وهابيت و تبرك

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و تبرك/ علي اصغر رضواني؛ تدوين مركز تحقيقات حج.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 140 ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 16500 ريال 978-964-540-326-1 :

وضعيت فهرست نويسي : فاپا (چاپ دوم)

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه: ص. [139] - 140؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : تبرك

موضوع : وهابيه -- عقايد

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت. مركز تحقيقات حج

رده بندي كنگره : BP207/6/ر55و92 1391

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2423215

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند. در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايستۀ تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهره مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين

ص:12

فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص:13

پيشگفتار

تبرك به آثار صالحان و برگزيدگان امت واماكن ومشاهد مقدسه، از سوى وهابيان به شدت انكار شده وآن را از مصاديق شرك شمرده اند وبا كسانى كه قصد تبرك جستن از آثار انبيا وصالحان را داشته باشند، مبارزه مى كنند. از همين رو، تبرك يكى از مسائل اختلاف برانگيز بين وهابيان ومسلمانان است. به همين جهت جا دارد كه در اين مسئله دور از تعصبات وجنجال ها بحث نماييم تا حقيقت مطلب روشن گردد.

ص:14

ص:15

مباحث تمهيدى

اشاره

يكى از امور بديهى در نزد تمامى مسلمانان تبرك به آثار انبيا و اولياى الهى به ويژه رسول گرامى اسلام (ص) است. رواياتى كه در تبرك جستن به آثار آن حضرت در زمان حيات و پس از رحلت وارد شده در حد تواتر معنوى است و سيره مسلمانان بر تبرك جستن به آن حضرت بوده است. اما وهابيان تنها فرقه اى هستند كه با اين كار مخالفت نموده و آن را بدعت مى شمرند.

فتاواى وهابيان

با مراجعه به قرآن و روايات و تاريخ پى ميبريم موضوع تبرك به آثار اوليا امرى مسلم بوده ولى مشاهده ميشود وهابيان شديداً با آن مخالفت كردهاند.

1. ابن عثيمين از مفتيان وهابى مى گويد: «التبرك بثوب

الكعبة و التمسح

ص:16

به من البدع. . .» (1)؛ «تبرك به پارچه كعبه و دست كشيدن به آن از جمله بدعت هاست. . .» .

2. گروه دائمى فتواى وهابيان مى گويند:

. . . توجّه الناس إلى هذه المساجد و تمسحهم بجدارها و محاريبها و التبرك بها بدعة و نوع من انواع الشرك، شبيه بعمل الكفار في الجاهلية الأولي بأصنامهم. . . (2)

. . . توجه دادن مردم به اين مساجد و دست كشيدن آنها به ديوار و محراب ها و تبرك به آنها بدعت و نوعى از انواع شرك بوده و شبيه به عمل كفار در عصر جاهليت اولى است كه نسبت به بت هاى خود انجام مى دادند. . .

3. ابن عثيمين مى گويد:

حكم وضع المصحف في السيارة دفعاً للعين أو توقيّاً للخطر بدعة؛ فانّ الصحابة لم يكونوا يحملون المصحف دفعاً للخطر أو للعين. . . (3)

حُكمِ قرار دادن قرآن در ماشين به جهت دفع چشم زدن يا محافظت

از خطر بدعت است؛ زيرا صحابه چنين نمى كردند. . .

4. شيخ بن باز مى نويسد:

. . . وضع المصحف في السيارة للتبرك بذلك ليس له أصل و ليس


1- مجله الدعوة، ص 37، شماره 1612.
2- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، فتواى 3019.
3- السؤال على الهاتف، شيخ ابن عثيمين، البدع و المحدثات، ص 259.

ص:17

بمشروع. (1)

. . . قرار دادن قرآن در ماشين به جهت تبرك به آن، اصل و اساسى ندارد و مشروع نمى باشد.

احمد بن حنبل و تبرك

وهابيان در مورد عدم جواز تبرك برخلاف رئيس مذهبشان فتوا داده اند؛ زيرا ابن تيميه مى گويد:

. . . فقد رخّص احمد و غيره في التمسّح بالمنبر و الرمانة التي هي موضع مقعد النبي9 و يده و لم يرخصوا في التمسح بقبره. و قد حكي بعض اصحابنا رواية في مسح قبره؛ لانّ احمد شيع بعض الموتى، فوضع يده على قبره يدعو له. و الفرق بين الموضعين ظاهر. . .(2)

. . . احمد و ديگران در تبرّك به منبر و رمانه اى كه محل نشستن پيامبر (ص) و جاى دست اوست رخصت داده، ولى تبرّك به قبر حضرت را رخصت ندادهاند. و برخى از اصحاب ما روايتى در تبرك به قبر پيامبر (ص) را هم حكايت كرده اند؛ زيرا احمد برخى از مردگان را تشييع كرد و دستش را بر قبر او مى گذاشت و برايش دعا مى نمود، و فرق بين اين دو موضع روشن است. . .

آنان حتى در اين باره ابن تيميه را مورد انتقاد قرار داده اند؛ زيرا


1- فتاوى اسلامية، ج 4، ص 29.
2- اقتضاء الصراط المستقيم، صص 367 و 368.

ص:18

شخصى از شيخ محمد بن صالح عثيمين سؤال مى كند كه آيا تبرّك به پارچه كعبه و دست كشيدن بر آن جايز است؟ چرا كه برخى از مردم مى گويند شيخ الاسلام ابن تيميه آن را جايز دانسته است؛

وى در جواب مى گويد:

أمّا ما قاله السائل: انّ هذا قول شيخ الاسلام ابن تيميه فنحن نعلم انّه من اشدّ الناس محاربة للبدع، و إذا قدر انّه ثبت عنه فليس قوله حجة على غيره؛ لانّ ابن تيمية كغيره من اهل العلم يخطيء و يصيب، و إذا كان معاوية و هو من الصحابة اخطأ فيما اخطأ فيه من مسح الأركان الأربعة، حتّى نبهه عبدالله بن عباس في هذا، فانّ من دون معاوية يجوز عليه الخطا. . .(1)

امّا آنچه را كه سؤال كننده پرسيده: اين گفتار شيخ الاسلام ابن تيميه است و ما مى دانيم كه او از شديدترين مردم در مقابله با بدعت هاست، بر فرض كه از او اين مطلب ثابت شده باشد، ولى قول او بر ديگرى حجت نيست؛ زيرا ابن تيميه همانند ديگران از اهل علم، گاهى اشتباه مى كند و گاهى هم به واقع مى رسد. و اگر بر معاويه كه از صحابه است خطا روا باشد و وى در مواردى از روى اشتباه اركان چهارگانه كعبه را مسح كرده است تا به حدّى كه عبدالله بن عباس او را در اين مورد تذكّر داده است، پس بر آن كسى كه از معاويه پايينتر است نيز خطا جايز است. . .

وهابيان در حالى منكر تبرك هستند كه رسول خدا (ص) در معراج


1- مجموع فتاوى و رسائل، ابن عثيمين، رقم 366.

ص:19

مأمور شد به مكان هاى مقدس تبرك جويد؛ چنان كه انس بن مالك مى گويد:

إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) قَالَ: أَتيِتُ بِدَابَّةٍ فَوْقَ الْحِمَارِ وَ دُونَ الْبَغْلِ خَطْوُهَا عِنْدَ مُنْتَهى طَرْفِهَا، فَرَكِبْتُ وَ مَعي جَبْرَئيِلُ (ع) ، فَسِرْتُ فَقَالَ: انْزِلْ فَصِلِّ فَفَعَلْتُ فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَيّتَ؟ صَلَّيْتَ بِطَيِّبَةٍ وَ إِلَيْها الْمُهَاجِرُ، ثُمَّ قَالَ: اِنْزِلْ فَصَلِّ، فَصَلَيّتُ فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِطُورِ سَيْنَاءَ، حَيْثُ كَلَّمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مُوسى (ع) . . . ثُمَّ قَالَ: اِنْزِلْ فَصَلِّ فَنَزِلْتُ فَصَلَّيْتُ فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِبَيْتِ لَحْمٍ حَيْثُ وُلِدَ عِيسى (ع) . ثُمَّ دَخَلْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسَ فَجُمِعَ لِي الأَنْبِيَاءَ (عليهم السلام) فَقَدَّمَنِي جَبْرَئيِلُ حتّى أَمَّمْتَهُمْ ثُمَّ صَعِدَ بِي إلى السَّمَاءِ الدُّنْيَا. . .(1)

همانا رسول خدا (ص) فرمود: براى من چهارپايى بزرگ تر از الاغ و كوچك تر از استر آوردند كه گام هايش به اندازه منتهاى نگاهش بود. بر آن سوار شدم و جبرئيل (ع) با من بود. حركت كردم، جبرئيل به من گفت: فرود آى و نماز به جاى آور، فرود آمده، و نماز خواندم او گفت: آيا مى دانى كجا نماز خواندى؟ در طيبه (مدينه) نماز خواندى كه هجرت تو به سوى آن است. سپس گفت: فرود آى و نماز به جاى آور. من نماز خواندم، او گفت: آيا مى دانى كجا نماز خواندى؟ در طور سينا نماز گزاردى، جايى كه خداوند عزّوجلّ با موسى (ع) سخن گفت. . . سپس گفت: فرود آى و نماز


1- سنن نسائى، ج 1، صص 221 - 223؛ مسند الشاميين، ج 1، ص 194.

ص:20

به جاى آور، من فرود آمده و نماز به جاى آوردم. او گفت: آيا مى دانى كه كجا نماز گزاردى؟ تو در بيت لحم نماز خواندى آنجا كه عيسى (ع) متولد شد. آن گاه داخل بيت المقدس شدم و پيامبران (عليهم السلام) را به جهت من جمع نمود و جبرئيل مرا مقدم داشت تا بر آنان امامت كنم، آن گاه مرا به آسمان دنيا برد. . .

قبل از پرداختن به نقد ديدگاه وهابيان به مطالبى درباره تبرك به عنوان مقدمه اشاره ميكنيم:

مفهوم «بركت» در لغت

اصل بركت به معناى ثبات ولزوم است. تبرك از ماده «برك» است.

ابن فارض در «معجم مقاييس اللغه» آورده است: «برك: الباء والراء والكاف اصل واحد، وهو ثبات الشرع. . .» (1)؛ «برك: با، راء، كاف اصل واحدى است به معناى ثبات شرع. . .» .

راغب اصفهانى مى نويسد:

فقيل: ابتركوا في الحرب اي ثبتوا ولازموا موضع الحرب .(2)

گفته شده: «ابتركوا فى الحرب» يعنى در موضع جنگ ثابت قدم بودهاند.

جوهرى مى گويد: «كل شيء ثبت واقام فقد برك. . .» (3)؛ «هر آنچه پابرجا


1- معجم مقاييس اللغه، ج 4، ص 352.
2- مفردات راغب، ص 44.
3- صحاح اللغه، ج 4، ص 157.

ص:21

بوده ومقيم باشد داراى بركت است. . .» .

وبه معناى نماء وزيادى نيز اطلاق شده است.

ابن فارض از خليل نقل كرده: «البركة من الزياده

والنماء» (1)؛ «بركت از زيادتى ونمو است» .

ابن دريد مى نويسد:

يقال: لابارك الله فيه أي لانماه.(2)

گفته مى شود: «لابارك الله فيه» يعنى خداوند در آن رشد ونمو ايجاد نكند.

فراء معناى ديگرى نيز براى بركت ذكر كرده كه همان سعادت است. او در معناى آيه: (رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ) (هود: 73) مى گويد: «البركات: السعادة» (3)؛ «بركات به معناى سعادت است» . و «تبريك» به معناى دعا براى انسان يا ديگرى به بركت است.

ازهرى مى گويد: «تبرّكت عليه تبريكاً اي قلت: بارك الله عليه»(4)؛ «تبرّكت عليه تبريكاً يعنى بارك الله عليك گفتى» .

ابن اثير درباره حديث «فحنّكه وبرّك عليه» مى گويد: «اى دعا له بالبركة»(5)؛ «يعنى بر او دعا به بركت كرد» .


1- معجم المقاييس اللغه، ج 1، ص 230.
2- جمهرة اللغه، ج 1، ص 272.
3- معانى القرآن، ج 2، ص 23.
4- تهذيب اللغه، ج 10، ص 231.
5- النهايه، ج 1، ص 120.

ص:22

كلمه «تبارك» به معناى تعالى وتعاظم يا تقدس آمده است.(1)ولذا ابن دريد گفته: «و تبارك لا يوصف به إلاّ الله تبارك وتعالى»(2)؛ «تنها خداوند تبارك وتعالى توصيف به تبارك مى شود» .

وكلمه «تبرك» مصدر باب تفعل به معناى طلب بركت است، وتبركِ به چيزى به معناى طلب بركت به واسطه اوست. و «تبركت به أي تيمّنت به»(3)؛ «تبركت به يعنى به واسطه آن مبارك شدم» .

از مجموعه كلمات استفاده ميشود در مفهوم تبرك ثبات و لزوم و رشد و نمو و زيادتى نهفته است و كسى كه به چيزى يا كسى متبرك ميشود در حقيقت درصدد تقويت موضع خود است.

توحيد در بركت

يكى از اقسام توحيد افعالى توحيد در بركت است يعنى اعتقاد به اينكه بركت وزيادتى وتأثير، بالاستقلال وبالاصاله از آن خداوند متعال است واگر كسى يا چيزى بركت دارد به جهت قرب معنوى به خداست كه به اذن او داراى بركت شده واِعمال مى كند. ونيز خداوند متعال است كه در برخى اشياء بركت قرار داده است.

ولذا خداوند متعال درباره حضرت عيسى (ع) مى فرمايد: (وَ جَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَمَا كُنْتُ) ؛ «ومرا -هرجا كه باشم- وجودى پربركت قرار داده» (مريم: 31) .


1- تهذيب اللغه، ج 10، ص 230.
2- المحرر الوجيز، ج 7، ص 77.
3- لسان العرب، ج 13، ص 458.

ص:23

ودرباره حضرت ابراهيم واسحاق (عليهماالسلام) مى فرمايد: (وَ بارَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحَاقَ) ؛ «ما به او واسحاق بركت داديم» . (صافات: 113)

وهمچنين مى فرمايد:

(رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ) (هود:73)

اين رحمت خدا وبركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده ووالا است.

«تبرك» در قرآن كريم

كلمه «بركت» ومشتقات آن 34 مرتبه در 32 آيه وبر 8 صيغه (بارك، باركنا، بورك، تبارك، بركات، بركاته، مبارك و مباركه) به كار رفته است و به معناى كثرت وزيادى خير آمده است. واين با معناى لغوى (نماء و زيادى) سازگارى دارد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً) (آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه وپر بركت است.

ونيز مى فرمايد: (رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ) ؛ «اين رحمت خدا وبركاتش بر شما خانواده است» . (هود: 73)

همچنين مى فرمايد: (وَ هَذا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ) ؛ «واين (قرآن) ذكر مباركى است كه (بر شما) نازل كرديم» . (انبياء: 50)

ص:24

و مى فرمايد: (لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ) ؛ «بركات آسمان وزمين را بر آنها مى گشوديم» . (اعراف: 96)

تبرك در احاديث

كلمه «بركت» ومشتقات در سخنان پيامبر اكرم (ص) با صيغه هاى مختلف به كار رفته است. ومعناى آن همان دو معنايى است كه در قرآن كريم استعمال شده است؛ يعنى ثبوت ودوام خير يا كثرت خير وزيادى آن ويا هر دو.

ابن اثير در شرح حديث نبوى «وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ» (1)مى گويد:

أي أَثبِت له وأَدِم ما اعطيته من التشريف والكرامة، وهو من برك البعير إذا ناخ في موضع فلزمه، وتطلق البركة أيضاً على الزيادة، و الأصل الأوّل .(2)

يعنى با ثبات كن بر او وآنچه را كه به او از شرف وكرامت دادى ادامه بده. واين كلمه از ماده برك البعير است به اين معنا كه شتر در موضعى خوابيد وبر آن چسبيد. وبركت نيز بر معناى زيادتى اطلاق مى گردد، واصل در آن همان معناى اوّل است.

عايشه درباره جوريه دختر حارث بن مصطلق مى گويد: «فَمَا رَأَيْنا


1- صحيح بخارى، ج 4، ص 118؛ صحيح المسلم، ج 1، ص 305.
2- النهايه، ج 1، ص 120؛ شرح نووى بر صحيح مسلم، ج 4، ص 166.

ص:25

اِمْرَأَةً كَانَتْ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى قَوْمِهَا مِنْهَا. . .» (1)؛ «ما زنى را نديديم همانند او كه بركتش بر قومش از او بيشتر باشد» .

اصل بركت از جانب خداست

از آيات قرآن استفاده مى شود كه بركت بالأصاله از آنِ خداوند متعال است؛

1. خداوند مى فرمايد: (قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ ٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ) ؛ «گفته شد: اى نوح! با سلامت وبركاتى از ناحيه ما بر تو فرود آى» . (هود: 48)

2. و مى فرمايد: (رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ) ؛ «اين رحمت خدا وبركاتش بر شما خانواده است» . (هود: 73)

3. و مى فرمايد:

(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً) (نور: 61)

وهنگامى كه داخل خانه اى شديد، بر خويشتن سلام كنيد، سلام وتحيتى از سوى خداوند، سلامى پربركت وپاكيزه.


1- مسند احمد، ج 6 ص 277.

ص:26

ص:27

مصاديق تبرك در قرآن كريم

اشاره

كلمه بركت در قرآن كريم به الفاظ گوناگون به كار رفته است، براى افاده اين معنا كه برخى از اشخاص يا مكان ها يا زمان هاى معينى را خداوند به جهات خاصى بركت افاضه كرده است. بنابراين ما نيز مى توانيم از آن بركات استفاده كنيم، ولى با اين اعتقاد كه همه چيزها وكارها به اذن ومشيت الهى است.

1. بركت در اشخاص

اشاره

از برخى آيات استفاده مى شود كه بعضى از افراد داراى بركتند:

الف) بركت در حضرت نوح (ع)

خداوند متعال درباره حضرت نوح (ع) وهمراهانش مى فرمايد:

(اِهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ) (هود:48)

ص:28

با سلامت وبركاتى از ناحيه ما بر تو وبر تمام امّت هايى كه با تو هستند، فرود آى.

ب) بركت در حضرت عيسى (ع)

همچنين درباره حضرت عيسى (ع) مى فرمايد:

(وَ جَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَمَا كُنْتُ وَ أَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيّاً) (مريم: 31)

و مرا - هرجا كه باشم - وجودى پربركت قرار داده؛ وتا زمانى كه زنده ام، مرا به نماز وزكات توصيه كرده است.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ) (آل عمران: 45)

اى مريم! خداوند تو را به كلمه اى [وجود باعظمتى] از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح، عيسى پسر مريم است؛ در حالى كه در اين جهان وجهان ديگر، صاحب شخصيت خواهد بود؛ واز مقرّبان (الهى) است.

در اين آيه اشاره به وجيه و آبرومند بودن حضرت عيسى (ع) نزد خدا

كرده كه ميتواند براى انسان منشأ خير باشد و نيز در اين آيه به مصداق مبارك بودن حضرت عيسى (ع) كه در آيه قبل آمده، اشاره شده است.

ونيز مى فرمايد:

(تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللهُ وَ رَفَعَ

ص:29

بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ) (بقره: 253)

بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مى گفت؛ وبعضى را درجاتى برتر داد؛ وبه عيسى بن مريم، نشانه هاى روشن داديم؛ واو را با روح القدس تأييد نموديم.

در اين آيه تصريح شده كه حضرت عيسى (ع) مورد تأييد خدا با روح القدس است و كسى كه مؤيد به روح القدس الهى است، منبع خير و بركت براى موجودات مى باشد.

ج) بركت در حضرت موسى (ع)

خداوند متعال درباره حضرت موسى (ع) مى فرمايد: (وَ كَانَ عِنْدَ اللهِ وَجِيهاً) ؛ «واو نزد خداوند، آبرومند (و گران قدر) بود» . (احزاب: 69)

بيانى كه در مورد وجاهت حضرت عيسى (ع) ذكر شد در اينجا نيز پياده ميشود و مى دانيم كسى كه آبرومند نزد خداوند متعال است مى تواند منشأ بركت معنوى و مادى از جمله شفاعت گرى باشد.

د) بركت در حضرت ابراهيم (ع)

ودر مورد حضرت ابراهيم و فرزندش اسحاق (عليهماالسلام) مى فرمايد:

(فَلَمَّا جاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا) (نمل: 8)

هنگامى كه نزد آتش آمد، ندايى برخاست كه: مبارك باد آن كس كه در آتش است وكسى كه در اطراف آن است.

ص:30

همچنين در مورد اهل بيت (عليهم السلام) يا اهل بيت حضرت ابراهيم (ع) مى فرمايد:

(رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ) (هود:73)

اين رحمت خدا وبركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده ووالا است.

چون بر اهل بيت حضرت ابراهيم (ع) از جانب خداوند متعال بركات نازل شده آنان مبارك ميباشند، از اينرو در آيه ديگر مى فرمايد:

(وَ بَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * وَ بَارَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحَاقَ. . .) (صافات: 112- 113)

ما او را به اسحاق -پيامبرى از شايستگان- بشارت داديم! ما به او واسحاق بركت داديم. . .

ه) بركت در رسول خدا (ص)

خداوند متعال مى فرمايد:

ص:31

(وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) ؛ «ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» . (انبياء: 107)

در اين آيه به مصداقى از بركت كه رحمت مادى و معنوى بودن پيامبر اسلام (ص) باشد تصريح شده است و ما درصدد تصريح به لفظ بركت نيستيم، بلكه الفاظى قريب المعنى است كه به اين معنا اشاره دارد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ) (انفال: 33)

ولى (اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد.

از اينكه خداوند متعال وجود پيامبر (ص) در ميان قوم خود را وسيلهاى براى رفع و دفع عذاب دانسته، استفاده ميشود وجود پيامبر (ص) منشأ بركت است.

و) بركت در اهل بيت پيامبر (ص)

خداوند متعال مى فرمايد:

(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ) (آل عمران: 61)

هرگاه بعد از علم ودانشى كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه وستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله كنيم؛ ولعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم.

از اين آيه استفاده مى شود كه آمين گفتن اهل بيت (عليهم السلام) براى دعاى پيامبر (ص) در تسريع اجابت آن تأثير دارد واين، دلالت بر وجود بركت در وجود اهل بيت (عليهم السلام) داشته، يا لااقل دلالت بر بركت داشتن آنان مى كند.

ص:32

لذا در روايت آمده كه پيامبر (ص) فرمود: «إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأمِنُوا»(1)؛ «هرگاه من دعا كردم شما آمين بگوييد» .

پيامبر (ص) در كيفيت صلوات چنين دستور داده اند كه بگوييد:

أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلى إِبرَاهِيمَ، وَبَارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِ مَحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلى إِبْرَاهِيْمَ فِي الْعَالَمِينَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.(2)

بار پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست همچنان كه بر ابراهيم درود فرستادى و بر محمد و آل محمد مبارك گردان همچنان كه در ميان جهانيان بر ابراهيم مبارك گردانيدى؛ زيرا تو بزرگوار ستوده شده اى.

در صحيح بخارى در كيفيت صلوات به رسول خدا (ص) چنين آمده است:

أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، كَمَا صَلَّيْتَ عَلى إِبْرَاهِيمَ وَبَارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلى إِبْرَاهِيمَ. (3)

بارپروردگارا! بر محمد بنده و رسولت درود فرست همچنان كه بر ابراهيم درود فرستادى و بر محمد و آل محمد مبارك گردان همچنان كه بر ابراهيم مبارك گردانيدى.


1- كشاف، زمخشرى، ج 1، ص 369 و. . .
2- صحيح مسلم، ج 1، ص350.
3- صحيح بخارى، ج 3، ص 119.

ص:33

ز) بركت اولياى الهى

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ * يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ) (آل عمران: 73 و 74)

بگو: فضل (و موهبت نبوّت وعقل ومنطق، در انحصار كسى نيست؛ بلكه) به دست خداست؛ وبه هر كس بخواهد (و شايسته بداند،) مى دهد؛ وخداوند، واسع [داراى مواهب گسترده] وآگاه (از موارد شايسته آن) است. هر كس را بخواهد، ويژه رحمت خود مى كند؛ وخداوند، داراى مواهب عظيم است.

اختصاص پيدا كردن برخى به رحمت خدا مصداق بركت پيدا كردن اوست.

ح) بركت مسلمانان نزد پيامبر (ص)

عبدالله بن عمر مى گويد:

بَيْنَا نَحْنُ عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) جُلُوسٌ إِذْ أُُتِي بجُمَّارِ نَخْلَةٍ، فَقَالَ النَّبِيِّ (ص) : إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ لَمَا بَرَكَتْهُ كَبَرَكَةِ الْمُسْلِمِ. فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَعْنِي النَّخْلَةَ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُولَ: هِيَ النَّخْلَةُ يَا رَسُولَ اللهِ! ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا عَاشِرُ عَشَرَةٍ أَنَا أَحْدَثُهُمْ، فَسَكَتُّ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص) هِيَ النَّخْلَةُ .(1)

در آن حال كه ما نزد پيامبر (ص) نشسته بوديم شيره درخت خرمايى


1- صحيح بخارى، ح5444.

ص:34

را آوردند، حضرت فرمود: برخى از درخت ها هستند كه بركت آنها

همانند بركت مسلمان است. من گمان كردم كه مقصود حضرت درخت خرماست، لذا خواستم كه بگويم: اى رسول خدا مقصود شما درخت خرماست! سپس التفات نمودم و ديدم كه من دهمين نفرم و از همه سنّم كمتر است، لذا سكوت كردم. پيامبر (ص) فرمود: همان درخت خرماست.

ط) بركت افراد مؤمن

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَوْ لا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِنَاتٌ. . . لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً) (فتح: 25)

وهرگاه مردان وزنان با ايمانى. . . واگر مؤمنان وكفّار (در مكه) از هم جدا مى شدند، كافران را عذاب دردناكى مى كرديم.

از اين آيه استفاده ميشود وجود مردان و زنان مؤمن وسيله بركت و رحمت و رفع عذاب ميباشد.

خازن در تفسيرش نقل مى كند:

ولمّا مات يوسف عليه الصلاة و السلام دفنوه في النيل في صندوق من رخام. و قيل من حجارۀ المرمر، و ذلك انّه لما مات يوسف تشاح الناس فيه، فطلب كل اهله محلة ان يدفن في محلّتهم رجاء بركته حتّى همّوا ان يقتتلوا، ثم رأوا ان يدفنوا في النيل بحيث يجري الماء عليه و يتفرق عنه و تصل بركته

ص:35

إلى جميعهم. . .(1)

چون يوسف عليه الصلاة و السلام وفات يافت او را در صندوقى از سنگى گذاشته و در رود نيل دفن كردند. گفته شد در سنگ مرمر، به جهت آنكه چون وفات يافت مردم در مورد او نزاع كردند و اهالى هر محلى مى خواست تا در محله آنان دفن شود به جهت اميد به بركت او، تا به حدّى نزاع بالا گرفت كه قصد كشتن يكديگر را داشتند، و در آخر به اين نتيجه رسيدند كه او را در رود نيل دفن كنند به طورى كه آب بر او جارى شود و از او گذشته و بركتش به همه مردم برسد. . .

ى) سامرى و تبرك به خاك اسب جبرئيل

خداوند متعال درباره قصه سامرى و اينكه گوساله را با خاكى ساخت كه از زير پاى اسب جبرئيل برداشته بود مى فرمايد:

(قالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي) (طه: 95 و 96)

(موسى رو به سامرى كرد و) گفت: تو چرا اين كار را كردى، اى سامرى؟ ! گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم، واينچنين (هواى) نفس من، اين كار را در نظرم جلوه داد!

-


1- تفسير خازن، ج3، ص 319.

ص:36

ديدگاه ابن كثير در مورد آيه

ابن كثير در تفسير اين آيات مى نويسد:

. . . عن أبي مالك، عن ابن عباس: انّما اراد هارون ان يجتمع الحلي كلّه في تلك الحفيرة و يُجعَل حجراً واحداً حتّى إذا رجع موسى (ع) رأي فيه ما يشاء، ثم جاء ذلك السامري فالقي عليها تلك القبضة التي اخذها من اثر الرسول. . . و لهذا قال : (. . . فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ) يقول موسى [(ع)] للسامري: ما حملك على ما صنعت و ما الذي عرض لك حتّى فعلت ما فعلت؟ . . . (قالَ بَصُرْتُ بِِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ) أي رأيت جبرائيل حين جاء لهلاك فرعون (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ) أي من اثر فرسه. . . قال مجاهد: من تحت حافر فرس جبرائيل. قال: و القبضة ملء الكفّ بأطراف الأصابع. قال مجاهد: نبذ السامري اي القي ما كان في يده على حلية بني اسرائيل، فانسبك عجلا جسداً له خوار، حفيف الريح فيه، فهو خواره. . .(1)

. . . از ابومالك نقل شده كه ابن عباس گفت: هارون قصد كرد كه آن زيورآلات را در آن حفره جمع كند و بر روى آن يك سنگ بگذارد تا هنگامى كه موسى (ع) باز مى گردد، هرچه مى خواهد تصميم بگيرد. سپس آن سامرى آمد و بر روى آنها مشتى را كه از اثر رسول خدا (يعنى جبرئيل) اخذ كرده بود گذاشت. . . به همين جهت خداوند فرمود: (. . . و سامرى اينچنين القا كرد. . .) پس


1- تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج4، ص 169.

ص:37

موسى (ع) به سامرى فرمود: (چه چيز باعث شد كه تو دست به چنين اقدامى بزنى؟ و چه چيز بر تو عارض شد تا چنين كارى انجام دهى؟) گفت: (من چيزى ديدم كه آنان نديدند) ، يعنى جبرئيل را ديدم هنگامى كه به جهت هلاكت فرعون آمده بود (و من قسمتى از آثار رسول و فرستاده خدا) را گرفتم؛ يعنى از جاى پاى اسبش. . . مجاهد گفت: از زير سم اسب جبرائيل. و گفته: مقصود از قبضه پر كردن كف دست است، و قبضه همراه با اطراف انگشتان مى باشد.

مجاهد گفته: انداخت سامرى؛ يعنى آنچه را كه در دستانش داشت بر زينت هاى بنى اسرائيل قرار داد و از آنها جسد گوساله اى پديد آمد كه صدايى داشت و در آن باد دميده مى شد و همان صداى او بود. . .

از اين آيه نيز استفاده ميشود كه جبرئيل بركت داشته و حتى بركت او در اثرش نيز ظاهر شده است. نتيجه اينكه اگر خداوند متعال در اوليا بركت نهاده ما ميتوانيم به سراغ آن رفته و از آن استفاده كنيم؛ زيرا عالم معنويات همانند عالم ماديات است، همان گونه كه از بركت درخت زيتون كه در قرآن به آن تصريح شده استفاده ميكنيم و براى استفاده از آن به درخت رجوع مينماييم.

2. بركت در مكان

اشاره

از برخى آيات استفاده مى شود كه بعضى از مكان ها داراى بركت هستند:

ص:38

الف) مسجد الحرام

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً) (آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه وپر بركت است.

ب) مسجد الاقصى

خداوند متعال مى فرمايد:

(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ) (اسراء: 1)

پاك ومنزّه است خدايى كه بنده اش را در يك شب، از مسجدالحرام به مسجد الاقصى -كه گرداگردش را پر بركت ساخته ايم- برد.

ج) كوه طور

خداوند متعال مى فرمايد:

(فَلَمَّا أَتيهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ ِ الْوادِ الأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَۀِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسى إِنِّي أَنَا اللهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ) (قصص: 30)

هنگامى كه به سراغ آتش آمد، از كرانه راست درّه، در آن سرزمين پر بركت، از ميان يك درخت ندا داده شد كه: اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان.

ص:39

د) مقام ابراهيم (ع)

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى) (بقره: 125)

و (براى تجديد خاطره،) از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد.

از اينكه دستور به اتخاذ مصلّى در مقام ابراهيم (ع) داده شده، به دست ميآيد كه اين مقام، مكان مباركى است.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكَاً وَ هُدىً لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ) (آل عمران: 96 و 97)

نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، ومايه هدايت جهانيان است. در آن، نشانه هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است؛ وهر كس داخل آن [خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، وبراى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. وهر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده) ، خداوند از همه جهانيان، بى نياز است.

در اين آيه خداوند متعال «مقام ابراهيم» را به «آيات بينات» تعبير كرده و به عنوان عطف بيان يا بدل بعض از كلّ آورده و يكى از مصاديق

ص:40

«آيات بينات» را مقام ابراهيم (ع) معرفى كرده و سپس مردم را به قصد كردن به سوى خانه خدا كه در آن مقام ابراهيم (ع) است دعوت نموده است، و اين خود دليل بر آن مى باشد كه توجه و سير به سوى خداوند متعال بدون توجه به انبيا و مقامات آنان تمام نمى شود.

و به عبارت ديگر توجه به خدا و عبادت او بايد از راه آيات بينات از آن جمله مقام ابراهيم (ع) باشد كه دعوت كننده به سوى توحيد بوده و در حقيقت انسان از سوى اولياى الهى است كه به توحيد مى رسد.

خداوند متعال به حجّاج دستور داده تا در كنار مقام ابراهيم (ع) كه در كنار كعبه است نماز گزارند آنجا كه مى فرمايد:

(وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) (بقره: 125)

و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت ومركز امن وامان براى مردم قرار داديم! و (براى تجديد خاطره،) از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد! وما به ابراهيم واسماعيل امر كرديم كه: خانه مرا براى طواف كنندگان ومجاوران وركوع كنندگان وسجده كنندگان، پاك وپاكيزه كنيد!

تعبير به مقام ابراهيم (ع) به جهت آن است كه سنگ در آن بدن ابراهيم را لمس كرده و هنگام بناى خانه خدا (كعبه) بر روى آن مى ايستاده است. لذا خداوند متعال آن را تعظيم نموده و مقام ناميده و به ما دستور داده تا هنگام نماز آن را مورد توجه قرار دهيم و بدانيم كه او

ص:41

در دعوت به توحيد تأثير بسزايى داشته است. بنابراين جا دارد به جهت رسيدن به خدا از راه انبيا و اوليا خصوصاً ابراهيم (ع) برويم كه داعى توحيد و بنيان گزار خانه توحيدى بوده است.

در علم اصول ثابت شده كه حكم معلول موضوع خودش مى باشد نه علت خود، و لذا موضوع هميشه سابق بر حكم است.

در مورد آيه (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى) حكم: وجوب اتخاذ مقام ابراهيم به عنوان مصلّى است، و موضوع مقام ابراهيم مى باشد، و از آنجا كه موضوع، علت حكم بوده و سابق بر حكم است لذا علت حكم در آن مقام ابراهيم، به جهت تعبد و بركت و قداست مى باشد؛ چرا كه محلّ استقرار حضرت به جهت بناى كعبه است.

از اين بيان روشن مى شود كه قصد بيت الله الحرام بايد با اين شرط باشد كه مقرون به ولى خدا ابراهيم (ع) و مقامات و مشاهد مشرفه اى شود كه بدن شريف آن حضرت را لمس كرده است.

قرطبى در تفسيرش از مجاهد نقل كرده كه تمام حرم مقام ابراهيم است.(1)

ه) روضه پيامبر (ص)

بخارى و مسلم به سند خود از رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه فرمود: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»(2)؛ «ما بين خانه و منبرم باغى از باغات بهشت است» .


1- تفسير قرطبى، ج2، ص 113.
2- صحيح بخارى، ج 1، ص 399؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 1010.

ص:42

ابن قيم جوزيه از ابن عقيل حنبلى نقل كرده كه گفت:

سَأَلَنِي سَائِلٌ: أَيُّمَا أَفْضَلُ حُجْرَةِ النَّبِيِّ (ص) أَمِ الْكَعْبَةُ؟ فَقُلْتُ: إِنْ أَرَدْتَ مُجَّرَدَ الْحُجْرَةِ فَالْكَعْبَةُ أَفْضَلُ، وَ إِِنْ أَرَدْتَ وَ هُوَ فِيها فَلا وَ اللهِ وَ لا الْعَرْشُ وَ حَمَلَتُهُ وَ لاجَنَّةُ عَدْنٍ وَ لا الأَفْلاكُ الدَّائِرةُ؛ لأَنَّ بِالْحِجرَةِ جَسَداً لَوْ وُزِنَ بُالْكَونَيْنِ لَرَجَحَ.(1)

سؤال كننده اى از من پرسيد: كدامين افضل است: حجره پيامبر (ص) يا كعبه؟ گفتم: اگر مجرد حجره را مى خواهى كعبه افضل است، و اگر حجره را با پيامبرش مى خواهى نه به خدا، هرگز آن با عرش و حملۀ آن و بهشت عدن و فلك هاى دورزننده قابل مقايسه نيست؛ زيرا در آن حجره، جسدى است كه اگر با دنيا و آخرت وزن شود سنگينى نمايد.

از آنجا كه باغهاى بهشت مصداق و مظهر بركت الهى است در نتيجه

مابين حجره و منبر پيامبر (ص) نيز مصداق و مظهر تجلى بركت معنوى ميباشد، كه انسان ميتواند از آن با نماز خواندن و حتى جلوس در آنجا بهرهمند شود.

و) جاى نماز پيامبر (ص)

بخارى و مسلم از عتبان بن مالك كه از اصحاب رسول خدا (ص) بوده و در بدر شركت كرده نقل مى كند:

إِنَّهُ أَتي رَسُولَ اللهِ (ص) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! قَدْ أَنكَرْتُ بَصَرِي وَ أَنَا أُصَلِّي لِقَوْمِي، فَاِذَا كَانَتِ الأَمطارُ سَالَ الوَادِيَ الَّذِي بَينِي وَ بَينَهُمْ


1- بدائع الفوائد، ابن قيم، ج 3، ص 655.

ص:43

لَمْ أَستَطِعْ أَنْ آتي مَسجِدَهُمْ فَأُصَلِّي بِهِمْ، وَ وَدَدْتُ يَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّكَ تَأْتِينِي فَتُصَلِّي فِي بَيتِي فَأَتَّخِذَهُ مُصَلّي. قَالَ: فَقَالَ رَسُولَ اللهِ (ص) : سَأَفعَلُ إِنْ شَاءَ اللهُ.

قَالَ عَتبَانُ: فَغَدَا رَسُولُ اللهِ (ص) وَ أَبُوبَكرٍ حِينَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ فَاستَأْذَنَ رَسُولُ اللهِ (ص) فَأْذِنتُ لَهُ، فَلَمْ يَجلِسْ حتّى دَخَلَ البَيْتَ، ثُمَّ قَالَ: أَيْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّيَ مِنْ بَيْتِكَ؟ قَالَ: فَأَشرْتُ لَهُ إلى ناحِيَةٍ مِنَ البَيْتِ، فَقَامَ رَسُولُ اللهِ (ص) فَكَبَّرَ فَقُمنَا فَصَفَفنَا فَصَلّي رَكعَتَيْنِ ثُمَّ سَلَّمَ. . .(1)

او نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! چشمانم را از دست داده ام و من براى قومم نماز مى خوانم، و چون باران مى بارد در وادى بين من و آنان سيل راه مى افتد و لذا نمى توانم به مسجد آنها رفته و برايشان نماز بخوانم، و دوست دارم اى رسول خدا! كه شما پيش من آمده و در خانه ام نماز بگذارى و من آنجا را نمازخانه كنم. او گفت: رسول خدا (ص) فرمود: اين كار را خواهم كرد اگر خدا بخواهد. عتبان گفت: رسول خدا (ص) و ابوبكر چون صبح شد حركت كردند. رسول خدا براى ورود به خانه از من اجازه گرفت و به آن حضرت اجازه ورود دادم تا اينكه وارد خانه شد و سپس فرمود: كجاى از خانه ات دوست دارى نماز گزارم؟ او گفت: من اشاره به گوشه اى از خانه ام كردم. رسول خدا (ص) برخاست و تكبير گفت و ما نيز برخاسته و صف تشكيل داديم آن گاه رسول خدا دو ركعت نماز گزارده و سلام داديم. . .


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 164؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 455.

ص:44

از اين حديث استفاده ميشود جاى نماز پيامبر (ص) محل مبارك شده و با نماز خواندن ديگران در آن مكان به بركت معنوى رسيدهاند.

بوسيدن اماكن متبرك

بدرالدين عينى در كتاب «عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى» مى نويسد:

قال شيخنا زين الدين. . . و أما تقبيل الأماكن الشريفة على قصد التبرك و كذلك تقبيل أيدي الصالحين و ارجلهم فهو حسن محمود باعتبار القصد و النية. . .(1)

شيخ ما زين الدين مى گويد: و اما بوسيدن مكان هاى شريف به قصد تبرك و نيز بوسيدن دست ها و پاهاى مردان صالح، به اعتبار قصد و نيت، خوب و پسنديده است. . .

از كلام ايشان استفاده ميشود برخى از مكانهاى شريف مبارك بوده و با بوسيدن آنها ميتوان خود را متبرك كرد. و اصل اين مطلب در آخر اين كتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت.

3. بركت در زمان

اشاره

برخى از زمان ها نيز داراى بركتند:

الف) شب قدر

خداوند متعال مى فرمايد: (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ. . .) ؛ «به درستى كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم. . .» . (دخان: 3)


1- عمدة القارى، ج9، ص 199.

ص:45

و مى فرمايد: (لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍٍ) ؛ «شب قدر بهتر از هزار ماه است» . (قدر: 3)

ب) دهه ذى حجه

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَالٍ ٍ عَشْرٍٍ) ؛ «به سپيده دم سوگند وبه شب هاى دهگانه. . .» . (فجر: 1و2)

همچنين مى فرمايد:

(وَ واعَدْنَا مُوسَى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ) (اعراف: 142)

و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم؛ سپس آن را با ده شب [ديگر] تكميل نموديم؛ به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش [با او]، چهل شب تمام شد. وموسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش. و [آنها] را اصلاح كن! واز روش مفسدان، پيروى منما!

از آنجا كه وعده خداوند متعال با حضرت موسى (ع) در چهل روز به جهت بهرهورى و بركت معنوى بوده به دست ميآيد اين زمان وقت مباركى بوده است.

ج) ماه هاى حرام

خداوند متعال مى فرمايد:

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ) (بقره:217)

از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى كنند؛ بگو: جنگ

در آن، (گناهى) بزرگ است.

ص:46

از اين آيه استفاده ميشود ماههاى حرام حرمت داشته از آن جهت كه منشأ بركات معنوى بوده است. بنابراين در آن ماه ها جنگ حرام شده تا مردم بتوانند به كارهاى معنوى از جمله امور مربوط به رفت و بازگشت حج بپردازند.

همچنين مى فرمايد:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ) (مائده:2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر وحدود الهى (و مراسم حج را محترم بشمريد! ومخالفت با آنها) را حلال ندانيد! ونه ماه حرام را.

از اين آيات استفاده ميشود برخى از زمانها مبارك ميباشند. لذا مؤمنان در آن زمان استغفار ميكنند و خداوند ترغيب به استغفار در چنين زمان مباركى نموده است.

د) وقت سحر

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ بِالأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) ؛ «ودر سحرگاهان استغفار مى كردند» . (ذاريات: 18)

4. بركت در اشياء

اشاره

برخى از اشياء نيز داراى بركتند:

الف) بركت در باران

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكاً) ؛ «واز آسمان، آبى پربركت نازل كرديم» . (ق: 9)

ص:47

همچنين مى فرمايد:

(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ) (اعراف: 96)

واگر اهل شهرها وآبادى ها، ايمان مى آوردند وتقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان وزمين را بر آنها مى گشوديم.

ب) درخت زيتون

خداوند متعال مى فرمايد:

(اَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ. . . يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاشَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ. . .) (نور: 35)

خداوند نورِ آسمان ها وزمين است؛ . . . از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است ونه غربى. . .

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود:

كُلُوا الزَّيْتَ وَادَّهِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ مِنْ شجرةٍ مُبَارَكَةٍ.(1)

از زيتون استفاده كنيد وروغن آن را به خود بماليد كه آن از درخت مباركى است.

ج) بركت در آثار پيامبران

خداوند متعال در مورد تبرك حضرت يعقوب (ع) به پيراهن فرزندش حضرت يوسف (ع) مى فرمايد:


1- سنن ترمذى، ج 4، ص 285.

ص:48

(اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً) (يوسف:93)

پيراهن مرا نزد پدرم [يعقوب] برده بر روى او افكنيد تا ديدگانش بينا شود.

برادران حضرت يوسف (ع) امر برادر خود را امتثال نموده وپيراهن را برداشته وبر صورت يعقوب (ع) انداختند. پدرى كه در فراق فرزندش بر اثر شدّت حزن وزيادى اشك، نابينا شده بود. در اين هنگام به اذن خداوند متعال چشمان پدر به بركت پيراهن يوسف (ع) بينا شد. البته خداوند متعال قدرت دارد كه اين عمل را مستقيماً انجام دهد، ولى از آنجا كه عالم، عالَم اسباب ومسببات است واسباب نيز برخى مادى وبرخى معنوى است، حكمت الهى بر اين تعلق گرفته كه در انبيا وصالحين وآثارشان بركت قرار دهد تا از اين طريق مردم به آنان اعتقاد پيدا كرده وبه آنان نزديك شوند ودر نتيجه با الگو قرار دادن آنان به خداوند تقربّ پيدا كرده وبه ثواب او نائل آيند.

از جمله موارد ديگرى كه قرآن در مورد امت هاى دينى پيشين به آن اشاره كرده، تبرك جستن بنى اسرائيل به تابوتى است كه در آن آثار آل موسى

وآل هارون بوده است. خداوند متعال در قرآن كريم قصه پيامبر بنى اسرائيل را كه بشارت به پادشاهى طالوت داد، اين چنين حكايت مى كند:

(إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ) (بقره: 248)

نشانه حكومت او، اين است كه (صندوق عهد) به سوى شما خواهد

ص:49

آمد. (همان صندوقى كه) در آن، آرامشى از پروردگار شما و يادگارهاى خاندان موسى و هارون قرار دارد، در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى كنند.

اين تابوت همان تابوتى است كه مادر حضرت موسى (ع) به امر خدا فرزندش را در آن قرار داد وبر روى آب رها نمود، اين تابوت در بين بنى اسرائيل احترام خاصى داشت؛ به حدّى كه به آن تبرك مى جستند. حضرت موسى (ع) قبل از وفاتش، الواح وزره خود وآنچه از آيات نبوّت بود در آن قرار داد ونزد وصى اش يوشع به وديعه گذارد. اين صندوق نزد بنى اسرائيل بود وآن را از ديد مردم پنهان نگه مى داشتند. بنى اسرائيل تا مادامى كه تابوت نزدشان بود در عزّت ورفاه بودند، ولى هنگامى كه گناه كرده وبه تابوت بى احترامى كردند، خداوند آن را مخفى نمود. آنان بعد از مدّتى، آن را از يكى از انبيائشان خواستند؛ خداوند متعال طالوت را پادشاه آنان كرد ونشانه ملك او، همان صندوق [عهد] بود.

زمخشرى مى گويد:

تابوت، صندوق تورات بوده است، وهرگاه حضرت موسى (ع) درصدد جنگ برمى آمد آن را بيرون آورده ودر منظر بنى اسرائيل قرار مى داد تا با ديدن آن آرامش پيدا كرده ودر جهاد سست نگردند. . .(1)

از اين داستان استفاده مى شود كه بنى اسرائيل نيز از تابوتى كه آثار


1- تفسير كشاف، ج 1، ص 293.

ص:50

حضرت موسى (ع) در آن بوده تبرك مى جستند وبراى آن احترام خاصى قائل بوده اند.

ابن كثير در ذيل اين آيه مى گويد:

وقد كانوا ينصرون على أعدائهم بسببه، و كان فيه طست من ذهب كان يغسل فيه صدور الأنبياء.(1)

آنان بر دشمنانشان به سبب آن تابوت يارى مى جستند، كه در آن تشتى از طلا بود كه سينه هاى انبيا در آن شسته ميشد.

او همچنين مى گويد:

كان فيه عصا موسى و عصا هارون، و لوحان من التوراة و ثياب هارون. و منهم من قال: العصا و النعلان.(2)

در آن تابوت عصاى موسى و عصاى هارون و دو لوح از تورات و لباس هارون بود. و برخى گفته اند كه در آن عصا و نعلين بوده است.

د) بركت در آب زمزم

ابن عباس از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: «خَيْرُ مَاءٍ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مَاءُ زَمْزَمَ. . .» (3)؛ «بهترين آب روى زمين آب زمزم است» .

خيريت آب زمزم مصداق پربركت بودن آن است. همچنان كه در


1- البداية و النهاية، ج 2، ص 8.
2- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 313.
3- المعجم الكبير، ج 11، ص 98.

ص:51

آيه اى ديگر اصل آب را بركت دانسته، ميفرمايد (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً) ؛ «و از آسمان آب پربركت نازل گرديم» . (ق: 9)

ه) بركت در قرآن كريم

خداوند متعال قرآن را در چهار موضع به عنوان مبارك توصيف كرده است:

يك - خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ. . .) (انعام: 92)

واين كتابى است كه ما آن را نازل كرديم؛ كتابى است پربركت، كه آنچه را پيش از آن آمده، تصديق مى كند. . .

دو - همچنين مى فرمايد:

(وَ هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ) (انعام: 155)

واين كتابى است پر بركت، كه ما (بر تو) نازل كرديم؛ از آن پيروى كنيد.

سه -و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ هَذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ. . .) ؛ «واين (قرآن) ذكر مباركى است كه (بر شما) نازل كرديم. . .» . (انبياء: 50)

چهار - همچنين مى فرمايد:

(كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ. . .) (ص: 29)

اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده ايم تا در آيات آن تدبّر كنند. . .

ودر برخى موارد نيز آن را منشأ بركت دانسته است از قبيل:

ص:52

(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً) (اسراء: 82)

واز قرآن، آنچه شفا ورحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم؛ وستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد.

شفا و رحمت بودن قرآن براى مؤمنان، دو مصداق بركت داشتن آن ميباشد.

عوامل تبرك به قرآن كريم

اشاره

قرآن كريم به جهت عواملى كه خود به آن اشاره كرده داراى بركت است و مى توان به اين دلايل به قرآن تبرك جست:

1. كلام الهى

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللهِ. . .) (توبه: 6)

واگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود. . .

از آنجا كه شنيدن كلام خدا عامل هدايت است، پس از اين جهت داراى بركت است.

2. وسيله اى براى تمييز حق از باطل

خداوند متعال مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ. . .) ؛

ص:53

«اى مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده. . .» . (يونس: 108)

و مى فرمايد: (وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ) ؛ «وما قرآن را به حق نازل كرديم؛ وبه حق نازل شد» . (اسراء: 105)

اگر قرآن حق است، در نتيجه مى تواند ميزانى براى تشخيص حق از

باطل در كارهاى انسان باشد؛ همچنان كه خداوند متعال در آيه اى ديگر به

صراحت مى فرمايد:

(تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً) (فرقان:1)

زوال ناپذير وپر بركت است كسى كه فرقان [كتاب جداكننده حق از باطل] را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد.

3. وسيلۀ هدايت

خداوند متعال مى فرمايد:

(هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ) (آل عمران: 138)

اين، بيانى است براى عموم مردم؛ وهدايت واندرزى است براى پرهيزگاران.

قرآن وسيلۀ هدايت است و چه بركتى براى قرآن بالاتر از اينكه موجب هدايت افراد شده يا بر هدايت متقين بيفزايد.

4. تبيان هر چيز

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ

ص:54

شَيْءٍ) ؛ «وما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است» .

(نحل: 89)

5. وسيلۀ رحمت

خداوند متعال مى فرمايد:

(. . . فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ) (انعام: 157)

اينك آيات ودلايل روشن از جانب پروردگارتان، وهدايت ورحمت براى شما آمد.

اگر قرآن وسيلۀ رحمت الهى است، در نتيجه چه بركتى بالاتر براى قرآن از اينكه موجب گسترش رحمت و مغفرت و ترحم الهى مى گردد.

6. قرآن، نور هدايت

خداوند متعال مى فرمايد:

(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) (مائده: 15 و16)

از طرف خدا، نور وكتاب آشكارى به سوى شما آمد. خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راه هاى

سلامت، هدايت مى كند؛ وبه فرمان خود، از تاريكى ها به سوى روشنايى مى برد؛ وآنها را به سوى راه راست، رهبرى مى نمايد.

ص:55

7. بشارت براى مؤمنين

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً * وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً) (اسراء: 9 و 10)

اين قرآن، به راهى كه استوارترين راه هاست، هدايت مى كند؛ وبه مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى دهند، بشارت مى دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است. واينكه آنها كه به قيامت ايمان نمى آورند، عذاب دردناكى براى آنان آماده ساخته ايم.

8. شفاى مرض هاى قلبى

خداوند متعال مى فرمايد:

(يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ) (يونس: 57)

اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ ودرمانى براى آنچه در سينه هاست؛ (درمانى براى دل هاى شما؛) وهدايت ورحمتى است براى مؤمنان.

ونيز مى فرمايد:

(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً) (اسراء: 82)

واز قرآن، آنچه شفا ورحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم؛ وستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد.

ص:56

9. وسيلۀ خير

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَآ أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً) (نحل: 30)

(ولى هنگامى كه) به پرهيزگاران گفته مى شد: پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مى گفتند: خير (و سعادت) .

ص:57

انواع تبرك مشروع از منظر قرآن و حديث

اشاره

انواعى از تبرك است كه نزد عموم مسلمانان حتى وهابيان صحيح مى باشد. اينك به موارد جواز اشاره مى كنيم:

1. تبرك به اسم خداوند

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ) ؛ «واز آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخوريد! اين كار گناه است» .

ونيز مى فرمايد:

(فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْهِ) (مائده: 4)

پس، از آنچه اين حيوانات براى شما (صيد مى كنند و) نگاه مى دارند، بخوريد؛ ونام خدا را (به هنگام فرستادن حيوان براى شكار،) بر آن ببريد.

ابن كثير مى گويد:

فالمشروع ذكر اسم الله فى الشروع فى ذلك كلّه تبركاً وتيمناً

ص:58

واستعانة على الاتمام والتقبل.(1)

مشروع، نام بردن اسم خدا هنگام شروع در تمام آن اعمال به جهت تبرك وتيمن وكمك گرفتن بر اتمام وقبولى است.

2. تبرك به صلوات بر پيامبر (ص)

ابوهريره از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ صَلّى عَلَى وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ عَشْراً.(2)

كسى كه بر من يك درود بفرستد خداوند بر او ده بار درود خواهد فرستاد.

از آنجا كه اصل بركت به معناى زيادتى و رشد است، لذا ده برابر شدن ثواب ذكر صلوات مصداق بارز بركت الهى در اين ذكر مى باشد. و از آنجا كه اين حديث در صحيح مسلم آمده لذا مورد توافق اهل سنت و حتى وهابيان نيز مى باشد. همان گونه كه آنان به اين حديث استدلال كرده اند.

3. تبرك به تلاوت قرآن كريم

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللهِ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ * لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ


1- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 19.
2- صحيح مسلم، ج 1، ص 306.

ص:59

يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ) (فاطر: 29 و 30)

كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند ونماز را برپا مى دارند واز آنچه به آنان روزى داده ايم پنهان وآشكار انفاق مى كنند، تجارتى (پرسود و) بى زيان وخالى از كساد را اميد دارند. (آنها اين اعمال صالح را انجام مى دهند) تا خداوند اجر وپاداش كامل به آنها دهد واز فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده وشكرگزار است.

از اينكه بر تلاوت قرآن اجر و پاداش كامل متفرع شده به دست مى آيد تلاوت آن اين بركت و اثر تكوينى را دارد؛ زيرا پاداش در قيامت تجسم اعمال انسان در دنياست.

4. تبرك به پيامبر (ص) در زمان حيات

اشاره

وهابيان نيز تبرك به پيامبر (ص) در زمان حيات او را با انواع آن جايز مى دانند.

جابر مى گويد:

غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ (ص) ، فَتَلاحَقَ بِي وَ تَحْتِي نَاضِحٌ لِي قَدْ أَعْيَا وَ لايَكادُ يَسِيرُ. قالَ: فَقالَ لِي: مَا لِبَعِيرِكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: عَلِيلٌ. قَالَ: فَتَخَلَّفَ رَسُولُ اللهِ (ص) فَزَجَرَهُ وَ دَعَا لَهُ، فَمَا زَالَ بَيْنَ يَدَيِ الإِبِلِ قُدَّامُهَا يَسِيرُ قَالَ: فَقَالَ لِي: كَيْفَ تَرى بَعِيرَكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: بِخَيْرٍ، قَدْ أَصَابَتْهُ بَرَكَتُكَ(1)

با رسول خدا (ص) در جنگ شركت نمودم، حضرت با من روبرو شد


1- صحيح بخارى، ح2967؛ صحيح مسلم، ح715 و 110.

ص:60

در حالى كه شتر آبكشى همراهم بود كه با حالتى خسته حركت مى كرد. پيامبر (ص) به من فرمود: شترت چه شده؟ عرض كردم: بيمار است. حضرت به پشت سر شتر رفت و با دست به او فشار داد و براى او دعا نمود، و بعد از آن، همين طور شتر با پاهايش حركت مى كرد. حضرت به من فرمود: شترت را چگونه مى يابى؟ عرض كردم: خوب است؛ چرا كه بركت شما شامل حالش شده است.

الف) تبرك به اعضاى جسد پيامبر (ص)

انس بن مالك مى گويد:

كَانَ رَسُولُ اللهِ (ص) إِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ جَاءَ خَدَمُ الْمَدِينَةِ بِآنِيَتِهِمْ فِيهَا الْمَاءُ، فَمَا يُؤْتي بِإِنَاءٍ إِلاَّ غَمَسَ يَدَهُ فِيهَا، فَرُبَّمَا جَاؤُهُ فِي الْغَدَاةِ الْبَارِدَةَ فَيَغْمَسَ يَدَهُ فِيهَا.(1)

رسول خدا (ص) چون نماز صبح را به جاى مى آورد خدمت كاران مدينه با ظرف هاى آب نزد رسول خدا (ص) مى آمدند وحضرت دست خود را در آن مى زد، وچه بسا صبح سردى ظرف را مى آوردند وحضرت دست خود را در آن فرو مى برد.

ب) تبرك به موى پيامبر (ص)

انس بن مالك مى گويد:

لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ (ص) وَالْحَلاّقُ يَحْلِقُهُ، وَأَطَافَ بِهِ أَصْحَابُهُ،


1- صحيح مسلم، ج 4، ص 1812.

ص:61

فَمَا يُرِيدُونَ أَنْ تَقَعَ شَعْرَةٌ إِلاَّ فِي يَدِ رَجُلٍ.(1)

رسول خدا (ص) را مشاهده كردم در حالى كه پيرايشگر سر حضرت را مى تراشيد واصحابش به دور او مى گشتند، ودست خود را مى گرفتند و نمى گذاشتند كه دانه مويى بر زمين افتد.

مسلم به سند خود از انس نقل كرده كه گفت:

إِنَّ النَّبِيَّ (ص) أَتى مِنٍى فَأَتَى الْجَمْرَةَ فَرَمَاهَا ثُمَّ أَتى مَنْزِلَهُ بِمِنىً وَنَحَرَ وَ قَالَ لِلْحَلاّقِ: خُذْ، وَ أَشَارَ إلى جَانِبِهِ الأَيْمَنِ ثُمَّ الأَيْسَرَ، ثُمَّ جَعَلَ يُعْطِيهِ النَّاسَ.(2)

پيامبر (ص) به منى آمد، آن گاه به نزد جمره آمد وآن را رمى نمود. سپس به منزل خود در منى آمد ونحر كرد وبه پيرايشگر فرمود: بچين (موهاى مرا) . واشاره نمود به طرف راست وسپس به طرف چپ، آن گاه موها را به مردم داد.

واقدى در كتاب «فتوح الشام» مى نويسد:

. . . فَقَالَ خَالِدٌ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) لَمَّا حَلَقَ رَأْسَهُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ أَخَذْتُ مِنْ شَعْرِهِ شَعَرَاتٍ فَقَالَ لِي: مَا تَصْنَعُ بِهؤُلاءِ يَا خَالِدُ! ؟ فَقُلْتُ: أَتَبَّرَكُ بِهَا يَا رَسُولَ اللهِ وَ أَسْتَعِينُ بِهَا عَلَى الْقِتَالِ قِتَالِ أَعْدَائِي. فَقَالَ لِيَ النَّبِيُّ (ص) : لا تَزَالُ مَنْصُوراً مَا دَامَتْ مَعَكَ. فَجَعَلْتُهَا فِي مُقَدَّمَةِ قَلَنْسُوَتِي فَلَمْ أَلْقِ جَمْعاً قَطُّ إِلاَّ انْهَزَمُوا بِبَرَكَةِ رَسُولِ اللهِ (ص) . . .(3)

. . . خالد مى گويد: چون رسول خدا سرش را در حجّةالوداع تراشيد از


1- صحيح مسلم، ج 4، ص 1812.
2- همان.
3- فتوح الشام، ج 1، ص 220

ص:62

موهايش تعدادى برداشتم. حضرت به من فرمود: با اين موها چه مى كنى اى خالد! عرض كردم: به آن تبرك مى جويم اى رسول خدا و در جنگ هاى با دشمنانم از آنها كمك مى خواهم. پيامبر (ص) به من فرمود: تا مادامى كه اين موها با تو هست هميشه يارى شده و پيروزى. و من آنها را در جلو كلاه خودم گذاشتم و با هيچ گروهى مقابله نكردم جز آنكه به بركت رسول خدا (ص) پراكنده مى شدند. . .

و نيز نقل مى كند:

. . . وَ قَالَ: مَنْ أَنْتَ أَيُّهَا الْفَارِسُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضَّرْغَامُ؟ فَقَالَتْ: أَنَا زَوْجَتُكَ أُمُ تَمِيمٍ يَا أَبَاسُلَيْمَانَ! وَ قَدْ أَتَيْتُكَ بِالْقَلَنْسُوَةِ الْمُبَارَكَةِ اِلَّتِي تَنْصُرُ بِها عَلى أَعْدَائِكَ فَخُذْهَا إِلَيْكَ. . . (1)

. . . و گفت: تو كيستى اى اسب سوار شجاع، جنگ جوى همچون شير؟ او گفت: من همسرت «ام تميم» هستم اى ابوسليمان! و براى تو كلاهى مبارك آورده ام كه با آن بر دشمنانت پيروز مى شوى، آن را بگير و نزد خود داشته باش. . .

ج) تبرك به آب دهان پيامبر (ص)

اسماء دختر ابوبكر به سوى پيامبر (ص) هجرت كرد در حالى كه به عبدالله بن زبير حامل بود. او مى گويد:

فَأَتَيْتُ الْمَدِينَةَ فَنَزَلْتُ بِقُبَاءَ فَوَلَدْتُهُ بِقُبَاءَ، ثُمَّ أَتَيْتُ رَسُولَ اللهِ (ص)


1- فتوح الشام، ج 1، ص 130.

ص:63

فَوَضَعْتُهُ فِي حَجْرِهِ، ثُمَّ دَعَا بِتَمْرَةٍ فَمَضَغَها، ثُمَّ تَفَلَ فِي فِيهِ، فَكَانَ أَوَّلَ شَيْءٍ دَخَلَ جَوْفَهُ رِيقَ رَسُولِ اللهِ (ص) . . .(1)

وارد مدينه شدم ودر سرزمين قبا فرود آمده وفرزند خود را در آن مكان زاييدم، آن گاه به نزد رسول خدا (ص) آمدم وفرزند را در دامان او گذاردم، حضرت دستور داد خرمايى آورده وآن را جويدند و سپس در دهان او گذاردند، ولذا اولين چيزى كه در شكم فرزند وارد شد آب دهان رسول خدا (ص) بود.

د) تبرك به عرق پيامبر (ص)

انس بن مالك مى گويد:

كَانَ النَّبِيُّ (ص) يَدْخُلُ بَيْتَ أُمِّ سَلِيمٍ فَيَنَامُ عَلى فِراشِهَا وَلَيْسَتْ فِيهِ، قَالَ: فَجَاءَ ذَاتَ يَوْمٍ فَنَامَ عَلى فِراشِهَا، فَأَتيت فَقِيلَ لَهَا: هَذَا النَّبِيُّ (ص) نَامَ فِي بَيْتِكَ عَلى فِرَاشِكَ. قَال: فَجَاءَتْ وَقَدْ عَرِقَ وَاسْتُنْقِعَ عَرَقُهُ عَلى قِطَعَةِ أَدِيمٍ عَلَى الْفِرَاشِ، فَفَتَحَتْ عَقَيِدَتُها، فَجَعَلَتْ تَنْشِفُ ذَلِكَ الْعَرَقَ فَتْعصِرَهُ فِي قَوَارِيرِهَا، فَفَزِعَ النَّبيُّ (ص) فَقَالَ: وَمَا تَصْنَعِينَ يَا أُمَّ سَلِيمٍ؟ فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ نَرْجُو بَرَكَتَهُ لِصِبْيَانِنَا. قَالَ: أَصَبْتِ.(2)

پيامبر (ص) داخل خانه «امّ سليم» مى شد وهنگامى كه «امّ سليم» نبود بر روى زيرانداز او مى خوابيد. روزى حضرت چنين كرد. هنگامى


1- صحيح بخارى، ج 6، ص 216؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1691.
2- صحيح مسلم، ج 4، ص 1815.

ص:64

كه امّ سليم وارد شد به او گفته شد كه پيامبر (ص) بر زيرانداز تو آرميده است. او آمد در حالى كه پيامبر عرق كرده بود و عرقش بر قطعهاى از پوست در خوابگاهش جمع شده بود. در اين هنگام عقيده اش آشكار شد و با پارچهاى آن عرق را كشيد و آن را در بلور صاف ريخت. حضرت (ص) تعجب كرد وبه او فرمود: چه مى كنى اى امّ سليم؟ ! عرض كرد: اى رسول خدا! براى فرزندانم اميد بركت از آن دارم. حضرت فرمود: خوب كارى كردى.

ه) تبرك به لباس پيامبر (ص)

سهل بن سعد مى گويد:

جَاءَتْ اِمْرَأَةٌ إلى النَّبِيِّ (ص) بِبُرَدَةٍ فَقَالَ سَهْلٌ لِلْقَوْمِ: أَتَدْرُونَ مَاالْبُرْدَةُ؟ فَقَالَ الْقَوْمُ: هِيَ شَمْلَةٌ، فَقَالَ سَهْلٌ: هِيَ شَمْلَةٌ مَنْسُوجَةٌ فِيهَا حَاشِيَتُها، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَكْسُوكَ هذِهِ، فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ (ص) مُحْتَاجاً إِلَيْهَا فَلَبِسَهَا، فَرَآهَا عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَحْسَنَ هذِهِ، فَأَكْسِنيِهَا فَقَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا قَامَ النَّبيُّ (ص) لامَهُ أَصْحَابَهُ فَقَالُوا: مَا أَحْسَنْتَ حِينَ رَأَيْتَ النَّبِيُّ (ص) أَخَذَهَا مُحْتَاجاً إِلَيْهَا ثُمَّ سَأَلْتَهُ إِيَّاهَا، وَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّهُ لاَ يُسْأَلُ شَيئاً فَيَمْنَعَهُ، فَقَالَ: رَجَوْتُ بَرَكَتَهَا حِينَ لَبِسَهَا النَّبِيُّ (ص) لَعَلِّي أُكْفَنُ فِيهَا.(1)

زنى بُرده اى را براى پيامبر (ص) آورد. سهل به مردم گفت: مى دانيد


1- صحيح بخارى، ج 7، ص 82.

ص:65

كه اين بُرده چيست؟ آنان گفتند: چيزى است كه به دور خود مى پيچند. سهل گفت: چيزى كه به دور خود مى پيچند ودور آن بافته شده است. آن زن گفت: اى رسول خدا! مى خواهم كه آن را به تو بپوشانم. پيامبر (ص) در حالى كه محتاج به آن بود گرفت وپوشيد. يكى از صحابه آن را بر بدن پيامبر (ص) ديد عرض كرد: اى رسول خدا! چقدر اين بُرده زيباست، آن را به من بپوشان. حضرت فرمود: آرى. چون پيامبر (ص) برخاست اصحاب حضرت، او را سرزنش نموده وگفتند: كار خوبى نكردى چون مشاهده كردى كه رسول خدا (ص) به آن محتاج بود وتو از حضرت آن را تقاضا كردى، در حالى كه مى دانستى اگر از حضرت سؤال شود امتناع نمى كند. آن مرد در جواب گفت: چون پيامبر آن را پوشيده بود اميد به بركت آن داشتم، شايد در آن كفن شوم.

و) تبرك به مواضع انگشتان پيامبر (ص)

در حديث ابوايوب انصارى آمده است:

فَكَانَ يَصْنَعُ لِلنَّبِيِّ (ص) طَعَاماً فَإِذَا جِيءَ بِهِ إِلَيْهِ سَأَلَ عَنْ مَوْضِعِ أَصَابِعِهِ فَيَتَتَبَّعُ مَوْضِعَ أَصَابِعِهِ.(1)

او براى پيامبر (ص) غذا درست مى كرد وچون نزد حضرت مى آورد از جاى انگشتانش سؤال مى كرد وسپس از آن استفاده مى نمود.


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 1623.

ص:66

ز) تبرك به ته مانده ظرف آب پيامبر (ص)

سهل بن سعد ساعدى مى گويد:

إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) أُتِيَ بِشَرابٍ فَشَرِبَ مِنْهُ وَعَنْ يَمِينِهِ غُلاَمٌ وَعَنْ يَسَارِهِ أَشْيَاخٌ، فَقَالَ لِلْغُلاَمِ: أَتَأْذَنُ لِي أَنْ أُعْطِيَ هَؤُلاَءِ؟ فَقَالَ الْغُلاَمُ: لاَ وَاللهِ، لاَ أَوْثَرُ بِنَصِيبِي مِنْكَ أَحَداً. قَالَ: فَتَلَّهُ رَسُولُ اللهِ (ص) فِي يَدِهِ.(1)

براى رسول خدا (ص) آبى آورده شد واز آن آشاميد در حالى كه در طرف راست او غلامى ودر طرف چپ او پيرمردانى بودند. حضرت به غلام فرمود: آيا اجازه مى دهى كه اين ظرف آب را به آنان دهم؟ غلام عرض كرد: نه به خدا، من هرگز سهمم را كه از جانب شماست به كسى ايثار نمى كنم. در آن هنگام حضرت آب را بر دستان غلام ريخت.

ح) تبرك به آب وضوى پيامبر (ص)

ابوجحيفه مى گويد:

خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللهِ (ص) بِالْهَاجِرَةِ فَأُتِيَ بِوُضُوءٍ فَتَوَضَّأَ فَجَعَلَ النَّاسُ يَأْخُذُونَ مِنْ فَضْلِ وُضُوئِهِ فَيَتَمَسَّحُونَ بِهِ.(2)

رسول خدا (ص) در هاجره بر ما وارد شد، براى او ظرف وضويى آوردند وحضرت وضو گرفت، مردم شروع به استفاده از زيادى آب وضوى حضرت كرده وآن را به صورت خود مى كشيدند.


1- صحيح بخارى، ج 6، ص 249؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1603.
2- صحيح بخارى، ج 1، ص 55؛ صحيح مسلم، ج 1، صص 360 و 361.

ص:67

5. تبرك به آثار پيامبر (ص) بعد از وفات

اشاره

الف) مسلم نقل كرده:

إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ أَخْرَجَتْ جُبَّةً طَيَالَسةً وَقَالَتْ: هذِهِ كَانَتْ عِنْدَ عَائِشَةَ حتّى قُبِضَتْ، فَلَمَّا قُبِضَتْ قَبَضْتُهَا، وَكَانَ النَّبِيُّ (ص) يَلْبَسُهَا فَنَحْنُ نُغْسِلُهَا لِلْمَرْضى يُسْتَشْفي بِهَا .(1)

اسماء دختر ابوبكر پيراهنى طيالسى را آورد وگفت: اين پيراهن نزد عايشه بود تا از دنيا رحلت نمود وچون فوت كرد من آن را برداشتم، وپيامبر (ص) آن را مى پوشيد وما آن را براى مريضان مى شوييم [غساله آن را به مريضان مى دهيم] تا شفا يابند.

ولى البانى مى گويد:

ونحن نعلم انّ آثاره (ص) من ثياب أو شعر أو فضلات فقد فقدت وليس بامكان أحد اثبات وجود شيء منها على وجه القطع واليقين.(2)

وما مى دانيم كه آثار پيامبر (ص) از لباس ها ومو وزوائدى كه از حضرت بوده همگى مفقود شده است وهيچ كس نمى تواند به طور قطع ويقين چيزى از آنها را ثابت كند.

ب) على بن محمّد، از ابومعاويه و او از عبدالرحمان بن ابى بكر و او از ابن ابى مليكه و او از عايشه نقل كرده كه گفت:

لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ (ص) وَ أَبُوبَكْرٍ عِنْدَ إِمْرَأَتِهِ ابْنَةِ خَارِجَةٍ بِالْعَوَالِي،


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 1641.
2- التوسل انواعه واحكامه، البانى، ص 146.

ص:68

فَجَعَلُوا يَقُولُونَ: لَمْ يَمُتِ النَّبِيُّ (ص) ، إِنَّمَا هُوَ بَعْضُ مَا كَانَ يَأْخُذُهُ عِنْدَ الْوَحْيِ، فَجَاءَ أَبُوبَكْرٍ، فَكَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ: أَنْتَ أَكْرَمُ عَلَى اللهِ أنْ يَميِتَكَ مَرَّتَيْنِ، قَدْ وَاللهِ مَاتَ رَسُولُ اللهِ (ص) ، وَ عُمَرُ فِي ناحِيَةِ الْمَسْجِدِ يَقُولُ: وَاللهِ مَا مَاتَ رَسوُلُ اللهِ (ص) وَ لاَيَمُوتُ حتّى يَقْطَعَ أَيْدِي أُنَاسٍ مِنَ الْمُنَافِقيِنَ كَثيِرٌ وَ أَرْجُلُهُمْ. فَقَامَ أَبُوبَكْرُ فَصَعَدَ الْمِنْبَرِ فَقَالَ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللهَ فَإِنَّ اللهَ حَيٌّ لَمْ يَمُتْ، وَ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ مُحَمَّداً فَإِنَّ مُحَمَّداً قَدْ مَاتَ (وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشَّاكِرِينَ) . قَالَ عُمَرُ: فَكَأَنِّي لَمْ أَقْرَأَهَا إِلاّ يَوْمَئِذٍ .(1)

چون رسول خدا (ص) قبض روح شد و ابوبكر نزد خانمش دختر خارجه در منطقه «العوالى» بود. مردم گفتند: رسول خدا (ص) نمرده است، بلكه اين حالت برخى از حالاتى است كه هنگام وحى بر پيامبران عارض مى گردد. ابوبكر آمد و پارچه را از روى پيامبر (ص) برداشت و بين دو چشم او را بوسيد و عرض كرد: تو كريم ترى بر خدا كه دو بار بميرى، به طور حتم به خدا سوگند كه رسول خدا (ص) از دنيا رحلت كرده است. عُمَر در ناحيه اى از مسجد بود و مى گفت: به خدا سوگند! رسول خدا (ص) نمرده است و هرگز نمى ميرد تا دست ها و پاهاى بسيارى از منافقان را قطع نمايد. ابوبكر برخاست و


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 520.

ص:69

بالاى منبر رفت و گفت: هركس خدا را عبادت مى كند پس بداند كه خدا زنده است و نمى ميرد، و هركس كه محمّد (ص) را مى پرستد پس بداند كه محمّد (ص) مرده است (محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ وپيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند؛ آيا اگر او بميرد ويا كشته شود، شما به عقب برمى گرديد؟ (و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت وكفر بازگشت خواهيد نمود؟) وهر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمى زند؛ وخداوند به زودى شاكران (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد) .

عُمَر گفت: گويا من تا آن روز آن آيه را قرائت نكرده بودم.

اين حديث صحيح السند بوده و سند ابن ماجه در غايت صحت مى باشد. و نزد اهل سنت ابن ابى مُليكه از موثق ترين مردم در نزد عائشه مى باشد.

ج) نقل است كه معاويه هنگام وفات وصيت كرد كه با پيراهن، شلوار، قبا ومقدارى از موى پيامبر (ص) دفن شود.(1)

د) عمر بن عبدالعزيز هنگام وفاتش دستور داد: مو وناخنى از پيامبر (ص) را آورده، در كفنش قرار دهند. (2)

ه) ابن سعد مى گويد: «در حنوط انس بن مالك، كيسه اى از مشك ومويى از موهاى رسول خدا (ص) را قرار دادند» .(3)


1- السيرة الحلبية، ج 3، ص 109؛ الاصابة، ج 3، ص 400؛ تاريخ دمشق، ج 59، ص 229.
2- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 406.
3- همان، ج 7، ص 25.

ص:70

و) ابن سيرين مى گويد: به عبيده گفتم: نزد ما مقدارى از موى پيامبر (ص) از طرف انس يا اهل او باقى مانده كه براى من محبوب تر است از دنيا وآخرت.(1)

ز) صفيه مى گويد:

هرگاه عمر بر ما وارد مى شد دستور مى داد تا كاسه اى كه از رسول خدا (ص) نزد ما بود به او دهيم، سپس آن را از آب زمزم پر مى نمود واز آن مى آشاميد وبه قصد تبرك بر صورتش مى پاشيد.(2)

ح) انس مى گويد:

پيامبر (ص) بر امّ سليم وارد شد ودر آنجا مشكى از آب ديد كه بر ديوار آويزان شده بود؛ آن گاه پيامبر (ص) ايستاده از آن آب آشاميد. امّ سليم مشك را برداشته ودهانه آن را بريده وبراى تبرك نزد خود نگاه داشت.(3)

ط) ابن سيرين نقل مى كند: «نزد انس بن مالك، عصايى از رسول خدا (ص) بود كه بعد از وفاتش آن را با او بين پهلو وپيراهنش دفن نمودند» .(4)

ى) ابراهيم بن عبدالرحمان بن عبدالقارى مى گويد: «ابن عمر را ديدم


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 51.
2- الاصابة، ج 3، ص 202؛ اسد الغابة، ج 4، ص 352.
3- مسند احمد، ج 7، ص 520؛ طبقات ابن سعد، ج 8، ص 313.
4- البداية والنهاية، ج 6، ص 6.

ص:71

كه دستش را بر جايگاه پيامبر (ص) در منبر كشيده وبه صورت خود مى ماليد» .(1)

ك) يزيد بن عبدالله بن قسيط مى گويد:

جماعتى از اصحاب پيامبر (ص) را ديدم كه وقتى مسجد از جمعيت خالى مى شد، دست بر دستگيره منبر رسول خدا (ص) گذارده، آن گاه دعا مى نمودند.(2)

ل) داود بن صالح مى گويد:

روزى مروان به روضه رسول خدا (ص) وارد شد، ديد شخصى صورتش را بر روى قبر پيامبر (ص) گذارده است. به او گفت: آيا مى دانى چه مى كنى؟ هنگامى كه آن شخص صورتش را برداشت مروان ديد كه او ابوايوب است. ابوايوب در جوابش فرمود: من به جهت اين سنگ نيامده ام، بلكه به خاطر رسول خدا (ص) آمده ام.(3)

صورت گذاشتن ابوايوب انصارى بر قبر پيامبر (ص) به جهت تبرك بوده است.

م) طاهر بن يحيى حسينى به سند خود از امام على (ع) نقل مى كند:

بعد از دفن رسول خدا (ص) فاطمه (عليهاالسلام) بر بالاى قبر پدرش ايستاد ومشتى از خاك قبر را برداشته وبر ديدگانش ماليد وفرمود:

مَاذَا عَلَى مَنْ شَمُّ تُرْبَةُ أَحْمَدَ أَنْ لاَ يشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِيا


1- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 254.
2- همان.
3- المعجم الاوسط، ج 1، ص 94؛ الجامع الصغير، ص 728.

ص:72

صُبَّتْ عَلَى مَصَائِبُ لَوْ أَنَّها صُبّتْ عَلَى الأَيامِ عدن لَيالِياً(1)

بر كسى كه تربت احمد (پيامبر) را ببويد ابداً سختى و بدبختى نخواهد ديد؛ مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر بر روزها وارد مى شد به شب تبديل مى شدند.

خاك قبر پيامبر (ص) را بر ديدگان خود ماليدن، دليل بر تبرك است.

ن) سمهودى نقل مى كند:

عبدالله بن عمر دست راستش را بر قبر شريف پيامبر (ص) مى ماليد وبلال نيز صورتش را. آن گاه از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل مى كند كه اين عمل به جهت شدت محبت بوده، وبدين جهت تعظيم واحترام اشكالى ندارد.(2)

س) ابوالدرداء مى گويد:

شبى بلال مؤذن پيامبر (ص) در عالم رؤيا پيامبر (ص) را زيارت نمود. حضرت (ص) به او فرمود: اين چه جفايى است كه در حق ما نمودى! آيا وقت آن نشده كه به زيارت ما بيايى؟ بلال محزون وخائف از خواب بيدار شد؛ فوراً سوار بر مركب خود شد وبه سوى مدينه حركت نمود ومستقيماً به كنار قبر پيامبر (ص) آمد وشروع به گريه كرد؛ در حالى كه صورتش را به قبر مبارك مى ماليد. حسن وحسين (عليهماالسلام) بر او وارد شدند، بلال آنان را در بغل گرفت وبوسيد.(3)


1- وفاء الوفا، ج 4، ص 1405.
2- همان.
3- تاريخ دمشق، ج 7، ص 137؛ تهذيب الكمال، ج 4، ص 289؛ اسد الغابه، ج 1، ص 244.

ص:73

صورت بر قبر پيامبر (ص) ماليدن، دليل بر تبرك است.

ع) نافع نقل مى كند: «ابن عمر را ديدم كه نماز مى گزارد در مكان هايى كه رسول خدا (ص) نماز خوانده بود. . .» .(1)

ابن حجر در شرح اين حديث مى گويد: «از اين عمل ابن عمر استفاده مى شود كه دنبال نمودن آثار پيامبر (ص) وتبرك به آنها مستحب است» .(2)

ف) ابن عبدالبرّ مى گويد:

ابن عمر از آثار رسول خدا (ص) بسيار متابعت مى نمود ودر مواقف عرفه وديگر مواضع به دنبال مكانى مى رفت كه رسول خدا (ص) در آنجا وقوف نموده بود.(3)

ص) قاضى عينى در شرح حديث عثمان بن عبدالله بن وهب درباره

موى پيامبر (ص) مى گويد:

نزد ام سلمه تعدادى از موى قرمز پيامبر (ص) بود كه در ظرفى نگهدارى مى كرد وهميشه مردم هنگامى كه مريض مى شدند به آن تبرك مى جستند واز بركت آن استشفا مى بردند، وموى حضرت را برداشته ودر ظرفى از آب گذاشته وآن را مى آشاميدند وبدين صورت شفا پيدا مى كردند. . .(4)

ظ) يحيى بن حارث ذمارى مى گويد:


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 130.
2- فتح البارى، ج 1، ص 469.
3- الاستيعاب، ج 2، ص 342.
4- عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى، ج18، ص 79.

ص:74

واثلة بن اسقع را ملاقات كردم وبه او گفتم: تو با اين دستت با رسول خدا (ص) بيعت كرده اى؟ گفت: آرى. گفتم: دستت را بده تا ببوسم. او دستش را به من داد ومن آن را بوسيدم.(1)

بوسيدن دست وائله از باب تبرك شدن دست وى با دست دادن به پيامبر (ص) بوده است.

ش) بخارى در كتاب «الادب المفرد» از عبدالرحمان بن رزين نقل كرده كه گفت:

گذرمان بر ربذه افتاد. به ما گفته شد كه سلمة بن اكوع (رحمه الله) در آنجا است. ما به نزد او آمده وبر او سلام كرديم. او دستانش را بيرون آورد وگفت: با اين دو دست با رسول خدا (ص) بيعت نمودم. مشاهده كرديم كه كف دستانش همانند كف پاى شتر كلفت بود، ما برخاسته وآن را بوسيديم.(2)

اين بوسيدن نيز از باب تبرك بوده است.

ث) ابى برده مى گويد:

وارد مدينه شدم وعبدالله بن سلام را ملاقات نمودم، او به من گفت: به منزل من بيا تا از ظرفى كه رسول خدا (ص) در آن آب آشاميده به تو آب دهم ونيز در مكانى كه رسول خدا در آن مكان نماز خوانده نماز به جا آورى.(3)


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 42.
2- الادب المفرد ص 144؛ طبقات ابن سعيد، ج 4، ص 39.
3- صحيح بخارى، كتاب الاعتصام، بالكتاب والسنة.

ص:75

خ) بخارى نقل مى كند:

چون هنگام وفات عمر بن خطاب رسيد به فرزندش عبدالله گفت: به نزد عايشه برو وسلام مرا به او برسان ونگو اميرالمؤمنين زيرا من امروز اميرالمؤمنين نيستم، بلكه بگو: عمر بن خطاب از تو مى خواهد تا اجازه دهى من در كنار دو صاحبم دفن شوم. عبدالله اذن گرفت وسلام كرد وبر عايشه وارد شد درحالى كه اومى گريست، وگفت: عمر سلام مى رساند واز شما اجازه مى خواهد تا در كنار دو صاحبش دفن شود. . .(1)

و واضح است كه درخواست عمر به جهت تبرك به قبر پيامبر (ص) بوده و قبر او را مبارك ميدانسته است.

ق) عبدالله بن احمد بن حنبل مى گويد:

پدرم را ديدم كه تارمويى از موهاى پيامبر (ص) را گرفته وبر لب هاى خود مى گذارد و مى بوسد، وگمان مى كنم كه آن را بر چشم خود مى گذاشت ونيز در آبى مى شست وآن را مى آشاميد وبه واسطه آن استشفا مى جست. ونيز ديدم كه كاسه پيامبر (ص) را گرفته ودر آب فرو برده واز آن مى آشاميد. . .

ونيز ثابت شده كه عبدالله بن احمد از پدرش سؤال كرد درباره كسى كه برآمدگى منبر پيامبر (ص) ونيز حجره حضرت (ص) را مسّ مى كند. او در جواب گفت: «من به اين عمل اشكالى نمى بينم» .(2)


1- صحيح بخارى، كتاب الجنائز، باب ما جاء فى قبر النبى9 وكتاب فضائل الصحابة، باب قصة البيعة.
2- سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.

ص:76

تبرك به پيامبر (ص) بعد از وفات در سيرۀ مسلمانان

بر اساس روايات و اسناد تاريخى مسلمانان همواره به اسم و نام و آثار پيامبر (ص) متبرك مى شدند. واقدى در كتاب «فتوح الشام» نقل مى كند:

. . . قَالَ خَالِدٌ: أَبْرِزْ عَلَى اسْمِ اللهِ تعالى، فَإِنَّكَ كُفْوٌ، وَ اللهِ تعالى يُعيِنُكَ عَلَيْهِ. وَ خَرَجَ قَيْسُ بْنُ هُبَيْرَةٍ وَ أَجْرى جَوَادَهُ حتّى لينِ عَرِيكَتِهِ وَ كَسْرِ حِدَّتِهِ ثُمَّ سَرَحَهُ نَحْوَ الْبِطْرِيقِ وَ هُوَ يَقُولُ: بِسْمِ اللهِ وَ عَلى بَرَكَةِ رَسُولِ اللهِ (ص) . . .(1)

. . . خالد گفت: به نام خداى متعال حمله كن، كه كفو (هم آورد) او هستى و خداوند متعال تو را بر ضد او يارى خواهد كرد. و قيس بن هبيره بيرون آمد و اسبش را حركت داد و پشت آن را رام كرده و از تنديش كاست، آن گاه او را به طرف فرماندۀ روميان حركت داد در حالى كه مى گفت: به نام خدا و به بركت رسول خدا (ص) . . .

ذهبى و ابن عساكر از اسماعيل بن يعقوب تميمى نقل كرده اند كه گفت:

كان محمّد بن المنكدر يجلس مع اصحابه قال: فكان يصيبه صمات، فكان يقوم كما هو حتّى يضع خدّه على قبر النبيّ (ص) ثم يرجع، فعوتب في ذلك فقال: انّه يصيبني خطرة فاذا وجدت ذلك استغثت بقبر النبي (ص) و كان يأتي موضعاً من المسجد في السحر يتمرغ فيه و يضطجع. فقيل له في ذلك؟ فقال: انّي رأيت


1- فتوح الشام، ج 1، صص 194و195.

ص:77

رسول الله (ص) في هذا الموضع.(1)

محمد بن منكدر با اصحابش مى نشست. گاهى زبانش بند مى آمد، او در همان حال برمى خواست و گونه خود را بر قبر پيامبر (ص) مى گذاشت و سپس برمى گشت و به يارانش ملحق مى شد. به جهت

اين كارش سرزنش شد، گفت: مرض خطيرى بر من عارض شده، بدين جهت هرگاه به سراغم بيايد به قبر پيامبر (ص) پناه مى برم. او هنگام سحر به گوشه اى از مسجد مى رفت و صورت خود را به خاك مى ماليد. به او گفته شد كه چرا چنين مى كنى؟ گفت: رسول خدا (ص) را در اين موضع مشاهده كردم.

اينكه محمد بن منكدر گونه خود را بر قبر پيامبر (ص) گذاشته از باب تبرك بوده است.

ابن تيميه در كتاب «الردّ على الأخنائى» نقل كرده كه درباره تبرك به منبر پيامبر (ص) از احمد بن حنبل نقل شده كه گفت:

. . . أمّا المنبر فنعم، قد جاء فيه. قال ابو عبدالله: شىء يروونه عن ابى فديك، عن ابن ابى ذئب، عن ابن عمر انّه كان يتمسح على المنبر و قال: و يروونه عن سعيد بن المسيب فى الرمانة. قلت: و يروونه عن يحيى بن سعيد انّه حيث اراد الخروج إلى العراق جاء إلى المنبر فمسحه و دعا. فرأيته استحسنه ثم قال: لعلّه عند الضرورة و الشىء.(2)

. . . امّا منبر [پيامبر (ص)] آرى، دربارۀ آن [روايت] آمده است.


1- سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 358؛ تاريخ مدينۀ دمشق، ج 56، ص 50.
2- الردّ على الأخنائى، ج 1، ص 169.

ص:78

ابوعبدالله گفته: چيزى در اين باره از ابن ابى فديك، از ابن ابى ذئب، از ابن عمر نقل شده كه او منبر [رسول خدا (ص)] را مسح مى كرد. و گفت: اين مطلب را از سعيد بن مسيب درباره برآمدگى ها و جادستى منبر رسول خدا (ص) نيز روايت كرده اند. گفتم: آن را از يحيى بن سعيد روايت مى كنند كه چون خواست از عراق خارج شود كنار منبر [رسول خدا (ص)] آمد و آن را مسح كرد و دعا نمود. مشاهده كردم كه اين عمل را نيك شمرده و سپس گفت: شايد به جهت ضرورت يا كارى بوده است.

قاضى جهضمى مالكى در كتاب «فضل الصلاة على النبى (ص)» به سندش از نافع نقل مى كند كه گفت:

إِنَّ ابْنَ عُمَرَ كَانَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ صَلّى سَجْدَتَيْنِ فِي الْمَسْجِدِ، ثُمَّ يَأْتِي النَّبِيَّ (ص) فَيَضَعُ يَدَهُ الْيُمْني عَلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (ص) وَ يَسْتَدْبِرُ الْقِبْلَةَ، ثُمَّ يُسَلِّمُ عَلَى النَّبِيِّ (ص) . . .(1)

همانا ابن عمر چون از سفرى باز مى گشت دو سجده در مسجد به جاى مى آورد، آن گاه خدمت رسول خدا (ص) مى آمد و دست راستش را بر قبر حضرت مى گذاشت و پشت به قبله مى كرد، و سپس بر پيامبر (ص) درود مى فرستاد. . .

گذاشتن دست بر قبر پيامبر (ص) نشانه تبرك جستن از آن بوده است.

ذهبى در كتاب «سير اعلام النبلاء» مى گويد:

قلت: أين المتنطع المنكِر على احمد، و قد ثبت انّ عبدالله سأل


1- فضل الصلاة على النبى9، ج 1، ص 84.

ص:79

اباه عمّن يلمس رمانة منبر النبي (ص) و يمسّ الحجرة النبوية فقال: لا أرى بذلك بأساً، اعاذنا الله و إياكم من رأي الخوارج و من البدع.(1)

گفتم: كجاست انديشمند متفكرى كه بر احمد (به خاطر كارش) ايراد گرفته باشد، در حالى كه ثابت شده كه عبدالله از پدرش دربارۀ كسى كه دسته منبر پيامبر (ص) را لمس كرده و حجره او را مسّ مى كند سؤال كرد، او گفت: در آن اشكالى نمى بينم، خداوند ما و شما را از رأى خوارج و از بدعت ها نجات دهد.

ذهبى در شرح حال احمد بن عبدالمنعم ميگويد:

انّه كان يكره مسّ قبر النبي (ص) قلت: كره ذلك لانّه رآه اساءة ادب. و قد سئل احمد بن حنبل عن مسّ القبر النبوي و تقبيله، فلم ير بذلك بأساً، رواه عنه ولده عبدالله بن احمد. فان قيل: فهلاّ فعل ذلك الصحابة؟ قيل: لانّهم عاينوه حيّاً و تملّوا به و قبلوا يده، و كادوا يقتتلون على وضوئه و اقتسموا شعره المطهرّ يوم الحجّ الأكبر، و كان إذا تختم لاتكاد تخامته تقع إلاّ على يد رجل فيدلك بها وجهه و نحن فلمّا لم يصحّ لنا مثل هذا النصيب الأوفر ترامينا على قبره بالالتزام و التبجيل و الاستلام و التقبيل. ألا ترى كيف فعل ثابت البناني، كان يقبّل يد انس بن مالك و يضعها على وجهه و يقول: يد مست يد رسول الله (ص) . . . ألا ترى الصحابة من فرط حبّهم للنبي (ص) قالوا: ألا نسجد لك؟ فقال: لا، فلو اذن لهم


1- سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.

ص:80

لسجدوا له سجود اجلال و توقير لا سجود عبادة، كما قد سجد اخوة يوسف (ع) ليوسف. و كذلك القول في سجود المسلم لقبر النبي (ص) على سبيل التعظيم و التبجيل لا يكفر به اصلاً، بل يكون عاصياً، فليعرف انّ هذا منهيّ عنه، و كذلك الصلاة إلى القبر.(1)

او از مسّ كردن قبر پيامبر (ص) كراهت داشت. من مى گويم: او بدين

جهت كراهت داشت كه آن را اسائه ادب مى دانست. از احمد بن حنبل درباره مسّ قبر پيامبر (ص) و بوسيدن آن سؤال شد او اشكالى در آن نديد. اين مطلب را فرزندش عبدالله بن احمد از او روايت كرده است. اگر گفته شود: چرا صحابه چنين نكردند؟ گفته شده: زيرا صحابه پيامبر (ص) را در زمان حيات او مشاهده كرده و از ديدنش بهرهمند شده و دستش را بوسيدند و نزديك بود كه به جهت بهره مندى از آب وضوى پيامبر (ص) با هم بجنگند، و موهاى پاك آن حضرت را در روز حج اكبر تقسيم كردند، و چون آب دهان مى انداخت سعى مى كردند تا در دستان يك نفر از آنها قرار گيرد و آن را به صورت خود مى ماليد. و ما چون به اين بهره وافر نائل نشديم خودمان را بر قبر او مى اندازيم و به آن پناه گرفته و شاد مى شويم و دست كشيده و مى بوسيم. آيا نديدى كه چه كرد ثابت بنانى، او دست انس بن مالك را مى بوسيد و بر صورتش مى كشيد و مى گفت: دستى است كه دست رسول خدا (ص) را مسّ كرده است. . .

آيا نديدى صحابه را كه از شدت محبتشان نسبت به پيامبر (ص)


1- معجم شيوخ الذهبى، ص 55.

ص:81

گفتند: آيا بر تو سجده كنيم؟ حضرت فرمود: هرگز و اگر به آنها اجازه سجده مى داد برايش سجده اجلال و تعظيم مى كردند نه سجده عبادت، همان گونه كه برادران يوسف (ع) براى يوسف چنين كردند. همچنين است گفتار درباره سجده مسلمان نسبت به قبر پيامبر (ص) به جهت تعظيم و شادى كه اين امر هرگز كفر به حساب نمى آيد، بلكه تنها معصيت است، و بايد دانسته شود كه اين عمل مورد نهى واقع شده است، و همچنين نماز به طرف قبر آن حضرت.

دلالت نصوص تبرك

نصوص تبرك به آثار پيامبر (ص) دلالت صريح دارد بر اينكه بركت پيامبر اكرم (ص) از ذاتش به اشيايى كه به حضرت يك نوع ارتباط داشته منتقل مى شود.

نووى در شرح صحيح مسلم در مورد حديث عتبان بن مالك كه از پيامبر (ص) درخواست كرد تا در مكان او نماز گذارد تا آنجا را مصلاى خود قرار دهد مى گويد:

وفي حديث عتبان فوائد كثيرة منها: التبرك بالصالحين وآثارهم والصلاة في المواضع التي صلوا بها وطلب التبرك منهم. .(1)

ودر حديث عتبان فوائد بسيارى است از جمله آنها تبرك به صالحين وآثار آنان ونماز به جاى آوردن در مواضعى كه آنان در آنجا نماز به جاى آوردند ونيز طلب تبرك از آنان.


1- المنهاج فى شرح صحيح مسلم، ج5، ص 161.

ص:82

ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» در شرح اين حديث مى گويد:

إنّما استأذن النبي (ص) لأنّه دعي للصلاة ليتبرك صاحب البيت بمكان صلاته، فسأله ليصلّي في البقعة الّتي يحبّ تخصيصها بذلك .(1)

پيامبر (ص) اذن خواست، زيرا او دعوت به نماز شده بود تا صاحب خانه به مكان نماز حضرت تبرك جويد. لذا از پيامبر (ص) درخواست كرد تا در قسمتى را كه اختصاص به اين كار داده بود نماز به جاى آورد.

همين عبارت از قاضى عينى در «عمدة القارى» وشيخ صديق حسن خان در «عون البارى» نقل شده است.


1- فتح البارى، ج1، ص 518.

ص:83

موارد اختلاف در تبرك

اشاره

وهابيان در دو مورد از تبرك، با ديگران اختلاف كرده وآن را جايز نمى دانند:

1. تبرك به آثار پيامبر (ص) بعد از وفات در غير منصوص

اشاره

در غيرمواردى كه ذكر شد از مواردى كه صحابه به آثار پيامبر (ص) تبرك جسته اند وهابيان آن را جايز نمى دانند.

ابن جديع مى گويد:

فما عدا ذلك من صيغ التبرك بالرسول (ص) بعد وفاته غير مشروع بل هو ممنوع. . .(1)

غير از اين موارد تبرك به پيامبر (ص) بعد از وفاتش، مشروع نيست بلكه ممنوع مى باشد. . .


1- التبرك، ص 317.

ص:84

ادلّه وهابيان

وهابيان در اين باره به ادله اى تمسك كرده اند؛ از قبيل:

دليل اول: نبود دليل

دليلى در قرآن وسنت بر مشروعيت اين نوع تبرك وجود ندارد.(1)

پاسخ

اولاً: تبرك از غير خدا خواستن، يا از آن جهت است كه درخواست بركت از غير خداست، يا با اعتقاد به اين است كه اصل بركت از جانب خداست واوست كه در واسطه، اين بركت را قرار داده، در اين صورت در تمام موارد منصوص وغير منصوص جايز است، واگر بدون اين اعتقاد بوده بلكه با اعتقاد استقلال باشد، در تمام موارد، چه منصوص وچه غير منصوص، حرام وشرك يا راهى به شرك است، واگر در محضر پيامبر (ص) تبرك به آثار او بوده وحضرت سكوت كرده است اين خود دليل بر آن است كه تبرك با اعتقاد صحيح، شرك يا راهى به شرك يا بدعت نيست.

ثانياً: ادله اى كه دلالت بر وجود بركت در افراد يا اماكن و ازمنه واشياء دارد خود دليل بر تبرك جستن از آنها در هر زمان ومكان از هر شخص است، خصوصاً كه حيات برزخى در جاى خود ثابت شده است.

ثالثاً: گرچه صحابه به برخى امور تبرك جستهاند ولى مى دانيم كه


1- التبرك، ص 329.

ص:85

آن امور خصوصيت ندارد ولذا مى توان از آنها القاى خصوصيت كرده وبر غير آنها تعميم داد.

رابعاً: تبرك صحابه از پيامبر (ص) از آن جهت بوده كه همراه اعتقاد به تبعيت بركت او از بركت خداوند بوده است ولذا اختصاص به موارد منصوص ندارد.

دليل دوم: سد ذرايع

گفته شده است از آنجا كه سدّ ذرايع و بستن راههاى حرام لازم است، لذا تحريم تبرك به جهت سدّ باب وقوع در شرك لازم ميباشد.

پيامبر (ص) از اينكه قبرش عيد قرار گرفته وقبرها مسجد شود نهى كرده است. ونيز ثابت شده كه اين عمل از سنن يهود ونصارا است.(1)

پاسخ

اوّلاً: ممكن است كه مقصود از عيد قرار گرفتن قبر كه از آن نهى شده اين باشد كه قبرها مثل عيدها نباشد كه هر سال يك بار تكرار شود بلكه بايد مكرر در طول سال به زيارت قبر پيامبر (ص) آمد.

ثانياً: ممكن است كه مقصود از نهى، اين باشد كه در كنار قبر پيامبر (ص) همانند مراسم عيد رفتار نشود بلكه بايد از معنويات آن استفاده گردد.

ثالثاً: در قسمت دوم حديث از محل سجده قرار گرفتن قبر پيامبر


1- التبرك، ص 329.

ص:86

نهى شده است همان گونه كه يهود ونصارا چنين مى كردند و مسلمانان هيچ گاه بر قبر پيامبر (ص) سجده ننموده و نمى كنند.

دليل سوم: ترك صحابه

سلف از صحابه وافرادى كه بعد از آنها آمدند چنين كارى نكرده اند.(1)

پاسخ

جواب اين اشكال از مباحث گذشته معلوم مى گردد.

دليل چهارم: عدم نفع زيارت براى ميت

مقصود از زيارت قبور، تبرك به ميت و. . . نيست، بلكه همانند نماز بر ميت نفع رساندن به اوست. . .(2)

پاسخ

اوّلاً: تبرك اختصاصى به زيارت قبور ندارد.

ثانياً: مورد تبرك به ميت، براى افراد عادى است كه احتياج به نفع دارند نه افرادى كه مثل پيامبرند.

دليل پنجم: عدم اعتقاد عمر به تبرك حجرالاسود

بخارى ومسلم به سندشان از عمر نقل كرده اند كه:


1- التبرك، ص 332.
2- همان، ص 333.

ص:87

جَاءَ إلى الْحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ فَقَالَ: إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لاتَضُرُّ وَلاتْنَفَعُ وَلَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيُّ (ص) يَقْبَلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ.(1)

عمر به نزد حجر الاسود آمد وآن را بوسيد وگفت: من مى دانم كه تو سنگى هستى كه نه ضرر مى رسانى ونه نفع، واگر نبود كه مشاهده كردم رسول خدا (ص) تو را مى بوسيد، من تو را نمى بوسيدم.

گفته شده: عمر بن خطاب اعتقاد به بركت داشتن حجرالاسود نداشته است.

پاسخ

اوّلاً: قول عمر بن خطاب وفعل او خصوصاً با مخالفت ديگر صحابه با آن، مدرك وحجت براى ما نيست.

ثانياً: كلام عمر تنها دلالت بر وجوب تسليم در برابر شارع در امور دين دارد، واين آن چيزى است كه تبرك كنندگان از تبرك اراده مى كنند. وكسى كه ادّعا كرده قصد عمر از اين عبارت تحريم تبرك است بايد آن را اثبات كند.

2. تبرك به غير پيامبر (ص)

يكى از اعمالى كه شديداً مورد مذمّت وطعن وهابيان قرار گرفته وآن را بدعت وشرك مى نامند مسأله مسح كردن ودست كشيدن بر قبور اولياى الهى وحتى پرده خانه كعبه وديوار كعبه است. آنها نه تنها


1- صحيح بخارى، ج 2، صص 160 و 162؛ صحيح مسلم، ج 4، صص 66 و 67.

ص:88

حكم به حرمت وشرك بودن اين عمل كرده اند، بلكه شديداً با آن به مقابله فيزيكى مى پردازند. اينك جا دارد اين عمل را به طور خصوص مورد بحث وبررسى قرار دهيم.

اقوال در مسأله

اشاره

درباره دست ماليدن ومسح كردن بر قبور اولياى الهى حتى قبر پيامبر (ص) وهر آنچه به حضرت مرتبط است اقوالى از علماى اهل سنّت رسيده است.

1. عدم استحباب تبرك

برخى تنها به عدم استحباب شرعى آن اشاره كرده واصل اين عمل را بدعت يا حرام ندانسته اند. عبدالرحمان بن قدامه مى نويسد:

مسح كردن ديوار قبر پيامبر (ص) وبوسيدن آن مستحب نيست. احمد مى گويد: حكم آن را نمى دانم. « اثرمى» مى گويد: اهل مدينه را ديدم كه قبر پيامبر (ص) را لمس نمى كنند، بلكه در كنارى مى ايستند وسلام مى دهند. ابوعبدالله مى گويد: ابن عمر نيز چنين انجام مى داد. او مى گويد: امّا درباره منبر، ابراهيم بن عبدالله بن عبدالقارى روايت مى كند كه او ابن عمر را ديد كه دستش را بر محل نشستن پيامبر (ص)

بر روى منبر گذاشت وسپس دست خود را بر صورتش كشيد.(1)

نووى بعد از نقل كلامى از ابوموسى در اين باره مى گويد:


1- الشرح الكبير، ج 3، ص 496.

ص:89

. . . ونيز به خاطر اينكه استلام دو ركن شامى كعبه مستحب نيست؛ چون سنّت نبوده است، با اينكه استلام دو ركن ديگر آن مستحب است. با اين وصف، مسّ قبور به طريق اولى مستحب نمى باشد. وخداوند به حكم اين مسأله داناتر است.(1)

2. كراهت تبرك

محيى الدين نووى مى گويد:

قالوا: ويكره مسحه باليد وتقبيله بل الأدب أن يبعد منه كما يبعد منه لوحضره في حياته9. هذا هو الصواب الّذي قاله العلماء وأطبقوا عليه. . .(2)

گفته اند: مسح با دست وبوسيدن قبر پيامبر (ص) مكروه است، بلكه ادب اقتضا مى كند كه از قبر دور باشد همان طورى كه در حال حيات حضرت نزد او حاضر مى شدند. اين سخن درستى است كه علما گفته اند وبر آن اجماع واتفاق دارند. . .

محمّد بن شربينى مى گويد: «ويكره مسحه باليد وتقبيله»(3)؛ «و مسح قبر پيامبر (ص) با دست وبوسيدن آن كراهت دارد» .

3. جواز و استحباب تبرك

اشاره

شيعه امامى به طور اتفاق وبسيارى از علماى اهل سنّت معتقد به


1- المجموع، نووى، ج 5، ص 311.
2- همان، ج 8، ص 275.
3- مغنى المحتاج، ج 1، ص 513.

ص:90

جواز، بلكه استحباب لمس كردن وبوسيدن قبور اولياى الهى ودر رأس آنها پيامبر اسلام (ص) مى باشند.

نظرات انديشمندان در جواز و استحباب تبرك

شيعه و بسيارى از علماى اهل سنت به جواز و استحباب تبرك تصريح كرده اند:

الف) ابن حجر عسقلانى در اين باره مى نويسد:

فائدة أخرى: إستنبط بعضهم من مشروعية تقبيل الأركان جواز تقبيل كلّ من يستحقّ التعظيم من آدمي وغيره، فأمّا تقبيل يد الآدمي فيأتي في كتاب الأدب. وأمّا غيره فنقل عن الإمام أحمد أنّه سئل عنه تقبيل منبر النبيّ (ص) وتقبيل قبره فلم ير به بأساً. واستبعد بعض أتباعه صحّة ذلك. ونقل عن ابن أبي الصيف اليماني أحد علماء مكّة من الشافعية جواز تقبيل المصحف وأجزاء الحديث وقبور الصالحين وبالله التوفيق.(1)

بعضى از علما از مشروع بودن بوسيدن اركان كعبه، جايز بودن بوسيدن هركسى را كه مستحقّ تعظيم باشد از آدم وغير آن، برداشت نموده اند؛ امّا حكم بوسيدن دست آدمى، در كتاب الادب مى آيد وامّا درباره غير آدمى از امام احمد نقل شده است كه از او درباره بوسيدن منبر وقبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بى اشكال دانست، ولى بعضى از پيروان او صحيح بودن آن را بعيد


1- فتح البارى، ج 3، ص 475.

ص:91

شمرده اند. واز ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى شافعى مكه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) واجزاى حديث وقبور صالحان، نقل شده است وتوفيق از ناحيه خداست.

ب) سمهودى مى گويد:

قال العزّ في كتاب العلل والسؤالات لعبدالله بن أحمد بن حنبل عن أبيه رواية أبي عليّ بن الصوف عنه، قال عبدالله: سألت أبي عن الرجل يمسّ منبر رسول الله (ص) ويتبرّك بمسّه، ويقبّله ويفعل بالقبر مثل ذلك رجاء ثواب الله تعالى، قال: لابأس به. قال العزّ بن جماعة: وهذا يبطل ما نقل عن النووي من الإجماع. قلت: النووي لم يصرّح بنقل الإجماع لكن قوّة كلامه تفهمه.(1)

«عزّ» مى گويد: در كتاب «العلل والسؤالات» عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش روايت ابى على بن صوف را از او نقل كرده كه عبدالله گفت: از پدرم درباره مردى كه منبر رسول خدا (ص) را مسّ مى كند وبه آن تبرّك مى جويد وآن را مى بوسد و همين كار را با قبر آن حضرت به اميد ثواب انجام مى دهد، پرسيدم او گفت: اين كار اشكال ندارد. عزّ بن جماعه مى گويد: اين سخن، اجماع منقول از نووى را باطل مى كند. مى گويم: نووى به نقل اجماع، تصريح نكرده ولى قوّت كلامش اجماع را مى فهماند.

ج) قاضى سبكى مى گويد:

إنّ عدم التمسّح بالقبر ليس ممّا قام الإجماع عليه: قد روي. . . في


1- وفاءالوفاء، ج 2، ص 1404.

ص:92

أخبار المدينة. . . قال: أقبل مروان بن الحكم، فإذا رجل ملتزم القبر، فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ماتصنع؟ فأقبل عليه فقال: نعم إنّي لم آت الحجر، ولم آت اللّبن، إنّما جئت رسول الله (ص) .(1)

بر جايز نبودن مسح قبر، اجماع اقامه نشده است. در «اخبار مدينه» روايت شده است كه مروان بن حكم با مردى كه به قبر پيامبر ملتزم شده بود (به آن چسبيده بود) مواجه شد، مروان گردن او را گرفت وگفت: آيا مى دانى كه چه مى كنى؟ آن مرد به مروان رو كرد وگفت: آرى، من سنگ وخشت را نگرفته ام بلكه من به پيشگاه رسول خدا (ص) آمده ام.

اين جريان را علامه امينى (رحمه الله) از داود بن ابى صالح اين گونه نقل مى كند:

أقبل مروان يوماً فوجد رجلا واضعاً وجهه (جبهته) على القبر فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ماتصنع؟ فأقبل عليه فإذا أبوأيّوب الأنصاري، فقال: نعم إنّي لم آت الحجر إنّما جئت رسول الله (ص) ولم آت الحجر سمعت رسول الله (ص) يقول: لاتبكوا على الدين إذا وليه أهله ولكن أبكوا على الدين إذا وليه غير أهله.(2)

روزى مروان بن حكم با مردى كه صورتش (پيشانى اش) را روى

قبر (پيامبر) گذاشته بود، مواجه شد، مروان گردن او را گرفت


1- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1404؛ المعجم الاوسط، طبرانى، ج 4، ص 1405.
2- الغدير، ج 5، ص 148.

ص:93

وگفت: آيا مى دانى كه چه مى كنى؟ وقتى به او رو كرد، ديد ابوايوب انصارى است وگفت: آرى، من براى سنگ نيامده ام بلكه به پيشگاه رسول خدا (ص) آمده ام كه مى فرمود: هرگاه متولّى وسرپرست دين، اهل آن بود، بر دين گريه نكنيد. ولى آن گاه بر دين گريه كنيد كه سرپرستى آن را (انسان) نااهلى عهده دار شود.

علامه سپس مى گويد:

اين جريان را حاكم در «مستدرك»(1)نقل كرده وآن را صحيح دانسته وعده اى ديگر (نيز) نقل نموده اند. مى گويد: اين داستان به ما خبر مى دهد كه منع از توسّل به قبور طاهره از زمان صحابه از بدعت هاى اموى هاست واز هيچ صحابى انكار توسّل به قبر پيغمبر (ص) وتبرّك به آن، غير از زاييده بنى اميه، مروان حكم شنيده نشده است.(2)

د) سمهودى نيز مى گويد:

أنّ بلالا لمّا قدم من الشام لزيارة النبيّ (ص) أتى القبر، فجعل يبكي عنده، ويمرغ وجهه عليه، وإسناده جيّد .(3)

هنگامى كه بلال از شام براى زيارت پيامبر (ص) مشرّف شد، نزد قبر پيامبر آمد وگريه مى كرد وصورتش را بر آن مى ماليد. سندهاى اين روايت خوب است.


1- الغدير، ج 4، ص 515.
2- همان، ج 5، صص 148 و 149.
3- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1405.

ص:94

علامه امينى (رحمه الله) داستان بلال را از ابن عساكر در تاريخ شام وحدود ده نفر از بزرگان معروف اهل سنّت در «الغدير»(1)نقل نموده است.

ه) طاهر بن يحيى حسينى مى گويد:

حدّثني أبي عن جدّي جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ (ع) قال: لمّا رُمِس رسول الله (ص) جائت فاطمة (عليهاالسلام) ، فوقفت على قبره (ص) ، وأخذت قبضةً من تراب القبر ووضعت على عينيها وبكت، وأنشأت تقول:

مَاذَا عَلى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ أَنْ لاَيشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِيا

صُبّتْ عَلَى مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الأَيامِ عِدن لَيالِياً(2)

پدرم از جدّم از جعفر بن محمّد از پدرش از على (ع) برايم حديث نقل كرد كه فرمود: وقتى پيامبر (ص) به خاك سپرده شد، فاطمه (عليهاالسلام) بر سر قبر پيامبر (ص) ايستاد ومشتى از خاك قبر را گرفت وبر روى چشمانش گذاشت وگريه كرد واين شعر را خواند:

كسى كه تربت احمد (پيامبر) را ببويد ابداً سختى وبدبختى نخواهد ديد.

مصيبت هايى بر من وارد شده كه اگر بر روزها وارد مى شد، به شب

بدل مى شدند.

علامه امينى اين واقعه را از ابن جوزى در «الوفاء» ، ابن سيدالناس در


1- الغدير، ج 5، ص 147.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.

ص:95

«سيره نبويه» (1)، قسطلانى در «المواهب» ، القارى در «شرح الشمائل» (2)، شبراوى در «الاتحاف»(3)، الخالدى در «صلح الاخوان»(4)، الحمزاوى در «مشارق الانوار» (5)، السيد احمد زينى دحلان در «السيرةالنبوية» (6)وعدّه اى ديگر از بزرگان اهل سنّت نقل نموده است.

و) «خطيب بن حمله» مى گويد:

إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمني على القبر الشريف، وأنّ بلالا وضع خدّيه عليه أيضاً. . . ثمّ قال: ولاشكّ أنّ الإستغراق في المحبّة يحمل على الإذن في ذلك، والمقصود من ذلك كلّه الإحترام والتعظيم، والناس تختلف مراتبهم في ذلك كما كانت تختلف في حياته فأناس حين يرونه لايملكون أنفسهم بل يبادرون إليه وأناس فيهم أناة يتأخّرون، والكلّ محلّ خير.(7)

ابن عمر همواره دست راستش را روى قبر شريف پيامبر (ص) مى گذاشت وبلال دو طرف صورتش را بر آن مى گذاشت. او سپس مى گويد: شكى نيست در اينكه شدت محبّت بر جواز اين كار حمل مى شود (جايز بودن آن را اثبات مى كند) ومقصود از اين كارها


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 340.
2- شرح الشمائل، ج 2، ص 210.
3- الاتحاف، ص 9.
4- صلح الاخوان، ص 57.
5- مشارق الانوار، ص 63.
6- السيرة النبويه، ج 3، ص 391.
7- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.

ص:96

صرفاً احترام وتعظيم كردن است ومراتب مردم به اختلاف درجاتشان در اين مسأله متفاوت است؛ همان طورى كه در زمان حيات حضرت، مردم چنين بودند؛ بعضى از آنها وقتى پيامبر (ص) را مى ديدند، نمى توانستند خويشتن دارى كنند وبه سرعت به طرف او ميرفتند و بعضى شكيبايى مى كردند وعقب تر مى ايستادند، همه اينها خير و نيكى است.

ز) حافظ بن حجر مى گويد:

فنقل عن أحمد أنّه سئل عن تقبيل منبر النبيّ (ص) وقبره، فلم ير به بأساً، واستبعد بعض أتباعه صحّته عنه. ونقل عن ابن أبي الصحف اليماني أحد علماء مكّة من الشّافعيّة جواز تقبيل المصحف واجزاء الحديث وقبور الصالحين.

ونقل الطيّب الناشري عن المحبّ الطبري إنّه يجوز تقبيل القبر ومسّه؟ قال: وعليه عمل العلماء الصالحين وأنشد:

لو رأينا لسليمى أثراً لَسَجَدنا ألف ألف للأثر

وقال آخر:

أمرّ على الديار ديار ليلى أقبل ذا الجدار وذا الجدارا

وما حبّ الديار شغفن قلبى ولكن حبّ من سكن الديارا (1)

از احمد نقل شده كه از او درباره بوسيدن قبر ومنبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بى اشكال دانست، ولى بعضى از پيروانش صحّت اين مسأله را بعيد شمردند. واز ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1406.

ص:97

شافعى مكه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) واجزاى حديث وقبور صالحان نقل شده است. طيب ناشرى از محبّ طبرى نقل كرده است: كه (از او سؤال شد:) آيا بوسيدن قبر ومسّ آن جايز است؟ او گفته است: علماى صالح آن را انجام مى دادند واين شعر را خوانده است:

اگر از دوست سالم و بى عيبم اثرى ديدم، براى آن اثر هزار هزار سجده مى كنم.

وديگرى گفته:

سرزمين ها را به دنبال سرزمين ليلى مى گردم واين ديوار وآن ديوار را مى بوسم، اين محبّت سرزمين نيست، بلكه عشق ساكن سرزمين است كه مرا دلباخته كرده است.

ح) سمهودى مى گويد:

ونقل بعضهم عن أبي خثيمة قال: حدّثنا مصعب بن عبدالله حدّثنا إسماعيل بن يعقوب التيمي قال: كان ابن المنكدر يجلس مع اصحابه، قال: وكان يصيبه الصمات. فكان يقوم كما هو يضع خدّه على قبر النبيّ (ص) ثمّ يرجع، فعوتب في ذلك، فقال: إنّه يصيبني خطرة، فإذا وجدت ذلك إستشفيت بقبر النبيّ (ص) وكان يأتي موضعاً من المسجد في الصحن فيتمرّغ فيه ويضطجع، فقيل له في ذلك فقال: إنّي رأيت النبيّ (ص) في هذا الموضع، أراه قال في النوم.(1)

بعضى از آنها از ابى خثيمه نقل كرده اند كه او گفت: مصعب بن


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1406؛ الغدير، ج 5، ص 150.

ص:98

عبدالله براى ما حديث نقل كرده كه اسماعيل بن يعقوب تيمى براى ما در حديثى گفت: ابن منكدر، همواره با اصحاب خود مى نشست، او گفت: ابن منكدر همواره در سكوت به سر مى برد تا اينكه با آن حال از جا برمى خاست وصورتش را بر قبر پيامبر (ص) مى گذاشت وباز مى گشت. آن گاه او از ناحيه ديگران به خاطر اين عمل، مورد

سرزنش قرار گرفت؛ وى گفت: همانا براى من ناراحتى پيش مى آيد، در اين حال از قبر پيامبر (ص) شفا طلب مى كنم او در مكانى از صحن مسجد (پيامبر) روى زمين مى غلطيد وخود را مى ماليد ودر آنجا خواب واستراحت مى كرد. به او گفته شد: اين چه كارى است؟ در جواب گفت: من پيامبر (ص) را در خواب ديدم كه اينجا را نشان مى دادند.

ط) سمهودى نيز مى گويد:

وفي الأحياء قال بعض العلماء: إنّه قصد بوضع اليد مصافحة الميّت يرجي أن لايكون به حرجٌ ومتابعة الجمهور أحقّ. (1)

در كتاب «الاحياء العلوم» آمده بعضى از علما مى گويند: اگر از گذاشتن دست بر روى قبر، مصافحه ميت را قصد نمايد، اميد است كه اشكالى نداشته باشد ودر هر صورت، تبعيت از قول جمهور علما سزاوارتر است.

ى) سمهودى نيز مى گويد:

قد انعقد الإجماع على تفضيل ما ضمّ الأعضاء الشريفة، حتّى


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1402.

ص:99

على الكعبة المنيفة وأجمعوا بعدُ على تفضيل مكّة والمدينة على سائر البلاد، واختلفوا أيّهما أفضل، فذهب عمر بن الخطّاب وابنه عبدالله ومالك بن أنس وأكثر المدنيّين إلى تفضيل المدينة، وأحسن بعضهم فقال: محلّ الخلاف في غير الكعبة الشريفة، فهي أفضل من المدينة ماعدا ما ضمّ الأعضاء الشريفة إجماعاً، وحكاية الإجماع على تفضيل ما ضمّ الاعضاء الشريفة نقله القاضي عياض وكذا القاضي أبوالوليد الباجيّ قبله كما قال الخطيب ابن جملة، وكذا نقله أبواليمن ابن عساكر وغيرهم، مع التصريح بالتفضيل على الكعبة الشريفة، بل نقل التاج.(1)

اجماع منعقد شده است بر فضيلت قبرى كه اعضاى شريف (پيامبر) را در بر دارد حتى بر كعبه معظّمه هم فضيلت دارد وپس از آن بر فضيلت مكه ومدينه بر ساير بلاد اجماع كرده اند؛ امّا بر افضل بودن يكى از آن دو بر ديگرى اختلاف نموده اند، عمر بن خطّاب وپسرش عبدالله ومالك بن انس واكثر اهل مدينه به افضل بودن مدينه نظر داده اند وبعضى از آنها نيكو نظر داده اند وگفته اند كه: محلّ خلاف در غير كعبه شريفه است؛ چون فضيلت كعبه بر مدينه غير از مكانى كه اعضاى شريف پيامبر را در بردارد، اجماعى است وحكايت اجماعى بودن فضيلت مكان اعضاى شريف (قبر پيامبر) را قاضى عياض وقبل از او قاضى ابووليد باجى نقل كرده است؛ چنان كه «خطيب بن جمله» آن را گفته است. نيز ابويمن بن عساكر


1- وفاء الوفاء، ج 1، ص 28.

ص:100

وغير ايشان اين مطلب را نقل كرده اند وبه فضيلت كعبه شريفه تصريح نموده اند، تاج چنين نقل كرده است.

از فضيلت داشتن خاك قبر پيامبر (ص) ميتوان بركت آن را استفاده كرد.

ك) علاّمه احمد بن محمّد مقرى مالكى (متوفّى 1041ه. ق) در «فتح المتعال بصفة النعال» به نقل از ولى الدين عراقى نقل كرده كه گفت:

أخبر الحافظ أبوسعيد بن العلا قال: رأيت في كلام أحمد بن حنبل في جزء قديم عليه خطُّ ابن ناصر وغيره من الحفّاظ أنّ الإمام أحمد سئل عن تقبيل قبر النبيّ (ص) وتقبيل منبره؟ فقال: لابأس بذلك. قال فأريناه التقيّ ابن تيميّه فصار يتعجّب من ذلك ويقول: عجبت من أحمد عندي جليل هذا كلامه أو معنى كلامه. وقال: واي عجب في ذلك وقد روينا عن الإمام أحمد أنّه غسّل قميصاً للشافعي وشرب الماء الّذي غسّله به؟ وإذا كان هذا تعظيمه لأهل العلم فما بالك بمقادير الصحابة؟ وكيف بآثار الأنبياء عليهم الصّلاة والسلام؟ وما أحسن ما قاله مجنون ليلي:

أمرّ على الديار ديار ليلى أقبل ذا الجدار وذا الجدارا

وما حبّ الديار شغفن قلبى ولكن حبّ من سكن الديارا (1)

حافظ ابوسعيد بن علا خبر داده است: در جزء قديم كلام احمدبن حنبل كه به خطّ ابن ناصر وديگر حفّاظ است، ديدم كه از امام احمد درباره بوسيدن قبر ومنبر پيامبر (ص) سؤال شد، او گفت:


1- الغدير، ج 5، صص 150 و 151 به نقل از فتح المتعال، ص 329.

ص:101

اشكالى ندارد. ابوسعيد گويد: آن نوشته را به تقى بن تيميه نشان دادم، او از اين كلام تعجب كرد وگفت: از احمد كه نزد من جليل القدر است، تعجب مى كنم! آيا اين كلام اوست يا معناى كلام او؟ ابوسعيد مى گويد: چه تعجبى در اين كلام است؛ در حالى كه از امام احمد به ما روايت رسيده است كه او پيراهن شافعى را شست وآبى را كه با آن پيراهن را شسته بود نوشيد؟ واگر اين عمل تعظيم اهل علم است، پس حكم ارزش صحابه پيامبر ونيز آثار انبيا -عليهم الصلاة والسلام- چه مى شود؟ وچه زيبا گفته است مجنون درباره ليلى: امرّ على الديار. . .

واين را «الغدير» در پاورقى ذكر نموده است كه اين جريان؛ يعنى شستن پيراهن شافعى را «ابن جوزى» در مناقب احمد وابن كثير در تاريخ خود(1)قل نموده اند.

ل) شافعى صغير، محمّد بن احمد رملى (متوفى 1004ه. ق) فقيه مذهب شافعيه در شرح المنهاج مى گويد:

ويكره أن يجعل على القبر مظلّة، وأن يقبّل التابوت الّذي يجعل فوق القبر واستلامه وتقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الأولياء، نعم، أن قصد التبرّك لايكره كما أفتي به الوالد فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن إستلام الحجر سنّ له أن يُشير بعصا وأن يقبّلها.(2)

روى قبر، سايه انداختن وبوسيدن تابوت بالاى قبر واستلام كردن


1- ابن كثير، ج 10، ص 331.
2- الغدير، ج 5، ص 151، به نقل از حمزاوى در كنز المطالب، ص 19.

ص:102

آن وبوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است؛ آرى، اگر قصد تبرّك داشته باشند، مكروه نيست؛ چنان كه پدرم به آن فتوا داده است وعلما تصريح كرده اند به اينكه اگر كسى از استلام سنگ (قبر) عاجز باشد، جايز است بر او كه با عصا اشاره كند وعصا را ببوسد.

ودر پاورقى مى گويد:

أخرج الحميدي في الجمع بين الصحيحين وأبوداود في مسنده أنّ رسول الله (ص) كان يشير إلى الحجر الأسود بمحجنته [بمحجنه] ويقبّل المحجن.

حميدى در جمع بين صحيحين وابوداوود در مسندش گفته اند: رسول خدا (ص) با عصايش به حجرالاسود اشاره مى كرد وآن گاه عصا را مى بوسيد.

م) ابوالعباس احمد رملى كبير انصارى، در حاشيه كتاب «روض الطالب» كه در حاشيه كتاب «اسنى المطالب» چاپ شده(1)، در ذيل سخن مصنّف، درباره ادب مطلق زيارت قبور (اينكه زائر به قبر، به همان اندازه اى كه در حال حيات به صاحب قبر نزديك مى شد، نزديك گردد) گفته است:

قال في المجموع: ولايستلم القبر ولايقبّله، ويستقبل وجهه للسّلام، والقبلة للدّعاء، وذكره أبوموسي الأصبهاني قال شيخنا: نعم، إن كان قبر نبيّ أو وليّ أو عالم واستلمه أو قبّله بقصد


1- الغدير، ج 1، ص 133.

ص:103

التبرّك فلا بأس به .(1)

در كتاب «المجموع» گويد: و (زائر) قبر را استلام نكند ونبوسد وبراى سلام كردن، رو به قبر وبراى دعا كردن رو به قبله بايستد. وابوموسى اصفهانى همين مطلب را ذكر نموده است. شيخ (استاد) ما گفته است: آرى، اگر قبر نبى يا ولى يا عالم باشد، استلام كردن وبوسيدن آن به قصد تبرّك اشكال ندارد.

ن) زرقانى مصرى مالكى در «شرح المواهب» گفته است:(2)

تقبيل القبر الشريف مكروه إلاّ لقصد التّبرّك فلاكراهة كما اعتقده الرّملي . (3)

بوسيدن قبر شريف پيامبر، مكروه است مگر اينكه به قصد تبرّك باشد كه در اين صورت كراهت ندارد، چنان كه رملى بر اين اعتقاد است.

ق) شيخ ابراهيم باجورى در حاشيه خود بر شرح ابن قاسم غزّى بر متن شيخ ابى شجاع در فقه الشافعى گفته است: (4)

يكره تقبيل القبر واستلامه ومثله التابوت الّذي يجعل فوقه وكذلك تقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الاولياء إلاّ إن قصد به التبرّك بهم فلايكره، وإذا عجز عن ذلك لازدحام ونحوه كاختلاط الرّجال بالنساء كما يقع في زيارة سيّدي أحمد البدوي


1- الغدير، ج 5، ص 152.
2- همان، ج 8، ص 315.
3- همان، ج 5، ص 153.
4- همان، ج 1، ص 276.

ص:104

وقف في مكان يتمكّن فيه من الوقوف بلامشقّة وقرأ ما تيسّر وأشار بيده أو نحوها ثمّ قبّل ذلك. فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن

استلام الحجر الأسود يسنّ له أن يشير بيده أو عصا ثمّ يقبّلها .(1)

بوسيدن قبر واستلام آن مكروه است وهمين حكم را تابوتى كه بالاى قبر مى گذارند نيز دارد. وهمچنين بوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است مگر اينكه به قصد تبرّك باشد كه در اين صورت كراهت ندارد واگر به خاطر ازدحام جمعيت ومانند آن؛ مثل اختلاط مردان وزنان، از اين كارها عاجز باشد، همان طورى كه در زيارت آقايم احمد بدوى اتفاق مى افتد، در جايى كه بدون زحمت امكان توقّف وجود دارد بايستد وهرچه مى تواند (قرآن) قرائت كند وبا دست خود ويا چيز ديگر به قبر اشاره كند وسپس آن را ببوسد؛ چون علما تصريح كرده اند به اينكه اگر (زائر) از استلام حجرالاسود عاجز باشد، جايز است كه با دست يا عصايش به آن اشاره كند وسپس آن را ببوسد.

ر) شيخ حسن عدوى حمزاوى مالكى در كتاب «كنزالمطالب»(2)و «مشارق الانوار» (3)بعد از نقل عبارت رملى مذكور، مى گويد:

ولامرية حينئذ أنّ تقبيل القبر الشريف لم يكن إلاّ للتبرّك فهو أولى من جواز ذلك لقبور الأولياء عند قصد التبرّك، فيحمل ما


1- الغدير، ج 5، صص 153 و 154.
2- كنز المطالب، ص 20.
3- مشارق الانوار، ص 66.

ص:105

قاله العارف على هذا المقصد، لاسيّما وأنّ قبره الشريف روضة من رياض الجنّة.(1)

در اين صورت، شكى نيست كه بوسيدن قبر شريف (پيامبر) تنها براى تبرّك مى باشد، پس اين جواز، در مقايسه با بوسيدن قبور اوليا به قصد تبرّك سزاوارتر است، بنابراين، آنچه عارف گفته است، بر اين معنا حمل مى شود به ويژه اينكه قبر شريف آن حضرت، باغى از باغ هاى بهشت مى باشد.

ش) سيد بدرالدين حوثى در اين باره مى گويد:

فنقول في التبرك: هو تطلّب البركة و التماسها بفعل مايعتقد سبباً لها او يجوّز انّه سبب لها، و هو ههنا ثلاثة اقسام؛ لانّ الزائر المتبرك يلتمس البركة، فهو في حال الزيارة يرجو انّه قد صار عند مصدر البركة، فهذه البركة التي يرجو انّ الميت او ما حوله مصدرها لايخلو الزائر من ان يكون معتقداً انّها من فعل فاعل يذكره الزائر في نفسه أو لا؛ فان كان يعتقد البركة فعل فاعل يذكره في نفسه، فان كان يعتقد انّ الفاعل هو الله فليس التبرك شركاً؛ سواء كان خطأ ام صواباً، و هذا القسم الاول.

وان كان يعتقد انّ الفاعل هو الميت أو قبره فهي عقيدة شرك، فحيث اقترنت الزيارة بنوع من الخضوع لاجل الاعتقاد هذا، فهي شرك. و هذا القسم الثاني.

اما إذا كان الزائر المتبرك غافلا عن الفاعل للبركة ولايخطر بباله


1- الغدير، ج 5، ص 154.

ص:106

أنّها فعل الميت أو القبر، و انّما هو يرجو وجود البركة هناك فهو يلتمسها بالزيارة، كما يلتمس الرائحة الطيبة بحضور محلها مع غفلة عن فاعلها، فهذا غافل ولايحكم بشركه؛ لخلوه عن عقيدة الشرك. و هذا القسم الثالث. . .(1)

در مورد تبرك مى گوييم: آن عبارت است از درخواست بركت و التماس آن به فعلى كه اعتقاد به سببيت آن بوده يا مجوز سببيت آن باشد و آن در اينجا بر سه قسم است؛ زيرا زائرى كه تبرك مى جويد تقاضاى بركت دارد و او در حال زيارت اميدوار است كه نزد منبع بركت باشد، و اين بركتى كه اميد دارد ميت يا اطراف او منبع بركت باشد يا به اين نحو است كه زائر معتقد است كه بركت از ناحيه فاعلى است كه او را در نفس خود ياد كرده است يا اين گونه نيست؛ اگر اعتقاد دارد كه بركت از فعل فاعلى است كه او را در نفس خود ياد كرده، يا اين است كه معتقد مى باشد آن فاعل همان خداست، اين تبرك شرك آلود نيست؛ خواه تبرك خطا باشد يا صواب، و اين قسم اول است.

و اگر معتقد باشد كه فاعل همان ميت و يا قبر اوست، اين عقيده شرك آلود مى باشد؛ چرا كه زيارتش مقرون به نوعى از خضوع به جهت اين اعتقاد شرك آلود است، و اين قسم دوم است.

اما اگر زائرى كه تبرك مى جويد، از فاعل بركت غافل است و به ذهنش خطور نمى كند كه بركت كار ميت است يا قبر او، و تنها


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، صص 141 و 142.

ص:107

اميد به وجود بركت در آنجا دارد و او تنها از راه زيارت به دنبال آن است، همان گونه كه بوى خوشى را به حضور در محلّ آن استشمام مى كند با غفلت از فاعلش، پس اين شخص غافل است و حكم به شرك او نمى شود به جهت خالى بودن او از عقيده شرك آلود. و اين قسم سوم است. . .

كلام حوثى محل اشكال است؛ زيرا در صورتى كه بركت از صاحب قبر دانسته شود ولى به اذن خدا، شرك به حساب نميآيد و اين مطلبى است كه از آيات نيز استفاده ميشود؛ زيرا در برخى آيات شفا و بركت به ولى خدا نسبت داده شده ولى به اذن خدا.

ت) ابن الحاج در كتاب «المدخل» مى نويسد:

. . . و هذه صفة زيارة القبور عموماً، فان كان الميت المزار ممن ترجي بركته فيتوسل إلى الله تعالى به. و كذلك يتوسل الزائر بمن يراه الميت ممن ترجي بركته إلى النبي (ص) ، بل يبدأ بالتوسل إلى الله تعالى بالنبي (ص) ، اذ هو العمدة في التوسل. و الاصل في هذا كله و المشرع له فيتوسل به (ص) و بمن تبعه باحسان إلى يوم الدين. . .

ثم يتوسل بأهل تلك المقابر اعني الصالحين منهم في قضاء حوائجه و مغفرة ذنوبه، ثم يدعو لنفسه و لوالديه و لمشايخه و لأقاربه و لأهل تلك المقابر و لأموات المسلمين و لأحيائهم و ذريتهم إلى يوم الدين، و لمن غاب عنه من اخوانه. و يجأر إلى الله تعالى بالدعاء عندهم، و يكثر التوسل بهم إلى الله تعالى؛ لانّ

ص:108

سبحانه و تعالى اجتباهم و شرّفهم و كرّمهم، فكما نفع بهم في الدنيا ففي الآخرة اكثر. فمن اراد حاجة فليذهب اليهم و يتوسل بهم؛ فانهّم الواسطة بين الله تعالى و خلقه. و قد تقرر في الشرع و علم ما لله تعالى بهم من الاعتناء، و ذلك كثير مشهور، و ما زال الناس من العلماء و الأكابر كابراً عن كابر، مشرقاً و مغرباً يتبركون بزيارة قبورهم، و يجدون بركة ذلك حسّاً و معني.(1)

. . . اين توصيف زيارت قبرها به طور عموم است، اگر ميتى كه زيارت مى شود از كسانى است كه اميد به بركت او مى باشد (زائر) بايد به سبب او به خداوند متعال متوسل شود. و نيز زائر توسل مى كند به كسى كه (اكنون) او را مرده ميبيند و از جمله كسانى است كه اميد به بركتش نزد پيامبر (ص) است، بلكه شروع به توسل نزد خداوند متعال به پيامبر (ص) مى كند؛ چرا كه او عمده در توسل است و اصل در تمام اين امور و تشريع كننده اوست پس به او توسل ميجويد و به كسانى كه او را با نيكى تا روز قيامت پيروى ميكنند. . .

سپس به اهل آن مقبره ها يعنى صالحان از آنان در برآورده شدن حوائجش و مغفرت گناهانش توسل ميجويد، آن گاه بر خودش و

براى پدر و مادرش و اساتيد و نزديكانش و براى اهل آن مقبره ها و براى اموات مسلمانان و براى زنده ها و ذريه آنان تا روز قيامت و


1- المدخل، ابن الحاج، ج1، صص 189 و 190.

ص:109

برادران دينياش كه از او غائب مى باشند دعا مى كند. و با دعا كردن نزد آنان به خداوند متعال پناه مى برد، و به آنها نزد خداوند متعال توسل مى جويد؛ زيرا خداوند سبحان و متعال آنان را برگزيده و شرف داده و تكريم نموده است، و همان گونه كه به آنان در دنيا نفع داده در آخرت بيشتر خواهد داد. پس هركس حاجتى مى خواهد بايد نزد آنان رود و به آنان توسل جويد؛ چرا كه واسطه بين خداوند و خلقش مى باشند. و در شرع مقرّر و دانسته شده كه خداوند متعال چهقدر به آنان اهميت مى دهد، و اين امور زياد و مشهور است، و هميشه علما و بزرگان، در طول تاريخ، چه در شرق و چه در غرب عالم از زيارت قبور آنان تبرك مى جويند و بركت آنان را حسّ كرده و در عالم معنا درك مى نمايند.

ث) غزالى (متوفاى 505ه. ق) در آداب مسافرت مى نويسد:

ويدخل في جملته زيارة قبور الانبياء (عليهم السلام) و زيارة قبور الصحابة و التابعين و سائر العلماء و الأولياء، و كل من يتبرك بمشاهدته في حياته يتبرك بزيارته بعد وفاته، و يجوز شدّ الرحال لهذا الغرض .(1)

و داخل مى شود در جمله آن زيارت قبور انبياء (عليهم السلام) و زيارت قبور صحابه و تابعين و ساير علما و اوليا، و هركس كه به مشاهدهاش در حياتش تبرك جسته شود، به زيارتش بعد از وفاتش تبرك جسته مى شود، و بار سفر بستن براى اين هدف جايز است.


1- احياء علوم الدين، غزالى، ج2، ص247.

ص:110

4. حرمت تبرك به قبور اوليا

ابن عثيمين مى گويد: «برخى از زائرين دست به محراب ومنبر وديوار مسجد مى كشند، كه تمام اينها بدعت است» .(1)

سمهودى از زعفرانى نقل مى كند كه گفته است: «قرار دادن دست بر روى قبر ومسّ كردن وبوسيدن آن از بدعت هايى است كه شرعاً مُنكَر است» .(2)

شيخ محمّد بن ابراهيم آل الشيخ نيز در اين باره مى گويد:

وهذا غلط ظاهر، لا يوافقهم عليه اهل العلم والحق؛ وذلك انّه ما ورد الاّ في حقّ النبي (ص) ، فابوبكر وعمر وذوالنورين عثمان و على وبقية العشرة المبشرين بالجنة وبقية البدريين واهل بيعة الرضوان، ما فعل السلف هذا مع واحد منهم. . . فاقتصارهم على النبي (ص) يدلّ على انّه من خصائص النبي (ص) .(3)

واين غلطى آشكار است كه اهل علم وحقّ با آن موافقت ندارد؛ زيرا اين گونه تبركات تنها در حقّ پيامبر (ص) وارد شده است، پس ابوبكر وعمر وذوالنورين عثمان وعلى وبقيه ده نفرى كه بشارت به بهشت به آنها داده شده وبقيه بدرى ها واهل بيعت رضوان، هيچ گاه سلف در حقّ يكى از آنان چنين نكردند. . . پس اكتفاى آنان بر تبرك به پيامبر (ص) دلالت دارد بر اينكه تبرك جستن اختصاص به پيامبر (ص) داشته است.


1- دليل الأخطاء، ص 107.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1402.
3- من مجموع فتاوى ورسائل ابن ابراهيم، ج 1، صص 103 و 104.

ص:111

از اين عبارت عالم وهابيان استفاده مى شود كه آنان تبرك را منحصر به پيامبر (ص) مى دانند و تبرك به غير آن حضرت را جايز نمى دانند.

ادله عدم جواز تبرك به غير پيامبر (ص)

اشاره

وهابيان بر عدم جواز تبرك به غير پيامبر (ص) به ادله اى تمسك كرده اند:

دليل اول: اجماع صحابه بر ترك تبرك به غير پيامبر (ص)

اجماع صحابه بر ترك تبرك به ذوات وآثار غير پيامبر (ص) ، با اينكه انگيزه آن وجود داشته است، كه از آن جمله محبت به اوليا و مردان خدا بوده است واين دلالت دارد بر اينكه تبرك از مختصات پيامبر (ص) است.(1)

پاسخ

اوّلاً: اگر ثابت شود كه صحابه عملى را انجام نداده است چند احتمال در آن است:

الف) ترك مقصود؛ كه اصوليون از آن به ترك وجودى تعبير مى كنند، و تركى است كه صحابه از ترك آن، قصد و هدف داشته و انجام نداده اند تا ديگران نيز ترك كنند تا به مفسدۀ آن مبتلا نشوند.

ب) ترك غير مقصود؛ كه از آن به ترك عدمى تعبير مى كنند، وآن موضوعى است كه شارع و صحابه متعرض حكم آن نشده اند؛ زيرا


1- التبرك انواعه واحكامه، ناصر بن عبدالرحمان بن محمّد جذيع، ص 265.

ص:112

مقتضى آن نبوده است، ومورد بحث صورت دوم است.

علوى مالكى مى گويد:

انّ كون النبي (ص) او السلف الصالح لم يفعله ليس بدليل بل هو عدم دليل، ودليل التحريم انّما يكون بورود نصّ يفيد النهي عند فعل الشيء أو الإنكار على فعله من المشرّع الأعظم (ص) ، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هي سنته وطريقتهم هي طريقته. . .(1)

اينكه پيامبر (ص) يا سلف صالح اين كار را انجام نداده دليل نمى شود،

بلكه عدم دليل است، ودليل تحريم به ورود نصّى است كه دلالت بر نهى از انجام شىء يا انكار از كارى از مشرّع اعظم (ص) دارد يا از كسانى كه جانشين آنان بوده در اينكه سنّت وروش آنها همان سنّت وروش رسول خدا (ص) بوده است. . .

ثانياً: ترك غير مقصود نمى تواند دليل شرعى باشد؛ زيرا از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

دَعُونِي مَا تَرَكْتُمْ، إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِسُؤالِهِمْ وَاخْتِلافِهِمْ عَلى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَاجْتَنبِوُهُ، وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ.(2)

هرجا كه شما را رها كردم شما نيز مرا رها كنيد؛ زيرا افرادى كه قبل از شما بودند با سؤال ورفت وآمدنشان نزد انبيا [به جهت


1- منهج السلف فى فهم النصوص، ص 412.
2- صحيح بخارى، ج 8، ص 142؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 92.

ص:113

پرسيدن زياد] هلاك شدند، پس چون شما را از چيزى نهى كردم اجتناب كنيد وچون شما را به چيزى دستور دادم در حدّ استطاعت انجام دهيد.

همچنين مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلاَ تُضَيِّعوُهَا، وَحَدَّ حُدُوداً فَلاَ تَعْتَدُّوهَا وَسَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ رَحْمَةً بِكُمْ غَيْرَ نِسْيَانٍ فَلاَ تَبْحَثُوا عَنْهَا. (1)

همانا خداوند واجباتى را فرض كرده پس آنها را ضايع نكنيد، وحدودى را معين نموده پس از آنها تجاوز ننماييد واز چيزهايى به جهت رحمت بر شما بدون فراموشى گذشت كرده پس آنها را پيگيرى نكنيد.

از پيامبر (ص) در جايى ديگر نقل شده كه فرمود:

اَلْحَلالُ مَا أَحَلَّ اللهُ فِي كِتَابِهِ، وَالْحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللهُ فِي كِتَابِهِ، وَمَا سَكَتَ عَنْهُ فَهُوَ مِمَّا عَفَا عَنْهُ.(2)

حلال، هر چيزى است كه خداوند آن را در كتابش حلال كرده وحرام هر چيزى است كه خداوند آن را در كتابش حرام نموده است، وآنچه را كه از آن سكوت كرده از جمله چيزهايى است كه عفو نموده است.

ثالثاً: تبرك به پيامبر (ص) وآثار او به لحاظ مبارك بودن پيامبر (ص) است وچون بركت غير پيامبر (ص) را ثابت كرديم لذا مى توان به غير


1- سنن دار قطنى، ج 4، ص 184؛ سنن بيهقى، ج 10، ص 12.
2- سنن ترمذى، ج 4، ص 220.

ص:114

پيامبر (ص) نيز تبرك را تعميم داد. واگر صحابه انجام نداده اند دليل بر عدم جواز نيست؛ زيرا بسيارى از مسائل را صحابه درست تشخيص نداده اند، مثل؛

الف) تشخيص خيط ابيض از خيط اسود مورد نظر در آيه 187سوره

بقره؛

ب) حكم عثمان به سنگسار زن جهنيه اى كه بچه شش ماهه زاييده بود؛

ج) حكم عمر به رجم زن ديوانه.

دليل دوم: ذريعه شرك در تبرك

وهابيان مى گويند: اگر حكم به جواز تبرك داده شود باعث مى گردد كه برخى اعتقاد استقلالى پيدا كرده و از اين طريق در شرك واقع شوند، و لذا بايد از باب مقدمه حرام و سدّ ذرايع، از اين عمل به طور كلى جلوگيرى كرد.

پاسخ

نمى توان براى آنكه ممكن است برخى به جهت حكم به جواز تبرك به شرك بيفتند از آن منع كرد؛ و تنها بايد از تبرك شركى جلوگيرى نمود و به عبارت ديگر مقدمه موصله يا مقدمه حرام، حرام ميباشد و نميتوان جلو تمام موارد را گرفت گرچه موصل به حرام نباشد و به قول معروف درب مسجد را به خاطر يك بينماز نبايد بست.

ص:115

بدرالدين حوثى در مورد اين اشكال و پاسخ آن مى گويد:

فان قيل: هذا باب اذا فتح كان فتحاً لباب المغالاة التي تكون مقدمة للشرك، فهو ذريعة للشرك، فلايجوز.

فالجواب: انّ تحريمه على الاطلاق تشريع و ابتداع في الدين، اذ ليس كلّه ذريعة شرك، و تحريمه على من هو في حقه ذريعة شرك لايستلزم تحريمه على غيره من المسلمين الذين لايتخذون ذريعة إلى الغلو و لا الشرك.

فان قيل: انّه كلّه ذريعة شرك. قلنا: معنى هذا انّه لايكون تبرّك إلاّ و يعقبه شرك من المتبرك، و هذه دعوي لا دليل عليها فهي باطلة.

فان قيل: فالغالب فيه انّه ذريعة شرك. قلنا: لانسلم ذلك؛ اذ لادليل عليه.(1)

پس اگر گفته شود: اين باب اگر گشوده شود موجب باز شدن باب غلو مى گردد كه مقدمه شرك است، و لذا اين كار راهى به سوى شرك مى باشد و جايز نيست.

پاسخ اينكه تحريم آن به طور مطلق تشريع و بدعت در دين است؛ زيرا تمام اقسام آن راهى به شرك نيست، و تحريم آن بر كسى كه در حق او راهى به سوى شرك است، مستلزم تحريم آن بر غير او

از مسلمانان نيست، كسانى كه اين كار را راهى به سوى غلو و

شرك قرار نداده اند.

پس اگر گفته شود: تمام اقسام آن راهى به سوى شرك است، در


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، ص 143.

ص:116

پاسخ مى گوييم: معناى آن اين است كه تمام انواع تبرك از سوى تبرك كننده شرك مى باشد، و اين ادعايى بدون دليل و باطل است. و اگر گفته شود: غالب در آن راهى به سوى شرك است. مى گوييم: اين مطلب را قبول نداريم؛ زيرا دليلى بر آن نيست.

دليل سوم: عدم جواز قياس اوليا به پيامبر (ص)

ابن جذيع مى گويد:

لا يجوز قياس الصالحين وغيرهم على النبي (ص) في جواز هذا التبرك؛ سدّاً للذريعة، ولا ريب انّ سدّ الذرائع قاعدة عظيمة من قواعد الشريعة الاسلامية، فمن وجوه موانع القياس هنا سدّ الذرائع، خوفاً من ان يفضى ذلك إلى الغلو فيمن يتبرك به من الصالحين .(1)

قياس كردن صالحان وديگران بر پيامبر (ص) در جواز اين تبرك جايز نيست؛ به جهت بستن راه (بهانه تراشى) ، وشكى نيست كه بستن راه ها (ى بهانه تراشى) قاعده اى بزرگ از قواعد شريعت اسلامى است، واز وجوه موانع قياس در اينجا بستن راه هاست، به جهت ترس از اينكه در موارد تبرك به صالحان منجرّ به غلو نسبت به آنها شود.

بن باز از مفتيان وهابيان مى گويد:

التبرك بآثار الصالحين غير جائز وانّما يجوز ذلك بالنبي (ص)


1- التبرك انواعه واحكامه ، ص 266.

ص:117

خاصة، لما جعل الله في جسده وماسه من البركة، وامّا غيره فلا يقاس عليه لوجهين:

أحدهما: انّ الصحابة لم يفعلوا ذلك مع غير النبي (ص) ، ولو كان خيراً لسبقونا اليه.

الوجه الثاني: سدّ ذريعة الشرك؛ لانّ جواز التبرك بآثار الصالحين يفضى إلى الغلو فيهم وعبادتهم من دون الله، فوجب المنع من ذلك.(1)

تبرك به آثار صالحان جايز نيست، واين عمل تنها نسبت به آثار پيامبر (ص) جايز است؛ زيرا خداوند در جسد وچيزهايى كه با حضرت تماس داشته بركت قرار داده است، ولى غير از حضرت را به دو وجه نمى توان قياس بر او كرد:

وجه اوّل اينكه: صحابه با غير پيامبر (ص) چنين نكردند، واگر اين كار خوب بود آنان بر ما سبقت مى گرفتند.

وجه دوم: به جهت بستن راه شرك؛ زيرا جواز تبرك به آثار صالحان منجرّ به غلو در حقّ آنان وعبادتشان به نحو استقلال از خداوند يكتا مى گردد ولذا بايد از آن جلوگيرى كرد.

پاسخ

اوّلاً: اشكال عدم فعل صحابه را قبلاً پاسخ داديم.

ثانياً: اگر تبرك به آثار صالحان منجرّ به غلو وعبادت آنان شود كه


1- التبرك، ص 268، به نقل از او.

ص:118

بايد از باب سدّ ذرائع منع شود فرقى بين مواردى كه صحابه انجام داده يا نداده اند وجود ندارد ونيز فرقى بين زمان حيات پيامبر (ص) وبعد از آن نيست.

ثالثاً: در جاى خود ثابت شده كه مقدمه موصله به حرام، حرام است.

دليل چهارم: حرمت تبرك قبور، به جهت شرك بودن

مسح قبور وبوسيدن آنها از آن جهت كه شرك است حرام مى باشد. ودر اين جهت فرقى بين شرك كوچك وبزرگ نيست.

پاسخ

اوّلاً: شرك زمانى است كه زائر هنگام تبرّك جستن از قبور اولياى الهى با ديد استقلالى به آن بنگرد. با اين نيت كه صاحب قبر به طور مستقل در اين عالم تصرّف مى كند وداراى بركت است. ولى اگر تمام تصرفات را از جانب خداوند بدانيم وبركات صاحبان قبور را به اذن خدا به حساب آوريم نه تنها اين عمل هرگز شرك به حساب نمى آيد بلكه در راستاى توحيد است.

ثانياً: مسأله تبرك جستن از قبور اولياى الهى امرى است كه مورد قبول صحابه بوده وعده اى در منظر آنها اين عمل را انجام مى دادند وهرگز از طرف شخصى مورد سرزنش قرار نمى گرفتند.

ثالثاً: در جاى خود ثابت نموده ايم انسانى كه از اين دنيا رحلت

ص:119

مى كند حيات وتصرفات او باقى است، بهويژه كه آن انسان يكى از اولياى الهى باشد.

رابعاً: گمان اشكال كننده بر اين است كه اين عمل شرك در عبادت است، در حالى كه به اثبات رسانديم عبادت دو ركن اساسى دارد: يكى نهايت خضوع وديگرى همراه بودن با اعتقاد به ربوبيت يا الوهيت كسى كه براى او خضوع مى شود. در مورد تبرك ودست كشيدن بر قبور وبوسيدن آنها هرگز چنين نيتى وجود ندارد.

دليل پنجم: بدعت بودن تبرك از قبور

دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آن بدعت بوده واز منكرات است.

پاسخ

اوّلاً: نبود دليلِ بر نهى وحرمت، شرعاً وعقلاً دليل بر جواز است

ونيازى به نصّ وتصريح بر جواز ندارد؛ زيرا اصل در اشياء حرمت وعدم جواز نيست، بلكه عكس آن مى باشد. ودر مورد دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آن هيچ دليلى بر حرمت وجود ندارد.

ثانياً: نه تنها دليل بر حرمت وجود ندارد بلكه -همان گونه كه اشاره شد- ادله اى بر جواز بلكه استحباب ورجحان اين عمل موجود است.

سيد بدرالدين حوثى درباره تبرك مردم از آثار اوليا مى گويد:

انّ اكثر التبرك الذي يصدر من العامة ليس المقصود به إلاّ طلب

ص:120

البركة لا التدين، فلا يكون بدعة و لا غلوّاً، و لا اعتقدوا انّ الميت يخلقها، فلا يكون شركاً، فلاينكر عليهم؛ لانّ الاصل خلو اذهانهم عن كلّ خاطر غير طلب البركة و اعتقاد الفضل في الميت و رجائهم حصول البركة عند زيارته او لمس قبره او اخذ ترابه بسبب اعتقادهم لفضله، و لا دليل على تحريم ذلك، و ان ثقل على النواصب و شبهوه بعبادة الأصنام حسداً من عند انفسهم و عداوة مذهب. نعم لو ظهر من بعض المتبركين اعتقاد شرك أو غلو و بدعة باقرار منه، أو فعل يجري مجرى الاقرار فيجب تعليمه و نهيه، و ذلك حيث ظهر منه المنكر بوجه صحيح لا بمجرد تهمة الاعداء. . .(1)

بيشتر تبرك ها كه از عوام مردم صادر مى شود مقصود به آنها جز طلب بركت نيست نه تدين به آن، لذا بدعت يا غلوّ به حساب نمى آيد و آنان اعتقاد ندارند كه ميت آن را ايجاد كرده است، لذا شرك نمى باشد، و نمى توان بر آنان ايراد گرفت؛ زيرا اصل خالى بودن ذهن هاى مردم از هر خاطره اى جز طلب بركت و اعتقاد فضيلت در ميت و اميد آنان به حصول بركت هنگام زيارت يا دست كشيدن به قبر آنان و برداشتن خاكشان به جهت اعتقاد به فضلشان است، و دليلى بر تحريم اين امور نمى باشد، گرچه اين امور بر نواصب گران آمده و آنان را - به جهت حسدى كه در وجودشان است و دشمنى مذهبى كه دارند - به پرستش بت ها تشبيه نموده اند.


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، ص 142.

ص:121

آرى اگر از برخى تبرك جويان اعتقاد شرك آلود يا غلو و بدعت به اقرار خودشان ظاهر شود، يا كارى كه دلالت بر اقرار داشته باشد بايد او را تعليم داده و نهى نمود؛ و اين در جايى است كه از او به طور صحيح مُنْكَر (و كار زشت) ظاهر شود نه به مجرد تهمت دشمنان. . .

دليل ششم: كراهت تبرك به قبور نزد عبدالله بن عمر

از عبدالله بن عمر نقل شده كه او كراهت داشت از اينكه قبر پيامبر (ص) را زياد مسّ نمايد. ونيز از او نقل شده كه: از سنّت نيست مسّ ديوار قبر وبوسيدن آن وطواف در اطراف آن.(1)

پاسخ

اوّلاً: اين نقل فقط دلالت بر كراهت دارد و از طرفى تعارض دارد با نقلى ديگر كه از ابن عمر رسيده است.

سمهودى از «خطيب بن حمله» نقل كرده كه گفت:

إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمنى على القبر الشريف وأنّ بلالا وضع خده عليه ايضاً. . .(2)

همانا ابن عمر همواره دست راستش را بر روى قبر شريف پيامبر مى گذاشت ولى بلال دو طرف صورتش را نيز به آن قرار مى داد.


1- الشرح الكبير، ج 3، ص 496.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.

ص:122

ثانياً: نقل او با عمل برخى از صحابه منافات دارد؛ زيرا همان گونه كه اشاره شد عده اى از صحابه چنين مى كردند.

ثالثاً: ابن ماجه در سنن خود نقل كرده كه ابوبكر، پيامبر (ص) را در حالى كه از دنيا رفته بود بوسيد.(1)وبوسيدن قبر حضرت نيز به مانند بوسيدن خود حضرت است.

رابعاً: در جايى كه بوسيدن قبر پدر ومادر اشكالى ندارد بلكه سنّت است، به طريق اولى بوسيدن قبر پيامبر (ص) سنّت مى باشد.

شخصى نزد پيامبر (ص) آمد وعرض كرد: «اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه درب بهشت وپيشانى حورالعين را ببوسم» . حضرت به او امر فرمود تا پاى مادر وپيشانى پدر را ببوسد. عرض كرد: «اى رسول خدا! اگر پدر ومادرم زنده نباشند چه كنم؟» حضرت فرمود: «قبرشان را ببوس» . آن شخص عرض كرد: «اگر قبرشان را ندانم؟» حضرت فرمود: «دو خطّ بكش يكى را به نيت قبر مادر وديگرى را به نيت قبر پدر، آن گاه آن دو را ببوس تا اينكه سوگند خود را نشكنى» . (2)

دليل هفتم: تبرك به قبور اوليا از عادات يهود و نصارا

سمهودى از كتاب «احياء العلوم» غزّالى نقل كرده كه: «مسّ مشاهد وبوسيدن آنها از عادات نصارا ويهود است» .(3)


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 468.
2- كشف الارتياب، ص 350.
3- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1402.

ص:123

پاسخ

اوّلاً: دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آنها -همان گونه كه اشاره كرديم- از عادات مسلمانان وبزرگانى از صحابه چون ابوايوب انصارى وبلال وعده اى ديگر بوده است.

ثانياً: هر نوع عادتى از يهود ونصارا دليل بر حرمت آن نيست؛

زيرا چه بسيار مواردى كه در شرع اسلام جايز بوده وهست ودر شرايع سابق نيز جايز بوده است.

ص:124

ص:125

تبرك به تربت امام حسين (ع) و سجده بر آن

اشاره

با مراجعه به روايات اهل بيت (عليهم السلام) پى مى بريم كه نه تنها آن بزرگواران مشروعيت تبرك به قبر امام حسين (ع) را قبول داشته اند، بلكه به اين امر ترغيب نيز كرده اند:

1. ابن قولويه به سندش از امام باقر (ع) واو از اميرالمؤمنين (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (ص) به زيارت ما آمد در حالى كه امّ ايمن براى ما شير وكره وخرما به عنوان هديه فرستاده بود. حضرت از آن تناول فرمود، آن گاه برخاست وبه كنارى از اتاق رفته ودو ركعت نماز به جاى آورد. در آخر سجده اش گريه زيادى كرد. كسى علّت آن را از حضرت - به جهت اجلال وتعظيم به او - سؤال ننمود. امام حسين (ع) برخاست ودر دامان پيامبر (ص) نشست وعرض كرد:

اى پدرم! شما داخل خانه ما شدى وما به چيزى مثل وارد شدن شما بر ما مسرور نشديم، سپس گريه اى كردى كه ما را محزون نمود، چه چيزى شما را به گريه واداشت؟

ص:126

پيامبر (ص) فرمود:

يا بني! اتاني جبرئيل (ع) آنفاً فاخبرني انّكم قَتلي، وانّ مصارعكم شتّي، فقال: يا ابه! فما لمن يزور قبورنا على تشتّتها؟ فقال: يا بني! اولئك طوائف من امّتي يزورونكم فيلتمسون بذلك البركة، وحقيق عليَّ أن آتيهم يوم القيامة حتّى أخلّصهم من أهوال الساعة من ذنوبهم ويسكنهم الله الجنّة.(1)

اى فرزندم! جبرئيل الآن بر من وارد شد ومرا خبر داد كه شما كشته خواهيد شد وقتلگاه شما پراكنده خواهد بود. امام حسين (ع) عرض كرد: اى پدرم! با اين پراكندگى اگر كسى قبور ما را زيارت كند بر او چه ثوابى خواهد بود؟ پيامبر (ص) فرمود: اى فرزندم! آنان طوائفى از امتم هستند كه شما را زيارت مى كنند وبا اين كار بركت مى طلبند، وبر من سزاوار است كه روز قيامت به نزدشان آمده تا از هول هاى قيامت و گناهانشان خلاصى داده وخداوند آنان را در بهشت سكنى دهد.

2. ابوالصباح كنانى از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

طِينُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فِيهِ شِفَاءٌ وَ إِنْ أُخِذَ عَلى رَأْسِ مِيلٍ .(2)

در تربت قبر حسين (ع) شفاست گرچه از فاصله يك ميل گرفته شده باشد.

3. عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:


1- بحارالأنوار، ج 100، ص 118.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 402.

ص:127

قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليهماالسلام) عِشْرُونَ ذِرَاعاً فِي عِشْرِينَ ذِرَاعاً مُكَسَّراً، رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ.(1)

قبر حسين بن على (عليهماالسلام) كه بيست ذراع ضرب در بيست ذراع است باغى از باغ هاى بهشت مى باشد.

4. ابن ابى يعفور مى گويد:

قُلْتُ لأَبِي عَبْدِاللهِ (ع) : يَأْخُذُ الإِنْسَانُ مِنْ طِينِ قَبْرِالْحُسَيْنِ (ع) فَيَنْتَفِعْ بِهِ وَ يَأْخُذُ غَيْرُهُ فَلايَنْتَفِعُ بِهِ؟ فَقَالَ: لا، وَاللهِ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، مايَأْخُذُهُ أَحَدٌ وَ هُوَ يَرى أَنَّ اللهَ يَنْفَعُهُ بِهِ إِلاَّ نَفَعَهُ اللهُ بِهِ. (2)

به امام صادق (ع) عرض كردم: كسى از تربت امام حسين (ع) برمى دارد و از آن نفع مى برد، ولى يكى ديگر از آن برمى دارد و نفع نمى برد؟ حضرت فرمود: اين چنين نيست، به خدايى كه به جز او خدايى نيست. هيچ كس از آن تربت برنمى دارد در حالى كه معتقد

است كه خداوند به واسطه آن نفع مى دهد، جز آنكه خداوند او را به واسطه آن تربت نفع مى رساند.

5. زيد شحّام از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

إِنَّ اللهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَيْنِ (ع) شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ، وَ أَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَحَدُكُمْ فَلْيُقَبِّلْهَا وَلْيَضَعْهَا عَلى عَيْنِهِ وَلْيُمِرَّهَا عَلى سائِرِ جَسَدِهِ. . .(3)

همانا خداوند تربت حسين (ع) را شفاى از هر دردى و امان از هر


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 319.
2- كامل الزيارات، ص 461.
3- همان، صص 409 و410.

ص:128

خوفى قرار داده است، و لذا چون يكى از شما از آن برداشت بايد آن را بوسيده و بر چشم خود بگذارد و نيز بر ساير اعضاى بدنش بمالد. . .

سجده بر تربت امام حسين (ع)

از موضوعاتى كه مورد توجه و سؤال وهابيان واقع شده اين است كه چرا شيعه بر تربت امام حسين (ع) سجده مى كند؟ آيا در حقيقت اين سجده بر امام حسين يا سجده بر تربت نيست؟ براى روشن شدن مطلب به بررسى اين موضوع مى پردازيم:

فتواى وهابيان

صالح بن فوزان مى گويد:

السجود على التربة المسمّاة تربة الولي؛ ان كان المقصود منه التبرك و التقرب إلى الولي فهذا شرك اكبر؛ و ان كان المقصود التقرب إلى الله مع اعتقاد فضيلة هذه التربة و انّ السجود عليها فضيلة كالفضيلة التي جعلها الله في الأرض المقدسة في المسجد الحرام و المسجد النبوي و المسجد الأقصي فهذا ابتداع في الدين. . . (1)

سجده بر تربتى كه به نام تربت ولى معروف است اگر مقصود از آن تبرك به اين تربت و تقرب به ولى است، اين شرك اكبر است، و اگر مقصود تقرب به خداست ولى با اعتقاد به فضيلت اين


1- المنتقى من فتاوى الشيخ صالح بن فوزان، ج 2، ص 86.

ص:129

تربت و اينكه سجده بر آن فضيلتى است همانند فضيلتى كه خداوند در سرزمين مقدس در مسجدالحرام و مسجد نبوى و مسجد الاقصى قرار داده، اين عمل بدعت در دين است. . .

سجده شيعه بر هر نوع خاك

عالمان شيعى، سجده بر تربت امام حسين (ع) را واجب نمى دانند، بلكه حكم به جواز سجده بر هر تربت و خاكى نموده اند، ولى از آنجا كه تربت امام حسين (ع) امتياز خاصى دارد، حكم به استحباب سجود بر آن داده اند.

برترى برخى زمين ها از ديدگاه قرآن

از مجموع آيات استفاده مى شود كه برخى از زمين ها مبارك بوده، بر ساير زمين ها برترى خاصّى دارند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدىً لِلْعَالَمِينَ) (آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان مى باشد.

ونيز مى فرمايد:

(وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبَارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ) (مؤمنون:29)

و بگو پروردگارا مرا در منزلگاهى پربركت فرود آور و تو بهترين فرود آورندگانى.

ص:130

در آيه اى آمده است:

(وَ نَجَّيْنَاهُ وَ لُوطاً إِلَى الأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ) (انبياء:71)

و او و لوط را به سرزمين [شام] كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم نجات داديم.

درباره حضرت موسى (ع) مى فرمايد: (إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً) ؛ «چون پروردگارش او را در وادى مقدس طوى ندا داد» .

(نازعات: 16)

همچنين در خطاب به او مى فرمايد:

(فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً) (طه: 12)

كفش هايت را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدس طوى هستى.

درباره قصه سليمان (ع) آمده است:

(وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلىَ الأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) (انبياء: 81)

و تند باد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آن را پربركت كرده بوديم جريان مى يافت.

در مورد پيامبر اسلام (ص) مى فرمايد:

(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَىَ الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ) (اسراء: 1)

پاك و منزه است خدايى كه بندهاش را در يك شب، از مسجدالاقصى كه گرداگردش را پربركت ساختهايم برد.

ص:131

اختلاف برخى زمين ها از ديدگاه روايات

از ديدگاه روايات اهل سنت و شيعه استفاده مى شود كه قطعه هاى زمين همانند ساكنان آن، متّصف به صفت شقاوت و سعادتند:

1. بخارى به سندش از عبدالله بن عمر نقل مى كند:

پيامبر اكرم (ص) هنگامى كه از سرزمين «ثمود» مى گذشت، فرمود: داخل نشويد در سرزمين هايى كه صاحبان آنها به خود ظلم نمودند، تا شما نيز همانند آنان به مصيبت مبتلا نگرديد، مگر در حالى كه گريانيد. آن گاه رسول خدا (ص) سرمباركش را پوشانيد وبه سرعت از آن وادى گذر نمود.(1)

2. همو نقل مى كند: «على (ع) كراهت داشت در سرزمين فرو رفته «بابل» نماز بخواند» . (2)

3. حلبى در سيره خود نقل مى كند:

اجماع امّت بر آن است كه اين مكان (مدينه) كه اعضاى شريف پيامبر (ص) را در بر گرفته، بهترين قسمت هاى روى زمين است و حتّى از كعبه برتر مى باشد. برخى ديگر گويند: افضل قسمت هاى روى زمين است، و حتّى از عرش الهى برتر است.(3)

4. سمهودى شافعى در بحث علل برترى سرزمين مدينه بر سرزمين هاى ديگر مى گويد: جهت دوم آنكه: اين سرزمين مشتمل بر قطعه زمينى است كه به اجماع امت بر ساير قطعه ها برترى دارد و آن


1- صحيح بخارى، ج 6، ص 7.
2- همان، ج 1، ص 90.
3- سيره حلبى، ج 3، ص 306.

ص:132

همان قطعه اى است كه بدن شريف پيامبر (ص) را در برگرفته است.(1)

5. همچنين اين مطلّب را كه مردم بعد از رحلت رسول خدا (ص)

مى آمدند و به جهت تبّرك از خاك قبر آن حضرت بر مى داشتند و با

خود مى بردند. عايشه به جهت آنكه بدن پيامبر (ص) نمايان نگردد، دستود داد ديوارى به دور قبر پيامبر (ص) كشيده شود.(2)

شرافت تربت امام حسين (ع)

تربت امام حسين (ع) از جمله تربت هايى است كه خداوند متعال آن را به جهاتى مبارك گردانيده است، زيرا آن تربت قطعه زمينى است كه جسد پاك و طيب و طاهر سيدالشهدا (ع) را در بردارد.

علامه امينى (رحمه الله) در سرّ سجود به تربت كربلا مى فرمايد:

اين امر بر دو اصل اساسى استوار است:

الف) آنكه شيعه اماميه در صدد آن است كه براى خود تربت و مهرى پاك به همراه داشته باشد تا بر آن سجده نمايد.

ب) برخى از بقاع بر بعضى ديگر برترى دارد، لذا آثار و بركاتى بر آن مترتب است؛ به همين دليل كعبه و حرم حكم خاصى به خود گرفته است. از جمله سرزمين هايى كه بر ساير بقاع برترى پيدا كرده و داراى آثار و بركاتى خاص است محلى است كه بدن شريف سيدالشهدا (ع) را در خود جاى داده است. همان بقعه اى كه امام على (ع) قبل از شهادت امام حسين (ع) قبضه اى از خاك آن را


1- وفاء الوفاء، ج 1، ص 52.
2- همان، ص 385.

ص:133

برداشت و استشمام كرد و چنان گريست كه زمين از اشك هاى حضرتش مرطوب گشت.

سپس حضرت فرمود:

از اين سرزمين هفتاد هزار نفر محشور شده و بدون حساب وارد بهشت مى گردند.(1)آيا سجده بر چنين تربتى مطلوبيت و قداست ندارد و سبب تقرّب به خداوند متعال نمى گردد؟ . آيا سزاوار نيست كه انسان بر تربتى سجده كند كه در آن نشانه هاى توحيد و عشق بازى در راه معبود است؟ تربتى كه در صورت توجه خاص به حقيقت آن، حالت رقّت قلب در انسان ايجاد شده و انسان را به سوى خداوند نزديك مى كند. . . (2)

استاد عباس محمود عقاد - نويسنده مصرى - در مورد سرزمين كربلا مى نويسد:

سرزمين كربلا حرمى است كه مسلمانان براى عبرت و ياد آورى به زيارت آن مى آيند و غير مسلمانان براى مشاهده و بازديد، ولى اگر بنا باشد كه حقّ اين سرزمين ادا شود بايد آن را زيارت گاه هر انسانى قرار داد كه براى نوع خود نصيبى از قداست و بهره اى از فضيلت قائل است، زيرا ما به ياد نداريم كه قطعه اى از زمين به مانند كربلا اين چنين داراى فضيلت و منقبت باشد. اين نيست مگر به جهت آنكه اين سرزمين با اسم كربلا و منزلگاه حسين (ع) مقرون و عجين شده است. (3)


1- المعجم الكبير، ج 3، ص 111.
2- السجود على التربة الحسينية عند الشيعة الاماميه، صص 69 - 87.
3- ابوالشهدا، ص 145.

ص:134

شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء (رحمه الله) در بيان حكمت استحباب سجده بر تربت حسين (ع) مى فرمايد:

از جمله اغراض و مقاصد عالى در استحباب سجود بر تربت حسين (ع)

آن است كه نمازگزار هنگامى كه پيشانى خود را بر تربت مى گذارد به ياد فداكارى و عشق بازى امام حسين (ع) در پيشگاه الهى مى افتد و اينكه چگونه يك انسان مى تواند در راه عقيده و مبدأ، اين گونه فداكارى كرده و با ظالمان مقابله كند. و از آن جا كه سجود بهترين حالات يك بنده نزد خداوند است، مناسب است كه در آن حالت به ياد ارواح پاك و طيب و طاهرى بيفتد كه جانشان را در راه معشوق فدا كردند. در اين هنگام و با اين تفكّر، حالت خضوع و خشوع در انسان ظاهر مى شود و دنيا و آنچه در آن است در نظرش حقير جلوه مى كند و حالتى عرفانى و معنوى در نفسش نسبت به خداوند متعال حاصل مى شود، همانند حالتى كه براى امام حسين (ع) و اصحابش حاصل شده است. و اين به جهت توسل و ارتباط با امام حسين (ع) از طريق تربت اوست. از همين رو در روايات مى خوانيم كه سجده بر تربت حسين (ع) حجاب هاى هفت گانه را پاره مى كند. پس در حقيقت سجده بر تربت حسين (ع) سرّ صعود و عروج از تراب به ربّ الارباب است. . .(1)

عبدالرزاق مقرّم (رحمه الله) مى نويسد:

از جمله اسلوب هايى كه اهل بيت (عليهم السلام) به جهت شناساندن مظلوميت امام حسين (ع) به مردم به كار گرفته اند، امر به سجود بر تربت


1- الارض و التربة الحسينيه، صص 32و33.

ص:135

حسينى (ع) است، زيرا از مهم ترين اسرار آن اين است كه نمازگزار هر روز در وقت نمازهاى پنج گانه اش هنگامى كه چشمش به تربت حسينى (ع) مى افتد به ياد امام حسين (ع) و فداكارى هاى او، و اصحاب و اهل بيتش مى افتد و معلوم است كه يادآورى اين چنين الگوهايى از حيث روان شناسى اثر تربيتى و معنوى عجيبى در نفس انسان خواهد گذاشت. . . (1)

قبر حسين (ع) همانند قبر رسول الله (ص)

در ابتداى بحث به شرف و فضيلت قبر پيامبر (ص) و قطعه زمينى كه حضرت را در خود گرفته اشاره نموديم، حال اين نكته را ياد آور مى شويم كه: قبر امام حسين (ع) همانند قبر رسول (ص) است؛ زيرا امام حسين (ع) پاره تن رسول خدا (ص) است. پيامبر (ص) فرمود:

«حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» (2)؛ «حسين از من و من از حسينم» .

امّ الفضل در عالم رؤيا ديد كه قطعه اى از پيكر مطهّر پيامبر (ص) جدا شد و در دامانش قرار گرفت. هنگامى كه در مورد اين خواب از پيامبر (ص) سؤال نمود، حضرت آن را به ولادت امام حسين (ع) و تربيتش در دامان ام الفضل تعبير كرد. . . (3)پس امام حسين (ع) پاره تن پيامبر (ص) است و اگر پيامبر (ص) احترامى دارد كه به تبع آن، خاك قبرش هم متبرّك است، امام حسين (ع) نيز چنين است.


1- مقتل الحسين7، صص 103و104.
2- سنن ترمذى، ج 5، ص 658؛ مسند احمد، ج 4، ص 174؛ سنن ابن ماجه، رقم 144.
3- مستدرك حاكم، ج 3، ص 176.

ص:136

فضيلت تربت امام حسين (ع)

1. احمد بن حنبل از عامر شاطبى نقل مى كند: در سفرى همراه على بن ابى طالب (ع) بودم. حضرت هنگامى كه در مسير خود به صفين به نينوا رسيد، صدا داد: «اى اباعبدالله! در كنار شطّ فرات صبر كن» . عامر شاطبى مى گويد: «عرض كردم: براى چه؟» فرمود:

روزى بر پيامبر (ص) وارد شدم، در حالى كه گريان بود؛ عرض كردم: اى نبى خدا! آيا كسى شما را غضبناك كرده؟ چه شده است كه گريانيد؟ پيامبر (ص) فرمود: خير، بلكه الآن جبرئيل از نزد من خارج شد و خبر داد كه حسين (ع) در كنار شطّ فرات به شهادت مى رسد. جبرئيل گفت: آيا مى خواهى كه تربت او را استشمام نمايى؟ عرض كردم: آرى. آن گاه قبضه اى از خاك تربت امام حسين (ع) را به من داد كه در اين هنگام طاقت نياوردم و گريستم.(1)

2. امّ سلمه مى گويد: روزى رسول خدا (ص) مضطرب از خواب بيدار شد، دوباره خوابيد و بار ديگر همين حالت به وى دست داد، بار سوم نيز اين عمل تكرار شد، در اين مرتبه ديدم كه در دستان مباركش تربتى سرخ بود كه آن را مى بوسيد و اشك مى ريخت. عرض كردم: «اى رسول خدا! اين تربت چيست؟» فرمود:

جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين (ع) در سرزمين عراق به شهادت مى رسد. به جبرئيل گفتم: تربتى كه حسين (ع) در آن


1- مسند احمد، ج 2، ص60.

ص:137

به شهادت مى رسد به من بنما، جبرئيل از آن تربت آورده و به من داد.(1)

دانستن اين نكته ضرورى است كه فرق است بين مسجود له و مسجود عليه، شيعه اماميه كه بر تربت امام حسين (ع) سجده مى كند آن را مسجود له قرار نمى دهد، بلكه آن را مسجود عليه قرار مى دهد، يعنى شيعه براى تربت امام حسين (ع) سجده نمى كند، بلكه بر روى تربت امام حسين (ع) براى خداوند متعال سجده مى نمايد. و بين اين دو فرق آشكار است.


1- مستدرك حاكم، ج 4، ص 398.

ص:138

ص:139

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. احياء علوم الدين، غزالى، بيروت، دارالمعرفة.

2. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، يك جلدى.

3. الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، بدرالدين الحوثى، صنعا، مكتبة اليمن الطبرى.

4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، منشورات المكتبة الاسلاميه.

5. البداية و النهاية، ابن كثير، طبع محمد بن راشد مكتوم.

6. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر دمشقى، بيروت، دارالفكر.

7. التبرك (انواعه و احكامه) ، ناصر بن عبدالرحمان بن محمد جذيع، رياض، مكتبة الرشد، 1421ه. . ق.

8. التوسل (انواعه و احكامه) ، محمدناصرالدين البانى، بيروت، المكتب الاسلامى.

9. جمهرة اللغة، ابن دريد، بيروت، دارالكتب العلمية.

10. السجود على التربة الحسينية عند الشيعة الامامية، علامه امينى، بيروت، دارالمهحجة البيضاء.

11. شرح صحيح مسلم، نووى.

ص:140

12. صحاح اللغه، جوهرى، بيروت، دارالعلم للملايين.

13. عمدة القارى، قاضى عينى، دارالفكر.

14. الغدير، علامه امينى، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

15. فتاوى الجنة الدائمة للبحوث العلمية و الفتاء، جمع احمد بن عبدالرزاق دويش، رياض، دارالمؤيد.

16. لسان العرب، ابن منظور، بيروت، داراحياء التراث العربى.

17. مجموع فتاوى و رسائل، ابن عثيمين، رياض.

18. المدخل، ابن الحاج، بيروت، دارالفكر.

19. معجم مقاييس اللغة، عبدالسلام هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، .

20. مفردات، راغب اصفهانى، بيروت، دارالمعرفة.

21. المنتقى، من فتاوى الشيخ بن فوزان.

22. منهج السلف فى فهم النصوص، محمد بن علوى مالكى، چاپ دوم، 1419ه. ق.

23. النهاية، ابن اثير، قم، انتشارات اسماعيليان.

24. وسائل الشيعه، شيخ حرّعاملى، تهران، المكتبة الاسلاميه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109