وهابیت و شفاعت
مشخصات کتاب
شابک : ۱۵۰۰۰ ریال:978-964-540-320-9
شماره کتابشناسی ملی : ۲۴۲۱۹۰۹
عنوان و نام پدیدآور : وهابیت و شفاعت/ علیاصغر رضوانی.
مشخصات نشر : تهران: مشعر، ۱۳۹۱.
مشخصات ظاهری : ۱۲۸ص.
فروست : سلسله مباحث وهابیتشناسی.
یادداشت : چاپ دوم.
یادداشت : کتابنامه: ص. [۱۲۷]- ۱۲۸؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : شفاعت (اسلام)
موضوع : وهابیه -- دفاعیهها و ردیهها
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۴۴
رده بندی کنگره : BP۲۲۲/۷/ر۶ و۹ ۱۳۹۱
سرشناسه : رضوانی، علیاصغر، ۱۳۴۱ -
وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم)
ص1
اشاره
ص2
ص3
ص4
ص5
ص6
ص7
ص8
ص9
ص10
دیباچه
ص11
تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحول و دگرگونیها و تنوع برداشتها و نظریههاست. در این تاریخ پرتحول، فرقهها و مذاهب گوناگون و با انگیزهها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شدهاند و برخی نیز با سیر تحول همچنان در جوامع اسلامی نقشآفرینند. در این میان، فرقه وهابیت را سیر و سرّ دیگری است؛ زیرا این فرقه با آنکه از اندیشه استواری در میان صاحبنظران اسلامی برخوردار نیست، بر آن است تا اندیشههای نااستوار و متحجرانه خویش را به سایر مسلمانان تحمیل نموده و خود را تنها میداندار اندیشه و تفکر اسلامی بقبولاند.
از اینرو، شناخت راز و رمزها و سیر تحول و اندیشههای این فرقه کاری است بایسته تحقیق که استاد ارجمند جناب آقای علیاصغر رضوانی با تلاش پیگیر و درخور تقدیر به زوایای پیدا و پنهان این تفکر پرداخته و با بهرهمندی از
ص12
منابع تحقیقاتی فراوان به واکاوی اندیشهها و نگرشهای این فرقه پرداخته است.
ضمن تقدیر و تشکر از زحمات ایشان، امید است این سلسله تحقیقات موجب آشنایی بیشتر با این فرقه انحرافی گردیده و با بهرهگیری از دیدگاههای اندیشمندان و صاحبنظران در چاپهای بعدی بر ارتقای کیفی این مجموعه افزوده شود.
انه ولی التوفیق
مرکز تحقیقات حج
گروه کلام و معارف
پیشگفتار
ص13
یکی از اعتقادات عموم مسلمانان ومعتقدان به ادیان، مسئله شفاعت است؛ یعنی روز قیامت اولیای الهی، در حقّ گروهی از گناهکاران شفاعت کرده وآنان را از عقاب جهنّم نجات میدهندیا بنابر تفسیر برخی از شفاعت، اولیای الهی با شفاعتشان از شخصی سبب ترفیع درجه او میشوند. لیکن در اندازه وویژگیهای آن اختلاف است؛ یهود برای اولیای خود بدون هیچ قید وشرطی حق شفاعت قائل است که قرآن به طور آشکار آن را باطل میداند. در میان مسلمانان، وهابیان معتقدند که تنها میتوان از خدا طلب شفاعت کرد واگر کسی از خود شافعان، طلب شفاعت کند مشرک است، ولی عموم مسلمانان قائلند این حقّی را که خداوند برای شافعان قرار داده، میتوان از آنان طلب نمود، البته با اعتقاد به اینکه: اصل این حق از آنِ خداست واولیا بدون اذن او شفاعت نمیکنند. در این مبحث به این موضوع میپردازیم.
ص14
فصل اول: کلیات
مفهوم شفاعت
اشاره
ص15
«شفاعت» در لغت
ابن فارس میگوید:
الشین و الفاء و العین اصل صحیح یدلّ علی مقارنة الشیئین، و الشفع خلاف الوتر. (1)
شین و فاء و عین اصلی صحیح است که دلالت بر مقارنه و نزدیک شدن دو چیز به هم دارد؛ و شفع خلاف وتر است.
ابن منظور مینویسد:
شَفَعَ الْوَتْرَ مِنَ الْعَدَدِ شَفْعاً صیّره زوجاً. (2)
وتر از عدد را شفع کرد (هنگامی گفته میشود که) عدد فرد را زوج کند.
1- معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 201.
2- لسان العرب، ج 8، ص 183.
ص16
او نیز میگوید:
وَ الشَّفاعَةُ: کَلامُ الشَّفیعِ لِلْمَلِکِ فی حاجَةٍ یَسْأَلُها لِغَیْرِهِ، وَ الشّافِعُ: الطّالِبُ لِغَیْرِهِ یَتَشَفَّعُ بِهِ إِلَی الْمَطْلُوبِ. (1)
شفاعت کلام شفیع است به پادشاه (و مالک) در مورد حاجتی که برای غیر خود میخواهد و شافع برای غیر خود درخواست میکند و آن غیر به واسطه شفاعت خواستن از او به مطلوب خود دست مییابد.
راغب اصفهانی در مورد آیه (مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا)؛ «کسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود؛ وکسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت» (نساء: 85) میگوید:
أی من انضمّ إلی غیره و عاونه و صار شفعاً له أو شفیعاً فی فعل الخیر و الشرّ، فعاونه و قوّاه و شارکه فی نفعه و ضرّه. و ذکر انّ الشفاعة الانضمام إلی آخر ناصراً له و سائلا عنه، و اکثر مایستعمل فی انضمام من هو اعلی حرمة و مرتبة إلی من هو ادنی. (2)
یعنی کسی که به غیر خود ضمیمه گردد و او را کمک کرده و شفیع او گردد یا شفیعش در کار خیر و شرّ شود و او را کمک کرده و تقویت نماید و شریک او در نفع و ضررش گردد. و ذکر
1- لسان العرب، ج 8، ص 183.
2- المفردات فی غریب القرآن، ص 263.
ص17
شده که شفاعت عبارت است از ضمیمه شدن به دیگری به جهت یاری او و خواستن از طرف او، و بیشترین مورد استعمال آن جایی است که شخص محترم و بالامرتبه به پایین مرتبه ضمیمه میگردد.
او همچنین میگوید:
الشفع: ضمّ الشیء إلی مثله، و یقال للمشفوع: شفع ... و الشفاعة: الانضمام إلی آخر ناصراً له و سائلا عنه، و اکثر ما یستعمل فی انضمام من هو اعلی حرمة و مرتبة إلی من هو ادنی، و منه الشفاعة فی القِیامَةِ، قال: (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) ... (1)
شفع: ضمیمه کردن چیزی به مثل آن است، و به شفاعت شده شفع میگویند .... و شفاعت عبارت است از انضمام به دیگری به عنوان یاری او و حاجت خواستن برای او، و بیشترین استعمال آن در انضمام کسی است که حرمت و مرتبه بالاتری دارد به کسی که از او پایینتر است. و از این قبیل است شفاعت در قیامت آنجا که خداوند متعال میفرماید: (آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد وپیمانی دارد).
سفارینی در توجیه آن میگوید:
فَکَأَنَّ الشَّافِعَ ضَمَّ سُؤَالَهُ إلی سُؤَالِ الْمَشْفُوعِ لَهُ.(2)
پس گویا شافع خواست خود را به خواست کسی که برای او شفاعت میکند ضمیمه مینماید.
1- المفردات فی غریب القرآن، ص 263.
2- لوامع الأنوار البهیة، ج 2، ص 204.
ص18
از مجموعه کلمات لغویین استفاده میشود که «شفاعت» ضمیمهشدن چیزی به چیز دیگر برای تقویت است و در معنای اصطلاحی این معنا نهفته است.
«شفاعت» در اصطلاح
ابن اثیر در اینباره مینویسد: «هِیَ السُّؤَالُ فِی التَّجَاوُزِ عَنِ الذُّنُوبِ وَ الْجَرَائِمِ» (1)؛ «شفاعت، عبارت است از درخواست گذشت از گناهان و جرمها».
سفارینی میگوید: «هِیَ سُؤَالُ الْخَیْرِ لِلْغَیْرِ» (2)؛ «شفاعت عبارت است از درخواست خیر برای دیگران».
قاضی عبدالجبار معتزلی در تعریف شفاعت میگوید:
التَّوَسُّطُ لِلْغَیِر بِجَلْبِ مَنْفَعَةٍ أَوْ دَفْعِ مَضَرَّةٍ. (3)
شفاعت عبارت است از واسطه شدن به جهت منفعت یا دفع ضرر از غیر.
سید مرتضی 1 میفرماید:
وحقیقة الشفاعة و فائدتها: طلب اسقاط العقاب عن مستحقه، و انّما تستعمل فی طلب ایصال المنافع مجازاً و توسعاً. ولاخلاف فی انّ طلب اسقاط الضرر و العقاب یکون شفاعة علی الحقیقة. (4)
1- النهایة، ج 2، ص 485.
2- لوامع الأنوار، ج 2، ص 204.
3- شرح الاصول الخمسة، ص 688.
4- رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 150.
ص19
حقیقت شفاعت و فایده آن: درخواست اسقاط عقاب از مستحق آن است، و در مورد درخواست رساندن منافع به طور مجاز و توسعه در مفهوم، استعمال میشود. و خلافی نیست در اینکه درخواست اسقاط ضرر و عقاب حقیقتاً شفاعت به حساب میآید.
او در جایی دیگر میگوید:
وشفاعة النبی (ص) انّما فی اسقاط عقاب العاصی لا فی زیادة المنافع؛ لانّ حقیقة الشفاعة تختص بذلک من جهة انّها لو اشترکت لکنّا شافعین فی النبی (ص) إذا سألنا فی زیادة درجاته و منازله. (1)
و شفاعت پیامبر (ص) به معنای اسقاط عقاب معصیت کار است نه در زیادی منافع؛ زیرا حقیقت شفاعت (اسقاط عقاب) به آن اختصاص دارد از جهت آنکه اگر شفاعت مشترک باشد لازم میآید که ما شافع پیامبر (ص) باشیم اگر زیادی درجات و منازل او را بخواهیم.
و نیز در جای دیگر میگوید:
الشفاعة: طلب رفع المضار عن الغیر ممّن هو اعلی رتبة منه، لأجل طلبه. (2)
شفاعت به معنای درخواست رفع ضرر از غیر است از کسانی که رتبه بالاتری دارند به جهت درخواستش.
1- رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 17.
2- همان، ج 2، ص 273.
ص20
شیخ طوسی 1 میگوید:
... فالشفیع هو السائل فی غیره لإسقاط الضرر عنه، و عند قوم انّه متی سأله فی زیادة منفعة توصل إلیه کان شفیعاً ... (1)
... پس شفیع همان کسی است که در مورد غیر خودش (دیگری) از خدا اسقاط ضرر از او را میخواهد و نزد قومی شفیع کسی است که از او درخواست زیادی منفعت شده باشد.
فخر رازی مینویسد:
... ثم اختلفوا بعد هذا فی انّ شفاعته لمن تکون؟ أتکون للمؤمنین المستحقین للثواب، أم تکون لأهل الکبائر المستحقین للعقاب؟ فذهب المعتزلة إلی انّها للمستحقین للثواب ... و قال اصحابنا: تأثیرها فی اسقاط العذاب عن المستحقین للعقاب. (2)
... سپس بعد از آن اختلاف کردهاند در اینکه شفاعت پیامبر (ص) برای چه کسانی است؟ آیا برای مؤمنان مستحق ثواب است، یا برای اهل گناهان کبیرهای است که مستحق عقاب میباشند؟ معتزله معتقدند که شفاعت برای مستحقان ثواب است ... و اصحاب ما گفتهاند: تأثیر شفاعت در اسقاط عذاب از مستحقان عقاب میباشد.
از مجموعه کلمات متکلمان استفاده میشود که «شفاعت» در اصطلاح درخواست کمک و واسطهگری از شخصی برای رفع گرفتاری است و بنابر نظر برخی در ارتقای درجه نیز استعمال مجازی دارد.
شرایط شفاعتکننده
اشاره
1- التبیان، طوسی، ج 5، ص 334.
2- تفسیر رازی، ج 2، ص 55.
ص21
از آیات قرآن دو شرط برای شفاعت کننده استفاده میشود؛
1. نزد خدا عهدی داشته باشد
خداوند متعال میفرماید:
(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمن عَهْداً) (مریم: 87)
آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد وپیمانی دارد.
2. با علم به حقّ شهادت دهد
ونیز میفرماید:
(وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) (زخرف: 86)
کسانی را که غیر از او میخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق دادهاند وبه خوبی آگاهند.
شرایط شفاعتشونده
اشاره
از آیات قرآن شروطی برای شفاعت شونده استفاده میشود:
1. خدا از او راضی باشد
خداوند میفرماید:
(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی ...) (انبیاء: 28)
و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند ...
2. از خداوند بیمناک باشد
ص22
خداوند میفرماید:
(وَ لا یَشْفَعُون إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ) (انبیاء: 28)
و آنها جز برای کسی که خدا راضی است شفاعت نمیکنند و از ترس او بیمناکند.
3. ستمکار نباشد
خداوند سبحان میفرماید:
(مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطَاعُ) (غافر: 18)
برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، ونه شفاعتکنندهای که شفاعتش پذیرفته شود.
4. آراسته به فضایل اخلاقی باشد
شفاعت همانند دیگر کارهای خداوند متعال بر طبق قوانین دقیق و با حکمت است. لذا همانگونه که درجات شفاعت کنندگان از فرشتگان و پیامبران و اوصیا: و مؤمنان متفاوت است، گناهان مؤمنان و ثوابهای آنان نیز متفاوت میباشد. لذا کسانی مشمول شفاعت واقع میشوند که تا حدودی به اولیا نزدیک باشند.
و بدین جهت است که در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود:
إِنَّ أَدْنَاکُمْ مِنِّی وَ أَوْجَبَکُمْ عَلَیَّ شَفَاعَةً: أَصْدَقُکُمْ حَدِیثاً، و
ص23
أَعْظَمُکُمْ أَمَانَةً، وَ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً و أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاسِ. (1)
همانا نزدیکترین شما به من و مستحقترین شما از شفاعت من کسی است که از همه راستگوتر و از همه امانتدارتر و از همه خوشخلقتر و به مردم نزدیکتر باشد.
اثر شفاعت
درباره نتیجه واثر شفاعت دو نظر وجود دارد:
1. شفاعت به معنای از بین رفتن گناهان وعقاب است.
2. شفاعت؛ یعنی زیادی ثواب وترفیع درجات. بیشتر مسلمانان معتقد به قول اوّلند. ولی معتزله قول دوّم را پذیرفتهاند وحق با قول اول است؛ به چند دلیل:
الف) اصل اعتقاد به شفاعت، در بین یهود وبتپرستان قبل از اسلام رایج بوده است واسلام، بعد از آنکه خرافات آن را پیراست، در جامعه اسلامی مطرح ساخت. وکسانی که از دیدگاههای یهود وبتپرستانِ قبل از اسلام، در امر شفاعت اطلاع دارند، میدانند شفاعتی را که آنان برای انبیا وپدرانشان معتقد بودند، در سقوط گناهان وغفران آنها بوده است. وتنها اشکال مهمّشان آن بود که حقّ شفاعت را بدون هیچ شرطی برای آنان قائل بودند، ولی اسلام با پذیرش اصل اعتقاد به شفاعت، آن را مشروط به اذن خداوند نمود، آنجا که میفرماید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَ عُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ «کیست که نزد خدا شفاعت کند مگر به اذن او». (بقره: 255)
1- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 171.
ص24
همچنین میفرماید:
(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی) (انبیاء: 28)
و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند.
ب) روایات شیعه واهل سنّت بر شفاعت قسم اول دلالت دارد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «إِدَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی» (1)؛ «شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره امتم، ذخیره کردهام».
ج) برخی از آیات تصریح میکند که خداوند از گناهان عفو میکند، که این با شفاعت به معنای اسقاط گناهان سازگاری دارد. خداوند متعال میفرماید:
(هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ) (شوری: 25)
او کسی است که توبه را از بندگان خود میپذیرد وبدیها را میبخشد.
مشروعیت شفاعت از دیدگاه عالمان اسلامی
علمای اسلام بر مشروعیت شفاعت واینکه پیامبر اکرم (ص) یکی از شفیعان روز قیامت است تصریح کردهاند؛ اگرچه در برخی از فروعِ شفاعت اختلاف نمودهاند. اینک دیدگاه بزرگان شیعه وسنی را نقل میکنیم:
1. ابومنصور ماتریدی (متوفای 333 ه. ق) در ذیل آیه شریفه
1- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1441.
ص25
(وَلایَشْفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارْتَضی) (انبیاء: 28) میگوید: «این آیه اشاره به شفاعت مقبول در اسلام دارد». (1)
2. تاجالدین ابوبکر کلاباذی (متوفای 380 ه. ق) میگوید: «علما اجماع دارند که اقرار به تمام آنچه خداوند در مورد شفاعت ذکر کرده وروایات نیز بر آن توافق دارد، واجب است ...». (2)
3. شیخ مفید (336- 413 ه. ق) میفرماید:
امامیه اتفاقنظر دارند که رسولخدا (ص) در روز قیامت برای جماعتی از مرتکبان گناهان کبیره از امت خود، شفاعت میکند. ونیز امیرالمؤمنین وامامان دیگر: برای صاحبان گناهان کبیره از شیعیان، شفاعت میکنند. وخداوند بسیاری از خطاکاران را با شفاعت آنان از دوزخ نجات میدهد. (3)
4. شیخ طوسی/ (385- 460 ه. ق) میگوید: «شفاعت نزد ما امامیه از آنِ پیامبر (ص)، بسیاری از اصحابش، تمام امامان معصوم: وبسیاری از مؤمنان صالح است».(4)
5. ابوحفص نسفی (متوفای 538 ه. ق) میگوید: «شفاعت رسولان وخوبان از امّت اسلامی، در حق گناهکاران کبیره، با اخبار مستفیض، ثابت است». (5)
1- تأویلات اهل السنة، ص 148.
2- التعرّف لمذهب أهل التصوّف، صص 54 و 55.
3- اوائل المقالات، ص 15.
4- التبیان، ج 1، صص 213 و 214.
5- العقائد النسفیة، ص 148.
ص26
6. تفتازانی در شرح این عبارت، رأی نسفی را بدون هیچ تردیدی تصدیق کرده است. (1)
7. قاضی عیاض بن موسی (متوفای 544 ه. ق) میگوید: «مذهب اهل سنّت بر جواز شفاعت است عقلا، وصریح آیات واخبار نیز بر وقوع آن اذعان دارند». (2)
8. قاضی بیضاوی در تفسیر آیه شریفه (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ)؛ «و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود». (بقره: 48) میگوید:
برخی، این آیه را دلیلِ نفی شفاعت از گناهکاران کبیره دانستهاند، ولی باید دانست که آیه مخصوص کافران است؛ زیرا آیات وروایات فراوانی دلالت بر تحقق شفاعت در امّت دارد. (3)
(ص). فتّال نیشابوری میگوید: «میان مسلمانان اختلافی نیست که شفاعت امری است ثابت ومقتضای آن اسقاط ضررها وعقوبات است».(4)
10. ابن تیمیه حرّانی (728 ه. ق) میگوید: «پیامبر (ص) در روز قیامت سه نوع شفاعت دارد ... نوع سوّم درباره کسانی است که مستحقّ آتش جهنماند». (5)
1- العقائد النسفیة، ص 148.
2- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 3، ص 35.
3- انوار التنزیل، ج 1، ص 152.
4- روضة الواعظین، ص 406.
5- مجموعة الرسائل الکبری، ج 1، ص 403.
ص27
11. نظامالدین قوشجی (879 ه. ق) میگوید: «مسلمانان بر ثبوت شفاعت، به جهت قول خداوند متعال (عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُودا) (اسراء: 79) اتفاق نظر دارند». (1)
12. شعرانی حنفی میگوید: «همانا محمّد (ص) اوّلین شفاعتکننده روز قیامت است ...». (2)
13. علامه مجلسی (1110 ه. ق) میفرماید:
در مورد شفاعت، بین مسلمانان اختلافی نیست که از ضروریات دین اسلام است؛ به این معنا که رسول خدا (ص) در روز قیامت برای امّت خود، بلکه امّتهای پیشین شفاعت میکند ... (3)
14. محمّد بن عبدالوهاب (1115- 1206 ه. ق) میگوید: «شفاعت برای پیامبر (ص) وسایر انبیا وملائکه واولیا وکودکان، از جمله اموری است که مطابق روایات وارده، ثابت است ...».(4)
اقسام شفاعت
گرچه اصل شفاعت مورد قبول و موافقت عموم امت اسلامی است ولی برخی از اقسام و صورتهای آن مورد قبول همه بوده و برخی دیگر مورد اختلاف میباشد.
گاهی شفاعت برای ترفیع درجه است که این قسم مورد قبول و
1- شرح تجرید، ص 501.
2- الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 170.
3- بحارالأنوار، ج 8، ص 29.
4- الهدیة السنیة، ص 42.
ص28
اتفاق همه مذاهب اسلامی حتی معتزله است.
گاهی شفاعت برای مغفرت و بخشش گناهان میباشد که این نوع را برخی همچون معتزله و خوارج قبول ندارند.
همچنین شفاعت بر دو نوع است؛ یکی شفاعت در امور اخروی مثل شفاعت پیامبر (ص) از گناهکاران، و دیگری شفاعت در امور دنیوی مثل اینکه کسی نزد شخصی برای فردی در مورد کاری شفاعت و واسطهگری میکند تا حاجتش برآورده شود و این کاری است که حُسن و محبوبیت آن از آیات و روایات استفاده میشود:
خداوند متعال میفرماید:
(مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها) (نساء: 85)
کسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود؛ وکسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت.
ابن کثیر میگوید:
أی من یسعی فی امر فیترتب علیه خیر کان له نصیب من ذلک. (مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها). أی یکون علیه وزر من ذلک الأمر الذی ترتب علی سعیه و نیّته ... قال مجاهد بن جبیر: نزلت هذه الآیة فی شفاعات الناس بعضهم لبعض. (1)
یعنی اگر کسی در هر کاری سعی و کوشش کند و بر آن خیری
1- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 532.
ص29
مترتب شود برای او نصیب و بهرهای در آن است. مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها) یعنی وزر و وبال آن کاری که مترتب بر کوشش و نیت او است برای شفیع نیز خواهد بود.
مجاهد بن جبیر میگوید: این آیه درباره شفاعت مردم برای یکدیگر نازل شده است.
ابوموسی اشعری میگوید:
کَانَ رَسُولُ اللهِ (ص) إِذَا جَاءَهُ السَّائِلُ أَوْ طُلِبَتْ إلَیْهِ حَاجَةٌ قَالَ: اشْفَعُوا تُوجَروُا، وَ یَقْضِیَ اللهُ عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ مَاشَاءَ. (1)
رسول خدا (ص) هرگاه سائلی نزد او میآمد یا حاجتی نزد او آورده میشد، میفرمود: شفاعت کنید تا پاداش بگیرید، و خداوند بر زبان پیامبرش آنچه را بخواهد، حکم میکند.
شفاعت خوب و بد
اشاره
خداوند متعال میفرماید:
(مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا وَ کَانَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً) (نساء: 85)
کسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود؛ وکسی که شفاعت [تشویق وکمک] به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت. وخداوند، حسابرس ونگهدار هر چیز است.
1- صحیح بخاری، ج 2، ص 18؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 2026.
ص30
علامه طباطبایی/ در تفسیر این آیه میفرماید:
لما کانت الشفاعة نوع توسط لترمیم نقیصة او لحیازة مزیّة و نحو ذلک، کانت لها نوع سببیة لإصلاح شأن، فلها شیء من التبعیة و المثوبة المتعلقین بما لأجله الشفاعة و هو مقصد الشفیع و المشفوع له، فالشفیع ذو نصیب من الخیر و الشرّ المترتب علی الشفاعة.
وفی ذکر هذه الحقیقة تذکرة للمؤمنین و تنبیه لهم ان یتیقظوا عند الشفاعة لما یشفعون له، و یجتنبوها ان کان المشفوع لاجله ممّا فیه شرّ و فساد، کالشفاعة للمنافقین من المشرکین ان لایقاتلوا، فانّ فی ترک الفساد القلیل علی حاله و امهاله فی ان ینمو و یعظم فساداً معقّباً لایقوم له شیء و یهلک به الحرث و النسل. فالآیة فی معنی النهی عن الشفاعة السیئة و هی شفاعة اهل الظلم و الطغیان و النفاق و الشرک المفسدین فی الأرض. (1)
چون که شفاعت یک نوع واسطهای برای ترمیم نقصان یا به دست آوردن مزیتی یا چیزی نظیر اینها است، در حقیقت نوعی سببیت برای اصلاح شأنی (از شئون زندگی) دارد و به همین جهت هر ثواب و عقابی که در خود آن شأن هست، سهمی هم در این شفاعت خواهد بود و این سهم از ثواب و عقاب هدف مشترک شفیع و شفاعت شده است. پس شفیع دارای بهرهای از خیر و شرّ است که مترتب بر شفاعت میشود.
و ذکر این حقیقت یادآوری است برای مؤمنان و آگاهی است
1- تفسیر المیزان، ج 5، ص 29.
ص31
برای آنانکه هنگام شفاعت از کسانی که شفاعت میکنند، اینکه بیدار بوده و اگر در کسی که میخواهند از او شفاعت کنند شرّ و فساد است از شفاعت او اجتناب نمایند، همانند شفاعت برای منافقان از مشرکان که میخواهند به جنگ نروند؛ چرا که رها کردن فساد کم به حال خود و مهلت دادن به آن تا رشد کرده و بزرگ شود، خود فسادی است که به آسانی نمیتوان آن را از بین برد و همه چیز و همه کس را نابود میکند. پس آیه در مورد نهی از شفاعت بد است که آن شفاعت اهل ظلم و طغیان و نفاق و شرک است که مفسدان در زمین میباشند.
«شفاعت» از دیدگاه خوارج و معتزله
این دو فرقه اصل شفاعت را قبول دارند، ولی مصداق آن را اهل ثواب (به جهت زیاد شدن و بالارفتن درجه) میداند. اما در مورد کسانی که اهل گناهان کبیره بوده و مستحق عذابند و کسانی که داخل جهنم شدهاند، شفاعت را نمیپذیرند. آنان میگویند: «کسی که داخل دوزخ شده از آن خارج نمیگردد». (1) و نیز معتقدند که خداوند متعال اهل گناهان کبیره را هرگز نمیآمرزد و بعد از آنکه او را وارد دوزخ کرد از آن خارج نمیکند، نه از راه شفاعت و نه از راه دیگری، و هرکس که وارد دوزخ شد در آن خالد است؛ زیرا یا کافر است یا اهل گناه کبیره که بدون توبه از دنیا رحلت نموده است.(2)
شفاعت در ادیان دیگر
1- مقالات الاسلامیین، ج 1، صص 168 و 334؛ الکشاف، زمخشری، ج 1، ص 152.
2- ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، صص 45، 114، 115.
ص32
در کتاب «قاموس مقدس» آمده است:
شفع، شفیع، شفاعة: و هی التوسط بین شخص و آخر، و هی دلیل محبة الانسان لأخیه الانسان. کما انّها مؤسسة علی انّ معاملة الله للبشر معاملة لیست فردیة فحسب بل جماعیة ایضاً. (1)
شفع، شفیع، شفاعت: به معنای واسطهگری بین دو شخص است و این دلیل بر محبت انسان نسبت به برادر انسانی اوست، همانگونه که تأسیسکننده این مطلب است که معامله خداوند با بشر تنها معامله فردی نیست، بلکه معامله اجتماعی نیز میباشد.
در «قاموس الکتاب المقدس» آمده است:
ثم أعلن الرب لإبراهیم خراب سدوم و عمورة بسبب شرّهما، فتشفع ابراهیم لأجل الأبرار هناک، فانقذ الربّ لوطاً بید ملاکین. (2)
آنگاه پروردگار به ابراهیم اعلام نمود که «سدوم» و «عموره» به جهت شرّ آن دو خراب خواهند شد، ولی ابراهیم به جهت مردان نیک آن دیار شفاعت میکند و پروردگار لوط را به دست ملاکین نجات میدهد.
و نیز در آن کتاب آمده است:
1- قاموس الکتاب المقدس، ص 512.
2- همان، ص 11.
ص33
کما ظهر زکریا بروح النبوة واقفاً علی هذا الجبل شافعاً فی شعبه.(1)
همانگونه که زکریا به روح نبوت ظاهر شد در حالی که بر روی این کوه ایستاده و در حق مردمش شفاعت مینمود.
در کتاب «قاموس الکتاب المقدس» آمده است:
ومع انّ بنی الانسان قد فقدوا الصورة الإلهیة التی خلقوا علیها، و مع انّهم وقعوا تحت طائلة العقاب الالهی
الرهیب، الّا انّهم بسبب عمل الفداء اهل لأن ینالوا غفران خطایاهم غفراناً تاماً کاملا اذا آمنوا بالرب یسوع المسیح، الشفیع الوحید بین الله و الناس، و ندموا علی خطایاهم ندامة صحیحة حقیقیة، و اصبحوا اهلا للتحرر من عبودیة الخطیئة و رقّها و الانتقال إلی حرّیة ابناء الله بالنعمة المجانیة. (2)
و با اینکه انسانها آن صورت الهی که بر آن خلق شدهاند را از دست دادهاند و با اینکه عقاب ترسناک و خوفناک الهی بر آنها ثابت شد، جز آنکه به سبب عمل فدا (عقیده مسیحیان مبنی بر کشته شدن حضرت عیسی در راه خدا تا گناهان مردم بخشیده شود) استحقاق پیدا کردند تا گناهانشان به صورت تام و کامل پوشیده شود؛ اما هنگامی که به ربّ یسوع مسیح، و تنها شفیع بین خدا و مردم ایمان آورده و از خطاهایشان به طور حقیقی و صحیح پشیمان شوند، و مستحق آزادی از عبودیت گناه و بردگی آن و انتقال به آزادی فرزندان خدا به نعمت مجانی گردند.
دلایل مشروعیت
اشاره
1- قاموس الکتاب المقدس، ص 441.
2- همان، ص 124.
ص34
با چند عامل میتوان شفاعت را معتبر دانسته و از جمله لوازم جامعه بشری به حساب آورد:
1. نظام معنوی، بر اساس اسباب ومسببات
از آیات قرآن استفاده میشود که نظام معنوی همانند نظام مادی دارای اسباب ومسببات است.
خداوند متعال میفرماید:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً) (نساء: 64)
واگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ واز خدا طلب آمرزش میکردند؛ وپیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبهپذیر ومهربان مییافتند.
ونیز میفرماید: (وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ)؛ « [ای پیامبر] تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد». (انفال: 33)
2. احتیاج به رحمت الهی
برخی میگویند: تنها نجاتدهنده انسان در روز قیامت، عمل صالح است، همانگونه که در قرآن آمده است:
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی (کهف: 88)
و امّا کسی که ایمان آورده وعمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت.
ص35
هر چند رسیدن به جزا وسعادت، وابستگی زیادی بر عمل دارد، ولی از آیات دیگر آشکارا استفاده میشود که عمل به تنهایی باعث نجات بشر نخواهد بود، مگر اینکه با رحمت گسترده الهی ضمیمه گردد.(1)
خداوند متعال از قول فرشتگان میفرماید: (رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً ...)؛ «پروردگارا! رحمت وعلمت همه چیز را فراگرفته است». (غافر: 7)
و نیز میفرماید:
(فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ) (انعام: 147)
پس اگر (ای پیامبر) تو را تکذیب کنند بگو پروردگار شما رحمت گستردهای دارد».
میدانیم که شفاعت از مصادیق رحمت الهی است.
3. نجات، اصل اوّلی در انسان
دلیل وبرهان عقلی نشان میدهد که اصل اوّلی در انسان، سلامت از هرگونه عذاب دنیوی واخروی است ولذا توقّف در برزخ، ونیز مراحل مختلف در روز قیامت وورود در جهنّم- در مدّتی محدود- همه برای آن است که انسان پاک شده وبه جوهر اصلی خود بازگردد، وشفاعت نیز در همین راستاست.
به تعبیر دیگر خداوند متعال بشر را برای بهشت و حیات جاویدان آفریده و برای رسیدن او به این مقام، تمام اقدامات لازم مانند عفو و گذشت از راه شفاعت را مقرر کرده است.
1- ر. ک: نحل: 61؛ فاطر: 45.
ص36
فصل دوم: شفاعت در قرآن و روایات
اشاره
ص37
آیات نفیکننده شفاعت
اشاره
آیاتی که شفاعت را نفی میکند میتوان بر چند دسته تقسیم نمود:
1. آیاتی که شفاعت را نفی میکنند
خداوند متعال میفرماید:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لابَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (بقره: 254)
ایکسانی که ایمان آوردهاید از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود.) و کافران خود ستمگرند (هم به خودشان ستم میکنند، هم به دیگران).
ولی آیات دیگر به وجود شفاعت به اذن خداوند متعال صراحت دارد. پس آیه فوق شفاعت بدون اذن را نفی میکند.
2. ابطال عقیده یهود در شفاعت
ص38
خداوند متعال میفرماید:
(یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ* وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ) (بقره: 47 و 48)
ای بنیاسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید و (نیز یاد آورید که) منشما را بر جهانیان برتری بخشیدم. واز آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و از او شفاعت پذیرفته نمیشود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یاری میشوند.
قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود بوده، رد میکند، شفاعتی که هیچگونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت شده قرار نمیدهد وهیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد و این مطلب با آیات دیگر که اصل شفاعت به اذن خدا را ثابت دانسته و نیز با روایاتی که ذکر خواهد شد به دست میآید.
3. نفی شفاعت از کافران
خداوند متعال میفرماید:
(وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ* حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ* فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ) (مدثر: 46- 48)
وهمواره روز جزا را انکار میکردیم تا زمانی که مرگ ما
ص39
فرا رسید، پس در آن روز شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودی نمیبخشد.
از آنجا که مورد آیه کسانی است که روز قیامت را تکذیب میکردهاند به دست میآید آیه نفی شفاعت از کافران مینماید.
4. نفی صلاحیت شفاعت از بتها
خداوند متعال میفرماید:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَآؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاواتِ وَ لا فِی الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ) (یونس: 18)
آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، ونه سودی میبخشد و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند! بگو: آیا خدا را به چیزی خبر میدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ منزه است او، و برتر است از آن همتایانی که قرار میدهند.
در این آیه نفی انتفاع از بتها از جهت شفاعت شده است.
5. اختصاص شفاعت به خداوند
خداوند متعال میفرماید:
(قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَ الأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (زمر: 44)
بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او باز میگردانند.
6. شفاعت مشروط برای غیر خدا
ص40
خداوند متعال میفرماید: (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ «هیچ شفاعتکنندهای جز به اذن او نیست». (یونس: 3)
همچنین میفرماید:
(وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ...) (سبأ: 23)
هیچ شفاعتی نزد او (خدا) جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد.
مقتضای جمع بین آیات این است:- از آنجا که طبق عقیده توحید افعالی، واینکه مؤثری بالاصاله در عالم به جز خدا نیست، وهر تأثیری به اذن واراده اوست- برخی از آیات، شفاعت را منحصراً برای خدا قرار داده است، ولی منافات ندارد که این حقّ اختصاصی خود را به کسی بدهد، تا با اجازه او، اعمال کند. همانگونه که به پیامبر (ص) واولیای خود چنین اجازهای داده است.
به تعبیر دیگر اصل شفاعت برای خدا و حق مسلم اوست و به کسانی که قابلیت آن را داشته با شرایط خاص اذن اعمال آن را داده است.
ارتباط آیات منکر شفاعت به نفی استقلال
همانگونه که اشاره شد آیات منکر شفاعت، آن را به صورت استقلال و بدون اذن الهی نفی مینماید نه نفی کلی و این ادعایی است که وهابیان نیز قبول دارند.
ص41
ابن تیمیه در پاسخ استدلال منکران شفاعت میگوید:
الثانی: انّه یراد بذلک نفی الشفاعة التی یثبتها اهل الشرک و من شابههم من اهل البدع من اهل الکتاب و المسلمین الذین یظنون انّ للخلق عندالله من القدر ان یشفعوا عنده بغیر اذنه، کما یشفع الناس بعضهم عند بعض ... (1)
دوم اینکه اراده شود به آن نفی شفاعتی که مشرکان و کسانی که در ردیف آنها هستند از بدعتگران از اهل کتاب و مسلمانان به آن معتقدند که گمان میکنند برای خلق نزد خداوند قدر و منزلتی است، که آنان نزد خداوند بدون اذنش شفاعت میکنند همانگونه که مردم برای یکدیگر نزد کسی شفاعت مینمایند ...
ابن تیمیه معتقد است آیات نافی شفاعت به نفی شفاعت به نحو استقلال مربوط است؛ زیرا مشرکان معتقد بودند که بتها یا اولیا به نحو استقلال و بدون اذن الهی شفاعت میکنند و در حقیقت شفاعتی که گونهای از ربوبیت است به آنها تفویض شده است.
مخالفت قرآن با شفاعت استقلالی
از برخی آیات قرآن استفاده میشود که کافران درباره اولیای خود اعتقاد به استقلال در شفاعتکردن دارند؛ خداوند متعال میفرماید: (وَ لایَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ)؛ «کسانی را که غیر از او میخوانند قادر بر شفاعت نیستند». (زخرف: 86)
1- مجموعة الفتاوی، ابن تیمیه، ج 1، ص 150.
ص42
این آیه دلالت بر نفی ملکیت شفاعت دارد، و اینکه کافران معتقد بودند که شفیعان به طور مستقل شفاعت کرده و اذن الهی را در شفاعتشان لازم نداشتند.
قرآن کریم با اعتقاد کافران در شفاعت استقلالی شفیعان سخت مقابله کرده و آن را تصحیح نموده است؛ به این نحو که تنها شفاعتی قبول و صحیح است که به اذن خدا و رضایت او باشد.
خداوند متعال میفرماید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» (بقره: 255)
بنابراین، شفاعت شفاعتکنندگان، برای آنها که شایسته شفاعتند، از مالکیت مطلقه او نمیکاهد.
همچنین میفرماید:
(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی) (انبیاء: 28)
و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است، شفاعت نمیکنند.
و میفرماید: (مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ «هیچ شفاعتکنندهای، جز با اذن او نیست». (یونس: 3)
و میفرماید:
(وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی) (نجم: 26)
و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودی نمیبخشد مگر پس از آنکه خدا برای هر کس بخواهد وراضی باشد اجازه (شفاعت) دهد!
ص43
خداوند متعال میفرماید:
(إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ) (یونس: 3)
پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت، هیچ شفاعتکنندهای، جز با اذن او نیست، این است خداوند، پروردگار شما، پس او را پرستش کنید، آیا متذکر نمیشوید؟
از این آیه استفاده میشود که درخواست حاجت از غیر خدا با نظر استقلالی و بدون اذن خداوند متعال عبادت غیر خدا به حساب میآمده است و به همین سبب در ذیل این آیه میفرماید: (ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ).
و نیز میفرماید:
(یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا ... فَتَعالَی اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ) (طه: 109- 114)
در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمیبخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضی است ... پس بلند مرتبه است خداوندی که سلطان حق است.
این آیه در سیاق آیات دیگر است که در آنها سخن از مالکیت حقیقی برای خداوند متعال میباشد آنجا که سخن از مالکیت کوهها به میان آورده و میفرماید: (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ. ..) و در آخر به جمله (فَتَعالَی
ص44
اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ) ختم نموده است تا افاده کند بر اینکه مالکیت همه چیز از جمله شفاعت، برای خداست و اعتقاد مشرکان در این امور که شفیعان خود را مستقل و مالک در تدبیر میدانستهاند باطل میباشد.
و نیز در رد اعتقاد استقلالی مشرکان درباره فرشتگان شفاعت میگوید:
(وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ* لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ* یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ* وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ) (انبیاء: 26- 29)
آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است! او منزه است (از این عیب ونقص)؛ آنها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند. هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل میکنند. او اعمال امروز وآینده واعمال گذشته آنها را میداند؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند؛ واز ترس او بیمناکند. و هر کس از آنها بگوید: من جز خدا، معبودی دیگرم، کیفر او را جهنم قرار میدهیم! وستمگران را اینگونه کیفر خواهیم داد.
سید بدرالدین حوثی در این باره میگوید:
جعلوا الملائکة أو بعضهم ولداً لله سبحانه و تعالی، و بنی المشرکون علی ذلک ان جعلوهم آلهة شرکاء فی الملک حیث انّ لهم ان یشفعوا فیشفعوا علی الاطلاق، لمکانتهم عندالله بزعم
ص45
المشرکین، فابطل الله زعمهم و قرّر انّ الملک له وحده و انّ الملائکة عباد من عباده مکرمون بعبادتهم لله و وقوفهم عند امره و نهیه و امتثالهم امره، فهم به یعلمون. ثم انّه محیط بهم علماً فهو یعلم من شأنهم ما بین ایدیهم و هو ما یستقبلونه من امورهم من عمل و حیاة و موت أو غیر ذلک و یعلم ما خلفهم ما قد مضی من احوالهم من اعمالهم و غیرها، فهو اعلم بالملائکة و هو الشهید علیهم و الرقیب علیهم و العلیم بما سیکون منهم یوم القِیامَةِ من شفاعة أو برائة، فهو یعلم انهم لایشفعون إلّا لمن ارتضی و هو المحیط بهم بقدرته، فهم مستسلمون لقضائه مشفقون من خشیة؛ لعلمهم انّهم عباد لایملکون لأنفسهم نفعاً و لا ضراً الّا ما شاء الله. ثم قررّ انّ الملک له وحده بقوله: (وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ). فکیف یملک لغیره الشفاعة و هو لایملک لنفسه النجاة لو شاء الله تعذیبه ... (1)
آنان فرشتگان یا برخی از آنان را فرزندان خداوند سبحان قرار دادهاند و مشرکان بر این اساس فرشتگان را خدایانی شریک در ملکیت قرار دادند، به گونهای که به اعتقاد مشرکان به جهت منزلت آنها نزد خداوند آنها به طور مطلق حق شفاعت دارند، لذا خداوند گمان آنان را باطل نمود و اثبات نمود که مُلک تنها برای خداست و فرشتگان بندگانی از بندگان اویند که به جهت عبادت خداوند و واقف بودن آنان بر امر و نهی او و امتثال اوامرش مورد تکریم قرار
1- الایجاز فی فتاوی الحجاز، حوثی، صص 97 و 98.
ص46
گرفتهاند و آنان به کارشان آگاهند. وانگهی خداوند به فرشتگان احاطه علمی دارد و از موقعیت فعلی آنان و وظایفشان آگاه است و آنچه را که از اموری همچون کار و زندگی و مرگ و غیر اینها در آینده میپذیرند، میداند، و میداند آنچه را که از احوال و اعمال آنها گذشته، پس او به فرشتگان داناترست و گواه و مراقب بر آنان است و اعمال آنان در روز قیامت از شفاعت یا برائت میداند. و خدا میداند که فرشتگان شفاعت نمیکنند مگر کسانی را که مورد رضایت خدا باشند و او به قدرتش به فرشتگان احاطه دارد، و آنان تسلیم قضای الهی و از ترس او هراسان میباشند؛ زیرا میدانند که بندگانی هستند که از خود مالک نفع یا ضرری نیستند مگر آنچه را که خداوند بخواهد، سپس اثبات نموده که مُلک تنها برای خودش میباشد آنجا که میفرماید: «و هر کس از آنها بگوید: من جز خدا، معبودی دیگرم، کیفر او را جهنم میدهیم! وستمگران را اینگونه کیفر خواهیم داد»؛ پس چگونه فرشته مالک شفاعت دیگری میباشد در حالی که اگر خداوند بخواهد او را عذاب نماید ... قادر به نجات خود نیست.
همچنین در مورد اعتقاد استقلالی مشرکان در مورد شفاعت شافعان میفرماید:
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ* قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (زمر: 43 و 44)
آیا آنان غیر از خدا شفیعانی گرفتهاند؟! به آنان بگو: آیا (از آنها
ص47
شفاعت میطلبید) هر چند مالک چیزی نباشند ودرک وشعوری برای آنها نباشد؟! بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها وزمین از آن اوست وسپس همه شما را به سوی او بازمیگردانند!
بدرالدین حوثی در ذیل این آیات میگوید:
نفهم من هذه الجملة انّ المشرکین اعتقدوا من دون الله شرکاء فی الملک فعبّدوا انفسهم لهم لیکونوا بذلک قد اتخذوهم شفعاء؛ اذ قد یجدون فی الدنیا تغتفر زلّة العبد تکرمة لسیده فتخیلوهم لله بمنزلة الولد أو الوزیر الذی یعزّ علی الملک و تخیّلوا انفسهم عبید اولئک ینجون فی جنب کرامة ساداتهم و مکانتهم عند ربهم، فلذلک عبدوهم لیتخذوهم شفعاء، و انّ اعتقادهم ذلک هو الذی بعثهم علی عبادتهم، فاعتقدوا لهم الشفاعة بدون شرط تقدم الاذن من الله لهم بل اعتقدوا انّ کرامتهم علی الله سبحانه هی التی جعلتهم اهلا لان یشفعوا، فقد جعلوهم شرکاء فی الملک من حیث جعلوا لهم الحق فی الشفاعة علی الاطلاق بحیث انّ المشرکین لایحتاجون فی ظنهم الّا إلی الاتصال بهم بان یعبّدوا لهم انفسهم و یلجأوا إلی جنابهم بدعائهم و عبادتهم حتّی تستحکم علاقتهم بهم بحیث یشفعون لهم لکونهم من طرفهم و من اهل جنابهم. هذا معنی اتخاذهم لهم شفعاء و هو منهم ضلال مبین. فکان الردّ بانّهم لایملکون الشفاعة علی طریقة الردّ بانّ الملک لله وحده. فدلّ ذلک علی انّ خضوعهم لهم و دعائهم لهم کان عبادة لهم من حیث خضعوا لهم و دعوهم تعبداً لهم،
ص48
فلایجب فی مجرد الدعاء بدون الاعتقاد المذکور و الوجه المذکور ان یکون عبادة، و لایجب فی طلب الشفاعة وحده ان یکون شرکاً اذا کان بدون اعتقاد ملک الشفاعة لغیر الله ... (1)
از این جمله میفهمیم که مشرکان غیر خدا را شریک در مالکیت میدانستند لذا خودشان را عبید آنان قرار داده بودند تا از این راه آنان را شفیع خود قرار دهند؛ زیرا گاهی در دنیا میدیدند که گناه بنده به جهت تکریم برای مولایش بخشیده میشود، لذا خدایان خود را به منزله فرزند یا وزیری برای خدا میپنداشتند که بر سلطنت عزت یافته و خود را بنده آنان میخواندند که در جنب کرامت و منزلتشان نزد خداوند نجات مییابند، و بدین جهت آنان را میپرستیدند تا شفیعان خود قرار دهند، و این اعتقادشان آنان را بر پرستش غیر خدا واداشت، و در حقشان اعتقاد شفاعت بدون شرط تقدم اذن از جانب خدا را معتقد شدند، بلکه اعتقاد پیدا کردند که کرامتشان نزد خداوند سبحان باعث شده است آنان اهلیت شفاعت کردن را واجد شوند. مشرکان غیر خدا را شریکان در مُلک قرار دادند از این جهت که برایشان حق شفاعت را به نحو اطلاق [وبدون شرط اذن الهی] قائل بودند بهگونهای که مشرکان به گمانشان احتیاج نداشتند، مگر اتصال به آنها را، به اینکه خود را عبد غیر خدا کرده و به غیر خدا با عبادت و دعایشان پناه برند، تا علاقه بر آنان استحکام یابد و شفاعتشان کنند؛ زیرا خودشان را از مرتبطین و پیوستگان به آنان میدانستند. و این است معنای شفیع قرار دادن غیر
1- الایجاز فی فتاوی الحجاز، ص 100.
ص49
خدا که مشرکان معتقد بودند و گمراهی آشکاری است. و ردّ آنها به این است که غیر خدا مالک شفاعت نیست و ملکیت تنها مخصوص خداست. و این دلیل بر آن است که خضوع و صدا زدن غیر خدا از سوی مشرکان عبادت آنها به حساب میآمده؛ زیرا بر آنان خضوع کرده و از روی تعبد صدایشان زدهاند، و لذا در صورتی که صدا زدن غیر خدا بدون آن اعتقاد و وجوهی که ذکر شد باشد عبادت او به حساب نمیآید و مجرد درخواست شفاعت در صورتی که بدون اعتقاد به ملکیت شفاعت برای غیر خدا باشد شرک نیست ...
اشتباه مشرکان در اعتقاد به شفاعت
از برخی آیات قرآن کریم استفاده میشود که مشرکان به جهت آنکه شفیعان آنان را به خداوند متعال نزدیک کنند آنها را عبادت میکردند و لذا بدین جهت خداوند آنان را مورد مذمت قرار داده آنجا که میفرماید:
(أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللهِ زُلْفی إِنَّ اللهَ یَحْکُمُ
بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ) (زمر: 3)
آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند ودلیلشان این بود که: اینها را نمیپرستیم مگر بهخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری میکند؛ خداوند آن کس را که دروغگو وکفرانکننده است هرگز هدایت نمیکند.
آیات مربوط به شفاعت پیامبر اسلام (ص)
اشاره
ص50
اشاره
خداوند در قرآن شفاعت بیاذنش را از بتها و شفعیان مشرکان نفی نموده، اما شفاعت پیامبرش را در قرآن پذیرفته که آیاتی بر آن دلالت دارد:
آیه اول
اشاره
در ذیل آیه (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً)؛ «و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد». (اسراء: 79) در مصادر فریقین، شیعه و سنی روایاتی وارد شده که «مقام محمود» را به شفاعت پیامبر (ص) تفسیر کرده است.
از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:
إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تَشَفَّعْتُ فِی أَصْحَابِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَیُشَفَّعُنِی اللهُ فِیهِمْ، وَاللهِ لاتَشَفَّعْتُ فِیمَنْ آذَی ذُرّیَتی. (1)
هنگامی که قیام به مقام محمود کنم در بین اصحاب گناهان کبیره از امتم شفاعت میکنم و خداوند شفاعت مرا در حق آنان میپذیرد، ولی به خدا سوگند که من در مورد کسانی که ذریهام را آزار دادهاند شفاعت نمیکنم.
احمد بن حنبل به سندش از ابوهریره نقل کرده که رسول خدا (ص) در تفسیر آیه: (عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً) فرمود: «هُوَ الْمَقَامُ
1- روضة الواعظین، ص 273؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 34.
ص51
الَّذِی أَشْفَعُ لأُمَّتِی فِیهِ» (1)؛ «این همان مقامی است که برای امتم در آن شفاعت میکنم».
سعد بن ابیوقاص میگوید:
سُئِلَ رَسُولُ اللهِ (ص) عَنِ الْمَقَامِ الْمَحْمُودِ؟ فَقَالَ: هُوَ الشَّفَاعَةُ. (2)
از رسول خدا (ص) درباره مقام محمود سؤال شد؟ حضرت فرمود: همان شفاعت است.
و نیز از سلمان نقل شده که فرمود:
یُقَالُ لَهُ: اسْئَلْ تُعْطَهُ یَعْنِی النَّبِیَّ (ص)، وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَ ادْعُ تُجَبْ، فَیَرْفَعُ رَأْسَهُ فَیَقُولُ، أُمَّتِی مَرَّتَیْنِ أوْ ثَلاثاً. فَقَالَ سَلْمَانُ: یَشْفَعُ فِی کُلِّ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّةِ حِنْطَةٍ مِنْ إِیمَانٍ، أَوْ مِثْقَالُ شَعِیرَةٍ مِنْ إِیمَانٍ، أَوْ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ. قَالَ سَلْمَانُ: فَذلِکُمُ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ.(3)
به پیامبر (ص) گفته میشود بخواه به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میگردد و صدا بزن که اجابت میگردد. در آن هنگام پیامبر (ص) سرش را بلند میکند و دو یا سه بار میگوید امتم. سلمان گفت: پیامبر (ص) شفاعت میکند بر هر کسی که در قلبش به اندازه یک مثقال دانه گندم یا یک مثقال جو و یا یک مثقال ارزن از ایمان باشد. سلمان گفت: و این است آن مقام محمود.
طبری در تفسیر خود در ذیل آیه فوق از ابن عباس نقل کرده که
1- مسند احمد، ج 2، ص 441.
2- تفسیر دار المنثور، ج 4، ص 197.
3- همان، ص 198.
ص52
«مقام محمود» مقام شفاعت است. (1)
قاضی عیاض در کتاب «الشفا» میگوید:
فصل فی تفضیله (ص) بالشفاعة و المقام المحمود. قال الله تعالی: (عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) ... عَنْ آدَمَ بْنِ عَلیٍّ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ یَقُولُ: إِنَّ النَّاسَ یَصیرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جُثی، کُلُّ أُمَّةٍ تَتْبَعُ نَبیُّهَا یَقُولُونَ: یَا فُلانُ! إِشْفَعْ لَنَا، یَا فُلانُ إِشْفَعْ لَنَا، حَتّی تَنْتَهِیَ الشَّفَاعَةُ إلی النَّبِیِّ (ص) فَذلِکَ یَوْمَ یَبْعَثُهُ اللهُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ. (2)
فصلی در برتری پیامبر (ص) در شفاعت و مقام محمود. خداوند متعال فرمود: (امید است که پروردگارت تو را به مقام محمود برساند) ... از آدم بن علی نقل شده که گفت: از ابن عمر شنیدم که میگفت: مردم در روز قیامت دو زانو مینشینند و هر امتی به دنبال پیامبرش میباشد و میگویند: ای فلانی! ما را شفاعت کن، ای فلانی ما را شفاعت کن، تا آنکه نوبت به پیامبر (ص) میرسد، و آن روزی است که خداوند او را به مقام محمود مبعوث میکند.
فخر رازی از واحدی نقل کرده که میگوید:
اجمع المفسرون علی انّه [المقام المحمود] مقام الشفاعة ... انّ احتیاج الإنسان إلی دفع الآلام العظیمة عن النفس فوق احتیاجه إلی تحصیل المنافع الزائدة التی لا حاجة به إلی تحصیلها. و إذا ثبت هذا وجب ان یکون المراد من قوله: (عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ
1- تفسیر طبری، ج 15، ص 96.
2- الشفاء قاضی عیاض، ص 216.
ص53
مَقاماً مَحْمُوداً) هو الشفاعة فی اسقاط العقاب.(1)
مفسران اجماع کردهاند بر اینکه [مقام محمود] همان مقام شفاعت است ... همانا احتیاج انسان به دفع گرفتاریهای بزرگ از نفسش بیش از احتیاج او به تحصیل منافعی است که احتیاج به تحصیل آن ندارد. و چون این مطلب ثابت شد واجب است که مقصود از قول خداوند (امید است که پروردگارت تو را به مقام محمود برساند) همان شفاعت در اسقاط عقاب باشد.
تفسیرهای باطل از مقام محمود
از سلف وهابیان یعنی حنابله تفسیرهایی برای «مقام محمود» آمده که به نظر باطل میرسد؛ زیرا به جسمیت خداوند متعال ختم میشود.
ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ» در حوادث سال 317 ه. ق حادثهای را اینگونه نقل میکند:
وقعت فتنة عظیمة ببغداد بین اصحاب ابی بکر المروزی الحنبلی و بین غیرهم من العامة، و دخل کثیر من الجند فیها، و سبب ذلک اصحاب المروزی قالوا فی تفسیر قوله تعالی: (عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) هو انّ الله سبحانه یقعد النبی (ص) معه علی العرش. و قالت طائفة: انّما هو الشفاعة، فوقعت الفتنة، فقتل بینهم قتلی کثیرة. (2)
فتنه بزرگی در بغداد بین اصحاب ابوبکر مروزی حنبلی و بین
1- تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 31.
2- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 121.
ص54
دیگران از عامه به وقوع پیوست و بسیاری از لشکریان در آن دخالت نمودند، و سبب آن این بود که اصحاب مروزی در تفسیر قول خداوند متعال: (عَسی أَنْ یَبْ عَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) گفتند: معنایش این است که خداوند سبحان پیامبرش را با خود بر روی عرش مینشاند، ولی طائفهای گفتند: مقصود به آیه شفاعت است، و لذا فتنهای در گرفت و افراد بسیاری از دو طرف به قتل رسیدند.
ذهبی نیز در «تاریخ الاسلام» در سبب نزاع میگوید:
انّها بسبب تفسیر آیة المقام المحمود؛ حیث قالت الحنابلة انّها تعنی انّ الله یقعده علی عرشه، کما قال مجاهد. و قال غیرهم: بل هی الشفاعة العظمی. (1)
آن فتنه به جهت تفسیر آیه «مقام محمود» بود؛ زیرا حنابله میگفتند: مقصود به آیه آن است که خداوند سبحان پیامبرش را بر روی عرش مینشاند؛ آنگونه که مجاهد گفته، ولی غیر از آنها گفتند: بلکه مقصود به آن شفاعت عظمی است.
تأثیرپذیری از اهل کتاب در تفسیر آیه
جولد تسیهر در کتاب «مذاهب التفسیر الاسلامی» میگوید:
سجلت فتنة ببغداد اثارها نزاع علی مسألة من التفسیر؛ ذلک هو تفسیر الآیة 79 من سورة الاسراء: (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) ما المراد من المقام المحمود؟ ذهب الحنابلة ... إلی انّ الذی یفهم من ذلک هو انّ الله
1- تاریخ الاسلام، ج 23، ص 384.
ص55
یقعد النبی معه علی العرش ... ربّما کان هذا متأثراً بما جاء فی انجیل مرقص 16- 19. و آخرون ذهبوا إلی انّ المقام المحمود ... هو مرتبة الشفاعة التی ترفع إلیها النبی. (1)
فتنهای در بغداد به ثبت رسیده که نزاعی بر مسألهای از تفسیر آن را برانگیخت، و آن تفسیر آیه 79 از سوره اسراء بود (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) که مقصود از «مقام محمود» چیست؟ حنابله گفتند: آنچه که از آیه فهمیده میشود آنکه خداوند پیامبر (ص) را همراه خود بر عرش مینشاند ... و چه بسا این تفسیر برگرفته از آن چیزی است که در انجیل مرقص 16- 19 آمده است. و عدهای دیگر معتقد بودند که مقصود از مقام محمود ... همان مرتبه شفاعت است که پیامبر (ص) به آن میرسد.
انتقاد «سقاف» از تفسیر به تجسیم
حسن بن علی سقاف شافعی اردنی از تفسیر تجسیمی برای «مقام محمود» آنگونه که ذکر شده به خشم آمده و میگوید:
... و تفسیر المقام المحمود بالشفاعة ثابت فی الصحیحین و غیرهما ... و من الغریب العجیب ان یعرض المجسمة و المشبهة عن هذا الوارد الثابت فی الصحیحین و یفسروا المقام المحمود بجلوس محمد (ص) علی العرش بجنب الله، تعالی الله عن افکهم و کذبهم علواً کبیراً، و هم یعتمدون علی ذلک علی ما یروی عن مجاهد بسند ضعیف من انّه قال ما ذکرناه من التفسیر المنکر المستشنع، و تکفل الخلال
1- مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 122.
ص56
فی کتابه «السنة» ج 1، ص 209 بنصره التفسیر المخطیء المستشنع و نطق بما هو مستشنع عند جمیع العقلاء .... (1)
... و تفسیر «مقام محمود» به شفاعت در صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتابها ثابت شده است .... و از امور عجیب و غریب اینکه مجسمه و مشبهه از این حدیث که در صحیح بخاری و مسلم وارد شده اعراض کرده و «مقام محمود» را به نشستن محمّد (ص) بر روی عرش در کنار خدا معنا کردهاند، خداوند از دروغ و تهمت آنان بسیار بلندمرتبه و بزرگتر است. آنان این اعتقاد را بر اساس روایتی از مجاهد پذیرفتهاند که سندش ضعیف است؛ به اینکه او آن تفسیر منکر و زشت را برای آیه کرده که ما به آن اشاره کردیم. و «خلال» در کتابش به نام «السنة» جلد 1، ص 205، عهدهدار نصرت و یاری از تفسیر باطل و زشت او شده و سخنی گفته که نزد تمام عقلا قبیح است.
آیه دوم
خداوند متعال میفرماید: (وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی)؛ «و بهزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!» (ضحی: 5)
فخر رازی در تفسیر این آیه مینویسد:
فَالْمَرْویُّ عَنْ عَلِیّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ وَ ابْنِ عَبَّاس أَنَّ هَذَا هُوَ الشَّفَاعَةُ فِی الأُمَّةِ ... وَ اعْلَمْ إِنَّ الْحَمْلَ عَلَی الشَّفَاعَةَ مُتَعَیَّنٌ وَ یَدُلُّ عَلَیْهِ وُجُوهٌ ... (2)
آنچه که از علی بن ابیطالب (ع) و ابن عباس روایت شده آنکه
1- صحیح شرح العقیدة الطحاویة، سقاف، ج 1، ص 570.
2- تفسیر فخر رازی، ج 16، ص 213.
ص57
مقصود به آن [مقام محمود] همان شفاعت در میان امت است ...
و بدان که حمل بر شفاعت متعین است، و دلیل بر آن وجوهی است ...
شفاعت در روایات
در روایات به مسأله شفاعت به طور گسترده پرداخته شده که به دو مورد از آن اشاره میشود:
1. انس بن مالک از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:
لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ قَدْ دَعَا بِهَا فَاسْتُجِیبَ، فَجَعَلْتُ دَعْوَتِی شَفَاعَةٌ لأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ. (1)
برای هر پیامبری درخواستی است که به آن خدا را میخواند و خدا هم آن را اجابت میکند، و درخواست من، شفاعت برای امتم در روز قیامت است.
2. جابر بن عبدالله از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:
أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْیُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی ... وَ أُعْطِیتُ الشّفَاعَةَ. (2)
به من پنج چیز داده شده که به هیچ کس قبل از من داده نشده است ... به من حق شفاعت داده شده است.
روایات شفاعت به اندازهای است که برخی ادعای ثبوت قطعی و تواتر نمودهاند.
1- صحیح بخاری، ج 7، ص 145؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 190.
2- صحیح بخاری، ج 1، ص 86؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 371.
ص58
ابن ابی عاصم میگوید:
والأخبار التی روینا عن نبیّنا (ص) فیما فضله به من الشفاعة و تشفیعه ایاه فیما یشفع فیه، اخبار ثابتة موجبة بعلم حقیقة ماحوت علی ما اقتصصنا. (1)
روایاتی که از پیامبر (ص) درباره فضیلت شفاعت او رسیده اخباری ثابت است که موجب علم به حقیقت آن چیزی است که ما آن را توضیح دادهایم.
ابن تیمیه میگوید:
احادیث الشفاعة کثیرة متواترة، منها فی الصحیحین احادیث متعددة، و فی السنن و المسانید ممّا یکثر عدده. (2)
احادیث شفاعت بسیار و متواتر است؛ بخشی از آن احادیث که متعدد است در صحیح بخاری و مسلم آمده و بسیاری از آنها نیز در سنن و مسانید وجود دارد.
محمد بن احمد سفارینی میگوید:
شفاعة النبی (ص) نوع من السمعیات وردت بها الآثار حتّی بلغت مبلغ المتواتر المعنوی.(3)
شفاعت پیامبر (ص) نوعی از سمعیات است که در مورد آنها روایات (زیادی) وارد شده که به حدّ تواتر معنوی رسیده است.
فصل سوم: درخواست شفاعت از اولیا
اشاره
1- السنة، ابن ابیعاصم، ج 2، ص 399.
2- مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج 1، ص 314.
3- لوامع الانوار البهیة، ج 2، ص 208.
ص59
اشاره
درخواست شفاعت از اولیا بر چند نوع است. برخی مورد اتفاق و برخی دیگر مورد اختلاف بین عموم مسلمانان و وهابیان میباشد.
1. موارد اتفاقی در موضوع شفاعت
الف) درخواست شفاعت در زمان حیات ولی خدا
این نوع شفاعت مورد قبول همگان، حتی وهابیها میباشد. لذا از محمد بن عبدالوهاب نقل شده که وی میگوید:
انّ طلب الشفاعة منه (ص) فی حیاته ثابت بلاشک. (1)
درخواست شفاعت از پیامبر (ص) در زمان حیات او بدون شک ثابت است.
انس بن مالک میگوید:
سَأَلْتُ النَّبِیَّ (ص) أَنْ یَشْفَعَ لِی یَوْمَ الْقِیامَةِ فَقالَ: أَنَا فاعِلٌ. قُلْتُ: یا
1- صیانة الانسان من وسوسة دحلان، ص 363.
ص60
رَسُولَ اللهِ! فَأَیْنَ أَطْلُبُکَ؟ قالَ: أُطْلُبْنِی أَوَّلَ ماتَطْلُبُنِی عَلَی الصِّراطِ ...(1)
از پیامبر (ص) خواستم که برای من در روز قیامت شفاعت کند. حضرت فرمود: من انجام خواهم داد. عرض کردم: ای رسول خدا! کجا شما را بیابم؟ حضرت فرمود: مرا برای اولین بار در کنار صراط پی جویی کن.
عوف بن مالک اشجعی از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:
أَتانِی آتٍ مِنْ رَبّی فَخَیَّرَنِی بَیْنَ أَنْ یَدْخُلَ نِصْفَ أُمَّتِی الْجَنّةَ وَ بَیْنَ الشَّفاعَةِ، وَ إِنّی اخْتَرْتُ الشّفاعَةَ. فَقُلْنا: یا رَسُولَ اللهِ! نَنْشُدَکَ اللهَ وَ الصُّحْبَةَ لِما جَعَلْتَنا مِنْ أَهْلِ شَفاعَتِکَ. قالَ: فَإنَّکُمْ مِنْ أَهْلِ شَفاعَتِی. (2)
فرشتهای از جانب پروردگارم نزد من آمد و مرا مخیر نمود بین آنکه نصف امتم را داخل بهشت کنم یا آنکه شفیع آنان گردم، و من شفاعت را اختیار نمودم. ما عرض کردیم: ای رسول خدا! تو را به خدا به حق صحابی بودنمان که ما را از اهل شفاعت قرار دهی. حضرت فرمود: به طور حتم شما از اهل شفاعت من خواهید بود.
ب) درخواست شفاعت در روز قیامت
این نوع نیز مورد وفاق بین عموم مسلمانان است. حتی وهابیت نیز قبول دارند. از محمد بن عبدالوهاب نقل شده که میگوید:
وجملة القول انّ طلب الشفاعة منه (ص) فی حیاته ثابت
1- سنن ترمذی، ج 4، ص 621.
2- همان، ص 627.
ص61
بلا شکّ و کذلک طلب الشفاعة منه (ص) یوم القیامة و هذا لاینکره أحد. (1)
خلاصه مطلب اینکه: طلب شفاعت از پیامبر (ص) در زمان حیاتش بدون شک ثابت است و نیز درخواست شفاعت از آن حضرت در روز قیامت چیزی است که کسی آن را انکار نمیکند.
بخاری به سند صحیح از رسول خدا (ص) نقل میکند که فرمود:
إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتّی یَبْلُغَ الْعَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَیْنَاهُمْ کَذلِکَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسی، ثُمَّ بِمُحَمّدٍ (ص) فَیَشْفَعُ لِیَقْضِیَ بَیْنَ الْخَلْقِ ... (2)
همانا خورشید در روز قیامت چنان به مردم نزدیک میشود که از شدّت گرما، عرق تا نصف گوش مردم را خواهد گرفت، در این هنگام مردم به حضرت آدم (ع) وسپس به حضرت موسی (ع) ودر آخر به حضرت محمّد (ص) پناه میبرند، پس شفاعت میکند تا بین خلایق حکم شود.
2. مورد اختلاف از نظر وهابیان
اشاره
مورد نزاع بین وهابیان با سایر مسلمانان، درخواست شفاعت از اولیای الهی در عالم برزخ است که وهابیان از آنجا که آن را قبول ندارند آن را جایز ندانسته بلکه شرک به حساب میآورند.
محمّد بن عبد الوهاب میگوید:
1- صیانة الانسان من وسوسة دحلان، ص 363.
2- فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج 3، ص 338.
ص62
ونثبت الشّفاعة لنبیّنا محمّد (ص) یوم القِیامَةِ حسب ما ورد، وکذا نثبتها لسائر الأنبیاء والملائکة والأولیاء والأطفال حسب ما ورد أیضاً، ونسألها من المالک لها والاذن فیها لمن یشاء من الموحّدین الّذین هم اسعد النّاس بها کما ورد بانّ یقول احدنا متضرّعاً إلی الله تعالی: (اللّهمّ اشفع نبیّنا محمّد (ص) فینا یوم القیمه، أو اللّهمّ شفّع فینا عبادک الصّالحین أو ملائکتک أو نحو ذلک ممّا یطلب من الله لا منهم. فلایقال: یا رسول الله أو یا ولی الله أسألک الشّفاعة أو غیرها، کأدرکنی أو اغثنی أو انصرنی علی عدوّی ونحو ذلک ممّا لا یقدر علیه إلّا الله تعالی. (1)
وما شفاعت را برای پیامبرمان محمّد (ص) در روز قیامت به حسب آنچه از روایات وارد شده ثابت میکنیم. وهمچنین آن را برای سایر انبیا وملائکه واولیا واطفال به حسب آنچه وارد شده ثابت میکنیم، ولی شفاعت را از مالک آن وکسی که آن را به افرادی از موحدین با سعادت داده میخواهیم، آنگونه که در روایات وارد شده است؛ به اینکه یکی از ما در حال تضرع به سوی خدای متعال بگوید: بار خدایا! پیامبر ما محمّد (ص) را در حقّ ما روز قیامت شفیع قرار بده، یا بگوید: بار خدایا! بندگان صالح خود یا ملائکه یا امثال آنان را در حقّ من شفیع گردان. ولی این را باید از خدا طلب کند نه از شفیعان، یعنی نگوید: ای رسول خدا، ای ولی خدا از تو شفاعت یا نحو آن را در خواست میکنم مثل اینکه بگوید: مرا دریاب، مرا
1- الهدیة السنیه، ص 42.
ص63
کمک کن، مرا بر دشمنم یاری نما ومثل این عباراتی که به جز خدا کسی بر آن قادر نیست.
نقد و بررسی نظر وهابیان
همانگونه که اشاره شد، برخی از گناهکاران به واسطه شفاعت، مورد عفو وبخشش الهی قرار خواهند گرفت، قرآن کریم وسنّت نیز بر این مطلب تصریح نموده است.
قرآن کریم با مسلّم گرفتن اصل شفاعت، یادآور میشود که شفاعت تنها به اذن الهی انجام میپذیرد: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ «کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او».
ونیز میفرماید: (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ «هیچ شفیعی جز با اجازه او نخواهد بود».
واز طرفی دیگر به ابطال عقیده بتپرستان ومشرکان در این مورد پرداخته است؛ زیرا آنان برای شفاعت هیچگونه شرط وقیدی مانند اذن خدا قائل نیستند. قرآن کریم در ردّ این عقیده میفرماید:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ) (یونس: 18)
آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند و نه سودی میبخشد و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند. بگو: آیا خدا را به چیزی خبر میدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ منزه است او، و برتر است از آن همتایانی که قرار میدهند.
ص64
بنابرین اگر کسی با این استدلال به آیاتی که شفاعتخواهی مشرکان از بتها را مردود میشمارد، قصد داشته باشد اصل شفاعت در اسلام را زیر سؤال ببرد، مغالطهای آشکار است؛ چرا که در شفاعت اسلامی، نه اعتقاد به الوهیت شافعان مطرح است ونه بیقید وشرط بودن شفاعت آنان.
قرآن کریم از فرشتگان به عنوان شفاعتکنندگانی یاد کرده است که جز درباره کسانی که خداوند رضایت میدهد، شفاعت نخواهند کرد:
(بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ* لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ* یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی) (انبیاء: 26- 28)
بلکه آنها (فرشتگان) بندگان شایسته اویند. هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل میکنند ... و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند.
پس هرگاه اصل شفاعت پیامبر (ص) ودیگران در قیامت مورد تأیید است، درخواست آن از سوی مؤمنان نیز امری مشروع خواهد بود. همانگونه که درخواست دعا از دیگران امری مشروع است.
علامه طباطبایی 1 در تفسیر آیه 36 و 49 از سوره هود میفرماید:
انّه ربّما یظنّ انّ ما ورد فی الأدعیة من الاستشفاع بالنبی (ص) و آله المعصومین هو من الشرک الوثنی المنهی عنه؛ و هو الشرک الوثنی محتجا بان هذا النوع من التوجه العبادیة فیه اعطاء تأثیر ربوبی لغیره تعالی و هو شرک.
ص65
وقد فاتهم اولا: انّ ثبوت تأثیر ... لغیره تعالی ضروری؛ فقد اسند الله تعالی فی کلامه التأثیر بجمیع انواعه إلی غیره، و نفی التأثیر عن غیره تعالی مطلقاً، یستلزم ابطال قانون العلیة و المعلولیة العام، الذی هو رکن فی جمیع ادلة التوحید .... نعم المنفی من التأثیر عن غیره تعالی هو الاستقلال فی التأثیر.
ومن یستشفع بأهل البیت: انّما یبتغی بهم الوسیلة إلی الله، من غیر ان یعتقد باستقلالهم بالتأثیر. و قد قال تعالی: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ). (1)
ثانیاً: فاتهم الفرق بین ان یعبد غیر الله رجاء ان یشفع عندالله، و بین ان یعبد الله وحده مع الاستشفاع الیه باهل البیت:؛ ففی الأول اعطاء الاستقلال و اخلاص العبادة لغیرالله تعالی، و هو الشرک فی العبادة و
العبودیة دون الثانی الذی یتمحّض الاستقلال فیه لله تعالی، و تختص العبادة به وحده لاشریک له. (2)
چه بسا گمان میشود آنچه در ادعیه از شفاعت جستن از پیامبر (ص) و آل معصومش: وارد شده همان شرک بتپرستی است که از آن نهی شده است؛ زیرا در آن اعطای تأثیر ربوبی برای غیر خداوند متعال است که شرک میباشد، در حالی که چند نکته از آنها فوت شده است؛
اولًا: اینکه ثبوت تأثیر برای غیر خداوند متعال ضروری است؛ زیرا خداوند متعال تأثیر به تمام انواعش را به غیر خود نسبت داده است.
1- مائده: 35.
2- المیزان، تفسیر آیات 36 و 49 از سوره هود.
ص66
وانگهی نفی تأثیر از غیر خداوند متعال به طور مطلق مستلزم ابطال قانون علیت و معلولیت عام است که رکن در تمام ادله توحید میباشد. آری آنچه که از غیر خداوند متعال نفی شده همان استقلال در تأثیر میباشد. و کسی که درخواست شفاعت از اهل بیت: میکند و از آنها شفاعت میخواهد در حقیقت آنان را وسیله نزد خدا دانسته است بدون آنکه اعتقاد به استقلال در تأثیر داشته باشد، و خداوند متعال فرموده: (ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کرده و نزد خدا وسیله آورید).
ثانیاً: آنان نتوانستند بین عبادت غیر خدا به امید آنکه نزد خدا شفیعشان شوند و بین اینکه خدای واحد را عبادت کنند و در عین حال اهل بیت: را شفیع نزد او آورند، فرق گزارند؛ در حالی که در مورد اول اعطای استقلال و اخلاص عبادت برای غیر خداوند متعال شده که شرک در عبادت و عبودیت به حساب میآید، ولی در صورت دوم استقلال در آن مخصوص خدا بوده و عبادت تنها به او اختصاص یافته و کسی شریک او در این امر قرار نگرفته است.
حقیقت درخواست شفاعت
اشاره
برای روشن شدن مطلب واینکه درخواست شفاعت از پیامبر (ص) ودیگر اولیای الهی کار باطلی نیست، به دو نکته اشاره میکنیم:
1. اینکه طلب شفاعت همان طلب دعا است؛
2. اینکه طلب دعا از صالحان در اسلام امری مستحب است که همه مسلمان حتی وهابیان آن را اجازه دادهاند.
نکته اول
ص67
همانگونه که اشاره شد، شفاعت پیامبر (ص) وسایر شفیعان در حقیقت درخواست آنان از خداوند متعال وطلب مغفرت از خداوند سبحان برای گناهکاران است. وخدای سبحان به آنان اذن داده تا در ظرفیتهای خاص برای مردم دعا کنند، ودر همان موارد نیز، استجابت دعا را ضمانت کرده است. ولذا آنان در غیر مواردی که اذن داده شده، دعا نمیکنند. ومعنای جمله «یا وَجِیهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ» همین است.
مفسر معروف اهل سنّت، نیشابوری از مقاتل در تفسیر قول خداوند:
(مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْه ا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا)؛ «کسی که شفاعت (تشویق) به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود و کسی که شفاعت به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت». (نساء: 85) نقل کرده که گفت: «... الشفاعة إلی الله إنّما هی دعوة الله لمسلم»(1)؛ «... شفاعت نزد خدا همانا خواستن از خدا برای مسلمان است».
فخر رازی شفاعت را به دعا وتوسل به سوی خدای متعال معنا میکند. او میگوید:
خداوند متعال به محمّد (ص) فرمود: (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ) (محمد: 19). محمّد (ص) را امر کرده که اوّلا برای خودش استغفار کند وسپس برای دیگران استغفار نماید ... (2)
1- تفسیر نیشابوری در حاشیه جامع البیان طبری، ج 5، ص 118.
2- مفاتیح الغیب، ج 8، ص 220.
ص68
فخر رازی نیز در تفسیر آیه: (وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً)؛ «و برای مؤمنان استغفار میکنند [و میگویند:] پروردگارا، رحمت تو همه چیز را فرا گرفته است». (غافر: 7) میگوید:
هذه الآیة تدلّ علی حصول الشفاعة من الملائکة للمذنبین، و إذا ثبت هذا فی
حق الملائکة فکذلک فی حق الأنبیاء؛ لانعقاد الاجماع علی انّه لافرق. (1)
این آیه دلالت بر حصول شفاعت از ملائکه برای گناهکاران دارد، و چون این مطلب در حق ملائکه ثابت شد در حق انبیا نیز ثابت است؛ به جهت انعقاد اجماع بر اینکه در این جهت فرقی نیست.
ونیز فرمود: (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ)؛ «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم». (یوسف: 97)
ونیز میفرماید:
(وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ) (اعراف: 134)
هنگامی که بلا بر آنها مسلط میشد، میگفتند: ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند.
خداوند متعال میفرماید:
(وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی) (نجم: 26)
وچه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودی نمیبخشد
1- مفاتیح الغیب، ج 7، ص 286.
ص69
مگر پس از آنکه خدا برای هر کس بخواهد وراضی باشد اجازه (شفاعت) دهد.
انس بن مالک به رسول خدا (ص) خطاب کرده میگوید:
یا نَبِیَّ اللهِ! اشْفَعْ لِی یَوْمَ الْقِیامَةِ، فَیَقُولُ لَهُ: أَنَا فاعِلٌ إِنْ شاءَ اللهُ. (1)
ای پیامبر خدا! برای من در روز قیامت شفاعت کن، در این هنگام به او میفرماید: من چنین خواهم کرد اگر خدا بخواهد.
ابن تیمیه میگوید:
والشفاعة هی الدعاء، ولا ریب انّ دعاء الخلق بعضهم لبعض نافع، والله قد امر بذلک ... و کلّ داع شافع، دعا الله سبحانه و تعالی و شفع، فلا یکون دعاؤه و شفاعته إلّا بقضاء الله و قدره و مشیئته، و هو الذی یجیب الدعاء و یقبل الشفاعة، فهو الذی خلق السبب و المسبب، و الدعاء من جملة الاسباب التی قدّرها الله سبحانه و تعالی. (2)
شفاعت همان دعاست، و شکی نیست در اینکه دعای مردم در حق یکدیگر نافع است، و خدا بدان امر کرده ... و هر دعاکنندهای شافع میباشد، که خداوند سبحان و متعال را صدا زده و شفاعت کرده است، پس دعا و شفاعت او جز به قضا و قدر و مشیت الهی نیست، و اوست که دعا را اجابت میکند و شفاعت را میپذیرد، و اوست که سبب و مسبب را آفریده و دعا از جمله اسبابی است که خداوند پاک و بلندمرتبه مقدّر نموده است.
مسلم در صحیح خود از ابن عباس نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود:
1- سنن ترمذی، باب ما جاء فی صفة الصراط.
2- الواسط بین الحقّ و المخلوق، ابن تیمیه، صص 31- 33.
ص70
مَا مِنْ رَجُلٍ مُسْلمِ یَمُوتُ فَیَقُومُ عَلی جَنَازَتِهِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا لایُشْرِکُونَ بِاللهِ إِلّا شَفَّعَهُمُ اللهُ فِیهِ. (1)
هیچ فرد مسلمانی نیست که بمیرد وبر جنازه او چهل مرد که به خدا شرک نمیورزند قیام کرده [و بر او دعا کنند] جز آنکه خداوند آنان را در حقّ آن میت شفیع گرداند.
بخاری در صحیح خود بابی را منعقد کرده تحت عنوان:
إِذَا اسْتَشْفَعُوا إلی الإِمامِ لِیَسْتَسْقِیَ لَهُمْ لَمْ یَرُدَّهُمْ. (2)
هرگاه امام را شفیع خود قرار دهند تا برای آنها طلب باران کند خداوند آنان را رد نخواهد کرد.
و نیز بابی دارد تحت عنوان «إِذَا اسْتَشْفَعَ الْمُشْرِکُونَ بِالْمُسْلِمِینَ عِنْدَ الْقَحْطِ»(3)؛ «هرگاه مشرکان هنگام قحطی، مسلمانان را شفیع قرار دهند». و این به معنای آن است که از مسلمانان بخواهند تا برایشان دعا کنند.
از این عبارت استفاده میشود که حقیقت شفاعت همان دعا و خواستن از خداوند است. وطلب شفاعت از ولی خدا به معنای طلب خواستن ودعا است.
نکته دوم
طلب دعا وخواستن از مؤمن نه تنها شرک وحرام نیست، بلکه امری مستحب وراجح میباشد وانسان میتواند در حال حیات وممات از
1- صحیح مسلم، ج 3، ص 54.
2- صحیح بخاری، ج 2، ص 29.
3- همان.
ص71
کسی بخواهد تا برای او دعا کند وکاری را برای او از خدا بخواهد.
درخواست دعا از شخصی؛ خصوصاً از اولیای الهی در حال حیات هیچ اشکالی ندارد ومطابق قرآن وحدیث است. خداوند متعال میفرماید:
(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ) (منافقون: 5)
هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را (از روی استهزاء و کبر و غرور) تکان میدهند و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر میورزند.
و نیز درباره برادران حضرت یوسف (ع) میفرماید:
(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ* قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (یوسف: 97 و 98)
برادران یوسف گفتند: پدر، از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم. گفت: بهزودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او آموزنده و مهربان است.
قرآن نیز دستور داده است تا گنهکاران به نزد پیامبر (ص) رفته واز او درخواست استغفار نمایند، آنجا که میفرماید:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً) (نساء: 64)
اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای
ص72
خدا را زیر پا میگذاردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.
ترمذی از انس بن مالک نقل کرده که گفت:
سَأَلْتُ النَّبیَّ (ص) أَنْ یَشْفَعَ لِی یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ فَقالَ: أَنَا فاعِلٌ. قُلْتُ: فَأَیْنَ أَطْلُبُکَ؟ قالَ: عَلَی الصِّراطِ. (1)
من از پیامبر (ص) درخواست کردم که برای من در روز قیامت شفاعت کند؟ حضرت فرمود: من انجام خواهم داد. عرض کردم: کجا به دنبال شما باشم؟ فرمود: در کنار صراط.
این حدیث رجالش رجال صحیح است جز آنکه در سندش ابوالخطاب حرب بن میمون واقع است. گرچه بخاری او را تضعیف کرده ولی اکثر علما او را توثیق نمودهاند. ابوالخطاب انصاری میگوید: «او بصری صدوق است». یحیی بن معین میگوید: «او صالح است، وعلی بن مدینی ودیگران او را توثیق نمودهاند». (2)
ابن حجر میگوید: خطیب در کتاب «المتفق والمفترق» گفته که او ثقه است. (3)
اگر بخاری او را تضعیف کرده به جهت این است که او قَدَری بوده وبا عقیده او موافق نبوده است، ولذا نمیتوان به تضعیف او توجّه نمود.
1- سنن ترمذی، ج 4، ص 42.
2- میزان الاعتدال، ج 1، ص 470.
3- تهذیب التهذیب، ج 2، صص 225 و 226.
ص73
طبرانی در «المعجم الکبیر» نقل کرده که سواد بن قارب قصیده خود را اینگونه انشاد کرد:
وأشهد أنّ الله لا ربّ غیره
وأنّک مأمون علی کلّ غائب وأنّک أدنی المسلمین وسیلة إلی الله یابن الأکرمین الأطائب فمرنا بما یأتیک یا خیر مرسل وإن کان فیما فیه شیب الذوائب وکن لی شفیعاً یوم لا ذو شفاعة بمغن فتیلا عن سواد بن قارب(1)
رفاعی در توجیه این شعر میگوید:
سواد بن قارب رسول خدا (ص) را مورد خطاب قرار داده وامیدوار است که حضرت نزد خداوند متعال شفیع او در روز قیامت باشد ... (2)
شفاعت در برزخ
طلب دعا و شفاعت از کسی که در عالم برزخ است نیز جایز میباشد.
شیخ حسن کامل ملطاوی که از علمای مصر و وکیل وزارت خزانهداری آن دیار است میگوید:
وإذا کان لکل مؤمن شفاعة عندالله یوم القِیامَةِ، فلماذا لاتکون للمقربین شفاعة فی البرزخ، و هو سبیل إلی الآخرة، والله تعالی یقول فی شأنهم: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً
1- المعجم الکبیر، ج 7، صص 109- 111؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 250.
2- التوصل الی حقیقة التوسل، ص 399.
ص74
بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) ولاشک انّه ممّا تقربه اعینهم ان تجری رحمة الله للمؤمنین علی أیدیهم، و ان یکرم الله زوارهم فی حاجاتهم، و قد زاروهم زیارة خالصة لله و فی محبته تعالی و دعوا لهم بالمغفرة و یسرهم ان تکون
لهم من الله الجائزة، و هو سبحانه و تعالی صاحب الفضل علی عباده اجمعین (قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ). (1)
و اگر برای هر مؤمنی شفاعتی نزد خداوند در روز قیامت است، پس چرا برای مقربان شفاعتی در برزخ نباشد، در حالی که برزخ راهی به سوی آخرت است و خداوند متعال در شأن آنان میفرماید: (هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام میدادند). و شکی نیست از جمله عنایاتی که مایه روشنی چشم آنهاست این است که رحمت خدا بر مؤمنان از دستان آنان جاری شود، و اینکه خداوند زوّار آنها را در حاجاتشان تکریم نماید؛ چرا که آنان با زیارت ایشان، زیارت خالصی برای خدا و در راه محبت خداوند متعال داشتهاند، و آنان را صدا زدهاند تا برایشان طلب مغفرت نمایند دعای به مغفرت کرده و خوشحال میشوند که از جانب خداوند جایزه بگیرند، و او سبحانه و تعالی صاحب فضل بر تمام بندگانش است. بگو: به فضل و رحمت خدا، باید خوشحال شوند که این، از تمام آنچه گردآوری کردهاند، کمتر است.
صحابه و درخواست شفاعت بعد از وفات پیامبر (ص)
1- رسول الله ص فی القرآن الکریم، حسن کامل ملطاوی، ص 520.
ص75
با مروری بر تاریخ صحابه پی میبریم که برخی از آنان بعد از وفات پیامبر (ص) از او درخواست شفاعت کردهاند، و این همان چیزی که وهابیان آن را شرک میدانند.
ابن عباس میگوید:
لَمّا فَرَغَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (ع) مِنْ تَغْسِیلِ النَّبِیِّ (ص) قالَ: بِأبِی أَنْتَ وَ أُمّی، اذْکُرْنا عِنْدَ رَبِّکَ وَاجَعَلْنا مِنْ بالِکَ. (1)
چون امیرمؤمنان (ع) از غسل دادن پیامبر (ص) فارغ شد گفت: پدر و مادرم به فدای تو! ما را نزد پروردگارت یاد کن و هیچ گاه ما را فراموش ننما.
و نیز روایت شده:
لَمَّا تُوَفّیَ رَسُولُ اللهِ (ص) جاءَ أَبُوبَکْرٍ مِنْ سلعَ وَ وَقَفَ عَلَی فَوْتِهِ، وَ کَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ وَ قَبَّلَهُ وَ قالَ: بِأَبِی انْتَ وَ أُمّی طِبْتَ حَیّاً وَ مَیّتاً، وَ اذْکُرْنا عِنْدَ رَبّکَ. (2)
چون رسول خدا (ص) وفات کرد ابوبکر از سلع آمد و از مرگ حضرت مطّلع شد و پارچه از صورت حضرت کنار زد و او را بوسید و عرض کرد: پدر و مادرم به فدای تو! پاک زندگی کردی و پاک از دنیا رحلت فرمودی، ما را نزد پروردگارت یاد کن.
دلایل وهابیان بر عدم جواز
اشاره
1- نهج البلاغه، خطبه 235؛ مسند احمد، ح 228؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 214؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 571.
2- السیرة الحلبیة، ج 3، ص 392.
ص76
اشاره
وهابیان برای اثبات مدّعای خود که عدم جواز درخواست شفاعت از ارواح اولیا در عالم برزخ باشد به ادلّهای تمسک کردهاند:
دلیل اوّل
اشاره
طلب شفاعت از شفیع به منزله خواندن غیر خدا است واین شرک در عبادت است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً)؛ «با خدا هیچ کس را نخوانید». (جن: 18)
پاسخ
اولًا: خواندن غیر خدا به طور مطلق نه حرام است ونه مستلزم شرک؛ زیرا اگر انجام عملی توسط فردی مجاز ومشروع باشد، درخواست انجام آن از وی نیز مجاز ومشروع خواهد بود؛ هرگاه شفاعت کردن برای پیامبر (ص) ودیگر شفیعان در قیامت، حقّ ومشروع است. طلب شفاعت از آنان نیز چنین خواهد بود. حقیقت شفاعت، دعا کردنِ شفیع برای مستحق شفاعت ودرخواست بخشش او از جانب خداوند است. بنابراین، همانگونه که انسان میتواند از هر فرد مسلمان ومؤمنی درخواست دعا کند- که این مطلب مورد قبول وهابیان است- طلب شفاعت از غیر خدا هم جایز خواهد بود. لیکن در طلب شفاعت از دیگران، تنها از کسانی میتوان طلب کرد که شایستگی شفاعت را دارند؛ مانند پیامبران، مؤمنان صالح وفرشتگان.
ترمذی از انس بن مالک نقل کرده که از پیامبر (ص) خواست تا در
ص77
قیامت او را شفاعت کند.(1)
و نیز خداوند به جهت عفو وآمرزش گناهان، مردم را دعوت میکند که از پیامبر (ص) بخواهند تا برای آنان استغفار نماید:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً) (نساء: 64)
و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذارند)، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.
اگر وهابیان طلب دعا از پیامبر (ص) را پس از وفات او شرک میدانند، در هر دو حالت شرک خواهد بود. گذشته از این، مرگ پیامبر اکرم (ص) مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است وشنیدن درخواست دعا وشفاعت واجابت آن مربوط به روح است نه بدن. در بحث حیات برزخی به تفصیل به اثبات حیات روحانی پرداخته شده است.
ثانیاً: در آیه فوق نهی از معیت است یعنی در عرض خداوند کسی را نخوانید.
ثالثاً: مخاطب به آیه مورد نظر مشرکان هستند که با نظر استقلالی
به وسائط مینگریستند.
رابعاً: حکم عقلی تخصیص بردار نیست واگر درخواست از غیر خدا شرک است فرقی بین زمان حیات وممات ندارد.
دلیل دوم
اشاره
1- صحیح ترمذی، ج 4، ص 42.
ص78
اشاره
به گواهی قرآن کریم، خداوند مشرکانِ عصر رسالت را به این دلیل که از غیر خدا طلب شفاعت میکردند، مشرک دانسته است:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ) (یونس: 18)
آنان به جای خدا، چیزهایی را میپرستیدند که به آنها هیچ سود وزیانی نمیرساند و میگویند که این بتها شفیع ما نزد خدا هستند.
پاسخ
اولًا: در اینکه مشرکان عصر رسالت برای بتها ومعبودهای خود مقام شفاعت قائل بودند، تردیدی نیست، ولی آنچه در این آیه آمده این است که آنان هم بتها را عبادت میکردند وهم برای آنان مقام شفاعت قائل بودند، واعتقاد به شفاعت همراه با عبادت آنها، سبب مذمّت آنان شده است.
مشرکان همچنین حقّ شفاعت بیقید وشرطی برای موجوداتی قائل بودند که خداوند چنین مقامی را به آنان نداده بود. واین امور سبب مذمّت وشرکآلود شدن اعتقاد ودرخواست آنان شد. ولی اگر اعتقاد به مقام شفاعت، در حق کسی باشد که خداوند برای آنها این حق را قرار داده وبهکار گرفتن آن را نیز به اذن خدا بداند واین اعتقاد منجرّ به عبادت شفیع نشود، دلیلی بر حرمت آن نیست، همانگونه که قبلًا به آن اشاره شد.
ص79
ثانیاً: مشرکان حقّ شفاعت را بدون هیچ قید و شرطی، برای غیر خدا قائل بودند، ولذا قرآن آنان را بدین جهت مورد مذمت قرار داده است.
ثالثاً: از آخر آیه مورد بحث استفاده میشود که مشرکان در ادعایشان که به جهت قرب الی الله بتها را عبادت میکردند، صادق نبودند، وگرنه باید خداوند نزد آنان از بتها ارزشمندتر میبود در حالی که خداوند متعال در آخر آیه میفرماید:
(إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ) (زمر: 3)
خداوند آن کس را که دروغگو وکفرانکننده است هرگز هدایت نمیکند.
دلیل سوم
اشاره
قرآن کریم شفاعت را حقّ ویژه خداوند دانسته است: (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً)؛ «بگو شفاعت تنها از آنِ خداوند است». بنابر این باید شفاعت را فقط از خداوند درخواست کرد.
پاسخ
اولًا: شفاعت از آن جهت که نوعی تأثیرگذاری در سرنوشت بشر است، از مظاهر وجلوههای ربوبی خداوند است وبدین جهت اوّلًا وبالذات به او اختصاص دارد، ولی این مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت برای پیامبران وصالحان منافات ندارد؛ زیرا شفاعت آنان به صورت مستقل نیست، بلکه مستند به اذن ومشیت الهی است. واین مطلبی است
ص80
که از قرآن کریم به روشنی به دست میآید؛ (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْد هُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ «کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد، مگر به فرمان او». (بقره: 255) ویا آیه: (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ «هیچ شفیعی جز به اجازه او نخواهد بود». (یونس: 3)
ثانیاً: آیه فوق دلالت دارد که حقّ شفاعت بالأصاله برای خداست وبه هر کس بخواهد میدهد. ونظیر آن در آیات قرآن بسیار است؛
خداوند متعال میفرماید: (لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ)؛ «مالکیت وحکومت از آن اوست وستایش از آن او». (تغابن: 1)
ولی در جایی دیگر میفرماید:
(تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ) (آل عمران: 26)
به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ واز هر کس بخواهی، حکومت را میگیری.
ونیز میفرماید:
(مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً) (فاطر: 10)
کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست.
ولی در جایی دیگر میفرماید: (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ)؛ «در حالی که عزت مخصوص خدا ورسول او ومؤمنان است». (منافقون: 8)
محمد بن عبدالمجید میگوید:
والمشرکون کانوا یعتقدون فی اصنامهم انّها تنفع و تضرّ ... فأین هذا ممّن یستغیث من المسلمین بنبی أو ولی، و یسأله الشفاعة
ص81
معتقداً انّه لایملک نفعاً و لا ضرّاً. (1)
مشرکان درباره بتهای خود معتقد بودند که نفع و ضرر میرسانند ... این کجا و استغاثه مسلمانان به پیامبر (ص) و یا ولی کجا؟! و اینکه از او درخواست شفاعت شود در حالی که اعتقاد به این باشد که پیامبر (ص) مالک نفع و ضرر نیست.
همچنین میگوید:
وامّا تمسکه فی منع استشفاعهم إلی الله بقوله تعالی قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً قلنا: مسلم، ولا ینافی طلبنا
منهم الشفاعة فی مآرب الدنیا و الآخرة؛ لانّ شفاعتهم لنا من بعد اذنه تعالی لهم بإلهام أو غیره ممّا یعلمونه أولا، و لانّ شفاعتهم مجرد دعائه لله تعالی و طلب و ابتهال، کما یدعو المؤمن لأخیه بظهر الغیب. و معنی توقفها علی الإذن توقف قبولها علی رضاه تعالی و اختیاره الإجابة، لا کما زعم المشرکون انّ معبوداتهم تشفع لهم عنده و جزموا بذلک، ولم یلتفتوا إلی توقف نفع شفاعتها علی قبوله تعالی و رضاه، حتّی کأنّهم لایجوزون ردّ شفاعتها. (2)
و اما تمسک او در منع درخواست شفاعت آنان نزد خداوند به قول خداوند متعال: (بگو که تمام شفاعتها از آنِ خداوند است). میگوییم: این امر مسلّم است، ولی با درخواست شفاعت ما از آنان در امور دنیا و آخرت منافات ندارد؛ زیرا شفاعت آنان برای ما بعد از اذن خداوند متعال به آنان از راه الهام یا غیر الهام است که از قبل
1- الردّ علی بعض المبتدعة من الطائفة الوهابیة، ص 16.
2- همان، ص 47.
ص82
آن را میدانند، و به جهت اینکه شفاعت آنان مجرد صدا زدن او نزد خدای متعال و درخواست و ابتهال او است، همانگونه که مؤمن برای برادر مؤمنش در پشت سر او و هنگامی که از او غایب است دعا میکند. و معنای توقف شفاعت بر اذن، توقف قبول آن بر رضایت خداوند متعال و اختیار اجابت از اوست، نه آنگونه که مشرکان گمان کردهاند که معبودهایشان برایشان نزد خداوند شفاعت میکنند و به آن جزم و یقین دارند، و هرگز التفات ندارند به اینکه شفاعت آنان متوقف بر قبول و رضایت خداوند متعال است، به حدی که آنان هرگز ردّ شفاعت آنها را تجویز نمیکنند.
دلیل چهارم
اشاره
طلب شفاعت اگرچه دعا محسوب میشود، ولی خواستن آن از میت بیفایده است؛ زیرا او در عالم برزخ نمیشنود وحیاتی ندارد.
پاسخ
در جای خود به اثبات رساندهایم که اولیای خدا در عالم برزخ نیز دارای حیاتاند واز این دنیا نیز اطلاع دارند. اینک این مطلب را در ضمن آیاتی به اثبات خواهیم رساند:
1. خداوند متعال درباره شهیدان میفرماید:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)
هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، ونزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
ص83
2. ودرباره اولیای خدا میفرماید:
(وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ) (نساء: 69)
وکسی که خدا وپیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران وصدّیقان وشهدا و صالحان.
3. ودر مورد خود میفرماید: (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)؛ «وهر جا باشید او با شما است». (حدید: 4)
ونیز میفرماید: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ «وما به او از رگ قلبش نزدیکتریم». (ق: 16)
4. ونیز درباره خود میفرماید:
(یَعْلَمُ خائِنَةَ الأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ) (مؤمن: 19)
او چشمهایی را که به خیانت میگردد وآنچه را سینهها پنهان میدارند، میداند.
از این آیات استفاده میشود که اولیای الهی گرچه از این دنیا رحلت کردهاند، ولی در آن عالم از حیات گستردهای برخوردار بوده ونسبت به این عالم نیز آگاهی دارند.
به تعبیر دیگر مطابق آیه اول شهیدان زندهاند و پیامبر (ص) و اولیا در جهاد اصغر یا اکبر به شهادت رسیدهاند و بر فرض عدم شهادت جایگاهشان با شهدا در عالم برزخ در نزد خدا است و خدا همهجاست. پس اولیا در برزخ همه جا هستند و باقی به بقای الهی میباشند.
دلیل پنجم
اشاره
ص84
از امام علی (ع) نقل شده که فرمود:
اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیَدِهِ خَزَائِنُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الدُّعاءِ وَتَکَفَّلَ لَکَ بِالإِجابَةِ وَأَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ وَتَسْتَرحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ، وَلَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُهُ عَنْکَ، وَلَمْ یُلْجِئْکَ إلی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیْهِ. (1)
بدان، همانا کسی که به دستانش خزینههای آسمانها وزمین است به تو اجازه داده که او را بخوانی وبرخود تکلیف کرده که برای تو اجابت کند، وتو را فرمان داده تا از او بخواهی تا عطایت کند واز تو خواسته که از او درخواست رحمت کنی تا تو را بیامرزد، وبین تو وخودش کسی را قرار نداده تا مانع از تو گردد، وتو را مجبور نکرده تا به نزد کسی بروی که شفیع تو نزد او گردد.
گفته شده: در ذیل این جمله تصریح به عدم ضرورت شفاعت شده است.
پاسخ
اوّلًا: مسأله شفاعت از جمله مسائلی است که اتفاق امّت اسلامی حتی وهابیان بر ثبوت آن است وقرآن وروایات نیز بر آن اشاره دارند؛ خداوند متعال میفرماید: (مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟» (بقره: 255)
1- نهج البلاغه، ج 3، ص 47.
ص85
بخاری به سندش از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود:
أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِیَ الأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً، فَأَیُّمَا رَجُلٍ فِی أُمَّتِی أَدْرَکَتْهُ الصَّلاةُ فَلْیُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِیَ الْمَغَانمُ وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِی، وَأُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ، وَکَان النَّبیُّ یُبْعَثُ إلی قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إلی النَّاسِ عَامَّةً. (1)
به من پنج چیز داده شده که به هیچکس قبل از من داده نشده است؛ یکی اینکه من تا مسیر یک ماه به واسطه ترس یاری شدم، دیگر اینکه زمین برای من محل سجود ومنشأ طهارت قرار گرفته است. پس هرکس در امّت من نماز او فرا رسید باید نماز گزارد. وغنائم برای من حلال شده ولی برای هیچکس قبل از من حلال نبوده است. وبه من شفاعت داده شده است. وپیامبران قبل از من تنها بر قومشان مبعوث میشدند بر خلاف من که بر عموم مردم مبعوث گشتهام.
ثانیاً: شفاعت بر دو نوع است؛ یکی شفاعت غیر صحیح که قانون شکن ومتناقض با قانون است، ودیگری شفاعت صحیح که حافظ قانون ومؤید آن است.
به تعبیر دیگر اگر مقصود از شفاعت کمک ومساعدت خداوند در امری است این نوع شفاعت باطل است؛ زیرا او در کارهایش به کسی نیاز ندارد. ولی اگر به معنای رجوع به اسباب باشد شرع وعقل آن را
1- صحیح بخاری، ج 1، ص 86؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 63 و ....
ص86
نفی نمیکند.
ثالثاً: خداوند متعال در قرآن نفی شفاعت از دو دسته کرده است؛ یکی بتها آنجا که میفرماید:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ) (یونس: 18)
آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، ونه سودی میبخشد؛ و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!
که مشرکان بتها را عبادت میکرده و میگفتند اینان شفیعان ما نزد خدایند ولذا خداوند آنان را مذمت کرده است.
دسته دوّم کسانی از یهود بودند که حقّ شفاعت را به نحو استقلال برای اولیای خود میدانستند. لذا قرآن نفی شفاعت از آنها کرده، میفرماید:
(یَا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ* وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلایُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ) (بقره: 47 و 48)
ای بنیاسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم واز آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد ونه از او شفاعت پذیرفته میشود؛ ونه غرامت از او قبول خواهد شد؛ ونه یاری میشوند.
وممکن است که حضرت خواسته باشد، اینگونه اعتقادها را در باب
ص87
شفاعت نفی کند.
رابعاً: صدر جمله، یعنی توجّه به وسیله ورجوع به شفیع با هم منافات ندارند؛ زیرا اجابت وعطا ورحمت الهی در نظام اسباب ومسببات با وسائط است، همانگونه که خداوند متعال میفرماید: (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ)؛ «مرا بخوانید تا اجابت کنم بر شما». (غافر: 60) که اجابت از اسباب ومسببات میباشد.
واز طرفی میدانیم واسطهای که ما قبول داریم نه تنها حاجب ومانع ما به سوی خدا نیست، بلکه چون سلطه او در طول سلطه خداست لذا دعوتکننده انسان به خداوند متعال میباشد.
وامّا جمله: «وَلَمْ یُلْجِئْکَ إلی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إلَیْهِ»؛ اشاره به این نکته دارد که کارها وعنایات خداوند به بندگانش همانند مردم نیست که چون افرادی را نمیشناسند به کسانی ارجاع میدهند تا آنان را معرفی کرده واز مرحمت او استفاده کنند، ارجاع افراد به سوی شفیع از طرف خداوند از این باب نیست؛ زیرا خداوند، عالم به اسرار وخفیات است؛ بلکه اگر به اسباب ارجاع میدهد به جهت اقتضای قانون نظام علّی ومعلولی واسباب ومسببات در عالم طبیعت ومعنویات است.
اینگونه توجیه با تمام ادله سازگاری دارد. ولذا ابن میثم بحرانی در توجیه این جملات میفرماید:
انّه لم یلجئه إلی من یشفع إلیه؛ لانّ الشفیع انّما یضطرّ إلیه عند تعذرّ المطلوب من جهة المرغوب إلیه، امّا لبخله أو جهله باستحقاق الطالب، والباری تعالی لابخل عنده ولا منع من جهته،
ص88
وانّما یتوقف فیضه علی استعداد الطالب له. (1)
خداوند متعال انسان را مضطر نکرده تا به سراغ شفیع برود؛ زیرا شفیع آن وقتی اضطراری است که دسترسی به شخص اصلی به جهت بخل یا جهل او به استحقاق طلبکننده ممکن نیست، در حالی
که از ناحیه خداوند متعال بخل ومنعی نیست، آری، فیض خداوند متوقف بر استعداد طلبکننده است.
دلیل ششم
اشاره
محمّد بن عبدالوهاب نیز میگوید:
الشفاعة شفاعتان: منفیة و مثبتة، فالمنفیة ما کانت تطلب من غیرالله فیما لایقدر علیه الّا الله؛ لقوله تعالی: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَلاشَفَاعَةٌ وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ)، و المثبتة هی التی تطلب من الله، و الشافع مکرّم بالشفاعة، و المشفوع له من رضی الله قوله وعمله بعد الإذن کما: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ).(2)
شفاعت بر دو نوع است؛ شفاعت باطل و شفاعت صحیح، شفاعت باطل آن است که از غیر خدا طلب شود چیزی که تنها خدا بر آن قدرت دارد به خاطر قول خدای متعال: (ای کسانی که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید وفروش است (تا بتوانید
1- شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی، ج 2، ص 377.
2- رساله اربع قواعد، ص 25.
89
سعادت ونجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، ونه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد)، ونه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود.) وکافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم میکنند، هم به دیگران)، و شفاعت صحیح آن است که از خدا خواسته شود، و شفاعتکننده به شفاعت تکریم شده و شخصی که بر او شفاعت میشود کسی است که خدا بعد از اجازه دادن از قول و عملش راضی شده است همانگونه که خداوند متعال میفرماید: (چه کسی است که نزد خدا بدون اذنش شفاعت کند).
پاسخ
خداوند به اذن خودش قدرت شفاعت را به شفیع داده و او به اذن خدا در مورد افرادی که مورد رضایت خدایند شفاعت میکند و ما میتوانیم که از او بخواهیم تا به اذن خدا شفاعت کند، و آیهای که در آن نفی شفاعت کرده مقصود نفی شفاعت استقلالی و از کافران است، همانگونه که از آخر آیه استفاده میشود.
دلیل هفتم
اشاره
محمّد بن عبدالوهاب میگوید:
فان قال: اتنکر شفاعة رسول الله (ص) و تبرأ منها؟ فقل: لا، بل هو الشافع و المشفّع و ارجو شفاعته، لکنّ الشفاعة کلّها لله، (قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً) و لایشفع لأحد إلّا من بعد ان یأذن الله فیه (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی) و هو لایرتضی إلّا التوحید. فإذا
ص90
کانت الشفاعة کلّها لله، ولاتکون إلّا بعد اذنه، ولا یشفع النبی (ص) و لاغیره فی أحد حتّی یأذن الله فیه، ولایأذن إلّا لأهل التوحید، فالشفاعة کلّها لله، فاطلبها منه. و اقول: اللّهم لاتحرمنی شفاعته، اللّهم شفّعه فی و امثال هذا ...(1)
اگر کسی بگوید: آیا تو شفاعت رسول خدا (ص) را انکار کرده و از آن تبرّی میجویی؟ در جواب بگو: هرگز. بلکه او شافعی است که شفیع بودنش مورد قبول واقع شده و امید به شفاعتش دارم، ولی تمام شفاعت برای خداست (بگو تمام شفاعت برای خداست). و پیامبر (ص) برای هیچ کس شفاعت نمیکند مگر آنکه خداوند در مورد او اجازه دهد (و شفاعت نمیکنند مگر در مورد کسی که مورد رضایت خداست). و او رضایت نمیدهد مگر توحید را. و اگر تمام شفاعت برای خداست و بدون اذن او کسی شفاعت نمیشود و پیامبر و غیر او در حق هیچ کس بدون اذن خدا شفاعت نمیکنند و خداوند نیز تنها برای اهل توحید اذن شفاعت میدهد، پس تمام شفاعت برای خداست و لذا باید از او طلب شود و من میگویم: بارخدایا! مرا از شفاعت او محروم نساز، بارخدایا! او را شفیع من قرار بده. و امثال این عبارات ...
پاسخ
از عبارات او آشفتگی خاصی مشاهده میشود؛ زیرا ما منکر توحید نیستیم، و اگر از پیامبر (ص) درخواست شفاعت میکنیم با این اعتقاد است که اگر خداوند برای ما اذن شفاعت داده و ما مرضی رضای او هستیم ما
1- کشف الشبهات، ص 62.
ص91
را شفاعت کند. آری حق شفاعت از جانب خداست و اوست که اجازه شفاعت میدهد.
و لذا قبلًا ذکر کردیم که حضرت علی (ع) و ابوبکر بعد از مرگ رسول خدا (ص) از او خواستند تا نزد خدا یادشان کند که در حقیقت درخواست شفاعت از اوست.
دلیل هشتم
اشاره
محمّد بن عبدالوهاب میگوید:
فان قال: النبی (ص) أُعطی الشفاعة و أنا اطلبه ممّا اعطاه الله کذا. فالجواب: انّ الله اعطاه الشفاعة و نهاک عن هذا، و قال: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً) ...(1)
اگر کسی بگوید: به پیامبر (ص) حق شفاعت داده شد و من از او درخواست میکنم چیزی را که خداوند به او داده است. جواب آن است که خداوند به او حق شفاعت داده و تو را از خواستن از او نهی کرده است و فرموده: (با خدا کسی را نخوانید) ...
پاسخ
اولًا: به چه دلیل خدا ما را از طلب و درخواست اعمال شفاعت در حقمان نهی کرده است، و آیهای که به آن استشهاد کرده مربوط به مشرکانی است که برای خدا شریک مستقل قرار داده و آنها را میپرستیدند و از آنها حاجتشان را درخواست میکردند، و لذا نمیتوان
1- کشف الشبهات، ص 62.
ص92
اینگونه آیات را بر موحّدان تطبیق نمود.
ثانیاً: مقصود به این آیه و امثال آن که با کلمه «مع» آمده، دلالت بر این مطلب است که هرگز نباید کسی اعتقاد شرکآلود در کارهای خدایی داشته و کسی را در عرض خداوند متعال قرار دهد، ولی اگر اعتقادی به نحو طولیت باشد و همه چیز و همه امور را به فرمان خدا بداند به اینکه خداوند متعال حقی را به اولیا داده و آنان نیز به اذن و اراده او آن را انجام میدهند، چنین اعتقادی نه تنها شرک نیست بلکه در راستای توحید میباشد.
ثالثاً: از آیات قرآن کریم استفاده میشود که بسیاری از افعال الهی به صورت غیر مباشر و به واسطه فرشتگان انجام میگیرد، بدون آنکه هیچگونه شرکی صورت بگیرد، و هیچ مشکل عقلی و نقلی وجود ندارد که خداوند متعال انواعی از افعال و عطایش را به واسطه انبیا و اوصیا قرار داده یا آنها را معلق بر طلب آنان از او نموده باشد.
خداوند متعال میفرماید:
(وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاواتِ وَ الأَرْضِ وَ کَانَ اللهُ عَلِیماً حَکِیماً) (فتح: 4)
لشکریان آسمانها وزمین از آن خداست، وخداوند دانا وحکیم است.
و نیز میفرماید:
(وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ کَانَ اللهُ عَزِیزاً حَکِیماً) (فتح: 7)
لشکریان آسمانها وزمین تنها از آن خداست؛ وخداوند شکستناپذیر وحکیم است.
ص93
و لشکر وسیلهای برای فرمانده و حاکم برای اعمال قدرت است، همانگونه که در آیات قبض روح انسانها به این مطلب اشاره شده و در عین انتساب به خدا به فرشتگان نیز نسبت داده شده است.
و نیز میفرماید:
(وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا ... وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْری لِلْبَشَرِ) (مدثر: 31)
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم، وتعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم ... و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمیداند و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست.
دلیل نهم
اشاره
ابن تیمیه میگوید:
انّ المشرکین کانوا یطلبونها من اصنامهم فسمّاه الله عبادة لهم و قال: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ ...) (1)
و الشاهد فیه قوله: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ) مع ملاحظة ما فی ذیل الآیة: (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ) و کان وجه عبادتهم لهم هو قولهم: (هؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا).(2)
همانا مشرکان شفاعت را از بتهایشان میخواستند و لذا خداوند آن
1- یونس: 18.
2- مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 15.
ص94
را عبادت آنان نامید آنجا که میفرماید: (آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، ونه سودی میبخشد؛ و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!)، شاهد در آیه قول خداوند متعال است که میفرماید: (آنها غیر از خدا چیزهایی را میپرستند) با ملاحظه آنچه که در ذیل آیه آمده است (و میگویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند). و جهت عبادت آنها نسبت به بتها این بود که میگفتند: (آنها شفیعان ما هستند).
پاسخ
اولًا: ظاهر عطف در آیه فوق مغایرت است؛ به این معنا که مشرکان دو کار خلاف داشتند؛ یکی اینکه غیر خدا را عبادت میکردند و دیگر اینکه بتها را شفیع خود میخواندند. از کجای آیه استفاده میشود که وجه عبادت بتها این بوده که میگفتند: اینها شفیعان ما هستند؟
ثانیاً: جمله (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ) دلالت بر طلب شفاعت از شفیعان ندارد، چیزی که ابن تیمیه از آن استفاده کرده است تنها دلالت دارد بر اینکه آنها چنین میگفتند و مجرد گفتن اینکه آنها شفیعان ما هستند به معنای طلب شفاعت از آنها نیست.
ثالثاً: بین درخواست شفاعت از بتها با درخواست شفاعت از پیامبراکرم (ص) فرق است؛ زیرا حضرت گرچه از دنیا رحلت کرده، ولی حیات برزخی دارد و بر این عالم نیز احاطه علمی دارد همانگونه که در جای خود به اثبات رساندیم.
رابعاً: مشرکان که در این عمل خود مورد مذمت قرار گرفتهاند به
ص95
این جهت بوده که معتقد بودهاند که بتها یا جن و ملک و اولیائشان مالک شفاعتاند و بدون اذن خدا شفاعت میکنند و شکی نیست که درخواست شفاعت از شفیع، هرکس که باشد، با این فرض، شرک خواهد بود، همانگونه که آیات قرآن نیز به این معنا اشاره دارد.
دلیل دهم
اشاره
برخی میگویند: شفاعت کرامتی است از سوی خداوند به برخی از بندگانش به جهت اظهار فضلش در آخرت، و او در مورد افرادی که خداوند اراده کرده شفاعت میکند، و لذا موضوع شفاعت در ظاهر و شکل واسطه در نتایجی است که در آن عفو الهی تجلی مییابد، و بنابراین نمیتوان به انبیا و اولیا تقرب جست تا به شفاعت آنان رسید؛ زیرا آنان مالک امر شفاعت به معنای ذاتی مستقل نیستند، بلکه خداوند متعال مالک آن است و اوست که به آنان در مواقعی محدود اذن شفاعت میدهد، و لذا باید به خدا تقرب جست تا ما را در زمره کسانی قرار دهد که اذن شفاعت آنان به اولیا داده شده است، و در نتیجه شفاعت را باید از خدا بخواهیم.
رشید رضا میگوید:
انّ المخلوق لایقدر علی التأثیر فی صفات الخالق الازلیة الکاملة ... فیکون ذلک اظهار کرامة و جاه لهم عنده، لا احداث تأثیر الحادث فی صفات القدیم و سلطان له علیها، تعالی الله عن ذلک.(1)
همانا مخلوق قدرت بر تأثیر در صفات ازلی کامل خالق را ندارد ...
1- تفسیر المنار، ج 8، ص 13.
ص96
پس این شفاعت اظهار کرامت و جاهی است برای آنان نزد خداوند نه احداث تأثیر حادث در صفات قدیم و سلطهای از او بر آن صفات، زیرا خدا از آن متعالی است.
پاسخ
اولًا: آیات و روایات شفاعت همگی ظاهر در شفاعت حقیقی است نه شکلی، و حمل آن بر شکلی، تأویلی است سخیف که حتی وهابیان آن را قبول ندارند.
ثانیاً: هرگز تعلیق مغفرت و عطای خدا بر طلب مخلوق به معنای تأثیر مخلوق در اراده خدا نیست؛ زیرا تعلیق اراده بر چیزی ممکن بوده و در آن محذوری نیست؛ چرا که تأکید بر اراده است نه سلب آن.
ثالثاً: با چند مقدمه میتوان علم پیدا کرد که شفاعت اولیا شکلی نیست بلکه حقیقی است:
1. شخص گناهکار گاهی در خود اهلیت یا شجاعت نمیبیند تا با خدای خود که به او احسان کرده و در برابر او نافرمانی نموده صحبت کرده و به طور مستقیم از او چیزی بخواهد، و لذا به سراغ واسطه میرود تا مشکلش را با واسطهگری حل کند.
2. خداوند برای بنده گناهکار بعد از شفاعت شفیع اراده مغفرت میکند، و اگر آن شفاعت نبود اراده خدا به مغفرت او تعلّق نمیگرفت، مثل اینکه پدری قصد کرده تا پسرش را کتک بزند، ولی شخص آبرومندی نزد او واسطه میشود و او به جهت تکریم شخص واسطهگر فرزند را میبخشد، در این صورت شفاعت، سبب در عفو و یا جزء
ص97
سبب در آن میگردد.
3. اگر شخص گناهکار از خود اطاعتی نسبت به دستورات شفیع نشان داده و با او دوست شود و تا حدودی مطیع او گردد در این صورت شفیع مناسب میبیند که او را در حلّ مشکلش مساعدت کرده و شفیعش
گردد، و این به نحوی موجب ترغیب انسانها در عمل به دستورات اولیاست.
4. انسان میداند که شفیع هرگز چیزی برای خود از افراد گناهکار و یا دیگران نمیخواهد و تنها هدف او رضایت خداست، و لذا اهتمام به رضایت شفیع در حقیقت اثبات عملی است در اینکه شخص گناهکار راغب است تا خطاهای خود را تصحیح کرده و آنها را تدارک نماید و در جاده مستقیم قرار گیرد.
ص98
فصل چهارم: بررسی دلایل منکران شفاعت
اشاره
ص99
وهابیان اصل شفاعت را قبول دارند ولی درخواست شفاعت از اولیا در عالم برزخ را نمیپذیرند، اما کسانی هستند که اصل شفاعت را قبول ندارند.
کسانی که منکر اصل شفاعتند نیز به ادلهای تمسک کردهاند:
شبهه اول: شفاعت محرّک معصیت است!
اشاره
در نظر عدهای، اعتقاد به شفاعت موجب جرأت بر گناه در افراد شده وروح سرکشی را در گناهکاران ومجرمان زنده میکند؛ لذا اعتقاد به آن، با روح شریعت اسلامی وسایر شرایع سازگاری ندارد!
پاسخ
اولًا: اگر چنین باشد، «توبه» که بخشایش گناهان را در پی دارد نیز مایه تشویق به انجام دوباره گناه خواهد بود. در حالی که توبه یکی از باورهای اصیل اسلامی ومورد اتفاق مسلمانان است.
ثانیاً: وعده شفاعت در صورتی مستلزم تمرّد وعصیانگری است
ص100
که شامل همه مجرمان با تمام صفات وویژگیها شود ونسبت به تمام انواع عقاب وتمام اوقات آن جاری باشد ...، ولی اگر این امور مبهم ونامعین شد که وعده شفاعت در مورد چه گناهانی وکدام گناهکار ودر چه وقتی از قیامت است، هیچکس نمیداند که آیا مشمول شفاعت میشود یا خیر؟ ولذا موجب تشویق بر انجام معاصی نخواهد شد. (1)
ثالثاً: با اندکی اندیشه در آیات قرآن وگفتار پیشوایان معصوم: روشن میشود که خداوند شرایط ویژهای برای شفاعت قرار داده است. خداوند میفرماید:
(یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا) (طه: 109)
در آن روز [قیامت] شفاعت هیچ کس سودی نمیبخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده وبه گفتار او راضی است.
همچنین فرموده است:
(ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ) (غافر: 18)
برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد ونه شفاعتکنندهای که شفاعتش پذیرفته شود.
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:
إنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاةَ. (2)
همانا شفاعت ما اهل بیت: به کسی که نماز را سبک بشمارد،نخواهد رسید.
1- تفسیر المیزان، ج 1، ص 165.
2- بحارالأنوار، ج 82، ص 235.
ص101
روشن است که چنین شرایطی نه تنها سبب تشویق به انجام گناه نمیشود، بلکه انسان را برای دستیابی به طاعات به تلاش وامیدارد تا از شفاعت پیامبران واولیای الهی برخوردار شود.
رابعاً: شفاعت نه تنها تشویقکننده گناه نیست، بلکه باعث امیدواری گناهکار به آینده خود میگردد وبه این باور میرسد که میتواند سرنوشت خود را دگرگون سازد. کردار گذشته او سرنوشتی شوم وتغییرناپذیر برای وی پدید نیاورده است و میتواند با یاری اولیای الهی وتصمیم راسخ بر فرمانبرداری از خداوند، ضمن تغییر سرنوشت خود، آیندهای روشن را برای خود رقم بزند. بدین ترتیب، اعتقاد به شفاعت نه تنها مایه گستاخی نیست، بلکه باعث میشود گروهی به این امید که راه بازگشت به سوی خداوند برای آنان باز است، به یاری اولیای خدا، آمرزش را بجویند، وبا کنار نهادن سرکشی، به سوی حق بازگردند.
شبهه دوم: شفاعت واسطهگری است!
اشاره
طبق نظر برخی شفاعت، نوعی پارتیبازی وواسطهگری است که موجب ضایع شدن حقّ عدّهای، وسبب لوثشدن قانون است.
پاسخ
اشاره
شفاعت، کمک اولیای الهی به افرادی است که در عین گنهکار بودن، پیوند ایمانی ومعنوی خویش را با خداوند واولیای الهی نگسستهاند. شفاعت واقعی برای کسانی است که نیروی جهش به سوی کمال وپاکی در روح وروان آنان باشد ونورانیت شافعان، وجود تاریک کسانی را که
ص102
از هیچگونه ویژگی مثبتی برخوردار نیستند، روشن نخواهد کرد.
بنابراین، شفاعتهای رایج میان مردم (پارتیبازی) با شفاعت در منطق اسلام، تفاوتهای زیاد دارد؛ از آن جمله:
1
1- در واسطه گری های دنیوی، فرد گنه کار، شفیع را برمی انگیزاند تا با سرپرست فلان بخش تماس بگیرد و به دلیل نفوذی که در دستگاه او دارد، وی را وادار کند از تقصیر گنه کار در گذرد و از اجرای قانون در حقّ او چشم بپوشد. در شفاعت اسلامی، کار دست خدا است و اوست که شفیع را بر می انگیزاند. خداوند به دلیل کمال و جایگاه شفیع، به او حق شفاعت می بخشد و رحمت و بخشایش خود را از گذرگاه وی، شامل حال بندگان می سازد.
2
2. در شفاعت، شفیع از مقام ربوبی تأثیر میپذیرد، ولی در واسطهگریهای باطل، قدرت برتر سخنان شفیع است و اوست که به خواستههای خلافکار، تن در میدهد. بهدیگرسخن، در شفاعتهای عرفی ودنیوی، شفاعتکننده، مولا وحاکم را برخلاف اراده، به انجام کاری وادار میکند، ولی در شفاعت الهی، در علم و اراده خداوند هیچ گونه دگرگونی پدید نمی آید، بلکه تنها مراد و خواسته دگرگون می شود (1) زیرا او می داند که فلان شخص حالاتی بر او وارد می شود و در هر حالی وضعیت خاصی دارد به جهت مقرون شدن اسباب و شرایط خاص که خدا در هر موردی اراده ای داشته است ....
3
3. جوهر اصلی شفاعتهای دنیوی، تبعیض در قانون است. بدین
1- تفسیر المیزان ج 1، ص164.
ص103
ترتیب که نفوذ شفیع بر اراده قانونگذار یا مجریان قانون چیره میشود وقدرت قانون تنها در برخورد با ناتوانان، نمود مییابد. این در حالی است که در شفاعت اخروی، هیچ کس قدرت خود را بر خدا تحمیل نمیکند و نمیتواند از اجرای قانون جلوگیری کند. در حقیقت شفاعت، رحمت گسترده و بخشایش بی پایان خدای مهربان است که به وسیلۀ آن، کسانی را که شایسته اند، پاک می کند. به همین دلیل گروهی که از شفاعت محروم شده اند، سزاوار برخورداری از بخشایش و رحمت گسترده الهی نیستند. و گرنه در قانون خدا تبعیض وجود ندارد.
4. شفاعت شونده باید دارای شرایطی باشد؛ از آن جمله:
الف) خدا از او راضی باشد (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ م شْفِقُونَ) (انبیاء: 28).
ب) نزد خدا، پیمانی داشته باشد؛ مثلا به خدا ایمان داشته باشد، به یگانگی او اقرار کند، نبوت وولایت را تصدیق کند ودارای کردار شایسته باشد: (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (مریم: 87).
ج) ستمکار نباشد: (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ) (غافر: 18).
د) نماز را سبکنشمارد. امامصادق (ع) فرمود: «إِنَّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاةِ».(1)
ماهیت شفاعت، نه تشویق به گناه است ونه چراغ سبز برای گناهکار. همچنین عامل عقبافتادگی ویا واسطهگری نیست، بلکه مسئله مهم
1- بحارالأنوار، ج 11، ص 105.
ص104
تربیتی است که پیآمدهای سازندهای دارد. که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. امیدآفرینی
غالباً چیرگی هوای نفس بر انسان، سبب ارتکاب گناهان بزرگی میشود وبه دنبال آن روح یأس حاکم میشود واین ناامیدی، ایشان را به آلودگی بیشتر در گناهان میکشاند. در مقابل، امید به شفاعتِ اولیای الهی به عنوان یک عامل بازدارنده به افراد نوید میدهد که اگر خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته آنها از طریق شفاعت نیکان وپاکان جبران گردد.
2. برقراری پیوند معنوی با اولیای الهی
مسلماً کسی که امید به شفاعت دارد، میکوشد به نوعی این رابطه را برقرار سازد وکاریکه موجبرضای آنهاست، انجامدهد وپیوندهای محبّت و دوستی را نگسلد.
3. تلاش برای به دست آوردن شرایط شفاعت
امیدواران شفاعت باید در اعمال گذشته خویش تجدید نظر کنند ونسبت به آینده تصمیمات بهتری بگیرند؛ زیرا شفاعت بدون زمینه مناسب انجام نمیگیرد. حاصل آنکه، شفاعت نوعی تفضّل است که از
یک سو به خاطر زمینههای مناسبِ «شفاعتشونده» واز سوی دیگر به خاطر آبرو واحترام واعمال صالح «شفاعتکننده» است.
شبهه سوم: چه نیازی به شفیع داریم؟
اشاره
ص105
گاهی سؤال میشود که چرا خداوند به طور مستقیم، گناهان بندگان را نمیبخشد وچه نیازی به وجود واسطه و شفیع است؟
پاسخ
اولًا: خداوند متعال، جهان آفرینش را به بهترین وجه آفریده است: (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ)؛ «او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید». (سجده: 7)
جهان بر اساس نظام علّت ومعلولی واسباب ومسبّبات، برای هدایت ورشد وتکامل انسانها آفریده شده است ونیازمندیهای طبیعی بشر به وسیله عوامل واسباب عادی، برآورده میگردد.
فیوضات معنوی خداوند همانند هدایت، مغفرت وآمرزش نیز بر اساس نظامی خاص بر انسانها نازل میشود، واراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که این امور به وسیله اسباب وعلّتهای معین به انسانها برسد. بنابراین، همانگونه که در عالم مادّه نمیتوان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را به وسیله خورشید نورانی کرده وخود بیواسطه بهچنین کاری دست نزده است، در عالم معنا نیز نمیتوان گفت: چرا خداوند بهواسطه اولیای الهی، مغفرت خویش را شامل حال بندگان نموده است؟
شهید مطهری/ میفرماید:
فعل خدا، دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش، اعتنا نداشته باشد، گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال،
ص106
گناهکاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم (ص) بروند وعلاوه بر اینکه خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان، طلب مغفرت کند. قرآن کریم میفرماید: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اس تَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً) (1)؛ «و اگر ایشان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو میآمدند واز خدا آمرزش میخواستند وپیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند». (2)
ثانیاً: حکمت دیگرِ «شفاعت» این است که مشیت الهی این است که با اعطای منزلت شفاعت به پیامبران واولیای الهی، آنان را تکریم کند. پذیرش دعا ودرخواست اولیا، نوعی تکریم واحترام به آنان است. اولیای خدا، نیکوکاران، فرشتگان آسمانها، وحاملان عرش که همه روزگار را به فرمانبرداری خدا گذرانده واز مدار عبودیت الهی، گام بیرون ننهادهاند، شایسته تکریم هستند وچه احترامی بالاتر وبرتر از اینکه دعای آنان درباره بندگان شایسته رحمت ومغفرت الهی، مستجاب شود.
شبهه چهارم: شفاعت عامل دگرگونی در علم واراده الهی
اشاره
رشید رضا میگوید:
حکم پروردگار عین عدل است وبر اساس مصلحت الهی شکل گرفته است. از طرفی، شفاعت در عرف مردم به این معناست که شفیع
1- نساء: 64.
2- مجموعه آثار، ج 1، ص 264.
ص107
وواسطه، مانع اجرای حکم واقعی در مورد متخلف ومجرم میشود. اگر حکم دوم که در سایه شفاعتِ واسطه به دست آمده، مطابق عدل است وحکم نخست مخالف آن، پس دو حالت پیش میآید:
1. باید خدا را غیر عادل دانست، که قطعاً باطل است.
2. بگوییم خداوند عادل است، ولی علم وآگاهیاش نارسا بوده است، که اینک از رهگذر یادآور شدن شفیع، تغییر پیدا کرده است. در نتیجه حکم جدید عادلانه است. این فرض نیز باطل است؛ زیرا علمخدا عین ذات اوست وتغییر ودگرگونی در او راه ندارد.
فرض میکنیم حکم نخست، عین عدل بوده است وحکم دوم بر خلاف آن وخداوند تنها به دلیل علاقه به شفیع، حاضر شده است عدل را زیر پا نهد وحکم جدید صادر کند. این فرض نیز با عدالت الهی ناسازگار است. پس پذیرش شفاعت با چالشهای فراوان روبهروست واستدلال عقلی، مخالف آن است. (1)
پاسخ
این اشکال از آنجا پدید میآید که نویسنده میان تغییر در علم واراده الهی ودگرگونی وتحول در موضوع ومعلوم ومراد را در هم آمیخته است. باید دانست آنچه دگرگون شده، وضعیت مجرم وگنهکار است؛ یعنی بهگونهای شده که سزاوار رحمت الهی گشته است؛ در حالی که پیشتر چنین نبود. پس در علم واراده خداوند، هیچگونه دگرگونی پدید نیامده است. بنابراین، دو اراده وجود دارد وخداوند میداند که این
1- المنار، ج 4، ص 307.
ص108
شخص دگرگون خواهد شد ودر پرتو اراده دوّمِ پروردگار قرار خواهد گرفت. پس علم واراده الهی دگرگون نشده است، بلکه دو علم و اراده گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد که هیچ یک ناقض دیگری نیست، بلکه هر دو عین عدل الهی است. بدین ترتیب، علم واراده خدا دگرگون نمیشود، بلکه علم واراده جدیدی به موضوع نوینی تعلّق میگیرد.
درباره شفاعت میگوییم: خداوند از ازل میدانست که فلان انسان، حالتهای گوناگونی خواهد داشت وبر اساس آن شرایط، اراده ویژهای درباره او شکل میگیرد. از این رو، بر اساس تعدّد حالتها وتغییر موضوع، ارادههای متفاوتی نیز تعلّق گرفته است. پس در علم الهی واراده او، خطا وتغییری پدید نیامده است، بلکه هر علمی نسبت به موضوع خود درست است وهر اراده نسبت به موضوع خود، حکیمانه وبر اساس مصلحت است.
شبهه پنجم: لزوم یکی از دو محذور
اشاره
برخی میگویند: «بعد از آنکه خداوند متعال در قرآن مجید برای گنهکاران وبزهکاران کیفرهای سنگین معین کرده است، برداشتن کیفر آنان از عدالت خدا به شمار میرود یا از ظلم او؟ اگر از عدالت او است، پس اصل وضع آن از ابتدا ظلم بوده که شایسته ساحت خداوند نیست، واگر برداشتن کیفر، ظلم است پس درخواست پیامبران یا هر شفیع دیگری، درخواستی ظالمانه است وچنین درخواستی شایسته ساحت پیامبران نیست».
پاسخ
ص109
اوّلًا: اشکالکننده در مورد اوامر امتحانی پروردگار چه پاسخی دارد؟ آیا برداشتن حکم امتحانی خداوند همچون منع از کشته شدن اسماعیل در مرحله دوم واثبات کشته شدن او در مرحله اول به دست حضرت ابراهیم (ع) آیا هر دو عدالت است یا یکی عدالت ودیگری ظلم است؟ لابدّ هر دو عدالت است وحکمت آن، بیرون آوردن نیتهای درونی مکلف وشکوفاسازی استعدادهای اوست. در مورد شفاعت نیز خواهیم گفت: ممکن است خداوند مقدّر کرده باشد همه افراد با ایمان را نجات دهد، ولی در ظاهر احکامی را مقرّر کرده وبر مخالفت از آنها کیفرهایی را معین نموده تا کافران به وسیله کفر خود هلاک، ومؤمنان به واسطه پیروی واطاعت به درجه بالا ترفیع پیدا کنند وگنهکاران به واسطه شفاعت بر کشتی نجات سوار واز پارهای عقابها رهایی یابند.
ثانیاً: شفاعت از قبیل نقض وشکستن حکم اول ونیز از باب شکستن مجازات وعقوبت نیست، بلکه جنبه حکومت وسیطره را دارد؛ یعنی نافرمانیکننده را از شمول مجازات بیرون میآورد ومشمول رحمت واحسان وعفو وفضل وکرم خود میسازد که در این امر قهراً به شفیع نیز احترام گذاشته شده است.
شبهه ششم: تغییرناپذیری سنّتهای الهی
اشاره
گفته شده: سنّت وقانون الهی بر پایه محکم استوار است وهیچگاه در معرض اختلاف وتخلّف قرار نمیگیرد. خداوند متعال میفرماید:
ص110
(فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحْوِیلًا) (فاطر: 43)
هرگز برای سنّت خدا بدل نخواهی یافت وهرگز برای سنّت او دگرگونی نخواهی یافت.
افزون بر این با حکمت خدا هم همخوانی ندارد.
پاسخ
صراط خدا مستقیم وسنّت او تخلّفناپذیر است، ولی سنّت خدا بر پایه یک صفت از اوصاف او استوار نشده وخداوند دارای یک سنّت مشخص نیست، بلکه سنّتهای فراوانی دارد که هر کدام در جای خود کامل، تام، جامع وفراگیر است. بنابراین، سنّت الهی فقط بر یک صفت استوار نیست تا هیچ حکمی از موردش، وهیچ جزا وپاداشی از محلّش تخلّف نکند، بلکه رحمت گسترده وعفو ومغفرت او با شرایط ویژه شامل حال گنهکاران میشود؛ چنانکه حق تعالی در جای خود وبا شرایط خاصّ، منتقم وقهّار است؛ یعنی در بررسی جامع باید هر صفت از صفات الهی را با توجّه به سایر صفات وی ملاحظه وارزیابی کرد.
در نتیجه، اگر شفاعتی واقع میشود وعذاب را از کسی برمیدارد، هیچ اختلاف واختلالی در سنّت وروش کلّی وجامع او پدید نمیآید.
شبهه هفتم: بیواسطه بودن شفاعت
اشاره
برخی میگویند: رحمت و مغفرت الهی واسع بوده و شامل هر چیز و هرکس میشود و میتواند به صورت مستقیم شامل افراد و موجودات
ص111
شود و چه لزومی دارد که خداوند متعال رحمت خود را به واسطه انبیا و اوصیا و اولیا افاضه نماید؟
پاسخ
رحمت مباشری خداوند متعال در دنیا و آخرت بسیار است، ولی از آنجا که نظام معنویات همانند مادیات دارای اسباب و مسببات میباشد لذا مانعی ندارد که خداوند در برخی از موارد رحمت خود را به جهت مصالحی به دعا و شفاعت مرتبط سازد، که یکی از مصالح اظهار کرامت انبیا و اوصیاست.
ص: 112
فصل پنجم: بررسی دیدگاه معتزله در مسأله شفاعت
اشاره
ص113
برخی از مستشرقان درصدد برآمدهاند تا به معتزله نسبت دهند که آنان بدین جهت شفاعت را نمیپذیرند، چون که مخالف با عدل الهی است.
«جولد تسیهر» در کتاب «مذاهب التفسیر الاسلامی» معتزله را مدح کرده و گمان نموده که آنان شفاعت را از آن جهت که مخالف با عدل الهی است نمیپذیرند. او در این باره میگوید:
والمعتزلة لایریدون التسلیم بقبول الشفاعة علی وجه اساسی حتّی لمحمّد؛ ذلک بانّه یتعارض مع اقتناعهم بالعدل الإلهی المطلق. (1)
و معتزله شفاعت را به جهتی اساسی حتی برای محمّد (ص) نمیپذیرند؛ و آن اینکه شفاعت با عدالت مطلق الهی که آن را پذیرفتهاند ناسازگاری دارد.
اولًا: زیادی رحمت الهی و مغفرت برای گناهکاران با اسباب متعدد با عدالت الهی منافات ندارد.
ثانیاً: معتزله شفاعت را برای ترفیع درجه میپذیرند.
ثالثاً: معتزله گرچه شمول شفاعت برای اهل گناهان کبیره را
1- مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 192.
ص: 114
نمیپذیرند، ولی شفاعت برای مرتکبان گناهان صغیره را پذیرفتهاند.
رابعاً: این مستشرق یهودی معتقد به شفاعت برای بنی اسرائیل است و آن را منافات با عدالت خداوند متعال نمیداند، حال چگونه معتزله را به جهت انکار شفاعت از گناهان کبیره ستایش مینماید. در حالی که معتزله همانند خوارج شفاعت را در مورد اهل ثواب و مؤمنان توبهکننده میپذیرد، ولی اهل کبیره را از شمول شفاعت خارج میکنند.
قاضی عبدالجبار معتزلی مینویسد:
لا خلاف بین الأئمة فی انّ شفاعة النبی (ص) ثابتة للأمّة، انّما الخلاف فی انّها تثبت لمن؟ فعندنا انّ الشفاعة للتائبین من المؤمنین، و عند المرجئة انّها للفساق من اهل الصلاة. (1)
بین بزرگان از علما اختلافی نیست در اینکه شفاعت پیامبر (ص) برای امت ثابت است ولی اختلاف در آن استکه برای چه کسی ثابت میباشد؟ نزد ما عقیده بر این است که شفاعت مخصوص توبهکنندگان از مؤمنین است، و نزد مرجئه عقیده بر آن است که شفاعت مخصوص فاسقان از اهل نماز میباشد.
نقد ادله معتزله
اشاره
معتزله که شفاعت را حق مخصوص توبهکنندگان مؤمن میدانند و شامل گناهکاران نمیدانند به ادلهای تمسک کردهاند، اینک آنها را نقل کرده و پاسخ میدهیم:
دلیل اول: آیات وعید الهی
اشاره
1- شرح الاصول الخمسة، قاضی عبدالجبار، ص 688.
ص115
آنان میگویند: آیاتی که در آنها وعده عذاب بر گناهکاران داده شده عموم و اطلاق داشته و از آن رفع عذاب یا بیرون آمدن معصیت کار از دوزخ استفاده نمیشود.
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید:
دلّت الدلالة علی انّ العقوبة تستحق علی طریق الدوام، فکیف یخرج الفاسق من النار بشفاعة النبی (ص). (1)
دلیل دلالت دارد بر اینکه گناهکار مستحق عقوبت به طور دائم است، حال چگونه ممکن است که شخص فاسق با شفاعت پیامبر (ص) از دوزخ خارج شود.
او بر ادعای خود به آیاتی از قرآن استدلال کرده است از قبیل؛
خداوند متعال میفرماید:
(أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ) (زمر: 19)
آیا تو میتوانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟! آیا تو میتوانی کسی را که در درون آتش است برگیری ونجات دهی؟!
و میفرماید:
(رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ) (آل عمران: 192)
1- شرح الاصول الخمسة، ص 689.
ص116
پروردگارا! هر که را تو (بهخاطر اعمالش،) به آتش افکنی، او را خوار ورسوا ساختهای! وبرای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست!
و میفرماید:
(وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها) (سجده: 20)
و امّا کسانی که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جایگاه همیشگی آنها آتش است؛ هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آنها را به آن باز میگردانند.
و میفرماید:
(یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ) (معارج: 11)
(ولی هر کس گرفتار کار خویشتن است)، چنان است که گنهکار دوست میدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند.
و میفرماید:
(وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ) (زمر: 54)
و به درگاه پروردگارتان بازگردید ودر برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوی هیچکس یاری نشوید!
قاضی عبدالجبار از این آیات استفاده کرده که گناهکار بعد از آنکه وارد جهنم شد هیچ یاوری برای او نخواهد بود.(1)
پاسخ
1- شرح الاصول الخمسة، ص 689.
ص117
اولًا: از روایات استفاده میشود که روز قیامت خداوند متعال عدهای را به شفاعت رسول خدا (ص) و دیگر اولیا از آتش دوزخ نجات خواهد داد. و این روایات میتواند به نوبه خود مخصّص آن آیات باشد.
ثانیاً: آیاتی که معتزله به آنها در مقصود خود استدلال کردهاند عموماً مربوط به کفار است.
ابوبکر آجری میگوید:
انّ المکذّب بالشفاعة اخطأ فی تأویله خطأ فاحشاً، خرج به عن الکتاب و السنة؛ و ذلک انّه عمد إلی آیات من
القرآن نزلت فی اهل الکفر، اخبر الله عزّوجلّ انّهم إذا ادخلوا النار فهم غیر خارجین منها، فجعلها المکذب بالشفاعة فی الموحدین، ولمیلتفت إلی اخبار رسول الله (ص) فی اثبات الشفاعة: انّها انّما لأهل الکبائر، و القرآن یدلّ علی هذا. (1)
همانا تکذیبکننده شفاعت در تأویلش خطای آشکاری داشته و با این انکار از کتاب و سنت خارج شده است؛ زیرا به آیاتی از قرآن تمسک کرده که درباره اهل کفر نازل شده است که خداوند عزّوجلّ در مورد آنان میفرماید: هرگاه آنان داخل دوزخ شوند از آن خارج نمیشوند. آنان که شفاعت را تکذیب میکنند این آیات را در شأن موحدان میدانند و به روایات رسول خدا (ص) در اثبات شفاعت (و اینکه آن در حق مرتکبین از گناهان کبیره است)، التفات نکردهاند، و قرآن بر این مطلب دلالت دارد.
1- الشریعة، آجری، صص 334 و 335.
ص118
بیهقی میگوید: «آیات التخلید کلّها فی الکفّار»(1)؛ «آیات خلود در جهنم همگی در مورد کافران است».
دلیل دوم: آیات خلود
اشاره
آنان نیز به آیاتی تمسک کردهاند که دلالت دارد بر اینکه هرکس داخل جهنم شد در آن خالد بوده و هرگز از آن نجات نمییابد.
خداوند متعال میفرماید:
(وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً) (نساء: 93)
و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن میماند؛ وخداوند بر او غضب میکند؛ واو را از رحمتش دور میسازد؛ وعذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.
آنان نیز به روایاتی تمسک کردهاند که دلالت دارد بر اینکه شخص گناهکار در جهنم خالد بوده و وارد بهشت نمیشود، گرچه موحد باشد.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:
مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِحَدِیدَةٍ فَحَدِیدَتُهُ فِی یَدِهِ، یَتَوَجّأُ بِهَا فِی بَطْنِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِداً مُخَلَّداً فِیها أَبَداً. (2)
هر کس خودش را با آهن بکشد آن آهن در دستانش خواهد بود و در آتش دوزخ که در آن خالد و دائمی است بر شکم خود خواهد زد.
1- البعث و النشور، ص 49.
2- صحیح بخاری، ج 7، ص 32.
ص119
جبیر بن مطعم از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعُ رَحِمٍ» (1)؛ «کسی که قطع رحم کند وارد بهشت نمیشود».
حذیفه از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ نَمَّامٌ» (2)؛ «سخنچین داخل بهشت نمیشود».
پاسخ
اولًا: برخی این ادله را حمل بر کسانی کردهاند که این نوع از گناهان را حلال شمردهاند، ولی کسانی که معتقد به حرمت آنها هستند و در عین حال انجام میدهند شامل حکم این روایات نمیشوند.
ثانیاً: ممکن است که حکم این افراد خلود و عدم دخول در بهشت باشد، ولی خداوند متعال در حق موحدان لطف و کرم کرده و آنان را از جهنم نجات خواهد داد.
ثالثاً: ممکن است که مقصود از این روایات عدم استحقاق بهشت باشد ولی منافات ندارد که گنهکار بعد از مقداری از عذاب مشمول عفو الهی از طریق شفاعت گردد.
رابعاً: بین خلف وعده با خلف وعید فرق است؛ به این معنا که خلف وعید به عذاب نه تنها اشکال ندارد بلکه برای خداوند مدح به حساب میآید.
خامساً: این ادله دلالت بر وجود مقتضی حکم خلود و عذاب دارد و از وجود مقتضی حکم، وجود حکم لازم نمیآید.
دلیل سوم: استدلال به آیات نافی شفاعت
اشاره
1- صحیح بخاری، ج 7، ص 72.
2- صحیح مسلم، ج 1، ص 1001.
ص120
معتزله در ادعای خود به آیاتی تمسک کردهاند که شفاعت را نفی
کرده است. آنان میگویند: این آیات دلالت بر عدم نفع شفاعت نسبت به گناهکاران دارد و دلالت بر ترفیع درجات اهل بهشت ندارد. آنان در این مدعا به آیاتی تمسک کردهاند؛
خداوند متعال میفرماید: (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ)؛ «از این رو شفاعتِ شفاعتکنندگان به حال آنها سودی نمیبخشد». (مدثر: 48)
و نیز میفرماید:
(مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ) (غافر: 18)
برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، ونه شفاعتکنندهای که شفاعتش پذیرفته شود.
و همچنین میفرماید:
(وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ) (بقره: 48)
و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد ونه از او شفاعت پذیرفته میشود؛ ونه غرامت از او قبول خواهد شد؛ ونه یاری میشوند.
زمخشری میگوید:
لو شفع لهم الشافعون جمیعاً من الملائکة و النبیین و غیرهم لم تنفعهم شفاعتهم؛ لانّ الشفاعة لمن ارتضاه الله، و هم مسخوط علیهم. و فیه دلیل علی انّ الشفاعة تنفع یومئذ؛ لانّها فی درجات المرتضین. (1)
1- تفسیر الکشاف، ج 4، ص 655.
ص121
اگر تمام شفاعتکنندگان از ملائکه و پیامبران و دیگران برای آنان شفاعت کنند، شفاعتشان نفع نمیدهد؛ زیرا شفاعت مخصوص کسانی است که خدا از آنان راضی باشد در حالی که آنان مورد غضب خدایند. و این آیه دلیل است بر اینکه در آن روز شفاعت تنها در زیاد شدن درجات افراد مورد رضایت خداوند نفع میدهد.
پاسخ
این آیاتی که به آنها استدلال شده مربوط به کفّار است و شامل گناهکاران از موحّدان امت اسلام نمیشود، همانگونه که از ادله دیگر چنین استفاده میشود.
ابن حزم میگوید:
قد صحت الشفاعة بنص القرآن الذی لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، فصحّ یقیناً انّ الشفاعة التی ابطلها الله عزّوجلّ هی غیر الشفاعة التی اثبتها عزّوجلّ، و اذ لاشک فی ذلک فالشفاعة التی ابطل عزّوجلّ هی الشفاعة للکفّار الذین هم مخلدون فی النار ... فاذ لاشک فیه فقد صحّ یقیناً
انّ الشفاعة التی اوجب الله عزّوجلّ لمن اذن له و اتخذ عنده عهداً و رضی قوله فانّما هی لمذنبی اهل الاسلام، و هکذا جاء الخبر الثابت.(1)
به تصریح قرآنی که در آن از هیچ جهت باطل راه ندارد شفاعت صحیح است. و به طور یقین شفاعتی را که خدای عزّوجلّ ابطال کرده غیر از شفاعتی است که آن را اثبات نموده است؛ بنابراین شفاعتی را که ابطال
1- الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج 4، ص 64.
ص122
نموده شفاعت برای کفاری است که در دوزخ مخلّدند ... به طور یقین ثابت شده شفاعتی که خداوند عزّوجلّ برای افرادی اذن داده و دارای عهدی نزد او هستند و مورد رضایت میباشند مربوط به گناهکاران اهل اسلام است. و این مطلبی است که در خبر ثابت آمده است.
قرطبی میگوید:
اجمع المفسرون علی انّ المراد بقوله تعالی: (وَ اتَّقُوا یَوْماً لاتَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ) النفس الکافرة، لا کلّ نفس. (1)
مفسران اجماع کردهاند بر اینکه مقصود از قول خداوند متعال: (وَ اتَّقُوا یَوْماً ...) نفس شخص کافر است نه هر نفسی.
دلیل چهارم: اشکال در روایات شفاعت گناهکاران
اشاره
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید:
ما روی عن النبی (ص) انّه قال: «شَفَاعَتِی لأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی ...» و هذا الخبر لم تثبت صحته، و لو صحّ فانّه منقول بطریق الآحاد عن النبی (ص)، و مسألتنا طریقها العلم، فلایصح الاحتجاج به. (2)
آنچه که از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود: (شفاعتم برای گناهکاران کبیره از امتم میباشد) ... و این خبر صحتش ثابت نشده است، و اگر صحیح باشد به طریق واحد از پیامبر (ص) نقل شده در حالی که طریق مسأله ما علم است، و لذا نمیتوان به آن احتجاج نمود.
پاسخ
1- تفسیر قرطبی، ج 1، ص 379.
2- شرح الاصول الخمسة، ص 690.
ص123
اولًا: روایاتی که دلالت بر این مضمون دارد بسیار بوده و به حدّ تواتر از طرق فریقین یعنی شیعه و سنی نقل شده است.
ثانیاً: امور اعتقادی که پیامبر (ص) از آن خبر داده که در روز قیامت یا بعد از مرگ تحقق پیدا میکند را میتوان از راه خبر صحیح واحد نیز اعتقاد پیدا نمود.
دلیل پنجم: تقیید روایات شفاعت گناهکاران
اشاره
قاضی عبدالجبار میگوید: «المراد بالحدیث السابق (شَفَاعَتِی لأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتیِ) ای إذا تابوا»(1)؛ «مقصود از حدیث سابق صورتی است که توبه کرده باشند».
پاسخ
اولًا: در این حدیث چنین قیدی نیامده و دلیلی از خارج نیز بر این تقیید وجود ندارد.
ثانیاً: اگر کسی توبه کند به تصریح آیات و روایات گناهانش آمرزیده میشود و دیگر احتیاج به شفاعت در روز قیامت ندارد. آری شفاعت مخصوص کسی است که در این دنیا از گناهانش توبه نکرده است.
دلیل ششم: محال بودن خلف وعده از جانب خداوند
اشاره
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید:
الرسول إذا شفّع لصاحب الکبیرة فلایخلو: امّا ان یشفّع أو لا، فان
1- شرح الاصول الخمسة، ص 691.
ص124
لم یشفّع لم یجز؛ لانّه یقدح باکرامه، و ان شفّع لم یجز ایضاً؛ لانّا دلّلنا علی انّ اثابة من لایستحق الثواب قبیح، و انّ المکلّف لایدخل الجنة تفضّلا.(1)
پیامبر (ص) اگر برای صاحب گناه کبیره شفاعت کند از دو حال خارج نیست؛ یا این است که شفاعتش پذیرفته میشود یا نه، اگر شفاعتش پذیرفته نشود جایز نیست؛ زیرا به اکرامش ضرر میرساند، و اگر
هم شفاعتش پذیرفته شود نیز جایز نیست؛ زیرا ما با دلیل اثبات کردیم که ثواب دادن به کسی که مستحق ثواب نیست قبیح است. و اینکه مکلّف هرگز از روی تفضّل وارد بهشت نمیشود.
پاسخ
اولًا: همانگونه که قبلًا اشاره شد خلف وعید و ثواب دادن به کسی از روی تفضّل که مستحق ثواب نیست اشکالی ندارد.
ثانیاً: معتزله در مورد شفاعت به ترفیع درجات در بهشت معتقد به ترفیع درجات فوق حدّ استحقاقاند، و این مطلب با اشکال آنها در این مورد سازگاری ندارد؛ زیرا باید معتقد باشند که ثواب دادن فوق حدّ استحقاق به طور مطلق جایز نیست.
ثالثاً: اینکه میگوید: کسی از روی تفضّل وارد بهشت نمیشود با روایاتشان سازگاری ندارد.
از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:
سَدِّدُوا وَ قارِبُوا وَ أَبْشِرُوا؛ فَإِنَّهُ لایُدْخَلُ أَحَداً الْجَنَّةَ عَمَلُهُ. قالُوا:
1- شرح الاصول الخمسة، ص 689.
ص125
وَ لا أَنْتَ یا رَسُولَ اللهِ! قالَ: وَ لا أَنَا، إِلّا أَنْ یَتَغَمَّدَنی اللهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ رَحْمَةٍ. (1)
محکم کنید و نزدیک شوید و بشارت دهید، زیرا کسی عملش او را وارد بهشت نمیکند. گفتند: حتی شما ای رسول خدا؟! فرمود: و حتی من، مگر آنکه خداوند مرا مشمول مغفرت و رحمتش گرداند.
دلیل هفتم: لزوم محذور
اشاره
قاضی عبدالجبار میگوید:
اتفقت الامة علی هذا القول: (اللّهمّ اجعلنا من أهل الشفاعة)؛ فلو کان الامر علی ما ذکرتموه لکان یجب ان یکون هذا الدعاء دعاء لأن یجعلهم الله تعالی من الفساق، و ذلک خلف. (2)
امت بر جواز این قول اتفاق کردهاند: (بارخدایا! ما را از اهل شفاعت قرار بده). حال اگر مطلب آنگونه باشد که شما ذکر میکنید در حقیقت مفهوم این دعا این میشود که از خداوند بخواهیم ما را از فاسقان قرار دهد (تا مورد شفاعت قرار گیریم) و این خلاف اهداف شارع است.
پاسخ
اولًا: گاهی درخواست شفاعت به جهت تخفیف عذاب و حساب و زیاد شدن درجات است.
1- صحیح بخاری، ج 7، ص 182.
2- شرح الاصول الخمسة، ص 692.
ص126
ثانیاً: هر عاقلی باید به تقصیر خود اعتراف کند و محتاج به عفو الهی است و نباید بر عملش اعتماد داشته باشد، بلکه باید از آن بترسد که از هلاکشوندگان باشد.
ثالثاً: مطابق این اشکال لازم میآید که انسان، دعا به جهت طلب مغفرت و رحمت نکند؛ زیرا مغفرت و رحمت برای گناهکاران است، در حالی که این مطلب، صحیح به نظر نمیرسد.
قرطبی مینویسد:
انّما یطلب کلّ مسلم شفاعة الرسول و یرغب إلی الله فی انتناله؛ لاعتقاده انّه غیر سالم من الذنوب و لاقائم لله سبحانه بکلّ ما افترض علیه، بل کلّ واحد معترف علی نفسه بالنقص، فهو لذلک یخاف العقاب و یرجو النجاة. (1)
همانا هر مسلمانی شفاعت پیامبر (ص) را درخواست میکند و از خداوند امید دارد که شفاعت آن حضرت را شامل حال او کند؛ زیرا معتقد است که از گناهان در امان نبوده و تمام واجبات و تکالیف الهی را انجام نداده است، بلکه هرکس نزد خودش اعتراف به نقص خود دارد، و او بدین جهت از عقاب میهراسد و امید نجات دارد.
1- تفسیر قرطبی، ج 1، ص 380.
ص127
کتابنامه
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
1. الایجاز فی فتاوی الحجاز، بدر الدین حوثی، صنعاء، مکتبة الیمن الکبری.
2. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، تهران، المکتبة الاسلامیة.
3. التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ ابوجعفر طوسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
4. تفسیر کشاف، محمد زمخشری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407 ه. ق.
5. التوصل الی حقیقة التوسل.
6. رسائل الشریف المرتضی، قم، دار القرآن الکریم، مطبعة سید الشهداء، 1405 ه. ق.
7.رسالة اربع قواعد، محمد بن عبد الوهاب، بیروت، مؤسسة الرسالة
8. رسول الله (ص) فی القرآن الکریم، حسن کامل ملتاوی، دار المعارف.
ص128
9. زیارة القبور، ابن تیمیه، ریاض، دار المسلم.
10. شرح الاصول الخمسة، قاضی عبد الجبار معتزلی، قاهره، مکتبة وهبة.
11. شرح صحیح مسلم، شرف الدین نووی، بیروت، دار الکتب العربی، 1407 ه. ق.
12. الشفاعة عند اهل السنة، دکتر ناصر جدیع، ریاض، دار اطلس للنشر و التوزیع، 1427 ه. ق.
13. قاموس الکتاب المقدس، قاهره، دار الثقافة.
14. کشف الشبهات، مصر، المنار.
15. لسان العرب، ابن منظور الزیقی، نشر ادب حوزه.
16. مجموع مؤلفات شیخ محمد بن عبدالوهاب، المملکة العربیة السعودیة.
17. مجموعه آثار شهید مطهری/،قم، انتشارات صدرا.
18.
19. مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت:.
20. معجم مقاییس اللغه، عبد السلام هارون، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
21. مفردات، راغب اصفهانی، بیروت، دار المعرفة.
22. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان.
23. النهایة، ابن اثیر، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، الهدیة السنیة، محمد بن عبد الوهاب، ریاض، الرئاسة العامة الادارات المبحوث العلمیة و الافتاء الدعوة و الارشاد، 1403 ه. ق..
24. الواسطة بین الحق و المخلوق، ابن تیمیة.
درباره مركز
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».
/Khorooj.png)