عمل الصالح در بيان ايمان و تقوي

مشخصات كتاب

پديد آورنده : آيه الله سيد عبدالحسين طيب

تحقيق و تصحيح : مهدي آقابابائي

ناشر : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مقدمه

«تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى »

توشه برداريد همانا بهترين توشه تقوي است.

سوره بقره آيه 197

«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»

سوره فاطر، آيه 10

عمل الصالح

در بيان ايمان و تقوي

به قلم: عالم نبيل و دانشمند جليل آيت الله حاج سيد عبدالحسين طيب

تحقيق و تصحيح: مهدي آقابابايي

فهرست

مختصري از زندگينامه حضرت آيت الله طيب

مقدمه محقق

مقدمه مؤلف

مقصد اول: در ايمان

امر اول: در معني ايمان و حقيقت آن

امر دوم: فرق بين اسلام و ايمان

امر سوم: در بيان اموري كه ايمان به آنها تحقق مي يابد

امر چهارم: در مراتب و درجات ايمان

امر پنجم: در اركان و دعائم ايمان

امر ششم: در صفات مؤمن

امر هفتم: در فضل مؤمن و فضيلت ايمان

مقصد دوم: در تقواي ظاهر

امر اول: در معاصي كبيره و اقسام آن

اما قسم اول: فرائض و واجباتي كه ترك آنها گناه كبيره است:

قسم دوم از گناهان كبيره:

در اموري كه موجب كبيره شدن معاصي صغيره مي شود:

ميزان در كبيره بودن معصيت

امر دوم: در توبه و شرايط آن

ج- طريق توبه از اقسام معاصي:

حقوق الناس بر پنج قسم است:

د- شرايط و آداب توبه:

ه- طريق تحصيل توبه:

و- مشارطه، مراقبه، مرابطه، محاسبه:

مقصد سوم: در تقواي باطن

امر اول در قواي انسان:

امر دوم در مبدأ و منشأ اخلاق نيك و بد:

امر سوم: در معالجات اخلاق رذيله:

امر چهارم: در بيان اخلاق رذيله و مفاسد آنها و بيان ضد آنها از اخلاق حميده و فوائد و منافع آنها:

الف: اخلاق رذيله كه در طرف تفريط قوه واهمه است:

ب- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه واهمه است.

ج- اخلاق رذيله كه در طرف تفريط قوه غضبيه است:

د- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه غضبيه است

ه- اخلاق رذيله كه در طرف

تفريط قوه شهويه است:

و- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه شهويه است:

ذ- اخلاق رذيله كه منشأ آنها در قوه اي از قواي مزبور يا هر سه قوه است:

منابع و مآخذ

مختصري از زندگينامه حضرت آيت الله طيب

بسم الله الرحمن الرحيم

مختصري از زندگي نامه­ي مرحوم آيت الله طيب 1

مرحوم آيت الله سيد عبدالحسين طيب در روز هفتم محرم سال 1312 هجري قمري (برابر با 30 تيرماه 1372 شمسي و 21 ژوئيه 1893 ميلادي) در يكي از محله­هاي مركز شهر اصفهان در ميان طايفه­اي از سادات معروف به «مير محمد صادقي» در خانواده­اي بهره­مند از فضل و كمال ديده به جهان گشود.

چنانچه خود معظم له مي­فرمايد:

با توجه به علاقه و اخلاص وافر پدرم نسبت به آستان مبارك حضرت ابى عبد اللّه الحسين 7 من را عبد الحسين ناميدند، اين نام از ابتدا براى من موجب بركات فراوان شده است و همواره نسبت به آن افتخار مى كنم.

و در 12 سالگى طبق مشيت الهى از نعمت سرپرستى پدر محروم گرديدم، ولى از آنجا كه طرق فضل الهى و عنايت بارى محدود نيست، مادرم كه بانوى بسيار بزرگوار و مقدس و همچون پدر، از شجره طيبه ولايت و از خاندان روحانيت بود، به تربيت من همّت مخصوص گمارد. او مصمم تر و قوى تر از گذشته من را تشويق و تحريص به كسب علم و تحصيل معرفت مى كرد و در اين راه هيچ گاه از دعا و توسل فراموشم نمى كرد و به قول خودش هر شب هنگام سحر، از خدا مى خواست كه: حسين را اهلش كند. از رهگذر اين دعاهاى خالصانه و تشويق هاى مشفقانه در من عزمى پيدا شد كه توانستم ناملايمات پيش آمده از فقدان

پدر را تحمل كرده و به طريق خود ادامه بدهم...

و دوران قحطي بزرگ بعد از جنگ جهاني اول را (كه جنازه­ها بر روي هم انباشته مي­شده) پشت سر گذاشته، و در حوزه­هاي اصفهان و قم و نجف به تحصيل علم پرداخته است.

با حافظه­ي قوي و هوش سرشاري كه از اوان كودكي در وي پديدار گشت، خانواده همّت به تربيت وي گماشت به طوري كه در نوجواني مدارج علم و كمال را در حوزه­ي علميه اصفهان طي نمود و در عنفوان جواني با بهره­مندي از محضر بزرگان حوزه­ي علميه اصفهان استفاده نمود.

در ابتداى طلبگى، در مدرسه ميرزا مهدى حجره اى گرفته و آنجا مشغول درس و بحث شدند. و از محضر اساتيدي مانند: حاج آخوند زفره اى، (از آغاز مقدمات در صرف، نحو، معانى و بيان تا معالم الاصول)؛ سيد آقاجان، كتاب المطول؛ سيد احمد خوانسارى، [تكميل] معالم الاصول؛ شيخ علوى يزدى، شرح اللمعه الدمشقيه؛ بعد از اتمام درس مقدمات از مدرسه ميرزا مهدي به مدرسه جنب مسجد امام نقل مكان نموده و پس از آن به مدرسه چهارباغ (امام صادق 7) رفته و آنجا رحل اقامت افكند. و از محضر اساتيدي مانند: شيخ اسدالله قمشه­اى حكيم، رشته هاى: حكمت، حساب، جبر، مقابله، هيئت و نجوم؛ شيخ حسن يزدى، در منطق؛ سيد مهدى درچه­اى، در قوانين و تقريرات كفايه الاصول؛ ملاّ عبدالكريم گزى، در بحث متاجر شيخ انصارى؛ آقا مير محمد صادق مدرس، فرائد الاصول، و درس خارج اصول؛ آقاى دزفولى، كفايه الاصول؛ سيد ابوالقاسم دهكرى، خارج فقه؛ آمير محمد تقى مدرس، خارج اصول؛ سيد محمد باقر درچه­اى، خارج فقه و اصول به مدت

يازده سال؛ استفاده عملي و عملي نموده­اند.

چنانچه خود اين عالم بزرگوار مي­فرمايند:

«. . . تقريباً مدت يازده سال مرتب [به] درس اين بزرگوار مى­رفتم. در اين مدت، جدا از فقه و اصول، معارف و حقايق ديگرى را نيز از آن بزرگوار و استاد كامل آموختم. درست است كه ثمره ظاهرى اين يازده سال تحصيل مداوم خدمت ايشان، مرا به درجه اجتهاد رسانيد، اما آنچه [برايم] مهم بود، [آن است كه] من از آن مرحوم، درس زندگى، اخلاق و [تهذيب] شخصيت را فرا گرفتم. آن بزرگمرد، به راستى در ورع و تقوا آيتى عظيم بود. در عين سادگى از صفاى روح عجيبى برخوردار بود. به راستى به دنيا و امور دنيوى بى اعتنا و در معيشت به حداقلِ ممكن، قناعت مى كرد. مسأله نظم در امور و تقسيم ساعات شبانه روز براى كارهاى مختلف و برنامه ريزى ايشان، زبانزد بود.

در مسأله نظمِ آن بزرگوار همين را عرض كنم كه در مدت يازده سال كه خدمت ايشان بودم، حتى يك جلسه درس را غيبت نكردند و در اين مدت هيچ گاه به علت غيبت ايشان، يا من، درس از من فوت نشد و در تمام مدت، درس در ساعت معمولِ خود برگزار مى شد، و به گونه منظم ادامه داشت. اين نظم و انضباط استاد، مسلماً در شاگردان نيز، بى تأثير نبود. من در طول زندگى سعى كردم مانند استاد معظم باشم. بعضى از آقايان طلبه، در مدرسه مى­گويند كه: ما ساعتهاى خود را با رفت و آمد شما منظم مى­كنيم».

در اصفهان به درجه اجتهاد نائل آمد، سپس براي كسب علم و معرفت بيشتر عازم حوزه­ي

علميه­ي قم گرديد و حدود يك سال از محضر آيت الله شيخ عبدالكريم حائري كسب فيض نمود و سپس راهي نجف اشرف شد. در حوزه­ي علميه نجف اشرف چندين سال از محضر درس بزرگاني چون: شيخ جواد بلاغى، علم كلام؛ 16. سيد ابوتراب خوانسارى، رجال و درايه الحديث؛ آقا ضياء الدين عراقى، بحث منجّزات مريض؛ شيخ محمد حسين اصفهاني معروف به كمپانى، خارج اصول؛ سيد ابوالحسن اصفهانى، خارج فقه؛ آقا حسين معروف به بلند، اخوى آقاى رجائى، در خارج اصول؛ حاج سيد اسماعيل ريزى، خارج فقه خود را متعهد به تدريس و تبليغ معارف اسلامي دانست.

ايشان در دوران فراگيرى علوم اسلامى از بسيارى از عالمان دين و فقيهان نامدار شيعه «اجازه اجتهاد» گرفته بود، از آن جمله: آيت الله ميرزا محمد حسين نائينى؛ آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى؛ آيت الله آقا ضياءالدين عراقي؛ آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى؛ آيت الله حاج آقا حسين قمى؛ آيت الله ميرزا آقا اصطهباناتى؛ حضرت آيت الله محمد كاظم شيرازى؛ آيت الله آقا محمود تهرانى رازى؛ آيت الله شيخ محمد حسن فشاركى؛ آيت الله سيد محمد باقر درچه­اى، و لذا به زادگاه خود، اصفهان، مراجعت نمود.

خود معظم له مي­فرمايند:

مرحوم استاد، آيت الله نائيني، خيلي به گردن حقير حق استادي دارند. من از درس اين بزرگوار، خيلي استفاده بردم و نسبت به درس ديگر آقايان اساتيد، از درس ايشان بهره بيشتري برده ام. هنگام اجازه اجتهاد، ايشان، مي­خواستند از من امتحان [بگيرند] كنند يك سؤال براي من نوشتند كه در مسأله (خلل نماز) بود من يك رساله­اي در اين باب نوشتم. ايشان، خيلي پسنديده بودند.

در حوزه درس تعريف زيادي فرمودند.

مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهاني، خيلي به من اظهار لطف و مهرباني مي­فرمودند. زيادي از ايام كه خدمت ايشان مي­رسيدم، ايشان ضمن محبت زياد به من يك ليره طلا مرحمت مي­فرمودند.

پس از بازگشت از نجف اشرف، آقايان زيادي در قم، به من پيشنهاد مي كردند كه در قم بمانم و درس و بحث را شروع كنم ولي من احساس كردم حوزه علميه قم از اين جهت، كمبودي ندارد و آقايان زيادي آنجا مشغول تدريس هستند و حوزه­هاي درسي خوبي دارند. به اين جهت پيشنهاد آقايان را نپذيرفتم و عرض كردم: «فكر مي­كنم براي اصفهان مفيدتر باشم و آنجا نياز بيشتري نسبت به قم، احساس مي­شود.»

وقتي من مخالفت كردم، بعضي از آقايان فرمودند: «شما اگر در قم بمانيد و حوزه درس تشكيل بدهيد بعد از مدتي در مرجعيت شما ترديدي نخواهد بود و مرجع خواهيد شد، اما من با همان احساس خودم عرض كردم: حوزه قم از اين نظر كمبودي ندارد، آقايان بزرگواري هستند و درس و بحثها هم بحمدالله برقراراست و من هيچگاه به داعيه مرجعيت درس نخوانده­ام، بلكه من با انگيزه خدمت و پذيرش مسئوليت درس خوانده­ام. در مسئووليت مرجعيت، آقاياني هستند و بحمدالله فعلاً خلائي احساس نمي شود. اما در بعد تبليغات و مسئووليتهاي اين گونه­اي احساس خلأ مي­شود به اين لحاظ به اصفهان باز مي­گردم و در اين زمينه ها مشغول مي­شوم.

در پاسخ من، بعضي از آقايان اين عبارت را به كار بردند كه: «در اصفهان علم شما دفن مي شود.» اما من به اين عبارت اعتقادي نداشتم. به اين جهت و به قصد ارائه خدمات ديني و تبليغي و

ارشادي به اصفهان بازگشتم. و در مدرسه صدر به تدريس پرداختم.»

خدمات و فعالتيهاي اجتماعي معظم له:

از فعاليتهاي اجتماعي ايشان تأسيس و عضويت مؤثر در هيأت علميه اصفهان بود. هيأت علميه­ي اصفهان انجمني تشكيل يافته از حدود 50 نفر از مدرسين طراز اول حوزه­ي علميه اصفهان بود كه پس از جنگ جهاني دوم از حدود سال 1324 در اصفهان شروع به فعاليت نمود و به مدت دو دهه كار آن ادامه يافت. عمده اهداف اين انجمن يكي حل مسائل و مشكلات جاري حوزه­ي علميه اصفهان و ديگر مبارزه با بي بند و باري و فساد ناشي از آزادي­هاي نسبي پس از جنگ و به خصوص جلوگيري از پخش فيلم­هاي سينمايي و نمايش­نامه­هاي مبتذل و برنامه­هاي راديويي نامتناسب و همچنين خنثي كردن تبليغات احزاب لائيك از جمله حزب توده در اصفهان بود. از ديگر فعاليتهاي اجتماعي مرحوم آيت الله طيب تأسيس و توليت حسينيه­ي اصفهاني­ها در مشهد مقدس بود كه با همكاري مرحوم آيت الله حاج شيخ مهدي نجفي و به ويژه با حمايت و مساعدت مرحوم آيت الله سبزواري راه اندازي گرديد.

مرحوم آيت الله طيب، در دوره­ي خفقاني حكومت رضا شاه پهلوي، فعاليت درسي را تعطيل ننمودند، و جلسه­ي تفسير را نيمه­هاي شب جمعه تشكيل مي­دادند و به خاطر روح پشتكاري كه داشتند موفق شدند جلسات درس تفسير را پنجاه سال بدون وقفه، ادامه دهند و بيست و پنج سال درس عقايد را مستمر نگه دارند، و بيست سال درس اخلاق را تمامي هفته­ها ادامه دهند.

برنامه­هاي عبادي حضرت آيت الله طيب

سالي چهارده مرتبه قرآن را ختم مي­نمودند!

در دوره­اي نزديك به تمام عمر در ماه محرم

و صفر هر روز زيارت عاشورا را با آداب كامل (صد لعن و صد سلام) مي­خواندند.

هر شب قبل از نماز شب، زيارت چهارده معصوم : را مي­خواندند.

تأليفات معظم له

1-23)- تفسير اطيب البيان در 23 جلد؛

مهمترين تأليف ايشان دوره­ي كامل تفسير قرآن مجيد به زبان فارسي است كه به اشارت حضرت ولي عصر4 ظرف 18 سال تأليف و در چهارده مجلد تحت عنوان «اطيب البيان» منتشر گرديد. از ويژگي­هاي اين تفسير شريف، دوري از هرگونه تفسير به رأي مي­باشد. در اين تفسير، اقوال ديگر مفسرين مورد نقد و انتقاد قرار گرفته و سپس رأي صائب در هر مورد با اتكاء به روايات معتبر معصومين : مطرح شده است. و اين نكته هم قابل ذكر است كه اخيراً اين تفسير شريف در حدود 21 الي 22 جلد با تحقيقات و پژوهشها و چاپي زيبا توسط مؤسسه جهاني سبطين به زيور طبع آراسته شده است.

تفسير اطيب البيان از زبان مؤلف

مرحوم آيت الله طيّب در مصاحبه با مجلّة حوزه، انگيزة نگارش اين تفسير را چنين فرموده اند:

نگارش تفسير را تقريباً از سال 1341 به صورت مداوم شروع كردم، علت نگارش هم، سفارش حضرت حجّت ارواحنا فداه بود كه در عالم رؤيا به حقير داشتند و به بنده امر فرمودند كه اين تفسير را بنگارم.

از آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم، آخرين جلد آن _ يعني جلد چهاردهم _ در سال 1359 شمسي منتشر شد كه به اين ترتيب تأليف اين دوره تفسير هيجده سال به طول انجاميد.

آن مرحوم رؤياي خود و تشرّفش را به محضر آن جان جهان، دوبار؛ يك بار كوتاه و سربسته و ديگر بار با تفصيل بيشتري در مقدّمه و مؤخّره­ي تفسير خود آورده است كه ما تلفيق آن دو رؤياي شيرين را در اين جا مي آوريم. سيّد بزرگوار در مقدمه تفسير آورده است:

دير زماني بود كه در خاطرم خطور مي كرد كتابي در تفسير قرآن بنگارم. روي اين انديشه حوزه هاي تفسيري تشكيل داده و جزوه هاي متفرّقي در اين باره به رشته­ي تحرير درآورده بودم امّا از طرفي قصور باع و قلّتِ استعداد و اشتغالات درسي و عوائق و گرفتاري هاي دنيوي مرا از اقدام به اين امر، منع، بلكه مأيوس مي كرد تا اين كه در شب سه شنبه، پنجم جمادي الثاني سال 1380 قمري مطابق با 22 آبان ماه 1339 شمسي. در محضر بعضي از علماي اعلام به مجلس سوگواري حضرت صدّيقه طاهره 3 موفق شده و در ضمن توسّل حالتِ وجدي در خود ديدم، از آن جا به منزل مراجعت نموده و در عالم رؤيا خدمت ثامن الحُجَج 7 و حضرت ولي عصر 4 مُشرّف شده و پس از مذاكراتي كه بين آن دو بزرگوار راجع به زُوّار شد، حضرت بقيّه الله پس از عناياتي و ترضيه­ي خاطري (= رضايت خاطر) نسبت به حقير، مرا امر به نوشتن تفسيري فرمود و وعدة نُصرت به من دادند. بعد از آن كه از خواب بيدار شدم، صدْقِ رؤياي من ظاهر شده و وعده نُصرت حضرتش تحقق يافته و من به نگارش و تأليف اين كتاب، به ياري حضرت ربّ الارباب و تاييدات حضرت حجّت 4 با تمام كوشش

و اهتمام اقدام نمودم و چون در تفسير آيات قرآن از احاديث و بيانات خاندان نبوّت، استفاده نمودم و حقّاً كه بيانات ايشان بهترين و پاكيزه ترين بيانات در تفسير قرآن بوده و اين جامه تنها به قامت اينان راست آمده است لذا اين كتاب را «اطيبُ البيان في تفسير القرآن ناميدم و اين هديه­ي ناقابل را حضور ولي عصر 4 تقديم مي نمايم.»

مرحوم آيت الله طيّب در پايان تفسير خود همين بشارت و رؤياي صادقه را با تفصيل بيشتري به منظور تابش نور ولايت در قلوب دوستان و شيعيان، به همراه رؤيايي ديگر در تائيد اين تفسير از ناحيه­ي مقدّسه 7 چنين آورده است:

«شب جمعه اي بود در عالم رؤيا در كنار نهر «بابا حسن» در اصفهان، در محلّه­ي «بيدآباد» ماشيني ايستاده بود كه راننده ي آن را نديدم. در آن ماشين حضرت ثامن الحُجج _ امام رضا 7 _ در طرف ديوار تشريف داشتند و حضرت بقيّه الله 4 در طرف نهر _ در ماشين _ جلوس فرموده بودند. ميان اين دو بزرگوار، جواني خُردسال، با كلاه نشسته بود كه ايشان را نشناختم. حقير به طرف نهر آمدم و ديدم زانوي مبارك حضرت بقيه الله 4 به پشت [صندلي] ماشين گذارده شده است. [بنده خم شدم] روي ماشين را بوسيدم.

[امام عصر4] عنايت فرمودند در ماشين را باز كرده و فرمودند: «مي خواهي ببوسي، ببوس!» بنده هم زانوي مبارك ايشان را بوسيدم و به چشم كشيدم.

آن گاه حضرت بقيّه الله 4 به جدّ بزرگوارشان [امام رضا 7] اظهار كردند: «زُوّار شما زياد شده اند و حوائج همه­ي آن ها را بخواهيم روا كنيم، مشكل است» حضرت رضا 7

فرمودند: «مانعي ندارد».

آن گاه حضرت بقيّه الله 4 از ماشين پياده شده، دست حقير را گرفته، به مدرسه­ي «ميرزا مهدي» كه در همان مكان واقع است، تشريف آوردند، و به من فرمودند: «حجره ي تو كدام است؟»

من حُجره­ي وسط مقابل رو را نشان دادم. در اين هنگام من به حضرت عرض كردم: «سئوالي دارم».

ايشان اجازة سئوال دادند، و من عرض كردم: «آيا شما از من راضي هستيد؟»

فرمودند: «نَعَم! چون ترويج دين مي كني.»

بعد در خدمت حضرت بقيّه الله 4 آمديم در «مسجد سيّد». در آن جا امام 7 فرمودند: «من سابقاً كتابي در عقايد منتشر كردم و فعلاً مي خواهم كتابي در تفسير به دست يكي از شماها بنويسم، خوب است به تو محوّل كنم، فعلاً هزار تومان وَجهش موجود است». حقير از خواب، فرحناك بيدار شدم و تصميم به نوشتن تفسير گرفتم.

 [درباره بخش اوّل سخن امام7 كه فرمودند: «من سابقاً كتابي در عقايد نوشتم و منتشر كردم»] بعضي از علماي اعلام فرمودند: مراد كتاب كلم الطيّب است كه شما نوشته ايد و منتشر كرده ايد.»

خلاصه از شدّت خوشحالي صبح همان جمعه، جلسه اي در يكي از منازل داشتم كه دربارة عقايد و اخلاق سخن مي گفتم، در آن جلسه خواب [دوشين] خود را عنوان كردم. [بلافاصله] صاحب منزل هزار تومان آورد.

من عرض كردم «اين مبلغ را كاغذ بخريد تا در اين تفسير مصرف كنم». ايشان هم از تهران كاغذ خريد و حقير در مدّت ده سال چيزي حدود هفت جلد آن را نوشتم.»

رؤياي دوم، امضاي امام زمان 4

شبي دوباره در عالم رؤيا خدمت حضرت بقيّه الله 4 مشرّف شدم و به ايشان

عرض كردم: «آيا اين تفسير مورد رضايت خاطر شما هست؟»

فرمودند: «نَعَم!»

عرض كردم: «پس امضا بفرماييد.»

حضرت يك نقطه پاي آن تفسير گذاردند. حقير ديدم كه از آن نقطه، نور متصاعد مي گردد. لذا با كمال جرئت و بانگ بلند مي گويم، هم نوشتن اين تفسير به امر مبارك حضرت بقيّه الله 4 بوده و هم به امضاي آن حضرت رسيده است».

مرحوم آيت الله طيّب 1 پس از ذكر خواب هاي صادقه و رؤياهاي راستين خود چند نكته را متذكر مي شود:

نكته­ي اوّل، آن كه پيامبر اكرم 6 فرمودند: «مَن رآني فقد رآني لأنّ الشيطان، لا يتشكل بنا، يعني هر كس مرا در خواب ببيند [به حقيقت] مرا ديده است زيرا شيطان نمي تواند به شكل ما درآيد.» ضمير «نا» جمع است و شامل حال همه­ي معصومين : از حضرت آدم 7 تا خاتم الاوصيا 4 مي شود.

نكته­ي دوم، آن كه امام عصر 4 به جلسات عقايد و توحيد و تفسير علاقه مندند.

نكته­ي سوم، «ترويج دين» در نظر مبارك ايشان مُهّم است، زيرا در جواب سئوال حقير فرمودند: «رضايت من براي ترويج دين است».

چهارم، آن كه خانواده پيامبر 6 و اهل بيت : كانون كرَم هستند، لذا بزرگواري ايشان اجازه نمي دهد كه زائران آن ها دست خالي برگردند به همين

مناسبت در رؤيا [فرمودند]: «برآوردن حوائج زائران مانعي ندارد».

تأليف اين دوره تفسير، 18 سال به طول انجاميد.

مرحوم آيت الله سيّد عبدالحسين طيّب بنا به آن چه كه دانشنامه قرآن درباره ي وي آورده: «يكي از فرزانگان وادي عشق به قرآن بود كه سراسر زندگي او را تلاوت، تبليغ و تفسير قرآن فرا گرفته، و تفسير اَطْيَب القرآن يكي از مظاهر آن است.

24)- كلم الطيب در 3 جلد، مطبوع؛

25)- عمل الصالح؛

26)- شرح قوانين؛

27)- حاشيه بر نخبه؛

28)- فروعات خبر واحد؛

29)- فروع الحيض؛

30)- قاعده الاحسان؛

31)- مجوز في افطار الصوم؛

32)- كتاب البيع؛

33)- كتاب القضاء؛

34)- داوري رد بر كسروي ملعون؛

35)- كتاب آداب دعا؛

36)- ضياء العين في شرح زياره الحسين 7 (شرح زيارت عاشورا)؛

37)- شرح باب حادي عشر به صورت سئوال و جواب؛

38)- تعليقات بر تقريرات اصول از اول تنبيهات استصحاب؛

39)- امامت (ترجمه سبيل النجاه)؛

40)- الوجيزه في ترجمه الصلوه؛

41)- البحث في القبله؛

42)- الامامه؛

43)- اعجاز القرآن؛

44)- مباحث عقليه در اصول؛

45)- الصلاه حاشيه علي النجاه العباد؛

46)- في مقدمه الواجب؛

47)- في الحيض؛

48)- فضل زياره امام رضا 7؛

49)- شكوك الصلاه؛

50)- فضائل مولا علي 7؛

51)- شرح زيارت جامعه سنديت آن و مبحث سلام؛

52)- در علم اخلاق؛

53)- نبوت؛

54 و 55)- سبيل النجاه در دو جلد؛

56)- فوائد الصلاه و خواصها؛

57)- صراط؛

58)- شفاعت و سعه رحمت؛

59)- عقل و جهل؛

60)- تفسير آيه «و يؤمنون بالغيب» آيات اول سوره بقره؛

61)- الكلام في الجنه؛

62)- شرح دعاي ختم قرآن صحيفه سجاديه؛

63)- ده گفتار؛

64)- شرح حال خودنوشت؛

65)- تنجيس المتنجس؛

66)- مباحث الفقهيه؛

فهرست تقريرات

1)- اجزاء في الطهاره (كتاب طهارت در وضو)؛

2)- اشتباه الواجب؛

3)- الاشكال في قراءه كلمه كفواً، آقاي نائيني؛

4)- امارات غير علميه، آيت الله سيد مهدي درچه­اي؛

5)- استصحاب و تعادل و تراجيح، علامه درچه­اي؛

6)- تعادل

و تراجيح؛

7)- تعادل وتراجيح؛

8)- شبهه غير مأكول اللحم؛

9)- تقرير خيارات، آيت الله درچه­اي؛

10)- تقريرات اصول، آيت الله درچه­اي؛

11)- تقريرات امر و نهي، آيت الله نائيني؛

12)- تقريرات حاج آقا رضا همداني مبحث اجزاء؛

13)- تقريرات علامه نائيني مباحث الفاظ؛

14)- تقريرات حاج آقا حسين رجايي مبحث برائت و اشتغال؛

15)- حاشيه بر تبضره علامه درچه­اي؛

16)- حاشيه بر تقريرات استصحاب؛

17)- حاشيه بر لباس مشكوك؛

18)- رساله الطهاره؛

19)- مطلق و مقيد؛

20)- مطلق و مقيد و مجمل و مبين؛

21)- مكاسب محرمه تقريرات آيت الله سيد محمد درچه­اي؛

22)- امارات غير علميه، آيت الله سيد مهدي درچه­اي؛

23)- ميرمحمد تقي مدرس؛

24)- لباس مشكوك؛

25)- مقدمه واجب؛

26)- كلام في الفضولي؛

فهرست استنساخات

1)- ارشاد المسلمين لاولاد اميرالمؤمنين سيد عبدالله ثقه الاسلام؛

2)- استيضاح المراد؛

3)- الحلق اللحي شيخ جواد بلاغي؛

4)- الحلق اللحيه سيد صدر الدين موسوي عاملي؛

5)- الكلام في التقيه آقا ضياء عراقي؛

6)- المجدي في نسب العلويين؛

7)- تفسير منسوب به امام عسكري7، شيخ جواد بلاغي؛

8)- روضه الغنا في تحقيق معني الغنا؛

9)- لباس مأكول اللحم آقا ضيا عراقي 1344 ق.

رحلت

از آرزوهاي ديرينه­ي مرحوم آقاي طيب، اين بوده كه در تاسوعاي حسيني از دنيا بروند، سرانجام اين اسوه طيب به آرزوي خود رسيدند، پس از طي عمري پربركت كه دقيقاً معادل يك صد سال قمري بود، پس از مدتي كسالت و مرض، عصر هشتم محرم وفات يافتند، و جنازه­ي آن بزرگمرد صبح تاسوعا بر روي دستهاي عزاداران حضرت ابالفضل العباس 7 تشييع گرديد، و در كتابخانه­ي مسجدشان، در خيابان مير(مسجد كازروني) كه خود ايشان حدود 40 سال امامت جماعت آن را بر عهده داشتند، به خاك سپرده شد.

به منظور بزرگداشت اين عالم بزرگوار شهرداري اصفهان خياباني كه در جوار منزل مسكوني ايشان قرار داشت را به نام خيابان آيت الله طيب نامگذاري نمود. در ماده تاريخ فوت آن مرحوم كه بر سنگ مزارش حك گرديده، چنين آمده است: «في الجنۀ المأوي مكان الطيب».

مقدمه محقق

خداي را شاكرم كه توفيق تحقيق كتاب شريف عمل صالح در بيان ايمان و عمل صالح را به حقير عنايت نمود و توانستم تحقيقاتي را در اين زمينه به انجام برسانم. آنچه كه از آيات در متن ترجمه نشده بود از كتاب شريف تفسير اطيب البيان معظم له در پاورقي آمده است. متن كتاب را بدون هيچ تغيير و دگرگوني آورده­ايم. اگر احياناً هم كلمه­اي به متن اضافه شده است در كروشه آمده تا معلوم باشد از محقق است.

اهداء و تقديم

تقديم به محضر نوراني و مقدّس بي بي دو عالم حضرت صديقه كبري، فاطمه زهرا 3 و مفسّر بزرگ قرآن، معلم اخلاق، متكلم فرهيخته، فقيه عالي مقام، مجتهد والامقام، آيت الله حاج سيد عبدالحسين طيب 1 كه عمري را در تربيت شاگردان، و مردم متديّن سپري نمود و مردم اصفهان را از لحاظ عقائد بيمه نمود.

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم

خدايا تو را ستايش مي­كنم كه ما را براي تحصيل و تكميل معرفت و وصول به سعادت خلعت هستي كرامت، و نعمت عقل عنايت نمودي و رسولان و پيغمبراني يكي پس از ديگري براي ارشاد و هدايت ما ارسال و كتابها و دستورات و وظايفي به منظور سعادت ما انزال فرمودي.

و بر پيامبران و جانشينان آنان به ويژه بر خاتم الانبياء و اوصياء طاهرين او كه راه معرفت و طريق نجات و سعادت را به ما ارائت نمودند درود مي­فرستيم.

پوشيده نماند كه نجات از مهالك دارين و تحصيل سعادت نشأتين منوط به دو امر است:

نخست دانستن راه رستگاري و ديگر رفتن در آن راه براي رسيدن به مقصود كه از اول به علم و از

ثاني به عمل تعبير مي­شود و پيداست كه دانستن راه رستگاري نيازمند به هادي و رهنمايي است كه دانا و خبير به طرق خير و شر و سعادت و شقاوت و رستگاري و هلاكت باشد، از اين جهت بشر در رسيدن به سعادت حقيقي و رستگاري واقعي محتاج به ارسال رُسُل و انزال كتب و جعل احكام و تكاليف از جانب خداوند حكيم است؛ زيرا كسي جز او به مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي بشر و راه سعادت و شقاوت او به نحو اتم و اكمل از هر جهت خبير و آگاه نيست. لذا خلقت بشر با جعل هادي و راهنما (و به اصطلاح پيغمبر و خليفۀ الله) توأم و اين سنت سنيه الهي هميشه مستقر و مستمر بوده تا منتهي به خاتم پيغمبران و بهترين راهنمايان حضرت محمد بن عبدالله 6 شد و چون برنامه او كامل و جامع جميع احتياجات بشر تا دامنه قيامت بود، لذا دفتر پيغمبري به او ختم گرديد و اين راهنماي الهي طريق نجات و سعادت جميع بشر را تا قيام قيامت تأمين فرموده و متوقف بر تمسك به دو چيز: كتاب خدا «قرآن» و عترت «ائمه معصومين:» قرار داده فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواأَبَداً»

و قرآن و عترت سعادت و رستگاري را منوط به دو امر: ايمان و تقوي دانسته، قرآن مي­فرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ* لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ كساني كه ايمان آورده و از محرمات الهي اجتناب

ورزيدند، براي ايشان در زندگاني دنيا و آخرت بشارت است، كلمات الهي تبديل پذير نيست، اين خود رستگاري بزرگ است.»

و نيز در قرآن مي­فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً* أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقا»

و غير از اينها از آيات و اخبار متعدده از ابواب مختلفه.

بنابراين شرط نجات و رستگاري از مهالك دنيا و آخرت و وصول به سعادت اين سرا و سراي ديگر همانا ايمان و تقوا است.

و چون حقير موفق شدم كتاب «كلم الطيب» را در اثبات عقايد حقه به رشته تحرير در آورم در نظر گرفتم رساله مختصري در بيان ايمان و تقوي نيز بنگارم تا شايد موجب تذكر و وسيله نجات خود و برادران ديني خود و مقبول درگاه حضرت احديت و منظور نظر صاحب شريعت و باعث خشنودي حجت وقت گردد و نام اين ذره بي مقدار در دفتر خدام شرع انور ثبت شود.

و اسم اين كتاب را نيز از آيه شريفه «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» اقتباس كرده و عمل صالح گذاردم و آن را بر سه مقصد مشتمل نمودم.

مقصد اول: در ايمان

امر اول در معني ايمان و حقيقت آن:

ايمان در لغت به معني تصديق آمده مانند آيه شريفه: «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ؛ و تصديق كننده نيستي ما را هر چند ما راستگو باشيم» ؛ كه مؤمن در اين آيه به معني مصداق است، و به معني وثوق و اطمينان نيز استعمال شده چنانچه ايمان در آيه:

«الَّذينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمينَ» به اين معني تفسير شده و به معني خضوع و انقياد نيز استعمال شده است.

و در اصطلاح شرع بين خاصه [شيعه] و عامه [اهل سنّت] اختلاف شده كه مراد از ايمان چيست آيا مجرد اعتماد قلبي، يا اقرار زباني، يا اعمال جوارحي است؟ يا مركب از اقرار زباني و اعتقاد قلبي، يا اعتقاد قلبي و اعمال جوارحي يا اقرار زباني و اعمال جوارحي؟ يا اقرار زياني و اعتقاد قلبي و اعمال جوارحي است؟ و در دو صورت اخير آيا اعمال جزو ايمان يا شرط آنست؟ و چون بيان اختلاف مزبور و نقل اقوال و كلمات آنان موجب تطويل كلام و چندان مفيد فايده نيست لذا به آنچه حق در مقام است اكتفا مي­كنيم:

اصل ايمان چنانچه جمهور علماي اماميه بر آنند عبارت از: تصديق و اعتقاد قلبي واقعي به عقائد ديني و مذهبي است و اقرار زباني كاشف از آن اعتقاد و اعمال جوارحي شرط ثبوت و بقاء آنست به اين معني كه هرگاه كسي معتقد به عقيده باشد شرط تحقق و صدق اين اعتقاد آن است كه به لوازم آن ملتزم شود چه آنگه عدم التزام كاشف از بي عقيدگي است.

و دليل بر اين مطلب از وجوهي است:

1)- ايمان در بسياري از آيات قرآن به قلب نسبت داده شده، مانند آيه شريفه: «مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ؛ از كساني كه به دهانها و زبان­هاي خود مي­گويند و دل ايشان ايمان نياورده.»

و آيه شريفه: «أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ؛ اين طايفه از مؤمنين كساني هستند كه خدا در دل هايشان ايمان ثبت كرده».

و

آيه شريفه: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ؛ اعراب گفتند: ما ايمان آورديم بگو ايمان نياورده­ايد ولي بگوييد اسلام آورديم و هنوز ايمان در دل­هاي شما داخل نشده.»

2) – در قرآن هر كجا ذكر ايمان كرده، عمل صالح به آن مقرون نموده و اين ظاهر است بر اينكه عمل جزو ايمان نيست بلكه شرط آنست و گرنه احتياج به عطف عمل، به ايمان نبود. مانند آيه شريفه: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» تا آخر آيات» چنانچه در صفحه قبل ذكر شد و غير ذلك از آيات ديگر و اخبار بسيار.

3)- اين معني موافق معني لغوي ايمان است چنانچه گذشت.

امر دوم: فرق بين اسلام و ايمان

چنانچه از اخبار استفاده مي­شود بين اسلام و ايمان از جهاتي فرق است:

1)- اسلام و ايمان هر دو عبارت از اعتقاد قلبي است ولي اسلام اعتقاد غير راسخ و ايمان اعتقاد راسخ است و بر همين معني آيه شريفه: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» الآيه، را حمل كرده­اند و همچنين اخباري كه در فضل ايمان بر اسلام و تقوي بر ايمان و يقين بر تقوي وارد شده بر همين معني حمل نموده­اند.

2)- اسلام عبارت از: التزام به اموري است كه، موجب جاري شدن احكام ظاهري اسلام از قبيل طهارت بدن، حلال بودن ذبيحه، حمل فعل بر صحت، و وجوب تجهيز و جواز نكاح و حق ارث و حفظ خون و مال و عِرض و نحو اينها مي­گردد و تعبير به اصول دين مي­كنند و ايمان عبارت از آن چيزيست كه: موجب نجات آخرت و سعادت مي­گردد و تعبير

به اصول دين و مذهب مي­كنند.

3)- اسلام عبارت از: اظهار اعتقاد به مجرد زبان است كه به همين اظهار محكوم به احكام اسلام مي­گردد تا وقتي كه خلاف آن ظاهر نشود.

و ايمان عبارت از: حقيقت اعتقاد و واقع آن است و بعضي آيه «قالَتِ الْأَعْرابُ الآيه» به اين معني حمل كرده­اند.

4)- اسلام عبارت از: صرف اعتقاد است بدون اينكه مقارن به اعمال جوارح باشد.

و ايمان عبارت از: اعتقاد مقرون با عمل است، چنانچه در خبري كه ذيلاً نقل مي­كنيم به اكثر وجوه بلكه همه آنها اشاره شده.

در كتاب كافي از سماعه روايت مي­كند كه گفت خدمت حضرت صادق 7 عرض كردم مرا از اسلام و ايمان خبر ده كه آيا مختلفند؟

فرمود: ايمان با اسلام مشاركت دارد، ولي اسلام با ايمان مشاركت ندارد (يعني هر مؤمن مسلم ولي هر مسلمي مؤمن نيست).

عرض كردم: ايمان و اسلام را براي من توصيف بفرماييد؟

فرمود: اسلام شهادت به كلمه «لا اله الا الله و تصديق به رسول خدا 6» است كه به واسطه آن خون­ها حفظ، و نكاح­ها و ارث آنها بر آن جاري مي­شود و بر اين ظاهر جماعتي از مردمند و ايمان هدي و راه يافتن است و آن چيزي است كه از صفت اسلام در دل ثابت مي­گردد و آنچه از عمل به واسطه آن ظاهر مي­شود و ايمان از به درجه­ي بالاتر است، زيرا ايمان با اسلام در ظاهر مشاركت دارد ولي اسلام با ايمان در باطن مشاركت ندارند و اگر چه در گفتار و صفت با هم مجتمع مي­شوند.

5)- و بعضي اسلام را اخص از ايمان دانسته­اند و گفتند: اسلام عبارت از

ايمانست كه مقرون به تسليم و رضا هم باشد، و بر همين معني دعاي «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات» را حمل كرده­اند.

امر سوم: در بيان اموري كه ايمان به آنها تحقق مي يابد

اموري كه مدخليت در تحقق ايمان دارد از امور اعتقاديه 50 امر است كه به نحو فهرست در اينجا متذكر مي­شويم و تفصيل آنها به نحو كامل در «كلم الطيب» داده شده.

1)- اعتقاد به وجود واجب الوجود صانع عالم.

2)- واجب الوجود مستجمع جميع صفات كمال و منزه از جميع نقايص امكان است.

3)- واجب الوجود داراي صفات كماليه است كه عمده آنها، علم، قدرت حيات، اراده، قديم و ازلي و ابدي و سرمدي بودن و غني بودن است و به طور كلي هر صفتي كه ثبوتش موجب كمال و سلبش باعث نقص و احتياج باشد واجب الوجود داراست.

4)- صفات واجب الوجود غير متناهي است و محدود به حدي نيست مثل ذات او كه غير متناهي است.

5)- علم خدا به همه چيز تعلق مي­گيرد و به هر چيزي احاطه دارد.

6)- قدرتش به همه چيز تعلق مي­گيرد و بر هر چيزي تواناست.

7)- هر موجودي از روي اراده حقتعالي ايجاد شده و چيزي از تحت اراده او بيرون نيست و هر چه را اراده كرده تخلف پذير نيست.

8)- واجب الوجود از صفات سلبيه (كه از آنها به جلاليه نيز تعبير مي­شود) منزه است و عمده آنها تركيب، جسم يا جوهر يا عرض بودن، مرئي بودن، محل حوادث بودن، شريك داشتن، صفات زائد بر ذات داشتن و احتياج است و به طور كلي هر صفتي كه سلبش موجب كمال و ثبوتش موجب نقص و احتياج باشد واجب الوجود از آن منزه و مبراست.

9)- واجب

الوجود مركب نيست (به هيچ يك از اقسام تركيب، نه تركيب خارجي و نه ذهني و نه وهمي) بلكه بسيط من جميع الجهات است.

10)- واجب الوجود جسم و جوهر عرض نيست و از لوازم جسميت كه مكان داشتن، ديده شدن، محل حوادث بودن و حلول و نحو اينها باشد نيز منزه است.

11)- خداوند يكي است و شريك ندارد و توحيد پنج قسم است:

اول: توحيد ذاتي: يعني واجب الوجود شريك و مثل و مانندي براي او نيست.

دوم: توحيد صفاتي: يعني صفات واجب الوجود عين ذات اوست و مراد از نفي معاني همين است يعني صفات او زائد بر ذات نيست.

سوم: توحيد افعالي: يعني خداوند در افعال شريك ندراد و خالق و رازقي جز او نيست.

چهارم: توحيد عبادتي: يعني غير او سزاوار پرستش نيست و همين مفاد كلمه «لا اله الا الله» است.

پنجم: توحيد نظري: يعني نظر و اعتماد و اتكال بنده در هر حال فقط به خدا باشد و به اسباب و وسائط نظر نداشته و آنها را مقهور حق بداند.

12)- افعال صادره از حق كه از آنها به صفات فعليه جماليه تعبير مي­شود (مانند خلق، رزق، امانت، احياء، عطاء، منع و غير اينها) تابع حكمت و مصلحت است و تا مصلحت نباشد صادر نشود؛ زيرا مستلزم لغو و قبيح مي­شود.

13)- حسن و قبح عقلي است و بسا به وجوه و اعتبارات مختلف مي­شود.

14)- افعال الهي تمام حسن و داراي حكمت و مصلحت است و فعل قبيح و لغو و ظلم از خداوند صادر نشود و معناي عدل همين است.

15)- بندگان در افعال اختياريه نه مجبورند به طوري كه مسلوب الاختيار باشند و نه مستقلند كه

اراده حق در افعال آنها تأثير نداشته باشد بلكه در عين اينكه مختارند اراده و اختيارشان تحت اراده و اختيار حق است: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ ، بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»

16)- توفيق و خذلان جزاء و پاداش است كه خداوند در دنيا براي كسي كه در طريق حق سير كند يا از طريق منحرف شود قرار داده است و موجب سلب اختيار و منافي با عدل نيست.

17)- قضا و قدر موجب جبر نمي­شود چه آنكه خداوند مقدر فرموده كه فعل از روي اخيتار از انسان صادر شود.

18)- مصائب و بليات آنچه مستند به خداست تماماً از روي حكمت و مصلحت است و با عدل منافات ندارد.

19)- ارسال رُسُل و اِنزال كُتب و جعل احكام و تكاليف و وعد و وعيد و ثواب و عقاب لازمه عدل است و بر خدا لازم است.

20)- نسخ شرايع به واسطه اختلاف مصالح و مقتضيات ازمنه و استعدادات است مانند بداء در تكوينيات.

21)- خداوند براي هدايت و راهنمايي بشر به مصالح و مفاسد دنيوي و اخروي انبياء و رسولاني از ابتدا آفرينش بشر تا انقراض عالم فرستاده است.

22)- انبياء همگي معصوم و از معصيت و خطا و اشتباه و سهو و نسيان و شك بري و مصونند.

23)- انبياء داراي جميع كمالات نفساني و فضائل انساني و منزه از همه رذايل اخلاقي و صفات نكوهيده و همچنين نواقص بدني و اموري كه موجب تنفر طباع است مي­باشند و از جميع افراد امت افضلند.

24)- پيغمبران داراي معجزه و يا دليل قطعي ديگر بر صدق نبوت خود (مانند اخبار نبي ثابت النبوه و يا معصوم ثابت العصمه به نبوتشان) مي­باشند.

25)- پيغمبر اسلام حضرت

محمد بن عبدالله 6 افضل همه انبياء و خاتم پيغمبران و مبعوث بر كافه جن و انس است و دين او ناسخ جميع اديان و تا دامنه قيامت باقي است.

26)- معجزه بزرگ پيغمبر اسلام كه معجزه باقيه او تا دامنه قيامت است قرآن مجيد و احكام و قوانيني است كه از جانب خداوند براي مصالح دنيا و آخرت بشر آورده و اخباري كه از آينده تا دامنه­ي قيامت داده است.

27)- قرآن كلام خداست و هيچ تحريفي در آن روي نداده و همين سياهي به تواتر از زمان پيغمبر 6 تاكنون به ما رسيده است.

28)- پيغمبر اسلام داراي معراج جسماني بوده يعني با همين بدن عنصري به قدرت حق تعالي به عالم بالا تشريف برده است.

29)- آنچه پيغمبر از جانب خدا آورده همه راست و حق، و تصديق به آنها از لوازم تصديق به نبوت است.

30)- بر نبوت ساير انبياء دليلي جز از راه تصديق پيغمبر اسلام و اخبار قرآن در دست نيست و تورات و انجيل و ساير كتب عهدين چون تحريف شده و تواتر آنها چندين مرتبه قطع گرديده مدركي بر نبوت آنان نمي­باشد علاوه بر اينكه كفريات و مطالب خلاف عقلي كه در اين كتب است دليل بارزي بر بطلان و تحريف آنهاست.

31)- وجود امام و خليفه و حجت بعد از رحلت حضرت رسالت تا قيامت لازم، و جعلش بر خدا به مقتضاي حكمت حتم، و نصبش بر پيغمبر 6 واجب، و بقاء دين و قرآن و مسلمين منوط به آنست.

32)- شرايطي كه در انبياء معتبر است (از عصمت و افضليت و دليل قطعي بر صدق دعوي) در اوصياء نيز معتبر است.

33)- خلافت

خلفاء سه گانه و بني اميه و بني عباس و ساير خلفاء جور باطل است زيرا هيچ يك از شرايط در آنها نبوده و مطاعني را دارا بوده اند كه مانع لياقت آنها براي خلافت بوده است.

34)- خليفه بلافصل پيغمبر 6 اميرالمؤمنين علي 7 است چون داراي جميع شرايط امامت و خلافت بوده و ادله عقلي و نصوص قرآني و اخبار متواتره بر خلافتش قائم است.

و آن حضرت بعد از پيغمبر 6 از جميع مخلوقات الهي از انبياء و ملائكه و ساير اوصياء در جميع شئونات افضل و اكمل است.

35)- جانشينان پيغمبر 6 بعد از اميرالمؤمنين 7 11 نفر اولاد آن حضرت مي­باشند به نص متواتر از پيغمبر 6 و از هر يك از سابقين آنان بر لاحقين آن­ها، و ايشان داراي همه شرايط امامت و خالي از همه موانع بوده­اند.

36)- دوازدهمي آنان فرزند امام حسن عسكري 7، زنده و به حفظ الهي از نظرها غائب است و زود باشد كه ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پر كند بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد.

37)- براي ظهورش علائم و نشانه­هاي حتميه است كه تا آنها واقع نشود ظاهر نگردد، مانند: خروج سفياني و خسف بيداء و صيحه آسماني و خروج يماني و قتل نفس زكيه بين ركن و مقام، و هر كس قبل از پيدا شدن اين نشانه­ها دعوي ظهور كند (مانند باب و بهاء و امثال اينها كذاب و مفتريست).

38)- در غيبت صغري كه تقريباً هفتاد سال طول كشيد امام دوازدهم 4 چهار نائب خاص داشت (عثمان بن سعيد عمروي، محمد بن عثمان، حسين بن روح نوبختي

، علي بن محمد سمري) كه يكي بعد از ديگري به نيابت از طرف آن حضرت منصوب بودند و در حين رحلت چهارمي آنها توقيع از آن حضرت صادر شد كه مردم در امور ديني خود بايد به روات اخبار ما كه مجتهدين جامع الشرايط باشند رجوع نمايند.

39)- پس از ظهور حضرت حجت رجعت واقع خواهد شد و دوره رجعت به قيامت متصل مي­گردد.

40)- صديقه طاهره فاطمه زهرا 3 معصومه و طاهره و داراي جميع شئون انبياء و ائمه بوده در حالي كه نه پيغمبر و نه امام بوده است.

41)- معاد يعني: بازگشت همه مكلفين در روز قيامت براي پاداش اعمالي كه در اين عالم داشته از خوب يا بد، از ضروريات دين اسلام بلكه جميع اديان است.

42)- موت يعني: قطع علاقه و تصرف روح انساني از بدن و قبض آن به توسط قابض ارواح (ملك الموت) و ملائكه اعوان او، حق است و بايد به آن معتقد بود.

43)- روح انساني پس از مفارقت از اين بدن فاني نمي­شود بلكه به قالب مثالي تعلق مي­گيرد و تا وقوع قيامت در عالم برزخ يا متنعم به نعمت هاي برزخي (اگر از نيكان باشد) و يا معذب به عذاب­هاي برزخي است (هرگاه از بدان باشد).

44)- سئوال قبر كه عبارت از: بازگشت روح انساني به بدن روح حيواني براي سئوال پاره­اي از عقايد است حق است.

45)- فرداي قيامت روح انساني به همين بدن عنصري مادي تعلق مي­گيرد و وارد صحراي محشر مي­شود، اگر از خوبان باشد نامه عملش به دست راست و اگر از بدان باشد از عقب سر به دست چپ داده شود و در محكمه

عدل الهي از او سئوال و به حساب او رسيدگي گردد و اعمالش در ميزان عدل الهي سنجيده شود و اگر قابل تفضل نباشد به مقتضاي عدل درباره او حكم شود و اگر قابل تفضل باشد به فضل با او رفتار شود.

46)- صراط كه عبارت از: جسر جهنم است بايد همه از آن عبور كنند هر كه اهل نجات باشد از آن به طرف بهشت رهسپار شود و هر كه اهل هلاكت باشد از آن در دوزخ افتد.

47)- اموري كه باعث نجات اهل ايمان است عبارت است از: اخلاق فاضله، اعمال صالحه، احسان به مخلوقات الهي، توسل به خانواده عصمت و طهارت، شفاعت پيغمبر و آل و سعه رحمت و مغفرت الهي.

48)- شفعاء قيامت چنانچه شفاعت مي­كنند مخاصمه هم مي­نمايند.

49)- بهشت دار رحمت و نهمت و رضوان الهي و محل تنعم اهل ايمان است و هر كه در آن داخل شود ابدالاباد متنعم به نعمت­هاي جسماني و روحاني است و جهنم دار نقمت و عذاب و سخط الهي و شكنجه كافران و معاندان و منافقان و اهل ضلالت و بدعت است و هر كه در آن داخل شود ابدالاباد معذب است، مگر جمعي كه معاند و مقصر تام نبوده كه پس از مدتي ممكن است نجات يابند.

50)- قاصرين از كفار و مستضعفين و مجانين و اطفال و كفار و امثال اينها نه داخل بهشت شوند و نه داخل دوزخ گردند بلكه در جايي كه خدا مي­داند به پاره اي از نعم به قدر قابليت آنها نگاه داشته شوند.

امر چهارم: در مراتب و درجات ايمان

مراتب و درجات ايمان، از حيث قوت و ضعف در اعتقادات و كمي و زيادي و درستي

و نادرستي اعمال و كثرت و قلت و شدت و ضعف در اخلاق مختلف مي­شود و هر چه اعتقاد قوي­تر و محكم­تر و اخلاق نيكوتر و عمل خالص­تر و بيشتر باشد ايمان قوي تر است و هر چه اينها ضعيف­تر باشد ايمان ضعيف­تر خواهد بود.

از اين جهت در اخبار مراتب ايمان مختلف ذكر شده، در بعضي اخبار هفت مرتبه و در برخي ده مرتبه و در بعضي ديگر 49 جزء براي ايمان ذكر كرده و براي هر جزيي اعشاري قرار داده و در برخي ديگر درجات ايمان را به پله­هاي نردبان تشبيه كرده­اند و در پاره­اي از اخبار ايمان را بر دو قسم كرده­اند: ايمان مستقر (يعني ايماني كه ثابت و پابرجا باشد و به حوادث و ابتلائات و شبهات زائل نگردد) و ايمان مستودع (يعني ايماني كه به واسطه حوادث روزگار و ابتلائات و امتحانات و القاء شبهات متزلزل يا زائل گردد).

و در جمعي از اخبار مرتبه تقوي را فوق ايمان و يقين را فوق تقوي قرار داده و در بعضي اخبار ديگر براي يقين سه مرتبه ذكر شده، مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين.

علم اليقين: عبارت از يقيني است كه از راه برهان و استدلال حاصل گردد. مانند: يقيني كه به وجود آتش از ديدن دود پيدا مي­شود.

عين اليقين: يقيني است كه از راه مشاهده قلب و صفاي باطن حصول يابد نظير يقيني كه به وجود آتش از ديدن خود آتش پيدا مي­شود.

حق اليقين: يقيني است كه نور آن سراسر وجود انسان را فرا گيرد. مانند: يقيني كه به وجود آتش از سوختن در آن حاصل مي­گردد.

امر پنجم: در اركان و دعائم ايمان

در كتاب وافي

از جابر از حضرت باقر 6 روايت كرده كه فرمود از اميرالمؤمنين 7 از ايمان سئوال شد حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْإِيمَانَ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ فَالصَّبْرُ مِنْ ذَلِكَ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الْإِشْفَاقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ رَجَعَ عَنِ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ وَ مَنْ رَاقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ وَ الْيَقِينُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَعْرِفَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ أَبْصَرَ الْفِطْنَةَ عَرَفَ الْحِكْمَةَ وَ مَنْ تَأَوَّلَ الْحِكْمَةَ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ وَ مَنْ عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ مَعَ الْأَوَّلِينَ وَ اهْتَدَى إِلَى الَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ نَظَرَ إِلَى مَنْ نَجَا بِمَا نَجَا وَ مَنْ هَلَكَ بِمَا هَلَكَ وَ إِنَّمَا أَهْلَكَ اللَّهُ مَنْ أَهْلَكَ بِمَعْصِيَتِهِ وَ أَنْجَى مَنْ أَنْجَى بِطَاعَتِهِ وَ الْعَدْلُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ غَامِضِ الْفَهْمِ وَ غَمْرِ الْعِلْمِ وَ زَهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَوْضَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ فَسَّرَ جَمِيعَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ عَرَفَ شَرَائِعَ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً وَ الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِنِ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أَنْفَ الْمُنَافِقِ وَ أَمِنَ كَيْدَهُ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى الَّذِي عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ فَذَلِكَ الْإِيمَانُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ.»

(ترجمه): خداي

تعالي ايمان را بر چهار ستون: صبر، يقين، عدل و جهاد قرار داد، و صبر را بر چهار شعبه: شوق، اشفاق (خوف)، زهد و ترقب (انتظار) منشعب فرمود.

پس كسي كه مشتاق بهشت باشد شهوات نفساني را ترك كند، و كسي كه از آتش دوزخ بترسد از محرمات اعراض نمايد، و كسي كه در دنيا بي رغبت باشد مصائب بر او آسان شود، و كسي كه منتظر مرگ باشد در خيرات مساعدت و شتاب كند،

و يقين بر چهار شعبه است: فطانت و زيركي را وسيله بصيرت و بينايي قرار دادن، حكمت را به واسطه تدبر كشف كردن، معرفت به چگونگي عبرت گرفتن از امور و شناختن روش پيشينيان، پس كسي كه فطانت و زيركي را وسيله بصيرت و بينايي قرار داد حكمت را مي­شناسد و كسي كه حكمت را به واسطه تدبر كشف كرد عبرت را مي­شناسد، و كسي كه عبرت را شناخت رو پيشينيان را مي­شناسند و كسي كه روش پيشينيان را شناخت پس گويا با آنان بوده و راه يافته به آن طريقي كه قويمترين و پايدارترين راههاست و نظر كرده به آن كساني كه نجات يافته اند كه به چه وسيله نحات يافته و به آن كساني كه هلاك شده به چه جهت هلاك گرديده­اند، و همانا خدا هر كسي را هلاك كرده به واسطه معصيتش هلاك نموده و هر كه را نجات داده به واسطه طاعتش نجات داده است.

و عدل بر چهار شعبه است: فهم عميق و كنجكاو، علم كثير، حكم واضحه و حلم وسيع، پس كسي كه فهيم شد همه دانش را كشف كند و كسي كه دانا باشد حكم

شرايع را بشناسد و كسي كه حلم ورزيد در امر زندگي افراط نكند و در ميان مردم پسنديده باشد.

و جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف، نهي از منكر، راستي و حقيقت در جميع موارد و دشمني داشتن نابكاران؛ پس كسي كه امر به معروف كند پشت مؤمن را محكم گرداند، و كسي كه نهي از منكر نمايد بيني منافق را به خاك مالد و از كيد او ايمن شود و كسي كه راستي و حقيقت را پيشه خود كند، آنچه قضاء الهي است براي او واقع شود و كسي كه فاسقان را دشمن دارد براي خدا خشمگين شده و هر كه براي خدا خشمگين شود خدا براي او خشمگين گردد، اين ايمان و اركان و شعبه هاي اوست.

امر ششم: در صفات مؤمن

در قرآن مجيد خداوند كريم مي­فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ * أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ به تحقيق مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نماز خود خاشع و خوفناكند و آنان كه از لغو و كار بيهوده اعراض كننده اند، و آنان كه زكات حقوق مالي خود را ادا كننده اند، و آنان كه فرج هاي خود را نگاه دارنده اند مگر نسبت به زنان خود و كنيزاني كه مالك شده اند

پس در اين موارد ايشان ملامت كرده نشوند، مگر كساني كه غير از زنان خود و كنيزان خود را براي مباشرت طلب كنند پس آنان تجاوز كارانند، و آنان كه نسبت به امانت ها و پيمان هاي خود رعايت كنندگانند، و آنان كه بر نماز هاي خود مراقبت و محافظت كنندگانند، اينان «يعني مؤمناني كه داراي اين صفاتند» وارثانند: آن چنان وارثاني كه بهشت فردوس را به ميراث مي برند در حالي كه در آن بهشت جاودانند».

و در كتاب كافي روايت كرده كه رسول خدا 6 به قومي گذشت ، پس فرمود: شما كيستيد؟

عرض كردند: يا رسول الله! ما گروه مؤمنانيم.

فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟

عرض كردند: راضي بودن به قضاء الهي و تفويض نمودن امور به خدا، و تسليم بودن نسبت به اوامر الهي، پس حضرت فرمود: اينان دانشمندان و بردباراني هسند كه نزديك است به واسطه حكمت به مرتبه پيغمبران برسند، پس اگر شما راستگوييد آنچه در آن سكونت نمي­كنيد نسازيد و آنچه نمي­خوريد جمع نكنيد و از خدايي كه به سوي او بازگشت شماست بترسيد.

و نيز در كتاب كافي از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانِي خِصَالٍ وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُوراً عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ- لَا يَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِي تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الْعَقْلَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اللِّينَ وَالِدُه .»

سزاوار است براي مؤمن كه در او هشت خصلت باشد: در فتنه ها و شدائد سنگين و پابرجا، و هنگام بلا شكيبا، و هنگام

نعمت و سعه عيش شكرگزار، و به آنچه خدا او را روزي نموده قانع باشد، با دشمنان ستم نكند، و دوستان را به زحمت و تحمل و مشقت نيندازد، بدنش از جهت عبادت و خدمت به خلق در زحمت، و مردم از او در راحت باشند، دانش يار مؤمن و بردباري مشاور او و شكيبايي امير لشكر او و مداراۀ برادر او و نرمي با مردم پدر اوست.

و آيات و اخبار در صفات مؤمن بسيار است و چون بناي اين رساله بر اختصار است؛ لذا به همين مقدار اقتصار مي­شود.

امر هفتم: در فضل مؤمن و فضيلت ايمان

اخبار در فضيلت و مزيت مؤمن بسيار است و ما به برخي از آنها اشاره مي­كنيم:

1)- در كتاب سفينه البحار از رسول خدا 6 روايت كرده كه فرمود:

«مثل مؤمن نزد خدا، مثل ملك مقرب است، و به درستي كه مؤمن نزد خدا از ملك مقرب (از جهت منزلت) بزرگتر است.»

2)- در لئالي الاخبار در باب 6 و 9 از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «اگر مردم مي­دانستند كه براي مؤمن چه مقامي نزد خداست؛ هر آينه سر انقياد و خضوع نسبت به او فرود مي­آوردند، به درستي كه خداي تعالي براي مؤمن نامي از نامهاي خود جدا نموده است».

3)- و نيز در لئالي الاخبار از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «احترام مؤمن فقير نزد خدا از آسمان­هاي هفتگانه و زمين­هاي هفتگانه و فرشتگان و كوه­ها و آنچه در آنهاست بزرگتر است.»

4)- و نيز در لئالي الاخبار از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «احترام مؤمن از كعبه بيشتر و بزرگتر است و به تحقيق خداي تعالي پيغمبرش را امر كرد

به گفته خود كه «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (بال مرحمت خود را براي كساني از مؤمنان كه تو را پيروي مي­كنند بگشاي) و مدح فرمود: كساني كه براي مؤمنين كوچكي مي­كنند.

5)- و نيز در لئالي الاخبار در باب 9 روايت كرده كه: «هر آينه نور مؤمن براي اهل آسماني­ها مي­درخشد چنانچه نور ستارگان براي اهل زمين مي­درخشد».

و آيات قرآني كه در مدح مؤمنين و اخباري مكه در فضيلت آنها وارد شده بسيار است و بس است در فضيلت مؤمن اينكه سعادت و نجات منحصر به اوست و در فضيلت ايمان كه شرط صحت جميع اعمال است و هيچ عملي بدون آن مورد قبول حضرت پروردگار نيست.

مقصد دوم: در تقواي ظاهر

اشاره

تقوي به معني اجتناب و پرهيز كردن از اموري است كه براي رسيدن انسان به مقصود و مطلوبش مانع يا مضر باشد، و چنانچه طالب صحت بايد از اموري كه به سلامتي مزاج او خلل وارد مي­سازد اجتناب ورزد و طالب سود تجارت بايد از كارهايي كه براي تجارتش زيان­آور است بپرهيزد و طالب زراعت بايد از چيزهايي كه حاصلش را بر باد مي­دهد دوري جويد همين طور طالب سعادت و فيوضات آخرت بايد از اموري كه براي نيل به اين مقصد مانع و مضر است احتراز كند، و براي تقوي درجاتي ذكر كرده­اند:

1)- پرهيز از اموري كه موجب خلود در عذاب مي­شود و آدمي را به كلي از سعادت محروم و از فيوضات الهي مهجور مي­گرداند و آن پرهيز از عقايد باطله از كفر و شرك و بدعت و ضلالت و انكار ضروري دين و مذهب و بالاخره اموريست كه موجب زوال ايمان «و

لو در حين موت» گردد.

2)- پرهيز از معاصي كبيره و اصرار بر صغيره و منافيات مروت و اين محقق ملكه عدالت شرعي است كه در مجتهد، مفتي، قاضي، شاهد و امام جماعت و نحو اينها شرط است بلكه بر تمام مؤمنين تحصيل آن واجب و لازم است.

3)- پرهيز از جميع معاصي حتي معاصي صغيره و اين معني عصمت است كه در پيغمبر و امام شرط مي­باشد، و اين خود داراي مراتب و درجاتي است و اعلي مرتبه آن اجتناب حتي از ترك اولي مي­باشد و اين مخصوص خاندان عصمت و طهارت : است.

4)- پرهيز از جميع مكروهات بلكه مباحات جز به مقدار ضرورت و اقتصار به واجبات و مستحبات و اين نيز همان اعلي درجه عصمت است كه اختصاص به خاندان نبوت دارد.

و ما در اين مقصد، منظورمان بيان مرتبه دوم از تقوي است كه پرهيز از معاصي كبيره و اصرار بر صغيره باشد و اين مقصد را در ذيل دو امر بيان مي­كنيم:

امر اول در معاصي كبيره و اقسام آن

اشاره

معاصي كبيره به دو قسم منقسم مي­شود: قسم اول: عبارت از ترك واجبات و فرائض الهي است كه ترك آنها معصيت كبيره شمرده شده و به تارك آنها وعده عذاب داده شده است و قسم دوم: عبارت از فعل محرماتي است كه به مرتكب آن وعده عذاب داده شده يا در لسان شرع معصيت كبيره شمرده شده است.

قسم اول: فرائض و واجباتي كه ترك آنها گناه كبيره است:

1)- نماز

كه در اخبار بر تارك آن اطلاق كافر شده و اگر از روي بي­اعتنايي باشد، مسلماً موجب كفر است؛ زيرا برگشت آن به انكار ضروري دين مي­شود، بلكه تضييع آن هم موجب زوال ايمان است هرگاه موفق به توبه نشود چنانچه مستفاد از اخبار است.

و نماز داراي دو جنبه است: ظاهري و باطني، جنبه ظاهري نماز، عبارت از شرايط و اجزاء است از قبيل: طهارات ثلاث (وضوء يا غسل يا تيمم)، طهارت بدن، شرايط لباس و مكان، مراعات قبله و وقت و از قبيل تكبيره الاحرام، قرائت حمد و سوره به قرائت صحيح در دو ركعت اول و تسبيحات اربعه يا حمد تنها در دو ركعت آخر، ركوع، سجود، تشهد، سلام، قيام و قعود، ساير اذكار واجبه، ترتيب، موالات، طمأنينه و شناختن شكيات و سهويات و مبطلات و ساير احكام واجبه كه بايد طبق فتواي مجتهد مرجع تقليد انجام گيرد.

و جنبه­ي باطني آن عبارت از: نيّت و قصد قربت و خلوص است كه واجب مي­باشد و حضور قلب و خشوع و خضوع و التفات و توجه به معاني و اشارات اقوال و افعال نماز و تعظيم پروردگار و خوف و رجاء و حياء و نحو اينهاست كه شرايط قبول و كمال آنست و به واسطه اينها

مراتب و درجات نماز مختلف و متفاوت مي­گردد و همچنين ازاله اموري كه مانع از قبول است از اخلاق رذيله و اعمال سيئه.

2)- زكات

كه تركش به نص اخبار و مستفاد از آيات موجب كفر مي­شود و در قرآن كريم مي­فرمايد: «الَّذينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»

در كافي از ابوبصير از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا؛ هر كس قيراطي از زكات را ندهد بايد به دين يهود يا نصاري بميرد».

و نيز در كافي و فقيه و تهذيب از ابوبصير از حضرت صادق 7 روايت كرده­اند كه فرمود: «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُسْلِمٍ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْت ؛ هر كه قيراطي از زكات را ندهد نه مؤمن است و نه مسلمان و قول خداي تعالي اشاره به همين مانع زكات است كه مي­گويد: پروردگارا مرا برگردان تا شايد عمل صالحي به جاي آورم در آنچه رها كردم.»

و زكات به نه چيز تعلق مي­گيرد: غلاات اربعه «گندم، جو، خرما و كشمش» و انعام ثلاثه «گاو، گوسفند و شتر» و نقدين «طلا و نقره سكه دار» كه هر كدام به حد نصاب رسيد بايد به مقدار مقرر و تحت شرايطي كه در كتب فقهيه مذكور است بدهند.

3)- خمس

كه ترك آن چنانچه از آيه خمس استفاده مي­شود مشعر به عدم ايمان است؛ زيرا بعد از آن كه امر به دادن خمس مي­كند مي­فرمايد: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ» و عذاب تارك آن از همه سخت­تر است، زيرا ظلم در حق امام است و جزو ظالمين به آل محمد 6 محسوب و مشمول لعن واقع مي­شود مخصوصاً در زيارت

عاشورا «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد الخ».

و خمس به هفت چيز تعلق مي­گيرد: غوص (چيزهايي كه به واسطه غواصي در دريا به دست مي­آيد)، معدن، گنج و اين سه چيز داراي نصاب است، و غنائم دار الحرب اگر به اذن امام يا نائب امام باشد، و زميني كه اهل ذمه بخرند، و مال مختلط به حرام كه نه مقدار آن و نه صاحبانش معلوم باشد، و فوائد تجارت و كسب هرگاه زائد بر مؤنه باشد.

و خمس دو قسمت مي­شود: يك قسمت سهم سادات كه به فقراء و ايتام و ابن سبيل و سادات بايد داد و قسمت ديگر سهم امام است كه در زمان غيبت بايد به اذن مجتهد جامع الشرايط به مصرف مطابق فتواي مرجع تقليد رسانند.

4)- روزه ماه رمضان

كه تركش گناه بسيار بزرگ است و در مرتبه اول و دوم و سوم موجب تعزير و اگر به مرتبه چهارم برسد به اتفاق همه موجب قتل است و كفاره آن آزاد كردن بنده يا دو ماه روزه گرفتن يا شصت مسكين را اطعام نمودن به طور تخيير است و اگر افطار به حرام شود بايد كفاره جمع بدهد به علاوه قضاي روزه كه در هر صورت بايد به جاي آورد.

و روزه امساك نمودن از ده چيز است: خوردن، آشاميدن، جماع، استمناء، كذب بر خدا و رسول و امام، و با حدث جنابت يا حيض يا نفاس بلكه استحاضه في الجمله در موقع لزوم غسل صبح باقي ماندن، گرد و غبار و دود و بخار غليظ به حلق رسانيدن، عمداً سر زير آب كردن، قي كردن و اماله نمودن كه بايد شخص

روزه دار از طلوع فجر تا مغرب شرعي به قصد قربت و بدون قصد منافي از اين امور خودداري كند.

5)- حج كه بر هر كس مستطيع شود واجب است
اشاره

و تركش گناه كبيره موبقه است و در قرآن كريم بعد از دستور حج مي­فرمايد: «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» و در اخبار دارد كه اگر كسي بميرد و تارك حج باشد به دين اسلام از دنيا نمي­رود مگر موفق به توبه شود و واجب است از تركه او بردارند و نائب بگيرند كه حج او را انجام دهند.

و حج براي اكثر مركب از دو واجب است: عمره تمتع

حج، و عمره. پنج واجب دارد:
اشاره

1)- احرام از يكي از مواقيت يا محاذي آنها؛ 2)- طواف؛ 3)- نماز طواف؛ 4)- سعي صفا و مروه؛ 5)- تقصير.

حج پانزده واجب دارد:

1)- احرام از مكه هشتم ذي الحجه و بهتر از مسجد الحرام، جحر اسماعيل يا مقام ابراهيم است؛ 2)- وقوف به عرفات در روز عرفه از ظهر تا مغرب؛ 3)- وقوف به مشعر شب عيد قبل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب؛ 4)- رمي جمره عقبه روز عيد قربان در مني؛ 5)- قرباني در مني؛ 6)- تقصير يعني سر تراشيدن يا ناخن يا شارب زدن؛ 7)- طواف كعبه؛ 8)- نماز طواف؛ 9)- سعي صفا و مروه؛ 10)- بيتوته در مني شب يازدهم و دوازدهم؛ 11)- رمي جمرات ثلاث روز يازدهم و دوازدهم؛ 12)- طواف نساء؛ 13)- نماز طواف؛ 14)- توقف در مني روز دوازدهم تا ظهر پس از رمي جمرات؛ 15)- هرگاه شب سيزدهم در مني ماند بايد روز سيزدهم رمي جمرات بكند و تفصيل هر يك از اينها در رسائل عمليه مناسك حج مسطور است.

6 و 7)- امر به معروف و نهي از منكر كه تركش گناه كبيره است
اشاره

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «بايد امر به معروف و نهي از منكر نماييد و الا بدان شما بر خوبان شما مسلط شوند پس خوبان شما دست به دعا بردارند و دعاي ايشان مستجاب نشود.» و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ؛ چرا نهي مي­كنند مربيان و دانشمندان از گفتار گناه ايشان و از مال حرام خورد ايشان، هر آينه بد عملي انجام مي­دهند».

و آيات و اخبار در تأكيد امر به معروف و نهي از منكر و مذمت و عقاب تارك آن بسيار است كه اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.

ولي بايد دانست كه اين واجب نيز مانند

واجبات ديگر بايد طبق مقررات شرع و شرايط آن انجام گيرد و تا درجات پايين مؤثر است به درجات بالاتر نبايد مبادرت شود

عمده شرايط امر به معروف و نهي از منكر چهار چيز است:

1)- معرفت معروف و منكر؛ 2)- احتمال تأثير؛ 3- امن از ضرر؛ 4)- تارك معروف با فاعل منكر آثار پشيماني در او ظاهر نشده باشد و مانند امر به معروف است ارشاد جاهل و هدايت ضال.

8)- جهاد كه ترك آن و فرار از آن از گناهان بزرگ است و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ؛ و كسي كه در ورز جنگ پشت خود را به كفار بگرداند مگر اينكه ميل كننده باشد از طرفي به طرف ديگر براي كازار يا پناه برنده باشد به طرف گروهي از مسلمانان، پس به تحقيق به غضب خدا برگشته و جايگاه او جهنم استت و بد محل بازگشتي است محل بازگشت او».

و همچنين ترك واجبات ديگر از قبيل دفاع از مبدعين و دشمنان دين و تحصيل علوم لازمه و اعلاء كلمه اسلام و اداء حقوق واجبه و اداء دين و حفظ نفس محترمه و اطاعت زوج و والدين و اطاعت حكم مجتهد و ازاله نجاست از مسجد و تجهيز موتي و نحو اينها كه بسا بر مكلف واجب مي­شود.

قسم دوم از گناهان كبيره:

اشاره

اين قسم از گناهان بر سه دسته است:

دسته اول:

راجع به امور اعتقاديه، از قبيل شرك، كفر، ضلالت، انكار يكي از اصول دين يا مذهب، انكار يكي از ضروريات دين، انكار ماجاء به النبي، اعتقاد به مذاهب باطله، بدعت گذاردن در دين و مذهب و نحو اينها كه موجب كفر و خروج از ربقه ايمان و خلود در نيران مي گردد. چنانچه در مقصد اول اشاره شد.

دسته دوم:

راجع به پاره­اي از اخلاق رذيله است كه در مقصد سوم به آنها اشاره مي­شود.

دسته سوم:

راجع به افعال جوارح است كه درا ين مقصد متذكر مي­شويم و آنها نيز بسيار است:

)- دروغ و سخت­ترين اقسام آن دروغ بر خدا و رسول6 و ائمه هدي : است و در آيات و اخبار از آن مذمت بسيار شده و مشمول شديدترين عقاب قرار داده اند در قرآن كريم مي­فرمايد: «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ؛ همانا دروغ مي­بندند كساني كه ايمان به آيات خدا ندارند».

و در كتاب جامع السعادات از حضرت باقر 7 روايت كرده كه فرمود: «خداي تعالي براي بدي­ها قفل­ها قرار داده و كليد اين قفل­ها ميخوارگي است و دروغ گفتن بدتر از ميخوارگي است».

ولي حرمت كذب اقتضايي دارد (يعني قابل تغيير است مقابل حرمت ذاتي مثل ظلم كه قابل تغيير نيست) كه بسا به واسطه مقتضيات و مصالحي جايز بلكه واجب مي­شود لكن اقتضاء مصلحت بايد عقلايي باشد و به مجرد استفاده بلكه خيال استفاده نمي­شود اقدام به دروغ نمود.

2)- محاربه با اولياء خدا.

3)- فساد در روي زمين چنانچه در قرآن كريم مي­فرمايد: «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ؛ همانا جزاي كساني كه محاربه با خدا و رسول مي­كنند و سعي در فساد روي زمين مي­نمايند اين است كه كشته شوند يا به دار كشيده شوند يا دست چپ

و پاي راستشان بريده گردد يا نفي بلد گردند اين خواري اينان در زندگي دنياست و در آخرت براي ايشان عذاب بزرگي است.»

4)- كشتن نفس محترمه، در قرآن مي­فرمايد: «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً؛ كسي كه مؤمني را عمداً بكشد جزاء او دوزخ است در حالي كه در آن جاودان است و غضب و لعنت خدا براي اوست و خدا عذاب بزرگ براي او مهيا نموده».

5)- عقوق والدين كه در قرآن كريم در رديف شرك شمرده و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «زنهار از عقوق پدر و مادر حذر كنيد كه بوي بهشت از هزار سال راه استشمام مي­شود و عاق والدين و قاطع رحم آن را استشمام نمي كند تا آخر حديث.»

6)- خوردن مال يتيم: در قرآن مي­فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً؛ كساني كه اموال يتيمان را از روي ستم مي­خورند، همانا آتش در شكم­هاي خود مي­خورند و به زودي در آتش افروخته افكنده شوند».

7)- قذف محصنه، يعني نسبت به زنا به زن مؤمنه يا مرد مؤمن دادن كه موجب حد مي­شود و حد آن هشتاد تازيانه است و در قرآن مي­فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ؛ كساني كه زنان عفيفه مؤمنه كه بي خبرند از آنچه به آنها نسبت مي­دهند به زنا نسبت دهند در دنيا و آخرت لعنت شوند و براي ايشان عذاب بزرگي است.»

8)- قطع رحم: كه موجب قطع رحمت الهي است

و مراد از قطع رحم اعراض و جدايي و بي­اعتنايي و عداوت با خويشان است و به زبان عرف قهر كردن از آنهاست و در آيات و اخبار از آن مذمت بسيار شده و در رديف عقوق والدين شمرده شده، چنانچه گذشت.

9)- سحر و شعبده بازي، در اخبار بر ساحر اطلاق كافر شده و در كتاب مكاسب شيخ انصاريu روايت كرده كه آخر عهد او با اسلام است.

10)- زنا، و آن داراي اقسام مختلف است از قبيل زناي با محارم و زناي محصنه و غير محصنه و زناي با كتابيه و كنيز و هر كدام حد مخصوصي دارد، مانند: قتل و رجم و تازيانه و نحو اينها، و آن از معصيت هاي بزرگ است و در قرآن مي­فرمايد: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ و نزديك به زنا مرويد، به درستي كه آن عمل زشتي است و بد راهي مي­باشد». و در كافي از حضرت صادق 7 روايت كرده كه فرمود: «مَنْ زَنَى خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ» الحديث. (كسي كه زنا كند از ايمان خارج شده است).

11)- لواط، كه عمل قوم لوط است و در آيات قرآن مذمت بسيار شديد از آن شده و در كتاب وسائل الشيعه از كافي از حضرت صادق 7 از اميرالمؤمنين 7 روايت كرده كه: «لواط بيرون دبر است و اما در دبر آن كفر به خداست.» و حدش هم بسيار سخت است و آن كشتن يا از جاي بلند پرت كردن يا سوزانيدن است.

12)- سرقت و دزدي، كه اگر به حد نصاب و از حرز باشد حدش قطع دست است. چنانچه صريح قرآن است: «وَ

السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ» و در كافي از محمد بن حكيم از موسي بن جعفر8 روايت مي­كند كه فرمود: رسول خدا 6 فرمود: «لَا يَزْنِي الزَّانِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»

13)- قسم دروغ، كه عذاب آن سخت­تر از دورغ است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كه به قسم دروغ متاع خود را بفروشد از جمله كساني است كه خداوند در روز قيامت با او سخن نگويد و نظر رحمت بر او نيفكند و عمل او را قبول نكند.»

14)- شهادت دروغ، كه علاوه بر دروغ بودن موجب تضييع حقوق مردم يا القاء در مفسده يا تغيير احكام الهي مي­شود كه هر يك در حد خود كبيره است و از رسول خدا 6 روايت شده كه: «كسي كه شهادت به دروغ دهد با بت پرست مساوي است.»

14)- كتمان شهادت، در قرآن صريحاً نهي فرموده: «وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ؛ كتمان شهادت مكنيد چه كسي كه كتمان شهادت كند دلش گناهكار است».

15)- خلف عهد و نذر و قسم كه از گناهان كبيره و موجب كفاره است و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً؛ به عهد وفا كنيد، به درستي كه عهد مورد سئوال قرار مي­گيرد».

16)- تغيير وصيت و ترك عمل به آن، چنانچه در قرآن مي­فرمايد: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ؛ كسي كه وصيت را تبديل كند بعد از آن كه مي­شنود پس همانا گناه آن بر آن كساني است كه آن را تبديل مي­كنند.»

17)- شرب

خمر و هر مست كننده­اي كه علاوه بر اينكه موجب حد است مضر به بدن و مزيل عقل نيز مي­باشد و چنانچه در ضمن دروغ متذكر شديم كليد در هر معصيتي است و در خبري كه از كافي درباره گناه زنا نقل نموديم و بعد از آن مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ* إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؛ اي گروه مؤمنان همانا خمر و قمار و بتان منصوبه و تيرهاي اقداح همه اينها پليدي و از عمل شيطان است پس از آن اجتناب كنيد شايد رستگار شويد، همانا شيطان اراده مي­كند كه بين شما به وسيله شرب خمر و قمار ايجاد عداوت و دشمني كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد پس آيا منتهي مي­شويد و دست از اين عمل بر مي­داريد.»

18)- قمار، كه همه اقسام آن حرام است خواه با آلات مخصوصه قمار و خواه بدون آلات مخصوصه و خواه غرض برد و باخت باشد خواه نباشد و از همين قبيل است بخت آزمايي كه امروز متداول است و چنانچه گذشت خداوند اين گناه را در رديف شرب خمر و بت پرستي شمرده است.

19)- ربا خواري، كه به نص قرآن اعلان جنگ با خداست، چنانچه مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ اي گروه مؤمنان!

بترسيد از خداي و ترك كنيد آنچه از ربا باقي مانده اگر ايمان داريد، پس اگر به جاي نياوريد به جنگ خدا و رسول اعلان دهيد.»

و رسول خدا 7 پنج طايفه را در ربا لعن فرموده: خورنده ربا و دهنده ربا و دو شاهد و كاتب آن را. و از كافي از حضرت صادق 7 روايت كرده كه: «يك درهم از ربا از هفتاد زنا با محارم بدتر است و فرق نمي­كند كه ربا معاملي يا قرضي، مقدار آن كم يا زياد باشد.»

20)- اكل سحت، يعني خوردن مال مسلمان بدون وجه شرعي مانند ثمن و بهاي عذره و شراب و آلات لهو لعب و آلات قمار و ساير كسب­هاي غير مشروع بلكه پول زنا و لواط و غناء و مطربي و پول قمار و دزدي و غصب و ظلم و اجرت حمل محرمات و نحو اينها و قرآن مجيد در ذم يهود مي­فرمايد: «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ؛ اين يهودان شنوندگان دروغ و خورندگان مال حرامند». «لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ»

21)- خوردن گوشت ميته و خون و گوشت خوك و قرباني كه كفار و مشركين براي بتها مي­كردند. چنانچه در قرآن مجيد مي­فرمايد: «إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ؛ همانا خدا بر شما حرام كرده است گوشت مرده و خون و گوشت خوك و گوشت آنچه بدان براي غير خدا آواز بردارند يعني به نام بتان قرباني كنند، پس كسي كه مضطر شود در حالي كه ستمكار و متجاوز نباشد پس

گناهي بر او نيست.»

22)- كم فروشي، كه عمل قوم شعيب و منشأ نزول بلا بر آنها بود و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ * الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ* وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ؛ واي بر كم فروشان! آن كساني كه چون پيمانه مي­كنند بر مردم براي خود تمام مي­ستانند و چون براي مردم پيمانه يا وزن مي­كنند كم مي­دهند.»

و اين گناه علاوه بر معصيت بودن متضمن حقوق الناس هم هست.

23)- تعرب بعد الهجرۀ، و اين در صدر اسلام عبارت بود از اينكه اشخاصي هجرت مي­كردند و خدمت پيغمبر 6 مي­رسيدند دو مرتبه به مراكز خود برگردند و حضرتش را رها كنند و دسترسي به احكام الهي نداشته باشند و در اين اعسار كسي كه به ممالك خارجه يا شهرستانها يا قصباتي بروند كه دسترسي به احكام شرع نداشته باشند حكم تعرب بهد الهجرۀ دارند.

24)- اعانت ظلم در ظلمش، مثل تازيانه در دست او دادن يا وسايل ظلم او را فراهم نمودن و اسم خود را در ديوان آن­ها ثبت نمودن و جزو اعمال آنان شدن و نحو اينها. بلكه در اخبار مذمت شده كسي كه حتي در مباحات بلكه مستحبات حتي بناي مسجد اعانت و كمك به آنها نشود و در قرآن كريم مي­فرمايد: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ بر نيكي و پرهيزگاري كمك و همكاري كنيد و بر گناه و تجاوز و ستم معاونت ننماييد.»

و در كتاب مكاسب شيخ انصاري از كتاب شيخ ورام بن ابي فراس روايت كرده كه فرمود: روز قيامت ندا مي­كنند: «أَيْنَ

الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ حَتَّى مَنْ بَرَى لَهُمْ قَلَماً أَوْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاتاً فَيُجْمَعُونَ فِي تَابُوتٍ مِنْ حَدِيدٍ ثُمَّ يُرْمَى بِهِمْ فِي جَهَنَّم» و از حضرت صادق 7 روايت كرده: « إن أعوان الظلمة يوم القيامة في سرادق من النار حتي يفرغ الله من الحساب؛ ياوران ستمكاران در روز قيامت در خيمه هايي از آتشند تا خداوند از حساب خلايق فارغ شود.»

و مثل اعانت است ركون به ظالم يعني ميل داشتن به بقاء ظلمه و دوستي با آنها، چنانچه در قرآن مي­فرمايد: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ؛ اندك ميلي به ستمكاران مكنيد كه آتش دوزخ به شما مي­رسد.»

25)- حبس حقوق بدون عذر، يعني حقوق ذي الحقوق را ادا نكردن بدون اينكه عذر شرعي داشته باشد؛ اعم از اينكه اداء ديون يا حقوق ديگر مانند: نفقه واجب النفقه و نحو آن باشد.

26)- اسراف، يعني زياده رودي كردن در مصارف و مخارج، و در قرآن كريم مي­فرمايد: «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ؛ و اسراف مكنيد كه خداوند اسراف كنندگان را دوست نمي­دارد» و نيز مي­فرمايد: «وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ؛ و به درستي كه اسراف كنندگان ايشان ياران آتنشد.»

27)- تبذير، يعني صرف كردن مال در غير مصارف عقلايي، مانند: آتش بازي و خرج سينما و تآتر و مطرب نمودن و كليه مصارف لغو و محرمانه، و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً * إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين؛ و تبذير مكن تبذير كردني، به درستي كه تبذير كنندگان برادران شياطين مي­باشند.»

28)- خيانت اعم از اين كه در اموال مردم باشد يا در نفوس و اعراض آنها و

سخت­ترين اقسام آن خيانت به خدا و رسول و ائمه هدي و هادين الي الله است. در قرآن كريم مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اي گروه مؤمنان! با خدا و رسول خيانت نورزيد و در اماناتتان خيانت نكنيد و حال آنكه شما مي­دانيد.»

و از حضرت صادق 7 در كتاب وسائل از كافي كليني روايت كرده كه فرمود: سه چيز است كه عذر احدي در ترك آنها مسموع نيست: اداء امانت به بر و فاجر، و وفاي به وعده از بر و فاجر، و نيكي با والدين نيك باشند يا بد.

29)- غيبت كه از گناهان بسيار بزرگ است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «زنهار از غيبت احتراز كنيد كه غيبت بدتر از زنا است.» الحديث.

و در قرآن كريم مي­فرمايد: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ؛ و غيبت نكنيد بعضي از شما بعضي ديگر را، آيا دوست مي دارد يكي از شما كه گوشت مرده برادرش را بخورد پس از آن كراهت داريد.» يعني چنانچه از خوردن گوشت مرده برادر خود كراهت داريد از غيبت كردن او بايد كراهت داشته باشيد.

و مراد از غيبت اين است كه چيزي در عقب سر برادر ديني خود بگويي كه اگر بشنود او را خوش نيايد، بلي در مواردي در اخبار استشناء شده و آن جايي است كه يك مصلحتي داشته باشد كه اقوي از مفسده­ي غيبت باشد. مانند: تظلم چنانچه در قرآن مي­فرمايد: «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ؛ خدا دوست نمي­دارد صدا

بلند نمودن به بدي و زشتي از كفار را مگر كسي كه به او ظلم شده باشد.» يا به منظور نهي از منكر باشد يا متجاهر به فسق باشد و نحو اينها كه در كتب مفصله مذكور است.

و در بعضي اخبار دارد كه: استماع غيبت هم مثل غيبت بلكه بدتر از آنست.

30)- نمامي، يعني سخن چيني كه منشأ افساد بين مسلمانان مي­شود و در قرآن مي­فرمايد: «وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ* هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ؛ و اطاعت مكن بسيار سوگند خورنده ضعيف الرأي و سست تدبير را و بسيار غيبت كننده در عقب سر مردمان و بسيار رونده به سخن چيني در ميان مردمان.» و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هيچ سخن چيني داخل بهشت نمي­شود.» و در اخبار آن را ذولسانين و ذو وجهين گفته اند. و دارد كه فرداي قيامت گرفتار دو زبانه آتش مي­شود.

31)- سعايت، يعني مايه كسي را نزد سلطان جابر يا ظالمي زدن و او را گرفتار نمودن، و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «كسي كه سعايت مردمان كند حلال زاده نيست.» و اين عمل بدتر از نمامي و نمامي بدتر از غيبت و غيبت بدتر از زناست.

32)- اشاعه فحشاء، يعني كارهاي بد مردمان را شهرت دادن و شايع و فاش نمودن، در قرآن كريم مي­فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؛ به درستي كه آنان كه دوست مي­دارند كه اشاعه فحشاء كنند در ميان كساني كه ايمان آورده­اند براي آنان عذاب دردناكي در دنيا و آخرت است.»

33)- افتراء و تهمت، كه هم معصيت

و دروغ و هم معصيت غيبت را متضمن است و در قرآن مي­فرمايد: «وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً؛ و هر كه خطيئه يا گناهي را مرتكب شود، سپس بي گناهي را به آن نسبت دهد به تحقيق متحمل بهتان و گناه آشكارايي شده است.» و نيز مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ؛ اگر فاسقي خبري براي شما آورد تحقيق كنيد تا اينكه مكروهي از روي جهالت به قومي نرسانيد، پس بر آنچه كرده­ايد پشيمان گرديد.»

34)- اشتغال بملاهي، مانند غنا و رقص و ساز و آلات نواز و نحو اينها چنانچه در مكاسب محرمه شيخ انصاري در روايت اعمش اشتغال بملاهي مانند غنا و تار زدن و نحو آن را در عداد كباير شمرده و همچنين از عيون اخبارالرضا 7 همين مضمون را نقل فرموده.

معاصي صغيره بسا به واسطه جهاتي كبيره مي­شود:

1)- اصرار چنانچه از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «لَا كَبِيرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَار» و اصرار امر عرفي است و بعضي گفته­اند: مجرد عزم بر عود به معصيت محقق اصرار است اگر چه فعل از او صادر نشود.

2)- كوچك شمردن معصيت و اهميت ندادن به آن؛

3)- بي مبالاتي و باك نداشتن از معصيت؛

4)- مسرور و فرحناك بودن به معصيت و افتخار به آن؛

5)- اظهار و اشاعه معصيت؛

6)- صادر شدن معصيت از كسي كه ديگران به او تأسي كنند؛

7)- معصيتي باشد كه اثرش باقي بماند.

كبيره بودن معصيت به يكي از چند چيز محقق مي­شود:

1)- در كتاب خدا وعده آتش يا وعده عذاب به كننده آن داده شده باشد.

2)- در خبر معتبره وعده آتش يا عذاب به فاعل آن داده شده باشد.

3)- در خبر معتبره به كبيره بودن آن تصريح شده باشد.

4)- نسبت به يك معصيتي كه كبيره بودن آن ثابت است تصريح شده باشد كه اين معصيت اعظم يا اشد يا بدتر از آنست چنانچه گفته­اند: «اَلْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ » يا «اَلْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» يا «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» و امثال اينها.

5)- در انفس اهل شرع بزرگ باشد.

6)- يكي از اموري كه موجب كبيره شدن معاصي صغيره مانند اصرار و اشاعه و نحو اينها در آن باشد.

امر دوم: در توبه و شرايط آن

اشاره

و اين مطلب را در ذيل چند مقاله توضيخ مي­دهيم.

و- مشارطه، مراقبه، مرابطه، محاسبه:

انسان در اين دار دنيا به منزله تاجريست و سرمايه­ي تجارتش عمر است و عامل تجارت خانه­اش نفس، و كارگران و اجزاء تجارت خانه­اش اعضاء و جوارح؛ و سود اين تجارت اعمال صالحه و اخلاق حميده و عقايد حقه، و خسران آن اعمال سيئه و اخلاق رذيله و عقائد فاسد است.

پس سزاوار است كه انسان در هر روز با نفس و جوارح خود قرار داد كند به اينكه از اطاعت و عبادت غفلت نكنند و به بطالت يا معصيت عمر گرانمايه را طي ننمايند و اين سرمايه گرانبها كه هر دقيقه از آن بهايش بي منتهاست بيهوده از دست ندهند (و اين را مشارطه خوانند).

و پس از اين قرار داد مراقب آنها باشد كه بر خلاف قرارداد عمل نكنند (و اين را مراقبه نامند)

و بيدار و آگاه باشد كه شياطين انسي و جني، داخلي و خارجي در اعضاء او متصرف نشوند و آنها را فريب ندهند كه به زيان او كار كنند ( و اين را مرابطه گويند)

و هر شب به حساب كارهاي آنها از خوب و بد رسيدگي كند و كم و زياد آنها را بسنجد اگر به وظايف خود عمل كرده خدا را شكر نموده و اميدوار به رحمت او باشد و اگر از وظايف خود تخطي كرده­اند فوراً توبه و تدارك نموده و مصمم شود كه در آينده از تخطي آنها جلوگيري كند (و اين را محاسبه خوانند).

ه- طريق تحصيل توبه:

شخص معصيت كار بايد اموري را در نظر بگيرد و معتقد شود تا حال توبه را پيدا كند.

1)- مضرات معصيت، به اينكه بداند معصيت موجب زوال ايمان، قساوت قلب، سياهي دل، سلب توفيق، نزول

بليات دنيوي، منع از قبول شدن طاعات، منع اجابت دعا، تسلط شياطين، سوء عاقبت، سختي جان دادن، گرفتار عذاب قبر و عالم برزخ شدن، سختي عقبات قيامت، سبكي ميزان، سختي محاسبه، لغزش بر صراط، سياهي نامه عمل، رنجش پيغمبر و امام، افتضاح صحراي محشر نزد مؤمنين، منع از تشرف خدمت سيد المرسلين و ائمه طاهرين:، غضب رب العالمين، كوتاهي عمر، عادي شدن با طبع، بر طرف شدن قبح آن از نظر به واسطه مدامت، تأثير در نطفه و اولاد و غير اينها از مضرات ديگر.

2)- ضعف بدن و طاقت نداشتن بر عذاب الهي و كوچك­ترين مضرات آن.

3)- تذكر حال انبياء و اولياء كه براي يك ترك اولي در خانه چه مي­كردند.

4)- تذكر خساست دنيا و لذائذ آن و اهميت آخرت و فوائد آن.

5)- تذكر اينكه رسيدن اجل بغتي است و در آن هنگام مجال تدارك نيست.

6)- مراجعه به حال گذشتگان از اهل معاصي و عواقب وخيمه آنها و مقايسه­ي حال آنان با حال صلحاء و نيكان.

آداب توبه نيز بسيار است:

1)- اعتراف به گناه؛ 2)- حال تضرع و انكسار؛ 3)- استغفار؛ 4)- طلب توبه از خدا؛ 5)- طلب عفو؛ 6)- بودن بين خوف و رجاء 7)- صدقه دادن پيش از توبه؛ 8)- دو ركعت نماز؛ 9)- چشم گريان و دل شكسته؛ 10)- مواظبت بر طاعات در قبال معاصي زياده بر مقدار عادت؛ 11)- رفتن در اماكن مشرفه و مساجد؛ 12)- فرصت شمردن اوقات شريفه؛ 13)- در مجامع مؤمنين رفتن؛ 14)- استدعاء از مؤمنين كه در حق او طلب آمرزش كنند؛ 15)- توسل به خانواده عصمت و طهارت : و طلب شفاعت از آنها.

توبه به سه شرط محقق مي­شود:

اشاره

1)- پشيماني از گذشته چنانچه در خبر دارد: «كَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَة».

2)- عزم بر ترك در آينده.

3)- تدارك نمودن آنچه قابل تدارك است.

الف- وجوب توبه:

كساني كه آلوده­ي به پاره­اي از اين معاصي مذكوره شده باشند عقلاً و شرعاً واجب است توبه كنند؛ زيرا دفع ضرر چه مقطوع و چه مظنون و چه محتمل باشد عقلاً لازم است و در آيات قرآن نيز به آن امر شده مي­فرمايد: «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون ؛ به خدا بازگشت كنيد اي گروه مؤمنان! تا باشد كه رستگار شويد» و نيز مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً؛ اي گروه مؤمنان! به سوي خدا بازگشت كنيد بازگشت خالص».

ب- وجوب قبول توبه بر خداوند:

قبول توبه بر خداوند لازم، اين به دليل عقل و نقل ثابت است.

اما دليل عقل اينكه: خداوند امر به توبه نموده و هرگاه قبول نكند فعل لغوي خواهد بود و خداوند رحيم امر به كار لغو نكند و همچنين وعده قبول داده و خلف وعده قبيح است و محال است از خداوند صادر شود.

و اما دليل نقل: در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ؛ اوست آن خدايي كه از بندگان توبه مي­پذيرد.» و نيز مي­فرمايد: «غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْب ؛ خداوند آمرزنده گناه و قبول كننده توبه است» و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: خداوند دست خود را به طرف گنه كار روز تا شام و به گنه كار شب تا صبح باز كرده است.

ج- طريق توبه از اقسام معاصي:

معاصي يا ترك واجباتي است كه قابل تدارك است مانند نماز و ورزه و خمس و زكات و حج و نحو اينها.، در اين صورت توبه از آنها علاوه بر پشيماني، تدارك آنها به قضاء مانند: نماز و روزه يا به اداء است مانند: خمس و زكات و حج و واجبات ديگري كه غير موقت باشند. يا ترك واجباتي است كه قابل تدارك نباشد مانند: امر به معروف و نهي از منكر و جهاد و نحو اينها كه توبه اش تنها پشيماني است به شرايطي كه مي آيد و ساير معاصي يا تنها متضمن تضييع حقوق الهي است يا متضمن حقوق الناس نيز مي باشد در صورت اول نيز توبه از آنها پشيماني است شرايطي كه ذكر آنها بيايد و در صورت دوم تا حق صاحب را ندهد يا او را راضي

نكند توبه او پذيرفته نشود مگر با عدم تمكن.

حقوق الناس بر پنج قسم است:

1)- حقوق مالي؛

كه توبه از آن رد كردن مال به صاحبانش يا دادن مظالم است در صورتي كه صاحبانش معلوم نباشد.

2)- حقوق عرضي،

مثل: غيبت، تهمت، فحش، نمامي، سعايت و نحو اينها كه طريق توبه از اينها استحلال [حلاليت طلبيدن] از طرف است اگر ممكن باشد و مفسده­ي بر آن مترتب نشود و الا براي او استغفار كند.

3)- حقوق جاني،

مثل: قتل، جرح، ضرب، كه طريق توبه از آنها تمكين از قصاص يا ديه يا عفو صاحبان حق است و با عدم تمكن براي آنها استغفار كند.

4)- حق حريم

است كه طريق توبه­ي آن اين است كه درباره­ي آن استغفار و احسان كند بلكه در قيامت تدارك شود.

5)- حق ديني،

مثل اين كه نسبت كفر و ضلالت به كسي دهد و طريق توبه از آن مثل قسم دوم است.

مقصد سوم: در تقواي باطن

اشاره

و آن عبارت از پيراستن نفس از اخلاق رذيله و آراستن آن به صفات حميده است و در اين مقصد اموري را تذكر مي­دهيم:

امر اول در قواي انسان:

اشاره

خداوند تبارك و تعالي به مقتضاي حكمت در انسان قواي متعدد قرار داده ولي آنچه از اين قوي مؤثر در صلاح و فساد و نجات و هلاكت و منشأ صفات نيك و بد و شقاوت و سعادت مي­باشد چهار قوه است:

1)- قوه شهويه:

كه آن را نفس بهيمي گويند و اين قوه مبدء شهوات و طلب لذائذ دنيوي از مأكولات و مشروبات و منكوحات و نحو اينها و جالب ملايمات طبع است و جهت حفظ حيات و بقاء نسل قرار داده شده.

2)- قوه غضبيه:

كه آن را نفس سبعي نامند و آن منشأ اقدام بر كارهاي بزرگ و مشوق بر استيلاء و تسلط بر اقران و مبدء دفع منافرات طبع و مضار آن مي­باشد.

3)- قوه وهميه:

كه آن را نفس شيطاني خوانند و اين قوه مدرك امور جزئيه است، چه آنكه جلب مشتهيات نفساني و ملايمات طبع و دفع منافرات و ناملايمات آن متوقف بر درك آنها است و طريق رسيدن به آنها و راه تخلص از آنها كار قوه واهمه است.

و اين سه قوه از شئون نفس حيواني است و در جميع حيوانات به تفاوت درجات و مراتب آنها موجود است.

4)- قوه عاقله:

كه آن را نفس ناطقه و نفس ملكوتي گويند و آن مدرك امور كليه و مبدء فكر و تمييز بين خوب و بد و درك حسن و قبح و نفع و ضرر و شر و سعادت و شقاوت و نجات و هلاكت مي­باشد و از خصائص انسان است.

و سعادت انسان وقتي است كه قواي حيواني او تحت اطاعت قوه عاقله قرار گيرند و به وظايف خود عمل كنند و شقاوت او وقتي است كه از حد خود تجاوز كنند و از زير فرمان عقل خارج گرديده نفس را اسير خود و قوه عاقله را تابع خود گردانند.

امر دوم در مبدأ و منشأ اخلاق نيك و بد:

اعتدال قواي مزبور و اطاعت و انقياد آنها در تحت فرمان عقل، منشأ صفات نيك و تجاوز آنها از حد اعتدال و تمرد آنها از فرمان عقل منشأ صفات بد مي­شود.

و توضيح اين مطلب اين است كه هرگاه قوه­ي شهويه در حد اعتدال و تحت فرمان عقل قرار گيرد و به طرف افراط و تفريط نرود ملكه­ي از آن حاصل شود كه آن را عفت گويند و اين جنس اخلاق حميده راجع به اين قوه است.

و از افراط اين قوه صفت رذيله شره (كه عبارت از فرو­رفتن در شهوات نفساني و لذائذ جسماني است) پيدا شود و آن جنس اخلاق رذيله­ي در طرف افراط قوه شهويه است.

و از تفريط آن صفت رذيله خمود حاصل شود (كه عبارت از اهمال قوه شهويه و فلج نمودن آنست كه به حدي كه امور ضروري حيات و صحت بدن و بقاء نسل را هم ترك كند) و اين جنس اخلاق رذيله در طرف تفريط قوه شهويه است و هرگاه قوه غضبيه در

حد اعتدال و تحت فرمان عقل واقع شود و به طرف افراط و تفريط نرود ملكه از آن حاصل شود كه آن شجاعت گويند و اين جنس اخلاق حميده راجع به اين قوه است.

و از افراط آن صفت رذيله تهور (كه عبارت از: اقدام به امور هولناكي است كه عقل و شرع به اجتناب از آنها حكم كند) حاصل شود و اين جنس اخلاق رذيله راجع به طرف افراط قوه غضبيه است.

و از تفريط آن صفت رذيله جب (كه عبارت از اعمال نكردن قوه مزبوره در موقع لزوم مي­باشد) پيدا شود و اين جنس اخلاق رذيله در طرف تفريط اين قوه است.

و هرگاه قوه واهمه در حد اعتدال و تحت فرمان عقل قرار گيرد به اين معني كه اموري را كه ادراك مي­كند به صرف درك جزيي وهمي اكتفاء نكند بلكه به محكمه عقل مراجعه دهد تا حقيقت و مجاز و خطا و صواب آن را تشخيص دهد و ملكه اي كه از آن حاصل شود همان حكمت است.

و از افراط اين قوه صفت بله و از تفريط آن صفت جربزه و سفسطه حاصل شود كه عبارت از به كار انداختن فكر است در اموري كه درك آنها شأن او نيست.

و قوه عاقله هرگاه توجه به معقولات كليه و قواعد علميه كند و آنها را بر مصاديق تطبيق نمايد و در صدد شناسايي حقيقت موجودات و محسنات و مقبحات آنها بر آيد آن را عقل نظري گويند و صفت حميده­اي كه از اين قوه ناشي مي­شود علم است و نتيجه علم حكمت است كه عبارت از علم به حقيقت اشياء به قدر طاقت بشريت باشد.

و

هرگاه توجه او به افعال صادره و تميز بين خوب و بد آنها و مطابق نمودن آنها با دستور عقل نظري باشد آن را عقل عملي نامند و ملكه­اي كه از آن ناشي شود عدالت است و آن عبارت از ميانه روي در صفات و اختيار نمودن حد وسط در تمام افعال و حركات و متصف شدن به جميع ملكات حميده انساني است.

امر سوم: در معالجات اخلاق رذيله:

براي ازاله و برطرف كردن نوع اخلاق رذيله در كلمات بزرگان و دانشمندان علم اخلاق دو قسم معالجه ذكر شده، يكي: معالجات كلي كه براي ازاله همه اخلاق رذيله مؤثر است و ديگر معالجات شخصي كه براي يك يك اخلاق رذيله متذكر شده­اند و معالجات كلي عبارت از ده چيز است كه به آنها اشاره مي­شود:

1)- اختيار رفيق و جليس كه واجد اخلاق حميده و اعمال پسنديده باشد و اجتناب از معاشرت بدان و اشرار و فساق و فجار و صاحبان اخلاق رذيله، كه بهترين راه تحصيل اخلاق نيك و بد همين معاشرت است.

2)- مطالعه و مراجعه به تاريخ احوال انبياء و پيشوايان دين و دانشمندان و نيكان، و كيفيت سلوك و رفتار آنها نسبت به خدا و بندگان خدا و دوري كردن از مطالعه تاريخ سلاطين و جبابره و فساق و فجار و دنيا پرستان و اشرار كه مدخليت كامل در اخلاق دارد.

3)-جديت و همت در تحصيل ملكات حميده و ترك كسالت و سستي، چه آنكه مدت عمر اندك، و موانع پيشرفت زياد است و اگر كوتاهي و سستي شود سرمايه عمر از دست رفته و در مقابل، زيان و خسران و حرمان از سعادت اخروي بلكه گرفتاري عذاب ابدي خواهد

بود.

4)- در همه كارها تروي و تأمل و فكر كند و پيوسته مراقب اعمال خود باشد تا اينكه اعمال ناشايسته كه منافي فضيلت است از او سر نزند و هرگاه احياناً از او عمل منافي فضيلتي صادر شود فوراً در مقام تنبيه و تأديب نفس بر آيد و تدارك كند.

5)- تا مي­تواند علايق دنيوي را كم كند و اشتغالات زياد كه مجال را از او سلب نمايد براي خود فراهم نكند تا فرصت رسيدگي به حال خود و تحصيل فضائل و كمالات پيدا كند چه اكر تمام عمر را صرف زخارف دنيوي نمايد غفلت عارض او شود و از مقصود اصلي كه تحصيل سعادت انسانيت است باز ماند.

6)- از چيزهايي كه موجب هيجان قوه شهوت و غضب است چه امور ديدني چه شنيدني چه خيالات فاسده، خودداري كند، زيرا پس از هيجان قواي مزبور، جلوگيري مشكل است.

7)- به عيوب نفس خود مشغول شود و فريب نفس خود را نخورد كه گمان كند همه اعمال و افعال او نيك و پسنديده است و در صدد عيب جويي ديگران نباشد بلكه ديگران را آيينه عيوب قرار دهد.

8)- دوست و رفيقي انتخاب كند كه او را به معايش آگاه سازد و اگر كسي او را به معايش مطلع كند خوشش آيد و استقبال كند و مدح گويي ديگران را نسبت به خود خوش ندارد.

9)- دفترچه­اي تهيه كند كه اخلاق حميده و صفات رذيله در آن مندرج باشد و آن را مورد نظر قرار دهد تا هر صفت بدي را كه واجد است در صدد ازاله آن برآيد و هر صفت نيكي را كه فاقد است در صدد

تحصيل آن همت گمارد.

10)- هر شب حساب اعمال صادره از خود را رسيدگي كند تا اگر عمل بدي از او صادر شده توبه و تدارك نموده و تصميم بگيرد ديگر مرتكب نشود و اگر عمل خوبي از او صادر شده خدا را شكر كند و در صدد بهتر و زيادتر از آن باشد.

و معالجات شخصي براي اخلاق رذيله دو طريق دارد: يكي معالجه علمي كه عبارت از: برخورد به مفاسد و مضار فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي يك يك اخلاق رذيله و منافع و فوائد ضد آنها از اخلاق حميده از طريق مراجعه به كتب اخلاقي و حضور مجالس علماء و دانشمندان و پرسش از آنان و استماع مواعظ شافيه و رجوع به اخبار آل اطهار: است.

و ديگر معالجه عملي به اينكه آثار و اعمالي كه مترتب بر اخلاق رذيله است ترك كند و ضد آنها را انجام دهد تا كم كم صفات حميده جايگزين صفات رذيله گردد و از اين عمل به رياضت اخلاقي تعبير مي­شود و آن راه مجاهده بلكه جهاد اكبر گويند مثلاً اگر كسي داراي صفت بخل است از آثاري كه منشأ آنها اين صفت است خودداري نموده و خود را موظف و مكلف و بالاخره ملزم به انفاقات مالي در موارد مختلفه نمايد هر چند كمال اكراه را داشته باشد تا اينكه كم كم صفت رذيله از وي زائل و ملكه سخاوت در نفس او مرتكز شود.

امر چهارم: در بيان اخلاق رذيله و مفاسد آنها و بيان ضد آنها از اخلاق حميده و فوائد و منافع آنها:

اشاره

چنانچه گذشت منشأ اخلاق رذيله افراط يا تفريط قواي حيواني و خروج آنها از اطاعت عقل است و از افراط يا تفريط هر يك از قواي مزبور يا مركب از دو

يا سه تاي آنها اخلاق رذيله حاصل مي­شود كه ذيلاً متذكر مي­شويم:

الف: اخلاق رذيله كه در طرف تفريط قوه واهمه است:

1)- انواع جهل:
اشاره

جهل بسيط و جهل مركب.

جهل مركب

آنست كه آدمي نداند و نفس او خالي از صفت علم باشد و خيال كند كه مي­داند، و اين به مراتب از جهل بسيط بدتر است زيرا آدمي تا نداند كه جاهل است در صدد تحصيل علم بر نيايد از اين جهت علاج اين صفت رذيله در غايت اشكال است و تا به جهل خود مدغن و معترف نشود علاج پذير نخواهد بود.

و ضد اين صفت رذيله، علم است كه موجب شرافت انسان و امتياز او از ساير حيوانات و وسيله رستگاري دنيا و آخرت است و آيات و اخبار در مدح اين صفت بسيار است در قرآن كريم مي­فرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ؛ آيا كساني كه مي­دانند با كساني كه نمي­دانند برابرند؟»

و از حضرت باقر 7 روايت شده كه فرمود: «عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِد؛ دانشمندي كه مردم از علم او بهره­مند شوند بهتر از هفتاد هزار عابد است.»

جهل بسيط

آنست كه تنها نداند و نفس خالي از صفت علم باشد و اين بدترين اخلاق رذيله است زيرا تمام شرور و بدي­ها به واسطه جهل و ناداني است و علاج آن تحصيل علم و سئوال از علماء و دانشمندان است.

2)- ريب:

و آن عبارت از خلجان و خطور امر خلاف واقع در نفس، و عدم ثبات بر واقع و حق است و آن مبدء شك است و منشأ اين صفت مسامحه در تحصيل حقايق و عدم مراجعه به ادله عقليه مي­باشد، و آن از رذايل اخلاق و موجب هلاكت انسان است و از اميرالمؤمنين 7 روايت شده كه فرمود: «لَا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا؛ ريب نداشته باشيد تا اينكه شك كنيد تا اينكه كافر شويد».

و شك عبارت از تساوي دو طرف حق و باطل در نفس است و وهم، ترجيح طرف نفي و ظن ترجيح طرف ثبوت است و ضد اين صفات، يقين است كه آن اعتقاد جازم و مطابق واقع است و آن بهترين صفات اهل ايمان و اشرف فضائل انسان است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «الْيَقِينُ الْإِيمَانُ كُلُّه ؛ يقين همه ايمان است». و از حضرت صادق 7 است كه فرمود: «عمل پيوسته و اندك با يقين نزد خداي تعالي از عمل بسيار بدون يقين بهتر است.»

3)- حيرت

يعني سرگرداني و اينكه نداند آدمي به چه راهي برود و اين نيز از ثمرات شك است و معالجه آن به تحصيل يقين ميسر گردد.

ب- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه واهمه است.

4)- جربزه، و آن عبارت از:

جولان دادن فكر است در اموري كه از خور ادراك انسان خارج است و فكر در آنها به جايي منتهي نمي­شود و موجب توليد شبهات و منجر به فساد عقيده و كفر و الحاد مي­شود و بسا در امور اعتقادي مبتلاي به سفسطه شده و همه چيزها را انكار مي­كند و در عمل مبتلاي به وسواس مي­گردد و منشأ جميع اين صفات وسوسه­ي شيطان است و معالجه­ي آن به سد ابواب شياطين و تحصيل تقوي و ورع و اخلاص در عمل و كثرت ذكر و نحو اينهاست و ضد اين صفات، عَرضه دادن افكار خود بر افكار عقلاء و دانشمندان و تفكر در آثار قدرت و نظر در بدايع صنع الهي و ذكر قلبي است كه موجب مزيد معرفت و مورث سعادت و نجات مي­گردد در قرآن مجيد مي­فرمايد: «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ صاحبان خرد كساني هستند كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و بر پهلو بودن ياد مي­كنند و در آفرينش آسمان و زمين تفكر مي­نمايند».

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «التَّفَكُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِير؛ فكر كردن زندگي دل بيناست».

5)- شرك

و آن عبارت از اين است كه: غير خدا را مؤثر بداند و شرك بر دو قسم است: شرك جلي و آن عبارت از: شريك قرار دادن براي خدا در ذات يا صفات يا افعال يا عبادات است و شرك خفي و آن عبارت از: اطاعت غير خداست در آن چيزي كه رضاي خدا در آن نباشد نظير عبادت نيز از اقسام شرك خفي است.

و ضد صفت

شرك، صفت حميده توحيد است كه موجب سعادت دنيا و آخرت مي­گردد و آن بر پنج قسم است: توحيد ذاتي و صفاتي، و افعالي و عبادتي و نظري كه به تفصيل در كلم الطيب متذكر شده­ايم.

6)- وسواس:

و آن عبارت از خطورات شيطاني است و منشأ آن تسلط شيطان بر قلب و رسوخ صفات شيطاني در نفس است و خداوند در قرآن مجيد امر فرموده كه از شر اين صفت به خدا پناه ببريد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ* إِلهِ النَّاسِ* مِنْ شَرِّ الْوَسْواس » و ضد اين صفت، الهام است و آن عبارت از: خطورات ملكي است و منشأ آن تسلط ملائكه بر قلب و اتصاف نفس به صفات ملكي است.

7)- مكر و حيله و غدر و خديعت،

و مراد استنباط بعض امور از مآخذ پنهان و دور از عقول و اذهان است براي رسانيدن ضرر يا مكروه به ديگران به طوري كه نفهمند و به كار بردن اين صفت را تلبيس و غش و غدر و خيانت گويند و مكر ظاهرترين صفات شيطان است و در آيات و اخبار از آن مذمت بسيار شده، [خداوند در قرآن] مي­فرمايد: «وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ؛ و كساني كه مكرهاي بد مي­كنند، يعني از راه حيله اذيت به ديگران مي­نمايند از براي آنها عذاب سختي است و مكر آنها از بين مي­رود.»

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ مَاكَرَ مُسْلِماً؛ از ما نيست كسي كه با مسلماني مكر كند.»

و از اميرالمؤمنين 7 روايت شده كه فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الْغَدْرَ وَ الْفُجُورَ وَ الْخِيَانَةَ فِي النَّار» و بدترين اقسام مكر، مكر با خدا و پيغمبر و اولياء خداست و معالجه اين صفت به اينست كه در وخامت عاقبت آن فكر كند و متوجه باشد كه اين صفت از صفات شيطان و موجب مجالست و مجاورت

با او در آتش خواهد بود و نيز بداند كه وبال مكر در دنيا عايد به خود شخص مي­شود چنانچه خداوند مي­فرمايد: «وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ؛ و نيز بر نمي­گردد مكر بد، مگر به اهل مكر كه خود ماكر باشد»

و گفته­اند: «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيه».

و ضد اين صفت، استنباط نصيحت و خيرخواهي براي مردم و ارشاد آنان به مصالحشان مي­باشد و از حضرت صادق 7 روايت شده كه گفت: رسول خدا 6 فرمود: «بزرگترين مردم از جهت منزلت نزد خدا در روز قيامت كسي است كه بيشتر در زمين خدا براي خير خواهي مخلوق او راه رفته باشد.»

ج- اخلاق رذيله كه در طرف تفريط قوه غضبيه است:

8)- جبن:

و آن حذر كردن از چيزي است كه نبايد حذر كرد و اين صفت موجب ذلت و خواري و خفت و طمع مردم در مال و عِرض و ناموس و دين آدمي و عدم ثبات در امور و باعث تنبلي و سستي و كسالت و حرمان از سعادت و تمكين ظلمه و تحمل فضايح و رسوايي­ها و استماع فحش و دشنام و زير بار ننگ رفتن و غير اينها مي­گردد.

و رسول خدا 6 فرمود كه: «سزاوار نيست كه مؤمن بخيل يا جبان باشد.»

و ضد اين، صفت شجاعت است و آن عبارت از اطاعت قوه غضبيه از عاقله است در امور هائله، و مضطرب و متزلزل نشدن او در اقدام به آنها و اين شريفترين صفات حميده و ملكات نفسانيه بوده و حفظ دين و دنيا از عِرض و مال و غيره متوقف بر اين صفت است.

9)- يأس از رحمت خدا و ايمن بودن از مكر و عذاب خدا،

و اين هر دو از گناهان كبيره و باعث سستي در عبادت و تكميل نفس و موجب طغيان و سركشي در معصيت مي­شود و ضد آن، خوف و رجاء است لكن آن خوفي كه موجب ترك معصيت و ازاله رذائل شود و رجايي كه باعث فعل طاعت و تحصيل كمالات گردد ولي خوفي كه چنين نباشد ضعف نفس و رجايي كه بدينگونه نباشد تمني و آرزو و از صفات ذميمه است.

10)- صغر نفس

و اين صفت موجب عجز و زبوني و ذلت و خواري و متزلزل و مضطرب شدن در حين واردات و شدائد و بليات و كناره­گيري از كارهاي بزرگ و امور عظيمه است و ضد آن، كبر نفس و عزت نفس است كه موجب تحمل شدائد و استقامت و ثبات در مقابل ناملايمات مي­شود و در اخبار وارد شده كه: «مؤمن از ذلت نفس بري است و مؤمن صاحب صلابت و مهابت و عزّت است.»

11)- پستي همت

و اين موجب سستي در تحصيل كمالات علميه و درجات عاليه و توقف نمودن در مراتب پست و درجات نازله مي­باشد و ضد آن، علوّ همت است كه عبارت از: سعي نمودن در تحصيل كمالات و مراتب عاليه و درجات ساميه است كه عبارت از: سعي نمودن در تحصيل كمالات و مراتب عاليه و درجات ساميه است به طوري كه در هيچ مرتبه واقف نشود و هميشه در مقام ترقي و تعالي نسبت به كمالات نفساني و فضائل انساني باشد و همواره به بالاتر از خود نظر كند.

12)- بي غيرتي و بي حميتي،

و آن عبارت از مسامحه و اهمال كردن در حفظ اموري است كه نگاهباني آنها لازم است نظير دين و ناموس و عرض و نحو اينها، و ضد اين، صفت غيرت و حميّت است كه موجب حفظ دين و ناموس و عرض و نحو اينها مي­باشد، و آن از اخلاق حميده و ملكات پسنديده و صفت خدايي است. چنانچه از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «خداوند غيور است و غيرت را دوست دارد و از غيرت اوست كه اعمال ناشايسته را حرام كرده است.»

13)- عجله در كارها،

به اين معني كه آدمي بدون فكر و رويه در كارها اقدام كند و اين از دامهاي بزرگ شيطان و موجب پشيماني و هلاكت است و ضد اين صفت، تأني و تأمل در كارها و طمأنينه و وقار است كه از صفات انبياء است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «اَلْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَان و التأنى مِنَ الرَّحمن».

14)- سوء ظن و بدگماني نسبت به خدا و خلق،

و اين صفت از رذائل اخلاقي و متضمن مفاسد بسيار و موجب ناشكري و نارضايتي از خدا و سلب اطمينان از يكديگر است و در كلام مجيد مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ گروه مسلمانان! از بسياري گمان­ها اجتناب كنيد زيرا بعضي از گمان­ها گناه است.» و از اميرالمؤمنين7 روايت شده كه فرمود: «بايد امر برادر مؤمن خود را به بهترين محامل حمل كني و بايد به كاري كه از برادر تو سر مي­زند گمان بد نبري مادامي كه محمل خوبي از براي آن مي­يابي.»

و ضد اين صفت، خوش گماني نسبت به خدا و خلق است و اخبار در مدح اين صفت بسيار است و فوائد زيادي از قبيل سپاسگذزاري و خشنودي از خدا و الفت و وداد و مهرباني و اتحاد با برادران ديني و غير اينها در بردارد.

د- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه غضبيه است

15)- تهور و بي باكي، و آن عبارت از:

اقدام كردن در اموري است كه عقلاً و شرعاً بايد از آنها احتراز كرد مثل القاء در مهالك و اقدام به امور زيان آور و خطرناك، و اين صفت رذائل مهلكه است و بسا موجب قتل و هلاكت انسان مي­شود و اگر كسي از راه افعال تهور آميز موجبات هلاكت خود را فراهم نمود قاتل خود محسوب مي­گردد و عذاب ابدي را براي خود مهيا نموده و خداوند در كلام مجيدش مي­فرمايد: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛ به دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد» و از آثار و نتايج همين صفت است خوردن و آشاميدن چيزهايي كه داراي ضرر قطعي يا ظني يا احتمالي باشد و همچنين رفتن و سفر كردن به مواضع خطر و

نحو انيها كه عقل و شرع تجويز نكرده باشد.

و ضد اين صفت، شجاعت است كه حد وسط بين تهور و جبن مي­باشد چنانكه گذشت.

16)- غيظ و غضب و آن عبارت از:

حركت شديد روحي حيواني از داخل بدن به خارج است براي غلبه و انتقام، پس اگر به اشاره عقل باشد محمود و مطلوب و منشأ غيرت و حميّت ديني است، و اگر از نفس شهوي و سبعي و شيطاني باشد ايجاد دود تيره­اي مي­كند كه جلو نور عقل را مي­گيرد و آدمي را به انحاء ظلم و اذيت و دشنام و هتك و افعال ناشايسته و جاهلانه وادار مي­كند و اين صفت از مهلكات عظيمه و اخبار در ذم آن بسيار است.

از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَل ؛ غضب ايمان را تباه مي­كند چنانكه سركه عسل را» و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ؛ غضب، كليد هر شر و بدي است».

و ضد اين صفت، حلم بردباري و كظم غيظ است و حلم عبارت از: اطمينان نفس است به طوري كه به آساني خشمگين نشود و اين از صفات انبياء و اولياء است و از رسول خدا 6 است كه فرمود: «اَللَّهُمَ أَغْنِنِي بِالْعِلْمِ وَ زَيِّنِّي بِالْحِلْم ؛ خدايا مرا به واسطه علم بي نياز گردان و به صفت حلم زينت ده».

و كظم غيظ عبارت از: فرو نشاندن آتش غضب است و اين صفت اگر چه به مرتبه حلم نمي­رسد؛ زيرا حلم مانع از حدوث غضب و اين رافع غضب پس از هيجان آنست ولي مداومت بر آن موجب تحصيل حلم مي­شود و آيات و اخبار در مدح

آن بسيار است در كلام مجيد مي­فرمايد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛ كساني كه در خوشي و سختي انفاق مي­كنند و خشم خود را فرو مي­برند و از مردم عفو مي­كنند، و خدا احسان كنندگان را دوست دارد». و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هيچ بنده­اي جرعه­اي نياشامد كه اجر آن بزرگتر باشد از جرعه­ي خشمي كه فرو برد.»

17)- عنف و درشتي در گفتار و كردار،

و اين صفت موجب تنفر طباع و اختلال امر معاش و معاد و سد باب معاشرت و نحو اينها مي­گردد.

و ضد آن، صفت رفق و مدارا و نرمي در گفتار و كردار است و اين صفت انبياء است و خداوند خطاب به پيغمبر اكرم 6 مي­فرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ به واسطه رحمت خدا تو نسبت به ايشان نرم شدي و اگر درشت گوي درستخوي بودي هر آينه از دور تو پراكنده مي­شدند.)

18)- بدخلقي و كج خلقي،

و اين صفت، موجب سلب آسايش از خود و اعراض خلق مي­شود. و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ؛ كسي كه خلقش بد باشد خودش معذب است» و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «سوء الخلق ذنب لا يغفر؛ بد خلقي گناهي است كه آمرزيده نمي­شود.»

و ضد اين صفت، حُسن خلق و خوش خويي است كه باعث آسايش انسان و توجه مردم نسبت به اوست و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً، بهترين مؤمنان از جهت ايمان خوش­خوترين آنان است.»

19)- حقد و كينه و عداوت، و حقد عبارت از:

پنهان كردن عداوت و دشمني در نفس است براي انتظار فرصت، و عداوت عبارت از: علانيه و آشكارا در صدد اذيت و آزار بودن است و اين هر دو از صفات رذيله و خبائث است و منشأ بسياري از اخلاق زشت مانند حسد و دروغ و غيبت و بهتان و شماتت و نحو اينها مي­گردد و در خبر دارد كه مؤمن كينه توز نمي باشد و از حضرت صادق7 روايت شده كه فرمود: «هر كه تخم عداوت بكارد، همان را كه كشته مي­درود». و ضد آن، وداد و محبت و دوستي با خلق است به اينكه هميشه در صدد خير خواهي و اصلاح و خدمت به ديگران، و حتي المقدور در مقام ايصال خيرات و دفع شرور از آنان باشد.

20)- فحش و ايذاء،

منشأ اين صفت، گاهي حقد و عداوت و گاهي خشم و غضب است. و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «خدا بهشت را براي هر فحش دهنده بي­شرمي كه باك نداشته باشد از هر چه بگويد و هر چه به او بگويند حرام كرده است.»

و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «إِنَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَهُ؛ دشمن ترين خلق خدا بنده ايست كه مردم از زبان او بپرهيزند».

و ضد اين صفت، احسان و مدح و تعريف نسبت به بندگان خداست كه عقلاً و شرعاً مطلوب و متضمن فوائد و ثمرات دنيوي و اخروي است.

21)- عُجب و خودپسندي،

و آن عبارت از اينست كه: خود را به واسطه كمالي كه در نفس خود مي­بيند بزرگ شمارد خواه آن كمال وجود داشته باشد و خواه تخيّل وجود آن را كرده باشد و به فرض وجود آن، خواه حقيقت كمال باشد يا تخيل كمال بودنش شده باشد و اين از مهلكات رذائل و موجب تضييع و بي نتيجه بودن اعمال صالحه است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چيز هلاك كننده است، بخلي كه اطاعت شود و هواي نفسي كه پيروي گردد و خودپسندي».

و از آثار عجب، كبر، فراموشي و كوچك شمردن گناه، كوچك شمردن ديگران، اغترار به نفس، امن از عذاب خدا، ترك سئوال و استفاده و مشورت، نسيان نعمت و توفيق الهي، منت گزاردن بر خدا براي عبادت و غير اينها از مفاسد ديگر است.

و ضد اين صفت، انكسار واستحقار و كوچك شمردن نفس است و

اين از صفات حميده و ملكات پسنديده است و در خبر از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هيچ كسي نيست جز اينكه با او دو ملك است و با لجامي او را گرفته اند، پس اگر نفس خود را بزرگ شمرد لجام را بر مي­دارند و گويند خدايا او را وضيع و خوار كن و اگر نفس خود را پست و خوار شمرد گويند خدايا او را رفيع و بلند گردان.»

22)- كبر،

و آن حالتي است در نفس كه آدمي خود را بالاتر از ديگران بداند و تكبر عبارت از: اظهار اين حالت است در خارج و اين اعظم صفات رذيله و منشأ اكثر آنها از قبيل غيبت، كذب، ايذاء، حقد غضب، عداوت، فحش، بغي، افساد، و نحو اينها كه موجب ارتكاز افعال قبيحه و محرمه از قتل و ضرب و نهب اموال و غصب حقوق و اتلاف نفوس و غير اينهاست و در آيات و اخبار به قدري كه از اين صفت مذمت شده از هيچ صفتي مذمت نشده است. در قرآن مجيد مي­فرمايد: «قيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ؛ و گفته مي­شود كه داخل درهاي جهنم شويد در حالتي كه در آن جاودانند پس بد محلي است جايگاه متكبران.»

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «داخل بهشت نشود كسي كه در دل او به اندازه دانه خردلي از كبر باشد.»

و ضد اين صفت، تواضع و فروتني است كه ديگران را قلباً و اعتقاداً بر خود ترجيح دهد و اظهار شكسته نفسي و فروتني نمايند و اخبار در مدح اين صفت بسيار است. و از رسول خدا 6

روايت شده كه فرمود: «احدي براي خدا تواضع نكند، مگر اينكه خدا او را بلند گرداند و پرسيدند كه شيريني عبادت چيست؟

فرمود: تواضع.»

23)- افتخار و مباهات،

و اين نيز از نتايج كبر است و از حضرت سجاد 7 روايت شده كه فرمود: «عَجَب است از متكبر افتخار كننده كه ديروز نطفه­اي بود و فردا مرداري مي­شود.» و ضد اين، تمجيد ديگران و خود را ناچيز شمردن است.

24)- بغي، و آن عبارت از:

سركشي است كه اطاعت او واجب باشد مانند خدا و پيغمبر و امام و حاكم شرع و والدين و شوهر، و اين نيز از نتايج كبر است و ضد آن، تسليم و انقياد و زير بار اطاعت واجب الاطاعه رفتن است.

25)- تزكيه نفس و خودستايي،

و اين از نتايج عجب است و منشأ غفلت انسان از معايب خود مي­شود و از اميرالمؤمنين 7 روايت شده كه فرمود: «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه [لنفسه]قَبِيحَة؛ ستايش كردن كسي خودش [را] قبيح و زشت است.»

26)- عصبيت، و آن عبارت از:

كوشش كردن در حمايت از خود و متعلقات خود است و اين هرگاه مربوط به امر حق باشد و از حد تجاوز نكند ممدوح و همان حميت و غيرت است و اگر مربوط به امر باطل باشد مذموم و موجب احياء باطل و ابطال حق مي­شود و رسول خدا 6 فرمود: «هر كه به قدر خردلي عصبيت در دل او باشد فرداي قيامت خدا او را با اعراب جاهليت برانگيزاند.»

و ضد آن، انصاف و استقامت بر حق است به اينكه حق را بپذيرد اگر چه عليه او باشد و باطل را رد كند، اگر چه به نفع او باشد و آنچه را براي خود نمي­پسندد، براي ديگران نپسندد و آنچه را براي خود مي پسندد، براي ديگران هم بپسندد.

27)- قساوت قلب و سخت دلي، و آن اين است كه:

آدمي از مصائب و وارداتي كه بر ديگران روي مي­دهد متأثر نشود و خداوند در كلام مجيدش بني اسرائيل را به اين صفت مذمت فرموده: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً؛ بعد از آن دلهاي شما سخت شد، پس آن دل­هاي چون سنگ يا سخت تر از سنگ بود.»

و ضد آن، رقت قلب و رحمت است كه از صفات پيغمبران و اوصياي آنان مي­باشد و اخبار در مدح آن بسيار است.

ه- اخلاق رذيله كه در طرف تفريط قوه شهويه است:

29)- تنبلي و كاهلي و سستي،

كه از نتايج همان خمود است و سبب مي­شود كه تن به كار و زحمت ندهد و دنبال تكدّي و سئوال و كلاشي و نحو اينها برود و حيثيت و آبروي خود را ضايع و نابود كند و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «ملعونست كسي كه كَل بر مردمان شود و بار خود را بر ديگران افكند.»

و ضد اين صفت، اجتهاد و سعي و كوشش در امر معاش است و اخبار در مدح آن بسيار است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزي حلال است.»

30)- فقر،

و آن بر اقسامي است: فقر مذموم و فقر ممدوح: فقر مذموم آنست كه: انسان خود موجبات آن را فراهم كند (و اين ممكن است از جهت تفريط در قوه شهويه نظير تنبلي و كاهلي در كار يا افراط در آن باشد مانند اسراف و تبذير و خرج هاي بيهوده و شهوتراني كردن و نحو اينها) و بر آن صبر ننمايد و از رسول خداست كه فرمود: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً» و فقر ممدوح آنست كه: بر آن صبر نمايد و نارضايتي و ناشكري ننمايد.

و ضد آن، غناست و آن نيز يا مذموم است يا ممدوح. اگر با انفاق جمع شود و از راه حلال باشد ممدوح و اگر بدون آن باشد مذموم است.

28)- خمود، و آن عبارت از:

تعطيل قوه شهويه و كوتاهي و مسامحه نمودن در اموري كه براي حفظ حيات و بقاء نسل ضروري است از تحصيل معاش و خوراك و پوشاك و نكاح و مسكن و نحو اينها و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «الكاد لعياله كالمجاهد في سبيل الله؛ كسي كه براي عيالش زحمت كشد؛ مانند كسي است كه در راه خدا جهاد كند.»

و اخبار در فضيلت تحصيل روزي حلال براي خود و اهل و عيال و فضيلت نكاح و ازدواج بسيار است و كسي كه متصف به صفت خمود شود خود را از جميع اين فضائل و اجور محروم نموده و ثمره اين قوه خدا داده را ضايع كرده و از اكثر عباداتي كه از راه مال انجام مي­گيرد بازمانده و كَل بر جامعه شده و باعث ذلت و زبوني خود گرديده است.

و ضد آن، صفت عفت است و

آن عبارت از: اعتدال قوه شهويه و تحت فرمان عقل بودن آنست به اين كه در امور مربوط به اين قوه از اكل و شرب و نكاح و جماع و لباس و مسكن و نحو اينها حد اعتدال را رعايت كند و از آنچه به حسب عقل و شرع ناپسنديده است اجتناب ورزد و از اميرالمؤمنين 7 روايت شده كه فرمود: «افضل عبادات عفت است».

و از حضرت باقر 7 روايت شده كه فرمود: «هيچ عبادتي افضل از عفت شكم و فرج نيست.»

و- اخلاق رذيله كه در طرف افراط قوه شهويه است:

31)- حب دنيا،

و آن منشأ همه گناهان و رذايل اخلاق است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «حُبُ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِ خَطِيئَةٍ» و مراد از حب دنيا علاقه به محبت به آن است براي رسيدن به شهوات و آمال نفساني خواه از طرق مشروع ميسر شود و خواه از طرق غير مشروع، ولي تحصيل دنيا براي نيل به سعادت اخروي و كمالات نفساني از طرق مشروع عين تحصيل آخرت و محبت به اين قسم از دنيا عين محبت به آخرت است.

و ضد اين صفت، زهد و بي رغبتي در دنيا است به اين معني كه دنيا را براي دنيا و نيل به شهوات نفساني نخواهد و اين صفت موجب راحتي و آسايش در دنيا و آخرت و نجات از مهالك است و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «زهد كليد در آخرت و نحات از آتش است.»

32)- حب مال،

كه از شعب حب دنياست و آدمي را به شغل هاي ناروا و تحصيل مال از طرق غير مشروع از سرقت و خيانت و بسياري ديگر از صفات رذيله و اعمال زشت وادار مي­كند.

و ضد آن، زهد و عدم دلبستگي به آن است چنانچه گذشت.

33)- حرص،

و آن صفتي است كه آدمي را بر جمع نمودن زياده از قدر ضرورت وادار مي­كند و اين نيز از شُعب حب دنياست و يكي از اخلاق مهلكه است كه دائماً آدمي را در زحمت مي­اندازد و هيچ­گاه به نهايت نمي­رسد. و رسول خدا 6 به علي مرتضي7 مي­فرمايد: «يَا عَلِيُ أَنْهَاكَ عَنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ الْحَسَدُ وَ الْحِرْصُ وَ الْكِبْر؛ تو را از سه خصلت نهي مي­كنم: حسد، حرص و كبر.»

و ضد آن، صفت قناعت است كه به آنچه از راه حلال تحصيل مي­كند اكتفاء نمايد و دنبال حرام و همچنين دنبال حلال به اندازه­اي كه مانع از قيام به امور لازمه مي­شود نرود.

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «خوشا به حال كسي كه به دين اسلام هدايت شود و به قدر كفاف به او برسد و به آن قناعت نمايد.»

34)- طمع، و آن عبارت از:

چشم داشت به اموال ديگران است و اين نيز از شعب حب دنيا و از صفات مهلكه و موجب ذلت و پستي و خواري در انظار ديكران است. و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «زنهار گرد طمع مگرد كه آن فقر حاضر است.»

و ضد آن، استغناء و چشم پوشي از مال مردم مي­باشد كه موجب عزّت است و از حضرت سجاد7 روايت شده كه فرمود: «همه­ي خوبي­ها را ديدم كه در قطع طمع از مردم جمع است.»

35)- بخل،

و آن صرف نكردن مال است در جايي كه بذل آن لازم باشد و اين صفت نتيجه حُب مال و موجب دوري از خدا و خلق و دخول در آتش است. و در كلام مجيد مي­فرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ گمان نكنند كساني كه بخل مي­ورزند به آنچه خدا از فضلش به آنان عنايت كرده، خوب است براي ايشان؛ بلكه شر است برايشان، زود باشد كه آنچه را بخل كرده طوق شود و به گردن ايشان افتد در روز قيامت.»

و چنانچه در صفت عجب گذشت رسول خدا 6 بخل را يكي از آن سه چيز هلاك كننده شمرده است.

و ضد اين صفت، سخاوت است كه از اخلاق حميده و صفات انبياء است و موجب سيادت و بزرگواري و سعادت و قرب به حق است. و رسول خدا 6 فرمود: «كه جوان سخي گناهكار نزد خدا از عابد بخيل محبوبتر است.»

36)- خيانت،

و اين از صفات مهلكه است و از نتايج اين صفت است مال مردم خوردن و حبس حقوق و كم فروشي و غش و تدليس و غير اينها و ضد آن امانت است كه در آيات و اخبار مدح بسيار از آن شده و از حضرت صادق7 است كه فرمود: «هيچ پيغمبري را خدا مبعوث نكرد، مگر به راستگويي و اداي امانت نسبت به بر و فاجر.» و از صدق حديث و اداء امانت (به اين لفظ) در اخبار بسياري مدح شده.

37)- فجور،

و آن عبارت از منغمر شدن در معاصي و مرتكب شده آنهاست از قبيل زنا و لواط و طرب و استعمال آلات لهو و لعب و شرب خمر و غير ذلك از گناهان كبيره كه موجب عقوبات شديد در دنيا و آخرت است.

و ضد آن، تقوي است چنانچه در مقصد سابق ذكر شد.

38)- اجتناب نكردن از مال حرام،

و اين از نتايج حب مال و بزرگترين مانع وصول به سعادت و موجب مسئوليت شديد در آخرت است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كه باك نداشته باشد از اينكه از هر جا مال را تحصيل كند خدا هم [نيز] باك ندارد كه از هر دري او را داخل جهنم نمايد.»

و ضد اين صفت، ورع و پارسايي به معني اخص است و اجتناب از مال حرام، بلكه مال شبهه ناك است اين صفت بزرگترين اسباب نجات مي­باشد و رسول خدا 6 فرمود: «هر كه خدا را ملاقات كند در حالي كه از اهل ورع باشد خداي تعالي به او تمام ثواب اسلام را عطا فرمايد.» و ورع به معني اعم عبارت از: اجتناب از جميع معاصي است.

39)- بيهوده گويي و پرحرفي و تكلم كردن

به سخنان لغو كه نه فايده دنيوي و نه اخروي داشته باشد و اين صفت مذمومي است كه باعث تضييع عمر و سرمايه تجارت انسان مي­شود و خداوند در وصف مؤمنين مي­فرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ».

و ضد اين صفت، صمت و خاموشي يا تكلم كردن به كلمات مفيد و به جا و به موقع است و از حضرت رسول 6 روايت شده كه فرمود: «خوشا به حال كسي كه زيادتي زبانش را نگاه دارد و زيادتي مالش را صرف كند.»

ذ- اخلاق رذيله كه منشأ آنها در قوه اي از قواي مزبور يا هر سه قوه است:

41)- تحقير و اهانت بندگان خدا،

و اين از صفات ذميمه است و رسول خدا 6 مي­فرمايد: «هر كه به يكي از دوستان من اهانت كند، كمر محاربه با من بسته است.»

و ضد اين، اكرام و اعظام و احترام به آنهاست و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «هر كه در نزد برادر مؤمن خود آيد و او را اكرام كند خداي تعالي را اكرام كرده است.»

40)- حسد، و آن عبارت از:

تمناي زوال نعمت است از برادران مسلمان خود، اين صفت از مهلكات رذيله و موجب سلب آسايش آدمي و عقيده نداشتن به عدل الهي است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «حسد ايمان را مي­خورد چنانچه آتش هيزم را مي­خورد.» و از حضرت ابي عبدالله 7 روايت شده كه فرمود: «آفت دين حسد و عجب و فخر است.»

و ضد آن، نصيحت و خيرخواهي بندگان خداست كه از محامد اخلاق است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «بايد هر يك از شما خيرخواه برادر ديني خود باشد چنانچه خيرخواه خود است.» و از حضرت صادق 7 است كه فرمود: «بر مؤمن خيرخواهي برادر ديني خود در غيبت و حضور واجب است.»

42)- ظلم و تعدي و ستم، و آن عبارت از:

اذيت و آزار نمودن ديگران است به انحاء اذيت و آزار و اين از اعظم معاصي كبيره است و خداوند در مواضع بسياري از قرآن ظالمين را لعن فرموده و در حديث قدسي وارد شده كه: «[وَ] بعِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِم ؛ به عزت و جلالم قسم است كه از ظلم ظالمي نمي­گذرم.»

و ضد آن، صفت عدالت است و آن عبارت از: مراعات حقوق صاحبان حق و اعطء حق هر ذي حقي به اوست و از اميرالمؤمنين 7 روايت شده كه فرمود: «هيچ ثوابي نزد خدا عظيم تر از ثواب سلطاني كه به صفت عدل موصوف و مردي كه شيوه­ي او نيكويي و معروف باشد، نيست.»

43)- ترك اعانت مسلمين و اهتمام در امور ايشان نداشتن،

و اخبار و احاديث در ذم اين صفت بسيار است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم؛ كسي كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست.»

و ضد آن اهتمام در قضاء حوائج مسلمانان و سعي در انجام مهمات ايشان است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كه حاجت برادر خود را برآورد، مثل آنست كه در همه عمر خدا را خدمت كرده.»

44)- تخوف وترسانيدن برادران ديني،

و اين صفت بسيار بدي است و از حضرت صادق 7 از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كس به مؤمني نگاهي كند كه به آن نگاه، او را بترساند خداي تعالي مي­ترساند او را در روزي كه سايه­اي جز سايه­ي او نيست.»

و ضد آن، رفع خوف از مسلمانان است كه از صفات بسيار ممدوح مي­باشد.

45)- تفتيش و تجسس از عيوب مردم،

و اين از صفات خبيثه و دليل بر عيب داشتن صاحب آنست و از حضرت باقر 7 روايت شده كه فرمود: «همين قدر براي عيب آدمي كافي است كه از خود كور و به مردم بينا باشد يا سرزنش ديگران را كند به چيزي كه خود نمي­تواند آن را ترك كند»

و ضد اين، عيب پوشي است كه از صفات خداند عالميان است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كه عيب مسلماني را بپوشاند، خداي تعالي عيوب او را در دنيا و آخرت بپوشاند.»

46)- فاش كردن سر مردم،

و اين نوعي از خيانت است.

و ضد آن، كتمان سرّ است و از اميرالمؤمنين7 روايت شده كه فرمود: «مبادا از كساني باشيد كه پرده و فاش كننده اسرارند به درستي كه خوبان شما كساني هستند كه چون كسي به آنان نظر كند به ياد خدا افتد و بدان شما كساني هستند كه سخن چيني نمايند و ميان دوستان جدايي افكنند و در تفتيش عيوب مردم باشند.»

47)- شماتت كردن، و آن عبارت از اينست كه:

از بلا و مصيبتي كه به شخص وارد شده اظهار مسرت كند به او زخم زبان زند. و از حضرت صادق 7 روايت شده كه فرمود: «هر كه شماتت كنند برادر خود را به سانحه­اي كه به او روي داده از دنيا نرود مگر اينكه به آن گرفتار شود.»

و ضد آن، تسليت و دلداري و استمالت و دلجويي برادران ديني در مصائب وارده به آنهاست كه از صفات حميده است.

48)- مراء و جدال و خصومت و ستيزگي، و آن عبارت از:

لجاح ورزيدن در سخن است و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «حقيقتِ ايمان بنده كامل نشود، مگر وقتي كه مراء و جدال را ترك كند، اگر چه حق با او باشد.»

و ضد اين صفت، خوش كلامي و ملايمت در سخن است كه از صفات پسنديده مي­باشد.

49)- سخريه و استهزاء و تقليد

در آوردن كه از صفات بسيار مذموم و شيوه اراذل و اوباش است و بسا منجر به كفر مي­شود و در اخبار دارد كه خداوند روز قيامت آنان را استهزاء مي­نمايد.

و ضد اين صفت، مدح و منقبت برادران ديني است.

50)- حب جاه و شهرت،

كه تمام جنگ و جدال­ها نتيجه اين صفت است و چه مفاسدي از قبل اين صفت رذيله در عالم پيدا شده، و ضد آن، حب بي­عنواني و گمنامي است كه موجب ايمني از بسياري از خطرات است.

و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «جاه و مال در دل نفاق مي­روياند، چنانچه آب گياه را مي­روياند.»

و از شعب اين صفت رذيله است، حب مدح و كراهت از ذم، و ضدش اينست كه، از مدح كسي مسرور و از ذم آن متألم و متأثر نگردد.

51)- رياء، و آن عبارت از:

طلب منزلت و اعتبار است در نزد مردم به واسطه افعال خير و خوب و عبادات و آن از اعظم مهلكات است، و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «روز قيامت رياكار را به چهار نام مي­خوانند و مي­گويند اي كافر، اي فاجر، اي غادر، اي خاسر، عمل تو فاسد و اجر تو باطل شد و تو را امروز نصيبي نيست برو مزد خود را از آن بگير كه براي او [كار] مي­كردي.»

و ضد اين صفت، اخلاص است كه اعظم صفات مؤمنان و بندگان خداست و شيطان لعين طايفه مخلصين را از اغواء خود استثناء كرده: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «عمل را براي خدا خالص كن، تا اندك آن تو را كفايت كند.»

52)- نفاق،

و مراد از نفاق دو رويي و دو زباني و مخالف بودن باطن با ظاهر است و اگر در دين باشد به مراتب از كفر بدتر است، واز رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هر كه در دنيا دو رو باشد، فرداي قيامت او را دو زبان از آتش خواهد بود.»

و ضد اين صفت، توافق ظاهر با باطن است و فوق اين مرتبه بهتر بودن باطن از ظاهر مخصوصاً در امر دين مي­باشد.

53)- غرور،

يعني فريب خوردن و فريفته شدن آدمي به ظواهر اعمال و افعال خود و نيك پنداشتن آنها در حالي كه نيك نباشد يا فريفته شدن به غير اينها از مال و عمر و نحو آن، و اين صفت از رذائل اخلاق و موجب اكثر شرور و بدي­ها است و از حضرت صادق 7 منقولست كه فرمود: «مغرور در دنيا مسكين و در آخرت مغبون و زيانكار است چه بهتر را به پست­تر تفويض كرده است.» و غرور داراي اقسامي است از قبيل: غرور به مال و صحت بدن و طول عمر و به علم و عبادت و عمل و غير اينها.

و ضد اين صفت، فطانت و زيركي و برخورد كردن به معايب خود و رفع نمودن آنهاست.

54)- طول امل و درازي آرزو،

و منشأ اين صفت جهل و ناداني و حب دنيا و زخارف آنست. و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «پسر آدم! پير مي­شود و دو خصلت در او جوان مي­گردد: يكي حرص و ديگري طول امل». و نيز روايت شده كه فرمود: «از بودن دو خصلت در شما مي­ترسم: حرص و طول امل».

و ضد اين صفت، قصر اَمَل و كوتاه نمودن آرزوست كه از صفات اهل ايمان و موجب آسودگي و عدم پريشاني فكر و خاطر انسان است.

55)- وقاحت و بي شرمي،

كه از صفات بسيار خبيثه و موجب مفاسد زياد و اعمال منافي عفت و از بين رفتن وقار و طمأنينه آدمي است.

و ضد آن، صفت حياء كه از لوازم ايمان است چنانچه از حضرت صادق 7 روايت شده: «الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ».

56)- حزن و اندوه،

يعني حسرت خوردن و متألم شدن به واسطه از دست رفتن زخارف دنيوي و همچنين مسرور شدن به واسطه اقبال دنيا كه هر دو از صفات ذميمه و نتيجه محبت به دنيا و عدم اعتماد به خداست و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛ تا اندوه نخوريد بر آنچه از دست شما رفته و شاد نشويد به آنچه شما را به دست آمده»

و ضد اين صفت، عدم دلبستگي به دنيا و مشغول نكردن دل به زخارف آن است.

57)- بي اعتمادي به خدا،

و نظر استقلالي به اسباب و وسائط داشتن، و اين صفت منافي با توحيد نظري و از شعب شرك است.

و ضد آن، توكل و اعتماد داشتن به خداست كه از شئون توحيد افعالي است و در بسياري از آيات قرآن امر به آن فرمود و از صفات مؤمنين شمرده است مي­فرمايد: «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» و مي­فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه ؛ هر كه بر خدا اعتماد كند خدا او را كافي است.»

58)- كفران نعمت، و آن عبارت از:

صرف نكردن نعمت است در آن راهي كه براي آن داده شده و آن از صفات ذميمه و موجب سلب نعمت است.

و ضد آن، شكر نعمت است و آن عبارت از صرف كردن نعمت است در آن راهي كه خدا براي آن عطا فرموده و اين موجب ازدياد نعمت مي­باشد. چنانچه مي­فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ؛ اگر شكر كنيد نعمت شما را زياد كنم و اگر كفران نماييد همانا عذاب من سخت است.»

59)- جزع و بيتابي،

و آن نتيجه ضعف نفس و راضي نبودن به قضاي الهي است و در حديث قدسي است كه خداوند مي فرمايد: «هر كه به قضاي من راضي نباشد و بر نعمت من شكر نكند و بر بلاي من صبر ننمايد پس پروردگاري سواي من بجويد و از زمين و آسمان من بيرون رود.»

و ضد آن، صبر است كه از محامد صفات انساني است و آيات و اخبار در مدح آن بسيار است و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ* أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ؛ و صبر كنندگان را مژده بده، آن كساني كه هرگاه مصيبتي بر آنها وارد شود گويند ما از جانب خداييم و به سوي او بازگشت مي­كنيم، و اينان درودها و رحمت از طرف پروردگار برايشان است».

و اميرالمؤمنين 7 در خبر دعائم ايمان كه ذكر شد صبر را ركن اول ايمان شمرده و در خبر ديگر مي­فرمايد: «صبر نسبت به ايمان، مانند سر نسبت به بدن است، پس كسي كه صبر ندارد ايمان ندارد.»

و صبر بر سه قسم است:

صبر بر عبادت، صبر بر ترك معصيت و صبر بر مصيبت. و به نص كلام مجيد اجر صبر بي حساب است: «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ»

60)- غفلت، و آن عبارت از:

فراموش كردن خدا و مرگ و دار آخرت است كه بدترين صفات و موجب محروم شدن از سعادت آخرت و غوطه ور شدن در امور مادي دنيوي است.

و ضد آن، ذكر است كه در آيات و اخبار اعظم عبادات شمرده شده و در كلام مجيد مي­فرمايد: «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» و آن اينست كه انسان در همه حال به ياد خدا باشد و خدا را در نظر داشته باشد، و همچنين از اقسام غفلت است، فراموشي از اعمال خود و محاسبه ننمودن آنها.

و ضد آن، محاسبه و مراقبه است و از حضرت موسي بن جعفر 8 روايت شده كه فرمود: «شيعه ما نيست كسي كه هر روز محاسبه خود را كند تا اگر عمل نيك از او سر زده از خدا طلب زيادتي كند و اگر عمل بدي از او صادر شده توبه و استغفار نمايد.»

61)- بي رغبتي به كمالات و سعادت اخروي،

و صرف كردن عمر به بطالت و بيهودگي است، و ضد آن، شوق و رغبت به كمالات و سعادت اخروي و هم خود را مصروف آن نمودن است.

62)- كراهت از خدا كه موجب كفر است و ضد آن،

محبت خداست كه سرچشمه فضائل انساني و رأس تمام كمالات است و آيات واخبار در مدح اين صفت بسيار است در قرآن مجيد مي­فرمايد: «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «هيچ كس از شما مؤمن نيست تا اينكه دوستي خدا در دل او بر دوستي ما سواي او غالب شود.»

63)- بعد و دوري و الفت نداشتن با مردم، و ضد آن،

الفت و داد و محبت با مردم است. و از رسول خدا 6 روايت شده كه فرمود: «مؤمن با مردم الفت مي­گردد و مردم با او الفت مي­گيرند و خيري نيست در كسي كه با مردم الفت نگيرد.»

64)- سخط و انكار و اعتراض بر خدا،

و اين صفت منافي توحيد و ايمان است، و ضد آن، رضاست كه از مرتبه صبر بالاتر و از نتايج محبت به خداست و از حضرت سجاد 7 روايت شده كه فرمود: «صبر و رضا رأس همه طاعاتست و هر كه صبر كند و از خدا راضي شود در آنچه براي او مقدر كند خدا براي او مقدر نكند مگر آنچه خير اوست.»

65)- جفا و بي وفايي،

به ويژه نسبت به پيغمبر خدا 6 و ائمه هدي: و ضد آن، وفاء نسبت به جميع ذوي الحقوق و خويشان و دوستان است.

66)- عدم انقياد و تسليم،

چه نسبت به واردات تكويني و چه نسبت به دستورات تشريعي.

و ضد آن، تسليم است كه فوق مرتبه رضا و از صفات بارزه انسان و محقق اعلا مراتب ايمان است. و در قرآن مجيد مي­فرمايد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً؛ قسم به پروردگارت ايمان نمي­آورند تا وقتي كه تو را حكم قرار دهند در آنچه ميان ايشان نزاع و تشاجر شود و سپس در نفس­هاي خود از آنچه حكم مي­كني اعتراض ننمايند و تسليم گردند تسليم شدني.»

67)- طغيان و سركشي، و ضد آن،

خضوع و خشوع نسبت به خداست كه از صفات مؤمنان و مقربان درگاه احديت است.

68)- فسق، و آن:

بيرون رفتن از اطاعت و عبادت خداست، و ضد آن، اطاعت و فرمانبرداري و عبادت است كه مقصود اصلي از خلقت انسان و ارسال رُسُل و انزال كُتُب و جعل احكام است.

تنبيه: بسياري از اخلاق مذكوره اگر چه از اعمال بدنيه است و جزو صفات باطنيه به شمار نمي­آيد ولي چون منشأ آنها صفات نفسانيه و ملكيات باطنيه است لذا مذكور گرديد.

و اين كتاب را نيز به اين جا خاتمه مي­دهيم و اميدواريم خداوند آن را وسيله نجات بندگان خود قرار دهد و اين ذره بي مقدار را از درياي رحمت خود سيراب گرداند و در دنيا و آخرت سرافراز و با مواليان خود محمد و آل محشور فرمايد بحقهم و حرمتهم صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين.

اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات الاحياء منهم والاموات و اغفرلنا و لابائنا و امهاتنا و ذوي حقوقنا و الحمدلله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين المعصومين عليهم السلام.

پايان

منابع و مآخذ

* قرآن كريم

* نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين ، مترجم: صبحي صالح، ناشر هجرت ، قم ، چاپ اول ،1414 ق .

الإحتجاج على اهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على ، ناشر: نشر مرتضى ، مشهد، چاپ اول، سال 1403 ق .

ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمى ، حسين بن محمد، ناشر: شريف رضى ، قم ، چاپ اول ، سال 1412 ق .

استفتاءات جديد، شيرازى، ناصر مكارم، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب 7، قم، چاپ دوم، 1427 ه ق.

اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، ترجمه حاج سيد جواد مصطفوى ، ناشر: كتاب فروشى علميه اسلاميه ، تهران ، چاپ اول .

اطيب البيان في تفسير القرآن، طيب سيد عبد الحسين، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم،

1378 ش.

إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ابن بابويه، محمد بن على ، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم ، چاپ دوم، 1414 ق .

الإقبال بالأعمال الحسنة، ابن طاووس، على بن موسى ، ناشر: دفتر تبليغات اسلامى ، قم ، چاپ اول ، 1376 ش .

امالي، طوسى، محمد بن الحسن ، ناشر: دار الثقافة، قم ، چاپ اول ، سال 1414 ق .

أمالي، مفيد، محمد بن محمد، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول ، سال 1413 ق .

آداب معاشرت از ديدگاه معصومان: (ترجمه وسائل الشيعة)، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن ، مترجم: فارابى، محمد على و عباسى على كمر، يعسوب ، ناشر: آستان قدس رضوى. بنياد پژوهشهاى اسلامى ، مشهد، چاپ پنجم ، 1380 ش .

بحار الأنوار- ترجمه جلد 67 و 68 ، مترجم: موسوى همدانى، ابوالحسن ، ناشر: كتابخانه مسجد ولى عصر، تهران ، چاپ اول ، 1364 ش .

بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، ناشر: دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، چاپ دوم ، سال 1403 ق .

تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرانى ، حسن بن علي، ناشر: جامعه مدرسين ، قم ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

تحفة الأولياء، ترجمه أصول كافى، مترجم: اردكانى، محمد على ، ناشر: دار الحديث، قم ، چاپ اول ، 1388 ش.

تفسير العيّاشي ، عياشى، محمد بن مسعود، ناشر: المطبعة العلمية، تهران ، چاپ اول ،1380 ق .

تفصيل وسائل الشيعه، حر عاملى ، محمد بن حسن، ناشر: آل البيت: ، قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

توحيد، (صدوق) ، ابن بابويه، محمد بن علي، ناشر: جامعه مدرسين ، قم ، چاپ اول ، سال 1398 ق .

توضيح المسائل، موسوى خمينى ، سيد روح اللّه، در يك جلد، اول، 1426 ه ق.

تهذيب الأحكام، طوسى، محمد بن الحسن ، ناشر: دار الكتب الإسلاميه ، تهران ، چاپ چهارم ، سال 1407 ق .

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على ، مترجم: حسن زاده، صادق ،

ناشر: ارمغان طوبى، تهران، چاپ اول، 1382 ش .

جامع الأخبار، شعيرى، تاج الدين ، محمد بن محمد، انتشارات رضى ، قم ، چاپ اول، سال 1405 ق.

جامع السعادات

جهاد النفس وسائل الشيعة، حر عاملى، محمد بن حسن ، مترجم: صحت، على ، ناشر: انتشارات ناس ، تهران ، چاپ اول، 1364 ش .

الحكم الزاهره با ترجمه انصارى، صابرى يزدى، علي رضا، انصارى محلاتى ، محمد رضا، ناشر: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، قم ، چاپ دوم ، سال 1375 ش .

الخصال، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على ، مترجم كمره اى ، محمد باقر، ناشر: كتابچى ، مكان چاپ: تهران ، چاپ اول، 1377 ش .

الخصال ، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، چاپ اول ، 1362 ش .

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط- القديمه)، مجلسى، محمدتقى ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، قم، چاپ دوم ، سال 1406 ق .

زادالمسير فى علم التفسير، ابن جوزى ابوالفرج عبدالرحمن بن على، ناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، چاپ اول،1422 ق.

شرح أصول الكافي (صدرا)، صدر الدين شيرازى، محمد بن ابراهيم ، ناشر: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى ، تهران ، چاپ اول ، سال 1383 ش .

شرح الكافي- الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، مازندرانى، محمد صالح بن احمد، ناشر: المكتبة الإسلامية، تهران ، چاپ اول ، سال 1382 ق .

صحيفة الإمام الرضا 7، على بن موسى، امام هشتم7 ، ناشر: كنگره جهانى امام رضا7 ، مشهد،چاپ اول ،1406 ق .

عدة الداعي و نجاح الساعي، ابن فهد حلى، احمد بن محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامي ، چاپ اول ، 1407 ق .

علل الشرائع، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على ، مترجم: ذهنى تهرانى، محمد جواد، انتشارات مؤمنين ، قم ، چاپ اول ، 1380 ش .

علل الشرائع، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على ، مترجم: مسترحمى، هدايت الله ، ناشر: كتاب فروشى مصطفوى ، تهران ، چاپ ششم ، سال

1366 ش .

عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين ، ناشر: دار سيد الشهداء للنشر، قم ، چاپ اول ، سال 1405 ق .

عيون أخبار الرضا 7، (صدوق)، ابن بابويه، محمد بن على ، مترجم: آقا نجفى اصفهانى، محمد تقى ناشر: انتشارات علميه اسلاميه ، تهران ، چاپ اول، بى تا.

عيون أخبار الرضا 7 ، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على ، نشر جهان ، تهران ، چاپ اول، سال 1378 ق .

فرهنگ ابجدي، بستانى، فؤاد افرام ، مترجم: مهيار، رضا، ناشر: انتشارات اسلامي ، تهران ، چاپ دوم ، سال 1375 ش .

كلم الطيب، طيب، سيد عبدالحسين ، انتشارات كتابفروشي اسلام، طهران، بي تا.

كنز الفوائد، ابو الفتح كراجكى، محمد بن علي، ناشر: دارالذخائر، قم ، چاپ اول، 1410 ق .

الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب ، ناشر: اسلاميه ، تهران ، چاپ دوم ، سال 1362 ش .

كمال الدين و تمام النعمة، (صدوق)، ابن بابويه، محمد بن على ، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: اسلاميه ، تهران ، چاپ دوم ، 1395 ق .

گناهان كبيره، دستغيب، سيد عبدالحسين ، دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ دوازدهم، تابستان 1387ش.

لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه ، مجلسى، محمدتقى ، ناشر: مؤسسه اسماعيليان ، قم ، چاپ دوم ، 1414 ق .

مجله فقه اهل بيت : (فارسى)، 56 جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت :، قم، اول.

مجموعة ورام (تنبيه الخواطر)، ورام ابن ابى فراس ، ناشر: مكتبه فقيه ، قم ، چاپ اول ، 1410 ق.

مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام، ترجمه تنبيه الخواطر، مترجم: عطايى، محمد رضا، ناشر: بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى ، مشهد، چاپ اول ، 1369 ش.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول 6، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

مستدرك الوسائل، نوري،

حسين بن محمد تقى ، ناشر: مؤسسة آل البيت: ، قم ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، طبرسي، علي بن حسن ، ناشر حيدريه ، نجف، چاپ دوم، 1385 ق .

مصباح الشريعة، منسوب به جعفربن محمد 7، امام ششم 7 ، ناشر: اعلمى، بيروت ، چاپ اول ، سال 1400 ق .

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، طوسى، محمد بن الحسن ، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، بيروت ، چاپ اول ، 1411 ق .

المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، كفعمى، ابراهيم بن على عاملى ، ناشر: دارالرضي، قم ، چاپ دوم، 1405 ق .

معاني الأخبار، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، قم ، چاپ اول، 1403، ق .

مكاتيب الرسول 6 ، احمدى ميانجى، على ، ناشر: دار الحديث ، قم ، چاپ اول، سال 1419 ق.

من لا يحضره الفقيه ، (صدوق) ابن بابويه، محمد بن علي ، ناشر: جامعه مدرسين ، قم ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله ، مترجم: حسن زاده آملى، حسن و كمره اى، محمد باقر، ناشر: مكتبة الإسلامية، تهران ، چاپ چهارم ، سال 1400 ق .

منهج اليقين (شرح نامه امام صادق 7 به شيعيان)، گلستانه، سيد علاء الدين محمد، محقق و مصحح: صحفى، مجتبى و صدرايى خويى، على ، ناشر: دار الحديث ، قم ، چاپ اول 1429 ق ، 1387 ش .

منية المريد، شهيد ثانى، زين الدين بن على ، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي ، قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، محمد، دارالحديث، قم، چاپ سوم، 1381ش.

نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، حلوانى، حسين بن محمد بن حسن بن نصر، محقق و مصحح و ناشر: مدرسة الإمام المهدي 4 ، قم ، چاپ اول ، 1408 ق .

نزهة النواظر، ترجمه معدن

الجواهر، كراجكى، محمد بن على ، مترجم: قمى، عباس ، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ اول ، بى تا.

النوادر، راوندي كاشاني، سيد فضل الله ، ناشر: دار الكتاب ، قم ، چاپ اول .

نهج الفصاحه مجموعه كلمات قصار حضرت رسول 6، پاينده، ابوالقاسم ، ناشر: دنياى دانش ، تهران ، چاپ چهارم ، سال 1382 ش .

الوافي ، فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى ، ناشر: كتابخانه امام أمير المؤمنين على 7، اصفهان ، چاپ اول ، سال 1406 ق .

وسائل الشيعه، حر عاملى، محمد بن حسن ، ناشر: مؤسسه آل البيت : ، قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

هداية الأمة إلى أحكام الأئمة :، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن ، بنياد پژوهش هاى اسلامى. گروه حديث، ناشر: آستانة الرضوية المقدسة، مجمع البحوث الإسلامية، مشهد، چاپ اول ، سال 1414 ق .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109