ريخت. با هر مشت كاه كه به هوا مي پاشيد با صداي بلندي مي گفت «لا اله الا الله» مردم نيز تكرار مي كردند و دوباره مي گفت «محمداً رسول الله» و مردم تكرار مي كردند.

اقوام و بستگان ميت [1] زير تابوت را گرفته بودند و به سوي قبرستان مي بردند. پسران بزرگش به دنبال تابوت حركت مي كردند و فرزندان كوچك تر كه اكنون غبار يتيمي بر سرشان نشسته بود در لابه لاي جمعيت بودند. آنها كه دل نازك تر بودند خود را به بچه هاي يتيم مي رساندند، دست نوازش و محبت بر سر آنها مي كشيدند و دلداريشان مي دادند.

همه با حالتي اندوه بار جنازه را تشيع مي كرديم. در دلم به اين دنياي بي وفا، كه آخرش تاريكي گور است، لعن

و نفرين مي كردم. امام نيز در كنار من بود، او هم ساكت و در فكر بود، شايد او نيز مثل من فكر مي كرد. در اين بين، صداي ناله ي زني برخاست. سرم را به عقب برگرداندم تا ببينم اين ناله ي جانسوز كه حاكي از درد جدايي بود از كيست، صداي خواهر مرده بود، بيچاره حق داشت. مرگ برادر براي خواهر بسيار ناگوار است و اين ناله و ضجه زدن تنها كاري است كه از دست يك زن بر مي آيد. اين صداي ناله ادامه داشت تا اين كه «عطا» [2] از كوره در رفت. منتظر شد تا زنان كه پشت سر مردها حركت مي كردند برسند. سپس رو به آن زن كرد و با عصبانيت گفت: زن، بس كن ديگر، چه خبر است، يا ساكت شو يا من همين الآن بر مي گردم و مي روم.

آن زن همچنان ناله و جيغ مي زد و صورتش را با ناخنن هايش مي خراشيد. عطا كه كلافه شده بود خود را از لابه لاي جمعيت بيرون كشيد و از تشيع كنندگان دور شد و رفت. من كه نظاره گر اين صحنه بودم از امام عقب افتاده بودم. خود را به او رساندم و دوباره در كنار هم به راه ادامه داديم. نگاه پرسشگرانه اي به من كرد، يعني اين كه چه خبر بود. گفتم: عطا از گريه و شيون آن زن به ستوه آمد و اعتراض كرد، اما چون زن آرام نشد بازگشت، راستش من هم دو دل شده ام كه ادامه بدهم يا برگردم.

امام فرمود: زراره، با ما باش تا همراه جنازه برويم، ما نبايد حق را براي باطل رها كنيم.

- يعني چه؟ يعني اين كه

تشيع جنازه ي اين مرد مسلمان را - كه حق اوست - براي زاري و شيون يك زن نبايد رها كنيم، هر چند آزارمان دهد. به راهمان ادامه داديم و نماز ميت را هم خوانديم. ديگر تا گورستان راه زيادي نمانده بود. پسر بزرگ آن مرحوم جلو آمد و به امام باقر عليه السلام گفت «خدا اجرتان دهد، خيلي ممنون، زحمت كشيديد، شما ديگر بفرماييد، بقيه ي راه براي شما سخت است» اين را گفت و رفت. راست مي گفت، امام چون وزنش زياد بود به سختي راه مي رفت؛ اما قبول نكرد. گفتم: آقا، اين مرد كه اجازه داد، برگرديد، و برويم، من هم با شما كاري دارم.

- زراره، تو اگر مي خواهي برگرد، مگر من با اجازه ي او آمده ام كه با اجازه ي او نيز برگردم، من اين كار را براي ثواب زيادي كه دارد انجام دادم؛ به همان اندازه كه شخص جنازه را تشيع مي كند ثواب مي برد.

جنازه را از زمين بلند كردند و تابوت روي دوش مردم قرار گرفت. دوباره صداي آن كسي كه كاه خرد شده مي پاشيد بلند شد و گفت «لا اله الا الله» و مردم يكصدا پاسخ دادند «لا اله الا الله» . [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جنازه ي شخصي كه مرده باشد.

[2] عطا نام عالم بزرگ شهر مكه بود كه با امام باقر عليه السلام هم عصر بود.

[3] منتهي الآمال، ج 2، ص 185.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

ترس و اميد

- آيا اين درست است كه در روز قيامت گروهي براي خوش گماني به خدا به بهشت مي روند.

- نمي دانم، فكر نمي كنم

حرف درستي باشد، چطور ممكن است شخصي مرتكب گناه شود، ولي به خدا و بخشش او اميدوار باشد.

عبدالله كه حرف آن دو را مي شنيد جلوتر آمد و گفت: بله، درست است، اتفاقاً من هم شنيده ام.

- از چه كسي.

- از امام باقر عليه السلام شنيده ام.

- اصل آن چيست. عبدالله اداي آدم هاي مهم را در آورد و بادي به غبغب انداخت و گفت: روزي در مسجد نشسته بوديم و امام باقر برايمان صحبت مي كرد، او فرمود «در قيامت بنده ي گناهكار را در برابر خداوند نگه مي دارند و دستور مي رسد كه او را به سمت جهنم ببرند و در دوزخ بيندازند، گنهكار مي گويد خداوندا، من هيچ گاه نسبت به تو اين گونه فكر نمي كردم، به او گفته مي شود پس چه گمان مي كردي؟ و بنده مي گويد: اميداوار بودم كه مورد عفو قرار بگيرم و مرا ببخشي و خداوند براي اين خوش گماني او را مي بخشد و به جهنم روانه نمي كند» .

- پس تكليف گناهاني كه كرده چه مي شود.

- نمي دانم، اگر حق الناس [1] نباشد، خدا خواهد بخشيد. از جواب عبدالله قانع نشدند و هر سه نفر به حضور امام رفتند و سوالشان را مطرح كردند، امام فرمود: واي بر شما، بايد ترس از خدا و اميد به بخشش (خوف و رجا) مثل دو كفه ي ترازو برابر باشند؛ در قلب هر مؤمني دو نور وجود دارد، يكي نور ترس است و ديگري نور اميد، به شكلي كه اگر اين دو نور را با هم مقايسه كنند هيچ كدام از ديگري بيشتر نباشد و دقيقاً مثل دو كفه ي ترازو مساوي باشند.

در اين لحظه عبدالله زار زار گريست، آن

دو نفر با تعجب او را نگاه كردند. پرسيدند: چه شده، چرا گريه مي كني.

- پس اگر اين گونه باشد تكليف من معلوم است، من تا به حال از كنار اين مساله (گناه) به راحتي مي گذشتم و چون اميد به رحمت خدا داشتم گناه نيز مرتكب مي شدم، اما از امروز به بعد... (و هاي هاي گريست). آن دو نفر نيز كه دست كمي از عبدالله نداشتند از حضور امام مرخص شدند، در حالي كه تصميم جدي گرفته بودند نگذارند اين دو نور از يكديگر پيشي بگيرند و به همان اندازه كه اميد به عفو الهي دارند به همان اندازه نيز مرتكب گناه نشوند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حق الناس هر گونه بدهكاري به مردم را مي گويند كه اگر صاحب حق نبخشد خداوند نيز نمي بخشد.

[2] اصول كافي، ح 2، ص 71.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

تقسيم بهشت و جهنم

آنگاه حضرت به وي خبر داد كه روز قيامت شيعيان من به همراه من هستند. و نيز سه مرتبه تكرار كرد كه تو با محبوب خود محشور و همراه خواهي بود، انت مع من احببت. حارث كه از سخنان امام شاداب و شارژ شده بود، گفت: از اين هنگام به بعد هيچ هراسي از مرگ ندارم! سيد حميري در همين راستا مي گويد:

يا حارث همدان من يمت يرني

من مؤمن او منافق قبلا. [1] .

«اي حارث همداني هر كه مي ميرد چه مؤمن و چه منافق، مرا در هنگام مرگ خواهد ديد» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] امالي مفيد، ص 3، بحار، ج 6، ص 178.

[2] توضيح بيشتر

در مورد چگونگي ديدن منافق در ذيل عنوان «پس از مرگ كجا مي رويم» آمده است.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

تحصيل دانش، عبادت و جهادي بزرگ

از جمله سفارش هاي امام باقر (ع) به شيعيان خود، طلب علم و حركت بر اساس دانش و بصيرت بود. آن حضرت مي فرمود: به فراگيري دانش بپردازيد؛ زيرا تحصيل دانش حسنه و طلب علم عبادت، و گفتگو درباره ي مسايل علمي تسبيح، و تلاش براي جستن معرفت جهاد، و تعليم و آموزش آن به ديگران صدقه، و قرار دادن آن در اختيار شايستگان، مايه ي تقرب به خداوند است. دانش ميوه اي بهشتي، انسي در وحشت، همدمي در غربت، رفيقي در خلوت، راهنمايي در ظلمت ها، ياوري در سختي ها، ارجمندي نزد دوستان است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تعلموا العلم، فان تعلمه حسنة، و طلبه عبادة، والمذاكرة له تسبيح، و البحث عنه جهاد، و تعليمه صدقة، و بذله لاهله قربة، و العلم ثمار الجنة، و انس في الوحشة، و صاحب في الغربة، و رفيق في الخلوة، و دليل علي السراء، و عون علي الضراء، و دين عند الاخلاء. ائمتنا 1 / 363.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تعادل ميان بيم و اميد

در تعاليم اهل بيت (ع) حفظ تعادل ميان ترس از گناه و اميد به عفو و رحمت حق (خوف و رجا) هميشه توصيه شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: پدرم - باقرالعلوم - هميشه اين نكته را يادآور مي شد: هيچ مؤمني نيست مگر اينكه در قلبش دو نور وجود دارد، نور ترس و نور اميد. به گونه اي كه اگر اين دو نور با يكديگر سنجيده شوند، هيچ يك بر ديگري فزوني نخواهد داشت. [1] . امام صادق (ع) نيز از پدر خويش نقل كرده است: در كتاب حكمت خاندان داود آمده

است: اي فرزند آدم! چگونه سخن هدايت به ميان مي آوري با اينكه از پستي و كجروي رها نشده اي! اي فرزند آدم! قلبت به قساوت و تيرگي گراييده و عظمت خداوند را از ياد برده اي! به راستي اگر به خدا شناخت داشتي و عظمت او را مي دانستي هماره از (مخالفت با او) بيمناك و به نويدهاي وي اميدوار بودي. واي بر تو! چگونه بستر قبر و تنهايي و بي ياوري آن جايگاه را، به ياد نمي آوري! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي عبدالله (ع) قال: كان ابي (ع) يقول: انه ليس من عبد مؤمن الا و في قلبه نوران: نور خيفة و نور رجاء، لو وزن هذا لم يزد علي هذا و لو وزن هذا لم يزد علي هذا. اصول كافي 2 / 71.

[2] عن جعفر بن محمد، عن ابيه (ع) قال: في حكمة آل داود يابن آدم كيف تتكلم بالهدي و انت لا تفيق عن الردي، يا ابن آدم اصبح قلبك قاسيا و انت لعظمة الله ناسيا فلو كنت بالله عالما و بعظمته عارفا لم تزل منه خائفا، و لمن وعده راجيا، يحك كيف لا تذكر لحدك، و انفرادك فيه وحدك. امالي طوسي 1 / 206؛ بحار 70 / 382.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تحكيم دوستي با مؤمنان

در بيان معصومين (ع)، مؤمنان با تشويق هاي فراوان دعوت شده اند تا رشته هاي دوستي و مودت را ميان خويش هر چه مستحكم تر سازند. از جمله ي آن تشويق ها، نويد به غفران گناهان از سوي خدا است. امام باقر (ع) مي فرمايد: هنگامي كه مؤمن با برادر مؤمن خويش مصافحه مي كند (دست

محبت او را در دست هاي خود مي شمارد) در حالي از هم جدا خواهند شد كه گناهانشان فرو ريخته است. [1] . امام باقر (ع): هر گاه فردي با دوست خويش مصافحه كند، آن كه به فشردن دست رفيقش (از روي اظهار محبت) ادامه مي دهد، پاداش بزرگتري خواهد داشت از كسي كه دستش را زودتر رها مي كند. هان! گناهان ميان ايشان فرو مي ريزد تا آنجا كه ديگر گناهي بر ايشان باقي نمي ماند. [2] . فهم اين روايات نياز به اندكي تأمل دارد، زيرا بديهي است كه مصافحه نمي تواند گناهاني چون ضايع كردن حقوق مردم و خيانت به عرض و مال مؤمنان را جبران كند. بلكه وصف مؤمن خود مي رساند كه فرد زماني از دوستي با مؤمنان سود مي جويد كه اهل ايمان باشد. ولي از آنجا كه انسان معصوم نيست و لغزش هايي دارد، خداوند با اين حركت ارزشمند اجتماعي، لغزش هاي آنان را خواهد بخشيد. گذشته از اين، ممكن است منظور از ذنب در اين گونه روايات، دلگيري ها و بدگماني هاي افراد جامعه نسبت به يكديگر باشد. يعني؛ مصافحه و نهادن دست محبت در دست يكديگر، سبب مي شود كه دلخوري ها و بدگماني ها از ميان برود و كدورت ها به كلي از قلب ها زدوده شود. چنان كه تعبير «ان الذنوب ليتحات فيما بينهم» مي تواند اشاره به خطاها و كدورت هاي ميان آن دو شخص باشد. آنچه اين معنا را تأييد مي كند روايات ديگري است به اين مضمون: رسول خدا (ص) فرمود: مصافحه كنيد، زيرا مصافحه كدورت ها، كينه ها و بدخواهي ها را از ميان مي برد. [3] . امام باقر (ع) در مورد چگونگي همزيستي با مردم مي فرمايد: زماني كه اميرالمؤمنين (ع) در بستر وفات

و در حال احتضار قرار داشت، فرزندان خويش را فرا خواند تا ايشان را سفارش به ارزش ها كند. از جمله مطالبي كه آن حضرت در پايان سفارش هاي خود فرمود اين است كه: اي فرزندانم، با مردم به گونه اي زندگي كنيد كه اگر روزي از ديدشان پنهان شديد، (و به سفري رفتيد و يا در بستر بيماري افتاديد) برايتان دلتنگ شوند و مشتاق ديدار شما باشند و اگر زندگي را بدرود گفتيد، برايتان بگريند و اشك ريزند. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): ان المؤمن اذا صافح المؤمن تفرقا من غير ذنب. كافي 2 / 182؛ بحار 76 / 20.

[2] الامام الباقر (ع): اذا صافح الرجل صاحبه فالذي يلزم التصافح اعظم اجرا من الذي يدع، ألا و ان الذنوب ليتحات فيما بينهم حتي لا يبقي ذنب. اصول كافي 2 / 181.

[3] قال النبي (ص): تصافحوا فان التصافح يذهب السخيمة. اصول كافي 2 / 182. بحار 77 / 158.

[4] قال الباقر (ع): لما احتضر اميرالمؤمنين (ع) جمع بنيه... فوصاهم... يا بني عاشروا الناس عشرة ان غبتم حنوا اليكم، و ان فقدتم بكوا عليكم... بحار 42 / 247.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تعريف غيبت و بهتان

من الغيبة أن تقول في أخيك ما ستره الله عليه، و أن البهتان أن تقول في أخيك ما ليس فيه. [1] .

غيبت آن است كه درباره برادرت چيزي را بگويي كه خداوند بر او پوشيده و مستور داشته است. و بهتان آن است كه عيبي را كه در برادرت نيست به او ببندي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول،

ص 298.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

تسليم

گروهي به محضر امام باقر (ع) مشرف شدند، ديدند امام بچه اي دارد مريض است و حضرت در مرض او بسيار ناراحت و بي آرام است. آنها پيش خود گفتند: خدا نكند كه اين كودك بميرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مي رود. در اين ميان شيون زنان بلند شد، معلوم شد كه كودك از دنيا رفت، بعد از اندكي امام (ع) به نزد آنها آمد ولي خوشحال و قيافه اش باز بود.

گفتند: خدا ما را فداي تو كند، شما در حالي بوديد كه ما فكر مي كرديم اگر اتفاقي بيافتد شما به وضعي درآييد كه موجب غصه ما باشد!! ولي مي بينيم كه قضيه بعكس شد؟

امام صلوات الله عليه فرمود: ما دوست مي داريم كه محبوب و عزيز ما در عافيت باشد، و چون قضاي خدا بيايد تسلم آن كار مي شويم كه خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافي فيمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فيما يحب»[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 3 ص 226.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

تضرع در برابر پروردگار

غلام امام باقر (ع) كه افلح نام داشت مي گويد: با آن حضرت به زيارت حج رفتم، امام چون وارد مسجدالحرام شد، به كعبه نگاه كرد و با صداي بلند گريست، گفتم: پدر و مادرم فداي تو باد، مردم تماشا مي كنند بهتر است صدايتان آهسته باشد. فرمود: و يحك يا اقلح! چرا گريه نكنم شايد خداوند با نظر رحمت به من نگاه كند كه فرداي قيامت پيش او به رستگاري برسم.

آنگاه بيت را طواف كرد، و آمد در نزد

مقام ابراهيم نماز خواند وچون از سجده سر برداشت ديدم جاي سجده اش از كثرت اشك خيس شده است. آن حضرت چون مي خنديد مي گفت: خدايا مرا مورد غضب قرار مده «اللهم لاتمقتني» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار: ج 46 ص 290.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

تلاش و سازندگي

مسؤوليت مهم اجتماعي كه از جانب خداي سبحان بر دوش امامان معصوم عليه السلام نهاده شده است، مسؤوليت رهبري مي باشد. البته كه دنيا طلبان با اين موضوع مهم اجتماعي در چالش خواهند بود. رهبري اجتماعي و سياسي همانند اهل بيت را كه بر اساس مساوات و عدالت اجتماعي و توسعه فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي بنيان نهاده شده است، بر نمي تابند. به همين جهت حزب عثمانيه بزرگترين جريان اجتماعي چالشگر برغم عترت و تشكل همسوي آنان بود. اين حزب با فرصت سازي هايي كه شكل داد، رهبري و مديريت سياسي را به عهده گرفت و امامان معصوم و تشكل همسوي عترت را از اين مسؤوليت بزرگ محروم ساخت.

اين حزب از فرصت سازي كه بنيان آن در زمان معاويه بنا نهاده شده بود؛ بعد از امام مجبتي عليه السلام عرصه دار و يكه تاز ميدان مديريت شد. به گونه اي كه اين فرصت در زمان امام حسين عليه السلام و در زمان امام سجاد عليه السلام و امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) هم كه به پايان دوران حزب عثمانيه انجاميد، براي عترت فراهم نشد.

در اين مدت كه نزديك به يك قرن به طول انجاميد، عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم گر چه از مسؤوليت مهم يعني مديريت سياسي

بازماند؛ ليكن اين سخن بدين معنا نبود كه آنان نقش مهم و فرهنگي و اقتصادي خويش را ايفا ننمايند. بلكه در تمام اين دوران در فرايندهاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي نقش آفريني نمودند.

در اين فرصت ها امام معصوم عليه السلام، در بعد اقتصادي به كار و تلاش و توليد بارور، فرصت فراهم مي سازد. به همين خاطر مشاهده مي شود، امام از آبادگري و اصلاح سيستم اقتصادي جامعه محروم است، زيرا آن توانمندي اجتماعي را ندارد كه در سيستم اقتصادي عمومي نقش آفريني نمايند؛ ليكن در محدوده مسؤوليت فردي خويش آن چنان به كار و تلاش و سازندگي مي پردازد، كه از خويش الگوي پايدار به يادگار مي نهد.

از سيره امام همام اين نكته شفاف است، كه امام به كار و توليد و تلاش همت گماشته بود. به گونه اي كه در هنگام رحلت داراي شصت برده و غلام مي باشد، كه يك سوم آنها را وصيت به آزادي مي نمايد. [1] . همراه داشتن شصت برده كه بمانند شصت كارگر مي باشند، دليل روشن بر كار و تلاش حضرت است. زيرا برده ها براي كار و خدمت گماشتن خريداري مي شد. البته اين آمار غير تعداد فراوان برده ديگر است، كه حضرت همراه داشتند. در بسياري از موارد آنان را گروهي آزاد مي كردند. چنان كه در مورد حضرت آمده است در يك روز يازده برده از بزرگان خويش را آزاد نمود. [2] . همچنين انفاق هاي فراوان حضرت، گواه روشن ديگري بر تلاش و سازندگي حضرت است. اين انفاق ها نه تنها از اموال عمومي و بيت المال نبوده است و از اموالي كه با اعجاز و كرامت حضرت پديد آمده

باشد، نيز نبوده است؛ بلكه انفاق ها از دسترنج خود باقر العلوم عليه السلام بوده است. از زبان امام صادق عليه السلام اين گونه نقل مي شود كه روزي بر پدرم در مدينه وارد شدم، حضرت هشت هزار دينار را در بين مستمندان تقسيم نمود. [3] .

هم چنين بذل و بخشش هاي حضرت به فرهنگ آفرينان و شعراي اهل بيت مانند كميت اسدي و... كه در بخش فرهنگي شرح آن آمده است، گواه ديگري بر كار و تلاش و سازندگي حضرت دارد. گرچه در برخي موارد از اين صله ها سخن از اعجاز و كرامت درهم و دينارهاست. [4] ليكن اعجاز و كرامت تلاش هاي موردي امامان است كه در صورتي كه نياز احساس شود به آن اعمال دست مي زنند. اين انفاق ها به صورت عادي از حاصل كار و تلاش و توليد سرچشمه مي گرفته است. امام معصوم از اموال شخصي خود كه دسترنج تلاش خويش مي باشد، اين ارزش ها را مي آفريد. و در اين صورت است كه سيره آنان الگوپذير براي ديگران مي باشد. افزون بر اينها زندگي امام توأم با كار و تلاش و سازندگي است. به گونه اي كه حضرت در روز گرم تابستان در باغستان و زمين هاي توليدي خويش به همراه بردگان و كارگران خود، عرق ريزان در كار و تلاش است.

محمد بن منكدر مي گويد، من گمان نمي كردم علي بن الحسين عليه السلام يادگاري همانند خودش يا افضل از خودش بجاي نهد؛ تا هنگامي كه محمد بن علي (عليهما السلام) را ديدم باورم آمد. روزي خواستم وي را موعظه كنم، ليكن وي مرا موعظه نمود. در يك روز گرم به اطراف شهر مدينه رفته بودم. محمد بن

علي (عليهما السلام) را ديدم با دو غلام خويش عرق ريزان در گرما گرم روز مشغول كارند. نزديك رفتم، گفتم بزرگي از بزرگان قريش در اين لحظه با اين حالت در طلب دنياست! آن گاه گفتم اگر در اين حال مرگ تو فرا رسد، چگونه پاسخ خواهي داد!

در گفتار محمد بن منكدر چند نكته برجسته است. نخست اين كه كار و تلاش را براي بزرگان و افراد با شخصيت عيب مي پندارد. دو ديگر اين كه كار و تلاش را دنياگرايي مي بيند. نكته سوم اين كه وي مي پندارد اين كار و تلاش بر خلاف رضايت الهي است و به همين جهت آن را گناه مي پندارد! كه مي پرسد اگر در اين حال از دنيا رحلت كني، چگونه پاسخگو خواهي بود!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] شرح شافيه ابي فراس، ص 589.

[2] بحار، ج 46، ص 302 .

[3] شرح شافيه، ص 589.

[4] اختصاص، ص 272.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

تأمين نيازمندان

مال دنيا از موارد امتحان هاي الهي است. خداي سبحان انسان را از مال و منال دنيا بهره مند مي سازد، تا وي را امتحان كند؛ آيا وابسته و دلباخته مال خويش مي شود؛ به گونه اي كه از انجام مسؤوليت هاي خويش باز ماند و يا در هزينه كردن مال مسؤوليت الهي خويش را در پيش مي گيرد.

در زندگي امامان معصوم (عليهم السلام) اين نكته به چشم مي خورد كه زندگي امامان همواره برخوردار از امكانات دنيايي بوده است. آنان افرادي تهي دست نبودند. ليكن از مال دنيا به بهترين شيوه براي آبادگري آخرت خويش بهره مي بردند. در عين داشتن مال دنيا، هيچ گونه وابستگي به

آن نداشتند. آنچه براي انسان خطر است، وابستگي است كه انسان به دنياي خويش دارد. به گونه اي كه وابستگي وي را از انجام وظايف باز دارد. وابستگي نگذارد از مال خود در راه خدا و ياري رساندن به نيازمندان بهره ببرد. نگذارد اموال خويش در راه سازندگي و آبادگي و ايجاد فرصت هاي شغلي براي ديگران به كار گيرد؛ بلكه هماره به فكر افزون طلبي و انباشته كردن سرمايه باشد كه قرآن خطر تكاثر خواهي را اين گونه گوش زد نمود، الهاكم التكاثر، [1] «فزون طلبي شما را از ياد خدا باز داشته است.» عترت از اين نوع خطرها رهيده و الگوي شفاف براي ديگران است. باقر العلوم عليه السلام در عين حال كه از اموال بهره مند است و ده ها كارگر و برده در باغ و زمين وي اشتغال به كار دارند، از مال دنيا براي آبادسازي آخرت خويش بهره مي برد.

باقر العلوم عليه السلام در بخشش و انفاق بين عامه و خاصه شهرت داشت. كرم و سخاوت وي همه جا را فرا گرفته بود، ظاهر الجود في الخاصه و العامة، مشهور الكرم في الكافة [2] در يك روز هشت هزار دينار بين مستمندان توزيع مي نمايد. [3] .

اموال خويش را به سه قسم تقسيم نمود، يك سهم آن براي هزينه هاي منزل، يك سوم ديگر براي همسايگان و يك سوم باقي مانده را به مستمندان اختصاص مي دهد [4] در يك روز يازده برده آزاد مي سازد [5] و در هنگام رحلت وصيت مي كند بيست برده از شصت برده حضرت آزاد باشند [6] . هماره به خصوص روزهاي جمعه كه صدقه پاداش بيشتري دارد، صدقه مي داد [7] و نيز همواره

به دوستان و شيعيان خويش هديه و صله مي داد. [8] سليمان بن قرم مي گويد حضرت پانصد درهم، هفتصد درهم و هزار درهم به ما هديه و صله مي داد. [9] سلمي يكي از كنيزان حضرت مي گويد: اصحاب و ياران حضرت به نزد حضرت مي آمدند. حضرت با بهترين طعام از آنان پذيرايي مي كرد، و بهترين لباس ها را به آنان به همراه دراهم هديه مي نمود. [10] .

حيان بن علي (در برخي نقل ها اسود بن كثير) مي گويد: من تنگ دست شدم هيچ كس از برادران ديني مرا ياري نكرد. به باقر العلوم عليه السلام شكوه نمودم. حضرت فرمود: آن كه در هنگام گشاده دستي همراه، و در هنگام تهي دستي تو را رها كند، برادر نيست. آن گاه هفتصد درهم به من عطا نمود و فرمود اگر باز نيازمند شدي مراجعه كن، فاذا نفدت فاعلمني. [11] . در هنگام تأمين نيازمند، طرف را به زيباترين لقب مانند بنده خدا، خدا بركت به تو عطا كند، برخورد مي كرد. نيازمند را مسكين و فقير لقب نمي داد و مي فرمود به زيباترين لقب به آنان خطاب كنيد، سموهم باحسن أسمائهم. [12] . اين شيوه ي بهره گيري از اموال خدادادي و نعمت هاي دنيايي است. با اين شيوه مال داري به مال اندوزي منجر نمي شود؛ بلكه مال داري سبب ياري رساني به ديگران و تأمين زندگي نيازمندان مي گردد. در اين شرايط است كه سرمايه دنيايي نه تنها عامل وابستگي نيست كه نكوهيده شده است؛ بلكه بستر عبادت خدا را فراهم مي سازد. بستر خودسازي انسان را فراهم مي سازد. زيرا از موارد تزكيه و تطهير نفس همين اقدام هايي است كه در سيره امام به چشم مي خورد. انفاق در راه

خدا كه گذشت از مال براي خداست، از بهترين بستر تزكيه و خود سازي است. اين نكته عميق و سازنده را قرآن مطرح مي سازد. هنگامي كه سخن از پرداخت صدقه است، مي فرمايد از مال آنها (مؤمنان) صدقه بگير تا جان آنان را پاك گرداني، خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها، [13] انفاق در راه خدا يعني گذشت از مال كه بستر پاكي انسان را فراهم مي سازد. اين شيوه در زندگي عترت بسيار شفاف مي درخشد كه شب و روز، پنهان و آشكار نيازمندان را تأمين مي نمودند. بخش عظيمي از مال خويش را در اين راه ها بي منت و بي ريا صرف مي نمودند، كه اين فضيلت نصيب باقر العلوم عليه السلام نيز همانند ساير افراد عترت شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تكاثر، 1.

[2] ارشاد، ج 2، ص 166.

[3] شرح شافيه ابي فراس، ص 589.

[4] فروع كافي، ج 4، ص 499.

[5] بحار، ج 46، ص 302.

[6] شرح شافيه، ص 589.

[7] اعلام الهدايه، ج 7، ص 30.

[8] همان.

[9] ارشاد، ج 2، ص 167.

[10] مطالب السؤول، ج 2، ص 105.

[11] ارشاد، ج 2، ص 166، مطالب السؤول، ج 2، ص 105.

[12] اعيان الشيعه، ج 1، ص 651، كشف الغمه، ج 2، ص 320، بحار، ج 46، ص 291.

[13] توبه، 103.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

تهديد شدن اهل مدين به عذاب الهي

مي گويند از امام صادق عليه السلام مرويست كه: چون هشام ملعون، حضرت امام باقر عليه السلام را به حبس فرستاد، به آن ملعون گفتند: «اهل زندان همه مريد امام باقر عليه السلام شده اند.» پس او دستور داد تا سريع حضرت

را روانه ي مدينه كنند، و پيش از ما پيكي فرستاد كه در شهرها كه در سر راه است در ميان مردم ندا كنند كه: دو پسر جادوگر ابوتراب محمد بن علي و جعفر بن محمد كه من ايشان را به شام طلبيده بودم به سوي ترسايان متمايل شده اند و دين آنها را اختيار كردند، پس هر كس كه به ايشان چيزي بفروشد يا بر ايشان سلام كند يا با ايشان مصافحه كند خونش هدر است.

چون پيك به شهر مدين رسيد، بعد از او وارد آن شهر شديم، و اهل آن شهر درها را بر روي ما بستند و ما را دشنام دادند و ناسزا به علي بن ابيطالب عليهماالسلام گفتند، و هر چند همراهان ما اصرار مي كردند، درب را نمي گشودند و آذوقه به ما نمي دادند. چون ما نزديك دروازه رسيديم، پدرم با ايشان به مدارا سخن گفت و فرمود: «از خدا بترسيد، ما چنان نيستيم كه به شما گفته اند، و اگر چنان باشيم، شما با يهود و نصارا معامله مي كنيد چرا از معامله ي با ما امتناع مي كنيد؟» آن بدبختان گفتند: «شما از يهود و نصارا بدتريد، زيرا كه آنها جزيه مي دهند و شما جزيه نمي دهيد.» هر چند پدرم ايشان را نصيحت كرد سودي نبخشيد و گفتند: «در را بر روي شما نمي گشائيم تا شما و چهارپايانتان هلاك شويد.» حضرت چون اصرار اشرار را مشاهد كرد، پياده شد گفت: «اي جعفر! تو از جاي خود حركت نكن.» سپس آن حضرت به كوهي كه در آن نزديكي بود و بر شهر مدين مشرف بود رفت و رو به جانب شهر كرد و انگشت بر گوشهاي خود

گذاشت و آياتي كه حق تعالي در قصه ي شعيب نازل كرده است و مشتمل بر مبعوث گرديدن شعيب بر اهل مدين و معذب گرديدن ايشان به نافرماني اوست را بر ايشان خواند، تا آنجا كه حق تعالي مي فرمايد: «بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين» [1] (يعني: آنچه خداوند براي شما باقي گذارده برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد.) سپس فرمود: «به خدا سوگند ما بقيه خدا در زمين هستيم.» ناگهان حق تعالي باد سياه تيره اي بر آنها برانگيخت كه آن صدا را به گوش مرد و زن و كوچك و بزرگ آنها رساند، و آنها را وحشت عظيمي فراگرفت. پس بر بامهاي خانه هايشان آمدند و به جانب حضرت باقر عليه السلام نظر كردند. مرد پيري از اهل مدين چون پدرم را بدان حالت مشاهده كرد، به صداي بلند در ميان شهر ندا كرد كه: «اي اهل مدين! از خدا بترسيد، به درستي كه اين مرد در موضعي ايستاده كه شعيب در وقتي كه قومش را نفرين كرد ايستاده بود، به خداي سوگند كه اگر درب را بر روي او نگشائيد، مثل آن عذاب بر شما نازل خواهد شد.»

پس آنها ترسيدند و درب را گشودند و ما را در منازلشان بردند و به ما طعام دادند، و ما در روز بعد از آنجا بيرون رفتيم.والي مدين آن قصه را به هشام نوشت و آن ملعون به او نوشت كه آن پيرمرد را به قتل رساند. (به روايت ديگر: آن پيرمرد را طلبيد و او پيش از رسيدن به هشام به رحمت الهي واصل شد.)

پس هشام به والي مدينه نوشت كه پدرم را به

زهر، به قتل برساند ولي پيش از آنكه اين اراده به عمل بيايد، هشام به درك اسفل جحيم واصل شد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي هود آيه ي 86.

[2] جلاء العيون.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تراز مخصوص و اعجازانگيز اهل بيت

اسود بن سعيد مي گويد: امام باقر فرمود: «ما حجت خدا و باب رحمت و زبان او مي باشيم، و نيز وجه و چشم او در ميان مخلوقات هستيم، و ما متوليان كارهاي خدا در ميان بندگان مي باشيم.»

سپس فرمود: «بين ما و بين تمام نقاط زمين ترازي است، هر وقت در روي زمين مأمور به انجام كاري شويم، اين تراز را گرفته و در هر نقطه از زمين، آنچه مأمور هستيم را انجام مي دهيم.

چنانچه باد در تسخير سليمان بود همانگونه خداوند آن را مسخر محمد و آل او عليهم السلام نموده است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 25.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

توسل پيدا كردن گرگ وحشي به امام باقر

محمد بن ابي مسلم مي گويد: با ابي جعفر امام محمد باقر عليه السلام براي انجام كاري بيرون رفتيم. پس گرگي را ديديم كه از كوه پايين آمد. آن گرگ آمد و دستهايش را بلند كرد و به برآمدگي زين اسب حضرت نهاد و گردنش را بلند كرد. پس با آن حضرت صحبت نمود.

امام باقر عليه السلام به او فرمود: «برگرد، به تحقيق كه دعا كردم.» سپس آن گرگ برگشت. عرض كردم: «اي سيد و آقاي من! قضيه چه بود؟» آن حضرت فرمود: «آن گرگ گفت: جفت من با سختي و مشقت مي زايد و زائيدن بر او سخت مي باشد، دعا كن تا خداي تعالي فرجي اعطاء فرمايد و به ما فرزندي بدهد كه شيعيان تو را آزار نكند؛ من هم گفتم: برو كه دعا كردم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد

تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تيراندازي شگفت انگيز امام باقر

مي گويند از امام جعفر صادق عليه السلام مرويست كه: سالي از سالها، هشام بن عبدالملك به حج آمد و در آن سال، من در خدمت پدرم به حج رفته بودم.

پس در مكه روزي در جمع مردم گفتم: «حمد مي كنم خداوندي را كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به راستي و پيغمبري فرستاد و ما را به آن حضرت گرامي گرداند، پس ما برگزيدگان خدا بر خلق هستيم و پسنديدگان خدا از بندگان او، و خليفه هاي خدا در زمين مي باشيم.

پس سعادتمند كسي است كه از ما پيروي كند و شقي و بدبخت كسي است كه با ما مخالفت و دشمني نمايد.»

برادر هشام، اين خبر را به او رساند و هشام مصلحت نديد كه در مكه معترض ما شود. چون آن ملعون به دمشق رسيد و ما به سوي مدينه برگشتيم، پيكي به سوي حاكم مدينه فرستاد تا پدرم و مرا به نزد او به دمشق بفرستد.

چون وارد دمشق شديم سه روز به ما اجازه ي ملاقات نداد، و در روز چهارم ما را به مجلس خود خواند. چون داخل شديم، او بر تخت پادشاهي خود نشسته و لشكر خود را مسلح در دو صف، در برابر خود قرار داده بود، و بزرگان قومش در حضور او به هدف، تير مي انداختند.

چون به خانه ي او داخل شديم، پدرم در پيش مي رفت و من از عقب او مي رفتم. چون نزديك آن ملعون رسيديم به پدرم گفت: «با بزرگان قوم، تير بينداز.» پدرم گفت: «من پير شده ام و اكنون از من تيراندازي برنمي آيد،

اگر مرا معاف داري بهتر است.» او سوگند ياد كرد كه: «به حق آن خداوندي كه ما را به دين خود و پيغمبر خود عزيز گردانيد، تو را از اين كار معاف نمي دارم.»

پس به يكي از مشايخ بني اميه اشاره كرد و گفت: «كمان و تير خود را به او بده تا تيراندازي كند.» پس پدرم كمان را از آن مرد گرفت و يك تير در زه كمان گذاشت و به قوت امامت كشيد و بر ميان نشانه زد. سپس يك تير ديگر گرفت و در ميان تير اول زد بطوري كه تير اول را با پيكان به دو نيم كرد و در ميان نشانه، محكم فرو رفت، و همينطور چند تير پياپي انداخت و هر تير به وسط تير قبلي مي خورد و آن را به دو نيم مي كرد.

هر تيري كه حضرت مي انداخت انگار كه بر جگر هشام مي نشست و رنگ شومش متغير مي شد، تا آنكه در تير نهم بي تاب شد و گفت: «بسيار خوب تيرانداختي اي ابوجعفر، و تو در تيراندازي ماهرترين عرب و عجم هستي! چرا مي گفتي كه من قادر نيستم؟!»

پس از اين كار بسيار پشيمان شد و تصميم بر قتل پدرم گرفت. سر به زير افكند و فكر مي كرد و من و پدرم در برابر او ايستاده بوديم.

چون ايستادن ما به طول انجاميد پدرم خشمگين شد. آن حضرت وقتي كه بسيار خشمناك مي شد، نظر به سوي آسمان مي كرد و آثار غضب از پيشاني نورانيش ظاهر مي شد.

چون هشام ملعون، آن حالت را در پدرم مشاهده نمود، از غضب آن حضرت ترسيد و او را بر بالاي تخت خود طلبيد،

و من نيز به دنبال او رفتم. چون نزديك او رسيديم، برخاست و پدر مرا دربرگرفت و در سمت راست خود نشاند، پس رو به سوي پدرم گرداند و گفت: «پيوسته بايد كه قبيله ي قريش بر عرب و عجم، افتخار كنند كه در ميان ايشان چون توئي هست، مرا خبر ده كه تيراندازي را چه كسي به تو ياد داده است و در چه مدت آموخته اي؟»

پدرم فرمود: «مي داني كه در ميان اهل مدينه اين صنعت شايع است، و من در جواني، چند روزي مشغول اين كار بودم، و از آن زمان تا به حال، آن را ترك كرده ام، چون شما اصرار كرديد و سوگند داديد، امروز كمان به دست گرفتم.» هشام گفت: «مثل اين كمان داري هرگز نديده بودم، آيا جعفر در اين امر مثل تو هست؟» حضرت فرمود: «ما اهل بيت رسالت، علم و كمال و اتمام دين را كه حق تعالي در آيه ي «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [1] به ما عطا كرده است از يكديگر ميراث مي بريم، و هرگز زمين خالي نمي باشد از يكي از ما، كه در او كامل باشد آنچه ديگران قاصرند.»

چون او اين سخن را از پدرم شنيد، بسيار غضبناك شد و روي نحسش سرخ شد و ديده ي راستش كج شد، و اينها علامت غضب آن ملعون بود، و ساعتي سر به زير افكند و ساكت شد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي مائده آيه ي 3 «يعني: امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.».

[2]

بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

تقاضاي انگور از خدا و اجابت دعا توسط ابر

از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه سؤال شد، در پاسخ فرمود: روحي است كه خداوند انتخاب نمود و برگزيد، آفريدش و به خود منتسب نمود و آن را بر جميع ارواح برتري و فضيلت داد و از اين روح برگزيده و برتر در آدم دميد.

ليث بن سعيد نقل مي كند كه: در كوه ابوقبيس دعا مي كردم كه مردي را ديدم ايستاده و دعا مي كند. در پايان دعا از خداوند طلب انگور كرد و گفت: خدايا من هم اكنون انگور مي خواهم تا اين تقاضا را كرد تكه ابري پيدا شد و بر سر وي سايه افكند و به او نزديك شد. آن مرد دستش را به طرف ابر دراز كرد و خوشه اي از ابر گرفت و به زمين گذاشت، و برخاست يك بار ديگر دست دراز كرد و لباس هايي برگرفت و سپس نشست شروع به انگور خوردن نمود و در اين زمان فصل انگور نبود و انگوري وجود نداشت، من جلو رفتم و دست دراز كردم و چند دانه انگور برداشتم او تبسمي كرد و گفت: چه مي كني؟ گفتم شريك تو در اين انگور هستم. گفت: چگونه؟ گفتم: از آنجا كه تو دعا مي كردي و من آمين مي گفتم پس دعا كننده و آمين گوينده هر دو شريك هستند. گفت: بنشين و بخور من از آن انگور خوردم. وقتي سير شديم باقي مانده آن انگور به هوا رفت. پس آن مرد برخاست و از روي مزاح به من گفت: در اين لباس شريك هستي؟

گفتم: نه اي سرور من، به لباس نيازي ندارم، سپس به من گفت: روي برگردان تا من لباس بپوشم. من روي گردانيدم او يكي از آن دو جامه را ردا كرد و يكي را ازار و آنچه پوشيده بود را بيرون آورد و به هم پيچيد و در دست گرفت و از كوه ابوقبيس پايين آمديم. وقتي به نزديك كوه صفا رسيديم شخصي جلو آمد و او لباس هاي كهنه اش را به او داد، من از آن شخص پرسيدم، اين كيست؟ گفت: اين پسر رسول خدا امام محمد باقر عليه السلام است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

تيراندازي امام باقر در دربار هشام

امام باقر عليه السلام فرموده است: خداوند را كيفرهاي روحي و جسمي باشد، در مقابل جزا دادن به بدكار مثل تنگ كردن معيشت، سستي در عبادت و كيفري بدتر از قساوت قلب نيست.

ابن طاووس در كتاب امان از كتاب دلائل محمد بن جرير بن رستم طبري امامي به سند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: سالي هشام بن عبدالملك به حج رفت و در همان سال پدرم نيز به حج رفت. تا آن جا كه فرمود: پس چون هشام به شام رفت و ما به مدينه برگشتيم، قاصدي به حكومت مدينه فرستاد كه من و پدرم را به شام فرستد؛ و ما را حركت داد؛ چون به شهر دمشق رسيديم، سه روز به ما اجازه ورود نداد. چون روز چهارم اجازه ورود داد و نزدش رفتيم، او را ديدم كه بر تخت سلطنت نشسته و لشكريان و خواصش صف كشيده و در دو صف مسلح ايستاده اند. و نشانه اي روبروي خود

نصب كرده و بزرگان قومش تيراندازي مي كنند. هنگامي كه پدرم از جلو و من از پشت سر ايشان، وارد شديم، به پدرم گفت: اي ابومحمد! با بزرگان قوم خود به اين هدف تيراندازي كن. پدرم فرمود: من پير شده ام و موقع تيراندازي من گذشته است؛ چنان چه صلاح بداني مرا معاف كن. هشام گفت: به حق آن كه ما را به دين و پيامبر خود محمد صلي الله عليه و آله و سلم عزيز كرده، معافت نمي كنم.

سپس به پيرمردي از بني اميه اشاره كرد كه كمان خود را به او بده. پدرم كمان را با تيري از او گرفت و تير را در ميان كمان گذاشته زه را كشيد و تير را درست به وسط هدف زد و در نشانه نصب كرد. سپس تير دوم را در فاق تير اول زد، به طوري كه آن را تا پيكان به دو نيم كرد. سپس تا نه تير پشت سر هم انداخت كه هر يك فاق ديگري را مي شكافت و در وسط آن جاي مي گرفت.

هشام در جاي خود مي لرزيد و ديگر نتوانست خودداري كند؛ گفت:اي ابوجعفر نيكو تير انداختي. تو از همه عرب و عجم بهتر نشانه گيري مي كني. تو گفتي من پير شده ام و موقع تيراندازي من گذشته. هرگز چنين نيست. تا آن جا كه گفت: از آن روزي كه خوب و بد را تشخيص مي دهم، تاكنون چنين تيراندازي نديده ام، و گمان نمي كردم احدي روي زمين اين گونه تيراندازي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

تأثير عدالت اجتماعي در غناي اقتصادي

امام باقر (ع) عدالت اجتماعي را از عوامل مهم دستيابي جامعه به تعادل

اقتصادي مي داند و مي فرمايد: به راستي ميدان پر بركت عدل چقدر گسترده و فراگير است! زماني كه فرمانروايان بر مردم به عدل فرمانروايي كنند، عموم مردم به غناي اقتصادي و آسايش دست مي يابند [1] . در اين نگرش، ريشه ي بسياري از ناهنجاري هاي اقتصادي جوامع و علت پيدايش طبقات تهيدست و نيازمند، نبودن عدالت و برنامه هاي عادلانه در كار فرمانروايان دانسته شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ما اوسع العدل، ان الناس يستغنون اذا عدل عليهم. مستدرك 2 / 267.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تقيه و پنهانكاري

تقيه از جمله عناوين و برنامه هايي است كه گاه مورد سوء استفاده و بد فهمي قرار مي گيرد و علت آن هم، جدا ساختن تقيه از معناي واقعي و هدف اصلي آن است.

تقيه در حقيقت يك دستورالعمل سياسي است كه نوعي پنهانكاري به شمار مي آيد و اهداف زير را دنبال مي كند.

الف: حفظ نيروهاي مؤمن از متلاشي شدن به دست ناصالحان.

ب: هدر نرفتن توان عناصر مؤمن در راه هاي كم ثمر و ذخيره سازي آن ها براي شرايط حساس و سرنوشت ساز.

ج: حفظ اسرار و خط مشي ها و برنامه ها از قرار گرفتن در اختيار دشمن.

د: جاي دادن عناصر مؤمن در تشكيلات دشمن، به منظور بهره گيري از قدرت و امكانات خود دشمن عليه وي. اين ها نكاتي است كه از لابلاي روايات تقيه به دست مي آيد، و با توجه به اين نكات، اهميت تقيه و نقش آن در حفظ نظام تفكر شيعي و جامعه ي شيعيان، دانسته مي شود.

اگر اهداف سياسي - اجتماعي تقيه مورد توجه واقع نشود، چه بسا اهتمام ائمه

(ع) نسبت به رعايت آن از سوي شيعيان مورد ابهام قرار گيرد و نيز موارد تقيه از غير تقيه بازشناسي نشود.

بنابراين، اگر امام باقر (ع) فرموده است:

تقيه از برنامه هاي دين من و پدران من است و كسي كه به وظيفه ي تقيه عمل نمي كند ايمان ندارد [1] . حضرت در مقام ايجاد روح ترس، فريبكاري، دو چهرگي و مسؤوليت گريزي در مؤمنان نيست، بلكه ياران و پيروان خود را به تقيه اي فرا مي خواند كه مانند سپري در ميدان حركت و مبارزه، جان مؤمن را از تلف شدن، حفظ مي كند و او را براي ادامه ي نبرد و تلاش ياري مي دهد.

تقيه در مكتب اهل بيت، زمينه ي چشمپوشي از حق نيست، وسيله ي نجات براي پاسداري از حق است. امام باقر (ع) مي فرمايد: حق را بگو و افشا كن، هر چند به زيان شخص تو باشد. [2] . آن حضرت پيروان خود را به تقيه اي فرا مي خواند كه پيامبر (ص) و علي بن ابي طالب (ع) و حسن بن علي (ع) و حسين بن علي (ع) و امام سجاد (ع) داشته اند، تقيه اي كه پيامبر (ص) را از رويارويي با مشركان و تبليغ دين بازنداشت، تقيه اي كه علي بن ابي طالب را از حضور در ميدان هاي جنگ و افشاگري به موقع عليه خط كفر و نفاق، منصرف نكرد و تقيه اي كه حسين بن علي (ع) را از گام نهادن در مسير شهادت دور نساخت. به تعبير ديگر، تقيه يك استراتژي مبارزاتي در رويارويي با دشمن است، نه يك هدف. امام صادق (ع) مي فرمايد: پدرم هماره اين نكته را يادآور مي شد كه: هيچ چيز به اندازه ي تقيه، چشم مرا روشن نمي سازد؛

زيرا تقيه سپر مؤمن است [3] . سپر در ميدان نبرد معنا مي يابد. مؤمن هماره در نبرد با كفر و گمراهي است و در اين طريق، تقيه را به كار مي گيرد تا به بن بست نرسد، نيرويش را هدر ندهد و به مبارزه ادامه دهد، پس جا دارد كه رهبر از تيزهوشي و موقعيت سنجي پيروان خود، چشمش روشن شود.

ابوبصير از امام باقر (ع) روايت كرده است: هنگامي كه حكومت در اختيار عناصر نادان و سبكسر قرار گرفت، در ظاهر با توده ي مردم و برنامه هاي حكومت همراه باشيد، ولي در نهان و باطن به وظيفه ي واقعي خود عمل كنيد [4] . اهدافي كه براي تقيه در احاديث امام باقر (ع) معرفي شده عبارت است از:

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] التقية من ديني و دين آبائي و لا ايمان لمن لا تقية له. بحار 75 / 431.

[2] ميزان الحكمة 2 / 468.

[3] ان أبي كان يقول: ما من شي ء اقر لعين أبيك من التقية، ان التقية لجنة للمؤمن، بحار 75 / 412.

[4] عن ابي بصير قال: قال أبوجعفر (ع): خالطوهم بالبرانية و خالفوهم بالجوانية، اذا كانت الامرة صبيانية. بحار 75 / 436.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تقيه به منظور حفظ جان نيروهاي خودي

امام باقر (ع) در اين زمينه فرموده است:

تقيه از آن رو قرار داده شده است كه به وسيله ي آن خون ها از ريخته شدن مصون بماند. پس زماني كه تقيه از ايفاي اين مهم بر نيايد و قادر به جلوگيري از ريخته شدن خون بيگناهان نباشد، به كارگيري آن معنا ندارد [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] انما جعلت التقية ليحقن بها الدم، فاذا بلغ الدم فليس تقية. بحار 75 / 434 و 399.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تقيه بمنظور حفظ بنيه اقتصادي نيروها

با توجه به اين كه حكومت هاي جائر امكانات جامعه را در اختيار خويشان و همفكران خود مي نهند، و مخالفان سياسي خود را در انزواي اقتصادي و چه بسا مورد هجوم و غارت قرار مي دهند و شيعه به دليل اعتقاد به امامت و ولايت، همواره روياروي حكام ناصالح قرار داشته است. ائمه معصومين (ع) براي مصون داشتن جان و مال پيروان خود از دستبرد حكام و واليان ناشايست، به آنان رهنمودهاي لازم را ارائه مي كرده اند كه برخي از آن ها بر پايه ي تقيه استوار بوده است. معمر بن يحيي مي گويد: به امام باقر (ع) عرض كردم: من گاهي (به اقتضاي شغلم) از مردم اموالي را به امانت دريافت مي دارم و چه بسا ناگزير مي شوم از راه يا دروازه اي عبور كنم كه ماليات بگيران حكومت قرار دارند و من (براي مصون داشتن مال مردم از حيف و ميل آنان) با سوگندي آن اموال را از چنگ ايشان مي رهانم. امام باقر (ع) در تأييد شيوه ي او فرمود: دوست دارم من هم بتوانم اموال مسلمين را با خوردن قسمي، از خطرگاه ها به سلامت عبور دهم. اين قانون كلي است كه هر گاه مؤمن از ناحيه ي دشمن، بر خويش بيمناك باشد و موضوع مهم تلقي شود و ناگزير گردد، حق دارد تقيه كند. [1] . در روايتي ديگر امام به زراره مي فرمايد:

هرگاه در برابر حكام جور و كارگزاران ايشان، ناگزير شدي و براي

رهايي يافتن از تعدي آنان، سوگندي كارساز بود، به هر چه مي گويند سوگند بخور. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قلت لأبي جعفر (ع): ان معي بضايع للناس و نحن نمربها علي هؤلاء العشار، فيحلفونا عليها، فنحلف لهم. قال: وددت اني اقدر أن اجيز اموال المسلمين كلها و احلف عليها. كلما خاف المؤمن علي نفسه فيه ضرورة فله فيه التقية. بحار 75 / 410.

[2] ... يا زرارة! اذا خفت فاحلف عليهم بما شاؤوا... بحار 75 / 410.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تقيه بمنظور اجراي برنامه هاي مهمتر

ابوبصير مي گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه مي فرمود: كسي كه شيوه ي تقيه را نمي داند و به آن پايبند نيست، خير و ارزشي در او نمي توان يافت (در نيكي تقيه همين بس كه) يوسف صديق (ع) (براي اجراي برنامه ها و تدبير بايسته ي خود در مواجهه با برادرانش به ايشان) گفت: اي قافله! شما يغما گريد با اين كه آنان چيزي را ندزديده بودند [1] . اين سخن را هر چند خود يوسف (ع) نگفته باشد، ولي اصولا يوسف (ع) در اين ماجرا تدابيري انديشيد كه به ظاهر كساني كه دزدي نكرده بودند، در معرض اين اتهام قرار گرفتند. امام باقر (ع) اين نوع اعمال و گفتار را كه ظاهر آن به گونه اي و باطن آن به شكل ديگري است، تقيه ناميده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] لا خير فيمن لا تقية له و لقد قال يوسف: «ايتها العير انكم لسارقون» و ما سرقوا. بحار 75 / 407.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس

رضوي چاپ دوم 1375.

تقيه بمنظور حفظ حرمت ارزش ها

در برخي شرايط، كنار نهادن تقيه موجب اهانت دشمن به مقدسات و بي حرمتي به ارزش هاي والا مي شود، بي آن كه اظهار عقيده ثمري بايسته داشته باشد. در چنين مواردي تقيه ضروري است. امام باقر (ع) مي فرمايد: در تورات اين مطلب آمده است كه خداوند به موسي (ع) فرمود: اي موسي! اسراري كه به تو سپرده ام و در سينه داري، همچنان نهفته بدار و با دشمنان من كه دشمنان تو نيز هستند، در ظاهر مدارا كن. با برملا ساختن اسرار من، فحش و دشنام ايشان را متوجه من نساز؛ زيرا اگر با عمل تو، آنان به من توهين كنند، تو شريك آنان در اين جرم بشمار خواهي آمد [1] . يادآوري اين نكته ضروري است كه اصل تقيه نسخ كننده ي ساير احكام دين مانند وجوب جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و يا نقض كننده ي حرمت كذب و اتهام نيست، بلكه در كنار اين دستورها، وسيله اي است براي پيشبرد اهداف عالي دين. بنابراين، هر گونه تفسير و تعبيري كه تقيه را وسيله ي فرار از مسؤوليت ها و گريز از تكاليف الهي معرفي كند، نادرست خواهد بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] في التوراة مكتوب فيما ناجي الله عزوجل به موسي بن عمران (ع): يا موسي اكتم مكتوم سري في سريرتك و اظهر في علانيتك المداراة عني لعدوي و عدوك من خلقي، و لا تستسب لي عندهم باظهار مكتوم سري فتشرك عدوك و عدوي في سبي. بحار 75 / 438.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تفاوت خط مشي ائمه در امور سياسي

وجود تفاوت در خط مشي سياسي امامان (ع)، واقعيتي

است كه در روايات نيز بدان اشاره شده و مورد قبول قرار گرفته است.

شخصي به نام حمران نزد امام باقر (ع) آمده، مي گويد: درباره ي عملكرد سياسي علي بن ابي طالب و حسن بن علي (ع) و حسين بن علي (ع) و خروج و قيام آنان و مشكلاتي كه در اين مسير تحمل كردند و تا مرز شهادت و كشته شدن پيش رفتند، نظر شما چيست؟ امام باقر (ع) در پاسخ وي فرمود: اي حمران! خداوند از قبل برنامه ي آنان را طرح ريزي كرده و به موقع، آن را عملي ساخت. پيامبر (ص) از طريق وحي، نسبت به برنامه ي الهي آگاه شده بود و اطلاعات خويش را در اختيار علي (ع) و حسن و حسين (ع) قرار داد. آنان نيز طبق وظيفه ي خويش و بر اساس رهنمود الهي، عمل نمودند. هر كس از خاندان ما - اهل بيت - شيوه ي سكوت و بردباري در پيش گرفت و به نبرد خونين عليه طاغوت ها نپرداخت، سكوت او نيز بر اساس علم و انجام وظيفه صورت گرفته است. [1] . در تجزيه و تحليل اين روايت، نخست بايد ديد كه منظور حمران از اين سؤال چه بوده است. آيا او صرفا درصدد شناخت فلسفه ي قيام ائمه بوده، يا نسبت به نهضت ائمه با توجه به اين كه اين نهضت ها در ظاهر به پيروزي منتهي نشده، مشكلي داشته است، يا اين كه اصولا طرفدار نظريه ي قيام بوده و با طرح اين سؤال مي خواسته است شيوه ي سياسي امام باقر (ع) را زير سؤال ببرد، يا از علت آن آگاه شود؟ هر يك از اين احتمال ها كه درست باشد، به هر حال پاسخ

امام راهگشاست و مي تواند قانع كننده باشد، و آن اين است كه: امامان (ع) هيچ يك به اراده ي شخصي خود و بدون ملاك، تصميم به قيام يا سكوت نگرفته اند. اگر علي (ع) در آغاز سكوت مي كند، سپس به تشكيل حكومت مي پردازد و با معاويه به نبرد بر مي خيزد، اگر حسن بن علي (ع) نهضتش عليه معاويه به صلح مي انجامد، اگر قيام حسين بن علي (ع) به شهادتي عظيم و بي سابقه منتهي مي گردد و اگر امام سجاد (ع) به قيام علني عليه طاغوت نمي پردازد، همه و همه به رهنمود خدا و پيامبر (ص) بوده و خود تصميم نگرفته اند، و در نتيجه نه قيام آنان قابل خدشه است و نه سكوتشان.

در اين حديث، اصل وجود تفاوت در خط مشي سياسي ائمه پذيرفته شده، اما علت اين تفاوت، به مشيت و رهنمود خدا منتسب گشته؛ يعني قيام ائمه به فرمان خدا و سكوتشان نيز به فرمان او بوده است، ولي اين بيان نفي نمي كند كه شرايط زمان و مقتضيات هر دوره، مستلزم اتخاذ خط مشي جديدي بوده است؛ زيرا پاسخ اصولا به تناسب فهم و نياز به كسي كه سؤال را مطرح كرده، داده شده و با اين حال پاسخي مطابق واقع مي باشد، هر چند برخي زواياي آن به فهم مخاطب وانهاده شده است، و آن اين كه امر و نهي الهي بر اساس مصالح واقعي و مطابق حكمت مي باشد، پس آگاهي و كارداني حكم مي كند كه با تغيير شرايط و مناسبات اجتماعي - سياسي، خط مشي رهبران نيز متناسب با آن تغيير كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: قال له حمران: جعلت فداك

ارأيت ما كان من أمر علي و الحسن والحسين (ع) و خروجهم و قيامهم بدين الله عزوجل و ما اصيبوا من قتل الطواغيت اياهم والظفر بهم حتي قتلوا و غلبوا؟ فقال ابوجعفر (ع) يا حمران! ان الله تبارك و تعالي (قد) كان قدر ذلك عليهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك اليهم من رسول الله (ص) قام علي و الحسن و الحسين و بعلم صمت من صمت منا. اصول كافي 2 / 30.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تسخير پايگاه فكري و فرهنگي جامعه

با توجه به اين كه پيامبران و امامان (ع) در مرحله ي نخست مرداني الهي و معنوي بوده و هدفشان رساندن خلق به خدا و تكامل بخشيدن به روح آدميان و پيراستن زندگي ايشان از آلودگي ها و رذايل بوده است، و در مرحله ي بعد به منظور دستيابي به آن اهداف عالي به روابط اجتماعي و شرايط سياسي جوامع بشري نظر داشته اند، مي توان به روشني دريافت كه ايجاد تحول فكري در جوامع بشري از محورهاي اصلي برنامه ي رهبران الهي است و تحولات سياسي - اقتصادي - اجتماعي به دنبال آن صورت مي گيرد، و اصولا تعرض آنان نسبت به امور سياسي جامعه، بدان جهت صورت مي گرفته است كه نوع حكومت، شخصيت و عملكرد حاكم و قوانين و ضوابط وضع شده از سوي حاكمان، تأثيري عميق در فكر و فرهنگ و ايمان و شخصيت افراد جامعه دارد.

امام علي (ع) مي فرمايد: هرگاه سلطان تغيير كند، زمان متحول مي شود. [1] .

بنابراين هر گاه زمينه براي ايجاد تحول فرهنگي در جامعه وجود داشته است،

نيازي به قيام و جنگ و درگيري نبوده؛ زيرا تحول فكري اساس بنيادين هر تحول مثبت اجتماعي است و با تصحيح افكار و انديشه ها، بهنجار گشتن نظام سياسي و اجتماعي امري حتمي و ناگزير است.

از اين رو، انبيا نخست به تبليغ دين خود و تصحيح عقايد و انديشه ي مردم مي پرداخته اند، و تا زماني كه دشمن، راه تبليغ را بر روي ايشان مسدود نمي كرده است، به نبرد و رويارويي نظامي دست نمي يازيده اند.

به هر حال، عصر امام باقر (ع) از يك سو سرآغاز راهيابي انديشه هاي بيگانه و فلسفه هاي مادي به قلمرو مباحثات علمي و كلامي بود، و تنش هاي فكري به تزلزل پايه هاي عقيدتي مردم كمك مي كرد، و از سوي ديگر، حاكميت طولاني عناصر نالايق بر جهان اسلام، پايه هاي علمي و معنوي جامعه را سست و بي بنياد كرده بود. هر روز قلمرو جغرافيايي جهان اسلام گسترش مي يافت، بي آن كه بر استحكام مباني ديني و فقهي آن افزوده شود.

داعيه داران حكومت، به قدري متشكل و درگير بودند كه اقدام براي تسخير پايگاه سياسي، بر تنش هاي اجتماعي بيشتر مي افزود و جامعه ي بي بنياد و كم بينش را در ورطه ي فروپاشي قرار مي داد.

جامعه ي اسلامي، پس از رسول خدا راه انحطاط را پيموده بود، ولي زمينه براي فعاليت علمي و ايجاد تحول فكري هموار مي نمود. امام باقر (ع) به اين هدف اصلي و بنيادين پرداخت و از اوضاع بي سامان حاكمان، در جهت تسخير پايگاه فرهنگي جامعه بر آمد؛ چه، با اين حركت و با در اختيار داشتن اين پايگاه، هر طرح بايسته اي را مي شد به فكر انديشمندان و ذهن توده ها القا كرد، و تجهيزات فكري لازم را در اختيار

مصلحان جوامع اسلامي، براي هميشه تدارك ديد.

«تسخير فضاي فرهنگي جامعه» عمده ترين خط مشي سياسي - اجتماعي امام باقر (ع) به شمار مي رود. اين برنامه به وسيله ي امام صادق (ع) به اوج خود رسيد و نام و پيام و انديشه ي اماميه را براي هميشه ي تاريخ در ميان امت اسلامي زنده داشت. اگر كتاب هاي رجالي و تراجم اهل سنت، با صراحت هرچه بيشتر درباره ي شخصيت علمي و معنوي امام باقر و امام صادق (ع) به ستايش و تمجيد پرداخته، آنان را يگانه ي عصر خويش و سرآمد فقهاي اسلام شمرده اند، نتيجه ي آن خط مشي بايسته است.

تجلي امام باقر و امام صادق (ع) در ميدان علم و معنويت، شخصيت ممتاز و بي بديل ائمه (ع) و اهل بيت را در دفتر حقايق پايدار تاريخ اسلام، به ثبت رسانيد، و نظر مصلحان حقيقت جو را به پيام هاي ارزشي آنان جلب نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال علي (ع): اذا تغير السلطان تغير الزمان. بحار 75 / 358.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

تحكيم سري بنيادهاي تفكر شيعي

تسخير پايگاه فرهنگي جامعه، هرچند از مواضع و اهداف مهم امام باقر (ع) بود، ولي امام (ع) در اين مسير هرگز از تحكيم بنيادهاي تفكر شيعي غفلت نداشت، بلكه با برنامه اي دقيق و حساب شده، به رهبري جريان تفكر اماميه و پيروان خط ولايت، اهتمام مي ورزيد.

پنهاني بودن اين نوع برنامه ها، عامل مهمي است كه بسياري از آن ها در متون تاريخي ثبت نشده، ولي رواياتي در اختيار ماست كه به روشني پرده از وجود اين تلاش ها بر مي دارد.

اين روايات هم در باب تقيه وارد شده

است، و هم در زمينه كتمان سر.

ابوعبيده ي حذاء مي گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه مي فرمود:

به خدا سوگند محبوبترين ياران و اصحاب در نظر من، كساني هستند كه پرهيزكاران و فقيه ترين آنانند و بيش از همه احاديث و سخنان ما را (از قرار گرفتن در اختيار دشمنانمان) حفظ مي كنند و پنهان مي دارد... [1] . مگر نه اين است كه امام باقر (ع) در فضايي عام براي همه ي طبقات اجتماعي به تدريس و موعظه مي پرداخته است، پس كتمان حديث چه معنايي دارد؟!

آيا اين گونه توصيه ها جز اين است كه از وجود نوعي درس ها و برنامه هاي خصوصي پنهاني خبر مي دهد كه به دليل امنيتي در اختيار نامحرمان قرار نمي گرفته است.

توجه به حديث محمد بن مسلم اين نكته را روشنتر مي سازد، كه علت اصلي كتمان برخي از مطالب، دور داشتن عداوت و كينه ي حكام از حريم شيعه بوده است. محمد بن مسلم گويد: امام باقر (ع) مي فرمود: بنده اي از بندگان خدا روز قيامت محشور مي شود، در حالي كه هرگز دستش به خون كسي آلوده نشده است، ولي چيزي همانند شيشه ي حجامتگران به او مي دهند (كه خون در آن جمع شده است) و به او مي گويند: اين سهم تو از خون فلان شخص است. آن شخص مي گويد: پروردگارا تو خوب مي داني كه من تا لحظه ي مرگ، خون كسي را نريخته ام.

به او گفته مي شود: آري، تو از فلان شخص روايتي را شنيدي و آن را براي ديگران بازگو كردي تا سخن او به فرمانرواي جبار رسيد و در نتيجه كشته شد. اين سهم تو از همان خون است. [2] .

در اين حديث امام (ع)

هشدار داده است كه رعايت نكردن شرط امانت و سر داري، و افشاي احاديث اماميه نزد نااهلان، عواقب شوم دنيوي و اخروي به دنبال دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] والله ان حب اصحابي الي اورعهم وافقهم و اكتمهم لحديثنا... بحار 75 / 76.

[2] يحشر العبد يوم القيامة و ماندي دما فيدفع اليه شبه المحجمة أو فوق ذلك، فيقال له: هذا سهمك من دم فلان. فيقول يا رب انك لتعلم أنك قبضتني و ما سفكت دما! فيقول: بلي، سمعت من فلان رواية كذا و كذا، فرويتها عليه، فنقلت حتي صارت الي فلان الجبار فقتله عليها، و هذا سهمك من دمه. بحار 75 / 85.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ج

جن در طواف كعبه و تبعيت از ولايت

ابوحمزه ثمالي حكايت نمايد:

روزي از روزها در محضر شريف امام محمد باقر صلوات الله و سلامه عليه بودم، آن حضرت برايم تعريف نمود: روزي در مناسك حج عمره، مشغول طواف كعبه إلهي بودم، چون طواف خود را انجام دادم در حجر اسماعيل نشسته و مشغول ذكر و دعا گرديدم.

ناگهان متوجه شدم، كه يكي از جنيان از سمت صفا و مروه به سوي كعبه ي معظمه الهي در حركت است، همين كه به حجرالاسود رسيد، مشغول طواف حرم گرديد و هفت دور اطراف كعبه الهي طواف كرد. و سپس نزديك مقام حضرت ابراهيم عليه السلام رفت و بر روي دو پا و قدم هاي خود ايستاد و دو ركعت نماز به جاي آورد.

پس از آن، حضرت باقرالعلوم عليه السلام در ادامه فرمايشات خود افزود: اين داستان هنگام ظهر واقع شد؛ و عده

اي از مردم مانند عطاء و دوستانش كه شاهد اين جريان بودند، نزد من آمدند و اظهار داشتند: يا ابا جعفر! آيا اين جن را ديدي؟! پاسخ دادم: بلي؛ و آنچه را هم كه انجام داد مشاهده كردم. پس از آن به ايشان گفتم: اكنون نزد جن برويد و به او بگوئيد: محمد بن علي عليهماالسلام پيام فرستاد بر اين كه در همين لحظات، بندگان خدا وارد مي شوند؛ و اين موقع، هنگام حضور و اجتماع آنها در اين مكان مقدس است.

و چون مناسك و اعمال خود را انجام داده اي، مي ترسم كه مشكلي برايت پيش آيد اگر ممكن است بلند شو و برو. بعد از آن جن سر بر زمين نهاد و سپس سر از سجده برداشت و بلند شد و ناگهان در هوا ناپديد گرديد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مختصر بصائرالدرجات: باب اول، ص 15، بحارالانوار: ج 46، ص 250.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

جايگاه بلند دانش

امام باقر (ع) به پيروي از قرآن و رهنمود وحي، با ارجگذاري به علم و دانش و ترسيم جايگاه بلند و ارزشي آن، جامعه ي اسلامي را به كسب دانش و تحصيل شناخت دين و ديگر علوم مورد نياز زندگي فرا خوانده است.

در قبال ادياني كه علم را شجره ي ممنوعه دانسته اند و در مواجهه با جريان هاي اجتماعي كه مسلمانان را به تعبد خشك و انزوا طلبي و چله نشيني و رياضت هاي بدني به جاي درايت عقلي و علمي دعوت كرده اند، امام باقر (ع) امت اسلامي را به سمت علم و معرفت راهنمايي كرده، مي فرمود: دانشمندي كه با دانش خود

به جامعه سود رساند، از هفتاد هزار عابد، برتر است. [1] . به راستي، بياني نيرومندتر از اين سخن امام باقر (ع) در توصيف دانش و در تشويق جامعه ي ايماني به كسب علم، در ساير اديان و مكاتب نمي توان يافت. بايد توجه داشت كه اين سخن از كسي صادر شده است كه خود در اوج عبوديت و عبادت و بندگي حق قرار دارد. نه از كسي كه به دليل نا آشنايي با دين و عداوت با ارزش هاي ديني، به نفي عبادت و تكريم علم پرداخته است. امام (ع) با اين بيان درصدد نفي ارزش عبادت نيست، بلكه مي خواهد تا جامعه را از عبادت بي محتوا و عمل بدون علم و تعبد سطحي و بي اساس باز دارد، و آنان را به عبادت آگاهانه و بندگي واقعي در برابر خدا دعوت كند. امام (ع) در بياني ديگر مي فرمايد: به خدا سوگند! مرگ يك عالم، براي ابليس از مرگ هفتاد عابد، دوست داشتني تر است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد. اصول كافي، ج 1، باب صفة العلم... حديث 8.

[2] والله لموت عالم احب الي ابليس من موت سبعين عابدا. تذكرة الخواص 304.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

جامعه ايده آل

امام باقر (ع) پيروان خويش را به سوي جامعه ي ايده آل و ارزشمندي رهبري مي كرد كه بر آن همياري و همدردي و گذشت حاكم باشد. و در پاسخ شخصي كه مدعي بود در محيط او شيعيان زيادي زندگي مي كنند امام فرمود: آيا در محيط شما توانمندان به تهيدستان و نيازمندان توجه

و رسيدگي دارند؟ آيا نيكان از خطاي خطاكاران مي گذرند؟ آيا آنان يكديگر را ياري و مدد مي رسانند؟ مرد گفت: خير. امام فرمود: آنان شيعه نيستند، شيعه ي واقعي آنانند كه از ويژگي هاي ياد شده برخوردار باشند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال بعض اصحاب الامام الباقر (ع) له: جعلت فداك، ان الشيعة عندنا كثيرون، فقال: هل يعطف الغني علي الفقير؟ و يتجاوز المحسن عن المسي ء؟ و يتواسون؟ قلت: لا، قال (ع): ليس هؤلاء الشيعة، الشيعة من يفعل هكذا، اصول كافي 2 / 173؛ بحار 74 / 313؛ المستدرك 2 / 59.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

جاذبه و دافعه

از جمله عوامل جاذبه كه در دوستيابي نقش آشكاري دارد، خوشرويي و خوش برخوردي با مردم است. و نقطه ي مقابل آن در دافعه آفريني و دور ساختن مردم از انسان، عبوس بودن و گرفتگي چهره مي باشد. امام باقر (ع) مي فرمايد: گشادگي چهره و شادابي سيما، وسيله ي مهمي براي جلب محبت و دوستي ديگران و تقرب به خداوند است، و چهره ي عبوس و گرفته، مايه ي بيزاري و نفرت ديگران و نيز دوري از خدا مي باشد. [1] .

در روايتي ديگر امام باقر (ع) مي فرمايد: مردي نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا مرا نصيحت و توصيه بفرماييد: رسول خدا به او سفارش هايي فرمود از جمله اينكه برادرت را با صورت باز و گشاده ملاقات كن. [2] . بديهي است كه منظور از برادر در اين روايت همه ي برادران ديني و مؤمنان مي باشند. و در حقيقت رهنمود پيامبر براي آن فرد، گشاده رويي در روابط اجتماعي و

معاشرت ها بوده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و قال (ع): البشر الحسن، و طلاقه الوجه، مكسبة للمحبة و قربة من الله. و عبوس الوجه و سوء البشر، مكسبة للمقت و بعد من الله. تحف العقول 341؛ مشكاة الانوار 456.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: اتي رسول الله (ص) رجل فقال: يا رسول الله اوصني، فكان فيما اوصاه أن قال: الق أخاك بوجه منبسط، اصول كافي 2 / 103.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

جن حج كننده

مي گويند: از امام باقر عليه السلام مرويست كه: به حج عمره رفتم و در حجر اسماعيل نشسته بودم كه از طرف صفا، جني آمد و نزديك شد. چشمم را به او دوختم، او مدتي طولاني توقف نمود سپس هفت بار خانه ي خدا را طواف كرد و بعد هنگام ظهر بود كه پشت مقام، دو ركعت نماز خواند. عطا با عده اي كه با او بودند نيز آن جن را ديدند. پس نزد من آمدند و گفتند: «اي اباجعفر! آيا اين جن را ديدي؟»

گفتم: «او را ديدم و كارهايش را نيز مشاهده كردم.» سپس گفتم: «برويد و به او بگوييد: محمد بن علي به تو مي گويد: خدمه ي بيت، اينجا نيستند و بيت از آنها خالي است. تو اعمال را بجا آوردي و بهتر است كارهايت را تمام نموده قبل از آنكه آنها برسند، بروي.» بعد حضرت فرمود: «آن جن تلي از خاك درست كرد و بر روي آن رفت و از نظر غائب شد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي

گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

جابر بن يزيد جعفي

وي مي گويد: از امام باقر عليه السلام هفتاد هزار حديث به خاطر دارم كه از اسرار مكتومند و محال است يك كلمه از آن همه كلمات را به كسي بگويم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

جابر بن حيان

اين مرد علاوه بر مراتب عاليه ي زهد و عبادت و فقه و كلام، از علماي مسلم شيمي ا ست و مورخين او را از جمله ي بزرگترين دانشمندان علم شيمي دانسته اند و بزرگتر از آن است كه وصفش در اين مختصر بيابد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

جابر بن يزيد جعفي

در كتاب بمراصد الاطلاع مي نگارد: جعفي بضم جيم و سكون عين يكي از قريه هاي يمن بشمار مي رود و در قاموس مي گويد: جعفي نظير كرسي نام رئيس قبيله اي از يمن است مؤلف.

در كتاب منهج المقال از عبدالحميد بن ابي بالعلاء روايت مي كند كه گفت: در آن موقعي كه وليد كشته شد من داخل مسجد شدم، ناگاه ديدم همه اجتماع كرده اند، وقتي من نزد آن جمعيت رفتم ديدم جابر جعفي در حالي كه عمامه ي خز قرمزي بر سر نهاده بود سخنراني مي كرد و مي گفت: وصي اوصياء و وارث علم انبياء: محمد بن علي (يعني امام محمد باقر عليه السلام) راجع به فلاق موضوع به من خبر داد. ولي مردم به وي گفتند: جابر مجنون شده.

نيز در كتاب سابق الذكر از جابر بن يزيد جعفي روايت مي كند كه گفت: حضرت باقرالعلوم عليه السلام تعداد هفتاد هزار (70000) حديث به من تعليم داد كه هرگز يكي از آن ها را (از براي شخصي نگفته ام) و هيچ گاه يكي از آن ها را براي احدي نخواهم گفت. جابر مي گويد: به حضرت امام محمد باقر عليه السلام گفتم: فدايت شوم شما آنقدر از اخبار و احاديث به من ياد دادي كه من به وسيله ي تذكر و يادآوري شما داراي وقر و عظمتي مي شوم و چيزي از آن ها

را براي كسي نقل نمي كنم و چه بسا مي شود كه سينه ي من تنگي مي كند و حالتي شبيه به جنون به من دست مي دهد؟! حضرت باقر عليه السلام فرمود: اي جابر! هر وقت يك چنين حالتي به تو دست مي دهد مي روي در جبانه [1] گودالي مي كني سر خود را در آن فرومي بري و مي گوئي: محمد بن علي حديث چنين و چنان براي من گفت. نيز در كتاب منهج المقال از قول نجاشي مي نگارد: جابر ابن يزيد جعفي حضرت امام محمد باقر و حضرت صادق عليهماالسلام را ملاقات كرد و در زمان حضرت باقر در سنه ي (128) از دنيا رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] جبانه به فتح جيم و باء مشدد يعني صحراء - مؤلف.

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

جلوه هايي از معارف باقرالعلوم

خاندان رسالت و اهل بيت نبوت، گنجينه داران دانش و ذخاير علوم الهي بوده اند. حرمتشان در ميان امت اسلامي، نه فقط از جهت خويشاوندي با پيامبر اكرم (ص)، بلكه بر اساس ارزش هاي معنوي، اخلاقي و علمي آنان بوده و هست.

در بينش شيعه، ائمه معصومين (ع) معلمان واقعي امت اسلامي، پس از رسول خدا (ص) مي باشند، و علوم و معارف ناب قرآني را تنها در مكتب الهي آنان مي توان جست.

كساني كه از ايشان روي برتافته اند، در ميدان اعتقاد، يا به جبر گرويده، يا به تفويض رو آورده اند! و در ميدان زهد و عبادت، يا به رهبانيت افتاده، يا واجبات و ضروريات را به گونه اي توجيه كرده اند! و در ميدان سياست، يا به ستايش حاكمان جائر نشسته، يا به نفي مطلق حكومت اسلامي و حاكميت

ديني معتقد شده اند! تنها در مكتب اهل بيت است كه ژرفاي پيام وحي با كليت و جامعيتش مورد بررسي قرار گرفته، و به دور از هر گونه افراط و تفريط، تبيين شده است. نه جبر و نه تفويض، نه رهبانيت و نه دنياگرايي و تكليف گريزي، نه جمود انديشي در مكتب و نه علمانيت و جدا ساختن دين از مظاهر زندگي اجتماعي، نه قياس و نه انسداد باب اجتهاد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

جهل علمي نسبت به معارف اصيل دين

پيرايه ها و باورهاي خرافي كه گاه در محيطهاي مذهبي رخ مي نمايد و به عنوان دين و باور ديني تلقي مي شود، معمولا ناشي از بي اطلاعي توده ها از مباني اصيل مكتبي است.

زماني كه ناآگاهان در مصدر قانونگذاري و يا اجرا قرار گيرند، چون از يك سو ناگزيرند كارها را سامان داده، پاسخي براي حل مشكلات و رخدادها بيابند، و از سوي ديگر آشنايي عميق با روح دين ندارند، با صلاحديد و تشخيص بشري خويش يا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانين و ترويج انديشه هاي غيرديني پرداخته، آن ها را به نام دين قلمداد مي كنند.

اين گونه بدعت ها به هر دو انگيزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و يكي از رسالت هاي عمده ي اهل بيت (ع) پيراستن پيرايه ها از دامان معرفت اسلامي و مبارزه با بدعت هايي بود كه با انگيزه هاي مختلف صورت مي گرفت.

علي (ع) به وجود اين بدعت ها هشدار مي داد و مردم را از پيروي آن ها نهي مي كرد و مي فرمود:

«ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع والزموا المهيع». [1] .

هيچ بدعتي گذاشته نشده، مگر آن كه به وسيله ي آن سنت و روشي از پيامبر (ص) به فراموشي گراييده است، از بدعت ها بپرهيزيد و به راه روشن و نداي رساي ارزش هاي اصيل دين پايبند باشيد.

امام باقر (ع) در ارائه ي اين مسؤوليت الهي به تبيين مباني اصيل و سنت هاي محمدي (ص) پرداخته، نفي و طرد بدعت ها را در محدوده ي رسالت علمي و عملي خود قرار داده بود.

براي دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دين، گاه خود به استدلال مي پرداخت و زماني به روايات معصومان قبل از خود استشهاد مي كرد و اين خطبه را از علي بن ابي طالب (ع) يادآور مي شد: «ايها الناس انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، يقلد فيها رجال رجالا...» [2] .

هان اي مردم، سرآغاز شكلگيري فتنه ها و انحراف ها، هواها و هوس هايي است كه مورد پيروي قرار مي گيرد و احكامي است كه در شريعت بدعت گذارده مي شود. در اين هواپرست ها و بدعتگذاري ها، با كتاب خدا مخالفت مي شود و مردم (به جاي تبعيت از وحي) از يكديگر پيروي مي كنند! امام باقر (ع) مي فرمود: كسي كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دين ندارد. كسي كه به بدعت و سخنان باطلي كه به دروغ برخدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد. كسي كه چيزي از آيات الهي را انكار نمايد، بي بهره از دين است. [3] . در حقيقت اين هر سه عنوان بر كسي كه بدعتي را بپذيرد، منطبق شده و صدق مي كند؛ زيرا بدعتگذار، معصيتكار و افترا زننده ي به خدا است و كسي كه سخنان او را بپذيرد

بي شك با حكم واقعي الهي كه در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت كرده است. امام باقر (ع) در تفسير آيه ي «هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا...» مي فرمود: اين گروه كه زيانكارترين مردمند و سعي و تلاش خويش را در زندگي دنيا به هدر داده و گم كرده اند و جاهلانه مي پندارند كه راه درستي را در پيش گرفته اند، نصارا، كشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاي نفساني فرو رفته اند و گروه هايي چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ي ايشان جاي دارند. [4] . امام باقر (ع) در بياني ديگر فرموده است: كسي كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه ي با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است. كسي كه روش و ديني غير از دين خدا پي نهد، مشرك است. [5] . گرايش مردم به بدعت ها، داراي عوامل و انگيزه هاي متفاوتي است. گاه بدعت ها به منظور تحريف دين صورت مي گيرد، و گاه ناشي از جهل به مباني و معارف مكتب است، و زماني هم معلول تعصب ها و رسوم غلط اجتماعي و يا محاسبه هاي شخصي است. يكي از مسايلي كه در عصر پيامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولي در عصر عمر بن الخطاب ممنوع و حرام اعلام گرديد، متعه (ازدواج موقت) است. عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح انديشي شخصي خود، اعلام كرد: متعتان كانا علي عهد رسول الله (ص) انهي عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج. [6] . دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جايز بود، ولي من آن دو را ممنوع كرده، كساني را كه مرتكب آن

شوند مجازات مي كنم. آن دو عبارتند از: متعه ي زنان و متعه ي حج. بي شك، عمر در صدور اين حكم، از نظر خود دلايلي داشته است، ولي آيا دلايل او و قدرت فهم و تشخيص او مي توانسته با حكم الهي و سنت پيامبر (ص) همسطح قرار گيرد، و آيا او چنين حقي را داشته يا خير؟ موضوعي است كه در كتب فقهي به تفصيل مورد بررسي قرار گرفته است. از نظر شيعه، اين دستور مخالف قرآن و سنت پيامبر (ص) است، و بر فرض كه شرايط خاص جامعه در مقطعي از زمان، سبب صدور چنين حكمي شده باشد، با تغيير شرايط، باز حكم اولي الهي جاري است. شيعه كه خود را بر اساس منابع متقن ديني، موظف به تبعيت از علي (ع) و ائمه ي معصومين (ع) پس از رسول خدا (ص) مي داند به پيروي از معصومين (ع) اين حكم را مخالف مصالح جامعه ي اسلامي مي شمارد.

در همان منبع حديثي كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، اين روايت نيز آمده است كه علي (ع) فرمود: «لولا ما سبق من رأي عمر بن الخطاب لأمرت بالمتعة، ثم مازني الاشقي» [7] . اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مي دادم كه ازدواج موقت صورت گيرد و جايز باشد؛ زيرا با تجويز ازدواج موقت، گرايش به زنا و فحشاء كاهش مي يافت و جز انسان هاي شقي و دونمايه به زنا روي نمي آوردند [8] .

در اين روايت، فلسفه ي جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بيان آن، انديشه و باور عمر و نيز حكم او به ممنوعيت ازدواج موقت، از اساس زير سؤال

رفته است، و چون عمر به عنوان خليفه و حاكم مسلمانان چنين دستوري را داده است و مخالف رسمي علي (ع) در چنين مسأله اي، مشكلات بزرگتري را در آن عصر بحراني براي جامعه ي اسلامي پديد مي آورده، آن حضرت سخن خود را با بياني كه نقل شد به توده ها رسانده است. اين گونه احكام كه توسط شخص عمر بنيان نهاده شد، در نسل هاي بعد به عنوان سنت قطعي و احكام تلقي شد و استمرار يافت. چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخي از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مي گرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمي داند.

عبدالله معمر ليثي از جمله كساني است كه در اين زمينه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است. او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنيده ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده ايد! امام فرمود: بلي، خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پيامبر (ص) به آن عمل كرده اند. عبدالله معمر گفت: ولي عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است! امام فرمود: بنابراين تو بر سخن رفيقت پايدار باش و من هم بر سخن و رأي رسول خدا استوار خواهم بود! (عبدالله كه خود را در ميدان بحث به بن بست رسيده يافت، سعي كرد تا با فلسفه بافي و استحسان هاي شخصي و تمسك به ذهنيت ها و تعصب هاي قومي راهي بجويد، از اين رو) عبدالله گفت: آيا شما خشنود مي شوي كه ببيني شخصي با زني از بستگان و خانواده ي شما چنين عملي را انجام دهد! امام فرمود: اي بي خرد! چرا سخن از زنان

به ميان مي آوري (ما درباره ي حكم خدا سخن مي گوييم) آن خدايي كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه يكساني كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غيرتمندتر است. آن گاه امام (ع) براي اين كه به او بفهماند، شيوه ي شناخت حلال و حرام الهي، اتكا به ذوق و سليقه و تعصب هاي شخصي نيست، فرمود: آيا تو دوست داري كه زني از خانواده ي تو به همسري مردي در آيد كه جولا و تهيدست است، و در جامعه جايگاهي بس پايين دارد. عبدالله معمر گفت: خير. امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مي شماري! (خداوند ازدواج با تهيدستان را ممنوع نكرده است). عبدالله گفت: من حلال خدا را حرام نمي دانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده ي تهيدست كفو و هم سطح ما نيست، از اين رو خويشاوندي او را دوست ندارم. امام فرمود: ولي برنامه ي خدا جز اين است؛ زيرا خداوند، اعمال نيك همين مرد جولاي تهيدست را مي پذيرد، و حوران بهشتي را به ازدواج او در مي آورد، اما تو از روي كبر و نخوت، از خويشاوندي با مؤمني كه شايسته ي همسري حوران بهشتي است ناخشنود و ناراحتي. عبدالله از سر تسليم خنديد و گفت: براستي كه سينه هاي شما رويشگاه درختان تناور دانش است، ميوه هاي درخت دانش از آن شما است و برگ هاي آن در اختيار مردم. [9] . با اين بيان، امام باقر (ع) به عبدالله معمر تفهيم كرد كه: درستي و نادرستي احكام دين و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سليقه ي شخصي مردم و يا آداب و رسوم و تعصب هاي قومي قابل سنجش و محاسبه

نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نهج البلاغه، خطبه ي 145.

[2] بحار 2 / 315.

[3] بحار 2 / 310.

[4] همان 2 / 298.

[5] محاسن 209؛ بحار 72 / 222.

[6] كنزالعمال 16 / 519، حديث 45715.

[7] همان 16 / 522، حديث 45728.

[8] اين بيان به معناي پذيرش رأي عمر از سوي علي (ع) نيست، بلكه دقيقا ذيل روايت مي رساند كه علي (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مايه ي مصونيت جامعه از ابتلا به فحشا مي دانسته است، ولي آن حضرت چون قدرت اجرايي براي لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با اين بيان ياد كرده است - و ظاهرا اين سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است -.

[9] كشف الغمة 2 / 362؛ بحار 46 / 356؛ اعيان الشيعة 1 / 653.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

چ

چهار مطلب يا مباحثه تكان دهنده

محدثين و مورخين به نقل از امام جعفر عليه السلام آورده اند:

روزي هشام بن عبدالملك، پدرم امام محمد باقر عليه السلام را نزد خود احضار كرد.

و چون حضرت به مجلس هشام وارد شد، پس از مذاكراتي در مسائل مختلف، هشام ما را به همراه چند مأمور مرخص كرد. از مجلس هشام بن عبدالملك خارج و راهي منزل شديم، در بين راه به ميدان شهر برخورديم كه عده بسياري در آن ميدان تجمع كرده بودند، پدرم از مامورين هشام - كه همراه ما بودند - سؤال نمود: اين ها چه كساني هستند؟ و براي چه اين جا جمع شده اند؟ يكي از مأمورين گفت: اين

ها علماء و رهبانان يهود هستند، كه سالي يك بار در همين مكان تجمع مي كنند و پرسش و پاسخ دارند؛ و آن كه در وسط جمعيت نشسته، از همه بزرگ تر و عالم تر مي باشد. آن گاه پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام صورت خود را پوشاند و در ميان آن جمعيت نشست؛ و من هم نيز صورت خود را پوشاندم و كنار پدرم نشستم.

مأمورين نيز در اطراف ما شاهد كارهاي ما بودند، در همين بين عالم يهودي از جايش بلند شد و نگاهي به اطراف انداخت و سپس به پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام خطاب كرد و گفت: آيا تو از ما هستي، يا از امت مرحومه؟

پدرم اظهار داشت: از امت مرحومه هستم.

پرسيد: از علماء هستي يا از جاهلان؟

پدرم فرمود: از جاهلان نيستم.

عالم يهودي مضطرب شد و گفت: سؤ الي دارم؟

امام فرمود: سؤ الت را مطرح كن، گفت: دليل شما چيست كه مي گوئيد: اهل بهشت مي خورند و مي آشامند بدون آن كه مواد زائدي از آنها خارج گردد؟

فرمود: شاهد و دليل آن، جنين در شكم و رحم مادر است، آنچه را تناول نمايد جذب بدنش مي شود و مواد زائدي خارج نمي شود.

عالم يهودي گفت: مگر نگفتي كه من از علماء نيستم؟

پدرم فرمود: گفتم كه من از جاهلان نيستم.

سپس آن عالم يهودي گفت: كدام ساعتي است كه نه از ساعات شب محسوب مي شود و نه از ساعات روز؟ فرمود: آن ساعت، بين طلوع فجر و طلوع خورشيد است.

عالم يهودي اظهار داشت: سؤ ال ديگري باقيمانده است كه بر جواب

آن قادر نخواهي بود؛ و آن اين كه كدام دو برادر دوقلو بودند كه هم زمان به دنيا آمدند و همزمان هلاك شدند، در حالتي كه يكي از آن دو، پنجاه سال و ديگري صد و پنجاه سال عمر داشت؟

پدرم فرمود: آن دو برادر دوقلو به نام عزيز و عزير بودند، كه در يك روز به دنيا آمدند؛ و چون عمر آنها به بيست و پنج سال رسيد، عزير سوار الاغي بود و از روستائي به نام أنطاكيه گذر كرد، در حالتي كه تمامي درخت ها خشكيده و ساختمان ها خراب و اهالي آن در زمين مدفون بودند، گفت: خدايا! چگونه آن ها را زنده مي نمائي؟ در همان لحظه خداوند جانش را گرفت و الاغ هم مرد و اجسادشان مدت يك صد سال در همان مكان ماند و سپس زنده شد و الاغ هم زنده شد و به منزل خود بازگشت ولي برادرش عزيز او را نمي شناخت و به عنوان ميهمان او را به منزل راه داد و خاطره هاي برادرش را تعريف كرد و سپس افزود: بر اين كه او صد سال قبل از منزل بيرون رفت و برنگشت. سپس عزير كه جواني بيست و پنج ساله بود خود را به برادرش عزيز كه پيرمردي صد و بيست و پنج ساله بود معرفي كرد و با يكديگر بيست پنج سال ديگر زندگي كرده و يكي در سن پنجاه سالگي و ديگري در سن صد و پنجاه سالگي وفات يافت.

عالم يهودي ناراحت و غضبناك شد و از جاي خود برخاست و گفت: تا اين شخص در ميان شما باشد من

با شماها سخن نمي گويم، مأمورين هشام اين خبر را براي هشام گزارش دادند و هشام دستور داد كه هر چه سريع تر ما را به سوي مدينه منوره حركت دهند.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 309 - 312، تفسير علي بن ابراهيم: ج 1، ص 88.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

چهارده معما و پاسخ

أبان بن تغلب و همچنين ابوبصير - كه هر دو از راويان حديث و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بوده اند - حكايت كنند: طاووس يماني با بعضي از دوستان خود مشغول طواف كعبه الهي بود، ناگهان متوجه شد كه جلوتر از او نوجواني خوش سيما نيز مشغول طواف كعبه الهي مي باشد، و چون در چهره نورانيش خوب دقيق شد، او را شناخت، كه آن نوجوان حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام است. هنگامي كه حضرت طواف خود را به پايان رساند و دو ركعت نماز طواف به جاي آورد، در گوشه اي از صحن مطهر نشست و مردم يك به يك مي آمدند و سؤالات خود را در حضور آن حضرت مطرح مي كردند و جواب مي گرفتند و مي رفتند.

آن گاه طاووس يماني به دوستان خود گفت: ما نزد اين دانشمند برويم و از او سؤالي كنيم، شايد جواب آن را نداند. سپس طاووس يماني به همراه دوستانش خدمت حضرت رسيدند و سلام كردند. بعد از آن طاووس گفت: اي ابوجعفر! آيا مي داني چه زماني يك سوم جمعيت روي زمين هلاك و كشته شد؟ امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اي ابو عبدالرحمن! يك سوم

نبود؛ بلكه يك چهارم جمعيت هلاك و نابود گرديد. طاووس گفت: صحيح مي فرمائي، حق با شما است، اكنون بفرما كه چگونه چنان شد؟ حضرت فرمود: اين جريان، آن زماني اتفاق افتاد كه تنها جمعيت روي زمين حضرت آدم، حواء، قابيل و هابيل بودند؛ و قابيل برادر خود را كشت، در حالي كه هابيل در آن زمان يك چهارم جمعيت را تشكيل مي داد. طاووس گفت: كدام يك از هابيل و قابيل پدر تمام مردم بود؟ حضرت فرمود: هيچ كدام؛ بلكه بعد از حضرت آدم عليه السلام، شيث پدر آدميان بود. طاووس پرسيد: چرا حضرت آدم عليه السلام را آدم ناميدند؟ فرمود: چون سرشت و خميرمايه او را از خاك روي زمين برگرفتند. پرسيد: چرا همسر حضرت آدم را حواء گفته اند؟

فرمود: چون او از دنده آدم عليه السلام آفريده شد. پرسيد: چرا شيطان را ابليس ناميده اند؟ فرمود: چون او از رحمت خداوند محروم و نااميد گشت. پرسيد: چرا جن را به اين نام گفته اند؟

فرمود: چون كه آنها مي توانند از ديد انسانها مخفي و نامرئي گردند.

پرسيد: اولين كسي كه حيله بكار برد و دروغ گفت چه كسي بود؟

فرمود: شيطان بود، كه به خداوند عز و جل گفت: من از آدم بهتر و برترم؛ چون كه مرا از آتش و او را از گل آفريدي.

پرسيد: آن گروهي كه شهادت به حق دادند؛ ولي دروغ مي گفتند، چه كساني بودند؟

فرمود: منافقين بودند، كه در ظاهر شهادت به رسالت و نبوت رسول خدا صلي الله عليه و آله دادند؛ ولي در باطن دروغ مي گفتند، چون عقيده و ايمان

به خداوند نداشتند.

پرسيد: آن رسولي را كه خداوند براي هدايت انسان فرستاد؛ ولي خودش از جن و انسان نبود، كه بود؟ فرمود: كلاغي بود، كه براي تعليم قابيل آمد تا او را هدايت كند كه چگونه جسد برادرش هابيل را دفن نمايد. پرسيد: آن كه قوم و تبار خود را راهنمائي و انذار كرد، و از زمره جن و إنس نبود، كه بود؟

فرمود: مورچه اي بود كه در مقابل لشكر عظيم حضرت سليمان عليه السلام، به هم نوعان خود گفت: درون لانه هايتان برويد تا توسط لشكر سليمان لگدمال نگرديد.

طاووس يماني گفت: آن چه حيواني بود، كه به دروغ مورد تهمت قرار گرفت؟

فرمود: گرگ بود، كه برادران حضرت يوسف عليه السلام آن را متهم به قتل برادر خويش كردند.

طاووس در آخرين سؤال خود از امام محمد باقر صلي الله عليه و آله، پرسيد: آن چيست كه كم و زياد مي گردد؛ و آن ديگري چيست كه زياد مي شود ولي كم نمي گردد؛ و آن چست كه كم مي شود ولي زياد نمي گردد؟

حضرت باقرالعلوم عليه السلام همچنين در او جواب فرمود: آن كه كم و زياد مي شود، ماه است؛ و آن كه زياد مي شود ولي كم نمي گردد، آب دريا است؛ و آن كه كم مي شود ولي زياد نمي گردد، عمر انسان است.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج مرحوم طبرسي: ج 2، ص 180، ح 206، و ص 186، ح 210، بحارالا نوار: ج 46، ص 351، ح 4

داستان طولاني بود كه در صفحات مختلف با عباراتي متفاوت نقل شده است كه خلاصه

اي از آن ترجمه شد.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

چه كساني را و چگونه مي بيند؟

از اين روايات كه نمونه هاي فراوان از زبان ديگر امامان نيز رسيده است؛ مي توان گفت به حد تواتر و يقين مي رسند، چند نكته مهم استفاده مي شود:

1- در هنگام احتضار انسان محتضر چه مؤمن و چه منافق و كافر افرادي را چون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) و در برخي روايات ساير امامان نيز اضافه شده اند، مي بيند، و الائمة من ذريتهم. [1] .

2- انسان مؤمن و شيعه اين افراد را به زيباترين چهره مشاهده مي كنند. همان گونه كه فرشته مرگ را به زيباترين چهره مي بينند.

انسان منافق و تبهكار اين صحنه ها را بدمنظرترين و ترسناك ترين چهره مي بيند. از زبان علي عليه السلام اين گونه روايت است كه هر كس مرا دوست داشته باشد به همان گونه مرا در هنگام مرگ خواهد ديد و هر كس با من كينه ورزي كند، به همان چهره بد مرا خواهد ديد... و من ابغضني وجدني عند مماته بحيث يكره. [2] همانگونه كه فرشتگان مرگ را به زشت ترين چهره و فظيع ترين منظره مشاهده مي كنند... اتاهم بافظع المناظر و اقبح الوجوه.[3] .

3- ديدن فرشتگان و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و امامان در هنگام مرگ با اين چشم دنيايي نيست؛ زيرا در اين صورت اين ديدن بر اطرافيان محتضر نيز فراهم مي شد. ديدن اين افراد با چشم مثالي است. يعني فرشتگان بر وي متمثل مي شوند و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و

امامان بر وي متمثل مي شوند. همان گونه فرشته بر حضرت مريم متمثل شد، كه تمثل براي حضرت مريم بود و اگر كساني در اطراف وي بودند، اين گونه نبود كه آنان نيز فرشته را ببينند، فتمثل لها بشرا سويا. [4] .

4- مطلب ديگري از اين نكته روشن مي شود كه در تمثل فرشتگان و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امامان محدوديت وجود ندارد. به خاطر ويژگي تمثل است كه فرد در يك لحظه ممكن است در مكان هاي متعدد و بي شمار بر بالين انسان هاي فراوان متمثل شود. همانند آيينه اي كه تصويرهاي متعدد را هم زمان نمايان سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي، ج 3، ص 128، بحار، ج 6، ص 196 ح 49.

[2] بحار، ج 6، ص 188، ج 25.

[3] همان، ص 190.

[4] مريم، 17.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

چشمهايي كه نمي گريند

كل عين باكية يوم القيمة غير ثلاث: عين سهرت في سبيل الله و عين فاضت من خشيه الله، و عين غضت عن محارم الله. [1] .

هر چشمي روز قيامت گريان است، جز سه چشم:

1- چشمي كه در راه خدا شب را بيدار باشد،

2- چشمي كه از ترس خدا گريان شود،

3- و چشمي كه از محرمات الهي بسته شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 3 ص 127.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

چه كسي حاجي مي شود

ابوبصير كه از اصحاب خاص باقر العلوم عليه السلام و نابينا نيز مي باشد به همراه باقر العلوم عليه السلام به حج مي رود. هنگامي كه در صحراي عرفات همه حجاج جمع مي شوند و صداي گريه و ضجه ي آنان بلند مي شود، ابابصير كه صداهاي فراوان حجاج را مي شنيد، با تعجب گفت چه مقدار حجاج زياد هستند و چه مقدار ضجه و ناله مي كنند! ما اكثر الحجيج و اعظم الضجيج. امام هنگامي كه سخن ابوبصير را شنيد به وي روي كرد و فرمود، بل ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج، چه مقدار ضجه كنندگان فراوان، ولي حجاج اندك اند. ابوبصير آيا مي خواهي صدق و راست بودن سخن ما را با چشم خود ببيني! آن گاه حضرت دستي به چشمان وي كشيد و دعايي هم قرائت كرد، چشم حق بين ابوبصير آشكار شد. امام به وي فرمود، حالا نگاه كن چه مي بيني! ابوبصير مي گويد نگاه كردم ديدم بيشتر مردم به صورت ميمون و خوك هستند و مؤمن در ميان آنان بسيار اندك است، كه همانند ستاره درخشان مي درخشد! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب، ج

4، ص 200، بحار، ج 46، ص 261.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

چرا مرده را غسل جنابت مي دهند

امام باقر عليه السلام فرموده است: سعي كنيد تا در زندگي، پارسا و راستگو و كوشا و امين باشيد.

از سليمان ديلمي از حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه: عبدالله بن قيس خدمت حضرت باقر عليه السلام مشرف شد و پرسيد: چرا مرده را غسل جنابت مي دهند؟ حضرت فرمود: به تو نخواهم گفت: تا آن جا كه گفت: چون يك سال گذشت باز به حضور حضرت آمد و پرسيد و باز همان جواب را شنيد. عبدالله به يكي از اصحاب خود گفت: به نزد بعضي از شيعيان برو و با آنها دوست شو و اظهار دوستي با آنها و بيزاري از من بكن و مرا لعنت كن و در موسم حج بيا تا من خرج سفرت را بدهم و از آنها تقاضا كن كه تو را خدمت حضرت باقر عليه السلام ببرند، هنگامي كه وارد شدي بپرس؛ چرا مرده را غسل جنابت مي دهند.

آن مرد نزد شيعيان رفت و تا هنگام حج با ايشان بود و از روي حقيقت دين و عقيده آنها را پذيرفت ولي به عبدالله اظهار نكرد تا مبادا از حج محروم شود، چون موسم حج شد نزد عبدالله آمد و خرج حج را گرفت و رفت؛ وقتي به مدينه رسيد، رفقا گفتند: در منزل بمان تا براي ورود تو از حضرت باقر عليه السلام اجازه بگيريم. چون خدمت آن حضرت رسيدند، فرمود: رفيقتان كجا است؟ درباره او انصاف را رعايت نكرديد؛ (كه او را نياوريد)؛ گفتند: موافقت شما را نمي دانستيم؛ يكي از حاضران را به

سراغ او فرستاد. هنگامي كه وارد شد، فرمود: مرحبا عقيده امروز خود را نسبت به عقيده سابق چگونه مي بيني؟ گفت: يا ابن رسول الله! قبلا در چيزي نبودم (يعني روش سابق بر حق نبود) فرمود: راست گفتي. تا آن جا كه فرمود: آن چه عبدالله بن قيس به تو گفته قبل از آن كه سؤال كني به تو خبر مي دهم و اختيار را به تو مي گذارم، مي خواهي به او بگو مي خواهي نگو. تا آن جا كه فرمود: چون روح از بدن خارج شود، آن نطفه اي كه بشر از آن خلق شده است از جسم بيرون مي رود، از اين جهت او را غسل جنابت مي دهند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

چه چيزي را مي پرستي؟

عبدالله بن سنان از پدرش نقل مي كند و مي گويد: خدمت آقا امام باقر عليه السلام حضور داشتم كه مردي از خوارج وارد شد و گفت: اي ابو جعفر! چه چيزي را مي پرستي؟

حضرت فرمود: خدا را.

گفت: آيا ديده اي؟

حضرت فرمود: چشمها با مشاهده ي آشكار او را نمي بينند، و (بلكه) دلها با حقايق ايمان او را مي بينند، با قياس شناخته نمي شود، و با حواس درك نمي گردد، و بر مردم شبيه نمي شود، با نشانه وصف مي گردد، و با علامات شناخته مي شود، در حكمش ستم نمي نمايد، اين است خدايي كه جز او معبودي نيست.

راوي گويد: مرد خارجي بيرون رفت در حالي كه مي گفت: خداي مي داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد!

أحمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن علي بن معبد، عن واصل، عن عبدالله بن سنان، عن أبيه، قال: حضرت أباجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام و

دخل عليه رجل من الخوارج، فقال: يا أباجعفر! أي شي ء تعبد؟

قال: الله.

قال: رأيته؟

قال: لم تره العيون بمشاهدة العيان، و رأته القلوب بحقائق الايمان، لا يعرف بالقياس، و لا يدرك بالحواس، و لا يشبه بالناس، موصوف بالآيات، معروف بالعلامات، لا يجوز في حكمه ذلك الله لا اله الا هو.

قال: فخرج الرجل و هو يقول: الله أعلم حيث يجعل رسالته.

أبي، عن علي، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن عبدالله بن سنان، عن أبيه (مثله». [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 4 ص 14 ح 1، عن الأمالي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

چرا خدا آدم را بخاطر نسيان مواخذه كرد

جميل بن دراج از يكي از يارانش، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام نقل كرده و مي گويد: از حضرت پرسيدم: چگونه خداوند حضرت آدم را به جهت نسيان مؤاخذه نموده؟ حضرت فرمود: او فراموش نكرد، چگونه فراموش كند حال آن كه او يادش بود و ابليس به او گفت: «خدا شما را از اين درخت نهي نكرد جز براي اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند.».

علامه مجلسي رحمه الله گويد: نسيان در اينجا به معني ترك است، چنان كه در لغت نيز آمده است.

عن جميل بن دراج، عن بعض أصحابنا، عن أحدهما قال: سألته كيف أخذ الله آدم بالنسيان؟ فقال: انه لم ينس و كيف ينسي و هو يذكره و يقول له ابليس: (ما نها كما ربكما عن هذه الشجرة الا أن تكونا ملكين أو تكونا من الخالدين). [1] .

بيان: فالنسيان بمعني الترك، كما ورد في اللغة. [2]

.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الأعراف: 20.

[2] بحارالأنوار: ج 11 ص 187 ح 43، عن تفسير العياشي: ج 2 ص 9 و 10 ح 9.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ح

حاجيان انسان نما

ابوبصير كه يكي از اصحاب باوفاي امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام و نيز يكي از راويان حديث مي باشد، ضمن حكايتي گويد:

به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام در مراسم حج بيت الله الحرام شركت كردم، چون در جمع حجاج قرار گرفتيم، به آن حضرت عرضه داشتم: يابن رسول الله! امسال حاجي ها بسيار هستند و ضجه و شيون عظيمي بر پا است؟! حضرت فرمود: آري؛ ضجه و شيون بسيار مي باشد، ولي حاجي بسيار اندك است؛ و سپس افزود: اي ابو بصير! آيا دوست داري آنچه را گفتم ببيني تا بر ايمانت افزوده گردد؟ عرض كردم: بلي. پس از آن، خضرت دست مباركش را بر صورت و چشم هايم كشيد و دعائي را زمزمه نمود و سپس فرمود: اي ابوبصير! اكنون خوب نگاه كن ببين چه مي بيني. همين كه چشم هايم را گشودم و دقت كردم بيشتر افراد را شبيه حيواناتي، چون خوك، ميمون و... ديدم، ولي قيافه انسان در آن جمع بسيار كم و ناچيز بود، همانند ستارگاني درخشان در فضائي تاريك، گفتم: درست فرمودي، اي مولاي من! حاجيان اندك و سر و صدا بسيار است. سپس امام باقر عليه السلام دعائي ديگر زمزمه و قرائت نمود و ديدگان من به حالت اول بازگشت، و پس از آن فرمود: ما بخيل نيستيم، ليكن مي ترسيم فتنه اي در بين مردم

واقع شود و آنان لطف و فضل خداوند را نسبت به ما ناديده بگيرند و ما را در مقابل خداي سبحان قرار دهند، با اين كه ما بندگان خدا هستيم و از عبادت و اطاعت او سرپيچي نمي كنيم و در تمام امور تسليم محض او بوده و خواهيم بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 261، ح 1

مشابه همين داستان به امام سجاد عليه السلام نيز نسبت داده شده است، كه در صحراي مني و عرفات چنين جرياني واقع گرديد.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

حراست باورها

از تلاش هاي مهم و مستمر عترت، پافشاري بر باورهاي حق مي باشد. عترت بيشترين دفاع و تلاش را در جهت استقرار باورهاي حق الهي شكل دادند. استقرار باورهاي توحيدي و شناخت معاد و رويكرد مردم به بنيان هاي اعتقادي مانند امامت و رهبري، محورهاي اصلي تلاش عترت را شكل مي دهد. تلاش عترت در دفاع از رهبري جانشينان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به ويژه جانشيني علي بن ابي طالب عليه السلام بسيار حساس و برجسته و نمايان است. امامان معصوم از هيچ فرصتي در طرح امامت اميرالمؤمنين عليه السلام غفلت نكردند. در ظرفيت هاي مناسب هماره مسئله رهبري جامعه را به محوريت «علي عليه السلام» مطرح مي ساختند. به اين موضوع چه در زندگي اجتماعي و چه در زندگي شخصي اهتمام مي ورزيدند. اصولا معرفي عترت و بازگويي فضايل عترت يكي از تلاش هاي محوري امامان در اين عرصه مي باشد. كه شرح آن در همين نوشتار در بخش فرهنگي آمده است. در اين فرصت به يك نمونه ي بارز از تلاش باقر العلوم عليه السلام در راستاي

حراست از باورهاي حق اشاره مي شود.

باقر العلوم عليه السلام همسري انتخاب نمودند و به وي بسيار علاقه مند بودند. با اين كه علاقه بسيار به وي داشتند همسرش را طلاق دادند! از اين رويداد سخت اندوهناك شدند. وقتي اصحاب علت اندوه حضرت را جويا شدند، فرمودند به خاطر طلاق همسرم اندوهناك هستم. به وي عرض كردند شما كه علاقه مند به همسرت بوده اي و از طلاق وي اين گونه غمناك شده اي؛ چرا وي را طلاق داديد. حضرت در پاسخ فرمودند: در نزد همسرم سخن از علي اميرالمؤمنين عليه السلام شد. وي از حضرت عيب جويي نمودند و من چون نخواستم قطعه اي از آتش در كنارم باشد، وي را طلاق دادم، اني ذكرت عليا عليه السلام فتنقصته فكرهت ان الصق جمرة من جمر جهنم بجلدي. [1] . امام وقتي مشاهده كردند همسرش ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را ندارد و از علي عليه السلام عيب جويي مي نمايد، با اين كه علاقه شديد هم به وي داشتند فورا طلاق دادند؛ حتي يك شب هم وي را تحمل ننمودند.

اين كمال اهتمام به باورهاي حق ديني است، كه عيب جويي از علي عليه السلام پايانش آتش سوزان است و حضرت بي درنگ اين آتش را از خويش دور مي سازند. با اين كه آن مقدار علاقه مند بودند كه بعد از طلاق بسيار اندوهناك شدند. اين روش يعني در دفاع از باورهاي حق بايد از افراد و هر چيز وابسته و مورد علاقه دست شست. تا عقيده و باور حق را حراست نمود. اين سيره مي آموزد كه ولايت و حق مداري عترت، تا چه مقدار اهتمام دارد و درهر شرايط به حراست و دفاع از آن بايد اقدام نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1]

فروع كافي، ج 6، ص 55.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

حسن خلق

از امام باقر (ع) روايت شده است:

به كسي كه اخلاق نيك و روحيه ي رفق و مدارا، عطا شده باشد در حقيقت همه ي ارزش ها وآسايش ها به او عطا شده است و وضع او در دنيا و آخرت نيك خواهد بود. و آن كس كه از اخلاق نيك و روحيه ي مدارا محروم باشد، اين محروميت راهي است به سوي هر بدي و بلا، مگر آن كه چنين فردي به امداد الهي از بدي ها باز داشته شود. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محمد بن علي بن الحسين: من اعطي الخلق و الرفق فقد أعطي الخير كله و الراحة و حسن حاله في دنياه و آخرته، و من حرم الرفق و الخلق كان ذلك له سبيلا الي كل شر و بلية الا من عصمه الله تعالي. حلية الاولياء 3 / 178؛ ملحقات الاحقاق 12 / 195.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حقوق اجتماعي مؤمنان بر يكديگر

امام باقر (ع): از جمله حقوق مؤمن بر عهده ي برادر مؤمنش اين است كه گرسنگي او را برطرف كند (نيازهاي ضروري اقتصادي او را بر آورده سازد) و اندام او را بپوشاند (نيازهاي ضروري وي را از نظر پوشاك برطرف كند) و گرفتاري ها و غم هاي او را بزدايد و قرض ها و بدهكاري هايش را ادا كرده، و هنگامي كه جان سپرده به خانواده و فرزندانش رسيدگي نمايد. [1] .

آنچه امام باقر (ع) در اين روايت بيان فرموده است، در حقيقت عاليترين روابط اجتماعي جامعه ي مؤمنان را ترسيم مي كند و مسؤوليت عمومي را در اعضاي جامعه پديد مي آورد تا در ميان آنان كسي گرسنه و فاقد

امكانات ضروري باقي نماند. ولي افسوس كه جوامع اسلامي فاصله ي عميقي با چنين جامعه ي ايده آلي دارند كه رهبران و معلمانشان به ايشان معرفي كرده اند!

امام باقر (ع) به پيروان و دوستان خود هميشه سفارش مي فرمود:

اصحاب، ياران و دوستانتان را گرامي بداريد و به ايشان احترام بگذاريد، با يكديگر نامهربان و ترشرو نباشيد، به هم زيان نزنيد، حسد مورزيد، از بخل بپرهزيد. از بندگان خالص خدا باشيد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: من حق المؤمن علي أخيه المؤمن ان يشبع جرعته و يواري عورته و يفرج عنه كربته و يقضي دينه، فاذا مات خلفه في اهله و ولده، اصول كافي 2 / 169.

[2] عن ابي عبدالله (ع): قال: كان أبوجعفر صلوات الله عليه يقول: عظموا اصحابكم و وقروهم و لا يتجهم بعضكم بعضا و لا تضاروا و لا تحاسدوا و اياكم والبخل كونوا عبادالله المخلصين. اصول كافي 2 / 173.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حفظ و تقويت روابط خويشاوندي

معاشرت و ارتباط اجتماعي با خويشاوندان، از اهميت ويژه اي برخوردار است. و در مكتب اهل بيت، تأكيد فراواني نسبت به آن شده است.

امام باقر (ع) مي فرمايد: رسول خدا (ص) فرموده است: آنان كه از امت من حاضر و يا غايبند، و نيز همه ي آنان را كه در صلب پدران و رحم مادرانند و تا قيامت خواهند آمد، همه و همه را سفارش مي كنم به صله ي رحم و حفظ روابط خويشاوندي. هر چند حفظ اين پيوند مستلزم پيمودن راهي يكساله باشد! زيرا حفظ پيوندهاي خانوادگي و صله ي رحم از برنامه هاي دين است. [1]

. امام باقر (ع) از ابوذر رضي الله عنه نقل كرده است: رسول خدا (ص) فرمود: دو طرف صراط در روز قيامت، خويشاوندي - رحم - و امانتداري است. پس كسي كه از منطقه ي صله ي رحم و اداي امانت عبور كند و در آنجا مواجه با مشكل نشود، به بهشت راه مي يابد و كسي كه پيوندهاي خويشاوندي را بريده و به امانت خيانت كرده است، هيچ عمل ديگري مايه ي نجات او نخواهد شد و صراط او را در اعماق آتش سرنگون خواهد كرد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): اوصي الشاهد من امتي و الغائب منهم و من في اصلاب الرجال و ارحام النساء الي يوم القيامة ان يصل الرحم و ان كانت منه علي مسيرة سنة، فان ذلك من الدين. اصول كافي 2 / 151.

[2] عن أبي جعفر (ع): قال: قال ابوذر رضي الله عنه: سمعت رسول الله (ص) يقول، حافتا الصراط يوم القيامة الرحم و الامانة، فاذا مر الوصول للرحم، المؤدي للامانة نفذ الي الجنة و اذا مر الخائن للامانة، القطوع للرحم لم ينفعه معهما عمل و تكفأ به الصراط في النار، اصول كافي 2 / 152.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حرمت حريم خانواده

از آنجا كه خانواده نخستين جامعه ي طبيعي و كوچكترين گروهي است كه از تعدد و تجمع آن، جوامع بزرگ شكل مي گيرد، لازمه ي حرمت نهادن به نهاد جامعه، ارج نهادن به نظام خانواده است. تحكيم روابط اجتماعي نيازمند وجود پيوند صحيح و رابطه ي عاطفي و انساني ميان گروه هاي كوچكتر و خانواده هايي است كه

جامعه از آن تشكيل شده است.

توصيه هاي مكرر قرآن و پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) به احترام گذاري فرزندان نسبت به پدر و مادر و رعايت حقوق اعضاي خانواده از سوي هر يك از ايشان، خود توصيه اي است در راستاي حفظ سلامت كليت جامعه ي بشري. امام باقر (ع) مي فرمايد: سه چيز است كه خداوند به هيچ كس در آن سه رخصت نداده است (هيچ كس اجازه ي ترك آن را ندارد) 1- اداي امانت چه امانت دهنده نيك باشد يا فاجر. 2- وفاي به پيمان چه فرد مقابل نيك باشد يا بدكار. 3- نيكي به پدر و مادر چه نيكوكار باشند و چه گنهكار! [1] .

و نيز امام باقر (ع) مي فرمايد: بدترين پدر كسي است كه محبت و نيكي فراوان وي به فرزندش موجب افراط و زياده روي شود و بدترين فرزندان كسي است كه كوتاهي در حق پدر و مادر او را گرفتار خشم آنان - عقوق - كند. [2] .

امام باقر (ع) در بيان اهميت رفتار فرزند با والدين مي فرمايد:

پدرم - زين العابدين - مردي را ديد كه فرزندش در كنار او بود و فرزند به دست پدر تكيه داشت. از آن روز تا پايان عمر، هرگز پدرم با آن فرزند بي ادب سخن نگفت و سخن نگفتن با او به خاطر ناراحتي و نارضايتي از آن كار خطايش بود. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: ثلا لم يجعل الله عزوجل لأحد فيهن رخصة: اداء الامانة الي البر و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر، و بر الوالدين برين كانا او فاجرين. كافي 2 / 162؛ بحار 74 /

56.

[2] الامام الباقر (ع): شر الآباء من دعاه البر الي الافراط، و شر الابناء من دعاه التقصير الي العقوق. تاريخ يعقوبي 2 / 320.

[3] الامام الباقر (ع): ان أبي نظر الي رجل و معه ابنه يمشي و الابن متكي ء علي ذراع الأب، قال: فما كلمه أبي مقتاله حتي فارق الدنيا. كافي 2 / 349؛ بحار 74 / 65.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حريص همچون كرم ابريشم

مثل الحريص علي الدنيا مثل دودة القز، كلما ازدادت من القز علي نفسها لفا كان أبعد لها من الخروج حتي تموت غما. [1] .

شخص حريص به دنيا، مانند كرم ابريشم است كه هر چند بيشتر ابريشم بر خود مي پيچد راه بيرون شدنش دورتر و بسته تر مي گردد، تا اينكه از غم و اندوه بميرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 4 ص 4.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

حكم حضرت بين دو پرنده

امام باقر عليه السلام فرموده است: بكوشيد و سعي كنيد كه بهتر از آن چه ميل داريد مردم درباره شما بگويند، شما درباره مردم بگوئيد.

از محمد بن مسلم نقل شده كه گفت: روزي خدمت حضرت باقر عليه السلام بودم كه دو قمري نر و ماده بر ديوار نشستند و با هم صدا كردند. حضرت باقر عليه السلام ساعتي جواب آنها را داد و ميان آنها حكم كردند. سپس پرواز كردند و هنگامي كه بر ديوار نشستند، مدتي نر با ماده صدا كرد و برخاستند.

گفتم: فدايت شوم! قصه اين مرغ چه بود؟ فرمود:اي ابن مسلم! هر مخلوقي از پرنده و چرنده و هر صاحب روحي نسبت به ما از فرزند آدم مطيع تر است. اين قمري به جفت خود بدگمان شده بود؛ جفتش قسم خورد و گفت: به حكم محمد بن علي راضي هستم و به حكم من راضي شدند؛ و من به او خبر دادم كه تو در اين تهمت به او ستم كرده اي و او قول جفتش را تصديق كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

حضرت امام باقر در زندان

امام باقر عليه السلام فرموده است: از كينه توزي بر كنار باشيد، چون دشمن قلب را تباه و باعث قوت نفاق مي شود.

و از ابوبكر حضرمي در حديثي روايت شده كه: هشام بن عبدالملك دستور داد: حضرت باقر عليه السلام را زنداني كنند؛ هنگامي كه حضرت به زندان رفت، براي زندانيان صحبت مي كرد و احدي از آنها نماند جز اين كه بسيار از او علم آموخت و به ايشان علاقمند شد. زندانبان به هشام گفت:اي اميرالمؤمنين! من مي ترسم كه اهل شام اين مجلس و كرسي سلطنت

را از تو بگيرند؛ و شرح حال آن حضرت را بيان كرد.

هشام دستور داد او را با اصحابش بر استر مرتب سوار كنند و به مدينه برسانند؛ و امر كرد كه بازارها چيزي به ايشان نفروشند و ايشان را از نان و آب منع كرد. ابوبكر گفت: پس سه شب بدون آب و غذا رفتند تا به مدين رسيدند و در شهر را به روي آنها بستند. اصحاب حضرت اظهار گرسنگي و تشنگي كردند. آن حضرت بر كوهي كه بالاي سر شهر بود بالا رفت و با صداي بلند فرمود: اي اهل محلي كه ساكنان آن ستمكارانند (اشاره به آيه قرآن كه در مذمت بعضي محلها مي فرمايد: و اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها) من بقية الله هستم كه خداوند (در نقل سخن شعيب با اهل مدين) مي فرمايد:«اگر مؤمن باشيد باقيمانده خدا براي شما بهتر است؛ و من حافظ و نگهبان شما نيستم، سوره هود؛ آيه 86« پس پيري سالخورده در ميان آنها بود كه گفت: اي قوم! به خدا! اين دعوت شعيب پيامبر است، به خدا! اگر بازار را به روي اين مرد نگشائيد، از بالاي سر و زير قدم مأخوذ و معذب خواهيد شد؛ اين بار مرا اطاعت كنيد و در آينده تكذيب كنيد كه من براي شما نصيحت گو هستم. پس شتافتند و بازار را به روي آن حضرت و يارانش گشودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

حجر بن زائد

از قبيله ي حمير و از مردم حضر موت بود نام وي در صف صلحا و اخيار صحابه نوشته شده است

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛

جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

حمران بن اعين

وي برادر زراره بن اعين بود.

امام صادق در حق او فرموده بود.

حمران بن اعين مؤمن لا يرتد والله ابدا

و باز هم فرمود:

حمران بن اعين و عبدالله بن ابي يعفور اما انها مومنان خالصان من شيعتنا

حمران و عبدالله را مؤمن خالص ناميده و فرمود كه اين دو نام در دفتر اصحاب اليمين نگاشته شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛ جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

حمران بن اعين شيباني

ابن حمران برادر زرارة بن اعين شيباني است كه مختصري از شرح حال او را قبل از از اين نگاشتيم. در رجال كبير از رجال كشي از حمران بن اعين روايت مي كند كه گفت: به حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله عرض كردم: ما اقلنا، لو اجتمعنا علي شاة ما افنيناه؟! يعني چرا ما گروه شيعيان اين قدر قليل و كم هستيم، اگر ما در اطراف گوسفندي اجتماع كنيم نمي توانيم آن را فاني كنيم و از بين ببريم؟! حضرت صادق عليه السلام فرمود: آيا شما را خبر ندهم به يك موضوعي كه تعجبش از اين بيشتر باشد؟! گفتم: چرا. فرمود: مهاجرين و انصار همه رفتند، آنگاه به دست مبارك خود اشاره كرد و فرمود: مگر سه نفر (و منظور آن حضرت از آن سه نفر: سلمان و ابوذر و مقداد بود) چنان كه از حضرت باقر آل محمد صلي الله عليه وآله روايت شده كه فرمود: ارتد الناس الا ثلث نفر: سلمان و ابوذر و مقداد يعني (بعد از پيامبر اكرم اسلام) مردم همه از دين برگشتند مگر سلمان و ابوذر و مقداد رحمهم الله. راوي گويد: به حضرت

باقر عرض كردم: مقداد چگونه بود؟ فرمود: عمار دچار لغزش و تزلزلي شد ولي بعد از آن برگشت. آن گاه امام باقر فرمود: اگر بخواهي شخصي را بشناسي كه (درباره ي دين خود) دچار شك و ترديد نشده باشد مقداد است. از حمران بن اعين روايت شده كه گفت: من به حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله عرض كردم: من با خدا عهد كرده ام از مدينه خارج نشوم تا مرا از آن چه كه پرسش مي كنم آگاه نمائي. حضرت صادق عليه السلام فرمود: پرسش كن! گفتم: آيا من از شيعيان شما هستم؟ فرمود: آري تو در دنيا و آخرت از شيعيان ما به شمار مي روي. نيز در كتاب سابق الذكر از حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: حمران بن اعين يك نوع مؤمني است كه ابدا مرتد نشد و راجع به دينش دچار لغزش نگرديد. نيز از آن بزرگوار روايت مي كند كه فرمود: من احدي را نيافتم كه به قول من عمل كند و امر مرا اطاعت نمايد و قدم جاي قدم يارانم بگذارد مگر دو مرد كه خدا آنان را رحمت كند: يكي عبدالله بن ابي يعفور و ديگري حمران بن اعين. آيا نه چنين است كه آنان دو نفر مؤمن خاص و خالصند از شيعيان ما كه نام ايشان نزد ما در آن كتاب اصحاب يميني است كه خدا آن را به حضرت محمد صلي الله عليه وآله عطا كرده است؟ علي بن يقطين روايت كرده كه: حمران، زراره عبدالملك، بكر و عبدالرحمان كه از فرزندان اعين به شمار مي رفتند همه درباره ي دين خود مستقيم و پابرجا بودند. چهار نفر از آنان

در زمان حضرت صادق عليه السلام از دنيا رفتند ولي زراره باقي ماند تا زمان حضرت رضا عليه السلام را درك كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

حضور سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر (ع) با اين كه توجه به استغناي نفس و لزوم تلاش براي كسب معاش داشت و عملا در اين راستا گام مي نهاد، اما هرگز زندگي خود را وقف تأمين معاش نكرده بود، بلكه همت اصلي آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.

اين درست است كه نبايد براي تأمين زندگي، سربار ديگران بود، ولي اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه هدف اصلي و عالي زندگي، دستيابي به رفاه و ثروت نيست و نبايد در طريق تلاش هاي دنيوي، از ارزش هاي اصيل زندگي غافل بود.

امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترين تأثير علمي و عملي را براي جامعه ي خويش داشت.

حضور در مجامع علمي و تأسيس جلسات فرهنگي، يكي از بهترين و ارزنده ترين نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست؛ زيرا هرگونه تكامل اجتماعي در ابعاد اخلاقي و معنوي و اقتصادي و... منوط به تكامل فكري و فرهنگي است.

براي تبيين نقش حياتي امام باقر (ع) در جامعه ي اسلامي، ياد همين نكته كافي است كه:

جمع عالمان بر اين عقيده اتفاق دارند كه فقيه ترين مردم در آغاز سلسله ي فقيهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به شمار مي آيند. [1] .

و سخن حسن بن علي الوشاء [2] كه از معاصران امام رضا (ع) مي باشد،

خود گواهي روشن بر مدعاي ماست كه مي گويد: نهصد شيخ و بزرگ راوي حديث را در مسجد كوفه مشغول تدريس يافتم كه همگي از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حديث مي كردند. [3] .

محققان بر اين عقيده اند كه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقيقت بنيانگذار دانشگاه اهل البيت هستند كه حدود شش هزار رساله علمي از فارغ التحصيلان آن به ثبت رسيده است.

اصول اربعمائه همان رساله هاي چهارصد گانه اي است كه در ميان محدثان شيعه به عنوان كتب اصول شناخته مي شود و از جمله ي آن شش هزار رساله به شمار مي آيد، و چه بسا بيشتر محتويات كتب چهارگانه ي شيعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) از همين رساله هاي اربعمائه گرفته شده باشد. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المناقب 2 / 295؛ ائمتنا 1 / 351.

[2] حسن بن علي الوشا از شخصيت هاي برجسته ي اماميه از اصحاب امام رضا (ع) مي باشد كه نجاشي درباره ي او گفته است «كان من وجوه هذه الطائفة» و «كان عينا من عيون هذه الطائفة». اعيان الشيعة 5 / 195.

[3] اعيان الشيعة 5 / 194.

[4] سيرة الائمة الاثني عشر 2 / 202.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حركت سري در شرايط نامساعد

تداوم بخشيدن به تلاش هاي فرهنگي و عقيدتي - سياسي، به گونه ي سري و مخفيانه، خود نوعي تقيه به شمار مي آيد. با اين فرق كه تقيه، نقش سپر در ميدان جنگ را داراست و بيشتر جنبه ي دفاعي دارد، ولي در حركت تبليغي - سياسي سري، حالت هجومي و جنبه ي نفوذي، مشهود است. امام

باقر (ع) با آن همه توصيه و سفارش به تقيه، دست از پرورش انديشه ها در نهان، و ترويج مباني تشيع و احياي امر امامت بر نداشت. و اين در حقيقت همان جمع ميان تقيه و ايفاي مسؤوليت ها است.

در بينش سياسي امام باقر (ع) حفظ اسرار در حركت شيعي، از وظايف مهم همه ي كساني است كه امام را همراهي مي كنند و سخنان، انديشه ها و نظريات پنهاني او را در شرايط حاكميت استبداد، دريافته اند. امام باقر (ع) در ضمن توصيه هاي خود به گروهي از شيعيان كه عازم عراق بودند، فرمود: هواي يكديگر را داشته باشيد، توانمندانتان به ضعيفانتان ياري دهند. سر ما را بر ملا نسازيد و امر ما را ميان مردم منتشر نكنيد... [1] . حركت سري در تبليغ حق، هميشه ناشي از حاكميت استبداد نيست، بلكه گاه نامساعد بودن شرايط فرهنگي جامعه آماده نبودن افكار و انديشه ها براي فهم و دريافت حق، رهبران را ناگزير مي سازد تا از بر ملا ساختن راه خويش براي همگان، اجتناب ورزند و پيروان خاص خود را به كتمان سر دعوت نمايند. چنان كه امام باقر (ع) به ياران و پيروان خود مي فرمود: اسرار ما را پنهان بداريد (و با افشاي آن ها در جامعه ي ناآگاه، اعتراض، بدبيني) و هجوم مردم را بر دوش هاي ما تحميل نكنيد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ... لا تبثوا سرنا و لا تذيعوا أمرنا... بحار 75 / 76.

[2] اكتموا أسرارنا و لا تحملوا الناس علي اعناقنا... بحار 75 / 417.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حفظ وحدت و يكپارچگي امت

در مكتب شيعه و در

بينش اهل بيت (ع)، مسأله ي ولايت، پس از اصل توحيد و نبوت، از مهمترين اصول به شمار مي آيد و تضمين كننده ي حيات اسلام و اجراي قوانين الهي در جامعه ي اسلامي است، و نفي امامت و ولايت معصومين (ع) مي تواند ايمان فرد را تا سر حد كفر و انكار ساير اصول تنزل دهد و آسيب پذير سازد. و بيشترين تأكيد گرايش شيعي و خط ولايت بر مسأله امامت است، ولي با همه ي تأكيدي كه نسبت به اصل ولايت و امامت در بينش شيعه و تعاليم خاندان رسالت شده است، ائمه ي معصومين (ع) هرگز درصدد نبوده اند تا موضوع ولايت و امامت را وسيله ي رسيدن به حكومت و قدرت قرار دهند، بلكه آن را ضامن تداوم خط رسالت و هدايت دانسته اند، و حساسيتشان نسبت به مسأله ي امامت، نشأت يافته از حساسيت آنان نسبت به اصل اسلام و قرآن و توحيد و رسالت پيامبر (ص) بوده است. هرگاه كه اصل اسلام را در معرض خطر مي ديده اند، براي حفظ اسلام و قرآن و توحيد، از هيچ كوششي دريغ نكرده، هر موضع بايسته اي را اتخاذ مي كرده اند، و چه بسا بنا به مصلحت كلي، از حق مسلم خود چشم مي پوشيده اند؛ چنان كه علي بن ابي طالب (ع) بيست و پنج سال از حق مسلم خود صرف نظر كرد، تا جامعه ي نوپاي اسلام را از گزند اختلافات و نابساماني و از هم پاشيده شدن مصون بدارد.

جامعه دور از امامت و ولايت، هر چند جامعه اي كامل و بايسته نيست، اما زماني كه ملتي به اصل توحيد و رسالت پيامبر اكرم (ص) و فروع دين و حشر و قيامت معتقد باشند، ملتي اسلامي است و

بايد آن را از هجوم كفار و بدخواهان اسلام دور نگاه داشت.

اين از جمله خط مشي هاي سياسي امام باقر (ع) بود.

آن حضرت چون از سويي پايه هاي اصولي جامعه ي اسلامي را در معرض تزلزل مي ديد، و از سوي ديگر، مرزهاي مملكت اسلامي را مواجه با حملات بيگانگان و هجوم روميان مي دانست، بر اساس آنچه گفته شد، به حفظ اصل اسلام اهتمام ورزيد و پيروان خود را از صرف نيرو در مباحث جنجالي و اختلاف برانگيز و تفرقه افكن، نهي فرمود، تا از اين طريق جامعه، در برابر كفر جهاني، به صورت يكپارچه و متحد باقي بماند و قادر به دفع حملات دشمن باشد.

در اين زمينه مي فرمود: بر شما باد كه از خصومت و درگيري عقيدتي بپرهيزيد؛ زيرا چنين مشاجره هايي قلب را فاسد مي كند و نفاق را به ارث مي گذرد! [1] . امام (ع) در تعيين مصداق كساني كه در آيات الهي كنكاش مغرضانه كرده، خداوند آنان را ملامت نموده است مي فرمايد: آنان همان كساني هستند كه در مباحث معرفتي به جدال و درگيري رو مي آورند. [2] . در بياني ديگر از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: با جدالگران و ستيزه جويان در مباحث عقيدتي، همنشين نشويد؛ زيرا اينان همان كساني هستند كه در آيات الهي به ناروا سؤال تراشي كرده و ايراد مي گيرند. [3] . در روايتي ديگر، امام باقر (ع) اختلاف در امور ديني و درگيري بر سر مسايل مذهبي را در ميان امت اسلام، مصداقي از عذاب و كيفر الهي دانسته، مي فرمايد:

مراد از «يلبسكم شيعا» اختلاف در دين و طعن و بدگويي هر گروه نسبت به گروه ديگر است،

تا جايي كه خون يكديگر را مي ريزند، و اين آيه مربوط به اهل قبله و امت اسلامي است. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اياكم و الخصومة، فانها تفسد القلب و تورث النفاق. حلية الاولياء 3 / 184؛ كشف الغمة 2 / 341.

[2] «الذين يخوضون في آيات الله» هم اصحاب الخصومات. كشف الغمة 2 / 342.

[3] لا تجالسوا اصحاب الخصومات فانهم الذين يخوضون في آيات الله. طبقات ابن سعد 5 / 237.

[4] في قوله تعالي: «او يلبسكم شيعا» و هو اختلاف في الدين و طعن بعضكم علي بعض «و يذق بعضكم بأس بعض» و هو ان يقتل بعضكم بعضا و كل هذا في اهل القبلة. نورالثقلين 1 / 724.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

حقيقت روح چيست

ابوبصير از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل كرده و مي گويد: در مورد آيه شريفه: «و (اي رسول ما!) از تو در مورد حقيقت روح مي پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: (روح) همان است كه در چهارپايان و مردم است.

گفتم: آن چيست؟

حضرت فرمود: آن از عالم ملكوت و از (دست) قدرت (الهي) است.

عن أبي بصير، عن أحدهما عليه السلام قال: سألته عن قوله: (و يسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي). [1] .

قال: التي في الدواب و الناس.

قلت: و ما هي؟

قال: هي من الملكوت، من القدرة. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاسراء: 85.

[2] بحارالأنوار: ج 61 ص 42 ح 14، عن تفسير العياشي: ج 2 ص 317 ح 163.

منبع: پرسش هاي مردم

و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

حضرت روح چه كسي است؟

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه: «و (اي رسول ما!) از تو در مورد حقيقت روح مي پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: (روح) آفريده اي از آفريده شدگان خداوند است، و خداوند آنچه كه مي خواهد در آفريده ها افزايش مي دهد.

عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله: (يسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي). [1] .

قال: خلق من خلق الله، و الله يزيد في الخلق ما يشاء. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاسراء: 85.

[2] بحارالأنوار: ج 61 ص 42 ح 13، عن تفسير العياشي: ج 2 ص 316 ح 159.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

خ

خدا را چگونه مي توان ديد

مرحوم سيد محسن امين در كتاب شريف خود آورده است:

روزي شخص عرب بيابان نشيني به حضور مبارك امام محمد باقر عليه السلام شرف حضور يافت و عرضه داشت: آيا شما خدائي را كه عبادت و ستايش مي نمائي، تاكنون ديده اي؟!

حضرت باقرالعلوم عليه السلام در پاسخ او اظهار داشت: من هرگز چيزي را كه نبينم، اطاعت و عبادت نمي كنم. عرب بيابان نشين گفت: چگونه او را ديده اي؟! حضرت فرمود: خدا را با چشم و ديد ظاهري نمي توان ديد؛ وليكن مي توان او را با چشم دل و نيروي درون مشاهده نمود، چون حقايق امور و اشياء به وسيله فهم و شعور دروني درك و تحصيل مي گردند. و سپس در ادامه فرمايشاتش افزود: خداوند سبحان با حواس ظاهري قابل حس و لمس نيست، او را نمي توان با مردم و ديگر موجودات مقايسه نمود؛ بلكه

او به وسيله آيات و نشانه ها شناخته مي گردد، همچنين او به وسيله علامات و حركات جهان طبيعت، قابل وصف و درك مي باشد.

او خدائي است كه مانند و شريكي ندارد و قابل مقايسه با هيچ موجودي نيست.[1] .

حقير گويد: براي خداشناسي به ترجمه و تفسير آية الكرسي و نيز سوره توحيد مراجعه شود.

همچنين براي تشبيه نسبي و تقريب ذهن به اوايل فصل اول كتاب كشكول نفيس: ج 2 مراجعه شود كه مي توان اين جهان را با كالبد جهان بدن انسان و نيز خداوند سبحان را در چند جهت با عقل و روح مقايسه نسبي كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] أعيان الشيعة: ج 1، ص 651.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

خودآرائي براي همسر

يكي از راويان حديث، به نام حسن بصري - كه شغلش توليد روغن زيتون بود - گويد:

روزي به همراه يكي از دوستانم - كه از اهالي بصره بود - به محضر مبارك امام محمد باقر عليه السلام شرف حضور يافتيم.

و هنگامي كه وارد شديم، حضرت را در اتاقي مرتب و مزين ديديم، كه لباسي تميز و زيبا پوشيده است و خود را خوشبو و معطر گردانيده بود.

پس مسائلي چند از حضرتش سؤ ال كرديم و جواب يكايك آن ها را شنيديم؛ و چون خواستيم از خدمت آن بزرگوار خارج شويم، فرمود: فردا نزد من بيائيد.

و من اظهار داشتم: حتماً شرفياب خواهيم شد.

بنابر اين فرداي آن روز به همراه دوستم به محضر امام عليه السلام وارد شديم و حضرت را در اتاقي ديگر مشاهده كرديم، كه روي حصيري

نشسته است و پيراهني ضخيم و خشن نيز بر تن مبارك دارد. پس از آن كه در حضور ايشان نشستيم، روي مبارك خود را به سمت دوست من كرد و فرمود: اي برادر بصري! مي خواهم موضوعي را برايت روشن سازم، تا از حالت شگفت و تحير در آيي، ديروز كه بر من وارد شديد و مرا با آن تشكيلات ديديد، آن اتاق همسرم بود و تمام وسائل و امكانات آن، مال وي بود كه او آن ها را براي من مرتب و مزين ساخته بود؛ و من نيز در قبال آن آراستگي و زينت، لباس زيبا پوشيده و خود را براي همسرم آراسته و معطر گردانيده بودم. زيرا همان طوري كه مرد علاقه دارد همسرش خود را فقط براي او بيارايد، مرد نيز بايد خود را براي همسر بيارايد تا مبادا به نوعي دلباخته ديگري گردد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج 46، ص 293، ح 20، كافي: ج 6، ص 448.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

خوردن انگور و خريد بهترين مادر

مرحوم راوندي در كتاب خرايح و جرايح آورده است:

روزي يكي از دوستان امام محمد باقر عليه السلام، به نام ابن عكاشه أسدي در منزل آن حضرت وارد شد. ابن عكاشه گويد: چون بر آن حضرت وارد شدم، فرزندش ابوعبدالله، جعفر صادق عليه السلام را ديدم، كه كنار پدر ايستاده است، پس از آن كه نشستم مقداري انگور آوردند.

خواستم كه تناول كنم، حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: پيرمردان و كودكان انگور را دانه دانه مي خورند؛ ليكن تو دو تا دو تا ميل كن، كه اين چنين مستحب است.

بعد از آن عرضه داشتم: يابن رسول الله! فرزندت جعفر هنگام تزويجش فرا رسيده است، چرا برنامه ازدواج او را فراهم نمي فرمائي؟!

حضرت فرمود: به همين زودي قافله كنيزفروشان وارد مي شوند و با پول هاي درون اين كيسه، جاريه اي مناسب برايش فراهم مي كنيم.

چند روزي پس از آن، دوباره به حضور آن حضرت وارد شدم، كه چند نفر ديگر نيز حضور داشتند، حضرت فرمود: اي ابن عكاشه! قافله كنيزفروشان از راه رسيده است، اين كيسه را برگير و جاريه اي مناسب براي فرزندم خريداري نما.

لذا نزد آن قافله آمديم و جوياي كنيزي شديم؟

گفتند: آنچه داشتيم فروخته ايم؛ و در حال حاضر فقط دو كنيز مريض حال باقي مانده است.

گفتم: آن ها را ببينيم، پس از آن كه آن ها را مشاهده كرديم، يكي از آن دو كنيز را برگزيديم و قيمت آن را جويا شديم؟

فروشنده گفت: قيمت آن هفتاد دينار تمام مي باشد.

گفتم: من او را به آنچه كه در داخل اين كيسه موجود است، خريدارم، در اين هنگام پيرمرد محاسن سفيدي - كه همراه آن ها حضور داشت - گفت: مانعي ندارد.

و چون كيسه را گشوديم و پول ها را محاسبه نموديم، مبلغ هفتاد دينار كامل در آن موجود بود، پس آن ها را پرداختيم و كنيز را تحويل گرفته و خدمت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در حالتي كه فرزندش جعفر عليه السلام نيز حضور داشت، آورديم.

موقعي كه كنيز در حضور امام باقر عليه السلام قرار گرفت، حضرت به او فرمود: نام تو چيست؟

كنيز گفت: حميده.

حضرت فرمود: تو حميده، در

دنيا و محموده آخرت هستي.

و سپس اظهار داشت: برايم بگو كه آيا باكره هستي يا ثيبه؟

گفت: بلي، باكره هستم.

فرمود: چگونه باكره هستي، و حال آن كه كسي از چنگال و تجاوز كنيزفروشان سالم نمي ماند؟!

كنيز گفت: هرگاه رئيس آن ها نزد من مي آمد، كه با من نزديكي و مجامعت كند، پيرمردي سفيدموي حاضر مي شد و او را از نزديكي با من جلوگيري و ممانعت مي كرد؛ و اين كار چندين مرتبه واقع شد ولي او هرگز توفيق نزديكي با مرا نيافت.

سپس امام محمد باقر عليه السلام آن جاريه پاكدامن را تحويل فرزندش، حضرت ابوعبدالله، جعفر صادق عليه السلام داد و فرمود: او را تحويل بگير، كه همانا بهترين خلق خداوند متعال، در روي زمين، به نام موسي كاظم عليه السلام از او متولد خواهد شد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الخرائج والجرائح: ج 1، ص 197، بحارالا نوار: ج 48، ص 5، ح 5.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

خيانت نكن

زن به شوهرش گفت: مرد، مگر قرار نبود به مكه برويم و آن جا سكونت كنيم، تمام وسايل و اثاثيه را جمع كرده ام و آماده است، پس چرا اين دست و آن دست مي كني.

- چند روزي صبر كن، كار واجبي دارم كه حتماً بايد انجامش بدهم.

- يعني دوباره وسايل و اثاثيه را باز كنم و بسته بندي ها را به هم بزنم؟

- آري، چاره اي نيست.

- ولي تو كه از من بيشتر براي سكونت در مكه لحظه شماري مي كردي، پس چه شد، اين كار واجبت چيست.

- ببين زن،

همان طور كه مي داني من به يكي از مردم اين شهر مبلغي بدهكارم، مدت زيادي است كه قرض گرفته ام، بايد آنرا بپردازم يا نه؟

- آن مرد «مرجئي» [1] را مي گويي، ولش كن، او كه دين و ايمان

درست و حسابي ندارد، تازه نياز هم ندارد، چند روز ديرتر طوري نمي شود.

- زن، من به او مديونم، چرا متوجه نيستي.

- آخر او كه مذهب ساختگي دارد و امامان هم پيروان آن مذهب را لعن كرده اند، اگر نپردازي نيز گناهي نكرده اي.

ابوثمامه با خشم به زنش نگريست و گفت: از خودت فتوا مي دهي؟ هيچ مي داني چه مي گويي، براي يك نامسلمان آتش جهنم را بر خود هموار كنم؟

- پس چرا تا چند روز پيش به اين فكر نيفتاده بودي.

- چند روزي پيش كه براي بررسي اوضاع مسكن و شغل و... به مكه رفته بودم امام باقر را ديدم. به او گفتم كه قصد سكونت در مكه را دارم، اما مقداري بدهي دارم و نظر او را در مورد اين كه بعدها بدهي آن مرد «مرجئي مذهب» را بپردازم پرسيدم.

- خب، امام چه گفت.

- برخيز و مقداري آب بياور تا بگويم.

زن با عجله برخاست و از كوزه آب ريخت و براي شوهرش آورد، در مقابل او نشست و گفت: حتماً امام هم با نظر من موافق بود، نه؟

مرد آب را تا آخر سر كشيد و دستي به ريش هايش كه خيس شده بود كشيد و گفت: اتفاقاً نه، او فرمود «به سوي طلبكارت بازگرد و قرضت را ادا كن، مصمم باش به گونه اي زندگي كني كه هنگام مرگ و ملاقات با خدا به

كسي بدهكار نباشي» .

ابوثمامه به زنش نگاه كرد، ديد كه خيلي تعجب كرده و ادامه داد:

امام باقر عليه السلام حرفي زد كه بيشتر به غيرتم برخورد.

- چه گفت.

- گفت «مؤمن هرگز خيانت نمي كند» .

- مگر مي خواهيم خيانت كنيم.

- نپرداختن بدهي هم يك نوع خيانت است.

مرد برخاست و با كمك زنش وسايل را دوباره سرجايش چيد و تصميم گرفتند تا پرداخت بدهي شان آن جا بمانند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] پيروان مذهب «مرجئه» كه مذهبي باطل و ساختگي است و معتقدان به آن، فقط ادعاي ايمان دارند و در عمل پايبند نيستند، در روايات معصومين نيز مورد لعن و نفرين قرار گرفته اند.

[2] علل الشرائع، ص 528.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

خوش گماني به پروردگار

امام باقر (ع) از پيامبر اكرم (ص) اين حديث را نقل كرده است:

خداوند متعال فرموده است: آنان كه به اميد ثواب و پاداش من به اعمال نيك رو آورده اند بايد به عمل خويش متكي نباشند، زيرا اگر آنان تمام تلاش خود را بكار گيرند و خويش را در مسير عبادت به زحمت افكنند، باز هم به اوج بندگي راه نيافته و حق عبادت را بجاي نخواهند آورد و تلاش و عمل آنان به آن اندازه نخواهد بود. كه بهاي نعمت هاي بهشتي و درجات عالي قرب الهي به حساب آيد. بلي آنان بايد (همپاي اعمال نيك و انجام وظايف الهي خود) به رحمت من اعتماد داشته و به بخشش هاي من اميدوار باشند. آنان بايد به من خوش گمان باشند و بر اين خوش گماني تكيه كنند. زيرا رحمت من، چنين

افرادي را در بر مي گيرد و آنان را به مرتبه ي رضوان نايل مي سازد. و اينانند كه لباس مغفرت و عفو من بر اندامشان پوشيده مي شود. همانا من خداوند رحمان و رحيم هستم و به اين اوصاف خوانده شده ام. [1] . در روايت ديگري امام باقر (ع) مي فرمايد: در كتاب علي (ع) اين نكته را يافتم كه رسول خدا (ص) بر منبر فرمود: سوگند به خداي يگانه، خير دنيا و آخرت هرگز به مؤمني عطا نشده است مگر در قبال حسن ظن و خوش گماني او به خداوند و اميدواري وي به لطف الهي. و نيز خوش رفتاري با مردم و اجتناب از غيبت مؤمنان. سوگند به خداي يگانه! خداوند هيچ مؤمني را پس از توبه و استغفار، كيفر نمي كند مگر به خاطر بدگماني وي به خداوند و بدرفتاري او با خلق و نيز غيبت اهل ايمان. سوگند به خداي يگانه! خداوند همان گونه با مؤمن برخورد خواهد كرد كه او به خدا خوش گمان باشد، همانا خداوند كريم است و همه ي خوبي ها و ارزش ها در اختيار او است. خداوند حيا دارد كه بنده ي مؤمنش به او خوش گمان و اميدوار باشد. و او گمان نيك او را باطل و پوچ سازد. بنابراين (اي مؤمنان) به خداوند خوش گمان و اميدوار باشيد و رو به جانب او بداريد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): قال الله تبارك و تعالي: لا يتكل العالمون علي اعمالهم التي يعلمونها لثوابي، فانهم لواجتهدوا و اتعبوا انفسهم في عبادتي كانوا مقصرين غير بالغين في عبادتهم كنه عبادتي فيما يطلبون عندي من كرامتي و النعيم

في جناتي و رفيع الدرجات العلي في جواري و لكن برحمتي فليثقوا و فضلي فيرجوا و الي حسن الظن بي فليطمئنوا، فان رحمتي عند ذلك تدركهم، و مني يبلغهم رضواني، و مغفرتي تلبسهم عفوي، فاني انا الله الرحمن الرحيم و بذلك تسميت. اصول كافي 2 / 71؛ بحار 70 / 389.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: وجدنا في كتاب علي (ع) ان رسول الله (ص) قال - و هو علي منبره -: والذي لا اله الا هو ما اعطي مؤمن قط خير الدنيا و الاخرة الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المؤمنين والذي لا اله الا هو لا يعذب الله مؤمنا بعد التوبة و الاستغفار الا بسوء ظنه بالله و تقصيره من رجائه و سوء خلقه و اغتيابه للمؤمنين والذي لا اله الا هو لا يحسن ظن عبد مؤمن بالله الا كان الله عند ظن عبده المؤمن. لان الله كريم، بيده الخيرات يستحيي ان يكون عبده المؤمن قد احسن به الظن ثم يخلف ظنه و رجاءه، فأحسنوا بالله الظن و ارغبوا اليه. مشكاة الانوار 35؛ بحار 70 / 394؛ اصول كافي 2 / 72؛ عدة الداعي 106.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

خودشناسي (معرفت نفس)

شناخت و معرفت، زمينه و سرآغاز هر حركت ارزشمند و ثمربخش است و در اين ميان موضوعاتي كه بايد مورد شناخت قرار گيرند نيز، برخي بر بعضي ديگر برتري دارند. در تعاليم امام باقر (ع) عاليترين و زيربنايي ترين موضوع، خودشناسي معرفي شده است. آن حضرت مي فرمايد: هيچ معرفتي - در شرافت و ارجمندي

و ثمربخشي - به پاي خودشناسي نمي رسد. [1] و به تعبير ديگر برترين شناخت، شناخت خويش است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع):... و لا معرفة كمعرفتك بنفسك. تحف العقول 208؛ بحار 78 / 165.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

خرماهاي تازه از درخت خشكيده

مي گويند از امام صادق عليه السلام مرويست كه: ابوجعفر امام باقر عليه السلام به سرزميني رفت و در آنجا خيمه اش را برپا نمود.

سپس از خيمه خارج شد و زير درخت خرماي خشكي رفت و حمد و ثناي خدا را به جاي آورد و طوري سخن گفت كه من مثل آن را نشنيده بودم.

سپس فرمود: «اي درخت خرما! از آنچه كه خدا در تو قرار داده است به ما بخوران.»

پس از آن درخت، خرماي سرخ و زردي افتاد. پس حضرت از آن خورد و ابواميه انصاري نيز با آن حضرت بود. حضرت فرمود: «اي ابو اميه! اين آيت ما مانند آيت حضرت مريم است وقتي كه درخت را حركت داد و خرماي تازه براي او فرو ريخت.» [1] .

همچنين عبدالرحمن بن كثير مي گويد: همراه امام باقر عليه السلام در راه مدينه در منزلي، فرود آمديم. در آنجا درخت خرماي خشكي بود، ديدم كه امام محمد باقر عليه السلام زير لب دعايي خواندند، در همان حال ناگهان خرماي بسياري كه سرخ و زرد بودند از آن درخت به وجود آمد و بر روي زمين ريخت و ما مشغول خوردن آنها شديم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 46.

[2] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل

نرگس چاپ چهارم 1386.

خبرهاي غيبي از مرگ پدر و برادر مرد خراساني

مي گويند: حضرت امام محمد باقر عليه السلام به مردي از اهل خراسان كه فردي شيعه و مؤمن بود فرمود: «پدرت چه حالي داشت؟»

او گفت: «حال او نيك بود.»

حضرت فرمود: «پدرت مرد.»

سپس فرمود: «برادرت در چه حالي است؟»

عرض كرد: «او صحيح و سالم بود.»

حضرت فرمود: «او همسايه اي داشت به نام صالح كه در فلان روز فلان ساعت برادر تو را كشت.»

آن مرد به گريه افتاد و گفت: «انا لله و انا اليه راجعون بما اصبت.»

حضرت فرمود: «ساكت باش و غصه نداشته باش، به درستي كه جاي ايشان بهتر است.»

عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! در آن هنگام كه پسري رنجور و مريض داشتم كه به درد و مرض شديدي دچار بود، از حال او هيچ سؤالي نكردي؟!»

حضرت فرمود: «پسرت صحت يافت و عمش، دخترش را به او تزويج نمود، و چون تو او را ملاقات كني برايش پسري متولد شده باشد كه نامش علي است و از شيعيان ما خواهد بود ولي پسرت شيعه ما نيست بلكه دشمن ما است.»

عرض كرد: «آيا چاره اي در اين كار هست؟»

فرمود: «او دشمني دارد و آن دشمن براي او كافي مي باشد.»

سپس آن مرد برخاست و رفت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

خبر غيبي از مرگ راشد

ابوبصير مي گويد: امام باقر عليه السلام به مردي كه اهل افريقيه بود فرمود: «حالت راشد چگونه است؟»

او عرض كرد: «وقتي كه من از وطنم بيرون مي آمدم او زنده و تندرست بود و به شما نيز سلام رساند.»

حضرت فرمود: «خداوند او را رحمت كند.»

عرض كرد: «مگر راشد مرد؟»

حضرت فرمود: «آري.»

عرض كرد: «كي اين اتفاق افتاد؟»

حضرت فرمود: «دو روز بعد از بيرون آمدن تو.»

عرض كرد: «به خدا سوگند كه مرضي نداشت.» حضرت فرمود: «مگر هر كسي كه مي ميرد به سبب مرضي مي ميرد.» از آن حضرت پرسيده شد: «راشد كيست؟» حضرت فرمود: «از مواليان و محبان ما بود.» سپس فرمود: «هر گاه چنين دانستيد كه براي ما نيست چشمهائي كه ناظر شما باشد و گوشهائي كه بشنوند حرفهاي شما را پس بد چيزي دانسته ايد، به خدا سوگند كه بر ما پوشيده نيست چيزي از اعمال شما! پس ما را جميعا حاضر بدانيد و خويشتن را عادت به خير بدهيد و از اهل خير بوده و به آن معروف باشيد، به درستي كه من اولاد و شيعه ي خود را به اين مطلب امر مي كنم.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

خبرهاي غيبي و پيش بيني درست

جابر جعفي روايت مي كند كه: ما در حدود پنجاه نفر، خدمت امام باقر عليه السلام نشسته بوديم كه شخصي به نام كثير النواء كه از مغيره بود، وارد شد، پس سلام كرده و نشست.

سپس گفت: «مغيرة بن عمران نزد ما در كوفه است و گمان مي كند كه با شما فرشته اي است كه براي شما كافر را از مؤمن و شيعيان را از دشمنان شما معرفي مي كند.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «شغل تو چيست؟»

گفت: «گندم مي فروشم.»

حضرت فرمود: «دروغ مي گويي.»

گفت: «گاهي اوقات جو نيز مي فروشم.» حضرت فرمود: «اينطور كه

مي گويي نيست، بلكه تو هسته ي خرما مي فروشي.» كثير تعجب كرد و پرسيد: «اين مطلب را چه كسي به شما گفته است؟» امام باقر عليه السلام فرمود: «آن فرشته اي كه براي من شيعيانم را از دشمنانم مي شناساند، او به من گفته است كه تو ديوانه مي شوي و سپس مي ميري.»

جابر مي گويد: وقتي كه خواستيم به كوفه بياييم، با عده اي به دنبال كثير رفتيم و از احوال او پرسيديم. ما را به سوي پيرزني راهنمايي كردند. او گفت: «سه روز قبل ديوانه شد و مرد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 6.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

خبر دادن از حكومت منصور دوانيقي

امام باقر عليه السلام فرموده است: هر بنده اي از بندگان خدا روش گمراه كننده اي را بين مردم بنيان نهد، براي او گناهي همانند گناه كساني است كه مرتكب آن عمل شده اند بدون آن كه از گناه عاملين آن كاسته شود. ابوبصير نقل مي كند: در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در محضر امام محمد باقر عليه السلام نشسته بوديم كه داوود بن سليمان به زيارت آن حضرت آمد و هنوز حكومت در دست بني اميه بود. آن حضرت به داوود فرمود: چه مانعي هست كه دوانيقي به دين ما نمي آيد؟ گفت: به سبب عسرت، پريشاني و دلگيري، حضرت فرمود: به زودي پادشاهي شرق و غرب نصيب او مي شود با مدتي طولاني و آن قدر داراي ثروت و اموال مي شود كه قبل از او كسي آن قدر نداشته است. سپس داوود برخاست و خبر را به دوانيقي داد. او با عجله آمد عذر خواهي كرد

و گفت: بي توفيقي من از زيارت و ملازمت شما به دليل آن است كه حد خودم را نمي دانم كه در خدمت شما بنشينم و اين خبر را كه داوود نقل مي كند مي خواهم كه از شما بشنوم. حضرت فرمود: همانگونه است كه شنيده اي دوانيقي گفت: چه موقع پادشاهي و حكومت به ما مي رسد؟ با وجود شما؟ حضرت فرمود: فرزندان شما با حكومت بازي خواهند كرد همچنانكه كودكان با گوي. دوانيقي گفت: مدت حكومت ما بيشتر است يا بني اميه؟ فرمود: از شما. دوانيقي متعجب و بسيار خوشحال شد، مدتي نگذشت كه دولت بني اميه از بين رفت و منقرض شد و دوانيقي حكومت را در دست گرفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

خبر دادن از فوت پدر و قتل برادر مرد خراساني

امام باقر عليه السلام فرموده است: در دل هيچ انساني كبر وارد نمي شود، مگر آن كه عقلش به همان اندازه ناقص مي شود، خواه كم باشد يا زياد.

ابوبصير نقل مي كند كه: روزي در محضر امام محمد باقر عليه السلام بودم كه مردي از خراسان به مجلس شريف امام آمد. حضرت از خراساني سؤال كرد. پدرت چطور است؟ گفت: يابن رسول الله به سلامت بود. حضرت فرمود: خداوند او را بيامرزد، خراساني گفت: يابن رسول الله پدرم فوت شده؟ حضرت فرمود: بلي، وقتي تو به جرجان رسيدي پدرت فوت شد. سپس حضرت سؤال كرد برادرت چطور است؟ گفت: يابن رسول الله، الحمدلله بسلامت بود. حضرت فرمود: او همسايه اي دارد به نام صالح كه در روز شنبه برادر تو را به قتل رسانيد و خراساني وقتي اين خبر را شنيد گفت: انا لله و انا اليه راجعون و شروع به گريه كردن

و بي تابي نمود. حضرت فرمود: غمگين مباش كه منازل آنان در آخرت بهتر از منازل دنياي آنها مي باشد و ايشان از دنيا حسرتي در دل ندارند. خراساني گفت: يابن رسول الله هنگام آمدنم پسرم سخت مريض بود و من در كمال ضعف و ناتواني و در نهايت پريشاني او را گذاشتم و آمدم حال او چطور است؟ حضرت فرمود: بيماري وي خوب شده و كاملا سالم است و عمويش دخترش را به او عقد او در آورده است و زماني كه تو برگردي خداوند به او پسري داده است به نام علي كه از محبان و شيعيان ما مي باشد اما پسرت از دشمنان ما مي باشد. خراساني گفت: يابن رسول الله اگر اجازه بدهي او را به قتل مي رسانم. فرمود: احتياجي نيست فلاني كه از دوستان و معتقدان مخلص ما است او را به قتل خواهد رساند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

خبر فوت در خواب

امام باقر عليه السلام فرموده است: مسلمان با مسلمان برادر است. حق ندارد برادر برادرش را دشنام دهد و او را از حق خودش محروم كند و به او بدگمان باشد.

از ابوبصير نقل شده كه گفت: شنيدم حضرت صادق عليه السلام مي فرمود: مردي در چند ميلي مدينه بود، در خواب ديد كه كسي به او گفت: برو به جنازه حضرت باقر عليه السلام نماز بخوان كه فرشتگان او را در بقيع غسل مي دهند. مرد آمد و ديد آن حضرت وفات نموده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

خدا رحمتش كند

امام باقر عليه السلام فرموده است: علم ميوه بهشتي است و به هنگام ترس همدم انسان و در سفر دوست او و در تنهايي رفيق است.

نقل شده كه آن حضرت به مردي آفريقايي فرمود: راشد در چه حال است؟ گفت: زنده و صالح بود كه من آمدم و به شما سلام رساند.

حضرت فرمود: خدا رحمتش كند. مرد گفت: مگر مرده است؟ حضرت فرمود: آري، گفت: كي؟ حضرت فرمود: دو روز پس از خروج تو. و در اين حديث است كه: همان گونه بود كه حضرت فرموده بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

خصوصيات امام چيست؟

امام باقر عليه السلام فرموده است: اي جابر! آيا كافي است كه شخص تشيع را به خود نسبت دهد. همين كه بگويد، خاندان نبوت را دوست دارد. به خدا سوگند شيعه ما نيست مگر كسي كه از خدا بترسد و فرمان خدا را اطاعت كند.

از حلبي از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه گفت: جمعي خدمت حضرت باقر عليه السلام رسيده و گفتند: حد و خصوصيات امام چيست؟ فرمود: حد او بزرگ است، وقتي كه بر او وارد مي شويد، وي را احترام و تعظيم كنيد، به آن چه مي گويد، ايمان آوريد و بر اوست كه شما را راهنمايي كند و بر او صفتي است كه وقتي بر او داخل شويد از هيبت و اجلال او نمي توانيد زياد به او نگاه كنيد. چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز چنين بود و امام بعد از او هم چنين است. گفتند: شيعيان خود را مي شناسد؟ فرمود: آري همان ساعت كه آنها را مي بيند. گفتند: ما

شيعه شمائيم؟ فرمود: آري همه شما.

گفتند: نشانه آن را بيان كن؛ فرمود: از نام خود و پدر و مادر و قبيله شما خبر مي دهم، گفتند: خبر بده. حضرت خبر داد. گفتند: راست گفتي؛ و نيز از آن چه در نظر داشتيد راجع به آيه «(مثل موجودات پاك مثل)نهال (پاك) است كه ريشه اش ثابت و شاخه هايش به طرف آسمان است. (و در هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مي دهد) سوره ابراهيم؛ آيه 24«سؤال كنيد خبر مي دهم: ما هر چه بخواهيم از علم به شيعيان خود مي دهيم و مراد از درخت پاك ما هستيم. سپس فرمود: همين مقدار شما را قانع مي كند؟ گفتند: به كمتر از اين هم قانع مي شديم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

خط مشي سياسي امام باقر

بينش سياسي و سياست هاي كلي ائمه (ع) برگرفته از قرآن و معارف وحي است. رسول اكرم (ص) و ائمه ي معصومين (ع) در مباني اصولي و ديدگاه هاي كلي و ملاك ها و معيارهاي ارزشي، كمترين اختلاف و تمايزي با يكديگر ندارند. پيام توحيد بايد در زمين و در ميان همه ي ملت ها راه يابد. قوانين الهي بايد بر تمامي جوامع حكمفرما شود. تبليغ دين و تلاش براي اعتلاي كلمة الله بايد همواره استمرار يابد. پيشبرد اهداف دين بايد متكي بر استدلال و منطق باشد. موانع گسترش حق، بايد از ميان برداشته شود. حكومت و رهبري ديني و دنيايي جامعه، به عنوان نيرومندترين ابزار اصلاح امت، بايد در اختيار صالحان قرار گيرد. رويارويي و مبارزه با عناصر مفسد و حاكمان ستمگر، ضروري و اجتناب ناپذير است. عزت، قدرت و نيروي برتر علمي و عملي بايد در

اختيار جبهه ي ايمان باشد و..

اين ها همه نقطه نظرهاي مشترك معصومين (ع) در زمينه ي آرا و ايده هاي سياسي - اجتماعي است. با اين حال، مطالعه ي زندگي ايشان، اين واقعيت را مي نماياند كه خط مشي امامان (ع) در جريان هاي سياسي و موضعگيري عليه حكام عصر خويش متفاوت بوده است.

اين تفاوت از آن جهت است كه شرايط زمان، نيازها، مشكلات، امكانات و ضرورت هاي اجتماعي و تاريخي همواره متغير است. شيوه اي كه در يك زمان ضروري است و كارآيي دارد، ممكن است در زمان ديگر بي تأثير و چه بسا زيانبار باشد. وسيله اي كه در يك دوره، مفيد و كارساز است، چه بسا در عصر و شرايطي ديگر، لغو و بيهوده شناخته شود. امامان، با اين كه ايده ي واحد و بينشي يكسان نسبت به اهداف سياسي داشته اند، ولي به خاطر اختلاف شرايط محيطي و زيستي خود و تفاوت نيازها و اولويت هاي معنوي و مادي جامعه، شيوه هاي متفاوتي را به كار گرفته اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

خلفاي معاصر با امام باقر

خلفايي كه در دوره ي زندگي امام باقر (ع) بر مسند حكومت تكيه زده اند، برخي قبل از دوران امامت آن حضرت، فرمان مي رانده اند و بعضي پس از امامت وي. با توجه به اين كه امام باقر (ع) در صحنه ي كربلا حضور داشته و در سنين سه، چهارسالگي بوده است، [1] مي توان گفت كه خلفاي معاصر آن حضرت تا قبل از امامت وي عبارتند از: معاوية بن ابي سفيان، يزيد بن معاويه، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم بن ابي العاص، عبدالملك بن مروان. فساد و تزوير و جنايات معاويه و فرزند ناصالحش

يزيد، نيازي به يادآوري ندارد. از سوي ديگر امام باقر (ع) در دوران حكومت آن دو در دوران طفوليت به سر مي برده است؛ چه حكومت ننگين يزيد پس از معاويه بيش از سه سال و چند ماه ادامه نيافت و امام باقر (ع) در اين مقطع حدود شش يا هفت سال از سن وي مي گذشته است. معاوية بن يزيد كه هنگام مرگ پدر 22 سال داشت، تن به حكومت نداد و اصولا با روش پدر و جدش مخالف بود و اشتياقي به حكمراني و فرمانروايي نداشت و پس از مدتي اندك بدرود حيات گفت. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طبقات ابن سعد 5 / 166؛ تذكرة الخواص 291.

[2] تاريخ طبري 4 / 384؛ مروج الذهب 3 / 72؛ كامل ابن اثير 4 / 135.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

خدا از چه زماني بوده است

نافع بن ازرق از امام باقر عليه السلام پرسيد: مرا خبر ده كه خداي متعال از چه زماني بوده است؟ حضرت فرمود: واي بر تو! تو خبر ده مرا كه از چه زماني نبوده است تا من خبر دهم كه از چه زماني بوده است؟ پاك و منزه است خدايي كه پيوسته بوده و هميشه باشد، يگانه و بي نياز است و همتا و فرزندي نگيرد.

سأل نافع بن الأرزق أباجعفر عليه السلام قال: أخبرني عن الله عزوجل متي كان؟

فقال له: ويلك! أخبرني أنت متي لم يكن حتي اخبرك متي كان، سبحان من لم يزل و لا يزال فردا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 3 ص 284

ح 3، عن الاحتجاج.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

خدا پيش از خلق مخلوق ميدانست يكتاست؟

فضيل گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم؛ اگر صلاح بدانيد به من ياد بدهيد كه آيا خدا پيش از آن كه مخلوق را بيافريند مي دانست كه يكتاست؟ زيرا دوستان شما در اين مورد اختلاف كرده، برخي گويند:: پيش از آن كه مخلوقي را بيافريند عالم بود، برخي ديگر گويند: «مي داند» به معني «انجام مي دهد» است، خدا امروز مي داند كه پيش از خلقت اشياء يگانه بوده است، و اينها مي گويند: اگر ثابت كنيم كه او هميشه به يگانگي خود عالم بوده است در واقع در ازل با او چيز ديگري ثابت كرده ايم.

آقاي من! اگر صلاح مي دانيد به من چيزي بياموزيد كه از آن تجاوز نكنم.

حضرت نوشت: خداوند تبارك و تعالي هميشه عالم است.

علامه ي مجلسي رحمة الله در بيان اين حديث شريف مي فرمايد:

اين كه «مي داند به معني انجام مي دهد است» يعني: تعلق علم باري تعالي به چيزي موجب وجود آن چيز و تحقق آن است، اگر او هميشه عالم بوده، هميشه فاعل هم بوده و در ازل چيزي با او بوده است.

با اين كه: تعلق علم به چيزي كشف آن چيز را طلب مي كند، و كشف آن چيز نوعي حاصل شدن آن را طلب مي نمايد، و هر چيزي كه براي غير باري تعالي حاصل شده و وجود داشته باشد مستند به او مي شود. پس، از فعل او مي شود.

بنابراين، در ازل چيزي را براي او ثابت كرده ايم.

پس حضرت در جواب اين شبهه فرمودند: خداوند هميشه عالم است، ولي حضرت به

بيان فساد اين دليل توجهي نفرمودند، و اين يا به خاطر روشن بودن آن است، يا اين كه بياموزد كه سزاوار نيست در اين مباحثي كه مربوط به ذات و صفات باري تعالي است وارد شوند، زيرا كه اين مباحث از مباحثي است كه فهم ها از درك آن كوتاه و گامها در آن متزلزل است.

بايد دانست كه از ضروريات مذهب اين است كه باري تعالي هميشه عالم به همه اشياء - كلا و جزءا، بدون اين كه تغييري در علم او باشد - است، و در اين مورد جمهور حكماء مخالف نموده و علم به جزئيات را از حضرت احديت نفي نموده اند. فلاسفه ي قديمي نيز در اين مورد روشهاي شگفت انگيزي دارند.

العطار، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن عبد الصمد بن بشير [1] ، عن فضيل بن سكرة [2] قال:

قلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك؛ ان رأيت أن تعلمني هل كان الله جل ذكره يعلم قبل أن يخلق الخلق أنه وحده؟ فقد اختلف مواليك، فقال بعضهم: قد كان يعمل تبارك و تعالي أنه وحده قبل أن يخلق شيئا من خلقه، و قال بعضهم: انما معني يعلم يفعل فهو اليوم يعلم أنه لا غيره قبل فعل الأشياء، فقالوا: ان أثبتنا أنه لم يزل عالما بأنه لا غيره فقد أثبتنا معه غيره في أزليته، فان رأيت يا سيدي! أن تعلمني ما لا أعدوه الي غيره.

فكتب: ما زال الله عالما تبارك و تعالي ذكره. [3] .

بيان: قوله عليه السلام: انما معني «يعلم يفعل» أي: أن تعلق علمه تعالي بشي ء يوجب وجود ذلك الشي ء و تحققه، فلو

كان لم يزل عالما كان لم يزل فاعلا فكان معه شي ء في الأزل.

أو تعلق العلم بشي ء يستدعي انكشاف ذلك الشي ء، و انكشاف الشي ء يستدعي نحو حصول له، و كل حصول و وجود لغيره سبحانه مستند اليه فيكون من فعله، فيكون معه في الأزل شي ء من فعله. فأجاب عليه السلام بأنه لم يزل عالما، و لم يلتفت الي بيان فساد متمسك نافيه، اما لظهوره أو لتعليم أنه لا ينبغي الخوض في تلك المسائل المتعلقة بذاته و صفاته تعالي، فانها مما تقصر عنه الأفهام و تزل في الأقدام.

ثم اعلم! أن من ضروريات المذهب كونه تعالي عالما أزلا و أبدا بجميع الأشياء كلياتها و جزئياتها من غير تغير في علمه تعالي، و خالف في ذلك جمهور الحكماء فنفوا العلم بالجزييات عنه تعالي، و لقدماء الفلاسفة في العلم مذاهب غريبة.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] العرامي العبدي، مولاهم كوفي، ثقة ثقة، روي عن أبي عبدالله عليه السلام، له كتاب: قاله النجاشي.

[2] بضم السين المهملة، و فتح الكاف المشددة، و الراء المهملة و الهاء، الأسدي الامامي، يظهر من بعض الروايات حسن حاله.

[3] بحارالأنوار، ج 4 ص 86 ح 24.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

د

دخالت بيجا و خواسته هركس

مرحوم ثقة الا سلام كليني در كتاب شريف كافي آورده است:

روزي بين امام محمد باقر عليه السلام و بين يكي از نوه هاي امام حسن مجتبي عليه السلام اختلافي واقع شد.

شخصي، به نام عبدالملك گويد: من اختلاف آن حضرت و پسر عمويش را شنيدم، جهت صلح و اصلاح خدمت امام باقر عليه السلام رفتم و چون خواستم در آن زمينه صحبت كنم، حضرت فرمود: آرام

باش و در كار ما دخالت نكن.

جريان ما همانند آن شخص است كه در بني اسرائيل داراي دو دختر بود، يكي از آن ها را به عقد كشاورزي و ديگري را به عقد كوزه گري در آورد.

پس از آن كه هر دوي آن ها به خانه شوهر رفتند، روزي پدر به ديدار دختر و داماد كشاورزش رفت و احوال آنان را جويا شد؟

دختر گفت: شوهرم زراعت كرده است و نياز به آبياري دارد، اگر خداوند باران بفرستد حال ما خوب است. سپس به منزل ديگر دختر و دامادش رفت و احوال آنها را پرسيد؟ دختر گفت: شوهرم تعداي كوزه ساخته است و آن ها را بيرون گذاشته تا خشك شده و آماده كوره شوند، چنانچه باران نيايد حال ما خوب خواهد بود؛ پدر ضمن خداحافظي، دست به سوي آسمان بلند كرده و گفت: خدايا، تو خود به احوال هر دوي آن ها و همچنين به مصلحت ايشان آگاه تر مي باشي. بعد از آن، حضرت فرمود: ما نيز چنين هستيم و چنين گوئيم.[1] .

همچنين تاريخ نويسان به نقل از سدير صيرفي آورده اند، كه گفته است: به زيارت كعبه الهي مشرف شده بودم، در آن جا امام محمد باقر عليه السلام را ملاقات كردم، حضرت دست مرا گرفت، و روي به جانب كعبه نمود و اظهار داشت: اي سدير! مردم موظف شده اند كه به زيارت اين كعبه سنگي آمده و اطراف آن طواف نمايند؛ و آن گاه بايستي نزد ما اهل بيت رسالت آيند و ايمان و عقايد خود را بر ما عرضه دارند تا ما آن ها را راهنمائي

و هدايت نمائيم.

سپس امام عليه السلام اشاره به سينه خويش نمود و فرمود: همانا ولايت ما از هر چيزي مهم تر و بلكه اساس و بنيان هر چيزي است. و پس از آن، افزود: اي سدير! اگر آن دو نفر - ابوحنيفه و سفيان ثوري - نبودند و مردم را به گرد خود جمع نكرده و آن ها را به بي راهه منحرف نمي كردند؛ ما فرصت مناسبي در اين سفر حج مي يافتيم، كه مردم را به حقايق دين و منافع دنيا و آخرتشان راهنمايي كنيم و نسبت به تمام امور مادي و معنوي آشنا و آگاهشان سازيم.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: ج 8، ص 71، ح 45.

[2] اصول كافي: ج 1، ص 392، ح 3.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

دو سؤال درباره قيامت

مرحوم شيخ مفيد و ديگر بزرگان به نقل از عبدالرحمن زهري آورده اند:

هشام بن عبدالملك در يكي از سال ها، جهت انجام مراسم حج و زيارت خانه خدا، وارد مسجدالحرام شد، در حالي كه بر يكي از غلامانش - به نام سالم - تكيه زده بود.

امام محمد باقر عليه السلام در گوشه اي از مسجدالحرام نشسته و مشغول دعا و مناجات بود.

سالم به هشام گفت: اي اميرالمؤ منين! اين شخص محمد بن علي بن الحسين عليهماالسلام است. هشام اظهار داشت: آيا اين همان كسي است كه اهالي عراق دلباخته و شيفته او هستند؟ سالم در پاسخ به هشام، گفت: آري. هشام گفت: به نزد او برو؛ و به او بگو كه خليفه، هشام گويد: مردم در روز قيامت

- در آن مدتي كه مشغول بررسي و محاسبه اعمال هستند - چه خوراكي دارند و چه مي آشامند؟ پس هنگامي كه غلام نزد امام باقر عليه السلام آمد و سؤال هشام را مطرح كرد، حضرت فرمود: هنگامي كه مردم محشور مي شوند، در صحراي محشر چشمه هائي است، كه از آن مي خورند و مي آشامند تا وقتي كه از حساب و بررسي اعمال فارغ آيند. وقتي سالم، جواب حضرت را براي هشام بازگو كرد، هشام با شدت ناراحتي گفت: الله اكبر! و آن گاه دوباره سالم را فرستاد تا از حضرت باقرالعلوم عليه السلام سؤال كند: چه چيزي مردم را از خوردن و آشاميدن باز مي دارد؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود: آن هنگامي كه خلافكاران در آتش دوزخ قرار گيرند، بيشتر اشتهاء پيدا مي كنند و سپس خطاب به مؤمنين كرده و گويند: أفيضوا علينا منالماء أو مما رزقكم الله.[1] .

يعني؛ يا مقداري آب و يا مقداري از آنچه كه خداوند به شما روزي داده است، به ما هم عنايتي كنيد. در اين موقع هشام، با شنيدن جواب صريح و روشنگرانه امام عليه السلام ساكت شد و ديگر حرفي نزد.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي اعراف: آيه 50.

[2] ارشاد شيخ مفيد: ص 282، بحارالانوار: ج 46، ص 432، ح 14، احتجاج طبرسي: ج 2، ص 172، ش 202.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

دو محور خطر

فراخواني به طهارت و تقوا از مسؤوليت هاي بنياني رسالت پيامبران و امامان مي باشد. جامعه اي كه بر وحي الهي بنيان شده؛ جامعه اي است كه بر اساس باورهاي حق

و اخلاق كريمه و رفتار پسنديده پايه گذاري شده است. اين جامعه در ابعاد گوناگون اعتقادي و اخلاقي و رفتاري بايد پاك و منزه از هر آلايندگي باشد. رهبران الهي در بعد باورها، باورهاي حق توحيدي را شفاف و مبرهن براي مردم بازگو نمودند. در بخش اخلاق با گفتار و رفتار خويش جامعه را به اخلاق بلند و پسنديده وحياني توجه دادند. در بعد رفتار نيز از هر گونه رفتارهاي ناهنجار پرهيز مي دهند. خطرها و مواضع آسيب را آشكار مي سازند.

باقر العلوم عليه السلام دو محور خطر را كه ساير خطرها به آن دو بازگشت دارند، هشدار مي دهد. اين دو محور خطر يكي خواسته هاي دنيايي در جهت دستيازي به مال و منال دنيا از راه هاي غير مشروع، كه فزون طلبي آن پايان ناپذير است، مي باشد. ديگري خواهش هاي نفساني در جهت تأمين غرايز جنسي از راههاي نكوهيده و ناپسند.

اين دو، موضع گزش انسان ها مي باشند. سعادت پاكدامني افراد از اين دو محور آسيب مي بينند. انسان اگر اين دو موضع را حراست نمايد و بتواند خواهش هاي نفساني خويش را در اين دو محور كنترل كند، برترين عبادت را انجام داده است.

رهنمون باقر العلوم عليه السلام در اين راستا اين گونه است كه مي فرمايد: هيچ عبادتي برتر از پاكي شكم و خواهش هاي نفساني نيست، ما من عبادة افضل عندالله من عفة بطن و فرج. [1] اين تعبير در روايات فراوان از باقر العلوم عليه السلام و امامان ديگر و نيز رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به چشم مي خورد. چون موضع خطر حساس است؛ هشدار در اين راستا فراوان است. انسان مؤمن همواره بايد اين دو محور را حراست و

پاسداري كند، تا آسيب متوجه تقوا و طهارتش نشود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب العفة، حديث 8.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

دستيابي به ولايت امامان تنها در پرتو عمل

با توجه به اينكه ولايت معاني مختلف دارد و توجيه گران و رهزنان انديشه و ايمان مردم، گاهي از آن سوء استفاده كرده و مي كنند. ائمه (ع) خود، معناي ولايت راه رسيدن به آن را كاملا روشن ساخته اند.

در احاديث به تفصيل بيان داشته اند كه حقيقت ولايت هم شامل محبت است و هم شامل اطاعت و اما راه رسيدن به درجه ي اهل ولايت و برخورداري از نجات و سعادت، تنها گفتار ظاهري و ادعاي محبت و پيروي نيست، بلكه تنها در پرتو عمل صحيح و شايسته است كه مؤمن مي تواند به ولايت واقعي دست يابد و خود را پيرو و دوست ائمه بداند.

امام باقر (ع) به جابر فرمود: اي جابر! آيا همين كه كسي ادعا كند شيعه است و ما اهل بيت را دوست دارد، كافي است! به خدا سوگند، شيعه ي ما نيست مگر كسي كه از مخالفت خدا بپرهيزد و او را اطاعت كند. اي جابر! شيعيان ما شناخته نمي شوند مگر به وسيله ي تواضع، خشوع، امانتداري، ياد هماره ي خداوند، روزه، نماز، نيكي به واليدن، رسيدگي به همسايگان تهيدست و... جابر مي گويد: به امام عرض كردم: اگر به راستي شيعه بايد چنين خصوصياتي داشته باشد، اكنون كسي را با همه ي اين اوصاف نمي شناسم! امام فرمود: هان اي جابر! مواظب باش كه اين روش هاي گوناگون (افكار نادرست رايج ميان گروه هاي مردم)، راه تو را منحرف نسازد. اين كافي نيست كه كسي بگويد علي (ع) را دوست

دارم و ولايتش را پذيرفته ام، ولي اهل عمل نباشد! چه اين كه پيامبر (ص) برتر از علي (ع) است و اگر كسي بگويد پيامبر (ص) را دوست دارم ولي از روش پيامبر (ص) پيروي نكند، اين گونه محبت كمترين تأثيري به حال او ندارد! پس تقواي الهي داشته باشيد و به آنچه خداوند امر كرده گردن نهيد، ميان خداوند و هيچ فردي، خويشاوندي نيست. محبوبترين بندگان نزد خداوند، باتقواترين و مطيع ترين آنان است... كسي كه مطيع خدا باشد ولي ما است. و كسي كه معصيت خدا كند، دشمن ما است، به ولايت راهي نيست جز از طريق عمل به ارزش هاي و بازداشتن خويش از زشتي ها. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) قال: يا جابر! ايكتفي من ينتحل التشيع ان يقول بحبنا اهل البيت! فوالله ما شيعتنا الا من اتقي الله و اطاعه و ما كانوا يعرفون يا جابر الا بالتواضع و التخشع و الامانة و كثرة ذكر الله... و ما تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع. اصول كافي 2 / 75.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

دعا و تسليم در برابر خدا

تشويق به اصرار و پافشاري در دعا، در حقيقت براي اين است كه انسان ارتباط بيشتر و مداومتري با خداي خويش داشته باشد و اين ارتباط مداوم، زمينه ي تكامل روحي، اخلاقي و عملي او را فراهم سازد و فرد، خدايي شود. نه اينكه در نتيجه ي اصرارهاي فراوان، انسان خويش را از خداوند، طلبكار دانسته و در صورت عطا نشدن درخواست هايش، احساس يأس و نارضايي كند. امام باقر (ع) براي تذكر دادن اين حقيقت به

مؤمن، فرموده است: ما براي خواسته هاي خويش و آنچه دوست داريم، به درگاه خدا دعا مي كنيم و از او مي خواهيم ولي زماني كه خلاف انتظار و آرزوي ما چيزي رخ داد، با درخواست خداوند و انتخاب او مخالفت نمي كنيم. [1] . در اين رهنمودها، درس هاي مهمي براي حفظ روحيه ي اميد و ايمان و تداوم زندگي در آرامش روحي نهفته است كه تحليل و تفصيل آن ها در اين مجال نگنجد. و همين اندازه يادآور مي شويم كه انسان معاصر در نتيجه ي دور شدن از ارزش هاي معنوي و رها كردن دعا و نيايش و اعتماد و دلبستگي به ساخته ها و يافته هاي بشري، دچار بحران روحي عميق و سرخوردگي از زندگي شده است. نه از خويش راضي است و نه از خداي خويش! در حالي كه سخنان امام باقر (ع) در آنچه آورديم نخسه اي است كامل، براي درمان اين مشكل بشري.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): ندعو الله فيما نحب، فاذا وقع الذي نكره لم نخالف الله عزوجل فيما احب. حلية الاولياء 3 / 187؛ احقاق الحق 12 / 194.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

دينداري در غم و شادي

در روايتي ديگر امام (ع) نشانه هاي مؤمن را چنين بيان داشته است:

همانا مؤمن واقعي كسي است كه وقتي خشنود و سرخوش است، خوشحالي و شادابي و نشاط او را به گناه و باطل نكشاند، و هنگامي كه ناراحت و غمگين و خشمناك است، اين ناراحتي ها او را از سخن حق دور نسازد! مؤمن واقعي كسي است كه به هنگام قدرت و اقتدار، به تعدي و تجاوز رو نياورد و از

دايره ي حق بيرون نرود! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: انما المؤمن الذي اذا رضي لم يدخله رضاه في اثم و لا باطل، و اذا سخط لم يخرجه سخطه من قول الحق، والذي اذا قدر لم تخرجه قدرته الي التعدي الي ما ليس له بحق. اصول كافي 2 / 234.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

دو خصلت عالم

لايكون العبد عالما حتي لا يكون حاسدا لمن فوقه ولامحقرا لمن دونه. [1] .

هيچ بنده اي عالم نباشد تا اينكه به بالا دست خود حسد نبرد و زيردست خود را خوار نشمارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 294.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دشنام گو، مبغوض خداست

ان الله يبغض الفاحش المتفحش. [1] .

خداوند، دشنام گوي بي آبرو را دشمن دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 296.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دعا كردن در سحر

ان الله عزوجل يحب من عباده المؤمنين كل عبد دعاء فعليكم بالدعاء في السحر الي طلوع الشمس فانها ساعة تفتح فيها أبواب السماء، و تقسم فيها الأرزاق، و تقضي فيها الحوائج العظام. [1] .

همانا خداوند عزوجل از ميان بندگان مؤمنش آن بنده اي را دوست دارد كه بسيار دعا كند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زيرا آن ساعتي است كه درهاي آسمان در آن هنگام بازگردد و روزيها در آن تقسيم گردد و حاجتهاي بزرگ برآورده شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 4، ص 228.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دعا براي ديگران

أوشك دعوة و أسرع اجابة دعاء المرء لأخيه بظهر الغيب.[1] . دعايي كه بيشتر اميد اجابت آن مي رود و زودتر به اجابت مي رسد، دعا براي برادر ديني است در پشت سر او.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4 ص 269.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دورويي و دوزباني

بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين، يطري أخاه شاهدا و يأكله غائبا، ان أعطي حسده و ان ابتلي خذله. [1] . بد بنده اي است آن بنده اي كه دو رو و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را ستايش كند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از ياري او بردارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4، ص 43. اين حديث از امام حسن عسكري عليه السلام هم نقل شده است.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

دست نكشيدن از حق

زرارة بن اعين گويد: ابوجعفر امام باقر (ع) در تشييع جنازه اي از قريش حاضر شدند، من نيز در خدمتش بودم، عطاء بن ابي رباح از جمله حاضران بود، زني در پشت جنازه ضجه مي كشيد و ناله مي كرد، عطاء به آن زن گفت: ساكت شو و صدايت بلند نشود وگرنه من بر مي گردم، زن ساكت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساكت نشد او نيز برگشت. حضرت فرمود: به تشييع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلي را با حق ديديم و به خاطر باطل، دست از حق بركشيديم حق مسلمان را ادا نكرده ايم.

چون نماز ميت خوانده شد، ولي ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شما را ناراحت مي كند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصي دارم، فرمود: به راهت ادامه بده ما با اجازه او نيامده ايم تا

با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواسته ايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مي برد.[1] .

عطاء بن ابي رباح از آخوندهاي درباري بود كه بني اميه بسيار تعظيمش مي كردند، حتي در ميان مردم جار مي زدند: كسي جز عطاء حق فتوا دادن ندارد اگر او نباشد عبدالله بن ابي نجيح فتوا خواهد داد، عطاء يك چشم، پهن بيني، و بسيار سياه رنگ بود چنانكه ابن جوزي در تاريخش گفته است (مرآت العقول) يعني ظاهرش مثل باطنش چركين و تنفر آور بود. اين گونه ناكسان بودند كه خانه هاي وحي را به صورت خرابه ها در آورده و مردم را از سعادت باز داشتند و با روسياهي خداي خويش را ملاقات كردند.

اين مطلب نيز قابل دقت است كه منصور خليفه ستمگر عباسي مالك بن انس را در مكه ملاقات كرد، و از او در بسياري از مسائل سؤالهاي و از فشاري كه عامل مدينه به او وارد آورده بود، اعتذار نمود و گفت: كتابي بنويس كه مردم را وادار به عمل به آن كنم، تا نظام واحد شريعتي به وجود آيد و همه بر يك مفتي گرد آيند، ولي به شرط آن كه از علي بن ابي طالب در آن كتاب چيزي نقل نكني، مالك به شرط او عمل كرد و در «موطّأ» چيزي از علي (ع) نقل نكرد. (الامام الصادق و المذاهب الاربعه: ج 2 ص 555). در اين كتاب كه شامل هزار و هفتصد و بيست حديث است، از عبدالله بن عمر صد و پنج حديث، از ابن شهاب زهري صد و پانزده حديث،

از ابوهريره پنجاه حديث، از عايشه چهل و هشت حديث و از علي بن ابي طالب (ع) تنها پانزده حديث نقل شده و از حضرت فاطمه و حسنين عليهم السلام حتي يك حديث هم نقل نشده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 3 ص 171 - 172.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

درهم و شناخت افراد

جابر بن يزيد گفت: به نزد امام محمد باقر (عليه السلام) رفتم و از حاجت مندي خود شكايت كردم؛ فرمود: «اي جابر! درهمي ندارم تا به تو دهم» . مدتي نگذشته بود كه كميت شاعر، به نزد آن حضرت آمد و قصيده اي خواند و حضرت به غلام خود فرمود: «برو بدره اي بياور و به كميت بده» كميت گفت: اگر اجازه بدهيد قصيده ي دوم را هم بخوانم، او قصيده را خواند و حضرت به غلام خود فرمود: «برو و بدره اي براي كميت بياور» كميت دوباره گفت: اگر اجازه بدهيد قصيده ي سومي را هم براي شما بخوانم. او قصيده اش را خواند، دوباره حضرت به غلام خود فرمود: «برو و بدره اي براي كميت بياور» . كميت بدره ها را قبول نكرد و گفت: سوگند به خدا! من به خاطر مال و فايده ي دنيوي، به مدح شما شعر نگفته ام، به جز اين كه خداوند بر من واجب كرده است براي ادا كردن حق، منظوري به جز اين نداشتم، امام در حق كميت، دعاي خير نمود و فرمودند: «اي غلام! بدره ها را به جاي خود برگردان» . وقتي كميت رفت، گفتم: فدايت شوم، به من فرموديد كه درهمي نداريد تا به من دهيد، ولي براي كميت، بيشتر از

هزار درهم دستور داديد. فرمودند: بلند شو و به اتاقي كه غلام درهم ها را آورد، برو من وارد آن اتاق شدم و درهمي نديدم و برگشتم. امام فرمود: «اين معجزه و كرامتي است كه بيان نكرده بودم» . دست مرا گرفت و دوباره به همان اتاق برد و پاي مباركشان را بر زمين زد، ناگهان چيزي مانند گردن شتر كه از طلاي خالص بود، ظاهر شد. به من فرمود: «اي جابر! اين معجزه را به جز برادران با ايمان كه به ايمان آن ها اعتقاد داري، فاش نكن. اين چيزي است كه خداوند به ما قدرت داده است؛ هر چه بخواهيم اتفاق بيفتد و زمين را با همه ي استواري به هر طرف كه بخواهي، مي توانيم بكشيم» . [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتي الآمال، ج 2، ص 198.

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

درهم و دينار غيبي

جابر بن يزيد مي گويد: من نيازمند شدم به خدمت باقر العلوم عليه السلام رسيدم. نياز خود را مطرح ساختم. امام فرمود در نزد ما چيزي نيست. در اين هنگام كميت اسدي (شاعر اهل بيت (ع) وارد شد و اجازه خواست در منزلت اهل بيت شعر بگويد، امام اجازه دادند. وي قصيده خود را خواند امام به خادم خويش فرمان داد، داخل اتاق شود و براي وي صله بياورد. خادم يك كيسه درهم (10000 درهم) تقديم كميت مي كند. كميت از امام اجازه مي خواهد قصيده ديگري را بخواند، امام اجازه مي دهد، كيسه دوم درهم نصيب كميت مي شود، براي بار سوم كميت اجازه سرودن شعر مي طلبد، حضرت اجازه مي دهد و كيسه سوم را نصيب خويش مي سازد. در

اين هنگام كميت اظهار مي دارد من براي درهم و دينار شعر نگفتم و درهم ها را نمي پذيرد. امام به خادم خويش دستور مي دهد كيسه ها را به داخل اتاق برگرداند، وي كيسه ها را بر مي گرداند.

جابر مي گويد، من در خويش احساس دل تنگي كردم كه چگونه امام به من اظهار كرد درهم يافت نمي شود، در حالي كه به كميت سه نوبت درهم صله دادند! وقتي اظهار كردم حضرت فرمود، جابر وارد اتاق شويد وقتي وارد آن اتاق شدم، چيزي نيافتم. به نزد حضرت باز گشتم. حضرت فرمود ما چيزي از تو پنهان نساختيم.

آن گاه حضرت دست مرا گرفته به داخل اتاق برد، پاي خويش را بر زمين زد، من ديدم چيزي همانند گردن شتر، طلا از زمين بيرون آمد. آن گاه به من فرمود جابر نگاه كن، اين حقايق را ببين، ليكن هيچ فردي جز افراد مطمئن از برادران خويش را از اين حادثه با خبر مساز و بدان كه خدا به آن چه ما اراده كنيم ما را توانمند ساخته است و بدان زمام و اختيار زمين به دست ماست، ان الله اقدرنا علي ما نريد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص، ص 272، دلائل الامامه، ص 224.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ديدن شخص از پشت ديوار و نجات او از زير باران

عبدالله بن عطاي مكي مي گويد: من به ديدن امام باقر عليه السلام مشتاق شدم، پس به طرف مدينه حركت كردم در شبي كه داخل مدينه شدم هوا سرد بود و باران مي باريد. من خيس شده و سرما خورده بودم. نصف شب به درب خانه ي آن حضرت رسيدم، با خود گفتم: «در اين موقع

شب، نبايد مزاحم بشوم و در اين امر مردد بودم كه در دهليز بخوابم تا روز شود و يا آنكه درب را بكوبم. با خود در اين فكر بودم كه آواز آن حضرت را شنيدم كه به كنيزي مي فرمود: «درب خانه را بر عبدالله بن عطا بگشا كه خيس شده و سرما خورده است.» پس كنيز درب را گشود و من به خدمت آن حضرت مشرف شدم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

ديوارها مانع ديد امام نمي شود

ابوالصباح كناني مي گويد: روزي به درب خانه ي حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفته و درب را كوبيدم، كنيز خدمتكار آن حضرت كه پستان برجسته اي داشت بر درب خانه آمد.

من دست خود را بر پستان او زدم و گفتم: «به آقاي خود بگو كه من بر درب خانه مي باشم.» ناگهان صداي مبارك آن حضرت از داخل خانه بلند شد كه: «مادرت برايت نباشد! داخل شو.»

پس به داخل خانه رفتم و گفتم: «به خدا سوگند كه اين حركتم از روي هوسراني نبود و من در اين كار قصدي نداشتم مگر زياد شدن يقينم.»

حضرت فرمود: «راست گفتي! اگر گمان مي بريد كه اين ديوارها مانع و حائل بر ديدگان ما مي شود چنانكه بر ديدگان خودتان مي شود پس بين ما و شما چه فرقي خواهد بود؟! پس بپرهيز از اينكه ديگر مثل اين عمل را بجاي بياوري.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

دستگيري دزدان واقعي و برگردان كيسه هاي زر

عاصم بن حمزه مي گويد: در خدمت امام باقر عليه السلام بودم و با سليمان بن خالد به جائي مي رفتيم. دو شخص پيدا شدند، حضرت فرمود: «اين دو دزد هستند.»

پس به غلامان امر فرمود كه هر دو را نگاه داشتند و به سليمان گفت: «به بالاي اين كوه برو، در آنجا غاري است و در آن غار دو كيسه زر سر به مهر شده وجود دارد، آنها را نزد من بياور.»

سليمان رفت و آن دو كيسه را آورد. چون به مدينه برگشتيم ديديم حاكم جمعي را به جرم دزدي گرفته و مشغول شكنجه

كردن آنها بود. امام باقر عليه السلام به حاكم فرمود: «دست از اين مردم بردار.» صاحب يكي از آن كيسه ها حاضر بود پس مال او را تسليم نمود و فرمود: «صاحب كيسه ي دوم بعد از سه روز ديگر خواهد آمد.» پس دست دزدان را بريدند. يكي از آن دزدان گفت: «الحمدلله كه دست من در خدمت پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بريده شد و اين ماجرا به قيامت نيفتاد.» و توبه نمود. حضرت امام باقر عليه السلام به او فرمود: «تو از اهل بهشت هستي و دست تو پيش از تو به بهشت رفت.» و آن مرد بعد از بيست سال به رحمت خدا رفت.

در روز سوم صاحب كيسه ي ديگر كه فردي نصراني بود آمد و حاكم او را به خدمت امام باقر عليه السلام فرستاد و او كيسه ي خود را سر به مهر ديد.

آن حضرت به او گفت: «مي خواهي به تو خبر بدهم كه در اين كيسه چيست؟!» او گفت: «خبر دهيد.» حضرت فرمود: «دو هزار دينار در كيسه قرار دارد كه هزار دينار آن مال تو و هزار دينار ديگر مال شخص ديگر به نام محمد بن عبدالرحمن است و آن مرد خيري مي باشد و بسيار صدقه مي دهد و بسيار نماز مي خواند. در همين ساعت نيز به دنبال تو مي رسد.»

آن مرد نصراني چون اين معجزات را از آن حضرت ديد، گفت: «ايمان آوردم به آن خدائي كه به غير از او خدائي نيست و گواهي مي دهم كه محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم رسول اوست و تو امام واجب الاطاعت هستي و فرمان برداري تو

بر مردمان واجب است.»

سپس كيسه ي خود را برداشت و روانه ي منزل خود شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

دستور به معرفت حقيقي ائمه

امام باقر عليه السلام فرموده است: فرزندان بشر با صلاحيت اخلاقي پدران خود از خطر انحراف مصون مي مانند.

ابوبصير نقل مي كند كه: روزي امام محمد باقر عليه السلام از شخصي احوال راشد را پرسيدند. آن مرد گفت: راشد زنده، تندرست و شما را سلام مي رساند. حضرت فرمود: خداوند او را رحمت كند، آن شخص گفت: يابن رسول الله مگر راشد فوت كرده است؟ فرمود: بلي و علت مردن او مرض و بيماري نيز نيست، ابوبصير مي گويد: گفتم: يابن رسول الله راشد چگونه آدمي بود؟ فرمود: او مردي از شيعيان و محبان و مواليان ما بود و اما شما نمي دانيد و ما از دور و نزديك مي بينيم و به غيبت و حضور شما آگاهيم و مناجات و ادعيه و حكايات شما را مي شنويم و چه حال بدي است براي شما اگر ما را اينگونه نمي شناسيد. به خدا قسم هيچ چيز از افعال و اعمال شما بر ما مخفي و پوشيده نيست، پس شما بايد ما را حاضر بدانيد و نفس هاي خود را به خير عادت دهيد و از اهل خير باشيد و از اهل خير شناخته شويد و به خير معروف گرديد. بدرستي كه من و شما اولاد شيعيان را به اينها امر مي كنم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

دعوت به باطل

امام باقر عليه السلام فرموده است: خداي متعال ايمان را بر چهار پايه قرار داده، بر صبر و يقين و عدالت و جهاد.

و از موسي به عبدالله بن حسن در حديثي نقل مي كند كه: هنگامي كه اسماعيل بن عبدالله بن جعفر و حضرت صادق عليه السلام را به بيعت با محمد بن

عبدالله بن حسن دعوت كردند، و هر دو امتناع كردند، اسماعيل به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: تو را به خدا! به ياد داري كه روزي من در خدمت پدرت، محمد بن علي عليه السلام رسيدم، و دو حله زرد در برداشتم؛ پس مدتي در من نگريست و سپس گريه كرد. گفتم: چرا مي گريي؟

فرمود: براي اين كه تو را در پيري مي كشند و خونت هدر مي رود و دو بز در خون تو با هم نمي جنگند (يعني در خونخواهي تو خصومتي رخ نمي دهد و كسي به طلب خون تو بر نمي خيزد). گفتم: اين واقعه چه وقت است؟ فرمود: وقتي كه تو را به باطل دعوت كنند و نپذيري و هرگاه آن لوچ (چپ چشم) نامبارك قومش را كه به آل حسن عليه السلام نسبت دارد، ديدي كه بر منبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته و مردم را به خود مي خواند و نام عاريت بر خود نهاده (يعني خود را امام مي نامد) پس ديدار خويش را با فاميلت تازه كن و وصيت خود را بنويس كه همان روز يا فردا كشته مي شوي؟ حضرت صادق عليه السلام فرمود: آري؛ تا آن جا كه گفت: پس به خدا! قبل از عصر برادر زادگانش، پسران معاوية بن عبدالله بن جعفر بر او وارد شدند و پامالش كردند تا او را كشتند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ديوار معلق ماند

امام باقر عليه السلام فرموده است: كسي كه تنبلي را پيشه خود ساخت از پرداخت حقوق ديگران باز مي ماند و اشخاص تنگ حوصله و دور از مدارا در برابر حق بي صبرند.

ابوصباح از حضرت باقر

عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: مادرم كنار ديواري نشسته بود، ديوار شكست و صداي شديدي كرد. مادرم دست به جانب آن دراز كرد و گفت: نه به حق پيامبر صلي الله عليه و آله تو به خراب شدن مأذون نيستي؛ ديوار در هوا معلق ماند تا مادرم از زير آن گذشت و پدرم صد دينار براي او صدقه داد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

در گمراهي مي ميرد

امام باقر عليه السلام فرموده است: امروز را غنيمت شمار، چه مي داني كه فردا كار به دست كيست. از جمله آن چه جابر روايت كرده، و حديثي از حضرت باقر عليه السلام نقل مي كند كه حاصلش اين است كه: آن حضرت خبر داد كه كثير النوا (كه از دشمنان آن حضرت و بتري مذهب بوده) به گمراهي مي ميرد، و چنان شد كه حضرت فرموده بود و هم او بود كه به حضرت گفت: من گندم فروشم و حضرت فرمود: دروغ گفتي: بلكه هسته خرما فروش هستي.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

دعا براي پرنده

امام باقر عليه السلام فرموده است: كسي كه جاي بدنامي برود، هدف تهمت خواهد بود، هر كه آماج تير تهمت شد، چون كمان قامتش هميشه خم است.

و از آن چه جابر جعفي روايت كرده كه گفت: با حضرت باقر عليه السلام در سفر حج هم كجاوه بودم، ناگاه يك قمري آمد و بر چوبه محمل او نشست و نغمه آغاز كرد. من خواستم او را بگيرم. حضرت فرياد زد: آرام اي جابر! كه اين قمري به ما اهل بيت پناه آورده است. گفتم: چه شكايتي دارد؟ فرمود: چنين اظهار مي كند كه سه سال است در اين كوه تخم مي گذارد و ماري مي آيد و جوجه هاي او را مي خورد. از من تقاضا مي كند كه دعا كنم: خدا او را بكشد و من دعا كردم، خدا او را كشت.

رفتيم تا هنگام سحر فرا رسيد، حضرت فرمود: اي جابر! پياده شو؛ پياده شدم و مهار شتر را گرفتم، آن حضرت پياده شد و از راه منحرف شد و متوجه باغ ريگزاري شد و ريگها

را از چپ و راست عقب كرد و گفت: خدايا! ما را سيراب و پاك كن؛ ناگاه سنگي چهار گوش سفيد، پيدا شد، آن را كند، چشمه آب صافي پيدا شد، از آن وضو گرفتيم و خورديم، سپس از آن جا كوچ كرده و هنگام صبح نزديك مزرعه ها و نخل هايي رسيديم؛ نزديك نخل خشكي رفت و فرمود: اي نخل! از آن چه خدا در تو آفريده به ما اطعام كن. درخت نخل كج شد تا ميوه هايش در دسترس ما قرار گرفت و از آنها خورديم. يك اعرابي آن جا بود، گفت: تا امروز ساحري چنين نديده بودم، فرمود: اي اعرابي به ما اهل بيت دروغ نبند؛ هيچ يك از ما ساحر و كاهن نيست، بلكه ما اسمي از اسمهاي خدا را آموخته ايم؛ و خدا را به آن مي خوانيم، مرادمان را مي دهد و دعا مي كنيم مستجاب مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

دعا در حق كميت

امام باقر عليه السلام فرموده است: مؤمن كسي است كه اگر خشنود شد، خشنوديش او را به گناه نيفكند و اگر به خشم افتاد از گفتن حق خارج نمي شود.

نقل شده كه: حضرت باقر عليه السلام در حق كميت دعا كرد، چون كه دشمنان آل محمد مي خواستند او را بگيرند و بكشند، كميت متواري شده بود، در همه راهها گروهي را مأمور كرده بودند كه اگر مخفيانه بيرون رفت، او را بگيرند و بكشند. هنگامي كه كميت در تاريكي شب بيرون آمد و خواست در راهي برود، شيري پيدا شد و مانع شد؛ خواست از راه ديگر برود، باز شير جلوگيري كرد و گويا اشاره مي كرد كه همراه او

برود. عاقبت شير همراه كميت رفت تا از شر دشمنان نجات يافت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ديوار مانعي براي ما نيست

امام باقر عليه السلام فرموده است: بد برادري است آن برادر ديني كه در روز توانگري اظهار دوستي كند و در روز تنگدستي از تو ببرد. حافظ رجب برسي در كتاب مشارق الانوار از ميسر نقل مي كند كه گفت: بر در خانه حضرت باقر عليه السلام ايستادم، دختري پنج وجبي بيرون آمد؛ من دست بر سر او گذاشتم. حضرت از كنج خانه فرياد زد: داخل شو اي بي پدر؛ اگر ديوارها چشم ما را از ديدن شما منع مي كرد، چنان كه چشم شما را از ديدن ما منع مي كند، ما و شما مساوي بوديم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

دختران امام باقر

اول: زينب بنت محمد عليه السلام. اين بانو با علي بن محمد از يك ام والد يعني از يك كنيز زرخريد بوده اند.

دوم: ام سلمه بنت محمد عليه السلام. مادر اين مخدره نيز ام ولده بود.

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب خود راجع به فرزندان حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي نويسد: حضرت امام محمد باقر عليه السلام داراي هفت فرزند بوده كه پنج نفر از آنان پسر و دو نفر از ايشان دختر بودند. همه ي فرزندان آن بزرگوار به جز حضرت صادق عليه السلام قبل از حضرت باقر از دنيا رفتند. شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نگارد، جناب عبدالله بن محمد با حضرت صادق برادر ابو يني يعني از يك پدر و مادر بودند. عبدالله بن محمد مردي بود كه بفضيلت و بزرگواري معروف و مشهور بود.روايت شده كه عبدالله بن محمد نزد شخص از بني اميه رفت. آن شخص نابكار در نظر داشت كه وي را مسموم نمايد. عبدالله بن محمد به او گفت: مرا نكش، مرا

آزاد بگذار تا براي خدا يار و معين تو باشم و شفيع تو شوم؟ آن شخص بدبخت اين سخن را نپذيرفت و آن امام زاده ي مظلوم را مسموم نمود. در كتاب روضات الجنات مي نگارد: از جمله ي قبور اولاد امامان عليهم السلام قبر سيد علي بن محمد الباقر عليه السلام است كه خارج از بلده ي كاشان به امام زاده مشهد معروف و مشهور است. قبر امام زاده احمد را كه فرزند علي بن محمد الباقر عليه السلام باشد در بلده ي اصفهان در محله اي كه جاده ي خواجو است مي نگارد. مورخين شرح حال مابقي فرزندان حضرت باقرالعلوم عليه السلام را ننوشته اند.

در كتاب عمدة الطالب مي نگارد: علماء حسب و نسب عموما متفقند كه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام غير از حضرت امام جعفر صادق فرزندي به جاي نماند و كسي كه خود را از غير طريق امام صادق به حضرت باقرالعلوم نسبت دهد يقينا دروغ مي گويد.

همچنان كه از پسران حضرت امام حسين عليه السلام فززندي به جاي نماند مگر از حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام و نيز از حضرت علي بن موسي الرضا فرزندي به يادگار نماند جز حضرت امام محمد تقي عليه السلام. و نيز از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام غير از حضرت مهدي موعود عليه السلام فرزندي به جاي نماند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376.

دو نمونه از نهي از منكر امام باقر

ابوبصير مي گويد: در كوفه به يكي از بانوان، قرائت قرآن ياد مي دادم، روزي در يك موردي با او شوخي كردم، پس از مدتي در مدينه به محضر امام باقر عليه السلام رسيدم، مرا سرزنش كرد و فرمود: «كسي كه در جاي خلوت گناه كند، خداوند نظر رحمتش را از او

بر مي گرداند، آن چه سخني بود كه به آن بانو گفتي؟!» از شدت شرم، سرافكنده شدم و توبه كردم، امام باقر عليه السلام به من فرمود: «مراقب باش كه ديگر تكرار نكني و با زنان نامحرم شوخي ننمايي». [1] . ابوصباح كناني يكي از شاگردان برجسته ي امام باقر عليه السلام روزي به در خانه آن حضرت آمد، و در را زد، يكي از كنيزان خانه ي امام به پشت در آمد تا در را باز كند، ابوصباح با دست بر سينه برآمده ي او زد و گفت: «به مولايت بگو من هستم.» (به اين ترتيب با نهادن دست بر سينه او گناه كرد). در همين هنگام امام باقر عليه السلام در ميان خانه با صداي بلند فرمود:

ادخل لا ام لك: «اي مادر مرده! وارد خانه شو.»

ابوصباح وارد خانه شد و به امام عرض كرد: «قصد گناه نداشتم، بلكه مي خواستم بر ايمانم در مورد شما «كه آيا از پشت پرده ها اطلاع داريد يا نه؟» بيفزايم.» فرمود: «راست مي گويي، اگر مي پنداريد كه اين ديوارها جلو ديد ما را مي گيرند، چنان كه جلو ديد شما را مي گيرند، پس بين ما و شما چه فرق است، بپرهيز كه بار ديگر چنين گناهي را مرتكب نشوي.» [2] .

[1] بحار، ج 46، ص 247.

[2] كشف الغمه، ج 2، ص 353.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

دعوت به پايمردي در طريق حق

حمايت از راه حق، انديشه ي حق و مكتب حق، بي ترديد گاه مواجه با مشكلات بيروني خواهد بود و زماني رويارو با منافع شخصي انسان. حق جويي و حقگويي، گاه كينه و عداوت حق ستيزان را عليه انسان بر

مي انگيزد و زماني باعث محروميت وي از برخي مزايا و اميال مي شود. امام باقر (ع) به پيروان خود هشدار مي داد كه مبادا به خاطر سختي هاي راه حق، از آن دست بردارند! و مي فرمود: نفست را بر طريق حق و سخن حق، شكيبا و استوار بدار؛ زيرا كسي كه چيزي از حق را (به خاطر مشكلات آن) انكار كند و از آن چشم بپوشد، دو چندان آن مشكلات و مرحوميت ها را در طريق باطل خواهد چشيد [1] . و مي فرمود: پدرم هنگام وفاتش به من سفارش كرد... اي فرزندم! بر طريق حق و سخن حق شكيبا باش و صبر كن، هر چند تلخ و ناگوار باشد [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصبر نفسك علي الحق فانه من منع شيئا في حق اعطي في الباطل مثليه. تحف العقول 216؛ بحار 78 / 176.

[2] اوصاني ابي حين حضرته الوفاة... اي بني! اصبر علي الحق و ان كان مرا. مشكاة الانوار 71 / 76؛ بحار 70 / 184.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

دميدن در روح چگونه است

و نيز محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني كلام خدا كه مي فرمايد: «و در او از روح خويش دميدم» پرسيدم كه آن دميدن چگونه بوده است؟

حضرت فرمود: روح مانند باد، متحرك است، و اين كه گوهر اشياء روح ناميده شده، زيرا نامش از ريح (باد) مشتق شده است، و چرا بر لفظ روح بيان كرده است؟

چون روح همجنس با ريح است، و چرا (خداي متعال) به خودش نسبت داده است؟ چون او را بر بقيه ي

روحها برگزيده و ممتاز ساخته است، چنان كه از ميان خانه ها، يك خانه برگزيده و فرموده: خانه ي من، و نسبت به پيامبري از ميان همه ي پيامبران فرموده: خليل من، و مانند اينها، و همه ي اينها آفريده شده و ساخته و پرداخته و پديد آمده ي اوست، آنها را پرورش داده و امور آنها را تدبير نموده است. غير واحد من أصحابنا، عن الأسدي، عن البرمكي، عن الحسين بن الحسن، عن بكر، عن القاسم بن عروة، عن عبدالحميد الطائي، عن محمد بن مسلم قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و نفخت فيه من روحي) [1] كيف هذا النفخ؟ فقال: ان الروح متحرك كالريح، و انما سمي روحا، لأنه اشتق اسمه من الريح، و انما أخرجه علي لفظة الروح، لأن الروح مجانس للريح، و انما أضافه الي نفسه، لأنه اصطفاه علي سائر الأرواح، كما اصطفي بيتا من البيوت فقال: بيتي، و قال الرسول من الرسل: خليلي، و أشباه ذلك، و كل ذلك مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الحجر: 29.

[2] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 3، و ج 61 ص 28 ح 1، عن معاني الأخبار: ص 17.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ر

راضي به رضاي او

چهار پنج نفر جمع شديم و به راه افتاديم. در طول راه به يكي از همراهان گفتم «بهتر است چيزي برايش بخريم و ببريم، دست خالي رفتن خوب نيست» . او نيز به بقيه ي دوستان گفت و توافق كرديم مقداري ميوه از بازار بخريم. تا خانه ي آن استاد بزرگ راه زيادي نمانده بود. هنگامي كه به در خانه اش

رسيديم خدمتكار داشت از خانه بيرون مي آمد. گفتم: آقا تشريف دارند؟

- بله.

- برو بگو عده اي از دوستان براي عيادت فرزندتان آمده اند.

خدمتكار به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر عليه السلام راهنمايي كرد. با ديدن امام سلام كرديم و او نيز با خوش رويي پاسخ گفت. وقتي حال بيمارش را پرسيديم غم و اندوه بيشتري بر چهره اش نشست. آرام و قرار نداشت و بسيار بي تاب بود. حق هم داشت، ما كه پدر بوديم مي فهميديم او در حالي است، مريضي فرزند براي پدر خيلي سخت است، مخصوصاً مرضي كه علاج ناپذير باشد. پدر و مادر حاضرند بيشترين سختي ها را تحمل كنند، ولي حتي خاري به پاي فرزندشان فرو نرود. با ديدن چنين وضعي فقط چند دقيقه نشستيم و صلاح ندانستيم بيشتر از آن مزاحم امام شويم. با اشاره ي من دوستان هم برخاستند و پس از آرزوي سلامتي و بهبودي براي فرزند امام خداحافظي كرديم و بيرون آمديم. در راه يكي از دوستان گفت «ديديد امام چقدر ناراحت بود؟» . آن يكي گفت «آري، اگر اين كودك طوري شود او چه مي كند!» . سر كوچه از همديگر خداحافظي كرديم و هر كس راه خانه اش را در پيش گرفت.

آن شب تا دير وقت بيدار بودم و در رختخواب از اين پهلو به آن پهلو مي غلتيدم، به فكر آن كودك مريض بودم تا سرانجام خوابم برد. روز بعد از كوچه مي گذشتم كه صداي زاري و شيون عده اي از زنان توجهم را جلب كرد. صدا از خانه ي امام بود. سراسيمه خود را به آن جا رساندم. در خانه باز بود و

وارد شدم. خدمتكار امام را كه ديدم پرسيدم: خدا بد ندهد، چه شده؟ چشم هايش پر از اشك شد و گفت: مريض فوت كرد.

- انا لله و انا اليه راجعون، امام كجاست.

- در اتاقش نشسته است و مهمان دارد شما هم اگر مي خواهيد تسليت بگوييد مي توانيد برويد و امام را ببينيد. با ديدن امام دست در گردنش انداختم و تسليت گفتم و از خدا برايش صبر طلبيدم، اما وقتي ديدم چهره اش برخلاف ديروز آرام است و اثري از پريشاني ديروز در او ديده نمي شود بسيار تعجب كردم، گفتم:اي امام بزرگوار، ديروز كه فرزندتان مريض بود خيلي بي تاب و نگران بوديد، امام اكنون كه در گذشته و به رحمت خدا رفته، انتظار داشتيم حالتان از ديروز هم بدتر باشد، ولي شما را با رويي گشاده مي بينيم، حكمتش چيست.

- ما نيز مثل هر پدري دوست داريم عزيزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زماني كه امر خداوند سر رسيد و تقدير خدا قطعي شد خواست خدا را مي پذيريم و در برابر اراده و مشيت الهي تسليم و راضي هستيم. در راه با خود مي انديشيديم انسان چقدر بايد دريا دل باشد تا در اوج عواطف انساني روحيه اي مطيع در برابر حكم خداوند داشته باشد، اگر چنين مسأله اي براي من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را درك نمي كردم، اما او قلبي داشت كه با وجود اندوه فراوان همچون دريايي آرام و پر ابهت بود، در دلم به اين مكتب انسان ساز و پيشواي آن آفرين گفتم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي، ج 3، ص 226.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام

محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

رابطه امام شناسي و خداشناسي

اظهار اين عقيده كه پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) راه معرفت و عبادت خدايند سخني گزاف و مبالغه آميز نيست و با عقيده ي توحيدي منافات ندارد؛ زيرا خداوند خود خواسته است كه انبيا پيام او را به خلق برسانند، و خود خواسته است تا اوصياي پيامبر، به هدايت و رهبري خلق بپردازند و آنان را به آيات الهي توجه دهند و قرآن را به ايشان تعليم داده، قوانين شريعت را بر ايشان تشريح كنند. خداوند همچنان كه بادها را وسيله ي حركت ابرها، و ابرها را وسيله ي ريزش باران و باران را وسيله ي رويش گياهان و جوشش چشمه ها و سيراب گشتن تشنگان قرار داده است، انبيا و اوصياي معصوم را مايه ي هدايت و تكامل انسان ها و واسطه ي ميان خويش و بندگان قرار داده است. و همچنان كه عوامل طبيعي، واسطه ي فيض و رحمت الهي بر خلقند؛ رهبران الهي (پيامبر و اوصياي او) نيز واسطه ي هدايت مردم و رسيدن فيض عظيم الهي به انسان هايند.

امام صادق (ع) به اين حقيقت تصريح كرده و فرموده است: خداوند امتناع دارد از اين كه امور جهان از طريقي، جز طريق عوامل و اسباب جريان يابد. از اين رو براي هر چيزي، سبب خاصي قرار داده است و براي هر سببي، شرحي تعيين كرده و براي هر شرح، علمي مقرر داشته و براي هر علم، راهي روشنگر معين نموده است. خدا را كسي خواهد شناخت كه اين راه روشنگر را بشناسد و به خدا ره نخواهد برد، كسي كه به راه صحيح شناخت ره نبرد. اين راه گويا و روشنگر، رسول اكرم

(ص) و ما امامان معصوم هستيم. [1] .

امام باقر (ع) در ترسيم اين واقعيت فرموده است:

كسي كه رهبر الهي نداشته باشد، مانند گوسفندي است كه از گله و شبان خود جدا گشته و تمام روز را به حيرت و سرگرداني از اين سو به آن سو رود. چون شب فرا رسد، گله را با شبان مشاهده كند و به آن ها ملحق شود و تا صبح در خوابگاه آن ها بيارمد، اما همين كه صبح گرديد، از آن شبان و گله نيز احساس غربت و ناآشنايي كرده و جدا شود و باز سرگردان بماند، هر شباني كه او را ببيند، او را به جمع خود خواند، ولي او بيمناك و ترسان از هر شبان بگريزد تا به دام گرگ گرفتار شود. به خدا سوگند! كسي كه از امت اسلام، بدون رهبري آشكار و عادل به سر برد گمگشته و گمراه است و اگر بر اين حال بميرد، بر كفر و نفاق مرده است. (و اما مراد

از امام، امام عادل الهي است و نه هر پيشوايي) همانا پيشوايان جور و پيروان ايشان، از دين خدا بر كنارند، خود گمراهند و مردم را نيز گمراه كنند!... [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي عبدالله (ع) انه قال: ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب؛ فجعل لكل شي ء سببا، و جعل لكل سبب شرحا، جعل لكل شرح علما، و جعل لكل علم بابا ناطقا، عرفه من عرفه و جهله من جهله، ذاك رسول الله (ص) و نحن. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب معرفة الامام، حديث 7.

[2] كل من دان الله عزوجل... و لا امام

له من الله... مثله كمثل شاة ضلت عن راعيها و قطيعها فهجمت ذاهبة و جائية يومها؛ فلما جنها الليل بصرت بقطيع غنم مع راعيها فحنت اليها و اغترت بها... والله يا محمد! من اصبح من هذه الامة لا امام له من الله عزوجل ظاهر عادل اصبح ضالا تائها... اصول كافي ج 1، كتاب الحجة، باب معرفة الامام، حديث 9.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رابطه علم امام با لزوم اطاعت از او

يكي از دلايل قرآني علم امام، فرمان خداوند به اطاعت از اولي الامر است. و اولي الامر به دلايل عقلي و نقلي، نمي تواند بر شاهان و فرمانروايان معمولي منطبق گردد. زيرا به گواهي تاريخ، بيشتر فرمانروايان انسان هايي فاسد و دنياخواه و ضد دين بوده اند و عقلا محال است كه خداوند، اطاعت آنان را بر مؤمنان واجب ساخته باشد. رواياتي بسيار در اين زمينه وارد شده است كه مراد از اولي الامر امامان معصومين و اوصياي پيامبر (ص) مي باشند. زيرا در اينان ملاك هايي وجود دارد كه شايسته ي اطاعت و پيروي مي باشند، اين ملاك ها هم در بعد عبادت و عمل و اخلاق مطرحند و هم در بعد علم و معرفت به خدا و قوانين شريعت و آنچه براي هدايت بشر لازم است.

امام باقر (ع) در روايتي دقيقا به اين استدلال تصريح كرده است كه اصولا ميان وجوب اطاعت و علم گسترده ي صاحبان امر ملازمه وجود دارد. زيرا از نظر عقل قابل پذيرش نيست كه خداوند بر بندگان خود اطاعت بي چون و چراي فردي را واجب كرده باشد كه آن فرد خود گرفتار جهل و حيرت باشد و همه ي بايسته را نداند. بيان

امام باقر (ع) چنين است: به خدا سوگند! امكان ندارد كه عالم (كسي كه خداوند اطاعت از او را واجب ساخته است) گرفتار جهل باشد، برخي مسايل را بداند و برخي را نداند، خداوند برتر و توانمندتر و با كرامت تر از اين است كه اطاعت از فردي را بر مردم لازم گرداند ولي علوم آسمان و زمين را از او دريغ كند و پنهان دارد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت اباجعفر (ع) يقول: لا والله لا يكون عالم جاهلا ابدا، عالما بشي ء و جاهلا بشي ء ثم قال: الله اجل و اعز و اكرم من ان يفرض طاعة عبد يحجب عنه علم سمائه و ارضه ثم قال: لا يحجب ذلك عنه. اصول كافي 1 / 262.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رابطه انسان با خدا

چنانكه در فصل هاي گذشته يادآور شديم، شناخت و معرفت، زمينه اي براي حضور در ميدان عمل و سازندگي و تكامل است.

دانشي كه به عمل در نياميزد، ابزاري بي خاصيت و چراغي است كه در تنهايي مي سوزد!

اكنون، سخن در اين است كه اگر عمل تجلي گاه علم است و از عمل مي توان به درستي دانش پي برد، ميدان هاي عمل كدام است؟

در يك نگرش، مي توان سه ميدان عمده، براي عمل در نظر گرفت.

1- رابطه ي انسان با خدا.

2- مسؤوليت انسان درباره ي خويش.

3- روابط انسان با مردم و جامعه.

امام باقر (ع) در اين سه زمينه، درس ها و رهنمودهاي فراوان دارد كه به گوشه اي از آن ذخاير ارزشمند، خواهيم پرداخت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛

آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

راه تقرب به پروردگار

امام باقر (ع) مي فرمايد:

هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) به معراج و سير آسماني برده شد به پروردگار خويش عرض كرد:

پروردگارا! مؤمنان نزد تو چگونه هستند؟

خداوند فرمود: اي محمد... انجام واجبات و تكاليف ضروري، محبوبترين چيزي است كه بندگان به وسيله ي آن خود را به من نزديك مي كنند و پس از آن نوافل و اعمال مستحبي موجب مي شود كه من ايشان را دوست بدارم. و هر گاه بنده اي را دوست بدارم گوش و چشم و زبان و دست او مي شوم (يعني اعضاي او الهي مي شوند و جز در راه خدا نمي روند و آنچه را كه دريافت كنند با بينش و بصيرت الهي خويش، حقيقت و ژرفاي آن را تشخيص مي دهند) اين گروه از بندگان اگر دعا كنند، اجابت مي كنم و اگر درخواست كنند به ايشان عطا خواهم كرد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): لما اسري بالنبي صلي الله عليه و آله قال: يا رب ما حال المؤمن عندك؟ قال: يا محمد... ما يتقرب الي عبد من عبادي بشي ء احب الي مما افترضت عليه و انه ليتقرب الي بالنافلة حتي احبه فاذا احببته كنت اذا سمعه الذي يسمع به، و بصره الذي يبصر به، و لسانه الذي ينطق به، و يده الذي يبطش بها، ان دعاني اجبته، و ان سألني اعطيته. اصول كافي 2 / 352.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

راه غلبه بر خشم

امام باقر (ع) براي پيروز شدن انسان بر خشم خويش و فرو نشاندن توفان ويرانگر غضب، با توجه به خصلت هاي رواني انسان رهنمودهايي داده و فرموده است.

انسان

گرفتار غضب مي شود و چه بسا آرام نشود تا داخل آتش شود (يعني غضب بر او چيره شده و دست به اعمالي مي زند كه جهنمي مي شود) پس هر گاه فردي نسبت به گروهي خشمگين شد، در صورتي كه آن فرد ايستاده است، به سرعت موقعيت خويش را تغيير داده و بر زمين بنشيند، زيرا اين كار هجوم شيطان را از او دور مي سازد (و او تسلط بر خويش پيدا مي كند) و هر فردي كه بر خويشاوندان و يكي از نزديكان خانواده اش خشمگين شد، كسي كه مورد خشم قرار گرفته است به فرد خشمگين نزديك شده و او را نوازش دهد، زيرا نزديكان رحمي با اين شيوه آرامش مي يابند. [1] . امام (ع) در روايتي ديگر مي فرمايد: خشم و غضب، شراره اي شيطاني است كه در قلب فرزند آدم زبانه مي كشد و هنگامي كه كسي خشمگين مي شود، چشمانش سرخ و رگ هاي گردنش متورم مي گردد و شيطان در وجودش راه مي يابد. پس هر گاه بيم آن يافتيد كه خشم بر شما چيره شود بر زمين نشينيد، زيرا فشار و هجوم شيطان با اين شيوه، كاسته مي شود. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ذكر الغضب عند ابي جعفر (ع) فقال: ان الرجل ليغضب فما يرضي ابدا حتي يدخل النار، فايما رجل غضب علي قوم و هو قائم فليجلس من فوره ذلك فانه سيذهب عنه رجز الشيطان، و ايما رجل غضب علي ذي رحم فليدن منه فليمسه، فان الرحم اذا مست سكنت. اصول كافي 2 / 302.

[2] عن أبي جعفر (ع): ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد في قلب ابن آدم و ان احدكم اذا غضب احمرت عيناه و انتفخت اوداجه

و دخل الشيطان فيه، فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض، فان رجز الشيطان ليذهب عنه عند ذلك. اصول كافي 2 / 304.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رفق و مدارا با مردم

انسان در زندگي اجتماعي با روحيه ها و سليقه ها و گرايش هاي مختلف مردم روبرو است و چنانچه بخواهد با همه ي سليقه ها و گرايش هايي كه با وي هماهنگي ندارند، به مقابله و انكار بپردازد، صحنه ي زندگي بر او تنگ خواهد شد و منزوي خواهد گرديد. از اين رو لازمه ي حضور در جامعه و حتي اصلاح مفاسد مردم، نيازمند رعايت نرمش و تحمل برخي حركت هاي جاهلانه و مغرضانه ي آنان است. امام باقر (ع) مي فرمايد: جبرئيل نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: اي محمد! پروردگارت تو را درود مي فرستد و مي گويد: با بندگان من مدارا كن. [1] . يكي از زمينه هاي مدارا با مردم اين است كه آنچه از حد درك و استعداد آنان برتر است با ايشان در ميان گذاشته نشود، زيرا در ميان گذاشتن حقايق والا با كساني كه طاقت و ظرفيت آن را ندارند، موجب ستيزه جويي آنان با ارزش ها مي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد:

در تورات - در بخش مناجات هاي خدا با موسي (ع) - چنين آمده است: اي موسي، سر مرا در سينه ات پنهان دار و در برخورد با مردم، و در روبرويي با دشمنان من و دشمنان خودت، مدارا پيشه كن. و رفتاري نداشته باش كه بر ملا ساختن اسرار من، بدگويي و ناسزاگويي آنان را متوجه من سازي - زيرا اگر چنين كني در حقيقت تو نيز در ناسزاگويي همراه آنان خواهي

بود. [2] . در سخني ديگر امام مي فرمايد: خداوند عزوجل رفيق است (رفق و مدارا با خلق دارد) و رفق را دوست دارد و پاداشي كه در برابر رفق و مدارا مي دهد در برابر جبر و ستيز (هر چند براي خير باشد) نمي دهد. [3] . بنابراين پيگيري يك هدف ارزشمند - مثلا امر به معروف و نهي از منكر - اگر همراه با رفق و ملايمت و نرمش باشد نزد خداوند محبوبتر از موردي است كه همراه با غلظت و خشونت صورت گيرد و چه بسا سر آن، تأثيري باشد كه رفق و مدارا در كارآيي عمل و برنامه بر جاي مي گذارد. چنان كه آن حضرت در روايتي ديگر به اين نكته اشاره كرده است:

رسول خدا فرمود: همانا، رفق، رأفت و نرمش همراه هيچ چيزي نخواهد بود مگر اين كه بر وزانت و زيبايي و جاذبه ي آن مي افزايد و از هيچ عملي جدا نخواهد بود مگر اين كه موجب عيب و نقص آن عمل مي گردد. [4] . در روايتي ديگر نيز از رسول خدا (ص) چنين نقل فرموده است:

اگر رفق (ملايمت و نرمش با ديگران) مخلوقي مجسم بود، ديده مي شد كه هيچ آفريده اي از آفريده هاي خداوند به زيبايي و نيكويي آن نيست. [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت أباجعفر (ع) يقول: جاء جبرئيل الي النبي (ص) فقال: يا محمد! ربك يقرئك السلام و يقول لك: دار خلقي. اصول كافي 2 / 116.

[2] عن أبي جعفر (ع) قال: في التوراة مكتوب - فيما ناجي الله عزوجل موسي بن عمران (ع) - يا موسي اكتم مكتوم سري في سريرتك و أظهر في علانيتك المداراة عني

لعدوي و عدوك من خلقي و لا تستسب لي عندهم باظهار مكتوم سري فتشرك عدوك و عدوي في سبي. اصول كافي 2 / 117.

[3] عن أبي جعفر (ع) قال: ان الله عزوجل رفيق يحب الرفق و يعطي علي الرفق مالا يعطي علي العنف. اصول كافي 2 / 119.

[4] عن أبي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): ان الرفق لم يوضع علي شي ء الا زانه و لا نزع من شي ء الا شانه. اصول كافي 2 / 119.

[5] عن أبي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص) لو كان الرفق خلقا يري ما كان مما خلق الله شي ء احسن منه. اصول كافي 2 / 120.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

روش برخورد با طيف هاي مختلف

پرهيز از معاشرت با عناصر ناسالم و ناصالح جامعه، هميشه به معناي بي اعتنايي و اظهار خصومت و بي مهري نسبت به آنان نيست، چه اين كه گاهي اتخاذ چنين شيوه اي در برابر آنان ميسر نيست (مثل مواردي كه كاري از كارهاي اجتماعي به دست آنان سپرده شده و مؤمن ناگزير از مراجعه ي به ايشان است) و گاهي موجب پيامدهاي ناگوار مي شود. بنابراين بايد موارد و زمينه ها را نخست بررسي كرد و سپس در هر مورد عكس العملي شايسته از خود نشان داد.

امام باقر (ع) به زاويه اي از اين مسأله اشاره كرده و فرموده است:

با منافقان - انسان هاي دو چهره، زبانباز كه آنچه مي گويند سحطي است و در قلب به آن پايبند نيستند - صرفا با زبان و گفتارت، دوستي و سازش كن و محبت خالص و بي شائبه ات را براي مؤمنان قرار ده.

و اگر شخصي از يهود - كه ناسازگارترين عناصر با مسلمانانند - همنشين تو گرديد، آداب همنشيني را درباره ي او خوب بجا آور! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال (ع): صانع المنافق بلسانك. و أخلص مودتك للمؤمن. و ان جالسك يهودي فأحسن مجالسته. تحف العقول 335.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

راستگويي و اداي امانت

عليكم بالورع و الاجتهاد و صدق الحديث و أداء الأمانة الي من ائتمنكم عليها برا كان أو فاجرا، فلو أن قاتل علي بن أبي طالب عليه السلام ائتمنني علي أمانة لأديتها اليه.[1] .

بر شما باد پارسايي و كوشش و راستگويي و پرداخت امانت به كسي كه شما را امين بر آن دانسته، نيك باشد يابد. و اگر قاتل علي بن ابي طالب عليه السلام به من امانتي سپرد، هر آينه آن را به او بر خواهم گرداند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 299.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

ريشه گناه، نشناختن خداست

ما عرف الله من عصاه.[1] . خدا را نشناخته آنكه نافرماني اش كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 294.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

روا شدن حاجت پرنده و جوشيدن چشمه

امام باقر عليه السلام فرموده است: قمار ممنوع در اسلام شامل بازي شطرنج و نرد و ساير اقسام قمار است.

جابر ابن جعفي نقل مي كند كه: وقتي در سفر حج همراه امام محمد باقر عليه السلام و هم كجاوه حضرت بودم، ناگهان يك قمري روي چوب كجاوه نشست و آواز خواند من دست دراز كردم كه آن را بگيرم حضرت فرمود: اي جابر دست نگه دار و معترض مشو كه او به ما پناه آورده است و به ما نيازي دارد. گفتم: يابن رسول الله حاجت او چيست؟ فرمود: از ماري شكايت دارد و مي گويد هر گاه فرزندان من مي خواهند پرواز كنند مي آيد و آنها را طعمه خود مي سازد، من براي آن مار دعا كردم و حاجت آن پرنده روا شد و بعد از آن به راه خود ادامه داديم و شب راه مي رفتيم وقتي نزديك سحر شد به امر آن حضرت پياده شدم و افسار آن شتر را گرفتم و حضرت نيز از شتر نزول فرمودند و از راه بيرون رفته و به طرف صحرا رفتند من نيز پشت سر حضرت مي رفتم تا اينكه به زمين ريگزاري رسيديم. حضرت با دست مبارك ريگ ها را به چپ و راست مي ريخت و مي گفت: خدايا ما را با آب زلال و پاكيزه اي سيراب كن، ناگهان ديدم سنگ مربع شكل سفيدي نمايان شد و حضرت آن سنگ را برداشت و آب زلال و خوشگواري ظاهر گرديد سپس

وضو گرفتيم و آب نوشيديم و بقدر احتياج از آن آب برداشتيم و از آنجا به طرف راه آمديم وقتي صبح فجر طلوع كرد در اطراف نخلستاني توقف كرديم، حضرت به نزديك درخت خرمايي رسيد كه خشك شده بود. حضرت فرمود: اي درخت نخل ما را اطعام كن از آنچه خداوند در تو خلق كرده است. ناگهان ديدم كه آن درخت نخل خشك سبز و بارور گرديد و شاخه هاي خود را به طرف ما آويزان كرد و ما آن قدر كه ميل داشتيم از آنها خورديم در آنجا يك اعرابي حاضر بود وقتي اين معجزه را از امام باقر عليه السلام ديد گفت: در تمام عمر چنين ساحري نديده ام. حضرت فرمود: اي اعرابي ما را تكذيب نكن كه ما اهل بيت حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هستيم و احدي از ما ساحر و كاهن نمي باشد و امثال آنچه مشاهده كردي اثري اسماي الهي و علوم حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد و ما امناي خدا هستيم آنچه مي خواهيم عطا مي كند و به آنچه دعا مي كنيم اجابت مي فرمايد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

روح او را برگردانيد

امام باقر عليه السلام فرموده است: فروتني آن است كه به هنگام ملاقات اشخاص آغاز به سلام كني و جدال را ترك كني، اگر چه حق با تو باشد.

شيخ ابوعلي حسن بن محمد بن حسن طوسي در كتاب امالي از محمد بن سليمان از پدرش نقل مي كند كه گفت: مردي از اهل شام خدمت حضرت باقر عليه السلام رفت و آمد مي كرد؛ تا آن جا كه گفت: طولي نكشيد

كه مرد شامي مريض شد و مرض او شدت يافت، چون حالش وخيم شد، ولي خود (متصدي امور خود) را خواند و گفت: وقتي كه من مردم و جامه روي من كشيدي، برو و از حضرت باقر عليه السلام خواهش كن كه بر جنازه من نماز بخواند و بگو كه خودش چنين وصيتي كرده است. چون نيمه شب شد، گمان كردند كه او مرده و پارچه اي به رويش كشيدند.

هنگام صبح ولي او به مسجد رفت و حضرت باقر عليه السلام بعد از نماز به حال تورك (روي يك ران) نشست و به عادت هميشه مشغول تعقيب شد؛ آن مرد رفت و گفت: يا اباجعفر! فلان مرد شامي از دنيا رفته و از شما تقاضا كرده كه بر جنازه اش نماز بخوانيد. حضرت فرمود: چنين نيست، سرزمين شام سرد و حجاز گرم است و گوشت اهالي اينجا سخت است. برو و در كار او عجله نكن تا من بيايم. آن گاه حضرت به منزل مرد شامي رفت و وارد شد و او را صدا زد، مرد جواب داد. حضرت او را نشانيد؛ مقداري قاووت خواست و به او خورانيد. سپس به اطرافيانش فرمود: با غذاي سرد دل او را جلا دهيد و سينه اش را خنك كنيد و برگشت. طولي نكشيد كه مرد شامي سالم شد و خدمت حضرت رسيده و گفت: گواهي مي دهم كه تو حجت خدا بر مردم هستي و واسطه ميان خدا و بندگاني كه به وسيله تو به خدا مي رسند؛ و هر كه غير از راه شما برود؛ نااميد و هلاك گردد و بسيار از راه به دور افتد. حضرت فرمود: چه چيزي در نظر

تو جلوه كرد؟ گفت: شهادت مي دهم كه روح خويش را با چشم خود ديدم و چيزي جان مرا باز نيافت جز اين كه به گوش خود شنيدم و خواب هم نبودم كه كسي مي گفت: روح او را برگردانيد كه محمد بن علي از ما خواسته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

روزنه اي در اطاق

امام باقر عليه السلام فرموده است: طعم زهد در دنيا را با كم كردن آرزوها در كام خود شيرين كن. ابوعلي فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از ابوعروة نقل مي كند كه گفت: با ابوبصير وارد منزل حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام شديم. ابوبصير كه نابينا بود، به من گفت: آن روزنه اي كه نزديك اطاق است مي بيني؟ گفتم: آري، تو از كجا فهميدي؟ گفت: حضرت باقر عليه السلام آن را به من نشان داد و به معجزه آن حضرت آن را ديدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ريگ در گوشم فرو رفت

امام باقر عليه السلام فرموده است: اين خيلي بد است كه انسان به چيزي ديگران را نكوهش كند كه خودش نمي تواند آن بدي را ترك كند.

حسين بن بسطام، و برادرش ابوعتاب در كتاب طب الائمه عليهم السلام از سدير نقل مي كنند كه گفت: ريگي برداشتم و با آن گوش خود را خاراندم، ريگ در گوشم فرو رفت و هر چه تلاش كردم، بيرون نيامد. اطباء هم نتوانستند آن را از گوشم خارج كنند. پس به حج رفتم و حضرت باقر عليه السلام را ملاقات كرده و درد خود را به او گفتم: به حضرت صادق عليه السلام فرمود: دست او را بگير و در روشنايي ببر و در گوش او نگاه كن. آن حضرت گوشم را نگاه كرد و گفت: چيزي نمي بينم. پدرش فرمود: نزديك بيا. چون به نزديك حضرت رفتم، عرض كرد: خدايا! چنان كه ريگ را داخل گوش كردي، بدون رنج و زحمت بيرون آور؛ به من فرمود: سه مرتبه اين جمله را بگو. چون سه مرتبه گفتم، فرمود:

انگشت خود را داخل گوش كن؛ داخل كردم و با همان انگشتي كه داخل كرده بودم، بيرون آوردم. الحمدلله رب العالمين.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

رسيدگي به محرومان

درباره ي امام باقر (ع) گفته اند: هرگز شنيده نشد كه نيازمندي نيازش را به آن حضرت اظهار داشت و با پاسخ منفي، مواجه شده باشد. امام باقر (ع) همواره توصيه مي كرد كه وقتي نيازمندان به شما رو مي آورند و يا شما مي خواهيد آنان را صدا بزنيد، بهترين نام ها و عناوين را درباره ي آنان به كار گيريد [1] (و با عناوين و اوصاف زشت و بي ارزش و با بي احترامي با ايشان برخورد نكنيد). امام صادق (ع) مي فرمايد: پدرم با اين كه از نظر امكانات مالي، نسبت به ساير خويشاوندان، در سطح پايينتري قرار داشت و مخارج زندگي وي، سنگين تر از بقيه بود، هر جمعه به نيازمندان انفاق مي كرد و مي فرمود: انفاق در روز جمعه، داراي ارجي فزونتر است، چنان كه روز جمعه، خود بر ساير روزها برتري دارد [2] . و نيز اين سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است: در يكي از روزها به حضور پدرم رسيدم در حالي كه ميان نيازمندان مدينه، هشت هزار دينار، تقسيم كرده و يازده برده را آزاد ساخته بود. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كان عليه السلام لا يسمع من داره يا سائل بورك فيك، و يا سائل خذ هذا، و كان عليه السلام يقول: سموهم باحسن اسمائهم. احقاق الحق 12 / 189.

[2] عن ابي عبدالله (ع): كان ابي اقل اهل بيته مالا و اعظمهم مؤونة و كان يتصدق كل جمعة بدينار و كان يقول

الصدقة يوم الجمعة تضاعف كفضل يوم الجمعة علي غيره من الايام. بحار 46 / 295؛ الانوار البهية 122؛ اعيان الشيعة 1 / 653.

[3] روي عن ابي عبدالله (ع) قال: دخلت علي ابي يوما و هو يتصدق علي فقراء اهل المدينة بثمانية آلاف دينار، و اعتق اهل بيت بلغوا احد عشر مملوكا... بحار 46 / 302.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رعايت حقوق و نيازهاي روحي همسران

زاهد نمايان و تنگ نظراني كه عبادت و تقوا را در انزوا و كسالت و جمود مي بينند و با ترك شؤون زندگي و رفتارهاي اجتماعي درصدد راهيابي به مقامات معنوي هستند! واقعيات حيات را ناديده گرفته و به جاي پيروي از تماميت وحي، تشخيص هاي نادرستشان را، ملاك حق مي شمرند، تشكيل زندگي خانوادگي را مانع وصول به حق پنداشته و رعايت حقوق و نيازهاي طبيعي و واقعي همسران را در خور دنياگرايان مي دانند! و در جهت ضديت با فطرت و طبيعت و نظام هستي بر مي خيزند، اما در مكتب اهل بيت (ع) و زندگي امام باقر (ع) اثري از اين گونه حركت ها نيست، بلكه هر حقيقتي در جاي خود مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله نيازهاي روحي همسران است كه معولا در نگاه انسان هاي سطحي مورد غفلت و بي مهري قرار مي گيرد، ولي در زندگي امامان (ع) به عنوان يك واقعيت مورد توجه بوده است.

گروهي از مردم به حضور امام باقر (ع) رسيدند، در حالي كه امام خضاب [1] كرده بود.

تازه واردان، از علت خضاب كردن آن حضرت، جويا شدند.

امام عليه السلام فرمود: چون زنان از آراستگي شوهر خويش

شادمان مي شوند، من براي همسرانم خضاب كرده و خود را آراسته ام. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خضاب، نوعي آراستن موها يا پوست بدن با تغيير دادن رنگ آن به وسيله ي حنا يا ساير داروهاي رنگي است.

[2] عن ابي الحسن (ع) قال: دخل قوم علي ابي جعفر (ع) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: اني رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن. بحار 46 / 298.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رعايت جمال و زي شرافتمندانه

ائمه (ع) به تناسب شرايط زماني و مسؤوليت هاي اجتماعي خود، زندگي مي كرده اند.

در حالات علي (ع) ديده شده است كه آن حضرت در دوران حكومت و فرمانروايي خويش، كفش هايش را خود وصله مي زد و از ساده ترين و كم بهاترين جامه ها استفاده مي كرد، ولي آن حضرت شيوه ي زندگي خود را براي همگان تجويز نمي نمود و مي فرمود: من چون حاكم جامعه هستم، وظيفه ي خاصي دارم و بايد در حد پايين ترين طبقات جامعه زندگي كنم تا آنان با مشاهده ي وضع من، در خود احساس آرامش و رضايت كنند. اما ساير امامان، از آنجا كه مسؤوليت حكومت را بر عهده نداشته اند و در شرايط اجتماعي ويژه اي زندگي مي كرده اند، كه چه بسا استفاده از لباس هاي كم بها و وصله دار موجب تضعيف موقعيت اجتماعي آنان و توهين به شيعه مي شد، و بازتاب منفي داشته است، بر اساس وظيفه، آداب صحيح اجتماعي را رعايت كرده، به جمال و زي شرافتمندانه در جامعه اهتمام مي ورزيده اند.

امام باقر (ع) حتي در مورد چگونگي اصلاح محاسن خويش به مرد پيرايشگر رهنمود مي دهد. [1] و در انتخاب لباس براي خويش، عزت و شرافت و زي شايسته را

در نظر دارد! چنان كه گاه لباس فاخر و تهيه شده از خز مي پوشيد. [2] و براي لباس رنگ هاي جذاب و پر نشاط انتخاب مي كند. [3] . امام باقر (ع) از اين كه در اندام او آثار رخوت و كسالت و پژمردگي ظاهر باشد، متنفر بود.

حكم بن عتيبه مي گويد: امام باقر (ع) را ديدم كه حنا بر ناخن ها نهاده است.

امام به من فرمود: نظرت درباره ي اين كار چيست؟ عرض كردم: درباره ي كار شما چه مي توانم بگويم (شما خود آگاهتر هستيد و جز كار بايسته انجام نمي دهيد)، ولي در آداب و رسوم اجتماعي ما، جوانان ناخن هايشان را با حنا مي آرايند!

امام فرمود: اي حكم! وقتي كه انسان تنظيف مي كند و با دارو، موهاي زايد بدن را مي زدايد، دارو بر ناخن ها اثر گذاشته و رنگ آن را شبيه ناخن مردگان مي سازد. رنگ آن را با حنا مي توان تغيير داد. [4] . اين احاديث در مجموع مي رساند كه امام باقر (ع) به چگونگي وضع لباس و زي خويش در جامعه توجه داشته، بي قيدي و بد منظري و بي مبالاتي را نمي پسنديده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن محمد بن مسلم، قال: رأيت اباجعفر (ع) والحجام يأخذ من لحيته فقال: دورها. بحار 46 / 299.

[2] قال: رأيت علي ابي جعفر محمد بن علي (ع) جبة خز و مطرف خز. طبقات ابن سعد 5 / 321؛ سير اعلام النبلاء 4 / 407.

[3] عن مالك بن اعين، قال دخلت علي ابي جعفر (ع) و عليه ملحفة حمراء شديدة الحمرة. بحار 46 / 292.

[4] رأيت اباجعفر (ع) و قد اخذ الحناء و جعله علي اظافيره فقال: يا حكم! ما تقول في

هذا؟ فقلت: ما عسيت ان اقول فيه و انت تفعله، و ان عندنا يفعله الشبان، فقال: يا حكم ان الأظافير اذا اصابتها النورة غيرتها حتي تشبه اظافير الموتي، فغيرها بالحناء. كافي 6 / 509؛ بحار 46 / 299.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

رهنمود به حكام در مبارزه با دشمنان

چنان كه تاريخ به خاطر دارد، حكامي كه به انگيزه ي قدرت طلبي و پادشاهي بر جوامع اسلامي مسلط گرديدند، هر چند به خود عنوان «اميرالمؤمنين» مي دادند، ولي در پايبندي به احكام دين همت نداشتند و عناصر بي تعهد را بر جان و مال مردم مسلط مي كردند.

ميان ائمه و اين حاكمان، همواره درگيري آشكار يا پنهان وجود داشته است. اين در متن تفكر شيعه نهفته است كه همسازي با جباران و پذيرش ولايت ناصالحان، با دين و دينداري سازگار نيست، اما به هر حال حكام از آنجا كه جريان هاي عمده ي جامعه را در دست دارند و دست كم براي حفظ موقعيت و فرمانروايي خويش، ناگزير به مبارزه با دشمنان خارجي اسلام مي باشند، گاه در اين راستا از تدبير فرومانده و به جانب ائمه (ع) دست نياز دراز مي كرده اند.

در چنين شرايطي ائمه براي حفظ عزت اسلام - و نه حمايت از حاكميت جور - از نمودن راه و گشودن گره ها دريغ نداشته اند.

چنان كه علي بن ابي طالب (ع)، برغم اعتراض به اصل خلافت خلفا، در مسايل حساسي كه سرنوشت اسلام و مسلمانان در ميان بود، دخالت كرده و مورد مشاوره قرار مي گرفت. از آن جمله مشاوره ي عمر بن خطاب با آن حضرت درباره ي جنگ با امپراتوري ايران مي باشد. امام

او را تشويق كرد و رهنمود داد كه خود وي همراه سپاهيانش به راه نيفتد؛ زيرا به هر حال او عنوان خليفه ي مسلمين را دارا است، و خالي شدن مركز حكومت از فرمانروا، خطرات سياسي - نظامي به دنبال دارد. [1] . امام باقر (ع) نيز در ادامه ي همين سياست علوي، در شرايط حساس از ارائه رهنمود به حكام براي رويارويي با دشمنان اسلام دريغ نداشت. كمال الدين دميري در كتاب حياة الحيوان و مقريزي در كتاب شذرات العقود از كسائي نقل كرده اند كه روزي در مجلس هارون الرشيد سخن از اولين نقود اسلامي به ميان آمد، در آن مجلس تاريخچه ي نخستين سكه هايي كه بر آن ها شعارهاي اسلامي نقش بسته چنين مطرح شد: در آغاز، كاغذ از جانب روميان به مملكت اسلامي وارد مي شد، در آن روزگار بيشتر مردم مصر نصراني بودند و همكيش پادشاه روم به حساب مي آمدند. از اين رو، بر حاشيه ي كاغذهايشان با خط رومي اين كلمات: (پدر، پسر و روح القدس) نقش بسته بود. اين نوع كاغذها در جامعه ي اسلامي از آغاز تا عصر عبدالملك مروان رواج داشت تا اين كه عبدالملك از كسي كه زبان رومي مي دانست، خواست تا آن كلمات را براي او ترجمه كند. پس از ترجمه ي كلمات، عبدالملك بر آشفت و گفت: اين شايسته نيست كه در سرزمين اسلام، شعار نصرانيت به وسيله ي اين اوراق در حد وسيعي منتشر شود. از اين رو، به عبدالعزيز مروان كه برادر او و نماينده و كارگزار وي در مصر بود، دستور داد تا اين حاشيه ها را از بين ببرد و دستور دهد تا سازندگان كاغذ بر حاشيه ي كاغذها آياتي از

قرآن بنويسند. دستور از ميان بردن حاشيه هاي رومي به ساير كارگزاران حكومت در ساير شهرها نيز ابلاغ گرديد. كاغذها با حاشيه هاي جديد با گذشت زمان رواج يافت و به سرزمين روم نيز رسيد. پادشاه روم از اين برنامه ناخشنود شد و به عبدالملك نامه نوشت و از او خواست تا حاشيه هاي رومي را دوباره به كار گيرد و رواج دهد.

نامه را همراه با هدايا به سوي عبدالملك گسيل داشت، اما عبدالملك نامه و هدايا را پس فرستاد، اين كار دو مرتبه ي ديگر با هداياي بيشتر صورت گرفت. در مرتبه ي آخر، پادشاه روم تهديد كرد كه اگر حاشيه ها به صورت نخست باز نگردد، بر روي سكه ها، دشنام به پيامبر اسلام را نقش خواهد زد. در اين عصر، سكه هاي رايج ميان مسلمانان، سكه هاي رومي بود. و اگر پادشاه روم تهديد خود را عملي مي ساخت، ضربه اي سياسي بر حكومت اسلامي وارد مي شد و مقدسات مردم مورد اهانت قرار مي گرفت. عبدالملك خود را مواجه با مشكلي بزرگ يافت، براي مشورت و يافتن راه حل به شخصي به نام روح بن زنباع روي آورد. ولي او در پاسخ گفت: اي عبدالملك! تو خودت خوب مي داني كه چه كسي راه حل مشكل تو را مي داند، اما بعمد آن را مطرح نمي كني. عبدالملك: او چه كسي است؟! روح بن زنباع: او جز باقرالعلوم (ع) - از خدان پيامبر اكرم (ص) - فرد ديگري نمي تواند باشد و تو ناگزير هستي كه از او كمك بگيري.

عبدالملك: آري تو درست مي گويي. ولي....

عبدالملك به والي خود در مدينه دستور داد تا نزد امام باقر رفته و امكانات سفر را در اختيار وي قرار

دهد و آن حضرت را براي سفر به سوي شام تجهيز كند. والي مدينه، چنين كرد و امام رهسپار شام گرديد. عبدالملك به استقبال آن حضرت رفت. خير مقدم گفت و مشكل سياسي خود را مطرح ساخت و كمك طلبيد. امام باقر (ع) فرمود: كار را دشوار نگير. نظر من اين است كه هم اكنون از اهل فن بخواهي تا برايت درهم و دينارهاي فراواني را بسازند كه بر يك طرف آن شعار توحيد و بر طرف ديگر محمد رسول الله نقش زنند و در مدار آن نام شهري كه سكه در آن زده شده و تاريخ ساخت آن نوشته شود. سپس در زمينه ي برخي خصوصيات ديگر سكه ها، رهنمودهايي داد تا تقلب و دخل و تصرف در آن ها به آساني ميسر نباشد. و به عبدالملك فرمود: از مردم بخواه تا از اين پس با اين سكه ها معاملات خود را انجام دهند و مبادلات اقتصادي را با سكه هاي رومي ممنوع و داراي مجازات اعلام كن. در ظرف چند ماه، رهنمودهاي امام باقر (ع) بخوبي عملي گرديد و سكه هاي اسلام در روابط اقتصادي به كار گرفته شد. آن گاه عبدالملك به پادشاه روم نوشت، اگر مي خواهي تهديدهايت را عملي كن! پادشاه روم كه از رواج سكه هاي اسلامي مطلع شده بود، عملي ساختن تهديدهاي خود را بي ثمر يافت و از آن صرف نظر كرد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نهج البلاغه، خطبه ي 146.

[2] رك: سيرة الائمة الاثني عشر 2 / 221-223؛ ائمتنا 1 / 386.

در مورد نخستين سكه هاي اسلامي آراي ديگري نيز موجود است، برخي نخستين سكه ها را سكه هاي معروف به «بغلي» مي دانند كه در عصر حكومت...

عمر بن خطاب به وسيله ي رأس البغل ساخته شده است، ولي صحت اين نظريه منافاتي با روايت فوق ندارد؛ چه اين كه ممكن است با وجود سكه هاي بغلي، سكه هاي رومي هم تا عصر عبدالملك رواج داشته و از اين عصر به بعد سكه هاي رومي از دور معاملات در بلاد اسلامي كنار رفته است. و نيز در مورد همزماني امام باقر (ع) با حكومت عبدالملك كه در سال 86 ه به پايان رسيده پرسش هايي مطرح است؛ زيرا امامت باقرالعلوم (ع) در سال 95 ه بوده است، ولي اين ابهام هم قابل رفع است، چون لازم نيست مشاوره ي ياد شده در زمان امامت باقرالعلوم (ع) و در سنين بالا صورت گرفته باشد. علم و شايستگي هاي ائمه قبل از امامت و در طول عمر براي آنان ثابت بوده است.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

راه نيافتن تغيير در ذات خداوند

از امام باقر (ع) در تفسير و معناي آيه ي: «و من يحلل عليه غضبي فقد هوي» [1] سؤال شد، كه غضب خدا به چه گونه است؟

امام باقر (ع) فرمود: غضب خداوند همان كيفري است كه به خطا كاران و منحرفان روا مي دارد. و كسي كه گمان كند (غضب خداوند همانند غضب آدميان نتيجه ي تحت تأثير قرار گرفتن و تغيير روحيه و تحريك قواي دروني است و) غضب تغييري در خدا به وجود مي آورد، به كفر گراييده است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طه / 81.

[2] توحيد صدوق 168؛ ارشاد مفيد 163؛ الفصول المهمة 214.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي

چاپ دوم 1375.

رفتار خداوند با كودكاني كه مي ميرند

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مورد وضعيت كودكاني كه مي ميرند، سؤال شده (كه خداوند با آنها چگونه رفتار مي فرمايد)؟

حضرت فرمود: آري، سوال شد، و فرمود: خداوند به آنچه كودكان (اگر زنده مي ماندند) انجام مي دادند، داناتر است.

سپس فرمود: اي زراره! آيا مي داني منظور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از اين فرمايش كه: «خداوند به آنچه كودكان (اگر زنده مي ماندند) انجام مي دادند داناتر است»؛ چيست؟

عرض كردم: نه. فرمود: در مورد آنها مشيت خداوند هر چه اقتضا كند آن مي شود، چون روز قيامت فرا رسد كودكان آورده مي شوند و پيري كه عمر زيادي در دنيا نموده و از زيادي سن، عقلش را از دست داده و خردي ندارد، و كسي را كه زمان فترت دو پيامبر از دنيا رفته، و ديوانه، و ابلهي كه قوه ي خرد و عقل ندارد، همه ي اينها را مي آورند، و هر كدام بر خداي متعال دليلي مي آورد، خداوند متعال فرشته اي از فرشتگان را به سوي آنها مي فرستد و او آتشي مي افروزد و به آنها مي گويد: پروردگار شما دستور داده كه شما خودتان را در آن بياندازيد، هر كدام به آتش برود آتش بر او سرد و سلامت مي شود، و هر كس كه عصيان و نافرماني كند به دوزخ برده مي شود.

أبي، عن سعد، عن أحمد بن محمد، عن أبيه، عن حماد، عن حريز، عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام: هل سئل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عن الأطفال؟

فقال: قد سئل، فقال: الله أعلم

بما كانوا عاملين.

ثم قال: يا زرارة! هل تدري ما قوله: «الله أعلم بما كانوا عاملين»؟

قلت: لا. قال: لله عزوجل فيهم المشية؛ انه اذا كان يوم القيامة اتي بالأطفال، و الشيخ الكبير الذي قد أدرك السن و لم يعقل من الكبر و الخرف، و الذي مات في الفترة بين النبيين، و المجنون، و الأبله الذي لا يعقل فكل واحد يحتج علي الله عزوجل، فيبعث الله تعالي اليهم ملكا من الملائكة و يؤجج نارا فيقول: ان ربكم يأمركم أن تثبوا فيها، فمن وثب فيها كانت عليه بردا و سلاما، و من عصاه سيق الي النار.

و رواه في «الكافي» عن علي،عن أبيه، عن حماد (مثله) [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 5 ص 290 ح 3، عن معاني الأخبار.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

روز هلاك شدن يك چهارم مردم

ابوبصير گويد: امام باقر عليه السلام در حرم نشسته بودند و دور ايشان گروهي از دوستانش حلقه زده بودند، در اين هنگام طاووس يماني با گروهي وارد مسجد شد و گفت: صاحب اين حلقه كيست؟

گفته شد: محمد (الباقر) بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام است.

گفت: من هم او را مي خواهم، آمد در مقابل حضرت ايستاد و سلام كرد و نشست و گفت: آيا اجازه پرسش مي فرماييد؟

امام باقر عليه السلام: فرمود: اجازه داديم، بپرس.

گفت: به من خبر بده كدام روز بود كه يك سوم مردم هلاك شد؟

حضرت فرمود: اشتباه پنداشتي اي شيخ! مي خواستي بگويي: يك چهارم مردم؟! و آن روزي بود كه هابيل كشته شد، مردم 0در آن زمان) چهار نفر بودند: قابيل، هابيل، آدم و

حوا عليهم السلام، پس يك چهارم آنها هلاك شد.

گفت: شما راست گفتي و من اشتباه كردم، پس كدام يك پدر مردم بودند، قاتل يا مقتول؟

حضرت فرمود: هيچ كدام از آنها، پدر مردم شيث بن آدم عليه السلام بود.

علامه مجلسي رحمه الله مي فرمايد: شايد مراد از مردم، مردمي كه در آن زمان موجود بودند، باشد.

بالاسناد عن الصدوق، عن ابن المتوكل، عن الأسدي، عن النخعي، عن النوفلي، عن علي بن سالم، عن أبيه، عن أبي بصير قال: كان أبوجعفر الباقر - عليه الصلاة و السلام - جالسا في الحرم و حوله عصابة من أوليائه، اذ أقبل طاووس اليماني في جماعة، فقال: من صاحب الحلقة؟

قيل: محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب - عليهم الصلاة و السلام -. قال: اياه أردت، فوقف بحياله و سلم و جلس ثم قال: أتأذن لي في السؤال؟ فقال الباقر عليه السلام: قد أذناك، فسل.

قال: أخبرني بيوم هلك ثلث الناس.

فقال: وهمت يا شيخ! أردت أن تقول ربع الناس و ذلك يوم قتل هابيل، كانوا أربعة: قابيل و هابيل و آدم و حواء عليهماالسلام فهلك ربعهم.

فقال: أصبتا و وهمت أنا، فأيهما كان الأب للناس، القاتل أو المقتول؟

قال: لا واحد منهما، بل أبوهم شيث بن آدم عليه السلام.

بيان: لعل المراد من الناس الموجودون في ذلك الزمان. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 11 ص 241 ح 32، عن قصص الأنبياء.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ز

زائيدن گرگ باوفا

مرحوم شيخ مفيد رحمة الله عليه به نقل از محمد بن مسلم - كه يكي از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام

و از راويان حديث است - حكايت كند:

روزي به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر عليه السلام از شهر مدينه طيبه به سوي مكه معظمه حركت كرديم؛ من سوار الاغ بودم و حضرت بر قاطري سوار بود.

در بين راه، ناگهان گرگي از بالاي كوهي نمايان شد و كم كم جلو آمد تا نزديك ما رسيد و حضرت متوقف شد.

گرگ نزديك تر آمد و سپس دست هاي خود را بلند كرده و بر زين قاطر نهاد و سر خود را تا نزديك گوش امام باقر عليه السلام بلند كرد و حضرت نيز سر خود را فرود آورد؛ و گرگ لحظاتي در گوش حضرت سخناني را مطرح و نجوا كرد.

آن گاه امام عليه السلام گرگ را مخاطب قرار داد و فرمود: برو، مشكل تو را حل كردم.

پس از آن، گرگ با سرعت برگشت و از آنجا دور شد.

من از مشاهده چنين صحنه اي در حيرت و تعجب قرار گرفته و به امام محمد باقر عليه السلام عرضه داشتم: يا بن رسول الله! چيز بسيار عجيبي را ديدم، جريان چه بود؟!

حضرت فرمود: گرگ به من گفت: اي پسر رسول خدا! جفت - همسر - من در اين كوه مي باشد؛ و باردار است و هم اكنون درد زائيدن بر او بسيار سخت شده است.

از خداوند متعال بخواه تا زائيدن را بر آن آسان و ساده گرداند.

و همچنين از خدا درخواست نما، تا نسل مرا بر هيچ يك از دوستان و شيعيان تو مسلط نگرداند.

و در نهايت، من به آن گرگ گفتم: خواسته ات را انجام دادم، و حاجتش

برآورده شد.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص شيخ مفيد: ص 300.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

زندگي پس از مرگ

اين مطلب آشكار است و اكثريت جامعه بشري به زندگي پس از مرگ باور دارند. زندگي انسان را منحصر در اين دنيا نمي دانند. انبياء الهي بدون استثنا بر اين باور پايه اي پافشاري نموده و تلاش نمودند خصوصيات عالم پس از مرگ و نيز صحنه هاي قيامت و پس از قيامت را بر جامعه انساني شفاف سازند. البته تعدادي ملحد نيز هماره ممكن است در ميان جامعه باشند كه به طور كلي خدا و معاد و ساير باورهاي اعتقادي را منكر باشند؛ كه اينان قابل توجه نيستند. اينان همانند شب پره هايي مي مانند كه در فضاي نوراني آفتاب، آن را انكار مي كنند. اصل باور معاد و زندگي آخرت باور اكثريت جامعه است كه كتاب هاي آسماني به آن پاي مي فشارند. و خصوصيات لحظه هاي مرگ و پس از آن را توضيح و تفسير مي نمايند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

زنگ بيداري

نيت و تصميم جوهر رفتار انسان را شكل مي دهد. هر رفتاري مشتمل بر اسكلت و روح مي باشد. اسكلت رفتار انسان همان نمايي است كه در بيرون وجود انسان مشاهده مي شود. ليكن جوهر و حقيقت رفتار بازگشت به نيت دورني وي دارد. در آثار ديني ارزش و اعتبار رفتار به نيت و تصميم كه حقيقت رفتار است، بازگشت دارد؛ انما الاعمال بالنيات. [1] . «اعمال و رفتار انسان را نيت ساماندهي مي كند.» نية المؤمن خير من عمله. [2] «نيت و تصميم انسان مؤمن بهتر از رفتارش مي باشد.» پيام اين روايات اين مي تواند باشد كه حقيقت و جوهر رفتار انسان را نيت وي شكل مي دهد. با توجه به اين نكته تصميم بر هر كار نقش محوري

در وجود شخص پديدار مي سازد. نيت تأثيرگذار در تمام وجود انسان مي گردد. شادابي و نشاط و پژمردگي و افسردگي را نيت پديدار مي سازد. انجام كار و باز ايستادن از كار را نيت كارساز است. خواب و بيداري انسان را نيز نيت نقش آفريني مي نمايد. باقر العلوم عليه السلام نقش محوري نيت و عزم انسان را اين گونه بيان مي كند: بنده خدا هنگامي كه مي خواهد بخوابد براي بيدار شدن، هر لحظه اي كه اراده كند، همان هنگام خداي سبحان فرشتگان خويش را مأمور مي سازد تا بيدارش كنند، عن ابي جعفر عليه السلام ما نوي عبد أن يقوم أية ساعة نوي فعلم الله ذلك منه الا و كل به ملكين يحركانه تلك الساعة. [3] «هيچ بنده اي نيت نمي كند كه در وقت معين از خواب بيدار شود مگر اين كه خداي سبحان دو فرشته را مأمور مي سازد تا در همان لحظه اي كه نيت كرده وي را حركت دهند و از خواب بيدارش كنند». در رهنمون هاي ديگر عترت اين نكته اضافه شده كه انساني كه تصميم دارد در فلان لحظه بيدار شود آخرين آيه سوره كهف را در هنگام خواب قرائت كند. از زبان امام صادق عليه السلام اين گونه رسيده است كه هيچ بنده اي نيست كه آخرين آيه سوره كهف را هنگام خوابيدن قرائت كند، مگر اين كه درهمان هنگام كه نيت نموده است بيدار خواهد شد، ما من عبد يقرء آخر الكهف الا تيقظ في الساعة التي يريد. [4] اما در رهنمود باقر العلوم عليه السلام اين نكته وجود ندارد، بلكه محور سخن نيت انسان است، كه انسان نيت كند كه در فلان لحظه بيدار شود، بيدار خواهد شد.

البته اين نكته نيز

نبايد پنهان باشد كه اين ويژگي براي نيت هر انسان نيست. بلكه اين ويژگي نيت انسان هاي پاك و مصمم كه بر انديشه هاي خويش كاملا اشراف دارند و از آشفتگي ها بدور هستند، مي باشد. نه هر انسان پريشان و سست و بي اراده. و شايد تعبير به «عبد» در روايت هم به همين نكته اشاره باشد كه فردي عبد و بنده شايسته خداست كه نيت وي اين گونه كارساز مي تواند باشد. كه نيت انسان شايسته و بنده خاص خدا همانند زنگ بيداري وي مي باشد، كه هر لحظه كه نيت نموده باشد، همان لحظه بيدار خواهد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل، ج 1، ص 35.

[2] همان.

[3] وسائل، ج 5، ص 279.

[4] نور الثقلين، ج 3، ص 316.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

زندگي در حد كفاف

امام باقر (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرده است:

خداوند فرموده است: از جمله اوليا و بندگان محبوب من كه مورد غبطه و حسرت ديگران قرار مي گيرند، كسي است كه از نظر امكانات و دارايي و مظاهر زندگي سبكبار است. بهره اي ژرف از نماز دارد و عبادت پروردگارش را در نهان به خوبي انجام مي دهد، در ميان مردم ناشناخته زندگي مي كند و روزيش به اندازه ي كفاف او است و بر اين حد ميانه ي اقتصادي صبر مي كند و در ميدان تمنيات و آرزوهاي دنيوي زاهدانه حركت مي كند. ميراثش اندك و گريه كنندگان بر او نيز كمند! [1] . (يعني؛ مال و فرزندان زيادي از خود بر جاي نگذاشته است تا گريه كنندگان زيادي داشته باشد).

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت أباجعفر (ع) يقول: قال رسول الله (ص): قال الله عزوجل:

ان من اغبط اوليائي عندي رجلا خفيف الحال، ذا حظ من صلاة، احسن عبادة ربه بالغيب، و كان غامضا في الناس، جعل رزقه كفافا، فصبر عليه، عجلت منيته فقل تراثه و قلت بواكيه. اصول كافي 2 / 140.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

زيبايي حلم با علم

ما شيب شي ء بشي ء أحسن من حلم بعلم. [1] .

هيچ چيزي با چيزي نياميزد كه بهتر از حلم با علم باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 292.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

زنده شدن مرده

قطب راوندي از ابوغيينه روايت كرده، كه گفت: من در خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) بودم. مردي به نزد ايشان آمد و گفت: «من اهل شام هستم و دوست دار شما و با دشمنان شما دشمن هستم. پدري داشتم كه بني اميه را دوست مي داشت و مردي ثروتمند و توانمند بود، به جز من فرزند ديگري نداشت و در شهر رمله خانه اي داشت كه در آن بوستاني بود، و در آن جا خلوت مي كرد. وقتي كه از دنيا رفت؛ هر چه به دنبال مال و ثروت، گشتم، پيدا نكردم و هيچ شكي ندارم كه به خاطر دوستي من با شما، آن مال را از من مخفي كرده است» .

امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: «دوست داري پدرت را دوباره ببيني و از او سوال كني كه آن مال را در كجا گذاشته است» . گفت: «بله؛ سوگند به خدا كه به اين مال، محتاج هستم» .

حضرت نامه اي نوشت و با نام شريف خاتم مزين كرد و به آن مرد فرمود: اين نامه را به بقيع ببر و در وسط قبرستان بايست و با صداي بلند بگو: «يا درجان» شخصي نزد تو حاضر مي شود كه عمامه بر سر دارد، اين نامه را به او بده و بگو: من فرستاده ي علي بن الحسين (عليه السلام) هستم و از او هر چه مي خواهي

بپرس» . مرد شامي آن نامه را گرفت و رفت. من فرداي آن روز به نزد امام محمد باقر (عليه السلام) رفتم تا آن مرد را ببينم كه به منزل ايشان مي آيد. مرد شامي به آن حضرت گفت: خدا بهتر مي داند كه علم خويش را كجا قرار دهد، شب گذشته به قبرستان رفتم و آنچه فرمان داديد، انجام دادم. و آن مرد را با همان نشانه كه بيان كرديد ديدم، به من گفت: جايي نرو، تا پدرت را حاضر كنم. رفت و با مردي سياه چهره آمد و گفت: اين پدر توست. گفتم: اين پدر من نيست؛ گفت: همان است ولي به دليل شراره هاي آتش و دخان جحيم و عذاب اليم، به اين شكل درآمده است. پرسيدم، تو پدر من هستي؟ گفت: بله، پرسيدم چرا اين طور شده اي؟ گفت: اي فرزندم! من به بني اميه ايمان داشتم و آن ها را بر اهل بيت بعد از پيامبر (صلي الله عليه و اله)، ترجيح مي دادم، به اين دليل خداوند تعالي، مرا به اين عذاب و عاقبت بد مبتلا كرد؛ چون تو دوست دار اهل بيت بودي، من با تو دشمني مي كردم و به اين خاطر، تو را از ارث محروم كردم و حالا به خاطر اين طرز فكر، خيلي ناراحت و پشيمان هستم، اي فرزندم! به بوستانم برو و زير فلان درخت زيتون را گود كن و آن مال را كه صد هزار درهم است بردار و از آن پول، 50 هزار درهم را به حضرت محمد بن علي (عليه السلام) تقديم كن و 50 هزار درهم ديگر را براي خود بردار. مرد شامي به امام (عليه السلام) گفت: اگر اجازه بدهيد براي

آوردن آن مال بروم و اموالي را كه حق شماست، بياورم» . ابوغيينه مي گويد: «يك سال بعد از اين ماجرا از حضرت سوال كردم، آن مرد شامي چه كرد؟ حضرت فرمود: «او اموال مرا آورد و 50 هزار درهم خود را زمين در ناحيه ي خيبر خريدم و مال خريدم و مقداري از آن را صرف حاجت مندان اهل بيت خود كردم» . [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 192.

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

زنده كردن درازگوش مرده

مفضل بن عمر مي گويد: ميان مكه و مدينه در خدمت امام محمد باقر عليه السلام بودم. به قافله اي رسيديم، در ميان آن قافله مردي بود كه درازگوشش مرده بود و متاعش بر زمين مانده و مي گريست. چون نظر او بر امام باقر عليه السلام افتاد به جزع درآمد و گفت: «اي رسول خدا! نه بار برداري دارم و نه قوت رفتاري و مي ترسم كه رفيقان بروند و من در ميان اين صحرا تنها بمانم.»

امام باقر عليه السلام دست به دعا برداشت، پس در همين موقع درازگوش آن مرد زنده شد و او بسيار خوشحال شده و از آن سرگرداني خلاص شد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

زنده كردن مرده اي كه محب امام باقر بود

مي گويند: جواني از اهل شام هر روز به خدمت امام باقر عليه السلام مي آمد و در محضر آن حضرت بسيار مي نشست و مي گفت: «مرا محبت و دوستي شما به اينجا مي آورد.»

بعد از آن چند روزي نيامد، پس روزي كسي خبر آورد كه آن جوان شامي بيمار شده بود و وي امروز وفات كرد و وصيت نموده كه شما برويد و نماز به جاي بياوريد.

امام باقر عليه السلام فرمود: «چون او را شستند و بر سرير قرارش دادند به من خبر بدهيد.»

پس چون خبر آوردند، آن حضرت برخواست و وضو گرفت و دو ركعت نماز به جاي آورد. سپس رداي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به دوش افكند و روانه شد تا به مكاني كه آن جوان را بر سرير خوابانده بودند رسيد. امام باقر

عليه السلام فرمود: «اي فلان بن فلان!» آن جوان زنده شده و گفت: «لبيك اي فرزند رسول خدا!» و نشست و شربت سويق درخواست كرد. امام باقر عليه السلام جرعه اي از آنچه خواسته بود را به او داد و فرمود: «احوال خود را بگو.»

او گفت: «شك ندارم كه روح مرا قبض كرده بودند و من مرده بودم، الحال آوازي شنيدم كه از آن خوش تر هرگز به گوش من نرسيده بود. هاتفي گفت: روح اين جوان را به تن وي بازگردانيد كه محمد بن علي او را از ما درخواست كرده است.»

و او بعد از آن، مدتها در دنيا زندگي كرد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حديقة الشيعه.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

زنده شدن جوان شامي

امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرده كه فرموده است: اسلام دين محكم و قوي خداوند است، راه مستقيم آن را با مدارا بپيمائيد و تند روي ننمائيد.

سپس در ذيل حديث، رفتار تند مردم افراط كار را به مسافري تشبيه كرده كه در پيمودن راه، زياد روي نموده و به مركب سواري خود بيش از حد فشار آورده است و در نتيجه مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه باز مانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است.

جواني شامي هر روز خدمت امام محمد باقر عليه السلام مي رسيد و خيلي مي نشست و مي گفت: محبت شما مرا به آنجا مي كشاند و بعد از آن چند روز نيامد. شخصي خبر آورد كه آن جوان شامي بيمار بود و امروز فوت

نمود و وصيت كرد كه شما بر او نماز بخوانيد. حضرت فرمود: وقتي او را غسل داديد و در تابوت گذاشتيد مرا خبر كنيد، بعد از ساعتي حضرت را خبر كردند، حضرت برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز به جاي آورد و سپس رداي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را به دوش افكند و حركت كرد و ما در خدمتش بوديم تا به آنجايي رسيديم كه جوان را بر تابوت خوابانيده بودند. امام محمد باقر عليه السلام به آن جوان فرمود: اي فلان بن فلان، جوان گفت: لبيك يابن رسول الله و برخاست و نشست و شربت سويق طلبيد. حضرت جرعه اي از آنچه تقاضا كرده بود به او داد و به جوان فرمود: احوال خودت را بگو. جوان گفت: شكي ندارم كه روح مرا قبض كردند و جزو مردگان شدم هم اكنون صدايي شنيدم كه از آن خوش تر هرگز به گوش من نرسيده بود كه هاتفي مي گفت: روح اين جوان را به تن وي برگردانيد كه محمد بن علي عليه اسلام از ما درخواست كرده است و بعد از آن مدتها در دنيا زندگي كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

زنده شدن حيوان

امام باقر عليه السلام فرموده است: اگر جوان شيعه اي را نزد من بياورند كه تفقه در دين نمي كند، او را به مجازات دردناكي كيفر خواهم كرد.

مفضل ابن عمر نقل مي كند كه در خدمت امام محمد باقر عليه السلام بودم كه در بين مكه و مدينه به قافه اي رسيديم و در آن ميان مردي بود كه الاغش مرده و متاع و اموال او بر زمين

مانده بود و داشت گريه مي كرد و وقتي نگاهش به حضرت افتاد جزع كرد و گفت: يابن رسول الله نه بار برداري كردم و نه قوت حركت، مي ترسم دوستان من بروند و تنها در اين صحرا بمانم. حضرت دست به دعا برداشت هنوز دعايش تمام نشده بود كه الاغ آن مرد زنده شد و باعث خوشحالي فراوان آن مرد گرديد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

زرارة بن امين

از قبيله ي «شيبان» بود. اهل كوفه بود.

محضر امام باقر و امام صادق و امام كاظم را ادراك كرده بود. امام ابوعبدالله جعفر بن محمد عليهماالسلام اين زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم و يزيد ابن معاويه را «حفاظ الدين» مي نامد.

مي فرمايد كه اين جمع احاديث پدرم را زنده مي داشتند و بر اسرار ما امانت مي ورزيدند. ابناء ابي علي حلال الله و حرامه و هم السابقون البنا في الدنيا و السابقون البنا في الاخره. آن چنان كه در دنيا به سوي ما سبقت جستند در آخرت نيز به سوي ما سبقت خواهند جست.

و فرمود كه اين قوم از همه مردم براي ما محبوب ترند. و زراره از «اعلام اربعه» شمرده شده است. زراره مردي سفيد چهره و خوش هيكل و خوش مشرب بود. مردي دانشمند بود. در صنعت جدل و قوانين استدلال استاد بود. در عصر كسي نمي توانست با وي احتجاج كند. علماي كلام از طايفه ي اماميه عموما از معلومات كلامي وي استفاضه كردند. گر چه كثرت عبادت و اذكار به وي مجال نمي داد در رشته ي «تكلم» به مطالعات بيشتري بپردازد ولي معهذا در اين رشته بي نظير بود. و در سال

صد و پنجاهم هجري بدرود زندگي گفت. وي به هنگام مرگ هفتاد سال داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛ جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

زرارة بن اعين شيباني

ابن ابوداود در كتاب رجال خود راجع به زراره مي نگارد:

وي از حضرت امام محمد باقر و حضرت صادق و حضرت موسي ابن جعفر عليهم السلام روايت مي كرد. زراره (بضم زاء) راستگوترين و با فضيلت ترين اهل زمان خود به شمار مي رفت.

حضرت صادق عليه السلام درباره ي زراره مي فرمايد: اگر زراره نبود من گمان مي كردم كه اخبار و احاديث پدرم از بين مي رفت.

نيز از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت شده كه فرمود: هيچ كسي مثل زراره، ابوبصير كه ليث مرادي باشد محمد بن مسلم و بريد بن معاويه ي عجلي اخبار و احاديث پدرم (حضرت امام محمد باقر عليه السلام) را احياء نكرد. اگر اين گروه نمي بودند هيچ كسي از مردم احكام خدا را استنباط نمي كرد. اين گروه حافظين دين و امين هاي پدرم هستند برحلال و حرم خدا. ايشان همان افرادي هستند كه در دنيا و آخرت به سوي ما خانواده سبقت خواهند گرفت.

نيز حضرت صادق عليه السلام درباره ي آنان مي فرمايد: محبوبترين افراد زنده و مرده نزد من چهارنفرند: 1- بريد (بضم باء و فتح راء) ابن معاويه ي عجلي 2- زرارة بن اعين 3- محمد بن مسلم 4- احول (كه نام او محمد بن علي بن نعمان كوفي است).

در كتاب رجال از جميل بن دراج روايت مي كند كه گفت: از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله شنيدم مي فرمود: اوتاد زمين و مردان برجسته ي مذهبي چهار نفرند: 1- محمد بن مسلم 2-

بريد بن معاويه ي عجلي 3- ابوبصير كه نام او ليث بختري مرادي است 4- زرارة بن اعين. محدث قمي در كتاب فوائد رضويه راجع به زراره مي نويسد: وي مردي وسيم و جسيم و سفيدرنگ و در جدال و مخاصمه ي با دشمنان بوسيله ي علم كلام ممتاز بود، هيچ كس اين قدرت را نداشت كه وي را در مناظره مغلوب نمايد ولي كثرت عبادت او را از علم كلام بازداشته بود. متكلمين شيعه از شاگردان وي به شمار مي رفتند. زراره مدت هفتاد سال عمر كرد و در سنه ي (150) هجري از دنيا رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

زندگي سياسي امام باقر

از آنجا كه ائمه ي معصومين (ع) در متن زندگي اجتماعي حضور داشته اند و مسؤوليت هدايت و انذار جامعه ي اسلامي را پس از رسول خدا (ص) متعهد بوده اند، ناگزير با مسايل مختلف جامعه ي خويش روبرو بوده، ضرورة نمي توانسته اند در برابر جريان هاي سياسي بي تفاوت و بي موضع باشند؛ زيرا مسايل سياسي يك جامعه، پيوند تنگاتنگ با ساير شؤون آن دارد. اصلاح اخلاق، انديشه، عقايد، روابط خانوادگي و اجتماعي، مناسبات اقتصادي و... در يك محيط ناسالم سياسي، كه استبداد و جهل بر آن سايه افكنده باشد، به جايي نخواهد رسيد، و نتيجه ي بايسته را به دنبال نخواهد داشت.

اگر خداوند، موسي و برادرش هارون را در نخستين مأموريت و رسالتشان به سوي فرعون (فرد شاخص نظام سياسي مصر در آن روزگار) مي فرستد، يكي از اهداف مهم اين مأموريت، اصلاح مجموعه و نظام اجتماعي از طريق اصلاح حاكمان و نظام سياسي است.

اگر پيامبران الهي در محيطهاي بزرگ كه

از سيستم حكومتي برخوردار بوده اند، در نخستين گام هاي تبليغي با ممانعت و ضديت رهبران سياسي جامعه مواجه مي شده اند، دليلش پيوستگي ميان شؤون مختلف مادي، معنوي، اعتقادي و سياسي جوامع بشري است.

از اين رو، امامان شيعه (ع) هر چند در صدد اصلاح معنويات و تكامل بخشيدن به بينش توحيدي و ديني مردم بوده اند ولي بر اساس تفكيك ناپذيري شؤون مختلف جامعه از يكديگر، نمي توانسته اند نسبت به امور سياسي بي نظر، و از آن چه مي گذرد اطلاع نداشته باشند و در قبال كجروي ها، استبدادها و انحراف هاي سياسي، اخلاقي و ديني حاكمان موضع نگيرند! زندگي امام باقر (ع) نيز از اين قاعده ي كلي مستثني نبوده است و شواهد گوناگون تاريخي و روايي بر اين مطلب گواهي مي دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

زمان هلاك شدن يك سوم مردم

طاووس يماني از امام باقر عليه السلام پرسيد: در چه زماني يك سوم مردم هلاك شدند؟

حضرت فرمود: اي ابو عبدالرحمان! هرگز يك سوم مردم هلاك نشد، اي شيخ! مي خواهي بگويي: كي يك چهارم مردم هلاك شد؟ و آن روزي بود كه قابيل هابيل را كشت، (مردم در آن زمان) چهار نفر بودند: آدم، حواء، هابيل و قابيل، كه يك چهارم آن كشته شود.

عرض كردم: كداميك از آنها پدر مردم بودند؟ آيا قاتل يا مقتول؟

حضرت فرمود: هيچ كدام، پدر مردم شيث بود.

پرسيد: آن كدام چيز است در قرآن كه كم آن حلال و زياد آن حرام است؟

حضرت فرمود: نهر و چشمه ي طالوت است «كه اگر كسي به اندازه ي كفي از آن مي خورد حلال بود». پرسيد: آن كدام نماز است

كه بدون وضوء است؟ و كدام روزه است كه مانعي از خوردن و آشاميدن نيست؟ فرمود: صلوات بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، و روزه ي صمت كه قرآن مي فرمايد: «(حضرت مريم گفت:) من براي خداي رحمان روزه (سكوت) نذر كرده ام (كه حرف نزنم)». پرسيد: آن كدام چيز است كه زياد و كم مي شود؟

فرمود: ماه است.

پرسيد: آن كدام چيز است كه زياد مي شود ولي كم نمي شود؟

فرمود: دريا است.

پرسيد: آن كدام است كه كم مي شود ولي زياد نمي شود؟

فرمود: عمر است.

پرسيد: آن كدام پرنده است كه فقط يك مرتبه پريده نه قبل از آن و نه بعد از آن هرگز نپريده است؟ فرمود: طور سيناء است كه خداوند مي فرمايد: «و (نيز به خاطر بياور) هنگامي كه كوه را همچون سايباني بر فراز آنها بلند كرديم». پرسيد: آن كدام گروه است كه گواهي بر حق دادند در حالي كه دروغ مي گفتند؟ فرمود: منافقان بودند هنگامي كه گفتند: «شهادت و گواهي مي دهيم كه تو رسول خدا هستي».

سأل طاووس اليماني الباقر عليه السلام: متي هلك ثلث الناس؟ فقال عليه السلام: يا أبا عبدالرحمان! لم يمت ثلث الناس قط، يا شيخ أردت أن تقول: متي هلك ربع الناس؟ و ذلك يوم قتل قابيل هابيل، كانوا أربعة: آدم، و حواء، و هابيل، و قابيل، فهلك ربعهم.

قال: فأيهما كان أبا الناس؟ القاتل أو المقتول؟

قال: لا واحد منهما، أبوهم شيث.

و سأله عن شي ء قليله حلال و كثيره حرام في القرآن؟

قال: نهر طالوت (الا من اغترف غرفة بيده).

و عن صلاة مفروضة بغير وضوء، و صوم لا يحجز عن أكل و شرب؟

فقال عليه السلام:

الصلاة علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم، و الصوم قوله تعالي: (اني نذرت للرحمان صوما). [1] .

و عن شي ء يزيد و ينقص؟

فقال عليه السلام: القمر.

و عن شي ء يزيد و لا ينقص؟

فقال عليه السلام: البحر.

و عن شي ء ينقص و لا يزيد؟

فقال: العمر.

و عن طائر طار مرة و لم يطر قبلها و لا بعدها؟

قال عليه السلام: طور سيناء، قوله تعالي: (و اذ نتقنا الجبل [2] فوقهم كأنه ظلة) [3] .

و عن قوم شهدوا بالحق و هم كاذبون؟

قال عليه السلام: المنافقون حين قالوا: (نشهد انك لرسول الله) [4] [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مريم: 26.

[2] أي قلعناه و رفعناه فوق رؤوسهم، النتق: النفض الشديد.

[3] الأعراف: 171.

[4] المنافقون: 1.

[5] بحارالأنوار: ج 10 ص 156، عن مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 288.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ژ

ژرفاي دانش

اگر ارزش و قيمت انسان به مقدار انديشه و دانش وي باشد، پس آن كسي كه از دانش برتر بهره ور است، از ارزش والاتر بهره مند خواهد بود. دانشي كه عترت از آن بهره ورند دو ويژگي مهم دارد. يكي گستردگي و ژرفاي آن است. دانش عترت از ژرفا و عمق وصف ناشدني و از گستره بي پايان بهره مند است. ديگري زلاليت و شفافيت آن است. در آگاهي و دانش عترت هيچ گونه غبار و ابهام راه ندارد. زيرا دانش آنان دانش مدرسه اي و متداول نيست. دانش آنان لدني و مستقيم از پيشگاه خداي عالم و آگاه است. به همين خاطر زلال و بي غبار است.

باقر العلوم عليه السلام در ژرفاي دانش آن مقدار

گسترده و عميق است كه لقب زيباي باقر العلوم يعني شكوفا كننده دانش زيبنده حضرت قرار مي گيرد. باقر العلوم از دانش خويش اين گونه پرده بر مي دارد. نحن خزان علم الله و ورثة وحي الله حملة كتاب الله [1] ، «ما خزينه هاي دانش خدا، و وارثان وحي خدا و حاملان كتاب خدا هستيم.» نحن معدن النبوة و نحن موضع الرسالة، [2] ، «ما معدن نبوت و پيامبري و محل رسالت مي باشيم.» مي فرمايد: لكن الله جل ثناؤه اختصنا من مكنون سره و خالص علمه [3] «خداي بلند مرتبه از زلال ترين دانش خويش و اسرار پنهاني خويش ما را (فقط ما را) بهره مند ساخته است.» ژرفاي دانش بي كران باقر العلوم عليه السلام تا آن حد است كه فرمود من كسي را نمي يابم كه ظرفيت تحمل دانش مرا داشته باشد؛ تا دانش خود را در اختيار وي گذارم. فرمود اگر فرد توان مندي مي يافتم، تمام معارف و احكام و شرايع دين را از صفت «صمد» خداي سبحان بازگو مي كردم، لو وجدت لعلمي حملة لنشرت التوحيد و الاسلام و الدين و الشرايع من الصمد و كيف لي و لم يجد جدي اميرالمؤمنين حملة لعلمه [4] «اگر فرد توان مندي مي يافتم تمام توحيد و اسلام و دين و فروعات شرايع را از «صمد» تفسير مي نمودم، ليكن افسوس اميرالمؤمنين جد من نيز كسي را نيافت تا دانش خويش را در اختيار وي نهد». همان دانش كه هنگامي كه اندكي از آن را در اختيار جابر جعفي قرار داد، جابر آن را بر نمي تابيد و به حضرت عرض كرد، علم و دانش در سينه ام موج مي زند، چگونه و به چه كسي بازگو كنم! [5]

.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مناقب، ج 4، ص 223.

[2] فرائد السمطين ، ص 253، حديث 523.

[3] بحار، ج 46، ص 307.

[4] التوحيد، ص 93، بحار، ج 3، ص 225، القطرة، ج 1، ص 196.

[5] رجال كشي، ص 194.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

س

سه محور بالندگي

در سخني گوهربار، باقر العلوم عليه السلام مي فرمايد: بالندگي و كمال در سه محور است. نخست فهم دين؛ ديگر صبر و پايداري؛ سوم مديريت، الكمال كل الكمال التفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة. [1] .

به نظر مي رسد از اين سه مورد محور پايه اي همان محور نخست باشد كه دو محور ديگر بازگشت به آن مي نمايند؛ يعني فهم صحيح دين محور اصلي بالندگي انديشه و رفتار است كه دو مورد ديگر را نيز تأمين مي نمايد. در هر صورت، سه محور را به صورت فشرده مي توان تحليل نمود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، باب صفة العلم و فضله، حديث 4.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

سه خصلت نيكو

ثلاثة من مكارم الدنيا و الآخرة: أن تعفو عمن ظلمك، و تصل من قطعك، و تحلم اذا جهل عليك.[1] .

سه چيز از مكارم دنيا و آخرت است:

1- گذشت كني از كسي كه به تو ستم كرده است،

2- بپيوندي به كسي كه از تو بريده است،

3- و بردباري ورزي در وقتي كه با تو به ناداني برخورد شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 293.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

سه پاداش

من صدق لسانه زكا عمله، و من حسنت نيته زيد في رزقه، و من حسن بره بأهله زيد في عمره. [1] . هر كه زبانش راست است كردارش پاك است، و هر كه نيتش خير است روزي اش فزون تر است، و هر كه با خانواده خود خوش رفتار است عمرش بسيار است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 295.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

سرنگونان جهنمي

في قول الله عزوجل «فكبكبوا فيها هم و الغاون» قال: هم قوم وصفوا عدلا بألسنتهم ثم خالفوه الي غيره. [1] .

درباره آيه شريفه «فكبكبوا فيها هم و الغاون» [2] ؛ يعني: «اينها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ايشان گروهي باشند كه عدالت را به زبان بستايند، اما در عمل با آن مخالفت ورزند!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 1 ص 60.

[2] سوره شعراء، آيه 94.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

سلام خدا

سلام؛ يعني سلامتي و درود خدا. سلام؛ يعني رحمت و بركت. سلام از واژه هاي زيبايي است كه هم ساختار و هم معناي آن دل و جان را صفا مي بخشد. سلام اسم ذات پاك خداست كه خود را به اين نام ستايش نمود، السلام المؤمن المهيمن. [1] .

سلام؛ يعني پاكي و بركت كه منشأ همه اينها خداست. خدا منشأ عافيت و سلامتي و بركت است. اللهم انت السلام و منك السلام و لك السلام و اليك يرجع السلام، [2] «خدايا تو سلام هستي و سلام از توست و براي توست، و بازگشت سلام نيز بر توست.» سلام آغازين سخن هر مسلمان در اين سرا و نيز تحيت و خوش آمد مؤمن به مؤمن ديگر، در آن سرا مي باشد، تحيتهم فيها سلام. [3] .

هنگام رحلت در آغازين ملاقات مؤمن با خدا، دل نشين ترين كلام سلام است، تحيتهم يوم يلقونه سلام و اعدلهم اجرا كريما [4] سلام همان پيام سبز خدا به همه مؤمنان ثابت قدم، سلام عليكم بما صبرتم [5] ، و سلام همان درود سبز خدا بر پويندگان

راه حق، و السلام علي من اتبع الهدي. [6] و سلام همان درود بي پايان خدا بر همه ي پيامبران در ستايش از انجام رسالت بزرگ، سلام علي المرسلين [7] . و خلاصه سلام همان پيام و درود خدا بر انسان هاي برگزيده خويش. امامان معصوم، همان هايي كه آنان را از ميان همگان گلچين نموده و برگزيده است. سلام علي عباده الذين اصطفي. [8] و سلام بر محمد بن علي باقر علم النبيين كه مصداق بارز برگزيده ي خداست. و پيشوا و پيشرو همگان. باقر العلوم عليه السلام را خداي سبحان اين گونه هماره سلام و درود مي رساند. به لحاظ اهميت سلام به چند نكته ديگر در پاورقي اشاره مي شود. [9] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حشر، 23.

[2] وسائل، ج 5، ص 257.

[3] يونس، 10.

[4] احزاب، 44.

[5] رعد، 24.

[6] طه، 47.

[7] صافات، 181.

[8] نمل، 59.

[9] چند نكته:

اهميت سلام

سلام نشان فروتني و تواضع و از نشانه هاي انسان مؤمن است. مؤمن در برخورد با ديگري پيش از هر كلام آغازين سخنش سلام مي باشد. بر سلام كردن در برخوردهاي اجتماعي تأكيد فراوان شده است؛ يعني افراد پيش از آغاز سخن نخست سلام كنند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آنگونه به آن پافشاري داشت كه حتي در برخورد با كودكان از همگان در اظهار سلام پيشي مي گرفت. خمس لا أدعهن... و التسليم علي الصبيان لتكون سنة من بعدي. (وسائل، ج 8، ص 441) در مورد ثواب سلام اين گونه رهنمون رسيده است، كه براي سلام هفتاد حسنه منظور شده است. كه 69 حسنه آن از سلام كننده و يك حسنه،

از آن كسي است كه جواب سلام را مي دهد: السلام سبعون حسنة تسعة و تسعون للمبتدي و واحدة للراد. (بحار، ج 73 ص 11).

آداب سلام

در آداب سلام تأكيد شده تلاش شود انسان بر ديگران سبقت بگيرد. پيش از اين كه طرف مقابل به وي سلام كند وي مبادرت به سلام كند، تا به سنت نيك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رفتار نموده باشد. و نيز مناسب است افراد كوچك تر به بزرگترها سلام كنند. دو گروه كه با يكديگر برخورد مي كنند، گروه كم به گروه زياد سلام كند، و نيز فرد عابر بر فرد نشسته سلام كند. (وسائل، ج 8، ص 449) سواره بر پياده سلام كند. الراكب احق بالسلام، (بحار، ج 73، ص 12) كسي كه بر ديگران وارد مي شود بر كساني كه بر آنها وارد شده سلام كند. (وسائل، ج 8، ص 449). ايستاده بر نشسته سلام كند، و القائم علي القاعد. (اصول كافي، باب من يجب ان يبدأ بالسلام، حديث 4) آنان كه مركب برتر دارند بر آنان كه مركب ضعيف تر دارند سلام كنند، كه سلام نشان تواضع است و مركب برتر زمينه تبختر و تكبر را فراهم مي سازد. براي اين كه از اين خطر در امان باشد صاحب مركب برتر بر راكب مركب ضعيف تر سلام كند. اين حقيقت در روايت اين گونه تبيين شده، سواره بر پياده سلام كند. اسب سوار بر قاطر سوار سلام كند و قاطر سوار بر الاغ سوار سلام كند. (اصول كافي، باب من يجب يبدأ بالسلام، حديث 2 وسائل، ج 8، ص 449 و 450).

در اين موارد نبايد سلام كرد:

در رعايت آداب سلام با همه فضيلتي كه دارد در مواردي از سلام نمودن پرهيز داده شده است. از باقر العلوم عليه السلام اين گونه روايت است، كه بر افرادي كه نام برده مي شوند نبايد سلام كرد: يهوديان، مسيحيان، مجوسيان ، بت پرستان، ميگساران، افرادي كه شطرنج و نردبازي مي كنند، مجسمه سازان (بحار، ج 73، ص 8) كسي كه به مادرش بدزباني مي كند، (بحار، ج 73، ص 9) افرادي كه موسيقي و غنا حرام و ساز حرام گوش مي دهند، (وسائل، ج 8، ص 454) سلام كردن مرد بر زن جوان، (وسائل، ج 8، ص 452) مردان زن نما، شاعراني كه شعر باطل مي سرايند، رباخواران، كسي كه در حال دستشويي (توالت) است. كسي كه در حمام است. و كسي كه آشكارا گناه مي كند. كسي كه در حال نماز است و نيز كسي كه در حال رفتن به نماز جمعه است و كسي كه در دنبال جنازه حركت مي كند. (روضة الواعظين، ص 458، اصول كافي، باب التسليم، حديث 11، وسائل، ج 8، ص 446، بحار، ج 73، ص 9، خصال، ج 1، ص 331).

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

سلام رسول الله

باقر العلوم عليه السلام اين افتخار نصيبش مي شود كه مشمول سلام ويژه و بركات خاصه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قرار مي گيرد. كه سلام كه نام خداست، سلام كه بركت و پيام سبز خداست، از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر روح و جان پاك باقر العلوم عليه السلام روانه مي شود. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به جابر بن عبدالله اين گونه

بشارت مي دارد: جابر تو آن مقدار عمر خواهي نمود كه فرزندي از تبار مرا كه همنام من است و شكل و شمايلش همانند من است ملاقات خواهي نمود. هنگامي كه وي را زيارت نمودي سلام مرا به وي ابلاغ نما. فاذا لقيته فأقرئه مني السلام [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي، باب مولد ابي جعفر عليه السلام، حديث 2، ارشاد، ج 2، ص 159، فصول المهمه، ج 2، ص 882 ، مطالب السؤول، ج 2، ص 106، تاريخ ابن عساكر، ج 54، ص 276، مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 78.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

سيب بهشتي

جابر بن يزيد روايت كرد؛ گفت: در خدمت امام محمدباقر (عليه السلام) از شهر خارج شديم، وقتي به كربلا مشرف شديم، به من فرمودند:اي جابر! اين زمين براي ما و شيعيان ما بوستاني است از بوستان هاي بهشت و براي دشمنان ما، حفره اي است از حفره هاي جهنم، بعد از مدتي به من رو كرد و فرمود: «اي جابر! آيا چيزي مي خوري؟ گفتم: بله، آقاي من، دست مباركشان را در ميان سنگ ها داخل كردند و سيبي برايم بيرون آوردند. هرگز سيبي به آن خوشبويي نديده بودم و اصلا با ميوه هاي دنيايي شباهت نداشت، متوجه شدم، از ميوه هاي بهشت است؛ از آن خوردم و به بركت و فضيلت آن، تا چهار روز براي خوردن غذا، گرسنه نشدم» . [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 200.

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

سختي درك كار اهل بيت

ابو ربيع شامي مي گويد: نزد امام باقر عليه السلام نشسته بودم كه آن حضرت برخاست و سرش را بلند كرد و فرمود: «اي ابو ربيع! شيعيان حديثي را با زبانشان مي جوند ولي كنه آن را درك نمي كنند.» پرسيدم: «آن حديث چيست؟» حضرت فرمود: «فرمايش علي بن ابي طالب عليه السلام است كه فرمود: «به راستي كه كار ما سخت و مشكل است و جز فرشته مقرب و پيامبر مرسل و بنده اي كه خدا قلبش را با ايمان امتحان كرده باشد كسي ديگر نمي تواند آن را تحمل كند.» اي ابو ربيع! مي داني كه گاهي فرشته است ولي مقرب نيست، پس فقط فرشته اي كه مقرب باشد مي تواند تحمل مي كند و شايد مؤمني باشد كه امتحان نشده باشد، فقط مؤمني كه

خدا قلبش را با ايمان امتحان كرده باشد مي تواند آن را تحمل كند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 2.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

سبز شدن و ميوه دادن درخت خشك

امام باقر عليه السلام فرموده است: اسلام آئين محكم و استوار الهي است، با مدارا در آن وارد شويد و بندگان خدا را در عبادت خداوند مجبور ننمائيد.

عبدالرحمن ابن كثر نقل مي كند در راهي در خدمت امام محمد باقر عليه السلام بوديم در مسير پاي درختي خشك شده توقف كرديم، حضرت اذكاري را بر لبهاي مباركشان جاري كردند بلافاصله درخت خشك شده پر از خرماهاي سرخ و زرد شد و از آن درخت خرما مي ريخت و ما مي خورديم تا اينكه همگي سير شديم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

سؤال شيعيان در مورد حق امام بر مردم

امام باقر عليه السلام فرموده است: هيچ نكبت و حادثه نامطلوبي دامن گير آدمي نمي شود مگر به سبب گناه.

امام صادق عليه السلام فرمودند: روزي گروهي از مردم خدمت پدر بزرگوارم امام محمد باقر عليه السلام آمدند و از ايشان سؤال كردند: يابن رسول الله حق امام و راه خدمتگزاري به او چيست؟ فرمود: حق امام آن است كه وقتي به مجلسي بيايند تعظيم، تكريم، توقير و نهايت ادب را نسبت به او به جاي آورند و هر چه بگويد از او اطاعت كنند و آنچه بر امام واجب است آن است كه شما را هدايت كند و از گمراهي و اضلال به قوام و شريعت مستقيم فرا خواند و از خصوصيات امام آن است كه هيچ يك از شما را قدرت آن نباشد كه به خاطر هيبت و اجلالي كه دارد اختصاصات بشره اش را بفهميد، به سبب اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله اين چنين بوده و امام نيز همين گونه است. سپس آن جماعت عرض كردند. يابن رسول الله، امام شيعيان و

دوستان خود را مي شناسد؟ حضرت فرمود: بلي شما از شيعيان من هستيد: عرض كردند: يابن رسول الله بر صدق اين مسئله علامتي و نشانه اي مي خواهيم. حضرت فرمود: مي خواهيد خبر بدهم از نام هاي شما و نام پدران و مادران و قبيله شما؟ گفتند: بلي يابن رسول الله، حضرت نام يكك آنها و پدران و مادران و قبيله اشان را ذكر فرمودند. گفتند: يابن رسول الله درست فرموديد. حضرت فرمود: مي خواهيد خبر دهم به شما كه براي چه نزد من آمده ايد؟ گفتند: بلي يابن رسول الله. فرمود: آمده ايد سؤال كنيد كه منظور از اين آيه چيست كه شجره اصلها ثابت و فرعها في السماء؟ گفتند: درست است يابن رسول الله. حضرت فرمود: آن شجره ما اهل بيت رسالت هستيم و ما به هر كدام از شيعيان خود كه صلاح باشد علم و حكمت عطا مي كنيم. بعد از آن حضرت فرمود: اي جماعت به اين نشانه ها و علامت ها قانع هستيد يا اينكه براي شما علامت هاي ديگري بيان كنم؟ گفتند: يابن رسول الله قانع شديم و خداوند متعال را به خاطر اين ديدار سپاسگزاريم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

سرانجام خروج بر هشام

امام باقر عليه السلام فرموده است: كسي كه از درون خود پند پذيري ندارد، نصيحت ديگران برايش سودمند نخواهد بود.

در صحيفه سجاديه كه سندش مشهورتر از آن است كه ذكر شود؛ از يحيي بن زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در حديثي نقل مي كند كه گفت: عمويم، حضرت باقر عليه السلام به پدرم اشاره كرد و دستور داد كه خروج نكند، و سرانجام كارش را به او گوشزد نمود كه اگر خروج كند و از

مدينه بيرون رود چه مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

سيب بهشتي

امام باقر عليه السلام فرموده است: در ميان تمام آن چه خداي عزو جل خلق فرموده، از بنده با ايمان و مؤمنش هيچ آفريده اي گرامي تر نيست.

و به سند خود از جابر بن يزيد روايت كرده در حديثي كه گفت: در خدمت حضرت باقر عليه السلام بودم، پس چون حضرت به كربلا مشرف شد، فرمود: اي جابر! اين زمين براي ما و شيعيانمان بوستاني از بوستان هاي بهشت است و سيب خوشبويي براي من بيرون آورد كه هرگز بوي خوشي مانند آن استشمام نكرده بودم. پس دانستم كه آن سيب از ميوه هاي بهشت است. پس از آن خوردم و تا چهل روز از غذا خوردن و دفع مدفوع مرا حفظ كرد و محتاج نشدم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دينار و عبدالله بن عبيد مي گويند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (ع) نرفتيم، مگر اين كه به وسيله ي هدايا و پوشاك و امكانات مالي، از ما استقبال و پذيرايي كرده، مي فرمود: اين ها را از قبل براي شما تدارك ديده بودم. [1] .

ظاهرا منظور امام از بيان جمله ي اخير اين بوده است كه دوستان و ميهمانانشان احساس شرم و نگراني نكنند و گمان نبرند كه با دريافت آن هدايا و امكانات، بر زندگي شخصي امام باقر (ع) كم و كاستي را تحميل كرده اند. سلمي يكي از خدمتكاران خانه ي امام باقر (ع) است. او مي گويد:

برخي از دوستان و آشنايان امام باقر (ع) به ميهماني آن حضرت مي آمدند و از نزد وي بيرون نمي شدند، مگر اين كه بهترين غذاها را تناول كرده و چه بسا گاهي لباس و پول

از آن گرامي دريافت مي كردند. سلمي مي گويد: گاهي من با امام در اين باره سخن مي گفتم كه خرج خانواده ي شما، خود سنگين است و از نظر درآمد وضع متوسطي داريد (بهتر اين است كه در پذيرايي از دوستان و مهمانان با احتياط بيشتري رفتار كنيد!) اما امام مي فرمود: اي سلمي! نيكي دنيا، رسيدگي به برادران و دوستان و آشنايان است، و گاهي حضرت پانصد تا هزار درهم هديه مي داد. [2] .

اسود بن كثير مي گويد: تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگي نكردند. نزد امام باقر (ع) رفتم و از نيازمندي خود و جفاي برادران شكوه كردم؛ آن حضرت فرمود:

بد برادري است آن برادري كه به هنگام ثروت و توانمندي، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولي زماني كه تهيدست و نيازمند شد، از تو ببرد و به سراغت نيايد! سپس امام به خدمتكارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: اين مقدار را خرج كن و هر گاه تمام شد و نياز داشتي باز مرا از حال خود با خبر ساز. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال عمرو بن دينار و عبدالله بن عبيد بن عمير، ما لقينا اباجعفر محمد بن علي (ع) الا و حمل الينا النفقة و الصلة و الكسوة، و يقول: هذه معدة لكم قبل ان تلقوني. بحار 46 / 287؛ كشف الغمة 2 / 334.

[2] قالت سلمي - مولاة ابي جعفر (ع) - كان يدخل عليه اصحابه، فلا يخرجون من عنده حتي يطعمهم الطعام الطيب، و يكسوهم الثياب الحسنة، و يهب لهم الدنانير، فاقول له في ذلك ليقل منه فيقول: يا سلمي

ما حسنة الدنيا الا صلة الاخوان و المعارف و كان يصل بالخمسمأة... الفصول المهمة 197.

[3] و قال الاسود بن كثير: سكوت الي ابي جعفر (ع) الحاجة و جفاء الاخوان فقال: بئس الأخ أخ يرعاك غنيا و يقطعك فقيرا ثم امر غلامه فاخرج كيسا فيه سبعمأة درهم فقال: استنفق هذا فاذا فرغت فأعلمني. ارشاد 2 / 164؛ روضة الواعظين 1 / 204؛ كشف الغمة 2 / 321؛ الفصول المهمة 215؛ نور الابصار 50؛ الانوار البهية 122.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

سعادت جامعه با حكومت رهبران الهي

امام باقر (ع) در بيان تأثير حكومت ها و حاكميت ها در سعادت و شقاوت ملت ها مي فرمايد:

خداوند فرموده است: هر ملتي كه در قلمرو اسلام، به ولايت و رهبري و حاكميت پيشواي ستمگر و غيرالهي، گردن نهند، بي شك مورد عذاب و مجازات قرار خواهند گرفت؛ هر چند آن ملت در رفتار فردي خويش نيك و پرهيزكار باشند. هر ملتي كه در قلمرو اسلام به حاكميت امام عادل و پيشواي الهي تن دهند، قطعا مورد عفو و رحمت قرار خواهند گرفت؛ هرچند در رفتار خويش خطاها و گناهاني داشته باشند [1] . پيام واقعي اين حديث، تشويق مردم به انتخاب رهبري الهي براي جامعه است، نه باز نمودن راه توجيه براي گناهكاران! آنچه امام در اين حديث بيان داشته است، نظر به واقعيت هايي دارد كه با اندكي تأمل در تاريخ ملت ها قابل درك است؛ زيرا حكومت ها نقش عمده اي در صلاح و فساد ملت ها دارند. رهبري و حكومت صحيح، جامعه ي فاسد را در نهايت به سوي صلاح و ايمان سوق مي دهد، و رهبري فاسد

و غير الهي، جامعه ي سالم و ايماني را در نهايت، به سوي گناه و انحطاط مي كشاند و در معرض عذاب الهي مي نهد. امام باقر (ع) در همين زمينه فرموده است: صلاح و عزت و سلامت دين و مؤمنان به اين است كه (حاكم جامعه ي اسلامي و امانتدار بيت المال و منابع اقتصادي مسلمانان، مؤمن و متعهد باشد و) اموال جامعه به كسي سپرده شود كه حقوق را رعايت كرده و در مصارف بايسته آن را به مصرف رساند، و فساد دين و اهل ديانت از آنجا پديد مي آيد كه منابع مالي و اقتصادي جامعه در اختيار كسي قرار گيرد كه به عدل و حق رفتار نكرده آن را در مصارف لازم به كار نگيرد [2] . در اين روايت سه موضوع در ارتباط با هم مورد توجه قرار گرفته است:

1- حاكميت (به عنوان اختياردار منابع اقتصادي) 2- اقتصاد 3- دين و فرهنگ.

امام (ع) در، بيان از سويي، به نقش اساسي اقتصاد و چگونگي صرف منابع مالي، در عزت و ذلت جامعه و اعتلا و افول فرهنگ ديني مردم اشاره كرده است، و از سوي ديگر، نقش متوليان جامعه و حاكمان و فرمانروايان را در نحوه ي به كارگيري و مصرف اموال ملي يادآور شده، موضوع اخير را محور اصلي صلاح و فساد دين و اهل ديانت دانسته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الله عزوجل: لا عذبن كل رعية في الاسلام دانت بولاية كل امام جائر ليس من الله، و ان كانت الرعية في أعمالها برة تقية، و لا عفون عن كل رعية في الاسلام دانت بولاية كل امام عادل من الله، و ان كانت الرعية

في أعمال ها ظالمة مسيئة. بحار 27 / 193.

[2] ان من صلاح الدين و صلاح أهل الدين... ان تصر الاموال الي من يؤدي فيها الحقوق و يصطنع فيها المعروف، و ان من فساد الدين و فساد اهل الدين ان تصر الاموال الي من لا يؤدي فيها الحق و لا يصطنع فيها المعروف. مشكاة الانوار 466.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

سفارش به عمر بن عبدالعزيز درباره عدل

امام باقر (ع) از هر فرصت مناسب براي اصلاح فرمانروايان و رفتار آنان با امت اسلامي بهره ي لازم را مي گرفت و از ارشاد و موعظه ي آنان در جهت منافع اسلام و مردم رويگردان نبود. البته معمولا شرارت و هواپرستي حكام مانع از پيدايش چنين فرصت هايي بود. در ميان خلفاي معاصر آن حضرت، عمر بن عبدالعزيز در رعايت برخي اصول انساني و پندشنوي، بهتر مي نمود. هر چند او نيز در نهايت، حق ولايت معصومين (ع) را غصب كرده بود، ولي كينه و عداوتي كه پيشينيان و پسينيانش نسبت به علويان داشتند، نداشت. اين روحيه، زمينه را براي امام باقر (ع) مساعد مي كرد تا آن حضرت به منظور امر به معروف و نهي از منكر، به او هشدار دهد و تذكرهاي لازم را ارائه كند. در سفري كه عمر بن عبدالعزيز به مدينه داشت، به او خبر دادند كه محمد بن علي؛ يعني امام باقر (ع) آمده است تا او را ملاقات كند.

عمر بن عبدالعزيز براي ملاقات آن حضرت اظهار آمادگي كرد.

امام باقر (ع) به مجلس وي وارد شد. پس از گفتگوهايي، چون شرايط موعظه مهيا گشت رو به عمر بن عبدالعزيز

كرد و فرمود: اي عمر! دنيا بازاري از بازارها است كه گروهي با سود و منفعت از آن خارج مي شوند و گروهي ديگر با زيان و خسارت آن را ترك مي گويند. [1] . گروهي از مردم كه اكنون سراي دنيا را ترك گفته اند، روزگاري چون ما و در شرايط ما بودند، ولي مغرور دنيا شدند، تا اين كه مرگ بر سر آنان سايه افكند، در حالي دنيا را ترك گفتند كه ملامت مي شدند؛ زيرا از آن چه دوست مي داشتند، براي آخرت خويش ذخيره نساختند و از آنچه نگران و منزجر بودند خود را مصونيت نبخشيدند. دستاوردها، ثروت و ذخاير آنان را ديگران ميان خود تقسيم كردند، بي آن كه يادي از گردآورنده ي آن بكنند و وي را بستايند! (آري اين گروه) به سوي خداوندي رهسپار شدند كه عذر و بهانه تراشي هاي ايشان را نمي پذيرد. اكنون - به خدا سوگند - سزاوار است كه ما در رفتار پيشينيان بينديشيم، ارزش هايي را كه انجام داده و ما به حال آنان غبطه مي خوريم و آرزو مي كنيم اي كاش ما هم مانند آن ها بوديم، در برنامه ي زندگي خود جاي داده و بدان ها عمل كنيم. و كارهايي را كه آنان انجام داده و ما آن ها را ضد ارزش و مايه ي گرفتاري ايشان مي شناسيم، از برنامه ي زندگي خود حذف كرده و از آن اجتناب ورزيم. [2] . در بخش ديگري از سفارش ها، امام باقر (ع) مي فرمايد: پس تو (اي عمر بن عبدالعزيز كه اكنون حاكم بر مردمي) خدا را در نظر بگير و تقوا داشته باش! دو چيز را در قلبت بگنجان! ببين، هنگام ملاقات پروردگار، دوست داري چه چيزي همراه

تو باشد، همان را براي آخرتت، پيش فرست. و ببين، از همراه داشتن چه چيزي در پيشگاه خداوند، ناخشنود خواهي بود، سعي كن آن چيزها را پيش نفرستي و به جاي آن ذخايري ارزشمند تدارك ببيني. در پي كالايي نباش كه قبل از تو ديگران آن را به دست آوردند، اما بهره اي از آن نبردند و سودي از آن نديدند! گمان نكن آنچه براي ديگران كسادي مي آورد، براي تو رواج پديد آرد! اي عمر بن عبدالعزيز! تقواي الهي داشته باش (از مخالفت با دستورهاي خداوند، خويش را دور بدار). درها را بر روي مردم باز نگه دار و حجاب ها و موانع را از پيش پاي مردم بردار تا به راحتي با تو تماس بگيرند. ستمديدگان را ياري ده و حقوق ضايع شده را به صاحبانش بازگردان. سپس امام باقر (ع) چنين ادامه داد: هر كس از سه ويژگي برخوردار باشد، ايمانش به خداوند كامل خواهد بود. عمر بن عبدالعزيز تا اين عبارت را شنيد دو زانو نشست و گفت آن ويژگي ها كدامند؟ امام فرمود: آري اي عمر! آن ويژگي ها عبارتند از اين كه: هرگاه انسان از زندگي راضي و سرخوش بود، شادماني ها او را به مسير باطل نكشاند. و هنگامي كه خشمگين گرديد، خشم او را از مسير حق بيرون نسازد. و هنگامي كه قدرتي در اختيار گرفت، به حقوق ديگران دست درازي نكند. اين سخنان، آن چنان عمر بن عبدالعزيز را تحت تأثير قرار داد كه تصميم گرفت حق غصب شده ي اهل بيت؛ يعني فدك را دوباره به ايشان بازگرداند، همان جا دوات و كاغذ طلبيد و فرمان استرداد فدك را به اهل بيت،

صادر كرد. [3] . در روايت ديگري چنين آمده است: عمر بن عبدالعزيز از امام باقر (ع) خواست تا او را به ارزش ها توصيه و سفارش كند. امام فرمود: سفارش من به تو اين است كه فرزندان و كودكان جامعه ي اسلامي را فرزندان خودت بداني، ميانسالانشان را برادران خويش به حساب آوري و پيران و كهنسالانشان را پدر خويش بشماري. پس با فرزندت مهربان باش و با برادرت رابطه ي مودت را پاس بدار و با پدرت به نيكي و شايستگي رفتار كن. چون به كار شايسته اي اقدام كردي بر آن پايدار بمان و آن را ادامه ده. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يا عمر! انما الدنيا سوق من الاسواق، منها خرج قوم بما ينفعهم و منها خرجوا بما يضرهم. بحار 46 / 326.

[2] ... و كم من قوم قد غرتهم بمثل الذي اصبحنا فيه، حتي اتاهم الموت فاستوعبوا، فخرجوا من الدنيا ملومين لمالم يأخذوا لما احبوا من الآخرة عدة، و لا مما كرهوا جنة، قسم ما جمعوا من لا يحمدهم، و صاروا الي من لا يعذرهم، فنحن والله محقوقون، أن ننظر الي تلك الاعمال التي كنا نغبطهم بها، فنوافقهم فيها، و ننظر الي تلك الاعمال التي كنا نتخوف عليهم منها، فنكف عنها. بحار 46 / 326.

[3] فاتق الله و اجعل في قلبك اثنتين، تنظر الذي تحب ان يكون معك اذا قدمت علي ربك فقدمه بين يديك، و تنظر الذي تكرهه ان يكون معك اذا قدمت علي ربك فابتغ به البدل، و لا تذهبن الي سلعة قد بارت علي من كان قبلك، ترجو ان تجوز عنك، و اتق الله يا عمر و افتح الأبواب،

و سهل الحجاب، و انصر المظلوم و رد المظالم، ثم قال: ثلاث من كن فيه استكمل الايمان بالله، فجثا عمر علي ركبيته و قال: ايه يا اهل بيت النبوة فقال: نعم يا عمر، من اذا رضي لم يدخله رضاه في الباطل، و اذا غضب لم يخرجه غضبه من الحق، و من اذا قدر لم يتناول ما ليس له فدعا عمر بدواة و قرطاس و كتب: بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما رد عمر بن عبدالعزيز ظلامة محمد بن علي (ع)، فدك. خصال، باب الثلاثة 118.

[4] اوصيك ان تتخذ صغير المسلمين ولدا، و اوسطهم اخا، و كبيرهم ابا، فارحم ولدك، وصل اخاك، و بر اباك، و اذا صنعت معروفا فربه (ادمه) ائمتنا 1 / 360؛ المدخل الي موسوعة العتبات المقدسة 202.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

سليمان بن عبدالملك

پس از مرگ خليفه وليد بن عبدالملك در سال 96 ه؛ برادرش سليمان بن عبدالملك بر جاي او نشست.

سليمان نيز مانند پيشينيانش، در اولين سخنراني خود براي مردم، سخن از حاكميت خدا و رضايت به حكم الهي به ميان آورد، [1] ولي در عمل، همان شيوه ي تجملي، اسراف و استبداد خلفاي اموي را پي گرفت، و كارگزاران دوران وليد را بر پست هاي خود باقي گذاشت [2] .

در روزگار حكومت او، تجمل به گونه اي گسترده تر به دربار راه يافت، و هر طيف و طبقه اي با جامه ي مخصوص به حضور او مي رسيدند. سليمان، در پرخوري و شكمبارگي كم نظير بود [3] گرگي را مي مانست كه پس از روزگاري گرسنگي به طعمه اي دست يافته باشد. تنها انديشه اي

كه در سر او نبود، انديشه ي مردم و اسلام و قرآن بود و خود اقرار مي كرد: غذاي خوب خورديم و لباس نرم پوشيديم و مركب رهوار سوار شديم، لذتي براي من نمانده، مگر دوستي كه ميان من و او تكلف نباشد. [4] .

سليمان، هر چند در مقايسه با وليد و يزيد، فرصت نيافت تا جباريت خود را آن گونه كه آنان به كار گرفتند، به كار گيرد، اما جواني و قدرت، جز عجب و غفلت نمي زايد؛ چنان كه خود روزي در آينه نگريست و از شكوه شاهي خود به شگفت آمد و گفت: محمد (ص) پيامبر بود... و عبدالملك سياستمدار و وليد جبار و من پادشاهي جوانم! [5] . در اين جا سليمان به جباريت برادرش وليد اعتراف مي كند.!

شيعه در عصر سليمان بن عبدالملك

در عصر وي امر امامت پنهان بود و شرايط اجازه نمي داد كه شيعه، با امام خود - باقرالعلوم (ع) - ارتباط علني داشته باشد و صريحا اعتقاد خود را به امامت آن حضرت اظهار نمايد؛ بلكه پيروان خاندان نبوت و معتقدان به ولايت و وصايت علي بن ابي طالب، در اين دوران به شدت تحت فشار بودند [6] .

سليمان بن عبدالملك در نگاه امام باقر

با توجه به كوتاهي دوران خلافت سليمان كه مورخان آن را دو سال و اندي دانسته اند، [7] مطلب زيادي درباره ي او در كتاب هاي تاريخي ثبت نشده است. اما نقلي تاريخي درباره ي مكاتبه ي عمر بن عبدالعزيز با امام باقر (ع) وجود دارد كه در آن يادي از سليمان بن عبدالملك شده و امام باقر (ع) نظر خود را درباره ي سليمان به صراحت بيان داشته است.

يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد: عمر بن عبدالعزيز به امام باقر (ع) نامه اي نوشت تا او را بيازمايد (از ميزان علم و مقام معنوي او باخبر شود). امام باقر (ع) در پاسخ او، نكات هشدار دهنده و پندآموزي را يادآور شد و وي را از فرجام بدرفتاري و پيامدهاي قدرت و شاهي بيم داد.

(با توجه به اين كه عمر بن عبدالعزيز قبلا در دستگاه سليمان نقش مشاورت را دارا بود و بر روابط و مكاتبات دربار اشراف داشت، به ياد آورد كه ميان سليمان و امام باقر (ع) نيز مكاتبه اي صورت گرفته و چنان كه به خاطر مي آورد، پاسخ امام به سليمان با پاسخي كه امام به نامه ي وي داده، متفاوت است، از اين رو) دستور داد تا پاسخ امام باقر (ع) به سليمان بن عبدالملك را از لابلاي اسناد بيرون كشيده، نزد او آوردند. نامه را آوردند و او ديد كه امام باقر در پاسخ سليمان سخني از هشدارها به ميان نياورده، بلكه سليمان را مورد مدح قرار داده است! عمر بن عبدالعزيز به كارگزار خود در مدينه نوشت: محمد بن علي را احضار كن و از ايشان بپرس كه چرا در پاسخ سليمان او را مدح و ستايش كرده، ولي در پاسخ به نامه من (عمر بن عبدالعزيز) سخن از عدل و احسان به ميان آورده است! كارگزار، به دستور وي امام باقر (ع) را احضار كرد و مطلب را با امام در ميان گذاشت. امام باقر (ع) فرمود: سليمان فردي جبار و زورگو بود و من ناگزير بودم در نامه ي خود با او، همان گونه سخن بگويم كه مردم ناچارند با

جباران سخن بگويند، ولي آن گونه كه پيدا است، سرور تو (عمر بن عبدالعزيز) مي خواهد به شيوه اي غير از شيوه ي جباران رفتار كند و اقدام هايي در جهت كاستن ظلم و جباريت برداشته است، بدين جهت با او به گونه اي سخن گفتم كه مناسب وضع اوست. [8] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مروج الذهب 3 / 174.

[2] همان.

[3] مروج الذهب 3 / 175؛ تاريخ يعقوبي 2 / 299.

[4] مروج الذهب 3 / 176.

[5] تاريخ الخلفاء 226.

[6] اثبات الوصية 153.

[7] حياة الحيوان 1 / 100-97.

[8] تاريخ يعقوبي 2 / 305.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

سوالي درباره توحيد

جابر بن يزيد گويد: از امام باقر عليه السلام سؤالي در مورد توحيد پرسيدم؟ حضرت فرمود: خداوند - كه با اسامي مباركش منزه از نقائص است كه به وسيله ي آنها خوانده مي شود، و در كنه والاي خود متعال و بلند مرتبه است - بي همتايي است كه يگانگي با توحيد كرده در مقام والاي يگانگي، پس از آن بر مخلوقش اجرا و معرفي كرده است [2] ، پس او يگانه، بي نياز، پاك و مبارك است، همه چيز او را عبادت مي كند، و او از هر چيزي بي نياز است، و بر هر چيزي دانش او احاطه دارد.

عن جابر بن يزيد، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن شي ء من التوحيد. فقال: ان الله تباركت أسماؤه التي يدعا بها، و تعالي في علو كنهه، واحد توحد بالتوحيد في علو توحيده (توحده)، ثم أجراه علي خلقه، فهو واحد صمد قدوس، يعبده كل شي، و يصمد اليه كل شي ء، و

وسع كل شي ء علما. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 3 ص 220 ح 10، عن التوحيد.

[2] علامه ي بزرگوار مجلسي رحمة الله در بيان اين بخش از حديث شريف گويد: اين سخن دو جور معنا مي شود:

نخست اين كه: يعني در ازل كسي نبود كه او را به يگانگي وصف كند، باري تعالي خودش را به يگانگي توصيف فرمود، چرا كه متفرد در وجود و متوحد در يگانگي خويش بود، آنگاه مخلوقات را آفريد و خويشتن را به آنان معرفي فرمود، و دستور داد كه او را به يگانگي شناخته و عبادت كنند.

دوم اين كه، توحد و يگانه توصيف كردن او با غير او شبيه نيست، او (باري تعالي) متفرد در توحيد و يگانگي است.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

سوال از روح آدم و عيسي عليهماالسلام

ابوجعفر اصم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد روحي كه در آدم و عيسي عليهماالسلام بود پرسيدم كه چگونه بود؟

حضرت فرمود: دو روح آفريده شده بودند كه خداوند آن دو را برگزيد و اختيار فرمود؛ روح آدم و روح عيسي عليهماالسلام.

ابن المتوكل، عن علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن اذينة، عن أبي جعفر الأصم قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الروح التي في آدم و التي في عيسي ما هما؟

قال: روحان مخلوقان اختارهما و اصطفاهما روح آدم و روح عيسي صلوات الله عليهما. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 4 ص 13 ح 9، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

سوال از دميدن روح خدا در انسان

باز محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه كه: «و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد» پرسيدم.

حضرت فرمود: روحي است كه خداوند متعال آن را آفريد، پس جزئي از آن را در آدم عليه السلام پديد آورد.

عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام أيضا قال: سألته عن قول الله: (و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين). [1] .

قال: روح خلقها الله فنفخ في آدم منها. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الحجر: 29.

[2] بحارالأنوار: ج 4 ص 13 ح 12، عن تفسير العياشيي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

سوال از بوجود آوردنده آسمان و زمين

سدير گويد: حمران از امام باقر عليه السلام در مورد معني آيه شريفه ي «بوجود آورنده و هستي بخش آسمانها و زمين است» پرسيد.

حضرت فرمود: خداوند اشياء را بدون اين كه مثالي داشته باشند بوجود آورد، و زمين و آسمانها را آفريد در حالي كه پيش از آن، زمينها و آسمانهايي نبود، آيا فرمايش خداوند را كه مي فرمايد: «عرش با عظمت او بر آب قرار داشت» نشنيده اي؟

عن سدير قال: سأل حمران أباجعفر عليه السلام عن قول الله تبارك و تعالي: (بديع السماوات و الأرض). [1] .

قال عليه السلام: ان الله ابتدع الأشياء كلها علي غير مثال كان، و ابتدع السماوات و الأرض و لم يكن قبلهن سماوات و لا أرضون، أما تسمع لقوله تعالي: (كان عرشه علي الماء) [2] .

العياشي: عن حمران (مثله) [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] البقرة: 117، الأنعام، 101.

[2] هود: 7.

[3] بحارالأنوار: ج 57 ص 85 ح 68، عن البصائر.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

سوال از آفرينش مجدد انسان و مخلوقات

جابر بن يزيد گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «آيا در اول بار كه آفرينش را از نيستي صرف به هستي در آورديم هيچ درمانديم؟ بلكه اين منكران هستند كه از خلقت نو در شك و ريبند» پرسيدم.

حضرت فرمود: اي جابر! تأويل اين آيه ي شريفه چنين است: خداوند متعال چون اين آفريدگان و اين عالم را (در روز قيامت) فاني مي نمايد، و اهل بهشت را در بهشت و اهل دوزخ را در دوزخ ساكن مي كند، جهاني غير از اين جهان را از نو مي آفريند، و از نو جهاني بدون اين كه نيازي به نر و ماده باشد بنا مي كند كه او را به يگانگي پرستش مي كنند، براي آنها زميني غير از اين زمين مي آفريند تا روي آن زندگي كنند، و آسماني غير از اين آسمان تا بر آنها سايه افكند.

شايد به نظر تو مي رسد كه خداي متعال فقط اين يك جهان را آفريده است! يا فكر مي كني كه خداي جز شما بشري نيافريده است.

آري، به خدا سوگند؛ تحقيقا خداوند تبارك و تعالي هزاران هزار جهان و هزاران هزار آدم آفريده، و تو در آخر اين عوالم و جهانها و آن آدميان واقع شده اي.

عن جابر بن يزيد قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (أفعيينا بالخلق الأول بل هم في لبس من خلق جديد) [1] .

فقال: يا جابر! تأويل ذلك؛ ان الله عزوجل اذا أفني هذا الخلق و هذا العالم و سكن (و أسكن) أهل الجنة الجنة، و أهل النار

النار، جدد الله عزوجل عالما غير هذا العالم و جدد عالما من غير فحولة و لا اناث يعبدونه و يوحدونه و يخلق لهم أرضا غير هذا الأرض تحملهم، و سماء غير هذه السماء تظلهم.

لعلك تري أن الله عزوجل انما خلق هذا العالم الواحد! أو تري أن الله عزوجل لم يخلق بشرا غيركم؟

بلي و الله، لقد خلق الله تبارك و تعالي ألف ألف عالم، و ألف ألف آدم، و أنت في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميين. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ق: 15.

[2] بحارالأنوار: ج 57 ص 321، التوحيد: ص 200، الخصال: ص 180.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ش

شهامت و خطاب به كودكي معصوم

طبق آنچه كه تاريخ نويسان و راويان حديث نقل كرده اند:

امام محمد باقر عليه السلام، در صحنه كربلا حضور داشت و برخي سن آن حضرت را در آن هنگام چهار ساله [1] و عده اي هم دو سال [2] گفته اند و هنگامي كه حضرت به همراه ديگر اسيران كربلاء وارد مجلس يزيد ملعون شد؛ و پرخاشگري هايي را از يزيد در مقابل پدرش امام سجاد عليه السلام مشاهده كرد. و چون امام سجاد، زين العابدين عليه السلام در مقابل سخنان زشت و ناپسند يزيد ساكت نبود و جواب مي داد، يزيد با اطرافيان خود مشورت كرد و آنها پيشنهاد قتل حضرت را دادند. به همين جهت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در همان سنين كودكي، پس از مشاهده چنين صحنه اي لب به سخن گشود و خطاب به يزيد كرد و فرمود: اي يزيد! پيشنهاد و نظريه اطرافيان تو بر خلاف نظريه ي

اطرافيان فرعون مي باشد، چون كه آن ها در مقابل حركت و سخن حضرت موسي و هارون عليهماالسلام، گفتند: اي فرعون! دانشمندان و جادوگران را جمع كن تا موسي و هارون را محكوم نمايند. وليكن اطرافيان تو پيشنهاد قتل و كشتار ما را مي دهند.

يزيد ضمن تعجب از سخنوري و استدلال اين كودك خردسال، سؤ ال كرد: علت و سبب اين دو نظريه مخالف در چيست؟! حضرت باقرالعلوم عليه السلام با كمال شهامت فرمود: آن ها رشيد و هوشيار بودند؛ ولي اين ها بي فكر و عقب افتاده اند. و سپس افزود: پيامبران و فرزندانشان را كسي نمي كشد، مگر آن كه زنازاده باشد. پس از آن يزيد سرافكنده شد و ساكت ماند؛ و ديگر هيچ عكس العملي از خود نشان نداد.[3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] معالي السبطين، ج 3، ص 23.

[2] حديقة الشيعة، ج 2، ص 161.

[3] حديقة الشيعة: ج 2، ص 161.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

شرمساري دشمن در كنار كعبه

ابوحمزه ثمالي حكايت كند: در سالي كه امام محمد باقر عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مكه معظمه شده بود، پس از طواف كعبه الهي، در گوشه اي از حرم الهي نشست و مردم بسياري جهت پرسش مسائل خود اطراف حضرت اجتماع كرده بودند.

در همان سال هشام بن عبدالملك نيز به همراه برخي از اطرافيان خود، كه از آن جمله نافع - غلام عمر بن خطاب - بود، وارد مسجدالحرام شدند. نافع با ديدن امام عليه السلام، از هشام بن عبدالملك پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين چنين اطراف او گرد آمده

اند؟ هشام گفت: او ابو جعفر، محمد بن علي است. نافع گفت: نزد او مي روم و سؤ الي از او مي نمايم، كه جواب آن را فقط پيامبر و يا وصي او مي داند؛ و هشام موافقت كرد.

پس نافع نزديك آمد و در جمع افراد نشست و سپس گفت: من تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده ام؛ و تمام معارف و احكام حلال و حرام را مي شناسم.

اكنون آمده ام تا مسائلي را سؤال كنم كه جواب آن تنها نزد پيامبر، يا وصي او، يا پسر پيامبر خواهد بود. امام محمد باقر عليه السلام فرمود: آنچه مي خواهي سؤال كن.

نافع گفت: بين حضرت عيسي عليه السلام و حضرت محمد صلي الله عليه و آله چه مقدار زمان فاصله بوده است؟ حضرت فرمود: جواب آن را طبق عقيده شما پاسخ گويم، يا طبق نظر خودم بيان كنم؟ نافع گفت: هر دو جواب را بفرما. امام عليه السلام فرمود: بنابر نظريه ما اهل بيت رسالت، فاصله آن به مقدار پانصد سال؛ ولي بنابر نظريه شما ششصد سال فاصله بود.

نافع گفت: ياابن رسول الله! سؤالي ديگر مطرح نمايم؟ حضرت فرمود: آنچه مي خواهي مطرح كن. گفت: خداوند متعال از چه وقت بوده است؟

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بگو چه وقت نبوده است، تا پاسخ تو را بيان كنم؛ و سپس افزود: منزه است خداوندي، كه قبل از هر چيزي بوده و بعد از هر چيزي خواهد بود، نه شريكي دارد و نه فرزندي، او تنها و بي مانند است.

سپس نافع نزد هشام آمد و گفت: به راستي او

عالم ترين مردم و همانا او فرزند رسول خدا است.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 178، ش 205.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

شرايط و حدود سفره

ابولبيد بحراني گويد:

روزي در مكه معظمه حضور امام محمد باقر عليه السلام نشسته بودم، كه شخصي وارد شد و عرض كرد: اي محمد بن علي! تو آن كسي هستي كه براي هر چيزي حد و شرايطي مي داني، و نيز براي هر كاري مقرراتي را وضع فرموده اي؟

حضرت فرمود: بلي، من مي گويم، براي هر چيزي خواه كوچك و حقير باشد يا بزرگ و عظيم، خداوند حكيم براي آن شرايط و حدودي را تعيين كرده است.

و هر كسي از آن تجاوز كند، از حد و مرز خداي بزرگ بيرون رفته و كفران كرده است.

آن شخص سؤال كرد: سفره غذا كه كنار آن مي نشنيم، داراي چه حدود و شرايطي است؟

امام عليه السلام فرمود: حد و مرز سفره غذا آن است كه چون خواستي شروع نمائي، به نام خدا شروع كني، و چون سفره را جمع كنند، شكرش را به جا آوري، و آنچه از غذاها اطراف آن ريخته باشد، جمع كني و تناول نمائي.

آن شخص عرض كرد: حدود ظرف آب چيست؟

فرمود: اين كه اگر لبه ظرف آب شكسته باشد، از آن آب نياشامي؛ چون كه آن قسمت، محل تجمع ميكروب ها است.

و چون خواستي ظرف آب را بر دهان بگذاري و بياشامي، اول نام خداي مهربان را بر زبان جاري نما، و پس از آن كه آب را آشاميدي، شكر و سپاس

خدا را انجام ده.

و همچنين سعي نمائي آب را يك نفس و يك دفعه نياشامي، بلكه سه دفعه؛ و با سه نفس آب را بياشام، كه اين گونه گواراتر و سودمندتر خواهد بود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ناسخ التواريخ: ج 5، ص 100، 101.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

شفاف كردن رفتار

گاهي انسان در موقعيتي قرار مي گيرد؛ از لباس و يا مركب و مسكني استفاده مي كند كه براي ديگران قابل تحمل نيست. چه بسا آن رفتار كاري غير مشروع نباشد، ليكن كسي كه اين رفتار را مشاهده مي كند. چون علت رفتار براي وي مبهم است. پندار غلط در ذهن وي نفوذ مي كند و چه بسا نسبت به آن فرد بدبين مي شود.

اين گونه موارد براي رهبران ديني و امامان نيز پيش آمد مي نموده است. در عين حال كه آنان انديشه زلال و رفتاري شفاف و بي آلايش داشتند، گاهي اتفاق مي افتاده كه برخي رفتار آنان را، بينندگان بر نتابند؛ و نوعي دو گانگي برداشت كنند. آيا به نظر شما امامان در اين گونه موارد چه اقدامي انجام مي دادند؟ براي فراهم آوردن پاسخ اين سؤال به يك نمونه از رفتار باقر العلوم عليه السلام نگر مي افكنيم. حسن زيات به همراه رفيقش به خدمت حضرت رسيدند. در حالي كه حضرت در اتاقي آراسته و مزين بود و لباس ها و سر و روي حضرت نيز كاملا آراسته و مرتب بود. آنان سؤالاتي داشتند مطرح نموده و پاسخ گرفتند. ليكن مثل اين كه حال و اوضاع امام براي آنان سؤالي پنهاني فراهم ساخت كه فرصت طرح آن نبود. و نيز فرصت براي شبهه زدايي هم مناسب

نبود. به همين خاطر هنگام خداحافظي حضرت به حسن زيات فرمودند به همراه رفيق خود فردا به منزل من بياييد. وي نيز پذيرفت. فردا كه به حضور امام شرفياب شدند وي را در اتاقي بي آلايش با يك فرش حصيري ديدند. و نيز مشاهده كردند كه حضرت لباس خشن پوشيده است. آنگاه امام با آنان سخن گفتند و فرمود ديروز كه مرا با آن وضع مشاهده كرديد، آن اتاق از آن همسر جديد من بود و تمام آنچه در آنجا بود هم از آن همسرم مي باشد. و چون همسرم خويش را براي من آراسته بود، من نيز خود را براي وي آراسته بودم. زندگي معمولي من اين است كه مشاهده مي كنيد. در ذهن شما چيزي خطور نكند. آنگاه رفيق حسن زيات گفت به خدا سوگند به قلب من چيز ديگري خطور كرد. ليكن اكنون كه اين وضع را مشاهده كردم و اين توضيحات را شنيدم به طور كلي ذهن من پاك شد و فهميدم كه شما حق مي گويي، علمت ان الحق فيما قلت. [1] . نكته آموزنده اين رفتار اين است، كه امام گرچه رفتارش پاك و منزه از گناه است و از نعمت هاي خدا بهره وري حلال نموده است؛ ليكن چون رفتارش براي طرف سؤال انگيز بوده و در آن هنگام فرصت شبهه زدايي فراهم نبوده است، امام آنان را در فرصت مناسب فراخوانده و رفتار خويش را توضيح داده و شبهه را از ذهن آنان مي زدايد. اين رفتار امام يعني انسان بايد در رفتارهاي فردي و اجتماعي به گونه اي شفاف باشد. و اگر احيانا رفتار شبهه انگيزي از وي سر مي زند بايد در فرصت مناسب رفتار خويش را

شفاف سازد و شبهه زدايي نمايد. رفتار و روش مبهم در پيش نگيرد كه باعث ايجاد پندار و سؤال براي مخاطبان و ديگران شود. اين رفتار از يك جهت ديگر نيز مسؤوليت آفرين است؛ كه فرد بايد رفتار دو گانه خويش را شفاف سازد، نه اين كه بر اين پندار باشد كه من به وظيفه خود عمل كرده ام، ديگران مي خواهند بدبين بشوند يا بدبين نشوند! اين رفتار مي آموزد كه فرد زمينه بدبيني ديگران را نبايد فراهم آورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي، ج 6، ص 448.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

شناخت، ملاك ارزش عمل

امام باقر (ع) به عنوان مفسر قرآن و بيانگر حقايق وحي، اعلام داشته است:

هيچ عملي - در پيشگاه خداوند - پذيرفته نيست، مگر عملي كه بر اساس شناخت و معرفت صورت گرفته باشد و حقيقت شناخت در ميدان عمل تجلي مي يابد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] لا يقبل عمل الا بمعرفة. تحف العقول 215.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت، معيار منزلت انسان

امام صادق (ع) از پدر گرامي خويش چنين نقل كرده است:

اي فرزندم! منزلت و جايگاه ارزشي شيعيان را بر اساس ميزان روايت و معرفت آنان بشناس، زيرا معرفت عبارت است از فهم و درك روايات (و آن چه به عنوان رهنمودهاي دين تلقي مي شود). و در پرتو درك عميق روايت ها است كه مؤمن تا عاليترين درجات ايمان، اوج مي گيرد و بالا مي رود. من در كتاب ويژه علي (ع) نگريستم و در آن چنين يافتم: همانا ارزش هر انساني به اندازه ي معرفت و شناخت او است، خداوند مردمان را بر اساس عقلي كه در دنيا به ايشان عطا كرده است، محاسبه مي كند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الصادق (ع) عن الباقر (ع): يا بني اعرف منازل الشيعة علي قدر روايتهم و معرفتهم، فان المعرفة هي الدراية للرواية، و بالدرايات للروايات يعلو المؤمن الي اقصي درجات الايمان، اني نظرت الي كتاب لعلي (ع) فوجدت في الكتاب: ان قيمة كل امري ء و قدره معرفته. ان الله - تبارك و تعالي - يحاسب الناس علي قدر ما اتاهم من العقول في دار الدنيا. معاني الاخبار 1 / 2.

منبع: امام باقر جلوه امامت در

افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت عميق دين، اوج كمال و تعالي

بي شك هر دانشي كه در خدمت بهزيستي مادي و معنوي انسان قرار گيرد، ارزشمند است و كمال به حساب مي آيد، ولي در اين ميان، شناخت عميق دين و حقايق وحي از مرتبه ي عالي تر و ارزش اصيل تري برخوردار است؛ زيرا اين شناخت است كه به زندگي انسان و تلاش هاي او جهت صحيح مي بخشد. امام باقر (ع) فرموده است:

عاليترين مرتبه ي كمال در سه چيز است: 1- درك و شناخت عميق دين 2- صبر بر دشواري ها 3- حركت سنجيده و حساب شده در اداره ي امور زندگي. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الكمال كل الكمال: التفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة. اصول كافي ج 1، كتاب فضل العلم، حديث 4.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت خداوند و صفات او

بخش مهمي از معارف و درس هاي امام باقر (ع) در زمينه ي شناخت خداوند و صفات او است، كه بخشي از آن ها را در گذشته تحت عنوان «تبيين معارف اصولي دين» يادآور شديم.

در اين جا نيز به عنوان نمونه از روايتي ياد مي كنيم كه امام باقر (ع) شرط بندگي و عبادت انسان به درگاه خداوند را، معرفت و شناخت وي دانسته است. امام باقر (ع) به ابوحمزه فرمود: كسي مي تواند به حق، عبادت خداوند را به جا آورد كه به او معرفت داشته باشد و خدا را به درستي و شايستگي بشناسد، و اما كسي كه شناخت درستي درباره ي ذات مقدس او نداشته باشد، خدا را همانند اين مردم عوام و گمراه (بي محتوا و سطحي) عبادت خواهد كرد! [1] .

از آن حضرت سؤال شد كه

چه مقدار از شناخت خداوند، ضروري است به طوري كه به كمتر از آن نمي توان اكتفا كرد؟ فرمود: كمترين و ضروريترين مرحله ي شناخت خداوند اين است كه بداني: هيچ چيز همانند او نيست و هيچ موجودي به او شباهت ندارد، و داراي علم، شنوايي و بينايي ازلي است. [2] . امام باقر (ع) با اين كه در توصيف پروردگار و بيان صفات و ويژگي هاي او، سخنان استدلالي و درس هاي فراوان دارد، اما اهل ايمان را از تفكر و مناظره در دو ميدان نهي كرده است:

1- نهي از تفكر در ذات خداوند

امام (ع) در اين باره مي فرمود: از تفكر در ذات خدا بپرهيزيد و درباره ي آن نينديشيد ولي هرگاه خواستيد كه به عظمت او پي ببريد، آفريده هاي عظيم او را مورد مطالعه قرار دهيد. [3] .

2- نهي از مباحثه هاي بيحاصل و دشمني زا. امام (ع) در اين زمينه مي فرمود: از خصومت ها و ستيزه جويي ها (در مباحث اعتقادي و ديني) بپرهيز؛ زيرا اين گونه مناظره ها، شك آفرين و مايه ي نابودي عمل و خرد شدن شخصيت فرد است. چه بسا در چنين مناظره هايي، فرد سخني بر زبان آورد كه هرگز مورد آمرزش قرار نگيرد. در گذشته، مردماني وجود داشتند كه دانش هاي بايسته و مورد نياز خود را رها كرده و به جستجوي مطالبي پرداختند كه نيازي بدان نداشتند و از پرداختن به آن ها نهي شده بودند، تا آنجا كه رشته ي تحقيق آن ها به ذات خدا رسيد و سرگردان و متحير شدند، آن چنان كه هر گاه كسي يكي از آنان را از پيش رو صدا مي زد، براي پاسخ دادن، به پشت سرش رو مي گردانيد و هر گاه

از پشت سر او را صدا مي زد، به پيش روي خود توجه مي نمود! [4] . منظور امام (ع) از بيان اخير اين است كه وقتي اساس تحقيق و موضوع آن نادرست باشد و از شيوه هاي ستيزه جويانه و غلط استفاده شود، كار مناظره و تحقيق، جز حيرت و تناقض گويي حاصلي ندارد، تا آن جا كه فرد، بديهي ترين امور را ناديده گرفته، يا از درك آن عاجز مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] انما يعبد الله من يعرف الله، فاما من لا يعرف الله فانما يعبده هكذا ضلالا... همان، كتاب الحجة، باب معرفة الامام، حديث 1.

[2] سئل ابوجعفر (ع) عن الذي لا يجتزء بدون ذلك من معرفة الخالق؟ فقال: ليس كمثله شي ء لم يزل عالما سميعا بصيرا. اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، باب ادني المعرفة، حديث 2.

[3] اياكم و التفكر في الله و لكن اذا اردتم ان تنظرا الي عظمته فانظروا الي عظيم خلقه. اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، باب النهي عن الكلام في الكيفية، حديث 7.

[4] اياك و الخصومات فانها تورث الشك و تحبط العمل و تردي صاحبها و عسي ان يتكلم بالشي ء فلا يغفر له، انه كان فيما مضي قوم تركوا علم ما وكلوا به و طلبوا علم ما كفوه حتي انتهي كلامهم الي الله فتحيروا حتي ان كان الرجل ليدعي من بين يديه فيجيب من خلفه و يدعي من خلفه فيجيب من بين يديه. اصول كافي ج 1، كتاب التوحيد، باب النهي عن الكيفية، حديث 4.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت رهبران الهي

در روايات معصومين (ع) پس از معرفت خداوند،

مهمترين مسأله اي كه طرح گرديده، مسأله ي شناخت رهبر و امام است؛ زيرا اصولا آشنايي دقيق خلق با پيام وحي و حتي معرفت صحيح آنان نسبت به خداوند، از طريق رهبران الهي صورت مي گيرد. اگر انبيا و رهبران الهي نبودند، آدميان به سوي خدا ره نمي بردند و هدايت نمي شدند. خداوند، انبيا و امامان را رهبر، معلم و مربي انسان ها قرار داده است، تا مردمان را به سوي معارف الهي و شريعت آسماني دعوت كرده و حجت خدا بر خلق باشند. از اين رو است كه در قرآن سه فرمان به ترتيب ياد شده است:

1- لزوم اطاعت از خدا.

2- وجوب اطاعت از پيامبر (ص).

3- ضرورت اطاعت از اولي الامر [1] (يعني رهبران الهي و ائمه ي معصومين عليهم السلام).

امام باقر (ع) در حديثي مي فرمايد: به وسيله ي ما، خداوند مورد پرستش قرار مي گيرد و به توسط ما، معرفت خداوند حاصل مي شود و از طريق ما، توحيد و انديشه ي يگانگي خدا تبيين شده است و محمد (ص) واسطه ميان خلق و خدا است. [2] . آن چه امام باقر (ع) در اين حديث، درباره ي نقش پيامبر (ص) و ائمه (ع) بيان داشته، چيزي جز نقش معلمي و هدايتگري نيست؛ زيرا دانشجو در پرتو درس هاي معلم است كه به معرفت و كمال دست مي يابد، و طفل در نتيجه ي مراقبت ها و هشدارهاي مربي است كه به رشد و تعالي مي رسد. بنابراين، اگر شناخت خداوند و عبادت او، مهمترين موضوع معرفتي است، پس راه تحصيل اين شناخت نيز به همان اندازه اهميت دارد؛ زيرا اگر راه شناخت، غلط باشد، سالك هرگز به مقصد نخواهد رسيد و انسان آن گونه كه

بايد خدا را نخواهد شناخت. زماني كه راه شناخت، راهي بي خطر و مصون از كجي و انحراف نباشد، انسان در معرفت خدا يا گرفتار تجسيم مي شود و يا در دام تشبيه مي افتد. يا قايل به جبر مي شود و يا اختيار مطلق را مي پذيرد و...! چنان كه دور افتادگان از مسير ولايت اهل بيت، به دليل سود نبردن از درس ها و معارف آنان، گرفتار چنين مشكلاتي شدند. پيامبر (ص) و امام راه معرفت خدا مي باشند، و به اين دليل، شناخت آن ها و پيروي از ايشان پس از معرفت و عبادت خدا، مهمترين و سرنوشت سازترين موضوع علمي و عملي است. امام باقر (ع) مي فرمايد: همانا رسول اكرم (ص) دري است كه نمي توان به خدا رسيد، مگر از طريق آن. رسول اكرم (ص) راه خدا است؛ راهي كه هر كس آن را بپيمايد به خداوند مي رسد، و همچنين پس از رسول اكرم (ص)، اميرمؤمنان و يكايك ائمه (ع) همين نقش را دارايند. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم. نساء / 59.

[2] بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحد الله تبارك و تعالي و محمد حجاب الله تبارك و تعالي. اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، باب النوادر، حديث 10.

[3] ... فان رسول الله (ص) باب الله الذي لا يؤتي الا منه و سبيله الذي من سلكه وصل الي الله عزوجل و كذلك كان اميرالمؤمنين من بعده و جري للائمة واحدا بعد واحد... اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب ان الائمة اركان الارض، حديث 3.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ

اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت و عقيده، مستلزم عمل

تا اين مرحله به بخشي از شناخت هاي ضروري و عقايد بايسته كه امام باقر (ع) بدان ها تصريح فرموده، اشاره شد. اكنون فصل ديگري گشوده مي شود كه عبارت است از ارتباط علم با عمل يا تلازم ميان عقيده و عمل. بسيارند كساني كه از دانش فراوان برخوردارند و بايدها و نبايدها را خوب مي شناسند و به بسياري از عقايد ضروري، آگاهند. اما دانش آنان فقط وسيله ي تفاخر بر ديگران يا ابزار سرگرمي ايشان است و در زندگي عملي و اجتماعي آنان، ظهور و بروزي ندارد.

چنين دانشي، از ديدگاه امام باقر (ع) ارجمند نيست و آن همه ستايش ها كه از علم و معرفت شده است، شامل آن نمي شود. از اين رو در سفارش هاي مفصل خويش به جابر مي فرمايد:

خطرات و شروري را كه برايت رخ مي دهد به وسيله ي دانشي كه در اختيار داري، از خود دور ساز و علم خويش را به وسيله ي عمل خالص و پاكيزه، به كار گير. [1] .

و مي فرمايد: كساني كه به توصيف و تشريح و ستايش عدالت مي پردازند ولي خود خلاف عدالت عمل مي كنند. در روز قيامت، بيشتر از همه ي مردم در حسرت و ندامتند و اين سخن خداوند است كه «ان تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله» [2] يعني: آنگاه هر نفسي به خود آيد و فرياد واحسرتا بر آرد و گويد اي واي بر من كه جانب امر خدا را فرو گذاشتم و حق بندگي بجا نياوردم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع):... و ادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم، و استعمل حاضر العلم بخالص العمل.

تحف العقول 326.

[2] عن الباقر (ع): اشد الناس حسرة يوم القيامة الذين وصفوا العدل ثم خالفوه و هو قول الله عزوجل «ان تقول...» بحار 2 / 30.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شيوه دوستيابي

يكي از مسايل مهم اجتماعي، شناخت شيوه ي دوستيابي و برقرار ساختن روابط صحيح اجتماعي با مردم است. امام باقر (ع) مي فرمايد: هيچ چيز به اندازه ي احسان و خدمت و نيكي به برادران (ايماني و اجتماعي) در ايجاد الفت و جاذبه مؤثر نيست. [1] . يعني بالاترين كشش ها و جاذبه ها در خدمت نيكي كردن، نهفته است و كساني كه شيفته ي انس با ديگران و جلب محبت و اطمينان ايشانند بايد از راه احسان به آنان وارد شوند. در روايتي ديگر چنين آمده است: در دنيا هيچ چيز به اندازه ي احسان و نيكوكاري به برادران (برادران ديني و اجتماعي)، به مدد و ياري انسان نمي آيد. [2] . يعني اين نيكي به مردم است كه در حساسترين لحظات، بازتاب آن شامل خود انسان مي شود و آنگاه كه نياز و گرفتاري پديد مي آيد، همان احسان ديدگان به ياري وي مي آيند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): ليس شي ء مميل الاخوان اليك مثل الاحسان اليهم. ائمتنا 1 / 366 به نقل از: المشرع الروي 37.

[2] الامام الباقر (ع): ليس في الدنيا شي ء اعون من الاحسان الي الاخوان. اسعاف الراغبين (در حاشيه ي نور الابصار) 253؛ ملحقات الاحقاق 12 / 186.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شوخي بدون فحش

ان الله عزوجل يحب الملاعب في الجماعة بلا رفث. [1] .

همانا خداوند عزوجل آن كسي را كه در ميان جماعت به شوخي بدون فحش بپردازد، دوست مي دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 4 ص 486.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان

1384.

شب قدر كدام شب است

در فضيلت ليلة القدر سخن بسيار است و در اين نكته كه ليلة القدر كدامين شب از شب هاي ماه رمضان است، سؤالي است كه جواب آن آسان نيست. زيرا بر عموم مردم شب قدر نامشخص است. تنها همين مقدار معلوم است كه شب قدر در ميان شب هاي ماه رمضان است. گرچه ممكن است پيروان راستين عترت به آن درجه اي از منزلت بار يابند كه بتوانند شب قدر را تشخيص دهند. ليكن در اين راستا نكته ديگري نيز معلوم است و آن اين كه شب قدر بر عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم پوشيده نيست.

عترت آگاه به اين حقيقت مي باشد و مي داند شب قدر كدام شب است. زيرا آن شب كه شب فرود فرشتگان بر عترت است بر آنان پوشيده نمي تواند باشد. چگونه ممكن است شب قدر كه در آن شب امام همام محل آمد و رفت فرشتگان است، بر وي پوشيده باشد؟! شب قدر شب فرود آمدن فرشتگان و بلند مرتبه ترين فرشته كه فرشته دانش باشد، مي باشد، تنزل الملائكه و الروح فيها [1] اين نزول فرشتگان به امام معصوم در هر زمان مي باشد. فرشتگان كه معارف و دانش و مقدرات يك سال را در اختيار دارند، بر امام معصوم در هر زمان نازل مي شوند و آنان را از دانش هاي غيبي بهره مند مي سازند. اينك باقر العلوم عليه السلام از اين حقيقت اين گونه پرده بر مي دارد و اين موضوع را اين گونه شفاف مي سازد، مي فرمايد: شب قدر بر ما پوشيده نيست. در آن شب فرشتگان بر ما نازل مي شوند و به گرد ما طواف مي دهند. يا ابا الهذيل انه

لا يخفي علينا ليلة القدر ان الملائكة يطيفون بنا فيها [2] چه فضيلتي برتر از اين كه فرد جايگاه رفت و آمد فرشتگان است. چه فضيلتي برتر از اين كه «روح» زعيم و برترين فرشته ي دانش بر وي نازل شود. آن هم نه تنها فرشتگان در برابر آنان متواضع باشند، بلكه به دور آنان طواف دهند! اين چه مقام و منزلتي است كه عترت بدان بار يافته است، كه قبله گاه فرشتگان قرار مي گيرند. و اين چه فضيلت برتر است كه نصيب عترت مي شود؟! [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قدر، 4.

[2] كشف الغمه، ج 2، ص 352، المحجة البيضاء، ج 4، ص 248.

[3] براي مؤلف كشف الغمه، جناب محقق ابوالفتح اربلي، همين فضيلت بس كه چنين روايتي را در فضيلت اهل بيت نگاشته. اگر كشف الغمه نداشت جز همين يك روايت را در فضيلت، اهل بيت (عليهم السلام) براي بالندگي و سعادت وي كفايت مي نمود.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

شناخت شيعيان و بخشش از علم الهي به آنان

مي گويند امام صادق عليه السلام فرمود: گروهي از مردم بر پدرم وارد شدند و پرسيدند: «حق امام چيست؟» پدرم فرمود: «حقش بزرگ است! وقتي كه بر او وارد شديد، بايد او را بزرگ بداريد و احترام كنيد، و به آنچه مي آورد، ايمان بياوريد.

و بر اوست كه شما را هدايت كند و در او خصلتي است كه هر وقت به خدمتش رسيديد از جلال و شكوهي كه دارد، هيچ كس نمي تواند با چشم پر به او نگاه كند، چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه بود و بايد امام هم

اين گونه باشد.» آنان پرسيدند: «آيا امام، شيعيانش را مي شناسد؟!» فرمود: «آري، همان وقت كه مي بيند.»

پرسيدند: «آيا ما شيعه ي شما هستيم؟» فرمود: «آري! همه ي شما شيعه ي ما هستيد.»

گفتند: «دليل شما چيست؟» فرمود: «نشانه اش اين است كه مي توانم نامهاي خودتان، پدرانتان و قبيله هايتان را بگويم.» گفتند: «پس ما را مطلع ساز.» امام باقر عليه السلام نيز نامهاي خودشان، پدرانشان و قبيله هايشان را گفت و همه تصديق كردند.

سپس فرمود: «از آنچه قصد داريد سؤال كنيد! من پاسخ مي دهم و آن فرمايش خداوند متعال است كه مي فرمايد: «كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء» [1] .

ما آن شجره اي هستيم كه اصل و ريشه اش استوار و شاخه هايش در آسمان است. و از علم خود هر چه بخواهيم به شيعيانمان مي بخشيم. سپس فرمود: «آيا اين مقدار شما را قانع نمود؟» گفتند: «كمتر از اين هم ما را قانع مي كرد و كافي بود.» [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي ابراهيم آيه ي 24 «يعني: خداوند كلمه ي طيبه را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه ي آن ثابت، و شاخه ي آن در آسمان است.».

[2] بحارالانوار ج 46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

شكايت كبوتر از مار و جوشيدن آب از زمين

جابر جعفي مي گويد: با امام باقر عليه السلام به حج رفتيم و من همراه او در محمل بودم. يك كبوتر صحرايي آمد و اطراف محمل آن حضرت نشست و شروع به سروصدا كرد.

من رفتم تا آن را بگيرم كه ناگهان حضرت صدا زد: «اي جابر! اين كار را انجام نده، او به ما اهل بيت پناه آورده است.»

پرسيدم: «از چه

چيزي به شما شكايت مي كند؟»

حضرت فرمود: «مي گويد سه سال است در اين كوه تخم مي گذارد ولي ماري مي آيد و تخمهايش را مي خورد. از من خواست كه دعا كنم تا خدا آن مار را بكشد، من هم دعا كردم و خدا آن را كشت.» بعد رفتيم تا اينكه وقت سحر شد. امام باقر عليه السلام به من فرمود: «پياده شو اي جابر!»

پس من پياده شدم و افسار شتر را گرفتم. آن حضرت نيز پياده شد و از راهي كه مي رفت، متمايل گرديد و به سوي يك تپه ي شني رفت.

شنها را كنار زد در حالي كه مي گفت: «خدايا! ما را سيراب و پاك گردان.»

در اين حال، سنگي بلند و سفيد پديد آمد، حضرت آن را برداشت، ناگهان چشمه ي صافي جوشيد. پس وضو گرفتيم و از آن چشمه نيز آشاميديم. سپس به راه خود ادامه داديم. وقتي كه صبح شد، نه آبادي بود و نه درختي. حضرت به طرف درخت خشكي رفت و نزديك شد و فرمود: «اي نخل! ما را از آنچه خدا در تو قرار داده است سير گردان.»

به خدا قسم! ديدم كه درخت، خم شد تا اينكه ما از ميوه اش چيديم و خورديم.

عرب باديه نشيني در آنجا بود، وقتي كه اين صحنه را ديد گفت: «ساحري مانند تو نديده ام.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «اي عرب! ما اهل بيت پيامبر را تكذيب نكن؛ چون نه ساحر هستيم و نه كاهن، بلكه نامهايي را به ما آموخته اند كه اگر با آنها خدا را بخوانيم، هر چه بخواهيم به ما داده مي شود و اگر دعا كنيم اجابت مي گردد.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج

46.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

شناخت بلاد و شهرها و معرفي برهوت

عطيه مي گويد: با امام محمد باقر عليه السلام در مسجد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بودم كه عربي شترسوار از دور پيدا شد. مركب خود را عقال كرد و وارد مسجد شد و به طرف چپ و راست نگاه مي كرد، مثل شخصي كه حيرت زده باشد يا عقل از سر او پريده باشد.

حضرت او را صدا زد. عرب متوجه شد و خدمت حضرت آمد، حضرت پرسيد: «از كجا مي آئي؟»

عرض كرد: «از آخر زمين.»

حضرت فرمود: «زمين وسعتش بيشتر است از اين، بگو از كدام مكان مي آئي؟»

باز گفت: «از آخر دنيا و پشت سر ما چيزي نيست، من از احقاف مي آيم.»

حضرت فرمود: «از كدام احقاف.»

عرض كرد: «از احقاف عاد.»

حضرت فرمود: «در راه از كدام مكان عبور كردي؟»

عرض كرد: «از چين عبور كردم.»

حضرت پرسيد: «عبور كردي از چين؟»

عرض كرد: «آري.»

حضرت همي مي فرمود عبور كردي از چين و عرب در جواب مي گفت آري. تا اينكه فرمود: «عبور كردي به درخت دقان.» چون حضرت اين گفته را فرمود، عرب خود را به پاهاي ايشان انداخت و عرض كرد: «به خدا قسم نديدم كسي مثل شما بلاد و شهرها را بشناسد، مگر شما آنجا تشريف برده ايد؟!» حضرت فرمودند: «نه و ليكن نزد ما كتابي است معلوم. اي عرب! در پشت سر شما يك وادي است كه گفته مي شود برهوت مي باشد كه مسكن بوم و هام است و در آنجا ارواح مشركين تا روز قيامت، عذاب مي شوند.» [1]

.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مدينة المعاجز.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

شوخي با نامحرم در خلوت

امام باقر عليه السلام فرموده است: بشاشت و گشاده رويي در برخوردهاي اجتماعي، مايه جلب محبت مردم و قرب به خداوند است. ابوبصير نقل مي كند كه: در كوفه به زني قرآن مي آموختم و در خلوت با او مزاحي كردم. وقتي به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم خشمناك به من نگاه كرد و فرمود: كسي كه در خلوت گناه كند و از خداوند متعال باكي نداشته باشد خداوند نيز باكي ندارد كه او را چگونه و به چه نوعي هلاك كند. اي ابوبصير به آن زن چه گفتي؟ من از شرم روي خود را پوشاندم و گفتم توبه كردم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شفا يافتن مردي كه به برص مبتلا بود

امام باقر عليه السلام فرموده است: بد آدمي است آن كسي است كه در خويشتن ميلي را بپرورد كه در راه رسيدن به آن دچار ذلت و خواري شود.

نقل شده است كه روزي آن مرد كه الاغش را حضرت زنده كرده بود خدمت امام آمد، حضرت فرمود: چه چيزي باعث شد كه در اين چند روز نزد ما نيامدي؟ گفت: در فرق سرم بيماري برص ظاهر شده و تمام موهايم سفيد شده به همين جهت توفيق ملاقات شما را پيدا نكردم. حضرت فرمود: هم اكنون براي چه كاري آمده اي؟ گفت: به اميد شفا نزد شما آمده ام و از اين بيماري خيلي هراسناك هستم. حضرت دست مباركش را بر سر او كشيد و فرمود: آئينه اي به او بدهيد. آئينه به او دادند نگاه كرد ديد تمام موهاي سرش كه سفيد شده بود سياه شده و به رنگ اصلي خودش در آمده، لذا بسيار خوشحال شد

و تشكر كرد و رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شهادت سنگ و درخت به امامت امام باقر

زراره از امام باقر عليه السلام سؤال مي كند دين حنيف چيست؟ حضرت فرمود: فطرت است، فطرتي كه خداوند در نهاد تمام افراد بشر آفريده است. خداوند انسان را با فطرت معرفت خويش خلق كرده است. ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: پدر بزرگوارم امام محمد باقر عليه السلام با زيد بن الحسن در حال صحبت بودند. زيد ابن حسن مي گفت: من به ميراث رسالت و امامت سزاوارترم زيرا من پسر حسن بن علي هستم و تو پسر علي ابن الحسين، نسب من به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديك تر از شماست لذا درع و دراعه و شمشير حضرت رسالت را به من تسليم كن در غير اين صورت تشخيص اين موضوع در حضور قاضي انجام خواهد شد و عمويم زيد بن علي بن الحسين وقتي اين سخنان را شنيد بسيار خشمناك و ناراحت شد و گفت: جواب برادرم محمد بن علي با من است به آنچه ادعا مي كني. سپس زيد بن الحسن عمويم را نزد قاضي برد. قاضي به عمويم گفت: يابن الجثيه، وقتي عمويم از او اين سخن را شنيد گفت: بد خصومتي و مجادله ناخوشي است كه در آن ذكر امهات مي گذرد (نام مادران برده مي شود) سوگند به خدا و رسول او كه بعد از اين تا زنده هستم به هيچ وجه با تو صحبت نخواهم كرد و به عنوان اعتراض از آن مجلس برخاست و چون نگاهش به پدرم افتاد گفت: اي برادر قسم ياد كردم كه بعد از اين با

زيد بن الحسن سخن نگويم و با او ترك مخاصمه نمايم. گفت:اي برادر، من از جواب او عاجز نيستم اگر تو قسم ياد نمودي من از آنچه كرده اي آزرده خاطر نيستم. وقتي عمويم اين سخن را شنيد غنيمت دانست و زيد بن الحسن گفت: اختلاف من با محمد بن علي است و با برادرش هيچ اختلافي ندارم بعد از آن شخصي را نزد پدرم فرستاد و گفت: شما به ناچار بايد با من نزد قاضي وقت بيايي. سپس زيد بن الحسن به ناچار در خانه پدرم آمد و براي آمدن پدرم نزد قاضي اصرار زيادي كرد. وقتي پدرم نگاهش به زيد افتاد فرمود: اي زيد تو دختري داري كه شش ماهه است ولادت او را پنهان نگه داشته اي اگر او به سخن در آيد و شهادت دهد كه من بر حق و سزاوار به امامتم از ادعاي خود دست برمي داري؟ گفت: بلي، قسم ياد مي كنم كه اگر دخترم به سخن درآيد و بر حقانيت شما شهادت دهد من از ادعاي خود دست برمي دارم سپس كودك را آوردند حضرت به كودك فرمود: اي سكينه به فرمان الهي سخن بگو و به آنچه مي داني حق است شهادت بده، سكينه برخاست و رو به يزيد بن حسن نمود و گفت: اي زيد تو ظالم هستي و محمد بن علي عليه السلام مظلوم و اولي و أحق است اگر شر خود را از او كم نكني و ترك ادعاي بيهوده خود ننمايي به زودي اجل رشته حيات تو را قطع خواهد كرد. زيد از اثر سخن سكينه بسيار متأثر و منفعل شد و گفت: ادعاي خود را ترك نمودم و

پدر بزرگوارم دست زيد را گرفت و فرمود: اي زيد اگر اين سنگ كه روي آن نشسته اي به سخن درآيد و بر حقيقت من و بطلان ادعاي تو شهادت دهد قبول مي كني؟ گفت: بلي پدرم به آن سنگ اشاره نمود و فرمود به فرمان الهي سخن بگو، سنگ به حركت در آمد به طوري كه زيد نتوانست روي سنگ آرام بنشيند و بعد به سخن آمد و گفت: اي زيد تو در اين ادعا ظالم هستي و حق با محمد بن علي است و اگر تو از اين ادعا دست برنداري به زودي كشته خواهي شد. زيد از شنيدن سخن سنگ بي هوش شد و بعد از ساعتي به هوش آمد و گفت: ادعايي ندارم و از آنچه گفته بودم پشيمان شدم. پدرم باز دست زيد را گرفت و اشاره به درختي نمود و فرمود: اي زيد اگر آن درخت حركت كند و نزد تو بيايد و بر حقانيت من شهادت دهد از ادعاي خود دست برمي داري؟ زيد گفت: بلي.

پدرم به آن درخت اشاره فرمود: درخت به اذن الهي جلو آمد و روي سر زيد سايه افكند و گفت: اي زيد تو بر محمد بن علي عليه السلام ظلم مي كني و اگر ادعاي بيهوده خود را ترك نكني به زودي كشته مي شوي زيد پس از شنيدن سخن درخت رعب و وحشت زيادي بر او غلبه كرد و قسم هاي زياد و شديدي ياد كرد و گفت: ديگر به هيچ وجه معترض امام محمد باقر عليه السلام نشود و همان روز زيد عازم دمشق شد و در آن زمان عبدالملك بن مروان والي شام بود و زيد به مجلس

عبدالملك بن مروان رفت. او از زيد پرسيد كه از كجا مي آيي؟ و چه خبر داري؟ گفت: اي ملك از مدينه مي آيم و تو را خبر مي دهم به ساحر و كذابي كه دفع آن به تو واجب است و سخن گفتن سكينه و سنگ و درخت را براي ملك نقل كرد و گفت: در اين زمان مانند اين ساحر را هيچ كس نديده و نشنيده است. عبدالملك بن مروان به والي مدينه نوشت كه به محض اينكه نامه من به دست تو رسيد محمد بن علي را باز داشت و نزد من بفرست و بعد از ارسال نامه عبدالملك به زيد بن الحسن گفت: اگر من تو را به قتل محمد بن علي رخصت بدهم او را به قتل مي رساني گفت: بلي، بلافاصله او را به قتل مي رسانم. اما وقتي نامه عبدالملك به والي مدينه رسيد در جواب نوشت كه مرا قدرت مخالفت با امام محمد باقر عليه السلام نيست و ليكن مصلحت دولت شما را در آن مي بينم و از روي اخلاص به عرض مي رسانم آن كسي را كه شما دستور باز داشت و فرستادن او را داده ايد يقين بدانيد كه امروز در روي زمين از او عابدتر و متقي تر نيست و هميشه در محراب عبادت نشسته و او را با اهل دنيا الفتي نيست و وقتي شروع به تلاوت كلام الله مي نمايد و حوش و طيور بر صداي خوش او كه صداي داود است انس مي گيرند و علماي زمان در هر مسئله اي كه دچار مشكل مي شوند به او روي مي آورند او در همه حال دل به درگاه الهي بسته و در جميع احوال در

مكان صدق نشسته و از كمال حيا چشم بر روي كسي نگشايد و از نهايت حلم با كسي خشم نمي گيرد از آنجا كه كمال دولت خواهي من با اميرالمؤمنين است آزار اين چنين شخصي را صلاح دولت شما نمي بينم و وقتي جواب نامه والي مدينه به عبدالملك بن مروان در شام رسيد آن را خواند و خيلي خوشحال شد و فهميد كه آنچه والي مدينه نوشته از روي خيرخواهي و به مصلحت اوست بعد از آن زيد بن الحسن نيز نامه والي مدينه را خواند گفت: محمد بن علي او را از مال دنيا از خود راضي كرده است. عبدالملك مروان گفت: آنچه مي گويي بر من معلوم نيست اگر چيزي غير از اين ها مي داني بگو. گفت: بلي مي دانم سلاح و شمشير و زره و خاتم و عصا و ساير وسايل... پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد محمد بن علي است از او طلب كن اگر ارسال نكرد بهانه اي بهتر از اين براي قتلش پيدا نمي كني. پس عبدالملك نامه ديگري به والي مدينه نوشت كه هزار درهم خدمت محمد بن علي ببر و از طرف من سلام برسان و آنچه از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد اوست طلب كن و براي من بفرست وقتي نامه عبدالملك به والي مدينه رسيد به خدمت امام محمد باقر عليه السلام آمد و آنچه عبدالملك نوشته بود عمل كرد و هزار درهم نزد پدرم آورد و حضرت سه روز مهلت درخواست كرد و بعد از آن شمشير و درعي و خاتمي با چند چيز ديگر براي والي مدينه فرستاد و والي مدينه براي عبدالملك

ارسال كرد و عبدالملك از ارسال آنها خيلي خوشحال شد و زيد بن الحسن را احضار كرده و آن وسائل را به او نشان داد او گفت: والله كه از اسباب رسول الله چيزي براي تو نفرستاده است وقتي عبدالملك اين سخن را شنيد خيلي خشمناك شد و نامه اي به پدرم نوشت كه مال مرا گرفتي و آنچه خواسته بودم نفرستادي؟ در جواب مرقوم فرمود: آنچه نزد من بود ارسال كردم مي خواهي قبول كن مي خواهي قبول نكن. سپس عبدالملك پدرم را تصديق كرد و اهل شام را دعوت كرد و با نشان دادن آن وسائل به آنها تفاخر مي كرد و وقتي از آن مجلس برخاست دستور داد زيد بن الحسن را زنجير كردند و گفت: نمي خواهم خون يكي از اولاد ابوطالب به دست من ريخته شود و الا تو را به بدترين صورت به قتل مي رسانيدم و زيد را دست بسته به مدينه فرستاد و نامه اي به پدرم نوشت با اين مضمون كه پسر عمويتان را خدمت شما فرستادم تا او را خوب ادب نماييد شايد كه از كارهاي قبيح و حرفهاي شرم آور دست بردارد و هنگامي كه زيد را به نزد پدر بزرگوارم آوردند. پدرم فرمود: اي واي بر تو اي زيد بسيار اعمال ناپسنديده از تو ظاهر شده و ابواب ناخشنودي به روي خود گشودي و هم اكنون آنچه از سكينه و سنگ و درخت شنيدي. به زودي تحقق ميابد و قابض ارواح به سوي تو خواهد شتافت و سپس دستور داد غل و زنجير از دست و پاي زيد بن الحسن باز كردند و به حال خودش گذاشتند و چند روزي گذشت

مرضي دردناك بر زيد بن الحسن عارض شد به طوري كه هذيان مي گفت و در همين بيماري بود كه شربت وفات و جرعه ممات را چشيد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شك به گرفتار امام

امام باقر عليه السلام فرموده است: از گنجهاي گرانبهاست اين چهار چيز: پوشيدن نياز از ديگران و صدقه را پنهان دادن و درد را از غير اهلش پنهان نمودن و گرفتاري را پنهان داشتن.

از زراره در حديثي روايت مي كند كه حضرت امام باقر عليه السلام صحيفه فرائض (كه در آن احكام ارث بود) را براي من خواند و فرمود:اي زرارة به خدا! آن چه گفتم حق است، و گفتار پيامبر است كه او فرموده و علي عليه السلام به خط خود نوشته است. زرارة گفت: شيطان در سينه من وسوسه كرد كه: او از كجا مي داند كه گفتار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خط علي عليه السلام است؟ پس قبل از اين كه حرفي بزنم، فرمود: اي زرارة شك به خود راه نده و شيطان را از خود دور كن؛ به خدا! تو شك كردي؛ من چگونه نمي دانم كه اين املاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خط علي عليه السلام است در صورتي كه آن را پدرم از جدم علي عليه السلام نقل كرده است. گفتم: آري فدايت شوم، جاي تعجب و سؤال نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شفاي بيماري

و از علي بن معبد نقل مي كند كه بدون ذكر ناقل گفت: حبابه والبيه به حضور حضرت باقر عليه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اي حبابه! چرا دير به اينجا آمدي؟ گفت: چون در فرق سرم پيسي پيدا شده و من خيلي نگران هستم.

حضرت فرمود: آن را به من نشان بده؛ حبابه گفت: پس نزديك حضرت رفتم، ايشان دست بر فرق سرم گذاشت

و فرمود: آئينه اي بياوريد، وقتي در آئينه نگاه كردم، پيسي من برطرف شده و موي سرم سياه شده بود. خيلي خوشحال شدم آن حضرت هم از خشنودي من شاد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شاخه درخت و اخبار شهرها

امام باقر عليه السلام فرموده است: دو ركعت نمازي كه شخص ازدواج كرده مي خواند برتر از هفتاد ركعت كه آدم تنها و مجرد بخواند.

و به سند خود از اعلا ابن محرز روايت كرده كه گفت: حضرت باقر عليه السلام را مشاهده كردم كه به دست او عرجونه يعني شاخه درخت (يا عصاي) نازكي بود كه حضرت اخبار شهرها را از او سؤال مي كرد و آن شاخه جواب داده و خبر مي داد كه: در فلان شهر آب زياد؛ و در ارمينيه (قسمتي از ناحيه شمال) زلزله واقع شده است. پس از آن ديدم كه حضرت چوب را شكسته و دور انداخت و چون دوباره جمع شده و به حالت اول خود برگشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شاخه اي از عصاي موسي

امام باقر عليه السلام فرموده است: ثواب كسي كه زبانش را حفظ مي كند مانند كسي است كه به جهت سلامتي خود صدقه داده است. و به سند خود از حكيم بن اسد روايت كرده كه گفت: حضرت باقر عليه السلام را ملاقات نموده، در دست حضرت عصايي ديدم كه به سنگ مي زد و از آن سنگ آب مي جوشيد. عرض كردم: يابن رسول الله! اين چيست؟ فرمود: شاخه اي از عصاي موسي عليه السلام است كه از آن تعجب مي كردند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي

شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي

شرط اصلي حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخورداري فرد از صبر و شكيبايي است. اين ويژگي به عاليترين شكل آن در زندگي امام باقر (ع) مشهود است.

براي نماياندن اين ويژگي ارزشمند در زندگي آن حضرت نقل اين حديث كافي است كه:

مردي غير مسلمان (نصراني) در يكي از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد. آن مرد به دليلي نامشخص نسبت به آن حضرت، كينه داشت، از اين رو دهان به بدگويي گشود و با تغيير اندكي در اسم امام باقر (ع) گفت: تو بقر (گاو) هستي! امام بدون اين كه خشمناك شود و عكس العمل شديدي نشان دهد، با آرامش خاصي فرمود: من باقرم. مرد نصراني كه از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مي كرد نتوانسته است امام را به خشم وا دارد، گفت:

تو فرزند زني آشپز هستي! امام فرمود: اين حرفه ي او بوده است (و ننگ و عاري براي او نخواهد بود) مرد نصراني، پا فراتر نهاد و با گستاخي هر چه تمامتر گفت: تو

فرزند زني سياه چرده و زنگي و... هستي! امام (ع) فرمود: اگر تو راست مي گويي و مادرم آن گونه كه تو توصيف مي كني بوده است، پس از خداوند مي خواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است، از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد!

در اين لحظه، مرد نصراني كه شاهد حلم و بردباري اعجاب انگيز امام باقر (ع) بود و مشاهده كرد كه اين شخصيت اصيل و پرنفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعي و علمي خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مي گيرند و در ميان قريش و بني هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاي عكس العمل منفي و مقابله ي به مثل در برابر بد زباني هاي او، چون كوه صبر و شكيبايي، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مي گويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم و شكست خورده يافت، و بي تأمل از گفته هاي خود معذرت خواهي كرد و اسلام آورد. [1] . ارزش و اهميت اين گونه شكيبايي و بردباري، چه بسا براي بسياري از انسان ها،نامفهوم باشد، ولي كساني چون خواجه نصيرالدين طوسي كه از يك سو افضل عالمان عصر خويش در علوم عقلي و نقلي شناخته شده، و از سوي ديگر منصب وزارت را در دستگاه حكومت به وي واگذار كرده اند، در اوج موقعيت علمي و اجتماعي، به امام خويش اقتدا كرده و در مقابل بدگويان به صبري شگفت نايل مي شود. شخصي به او خطاب مي كند: اي سگ، و اي سگ زاده!

اما او در پاسخ مي گويد: اين سخن تو درست نيست؛ زيرا سگ بر چهار دست و پار راه مي رود و

من چنين نيستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمي انديشد، ولي من چنين نيستم و... [2] .

به راستي چنين شكيبايي و تحملي را جز در پيروان مكتب اهل بيت نمي توان پيدا كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال له نصراني: انت بقر؟ قال: انا باقر، قال: انت ابن الطباخة؟ قال: ذاك حرفتها، قال: انت ابن السود الزنجية البذية، قال: ان كنت صدقت غفر الله لها، و ان كنت كذبت غفر الله لك، قال: فاسلم النصراني. مناقب ابن شهر آشوب 4 / 207؛ بحار 46 / 289؛ نورالابصار، مازندراني 51؛ اعيان الشيعة 1 / 653.

[2] رك: الانوار البهية 123.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شرايط سياسي، در عصر امام باقر

براي شناخت صحيح شخصيت سياسي - اجتماعي امام باقر (ع) و تبيين شيوه هاي عملي آن حضرت، قبل از هر چيز بايد شرايط سياسي - اجتماعي عصر آن امام را مورد بررسي قرار داد؛ زيرا هر موضعگيري و هر سخن، با ظرف زماني و شرايط خاص آن بايد مورد توجه قرار گيرد، تا داوري درباره ي آن به درستي صورت پذيرد. براي اين منظور، به ترسيم جو كلي حاكميت ها در آغاز شكل گيري خلافت، سپس به تشريح و تفصيل برخي از زمينه هاي مورد نياز مي پردازيم.

از سقيفه تا حكومت بني اميه

دستيابي فرزندان ابوسفيان به جايگاه خلافت و رسيدن بني اميه به حكومت، يكي از تلخترين پيامدهاي ماجراي سقيفه ي بني ساعده [1] است.

شايد اين سخن در نظر كساني كه معاويه را خال المؤمنين! مي دانند حمل بر تعصب و شيعيگيري شود، ولي خوشبختانه گذشت زمان و رشد آگاهي و اصلاح طلبي در جهان اسلام، برخي از دانشمندان و

روشنفكران اهل سنت را بر آن داشته، تا به صراحت اعلام كنند تيره بختي جهان اسلام از زماني آغاز شد كه خلافت انتخابي، به وسيله ي معاويه، به سلطنت موروثي تغيير يافت و معاويه براي فرزندش يزيد، از مردم بيعت گرفت [2] .

اين سخن، حق است، اما تمام سخن و گوياي همه ي حقيقت نيست؛ زيرا فقط اين عمل معاويه، جهان اسلام را به دست حكومت هاي مستبد و خودكامه و بي لياقت نسپرد، بلكه طغيان او عليه علي بن ابي طالب (ع) كه حكومت مركزي را در اختيار داشت خود سرآغاز طغيان هاي پياپي و مكرر در صحنه ي سياسي جوامع اسلامي شد، طغيان هايي كه نه براي امر به معروف و نهي از منكر، بلكه صرفا براي تسخير پايگاه قدرت و خوشگذراني و زورگويي بود.

تزويرهايي كه معاويه در طريق سياست به كار بست، قرآن هايي كه بر نيزه كرد، پيمان هايي كه با حسن بن علي (ع) منعقد ساخت و همه را ناديده گرفت و روش هايي كه در خريدن نيروهاي سرشناس به كار برد، همه و همه الگويي شد براي حكومت هاي پس از او، تا عالمان را يا با پول و پست و مقام بخرند و يا تحقير كنند و بي ارج سازند و از جهل و حماقت توده ها در استثمار آنان بهره جويند و... شيوه هايي كه معاويه به كار گرفت، از او چهره اي موفق در صحنه ي سياست ساخت و در مقابل او علي بن ابي طالب (ع) كه هرگز حاضر نشد براي تحقق عدل، جور را به استخدام در آورد، و حيله و تزوير با مسلمانان را وسيله ي كسب قدرت قرار دهد، فاقد زيركي و سياست معرفي شد. تا آن جا كه گفتند:

معاويه از علي (ع) هوشمندتر و سياستمدارتر است! و اميرالمؤمنين (ع) در پاسخ آنان با سينه اي گران فرمود: به خدا سوگند، معاويه از من زيركتر نيست، ولي او پيمان شكني و خيانت مي كند، و از اين طريق اهدافش را پي مي گيرد. اگر من از بي وفايي و پيمان شكني بيزار نبودم، مي ديديد كه زيركترين مردمم، ولي چه بايد كرد كه در بينش من حيله و فريب مردم، گناه و نافرماني خدا است... [3] . زندگي سياسي معاويه، در حقيقت پيش نويس برنامه اي است كه ماكياول قرن ها بعد به حاكمان ديكته كرد و به آنان گفت: معاويه، فرزند ابوسفيان، نخستين حلقه ي خط انحراف در امر حكومت و خلافت نيست، او برگزيده ي عثمان است، خليفه اي كه آن قدر به حيف و ميل بيت المال پرداخت و بستگانش را در رأس امور قرار داد و بر مردم مسلط ساخت كه بر او شوريدند. عثمان نه تنها زندگيش، منشأ خير براي امت اسلامي نبود، بلكه جامه ي خونينش نيز دستاويز مكر سياستبازان قرار گرفت و آغاز جنگي ديگر شد!

اگر اين خط را با انصاف و تحقيق دنبال كنيم خواهيم ديد كه رشته ي اين نابساماني ها به سقيفه باز مي گردد. آن روز كه ماجراي عظيم غديرخم به فراموشي سپرده شد و فرياد «حسبنا كتاب الله» ميان مردم و عترت جدايي افكند و حديث ثقلين در غبار فراموشي نهفته گشت! آن روز بناي حكومت اسلامي آفت خيز شد و رو به انحطاط گذاشت!

اگر خانه ي علي (ع) به وسيله ي حاميان خلافت ابوبكر، مورد هجوم قرار گرفت، [4] اين سرآغاز بيعتي است اجباري، كه معاويه از مردم براي فرزندش يزيد مي گيرد، [5] و الگويي

مي شود براي حكومت هاي بعد، كه به صرف دست يافتن به حكومت، آن را به هيچ قيمتي رها نكنند و فرزندانشان را به وليتعهدي خود بگمارند! اگر گرامي ترين عضو خانواده ي پيامبر - فاطمه ي زهرا (س) - در مسير دستيابي حاكمان به حكومت، مورد خشم و بي احترامي شديد قرار مي گيرد، اين سرآغازي است براي تبعيد رفتن ابوذر، صحابي پيامبر (ص) به وسيله ي عثمان [6] و شهادت حجر بن عدي به وسيله ي معاويه [7] و شهادت حسين بن علي (ع) و... مطالعه ي ماجراي سقيفه مي نماياند كه حاضران در آن جمع، به ملاك هاي اصيل علمي و شايستگي هاي عملي رهبر آينده ي خود نمي انديشيدند، بلكه سخن اين بود كه امر خلافت و رهبري عرب در دست انصار باشد يا مهاجران! [8] . ملاك هاي جاهلي، همچنان به شكل ديگري مطرح است. هرچند عمر در برابر مردم چنين مي گويد كه: هيچ كس در ميان شما چون ابوبكر نيست كه مردم خود را وقف او كنند [9] . يعني ابوبكر از آن جهت انتخاب شد كه محور وحدت مردم بود، ولي اين موضوع در يك گفتگوي خصوصي ميان عمر و ابن عباس به گونه اي ديگر مطرح مي شود:

عمر از ابن عباس مي پرسد: چرا قريش از خاندان شما (خلافت علي (ع) پس از رحلت پيامبر (ص)) جانبداري نكردند؟! ابن عباس مي گويد: نمي دانم. عمر مي گويد: ولي من مي دانم؛ قريش مايل نيستند كه اجازه بدهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود، زيرا شما بدين وسيله احساس غرور و شادماني مي كرديد! [10] . از اين بيان روشن مي شود كه در اعماق اين جريان هاي سياسي، تصفيه حساب هاي قبيله اي و گروهي، جاي داشته است.

زماني كه بنياد حكومت بر اين انگيزه ها

استوار باشد، منتهي شدن كار خلافت به حاكميت كساني كه مدينه را مورد تجاوز قرار داده و جان و مال و ناموس و اهل آن را بر سربازان خود مباح شمردند، [11] امري دور از انتظار نيست! در اين روند سياسي، كساني مي توانستند در شهرها و استان هاي مختلف به ولايت و امارت برسند كه كمترين مايه از تعهد و انسان دوستي و شرافت در جانشان نباشد، و اين چنين است كه مرداني چون اشعث بن قيس كندي كه يك روز رهبري مرتدان را بر عهده داشت، فرمانرواي تام الاختيار يكي از سرزمين هاي اسلامي مي شود. [12] .

بنابراين، در يك نگرش دقيق تاريخي مي توان سقيفه را پيش درآمد حاكميت بني اميه دانست، خطي كه از اسلام ناب فاصله گرفت و هر چه استمرار يافت، انحراف آن بزرگتر و بزرگتر شد. تا به عصري مقارن امامت باقرالعلوم (ع) رسيد. بديهي است كه در اين فاصله، جامعه ي اسلامي در نتيجه ي فساد و ناشايستگي اكثر حكومت ها، راه انحطاط را پيموده بود، چه در زمينه ي فرهنگي و ديني، چه در بعد مسايل سياسي. با اين بيان، اگر تنگناهاي سياسي در آغاز امر خلافت، علي بن ابي طالب (ع) را به سكوت و انزواي سياسي وا مي دارد، مي توان از اين تنگناهاي رو به ازدياد، تا اندازه اي به شرايط و تنگناهاي سياسي جامعه، در عصري كه مقارن زندگي امام باقر (ع) بود، پي برد.

بني اميه، بر مسند جباريت

عامترين ويژگي حكومت امويان، استبداد، جباريت و بي اعتنايي به مردم و مكتب است.

شخصي در برابر عبدالملك مروان خليفه ي اموي قرار گرفت و به او گفت: با تو سخني دارم آيا امان مي دهي كه با گفتن

آن مرا مجازات نكني؟

عبدالملك گفت: هر چه در دل داري بگو، در امان هستي.

مرد گفت: اين تاج و تخت و حكومت كه در دست تو است آيا به فرمان خدا و رسول او در اختيار تو قرار گرفته است؟! عبدالملك گفت: خير.

آيا مردم تو را انتخاب كرده اند و به حكومت تو تن داده اند؟!

پاسخ داد: خير.

آيا تو بر گردن مردم بيعتي داشته اي و آنان ناگزيرند كه به آن بيعت وفادار باشند؟!

پاسخ داد: نه.

آيا اهل شورا و نمايندگان مردم تو را برگزيده اند!

عبدالملك باز هم گفت: نه.

مرد گفت: مگر نه اين است كه تو اكنون سرنوشت مردم را در دست داري و ذخاير اقتصادي آنان را در اختيار گرفته اي؟

عبدالملك گفت: آري، همين گونه است.

مرد گفت: اگر هيچ دليل شرعي و قانوني و عرفي براي حاكميت تو نيست، پس چرا نام خود را فرمانرواي مؤمنان (اميرالمؤمنين) نهاده اي؟!

عبدالملك از اين سخن بر آشفت و به او گفت: از سرزمين من بيرون شو و گرنه مستحق مرگ هستي!

مرد در حالي كه عزم بيرون رفتن داشت گفت:

اين جواب، جواب اهل عدل و انصاف نيست. [13] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سقيفه بني ساعده سايباني بود كه پس از رحلت رسول خدا (ص) عده اي زير آن گرد آمدند تا براي امت اسلام تعيين تكليف كنند و در آن جا با ابوبكر به عنوان نخستين خليفه بيعت كردند. معجم البلدان 3 / 228.

[2] رويارويي مسلك ها و جنبش هاي سياسي، علي السمان، ترجمه ي حميد نوحي، ص 166.

[3] والله ما معاوية بأدهي مني، و لكنه يغدر و يفجر، و لولا كراهية الغدر

لكنت من أدهي الناس، و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة... نهج البلاغه، خطبه ي 191.

[4] الامامة و السياسة 1 / 12؛ انساب الاشراف 1 / 585؛ تاريخ يعقوبي 2 / 126؛ تاريخ طبري 1 / 1818؛ العقد الفريد 5 / 13؛ المختصر في اخبار البشر 1 / 156.

[5] رك: مروج الذهب 3 / 27 به بعد.

[6] طبقات ابن سعد 3 / 246؛ انساب الاشراف 5 / 48.

[7] انساب الاشراف 4 الف، 224؛ تاريخ طبري 2 / 140؛ اغاني 17 / 92.

[8] سيره ي ابن هشام 4 / 306.

[9] انساب الاشراف از 583 به بعد؛ رك: تشيع در مسير تاريخ 60.

[10] تاريخ طبري 1 / 2769؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 9 و 12 / 54 - 53.

[11] تاريخ طبري 4 / 370؛ كامل ابن اثير 4 / 111.

[12] تاريخ طبري 1 / 2418.

[13] بحار 46 / 335.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شرايط سياسي، از بيان امام باقر

منهال مي گويد: در مجلس امام باقر (ع) حضور داشتم كه مردي وارد شد و سلام كرد.

امام باقر (ع) سلامش را پاسخ گفت.

مرد تازه وارد، با امام احوالپرسي كرد و گفت: حالتان چطور است؟

امام باقر (ع) كه گويي سينه اش از مشكلات زمان سنگين شده بود به او فرمود:

آيا براستي تاكنون در نيافته ايد كه بر ما چه مي گذرد! مثل ما در ميان امت، مثل بني اسرائيل است، كه طاغي زمان، پسرانشان را مي كشت و زنانشان را زنده مي گذاشت.

هان! اينان - واليان و حاكمان - فرزندان ما را مي كشند و زنانمان را باقي

مي گذارند!

عرب مي پندارند كه بر غير عرب شرافت و برتري دارد. و وقتي غير عرب از علت اين پندار مي پرسد اين ها مي گويند: چون محمد - رسول خدا (ص) - از ماست و او از نژاد عرب است، پس عرب بر ديگران شرافت دارد.

- مردم هم قبول مي كنند! -

در اين ميان قريش مي پندارد كه بر ساير طوايف و قبايل عرب برتري دارد! و وقتي از علتش مي پرسي، مي گويند: چون محمد (ص) از قريش بوده است. - و ديگران هم تصديق مي كنند - اگر براستي اين منطق درست باشد و فضيلت عرب و قريش بر ديگران به خاطر اين باشد كه پيامبر اسلام از ميان ايشان برخاسته است، پس ما خاندان نبوت و ما اهل بيت رسالت، بايد بر همه ي مردم شرافت و برتري داشته باشيم و هيچ كس به پايه ي ما نرسد.

چون سخن امام بدين جا رسيد، آن مرد گفت:

به خدا سوگند، من شما خاندان را دوست دارم.

امام فرمود: پس بر تن خويش لباسي از بلا و ناگواري ها بپوشان. به خدا سوگند، رنج ها و ناگواري ها شتابانتر از سيل دره ها، به سوي ما و شيعيان ما پيش مي تازد! نخست مشكلات به ما مي رسد و سپس به شما، چنان كه اگر آسايشي در پيش باشد نخست در مورد ما خواهد بود و سپس براي شما [1] . اين بيان، شدت اندوه و نگراني امام و وجود تنگناهاي سخت سياسي و اجتماعي آن عصر را مي رساند.

امام با اين كه خود فضيلت عرب بر غير عرب را يك پندار واهي مي شمرد، و بر اساس منطق قرآن، تقوا را ملاك كرامت هر انسان مي داند، ولي

از آن جا كه مخالفان اهل بيت، با تكيه بر ظهور پيامبر (ص) از ميان عرب، در صدد برتري جويي بر ساير ملت ها بودند، امام از همين باورشان سود جسته و عليه ايشان احتجاج كرده، آنان را در محكمه ي خرد به محاكمه كشانده است كه چگونه با تمسك به همنژادي با پيامبر (ص) بر جهان فخر مي فروشند، در حالي كه نزديكترين اعضاي خاندان پيامبر (ص) را مورد سختترين آزارها قرار مي دهند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كنت جالسا مع محمد بن علي الباقر (ع) اذ جاءه رجل فسلم عليه فرد عليه السلام، قال الرجل: كيف انتم؟ فقال له محمد: أو ما آن لكم أن تعلموا كيف نحن، انما مثلنا في هذه الامة مثل بني اسرائيل، كان يذبح ابناؤهم و تستحيا نساؤهم، ألا و ان هولاء يذبحون ابناءنا و يستحيون نساءنا، زعمت العرب ان لهم فضلا علي العجم، فقالت العجم: و بما ذلك؟ قالوا كان محمد منا عربيا، قالوا لهم: صدقتم، و زعمت قريش ان لها فضلا علي غيرها من العرب، فقالت لهم العرب من غيرهم: و بما ذاك؟ قالوا: كان محمد قرشيا. قالوا لهم: صدقتم، فان كان القوم صدقوا فلنا فضل علي الناس لانا ذرية محمد، و اهل بيته خاصة و عترته، لا يشركنا في ذلك غيرنا، فقال له الرجل: والله اني لاحبكم اهل البيت. قال: فاتخذ للبلاء جلبابا، فوالله انه لأسرع الينا و الي شيعتنا من السيل في الوادي و بنايبد و البلاء ثم بكم، بنايبد و الرخاء ثم بكم، امالي شيخ طوسي 95؛ بحار 46 / 360.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

شناخت پروردگار

زراره گويد: از

امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «و (اي رسول ما! بياد آر هنگامي را كه پروردگار تو از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه ي آنها را برگرفت، و آنها را بر خود گواه ساخت؛ (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهي مي دهيم» پرسيدم؟ حضرت فرمود: بر شناخت معرفت استوار ماندند و رفت (و قيامت) را فراموش نمودند، و به زودي روزي بياد خواهند آورد، و اگر جز اين بود كسي نمي دانست كه آفريدگار و روزي دهنده ي او كيست.

أبي، عن سعد، عن محمد بن عيسي، عن الحسن بن فضال، عن ابن بكير، عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و اذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم علي أنفسهم ألست بربكم قالوا بلي [شهدنا] [1] .

قال: ثبتت المعرفة و نسوا الوقت [2] و سيذكرونه يوما، و لولا ذلك لم يدر أحد من خالقه و لا من رازقه. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الأعراف: 172.

[2] في نسخة: الموقف.

[3] بحارالأنوار: ج 5 ص 243 ح 32، عن علل الشرائع.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ص

صبر و پايداري

زندگي انسان چه در بعد فردي و چه در بعد اجتماعي توأم با رنج ها و ناهمواري هاست. خداي سبحان از زندگي انسان اين گونه تعبير مي كند، لقد خلقنا الانسان في كبد. [1] «انسان را در سختي و رنج آفريده ايم.» رنج و ناگواري همراه زندگي مادي اين سويي است.

با ناگواري ها چگونه مي توان برخورد نمود. اگر در برابر ناهمواري فرد يا جامعه خود را ببازد، در واقع ميدان را براي

رقيب خويش خالي نموده است. آنچه باعث ظفرمندي و سربلندي در زندگي است، پايداري در برابر ناگواري مي باشد. آزمون هاي روزمره و نيز آزمون هاي سالانه كه هر سال يك نوبت يا دو نوبت گريبان انسان را مي گيرد، أ و لا يرون انهم يفتنون في كل عام مرة او مرتين. [2] «آيا آنان متوجه نيتسند، كه در هر سال يك مرتبه يا دو مرتبه آزمون مي شوند.» آيه نگرش به آزمون هاي مهم سالانه است.

بايد پايداري و تحمل باشد كه در برابر ناملايمات سر بلند بيرون آيد. پايداري پايه بالندگي و پويايي در زندگي فردي و اجتماعي است. صبر و پايداري را دين به فرد و جامعه مي آموزد. دين اين گونه پيام رساني مي كند: الصابرين في البأسا و الضراء [3] «ثابت قدمان از سختي ها و كمبودها و در بهبوهه رنج و سختي و جنگ.» و نيز مي فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا [4] «اي كساني كه ايمان آورده ايد ثابت قدم باشيد و با هم پايداري كنيد و با يكديگر رابطه و مراوده داشته باشيد.» پيام اين آموزه ها پايداري در برابر سختي هاست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بلد، 4.

[2] توبه، 126.

[3] بقره، 177.

[4] آل عمران، 200.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

صداقت و اداي امانت

عمرو بن ابي المقدام مي گويد: نخستين بار كه به حضور امام باقر (ع) رسيدم - تا از خدمتش كسب دانش كنم - امام به من فرمود: راستي و راستگويي را فرا گيريد، قبل از اينكه حديث بياموزيد. [1] . امام باقر (ع): امانت را به صاحب آن باز گردانيد هر چند او كشنده ي فرزند انبياء باشد. [2] .

امام (ع) در اين عبارت، اهميت و ضرورت امانتداري را در اين قالب بيان كرده است كه حتي اگر كساني چون بني اميه كه قاتل فرزندان رسول خدايند چيزي را به امانت نزد شما نهادند، در آن خيانت نكنيد، تا چه رسد به انسان هاي مؤمن و صالح.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن عمرو بن أبي المقدام قال: قال لي أبوجعفر (ع) في اول دخلة دخلت عليه: تعلموا الصدق قبل الحديث. اصول كافي 2 / 104.

[2] الباقر (ع): ادوا الامانة ولوا الي قتلة اولاد الأنبياء. ملحقات الاحقاق 12 / 201.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

صميميت و محبت با دوستان

يكي از دوستان امام باقر (ع) به نام ابي عبيده مي گويد:

در سفر، رفيق و همراه امام باقر (ع) بودم. در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مركب مي شدم و سپس آن حضرت بر مركب خويش سوار مي شد. (و اين نهايت احترام و رعايت حرمت بود). زماني كه بر مركب مي نشستيم و در كنار يكديگر قرار مي گرفتيم، آن چنان با من گرم مي گرفت و از حالم جويا مي شد كه گويي لحظاتي قبل در كنار هم نبوده ايم و دوستي را پس از روزگار دوري جسته است. به آن حضرت عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونه اي رفتار مي كنيد كه از ديگران سراغ ندارم، و به راستي اگر ديگران دست كم در اولين برخورد و مواجهه، چنين برخورد خوشي با دوستانشان داشته باشند؛ ارزنده و قابل تقدير خواهد بود. امام باقر (ع) فرمود: آيا نمي داني كه مصافحه (نهادن دست محبت

در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشي دارد؟ مؤمنان هرگاه با يكديگر مصافحه كنند و دست دوستي بفشارند، گناهانشان همانند برگ هاي درخت فرو مي ريزد و در منظر لطف خدايند تا از يكديگر جدا شوند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي عبيدة قال: كنت زميل ابي جعفر (ع) و كنت ابدا بالركوب ثم يركب هو، فاذا استوينا سلم و ساءل مساءلة رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و كان اذا نزل نزل قبلي فاذا استويت انا و هو علي الأرض سلم و ساءل مساءلة من لا عهد له بصاحبه، فقلت: يا ابن رسول الله انك لتفعل شيئا ما يفعله من قبلنا، و ان فعل مرة لكثير، فقال: اما علمت ما في المصافحة، ان المؤمنين يلتقيان فيصافح احدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما كما يتحات الورق عن الشجر والله ينظر اليهما حتي يفترقان.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ض

ضرورت تداوم مبارزه با شرك و ستم

لزوم مبارزه عليه كفر، شرك و ستم، از جمله محورهاي مهم بينش سياسي قرآن است كه بر اساس آن، خط مشي ها و مواضع عملي در ميدان مسايل سياسي جامعه، اتخاذ مي شود، و امام باقر (ع) بر اين محورها تكيه داشت. مردي از شيعيان، در مورد جنگ هاي علي بن ابي طالب (ع) از امام باقر سؤال هايي مطرح كرد (و چنان كه از پاسخ بر مي آيد، آن مرد در صدد شناخت فلسفه ي آن جنگ ها و دليل ضرورت و مشروعيت آن بود). امام باقر (ع) در پاسخ وي فرمود: خداوند، پيامبرش محمد (ص) را همراه با پنج شمشير مبعوث كرد. (به تعبير ديگر خداوند زماني كه پيام رسالت

را به پيامبر اكرم (ص) داد و وي را مسؤول رساندن ارزش هاي الهي به خلق فرمود، براي هموار ساختن راه و از ميان برداشتن موانع اين ارزش ها، پنج فرمان مبارزه به او داد). سه شمشير از آن پنج شمشير، هماره كشيده و در اهتزاز است و هرگز نبايد در نيام رود، مگر آن كه دشمن دست از ستيز با اسلام و ارزش هاي اسلامي بردارد و شعله هاي اين نبرد فروكش كند و جنگ، بار بر زمين نهد. التبه جنگ ميان ارزش ها و ضد ارزش ها (جنگ ميان خط انبيا و جبهه ي كفر و شرك و ستم) فروكش نخواهد كرد، مگر آن روز كه خورشيد از نهانگاه مغرب طلوع كند (و قائم آل محمد (ص) ظاهر گردد) تنها در آن روز، بشريت روي صلاح و امنيت را خواهد ديد. و تنها كساني سود خواهند برد كه داراي پيشينه ي ايماني و ارزش هاي عملي اند. شمشير چهارم، هماره مترصد فرصت است تا به گام لزوم به اهتزاز در آيد. شمشير پنجم در نيام است. كشيدنش با ديگران و فرمانش با ما است. اما آن سه شمشير آخته، عبارتند از:

1- شمشير عليه مشركان عرب (آنان كه ظالمانه ترين روش ها را عليه دين و مؤمنان به كار گرفتند، و هرگز دست از ستيز و توطئه برنداشتند و جايي براي صلح و مسالمت باقي نگذاشته اند، تا آن جا كه) خداوند درباره ي آنان فرمود: «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوالهم كل مرصد»... [1] . دومين شمشير آخته بر كافراني است كه به يكي از كتب آسماني ايمان دارند، ولي ارزش هاي الهي را حرمت نمي نهند و به دين حق نمي گروند. خداوند درباره ي

آنان فرموده است: «قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله و لا باليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله»... [2] اينان اگر در سرزمين مسلمانان ساكن باشند، يا بايد ايمان بياورند، يا جزيه بدهند وگرنه محكوم به مرگند... (اين حكم به معناي واداشتن كافران به ايمان جبري نيست، بلكه راه دوم؛ يعني دريافت جزيه و ماليات از ايشان ايمان جبري را نفي مي كند و اصل اين حكم، حكمي است رايج و معقول كه تمامي حكومت ها درباره ي شهروندان خود معمول مي دارند و در قابل آن، خدمات رفاهي اجتماعي را به ايشان عرضه مي كنند. و چون كافران اين گونه ماليات ها را از طريق زكات يا خمس نمي پردازند، تحت عنوان جزيه اين مهم را ايفا مي نمايند. و تن ندادن به اين حكم در حقيقت اعلام ناهمسازي و جنگ با حكومت مي باشند.) سومين شمشير متوجه مشركان غير عرب است... شمشير چهارم كه بايد هماره آماده و مترصد نگه داشته شود، شمشير عليه ستمكاران، متجاوزان، فسادانگيزان و نيز اهل تأويل است. (اهل تأويل آنانند كه با توجيه آيات و احكام الهي، حقايق دين را تحريف مي كنند.) اما شمشير در نيام، شمشير قصاص است كه خداوند مي فرمايد: «النفس بالنفس والعين بالعين» تقاضاي قصاص با بازماندگان مقتول و حكمش با ما است. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] توبه / 5.

[2] توبه / 29.

[3] تحف العقول، من كلام الباقر (ع) في احكام السيوف. فروع كافي، كتاب الجهاد 5 / 10.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ط

طعام از سنگ

روايت شده از ابومحمد سفيان از پدرش كه از عمش شنيده كه

گفت: قيس بن ربيع روايت كرده، در خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) بودم و به عنوان ميهمان دعوت شدم، در منزل ايشان، چيزي به جز خشت نديدم. وقت نماز عشاء رسيد، آن حضرت به نماز ايستاد و من به او اقتدا كردم. بعد از نماز، دست مباركشان را به طرف خشت بردند و منديلي سنگين از آن بيرون آوردند و مائده اي پهن شد كه هر طعام سرد و گرمي در آن بود.

حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: «اين غذايي است كه حق تعالي، براي اولياء خود مهيا كرده است» . من و ايشان از آن مائده خورديم و بعد مائده در آن خشت برگشت، شك كردم و كنجكاوي بر من غلبه كرد. وقتي حضرت براي حاجتي بيرون رفتند؛ من آن خشت را زير و رو كردم و آن را چيزي جز يك خشت كوچك نديدم.

حضرت آمدند و منظور و فكر مرا دانستند. دو مرتبه از آن خشت، قدح ها، كوزه ها و سبدهايي كه پر از آب بود، بيرون آوردند. از آن ها نوشيديم و بعد، آن ها را به جاي خود برگرداند. حضرت به من فرمودند: «مثل تو با من، مثل يهود است كه گاهي به مسيح (عليه السلام) ايمان نمي آوردند، آنگاه به خشت فرمان مي داد تا صحبت كند و خشت تكلم مي كرد» .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

ظ

ظرفيت ها

معارفي كه ارزاني عترت مي شود داراي مراتب و مراحل است. عترت نيز به تناسب درك و ظرفيت مخاطب خويش معارف و باورها در اختيار ديگران مي گذارند. اين گونه نيست كه با هر كس هر گونه سخن و

معرفتي را در ميان گذارند. همان گونه كه در مورد پيامبران آمده كه به مقدار درك مخاطبان خويش سخن مي گويند، انا معاشر الانبياء امرنا ان نتكلم الناس علي قدر عقولهم. [1] عترت نيز در سخن گفتن با مخاطبان خويش ظرفيت افراد را در نظر مي گيرند، آنگاه سخن مي گويند. به طور قطع ظرفيت ها با يكديگر متفاوتند. مردم در درك و فهم يكسان نيستند. اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: قلب ها، ظرفيت ها مي باشند و برترين آنها وسيع ترين آنهاست، ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها. [2] . باقر العلوم عليه السلام در اين راستا مي فرمايد: سخن ما مراتب دارد. هر كس ظرفيت تحمل هر سخن از سخنان ما را ندارد. برخي بايد ظرفيت به مقدار ظرفيت پيامبر و فرشتگان داشته باشند، تا معارف ما را بر تابند، يا جابر ان حديثنا صعب مستعصب امرد ذكوان وعر اجرد لايحتمله و الله الا نبي مرسل او ملك مقرب او مؤمن ممتحن، «سخن ما سخت تر از سخت است. در عين حال بي پرده و شفاف است. سخنان ما را سه گروه بر مي تابند: پيامبران مرسل، فرشتگان مقرب درگاه خدا و مؤمنان آزمون يافته».

آنگاه فرمود اگر سخني از ما شنيديد و ظرفيت درك آن را داشتيد، خدا را به اين نعمت سپاس گزار باشيد. و اگر ظرفيت آن را نداشتيد مراقب باشيد انكار نكنيد، علم آن را به ما واگذار نماييد، فردوه الينا اهل البيت. [3] . همچنين مي فرمايد: ظرفيت هاي مؤمنان با هم متفاوتند، ان المؤمنين علي منازل. [4] آنگاه در ادامه مي فرمايد كسي كه توان مرحله اول را دارد، نمي توان انتظار كشش مرحله دوم را از وي داشت و كسي كه توان مرحله دوم را

دارد، نمي توان انتظار كشش مرحله سوم را داشت.... اين روش مي آموزد كه وقتي ظرفيت ها متفاوت هستند و هنگامي كه معارف مشتمل بر مراحل و مراتب مي باشند، صاحب سخن و نيز صاحب قلم همواره درك و فهم و سطح مخاطب خويش را بايد در نظر بگيرد. و در سطح آن سخن گويد. در غير اين صورت نه رعايت ارزش مخاطب را نموده و نه ارزش معارف را پاس داشته است؛ كه امام صادق عليه السلام فرمود حكمت و معرفت را اگر به غير اهلش بسپاري به حكمت ستم نموده اي و اگر از اهلش دريغ كني به آنان ستم روا داشته اي، فلا تمنعوها اهلها فتظلموهم. [5] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، كتاب العقل و الجهل، حديث 15.

[2] نهج البلاغه، حكمت 147، ص 387.

[3] رجال كشي، ص 194.

[4] اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب آخر منه، حديث 3.

[5] اصول كافي، باب بذل العلم، حديث 4.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ع

علم، سلاحي كارآمد

امام باقر (ع) در ادامه ي سفارش هاي ارزنده ي خويش به پيروان خود، براي تشويق آنان به تحصيل علم، به توان و كارآيي دانش در ميدان مقابله با دشمنان اشاره فرموده و تصريح كرده است:

علم سلاحي است عليه دشمنان [1] . و در ادامه ي همين سخنان، امام (ع) يادآور شده است كه امامان (ع) و رهبران الهي بر اساس همين معيار ارزنده، بر ديگران رفعت يافته و پيشواي مردم قرار گرفته اند. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ... و سلاح عند الاعداء. ائمتنا 1 / 363.

[2] يرفع الله به قوما فيجعلهم في الخير سادة. همان.

منبع: امام باقر

جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عمل، راه تقرب به خداوند

امام باقر (ع) به فردي از شيعيان فرمود:

اين پيام مرا به شيعيان ما برسان كه: به آنچه نزد خداوند است نايل نخواهند شد و دست نخواهند يافت، مگر به وسيله ي عمل. و نيز اين پيام را به آنان برسان كه بيشترين حسرت را در قيامت، كسي دارد كه عدالت را بستايد ولي خود بر خلاف آن عمل نمايد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن ابي جعفر (ع) انه قال لخيثمة: ابلغ شيعتنا انه لا ينال ما عندالله الا بالعمل و ابلغ شيعتنا ان اعظم الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثم خالفه الي غيره. بحار 2 / 29.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عمل، راهگشاي دانش فزونتر

امام باقر (ع) در بيان اهميت عمل به دانسته ها و نقش آن در تكامل علمي انسان مي فرمايد:

كسي كه به دانش خود عمل كند و دانسته هايش را بكار بندد، خداوند به او حقايق و اسرار نهفته ي جديدي را خواهد آموخت. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الباقر (ع): من عمل بما يعلم علمه الله مالم يعلم. بحار 78 / 189.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عمل، نيازمند استمرار و مداومت

امام باقر (ع) مي فرمايد:

محبوبترين عمل نزد خداوند، عمل نيكي است كه انسان بر آن مداومت داشته باشد هر چند خود عمل اندك و كوچك باشد. [1] . در بياني ديگر فرموده است: باقي ماندن بر عمل و پايدار ماندن بر آن، مهمتر و دشوارتر از خود عمل است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن الباقر (ع): احب الاعمال الي الله عزوجل ما داوم العبد عليه، و ان قل. و سائل 1 / 70.

[2] عن ابي جعفر (ع): الابقاء علي العمل، اشد من العمل. كافي 2 / 296.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عمل، شرط ايمان و نشانه آن

امام باقر (ع) درباره ي تلازم عمل با ايمان كه خود متكي به معرفت ديني است مي فرمايد:

ايمان متكي بر دو اصل است 1- اقرار و اعتراف به مباني دين. 2- عمل بر طبق معارف ديني و عقيده ي خويش. ولي اسلام (به معناي صرف تسليم) به اين است كه فرد، به حقايق ديني در لفظ اقرار كند ولي در عمل بدان پايبند نباشد. [1] . بنابراين، كسي كه اهل عمل به ارزش هاي ديني نباشد، اهل ايمان نيست. هر چند در معارف ديني، دانشمند و صاحب نظر باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الباقر (ع): الايمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلا عمل. بحار 78 / 177.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عالمان درباري، دور از رحمت الهي

يكي از بزرگترين مشكلات جوامع بشري، پيوستن دانشمندان به دربار قدرت هاي جبار، براي كسب دنيا، بوده است. اگر دانشمندان جامعه به كمك و تأييد حاكمان نالايق و ستمگر نروند، آنان قادر به ادامه ي جور نخواهند بود.

جهان اسلام نيز از نخستين اعصار، گرفتار حاكمان خودكامه اي بوده است كه عالمان دنيا طلب، با گرد آمدن اطراف ايشان، اعمال ناشايست آنان را توجيه و تأييد مي كرده اند.

قاري قرآن، عنواني است براي كساني كه با قرآن آشنايي داشته و در ميان مردم به عنوان عناصري دانا و موجه شناخته مي شده اند. و برخي از آنان براي رسيدن به آرزوهاي مادي خود، به دربار سلاطين و حاكمان ناصالح نزديك مي شده اند. امام صادق (ع) از پدر خويش - امام باقر (ع) - درباره ي اين گروه نقل فرموده است: كسي كه به حضور پيشواي ستمگري راه يابد و براي

كسب منافع ناپايدار دنيا، براي او به قرائت قرآن بپردازد، با هر حرفي كه قرائت كند، ده مرتبه مورد لعن و نفرين قرار گيرد و با هر حرف، شنونده نيز مورد نفرين خواهد بود و از رحمت حق دور خواهد شد. [1] . بديهي است كه منظور از قرائت قرآن، در اين حديث، آن قرائتي است كه جنبه ي تأييد و توجيه حكومت ستمگر را داشته باشد و نه جنبه ي تهديد و توبيخ و امر به معروف و نهي از منكر!

در روايتي ديگر، امام باقر (ع) مي فرمايد:

قاريان قرآن (عالم دين) بر سه دسته اند: 1- كساني كه قرآن را دستمايه ي كسب و درآمد قرار داده اند و با آن فرمانروايان را مي دوشند و بر مردم فخر مي فروشند. 2- كساني كه الفاظ قرآن را حفظ كرده ولي مفاهيم عالي آن را ضايع ساخته و آن را به گونه اي زشت و ناروا در چشم مردم جلوه داده اند - خداوند نسل اين دو گروه را براندازد. 3- كساني كه قرآن را قرائت كنند و دردهاي روح و قلبشان را با آن درمان كنند، شب هايشان را به عبادت بيدار مانند و روزهايشان را به تشنگي و روزه سر كنند، و نمازشان را با قرآن به پا دارند و با قرآن از بستر جدا شوند، اينانند كه خداوند بلاها را از ايشان دور و دشمنانشان را نابود گرداند و باران رحمت را بر ايشان فرو فرستد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الصادق (ع) عن ابيه (ع): من دخل علي امام جائر فقرأ عليه القرآن يريد بذلك عرضا من عرض الدنيا لعن القاري بكل حرف عشر لعنات و لعن المستمع بكل حرف

لعنة. مشكاة الانوار 354.

[2] الباقر (ع): قراء القرآن ثلاثة: رجل قرأ القرآن، فاتخذه بضاعة، و استدر به الملوك، و استطال به علي الناس، و رجل قرأ القرآن، فحفظ حروفه وضيع حدوده و اقامه مقام القدح - فلا كثر الله هولاء من حملة القرآن - و رجل قرأ القرآن، فوضع دواء القرآن علي داء قلبه، فسهر ليله و... اولئك ينزل الله عزوجل الغيث عليهم من سمائه. اعلام الدين 101.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عفو و گذشت، رمز زندگي با مردم

آنچه در زمينه ي امر به معروف و نهي از منكر آمد، مربوط به ارزش هاي ديني و اصول اخلاقي است است كه بايد بر جامعه حاكم باشد و چشم پوشي از آن ها، به منزله ي چشم پوشي از دين و اخلاق و فضيلت هاي انساني است.

و اما در مسايل شخصي و مناسبات فردي، عفو و گذشت وسيله اي است مهم براي همزيستي مسالمت آميز با مردم. امام باقر (ع) مي فرمايد: اصلاح وضع زندگي و روابط اجتماعي مردم بر دو اصل عمده متكي است، اصل فطانت و اصل گذشت. به اين گونه كه اگر اين عوامل را كه مايه ي صلاح و سلامت روابط اجتماعي است با پيمانه اي محاسبه كنيم، دو سوم اين پيمانه، فطانت (زيركي و نكته سنجي) مي باشد و يك سوم آن گذشت (ناديده گرفتن برخي از لغزش هاي مردم درباره ي خويش) است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع):اصلاح شأن جميع التعايش و التعاشر ملأ مكيال ثلثاه فطنة، و ثلثه تغافل. تحف العقول 264؛ بحار 74 / 167؛ ملحقات الاحقاق 12 / 197؛ به نقل از البيان و التبيان 1 / 107؛

انوار البهية 123.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عالي ترين نمود مودت اجتماعي

در تعاليم ائمه ي معصومين (ع) نه تنها تحكيم پايه هاي روابط اجتماعي خواسته شده است بلكه آنان در صدد ژرفا بخشيدن به اين الفت ها و محبت ها تا اعماق جان و دل مؤمنان مي باشند.

نه تنها به مؤمنان تعليم مي دهند كه: مؤمن برادر مؤمن است، نه او را ناسزا مي گويد و نه محرومش مي كند و نه به وي بدگمان مي شود، [1] و نه تنها آنان را تشويق مي كنند كه: ثروتمندانشان به تهيدستانشان رسيدگي كرده و قدرتمندانشان از ضعيفانشان دستگيري كنند و در تشييع جنازه ي رفتگانشان شركت جويند و به ملاقات يكديگر بروند و... [2] .

بلكه به ايشان رهنمود داده اند كه در اعماق قلب خويش و حتي در روابط خود با خدا، از دعا براي مؤمنان و خير انديشي و خيرخواهي براي آنان غافل نباشند. امام باقر (ع) در ترغيب مؤمنان به تعهد و دلسوزي در قبال يكديگر مي فرمايد: هيچ دعايي به اندازه ي دعاي انسان براي كسي كه غايب است (نزد انسان حضور ندارد) زود به اجابت نمي رسد [3] . در روايت ديگر امام چنين فرموده است: سريع ترين دعاها در بر آورده شدن، دعاي برادر مؤمني براي برادر خويش و در غياب وي است، نخستين دعاها را براي برادر خود مي كند، فرشته اي مأمور خواهد بود كه بگويد: آمين و براي خود تو دو چندان آن باد! [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الباقر (ع): ان المؤمن اخ المؤمن لا يشتمه و لا يحرمه و لا يسيي ء به الظن. تحف العقول 340.

[2] قال الباقر (ع).. ابلغ من

تري من موالينا السلام و اوصهم بتقوي الله العظيم و ان يعود غنيهم علي فقيرهم و قويهم علي ضعيفهم و ان يشهد حيهم جنازة ميتهم و ان يتلاقوا في بيوتهم.. اصول كافي 2 / 175.

[3] الامام الباقر (ع): ليس شي ء اسرع اجابة من دعوة غائب لغائب. بحار 93 / 390.

[4] الامام الباقر (ع): اسرع الدعاء نجحا للاجابة دعاء الأخ لأخيه بظهر الغيب يبدء بالدعاء لأخيه فيقول له ملك موكل به: آمين و لك مثلاه. كافي 2 / 507؛ بحار 76 / 60.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عقل، بهترين مخلوق الهي

لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له: أقبل فأقبل. ثم قال له أدبر فأدبر ثم قال: و عزتي و جلالي ما خلقت خلقا هو أحب الي منك و لا أكملتك الا فيمن أحب، أما اني اياك آمر و اياك أنهي و اياك أعاقب و اياك أثيب. [1] . چون خداوند، عقل را آفريد از او بازپرسي كرد، به او گفت: پيش آي! پيش آمد. گفت: بازگرد. بازگشت. فرمود: به عزت و جلالم سوگند، مخلوقي را كه از تو به پيشم محبوب تر باشد نيافريدم. و تو را تنها به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل دادم. همانا امر و نهي و كيفر و پاداشم متوجه توست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، جلد 1، ص 10.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

عالمان دوزخي

من طلب العلم ليباهي به العلماء أو يماري به السفهاء أو يصرف به وجوه الناس اليه فليتبوأ مقعده من النار ان الرئاسة لا تصلح الا لأهلها. [1] .

هر كه علم و دانش را جويد براي آنكه بر علما ببالد يا با سفها بستيزد يا مردم را متوجه خود كند، بايد آتش دوزخ را جاي نشستن خود گيرد؛ همانا رياست جز براي اهلش شايسته نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 1 ص 59.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

عذاب زودرس سه خصلت

ثلاث خصال لا يموت صاحبهن أبدا حتي يري و بالهن: ألبغي، و قطيعة الرحم و اليمين الكاذبة يبارز الله بها. [1] .

سه خصلت است كه صاحبشان نميرد تا نتيجه بدشان را ببيند:

1- ستمكاري، 2- از خويشان بريدن، 3- و سوگند دروغ كه نبرد با خداست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 294.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

عبادت

چگونگي عبادت هر شخص وابسته به شناخت وي از معبود دارد. هر مقدار شناخت از معبود عميق تر و زلال تر باشد، عبادت نيز با عظمت تر و شفاف تر خواهد بود. و هر مقدار شناخت برتر باشد عبادت و پرستش نيز از كيفيت برتر بهره مند خواهد شد. شناخت امامان از خدا، شناخت برتر است. به همين خاطر عبادت آنان تجارت نيست. همان گونه كه از ترس عقوبت هم نيست. بلكه چون از عظمت خدا شناخت دارند و خدا را شايسته عبادت مي دانند عبادت مي كنند، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود، وجدتك اهلا للعبادة [1] .

باقر العلوم عليه السلام چون شناخت صحيح دارد و چون به اوصاف جماليه و جلاليه خدا به خوبي آگاه است؛ خداي خالق، رازق، رؤوف و مهربان را شايسته عبادت مي داند. خداي همه جا حاضر، به همه چيز ناظر را مي پرستد. خدا را مي بيند و عبادت مي كند. خداي غايب را خطاب نمي كند، اياك نعبد، خدايي كه با قلب و روحش احساس مي كند، به وي خطاب مي كند: اياك نعبد، كه باقر العلوم عليه السلام خود به اين حقيقت اعتراف نمود كه من خدايي را كه نبينم عبادت نمي كنم، ما كنت لاعبد شيئا لم أره [2] . هنگامي كه شناخت از

خدا اين گونه باشد، عبادت نيز به شكل ديگر خواهد بود. زيرا كه عبادت برخاسته از شناخت است. اين شناخت برتر باقر العلوم عليه السلام است كه خداي حاضر و ناظر را مي پرستد. اين گونه شناخت چه نوع عبادت را در پي خواهد داشت؟ به گوشه هايي از عبادت حضرت اشاره مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار، ج 41، ص 14.

[2] تاريخ ابن عساكر، ج 54، ص 282، مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 80.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

عاقبت دوستي بني اميه و دشمني با اهل بيت

امام باقر عليه السلام فرموده است: پيروان اسلام در پرتو معرفت واقعي و درك حقايق علمي روايات، مي توانند به عالي ترين مدارج ايمان نائل شوند.

ابوعينيه نقل مي كند كه روزي در محضر امام محمد باقر عليه السلام بودم كه مردي شامي خدمت حضرت آمد و گفت: يابن رسول الله پدر و مادرم فداي تو باد خداوند متعال با محبت به خاندان شما بر من منت نهاده و از تمامي مخالفان و دشمنان شما تبري جسته ام و هم اكنون به آستان مقدس شما پناه آورده ام و آن اينكه پدري داشتم كه ثروتمند و توانگر بود و به بني اميه محبت داشت و من تنها فرزند او هستم، او در رمله ساكن بود و باغي با انواع درخت و ميوه هاي گوناگون داشت و پول و اموال خود را پنهان مي كرد و چون محبت و علاقه من به اهل بيت را مي دانست به خاطر عداوتي كه با من داشت براي من هيچگونه وصيتي نكرد و اموال خود را نيز از من مخفي نمود. امام محمد باقر عليه السلام فرمود: دوست داري پدرت را به تو نشان دهم تا

از او محل پول ها و اموال را سؤال كني؟ جوان شامي گفت: يابن رسول الله بسيار فقير و محتاجم آرزو دارم كه حاجتم را بر آورده سازي، حضرت نامه اي نوشت و مهر زد و به جوان شامي داد و فرمود: اين نامه را به قبرستان بقيع ببر و در بين قبرها بايست و با صداي بلند بگو يا ذرجان! شخصي حاضر خواهد شد نامه را به او بده و بگو كه من فرستاده محمد بن علي بن الحسينم و آنچه كه به دنبال آن هستي از او سؤال كن. سپس مرد شامي نامه را از حضرت گرفت و به قبرستان بقيع رفت. ابوعينيه نقل مي كند صبح روز بعد خدمت امام رفتم تا ببينم وضعيت آن جوان شامي چه شده است؟ ديدم آن جوان قبل از من به محضر امام آمده و منتظر اجازه ورود است و لحظه اي بعد خادم حضرت بيرون آمد و اجازه ورود داد سپس من با آن جوان شامي خدمت حضرت رسيديم. جوان شامي گفت: يابن رسول الله من به بقيع رفتم و آن چه امر فرموديد عمل كردم. شخصي حاضر شد و گفت: چه حاجتي داري؟ نامه را به او دادم گفت: مرحبا به فرستاده محبت خدا، وقتي نامه را خواند گفت: ساعتي در همين جا باش تا برگردم، او رفت و بعد از ساعتي با مرد سياهي كه بسيار كريه المنظر و ريسماني بر گردن و زبانش از دهان بيرون آمده و پيراهن سياهي بر تن داشت، برگشت و گفت: اين پدر تو است كه شعله هاي آتش جهنم و دود آن رنگ او را تغيير داده است. سؤال كردم، اي

پدر اين چه حالي است كه تو داري؟ گفت: دوستي بني اميه و دشمني اهل البيت پيامبر مرا به اين روزگار در آورده است، اي فرزند خوشا به حال تو كه بينا بودي و به خاطر محبت اهل بيت رستگار شدي. اي فرزندم به باغ برو، من زير آن درخت زيتون صد و پنجاه هزار دينار دفن كرده ام، پنجاه هزار دينار آن را خدمت امام محمد باقر عليه السلام ببر كه نذر آن حضرت است و بقيه مال توست. يابن رسول الله هم اكنون از شما اجازه مي خواهم كه بروم و آن دينارها را پيدا كنم. حضرت اجازه فرمودند. ابوعينيه نقل مي كند از اين ماجرا مدتي گذشت. روزي خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و عرض كردم يابن رسول الله كار آن جوان شامي به كجا رسيد؟ حضرت فرمود: سه روز قبل آن جوان آمد و پنجاه هزار دينار را آورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

عاقبت اولاد بني عباس

امام باقر عليه السلام فرموده است: خدا بدش مي آيد كه مردم از يكديگر سؤال كنند و دست نزد اين و آن دراز كنند. ولي هر چه بيشتر از خدا سؤال كنند، خشنودتر است.

محمد بن مسعود عياسي در تفسير خود از ابولبيد مخزومي نقل مي كند كه حضرت باقر عليه السلام فرمود: دوازده نفر از اولاد عباس سلطنت مي كنند؛ و چهار نفر آخر آنها كشته مي شوند؛ يكي از آنها به درد گلو مبتلا مي گردد و خفه مي شود، و اينها گروهي هستند كه عمرشان كوتاه، و مدتشان كم و باطنشان پست و پليد است. يكي از آنها بسيار فاسق است كه هادي و ناطق و غاوي لقب دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات

امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

عبدالله بن شريك

از شاگردان پرهيزگار و عارف امام عليه السلام بود و كنيه اش ابوالمحجل است. امام باقر عليه السلام درباره ي وي مي گفت:

گويا عبدالله را مي بينم كه عمامه ي سياه بر سر دارد و گوشه هاي عمامه اش را از دو سو بر سينه اش آويخته و در كنار قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايستاده است و به صداي وي تكبير و تهليل مي گويد و اين ذكر مقدس را تكرار مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

عبدالله بن ابي يعفور

امام صادق عليه السلام از اطاعت و ايمان ابن ابي يعفور بسيار خرسند بود و مي فرمود:

نيافتم فردي را كه سفارش مرا بپذيرد و امرم را اطاعت كند غير از ابن ابي يعفور.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

عبدالله بن شريك

كنيه ي ابن عبدالله: ابوالمحجل بود. در كتاب منهج المقال از باقر آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: گويا: من عبدالله بن شريك عامري را مي بينم كه عمامه ي سياه بسر نهاده و دو طرف آن در ميان دو كتف او آويزان است و در جلو روي قائم ما اهل بيت (يعني حضرت مهدي منتظر عليه السلام) از شكاف كوه بالا مي رود. نگارنده گويد: اين حديث شريف به موضوع رجعت حضرت محمد و آل محمد صلي الله عليهم اجمعين اشاره مي كند كه همه ي آنان را در زمان ظهور حضرت بقيةالله مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به اين جهان مراجعت مي نمايند و ما با خواست خداي توانا به طور اختصار قسمتي از جريان رجعت پيامبر اكرم و آل اطهر آن حضرت و شيعيان آنان را در خاتمه اين كتاب از نظر خوانندگان محترم مي گذرانيم.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

عبدالله بن ابي يعفور

در كتاب رجال از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: من كسي را نيافتم كه وصيت مرا قبول و امر مرا اطاعت كند مگر عبدالله بن ابي يعفور.

نيز در كتاب سابق الذكر از زيد بن ابي اسامه روايت مي كند كه گفت: من براي وداع نزد حضرت صادق عليه السلام رفتم، آن بزرگوار به من فرمود: اي زيد! شما را با مردم چكار كه ايشان را به پدرم (حضرت باقر عليه السلام) نسبت مي دهيد!؟ به خدا قسم من احدي را نيافتم كه امر مرا اطاعت نمايد و به قول من عمل كند مگر يك مرد كه خدا

او را رحمت كند و او عبدالله ابن ابي يعفور است، زيرا من به وي امر مي كنم و سفارش مي نمايم و او امر مرا متابعت و قول مرا عمل مي كند. محدث قمي در كتاب كناو القاب راجع به ابن ابي يعفور مي نگارد: روايت شده: در زمان عبدالله بن ابي يعفور (اختلافي پيش آمد) كه لازم شد وي درباره ي آن شهادت دهد، لذا نزد ابويوسف (كه قاضي آن زمان بود) رفت و شهادت داد. ابويوسف گفت: يابن ابي يعفور! تو خطائي نكرده اي كه آن را به رخ تو بكشم، تو همسايه ي من هستي و من تو را راستگو شناخته ام، من مي دانم كه تو قائم الليل (يعني نماز شب خوان) هستي فقط براي يك خصلت است كه من شهادت تو را قبول نمي كنم. عبدالله بن ابي يعفور گفت: چه خصلتي؟! ابويوسف گفت: آن اين است كه تو به مذهب ترفض (يعني شيعه) مايل هستي. ابن ابي يعفور پس از شنيدن اين سخن به قدري گريه كرد كه اشك چشمش بريش مباركش جاري شد و گفت: اي ابويوسف! تو مرا به گروهي نسبت دادي كه مي ترسم من از ايشان نباشم. وفات ابن ابي يعفور در زمان امامت حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله واقع شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

عدم تحميل ايده هاي خويش بر همسران

ايده هاي انسان بر دو گونه اند:

1- ايده هاي اصولي و غيرقابل چشمپوشي؛ مانند پايبندي به اصول دين و واجبات و محرمات شرعي و نيز رعايت اصول اخلاق انساني و... كه انسان نسبت به چنين ايده هايي نمي تواند بي تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه

ديگران.

امر به معروف و نهي از منكر شامل چنين زمينه هايي است و همه ي مردم در قلمرو مكتب وظيفه دارند كه در مرحله ي نخست، اعضاي خانواده ي خويش را به اين ارزش ها دعوت كرده و از ضد ارزش ها باز دارند و در مرحله ي بعد همه ي افراد جامعه را امر به معروف و نهي از منكر نمايند.

2- ايده هاي فردي در مورد مسايل مختلفي كه فراتر از حد وظايف ضروري است؛ مانند رعايت مستحبات و ترك مكروهات، و يا چشمپوشي از مباحات به منظور هدف و آرماني خاص و ارزشمند. اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظايف واجب و ضروري، بسياري از لذت هاي دنيوي را ترك مي كنند و حتي از تجمل هاي مجاز و مباح نيز اجتناب مي ورزند.

گاه موقعيت اجتماعي و سني يك فرد، مستلزم رعايت مسايلي است كه رعايت آن ها بر ديگران و حتي همسران وي لازم نيست. در چنين مواردي، معمول انسان ها سعي مي كنند تا ايده هاي خود و شيوه ي زندگي خويش را بر ديگران و همسر و فرزندشان تحميل كنند و شرايط و روحيات ايشان را در نظر نگيرند. در زندگي امام باقر (ع) نه تنها چنين نقطه ضعف هايي ديده نمي شود، بلكه خلاف آن قابل مشاهده است. حسن زيات بصري مي گويد: من به همراه يكي از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او وارد شديم. بر خلاف تصور خويش، آن حضرت را در اتاقي مفروش، آراسته و زينت شده يافتم و بر دوش وي پارچه اي به رنگ گل هاي سرخ مشاهده كرديم. محاسن را قدري كوتاه كرده و بر چشمان سرمه كشيده بود. (بايد توجه داشت كه در آن عصر و محيط سرمه

كشيدن مردان رايج بوده است).

ما مسايل خود را با آن حضرت در ميان گذاشتيم و سؤالهمايمان را پرسيديم و از جا برخاستيم. هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بيايد.

گفتم بسيار خوب، خواهيم آمد. چون فردا شد، با همان دوستم به خانه ي امام رفتيم، ولي اين بار به اتاقي وارد شديم كه در آن، جز يك حصير، هيچ امكاناتي نبود و امام پيراهني خشن بر تن داشت. در اين هنگام امام به رفيق من رو كرد و فرمود: اي برادر بصري! اتاقي كه ديشب مشاهده كردي و در آنجا نزد من آمدي از همسرم بود كه تازه با او ازدواج كرده ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نيز، لوازم و امكاناتي است كه او آورده است. او خودش را براي من آراسته بود و من نيز مي بايست عكس العمل مناسبي داشته باشم و خودم را براي او بيارايم و بي تفاوت نباشم. اميدوارم از آنچه ديشب مشاهده كردي، به قلب گمان بد راه نداده باشي.

رفيق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولي اكنون خداوند آن بد گماني را از قلبم زدود و حقيقت را دريافتم. [1] . آنچه از اين حديث استفاده مي شود، اين است كه امام از همسرش انتظار ندارد كه چون او بر حصير بنشيند و لباس خشن بر تن كند. امام با اين كه در قلمرو اعمال فردي خود، از تحمل پرهيز دارد، ولي در زندگي خانوادگي و حتي اجتماعي، عواطف و نيازهاي روحي همسر و نيز شرايط و مقتضيات زمان

را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمي شمارد و در مواردي لازم هم مي داند.

حكم بن عتيبه مي گويد: بر امام باقر (ع) وارد شدم در حالي كه اتاقش آراسته و لباسش رنگين بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خيره شده بودم و نگاه مي كردم. امام كه آثار شگفتي را در من مشاهده كرده بود، فرمود: اي حكم نظرت درباره ي آنچه مي بيني چيست؟

عرض كردم: درباره ي عمل شما چگونه مي توانم داوري كنم (شما امام هستيد و جز كار بايسته انجام نمي دهيد)، ولي در محيط ما، جوانان كم سن و سال چنين مي پوشند، نه بزرگسالان!

امام فرمود: اي حكم، چه كسي زينت هاي الهي و خدادادي را ممنوع ساخته است! (پوشيدن اين لباس زيبا و شيك، حرمت شرعي ندارد) ولي خوب است بداني كه اين اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج كرده ام و تو مي داني كه اتاق ويژه ي خود من چگونه اتاقي است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دخلت علي ابي جعفر (ع) انا و صاحب لي فاذا هو في بيت منجد، و عليه ملحفة وردية، و قد حف لحيته و اكتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لي: يا حسن! قلت: لبيك قال: اذا كان غدا فأتني أنت و صاحبك، فقلت: نعم جعلت فداك، فلما كان من الغد دخلت عليه و اذا هو في بيت ليس فيه الا حصير و اذا عليه قميص غليظ، ثم اقبل علي صاحبي، فقال: يا اخا البصرة! انك دخلت علي امس و انا في بيت المرأة و كان امس يومها، و البيت بيتها، و المتاع متاعها، فتزينت لي، علي ان اتزين لها كما

تزينت لي، فلا يدخل قلبك شي ء، فقال له صاحبي: جعلت فداك قد كان و الله دخل في قلبي، فأما الآن فقد والله اذهب الله ما كان، و علمت ان الحق فيما قلت. بحار 46 / 293.

[2] دخلت علي ابي جعفر (ع) و هو في بيت منجد و عليه قميص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثر الصبغ علي عاتقه، فجعلت انظر الي البيت و انظر في هيئته فقال لي: يا حكم و ما تقول في هذا؟ فقلت: ما عسيت ان اقول و أنا أراه عليك، فأما عندنا فانما يفعله الشاب المرهق، فقال: يا حكم من حرم زينة الله التي اخرج لعباده؟ فأما هذا البيت الذي تري فهو بيت المرأة، و انا قريب العهد بالعرس، و بيتي البيت الذي تعرف. الكافي 6 / 446؛ بحار 46 / 292.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عمر بن عبدالعزيز

فرمانروايي خليفه سليمان بن عبدالملك ديري نپاييد و پس از دو تا سه سال حكومت، بيمار شد و جان سپرد. پس از او، عمر بن عبدالعزيز در سال 99 ه به خلافت رسيد. [1] .

عمر بن عبدالعزيز اميرزاده اي بود كه در دستگاه خلافت مروانيان، از دوران جواني برخي از كارهاي آنان را بر عهده داشت و گوشه اي از بار ايشان را بر دوش مي كشيد. از آن جمله اينكه در عصر خلافت وليد والي مدينه بود و اين پست را از سال 86 ه تا 98 ه در اختيار داشت، [2] در حالي كه سن وي در آغاز تصدي اين پست از 25 سال نمي گذشت. [3] .

وي در ميان خلفاي

اموي، خط مشي ها و سياست هاي ويژه اي داشت كه او را از ديگران ممتاز مي ساخت. آن گونه كه ديگران، خودسر، مستبد، ستم پيشه و دشمن خاندان علي (ع) بودند او نبود، بلكه در دوران خلافتش، گام هاي مثبتي در كاستن از فشارها سياسي - اجتماعي نسبت به شيعه و آل علي (ع) برداشت. مورخان در شرح حال او نوشته اند كه وي حتي قبل از رسيدن به خلافت، فردي متين و دور از فساد بود، هر چند در تجمل و آسايش و رفاه زياده روي مي كرد. [4] .

عمر بن عبدالعزيز و خاندان علي:

تبعيض هاي نارواي اقتصادي و سياسي كه از سوي خلفاي قبل و بعد از عمر بن عبدالعزيز نسبت به بني هاشم و خاندان علي (ع) روا گرديد، در روزگار خلافت او تا حدي وجود نداشت؛ زيرا او بر خلاف ديگران، از بيت المال و بودجه ي عمومي همان گونه كه به ساير طوايف و قبايل و طبقات، در خور نياز و سهمشان مي پرداخت، به خاندان علي (ع) نيز كه سال ها در محاصره ي اقتصادي خلفا بودند، سهمي اختصاص داد.

عبدالله، فرزند محمد، فرزند عقيل بن ابي طالب مي گويد:

نخستين مالي كه عمر بن عبدالعزيز ميان مردم تقسيم كرد، همان مالي بود كه به سوي ما اهل بيت فرستاد، زنان را به مقدار سهم مردان و كودكان را به اندازه ي سهم معمولي زنان عطا كرد. در جريان اين تقسيم سه هزار دينار به خاندان ما رسيد. علاوه بر اين، عمر بن عبدالعزيز طي نامه اي به ما نويد داد كه اگر بر حكومت باقي بمانم، همه ي حقوق پايمال شده ي اهل بيت را به ايشان باز گردانم. [5] .

مسأله ي تقسيم مال ميان

اهل بيت نبايد صرفا به عنوان يك مساعده ي مالي يا مسأله ي اقتصادي تلقي شود؛ زيرا اصولا از زمان معاويه به بعد، و حتي از زمان خلافت ابوبكر، يكي از محورهاي اساسي سياست هاي دستگاه خلافت عليه اهل بيت كه مدعيان خلافت حقه بودند، اعمال فشارهاي اقتصادي و ضعيف نگاه داشتن بنيه ي مالي آنان بود؛ چه در نتيجه ي ضعف اقتصادي، امكان تجهيز و تدارك جريان هاي ضد استبداد و مدافع ولايت به شدت كاهش مي يافت!

بازگشت فدك به فرزندان فاطمه :

عمر بن عبدالعزيز در راستاي خدمات خود به اهل بيت و رفع تبعيض ها و ستم هاي اقتصادي از ايشان، اقدام قاطعانه و مهم ديگري نيز دارد كه عبارت است از بازگرداندن فدك به فرزندان فاطمه ي زهرا عليهاالسلام. مطالعه در منابع تاريخي و روايي مي رساند كه گرايش عمر بن عبدالعزيز به واگذاري فدك و قرار دادن آن در اختيار بني فاطمه به سرعت و ناگهاني صورت نگرفته، بلكه او در اين گرايش، حركتي تدريجي داشته كه ضمن سه مرحله صورت پذيرفته است:

1- در مرحله ي نخست عمر بن عبدالعزيز به اين فكر افتاد كه فدك مال شخصي خليفه نيست و كسي كه بر منصب خلافت تكيه زده، نمي تواند آن را در مالكيت شخصي خود يا افراد خاصي در آورد. سيوطي در كتاب تاريخ خود مي نويسد: زماني كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، مروانيان را فرا خواند و به ايشان گفت: رسول خدا (ص) فدك را در اختيار داشت و از در آمد آن در مواردي كه لازم مي ديد انفاق مي فرمود و فرزندان كوچك و بي پشتوانه ي بني هاشم را با آن اداره مي كرد و بيوه گانشان را همسر مي داد. فاطمه (س) از

پيامبر خواست كه فدك را به او واگذار كند، ولي پيامبر درخواست او را نپذيرفت. [6] در زمان ابوبكر و عمر نيز فدك در ملك شخص خاصي نبود (و از منابع در آمد عمومي به شمار مي آمد)، ولي مروان آن را از بهره وري عام خارج ساخت و به خويش يا خويشاوندانش اختصاص داد! انديشه ي من اين است كه اگر پيامبر (ص)، دخترش فاطمه را از فدك محروم ساخته است، پس من كه فرزند پيامبر نيستم، البته سهم و حقي در فدك نداشته و نخواهم داشت! اكنون من شما را گواه مي گيرم كه فدك را از تملك شخصي در آورده، به همان صورتي باز مي گردانم كه در عصر رسول خدا (ص) بوده است. [7] .

2- در مرحله ي دوم، عمر بن عبدالعزيز سعي كرده است تا هر چه بيشتر بني هاشم و خاندان علي (ع) را از درآمد فدك بهره مند سازد، گرچه آن را به كلي به ايشان واگذار نكرده است.

در نقل اين موضوع چنين آمده است: در ذهن عمر بن عبدالعزيز نسبت به فدك و مالك واقعي آن ترديد حاصل شد. از اين رو به كارگزار خويش در مدينه نوشت: شش هزار دينار كنار بگذارد و از محصول فدك چهار هزار دينار بر آن بيفزاي. سپس آن را در ميان فرزندان فاطمه عليهاسلام كه از بني هاشم مي باشند تقسيم كن! زيرا فدك از املاكي است كه صرفا در اختيار رسول خدا (ص) بوده، و سرزميني است كه با جنگ و لشكركشي به چنگ نيامده تا در آمد آن صرف عموم جامه بشود. [8] .

3- مرحله ي سوم، جايي است كه عمر بن عبدالعزيز از شام به

مدينه سفر كرده و در آن جا از همه ي مردم دعوت نموده است كه براي هرگونه دادخواهي نزد او آيند.

در پي اين دعوت عام، امام باقر (ع) نزد او رفته، به نصيحت و موعظه ي وي مي پردازد تا آنجا كه مي فرمايد: با مظلومان به انصاف رفتار كن و ظالمان را بر جاي خود بنشان. سه چيز در هر فرد باشد ايمانش به خدا كامل است: كسي كه به هنگام سرخوشي و شادماني به راه باطل كشيده نشود، كسي كه خشم و غضب، او را از حق باز ندارد و كسي كه هنگام قدرت، به آنچه از او نيست دست دراز نكند!

اينجا بود كه عمر بن عبدالعزيز تحت تأثير هشدارها و موعظه هاي امام باقر (ع) قرار گرفت و دستور داد: كاغذ و دوات آوردند و نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، اين سندي است كه بر اساس آن عمر بن عبدالعزيز، حق ضايع شده ي فدك را به محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب بازگردانده است. [9] . اين مقاطع سه گانه بيانگر اين است كه يا واقعا عمر بن عبدالعزيز نخست درصدد وانهادن فدك به اهل بيت نبوده، تدريجا به اين سو متمايل گشته است. يا اين كه او براي آماده ساختن امويان و هموار ساختن راه واگذاري فدك، نخست آن را از مالكيت اشراف اموي بيرون كشيده، سپس سهم بيشتري از آن به خاندان علي (ع) اختصاص داده، و در مرحله ي نهايي مقصود خود را عملي ساخته است.

ناخشنودي بني اميه از روش عمر بن عبدالعزيز :

با توجه به اين كه بني اميه در پرتو خلافت، بيشترين بهره را از امكانات عمومي جامعه مي بردند و

هر يك بر سرزميني مسلط شده و به دلخواه، مردم را استثمار كرده و ثروت عمومي را غارت مي كردند، بديهي است كه عملكرد عمر بن عبدالعزيز در همان حد، باز هم بر ايشان سخت و ناگوار بود. امام باقر (ع) در اين باره فرموده است: زماني كه عمر بن عبدالعزيز به حكومت دست يافت، بخشش هاي بسيار و هداياي گراني به خاندان علي (ع) روا داشت. روزي برادرش نزد او آمد و گفت: بني اميه به شدت از روش تو ناخشنودند؛ زيرا فرزندان فاطمه را بر آنان مقدم داشته اي! عمر بن عبدالعزيز در پاسخ وي گفت: اگر من بني فاطمه را بر بني اميه مقدم مي دارم و برتري مي بخشم - و در اين مسير از طعن و نقد ديگران باكي ندارم - به خاطر اين است كه رسول خدا (ص) هماره مي فرمود: همانا فاطمه بخشي از وجود من است، آنچه او را شادمان كند، مرا مسرور خواهد ساخت و آنچه او را ناراحت كند، مرا غمگين خواهد كرد. بنابراين، من با برتري دادن بني فاطمه و اكرام ايشان درصدد مسرور ساختن رسول خدايم و از ناخشنود ساختن او گريزانم [10] .

برانداختن رسم دشنام به علي:

از جمله حركت هاي مهم و مثبت عمر بن عبدالعزيز برانداختن رسم دشنام به علي بن ابي طالب (ع) مي باشد؛ زيرا از زمان معاويه، و به ويژه پس از تلاش او براي منزوي ساختن حسن بن علي (ع) از صحنه ي سياسي، يكي از روش هاي تبليغي معاويه عليه آل علي و پيروان و شيعيان خط امامت، ترويج سب علي و لعن او، ميان مردم بود. تا آنجا كه سخنگويان دولتي و خطيب هاي وابسته به دربار، در مراسم

عمومي، كلام خود را با ناسزاگويي به علي بن ابي طالب (ع) آغاز مي كردند، ولي عمر بن عبدالعزيز اين رسم خائنانه ي معاويه را متروك ساخت. [11] .

مسعودي در كتاب تاريخ خود مي نويسد:

عمر بن عبدالعزيز در سخنراني هاي خود، لعن علي (ع) را ترك كرد و به جاي آن اين آيه از قرآن را مي خواند: «ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل في قلوبنا غلا للذين امنوا، ربنا انك غفور رحيم» [12] پروردگارا، ما و برادران ما را كه در راه ايمان بر ما پيشي گرفته اند، مورد بخشايش و غفران قرار ده! و در قلب هاي ما كمترين كينه و دشمني نسبت به اهل ايمان باقي نگذار، پروردگارا، به راستي كه بسيار بخشايشگر و مهرباني [13] .

عمر بن عبدالعزيز در نظر ائمه :

با آنچه تاكنون درباره ي شخصيت سياسي و رفتاري عمر بن عبدالعزيز آورديم، بايد ديد كه موضع امام باقر (ع) و اصولا ائمه در قبال حكومت وي و روش او چه بوده است.

روايتي از امام سجاد (ع) در اختيار داريم كه بر اساس آن، مي توان به نظر امام سجاد (ع) درباره ي عمر بن عبدالعزيز پي برد.

عبدالله بن عطاي تميمي گويد: همراه با علي بن الحسين (ع) در مسجد بودم كه عمر بن عبدالعزيز از آنجا عبور كرد، در حالي كه گيره ها و بندهاي كفشش از نقره بود. او در آن دوره، جواني بسيار خوش منظر بود. نگاه امام سجاد به وي افتاد و به من فرمود: اي عبدالله بن عطا، آيا اين فرد شيك پوش خوشگذران را مي بيني! همو سرانجام به خلافت خواهد رسيد و بر مردم حكم خواهد راند.

عبدالله بن عطا مي گويد از امام پرسيدم: آيا اين جوان فاسق به خلافت مي رسد؟ امام فرمود: آري؛ ولي او در مسند حكومت ديري نمي پايد و مرگ او زود فرا مي رسد. و هنگامي كه بميرد آسمانيان نفرينش مي كنند و زمينيان برايش غمگينند و طلب غفران مي نمايند. [14] . روايت ديگري در اين زمينه از امام باقر (ع) نقل شده است. ابوبصير مي گويد: در مسجد با امام باقر (ع) بودم. عمر بن عبدالعزيز در حالي كه لباس هايي تيره رنگ بر تن داشت و بر خدمتكارش تكيه داده بود وارد شد. امام باقر (ع) فرمود: اين جوان روزي به فرمانروايي خواهد رسيد و روشي عادلانه از خود آشكار خواهد ساخت، چهار سال زندگي مي كند [15] و سپس مرگش فرا مي رسد، زمينيان بر او مي گريند و آسمانيان نفرينش مي كنند.

ابوبصير گويد: من و ديگراني كه اين سخن را شنيدند به شگفت آمده و گفتيم: مگر شما هم اكنون نگفتيد كه عدل و انصاف پيشه خواهد ساخت! امام باقر (ع) فرمود: چرا گفتم، ولي او به هر حال بر جايگاهي كه از آن ما و شايسته ي ماست تكيه مي زند، در حالي كه هرگز حقي ندارد. بلي، او در جايگاهي كه غصب مي كند به اظهار عدل مي پردازد! [16] .

در بياني ديگر چنين آمده است: امام باقر (ع) در مدينه بود (و بي آن كه خبر مرگ عمر بن عبدالعزيز به مدينه رسيده باشد) فرمود: امشب مردي چشم از جهان فرو بست كه فرشتگان نفرينش مي كنند و زمينيان بر او مي گريند. [17] . از مجموع اين احاديث استفاده مي شود كه هر چند عمر بن عبدالعزيز در شيوه ي حكومت براي احياي عدل

تلاش مي كرده و نسبت به اهل بيت، ستم هاي پيشينيانش را نداشته است، اما به هر حال، چون حق خلافت را از اهلش (يعني ائمه عليهم السلام) دريغ داشته، جرمي بزرگ مرتكب شده است. همين جرم باعث شد كه خط خلافت پس از اندكي، دوباره به نفع ستمگران مورد سوء استفاده ي زورگويان اموي و عباسي قرار گيرد. از اين جا روشن مي شود كه تنها ايده ها و آرمان ها و رفتار مقطعي فرد نبايد ملاك داوري مطلق نسبت به او قرار گيرد، بلكه بايد ايده ها و آرمان هاي ارزشي بر اساس و اصلي صحيح استوار باشد. به تعبير ديگر، در پيش گرفتن سياست نيكي و بخشش و انصاف در صورتي ارزش حتمي و مطلق بشمار خواهد آمد كه بر اساسي مشروع و بنياني صحيح استوار باشد؛ زيرا سياست عدل اگر بر بنياد نامشروع و غير الهي متكي باشد، دير يا زود مغلوب خواهد شد و پايان خواهد پذيرفت و آثار بايسته اي بر جاي نخواهد نهاد. از اين مطالب نيز استفاده مي شود كه ائمه (ع) و از جمله امام باقر (ع) هرچند در تنگناي زمان و سياست هاي جبارانه ي حاكمان، ناگزير به ظاهر دست از سياست و نبرد علني با حاكمان غاصب برداشته، به تصحيح انديشه و فرهنگ جامعه پرداخته اند، اما در نهان و در باورهاي خود، حكومت الهي و شايستگي امامان براي حاكميت بر سرنوشت جامعه ي اسلامي را همچنان تعقيب مي كرده اند، و آن را اصيل مي شمرده اند.

عمر بن عبدالعزيز در نظر شيعيان عصر وي :

به رغم هرج و مرج فكري و سياسي كه در عصر خلفا بر انديشه ي دورماندگان از خط ولايت و امامت حاكم بود، شيعه به بركت رهنمودها و

معارف اهل بيت، با بينشي عميق به مسايل سياسي مي نگريست.

خلافت عمر بن عبدالعزيز هر چند همراه با جور و استبداد پيشينيانش نبود و دوره ي حكومت او براي آل علي و شيعه، فرصت مغتنمي به شمار مي آمد، اما اين آسايش نسبي و مقطعي هرگز سبب نمي شد كه شيعه از اصول خود غافل شود و به صرف مشاهده ي گوشه هايي از عدل و انصاف، چشم از مباني زير بنايي فرو بندد؛ زيرا او مي داند كه هر گاه اساس و بنيان حكومت مشروع نباشد و بر محور حق بچرخد، خط مشي هاي مقطعي آزادمنشان، ديري نمي پايد و دولت مستعجل است. براي نماياندن اين روشن بيني شيعه در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز به روايتي اشاره مي كنيم: عمر بن عبدالعزيز به كارگزار خويش در خراسان نوشت كه گروهي از عالمان آن سرزمين را به سوي او رهسپار كند، تا از آنان درباره ي روش كارگزاران حكومتي استفسار نمايد و نقدها و نيازهايشان را بداند.

حاكم خراسان، عالمان را گرد آورد و پيام را به ايشان ابلاغ كرد.

عالمان گفتند كه حركت يك گروه مقدور نيست، ولي مي توان به نمايندگي از طرف همه ي عالمان، يك نفر را برگزيد و آن فرد ديدگاه هاي مختلف را به خليفه ابلاغ كند.

حاكم خراسان اين نظر را پذيرفت و يك نفر را به نمايندگي از جمع عالمان نزد عمر بن عبدالعزيز فرستاد. نماينده ي عالمان خراسان چون به مجلس او وارد شد سلام كرد و نشست، سپس درخواست كرد كه مجلس از اغيار خالي شود تا او سخنانش را با خليفه در ميان گذارد.

خليفه گفت: بودن ديگران چه مانعي دارد! يا تو آنچه مي خواهي بگويي راست

است، بنابراين همه تو را تصديق مي كنند، يا دروغ است و تو را تكذيب خواهند كرد! عالم خراساني گفت: پيشنهاد من نه به خاطر خودم، بلكه براي رعايت حال تو است. بيم آن دارم كه ميان من و تو سخناني رد و بدل شود كه خوش نداشته باشي و اگر آن سخنان در برابر جمع باشد برايت بد تمام مي شود. عمر بن عبدالعزيز پذيرفت، و از حاضران مجلس خواست تا او را با عالم خراساني تنها گذارند. عالم خراساني به سوي خليفه رو كرد و گفت:

برايم بازگو كن كه اين پست و مقام و اين جايگاه خلافت بر اساس چه ملاكي در اختيار تو قرار گرفته است؟

عمر بن عبدالعزيز، مدت زيادي ساكت ماند!

عالم گفت: آيا بنا نداري پاسخ بدهي!

عمر گفت: خير؛ زيرا اگر بگويم از جانب خدا و رسول او نص و مجوزي برايم صادر شده است سخني نادرست خواهد بود، و اگر بگويم مردم به خلافت من رأي داده و همنظر شده اند، ممكن است بگويي ما شرقي ها و خراساني ها اصلا از اين مطلب خبر نداشته و در اين زمينه رأي نداده ايم، و اگر بگويم حكومت را به ارث برده ام اين سؤال مطرح خواهد شد كه چرا از ميان همه ي فرزندان پدرت تو وارث اين مقام باشي؟!

عالم خراساني گفت: خداي را سپاس كه اعتراف كردي و اذعان داشتي كه حق خلافت از آن غير تو است. اكنون اجازه مي دهي به سرزمينم باز گردم؟

عمر گفت: به خدا سوگند تو بايد هنوز مرا موعظه كني!

عالم گفت: بسيار خوب! پاسخ تو در برابر پرسش قبل من چيست؟

عمر گفت: من ديدم

كه پيشينيانم بر مردم ظلم و جور كردند و ذخاير و ثروت عمومي مسلمان ها را به خود اختصاص دادند؛ و در خود ديدم كه شيوه ي آنان را نمي پسندم و اگر به حكومت دست يابم چون آنان نخواهم بود. از اين رو، زمام حكومت را به دست گرفتم.

عالم گفت: حال اگر تو خليفه نمي شدي و ديگري بر جاي تو مي نشست و شيوه ي پيشينيانش را ادامه مي داد آيا تو مسؤؤل جرم هاي او بودي؟

عمر گفت: خير.

عالم گفت: پس تو راحت ديگران را با بلا و ناراحتي خودت خريده اي.

عمر گفت: هنوز موعظه كن.

عالم از جاي برخاست تا بيرون رود و در اين حال رو به عمر بن عبدالعزيز كرد و گفت: به خدا سوگند، نسل هاي نخست ما به وسيله ي پيشينيان شما هلاك شدند و نسل هاي مياني ما به وسيله ي خلفاي معاصرشان به هلاكت رسيدند، و نسل هاي بعدي ما نيز به وسيله ي آخرينان دودمان شما هلاك خواهند شد.

از خداوند عليه شما دودمان بني اميه ياري مي طلبيم خداوند ما را كفايت مي كند كه نيكو وكيلي است. [18] .

هرچند در متن اين روايت مشخص نشده است كه مرام اين عالم چيست، ولي از محتواي گفتگوي او دانسته مي شود كه هدفش اين است كه به عمر بن عبدالعزيز بفهماند حق خلافت از آن مردان الهي و ائمه ي طاهرين (ع) است؛ زيرا اگر از اين نكته چشم بپوشيم، بديهي است كه به هر حال حاكم عادل بهتر از حكومت ظلم است و اگر كسي بتواند بايد در راه ايجاد عدل كوتاهي نكند. بلي، عدل را بايد از طريق عدل به دست آورد نه از طريق جور و غضب!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تاريخ الخلفاء 231.

[2] تاريخ الخلفاء 229.

[3] طبقات ابن سعد 5 / 244.

[4] تاريخ الخلفاء 229.

[5] طبقات ابن سعد 5 / 289.

[6] با توجه به اين كه در مراحل بعد، عمر بن عبدالعزيز، فدك را به فرزندان فاطمه برگردانيد معلوم مي شود كه در اين مرحله هنوز به اطلاعات كافي دست نيافته بوده، يا فعلا براي متقاعد ساختن مروانيان و برداشتن گام اول با فكر و عقيده ي مورد قبول خود آنان با ايشان سخن گفته است.

[7] تاريخ الخلفاء 232.

[8] امالي شيخ طوسي 167؛ بحار 46 / 335.

[9] مناقب 4 / 208-207.

[10] عن جعفر، عن ابيه (ع)، قال: لما ولي عمر بن عبدالعزيز اعطانا عطايا عظيمة، قال: فدخل عليه اخوه فقال له: ان بني امية لا ترضي منك بان تفضل بني فاطمة عليهم، فقال: افضلهم لاني سمعت حتي لا ابالي ألا أسمع او لا أسمع، ان رسول الله (ص) كان يقول: انما فاطمة شجنة مني يسرني ما اسرها، و يسؤوني ما أساءها فأنا ابتغي سرور رسول الله (ص) و اتقي مساءته. بحار 46 / 320.

[11] اثبات الوصية 154.

[12] حشر / 10.

[13] مروج الذهب 3 / 184.

[14] عن عبدالله بن عطا التميمي، قال: كنت مع علي بن الحسين (ع) في المسجد، فمر عمر بن عبدالعزيز عليه شراكا فضة و كان من احسن الناس و هو شاب فنظر اليه علي بن الحسين (ع) فقال: يا عبدالله بن عطا أتري هذا المترف؟ انه لن يموت حتي يلي الناس، قال: قلت: هذا الفاسق؟ قال: نعم فلا يلبث فيهم الا يسيرا حتي يموت، فاذا هو مات لعنه اهل السماء، و استغفر

له اهل الارض. بحار 46 / 327.

[15] لازم به يادآوري است كه مورخان مدت خلافت عمر بن عبدالعزيز را حدود سي ماه دانسته اند؛ بنابراين، يا راوي حديث در نقل زمان گرفتار فراموشي شده است، يا منظور از چهار سال، مدت خلافت وي نيست، بلكه منظور امام اين بوده است كه جوان از هم اكنون تا پايان عمرش بيش از چهار سال باقي نمانده است و در همين فاصله به حكومت دست خواهد يافت، بنابراين اگر سال درگذشت عمر بن عبدالعزيز 101 ه باشد مي توان حدس زد كه امام باقر (ع) در سال 97 يا 98 ه وي را در مدينه ديده و اين بيان را افاده كرده است.

[16] كنت مع الباقر (ع) في المسجد اذ دخل عمر بن عبدالعزيز متوكيا علي موالي له؛ فقال (ع): ليلين هذا الغلام فيظهر العدل و يعيش اربع سنين ثم يموت فيبكي عليه اهل الارض، و تلعنه اهل السماء لانه جلس مجلسا و لا حق له فيه، ثم ملك و اظهر العدل و جهره. الخرائج و الجرائح 1 / 279، مشارق انوار اليقين 91؛ اثبات الهداة 5 / 293.

[17] اثبات الوصية 154.

[18] بحار 46 / 336،به نقل از اعلام الدين ديلمي.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

عدم امكان مشاهده حسي خدا

مردي از خوارج به امام باقر (ع) گفت: چه چيز را مي پرستي؟

امام فرمود: خداوند متعال را مي پرستم؟

مرد پرسيد: آيا او را ديده اي؟ امام فرمود: چشم ها با مشاهده ي حسي او را نديده اند، ولي قلب ها به حقيقت ايمان خدا را يافته اند. خدا را به وسيله ي مقايسه نمي توان

شناخت و با حواس نمي توان درك كرد و شباهتي با آدميان ندارد. خداوند به وسيله ي نشانه ها و آياتش، توصيف شده و با آن ها شناسايي مي شود، در حكم و داوريش هرگز ستم نمي كند، اين همان خدايي است كه جز او معبودي نيست. مرد از نزد حضرت بيرون آمد در حالي كه پاسخي مورد نظرش را دريافت كرده و قانع شده بود و مي گفت: خداوند بهتر دانسته است كه رسالتش را در كدام خاندان قرار دهد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الاحتجاج 321.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

علم ازلي خداوند به حقايق و امور

يكي از شاگردان امام باقر (ع) به وي مي گويد: اگر صلاح مي دانيد به من تعليم دهيد كه آيا خداوند، قبل از خلق موجودات، به يگانگي خود عالم بوده است يا خير؟ زيرا برخي معتقدند كه عالم بوده و بعضي مي گويند كه اگر معتقد شويم خداوند علم ازلي به يگانگي خود داشته، مستلزم اين است كه غير از خدا چيز ديگري را هم ازلي بدانيم.

امام باقر (ع) در پاسخ اين سؤال نوشت: خداوند بزرگ همواره عالم بوده و داراي علم ازلي است. [1] . از سؤال فوق استفاده مي شود كه مباحث كلامي، در اين عصر به گونه اي خزنده در انديشه ي مسلمان ها راه يافته است؛ چه، ردپاي اين گونه ريزنگري ها را در ميان يونانيان مانند ارسطو و افلاطون مي توان يافت. اما پاسخ امام باقر (ع) در اين بيان بسيار كوتاه و قاطع است و اين اجمال يا بدان خاطر است كه شخص سؤال كننده از ظرفيت بيشتري برخوردار نبوده است و يا امام (ع) با كوتاه

كردن سخن به آن فرد فهمانده اند كه طرح چنين مباحثي، بيش از آن كه مشكلي را بزدايد، بر حيرت و سرگرداني مي افزايد و اعتقاد به همين نكته كافي است كه خداوند از ازل عالم بوده است. البته اين مباحث با گذشت زمان گسترش بيشتري پيدا كرد و شبهات و اختلاف آرا تا بدان جا پيش رفت، كه مسلك هاي متعارض كلامي به صورت جدي در بستر جامعه ي اسلامي رخ نمودند و سال هاي متمادي بخش عظيمي از فكر و ذهن محافل علمي در نقد و بررسي چنين كنكاش هايي صرف گرديد و به هدر رفت. و چه بسا در چنين زمينه اي امام باقر (ع) به زياد فرمود: از خصومت و درگيري بپرهيز! زيرا اين گونه درگيري ها پديد آورنده ي شك است و عمل را تباه مي كند و افراد درگير را منحط مي سازد... در گذشته كساني بودند كه علوم بايسته را كنار نهاده و در طلب دانش هايي بر آمدند كه نمي بايست، تا آن جا كه سخنشان به خدا و مباحث الهي انجاميد و متحير و سرگردان ماندند. [2] .

اين ها نمونه هايي بود از مباحث اعتقادي كه امام باقر (ع) در راستاي رسالت علمي و الهي خود ارائه داشته و در پرتو آن شبهات فكري رسوخ يافته در انديشه را زدوده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، كتاب التوحيد، باب صفات الذات، حديث 6.

[2] همان، باب النهي عن الكلام في الكيفية، حديث 4.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

علت گواهي خداوند بر معبود بودن خودش

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي «خداوند گواهي مي دهد كه معبودي جز ذات اقدس

او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش نيز (بر اين مطلب) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد؛ معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» پرسيدم.

حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند گواهي مي دهد كه معبودي جز ذات اقدس او نيست»، زيرا خداوند متعال براي (يكتايي) خودش گواهي و شهادت مي دهد، چنان كه خودش مي فرمايد. و اما اين كه مي فرمايد: «و فرشتگان»، زيرا همانا فرشتگان را گرامي داشت به وسيله ي تسليم شدن در پيشگاه پروردگارشان، و آنان تصديق كردند و گواهي دادند، چنان كه خودش گواهي داد.

و اما فرمايش خداوند كه: «و صاحبان علم و دانش نيز (بر اين مطلب) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد»، زيرا كه صاحبان علم و دانش همان پيغمبران و اوصياء هستند، و آنها قيام كنندگان به قسط هستند، و معني قسط در ظاهر همان عدل و داد است، و عدل در باطن همان اميرمؤمنان علي عليه السلام است.

عن جابر قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن هذه الآية: (شهد الله أنه لا اله الا هو و الملائكة و أولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم). [1] .

قال أبوجعفر عليه السلام: ((شهد الله أنه لا اله الا هو) فان الله تبارك و تعاي يشهد بها لنفسه و هو كمال قال. فأما قوله: (و الملائكة) فانه أكرم الملائكة بالتسليم لربهم، و صدقوا و شهدوا كما شهد لنفسه.

و أما قوله: (و أولوا العلم قائما بالقسط) فان اولي العلم الأنبياء و الأوصياء، و هم قيام بالقسط، و القسط هو العدل في الظاهر،

و العدل في الباطن أميرالمؤمنين عليه السلام [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران: 18.

[2] بحارالأنوار: ج 23 ص 204 ح 51، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 165 - 166 ح 18.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

علت نفرين حضرت نوح

سدير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: نظر شما در مورد حضرت نوح عليه السلام كه بر قوم خود نفرين كرد و گفت: «پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روي زمين باقي مگذار - چرا كه اگر آنها را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه مي كنند و فرزندي جز بدكار و كافر به وجود نمي آورند» چيست؟ حضرت فرمود: او مي دانست كه از ميان آنها فرزندي نجيب و شايسته اي (كه ايمان بياورد) متولد نخواهد شد. عرض كردم: چگونه اين مطلب را دانست؟

فرمود: خداي بر او وحي نمود كه: «جز همين عده اي كه ايمان آورده اند ديگر ابدا هيچ كس از قومت ايمان نخواهد آورد»، در اينجا بود كه حضرت نوح عليه السلام بر آنها چنين نفرين نمود.

ابن الوليد، عن الصفار، عن ابن عيسي، عن محمد بن اسماعيل، عن حنان بن سدير، عن أبيه قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أرأيت نوحا عليه السلام حين دعا علي قومه فقال: (رب لا تذر علي الأرض من الكافرين ديارا - انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا) [1] .

قال عليه السلام:: علم أنه لا ينجب من بينهم أحد.

قال: قلت: و كيف علم ذلك؟

قال: أوحي الله اليه: (أنه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن) [2] ، فعند هذا دعا عليهم بهذا الدعاء. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1]

نوح: 26 و 27.

[2] هود: 36.

[3] بحارالأنوار: ج 5 ص 283 ح 2، عن العلل.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

غ

غير خدا را تكيه گاه نگيريد

لا تتخذوا من دون الله وليجة فلا تكونوا مؤمنين فان كل سبب و نسب و قرابة و وليجة و بدعة و شبهة منقطع الا ما أثبته القرآن. [1] . غير خدا را براي خود تكيه گاه و محرم راز مگيريد كه در آن صورت مؤمن نيستيد، زيرا هر وسيله و پيوند و خويشي و محرم راز و هرگونه بدعت و شبهتي، نزد خدا، بريده و بي اثر است جز آنچه را كه قرآن، اثبات كرده است [و آن هم ايمان و عمل صالح است].

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1 ص 76. مقايسه شود با آيه شريفه 16، سوره توبه.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

غضب و خشم خدا چيست

يكي از اصحاب ما گويد: عمرو بن عبيد خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: قربانت گردم؛ خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «و هر كس مستوجب خشم من گرديد، همانا خوار و هلاك خواهد شد» اين غضب و خشم چيست؟ حضرت فرمود: اي عمرو! اين غضب همان عذاب است، همانا مخلوق به خاطر چيزي كه او را به وحشت مي اندازد و او را از حالي كه داشته دگرگونش مي كند، خشمگين مي شود. پس اگر كسي گمان كند كه خشم و خشنودي خداوند را دگرگون مي كند و او را از اين صفت زايل مي گرداند در واقع او را با صفات مخلوقين توصيف نموده است.

روي بعض أصحابنا: أن عمرو بن عبيد دخل علي الباقر عليه السلام فقال له: جعلت فداك: قال الله عزوجل: (و من يحلل عليه غضبي فقد هوي) [1] ما ذلك الغضب؟

قال: العذاب يا عمرو! انما يغضب المخلوق

الذي يأتيه الشي ء فيستفزه و يغيره عن الحال التي هو بها الي غيرها، فمن زعم أن الله يغيره الغضب و الرضا و يزول عنه من هذا فقد وصفه بصفة المخلوق. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طه: 81.

[2] بحارالأنوار، ج 4 ص 67 ح 9، عن الاحتجاج.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ف

فقاهت چيست

اين نكته نيز نبايد از نگرها دور باشد، كه منظور از تفقه يعني فقيه شدن؛ تنها اين نيست كه كسي توان استنباط مسائل ديني را از منابع فراهم نموده باشد. زيرا فقاهت همان گونه كه تكيه بر دانش ديني دارد، محور پايه اي ديگر آن را باور ژرف اعتقادي شكل مي دهد. فهم عميق و صحيح دين يك لايه ي فقاهت است. لايه ديگر آن باور و پيوند قلبي است.

باقر العلوم عليه السلام در سخن ديگر فقيه را تفسير مي كند. فقيه آن كسي است كه نسبت به دنيا بي علاقه و نسبت به آخرت علاقه مند و به سنت پيامبر رفتار كند، ان الفقيه حق الفقيه الزاهد في الدنيا، الراغب في الاخرة المتمسك بسنة النبي صلي الله عليه و آله و سلم. [1] .

فقاهت پيوند تنگاتنگ با باور و اعتقاد دارد. همان نكته كه در روايت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است، كه فقيه آن كسي است كه نه فقط دين را بشناسد، بلكه دين را باور كند.

فردي به محضر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيد از وي خواست قرآن به وي بياموزد. حضرت سوره زلزال را به وي مي آموخت، هنگامي كه به اين آيه رسيد، فمن يعمل

مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره، [2] «هر كس به مقدار ذره كار خيري انجام دهد در آخرت خواهد ديد، و هر كس به مقدار ذره كار بد انجام دهد خواهد ديد.» آن شخص گفت براي من همين كافي است، جلسه را ترك كرد، هنگامي كه داشت مي رفت. حضرت فرمودند: اين شخص فقيه شد و رفت، انصرف الرجل و هو فقيه. [3] پيوند عميق قلبي و باور دين است كه شخص را فقيه مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي، كتاب فضل العلم، باب الاخذ بالسنه و الشواهد، حديث 8.

[2] زلزال، 7.

[3] بحار، ج 89، ص 107.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

فرو خوردن خشم

امام باقر (ع): كسي كه خشم و غضب خويش را فرو نشاند با اينكه مي تواند انتقام گيرد و كينه اش را عملي سازد، خداوند قلبش را از ايمان پر مي كند. [1] .

امام باقر (ع) در توصيه هاي خود به يكي از ياران خويش مي فرمايد:

اگر سخن تو را تكذيب كردند، سعي كن به خشم كشيده نشوي، اگر تو را مدح و ستايش كردند، خوشحال نشو و اگر تو را مذمت كردند، نگران مباش و بيتابي نكن، با خودت بينديش! اگر ايرادي كه به تو گرفته اند در تو هست، پس بدان كه تو با خشمگين شدنت نزد خدا سقوط خواهي كرد، بيش از آنچه با اين عيب مي ترسي از چشم مردم بيفتي و سقوط كني. و اگر مشاهده كردي كه آن عيب در تو نيست پس (بدگويي بدگويان و صبر و تحمل تو سبب مي شود كه خداوند به تو پاداش دهد و) اين

ثوابي است كه بي زحمت به چنگ آورده اي. اگر همه ي مردم ديارت عليه تو يك صدا شدند و گفتند تو آدم بدي هستي، سعي كن سخن آنان تو را غمگين نسازد و اگر يك صدا گفتند تو فرد صالح و شايسته اي هستي باز هم از سخن آنان شادمان مباش... [2] .

امام باقر (ع) در بياني كوتاه اما پر محتوا نيز فرموده است: هيچ قدرت و تواني (در كارآيي و اصالت و اهميت) به پاي آن نيرويي كه جلو غضب را سد مي كند نمي رسد. [3] .

از اين عبارت كوتاه دو نكته ي مهم استفاده مي شود. نخست اين كه غضب در درون انسان بحران و جوششي فوق العاده به وجود مي آورد كه ساير قوا و غرايز انسان را در آن لحظه تحت الشعاع قرار مي دهد. و نكته ي ديگر اين است كه براي سد كردن چنين بحران و آشوبي كه در درون انسان به هنگام غضب حاصل مي شود قدرت و كنترلي بس عظيم لازم است. و چه بسا افرادي كه در برابر شهوت و تمايلات نفساني مقاومت كنند اما از فرو نشاندن غضب ناتوان باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال محمد بن علي بن الحسين (ع): من كظم غيظا يقدر علي امضائه حشا الله قلبه ايمانا. بهجة المجالس و انس المجالس 372.

[2] الامام الباقر (ع): في وصيته لأحد اصحابه:... و ان مدحت فلا تفرح، و ان ذممت فلا تجزع، و فكر فيما قيل فيك فان عرفت من نفسك ما قيل فيك فسقوطك من عين الله عزوجل عند غضبك من الحق اعظم عليك مصيبة مما خفت من سقوطك من اعين الناس، و ان كنت علي خلاف ما قيل فيك

فثواب اكتسبته من غير أن تتعب بذلك، و لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انك رجل سوء لم يحزنك ذلك و لو قالوا انك رجل صالح لم يسرك ذلك و لكن اعرض نفسك علي كتاب الله. سيرة الائمة الاثني عشر 227.

[3] الباقر (ع):... و لا قوة كرد الغضب. همان 228.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

فضيلت عالم بر عابد

عالم ينتفع بعلمه أفضل من سبعين ألف عابد.[1] .

دانشمندي كه از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 294.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

فرشتگان

در زيارت جامعه كبيره خطاب به عترت اين گونه سخن مي گوييم: السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الوحي [1] «درود خدا بر شما اهل بيت پيامبر، جايگاه رسالت و پيام رساني و محل رفت و آمد فرشتگان و جايگاه نزول وحي».

عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مهبط وحي و جايگاه آمد و رفت فرشتگان مي باشد. فرشتگان الهي هماره بر آنان فرود مي آيند و آنان را با معارف و انديشه هاي وحياني آشنا مي كنند. آنان را از گذشته و آينده اطلاع رساني مي نمايند. عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تجلي گاه فرشتگان علم و دانش به ويژه جبرئيل امين مي باشند.

گرچه با رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وحي رسالي به پايان پذيرفت؛ ليكن وحي معارف و اطلاع رساني از گذشته و آينده هستي هيچ گاه پايان پذير نيست. هماره انسان هاي برگزيده خدا بر روي زمين هستند كه محور دانش هاي غيبي مي باشند. به همين خاطر فاطمه (س) كه از زمره عترت مي باشد، «محدثه» و هم سخن فرشتگان است. به همين خاطر امامان معصوم كعبه آمال فرشتگان هستند. فرشتگان برگزيده ي الهي بر آنان نازل مي شوند و به دور آنان طواف مي دهند و بر اين طواف خويش افتخار مي كنند. توجه كنيد:

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الفقيه، ج 2، ص 270.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

فرود آمدن انگور و لباس از آسمان

در «مدينه المعاجز از ثاقب المناقب» از ليث بن سعد روايت كرده: در كوه ابوقيس مشغول به دعا بودم و مردي را ديدم كه دعا مي كرد و در دعاي خود مي گفت: «بار خدايا! انگور مي خواهم به من روي فرما» . بعد ابري آمد و بر او سايه انداخت و بر سرش نزديك شد، آن مرد دست بلند كرد و از ابر، يك سبد انگور بيرون آورد و در كنارش گذاشت؛ دوباره دست به دعا برداشت و عرض كرد: «بار خدايا! برهنه ام مرا بپوشان» . دو مرتبه آن ابر به او نزديك شد، از آن چيز درهم پيچيده اي بيرون آورد كه دو لباس بود. نشست و از انگورها خورد (آن زمان فصل انگور نبود). من به او نزديك شدم و دست به سبد دراز كردم و چند دانه برداشتم؛ آن گاه به من فرمود: «چه كار مي كني؟» گفتم: من در اين انگور شريك هستم. فرمود: «چه طور؟» گفتم: تو دعا كردي و من آمين گفتم، دعا كننده و آمين گو، هردو شريك هستند. فرمود: «بنشين و بخور» . وقتي به اندازه ي كافي خورديم؛ سبد به جاي خود برگشت. او دو لباس را به من داد، گفتم: من به لباس احتياج ندارم. فرمود: رو برگردان تا من لباس بپوشم؛ يكي از آن لباس ها را [ازار] و ديگري را [ردا] كرد. لباسي را كه قبلا بر تن داشت به دست گرفت و به راه افتاديم بعد از مدتي كه به صفا نزديك شديم، جماعتي به استقبالش آمدند؛ او آن لباس را كه در دست داشت، به كسي داد.

من از كسي سوال كردم كه او كيست؟ گفت: فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و اله)، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

فضائلي از اهل بيت

عبدالله بن وليد سمّان مي گويد: امام باقر عليه السلام از من پرسيد: «اي عبدالله! درباره علي و موسي و عيسي عليهم السلام چه مي گويي؟»

گفتم: «درباره ي آنان چه مي توانم بگويم؟!»

حضرت فرمود: «به خدا سوگند علي عليه السلام از آن دو اعلم بود.»

سپس فرمود: «مگر شما نمي گوييد آنچه را كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دارد علي عليه السلام هم دارد؟»

گفتم: «آري، ولي مردم انكار مي كنند.»

حضرت فرمود: «با اين فرمايش خداوند به موسي عليه السلام با آنان مباحثه كن كه مي فرمايد: «و كتبنا له في الالواح من كل شي ء موعظة» [1] .در اين آيه خداوند به ما فهمانده است كه همه چيز را براي او ننوشته است. و به عيسي عليه السلام فرموده است: «ولابين لكم بعض الذي تختلفون فيه» [2] .و اينجا هم به ما فهمانده كه تمام چيزها را براي عيسي عليه السلام بيان نكرده است.

و به محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: «و جئنا بك شهيدا علي هؤلاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي ء.» [3] .

و درباره ي آيه ي: «قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب.» [4] فرمود: به خدا سوگند! ما را قصد كرده است و علي نخستين ما و افضل ما و بهترين ما بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد. آن علمي كه خداوند براي

آدم فرستاده است به همان حال نزد ماست و از ميان ما، عالمي از دنيا نمي رود مگر اينكه كسي را كه علم او را بداند، جانشين خويش بگذارد و علم همين طور به ارث مي رسد.» [5] . مي گويند از امام محمد باقر عليه السلام مرويست كه: «خداوند عالميان را وصف نمي توان نمود و حال آنكه در قرآن فرموده است: «و ما قدروا الله حق قدره.» [6] (يعني: آنها خدا را درست نشناختند.)

و به درستي كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را هم وصف نمي توان نمود و حال آنكه خداوند او را به قاب قوسين برد و طاعت او را در زمين مثل طاعت خود گرداند و امور دين را به او واگذار فرمود. ما اهل بيت را وصف نمي توان نمود كه كار ما كار او است و سخن ما سخن او است و علم ما محيط به تمام اشياء است.» پس اي غافل هوشيار و اي بصير دين دار! از اين بزرگتر معجزه نيست. كه هم چنان كه خدا را وصف و بيان نمي توان كرد همچنين ايشان را نيز وصف و بيان نمي توان كرد. پس همه كس عاجز است از وصف و بيان و اوصاف و احوال ايشان و نيز بدانكه از اين بزرگتر معجزه اي نيست كه ايشان به همه ي اشياء محيط هستند، چه آسمان باشد و چه زمين و چه عرش باشد و چه كرسي و چه مشرق باشد و چه مغرب و چه دريا باشد و چه صحرا و از اينجا است كه فرموده اند كه: همه ي دنيا در نزد امام عليه السلام مثل پره ي گردو است.» [7] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره

اعراف آيه ي 145 «يعني: و در الواح از هر موضوعي براي موعظه و تحقيق هر چيزي، براي او نوشتيم.».

[2] سوره زخرف آيه 63 «يعني: آمده ام تا برخي از آنچه را كه در آن اختلاف داريد روشن كنم.».

[3] سوره ي نحل آيه ي 89 «يعني: تو را گواه بر آنان قرار مي دهيم و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.».

[4] سوره ي رعد آيه 43 «يعني: بگو كافي است كه خداوند و كسي كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما گواه باشند.».

[5] بحارالانوار ج 26.

[6] انعام 91 - حج 74 - زمر 67.

[7] عين الحياة - خلاصة الأخبار.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

فرزندان حضرت باقرالعلوم

شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نگارد: حضرت باقر آل محمد صلي الله عليه وآله داراي هفت فرزند بود كه پنج نفر آنان پسر و دو نفر از ايشان دختر بودند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376.

فضيل بن يسار

امام صادق عليه السلام وي را از مخبتين مي ناميد و هر وقت فضيل به حضورش شرفياب مي شد، مي فرمود:

هر كس مي خواهد چهره يي بهشتي را ببيند، به چهره ي فضيل بنگرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

فضيل بن يسار

هر وقت حضرت صادق عليه السلام به فضيل (بضم فاء و فتح ضاد) ابن يسار نگاه مي كرد كه متوجه آن بزرگوار شده بود مي فرمود: به افراد با خضوع و خشوع مژده ي بهشت دهيد. نيز حضرت صادق عليه السلام مي فرمود: فضيل از ياران پدر من است و من آن مردي را كه ياران پدرم را دوست بدارد دوست مي دارم. ابراهيم بن عبدالله روايت مي كند كه: هر وقت حضرت صادق عليه السلام مي ديد فضيل بن يسار مي آيد مي فرمود: به افراد متواضع بشارت بهشت بدهيد! كسي كه بخواهد يك نفر مرد از اهل بهشت را ببيند به فضيل بن يسار نظر كند!! آن كسي كه بدن فضيل بن يسار را غسل مي داد مي گويد: در آن موقعي كه من جسد فضيل را غسل مي دادم مي ديدم كه دست او بر دست من سبقت مي گيرد و عورت خود را مي پوشاند! وقتي اين مطلب را به عرض صادق آل محمد صلي الله عليه وآله رساندم فرمود: خدا فضيل بن يسار را رحمت كند كه از ما خانواده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

فطرتي كه انسان بر آن آفريده شد

زراره گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: خداوند حال شما را بهبود گرداند! فرمايش خداي متعال كه در قرآن مي فرمايد: «فطرتي كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده است» [يعني چه؟]

فرمود: (خداوند) آنها را (در عالم ذر و روز) پيمان بر توحيد و شناخت خودش كه پروردگار آنهاست، آفريد. عرض كردم: آيا خداي را به پروردگاري خطاب كردند؟

راوي گويد: حضرت سر مباركش را تكان داد، سپس فرمود: اگر چنين نبود نمي دانستند پروردگار و روزي دهنده ي

آنها كيست.

بسم الله الرحمن الرحيم

عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله! قول الله عزوجل في كتابه: (فطرة الله التي فطر الناس عليها) [1] .

قال: فطرهم علي التوحيد عند الميثاق علي معرفته أنه ربهم.

قلت: و خاطبوه؟

قال: فطأطأ رأسه، ثم قال: لولا ذلك لم يعلموا من ربهم و لا من رازقهم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الروم: 30.

[2] بحار الأنوار: ج 3 ص 278 ج 10، عن التوحيد.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

فطرت انسانها

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد كلام خدا كه: «فطرتي كه خداوند انسانها را بر آن آفريده است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: آنها را بر شناخت خود آفريد كه او پروردگار آنها است، و اگر چنين نبود، هنگامي كه از آنها مي پرسيدند پروردگار و رازق شما كيست، نمي دانستند.

عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (فطرة الله التي فطر الناس عليها) [1] .

قال: فطرهم علي معرفته أنه ربهم، و لولا ذلك لم يعلموا - اذا سئلوا - من ربهم و لا من رازقهم. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الروم: 30.

[2] بحارالأنوار، ج 3 ص 279 ح 13، عن المحاسن.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

فاصله بين نبوت عيسي و محمد(ص)

ابوالربيع گويد: در محضر امام باقر عليه السلام به حج رفتم در همان سالي كه هشام بن عبدالملك در آن سال به حج آمده بود، و نافع بن ازرق - غلام عمر بن الخطاب - نيز به همراه هشام به حج آمده بود، حضرت با جمعي از مردم كه دورش حلقه زده بودند در كنار ركن خانه ي خدا بودند، چون نافع چشمش به امام باقر عليه السلام افتاد رو به هشام كرد. گفت: اي اميرالمؤمنين!!! اين شخص كيست كه مردم اين گونه دور او ايستاده و در اطراف او فشار مي آورند؟ هشام گفت: اين پيامبر اهل كوفه است، اين محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب - صلوات الله عليهم اجمعين - است.

نافع گفت: هر آينه نزد او مي روم و از مسائلي از او مي پرسم كه جز پيامبر يا وصي پيامبر يا فرزند وصي پيامبر

نتواند پاسخ دهد. هشام گفت: نزد او برو و بپرس، شايد كه او را خجل و شرمنده اش سازي! نافع آمد و در كنار مردم ايستاد و رو به امام باقر عليه السلام نمود و گفت: اي محمد بن علي! من تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده ام، و بر حلال و حرام آنها آشنايي دارم، اينك نزد تو آمده ام و از تو مسائلي مي پرسم كه كسي جز پيامبر يا وصي پيامبر يا فرزند وصي پيامبر نمي تواند پاسخگو باشد.

امام باقر عليه السلام سر مبارك خود را بالا گرفت و فرمود: بپرس.

نافع گفت: به من خبر بده، ميان نبوت حضرت عيسي عليه السلام و حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم چند سال فاصله بود؟

حضرت فرمود: آيا طبق نظر و عقيده ي خودم بگويم يا برطبق نظر تو؟

نافع گفت: بنا بر هر دو نظر و عقيده خبر بده.

حضرت فرمود: اما بنا به نظر و عقيده ي من پانصد سال بوده، و بنا به قول و عقيده ي تو ششصد سال. نافع گفت: پس معني فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «(اي رسول ما!) از رسولاني كه پيش از تو فرستاديم بپرس، كه، آيا ما جز خداي يكتاي مهربان، معبوداني هم براي عبادت مردم قرار داديم؟» چيست؟ حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم اين مطلب را از چه كسي پرسيد؛ در صورتي كه ميان نبوت او و حضرت عيسي پانصد سال فاصله بود؟

راوي گويد: حضرت اين آيه ي شريفه را تلاوت فرمود: «پاك و منزه است خدايي كه بنده ي خود (حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم) را در يك شب

از مسجدالحرام به مسجد

الأقصي - كه پيرامونش را به (قدوم خاصان خود) مبارك و پر نعمت ساخته ايم - برد تا برخي از آيات خود را به او نشان دهيم». از جمله آياتي كه خداوند به حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم موقع سير به بيت المقدس نشان داد اين بود كه اولين و آخرين پيامبران و رسولان را نزد او محشور كرد، آنگاه به جبرئيل امر فرمود تا، دو تا دو تا (جفت جفت) اذان و اقامه بگويد، سپس در اقامه گفت: «حي علي خير العمل»، آنگاه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم جلو آمد و با آنها نماز خواند، پس خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود: «(اي رسول ما!) از رسولاني كه پيش از تو فرستاديم بپرس، كه: آيا ما جز خداي يكتاي مهربان معبوداني هم براي عبادت مردم قرار داديم؟» (هنگامي كه) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (از نماز فارغ شد) به آنها فرمود: بر چه چيزي شهادت مي دهيد؟ و چه كسي را عبادت مي كنيد؟ گفتند: ما شهادت مي دهيم كه معبودي جز خداي يگانه نيست و او شريكي ندارد، و (گواهي مي دهيم كه) تو پيامبر خدا هستي، (از طرف خداوند، روي اين مطلب) از ما پيمان و عهد گرفته شده است.

نافع گفت: راست گفتي اي فرزند رسول خدا! اي ابوجعفر! به خدا؛ شما وصي هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان او در تورات هستيد، و اسامي شما در انجيل و زبور و قرآن ثبت شده است، و شما از ديگران به امر (ولايت و حكومت)

سزاوارتر و بر حق هستيد.

عن الثمالي، و أبي منصور، عن أبي الربيع قال: حججنا مع أبي جعفر عليه السلام في السنة التي كان حج فيها هشام بن عبدالملك، و كان معه نافع مولي عمر بن الخطاب فنظر نافع الي أبي جعفر عليه السلام في ركن البيت و قد اجتمع عليه الناس، فقال نافع: يا أميرالمؤمنين!! من هذا الذي قد تداك عليه الناس؟

فقال: هذا نبي أهل الكوفة! هذا محمد بن علي.

فقال: لآتينه فلأسألنه عن مسائل لا يجيبني فيها الا نبي أو وصي نبي أو ابن نبي.

قال: فاذهب اليه و اسأله، لعلك تخجله. فجاء نافع حتي اتكأ علي الناس ثم أشرف علي أبي جعفر عليه السلام فقال: يا محمد بن علي! اني قرأت التوراة و الانجيل و الزبور و الفرقان، و قد عرفت حلالها و حرامها قد جئت أسألك عن مسائل لا يجيب فيها الا نبي، أو وصي نبي، أو ابن نبي. فرفع أبوجعفر عليه السلام رأسه فقال: سل عما بدا لك.

فقال: أخبرني كم بين عيسي و محمد صلي الله عليه و آله و سلم من سنة؟

فقال: اخبرك بقولي أو بقولك؟

قال: أخبرني بالقولين جميعا.

قال: أما في قولي فخمسمائة سنة، و أما في قولك فستمائة سنة.

قال: فأخبرني عن قول الله عزوجل: (و اسأل من أرسلنا من قبلك من رسلنا أجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون) [1] من الذي سأل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و كان بينه و بين عيسي خمسمائة سنة؟

قال: فتلا أبوجعفر عليه السلام هذه الآية: (سبحان الذي أسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الأقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا) [2] فكان من الآيات التي أراها الله تبارك

و تعالي محمدا صلي الله عليه و آله و سلم حيث أسري به الي البيت المقدس أن حشر الله عز ذكره الأولين و الآخرين من النبيين و المرسلين.

ثم أمر جبرئيل عليه السلام فأذن شفعا و أقام شفعا، و قال في أذانه: «حي علي خير العمل»، ثم تقدم محمد صلي الله عليه و آله و سلم فصلي بالقوم، فلما انصرف قال لهم: علي ما تشهدون؟ و ما كنتم تعبدون؟

قالوا: نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، و انك رسول الله، اخذت علي ذلك مواثيقنا و عهودنا.

فقال نافع: صدقت يا أباجعفر!

بيان: قال الجزري: تداككتم علي، أي ازدحمتم، و أصل الدك: الكسر.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الزخرف: 45.

[2] الاسراء: 1.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ق

قاطعيت در تصميم

برخي افراد گرد شخصيت هاي اجتماعي مي آيند تا منافع گروهي و شخصي خويش را به مصالح عمومي و واقعيت ها برتري دهند. اين افراد در صدد بهره وري از نام و عنوان ديگران مي باشند. اين روش به صورت يك جريان عمومي است كه همواره در پيرامون شخصيت هاي اجتماعي در جريان مي باشد. پي آمد اين نوع بهره وري ها افزون بر ناهنجاري هاي اجتماعي، مخدوش نمودن چهره هاي برجسته اجتماعي مي باشد.

افراد زيرك و فرزانه زمينه اين گونه سوء بهره وري را از بين مي برند. با هوشياري و تصميم به موقع اين گونه افراد را رسوا نموده و از كردار زشت آنان بي زاري مي جويند و از وابستگي آنان نسبت به خويشتن ابراز انزجار مي كنند. بعد از فتح مكه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گروه هايي را براي تبليغ اسلام و دعوت به مسلمان شدن

مردم، به اطراف اعزام مي نمود. يكي از اين گروه ها با مسؤوليت «خالد بن وليد» براي تبليغ قبيله «بني جذميه» به اطراف مكه اعزام شدند. اينها مأموريت داشتند فقط مردم را به اسلام دعوت كنند. دستور جنگ و قتال با هيچ كس نداشتند. خالد كه كينه اين قبيله را از زمان جاهليت به دل داشت، هنگامي كه به قبيله وارد شد همه را مسلح و آماده دفاع ديد. به آنان ابلاغ كرد كه مكه سقوط كرده و همه مردم مسلمان شده اند. سلاح هاي خويش را زمين گذاشته تسليم شويد. در اين ميان شخصي به نام «جحدم» احساس توطئه نمود. گفت من تسليم نمي شوم، زيرا فرمانده اينان خالد است. اگر تسليم شويم كشته مي شويم! ليكن سران قبيله به هشدار وي توجه نكردند پيشنهاد خالد را پذيرفتند و تسليم شدند. خالد دستور داد دستان آنان را بستند آنگاه تعدادي از آنان را كشت و تعدادي را آزاد ساخت! هنگامي كه خبر اين جنايت به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيد حضرت سخت ناراحت شدند و براي جبران جنايات خالد دو اقدام بزرگ نمودند. نخست اين كه علي بن ابي طالب عليه السلام را اعزام نمود، تا تمام خسارات و خون بهاي كشته شده هاي آنان را پرداخت نموده و از آنان دلجويي نمايد. دو ديگر اين كه، خالد اين رفتار جنايت بار خويش را به نام اسلام و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تمام كرده بود. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در ملأ عمومي با تشريفات خاص رو به قبله ايستاد، سه بار با صداي رسا از رفتار خالد اعلان

بيزاري نمود، اللهم اني ابرأ اليك مما صنع خالد بن الوليد ثلاث مرات. [1] .

نمونه همين رفتار از برخي افراد كه خود را وابسته به اهل بيت (ع) دانسته و خود را شيعه و پيرو باقرالعلوم عليه السلام معرفي مي نمودند صورت گرفت. اين گروه كه «غلات» نام گرفتند با رفتار نكوهيده خويش خود را وابسته به باقر العلوم عليه السلام جلوه دادند. امام باقر عليه السلام براي اين كه از سوء بهره وري غلات جلوگيري كند، آنان را رسوا ساخت و از رفتار آنان ابراز بيزاري نمود. امام در حضور ديگران سران «غلات» را لعن و نفرين نمودند و فرياد برآورد كه مغيرة بن سعيد همانند بلعم باعورا است، قال مثله مثل بلعم. [2] بنان التبان ان بنانا لعنة الله يكذب علي ابي عليه السلام اشهد ان ابي علي بن الحسين كان عبدا صالحا. [3] «بنان كه لعنت خدا بر وي باد بر پدرم دروغ مي بست، من گواهي مي دهم كه پدرم علي بن الحسين (عليهما السلام) بنده شايسته خدا بود». جبهه گيري امام و قاطعيت حضرت در برابر غلات باعث رسوايي آنان شد. و دروغ هايي كه مطرح مي ساختند آشكار گشت. اين رفتار باعث مي شود افراد فرصت طلب نتوانند از موقعيت هاي اجتماعي ديگران سوء بهره وري نمايند و چهره آنان را آسيب برسانند. اين رفتار حضرت قاطعيت در تصميم را بر همگان مي آموزد. افراد با موقعيت هاي اجتماعي نبايد با ملاحظه كاري و رو در بايستي زمينه ناهنجاري هاي ديگران را فراهم سازند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سيره ابن هشام، ج 5، ص 96.

[2] رجال كشي، ص 227.

[3] بحار، ج 25، ص 297.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ

دوم 1385.

قرائت صحيح در قرآن

ان القرآن واحد نزل من عند واحد. باقر العلوم عليه السلام.

«قرآن يك حقيقت است كه از نزد يك خدا فرود آمده است». يكي از موضوعات مورد گفتگوي مفسران و فقهاي مسلمان، موضوع قرائت هاي متفاوت از قرآن كريم است. كه آيا قرائت هاي گوناگون، مانند قرائت قراء سبع، [1] در قرآن جايز است يا خير؟ اين موضوع از صدر اسلام حتي پيش از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در ميان مردم مسلمان مطرح بوده است. و در مراكز علمي يكي از موضوعات بحث انگيز به شمار مي رود. در اين موضوع تفاوت ديدگاه هاي فراوان ميان علماي اهل سنت و نيز علماي شيعه وجود دارد. يكي از محورهاي مهم علوم قرآني بوده، به همين خاطر وارد شدن به آن، مناسب با سيره نگاري نمي باشد. ليكن نتيجه يك تحقيق علوم قرآني را مي توان به صورت فشرده خدمت خوانندگان محترم تقديم نمود. آن نتيجه اين است كه قرائت قرآن به قرائت هاي گوناگون حتي به قرائت قراء هفت گانه صحيح نمي باشد. رواياتي كه دلالت دارند قرآن بر هفت حرف نازل شده است، نه از جهت سند معتبرند؛ از لحاظ محتوا نيز هيچ گونه ارتباطي به قرائت قراء هفت گانه ندارند. اين قرائت ها به هيچ وجه در زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه (ع) مطرح نبوده اند. چون قرآن ملفوظ و مقرو يك بار بيشتر نازل نشده است. يك بار نزول و تلفظ يك اعراب و يك نوع قرائت بيشتر متحمل نمي تواند باشد. به همين خاطر يك قرائت بيشتر از قرآن صحيح نيست. در مثل آيه مالك يوم الدين [2] تنها مالك يوم الدين قرائت

صحيح است؛ ملك يوم الدين صحيح نيست. در مثل آيه حتي يطهُرن [3] تنها يطهُرن صحيح است؛ يطّهَرن صحيح نيست و.... قرائت هاي گوناگون نوعي تحريف به شمار مي آيند. به همين خاطر احاديث نبوي صلي الله عليه و آله و سلم و نيز امامان معصوم (ع) در برابر اين تفاوت قرائت ها قد برافراشته اند و مردم را به همان قرائت صحيح و عمومي قرآن رهنمون شده اند. فرمودند كه قرآن را همان گونه كه عموم مردم مي خوانند قرائت كنيد، اقرأ كما يقرأ الناس. [4] عموم مردم بر يك قرائت قرآن را مي خوانند. قرائت هاي گوناگون را عموم مردم آشنايي ندارند. و اينك باقر العلوم عليه السلام همين نكته مهم عرشي را اين گونه مطرح مي سازد كه قرآن يكي است، يك قرائت بيش ندارد كه از جانب يك خدا نازل شده است، ان القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجي ء من قبل الرواة. [5] «قرآن يك چيز است و از جانب يك خدا نازل شده است. تفاوت ها و اختلاف ها از ناحيه روات پديد آمده است.» اين نوع احاديث حراست از همين حقيقت است كه اختلاف ها را نكوهش مي نمايد و خاستگاه اختلاف ها را خارج از حقيقت قرآن مي داند. و مردم را به يك قرائت كه همان قرائت صحيح قرآن است فرا مي خواند. البته اين موضوع بحث انگيز، بايد در جاي خودش به صورت گسترده مورد پژوهش قرار گيرد و بر انبوه سؤال هاي پيرامون آن پاسخ صحيح فراهم شود كه علاقه مندان مي توانند به موضوع پژوهشي در علوم قرآن مراجعه نمايند. [6] . اين موارد برخي اندك از آموزه هاي عرشي بسيار باقر العلوم عليه السلام بود كه مطرح شدند. اميد آن كه مورد

توجه علاقه مندان عترت قرار گرفته باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نام قراء هفت گانه عبارتند از: عبدالله بن عامر، عبدالله بن كثير، عاصم بن بهدله، زبان بن العلاء، حمزة بن حبيب، نافع بن عبدالرحمن، علي بن حمزه كسائي.

[2] حمد، 4.

[3] بقره، 222.

[4] اصول كافي، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، حديث 23.

[5] همان، حديث 12.

[6] پژوهشي در علوم قرآن، بخش قرائت متواتر در قرآن، ص 108.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

قلب و حالات آن

قلب در منابع ديني به معناي عضو مادي بدن كه با انبساط و انقباض خود، خون را در بدن به گردش در مي آورد نيست. بلكه حقيقتي است كه ادراك مي كند، مسؤوليت مي پذيرد، سنگين و سخت مي شود، رقت و نرمش مي يابد، حق ناپذير مي گردد و يا شيفته ي حقيقت مي باشد و...

قلب به اين معنا، با نوعي وحدت با نفس و جان آدمي دارد و يا بخش مهمي از آن است، بنابراين شناخت حالات و ويژگي هاي قلب در حقيقت شناخت نفس مي باشد و انسان را در طريق خودشناسي و خودسازي ياري مي دهد. از اين رو در پي احاديث خودشناسي به نقل روايتي از امام باقر (ع) در زمينه ي تحولات قلب و حالات آن مي پردازيم. حمران بن اعين به حضور امام باقر (ع) رسيد و از آن حضرت سؤال هايي داشت كه مطرح كرد و پاسخ گرفت و خواست كه از جا برخيزد و محفل را ترك كند، اما دوباره سؤالي به ذهنش آمد و به امام باقر (ع) گفت: - خداوند پايدارتان بدارد و ما را هماره از وجود شما بهره مند سازد - اين چه سري دارد كه ما

وقتي نزد شما مي آييم، در فاصله اي كه نزد شماييم قلبمان رقت يافته و روحمان از دنيا غافل مي شود و نسبت به دارايي ها و توامندي هاي مردم بي اعتنا مي شويم، ولي پس از اينكه از مجلس شما را ترك مي كنيم و با مردم و تاجران روبرو مي شويم و همراه مي گرديم، محبت دنيا را در خويش احساس مي كنيم و دنيا دوست مي شويم! امام باقر (ع) فرمود: بلي اين قلب است كه گاهي سخت مي شود و گاهي نرم. سپس امام باقر (ع) افزود: ياران پيامبر (ص) به آن حضرت عرض كردند: اي رسول خدا! ما بر خويش نگرانيم كه مبادا گرفتار نفاق شويم! پيامبر فرمود: علت اين نگراني چيست؟ اصحاب گفتند: ما وقتي نزد شما هستيم و شما ما را به ارزش ها تذكر مي دهيد و متمايل مي سازيد در وجود خود بيم از گناه را احساس مي كنيم و دنيا را از ياد مي بريم و چنان زاهد مي شويم كه گويي آخرت و بهشت و آتش را آشكارا مي بينيم. اما همين كه از نزد شما بيرون مي شويم و به خانه ها گام مي نهيم و فرزندانمان را مي بوييم و همسر و خاندانمان را مي بينيم، در معرض تحول قرار گرفته و آن روحيه ي عالي را از دست مي دهيم تا آنجا كه گويي ما چنان حالت معنوي را نداشته ايم! آيا شما بر ما بيمناك نيستي كه اين حالت ما نفاق باشد؟

پيامبر (ص) در پاسخ آن ها فرمود: هرگز چنين نيست! اين ها وساوس و خط آفريني هاي شيطان است كه شما را متمايل به دنيا مي سازد، بخدا سوگند اگر بر همان حالت زهد و بيداري كه ياد كرديد،باقي بمانيد، ملائكه ي آسمان با شما مصافحه مي كنند (دست در دست شما

مي گذارند) و شما قادر خواهيد بود كه بر آب گام نهاده و بر سطح آن قدم برداريد... همانا مؤمن در معرض فتنه است و زماني كه فريفته ي شيطان مي شود، استغفار مي كند. آيا نشنيده اي سخن خداوند را كه مي فرمايد: «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» [1] و «استغفروا ربكم ثم توبوا اليه» [2] يعني؛ همانا خداوند بسيار توبه كنندگان و نيز پاكان و جويندگان پاكي را دوست دارد، و طلب بخشش كنيد از پروردگارتان و به سوي او باز گرديد و رو آوريد. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره / 222.

[2] هود / 3.

[3] اصول كافي 2 / 423 و 424.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

قلب و انواع آن

قلب - به معناي آن حقيقتي كه مركز معارف و ادراك آدمي است و نه آن عضو مادي بدن كه با انبساط و انقباض خود خون را در بدن به گردش وا مي دارد. در انسان ها داراي تفاوت و گوناگوني است. و يكي از جنبه هاي خودشناسي، شناخت حالات روحي و خصلت هاي قلب مي باشد.

امام باقر (ع) مي فرمايد: قلب ها بر چهار گونه اند:

1- قلبي كه در آن نفاق و ايمان به هم آميخته است.

2- قلب واژگون.

3- قلب مهر شده و مسدود.

4- قلب نوراني و درخشان.

اما قلب مهر شده - كه در آن حق راه نمي يابد - قلب منافق است. و قلب نوراني، قلب مؤمن است. و قلب واژگون، قلب مشرك است. و قلب داراي ايمان و نفاق، قلب گروهي بود كه در طائف مي زيستند اگر بر نفاق مردند هلاك شده و اگر بر ايمان

جان سپردند نجات يافته اند. [1] .

امام (ع) درباره ي قلبي كه در آن ايمان و نفاق با هم وجود دارد، اشاره به مصداقي در محيط آن عصر كرده است ولي از توضيح آن حضرت استفاده مي شود كه اين گروه داراي اين مشخصه بوده اند كه گاهي در ميدان ايمان حضور مي يافته اند و زماني تحت وساوس دروني و بيروني گرفتار نفاق در دين مي شده اند و سعادت و شقاوت آنان بدان بستگي داشته است كه در كدام حال از ايمان يا نفاق مرگشان سر رسيده باشد. و چنانچه دقت شود، حال بسياري از مردم اين گونه است يعني در قلبشان ايمان و نفاق به گونه اي آميخته با يكديگر وجود دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): القلوب اربعة: قلب فيه نفاق و ايمان، و قلب منكوس، و قلب مطبوع، و قلب ازهر و.. اصول كافي 2 / 422.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

قساوت قلب

امام باقر (ع): خداوند براي گنهكاران، عقوبت ها و كيفرهايي قرار داده است كه برخي مربوط به قلب و بعضي مربوط به جسم آنان مي باشد، از آن جمله: تنگدستي و مشكلات و ناهنجاري هاي زندگي (مربوط به جسم) و سستي در عبادت (مربوط به روح) مي باشد. و البته در ميان اين كيفرها، هيچ كيفري سخت تر و بزرگتر از قساوت قلب نيست. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): ان الله عقوبات في القلوب و الابدان: ضنك في المعيشة، و وهن في العبادة، و ما ضرب عبد بعقوبة اعظم من قسوة القلب. بحار 78 / 164؛ تحف العقول 340.

منبع: امام باقر جلوه امامت در

افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

قناعت و دوري از طمع

امام باقر (ع) در پرهيز دادن مردم از طمع ورزي مي فرمايد:

هيچ ذلتي، همانند ذلت طمع (خواركننده) نيست. [1] . و نيز مي فرمايد: از آنچه در دست مردم است اظهار يأس و نااميدي كن (و خود را بي رغبت به آن نشان بده) زيرا اين روش، همان بي نيازي و غناي واقعي است و بپرهيز از طمع ورزي زيرا طمع فقري است حاضر و آشكار. [2] . امام باقر (ع) در زمينه ي قناعت مي فرمايد: اجتناب كن از اين كه چشم به بالاتر از خود بدوزي (و با حسرت به امكانات افراد توانمندتر از خود نگاه كني)! كافي است كه به رهنمودهاي خداوند نسبت به پيامبر (ص) توجه كني كه فرمود: «و لا تعجبك اموالهم و لا اولادهم». [3] .

«و لا تمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحياة الدنيا». [4] . يعني: كثرت اموال و فرزندان كافران تو را به تعجب وا ندارد. و به بهره وري هاي كافران، خيره مشو زيرا اين بهره وري ها محدود به زندگي دنيا است. سپس امام باقر (ع) افزود: هرگاه در دلت، حسرت امكانات ديگران راه يافت، شيوه ي زندگي پيامبر (ص) را بياد آور، زيرا غذاي آن حضرت، نان فراهم آمده از جو و شيريني وي خرما و وسيله ي روشنايي او در شب ها، شاخه هاي نخل بود، آن هم اگر فراهم مي شد! [5] (يعني حتي اين امكانات با همه ي سادگي، هميشه در اختيار پيامبر (ص) نبود).

در روايتي ديگر امام (ع) مي فرمايد: رسول خدا (ص) فرموده است: كسي كه مي خواهد غنيترين و بي نيازترين مردم باشد پس بايد اعتماد و

اتكايش به الطاف و عنايات الهي فزونتر از دارايي ها و امكانات مردم باشد. [6] . يعني بايد به جاي چشم داشتن به كمك هاي مردم و بهره ور شدن از دارايي هاي آنان، چشم به ذخاير الهي داشته باشد و از درگاه خدا، بي نيازي بجويد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): لاذل كذل الطمع. بحار 78 / 165؛ سيرة الائمة الاثني عشر 228.

[2] الامام الباقر (ع): اظهر اليأس مما في ايدي الناس فان ذلك هو الغني، و اياك و الطمع فانه الفقر الحاضر. مشكاة الانوار 472.

[3] توبه / 56.

[4] طه / 131.

[5] قال ابوجعفر (ع): اياك ان تطمح بصرك الي من هو فوقك، فكفي بما قال الله عزوجل لنبيه (ص): «و لا تعجبك اموالهم و اولادهم» و قال: «لا تمدن...» فان دخلك من ذلك شي ء فاذكر عيش رسول الله (ص) فانما كان قوته الشعير و حلواه التمر و وقوده السعف اذا وجده. اصول كافي 2 / 138.

[6] عن ابي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): من اراد ان يكون اغني الناس فليكن بما في يدالله اوثق منه بما في يد غيره. اصول كافي 2 / 139.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

قلبي، هماره مشغول به ياد خدا

جابر جعفي گويد: امام باقر (ع) به من فرمود:

اي جابر! من در غم و اندوهم و قلبم نگران و پريشان است! عرض كردم: اندوه و نگرانيتان براي چيست؟ امام فرمود: اي جابر! كسي كه دين خالص و ناب الهي در قلبش راه يافته باشد از غير خدا روي تافته و قلبش تنها متوجه خداوند است. (يعني غم من، غم

دنيا نيست). مگر دنيا چيست و چه مي تواند باشد! آيا دنيا جز همين مركبي است كه بر آن سوار مي شوي، يا لباسي است كه مي پوشي و يا همسري است كه به او رسيده اي! اي جابر! مؤمنان دل به بقاي دنيا نبسته اند و خود را از قرار گرفتن در آستانه ي آخرت، ايمن نمي پندارند. فتنه ها و نيرنگ هاي دنيا، گوششان را از شنيدن ذكر خدا كر نكرده، و جلوه هاي زندگي دنيا، چشمشان را از ديدن نور الهي، كور نساخته است. از اين رو، پاداش نيكان را دريافت كرده و به رستگاري رسيده اند. همانا تقوا پيشگان، از همه ي مردم دنيا كم خرجترند و در خدمت به ديگران از همه پيشتازتر و كوشاتر. اگر ارزش هاي الهي را از ياد ببري، آنان تو را به ياد مي آورند، و اگر به ياد خدا باشي تو را در اين راستا، ياري مي دهند، زبانشان هماره گوياي حقوق الهي است و تمامي وجودشان، برپا دارنده ي فرمان هاي خدا است. با محبت حق، از هر محبتي چشم پوشيده اند و با قلبشان به خدا و محبت او چشم دوخته اند. در راستاي اطاعت فرمانرواي هستي، با دنيا بيگانه اند. (و براي دنيا به مخالفت با مالك و فرمانرواي جهان بر نمي خيزند). مي دانند كه زندگي دنيا، يكي از مراحل حيات مستمر آنان است، بدين جهت دنيا را چونان منزلي در گذرگاه مي بينند كه لختي بر آن فرود آمده و ناگزير بايد از آن خارج شوند. اهل تقوا، دنيا را همانند ثروتي مي دانند كه در خواب به چنگ آمده است، و به گاه بيداري، از آن ثروت، هيچ اثري نباشد! پس بكوش! تا قوانين و ارزش هايي كه خداوند در پرتو دين در اختيارت

نهاده، نگهبان باشي! [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن جابر - يعني الجعفي - قال: قال لي محمد بن علي: يا جابر! اني لمحزن و اني لمشتغل القلب. قلت: ولم حزنك و شغل قلبك؟ قال: يا جابر! انه من دخل قلبه صافي خالص دين الله شغله عما سواه. يا جابر! ما الدنيا و ما عسي ان تكون، هل هو الا مركب ركبته او ثوب لبسته او امرئة اصبتها، يا جابر! ان المؤمنين لم يطمئنوا الي الدنيا لبقاء فيها، و لم يأمنوا قدوم الاخرة عليهم، و لم يصمهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم من الفتنة، و لم يعمهم عن نور الله ما رأوا بأعينهم من الزينة، ففازوا بثوب الأبرار. ان أهل التقوي ايسر اهل الدنيا مؤونة و اكثرهم لك معونة. ان نسيت ذكروك، و ان ذكرت اعانوك، قوالين بحق الله، قوامين بأمر الله، قطعوا محبتهم بمحبة الله عزوجل؛ و نظروا الي الله عزوجل و الي محبته بقلوبهم، و توحشوا من الدنيا لطاعة مليكهم، و علموا ان ذلك منظور اليهم من شأنهم، فانزل الدنيا بمنزل نزلت به و ارتحلت عنه، او كمال اصبته في منامك، فاستيقظت و ليس معك منه شي ء، و احفظ الله تعالي ما استرعاك من دينه و حكمته. حلية الاولياء 3 / 182؛ مطالب السؤول 80؛ احقاق الحق 12 / 172.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ك

كليد بدبختي و شرارت ها

مرحوم كليني و ديگر بزرگان آورده اند:

روزي حضرت ابو جعفر، امام محمد باقر عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گرديد، در هنگام زيارت و طواف حرم الهي، عده اي از

قريش - كه در گوشه اي نشسته بودند - چون نگاهشان به حضرت افتاد، به يكديگر گفتند: اين كيست كه با اين كيفيت عبادت مي نمايد؟

شخصي به آن ها گفت: او محمد بن علي عليهماالسلام امام و پيشواي مردم عراق است.

يكي از آنان گفت: يك نفر را به نزد او بفرستيم تا از او مسئله اي پرسش نمايد.

پس جواني از آن ميان داوطلب شد، و همين كه نزد حضرت رسيد، خطاب به ايشان گفت: بزرگ ترين گناه كدام است؟ امام عليه السلام فرمود: نوشيدن شراب (خمر). جوان بازگشت، و جواب حضرت را براي دوستان خود بيان كرد. دوستان به او گفتند: نزد او باز گرد، و همين سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما. بنابر اين، جوان به خدمت امام عليه السلام رسيد، و همان سؤ ال را تكرار كرد، كه بزرگ ترين گناه چيست؟ حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشيدن خمر و شراب بزرگ ترين گناه است؛ و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعيف و بلكه نابود مي كند؛ و پس از آن كه عقل زايل گشت، شخص مرتكب اعمالي چون زنا، دزدي، آدم كشي، شرك به خدا و... مي شود. و خلاصله آن كه نوشيدن شراب، كليد تمام بدبختي ها و شرارت ها است؛ و مفاسد آن از هر گناهي بالاتر مي باشد، همانطور كه درخت انگور سعي مي كند از هر درختي بلندتر باشد و بالاتر رود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي: ج 6، ص 429، ح 3، بحارالانوار: ج 46، ص 358، ح 12، وسائل الشيعة: ج 25، ص 316، ح 10.

منبع: چهل داستان

و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

كشاورزي و كار افتخار است

امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرموده است:

محمد بن منكدر[1] معتقد بود كه پس از حضرت سجاد، امام زين العابدين عليه السلام كسي در فضل و علم و عبادت، هم رديف آن حضرت نخواهد بود.

تا آن كه روزي از روزها، در يكي از باغستان هاي اطراف شهر مدينه، حضرت باقرالعلوم عليه السلام را مشاهده كرد كه مشغول كارگري و كشاورزي است. با خود گفت: بايد او را نصيحت كنم تا خود را در اين كهولت سن و سنگيني بدن به زحمت نيندازد، پس در حالي كه امام محمد باقر عليه السلام در اثر خستگي بر دو غلام خود تكيه زده بود محمد بن منكدر جلو آمد. و چون نزديك امام عليه السلام رسيد، سلام كرد و حضرت با حالتي گرفته و ناراحتي، جواب سلام او را داد. سپس محمد بن منكدر حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت: يا بن رسول الله! خداوند امور تو را اصلاح نمايد، شما در اين كهولت سن؛ و با اين كه يكي از بزرگان قريش هستي، در اين گرماي سخت، در طلب و تحصيل دنيا مي باشي؟! اگر در چنين حالتي مرگ فرا رسد چه خواهي كرد؟

و در پيشگاه خداوند چه جوابي داري؟ امام باقر عليه السلام خود را از آن دو غلام كنار گرفت و آزاد روي پاي خود ايستاد و سپس فرمود: به خدا سوگند، چنانچه در اين حالت، مرگ سراغ من آيد در بهترين حالت ها خواهم بود؛ چون كه مشغول طاعت خدا هستم و مي خواهم خود را از افرادي همانند تو

بي نياز گردانم و سربار جامعه نباشم؛ زيرا هر كه سربار جامعه باشد، گناه و معصيت خداي تعالي را كرده است. امام جعفر صادق عليه السلام افزود: در اين هنگام محمد بن منكدر اظهار داشت: خداوند تو را مورد رحمت خويش قرار دهد، خواستم تو را نصيحتي نمايم؛ وليكن تو مرا ارشاد و نصيحت نمودي.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] محمد بن منكدر از سران صوفيه بود كه تنها اوقات خود را به عبادت و بطالت مي گذراند و اهل كار و تلاش نبود و خود را نيازمند ديگران و سربار جامعه قرار مي داد.

[2] أعيان الشيعة: ج 1، ص 652.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

كدام برادر؟

اسماعيل كوله بار سفر را بسته بود و براي ديدنش از شهر و ديار خود به راه افتاده بود. سختي راه و ترس از راهزنان را به جان خريده بود تا او را ببيند. از زماني كه با او خداحافظي كرده بود حدود يك سال مي گذشت، اما از عشقش به او كاسته نشده بود، واقعاً عاشقش بود، اما بنا به جهاتي مجبور بود بيشتر بماند و كمتر مسافرت كند.

يك ساعت به اذان مغرب مانده بود كه او به مدينه رسيد، پاهاي خسته اش را به زور به دنبال خود مي كشيد، كوله بار سنگيني كه روي چوپ دستي بسته بود به دوش خود مي كشيد تاب و توان او را ربوده بود، اما ناگهان شوق ديدار امام قدرتش را بيشتر و خستگي را از تنش دور كرد، گويي روح تازه اي در تن او دميده بودند. به محلي كه امام باقر حضور داشت رسيد.

چوپ دستي اش را به زمين انداخت و مثل طفلي كه مدت ها از مادر دور مانده باشد خود را در آغوش امام رها كرد. سر و صورت امام را غرق بوسه كرد. از شدت خوشحالي زبانش بند آمده بود. طولي نگذشت كه صحبت ها گل كرد و از هر دري براي هم سخن گفتند. اسماعيل از اوضاع شهر و ديارش براي امام گفت، از مردم خوب و مهرباني كه آنجا زندگي مي كردند، از آداب و رفتارشان... از كسب و كارشان... و اين كه برادرانه با هم مي زيستند. امام صبر كرد تا خوب حرف هايش را بزند و صحبتش تمام شود، سپس فرمود: اسماعيل، آيا در ميان مردمي كه زندگي مي كردي اگر كسي «عبا» ي اضافه اي داشت آن را به برادر نيازمندش كه عبا نداشت مي بخشيد، آيا كاري مي كرد كه برادر مؤمنش از فقر بيرون آيد.

- نه.

- اگر فردي پيراهن اضافي داشت آن را به نيازمند هديه مي كرد؟

- خير، چنين نبود.

امام باقر عليه السلام آه كشيد و با ناراحتي دستش را به زانوي خود زد و فرمود: آنان برادر نيستند.

- ولي با هم خيلي خوب و مهربان هستند و هرگز آزارشان به هم نمي رسد.

امام گفت: مي داني اسماعيل، مهم ترين اعمال سه چيز است؛ در همه حال به ياد خدا بودن،رعايت انصاف درباره ي مردم، و كمك كردن در مسائل زندگي و نيازهاي مالي به برادر مؤمن.

اسماعيل پس از شنيدن اين جملات از امام، گفت: اگر اين گونه بود آن جا دست كمي از بهشت نداشت و هر دو برخاستند تا وضو بگيرند و نمازشان را در اول وقت بخوانند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ارشاد مفيد، ج 2، ص 167.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

كنترل زبان و گفتار

امام باقر (ع) مي فرمايد: ابوذر - كه رحمت خدا بر او باد - هماره اين سخن را يادآور مي شد:

اي جوينده ي دانش و آگاهي! اين زبان كليد خوبي است، بر زبانت مهر بزن چنان كه بر دارايي ها و طلا و نقره ات مهر مي زني (و آن ها را در مكاني محفوظ نگاه مي داري). [1] .

امام (ع) در حديثي ديگر فرموده است: رسول خدا مي فرمايد: خداي رحمت كند و مورد لطف خويش قرار دهد آن مؤمني را كه نگاهدار زبانش از هر شري باشد، زيرا حفظ زبان صدقه اي است از سوي انسان براي خويش (يعني او را از بلاها نگاه مي دارد). سپس امام باقر فرمود: هيچ كس از گناهان در امان نيست مگر اين كه زبانش را در دهان حبس كند و مخزون نمايد. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت أباجعفر (ع) يقول: كان ابوذر - رحمه الله - يقول: يا مبتغي العلم ان هذا اللسان مفتاح خير و مفتاح شر، فاختم علي لسانك كما تختم علي ذهبك و ورقك. اصول كافي 2 / 114.

[2] الباقر (ع)... فان رسول الله (ص) قال: رحم الله مؤمنا امسك لسانه من كل شرفان ذلك صدقة منه علي نفسه ثم قال (ع): لا يسلم أحد من الذنوب حتي يخزن لسانه. تحف العقول 342، حديث 54.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

كمال جامع انساني

ألكمال كل الكمال: ألتفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة. [1] .

همه كمال در سه چيز است: 1- فهم عميق در دين، 2- صبر بر مصيبت و ناگواري،3- و اندازه گيري خرج زندگاني.

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 292.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384. ألكمال كل الكمال: ألتفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة. [1] .

همه كمال در سه چيز است: 1- فهم عميق در دين، 2- صبر بر مصيبت و ناگواري،3- و اندازه گيري خرج زندگاني.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 292.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

كثيرالذكر

ابن قداح از امام صادق (ع) نقل مي كند كه فرمود: پدرم (امام باقر) كثيرالذكر بود، خدا را بسيار ياد مي كرد، من در خدمت او راه مي رفتم مي ديدم كه خدا را ذكر مي كند. با او به طعام خوردن مي نشستم، مي ديدم كه زبانش به ذكر خدا گوياست. با مردم سخن مي گفت و اين كار او را از ذكر خدا مشغول نمي كرد. من مرتب مي ديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و مي گويد: «لا اله الا الله» او در خانه، ما را جمع مي كرد و مي فرمود تا طلوع خورشيد خدا را ذكر كنيم، هر كه قرائت قرآن مي توانست امر به قرائت قرآن مي كرد و هر كه نمي توانست امر به ذكر خدا مي فرمود.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي: ج 2 ص 449 ضمن حديث.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

كيسه هاي طلا و ايمان آوردن مرد نصراني

امام باقر عليه السلام فرموده است: انس مطبوع و لذت بخش مردان با ايمان در سه چيز است، بهره مندي از زنان و شركت در بزم دوستان و برادران و خلوت كردن با خداوند در نماز شب.

عاصم ابن حمزه نقل مي كند: كه من و سليمان ابن خالد در خدمت امام محمد باقر عليه السلام به جايي مي رفتيم كه دچار دو نفر شديم. حضرت فرمود: اين دو نفر دزد هستند و به غلامان خود دستور داد تا هر دو را نگه داشتند و به سليمان فرمود: از اين كوه بالا برو در آنجا غاري هست و در آن دو كيسه سربسته و مهر شده است آنها را بياور. سليمان رفت و آن دو كيسه طلا را آورد وقتي به مدينه

برگشتيم باخبر شديم حاكم گروهي را بازداشت و شكنجه نموده است. حضرت به حاكم گفت: از اين جماعت دست بردار و صاحب يكي از كيسه هاي طلا آنجا حاضر بود و حضرت كيسه طلا را به او داد و فرمود صاحب كيسه ديگر سه روز بعد خواهد آمد، سپس دست دزد را قطع كردند. يكي از آنها گفت: خداي را شكر كه دست من در خدمت پسر رسول خدا بريده شد و مجازات ما به روز قيامت نيفتاد و توبه نمود. حضرت فرمود: تو اهل بهشت هستي و دست تو زودتر از تو به بهشت رفت (و آن مرد بعد از بيست سال به رحمت ايزدي واصل شد) روز سوم صاحب كيسه ديگر طلا آمد و حاكم او را نزد امام محمد باقر عليه السلام فرستاد و او كيسه خود را سر بسته و مهر شده ديد. حضرت فرمود: مي خواهي كه بگويم در اين كيسه چيست؟ گفت: بفرماييد، فرمود: دو هزار دينار در اين كيسه هست هزار دينار از توست و هزار دينار مال محمد بن عبدالرحمن است و او مرد خيرخواهي است و بسيار نماز مي خواند و صدقه زياد مي دهد و همين الان او هم مي آيد، آن مرد نصراني بود كه وقتي اين معجزه را از حضرت ديد گفت: ايمان آوردم به آن خدايي كه غير از او خدايي نيست و گواهي مي دهم كه محمد بن عبدالله رسول اوست و شما امام واجب الاطاعه و اطاعت شما بر تمامي مردم واجب و لازم است و بعد از آن كيسه طلاي خود را برداشت و رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول

1382.

كسي آن جا نبود

امام باقر عليه السلام فرموده است: دانشمندي كه از معلومات خود بهره بگيرد، از هفتاد هزار عابد برتر و بالاتر است.

و از ابوبصير در حديثي طولاني كه از علي بن دراج نقل كرده؛ روايت مي كند كه: ابوبصير مي گفت: علي بن دراج هنگام مرگ اين حديث را براي من گفت؛ من هم آن را مخفي داشتم و براي كسي نقل نكردم تا به مدينه رسيدم؛ و بر حضرت باقر عليه السلام وارد شدم.

چون حضرت باقر عليه السلام مرا ديد فرمود: علي مرد؟ گفتم: آري. فرمود: خدا رحمتش كند، چنين و چنان براي تو حديث كرد؟ و هر چه كه علي بن من گفته بود، همه را بيان نمود. گفتم: به خدا! آن وقتي كه اين حديث را براي من گفت كسي آن جا نبود. و من هم تاكنون براي احدي نقل نكرده ام، شما از كجا دانستيد؟ حضرت با دست مبارك ران مرا فشرد و فرمود: الان ساكت باش.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

كار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسان هاي كم ظرفيت و كوته انديش، گمان مي كنند كه لازمه ي زهد و تقوا، اين است كه خرقه اي پشمينه بر دوش افكنده و زاويه ي خلوتي را انتخاب كنند و روي از خلق بگردانند تا به خدا نزديك شوند!

اينان گمان مي كنند كه تلاش براي تأمين معاش و كسب روزي، مخالف زهد و توكل است، و وظيفه ي انسان فقط ذكر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مي باشد و روزي از هر جا كه باشد مي رسد! ولي برنامه ي امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غير از اين بوده است. آنان، در اوج زهد و تقوا و در

نهايت عبادت و بندگي خدا، اهل كار و تلاش بوده اند، و از اين كه ديگران روزي آن ها را تأمين كنند و خرج زندگي ايشان را بپردازند، به شدت بيزار بوده اند.

محمد بن منكدر يكي از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است كه همانند طاووس يماني و ابراهيم بن ادهم و عده اي ديگر، داراي گرايش هاي صوفيانه بوده است. او خود نقل مي كند:

در يكي از روزهاي گرم تابستان، از مدينه به سمت يكي از نواحي آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواي گرم، محمد بن علي (ع) را ملاقات كردم كه با بدني فربه و با كمك دو نفر از خدمتكارانش مشغول كار و رسيدگي به امور زندگي است. با خود گفتم: بزرگي از بزرگان قريش، در چنين ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنين وضعيت جسمي، به فكر دنيا است! به خدا سوگند، بايد پيش رفته و او را موعظه كنم. به آن حضرت نزديك شدم و سلام كردم. او نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنيمت شمرده، به او گفتم: خداوند، كارهايت را سامان دهد! چرا بزرگي چون شما در چنين شرايطي به فكر دنيا و طلب مال باشد! به راستي اگر مرگ در چنين حالتي به سراغ شما بيايد، چه خواهيد كرد! امام باقر (ع)، دست از دست خدمتكاران برگرفت و ايستاد و فرمود:

به خدا سوگند! اگر در چنين حالتي مرگ به سراغم آيد، به حق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. اين تلاش من خود اطاعت از خدا است؛ زيرا با همين كارها است كه خود را از تو و ديگر

مردم بي نياز مي سازم (تا دست حاجت و تمنا به كسي دراز نكنم).

من زماني از خدا بيمناك هستم كه هنگام معصيت و نافرماني خدا، مرگم فرا رسد!

محمد بن منكدر مي گويد: پس از شنيدن اين سخنان، به آن حضرت عرض كردم: خداي رحمتت كند، من مي خواستم شما را موعظه كنم، اما شما مرا راهنمايي كرديد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] رأيت الباقر (ع) و هو متكي ء علي غلامين اسودين. فسلمت عليه فرد علي علي بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحك الله لوجاءك الموت و انت علي هذه الحال في طلب الدنيا، فخلي الغلامين من يده و تساند و قال: لو جاءني و انا في طاعة من طاعات الله اكف بها نفسي عنك و عن الناس، و انما كنت اخاف الله لوجاءني و انا علي معصية من معصاي الله، فقلت: رحمك الله اردت ان اعظك فوعظتني. ارشاد مفيد 2 / 159؛ مناقب 4 / 201؛ كشف الغمة 2 / 330؛ الفصول المهمة 213؛ بحار 46 / 287.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

كمترين حد شناخت انسان درباره خدا

از امام باقر (ع) درباره ي كمترين حد شناخت خدا، كه همگان موظفند بدان حد از شناخت رسيده باشند، سؤال شد. امام فرمود: كمترين حد معرفت به خداوند، اين است كه: هيچ چيز مثل و همانند او نمي باشد. همواره عالم، شنوا و بينا بوده و اين صفات براي او ازلي است. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان، باب ادني المعرفة، حديث 2.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

كساني كه تنها خدا را به زبان ميپرستند

فضيل و زراره از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه كه مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان و به ظاهر مي پرستد نه از باطن و حقيقت، از اين رو، هرگاه (دنيا به او رو كند و نفع و) خيري به او برسد حالت اطمينان پيدا مي كند؛ و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد، دگرگون مي شود (و به كفر رو مي آورد) چنين كسي هم در دنيا و هم در آخرت زيانكار است» نقل مي كنند، زراره گويد: در مورد معني اين آيه ي شريفه از امام باقر عليه السلام سؤال كردم. حضرت فرمود: اينها كساني بودند كه خداي را مي پرستيدند، و عبادت آنچه را كه جز خدا پرستش مي شد رها كردند، ولي در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از طرف خداوند آورده است ترديد كردند، پس آنها با ترديد اسلام را به زبان جاري كرده و گواهي به يگانگي خداوند و پيامبري حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم دادند، و به قرآن اقرار كردند ولي در عين حال در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه آورده است در ترديد بودند، گر چه در مورد خداوند ترديد نداشتند.

خداوند متعال مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان مي پرستد» يعني با ترديد در حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از جانب خداوند آورده است «پس اگر خيري بر او برسد» يعني عافيتي در جان و مال و فرزندان خود يافتند «حالت اطمينان پيدا مي كند» و

خشنود مي گردند، «و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد» (يعني) بلايي در جسم و مال آنها پيدا شد فال بده زده و دوست ندارند تا بر پيامبر اقرار نمايند، و بر توقف و ترديد و شك بازمي گردند، و در پي دشمني با خداوند و پيامبر او مي شوند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه آورده است را منكر مي گردند.

علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن الفضيل و زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف فان أصابه خير أطمأن به و ان أصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة). [1] .

قال زرارة: سألت عنها أباجعفر عليه السلام.

فقال: هؤلاء قوم عبدوا الله و خلعوا عبادة من يعبد من دون الله و شكوا في محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به، فتكلموا بالاسلام و شهدوا أن لا اله الا الله، و أن محمدا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أقروا بالقرآن، و هم في ذلك شاكون في محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به و ليسوا شكاكا في الله.

قال الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف) يعني علي شك في محمد و ما جاء به صلي الله عليه و آله و سلم، (فان أصابه خير) يعني عافية في نفسه و ماله و ولده (اطمأن به) و رضي به (و ان أصابته فتنة) بلاء في جسده أو ماله تطير و كره المقام علي الاقرار بالنبي فرجع الي الوقوف و

الشك، فنصب العداوة لله و لرسوله و الجحود بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الحج: 11.

[2] بحارالأنوار، ج 22 ص 132 ح 113، عن اصول الكافي: ج 2 ص 413.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

كمترين درجات نصب و دشمني

ثمالي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: كمترين درجات نصب و دشمني كدام است؟

حضرت فرمود: اين كه شخصي چيزي (عقيده اي) نوظهور آورد، و بعد بر اساس آن، دوستي و يا دشمني كند.

عن الثمالي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما أدني النصب؟

فقال: أن يبتدع الرجل شيئا فيحب عليه و يبغض عليه. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 2 ص 304 ح 44، عن ثواب الأعمال.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

كسي كه دانش بياموزد و فراموش كند

ابن طريف گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: نظر شما در مورد كسي كه از شما دانش بياموزد و بعد فراموش كند؛ چيست؟

حضرت فرمود: دليل و برهاني بر عليه او نيست، دليل و برهان بر كسي است كه از ما حديثي را بشنود، بعد انكار نمايد، يا حديثي از ما به او برسد، او ايمان نياورد و به آن كافر شود، ولي نسيان و فراموشي از شما برداشته شده است.

سعد، عن ابن عيسي و ابن أبي الخطاب و غيرهما، عن البزنطي، عن هشام بن سالم، عن ابن طريف قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما تقول فيمن أخذ عنكم علما فنسيه؟

قال: لا حجة عليه، انما الحجة علي من سمع منا حديثا فأنكره أو بلغه فلم يؤمن به و كفر، فأما النسيان فهو موضوع عنكم. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 25 ص 356، عن مختصر بصائر الدرجات: ص 93.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

گ

گروه ها بعد از مرگ

نكته ديگر كه از اين روايات و روايات ديگر باقر العلوم عليه السلام بهره مي توان گرفت، اين كه افراد بعد از مرگ در عالم برزخ به دو گروه و يا بر اساس برخي روايات ديگر به سه گروه تقسيم مي شوند. در برخي روايات سخن از تقسيم بندي به دو گروه است. مانند مؤمن و كافر، مؤمن در باغي از باغ هاي بهشتي قرار مي گيرد. و كافر و تبهكار در گودالي از آتش قرار مي گيرد، القبر اما روضة من رياض الجنة و اما حفرة من حفر النيران. [1] .

ليكن در جمع بندي روايات مي توان گفت تقسيم بندي به سه گروه انجام مي گيرد؛ مؤمن خالص،

كافر خالص، افراد مشوب به حق و باطل. از دو گروه اول سؤال جواب در عالم برزخ انجام مي گيرد. امر گروه سوم به قيامت واگذار مي شود. امام باقر عليه السلام: انما يسال في قبره من محض الايمان و الكفر محضا و أما سوي ذلك فيلهي عنه. [2] امام صادق عليه السلام: لا يسأل في القبر الا من محض الايمان محضا او محض الكفر محضا و الاخرون يلهون عنهم. [3] «امام باقر عليه السلام در قبر از ايمان خالص و كفر خالص سؤال مي شود، ديگران رها مي شوند.» «امام صادق عليه السلام در قبر از ايمان خالص و كفر خالص سؤال مي شود و ساير مردم رها مي شوند». [4] . از اميرالمؤمنين نيز اين گونه روايت است، مرگ براي برخي بشارت به نعمت هاي جاويد است و براي برخي مژده به عذاب ابدي است و براي گروه سوم حزن و هول و هراس است، كه نمي دانند به كدام گروه ملحق خواهند شد. گروه اول دوستان ما هستند، گروه دوم دشمنان ما، گروه سوم مؤمن تبهكاري كه به خويشتن ستم كرده است. اين نيز ممكن است در نهايت با شفاعت ما نجات يابد. لكن يخرجه من النار بشفاعتنا. [5] البته گروه ديگري مانند مستضعفين در اعتقاد و... از زمره گروه سوم مي باشند. [6] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار، ج 6، ص 275.

[2] فروع كافي، ج 3، ص 235، بحار، ج 6، ص 260.

[3] همان.

[4] بحار، ج 6، ص 235، ح 52.

[5] معاني الاخبار، ص 288، ح 2.

[6] شفاعت در عالم برزخ؟

در اين روايت سخن از نجات گروه سوم به شفاعت عترت مي باشد. اين نكته با برخي رواياتي كه

مفهوم آنها اين است كه در عالم برزخ شفاعت نيست، ناسازگاري ندارد. زيرا مفاد اين روايت اين نيست كه در عالم برزخ از شفاعت بهره مند مي شود. بلكه ممكن است منظور اين باشد كه در قيامت در پايان كار به بركت شفاعت شافعين مانند عترت، به بهشت برود.

بنابراين، اين نكته ناسازگاري با رواياتي ندارد كه مي فرمايند در برزخ شفاعت نيست، امام صادق عليه السلام: من بر شيعيان خود از عالم برزخ بيم دارم. بعد از برزخ ممكن است آنان را نجات دهيم، و الله ما اخاف عليكم الا البرزخ، فاما اذا صار الامر الينا فنحن اولي بكم. (بحار، ج 6، ص 214).

عن الصادق عليه السلام البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بين الدنيا و الاخرة، (بحار، ج 6، ص 218) «برزخ از هنگام مرگ تا قيامت است».

امام صادق عليه السلام در قيامت ممكن است به بركت شفاعت پيامبر يا جانشينان پيامبر همه شيعيان به بهشت بروند، ليكن بر شما از برزخ هراسناك هستم، ولكني و الله اتخوف عليكم في البرزخ. (فروغ كافي، ج 3، ص 342، بحار، ج 6، ص 267.) معناي اين گروه از روايات اين است كه در عالم برزخ شفاعت نيست.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

گريه و تضرع به درگاه خدا

از امام باقر (ع) روايت شده است:

هيچ چشمي از خشيت و ابهت الهي نگريد مگر اينكه خداوند، صورت آن گريه كننده را بر آتش حرام سازد! و چنانچه قطره هاي اشك بر گونه هايش جاري شود، به صورتش، درماندگي و ذلت نفش نخواهد بست. هر چيز نزد خداوند، پاداشي خاص دارد جز گريه و قطره هاي اشك از بيم خدا (كه

پاداش آن نامحدود است). همانا خداوند به وسيله ي اين قطره ها، درياهايي از گناه را مي پوشاند و محو مي سازد. [1] . لازم به يادآوري است كه آنچه در حديث فوق ياد شده است منافاتي با ارزش عمل و تلاش و علم و جهاد و... ندارد. زيرا گريه اي كه در روايت تا بدين پايه مهم معرفي شده، گريه ي از خشيت و ابهت خدا است. و كسي كه گرفتار منجلاب فساد و تباهي باشد به مقام خشيت راه نمي يابد. چه اينكه تا معرفت به مقام پروردگار نباشد و نور محبت و شوق بندگي و لذت عبادت در انسان پديد نيايد به مقام خشيت راه پيدا نمي كند و اگر اين نور در قلب پيدا شد، چنين كسي رويگردان از علم و عمل و تلاش و جهاد در راه خدا نخواهد بود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): ما اغرو رقت عين بمائها من خشية الله تعالي الا حرم الله وجه صاحبها علي النار فان سالت علي الخدين دموعه لم يرهق وجهه قترو لاذلة، و ما من شي ء الا و له جزاء الا الدمعة فان الله تعالي يكفر ب ها بحورا من الخطايا. احقاق الحق 12 / 187؛ فصول المهمة 194؛ مطالب السؤول 80.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

گناه فتوا دهنده بي دانش

من أفتي الناس بغير علم و لا هدي لعنته ملائكة الرحمة و ملائكة العذاب و لحقه وزر من عمل بفتياه. [1] . هر كه بدون علم و هدايت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت كنند و گناه آنكه به فتوايش عمل كند دامنگيرش شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي

نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 1 ص 52.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

گفتگوي الياس نبي با امام باقر

مي گويند از امام صادق عليه السلام مرويست كه: پدرم امام باقر عليه السلام در مكه مشغول طواف كعبه بود، در اين هنگام ناگهان مرد نقابداري ديده شد كه طواف امام باقر عليه السلام را قطع كرد و آن حضرت را بسوي محل صفا آورد. مرا نيز دعوت كرد، پس سه تائي به صفا رفتيم.

نقابدار به من گفت: «خوش آمدي اي پسر پيغمبر!»

سپس دستش را بر سرم نهاد و گفت: «خير و بركت خدا بر تو باد اي امين خدا بعد از پدرانش.»

سپس آن مرد نقابدار به پدرم گفت: «اي اباجعفر! مي خواهي تو به من خبر بدهي يا من به تو خبر بدهم؟ مي خواهي تو از من بپرسي يا من از تو بپرسم؟ مي خواهي تو مرا تصديق كني يا من تو را تصديق كنم؟» امام باقر عليه السلام فرمود: «همه ي اينها را مي خواهم و براي همه نيز آمادگي دارم.» او گفت: «بنابراين مبادا زبانت در پاسخ به سؤال من، غير از آن چه در قلبت مي باشد به من بگويد.» امام باقر عليه السلام فرمود: «چنين كاري را كسي مي كند كه در دلش دو علم مختلف و متضاد باشد و خداوند از علمي كه در آن دوگانگي وجود دارد امتناع دارد.» او گفت: «سؤال من از همين جا آغاز مي گردد كه به قسمتي از آن پاسخ دادي، اكنون بفرماييد چه كسي به علمي كه در آن اختلاف نيست آگاه است؟»

امام باقر عليه السلام فرمود: «تمام اين علم در نزد خداست، ولي آنچه براي بندگان است نزد

اوصياء مي باشد.»

در اين هنگام مرد نقابدار، نقاب خود را باز كرد و گفت: «من براي همين منظور اينجا آمده ام و در جستجوي اين علم هستم.»

سپس گفت: «اوصياء، آن علم بي اختلاف را چگونه مي دانند و بدست مي آورند؟»

امام باقر عليه السلام فرمود: «همان گونه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي دانست و تحصيل مي كرد (از راه وحي)، با اين فرق كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنچه را مي ديد اوصيا نمي ديدند، زيرا او پيغمبر بود.»

تا اينكه امام باقر عليه السلام به او فرمود: «دلم مي خواست با چشمت مهدي اين امت را مي ديدي، در حالي كه فرشتگان، روحهاي كافراني كه از دنيا رفته اند را با شمشير آل داوود عليه السلام، بين زمين و آسمان، عذاب مي كنند، و همچنين ارواح كافران كه در اين دنيا هستند را به آنها ملحق مي نمايند.»

در اين هنگام مرد نقابدار شمشيري بيرون آورد و گفت: «اين شمشير از همان شمشيرها است.» امام باقر عليه السلام فرمود: «بلي! سوگند به كسي كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را براي هدايت انسانها برگزيد، چنين است.»

در اين هنگام آن نقابدار، نقاب خود را كاملا كنار زد و گفت: «من الياس هستم، سؤالات من به خاطر بي اطلاعي خودم نبود، بلكه مي خواستم اين گفتگو موجب قوت قلب اصحاب تو بشود.» [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

گفتن لا اله الا الله انسان را بهشتي ميكند؟

مردي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و از حديثي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت

شده كه: «كسي كه «لا اله الا الله» گويد، وارد بهشت مي شود» پرسيد؟

حضرت فرمود: حديث راست و درست است.

آن مرد برگشت و رفت، چون بيرون رفت حضرت امر فرمود كه بازگردانند، سپس فرمود: اي مرد! همانا براي «لا اله الا الله» لوازم و شرايطي است، آگاه باش! به راستي من از شروط آن هستم.

نروي أن رجلا أتي أباجعفر عليه السلام فسأله عن الحديث الذي روي عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: من قال: «لا اله الا الله» دخل الجنة.

فقال أبوجعفر عليه السلام: الخبر حق.

فولي الرجل مدبرا، فلما خرج أمر برده، ثم قال: يا هذا! ان للا اله الا الله شروطا، الا و اني من شروطها. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 3 ص 13 ح 28، عن فقه الرضا عليه السلام.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

ل

لحظه مرگ

از لحظه مرگ لحظه «احتضار» نام مي برند. و آن هنگامي است كه فرد در حال ارتحال از اين زندگي و در حال جان دادن است. يك پا در اين دنيا و پاي ديگر را در سراي ديگر نهاده است. از اين لحظه باقر العلوم عليه السلام اين گونه خبر مي دهد: هنگام مرگ شما مؤمنان، كه جانتان به گلو مي رسد، فرشته مرگ در نزد محتضر، حاضر مي شود و به وي مي گويد: آنچه از دنيا آرزو داشتي از كف نهاده شده است؛ و آنچه آرزو از جهان ديگر داري، اكنون در پيش روي توست. در پيش روي تو پيشينيان راستگو، مانند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و ابراهيم (عليهما

السلام) قرار دارند. [1] . در حديث ديگر كه از دو امام باقر و صادق (عليهما السلام) رسيده است: هيچ روحي از جسد مؤمن جدا نمي شود مگر اين كه در آن لحظه محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي و حسن و حسين (عليهم السلام) را مي بيند و خوشحال مي شود [2] . همچنين فرد مي گويد: به باقر العلوم عليه السلام عرض كردم به من حديث رسيده است كه علي عليه السلام فرموده است، هر كس مرا دشمن دارد و به آن دشمني بميرد، در لحظه مرگ مرا خواهد ديد. و هر كس مرا دوست بدارد و بر دوستي من بميرد در هنگام مرگ مرا خواهد ديد. باقر العلوم عليه السلام فرمودند آري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را نيز مي بيند كه در سمت راست وي قرار دارد، نعم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باليمين. [3] .

همچنين از حضرت اين گونه روايت است، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر بالين يكي از انصار هنگام مرگش حاضر شدند و به فرشته مرگ (عزرائيل) فرمودند، با اين مؤمن و رفيق من مدارا كن. فرشته در پاسخ گفت، مژده مي دهم كه من بر هر مؤمن، مهربان خواهم بود، فاني بكل مؤمن رفيق شفيق. [4] . از زبان باقر العلوم عليه السلام اين گونه روايت است كه انسان هاي مؤمن به چشم روشني ها و نعمت ها در هنگام مرگ مژده داده مي شوند افراد تبهكار به خزي و رسوايي ها بشارت داده مي شوند. [5] . در حديث ديگري مي فرمايد: هنگامي كه مرگ مؤمن (شيعه) فرا مي رسد، فرشته مرگ به وي مي گويد آنچه

آرزو داري به تو داده مي شود و آنچه از آن در هراسي، در امنيت مي باشي. آنگاه دري بسوي جايگاهش در بهشت گشوده مي شود و به آن جايگاه نگاه مي كند. و نيز همراهان خود را (رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و حسن و حسين (عليهم السلام) در اطراف خويش مشاهده مي كند. و اين معناي آيه مباركه است: الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشري في الحيوة الدنيا و الاخرة. [6] «آنان كه ايمان آوردند و هماره تقوا پيشه ساخته اند، براي آنان در دنيا و آخرت مژده است». از باقر العلوم عليه السلام در مورد نشانه هاي لحظه هاي مرگ مؤمن اين گونه نيز روايت شده است. نشانه هاي مؤمن هنگام احتضار اين است كه صورت وي روشن و سفيد مي شود، پيشاني وي عرق مي كند و همانند اشك از چشمانش جاري مي گردد. [7] . و نيز از حضرت اين گونه حديث نقل است كه هنگامي كه مؤمن در قبر خويش قرار مي گيرد اولين هديه، كه به وي ارزاني مي شود، مژده بهشت است، ان اول حبائك الجنة. [8] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار، ج 6، ص 190، ح 6.

[2] همان، ص 191، ح 37.

[3] فروع كافي، ج 3،ص 132.

[4] همان، ص 136.

[5] بحار، ج 6، ص، 188 ح 26.

[6] تفسير عياشي، ج 2، ص 134، بحار، ج 6، ص 177.

[7] فروع كافي، ج 3، ص 134.

[8] وسائل، ج 2، ص 820.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

لزوم دقت در گزينش معلم

هرچند تحصيل دانش ارزشمند است، ولي از آن جا كه شخصيت اخلاقي و معنوي معلم

در روح دانشجو تأثير مي گذارد، امام باقر (ع) سفارش فرموده است كه در انتخاب معلم بايد دقت كرد؛ زيرا علم غذاي روح است و اگر اين غذا ناسالم باشد يا به شكل نادرستي تهيه شده باشد، روح را بيمار مي كند. در محضر امام باقر (ع) اين آيه از قرآن مطرح شد:

«فلينظر الانسان الي طعامه» [1] . يعني: انسان بايد به غذاي خويش با دقت و تأمل بنگرد و بينديشد. شخصي از آن حضرت پرسيد: منظور از غذا چيست؟ امام فرمود: منظور از غذا، همان علمي است كه مي آموزد و بايد انسان توجه كند كه آن را از چه كسي فرا مي گيرد! [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عبس. 24.

[2] عن ابي جعفر (ع): في قوله عزوجل «فلينظر الانسان الي طعامه» قال: قلت: ما طعامه؟ قال علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه؟ اصول كافي 2 / 63، كتاب فضل العلم، باب النوادر، حديث 8.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

لزوم دقت در انتخاب دانشجو

اين تنها وظيفه ي دانشجو و متعلم نيست كه در انتخاب استاد ملاك هاي اخلاقي و معنوي را در نظر بگيرد، بلكه در نگاه امام باقر (ع)، معلم نيز موظف است كه در انتخاب متعلم دقت كرده و فردي را امانتدار دانش خود قرار دهد كه از ايمان و پاكي برخوردار است و علم را در خدمت خيانت و شرارت به كار نمي گيرد. آن حضرت در اين باره مي فرمود: خداوند رحمت كند كسي را كه علم را زنده كند. از آن حضرت سؤال شد كه زنده ساختن علم به چيست؟ فرمود: به اين است كه، علم را

با اهل دين و پرهيزكاري در ميان بگذارد و با آنان مذاكره كند. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سمعت اباجعفر (ع) يقول: رحم الله عبدا احيا العلم قال: قلت: و ما احياؤه؟ قال: ان يذاكر به اهل الدين و اهل الورع. باب سؤال العالم و تذاكره، حديث 7.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

لزوم شكر به درگاه خداوند

امام باقر (ع) مي فرمايد:

الطاف و نعمت هاي متزايد الهي، قطع نمي شود مگر زماني كه بندگان از شكرگزاري در برابر نعمت هاي حق روي گردانند و سپاس او بجا نياورند. [1] .

امام باقر (ع) مي فرمايد:

رسول خدا شبي را در خانه ي عايشه به سر برد (و آن حضرت شب ها بر نماز و راز و نياز مداومت داشت) عايشه به آن حضرت عرض كرد: اي رسول خدا! چرا خويش را در مسير عبادت و راز و نياز با پروردگار تا اين حد به زحمت مي افكني با اينكه خداوند در قرآن تضمين كرده است كه غفران و بخشايش او شامل شما گردد؟ رسول خدا (ص) فرمود: اي عايشه آيا شايسته نيست كه من بنده اي شكور و سپاسگزار باشم! [2] . از روايتي ديگر استفاده مي شود اگر انسان توفيق عبادت و بندگي و اطاعت پروردگار را پيدا كرد، اين توفيق، خود نعمتي است بزرگ و شايان شكرگزاري به درگاه خدا. امام باقر (ع) در اين زمينه مي فرمايد: خداي را حمد و سپاس كه مرا تا به اين مرحله رسانده است در حالي كه او را به اندازه ي يك چشم بر هم زدن معصيت نكرده ام. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): لا ينقطع

المزيد من الله حتي ينقطع الشكر من العباد. مشكاة الانوار 86؛ ميزان الحكمة 5 / 144.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: كان رسول الله عند عائشة ليلتها، فقالت يا رسول الله لم تتعب نفسك و قد غفر الله لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخر؟ فقال: يا عائشة الا اكون عبدا شكورا... اصول كافي 2 / 95.

[3] الباقر (ع): الحمد لله رب العالمين الذي بلغني هذا المبلغ و لم اعص الله طرفة عين. بحار 12 / 8.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ليث بن بختري

وي همان ابوبصير معروف است كه از سرشناسان اصحاب امام صادق عليه السلام به حساب مي آيد. از آنجايي كه وي نابينا بود، ابوبصيرش گفته اند و كنيه اش ابومحمد مي باشد. در ميان اصحاب امام صادق عليه السلام دو مرد يكي ابوبصير و ديگري عبدالله بن محمد اسدي از دو چشم نابينا بوده اند. ابوبصير، ليث بن بختري مرادي از صحابه ي نامي امام باقر عليه السلام شمرده مي شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: تاريخ چهارده معصوم؛ محمد جواد مولوي نيا؛ مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج) چاپ دوم 1385.

م

محمد بن مسلم بن رباح ثقفي

محمد بن مسلم مردي ثروتمند و عاليقدر بود.

شيخ كشي از عبدالله بن ابي يعفور روايت مي كند كه گفت من به حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله گفتم: من همه وقت نمي توانم به حضور شما مشرف شوم، گاهي مي شود كه مسئله اي از من پرسش مي كنند و من از جواب آن عاجز مي شوم (وظيفه ي من چيست؟)

حضرت صادق عليه السلام فرمود: چرا مسائل ديني را از محمد بن مسلم كه نزد پدرم وجيه و صاحب مقام بود پرسش نمي كني!

قاضي نورالله در كتاب مجالس المؤمنين از شيخ كشي روايت مي كند كه گروه اماميه اجماعا محمد بن مسلم را تصديق نموده اند و راجع به دانشمندي او متفقند.

زراره نقل مي كند كه محمد بن مسلم و ابوكريبه نزد شريك رفتند تا درباره ي يك موضوعي شهادت دهند.

شريك به ايشان گفت: شما فاطميان و جعفريان هستيد (يعني شما از دوستان فاطمه ي زهراء و امام جعفر صادق عليهماالسلام هستيد).

وقتي محمد بن مسلم و ابوكريبه اين مقاله را شنيدند گريان شدند.

شريك گفت: چرا گريه مي كنيد؟!

گفتند: تو ما را به گروهي نسبت دادي كه معلوم نيست ايشان بعلت نقصاني كه

در وجود ما هست راضي باشند ما از شيعيان آنان باشيم و چنان چه تفضل كنند و بر ما منت نهاده ما را به بندگي بپذيرند منتي بر سر ما گذاشته اند. شريك لبخندي زد و گواهي ايشان را نپذيرفت.

نگارنده گويد: محدث قمي در كتاب تحفة الاحباب مي نگارد: اين شريك همان كسي است كه مهدي عباسي او را به انجام دادن يكي از سه موضوع مجبور نمود:

1- يا قضاوت كوفه را قبول كند.

2- يا مربي و مؤدب فرزندان وي شود.

3- يا اين كه يك مرتبه از غذاي مهدي عباسي بخورد.

شريك خوردن طعام وي را انتخاب كرد و يك مرتبه از غذاي هادي عباسي خورد.

آن لقمه ي حرام به قدري در وجود شريك مؤثر واقع شد كه مقام قضاوت كوفه و پرورش و تأديب فرزندان مهدي عباسي را نيز پذيرفت. شريك همچنان مشغول شغل خود بود تا آن موقعي كه هادي او را از كار بر كنار كرد.

از محمد بن مسلم روايت شده كه گفت: من تعداد سي هزار (30000) حديث از حضرت باقر آل محمد و تعداد شانزده (16000) هزار حديث از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله اخذ نمودم. محمد بن مسلم رحمه الله در سال (150) هجري از دنيا رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

مرجعيت و پاسخگويي به پرسش هاي مردم

ابوبصير مي گويد: امام باقر (ع) در مسجدالحرام نشسته بود و گروه زيادي از دوستدارانش بر گرد او حلقه زده بودند. در اين هنگام طاووس يماني به همراه گروهي به من نزديك شد و پرسيد: آن مردم در اطراف چه

كسي حلقه زده اند؟

گفتم: محمد بن علي بن الحسين (باقرالعلوم عليه السلام) است كه نشسته و مردم دور او گرد آمده اند. طاووس يماني گفت: من نيز به او كار داشتم. آنگاه پيش رفت، سلام كرد و نشست و گفت: آيا اجازه مي دهيد مطالبي را از شما بپرسم؟ امام باقر (ع) فرمود: آري بپرس! [1] . طاووس يماني سؤال هايش را مطرح كرد و امام (ع) به او پاسخ بايسته را ارائه داد. ابوحمزه ي ثمالي نيز مي گويد: در مسجد رسول خدا نشسته بودم كه مردي پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستي؟ به او گفتم: مردي از اهل كوفه ام. چه مي خواهي و در جستجوي چه هستي؟

مرد گفت: آيا ابوجعفر، محمد بن علي (ع) را مي شناسي؟ گفتم: بلي، به آن گرامي چه كار و حاجتي داري؟ گفت: چهل مسأله آماده كرده ام تا از وي سؤال كنم و آن چه حق بود بپذيرم.

ابوحمزه مي گويد: از آن مرد پرسيدم: آيا تو فرق بين حق و باطل را مي داني؟

مرد گفت: آري... در اين هنگام امام باقر (ع) وارد شد در حالي كه گروهي از اهل خراسان و مردم ديگر در اطراف وي بودند و مسايل حج را از آن حضرت مي پرسيدند.

آن مرد نيز نزديك امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در ميان گذاشت و جواب لازم را دريافت داشت. [2] . اين نمونه ها و موارد ديگر، به روشني مي نماياند كه امام باقر (ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نيازهاي مختلف آنان رسيدگي مي كرده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كان ابوجعفر الباقر (ع) جالسا في الحرم و حوله عصابة من اوليائه، اذ اقبل طاووس

اليماني في جماعة، فقال: من صاحب الحلقة؟ قيل: محمد بن علي... قال: اياه اردت، فوقف عليه و سلم و جلس ثم قال: اتأذن لي في السؤال؟ فقال الباقر (ع) قد اذناك فسل قال... بحار 46 / 355.

[2] عن ابي حمزة الثمالي قال: كنت جالسا في مسجد رسول الله (ص) اذ اقبل رجل فسلم فقال من انت يا عبدالله... بحار 46 / 357.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاي خانواده در اوج رعايت ارزش هاي ديني و الهي، چيزي است كه تنها در مكتب اهل بيت به صحيحترين شكل آن ديده مي شود. كساني كه از مكتب اهل بيت (ع) دور مانده اند، چه آنان كه اصولا پايبند به دين نيستند و چه آنان كه دين را از طريق غير اهل بيت دريافت كرده اند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزش ها گرفتار افراط و تفريط شده اند.

گروهي آنچنان دلبسته به فرزند و زندگي هستند كه همه ي قوانين و ارزش هاي ديني و اجتماعي را فداي آن مي كنند، و دسته اي آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده اند كه گمان كرده اند، توحيد و محبت به خدا مستلزم بي عاطفگي و بي مهري نسبت به غير خدا است. اين گروه دوستي و محبت زن و فرزند را عار مي دانند و در مرگ عزيزانشان، حتي از قطره اي اشك دريغ دارند، ولي در كتب امام باقر (ع) خبري از اين افراط و تفريطها نيست. گروهي نزد امام باقر (ع) شرفياب شدند و به خانه ي آن حضرت وارد گشتند. اتفاقا يكي از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مريض بود

و آنان آثار غم و اندوه فراواني را در آن حضرت مشاهده كردند. امام باقر از مريضي فرزند به گونه اي نگران و ناراحت بود كه آرامش نداشت. آن گروه با مشاهده ي اين وضع با خود گفتند كه اگر اين كودك طوري بشود (بميرد) ممكن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگين شود و از خود عكس العمل هايي نشان دهد كه ما از ايشان انتظار نداشته باشيم. در همين انديشه بودند كه ناگهان صداي شيون شنيده شد و دانستند كه كودك جان سپرده و اطرافيان بر او مي گريند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بيخبر بودند كه ايشان با صورتي گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده كرده بودند.

ميهمانان گفتند: وقتي كه ما وارد شديم و حال مضطرب شما را ديديم، ما نيز نگران وضع و حال شما شديم! امام (ع) فرمود: ما دوست داريم كه عزيزانمان سالم و بي رنج و درد باشند، ولي زماني كه امر الهي سر رسيد و تقدير خداوندي محقق شد، خواست خداوند را مي پذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضي هستيم. [1] .

اين بيان، مي نماياند كه برخورداري از روحيه ي رضا و تسليم به معناي كنار نهادن عواطف و احساس هاي طبيعي نيست، بلكه عواطف در جاي خود بايد ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انساني، روحيه ي رضا و تسليم در برابر حكم الهي را نيز بايد حفظ كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كان قوم اتوا اباجعفر (ع) فوافقوا صبيا له مريضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا يقر، قال فقالوا: والله لئن اصابه شي ء انا لنتخوف ان نري منه

ما نكره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصياح عليه فاذا هو قد خرج عليهم منبسط الوجه في غير الحال التي كان عليها فقالوا له: جعلنا الله فداك لقد كنا نخاف مما نري منك ان لو وقع ان نري منك ما يغمنا فقال لهم: انا لنحب ان نعافي فيمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فيما يحب عيون الأخبار، ابن قتيبة 3 / 66؛ بحار 11 / 86.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

موضعگيري عليه حاكمان ستمگر

از جمله رهنمودهاي سياسي امام باقر (ع) به شيعيان خود، جبهه گيري عليه حاكمان ستمگر و ساكت نبودن در برابر ظلم ها و تجاوزهاي آنان است. امام باقر (ع) مي فرمايد: كسي كه به جانب سلطان ستمگري حركت كند تا او را به تقواي الهي فرمان داده، وي را از عواقب شوم ظلم بترساند و موعظه نمايد، از پاداشي همانند پاداش تمامي جن و انس، و از عملي همانند عمل ايشان برخوردار خواهد بود. [1] . امام باقر (ع) در نكوهش پيشوايان ستم پيشه و پيروان و حاميان آنان مي فرمايد: همانا پيشوايان ظلم و پيروان ايشان، از دين الهي عزل شده و بر كنارند. [2] . يعني هيچ حاكم جائري نمي تواند مدعي دينداري باشد و نمي تواند با اتكا بر مسند خلافت ديني، بندگان خدا را مورد ستم قرار دهد. و مردم بايد فريب ادعاها و اظهار دين و دينداري او را نخورند و گمان نكنند كه طغيان عليه او، طغيان عليه دين خواهد بود. خداوند در قرآن فرموده است: هنگامي (فرا رسد) كه پيشوايان از پيروان خود بيزاري جويند و عذاب را در برابر

خود مجسم يابند و دستشان از هر وسيله اي براي نجات و رهايي كوتاه باشد. [3] . امام باقر (ع) در تفسير اين آيه و بيان مصداق اين پيشوايان و پيروان مي فرمايد: به خدا سوگند! اين پيشوايان همان رهبران ستمگرند كه در روز قيامت و لحظه ي مشاهده ي عذاب الهي، از پيروان و حاميان خود دوري و بيزاري مي جويند. [4] . امام باقر (ع) به اين گونه رهنمودها و هشدارها، در حقيقت به امت اسلامي نمايانده است كه اگر به قرآن و پيام وحي ايمان دارند، بايد بدانند كه پيروي از ظالمان و حمايت از ايشان، هم كيفر اخروي دارد و هم از سوي همين پيشوايان ستمگر مورد بي مهري و خيانت قرار خواهند گرفت.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من مشي الي سلطان جائر فامره بتقوي الله و خوفه و وعظه، كان له مثل اجر الثقلين من الجن و الانس و مثل اعمالهم. بحار 75 / 375؛ وسائل الشيعة 11 / 406.

[2] ... ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دين الله. اصول كافي 1 / 184.

[3] اذ تبرأ الذين اتبعوا من الذين اتبعوا ورأوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب. بقره / 167.

[4] هم والله ائمة الظلمة و اشياعهم. بحار 1 / 374.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

منع استفاده از ظلم، براي اقامه حق

تجويز استفاده از روش هاي قهرآميز براي مبارزه ي با ظلم، به معناي استفاده از هر وسيله در طريق هدف نيست! بلكه امام باقر (ع) در كنار پيشنهاد جهاد و حركت هاي قهرآميز براي نبرد با ستمگران و فاسدان، به اين نكته تصريح كرده است كه بايد در

اين راستا، هم هدف را متعالي و الهي قرار داد، و هم از وسيله و روش عادلانه استفاده كرد. به تعبير ديگر، در بينش سياسي امام باقر (ع) هدف وسيله را توجيه نمي كند.

آن حضرت مي فرمايد:

عليه ظالمان و مفسدان، با دل و جان بستيزيد، ولي با اين وسيله در صدد سلطه جويي بر ديگران، يا دستيابي به مال و مكنت نباشيد! و براي رسيدن به پيروزي، روش هاي ظالمانه را به كار نگيريد [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ... فجاهدوهم بابدانكم و ابغضوهم بقلوبكم غير طالبين سلطانا و لا باغين مالا و لا مريدين بظلم ظفرا. (مدرك سابق).

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

منع شيعيان، از تقرب به سلطان

در تاريخ شيعه چهره هايي چون علي بن يقطين ديده مي شوند كه به اشاره ي امامان و با اجازه ي ايشان در دستگاه حكام ناصالح وارد شده و مقرب آنان واقع گرديده اند.

اما هدف از اين برنامه ي محدود و استثنايي نفوذ دادن عناصر مؤمن در نظام فاسد براي پيشگيري از برخي ستم ها نسبت به مؤمنان واقعي بوده است، ولي افراد معمولي حتي از برقرار كردن روابط اقتصادي با سلاطين و حكام منع مي شده اند.

يكي از شيعيان به نام عبدالغفار بن قاسم مي گويد: به امام باقر (ع) گفتم:

اي آقاي من! نظرتان در نزديك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چيست؟ امام فرمود: من اين كار را به صلاح تو نمي بينم و براي تو جايز نيست. گفتم: من گاهي به شام مي رود و بر ابراهيم بن وليد وارد مي شوم! امام فرمود: اي عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان، سه

پيامد منفي دارد: محبت دنيا در دلت راه مي يابد، مرگ را فراموش مي كني، نسبت به آن چه خدا تو را قسمت كرده ناراضي مي شوي! عرض كردم: اي فرزند رسول خدا (ص)! من عيالوارم، و هدفم از رفتن به آنجا انجام تجارت و كسب منفعت است. آيا اين هم روا نيست؟

امام فرمود: اي بنده ي خدا! من در صدد آن نيستم كه تو را به ترك دنيا دعوت كنم، بلكه همين قدر مي خواهم كه گناهان را ترك كني. ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه فريضه و واجب است، و تو در شرايطي هستي كه به انجام واجبات نيازمندتري تا كسب فضايل.

سخن كه بدينجا انجاميد، آن مرد اظهار را ارادت كرد و سپاس گزارد و گفت:

اي فرزند رسول خدا! پدر و مادر به فدايت، دانش صحيح را، جز از شما نمي توان دريافت. [1] .

ابوبصير مي گويد از امام باقر (ع) درباره ي اشتغال به كار در امور حكومتي و استخدام در كارهاي ايشان سؤال كردم. امام باقر (ع) فرمود: هرگز به خدمت آنان در نياييد، حتي به اندازه ي يك مرتبه فرو بردن قلم در مركب! زير هيچ كس به خدمت ايشان در نمي آيد و از مزاياي مادي آنان بهره اي نمي گيرد، مگر اين كه به همان اندازه به دين او لطمه مي زنند. [2] . اين گونه روايات مي رساند كه تا چه حد آن حضرت نسبت به حاكمان ناشايست عصر خود خصومت و ناهمسازي داشته، وجود آنان را براي دين مضر مي دانسته است. محمد بن مسلم گويد: نزد امام باقر (ع) بر آستانه ي در خانه ي آن حضرت - در مدينه - نشسته بودم. نگاه امام متوجه مردم

شد كه گروه گروه در حركت بودند. امام از بعضي حاضران پرسيد: آيا در مدينه اتفاق تازه اي رخ داده است؟

به آن حضرت عرض شد: والي جديدي براي مدينه انتخاب شده است و مردم نزد او مي روند تا تبريك بگويند. امام (ع) فرمود: آري مردم براي تبريك به فرمانروا به حركت آمده اند، ولي خانه ي والي، دري از درهاي آتش است [3] (يا اقدام به اين گونه تبريك گفتن ها خود دري از درهاي دوزخ مي باشد). امام باقر (ع) در نهي پيروان خويش از همكاري با جباران مي فرمود: ناقه ي صالح را يك نفر پي كرد و كشت، ولي چون توده ي مردم بدان عمل راضي بودند، عذاب نسبت به همگان نازل شد. پس هر گاه امام عادل ظاهر گشت و به حكومت رسيد، كساني كه راضي به حكم او باشند و حكومت را در راستاي عدل كمك نمايند، دوست و ياور او بشمار مي آيند و زماني كه پيشوا و حاكم جائز به قدرت رسيد، كساني كه راضي به حكم او باشند و او را در مسير جور و ستمش ياري دهند، ولي، دوست و ياور او به شمار خواهند آمد. [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن عبدالغفار بن القاسم، عن الباقر (ع) قال: قلت له: يا سيدي ما تقول في الدخول علي السلطان؟ قال: لا أري لك ذلك. قلت: اني ربما سافرت الي الشام فأدخل علي ابراهيم بن الوليد. قال: يا عبدالغفار ان دخولك علي السلطان يدعو الي ثلاثة اشياء: محبة الدنيا، و نسيان الموت، و قلة الرضا بما قسم الله. قلت: يا ابن رسول الله فاني ذو عيلة و اتجر الي ذلك المكان لجر المنفعة، فما تري

في ذلك؟ قال: يا عبدالله اني لست آمرك بترك الدنيا بل آمرك بترك الذنوب، فترك الدنيا فضيلة، و ترك الذنوب فريضة، و انت الي اقامة الفريضة احوج منك الي اكتساب الفضيلة. قال: فقبلت يده و رجله، و قلت: بأبي انت و امي يا ابن رسول الله ما نجد العلم الصحيح الا عندكم. بحار 75 / 377.

[2] سألت اباجعفر (ع) عن اعمالهم فقال لي: يا أبامحمد! لا و لا مدة قلم، ان احدهم لا يصيب من دنياهم شيئا الا اصابوا من دينه مثله. فروع كافي 5 / 106.

[3] عن محمد بن مسلم قال: كنت قاعدا عند ابي جعفر (ع) علي باب داره بالمدينة، فنظر الي الناس يمرون افواجا. فقال لبعض من عنده: حدث بالمدينة امر؟ فقال: جعلت فداك ولي المدينة وال فغدا الناس يهنئونه، فقال: ان الرجل ليغدي عليه بالامر تهنأبه و انه لباب من ابواب النار. فروع كافي 5 / 107.

[4] ...و انما عقر الناقة رجل واحد، فلما رضوا اصابهم العذاب. فاذا ظهر امام عادل فمن رضي بحكمه و اعانه علي عدله فهو وليه، و اذا ظهر امام جور فمن رضي بحكمه و أعانه علي جوره فهو وليه. بحار 75 / 377.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مبارزه با انحراف هاي فكري

بحران فكري و فرهنگي، يكي از مهمترين مشكلاتي است كه پس از رحلت رسول اسلام (ص) براي جامعه ي آن عصر، رخ نمود. جريان ها و ملاحظات سياسي، دست جامعه را از دامان عترت كوتاه ساخت و از ميان دو يادگار پيامبر (ص) تنها قرآن، منبع و مرجع شناخت احكام و عقايد بشمار آمد. قرآن از

نظر ماهيت و محتواي خود، كمبودي نداشت؛ زيرا به تصريح وحي:

«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي ء». [1] . اي پيامبر! قرآن را بر تو فرو فرستاديم، به گونه اي كه بيانگر حكم و قانون هر چيز باشد. امام علي (ع) فرموده است: «و اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غني...» [2] . هان! بدانيد كه با داشتن قرآن (فهم و تدبر در حقايق آن) هيچ كس را نيازي باقي نخواهد ماند و بدون قرآن، هيچ كس به غنا و بي نيازي نخواهد رسيد. اين بيان ها، نشانگر كمال قرآن و كفايت آن براي هدايت و راهيابي انسان ها به معارف الهي و وظايف شرعي است، اما پذيرش و فهم اين حقيقت بدان معنا نيست كه قرآن، معلم و مفسري ويژه و ژرف نگر لازم نداشته باشد. شواهد تاريخي و عينيت هاي جامعه پس از رحلت رسول خدا (ص) خود دليلي روشن بر نياز امت اسلامي به معلم و مربي الهي است.

پيدايش ارتدادها و انديشه هايي چون انديشه ي خوارج، بحران هاي فكري و عقيدتي و بدعت ها و تفسير به رأي ها و نحله هاي متباين و چه بسا متضاد كلامي، همه و همه گواه نارساني دانش توده ها براي فهم معارف قرآن و استنباط احكام و عقيده از آن است.

علي (ع) كه هم اكنون سخنش را در زمينه ي غنا و كمال قرآن آورديم، در بياني ديگر پرده از اين راز برداشته و گوشه اي ديگر از حقيقت را تبيين كرده است.

آن حضرت پس از فراخواندن مردم به پيروي از نگاهبانان راستين، نسبت به كجروي ها و بدعت هاي راهيافته ي ميان مردم، هشدار داده است.

«قد خاضوا

بحار الفتن، و اخذوا بالبدع دون السنن، و ارز المؤمنون، و نطق الضالون المكذبون، نحن الشعار و الاصحاب، و الخزنة والابواب و لا تؤتي البيوت الامن ابواب ها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقا، فيهم كرائم القرآن، و هم كنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا، و ان صمتوا لم يسبقوا...» [3] . ... مردمان به درياي فتنه ها و آشوب ها فرو شده اند، بدعت ها را گرفته و سنت هاي راستين پيامبر (ص) را رها كرده اند، مؤمنان منزوي گشته و گمراهان دروغپرداز به سخن آمده اند. ما (اهل بيت) هستيم كه بر قامت دين، جامه اي آراسته و براي پيامبر، اصحابي شايسته ايم. ما خزانه داران (اسرار و معارف الهي) و درهاي علم و عمليم [4] به هر خانه اي بايد از درهاي آن وارد شد، و آنان كه از راهي ديگر به خانه در آيند، دزد خوانده مي شوند، ارزش ها و كرامت هاي ياد شده در قرآن بر اهل بيت منطبق است و در سيماي آنان متجلي است. آنان گنجينه هاي خدايند، اگر لب به سخن گشايند، راست گويند و اگر در زمينه اي سكوت كنند، كسي به حق بر آنان پيشي نگيرد.

علي (ع) در اين بيان تنها راه حل زدايش انحراف ها را، پيروي از اهل بيت عليهم السلام در فهم معارف قرآن و دين دانسته است.

بر اين اساس، جامعه ي متكي به ظواهر قرآن، چون از شيوه ها و ملاك هاي صحيحي براي استنباط احكام و معارف قرآن برخوردار نبود، در حقيقت از محتوا و پيام اهداف قرآن نيز دور گشت.

اكنون امام باقر (ع) در زماني كه افزون بر نيم قرن از رحلت رسول اكرم (ص) گذشته و تنش هاي فكري و عقيدتي، شدت بيشتري يافته است، مجال مي يابد

تا با تشكيل حوزه ي عظيم درسي به تصحيح انديشه ها بپردازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] النحل / 89.

[2] نهج البلاغه، خطبه ي 175.

[3] نهج البلاغه، خطبه ي 153.

[4] اين سخن علي (ع) اشاره اي دارد به بيان پيامبر (ص) كه فرمود: «أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن اراد المدينة فليأتها من بابها».

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مبارزه با انديشه خوارج

خوارج گرچه پس از جنگ نهروان به شدت تضعيف شدند، ولي با گذشت زمان به تجديد قوا پرداخته و هواداراني يافته و بعدها به شورش ها و حركت هاي اجتماعي دامن زدند.

يكي از ميدان هاي رويارويي امام باقر (ع) با انديشه هاي منحرف، موضعگيري ها و روشنگري هاي آن حضرت در رويارويي با عقايد و مشي خوارج بود.

امام باقر (ع) در برخي از تعاليم خود مي فرمود: به اين گروه مارقه [1] بايد گفت: چرا از علي (ع) جدا شديد، با اين كه شما مدت ها سر در فرمان او داشتيد و در ركابش جنگيديد و نصرت و ياري وي زمينه ي تقرب شما را به خداوند، فراهم مي آورد.

آن ها خواهند گفت: اميرالمؤمنين (ع) در دين خدا حكم كرده است (يعني در جنگ با معاويه حكميت را پذيرفته است در حالي كه نمي بايست شرعا حكميت را بپذيرد). به آنان بايد گفت: خداوند در شريعت پيامبر حكميت را پذيرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است. آنجا كه فرموده: «فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما». [2] . هرگاه ميان زن و شوهر اختلافي رخ نمود كه احتمال دارد به جدايي منتهي شود، به انگيزه ي ايجاد سازش

و همدلي ميان آن ها، يك مرد از جانب شوهر و يك مرد از جانب زن به عنوان حكم فرستاده شوند تا اگر بناي اصلاح باشد، خدا آنان را توفيق عطا كند. از سوي ديگر، رسول خدا (ص) در جريان بني قريظه براي حكميت، سعد بن معاذ را برگزيد و او به آن چه مورد امضا و پذيرش خداوند بود، حكم كرد. به خوارج بايد گفت: آيا شما نمي دانيد كه وقتي اميرالمؤمنين (ع) حكميت را پذيرفت به افرادي كه حكميت بر عهده ي آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذيرفت؟ زماني كه كار حكميت عليه علي (ع) تمام شد، برخي به آن حضرت گفتند: كسي را برخود حكم ساختي كه عليه تو حكم كرد! اميرالمؤمنين (ع) در پاسخ گفت: من به حكميت كتاب خدا تن دادم، نه به حكميت يك فرد تا نظر شخصي خودش را اعمال كند. اكنون بايد به خوارج گفت كه در كجاي اين حكميت، انحراف از حكم قرآن ديده مي شود! با اين كه آن حضرت بصراحت اعلام كرد كه: حكم مخالفت قرآن را رد مي كند. [3] .

در روايتي ديگر آمده است: فردي از خوارج مدعي بود كه علي (ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است. وي مي گفت اگر بدانم كه در پهنه ي زمين كسي هست كه براي من ظالم نبودن علي (ع) را ثابت كند به سويش خواهم شتافت. به او گفتند كه از ميان فرزندان علي (ع) شخصي چون ابوجعفر، محمد بن

علي مي تواند تو را پاسخ دهد.

وي كه از سردمداران خوارج بود، گروهي از بزرگان يارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسيد. به امام باقر (ع) گفته شد اينان براي مناظره آمده اند. حضرت فرمود اكنون باز گردند و فردا بيايند. فرداي آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نيز حضور يافتند. امام باقر (ع) با حمد و ستايش خداوند، سخن آغاز كرد و پس از شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اكرم (ص) فرمود: سپاس خداي را كه با اعطاي نبوت به پيامبر اكرم، ما خاندان را كرامت بخشيد و ولايت خويش را به ما اختصاص داد. اي فرزندان مهاجر و انصار! در ميان شما هر كس فضيلتي از اميرالمؤمنين علي (ع) مي داند، بر جاي ايستد و آن را باز گويد.

حاضران هر يك ايستادند و در فضيلت علي (ع) سخن ها ايراد كردند.

با اين زمينه و فضايي كه امام باقر (ع) پديد آورد آن مرد كه بزرگ خوارج آن محفل بشمار مي آمد، از جاي برخاست و گفت: من فضايل و ارزش هاي علي (ع) را بيش از اين جمع آگاهم و روايت هاي فزونتري را مي دانم، ولي اين ها مربوط به زماني است كه علي (ع) هنوز حكميت را نپذيرفته، با پذيرش حكميت كافر نشده بود. سخن در فضايل علي (ع) به حديث خيبر رسيد، آنجا كه پيامبر (ص) فرمود: «لا عطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، كرارا غير فرار، لا يرجع حتي يفتح الله علي يديه».

فردا، پرچم را به فردي خواهم سپرد كه خدا و

رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. بر دشمن هماره مي تازد و هرگز از ميدان نبرد نمي گريزد، او از رزم باز نمي گردد مگر با پيروزي و فتح خيبر. در اين هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد كرد و فرمود:

درباره ي اين حديث چه مي گويي؟ خارجي گفت: اين حديث حق است و شكي هم در آن نيست، ولي كفر پس از اين مرحله پديد آمد. امام باقر (ع) فرمود: آيا آن روز كه خداوند علي را دوست مي داشت، مي دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نمي دانست؟

مرد گفت: اگر بگويم خدا نمي دانست، كافر شده ام، پس ناگزير بايد اقرار كنم كه خداوند مي دانسته است. امام باقر (ع) فرمود: آيا محبت خدا به علي (ع) از آن جهت بوده كه وي در خط اطاعت خدا حركت مي كرده يا به خاطر عصيان و نافرماني بوده است! مرد گفت: بديهي است كه دوستي خداوند نسبت به اميرالمؤمنين علي (ع) از جهت اطاعت و بندگي وي بوده است نه عصيان و نافرماني. (در نتيجه محبت خداوندبه علي (ع) بيانگر اين است كه علي (ع) تا پايان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسير رضاي او بيرون نرفته است و آنچه كرده وظيفه ي الهي او بوده است). سخن كه به اينجا رسيد، امام باقر (ع) رو به آن مرد كرده و فرمود: اكنون تو در ميدان مناظره مغلوب شدي، از جاي برخيز و مجلس را ترك كن. مرد از جاي برخاست و آيه اي از قرآن را كه بيانگر آشكار گشتن حق براي او بود زمزمه

مي كرد و اظهار داشت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است؛ زيرا آنان از زير بار بيعت خود با علي (ع) خارج شدند، و علي (ع) در خطبه ي شقشقيه به اين جهت درباره ي ايشان گفت: «و مرقت اخري». نهج البلاغه، خطبه ي 3.

[2] نساء / 35.

[3] احتجاج طبرسي 2 / 324.

[4] الكافي 8 / 349؛ بحار 21 / 26.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مبارزه با توهمات قدريه و جبريه

از جمله مسايل بحث انگيز معارف اسلامي كه از دير زمان، ذهن انديشه وران و حتي عاميان را به پرسش هاي مختلف بر مي انگيخته، مسأله جبر و اختيار است.

در قرآن كه محور تعاليم اسلامي است از يك سو حاكميت مطلق الهي بر تمامي ابعاد و زواياي هستي به انسان يادآوري شده است، و از سوي ديگر اعمال و موضعگيري آدميان در صحنه ي زندگي و در ميدان كفر و ايمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.

در برخي آيات مي خوانيم: «ما شاء الله لا قوة الا بالله». [1] . خواست، خواست خدا است و نيرويي جز به اتكاي خدا وجود ندارد. «و ما تشاؤون الا ان يشاء الله...» [2] . شما چيزي را نمي خواهيد مگر اين كه خداوند بخواهد. «تضل بها من تشاء و تهدي بها من تشاء». [3] . خداوند آن كس را كه بخواهد به وسيله ي آيات قرآن گمراه مي سازد و هر آن كس را كه بخواهد هدايت مي كند. و از سوي ديگر در بعضي از آيات مي خوانيم:

«و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم...» [4] .

هر ناگواري كه به شما برسد، نتيجه ي دستاوردهاي خود شما است. «و لتجزي كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون». [5] . هر فردي به وسيله ي آن چه خود كسب كرده و انجام داده است مجازات مي شود و آدميان مورد ستم واقع نخواهند شد. «و لا تزر وازرة وزر اخري». [6] . در نظام داوري حق، هيچ كس سنگيني بار ديگري را بر دوش نمي كشد. هر يك از اين دو دسته آيات، بيانگر بعدي از معرفت جامع ديني است، و نظر به تبين حقيقتي خاص دارد و در صورتي كه جايگاه هر يك از اين آيات شناخته نشود، مثلا يك دسته مورد توجه قرار گيرد و دسته ي ديگر ناديده انگاشته شده، يا توجيه و تأويل شود، معرفت ديني به انحراف مي گرايد، چنان كه در صدر اسلام، دورماندگان از مكتب اهل بيت (ع) به دليل عدم آشنايي كامل با منطق وحي و عدم تسلط بر مجموعه ي آيات قرآن و ناآگاهي از شيوه ي جمع ميان پيام هاي آن، گرفتار افراط و تفريط شدند، گروهي به جبر گراييدند و دسته اي به تفويض كامل! اين جريان هاي فكري هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بيشتري يافت، ولي خيزش هاي آن در عصر امام باقر (ع) نمايان شد. امام باقر (ع) در رد نظريه ي جبر مطلق و اختيار مطلق مي فرمود: لطف و رحمت الهي به خلق، بيش از آن است كه آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ايشان را به خاطر كارهايي كه به اجبار انجام داده اند عذاب كند! از سوي ديگر خداوند قاهرتر و نيرومندتر از آن است كه چيزي را اراده كند و تحقق نيابد.

از آن حضرت سؤال شد كه مگر ميان جبر و اختيار، جايگاه سومي وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آري ميان جبر و اختيار مجالسي گسترده تر از فضاي آسمان ها و زمين هست. [7] . راوي حديث همانند اين بيان را به امام صادق (ع) نيز نسبت داده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كهف / 39.

[2] انسان / 76؛ تكوير / 81.

[3] اعراف / 155.

[4] شوري / 30.

[5] جاثيه / 22.

[6] انعام / 164؛ اسراء / 15؛ زمر / 39؛ فاطر / 18.

[7] عن ابي جعفر و ابي عبدالله (ع) قالا: ان الله ارحم بخلقه من ان يجبر خلقه علي الذنوب ثم يعذبهم عليها و الله اعز من ان يريد امرا فلا يكون، قال: فسئلا (ع) هل بين الجبر والقدر منزلة ثالثة؟ قالا: نعم اوسع مما بين السماء و الارض. اصول كافي 1 / باب الجبر و القدر، حديث 9.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

موضع گيري عليه دروغپردازان

ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتيجه ي تلخ را به همراه دارد: افراط يا تفريط! اين دو آفت در حكومت امويان و مروانيان، جامعه را بشدت رنج مي داد.

برخي از مردم تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي دستگاه حكومتي، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند كه به ايشان توهين كرده و ناسزا مي گفتند. و در مقابل، گروه ديگري از مردم به انگيزه ي موضعگيري عليه حكومت و يا انگيزه هاي ديگر، در تعظيم جايگاه اهل بيت (ع)،تا بدان جا افراط مي كردند كه ائمه ي معصومين (ع) ناگزير با آنان به مواجهه و مبارزه مي پرداختند.

با توجه به

امكانات محدودي كه در اختيار امامان (ع) قرار داشت، آنان براي ارتباط با شيعيان و تبيين مواضع حق براي ايشان، دشواري هاي مهمي داشتند و عناصر فرصت طلب از اين خلأ در جهت منافع شخصي خود سود جسته، شيفتگان خاندان رسالت را با روايات ساختگي و دروغ به انحراف مي كشاندند. در روايتي از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفي شده اند:

1- مغيرة بن سعيد 2- بيان 3- صائد 4- حمزة بن عماره ي بربري 5- حارث شامي 6- عبدالله بن عمرو بن حارث 7- ابوالخطاب. [1] . در روايتي ديگر از امام ابوالحسن الرضا (ع) آمده است: «بيان»، بر علي بن الحسين (ع) دروغ مي بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانيد و كشته شد. مغيرة بن سعيد بر امام باقر (ع) دروغ مي بست، او نيز كشته شد و به كيفر رسيد و... [2] .

هشام بن حكم از امام صادق (ع) نقل كرده است:

مغيرة بن سعيد از روي عمد و غرض ورزي بر پدرم (امام باقر عليه السلام) دروغ مي بست. ياران مغيرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) مي آمدند و نوشته ها و روايات را از ايشان مي گرفتند و به مغيره مي رساندند، و او در لابلاي آن نوشته ها مطالب كفرآميز و باطل را مي افزود و به امام باقر (ع) نسبت مي داد و آنان را امر مي كرد تا آن مطالب را به عنوان آراي امام در ميان شيعه رواج دهند. پس آن چه از مطالب آميخته به غلو در روايات امام باقر ديده شود، افزوده هاي مغيرة بن سعيد است. [3] . امام باقر (ع) از وجود چنين عناصر ناسالمي، كاملا آگاهي

داشت و در هر فرصت به افشاي چهره ي آنان و انكار بافته هاي ايشان مي پرداخت.

وي درباره ي مغيرة مي فرمود: آيا مي دانيد مغيرة مانند كيست؟ مغيره مانند بلعم است كه خداوند در حق وي فرمود: «الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين» [4] ما آيات خود را به او عطا كرديم ولي او به عصيان گراييد و پيرو شيطان گشت و در زمره ي گمراهان جهان قرار گرفت. [5] . از اين روايت استفاده مي شود كه مغيرة در آغاز گمراه نبوده، بلكه در جمع شيعه جايگاهي ارزشمند داشته، ولي در مراحل بعد گرفتار كجروي و غلو شده و فرقه ي مغيريه را بنيان نهاده است. مغيرة بن سعيد، درباره ي خداوند قائل به تجسيم بود و سخنان غلوآميز درباره ي علي (ع) مي گفت. [6] . درباره ي او گفته اند كه بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعي امامت شد و بعدها ادعاي نبوت نيز كرد. [7] . «بيان» از ديگر چهره هاي افراطگر و غالي است. درباره ي وي گفته اند كه به الوهيت علي بن ابي طالب (ع) و حسن بن علي (ع) و حسين بن علي (ع) و محمد بن حنفيه و سپس ابوهاشم (فرزند محمد بن حنفيه) قائل بوده، و خود را مصداق آيه ي «هذا بيان للناس» مي دانسته است. [8] . او تا بدان جا به انحراف گراييده كه براي خويش مدعي نبوت و رسالت نيز شده است. [9] . امام باقر (ع) درباره ي او فرمود: «خداوند لعنت كند بيان تبان [10] را زيرا وي بر پدرم (علي بن الحسين، زين العابدين عليه السلام) دروغ مي بست. من شهادت مي دهم كه پدرم (علي بن الحسين) بنده ي صالح خدا بود. [11] . در روايتي

ديگر از امام باقر (ع) اين سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغيرة بن سعيد و بيان به درگاه تو تبري مي جويم. [12] . حمزة بن عماره ي بربري، از ديگر منحرفاني است كه تحت لواي اعتقاد به امامت علي (ع) و ائمه، به تحريف انديشه ها پرداخته است. او از اهل مدينه بود و محمد بن حنفيه را تا مرتبه ي الوهيت بالا برد، و گروهي از مردم مدينه و كوفه پيرو او شدند. امام باقر (ع) از او تبري جسته و وي را لعنت كرده است. [13] . ابومنصور عجلي، افراطگر و منحرف ديگري است كه در عصر امام باقر (ع) با افكار غلوآميز و آراي ساختگي خود، پيرواني براي خويش گرد آورد كه با نام «منصوريه» يا «كسفيه» [14] شهرت يافتند. امام باقر (ع) ابومنصور را به طور رسمي طرد نمود، ولي وي پس از وفات آن حضرت مدعي شد كه امامت از امام باقر (ع) به وي منتقل شده است [15] . غاليان و افترازنندگان به ائمه، خطوط مختلفي را دنبال مي كرده اند.

برخي از آنان در پي انگيزه هاي سياسي، تلاش مي كرده اند تا امام باقر (ع) را مهدي موعود معرفي كنند. ولي امام باقر (ع) در رد آنان مي فرمود: گمان مي كنند كه من مهدي موعودم، ولي من به پايان عمر خويش نزديكترم تا به آنچه ايشان مدعي هستند و مردم را به آن مي خوانند. [16] .

گروهي ديگر از اين گروه ها، راه تندروي و غلو را در امر ولايت و مقام ائمه در پيش گرفته بودند كه امام باقر در رد ايشان مي فرمود:

اي گروه شيعيان! خط ميانه باشيد تا تندروان از تندروي خويش

نادم شوند و به شما اقتدا نمايند، و جويندگان راه و حقيقت به شما ملحق گردند.

فردي از انصار به امام عرض كرد: تندروان و غاليان چه كساني هستند؟ امام فرمود: غالي و تندرو آن كساني هستند كه به ما اوصاف و عناوين و مقاماتي را نسبت مي دهند كه خودمان آن اوصاف را براي خويش قايل نشده ايم. آنان از ما نيستند و ما هم از ايشان نيستيم... سپس آن حضرت چنين ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوي خدا برائت و آزادي مطلق به همراه نداريم، و ميان ما و خدا خويشاوندي نيست، و بر خداوند حجت و دليلي در ترك تكليف و وظايف نخواهيم داشت. ما به خداوند تقرب نمي جوييم، مگر به وسيله ي اطاعت و بندگي او. پس هر يك از شما كه مطيع خداوند باشد، ولايت و محبت ما به حال او ثمربخش است، و كسي كه اهل معصيت باشد، ولايت ما سودي به حالش نخواهد داشت. هان، دور باشيد از گول زدن خويش و گول خوردن به وسيله ي غاليان! [17] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختيار معرفة الرجال، جزء 4 / 302، حديث 543.

[2] همان، حديث / 544.

[3] اختيار معرفة الرجال، جزء 3 / 225، حديث 402.

[4] اعراف / 175.

[5] تفسير العياشي 2 / 42؛ اختيار معرفة الرجال 228، حديث 406؛ بحار 46 / 322.

[6] تاريخ طبري 5 / 456؛ الكامل في التاريخ 4 / 207-209.

[7] الفصل في الملل و الأهواء و النحل 2 / 13-14.

[8] تاريخ طبري 5 / 457؛ الكامل في التاريخ 4 / 209.

[9] فرق الشيعة 34.

[10] «تبان» به معناي

علاف و كاه فروش است.

[11] اختيار معرفة الرجال 301.

[12] طبقات ابن سعد 5 / 237.

[13] فرق الشيعة 27-28.

[14] «كسفيه» ناميده شدند، چون مي گفتند: «ان عليا هو الكسف الساقط من السماء».

[15] فرق الشيعة 38؛ الفصل في الملل والاهواء و النحل 2 / 14.

[16] سير اعلام النبلاء 4 / 407؛ تاريخ ابن عساكر 15 / 357.

[17] اصول كافي 2 / 75.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

معناي «يدالله» و انتساب «روح» بخدا

در تفسير آيه ي «يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدي» [1] از امام باقر (ع) سؤال شد، منظور از «دست» كه خداوند به خويش نسبت داده، چيست؟

امام فرمود: «يد» در كلام عرب به معناي قوت و عظمت است. خداوند مي فرمايد: «والسماء بنيناها بأيد»؛ [2] يعني آسمان را با قدرت و نيرو بر افراشتيم؛ چه، در آيه ي «و ايدهم بروح منه» روح، نيز به معناي قوت و نيروي امداگر است.. [3] . در تفسير اين كلام الهي كه مي فرمايد: «در آدم، از روح خود دميدم» امام (ع) همين بيان را آوره كه مراد از «روح»، قدرت است. [4] . و در بياني ديگر امام فرموده است: مراد از «روح خدا» روحي است كه او انتخاب كرده و برگزيده و آفريده است و آن را به خود نسبت داده و بر تمامي ارواح برتري بخشيده است [5] . پيام اين دو بيان، به يك حقيقت مشترك باز مي گردد، و آن اين است كه «روح خدا» به معناي چيزي كه از وجود خدا جدا شده باشد نيست؛ زيرا خداوند جزء ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] ص / 75.

[2] ذاريات / 47.

[3] سيرة الائمة الاثني عشر 2 / 213، و نظير آن در تفسير برهان 4 / 64.

[4] توحيد صدوق / 172.

[5] همان 170.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مبارزه با قياس در ميدان اجتهاد

رمز بقاي دين در واقع بيني و سازگاري آن با نيازها و شرايط گوناگوني است كه در طول زندگي نسل ها، يكي پس از ديگري رخ مي نمايد.

شريعت و مكتب، آن گاه مي تواند در بستر تاريخ تداوم يابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعي و پاسخگو به پرسش هاي عقيدتي و عملي مردم باشد.

مباني عقيدتي، همواره ثابت و غير متغيرند و نيازمند دقت و تلاش براي فهم هر چه عميقتر آن، اما برنامه هاي عملي و قوانين دستوري دين، با اين كه متكي بر ملاك هاي واقعي است، ولي از آن جا كه موضوعات خارجي و مسايل مستحدث در زندگي جوامع، همواره متحول و متغير است. شناخت حكم هر حادثه نيازمند اجتهاد و استنباط مي باشد. استنباط احكام و نسبت دادن آن ها به خدا و شريعت، كاري است سنگين و خطر آفرين؛ زيرا همان گونه كه حيات دين در صحنه ي زندگي انسان ها، مبتني بر اجتهاد مي باشد، از سوي ديگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غيرواقعي به شريعت، خود مايه ي زوال و نابودي دين خواهد بود.

نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه ي ديني، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه ي بشري است. اگر طبيبان راه درستي را در مداواي بيماري ها در پيش گيرند، عمل آنان شفابخش و سازنده است، ولي اگر راه نادرست و داروهاي نامناسبي

را تجويز نمايند، نه تنها بيماران بهبود نيافته كه چه بسا بيماري آنان شدت مي يابد.

فقيهان و مجتهدان نيز در صدد پاسخگويي به مسايل جديد و مورد ابتلاي جامعه ي خويشند، و چنانچه در اين كار از ملاك ها و شيوه هاي غلط پيروي كنند، چهره ي دين را مخدوش و نظام عملي آن را معيوب ساخته اند. پس از رحلت رسول خدا (ص)، يكي از نيازهاي مبرم جامعه ي اسلامي، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.

ما در مطالب قبل يادآور شديم كه پيامبر اسلام (ص) با پيش بيني اين امر و معرفي علي (ع) به عنوان مبين احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نيازهاي آينده ي جهان اسلام، گام اساسي را برداشت، ولي آنان كه علي (ع) را نخست از ميدان سياست و به دنبال آن از مرجعيت ديني و فكري منزوي ساختند، در ميدان عمل با بن بست ها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادي كه با روح دين سازگار نبود و شرايط لازم را در بر نداشت.

به كارگيري قياس و استحسان و فهم شخصي در استنباط احكام، از جمله مشكلاتي بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه ي معصومين (ع) را به عنوان عالمان واقعي دين و وارثان علم پيامبر (ص)، واداشت تا جامعه ي علمي را به رهيافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.

بر اين اساس، يكي از محورهاي عمده ي تعليمات ائمه (ع)، به ويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدايش قياس و استحسان از محيط فقاهت و اجتهاد بود.

امام باقر (ع) در اين زمينه مي فرمود: «ان السنة لا تقاس، و كيف

تقاس السنة و الحائض تقضي الصيام و لا تقضي الصلوة». [1] . سنت و احكام شرعي از طريق قياس قابل شناخت نيست، چگونه مي توان قياس را ملاك قرار داد، با اين كه زن حايض پس از دوران حيض مي بايست روزه را قضا كند، ولي قضاي نماز بر او واجب نيست. در سخني ديگر به زراره سفارش فرموده است:

«يا زرارة اياك و اصحاب القياس في الدين، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ماقد كفوه، يتأولون الأخبار و يكذبون علي الله عزوجل...». [2] .

اي زراره! از كساني كه در كار دين به قياس پرداخته اند، دوري گزين؛ زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كرده اند، آن چه را مي بايست فرا گيرند، كنار نهاده و به چيزي پرداخته اند كه به آن ها وانهاده نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل مي كنند و بر خدا دروغ مي بندند.

و نيز امام باقر (ع) مي فرمود: «ادني الشرك ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض عليه» [3] .

كمترين مرتبه ي شرك اين است كه شخص نظريه اي را از پيش خود (و بدون حجت شرعي) بنيان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوري ها قرار دهد. محمد بن طيار از اصحاب امام باقر (ع) گويد: قال لي ابوجعفر (ع): تخاصم الناس؟ قلت: نعم. قال: و لا يسألونك عن شي ء، الا قلت فيه شيئا؟ قلت: نعم، قال: فأين باب الرد اذا؟ [4] . امام باقر (ع) به من فرمود: آيا تو با مردم به بحث مي پردازي؟ گفتم: بلي. امام (ع) فرمود: آيا هر چه از تو مي پرسند، تو به هر حال پاسخي

در قبال آن ارائه مي كني؟ گفتم: بلي. امام (ع) فرمود: پس در چه زمينه سكوت كرده و علم و دانش واقعي آن را به اهلش (اهل بيت عليهم السلام) ارجاع مي دهي! در اين بيان، امام (ع) به محمد بن طيار يادآور شده است كه هيچ فردي جز معصومين (ع) نبايد خود را در مرحله اي فرض كند كه مي تواند به اتكاي رأي و انديشه ي خود همه ي پرسش ها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثيل و تشبيه و قياس متكي گردد! بلكه همواره در مسايل مورد ابتلا، زمينه هاي پيچيده و مبهمي وجود دارد كه علم آن صرفا در اختيار مفسران واقعي قرآن و اهل بيت رسالت است و بايد به آنان رجوع كرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] المحاسن، باب المقائيس و الرأي 214؛ بحار 2 / 308.

[2] بحار 2 / 309.

[3] همان 2 / 304.

[4] همان 2 / 304.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

معناي پرستيدن خاص و خالص خدا

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «خاص و خالص و بي هيچ شائبه ي شرك، خدا را بپرستيد» پرسيدم، و اين كه حنيفيه چيست؟ حضرت فرمود: آن همان فطرت و سرشتي است كه خداوند مردم را بر آن آفريد، و براي آفريده ي خدا دگرگوني و تبديلي نيست. فرمود: خداوند آنها را بر شناخت آفريد. زراره گويد: و از معني فرمايش خدا كه مي فرمايد: «و اي رسول ما! بياد آر هنگامي را كه پروردگار تو از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت» پرسيدم؟

حضرت فرمود: خداوند از كمر

حضرت آدم فرزنداني را كه تا روز قيامت متولد مي شوند مانند ذره بيرون آورد پس خود را به آنها شناسانيد و احسان خود را به آنها نشان داد، و اگر غير از اين بود، كسي پروردگار خود را نمي شناخت. حضرت فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: هر مولودي بر اساس فطرت و سرشت - يعني بر شناخت و معرفت - متولد مي شود، يعني شناخت اين كه خداي متعال آفريدگار اوست، فرمايش خدا در قرآن نيز اين است كه مي فرمايد: «و اگر از آنها بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده، هر آينه مي گويند: خدا».

عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (حنفاء لله غير مشركين به) [1] و عن الحنيفية.

فقال: هي الفطرة التي فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله.

قال: فطرهم الله علي المعرفة. قال زرارة، و سألته عن قول الله: (و اذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم). [2] الآية. قال: أخرج من ظهر آدم ذريته الي يوم القيامة فخرجوا كالذر، فعرفهم و أراهم صنعه. و لولا ذلك لم يعرف أحد ربه. و قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: كل مولد يولد علي الفطرة - يعني علي المعرفة - بأن الله عزوجل و خالقه، فذلك قوله: (و لئن سألتهم من خلق السماوات و الأرض ليقولن الله) [3] [4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الحج: 31.

[2] الأعراف: 172.

[3] بحارالأنوار: ج 3 ص 279 ح 11، عن التوحيد.

[4] الزمر: 38.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

معني « و در او از روح خويش دميدم»

محمد بن

مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «و در او از روح خويش دميدم» پرسيدم؟

حضرت فرمود: روحي است كه خداوند اختيار فرموده و برگزيده و آفريده و بر ذات خويش نسبت داده است، و آن را بر همه ي روحها برتري داده، پس امر فرمود كه وارد كالبد آدم عليه السلام شود پس جزئي از آن در آدم عليه السلام دميده شود.

أبي، عن علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن اذينة، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و نفخت فيه من روحي). [1] .

قال: روح اختاره الله و اصطفاه و خلقه و أضافه الي نفسه، و فضله علي جميع الأرواح الامر فنفخ منه في آدم عليه السلام.

حمزة العلوي، عن علي، عن أبيه (مثله) [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 2، عن معاني الأخبار.

[2] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 2، عن معاني الأخبار.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

معناي «و روحي (شايسته) از طرف او بود»

حمران بن اعين گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «و روحي (شايسته) از طرف او بود» پرسيدم.

حضرت فرمود: روح آفريده شده است، خداوند آن را به حكمت خويش در آدم و عيسي عليهماالسلام آفريده است.

حمران بن أعين قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و روح منه). [1] .

قال: هي مخلوقة خلقها الله بحكمته في آدم و في عيسي عليهماالسلام. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] النساء: 171.

[2] بحارالأنوار: ج 4 ص 12 ج 4، عن الاحتجاج.

منبع: پرسش هاي

مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

معناي نشان دادن ملكوت به ابراهيم

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «و همچنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را نشان و ارائه داديم» سؤال كردم.

جابر گويد: من سرم را به پايين انداخته بودم، حضرت دست مبارك خود را بالا گرفت، سپس رو به من كرد و فرمود: سر خود را بالا بگير، من سرم را بلند كردم، و به سقف اتاق نگاه كردم كه ناگاه شكافته شد تا اين كه چشم من به نوري درخشان كه چشم مرا خيره مي كرد، افتاد. حضرت فرمود: حضرت ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمانها و زمين را اين گونه ديد. حضرت به من فرمود: سر خود را پايين انداز، من سرم را پايين انداختم. آنگاه به من فرمود: سر خود را بلند كن، سر خود را بلند كردم ديدم سقف اتاق به همان حال اولش است.

جابر گويد: سپس حضرت دست مرا گرفت و برخاست و مرا از اتاقي كه بوديم به اتاق ديگري برد، حضرت لباسهاي خود را عوض كرد و لباس ديگري پوشيد، سپس به من فرمود: چشم خودت را ببند، من چشمانم را بستم، و به من فرمود: چشمت را باز نكن، ساعتي گذشت فرمود: مي داني در كجا هستي؟

عرض كردم: نه، قربانت گردم.

فرمود: تو در تاريكي كه ذوالقرنين آن را پيمود، قرار گرفته اي.

عرض كردم: قربانت گردم؛ آيا اجازه مي فرماييد تا چشمم را باز كنم؟

حضرت فرمود: باز كن، ولي چيزي نمي بيني.

چشمم را باز كردم، من در مكان تاريخي بودم كه حتي جلو پاي خودم

را هم نمي ديدم، آنگاه مقداري حركت كرد و ايستاد و به من فرمود: آيا مي داني كجا هستي؟

عرض كردم: نه. فرمود: در كنار چشمه ي حيات ايستاده اي، چشمه اي كه حضرت خضر از آن نوشيد. و از آن عالم خارج شديم و به عالم ديگري رفتيم و در آنجا هيئتي مثل عالم خودمان از جهت بناء و مسكن ها و اهل آن ديديم، سپس به عالم سومي مانند عالم اول و دوم رفتيم تا اين كه به پنج عالم وارد شديم. جابر گويد: پس از آن، حضرت فرمود: اين ملكوت زمين بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام همه ي اينها را نديد، بلكه او ملكوت آسمانها را ديد كه دوازده عالم بود، و هر عالمي مثل هيئتي بود كه ديدي، هر امامي كه از ما از دنيا برود در يكي از اين عوالم ساكن مي شود، تا اين كه آخرين آنها حضرت قائم عليه السلام است كه در عالمي كه ما ساكن هستيم، ساكن مي شود.

جابر گويد: سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: چشم خود را ببند، من چشمم را بستم، حضرت دست مرا گرفت ناگاه ديدم در همان اتاقي كه بيرون رفته بوديم هستيم، حضرت لباسهاي خود را در آورد و لباس اولي را پوشيد و بر آن اتاقي كه بوديم برگشتيم، عرض كردم: فدايت گردم؛ چقدر از روز گذشته است؟ حضرت فرمود: سه ساعت. علامه مجلسي رحمة الله: در بيان اين حديث شريف مي فرمايد:

«اين كه حضرت ابراهيم آنها را نديده بود» يعني همه ي آن عوالم را نديده بود، يا اين كه در موقعي كه بر قوم خود احتجاج مي كرد نديده بود، و پس از آن ديده بود،

و گويا در قرائت ائمه عليهم السلام «الأرض» با نصب بوده است.

عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الأرض). [1] .

قال: فكنت مطرقا الي الأرض فرفع يده الي فوق، ثم قال لي: ارفع رأسك، فرفعت رأسي فنظرت الي السقف قد انفجر حتي خلص بصري الي نور ساطع حار بصري دونه.

قال: ثم قال لي: رأي ابراهيم ملكوت السماوات و الأرض هكذا.

قال لي: أطرق، فأطرقت.

ثم قال (لي): ارفع رأسك، فرفعت رأسي، فاذا السقف علي حاله.

قال: ثم أخذ بيدي و قام و أخرجني من البيت الذي كنت فيه و أدخلني بيتا آخر، فخلع ثيابه التي كانت عليه و لبس ثيابا غيرها.

ثم قال لي: غض بصرك، فغضضت بصري، و قال لي: لا تفتح عينك، فلبثت ساعة، ثم قال لي: أتدري أين أنت؟

قلت: لا، جعلت فداك.

فقال لي: في الظلمة التي سلكها ذوالقرنين.

فقلت له: جعلت فداك؛ أتأذن لي أن أفتح عيني؟ قال: لي: افتح، فانك لا تري شيئا.

ففتحت عيني فاذا أنا في ظلمة لا أبصر فيها موقع قدمي، ثم سار قليلا و وقف. فقال لي: هل تدري أين أنت؟

قلت: لا. قال: أنت واقف علي عين الحياة التي شرب منها الخضر، و خرجنا من ذلك العالم الي عالم آخر فسكلكنا فيه فرأينا كهيئة عالمنا في بنائه و مساكنه و أهله، ثم خرجنا الي عالم ثالث كهيئة الأول و الثاني، حتي وردنا خمسة عوالم.

قال: ثم قال: هذه ملكوت الأرض و لم يرها ابراهيم، و انما رأي ملكوت السماوات، و هي اثنا عشر عالما كل كهيئة ما رأيت، كلما مضي

منا امام سكن أحد هذه العوالم، حتي يكون آخرهم القائم في عالمنا الذي نحن ساكنوه.

قال: ثم قال لي: غض بصرك، فغضضت بصري، ثم أخذ بيدي فاذا نحن في البيت الذي خرجنا منه، فنزع تلك الثياب و لبس الثياب التي كانت عليه، و عدنا الي مجلسنا، فقلت: جعلت فداك؛ كم مضي من نهار؟

قال: ثلاث ساعات.

بيان: «و لم يرها ابرهيم» أي كلها، أو في وقت الاحتجاج علي قومه و رآها بعدا، و كان في قرائتهم عليهم السلام: «و الأرض» بالنصب. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الأنعام: 75.

[2] بحارالأنوار، ج 57 ص 327 ح 7.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

معناي محدث و رسول و نبي

احول گويد: از زراره شنيدم كه از امام باقر عليه السلام مي پرسيد: مرا از معناي رسول و نبي و محدث آگاه فرما.

امام باقر عليه السلام فرمود: رسول؛ كسي است كه جبرئيل رودروي او مي آيد و او مي بيند و با او سخن مي گويد. و نبي؛ كسي است كه در خواب مي بيند آن طوري كه حضرت ابراهيم عليه السلام ديد، و آن طوري كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيش از آمدن وحي، از اسباب و علايم نبوت را مي ديد، تا اين كه جبرئيل از جانب خداي با رسالت نزد او آمد.

هنگامي كه اسباب نبوت براي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مهيا شد و رسالت نيز از نزد خدا بر او آمد، جبرئيل نزد او آمد و رودررو با او سخن مي گفت، و برخي از انبيا اسباب نبوت برايش فراهم آمده بود و بدون اين كه در بيداري ببيند و در

خواب مي ديد كه روح (القدس) نزد آنها مي آمد و با او سخن مي گفت.

و محدث؛ كسي است كه به او خبر داده مي شود و او صدا را مي شنود ولي نه در بيداري مشاهده مي كند و نه در خواب مي بيند.

علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين دو حديث شريف مي فرمايد: علما و دانشمندان در فرق ميان رسول و نبي اختلاف نظر دارند، البته گروهي مي گويند كه: فرقي ميان آن دو نيست، و گروهي كه قائل به فرق هستند:

برخي گويند: رسول كسي است كه علاوه بر معجزه؛ كتاب آسماني نيز بايد به او نازل شود، ولي نبي كسي است كه كتاب آسماني بر او نازل نشده و بر كتاب پيغمبر پيش از خود، دعوت مي كند. برخي ديگر گويند: پيغمبري كه داراي معجزه و كتاب است و با آمدن او شريعت پيشين نسخ مي شد اين رسول است، و كسي كه داراي اين صفات نباشد او نبي است. بعضي ديگر گويند: كسي كه فرشته به صورت آشكار نزد او بيايد و او را امر به دعوت مردم نمايد، او رسول است، و كسي كه چنين نباشد، بلكه در خواب فرشته را ببيند او نبي است، و اين قول رازي و ديگران است. روشن است كه طبق اخبار، غير از قول اخير همه ي اقوال باطل اند، چرا كه در روايات تعداد پيغمبران و كتابها آمده، و جز پنج نفر از آنان، ناسخ شرع نبودند، پس اعتماد فقط به اين روايت است كه با اخبار زيادي از «كافي» تأييد شده است.

علي بن حسان، عن ابن بكير، عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام من الرسول؟

من النبي؟ من المحدث؟

فقال: الرسول؛ الذي

يأتيه جبرئيل فيكلمه قبلا فيراه كما يري أحدكم صاحبه الذي يكلمه، فهذا الرسول.

و النبي؛ الذي يؤتي في النوم نحو رؤيا ابراهيم عليه السلام و نحو ما كان يأخذ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من السبات اذا أتاه جبرئيل في النوم، فهكذا النبي، و منهم من تجمع له الرسالة و النبوة، فكان رسول الله رسولا نبيا يأتيه جبرئيل قبلا فيكلمه و يراه و يأتيه في النوم.

و أما المحدث؛ فهو الذي يسمع كلام الملك فيحدثه من غير أن يراه و من غير أن يأتيه في النوم.

ابن أبي الخطاب، عن البزنطي، عن حماد بن عثمان، عن زرارة (مثله). بيان: قال الجوهري: السبات: النوم و أصله الراحة. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار: ج 18 ص 270 ح 6، عن المختصر: ص 125، عن بصائر الدرجات: ص 109.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

موقعيت و منزلت ائمه

روزي امام محمد باقر صلوات الله و سلامه عليه در جمع عده اي از دوستان و اصحاب خود فرمود:

من در حيرت و تعجب هستم از كساني كه ولايت ما را پذيرفته اند و امامت و خلافت ما را قبول كرده اند و معتقد هستند كه دستورات ما در تمام امور واجب و همانند دستورات الهي لازم الا جراء مي باشد؛ ولي در مرحله عمل سست و ضعيف هستند.

و عقيده آن ها نسبت به عمل - در همه جوانب معنوي و مادي - ضعيف است و حقوق ما را رعايت نمي كنند و كردار و اعمال خويش را توجيه مي نمايند. و فكر مي كنند كه ما از زندگي و

از افكار و عقائد آن ها بي اطلاع مي باشيم. آيا چنين افرادي گمان برده اند كه خداوند، طاعت عده اي از بندگانش را بر ديگران واجب و لازم گردانيده است؟! و اين عده نسبت به حوادث و رخ دادهاي آسمان و زمين بي اطلاع و ناآگاه هستند؛ و فكر مي كنند كه خداوند سبحان علوم و دانش خود را نسبت به ايشان دريغ و مضايقه نموده است. و ايشان بر اين عقيده هستند كه ما اهل بيت از آن بي اطلاع هستيم!!

در اين هنگام، يكي از افراد حاضر در مجلس به نام حمران، گفت: يا بن رسول الله! آيا آنچه اميرالمؤمنين علي و نيز دو فرزندش حسن و حسين عليهم السلام انجام دادند و آنچه كه بر سرشان آمد، همه آن ها اراده و خواست خداوند متعال بود؟!

امام محمد باقر عليه السلام در پاسخ او اظهار داشت: چنانچه آن ها از خداوند متعال درخواست مي نمودند، دعايشان مستجاب مي گرديد و خداوند ظلم طاغوتيان را برطرف مي ساخت عمر و حكومت ظالمان پايان مي يافت.

وليكن آنچه ظلم و ستم بر آن ها وارد شد، نه به جهت گناه و معصيت ايشان بود بلكه به جهت مصالح و حكمت هاي ديگري بود - كه انسان هاي عادي از درك آن ناآگاه و عاجزند -.

و ما - اهل بيت عصمت و طهارت و بلكه همه افراد - بايد تابع مصالح و مقدرات الهي باشيم.[1] .

پي نوشت ها:

[1] الخراج و الجرايح: ج 2، ص 870، ح 87.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

ملكوت آسمان ها و طبقات زمين

جابر بن يزيد

جعفي حكايت كند:

روزي به محضر شريف حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه قرآن:

و كذلك نري إبراهيم ملكوت السموات والارض وليكون من الموقنين [1] . از حضرت سؤال كردم كه چگونه خداوند متعال، ملكوت آسمان ها را به حضرت ابراهيم عليه السلام نشان داد؟ حضرت باقرالعلوم عليه السلام پس از لحظه اي سكوت، دست مبارك خود را بلند نمود و فرمود: اي جابر! بالا را نگاه كن، همين كه نگاه كردم متوجه شدم كه سقف اطاق شكاف برداشت و نوري شگرف، زمام چشمم را به خود خيره ساخت. سپس امام عليه السلام فرمود: حضرت ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را اين چنين مشاهده نمود. و بعد از آن، دستور فرمود: سر خود را پائين بينداز؛ و پس از گذشت لحظه اي دوباره فرمود: سرت را بلند كن. و چون سرم را بلند كردم، ديدم كه سقف به حالت اول خود بازگشته و اثري از شكاف نبود. بعد از آن، حضرت دست مرا گرفت و از آن اتاق به اتاقي ديگر برد و لباس هائي را كه به تن داشت در آورد و لباسي ديگر پوشيد و فرمود: چشم هاي خود را ببند. هنگامي كه چشم هايم را بستم، ساعتي بعد از آن فرمود: مي داني اكنون كجا هستيم؟ عرضه داشتم: خير. فرمود: در آن ظلمت و طبقه اي از زمين هستيم، كه ذوالقرنين در آن راه يافته بود. عرض كردم: اجازه مي فرمائي چشم هايم را بگشايم؟ فرمود: بلي، چشم هايت را باز كن ولي چيزي را نخواهي ديد، وقتي چشم هايم را باز كردم، ظلمت و تاريكي عجيبي همه جا

را فرا گرفته بود، به حدي كه حتي جلوي پاي خودم را هم نمي ديدم.

سپس دست مرا گرفت؛ و چون مقداري راه رفتيم فرمود: اكنون مي داني كجا هستي؟ گفتم: نمي دانم. فرمود: هم اينك بر سر چشمه آب حيات هستي، كه حضرت خضر عليه السلام از آن نوشيد. و پس از آن، از آنجا حركت كرديم و به طبقه اي ديگر راه يافتيم، كه همانند سرزمين و جايگاه زندگي ما انسان ها بود؛ و سپس از آن جا به طبقه ديگري قدم نهاديم كه همانند طبقه قبلي تاريك و ظلماني بود تا آن كه پنج طبقه از طبقات زمين را گردش كرديم.

آن گاه حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: اي جابر! اين ملكوت زمين بود، كه تو ديدي؛ و حضرت ابراهيم عليه السلام آن ها را نديده بود، بلكه او تنها ملكوت آسمان ها را - كه دوازده طبقه مي باشد - مشاهده كرد.

بعد از آن فرمود: هر يك از ما اهل بيت عصمت و طهارت - صلوات الله عليهم - اين عوالم و طبقات را پيموده و مي پيمائيم تا آن كه آخرين و دوازدهمين امام بر حق ظهور نمايد.

و پس از آن اظهار داشت: حال چشم هاي خود را ببندد؛ و بعد دست مرا گرفت و حركت كرديم، كه پس از لحظه اي كوتاه خود را در همان منزل و اتاق ديدم.

و حضرت لباس هاي خود را عوض كرد و همان لباس قبلي خود را كه اول پوشيده بود، بر تن مبارك خود كرد؛ و سپس در همان جاي اول آمديم و نشستيم.[2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره انعام: آيه 75.

[2] اختصاص شيخ مفيد: ص 322، مناقب ابن شهر آشوب: ج 3، ص 326، بحارالانوار: ج 46، ص 268.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

مرگ شامي و حياتي دوباره

يكي از اهالي شام كه به امام محمد باقر عليه السلام بسيار علاقه مند بود و هر چند وقت يك بار به ملاقات و زيارت آن حضرت مي آمد، در يكي از زيارت هايش پس از گذشت چند روزي در شهر مدينه منوره مريض شد و در بستر بيماري و در شرف مرگ قرار گرفت، به يكي از دوستان خود گفت:

همين كه من از دنيا رفتم، به حضرت ابو جعفر محمد بن علي، باقرالعلوم صلوات الله عليه بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفين من نيز شركت نمايد.

وقتي كه آن مرد شامي وفات يافت و دوستش نزد امام محمد باقر عليه السلام آمد و به حضرت گفت كه فلاني مرده و توصيه كرده است تا شما بر جنازه اش نماز بخواني و در مراسم دفن او شركت فرمائي. دحضرت فرمود: شام سردسير است و حجاز گرم سير، در دفن او عجله و شتاب نكنيد تا من بيايم. و سپس به سمت منزل مرد شامي حركت كرد و چون وارد منزل او گرديد در كنار بسترش نشست؛ و بعد از گذشت لحظه اي، دعائي را زمزمه نمود؛ و سپس او را با نام صدا كرد.

در اين هنگام، مرد شامي در حالي كه پارچه اي سفيد، رويش انداخته بودند، حركتي كرد و پاسخ حضرت را داد. بعد از آن، حضرت او را نشانيد و

دستور داد تا شربتي مخصوص، برايش تهيه كردند و به او خورانيد. و چون به طور كامل بهبود يافت، خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت: «أشهد أنك حجة الله علي خلقه...» يعني؛ شهادت مي دهم كه تو حجت خداوند بر خلق جهاني و مردم آن چه بخواهند بايد در همه امور، به شماها رجوع نمايند و هر كه به غير شما مراجعه كند، همانا او گمراه گشته است.

پس از آن، امام باقر عليه السلام فرمود: اكنون پيش آمد و جريان بازگشت خود را براي اين افراد بازگو كن؟ گفت: هنگامي كه روح از بدن من پرواز كرد، مابين زمين و آسمان ندائي رسيد، كه روح او را به كالبدش بازگردانيد، چون كه محمد بن علي عليهماالسلام درخواست حيات دوباره او را كرده است.[1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 46، ح 21.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

مروري بر لحظات حساس

مرحوم كليني در كتاب شريف خود به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، كه آن حضرت حكايت نمود:

در آن روزهائي كه پدرم حضرت امام محمد باقر عليه السلام مريض احوال و در بستر بود، روزي مرا به نزد خويش فرا خواند و اظهار داشت:

اي پسرم! عده اي از مردم قريش را دعوت نما تا امروز در اين جا گرد هم حضور يابند و من ضمن توصيه هائي، آن ها را بر مطالبي شاهد و گواه قرار دهم.

بنابر اين، طبق دستور پدرم، چند نفر از قريش را دعوت كردم و ايشان را به منزل آوردم، همين كه همگي به محضر پدرم

آمده و در كنار بسترش گرد آمديم، به من خطاب نمود و فرمود:

اي جعفر! هنگامي كه من وفات يافتم و از اين دنيا رحلت كردم، خودت مرا غسل مي دهي و كفن مي كني و سپس بر من نماز مي خواني.

و پس از آن كه مرا به خاك سپردي، قبر مرا بيش از چهار انگشت (حدود 10 سانتيمتر) از زمين بلندتر مگردان؛ و در پايان نيز مقداري آب روي خاكهاي قبرم بپاش.

حضرت صادق آل محمد عليهم السلام افزود: چون وصايا و سفارشات پدرم پايان يافت و جمعيت از منزل خارج شدند، به پدرم گفتم: اي پدرجان! نيازي به حضور اين افراد نبود و چنانچه مرا به تنهائي وصيت مي فرمودي به آن عمل مي كردم.

پدرم در پاسخ اظهار نمود: خواستم آن افراد را شاهد و گواه قرار دهم تا بعد از من درباره امامت تو منازعه و مشاجره اي نداشته باشند.[1] .

همچنين آن حضرت حكايت فرمايد:

پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام به من وصيت نمود تا جسد مطهرش را در سه نوع پارچه بپوشانم و كفن كنم، يكي از آن ها، رداء و پارچه اي بود كه پدرم روزهاي جمعه آن را روي دوش خود مي انداخت و در آن نماز مي خواند؛ و اما دو پارچه ديگري را پدرم آنها را معرفي نمود.[2] .

و نيز حكايت فرمايد:

در آن شب آخري كه پدرم سلام الله عليه، به شهادت رسيد و به درجات أعلي عليين عروج نمود، لحظاتي قبل از رحلتش نزديك وي رفتم، ديدم مشغول مناجات و راز و نياز به درگاه خداوند متعال مي باشد؛ و چون

مناجات و زمزمه اش پايان يافت به من فرمود:

اي فرزندم! امشب وعده الهي فرا مي رسد و من لحظاتي ديگر به سوي او خواهم رفت، و امشب همان شبي است كه جدم، رسول خدا صلي الله عليه و آله رحلت نمود.[3] .

مرحوم إربلي و ابن شهرآشوب و ديگر بزرگان و مورخين گفته اند:

امام محمد باقر عليه السلام در اثر زهر و سمي كه ابراهيم بن وليد به دستور هشام بن عبدالملك ملعون به آن حضرت خورانيده بود، به شهادت رسيد.

و پس از انجام غسل و كفن و اقامه نماز بر جنازه مطهرش، توسط فرزندش امام جعفر صادق عليه السلام، در قبرستان بقيع، در جوار مرقد شريف عمويش، امام حسن مجتبي و پدرش، امام زين العابدين عليهماالسلام، به خاك سپرده شد.[4] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي: ج 3، ص 166، بحارالا نوار: ج 46، ص 214، ح 9.

[2] بحارالا نوار: ج 46، ص 220، ح 24، تهذيب شيخ طوسي: ج 1، ص 293، كافي: ج 3، ص 144.

[3] بصائرالدرجات: جزء 10، باب 9، ح 7، بحارالانوار: ج 46، ص 213، ح 6.

[4] بحارالا نوار: ج 46، ص 216، ح 15 - 19، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب: ج 3، ص 340، مصباح كفعمي: ص 521، كشف الغمة: ج 2، ص 322.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

ملعون كيست؟

راه درازي را طي كرده بود، اما سرانجام رسيد. با نشانه اي كه در دست داشت به سراغ او رفت و در زد. خدمتكار در را باز كرد. گفت: به اربابت بگو كه

فلاني آمده و چند دقيقه اي قصد مزاحمت دارد. خدمتكار به داخل خانه رفت و پس از چند لحظه در آستانه ي در ظاهر شد و گفت: آقا مي گويد بعداً بيا، الآن وقت ندارد. مرد خسته بود و كلافه، به خدمتكار گفت: برو بگو ابوحمزه آمده و كار بسيار مهمي دارد. خدمتكار دوباره رفت و پيام او را به آقايش رساند، پس از چند لحظه آمد و گفت: آقا مي گويد الآن كار دارم، بگو فردا بيايد. مرد عرب دست هايش را از شدت ناراحتي به هم كوبيد و رفت. گره كارش به دست او باز مي شد و به هر ترتيبي بايد تا فردا صبر مي كرد. سنگريزه هاي وسط را با پايش پرتاب مي كرد و به اين شكل عقده و عصبانيتش را خالي مي كرد.

شب شد و او تصميم گرفت شب را در كنار مسجد زير سايه باني كه از برگ هاي درخت خرما درست شده بود بگذارند. گرماي هوا از يك سو و پشه هاي سمج را سوي ديگر ديوانه اش كرده بودند و با هر بدبختي بود آن شب را به صبح رساند. دوباره به راه افتاد و به خانه ي همان شخص رسيد، در زد و طبق معمول خدمتكار در را باز كرد، با تمسخر گفت: آقا وقت دارند؟!

خدمتكار گفت: آقا دارند صبحانه مي خورند و يك ساعتي طول مي كشد، همين جا پشت در بمان تا صدايت كنم (اين را گفت و در را بست). مرد عرب كه بسيار عصباني شده بود زير لب چند فحش به خودش داد و روي تخته سنگي كه در كنار در بود نشست. يك ساعت تمام شد. برخاست و در زد. خوشبختانه اين بار

اجازه ي ورود پيدا كرده بود. وارد شد و بدون سلام و عليك بر سر آن آقا فرياد زد: مرد حسابي، تو مسلماني، اصلاً تو آدمي؟

- آقا، درست صحبت كن، اين چه طرز حرف زدن است.

- از ديروز بعد از ظهر مرا معطل كرده اي، حال مي گويي درست حرف بزنم.

- خب بد موقع آمدي، حال چه كار داري.

- كارم فعلاً بماند، هيچ مي داني از ديروز تا اين لحظه مورد لعنت خدا بودي؟

مرد در حالي كه قاه قاه مي خنديد گفت: چرا، چون تو از دستم عصباني هستي؟

- نه، چون چيزي را كه من مي دانم اگر تو هم مي دانستي اين گونه برخورد نمي كردي.

- بگو بدانم كه چه مي داني.

- مگر نشنيده اي كه امام باقر عليه السلام فرموده «هر مسلماني كه چهره اش را از مسلمان ديگر پنهان كند و به نيازش پاسخ ندهد تا زمان ملاقات مورد لعنت خدا خواهد بود» .

مرد كه خنده بر لبش خشك شده بود پرسيد: از چه كسي شنيده اي.

- از خود امام، وقتي امام اين حرف را مي زد من آن جا حضور داشتم، حتي پرسيدم كه اگر اين ملاقات هر چند روز طول بكشد و امام فرمود «آري» . او مي دانست ابوحمزه دروغ نمي گويد و از ياران امام باقر عليه السلام است، شرمنده شد و گفت: به خدا قسم نمي دانستم، برادر، حلالم كن، من از تو معذرت مي خواهم، حال در خدمتم و تا كار تو را سر و سامان ندهم دست به كار ديگري نمي زنم. كار انجام شد و موقع خداحافظي آن دو همديگر را در آغوش گرفتند. مرد به ابوحمزه گفت: برادر، خدمت امام كه رسيدي سلام

مرا به او برسان. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 2، ص 365.

منبع: حيات پاكان(داستانهايي از زندگي امام محمد باقر)؛ مهدي محدثي؛ بوستان كتاب چاپ دوم 1385.

مديريت

مديريت كارآمد جامعه محور ديگر بالندگي و پويندگي جامعه است. جامعه اي كه از رهبري و مديريت صحيح و مدبر و آگاه بهره مند باشد، تدبير صحيح تمام چرخ هاي اجتماعي و بالندگي را به گردش مي آورد. مديريت صحيح نقشي همانند تنظيم ارگانيك قطعات يك موتور اتومبيل است كه اگر چينش آنها به حساب باشد گردش و تحرك آن ممكن خواهد بود. ليكن اگر مديريت سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي از مديريت صحيح و دور انديش و عاقبت انديشي بهره مند نباشد؛ جامعه پويا و استوار ساماندهي نمي شود. اين سه محور بالندگي است كه باقر العلوم عليه السلام در اين گفتار كوتاه به آنان رهنمون مي سازد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

مرزباني انديشه

پيچيده ترين حوزه هاي بشري، حوزه فرهنگ و انديشه مي باشد. زيرا كه بر اين حوزه هيچ گونه حصار و مرزباني مشاهده نمي شود. هر شخص صاحب انديشه فرآورده هاي انديشه اي خود را به عنوان دست آورد مثمر عرضه مي دارد و تأسف بارتر از آن، اين كه بسياري كه از انديشه و فرهنگ بهره اي ندارند پندارهاي خويش را با عنوان انديشه بارور، عرضه مي دارند! اينان بر انديشه فرهنگ جامعه انساني از هر جانب مي تازند. به همين خاطر هجوم پندارها و مرام هاي بي پايه هماره انديشه هاي صحيح را تهديد مي نمايد. بر اين اساس انديشه هاي صحيح چه بسا در ميان انبوه پندارهاي باطل پنهان مي شوند، كه تشخيص و ساماندهي آنها از عهده ي همه بر نمي آيد. لايه هاي پايين جامعه به ويژه نسل نوپا بيش از ديگران در خطر اين هجوم ها قرار دارند.

نكته حايز اهميت در اين راستا اين است كه بايد براي حوزه انديشه و فرهنگ مرزباني

باشد تا از ورود پندارها و بافته هاي باطل به حوزه ي انديشه جلوگيري نمايد. با مرزباني فرهيختگان انديشمند است كه حوزه ي فرهنگ و انديشه از خرافات دست و پاگير و پندارها و گرايش هاي بيهوده پالايش مي شود و انديشه هاي زلال شكوفا مي گردد. نسل نوپاي جامعه به لحاظ زمينه و آمادگي كه در رنگ پذيري دارد، بيشتر از ديگران در معرض خطر مرام ها و مسلك هاي بي پايه مي باشد. به همين خاطر عترت اين هشدار را به همگان داده است كه انديشه هاي نسل نوپاي خويش را پيش از اين كه مسلك هاي باطل به كژراهگي بكشانند دريابند، بادروا احداثكم بالحديث. [1] . اينك باقر العلوم عليه السلام اين آموزه عرشي را شكوفا مي سازد كه انسان بايد مراقب فرهنگ و انديشه خويش باشد. اجازه ندهد از هر منبع و هر مرامي غذاي روحي و فرهنگي وارد حوزه انديشه وي شود. در تفسير آيه كريمه كه مي فرمايد انسان بايد به طعام و غذاي خويش نگر افكند، تا از پاكي و سلامتي آن مطمئن شود، فلينظر الانسان الي طعامه. [2] ؛ باقر العلوم عليه السلام مي فرمايد: انسان بايد طعام روحش را (دانش) مراقب باشد كه از كدام منبع مي گيرد، قال علمه الذي عمن يأخذه. [3] . بر اساس رهنمود باقر العلوم عليه السلام بايد براي حوزه فرهنگ و انديشه مراقب و مرزبان باشد. تا هر مرام و مسلك نتواند پندارهاي خويش را وارد حوزه انديشه جامعه نمايد و جامعه را در خطر انحراف و آلودگي قرار دهد. بهترين معيار در اين راستا آموزه هاي وحياني قرآن و عترت است كه ديگر موارد بايد به آنها عرضه شود اگر با معيارهاي وحياني هم خواني باشد قابل پذيرش بوده، در غير اين

صورت مردود خواهد بود.

البته اين سخن به معناي محدود نمودن آزادي هاي اجتماعي و انديشه اي نيست. بلكه در حقيقت ساماندهي و ضابطه مند نمودن فرايند حوزه ي فرهنگ و انديشه است كه ميان اين دو تفاوت بسيار است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] وسائل، ج 15، ص 196.

[2] عبس، 24.

[3] وسائل، ج 18، ص 44.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

ممنوعيت سوء استفاده از دانش

دانش، قدرت و توانايي است و چه بسا دانشمندان وسوسه شوند تا به اتكاي قدرت علمي خود بر جامعه فخر فروخته و يا بر آنان سلطه پيدا كنند. امام باقر (ع) در تخطئه ي چنين ايده و روشي، فرموده است: كسي كه به تحصيل دانش روي آورد، بدان انگيزه كه در پرتو علم خويش بر اهل دانش فخر فروشد، يا با سست انديشان ساده لوح به جدل و ستيز پردازد، يا مردم را متوجه و شيفته ي خود سازد، جايش در آتش است، همانا رياست، تنها شايسته ي صالحان مي باشد. [1] . يعني كسي كه با انگيزه هاي نادرست به دانش دست يافته باشد، هر چند از عهده ي كاري بر آيد، از نظر روحي شايسته ي تصدي امور و رياست نيست.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] من طلب العلم ليباهي به العلماء او يماري به السفهاء او يصرف به وجوه الناس اليه، فليتبوء مقعده من النار، ان الرئاسة لا تصلح الا لاهلها. اصول كافي 1 / 47؛ باب المستأكل بعلمه و المباهي به، حديث 6.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مقاومت در برابر گناه

امام باقر (ع): صبر و شكيبايي بر دو گونه است: بردباري و تحمل هنگام بلاها و ناگواري ها كه اين گونه صبر، البته نيك و ارزنده است، اما صبر برتر، عبارت است از: مقاومت در برابر گناهان و پايمردي در مبارزه عليه شهوت ها و هوس ها. [1] . در حديث ديگري آن حضرت مي فرمايد:

اين پيام الهي است كه: اي فرزند آدم از آنچه بر تو حرام و ممنوع ساختم، دوري گزين تا در شمار پرهيزگارترين و پاكدامن ترين مردم قرار گيري. [2] .

و در سخني ديگر فرموده است: همانا مهمترين عبادت و بندگي به درگاه خدا، ورع و ترك گناهان است. [3] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الامام الباقر (ع): الصبر صبران، صبر علي البلاء حسن جميل و افضل الصبر من الصابرين، الورع عن المحارم. مشكاة الانوار 70.

[2] قال (ع): يقول الله: ابن ادم: اجتنب ما حرمت عليك تكن من أورع الناس. تحف العقول، حديث 41؛ اصول كافي 2 / 77.

[3] قال ابوجعفر (ع): ان اشد العبادة الورع. اصول كافي 2 / 77.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مؤمن، هماره به ياد خدا

در ضمن سخناني كه امام باقر (ع) به جابر فرموده است در وصف مؤمنان واقعي و غفلت نورزيدن آنان از ياد پروردگار چنين آمده است:

اي جابر! مؤمنان هرگز دل به بقاي در دنيا نبسته و خويش را ايمن از حضور در صحنه ي قيامت نمي دانند. اي جابر! آخرت، خانه ي قرار و آرامش و جاودانگي است. و دنيا خانه ي ناپايداري و فنا! ولي دنيازدگان، گرفتار غفلتند و چنين مي نمايد كه تنها مؤمنان، داراي درك عميق و اهل فكر و عبرتند. اينانند كه نواها و پيام هاي دنيايي گوششان را از شنيدن ياد خدا كر نمي سازد و جلوه ها و زينت هاي دنيا، چشمانشان را بر ياد خدا كور نمي گرداند... [1] . در حديثي ديگر امام (ع) مي فرمايد: در كتاب تورات قبل از اينكه تحريف شود، چنين نوشته شده بود كه موسي (ع) از پروردگارش پرسيد: پروردگارا! آيا تو به من نزديك هستي تا نجواگونه و با نواي آهسته با تو راز و نياز كنم، يا اينكه از من دور هستي تا

با فرياد تو را بخوانم؟ خداوند به او وحي كرد: اي موسي! من همدم و همنشين كسي هستم كه به ياد من است. [2] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الباقر (ع): يا جابر ان المؤمنين لم يطمئنوا الي الدنيا ببقائهم فيها و لم يأمنوا قدومهم الاخرة، يا جابر! الآخرة دار قرار، و الدنيا دار فناء و زوال، و لكن اهل الدنيا اهل غفلة و كان المؤمنين هم الفقهاء اهل فكرة و عبرة لم يصمهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم، و لم يعمهم عن ذكر الله ما رأوا من الزينة... بحار 73 / 36.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: مكتوب في التوراة التي لم تغير ان موسي (ع) سأل ربه فقال: يا رب اقريب انت مني فأناجيك ام بعيد فأناديك. فاوحي الله عزوجل اليه: يا موسي انا جليس من ذكرني... اصول كافي 2 / 496.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مؤمنان، اعضاي يك پيكر

امام باقر (ع):... انسان مؤمن در پرتو برادر مؤمن احساس آرامش مي كند، چنان كه كبوتر با مشاهده ي همنوع خويش چنين احساسي دارد.

همانا مؤمنان در ايثار و ترحم و ملاطفت و عطوفت نسبت به يكديگر همانند يك پيكرند، هرگاه عضوي از اين پيكر در رنج و شكوه باشد، ساير اعضاي آن آرام نخواهند داشت.

سپس امام باقر فرمود: به خدا سوگند، كسي مؤمن واقعي نخواهد بود مگر زماني كه نسبت به ديگر مؤمنان اين چنين احساس يگانگي و همدردي داشته باشد. [1] .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع):... و ان المؤمن ليستريح الي أخيه المؤمن، كما يستريح الطير الي شكله. و ان

المؤمنين في ايثارهم و تراحمهم و تعاطفهم، كمثل الجسد اذا اشتكي تداعي سائره بالسهر. ثم قال: والله لا يكون المؤمن مؤمنا حتي يكون كذلك. اعلام الدين 440.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مؤمنان، برادران واقعي

امام باقر (ع) مي فرمايد:

مؤمن برادر مؤمن است، آن هم برادري از هر جهت، هم از ناحيه ي پدر و هم از جانب مادر، زيرا خداوند عزوجل مؤمنان را از سرشت بهشت آفريده و نسيم بهشت در كالبد آنان دميده است و به همين جهت آن ها از ناحيه ي پدر و مادر برادرند. [1] . منظور امام (ع) بيان استحكام برادري مؤمنان و گسستني نبودن پيوند و محبت آنان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع): المؤمن أخو المؤمن لأبيه و امه لان الله عزوجل خلق المؤمنين من طينة الجنان و أجري في صورهم من ريح الجنة، فلذلك هم اخوة لأب و ام. اصول كافي 2 / 167.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مسؤوليت در برابر جامعه

انسان مؤمن نمي تواند در برابر نيازهاي جامعه و مشكلات ديگر مؤمنان بي تفاوت باشد.

ابوحمزه مي گويد: به امام باقر (ع) عرض كردم: چه مي فرماييد درباره ي مسلماني كه به ديدن مسلمان ديگر مي رود و او در منزل است، از او اجازه ي ورود مي خواهد ولي اجازه نمي دهد و حتي از خانه سر بيرون نمي آورد؟ امام فرمود: اي ابوحمزه، هر مسلماني كه به نياز مسلمان ديگر پاسخ ندهد و چهره از او پنهان بدارد، مورد لعنت خدا خواهد بود، تا زماني كه آن دو يكديگر را ملاقات كنند (يعني مسلمان خواهان ملاقات به درخواست خود برسد). ابوحمزه مي گويد به امام عرض كردم: به راستي در لعنت خدا خواهد بود تا زماني كه ملاقات صورت پذيرد! (هر چند اين ملاقات خيلي دير انجام پذيرد يا اصلا صورت نگيرد!). امام فرمود: بلي اي ابوحمزه! [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

ها:

[1] عن أبي حمزة، عن أبي جعفر (ع) قال: قلت له: جعلت فداك ما تقول في مسلم اتي مسلما زائرا ( او طالب حاجة) و هو في منزله، فاستأذن عليه فلم يأذن له و لم يخرج اليه؟ قال: يا أباحمزة أيما مسلم اتي مسلما زائرا او طالب حاجة و هو في منزله فاستأذن له و لم يخرج اليه لم يزل في لعنة ا لله حتي يلتقيا فقلت: جعلت فداك، في لعنة الله حتي يلتقيا؟ قال: نعم يا أباحمزة. اصول كافي 2 / 365.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

محبت ها و دوستي هاي ارزشمند

در فصل هاي قبل سخن از اهميت مودت اجتماعي به ميان آمد. ولي در روابط اجتماعي مؤمنان، دوستي ها و معاشرت ها داراي ملاك ارزشي و انگيزه ي الهي است. زيرا اصولا انسان با گام نهادن در دايره ي ايمان، تمام تلاش ها و حركت هايش، بايد رنگ خدايي داشته باشد.

امام باقر (ع) مي فرمايد: رسول خدا فرمود: دوستي مؤمن نسبت به مؤمن ديگر براي خدا، از بزرگترين شعبه هاي ايمان است. هان! كسي كه دوستي هايش در راه خدا و دشمني هايش در راه خدا و بذل و بخشش هايش در راه خدا و دريغ داشتن هايش در راستاي رضاي خدا باشد از انسان هاي برگزيده ي خدا خواهد بود. [1] .در حديث ديگر امام باقر (ع) مي فرمايد:

هرگاه خواستي بداني كه آيا در وجود تو خير و ارزشي هست به قلب خويش نگاه كن، پس اگر قلبت اهل طاعت خدا را دوست داشت و اهل گناه و معصيت پروردگار را دشمن دارد، خير و ارزش در نهاد تو هست و خداوند تو را دوست مي دارد ولي اگر اهل

اطاعت خدا را دشمن دارد و اهل معصيت را دوست مي دارد، خيري در تو نيست و خداوند تو را دشمن خواهد داشت، انسان با كسي است كه او را دوست دارد [2] (يعني انسان در خير و شر ملحق به دوستان خود است).

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن أبي جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): ود المؤمن للمؤمن في الله من اعظم شعب الايمان، ألاومن احب في الله و ابغض في الله و اعطي في الله و منع في الله فهو من اصفياء الله. اصول كافي 2 / 125.

[2] عن أبي جعفر (ع) قال: اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا فانظر الي قلبك، فان كان يحب اهل طاعة الله و يبغض اهل معصيته ففيك خير و الله يحبك. و ان كان يبغض أهل طاعة الله و يحب أهل معصيته فليس فيك خير و الله يبغضك، والمرء مع من احب. اصول كافي 2 / 126.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

معاشرت هاي ممنوع و زيانبار

امام باقر (ع) همپاي تشويق مؤمنان به برقرار كردن روابط صميمانه و عاطفي و خدماتي با ساير اعضاي جامعه ي اسلامي، به خطرها و آفت هاي آن نيز هشدار داده و ايشان را از روابط و معاشرت هايي كه موجب انحراف و فساد مي شود منع كرده است. آن حضرت در اين باره مي فرمايد: در راستاي حق گام بنه و از بيهودگي ها كناره بگير. از دشمنت اجتناب كن (و با نزديك شدن به وي خود را در معرض آسيب هاي او قرار مده). از دوستان متفرقه بر حذر باش (و به آنان اطمينان نكن) مگر دوستي كه امين و

خدا ترس باشد. با فاجر و گناه پيشه مصاحبت و رفاقت و همراهي نكن. و او را بر اسرار خويش آگاه مگردان. در كارهايت با كساني مشورت كن كه خشيت و بيم خدا دارند. [1] . امام باقر (ع) در رهنمودي ديگر مي فرمايد: با ثروتمندان همنشيني و مجالست نكن، زيرا انسان قبل از اين كه با سرمايه داران و توانمندان همنشين شود (از وضع خويش خشنود است) و نعمت هاي خدا را در حق خويش درك مي كند و ارج مي نهد، اما وقتي با افراد مرفه و ثروتمند نشست، بينش او عوض مي شود و در همان برخورد و نشست اول، قبل از اين كه مجلس را ترك بگويد چنين تصور مي كند كه خدا هيچ نعمتي به او نداده است. [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال عليه السلام: قم بالحق و اعتزل مالا يعنيك، و تجنب عدوك، و احذر صديقك من الأقوام، الا الامين من خشي الله، و لا تصحب الفاجر، و لا تطلعه علي سرك، و استشر في امرك الذين يخشون الله. تحف العقول 336.

[2] قال الباقر (ع): لا تجالس الاغنياء فان العبد يجالسهم و هو يري ان الله عليه نعمة فما يقوم حتي يري انه ليس لله عليه نعمة. مشكاة الانوار 88.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

مزد معلم و متعلم

ان الذي يعلم العلم منكم له أجر مثل أجر المتعلم و له الفضل عليه، فتعلموا العلم من حملة العلم و علموه اخوانكم كما علمكموه العلماء. [1] .

آنكه از شما به ديگري علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بيشتر. از دانشمندان

دانش فرا گيريد و آن را به برادران ديني خود بياموزيد، چنان كه دانشمندان به شما آموختند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 1 ص 43.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

مطلوب خدا

ما من شي ء أفضل عندالله عزوجل من أن يسأل و يطلب مما عنده. [1] .

چيزي نزد خداوند عزوجل بهتر از اين نيست كه از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي، ج 4، ص 210.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

محبت اهل بيت

ابوحمزه گويد: سعد بن عبدالله كه از اولاد عبدالعزيز بن مروان بود و امام او را سعد الخير مي ناميد محضر امام باقر (ع) آمد، و مانند زنان رقيق القلب اشك مي ريخت. امام فرمود: يا سعد! چرا گريه مي كني؟! عرض كرد چرا گريه نكنم حال آنكه از خانواده بني اميه هستم و خدا آنها را در قرآن شجره ملعونه ناميده است. امام فرمود: تو از آنها نيستي، تو اموي هستي از ما اهل بيت. آيا نشنيده اي قول خدا را كه از ابراهيم (ع) نقل مي كند، فرمود: «فمن تَبعني فانه منّي» ابراهيم:39. [1] .

بريد بن معاويه عجلي گويد: محضر ابي جعفر (ع) بودم، مردي كه از خراسان آمده بود داخل منزل آن حضرت گرديد، او پاهاي خود را نشان داد كه در اثر پياده رفتن چاك چاك شده بود، گفت: من از خراسان آمدم به خدا قسم مرا از خراسان و از راه دور به اينجا نياورده مگر محبت شما اهل بيت. امام (ع) فرمود: «والله لو اَحبّنا حجر حشره الله معنا و هل الدّين الاالحّب»[2] .

به خدا قسم اگر سنگي هم ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور خواهد فرمود، آيا دين جز محبت چيز ديگري است؟ يعني دين در محبت خلاصه

مي شود.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص: ص 85.

[2] سفينة البحار: ج 1 ص 204 (ح ب ب).

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

محبت ائمه اطهار

حكم بن عتيبه گويد: در محضر ابوجعفر (ع) بوديم، مجلس پر از جمعيت بود، در اين بين پير مردي عصا به دست وارد شد، و در كنار در ايستاد و گفت: «السلام عليك يا بن رسول الله و رحمة الله و بركاته» امام جواب داد: «و عليك السلام و رحمةالله و بركاته» بعد رو كرد به ديگران و گفت: «السلام عليكم»، اهل مجلس به او جواب سلام دادند.

آنگاه خطاب به امام (ع) عرض كرد: يابن رسول الله (ص)! مرا به نزد خود بخوان، به خدا سوگند من شما را دوست مي دارم، دوستان شما را نيز دوست مي دارم، به خدا شما را و دوستان شما را به طمع دنيا دوست نمي دارم.

من دشمن شما را دشمن مي دارم و از او بيزاري مي كنم، به خدا قسم من دشمن شما را به خاطر جنايتي كه بر من كرده دشمن نمي دارم بلكه چون دشمن شماست دشمنش مي دارم.

به خدا قسم من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مي دانم و منتظر فرج شما هستم، آيا براي من اميد نجات داري خدا مرا فداي تو گرداند؟ امام صلوات الله عليه فرمود: «الي الي» نزديك بيا، نزديك بيا تا او را در كنار خويش نشانيد، بعد فرمود:

ايها الشيخ! مردي پيش پدرم علي بن الحسين (ع) آمد و از او نظير سؤال تو سؤال كرد، پدرم فرمود: «إن تَمُتْ تَرِدْ علي رسول اللّهِ

(ص) و علي علي و الحسنِ و الحسينِ و علي بن الحسينِ...» اگر بميري (به پاداش اين محبت) به محضر رسول الله و علي و حسن و حسين و علي بن الحسين عليهم السلام وارد مي شود، قلبت آرام، دلت شاد، چشمت روشن مي شود و با كرام كاتبين با روح و ريحان استقبال مي شوي، وقتي كه روح به حلقومت برسد، امام به حالق خويش اشاره فرمود، - اين چنين پاداش مي بيني.

و اگر زنده ماندي خواهي ديد چيزي را كه خدا با آن چشمت را روشن فرمايد، در آخرت در درجات عالي بهشت با ما خواهي بود.

شيخ گفت: چه فرمودي؟ امام فرمود: مي گويم: كه در قيامت در بهشت اعلي با ما خواهي بود، پيرمرد گفت: الله اكبر! يا ابا جعفر! اگر من بميرم بر رسول خدا و علي و حسن و حسين و علي بن الحسين وارد مي شوم؟! و چشمم روشن و قلبم شاد و دلم آرام مي شود؟! و با روح و ريحان و كرام الكاتبين استقبال مي شوم؟! و اگر زنده بمانم چيزي را خواهم ديد كه خدا چشم مرا با آن روشن فرمايد؟! و با شما در سنام اعلي خواهم بود؟!!

آنگاه نفس نفس مي زد، اشك مي ريخت تا به زمين افتاد. حاضران نيز با ديدن حال او شروع به گريه كردند و نفس نفس مي زدند، امام صلوات الله عليه با انگشت مبارك خود اشك چشم او را پاك مي كرد.

آنگاه پيرمرد سر برداشت و به امام گفت: يابن رسول الله، خدا مرا فداي تو گرداند، دستت را به من بده، دست اما را بوسيد و بر چشم و صورت خويش ماليد، بعد پيراهن خويش

بالا زد و دست امام را بر شكم و سينه خويش گذاشت.

سپس برخاست و گفت: السلام عليكم و از مجلس بيرون رفت، امام صلوات الله عليه از پشت به او نگاه مي كرد و فرمود: هر كه مي خواهد به مردي از اهل بهشت نگاه كند، به اين مرد نگاه كند.[1] . حكم بن عتيبه گويد: من مجلسي و واقعه اي نظير آن هرگز نديده ام.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] روضه كافي: ص 76 حديث 30، بحار: ج 46 ص 362 از كافي.

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

ماجراي خريد كنيز

مي گويند: ابن عكاشه ي اسدي بر امام باقر عليه السلام وارد شد و امام صادق عليه السلام نيز حضور داشت، مقداري انگور آورد و حضرت فرمود: «بعضي از مردم انگور را دانه دانه مي خورند.»

و برخي هم به گمان اينكه سير نخواهند شد، سه تا سه تا يا چهار تا چهار تا مي خورند، ولي شما اگر دو تا دو تا بخوريد بهتر است.

عكاشه به حضرت فرمود: «چرا براي حضرت صادق عليه السلام زن نمي گيري در حالي كه جوان است و وقت ازدواجش رسيده است.» در مقابل امام باقر عليه السلام، كيسه ي زر مهر شده اي قرار داشت. حضرت فرمود: «به زودي برده فروشي از بربر مي آيد و در منزل ميمون فرود مي آيد. پس با همين كيسه از او يك كنيز بخر.» راوي مي گويد: وقت موعود رسيد و نزد امام باقر عليه السلام رفتم، فرمود: «آيا خبر ندهم شما را از آن برده فروشي كه قبلا به شما گفته بودم! اكنون او آمده است. برو و با اين پول از او يك كنيز بخر.» ما نزد برده فروش رفتيم.

او به ما گفت: «همه كنيزهايم را فروخته ام مگر دو تا كه آنها مريض هستند و يكي بهتر از ديگري است.»

گفتيم: «آنها را به ما نشان بده.»

او نيز آنها را به ما نشان داد.

گفتيم: «آن كنيز بهتر را چند مي فروشي؟»

گفت: «به هفتاد دينار.»

گفتيم: «آن را به اين كيسه مي خريم، هر چه باشد.»

نزد آن برده فروش، پيرمردي ريش سفيد بود. او گفت: «مهر را برداريد و آن را وزن نماييد.»

برده فروش گفت: «باز نكنيد، اگر يك ذره هم كم باشد نمي فروشم.»

پيرمرد گفت: «آن را وزن كنيد.»

باز كرديم و وزن نموديم. متوجه شديم كه به اندازه ي هفتاد دينار بود نه زياد و نه كم.

پس كنيز را تحويل گرفتيم و خدمت امام باقر عليه السلام آورديم و جريان را به حضرت گفتيم. امام باقر عليه السلام خدا را حمد و ثنا كرد و رو به كنيز نمود و فرمود: «اسمت چيست؟»

كنيز گفت: «حميده.»

حضرت فرمود: «تو حميده ي دنيا و محموده ي آخرت هستي. آيا تو دختر باكره هستي يا نه؟»

او گفت: «من دختر باكره هستم.»

حضرت فرمود: «در دست برده فروش، چگونه باكره مانده اي؟»

گفت: «او هر وقت قصد داشت نزديك من بيايد، ناگاه پيرمردي ريش سفيد مي آمد و مانع مي شد.» حضرت فرمود: «اي جعفر! اين كنيز مال تو است آن را بگير.» و اين همان كسي بود كه امام كاظم عليه السلام را به دنيا آورد.» [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار ج 48.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

مشاهده ملكوت آسمان و زمين

امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله

عليه و آله و سلم حديث كرده است كه فرموده است: صبح كن و روزت را بگذران كه يا عالم باشي يا علم آموز، و بپرهيز از اين كه عمرت در لذائذ غفلت زا و كام جوئيهاي زيان بخش سپري گردد.

جابر ابن زيد نقل مي كند كه از امام محمد باقر عليه السلام سؤال كردم كه يابن رسول الله منظور از ملكوت آسمان و زمين كه به حضرت ابراهيم فرمودند چيست؟ كه خداوند متعال در قرآن مجيد ذكر فرموده است كه كذالك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض. ديدم حضرت دستهاي مبارك را به طرف آسمان بلند كرد و به من فرمود: نگاه كن چه مي بيني؟ من نوري را ديدم كه از دست مبارك آن حضرت به آسمان متصل شده بود به گونه اي كه چشم ها خيره مي شد. سپس فرمود: ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را اين چنين ديد و بعد دست مرا گرفت و به درون خانه برد و لباس خود را عوض نمود و به من فرمود كه: چشم هايت را ببند. چشم هايم را بستم، بعد از لحظه اي فرمود كه: آيا مي داني كه هم اكنون كجا هستي؟ عرض كردم: خير، فرمود: الان در آن ظلمتي هستي كه اسكندر ذوالقرنين را در آن گذار افتاده بود، عرض كردم: اجازه مي دهيد چشمانم را باز كنم؟ فرمود: باز كن، اما چيزي طلب نكني. وقتي چشم هايم را باز كردم در تاريكي محض بودم به طوري كه جلوي پاهايم را نمي ديدم سپس اندكي جلو رفتيم فرمود: ميداني الان كجا هستي؟ گفتم: خير فرمود: بر سرچشمه خضر عليه السلام كه از آن آب زندگاني خورده بود به همين صورت مرا از عالمي به عالم ديگر

برد تا به آخر دنيا رسيديم، فرمود: ملكوت آسمانها و زمين ها را ابراهيم ديد اين چنين بود كه تو ديدي، دوازده عالم است و هر امامي كه از ما بگذرد در يكي از اين عالم ها ساكن مي شود تا اينكه قائم آل محمد عليه السلام ظهور كند. سپس به من فرمود: چشم هايت را ببند و من اطاعت كردم و مجددا فرمود: چشم هايت را باز كن وقتي، چشم هايم را باز كردم خودم را در خانه آن حضرت ديدم، حضرت دوباره لباس اولش را پوشيد و به مجلس اول آمد وقتي بررسي كردم ديدم اين سيرها تماما در سه ساعت انجام شده بود.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

مباحثه راهب مسيحي و ايمان آوردن او

امام باقر عليه السلام در وصيت خود به جابر فرمود: با ميراندن خوي مذموم طمع، بقاء عز و شرف را طلب كن. عبدالملك بن مروان به حاكم مدينه نامه اي نوشت كه امام محمد باقر عليه السلام را نزد من بفرست، امام محمد باقر عليه السلام امام جعفر صادق عليه السلام را كه در آن زمان كودك بود همراه برداشته و عازم شام شدند در بين راه به مدين شعيب رسيدند و در آنجا ديري [1] بسيار بزرگ را ملاحظه نمودند و ديدند كه جمعيتي فراوان به طرف دير در حركتند و به ديدن راهبي مي روند كه سالي يك بار بيرون مي آمد و مردم مسائل و مشكلات خود را از وي سؤال مي كردند. امام باقر عليه السلام نيز همراه آن جماعت به دير تشريف بردند. در آن دير گروهي را مشاهده فرمودند كه لباس هاي پشمي و ضخيم پوشيده و پيري بر بلندي نشسته و ابروهايش روي چشمانش افتاده است

وقتي نگاه آن پير به حضرت افتاد سؤال كرد آشنا هستي يا بيگانه؟ حضرت فرمود: از شما نيستم. سؤال كرد از امت مرحومه اي؟ فرمود از جاهلان نيستم. پير گفت: من از تو چيزي بپرسم يا تو از من سؤال مي كني؟ حضرت فرمود: اختيار با توست. پير گفت: ميان ما و شما اتفاق نظر است كه در بهشت درختي هست كه آن را درخت طوبي مي گوييم ما مي گوييم اصل آن در سراي ديگر و در جهان آخرت است و شما مي گوييد اصل آن در خانه محمد است و در هيچ خانه و بقعه اي نيست كه شاخه اي از آن درخت نباشد اكنون بگو كه نظير آن در دنيا چيست؟ حضرت فرمود: نظير آن كتابهاي الهي است كه هر چه از آن فرا مي گيرند كم نمي شود و هر چه در تفسير و تأويل و ظاهر و باطن آن سخن مي گويند و از حقايق و دقايق آن بيان مي كنند همچنان به حال خود باقي است. راهب و جمعيت حاضر تحسين نمودند. باز راهب گفت: ما و شما مي گوييم اهل بهشت از طعام و شراب هاي بهشت خواهند خورد و آنها بول و غايط ندارند نظير آن در دنيا چيست؟ حضرت فرمود: همين طور است يعني طفلي كه در شكم مادر است هر چه مادر مي خورد كودك نيز از آن بهره اي مي برد در حالي كه داراي بول و غايط نمي باشد. راهب گفت: راست گفتي، اكنون بگو كليد بهشت از نقره است يا از طلا؟ حضرت فرمود: از هيچكدام، كليد بهشت زبان مؤمن است كه به توحيد الهي گويا گرديد و با ذكر آن به حركت در مي آيد و در بهشت به

وسيله آن باز مي شود. راهب گفت: راست گفتي. مسئله اي ديگر مي پرسم كه در جوابش خواهي ماند. حضرت فرمود: اگر جواب صواب بشنوي به دين ما در مي آيي؟ گفت: آري، پس بر اين موضوع عهد كردند. راهب گفت: به من بگو آن دو برادري كه در يك شب به دنيا آمدند و در يك روز از دنيا رفتند و يكي از آنها دويست سال عمر داشت و ديگري صد سال چه كساني بودند؟ حضرت فرمود: آن دو برادر عزيز و عزير بودند پسران شرحيا كه در يك شب متولد شدند و در يك روز نيز از دنيا رفتند و خداوند متعال عزير را به نبوت برگزيد و بعد از پنجاه سال كه با هم زندگي كردند روزي عزير به روستايي گذر كرد كه خراب شده بود و اهالي آنجا هلاك شده بودند و در آنجا باغي بود كه انگورها و انجيرهايش رسيده بود و عزير در سايه درختي به استراحت مشغول شد و مقداري از آن ميوه خورد و مقداري انگور و شيره و ميوه در سبدي گذاشت و كوزه شيره را در چنگي كه با خودش داشت كرد و بعد خوابيد و چون عزير عادت داشت كه در اكثر اوقات در مسائل قضا و قدر و جبر و اختيار و حشر و نشر فكر مي كرد و در آن وقت به فكر زنده شدن اهل روستا و حشر و نشر آنها افتاده بود. خداوند متعال او را قبض روح نمود و جسدش را از چشم مردم پوشيده نگه داشت و گوشت انبياء و اوصياء خداوند بر جانوران حرام است و شراب و اطعامش را همچنان كه

بود تازه نگه داشت و مركبش را هلاك ساخت و بعد از چندين سال به دستور و تلاش يكي از پادشاهان آن زمان آن روستا مجددا آباد شد و بعد از صد سال كه عزير خوابيده بود مجددا به اذن پروردگار روح به بدنش برگشت و به فرشته اي امر شد كه از او سؤال كند كه چه مدت است خوابيده اي و چه مدت در اين مكان توقف كرده اي؟ عزير اول فكر كرد كه آفتاب غروب كرده است گفت: يك روز و وقتي دقت كرد آفتاب را ديد گفت: بخشي از روز، فرشته به او گفت: تو صد سال در اينجا بوده اي و در خواب بودي، اگر باور نداري به طرف استخوان هاي پوسيده مركب خود نگاه كن. سپس استخوان هاي مركب به هم متصل شده و رگ و پي به هم رسانيدند و الاغش زنده شد. گفت: الله اعلم. ان الله علي كل شي ء قدير يعني فهميدم كه خداوند بر انجام هر كاري قادر است. بعد سوار مركب خود شد و به وطن خود برگشت و پنجاه سال ديگر با برادرش زندگي كرد و بعد هر دو در يك روز به رحمت الهي واصل شدند. وقتي سخنان امام محمد باقر عليه السلام به اينجا رسيد راهب پير بي هوش شد و افتاد و حضرت به محل اقامت خود آمد و بعد از ساعتي گروهي خدمت حضرت آمدند و گفتند: راهب پير ما با شما كار دارد. حضرت فرمود: من با شيخ شما كاري ندارم و اگر او كار دارد بگو نزد ما بيايد. آنها برگشتند و راهب پير را نزد حضرت آوردند. شيخ از حضرت پرسيد آيا تو محمدي؟

حضرت فرمود: كه دخترزاده اويم. گفت: نام مادرت چيست؟ حضرت فرمود: فاطمه.

راهب سؤال كرد نام پدرت چيست؟ فرمود: علي راهب گفت: پسر ايشان هستي؟ فرمود: بلي.

سؤال كرد: پسر شبيري يا بشر؟ فرمود: پسر شبيرم.

راهب گفت: شهادت مي دهم كه خدا يكي است و جد تو محمد رسول خداست و تو وصي اويي، سپس همراهانش نيز مسلمان شدند و هر كسي هم كه در آن دير بود مسلمان شد. بعد از آن حضرت به دمشق رفتند و وقتي به در خانه عبدالملك رسيدند، عبدالملك از تخت پايين آمد و از حضرت استقبال نمود و به حضرت تعظيم و تكريم نمود و بعد چند مسئله و مشكل كه براي او پيش آمده بود از حضرت سؤال كرد و پاسخ خود را شنيد و بعد گفت: براي من مسئله مشكل ديگري هست كه علما آن را نمي دانند به من بفرماييد اگر امتي امام خود را كه طاعت وي بر آنها واجب است به قتل برسانند خداوند متعال چه عبرتي به آنها نشان خواهد داد. حضرت فرمود: اگر چنين اتفاقي بيفتد مردم هر سنگي از روي زمين بردارند در زير آن خون تازه مشاهده خواهند كرد. عبدالملك گفت: درست است وقتي علي بن ابي طالب عليه السلام را كشتند مقابل در منزل پدرم سنگي بزرگ بود وقتي آن را برداشتند در زير آن خون تازه ديدم كه مي جوشيد و در باغ من نيز حوضي بود و در كنار آن حوض سنگهاي سفيد بود و در روز قتل حسين بن علي عليه السلام ديدم كه از آن سنگها خون مي جوشد. بعد از آن امام محمد باقر عليه السلام يك هفته در دمشق

بود عبدالملك به حضرت عرض كرد نزد ما مي ماني تا براي شما عزت و حرمت باشد يا به مدينه مراجعت مي نماييد؟ حضرت فرمود: در نزد جدم ماندن برايم بهتر است سپس امام محمد باقر عليه السلام و فرزند گراميش امام صادق عليه السلام به مدينه مراجعت نمودند. اما عبدالملك به علت دشمني و بد ذاتي كه داشت قبل از حركت حضرت به طرف مدينه گروهي را فرستاده بود كه روستا به روستا و منزل به منزل حاكم و عامل وي را خبر دهند كه دستور دهند كه در مسير هيچگونه خوردني و آشاميدني به امام ندهند و نفروشند تا از تشنگي و گرسنگي از بين بروند وقتي حضرت موقع برگشت به آن دير رسيدند و آن راهب پير مسلمان شده و اصحابش از آمدن حضرت خبردار شدند با اينكه به آنها سفارش كرده بودند و آنها در دير را بر روي ديگران بسته بودند، راهب و اصحابش بيرون آمدند و حضرت را به دير بردند و ضيافتي عالي برگزار كردند و غذاها و نوشيدني هاي زيادي آوردند و از حضرت عذرخواهي كردند وقتي والي محل خبر را شنيد راهب را دستگير و دست هايش را زنجير نموده و به دمشق فرستاد كه چرا خلاف فرمان خليفه عمل كرده اي؟ امام جعفر صادق عليه السلام از اين قضيه آزرده و غمناك شد و گفت: اين شيخ به خاطر دوستي ما چه بر سرش خواهد آمد؟ پدر بزرگوارش امام محمد باقر عليه السلام فرمودند: نگران نباش فرزندم، شيخ در دو منزلي اين دير به رحمت ايزدي خواد رفت و به او از عبدالملك رنجي نخواهد رسيد. بالاخره امام باقر عليه السلام و فرزند عزيزش امام

صادق عليه السلام با مشقت فراوان به مدينه رسيدند. بازگوي ماجراي ازدواج خوله حنفيه با حضرت علي از زبان جابر بن عبدالله انصاري امام باقر عليه السلام فرموده است: كه در قيامت بازخواست خداوند از مردم به مقدار عقلي است كه در دنيا به آنان داده است.

امام جعفر صادق عليه السلام نقل فرموده اند: روزي در مجلس پدر بزرگوارم بودم كه گروهي از شيعيان و محبان به مجلس آن حضرت مي آمدند و جابر ابنزيد نيز با آنها بود. آنها گفتند: يابن رسول الله آيا پدر شما علي بن ابي طالب به خلافت اولي و دومي راضي بودند؟ پدرم فرمودند كه: اميرالمؤمنين عليه السلام راضي نبودند و حاشا كه راضي بوده باشند، آنها گفتند: اگر به خلافت آنها راضي نبوده اند پس چرا خوله حنفيه را كه از اسيران آنها بود قبول كردند و امام محمد باقر عليه السلام به جابر بن يزيد اشاره نمود. و فرمودند:

اي جابر برخيز و جابر ابن عبدالله انصاري را به اينجا بياور كه او از اصحاب سيد اخبار و ابرار است و در زمان خلافت آنها حاضر بوده است و از همه چيز اطلاع دارد و حقيقت وضعيت خوله حنفيه را خوب مي داند و براي رفع توهم شما بيان كند. سپس جابر بن يزيد به خانه جابر ابن عبدالله انصاري رفت وقتي به در خانه اش رسيد و در زد. جابر ابن عبدالله انصاري از درون خانه صدا زد و گفت: اي جابر ابن يزيد صبر كن الان مي آيم، جابر ابنزيد مي گويد وقتي اين سخن جابر ابن عبدالله انصاري را از پشت در شنيدم بسيار متعجب شدم و با خود گفتم او از كجا مي دانست كه من

جابر بن يزيدم والله كه وقتي بيرون بيايد از او سؤال مي كنم و هنگامي كه نگاهش به جابر ابن عبدالله انصاري افتاد، گفت:اي جابر تو درون خانه بودي و من در زدم از كجا فهميدي كه من جابر ابنزيدم. گفت: ديروز نزد مولايم امام محمد باقر عليه السلام بودم به من خبر داد كه فردا گروهي نزد من مي آيند و از خوله حنفيه سؤال خواهند كرد از بين آنها جابر ابنزيد براي تحقيق مسئله نزد تو خواهد آمد بايد نزد من بيايي و آنها را از حقيقت مسئله آگاه نمايي. من منتظر تو بودم و هنگامي كه در زدي دانستم كه تو هستي، سپس به اتفاق به خدمت حضرت آمدند و اداي احترام نمودند. هنگامي كه حضرت جابر را ديد به آنها فرمود: برخيزيد و از اين شيخ قصه خوله حنفيه را سؤال كنيد تا آنچه را ديده و شنيده به شما بگويد. سؤال كردند:اي جابر به ما بگو كه آيا اميرالمؤمنين عليه السلام راضي بود به خلافت آنهايي كه بر او سبقت گرفتند و بر مسند خلافت نشستند يا نه؟ جابر گفت: نه والله راضي نبود. گفتند: پس چرا از آنچه ايشان اسير گرفته بودند خوله حنفيه را قبول نمود؟ جابر ابن عبدالله انصاري گفت: آه، آه، مي ترسيدم بميرم و حقيقت اين قصه مخفي بماند چون هدف شما تحقيق در مورد اين حكايت است از من بشنويد، در آن هنگامي كه اسيران را به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، خوله حنفيه در ميان اسيران بود وقتي كثرت جمعيت را در مقابل ابوبكر ديد به طرف مرقد مطهر رسول الله صلي

الله عليه و آله و سلم ايستاد و گفت: السلام عليك و علي اهل بيتك يا رسول الله، نزد تو از اين ظالمان شكايت مي كنم و از اعمال اين مفسدان به تو پناه مي برم ما را به خيانت اسير كردند ما به وحدانيت الهي و نبوت تو معترفيم و بعد رو به ابوبكر و اصحاب او كرد و گفت: اي مردم به چه علت ما را اسير كرديد حال آن كه ما اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله مي گوييم.

ابوبكر گفت: شما منع زكات كرده ايد.

خوله گفت: غلط كرده هر كه چنين گفته و حقيقت اين نيست كه تو گمان كرده اي. ما گفتيم در زمان رسول الله از اغنياي ما زكات مي گرفتند و به فقراء ما مي دادند شما نيز همين كار را بكنيد از ما قبول نكرديد و به ما ظلم كرديد و زنان مسلمانان را به دست نامحرمان انداختيد و به فرض اينكه مردان منع زكات كرده باشند زنان چه گناهي دارند كه هر كدام از آنها را مردي نامحرم اسير كرده است خدا و رسول او از اين قوم و كارهاي زشت آنها بيزار است. خوله اين سخنان را گفت و در گوشه اي از مسجد نشست و وقتي حضار سخنان خوله را شنيدند همگي منفعل شدند و ابوبكر ديد كه كار به فضيحت انجاميده و در ميان مردم به علت اين كار و امر شنيع رسوا مي شود. سخني ديگر به ميان آورد و گفت:اي قوم در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قائده اينگونه بود كه هر كس از اصحاب بر سر اسيري جامه مي انداخت

اگر كسي بر آن جامه چيزي زياد مي كرد آن اسير به او تعلق داشت شما نيز چنين كنيد. سپس دو نفر برخاستند و جامه بر خوله انداختند به قصد آن كه او را به زني اختيار كنند. خوله گفت: نه به خدا قسم هرگز اين خيال تحقق نخواهد يافت و اين فكر محال از قوه به فعل در نيايد و هيچكس مالك من نخواهد شد مگر آن كسي كه خبر بدهد از آنچه هنگام ولادت من اتفاق افتاده است و بگويد من هنگام تولد چه چيزي تكلم كرده ام.

ابوبكر گفت:اي دختر چرا از اين جماعت به فزع آمده اي؟ هرگز مانند اين جماعت را نديده اي؟ چرا سخنان بي حاصل مي گويي؟ خوله گفت: به خدا و رسول او قسم من در اين سخنم صادقم، در اين هنگام علي عليه السلام وارد مسجد شد و اين گفتگو را ملاحظه نمود و فرمود: اي قوم صبر كنيد تا از حال اين زن سؤال كنيم. بعد به خوله فرمود: اي زن چرا فزع مي كني؟ خوله گفت: آنها قصد تملك من را دارند و من منتظر آن كسي هستم كه از قصه ولادت من آگاه باشد. حضرت فرمودند: اي خوله زماني كه تو در شكم مادر بودي و درد زايمان بر مادر تو غالب شد دعا كرد و گفت: خدايا مرا از درد ولادت اين فرزند سلامتي كرامت فرما و دعاي او مستجاب شد و تو متولد شدي و به محض ولادت گفتي: لا اله الا الله محمدا رسول الله، بعد از آن گفتي آيا زود باشد كه مرا به نكاح خود در آورد و او را از من فرزندي باشد و آن

جماعتي كه آنجا بودند از اين سخنان تو متعجب شدند و آنچه از تو شنيدند بر تخته اي از مس نوشتند و مادرت آن را در آنجا كه متولد شدي دفن كرد زماني كه آثار موت بر او ظاهر شد تو را به محافظت از آن لوح وصيت كرد و هنگامي كه تو را اسير گرفتند تو تلاش كردي كه آن لوح را برداري، موقع بيرون آمدن از خانه خودت را به آن رساندي و الان آن لوح را بر بازوي راست خود بسته اي، بيرون آور كه منم صاحب آن فرزند مبارك و نام او محمد خواهد بود. جابر مي گويد در اين موقع خوله رو به قبله نشست و گفت: اللهم انت المفضل المنان اوزعني ان اشكر نعمتك التي علي و لم تطعها و...

سپس تخته مس را از بازوي خود بيرون آورد و پيش ابوبكر انداخت و ابوبكر به عثمان داد و آنچه اميرالمؤمنين فرموده بود بدون كم و زياد مشاهده كرد. گروهي از پيروي ابوبكر برگشتند و بعضي نيز گفتند: سحر است و اكثرا گفتند: درست فرمود، رسول خدا، انا مدينة العلم و علي بابها.

بعد از آن ابوبكر به اميرالمؤمنين گفت: اي علي اين دختر از آن توست، اميرالمؤمنين عليه السلام خوله را به اسماء بنت عميس سپرد و اسماء در آن زمان زن ابوبكر بود و بعد از يك ماه برادر خوله نزد اميرالمؤمنين آمد و نزد حضرت وكيل شد و سپس اميرالمؤمنين خوله را به عقد خود درآورد. وقتي كه سخنان جابر ابن عبدالله انصاري تمام شد جابر بن يزيد و همراهانش به طرف جابر ابن عبدالله انصاري آمدند و گفتند: خداوند

متعال تو را از آتش دوزخ برهاند و به نعيم مقيم برساند همچنانكه ما را از تو عذاب شك نجات دادي و كام ما را با حلاوت يقين شيرين كردي.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] صومعه - عبادتگاه اهل كتاب.

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

مشاهده چهره واقعي اشخاص

امام باقر عليه السلام فرموده است: بدترين پدران، كساني هستند كه در اعمال محبت نسبت به فرزند زياده روي و افراط نمايند.

ابوبصير روايت مي كند كه، روزي من خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم: من شيعه شما و ضعيف و نابينا هستم بهشت را براي من ضمانت بفرماييد. حضرت فرمود: چنين است سپس فرمود: مي خواهي علامت امامت را به تو نشان دهم؟ گفتم: علامت امامت چيست؟ فرمود: اينكه مردم را به صورت واقعي خود ببيني. گفتم: آري دوست دارم ببينم. سپس حضرت دست مبارك بر چشمان من گذاشت هر چه در آن كشتي بود ديدم به من فرمود: اي ابوبصير نگاه كن چه مي بيني؟ گفتم: به خدا قسم به جز سگ و خوك چيزي نمي بينم، پس به حضرت عرض كردم كه اينها چرا مسخ شده اند؟ حضرت فرمود: اگر حجاب از مردم بردارند شيعه ما مخالفان خود را به اين صورت مي بيند بعد فرمود:اي ابوبصير اگر مي خواهي تو را به همين حال واگذارم. عرض كردم: نمي خواهم اين خلق را ببينم مرا به حال اول برگردانيد كه بهشت من را عوض نيست. سپس حضرت دست مبارك بر چشمان من گذاشت همانگونه شد كه بودم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

مستخدميني از جن

امام باقر عليه السلام فرموده است: آخرين حد كمال و رشد نيروي خرد را سه نشانه است، توجه كامل و آشنايي «فهم دين» به دين و شكيبايي در برابر ناگواريها و حساب و اندازه نگهداشتن در خرج و زندگي.

و از سدير صيرفي نقل شده كه: حضرت باقر عليه السلام راجع به كارهايي كه در مدينه داشت به من سفارش كرد. (ظاهرا

حضرت در مكه بوده اند) هنگامي كه بيرون رفتم و در دره روحا(جايي بين مكه و مدينه است) بر شتر خويش سوار بودم و مي رفتم، مردي را ديدم كه از دور با جامه خود اشاره مي كند؛ به طرف او رفتم؛ گمان كردم تشنه است، ظرف آبي به او دادم، گفت: من آب نمي خواهم و نامه اي به من داد كه گل آن هنوز خيس بود (گلي مثل لاك بر در نامه مي زده اند و آن را مهر مي كرده اند كه كسي آن را باز نكند.)

وقتي به مهر نامه نگاه كردم، مهر حضرت باقر عليه السلام را ديدم، به او گفتم: چه موقع نزد صاحب اين نامه بودي؟ گفت: همين الان نامه را خواندم، دستورهاي ديگري در آن بود. سپس نگاه كردم، كسي را نديدم. هنگامي كه حضرت باقر عليه السلام را ملاقات كردم، به ايشان گفتم: فدايت شوم! مردي نامه اي كه گل آن تر بود؛ براي من آورد. فرمود:اي سدير! ما مستخدميني از جن داريم كه هر وقت كار سريعي داريم، آنها را مي فرستيم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ملاقات فقيه بصري با امام باقر

امام باقر عليه السلام فرموده است: شيعه ما نيست مگر كسي كه پرهيزگار و مطيع خدا باشد و جز سخن نيك نگويد.

از ابوحمزه ثمالي نقل مي كند كه گفت: در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بودم كه مردي آمد و گفت: حضرت ابوجعفر: محمد بن علي را مي شناسي؟ گفتم: آري؛ با ايشان چه كاري داري؟ گفت: چهل مسأله مهيا كرده ام كه از ايشان بپرسم. هنوز سخنش تمام نشده بود كه حضرت باقر عليه السلام وارد شد و عده اي از خراسان

و غيره اطرافش بودند و از مناسك و اعمال حج مي پرسيدند. حضرت رفت و در مجلس خود نشست. آن مرد هم نزديك حضرت نشست. حضرت به او فرمود: تو كيستي؟ گفت: من قتادة بن دعامه بصري هست. فرمود: تويي فقيه اهل بصره؟ گفت: آري. فرمود: واي بر تو اي قتاده! خداوند عده اي از خلق خود را آفريده و آنها را حجت بر بندگانش قرار داده و آنها اركان او در زمين هستند و قائم به امر اويند در عملش، قبل از آفرينش آنها را برگزيد و چون سايه و شبح در طرف راست عرش او بودند. پس قتاده مدتي سكوت كرد، سپس گفت: خدا تو را شايسته دارد! به خدا من در مقابل فقها و در برابر ابن عباس بسيار نشسته ام و در جلوي هيچ يك مضطرب نشدم، چنان كه در حضور شما مضطرب شدم!! فرمود: واي بر تو مي داني كجايي؟ در برابر خانه هايي نشسته اي كه خداوند اجازه داده افراشته شود، و در آن جا نام او برده شود، كه در آن جا مرداني تجارت و كسي از ياد خدا و نماز گذاشتن و زكاة دادن غافلشان نمي كند، هر صبح و عصر تسبيح او مي گويند. (اشاره به آيه 36 و 37 سوره نور است) پس تو آن جايي؛ و مائيم آن خانه ها و آن مردان. قتاده گفت: به خدا راست گفتي، فدايت شوم! به خدا! آن خانه ها (كه در آيه نام برده) خانه سنگ و گل نيست. آن گاه قتاده گفت: حكم پنير را بيان فرما. حضرت خنديد و فرمود: مسأله هاي تو همه به همين برگشت!؟ گفت: فراموشم شد؛ فرمود: مانعي ندارد. «تا آخر حديث»

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

مريضي حضرت امام باقر

امام باقر عليه السلام فرموده است: اندازه محبت دوستت را نسبت به خود با علاقه قلبي خودت نسبت به او به دست بياور.

و از سدير نقل مي كند كه گفت: شنيدم حضرت صادق عليه السلام فرمود: پدرم سخت مريض شد به طوري كه خيلي ترسيديم، يكي از كسانش شروع به گريه كرد، حضرت به او نگاه كرد و فرمود: من از اين مرض نخواهم مرد، دو نفر آمدند و به من خبر دادند كه از اين مرض نمي ميرم.

پس پدرم خوب شد و مدتي زندگي كرد. و وقتي در حال صحت بود و هيچ ملالي نداشت فرمود: پسرم! آن دو نفر كه در حال مريضي آمدند، اكنون دوباره آمده و به من خبر دادند كه در فلان روز خواهم مرد. و در همان روز از دنيا رفت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

مهمان امام باقر شدم

امام باقر عليه السلام فرموده است: مردم حضرشان در قيامت بستگي به نيتهاي خير و شرشان دارد. و صاحب كتاب مناقب فاطمه عليهاالسلام و اولاد طاهرينش به سند خود از اعمش از قيس بن ربيع روايت كرده كه گفت: در خدمت حضرت باقر عليه السلام مهمان شدم و در منزل آن حضرت جز خشتي نبود. پس چون هنگام عشاء فرا رسيد، حضرت برخاسته و به نماز ايستاد. من نيز با آن حضرت نماز خواندم. پس از آن دست مبارك به آن خشت زد. چراغي تابناك و سفره غذايي كه هر غذاي سرد و گرمي در آن بود از او بيرون آورد.

پس به من فرمود: بخور! اين چيزي است كه خداي تعالي براي اولياي خود مهيا فرموده! پس حضرت

ميل فرموده، من نيز خوردم و آن طعام در آن خشت بلند گشت و من در شك و شبهه فرو رفتم تا زماني كه حضرت براي حاجتي بيرون رفت.

من آمده و خشت را زير و رو كردم. ديدم خشت كوچكي است. آن حضرت داخل شده و به آن چه در خاطر من بود آگاه شد. پس از آن خشت قدحها و كوزه ها و ظرفهاي سفالين كه آب در آنها بود، بيرون آورد و حضرت از آنها آشاميد و من هم آشاميدم. سپس به جاي خود بازگردانيد. پس از آن امر فرمود كه خشت سخن گويد و آن خشت با حضرت سخن گفت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

من محمد بن علي بن حسينم

امام باقر عليه السلام فرموده است: اظهار چيزي پيش از آن كه پايدار شود مايه تباهي است.

علي بن محمد مالكي در كتاب فصول المهمة از بعضي اهل علم و خبر نقل مي كند كه گفت: بين مكه و مدينه بودم، پيرمردي را ديدم كه در بيابان گاهي ظاهر و گاهي پنهان مي شود، تا آن جا كه گفت: پيرمرد فرمود: من محمد بن علي بن حسين هستم. پس رو برگرداندم و او را نديدم و نمي دانم در زمين فرو شد و يا به آسمان بالا رفت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

محمد بن مسلم

از ثقفي هاي كوفي بود.

مردي دانشمند و ثروتمند و عالي مقام بود امام صادق به عبدالله بن ابي يعقور فرمود:

- چرا مسائل دين را از محمد بن مسلم نمي پرسيد. مگر نمي دانيد كه اين مرد آنچه مي داند از ئپدرم محمد باقر شنيده است. حماد بن عثمان معتقد است كه طايفه ي اميه مانند محمد بن مسلم فقيهي به خود نديده است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛ جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

معروف بن خور بود

به طوري كه از كلمه «خور بود» پيداست اين معروف مردي ايراني نژاد بود اما توانست در سايه ي روشنائي فكر و نور ايمان خود در صف اعلاي اصحاب امام بايستد.

فضل بن شادان راوي صادق و زاهد مي گويد: - محمد بن ابي عمير را در نماز ديدم.

هنگامي كه به سجده مي رفت ذكر سجودش به طول مي انجاميد. تا آنجا كه حيرت كردم او در جوابم گفت سجده ي جميل بن دراج از سجده ي من طولاني تر است اما خود جميل مي گويد هر كس «معروف بن خور را» در حال سجده ببيند. آن همه خضوع و حالت و خلوص را تماشا كند. سجده ي ما را شگفت انگيز نخواهد شمرد.امام صادق اين فضيل را از «مخبتين» مي نامد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛ جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

ن

نجات نسل دو پرنده و تسليم نخل خشكيده

جابر بن يزيد جعفي حكايت كند:

در يكي از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام رهسپار مكه معظمه شدم.

در بين راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاي كجاوه امام محمد باقر عليه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگيرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صداي بلند، فرمود: اي جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بيت عصمت و طهارت پناه آورده اند. عرضه داشتم: مولاي من! مشكل و ناراحتي آن ها چيست، كه اين چنين به شما پناهنده شده اند؟! حضرت فرمود: آن ها مدت سه سال است كه در اين حوالي لانه دارند و هرگاه تخم مي گذارند تا جوجه شود،

ماري در اطراف آن ها هست كه مي آيد و جوجه هاي آن ها را مي خورد. اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نيز در حق آن مار نفرين كردم و به هلاكت رسيد؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.

جابر گويد: سپس به راه خود ادامه داديم تا نزديك سحر و اذان صبح به بياباني رسيديم؛ و من پياده شدم و افسار شتر حضرت را گرفتم؛ و چون حضرت فرود آمد، در گوشه اي خم شد و مقداري از شن ها را كنار زد و در حال كنار زدن شن ها، چنين دعائي را بر لب هاي خود زمزمه مي نمود: خداوندا! ما را سيراب و تطهير و پاك گردان.

ناگهان سنگ سفيدي نمايان شد و امام عليه السلام آن سنگ را كنار زد و چشمه اي زلال و گوارا آشكار گرديد، و از آن آب آشاميدم و نيز براي نماز وضو گرفتيم.

و بعد از خواندن نماز، سوار شديم و به راه خود ادامه داديم تا آن كه صبحگاهان به روستائي رسيديم، كه نخلستاني كنار آن روستا بود، در آن جا فرود آمديم؛ و حضرت كنار نخل خرمائي - كه از مدتها قبل خشك شده بود - آمد و خطاب به آن كرد و اظهار داشت: اي درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاي تو قرار داده است، ما را بهره مند ساز.

جابر افزود: ناگهان ديدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام عليه السلام خم كرد؛ و ما به راحتي

از ثمره آن مي چيديم و مي خورديم.

در همين اثنا، يك مرد عرب بيابان نشين كه در آن حوالي بود، وقتي اين معجزه را مشاهده كرد، به حضرت خطاب كرد و گفت: سحر و جادو كرديد؟!

امام عليه السلام در پاسخ، به آن عرب خطاب نمود و به آرامي اظهار داشت:

اي مرد! به ما نسبت ناروا مده، چون كه ما از اهل بيت رسالت هستيم؛ و هيچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نيستيم، بلكه خداوند متعال از اسامي مقدسه خود كلماتي را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهيم و اراده كنيم، به وسيله آن كلمات، خداوند متعال را مي خوانيم و تقاضا ميكنيم، آن گاه دعاي ما به لطف او مستجاب خواهد شد.[1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار: ج، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندي.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

نفرين در جايگاه حضرت شعيب

امام جعفر صادق عليه السلام در ادامه داستان قبل فرمود:

چون عالم يهود رفت، اجتماع يهوديان پراكنده شد، و ما نيز به سوي مدينه طيبه حركت نموديم.

در اين ميان هشام بن عبدالملك نامه اي توسط مأمورين حكومتي براي شهرها و روستاهاي بين راه فرستاد مبني بر اين كه محمد باقر و پسرش جعفر، دروغ گو و مخالف اسلام مي باشند و كار آن ها ايجاد تفرفه و عداوت بين اهالي و گروه ها است، كسي آن ها را به منزل خود راه ندهد؛ و هرگونه معاشرت و معامله با آنان ممنوع مي باشد.

و از جمله شهرهاي بين راه، شهر مداين بود،

كه قبل از ورود ما به آن جا، نامه هشام لعين به دست فرمان دار مداين رسيده بود و مردم را از هر گونه ارتباط با ما منع كرده بود.

پس همين كه نزديك اين شهر رسيديم، دروازه ها را به روي ما بستند و آنچه پدرم ايشان را موعظه نمود تأثيري نداشت و بلكه شروع به فحاشي و ناسزاگوئي كردند، در نهايت چون تبليغات سوء بسيار بود با جسارت تمام گفتند: بايد از گرسنگي و تشنگي بميريد.

به ناچار پدرم بالاي كوهي كه مشرف بر شهر مداين بود رفت و دست خود را در گوش نهاد و با صداي بلند سخناني را كه حضرت شعيب عليه السلام براي نصيحت قوم خود خوانده بود تلاوت كرد. بعد از آن باد سياهي به وزيدن گرفت و تمام مردان و زنان به همراه فرزندانشان بر بالاي بام خانه هايشان رفتند. در بين آن ها پيرمردي كهن سال بود، كه چون چشمش بر پدرم افتاد و صداي او را شنيد، فرياد كشيد: اي مردم! از خدا بترسيد، اين شخص در همان جائي ايستاده است كه حضرت شعيب ايستاده و بر قوم خود نفرين كرد و به عذاب الهي گرفتار شدند، چنانچه دروازه ها را باز نكنيد و به آن ها بي احترامي نمائيد، عذاب نازل مي شود.

مردم بسيار وحشت زده و متزلزل گشته و دروازه ها را گشودند و ما را با عزت و احترام وارد شهر كردند. و چون خبر اين جريان، نيز به هشام ملعون رسيد، دستور داد تا آن پيرمرد مؤمن را دست گير و اعدام نمايند و پس از آن كه ما از

شهر مداين خارج و به سوي مدينه طيبه حركت كرديم، مأمورين دستور هشام را نسبت به آن پيرمرد اجرا كردند.

بعد از آن هشام نامه اي براي استاندار مدينه فرستاد مبني بر اين كه هر چه زودتر پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام را مسموم و به قتل برساند، و چون هشام به هلاكت رسيد و به درك واصل گشت، به قتل پدرم موفق نشد.[1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالا نوار: ج 46، ص 311 - 313.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

نصيحت به عمر بن عبدالعزيز و بازگشت فدك

يكي از راويان حديث، به نام هشام بن معاذ حكايت كند:

روزي عمر بن عبدالعزيز وارد شهر مقدس مدينه گرديد و من در خدمت او بودم كه يكي از غلامانش، به نام مزاحم و گفت: حضرت ابو جعفر، محمد بن علي عليه السلام مي خواهد وارد شود. عمر بن عبدالعزيز گفت: اجازه دهيد وارد گردد.

همين كه امام باقر عليه السلام وارد شد، عمر مشغول گريه بود، حضرت فرمود: تو را چه شده است كه گريه مي كني؟ وسپس افزود: اي عمر بن عبدالعزيز! دنيا نوعي از بازار كسب و تجارت است، عده اي در آن سود مي برند و عده اي از آن خارج مي گردند در حالي كه زيانكار و خسارت ديده اند. و عده اي ديگر وقتي از اين دنيا بروند پشيمان و نادم خواهند بود كه چرا براي آخرت خود توشه اي برنگرفته اند. سوگند به خداوند متعال، ما اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله، صاحبان حق هستيم و كليه اعمال و كردار بندگان بايستي از برابر ديدگان ما

بگذرد.

اي عمر بن عبدالعزيز! تقواي الهي پيشه كن و در درون خود پيرامون دو چيز بينديش:

اول آن كه دقت كن چه چيزهائي را دوست داري كه همراه تو باشد تا در پيشگاه خداوند سعادتمند باشي. دوم آن كه متوجه باش، از چه چيزهائي ناراحت هستي و تو را ناپسند آيد، كه همانا در پيشگاه خداوند تو را سرافكنده مي گرداند و مانع عبور تو از صراط خواهد شد.

اي عمر بن عبدالعزيز! درب ها را به روي مردم و مراجعين خود بگشاي و مانع ها را برطرف نما و سعي كن كه هميشه يار و ياور مظلومان و طرد كننده ظالمان و متجاوزان باشي؛ و سپس افزود: هر كه داراي سه خصلت باشد، ايمانش كامل است. عمر با شنيدن اين سخن، دو زانو نشست و گفت: يا بن رسول الله! آن سه چيز را بيان فرما؟ همانا شما اهل بيت نبوت هستيد. حضرت فرمود: اول آن كه هنگام شادماني و خوشحالي گناه و معصيتي مرتكب نشود، دوم آن كه هنگام غضب و ناراحتي حق را فراموش نكند؛ و سوم آن كه هنگام دست يافتن به امور و اموال دنيا آنچه حلال و مباح او نيست تصرف نكند. راوي گويد: چون سخن به اين جا رسيد، عمر بن عبدالعزيز دستور داد تا قلم و كاغذ آوردند و سپس حواله انتقال فدك را - كه خلفاء قبل از او غصب كرده بودند - تحويل امام محمد باقر عليه السلام داد.[1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال شيخ صدوق: ج 1، ص 104، ح 64.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله

صالحي.

نشاط و شادابي

گرايش به دنيا منشأ بسياري از آلودگي هاي انسان را فراهم مي سازد. در برابر گرايش زهد است. انسان پاك، از گرايش به دنيا منزه است. اين سخن بدين معنا نيست كه انسان زاهد از مال و منال دنيايي محروم است. زيرا محروميت نوعي خطر به حساب مي آيد. بلكه منظور از زهد اين است كه در عين حال كه از دنيا بهره مند است به آن علاقه مند و وابسته نباشد. امامان معصوم كه در زهد بر همگان سبقت گرفته اند از امكانات دنيا فراوان بهره داشتند.

با اين توضيح اين نكته نيز شفاف مي گردد كه فرد زاهد در عين بي علاقگي به دنيا، ممكن است هم از امكانات بهره ور باشد، در عين حال فردي شاداب و پرطراوات است. اين گونه نيست كه زاهد بايد فردي منزوي، ژوليده و پژمرده باشد. اين حالت ها و ژست ها بيشتر به زهد فروش شباهت دارد، نه به زهد گرايي. فرد زاهد، فردي شاداب و پر تحرك است. دنيا براي وي وابستگي نمي آورد. اگر تمام دنيا هم در اختيارش باشد اندكي به آن گرايش نمي كند.

بر اين اساس بهره مند بودند از دنيا و بهره وري از نعمت هاي الهي و حفظ شادابي در زندگي، با زهد هيچ گاه بيگانه نمي باشد؛ تا كسي اين گونه پندارد كه بهره وري از دنيا با زهد گرايي ناسازگار است! اين دو كاملا با هم همساز هستند. در زندگي معصومان كه زاهدترين افراد به دنيا بودند، اين همسازي مشاهده مي شود. مشاهده مي شود كه در عين بهره وري از امكانات دنيايي زاهدترين هستند. فرش آنان ابريشم باشد يا حصير براي آنان يكسان است. در خانه گلين بي آلايش باشند، يا در اتاق مزين عروس يكنواخت خواهد

بود. در سفره رنگارنگ يا نان جوين همسان خواهد بود. كه آنان به اين آب و رنگ ها دل نمي بندند. به همين خاطر در زندگي باقر العلوم عليه السلام همسازي اين دو مشاهده مي شود. امام بدون هيچ وابستگي و علاقه مندي به زخارف دنيا در عين حال كه فرش زير پاي وي حصير است، انما كا يفرش في مجلسه حصيرا. [1] . اتاق حجله اش مزين است. در عين حال كه زاهد و عابد و عاكف و صائم است، با نشاط و پر تلاش است. تلاش مي كند نشاط ظاهري خويش را نمايان سازد. خويشتن را در منزل و بيرون كاملا آراسته مي سازد. در برابر همسر خويش هم اتاق مزين دارد و هم خويشتن را مي آرايد. به چند نمونه توجه كنيد. حكم بن عتيبه مي گويد به حضور باقر العلوم عليه السلام رسيدم؛ در حالي كه در اتاق مزين و با لباس هاي رنگارنگ به سر مي برد. شروع كردم به در و ديوار اتاق و شكل و شمايل حضرت نگاه افكنم! هنگامي كه امام نگاه هاي مرا مشاهده كرد، فرمود ديدگاهت در اين باره چيست. من گفتم من كه تو را در اين وضع مي بينم نمي توان چيزي بگويم. ليكن در نزد ما اين حالت ها براي جوانان است. امام اظهار داشت زينت ها و نعمت هاي خدا را چه كسي بر بندگان خدا حرام كرده است، يا حكم من حرم زينة الله التي اخرج لعباده... ليكن توجه داشته باش كه اين اتاق همسر نو عروس من است. با وي تازه عروسي نموده ام و الا اتاق من همان است كه مي شناسي، فاما هذا البيت الذي تري فهو بيت المرأة و انا قريب العهد بالعرس و بيتي البيت الذي

تعرف. [2] . امام در مورد اتاق و لباس مزين خويش چندين نكته را به حكم كه از وضع امام تعجب كرده بود، يادآوري مي كند: نخست اين كه خداي سبحان نعمت هايش را براي بندگانش آفريده و بهره وري از نعمت ها هيچ ناسازگاري با طهارت و تقوا و زهد ندارد. دو ديگر اين كه اين اتاق مزين مربوط به تازه عروس است، كه بايد شؤون آن رعايت شود. حجله بايد مزين و آرايه داشته باشد. نشاط و شادابي آن حفظ شود. سوم اين كه طرف بر اين پندار نباشد كه حضرت اندكي علاقه به زخارف و زينت دنيا حاصل كرده به وي مي فرمايد، اتاق زندگي من همان است كه مي شناسي. يعني اين زرق و برق اندكي در روحيه من تأثيرگذار نيستند. اين روش يعني فرد زاهدترين است، در عين حفظ نشاط و شادابي، و بهره وري از نعمت هاي الهي است.

همانند همين داستان براي اصحاب ديگر حضرت اتفاق افتاده است. حسن زيات با رفيقش به حضور حضرت مي رسند. حضرت را در اتاقي مزين و با لباس هاي مناسب و سر و صورت اصلاح كرده و سرمه كشيده مي بينند. وي مي گويد ما سؤال هايي كه داشتيم مطرح ساختيم و جواب گرفتيم. هنگامي كه خواستيم خداحافظي كنيم حضرت فرمود فردا با رفيق خويش به منزل ما مي آيي، گفتم حتما. هنگامي كه روز بعد به خدمت حضرت رسيديم وي را در اتاقي ملاقات كرديم كه تنها فرش آن يك حصير بود. و حضرت هم پيراهن خشن پوشيده بودند. آنگاه روي كردند به رفيق من فرمودند برادر بصري من، ديروز كه بر من وارد شديد مرا در آن اتاق و در آن حال و

لباس ديديد، آنجا اتاق همسرم بود و تمام تزيينات اتاق هم به وي مربوط مي شد. يك وقت در ذهن شما چيزي خطور نكند، فلا يدخل قلبك شي ء. [3] امام همام با اين روش نكات مهم عرشي را مي آموزند: نخست اين كه زهد اين نيست كه شخص از نعمت هاي دنيا بي بهره باشد. دو ديگر اين كه حضرت خويش را براي همسرش كاملا مزين ساخته و مرتب مي نمايد. سوم براي اين كه اين رفتار پنداري در ذهن طرف پيش نياورد و احساس دو گانگي در رفتار حضرت ننمايد، در فرصت مناسب آنان را فرا مي خواند و رفتار خويش را درباره آنان شفاف مي سازد. اين رفتار بدين خاطر است كه پندارهاي شيطاني به آنان آسيب نرساند. در اين باره شرح بيشتري در اين نوشتار آمده است. [4] . در مورد نكته دوم در روايت ديگر اين گونه آمده است: هنگامي كه عده اي به حضور حضرت رسيدند؛ ديدند حضرت موهاي خويش را رنگ كرده، به آنها فرمود من همسرم را دوست مي دارم و براي آن خضاب مي كنم، اني رجل احب النساء و انا أتصبغ لهن. [5] اين همان حفظ شادابي و نشاط در زندگي است. در عين حال كه شخص زاهدترين فرد به زخارف و زينت هاي دنياست. مورد ديگر در زندگي حضرت اين گونه مشاهده مي شود، كه حضرت هنگامي كه به حمام مي رفتند براي تميز كردن بدن خويش از «نوره» [6] استفاده مي كردند. انگشتان در اثر تماس با نوره حالت بد منظري پيدا مي كردند. حضرت براي اين كه از اين حالت بيرون بيايند به انگشتان و ناخن هاي خويش حنا نهادند؛ آنگاه در اين باره به حكم فرمودند: من

اين كار را انجام مي دهم تا ناخن هايم همانند ناخن هاي مرده نباشد، شما نيز اين كار را انجام دهيد، يا حكم ان الاظافير اذا اصابتها النوره غيرتها حتي تشبه أظافير الموتي فغيرها بالحناء [7] . از اين نمونه ها در روايات فراوان وجود دارد. ليكن همين مقدار گوياي نكات بسيار ارزنده اي مي باشد. اين موارد نكات اساسي مي آموزند، مانند اين كه زهدگرايي با زهد فروشي كاملا متفاوت است. زهد فروشي آن است كه فرد دنيا طلب براي رسيدن به اهداف خويش زاهد نمايي را براي فريب ديگران بر مي گزيند. اما زهد گرايي آن است كه شخص در عين بي علاقگي به متاع دنيا از نعمت هاي الهي گريزان نيست و براي تثبيت موقعيت خويش نياز به عوام فريبي ندارد. در عين بي علاقه به دنيا از نعمت هاي الهي به مورد بهره وري مي نمايد. و نيز اين روش مي آموزد كه فرد مؤمن و زاهد در عين زاهدگرايي، بايد نشاط و شادابي خود را حفظ كند. زندگي پست و ظاهري ژوليده و در هم پيچيده، هيچ ارتباطي به زهد ندارد. اين حالت ها، زهد فروشي و بيچارگي فرد زاهد نما را مي رساند. انسان زاهد در عين بي علاقگي به دنيا، با نشاط و شاداب و پر طراوت است و از ظاهري آراسته بهره مند است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] دعائم الاسلام، ج 2، ص 158، نقل از اعلام الهدايه، ج 7، ص 35.

[2] فروع كافي، ج 6، ص 446.

[3] فروع كافي، ج 6، ص 448.

[4] ص 93.

[5] فروع كافي، ج 6، ص 480.

[6] موادي كه براي ازاله مو به كار گرفته مي شده است.

[7] فروع كافي، ج 6، ص 480.

منبع: امام

باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

نقش ياد خدا

انسان مؤمن به خدا، خويشتن را در مأمن امني قرار مي دهد، كه از خطرها در امان قرار گيرد. تنها مأمن امن و پناهگاه مطمئن از هر خطر ايمان به خداست. هر كس به خدا ايمان آورد و خويشتن را به خدا سپرد خداي سبحان ايمن ترين پناهگاه وي خواهد بود. پناهگاه مطمئني جز خداي سبحان وجود ندارد، و لن تجد من دونه ملتحدا. [1] «غير از خدا پناهگاه امني نمي يابي».

همان گونه كه ايمان مراتب دارد، امنيت در پناهگاه خدا نيز مراتب دارد. تا به آن مرحله والايي برسد كه تمام اضطراب ها و ناامني ها را بزدايد و آرامش كامل مستقر سازد. از اين مرحله امنيت و آرامش همه انسان هاي مؤمن بهره مند نيستند. بلكه آن گروه كه از ايمان مرحله والا بهره مند شده اند، آنان كه ياد و نام خدا، تمام زندگي آنان را فرا گرفته است، در آرامش كامل قرار خواهند گرفت. ذكر خدا پناهگاه ايمن است. ياد خدا امنيت از هر خطر براي آنان خواهد بود، الا بذكر الله تطمئن القلوب [2] «با ياد خدا قلب ها آرامش مي گيرند.» اين حقيقت در سخن عترت اين گونه تحليل شده است؛ موجودي كه به ياد خدا باشد هيچ آسيبي وي را تهديد نمي كند. حتي در مورد حيوانات اين گونه رسيده است، كه حيوان آنگاه در دام صياد مي افتد كه از ياد خدا غافل شده باشد. حيواني كه به ياد خداست در دام صياد قرار نمي گيرد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ما من طير يصطاد الا بتركه التسبيح. [3] «هيچ پرنده اي در دام صياد قرار نمي افتد، مگر زماني كه از تسبيح

و ياد خدا غفلت كرده باشد.» كه اين نقش ياد خداست. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد، انسان مؤمن به هر گونه مرگ ممكن است بميرد. غرق شود، آوار بر روي وي منهدم شود، درنده وي را بدرد، صاعقه و رعد و برق آن را بگيرد، ليكن به انسان ذاكر خدا، اين حوادث اصابت نمي كند، و لا تصيب ذاكر الله تعالي. [4] . اينك اين حقيقت در انديشه زلال و عرشي باقر العلوم عليه السلام اين گونه تجلي يافته است، كه حوادث تلخ و ناگوار مانند صاعقه بر انسان مؤمن ممكن است فرود آيد، ليكن بر انسان ذاكر يعني كسي كه به ياد خداست فرود نمي آيد. انسان ذاكر از صاعقه در امان است. اين نقش ياد خداست، الصواعق تصيب المؤمن و غير المؤمن و لا تصيب الذاكر. [5] .

بر همين اساس است كه حضرت تلاش مي كرد افراد با ظرفيت و با استعداد مانند خانواده خويش را به اين نكته اساسي توجه دهد. هماره آنان را وادار به ذكر و ياد خدا مي نمود. در انديشه نيز اهميت آن را شفاف مي سازد و اضافه مي كند سه چيز از بهترين و سخت ترين عبادت هاست، اشد الاعمال ثلاثة، ذكر الله علي كل حال و انصافك من نفسك و مواساة الاخ. [6] «سه چيز از سخت ترين اعمال است، ياد خدا، انصاف داشتن، يكسان و برابر برخورد نمودن». امام اهل خانه خويش را وادار به اين رفتار مي كرد، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: پدرم ما را دور هم جمع مي كرد و وادار به قرائت قرآن (كه آن نيز ذكر الله است) مي نمود. و هر كس قرآن تلاوت نمي كرد به ذكرهاي ديگر تا

طلوع آفتاب مشغول مي شد، يأمرنا بالذكر حتي تطلع الشمس [7] كه البته اين ياد خدا بر لب است. اساس و پايه ياد خدا به روح و دل است كه انسان هماره به ياد خدا باشد. اين نيز از آموزه هاي عرشي است كه از انديشه و رفتار عترت مي توان آموخت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كهف، 27.

[2] رعد، 28.

[3] فروع كافي، ج 3، ص 505 حديث 18.

[4] فروع كافي، ج 3، ص 112.

[5] مطالب السؤول، ج 2، ص 101، حلية الاولياء، ص 181.

[6] اعيان الشيعه، ج 1، ص 653، كشف الغمه، ج 2، ص 345.

[7] همان، ص 651.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

نقش محبت

محبت گرايش و عشق محب به محبوب و معشوق است. انگيزه محبت زيبايي هاي معشوق است كه به عاشق جلوه گر مي شود. اگر عاشق زيبايي در معشوق خويش نبيند، هيچ گاه نسبت به وي محبت نخواهد داشت.

زيبايي ها مراحل دارد. هر مقدار زيبايي برتر جلوه گر شود، جاذبه محبوب بيشتر مي شود. و اگر در راه محبوب زيبايي ها شكوفا شدند، محب را آن مقدار مجذوب خود مي سازد كه زشتي ها را نيز زيبا مي بيند، حب الشي يعمي و يصم، «محبت به چيزي، كور و كر مي كند.» پي آمد محبت، پيروي محب از محبوب است. آن كسي كه از محبوب خود پيروي نكند در تحقق عشق بايد ترديد نمايد. زيرا عاشق دلباخته معشوق بوده و ممكن نيست از فرمان معشوق سرپيچي كند، ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله. [1] «اگر خدا را دوست مي داريد مرا (پيامبر) پيروي كنيد، آنگاه خدا شما را دوست خواهد داشت.» محبت دو

جانبه است. هم خدا محبوب شماست، و هم شما محبوب خدا هستيد. نقش محبت پيروي از محبوب و معشوق تا رسيدن به وصال معشوق است. عاشق آن كسي است كه در پي معشوق حركت كند تا به وصال خويش برسد و از معشوق خويش كامياب شود. بدين خاطر محبت همانند موتور پر توان است كه عاشق را به سوي معشوق سوق مي دهد. هر مقدار محبت بيشتر، سرعت حركت بيشتر خواهد بود.

بر اين اساس آنچه انسان را وادار به پيروي از حق مي كند كه در انديشه، حق بيانديشد و در رفتار، رفتار همگون با حق داشته باشد، محبت است. انسان دين باور عاشق و محب حق مي باشد. محبت است كه محب را وادار به پيروي از محبوب مي كند. از اين حقيقت باقر العلوم عليه السلام اين گونه پرده برداشته است: هل الايمان الا الحب. [2] «ايمان جز محبت چيز ديگري نيست». اين حقيقت فراگير است و محبت در دل ذرات هستي جاي گرفته است. هر موجودي به سوي محبوب خويش در حركت است، الي الله تصير الامور. [3] «بازگشت امور به جانب خداست.» همه موجودات سرود عشق مي سرايند، ان من شيء الا يسبح بحمده. [4] هر انسان حتي هر جمادي در نهايت به وصال محبوب خويش مي رسد. باقر العلوم عليه السلام اين حقيقت را چنين بيان مي كند: بريد بن معاويه مي گويد فردي كه از بلاد خراسان پياده به زيارت حضرت آمده بود، به حضور ابوجعفر عليه السلام رسيد. هنگامي كه در محضر حضرت نشست پاهاي ترك خورده و زخم دار خويش را به حضرت نشان داد و گفت: محبت شما اهل بيت مرا به اينجا كشانده است! باقر العلوم عليه السلام

فرمود: اگر سنگي ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور خواهد نمود.

7دين جز محبت چيز ديگري نيست، و الله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدين الا الحب. [5] از گفتار عرشي اين نكته مهم به كف مي آيد كه عاشق و محب به وصال معشوق و محبوب خويش خواهد رسيد. اين گفتار آشكار مي سازد كه محبت و عشق تنها در ميان انسان ها نيست؛ بلكه فراگير همه موجودات است. به جريان علي عليه السلام با حارث همداني در همين راستا توجه كنيد.

حارث همداني

حارث همداني از اصحاب خاص اميرالمؤمنين عليه السلام مي باشد. روزي عصا زنان به همراه عده اي از شيعيان به حضور حضرت مي رسند. امام از حال وي مي پرسد. وي اظهار مي دارد، دوستي ها و دشمني ها پر حرارت شده است. مردم نسبت به رهبري تو به سه گروه تقسيم شده اند: گروهي در دوستي افراط دارند، گروهي معتدل در دوستي مي باشند و گروهي هم در شك و ترديدند!...

آنگاه حارث از امام درخواست مي كند موضوع را شفاف كند. امام در پاسخ وي معيار شناخت حق از باطل را روشن مي سازد كه حق و باطل را نتوان از رفتار پيروان آن به كف آورد، بلكه بايد از نشانه هاي حق شناخت. بايد نخست حق را شناخت آنگاه پيروان آن را. ان دين الله لا يعرف مي دهد كه در چهار موقف مرا خوب خواهي شناخت: در هنگام مرگ، در هنگام عبور از صراط، در نزد حوض كوثر، در هنگام

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] آل عمران، 31.

[2] البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 22.

[3] شوري، 42.

[4] اسراء، 44.

[5] البرهان في تفسير القرآن،

ج 2، ص 22.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

نيايش و راز و نياز

امام باقر (ع) مي فرمايد:

رحمت و عفو الهي را، به وسيله ي روي آوري شايسته به درگاه خدا، نصيب خويش گردان! و از دعا و نيايش خالصانه و مناجات در تاريكي شب، در راستاي روي آوري به درگاه خدا، كمك بگير! [1] . در بياني ديگر مي فرمايد: خداوند دوست ندارد كه مردم نيازهاي خود را نزد يكديگر مطرح كرده و با اصرار و پافشاري، رفع نياز خود را از مردم بخواهند ولي دوست دارد كه بندگان به درگاه او دست نياز دراز كرده و با اصرار، خواسته هايشان را از او تمنا كنند. همانا خداوند دوست دارد كه نعمت ها و ارزش هايي كه نزد او است مورد درخواست و آرزوي خلق قرار گيرد. [2] .

امام باقر (ع) در بيان تأثير دعا و نيايش مي فرمايد: هيچ چيز به اندازه ي دعا و درخواست از خداوند، مورد پسند او نيست و چيزي نمي تواند سرنوشت را تغيير دهد، مگر دعا و تمنا از درگاه الهي. [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): تعرض للرحمة و عفو الله بحسن المراجعة، و استعن علي حسن المراجعة بخالص الدعاء و المناجاة في الظلم. بحار 78 / 164.

[2] قال (ع): ان الله كره الحاح الناس بعضهم علي بعض في المسألة و أحب ذلك لنفسه، ان الله جل ذكره يحب ان يسأل و يطلب ما عنده. تحف العقول 336.

[3] الباقر (ع): ما من شي ء أحب الي الله عزوجل من أن يسئل، و ما يدفع القضاء الا الدعاء. حلية الاولياء 3 / 187؛ احقاق الحق 12 / 191.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نهي از كسالت و بي حوصلگي

امام باقر (ع) به فرزند خويش فرمود:

فرزندم! بپرهيز از كسالت و بي حوصلگي (سستي و بي طاقتي) زيرا اين دو كليد هر شرند. چه، اين كه اگر بي حال و سست باشي هيچ حقي را ادا نخواهي كرد و اگر بي حوصله و كم طاقت و رنجور باشي بر هيچ حقي پايدار و شكيبا نخواهي بود. [1] . امام باقر (ع): كسالت و بي حالي، هم به دين و هم به دنياي انسان زيان مي رساند. [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال محمد بن علي لابنه: يا بني! اياك و الكسل و الضجر فان ها مفتاح كل شر انك ان كسلت لم تؤد حقا، و ان ضجرت لم تصبر علي حق. فصول المهمة 215؛ حلية الاولياء 3 / 184؛ كشف الغمة 2 / 341.

[2] الباقر (ع): الكسل يضر بالدين و الدنيا. تحف العقول 345.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نكوهش نفاق و دوچهرگي

امام باقر (ع): بد آدمي است، كسي كه دو چهره و دو زبان است! برادران ديني خود را در پيش رو مي ستايد و پشت سر از آن ها بدگويي مي كند. اگر به برادرش نعمت و امكاناتي برسد، حسد مي ورزد! و اگر مبتلا به غم و دردي شود او را حقير شمارد! [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): بئس العبد عبد يكون ذاوجهين و ذالسانين، يطري اخاه في الله شاهدا، و يأكله غائبا، ان أعطي حسده و ان ابتلي خذله. اصول كافي 2 / 343؛ الخصال 38؛ ائمتنا 1 / 367.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس

رضوي چاپ دوم 1375.

نشانه هاي مؤمن واقعي

امام باقر (ع) به شخصي كه سليمان نام داشت فرمود:

اي سليمان مي داني كه مسلمان كيست؟

سليمان عرض كرد: شما پاسخ اين سؤال را بهتر از من مي دانيد.

امام فرمود: مسلمان كسي است كه ديگر مسلمانان از دست و زبان او ايمن و سالم باشند.

سپس امام پرسيد: آيا مي داني مؤمن كيست؟

سليمان باز هم گفت: شما آگاهتريد. امام فرمود: مؤمن كسي است كه مسلمانان او را در مال و جانشان، ايمن بدانند و به او اطمينان داشته باشند... [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال ابوجعفر (ع): يا سليمان أتدري من المسلم؟ قلت: جعلت فداك أنت أعلم، قال: المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده، ثم قال: و تدري من المؤمن؟ قال: قلت: أنت أعلم؛ قال: (ان) المؤمن من ائتمنه المسلمون علي أموالهم و أنفسهم، و المسلم حرام علي المسلم أن يظلمه أو يخذله أو يدفعه دفعة تعنته. اصول كافي 2 / 234.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نافرجام و خوش انجام

فلرب حريص علي أمر من أمور الدنيا قد ناله، فلما ناله كان عليه و بالا وشقي به ولرب كاره لأمر من أمور الآخرة قد ناله فسعدبه.[1] .

چه بسا حريصي بر امري از امور دنيا دست يافته و چون بدان رسيده باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است، و چه بسا كسي كه براي امري از امور آخرت كراهت داشته و بدان رسيده، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 287.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نتايج صله رحم

صلة الأرحام تزكي الأعمال و تنمي الأموال و تدفع البلوي و تيسر الحساب و تنسي ء في الأجل.[1] . صله ارحام، اعمال را پاكيزه گرداند و اموال را بيفزايد و بلا را بگرداند و حساب را آسان كند و اجل را به تأخير اندازد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 299.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نيكو گفتاري با ديگران

قولوا للناس أحسن ما تحبون أن يقال لكم.[1] .

بهترين چيزي كه دوست داريد به شما بگويند، به مردم بگوييد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 300.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نشانه هاي تواضع

ألتواضع الرضا بالمجلس دون شرفه، و أن تسلم علي من لقيت و أن تترك المراء و ان كنت محقا.[1] . تواضع و فروتني آن است كه [آدمي] به نشستن در آنجا كه فروتر از شأن اوست راضي باشد، و اينكه به هر كس رسيدي سلام كني، و جدال را وانهي گرچه بر حق باشي.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 296.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نشانه شيعه واقعي

ما شيعتنا الا من اتقي الله و أطاعه.[1] .

شيعه ما نيست، مگر آنكه تقواي الهي داشته باشد و خدا را فرمان برد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 295.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نشانه هاي فقيه پارسا

ان الفقيه حق الفقيه ألزاهد في الدنيا، ألراغب في الاخرة ألمتمسك بسنة النبي صلي الله عليه و آله و سلم. [1] .

همانا فقيه حقيقي، زاهد در دنيا، مايل به آخرت و چنگ زننده به سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اصول كافي ، ج 1 ص 89.

منبع: سيره و سخن پيشوايان؛ محمد علي كوشا؛ انتشارات حلم چاپ اول زمستان 1384.

نماز

نماز برترين و با شكوه ترين مظهر رفتار عبادي هر شخص را شكل مي دهد. نماز كرنش و فروتني در برابر عظمت و جلالت خداي سبحان است. باقر العلوم عليه السلام همانند امامان معصوم پيش از خود به نماز اهتمام مي داد. در شبانه روز 150 ركعت نماز انجام مي داد. [1] در هنگام نماز از خوف الهي رنگ به رنگ مي شد، انه كان اذا اقبل الي الصلوة اصفر لونه [2] نماز براي حضرت آن گونه شهد شيرين بود كه فرمود اگر نمازگزار مي دانست با چه كسي مناجات مي كند، هيچ گاه از نماز جدا نمي شد، لو يعلم المصلي من يناجي ما انفتل [3] . در سجده نماز كه نهايت خضوع و كرنش بنده در برابر خداست، آن مقدار گريه نمود كه جاي سجده تر شد. [4] اين ذكرها را در سجده بر زبان جاري مي ساخت: امام صادق عليه السلام نقل مي كند من بستر پدرم را آماده مي ساختم منتظر مي ماندم تا پدرم در بستر قرار گيرد، آنگاه به رختخواب خود مي رفتم. شبي هر مقدار انتظار كشيدم پدرم نيآمد. به مسجد رفتم، ديدم همه مردم رفته اند در حال استراحت هستند. پدرم تنها در مسجد به سجده افتاده است و ذكر

مي گويد، وقتي نزديك رفتم شنيدم اين جمله ها را به زبان داشت: سبحانك اللهم اللهم انت ربي حقا حقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا اللهم ان عملي ضعيف فضاعف لي. اللهم قني عذابك يوم تبعث عبادك و تب علي انك انت التواب الرحيم. [5] «اي خداي پاك تو در حقيقت پرورش دهنده من هستي، من به تو سجده مي كنم همانند بنده و غلامم.اي خدا، عمل من ضعيف است تو بر آن فزوني بخش اي خدا، مرا از عذاب خود باز دار. به سوي من بازگشت نما كه تو توبه پذير هستي».

و نيز ابوعبيده حذاء مي گويد: باقر العلوم عليه السلام را در نماز ديدم كه در سجده اول مي گفت، أسألك بحق حبيبك محمد الا بدلت سيئاتي حسنات و حاسبتني حسابا يسيرا. «خدايا تو را به حق و مقام محمد محبوب تو مي خوانم كه گناهان مرا به نيكي ها تبديل نمايي، و در حسابرسي بر من آسان حسابرسي كني». در سجده دوم مي گفت: أسألك بحق حبيك محمد الا كفيتني مؤونة الدنيا كل هول دون الجنة. «خدايا تو را به مقام محمد محبوب تو مي خوانم، هزينه زندگي دنياي مرا خود به عهده گيري و مرا از هر هول و هراس تا بهشت پناه دهي». در سجده سوم مي گفت: أسألك بحق حبيبك محمد لما غفرت لي الكثير من الذنوب و القليل و قبلت من عملي اليسير. «خدايا تو را به مقام محمد محبوب تو مي خوانم كه گناهان زياد و كم مرا ببخشي و اعمال نيك كم مرا بپذيري.» آنگاه در سجده چهارم مي گفت: أسألك بحق حبيبك محمد لما ادخلتني الجنة جعلتني من سكانها نجيتني من سفعات النار برحمتك و صلي

الله علي محمد و آله [6] «خدايا تو را به مقام محمد محبوب تو مي خوانم كه مرا وارد بهشت نموده و مرا از سكنه بهشت قرار دهي، از پي آمدهاي آتش با رحمت خويش رهايي بخشي. بر محمد و آل محمد درود تو باد». در هنگامي كه به حج مشرف شده بود، هنگامي كه وارد مسجدالحرام مي شود با صداي بلند گريه مي كند. هنگامي كه امام صادق عليه السلام به حضرت عرض مي كند، آهسته گريه كنيد، امام پاسخ مي دهد: من با صداي بلند گريه مي كنم كه شايد خدا با نگاه رحمت به من نگاه كند، و من فردا رستگار شوم، لعل الله ينظر الي برحمة فأفوز بها غدا. آنگاه به گرد خانه طواف نمود. هنگامي كه از طواف فارغ شد، در پشت مقام ابراهيم به نماز ايستاد. هنگامي كه نمازش تمام شد، ديدم جاي سجده اش از اشك چشم تر شده است. [7] امام همام سراسر مناسك حج را نور مي بيند. انجام مناسك حاجي را نوراني مي كند. به همين خاطر در دعاهاي مناسك هماره سخن از نورانيت است. حتي در هنگام تراشيدن موهاي سر اين گونه دعا مي كند، كه خدايا بر هر تار مويي نورانيت نصيب من نما، اللهم اعطني بكل شعرة نورا يوم القيمة [8] . امام هماره به ذكر خدا و ياد خدا مشغول بود. اهل خانه خويش را وادار مي كرد تا طلوع آفتاب (ظاهرا از طلوع فجر، يا از سحر تا طلوع آفتاب) به قرائت قرآن مشغول باشند. و هر كس قرآن نمي خواند مي فرمود ذكر خدا بگويد. [9] .

اين روش حضرت افزون بر اهتمام به ذكر خدا، اهميت اين نكته را نيز مي رساند

كه امام نسبت به تربيت يافتگان خويش تا چه مقدار اهتمام مي ورزيدند. اهل خانه را با مهرباني تمام وادار مي كند و در بين طلوعين كه از بهترين ساعات است مشغول ذكر خدا باشند، تا از بركت هاي ويژه اين زمان حساس محروم نشوند. اينها اشاره كوتاه به روش عبادت و پرستش باقر العلوم عليه السلام است، آن شناخت برتر اين گونه عبادت همراه با خضوع و خشوع را در پي دارد. باشد كه انديشه زلال و رفتار پاك حضرت الگوي پيروان حقيقت قرار گيرد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تذكر الحفاظ، ج 1، ص 125، تاريخ ابن عساكر، ج 54، ص 280.

[2] اعلام الهدايه، ج 7، ص 33.

[3] الفقيه، ج 1، ص 135 شماره حديث 636.

[4] صفوة الصفوة، ج 2، 110، نور الابصار، ص 280، فصول المهمه، ج 2، ص 885، كشف الغمه، ج 2، ص 329، تاريخ ابن عساكر، ج 54، ص 280.

[5] فروع كافي، ج 3، ص 323.

[6] همان، ص 322.

[7] صفة الصفوة، ج 2، ص 110، نور الابصار، ص 130، فصول المهمه، ج 2، ص 885، كشف الغمه، ج 2، ص 117، تذكرة الخواص، ص 339.

[8] وسائل، ج 10، ص 190.

[9] اعلام الهدايه، ج 7، ص 34.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

نظاره كردن امام باقر

از ابي بصير راوندي روايت شده كه گفت: من و امام محمد باقر (عليه السلام) با هم وارد مسجد شديم، مردم داخل و خارج مي شدند. حضرت به من فرمود: «بپرس از مردم، آيا مرا مي بينند» .

من از هر كسي كه پرسيدم، آيا ابوجعفر (عليه السلام) را ديدي، مي گفتند: نه؛ در حالي

كه حضرت آن جا ايستاده بود، تا آن كه ابوهرون مكفوف (نابينا) داخل مسجد شد. حضرت فرمودند: «از اين بپرس» ؛ پرسيدم ابوهرون، ابوجعفر (عليه السلام) را نديدي؟ گفت: «آيا آن حضرت نيست كه آن جا ايستاده» ، گفتم: «از كجا فهميدي؟» گفت: «چگونه نفهمم، در حالي كه آن حضرت، نوري درخشنده و تابان دارد» . [1] . روايت از ابوبصير: امام محمد باقر (عليه السلام) به مردي كه از اهل آفريقا بود، فرمودند: «احوال راشد چه طور بود؟» مرد گفت: وقتي كه من از وطن خارج شدم، سالم و تندرست بود و براي شما (سلام) فرستاد. حضرت فرمودند:خدا او را رحمت كند او گفت: راشد مرد؟ امام فرمودند: «بله» ، مرد گفت: كي؟ حضرت فرمودند: «دو روز بعد از خروجت» . مرد گفت: «به خدا سوگند كه او سالم و سرحال بود و بيماري نداشت» . حضرت فرمود: «مگر هر كس از دنيا مي رود، به علت بيماري است» . رواي گفت: راشد كيست؟ امام فرمودند: «يكي از محبان ما بود» . حضرت فرمودند: «فكر نكنيد، چون ما را نمي بينيد پس دليل بر نبودن ما است، به خدا سوگند ما ناظر و شاهد بر اعمال شما هستيم و خودتان را به كارهاي خير عادت دهيد و از افراد خيرخواه باشيد و به خيرخواهي معروف باشيد كه من فرزندان و شيعيانم را به آن فرمان مي دهم» . [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 243.

[2] مدرك قبل.

منبع: سيره و زندگاني حضرت امام محمد باقر؛ لطيف راشدي-محمدرضا راشدي؛ لاهوتيان چاپ اول 1387.

نشان دادن مخلوقات مسخ شده

ابوبصير مي گويد: به حضرت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم: «من شيعه ي

تو هستم و ناتوان و كور مي باشم، پس براي من بهشت را ضمانت كن.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «نمي خواهي علامت ائمه را به تو عطا كنم؟»

عرض كردم: «چه باشد كه هم علامت و هم ضمانت را براي من جمع بفرمائي.»

فرمود: «براي چه اين را دوست داري؟» گفتم: «چگونه آن را دوست نداشته باشم!» پس آن حضرت دست مبارك خود را به ديده ام ماليد، ناگهان در همان حال، جميع ائمه عليهم السلام را نزد آن حضرت ديدم. سپس فرمود: «حالا چشم بيفكن و نظر كن كه با چشم خود چه مي بيني؟!» به خدا سوگند نديدم مگر سگ يا خوك يا بوزينه. پس عرض كردم: «اين مخلوقات مسخ شده چه كساني هستند؟!» حضرت فرمود: «اينهايي كه مي بيني سياهي بسيار بزرگ است و اگر پرده برداشته شود و صورت حقيقي كسان را نمايان كند مردم شيعه، مخالفين خود را جز در اين صورت مسخ شده نخواهند ديد.» پس از آن فرمود: «اي ابومحمد! اگر مي خواهي بگذارم تو بر اين حال باقي بماني يعني به حالت بينائي لكن حسابت با خدا باشد، و اگر دوست مي داري از حضرت يزدان براي تو بهشت را ضمانت كنم و تو را به حالت نخست بازگردانم؟» عرض كردم: «من هيچ حاجتي به نگاه كردن به اين خلق واژگون ندارم! مرا به حالت اول بازگردان كه هيچ چيزي عوض بهشت نمي باشد.» پس آن حضرت دست مبارك خود را بر ديدگانم ماليد و من به حال اولم بازگشتم. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] منتهي الآمال.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

نشان دادن ملكوت آسمانها و زمين

جابر بن يزيد مي گويد: از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم: «مراد از ملكوت آسمان و زمين چيست كه به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام نشان دادند كه حق تعالي در قرآن عزيز ذكر آن فرموده كه: «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض» [1] .

پس ديدم كه آن حضرت دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من گفت: «نگاه كن.»

ناگهان نوري را ديدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود چنانكه چشمها خيره مي شد، پس فرمود: «ابراهيم، ملكوت آسمان و زمين را چنين ديد.»

سپس آن حضرت دست مرا گرفته و به درون خانه برد و جامه ي خود را عوض نموده و فرمود: «چشم هايت را بر هم بگذار.» پس چشمان خود را بستم. بعد از چند لحظه حضرت فرمود: «آيا مي داني كه در چه مكاني هستي؟» گفتم: «نه.» فرمود: «در آن ظلمتي هستي كه ذوالقرنين گذارش به آنجا افتاده بود.» گفتم: «آيا اجازه مي دهيد كه چشم خود را باز بكنم؟»

حضرت فرمود: «باز كن كه هيچ چيزي را نخواهي ديد.» چون چشمان خود را باز كردم در تاريكي مطلقي بودم كه جاي قدم خود را نيز نمي ديدم. پس از چند لحظه، دوباره حضرت فرمود: «آيا مي داني كه در كجا هستي؟!» گفتم: «نه.» حضرت فرمود: «بر سر آن چشمه اي كه خضر از آن آب زندگاني خورده بود قرار داري.»

و همچنين مرا از عالمي به عالم ديگر مي برد تا به پنج عالم رسيديم، حضرت فرمود كه: «ملكوت آسمانها و زمين ها كه ابراهيم ديد چنين است كه تو ديدي، دوازده عالم است و هر امامي كه از ما

بگذرد در يكي از اين عالمها ساكن مي شود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمد عليهم السلام بشود.» سپس به من فرمود: «چشمانت را ببند.» پس من چشمان خود را بستم.

بعد از چند لحظه، فرمود: «چشمانت را باز كن.»

چون چشمانم را باز كردم خود را در خانه ي آن حضرت ديدم، پس ايشان جامه ي اولي خود را پوشيد. بعد متوجه شدم كه تمام اين سيرها، سه ساعت طول كشيده بود. [2] .

در حديث ديگري امام باقر عليه السلام درباره آيه ي و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض» مي فرمايد: «هفت آسمان براي ابراهيم شكافته شد تا آن حضرت آسمان هفتم و موجودات آن را و زمينهاي هفتگانه را با موجودات درون آن ببيند.»

براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم نيز چنين شد، و ولي شما و ائمه ي بعد از او نيز چنين چيزهايي را مي بينند. [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوره ي انعام آيه ي 75 «يعني: و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.».

[2] حديقة الشيعه.

[3] تفسير عياشي.

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

نور وجود مبارك امام باقر

امام باقر عليه السلام محبت را جوهر و خلاصه دين خوانده و به مردي كه با آن حضرت گفتگو داشته فرموده است: آيا دين چيزي جز محبت است؟

ابوبصير نقل مي كند كه: در خدمت امام باقر عليه السلام به مسجد مي رفتيم و مردم زيادي مي آمدند و مي رفتند، حضرت به من فرمود: از مردم سؤال كن كه آيا امام محمد باقر عليه السلام را مي بينند يا نه؟ و من از هر كسي كه

مي رسيد سؤال مي كردم كه آيا اباجعفر را ديدي؟ مي گفت: نه، در حالي كه حضرت در كنار من ايستاده بود. بالاخره ابوهارون نابينا رسيد، حضرت فرمود: از او نيز سؤال كن به او گفتم: اي اباهارون امام محمد باقر را ديدي؟ گفت: بلي، او در اينجا ايستاده است، سؤال كردم: از كجا مي داني؟ گفت: چگونه ندانم كه او نوري است ساطع و آفتابي است لامع.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

نازل شدن بلاي زلزله

امام باقر عليه السلام فرموده است: مردم در قيامت طبق نيات باطني و ملكات دروني خود محشور مي شوند. جابر بن يزيد جعفي نقل مي كند كه: زماني كه طاغيان و ياغيان بني اميه كه لعنت خداوند بر همگي آنان باد با ظلم و زور متولي امر خلافت شدند و بر شيعيان و محبان خاندان امامت و كرامت مسلط شدند و دست به قتل و شكنجه مؤمنين زدند و بر بالاي منبرها به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفتند و حتي شرم نكردند در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بر بالاي منبر او اين كار زشت را انجام دادند و اگر كسي به آنها اعتراض مي كرد به قتل او مبادرت مي كردند و شيعيان مخلص و معتقد از ظلم و بيداد آنان به جان رسيده و ترك وطن و خانمان مي كردند و به ديار غربت مي رفتند. روزي گروهي از شيعيان خدمت امام سجاد عليه السلام رفتند و زبان به شكايت گشودند و از جور و ستم و دشمني اين طايفه ملعون به عرض حضرت رساندند وقتي امام سجاد عليه السلام اين سخنان را شنيد رو به آسمان كرد و گفت: خدايا چه

بسيار است حلم تو و چه عظيم است شأن تو كه به اينان مهلت داده اي بعد از آن فرزند گراميش امام محمد باقر عليه السلام را صدا زد و به او فرمود: فردا به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برو و دو رشته اي را كه جبرئيل براي رسول خدا آورده بگير و آن را به نرمي و آهسته تكان بده، نه به شدت كه همه هلاك شوند. جابر بن يزيد جعفي كه راوي اين روايت است مي گويد، من از اين سخن متعجب شدم و در سحرگاه كه هنوز مقداري از شب باقي مانده بود به در خانه حضرت رفتم و مقابل در خانه بودم كه امام محمد باقر عليه السلام بيرون آمد، سلام كردم. جواب سلام را داد و فرمود: چه چيزي باعث شده كه در اين وقت اينجا بيايي؟ گفتم: مرا فرمايش امام كه ديروز به شما فرمود به اينجا آورده است. و براي رسيدن به حقيقت آن آمده ام امام باقر عليه السلام فرمود: اگر وقت معلوم و اجل محتوم مقدر نبود هر آينه اين مردم در يك چشم به هم زدن زمين فرو مي رفتند و ليكن ما بندگان گرامي خداونديم و بر او سبقت نمي گيريم و به فرمان او عمل مي كنيم و به آنچه حق فرمان داده راضي و امر او را گردن نهاده ايم. جابر بن جعفي مي گويد: سؤال كردم اي سرور من چرا با مردم اين كار مي شود؟ سبب حركت رشته و نازل شدن بلا بر مردم چيست؟ امام باقر عليه السلام فرمود: ديروز نبودي وقتي شيعيان پدرم شكايت كردند از آنچه مي بينند و مي كشند اين بني اميه ملعون! پدرم به من فرمود

كه آنها را بترسانم. جابر مي گويد: من گفتم آنها خيلي زيادند حضرت فرمود: اي جابر با ما به مسجد جدم بيا تا قدرتي از قدرتهاي خداوند متعال را به تو نشان دهم. كه خداوند متعال ما را به آن اختصاص داده و بر ما منت نهاده است. جابر نقل مي كند سپس در محضر امام باقر عليه السلام به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتيم، حضرت دو ركعت نماز خواندند و صورت خود را بر خاك گذاشت و اذكاري گفتند و بعد سر برداشتند و رشته باريكي را از آستين بيرون آورد و فرمود: جابر اين طرف رشته را بگير و اندكي برو مبادا كه آن را تكان دهي، من يك طرف رشته را گرفتم و حركت كردم فرمود: بايست اي جابر. ايستادم بعد رشته را آهسته حركت داد سپس فرمود: آن طرف رشته را به من بده. دادم و گفتم چه كار كرديد سرور من؟ فرمود: واي بر تو برو بيرون رفتم و مردم را ديدم كه از هر طرف فرياد مي زنند و در مدينه زلزله سختي شده و اكثر خانه ها خراب شده و با خبر شديم كه بيش از سي هزار زن و مرد هلاك شده اند و مردم به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پناه مي آوردند و مي گفتند خداوند ما را به بلاي زلزله هلاك نكند چون امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرده ايم و فسق و فجور و ظلم بر آل رسول در ميان ما آشكار شده است. جابر مي گويد: من متحير شدم و مردم را ديدم كه حيران و گريان بودند و

من هم از گريه آنها بر گريه افتادم و ايشان نمي دانستند كه از كجا به اين بلا گرفتار شده اند. سپس خدمت امام محمد باقر عليه السلام برگشتم، مردم در مسجد به دور حضرت جمع شده بودند و مي گفتند: يابن رسول الله نمي بينيد چه بلايي بر ما نازل شده است براي ما دعا بفرماييد. حضرت فرمود: پناه ببريد به نماز و دعا و صدقه و بعد از آن حضرت دست مرا گرفت و حركت كرد و فرمود: مردم چه حال و وضعيتي دارند؟ گفتم: يابن رسول الله خانه ها خراب شده و مردم هلاك شده اند به آنها رحم كنيد. فرمود: خداوند متعال به آنها رحم نمي كند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

نامه اي براي جابر

امام باقر عليه السلام فرموده است: از تنبلي و تنگ حوصلگي دوري كن، چه اين دو حالت سر آغاز هر بدي است.

از نعمان بن بشير نقل شده كه گفت: من با جابر جعفي هم سفر بودم و در ايامي كه در مدينه بوديم به حضور حضرت باقر عليه السلام وارد شد و با او خداحافظي كرد و خوشحال بيرون آمد. تا اين كه روز جمعه به اخيرجة - كه اولين منزلي است كه راه ما از قيد (جايي بين راه كوفه و مكه است) به طرف مدينه كج مي شود - رسيديم. نماز ظهر را خوانديم و هنگامي كه سوار شتر شديم، مردي بلند قامت و گندمگون نامه اي آورد و به جابر داد.

جابر نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم گذاشت؛ و آن نامه اي بود كه حضرت باقر عليه السلام براي جابر نوشته بود و گل آن هنوز خيس بود.

جابر به مرد گفت: چه موقع خدمت آقاي من بودي؟ گفت: هم اكنون. گفت: قبل از نماز يا بعد از آن؟ گفت: بعد از نماز. پس جابر مهر نامه را باز كرد و نامه را خواند و چهره اش در هم رفت. سپس نامه را نگه داشت و ديگر تا به كوفه رسيد او را خرم و خندان نديدم. هنگام شب به كوفه رسيديم. من آن شب را خوابيدم و صبح به جهت احترام و تعظيم او به ديدنش رفتم. او را ديدم كه از خانه بيرون آمد و كعبهايي به گردن آويخته (كعب استخوان بندگاه ساق و قدم است و در قمار به كار مي رود و آن را به فارسي شتالنگ گويند) و سوار ني شده و مي گويد «منصور بن جمهور را مي بينم كه فرمانده است و فرمانبر نيست.» و اشعاري از اين قبيل مي خواند، پس به هم نگاه كرديم و نه او با من حرف زد، نه من با او سخن گفتم و از اين منظره گريان شدم. مردم و بچه ها دور ما را گرفتند تا در رحبه (ميدانگاهي در كوفه بود) رفت و با بچه ها دور مي زد؛ مردم مي گفتند: جابر بن يزيد ديوانه شده، پس به خدا! طولي نكشيد كه نامه هشام بن عبدالملك به حاكم رسيد كه: مردي را كه جابر بن يزيد جعفي نام دارد، بگير و گردن بزن و سر او را بفرست.

حاكم به هم نشينان خود گفت: جابر بن يزيد جعفي كيست؟ گفتند: او مردي بود داراي علم و فضل و حديث. به حج رفت و ديوانه شد. اينك در رحبه سوار ني شده و با بچه ها بازي

مي كند. حاكم آمد و از دور او را نگاه كرد و ديد با بچه ها بازي مي كند. گفت: شكر خدايي را كه مرا از كشتن اين مرد معاف داشت.

نعمان بن بشير گفت: مدتي نگذشت كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و آن كارهايي را كه جابر مي گفت انجام داد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

نفي روحيه عافيت طلبي و توجيه گري

امام باقر (ع) در نكوهش عافيت طلبان و كساني كه امر به معروف و نهي از منكر را به مواردي منحصر كرده اند كه زيان و خطري را متوجه ايشان نسازد، مي فرمايد:

در آخرالزمان، مردمي مي آيند كه... امر به معروف و نهي از منكر را لازم نمي شمرند، مگر زماني كه ايمن از ضرر باشند (امر به معروف و نهي از منكر مايه ي زيان جاني و يا مالي آنان نشود!) هماره در تلاشند تا براي اعمال و آرزوهاي خود راه توجيه و عذر و بهانه اي پيدا كنند، و در اين راستا مي كوشند تا لغزش ها و فساد عالمان را بيابند و افشا كنند (و با اين كار نادرستي هاي خود را موجه سازند و ارج عالمان را فرو ريزند). از ميان تكاليف ديني به نماز و روزه و اموري كه خدشه اي به جان و مالشان وارد نياورد، رو مي آورند؛ چه، اگر نماز هم مايه ي آسيب به ساير امور اقتصادي و رفاهي ايشان شود، از آن نيز روي برخواهند تافت، همان گونه كه از بارزترين واجبات - امر به معروف و نهي از منكر - روي برگردانده اند! [1] . در ادامه ي اين بيان، امام باقر مي فرمايد: خداوند به شعيب پيامبر (ع) وحي كرد: من صد هزار نفر

از قوم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر از بدان و ناصالحان و شصت هزار نفر از نيكان! شعيب گفت: پروردگارا! عذاب و كيفر بدكاران، علتش روشن است، اما چرا نيكان بايد عذاب شوند؟ خداوند به او وحي كرد: نيكان از آن جهت عذاب مي شوند كه در برابر گنهكاران چرب زباني كردند و نرمش نشان دادند و به خاطر خشم الهي، بر اهل معصيت خشم نگرفتند! [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] يكون في آخر الزمان قوم يتبع فيهم قوم مراؤون... لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر الا اذا امنوا الضرر، يطلبون لانفسهم الرخص والمعاذير يتبعون زلاة العلماء و فساد عملهم، يقبلون علي الصلاة و الصيام و ما لا يكلمهم في نفس و لا مال و لو اضرت الصلاة بسائر ما يعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها... (مدرك سابق).

[2] ... و أوحي الله عزوجل الي شعيب النبي (ع): اني معذب من قومك مائةالف - اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم - فقال (ع): يا رب هؤلاء الأشرار، فما بال الاخيار؟ فاوحي الله عزوجل اليه: داهنوا اهل المعاصي و لم يغضبوا لغضبي. فروع كافي 5 / 56.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نقش رهبري حق در صلاح دين و دنيا

موضوع امامت و رهبري امام عادل، پس از مسأله ي توحيد و نبوت، از حساسترين و سرنوشت سازترين مباحث در جهان اسلام بشمار مي آيد.

حجم گسترده اي از معارف شيعي نيز به مبحث امامت اختصاص يافته است، اما به نظر مي رسد كه مسأله ي امامت در صدر اسلام با ابعاد اعتقادي - سياسي - عملي - اجتماعي

مطرح بوده است، ولي به مرور زمان، بيشتر جنبه ي اعتقادي يافته و ساير ابعاد آن كمتر مورد توجه قرار گرفته است. در متون حديثي شيعه، نكاتي درباره ي امامت و ولايت و رهبري ديني و اجتماعي ياد شده است كه روشن مي سازد: اصل رهبري و ولايت، از آن جهت مورد تأكيد و اصرار قرار گرفته كه اصولا بدون رهبري صالحان، صلاح و اصلاح فرد و جامعه عملي نخواهد بود و در جامعه اي كه زمام امور در دست جاهلان، ظالمان و عناصر ناشايست باشد، هرگونه تلاش اصلاحگرانه، خنثي و بي ثمر خواهد گشت. اگر با اين بينش به مسأله ي امامت نگريسته شود، بسياري از حقايق ديگر در زمينه ي مواضع سياسي ائمه معصومين (ع) و اهتمام آنان به احياي امر امامت، آشكار مي گردد. امام باقر (ع) در بيان نياز مردم به رهبري صالح مي فرمايد:

مردم از آن جهت به وجود پيامبر (ص) و امام، نيازمندند كه استمرار صلاح (سامان نظام مادي و معنوي) جهان متكي به وجود آنان است؛ زيرا خداوند به وسيله ي پيامبر (ص) و امام است كه عذاب را از زمينيان برطرف مي سازد. [1] . رفع عذاب از مردم، به وسيله ي وجود پيامبر و امام، امري اعتباري نيست، بلكه حكايت از واقعيتي ملموس دارد؛ چه، پيامبر و امام در جامعه ساكت نمي نشينند و گوشه ي انزوا اختيار نمي كنند، بلكه با تمام قدرت در راه اصلاح جامعه و تعالي بخشيدن به آن مي كوشند، و در پرتو تلاش هاي آنان، مردم به صلاح مي گرايند، از فساد پرهيز كرده، از كينه و عداوت دوري مي كنند و به رحم و ايثار و انفاق رو مي آورند.

چنين جامعه اي از تباهي ستم و شعله هاي فساد

و زشتي اخلاق، در امان خواهد بود و مورد قهر و انتقام الهي قرار نخواهد گرفت. در حالي كه اگر مردم به مبارزه ي همه جانبه با ايشان برخيزند، ممكن است گرفتار عذاب الهي شوند، چنان كه به دردهاي خانمانسوز اجتماعي گرفتار مي شوند. قوم نوح [2] لوط [3] و عاد [4] و ثمود [5] در روزگاري مورد قهر الهي قرار گرفتند و با طوفان بلا و سنگ هاي عذاب و صداي سهمگين آسماني هلاك شدند، كه پيامبر آنان بر روي زمين حضور داشت و يا در ميان آنان زندگي مي كرد. البته نمي توان انكار كرد كه وجود پيامبر و امام، رحمت بر زمينيان است و لازمه ي اكمال اين رحمت، فرصت يافتن خلق براي بهره وري از پيام هاي بحق آنان و هلاك نشدن به مجرد انكار و رويگرداني دانست. چنان كه خداوند، خطاب به پيامبر فرموده است: تا زماني كه تو - اي پيامبر - در ميان مشركان مكه حضور داشته باشي، خداوند عذاب خويش را بر آنان نازل نخواهد كرد. [6] . به هر حال، اين تأكيد و اصرار كه نسبت به مسأله ي امامت و ولايت، در بيان معصومين (ع) مشاهده مي شود، حكايت از نقش اصلاحي عميق امام در جامعه دارد، به گونه اي كه اگر امام و رهبري صالح الهي از نظام عقيدتي و سياسي جامعه حذف شود، ديگر هيچ چيزي جايگزين آن نمي گردد و نقش آن را ايفا نمي كند و خلأ آن را پر نمي سازد. با اين نگرش، مي توان به ژرفاي سخن امام باقر (ع) ره برد كه مي فرمايد: از ميان تكاليف اصولي اسلام، هيچ تكليفي به اندازه ي ولايت مورد دعوت و تأكيد قرار نگرفته است [7] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سئل الباقر (ع) عن علة احتياج الناس الي النبي (ص) و الامام (ع)؟ فقال: لبقاء العالم علي صلاحه، و ذلك ان الله عزوجل يرفع العذاب عن أهل الأرض اذا كان فيه نبي او امام. بحار 23 / 50؛ تفسير نورالثقلين 2 / 152.

[2] فانجيناه و من معه في الفلك المشحون، ثم اغرقنا بعد الباقين. شعراء 120-119.

[3] كذبت قوم لوط المرسلين... و امطرنا عليهم مطرا فساء مطر المنذرين. شعراء / 160 و 173.

[4] قال لهم أخوهم هود الا تتقون... فكذبوه فاهلكناهم... شعراء / 124 و 139.

[5] كذبت ثمود المرسلين... فأخذهم العذاب... شعراء / 141 و 158.

[6] ... و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم. انفال / 33.

[7] ... و لم يناد بشي ء كمانودي بالولاية. اصول كافي 2 / 18.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نقش دانشمندان در صلاح و فساد جامعه

در بينش امام باقر (ع)، دانشمندان، نظريه پردازان و دين شناسان از جمله عوامل مهم سعادت و شقاوت ملت ها به شمار مي آيند؛ زيرا آنان خط سير جامعه را به سوي اعتلا يا انحطاط رقم مي زنند. دانشمندان و فقيهان، به عنوان مظهر دانايي، و حاكمان، به عنوان مظهر قدرت اجرايي جامعه، از عمده ترين عوامل رهيابي ملت ها به سوي سعادت يا شقاوت به شمار مي آيند.

امام صادق (ع) از پدر گرامي خود، امام باقر (ع) نقل كرده است:

رسول خدا (ص) فرمود: هر گاه دو گروه از امت من صالح باشند، تمامي امت من صالح خواهند گشت و اگر آن دو گروه فاسد شوند، تمام امت به فساد مي گرايند. به آن

حضرت عرض كردند: آن دو گروه كدامند؟ فرمود: يك گروه فقها و دانشمندانند و گروه ديگر حاكمان و فرمانروايان [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] عن جعفر، عن أبيه عليهماالسلام قال: قال رسول الله (ص): صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي، و اذا فسدا فسدت امتي. قيل: يا رسول الله (ص) و من هما؟ قال: الفقهاء والامراء.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نهي از تفكر در ذات

امام باقر فرمود: از تفكر در ذات خداوند بپرهيزيد، ولي هر گاه خواستيد به عظمت وي پي ببريد، به عظمت آفرينش او بنگريد و درباره ي آن بينديشيد. [1] .

و در بياني ديگر فرمود: در آفريده ها و آفرينش خداوند سخن بگوييد، ولي درباره ي ذات خدا به بحث نپردازيد؛ زيرا نتيجه اي جز حيرت ندارد. [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] همان، باب النهي عن الكلام في الكيفية، حديث 7.

[2] همان، حديث 1.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

نوح از كجا ميدانست از قومش كافر متولدميشود

صالح بن ميثم گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: حضرت نوح عليه السلام در آن هنگام كه بر قوم خود نفرين كرد؛ از كجا مي دانست كه آنها جز فاجر و كافر متولد نمي كنند؟ حضرت فرمود: آيا نشنيده اي فرمايش خداي بر نوح را كه مي فرمايد: «كه همانا هرگز از قوم تو ايمان نخواهند آورد مگر همين عده اي كه ايمان آورده اند»؟

أحمد بن محمد بن موسي، عن محمد بن حماد، عن علي بن اسماعيل الميثمي، عن فضيل الرسان، عن صالح بن ميثم قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما كان علم نوح حين دعا علي قومه أنهم لا يلدوا الا فاجرا كفارا؟ فقال: أما سمعت قول الله لنوح: (أنه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن). [1] [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] هود: 36.

[2] بحارالأنوار: ج 11 ص 315 ح 9، عن تفسير القمي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

نظر اهل سنت درباره تزويج فرزندان آدم

حضرت مي گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: مردم (اهل سنت) در مورد تزويج فرزندان حضرت آدم عليه السلام چه مي گويند؟

عرض كردم: آنها مي گويند: حضرت حواء در هر شكم، دو فرزند؛ يكي پسر و ديگري دختر براي حضرت آدم مي آورد، پسر شكم اول با دختر شكم دوم و دختر شكم اول، با پسر شكم دوم ازدواج مي كرد تا اين كه نسلي به وجود آمد.

امام باقر عليه السلام فرمود: چنين نيست، و لكن چون هبة الله متولد گشت و بزرگ شد حضرت آدم از خداوند متعال خواست كه او را تزويج كند، خداي حوريه اي از بهشت براي او فرود آورد و با او ازدواج نمود، و از او چهار

پسر متولد شد. پس از آن، براي حضرت آدم فرزند ديگري متولد شد، چون بزرگ شد به او اجازه ي ازدواج داد. او با جن ازدواج كرد، و از آن چهار دختر متولد شد، بنابراين، پسران اين پسر، با دختران پسر ديگر ازدواج كردند.

پس آنكه داراي جمال و زيبايي است از جانب حوريه است و آنكه صاحب حلم و شكيبايي است از جانب حضرت آدم، و آنكه سبكي و خفت است از جانب جن است، و چون توالد شد حوريه به سوي آسمان صعود نمود.

عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال لي: ما يقول الناس في تزويج آدم ولده؟

قال: قلت: يقولون: ان حواء كانت تلد لآدم في كل بطن غلاما و جارية فتزوج الغلام الجارية التي من بطن الآخر الثاني، و تزوج الجارية الغلام الذي من البطن الآخر الثاني حتي توالدوا.

فقال أبوجعفر عليه السلام: ليس هذا كذاك، ولكنه لما ولد آدم هبة الله و كبر سأل الله أن يزوجه، فأنزل الله له حوراء من الجنة فزوجها اياه فولد له أربعة بنين، ثم ولد لآدم ابن آخر، فلما كبر أمره فتزوج الي الجان فولد له أربع بنات فتزوج بنو هذا بنات هذا، فما كان من جمال فمن قبل الحوراء، و ما كان من حلم فمن قبل آدم، و ما كان من خفة فمن قبل الجان، فلما توالدوا صعدت الحوراء الي السماء. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالأنوار، ج 11 ص 244 ح 40، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 216 ح 6.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

نبي و رسول چه كسي است

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام از

فرمايش خداي متعال كه: «و او رسول و پيامبري والا مقام بود» پرسيدم، رسول كيست؟ و نبي چه كسي است؟

حضرت فرمود: نبي؛ كسي است كه در خواب مي بيند و در خواب بر او وحي مي شود، و صداي فرشته را مي شنود ولي او را نمي بيند.

و رسول؛ كسي است كه صداي وحي را مي شنود و در خواب مي بيند، و فرشته را هم مي بيند.

عرض كردم: مقام و منزلت امام چيست؟

فرمود: امام كسي است كه صداي وحي را مي شنود ولي نه در خواب بيند و نه فرشته را مشاهده مي كند، آنگاه اين آيه ي شريفه را تلاوت فرمود: «و ما پيش از تو، هيچ رسول و پيامبري نفرستاديم».

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن البزنطي، عن ثعلبة، عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و كان رسولا نبيا) [1] ما الرسول و ما النبي؟

قال: النبي الذي يري في منامه و يسمع الصوت و لا يعاين الملك، و الرسول الذي يسمع الصوت و يري المنام و يعاين الملك.

قلت: الامام ما منزلته؟ قال: يسمع الصوت و لا يري و لا يعاين الملك، ثم تلا هذه الآية: (و ما أرسلنا قبلك من رسول و لا نبي) [2] [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مريم: 54.

[2] الحج: 52.

[3] بحارالأنوار: ج 2 ص 264 ح 41، عن الكافي.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

و

وابستگي فرد به جامعه

انزوا و گريز فرد از جامعه، در تعاليم اسلامي نفي شده است و معصومين (ع) در معارف ارزنده ي خويش، روح جمع گرايي، الفت و خيرخواهي و خدمت به خلق را ترويج و تقويت

كرده و روابط اجتماعي مؤمنان را تحكيم بخشيده اند. مردي در حضور امام باقر (ع) گفت: خداوندا مرا از تمامي مردم بي نياز كن! امام باقر (ع) به او فرمود: اين چنين دعا و درخواست نكن، بلكه بگو: خداوندا! مرا از انسان هاي شرور و ناشايست، بي نياز كن و احتياجم را به ايشان قرار نده! همانا مؤمن در زندگي خويش بي نياز از برادر مؤمنش نخواهد بود. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] و قال يوما رجل عنده: اللهم أغننا عن جميع خلقك. فقال أبوجعفر (ع): لا تقل هكذا. و لكن قل: اللهم اغننا عن شرار خلقك، فان المؤمن لا يستغني عن أخيه. تحف العقول 335 حديث 6.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

وقتي به كوفه برگردي

امام باقر عليه السلام فرموده است: هر كس ظاهرش از باطنش بهتر باشد، ترازويش سبك است. و از ابوبصير روايت مي كند كه گفت: حضرت باقر عليه السلام به من فرمود: وقتي كه به كوفه برگردي پسري براي تو متولد مي شود و او را عيسي مي نامي، پسر ديگري نيز خداوند به تو عطا مي كند، محمد مي نامي و آنها از شيعيان ما هستند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

واي به حال شما

امام باقر عليه السلام فرموده است: از چيزهايي كه واقعا كمر شكن است. همسايه اي است كه اگر از انسان خوبي ديد پنهان كند و اگر بدي ديد آشكار نمايد.

و از اعمش روايت شده كه گفت: منصور يعني ابوجعفر به من خبر داد كه من و برادرم ابوالعباس سفاح (از ترس) بني اميه در شهرها فراري بوديم تا آن كه به مدينه آمده و به مسجد مدينه عبور كرديم و حضرت باقر عليه السلام در مسجد نشسته بود. چون نظرش به ما افتاد، به مردي كه در كنارش نشسته بود، فرمود: گويا مي بينم كه امر خلافت به اين دو رسيده است! آن مرد نزد ما آمده و ما را به اين امر بشارت داد. پس ما به سوي او رفته، عرض كرديم:

يا ابن رسول الله! درباره ما چه فرمودي؟ فرمود: امر خلافت به زودي به شما مي رسد. ولي شما نسبت به ذريه و عترت من بدرفتاري مي كنيد. پس واي به حال شما به همين زودي! منصور گفت: چند روزي نگذشت كه برادرم و سپس من مالك امر خلافت شديم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

وارد شدن حضرت به داخل آتش

امام باقر عليه السلام فرموده است: اگر در مجلسي وارد شدي و جايي نشستي كه شرف و بزرگي تو به تو اجازه نشستن نمي دهد، از نظر اثبات فروتني بنشين. و به سند خود از جابر جعفي روايت كرده كه گفت: به عبدالله بن حسن كه ادعاي امامت داشت برخوردم، پس چون مرا ديد، به من و حضرت باقر عليه السلام دشنام داد. هنگامي كه خدمت حضرت باقر عليه السلام شرفياب شدم و حضرت مرا ديد، در حالي كه

مي خنديد فرمود: اي جابر! عبدالله بن حسن را ديدي و من و تو را دشنام داد؟ گفتم: آري. فرمود: اكنون اولين كسي را كه مي بيني همان عبدالله بن حسن است. ناگاه ديدم عبدالله داخل شد. هنگامي كه نشست حضرت به او فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ گفت: شما هستي كه چنين و چنان ادعا داري و مي گويي (پدر و مادر او و...)؟حضرت فرمود: واي به حال تو! زياده گفتي و از حد خود تجاوز نمودي. اي جابر! عرض كردم: بله مولاي من! فرمود: در منزل گودالي حفر كن؛ حفر كردم. فرمود: براي من هيزم زيادي بياور و در اين گودال بريز؛ دستور حضرت را انجام دادم. فرمود: آتش به هيزمها بزن تا شعله ور شود. من اطاعت كردم. سپس حضرت فرمود: اي عبدالله بن حسن! اگر راست مي گويي، برخيز و داخل آتش شده و سالم بيرون بيا! عبدالله گفت: شما برخيزيد و قبل از من داخل شويد. حضرت برخاست و داخل آتش شده و هم چنان با پاي مبارك آتش ها را لگدكوب كرده تا آن كه همه آتش خاموش و خاكستر شد. بعد حضرت خارج شده و نشست و عرق از صورت مباركش پاك مي كرد.سپس فرمود: برخيز، خدا تو را از خير و نيكي دور بدارد. چقدر زود است كه برسد به تو، آن چه به مروان و اولادش رسيد. (اشاره به هلاك شدن اوست.)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معجزات امام محمد باقر؛ حبيب الله اكبرپور؛ الف چاپ اول 1382.

ويژگي هاي پيشوا و حاكم صالح

امام باقر (ع) در رأس برنامه هاي سياسي خويش، بينش خود را درباره ي حاكم صالح بيان مي دارد، تا از اين طريق هم پيروانش را با

ملاك هاي ارزشي آشنا سازد، و هم به گونه اي غير مستقيم، فرمانروايان و والياني را كه فاقد آن ارزش ها بودند، مورد انتقاد قرار دهد.

آن حضرت مي فرمايد: همانا امامت و پيشوايي اجتماعي در صلاحيت كسي نيست، مگر اين سه ويژگي در او جمع باشد:

1- از تقواي نيرومندي برخوردار باشد كه وي را در برابر آفات قدرت از فرو افتادن در دام حرام نگه دارد (زيرا قدرت آن چنان فريبنده و جذاب است كه تقواي اندك در برابر آن كارايي ندارد).

2- از بردباري ژرفي برخوردار باشد كه خشم خود را مهار نمايد.

3- بر كساني كه حكم مي راند همانند پدري مهربان باشد و به نيكي رفتار كند. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ان الامامة لا تصلح الا لرجل فيه ثلاث خصال: ورع يحجزه عن المحارم، و حلم يملك به غضبه، و حسن الخلافة علي من ولي، حتي يكون له كالوالد الرحيم. الخصال 116؛ بحار 25 / 137.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

وليد بن عبدالملك

وليد بن عبدالملك بن مروان نخستين خليفه ي معاصر امامت باقرالعلوم (ع) مي باشد، كه پس از وي به ترتيب: سليمان بن عبدالملك، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام بن عبدالملك حكم رانده اند. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] در بعضي از كتب تاريخي ميان وليد بن عبدالملك و وليد بن يزيد اشتباه صورت گرفته است. قول صحيح همان است كه يادآور شديم. ر.ك: اعيان الشيعة 1 / 650.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

وصيت امام باقر درباره مصرف اموال ايشان

امام عليه السلام در خصوص مسائل مالي و مصارف اموالش بعد از رحلت دو وصيت مهم فرمودند:

1 - سفارش در مورد وقف و صدقات جاريه كه نفعي متوجه عامه مردم است و اين سنتي بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را پايه گذاري كرد و ائمه پس از او، از وي تبعيت كردند و طبيعي است كه حاصل آن زمينه ساز خير رساني ها و دستگيري هاي بسيار از مردم بود به ويژه آنها كه مستمند بودند و پناهي نداشتند.

2 - سفارش در مورد اعلام مظلوميت.

امام صادق عليه السلام وصيت نمودند بخشي از ما ترك ايشان را براي عزاداري در ايام حج در مني هزينه نمايند و در آن سخن از مظلوميت خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و رساندن پيام اهل بيت به گوش امت اسلامي استفاده نموده و جنايات دستگاه غاصب خلافت و مظالمي كه بر اهل بيت وارد شده بود را در مراسم مني براي حجاج بيت الله الحرام بازگو نمايند. [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] احياگر تشيع.

منبع: وصاياي نوراني چهارده معصوم؛ فرشاد

مؤمني؛ منشور وحي چاپ اول 1386.

وصيت امام باقر به فرزندشان

امام صادق عليه السلام فرمودند:

پدرم هنگام وفات آنچه در اطراف (از كتب و سلاح و نشانه هاي امامت) بود به من سپرد و فرمود: گواهاني نزد من بياور، من چهار نفر از قريش را كه نافع غلام عبدالله بن عمر در ميان آنها بود حاضر كردم پس فرمود: بنويس: اين است آن چه ابراهيم و يعقوب عليه السلام به پسرانشان وصيت كردند. يا بني ان الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون.

فرزندان من، خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نمي ميريد و محمد بن علي عليه السلام به جعفر بن محمد عليه السلام وصيت كرد:

«او را در بردي (لباسي) كه نماز جمعه با آن مي خواند و با عمامه خودش او را كفن كند، عمامه را بر او بپوشاند و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت از زمين بالا آورد و هنگام دفن بندهاي كفن را بگشايد». فرمود: گواهان بروند، آن ها رفتند، سپس به پدرم عرض كردم، اين وصيت چه احتياجي به گواه داشت؟ فرمود: «پسر جانم، نخواست كه تو (در امر امامت) مغلوب باشي و مردم بگويند به او وصيت نكرده است و خواستم حجت داشته باشي». [1] .

در كافي و بصائر الدرجات و ساير كتب معتبره روايت كرده اند كه: حضرت صادق عليه السلام فرموده: پدرم را بيماري صعبي عارض شد كه اكثر مردم بر آن حضرت خايف شدند و اهل بيت آن حضرت گريان شدند آن حضرت فرمود كه: من در اين بيماري نخواهم رفت زيرا كه دو كس به نزد

من آمدند و مرا چنين خبر دادند. امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم بعد از آن بيماري صحت يافت و مدتي صحيح و سالم ماند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، محمد محمدي اشتهاردي.

منبع: وصاياي نوراني چهارده معصوم؛ فرشاد مؤمني؛ منشور وحي چاپ اول 1386.

وصيت سياسي امام باقر

محدث عالي مقام، كليني به سند موثق نقل مي كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم (امام باقر عليه السلام) چنين وصيت كرد: «بخشي از اموال مرا وقف كن تا ده سال در سرزمين مني، در موسم حج براي من عزاداري و گريه كنند، و براي مظلوميت من، زاري نمايند» [1] .

به راستي چرا امام باقر عليه السلام اين وصيت را نمود؟ چرا او وصيت نكرد كه در مدينه در كنار قبرش، عزاداري كنند؟ و چرا وصيت كرد كه فقط در موسم حج، آن هم در «مني» براي او عزاداري نمايند؟ پاسخ اين چراها آن است كه: «آن حضرت مي خواست در مراسم حج، كه مسلمانان از اطراف و اكناف به مكه آمده اند و اجتماع كرده اند به نام عزاداري، مجلسي به پا كنند، تا در آنجا مسائل سياسي و حقوقي، مطرح شود، و انگيزه هاي مظلوميت امامان اهلبيت عليهم السلام روشن گردد»، بنابراين اين وصيت جنبه ي سياسي داشته است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] فروع كافي، ج 5، ص 117.

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

وصيت امام باقر در خرج اموال و مراسم

امام باقر عليه السلام وصيت كرد كه معادل هشتصد درهم در ايام سوگواري او خرج كنند، و چنين وصيتي را سنت مي دانست، زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله بعد از شهادت جعفر طيار عليه السلام فرمود: «براي فرزندان او غذا ببريد، زيرا آنها سرگرم عزاداري هستند.»

نيز اين وصيت را در كاغذي نوشت: «مرا در سه جامه كفن كنيد، يكي از آنها همان رداي حبره باشد كه با آن نماز جمعه مي خواندم، و جامه ي ديگر و پيراهني كه دارم.» [1] . امام صادق عليه السلام به پدر عرض

كرد: «چرا اين وصيت (كوتاه) را مي نويسيد؟» فرمود: «مي ترسم اطرافيان بر تو چيره شوند، مرا با چهار يا پنج جامه، كفن كنند، با همان سه جامه مرا كفن كن، و عمامه ام را بر سرم بگذار، ولي بدان كه اين عمامه، جزء كفن نيست.»

نيز روايت شده: امام باقر عليه السلام در ساعات آخر عمر، كتاب ها و سلاح و آثار انبيا و ودايع آنها را به امام صادق عليه السلام سپرد، و ساعت آخر، به امام صادق عليه السلام فرمود: «چند نفر به عنوان شاهد در اينجا، حاضر كن.» امام صادق عليه السلام چهار نفر از قريش را حاضر كرد، كه در ميان آنها نافع غلام آزاد شده ي عبدالله بن عمر نيز بود، فرمود: بنويس: هذا ما وصي به يعقوب بنيه، يا بني ان الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون. «اين وصيتي است كه يعقوب به پسرانش نمود، اي فرزندان من، خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده است، و شما جز به آيين اسلام (تسليم شدن در برابر حق) از دنيا نرويد.» [2] . و وصيت كرد محمد بن علي به جعفر بن محمد عليه السلام، و به او امر كرد كه مرا با روپوشي كه با آن نماز جمعه مي خواندم كفن كن، و عمامه ام را بر سرم بگذار، و قبرم را چهار گوش قرار بده و آن را به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كن، و هنگام دفن، بند كفن را باز كن.» (و طبق روايت ديگر فرمود: و آب بر سر قبرم بپاش). سپس به شاهدان فرمود: «خدا شما را رحمت كند اكنون برويد.» امام صادق عليه السلام عرض كرد: «آوردن شهود براي

چه بود؟» فرمود: «خواستم آنها بدانند كه من به تو وصيت كردم، و وصي من تو هستي، تا همين وصيت، براي تو حجت باشد.»

و در روايت ديگر آمده فرمود: «خوش نداشتم، افرادي بگويند، امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام وصيت نكرد، خواستم همين وصيت براي تو حجت باشد، و مردم بدانند كه تو وصي و جانشين و امام بعد از من هستي.» [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] نيز روايت شده: امام باقر (ع) در ساعات آخر عمر، قسمتي از كفن خود را از پارچه سفيدي كه با آن احرام حج بسته بود مشخص نمود. (بحار، ج 46، ص 231).

[2] برگرفته از آيه ي 132 بقره.

[3] اعيان الشيعه، ط ارشاد، ج 1، ص 659 - بحار، ج 46، ص 214.

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

وصيت به كم نشمردن طاعت و معصيت

هذه الوصية لولده و وصيه مولانا الصادق عليه السلام

قال عليه السلام: يا بني ان الله خبأ ثلاثة أشياء في ثلاثة أشياء: خبأ رضاه في طاعته، فلا تحقرن من الطاعة شيئا فلعل رضاءه فيه، و خبأسخطه في معصية، فلا تحقرن من المعصية شيئا، فلعل سخطه فيه، و خبأ اولياءه في خلقه فلا تحقرن أحدا، فلعله ذلك الولي [1] .

فرزندم! خداوند سه چيز را در سه چيز ديگر مخفي كرده است: رضاي خود را در طاعتش مخفي نموده، بنابر اين هيچ طاعتي را كم مشمار؛ چرا كه ممكن است رضاي خدا در آن باشد. غضب خود را در نافرماني اش مخفي نموده، بنابر اين هيچ معصيتي را كوچك مشمار، زيرا ممكن است خشم خدا در آن باشد. و دوستان خود را در

ميان آفريدگان خويش مخفي ساخته،بنابراين هيچ كس را تحقير منما، زيرا ممكن است اين شخص همان ولي خدا باشد.

در اين كلمات نوراني، رمز موفقيت و كليد سعادت دو جهان را مشاهده مي كنيم. در ظاهر، اين وصيت خطاب به فرزند و وصيش امام صادق عليه السلام است، ولي در حقيقت براي مردم هر عصر و زماني است؛ مخصوصا پدران و مادراني كه دوست دارند فرزندانشان موفق و رستگار و سعادتمند شوند، و هميشه در مسير حق و حقيقت قرار گيرند. از اين رو بر همه ي ما واجب است كه اين وصيت را به عزيزانمان تذكر داده، و آويزه ي گوشمان قرار دهيم، تا چهره ي رستگاري را در زندگاني خود مشاهده نماييم.

درس هاي اين وصيت

1.والدين بايد فرزندان خود را كاملا كنترل نمايند و بهترين راهنمايي ها را به آنان تذكر دهند؛ از ساعت اول به دستور شرع مقدس اسلام عمل نمايند؛ يعني اذان و اقامه در گوش او بگويند، سپس يك نام خوب اسلامي براي او تعيين نمايند، در روز هفتم ولادت برايش عقيقه كنند، آنگاه او را تربيت صحيح نمايند؛ يعني با قرآن و عترت آشنا كنند.

2. بايد در همه ي كارها دقيق بوده و توجه داشته باشيم رضاي خداي متعال در كجا است و به آن نزديك شويم، و همچنين توجه كنيم كه خشم و غضب خداوند متعال در چه چيز است و از آن دوري نماييم.

3. هيچ عملي و عبادتي را كوچك و بي ارزش نشماريم، و هيچ يك از بندگان خدا را به چشم حقارت نگاه نكنيم.

به اين حديث توجه كنيم: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: لا تحقرن أحدا من المسلمين،

فأن صغيرهم عندالله كبير [2] . پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: احدي از مسلمانان را حقير و پست نشمار؛ به درستي كه كوچك آن ها نزد خداوند متعال بزرگ است. خوش بيني، يكي از نشانه هاي بارز مؤمن است. مؤمن بايد با ادب باشد و به مردم با چشم احترام و تكريم بنگرد، و هر چه در اين مسير گام بردارد، در حقيقت خود را به جامعه معرفي نموده است، و مردم به چشم بزرگي به او مي نگرند و او شايسته ي تعظيم خواهد بود، و در مكتب اهل بيت عليهم السلام به اين مطلب سفارش و تأكيد شده است. اين حديث شريف خواندني است:

قال مولانا الصادق عليه السلام: ان أجلت في عمرك يومين فاجعل أحد هما لأدبك لتستعين به علي يوم موتك [3] .

امام صادق عليه السلام فرمود: اگر از عمرت فقط دو روز باقي مانده باشد، يك روزش را به فراگرفتن ادب و تربيت اختصاص بده، تا روز مرگت از سرمايه هاي اخلاقي روز قبلت ياري بخواهي.

اگر بخواهيم در دنيا و آخرت در امن و امان باشيم، به اين راهنمايي توجه كنيم. مردي باديه نشين به حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد: مرا به اموري كه موجب بهره مندي از بهشت مي شود، راهنمايي فرما.پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله پنج دستور اخلاقي زير را به او آموخت و فرمود:

1. گرسنه را سير كن؛

2. تشنه را سيراب كن؛

3. امر به معروف كن؛

4. نهي از منكر كن؛

5. اگر توانايي بر اين كارها را نداري، زبانت را كنترل كن، كه جز به خير و نيكي

حركت نكند.

در اين صورت، شيطان را سركوب كرده اي و بر او پيروز خواهي شد [4] .

تا مي تواني استغفار كن

ربيع بن صبيح مي گويد: مردي نزد حسن بصري آمد و گفت: از قحطي به تو شكايت مي كنم. حسن گفت: استغفار كن (طلب آمرزش از خدا كن) . ديگري نزد او آمد و از فقر و تهيدستي شكايت كرد؛ در جواب گفت: استغفار كن سومي آمد و به او گفت: دعا كن خدا به من پسري عنايت كند؛ در پاسخ گفت: استغفار كن. ما به حسن گفتيم: همه نزد تو آمدند و هر كس حاجت خاصي داشت، ولي تو در پاسخ همه يك جواب (استغفار كن) دادي؟ در جواب گفت: اين پاسخ را از خودم نساختم، بلكه از قرآن در مورد داستان حضرت نوح عليه السلام دريافتم كه نوح عليه السلام به قوم خود گفت: (استغفروا ربكنم انه كان غفارا - يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم بأموال و بنين) [5] . از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، تا باران پربركت آسمان را پي در پي بر شما فرستد و شما را با با مال ها و فرزندان فراوان ياري نمايد [6] . از اين آيات مي فهميم كه توبه و استغفار و بازگشت به سوي خدا و به ياد خدا بودن و ذكر او، پايه و مايه ي اصلي نعمت هاي الهي است: (اذكروني اذكركم) [7] . و به عكس فراموش كردن خدا موجب سلب نعمت مي شود: (لئن شكرتم لأزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد) [8] .

ختامه مسك

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

مادر چهار چيز در چهار موضوع است:

1. مادر

داروها «كم خوري» است

2. مادر همه ي آداب و روش معاشرت «كم سخن بودن» است (كنترل زبان) ؛

3. مادر همه ي عبادات «كم گناه كردن» است؛

4. مادر همه ي آرزوها «صبر» است [9] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كشف الغمة، ج 2، صص 362-361؛ بحارالانوار، ج 75، ص 187، ح 27.

[2] تنبيه الخواطر، ج 1، ص 31.

[3] كافي، ج 8، ص 150، ح 132.

[4] داستان دوستان، ج 2، ص 251؛ مجموعه ورام، ص 105.

[5] نوح، 12-10.

[6] مجمع البيان، ج 10، ص 361؛ در تفسير آيات 12 -10 سوره ي نوح.

[7] بقره، 152.

[8] ابراهيم، 7.

[9] المواعظ العدديه، باب الاربعة.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت و سفارش به سه چيز

حكي الامام الصادق عليه السلام احدي وصايا أبيه الي سفيان الثوري فقد قال له: يا سفيان أمرني والدي بثلاث، و نهاني عن ثلاث فكان فيما قال لي: يا بني من يصحب صاحب السوء لا يسلم، و من يدخل مداخل السوء يتهم، و من لا يملك لسانه يندم، ثم أنشدني:

عود لسانك قول الخير تحظ به

ان اللسان لما عودت يعتاد

موكل بتقاضي ما سننت له

في الخير و الشر فانظر كيف تعتاد [1] .

امام صادق عليه السلام يكي از وصيت هاي پدرش را براي سفيان ثوري، اين گونه بازگو مي فرمايد: اي سفيان! پدرم مرا به سه چيز سفارش نموده و از سه چيز نهي فرموده است. از جمله سفارش هاي وي به من اين بود:

فرزندم! كسي كه با همنشين بد نشست و برخاست داشته باشد، در امان نمي ماند؛ و

كسي كه به محل بدي برود، متهم مي شود؛ و كسي كه مالك زبانش نباشد، پشيمان مي گردد. آنگاه اين دو بيت شعر را خواندند: زبانت را به سخن نيك عادت بده تا از آن بهره مند شوي، زيرا زبان به آنچه عادتش داده اي معتاد مي شود. زبان (به تو) واگذار شده براي طلب آنچه برايش - در خير و شر - به عنوان روش قرار داده اي، پس ببين چگونه به زبانت عادت مي دهي.

اين وصيت به سه مطلب مهم و اساسي در زندگي انسان اشاره مي كند و آن همنشيني با افراد ناباب است كه ضمن اثر سوء در انحرافات عقايد، در از بين بردن آبروي انسان هم مؤثر هواهد بود؛ همچنين رفتن در مراكز و مكان هاي سوء، خواه ناخواه، سبب متهم شدن انسان مي شود؛ و در پايان سفارش به كنترل زبان مي فرمايد. اگر كسي چنين كند، هيچ گاه در دنيا و آخرت پشيمان نخواهد شد.

درس هاي اين وصيت

1. از همنشيني و مصاحبت و دوستي با افراد بدنام خودداري نماييم كه آتش و عذاب آنان دامن ما را خواهد گرفت. به اين حديث شريف توجه كنيد:

قال مولانا الصادق عليه السلام: احذر من الناس ثلاثة: الخائن، و الظلوم، و النمام، لأن من خان لك خانك، و من ظلم لك سيظلمك، و من نم اليك سينم عليك [2] . امام صادق عليه السلام فرمود: از رفاقت و همنشيني با سه گروه برحذر باش؛ خائن، ستمكار و سخن چين؛ زيرا كسي كه روزي به نفع تو خيانت مي كند، روز ديگر به ضرر تو خيانت خواهد كرد؛ و كسي كه براي تو به ديگري ظلم و ستم مي كند، طولي نخواهد كشيد كه به شخص

تو ستم خواهد كرد؛ و كسي كه از ديگران نزد تو سخن چيني مي كند، به زودي از تو نزد ديگران نمامي خواهد كرد.

2. از رفتن به مكان و مجلس بدنام جدا بايد خودداري كنيم. در حديث شريف آمده است:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: رحم الله امرءا جب الغيبة عن نفسه [3] .

پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: خدا رحمت كند كسي را كه كاري نكند (و جايي نرود) كه مردم از او غيبت كنند. و همچنين فرمود: أولي الناس بالتهمة من جالس اهل التهمة [4] .

شايسته ترين مردم براي بدنامي و ننگ اجتماعي، كساني هستند كه با بد نامان دوست و همنشين مي شوند و با آنان مجالست مي نمايند.

3. اهميت مسأله ي زبان و كنترل آن و در مسير صحيح قرار دادن آن كه در اين وصيت تاريخي به آن تأكيد شده است، اهميت فراواني دارد.

به اين حديث شريف توجه نماييد: قال اميرالمؤمنين عليه السلام: لسانك حصانك ان صنته صانك و ان خنته خانك [5] . حضرت امير عليه السلام فرمود: زبان تو همانند اسبت مي باشد؛ اگر او را كنترل كني، رهايت نمي كند، و اگر او را آزاد گذاشتي و رهايش نمودي، تو را به زمين خواهد زد.

به اين فراز تاريخي كه يكي از بزرگ ترين افتخارات زندگي حضرت علي عليه السلام است، توجه فرماييد: سال دهم هجرت بود و روز به روز بر گسترش اسلام افزوده مي شد، ولي هنوز مردم يمن اسلام را نپذيرفته بودند. سپاهي از اسلام به فرماندهي خالد بن وليد به سرزمين يمن حركت كرد؛ مدتي در آنجا ماندند، ولي نتوانستند مشكلات نفوذ و

صدور انقلاب اسامي به يمن را برطرف سازند. سرانجام پيامبر صلي الله عليه و اله حضرت علي عليه السلام را براي اين كار انتخاب نمود. علي عليه السلام آماده ي حركت به سوي يمن شد؛ پيامبر صلي الله عليه و آله در بدرقه ي علي عليه السلام فرمود:اي علي! با كسي از در جنگ وارد مشو، و سعي كن تا با دليل

و منطق و روش نيك، مردم يمن را به سوي اسلام هدايت كني، و اين را بدان كه اگر يك نفر را به سوي اسلام هدايت كني، سوگند به خدا براي تو بهتر است از آنچه كه خورشيد بر آن مي تابد.

در پايان - اين بدرقه - فرمود: (يا علي) چهار سفارش به تو مي كنم كه حتما آن ها را رعايت كن:

1. بر تو باد به دعا و نيايش، زيرا دعا غالبا با استجابت همراه است.

2. در همه ي حالات شاكر و سپاسگزار خداوند باش، زيرا شكر و سپاس موجب افزايش نعمت خواهد شد.

3. اگر با گروهي يا با كسي، عهد و پيماني بستي، به آن وفا كن و آن را محترم شمار.

4. از مكر و نيرنگ بپرهيز، زيرا مكر و نيرنگ بدكاران به خودشان بازمي گردد آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله نامه اي را كه براي مردم يمن نوشته بود، به علي عليه السلام داد تا براي آن ها بخواند.

حضرت علي عليه السلام با توجه به سفارش هاي پيامبر صلي الله عليه و آله عازم يمن شد. صفوف سربازان اسلام را كه تحت فرماندهي خالد بن وليد اعزام شده بودند، منظم كرد، و زمام امور را به دست گرفت و با مردم يمن تماس حاصل نمود، و

با روش منطق جلب و جذب، با آن ها برخورد نمود، و نامه ي پرمهر پيامبر صلي الله عليه و آله را براي آن ها خواند. قبيله ي همدان كه بزرگ ترين قبيله ي يمن بود، آن چنان تحت تأثير روش حضرت علي عليه السلام و نامه ي پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفقتند كه همگي به اسلام گرويدند، و كم كم ساير قبايل نيز از قبيله ي همدان پيروي كرده، و همه ي مردم يمن يكپارچه به دست حضرت علي عليه السلام زير پرچم اسلام آمدند؛ بي آن كه از بيني يك نفر خوني ريخته شود.

وقتي حضرت علي عليه السلام اين خبر را توسط شخصي به پيامبر صلي الله عليه و آله رساند، آن حضرت شاد شد و سجده ي شكر به جا آورد و سپس فرمود: سلام و درود بر مردم همدان كه اسلامشان موجب اسلام همه ي مردم يمن گرديد.

عمرو بن شاس مي گويد: من در اين سفر همراه علي عليه السلام بودم، تصور كردم كه علي عليه السلام نسبت به من بي مهري كرد و اين موضوع در دلم مانده بود. هنگامي كه به مدينه برگشتيم، با هر كس كه ملاقات كردم، بي مهري علي عليه السلام را بازگو نمودم، تا اين كه در مسجد به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدم و در كنارش نشستم. پيامبر صلي الله عليه و آله به من رو كرد و فرمود:اي عمرو! مرا آزار رساندي.

گفتم: «انا لله و انا اليه راجعون» پناه مي برم به خدا و به اسلام، از اين كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله آزار رسانده باشم. پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: من آذي عليا فقد

آذاني. هر كس كه علي عليه السلام را بيازارد، حتما مرا آزرده است. فهميدم كه نمي بايست نسبت نارواي بي مهري علي عليه السلام به خود را تصور كنم يا از آن شكايت نمايم (و به مردم اين مطلب را بازگو كنم) كه موجب آزار علي عليه السلام و پيامبر عليه السلام خواهد شد [6] . كجا بود پيامبر صلي الله عليه و آله تا ببيند بعد از وفاتش چه مصيبت هايي بر عترت او وارد كردند؛ از آتش زدن در خانه ي دخترش و كشتن حضرت محسن عليه السلام و سيلي زدن به حضرت زهرا عليهاالسلام، و حضرت علي عليه السلام را با سر برهنه به مسجد آوردن، و تازيانه زدن به حضرت زهرا عليهاالسلام؛ كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: در اثر همين تازيانه ها و ظلم ها و اذيت ها، مادرم حضرت زهرا عليهاالسلام از دنيا رفت. حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايد: ان فاطمة صديقة شهيدة [7] .همچنين داستان ميخ در و سينه ي حضرت زهرا عليهاالسلام و اذيت و آزارها تا ايام معاويه كه دستور داد روي هشتاد هزار منبر به حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام سب و شتم كنند. همه ي اين ها قلب نازنين پيامبر صلي الله عليه و آله را به درد آورده است. به اين نكته ي تاريخي توجه نماييد: روزي معاويه به سعد بن ابي وقاص (پدر عمر بن سعد) گفت: چرا علي عليه السلام را سب نمي كني؟ (و به دستوري كه دادم، عمل نمي نمايي) ؟ سعد در پاسخ گفت: من سه موضوع را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي علي عليه السلام فرموده، به ياد مي آورم، از اين رو به آن حضرت ناسزا نمي گويم، كه اگر داراي يكي از آن ها بودم، براي

من بهتر از شتران سرخ پوست حجاز بود.1. شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله در بعضي از جنگ ها، علي عليه السلام را در مدينه به عنوان جانشين خود گذارد و براي جنگ مسافرت كرد [8] علي عليه السلام به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: آيا مرا با زنان و كودكان مي گذاري و خود به ميدان جنگ مي روي؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: أما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا أنه لا نبوة بعدي. آيا خشنود نيستي كه تو نسبت به من، همچون نسبت هارون به موسي باشي، جز اين كه بعد از من، پيامبري نخواهد بود؟

2. شنيدم در جنگ خيبر، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: فردا پرچم را به دست شخصي مي سپارم كه هم او خدا و رسولش را دوست دارد، و هم خدا و رسولش او را دوست دارند. همه ي ما در انتظار بوديم ببينيم اين افتخار به چه كسي مي رسد. فرداي آن روز، رسول اكرم صلي الله عليه و آله پرچم را به دست علي عليه السلام سپرد.

3. هنگامي كه اين آيه نازل شد: (انما يريد اله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) [9] . خداوند، فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله، علي عليه السلام و فاطمه و حسن و حسين را طلبيد و گفت: خداوندا! اين ها اهل بيت من هستند [10] . اين نكته ي تاريخي را به اين كلام شريف ختم كنيم. قال رسول الله صلي الله عليه

و آله: يا علي من سبك فقد سبني و من سبني فقد سب الله [11] .

يا علي! هر كس به تو ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگويد، به خدا ناسزا گفته است. در حقيقت، معاويه و يارانش شصت سال به خدا و پيغمبر صلي الله عليه و آله ناسزا گفتند و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز به دستور وي اين سب و شتم ها ممنوع شد و فدك را به فرزندان علي عليه السلام و زهرا عليهاالسلام برگرداندند.

ختامه مسك

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ثلاثة معصومون من ابليس و جنوده، الذاكرون الله، و الباكون من خشية الله، و المستغفرون بالأسحار [12] .

سه گروه از شيطان و يارانش در امان هستند:

1. كساني كه هميشه ذاكر و به ياد خدا هستند؛

2. گريه كنندگان از خوف خداوند متعال؛

3. كساني كه نيمه هاي شب استغفار مي كنند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] خصال، شيخ صدوق، ص 169، ح 222؛ تحف العقول، ص 376.

[2] تحف العقول، ص 316.

[3] مكارم الاخلاق، ج 1، ص 21.

[4] من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 395، ح 5840؛ امالي شسخ صدوق، مجلس 6، ح 4؛ معاني الاخبار، ص 196، ح 1، باب الغايات.

[5] الحديث، ج 2، ص 93.

[6] اعلام الوري، ج 1، صص 258-257؛ بحارالانوار، ج 21، ص 360، باب 34، ح 1؛ اين حديث را حاكم نيشابوري نيز در مستدرك، ج 3، ص 122 آورده است.

[7] كافي، ج 1، ص 458؛ مولد الزهرا، ح 2.

[8] اين داستان مربوط به غزوه ي تبوك است.

[9] احزاب، 33.

[10]

خصائص اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (للحافظ أبي عبدالرحمن نسائي) صص 35-33، ح 11؛ سنن كبري - نسائي - ج 5، ص 108، ح 8398.

[11] فرائد السمطين، ج 1، صص 302-301، ح 240.

[12] ارشاد القلوب، ص 196؛ مستدرك الوسائل، ج 12، صص 147-146، ح 13745.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت در مورد نعمت هاي الهي

وصية الامام الباقر عليه السلام لبعض أبنائه، يا بني، اذا أنعم الله عليك نعمة فقل: الحمدلله، و اذا أحزنك أمر فقل: لا حول و لا قوة الا بالله، و اذا أبطأ عنك رزقك فقل: أستغفرالله [1] .

فرزندم! هرگاه خداوند نعمتي به تو داد، بگو: الحمدلله. و هر گاه امري ناراحتت كرد، بگو: لا حول و لا قوة الا بالله. و هر گاه روزي ات به كندي به دست مي رسد و در آن تأخير مي شود، بگو: استغفرالله.

بهترين راهنمايي ها را حضرت در قالب وصيت به يكي از فرزندانش مي فرمايد. در حقيقت، اين وصيت ضمن اين كه انسان را از مهلكه ها و گرفتاري ها نجات مي دهد و به انسان سكون و آرامش مي بخشد، او را به خدا نزديك مي كند و به مسايل معنوي گرايش مي دهد، و هميشه انسان را به ياد خدا مي اندازد، و اين از بهترين حالات زندگاني است كه در زندگاني اولياي خدا اين روش ديده مي شود. هر پديده اي كه در زندگي آن ها به وجود مي آمد، آنان را به خدا نزديك تر مي كرد و زبانشان به ذكر و ياد خدا بيش تر مي گرديد.

درس هاي اين وصيت

1. در تمام امور زندگاني و تحولات و تغييرات، توجه به خدا داشته

باشيم و از او كمك بگيريم.

2. آشنايي با اذكار و اورادي كه وسيله ي تقرب به خدا و نجات انسان در گرفتاري ها است، بايد مورد توجه باشد.

3. حمد و شكر الهي بر نعمت ها مي افزايد و بلا را از انسان دور مي كند. خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: (لئن شكرتم لأزيدنكم) [2] .

پاداش شكر كردن، افزايش نعمت و دوام آن است.

و همچنين گفتم صد مرتبه ذكر شريف «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» در هر روز، انسان را از هم و غم و گرفتاري نحات مي دهد، و استغفار، ضمن اين كه رزق و روزي را زياد مي كند، گناهان انسان را پاكي مي نمايد و صاحبش را به مقام معنوي بزرگي به نام «درجه ي عليين» مي رساند.

روايت شده است كه پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله در هر مجلس هفتاد بار استغفار مي نمود. [3] قرآن مجيد نيز اهميت اين مسأله را بيان مي كند و آن را يكي از بزرگ ترين صفات و نشانه هاي مؤمن مي داند: (وبالأسحار هم يستغفرون) [4] . آري؛ شب زنده داري و استغفار در سحرها، از نشانه هاي بارز مؤمنان است و بندگان صالح خدا شب ها با خدا راز و نياز دارند، و از اين حالت لذت مي برند و در پيشگاه خداوند متعال خود را خوار و ذليل و مقصر مي دانند و طلب عفو مي كنند.

گريه پارساي شب

يكي از پارسايان وارسته، هر شب، نيمه هاي شب از بستر برمي خاست و به نماز شب و مناجات با خدا مي پرداخت (و استغفار زياد مي كرد) . در نماز شب سوره هايي كه آيات عذاب در آن است، مي خواند و تكرار مي كرد و از خوف خدا

زارزار مي گريست. پس از مدتي، چندين شب اين آيه را كه آيه ي رحمت و بهشت است، مي خواند و گريه مي كرد:

(سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الأرض أعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم) [5] .

بشتابيد براي رسيدن به آمرزش از ناحيه ي پروردگارتان و بهشتي كه پهنه ي آن مانند وسعت آسمان و زمين است و براي آنان كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند، آماده شده است. اين از فضل و كردم خدا است كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد، و خداوند صاحب فضل و كرم بزرگ است. يكي از همسايگان، او را ديد و به عنوان اعتراض به وي گفت: تو مدتي شب ها آيه هاي عذاب را در نماز مي خواندي و گريه مي كردي، ولي اكنون مدتي است اين آيه را كه بيانگر رحمت و بهشت و فضل و كرم خدا است، مي خواني و باز گريه مي كني؟ براي چه؟

آن پارساي وارسته در پاسخ گفت: بهشتي كه آن همه پهناور و وسيع است، به وسعت زمين و آسمان، چندان كه نگاه مي كنم، مرا در آن، جاي يك قدم نيست (ترس آن دارم كه از آن همه وسعت مرا محروم سازند، واحسرتاه كه محروم شوم) ، گريه ام از اين جهت است [6] .

ختامه مسك

قال اميرالمؤمنين عليه السلام: التوبة علي أربعة دعائم: ندم بالقلب، و استغفار باللسان، و عمل بالجوارح، و عزم علي ان لا يعود [7] .

توبه كردن (توجه و پناه به خدا بردن) بر چهار پايه و ستون استوار است: پشيماني قلبي، و استغفار زباني، و عمل

نمودن با اعضا و جوارح بدن و تصميم جدي براي برنگشتن.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حياة الامام باقر عليه السلام للقرشي، ص 283؛ بحارالانوار، ج 75، ص 187، ح 30.

[2] ابراهيم. 7.

[3] كنز العمال، ج 1، ص 483، ح 2115-2113.

[4] نوح، 10.

[5] حديد، 21.

[6] داستان صاحب دلان، ج 2، ص 128.

[7] كشف الغمه، ج 3، ص 141؛ بحارالانوار، ج 75، ص 81، ح 74.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت امام به عمر بن عبدالعزيز

وصية الامام الباقر عليه السلام لعمر بن عبدالعزيز

حينما ولي الخلافة عمر بن عبدالعزيز طلب من الامام أبي جعفر عليه السلام أن يزوده بوصية ينتفع بها و يسوس فيها دولته، فقال الامام عليه السلام: أوصيك بتقوي اله، و أن تتخذ صغير المسلمين ولدا، و أوسطهم أخا، و كبيرهم أبا، فارحم ولدك، وصل أخاك، وبر أباك، و اذا صنعت معروفا فربه. -أي أمه - [1] . و بهر عمر بن عبدالعزيز بهذه الحكمة الجامعة وراح يبدي اعجابه قائلا: جمعت والله ما ان اخذنا به، و اعاننا الله عليه استقام لنا الخير ان شاءالله.

هنگامي كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، از امام باقر عليه السلام خواست كه او را راهنمايي كند، به وصيتي و سفارشي كه براي او سود داشته باشد و دولت خود را نيز بيمه نمايد. امام فرمود: سفارش مي كنم تو را به تقوا، و اين كه مسلماني را كه خردسال است، فرزند خودت بداني، و ميانسال هايشان را برادر خويش دانسته، و بزرگسال ها را پدر خويش بداني. پس به فرزندت ترحم كن، و نسبت به برادرت

صله كن، و نسبت به پدرت نيكي نما؛ و زماني كه كار نيكي انجام مي دهي، آن را رها مكن. امام عليه السلام به او وصيتي نمود كه براي هر حاكم و رئيس دولتي سودمند است، و اين وصيت يك دستور العمل سياسي و اجتماعي است كه هر رئيس حكومتي به آن عمل نمايد، در مسير عدالت و انصاف در ميان رعيت خواهد بود، و هميشه به مردم مملكت خود نگاه شفقت و رحمت آميز خواهد داشت، و رفتارش مانند پدري مهربان به خاندان خود خواهد بود. عمل به اين سفارش امام عليه السلام، دولت و ملت را خوشبخت و سعادتمند مي كند، و هميشه سربلند و سرافراز خواهند بود، و در زير سايه ي عدالت و دادگستري دوام بيش تري خواهند داشت. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل نوده كه فرمود: العدل حسن و لكن في الأمراء أحسن [2] . عدالت نيكو است، ولي از زمامداران نيكوتر است. عمر بن عبدالعزيز هشتمين خليفه ي اموي است. او مردي وجيه و نجيب و عابد بود. در مدت خلافتش كارگزاران و مسؤولان بني اميه را از پست ها و مناصب دولتي عزل نمود، و به جاي آن ها افرادي صالح و متدين كه از بني اميه نبودند، گماشت. از كارهاي مهم او در دوران خلافتش، اين بود كه فدك را به اولاد حضرت اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام برگرداند [3] و همچنين دستور داد كسي حق ندارد به حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام سب و شتم كند، چون كه معاويه دستور داده بود روي هشتاد هزار منبر به ساحت مقدس اميرالمؤمنين علي عليه السلام سب كنند، و اين دستور تا زمان خلافت

عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت، تا اين كه او رسما از اين عمل ناپسند جلوگيري نمود. آخرين سخن او در حال احتضار، تلاوت اين آيه بود: (تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الأرض و لا فسادا و العاقبة للمتقين) [4] . آن سراي آخرت (و آن بهشت برين) را براي كساني قرار مي دهيم كه اراده ي برتري جويي در زمين نداشته و از فساد (و آلودگي معصيت) دور باشند. عاقبت و پيروزي براي اهل تقوا است.

درس هاي اين وصيت

1.تقوا و پرهيزكاري - يعني اطاعت از خدا و دوري از گناه - مهم ترين سرمايه ي انسان است كه بايد پيوسته به دنبال آن باشيم.

2. لزوم برخورد رحيمانه و مشفقانه با مردم؛ مخصوصا زمامداران كه بايد با رعيت حالت پدري داشته باشند.

3. در هر موقعيتي كه هستيم، بايد كوشش كنيم وجودمان براي جامعه مايه ي خير و بركت باشد.

4. از خداوند متعال بخواهيم كه ما را موفق بفرمايد كه به اين وصيت عمل كنيم، تا هميشه در مسير خير و سعادت باشيم. ان شاءالله.

معاويه و كارهاي زشت او

وقتي كه معاويه روي كارآمد و مخصوصا پس از شهادت امام علي عليه السلام در سال 40 هجري كه زمام حكومت جهان اسلام را به دست گرفت، آنقدر نسبت به امام علي عليه السلام كينه توز بود كه دستور داد سب و لعن علي عليه السلام را در همه جا، حتي خطبه هاي نمازجمعه و در قنوت نماز، جزء برنامه ي مذهبي قرار دهند. اين كار زشت، حدود 60 سال رايج و سنت گرديد.

نامه ي ام سلمه به معاويه

ام سلمه - همسر نيك پيامبر صلي الله عليه و آله - طي

نامه اي به معاويه نوشت: شما با اين كار، خدا و رسولش را لعن مي كنيد، زيرا شما وقتي علي عليه السلام را لعن مي كنيد، در حقيقت آن كس را كه علي عليه السلام را دوست دارد نيز لعن مي كنيد و من گواهي مي دهم كه خدا و رسولش، علي عليه السلام را دوست مي داشتند. ولي معاويه به سخن ام سلمه اعتنا نكرد [5] .

پس از معاويه نيز خلفاي جور و وعاظ السلاطين، از هر سو به اين كار دامن مي زدند، تا اين كه در سال 99 هجري، پس از مرگ سليمان بن عبدالملك، عمر بن عبدالعزيز به عنوان هشتمين خليفه ي اموي، روي كار آمد. او بر خلاف روش خلفاي بني اميه، شيوه ي نيكي براي خود برگزيد و دست به اصلاحات كلي زد. از كارهاي نيك او اين بود كه سب و لعن علي عليه السلام را كه برنامه ي مذهبي و رايج مسلمين اهل تسنن شده بود، قدغن كرد، و به فرمان او در نماز و خطبه ها به جاي سب علي عليه السلام، اين آيه را مي خواندند: (ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان) [6] .پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشيب گرفتند، بيامرز. و يا اين ايه را مي خواندند: (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان) [7] .خداوند به عدالت و نيكوكاري فرمان مي دهد. عمر بن عبدالعزيز، انگيزه و علت جلوگيري از سب و لعن علي عليه السلام را چنين بيان كرد: من در كودكي به مكتب مي رفتم. معلم من از فرزندان عتبة بن مسعود بود. روزي معلم از كنار من گذشت؛ من با كودكان هم سن خود بازي مي كردم و به همراه آنان علي عليه السلام را لعن مي نمودم. معلم بسيار

ناراحت شد و آن روز مكتب خانه را تعطيل كرد و به مسجد رفت. من نزد او رفتم، كه درس خود را براي او بخوانم؛ تا مرا ديد، برخاست و مشغول نماز شد. احساس كردم كه به من اعتراض دارد. بعد از نماز با خشونت به من نگريست. به او گفتم: چه شده است كه استاد نسبت به من بي اعتنا شده؟ او گفت: پسرم! تو تا امروز علي عليه السلام را لعن مي كني؟ گفتم: آري. گفت: تو از كجا يافتي كه خداوند پس از آن كه از مجاهدان بدر راضي شد، بر آن ها غضب كرد؟ گفتم: استاد! آيا علي عليه السلام از مجاهدان بدر بود؟ گفت: عزيزم! آيا گرداننده ي همه ي جنگ بدر جز علي عليه السلام بود؟! گفتم: از اين پس، هرگز اين كار را انجام نمي دهم. گفت: تو را به خدا، ديگر تكرار نمي كني؟ گفتم: آري، تصميم مي گيرم ديگر حضرت علي عليه السلام را لعن نكنم. همين تصميم را گرفتم و از آن پس ديگر علي عليه السلام را لعن نكردم. سپس عمر بن عبدالعزيز گفت: خاطره ي ديگري نيز دارم كه براي شما بيان مي كنم: من در مدينه پاي منبر پدرم عبدالعزيز حاضر مي شدم. او در روز جمعه خطبه ي نمازجمعه را مي خواند و من مي شنيدم؛ وي در آن هنگام حاكم مدينه بود. پدرم خطبه را بسيار غرا و روان و عالي مي خواند، ولي به محض اين كه به اين جا مي رسيد كه علي عليه السلام را (طبق دستور خليفه) لعن و سب كند، مي ديدم آن چنان لكنت زبان پيدا مي كرد و در تنگناي سخن قرار مي گرفت كه گفتارش بريده بريده مي شد. روزي به او گفتم:اي پدر! تو با اين كه

از خطباي توانا و سخنوران قوي هستي، علت چيست وقتي كه در خطبه به لعن اين مرد (امام علي عليه السلام) مي رسي، درمانده و هاج و واج مي شوي؟ در پاسخ گفت: پسرم! جمعيتي كه پاي منبر ما - از مردم شام و غير آن ها - مي بيني، اگر فضايل اين مرد (علي عليه السلام) را آن گونه كه پدر تو (من) مي داند، بدانند، هيچ يك از آن ها، از ما اطاعت نخواهند كرد! به اين ترتيب، سخن معلم من و گفتار پدرم، در سينه ام استقرار يافت و با خدا عهد كردم كه اگر يك روز زمام حكومت به دست من بيفتد و قدرتي به دستم برسد، اين سنت بد (لعن علي عليه السلام) را براندازم.

وقتي كه خداوند بر من منت گذاشت و دستگاه خلافت را در اختيارم نهاد، آن را قدغن كردم و به جاي آن دستور دادم اين آيه را بخوانند. (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان) [8] . و به همه شهرها و بلاد، بخشنامه كردم، كه خواندن اين آيه را به جاي سب و لعن، سنت كنند؛ اين دستور جا افتاد و سنت گرديد. اين بود انگيزه ي من در قدغن كردن سب و لعن حضرت علي عليه السلام [9] .

ختامه مسك

قال اميرالمؤمنين عليه السلام: العدل رأس الايمان [10] .

گل سرسبد ايمان، عدالت است.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حياة الامام الباقر عليه السلام للقرشي، ص 283.

[2] كنز العمال، ج 15، ص 896، ح 43542؛ و ج 16، ص 138، ح 44168.

[3] پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله فدك را در حيات خود به حضرت زهرا عليهاالسلام بخشيد، ولي بعد از پيغمبر صلي الله عليه و

آله در آغاز خلافت ابوبكر، فدك را گرفتند و عمال حضرت زهرا عليه السلام را بيرون كردند، و اين عمل خلاف دستور قرآن و وصيت پيغمبر صلي الله عليه و آله بود.

[4] قصص، 83.

[5] الغدير، ج 10، ص 260.

[6] حشر، 10.

[7] نحل، 90.

[8] نحل، 90.

[9] داستان دوستان، ج 4، ص 96؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 58.

[10] غرر الحكم، ح 1733.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به يكي از مسلمانان

حضر عنده رجل من المسلمين و طلب منه أن يوصيه بوصية، فقال الامام الباقر عليه السلام: هيي ء جهازك، و قدم زادك، و كن وصي نفسك [1] .

يكي از مسلمانان خدمت امام باقر عليه السلام رسيده، از ايشان خواست وصيتي به او بنمايد؛ حضرت فرمود: جهازت را آماده كن، و زاد و توشه ات را جلو بفرست، و خودت وصي خويشتن باش.

امامان معصوم عليهم السلام هميشه مردم را ترغيب مي نمودند كه خود را براي آخرت مجهز و آماده كنند، زيرا اين سفر عظيم و هولناك و طولاني، نياز به زاد و توشه دارد؛ تنها ذخيره براي اين راه، تقوا و اعمال خير و صالح است. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: طوبي لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد [2] . گوارا باد زندگي دنيا و آخرت براي كسي كه هميشه به ياد آخرت و مشغول ذخيره و پس انداز باشد. بهترين زاد و توشه براي آخرت، ولايت آل محمد عليهم السلام است كه به واسطه ي آن پرونده ي انسان سنگين گشته، اهل نجات خواهد شد. و مصداق اين آيه ي قرآن خواهد

گرديد كه مي فرمايد: (فأما من ثقلت موازينه فهو في عيشة راضية) [3] .

هر كس كه ترازوي اعمالش سنگين باشد، در يك زندگي خشنود كننده خواهد بود.

مفسران عاليقدر در تفسير اين آيه ي شريف، اين روايت را نقل كرده اند: مردي از امام باقر عليه السلام سؤال كرد: چه چيزي پرونده ي انسان را در قيامت سنگين مي كند، و در اثر آن، انسان اهل نجات و بهشتي خواهد بود؟ حضرت فرمود: ولايت ما آل محمد عليهم السلام [4] .

درس هاي اين وصيت

1. حضور در مجلس بزرگان و اهل علم و فضل، و همنشيني با اهل دين، شرف دنيا و آخرت است، و ما بايد حداكثر استفاده را از اين گونه مجالس ببريم.

2. همچنان كه به فكر زندگاني دنيا هستيم، با اين كه مي دانيم كه عمر اين دنيا كوتاه است، بايد به فكر آخرت هم باشيم، تا مرگ براي ما آسان شود، و آخرت آبادي داشته باشيم.

3. همين دنيا محل پس انداز آخرت است، پس به فكر ذخيره براي خود باشيم، تا وقت مرگ و رفتم، احساس غربت و وحشت و تنهايي نكنيم.

4. كوشش كنيم سبك باشيم تا در وقت مرگ راحت بميريم. اين راحتي و آسايش را با عمل كردن به وصيت خويش به دست بياوريم و خود وصي نفس خويش باشيم، و تا زنده هستيم، به وصيت خويش عمل كنيم. آنچه را كه تصميم داريم از ديگران بخواهيم براي ما انجام دهند، خودمان انجام دهيم.

دوستي حضرت اميرالمؤمنين علي

روزي پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله رو به اصحاب كرد و فرمود: كدام يك از شما تمام روزهاي سال را روزه مي گيريد و تمام

شب هاي سال را شب زنده دار هستيد و روزي يك ختم قرآن مي كنيد؟ سلمان عرض كرد: من يا رسول الله. يكي از اصحاب (عمر بن خطاب) در خشم شد و عرض كرد:اي رسول خدا! سلمان، فردي از عجم است و همواره مي خواهد بر ما قريش افتخار كند؛ در صورتي كه او دروغ مي گويد. حضرت فرمود: مثل سلمان، مثل لقمان در حكمت است؛ از خودش صحت اين ادعا را بپرس. آن شخص رو به سلمان كرد و گفت: من ديده ام كه اكثر شب ها مي خوابي و اكثر روزها روزه نيستي، هميشه قرآن نمي خواني، پس چگونه اين ادعا را مي كني؟ سلمان گفت: آن گونه كه تو خيال كردي، نيستم، بلكه من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم. خداوند در قرآن مي فرمايد: (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) [5] .

كسي كه كار خيري انجام دهد، براي او ده برابر آن پاداش است. پس سه روز روزه ي هر ماه به سان روزه ي تمام ماه است. به علاوه من تمام روزهاي ماه رجب و شعبان را روزه مي گيرم، پس هميشه روزه ام. و اما راجع به شب زنده داري همه شب، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هر كه شب با وضو بخوابد، گويا شب را تا صبح به عبادت به سر برده است، و من هر شب وضو مي گيرم و با طهارت مي خوابم. و اما راجع به ختم قرآن، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه به علي عليه السلام فرمود: مثل تو در امت من به سال قل هو. الله احد است، هر كه اين سوره را يكبار بخواند، ثلث قرآن

را خوانده است، و هر كه دوبار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است، و هر كه سه بار بخواند، تمام قرآن را خوانده است. (يا علي) كسي كه تو را به زبان دوست داشته باشد، ثلث ايمانش را تكميل نموده است، و اگر با زبان و قلب تو را دوست داشته باشد، دو ثلث ايمان را دارد، و هر گاه كسي تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و با دست (عمل) تو را ياري كند، تمام ايمان را دارد. (بنابراين من با ايمان كامل، هر روز تمام قرآن را مي خوانم، چون روزي سه بار سوره ي توحيد را مي خوانم، و من به زبان و قلب و عمل علي عليه السلام را دوست دارم.) پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:اي علي! اگر اهل زمين تو را چون اهل آسمان دوست مي داشتند، كسي را به آتش عذاب نمي كردند. آن شخص با شنيدن اين گفتار، چنان ساكت شد كه گويا سنگي به دهان او زده اند؛ همان دم بلند شد و رفت [6] . ابن عباس مي گويد: يك نفر يهودي، شديدا علي عليه السلام را دوست داشت و در حال يهوديت مرد. خداوند مي فرمايد: اما بهشت من؛ او نصيبي در آن ندارد، ولي اي اتش! او را عذاب مكن [7] .

ختامه مسك

قال مولانا الصادق عليه السلام: رحم الله من أحيا أمرنا [8] .

خدا رحمت كند كسي را كه راه و روش و اهداف ما را زنده نگه دارد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] حياةالامام الباقر عليه السلام للقرشي، ص 287؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 54، ص 267؛ ترجمه الامام الباقر (6781).

[2] غرر الحكم، ج 4، ص 241.

[3] قارعه،

7-6.

[4] تفسير البرهان، ج 5، ص 305.

[5] انعام، 160.

[6] امالي شيخ صدوق، ص 86، مجلس 9، ح 5.

[7] پندهايي از تاريخ، ص 155؛ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 119.

[8] قرب الاسناد، ص 2، ح 105؛ امالي شيخ طوسي، ص 135، مجلس 5، ح 31.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به مسافر

وصية لبعض أصحابه حينما أراد السفر فزوده عليه السلام بهذه الوصية القيمة:

قال عليه السلام: لا تسيرن سيرا و أنت حاف، و لا تنزلن عن دابتك ليلا الا و رجلك في خف، و لا تبولن في نفق، و لا تذوقن بقلة و لا تشمها حتي تعلم ماهي، و لا تشرب من سقاء حتي تعرف ما فيه، و لا تسيرن الا مع من تعرف واحذر من تعرف، و لا تصحب من لا تعرف [1] .

شخصي قصد مسافرت داشت؛ حضرت به وي چنين وصيت فرمود: پابرهنه طي طريق نكن، شبانه پا برهنه از مركبت پياده مشو، در شكافها ادرار مكن، و سبزه اي را نچش و بو منما، مگر اين كه بداني چيست، و از ظرف آبي مياشام، مگر اين كه بداني چه در آن است، و سفر مكن مگر با كسي كه مي شناسي و از آن كه مي شناسي برحذر باش و از همراهي باكسي كه نمي شناسي، بپرهيز. انسان هميشه و در تمام حالات - چه در سفر و چه در حضر- نياز به مرشد و راهنما دارد، و لذا در اين وصيت مي بينيم كه يكي از اصحاب حضرت در هنگامي كه عازم سفر

بود، به محضر امام عليه السلام شرفياب مي شود و حضرت به او چنين وصيت و سفارشي مي فرمايد كه او را از نظر راهنمايي مستغني مي كند كه در رفت و برگشت به سلامت بوده و نيازي به كسي نداشته باة، ضمنا از نظر دين و آبرو خدشه دار نشود.

امام باقر عليه السلام به مسايل بهداشتي كه بايد هر مسافري در سفر به اين مسايل توجه داشته باشد سفارش مي فرمايد و در آخر وصيت مي كند كه با هر كسي دوست و همنشين مشو، مگر اين كه او را بشناسي. اين مطلب آخر بسيار با اهميت است كه آبرو و حيثيت انسان در دنيا و آخرت در گرو اين مسأله است. در همين زمينه لقمان حكيم به فرزندش چنين وصيت مي كند: يا بني سافر بسيفك و خفك و عمامتك و خبائك و سقائك و ابرتك و خيوطك و مخرزتك، و تزود معك من الأدويه ما تنتفع بها أنت و من معك، و كن لأصحابك موافقا الا في معصية الله [2] . فرزندم! هنگام مسافرت مجهز باش تا نيازي به كسي نداشته باشي، و هميشه در سفرها شمشير و كفش و عمامه و خيمه و مشك آب و نخ و سوزن و مقداري دارو و مايحتاج با تو باشد، كه نياز به ان ها پيدا خواهي نمود، و همچنين با همسفران خويش موافق و همراه باش، و از آنان اطاعت كن؛ مگر در معصيت خداوند متعال كه در اين صورت از آن ها پيروي مكن.

درس هاي اين وصيت

1. آنچه قدرت و توانايي داريم، در سفر با خود داشته و هميشه مجهز باشيم، تا نيازي به كسي نداشته باشيم يا كم تر نياز

پيدا كنيم.

2. انسان بايد در سفر بيش تر از حضر و وطن خود مواظب سلامت خويش باشد.

3. در خوردن غذاها و آشاميدني ها بايد كاملا مراعات كرد.

4. آنچه در سفر اهميت دارد و بايد انسان قبل از مسافرت به اين مسأله توجه داشته باشد، همراه و رفيق سفر است. اين موضوع بايد كاملا مراعات شود كه با چه كسي به مسافرت مي رود و با چه كسي همراه و همنشين خواهد بود.

پرهيز از همنشيني با پنج نفر

امام صادق عليه السلام فرمود:پدرم از پدرش امام سجاد عليه السلام نقل كرد كه فرمود:اي فرزندم! متوجه باش كه با پنج شخص همنشيني نكني و با آن ها گفتگو و رفاقت در راهي ننمايي. پرسيدم: پدر جان! آن ها كيانند؟ فرمود:

1. زنهار كه با دروغگو همنشين مشو، زيرا او مثل سرابي است كه دور را نزديك و نزديك را در نظرت دور جلوه مي دهد.

2. بر حذر باش كه با فاسق و گنهكار همنشين نشوي، زيرا او تو را به يك لقمه يا كم تر مي فروشد.

3. بپرهيز از همنشيني با بخيل، زيرا او مال خود را در سخت ترين نيازهايت از تو دريغ مي دارد.

4. و حتما با احمق (كم عقل) همنشين مباش، زيرا او مي خواهد به تو سود رساند، ولي (بر اثر حماقت) به تو زيان مي رساند.

5. و مبادا با آن كس كه قطع رحم كند، رفاقت كني، كه من او را در سه مورد از قرآن ملعون يافتم:

الف. در سوره ي محمد (آيات 22 و 23) مي خوانيم:

(فهل عسيتم ان توليتم أن تفسدوا في الأرض و تقطعوا ارحامكم - اولئك الذين لعنهم الله فأصمهم و اعمي أبصارهم)

اگر روي گردان شويد، آيا جز اين انتظار مي رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد؟ آن ها كساني هستند كه خداوند آنان را از رحمت خويش دور سلاخته، پس گوش هايشان را كر و چشم هايشان را كور ساخته است.

ب. در سوره ي رعد (آيه ي 25) مي خوانيم: (الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض اولئك لعهم اللعنة و لهم سوء الدار) و آن ها كه عهد الهي را پس از محكم كردن مي شكنند، و پيواندهايي را كه خداوند به آن امر كرده است، قطع مي كنند، و در روي زمين فساد مي نمايند، براي آن ها لعنت و بدي (و مجازات) در سراي آخرت است.

ج. در سوره ي بقره (آيه ي 27) مي خوانيم:

(الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض اولئك هم الخاسرون)

فاسقان كساني هستند كه پيمان خدا را پس از محكم ساختن آن مي شكنند، و پيوندهايي را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع مي نمايند و در روي زمين فساد مي كنند؛ اين ها زيانكارانند [3] .

ختامه مسك

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: سافروا تصحوا و ترزقوا [4] .

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: مسافرت كنيد (با شرايطي كه ذكر شد) تا سالم بمانيد (در صحت و سلامت شما اثر به سزايي خواهد داشت) و رزق و روزي به دست آوريد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 75، ص 189، ح 46؛ و ج 96، ص 123، ح 10.

[2] كافي، ج 8، ص 303، ح 466؛ من لا يحضره الفقيه،

ج 2، ص 282، ح 2458.

[3] اصول كافي، ج 2، صص 377-376، باب مجالسة اهل المعاصي، ح 7؛ و ص 641، باب من تكره مجالسته، ح 7.

[4] تفسير المعين، ص 301؛ كنز العمال، ج 6، ص 701، ح 17469.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به گروهي از مومنين

وصيته عليه السلام لجماعة من المؤمنين

قال مولانا الباقر عليه السلام: صانع المنافق بلسانك، و أخلص مودتك للمؤمن، و ان جالسك يهودي فأحسن مجالسته [1] .

با زبانت با منافق سازش نما، و دوستي و محبت را براي مؤمن خالص گردان، و اگر يك نفر يهودي با تو همنشين شد، با او به خوبي هم مجلس شو.

گروهي از مؤمنان و علاقه مندان به ساحت مقدس اهل بيت عليهم السلام به محضر امام باقر عليه السلام شرفياب شدند، و حضرت مثل هميشه به نصيحت و وعظه و ارشاد آن ها پرداخت. در اين وصيت، حضرت به سه مسأله ي اساسي كه جنبه ي اجتماعي دارد، اشاره مي فرمايد.

اين نوع برخورد با افراد كه حضرت به آن سفارش مي نمايد، در جامعه بسيار مؤثر است، و جنبه ي مداراة الناس دارد. در روايت داريم كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: أمرني ربي بمداراة الناس كما أمرني ربي بالفرائض [2] . خداوند متعال به من امر نموده كه با مردم مدارا كنم؛ همچنان كه مرا به انجام فرايض امر نموده است. از اين وصيت امام باقر عليه السلام و فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله استفاده مي شود كه مردم داري و حسن خلق، مورد رضاي خداوند متعال مي باشد، و اين شيوه ي

تمام پيامبران الهي است.

درس هاي اين وصيت

1. از برخورد تند با افراد منافق، يعني كساني كه دو چهره و دو زبان دارند - كه آنان از كفار بدترند - دوري كرده، و خيلي ملايم و با زبان نرم و با خوش رفتاري توأم با احتياط با آن ها رفتار كنيم، زيرا آنان موجودات خطرناكي مي باشند.

2. اظهار اخلاص و مودت (محبت) به مؤمنان و اهل تقوا و كمك نمودن به آنان و قضاي حوايج آن ها، كه در قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام سفارش و تأكيد ويژه شده است.

3. در همنشيني و همراهي با افراد، كمال اخلاق اسلامي را رعايت كنيم؛ حتي با دشمنان، كه اين امر باعث هدايت آنان خواهد شد.

عمل به سنت پيامبر باعث هدايت يك كافر شد

عصر خلافت امام علي عليه السلام بود. آن حضرت در يكي از سفرها، از فاصله اي دور به طرف كوفه مي آمد. يكي از يهوديان (يا مسيحيان) نيز در همان راه حركت مي كرد و به سوي اطراف كوفه مي رفت، آن كافر به حضرت علي عليه السلام رسيد، ولي حضرت را نمي شناخت و آن ها با هم به سفر خودادامه دادند، تا بر سر دو راهي رسيدند كه يكي راه كوفه، و ديگري راه اطراف كوفه بود. آن شخص ديد كه همسفرش (علي عليه السلام) به راه كوفه نرفت، بلكه در همان راه كه خودش حركت مي كرد، حركت نمود. از او پرسيد: مگر نگفتي كه من عازم كوفه هستم؟

امام علي عليه السلام فرمود: آري گفتم.

يهودي گفت: پس چرا به راه كوفه نرفتي و در اين راه با من مي آيي؛ با اين كه راه كوفه را مي داني؟ امام علي عليه السلام فرمود: اين

كار براي نيكو پايان دادن به رفاقت است. هر انسان بايد رفيق راهش را، هنگام جدايي، تا چند قدم بدرقه كند؛ چرا كه پيامبر ما اين گونه به ما دستور داده است. يهودي گفت: به راستي پيامبر شما، اين گونه دستور داده است؟

حضرت فرمود: آري. يهودي گفت: پس مسلما هر كس از پيامبر شما پيروي كرده، براي اين كارهاي بزرگوارانه و اين خصلت هاي نيكو بوده كه از او ديده است. در همين هنگام كه نور درخشان اسلام بر قلب يهودي تابيده بود، گفت: من تو را گواه مي گيرم كه بر دين تو هستم، و دين تو را پذيرفتم. آن گاه به همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام به سوي كوفه آمد. در كوفه آن حضرت را شناخت و فهميد كه وي خليفه ي مسلمانان و امير مؤمنان است؛ اسلام را پذيرفت و رسما مسلمانان شد [3] .

ختامه مسك

قال مولانا الحسن بن علي عليهم السلام: رأس العقل معاشرة الناس بالجميل [4] .

معاشرت نيك و رفتار خوب با مردم، بزرگ ترين نشانه ي عاقل است (يعني آگاهي و معرفت به شيوه ي معاشرت صحيح با مردم...)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طرائف الحكم، ج 1، ص 237؛ تحف العقول، ص 292؛ اماني شيخ مفيد، ص 185، مجلس 23، ح 10. همين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 404، ح 5873؛ امالي صدوق، مجلس 91، ح 8؛ روضة الواعظين، ص 371.

[2] كافي، ج 2، ص 117، ح 4، باب المداراة؛ امالي شيخ طوسي، ص 481، مجلس 17، ح 20.

[3] اصول كافي، ج 2، ص 670، ح 5؛ قرب الاسناد، صص 11

-10، ح 33.

[4] بحارالانوار، ج 78، ص 111 ح 6.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به صبر بر حق

وصية اخري لولده الصادق عليه السلام:

قال عليه السلام لابنه: اصبر نفسك علي الحق، فانه من منع شيئا في حق أعطي في باطل مثليه [1] .

خودت بر حق صبر نما؛ چرا كه اگر كسي چيزي را در حق منع نمايد، دو برابر آن را در باطل صرف خواهد نمود.

اين وصيت، بسيار كوتاه و مختصر است، ولي بازدهي فراواني در بردارد، و براي زندگي بسيار حايز اهميت است. قرآن هم بر اين مسأله تأكيد نموده، چنين مي فرمايد:

(و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر) [2] . يكي از نشانه هاي بارز ايمان، سفارش به پيروي از حق و صبر است. در وصيت هاي حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام به كميل بن زياد نخعي آمده است:اي كميل! هميشه حق بگو و از حق دفاع كن؛ اگر چه عليه خودت باشد [3] .

همچنين حضرت به فرزندان و اصحاب و شيعيانش وصيت مي نمود كه هميشه در مسير حق و حقيقت باشيد. امام كاظم عليه السلام فرمود: ان لقمان قال لابنه: تواضع للحق تكن اعقل الناس [4] . لقمان حكيم به فرزندش چنين وصيت مي كند: عاقل ترين انسان كسي است كه در مقابل حق تواضع نشان دهد و فروتن باشد.

درس هاي اين وصيت

1. خودسازي و تهذيب نفس در راه حق و استقامت در اين راه، بايد هميشه مورد توجه و اهتمام ما باشد.

2. رمز موفقيت هرانسان در دنيا و آخرت، صبرو استقامت در راه حق است.

وصيت اميرالمؤمنين

به صبر

يكي از شاگردان امام صادق عليه السلام از آن حضرت پرسيد: آيا غير از امام علي عليه السلام و خاندان آن حضرت، كسي خلافت ابوبكر را انكار كرد و به آن اعتراض نمود؟

امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: دوازده نفر صريحا و رسما به خلافت ابوبكر اعتراض كردند. اين افراد شش نفر از مهاجران بودند، كه عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد، بريده ي اسلمي، خالد بن سعيد، وعمار ياسر؛ و شش نفر از انصار بودند، كه عبارتند از: ابوالهيثم بن تيهان، عثمان بن حنيف، سهل بن حنيف، خزيمة بن ثابت، أبي بن كعب و ابوايوب انصاري.

اين دوازده نفر به حضور امام علي عليه السلام آمدند و پيوند خود را با آن حضرت آشكار ساختند، و به حقانيت و شايستگي آن حضرت براي رهبري اقرار نمودند، سپس در مورد رهبري به مشورت پرداختند. آن ها تصميم گرفته بودند كه به مسجد آيند و ابوبكر را از بالاي منبر پيامبر صلي الله عليه و آله به پايين بياورند. از امام علي عليه السلام اجازه خواستند تا اين كار را انجام دهند، و افزودند: اي علي! ما از پيامبر صلي الله عليه و آله و شنيديم كه فرمود: «علي مع الحق و الحق مع علي، يميل كيف مامال» ؛ علي با حق است و حق با علي است، به هر سمت حق متمايل گردد، علي عليه السلام نيز به همان سو متمايل مي شود. بر اين اساس، اجازه ي شورش بر مخالفان را به ما بده كه كاسه ي صبرمان لبريز شده و ديگر توان تحمل نداريم. امام علي عليه السلام آن ها را از اين كار نهي كرد و فرمود: اين كار موجب كشت و

كشتار مي گردد. پيامبر صلي الله عليه و آله مرا به صبر و تحمل، وصيت نموده است، ولي من به شما پيشنهاد مي كنم كه به مسجد برويد و در حضور مردم، احتجاج كنيد و مطالب حق را بيان نماييد، كه روش بهتر همين است [5] .

ختامه مسك

قال اميرالمؤمنين عليه السلام: التفكر يدعو الي البر و العمل به [6] .

تفكر و انديشه، انسان را به سوي نيكوكاري و عمل نمودن به آن سوق مي دهد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] طرائف الحكم ج 1 ص 224، تحف العقول ص 296.

[2] عصر، 4-3.

[3] جناب كميل (رضوان الله تعالي عليه) از ياران خاص اميرالمؤمنين عليه السلام و از اعضاي برجسته ي شرطة الخميس بود. وي همچنين صاحب اسرار اميرالمؤمين عليه السلام بود، و حضرت، دعاي معروف كميل را به او ياد دادند، و به او خبر دادند كه حجاج بن يوسف ثقفي (لعنة الله) تو را به شهادت مي رساند. كميل از اين خبر خوشحال گشته، منتظر فرارسيدن زمان شهادت بود.

[4] كافي، ج 1، ص 16، ضمن ح 12؛ تحف العقول، ص 386؛ طرائف الحكم، ج 1، ص 224.

[5] احتجاج طبرسي، ج 1، ص 186، نهج الايمان، ص 578؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 79.

[6] كافي، ج 2، ص 55، ح 5، باب التفكر.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به گواهان شهادت و حجت آن

وصية اخري لولده الصادق عليه السلام

عن أبي عبدالله عليه السلام قال ان أبي استود عني ماهناك فلما حضرته الوفاة قال: ادع لي شهودا. فدعوت أربعد من قريش، فيهم نافع مولا عبدالله بن عمر فقال عليه السلام:

اكتب، هذا ما اوصي به يعقوب بنيه (يا بني ان الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الا و أنتم مسلمون) [1] و أوصي محمد بن علي الي جعفر بن محمد و أمره أن يكفنه في برده الذي كان يصلي فيه يوم الجمعة، و أن يعمه بعمامته، و أن يربع قبره و يرفعه أربع اصابع، و أن يحل عنه أطماره عند دفنه. ثم قال للشهود؛ انصرفوا رحمكم الله فقلت له؛ يا ابت ما كان في هذا بأن يشهد. عليه فقال: يا بني، كرهت أن تغلب و أن يقال: لم يوص اليه و أردت أن تكون لك الحجة [2] .

امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم آنچه در آن جا بود (از كتاب و سلاح و نشانه هاي امامت) به من سپرد و چون وفاتش نزديك شد، فرمود: گواهاني نزد من بياور. من چهار تن از قريش را كه نافع - غلام عبدالله بن عمر - در ميان آن ها بود، حاضر كردم. پس فرمود: بنويس اين است آنچه يعقوب به پسرانش وصيت كرد: پسرانم! خدا براي شما اين دين را برگزيد، پس نميريد جز اين كه مسلمان باشيد. و محمد بن علي به جعفر بن محمد وصيت كرد و به او امر فرمود كه او را در بردي كه نماز جمعه را با آن مي خواند، كفن پوشد، و با عمامه ي خودش او را عمامه پوشد، و قبرش را چهارگوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد، و هنگام دفن، بندهاي كفن او را بگشايد. سپس به گواهان فرمود: برگرديد؛ خدا شما را رحمت كند. پس از آن كه رفتند، گفتم:اي پدر! در اين وصيت چه احتياجي به گواه

گرفتن بود؟ فرمود: پسر جانم! نخواستم كه تو - در امر امامت يا كارهاي وصيت - مغلوب باشي (و مشكلي پيدا كني) و مردم بگويند به او وصيت نكرده است؛ خواستم كه تو حجت و دليل داشته باشي.

درس هاي اين وصيت

1. هنگام وصيت كردن در حضور جمع باشيد، و گروهي شهادت دهند تا دليل و حجت مهمي براي سايرين باشد.

2. در ابتدا تأكيد به تقوا و تدين و پايبندي به حلال و حرام خدا داشته باشيد، تا به مدد توفيق الهي، ديندار و خداشناس از دار دنيا رحلت كنيد.

3. مراحل تغسيل و تدفين و تجهيز ميت براي امام و ساير مردم فرقي ندارد؛ با اين تفاوت كه كارهاي امام ومعصوم را، فقط معصوم انجام مي دهد.

4. لباس نمازگزار داراي قداست خاصي است و هنگام قيامت در حق صاحبش شهادت مي دهد؛ مشروط به اين كه صاحبش داراي ولايت آل محمد عليهم السلام باشد. بنابراين، پوشيدن آن به عنوان كفن - با شرايط آن - براي عالم برزخ و قيامت مفيد است.

سختي مرگ

حضرت يحيي پسر زكريا - علي نبينا و آله و عليهماالسلام - از پيامبران هم عصر حضرت عيسي عليه السلام بود كه با حضرت عيسي عليه السلام علاوه بر خويشاوندي، دوستي و انس داشت. وقتي حضرت يحيي عليه السلام از دنيا رفت، پس از مدتي حضرت عيسي عليه السلام بالاي قبر او آمد و از خدا خواست او را زنده كند. دعايش به استجابت رسيد، و حضرت يحيي عليه السلام زنده شد و از ميان قبر بيرون آمد و به حضرت عيسي عليه السلام گفت: از من چه مي خواهي؟

حضرت عيسي عليه السلام فرمود: مي خواهم با من همان

گونه كه در دنيا مأنوس بودي، اكنون نيز دوست باشي و با من انس بگيري. حضرت يحيي عليه السلام گفت: هنوز داغي و تلخي مرگ در وجودم از بين نرفته است، و تو مي خواهي مرا دوباره به دنيا برگرداني و در نتيجه بارديگر مرا گرفتار تلخي و داغي مرگ كني؟! آنگاه او حضرت عيسي عليه السلام را رها كرد و به قبر خود بازگشت [3] . قيل للصادق عليه السلام: صف لنا الموت؟ قال عليه السلام: للمؤمن كأطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع و الألم عنه، و للكافر كلسع الأفاعي و لدغ العقارب أو أشد [4] .

به امام صادق عليه السلام گفته شد: يابن رسول الله! مرگ را براي ما وصف كن. حضرت فرمود: براي مؤمن مانند خوشبوترين بويي است كه استشمام مي نمايد و در اثر لذت آن از درد و رنج و خستگي راحت مي شود؛ و براي كافر مانند (سختي) نيش اژدهاها و عقرب ها خواهد بود.

ختامه مسك

پنج چيز مرگ را براي انسان آسان مي كند:

1. پوشاندن لباس بر برادران ديني؛

قال مولانا الصادق عليه السلام: من كسي أخاه كسوة شتاء أو صيف كان حقا علي الله أن يكسوه من ثياب الجنة و أن يهون عليه من سكرات الموت و أن يوسع عليه في قبره، و أن يلقي الملائكة اذا اخرج من قبره بالبشري [5] . هر كس (براي رضاي خداوند متعال) برهنه اي را لباس - تابستاني يا زمستاني - بپوشاند، خداوند او را از لباس بهشت خواهد پوشاند، و جان دادن برايش آسان مي شود، و قبرش توسعه مي يابد، و هنگام خروج از قبر، فرشتگان را ملاقات نموده و به وي بشارت مي دهند.

2. صله ي رحم؛

قال

مولانا الصادق عليه السلام: صلة الرحم يهون سكرات الموت.

صله ي رحم، سكرات و بي خودي هنگام مرگ را آسان مي كند.

3. حسن ظن به خدا؛

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: و حسن الظن بالله.

4. دوستي حضرت علي عليه السلام

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: الا و من أحب عليا هون الله عليه سكرات الموت و جعل قبره روضة من رياض الجنة [6] .

هر كس علي عليه السلام را دوست بدارد، جان دادن براي وي آسان مي شود، و قبرش باغچه اي از باغ هاي بهشت خواهد شد.

5. گريه بر مصائب امام حسين عليه السلام؛

قال أمير المؤمنين عليه السلام: بعد كلام طويل: و البكاء علي الحسين عليه السلام [7] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بقره، 132.

[2] اصول كافي، ج 1، ص 307؛ بحارالانوار، ج 47، صص 14-13.

[3] كافي، ج 3، ص 260، ح 37.

[4] علل الشرايع، ج 1، ص 298، باب 235، ح 2؛ معاني الأخبار، ص 287، ح 1، باب معني الموت.

[5] كافي، ج 2، ص 163، ح 1.

[6] فضائل الشيعه، ص 3.

[7] آخرين گفتارها، ج 1، ص 13.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت اصحاب به جواب نيكي ديگران

وصية اخري لأصحابه

قال مولانا الباقر عليه السلام: من صنع مثل ما صنع اليه فقد كافأه، و من أضعف كان شكورا، و من شكر كان كريما، و من علم أنه يا صنع كان الي نفسه لم يستبطئي الناس في شكرهم و لم يزدهم في مودتهم، فلا تلمس من غيرك شكر ما آتيته الي نفسك و وقيت به عرضك،

و اعلم أن طالب الحاجة لم يكرم وجهه عن مسألتك فأكرم وجهك عن رده [1] .

امام باقر عليه السلام فرمود: هر كس (در عوض نيكي كه به وي شده است) چنان كند كه به او كرده اند، پاداش داده؛ و هر كه دو چندان كند، شكرگزاري كرده؛ و هر كه شكر كند، كريم است. هر كس كه بداند هر چه كند با خود كند، در تشكر از مردم كوتاهي نكند و مهر آنان را مزيد نخواهد. از ديگري مخواه در مقابل آنچه براي خود كرده اي، و آبرويت را بدان نگهداشته اي، از تو تشكر كند. بدان كه طالب حاجت از تو، آبرويش را برابر تو حفظ نكرده، تو آبرويت را از رد كردن او حفظ كن.

درس هاي اين وصيت

1.احسان و تفضل مردم را ناديده نگيريد، بلكه متقابلا جواب دهيد؛ اين موضوع را خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده: (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ([2] .

امام صادق عليه السلام در بيان آيه ي مذكور چنين مي فرمايد: اين آيه، شامل كافر و مؤمن، يا خوب و بد - هر دو - مي شود. اگر كسي به انسان احساني نمود، بايد جبران كرد، و اين خود يك نوع سپاسگزاري است؛ چنان كه امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عزوجل» [3] .

2. فرمايش امام محمد باقر عليه السلام كه «هر كس كار خير و خوبي انجام دهد، در حقيقت براي خود كرده است «، اين درس را به ما مي دهد كه نتيجه ي اعمال به خود انسان برمي گردد، و نيز انسان به واسطه ي كار خير و عمل صالح، خود را بيمه مي كند؛ البته اثر وضعي هم

در زندگي شخصي و اجتماعي انسان دارد، و نهايتا خداوند متعال پاداش و جزاي خير به او خواهد داد، و بهترين معامله را با او خواهد كرد. در قرآن مجيد آمده است: (اني جزيتهم اليوم بما صبروا أنهم هم الفائزون) [4] . من امروز آن ها را براي صبر و استقامتشان پاداش دادم، و آنان رستگار و پيروزند.

3. در قسمتي ديگر از اين وصيت آمده است: بيش تر توجهت به كساني باشد كه تو بر آن ها برتري داري و آن ها براي انجام كاري به تو مراجعه مي كنند؛ سعي كن محروم برنگردند، و اين خود يكي از اقسام شكرگزاري از نعمت هاي الهي است.

از اين رو در حديثي از امام صادق عليه السلام ذكر شده كه فرمود: براي تسكين خاطر و اندوه خود، همواره به كسي نظر كن كه نصيبش از نعمت هاي الهي كم تر از تو است، تا شكر نعمت ها را به جا آوري، و براي افزايش نعمت خداوند، شايسته باشي و استحقاق بيش تري براي عطاياي الهي داشته باشي.

ابن وهب مي گويدكه امام صادق عليه السلام فرمود: كسي كه سه كار انجام دهد، از سه موهبت محروم نخواهد شد:

1. كسي كه دعا كند، از استجابت آن بهره مند مي گردد؛

2. كسي كه شكر كند، بر نعمتش افزوده مي شود؛

3.كسي كه توكل كند، امورش سامان مي يابد.

سپس، براي هر كدام از موارد فوق، به آيه اي از قرآن استدلال كرد و فرمود: آيا قرآن كتاب خداوند متعال را خوانده اي؟

كه در مورد اول فرمايد:

(أدعوني استجب لكم) [5] .

مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را اجابت كنم.

و در مورد دوم مي فرمايد:

(لئن شكرتم لأزيدنكم) [6] .

اگر شاكر

و سپاسگزار خدا باشيد، قطعا بر نعمت شما مي افزايم.

و در مورد سوم مي فرمايد:

(و من يتوكل علي الله فهو حسبه) [7] .

و هر كس بر خدا توكل كند، پس خدا او را كافي است و امرش را كفايت مي كند [8] .

به اين ترتيب، مي بينيم امامان ما در وعظ و ارشاد مردم از آيات قرآن بهره مي گرفتند، و گاه - مثل حديث فوق - آيات قرآن را ذكر مي كردند، كه گفتارشان با كلام خدا آميخته باشد و در نتيجه بهتر اثر كند.

ختامه مسك

قال مولانا الحسن العسكري عليه السلام: لا يعرف النعمة الا الشاكر، و لا يشكر النعمة الا العارف [9] . معرفت و شناخت نعمت هاي الهي، مخصوص شاكران است، و شاكر نعمت هاي الهي نيست؛ مگر آن كه عارف باشد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 299؛ معاني الأخبار، ص 141، باب معني المكافاة و الشكر، ح 1. خصال شيخ صدوق، ص 258، ح 132 همين حديث را امام باقر از اميرمؤمنان عليه السلام نقل نموده است.

[2] الرحمن، 60.

[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 27، ح 3، باب 31.

[4] مؤمنون، 111.

[5] مؤمن، 60.

[6] ابراهيم، 7.

[7] طلاق، 3.

[8] كافي، ج 2، ص 65، ح 6، باب التفويض الي الله و التوكل عليه؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 167، ح 20310.

[9] اأعلام الدين، ص 313.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به تقوا و پرهيز از شوخي

وصيته عليه السلام لحمران بن أعين

عن حمران بن أعين (ره) قال: دخلت علي أبي جعفر عليه السلام: فقلت: أوصني، فقال

عليه السلام: أوصيك بتقوي الله، و اياك و المزاح فانه يذهب هيبة الرجل و ماء وجهه، و عليك بالدعاء لاخوانك بظهر الغيب فانه يهيل الرزق؛ يقولها ثلاثا [1] . حمران بن أعين (ره) [2] مي گويد: وارد شدم بر امام باقر عليه السلام و عرض كردم به من وصيتي كن! امام باقر عليه السلام فرمود: به شما وصيت مي كنم كه هميشه تقواي الهي داشته باش، و از شوخي كردن (زياد) بپرهيز كه شوخي، آبرو و هيبت انسان را از بين مي برد، و عاقبت به خفت و خواري كشيده خواهد شد؛ و بر شما است كه در غياب برادران ايماني خود، آن ها را دعا كنيد (و براي آنان خير دنيا و آخرت بخواهيد) كه اين كار رزق و روزي را زياد مي كند. و اين جمله را حضرت سه بار تكرار فرمود. (و اين تكرار نشانه ي تأكيد است كه مبادا فراموش شود) .

درس هاي اين وصيت

1. تأكيد بر رعايت تقوا و پرهيزكاري در سفر و حضر. روايت شده: مردي به محضر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: شما هميشه سفارش به تقوا مي كنيد؛ خصوصا در خطبه هاي نمازجمعه؛ تقوا چيست؟ حضرت فرمود: همانا تقوا اطاعت از خدا و دوري از گناه و معصيت است.

2. امام عليه السلام از كثرت مزاح و شوخي نهي مي فرمايد، زيرا هيبت و وقار مؤمن را از بين مي برد و از آبرويش نزد مردم مي كاهد؛ همچنان كه در جامعه ي كنوني نيز افرادي كه زياد شوخي مي كنند، چندان وجهه اي در ميان مردم ندارند. افرادي كه با سخنان بيهوده مردم را سرگرم مي كنند، هم آبروي خود را مي برند و هم توجه انسان را از واقعيت ها دور مي كنند.

به اين حديث شريف توجه نماييد:حضرت علي عليه السلام فرمود: كسي كه تو را به مطالب باطل خشنود سازد و با سخنان غير واقعي سرگرم نمايد، (حقايق را از تو پنهان داشته و) در حقت خيانت كرده است [3] .

3. دعا نمودن، آن هم در حق ديگران، اهميت زيادي دارد. در روايت آمده كه دعا مغز عبادت است. [4] از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: دعا براي ديگران روزي را زياد مي كند.

آري؛ دعا از عبادات بزرگ است و توفيقي است از جانب خداوند تبارك و تعالي. همه ي حضرات معصومين، انبياي عظام و اولياي خدا عليهم السلام اهل دعا و نيايش و گريه و مناجات با خداوند متعال در تمامي حالات بودند.

نفرين پدر و لطف اميرالمؤمنين و دعايش در حق نفرين شده

اواخر شب بود، حضرت علي عليه السلام به همراه فرزندش امام حسين عليه السلام براي مناجات و عبادت به كنار كعبه آمدند. ناگاه علي عليه السلام صداي جانگدازي شنيد؛ دريافت كه شخص دردمندي با سوز و گداز در كنار كعبه دعا مي كند، و با گريه و زاري، خواسته اش را از خداوند متعال مي طلبد. اميرالمؤمنين عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود: نزد اين مناجات كننده برو و او را نزد من بياور. امام حسن عليه السلام نزد او رفت. ديد جواني بسيار غمگين با آهي پرسوز و جانكاه مشغول مناجات است؛ فرمود:اي جوان! اميرمؤمنان پسر عموي پيغمبر صلي الله عليه و آله مي خواهد تو را ببيند، دعوتش را اجابت كن.

جوان لنگان لنگان با اشتياق وافر به حضور علي عليه السلام آمد. حضرت فرمود: چه حاجتي داري؟ جوان گفت: حقيقت اين است كه من به پدرم آزار رساندم؛

او مرا نفرين كرده و اكنون بدنم فلج شده است. امام علي عليه السلام فرمود: چه آزاري به پدرت رسانده اي؟

جوان عرض كرد: من جواني عياش و گنهكار بودم؛ پدرم مرا از گناه نهي مي كرد، ولي من به حرف او گوش نمي دادم، بلكه بيش تر گناه مي كردم، تا اين كه روزي مرا در حال گناه ديد و باز مرا نهي كرد؛ سرانجام من عصباني شدم، چوبي برداشتم، طوري به او زدم كه بر زمين افتاد، با دلي شكسته برخاست و گفت: اكنون كنار كعبه مي روم و تو را نفرين مي كنم. كنار كعبه آمد و مرا نفرين كرد؛ نفرين او باعث شد كه نصف بدنم فلج گردد - در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد - بسيار پشيمان شدم، نزد پدرم رفتم و با خواهش و زاري از او معذرت خواهي نمودم و تقاضا كردم مرا ببخشد و برايم دعا كند، تا سلامت و عافيت به من بازگردد. وي قبول كرد! او را سوار شتر كرده، با هم به طرف مكه رهسپار شديم، ناگهان در بيابان مرغي از پشت سر، سنگي پراند، شتر رم كرد و پدرم از بالاي شتر به زمين افتاد به بالينش رفتم؛ ديدم از دنيا رفته است. او را همان جا دفن كردم، و اكنون خودم با حالي جگر سوز براي دعا به اين جا آمده ام.

امام علي عليه السلام فرمود: از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براي دعا در حق تو مي آمد، معلوم مي شود كه پدرت از تو راضي است، اكنون من در حق تو دعا مي كنم.

امام بزرگوار در حق او دعا كرد، سپس

دست هاي مباركش را به بدن آن جوان ماليد، (و به روايتي دعاي مشلول را به او ياد داد) همان دم جوان سلامت خود را بازيافت.

سپس امام علي عليه السلام نزد پسرانش آمد و به آن ها فرمود:

عليكم ببر الوالدين بر شما باد، نيكي به پدر و مادر [5] .

ختامه مسك

قال علي عليه السلام: و حق الولد علي الوالد ان يحسن اسمه، و يحسن ادبه، و يعلمه القرآن [6] . امام علي عليه السلام مي فرمايد: حق فرزند بر پدرش اين است كه او را به اسم خوب نام گذاري كند، و به خوبي، ادب و تربيتش نمايد، و به وي قرآن مجيد را تعليم دهد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مستطرفات سرائر، ص 144، ح 13.

[2] حمران بن اعين الشيباني الكوفي از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام است؛ امام باقر عليه السلام در حق او فرمود: أنت شيعتنا في الدنيا والاخرة. حمران جزء بزرگان شيعه بود و از چهره هاي معروف و با فضيلت كه هيچ كس در خوبي و درستي او شكي ندارد. وي جزو حفاظ و قاريان قرآن بود كه بعد از وفاتش نام او در ميان قاريان ذكر شد. همچنين وي از عالمان نحو و لغت و... بود. امام صادق عليه السلام در حقش فرمود: انه - حمران - رجل من الجنة، هنيا له في الدنيا والاخرة.

[3] عيون الحكم و المواعظ، ص 349.

[4] وسائل الشيعه، ج 4، ص 1087، ح 14، باب استحباب الاكثار من الدعاء.

[5] داستان دوستان، ج 5، ص 176؛ كتاب التوابين ابن قدامة، ص 237، ح 93. اين داستان از امام حسين نيز نقل شده است: بحارالانوار، ج 92، ص 394،

ح 33.

[6] نهج البلاغه، حكمت 399.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به غنيمت شمردن پنج چيز

وصية الامام الباقر عليه السلام لجابربن يزيد الجعفي (رضي الله عنه) يا جابر اغتنم من اهل زمانك خمسا: ان حضرت لم تعرف، و ان غبت لم تفتقد، و ان شهرت لم تشاور، و ان قلت لم يقبل قولك، و ان خطبت لم تزوج. و اوصيك بخمس: ان ظلمت فلا تظلم، و ان خانوك فلا تخن، و ان كذبت فلا تغضب، و ان مدحت فلا تفرح، و ان ذممت فلا تجزع، و فكر فيما قيل فيك، فان عرفت من نفسك ما قيل فيك فسقوطك من عين الله جحل و عز عند غضبك من الحق أعظم عليك مصيبة مما خفت من سقوطك من أعين الناس، و ان كنت علي خلاف ما قيل فيك، فثواب اكتسبته من غير أن يتعب بدنك، و اعلم بأنك لا تكون لنا وليا حتي لواجتمع عليك اهل مصرك و قالوا: انك رجل سوء؛ لم يحزنك ذلك، ولو قالوا: انك رجل صالح لم يسرك ذلك، أعرض نفسك علي كتاب الله فان كنت سالكا سبيله زاهدا في تزهيده راغبا في ترغيبه خائفا من تخويفه فأثبت و أبشر، فانه لا يضرك ما قيل فيك، و ان كنت مبائنا للقرآن فما ذاالذي يغرك من نفسك، ان المؤمن يعني بمجاهدة نفسه ليغلبها علي هواها، فمرة يقيم أودها و يخالف هواها في محبة الله، و مرة تصرعه نفسه فيتبع هواها فينعشه الله فينتعش، و يقيل الله عثرته فيتذكر و يفزع الي التوبه و المخافة فيزداد بصيرة و معرفة لما زيد فيه

من الخوف، و ذلك بأن الله يقول: (ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون) [1] . يا جابر استكثر لنفسك من الله قليل الرزق تخلصا الي الشكر، و استقلل من نفسك كثير الطاعة لله ازراءا علي النفس و تعرضا للعفو، وادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم، و استعمل حاضر العلم بخالص العمل، و تحرز في خالص العمل من عظيم الغفلة بشدة التيقظ، و استجلب شدة اليتقظ بصدق الخوف، و احذر خفي التزين بحاضر الحياة، و توق مجازفة الهوي بدلالة من العقل، وقف عند غلبة الهوي باسترشاد العلم، و استبق خالص الأعمال ليوم الجزاء وانزل ساحة القناعة باتقاء الحرص، وادفع عظيم الحرص بايثار القناعة، و استجلب حلاوة الزهادة بقصر الأمل، و اقطع أسباب الطمع ببرد اليأس وسد سبيل العجب بمعرفة النفس و تخلص الي راحة النفس بصحة التفويض، واطلب راحة البدن باجمام القلب، و تخلص الي اجمام القلب بقلة الخطأ، و تعرض لرقة القلب بكثرة الذكر في الخلوات، واسجلب نور القلب بدوام الحزن، و تحرز من ابليس بالخوف الصادق، و اياك و ارجاء الكاذب، فانه يوقعك في الخوف الصادق، و تزين لله عزوجل بالصدق في الأعمال، و تحبب اليه بتعجيل لا انتقال، و اياك و التسويف فانه بحر يغرق فيه الهلكي، و اياك و الغفلة ففيها تكون قساوة القلب، و اياك والتواني فيما لا عذر لك فيه فاليه يلجأ النادمون و استرجع سالف الذنوب بشدة الندم و كثرة الاستغفار، و تعرض للرحمة وعفوالله بحسن المراجعة، و استعن علي حسن المراجعة بخالص الدعاء و المناجات في الظلم، و تخلص الي عظيم الشكر باستكثار قليل الرزق و استقلال كثير الطاعة، و استجلب زيادة

النعم بعظيم الشكر، و توسل الي عظيم الشكر بخوف زوال النعم، و اطلب بقاء العز باماتة الطمع، وادفع ذل الطمع بعز اليأس، و اسجلب عز اليأس ببعد الهمة، و تزود من الدنيا بقصر الأمل، وبادر بانتهاز البغية عند امكان الفرصة، و لا امكان كالأيام الخاليه مع صحة الأبدان، واياك و الثقة بغير المأمون، فان للشر ضراوة كضراوة الغذاء.

واعلم أنه لاعلم كطلب السلامة و لا سلامة كسلامة القلب، و لا عقل كمخالفة الهوي، و لا خوف كخوف حاجز. و لا رجاء كرجاء معين، و لا فقر كفقر القلب، و لا غني كغني النفس، و لا قوة كغلبة الهوي، و لا نور كنور اليقين، ولا يقين كاستصغارك الدنيا، و لا معرفة كمعرفتك بنفسك، و لا نعمة كالعافيه، و لا عافية كمساعدة التوفيق و لا شرف كبعد الهمة، و لا زهد كقصر الأمل، و لا حرص كالمنافسة في الدرجات، و لا عدل كالانصاف، و لا تعدي كالجور، و لا جور كموافقة الهوي، و لا طاعة كأداء الفرائض، و لا خوف كالحزن، و لا مصيبة كعدم العقل، و لا عدم عقل كقلة اليقين، و لا قلة يقين كفقد الخوف، و لا فقد خوف كقلة الحزن علي فقد الخوف، و لا مصيبة كاستهانتك بالذنب، و رضاك بالحالة التي أنت عليها، و لا فضيلة كالجهاد، و لا جهاد كمجاهدة الهوي، و لا قوة كرد الغضب، و لا مصيبة كحب البقاء، و لا ذل كذل الطمع، واياك و التفريط عند امكان الفرصة، فانه ميدان يجري لأهله بالخسران [2] .

اي جابر! پنج چيز را از اهل زمانه ات غنيمت بشمار: اگر در جمع آن ها حاضر شوي، تو را نشانسند؛ و اگر غايب

شوي، از تو تفقد نكنند؛ و اگر مشهور شوي، با تو مشورت نشود؛ و اگر سخني بگويي، پذيرفته نشود؛ و اگر خواستگاري كني، با تو ازدواج نكنند و به تو همسر ندهند.

و تو را به پنج چيز وصيت مي كنم: اگر به تو ظلم شد، تو ستم مكن؛ و اگر به تو خيانت شد، تو خيانت منما؛ و اگر تكذيبت نمودند، غضب منما؛ و اگر مدح شدي، خوشحال مشو؛ و اگر از تو بدگويي شد، بي تابي مكن؛ و در آن چيزي كه درباره ات گفته اند، تفكر كن؛ اگر آن سخنان راست بود، بدان كه سقوط تو در پيشگاه الهي براي غضب تو به سبب سخن حق، مصيبتي است بزرگ تر از ترسي كه از سقوط در چشم مردم داري، و اگر آن سخنان خلاف واقع بوده، به ثوابي رسيده اي، بدون آن كه زحمتي كشيده باشي.

و بدان كه تو از اولياي ما نيستي، مگر در صورتي كه اگر تمام مردم شهرت عليه تو متحد شوند و بگويند تو مرد بدي هستي، از اين امر ناراحت نشوي، و اگر همه بگويند مرد صالحي هستي، از آن خوشحال نشوي. خودت را بر كتاب خدا عرضه كن؛ اگر به راه آن رفته اي و با سفارش به زهد آن زاهد شده و به آنچه ترغيب نموده راغب شده، و از آنچه ترسانده خايف شده اي، پس ثابت قدم باش و بشارت باد تو را؛ چرا كه هر چه عليه تو گفته شده، زياني براي تو ندارد، و اگر با قرآن جدايي داري، پس به چه چيز خودت مغرور گشته اي؟

مؤمن با نفس خود مي جنگد تا بر هواي نفسش غالب شود،

به همين منظور گاهي به سبب محبت الهي به اصلاح كجي آن مي پردازد، و با هواي نفس مخالفت مي كند، و گاهي نفسش بر وي پيروز شده و او پيروي از آن مي كند؛ خداوند او را از لغزش باز مي دارد و از خطايش درمي گذرد و او به توبه و خوف خدا پناه مي برد، و به همين سبب بر آگاهي و شناختش افزوده مي گردد و اين مطلب بدان جهت است كه خداي سبحان مي فرمايد: «پرهيزكاران هنگامي كه گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا) مي افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مي بينند و) ناگهان بينا مي گردند.» اي جابر! روزي كم از جانب خدا را زياد به حساب آور، تا شكر نعمت را به جاآورده باشي، و طاعت زياد خودت را كم بشمار، تا با نفس خود مخالفت نموده، خود را در معرض بخشش الهي قرار داده باشي. شر را از نفس خود با علم خويشتن دور كن، و علم را با عل خالصانه به كارگير، واز غفلت در راه اخلاص، با شدت هوشياري و بيداري، و شدت بيداري دوري كن را با خوف صادقانه به دست آور، و حذر كن از تزين پنهان با حيات ظاهر، و با راهنمايي عقل از گزافه هاي هواي نفس پرهيز كن، و در زماني كه هواي نفس غالب شود، با هدايت علم توقف نما، و اعمال خالصت را براي روز جزا نگه دار، و در ساحت قناعت با دوري از حرص فرود آ، و با اختيار قناعت، حرص را از خود دور كن، و با كوتاه نمودن آرزوها، شيريني زهد را بچش، و با پوشيدن لباس نااميدي (از دنيا) اسباب

طمع را قطع كن، و با خودشناسي، راه خودپسندي را سد كن، و با تفويض صحيح كار به خدا، به راحتي نفس برس. راحتي بدن را با راحتي قلب طلب نما، و با كم نمودن خطاها، به راحتي قلب دست ياب، و با كثرت ذكر خدا در خلوت ها به دنبال رقت قلب باش، و با دوام حزن، قلبت را نوراني كن، و با خوف صادقانه از شيطان دوري كن، و بپريز از اميدواري كاذب؛ چرا كه تو را به خوف صادق مي افكند، و با راستي و صداقت در كارهايت خود را براي خدا زينت نما، و دوري كن از تسويف، كه آن دريايي است كه در آن گروه زيادي غرق شده اند، و دوري كن از غفلت كه موجب قساوت قلب مي شود، و بپرهيز از سستي در اموري كه عذري براي آن نداري؛ آن ها كه پشيمان شده اند به اين بهانه پناه برده اند. با پشيماني شديد و كثرت استغفار، از گناهان گذشته رجوع كن، و با مراجعه ي صحيح، خود را در معرض عفو و رحمت خدا قرار بده، و در اين امر از دعاي خالصانه و مناجات شبانه استعانت جو. بزرگ نمودن شكر نعمت هاي خدا را با بزرگ شمردن روزي كم و كم شمردن طاعت زياد به دست آور، و با شكر زياد، نعمت هاي زياد را به سوي خود جلب كن، و شكر بزرگ را با ترس از زوال نعمت به دست آور، و بقاي عزت را با كشتن طمع طلب كن، و ذلت طمع را با عزت نااميدي دفع نما، و عزت يأس را با همت بلند به سوي خود جلب كن، و از دنيا با

كم كردن آرزوهايت زاد و توشه بردار، و هرگاه فرصت دست داد، آن را غنيمت شمار، و هيچ امكاني همچون زمان بيكاري و عدم اشتغال همراه با صحت بدن نيست و بترس از اعتماد كردن به افراد غير امين، زيرا براي شر، اعتيادي است همچون اعتياد به غذا. بدان هيچ علمي مانند طلب سلامت نيست، و هيچ سلامتي مانند سلامت قلب نيست، و هيچ كار عاقلانه اي همچون مخالفت با هواي نفس نيست، و هيچ خوفي مانند خوفي كه مانع (از گناه) شود نيست، و هيچ اميدي مانند اميدي كه كمك (به انجام طاعات و ترك گناهان) نمايد نمي باشد، و هيچ فقري مانند فقر قلب نيست، و هيچ بي نيازي مانند بي نيازي جان و روح نمي باشد، و هيچ قدرتي مانند غلبه بر هواي نفس نيست و هيچ روشنايي همچون نور يقين نيست، و هيچ يقيني مانند كوچك شمردن دنيا نمي باشد، و هيچ شناختي مانند شناخت خودت نسبت به خودت نيست، و هيچ نعمتي مانند سلامتي نيست، و هيچ عافيتي مانند همراهي توفيق نمي باشد، و هيچ شرفي همچون همت بلند نيست، و هيچ زهدي مانند كوتاهي آرزو نمي باشد، و هيچ حرصي همچون مفاخره در درجات نيست، و هيچ عدالتي مانند انصاف نيست، و هيچ تجاوزي مانند ستم نمي باشد، و هيچ ستمي مانند موافقت هوا و هوس نيست، و هيچ طاعتي مانند انجام واجبات نمي باشد، و هيچ ترسي مانند غم و اندوه نيست، و هيچ مصيبتي مانند بي عقلي نيست، و هيچ ناداني مانند كمي يقين نمي باشد، و هيچ كمي يقيني مانند نداشتن خوف نيست، و هيچ نبود خوفي مانند كمي حزن در نبود خوف نيست، و

هيچ مصيبتي بالاتر از اين نيست كه گناه را كوچك شمري و راضي به وضعيتي باشي كه در آن قرار داري، و هيچ فضيلتي همچون جهاد نيست، و هيچ جهادي مانند جهاد با هواي نفس نمي باشد، و هيچ قدرتي مانند رد غضب نيست، و هيچ مصيبتي مانند حب بقاء (در دنيا) نيست، و هيچ ذلتي مانند طمع نمي باشد، و بترس از كوتاهي كردن در استفاده از فرصت ها؛ چرا كه آن ميداني است (كه اگر استفاده نشود) اهل آن دچار زيان مي گردند.

امام باقر عليه السلام در اين وصيت باارزش و جامع، دايرة المعارفي را در اختيار شاگرد عالم و عامل خود يعني جابر جعفي [3] - رضوان الله تعالي عليه - قرار داده است. اين وصيتي است از هر نظر كامل كه عامل به اين وصيت مي تواند خود را به اوج قدرت معنوي و كمال انسانيت برساند، زيرا اين كلمات همانند شعله هاي نوراني است كه نور خود را از منبع نوراني و الهي امام معصوم دريافت كرده است، پس هر كس دوست داشته باشد كه زندگاني او در دنيا و آخرت منور به انوار الهي گردد و سعادتمند دو جهان باشد، بايد به اين وصيت گرانبها عمل نمايد.

در حقيقت اين وصيت نامه ي مبارك ما را به راه هاي صحيح زندگي كه پايانش حق و حقيقت همراه با سعادت و رستگاري است، راهنمايي مي كند، و همچنين از گناهان و اخلاق رذيله نهي مي نمايد. امام باقر عليه السلام مانند طبيب آگاه و متخصص كه از امراض و دردها اطلاع كاملي داشته باشد، داروهايي برايمان تجويز مي نمايد كه از بين برنده ي امراض و درمانگر آلام است. پس اگر خواهان حبات

و زندگي سعادتمند باشيم، اين كلمات روحاني را آويزه ي گوش قرار داده، به راهكارهايي كه ذكر شده، عمل مي نماييم، و عزيزانمان را هم با اين منهاج الهي و مكتب سعادت بخش اسلامي آشنا مي كنيم؛ همچنان كه در زيارت جامعه ي كبيره آمده است: هر كس از شما (خاندان عترت و طهارت) تبعيت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است.

درس هاي اين وصيت

1. در زندگي خود به گونه اي عمل كنيم كه جلوه گري خاصي نداشته باشيم. به عبارت ديگر، از مطرح شدن در اذهان عمومي فاصله گرفته، آمد و شد خود را علني نسازيم. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «در بين مردم و جامعه باش، ولي از افكار و راه هاي مردم بپرهيز» [4] و در كلام حكما آمده: استر ذهبك و ذهابك و مذهبك [5] يعني: دارايي، رفت و آمد، و مرام و عقيده ي خود را - حتي المقدور - براي همگان آشكار نكن. و در روايت ديگر آمده است كه «اوليا و بندگان صالح خدا در بين مردم هستند، ولي هميشه مخفي مي باشند.» [6] كاملا آشكار است كه مخفي بودن، هرگز به معناي پنهان شدن در گوشه اي و عزلت گرفتن نيست، بلكه به معناي زندگي معمولي داشتن و دوري از مورد توجه قرار گرفتن مي باشد.

2. نوع برخورد ديگران با ما نبايد موجب شود از مرز عدالت خارج شويم. اين مطلب طي پنج توصيه ي زير آمده است:

الف. اگر بر تو ستم شد، ظلم و ستم مكن؛

ب. اگر خيانت ديدي، تو به كسي خيانت مكن؛

ج. اگر دروغ شنيدي، تو به كسي دروغ مگو؛

د. اگر كسي تو را مدح و ثنا كرد، شاد مشو؛

ه. اگر كسي تو را مذمت و نكوهش نمود، بي تابي مكن.

3. هميشه كوشش كنيم كه خود را بهتر بشناسيم و خدا را از خود راضي كنيم. مراقب باشيم از رحمت و لطف الهي دور نشويم؛ از چشم مردم افتادن اهميت ندارد؛ به قول شاعر:

يا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است

4. هميشه با قرآن (اين كتاب و فرمان الهي) انس داشته باشيم و به فرمانش عمل كنيم و زندگي خود را در مسيري كه قرآن فرموده قرار دهيم. كاري به مدح و ذم ديگران نداشته باشيم؛ همان كاري را انجام بدهيم كه خداوند از ما خواسته است.

5. جهاد با هواي نفس را كه جهاد اكبر است، فراموش نكنيم. چنانچه خلافي و يا معصيتي از ما سر زد، فورا توبه كنيم، تا از قافله ي نور دور نشويم.

6. تقوا را رعايت كنيم و در مسير متقين بوده، از مكر و حيله ي شيطان برحذر باشيم.

7. هميشه بر نعمت هاي الهي شاكر بوده، خود را در مسير اطاعت خداوند قرار داده، و عبادات و اعمال خويش را فقط براي خدا انجام دهيم.

8. هميشه بيدار و هوشيار باشيم و از غفلت (كه خطر بزرگي براي ماست - دوري كنيم.

9. بهترين راهنما براي ما علم و عقل است، از اين دو نعمت الهي كمال استفاده را برده، كوشش كنيم كه خيرمان به ديگران برسد.

10. اعمالي را براي روز جزا ذخيره كنيم، كه در آن روز خيلي نيازمند خواهيم بود.

11. زندگي را با قناعت همراه كنيم، و از حرص و طمع - كه منشأ ذلت و خواري است - دوري نماييم.

پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: عزيز است كسي كه قانع باشد، و ذليل است هر كه حريص و طماع باشد [7] .

12. آرزوهاي خود را محدود كرده، زاهدانه زندگي نماييم. همچنين از عجب و تكبر و خودخواهي - كه اين هر سه منشأ بدبختي و بيچارگي است - دور باشيم.

13. تندرستي و عافيت از بزرگ ترين نعمت هاي الهي است. كوشش كنيم تندرست و سالم باشيم، زيرا حفظ صحت از واجبات است. در حديث شريف آمده است: (نعمتان مجهولتان الصحة و الأمان) [8] . دو نعمت ارزشمند است كه اهميت آن ها براي مردم ناشناخته است: عافيت و سلامت، و در امن و امان بودن.

14. مراقب سلامت روح و قلبمان باشيم. در همين زمينه پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايد: به درستي كه در درون هرجسمي قطعه گوشتي به نام قلب قرار گرفته است؛ اگر آن را به سلامت نگه داشتي، هميشه سالم خواهي بود، اما چنانچه قلبت فاسد و تاريك شد، همه چيز تو فاسد و تاريك خواهد شد.

15. از فرصت ها نهايت استفاده را ببريم و بر ذكر خدا مداومت داشته باشيم. هر كس به ياد خدا باشد، خداوند متعال هم به ياد او خواهد بود، و در نتيجه شيطان از او دور خواهد شد.

16. به گونه اي رفتار كنيم كه محبوب خداوند متعال باشيم، و در انجام اعمال خير عجله نماييم، زيرا شيطان با امروز و فردا كردن، توفيق انجام كار خير را از انسان مي گيرد.

17. مبادا در كارهاي خداپسندانه غفلت كنيم، كه مايه ي قساوت قلب مي شود.

18. هميشه به خداي متعال اميد داشته

باشيم، تا از رحمت بي انتهاي او بهره مند شويم. در حيث قدسي آمده است:

لأقطعن أمل كل مؤمل غيري [9] .

اميد هر كس به ديگري را قطع مي كنم، جز اميد به خودم.

19. مقداري از شب را به نماز و دعا و مناجات و راز و نياز با خداي تبارك و تعالي اختصاص دهيم و اطمينان داشته باشيم كه اهميت به نماز نافله ي شب - كه 11 ركعت است - بركات عجيبي در دنيا و آخرت دارد.

20. دايم شكر نعمت هاي الهي را به زبان بياوريم، زيرا با اين عمل، نعمت بيش تري را جلب مي كنيم، و البته خداوند، بندگان شاكر را بسيار عزيز مي دارد؛ در قرآن هم آمده است:

(لئن شكرتم لأزيدنكم) [10] .

21. تا مي توانيم بايد به فكر آخرتمان باشيم. در اين دنيا، توشه و ذخيره فراهم كرده، خود را آماده ي سفر آخرت نماييم، و بدانيم عزت و ذلت، و حيات و مرگ به دست تواناي خداوند متعال است.

23. در انجام فرايض الهي كوشش كنيم، زيرا عزت دنيا و آخرت در پيروي از دستورات ديني است، پس در اين راه كوتاهي نكنيم. در بين مردم عادلانه رفتار نماييم و انصاف داشته باشيم.

24. بدانيم هيچ ظلم و تعدي به اندازه ي پيروي از هواي نفس براي صاحبش ضرر ندارد و خسارت به بار نمي آورد.

25. هيچ غم و غصه اي بالاتر از گناه و معصيت نيست. از اين رو حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: از مرگ نترس؛ از گناهي كه مرتكب شده اي بترس.

26. از جهاد در راه خدا غفلت نكنيم و بدانيم بالاترين جهاد، جهاد اكبر ناميده شده كه مبارزه با

هواي نفس است.

عمري با جهاد اكبر و اصغر سپري كرد

عمار ياسر، يكي از سران و اعضاي مركزي سازمان «شرطة الخميس» بود. او از ياران مخصوص پيامبر صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام بود، و هرگز در كوران هاي حوادث عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و بعد از آن نلغزيد و به سوي چپ و راست نرفت، و چون كوهي استوار در خط پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام ماند.

پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي عمار فرمود: «ايمان سراپاي عمار را گرفته، و با گوشت بدنش آميخته شده است» [11] . و روزي به او فرمود: ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك ضياح من لبن [12] . پس از چند سالي گروه متجاوز (سپاه معاويه) تو را مي كشند، و آخرين غذاي تو در دنيا، شير مخلوط به آب است. عمار ياسر در زمان خلافت علي عليه السلام از سرداران سپاه آن حضرت در جمل و صفين بود. وي در جنگ صفين 94 سال داشت، ولي با اين سن و سال، همچون قهرماني جوان با دشمن مي جنگيد. حبه عرني مي گويد: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه قبل از شهادت) به جمعي از ياران گفت: آخرين روزي دنيوي مرا بدهيد؛ مقداري شير مخلوط با آب برايش آوردند. از آن نوشيد و گفت: امروز با دوستانم - حضرت محمد صلي الله عليه و اله و حزبش - ملاقات خواهم كرد. سپس گفت: والله لو ضربونا حتي بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا علي الحق. سوگند به خدا اگر دشمنان، ما را آن چنان ضربه بزنند كه همچون شاخه هاي خشك

نخل خرماي سرزمين هجر (قريه اي بين بحرين و عربستان) بريده بريده شويم، يقين دارم كه ما بر حق هستيم. عمار ياسر، اين مرد بزرگ و اين صحابي جليل القدر، در يكي از روزهاي جنگ صفين به ميدان شتافت و شجاعانه با دشمن جنگيد. سرانجام بر اثر ضربت نيزه ي يكي از دشمنان، از پشت اسب به زمين افتاد و به شهادت رسيد. شب فرارسيد. حضرت علي عليه السلام در ميان كشته ها مي گشت، چشمش به پيكر غرق خون عمار افتد؛ منقلب شد و قطرات اشك از ديدگانش جاري گشت. در كنار پيكرش نشست، سر عمار را به بالين گرفت و با قلبي آكنده از اندوه و چشمي پر از اشك، اين اشعار را در سوگ عمار خواند:

أيا موت كم هذا التفرق عنوة

فلست تبغي لي خليل خليل

اي مرگ! چه بسيار موجب جدايي اجباري مي شوي؛ چرا كه براي من هيچ دوستي باقي نگذاشتي.

ألا أيها الوت الذي لست تاركي

ارحني فقد افنيت كل خليل

الا اي مرگ كه قطعا سراغ من نيز مي آيي، مرا راحت كن كه همه ي دوستانم را از دستم گرفتي.

أراك بصيرا بالذين احبهم

كانك تمضي نحوهم بدليل

تو را نسبت به دوستانم تيزبين مي بينم، كه گويي چراغ به دست دنبال آن ها مي گردي.

و به روايتي فرمود: كسي كه خبر شهادت عمار را بشنود و متأثر نگردد، بهره اي از اسلام ندارد [13] . به اين ترتيب، مي بينيم كه حضرت علي عليه السلام نسبت به دوستان مخلص و باوفايش اظهار محبت مي كرد، و صميمانه بر آن ها درود مي فرستاد. اميد آن كه ما نيز از اين موهبت محروم نشويم. ان شاءالله.

ختامه مسك

قال الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: جاهدوا

في سبيل الله بأيديكم، فان لم تقدروا فجاهدوا بالسنتكم، فان لم تقدروا فجاهدوا بقلوبكم [14] .

با دست هايتان در راه خدا جهاد كنيد، و اگر نتوانستيد، با زبانتان، و اگر نتوانستيد، با دل هايتان جهاد نماييد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اعراف، 200.

[2] تحف العقول، ص 291؛ بحارالانوار، ج 75، صص 165-162،ح 1.

[3] جابربن يزيد جعفي از اصحاب خاص امام باقر عليه السلام و صاحب سر ايشان بود. در شأن و لياقت او همين بس كه امام باقر عليه السلام نود (90)هزار حديث به وي آموخت كه از بركت آن سينه اش مخزن اسرار امامت و نبوت گرديد. وي كه فقيهي برجسته بود، در كوفه سكونت داشت.

[4] كتاب الغيبة - للنعمايي، صص 210 -209، ح 17.

[5] التحفة السنية، ص 330 مخلوط.

[6] بحارالانوار، ج 75، ص 187، ح 27.

[7] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 19، ص 50.

[8] الحديث، ج 1، ص 329.

[9] كافي، ج 2، ص 66، ح 7، باب التفويض الي الله.

[10] ابراهيم، 7.

[11] كنز العمال، ج 11، ص 722، ح 33530.

[12] المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 391.

[13] سفينة البحار، ج 2، ص 277.

[14] مستدرك الوسائل، ج 11، ص 16، ح 12303.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به وقف مال در حج

عن أبي عبدالله الصادق عليه السلام قال: قال لي أبي: - في وصية له - يا جعفر، أوقف لي من مالي كذا و كذا لنوادب تندبني عشر سنين بمني - أيام الحج في مني -

و في وصية أخري لولده الصادق عليه السلام:

و أوصي بثمانمئة درهم لمأتمه [1] .

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: پدرم به من وصيت فرمود:اي جعفر! فلان مبلغ از مال من وقف كن تا نوحه گران به مدت ده سال در سرزمين مني در ايام حج برايم عزاداري كنند.

و در وصيت ديگري آمده است: حضرت هشتصد درهم را براي عزاداري خويش قرار داد.

اين وصيت از بزرگ ترين نشانه هاي مظلوميت اهل بيت عليه السلام است، و به ما مي آموزد كه يكي از بهترين راه ها جهت معرفي شخيت امامان عليهم السلام و بيان مظلوميت آنان، برپاكردن مجالس سوگواري و شرح فضايل و مناقب امامان معصوم عليهم السلام است. سفارش امام باقر عليه السلام به عزاداري براي ايشان به مدت ده سال در سرزمين مني بود؛ در اجتماعي عظيم و در مكان و موقعيتي بسيار حساس و ارزنده كه جمع زيادي از كشورها و مليت هاي مختلف حضور دارند و جهت اداي فريضه ي حج جمع شده اند؛ حجي كه از اركان عظيم اسلام است كه هر كس آن را عمدا ترك كند، در حالي كه استطاعت داشته باشد، در پايان عمر به او خطاب مي شود: بمير به دين يهود و يا نصاري [2] . آري؛ بيان مظلوميت امامان معصوم عليهم السلام و تاريخ زندگاني آنان، در حقيقت بزرگ ترين عبادت است؛ چرا كه مردم را با امام خود آشنا نموده، باعث مي شود معرفت بيش تري نسبت به معارف ديني پيدا كنند.

درس هاي اين وصيت

1. به ياد گذشتگان باشيم و براي آنان دعا و طلب مغفرت نماييم.

2. امام باقر عليه السلام مظلوم زيست و مظلومانه به زهر جفاي هشام بن عبدالملك (لع) به شهادت رسيد، و وصيت كرد در مني (موسم حج) برايش مجلس

عزا برپا نمايند و براي اين كار هم بودجه اي تعيين نمود تا براي مظلوميتش گريه كنند، و همه ي مردم بدانند اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله مظلوم اند و حقوقشان ضايع شده است. اين وصيت جنبه ي تبليغاتي و نوعي رسوايي براي دشمنان دارد؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم اين عمل را سنت مي دانست كه قبري براي او درست شود و هميشه كنار مزارش بيايند و آب روي آن بريزند، و براي ايشان نوحه خواني و عزاداري كنند.

3. اين وصيت مجوزي است براي ما كه براي عزيزان از دست رفته ي خود عزاداري كنيم؛ خصوصا براي مظلوميت خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و مصائبي كه بر آنان وارد شد.

4. از اين وصيت و از تاريخ زندگاني امام باقر عليه السلام مشخص مي شود كه در زمان حيات حضرت، حقوق ايشان را غصب نمودند و به او اذيت و آزار رساندند، ايشان راتبعيد نموده و زنداني كردند و مردم را از فيض وجود مباركش و از بركات علومش محروم نمودند. در حقيقت، اين وصيت تاريخي فرياد مظلوميت امام باقر عليه السلام است، زيرا بعد از شهادت آن بزرگوار هم دست از قبر منورش برنداشتند و با فتواي علماي وهابي، در روز 8 شوال سال 1344 هجري قمري، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان و بقيه ي امامان معصوم عليهم السلام در قبرستان بقيع - يعني امام حسن مجتبي و امام سجاد و امام جعفر صادق عليهم السلام - و قبور دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله و همسران او و همچنين عمه هاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و قبر حضرت ام البنين (مادر حضرت ابالفضل العباس) و قبر

حضرت حمزه و شهداي احد، و قبر حضرت خديجه و قبور ديگر را كه در مدينه و مكه قرار داشت، ويران نمودند و با خاك يكسان كردند.

ابوجارود مي گويد كه به امام باقر عليه السلام عرض كردم:اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله! آيا دوستي و پيوند قلبي و پيروي مرا نسبت به خودتان مي دانيد؟

امام فرمود: آري؛ مي دانم.

ابوجارود: عرض كرد سؤالي دارم و چون نابينا هستم، هميشه نمي توانم خدمت برسم.

امام فرمود: حاجتت چيست؟

ابوجارود گفت: ديني را كه شما و خاندان شما، خدا را بر اساس آن دين مي پرستيد، به من بفرماييد كه چگونه است، تا من بر اساس آن خدا را عبادت كنم.

امام باقر عليه السلام فرمود: سؤال مهمي نمودي و مطلب كوتاه. سوگند به خدا همان ديني را كه خودم و پدرانم با آن دينداري مي كنيم، به تو مي گويم، و آن دين عبارت است از:

1. گواهي به يكتايي خدا و بي همتايي او؛

2. گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله و اقرار به آنچه از طرف خدا آورده است؛

3. گواهي به رهبري و امامت ولي ما و دشمني با دشمنان ما؛

4. اطاعت كردن از فرمان ما؛

5. انتظار قائم ما (حضرت حجت بن الحسن المهدي) ؛

6. كوشش در انجام واجبات و ترك محرمات [3] .

ختامه مسك

قال مولانا الصادق عليه السلام: في معني الصراط...

هو الطريق الي معرفة الله عزوجل، و هما صراطان: صراط في الدنيا، و صراط في الآخرة، و أما الصراط في الدنيا فهو الامام المفترض الطاعة، من عرفه (في) الدنيا و اقتدي بهداه مر علي الصراط الذي هو جسر جهنم في الآخره

[4] .

امام صادق عليه السلام (در معناي صراط) فرمود: صراط راهي براي معرفت خدا است. صراط دوتاست؛ صراط دنيا و صراط آخرت. اما صراط دنيا، امام واجب الاطاعه (معصومين عليهم السلام) مي باشد؛ هر كس در دنيا معرفت به امام پيدا كرد، به او اقتدا نمود و به واسطه ي او هدايت گرديد، روي صراط آخرت كه پلي روي جهنم است به راحتي و با سرعت) عبور خواهد كرد.

سعادت دنيا و آخرت در اطاعت از جانشينان بر حق خاتم انبياء صلي الله عليه و اله يعني امامان معصوم - كه اول آنان حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و آخر آن ها حضرت حجت بن الحسن عج) است - مي باشد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] سفينة البحار، ج 2، ص 662؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 88، ح 1.

[2] وسائل الشيعة، ج 8، صص 19-18، ح 1.

[3] اصول كافي، ج 2، ص 172.

[4] معاني الاخبار، ص 32، باب معني الصراط، ح 1.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت امام به ابوجارود

وصية الامام عليه السلام لأبي الجارود

عن أبي الجارود عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له عليه السلام، أوصني فقال أوصيك بتقوي اله و أن تلزم بيتك و تقعد في دهماء هؤلاء الناس، و اياك و الخواج منا؛ فانهم ليسوا علي شي ء و لا الي شي ء، و اعلم أن لبني امية ملكا لا يستطيع الناس أن تردعه و أن لأهل الحق دولة اذا جاء ت ولاها الله لمن يشاء منا أهل البيت، فمن أدركها منكم كان عندنا في السنام الأعلي و ان قبضة الله قبل ذلك خار له، واعلم أنه

لا تقوم عصابة تدفع ضيما أو تعز دينا الا صرعتهم المنية و البلية حتي تقوم عصابة شهدوا بدرا مع رسول الله صلي الله عليه و آله لا يواري قتيلهم و لا يرفع صريعهم و لا يداوي جريحهم، قلت: من هم؟ قال: الملائكة [1] .

ابوجارود مي گويد: از امام باقر عليه السلام تقاضاي وصيت نمودم. حضرت فرمود: سفارش مي كنم تو را به تقواي الهي، و اين كه در خانه بماني و در سر و صداي اين مردم خانه نشين باشي، و دوري كني از خروج كننده هاي ما؛ چرا كه آنان چيزي نيستند و به سوي هدف درستي نمي روند و بدان كه بني اميه حكومتي دارند كه مردم نمي توانند از آن جلوگيري كنند، و اهل حق دولتي دارند كه هرگاه نوبت آن برسد، خداوند به هر كدام از ما اهل بيت بخواهد، عطا خواهد نمود. هر كدام از شما آن زمان را درك كند، با ما در جايگاه بالا و مقام رفيع خواهد بود، و اگر پيش از آن كه آن را درك كند، از دنيا برود، خداوند آن را برايش اختيار نموده است. و بدان قيام نمي كند گروهي براي دفع ظلم با عزيز نمودن دين، مگر اين كه گرفتار مرگ و بلاها مي شوند، تا اين كه گروهي قيام كنند كه در بدر با رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده اند؛ آن ها كشته شده هايشان را دفن نمي نمايند و بر زمين افتاده هايشان را بلند نمي كنند و مجروحانشان را مداوا نمي نمايند.

ابوجارود مي گويد كه پرسيدم: اين ها كيانند؟ فرمود: فرشتگان. مكتب اهل بيت عليهم السلام مكتبي است الهي كه ريشه و اساس آن از وحي است و تأمين كننده ي سعادت پيروان و دوستان و ارادتمندانش

مي باشد، از اين رو پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «تا زماني كه در مسير اهل بيت من باشيد، هلاك نمي شويد و آسيبي به شما نخواهد رسيد و همواره بر حق خواهيد بود، زيرا حق با آنان است.» در اين وصيت مي بينيم كه چگونه دوستانشان را متوجه مسايل حال و آينده مي كنند و با راهنمايي هاي دوستانه و منطقي، راه حق و حقيقت را روشن مي نمايند. همچنين گمراه و منحرف را معرفي مي كنند، تا پيروانشان هوشيار باشند و فريب حكام جور و ستم را نخورند. آري؛ اين وظيفه ي امام بر حق و جانشين راستين پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله است.

درس هاي اين وصيت

1. بزرگ ترين سرمايه ي مؤمن، تقوا و پرهيزكاري است. همان گونه كه در آغاز اين وصيت مشاهده مي كنيم، سفارش به تقوا همواره مورد توجه امام باقر عليه السلام و ساير معصومين عليهم السلام بوده است. توجه اكيد به حفظ تقوا و پرهيزكاري، سرلوحه ي هر سفارش آن بزرگواران است.

2. كنترل رفت و آمد ميان مردم (همچنان كه قبلا هم ذكر شد) ، و پرهيز از جلوه گري اعمال در بين عامه ي مردم، دومين نكته ي مورد تأكيد اين وصيت است. به عبارت ساده تر، با مردم باش، ولي با افكار و رفتار آنان نباش و از آن بپرهيز.

3. كساني كه قبل از قيام قائم آل محمد (عج) قيام مي كنند و خودشان را به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت مي دهند (مثل زيديه و بعضي از بني هاشم) نتيجه اي نخواهند گرفت. از روايات استفاده مي شود كه اين قيام ها باطل و مرود است.

4. در مقابل جنايات و ظلم حكام بني اميه و عمال

آنان، هيچ كس نمي تواند استقامت نمايد.

5. اين را بدانيد و مطمئن باشيد كه دولت حق ما خواهد آمد. هر كس آن زمان را درك نمود، در درجه ي خواهد بوده و اگر اجل گريبانش را بگيرد و از دنيا برود، برگشتنش آسان خواهد بود.

6. در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) ، زمين و زمان، و نيز ملائكه و جنيان تحت فرمان او خواهند بود: «اللهم ارنا الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة»

داستان سيد بحرالعلوم

علامه سلماسي كه از شاگردان و نزديكان سيد بحرالعلوم است، مي گويد: در خدمت سيد بحرالعلوم به مكه ي معظمه مشرف شديم. مرحوم سيد در مكه حوزه ي تدريس تشكيل داد. جود و كردم خاصي از او ديدم؛ آنچه داشت به افراد بخشش مي كرد. يك شب به ايشان عرض كردم: اين جا عراق و نجف اشرف نيست كه اين گونه بخشش مي كنيد، اين جا اكثرا سني هستند و اگر در اين ولايت غربت پولمان تمام شود، از چه كسي بگيريم؟ سيد سكوت كرد. وي هر روز كارش اين بود كه صبح زود به حرم خدا (مسجد الحرام) مشرف مي شد؛ طواف و نماز طواف را انجام مي داد و سپس نماز صبح و تعقيب آن را مي خواند، و اول طلوع آفتاب به منزل بازمي گشت، صبحانه ميل مي كرد، سپس مردم گروه گروه مي آمدند و از محضرش بهره مند مي شدند.

فرداي آن شب كه به او گفتم پول تمام شده و از كجا پول بياوريم، وقتي صبح از حرم بازگشت؛ چند لحظه بعد شنيدم در را مي كوبند؛ در صورتي كه آن وقت هنگام آمدن افراد معولي نبود. مي خواستم بروم در را باز كنم، ديدم سيد بحرالعلوم با شتاب

حركت كرد و به من فرمود: نيا. من تعجب كردم. سيد رفت و در را باز كرد؛ ناگاه ديدم شخص بزرگواري سوار بر مركب است. سيد بيرون ديد و سلام كرد و عرض ادب نمود و ركاب را گرفت و آن بزرگوار پياده شد. سيد بحرالعلوم عرض كرد:اي آقاي من! بفرما. آن بزرگوار وارد منزل شد و در اتاق سيد بحرالعلوم به جاي سيد نشست. پس از ساعتي صحبت، آن بزرگوار حركت كرد و بر مركب سوار شد و رفت.

سيد برگشت و بسيار شد بود. به من حواله اي داد كه بروم بازار صفا و مروه، و طبق آن حواله پول بگيرم. به بازار رفتم، به همان مغازه اي كه سيد فرموده بود، رسيدم و ديدم صاحب مغازه منتظر من است. حواله را به او دادم، بوسيد و گفت: برو حمال بياور. رفتم، چند حمال اجير كردم، آمدند و چند جوال از پول هاي رايج را به منزل سيد آورديم. بعد كه مطلب را با سيد به طور خصوصي در ميان گذاشتم، فرمود: تا زنده ام به كسي نگو، حواله از حضرت صاحب الأمر امام مهدي (عج) بود؛ همان كسي كه ديروز صبح با مركب به منزل ما تشريف آوردند [2] .

ختامه مسك: توصيف امام صادق از حضرت مهدي

ابوحمزه مي گويد: به حضور امام صادق عليه السلام رفتم و عرض كردم: آيا صاحب الأمر (قائم آل محمد) شما هستيد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: نه.

عرض كردم: آيا او پسر شما است؟

امام صادق عليه السلام فرمود: نه.

عرض كردم: آيا او پسر پسر شما است؟

امام صادق عليه السلام فرمود: نه.

عرض كردم: آيااو پسر پسر پسر شما است؟

امام

صادق فرمود: نه.

عرض كردم: او كيست؟

امام صادق عليه السلام فرمود: او همان كسي است كه سراسر زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند. او در عصر فترت (نبودن امامان معصوم) بيايد؛ چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در زمان نبودن رسولان آمد [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كتاب الغيبه، نعماني، ص 194، ح 1، باب 11.

[2] گنيجنه ي دانشمندان، ج 8، ص 271.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 341.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت امام باقر به خيثمه

وصيت الامام الباقر عليه السلام لخيثمة الجعفي (ره)

عن خيثمة، قال: دخلت علي أبي جعفر عليه السلام أودعه، فقال: يا خيثمة، أبلغ من تري من موالينا السلام و أوصهم بتقوي الله العظيم، و أن يعود غنيهم علي فقيرهم وقويهم علي ضعيفهم، و أن يشهد حيهم جنازة ميتهم و أن يتلاقوا في بيوتهم فان لقيا بعضهم بعضا في بيوتهم حياة لامرنا، رحم الله عبدا أحيا أمرنا. يا خثيمه: أبلغ موالينا أنا نغني عنهم من الله شيئا الا بعمل، و أنهم لن ينالوا و لا يتنا الا بالورع، و ان أشد الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثم خالفه الي غيره [1] . خيثمه مي گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم تا با ايشان خداحافظي نمايم؛ آن حضرت فرمود:اي خيثمه! هر كدام از دوستان ما را ديدي، سلام مرا به آن ها برسان و آنان را توصيه كن به تقواي خداي بزرگ، و سفارش كن كه دوستان ثروتمند ما به ديدار فقرا بروند و

قدرتمندانشان از ضعيفانشان عيادت كنند، و اين كه زنده ها به تشييع جنازه ي مرده هايشان بروند، و به خانه ي يكديگر بروند؛ چرا كه اين كار زنده نمودن امر ماست. خدا رحمت كند كسي را كه امر ما را زنده نمايد.اي خيثمه! به دوستان ما بگو ما آن ها را در برابر خدا بي نياز نمي كنيم، مگر آن كه خود اهل عمل باشند، و آن ها به ولايت ما نمي رسند، مگر با ورع. پرحسرت ترين مردم در روز قيامت كسي است كه عدالتي را توصيف نمايد، آنگاه با آن مخالفت نمايد. اين وصيت امام باقر عليه السلام بايد سرمشق همه ي كساني كه دم از ولايت اهل بيت عليهم السلام مي زنند، باشد. چنانچه اين كلمات نوراني را سرلوحه ي برنامه ي روزانه ي خود قرار دهيم، فوايد و بركاتي خواهد داشت كه بزرگ ترين و مهم ترين آن ها، نجات ما از گمراهي و انحراف است. همچنين به بركت عمل به اين فرامين مقدس، هيچ گاه در زندگي خود درمانده نخواهيم شد، بلكه مطابق روايتي كه از حضرت نقل شده، مايه ي زينت و آبرو براي اهل بيت مي شويم: «كونو النا زينا» [2] حضرت در خطاب به دوستان و پيروان مي فرمايد: «با اعمال و رفتارتان براي ما زينت و آبرو باشيد.»

نقل شده است كه روزي امام باقر عليه السلام از كنار گروهي از شيعيان و علاقمندان عبور نمودند و فرمودند: «والله اني لأحبكم و أحب ريحكم و أرواحكم» به خدا قسم من شما را دوست دارم، و همچنين بوي شما را و روحتان را دوست دارم [3] .

درس هاي اين وصيت

1. هرگاه مي خواهيم سفارش به كاري كنيم و پيامي به كسي بدهيم، اول با سلام آغاز كرده و اظهار محبت نماييم.

2. همه ي ما موظفيم اين كلمات گهربار را به همه ي دوستان و مواليان امامان معصوم عليهم السلام برسانيم.

3. مقيد باشيم در مسير تقوا و راستي و حقيقت حركت كنيم.

4. توانمندان جامعه (چه از نظر مادي و چه از نظر معنوي) حال زيردستان را مراعات كنند و از آنان دستگيري نمايند و كوشش كنند ارتباط بيش تري بين اقشار مختلف جامعه برقرار باشد.

5. مواليان اهل بيت عليهم السلام در فكر اين باشند كه بزرگ ترين وظيفه ي آن ها، زنده كردن نام و ياد و آيين اهل بيت عليهم السلام است؛ يعني آشنايي با قرآن و عترت و عمل نمودن به فرامين اين دو امانت، موجب سعادت دنيا و آخرت و مايه ي رستگاري و نجات ماست، و رحمت واسعه ي خداوند متعال را شامل حامل ما خواهد كرد.

6. اين را بدانيم كه خاندان عترت و طهارت از ما چيزي جز عمل نمودن به راهنمايي هاي قرآن و عترت نمي خواهند؛ تنها توقع آن بزرگوران، توجه به ثقلين است كه آن هم نهايتا به سود خود ما خواهد بود.

7. هنگامي ولايت اهل بيت عليهم السلام از ما پذيرفته خواهد شد و به اين مقام مي رسيم كه ورع و پرهيزكاري را اصل و اساس زندگي خود قرار داده و متقي باشيم، تا ان شاءالله به درجه ي فائزين برسيم، و شامل اين حديث شريف شويم:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: علي و شيعته هم الفائزون [4] .

پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: علي و شيعيان او رستگارانند.

8. يكي از اسامي روز قيامت، يوم الحسرة مي باشد. خداي سبحان در قرآن كريم مي فرمايد:

(و انذرهم يوم الحسرة) [5] . آن ها را از روز

حسرت بترسان. از اين رو در پايان اين وصيت، مي بينيم كه حضرت مي فرمايد: كوشش كنيد جزء كساني نباشيد كه فرداي قيامت حسرت و اندوه داشته باشند. بزرگ ترين حسرت مردم در روز قيامت اين است كه توصيف عدل را مي دانستند، اما عامل به آن نبودند.

نمونه اي از عدالت اميرالمؤمنين علي

روزي عقيل برادر بزرگ اميرمؤمنان علي عليه السلام به حضور علي عليه السلام آمد و تقاضاي مبلغي وام كرد (با توجه به اين كه زمان خلافت علي عليه السلام بود و بيت المال در اختيار آن حضرت بود.)

عقيل افزود: به كسي مقروض هستم و وقت اداي آن فرا رسيده است؛ مي خواهم قرض خود را ادا كنم.

امام فرمود: وام تو چقدر است؟

عقيل: مبلغ وام را معين كرد.

امام عليه السلام فرمود: من اين اندازه پول ندارم، صبر كن تا جيره ام از بيت المال به دستم برسد؛ آن را در اختيار تو خواهم گذاشت.

عقيل گفت: بيت المال در اختيار تو است، باز مي گويي صبر كن تا جيره ام برسد، تازه جيره ي تو مگر چقدر است؟ اگر همه ي آن را به من بدهي، كفايت قرض مرا نمي كند.

امام علي عليه السلام به عقيل فرمود: پس بيا من و تو هر كدام شمشيري برداريم و به حيره (محلي نزديك كوفه) برويم و به يكي از بازرگانان آن جا شبيخون بزنيم و اموالش را بگيريم، (و در نتيجه، پولدار مي شويم و تو نيز وام خود را مي دهي) !

عقيل فرياد زد: و اي! يعني برويم دزدي كنيم؟

امام علي عليه السلام فرمود: اگر مال يك نفر را بدزدي، بهتر از آن است كه مال عموم را بدزدي. (بيت المال، مال عموم مسلمين است، اگر از آن به عنوان

منافع خصوصي، زيادتر از ديگران برداريم، از اموال عمومي، دزدي شده است) . عقيل گفت: اجازه مي دهي به سوي معاويه بروم؟

حضرت فرمود: آري. عقيل گفت: پس كمكم كن و خرج سفرم را بده.

حضرت فرمود: حسن جان! به عمويت چهارصد درهم بده. عقيل پول ها را گرفت و از نزد اميرالمؤمنين عليه السلام خارج شد؛ در حالي كه اين شعر را مي خواند:

سيغنيني الذي أغناك عني

و يقضي ديننا رب قريب [6] .

خداوند متعال به زودي مرا بي نياز خواهد كرد و قرض مرا ادا خواهد نمود.

ختامه مسك

قال اميرالمؤمنين عليه السلام: الفضائل أربعة أجناس: احدها الحكمة و قوامها في الفكرة، و الثاني العفة و قوامها في الشهوة، و الثالث القوة و قوامها في الغضب، و الرابع العدل و قوامه في اعتدال قوي النفس [7] . امام علي عليه السلام فرمود: فضيلت ها چهار گونه اند:

1. حكمت، و ريشه و قوام آن درتفكر است؛

2. عفت، و ريشه و قوام آن در شهوت است؛

3. قدرت، و ريشه و قوام آن در قوه ي غضبيه است؛

4. عدالت، و ريشه و قوام آن در اعتدال و هماهنگي قواي نفس قرار دارد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كافي، ج 2، صص 176-175، باب زيارةالاخوان.

[2] طرائف الحكم، ج 2، ص 66؛ امالي شيخ صدوق، ص 484، ح 657، مجلس 17 (62).

[3] امالي شيخ طوسي، ص 722، ح 1522، مجلس 6 (43).

[4] بشارة المصطفي، ص 187، ضمن حديث 2؛ مناقب اميرالمؤمنين، محمد بن سليمان الكوفي، ج 2، ص 596، ح 1100.

[5] مريم، 39.

[6] مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 376؛ بحار الانوار، ج 41، ص 113.

[7] تفسير المعين، ص

541؛ كشف الغمة، ج 3، ص 140.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به صبر بر مصائب

عن محمد بن حرب قال: أوصي محمد بن علي بن الحسين الي ابنه جعفربن محمد عليهم السلام: فقال: يا بني اصبر للنوائب [1] . از مهم ترين عوامل موفقيت انسان و رمز پيروزي در هدايت بشر، صبر و بردباري است. طبق فرموده ي خداوند متعال در قرآن كريم:

(والله يحب الصابرين) [2] .

خداوند صابران را دوست مي دارد.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله با تمام مشكلات و مصائبي كه داشت، فرمود: ما أوذي نبي مثل ما أوذيت [3] . هيچ پيغمبري مثل من اذيت و آزار نديد. آن حضرت باز هم صبر نمود، و با اخلاق نيك و بردباري خود، مردم را به سوي هدايت گرايش داد، و همچنين امامان معصوم - جانشينان بر حق خاتم انبياء عليهم السلام - هم براي اسلام و هدايت مردم بسيار رنج بردند، ولي صبر و شكيبايي مي نمودند تا به هدف مقدس خود نايل شوند. اميرمؤمنان علي عليه السلام در خطبه ي سوم نهج البلاغه به نام «شقشقيه» مي فرمايد: صبرت و في العين قذي و في الحلق شجي. صبر نمودم؛ در حالي كه در چشمم خار بود و در گلويم استخوان. آري؛ زندگي براي ايشان بسيار سخت شده بود، و تنها از جهت اين كه براي مصلحت اسلام، امر الهي بر اين سكوت مقدر بود، و وصيت پيامبر گرامي اسلام هم ايجاب مي كرد، با صبر و بردباري خود اسلام را حفظ نمود و اجازه نداد زحمت هاي پيامبر و دستاوردهاي عظيم حاصل پيروزي و استقرار اسلام

از بين برود. همچنين به فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهم السلام هم دستور به صبر و بردباري داد و فرمود: حسن جانم! خودت را عادت بده كه هميشه صبر داشته باشي. و آنقدر امام حسن عليه السلام بر جفاي بني اميه و طرفداران و هوادارانشان صبر كرد، تا آن روزي كه عمامه از سر حضرت برداشتند و به وسيله ي خنجر به ران حضرت زخمي وارد كردند و به او گفتند:

أشركت كما أشرك أبوك من قبل [4] .

تو هم مثل پدرت مشرك هستي.

آنگاه امام حسن عليه السلام فرمود:

سأصبر حتي يعلم الصبر انني

صبرت علي شي ء أمر من الصبر

آنقدر صبر مي كنم تا صبر بداند كه من بر مصائبي تلخ و ناگوار كه از (گياه) صبر هم تلخ تر بود، صبر كردم. امام حسين عليه السلام هم در مقابل آن مصائب جانكاهي كه بر ايشان و ياران و خانواده اش وارد شد، صبر كرد، و ديگران را هم تشويق به صبر و بردباري مي فرمود؛ همچنان كه در زيارت آن حضرت آمده كه فرشتگان آسمان از صبر حضرت تعجب كردند: و قد عجبت من صبرك ملائكة السموات [5] . در قرآن مجيد نيز آيات متعددي درباره ي اهميت صبرو بردباري و پاداش مؤمنان صابر آمده است، كه به چند نمونه اكتفا مي شود:

1. (انما يوفي الصابرون أجرهم بغير حساب) [6] .

به درستي كه صابران اجر و پاداش خود را بي حساب دريافت مي دارند.

2. (اولئك يجزون الغرفة بما صبروا) [7] .

(صابران) كساني هستند كه درجات عالي بهشت در برابر شكيبايي شان به آنان داده مي شود.

3. (اني جزيتهم اليوم بما صبروا أنهم هم الفائزون) [8] ولي من امروز آنان

را براي صبر و استقامتشان پاداش دادم، آن ها پيروز و رستگارند.

4. (و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا) [9] . خداوند در برابر صبر و شكيبايي آنان، بهشت و لباس هاي حرير بهشتي را به آنان پاداش مي دهد. در نتيجه، از اين وصيت كوتاه، بزرگ ترين درس را استفاده مي نماييم و آن درس صبر و استقامت در مقابل گرفتاري ها و مصائب است، كه اجر فراوان مادي و معنوي، و دنيايي و آخرتي به همراه خواهد داشت.

صبر در مقابل گرفتاري ها و اطاعت از خدا و رسولش

شخصي به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: به من درسي بياموز.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: برو، ولي مراقب باش كه خشم و غضب نكني. آن شخص گفت: همين موعظه، مرا كافي است. به سوي خانه ي خود رهسپار شد؛ ناگهان ديد جمعي از بستگان او از خانه بيرون آمده اند و مي خواهند بر سر موضوعي با گروه ديگري بجنگند. وقتي ديد خويشانش مسلح شده اند، او نيز سلاح خود را برداشت و به خويشانش پيوسيت. در اين وقت حساس، ناگهان سخن پيامبر صلي الله عليه و آله به يادش آمد كه فرمود: غضب نكن. فورا اسلحه اش را به كناري انداخت، سپس آرام آرام نزد گروه مقابل رفت و با زبان نرم و با ملايمت گفت: شما از قتل و مجروح كردن و نزاع چه فايده اي ديده ايد؟ شما نزد من آييد تا با صبر و حوصله مشكل را حل كنيم و هر چقدر مال و ثروت خواستيد، من ضامن مي شوم به شما بدهم.

اين سخن آرام، آن چنان در آن ها اثر نيك گذاشت كه

بي درنگ گفتند: ما سزاوارتر هستيم كه اين كار را بكنيم و پيشقدم در نابودي نزاع شويم. در نتيجه، نزاع خاتمه پيدا كرد و جاي خود را به صفا و آرامش داد [10] . به اين ترتيب، مي بينيم ملايمت در سخن و صبر و شكيبايي، خشم و غضب را دور مي كند و جاي خود را به صلح و صفا مي دهد. از سخنان امام صادق عليه السلام است: شيطان، لشكري همچون غضب و زنان ندارد [11] .

ختامه مسك

قال مولانا الصادق عليه السلام: أربعة من أخلاق الأنبياء: البر، و السخاء، والصبر علي النائبة، و القيام بحق المؤمن [12] . امام صادق عليه السلام فرمود: چهار چيز است كه از روش و رفتار انبياي الهي است (مرام و شيوه آنان است) :

1. نيكوكاري؛

2. سخاوت و احسان به مردم؛

3. صبر و بردباري در مصائب و گرفتاري ها؛

4. قيام به حق مؤمن و انجام آن.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اثبات الهدي (احوالات امام باقر) ، ص 74.

[2] آل عمران،146.

[3] مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 42؛ بحارالانوار، ج 39، ص 56؛ كنز العمال، ج 3، ص 130، ح 5818، به لفظ «ما أوذي احد مثل ما اوذيت في الله» ، منتهي الآمال، احوالات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله.

[4] ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 12.

[5] المزار محمد بن المشهدي، ص 504؛ بحارالانوار، ج 98، ص 240.

[6] زمر، 10.

[7] فرقان، 75.

[8] مؤمنون، 11.

[9] انسان، 12.

[10] كافي، ج 2، ص 304، ح 11، باب الغضب.

[11] كافي، ج 5، ص 515، ح 5، باب في قلة الصلاح في النساء؛ سفينة البحار، ج 2،

ص 320.

[12] تحف العقول، ص 369.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

وصيت به جمعي از حج گزاران

وصية الامام الباقر عليه السلام لجماعة من شيعته

عن جابر الجعفي [1] قال: دخلنا علي أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام و نحن جماعة بعد ما قضينا نسكنا، فودعناه و قلنا له: أوصنا يا ابن رسول الله، فقال عليه السلام: ليعن قويكم ضعيفكم، و ليعطف غنيكم علي فقيركم، و لينصح الرجل أخاه كنصيحته لنفسه، و اكثموا اسرارنا و لا تحملوا الناس علي أعناقنا، و انظورا أمرنا و ما جاءكم عنا؛ فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به، و ان لم تجدوه موافقا فردوه، و ان اشتبه الأمر عليكم فيه فقفوا عنده و ردوه الينا حتي نشرح لكم من ذلك ما شرح لنا، و اذا كنتم كما أوصينا كم لم تعدوا الي غيره؛ فمات منكم ميت قبل أن يخرج قائمنا؛ كان شهيدا، و من أدرك منكم قائمنا فقتل معه؛ كان له أجر شهيدين، و من قتل بين يديه عدوا لنا له أجر عشرين شهيدا [2] .

در زمان حيات امامان معصوم عليهم السلام، ميان شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام چنين رسم بود كه بعد از مراسم عظيم حج و زيارت خانه ي خدا، براي زيارت مرقد منور حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله به مدينة النبي مي رفتند و بعد از آن هم محضر مبارك امام زمان مي رسيدند و ضمن تجديد عهد و پيمان، تقاضاي نصيحت و موعظه مي كردند. در زمان امام باقر عليه السلام گروهي از شيعيان و دوستان اهل بيت عليهم السلام ساكن كوفه به همراه جناب جابر جعفي (ره) خدمت امام

باقر عليه السلام رسيدند و تقاضاي وصيت نمودند. حضرت در امام باقر عليه السلام پاسخ اين تقاضا، با كلماتي نوراني به آن ها سفارش هايي فرمود كه در حقيقت سرمشقي است براي هر انساني كه خود را شيعه ي اهل بيت عليهم السلام مي داند، و اگر همه در اين مسير صحيح قرار بگيرند و به وظايف خود عمل نمايند، موجب سوق دادن ساير افراد به سمت و سوي اين مكتب حيات بخش خواهند شد.

امام باقر عليه السلام خطاب به آن ها فرمود:

1.همه ي قدرتمندان وظيفه دارند به ضعيفان كمك كنند.

2. اغنيا بايد به فقرا و تهيدستان رسيدگي نمايند.

3. همه ي پيروان اهل بيت عليهم السلام بايد يكي باشند و همديگر را نصيحت كنند، كه همان امربه معروف و نهي ازمنكر است، پس بايد به اين دو وظيفه ي بزرگ الهي عمل نمايند.

4. حفظ شوون و كتمان اسرار، يكي از نشانه هاي بارز ايمان است، پس بر مؤمن است كه مراعات آبروي مردم را بنمايد.

5. شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم السلام بايد پايبند به اوامر و نواهي آن بزرگواران باشند.

6. آنچه از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، چنانچه موافق با قرآن است، آن را بپذيرند و به كار بندند، و الا آن را رد كنند، و اگر آن را درك نكردند، از خاندان پيامبر سؤال نمايند كه جواب كافي و شافي خواهند داد. قرآن مي فرمايد:

(فسألوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون) [3] .

اگر نمي دانيد، از آگاهان (محمد و آل محمد) بپرسيد.

7. اگر به اين وصيت نوراني عمل نماييم، نيازي ه كسي پيدا نمي كنيم، و اگر كسي كه عامل به اين سفارش ها است، قبل از ظهور قائم اهل بيت (عج) از دار دنيا برود، شهيد محسوب

مي شود.

8.اگر كسي از دوستان اهل بيت به اين وصيت عمل نمايد و قائم آل محمد را هم درك كند و با او باشد و كشته شود، اجر دو شهيد را دارد، و چنانچه يكي از دشمنان اهل بيت را به قتل برساند، اجر و ثواب بيست شهيد را دارد.

9. افرادي كه ولايت اهل بيت عليهم السلام را قبول دارند، بايد به اين فرمايش ها عمل كنند، تا خير دنيا و آخرت را ببينند، و اگر ولايت را نپذيرند، مانند معاويه و امثال او در گمراهي خواهند ماند.

سال دهم هجرت، پس از آن كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد:

(يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس) [4] . اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو (در حق علي عليه السلام) نازل گرديده، كاملا به مردم برسان، و اگر ابلاغ نكني، رسالت او را انجام نداده اي. و خداوند تو را از (خطرات) مردم نگاه خواهد داشت. پيامبر اسام صلي الله عليه و اله به فرمان الهي در صحراي سوزان و در كنار غدير خم، حضرت علي عليه السلام را در برابر ده ها هزار نفر جمعيت مسلمان، به مقام خلافت منصوب نمود، كه عده اي از منافقين از اين كار، سخت ناراحت شدند. معاويه در حالي كه يك دست خود را روي شانه ي مغيرة بن شعبه و دست ديگر را روي شانه ي ابوموسي اشعري گذاشته بود، با تكبر مخصوصي، خرامان خرامان نزد بستگانش آمد و گفت: ما هرگز اعتراف به ولايت و خلافت علي نمي كنيم و آن را نمي پذيريم. امام باقر عليه السلام پس از نقل مطلب

فوق در مورد معاويه فرمود: اين آيات قرآني (آيات 31 تا 35 سوره ي قيامه) در مورد معاويه نازل شده است: (فلا صدق و لا صلي - و لكن كذب و تولي - ثم ذهب الي اهله يتمطي - اولي لك فأولي - ثم اولي لك فاولي) [5] . پس او نه تصديق كرد و نه نماز خواند، بلكه تكذيب كرد و (از حق) روي گرداند، آنگاه متكبرانه به سوي اقوام و خويشانش رفت. واي و هلاكت بر تو (اي معاويه) سپس واي و هلاكت بر تو (هم در دنيا و هم در آخرت) . بايد توجه داشت كه آيات فوق در مكه نازل شده و طبق گفته ي بعضي از مفسران، در مورد ابوجهل است، ولي تطبيق آن با معاويه، از باب تعيين يكي از مصداق هاي آيات فوق مي باشد.

ختامه مسك

قال اميرالمؤمنين عليه السلام: قواعد الاسلام سبعة: فأولها العقل و عليها بني الصبر، و الثانيه صون العرض و صدق اللهجه، و الثالثه تلاوة القرآن علي جهته، و الرابعه الحب في الله و البغض في الله، و الخامسه حق آل محمد صلي الله عليه و آله و معرفة ولايتهم، و السادسة حق الاخوان و المحاماة عليهم، و السابعه مجاورة الناس بالحسني [6] . حضرت اميرالمؤمين علي عليه السلام فرمود: پايه هاي اسلام هفت چيز است: اول عقل و بر آن صبر استوار شده است؛ دوم راستگويي و درستي؛ سوم تلاوت قرآن (بدون تغيير) ؛ چهارم دوستي براي خدا و دشمني براي خدا؛ پنجم (مراعات) حقوق آل محمد صلي الله عليه و آله و معرفت به ولايت و فضايل و مناقب آنان؛ ششم (مراعات) حقوق برادران ديني و حمايت از

آنان؛ هفتم نيكي با مردم و حسن خلق با آنان.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] ر.ك: وصيت چهاردهم.

[2] أمالي شيخ طوسي (ره) ، مجلس 9، ح 2؛ اصول كافي، ج 2، ص 222، ح 4.

[3] نحل، 43.

[4] مائده، 67.

[5] تفسير برهان، ج 4، ص 409؛ تفسير القمي، ج 2، ص 397.

[6] تحف العقول، ص 196؛ تفسير المعين 7 ص 461.

منبع: وصايا الصادقين (بررسي كوتاه و ساده درباره وصيتهاي امام باقر)؛ محمود شريعت زاده خراساني؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .

ه

هديه به شاعر از خزينه خالي

مرحوم شيخ مفيد، طبري و برخي ديگر از بزرگان به نقل از جابر جعفي حكايت كنند:

روزي به محضر شريف امام محمد باقر عليه السلام شرفياب شدم، و اظهار داشتم: مولايم! من بسيار تنگ دست و محتاج شده ام؛ از شما خواهش مي كنم، مقداري پول جهت تأمين هزينه زندگي ام به من عنايت فرمائيد؟ امام عليه السلام فرمود: اي جابر! در حال حاضر، چيزي نزد ما نيست كه به تو كمك دهيم. در همين بين - كه مشغول صحبت بوديم - كميت شاعر وارد شد و چند بيت شعر در مدح و عظمت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام فرمود و چون اشعار او پايان يافت، حضرت به غلام خود فرمود: وارد آن اتاق شو، كيسه اي در آن جا وجود دارد، آن را بياور و تحويل كميت شاعر بده. غلام رفت و پس از لحظه اي - در حالي كه كيسه اي در دست گرفته بود - بازگشت، و آن كيسه را جلوي كميت شاعر نهاد. سپس كميت به حضرت عرضه داشت: سرورم! اگر اجازه فرمائي،

قصيده ديگري نيز بخوانم؟

امام عليه السلام فرمود: مانعي نيست، چنانچه مايل هستي، بخوان؛ سپس كميت قصيده اي ديگر در مدح ائمه عليهم السلام خواند، و پس از پايان اشعار، حضرت به غلام خود فرمود: داخل همان اتاق برو، كيسه اي ديگر آن جا هست، آن را براي كميت شاعر بياور؛ و غلام نيز اجابت كرد.

بار ديگر كميت اجازه خواست تا اشعار ديگري را بخواند.

و حضرت اجازه فرمود و سپس فرمود تا كيسه اي ديگر تحويل كميت گردد.

در اين هنگام كميت شاعر خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت: يا بن رسول الله! به خدا سوگند، من براي گرفتن هديه و پول، اين اشعار را نخواندم و غرض من كسب اموال و متاع دنيا نبود؛ بلكه براي خوشنودي حضرت رسول و رضايت پروردگار اين اشعار را سروده ام.

آن گاه امام عليه السلام براي او دعا كرد و به غلام خود فرمود: اين كيسه ها را بازگردان و سر جايش بگذار، غلام آن ها را برداشت و در جاي اولش قرار داد.

جابر افزود: من با ديدن چنين صحنه اي، با خود گفتم: هنگامي كه من مشكلات خود را براي حضرت توضيح دادم و تقاضاي كمك كردم به من فرمود: چيزي نزد ما نيست؛ لكن براي كميت شاعر، كه چند شعري را سروده است، سه كيسه معادل سي هزار درهم، اهداء مي نمايد.

در همين افكار بودم كه كميت بلند شد و خداحافظي كرد و رفت، سپس حضرت فرمود: اي جابر! بلند شو و برو داخل همان اتاق و هر چه آن جا بود، بياور.

هنگامي كه داخل اتاق رفتم هر چه

بررسي كردم، چيزي نيافتم و اثري از كيسه ها نبود، بازگشتم و به امام عليه السلام خبر دادم كه چيزي پيدا نكردم.

حضرت فرمود: اي جابر! ما از تو چيزي را پنهان نمي كنيم و سپس دست مرا گرفت و همراه حضرت وارد همان اتاق شدم، وقتي داخل اتاق شديم، حضرت با پاي مبارك خود بر زمين زد و مقدار زيادي طلا نمايان گشت.

پس از آن فرمود: اي جابر! آنچه مي بيني و مشاهده مي كني براي ديگران بازگو نكن؛ مگر آن كه از هر جهت مورد اعتماد باشند.

و سپس افزود: روزي جبرئيل عليه السلام نزد جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و تمام گنج هاي زمين و ذخاير آن را بر جدم عرضه داشت، بدون آن كه كمترين چيزي از مقام و موقعيت حضرتش كاسته شود.

ولي او نپذيرفت و تواضع و قناعت را برگزيد و آن ذخاير و گنج ها را رد نمود.

و ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام چنين هستيم؛ و شيعيان و دوستان ما نيز بايد چنين باشند.[1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] اختصاص شيخ مفيد: ص 271، بصائرالدرجات: ص 395، ح 5، دلائل الامامة: ص 224، ح 151.

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر؛ عبدالله صالحي.

هديه الهي

ان الله يتعهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعهد الغائب أهله بالهدية و يحميه عن الدنيا كما يحمي الطبيب المريض. [1] .

بي گمان خداوند بنده مؤمن خود را با بلا و سختي مورد لطف قرار مي دهد، همان گونه كه مسافر با فرستادن هديه خانواده اش را مورد لطف قرار مي دهد، و او را از

[دلبستگي به] دنيا پرهيز مي دهد، همان گونه كه پزشك بيمار را [از خوراك نامناسب] پرهيز مي دهد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] تحف العقول، ص 300.

هم سخن پرندگان

جابر بن يزيد جعفي مي گويد در سفر حج به همراه باقر العلوم عليه السلام حركت مي كرديم، كه در بيابان پرنده ي قمري بر روي محمل حضرت نشست. من خواستم آن را دور كنم حضرت به من هشدار داد كه وي به ما پناه آورده است. من عرض كردم حاجت وي چيست، امام فرمودند وي مي گويد در اين كوه ها مدت سه سال است كه جوجه گذاري مي كنم. هر سال ماري مي آيد و جوجه هاي مرا مي بلعد. از من مي خواهد كه دعا كنم تا خداي سبحان شر مار را از جوجه هايش كم كند، آن گاه امام دعا نمود و از شر وي در امان شدند.

همچنين اضافه مي كند كه به راه خود ادامه داديم تا اين كه امام از شتر خويش پياده شد، به كنار جاده رفت. در كنار رملستاني قرار گرفت. در حالي كه رملها را كنار مي زد اين دعا را مي خواند. خدايا براي ما آب فراهم ساز و ما را پاك گردان، در اين هنگام سنگ سفيدي پديدار شد، امام آن را از جا كند، از جاي سنگ آب سفيد و زلالي جوشش نمود. از آن آب وضو گرفت و ما از آن آب نوشيديم. آن گاه در كنار درخت خرماي خشك قرار گرفت. به درخت رو كرد و فرمود از آن چه خدا در تو خلق نموده به ما اطعام كن، درخت خشك خرما آورد و ما از آن تناول نموديم. [1] .

همچنين باقر العلوم عليه السلام هنگامي كه صداي صيحه پرندگان

را شنيد به ابوحمزه فرمود، آيا مي فهمي چه مي گويند، وي مي گويد، خير. حضرت مي فرمايد، تسبيح خدا مي كنند و از خدا روزي خويش را مي خواهند. [2] اين همان حقيقتي است كه امام از آن پرده برمي دارد، كه آنان هم سخن پرندگان هستند؛ نطق آنان را مي فهمند، انا علمنا منطق الطير [3] اين ها نمونه هايي از توانمندي تكويني عترت مي باشد، كه باذن الله در نظام هستي تصرف مي نمايد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] بحار، ج 46، ص 248.

[2] مناقب، ج 4، ص 200.

[3] همان، بحار، ج 46، ص 294.

منبع: امام باقر الگوي زندگي؛ حبيب الله احمدي؛ فاطيما چاپ دوم 1385.

همسران و فرزندان امام باقر

امام باقر عليه السلام از دو همسر خود، پنج پسر و دو دختر داشت.

يكي از همسران امام باقر عليه السلام ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر بود. ام فروه، نامش را از خواهر ابوبكر - كه عمه ي جدش، محمد بن ابي بكر است - به يادگار داشت.

ام فروه، فرزند ابوقحافه و خواهر ابوبكر، دختري كور بود. ابوبكر خواهرش را به عقد اشعث بن قيس درآورد و محمد، عبدالرحمن و جعده - قاتل امام مجتبي عليه السلام - فرزندان اشعث از همين ام فروه اند. خداوند از ام فروه - دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر - دو پسر به امام باقر عليه السلام عنايت فرمود:

1. ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق.

2. عبدالله بن محمد.

يكي ديگر از همسران امام باقر عليه السلام ام حكيم، دختر اسد بن مغيره ثقفي است. اين بانو مادر فرزندان ديگر امام عليه السلام مي باشد كه عبارتند از:

1. ابراهيم بن محمد 2. عبيدالله بن محمد 3. علي بن محمد 4. زينب بنت محمد 5. ام سلمه بنت محمد[1] .

بر اساس تحقيق علماي انساب، نسل امام باقر عليه السلام منحصر به امام صادق عليه السلام است، گويا فرزندان ديگر امام عليه السلام عقيم بوده اند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] برخي بر اين عقيده اند كه مادران علي و زينب و ام سلمه، ام ولد مي باشد. يعني علي و زينب از يك مادر و ام سلمه از مادري ديگر به دنيا آمده است.

همياري درمبارزه با دشمن مشترك

چنان كه در بخش هاي گذشته يادآور شديم، امام باقر (ع) شيعيان را از ياري رساندن به حكام ناصالح منع مي كرد، و از سويي اصولا منكران ولايت را افرادي مي دانست كه در معرض ضلالت و گمراهي قرار دارند و مي فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است: كسي كه مي خواهد زندگي و مرگش چون زندگي و مرگ من در جهت حق و هدايت باشد... پس بايد علي بن ابي طالب و اوصياي پس از او را به ولايت و رهبري بر گزيند و دوست بدارد؛ زيرا ايشان كسي را به گمراهي نمي كشند و از طريق هدايت منحرف نمي سازند. [1] . با وجود چنين بينشي، ما شاهد آنيم كه هرگاه جامعه ي اسلامي، حتي جامعه اي كه معتقد به امامت معصومين (ع) نبوده است در معرض هجوم دشمن قرار گرفته، امام به پيروان خود اجازه داده است كه به ياري آن ها بشتابند و در مواردي، خود آن حضرت شخصا در امور حكومتي به حكام رهنمود مي داده است تا عليه دشمنان اسلام مبارزه كنند؛ زيرا دشمنان اسلام، تنها دشمن يك گروه از آنان نيستند، بلكه هدف آنان از ميان بردن آثار وحي و رسالت پيامبر (ص) است. از اين رو، دشمن همه ي مذاهب اسلامي به شمار مي آيند و به حكم عقل بايد نيروها را عليه دشمن مشترك

به كار گرفت.

شخصي به نام هند سراج در آغاز معتقد به ولايت ائمه (ع) نبود، ولي بعدها در زمره ي اهل ولايت قرار گرفت. شغل اين فرد، اسلحه فروشي بود و از شهري به شهر ديگر تجارت اسلحه مي كرد. از جلمه شهرهايي كه به آنجا سلاح مي برد و مي فروخت، شام بود كه از زمان حكومت معاويه، مردم اين شهر با اهل بيت رسول الله، يعني اميرالمؤمنين و فرزندان وي، عداوت داشتند. و از مخالفان ولايت شناخته مي شدند. هند سراج پس از پذيرش ولايت، درباره ي حمل سلاح به اين منطقه از امام باقر (ع) كسب تكليف كرده، مي گويد: من از دير زمان كارم فروش اسلحه به اهل شام بوده است، ولي از زماني كه خداوند ولايت شما را به من شناسانده از اين كار خودداري كرده ام و فروش اسلحه به كساني كه با شما سر دشمني دارند، به عقيده ي من كار درستي نيست. امام باقر (ع) فرمود: سلاحهايت را به جانب شام ببر و به آنان بفروش و در اختيار آنان قرار بده؛ زيرا خداوند به وسيله ي همين شاميان، دشمنان ما و ايشان - يعني روميان - را دفع مي سازد. بلي! هرگاه ميان ما و شاميان، جنگي درگير شود، در آن شرايط نبايد به دشمنان ما سلاح فروخت و نبايد ياريشان داد... [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] الباقر (ع): قال رسول الله (ص): من سره ان يحيي حياتي و يموت ميتتي.. فليتول علي بن ابي طالب و اوصياءه من بعده، فانهم لا يدخلونكم في باب ضلال، و لا يخرجونكم من باب هدي... اصول كافي 1 / 209، حديث 6.

[2] قلت لأبي جعفر (ع): اصلحك الله اني

كنت احمل السلاح الي اهل الشام فابيعه منهم فلما ان عرفني الله هذا الامر ضقت بذلك و قلت: لا احمل الي اعداء الله، فقال (ع): احمل اليهم فان الله يدفع بهم عدونا و عدوكم - يعني الروم - و بعهم: فاذا كانت الحرب بيننا فلا تحملوا... فروع كافي 5 / 112.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

هشدار به برخي خلفا درباره كجروي ها

امام باقر (ع) در نامه به يكي از خلفاي بني اميه، كجروي هاي وي را چنين برشمرده است:

و از جمله كارهاي نادرست، اين است كه جهاد در جامعه ي اسلامي ضايع شده و ارزش و كاربرد اصلي خود را از دست داده است. جهادي كه خداوند آن را بر ساير اعمال برتري بخشيده و عمل كننده ي به جهاد را بر ساير نيكوكاران و عبادتگران رجحان داده، و ايشان را از درجات عاليتر و مغفرت و رحمت بيشتري بهره مند گردانيده است؛ زيرا در پرتو جهاد است كه دين در پهنه ي جوامع طلوع مي كند و به وسيله ي همين جهاد است كه دشمنان دين تار و مار مي شوند، و خداوند در سايه ي همين ارزش، جان و مال مؤمنان را خريده و به ايشان بهشت بخشيده است، معامله اي همراه با رستگاري و موفقيت!

خداوند در مسير جهاد با مؤمنان شرط كرده است كه حدود و قوانين الهي را رعايت كنند.

اولين شرط اين است كه در پرتو جهاد مردم را از اطاعت خلق بازدارند و به اطاعت خدا دعوت كنند، و ملت ها را از عبادت مخلوق به عبادت خالق سوق دهند، و از ولايت و رهبري غير خدا به ولايت و رهبري

و محبت خدا رهنمون شوند.

كافراني كه از پرداخت جزيه (و به رسميت شناختن حكومت اسلامي) امتناع ورزند كشته مي شوند و خانواده ي آنان اسير خواهند شد.

بايد توجه داشت كه جهاد براي اين نيست كه مردم را از اطاعت يك بنده به اطاعت بنده اي ديگر همانند او، وا دارند! هرگاه كافران در دايره ي حاكميت اسلام، جزيه را بپذيرند، نبايد مورد تعدي و ظلم قرار گيرند، و نبايد پيماني كه با آنان بسته مي شود، شكسته شود.

جزيه و مالياتي كه براي اين گروه تعيين مي شود، بايد پايينتر از توان و طاقت آن ها و فروتر از قدرتشان باشد. اموال و غنايمي كه در پرتو جهاد به دست مي آيد، از آن همه ي مسلمانان است و گروه خاصي نسبت به آن اولويت و مالكيت ندارند. اگر در راستاي جهاد، كارزاري صورت گرفت و اسيري به دست آمد، بايد در مسايل ويژه ي هر يك به روش پيامبر (ص) و قانون ديني آن عمل كرد. (سوگمندانه ديده مي شود كه اين رهنمودهاي ديني مورد توجه قرار نمي گيرد و) نابينا و افليج مورد تكليف قرار مي گيرند، با اين كه امكانات جهاد در اختيار ندارند و خداوند ايشان را معذور دانسته است! از سوي ديگر، همانان كه توان جهاد دارند، نيز به گونه اي تحت تكاليف طاقت فرسا و دشوار قرار مي گيرند! در گذشته، مردم مصر با دشمناني كه به سراغشان مي آمدند و يا همجوار آنان بودند، به نبرد مي پرداختند، ولي در اعزام نيروها به جنگ، ميانشان عادلانه رفتار مي شد. (اين گونه نبود كه گروهي هماره در جنگ باشند و عده اي هميشه در آسايش و رفاه پشت جبهه بسر برند!) دريغا! كه امروزه همه ي آن

ارزش ها و شيوه هاي بايسته از ميان رفته است! مردم در دو طبقه خلاصه شده اند!

1- كساني كه خود موظف به جهادند و بايد جان و مال خود را با خدا سودا كنند! ولي در اين راه اجير ديگران شده، براي رفتن به جهاد مزد مي گيرند.

2- گروهي كه بر اساس حكم الهي معذور از جهادند، ولي تكليف مي شوند تا كساني را اجير كرده، آنان را عوض خود، به جهاد بفرستند.

حج از ميان رفته و ضايع گشته است و مردم تهيدست شده اند.

كسي كه اين كژي ها را پديد آورده، به راستي منحرف ترين منحرفان است.

و آن كس كه جهاد را به گونه ي صحيح آن برپا دارد و آن را به جامعه ي اسلامي بازگرداند، براستي استوارترين مردم در راه حق خواهد بود.

هان! آنچه اكنون بر جهاد مي گذرد، خطايي است بزرگ! [1] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] كتب ابوجعفر (ع) في رسالة الي بعض خلفاء بني امية: و من ذلك ما ضيع الجهاد الذي فضله الله عزوجل علي الاعمال و فضل عامله علي العمال تفضيلا في الدرجات و المغفرة و الرحمة لانه ظهر به الدين و به يدفع عن الدين و به اشتري الله من المؤمنين انفسهم و اموالهم بالجنة بيعا مفلحا منجحا، اشترط عليهم فيه حفظ الحدود و اول ذلك الدعاء الي طاعة الله عزوجل من طاعة العباد و الي عبادة الله من عبادة العباد و الي ولاية الله من ولاية العباد، فمن من دعي الي الجزية فأبي قتل و سبي اهله و ليس الدعاء من طاعة عبد الي طاعة عبد مثله و من أقر بالجزية لم يتعد عليه و لم تخفر ذمته و كلف دون طاقته و

كان الفي ء للمسلمين عامة غير خاصة و ان كان قتال و سبي سير في ذلك بسيرته و عمل في ذلك بسنته من الدين ثم كلف الأعمي و الأعرج الذين لا يجدون ما ينفقون علي الجهاد بعد عذر الله عزوجل اياهم و يكلف الذين يطيقون ما لا يطقون و انما كانوا اهل مصر يقاتلون من يليه يعدل بينهم في البعوث، فذهب ذلك كله حتي عاد الناس رجلين اجير مؤتجر بعد بيع الله و مستأجر احبه غارم و بعد عذر الله. و ذهب الحج فضيع و افتقر الناس فمن اعوج ممن عوج هذا و من اقوم ممن اقام هذا. فرد الجهاد علي العباد و زاد الجهاد علي العباد، ان ذلك خطأ عظيم. فروع كافي 5 / 3؛ كتاب الجهاد، حديث 4.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

هشام بن عبدالملك

با مرگ يزيد بن عبدالملك برادرش هشام بن عبدالملك در سال 105 ه در حالي كه 38 سال از عمر او مي گذشت بر مسند خلافت نشست. فرمانروايي او 19 سال و 7 ماه به طول انجاميد و سرانجام در سال 125 ه مرگش فرا رسيد. [1] . طولاني بودن مدت حكومت هشام خود مي تواند ترسيم كننده ي دوران استبداد و ژرفاي فجايعي باشد كه در اين دوره به وسيله ي او و همدستان امويش صورت گرفته است؛ زيرا حكومت هاي فاسد و غير الهي، هر چه بيشتر تداوم يابد، سلطه و جباريتشان بر خلق، ابعاد گسترده تري پيدا مي كند. او مردي خشن، درشتخو و مال اندوز بود. [2] بخل، ستمگري، سخت دلي و بي عاطفگي او بيش از هر خصلتش رخ مي نمود. [3]

.

عداوت هشام بن عبدالملك با امام باقر :

در يكي از برخوردهايي كه ميان زيد بن علي - برادر امام باقر (ع) - با هشام بن عبدالملك رخ داد، هشام از موضع كبر و غرور گفت: برادرت بقره چه كرد؟!

زيد بن علي به او پاسخ داد: بد گونه اي با رسول خدا (ص) مخالفت كردي، زيرا لقب باقر لقبي است كه پيامبر اكرم (ص) براي برادرم - محمد بن علي - انتخاب كرده است، ولي تو وي را (بقره) مي نامي! بي ترديد تو در قيامت هم با پيامبر اختلاف خواهي داشت، او به بهشت وارد مي شود و تو در آتش! [4] . شايد در يكي از نخستين برخوردهاي هشام با امام باقر (ع) بود كه وي در صدد برآمد تا امام را به وسيله ي طرح سؤال به بن بست بكشاند، و از اين طريق، مقام علمي آن حضرت را مخدوش ساخته و آتش كينه و حسد خود را قدري فرو نشاند.

هشام براي مراسم حج به مكه آمده بود، و در حالي كه بر دست خدمتكارش - سالم - تكيه داشت، وارد مسجدالحرام شد. سالم كه قبلا امام باقر (ع) را ديده بود و مي شناخت و نيز مي دانست كه هشام نسبت به آن حضرت حساسيت و عناد دارد، با ديدن امام باقر (ع) رو به هشام كرد و گفت: آن شخص محمد بن علي است. هشام پرسيد: اين همان شخصي است كه مردم عراق شيفته ي اويند و از او خط مي گيرند؟ سالم گفت: آري اين شخص هموست. هشام گفت: پس هم اكنون نزد او برو و بگو هشام بن عبدالملك، پيشواي مؤمنان! مي پرسد: هنگامي كه مردم در

روز قيامت محشور مي شوند و گرد مي آيند، چه مي خورند و مي آشامند تا كار حسابرسي آنان تمام شود؟ سالم نزد امام آمد و سؤالش را مطرح كرد. امام در پاسخ او فرمود: در آن روز زمين چون قرص پاكيزه اي است و آب ها در آن جاري است و مردم از آن مي خورند و مي آشامند. سالم نزد هشام بازگشت و سخن امام را بازگو كرد.

هشام با شنيدن اين پاسخ، گويي راهي تازه براي غلبه بر امام يافته باشد لذا گفت: اكنون باز گرد و بپرس: آيا دشواري ها و مشكلات روز قيامت مجال خواهد داد كه كسي به خوردن و آشاميدن بپردازد! امام باقر (ع) در پاسخ او فرمود: مشكلات قيامت باعث نمي شود انسان ها از آب و غذاي خود غافل شوند؛ چه مشكلات اهل دوزخ به مراتب بيشتر از درد و رنج مردم در صحنه ي محشر است، ولي با اين حال، دوزخيان از آب و غذا بي نياز نيستند و درد و رنج آتش و شكنجه هاي جهنم باعث نمي شود كه رنج گرسنگي و تشنگي را فراموش كنند، و بدين جهت خداوند در قرآن بيان كرده است كه دوزخيان به اهل بهشت التماس مي كنند و مي گويند: «افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله» [5] يعني؛ از آب ها يا آنچه خدا به شما روزي كرده است، مقداري هم به ما ببخشيد. هشام با شنيدن اين پاسخ ديگر ساكت شد و نتوانست هدفش را دنبال كند [6] .

ريشه هاي عداوت :

آنچه در زندگي امام باقر (ع) و نيز ساير ائمه شايان توجه مي باشد، اين است كه چه ويژگي هايي در شخصيت و منش آنان وجود داشته، كه معمولا حكومت هاي جور متعرض ايشان

مي شده اند؛ زيرا اگر ائمه اهل دخالت در مسايل سياسي و اجتماعي نبودند و به استناد لزوم تقيه، از امر به معروف و نهي از منكر و نشر معارف ديني دوري مي گزيدند، بي شك زمينه اي براي مخالفت و كينه ي حاكمان جور عليه ايشان پديد نمي آمد.

بنابراين، بايد ريشه هاي اين رويارويي را در شخصيت ممتاز و محوريت اجتماعي و بينش هاي سياسي آنان جست؛ زيرا اين عوامل، هنگامي كه دست به دست يكديگر دهند، موجب احساس خطر حاكمان مي شود. شخصيت ممتاز علمي و اجتماعي، تا زماني كه فاقد بينش خاص سياسي باشد و نسبت به حكومت جور نقدي نداشته باشد، مورد تعرض واقع نمي شود، و در صورتي كه شخص منتقد سياسي باشد ولي در جامعه كسي به آراي وي اهميت ندهد، يا حكومت او را به خود وا مي نهد و يا به راحتي وي را سر به نيست مي كند، ولي تاريخ مي نمايد كه خلفا با ائمه ي معصومين هيچ يك از اين دو شيوه را نپيموده اند، نه ايشان را به حال خود واگذاشته اند و نه توانسته اند به راحتي ايشان را از ميان بردارند، بلكه هماره مترصد از ميان بردن آنان بوده اند و براي عملي ساختن انديشه ي خود مدت ها به تدبير و حيله و نقشه كشي مي پرداخته اند! به هر حال، گواه آنچه آورديم خطبه اي است كه امام باقر (ع) در مكه براي مسلمانان ايراد كرده است. امام صادق (ع) مي فرمايد:

در يكي از سال ها كه هشام بن عبدالملك براي انجام مراسم حج به مكه آمده بود، امام باقر (ع) نيز در مكه حضور داشت. در آن سفر امام باقر (ع) براي مردم سخنراني كرد و از جمله سخنان آن حضرت چنين بود:

سپاس مخصوص خداوندي است كه محمد (ص) را به پيامبري مبعوث كرد و ما - خاندان نبوت - را به وسيله ي او كرامت بخشيد. ما برگزيدگان خدا بر خلق اوييم و انتخاب شده از ميان بندگان وي هستيم و ما خلفاي الهي مي باشيم. پس آن كس كه از ما پيروي كند، سعادتمند است و كسي كه ما را دشمن بدارد و با ما مخالفت كند، شقي و نگونبخت خواهد بود. اين سخنان به هشام گزارش شد و زمينه ي خشم شديد او را فراهم آورد، اما در چنان شرايطي صلاح نديد كه متعرض امام باقر (ع) شود. زماني كه به دمشق بازگشت و ما هم به مدينه بازگشتيم، به وسيله ي نامه از كارگزار خويش در مدينه خواست تا من و پدرم (محمد بن علي عليه السلام) را به دمشق بفرستد.

زماني كه وارد دمشق شديم هشام تا سه روز اجازه نمي داد كه نزد او برويم. تا اين كه سرانجام، روز چهارم به ما اجازه ي ورود داد. وقتي كه ما در آستانه ي ورود قرار داشتيم، هشام - كه نفرين خدا بر او باد - به اطرافيانش دستور داده بود تا پس از او، هر يك به امام باقر (ع) ناسزا بگويند و وي را سرزنش كنند!

امام باقر (ع) وارد محفل هشام شد، و بدون اين كه توجه خاصي به هشام داشته باشد و احترام ويژه اي براي او قايل شود، در جمله اي عام كه شامل همه ي اهل مجلس مي شد گفت: السلام عليكم، سپس بدون اجازه خواست از هشام، در مكان مناسب بر زمين نشست.

هشام به شدت خشمگين مي نمود؛ زيرا اولا به شخص او سلام ويژه اي كه به

خلفا داده مي شد، داده نشد، و ثانيا امام باقر (ع) براي نشستن از او اجازه نخواست! هشام گفت: اي محمد بن علي! همواره يك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را شكسته و مي شكند و مردم را به سوي خود فرا مي خواند و از روي سفاهت و جهل، گمان دارد كه امام است.

هشام شروع به سرزنش كرد و چون او ساكت شد، يكايك مجلسيان او، سخنان توهين آميز و نيش آلود او را پي گرفتند. چون سخنانشان پايان يافت، امام باقر از مكاني كه نشسته بود برخاست و ايستاده چنين سخن گفت: اي مردم به كدامين سو مي رويد! و شما را به كجا مي برند! خداوند نسل پيشين شما را به وسيله ي ما خاندان هدايت كرد و نسل هاي آينده ي شما نيز بايد به وسيله ي ما راه يابند. اگر شما پادشاهي زودگذر دنيا را داريد، ما در آينده فرمانروايي خواهيم داشت. پس از فرمانروايي ما، هيچ حاكميتي و پادشاهي نيست؛ زيرا ما اهل فرجاميم و خداوند فرموده است: «والعاقبة للمتقين».

سخن كه بدين جا انجاميد، هشام دستور داد تا پدرم امام باقر را به زندان ببرند و محبوس سازند. اما امام در زندان ساكت نبود و زندانيان را مورد انذار و بيدار باش قرار داده، مطالب بايسته را با ايشان در ميان مي گذاشت، به گونه اي كه همگان به او دلبسته شدند.

زندانبان از اين جريان بر آشفت و وقايع را به هشام گزارش كرد.

هشام دستور داد تا امام را از زندان رها سازند و نزد او بفرستند.

امام صادق (ع) مي فرمايد: در اين ماجرا من همراه پدرم وارد دربار هشام شديم، او بر تخت نشسته بود

و درباريان و ارتشيانش با سلاح ايستاده بودند.

تابلو هدف را در برابر جمع نصب كرده و بزرگان قوم مشغول هدف گيري و تيراندازي بودند.

با ورود ما به آن جمع - در حالي كه پدرم جلوتر حركت مي كرد و من پشت سر وي بودم - نگاه هشام به پدرم افتاد و گفت: اي محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تيراندازي كن.

امام باقر فرمود: من ديگر سنم از اين كارها گذشته است، اگر صلاح بداني من معاف باشم.

هشام گفت: به حق كسي كه ما را با دينش عزت بخشيد و محمد (ص) را مبعوث كرد تو را معاف نخواهم داشت. سپس به يكي از بزرگان بني اميه اشاره كرد تا كمانش را به پدرم بدهد.

پدرم كمان را گرفت. تيري در چله ي كمان نهاد و نشانه گرفت و رها كرد، تير در نقطه ي وسط هدف نشست، پدرم تير دوم را نشانه گرفت، تير دوم در وسط تير اول فرود آمد و همين طور تا نه تير...! هشام بشدت مضطرب شده بود و قرار نداشت و نمي توانست خويشتنداري كند. تا اين كه گفت: اي ابوجعفر! تو مي گفتي كه سنت از اين كارها گذشته! در حالي كه تو قهرمان تيراندازان عرب و عجم هستي. اين سخن را گفت، ولي به سرعت از گفته ي خويش پشيمان شد.

هشام سعي داشت كه خود را به عواقب ريختن خون پدرم گرفتار نسازد؛ (زيرا دريافته بود كه كشتن اهل بيت بهاي سنگيني براي حكومت ها داشته است).

هشام به زمين خيره شده بود در حالي كه من و پدرم در مقابلش ايستاده بوديم. ايستادن ما به

طول انجاميد و پدرم خشمگين شد، هشام از نگاه هاي غضب آلود پدرم به آسمان، شدت خشم او را دريافت و گفت: اي محمد! نزديكتر بيا...

پدرم به طرف تخت او رفت، من هم همراه پدرم بودم.

هشام از جاي برخاست و با پدرم معانقه كرد و او را در سمت راست خود جا داد. سپس با من معانقه كرد و من هم سمت راست پدرم نشستم.

هشام با تمام توجه مشغول گفتگو با پدرم شد و گفت: اي محمد! قريش هماره بر عرب و عجم پيشوايي خواهد داشت، تا زماني كه چون تويي در ميان قريش باشد.

براستي چه نيك تير مي اندازي.

چه مدت تمرين كرده اي تا چنين مهارتي به دست آورده اي؟

پدرم گفت: مي داني كه مردم مدينه در كار تيراندازي دستي دارند. من هم در دوره ي جواني گاهي تيراندازي داشته ام، اما مدت ها است كه ترك كرده ام. و از آن پس، اين نخستين بار بود كه در حضور تو تير انداختم.

هشام گفت: هرگز مانند كار تو را از كسي نديده بودم و گمان نمي كنم روي زمين كسي بتواند اين گونه تيراندازي كند. آيا جعفر هم مي تواند همين گونه هدف بگيرد؟

امام باقر (ع) فرمود: ما كمال ها و حقايق دين را به ارث مي بريم، همان دين كاملي كه خداوند درباره ي آن فرموده است: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [7] . امروز دينتان را كامل كردم و نعمت را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان دين برايتان رضا دادم. و زمين هيچگاه خالي از انسان كامل نخواهد بود.

هشام با شنيدن اين سخنان، چهره اش سرخ

و حالش دگرگون شد و سؤال ها و اشكال هاي متعددي را مطرح كرد و امام هم به هر يك پاسخ داد... اين جريان ظاهرا خاتمه يافت و امام باقر (ع) همراه با فرزندش جعفر بن محمد عازم بازگشت به مدينه شدند، اما كينه و عدوات هشام تازه شعله ور شده بود! از اين رو، مأموراني را پيش از امام به روستاها و منازل ميان راه فرستاد و به مردم دستور داد تا از فروختن خوراكي به امام باقر و همراهيان او خودداري كنند و به ايشان جا و پناه ندهند [8] .

سخت ترين دوران بر امام باقر :

بررسي زندگي امام باقر (ع) مي نماياند كه روزگار خلافت هشام از نظر سياسي، سخت ترين و پر مسأله ترين دوره براي آن حضرت بشمار مي آيد؛ زيرا در دوره ي خلفاي پيشين، آن امام از مدينه به ساير شهرها جلب و احضار نشد. [9] . استمرار خلافت هشام از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي علل تنگناهاي سياسي - اجتماعي اين دوره بايد مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا حكومت ها در آغاز، مسلط بر همه ي امور نيستند، ولي رفته رفته بر سلطه و نفوذ و نظارت آنان افزوده مي شود. و در صورتي كه حكومت بر پايه هاي جور استوار شده باشد، تداوم آن به استبداد فزونتر مي انجامد. تاريخ نشان مي دهد كه دوره ي خلافت هشام در ميان بني اميه، از نظر استمرار كم سابقه بوده است؛ زيرا بيشتر آنان حكومت هايي دو يا سه ساله داشته اند. استمرار پادشاهي هشام، نه تنها بر امام باقر و اهل بيت (ع) بلكه براي مجموعه ي شيعيان نيز سختي ها و تنگناهاي اجتماعي پديد آورد.

شيعه در تنگناي خلافت هشام:

براي ترسيم دشواري هاي اين دوره

و نماياندن مشقت هاي شيعه در عصر خلافت هشام، توجه به سرگذشت زندگي جابر بن يزيد جعفي كافي است؛ زيرا او از شخصيت هاي مبرز شيعه در عصر امام باقر (ع) بود كه در نتيجه ي فشارهاي سياسي حكومت اموي ناگزير شد، شيوه ي سخت و توانفرسايي را در پيش گيرد.

نعمان بن بشير مي گويد: در سفري كه به حج مي رفتم، رفيق و همسفر جابر بن يزيد جعفي بودم. در مكه حج گزارديم و عازم مدينه شديم. جابر قبل از حركت به سوي مدينه، خدمت امام باقر (ع) (كه در آن سال براي حج به مكه آمده بود) شرفياب شد، تا از آن حضرت خداحافظي كند.

پس از خداحافظي، من و جابر از مكه به قصد مدينه خارج شديم. در ميان راه به اخيرجه [10] رسيديم، نماز گزارديم و دوباره عازم شديم. بر محمل ها جا گرفته بوديم كه مردي بلند بالا سر رسيد و نامه اي را از امام باقر (ع) به جابر داد، گل هاي مهر نامه هنوز خشك نشده بود.

جابر از مرد قاصد پرسيد، چه زماني نامه را از امام باقر (ع) دريافت كردي؟ قاصد گفت: بعد از نماز. جابر با تعجب گفت: بعد از همين نماز! نامه رسان گفت: آري بعد از همين نماز.

جابر نامه را باز كرد و مشغول خواندن شد. چهره اش در هم رفت و از آن لحظه تا وقتي كه به كوفه رسيديم ديگر هرگز نخنديد، و حتي تبسم نكرد، با اين كه قبل از آن مي خنديد و تبسم مي كرد و با من گفت و شنود داشت. چون به كوفه رسيديم و وارد منزل شديم، پس از ساعتي، جابر نزد ما آمد در

حالي كه نامه را به گردن آويخته و بر چوبي سوار شده بود و ميان كوچه هاي كوفه مي گشت و مي گفت «منصور بن جمهور امير غير مأمور» و سخناني از اين قبيل.

در ميان مردم شايع شد كه جابر ديوانه شده است. سه روز از اين جريان مي گذشت كه نامه ي هشام بن عبدالملك به يوسف بن عثمان - كه والي كوفه بود - رسيد. در آن نامه هشام دستور داده بود كه جابر بن يزيد را به هر شكل كه شده پيدا كنند و او را گردن زده، سرش را براي او بفرستند. يوسف بن عثمان پس از خواندن نامه، رو به حاضران مجلس خود كرد و پرسيد:

جابر بن يزيد كيست؟ هشام از من خواسته است تا او را احضار كرده و گردن بزنم.

حاضران مجلس گفتند: اين مرد، علامه و صاحب حديث و ورع و زهد بود، ولي اكنون گرفتار جنون شده است. مي تواني او را در كوچه ها، همراه كودكان ببيني كه با آنان سرگرم بازي است.

والي كوفه به هشام بن عبدالملك جريان را گزارش كرد و هشام پاسخ داد: پس او را به حال خود واگذاريد! روزهاي زيادي نگذشت كه منصور بن جمهور سر رسيد و يوسف بن عثمان - فرماندار كوفه - را كشت و... [11] . از اين روايت استفاده مي شود كه جابر به دستور امام باقر (ع) مأمور به تقيه شده است و راه تقيه را در اظهار جنون ديده و يا اصولا آن راه را نيز امام (ع) به وي پيشنهاد كرده است.

شهادت زيد بن علي بن الحسين

قيام و شهادت زيد بن علي (ع) در دوران

حكومت هشام بن عبدالملك، به سال 121 ه [12] از دلايل انكارناپذير حاكميت استبداد در آن عصر است.

برخي از مورخان نا آگاهانه يا مغرضانه در توصيف دوره ي خلافت هشام گفته اند: مردم در خلافت او آرامش و آسايش داشتند و كسي عليه او خروج نكرد و در مقابل وي نايستاد، جز زيد بن علي بن الحسين كه در اطراف كوفه به تبليغ عليه خلافت هشام پرداخت و هشام براي سركوب وي ابن هبيره را فرستاد و او زيد را دستگير كرد و به قتل رسانيد، بي آنكه از هشام فرمان قتل گرفته باشد، زماني كه خبر كشته شدن زيد به هشام رسيد، كار بي مشورت ابن هبيره بر او گردن آمد و وي را به خاطر كشتن مردي قرشي آن هم بدون مشورت، ملامت كرد! [13] .

پس از تحقيق در ساير منابع تاريخي آشكار مي شود كه سكوت عصر او نه معلول آسايش و رفاه بلكه نتيجه ي مشكلات اجتماعي و نيز برنامه هاي سركوب گرانه ي هشام بوده است و اگر هشام در برابر كشته شدن زيد، چنين وانمود كرده باشد كه به قتل او رضا نداشته است، اين چيزي است كه در موارد مشابه آن بعدها ديده شد كه قاتلان ائمه خود به سوگواري براي آنان مي پرداختند؛ زيرا از پيامدهاي قتل آل علي به شدت هراسان بودند و نتايج بحران آفرين آن را بارها و بارها ديده و به خاطر داشتند. بهترين گواه اين دعا، حركت ها و آشوب هاي گسترده اي بود كه پس از شهادت زيد بن علي بن الحسين در خراسان رخ داد.

شيعيان خراسان به جنبش آمدند و حركت هاي نهاني آنان علني گرديد، همدستان و هواخواهانشان انبوه شد،

ستم هايي كه بني اميه بر خاندان پيامبر روا داشته بودند براي مردم باز مي گفتند تا شهري باقي نماند، مگر اين كه اين جريان ها در آن راه يافت. [14] .

اين نقل هاي تاريخي از جهات متعدد نادرستي نقل پيشين را روشن مي سازد.

علاوه بر اين، آنچه با بدن زيد پس از شهادتش انجام دادند، نمايانگر شدت عداوت هشام نسبت به آل علي (ع) است؛ زيرا ياران زيد، بدن او را در مسير جريان جوي آبي پنهان كرده بودند ولي يوسف والي كوفه آن را به وسيله ي فرد جاسوسي پيدا كرد، بدن زيد را بر صليب كشيدند در حالي كه عريان بود و جامه نداشت.

شاعري از بني اميه چنين سرود:

صلبنالكم زيدا علي جذع نخلة

ولم ارمهديا علي الجذع يصلب

يعني: ما زيد را بر شاخه هاي نخل به دار آويختيم.

و من هيچ مهدي اي را نمي شناسم و نديده ام كه بر شاخه ها به صليب كشيده شود!

در اين تعبيرها، تعريض و كنايه است به انديشه ي شيعه درباره ي قيام مهدي (ع).

به هر حال اين هشام بود كه سرانجام به يوسف فرمان داد كه بدن زيد را بسوزانند و خاكستر آن را به باد دهد! [15] .

شهادت امام باقر با توطئه هشام :

در بررسي زندگي سياسي امام باقر (ع) نبايد از اختلاف دروني برخي علويان با آن حضرت غافل بود؛ زيرا اين اختلاف ها هر چند بظاهر رنگي سياسي نداشت، ولي در نهايت به مسايل سياسي انجاميد. آن چه اين اختلاف ها را به امر سياست گره مي زد، اين بود كه خلفا همواره در صدد يافتن راهي آسان براي از ميان بردن خط امامت و جريان انديشه ي شيعي بودند و در

اين ميان بديهي است كه دامن زدن به اختلاف هاي دروني آل علي و استفاده از عناصر ناراضي عليه آنان، مي توانست شيوه اي راحت و كم پيامد براي حكومت باشد.

هشام بن عبدالملك؛ از همين شيوه استفاده كرد و با تدابيري زيد بن حسن را كه نسبت به امام باقر (ع) بر سر ميراث رسول الله و امر امامت عداوت داشت، عليه آن حضرت به كار گرفت تا اين امر به شهادت امام باقر (ع) منتهي گرديد! ابوبصير از امام صادق (ع) نقل كرده است: زيد بن حسن هميشه با امام باقر (ع) در مورد ميراث رسول خدا، درگيري داشت و مدعي بود كه او براي دريافت آن ميراث سزاوارتر است به اين دليل كه از نسل فرزند بزرگتر است - زيرا زيد از نسل حسن بن علي و امام باقر از نسل حسين بن علي (ع) بود - اين اختلاف حتي به محكمه ي قاضي نيز كشيده شد.

در يكي از همين محاكم زيد بن حسن به زيد بن علي بن الحسين - برادر امام باقر (ع) - توهين كرد و زيد بن علي بن الحسين سوگند خورد كه ديگر با زيد بن حسن روبرو نشود.

از روايت استفاده مي شود كه در اين محكمه ها، شخص امام باقر (ع) حضور نمي يافته، بلكه برادر خود (زيد بن علي) را مأمور پاسخگويي به ادعاهاي زيد بن حسن مي نموده است. از اين رو، پس از مشاجره ي ياد شده، زيد بن علي از امام باقر (ع) خواهش مي كند كه ديگر او را از حضور در محكمه اي كه زيد بن حسن در آن مدعي است معاف دارد. امام باقر هم مي پذيرد.

زيد بن حسن

كه گويي در انتظار چنين فرصتي بود از اين كه مي تواند از آن پس با شخص امام باقر (ع) رويارو شود، خرسند شد؛ زيرا اميد داشت كه در اين رويارويي مي تواند امام را تحت فشار و مورد اذيت و بي حرمتي قرار دهد! زيد بن حسن نزد امام باقر آمد تا آن حضرت را به محكمه ي قضا ببرد. امام عازم شد، ولي به او فرمود: اي زيد تو اكنون در زير لباس هايت خنجري را پنهان كرده اي و... امام در اين هنگام گوشه هايي از قدرت امامت را به وي نماياند و با كرامت هاي خويش به او اثبات كرد كه امامت امري الهي است و نه ميراثي بشري و قراردادي اجتماعي. زيد با مشاهده ي كرامت ها، گاه مدهوش مي شد و به شدت شگفت زده مي گرديد، ولي هرگز از غفلت و هواپرستي بيرون نيامد. زيد بن حسن با مشاهده ي آن كرامت ها، سوگند ياد كرد كه ديگر به نزاع با امام باقر (ع) برنخيزد! و از امام جدا شد ولي همان روز به سوي هشام بن عبدالملك [16] حركت كرد. وقتي كه به حضور هشام رسيد گفت: من از نزد ساحري دروغگو مي آيم كه براي تو سزاوار نيست او را به حال خود واگذاري. زيد بن حسن آنچه را ديده بود براي هشام بازگفت. هشام بن عبدالملك به كارگزار خويش در مدينه دستور داد: محمد بن علي را دربند بكش و نزد من بفرست!. آنگاه به زيد بن حسن گفت: اگر محمد بن علي را در اختيار تو قرار دهم، آيا حاضري او را به قتل رساني؟ زيد بن حسن گفت: آري. والي مدينه با دريافت فرمان هشام به عواقب آن انديشيد

و به هشام نوشت: من فرمان تو را رد نمي كنم و اين نامه به معناي مخالفت با تو نيست، ولي دوست دارم از سر خيرخواهي با تو سخني بگويم: مردي را كه از من خواسته اي تا در بند كشيده، نزد تو بفرستم، عفيف ترين و زاهدترين كس در روي زمين است و من به صلاح حكومت تو نمي بينم كه متعرض وي شوي... [17] . اين حديث طولاني است، ولي به هر حال، زيد بن حسن از اين طريق به خواسته ي خود دست نيافت. پس از بازگشت از شام به مدينه، سرانجام با تدبيري زين اسب را آغشته به سم كرد و از اين طريق امام باقر (ع) را مسموم ساخته، به شهادت رسانيد. در اين راه دست هشام پنهان است؛ زيرا آنچه هشام از آن بيم داشت و براي حكومت خود از آن نگران بود، از يك سو وجود امام، و از سوي ديگر درگيري علني با آن حضرت بود، اما از ميان بردن امام باقر (ع) به صورت مخفي و به وسيله ي فردي از خاندان علي مي توانست او را از هر دو مشكل برهاند! [18] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] حياة الحيوان 1 / 102.

[2] مروج الذهب 3 / 205.

[3] تاريخ يعقوبي 2 / 328.

[4] عمدة الطالب 139.

[5] اعراف / 50.

[6] احتجاج طبرسي 2 / 323؛ روضة الواعظين 1 / 303؛ كشف الغمة 2 / 331؛ سير اعلام النبلاء 4 / 405؛ الفصول المهمة 214؛ احقاق الحق 12 / 178؛ نورالابصار 143.

[7] مائده / 3.

[8] اصول كافي 2 / 376؛ مناقب 4 / 189؛ بحار 46 / 264؛

نورالابصار 64-60؛ الانوار البهية 119؛ اثبات الهداة 5 / 272 و 311 به نقل از امان الاخطار ابن طاووس و دلائل الامامة محمد بن جرير بن رستم طبري.

[9] در برخي روايات احضار امام از مدينه به شام در زمان عبدالملك نيز ياد شده است، ولي با توجه به محتواي روايت و ذيل آن اين نظر قوت مي گيرد كه راوي به جاي هشام بن عبدالملك فقط عبدالملك را گفته باشد و هر دو روايت يكي به شمار آيد. رك: الخرائج و الجرائح 1 / 291.

[10] نام مكاني است در راه مكه به طرف مدينه.

[11] اختصاص 67؛ اعيان الشيعة 4 / 52.

[12] برخي سال شهادت زيد را سال 122 ه دانسته اند. رك: مروج الذهب 3 / 206.

[13] الامامة و السياسة 1-2 / 125.

[14] تاريخ يعقوبي 2 / 326.

[15] مروج الذهب 3 / 207.

[16] در برخي از متون به جاي هشام بن عبدالملك فقط نام عبدالملك آمده است، ولي با توجه به اين كه عبدالملك معاصر امام سجاد (ع) بوده، مي توان مطمئن شد كه هشام بن عبدالملك مورد نظر است و چه بسا لفظ هشام به وسيله ي راويان يا نسخه نويسان ساقط شده باشد.

[17] الخرائج و الجرائح 2 / 600؛ بحار 46 / 329.

[18] نورالابصار 49 و 60.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ي

ياد خدا، هميشه و در همه جا

امام باقر (ع) در توصيف سعادتمندان و بهره وران از نعمت هاي اخروي مي فرمايد:

آنان كساني هستند كه هرگز از ياد خدا و ذكر او خسته و ملول نمي شوند. [1] .

امام باقر (ع) به نقل

از كتاب آسماني موسي (تورات واقعي و تحريف نشده) مي فرمايد:

موسي (ع) به پروردگارش گفت: خداوندا! گاه پيش مي آيد كه در مكان و در حالي قرار مي گيرم كه شرم دارم در آن مكان و در آن حال نام تو را بر زبان جاري كنم زيرا مرتبه ي تو را برتر و والاتر از اين مي دانم كه در چنان شرايطي ياد و نام تو را به ميان آورم. خداوند در پاسخ وي فرمود: اي موسي! ياد من در هر جا كه باشد و در هر حال و شرايطي نيك است. [2] .

امام باقر (ع) مي فرمايد: مهمترين اعمال، سه است: ياد خدا هميشه و در همه حال، رعايت انصاف، همراهي و برابري با برادران ايماني در مسايل اقتصادي [3] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] قال الباقر (ع): «في صفة أبناء الاخرة»... لا يملون من ذكر الله. بحار 78 / 165.

[2] عن ابي جعفر (ع) قال: مكتوب في التوراة التي لم تغير ان موسي سأل ربه فقال: الهي انه يأتي علي مجالس اعزك و اجلك ان اذكرك فيها، فقال: يا موسي ان ذكري حسن علي كل حال. اصول كافي 2 / 497.

[3] عن ابي جعفر (ع) قال اشد الاعمال ثلاثة: ذكر الله علي كل حال، و انصافك من نفسك، و مواساة الاخ في الامال. ارشاد مفيد 2 / 165؛ حلية الاولياء 3 / 183؛ كشف الغمة 2 / 341؛ حقايق الحق 12 / 190.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

ياران مهدي

محمد بن ابراهيم نعماني در كتاب غيبت ص 273 از ابوخالد كابلي نقل كرده كه امام باقر (ع)

فرمود: گويا مي بينم قومي را كه در مشرق قيام كرده حق را مي طلبند ولي حق را به آنها نمي دهند، باز مي طلبند، باز حق را به آنها نمي دهند، چون چنين ديدند، شمشيرهاي خويش برشانه خود گذاشته قيام مسلحانه مي كنند، در اين زمان حق را به آنها مي دهند ولي آنها قبول نمي كنند و گويند: بايد خود قيام به حق كرده و حكومت تشكيل بدهيم و چون حكومت را تشكيل دادند آن را تحويل نمي دهند مگر به صاحبتان (امام زمان (ع)) كشتگان آنها شهيدانند، بدانيد اگر من آن زمان را درك مي كردم خودم را در اختيار صاحب آن كار مي گذاشتم نگارنده گويد: چون اين حديث با انقلاب اسلامي ايران بسيار تطبيق مي شود لذا عين حديث را مي آوريم.

«عن ابي خالد الكابلي عن ابي جعفر (ع) انه قال: كاني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه، فاذا راوا ذلك و ضعوا سيوفهم علي عواتقهم فيعطون ماسالوه فلا يقبلونه حتي يقوموا ولا يدفعونها الا الي صاحبكم، قتلاهم شهداء، اما اني لو ادركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الامر».

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: فضائل و سيره فردي امام محمد باقر؛ سيد علي قريشي؛ برگرفته از كتاب خاندان وحي

ياد دادن اسم اعظم به يكي از صحابه

عمر بن حنظله مي گويد: به حضرت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم: «من چنين فكر مي كنم كه در پيش شما داراي رتبه و منزلتي هستم.» حضرت فرمود: «آري.»

عرض كردم: «در پيشگاه شما حاجتي دارم.» حضرت فرمود: «چه حاجتي داري؟»

عرض كردم: «از شما درخواست مي كنم كه اسم اعظم را به من تعليم بفرمائيد.»

حضرت فرمود: «آيا طاقت آن را داري؟» عرض كردم: «آري.» حضرت فرمود: «داخل اين خانه بشو.»

چون وارد خانه شدم، امام باقر عليه السلام دست مبارك خود را به زمين گذاشت و ناگهان آن خانه تاريك شد و من شروع به لرزيدن كردم. آنگاه حضرت فرمود: «چه مي گوئي؟! آيا اسم اعظم را به تو بياموزم.» عرض كردم: «نه.» پس امام باقر عليه السلام دست مبارك خود را از زمين برداشت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: عجايب و معجزات شگفت انگيزي از امام باقر؛ واحد تحقيقاتي گل نرگس؛ شميم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

يزيد بن مغاويه

از قبيله ي بني عجل و از اعيان اصحاب امام بود. صحابه اجماعا وي را موثق و مصدق شمردند. و از فتاواي فقهيه وي استفاضه كردند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معصوم هفتم محمد بن علي الباقر؛ جواد فاضل؛ شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران .

ياران حضرت امام محمد باقر

شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: موقعي كه روز قيامت مي شود منادي ندا مي كند: ياران و حواريون حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله كه عهد و پيمان خود را نشكستند كجايند؟

در همين موقع است كه سلمان فارسي و مقداد بن اسود و ابوذر رحمهم الله بر مي خيزند.

بعد از آن ندا مي كند: ياران و حواريون علي بن ابيطالب كه وصي پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله است كجايند؟ پس از شنيدن ندا است كه عمرو بن الحمق (بفتح حاء و كسر ميم) و محمد بن ابوبكر و ميثم تمار و اويس قرني (بضم همزه و فتح واو وقاف و راء) برمي خيزند.

آنگاه آن منادي ندا مي كند: حواريون حسن كه فرزند علي و فاطمه بنت پيامبر اسلام است كجايند؟بعد از اين ندا است كه سفيان بن ابي ليلاي همداني (به سكون ميم) و حذيفة (بضم حاء و فتح ذال) ابن اسيد غفاري برمي خيزند. نيز ندا مي كند: ياران و حواريون حسين بن علي كجايند؟ در آن حين كليه ي آن افرادي كه در ركاب امام حسين عليه السلام شهيد شده اند برمي خيزند و هيچ كدام از آنان تخلف نخواهند كرد. آن گاه آن منادي مي گويد: حواريون علي بن الحسين كجايند؟ در اين هنگام است كه جبير (بضم جيم و فتح باء) ابن مطعم (بضم ميم و سكون طاء) و يحيي بن

ام طويل و ابوخالد كابلي و سعيد بن مسيب برمي خيزند. نيز آن منادي ندا مي كند: ياران و حواريون محمد بن علي (يعني امام محمد باقر عليه السلام) و جعفر بن محمد (يعني حضرت امام جعفر صادق عليه السلام) كجايند؟ بعد از اين ندا است كه عبدالله بن شريك عامري، زرارة ابن اعين، يزيد بن معاويه ي عجلي، محمد بن مسلم ثقفي، ليث ابن بختري، مرادي، عبدالله بن يعقوب، عامر بن عبدالله بن خزاعه، حجر (بضم حاء و سكون جيم) ابن زائد و حمران اعين برمي خيزند. پس از اين جريان است كه آن منادي ساير شيعه امامان عليهم السلام را در روز قيامت صدا مي زند. ايشان اولين شيعه اي هستند كه داخل فردوس خواهند شد و...

علامه ي مجلسي در بحار از جابر بن يزيد جعفي روايت مي كند كه گفت: گروه شيعه اتفاق و اجتماع كرده اند بر اين كه فقيه ترين و دانشمندترين ياران حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام شش نفر بودند و آنان عبارتند از: زرارة بن اعين، معروف بن خزبوذمكي، ابوبصير اسدي، فضيل (بضم فاء و فتح ضاد) ابن يسار، محمد بن مسلم طائفي و بريد (بضم باء و فتح راء) ابن معاويه ي عجلي.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفي؛ كتابفروشي اسلاميه چاپ پنجم 1376 .

يادي از حضرت مهدي و ياران نيرومند او

امام باقر عليه السلام از حضرت مهدي قائم آل محمد صلي الله عليه و آله، بسيار ياد مي كرد و به خصوص درباره ي ياران نيرومند و از ويژگي هاي آنها سخن مي گفت و با شكافتن و توضيح مطالب در اين راستا، راه و روش انتظار و زمينه سازي براي نهضت جهاني حضرت مهدي عليه السلام را به شاگردان مي آموخت و به آنها اميد مي بخشيد

و روحيه آنها را بالا مي برد. در اينجا نظر شما را به چند سخن در اين رابطه، از آن بزرگوار جلب مي كنم:

1- ابن عقده مي گويد: در سفري از عراق به حجاز، وارد مدينه شدم و به سوي خانه ي امام باقر عليه السلام رفتم تا با آن حضرت ملاقات كنم، وقتي به در خانه ي آن حضرت رسيدم، ديدم استر آن حضرت زين كرده در كنار در آماده شده. در كنار در نشستم، ناگاه ديدم امام باقر عليه السلام از خانه بيرون آمد و سوار بر استر شد كه به جايي برود، به پيش رفتم و سلام كردم، از استر پياده شد و به من توجه كرد و فرمود:

«اهل كجا هستي؟»

گفتم: اهل عراق.

فرمود: كدام نقطه؟

گفتم: كوفه

فرمود: همراهانت از كوفه تا اينجا چه كساني بودند؟

گفتم: گروهي از مرجئه [1] .

فرمود: واي بر مرجئه، آن هنگام كه قائم ما قيام كند، آنها به چه كسي پناه مي برند؟

گفتم: آنها معتقدند كه اگر قائم (عج) ظهور كند ما و شما در پرتو عدالت او يكسان هستيم.

فرمود: اگر توبه ي حقيقي كنند، خداوند توبه پذير است... و اگر اظهار عقيده ي (باطل) خود كنند، خداوند خون آنها را مي ريزد. سپس فرمود: سوگند به خداوندي كه جانم در دست او است، حضرت قائم (عج) گردن آنها (مرجئه) را مي زند...

گفتم: آنها مي گويند هر گاه قائم (عج) ظهور كرد، خداوند كار او را بدون خونريزي و بي آنكه به اندازه ي يك ظرف خونگيري، خون ريخته شود، سامان مي بخشد.

در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: كلا والذي نفسي بيده حتي نمسح و انتم العرق و العلق، و اومأ بيده الي

جبهته: «سوگند به خداوندي كه جانم در دست او است، چنين نيست مگر اين كه ما و شما عرق بريزيم و خون ها ريخته شود. در اين هنگام امام با دست به پيشاني اشاره كرد.» [2] .

در روايت ديگري آمده كه ابن عقده گفت: آنها (مرجئه) مي گويند وقتي كه حضرت مهدي (عج) قيام كرد، كارها به طور طبيعي و عادي سامان مي يابد و به اندازه ي شاخ خونگيري، خونريزي نمي شود. امام باقر عليه السلام در پاسخ فرمود: «سوگند به خدا چنين نيست. اگر چنين چيزي ممكن بود، در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله انجام مي شد در صورتي كه دندان آن حضرت در جهاد با دشمن خون افتاد و پيشانيش شكست. سوگند به خدا قيام قائم (عج) تمام نمي شود، مگر اين كه در ميان جنگ عرق بريزيم و خونها بريزد، پس دست بر پيشاني مباركش ماليد.» [3] .

اشاره به اين كه حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام با جهاد، مبارزه، شهادت طلبي، رنج و زحمت، سامان مي يابد، نياز به نيروهاي آماده و پر توان و زمينه سازي هاي حساب شده دارد.

2- از اين رو همان حضرت، در عبارت ديگري فرمود:

انه لو قد كان ذلك اعطي الرجل منكم قوة اربعين رجلا، و جعلت قلوبكم كزبر الحديد، لو قذف بها الجبال لقلعتها و انتم قوام الارض و خزانها:

«همانا اگر قيام قائم عليه السلام پديدار شود، هر يك از شما به اندازه ي چهل مرد نيرو مي يابد و دل هاي شما همچون پاره هاي آهن شود كه اگر آن پاره ها را به كوه ها بزنند آنها را از جا بر مي كنند، آنگاه شما حاكمان زمين مي شويد و خزانه دار آن خواهيد شد.» [4] .

3- نيز

فرمود: «خوشا به سعادت كسي كه ظهور قائم (عج) را درك كند و از يارانش شود. واي به حال كسي كه در صف مخالفانش قرار گيرد و با او مخالفت نمايد، او داراي فرمان جديد، سنت جديد و دادگاه جديد است و برخوردش با افراد عرب بسيار سخت است و مخالفان را خواهد كشت و همه ي امور را تحت رهبري هاي مستقيم خود انجام مي دهد و در راه اجراي فرمان خدا از ملامت هيچ ملامت گري نمي هراسد.» [5] .

4- نيز فرمود: «گويي قائم (عج) را در نجف كوفه مي نگرم كه همراه پنج هزار نفر از فرشتگان وارد سرزمين نجف شده، جبرئيل در جانب راست او و ميكائيل در جانب چپش و مؤمنان در پيشاپيش او هستند و او لشگرهايش را از هم جدا نموده و به سوي شهرها اعزام مي نمايد.» [6] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] مرجئه: طايفه اي از اهل تسنن هستند كه معتقدند اگر كسي ايمان به خدا داشته باشد، گناه و نافرمانيش آسيبي به او نمي رساند و اگر كافر باشد، اطاعت او سودي به حالش نخواهد داشت و... (سفينة البحار، ج 1، ص 510).

[2] بحار، ج 52، ص 357 - 358.

[3] همان مدرك.

[4] روضة الكافي، ص 294.

[5] بحار، ج 52، ص 348 - 349.

[6] ارشاد شيخ مفيد، ص 341 تا 345.

منبع: نگاهي بر زندگي امام باقر؛ محمد محمدي اشتهاردي؛ مطهر چاپ دوم 1376.

يزيد بن عبدالملك

دوران حكومت عمر بن عبدالعزيز با مرگ مشكوك [1] وي در سال 101 ه به پايان رسيد. [2] و در ماه رجب همان سال، يزيد بن عبدالملك جواني كه حدود 25 سال از عمرش مي گذشت

بر مركب خلافت سوار شد و تا سال 105 به حكومت ادامه داد [3] و در سن 29 سالگي [4] در حالي كه چهار سال و يك ماه پادشاهي كرده بود در گذشت. [5] .

يزيد شيوه ي عمر بن عبدالعزيز را كنار نهاد و به رسم ديگر امويان، راه عيش و نوش در پيش گرفت. داستان دلباختگي اين جوان بي كفايت و خوشگذران به معشوقه اش (حبابه) مايه ي خفت براي نظام حكومت در جوامع اسلامي و نشانگر عمق فاجعه ي حاكميت ناصالحان و سبكسران بر سرنوشت توده هاي مسلمان است! او پس از مرگ معشوقه اش بدن وي را چندان نگاه داشت كه بوي گند و تعفن از آن ظاهر شد و پس از دفن او با فاصله اي كوتاه مرگ يزيد بن عبدالملگ فرا رسيد. [6] . چنين فرمانرواي هوسباز و عيش طلبي، خود فرصت رسيدگي به امور را ندارد، بنابراين در پرتو حاكميت چنين عناصر فاسدي، فرصت طلبان و مفسدان كارها را در دست مي گيرند و امور كشور را به دلخواه خود مي چرخانند. چنين است كه در دوران حكومت يزيد بن عبدالملك، دوباره عناصر فاسد بني اميه كارگردان خلافت شدند و شديدترين روش ها را عليه شيعه به كار گرفتند و كينه هاي كهنه ي خود را با خاندان علي (ع) دوباره آغاز كردند. گذشته از بني اميه، شخص يزيد بن عبدالملك كه پرورده ي دامان عناد خيز اموي ها بود، عداوت و دشمني عميقي نسبت به امام باقر (ع) و خاندان او داشت. [7] . خدا، قرآن، پيامبر، اسلام و جامعه ي اسلامي چيزهايي بود كه در قلب و روح يزيد بن عبدالملك و همانندهاي او هرگز جايي نداشت. او شيفته ي آواز و آوازه خوان ها بود.

مبالغ زيادي را صرف مي كرد تا آوازخواني از شهرهاي ديگر نزد او آمده و برايش ترانه بخواند. [8] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] برخي مورخان مرگ عمر بن عبدالعزيز را در نتيجه ي توطئه ي بني اميه عليه او دانسته اند و معتقدند كه به او سم خورانيده شد بر اثر مسموميت جان سپرد؛ زيرا روش او منافع بني اميه را تأمين و تضمين نمي كرد. تاريخ الخلفاء 246.

[2] حياة الحيوان 1 / 100.

[3] تاريخ يعقوبي 314؛ حياة الحيوان 1 / 102؛ تاريخ الخلفاء 247.

[4] برخي گفته اند در سن 37 سالگي مرگ او فرا رسيده است، توجه به سن اين خلفا از آن جهت اهميت دارد كه سستي پايه هاي حكومت و تدبير ايشان و خامي و بي كفايتي آنان را تا اندازه اي حكايت مي كند.

[5] مروج الذهب 3 / 195.

[6] همان، 3 / 199.

[7] اثبات الوصية 154.

[8] مروج الذهب 3 / 197.

منبع: امام باقر جلوه امامت در افق دانش؛ گروه تاريخ اسلام؛ آستان قدس رضوي چاپ دوم 1375.

يعقوب پس از وصال يوسف چقدر عمر كرد

محمد گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: حضرت يعقوب عليه السلام هنگامي كه در مصر نزد يوسف عليه السلام آمد و خداوند پريشاني آنها را فراهم آورد، و تأويل رؤياي صادق حضرت يوسف عليه السلام را به او نشان داد؛ چند سالي زندگي كرد؟

حضرت فرمود: دو سال زندگي كرد.

عرض كردم: حجت (خدا) در روي زمين چه كسي بود: حضرت يعقوب يا حضرت يوسف عليهماالسلام؟ حضرت فرمود: حجت الهي حضرت يعقوب عليه السلام بود، و يوسف عليه السلام پادشاه بود، چون يعقوب عليه السلام وفات كرد حضرت يوسف عليه السلام او را در تابوت به سرزمين شام حمل نمود، و در بيت

المقدس دفن كرد، و بعد از حضرت يعقوب حضرت يوسف عليهماالسلام حجت الهي بود. عرض كردم: آيا حضرت يوسف عليه السلام رسول و نبي بود؟

فرمود: آري؛ مگر كلام خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد: «و از اين پيش، يوسف به سوي شما (مصريان) با معجزات و ادله روشن به رسالت آمد»؟

بالاسناد الي الصدوق عن ابن المتوكل، عن الحميري، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن علاء، عن محمد، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أخبرني عن يعقوب عليه السلام كم عاش مع يوسف بمصر بعد ما جمع الله ليعقوب شمله، و أراه تأويل رؤيا يوسف الصادقة؟

قال: عاش حولين.

قلت: فمن كان الحجة في الأرض؛ يعقوب أم يوسف؟

قال: كان يعقوب الحجة، و كان الملك ليوسف، فلما مات يعقوب عليه السلام حمله يوسف في تابوت الي أرض الشام، فدفنه في بيت المقدس، فكان يوسف بعد يعقوب الحجة.

قلت: فكان يوسف رسولا نبيا؟

قال: نعم، أما تسمع قول الله تعالي: (و لقد جاءكم يوسف من قبل بالبينات). [1] .

عن محمد بن مسلم (مثله). [2] .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت ها:

[1] غافر: 34.

[2] بحارالأنوار: ج 12 ص 295 ح 77، عن قصص الأنبياء.

منبع: پرسش هاي مردم و پاسخ هاي امام باقر؛ احمد قاضي زاهدي؛ حاذق چاپ دوم 1386.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109