حج از ديدگاه مذاهب اسلامى

مشخصات كتاب

سرشناسه : جناتي، محمدابراهيم، - 1312

عنوان و نام پديدآور : حج از ديدگاه مذاهب اسلامي/ مولف محمدابراهيم جناتي؛ مترجم حسينعلي محمدي نژاد

مشخصات نشر : نشر مشعر، 1371.

مشخصات ظاهري : ص 224

شابك : بها:1800ريال

يادداشت : اين كتاب ترجمه بخش حج از كتاب "دروس في الفقه المقارن" مي باشد

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان ديگر : دروس في الفقه المقارن

موضوع : فقه تطبيقي

موضوع : حج

شناسه افزوده : محمدي نژاد، حسينعلي، مترجم

رده بندي كنگره : BP169/7/ج 9د4042 1371

رده بندي ديويي : 297/324

شماره كتابشناسي ملي : م 72-2928

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

مقدمه معاونت آموزش و تحقيقات

بسم الله الرحمن الرحيم

«يكى ديگر از وظائف مهمّ، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حجّ، آدم بسيار مى بيند كه حجّ مى روند، زحمت مى كشند، لكن مسأله حجّ را نمى دانند ..». امام خمينى رضوان الله تعالى عليه

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد ازهمه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى

رضوان الله تعالى عليه حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكه الله، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمى قدّس سرّه الشّريف و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيه الله خامنه اى مدّظلّه العالى با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و

ص:12

معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسائى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

و من الله التوفيق و عليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظم رهبرى

ص:13

بسم الله الرّحمن الرّحيم

وله الحمد

كتابى كه از نظر خوانندگان مى گذرد ترجمه كتاب حج از «دروس فى الفقه المقارن» است كه توسط پژوهنده تلاش گر، فاضل محترم و ارجمند جناب آقاى شيخ حسنيعلى محمّدى نژاد دام عزّه و توفيقه انجام پذيرفت.

بخشى از آن را مورد بررسى و مطالعه قرار دادم اشكالى به نظر نرسيد، بلكه بر طبق برداشت من، ترجمه بسيار جالب، گويا و واضح و بگونه اى است كه مراجعه كننده مى تواند به آسانى از مطالب آن استفاده نمايد سلامتى و توفيقات بيشتر را در همه زمينه ها بويژه در زمينه تحقيق، ترجمه و تأليف، براى معظم له از خداى بزرگ مسئلت داشته و دارم.

ص:14

محمّدابراهيم جنّاتى

قم حوزه علميه/ 27 شعبان 1412

ص:15

مقدمه مترجم

بى ترديد هر يك از احكام حياتبخش اسلام داراى استحكام، نورانيّت و فلسفه خاصّى است كه با عقل و منطق هماهنگ و پيام آور سعادت و سرافرازى انسانهاست.

در اين ميان حج، اين كانون عشق و ايثار و صداقت نيز از قداست، و درخشندگى ويژه اى برخوردار است، كه هر انسان خداجوئى به اندازه درك خويش از درياى بيكران آن، كسب فيض مى كند.

اگر مسلمانان جهان به خوبى به ژرفاى اين فريضه الهى بينديشند و به اين وظيفه شرعى «(1)» فرهنگى، اقتصادى و سياسى دست خواهند يافت. «(2)» در اين جا توجه خوانندگان محترم را به چند مطلب جلب مى كنم:

1 بدون شك لازمه انجام يك حج صحيح و بدون نقص، علم و آگاهى دقيق مكلّفين به مناسك حج است. از اين رو هر يك از مراجع تقليد و فقهاى بزرگوار شيعه فتاواى فقهى مربوط به حج را، تحت عنوان «مناسك حج» تدوين كرده و در اختيار مقلدين خود قرار داده اند.

2 استنباط احكام و مسائل مختلف با تكيه به ظواهر قرآن و احاديث منقول از پيامبر ص و ائمه معصومين عليهم السلام موجب شده است كه فقهاى اسلام اعم از شيعه و سنّى نتوانند در جزئيات اتفاق رأى داشته باشند.

در اين راستا، برخى از فقهاى آگاه و دورانديش اسلام بخاطر آشنائى مسلمانان از آراء فقهى مذاهب يكديگر از ديرباز به فكر تقريب بين مذاهب اسلامى بوده و كتابهاى مختلفى در موضوع «فقه مقارن» تدوين نموده اند؛ همچون كتاب «الخلاف» تأليف الشيخ الطائفه الطوسى ره و كتاب: «تذكره الفقها» و «منتهى المطالب» تأليف علامه حلّى ره و «كنزالعرفان» تأليف فاضل مقداد ره و كتاب: «الفقه على مذاهب الخمسه» تأليف محمدجواد مغنيه ره و بسيارى از علماى ديگر كه بايد گفت: سعيهم مشكور و حشرهم الله مع الصديقين و الشهداء.


1- اشاره به آيه 97 آل عمران.
2- اشاره به آيه 28 حج.

ص:16

كتاب «دروسٌ فى الفقه المقارن» تأليف استاد محقق و انديشمند، حضرت آيه الله آقاى محمّدابراهيم جنّاتى، از همين سلسله كتابها است كه مركز تحقيقات حج، براى تحقق بخشيدن به اين هدف ارزشمند، و به منظور آشنائى هر چه بيشتر مسلمين از نظرات فقهى يكديگر، ترجمه بخش حج آن را به اينجانب پيشنهاد نمود، بنده نيز با كمال ميل پذيرفتم تا برادران و خواهران فارسى زبان بويژه حجاج بيت الله الحرام با فتاواى ديگر مذاهب اسلامى (در حج) آشنا گردند:

اين ترجمه كه آنرا «حج از ديدگاه مذاهب اسلامى» ناميده ايم در واقع بيانگر نظريات فقهى مذاهب مختلف اسلامى: شيعه، حنفيه، مالكيّه، حنبليّه، شافعيّه و غيره مى باشد كه مؤلّف محترم، آنها را با ذكر ادلّه و براهين در جاى خود بررسى نموده است.

3 در كتاب مذكور اضافه بر نقل فتاوا، براهين و استدلالات علمى نيز ذكر شده تا بتواند مورد استفاده علماء و محققين ژرف انديش قرار گيرد.

4 در اين كتاب بيشتر نظرات فقهى علماى مشهور اهل تسنن و مشهور از فقهاى اماميه تبيين شده است. بنابراين از مراجع معاصر شيعه فتواى خاصى (با ذكر نام) نيامده، كه طبعاً مقلّدين آنان بايد به مناسك مرجع تقليد خويش مراجعه نمايند.

5 بعضى از آيات كلام الله مجيد بطور مكرر آمده، كه تنها يكبار به ترجمه آن بسنده كرده ايم.

6 از خوانندگان عزيز و گرامى انتظار دارم، كاستى هاى موجود در ترجمه كتاب را بر من بخشيده، با انتقادات و پيشنهادات خود، در رفع نقائص احتمالى، ياريم نمايند.

اميد است اين خدمت ناچيز در ايجاد وحدت و اتّحاد در صفوف مسلمانان، مخصوصاً حجّاج بيت الله الحرام مؤثر افتد و راهنمائى براى جويندگان وحدت اسلامى شود، خداى منّان باكرم بى پايان خويش آن را بپذيرد و ذخيره اى براى آخرتمان قرار دهد. والسّلام

قم حسينعلى محمّدى نژاد

15/ 7/ 71

ص:17

پيشگفتار

اشاره

حمد و سپاس بى پايان خداوندى را سزد، كه خانه مقدسش را مركز اجتماع، و محلّ امنى براى مردم قرار داد، و از پيامبران بزرگى، چون ابراهيم واسماعيل عليهماالسلام پيمان گرفت، تا خانه اش را براى طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان، پاكيزه دارند و به ما دستور داد: واجبات حج را در آن مكان مقدس به جاى آوريم تا بدينوسيله الطاف بيكران خود را نصيب ما گرداند.

و به ما فرمان داد: تا با حضور در آن سرزمين پاك، شاهد صحنه هائى شگفت انگيز از روز رستاخيز باشيم، روزى كه همه مردم در يك رديف قرار مى گيرند و هيچ تمايزى بين ابناء بشر، از فقير و غنى، آقا و بنده، بزرگ و كوچك، شرافتمند و پست، حاكم و محكوم، رئيس و مرئوس، پادشاه و رعيّت و سياه و سفيد نيست.

به راستى كه چه زيبا صحنه اى از خشوع و خضوع و حضور مى بينيم، صحنه اى كه همه اقوام و ملل، با انديشه ها و افكار گوناگون، در پيشگاه با عظمت خداوند عالميان، ترسان و لرزان از سنگينى بارگناه، پيشانى تسليم بر زمين مى سايند، و در عين حال اميدوار به ثواب و لطف كريمانه او هستند.

و سلام و درود ما بر سيد و سرور امّت؛ يعنى محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله كه خداى سبحان وى را از ميان خلق اوّلين و آخرين برگزيد، تا زعيم هدايت و اصلاحگر جامعه نابسامان جاهليّت باشد. و سلام و صلوات بى پايان ما بر اهلبيت پاك، واصحاب مخلص و وفادارش.

كعبه از نظر قرآن و لغت

بى ترديد مسأله حج، از مسائل و احكامى نيست كه شارع مقدس اسلام آن را تشريع كرده باشد، بلكه در شرايع سابق، و حتى از زمان آدم ابوالبشر ع پيامبر بزرگوار الهى، معروف و مشهور بوده، و بدينسان كعبه اوّلين خانه اى است كه خداوند متعال، آن را مايه بركت و هدايت مردم قرار داده است. چنانكه خود مى فرمايد:

«انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّه مباركاً وهدىً للعالمين». آل عمران: 96.

«نخستين خانه اى كه براى مردم بنا نهاده شد، همان است كه در مكّه قرار دارد، خانه اى كه جهانيان را، سبب بركت و هدايت است».

خانه مقدّسى كه به تصريح خداى سبحان از ديرباز ملائكه الهى و آدم و حوّا عليهماالسلام بر حول محور آن به طواف برخاستند.

چنانكه خود فرمود: «وليطّوفوا بالبيت العتيق ...»

ص:18

«و بر آن خانه كهنسال طواف كنيد». حج: 29.

و به هر حال نه تنها آدم و حوّا، بلكه قبل از آن دو نيز كسانى بودند كه اين خانه مبارك را طواف كردند. و شاهد بر اين حقيقت، كلام امام صادق ع در جواب سؤالات «زراره» مى باشد.

«سأله ع زراره عن سبب كثره مسائل الحجّ، قال قلت لابى عبدالله ع جَعلنى الله فداك، انّى اسئلك فى الحج منذ اربعين عاماً فتفتينى؟ فقال: يا زراره بيتٌ حجّ اليهِ قبل آدم بِالْفَىْ عام، تريد انْ تفتى مسائله فى اربعين عاماً؟» «(1)» «زراره» از علّت زيادى مسائل حج، از امام صادق ع چنين مى پرسد:

مولايم! فدايت شوم، مدّت چهل سال است كه مسائل حج را از شما مى پرسم و هر ساله به من جواب تازه اى مى دهيد!

امام فرمود: «اى زراره، خانه اى كه دو هزار سال قبل از آدم، آنرا زيارت مى كرده اند تو مى خواهى در مدت چهل سال (از راه پرسش) مسائل آنرا به پايان برسانى!؟»

بهر حال تشريع حج بدين شكلى كه فعلًا توسط مسلمين انجام مى شود، مورد اختلاف است كه از چه سالى شروع شده است؟

بعضى معتقدند از سال پنجم هجرت، و عدّه اى از سال ششم و دسته اى ديگر شروع آنرا از سال نهم هجرى مى دانند. ولى در هر حال اين واقعيّت را هرگز تغييرنمى دهد كه: اين خانه امن، به شهادت تاريخ، قبل از زمان حضرت ابراهيم ع موجود بوده، وليكن پس از ويرانى و مخفى شدن قواعد آن، حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل عليهماالسلام به فرمان خداوند آنرا تجديد بنا كردند.

«واذ يرفع ابراهيم القواعِد مَن البيت واسماعيل ربّنا تقبل منّا انّك انت السّميع العليم».

بقره: 127.

«و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا بردند چنين گفتند: اى پروردگار ما از ما بپذير كه تو شنوا و دانا هستى».

ماجراى تجديد بناى كعبه

آنگاه كه حضرت ابراهيم ع خانه كعبه را مى ساخت، فرزندش اسماعيل ع نيز با آوردن سنگ به وى كمك مى كرد. وقتى كه بناى بيت، به اندازه يك پا رسيد، حجرالاسود «(2)» آورده شد، و ابراهيم ع آن را در جاى خود گذارد.


1- . وسائل، ج 8، ص ابواب وجوب حج، ح 12.
2- در مورد حجرالاسود نظريّاتى وجود دارد كه به دو مورد از آن اشاره مى كنيم: 1 جبرائيل ع از آسمان آورد. 2 آنگاه كه حضرت آدم از بهشت به زمين آمد، آن را با خود آورد.

ص:19

البتّه بلندى خانه در آن هنگام به 9 ذراع و مساحت آن به 20* 30 ذرع رسيد، كه داراى دو در بود وليكن سقف نداشت. «(1)» و امّا مقام ابراهيم ع در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به كعبه معظّمه متّصل بود، و سپس به اين شكلى كه الآن موجود است، تغيير پيدا كرد و گواه بر اين تغيير روايت صحيحه ابراهيم بن ابى محمود است:

«قال قلت للرّضا ع اصلّى ركعَتىْ طوافِ الفريضه خلف المقام حيث هوالسّاعه اوْ حيث كان على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله قال: حيث هوالسّاعه». «(2)» ابراهيم مى گويد: «به امام رضا عليه السلام عرض كردم، دو ركعت نماز طواف واجب را پشت مقام ابراهيم، در مكانى كه الآن موجود است بخوانم يا در مكانى كه در زمان پيامبر ص وجود داشته؟ فرمود: در مكانى كه هم اكنون موجود است».

و بهر حال پس از ساخته شدن كعبه، خداى متعال با فرمانى جداگانه نسبت به حفظ خانه و پاكيزه داشتن آن چنين مى فرمايد.

«و اذ جعلناالبيت مثابه للناس و امْناً ... انْ طهّرابيتى ..». «(3)» «و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد. ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه ما را براى طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد».

به هر حال پس از گذشت قرنها، و همزمان با طلوع خورشيد پر فروغ اسلام، آن حجّى كه اقوام و ملت هاى گذشته بدان اعتقاد داشتند، از ناحيه اسلام تثبيت و خداوند احكام ويژه اى براى آن مقرّر، و عقوبتى سخت براى آنان كه بدون عذر زيارت آن را ترك كنند، قرار داد تا بدانجا كه آنان را در زمره كافران بر شمرده و مى فرمايد.

«والله على الناس حجّ البَيْت من استطاع ... ومَنْ كَفر فانّ الله غنىّ عنِ العالمين». «(4)» «براى خدا، حج آن خانه، بر كسانى كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است، و هر كه راه كفر پيش گيرد، بداند كه خدا از جهانيان بى نياز است».

و پيامبر اسلام نيز، در وصيّت خود به على ع به اين كفر تصريح مى كند آنجا كه مى فرمايد:


1- تذكّر: در ادامه همين مبحث ماجراى بناى كعبه و سير تاريخى آنرا مشروحاً ذكر خواهيم كرد.
2- . وسائل الشيعه، ج 2، باب 71 ابواب طواف، ح 1.
3- بقره: 125.
4- آل عمران: 96.

ص:20

«ده گروه از امّت كافر شدند ... يكى از آنها كسى است كه وسعتى داشته باشد ولى به حج نرود تا بميرد».

و نيز در ادامه فرمود: «يا على هر كه حجّ را به تأخير اندازد (امروز و فردا كند) تا بميرد، خداوند او را در روز قيامت يهودى يا نصرانى مبعوث خواهد كرد».

و اينك متن روايت: «فى وصيّه النبى لعلىّ ع كفر من هذه الامّه عشره و عدَّ منها، مَن وَجَد سعهً فَماتَ و لَم يحجّ ... و قال يا على مَنْ سوّف الحج حتّى يموت بعثه الله يوم القيمه يهودياً او نصرانياً». «(1)» و نيز امام صادق ع فرمود: «ولوْ انّ الناس تركواالحج لكانَ علىَ الوالى انْ يُجبَرهم عَلى ذلك و عَلى المقام عنده». «(2)» «اگر زمانى برسد كه مردم، حج را ترك نمايند بر زمامدار مسلمين واجب است كه آنان را به انجام و اقامه حجّ در آن مكان مقدس، مجبور كند».

و روايات ديگرى نيز در اهميّت اين مسأله وجود دارد كه طالبان مى توانند به كتب مربوطه مراجعه كنند.

اهداف نورانى

بديهى است كه اين همه توجه، و ارزش نهادن به مسأله حج، تنها به خاطر مصالح و اهداف ارزشمندى است كه در اين عمل سياسى، عبادى وجود دارد. و بى ترديد همانها موجب شد تا حج به عنوان يك واجب تشريع، و احكام خاصّى براى آن مقرّر گردد. و قطعاً اگر اهداف و مصالح روشنى مطرح نبود، هيچگاه حكيم مطلق بدان دستور نمى داد.

در آنجا كه مى فرمايد: «و اذّن فىِ الناس بالحج ... لِيشْهدوا منافعَ لهم ...» «(3)» «و مردم را به حج فراخوان تا پياده يا سواره بر شتران تكيده، از راههاى دور نزد تو بيايند، تا سودهائى كه ويژه آنهاست ببينند و نام خدا را در روزهائى معيّن، به هنگام ذبح چارپايانى كه خداوند رزق آنان ساخته، ياد كنند، پس از آنها بخوريد و بينوايان فقير را نيز اطعام كنيد».

آرى در اين كنگره عظيم جهانى، اسرارى شگرف، حكمت هائى ارزشمند، و فوائدى بزرگ نهفته است كه تمامى آنها در تقويت ساختارهاى معنوى جامعه و محكم تر نمودن هرچه بيشتر شالوده هاى تربيتى، اجتماعى، اخلاقى، سياسى، اقتصادى و علمى جوامع اسلامى، تأثير بسزائى دارد. به ويژه از دريچه معنويت، حضور گسترده انسانها در آن صحنه عظيم، تبلور اطاعت محض و تقرّب


1- . وسائل الشيعه، ج 2، ابواب وجوب حج، ح 3، ص 21 20.
2- وسائل، ج 2، باب 5 ابواب وجوب حج، ح 2.
3- حج: 27 و 28.

ص:21

آنان با جان و مال و قول و عمل، بسوى خداى سبحان است، كه در عين حال با رياضت، و تحمّل مشقات و تمرين نفس بر تواضع و فروتنى همراه مى باشد.

از اين رو بر هر مسلمان واجب است كه دو جامه احرام را در حاليكه با خضوع و خشوع تلبيه مى گويد بپوشد و همدوش با ساير مسلمانان از مليّتهاى مختلف، بر روى يك زمين، و بدون هيچ تمايز، بسوى هدفى واحد، به پيش روند.

آرى با توجّه به اثرات سودمند و جايگاه عظيم حج و نفوذ آن در جوامع اسلامى، مى توان ادعا كرد: حجّ بعنوان يك دانشگاه بزرگ اسلامى است، كه فارغ التحصيلان آن، انسانهائى وارسته، متقى خدا پرست و بى اعتنا به دنيا هستند.

دانشگاه عظيمى كه تمام مسلمين جهان را تحت لواى توحيد، همراه با شعارهاى ارزشمند و مهيّج و جاويد، جمع كرده است.

شعارهائى كه نسيم عطرآگين اخوت و برادرى را، به ارمغان مى آورد، تبعيض نژادى را محكوم مى نمايد. همه را از آدم و آدم را نيز از خاك مى داند و سرانجام اعلام مى دارد: هيچگونه فضيلت و برترى جز به تقوى و خدا ترسى، براى كسى نيست.

شعارهاى وحدت

«1 انّماالمؤمنون اخوهٌ فاصلحوا بين اخَوَيْكُم».

«2 كلُّكم مِن آدم و آدمُ مِنْ تراب».

«3 لا فَضْلَ لعربىّ عَلى عجمى ولا لعجمىّ عَلى عربىّ ولا لَاحْمَر على ابيضَ ولا لَابيَضَ عَلى اسودَ الّا بالتّقوى، انّ اكرمكم عندالله اتقيكُم».

«4 الناسُ سَواسيهٌ كَاسنان المشْط».

و نيز انسان، با مشاهده آن صحنه هاى ارزنده و وصف ناپذير، و از سوى ديگر حماسى و تكان دهنده، به ياد صحراى محشر و عرضه اعمالش، به خداى متعال مى افتد كه قطعاً آن حالات موجب نظارت كامل بر اعمال و رفتار و محاسبه نفس و زدودن بدى ها از خود، و تمرين نفس بر تقوى و پرهيزكارى مى شود.

حال كه اجمالًا فلسفه حج روشن شد، لازم است قبل از ورود به اصل بحث، به نكاتى قرآنى و تاريخى در مورد مكّه و مدينه توجه كنيد.

اسامى كعبه در قرآن

1 چرا كعبه را، «كعبه» ناميدند؟

در علت نامگذارى كعبه بدين اسم، دو وجه ذكر شده است:

ص:22

1 چون كعبه داراى ارتفاع و بلندى از سطح زمين مى باشد؛ همچنانكه كعبه در لغت نيز به معنى ارتفاع آمده است.

2 زيرا خانه خدا به شكل مربّع مى باشد و عرب اين اسم را به هر خانه اى كه چهار گوش باشد، اطلاق مى كند. وليكن با كثرت استعمال (وضع تعيّنى) براى خانه خدا عَلَم گرديد. بنابراين هر گاه اسم كعبه برده مى شود، به خانه خدا انصراف دارد.

البته واژه كعبه در قرآن در بعضى از موارد به تنهائى، و در بخشى از آيات، همراه با كلمه البيت الحرام آمده است. مانند:

مانند: «يا ايهاالذين آمنوا لا تقتلواالصيد و انتم حرمٌ ... هدياً بالغ الكعبه». مائده: 95.

«يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه در احرام باشيد شكار را مكشيد، هر كه صيد را به عمد بكشد، جزاى او قربانى كردن حيوانى است همانند آنچه كشته است، بشرط آنكه دو عادل به آن گواهى دهند و قربانى را به كعبه رساند».

و در آيه 97 مائده چنين مى فرمايد:

«جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس ...»

«خدا كعبه بيت الحرام را، با ماه حرام و قربانى بى قلاده و با قلاده، قوام كار مردم گردانيد».

2 به كعبه، «بيت» هم گفته مى شود:

در بسيارى از آيات اسم بيت، بر كعبه اطلاق شده است.

الف «و ما كان صلاتهم عندالبيت الّا مكاءً و تصديه». انفال: 35.

«و دعايشان در نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست زدن، هيچ نبود».

ب «فَلْيعبدوا ربّ هذاالبَيْت». قريش: 3.

«پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند».

ج «انّ الصفا والمروه من شعائرالله فَمن حج البيت ...». بقره: 158.

«صفا و مروه از شعائر خداست، پس كسانى كه حج خانه خدا بجاى مى آورند يا عمره مى گذارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهى نشده اند».

(صفا و مروه اسم دو كوهى است كه بين آنها فاصله اى وجود دارد و سعى ميان آن دو از اركان حج است. در عصر جاهلى بر كوه صفا بتى به نام «اساف»، و بر كوه مروه بت ديگرى بنام «نائله» بود. و مسلمانان از سعى ميان آن دو كوه كه زيارتگاه مشركين بوده بيم داشتند وليكن در اين آيه سعى ميان اين دو كوه از شعائر خداى يكتا خوانده شده تا ديگر بيمى بر جاى نماند).

د «و اذ جعلناالبيت مثابه للناس و امناً ...». بقره: 125.

ص:23

«و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد ...»

ه «واذابوّأنا لابراهيم مكان البيت ...». حج: 26.

«و مكان خانه را براى ابراهيم آشكار كرديم و گفتيم: هيچ چيز را شريك من مساز و خانه مرا براى طواف كنندگان و برپاى ايستادگان و راكعان و ساجدان پاكيزه بدار».

و «و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت ...». بقره: 127.

«هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا بردند. گفتند: اى پروردگار ما، از ما بپذير كه تو شنوا و دانا هستى».

ز «ولله على الناس حج البيت مَن استطاع اليه سبيلًا ...». آل عمران: 97.

«و خداراست بر مردم حج خانه، آن كس كه بتواند بسويش راهى بيابد و هر آن كس كه كفر ورزد، همانا خدا از جهانيان بى نياز است».

ح «انّ اوّل بيت وضع للناس ...». آل عمران: 96.

ط «... و عَهِدنا الى ابراهيم واسماعيل انْ طهرّابيتى ...». بقره: 125.

«... ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براى طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد».

و در سوره حج آيه 25 چنين آمده است.

ى «و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت انْ لا تشرك بى شيئاً و طهرّبَيْتى للطائفين والقائمين والرّكّع السجود ...».

3 به كعبه، مسجدالحرام نيز گفته شده است:

الف «و من حيث خَرجت فَوَلّ وجهك شَطرالمسجدالحرام ...». بقره: 150.

«و هرگاه (يا هرجا) بيرون شدى، روى خود را به جانب مسجدالحرام برگردان».

ب «ولا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام ...». بقره: 91.

«و در مسجدالحرام با آنها (كافران) جنگ مكن، مگر آنكه با شما بجنگند و چون با شما جنگيدند بكشيدشان، كه اينست پاداش كافران».

ج «ولا يجر منّكم شنئان قوم انْ صدّوكم عن المسجدالحرام». مائده: 2.

«و دشمنى با قومى كه مى خواهند شما را از مسجدالحرام باز دارند، وادارتان نسازد كه از حدّ خويش تجاوز كنيد».

د «كيف يكون للمشركين عهدٌ عندالله و عند رسوله الّاالذين عاهدتم عندالمسجدالحرام ...». توبه: 7.

ص:24

«چگونه مشركان را با خدا و پيامبر او پيمانى باشد؟ مگر آنهائى كه نزد مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد».

ه «و ما لهم الّا يعذّبهم الله و هم يصدون عن المسجدالحرام ...». انفال: 34.

«و چرا خدا عذابشان نكند، حال آنكه مردم را از مسجدالحرام باز مى دارند و صاحبان آن نيستند».

و «سبحان الذى اسرى بعبده ليلًا من المسجدالحرام ...». اسراء: 1.

«منزّه است آن خدائى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى، كه گرداگردش را بركت داده ايم، سير داد».

ز «انّ الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله والمسجدالحرام جعلناه للناس ...».

حج: 25.

«آنهائى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا و مسجدالحرام (كه براى مردم چه مقيم و چه غريب يكسان است) باز مى دارند ...»

ح «هم الّذين كفروا و صدوكم عن المسجدالحرام ...». فتح: 25.

«ايشان همانهائى هستند كه كفر ورزيدند، و شما را از مسجدالحرام باز داشتند، و مانع شدند كه قربانى به قربانگاهش برسد».

و آيات ديگرى كه در سوره هاى بقره و توبه وجود دارد، همين مطلب را اثبات مى كند.

4 توصيف بيت به اوصاف گوناگون

الف: با وصف حرام: «يا ايهاالذين آمنوا لا تحلّوا شعائرَالله ... ولا آمّين البيت الحرام. مائده: 2 و 95.

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد شعائر خدا و ماه حرام و قربانى را، چه بدون قلاده و چه با قلاده، حرمت مشكنيد، و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا مداريد ...»

ب: با وصف عتيق: «لكم فيها منافع الى اجل مسمّى ثمّ محلها الىَ البيت العتيق».

«از آن شتران قربانى تا زمانى معين سود ببريد، سپس (بدانيد كه) جاى قربانيشان در آن خانه كهنسال است».

و در آيه ديگر فرمود: «وَ ليْطوّفوا بالبَيت العتيق». حج: 29.

ج: با وصف معمور: «والبيت المعمور». طور: 4.

«قسم به بيت معمور».

ص:25

د: با وصف محرّم: «ربّنا انّى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرّم ...

«اى پروردگار ما، برخى از فرزندانم را به بيابانى بى هيچ كِشته اى، نزديك خانه گرامى تو جاى دادم».

5 علت نامگذارى مكّه بدين اسم چيست؟

لغت شناسان در وجه تسميه مكّه به اين اسم، نكاتى را ذكر كرده اند، كه به آنها اشاره مى كنيم.

ابن منظور در لسان العرب مى گويد: از آنجا كه آب آن سرزمين قليل است و مردم براى رفع احتياجات خود، آبرا از زير زمين استخراج مى كردند، آنرا مكّه ناميدند. (انّما سميّت بذلك لِقلّه ماءِها حيث كانوا يمتكّون الماء فيها اىْ يستخرجونها).

«عبدالله بن زبير مى گويد: «انّما سميّت بذلك لقّله مائها» و اين اسم از ضرب المثل معروف عرب گرفته شده است. كه مى گويند: (مكّ الفصيل و امتكَّ) يعنى كودك هر آنچه شيرى كه در پستان مادر بود، مكيد».

و باز در همان كتاب آمده است: «مِن انّها كانت تُمكُّ مَن ظَلَم فيها والْحدَ اىْ تهلكُه» يعنى هر كس در آن مكان ظلم كند ويا الحاد و بى دينى را رواج دهد، هلاك مى شود.

و ياقوت حموى در معجم البلدان، در علّت تسميه مكّه به اين نام چنين مى گويد: چون اعراب جاهلى گمان مى كردند، حجشان باطل است، با اين گمان به نزد كعبه مى آمدند و در حين طواف فرياد مى كشيدند و دستهاى خود را بر هم مى زدند (كف مى زدند) و بعيد نيست كه آيه 35 سوره انفال اشاره به همين داستان داشته باشد. «و ما كان صلاتهم عندالبيت الّا مكاء و تصديه ...».

6 چرا مكّه را «بكّه» ناميدند؟

براى روشن شدن جواب بايد به اهل خبره رجوع كرد، و بر اين اساس ناگزيريم نظر لغت شناسان را ملاحظه كنيم.

ابن منظور در لسان العرب مى گويد: اينكه مكّه را «بكّه» ناميدند، چون هر ظالمى قصد تعدى و تجاوز به آن را داشته باشد، گردنش قطع خواهد شد «لانّها كانت تبكّ اعناق الجباره اذا الحدوا فيها بظلم».

و همين نظر را نيز اسماعيل بن حمّاد جوهرى در كتاب صحاح اللغه جلد 4 صفحه 1576، ابراز كرده است.

عبدالله زبير نيز به همين معنى نظر داده است.

ص:26

و از برخى چنين نقل شده: چون مردم به هنگام طواف خانه خدا، مزاحم يكديگر مى شوند، آن را بكّه ناميدند.

ولى اسماعيل بن حماد جوهرى در صحاح اللغه و در همان جلد، نظريه ديگرى مطرح كرده و مى گويد:

«مِنْ انّ بكّه اسم بطن مكّه و انّما سميت بذلك لازدحام الناس فيها».

«بكّه اسم خود مكّه است. وليكن علّت نامگذارى آن به اين اسم آن است كه: مردم زيادى در آن مكان اجتماع و ازدحام مى كنند».

و در عبارت ديگرى آمده است: «انَّ مكّه اسمٌ للبلد و بكّه اسمٌ لارض البيت سمّى بذلك لانّ الناس يتباكوّن فيه اى يزاحمون فى الصلاه والذّهاب.

«مكّه، اسم شهر مكه مى باشد و بكّه اسم است براى زمينى كه بيت الله، در آن واقع شده، و علّت نامگذارى آن باين اسم آن است كه: مردم در رفت و آمد و به هنگام نماز مزاحم يكديگر مى شوند».

به هر حال با توجه به اين همه تفصيلات، بايد بدانيم كه اسم بكه، در قرآن مجيد نيز آمده است. آنجا كه مى فرمايد:

«انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّه مباركاً و هدىً للعالمين». آل عمران: 96.

«همانا اولين خانه اى كه براى مردم بنا نهاده شد، همان است كه در مكّه واقع شده، و براى عالميان مايه بركت و هدايت است».

7 علت نامگذارى مكّه به «امّ القرى»

الف: فخر رازى در تفسير خود چنين مى گويد:

«انّما سميّت بذلك اجلالًا لَها لانّ فيهاالبيت و مقام ابراهيم ع والعرب تسمىّ اصل كلّ شئ امُّه».

«علت نامگذارى مكّه بدين اسم، در واقع نوعى تجليل از مكّه مكرمّه است، زيرا خانه خدا و مقام ابراهيم ع در آن قرار دارد و عرب نيز ريشه هر چيزى را «امّ» مى گويد».

ب: ابن منظور در لسان العرب مى نويسد:

«انّما سميّت بامّ القرى لانّها قبله جميع الناس يؤمّونها».

«از آنجا كه مكّه قبله همه مردم است و بدان سو، نماز مى گزارند، امّ القرى ناميده شد».

و خداوند متعال نيز از مكّه به «امّ القرى» تعبير نموده است:

«و كذلك اوْحينا اليك قرآناً عربيّاً لِتنذرَ امّ القرى و من حولها ...» شورى: 7.

«و نيز قرآن را به زبان عربى بر تو نازل كرديم تا امّ القرى (مكّه) و ساكنان اطرافش را بيم دهى».

ص:27

و در آيه ديگر: «... لتنذر امّ القرى و من حولها ...» انعام: 92.

«... تا با آن، مردم امّ القرى و مردم اطرافش را بيم دهى ...»

8 در بعضى از آيات از مكّه به لفظ «بَلَد»، تعبير شده است

«لا اقسم بهذاالبلد و انت حلّ بهذالبلد». بلد: 1 3.

«قسم به اين شهر، و تو در اين شهر سكونت گزيده اى».

«والتين و الزيتون و طور سينين و هذاالبلد الامين». تين: 1.

«سوگند به انجير و زيتون، سوگند به طور مبارك، سوگند به اين شهر ايمن».

در آيات 126 بقره و 35 ابراهيم، نيز از مكه به بَلَد تعبير شده است.

9 در بخشى از آيات از مكّه به «بلده» تعبير شده است

«انّما امرت ان اعبد ربّ هذه البلده الّذى حرّمها ...» نمل: 91.

«جز اين نيست كه به من فرمان داده اند كه پروردگار اين شهر را كه خدا حرمتش نهاده، و همه چيز از آن اوست، پرستش كنم».

10 تعبير از مكّه به «حرم امن»

«اوَلم نمكّن لهم حرماً آمناً يجبى اليه ثمراتُ كلّ شئ رزقاً مِنْ لدُنّا ...» قصص: 57.

«آيا آنها را در حرمى امن جاى نداده ايم كه هرگونه ثمرات در آن فراهم مى شود و اين رزقى است از جانب ما ...»

«اوَلَمْ يَروْا انّا جعلنا حرماً آمناً ...» عنكبوت: 67.

«آيا ندانسته ايد كه حرم امن را جاى مردم قرار داديم، و حال آنكه مردم در اطرافشان، به اسارت ربوده مى شوند».

چگونگى به وجود آمدن خانه كعبه

در صفحات قبل بطور فشرده اشاره كرديم كه ابراهيم ع بعد از ويران شدن خانه خدا، دوباره آن را ساخت. و همچنان اشاره كرديم: كه اين خانه مقدّس قبل از ابراهيم ع و حتّى دو هزار سال قبل از آدم ابوالبشر، وجود داشته، و مردم گرداگرد آن طواف مى كرده اند. و اكنون طبق وعده اى كه از قبل داده بوديم شرح بيشترى در اين زمينه تقديم مى شود:

ص:28

كيفيت ساختمانى خانه خدا، همان طور كه حضرت ابراهيم ع ساخته بود، تا مدّت زمانى باقى ماند تا اينكه پس از گذشت زمان (طبق نقل كتاب الفقه على المذاهب الخمسه) قصّى بن كلاب جدّ پنجم پيامبر اسلام ص آن را تجديد بنا كرد.

اين بنا نيز همچنان ادامه داشت، تا عمر شريف پيامبر ص به 35 سال رسيد، كه ناگهان در همان سال سيل عظيمى مكّه مكرمه را محاصره كرد، بطورى كه ديواره هاى بيت را فرا گرفت و ويرانى هائى نيز به وجود آورد. سپس قريش مكه، آن را تجديد بنا كردند، و آنگاه كه ديوار خانه تقريباً به اندازه قامت انسان رسيد، و شرايط براى نصب حجرالاسود مهيّا شد، قبايل عرب براى نصب آن، دچار اختلاف شديدى شدند، زيرا هر كدام دوست داشتند اين افتخار نصيب آنان شود.

به هر حال آن قدر اختلافات بالا گرفت كه نزديك بود هر لحظه آتش جنگ در ميان آنان شعلهور شود وليكن با داورى صحيح و عقل و درايت پيامبر اسلام ص اين مشكل به خوبى حلّ شد.

حل مشكل:

حضرت لباس خود را روى زمين پهن كرد، و سنگ را با دست خويش روى آن قرار داد، و سپس فرمود: بزرگ ترِ از هر قبيله، قسمتى از اين لباس را بگيرد، همگان دستور پيامبر را اطاعت نموده، و سنگ را تا برابر مكان تعيين شده براى نصب آن، حمل كردند و آنگاه پيامبر ص با دست مبارك خود، سنگ را در مكان مخصوص قرار داد.

اين كيفيت همچنان باقى بود تا زمانى كه يزيد بن معاويه به حكومت رسيد، يزيد در زمان حكومتش با عبدالله بن زبير درگيرى شديدى پيدا كرد، كه در نتيجه طبق دستور وى از روى كوههاى مكّه، با منجنيق خانه خدا را سنگباران كردند.

مورخين نوشته اند در اين حمله ده هزار سنگ به خانه خدا اصابت، و آن را ويران كرد. ولى ابن زبير پس از فرو نشستن آتش جنگ، خانه كعبه را به همان شكلى كه در سابق بود ساخت، و اطراف آن را به وسيله چوب هائى حصار كشى كرد.

و باز به گواهى تاريخ: خانه خدا تا مدّت زمانى به همين شكل باقى بود. تا زمانى كه حكومت به عبدالملك مروان رسيد، در ايّام خلافت وى، حجاج بن يوسف ثقفى ابن زبير را محاصره كرد و به قتل رساند. وليكن قتل ابن زبير به سادگى صورت نگرفت، زيرا حجاج هم مانند يزيد، خانه خدا را سنگباران و مقدارى از آن را خراب كرد و نهايتاً ابن زبير را كشت، و سپس خود حجاج، مقدار ويران شده از خانه كعبه را، دوباره درست كرد، وليكن ديوار كعبه را تغيير داد و درب غربى را هم، كه يكى از ابواب بيت بود، مسدود كرد و سرانجام ساختمان خانه خدا، توسط حجاج همچنان تا سال 1040 هجرى باقى بود، تا آنكه باران شديدى، با دانه هاى درشت، باريدن گرفت و صدمه فراوانى به

ص:29

ديوارهاى خانه خدا زد. در اين هنگام مسلمين جهان از اقصى نقاط دنيا، براى تعمير خانه خدا، متفق شدند و خانه امن را بدين شكل كه الان موجود است، تعمير كردند.

چگونگى به وجود آمدن مسجدالحرام و اهميّت آن

تاريخ نويسان معتقدند: مسجدالحرام داراى سابقه طولانى تاريخى است، و همين مسأله موجب تأسيس شهر مكّه شده است. لذا در سال 17 هجرى به خاطر نياز شديد، آن را توسعه دادند. يعنى از همه اطراف، ديوارهاى كوتاهى به دور آن كشيدند.

ولى در سال 979 هجرى و در زمان حكومت سلطان سليم دوّم، بناهاى اطراف آن تجديد و در زمان فرزندش سلطان مراد كامل شد.

ولى اين مساحت نيز هرگز جوابگوى جمعيّت زيادى كه براى زيارت، به خانه خدا مى آمدند، نبود و لذا در سال 1375 هجرى يعنى در اوائل حكومت آل سعود، بار ديگر اطراف مسجد توسعه يافت و مساحت آن از 29127 متر به 160168 متر رسيد. و اخيراً نيز مجدداً مسجد را توسعه داده اند.

به هر حال هر چه در توسعه و ساختمان مجدّد بيت الله، اتفاق افتاده باشد، تأثيرى در واقعيّت اين مهبط وحى ندارد، و در واقع مسجدالحرام همان جائى است كه اولين نداى توحيد از حلقوم پاك پيامبر اسلام ص بلند شد كه:

«يا ايّهاالناس قولوا لا الهَ الّا الله تفلحوا».

آرى اين نقطه مقدس از سرزمين وحى، اثر شگرفى در برانگيختن روح علم و معرفت و هدايت مردم به توحيد و نابودى شرك و الحاد، دارد.

فضيلت نماز در مسجدالحرام

رواياتى كه در اين مورد از ائمّه معصومين عليهم السلام به دست ما رسيده، بسيار زياد است. وليكن از باب تبرّك به يك روايت اكتفاء مى كنيم:

«روى انّ الصلاه فى المسجدالحرام افضل مِن مائه صلوه فى غيره منَ المساجد».

«يك نماز در مسجدالحرام، از يكصد نماز در غير آن، افضل است».

مسجدالنبى ص و تحولّات ساختمانى آن

مورخين مى نويسند: آنگاه كه پيامبر گرامى اسلام ص از مكّه به مدينه مهاجرت كرد، پس از استقرار در مدينه، در اوّلين اقدام خود، مسجد ساخت. آن حضرت در ساختن مسجد، با نشاطى زايدالوصف، مصالح لازم را حمل مى كرد، و از اين كار لذّت مى برد گرچه جمعى از اصحاب و در

ص:30

پيشاپيش آنان على ع نيز به حضرت كمك مى كردند. على ع در حالى كه كار مى كرد چنين مى فرمود:

همسان نيست، آن كسى كه در مسجد كار مى كند. و در حال قيام و قعود، به رنج و زحمت مى افتد، با آن كسى كه گردوغبار را براى خود مانع مى پندارد (يعنى با خود مى گويد: «اگر كار كنم گردآلود مى شوم.»)

به هر حال مسجدى كه پيامبر ساخت، در ابتداء با طول و عرض 35* 30 متر بود، ولى پس از مدّت زمانى، بخش ديگرى توسط پيامبر به آن اضافه شد، كه در مجموع به (57* 50) متر رسيد.

وليكن بعد از رحلت پيامبر اسلام ص و در زمان قدرت عمر بن خطاب، وى مساحت مسجد را از سه طرف توسعه داد. يعنى از نواحى جنوبى، غربى و شمالى مسجد، پنج متر اضافه كرد، ولى در ناحيه شرقى، چون خانه هاى زنان پيامبر ص در آنجا بود، تغييرى صورت نداد.

مجدّداً در زمان حكومت عثمان و بدستور وى مسجد را خراب كردند و در توسعه آن به همان مقدارى كه عمر بن خطاب اضافه كرده بود، عمل نمودند.

به هر حال كيفيت مسجد همچنان باقى بود تا زمام حكومت به دست وليد بن عبدالملك رسيد، وى همه مسجد را خراب كرد و از تمام جهات چهارگانه، حتّى ضلع شرقى (كه خانه زنان پيامبر در آن بود) مسجد را توسعه داد و بدين گونه قبر شريف حضرت ضميمه مسجد شد.

و باز به شهادت تاريخ، مسجد تا سال 266 هجرى به همين شكل باقى بود، تا آنكه مهدى عباسى ازناحيه شمال، مقدارى به مساحت آن اضافه كرد.

ولى در سال 654 هجرى، با برافروخته شدن شعله هاى آتش، مسجد رسول الله در يك آتش سوزى مهيب سوخت، به شكلى كه حتّى منبر نبوى، درها و هر چيزى كه در مسجد بود، آتش گرفت و از بين رفت و سقف آن نيز فرو ريخت. وليكن بعد از شش سال و در زمان حكومت ظاهر بيبرس و به دستور وى، مسجدالنبى ص به همان شكلى كه قبل از حريق بود، ساخته شد.

كيفيت ساختمانى مسجد كه در زمان ظاهر بيبرس ساخته شد، تا سال 886 هجرى باقى بود ولى در همان سال بر اثر صاعقه شديدى مسجد ويران شد و تنها چيزى كه از آن باقى ماند، حجره پيامبر و قبّه اى در صحن آن بود. ليكن بعد از اين حادثه غير منتظره، ملك اشرف با تجديد بناى آن و حتى بهتر از سابق، مسجد را براى استفاده عموم آماده ساخت.

وليكن در قرن دهم، مسجدالنبى ص نياز تازه اى به تعمير پيدا كرد، كه سلطان سليم عثمانى آن را ترميم، و محرابى براى آن ساخت كه هم اكنون موجود و در جانب غربى منبر پيامبر واقع شده است.

در قرن سيزدهم نيز سلطان محمود عثمانى گنبد سبزى بر بالاى مسجدالنبى ص بنا كرد، و در اواخر همين قرن يعنى در سال 1265 هجرى، مسجد مجدداً نياز به تعمير پيدا كرد كه به دستور

ص:31

سلطان عبدالحميد عثمانى و با نظارت مهندسين، كار تعمير مسجد شروع شد، مهندسين با برداشتن هر يك از قسمت هاى خراب و جايگزين كردن بناى جديد، در همان مكان قبلى، تعميرات آن را در سال 1277 هجرى به پايان بردند.

و باز در سال 1377 هجرى به خاطر كثرت جمعيتى كه موجب ازدحام بيش از حدّ مى شد و طبعاً توسعه جديدى را مى طلبيد، بدين منظور مهندسان اقدام به توسعه مسجد نمودند و مساحت زيادى را بدان افزودند.

به طورى كه مساحت آن از 10303 متر، به 16326 متر رسيد. البته اين تغيير در زمان پادشاه اوّل سعودى صورت گرفت ولى على رغم اين همه تغييراتى كه در مسجد ايجاد شده، هنوز هم حدود اصلى آن، كه توسط پيامبر اكرم ص ساخته شده، محفوظ مى باشد، و بر روى ستونها نوشته شده است: «حدّالمسجد النّبوى».

آرى اين مسجد از آغاز تأسيسش، مهبط وحى بوده و مسلمين احكام شرعى و اسلامى خود را در اين مكان مقدس، از صاحب رسالت مى آموختند. و در واقع اين اوّلين مدرسه اى بود كه به بركت اسلام به وجود آمد، و با مرور زمان به عنوان مركزى بزرگ، براى آموزش علم و تقوا، تربيت نفس و رعايت مصالح عمومى، قلمداد شد و از همه مهمّ تر رسول گرامى اسلام ص نيز معلّم اين مدرسه انسان ساز بود، كه آيات الهى را بر مردم تلاوت و كتاب و حكمت به آنان مى آموخت.

فضيلت نماز در مسجدالرّسول

قال رسول الله ص: «صلاه فى مسجدى افضل من الف صلاه فى ماسواه منَ المساجد الّا المسجدالحرام، فانّ الصلاه فيه كالْفِ صلوه فى مسجدى». «(1)» پيامبر فرمود: «يك ركعت نماز در مسجد من از هزار ركعت نماز در ساير مساجد، غير از مسجدالحرام، بافضيلت تر است. وليكن يك نماز در مسجدالحرام، مطابق با هزار نماز، در مسجد من مى باشد».

و البته سفارش زيادى به استحباب نماز، ما بين قبر و منبر آن حضرت شده است، زيرا اين مكان باغى از باغهاى بهشت است.

استحباب زيارت رسول خدا صلى الله عليه وآله

زيارت رسول خدا به تصريح روايات، مستحب مؤكد است، و حضرتش در اين زمينه فرمود:

«مَن زار قَبرى بَعْد مَوْتى كَمن هاجَر الىّ فى حياتى».


1- . سنن ابن ماجه 1 ص 450، سنن بيهقى 5/ 246 صحيح مسلم 2/ 1012.

ص:32

«هر كسى قبر مرا بعد از مرگم زيارت كند، همانند كسى است كه در زمان حياتم به سوى من هجرت كرده است».

همچنان كه زيارت قبور شهداى مدينه و ائمّه بقيع عليهم السلام نيز استحباب دارد و امّا زيارت فاطمه زهرا س مانند زيارت پدر بزرگوارش از استحباب زيادى برخوردار است. چون فاطمه پاره تن پيامبراست. (لِانّها بضعهٌ منه).

حدّ حرم مكّه مكرّمه:

حدّ حرم مكّه معظّمه كه صيد كردن و قطع درخت از آن حرام است، (بنا بر آنچه كه در كتاب فقه السّنه آمده است) با سنگهاى بلندى كه يك متر ارتفاع دارد و در دو طرف هر جاده اى نصب شده مشخص گرديده است.

حدود مكه

حدود مكه از نظر اهل سنّت عبارت است از:

1 اولين حدّ از جهت شمال، «تنعيم» است كه فاصله بين آن تا مكّه 6 كيلومتر است (ولى در اين عصر بر اثر توسعه شهر، تنعيم در داخل مكّه قرار گرفته است.)

2 دومين حدّ از جهت جنوب، منطقه «اضاء» مى باشد، كه بين آن تا مكّه 12 كيلومتر فاصله است.

3 سومين حدّ از ناحيه شرق، «جعرّانه» است كه فاصله آن تا مكّه 16 كيلومتر مى باشد.

4 چهارمين حدّ از جانب غرب، «شميسى» است كه فاصله آن تا مكّه 15 كيلومتر مى باشد.

وليكن حدّ حرم مكّى به اعتقاد شيعه، چهار فرسخ در چهار فرسخ است، «بريدٌ طولًا و بريدٌ عرضاً»، و بريد نيز چهار فرسخ، و هر فرسخ هم تقريباً شش كيلومتر است.

اهميت حرم

بزرگان در اهميت حرم چنين مى گويند: بدون ترديد، هر كس ملك و عقارى داشته باشد، مى كوشد تا آن را از تعدّى و تجاوز ديگران حفظ كند. از اين رو براى آن حدود و علائم مشخصى مانند ديواركشى يا سيم كشى، قرار مى دهد.

حال كه چنين است، بدون ترديد حفظ حرمت و قداست خانه امن، اقتضا مى كند تا براى آن، حدود معيّنى باشد و قطعاً رعايت حدود مكّه نسبت به املاك شخصى، از اهميّت بيشترى بر خوردار است. و بدين خاطر خداوند متعال نيز در اطراف حرم خود حدودى قرار داده است.

چه كسى حدود را معيّن كرد؟

ص:33

بنا بر نقل روايات: اوّل كسى كه حدود حرم را تعيين كرد حضرت جبرائيل ع بود. «لِما روى انّه اخذ بيد ابراهيم ع و اطلعه على حدودالحرم ثمّ بعد ذلك نصب عليها ابراهيم علاماتٌ تعرف بها».

«حضرت جبرائيل ع دست ابراهيم ع را گرفت و حدود حرم را به وى نشان داد، و سپس آن حضرت (ابراهيم) علامتهائى براى شناسائى حدود مكّه نصب كرد».

بنابراين حضرت ابراهيم ع پس از راهنمائى جبرائيل، اوّلين شخصى است كه علامت هاى حدود حرم را برافراشت و پس از وى قصىّ بن كلاب جدّ پنجم رسول خاتم ص آن را تجديد كرد، و تا زمان قريش همچنان باقى بود. قريش نيز در زمان پيامبر ص علائم را تجديد نمود، كه تا هم اكنون نيز موجود است و البته در طول تاريخ حاكمان مسلمان وقت، نسبت به تجديد علائم اهتمام داشته اند.

حدود حرم نزد شيعه

1 حدّ شمالى از جانب مدينه منوّره، «تنعيم» است و به آن «مسجد عمره» نيز مى گويند. فاصله بين آن تا مسجدالحرام چهار ميل است. هر ميل 1609 متر مى باشد.

2 حدّ غربى از ناحيه جدّه، «علمَيْن» است كه به آن «حديبيّه» نيز مى گويند. فاصله بين آن تا مسجدالحرام حدود ده ميل مى باشد.

3 حدّ شرقى از جانب نجد، «جعرّانه» است كه فاصله بين آن تا مسجدالحرام تقريباً هشت ميل است.

4 حدّ جنوبى از ناحيه عرفه، «نزديك مسجد نمره» است. مسافت بين آن تا مسجدالحرام تقريباً سيزده ميل است. (نمره از حدود عرفات است كه مسجد رسول الله در آن قرار دارد.)

اجمالى از احكام حرم

حال كه حدود حرم روشن شد، حرام است بر مسلمين صيد حيوانات و قطع اشجار آن، و همين طور وارد شدن كافر به مسجدالحرام چه قصد اقامت داشته باشد و يا براى رفتن به مقصد ديگر، ناچار شود به مسجدالحرام وارد شود.

و نيز برداشتن مالى كه روى زمين افتاده (لقطه) حرام است، بلكه بايد آن را رها نمود تا صاحبش پيدا شود. و چنانچه از زمين بردارد، بايد يكسال تمام اعلان كند اگر مالك آن پيدا شد به او برمى گرداند و در غير اين صورت مخيّر است بين اين كه: از طرف صاحبش صدقه بدهد و يا براى او حفظ كند. بدون ترديد هرگز مالك آن نمى شود گرچه از يافتن صاحب آن مأيوس شود. وليكن چيزهائى كه در غير حرم پيدا مى شود چنين حكمى ندارد، بلكه در اين موارد پس از نااميدى از پيدا شدن صاحبش مى تواند تصرف كند.

ص:34

از ديگر محرمات حرم آن است كه: بدون احرام نمى توان داخل حَرَم شد.

مرحوم مجلسى در مرآه العقول روايتى از پيامبر اسلام ص نقل مى كند، كه حضرت فرمود:

«انَ الله حَرَّمَ مكّه يوم خلق السّموات والارض و هى حرامٌ الى ان تقوم السّاعه لَم تحلّ لِاحد قبلى ولا تحلّ لِاحد بعدى و لَم تحلَّ لى الّا ساعه».

«از آن روزى كه خداوند آسمان و زمين را خلق كرد مكّه را حرم قرار داد و تا روز قيامت نيز حرم خواهد بود. يعنى هيچ كس نمى تواند بدون احرام به آن داخل شود و براى هيچ كس قبل از من و بعد از من حلال نبوده، و براى من هم فقط در زمان خاصى حلال بوده است (هنگامى كه براى فتح مكّه، حمله كرد)».

حدّ حرم نبوى ص كدامست؟

حدّ حرم نبوى در مدينه منوره، از «عير» تا «عاير» است. اين نظريه را علّامه حلّى در تذكره الفقها بيان كرده است. ولى به عقيده اهل تسنن حدّ حرم نبوى 12 ميل است كه از «عير» تا «ثور» امتداد دارد.

اهل نظر در معناى عير و ثور چنين گفته اند: «عير» نام كوهى است در ميقات و «ثور» نيز نام كوهى است در احُد.

در صحيح مسلم روايتى نقل شده است كه: «انَّ رسول الله قال: حرمى فى المدينه بَيْنَ جبل ثور الى جبل عير اوْ عاير».

«پيامبر فرمود: حرم من در مدينه بين كوه ثور تا كوه عير يا عاير است».

مناقشه در روايت:

اين روايت مورد مناقشه و اعتراض واقع شده به اينكه: كوه ثور در مكّه مكرمه واقع شده است و نه در مدينه. يعنى همان كوهى كه پيامبر اسلام ص قبل از هجرتش به سوى مدينه، در آن مخفى شد. و اتفاقاً نظر بسيارى از علماء بزرگ اهل سنّت نيز همين است و اينك نظريه بعضى از آنها را ذكر مى كنيم:

1 مصعب الزبيرى، از بزرگان علماى مدينه متوفى سال 234 هجرى.

2 قاسم بن سلام، متوفى سال 223 هجرى، مى گويد: گمان مى كنم در اصل حديث، كوه احُد باشد، ولى سپس تحريف شده باشد.

3 قاضى عياض، متوفى سال 544 هجرى، صاحب صحيح مسلم.

4 ابن اثير جزرى متوفى سال 606 هجرى نيز، در كتاب خود به نام نهايه اللّغه، در واژه ثور اين چنين نظر داده است.

ص: 35

5 ياقوت حموى متوفى سال 626 هجرى صاحب كتاب معجم البلدان در لغت ثور، به اين مطلب تصريح كرده است.

و به همين خاطر بسيارى از بزرگان اهل سنّت مانند محمد بن اسماعيل بخارى متوفى سال 256 هجرى و ديگران، در سخن پيامبر، كلمه ثور را ذكر نكرده اند. وليكن بعضى از آنها گفته اند كه جبل ثور، كوه كوچكى است به رنگ قرمز، در كنار كوه احد، در مدينه منوّره، كه اين مطلب ثابت نشده است.

آيا صيد كردن از حرم مدينه جايز است يا نه؟

بدون ترديد صيد حيوانات وحشى مانند آهو و يا پرندگان، از حرم مكّه حرمت دارد، وليكن در حرمت صيد از حرم مدينه منوّره اختلاف است.

مرحوم شيخ طوسى و شافعى، به حرمت صيد نظر داده اند. «(1)» وليكن ابوحنيفه و بسيارى از فقهاء اماميّه به عدم آن فتوا داده اند. «(2)» استدلال:

كسانى كه به حرمت صيد قائلند، به حديثى از پيامبر ص استدلال كرده اند كه فرمود: «المدينه حرامٌ مِن عائر الى ثور ...»؛ يعنى «مدينه حرام است از عاير تا ثور. صيد آن تعقيب، و گياهان آن چيده نمى شود. درختانش را قطع نمى كند مگر كسى كه شترانش را علف مى دهد».

سؤال: آيا صيد كردن موجب فديه هم مى شود يا نه؟

جواب: به فتواى علماى اماميه، فديه واجب نيست. به دليل اصاله البرائه، كه يكى از اصول عمليّه است.

و امّا شافعى، در فتواى جديد خود به عدم ثبوت فديه و در فتوا قديمش به ثبوت آن رأى داده است، و بنابر فتواى دوّم وى، آنچه را كه صيّاد، صيد كرده است، بايد از او گرفت و به صاحبش برگرداند و يا آنكه به مساكين بدهند. «(3)»


1- خلاف ج 1/ 441، المجموع 7/ 497، عمده القارى 10/ 229.
2- المجموع 7/ 497، عمده القارى 10/ 229.
3- . الوجيز 1/ 130، المجموع 7/ 480.

ص:36

مكّه يا مدينه، كدام يك افضل هستند؟

شيخ طوسى در خلاف مى گويد: «مكّه افضل مِن المدينه و به قال الشافعى و اهل مكّه و اهل العلم اجْمع الّا مالكاً فانّه قال المدينه افضل من مكّه ...» «(1)» شيخ مى گويد: «مكّه برتر از مدينه است، و نيز شافعى و اهل مكّه و همه علما چنين مى گويند، ولى مالك معتقد است كه مدينه از مكّه برتر مى باشد».

استدلال:

كسانى كه به افضليت كعبه فتوا داده اند، به احاديثى چند از پيامبر اسلام استناد كرده اند:

1 «روى انّ الصلوه فى المسجدالحرام تعدِلُ بِمأه الف صلوه».

«يك نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار نماز مى باشد».

و در بعضى روايات چنين آمده كه: «معادل هزار نماز در مسجدالنبى مى باشد». «(2)» 2 ابن عباس مى گويد: وقتى پيامبر از مكّه خارج شد (مهاجرت كرد) روى خود بدان مكان شريف كرد و چنين فرمود:

«انتَ احبُّ البلاد الىَ الله تعالى و انت احب البلاد الىّ ولو لا انّ قومَكَ اخرجونى منك لما خرجتُ». «اى سرزمين مكه تو محبوبترين بلاد در پيشگاه خدا و در نزد من هستى. اگر مردم تو مرا اخراج نمى كردند، هرگز بيرون نمى رفتم». «(3)» و عبدالله بن عدى هم روايتى نظير حديث سابق نقل مى كند، او مى گويد: پيامبر را ديدم در حالى كه در محلّى به نام «جزوره» متوقف و بر شتر خود نشسته بود فرمود: «اى مكّه تو بهترين سرزمين خدائى، و محبوب ترين زمينها به نزد من، اگر اهل تو مرا اخراج نمى كردند، هرگز خارج نمى شدم».

3 و نيز پيامبر فرمود: «صلاه فى مسجدى افضل مِنْ الف صلاه فيما سواه منَ المساجد الّا المسجدالحرام».

«يك ركعت نماز در مسجد من از هزار نماز در مساجد ديگر برتر است، غير از مسجدالحرام». «(4)» در هر حال چون احكام حجّ جز با رجوع به دلائل آن فهميده نمى شود، ناگزير فقها و بزرگان دين براى بيان احكام اين فريضه بزرگ الهى، ادلّه هر باب را جداگانه ذكر كرده اند، (كه خداوند به همه آنان پاداش نيك عنايت فرمايد) ما هم مانند سلف صالح در حدّ لزوم احكام و ادلّه آن را بيان مى كنيم.


1- خلاف ج 1/ 453، المحلّى 7/ 279، المجموع 7/ 469.
2- الكافى 4/ 526، من لا يحضره الفقيه 1/ 147، تهذيب 6/ 31.
3- سنن ابن ماجه 2/ 37.
4- صحيح مسلم 2/ 1012، مسند حنبل 4/ 80.

ص:37

لازم به تذكر است كه: اخيراً بعضى از عزيزان از اين جانب تقاضا كردند، (كه پاسخ ندادن به آنها برايم مشكل بود) تا در موضوع حج، بر اساس فقه مذاهب اسلامى، هر چند به اختصار، مطالبى را تنظيم كنم. من هم با توكّل به خداى متعال پذيرفتم. و اين همان چيزى است كه در مقابل همه طالبان علم قرار گرفته است. چنانچه با قبول آن عزيزان روبرو شود بهره اى است كه از جانب خداى سبحان نصيبم شده است. و گرنه امّيدمندم لغزشهاى قلمى و ناتوانى فكريم را، پذيرا باشند.

و منه تعالى ارجو و عليه اتوكّل و اليه ارغب و منه اطلب و به اثق و هو حسبى و نعم الوكيل و الحمدلله اوّلًا و آخراً و صلى الله على خير خلقه محمّد و آله الطاهرين.

محمد ابراهيم جنّاتى

ص:38

كتاب حج

اشاره

حج در لغت، قصد كردن چيزى را گويند.

و در اصطلاح شرع: عبادت مخصوصى است كه در زمان و مكان معين، و به شكل خاصى، در جوار بيت الله الحرام انجام مى شود.

اقسام حج:

به اتفاق فقهاى عامه (حنفيان، مالكيان، شافعيان، ظاهريان، اوزاعيان و ...) و علماى خاصه، حج بر دو قسم است 1 واجب 2 مستحب.

حج واجب نيز بر سه قسم است:

الف حجّه الاسلام؛ اين قسم از حج، به شرط وجود استطاعت، تنها يكبار در مدّت عمر، بر زن و مرد و خنثى واجب مى شود. گرچه در شرائط تحقق استطاعت اختلاف است وليكن به خواست خداوند از آن بحث خواهيم كرد.

ب حجّى كه به واسطه نذر، عهد و يا قسم واجب شده باشد.

ج حج استيجارى، براى نيابت از شخص ديگر.

و امّا حج استحبابى غير از اين سه قسم مى باشد.

ادلّه وجوب حج:

فقها براى اثبات وجوب حج به دلائلى از «قرآن»، «حديث» و «اجماع» استناد كرده اند: از قرآن به دو آيه:

ص:39

«ولله على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلًا». «(1)» «واتّمّوا الحج والعمره لله ...» «(2)» و از احاديث به سخنى از نبىّ گرامى اسلام ص:

حضرت فرمود: «بُنى الاسلام على خمس على الصّلوه و الزكوه و الحج و الصّوم والولايه». «(3)» «اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكوه، حج، روزه و ولايه».

و آخرين دليل آنان: اجماعِ كلّيه فقهاى مذاهب اسلامى بر وجوب حج مى باشد.

بر چه كسانى حجّ واجب است؟

به اجماع مذاهب اسلامى: حج بر مكلّفى كه بالغ و عاقل باشد، واجب مى شود. بنابراين بر كودك و ديوانه حج واجب نيست.

و پيامبر اسلام نيز فرمود: «رُفع القلم عن ثلاث الصبى حتّى يحتلم والمجنون حتى يفيق والنائم حتى يستيقظ». «(4)» «قلمِ تكليف از سه طايفه برداشه شده است: كودك، مگر زمانى كه بالغ شود. ديوانه، مگر زمانى كه به هوش آيد. و انسانِ در خواب، مگر آنكه بيدار شود».

بنابراين هيچ كدام از اين سه دسته تا زمانى كه شرائط تكليف در آنها جمع نباشد، مكلّف نيستند.

يكى ديگر از شرائط وجوب حج «حريّت» است، بنابراين بر كسى كه بنده ديگرى است حج واجب نيست.

«عن النبى ص ايّا عبد حجّ ثم اعتق فعليه حجّهً اخرى». «(5)» «چنانچه بنده اى حج كند وليكن بعد از اعمال، آزاد شود واجب است دوباره حج خود را به جاى آورد».

و در حديث ديگر چنين آمده:

«لَوْ انَّ مملوكاً حج عَشر حجج ثم اعتق كانت عليه حجّه الاسلام اذا استطاع الى ذلك سبيلهً». «(6)» «اگر بنده اى ده بار حج كند، و سپس آزاد شود، به شرط اينكه استطاعت داشته باشد، حجه الاسلام از او ساقط نمى شود».


1- . آل عمران: 91.
2- . بقره: 196.
3- . وسائل، ج 1، ابواب مقدمات عبادت باب 1، ح 1.
4- . وسائل، ج 1، باب 4 ابواب شروط تكليف، حديث 10.
5- كفايه الاخيار ج 1 ص 134.
6- وسائل الشيعه ج 8 باب 16 ابواب وجوب حج و شرائط آن حديث 5.

ص:40

استدلال:

بعضى از فقهاى شافعيه، در عدم وجوب حج بر عبد، اين گونه استدلال كرده اند:

«بانّ الجمعه لا تجب على العبد مع قرب مسافتها مراعاه لحق السيّد فتكون مراعاه حق السيّد فى الحج بطريق اوْلى فلا يجب عليه الحج ايضاً». «(1)» «نماز جمعه، با نزديك بودن مكان اقامه آن، بر عبد واجب نيست، به دليل (وجوب) رعايت حق مولايش بر او، بنابراين رعايت حق مولى در حج، بطريق اولى بر او، لازم تر است و روى اين حساب حج بر او واجب نيست».

نكته لازم: به اتفاق جميع فقها، چنانچه ديوانگى شخص ادوارى باشد، (گهگاه ديوانه شود) در صورتى كه مستطيع باشد و حالش نيز طورى باشد كه بتواند تمام اجزاء و شرائط حج را بجا بياورد، حجّ بر او واجب است و از حجه الاسلام نيز كفايت مى كند. ولى اگر مدت سلامتى (افاقه) او كم باشد، بشكلى كه نتواند اعمال حج را انجام دهد، بر او واجب نمى شود، بديهى است كه در صورت اوّل شرط استطاعت موجود است، بر خلاف فرض دوّم. بنابراين يكى از شرائط وجوب حج، استطاعت از جهت عقل است.

شرائط صحّت حج

به اتفاق جميع فقها يكى از شرائط صحّت حج، اسلام است. بنابراين حج غير مسلمان صحيح نيست.

و لذا بعضى از بزرگان بر لزوم اين شرط، چنين استدلال كرده اند: حج يك نوع عبادت است. و در صحّت يك امر عبادى، اسلام شرط است.

سؤال: آيا حج «صبى» و «كودك» صحيح است يا نه؟

جواب: در اين مسأله بين فقها اختلاف است.

مالكيان، شافعيان و فقهاى اماميه، به صحّت، و ابوحنيفه به عدم صحّت آن حكم كرده اند. «(2)» از اين رو كسانى كه به صحّت آن قائل هستند مى گويند: اصل عدم صحّت عبادت از غير بالغ است.

و متقابلًا قائلين به صحّت حجّ صبىّ، به روايتى استناد كرده اند:

«عن ابن عباس انّه قال انّ امرئه رفعت اليه (النبىّ) صبيّاً فقالت الهذا حج يا رسول الله ص قال نعم ولك اجرٌ». «(3)»


1- الفقه المقارن كتاب الحج ص 452.
2- بدايه المجتهد، ج 1، ص 319.
3- بدايه المجتهد، ج 1، ص 319.

ص:41

«ابن عباس مى گويد: زنى بچه اى را خدمت پيامبر برد، عرض كرد: يا رسول الله آيا بر اين كودك حجى هست يا نه؟ فرمود: بلى و براى تو نيز اجر و پاداش خواهد داشت».

و به روايات ديگرى نيز استدلال شده است.

به هر حال از اين روايت و روايات ديگرى كه در اين باب آمده است، معلوم مى شود كه حج كودك، صحيح خواهد بود وليكن استحباباً واقع مى شود، و در اين صورت واجب است بعد ازبلوغ در صورتى كه واجد شرائط باشد، حَجّه الاسلام بجاى آورد.

دو مسأله در حج كودك:

الف: آيا اجازه ولىّ، در صحّت حج كودك شرط است و يا اگر اجازه هم ندهد صحيح است؟

بعضى از فقهاى مذاهب مانند اماميه، محمد بن ادريس شافعى و مالكيان: صحّت حج او را به اجازه ولىّ مشروط كرده اند. «(1)» و لذا براى وجود اين شرط به رواياتى كه از طريق شيعه و سنّى رسيده استدلال كرده اند. و حنابله نيز بر طبق نقلى كه از آنها شده است، اين گونه فتوا داده اند.

حنفيان مى گويند: حج صبى، به هيچ وجه صحيح نيست، چه با اجازه ولىّ باشد و يا بدون اجازه او، زيرا هدف نهائى از اين حج، غير از تمرين چيز ديگرى نيست. «(2)» وليكن اين فتوا با بعضى از روايات منافات دارد، چه آنكه در روايت آمده است:

«انّ اولاد المسلمين موسومون عندالله، شافع مشفّع، فاذا بلغوا اثنى عَشَر كُتبتْ لهم الحسنات، و اذا بلغوا الحُلُم كُتبتْ عليهم السيئات». «(3)» «فرزندان مسلمين، در نزد پروردگار متعال علامت و نشانه خاصّى دارند، شفاعت آنها مورد قبول واقع مى شود. و از دوازده سالگى حسنات آنان ضبط، و آنگاه كه به سنّ بلوغ رسيدند، گناهان آنها نوشته مى شود».

بديهى است كه ظاهر اين روايت و امثال آن، استحباب و مطلوبيّت اعمال صبىّ در نزد شارع مى باشد. و اگر اين استحباب نبود، معنى نداشت كه اعمال وى منشأ ضبط حسناتش قرار گيرد، و مضافاً روايتى كه قبلًا در مورد حج صبىّ، ياد آورد شديم، مؤيّد همين واقعيّت است.

ب: اگر كودك قبل از وقوف به عرفات بالغ شود آيا از حجّه الاسلام او كفايت مى كند يانه؟

در اين مسأله نيز بين فقها اختلاف است.


1- . الام 2/ 111، المجموع 7/ 23، المغنى 3/ 208.
2- . بدايه المجتهد 1/ 319، القوانين الفقهيه ص 86، اللباب 1/ 178.
3- وسائل الشيعه 1 باب 4 ابواب مقدمات عبادت حديث 1.

ص:42

1 اماميه و شافعيه «(1)» به كفايت آن از حَجّه الاسلام فتوا داده اند. و حنابله نيز بنابر نقلى كه از آنها شده چنين حكم كرده اند.

2 حنفيان مى گويند: اگر احرامش را تجديد كند كافى است، وگرنه كفايت نمى كند. «(2)» 3 مالك بن انس اصبحى نيز به استحبابى بودن چنين حجّى فتوا داده است. «(3)» بنابراين تا اينجا روشن شد كه اگر صبى قبل از وقوف به عرفات بالغ شود، چه حكمى دارد. حال اگر بعد از وقوف به عرفات بالغ شود، بدون شكّ چنين حجّى از حَجه الاسلام كفايت نمى كند، زيرا دليل بر كفايت آن در دست نيست. وليكن شافعى در همين مسأله مى گويد: چنانچه به عرفات برگردد و قبل از طلوع فجر در آنجا وقوف كند، از حجه الاسلام كفايت مى كند «مانند همان موردى كه اگر قبل از وقوف بالغ مى شد كفايت مى كرد و ...».

شرائط وجوب حجّ

اوّل: بلوغ.

دوّم: عقل، در اين دو شرط هيچ يك از مذاهب اسلامى مخالفت نكرده اند.

سوّم: حرّيت، يعنى آزاد بودن، در اين شرط نيز هيچ كدام از فرقه هاى اسلامى غير از ظاهريه، (طرفداران داود بن على الظاهرى) مخالفت نكرده اند. «(4)» چهارم: مانعى در راه حج وجود نداشته باشد.

پنجم: استطاعت نسبت به زاد و راحله حجّ، و خرجى زن و بچّه و هر كسى كه تحت تكفّل او مى باشد، و نيز شرط است كه سرمايه و يا صنعتى داشته باشد كه بتواند بعد از مراجعت، با آن زندگى كند.

اكثريت فقهاى اماميه، وجود اين شرط را لازم مى دانند، بدليل رواياتى كه در ذيل آيه شريفه «ولله على الناس حج البيت ...» «(5)» آمده است.


1- الّام 2/ 130، بدايع الصنايع 2/ 121، المغنى 3/ 204.
2- بدايع الصنايع 2/ 121، المجموع 7/ 58.
3- المغنى 3/ 204.
4- قوانين الفقهيه ابن جزى ص 86.
5- آل عمران 91.

ص:43

آيا استطاعت عقلى است يا شرعى و ...؟

در اين مسأله ميان فقها اختلاف است. بعضى آن را شرط عقلى و برخى شرعى و عدّه اى شرط عرفى مى دانند. مالك بن انس، استطاعت را شرط عقلى مى داند. و لذا رواياتى را كه در تفسير استطاعت آمده (كه تحقق آن را به زاد و راحله و غير آن مى داند) به كسى حمل كرده است كه بدون آنها نمى تواند به حج برود و يا قدرت اكتساب در طول مسير را هم ندارد. «(1)» وليكن ابوحنيفه، شافعى، حنبلى و اماميّه، استطاعت را شرط شرعى مى دانند و دليل آنان رواياتى است كه در تفسير استطاعت وارد شده است، چه اين كه به مقتضاى آن روايات، استطاعت شرط وجوب حج است و چنانچه حكم مجملى در قرآن باشد كه حديث آن را بيان كرده باشد، قطعاً نمى توان بر خلاف مبيّن عمل كرد.

وليكن اين فتوا با رواياتى كه در تفسير استطاعت، مبنى بر توانائى جسمى و امكانات مالى وارد شده، منافات دارد. به هر حال دايره استطاعت عقلى از عرفى وسيع تر و همين طور محدوده استطاعت عرفى از شرعى بيشتر است.

مقصود اصلى از اين واژه ها چيست؟

1 زاد: زاد همان چيزهائى است كه حاجى به آن نيازمند است؛ يعنى سرمايه اى براى خوردن و آشاميدن، اجاره منزل، خرج ويزاى سفر و چيزهاى ديگرى كه لايق به شأن و موقعيّت او باشد.

البته زاد سفر، بايد غير از بدهكارى هايش باشد يعنى مالش از بدهكاريش بيشتر باشد تا بتواند با آن زيادى حج كند.

2 راحله: در واقع راحله كنايه از اين است كه: خرجى رفت و برگشت حج را داشته باشد.

3 تخليه الطّريق: يعنى راه باز، و از هر جهت، تأمين جان و ناموس و مال داشته باشد، بنابراين اگر مالش در خطر باشد، كم يا زياد بودن آن فرقى نمى كند. زيرا متضرّر شدن، با مقدار قليل هم سازش دارد. و همين طور فرقى نيست كه ترس او از مسلمين باشد يا از كفّار.

4 امكان مسير: مراد اين است كه: تا زمان انجام حج، آن قدر فرصت داشته باشد كه بتواند خود را به مكّه برساند.

5 صحّت بدن: توانائى جسمى او در حدّى باشد كه بتواند بدون زحمت و خرج، اعمال واجب خود را انجام دهد، و چنانچه اين قدرت نباشد، حجّ مباشرى ساقط است، و بايد نايب بگيرد. زيرا صحت بدن، به قرينه اخبار استنابه، در وجوب حج مباشرى دخالت دارد، وليكن در اصل وجوب حج تأثيرى ندارد. بنابراين كسى كه قادر نيست شخصاً حج خود را انجام دهد وليكن سرمايه اى دارد كه مى تواند نايب بگيرد، واجب است اين كار را بكند.


1- بدايه المجتهد 1/ 319.

ص:44

6 نفقه اهل و عيال: امكانات مالى او به اندازه اى باشد كه بتواند مقدارى از آن را براى اهل و عيال خود باقى بگذارد كه تا هنگام برگشتن از حج، براى آنها كافى باشد.

اين شرط را همه فقهاى مذاهب غير از مالكيان، معتبر مى دانند، و امّا مالكيان با اين كه اين شرط را قبول ندارند حتّى پا را فراتر نهاده و معتقدند: بر مستطيع واجب است تمام وسائلى را كه به آن نيازمند است (مانند وسائل زندگى، زمين، مركب و ابزاركار، كتب علمى و لباسهاى زينتى) بفروشد و به حج برود، البته در صورتى كه بدون فروش اين اقلام، انجام حج ممكن نباشد. «(1)» ولى بقيه مذاهب چنين كارى را واجب نمى دانند.

7 رجوع به كفايت: ثروت يا صنعتى داشته باشد كه پس از بازگشت از حج، براى زندگى او كافى باشد. گرچه مذاهب چهارگانه معروف اهل تسنن، اين شرط را در وجوب حج معتبر نمى دانند ولى اكثر فقهاى اماميّه به وجوب اين شرط تصريح كرده اند و دليلشان رواياتى در اين مورد آمده است.

دو فرع لازم:

اوّل: آيا «اسلام» از شرائط وجوب حج است يا نه؟ محمد بن ادريس شافعى، اسلام را شرط مى داند. «(2)» ولى شيخ طوسى در كتاب خلاف، اسلام را شرط وجوب نمى داند، به خاطر اين كه، همه عبادات بر كافر واجب است با توجّه به اين كه اسلام هم ندارد. و دليل مرحوم شيخ بر اين فتوا عموميّت آيات قرآن و روايات است.

امّا از قرآن به دوآيه استناد كرده است: 1 «ولله على الناس حج البيت ...» آل عمران: 2 97 «واتّمواالحج و العمره لله» بقره: 196.

بديهى است كه در اين دو آيه «اسلام» قيد نشده است.

و از اخبار هم، به عموم رواياتى كه در باب وجوب حج رسيده، استدلال كرده است. «(3)» دوّم: در صورتى كه مكلف با زحمت و مشقت و بدون استطاعت شرعيه حج كند، ولى بعداً مستطيع شود آيا از حَجّه الاسلام او كافى است يا نه؟

مالكيان و حنفيان: اعاده حجّ را، در صورتى كه حصول استطاعت در آينده باشد، واجب نمى دانند و معتقدند: حجى را كه قبلًا انجام داده كافى است «(4)» به دليل اينكه استطاعت معتبره در حج، عقلى است، و در اين صورت مكلّف نيز، عقلًا استطاعت دارد.


1- الفقه على المذاهب الاربعه ج 1، ص 634.
2- الوجيز 1/ 108، كفايه الاخيار 1/ 131.
3- . تهذيب 5/ 459.
4- الفقه على المذاهب الاربعه ج 1، ص 634، الفقه على المذاهب الخمسه، ص 191.

ص:45

امّا به فتواى بسيارى از اماميه و به نقلى حنفيان و شافعيان: چنانچه بعداً مستطيع شود، اعاده واجب است و طبعاً آنچه را كه قبلًا انجام داده، از حجّه الاسلام مجزى نيست، چون مشروط از ناحيه وجود و عدم دائر مدار شرط خود مى باشد.

بنابراين، اگر قبل از استطاعت حجّى انجام داده باشد، استحبابى است و كفايت از حجّه الاسلام نيازمند دليل است و فرض اين است كه دليلى هم وجود ندارد.

و امّا حنابله معتقدند تنها در يك صورت اعاده واجب نيست، و از حجّه الاسلام نيز كفايت مى كند: و آن در صورتى است كه مقدارى بدهكارى به جا گذاشته باشد و فرض هم اين است كه بايد، آن بدهكارى ها را بپردازد. «(1)» وليكن شيخ طوسى در خلاف چنين فتوا مى دهد: كسى كه زاد و راحله نداشته باشد، حجّ بر او واجب نيست و اگر انجام دهد از حَجّه الاسلام كفايت نخواهد كرد. ولى فقهاى عامّه در اين صورت، مجزى مى دانند.

فوريت وجوب حج:

سؤال: در صورت حصول استطاعت آيا وجوب حج فورى است يا نه؟

فقها در اين مسأله اختلاف دارند. بسيارى از فقهاى مذاهب مانند اماميه، مالكيان، مزنى، قاضى ابى يوسف شاگرد ابى حنيفه و حنابله، معتقدند: هر زمان كه استطاعت آمد، بلافاصله بايد به حج برود، و اگر بدون عذر تأخير بيندازد گنه كار ولى حجّش صحيح مى باشد. و چنانچه بعداً انجام دهد ادا محسوب مى شود. «(2)» وليكن ابوحنيفه در اين مسأله، با صراحت نظرى نداده است، هر چند كه ابن جُزىّ در كتاب خود به نام القوانين الفقهيه از وى نقل مى كند كه قائل به فوريّت وجوب حج است. «(3)» و حتّى بعضى از اصحابش نيز گفته اند: ابوحنيفه وجوب حج را فورى مى داند، «(4)» چون به اعتقاد وى امر دلالت بر فور مى كند.

دفاع از فتوا:

بعضى از طرفداران ابوحنيفه، براى اثبات فتواى وى، به يك سؤالى كه از او شده، استناد كرده اند. از ابوحنيفه پرسيدند: اگر مكلف مقدارى پول داشته باشد كه بتواند با آن، يا حج انجام دهد و يا ازدواج كند (يعنى بر هر دو قدرت ندارد) كداميك مقدّم هستند؟ در جواب مى گويد: حجّ مقدم است.


1- . الفقه على المذاهب الخمسه، ص 191، چاپ دارالملايين بيروت.
2- المغنى 3/ 196، بدايه المجتهد 1/ 310، المجموع 7/ 103.
3- قوانين الفقيه ص 86.
4- الفتاوى الهنديه 1/ 216، الهدايه 1/ 136.

ص:46

بنابراين از اطلاق جواب ابوحنيفه در تقديم حجّ بر ازدواج، «گرچه در بعضى مواقع ازدواج هم واجب است» استفاده مى شود كه وى قائل به فوريت حج مى باشد.

ليكن در مقابل اين عدّه كسانى هستند كه وجوب حج را فورى نمى دانند، بنابراين مكلّف مى تواند حج را از اوّل زمان ممكن، تأخير انداخته، و در هر زمان كه خواست انجام دهد، اين فتوا را شافعيان، «(1)» محمد بن حسن شيبانى شاگرد ابى حنيفه و عبدالرّحمن اوزاعى و ثورى، اختيار كرده اند.

و سرانجام هر دو دسته براى اثبات نظريه خود اقامه برهان كرده اند:

1 استدلال قائلين به فوريت، چنان كه قرطبى در بدايه المجتهد، از بعضى از اهل تسنن نقل مى كند آن است كه: حكم حج با نماز يكى است، به اين كه هر دو داراى وقت معيّنى هستند وليكن از يك جهت با هم فرق دارند و آن اين كه: «حج واجب» با تكرار وقت آن، تكرار نمى شود، ولى «نماز» با تكرار وقت آن تكرار مى شود.

بنابراين كسى كه ابتداى زمان حج را به ابتداى وقت نماز تشبيه كرده است، وجوب حج را فورى نمى داند؛ يعنى اگر در سال اوّل موفق نشد مى تواند تأخير بيندازد.

ولى كسى كه حجّ را به آخر وقت نماز تشبيه كرده است وجوب آن را فورى مى داند.

به هر حال گرچه قول دوّم (عدم فوريت) با صناعت فقهى سازگارى بيشترى دارد؛ زيرا دلائلى كه بر فوريت وجوب حج اقامه شده، همه آنها قابل مناقشه و ايراد است و ما نيز، تمام آن ادلّه را در جزء اوّل كتاب حج خود آورده و در همه آنها مناقشه كرده ايم. «(2)» وليكن التزام به چنين مطلبى در مقام فتوا ممكن نيست، زيرا در اين صورت موجب سبك شمردن و حتّى ترك اين واجب مهم خواهد شد و به همين خاطر قول به فوريت وجوب حج اقوى به نظر مى رسد.

2 و امّا قائلين به عدم فوريت، چنين استدلال كرده اند:

«هو انَّ الحج صار فَرْضاً قبل حجّ النبى بسنين فَلَوْ كانَ وجوبُه فوريّاً لَما كان النّبى يؤخرّه ...»

بسيارى از فقها كه به عدم فوريت حج قائلند مى گويند: حج خانه خدا سالها قبل از حج رسول الله ص واجب شده بود، چنانچه وجوب آن فورى مى بود، جايز نبود كه پيامبر ص آن را تأخير بيندازد، در حالى كه تأخير انداخته است، و نيز اگر تأخير حضرت به خاطر عذرى بوده، بايد بيان مى كرد و حال كه آن را تأخير انداخته و عذرى هم براى اين تأخير نياورده است، معلوم مى شود كه وجوب حج فورى نيست.

فروعات استطاعت:

در وجوب حجّ بذلى


1- الّام 2/ 118، القوانين الفقهيه ص 83.
2- تقريرات بحث فقه مرحوم آيه الله العظمى شاهرودى از مؤلّف.

ص:47

چنانچه شخصى مالى را به فرد ديگرى ببخشد، و با او شرط كند كه با آن حج انجام دهد، در صورتى كه آن مال براى مخارج حجّ وى كفايت كند آيا حج بر او واجب مى شود يا نه؟

به فتواى اماميه: واجب مى شود. و بر او جايز نيست كه اين بخشش را رد كند، هر چند كه بذل كننده اجنبى باشد. و دليل اين فتوا رواياتى است كه در همين باب وارد شده است.

شافعيان نيز به وجوب آن فتوا داده اند. البتّه به شرط اينكه فرزند انسان، مالى را به پدر خود ببخشد، كه در اين فرض، هم از حج تمكّن دارد و هم منّتى در كار نيست. «(1)» گرچه مرحوم شيخ در خلاف از شافعيان دو قول نقل كرده است: در قول اوّل مطابق فتواى اماميه نظر داده اند. «(2)» و در قول دوم مى گويند حجّ بذلى مطلقا واجب نيست. «(3)» و امّا به فتواى حنابله: حج بذلى اصلًا واجب نيست، زيرا بخشش به هيچ وجه استطاعت نمى آورد؛ چه بخشنده بيگانه باشد و يا از نزديكان انسان، و اضافه مى كنند: حتى اگر مركب سوارى و توشه راه او را نيز بدهند، باز هم واجب نمى شود. به اعتقاد آنان استطاعتى كه حج به وسيله آن واجب مى شود استطاعت مالى است نه بذلى. «(4)» در تقديم «حجّ» بر «ازدواج» و بر عكس

اگر مكلف مالى داشته باشد كه براى يكى از ازدواج يا حج كافى است، كداميك مقدّم هستند، آيا حج بر ازدواج مقدم است يا به عكس و يا فرقى ندارند؟

به فتواى بعضى از فقهاى اماميّه و ابوحنيفه، حج بر ازدواج مقدم است. «(5)» وليكن بسيارى از فقهاى اماميّه ازدواج را مقدم مى دارند و لذا گفته اند: اگر ترك ازدواج موجب حَرَج و مشقت شود، بر حج مقدم است.

و امّا حنبليان: بنا به نقلى كه از آنها شده است، از معظم اماميّه تبعيت كرده اند. و شافعيان نيز همين قول اخير را انتخاب كرده و مى گويند: در صورتى كه خوف زنا در كار باشد، ازدواج مقدم است. «(6)» و نيز گفته اند: صرف كردن مخارج حج در نكاح از اهميّت بيشترى برخوردار است، زيرا احتياج به ازدواج فورى و قطعى است وليكن حج را مى توان با تأخير انجام داد ولى اگر خوف زنا در كار نباشد، تقديم حج افضل است. «(7)»


1- المغنى لابن قدامه، ج 1، ص 198. فقه السّنه، ص 632.
2- المجموع 7/ 93، فتح العزيز 7/ 45.
3- المجموع 7/ 93، فتح العزيز 7/ 45.
4- المغنى لابن قدامه ج 1، ص 198.
5- فتح القدير 2/ باب الحج.
6- . كفايه الاخيار 1/ 135، فتح العزيز 1/ 135.
7- كفايه الاخيار 1/ 135.

ص:48

اوزاعيّه نيز مانند شافعيان قائل به تفصيل شده اند. و همين طور اصحاب شافعى نيز بنا به نقل شيخ طوسى در خلاف، همين قول را اختيار كرده و در توجيه كلام خويش چنين گفته اند: ما در اين مسأله غير از فتواى اوزاعى چيز ديگرى نداريم. «(1)» در هر حال از مقتضاى ادلّه قرآنى و روائى، تقديم حج بر نكاح استفاده مى شود، مگر آنكه در ترك ازدواج مشقت و حرجى باشد كه در اين فرض نكاح مقدّم است.

در شرائط حج زن:

آيا در حج زنان، شرط زائدى غير از شرايط حج مردان، وجود دارد يا نه؟

ظاهراً هيچ گونه شرط زائدى غير از آنچه را كه براى مرد است، وجود ندارد. و حتّى فقهاى اسلامى، اجازه شوهر نسبت به زن را در حج، شرط نمى دانند و مرد هم نمى تواند او را منع كند. چون در جائى كه معصيت خالق باشد اطاعت از مخلوق. (مانند: پدر، مادر، مولى و شوهر هر چند كه اطاعت آنها در غير اين موارد لازم است.) حرام است.

سؤال: آيا حج بر زنى كه در سفر حج شوهر يا محرم ندارد، واجب است؟

در اين مسأله بين فقها اختلاف است.

به فتواى ابوحنيفه: وجود محرم يا شوهر در حج زن شرط است هر چند پير زن باشد. بنابراين جايز نيست بدون يكى از اين دو، به حج برود. «(2)» البته ابوحنيفه وجود شوهر يا محرم را در همه جا لازم نمى داند؛ بلكه در جائى آنرا شرط مى داند كه: بين وطنِ زن و مكّه مكرّمه سه روز راه باشد.

وليكن مرحوم شيخ طوسى در كتاب خلاف، از اصحاب ابوحنيفه چنين نقل مى كند: حنفيان اين شرط را در وجوب حج بر زن، معتبر نمى دانند. «(3)» و امّا حنابله، وجود زوج يا محرم را نسبت به حج زن مطلقاً شرط مى دانند، چه اينكه راه امن باشد يا نباشد. «(4)» و دليل آنان دو روايت از پيامبر گرامى اسلام ص است:

1 «نهى رسول الله ص عن سفر المرأه ثلاثاً الّا مَعَ ذى مَحرم.»

«پيامبر ص از سفر زن بيشتر از سه روز نهى كرد مگر اين كه محرمى همراه داشته باشد.»

2 «روى عن النبى ص انّه قال لا يحلّ لإِمْرأه تؤمنُ بالله واليوم الآخر انْ تسافر الّا مع ذى محرم.» «(5)»


1- كفايه الاخيار ج 1/ 135.
2- بدايه المجتهد 1/ 322، الباب 1/ 177
3- اللباب 1/ 177.
4- بدايه المجتهد 1/ 322.
5- بدايه المجتهد 1/ 322.

ص:49

«پيامبر فرمود: براى زنى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، حلال نيست بدون محرم مسافرت كند.»

وليكن به فتواى اماميه، اوزاعيه، مالكيان و شافعيان، «(1)» به هيچ وجه وجود مَحْرم يا شوهر نسبت به حج زن شرط نيست، چه اينكه زن جوان باشد يا نه، ازدواج كرده باشد يا خير. «(2)» زيرا وجود محرم، آنگونه كه بعضى از محقيقن گفته اند، تنها وسيله و ابزارى براى امنيّت زن مى باشد و قطعاً وجود آنان هدف نيست. بنابراين يا زن در مسافرت احساس امنيت مى كند و يا چنين احساسى ندارد.

بدون ترديد، اگر احساس امنيّت بكند، قطعاً حج بر او واجب است. و روى اين فرض وجود محرم يا شوهر نيز اثرى ندارد. و چنانچه امنيّت نداشته باشد، هر چند محرم و يا شوهر، همراه او باشند، باز هم حج بر او واجب نخواهد بود، چون يكى از شرائط وجوب حجّ، همان گونه كه قبلًا بيان شد، باز بودن راه، و نبودن مانع در آن است.

و سرانجام بايد اعتراف كرد كه زن در عصر كنونى از حيث جان و مال، در سفر حج امنيت كامل دارد؛ بنابراين هرگاه مستطيع شد، بايد به حج برود گرچه محرمى با او نباشد.

در تقدّم «خمس و زكات» بر «حجّ»

فقها مى گويند: كسى كه خمس و زكات بر عهده اش واجب شده، بايد اوّل آنها را پرداخت نمايد. چه اين كه استطاعت، بعد از پرداخت اين دو، به وجود مى آيد، مانند ساير بدهكارى ها. پس اگر خمس و زكات خود را پرداخت كرد و در عين حال استطاعت داشت، حج بر او واجب است.

موضوع وجوب حج چيست؟

از ديدگاه فقهاى اسلام، استطاعت موضوع وجوب حج است. و لذا اگر كسى به مدينه يا جدّه برود، چه قصد تجارت داشته باشد يا نه، وليكن در همانجا مستطيع شود، به اتفاق همه مذاهب، حج بر او واجب مى شود.

و نيز جميع فقهاى اسلام به موضوعيّت مال و ثروت، نسبت به وجوب حجّ، نظر داده اند، وليكن مصرف كردن آن را در راه حج واجب نمى دانند، بلكه مى توان در مسير حج به عنوان خدمتكار مشغول شد، و خرج حج را از اين طريق بدست آورد.

ولى مالكيان وجود مال را، موضوع وجوب حج نمى دانند، بلكه موضوع را تنها، تمكن مالى مى دانند؛ گرچه الان مالى نداشته باشد. (چنان كه در ابتداى بحث متعرض آن شديم.)

وليكن بديهى است كه اين فتوا با احاديثى كه در تفسير استطاعت، به زاد و راحله، وارد شده منافات دارد.


1- الّام 2/ 117، الموطأ 1/ 425، بدايه المجتهد 1/ 311.
2- . القوانين الفقهيه ص 86.

ص:50

در فضيلت پياده حج رفتن

بعضى از فقها قائلند كه: پياده به حج رفتن فضيلت بيشترى دارد، چون همراه با مشقّت و سختى است و افضل اعمال هم سخت ترين آنهاست. «افضلُ الاعمال احَمُزها»

در مقابل اين عدّه، كسانى هستند كه سواره رفتن را افضل مى دانند، و استدلال آنان از يك جهت به سيره عملى پيامبر اكرم ص است كه آن حضرت سواره به حج رفت، و از سوى ديگر، سواره رفتن، كمك بيشترى به انسان مى كند تا بتواند اعمال حج را بهتر انجام دهد.

در وجوب حج از راه دريا

جميع فقهاى مذاهب غير از شافعى مى گويند: هر چند راهى به غير از راه دريا، براى عزيمت به حج نباشد، حج ساقط نمى شود. مالكيان نيز در اين فرض، حج را ساقط نمى دانند، مگر در صورتى كه ترس فزاينده اى بر مكلّف غالب باشد، كه در اين صورت انجام حج، از راه دريا ساقط است. «(1)» در سقوط حج از كسى كه دشمن در كمين اوست

به اتفاق جمعى فقها اگر در مسير حج دشمنى باشد كه جان و مال انسانها را به خطر مى اندازد، حج ساقط است. «(2)» در وجوب حج بر اعمى

به فتواى همه فقها غير از ابى حنيفه، همان گونه كه حج بر انسان بينا واجب است، بر كور هم، در صورتى كه زاد و راحله داشته باشد، واجب است. «(3)» و امّا به فتواى ابوحنيفه (بنا به نقل) به هيچ وجه بر اعمى حجّ واجب نيست، چه زاد و راحله داشته باشد يا نه. «(4)» وليكن فتواى وى با اطلاقات ادلّه وجوب حج بر مستطيع، كه شامل نابينا هم مى شود، منافات دارد.

حكم حج نيابتى:


1- القوانين الفقهيه ص 86.
2- القوانين الفقهيه ص 86.
3- الوجيز 1110/، المجموع 7/ 15، منهاج القويم ص 408.
4- الفتاوى الهنديه 1/ 218، الهدايه 1/ 134.

ص:51

قبل از بيان حكم، لازم است اقسام عبادات را آن گونه كه بعضى از محققين بيان كرده اند. ذكر كنيم.

عبادات بر سه قسم است:

1 بدنى محض مانند صوم و صلوه.

2 مالى محض مانند خمس و زكات.

3 مركب از بدنى و مالى؛ مانند حج، زيرا هم به عمل محتاج است، آنگاه كه مى خواهد اعمال طواف و سعى و رمى را انجام دهد، و هم براى خريدن قربانى، خرج سفر و ساير احتياجات به صرف مال نيازمند است. و اكنون هر يك از اين سه قسم را بيان خواهيم كرد.

قسم اوّل: در اين كه آيا اين قسم قابل نيابت هست يا نه؟ بين فقهاى اسلام اختلاف است.

به فتواى اماميّه: نيابت در عباداتِ واجبِ بدنى، فقط از ميّت جايز است و نه از زنده؛ بنابراين جايز نيست انسان زنده، فردى را به عنوان نايب انتخاب كند تا از طرف او نماز يا روزه واجب را بجاى آورد. مگر در مواردى كه دليل خاصّى وجود داشته باشد.

ولى حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله مى گويند: نيابت در اين نوع از عبادات، اصلًا جايز نيست، نه از مرده و نه از زنده.

قسم دوّم: به اتفاق جميع فقها، نايب گرفتن در اين نوع عبادات مانعى ندارد. بنابراين مالك مى تواند فردى را وكيل كند تا خمس و زكات و نيز ساير صدقات او را بپردازد.

قسم سوّم: به اتفاق جميع فقهاى اسلام، در اين قسم از عبادات، بر هر كسى كه از جهات مختلفه توانائى رفتن به حج را داشته باشد، واجب است خودش اعمال حج را بجاى آورد، و قطعاً نيابت كفايت نمى كند.

حال اگر به حج نرود تا بميرد، آيا واجب است كسى به نيابت از او (و از مال خودش) اعمال حجّ را انجام دهد (همچنان كه قرضهاى او را از اصل مالش مى دهند)؟ در اين مسأله اختلاف است.

1 به فتواى اماميّه و حنابله اگر به حجّ بلدى وصيّت نكرده باشد، واجب است حج ميقاتى برايش اجاره كنند و اجره المثل آن را به اجير بدهند. و به هر حال چنانچه فوت كند واجب از عهده او ساقط نمى شود.

2 ولى به فتواى شافعيان: بايد فردى را اجاره كنند تا اعمال حج را به نيابت از او انجام دهد و مال الاجاره را نيز از اصل مال بايد پرداخت. «(1)» 3 به نظر مالكيان و حنفيان: استيجار واجب نيست و در نتيجه حجّ از چنين شخصى ساقط است.


1- القوانين الفقهيّه، ص 87.

ص:52

سؤال: اگر ميّت به طور مطلق وصيّت كند كه از مال خودش براى او حج بجاى آورند، حكم آن چيست؟

شافعيان مى گويند: بايد از اصل مال، برايش حج كنند، ولى به فتواى مالكيان و حنفيان: از ثلث مال برايش حج بجا مى آورند. بديهى است كه اين حج، هرگز حكم حج واجب را نخواهد داشت، و واجب همچنان بر عهده او مى باشد.

وليكن به فتواى جمع زيادى از علماى اماميه: اگر وصيّت كننده مالى را معيّن كند، تا براى او حجّه الاسلام انجام دهند عمل كردن به اين وصيت واجب است و مخارج آن را نيز از اصل مال برمى دارند، در صورتى كه زيادتر از مقدار معمول نباشد، ولى اگر زيادتر باشد، و ورّاث هم مقدار زيادى را، از اصل مال اجازه ندهند، از ثلث مال ميّت جبران مى شود.

سؤال: آيا براى عاجز از حج مباشرى، مى توان نايب گرفت؟

جواب: به اتفاق جميع فقها، چنانچه مكلّفى همه شروط مادى حجّ را داشته باشد، ولى به خاطر پيرى يا مرضى كه اميد خوب شدن آن را ندارد، نتواند شخصاً به حج برود، بدون ترديد حج مباشرى از او ساقط است. بدليل قول خداوند متعال:

«ما جعل عليكم فى الدّين مِن حَرج.» حج: 78.

«يعنى خداوند در دين براى شما مشقتى قرار نداده است.» (لازم به تذكر است كه شخص عاجز را، اصطلاحاً معضوب گويند.)

سؤال: آيا در صورت عاجز بودن واجب است فردى را به عنوان نايب، براى او اجير كنند يا نه؟

جواب: اماميّه به وجوب استيجار نايب فتوا داده اند. وبنا به نقل شيخ طوسى در خلاف، شافعيان، حنفيان، حنابله، ثوريه و اسحق بن راهويه نيز از اماميّه تبعيت كرده اند. «(1)» مالكيان به عدم وجوب استيجار، فتوا داده اند. و خود مالك نيز چنين مى گويد:

«انْ اوْصى انْ يحجّ عنه حُجّ عنه منَ الثلث.»

«اگر وصيّت كند كه برايش حج بجا بياورند، مخارج آن از ثلث مال برادشته مى شود.» «(2)» و به نقل ابن رشد قرطبى، حنفيان نيز به عدم وجوب حج نيابتى از عاجز فتوا داده اند. و بر اين اساس گفته اند: از كسى كه نتواند خودش اعمال را انجام دهد، حج ساقط است. «(3)» استدلال:


1- بدايه المجتهد 1/ 319، المغنى ابن قدامه، الّام 2/ 123.
2- المغنى 3/ 181، المجموع 7/ 100.
3- بدايه المجتهد 1/ 319 و 320.

ص:53

قائلين به وجوب استيجار، به روايت ابن عباس از پيامبر اكرم ص استدلال كرده اند. ابن عباس مى گويد:

«انّ امرأه مِنْ خثعم قالت لرسول الله ص يا رسول الله فريضه الله فى الحج عَلى عبادِهِ، ادْركتُ ابى شَيْخاً كبيراً لا يستطيع انْ يثبتَ على الراحله، افأَ حِجُّ عنه؟ قال نَعَم.» «(1)» «زنى از طائفه خثعم به رسول الله عرض كرد: يا رسول الله، واجب الهى در حج، به عهده بندگانش مى باشد، پدر من پير است و قدرت ندارد بر مركب بنشيند، آيا مى توانم از جانب او حج كنم؟ فرمود: آرى.»

و روايات ديگرى نظير آن:

و امّا «قياس» دليل كسانى است كه استيجار را واجب نمى دانند. و لذا مى گويند: اقتضاى قياس آن است كه هيچ كس نتواند در عبادت از ديگرى نيابت كند، يعنى همان طور كه نيابت در نماز صحيح نيست، در حج نيز كه از عبادات است، نيابت معنى ندارد.

مسائل نيابت

1 آيا صروره (نو حاجى) مى تواند نايب شود يا نه؟ به فتواى عدّه زيادى از فقهاى اهل سنّت، صروره نمى تواند نايب شود وليكن اماميّه به چنين شرطى فتوا نداده و از اين رو گفته اند: كسى كه تا به حال به حج نرفته، مى تواند براى شخص ديگرى نايب شود.

و اگر در روايات امر شده است كه براى معذور يا مريض صروره را نائب بگيريد، اين امر دلالت بر وجوب، و تعيين صروره براى نيابت ندارد؛ بلكه از آنجا كه اهل تسنن انتخاب صروره را منع كرده اند، ائمّه معصومين فرموده اند: «شما صروره را نايب بگيريد و اشكالى هم ندارد.» بالاخره اين امر، در مقابل منع آنهاست و معنايش اين است كه صروره گرفتن اشكال ندارد نه اين كه واجب باشد.

2 اگر از جانب معذور حج نيابتى بجاى آورند، آيا واجب است پس از رفع عذر خودش حج كند يا نه؟ به فتواى بسيارى از فقهاى اماميّه: انجام حج، پس از رفع عذر واجب است، چون آنچه را كه قبلًا توسط نايب انجام شده مربوط به واجب مالى او بوده و آنچه را كه اكنون بايد به مباشرت خود انجام دهد، مربوط به واجب بدنى او مى باشد.

در اين فتوا، حنفيان، شافعيان و مالكيان (بنا به نقلى) از اماميّه تبعيّت كرده اند. «(2)» ولى حنابله، بر اساس نقلى كه از آنها شده است مى گويند: حج مجدّد، پس از رفع عذر، بر منوب عنه واجب نيست.


1- بدايه المجتهد 1/ 319 و 320.
2- الّام ج 2/ 114 المجموع 5/ 115، فتح العزيز 7/ 42.

ص:54

3 آيا مرد مى تواند خود را در انجام مناسك حج اجير كند يا نه؟

اماميّه به دليل بعضى از اخبار به جواز ولى مالكيان و شافعيان به جواز همراه با كراهت فتوا داده اند.

وليكن حنفيان و حنابله: وقوع اين نوع اجير شدن را براى مرد منع كرده اند. چون حج به قصد تقرّب الى الله انجام مى شود. لذا اجاره گرفتن بر آن جايز نيست. و بر همين اساس گفته اند: آن پولى كه به اجير داده مى شود براى خوراك و خرجى راه او مى باشد.

استدلال:

بعضى از علماى اهل سنّت براى جواز چنين اجاره اى به اجماع تمسك كرده و معتقدند: همان طور كه به اجماع فقها، اجير شدن براى نوشتن قرآن و ساختن مساجد، مانعى ندارد، در مسأله مورد بحث هم اشكالى ندارد.

4 كسى كه حَجّه الاسلام خود را انجام داده. آيا مى تواند براى خود در حج استحبابى يا تطوعى نايب بگيرد؟

اماميّه و حنفيان به جواز آن فتوا مى دهند؛ گرچه خودش بر اين كار قدرت داشته باشد. «(1)» مالكيان نيز به جواز همراه با كراهت فتوا مى دهند، حال چه اين كه با اجرت و مزد باشد يا نباشد. «(2)» شافعيان: به عدم جواز حكم كرده اند. «(3)» از احمد بن حنبل نيز دو فتوا، مبنى بر جواز و عدم آن، نقل شده است.

و گروه ديگرى معتقدند: نسبت به مريضى كه اميد خوب شدن در او نيست جايز، ولى كراهت دارد. «(4)» و به هر حال قول اوّل بهتر است چون مطابق با روايات مى باشد.

شرائط حج نيابتى:

اوّل: بلوغ، بنابراين نيابت غير بالغ صحيح نيست.

دوّم: عقل، در نتيجه، نيابت مجنون صحيح نيست.


1- . البحر الزّخار 3/ 258، المغنى 3/ 185.
2- القوانين الفقهيه ص 87.
3- الّام 2/ 122، المغنى 3/ 185، المجموع 7/ 114.
4- . الفقه على المذاهب االخمسه، ص 198.

ص:55

سوّم: اسلام، كه با اين شرط نيابت كافر درست نيست.

چهارم: اطمينان به انجام دادن، بنابراين كسى كه اطمينانى به سخن او نيست، نيابتش صحيح نمى باشد.

پنجم: حج واجب به ذمّه اش نباشد؛ يعنى حجّه الاسلام خود را انجام داده باشد.

البته در اعتبار شرط اخير، بين فقهاى اسلام اختلاف است، بعضى گفته اند، چنين شرطى اعتبار ندارد وليكن اگر حج واجب خود را انجام داده باشد افضل است.

مالك بن انس مى گويد: اين شرط در مورد كسى كه به جاى ميّت حج مى كند اعتبار ندارد؛ زيرا به عقيده وى حج نيابتى از زنده واقع نمى شود. «(1)» ابوحنيفه نيز به عدم اعتبار شرط پنجم قائل است. «(2)» ليكن عدّه ديگرى از فقهاى اهل سنّت كه شافعى هم از آنهاست، به اعتبار اين شرط فتوا داده اند. و مضافاً شافعى مى گويد: كسى كه حجّه الاسلام خود را انجام نداده، اگر از ديگرى نيابت كند، بدون ترديد به حج واجب خودش تبديل مى شود. «(3)» سفيان بن سعيد ثورى و اوزاعى و احمد بن حنبل، هم اين گونه فتوا داده اند.

و سرانجام معظم علماى اماميّه: اين شرط را بطور مطلق معتبر مى دانند، و لذا بين نيابت از زنده يا مرده فرقى نمى گذارند.

استدلال:

كسانى كه به اعتبار اين شرط فتوا داده اند، به روايت ابن عباس از پيامبر ص استناد كرده اند. ابن عباس مى گويد: پيامبر اكرم در اثناء حجّ، صدائى از مردى شنيد كه مى گفت: «لبيّكْ عَنْ شبرمه» لبيك از جانب شبرمه، پيامبر پرسيد: شبرمه كيست؟ گفت: يكى از برادران يا يكى از نزديكانم. فرمود آيا حج واجب خود را انجام داده اى؟ عرض كرد: نه، فرمود: اوّل حجّ خود را انجام بده و سپس از شبرمه حج كن. «(4)» ولى كسانى كه اين شرط را معتبر نمى دانند، چنين مى گويند: شرائط و ابزار انجام حج موجود، و مانعى هم در كار نيست. و امّا حديث ابن عباس تنها در يك واقعه خاص بوده و لذا نمى تواند مستند نيرومندى براى دسته اوّل قرار گيرد. به هر شكل چنين شرطى در حج نيابتى معتبر نيست.


1- بدايه المجتهد 1/ 320.
2- المغنى 3/ 202، الوجيز 1/ 110.
3- . الّام 12/ 122، المجموع 7/ 118.
4- بدايه المجتهد 1/ 320.

ص: 56

فروعات حج نيابتى

1 نيابت از ميّت به انواع مختلفه آن؛ از تبرّع يا اجاره و يا جعاله صحيح مى باشد.

2 كسى كه نايب مى شود، آغاز حركتش براى حج، بايد از كجا باشد؟ از شهر خودش يا وطن ميّت و يا از ميقات؟ فقها در اين مسأله اختلاف دارند:

الف: حنفيان و مالكيان: چنانچه منوب عنه مكان خاصى را معيّن نكرده از وطن خود ميّت براى او نايب مى گيرند، ولى اگر معين كرده باشد، بايد از همانجائى كه تعيين كرده عازم شود. «(1)» ب: شافعيان: در صورتى كه ميقات معيّنى را ذكر كرده باشد، از همان ميقات، و اگر تعيين نكرده باشد، از هر ميقاتى كه بخواهد مى تواند انجام دهد. «(2)» ج: به فتواى حنابله از همان مكانى كه حج بر ميّت واجب شده، برايش نايب مى گيرند و نه از مكانى كه در آنجا فوت كرده است؛ بنابراين اگر در محلّى مستطيع شد وليكن پس از بازگشت به وطن فوت كرد، بايد از محلّ استطاعت نايب بگيرند، به شرط اينكه بين وطن وى و محلّ استطاعت، بيشتر از چهار فرسخ باشد و چنانچه كمتر باشد فرقى ندارد. «(3)» د: اگر نسبت به شهر خودش وصيّت كرده باشد، از همانجا نايب مى گيرند و نه از بَلَد استطاعت و يا از شهرى كه در آن فوت كرده است. و اگر چنين وصيّتى نكرده باشد، حج ميقاتى هم كفايت مى كند، و بالاخره اگر موصى (ميّت) هيچ كدام از شهر ياميقات را معين نكند وليكن قرينه اى وجود دارد كه به وسيله آن، انصراف به بَلَد فهميده مى شود، در اين فرض حج نيابتى از بَلَد متعيّن خواهد بود. و چنانچه انصرافى در بين نباشد، حج ميقاتى نيز كفايت مى كند، اين قول را اماميّه اختيار كرده اند. «(4)» بهر شكل منشأ اختلاف در تعيين مكان، به خاطر برداشت هاى گوناگون از ادلّه مى باشد.

3 اگر نايب گيرنده، نوع خاصى از حج مانند «قِران»، «افراد» و يا «تمتع» را براى نايب معين كند، آيا مى تواند از آن عدول كند يا نه؟

به فتواى اماميّه و حنفيان: عدول از نوع تعيين شده به غير آن، جايز نيست؛ چون نياز به دليل دارد و دليلى هم ثابت نشده است.

و امّا شافعيان مى گويند: چنانچه براى حج تمتع اجير شده باشد ولى حج قِران آورده باشد عدول جايز نيست. وليكن اگر براى حج افراد اجير شده باشد و به جاى آن تمتع بياورد، چنانچه قرينه اى بر تخيير نايب، در ميان باشد همان حج تمتع از منوب عنه كفايت مى كند و اگر قرينه اى وجود نداشته باشد بدون ترديد عمره تمتع از اجير، و حج از مستأجر واقع خواهد شد. و حال كه قرينه اى وجود


1- . الفقه على المذاهب الخمسه، ص 198.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 198.
3- الفقه على المذاهب الخمسه.
4- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 199.

ص:57

ندارد و نايب نيز چنين خلافى را مرتكب شده، بر او واجب است كفاره بدهد، چون به احرام حج ميقاتى، خلل وارد كرده است.

4 اگر نايب گيرنده شهر خاصى را معين كند و نايب از شهر ديگر شروع كند، چنانچه هدف اصلى مستنيب به آن شهر تعلّق نگرفته باشد، اشكال ندارد و كفايت هم مى كند، زيرا هدف نهائى، انجام حج بوده كه محقق شده، (نه راه و طريق خاص) و به حسب ظاهر اين مسأله مورد اتفاق همه فقها مى باشد. «(1)» 5 اگر كسى براى حج نيابتى اجير شود، واجب است در همان سال انجام دهد و تأخير جايز نيست.

6 كسى كه نايب شده نمى تواند شخصى ديگرى را به جاى خود به حج بفرستد، چون نيابت به او منسوب است و خودش بايد انجام دهد. البتّه اگر انجام حج را به عهده او بگذارند و چنين بگويند: «ما مى خواهيم اين كار انجام شود، خواه خودت انجام دهى يا ديگرى» و يا صريحاً به او اجازه دهند كه مى تواند شخص ديگرى را به جاى خود بفرستد، در اين صورت مانعى ندارد.

و امّا آنجا كه اجازه صريح باشد، مثل اين كه كسى از جانب خودش، فردى را اجير كرده باشد و يا وصيّتى در ميان باشد، كه در اين گونه موارد اين افراد مى توانند تصريح كنند كه خودت يا ديگرى، اين حج را انجام بدهيد. وليكن اگر كسى را وكيل كنند كه حجى بجاى آورد، نمى تواند ديگرى را به حج بفرستد، مگر اين كه موكّل، به او اجازه دهد.

7 اگر معلوم نباشد كه نايب به حج رفته و مناسك را انجام داده يا نه؟ اصل اوّليّه انجام ندادن آن است، مگر آن كه به انجام آن اطمينان حاصل شود.

8 اگر يقين حاصل شود كه نايب به حج رفته و اعمال را بجاى آورده، وليكن شك داريم كه صحيح انجام داده يا نه؟ بايد فعل او را بر صحّت، حمل كنيم، مگر آن كه فساد اعمالش بر ما روشن شود.

9 به اتفاق جميع فقها، شخص نايب بايد، از جانب كسى كه برايش اجير شده، اعمال حج را نيّت كند.

10 اگر ميّت به حج نا معيّنى وصيّت كرده و مزد آن را هم معين نكرده باشد، بايد اجره المثل آن را به نايب بدهند. و چنانچه وصيّت كند كه شخص معيّنى برايش حَجّه الاسلام انجام دهد و اجرت را نيز تعيين كند، آن شخص مى تواند قبول نكرده و يا زيادتر از آن را مطالبه كند. و اگر قبول نكرد، ناگزير بايد از ناحيه ميّت، فرد ديگرى را با اجرت معيّن، نايب بگيرند، در اين صورت اگر اجرت تعيين شده، زيادتر از مقدارى است كه عرفاً واجب با آن انجام مى شود، و ورّاث هم از اصل مال اجازه ندهند از ثلث جبران مى شود.


1- الفقه على المذاهب االخمسه، ص 199.

ص:58

11 كسى كه تلبيه و قرائت و مانند آن را بخوبى نمى تواند ادا كند (گرچه با تلقين) جايز نيست نايب شود. و ظاهراً اين مسأله اتفاقى است.

12 به فتواى اماميّه بعد از انجام عمره تمتع و قبل از حج، نمى توان براى عمره مفرده نايب شد. چنانكه براى خودش نيز نمى تواند انجام دهد. ولى اگر از روى جهل به حكم يا عصيان بجاى آورده باشد، و در صورتى كه به وقوف مشعر و عرفات، خللى وارد نكرده باشد حج را باطل نمى كند، و در هر حال «عمره مفرده» هر چند قبل از حج تمتع باشد به عمره تمتع تبديل مى شود، چون نبايد بين عمره تمتع و حج تمتع فاصله بيفتد.

عمره:

اشاره

مباحث عمره به شرح ذيل است:

1 معناى لغوى و شرعى عمره.

2 اهميّت عمره.

3 و 4 اقسام عمره و فرق بين آنها.

5 چگونگى خروج از احرام در عمره مفرده.

6 شرائط عمره مفرده.

7 حكم عمره مفرده.

8 افعال عمره مفرده.

و اينك هر يك از اين مباحث را به طور جداگانه مطرح خواهيم كرد.

ص:59

1 معناى لغوى و شرعى عمره:

هر نوع زيارتى را در لغت «عمره» گويند و شرعاً همان زيارت بيت الله الحرام است كه به شكل خاصّى انجام مى شود.

2 اهميّت عمره مفرده:

خداوند متعال در اهميّت عمره مفرده چنين مى فرمايد:

«واتمواالحج و العمره لله.» بقره: 192.

و از معصومين عليهم السلام نيز در اهميّت آن، رواياتى وارد شده است:

«قال رسول الله ص تابعوُا بين الحج و العمره فانّهما ينفيان الفقر ...» «(1)» «پيامبر فرمود: حج و عمره را زياد انجام بدهيد، زيرا اين دو فقر و تنگدستى را از بين مى برند، همچنان كه آهنگر با دميدن در دَم خود (پوستى است كه وسيله دميدن آهنگران است) آهن را سرخ، و با كوبيدن بر سر آن، لايه هاى زائد (ناخالصى هاى آن را) آهن را جدا مى كند.»

و در روايت ديگر فرمود:

«وَ فُدالله ثلاثه الحاج والمعتمر والغازى، دعاهم الله فَاجابوهُ و سَألوه فَاعطاهم.»

«وارد شوندگان (رسولان و نمايندگان الهى) بر خداوند سه دسته اند: 1 حاجى 2 آنكس كه احرام عمره بسته است 3 جنگ جوى فى سبيل الله. از يك سو خداوند متعال اينان را فرا مى خواند، آنها نيز اجابت مى كنند، از سوى ديگر از او سؤال مى كنند يعنى حاجت مى طلبند خداوند نيز به آنان عطا مى كند.»

«وكان على بن الحسين عليه السلام يقول حجّوُا و اعتمروا تصّحُ اجْسامكم و تَتّسِعْ ارْزاقُكم و يصلح ايمانكم و تكفُوا مؤونه النّاس و مؤونهَ عيالاتكم.» «(2)» «امام سجاد ع (مكرّر) مى فرمود: حج و عمره بجاى آوريد تا بدنهايتان سالم، رزقتان وسيع، ايمانتان بى عيب و نقص بشود و تا بدين وسيله از عهده گرفتارى هاى مردم و عيال خود برآئيد.»

امام صادق ع فرمود: حج و عمره دو بازار از بازارهاى آخرت است، هر كس از آن دو جدا نشود در ضمانت و پناه خداوند خواهد بود. چنانچه خداى متعال عمر او را طولانى كند قطعاً وى را به خانواده اش برمى گرداند و اگر به مشيّت او بميرد، وارد بهشت مى شود.


1- كافى 4/ 225.
2- . وسائل الشيعه ج 8 ابواب وجوب الحج باب 1 حديث 20.

ص:60

و نيز اما صادق ع فرمود: حاجى و معتمر وارد شوندگان (ميهمانان و رسولان الهى) بر خداوند هستند، هر چيز از خداى خود بخواهند به آنان عطا مى كند و اگر او را بخوانند اجابتشان مى كند و چنانچه شفاعت كنند، از آنها مى پذيرد و اگر ساكت شوند خداوند ابتدا خواهد كرد. و سرانجام در مقابل يك درهم انفاقى كه در راه او كرده اند يك ميليون به آنها عوض مى دهد. «(1)»

3 و 4 اقسام عمره و فرق آنها:

عمره بر دو قسم است، «عمره مفرده» و «عمره تمتع» وليكن بين اين دو از پنج جهت فرق است.

اوّل: عمره مفرده جداى از حج صورت مى گيرد، و زمان آن هم در نزد جميع فقهاى اماميّه، حنفيان، شافعيان، ظاهريه، حنابله، اوزاعيه و بقيه مذاهب، در طول سال است. وليكن بهترين اوقات آن به نظر اماميه، ماه رجب مى باشد. «(2)» به اعتقاد اهل سنّت، افضل اوقات آن ماه رمضان است وليكن ابوحنيفه طبق نقل ابن رشد قرطبى در بدايه المجتهد، ج 1، ص 326، به كراهت عمره مفرده براى حاجى و غير او، در پنج روز متوالى فتوا داده است. و آن پنج روز عبارتند از: عرفه، عيد قربان، و ايام تشريق؛ يعنى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه.

و امّا «عمره تمتع» را با «حجّ تمتع» مى آورند يعنى ناسك اوّلًا عمره تمتع، و ثانياً اعمال حج را در يكسال مى آورد، و زمان عمره تمتع از اوّل ماه شوّال تا روز نهم ذى الحجه مى باشد.

دوّم: آن كسى كه به عمره مفرده احرام بسته، براى خارج شدن از احرام، بين «حلق» و «تقصير» مخير است، ولى در عمره تمتع، تنها با «تقصير» از احرام خارج مى شود. به اين حكم اماميّه و بقيّه مذاهب غير از مالك رأى داده اند.

چهارم: واجب است عمره تمتع و حج آن در يكسال انجام شود، بر خلاف عمره مفرده كه لازم نيست در يكسال انجام شود.

پنجم: عمره تمتع سالى يك بار آن هم در ماههاى حج انجام مى شود ولى عمره مفرده در هر روز استحباب دارد به استثناى ايّام حج كه مكرّراً مى توان انجام داد.

و اگر در روايت آمده است كه هر سال و هر ماه و هر ده روز، عمره اى دارد، همه اينها به «مراتبِ فضيلت عمره» حمل مى شود. و البته به اين استحباب عدّه زيادى از فقهاى اماميه، حنفيان و شافعيان، فتوا داده اند. «(3)»


1- كافى 4/ 225.
2- الّام 2/ 134، الوجير 1/ 113.
3- . الّام 2/ 135، الوجيز 1/ 113، المغنى 3/ 178.

ص:61

ولى مالك در اين فتوا با آنان مخالفت كرده و عمره مفرده را بيش از يكبار، در هر ماه جايز نمى داند. هر چند ابن رشد از مالك چنين نقل مى كند كه وى به استحباب عمره مفرده در هر سال فتوا داده و بيشتر از آن يعنى دو يا سه عمره، در يك سال را مكروه مى داند. «(1)» و ابوحنيفه: نيز مانند مالك اتيان عمره مفرده را سالى يكبار جايز، وليكن تكرار آن را در طول سال مكروه مى داند. «(2)» امّا ابن رشد فتوائى از ابوحنيفه مبنى بر، عدم كراهت تكرار آن در يك سال نقل كرده است. «(3)»

5 چگونگى خروج از احرام در عمره مفرده

شافعيان مى گويند: هرگاه «حلق» يا «تقصير» كند، همه چيز حتى زنان بر او حلال مى شوند، چه سوق هدى كرده باشد يا نه. ولى طبق فتواى حنفيان، مالكيان و حنابله: درصورتى كه حلق يا تقصير كند از احرام خارج مى شود مشروط به اين كه سوق هدى نكرده باشد، ولى اگر سَوْق كرده باشد، همچنان به حال احرام باقى مى ماند تا در روز عيد قربان، و پس از قربانى، از احرام حج و عمره خارج شود.

اماميّه معتقدند: جز با طواف نساء از احرام خارج نمى شود.

6 شرائط عمره مفرده:

شرائط عمره مفرده، همان شرائط حج است و حكم آن نيز، در نيابت و اجاره مانند آن است، بنابراين هيچ گونه تفاوتى بين اين دو نمى باشد.

7 حكم عمره مفرده:

در حكم عمره مفرده بين فقها اختلاف است، بسيارى از فقهاى اماميه آن را براى آفاقى مستحب مى دانند. مگر در صورتى كه حج تمتع به افراد تبديل شود كه در اين صورت لازم است بعد از حج افراد، يك عمره مفرده بياورد. ولى به فتواى مالكيان: انجام يك عمره مفرده در مدّت عمر، سنّت مؤكّد است.(4)


1- بدايه المجتهد 1/ 326.
2- . بدايه المجتهد 1/ 326.
3- الدين والحج على المذاهب الاربعه.
4- القوانين الفقهيه ص 95، المجموع 7/ 7

ص:62

محمد بن ادريس شافعى نيز در مذهب قديم خود مانند مالكيان رأى داده است. «(1)» وليكن ابوحنيفه، ابوثور و داود بن على الظاهرى الاصفهانى مى گويند: عمره مفرده تطوّعى است، (يعنى چيزى كه واجب نيست، آن را با زحمت بياورد) و دليل آنان كلامى از پيامبر اسلام ص است كه فرمود: «الحج واجب والعمره تطوّعٌ». «(2)» نيز روايتى است از جابر بن عبدالله كه مى گويد: مردى از پيامبر اسلام راجع به «عمره» پرسيد كه آيا واجب است يا نه؟ فرمود: نه، ولى اگر انجام بدهى براى تو بهتر است. «(3)» ولى بعضى از فقهاى اماميه مانند شيخ طوسى در خلاف گفته: كسى كه مستطيع مى باشد واجب است عمره مفرده بجاى آورد. شافعيان حنابله، ثورى و اوزاعى نيز اين گونه فتوا داده اند. «(4)» استدلال:

شيخ و ديگران كه عمره مفرده را بر مستطيع واجب مى دانند به قرآن و روايات استشهاد كرده اند. از قرآن «واتّمواالحج والعمره لله» بقره: 196.

و از احاديث، به دو روايت از نبىّ مكرّم اسلام ص.

1 «عَنِ النبى ص الحج والعمره فريضتان لا يضرّك بايّهما بدأت.» «(5)» «حج و عمره دو واجب هستند، هر كدام را اوّل شروع كنى مانعى ندارد.»

2 «سَأل اعرابىٌ رسول الله ص مَا الاسلام يا رسول الله فقال: انْ تشهد ان لاالهَ الّا الله و انّ محمّداً رسول الله و تقيم الصلوه و تؤتى الزكاه و تصوم شُهر رمضان و تحج و تعتمر و تغتسِل مِنَ الجنابه.» «(6)» «اعرابى از رسول الله پرسيد، اسلام چيست يا رسول الله؟ فرمود: گفتن شهادتين، اقامه نماز، ايتاء (دادن) زكات، روزه ماه رمضان، حج و عمره بجاى آوردن و غسل جنابت.»

وليكن از احمد بن حنبل نقل شده است كه به تصريح وى عمره مفرده بر اهل مكّه ثابت نيست زيرا مهم ترين اعمال عمره، طواف به بيت است كه اهل مكّه آن را انجام مى دهند و قطعاً همين طواف آنها را كفايت مى كند. (7)


1- الّام 2/ 132، المجموع 7/ 4.
2- فتح البارى 3/ 597.
3- بدايه المجتهد 1/ 322.
4- الّام 2/ 132، سُبُل السلام 3/ 695.
5- سنن الدار قطنى 2/ 284، الدر المنثور 1/ 209.
6- بدايه المجتهد 1/ 322.
7- . المغنى لابن قدامه باب الحج، ج 1، ص 201.

ص:63

به هر شكل، وجوب عمره مفرده بنا به فتواى كسانى كه آن را واجب مى دانند، هيچ ارتباطى به استطاعت حج تمتّعى ندارد، بنابراين اگر تنها به عمره مفرده مستطيع باشد وظيفه او همان خواهد بود، و نه حج تمتع. و چنانچه قبل از انجام عمره بميرد (در فرض استطاعت) بايد از اصل تركه اش قضا كنند.

8 افعال عمره

افعال عمره 8 چيز است:

1 نيّت.

2 احرام.

3 طواف.

4 دو ركعت نماز طواف. ابوحنيفه. مالك، اوزاعى و ثورى به آن فتوا داده اند. «(1)» وليكن شافعى در اين مورد دو نظريه دارد در يكى از آنها به اعتبار دو ركعت نماز طواف و در ديگرى به عدم اعتبار آن رأى داده است. «(2)» 5 سعى بين صفا و مروه.

6 حلق يا تقصير.

7 طواف نساء، كه تنها اماميه آن را واجب مى دانند ولى حنفيان، مالكيان و شافعيان و حنابله در اعتبار طواف نساء در عمره مفرده، مخالفت كرده اند.

8 دو ركعت نماز طواف نساء، كه تنها اماميه قبول دارند.

در كتاب الفقه على المذاهب الاربعه چنين آمده: «آنچه را كه براى حج واجب است براى عمره نيز واجب مى باشد.» و حتى مستحبات عمره نيز مانند حج است وليكن عمره از جهاتى با حج تفاوت دارد:

اوّل: عمره وقت معينى ندارد و هرگز فوت نمى شود.

دوّم: در عمره وقوف به عرفه و مشعر شرط نيست.

سوّم: رمى جمرات ثلاث در آن شرط نيست.

همين طور در كتاب الدين والحج على المذاهب الاربعه آمده است: از جمله مواردى كه بين «عمره» و «حج تمتع» فرق است، آن است كه: احرام به عمره مفرده از ادْنى الحلّ است و نه از مواقيت حج. و منظور از ادْنى الحلّ جعرّانه، حديبيّه و تنعيم است كه از همه به مكّه نزديك تر مى باشد.


1- اللباب 1/ 183، الموطأ 1/ 376.
2- . الوجيز 1/ 118، كفايه الاخيار 1/ 139.

ص:64

وليكن به فتواى عدّه زيادى از اماميّه، هيچ فرقى بين «ميقات معتمر به عمره مفرده»، و «ميقات حج تمتع براى آفاقى» نيست. يعنى حاجى براى هر دو (عمره مفرده و حج تمتّع) مى تواند از ادنى الحلّ محرم شود.

آفاقى كيست؟ آفاقى در مقابل مكّى است و به كسى گفته مى شود كه از راه دور به مكه آمده باشد.

تا بدين جا حكم آفاقى روشن شد.

و امّا كسى كه در خود مسجدالحرام است ميقات او نيز ادنى الحلّ مى باشد. و نزديكترين حلّ، همان است كه قبلًا بيان شد وليكن با توضيح بيشتر، حدود آن را بيان مى كنيم:

1 مسجد تنعيم: اين ميقات در ضلع شمالى حرم از طرف مدينه واقع شده است. قبل از توسعه مكه تقريباً هفت كيلومتر با مسجدالحرام فاصله داشت و در عين حال نزديكترين ميقات به مكّه مى باشد. ولى پس از توسعه، در داخل مكّه واقع شده است كه البتّه او را «مسجد عمره» هم مى نامند.

2 جعرّانه: اين ميقات در ضلع شرقى مكّه از طرف نجد، و بين طائف و مكّه واقع شده است، فاصله آن تا مكّه هفت ميل است كه از همين مكان پيامبر اسلام ص زمانى كه از طائف برمى گشت احرام عمره بست.

3 حديبيّه: اين ميقات در مسير جدّه واقع شده است كه حدود 30 كيلومتر از مكه فاصله دارد. و پيامبر اسلام ص نيز در يكى از عمره هاى خود از آنجا محرم شد. «(1)» «قال الصادق ع اعتمر رسول الله ص ثلاث عمر متفرقات، عمره ذى القعده اهلّ مِن عَسْفان و هى عمره الحديبيه و عمره اهلَّ مِنَ الجُحْفه و هى عمره القضاء و عمره الجعرّانه بعد ما رَجع مِنَ الطائف مِن غزوه حنين.»

«امام صادق ع فرمود: پيامبر سه عمره متفرق انجام داد. 1 عمره ذى القعده كه از عسفان احرام بست و آن را «عمره حديبيّه» گويند. 2 عمره اى كه از جحفه محرم شد و آن را «عمره قضاء» گويند. 3 عمره جعرّانه، هنگامى كه از طائف، بعد از غزوه حنين، برمى گشت.

تكميل:

به فتواى اماميّه: كسى كه تصميم دارد به مكّه وارد شود و يا قصد دخول در حرم را دارد، جايز نيست بدون احرام از ميقات عبور كند، گرچه مكرّراً حج و عمره انجام داده باشد. ولى كسى كه به اقتضاء شغلش على الدّوام در مكّه يا حرم رفت و آمد مى كند، مانند كسى كه هيزم يا گياهان خشك را جمع آورى مى كند، مى تواند بدون احرام داخل شود.

ابوحنيفه مى گويد: كسى كه قبل از ميقات است، جايز نيست بدون احرام، به حرم داخل شود «(2)» البته اين حكم شامل كسانى كه بعد از ميقات هستند، نمى شود.


1- معجم البلدان 3/ 229 و 142.
2- . المجموع 7/ 16، فتح القدير 1/ 132.

ص:65

وليكن به فتواى مالك: كسانى كه بعد از ميقات هم قرار گرفته اند جايز نيست بدون احرام داخل شوند. «(1)» و امّا شافعى در اين مسأله دو فتوا دارد. 1 جايز نيست بدون احرام داخل شود. 2 استحباب احرام براى دخول در حرم. «(2)»


1- المجموع 7/ 16، المغنى 3/ 226.
2- الّام 2/ 42، مغنى المحتاج 1/ 484.

ص:66

اقسام حج و امورى در آن

اشاره

در اين بخش امور متعددى را بايد بررسى كرد:

امر اوّل: به اتفاق جميع فقها حج بر سه قسم است: 1 «حج تمتع» 2 «حج قِران» 3 «حج افراد».

وليكن علامّه جصّاص الرازى الحنفى در كتاب خود به نام «احكام القران» در باب عمره تمتع مى گويد: عمر بن خطاب حج تمتع را نهى كرده و آن را به قران و افراد منحصر مى داند و لذا گفته است:

«متعتان كانتا على عهد رسول الله ص و انا احرّمهما و اعاقب عليهما.» «(1)» «دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود (متعه زنان و متعه حج) من آنها را حرام، و بر آن عقوبت مى كنم.»

معذرت خواهى:

ولى از آنجا كه اين حرف بر خلاف فرمايش پيامبر و در واقع ناديده گرفتن سنّت آن حضرت است، بعضى از علماى اهل سنّت از جانب عمر عذرخواهى كرده اند: كه مقصود وى از اين حرف اين بوده: كه خانه خدا در غير ماههاى حج از زائرين خالى نباشد.

امر دوّم: معناى تمتع به اتفاق جميع فقها آن است كه: اعمال عمره را در ماههاى حج انجام دهد و بعد از فراغ از عمره، براى حج تمتع احرام ببندد. بنابراين علّت اين كه آن را حجّ تمتع مى نامند: آن است كه «حاجى در بين حج و عمره تمتع، از آنچه كه بر او حرام بوده، بهره مند مى شود.»


1- مراجعه شود به بدايه المجتهد و سنن بيهقى و تفسير فخر رازى و قرطبى والدرالمنثور والمحلى والمغنى و كنزالعمال و ما به جهت اختصار يكى از مصادر را ذكر مى كنيم: كنزالعمّال، ج 16، ص 9/ 5.

ص:67

امر سوّم: به اتفاق جميع فقها: حجّ افراد آن است كه حاجى ابتدا اعمال حج را انجام مى دهد، و بعد از فراغت از اعمال حج، احرام عمره مفرده مى بندد و اعمال آن را هم به جا مى آورد. و علّت اين كه آن را «حج افراد» ناميده اند اين است كه: «حج افراد» و «عمره مفرده» از يكديگر جدا هستند.

امر چهارم: به اتفاق جميع فقهاى اهل سنت، معناى «قِران» آن است كه: براى حج و عمره يك احرام ببندد، به طورى كه اعمال عمره را در حج داخل كند، يعنى يك نيّت براى هر دو كافى است بنابراين ناسك در وقت احرام، به نيّت حج و عمره با هم، لبّيك مى گويد.

و امّا علّت نامگذارى آن به «حج قران» آن است كه: چون بين «حجّ» و «عمره» جمع شده، و هر دو يكى شده اند. و بدين جهت اهل سنّت مى گويند: براى هر دو يك احرام كافى است.

ولى شيعه معتقد است كه حج قران و افراد يكى هستند. و تنها از يك جهت با هم فرق دارند باينكه: هر كس به حج قران احرام بسته باشد چنانچه همراه خود سوق هدى كند (يعنى قربانى با خود بياورد) بايد آن را ذبح كند.

بنابراين حج قران همان افراد است، منتهى چون هدى را با احرامش مقارن كرده، به آن قران گفته اند.

و امّا كسى كه حج افراد انجام مى دهد قربانى بر او واجب نيست. و بر همين اساس شيعه مى گويد: علت نامگذارى اين حج به قِران آن است كه: سوق هدى، به احرام نسبت داده شده است. و نه از آن جهتى كه اهل سنّت معتقد هستند؛ يعنى جمع بين «احرام حج» و «عمره»، چه اين كه جمع بين دو احرام جايز نيست.

امر پنجم: به فتواى اماميّه، مالكيان، شافعيان، حنابله واوزاعيه: احرام حج و عمره تمتع، جز در ماههاى حجّ (شوّال، ذى القعده، ذى الحجه) منعقد نمى شود. «(1)» بدليل آيه شريفه «الحج اشهرٌ معلومات» بقره: 197 (اخبار باب نيز، ماههاى حج را بيان كرده است.)

ولى ابوحنيفه و سفيان ثورى معتقدند: احرام حج تمتع و عمره آن، در غير ماههاى حج نيز منعقد مى شود، وليكن در ماههاى حج افضل، و سنّت هم همين است، و بدين گونه اخبارى را كه، به احرام از ميقات دلالت مى كند، بر افضليت آن از ميقات حمل كرده اند. و لذا روى اين مبنى اگر در غير ميقات محرم شود، گناه كرده ولى احرامش منعقد مى شود. «(2)» امر ششم: به فتواى اماميه داخل كردن اعمال حج بر عمره و بر عكس، جايز نيست، بلكه هر كدام حكم جدا گانه اى دارند، بنابراين هرگاه حاجى از اعمال عمره فراغت يافت همه چيز بر او حلال مى شود و آنگاه كه به احرام حج محرم شد و تمام افعال آن را آورد تمتّع و بهره مندى ازهمه چيز بر


1- . الوجيز 1/ 113، مختصر المزنى ص 63.
2- شرح فتح القدير 2/ 133، المغنى 3/ 231.

ص:68

او حلال مى شود. حال اگر به احرام حج محرم شود، (قبل از اتمام اعمال عمره) عمره اش باطل و حجش به افراد تبديل خواهد شد.

و امّا بقيّه مذاهب به جواز ادخال حج بر عمره، رأى داده اند.

و امّا در ادخال عمره بر حج، به اين كه تنها براى حج محرم شود و قصد كند كه عمره را هم بر آن داخل كند، ابوحنيفه، «(1)» و شافعى در فتواى قديمش به جواز آن حكم كرده اند. «(2)» وليكن شافعى در مذهب جديدش به عدم جواز آن رأى داده و ظاهراً همين فتواى اخير به نظر وى صحيح تر است.

امر هفتم: آيا مكلف در انتخاب هر يك از اقسام سه گانه حج مخيّر است يا نه؟

اماميه معتقدند: حج تمتع بر مستطيعى واجب است كه، 48 ميل يعنى حدوداً 78 كيلومتر از هر طرف از مكّه دور باشد. و امّا حج قران و افراد، بر اهل مكّه و كسانى كه فاصله بين وطن آنها تا مكّه، كمتر از مقدار مذكور باشد، واجب مى شود. بدليل آيه شريفه:

«فَمن تمتع بالعمره الى الحج فَما استَيْسَرَ منَ الهدى ... ذلك لِمَن لَمْ يكن حاضرى المسجدالحرام.»

«هر كه از عمره تمتع به حج باز آيد آن قدر كه او را ميسر است قربانى كند ... و اين حكم براى كسى است كه از مردم مكّه نباشد.»

تا بدين جا حكم مستطيعى كه داخل در حدّ مذكور و يا خارج از آن بود، معلوم شد. حال اگر كسى داراى دو وطن باشد كه يكى از آنها داخل در حدّ، و ديگرى خارج از آن باشد. وظيفه اش چيست؟

به فتواى اماميه: چنين فردى بايد بر طبق اغلب، عمل كند. يعنى اگر بيشتر اوقات خود را در خارج از حدّ سپرى مى كند، بايد حج تمتع انجام دهد ولى اگر غالب اوقاتش را در داخل حدّ مى گذارند حج قران يا افراد بر او واجب است. و امّا اگر دو وطن از اين جهت، با هم مساوى باشند، مكلف در انتخاب هر يك از اقسام سه گانه حج مخيّر است.

و در اين فرض، فرقى نيست كه استطاعت در داخل حدّ حاصل شده باشد و يا در خارج آن.

به هر حال به فتواى حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله: مستطيع در انتخاب هر يك از اقسام سه گانه حج مخير است، چه داخل در حدّ مذكور باشد و يا خارج از آن، ولى در اين كه كداميك از اين اقسام افضل است، اختلاف كرده اند.

به اعتقاد اماميه و حنابله تمتع از قران و افراد افضل است. «(3)» و محمد بن ادريس شافعى هم در كتاب اختلاف الحديث، بلكه در همه كتابهايش اين گونه نظر داده است. «(4)»


1- فتح العزيز 7/ 118.
2- . الوجيز 1/ 114، المجموع 7/ 170.
3- . مسائل احمد بن حنبل ص 124، تبيين الحقائق 2/ 40.
4- مغنى المحتاج 1/ 514، المجموع 7/ 15.

ص:69

مالك انس اصبحى مى گويد: مكلّف در انتخاب هر يك از اقسام سه گانه مخيّر است وليكن تمتع از قران افضل است. «(1)» ولى ابوحنيفه و ثورى: بر عكس مالك، به افضليت قران بر تمتع فتوا داده اند. «(2)» بهر حال تمام احكامى كه تاكنون بيان شد مربوط به حجّه الاسلام بود و امّا نسبت به حج مستحبى يا نذر مطلق، يعنى بدون قيد و شرط، و همين طور وصيّت مطلق، شخص مكلف در انتخاب هر يك از اقسام سه گانه حج مختار است، گر چه تمتع به فتواى اماميّه افضل است.

امر هشتم: به فتواى اماميه عدول از حج تمتع به قران و افراد جايز نيست مگر آنكه ضرورتى مانند ضيق وقت و يا حيض، اتفاق بيفتد، و نتواند وقوف به عرفه را، به هنگام زوال شمس روز نهم ذى الحجه درك كند.

و متقابلًا كسانى مانند اهل مكّه و اطراف آن، كه حج واجب آنها قران يا افراد است، جايز نيست به حج تمتع عدول كنند، مگر در صورت اضطرار مانند ترس از حيض و غير آن و دليل بر اين حكم روايات باب است.

امر نهم: به اتفاق جميع فقها، در حج افراد قربانى لازم نيست ولى اگر قربانى كند كار خيرى انجام داده است. وليكن به اتفاق جميع در حجّ تمتع، هدى واجب مى باشد. «(3)» كه دليل بر لزوم هدى، در حج تمتع، آيه اى از قرآن و حديثى از پيامبر اسلام است.

از قرآن: «فَمنْ تمتع بالعمره الىَ الحج فَما استيسَر مِنَ الهدى ...» بقره: 194.

و امّا حديث: «انّه قال لمنْ تمتع فى عهده، مَن كان معه هَدىٌ فاذا اهْلّ الحج فَلْيُهد (و مَنْ لَمْ يكن معه هدىٌ فلَيصُمْ ثلاثه ايام فى الحج وسبعه اذا رجع الى اهله)». بقره: 196.

«پيامبر اسلام به كسى كه در زمان حضرتش حجّ تمتع بجاى آورده بود، فرمود: هركس قربانى همراه خود آورده است، آنگاه كه براى حج، احرام مى بندد، بايد آن را ذبح كند. و هر كه را قربانى ميسّر نشد، سه روز را در حج روزه بدارد، و هفت روز چون از حج باز گردد، تا ده روز كامل شود.»

امر دهم: به فتواى اماميّه و حنفيان خون هدى تمتع، عبادت است. بنابراين بايد قربانى را به قصد رضاى حق تعالى انجام داد، ليكن به نظر شافعى عبادت نيست ولى گناهان را جبران مى كند.

به هر حال آنان كه به عبادت بودن آن رأى داده اند به اين آيه شريفه استدلال كرده اند.

«والبُدْنَ جعلناها لكم من شعائرالله لكم فيها خيرٌ فاذكُروا اسم الله عليها صوّاف ...»

حج: 36.


1- . بدايه المجتهد 1/ 335، تبيين الحقائق 2/ 40.
2- اللباب 1/ 192، المبسوط 4/ 25.
3- فتح العزيز 7/ 168، المجموع 7/ 184.

ص:70

«و شتران فربه (قربانى) را براى شما از شعائر و نشانه هاى خداوند قرار داديم، در آنها براى شما خير و نيكى است، پس نام خدا را بر آن ببريد ...»

امر يازدهم: آيا «حج تمتع» يا «عمره» آن از مكّى واقع مى شود؟

اكثر علماى مذاهب به وقوع تمتع از مكّى وليكن ابوحنيفه بنا به نقل بدايه المجتهد به عدم وقوع آن فتوا داده اند و مالك نيز تمتع را مكروه مى داند.

مواقيت احرام:

قبل از بيان اقسام مواقيت، يادآورى يك نكته را لازم مى دانيم: جميع فقهاء به «لزوم احرام براى عمره و حج» فتوا داده اند وليكن اختلاف است كه آيا اين واجب، ركن است يا غير ركن؟ به فتواى اماميه وجوب آن ركنى است ولى بقيّه مذاهب آن را ركن نمى دانند و ابن جُزىّ هم در قوانين الفقهيه ص 87 آن را در شمار واجبات غير ركنى آورده است، بنابراين اگر احرام ترك شود بايد كفاره بدهد.

اقسام ميقات:

ميقات بر دو قسم است: «زمانى» و «مكانى».

1 ميقات زمانى:

به فتواى اماميه: شروع ميقات زمانى، از ابتداء شوال و تمام ذى القعده تا قبل از زوال شمس روز نهم ذى الحجه مى باشد، به مقدارى كه بتواند بعد از احرام به وقوف اختيارى عرفه برسد و چنانچه قبل از زمان مذكور محرم شود، چنين احرامى منعقد نخواهد شد.

ولى ابوحنيفه و داود ظاهرى اصفهانى مى گويند: ميقات زمانى از اوّل ماه شوال و ذى القعده و ده روز اوّل ذى الحجه مى باشد. «(1)» و امّا شافعى، به نقل بدايه المجتهد، ج 1، ص 325 معتقد است: ميقات زمانى از اوّل شوال و تمام ذى القعده و 9 روز از ذى الحجّه مى باشد.

ولى در نقل ديگرى از ابن رشد، محمد بن ادريس شافعى، ماههاى حج را، شوال و ذى القعده تا طلوع فجر روز عيد قربان مى داند. ولى به اعتقاد مالكيان سه ماه تمام، يعنى شوال، ذى القعده و ذى الحجّه به طور كامل، اشهر حج مى باشند.

و دليل آنان اطلاق قول خداوند متعال است كه فرمود:

«الحج اشهرٌ معلوماتٌ.» «حج ماههاى معيّنى است» و به فتواى شيخ طوسى هم، محرم شدن به احرام حج و عمره تمتع، جز در ماههاى حج منعقد نمى شود و چنانچه كسى در غير اين ماهها محرم شود، احرام حج او به احرام عمره مفرده تبديل خواهد شد.


1- الهدايه 1/ 159، المغنى 3/ 268.

ص:71

وليكن بر طبق فتواى ابوحنيفه و سفيان بن سعيد ثورى، احرام در غير اشهر حج نيز، واقع مى شود ولى در ماههاى حج افضل است، و بر اين اساس اگر در غير آن محرم شده باشد، معصيت كرده ولى احرامش منعقد شده است. «(1)» و سرانجام به فتواى عدّه زيادى از اماميه:

اگر در غير اشهر حج به احرام تمتع، محرم شود، احرامش باطل، و در واقع اصلًا محرم نشده است. مگر اين كه به خاطر دخول در مكّه احرام بسته باشد كه در اين صورت احرامش صحيح، و با آوردن اعمال عمره مفرده از احرام خارج مى شود.

در هر صورت، هر يك از علماى اهل سنّت و جماعت كه، وقت زمانى احرام را به وقت نماز تشبيه كرده باشد مى گويند: اگر قبل از ماههاى حج محرم شده، احرامش باطل خواهد بود، همان گونه كه نماز خواندن قبل از وقت جايز نيست و آنان كه زمان احرام را به وقت نماز تشبيه نكرده اند، مى گويند: احرام در غير ماههاى حج نيز واقع مى شود.

و بالاخره عدّه زيادى از فقهاى اهل سنّت به استحباب احرام اهل مكّه، كه در اوّل ماه ذى الحجّه محرم مى شوند، براى ديگران فتوا داده اند.

وليكن شافعى و فقهاى اماميّه به استحباب احرام در روز ترويه (هشتم ذى الحجّه) رأى داده اند. «(2)» 2 ميقات مكانى:

مكلفى كه به قصد اعمال حج حركت مى كند بايد از يكى از مواقيت پنج گانه و يا مقابل آنها محرم شود. اين ميقاتها همانهائى هستند كه توسط پيامبر گرامى اسلام ص بطور كامل مشخص، و از جهات شمال، جنوب، غرب و شرق، محيط به مكّه مكرّمه مى باشد.

اوّل مسجد شجره: پيامبر اسلام ص ابتدا مسجد شجره را معيّن كرد، كه آن را «ذى الحليفه» نيز مى گويند. اين ميقات براى كسانى است كه از مدينه منوّره به طرف مكّه مى آيند، فاصله اين ميقات تا مكّه تقريباً 464 كيلومتر است و حدود 7 كيلومتر با مدينه فاصله دارد. و بدين گونه اين ميقات، از دورترين مواقيت به شمار مى آيد. كه در اين زمان به «آبار على» نيز معروف مى باشد.

دوّم وادى عقيق: دومين ميقاتى كه پيامبر اسلام قرار داد، به «وادى عقيق» معروف است، اين مكان ميقات كسانى است كه از طرف عراق به مكّه مى آيند، و فاصله آن هم تا مكه حدود 100 كيلومتر است.


1- شرح فتح القدير 2/ 133، فتح العزيز 7/ 57.
2- قوانين الفقهيه ص 9/ 8.

ص:72

اوائل اين ميقات را از جهت عراق، «مسلخ» و اواسط آن را «غَمَره» و اواخر آن را «ذات عرق» مى نامند، كه به فتواى اماميه: بهترين مكان براى محرم شدن، از اوّل اين وادى است كه آن را «مسلخ» گويند.

امّا بقيّه مذاهب، «ذات عرق» را ميقات اهل عراق معيّن كرده اند. ولى در اين كه چه كسى اين ميقات را براى آنها قرار داده است اختلاف دارند.

طايفه اى از آنها، عمر بن خطاب و برخى رسول الله ص را تعيين كننده اين ميقات مى دانند. و شافعى به همين مطلب در كفايه الاخيار در باب حج، و ابن رشد در بدايه المجتهد، اشاره كرده است. و صاحب كتاب بدايه المجتهد از شافعى و ثورى چنين نقل مى كند:

«انْ اهَلّوا مِنَ العقيق كان احبّ.»

«يعنى اگر از عقيق محرم شوند بهتر است.»

سوّم جحفه: ميقات اهل شامات (سوريه، لبنان، فلسطين و اردن) مصر و مراكش و هر كسى است كه از اين طريق به مكّه مى آيد، البته به شرط اينكه از ميقات ديگرى عبور نكرده باشد. و مسافت بين آن تا مكّه 220 كيلومتر است.

چهارم قرن المنازل: چهارمين ميقاتى كه توسط پيامبر گرامى اسلام معيّن شد، «قرن المنازل» است كه به فتواى اماميه اين ميقات براى اهل طائف و كسانى است كه از آن طريق به مكّه مى آيند، وليكن حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله، آن را ميقات ساكنان نجد و حجاز مى دانند، در حالى كه اماميه ميقات اهل نجد و عراق را وادى عقيق مى دانند. به هر حال فاصله اين ميقات تا مكه مكرمه تقريباً 94 كيلومتر است.

مسائلى در ميقات:

1 بدون ترديد كسانى كه راهشان از اين مواقيت نمى گذرد بايد محاذى (مقابل) يكى از آنها محرم شوند. و محاذات شرعيه به اين است كه وقتى مقابل كعبه مى ايستد، ميقات به طرف راست يا چپ او باشد و آنگاه كه از آنجا حركت مى كند، ميقات متمايل به پشت او باشد و البته نبايد خيلى از آن دور باشد.

2 كسى كه منزلش از مواقيت پنج گانه به مكّه نزديك تر است، ميقات او در حج و عمره، منزل او مى باشد بنابراين از همانجا محرم مى شود. و آن مستطيعى كه در خود مكّه منزل دارد، طبعاً خود مكّه ميقات او مى باشد و در اين مسأله اصلًا اختلافى نيست.

حال اگر منزلش خارج از مواقيت پنجگانه باشد، آيا از ميقات محرم شود بهتر است يا از منزلش؟ اهل سنّت اختلاف دارند:

ص:73

شافعى و ابوحنيفه و ثورى مى گويند: احرام از منزل افضل است وليكن از ميقات هم جايز است. «(1)» و اينان براى اثبات فتواى خويش به عمل صحابه استدلال كرده اند، زيرا آنها آشناتر به سنّت هستند، و عملشان يعنى احرام از منزل، حجّت است.

ولى به اعتقاد مالك و احمد بن حنبل: احرام از مواقيت افضل است و لذا براى اثبات فتواى خويش چنين مى گويند:

«بانّ المواقيت هى السّنه الّتى سَنَّها رسول الله فَهِى افضل.»

«مواقيت سنت و روشى است كه پيامبر اكرم ص آن را وضع كرده است، بنابراين احرام از ميقات افضل مى باشد.»

3 كسى كه مى خواهد عمره مفرده انجام دهد، طبعاً ميقات او همان مواقيت پنجگانه است، مگر كسى كه قبلًا در حَرَم بوده و اكنون مى خواهد مُحرم به عمره مفرده شود كه در اين صورت بايد به ادنى الحلّ يعنى تنعيم، جعرّانه و حديبيه برگردد، و از آنجا محرم شود گرچه در اوّل آنها باشد. و دليل اين حكم اخبار است.

4 آيا قبل از ميقات، مى توان محرم شد يا نه؟

اماميه به عدم جواز آن فتوا داده اند، بنابراين اگر قبل از ميقات محرم شود به دليل روايات باب، احرامش فاسد خواهد بود. وليكن اشخاص زير مى توانند قبل از ميقات محرم شوند:

الف: كسى كه مى خواهد در ماه رجب عمره مفرده انجام دهد و چنانچه بخواهد احرام را تا يكى از مواقيت تأخير بيندازد، ماه رجب تمام مى شود.

ب: كسى كه نذر كرده قبل از ميقات محرم شود. به هر حال روايات باب، دليل اين حكم است و اين گونه روايات نيز در وسائل الشيعه و ساير مصادر شيعه موجود است.

در مسأله مزبور ابوحنيفه و شافعى به جواز احرام، قبل از ميقات فتوا داده اند، وليكن احرام از ميقات را افضل مى دانند. «(2)» و «(3)» مالك و احمد بن حنبل نيز مانند ابوحنيفه و شافعى فتوا داده اند، وليكن نكته اى را اضافه مى كنند: محرم شدن، در قبل از ميقات، كراهت دارد. ولى اگر احرام بست، همه شرائط و محرمات احرام بر او جارى مى شود.

5 اگر مستطيع از ميقاتى كه مخصوص خودش است محرم نشود، مثلًا كسى كه از اهل مدينه است بجاى احرام بستن از ذوالحليفه، از جحفه محرم شود، آيا كفاره بر او واجب است يا نه؟


1- بدايه المجتهد 1/ 325.
2- الفتاوى الهنديه 1/ 221، بدايع الصنايع 2/ 164.
3- المبسوط 4/ 166، الّام 2/ 139.

ص:74

اماميّه و به تبعيت از آنها، حنفيان، به عدم ثبوت كفاره فتوا داده اند، «(1)» و همين طور از شافعى و احمد بن حنبل نيز چنين فتوايى نقل شده است. «(2)» وليكن به فتواى مالك، كفاره واجب مى شود. «(3)» 6 به اتفاق جميع فقها عبور كردن از ميقات، بدون احرام جايز نيست. چه اين كه در روايت آمده:

«انّ مِنْ تمام الحج والعمره ان تحرم مِن المواقيت التى وقّتَها رسول الله ص ولا تجاوزها الّا و انت محرمٌ.»

«تماميت حج و عمره، به اين است كه: از يكى از مواقيت پنجگانه اى كه نبىّ گرامى اسلام ص آن را معيّن فرموده است محرم بشوى، و هرگز بدون احرام از آنها عبور نكن.»

حال اگر بدون احرام عبور كرد، واجب است به همان ميقات برگردد و از آنجا محرم شود.

سؤال: اگر مستطيع بدون مراجعه به ميقات و احرام بستن از آنجا، مناسك حج را بياورد، آيا حجّش صحيح است يا نه؟

جواب: به فتواى اماميه: اگر احرام از ميقات را عمداً ترك كند، در حالى كه تصميم دارد حج يا عمره بجاى آورد، و ميقات ديگرى هم جلوى او نيست تا از آنجا محرم شود حجّ وى باطل است، چه اين كه ترك عمدى است، عذرى داشته باشد يا نه.

و امّا اگر به خاطر فراموشى يا جهل به حكم و يا عذر ديگر، بدون احرام از ميقات عبور كند، در صورت امكان بايد به ميقات برگردد و از آنجا محرم شود، چه داخل حرم شده باشد يا نه و اگر امكان مراجعه نيست و هنوز داخل حرم نشده است از همان جا محرم شود و احتياط مستحب آن است كه هر مقدار مى تواند به طرف ميقات برگردد و محرم شود.

و چنانچه داخل حرم شده و مى تواند خود را به اعمال عمره برساند واجب است از حرم خارج شده و محرم شود و اگر نمى تواند از همان جا احرام ببندد. به هر حال احتياط مستحب آن است كه هر قدر مى تواند به طرف خارج حرم برگردد، و از آنجا محرم شود.

ولى به اعتقاد حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله، چنين حجّى صحيح خواهد بود، گرچه براى احرام به ميقات برنگردد وليكن خون بر او واجب است. «(4)» (يعنى كفاره)

سؤال: چنانچه در اين فرض به ميقات برگردد و محرم شود، آيا كفاره ساقط است يا نه؟

جواب: شافعى و عدّه اى ديگر به سقوط كفاره حكم كرده اند. «(5)» وليكن مالك به وجوب آن فتوا داده است.


1- بدايه المجتهد 1/ 324 و 325.
2- . بدايه المجتهد 1/ 324 و 325.
3- كفايه الاخيار 1/ 137.
4- بدايه المجتهد 1/ 324.
5- بدايه المجتهد 1/ 324.

ص:75

بنابراين اگر بتواند به ميقات برگردد و مانعى هم در كار نباشد عمداً برنگردد، گنه كار است. ولى چنانچه مانعى از رجوع به ميقات (مانند ترس در بين راه، تنگى وقت) وجود داشته باشد، به طورى كه اگر برگردد، حج از او فوت مى شود، گنه كار نيست.

و در فرض اخير (وجود مانع) به اعتقاد اهل سنّت، فرقى نيست در اين كه ميقات ديگرى جلوى او باشد يا نه. و همين طور فرقى نيست در اين كه عمداً احرام را ترك كند يا از روى جهل به حكم و يا فراموشى.

استدلال:

كسانى كه به ثبوت كفاره فتوا داده اند دو دليل آورده اند:

الف: ابن عباس از پيامبر روايت مى كند كه حضرت فرمود:

«مَنْ تَرَك نُسكاً فعليه دمٌ.»

«هر كس عبادتى از عبادات حج را ترك كند، بايد كفاره بدهد.»

ب: چون قطعاً احرام از ميقات بر او واجب بوده، حال كه ترك كرده است، بايد كفاره بدهد، زيرا اصل احرام از واجبات ركنى وليكن احرام از ميقات واجب غير ركنى است و لذا با ريختن خون جبران مى شود.

7 به اتفاق جميع فقها، احرام بستن از مسجد ذى الحليفه افضل است چون پيامبر اسلام ص از آنجا محرم شد.

8 آيا احرام بستن بر هر كسى كه به هر شكل از ميقات عبور مى كند، واجب است يا نه؟

براى روشن شدن اين مسأله بايد به انواع عبور از ميقات اشاره كنيم:

عبور كردن از ميقات بر سه گونه است. 1 گاهى عبور مى كند وليكن براى حاجتى كه قبل از مكّه دارد. 2 گاهى به قصد دخول در مكّه عبور مى كند ولى نه به خاطر اعمال حج بلكه به خاطر حاجتى كه در شهر مكه دارد. 3 و يك موقع دخول در مكّه به قصد حج و عمره است.

فرض اوّل: به اتفاق همه فقها، بدون احرام مى تواند از ميقات عبور كند و اشكالى هم ندارد.

فرض دوّم: به فتواى اماميه و مالكيه، بدون اشكال احرام لازم است، زيرا به مقتضاى روايات، دخول در مكّه، بدون احرام جايز نيست مگر براى كسانى كه به اقتضاى شغلشان، هميشه در رفت و آمد هستند مانند هيزم فروش و ميوه فروش، كه اين افراد بدون احرام مى توانند وارد شوند. «(1)» و نيز كسى كه در حال احرام به مكّه وارد شده ولى بعداً از آن خارج، و در وسط همان ماهى كه در آن محرم شده است، برگردد.


1- القوانين الفقهيه ص 88.

ص:76

ولى اگر در همان ماه به مكّه برنگردد، نمى تواند بدون احرام داخل شود، بلكه مجدّداً بايد از ميقات محرم شود.

فرض سوّم: به فتواى اماميه: قطعاً بايد از ميقات محرم شود و چنانچه بدون احرام عبور كند بايد برگردد و محرم شود.

ولى به فتواى مالكيان هرگز نمى تواند بدون احرام عبور كند. «(1)» و چنانچه عبور كرد تا زمانى كه لباس احرام نپوشيده بايد به ميقات برگردد و محرم شود. و البته كفاره اى هم بر او واجب نيست. ولى اگر بدون مراجعه به ميقات محرم شد، لازم نيست دوباره برگردد بلكه اعمالش را انجام مى دهد وليكن كفّاره بر او واجب مى شود. و حتى گفته اند چنانچه بعد از احرام بستن (در غير ميقات) به ميقات برگردد، كفاره ساقط نمى شود، گرچه شافعى در اين فرض كفاره را ساقط مى داند.

احرام و مسائل آن:

مسئله 1: به اتفاق جميع مذاهب، احرام ركنى از اركان عمره و حج است. روايات منقول از طرق عامه و خاصه گواه اين مطلب مى باشد.

مسئله 2: احرام اوّلين عملى است كه ناسك بايد آن را انجام دهد، چه قصد عمره تمتع داشته باشد و يا حج تمتّع.

مسئله 3: واجبات احرام سه قسم است: «نيّت»، «تلبيه» و «پوشيدن دو جامه احرام.»

البته در بعضى از اين واجبات، در ميان فقهاى مذاهب اختلاف است. بنابراين بايد هر يك از اين سه واجب را به طور جداگانه مورد بحث قرار دهيم.

نيّت: جميع فقها نيّت را شرط تحقق احرام مى دانند، از اين رو به سخن پيامبر اكرم ص استدلال كرده اند كه فرمود:

«انّما الاعمال بالنيّات، لكل امرء مانوى.» «(2)» «بدون شك اعمال انسانها، به نيت هاى آنان بستگى دارد، طبعاً هر كس هر نيّتى داشته باشد، به همان خواهد رسيد.»

بنابراين اگر از روى غفلت يا بيهوشى محرم شود، احرامش باطل خواهد بود.

سؤال: آيا ماهيّت احرام به مجرّد نيّت محقق مى شود يا بايد چيز ديگرى هم با آن ضميمه شود.؟

جواب: طبق فتواى حنفيان، به مجرّد نيّت، تا مادامى كه تلبيه نگفته شروع در احرام محقق نخواهد شد. «(3)»


1- القوانين الفقهيه ص 88.
2- تهذيب 186، صحيح بخارى 1/ 4، مسند حنبل 1/ 25.
3- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 214، چاپ دارالعلم للملايين بيروت.

ص:77

وليكن شيخ طوسى در خلاف از حنفيان چنين نقل مى كند: «تا تلبيه نگويد و يا سَوْق هدى نكند احرام محقق نمى شود.» «(1)» و امّا به فتواى شافعيان و حنابله، به مجرّد نيّت، احرام محقق مى شود. «(2)» و سرانجام به فتواى مالك: احرام، با نيّت مقترن به فعل يا قولى كه مربوط به حج باشد محقق مى شود؛ مانند لبيّك گفتن و يا توجه به طريق: به اين كه اين راه به سوى خانه خدا مى رود.

نظرات فقهى شيعه:

امّا فقهاى شيعه در اين مسأله فتاوى مختلفى دارند:

اوّل: علامه حلّى در كتاب مختلف الشيعه در مسأله تأخير احرام از ميقات، چنين مى گويد: به مجرد نيت، تا زمانى كه تلبيه نگفته باشد، احرام محقق نمى شود، هر چند كه دو جامه احرام را پوشيده باشد.

زيرا به نظر وى ماهيت و حقيقت احرام، از نيّت، تلبيه و پوشيدن دو جامه احرام، تركيب شده است. بنابراين اقتضاى اين تركيب آن است كه، احرام بدون تحقق همه اجزائش، محقق نمى شود.

دوّم: ابن ادريس بنا به نقل شهيد در شرح خود معتقد است: احرام از نيّت و تلبيه تركيب شده است. و پوشيدن دو جامه احرام در ماهيّت آن هيچ گونه مدخليتى ندارد. بنابراين به نظر ايشان ماهيّت احرام، به مجرد نيّت، تا زمانى كه تلبيه نگفته است، محقق نمى شود.

سوّم: از ظاهر كلام شيخ در مبسوط چنين استفاده مى شود كه وى، احرام را عبارت از نيّت مى داند. بنابراين حقيقت احرام به مجرّد نيّت تحقق پيدا مى كند و امّا پوشيدن دو جامه احرام و تلبيه به فتواى ايشان، از واجبات غير ركنى احرام مى باشد.

چهارم: از روايات باب احرام نيز استفاده مى شود كه: احرام با گفتن تلبيه موجود مى شود و امّا پوشيدن دو جامه احرام و نيّت از واجبات احرام است. و لذا ماهيت احرام كه آثارى نيز بر او مترتب است، آن زمان تحقق پيدا مى كند كه تلبيه را گفته باشد.

مكان نيّت:

به فتواى اماميه: كسى كه مى خواهد محرم شود، واجب است همزمان با شروع احرام، نيّت كند و اگر در اثناى احرام نيت كند، كفايت نمى كند.


1- بدايه المجتهد 1/ 432، اللباب 1/ 180.
2- الوجيز 1/ 116، المجموع 7/ 223.

ص:78

و نيز واجب است در نيّت خود نوع احرام را معيّن نمايد، به اين كه براى حج محرم مى شود يا براى عمره، و اگر حج است بايد تعيين كند كه حج تمتع يا قران و يا افراد است؟ و همچنين نوع عمره را نيز معين كند.

و سرانجام بايد معلوم باشد كه حج را براى خودش انجام مى دهد، يا براى ديگرى نايب شده است؟ و چنانچه حج واجب است، حَجّه الاسلام يا غير آن را هم معين كند. به هر شكل اگر احرام را نيّت نمايد، ولى نوع آن را معيّن نكند و يا تعيين را، به زمان ديگرى موكول كند، حج وى باطل خواهد بود.

و به فتواى مالكيان و حنابله، تعيين نوع حج، مستحب است. «(1)» وليكن شافعى در يكى از دو فتواى خود چنين مى گويد: چنانچه احرام را مقيّد به نوع خاصى از حج يا عمره نكند بهتر است، بنابراين اگر در نيّت احرام، مناسكى از حج را نيّت كند ولى نوع آن را (حج يا عمره) معيّن نكند، در اين صورت احرام و اعمالش، هر دو صحيح هستند، وليكن بعداً مى تواند نيّت را به هر كدام از حج يا عمره، كه بخواهد برگرداند. «(2)» و سپس اتفاق كرده اند چنانچه در نيّت احرامش بگويد: براى همان چيزى كه فلانى احرام بسته، من هم محرم مى شوم، در صورتى كه نيّت مذكور (يعنى حج يا عمره) معين باشد، صحيح خواهد بود. «(3)»

لبّيك گفتن:

دومين واجب از واجبات احرام، گفتن لبّيك است. كه به اتفاق جميع فقها در احرام معتبر است، ليكن در وجوب و استحباب آن اختلاف دارند.

اماميّه به وجوب تلبيه فتوا مى دهند و حنفيان گرچه در اين فتوا از اماميه متابعت كرده اند، وليكن در بعضى جهات با هم اختلاف نظر دارند. آنان معتقدند: تلبيه و يا آنچه را كه جانشين آن مى شود مانند سوق هدى، يكى از شرائط احرام است در حالى كه اماميه فقط تلبيه را واجب مى دانند.

و مضافاً به فتواى اماميّه: انعقاد احرام (در حج يا عمره) با يكبار، لبّيك گفتن، محقق نمى شود، بلكه بايد تا چهار بار تكرار كند. و دليل اماميّه رواياتى است كه در آنها به گفتن تلبيه امر شده و صيغه امر هم ظهور در وجوب دارد. ولى كسى كه قصد انجام حج قران دارد، بين لبيك و يا تقليد و اشعار مخيّر است.


1- . الفقه على المذاهب الخمسه، ص 215، 214.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 215.
3- . الفقه على المذاهب الخمسه، ص 215.

ص:79

و امّا به فتواى مالكيان: كه قبلًا ذكر شد معتقدند: احرام محقق نمى شود مگر با نيّتى كه مقترن به قول يا فعلى باشد كه مربوط به حج است مانند تلبيه گفتن و يا توجّه و التفات به طريق به طورى كه بداند: اين راه به مكّه ختم مى شود. «(1)» ولى شافعيان، «(2)» حنابله، استحق بن راهويه و ابراهيم نخعى مى گويند: تلبيه سنّت است، و لذا متّصل شدن آن را به احرام مستحب مى دانند. و بر اين اساس اگر بدون تلبيه، احرام را نيّت كند، صحيح خواهد بود. «(3)»

مسائلى در تلبيه:

اوّل: زمان گفتن لبيك از وقتى است كه احرام مى بندد وليكن استمرار آن در حالات نشسته، ايستاده، سواره، پياده و به هنگام بالا رفتن و پائين آمدن از پستى ها و بلندى ها، و يا موقع سوار شدن و پياده شدن از مركب، تا رسيدن به جمره عقبه استحباب دارد.

دوّم: براى مردان مستحب است لبيك را با صداى بلند بگويند، ولى زنان صداى خود را بلند نكنند، بلكه خود و كسانى كه اطراف او هستند صدايش را بشنوند.

امّا در مساجدى كه محّل اجتماع مردم است بويژه مسجد عرفه، مستحب است زن و مرد در آن مكان مقدس لبّيك را با صداى بلند بگويند.

به فتواى اماميه: مستحب است وقتى خانه هاى مكّه مشاهده شد گفتن لبّيك را قطع كنند.

سوّم: صيغه تلبيه چنين است.

لبّيك اللهم لبّيك، لبّيك لا شريكَ لَكَ لَبّيك

انّ الحمد والنعمه لكَ والملك،

لا شريك لك لبّيك.

و بدين گونه با تكرار چهاربار، لبّيك گفتن، اين واجب نيز محقق مى شود. البته همزه (اَنّ) را مى توان به فتح و كسر، هر دو قرائت كرد.

چهارم: به هنگام گفتن لبّيك طهارت از حدث شرط نيست.

دو جامه احرام


1- . القوانين الفقهيه ص 88.
2- كفايه الاخيار 1/ 138، قوانين الفقهيه ص 88.
3- المغنى 3/ 257، الشرح الكبير 3/ 264.

ص:80

به اتفاق جميع فقهاى اسلام، پوشيدن دو جامه احرام براى مردان واجب است، ولى زنان مى توانند لباسهاى خود را احرام قرار دهند، ولى افضل آن است كه دو جامه احرام را روى لباس خود بپوشند.

بنابراين مردان بعد از بيرون آوردن لباسهائى كه پوشيدن آن حرام است، دو جامه احرام را مى پوشند.

در لباس احرام به مقتضاى روايات، واجب است، يكى از دو جامه را به شكل لنگ و ديگرى را مانند رداء قرار دهند، به طورى كه لنگ ما بين زانو و ناف را بپوشاند و رداء پوششى براى شانه ها باشد.

مسائل لباس احرام

مسئله اوّل: از شرائط دو جامه احرام آن است كه، از چيزهائى باشد كه نماز خواندن در آنها، صحيح باشد بنابراين احرام در جامه حرير و يا تهيّه شده از پوست حيوان غير مأكول و يا متنجّس به نجاستى كه در نماز بخشيده نشده، جايز نيست، به هر حال در اين مسأله اختلافى وجود ندارد.

مسئله دوّم: مردى كه احرام بسته، جايز نيست لباس دوخته شده، دكمه دار و يا پيراهن و شلوار بپوشد وليكن در بعضى از خصوصيات لباس احرام بين فقها اختلاف ناچيزى وجود دارد. كه خلاصه كلام اين است: هر چيزى كه نزد فقهاى اماميّه، در لباس احرام شرط است. بدون ترديد همان چيز، مورد قبول فقهاى مذاهب چهارگانه هم مى باشد.

مسئله سوّم: بر محرم واجب نيست كه دو جامه احرام را هميشه بر تن داشته باشد، بلكه مى تواند آن دو را از بدن بيرون آورده و يا آن را عوض نموده و يا به طور كلّى خود را عريان كند، به شرطى كه كسى او را نظاره نكند.

مسئله چهارم: در حال احرام طهارت از حدث واجب نيست. بنابراين شخص جنب، حائض، نفساء و كسى كه وضو ندارد، مى تواند محرم شود، البته اگر بخواهد نماز (مستحبى) احرام بجاى آورد، طهارت لازم است زيرا بدون طهارت، نماز صحيح نيست. «لاصلوه الّا بطهور.»

مسئله پنجم: مستحبات احرام:

1 پاك كردن بدن از هرگونه چرك و كثافت.

2 گرفتن ناخن ها.

3 كوتاه كردن شارب و زايل كردن موهاى زائد بدن با نوره و غير آن، كه زير بغل ها و يا زير ناف جمع مى شوند.

ص:81

4 غسل كردن براى زن و مرد، هر چند زن حائض باشد، زيرا هدف اصلى از غسل كردن نظافت است وليكن پيروان داود بن على ظاهرى اصفهانى به وجوب غسل فتوا داده اند، بدليل اوامر متعددى كه در روايات وجود دارد، و امر هم به اعتقاد آنان حقيقت در وجوب است.

ولى اين فتوا با رواياتى كه بر استحباب غسل دلالت مى كند، منافات دارد، و در واقع اين گونه روايات انگيزه اى مى شوند تا از ظهور امر در وجوب، دست برداريم.

5 به فتواى اماميّه مستحب است بعد از نماز ظهر يا هر نماز واجب ديگر، محرم شود و چنانچه نماز واجبى بر عهده او نباشد، مستحب است، شش يا چهار و يا حدّاقلّ دو ركعت نماز، قبل از احرام بجا بياورد و سپس محرم شود.

حنفيان، مالكيان و شافعيان مى گويند: دو ركعت نماز قبل از احرام بستن استحباب دارد. «(1)» 6 به فتواى اماميه: مستحب است در هنگام احرام بستن، موى سر زياد باشد وليكن به اعتقاد شافعيان، حنفيان و حنابله، مستحب است كه سر تراشيده باشد.

7 به فتواى حنفيان: خوشبو كردن بدن و لباس با مادّه خوشبو كننده، مستحب است چه اين كه مادّه آن تا بعد از احرام باقى بماند يا نه و حتّى اگر بوى آن هم باقى باشد، باز هم خوب است. «(2)» ولى شافعيان مى گويند: اين استحباب فقط براى بدن است، آن هم بعد از غسل كردن، گرچه خوشبو كردن لباس نيز ضررى به احرام نمى زند. «(3)» و حنابله نيز: مانند حنفيان رأى داده اند وليكن با اين تفاوت كه خوشبو كردن لباس را مكروه مى دانند در حالى كه به نظر حنفيان خوشبو كردن آن ضررى به احرام نمى زند. «(4)» اماميه و مالكيان مى گويند: خوشبو كردن قبل از احرام، و به خاطر احرام، كراهت دارد. البته در صورتى كه بوى آن تا بعد از احرام باقى بماند.

و سرانجام به نظر مالك: اگر مواد خوشبو كننده استعمال كرد واجب است غسل كند و چنانچه غسل نكرد وبه همان شكل احرام بست، فديه بر او واجب مى شود. «(5)» 8 به فتواى اماميّه، شافعيان، حنفيان و حنابله: «(6)» شرط است كه محرم به هنگام احرام، با خداى خود چنين شرط كند. و بگويد:

«اللّهم انّى اريد ما امَرْتنى به، فانْ منعنى مانع عن تمامه و حبسنى عنه حابسٌ فَاجْعلنى فى حِلٍّ.»


1- المجموع 7/ 221، المغنى 3/ 235، بدايه المجتهد 1/ 317.
2- المجموع 7/ 221، المغنى 3/ 235، بدايه المجتهد 1/ 317.
3- الّام 2/ 151، فتح العزيز 7/ 247.
4- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 643.
5- المغنى 3/ 234، بدايه المجتهد 1/ 317.
6- الفقه على المذاهب الخمسه ص 212 و 211.

ص:82

«خدايا اراده كرده ام به آنچه را كه دستورم داده اى عمل كنم، چنانچه مانعى پيش آمد كه نتوانستم اين عمل را تمام كنم، و يا ستمكارى مرا حبس كرد و يا از حركتم مانع شد، حلالم كن.»

مسئله ششم: به اتفاق جميع فقها چنانچه در وقت احرام، آب موجود نباشد، غسل ساقط است. ولى در اين كه آيا تيمم بدل از غسل براى چنين كسى مشروع هست يا نه؟ اختلاف است.

به فتواى مالكيان و حنفيان، تيمم بدل از غسل مشروع نيست. «(1)» ولى شافعيان و حنابله بر خلاف آنان به مشروعيت تيمم بدل از غسل رأى داده اند. «(2)» و در ميان فقهاى اماميه نيز اختلاف نظر وجود دارد، بعضى از آنان، در اين جا و هر جاى ديگر تيمم بدل از غسل را جايز دانسته اند و دليلشان، عموميّت بدل واقع شدن خاك از آب است. و اين دليل در همه جا حاكم است، در حج و غير آن. يعنى هر جا كه آب نباشد، تيمم جاى آن را مى گيرد.

و از طرف ديگر به رواياتى نيز استناد كرده اند:

«التّراب احدُالطهورين يكفيك عشر سنين.»

«خاك يكى از مطهرات است كه تا ده سال انسان را كفايت مى كند.»

و در روايت ديگر آمده است:

«انّ ربّ الماء و الصّعيد واحدٌ.»

«خداوندگار آب و خاك يكى است.»

ولى عدّه ديگرى از اماميه و همين طور حنفيان و مالكيان، «(3)» بدليّت را جايز نمى دانند، چون تيمم از عبادات است و مشروعيت آن با دليل اثبات مى شود در حالى كه دليل خاصى هم نرسيده است.

محرمات احرام

1 سايه بر سر گرفتن براى مردان:

بر مردان حرام است كه در حال راه رفتن سايبان بر سر بگيرند، (مانند هودج، چتر و امثال آنها) سواره باشند يا پياده، و جايز نيست براى مردانى كه در حال احرام هستند، به ماشين يا هواپيماى سقف دار سوار شوند ولى اگر پياده راه مى روند، مانعى ندارد كه از زير سايه عبور كنند، تمام اين احكام بر مبناى روايات است.

مالك بن انس و احمد بن حنبل نيز بدين حكم فتوا داده اند. «(4)» وليكن ابوحنيفه در يك مورد به نقل مرحوم علامه در تذكره، به عدم جواز و در مورد ديگر به نقل كتاب «رحمه الّامه» به جواز آن فتوا داده است. «(5)» و سرانجام شافعيان نيز به جواز آن رأى داده اند. «(6)»


1- . الفقه على المذاهب الخمسه ص 212 و 211.
2- الفقه على المذاهب الخمسه ص 212 و 211.
3- معروف اين چنين است.
4- المغنى 3/ 286، الشرح الكبير 3/ 279.
5- المجموع 7/ 267، المغنى 3/ 285.
6- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 223.

ص:83

مسائل استظلال:

مسئله اوّل: چنانچه محرم به واسطه گرما، سرما، بارندگى و يا مرض ناچار شود، كه سايه بر سر گيرد، به فتواى همه فقها جايز است وليكن اماميّه مى گويند: بايد يك گوسفند كفاره بدهد.

اين حكم (قربانى) همچنان باقى است تا زمانى كه غير از ماشين سقف دار براى حجاج پيدا نشود و يا اين كه به خاطر مرض نمى تواند در غير ماشين سقف دار سوار شود.

مسئله دوّم: به فتواى اماميّه: زنان در حال راه رفتن و از روى اختيار مى توانند سايه برسر بگيرند همچنان كه سايه بر سرگرفتن براى راهنماى زنان نيز جايز است، در صورتى كه حفظ راهنما براى زنان ضرورى باشد، يعنى اگر او نباشد، مشكلاتى براى زنان به وجود مى آيد، بنابراين جايز است همراه آنان، در ماشين سقف دار سوار شود. و همين طور براى راننده ماشين سقف دار هم، مانعى ندارد وليكن بايد كفّاره بدهد.

مسئله سوّم: استظلال به سقف، ديوار، درخت و خيمه براى محرم در حال استقرار (راه نرفتن) جايز است.

مسئله چهارم: هرگاه محرم ناچار شود كه سايه برسر گيرد، كفّاره بر او واجب مى شود ولى اگر اين كار تكرار شود، تا زمانى كه در يك احرام است همان يك كفّاره كافى است.

2 پوشيدن سر براى مردان:

به اتفاق جميع فقها پوشيدن سر براى مرد محرم جايز نيست ولى زن در حال اختيار هم مى تواند سر خود را بپوشاند، زيرا از روايات چنين استفاده مى شود كه احرام مرد در سر او مى باشد. و لذا به فتواى اماميه و مالكيان: جايز نيست سر خود را طورى در آب فرو ببرد، كه آب مسلّط بر آن باشد. و نيز پوشيدن سر با چيزهائى كه به سر مى چسبد مانند حنا و گل، جايز نيست.

و همين طور اگر حاجى اثاثيه خود را به هنگام پائين آمدن از ماشين روى سر بگيرد جايز نيست، چون با احرام او منافات دارد وليكن به اتفاق جميع فقها، چنانچه براى غسل جنابت، آب روى سرخود بريزد، مانعى ندارد.

به فتواى اماميه و بقيّه مذاهب غير از مالكيان: شستن سر در غير غسل جنابت جايز وليكن مالكيان آن را جايز نمى دانند. و سرانجام هر يك از دو طايفه از روايات دليل آورده اند.

ص:84

مسائلى در اين بخش:

مسئله اوّل: چنانچه محرم براى برطرف كردن آلودگى هاى بدنش به حمّام برود، اماميّه، شافعيان، حنفيان، ثوريه و ظاهريه: به جواز آن فتوا داده اند. «(1)» ولى مالك به كراهت آن حكم كرده و نيز به اعتقاد وى كسى كه براى نظافت وارد حمام شود كفاره بر او واجب مى شود. «(2)» مسئله دوّم: آيا باز بودن صورت مردان واجب است يا نه؟ در اين مسأله اختلاف است.

اماميّه، شافعيان و بقيه مذاهب تسنّن به عدم وجوب وليكن ابوحنيفه و مالك بن انس به وجوب باز بودن صورت براى مردان رأى داده اند. «(3)» مسئله چهارم: شخص محرم مى تواند سر خود را بر روى متكّا و امثال آن گذارده و بخوابد، گرچه همين كار باعث پوشيده شدن قسمتى از سر او بشود.

مسئله پنجم: اگر محرم از روى فراموشى سر خود را بپوشاند مانعى ندارد وليكن هر گاه متوجّه شد بلافاصله بايد سرش را برهنه كند. به هر حال در اين فرض به فتواى اماميه و شافعيه و ديگران كفاره اى واجب نيست. ولى حنيفيان به وجوب آن رأى داده اند. «(4)» مسئله ششم: اگر محرم عمداً سر خود را بپوشاند بايد يك گوسفند فديه بدهد و هر گاه اين پوشش تكرار شود، فديه هم تكرار خواهد شد، و به هر شكل اگر بدون عذر سر خود را بپوشاند بايد يك گوسفند كفاره بدهد، خصوصاً اگر در مجالس متعدد باشد.

3 حرمت پوشيدن كفش و جوراب:

به اتفاق جميع فقهاى اسلامى، پوشيدن كفش و جوراب و هر چيز ديگرى كه پشت پا را مى پوشاند مانند پوتين، حرام است. وليكن پوشيدن كفش براى مردان در صورتى كه نعلين پيدا نكنند، جايز است مشروط به اين كه روى كفش را طورى پاره كنند كه پشت پا پيدا باشد.

احمد بن حنبل نيز به دليل بعضى از اخبار، پوشيدن كفش را، در اين فرض، بدون پاره كردن روى آن نيز جايز نمى دادند. «(5)» وليكن در زمان كنونى كه كفش هاى چرمى معروف به «استفج» در بازار موجود است، بدون ترديد استفاده از آنها در حال احرام متعيّن مى باشد، زيرا هم دوخته نيست و هم پشت پا را نمى پوشاند.


1- الّام 2/ 166، المجموع 7/ 355.
2- المجموع 7/ 355، بدايه المجتهد 1/ 319.
3- بدايع الصنايع 2/ 185، تبيين الحقايق 2/ 12.
4- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 223.
5- القوانين الفقهيه ص 91، المجموع 7/ 265، المغنى 3/ 277.

ص:85

ولى لازم است در اينجا به يك نكته اشاره شود: پوشيده شدن پشت پا به هنگام نشستن و يا پوشاندن آن به وسيله رداء، لباس و يا پارچه مانعى ندارد. چه هنگام سوار شدن يا پياده روى و يا موقع خواب باشد.

4 پوشانيدن زن صورت خود را:

به اتفاق جميع مذاهب، زنى كه احرام بسته، جايز نيست تمام صورت خود و يا قسمتى از آن را، به وسيله نقاب و مانند آن كه به صورت مى چسبد، بپوشاند. اين حكم شامل زمان خوابيدن نيز مى شود.

علّت اين حكم بنا بر آنچه كه از روايات استفاده مى شود آن است كه: احرام زن در صورتش مى باشد. وليكن به فتواى اماميّه، انداختن مقنعه و مانند آن به صورت، به طورى كه تا مقابل بينى (براى حفاظت از اجنبى) قرار بگيرد، جايز و اگر بيشتر از اين مقدار باشد به تصريح روايات، كفّاره دارد.

دو نكته:

الف: به اتفاق جميع فقها زن مى تواند لباس يا چادر خود را كه به سر افكنده، به صورتش آويزان كند تا از نگاه بيگانگان محفوظ بماند. «همانگونه كه قبلًا اشاره شد، تا محاذى بينى بلكه چانه و حتى در صورت احتياج تا گردن آويزان كند.»

و البته بعضى گفته اند: آن چيزى كه موقع احتياج از سر به پائين مى اندازد با دست يا چيز ديگرى از صورت دور نگه دارد كه به صورت نچسبد.

دليل بر جواز آويزان كردن چادر يا لباس، حديثى است كه عايشه راوى آن است:

«قالت كنّا مع رسول الله ص و نحن محرمون فاذا مَرّبنا ركبٌ سَدَلْنا عَلى وجوهنا الثوب مِن قِبَلِ رؤسنا و اذا جاوز الرّكبُ رَفْعناهُ.»

«ما در حال احرام همراه پيامبر ص بوديم وقتى قافله اى بر ما مى گذشت لباس خود را از قسمت بالاى سر به صورتهايمان آويزان مى كرديم و آنگاه كه عبور مى كردند، آن را برمى داشتيم.»

ب: پوشيدن قفّازين براى زنى كه در حال احرام است جايز نيست. اماميّه، حنابله، مالك و ابراهيم نخعى، بدان فتوا داده اند. «(1)» وليكن مالك و ابراهيم نخعى، اضافه بر فتواى قبلى مى گويند: چنانچه بپوشد كفاره دارد. «(2)»


1- المجموع 7/ 269، الشرح الكبير 3/ 331.
2- بدايه المجتهد 1/ 328.

ص:86

شافعى در اين مسأله دو فتوا دارد، در يكى از آنها به عدم جواز «(1)» و در ديگرى به جواز پوشيدن آن رأى داده است. «(2)» و به هر حال ابوحنيفه و سفيان ثورى هم به جواز آن نظر داده اند. «(3)» امّا كسانى كه به حرمت پوشيدن قفّازين فتوا داده اند، به حديثى از پيامبر ص استناد كرده اند كه فرمود:

«لا تَتنقّب المرأه بالخِمار ولا تَلبسُ القُفّازَيْن.»

«زن به وسيله مقنعه نقاب نيندازد و قفازين هم نپوشد.»

(قفازين چيزى بوده كه زنهاى عرب در آن پنبه مى گذاشتند و براى حفاظت از سرما به دست مى كردند.)

5 ناخن گرفتن:

به اتفاق جميع مذاهب: گرفتن ناخن در حال احرام حرام است. و به تصريح بعضى از فقها هيچ تفاوتى در حرمت آن، بين چيدن و قطع كردن با دندان و يا شكستن نيست. همان گونه كه بين يك ناخن و بيشتر از آن تفاوتى نمى باشد حال اگر محرم چنين عملى را مرتكب شود، بايد كفاره بدهد.

به فتواى اماميه: اگر تمام ناخن هاى دو دست و دو پا را در يك مجلس بگيرد يك گوسفند، و چنانچه در مجالس متعدد بگيرد دو گوسفند بايد كفّاره بدهد. و در چيدن هر ناخن يك مدّ طعام كه تقريباً 800 گرم مى باشد، كفاره واجب است.

6 ازاله مو از بدن:

در حرمت ازاله مو از بدن، فرقى در كم يا زياد بودن آن نيست و حتّى اگر يك مو هم كنده شود حرام است از اين جهت فقها براى حرمت حلق شَعر، به اين آيه شريفه استناد كرده اند: «لا تحلقوا رؤسكم حتّى يبلغ الهدى محلّهُ.» بقره: 196.

«سر متراشيد تا قربانى شما به قربانگاهش برسد.»

از سوى ديگر در حرمت ازاله مو، فرقى بين موى سر و ساير بدن نيست، همان گونه كه بين تراشيدن، چيدن، سوزاندن، كندن و يا قيچى كردن آن نيز فرقى نيست. و چنانچه محرم مخالفت كند بايد كفاره بدهد و در اين حكم مخالفى وجود ندارد. البته اگر بجاى چيدن مو، ازاله مو گفته مى شد بهتر بود. زيرا در اين صورت همه اين موارد از مصاديق ازاله به حساب مى آمد.


1- . المجموع 2/ 269، المغنى 3/ 315، بدايع الصنايع 2/ 186.
2- الّام 2/ 203، عمده القارئ 10/ 200.
3- فتح العزيز 7/ 454، المغنى 3/ 325.

ص:87

7 پوشيدن چيزهاى دوخته شده:

به اتفاق جميع مذاهب، پوشيدن چيزهاى دوخته شده مانند پيراهن، لبّاده، عمامه و شب كلاه حرام است، و در حرمت آن هم اختلافى نيست.

ولى چنانچه طبق عادت و بدون توّجه بپوشد مثل اين كه به شكل رداء بر دوش خود قرار دهد، مانعى ندارد، و موجب فديه هم نمى شود.

استدلال:

براى حرمت اين گونه لباسها در احرام، به روايتى از پيامبر گرامى اسلام ص استدلال شده است. چه اينكه پيامبر در جواب كسى كه از لباسهاى احرام پرسش كرد فرمود:

«لا تَلبسوُا القَمصانَ وَ لا العَمائِمَ ولا السَّراويلَ ولا البَرانِسَ ولاالخفافَ ...» «(1)» «هيچ كدام از اقسام پيراهن، عمامه، شلوار، حوله هاى دوخته شده، و كفش را نپوشيد.»

البته پوشيدن لباس دوخته براى زن مانعى ندارد و موجب كفاره هم نمى شود، وليكن پوشيدن قفازين و لباسى كه بوى خوش مى دهد، جايز نيست.

مسائل لازم:

1 به فتواى اماميه، اگر مرد محرم، از روى فراموشى، و يا جهل به حكم، لباس دوخته بپوشد، كفّاره اى بر او واجب نمى شود، چون وجوب كفارات در صورتى است كه، علم و يقين به حرمت آن چيز داشته باشد.

2 كسى كه لباس دوخته را عمداً، و به خاطر حفظ از سرما و گرما بپوشد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد.

3 بر شخص محرم جايز نيست لباسى را كه با زعفران و يا وَرَس «(2)» تماس گرفته بپوشد و دليل آن كلامى از پيامبر اكرم ص است كه فرمود:

«لا تَلبسوُا منَ الثّيابِ شَيْئاً مَسَّهُ الزَّعْفرانُ ولا الوَرَسُ.»

«لباسهائى كه به زعفران و ورس تماس گرفته نپوشيد. چون بوى خوش دارند و شخص محرم بايد اجتناب كند.» «(3)» 4 اگر محرم غير از شلوار چيز ديگرى نداشته باشد، آيا مى تواند آن را بپوشد؟

حنفيان و مالكيان به عدم جواز فتوا داده اند، بنابراين اگر بپوشد بايد كفاره بدهد. «(4)»


1- بدايه المجتهد 1/ 326.
2- ورس: گياهى است كه لباسها را با آن رنگ مى كنند.
3- بدايه المجتهد 1/ 326.
4- بدايه المجتهد 1/ 326.

ص:88

اين عدّه براى اثبات ادّعاى خود به عموميّت حديث قبل كه از پيامبر ص نقل شد تمسك كرده اند؛ چه اين كه حضرت فرمود: «پوشيدن شلوار براى محرم جايز نيست.»

و امّا شافعيان، حنابله، ثورى و داود ظاهرى، به جواز آن رأى داده اند در صورتى كه لنگ پيدا نشود و در اين فرض، چنانچه شلوار بپوشد كفاره هم واجب نمى شود. «(1)» اين عدّه نيز براى اثبات فتواى خويش به حديثى از پيامبر اسلام ص تمسك كرده اند كه فرمود:

«السّراويل لِمَنْ لَمْ يَجِدِ الإزار و الخفُّ لِمَنْ لَمْ يَجِد النّعلَيْنَ.» «(2)» «شلوار و كفش براى كسانى است كه، لنگ ونعلين پيدا نكنند.»

5 به فتواى اماميه: شخصى كه احرام بسته، اين چيزها را، گرچه دوخته هم باشد، مى تواند استفاده كند.

اوّل: هميانى كه به كمر مى بندند براى حفظ و نگه دارى پولها و سكّه ها.

دوّم: كمربندى كه دِرهَم هاى خود را در آن مى نهد.

سوّم: فتق بند، كه براى جلوگيرى از پائين افتادن بيضتين، بكار گرفته مى شود البته گره زدن فتق بند مانعى ندارد، همان طور كه گره زدن هميان و كمربند نيز، اگر پوشيده شود مانعى ندارد.

چهارم: كفش هائى كه پشت پا را نمى پوشاند.

و امّا در مورد فتواى مذاهب اهل تسنن، ابن جُزىّ در قوانين الفقهيه، چنين مى گويد.

«لا يلبس منطقه مخيطه و يلبس غيرالمخيط ممّا يلى جسدَه لا فوق ثوبه ...»

«كمربند دوخته را نبايد پوشيد، ولى دوخته نشده آن مانعى ندارد، به شرط اينكه آن را زير لباس احرام بپوشد. و همين طور از كمربندش ظرف دوخته شده و نيز كاردى كه غلاف دوخته دارد آويزان نكند.»

به هر حال با توجه به اين كه ابن جُزَىّ فتواى خلافى در كلمات خود نقل نكرده، معلوم مى شود كه هيچ يك از فقهاى اهل تسنن در اين مسأله حرف خاصى ندارند، چه اين كه خودش در اوّل همين كتاب مى گويد:

«واذا سَكَتْنا عن حكايه الخلاف ...»

«اگر ما در مسأله اى فتواى خلاف نقل نكرديم همين نكته، نشانه و علامتى است كه، در اكثر موارد خلافى بين فقهاى ما وجود ندارد.»


1- بدايه المجتهد 1/ 326.
2- بدايه المجتهد 1/ 326.

ص:89

8 انگشترى به دست كردن به خاطر زينت:

شخص محرم اگر انگشترى به دست كند كه جنبه زينت داشته باشد حرام است. و در اين مسأله هيچ اختلافى وجود ندارد. و چنانچه انگشترى را به عنوان زينت به دست نكند بلكه به عنوان استحباب شرعى و يا به خاطر خاصيّتى كه دارد، مانعى ندارد.

9 نگاه كردن در آئينه:

زن و مرد محرم هرگز نمى توانند در آئينه نگاه كنند، چه قصد خودآرائى داشته باشند يا نه، حال اگر با اين حكم مخالفت كنند، به اتفاق جميع فقها فديه اى واجب نمى شود. البتّه نگاه كردن به آب صاف و هر چيز ديگرى از مايعات و غير آن كه صورت انسان را نشان مى دهد، اشكالى ندارد، همان طور كه استفاده از عينك اگر به قصد زينت نباشد اشكال ندارد.

10 حنا بستن:

در اين مسأله بين فقها اختلاف است.

حنفيان به عدم جواز و اماميّه به كراهت آن در همه حالات فتوا داده اند. بديهى است كه زن و مرد، در اين حكم يكسانند.

و امّا حنابله، حنا بستن را براى محرم، در تمام بدن، غير از سر جايز مى دانند. «(1)» و سرانجام شافعيان نيز در غير از دستها و پاها، به جواز آن رأى داده اند. «(2)» 11 سرمه كشيدن به سياهى:

سرمه كشيدن به مادّه سياه، در صورتى كه براى چشم زينت حساب شود، حرام است. حال چه قصد زينت داشته باشد يا نه، و همين طور سرمه كشيدن به چيزى كه بوى خوش دارد، براى زن و مرد در حال احرام، جايز نيست.

و بنابر احتياط سرمه كشيدن به چيزى كه بوى خوش دارد موجب كفاره مى شود ولى اگر سرمه سياه بوى خوش نداشته باشد، فديه اش به تصريح اماميه و ساير مذاهب، استغفار است.

و امّا ابن قدامه در كتاب خود به نام «المغنى»، چنين مى گويد:

«الكحل بالاثمد مكروهٌ ...»؛ «سرمه كشيدن، با سنگ سرمه مكروه مى باشد ...» و سپس اضافه مى كند من در اين مسأله خلافى بين فقها مشاهده نكرده ام، ولى سرمه كشيدن با غير سنگ سرمه، اگر بوى خوش نداشته باشد كراهت ندارد.


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 647 چاپ مكتبه التّجاريه الكبرى قاهره.
2- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 647، چاپ مكتبه التّجاريه الكبرى قاهره

ص:90

وليكن شيخ طوسى از محمد بن ادريس شافعى دو قول نقل كرده در يكى از آنها به كراهت سرمه كشيدن، و در ديگرى به جواز آن فتوا داده است، البته به شرط اينكه بوى خوش نداشته باشد. ولى اگر بوى خوش داشته باشد، جايز نيست. «(1)» استدلال:

قائلين به كراهت سرمه كشيدن، به اين حديث از پيامبر اكرم ص استدلال كرده اند:

«الحاج اشْعثٌ اغبرٌ.»؛ «حاجى ژوليده مو و غبار آلود است.»

گرچه اين حديث در كتب روائى يافت نشد ولى نمونه آن را، ابن ميثم در ج 1 شرح نهج البلاغه خود در صفحه 225، و همين طور ابن اثير در نهايه، آورده اند.

و امّا قائلين به حرمت: به روايات خاصّه اى از اهلبيت عليهم السلام كه در اين باب آمده، استدلال كرده اند.

12 استعمال عطريات:

بوى خوش به هر شكلى كه استعمال شود مانند مشك، عنبر، زعفران، كافور، عطر، گل و ساير عطورات به اتفاق همه فقها حرام است.

چون استعمال بوى خوش اوّلًا، نوعى خوشگذراى است و حاجى بايد، اشعث و اغْبر باشد.

ثانياً، رواياتى بر حرمت آن وارد شده است.

ثالثاً، به اجماع و اتفاق جميع فقها حرمت دارد.

سؤال: استعمال بوى خوش با چه چيز ثابت مى شود؟

جواب: چنانچه عطريات و هر چيز ديگرى را كه بوى خوش دارد، بطور معمول، بر بدن يا لباس بمالند، استعمال بوى خوش صادق خواهد بود، ولى اگر مُشگى را در پارچه اى بپيچند و حمل كنند، چون استعمال صدق نمى كند، حرام نيست.

مسائل ضرورى:

1 همان گونه كه استعمال عطريات بر بدن ولباس حرام است، خوردن چيزى هم كه بوى خوش دارد، حرام است، چون با خوردن آنها استعمال محقق مى شود، ولى خوردن سيب، گلابى و بقيّه ميوه هائى كه بوى خوش دارند، مانعى ندارد.

2 اگر شخص محرم، در حال احرام بميرد، غسل و حنوط او با كافور و امثال آن، از ساير عطريات، جايز نيست.


1- الّام 2/ 150، الوجيز 1/ 125، المجموع 7/ 281.

ص:91

3 به فتواى اماميه: اگر محرم از روى فراموشى يا جهالت بوى خوش استعمال كند، كفاره ندارد. چون وجوب كفارات، در صورتى است كه علم و عمدى در كار باشد.

وليكن اين حكم شامل صيد حرم نمى شود؛ يعنى در هر دو صورت (نسيان، جهل) اگر حيوانى را صيد كرد، بايد كفاره بدهد.

شافعيان نيز در اين حكم از اماميه تبعيت كرده اند. «(1)» وليكن حنفيان و مالكيان به وجوب كفّاره در صورت جهل و نسيان، رأى داده اند. «(2)» و امّا از احمد بن حنبل در اين مسأله دو فتوا نقل شده است. (كفّاره و عدم آن) و سبب اختلاف در فتوا، روايات مختلفه همين باب مى باشد.

4 اگر به واسطه مرض مجبور شود ازعطريات استفاده كند، مانعى ندارد و فديه اى هم بر او واجب نمى شود. چون ضرورت ها موانع را برداشته و آنها را مباح مى سازد.

«الضّرورات تبيح المحظورات.»

5 به فتواى اماميه: اگر عمداً از عطريات يا چيزهاى خوشبو، براى رنگ آميزى و يا خوردن، استفاده كند، يك گوسفند بايد كفاره بدهد، روايات اين بخش، مؤيّد اين حكم است.

6 استعمال خلوق «(3)» كعبه مانعى ندارد، گرچه در آن زعفران باشد، و همين طور بو كردن ميوه ها و استعمال گلها نيزاشكالى ندارد، هر چند احتياط در ترك آنهاست.

7 آيا قبل از احرام، استعمال كردن بوى خوشى كه اثر آن تا بعد از احرام باقى مى ماند، جايز است يا نه؟ مالكيان به كراهت آن رأى داده، و به روايتى استدلال كرده اند كه دلالت مى كند، بر وجوب بيرون آوردن جبّه اى، كه بعد از خوشبو كردن، در آن محرم شده است.

عدّه اى نيز به جواز آن فتوا داده و استدلال كرده اند به سيره نبى گرامى اسلام ص كه: «انَّ رسول الله ص كان يتطيّب باللّيل ثمّ يُصبحُ محرماً.»

«پيامبر شبانگاه بوى خوش استعمال مى كرد و در صبحگاه احرام مى بست.»

13 عقد كردن زن:

در اين كه آيا شخص محرم مى تواند زنى را عقد كند يا نه، اختلاف است.

به فتواى اماميه، اوزاعيه، ليثيّه، مالكيان، شافعيان و حنابله: شخص محرم نمى تواند عقد نكاح جارى كند، چه براى خودش و يا براى ديگرى. و همين طور جايز نيست، از طرف ديگرى در اجراى صيغه عقد، وكيل شود. و اماميّه اضافه مى كنند: شهادت بر عقد نيز جايز نيست.

وليكن حنفيان و ثوريه به جواز و صحّت عقد در حال احرام نظر داده اند.


1- . الّام 2/ 152، كفايه الاخيار 1/ 141.
2- طبق نقلى كه از آنها شده است.
3- خلوق كعبه، چيزى است كه كعبه را با آن خوشبو مى كنند.

ص:92

استدلال:

كسانى كه به عدم جواز عقد فتوا داده اند به حديثى از پيامبر اسلام ص استناد كرده اند كه فرمود:

«لا يُنْكَحُ المحرمُ ولا يُنْكِح ولا يَشْهد.» «(1)» «زن محرم شوهر نمى كند و مرد محرم نيز نكاح نمى كند و شاهد هم واقع نمى شوند.»

و نيز به مقتضاى بعضى از روايات، خواستگارى كردن نيز جايز نيست. «المُحرم لا يخطبُ.» «(2)» بنابراين اگر عقدى در حال احرام صورت بگيرد باطل خواهد بود، چون شارع مقدّس از چنين عقدى نهى فرموده و نهى هم مقتضى فساد و تحريم است.

و امّا قائلين به جواز، به حديث ابن عباس استناد كرده اند. كه مى گويد:

«انَّ رسول الله نَكَحَ ميمونهَ و هو محرمٌ.»

«پيامبر با ميمونه ازدواج كرد، در حالى كه محرم بود.» «(3)» وليكن اين روايت با آنچه كه از ميمونه نقل شده منافات دارد، ميمونه مى گويد: «رسول الله با من ازدواج كرد در حالى كه احرام نداشت.»

نكات لازم:

الف: به اتفاق جميع فقها غير از حنابله، شخص محرم مى تواند به زن خود كه او را طلاق رجعى داده رجوع كند، وليكن حنابله جايز نمى دانند. «(4)» و دليل بر جواز قول خداوند متعال است كه فرمود:

«و بعولتهنّ احقّ بِردّهنَّ فى ذلك.» بقره: 227.

«... و در آن ايّام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند، به باز گرداندنشان سزاوارترند.»

ب: به فتواى اماميه اگر مرد محرم، زنى را براى خود عقد كند، و بداند كه در حال احرام اجراى صيغه عقد باطل است، به مجرد عقد، آن زن بر او حرام ابدى مى شود، هر چند كه با او آميزش نكرده باشد. ولى اگر جاهل به حرمت باشد حرام نمى شود، گرچه دخول هم كرده باشد.


1- صحيح مسلم 2/ 103، موطأ مالك 1/ 348.
2- سنن نسائى 5/ 192، موطأ مالك 1/ 348.
3- بدايه المجتهد 1/ 331.
4- المغنى 3/ 340، المجموع 7/ 290.

ص:93

ج: شخص محرم نمى تواند شاهد بر نكاح واقع شود، بدليل حديثى كه قبلًا از پيامبر گرامى اسلام نقل كرديم. هر چند شافعى شاهد بودن را جايز مى داند. «(1)» د: خواستگارى كردن در حال احرام جائز نيست، وليكن ابوحنيفه به جواز آن فتوا داده است. «(2)» 14 جماع كردن با زن:

جماع كردن با زن در قُبُل يا دُبُر، و همين طور جماع با مرد يا بهائم و چارپايان حرام است. از اين رو مجامعت و يا استمتاع شخص محرم از زن خود جايز نيست، و دليل آن قول خداوند است كه فرمود:

«فلا رفث ولا فسوقَ فى الحج.» «(3)» «هر كه در آن ماهها اين فريضه را ادا كند بايد كه در اثناى آن جماع نكند و فسقى از او سر نزند و جنگ نكند.»

بحث لغوى: «رفث» به معناى «جماع» آمده است، بنابراين معناى «لا ترفثوُا» يعنى «لا تجامعوا»، و بدين گونه لفظ لا رَفَثَ خبرى است كه معناى آن نهى مى باشد. يعنى در حجّ مجامعت نكنيد. به هر حال همانطور كه جماع حرام است، مباشرت و نزديكى به غير از جماع و از روى شهوت، به هر شكلى كه باشد حرام است. همچنان كه انواع مختلف استمتاع و لذّت بردن حرام است. مانند بوسيدن و نگاه كردن از روى شهوت، كه هم حرمت دارد و موجب كفاره نيز مى شود.

مسائل ضرورى:

مسئله اوّل: چنانچه محرم قبل از خروج از احرام با زن خود جماع كند، حجّش فاسد خواهد شد وليكن واجب است، اعمال خود را ادامه داده، حج را تمام كند و سپس در سال بعد قضا نمايد.

مسئله دوّم: اگر قبل از خروج از احرام، با جماع كردن، حج خود را فاسد كند، لازم است در سال بعد (كه براى قضاى حجّش آمده) و در همان مكانى كه جماع صورت گرفته، بين آن دو نفر، تفرقه ايجاد كنند، بدين معنى كه آن دو را تنها رها نكنند، بلكه شخص سوّمى با آن دو نفر باشد، چون وجود او مانع، از جماع مجدّد خواهد شد.

به هر شكل، اماميه، مالكيان و حنابله تفريق بين زوجين را واجب، ولى حنفيان و شافعيان به استحباب آن فتوا داده اند.


1- . المجموع 7/ 283.
2- القوانين الفقهيه ص 92.
3- . القوانين الفقهيه ص 92.

ص:94

و در همين مسأله، به فتواى اماميه، مالكيان و شافعيان و حنابله، صرف نظر از فاسد شدن حج، يك شتر هم بايد كفاره بدهد، وليكن ابوحنيفه مى گويد: كفاره اش يك گوسفند است. «(1)» مسئله سوّم: به اتفاق جميع فقهاى اسلام: اگر بعد از تحليل اوّل «(2)» جماع كند حجش صحيح و قضا هم واجب نيست.

وليكن به فتواى اماميّه، ابوحنيفه، و شافعى در يكى از دو فتوايش، بايد يك شتر كفاره بدهد.

ولى به اعتقاد مالك، يك گوسفند واجب مى شود.

مسئله چهارم: اگر زن محرم از شوهر خود كه او هم احرام بسته، در امر جماع اطاعت كند، حج هر دو فاسد خواهد شد بنابراين بر زن هم واجب است كه يك شتر كفّاره بدهد و حج خود را نيز در سال آينده قضا كند.

ولى اگر از روى اكراه و اجبار به اين كار تن داده باشد بر خودش كفاره اى نيست و تنها شوهرش بايد دو كفاره بدهد. يكى براى خودش و ديگرى از طرف همسرش و چنانچه زن در احرام نباشد. و فقط مرد محرم باشد، نه بر زن كفاره اى تعلق مى گيرد، و نه بر مرد كه از ناحيه او ادا كند. بلكه بيش از يك كفاره واجب نيست، كه آن هم بر عهده مرد است، چون در حال احرام اين عمل را مرتكب شده است.

15 بوسيدن زن:

اگر مرد محرم، زن خود را ببوسد ولى منى از او خارج نشود حجّش باطل نخواهد شد، ولى در اين كه آيا كفّاره اى هم دارد يا نه؟ اختلاف است.

مالكيان، حنفيان، شافعيان و حنابله به وجوب دَمْ (قربانى) فتوا مى دهند يعنى بايد كفاره بدهد گرچه يك گوسفند باشد.

وليكن به فتواى علامه حلّى: اگر بوسيدن از روى شهوت باشد يك شتر، و بدون شهوت يك گوسفند كفّاره آن است.

مسئله: اگر محرم زن خود را ببوسد و منى از او خارج شود، مالكيان به فساد حج، در حاليكه بقيّه فقها به صحّت آن حكم كرده اند، ولى در همين فرض، جمعى از اماميه و حنابله يك شتر و شافعيان و حنفيان يك گوسفند را به عنوان كفاره واجب دانسته اند. «(3)»


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 219.
2- تحليل اوّل بعد از اعمال منى مى باشد، يعنى بعد از آنكه رمى جمره عقبه، قربانى و حلق رأس كرد همه چيز بر او حلال مى شود غير از بوى خوش و زن. و امّا تحليل دوّم بعد از طواف زيارت است كه با اين طواف، بوى خوش بر او حلال مى شود و تحليل سوّم بعد از طواف نساء و نماز طواف است كه با انجام آن، زن نيز حلال مى شود.
3- المغنى ابن قدّامه، ج 3، ص 324.

ص:95

مسئله: زن محرم در اين حكم مانند مرد در حال احرام است، بنابراين جايز نيست كه شوهر خود را از روى شهوت ببوسد، همچنان كه نگاه كردن به شهوت و تماس از روى لذّت نيز بر او جايز نيست.

16 نگاه كردن به زن اجنبى:

اگر مرد محرم به زن اجنبيه نگاه كند و منى از او خارج شود، حجّش فاسد نخواهد شد وليكن به فتواى شافعيان و حنابله، بايد يك شتر قربانى كند. زيرا بدون مباشرت انزال منى شده است.

ولى طايفه اماميه، تفصيل داده اند: اگر ثروتمند باشد يك شتر، متوسطالحال يك گاو و اگر فقير باشد بايد يك گوسفند كفاره بدهد.

و امّا به فتواى مالكيان: اگر بطور مكّرر نگاه كند تا جنب شود، حجّش فاسد و بايد در سال بعد قضا كند. وليكن علّامه حلّى، يك شتر را به عنوان كفّاره واجب مى داند.

17 فسوق:

خداوند متعال چنين مى فرمايد: ... فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فى الحج.»

(قبلًا ترجمه شده است)

معناى «فسق» بنا بر يك تفسير، يعنى دروغ بستن، اعم از آنكه بر خدا و رسول و ائمه طاهرين عليهم السلام باشد يا بر مردم، ولى بعضى فسق را به معناى فحش و معصيت گرفته اند. و در هر حال فسوق بر حاجى و غير او، حرام است، وليكن براى حاجى حرمتش بيشتر است. البته فقها براى فسوق، به كفاره اى از انعام سه گانه فتوا نداده اند و لذا موجب فساد احرامش نمى شود و تنها كفاره اش استغفار است.

18 جدال كردن:

همان گونه كه در آيه شريفه سابق ذكر شد، خداوند جدال را حرام فرموده، بديهى است كه ماهيّت و حقيقت جدال گفتن كلمه «لا والله» و «بَلى والله» از اسماء جلاله مى باشد. البته در صورت ضرورت، گفتن اين كلمات جايز است مثلًا براى اثبات حق يا دفع باطل. ضمناً روايات اين بخش مؤيّد اين فتوا است.

19 حجامت يا خون بيرون آوردن:

همه فقها در حال ضرورت، حجامت را جايز مى دانند ولى در غير ضرورت اختلاف دارند.

ص:96

حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله مى گويند: در صورتى كه حجامت موجب كنده شدن موى بدن نشود، جايز است. «(1)» وليكن از مالك نقل شده كه وى حجامت نمى كرد. «(2)» ولى بسيارى از علماى اماميه، به حرمت بيرون آوردن خون از بدن، فتوا داده اند. حال با هر وسيله كه باشد فرق نمى كند با «رگ زدن»، «حجامت»، «مسواك كردن»، «كندن» و يا با هر چيز ديگرى كه معمولًا خون بيرون مى آيد. و بديهى است كه همين بزرگان حجامت و مسواك كردن، خراشيدن و امثال آن را در صورت ضرورت جايز مى دانند و كفاره اى هم ندارد.

و سرانجام كسانى كه به جواز حجامت فتوا داده اند، به روايت ابن عباس از پيامبر اسلام ص استدلال كرده اند:

«روى ابن عباس عن رسول الله انّه ص احْتَجَم و هو محرمٌ.» «(3)» «ابن عباس مى گويد: پيامبر حجامت كرد در حالى كه محرم بود.»

20 ازاله مو از بدن:

فقها به حرمت ازاله مو از بدن خود و ديگرى فتوا داده اند، و حتى ازاله يك مو هم حرام است ولى اگر ضرورتى پيش آيد مانند زيادى شپش، دردسر و يا موئى كه در چشم است و اذيّت مى كند، مانعى ندارد.

البتّه ازاله مو در حال ضرورت جايز است ولى بايد كفاره بدهد.

مسئله: اگر در حال وضو يا غسل، و بدون قصد، موئى از بدن كنده شود، در صورتى كه به شكل متعارف وضو يا غسل را انجام مى داده است، مانعى ندارد.

21 كشتن جانورانى كه در بدن ساكن مى شوند:

كشتن جانورانى چون پشه، كك و كنه كه در بدن ساكن مى شوند، جايز نيست و چنانچه اين نوع جانوران را بكشد، به فتواى حنابله فديه اى بر او واجب نيست. «(4)» وليكن حنفيان به مقدارى از طعام فتوا داده اند فقهاى اماميّه، كفاره اى را، وجوباً قائل نيستند. وليكن احتياط آن است كه: يك مشت طعام، كفاره بدهد.

و همينطور مالكيان كه به حفنه اى (يك مشت يا دو مشت) از طعام فتوا داده اند.

22 شكار حيوانات وحشى صحرائى:


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 224.
2- بلغه السالك 1/ 288.
3- صحيح بخارى 3/ 19، صحيح مسلم 2/ 962.
4- سنن نسائى 5/ 195.

ص:97

چنانچه محرم حيوان وحشى بيابان را بكشد، يا نگه دارد و يا به صيد آن كمك نمايد؛ يعنى صيّاد را راهنمائى كند ويا راه را بر حيوان مسدود كند، كار حرامى مرتكب شده است.

البتّه مقصود از صيد حيوان وحشى: هر حيوانى است كه به شكل معمولى نمى توان او را دستگير كرد بلكه بايد با حيله هاى مختلف او را به دام انداخت. و در اين حكم فرقى بين حيوانات وحشى و پرندگان نيست، زيرا بر هر دو اسم حيوان صدق مى كند.

استدلال:

قائلين به حرمت صيد به اين امور استدلال كرده اند.

اوّل: به اجماع فقهاى مذاهب اسلامى بر حرمت صيد حيوان وحشى.

دوّم: به دو آيه از قرآن كريم:

1 «ولا تقتلوا الصيد و انتم حرمٌ.» 95: مائده «هرگاه كه در احرام باشيد شكار مكشيد.»

2 «حُرِّمَ عليكم صيدالبرّ ما دمتم حرُماً.» 96: مائده «شكار صحرائى، تا هنگامى كه در احرام هستيد، بر شما حرام شده است.»

سوّم: اخبارى كه در كتب روائى آمده است.

و امّا به يك نكته بايد توجه داشت: اين حكم (حرمت صيد) مربوط به حيوان وحشى است. هر چند كه بعد از مدتى او را اهلى كنند، باز در عين حال كشتن چنين حيوانى حرمت دارد و متقابلًا حيوانى كه اهلى بوده اگر بعداً وحشى شد و فرار كرد، كشتن او مانعى ندارد، چون اسم صيد بر او صادق نيست.

جواز صيد دريائى:

تا بدين جا روشن شد كه صيد حيوانات وحشى بيابان حرام است، ولى صيد موجودات دريائى جايز و فديه هم ندارد. و دليل بر اين حكم آيه شريفه است:

«احل لكم صيدالبحر و طعامه متاعاً لكم و للسيّاره ...»

«شكار حيوانات دريائى و خوردن آن، به جهت بهره مند شدنتان از آن، بر شما و مسافران حلال شده است. مائده: 96.

مقصود از صيد دريائى يا آبى، حيوانى است كه، زندگى و تخم ريزى او در آب است، حتى اگر در جوى ها و بركه هاى كوچك باشند.

به هر حال جوجه تابع مادر، و تخم هم تابع اصل خود مى باشد؛ يعنى اگر حيوانى از حيوانات دريائى حلال باشد تخم و جوجه آن هم همين حكم را دارد. و چنانچه حرام باشد جوجه و تخم آن نيز حرام است.

ص:98

مسائل لازم:

مسئله اوّل: حرمت صيد در حرم، مخصوص محرم نيست بلكه بر غير محرم نيز حرام است. وليكن صيد كردن از خارج حرم فقط براى غير محرم جايز است.

مسئله دوّم: به اتفاق همه فقها، اگر محرم حيوانى را صيد و يا ذبح كند، بدون شكّ ميته و در نتيجه خوردن آن بر همه مردم حرام خواهد شد. «(1)» روايات نيز مؤيّد اين حكم است.

مسئله سوّم: اگر غير محرم حيوانى را صيد كند، آيا محرم مى تواند از گوشت آن بخورد يا نه؟ در مسأله سه قول است.

1 به فتواى ابوحنيفه، خوردن آن مطلقا جايز است. «(2)» 2 اماميه و ثوريه، خوردن آن را حرام مى دانند. «(3)» 3 وليكن به فتواى مالك: اگر مخصوص محرم صيد كرده باشد، خوردنش جايز نيست ولى اگر به خاطر او و يا عدّه ديگرى كه در احرام هستند، صيد نكرده باشد، خوردن آن اشكال ندارد.

استدلال:

هر يك از اين سه دسته براى اثبات و تأييد فتواى خود به دليلى تمسك كرده اند.

الف: امّا طايفه اوّل، مى گويند: ابوقتاده در مسيرى با پيامبر ص و جمعى، حركت مى كردند تا اينكه در قسمتى از راههاى مكّه، او و جمع ديگرى از قافله عقب افتادند. و تنها ابوقتاده در ميان اين عده احرام نداشت. در اين هنگام گورخرى را ديد، بلافاصله بر اسب خود جست و از همراهانش خواست كه تازيانه اش را به او بدهند، ولى آنان امتناع كردند، گفت: نيزه ام را بدهيد، باز هم ندادند، در اين هنگام ابوقتاده خود نيزه اش را گرفت و با شدّت بر گورخر نواخت و او را كشت.

با مشاهده اين حالت، تعدادى از اصحاب پيامبر كه احرام داشتند از گوشت آن خوردند و عدّه اى امتناع ورزيدند، آنگاه كه به پيامبر ص رسيدند، قضيّه را بازگو و راجع به خوردن گوشت هم سؤال كردند پيامبر ص فرمود:

«انّما هى طعمهٌ اطعمكموُها الله.» «(4)» مانعى ندارد زيرا اين طعمه و عذائى بوده كه خداوند نصيب شما كرده است.»

ب: كسانى كه به حرمت چنين گوشتى فتوا داده اند به روايت ابن عباس استناد كرده اند.


1- . القوانين الفقهيه 92.
2- المبسوط 4/ 87، المجموع 7/ 324.
3- بدايه المجتهد ص 330.
4- بدايه المجتهد ج 1 ص 331.

ص:99

ابن عباس مى گويد: گوشت يك گورخرى (خر وحشى) را در بوّاء يا ودّان به پيامبر هديه دادند، پيامبر آن را قبول نكرد، و فرمود: علّت اين كه آن را قبول نكردم، چون محرم هستم.

«اهدى الى رسول الله حمارٌ وحشى و هو بالبوّاء او بودّان فردّه عليه و قال انّالَمْ نردّهُ عليك الّا وَ انَّا حُرُمٌ.» «(1)» ج و امّا دليل دسته سوّم كه تفصيل داده اند، به مقتضاى جمع بين احاديث متعارض اين باب، عمل كرده اند. يعنى وقتى روايات باب را مشاهده كردند و براى هر دو دسته قبلى، بطور جداگانه رواياتى ديدند كه هر كدام در جاى خود دليلى به حساب مى آيند، ناگزير از جمع بين آن دو دسته روايات، حكم ديگرى را استخراج كرده و بدان فتوا داده اند.

و مضافاً به روايتى از پيامبر گرامى اسلام ص، در تأييد فتواى خود، استناد كرده اند.

«عن النبى انّه قال صيد البرّ حلالٌ لكُم و انتم حرُمٌ ما لَمْ تَصيدوُه اوْ يَصُد لكُم.» «(2)» «صيد بيابان براى شما حلال است تا زمانى كه خود آن را صيد نكرده باشيد و يا مخصوص شما صيد نكرده باشند هر چند شما در احرام باشيد.»

مسئله چهارم: به اتفاق همه فقها، انسان محرم مى تواند حيوانات موذى مانند شير، گرگ، مار، كلاغ، موش، عقرب، حدأه (نوعى پرنده) و سگ هار و هر حيوان موذى ديگرى را بكشد. و همين طور كشتن و ذبح حيوانات اهلى مانند مرغ خانگى، گاو، گوسفند، و شتر، براى محرم جايز است.

مسئله پنجم: اگر براى شخص محرم، كه ناچار به خوردن گوشت شده است، هم ميته بياورند، و هم صيد حرم را، از كداميك بايد بخورد؟ در مسأله دو قول است:

الف: به فتواى مالكيان و حنفيان و ثوريه، بايد از ميته بخورد. «(3)» ب: اماميه مى گويند: بايد از صيد حرم بخورد.

استدلال:

الف: كسانى كه به جواز اكل ميته فتوا داده اند، آنچنان كه در كتابهايشان آمده مى گويند: خوردن ميته وسيله بهترى براى سدّ جوع و رفع اضطرار مى باشد تا خوردن، از گوشت صيد حرم.

ب: قائلين به حليّت صيد حرم مى گويند: خوردن از صيد حرم قياسى تر است يعنى وقتى ما بين گوشت ميته و صيد حرم مقايسه و موازنه انجام دهيم، خواهيم ديد كه خوردن گوشت صيد بهتر است زيرا حرمت ميته عينى است و شارع مقدس خوردن آن را حرام فرموده، وليكن صيد حرم حرمت


1- بدايه المجتهد ج 1 ص 330.
2- بدايه المجتهد ج 1 ص 331.
3- بدايه المجتهد ج 1 ص 331.

ص:100

ذاتى ندارد بلكه حرمتش عارضى، و به خاطر مقصود خاصى است. بنابراين آنچه را كه به خاطر يك علّت تحريم شده، براى خوردن مناسب تر است، تا آن چيزى كه حرمتش ذاتى و عينى است. و البته در كتب شيعى براى اثبات اين فتوا به رواياتى هم استناد شده است.

مسئله ششم: اگر محرم صيد وحشى را كشت، آيا مثل (شبيه و مانند) آن را بايد بدهد يا قيمت آن را؟

الف به فتواى اماميه و شافعيان، اگر مثل داشته باشد بايد مثل آن را بدهد و سپس اضافه مى كنند، حال كه مثل آن واجب شد، قاتل مخيّر است بين اين كه، مثل همان حيوان را خريدارى كرده، و پس از ذبح، صدقه بدهد، و يا مثل آن را با پول حساب نموده و با آن طعامى خريدارى كند، و به مساكين بدهد. و البته لازم است به هر مسكينى دو مدّ، كه تقريباً 1600 گرم مى باشد، صدقه بدهد و اگر بر اين كار قدرت نداشت مى تواند در مقابل هر دو مدّ، يك روز روزه بگيرد. «(1)» ب مالكيان مى گويند: بايد همان صيد را قيمت كند و قيمت آن را كفاره بدهد و نه مثل آن را. «(2)» ج حنفيان قائلند: قيمت صيد را ضامن است، خواه مثل داشته باشد يا نه.

و لذا آنگاه كه قيمت گذارى شد شخص صيد كننده، بين سه چيز مخيّر است: 1 با آن پول مثل آن حيوان را خريدارى كرده، و ذبح كند. 2 با پولش براى فقرا طعامى خريدارى نموده و آنها را اطعام كند. 3 پول آن را به مؤمنان فقير بدهد. و اگر هيچ كدام از آنها ميسّر نشد، بجاى هر مدّ، دو روز روزه بگيرد. «(3)» استدلال:

كسانى كه به ضامن بودن «مثل» فتوا داده اند، به اين آيه شريفه استدلال كرده اند.

«يا ايهاالذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حُرمٌ ... والله عزيزٌ ذوانتِقام.» مائده: 95.

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه كه در احرام باشيد، شكار مكشيد. هر كه صيد را به عمد بكشد، جزاى او قربانى كردن حيوانى است همانند آنچه كشته است. به شرط آنكه دو عادل بدان گواهى دهند و قربانى را به كعبه رساند يا به كفاره، درويشان را طعام دهد، يا برابر آن روزه بگيرد، تا عقوبت كار خود بچشد. و از آنچه در گذشته كرده ايد خدا عفو كرده است، ولى هر كس بدان باز گردد، خدا از او انتقام مى گيرد، كه خدا پيروزمند و انتقام گيرنده است.»

طريقه استدلال: مى گويند: مقصود از جمله «يحكُم ذوا عدل» آن است كه: دو نفر عادل شهادت دهند كه اين حيوان اهلى، مثل همان حيوان وحشى بيابانى است كه كشته شده است. و همين طور


1- الّام 5/ 207، الوجيز 1/ 128، السّراج الوها ج ص 70.
2- المدوّنه الكبرى 1/ 433، بلغه السالك 1/ 299.
3- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 225.

ص:101

مقصود از جمله شريفه «هدياً بالغ الكعبه» اين است كه: وقتى به مكّه آمد مماثل اهلى را، ذبح و گوشت آن را صدقه بدهد.

مسئله هفتم: همان طور كه قبلًا بيان شد: چنانچه محرم، هر يك از محرّمات احرام را با «علم و عمد» انجام دهد كفاره ثابت است ولى در صورت «جهل يا نسيان» كفاره اى واجب نمى شود. ليكن در صيد حرم فرقى بين حالت عمدى و نسيان نيست بلكه در هر دو حال كفاره واجب مى شود، در اين حكم همه فقهاى مذاهب اسلامى، حنفيان، شافعيان، «(1)» مالكيان، حنابله و اماميّه، اتفاق دارند.

و امّا مجاهد كه يكى از فقهاى اهل سنّت است مى گويد: به شرطى بر كشتن صيد، كفاره واجب مى شود كه يا فراموش كرده باشد در حال احرام است و يا در قتل آن دچار خطا شده باشد. بنابراين فديه مى دهد تا گناهش بر طرف شود. ولى اگر در هر دو صورت تعمّد داشته، كفّاره ندارد؛ «(2)» يعنى در واقع عقوبت او بيشتر مى شود و با فديه، هيچ گاه گناهش برطرف نخواهد شد. وليكن داود ظاهرى اصفهانى، فديه را فقط در صورت عمد واجب مى داند. «(3)» و به هر حال فقهاى مذاهب اسلامى، تفصيل بحث را در صيد و كفاره آن و حتى همه اقسام آن را نيز ذكر كرده اند، كه طالبان مى توانند به كتب مربوطه مراجعه نمايند. لازم به تذكر است كه ما اوّلًا براى طولانى نشدن بحث، متعرض آن موارد نشديم و ثانياً نيتجه اى هم در بر ندارد چون كسانى كه در زمان كنونى به مكّه مشرّف مى شوند براى انجام اعمال و مناسك حج مى روند و نه براى صيد كردن حيوانات.

23 كندن درخت يا گياهى كه در حرم روئيده باشد:

يكى ديگر از محرمات احرام، كندن درخت يا گياه و حتّى خارى است كه خداى سبحان (بدون دخالت انسان) آن را آفريده است ولى كندن «اذخر» كه گياه معروفى در مكّه مى باشد، مانعى ندارد.

البته در قطع كردن گياهى كه به دست انسان كاشته شده اختلاف است.

اماميه، حنفيان و حنابله، قطع آن را جايز مى دانند و كفاره هم واجب نيست. ولى كندن آنچه را كه خداوند متعال آن را خلق كرده، موجب كفاره است. و لذا اگر درخت بزرگى را قطع كند، يك گاو و اگر كوچك باشد يك گوسفند بايد كفاره بدهد. اماميه و محمد بن ادريس شافعى بدان فتوا داده اند.

حنفيان مى گويند: به اندازه قيمت آن درخت بايد قربانى كند.

دو نكته:


1- الّام 2/ 182، الوجيز 1/ 128، اللباب 1/ 206.
2- المحلّى 7/ 215، المجموع 7/ 320.
3- الشرح الكبير 3/ 352، المحلّى 7/ 194، المغنى 3/ 541.

ص:102

الف: به اتفاق همه فقها، قطع كردن درخت و گياه خشك مانعى ندارد و موجب كفاره هم نمى شود.

ب: و نيز به اتفاق فقها: محرم مى تواند شتر خود را رها كند تا از علف موجود در حَرَم بخورد.

وليكن به فتواى ابوحنيفه: رها كردن شتر جايز نيست.

نكات تكميلى بحث:

اوّل: به فتواى تمام فقهاى مذاهب، حكم زن و مرد در همه محرمات احرام يكى است و تنها در بعضى چيزها با هم فرق دارند مثلًا پوشيدن لباس دوخته، استفاده از كفش و پوشيدن سر براى زن جايز است؛ زيرا احرام او در صورت و دو دستش مى باشد. و به همين خاطر جايز نيست كه زنان صورت خود را بپوشانند، بلكه فقط مى توانند پارچه اى مقابل صورت خود آويزان كنند كه از اجنبى محفوظ باشند. (نبايد به صورت بچسبد)

دوّم: آن فديه اى كه بر «محرم به احرام عمره» واجب مى شود، بايد آن را در مكّه ذبح كند، و اگر فديه در احرام حج واجب شده است، واجب است در منى ذبح كند و گوشت آن را به مؤمنان فقير، و يا وكلاى آنها بدهد. و اگر در منى فقير يا وكيل او پيدا نشود، مخيّر است بين كشتن در مكه يا منى و يا در شهر خودش ذبح كند و بر فقراى مؤمن انفاق كند.

سوّم: مكروهات احرام:

1 احرام بستن در جامه سياه و رنگارنگ.

2 احرام بستن در جامه چركين در ابتداى احرام، ولى اگر در حال احرام چرك شود، بهتر است تا زمانى كه محرم است براى شستن، از تن بيرون نياورد.

3 حمام رفتن.

4 ماليدن بدن، با دست و يا با غير آن.

5 لبّيك گفتن محرم، در جواب كسى كه او را صدا مى زند.

6 مسواك كشيدن و ...

ص:103

احكام طواف

اشاره

قبل از ورود، در بحث طواف و مسائل آن، لازم است ابتدا به فهرست مطالبى كه بايد مطرح شود، اشاره كنيم:

1 انواع طواف.

2 شرائط خارج از حقيقت طواف.

3 شرائط داخل در حقيقت طواف.

4 نماز طواف.

5 مستحبات طواف.

6 احكام طواف.

ص:104

انواع طواف

طواف حج بر چهار قسم است: 1 طواف قدوم. 2 طواف زيارت. 3 طواف وداع. 4 طواف نساء.

1 طواف قدوم

طواف قدوم مخصوص آفاقى است، كه به هنگام وارد شدن به مكّه مكرّمه انجام مى دهد، وليكن طواف مكّى، فقط طواف افاضه (كوچ كردن) مى باشد.

در هر حال از آنجا كه طواف قدوم بى شباهت به دو ركعت نماز تحيّت مسجد نيست، آن را «طواف تحيّت» نيز ناميده اند و بعضى آن را «طواف ورود» هم خوانده اند.

بديهى است كه اين طواف، يكنوع تحيّت براى بيت الله خواهد بود، نه مسجدالحرام.

سؤال: آيا طواف قدوم واجب است يا مستحب؟

جواب: جميع فقها به استحباب آن فتوا داده، و براى اثبات رأى خويش، به عمل پيامبر استدلال كرده اند:

«لانّه طاف حين قَدِمَ مكّه».

«آنگاه كه پيامبر ص به مكّه وارد شد، خانه خدا را طواف كرد.» «(1)» و روى اين حساب گفته اند، در ترك اين طواف، فديه اى نيست، ولى به اعتقاد مالكيان: هركس اين طواف را ترك كند بايد كفاره بدهد.

به فتواى جميع فقهاى اهل سنّت و اماميه: اگر حاجى طواف زيارت را فراموش كند، طواف قدوم از آن كفايت نمى كند. وليكن عدّه اى از پيروان مالك بن انس، به كفايت «طواف قدوم» از «طواف زيارت» فتوا داده اند. بنابراين بعيد نيست به نظر آنها، تنها يك طواف بيشتر واجب نباشد.

2 طواف زيارت

به اتفاق جميع فقها طواف زيارت از اركان حج است و چنانچه فوت شود حج از بين خواهد رفت و بدين جهت گفته اند: منظور از قول خداوند متعال «وليَطّوّفوا بالبيت العتيق». «(2)» همين طواف است.

به هر حال اين طواف وظيفه حاجى است چه مكّى باشد يا آفاقى و زمان انجام آن هم، بعد از اعمال منى مى باشد.


1- كفايه الاخيار 1/ 639.
2- حج: 29.

ص:105

اين طواف را، طواف افاضه و حجّ نيز ناميده اند، كه هر كدام علّت خاصى دارد و ما هر يك از علت ها را جداگانه مطرح مى كنيم:

طواف زيارت: علّت اينكه آن را «طواف زيارت» مى گويند آنست كه: چون حاجى بعد از آنكه اعمال منى را انجام داد، به مكّه رجوع كرده و بيت الهى را زيارت مى كند.

طواف افاضه: علّت نامگذاريش به اين اسم آنست كه: حجاج بعد از انجام واجبات منى (رمى قربانى، تقصير يا حلق) به مكّه برمى گردند (كوچ مى كنند) تا اعمال مكّه را انجام دهند و طبعاً يكى از اعمال آن، همين طواف است.

طواف حج: و سرانجام علّت اينكه آن را طواف حجّ نامگذارى كردند: چون به اتفاق جميع فقها اين طواف ركنى از اركان حج است و چنانچه حاجى ترك كند، حجّش باطل خواهد شد.

3 طواف وداع

طواف وداع آخرين عملى است كه آفاقى بهنگام خروج از مكّه انجام مى دهد، ولى در اينكه اين طواف واجب است يا مستحب، اختلاف است.

اماميه و به پيروى از آنان مالكيان، به استحباب آن فتوا داده اند. بنابراين ترك آن موجب كفاره نيست.

به فتواى حنفيان و حنابله، واجب است. و اگر كسى ترك كند حجش باطل نخواهد شد چون آنرا از اركان حج نمى دانند (بلكه واجب غير ركنى است) وليكن بايد با قربانى كردن اين نقص را جبران كند. «(1)» و شافعى نيز در اين مسأله دو فتوا دارد: در يك مورد بر ترك آن، قربانى كردن را واجب مى داند و در ديگرى به عدم لزوم آن حكم كرده است.

و به اعتقاد اماميّه: اگر طواف زيارت را فراموش كند، طواف وداع از آن كفايت نمى كند، وليكن بقيه مذاهب (اهل سنّت) طبق نقل ابن رشد، در بدايه المجتهد، معتقدند: اگر طواف زيارت را فراموش كرده باشد، طواف وداع از آن كفايت مى كند، چون زمان انجام طواف وداع، همزمان با طواف زيارت است و بنابراين كفايت مى كند. ولى طواف قدوم از طواف زيارت مجزى نيست، چون وقت اين دو با هم فرق مى كند.

4 طواف نساء


1- . الام 2/ 180، الهدايه 1/ 166.

ص:106

اماميّه به وجوب طواف نساء در انواع مختلف حج «تمتع، قران، افراد و عمره مفرده» فتوا داده اند ليكن طواف نساء را در عمره تمتع واجب نمى دانند.

و امّا اهل سنّت اصلًا طواف نساء را در حج، واجب نمى دانند، و معتقدند: بعد از طواف زيارت، زنان حلال مى شوند. روى اين حساب، حاجيان اهل سنّت و جماعت، بعد از طواف زيارت، طواف ديگرى نخواهند داشت. و البتّه طواف قدوم را، فقط بر معتمر، به عمره مفرده لازم مى دانند.

بنابراين طواف نساء در نزد اماميّه واجب است، و اگر ترك شود چنانچه ترك كننده زن باشد، مردان بر او حرام و اگر مرد باشد زنان و عقد آنها بر او حرام مى شوند. مگر آنكه خود يا نائبش مجدداً آنرا انجام دهند.

حال اگر قبل از اينكه خود يا نائبش انجام بدهند، از دنيا برود، قطعاً ولىّ او بايد بعد از مرگش انجام دهد.

مسأله: به فتواى اماميّه: اگر كودك مميّز، اعمال حج را انجام دهد ولى سهواً يا جهلًا طواف نساء را بجا نياورد، اگر بخواهد بعد از بلوغ ازدواج كند، زنان بر او حلال نبوده و حتّى عقد كردن آنها هم حلال نيست، مگر اينكه خود يا نائبش انجام دهند. «دليل اين فتوا روايات است».

مسأله: به فتواى اماميّه: اگر حاجى طواف وداع را انجام داده ولى طواف نساء را نياورده باشد قطعاً «طواف وداع» از «طواف نساء» كفايت نمى كند، زيرا طواف وداع مستحب و كفايت آن از واجب، نيازمند به دليل معتبر است و دليلى هم وجود ندارد.

اشكال:

اگر طواف وداع از طواف نساء كفايت نمى كند، پس چرا حديث اسحاق بن عمّار از امام صادق ع به كفايت آن تصريح مى كند.

«عن ابى عبدالله ع قال لَوْلا ما مَنَّ الله به على النّاس مِنْ طواف الوادع لَرَجعوُا الى منازلِهم ولا ينبغى لَهُم انْ يَمُسُّوا نسائَهُم».

«امام صادق فرمود: اگر خداوند متعال در طواف وداع بر مردم منّت نمى گذاشت، هر آينه به خانه هايشان برمى گشتند در حالى كه شايسته نبود زنان خود را لمس كنند.»

جواب: گرچه ظاهر اين حديث، كفايت طواف وداع از طواف نساء را مى فهماند، و على بن بابويه نيز، به نقل مرحوم صاحب جواهرالكلام، به آن فتوا داده ولى در هر حال اشكالاتى دارد.

اولًا: سند حديث ضعيف است، بنابراين اعتبارى ندارد.

ثانياً: اين حديث قادر نيست با احاديثى كه طواف نساء را واجب مى دانند معارضه و مبارزه كند.

ص:107

ثالثاً: در نسخه هاى كتب روائى نيز اختلاف است، زيرا وسائل الشيعه، كلمه «طواف الوادع»، و مرحوم كلينى در كافى، واژه «طواف النّساء» را، ضبط كرده اند، بنابراين نتيجه مى گيريم كه طواف نساء واجب است.

سؤال: در حج افراد، چند طواف واجب است؟

جواب: تمامى فقهاى مذاهب حنفيه، مالكيه، شافعيّه و حنابله، به يك طواف در حج افراد رأى داده اند كه همان طواف حج باشد وليكن اماميه به وجوب دو طواف فتوا مى دهند، طواف حج و طواف نساء.

و دليل اين فتوا، ادلّه خاصه اى است كه از ائمّه معصومين ع رسيده و بنظر شيعه حجّت است.

سؤال: در حج قران چند طواف لازم است؟

جواب: در عدد طواف حج قران اختلاف است: محمد بن ادريس شافعى، مالك، احمد بن حنبل و ابوثور به يك طواف فتوا داده اند. «(1)» ولى به نظر ابوحنيفه، دو طواف واجب است يكى براى عمره و ديگرى بخاطر حج قران. ثورى، اوزاعى، و ابن ابى ليلى نيز، فتواى وى را اختيار كرده اند. «(2)» استدلال:

كسانى كه به دو طواف فتوا داده اند چنين استدلال كرده اند: «حج» و «عمره» دو عبادت مستقل هستند كه حاجى بين اين دو، مقارنه ايجاد كرده و از شرائط هر يك از اينها آن است كه: اگر منفرد و جداگانه بيايند احكامشان هم جداگانه است و هرگاه با هم اجتماع كنند، باز هم از جهت احكام با هم فرق دارند؛ يعنى هر كدام عمل مخصوص به خود را دارند. بنابراين در حج قران دو طواف واجب است.

اماميه نيز در حج قران و عمره مفرده آن، به دو طواف، فتوا داده اند: «طواف زيارت» و «طواف نساء».

بهرحال معلوم شد كه هر يك از حج و عمره، در مسأله مورد بحث، احكامى مخصوص به خود دارند و طبعاً دو طواف هم دارند.

سؤال: در حج تمتع چند طواف واجب است؟

جواب: اماميّه در حج تمتع سه طواف را واجب مى دانند:

1 طواف عمره؛ كه ركن است و چنانچه در آن اخلال شود، عمره اش باطل خواهد شد.

2 طواف حج؛ اين هم ركن است و بدون آن، حج باطل خواهد بود.


1- بدايه المجتهد ج 1 ص 344.
2- بدايه المجتهد ج 1 ص 344.

ص:108

3 طواف نساء؛ واجب است ولى ركن نيست، بنابراين بدون طواف نساء حج صحيح است، ولى ذمّه حاجى همچنان مشغول است تا زمانى كه آنرا انجام بدهد وگرنه زنان بر او حلال نخواهند بود.

و امّا اهل سنّت در حج تمتع دو طواف را واجب مى دانند يكى براى عمره و ديگرى براى حج كه در روز عيد بعد از اعمال منى انجام مى شود وليكن طواف نساء را منكر و آن را از واجبات حج نمى دانند.

شرائطى كه خارج از حقيقت طواف هستند:

شرائطى كه از حقيقت و ماهيّت طواف خارج است، پنج قسم مى باشد.

شرط اوّل: طهارت از حدث اكبر و اصغر:

طبق اين شرط، طواف جنب، حائض، نفساء و بيوضو باطل است. و دليل بر اين طهارت سيره نبىّ مكرّم اسلام ص است. زيرا حضرت، هرگاه كه مى خواست طواف كند اوّل وضو مى گرفت و سپس طواف مى كرد، و نيز مى فرمود: «خذوا عنّى مناسككم»؛ يعنى «مناسك خود را از من بياموزيد.»

و نيز فرمود:

«الطواف بالبيت صلاهٌ الّا انّ الله احلَّ فيه النّطق و قال لا صلوه الّا بطهور». «(1)» «طواف به خانه خدا نماز است منتهى نمازى است كه صحبت كردن در آن مانعى ندارد (برخلاف نمازهاى معمولى) و فرمود نماز واقعى آن نمازى است كه با طهارت باشد».

تذكّر: اماميه، مالكيان شافعيان، اوزاعيه و حنابله، طهارت از حدث اكبر و اصغر را در طواف واجب مى دانند وليكن حنفيان به اشتراط طهارت فتوا نداده و معتقدند: بدون طهارت نيز، طواف صحيح مى باشد، منتهى بايد كفاره بدهد. و لذا در توضيح ادّعاى خود مى گويند: اگر با حدث اصغر طواف كند بايد يك گوسفند كفاره بدهد وليكن در حال جنابت و حيض، بايد يك شتر قربانى كند، و علاوه بر آن، تا زمانى كه در مكّه است بايد طواف را اعاده نمايد.

استدلال:

استدلال قائلين به شرطيت طهارت، به چند روايت از رسول اكرم ص است كه قول و سيره او را بيان مى كند:

1 «روى انَّ رسول الله ص قال لاسماء بنت عميس الّتى كانت حائضاً: اصنعى ما يَصنعُ الحاجّ غير انْ لا تَطوُ فى بالبَيْت.» «(2)»


1- . سنن بيهقى 5/ 85، سنن الدارمى 2/ 44، تهذيب 2/ 140، مَنْ لايحضره الفقيه 1/ 22.
2- . البدايه والنهايه 1/ 343.

ص:109

«نقل شده كه پيامبراكرم ص به اسماء بنت عميس كه در حال حيض بود فرمود: هر كارى كه همه حاجيان انجام مى دهند تو نيز بجا بياور، فقط طواف بيت را انجام نده.»

2 «ما روى عَنْهُ ص انّه لمّا اراد انْ يطوف توضّأ ثم طاف و كان يقول: خذوا عنى مناسككم».

«روايت شده: هرگاه رسول خدا ص مى خواست طواف كند ابتدا وضو مى گرفت و سپس طواف مى كرد و مى فرمود مناسك خود (دستورات زيارت خانه خدا) را از من بياموزيد.»

3 «ما روى عنه ص انّه قال الطواف بالبَيْت صلاه و قال لا صلوه الّا بطهور».

«يعنى طواف به بيت الهى نماز است و فرمود نماز بدون طهار نماز نيست.»

و امّا كسانى كه طهارت را شرط نمى دانند به اجماع تمسك كرده اند.

مى گويند: به اجماع همه فقها، در سعى بين صفا و مروه طهارت شرط نيست، روى اين حساب هيچ مانعى ندارد كه در طواف هم همين حرف را بزنيم.

مسائل لازم:

الف: به فتواى اماميّه، عبور كردن از مسجدالحرام و مسجدالنّبى ص براى حائض و جنب جايز نيست، تا چه رسد به اينكه در آنها توقف نمايد، ولى از غير اين دو مسجد اشكالى ندارد.

ب: به فتواى اماميه: اگر كسى بدون وضو طواف نمايد و به شهر خود برود بايد برگردد و طواف را در صورت امكان اعاده نمايد. و اگر ممكن نيست بايد نايب بگيرد، تا از طرف او طواف انجام دهد. ولى به اعتقاد ابوحنيفه اشكالى ندارد و تنها بايد كفاره اى بدهد كه جبران طواف كند.

ج: طهارت از حدث اكبر و اصغر در طواف واجب، شرط است. ولى در طواف مستحب اين طهارت شرط نيست يعنى مى تواند بدون وضو طواف كند البتّه كسى كه محدث به حدث اكبر است مانند جنابت و حيض، حرام است به مسجدالحرام داخل شود و خانه خدا را طواف كند.

د: كسى كه از طهارت با آب معذور است. (بخاطر مرض و غير آن) آيا مى تواند با تيمم طواف كند يا نه؟ ظاهراً تيمم جايگزين طهارت با آب مى شود، بنابراين اگر جنب باشد و بخاطر عذرى نتواند غسل كند، وظيفه او تيمم است. ولى در غير جنابت بايد وضو بگيرد و طواف كند.

ه: اگر در طواف نسبت به طهارت يا حدث شكّ نمايد وظيفه اش مثل كسى است كه، نسبت به حدث و يا طهارت در نماز شك نموده است. يعنى اگر بعد از يقين به طهارت، در حدث شكّ كرد، بنا را بر طهارت مى گذارد. و با استصحاب طهارت، طوافش صحيح خواهد بود.

و اگر بعد از يقين به حدث، در طهارت شك نمايد، بايد استصحاب عدم طهارت نموده و خود را طاهر كند.

ص:110

و امّا استصحاب عدم طهارت بدينگونه است: طواف كننده يقين دارد محدث است وليكن بعد از حدث، در طهارت شك مى كند در اينجا بايد استصحاب حالت سابقه؛ يعنى عدم طهارت بنمايد. و چنانچه بعد از طواف، در طهارت شك نمايد، نبايد به شكّ خود اعتنا كند، و ان شاءالله طوافش صحيح مى باشد و دليل صحّت آن، قاعده فراغ است. به دليل اينكه: يقيناً ذمه مكلف به طواف مشغول بوده، حال كه آنرا انجام داده، شك مى كند كه طهارت داشته يا نه؟ قاعده فراغ، به فراغت ذمّه او حكم مى كند.

شرط دوّم: طهارت بدن و لباس.

كسى كه قصد طواف خانه خدا را دارد بايد لباس و بدنش پاك باشد، چنانچه اين شرط در نماز هم لازم است.

اماميه، شافعيان، مالكيان و حنبليان به اعتبار اين شرط فتوا داده اند. وليكن حنفيان طهارت بدن و لباس و مكان را، سنّت مؤكّده مى دانند، و لذا به نظر آنها اگر با لباسى كه تمام آن نجس است طواف كند فديه اى بر او واجب نيست.

شرط سوّم: ستر عورت

به اتفاق جميع فقها، كسى كه مى خواهد طواف كند، واجب است عورت خود را بپوشاند، هر چند كسى او را نبيند. بنابراين طواف عريان باطل خواهد بود.

شرط لباس طواف: اماميه براى لباس طواف، شرائطى قائل هستند.

1 پاك و غير غصبى باشد. 2 از اجزاء حيوان غير مأكول اللحم نباشد (يعنى از پشم و پوست حيوانات حرام گوشت تهيّه نشده باشد). 3 از حرير و طلا نباشد، همچنانكه اين شرائط در لباس نمازگزار هم واجب است.

و حتّى بعضى از فقهاى اماميّه مسأله طواف را از نماز سخت تر گرفته اند، بدين معنى: خونى را كه به اندازه يك درهم بغلى باشد، در لباس نمازگزار موجب بطلان نمى دانند ولى وجود همين مقدار را بهنگام طواف جايز نمى دانند.

شرط چهارم: ختنه كردن در مردان

طبق فتواى اماميه كسى كه ختنه نشده، مرد باشد يا كودك، طوافش صحيح نيست. بنابراين اگر بچّه اى را كه ختنه نشده، پس از آنكه سر پرستش او را احرام بست، حال چه خودش طواف كند و يا ولىّ و سرپرست او و يا شخص ديگرى، او را طواف دهد جايز نيست بعد از بلوغ ازدواج كند مگر آنكه عمره مفرده اى انجام دهد. و حتى اگر براى رفع حرمت ازدواج، خودش در صورت امكان، و يا

ص:111

نائبش در صورت عدم امكان، طواف نساء را انجام بدهند، باز هم فايده اى ندارد، زيرا ختنه شرط صحّت همه طواف هاست و بدون ختنه، طواف حجّ فاسد خواهد بود.

شرط پنجم: نيّت خالص براى خداوند متعال

اماميّه و حنابله نيت خالص و بى پيرايه، براى خداوند را در طواف شرط مى دانند. وليكن مالكيان، حنفيان و شافعيان، نيّت مخصوص را شرط نمى دانند بلكه نيّت عام را در صحّت طواف كافى مى دانند.

تمام شرائطى كه ذكر شد در هر طواف واجبى معتبر است، خواه طواف عمره تمتّع يا عمره مفرده، يا حج تمتع و حج افراد و يا حج قران باشد. به هر حال ما از اين شرائط به شروط خارجى طواف تعبير كرديم، زيرا همه اينها خارج از اعمال طواف هستند. و اكنون اجزاء داخلى طواف را، كه از آنها به واجبات طواف تعبير كرده ايم، شرح خواهيم داد. به عبارت ديگر چگونه و با چه شرائطى بايد طواف را انجام داد، كه اگر خلاف آن عمل شود، طواف باطل خواهد بود.

شرائط داخل در حقيقت طواف:

شروطى كه در حقيقت و تحقق طواف به شكل صحيح، دخالت دارد هفت قسم است:

شرط اوّل:

از حجرالاسود شروع كند و به همان جا نيز ختم كند، و چنانچه به اين شكل عمل كند يك شوط حساب مى شود و اگر از غير حَجَرالاسود شروع، و به غير آن هم ختم كند، صحيح نيست. بديهى است كه تمام مذاهب اسلامى اين شرط را معتبر مى دانند.

فقهاى اسلام در حصول آغاز و ختم طواف به حجرالاسود، محاذات (يعنى رو به رو بودن) عرفى را كافى مى دانند بدين معنى: اگر اوّلين جزء از بدن انسان، در شروع و ختم طواف، رو به روى اولين جزء حجرالاسود باشد كافى است ...

شرط دوّم:

خانه كعبه در طرف چپ او باشد؛ بنابراين اگر بر خلاف آن طواف كند، يعنى خانه كعبه را در طرف راست خود قرار دهد، طوافش باطل خواهد بود در اين مورد هم مثل شرط اوّل، نظر عرف كفايت مى كند، يعنى اگر عرف بگويد: خانه در طرف چپ او واقع شده كافى است و طبعاً انحراف مختصر، تا زمانى كه صدق عرفى محقق باشد، ضربه اى به طواف نمى زند. به اين شرط اماميه و بقيّه مذاهب نيز رأى داده اند.

ص:112

شرط سوّم:

داخل كردن حِجْر اسماعيل ع در طواف، حاجى بايد حجر را، در طرف چپ خود قرار داده و دور آن طواف كند و هرگز نبايد داخل حجر شود، بنابراين اگر ما بين حجر اسماعيل و خانه خدا طواف كند يعنى بيت را در طرف چپ و حجر را در طرف راست قرار دهد، طوافش باطل و بايد آن را اعاده كند البته در صورتى كه فقط يك شوط باشد. ولى كسانى كه به داخل بودن حجر اسماعيل ع در طواف فتوا داده اند، مى گويند:

«طاف النّبى خارج الحجر.» «پيامبر بيرون از حجر طواف كرد.»

در انتهاى اين شرط به دو نكته اشاره مى كنيم:

الف: حجر اسماعيل ع خانه آن حضرت بوده است.

ب: اسماعيل ع، مادر بزرگوارش هاجر را در اين مكان دفن كرده است، و چون دوست نداشته، آنجا را لگد كنند، آن را سنگ چينى كرد.

شرط چهارم:

خروج طواف كننده از خانه و آنچه از خانه حساب مى شود؛ بايد جميع بدن از بيت و حجر اسماعيل هر چيز ديگرى كه از خانه حساب مى شود، خارج باشد، بنابراين طواف كسانى كه داخل بيت و يا روى ديوار حجر و يا روى شاذروان كعبه هستند صحيح نيست.

(شاذروان به آن قسمتى گفته مى شود كه بعد از بناء جديد خانه خدا، باقى مانده و در واقع باريكه اى است كه در اطراف خانه وجود دارد.)

شرط پنجم:

طواف ما بين بيت و مقام ابراهيم باشد؛ مقام ابراهيم ع همان سنگى است كه اثر قدم آن حضرت، بر آن باقى مانده، زيرا ابراهيم ع به هنگام ساختن خانه، بر آن مى ايستاد.

بهرحال اگر مقام ابراهيم را داخل مطاف كند، طواف باطل است و بلكه واجب است مقام را در طرف راست و خانه خدا در طرف چپ قرار دهد. و نيز مسافتى كه ميان خانه و مقام ابراهيم ع است، در همه اطراف خانه بايد رعايت شود. و طواف كننده در همه اطراف خانه نبايد بيشتر از 5/ 26 ذراع از خانه خدا دورتر باشد.

و اگر خارج از اين مقدار در جميع جهات طواف كند، به فتواى بسيارى از فقهاى شيعه، بايد اعاده كند و در غير اين صورت باطل خواهد بود.

ص:113

دليل كسانى كه به بطلان طواف (در اين صورت) فتوا داده اند: حديثى است كه ضعف آن با عمل اصحاب جبران مى شود ولى عدّه اى از فقهاى اماميه با ردّ اين خبر به حديث صحيحى تمسك كرده اند كه معناى آن عدم بطلان طواف در بيشتر از اين مقدار است.

گرچه به اين عدّه نيز اشكال شده به اينكه: خبر صحيحى كه شما به آن استدلال كرده ايد، از نظر اصحاب اعتبارى ندارد يعنى هر چند، خبر صحيح است ولى در هر حال اصحاب به آن عمل نكرده اند. وليكن اين عدّه جواب مى دهند: عمل نكردن اصحاب موجب شكست و ضعف حديث صحيح نمى شود.

فقهاى مذاهب حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى نيز مطابق نظريه دوّم فتوا داده اند و لذا حصنى شافعى در كتاب «(1)» خود چنين مى گويد:

«مِنْ واجبات الطواف انْ يقع فى المسجد حتّى لَوْ طاف فى الاروقه جاز.»

«يكى از واجبات طواف اين است كه در مسجد واقع شود، حتّى اگر در رواقهاى مسجد نيز باشد صحيح خواهد بود.»

و همينطور ابن جزىّ مالكى در كتاب خود «(2)» وقتى از واجبات طواف بحث مى كند چنين مى گويد:

«والخامس انْ يطوف بداخل المسجد.»

«شرط پنجم طواف آن است كه در داخل مسجد باشد.»

بنابراين اهل تسنن حدود طواف را مقيّد به 5/ 26 ذراع نكرده اند.

شرط ششم:

هفت بار دور خانه خدا بچرخد. جميع فقها متفق هستند كه: طواف كننده بايد هفت بار دور خانه خدا بچرخد. يعنى از حجرالاسود شروع و به آن هم ختم كند. يعنى از هر جاى حجرالاسود كه شروع كرد (اوّل، آخر و يا وسط آن) بايد به همانجا نيز ختم كند كه در اين صورت يك طواف حساب مى شود.

بديهى است كه بين هفت شوط نبايد فاصله بيفتد چون اتصال در اشواط طواف، شرط صحّت آن است. و لذا نبايد عمل منافى با موالات انجام بگيرد.

اماميّه، مالكيان و حنابله: به موالات فتوا داده اند. وليكن حنفيان و شافعيان موالات (پى درپى بودن هفت شوط) را سنّت مى دانند. و طبق اين فتوا، اگر بودن عذر فاصله زيادى بين طواف ايجاد شود، طواف صحيح و مى تواند دوباره از همانجا شروع كند.


1- . كفايه الاخيار 1/ 136.
2- . القوانين الفقهيه ص 89.

ص:114

و امّا به فتواى ابوحنيفه، بنا به نقل علّامه حلّى در تذكره، اگر چهار شوط را انجام داده و سپس طواف را ترك كرده چنانچه در مكّه باشد، لازم است طواف را تمام نمايد و اگر از مكّه بيرون رفته با قربانى كردن جبران مى كند.

و بالاخره اماميّه: موالات را در طواف واجب، شرط مى دانند ولى در طواف مستحب به اين شرط قائل نيستند.

شرط هفتم:

پياده طواف كند؛ حنفيان و حنابله به اين شرط فتوا داده اند ولى اگر نتوانست، سواره طواف كند. «(1)» ولى عدّه زيادى از اماميه، شافعيان و مالكيان: به عدم وجوب آن فتوا داده و حتى جماعتى از اماميه معتقدند كه از روى اختيار نيز مى توان سواره طواف كرد.

و دليل آنان كه طواف سواره را، تجويز كرده اند، اين است كه: رسول خدا ص سوار بر مركب (چارپا) طواف كرد؛ «لانّ رسول الله ص طاف على راحلتِهِ.»

نماز طواف:

نماز طواف همانند نماز صبح دو ركعت است كه به احتياط واجب بايد پشت مقام ابراهيم ع بجا آورده شود و اگر پشت مقام امكان نداشت، در هر يك از دو طرف (نزديك مقام) بخواند كافى است و در غير اين صورت در هر كجاى مسجدالحرام بخواند مانعى ندارد.

سؤال: آيا نماز طواف واجب است يا مستحب؟

جواب: بعضى ازفقهاى مذاهب مانند شافعيان «(2)» بنا بر قولى و حنابله، به عدم وجوب آن فتوا داده اند.

اينان به حديثى از پيامبر اسلام ص استدلال كرده اند كه فرمود:

«خمسُ صلوات فى اليوم والليله فقال هل عَلىَّ غَيْرها قال: لا الّا انْ تطوَّع.» «(3)» «پنج نماز در شبانه روز واجب است، فردى سؤال كرد يا رسول الله آيا غير از اين هم بر من واجب است؟ فرمود: خير، مگر اين كه خودت بخواهى.»

و اضافه مى كنند: از اين خبر و نمونه هاى آن استحباب نماز طواف استظهار مى شود.


1- المبسوط 4/ 45، بدايع الصنايع 2/ 130.
2- الوجيز 1/ 118، نيل الاوطار 1/ 134.
3- كفايه الاخيار 1/ 139.

ص:115

وليكن تعداد ديگرى از فقهاى اسلام مانند: اماميه، اوزاعيه، ثوريه، مالكيان، حنفيان و شافعيان به وجوب نماز طواف فتوا داده اند. كه دليلشان اوّلًا آيه شريفه است:

«و اتّخذوا مِن مقام ابراهيم مصلّىً.» «(1)» «مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد.» زيرا در اين آيه امر شده است كه در مقام ابراهيم نماز گزاريد و امر نيز بر وجوب دلالت مى كند.

و ثانياً روايتى از پيامبر اسلام ص:

«و بما روى عن رسول الله انّه ص طاف بالبيت سبعاً و صلّى خلف المقام ركعتين و قال خذوا عنّى مناسككم.» «(2)» «از پيامبر روايت شده كه حضرت هفت بار دور خانه خدا طواف كرد و سپس پشت مقام دو ركعت نماز خواند و فرمود: مناسك حج خود را از من بياموزيد.»

مستحبات طواف:

مستحبات طواف نزد اماميه چنين است:

1 مقابل حجرالاسود بايستد، مشغول خواندن دعا، قرائت سوره قدر و ذكر خدا باشد.

2 در راه رفتن با آرامش راه برود.

3 لمس و اشاره كردن به حجرالاسود و در صورت امكان در هر شوط آن را ببوسد.

4 لمس كردن اركان خانه كعبه و بوسيدن آنها.

5 لمس كردن مستجار در شوط هفتم. (مستجار در پشت كعبه و نزديك ركن يمانى واقع شده است.)

6 نزديك شدن به خانه خدا ... و امور ديگرى كه در روايات آمده است.

و امّا مستحبات در نزد بقيه مذاهب چنين است:

1 در آغاز طواف روبروى حجرالاسود بايستد، تهليل (لاالهَ الّا الله) و تكبير بگويد، دستها را به شكلى كه تكبيره الاحرام مى گويد بالا ببرد.

2 با دستان خود حجرالاسود را لمس كند.

3 بدون صدا آن را ببوسد.

4 در صورت امكان گونه اش را بر حجرالاسود قرار دهد و اگر چنين چيزى ممكن نباشد، آن را لمس كند.

5 خواندن دعاهاى مختلف به هر اندازه كه ميل دارد.


1- . بقره 125.
2- بدايه المجتهد 1/ 341.

ص:116

استحباب اضطباع در طواف

«اضطباع» آنست كه وسط ردا (لباس احرام، همان قسمتى كه روى شانه قرار مى گيرد) را زير گودى بغل سمت راست قرار دهد و دو طرف آن را بر شانه چپ بيندازد.

حنفيان، شافعيان و حنابله، طبق نسبتى كه به آنها داده شده است، به استحباب اضطباع فتوا داده اند ولى به مالكيان چنين چيزى نسبت داده نشده است. «(1)» استحباب رَمَل در اثناء طواف:

معناى لغوى «رَمَل»؛ «به سرعت راه رفتن (نه با جستن و پريدن) در حالى كه فاصله قدمها به يكديگر نزديك باشد.»

اماميه، مالكيان، «(2)» حنفيان، شافعيان و حنابله، «(3)» به استحباب طواف رمل در طواف قدوم، به ويژه در سه شوط اوّل فتوا داده اند.

احكام طواف و مسائل آن

گرچه طواف، مسائل زيادى دارد وليكن در اين مبحث به ذكر چند مسأله اكتفا مى كنيم.

مسئله اوّل:

اگر زن در اثناء طواف حائض شود، چنانچه شوط چهارم يا بيشتر را آورده باشد؛ اگر در عمره تمتع است بايد همانجا طواف را قطع كند، و بقيّه اعمال واجب را كه عبارت از سعى و تقصير است انجام دهد، سپس منتظر بماند تا پاك شود، آنگاه كه پاك شد، هر مقدار از طواف را كه باقيمانده انجام مى دهد، و به دنبال آن نماز طواف را هم مى خواند.

بديهى است كه بعد از اتمام طواف و نماز آن، اعاده سعى بين صفا و مروه بر او واجب نيست. و چنانچه حيض قبل از تمام شدن شوط چهارم (يعنى در اوّل، دوّم، سوّم و حتى در اثناء شوط چهارم) حادث شود. فوراً بايد طواف را قطع نموده و از بيت خارج شود و منتظر بماند، چنانچه قبل از وقوف به عرفات پاك شد بايد طواف را بطور كامل بياورد، و بعد از آن نماز طواف را هم بخواند و پس از نماز بين صفا و مروه سعى كند و طبق وظيفه تقصير نمايد.


1- . الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 656، المغنى لابن قدامه، ج/ 3، ص 391 چاپ دارالفكر بيروت.
2- قوانين الفقهيه ص 89.
3- بدايه المجتهد 1/ 340.

ص:117

ولى اگر قبل از وقوف به عرفات پاك نشد، حج او به افراد تبديل مى شود و لذا با همان احرام اوّل عازم عرفه و مشعر مى شود، تا وقوفين را درك كند و پس از آن اعمال منى و بقيّه اعمال مكّه را مى آورد.

و آنگاه كه از همه مناسك حج فراغت پيدا كرد، يك عمره مفرده نيز انجام مى دهد، بنابراين با عمل كردن به اين وظائف، از حجّه الاسلام او نيز كفايت مى كند. مؤيّد اين حكم روايات باب است كه اماميّه نيز بدان فتوا داده اند.

مسئله دوّم:

به اتفاق جميع فقها، چنانچه بعد از تمام شدن طواف شك كند كه طواف را صحيح انجام داده يا نه؟ به شكّ خود اعتنا نكند و بنا بر صحّت بگذارد و كفاره اى بر او نيست.

و نيز به اتفاق فقها، اگر بين هفت يا هشت شوط شك كند باز هم بنا بر صحّت مى گذارد و توجّه به شك خود نمى كند.

ولى اگر بين شش و هفت و يا كمتر از هفت شك نمود، بايد بنا را بر بطلان بگذارد و در اين صورت لازم است در طواف واجب، طواف خود را اعاده نمايد.

ليكن در طواف مستحب، به شرط اينكه يكى از دو طرف شك كمتر از هفت باشد، بنا بر اقلّ مى گذارد و طواف را تمام مى كند. و بايد توجّه داشت كه در طواف مستحبى فرقى بين شكّ در اثناء و يا بعد از تمام شدن شوط هفتم نيست.

آنچه را كه تا به حال بيان شد به فتواى فقهاى اماميّه بود، ولى فقهاى اهل تسنن مى گويند: در صورت شكّ، در عدد طواف، بايد بنا بر اقلّ گذاشت، چون قدر متيقن در صورت شكّ، عمل كردن به اقلّ است. چنانكه در عدد ركعات نماز هم، در صورت شك بنا بر اقل گذاشته مى شود.

مسئله سوّم:

كسى كه از طواف زيارت (طواف حج) سه شوط يا كمتر را نياورد، به فتواى حنفيان: وقتى به وطنش برگشت بايد يك گوسفند قربانى كند ولى اگر چهار شوط را ترك كند همچنان به حال احرام باقى خواهد ماند تا زمانى كه آن چهار شوط را انجام دهد. «(1)» وليكن به فتواى بقيه مذاهب، حتى اگر يك گام از طواف را هم ترك كند مجزى نيست و زنان بر او حلال نمى شوند چون ركن است. مگر آنكه برگردد و آن يك گام را جبران كند، يا نائب بگيرد كه برايش انجام بدهد. شافعى نيز به اين مطلب تصريح كرده است. «(2)»


1- فتح العزيز 7/ 304، بدايع الصنايع 2/ 132، الهدايه 1/ 166.
2- . الام 2/ 170، فتح العزيز 7/ 303.

ص:118

بديهى است كه اهل سنّت پس از طواف زيارت، زنان را حلال مى دانند ولى شيعه پس از طواف نساء و نماز به حليّت زنان حكم كرده اند.

مكروهات طواف

اماميّه مكروهات طواف را چنين گفته اند:

1 سخن گفتن در چيزهائى كه ذكر خدا، دعا، و قرائت قرآن نباشد. 2 خنديدن. 3 خميازه كشيدن. 4 دراز كشيدن. 5 كارى كند كه انگشتهايش صدا بدهد. 6 نگه داشتن بول و غائط. 7 خوردن و آشاميدن. 8 پوشيدن كلاههاى بلند كه در قديم مى پوشيدند، چون مخصوص هيئت (قيافه) يهوديان بوده است.

ص:119

سعى و احكام آن:

اشاره

مباحثى كه در اين بخش بايد بررسى شود عبارتند از:

1 كيفيت و شرائط سعى.

2 مستحبات سعى.

3 احكام سعى.

ص:120

كيفيت و شرائط سعى:

جميع فقها بر وجوب سعى بين دو كوه صفا و مروه فتوا داده اند، يعنى واجب است بعد از طواف خانه خدا و دو ركعت نماز آن، هفت شوط بين صفا و مروه سعى كرد.

در اينجا لازم است دلايل كسانى را كه به وجوب سعى فتوا داده اند، ذكر كنيم.

1 به روايتى كه سيره رسول خدا را نشان مى دهد:

«كان يسعى و يقول اسْعَوْا فانّ الله كَتَب عليكم السّعَىْ.» «(1)» «پيامبر ص خود سعى مى كرد و مى فرمود سعى كنيد چه اينكه خداوند سعى را بر شما واجب كرده است.»

2 گفته اند افعال و اعمال پيامبر در حج، بر وجوب دلالت دارد، مگر اينكه با دليلى ثابت شود كه حضرت از عمل خود قصد وجوب نداشته و چنين دليلى هم ثابت نيست. «(2)» 3 به رواياتى كه در باب سعى بين صفا و مروه وارد شده است.

سؤال: آيا سعى ركن است يا نه؟

جواب: به فتواى اماميّه: سعى ركنى از اركان حج است و بدون آن حج تمام نيست، و اخبار نيز اين حكم را تأييد مى كند.

و در اين مسأله، مالكيان و شافعيان از اماميّه تبعيت كرده اند. «(3)» و دليل آنها نيز، هم روايات است و هم معتقدند كه سعى مانند طواف از مناسك و اركان حج است.

ولى به فتواى حنفيان: واجب غير ركنى است؛ مانند بيتوته در مزدلفه (مشعرالحرام). بنابراين ترك آن با قربانى جبران مى شود. «(4)» و از احمد بن حنبل دو قول، نقل شده «(5)» وليكن در بعضى از نوشته هاى وى آمده است كه سعى را از اركان مى داند. «(6)»


1- بدايه المجتهد 1/ 344.
2- بدايه المجتهد 1/ 344.
3- بدايه المجتهد 1/ 333.
4- القوانين الفقهيّه ص 87، اللباب 1/ 184.
5- الفقه على المذاهب الخمسه ص 242.
6- احكام القرآن للجصاص، المجموع 8/ 77.

ص:121

و سرانجام ابن مسعود و ابىّ بن كعب به استحباب آن رأى داده اند و لذا اگر ترك شود، كفاره اى بر عهده تارك نيست و دليل آنان آيه شريفه است.

«انّ الّصفا و المروه من ... فلا جناح عليه انْ يطّوّف بهما.» «(1)» «صفا و مروه از شعائر خداست پس كسانى كه حج خانه خدا را بجاى آوردند يا عمره مى گزارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند، مرتكب گناهى نشده اند.»

مسائل سعى:

مسأله اوّل: به اتفاق جميع فقها، تعداد اشواط سعى هفت تا است و بدون ترديد، ترتيب نيز شرط است. يعنى بايد: از صفا شروع و به مروه ختم كند، كه در اين صورت يك بار حساب مى شود، و هرگاه از مروه شروع و به صفا ختم كند بار دوم محسوب مى شود. و همين طور ادامه مى دهد تا هفت شوط كامل شود.

وليكن صاحب كتاب الميزان (در فقه اهل سنّت) از ابوحنيفه نقل كرده: كه وى ترتيب را شرط نمى داند، بلكه سعى كننده مى تواند از مروه شروع و به صفا ختم كند. ولى اين فتوا با روايتى كه جابر از عمل پيامبر اسلام نقل مى كند منافات دارد. جابر مى گويد:

«انّ النبى بَدأ بالّصفا و خَتَم بالمروه.» «(2)» «پيامبر از صفا شروع و به مروه ختم كرد.»

مسأله دوّم: به اعتقاد جميع فقها، حقيقت سعى آنست كه بين صفا و مروه طواف كند، گرچه بر بالاى آن دو صعود نكند و دليل آنان كلام خداوند است كه فرمود:

«... فَلا جناح عليه انْ يَطَوَّف بِهما.» «(3)» و همه مفسرين نيز در ذيل آيه مى گويند: منظور اين است كه بين صفا و مروه سعى كند، و اخبار هم بر اين مطلب دلالت دارد.

مسأله سوّم: به فتواى اماميّه: نيّت كردن، در سعى معتبر است، و بايد اين نيّت، همزمان با اوّل جزء سعى، و مشتمل بر قصد قربت نيز باشد، چه اينكه: «الاعمال بالنيّات.» «(4)» مسأله چهارم: به اتفاق جميع فقها، زمان انجام سعى بين صفا و مروه، بعد از طواف خانه خداست. و مقدم كردن سعى بر طواف، در حال اختيار جايز نيست، بنابراين اگر حاجى از روى عمد و بدون اينكه ضرورتى پيش آمده باشد، سعى را بر طواف بيت مقدم كند، در صورتى كه در مكّه باشد


1- بقره 158.
2- صحيح مسلم 2/ 890، سنن ابن ماجه 2/ 1025.
3- بقره 158.
4- تهذيب 4/ 986، مسند حنبل 1/ 25، صحيح بخارى 1/ 2.

ص:122

بايد دوباره سعى نمايد و چنانچه خارج شده باشد، بايد برگردد و سعى كند، چون سعى از اركان است و باقربانى كردن نمى توان آن را جبران كرد.

و ابن رشد قرطبى در بدايه المجتهد گفته است:

«فانْ جهل ذلك حتّى اصابَ النّساء فى العمره و فى الحج كان عَليْه حج من قابل والهدى او عمره اخرى.»

«اگر فراموش كرد و سعى را بر حج مقدّم كرد و پس از طواف، در عمره تمتع و حج تمتع با زنان تماس پيدا كرد، واجب است يا در سال آينده حج ديگرى انجام داده، قربانى هم بكند و يا اينكه عمره ديگرى بياورد.»

به فتواى ثورى: «انْ فَعَل ذلك فلا شئ عليه»، «اگر سعى را مقدم كرد، چيزى بر او نيست.» وليكن به اعتقاد ابوحنيفه «اذا خَرج مِن مكه فليس عليه انْ يعود و عليه دمٌ.»، «اگر از مكّه خارج شده باشد واجب نيست برگردد بلكه بايد قربانى كند.»

چون به نظر وى سعى از واجبات غير ركنى است و ترك آن با قربانى جبران مى شود.

مسأله پنجم: به فتواى اماميّه: اگر حاجى مشغول سعى بود و در اثناء آن متوجه شد كه طوافش ناقص است، چنانچه بعد از آوردن چهار شوط از طواف متوجّه شد. بايد سعى را قطع كند، و بقيّه طواف را انجام دهد و سپس برگردد، براى اتمام سعى، از همان جائى كه قطع كرده بود.

ولى اگر قبل از چهار شوط ملتفت شود بايد طواف را از اوّل شروع كند و بعد از كامل شدن طواف، باقيمانده سعى را از همان جائى كه ترك كرده، بجا مى آورد تا كامل شود. (اخبار مؤيّد اين حكم است.)

مسأله ششم: اگر سعى كننده بتواند راه برود آيا مى تواند، سواره سعى كند يا نه؟

اين مسأله اختلافى است.

اماميّه سواره سعى كردن را جايز مى دانند و در اين فتوا، مذاهب حنفى، مالكى و شافعى نيز از اماميه متابعت كرده اند و امّا حنابله به عدم جواز آن رأى داده اند. مگر براى كسى كه از راه رفتن عاجز باشد. و به اعتقاد بقيّه مذاهب نيز راه رفتن در حال اختيار، استحباب دارد.

مسأله هفتم: به اتفاق جميع فقها بر سعى كننده واجب نيست كه بلافاصله و فوراً بعد از طواف و نماز آن، اعمال سعى را انجام دهد. بلكه جايز است براى استراحت و مانند آن، سعى را تا شب نيز به تأخير بيندازد.

وليكن بعضى از فقهاى اماميه تصريح كرده اند: تأخير انداختن سعى تا روز بعد، بدون هيچ عذرى جايز نيست، ولى در صورت اضطرار، به جواز تأخير رأى داده اند.

مسأله هشتم: در سعى طهارت شرط نيست ولى مستحب است. اين مسأله نيز مورد اتفاق است.

ص:123

مسأله نهم: به فتواى اماميه، حنفيان و شافعيان، موالات و پى درپى بودن در اشواط سعى معتبر نيست، بنابراين جايز است ما بين دفعات سعى فاصله بيندازد و سپس از همان جائى كه قطع كرده، شروع كند، گرچه يك شوط از طواف را هم، بيشتر نياورده باشد. «(1)» وليكن حنابله در اين مسأله با بقيّه مخالفت كرده، و به وجوب توالى حكم كرده اند، همچنانكه ابن جُزىّ در قوانين الفقهيه نيز، از مالكيان اشتراط موالات در سعى را نقل و سپس اضافه مى كند به اعتقاد مالكيان: اگر فاصله زيادى بين اشواط سعى بيفتد واجب است سعى را از اوّل شروع نمايد وليكن فاصله كم ضررى ندارد. «(2)» مسأله دهم: به فتواى بسيارى از فقهاى اماميّه: واجب است شخص سعى كننده به هنگام رفتن رو به مروه، و در وقت برگشتن رو به صفا باشد، و چنانچه بر خلاف آن عمل كند جايز نيست، البته در راه رفتن، اگر به چپ و راست يا پشت سر خود نگاه كند، مانعى ندارد، به شرط اينكه قسمت جلوى بدن به حال خود باقى باشد. مثلًا بگويند به طرف مروه مى رود ...

مستحبات سعى

مستحبات سعى امورى است كه فقهاى مذاهب اسلامى در مناسك خود آورده اند. گرچه اختلافى در موارد استحباب مشاهده نمى شود وليكن در بعضى از تعبيرات تفاوتهائى وجود دارد.

به عنوان مثال هيچ يك از فقها به وجوب طهارت از حدث و خبث فتوا نداده اند، بلكه همه آنها به استحباب آن تصريح كرده اند.

و يا راه رفتن به شكل هروله (مانند راه رفتن شتر در آغاز سرعت گرفتن) را، همه فقها مستحب مى دانند وليكن تعبيرات فقها متفاوت است.

مثلًا حنفيان و مالكيان هروله بين دو ميل را مستحب مى دانند.

و شافعيان در وسط مسافت (راه) هروله را مستحب مى دانند.

و به نظر اماميه: بين مناره و كوچه عطر فروشان. و اكنون اين قسمت (يعنى ابتدا و تا انتهاى مكان هروله) در بناى جديد با چراغهاى سبز مشخص شده است.

نكاتى در احكام سعى

1 كسى كه قدرت ندارد هر چند سوار بر مركب اعمال سعى را انجام دهد، مى تواند نايب بگيرد و حجّش نيز به اتفاق جميع فقها صحيح است.


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 243، 242.
2- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 660. چاپ التجاريه الكبرى قاهره.

ص:124

2 به فتواى جميع فقها، توجّه و روگرداندن به طرف چپ يا راست و يا پشت سر، به هنگام رفت و برگشت و در حال سعى بين صفا و مروه، ضررى به سعى نمى زند، در صورتى كه عرفاً جلوى بدن در رفتن به طرف مروه و در برگشتن به طرف صفا باشد.

3 اگر عمداً بيش از هفت شوط سعى كند، سعيش باطل ولى سهواً باطل نخواهد شد. (منظور اين است كه بيشتر از هفت را به نيّت واجب بياورد.)

4 چنانچه بعد از فراغت از سعى، در عدد اشواط يا صحّت آن شك بكند، بنا را بر صحّت بگذارد. و كفّاره اى هم بر او نيست. اين حكم نيز اتّفاقى است، چون اين شكّ بعد از تمام شدن عمل سعى، حادث شده و مسلّماً شك بعد از فراغ قابل اعتنا نيست.

5 به فتواى اماميّه اگر قبل از تمام شدن سعى در عدد آن شك كند، بنابر بطلان مى گذارد. چون شك و ترديد بين دو مانع واقع شده است. (زياده و نقصان) و هر يك از آنها مبطل سعى خواهد بود.

وليكن به نظر بقيّه مذاهب واجب است بنا را بر اقلّ گذارده، سعى را ادامه دهد تا تمام شود، مانند شك در عدد ركعات نماز كه بنا را بر اقلّ مى گذارد.

6 چنانچه شك كند كه سعى را از صفا شروع كرده و يا از مروه، آيا به بطلان سعى حكم مى شود يا نه؟ بعضى از علماى «(1)» برجسته و محقّق شيعه، قاعده مفيدى را براى حل اين مسأله بيان كرده اند:

اگر شك سعى كننده، هم در «شروع از صفا و مروه» است (يعنى نداند از صفا شروع كرده يا از مروه) و هم در «عدد اشواط»، مثلًا: نداند چند شوط انجام داده، سعيش باطل خواهد بود و بايد از ابتدا اعاده كند.

ولى اگر عدد را مى داند، و شك دارد كه از صفا شروع كرده يا نه؟ در اين صورت اگر عدد جفت باشد (مثلًا دو يا چهار و يا شش باشد) و سعى كننده بر كوه صفا و يا صورتش به آن طرف باشد، سعيش صحيح خواهد بود، زيرا در اين هنگام يقين دارد كه سعى را از صفا شروع كرده است.

و همين طور اگر عدد فرد باشد (مثل اينكه سه يا پنج و يا هفت باشد) و سعى كننده بر كوه مروه، و يا صورتش بدان سو باشد، باز هم سعى او صحيح خواهد بود.

ولى اگر اين قاعده بر عكس شد يعنى عدد فرد باشد و او بر كوه صفا، و يا عدد زوج باشد و سعى كننده بر كوه مروه و يا متوجه به آن جهت، سعيش باطل است و بايد از اوّل شروع كند وليكن به فتواى فقهاى اهل سنت: هرگاه در عدد اشواط سعى شك كند، كمتر را مى گيرد (بنا را بر اقلّ مى گذارد) و ادامه مى دهد همچنان كه در نماز چنين عمل مى شود.

تقصير:


1- مراد صاحب جواهر ره مى باشد. ج 19 ص 437 438.

ص:125

به اتفاق جميع فقها تقصير يكى از مناسك واجب حج است ولى ركن نيست و لذا بعضى از فقهاى اماميه تصريح كرده اند كه تقصير مانند سلام نماز است، چون بوسيله تقصير، محرم از احرام خود بيرون مى آيد، همچنان كه نمازگزار با سلام، از نماز خارج مى شود. بنابراين بعد از فراغت از سعى، واجب است تقصير كند. حال اگر حاجى براى حج تمتع احرام بسته بعد از قربانى كردن در منى، تقصير مى كند و چنانچه در احرام عمره تمتع است بعد از تمام كردن سعى بين صفا و مروه بايد تقصير كند.

تقصير با چه چيز محقق مى شود؟

به فتواى اماميّه: تقصير به يكى از امور زير محقق مى شود: به تراشيدن مقدارى از موى سر، شارب، ريش و يا چيدن ناخن و دليل آنان رواياتى است كه در اين باب وارد شده است.

و به فتواى احمد بن حنبل: يا بايد تمام سر را حلق نمايد، بنابراين تراشيدن مقدارى از موى سر به نظر وى كافى نيست. و يا تقصير كند. «(1)» و ابن جزىّ مى گويد: حلق از تقصير افضل است و لذا ابتدا جلوى سر و سپس طرف راست و بعد طرف چپ و در پايان پشت سر را بتراشد. «(2)» و ابوحنيفه معتقد است چنانچه 1 4 سر حلق شود كافى است. «(3)» و بالأخره شافعى در تقصير، كندنِ سه رشته مو را هم كافى مى داند و امّا وظيفه زن تقصير است نه حلق. «(4)»

وظيفه حاجى در عمره، حلق است يا تقصير؟

به فتواى اماميه: اگر در عمره تمتع باشد، بايد بعد از سعى تقصير كند، بنابراين حلق جايز نيست و اگر حلق كرد بايد يك گوسفند كفاره بدهد. ولى اگر در عمره مفرده باشد، بين حلق و تقصير مخيّر است. دليل اين فتوا روايات باب است. وليكن بقيّه مذاهب اسلامى معتقدند: معتمر بعد از فراغت از سعى، بين حلق و تقصير مخيّر است، حال چه اينكه عمره اش، عمره مفرده باشد و يا عمره تمتع. «(5)» مسأله: به فتواى اماميّه، اگر حاجى در عمره تمتع تقصير كرد، همه چيزهائى كه با «احرام» بر او حرام شده بود حلال مى شود. و امّا در عمره مفرده بعد از آنكه حلق يا تقصير كرد همه چيز بر او حلال مى شود مگر زنها، و آنگاه كه طواف نساء و نماز آن را به جاى آورد، زن نيز بر او حلال


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 244.
2- الفوانين الفقهيّه، ج 2، ص 90، چاپ دارالقلم بيروت.
3- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 244.
4- الفقه على المذاهب الخمسه، 244.
5- بدايه المجتهد 1/ 368.

ص:126

مى گردد چه هدى با خود داشته باشد يا نه. (فرقهاى ديگرى نيز بين عمره مفرده و تمتع در مناسك اماميه آمده است.)

بقيه مذاهب معتقدند: اگر معتمر، به عمره تمتع احرام بسته باشد به مجرد حلق يا تقصير، محرمات احرام بر او حلال مى شود، به شرط اينكه با خود قربانى نياورده باشد، و چنانچه با خود سوق هدى كرده باشد، به همان احرام باقى مى ماند. ولى اگر معتمر، به عمره مفرده احرام بسته باشد، به مجرد تقصير يا حلق از احرام بيرون مى آيد. چه قربانى با خود آورده باشد يا نه. «(1)» مسأله: به فتواى اماميّه: اگر در عمره تمتع كه وظيفه مكلّف تقصير است، عمداً تقصير را ترك كند و براى حج تمتع محرم شود عمره اش باطل خواهد بود، بنابراين وظيفه اش اين است كه: ابتدا يك حجِ «افراد» و سپس يك «عمره مفرده» بجاى آورد و در اين مسأله بحث خاصى نيست. وليكن آيا از حجّه الاسلام او نيز كفايت مى كند يا نه؟ بحث مفصّلى دارد كه فعلًا از آن صرفنظر مى كنيم.

مسأله: اگر تقصير را از روى جهل يا فراموشى ترك كند، با قربانى كردن جبران مى شود. و دليل اين فتوا روايات خاصّى است كه نزد اماميّه حجّت است.

وليكن مذاهب اهل تسنن معتقدند: اگر حاجى بعضى از واجبات، مانند «احرام»، «نيّت» و يا «طواف» را كه از اركان حساب مى شود ترك نمايد، عمره اش باطل ولى ترك واجبات غير ركنى مانند: «تقصير» و يا «احرام از ميقات» (نه خود احرام) موجب بطلان عمره نخواهد شد، بلكه كفّاره دارد. و دليل كفاره، قول رسول خدا است كه فرمود:

«مَن ترَكَ نُسكاً فعلَيْه دمٌ.» «(2)» «هر كس واجبى از واجبات حج را ترك كند بايد كفاره بدهد.»

حلق يا تقصير، كداميك؟

وظيفه حاجى، در حج تمتّع بعد از انجام اعمال منى (يعنى رمى جمره عقبه و قربانى) حلق است يا تقصير؟ به اتفاق جميع فقهاى مذاهب: حاجى در حج تمتع، بعد از ذبح يا نحر، بين حلق و تقصير مخيّر است. البته بعضى از اماميّه گفته اند: به احتياط واجب حاجى صروره بايد حلق كند.

به هر شكل وظيفه هر چه باشد، از حلق يا تقصير، فرقى ندارد، چون به هر يك از اين دو، واجب انجام مى شود وليكن در روايات نسبت به حلق، خيلى سفارش شده است.

فى حديث جابر: «انّ النبى ص امَر اصحابه انْ يُحلّقوا اوْ يقصّروا.»


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 245.
2- كفايه الاخيار 1/ 137.

ص:127

گرچه در اين حديث پيامبر اكرم ص اصحابش را بين حلق و تقصير مخيّر كرده وليكن گفته اند كه حلق براى مردان افضل است. زيرا هم سيره پيامبر اين چنين بوده و هم رواياتى آن را اثبات مى كند.

امّا از سيره؛ به فعل پيامبر در حجه الوداع استناد كرده اند، چه اينكه حضرت در حجه الوداع حلق كرد.

و از روايات؛ پيامبر سه بار فرمود: «خدايا! حلق كنندگان را بيامرز» و در مرتبه چهارم تقصير كنندگان را نام برد.

«روى انّ رسول الله ص قال: اللهم ارحم المحِلّقين. قالوا: و المقصّرين يا رسول الله؟! قال: اللهم ارحم المحِلّقين. قالوا: و المقصّرين يا رسول الله؟! قال: اللهم ارحم المحلّقين. قالوا: والمقتصرين يا رسول الله؟! قال والمقصّرين.» «(1)» آرى پيامبر در اين حديث سه بار فرمود: خدايا حلق كنندگان را رحمت كن و هر بار اصحاب از مقصرين مى پرسيدند و منتظر جواب بودند كه رسول خدا بار چهارم تقصير كنندگان را دعا كرد.

مسائل حلق و تقصير:

مسأله: كسى كه موى سر خود را به عسل يا صمغ و يا ختمى و مانند آن براى رفع شپش و نظير آن چسبانيده باشد، به فتواى عده بسيارى از اماميه، بين حلق و تقصير مخير است. وليكن به فتواى بعضى از متأخرين به احتياط واجب بايد حلق كند. حنفيان نيز حلق و تقصير را مساوى مى دانند. «(2)» ولى به اعتقاد مالكيان، شافعيان و حنابله، بايد حلق كند. «(3)» مسأله: به اتفاق جميع فقها، حلق بر زنان ثابت نيست بلكه وظيفه آنان تقصير است.

مسأله: كسى كه در قسمت جلوى سر مو ندارد، آيا واجب است تيغ اصلاح را به سر خود بكشد؟ اين مسأله اختلافى است؛ جمعى از فقهاى اماميه و به متابعت از آنها ابوحنيفه، «(4)» به وجوب آن فتوا داده اند كه ظاهر روايات نيز مؤيّد اين فتوا است.

ولى مالكيان، شافعيان و حنابله به استحباب آن فتوا داده اند چون ظاهرِ رواياتى را كه بر «وجوب» دلالت مى كرد، به «استحباب» حمل كرده اند.

مسأله: اگر حاجى قبل از آنكه در منى حلق يا تقصير نمايد به مكّه كوچ كند، آيا واجب است دوباره به منى برگردد؟


1- بدايه المجتهد ج 1 ص 368.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 246.
3- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 246.
4- المجموع 8/ 212، المغنى 3/ 469.

ص:128

به فتواى اماميّه رجوع كردن مطلقا واجب است چه از روى علم كوچ كرده باشد يا از روى جهل و يا فراموشى، وليكن به اعتقاد بقيّه مذاهب، رجوع كردن جايز نيست. بلكه واجب است در حرم حلق و يا تقصير نمايد.

مسأله: به فتواى اماميّه، اگر حاجى قبل از حلق يا تقصير، از منى كوچ كند و از برگشتن به منى معذور باشد در همان مكانى كه هست حلق يا تقصير مى كند و موى خود را به منى برمى گرداند، تا در آنجا دفن كنند و اگر نتواند موى خود را برگرداند، كفاره اى بر عهده او نيست.

وليكن بقيّه مذاهب مى گويند: در حرم حلق يا تقصير كند، و چيزى هم بر او نيست.

مسأله: به اتفاق همه فقها، اگر حاجى در منى يا غير آن حلق يا تقصير كرد، زنان بر او حلال نمى شوند. مالكيان بوى خوش را نيز اضافه كرده اند و اماميّه صيد كردن را نيز بر آن دو، افزوده اند. ولى غير از اين سه مورد، بقيه محرمات حلال مى شود.

بديهى است كه حرمت صيد در نزد اماميه: به خاطر احترام به حرم است و بدين شكل در حرمت صيد، فرقى بين محرم و غير محرم نيست.

مسأله: حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله معتقدند: بعد از طواف زيارت (طواف حج) همه چيز حتى زنان بر حاجى حلال مى شوند. «(1)» ولى به فتواى اماميه: همه چيز حلال مى شود غير از زنان، و زنان بعد از طواف نساء و نماز آن، حلال مى شوند، زيرا مواطن تحليل نزد اماميّه سه تا بود كه قبلًا گذشت.

مسأله: وقت حلق، روز عيد يعنى دهم ذى الحجه الحرام مى باشد. كه بر اين حكم به آيه و روايتى استشهاد شده است.

از قرآن: «ولا تحلقوا روُسكم حتّى يبلغ الهدى محلّه.» «(2)» «... و سر متراشيد تا قربانى شما به قربانگاه برسد.»

و از روايات به سخنى از پيامبراكرم ص:

«روى عنه ص انّه رمى ثمّ حلق بمنى يوم العيد.» «(3)» «پيامبر در روز عيد ابتدا رمى كرد و سپس قربانى، و در پايان حلق نمود.»


1- . الوجيز 1/ 121، فتح العزيز 7/ 383.
2- بقره: 196.
3- بدايه المجتهد 1/ 352.

ص:129

مسائل وقوف

اشاره

در اين بخش چند بحث وجود دارد.

1 آيا وقوف به عرفات ركن است يا نه؟

2 زمان وقوف در عرفه.

3 مسائل مربوط به عرفه.

4 اقسام وقوفين.

ص:130

آيا وقوف ركن است يا نه؟

همه فقهاى مذاهب، «وقوف به عرفات» را از اركان حج مى دانند، خواه تمتع باشد يا قران و افراد. بنابراين كسى كه وقوف عرفه را ترك كند حجّش باطل است، بدليل روايتى از پيامبر كه فرمود: «الحج عرفه.» «(1)» و حصنى شافعى نيز در كتاب خود براى اثبات اين مطلب به اين حديث استدلال كرده است.

«انّ النبىّ امر منادياً ينادى الحج عرفه.»

«پيامبر به منادى امر كرد: فرياد بزن حج عرفه است.» يعنى مُعْظَم اركان حج عرفه مى باشد. همچنان كه جزء بزرگ يك ركعت نماز، ركوع مى باشد.

دلائل و روايات زيادى در كتاب شريف وسائل الشيعه وجود دارد كه ركن بودن وقوف عرفه را بيان مى كند.

عرفه كجاست و چرا بدين نام معروف گشت؟

«عرفه» اسم مكان وسيعى است كه حدود 25 كيلومتر با مكّه فاصله دارد، و در علّت معروف گشتن آن بدين نام وجوهى ذكر كرده اند.

1 وقتى حضرت آدم و حوّا عليهماالسلام از بهشت هبوط كردند، با هم به زمين نيامدند، بلكه بطور جداگانه فرود آمدند و در آن سرزمين با هم بر خورد كردند و يكديگر را يافتند و شناختند.

2 آنگاه كه جبرائيل ع به عرفه راهنمائى شد به ابراهيم ع گفت: «نام اين سرزمين عرفه است، پس مناسك خود را بياموز و به گناهانت اعتراف كن.»

3 ابراهيم ع در عالم رؤيا ديد كه فرزندش اسماعيل را ذبح مى كند و بدينگونه حقّ و صواب را از يكديگر در آن شب باز شناخت. وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه بيان آنها موجب اطاله كلام خواهد بود.

زمان وقوف در عرفه

به اتفاق جميع فقها، زمان وقوف در عرفه روز نهم ذى الحجه مى باشد وليكن در ابتدا و انتهاى آن در اين روز اختلاف دارند.

اماميّه: وقوف اختيارى آن را از زوال شمس روز نهم تا غروب آفتاب همان روز مى دانند، ولى تا طلوع فجر روز دهم، وقوف اضطرارى آن محسوب مى شود.


1- . بدايه المجتهد 1/ 346، كفايه الاخيار 1/ 136.

ص:131

و امّا به فتواى حنفيان، مالكيان و شافعيان، وقت آن از زوال شمس روز نهم تا طلوع فجر روز دهم مى باشد. «(1)» و سرانجام حنابله: وقت آن را از طلوع فجر روز نهم تا طلوع فجر روز دهم ذى الحجه ذكر كرده اند. «(2)» دونكته:

1 به اتفاق همه فقها، تمام سرزمين عرفه موقف است، بنابراين در هر جاى آن وقوف انجام بگيرد، كافى است. لذا استدلال كرده اند به روايتى از پيامبر اكرم ص كه فرمود:

«عرفه كلّها موقفٌ و ارْتَفَعُوا عن بطن عُرَنَهَ.» «(3)» «تمام سرزمين عرفه، موقف است و شما فراتر از بطن عُرَنَه وقوف كنيد.»

2 حدود عرفه چهار تاست:

اول: بطن عرنه (بضّم عين و فتح راء و نون) بيابانى است مقابل عرفه.

دوّم: ثويّه (به فتح ثاء و كسر واو، و تشديد ياء) يكى ديگر از حدود عرفه است.

سوّم: نمره (به فتح نون و كسر ميم) نام كوهى است.

چهارم: ذوالمجاز، بازارى است كه يك فرسخ تا عرفه فاصله دارد و در ناحيه كبكب واقع شده است.

حال كه حدود عرفه معين شد بر كسى كه قصد وقوف دارد جايز نيست، در اين حدود توقف نمايد، به دليل اينكه اين مكانها از عرفه به شمار نمى آيند. و حتى زير اراك (مكانى است در عرفه، نزديك نمره) هم نمى توان وقوف كرد. چون جزء عرفه نيست. بنابراين اگر در آن مكان وقوف كند، تمام فقها به بطلان حجّش فتوا داده اند.

و امّا مالك در يكى از اين حدود با بقيّه مخالفت كرده است. او مى گويد: وقوف در بطن عرنه كافى است، ولى بايد كفاره بدهد.

مسائل وقوف

مسأله: 1 به فتواى اماميّه: و به تبعيّت از آنها، مالكيان و حنابله، كسى كه مى خواهد در عرفه وقوف كند، هم بايد قصد وقوف كند و هم نيّتش خالص و براى خدا باشد. و قصد وقوف نيز تابع علم و


1- . الفتح الرّبانى 12/ 121، فتح العزيز 7/ 363.
2- الفتح الرّبانى 12/ 121، فتح العزيز 7/ 363.
3- كنزالعمال 5/ 61.

ص:132

دانستن اوست. بنابراين اگر از عرفه گذر كند در حالى كه نداند عرفه است و يا بداند ولى وقوف واجب را قصد نكند، قطعاً وقوف حاصل نشده است.

به اعتقاد حنفيان، هيچ يك از «نيّت»، «علم» و «عقل» شرط نيست. بنابراين كسى كه در وقت معيّن در عرفه حاضر شود، حجّش صحيح خواهد بود، چه نيّت وقوف بكند يا نكند. عالم باشد به مكان يا جاهل. عاقل باشد يا مجنون. «(1)» و سرانجام به فتواى شافعيان و حنابله نيز: قصد و علم شرط نيست وليكن معتقدند كه وقوف كننده بايد ديوانه و مست و بى هوش نباشد. «(2)» مسأله: 2 به فتواى ائمّه مذاهب اربعه و اماميّه: در وقوف به عرفات طهارت شرط نيست. چون دليلى بر شرطيّت آن وجود ندارد.

مسأله: 3 به نظر اماميه: وقوف به عرفه حتى در يك لحظه هم كه باشد، (بر طبق شرايط) كفايت مى كند. چون مقصود از وقوف، ادراك ركن است، و قطعاً با اين توقف كوتاه، ركن را درك كرده است.

حال اگر بتواند در تمام وقت معيّن (اختيارى) وقوف داشته باشد ولى وقوف را ترك كند و تنها به مسماى وقوف اكتفا نمايد گرچه حجش صحيح مى باشد ولى به خاطر ترك واجب معصيت كار است، به هر حال از آنجا كه مسماى وقوف، واجب ركنى است، و بيشتر ازآن ركن نيست، ترك آن موجب عصيان است. در اين فتوا، حنفيان، شافعيان، مالكيان و حنابله نيز از اماميه تبعيت كرده اند.

و امّا اگر نتواند به خاطر عذر شرعى، در تمام وقت وقوف كند، همان مسماى وقوف كفايت مى كند.

مسأله: 4 به نظر اماميه: چنانچه بعد از ادراك مسماى وقوف، عمداً از عرفه خارج شود، واجب است دوباره برگردد.

اگر برگردد، كفاره اى بر او واجب نخواهد شد و الّا بايد يك شتر قربانى كند و چنانچه از قربانى كردن ناتوان باشد، بايد 18 روز متوالى روزه بگيرد ولى اگر از روى فراموشى خارج شود و تا تمام شدن وقت متوجه نشود، كفّاره اى بر او نيست.

و امّا مالكيان: اگر كسى بعد از زوال شمس، در عرفه وقوف كند ولى قبل از غروب از آنجا خارج شود واجب است در سال آينده حج خود را اعاده نمايد، مگر آنكه مجدّداً قبل از طلوع فجر روز دهم به عرفه برگردد. «(3)» و حصنى شافعى در كتاب خود، كفايه الاخيار چنين مى گويد:


1- فقه على المذاهب الخمسه، ص 251.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، 251.
3- . بدايه المجتهد 1/ 348.

ص:133

زمان وقوف از زوال شمس روز عرفه تا طلوع فجر است و لازم نيست بين شب و روز را جمع كند. بنابراين اگر قبل ازغروب به عرفه برسد، وقوفش صحيح و كفاره اى هم بر او واجب نيست، وليكن بعضى قائل به كفاره هستند.

در نتيجه اگر شبانه برگردد كفاره ساقط است و چنانچه بر وقوف شب اكتفا كند، باز هم بنابر مذهبى كه جمهور فقها (اهل سنّت) به آن فتوا داده اند، حجّش صحيح خواهد بود.

مسأله: 5 به فتواى اماميّه، و حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله و ساير مذاهب اهل تسنن، چنانچه وقوف به عرفه عمداً ترك شود، حج را باطل مى كند.

ولى اماميّه افزوده اند اگر از روى نسيان باشد، چنانچه وقوف اضطرارى عرفه و اختيارى مشعر را درك كند، كفايت مى كند. و حتى اگر نتواند وقوف اضطرارى عرفه را نيز درك كند، همان اختيارى مشعر، او را كفايت مى كند. گرچه در صورت نسيان، بر اساس فتواى ساير مذاهب: وقوف اختيارى مشعر كافى نيست، بلكه بايد وقوف عرفه را درك كند. زيرا به اعتقاد آنان وقوف عرفه ركن است و اگر ركن ترك شود، حج را باطل خواهد كرد. «(1)» و به شافعيان نسبت داده اند: در صورتى كه حاجى، وقوف به عرفه را فراموش كند، واجب است حج خود را به عمره تبديل نموده، و پس از تمام شدن اعمال عمره، بقيّه اعمال حج را انجام دهد و نيز واجب است در سال آينده حجش را قضا كند.

مسأله: 6 همان طور كه قبلًا بيان شد، منظور ازوقوف به عرفه، مجرّد توقف است گرچه يك لحظه باشد. و به هر شكلى كه انجام شود كفايت مى كند. (ايستاده، نشسته، پياده و سواره.) و در اين مسأله اختلافى وجود ندارد.

مسأله: 7 به فتواى اماميّه: چنانچه حاجى بعد از حضور در عرفه و ادراك مسماى وقوف كه ركن است، ديوانه يا بى هوش شد و يا به خواب رفت، حج وى صحيح خواهد بود، چون همين مقدار از وقوف در اداى واجب كافى است.

و امّا اگر در تمام وقت وقوف، مجنون، بيهوش و يا در خواب باشد، چون وقوف را درك نكرده، قطعاً از وقوف واجب كفايت نمى كند.

وليكن بقيه مذاهب اسلامى در مسأله تفصيل داده اند:

الف: حصنى دمشقى شافعى مى گويد: چنانچه در بخشى از عرفه حضور پيدا كند وقوف حاصل مى شود، هر چند كه در جستجوى فرارى يا گمشده و غير اينها باشد.

بنابراين اگر در حال خواب در عرفه حضور پيدا كند، و حتى اگر به عرفه داخل شود و قبل از وقوف به خواب برود تا وقت وقوف تمام شود، بنابر قول صحيح كفايت مى كند، چون تكليف بر اين گونه افراد ثابت است، بر خلاف مجنون كه قلم تكليف از او برداشته شده است. و در كتاب


1- بدايه المجتهد 1/ 348.

ص:134

اصل الرّوضه چنين آمده: چنانچه در حال بيهوشى در عرفه حاضر شود، از وقوف واجب كفايت مى كند. ولى ظاهراً اين فتوا درست نيست همان طور كه رافعى آن را تصحيح كرده، و مى گويد مجزى نيست.

و مضافاً نووى در كتاب خود به نام «زيادات» مى گويد: صحيح تر در نزد جميع فقها آنست كه: وقوف بى هوش از وظيفه واجب كفايت نمى كند. چون شرط كافى بودن وقوف آن است كه، واقف شايستگى عبادت داشته باشد يعنى مانعى از عبادت براى او نباشد، در حالى كه انسان بى هوش چنين زمينه اى براى عبادت ندارد. «(1)» ب: به اعتقاد حنفيان كسى كه در وقت معيّن، در عرفه حضور پيدا كرده باشد، گرچه مجنون باشد، باز هم كفايت مى كند.

ج: حنابله مى گويند: شرط كفايت وقوف آنست كه واقف ديوانه نباشد.

مسأله: 8 به فتواى اماميه وقوف به عرفات داراى دو وقت است.

اوّل: اختيارى، كه از زوال شمس روز نهم ذى الحجه شروع مى شود و تا غروب همان روز ادامه دارد.

دوّم: اضطرارى، كه از غروب شمس روز نهم، تا طلوع فجر روز دهم ادامه دارد.

و امّا وقوف به مشعر سه وقت است:

اوّل: اختيارى، از طلوع فجر روز دهم (روز عيد) تا طلوع خورشيد همان روز اين وقت براى كسانى است كه عذرى نداشته باشند.

دوّم: اضطرارى شب، كه وقت آن از اوّل شب دهم (شب عيد) تا طلوع فجر روز عيد مى باشد.

سوّم: اضطرارى روز، كه از طلوع خورشيد روز عيد تا زوال آن در همان روز مى باشد. اين وقت براى زنان و نيز كسانى است كه، نمى توانند وقوف بين الطلوعين (اختيارى) را درك كنند.

اقسام وقوف به عرفه و مشعر:

تا اينجا اقسام وقوف اختيارى و اضطرارى عرفه و مشعر معلوم شد، اينك لازم است بدانيم كه اگر حاجى، هر دو يا يكى از آنها (وقوف اختيارى يا اضطرارى) را درك كند اقسامى به وجود مى آيد كه مهمترين آنها را بيان مى كنيم:

1 اگر وقوف اختيارى عرفه و مشعر را درك كند، ظاهراً همه فقها به صحّت حج او رأى داده اند.

2 هيچ يك از دو وقوف را درك نكند، نه اختيارى و نه اضطرارى، در اين صورت حجّش باطل و بايد با همان احرام حج، عمره مفرده بجا آورد و از احرام خارج شود.


1- كفايه الاخيار 1/ 136.

ص:135

«اعمال عمره مفرده عبارتند از: طواف خانه، نماز آن، سعى، حلق يا تقصير، طواف نساء و نماز آن.»

3 اگر اختيارى عرفه و اضطرارى مشعر را درك كند، در اين فرض به اتفاق همه فقها حجّش صحيح است.

4 در صورتى كه اختيارى مشعر و اضطرارى عرفه را درك كند، به فتواى اماميه حج وى صحيح مى باشد.

5 اضطرارى هر دو را درك نمايد، به نظر اماميه بعيد نيست حجّش صحيح باشد.

6 اگر فقط اضطرارى مشعر (ما بين طلوع خورشيد روز دهم و زوال آن در همان روز.) را درك كند، به اتفاق همه فقها حجّش باطل خواهد بود.

7 فقط اختيارى عرفه را درك كرده باشد، اشهر در نزد فقهاى اماميه و بقيّه مذاهب صحّت حج است.

8 اگر تنها اختيارى مشعر را درك كند كه در اين فرض اماميه به صحّت آن فتوا داده ولى بقيّه مذاهب به بطلان حكم كرده اند.

9 اگر فقط اضطرارى عرفه را درك كند، در اين صورت حج او باطل است.

ص:136

وقوف به مزدلفه:

اشاره

مباحثى كه در اين بخش مطرح مى شود عبارتند از:

1 وجوب توقف در مزدلفه.

2 نكاتى درباره مزدلفه.

3 آيا بيتوته به مزدلفه، در شب عيد واجب است؟

4 وجوب توقف به مشعر بعد از طلوع فجر روز عيد ...

5 مستحبات وقوف به مشعرالحرام.

ص:137

وجوب توقّف در مزدلفه:

به اتفاق جميع فقها وقوف به مزدلفه واجب و دليل آن نيز قول خداوند است كه مى فرمايد:

«فاذا افَضْتُم من عرفات فاذكروا الله عندالمشعرالحرام و اذ كروهُ كما هديكم و انْ كنتم مِنْ قبله لَمن الضالّين.»

«و چون از عرفات بازگشتيد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، از آن رو كه شما را هدايت كرده است، در حالى كه پيش از اين گمراه بوديد.»

آيا وقوف ركن است؟

اماميه به ركن بودن آن نظر داده اند، چه حج تمتع باشد يا قران و يا افراد، مؤيّد اين حكم اخبارى است كه در اين باب موجود است.

و امّا بقيّه مذاهب: به ركن بودن آن فتوا نداده، بلكه آن را از واجبات غير ركنى مى دانند و لذا اگر كسى آن را ترك كند، حجّش صحيح ولى بايد كفاره بدهد. «(1)»

نكاتى درباره مزدلفه:

1 مقصود از وقوف به مزدلفه، مسماى وقوف است، بنابراين لازم نيست حتماً به وسيله دو پا، وقوف صورت بگيرد بلكه در حال سواره و نشسته هم مانعى ندارد.

2 مجموعه وقتى كه براى مشعر معيّن شده، واجب است وليكن مسمّاى آن (مقدار كمى از آن) ركن است. و چنانچه عمداً ترك شود، به فتواى اماميه حج را باطل مى كند.

ولى بقيه مذاهب از آنجا كه هيچ كدام از مجموع وقت، و مسماى آن را ركن نمى دانند مى گويند: اگر ترك شود با كفّاره جبران مى شود.

به هر حال كسانى كه به ركن بودن آن فتوا داده اند، به يك روايت و نيز به عمل پيامبر ص استناد كرده اند.

امّا روايت: «روى عن النبى ص انّه قال مَن فاتَه المبيت بالمزدَلِفَهِ فَقدْ فاتَهُ الحجّ.» «(2)» «پيامبر فرمود: كسى كه بيتوته در مزدلفه از او فوت شود، حج را از دست داده است.»

و همين عدّه به عمل پيامبر ص نيز استناد كرده اند: به اين كه حضرت در مزدلفه بيتوته كرد. «(3)»


1- . القوانين الفقهيه ص 87.
2- سنن الدار قطنى 2/ 241 حديث 22.
3- كتاب الخلاف، ج 2، ص 342. چاپ جامعه مدرسين قم.

ص:138

3 مزدلفه سرزمين وسيعى است بين عرفه و منى، كه فاصله بين آن تا عرفه تقريباً 16 كيلومتر و تمام اين سرزمين پنهاور مانند عرفه موقف است بنابراين در هر كجاى آن توقف حاصل شود كافى است.

4 اسامى مزدلفه:

مزدلفه داراى سه اسم مى باشد. 1 مزدلفه 2 مشعرالحرام 3 جمع. و براى هر يك از اين اسامى وجه تسميه خاصى ذكر شده است كه بدانها اشاره مى كنيم:

مزدلفه: به چند علت آن را مزدلفه مى نامند.

االف چون حاجيان براى رفتن به آن مكان مقدس از يكديگر سبقت مى گيرند، لذا آن را مزدلفه ناميدند. واژه «مزدلفه» اسم فاعل از «ازدلاف» (باب افتعال) مى باشد؛ يعنى تقدّم و سبقت گرفتن.

عرب هم مى گويد: «يزدلفواالقوم ازدلفوا اىْ تقدّموا.» آن قوم ازدلاف كردند؛ يعنى سبقت گرفتند.

معاويه بن عمّار از امام صادق ع روايت مى كند كه حضرت فرمود:

«سميّت المزدلفه بالمزدلفه لانّهم ازدلفوا اليها من عرفات.» «(1)» «اين كه مزدلفه را مزدلفه ناميدند: چون حاجيان از عرفات به سوى آن پيش مى روند.»

و نيز روايت شده است كه جبرئيل ع به عرفه آمد و تا غروب شمس روز نهم در آنجا وقوف كرد، و سپس به طرف مشعرالحرام كوچ كرد، و ابراهيم ع به او فرمود:

«ازدَلف الىَ المشعرالحرام.» «سبقت بگير به سوى مشعرالحرم.»

ب به زمينى كه هموار و شيب دار است، مزدلفه گويند همانگونه كه يكى از معانى مزدلفه در لغت همين است.

ج چون مردم در بخشى از شب بدان سو مى شتابند، از اين رو مزدلفه نام گرفت.

مشعرالحرام: در وجه تسميه آن به مشعرالحرام چنين گفته اند: چون مشعر، مكان عبادت و تقرب به سوى خداى متعال است و لذا در روايت آمده است.

«ماللهِ تعالى مَنْسَكٌ احبّ الىَ الله مِنْ موضع المشعر الحرام و ذلك انّه يذلّ فيه كلّ جبّار عنيد.»

«هيچ عبادت گاهى نزد خداوند محبوب تر از مشعرالحرام نيست، چه اينكه در آن سرزمين هر ستمگر عنودى ذليل خواهد شد.»

و امّا جَمْع: در وجه تسميه مزدلفه به جمع (فتح جيم و سكون ميم) نيز نكاتى گفته اند.

1 چون حضرت آدم ع در آن مكان مقدس ميان نماز مغرب و عشا را جمع كرد. و لذا از معصوم ع نيز در اين زمينه روايت شده است كه «انَّ آدم جمع فيها بَيْن الصلاتين المغرب والعشاء.»


1- وسائل الشيعه ج 8 كتاب الحج ابواب وقوف به مشعر حديث 4 و 5.

ص:139

2 از اين جهت كه بين نماز مغرب و عشاء با يك اذان جمع مى شود.

3 و بالاخره صاحب كتاب صحاح اللغه (اسماعيل جوهرى) چنين مى گويد: اين كه به مزدلفه جمع گفته مى شود، به خاطر اين است كه مردم در آن اجتماع مى كنند.

پس از بيان علل نامگذارى مزدلفه، مشعرالحرام و جَمْع، به اصل بحث يعنى ذكر نكاتى درباره مزدلفه مى پردازيم تاكنون چهار نكته بيان شد.

5 حدّ مشعرالحرام ما بين «مأزمان» تا «حياض» و تا «وادى محسّر» است و طول مزدلفه كه ما بين اين دو حدّ قرار گرفته، 370 متر است. و بالاخره مشعر كوهى است كه در آخر مزدلفه قرار گرفته است.

«مأزم: الطريق الضيّق بين الجبلين، متسّعٌ ماورائه و يقال: للموضع الذى بين عرفه و المشعر، المأزمان.»

«مأزم راه تنگى است كه بين دو كوه واقع شده است (درّه) كه پشت اين درّه سرزمين وسيعى مى باشد و اكنون عَلَم شده است براى مكانى بين عرفه و مشعر، كه آن را مأزمان مى گويند.»

6 مزدلفه فضاى باز و وسيعى است كه ساختمانى غير از مشعرالحرام در آن وجود ندارد و خود مشعرالحرام نيز، مسجد بزرگى است كه از سطح زمين فراتر آمده و اطراف آن با يك ديوار سنگى كوتاه، كه سقف هم ندارد، احاطه شده است ولى اكنون از آن مسجد آثارى نيست و به جاى آن مسجد مسقّفى ساخته اند. تقريباً در وسط مشعرالحرام مأذنه زيبا و سفيدى بوده كه در ايام حج نورانيّت خاصّى داشته، طول آن هم 59 ذراع و يك وجب بوده وليكن در اين زمان اثرى از آن نيست.

بيتوته در مزدلفه

آيا بيتوته كردن به مزدلفه در شب عيد واجب است؟

حنفيان به وجوب آن رأى داده و بر تارك آن كفاره قائلند، «(1)» شافعيان و حنابله نيز از آنان تبعيت كرده اند.

امّا به فتواى اماميّه: بيتوته واجب نيست ليكن افضل است، مالكيان نيز با اماميه موافقند.

وقوف به مشعر بعد از طلوع فجر:

به فتواى اماميه: وقوف به مشعر بعد از طلوع فجر روز دهم، تا طلوع خورشيد، واجب و ركنى از اركان حج است. وليكن مسمّاى آن (يك لحظه) ركن است كه در كمترين زمان هم محقق مى شود.

و امّا به نظر ابوحنيفه: وقوف، واجب غير ركنى است و لذا اگر عمداً ترك شود، حج را باطل نخواهد كرد وليكن بايد براى جبران آن كفاره بدهد. عدّه ديگرى نيز وقوف را مستحب مى دانند.


1- المغنى لابن قدّامه، ج/ 3، ص 378.

ص:140

به هر شكل به فتواى غير اماميه و حنفيّه: حجاج مى توانند قبل از طلوع فجر روز عيد از مشعر به طرف منى كوچ كنند وليكن از ديدگاه اماميّه و حنفيان: قبل از طلوع فجر جايز نيست مگر براى زنان، پير مردان و بيمارانى كه نمى توانند شلوغى جمعيّت را تحمّل كنند، و همين طور كسى كه شغل و يا كار ضرورى دارد. مؤيّد اين احكام، اخبار خاصّه اى است كه در باب وقوف وارد شده است.

زمان وقوف به مشعرالحرام:

در مباحث گذشته، اوقات اختيارى و اضطرارى وقوف مشعر را بيان كرديم، بنابراين نيازى به تكرار نيست وليكن بايد توجّه داشت كه وقوف مشعر ركن است، بنابراين هر كس عمداً و بدون عذر اين وقوف را ترك كند، در حالى كه وقوف اضطرارى شب را نيز نياورده باشد، حجّش باطل و حتى اگر وقوف اختيارى عرفه را نيز درك كرده باشد، باز هم باطل است.

ولى اگر به واسطه عذر شرعى وقوف مشعر را ترك كرده باشد، مشروط به اينكه وقوف اختيارى عرفه را آورده باشد حجّش صحيح خواهد بود.

و امّا كسى كه هيچ يك از وقوفين (مشعر و عرفات) را درك نكرده باشد، گرچه ترك آن به خاطر عذرى بوده باشد، حجّش باطل و بايد در سال آينده قضا كند.

و اگر به خاطر عذرى وقوف عرفه از او فوت شد، در صورتى كه وقوف اختيارى مشعر را درك كرده باشد حج او صحيح خواهد بود. تمام اين مسائلى كه بيان شد بر طبق فتواى اماميّه بود.

و امّا بقيّه مذاهب معتقدند: كسى كه وقوف به عرفه را در وقت معين درك نكند وليكن اختيارى مشعر را درك كند، حج او ناتمام است چون وقوف به عرفه، به نظر آنان ركن است.

بنابراين با فوت ركن، حج نيز از بين مى رود بر خلاف وقوف به مشعر كه آن را ركن نمى دانند. و لذا گفته اند: اگر حاجى وقوف عرفه را درك كند وليكن وقوف مشعر، بطور كلّى از او فوت شود، كفايت مى كند، چون ركن را درك كرده است. منتهى اگر وقوف به مشعر را عمداً ترك كرده باشد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد، چون ترك واجب غير ركنى با ريختن خون جبران مى شود.

مستحبات وقوف به مشعر:

به نظر اماميه مستحبات وقوف به مشعر چند چيز است:

1 طهارت. 2 توقف در نزديكى كوه. 3 ايستادن در پائين كوه و رو به روى آن. 4 به ياد خدا باشد و حمد و ثناى او را فراموش نكند. 5 يادآورى نعمتهاى خداوند. 6 اعتراف به خطاها و گناهان در پيشگاه خداوند عالم. 7 جمع كردن هفتاد سنگ ريزه و بيشتر از آن، براى رمى جمرات در منى.

ص:141

مسائل لازم:

مسأله: 1 به اتفاق جميع فقها، هر كس قبل از وقوف به عرفه، جماع نمايد، حجّش فاسد و بايد اعمالش را تمام، و در سال بعد هم، حج خود را قضا كند. «(1)» و به فتواى اماميه و شافعيه: بايد يك شتر هم كفاره بدهد، وليكن حنفيان يك گوسفند را هم كافى مى دانند. «(2)» مسأله: 2 اگر حاجى بعد از وقوف به عرفه و قبل از وقوف مشعر نيز همين عمل را مرتكب شود، حكم همان است كه در مسأله قبل گفته شد.

ولى به فتواى ابوحنيفه: جماع كردن بعد از وقوف به عرفه، موجب بطلان حج نمى شود بلكه فقط بايد يك شتر قربانى كند. «(3)» مسأله: 3 چنانچه محرم بعد از وقوف به مشعر و قبل از خروج از احرام، جماع نمايد، حجّش فاسد نخواهد شد وليكن بايد يك شتر قربانى كند.

شافعى و مالك مى گويند: حجّ وى باطل و بايد يك شتر هم قربانى كند مانند جماع نمودن قبل از وقوف به مشعر. «(4)» به هر حال به نظر همه فقها غير از داود ظاهرى، هر كس حج خود را فاسد كرد واجب است اعمالش را ادامه داده و بقيّه افعال حج را بياورد. «(5)» وليكن داود ظاهرى معتقد است: با همان فسادى كه انجام داده از احرام خارج مى شود و لازم نيست بقيه اعمال را بجا آورد.

استدلال:

كسانى كه قائلند بايد بقيّه اعمال را بجا بياورد، به اين آيه استدلال كرده اند:

«واتّموا الحج والعمره لله.»

«حج و عمره را براى خدا به پايان ببريد.»

در توضيح چنين مى گويند: اين آيه اطلاق دارد، يعنى اتمام حج و عمره را خواسته است و هيچ گونه تقييدى در آن نيست كه حج صحيح را تمام كنيد يا فاسد را، بنابراين گرچه در مسأله مذكور حج فاسد است، وليكن بايد آن را به اتمام برساند.

و امّا داود ظاهرى كه مى گويد: لازم نيست بقيه اعمال را بجا بياورد، چنين استدلال مى كند:


1- الّام 2/ 218، كفايه الاخيار 1/ 142.
2- . اللباب 1/ 202، الهدايه 1/ 164.
3- اللباب 1/ 202، الفتاوى الهنديه 1/ 245.
4- الّام 2/ 218، المجموع 7/ 387.
5- الموطأ 1/ 382.

ص:142

«احرام جزء حج است، و طبعاً با فساد و بطلان حج، احرام نيز باطل خواهد شد، و آنگاه كه احرام باطل شد، بجا آوردن بقيّه اعمال در حالى كه بدون احرام است، معنى ندارد.»

ولى بايد گفت: اين نظريّه با قول مشهور مخالفت دارد، زيرا مشهور احرام را، «شرط» حج مى دانند و نه «جزء» آن.

مسأله: 4 به فتواى اماميه و شافعيان: اگر محرم بعد از اعمال منى با زن وطى كند، حجّش فاسد نخواهد شد وليكن بايد فديه بدهد. «(1)» ظاهراً شافعى نيز با آنان موافق است، منتهى در كفاره دو قول دارد. در يكى از آنها شتر و در ديگرى گوسفند را به عنوان كفاره واجب مى داند.

و امّا به اعتقاد مالك: چون اين عمل را مرتكب شده، بقيّه اعمالى هم كه بعداً انجام مى دهد فاسد خواهد بود وليكن ناگزير بايد سعى و طواف را هر چند كه فاسد است انجام دهد و به هر حال براى جبران اين خطا لازم است به ادنى الحلّ برود و پس از احرام، يك عمره مفرده بجا بياورد.

مسأله: 5 به فتواى جميع فقها غير از ابى حنيفه: اگر محرم از روى فراموشى با زن وطى كند، حجّش فاسد نخواهد شد. «(2)» ولى ابوحنيفه چنين حجّى را فاسد مى داند.

به هر حال كسانى كه به صحّت حج فتوا داده اند، به سخنى از پيامبر ص استناد كرده اند كه فرمود:

«رفع عن امتى الخطاء و النّسيان و ما استكرهوا عليه.» «(3)» «خطا و نسيان و اكراه از امّت من برداشته شده است.»

مسأله: 6 از ديدگاه اماميّه، شافعيان و حنفيان: اگر محرم غير از جماع عمل ديگرى انجام دهد، چه انزال بشود يا نه، حج او فاسد نخواهد شد. «(4)» ولى به فتواى مالك: اگر انزال شود جحّش فاسد گردد. «(5)» البتّه منشاء اختلاف در اقوال، برداشتهاى گوناگون از ادلّه مى باشد.


1- المجموع 7/ 407، كفايه الاخيار 1/ 142.
2- اللباب 1/ 203، الفتاوى الهنديه 1/ 244.
3- سنن ابن ماجه 1/ 656، الفقيه 1/ 36.
4- الّام 2/ 18، المغنى 3/ 331.
5- موطأ مالك 1/ 283.

ص:143

اعمال منى (رمى قربانى حلق و تقصير)

اشاره

به اتفاق جميع فقها، بعد از وقوف به مشعر نوبت به انجام اعمال منى مى رسد. واجبات منى سه چيز است:

1 رمى جمره عقبه. 2 قربانى. 3 حلق يا تقصير.

رمى جمره عقبه:

اولين عملى كه در روز عيد قربان انجام مى شود، رمى جمره عقبه است كه به اتفاق جميع فقها هر كس رمى جمره را بين طلوع خورشيد تا غروب آفتاب همان روز (دهم) انجام دهد، قطعاً از واجب كفايت مى كند.

مسأله: به فتواى اماميه: حنفيان، مالكيان، حنابله و ثوريه: اگر محرم قبل از طلوع فجر روز عيد، جمره عقبه را رمى كند، كافى نيست و چنانچه بدون عذر شرعى اين كار صورت بگيرد، بايد اعاده نمايد. ولى كسانى كه عذر دارند مانند بيماران و شبيه آنان، در هر وقت از شب مى توانند رمى كنند. «(1)» وليكن شافعيان به جواز رمى قبل از طلوع فجر، فتوا مى دهند، زيرا به اعتقاد آنان وقت معيّن، كه از طلوع تا غروب خورشيد روز عيد است وقت استحباب است نه وجوب. «(2)» استدلال:


1- المغنى 1/ 459، المبسوط 4/ 48.
2- بدايه المجتهد 1/ 350.

ص:144

اماميّه و ديگران كه به عدم جواز رمى در قبل از طلوع فجر فتوا مى دهند، دو دليل اقامه كرده اند:

1 عمل و فعل نبى گرامى اسلام صلى الله عليه وآله چون حضرت از طلوع خورشيد تا غروب آفتاب روز دهم، جمره عقبه را رمى كرد و بعد فرمود: «خذوا عنّى مناسككم.» «(1)» 2 روايت ابن عباس از پيامبر اسلام ص:

«انّه قال لا ترموا الجمره حتى تطلع الشمس.» «(2)» «جمره را رمى نكنيد مگر اينكه خورشيد طلوع كرده باشد.»

و شافعيان نيز كه به جواز تقديم رأى داده اند، به دو روايت استناد كرده اند:

1 از عايشه روايت شده او مى گويد: پيامبر ص در روز عيد قربان ام سلمه را فرستاد تا رمى جمره كند، او نيز رفت و قبل از طلوع فجر، رمى كرد و سپس به طرف مكه، براى انجام اعمال كوچ كرد.

2 اسماء مى گويد: ام سلمه جمره را در شب رمى كرد و گفت: ما در زمان پيامبر ص نيز همين كار را مى كرديم:

مسأله: چنانچه محرم، رمى جمره را تأخير بيندازد تا خورشيد روز دهم غروب كند حكمش چيست؟

به فتواى اماميّه: وقت رمى جمره از طلوع شمس روز عيد تا غروب آن مى باشد و اگر فراموش كرد روز يازدهم قضا كند و اگر باز هم فراموش كرد روز دوازدهم و اگر يادش نيامد در روز سيزدهم قضا كند، و اگر در روز نمى تواند در شب هاى تشريق انجام دهد و اگر همچنان اين فراموشى ادامه داشت، تا از مكّه خارج شد، بايد در سال آينده خودش قضا كند و يا نايبى بگيرد تا از طرف او قضا كند.

و امّا به فتواى شافعيان، ابويوسف قاضى و محمد بن حسن شيبانى شاگرد ابى حنيفه: اگر در شب يازدهم يا روز بعد، رمى كند كفّاره اى ندارد. «(3)» وليكن به نظر خود ابى حنيفه: اگر در شب يازدهم رمى كند كفاره ندارد و چنانچه تا صبح تأخير بيندازد بايد كفاره بدهد. «(4)» (خون بريزد)

مسأله: در رمى جمره طهارت شرط نيست وليكن با طهارت افضل است. اين مسأله مورد اتفاق همه فقها است.


1- صحيح مسلم 2/ 942، سنن نسائى 5/ 270.
2- بدايه المجتهد 1/ 351.
3- بدايه المجتهد 1/ 351.
4- بدايه المجتهد 1/ 351.

ص:145

شرائط رمى:

انداختن سنگ ريزه ها شرائطى دارد كه اكنون بيان خواهيم كرد:

1 نيّت. به فتواى اماميه: اگر سنگ را بدون نيّت به هوا پرتاب كند و به هدف بخورد فايده ندارد چون فاقد شرط صحّت مى باشد.

2 به اتفاق همه فقها، رمى بايد، با هفت سنگ انجام بگيرد.

3 هفت سنگ را، بايد در هفت بار بيندازد، بنابراين اگر دو سنگ را در يك دفعه پرتاب كند و به هدف هم اصابت كند، يكبار حساب مى شود، و حتى اگر هفت سنگ را در يك مرتبه پرتاب كند، باز هم يكبار حساب مى شود. (در اين مسأله اختلافى نيست.)

4 به نظر همه فقها، سنگ ها بايد به جمره اصابت كند، پس بايد براى رمى كننده در اين جهت يقين حاصل شود.

5 به فتواى اماميه و شافعيان: شرط است كه سنگها به واسطه انداختن به جمره برسد، بنابراين اگر سنگها را روى هدف بگذارد چون انداختن حساب نمى شود، كفايت نمى كند. ولى حنفيان اين شرط را قبول ندارند و معتقدند: سنگها بايد به جمره اصابت كند، گرچه روى آن بگذارند.

6 سنگ ريزه بايد از جنس سنگ باشد، بنابراين رمى كردن با نمك، آهن، مس، چوب، سفال و گل، كافى نيست. ولى حنفيان مى گويند: هر چيزى كه از جنس زمين باشد، خواه سفال باشد يا گل و يا سنگ كفايت مى كند. «(1)» 7 به نظر همه فقها و حتى تصريح حنابله، شرط است كه سنگ ريزه ها، بكر باشند يعنى قبلًا به وسيله آن رمى نشده باشد ولى حصنى دمشقى شافعى در كتاب خود به نام كفايه الاخيار ج 1 ص 138 مى گويد: «ولا يشترط كونُ الحصى ممّا لَمْ يرمَ بهِ حتّى لو رمى بحجر، رمى هو اوْ غيره اجزأ.»

«شرط نيست كه سنگ ريزه ها بكر باشند، بلكه اگر سنگى بيندازد، خواه خودش رمى كرده باشد يا ديگرى كفايت مى كند.»

و محمد بن ادريس شافعى بنيانگذار مذهب شافعيه نيز اين گونه رأى داده است. «(2)»

مسائل رمى:

1 به فتواى همه فقهاى اماميه: شرط است كه سنگ ريزه ها به هدف اصابت كند، حال اگر شك داشته باشد كه به هدف خورده يا نه؟ بنا مى گذارد كه اصابت نكرده و ناگزير بايد به جاى آن، سنگ ديگرى پرتاب كند.


1- المبسوط 4/ 66، الهدايه 1/ 147.
2- الّام 2/ 231، المجموع 8/ 172.

ص:146

2 اگر در عدد رمى شكّ كند (مثلًا بين 3 و 4) بنابر اقل مى گذارد، چون اصل عدمِ زيادى آن است.

3 شرط است كه سنگها با فعل و عمل خود انسان انداخته شود، بنابراين اگر سنگ را پرتاب كند ولى به سر انسان يا چيز ديگرى بخورد و سپس به هدف برخورد نمايد، كافى نيست چون با فعل و عمل مباشرى انجام نشده. ولى اگر سنگ به زمين بخورد و در حال غلتيدن، به هدف بخورد، كفايت مى كند چون با فعل خودش صورت گرفته است.

4 به تصريح بعضى از فقها انداختن سنگها بايد با دست انجام شود بنابراين اگر بوسيله پا يا كمان بيندازد، كفايت نمى كند.

5 واجب نيست حتماً با دست راست رمى كند بلكه با دست چپ نيز در حال اختيار جايز است.

6 چنانچه پس از پرتاب يك سنگ، بلافاصله و بدنبال آن، سنگ ديگرى بيندازد وليكن سنگ دوم زودتر به جمره اصابت كند، دو بار حساب مى شود.

7 اگر كسى به واسطه مرض يا عذر ديگرى نتواند خودش رمى كند، مى تواند نايب بگيرد.

8 به فتواى بعضى از فقها، در صورتى مى تواند نايب بگيرد كه امّيدى به برطرف شدن عذر، قبل از تمام شدن زمان رمى، نداشته باشد.

حال اگر معذور از رمى، نايب گرفت، ليكن قبل از تمام شدن وقت، عذرش بر طرف شد، واجب است خودش مجدّداً رمى كند. ولى اكثر فقهاى اهل سنّت، همان رمى نايب را كافى مى دانند.

مستحبات رمى:

مستحبات رمى در نزد اماميه: شامل موارد زير مى شود.

1 رمى كننده پياده باشد نه سواره. 2 با طهارت باشد. 3 هنگام رمى جمره عقبه رو به آن و پشت به قبله باشد، وليكن جمره اولى و وسطى را، رو به قبله ايستاده، رمى نمايد. 4 ميان او و جمره ده يا پانزده ذراع فاصله باشد. 5 سنگريزه ها در دست چپ و انداختن با دست راست باشد.

هدى و اقسام آن:

هدى بر دو قسم است: واجب و مستحب.

امّا هدى واجب به تصريح قرآن كريم بر سه نوع مى باشد:

اوّل هدى تمتع: «فَمَنْ تمتع بالعمره الىَ الحج فَما اسْتَيْسر من الهدى.» بقره: 196.

«هر كس از عمره به حج باز آيد، كه او را ميسر است قربانى كند ...»

دوّم هدى جزاء (كفاره): «ولا تقتلواالصيد وانتم حرم ومن قتله متعمداً فجزاءُه مثل ما قتل مِنَ النعم ...» مائده: 96.

ص:147

سوّم هدى حصر: «واتّمواالحج والعمره لله فَانْ احْصرتم فَما اسْتَيْسر منَ الهدى.»

بقره: 196.

«حج و عمره را براى خدا به اتمام رسانيد و چنانچه محصور شديد هر قدر مى توانيد قربانى كنيد.»

و امّا هدى مستحب:

تمام مذاهب اسلامى غير از حنفيان و مالكيان، هدى مستحب را همان قربانى كردن مى دانند و به دو دليل نيز استناد كرده اند.

الف: آيه شريفه، كه خداوند به پيامبر دستور مى دهد:

«... فصّل لربك وانْحر.» «يعنى اى رسول ما، پس از نماز عيد، قربانى كن. « (شتر نحر كن).

ب: عمل پيامبر گرامى اسلام، «روى انّه ص ضَحى بَكبْشين اقْرَنين امْلَحيْن.» «پيامبر در روز عيد قربان، دو قوچ شاخ دار سياه و سفيد قربانى كرد.»

(الاقْرَن: مالَهُ قَرَنٌ. والامْلحُ: ما غَلَبَ بياضُهُ عَلى سوادِهِ.)

ولى حنفيان و مالكيان، قربانى كردن را، در هر سال و براى همه افراد خانواده واجب مى دانند، مانند زكات فطره كه بر همه افراد خانه واجب است.

ايّام قربانى مستحبى كدام است؟

به فتواى اماميه و شافعيان، ايّام قربانى مستحبى در منى، چهار روز است. روز عيد قربان و سه روز تشريق يعنى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه.

حنفيان، مالكيان و حنابله، ايّام قربانى مستحبى در منى را، سه روز مى دانند. (روز عيد، يازدهم و دوازدهم.)

و سرانجام وقت قربانى استحبابى در غير منى هم به اتفاق همه فقها سه روز است: روز عيد، يازدهم و دوازدهم ذى الحجه الحرام.

مسأله: به فتواى همه فقها، بر كسى كه وظيفه اش قربانى كردن است، بيشتر از يك هدى واجب نيست، وليكن زيادتر از آن، به هر اندازه كه باشد، استحباب دارد.

مسأله: به اتفاق جميع فقها، يك هدى، براى يك نفر كافى است و بيشتر از يك نفر نمى توانند در آن شريك شوند.

مسأله: اگر محرم يكى از، چهارپايان «شتر، گاو و گوسفند» را براى قربانى خريدارى كند ولى مفقود شود واجب است هدى ديگرى خريدارى كند.

ص:148

مسأله: اگر محرم حيوانى را كه بايد ذبح كند، پيدا نكرد (در صورتى كه قدرت خريدن آن را هم دارد) هرگاه به وطن خود برگشت بايد پول آن را در اختيار فرد مطمئنّى قرار دهد، تا در طول ماه ذى الحجه براى او قربانى كند و چنانچه در همان سال ممكن نشد در سال آينده، در ماه ذى الحجه اين كار را بكند. و ...

هدى بر چه كسانى واجب است؟

به اتفاق جميع فقها، بر كسى كه حج تمتع بجا مى آورد، ذبح يك هدى واجب است.

سؤال: آيا قربانى كردن بر كسى كه حج قران انجام مى دهد واجب است يا نه؟

جواب: به فتواى فقهاى مذاهب خمسه (شيعى، حنبلى، حنفى، مالكى و شافعى) قربانى كردن واجب است. چون به هنگام احرام بستن، قربانى راهمراه خود آورده است. و امّا در حج افراد و عمره مفرده، به اتفاق همه فقها قربانى واجب نيست.

سؤال: چنانچه مكّى حج تمتع بجاى آورد، آيا قربانى بر او واجب است يا نه؟

جواب: حنفيان، مالكيان و شافعيان، واجب نمى دانند. و ابن قدّامه در كتاب خود به نام «المغنى» مى گويد:

هيچ اختلاف نظرى در ميان اهل علم وجود ندارد، در اين كه: ريختن خون متعه بر حاضرين در مسجدالحرام واجب نيست. (يعنى ذبح هدى، در حج تمتع براى مكّى واجب نيست.)

ولى به فتواى اماميّه: اگر مكّى حج تمتع انجام دهد، هدى بر او واجب است، چون ادلّه ذبح هدى در حج تمتع، اطلاق دارد، يعنى مقيد به غير مكّى نشده است، همانگونه كه خداوند مى فرمايد. فَمنْ تمتّع بالعمره الىَ الحج فَما استَيْسر مِن الهدى.»

مسأله: به اتفاق جميع فقها، هدى واجب، ركن نيست به طورى كه اگر قربانى نكرد، حج را باطل كند.

صفات هدى:

اوّل: از انعام سه گانه (شتر، گاو، گوسفند) باشد، روى اين حساب بز هم از گوسفندان حساب مى شود.

دوّم: به اتفاق همه مذاهب اربعه اهل سنّت، اگر هدى از نوع گوسفند است بايد شش ماه و اگر بز است يكسال و اگر گاو است پنج سالش تمام باشد.

آنچه را كه تا كنون راجع به سنّ هدى از ديدگاه اهل تسنن بيان كرديم، همان چيزى است كه بعضى از فقهاى اماميه نيز به آن فتو داده اند. گرچه در بعضى موارد با هم اختلاف دارند.

ص:149

مثلًا عده اى از اماميه معتقدند: در شتر بايد پنج سالش تمام و داخل شش سال شده باشد و همينطور بز دو سالش تمام و داخل سال سوّم شده باشد.

و عده ديگرى از آنان مى گويند: گاو و بز به شرطى كفايت مى كنند كه دو سال آنها كامل و داخل سال سوّم شده باشند. و سرانجام به اعتقاد عده ديگرى از اماميّه: شرط كفايت ميش آن است كه داخل در سال دوّم شده باشد.

سوّم: به فتواى همه فقها، يكى از شرائط و صفات هدى آن است كه: سالم و بدون عيب باشد، بنابراين حيوانى كه يك يا هر دو چشم او كور باشد كافى نيست. و همين طور حيوان لنگ، مريض، و حيوانى كه شاخ داخل آن شكسته باشد (شاخ داخلى سفيد است و شاخ بيرونى سياه مى باشد كه براى حفاظت از شاخ داخلى است.) و نيز حيوان بزرگسالى كه مغز استخوان او پوك شده باشد، كفايت نمى كند.

و امّا اماميه غير از شرائط و صفات بالا، شرائط ديگرى نيز قائل هستند به نظر آنها، حيوانى كه خصىّ، جمّاء، صمّاء، و بَتْراء باشد كفايت نمى كند، بدليل اخبارى كه از ائمّه عليهم السلام رسيده است.

خصىّ: حيوانى است كه بيضتين او را كوبيده باشند.

جمّاء: حيوانى است كه در اصل خلقت بدون شاخ باشد.

صمّاء: حيوانى است كه در اصل خلقت بدون گوش باشد و يا اگر دارد كوچك است.

بَتْراء: حيوانى است كه در اصل خلقت بى دُم باشد.

چهارم: به فتواى اماميه: ذكوريّت (نر بودن) در هدى شرط نيست، وليكن اگر شتر يا گاو بوده باشد، ماده آن افضل است ولى در گوسفند و بز، نر بودن بهتر است. و بقيّه مذاهب، ذبيحه نر و ماده را يكسان مى دانند.

مكان و زمان نحر يا ذبح:

به فتواى اماميه: زمان قربانى كردن در حج تمتع و قران، روز عيد قربان است و قطعاً قبل از آن جايز نيست، بنابراين اگر به واسطه عذر شرعى تا روز چهاردهم تأخير بيندازد مانعى ندارد و حتّى اگر عمداً تا روز چهاردهم و يا تا آخر ذى الحجه تأخير بيندازد، كفايت مى كند ولى گناهكار است.

و امّا به نظر مالكيان و حنفيان، وقت آن روز عيد، و دو روز بعد از آن (يازدهم، دوازدهم) مى باشد. «(1)» و نيز اضافه مى كنند: اين زمان براى حج تمتع و قران است، و غير اين دو مقيّد به زمان خاصّى نيست. «(2)»


1- المغنى 3/ 464، المجموع 8/ 381.
2- . بدايه المجتهد 1/ 378.

ص:150

آيا قربانى كردن، قبل از روز دهم جايز است يا نه؟ مسأله اختلافى است.

حنابله و حنفيان تقديم را جايز نمى دانند. و لذا معتقدند چنانچه قبل از روز عيد، قربانى نمايد، واجب است مجدّداً در روز عيد قربانى كند و اگر از روز عيد تأخير بيندازد، و حج نيز استحبابى باشد چون وقت آن گذشته، قربانى لازم نيست ولى اگر حج واجب باشد بايد قضا كند. «(1)» البتّه حنفيان در حج واجب شرطى را اضافه كرده مى گويند: اگر ذبح هدى تمتع يا قران، سه روز قبل از عيد انجام شود كافى نيست. و چنانچه از روز عيد تأخير بيندازد، كفايت مى كند، وليكن به خاطر تأخير، بايد كفّاره بدهد. و سرانجام به نظر آنها، تقديم قربانى بر روز عيد، در حج استحبابى مانعى ندارد. «(2)» مكان هدى:

به فتواى اماميّه كسى كه به احرام حج تمتع محرم شده، واجب است هدى خود را، در منى قربانى كند، هر چند حج او استحبابى باشد. و امّا اگر سوق هدى در احرام عمره تمتّع باشد، در مكّه ذبح يا نحر، مى شود. (نحرْ، براى شتر است)

حنفيان، شافعيان و حنابله مى گويند: مكان قربانى، مطلق حرم است كه منى و غير آن را هم شامل مى شود. (منى يك فرسخ از مكّه فاصله دارد)

و امّا مالكيان براى ذبح هدى در منى سه شرط قائل هستند: 1 سوق هدى، در احرام حج باشد و نه در احرام عمره. 2 هدى را در جزئى از شب عيد، در عرفه متوقف كند. 3 قصد ذبح كردن در روز عيد و يا دو روز بعد از آن را داشته باشد.

به هر حال ذبح كردن قربانى در منى جايز، و حتّى فرد افضل آن هم به حساب مى آيد وليكن بين اماميه و غير آنها در تعيين مكان ذبح اختلاف است: اماميّه به تعيين منى، وليكن بقيّه مذاهب به تخيير رأى داده اند: به اين كه مى توان در منى و يا غير آن از نقاط مختلف حرم، ذبح كرد.

حكم گوشت قربانى:

1 به فتواى اماميه: يك ثلث آن را به فقير مؤمن صدقه بدهد و ثلث دوّم آن را به مؤمنين هديه دهد هر چند غنى باشند و ثلث سوّم آن را خودش بخورد. بدليل قول خداوند متعال:

«فكلوا منها و اطعموا القانع والمعتر.» حج: 36.

«... نام خدا را بر آنها بخوانيد و چون پهلوهايشان بر زمين رسيد از آنها بخوريد و فقيران قانع و گدايان را اطعام كنيد.»


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 266.
2- بدايه المجتهد 1/ 378.

ص:151

2 به فتواى مالكيان: از تمام گوشتهاى قربانى مى توان خورد، مگر كفاره اذيّت كردن جانداران، كفّاره صيد حرم، كفاره نذر و نيز گوشت قربانى هدى تمتع، چنانچه قبل از رسيدن به منى هلاك شود.

3 شافعيان و حنابله معتقدند: از گوشت هدى واجب، نمى توان خورد ولى اگر هدى مستحب باشد مانعى ندارد.

و نيز گفته اند: آن ذبيحه اى كه واجب است آن را در حرم قربانى كنند، واجب است گوشت آن را هم در خود حرم بين فقرا تقسيم كنند. «(1)» 4 حنفيان مى گويند: محرم نمى تواند از گوشت هدى واجب بخورد، وليكن جايز است گوشت آن را در حرم و يا در جاى ديگر بين مساكين تقسيم كند. ولى خوردن گوشت هدى تمتع بلامانع مى باشد. «(2)» وليكن مالكيان با آنان مخالفت كرده و معتقدند: هيچ مانعى ندارد كه محرم، گوشت ذبيحه واجب را بخورد. گرچه در اين جهت با حنفيان موافقند كه جايز است: گوشت آن را در حرم و يا غير آن بر مساكين تقسيم كنند.

بدل و عوض هدى:

چنانچه حاجى هيچ كدام از قربانى و پول آن را نداشته باشد. بايد ده روز روزه بگيرد. سه روز در حج و هفت روز، هنگامى كه به وطن برگشت. بدليل قول خداوند متعال:

«فَمنْ لَمْ يَجد فصيام ثلاثه ايّام فى الحج وسبعه اذارجعتم تلك عشره كامله.»

بقره: 196.

«و هرگاه كه قربانى ميّسر نشد سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج باز گردد تا ده روز كامل شود».

و ظاهراً مقصود از توانائى بر تهيّه كردن قربانى: در همان ايام حج و در مكّه مكرمه است، بنابراين اگر در آنجا و تا زمان تعيين شده نتوانست تهيّه كند، بايد بدل و عوض آن را كه روزه است بياورد. هر چند در وطن خود بر تهيّه قربانى قدرت داشته باشد، چون وجوب هدى منحصر به زمان خاصى مى باشد.


1- المجموع 8/ 417، الّام 2/ 216.
2- اللباب 1/ 217، البحرالزّخار 3/ 395.

ص:152

وكالت در ذبح

افضل آن است كه: حاجى با دست خود قربانى را ذبح كند، هر چند وكالت گرفتن هم مانعى ندارد، چون ذبح از افعالى است كه نيابت در او جايز است. ولى اگر وكيل بگيرد بر وكيل لازم است كه از طرف منوب عنه به هنگام ذبح نيّت كند، هر چند افضل آن است كه هر دو نيّت كنند.

و اما به فتواى اماميه مستحب است كه حاجى به هنگام ذبح دست خود را روى دست ذابح بگذارد، تا در قربانى كردن سهيم باشد. و يا حدّ اقلّ در زمان قربانى حاضر باشد.

تقليد و اشعار:

تمام فقهاى مذاهب اسلامى غير از ابى حنيفه بر استحباب تقليد و اشعار فتوا داده اند. به دليل سيره رسول خدا ص در سال ششم هجرت، آنگاه كه قصد زيارت خانه خدا كرد، و به ذى الحليفه رسيد هدى خود را اشعار و تقليد كرد و سپس احرام بست (شرح اين ماجرا مفصل است مى توانيد به تاريخ رجوع كنيد.)

معنى تقليد: به نظر اماميه: تقليد آن است كه به گردن هدى نعل و يا مشابه آن آويزان كنند تا مشخّص شود كه هدى است وليكن به نظر مالكيان و ساير مذاهب: قلّاده اى بافته شده از ريسمان و غير آن، به گردن هدى ببندند و از آن، يك يا دو نعل آويزان كنند.

معنى اشعار: به نظر اماميه و شافعيان، اشعار آن است كه طرف راست كوهان شتر را بشكافند تا خون آمده و سپس او را به خون خودش آغشته كنند. «(1)» ولى به نظر مالكيان: طرف چپ كوهان شتر را بشكافند. «(2)» بى ترديد اشعار به عقيده همه مذاهب مخصوص شتر است ولى تقليد بين شتر و گاو و گوسفند مشترك است.

و امّا ابوحنيفه بعد از آنكه تقليد را در گوسفند و شتر سنّت مى داند، اشعار را به هيچ وجه در شتر و در گاو جايز نمى داند، زيرا به عقيده وى اوّلًا اين كار موجب اذيّت و آزار حيوان مى گردد و ثانياً نوعى مثله و بدعت است. «(3)» جواب از اشكال

گرچه ابوحنيفه به اشعار هدى ايراد كرده و آن را جايز نمى داند وليكن از ايراد وى اينگونه جواب داده شده: اسلام ذبح و نحر حيوانات را مباح فرموده و بلكه ذبح آن را در صورت سوق هدى


1- الّام 2/ 216، موطأ مالك 1/ 379.
2- المجموع 8/ 359، المغنى 3/ 592.
3- المبسوط 4/ 138، فتح البارى 3/ 544.

ص:153

واجب كرده است، و بدون شك به اين وجوب همه مذاهب، و حتّى خود ابى حنيفه نيز فتوا داده و قبول دارند. بنابراين وقتى ذبح آن، اين حكم را داشته باشد، پس به طريق اولى اشعار آن جايز است.

استدلال:

كسانى كه به استحباب تقليد و اشعار فتوا داده اند به رواياتى استناد كرده اند.

1 ابن عباس مى گويد: «انّه ص صلّى الظّهر بذى الحليفه ثم دعا ببدنه فَاشْعرها مِنْ صفحه سنامها الايمن ثمّ سبك الدّم عنها.» «(1)» «پيامبر ص نماز ظهر را در ذى الحليفه بجاى آورد سپس شترى را طلبيد و آن را از جانب راست كوهان، اشعار كرد كه پس از آن خون از شتر جارى شد.»

2 «روى جابر انّه قال كانت هدايا رسول الله ص غنماً مقلّدهً.» «(2)» جابر روايت مى كند كه هداياى (جمع هدى، يعنى قربانى) پيامبر گوسفندان مقلَّد بودند.

3 روى عن عائشه انّ رسول الله ص اهدى غنماً مقلّدهً.» «(3)» «از عايشه روايت شده است: پيامبر اكرم ص گوسفند تقليد شده اى را هدى كرد.»

مستحبات هدى:

1 چاق باشد. 2 اگر شتر و گاو است ماده، و چنانچه گوسفند است نر باشد. 3 شتر را ايستاده نحر كنند و نيز از سر دستها تا زانوى او را ببندند. 4 ذابح در طرف راست او بايستد و سپس با كارد يا نيزه و يا خنجر به گودال گردن او فرو ببرد. 5 حاجى خودش، ذبح يا نحر هدى را بعهده بگيرد.

حلق و تقصير:

سومين عمل از اعمال منى، حلق يا تقصير است و ما قبلًا در اين مورد بحث كرديم، بنابراين تكرار نمى كنيم.

بيتوته در منى:

اماميه، مالكيان، شافعيان و حنبليان مى گويند: هرگاه محرم در روز عيد، طواف خانه خدا، و بقيّه اعمالش را بجاى آورد، واجب است براى بيتوته در شبهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم (ليالى تشريق) به منى مراجعت كند. حال اگر عجله كرد و بعد از زوال شمس روز دوازدهم و قبل از غروب


1- سنن ابى داود 2/ 146، حديث 1752، سنن النّسائى 5/ 172.
2- سنن ابى داود 2/ 146، صحيح مسلم 2/ 958، سنن ترمذى 3/ 252.
3- سنن ابى داود 2/ 146، صحيح مسلم 2/ 958، سنن ترمذى 3/ 252.

ص:154

آفتاب همان روز از منى خارج شد، كفاره اى ندارد. ولى اگر بعد از غروب از منى خارج شد واجب است شب سيزدهم را در منى بيتوته كند و روز سيزدهم نيز رمى جمرات نمايد.

قائلين به عدم وجوب كفاره، در صورت خارج شدن قبل از غروب آفتاب، به اين آيه استدلال كرده اند:

«فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه.» «(1)» «هر كس در آن دو روز عجله كند گناهى بر او نخواهد بود.»

و اهل سنّت براى بيتوته در منى به عمل پيامبر ص استناد كرده اند كه:

«انّه ص باتَ بها و قال خذوا عنى مناسككم.»

«پيامبر در منى بيتوته كرد و فرمود واجبات حج خود را از من بياموزيد.»

اماميّه نيز بر وجوب بيتوته، به اخبار مخصوصى كه از ائمّه عليهم السلام رسيده استناد كرده اند.

تا بدينجا معلوم شد كه بيتوته به منى، در ليالى تشريق از نظر اماميه، مالكيان، شافعيان و حنابله، واجب است. وليكن به فتواى حنفيان مستحب است. «(2)» رافعى نيز از حنفيان در اين مسأله تبعيت كرده و چنين مى گويد: بيتوته در منى (در ليالى تشريق) واجب نيست بلكه مانند بيتوته به منى در شب عرفه است كه مستحب مى باشد. و دليل آنان بر عدم وجوب، فقدان دليل است.

نكاتى در بيتوته:

اوّل: به اتفاق جميع فقها، بيتوته در منى ركن نيست. بنابراين اگر كسى عمداً آن را ترك كند، حجّش باطل نيست وليكن در وجوب كفاره، بر ترك بيتوته اختلاف دارند.

اماميه مى گويند: اگر در غير منى بيتوته كند چنانچه در مكه باشد و تا صبح مشغول عبادت، فديه اى بر او واجب نيست. و امّا اگر در مكّه مشغول عبادت نباشد و يا اگر در غير مكه است و مشغول عبادت، در مقابل هر شب بايد يك گوسفند كفاره بدهد، در اين حكم فراموش كار و جاهل يكسان هستند.

به اعتقاد احمد بن حنبل: مطلقاً فديه اى بر او واجب نيست. «(3)» شافعى يك چارك گندم را به عنوان فديه كافى مى داند. «(4)» و مالكيان نيز به ريختن خون (گوسفند) فتوى داده اند. «(5)»


1- بقره: 203.
2- الفقه على المذاهب الخمسه ص 273.
3- . الفقه على المذاهب الخمسه ص 273.
4- . المغنى ابن قدامه، ج 1، ص 403.
5- . الفقه على المذاهب الخمسه، ص 323. چاپ دارالعلم للملايين بيروت.

ص:155

دوّم: در ميان فقها اختلاف است: ايام تشريق، كه بعد از روز عيد واقع شده كدامند؟ آيا هر سه روز (يازدهم، دوازدهم و سيزدهم) يا دو روز اوّل.

و امّا در علّت نامگذارى اين روزها به ايّام تشريق چنين گفته اند: از آنجا كه حاجيان گوشتهاى قربانى خود را قطعه قطعه مى كنند، و سپس در مقابل خورشيد قرار مى دهند تا خشك شود، ايّام تشريق نام گرفت.

سوّم: به اتفاق جمعى از فقها پيامبر گرامى اسلام ص در روز عيد (دهم ذى الحجه) ابتدا جمره عقبه را رمى و پس از آن نحر (شتر قربانى) كرد و در آخر حلق نمود.

سؤال: آيا رعايت اين ترتيب واجب است يا نه؟

به نظر بعضى از اماميه: مراعات اين ترتيب واجب نيست، بنابراين اگر بعضى از اينها بر ديگرى مقدم شود مانعى ندارد، بلكه عمل را تمام مى كند و اعاده هم لازم نيست.

اين عدّه براى اثبات نظر خويش، به روايات و اجماع تمسك كرده اند.

وليكن عدّه ديگرى از اماميه مى گويند: چنانچه از روى علم و عمد بعضى را بر ديگرى مقدّم نمايد احتياطاً بايد دوباره و بر طبق ترتيب (رمى، ذبح، حلق يا تقصير) انجام بدهد.

به اعتقاد ابوحنيفه: چنانچه قبل از نحر يا رمى جمره، حلق رأس كند، بايد يك كفاره بدهد. ولى اگر در حج قران است دو كفّاره بر او واجب است، يكى براى كفاره و ديگرى نيز همان (حيوانى) را كه همراه خود آورده است. «(1)» به فتواى مالك: چنانچه قبل از قربانى، حلق رأس كند كفّاره اى بر او نيست، همچنانكه اگر قبل از رمى، قربانى كند، كفاره اى ندارد. «(2)» و سرانجام به فتواى شافعى: اصلًا كفّاره اى واجب نمى شود چه اينكه اوّل حلق كند و سپس آن دو را بجا بياورد و يا بعد از حلق، آن دو را انجام دهد.

و در اين مسأله احمد بن حنبل نيز از شافعى پيروى كرده است. «(3)» به هر حال ترديدى نيست كه منشاء اختلاف در نظرات فقهى، اختلاف در روايات است.

رمى جمرات در ايام تشريق:

به اتفاق جميع فقها، حاجيان در روزهاى تشريق غير از رمى جمرات ثلاثه وظيفه ديگرى ندارند. بنابراين رمى جمرات (اولى، وسطى، عقبى) در روزهاى يازدهم و دوازدهم واجب و اگر كسى در شب سيزدهم در منى بيتوته كرده باشد، بايد در روز سيزدهم نيز جمرات را رمى كند.


1- بدايه المجتهد 1/ 352.
2- بدايه المجتهد 1/ 352
3- بدايه المجتهد 1/ 352.

ص:156

گرچه در ضمن بحث، از رمى جمره عقبه، مسائل لازم را بيان كرديم ناگزير در اين جا نيز به طور فشرده به نكاتى اشاره مى كنيم:

1 عدد سنگها و مشخصات آنها، همان است كه قبلًا توضيح داده شد.

2 در زمان رمى كردن جمرات، در ايّام تشريق اختلاف است، به فتواى اماميه: وقت آن از طلوع خورشيد تا غروب همان روز است ولى اگر در هنگام زوال شمس باشد افضل است.

به فتواى حنفيان، شافعيان، مالكيان و حنابله: وقت آن از زوال شمس تا غروب هر روز است بنابراين اگر قبل از زوال رمى كرده باشد بايد اعاده كند، چون در غير وقت مخصوص انجام داده است. «(1)» وليكن در روز سيزدهم جايز است قبل از زوال شمس رمى كند.

3 كسانى كه معذورند، مى توانند شبانه رمى كنند، مانند مريض، چوپان، هيزم جمع كن، و كسى كه بر جان خود مى ترسد و حتى اگر شخص معذور نتواند در هر شب رمى كند جايز است، هر سه رمى واجب را، در يك شب انجام دهد.

كيفيت رمى جمرات:

رمى جمرات در ايام تشريق بدين گونه است: ابتدا جمره اولى را، كه دورترين آنها به مكه وكنار مسجد خيف واقع شده است، رمى مى كند.

مستحب است رمى جمره اولى را به حذف انجام دهد يعنى سنگها را بر باطن انگشت ابهام (شصت) گذارده و با پشت انگشت سبّابه رمى كند.

و نيز مستحب است از طرف چپ جمره، از ناحيه بطن المسيل با هفت سنگ رمى كند و به هنگام انداختن هر سنگ تكبير گويد و خدا را بخواند.

پس از رمى جمره اولى، به طرف جمره دوم مى رود كه آن را وسطى گويند: در اين هنگام به طرف چپ جاده و رو به قبله ايستاده و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پيامبر اسلام ص مقدار كمى جلو مى آيد و سپس رمى مى كند، و البته مستحب است بعد از رمى آخرين سنگ، توقف نمايد و خدا را بخواند.

پس از آن نيز به طرف جمره سوّم كه آن را عقبه گويند، حركت مى كند، اين جمره را نيز مانند سابق رمى مى كند وليكن بعد از آن توقف نمى كند و بدين گونه رمى جمرات تمام مى شود.

مسأله: 1 تمام فقها (غير از ابى حنيفه) به اتفاق مى گويند: اين ترتيب بايد، در رمى جمرات رعايت بشود، چنانچه بر خلاف آن انجام دهد مثلًا از جمره عقبه يا وسطى شروع كند، بايد اعاده كند.

مسأله: 2 محرم مى تواند جمرات را سواره يا پياده رمى كند وليكن پياده افضل است.

مسأله: 3 كسى كه معذور است مى تواند براى رمى جمرات نايب بگيرد.


1- اللباب 1/ 190، المبسوط 4/ 86.

ص:157

مسأله: 4 چنانچه تكبير و دعا و يا توقف را بعد از جمره دوّم ترك كند، كفّاره اى بر او نيست.

مسأله: 5 اگر رمى جمرات يك روز را، عمداً يا سهواً و يا با جهل به حكم، به روز بعد موكول كرد و يا بطور كلّى، تا آخرين روز تشريق به تأخير انداخت آيا كفاره اى بر او واجب مى شود يا نه؟

به فتواى ابوحنيفه: اگر يك يا دو و يا سه سنگ را نزده است، فرداى آن بايد رمى كند و واجب است در مقابل هر سنگى كه به تأخير انداخته، مسكينى را اطعام كند و چنانچه چهار سنگ را نزده باشد، بايد فرداى آن روز رمى كند و كفاره (خون ريختن) نيز بر او واجب است وليكن اماميّه معتقدند: هر مقدارى را كه نزده است قضا كند و فديه اى هم بر او واجب نيست.

مسأله: 6 به اتفاق همه مذاهب اربعه (تسنن) اگر كسى رمى جمرات نكرد به طورى كه وقت آن تمام شد واجب نيست بعداً رمى كند وليكن در لزوم كفاره بر چنين شخصى اختلاف كرده اند.

مالكيان معتقدند: كسى كه همه يا بعضى از جمرات (گرچه يكى از آنها) را رمى نكرده باشد بايد يك كفاره بدهد. «(1)» ولى به فتواى حنفيان: اگرهمه را ترك نمايد يك كفاره (خون ريختن) واجب مى شود و چنانچه يكى از آنها يا بيشتر را ترك كرده باشد، بايد در مقابل هر يك، مسكينى را اطعام كند. «(2)» شافعيان مى گويند: اگر يك سنگ را نزده است يك چارك گندم، و در مقابل دو سنگ دو چارك، ولى اگر سه سنگ را نزده است بايد خون بريزد.

«عليه من الحصاه الواحده مدّ مِن الطعام و عن حصاتين مُدَّيْن و عنِ الثلاث دمٌ.» «(3)» لازم به تذكر است: در هر جائى كه كلمه «دم» يا «خون ريختن» و يا «خون بريزد»، بكار رفته است، حدّاقل آن اين است كه بايد يك گوسفند بكشد.

به فتواى اماميه: چنانچه رمى يك جمره و يا قسمتى از آن را فراموش كرده باشد و بعد از آمدن به مكّه يادش بيايد، اگر ايّام تشريق تمام نشده واجب است به منى برگردد و رمى كند.

و اگر رمى همه جمرات را فراموش كرده و در مكّه متذكر شود، چنانچه ايّام تشريق تمام نشده باشد باز هم واجب است به منى برگردد و جمرات را رمى كند.

و امّا اگر ايّام تشريق تمام شده باشد واجب است در سال آينده قضا كند، حال اگر مى تواند، بايد خودش قضا كند و چنانچه معذور است نايب بگيرد. بى ترديد در هيچ كدام از اين موارد، كفّاره اى بر او واجب نيست.

مسأله: 7 كسى كه رمى جمرات را از روى عمد ترك كرده، حجّش باطل وليكن واجب همچنان به ذمّه اش خواهد بود، مگر آنكه خود، يا نائبش در سال بعد قضا كنند.


1- بدايه المجتهد 1/ 353.
2- بدايه المجتهد 1/ 353.
3- بدايه المجتهد 1/ 353.

ص:158

مسأله: 8 به اتفاق جميع فقها شخص محرم مى تواند به دو روز از ايّام تشريق يعنى يازدهم، و دوازدهم اكتفاء نمايد باين كه: بعد از زوال شمس روز دوازدهم و قبل از غروب همان روز از منى خارج شود ولى اگر آفتاب غروب كرد و هنوز در منى باقيمانده، واجب است شب سيزدهم را نيز، بيتوته كند و در روز سيزدهم جمرات ثلاث را رمى كند. به اين حكم شافعى نيز فتوا داده است. «(1)» ابوحنيفه مى گويد: تا قبل از طلوع فجر روز سيزدهم مى تواند از منى خارج شود، ولى اگر فجر طلوع كرد و هنوز از منى خارج نشده، واجب است بماند و در روز، جمرات ثلاث را رمى كند. «(2)» و امّا به فتواى اماميه: خروج از منى در بعد از ظهر روز دوازدهم براى كسانى جايز است كه در حال احرام مرتكب صيد و يا آميزش با زنان نشده باشند. و در صورت ارتكاب چنين اعمالى، واجب است شب سيزدهم را در منى بيتوته نمايند و در روز آن، جمرات ثلاث را رمى كنند.

و خلاصه كسانى كه به جواز خروج، قبل از غروب آفتاب روز دوازدهم فتوا داده اند. به اين آيه شريفه استدلال كرده اند:

«فَمن تعجّل فى يومين فلا اثم عليه» بقره: 203.

مسأله: 9 مقدار واجب بيتوته در منى، تا بعد از نصف شب است بنابراين اگر كسى بخواهد بعد از نصف شب از منى خارج شود مانعى ندارد.

رجوع به مكّه:

آنگاه كه حاجى مناسك و واجبات خود را در روز عيد انجام داد مى تواند به مكّه برگردد و اعمال واجب مكّه را انجام دهد «آمدن به مكّه در روز عيد واجب نيست بلكه جايز و مستحب است و حتى تأخير آن هم تا آخر ذى الحجه مانعى ندارد.»

به فتواى اماميه: اعمال واجب مكه پنج چيز است.

1 طواف حج كه آنرا طواف زيارت نيز مى گويند.

2 نماز طواف.

3 سعى بين صفا و مروه.

4 طواف نساء.

5 نماز طواف نساء.


1- . الّام 2/ 215، الوجيز 1/ 122، المجموع 8/ 249.
2- اللباب 1/ 190، الهدايه 1/ 149.

ص:159

ولى به اعتقاد حنفيان، مالكيان، شافعيان و حنابله، شخص محرم بعد از طواف زيارت به منى برمى گردد و در اين هنگام همه چيز حتى زنان بر او حلال مى شوند ولى به نظر اماميّه تا زمانى كه طواف نساء و نماز آن را بجا نياورد، زنان بر او حلال نمى شوند.

طواف وداع:

طواف وداع زمانى انجام مى شود كه حاجيان بعد از اتمام اعمال منى در ايّام تشريق، به مكّه برمى گردند و امّا راجع به وجوب و استحباب آن در ميان فقها اختلاف است.

اماميّه و به تبعيّت از آنها مالكيان: به استحباب آن رأى داده اند. «(1)» ابن جُزىّ مالكى، در قوانين الفقهيه، در مقابل كسانى كه به وجوب آن فتوا داده اند، مى گويد: طواف وداع مستحب است. «(2)» حنفيان و حنابله، اين طواف را، بر غير مكّى و كسى كه قصد ندارد «(3)» بعد از رجوع از منى در مكّه توقف كند، واجب مى دانند.

خاتمه:

چنانچه زن قبل از انجام دادن طواف وداع حائض شود بايد از خانه خدا خارج شود و طوافى بر عهده او نيست، و حتى به فتواى كسانى كه اين طواف را بر غير حائض واجب مى دانند، بر زن حائض فديه اى را واجب نكرده اند. بلكه مستحب است از نزديكترين درب مسجدالحرام وداع كند ولى داخل نشود.

بدينگونه حاجيان اعمال واجب خود را به اتمام مى رسانند وليكن بخش ديگرى از احكام حج را تحت عنوان احكام محصور و مصدود، در آخر كتاب مى آوريم.


1- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 230. فقه السّنه، ج 1 ص 752.
2- قوانين الفقهيه ص 90.
3- الفقه على المذاهب الخمسه، ص 230.

ص:160

احكام مصدود و محصور:

اشاره

در اين بخش معناى لغوى و احكام مصدود و محصور را به طور فشرده مطرح خواهيم كرد.

معناى لغوى: مصدود (محصور به وسيله دشمن) به كسى گفته مى شود كه دشمن او را از انجام عمره يا حج منع كند. اصطلاح مصدود را، اماميه بكار مى برند ولى اهل سنّت در هر دو مورد، واژه محصور را بكار مى برند. و محصور آن است كه به واسطه مرض از عمره يا حج ممنوع شود.

احكام مصدود: در اين بخش بعضى از مسائل را بيان مى كنيم.

مسأله: اگر حاجى به احرام حج محرم شود ولى دشمن به او اجازه ندهد تا در عرفه و مشعر وقوف كند و يا اگر احرام عمره دارد، اجازه ندهد به مكّه داخل شود تا طواف و سعى را انجام دهد، در اين دو صورت به فتواى اماميّه و شافعيّه «(1)» با قربانى كردن، در همان محلى كه مصدود شده، از احرام خارج مى شود و پس از آن همه چيز حتى زنان بر او حلال مى شوند، البته به احتياط واجب قدرى از مو يا ناخن خود را هم بگيرد.

ولى به فتواى ابوحنيفه: بايد شتر و يا گوسفند را در حرم ذبح و يا نحر كند. «(2)» مالكيان مى گويند: به مجرد مصدود شدن، در صورتى كه از مرتفع شدن آن مأيوس شود، از احرام خارج مى شود و قربانى هم لازم نيست و به اعتقاد مالك: چنانچه شترى به همراه دارد بايد در همان مكانى كه قصد خروج از احرام را دارد، نحر كند. «(3)» از اين رو كسانى كه به ثبوت هدى بر مصدود فتوا داده اند: به روايت جابر استدلال نموده اند:


1- الّام 2/ 159، المجموع 8/ 355، النتف فى الفتاوى 1/ 214.
2- الفتاوى الهنديه 1/ 255، المبسوط 4/ 106.
3- بدايه المجتهد 1/ 355، قوانين الفقهيه ص 94 باب الحج.

ص:161

«انّه قال احصرنا مع رسول الله ص بالحديبيّه فَنحْرنا البَدنهَ.»

«جابر گويد، با رسول الله ص در حديبيّه محاصره (مصدود) شديم ولى با قربانى كردن شتر، از احرام خارج شديم.» (حديبيّه در يك منزلى مكّه واقع شده است).

مسأله: به فتواى جميع فقهاى اهل تسنن غير از حنفيان حلق يا تقصير بر مصدود (محصور) واجب است. ولى حنفيان هيچ يك از آن دو را واجب نمى دانند.

مسأله: به اعتقاد اماميه، شافعيان، «(1)» و حنابله بنا به نقلى: هرگاه مصدود نتوانست اعمال خود را در مكّه انجام دهد و به دستورى كه گفته شد عمل كرد و از احرام خارج شد، چنانچه حج، بر عهده او واجب بوده، بايد در سال آينده و پس از رفع عذر، حج واجب خود را انجام دهد و آنچه را كه انجام داده از حَجّه الاسلام او كفايت نمى كند و حتى اگر در سال محاصره، استطاعت نداشته وليكن در سال بعد مستطيع شود، در اين صورت نيز حج بر او واجب مى شود.

و امّا حنفيان به وجوب حج براى مصدود (در سال آينده) بدون هيچ قيد و شرطى، فتوا داده اند.

استدلال:

كسانى كه به وجوب حج در سال بعد فتوا داده اند، دو دليل آورده اند:

1 اجماع فقها بر ثبوت قضا نسبت به كسى كه از انجام مناسك حج ممنوع شده است.

2 «روى انَّ رسول الله ص اعتمر فى العام المقبل من عام الحديبيّه قضاءً لتلك العمره.» «(2)» «نقل كرده اند كه پيامبر گرامى اسلام در سال بعد از جريان حديبيّه (در سال هفتم هجرى) عمره ديگرى انجام داد كه به عمره قضا معروف است و بدين وسيله (عمره سال ششم را كه از ناحيه قريش محصور شده بود) قضا نمود».

روايات ديگرى هم مورد استدلال اين عده قرار گرفته است.

و امّا كسانى كه به عدم وجوب آن در سال آينده فتوا داده اند مى گويند:

پيامبر و اصحابش در حديبيّه، با قربانى كردن و حلق رأس، قبل از آنكه خانه خدا را طواف كنند و قربانى به منى برسد، از احرام خارج شدند. و بعد از اين جريان نيز كسى نمى داند كه آيا آن حضرت به يكى از اصحاب و يا افراد ديگرى كه با او بودند، نسبت به انجام عمره در سال بعد، مطلبى فرموده يا نه؟ يعنى اطلاعى از امر و نهى پيامبر در دست نيست بنابراين دليلى بر ثبوت قضا بر مصدود وجود ندارد.

مسأله: اگر محرم بعد از وقوف به عرفات و مشعر از مناسك منى ممنوع شود به طورى كه اصلًا نتواند در طول ماه ذى الحجه داخل مكّه شود و اعمال آن را انجام دهد، حكم آن مانند سابق است.


1- الّام 2/ 162، الوجيز 1/ 130.
2- بدايه المجتهد 1/ 355.

ص:162

مسأله: اگر محرم تنها از انجام مناسك منى مصدود باشد، در صورتى كه بتواند نايب بگيرد واجب است اين كار را بكند و حتى با نايب خود، نسبت به زمان انجام مناسك منى، صحبت كند، كه هرگاه اعمال را انجام داد، از احرام خارج شود و سپس بقيّه اعمال را خودش بياورد.

ولى اگر بر نايب گرفتن، قدرت ندارد، با قربانى كردن از احرام خارج مى شود. وليكن عده ديگرى مى گويند: هدى خود را قربانى مى كند و همچنان بر احرام باقى مى ماند تا زمانى كه يك عمره مفرده بياورد.

مسأله: اگر محرم بعد از اعمال مكّه، از رفتن به منى، براى بيتوته كردن در ليالى تشريق، منع شود. در اين صورت بايد حج خود را تمام و براى رمى جمرات ثلاث، اگر مى تواند در همان سال نايب بگيرد. و نيز اگر قدرت دارد و مانع شرعى هم براى او نيست، شبهاى تشريق را در مكّه بماند و به عبادت مشغول باشد، و اگر نمى تواند در مكّه بماند، كفّاره اى بر او نيست.

احكام محصور:

كسى كه به هيچ وجه توانائى ندارد مناسك حج خود را انجام دهد، دو حالت دارد.

اوّل: به هنگام محرم شدن در حج افراد يا تمتع با خداى خود شرط مى كند به اين كه خدايا! من به شرطى محرم مى شوم كه هرگاه مريض شدم و يا خرجى من تمام شد و يا وقت حج پايان يافت، از احرام خارج شوم. و تو نيز مرا حلال كن. بى ترديد، در اين مورد بدون قربانى از احرام خارج مى شود.

و امّا اگر احرامش براى حج قران باشد، و سوق هدى نيز كرده باشد، به محض اين كه هدى را به طرف منى روانه كرد، از احرام خارج مى شود و لازم نيست صبر كند تا قربانى به قربانگاه برسد. به اين حكم اماميّه، احمد بن حنبل، اسحق بن راهويه «(1)» و شافعى، «(2)» ملتزم شده اند. وليكن بعضى از اصحاب محمد بن ادريس شافعى با وى مخالفت كرده و معتقدند: اين شرط هيچ تأثيرى در خروج از احرام ندارد. البتّه شافعى در مذهب قديم خود به تأثير اين شرط حكم كرده، وليكن در مذهب جديدش دو فتوا از وى نقل شده است. «(3)» و سرانجام مالك و ابوحنيفه نيز در تأثير اين شرط مخالفت كرده اند. مالك مى گويد: چنين شرطى اصلًا اثر ندارد و خروج از احرام، به آن حاصل نمى شود. «(4)» و ابوحنيفه معتقد است كه مريض بدون شرط نيز از احرام خارج مى شود ولى اگر چنين شرطى كرد، هدى از او ساقط مى شود. «(5)»


1- المجموع 8/ 353، المغنى 3/ 248، مسائل احمد بن حنبل 123.
2- الوجيز 1/ 130، المحلّى 7/ 114.
3- . كتاب الخلاف 2/ 430.
4- المغنى 3/ 249، المحلّى 7/ 114.
5- المغنى 3/ 249.

ص:163

دوّم: چنين شرطى با خداى خود نمى كند: در اين صورت به فتواى اماميه و حنفيان، به احرام باقى مى ماند، تا هدى خود را به منى بفرستد و در اين صورت هر زمان كه از ذبح يا نحر هدى مطمئن شد، حلق يا تقصير كند، به اين ترتيب همه چيز بر او حلال مى شود غير از زنان. دليل بر اين فتوا آيه شريفه است: «فانْ احصرتم فَما استيسر من الهدى ولا تحلقوا رؤسكم حتى يبلغَ الهدى محلّه.» «(1)» بنابراين از آيه شريفه چنين استفاده مى شود: تا قبل از رسيدن هدى به منى، و اطمينان از ذبح آن، تحليل حاصل نمى شود.

كسى كه حج واجب به عهده اوست و به واسطه مرض محصور شده، زن بر او حلال نمى شود مگر آنكه خودش بيايد و اعمال حج را بجا بياورد و طواف نساء هم بكند، ولى اگر از آمدن عاجر شد، بعيد نيست كفايت كردن عمل نايب، براى تحليل زن بر او، و امّا كسى كه حج او استحبابى بوده است، بعيد نيست كفايت طواف نايب از او وليكن احتياط آن است كه در صورت امكان خودش برود.

به فتواى مالكيان، شافعيان و حنابله، خروج از احرام براى محصور جايز نيست، بلكه همچنان بر احرام خود باقى مى ماند تا زمانى كه اعمال حج را انجام دهد و چنانچه نتوانست به اعمال حج در موعد مقرّر برسد، با انجام يك عمره مفرده، از احرام خارج مى شود. ولى بايد گفت كه اين فتوا، با عموميّت آيه شريفه مورد بحث منافات دارد، زيرا آيه محصور و مصدود، هر دو را شامل مى شود.

و سرانجام به اعتقاد اماميّه: در صورتى كه حج، بر ذمّه چنين فردى مستقر شده باشد. (حج استطاعتى) واجب است در سال آينده، انجام دهد و در غير اين صورت واجب نيست مگر آنكه مجدداً در سال آينده مستطيع شود.

تمام اين احكامى كه بيان شد، در صورتى است كه مرض مرتفع نشود، بنابراين اگر مريض خوب شد، واجب است خود را به بقيّه حاجيان ملحق نمايد و در اين فرض اگر به وقوف مشعر و عرفات يا يكى از آن دو برسد حجش كامل خواهد بود، ولى اگر به موقفين و يا يكى از آنها نرسيد، حج از او فوت شده و بايد با يك عمره مفرده از احرام خارج شود.

مسأله: به فتواى اماميّه: اگر مريض نتواند مناسك منى و بعد از آن را بجاى آورد، بايد براى رمى جمرات و نحر يا ذبح هدى، نايب بگيرد وليكن حلق رأس را خودش بايد انجام بدهد، و نيز طواف خانه خدا، و سعى بين صفا و مروه را در صورت امكان خودش بجا آورد و اگر نتواند. براى اين دو نيز نايب بگيرد، و سپس نماز طواف را اگر در مسجدالحرام است، بخواند و همين طور بيتوته منى را در صورت امكان، انجام دهد. حال اگر چنين محصورى به وظيفه اش عمل كند، بدون اشكال حجّش كامل و تمام است. ولى اگر طبق وظيفه اش عمل نكرد بايد براى بيتوته نكردن در منى احتياطاً كفاره بدهد.


1- بقره 196.

ص:164

و امّا بر اساس فتواى بقيه مذاهب، ابن جزىّ مالكى چنين نقل مى كند:

«من اصابه المرض بعدالاحرام لزمه انْ يقيم على احرامه حتّى يبرأ و انْ طال ذلك.»

«چنانچه محصور، بعد از احرام مريض شد بايد به همان حال، در احرام باقى بماند تا مرضش مرتفع شود. هر چند تا بهبود كامل زمان زيادى طول بكشد.» ولى ابوحنيفه با اين فتوا مخالفت كرده چنين مى گويد: چنين شخصى مانند مصدود است، يعنى هرگاه خوب شد، با يك عمره مفرده از احرام خارج مى شود و پس از آن، عمل ديگرى بر او واجب نيست، مگر تا سال آينده كه بايد حج خود را چه واجب و چه مستحب، قضا و يك قربانى نيز به اندازه استطاعت خودش هديه كند وچنانچه قدرت بر تهيّه هدى ندارد ده روز روزه بگيرد، سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت به وطن.

مسأله: به فتواى ابوحنيفه در صورتى كه مرض طول بكشد، به طوريكه تا ايّام حج، در سال آينده ادامه داشته باشد، و محصور همچنان در احرام باشد، نبايد با آوردن عمره مفرده خود را از احرام خارج كند بلكه بايد با همان احرام، اعمال حج خود را انجام دهد و ضمناً قربانى هم استحباب دارد.

حكم كسى كه، حج از او فوت شود:

به اتفاق جميع فقها، كسى كه نتواند بعد از احرام به ايّام حج برسد، حج از او فوت شده است. و لذا بايد با يك عمره مفرده از احرام خارج شود و در سال آينده نيز حج خود را قضا كند.

سؤال: در اين صورت آيا هدى هم واجب است يا نه؟

جواب: بعضى از علماى اماميّه و شافعيان «(1)» به وجوب هدى، در حالى كه حنفيان «(2)» و عده ديگرى از اماميّه به عدم وجوب آن نظر داده اند. ولى از مالك بن انس در اين مسأله سه قول نقل شده است: 1 مانند قول شافعى. 2 مثل قول حنفيان. 3 از احرام خارج نمى شود بلكه همچنان بر احرام خود باقى مى ماند تا در سال آينده اعمال حج را انجام دهد. «(3)»

فوت حج چگونه محقق مى شود؟

به اعتقاد اماميّه: فوت حج به دو صورت اتفاق مى افتد:

1 هيچ كدام از اعمال و مناسك حج را انجام ندهد، 2 وقوف اختيارى عرفه را ترك كرده باشد، در صورتى كه وقوف به مشعر را هم نياورده باشد.

ولى به نظر بقيّه مذاهب غير از اماميه، به سه چيز محقق مى شود:

1 هيچ كدام از اعمال حج را انجام نداده باشد.


1- المجموع 8/ 286، كفايه الاخيار 1/ 143.
2- اللباب 1/ 214، المبسوط 4/ 174.
3- . المدونه الكبرى 1/ 374، الشرح الصغير 1/ 305.

ص:165

2 وقوف روز عرفه و يا شب عيد را درك نكند.

بنابراين اگر وقوف عرفه را، گرچه در لحظه اى از شب هم كه باشد، درك كند، در واقع تمام حج را درك كرده است.

نتيجه اين كه: اگر وقوف به عرفات را به شكلى كه بيان شد، انجام ندهد، هر چند بقيه اعمال را بجا آورده باشد فايده اى ندارد.

3 تا طلوع فجر روز عيد در عرفات، اقامه داشته باشد، خواه نيّت وقوف كرده باشد. «(1)» يا نه؟

مسأله: به فتواى اماميه و محمد بن ادريس شافعى: كسى كه حَجّه الاسلام از او فوت شده واجب است هر چه زودتر، و به فوريّت در سال آينده قضا نمايد. «(2)» وليكن در ميان اصحاب شافعى كسانى هستند كه فوريّت آن را واجب نمى دانند. «(3)» بلكه انجام دادن با تأخير را نيز، جايز مى دانند.


1- القوانين الفقهيه ص 95.
2- المجموع 7/ 384 و 389، الوجيز ج 1 ص 126 ...
3- المجموع 7/ 384 و 389، الوجيز ج 1 ص 126 ...

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109