نقد وهابيت از درون

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : نقد وهابيت از درون( محمد بن علوي مالكي - حسن بن فرحان)/ علي اصغر رضواني؛ تدوين مركز تحقيقات حج.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 144ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 18500 ريال (چاپ دوم):978-964-540-307-0

وضعيت فهرست نويسي : فاپا (چاپ دوم)

يادداشت : چاپ دوم: 1391.

يادداشت : كتابنامه: ص. [143]- 144؛ همچنين به صورت زير نويس.

موضوع : مالكي حسني، محمد

موضوع : Maliki, Muhammad Alawi

موضوع : مالكي، حسن

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت. مركز تحقيقات حج

رده بندي كنگره : BP207/6/ر55ن7 1391

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2334996

ص1

اشاره

ص2

ص3

ص4

ص5

ص6

ص7

ص8

ص9

ص10

ديباچه

ص11

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، اما بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايسته تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به

ص: 12

زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

پيشگفتار

ص13

در عربستان و منطقه مدتى است از علماى اهل سنت افرادى پيدا شده اند كه با تندروى هاى سلفى ها و وهابيان مخالفت كرده و در برابر افكار ناصواب آنها ايستاده اند. آنان در كتاب ها و سخنان خود به شبهات وهابيان پاسخ داده و آنها را به اعتدال و ميانه روى دعوت مى نمايند. ما در اين كتاب ديدگاه هاى دو تن از آنان را بررسى مى كنيم.

بخش اول: محمد علوى مالكى

اشاره

ص14

ص15

ص16

اشاره

شرح حال مالكى

اشاره

ص17

نسب او اين گونه است: سيدمحمّد حسن فرزند علوى، فرزند عباس، فرزند عبدالعزيز مالكى حسنى ادريسى.

او در مكه مكرمه در خانواده علمى متولد شد كه پدر و جدّش محدث و عالم بوده و نيز بسيارى از خاندانش در زمره عالمان بوده اند. او بسيارى از كتاب هاى حديث را از پدرش و از جدش روايت كرده است. محمّد در مكه نشو و نما پيدا كرده و در حلقات درسى كه در مسجدالحرام تشكيل مى شد شركت مى كرد و نيز در مدرسه «الفلاح» و مدرسه «تحفيظ القرآن الكريم» دروس خود را فراگرفت.

او به جهت فراگيرى علم مسافرت هايى را به مصر و مغرب و هند و پاكستان و شهرهاى شام داشت و در اين سفرها از شخصيت هاى مختلف استفاده كرده و به زيارت مشاهد مشرفه آن ديار رفت.

محمّد قبل از رسيدن به بلوغ به دستور پدرش سيد علوى مالكى هر درسى را كه نزد او فراگرفته بود تدريس مى نمود، و اسانيد را از محدثان

ص: 18

و فقهاء در كشورهاى اسلامى فرا مى گرفت كه مجموع آن به دويست شيخ مى رسد، و قرائت هاى هفت گانه را نزد شيخ قراء در شهر «حمص» شام به نام شيخ عبدالعزيز السود فرا گرفت و از او در اين زمينه اجازه گرفت، و لذا تا مدت زمانى او يكى از اعضاى گروه داوران مسابقات قرآن كريم در مكه مكرمه به حساب مى آمد، كه به جهت كثرت اشتغالاتش از اين كار عذرخواهى نمود. او به طور رسمى به عنوان استاد و مدرس در دانشكده شريعت در مكه مكرمه در سال 1390 ه. ق انتخاب شد، و پس از سه سال از وفات پدرش علما در خانه او جمع شده و او را مكلف به تدريس در مسجد الحرام به جاى پدرش نمودند.

در چنين ايامى بود كه مباحثى را در راديو و تلوزيون عربستان مطرح نمود كه بخشى از آن درباره سيره نبوى بود، ولى بعد از مدتى از دانشگاه بيرون آمده و مشغول به تأليف و تبليغ شد، و در كنفرانس هاى بين المللى بسيارى شركت كرده و مباحثى را مطرح نمود.

مؤلفات مالكى

از او تأليفاتى بر جاى مانده از آن جمله عبارت است از:

1. دراسات حول الموطأ؛

2. فضل الموطأ و عناية الامة الاسلامية به؛

3. دراسة مقارنة عن روايات موطأ الامام مالك؛

4. شبهات حول الموطأ و ردّها؛

5. امام دارالهجرة مالك بن انس؛

ص: 19

6. اسماء الرجال؛

7. التصوّف؛

8. علم الأسانيد؛

9. الأثبات؛

10. القواعد الاساسية فى علم مصطلح الحديث؛

11. القواعد الاساسية فى علوم القرآن؛

12. القواعد الاساسية فى اصول الفقه؛

13. زبدة الإتقان فى علوم القرآن؛

14. العقود اللؤلؤية فى الأسانيد العلوية؛

15. اتحاف ذوى الهمم العلية برفع اسانيد والدى السنية؛

16. الطالع السعيد المنتخب من المسلسلات و الاسانيد؛

17. فى رحاب البيت الحرام؛

18. الانسان الكامل؛

19. تاريخ الحوادث النبوية؛

20. مفاهيم يجب ان تصحح؛

21. الزيارة النبويه؛

22. التحذير من المجازفة بالتكفير؛

23. هو الله؛

24. منهج السلف فى فهم النصوص.

و ديگر كتاب هايى كه به صد كتاب مى رسد، و برخى از آنها به طبع رسيده و بقيه مخطوط مى باشد.

مشايخ مالكى

ص: 20

محمّد بن علوى مالكى مشايخى داشته كه از آنان با سند روايات را نقل كرده است كه از جمله آن عبارتند از:

1. سيد علوى بن عباس مالكى حسنى (م 1391)؛

2. شيخ محمّد يحيى بن شيخ امان (م 1387)؛

3. شيخ محمّد عربى تبانى (م 1390)؛

4. شيخ حسن بن سعيد يمانى (م 1391)؛

5. شيخ محمّد حافظ تيجانى، استاد حديث در مصر (م 1398)؛

6. شيخ حسن بن محمّد مشاط (م 1399)؛

7. شيخ محمّد نور سيف بن هلال مكى (م 1303)؛

8. شيخ عبدالله بن سعيد للحجى (م 1410)؛

9. شيخ محمّد يس فادانى (م 1410)؛

10. شيخ فقيه، حسنين بن محمّد مخلوف، مفتى مصر (م 1411)؛

11. شيخ محمّد ابراهيم ابوالعيون، شيخ خلوتيه در مصر؛

12. شيخ محدث محمّد زكريا كاندهلوى، شيخ حديث در هند؛

13. شيخ محدث حبيب الرحمان اعظمى، شيخ حديث؛

14. شيخ محدث محمّد يوسف بنورى بكراتسى؛

15. شيخ محمّد شفيع، مفتى پاكستان؛

16. شيخ محمّد اسعد عبجى مفتى شافعه در حلب؛

17. سيد حسن بن احمد بن عبدالبارى اهدل يمانى؛

18. سيد مكى بن محمّد بن جعفر كتانى دمشقى؛

ص: 21

19. شيخ محدث امين بن محمود خطاب سبكى مصرى؛

20. شيخ معمر محمّد بن عبدالله عربى مصرى، معروف به عقورى، شاگرد باجورى.

حكم وهابيان به تكفير مالكى

بعد از آنكه محمّد بن علوى مالكى افكار خود را كه بخشى از آنها بر ضد وهابيان بوده در جامعه منتشر كرد هيئت علماى افتاى سعودى و وهابى بيانيه اى را بر ضدّ او در تاريخ 11/ 11/ 1401 ه. ق با رقم 86 صادر كردند كه در آن تصريح به ضلالت و گمراهى او شده است، و در آن بيانيه اين چنين آمده است:

نظر مجلس هيئة كبار العلماء فيما عرضه سماحة الرئيس العام لادارات البحوث العلمية و الافتاء و الدعوة و الارشاد، ممّا بلغه من انّ لمحمد علوي مالكي نشاطاً كبيراً في نشر البدع و الخرافات، و الدعوة الي الضلال و الوثنية، و انّه يؤلّف الكتب و يتصل بالناس، و يقوم بالأسفار من اجل تلك الامور، و اطلع علي كتابه «الذخائر المحمدية» و كتابه «الصلوات المأثورة» و كتابه «ادعية و صلوات» ...

نظر مجلس هيئت بزرگان علما آن گونه كه آن را شخص رئيس عام ادارات بحوث علمى و افتا و دعوت و ارشاد عرضه كرده و آن را ابلاغ نموده اين است كه محمّد علوى مالكى فعاليت هاى گسترده و زيادى را در نشر بدعت ها و خرافات و دعوت به گمراهى و بت پرستى داشته است، و اينكه او كتاب هايى را تأليف كرده و بين

ص22

مردم توزيع مى كند و براى اين امر سفرهايى را انجام داده است، و ما به كتاب «الذخائر المحمدية» و كتاب «الصلوات المأثورة» و كتاب «ادعية و صلوات» دسترسى پيدا كرده ايم ...

در آن مجلس فقراتى از كتاب هاى محمّد بن علوى مالكى خوانده شد و در آخر جلسه و در آخر بيانيه آمده است:

نحن انّما نهتم بتعقّب مثل هذه الأخطاء و الخطايا من اجل ان ننبه إلي خطورتها و خطرها من باب نصح المسلمين و ارشادهم و تحذيرهم ممّا يخشي منه علي العقيدة الصحيحة و الايمان الحق. و انّما نكتب لكم به كذلك لتتصرفوا حياله بما فيه الخير للإسلام و المسلمين؛ فكما انّ مصر مستهدفة من اعداء الاسلام بحكم عددها و عدتها و اجماعها من حيث الاصل علي السنة؛ فانّ السعودية مستهدفة بنفس القدر ان لم يكن اكثر بحكم موقعها من قلوب المسلمين، و بحكم عقيدتها القائمة علي حماية جناب التوحيد، و علي توجيه الناس الي السنة الصحيحة، و اهتمامها بنشر العقيدة في كل مكان. فلا اقل من ان ننبّه الي بعض مواطن الخطر لتعلموا علي درئه ما استطعتم، و الظن بكم بل الاعتقاد فيكم سيكون في محلّه ان شاء الله؛ فانّ الامر جدّ خطير كما رأيتم من بعض فقرات الكتاب.

ما به تعقيب مثل اين خطاها و گناهان مى پردازيم تا به خطر و اهميت آنها از باب نصيحت مسلمين و ارشاد و برحذر داشتن آنها آگاهى دهيم؛ امرى كه از آن به جهت عقيده صحيح و ايمان به حق ترسيده مى شود. و ما اين بيانيه را به اين جهت صادر كرديم تا

ص23

آن گونه كه به صلاح اسلام و مسلمين است با او مقابله كنيد؛ زيرا همان گونه كه مصر مورد تعرض دشمنان اسلام با عِدّه و عُدّه واقع شده و بر نابودى اصل سنت اتفاق پيدا گشته، همچنين سعوديه مورد هدف همين مشكل واقع شده اگر بيشتر از آن نباشد به جهت آنكه موقعيت خاصى در قلوب مسلمانان دارند، و به حكم آنكه عقيده اش قائم بر حمايت توحيد و توجيه مردم به سنت صحيح و اهتمام به نشر عقيده در هر مكان است. و لااقل بر ماست كه برخى از خطرهاى او را به مردم تذكر دهيم تا در حدّ امكان جلو كارهاى او گرفته شود، و گمان به شما بلكه اعتقاد در حق شما در جاى خودش مى باشد اگر خدا بخواهد؛ چرا كه قضيه جداً خطير است آن گونه كه شما از برخى فقرات كتاب مشاهده كرديد.

مجلس هيئت بزرگان علماى وهابى نزد خود به اين نتيجه رسيدند كه محمّد بن علوى مالكى داعى سوء بوده و اقدام به نشر گمراهى و بدعت ها مى كند و كتاب هاى او مملو از خرافات و دعوت به شرك و بت پرستى است. و لذا به اين نتيجه رسيدند تا در مورد اصلاح حال او و توبه از اقوالش بكوشند و او را نصيحت كرده و به قول خودشان حق را براى او نمايان سازند و تشخيص دادند كه او را نزد شيخ عبدالله بن محمّد بن حميد، رئيس مجلس اعلى براى حكم و شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رئيس كلّ ادارات بحوث علمى و افتا و دعوت و ارشاد، و شيخ سليمان بن عبيد، رئيس كلّ شئون حرمين شريفين حاضر كرده تا به قول آنها پاسخگوى سخنان الحادى و صوفيه اى شود كه از او صادر شده است.

ص24

اين اجتماع در محل «المجلس الأعلى للقضاء» يعنى مجلس اعلاى حكم در روز پنج شنبه به تاريخ 17/ 10/ 1400 ه. ق تشكيل شد و جماعتى نيز در آن شركت كردند و از محمّد بن مالكى علوى خواسته شد تا از مطالبى كه در كتاب هاى او كه در مصر چاپ شده و مشايخ او كه درباره آنان سؤال كردند پاسخ دهد. و چون اهل مجلس شنيدند كه كتاب «الذخائر المحمدية» و كتاب «الصلوات المأثورة» براى اوست، و خودش نيز بر آن اعتراف دارد با او در مطالبى كه در آن دو كتاب آمده به مناقشه پرداختند و به او گفتند كه امور شركى و بدعت هايى كه به نظر آنها در كتاب «الذخائر المحمدية» آورده را جمع كرده و كتباً بنويسد كه از آنها رجوع كرده است، و سپس در روزنامه ها و راديو و تلويزيون اعلام برائت از آنها نمايد، و در غير اين صورت امر او را به حاكمان سعودى حواله دهند تا او را از برنامه ها و تدريس ها و فعاليت هاى علمى كه در مسجدالحرام و راديو و تلويزيون و روزنامه ها دارد منع نمايد تا به قول آنها باطلش را در عالم اسلامى منتشر نسازد و سبب فتنه در بين مسلمانان نگردد.

گروه دائمى بحوث علمى و افتاى علماى وهابى سعودى آن دو كتابى را كه محمّد بن علوى مالكى اعتراف كرده بود كه از جانب اوست و خودش آن دو را تأليف و آماده چاپ كرده بين خود قرائت نمودند و آن مواردى را كه به گمانشان از امور شركى و بدعت بود جمع كرده و از سوى رئيس كلّ شئون حرمين شريفين با نامه اى به شماره 2788 در تاريخ 12/ 11/ 1400 ه. ق به سوى مالكى فرستادند، ولى او از درخواست

ص25

آنان و حكمى كه در آن مجلس برايش كرده بودند امتناع ورزيد و در ضمن نامه اى رأى خود را در آن مكتوب كرده و به رئيس كلّ ادارات بحوث علمى و افتا و دعوت و ارشاد همراه با نامه رئيس كلّ شئون حرمين شريفين با رقم 2053/ 19 در تاريخ 26/ 12/ 1400 ه. ق فرستاد.

او در آن نامه چنين مرقوم مى كند: من دوبار در آن اجتماع حاضر شدم و نامه و خطاب شيخ عبدالعزيز و نوشته مشايخ بر من در آن مجالس عرضه شد، ولى من از پيشنهاد آنان امتناع كردم و خواستم تا در آن جلسات آنان را قانع كنم كه نپذيرفتند، و لذا در آخر در جواب درخواست آنان تصريح به عدم موافقت با اعلام توبه خود كرده ام. بار ديگر در جلسه اى كه در ماه رجب سال 1401 ه. ق در شهر رياض تشكيل شد در اين موضوع از سوى علماى وهابى نظر داده شد و به اين نتيجه رسيدند كه بايد از راه ديگر با او به مقابله بپردازند، و تصميم بر اين گرفته شد كه گروه دائمى بحوث علمى و افتا بيانيه اى صادر كرده و در آن مواردى را كه در كتاب «الذخائر المحمدية» به نظر آنان شرك و بدعت به حساب مى آيد و به واليان امر از حكام سعودى ابلاغ نمايند، كه از جمله اشكالات به نظر آنان در آن كتاب اينها بوده است:

1. ايشان در كتاب «الذخائر المحمدية» در صفحه 275 ابياتى را نقل كرده كه از جمله آنها اين دو بيت شعر است:

ولما رأيت الدهر قد حارب الوري جعلت لنفسي نعل سيده حصنا

تحصنت منه في بديع مثالها بسور منيع نلت في ظله الأمنا

و چون روزگار را مشاهده كردم كه با مردم به جنگ درآمده براى

ص26

خود نعل سيدش [رسول خدا (ص)] را محافظ خود نمودم.

و من در مثال بى نظيرش تحصن نمودم با حصارى محكم تا در سايه آن به امن و امان رسم.

2. او قصيده بكرى را در دو صفحه از كتابش 158- 159 آورده كه در آن انواعى از شرك اكبر- به نظر وهابيان- است و در آن اعراض از خداى عزوجل شده؛ زيرا در آن قصيده چنين آمده است:

ما ارسل الرحمن أو يرسل من رحمة تصعد أو تنزل

في ملكوت الله أو ملكه من كلّ ما يختص أو يشتمل

الّا وطه المصطفي عبده نبيه مختاره المرسل

واسطة فيها واصل لها يعلم هذا كل من يعقل

فلذبه من كل ما تشتكي فهو شفيع دائماً يقبل

ولذبه من كل ما ترتجي فانّه المرجع و الموئل

وناده إن أزمة انشبت اظفارها و استحكم المعضل

يا اكرم الخلق علي ربّه و خير من فيهم به يسأل

كم مسني الكرب و كم مرة فرجت كرباً بعضه يذهل

فبالذي خصك بين الورى برتبة عنها العلا تنزل

عجّل باذهاب الذي اشتكى فان توقفت فمن ذا اسأل

خداوند رحمان نفرستاده و نمى فرستد رحمتى را كه بالا رود يا فرود آيد.

در ملكوت خدا يا مُلك او هر آنچه اختصاصى است يا عمومى.

به جز طه مصطفى بنده او، پيامبرش (ص) كه مختار او از بين فرستاده شدگان است.

او واسطه در بين مخلوقات و اصل آن هاست و هر فرد عاقلى اين

ص27

مطلب را درك مى كند.

پس به او پناه ببر از هر آنچه شكوه مى نمايى، و او شفيعى است كه دائماً شفاعتش مورد قبول مى باشد.

و به او پناه ببر از هر آنچه اميد دارى؛ چرا كه او محل رجوع و بازگشت است.

و او را صدا كن هرگاه مشكلات بر تو روى آورد و معضلات بر تو محكم شد.

اى كريم ترين مخلوقات بر پروردگارش! و بهترين كسى كه در بين خلايق از او سؤال مى شود.

چه گرفتارى هايى كه بر من عارض شده و چندين بار مشكلات مرا برطرف كردى كه برخى از آنها فراموش شده است.

پس قسم به كسى كه تو را از بين مخلوقات به مقام و رتبه اى اختصاص داده و با آن رتبه از عالم بالا بركات نازل مى شود.

عجله كن به بردن آنچه كه از آن شكوه مى نمايم، و اگر تو حاجتم را برآورده ننمايى پس از چه كسى درخواست نمايم.

3. او در صفحه 25 كتابش آورده است: «انّ ليلة مولده (ص) افضل من ليلة القدر»؛ «همانا شب ميلاد پيامبر (ص) از شب قدر برتر است».

در حالى كه اين حرف خطايى آشكار و واضح است؛ چرا كه بدون شك شب قدر برترين شب هاست.(1)

4. او در صفحات 43 و 44 و 45 قصيده اى را از ابن حجر هيتمى


1- اين تعليقه از گروه علماى وهابى بر كلام مالكى است.

ص28

نقل كرده كه در آن اثبات حيات پيامبر (ص) به طور اطلاق است و اينكه آن حضرت وضو گرفته و نماز پنج گانه را مى خواند و حج به جاى آورده و روزه مى گيرد، و اين امور بر او محال نيست و اعمال بر او عرضه مى گردد. و نيز از هيتمى نقل كرده كه او به پيامبر (ص) پناه مى برده و آن را تأييد كرده است در حالى كه پناه به غير خدا نوعى از شرك اكبر است. (1)

صفحه 52 كتابش چنين مى گويد:

كسى كه غرق در محبت انبيا و صالحان شود اين حالت او را به اذن در بوسيدن قبور آنان و دست كشيدن به آن قبرها و صورت ماليدن به آنها وا مى دارد. او امورى از اين قبيل را به برخى از صحابه نسبت داده و آنها را قبول كرده و انكار نكرده است، با اينكه اين امور از بدعت ها و وسايل شرك اكبر است و نسبت آنها به برخى از صحابه باطل مى باشد.

6. مالكى در صفحه 60 كتابش مى گويد:

همانا زيارت قبر شريف پيامبر (ص) از كمال حج است و اينكه زيارت او نزد صوفيه واجب مى باشد، و اينكه هجرت به سوى قبر پيامبر (ص) نزد آنان همانند هجرت به سوى پيامبر (ص) در زمان حيات اوست.

او اين مطالب را اقرار كرده و انكار ننموده است.

7. او كراماتى را براى زائر قبر پيامبر (ص) ذكر كرده كه تمام آنها خبر از غيب بوده و نسبتى است بر خدا بدون علم.


1- اين تعليقه از گروه علماى وهابى است.

ص29

8. او دعوت به پناه بردن بر پيامبر (ص) و درخواست شفاعت از او هنگام زيارتش كرده و اين گونه مى نويسد:

ويتأكّد بتجديد التوبة في هذا الموقف الشريف و سؤال الله تعالي ان يجعلها لديه نصوحاً، و الاستشفاء به (ص) في قبولها و الاكثار من الاستغفار و التضرّع بتلاوة الآية المذكورة، و ان

يقول بعدها: و قد ظلمت نفسي ظلماً كثيراً، و اتيت بجهلي و غفلتي امراً كبيراً، و قد وفدت عليك زائراً و بك مستجيراً.(1)

و تأكيد مى شود به تجديد توبه در اين جايگاه شريف و درخواست از خداوند متعال كه آن را نزد خود نصوح قرار دهد- كه در آن بازگشت به گناه نباشد- و نيز درخواست شفاعت از پيامبر (ص) در قبول توبه، و اينكه زياد استغفار و تضرع كند با تلاوت آن آيه كه ذكر شد (2)، و اينكه بعد از آن بگويد: و به طور حتم من به خودم ظلم زيادى كرده ام و با جهل و غفلتم امر بزرگى را اتيان نموده ام، و من به جهت زيارت بر تو وارد شده ام و تنها به تو پناه آورده ام.

آن گاه عالمان وهابى در تعليقه خود بر كلام مالكى مى نويسند: «و معلوم است كه طلب شفاعت و پناه بردن به پيامبر (ص) بعد از وفاتش از انواع شرك اكبر است.»

9. او در صفحه 10 از كتابش شعرى را ذكر كرده كه همراه با دعا


1- الذخائر المحمدية، ص 100.
2- مقصود آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً است.

ص30

هنگام زيارت قبر پيامبر (ص) خوانده مى شود كه از جمله آن اشعار عبارت است از:

هذا نزيلك اضحي لا ملاذ له الّا جنابك يا سؤلي و يا املي

اين است وضعيت من كه اكنون بر تو فرود آمده ام و پناهى بر من نيست جز جناب تو اى خواسته من و آرزويم.

و از او چنين آمده است:

ضيف ضعيف غريب قد اناخ بكم

ويستجير بكم يا سادة العرب

يا مكرم الضيف يا عون الزمان و يا

غوث الفقير و مرمي القصد و الطلب

ميهمانى است ضعيف و غريب كه بر شما وارد شده و به شما پناه مى برد اى بزرگان عرب.

اى اكرام كننده ميهمان، واى كمك كننده زمان، واى پناه فقيران و هدف قصدها و طلب ها.

10. و نيز از برخى از شعرا در ص 102 كتابش شعرى را اين گونه نقل كرده است:

اترضي مع الجاه المنيع ضياعناو نحن إلى اعتاب بابك

ننسب افضها علينا نفخة نبوية تلمّ شتات المسلمين و ترأب

آيا با آن مقام بزرگى كه داراى راضى مى شوى كه ما ضايع شويم؟ در حالى كه ما به عتبه هاى در خانه تو منسوب مى باشيم.

تو بر ما از نفخات نبويه ات بريز، تا پراكندگى مسلمين را جمع كرده و آنان را اصلاح نمايى.

ص31

آن گاه بر علماى وهابى تعليقه خود بر اين اشعار مى نويسند: «و اين ابيات پنج گانه از شرك اكبر است. پناه بر خدا».

11. او در صفحه 54 كتابش بيتى را از قصيده همزيه اين گونه آورده است:

ليته خصني برؤية وجه زال عن كل من رآه العناء

اى كاش يك نظر اختصاصى به من مى كرد تا از هر آن كس كه من او را ديده ام زحمتم زايل گردد.

علماى وهابى در تعليقه اين شعر مى نويسند:

اين حرف دروغ و باطل است؛ چرا كه در زمان حيات پيامبر (ص) عليه الصلاة و السلام اقوام بسيارى او را ديده اند در حالى كه از آنان زحمت و كفرشان زايل نشده است.

12. او در صفحه 157 درباره كفش پيامبر (ص) در اين دو بيت غلو كرده و مى گويد:

علي رأس هذا الكون نعل محمّد

سمت فجميع الخلق تحت ظلاله

لدي الطور موسي نودي اخلع

واحمد إلي العرش لم يأمر بخلع نعاله

بر سر اين عالم نعل محمّد است كه بالا رفته پس تمام خلق زير سايه اويند.

نزد طور، به موسى ندا داده شد كه كفش خود را درآورد، ولى احمد (ص) در كنار عرش الهى مأمور به كندن كفشش نشد.

13. او نيز در صفحه 166 قصيده اى شرك آلود از شيخ عمر باقى

ص32

خلوتى آورده كه در آن آمده است:

يا ملاذ الورى و خير عيان و رجاء لكل دان قصي

لك وجهي وجهت يا ابيض الوجه فوجه اليه وجه الولي

اى پناه عالم و بهترين موجودى كه مشاهده شد. و اميد هر نزديك و دور.

رويم به سوى توست اى سفيد روى و آن را تنها متوجه تو نموده ام، پس تو هم با وجه ولايت بر من نظر نما.

14. او در كتاب «الذخائر المحمدية» ص 284 از ابن قيم در كتاب «جلاء الأفهام» مطلبى را نقل كرده كه موهم آن است كه راه به سوى خدا و بهشتش منحصر در پيروى اهل بيت است يعنى اهل بيت پيامبر (ص)، ولى او در كلام ابن قيم تصرف كرده و درست آن را نقل ننموده است؛ زيرا ابن قيم در آن كتاب سخن از ابراهيم خليل و آل او از انبيا به ميان آورده و ذكر كرده كه خداوند سبحان تمام پيامبران بعد از ابراهيم از ذرّيه او را مبعوث به رسالت كرده و طريق به سوى او را تنها راه آنان قرار داده است كه از آن جمله پيامبر ما محمّد (ص) است.

پس شيخ محمّد علوى مالكى اصل كلام ابن قيم را ترك كرده و در آن تصرف نموده، و تنها چيزى را نقل كرده كه تنها به خواننده چنين القا مى كند كه مراد اهل بيت پيامبر (ص) هستند. و مخفى نيست كه اين رأى همان مذهب رافضه دوازده امامى است، كه نظرشان بر اين است كه احاديث وارد از غير طريق اهل بيت: قابل احتجاج نبوده و به آن عمل نمى شود، گرچه راوى آن ابوبكر يا عمر و يا عثمان باشند، و اين به اشتباه انداختنى است شنيع كه مقصود او تحقيق مقصد ناگوار

ص33

و خطير است.

و مثل آنچه گفته شد چيزى است كه در صفحه چهارم و پنجم از كتاب «الصلوات المأثورة» آورده و از جمله دعايى كه در آنجا نقل كرده اين است:

وانشلني من اوحال التوحيد و اغرقني في عين بحر الوحدة، و قوله: و لا شي ءَ إلّا هو به منوط.

و مرا از باتلاق هاى توحيد برهان و در چشمه درياى وحدت غرق نما. و گفته اش: هيچ چيز نيست جز آنكه به او وابسته است كه مقصودش پيامبر (ص) مى باشد.

اين مطالب را وهابيان در نامه اى نوشته و براى نايب رئيس مجلس وزراء همراه با نامه رئيس كل با رقم 1280/ 2، در تاريخ 28/ 7/ 1401 ه. ق. فرستادند.

و در مجلس هجدهم كه درباره او در سال 1401 ه. ق در ماه شوال منعقد شد بار ديگر موضوع او را مطرح كردند؛ چرا كه خبر دار شده بودند كه شرّ او- به نظر وهابيان- در حال ازدياد است، و اينكه محمد بن علوى مالكى دائماً بدعت ها و گمراهى هاى خود را در داخل و خارج منتشر مى سازد، و به اين نتيجه رسيدند كه فسادى كه مترتب بر كارهايش مى شود عظيم است؛ چرا كه مربوط به اصل عقيده توحيدى مى باشد كه خداوند تمام رسولان را براى دعوت مردم به آن فرستاده تا حيات و زندگى خود را بر اساس آن اقامه كنند و كارها و آراى باطل او تنها در امور فرعى اجتهادى نيست تا اختلاف در آن جايز باشد، و اينكه او

ص34

كوشش مى كند تا بت پرستى و عبادت قبور انبيا و تعلق به غير خدا- به عقيده وهابيان- را به اين كشورها بازگرداند و در دعوت به توحيد طعن زده و مشغول به نشر شرك و خرافات و غلو در قبور است، و اين مطالب را در كتاب هايش تقرير كرده و به آن در مجالسش دعوت مى نمايد، و به جهت دعوت به آن مسافرت به خارج مى كند.

ولى دولت سعودى اجازه نداد تا او را زندان كرده يا از مسافرت منع كنند و مقرر ساخت تا عالم بزرگ و معروفى همچون او در مكه و مملكت آزاد باشد. (1)

تأليفات وهابيان بر ضد مالكى

وهابيان بعد از آنكه كتاب هاى محمّد بن علوى مالكى را مشاهده و قرائت كردند درصدد پاسخ به آنها برآمدند كه برخى از آنها عبارت است از:

1. «الاستغاثة و الردّ على محمد علوى المالكى»، از محمّد فاتح.

2. «هذه مفاهيمنا» از شيخ صالح آل الشيخ، وزير اوقاف سعودى.

3. «حوار مع المالكى فى ردّ منكراته و ضلالاته» از عبدالله بن سليمان بن منيع، قاضى محكمه تمييز در مكه مكرمه و عضو هيئت كبار علما در عربستان.

مهم ترين كتاب مالكى در ردّ وهابيان

اشارة


1- ر. ك: مقدمه كتاب «حوار مع المالكى از عبدالله بن سليمان بن منيع»، صص 7- 24.

ص35

همان گونه كه اشاره شد، او كتاب هاى بسيارى بر ضدّ عقايد وهابيان تأليف نموده است كه از جمله آنها كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» است. او در آن كتاب به موضوع بر حذر شدن از گزافه گويى در تكفير، مجاز عقلى، واسطه بين خلق و خالق، بدعت، حقيقت توسل، شفاعت، استعانت از ارواح اوليا و ديگر موضوعات پرداخته و در هر موضوعى ديدگاه وهابيان را به طور مفصّل و مستدلّ پاسخ داده است.

تقريظات اهل سنت بر كتاب مالكى

اشاره

اين كتاب به حدّى در جهان اسلام تأثير گذار بوده كه بسيارى از علماى كشورهاى اسلامى خصوصاً مصر بر آن مقدمه و تقريظ نوشته اند. اينك به ذكر اسامى آنها كه با او در اين كتاب هم عقيده بودند اشاره مى كنيم:

1. حسنين محمد مخلوف

ص36

او كه مفتى سابق كشور مصر، و عضو هيأت بزرگان علماى ازهر، و عضو مركز رابطة العالم الاسلامى بوده بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» تقريظى نوشته و مطالب آن را صحيح دانسته است.

او در ابتداى آن مى نويسد:

فقد اشتمل هذا الكتاب العظيم للعلامة المحقق الجليل، فضيلة الاستاذ السيد محمد علوي المالكي، علي مباحث هامة مفيدة و موضوعات جليلة عديدة، تنفع المسلمين في هذه الازمان التي يحتاجون فيها إلي الوقوف علي المعلومات الهامة و الأحكام العامة لخدمة الاسلام و تحقيق العقائد الدينية ...(1)

اين كتاب مهم، براى علامه محقق جليل، صاحب فضيلت استاد سيد محمد علوى مالكى مشتمل بر مباحث مهم و مفيد و موضوعات خوب متعددى است كه مى تواند در اين زمان به مسلمانانى كه به دنبال اطلاع از معلومات مهم و احكام عمومى به جهت خدمت اسلام و تحقيق عقايد دينى هستند را نفع رساند ...

بعد از آنكه حسنين محمد مخلوف بر اين كتاب تقريظ نوشت و علما

از آن آگاه شدند تقريظ او را تأييد كرده و با او موافقت نموده و در نامه اى گفتار او را تصديق كردند كه از جمله آنها اين افرادند:

الف) دكتر طبيب نجّار، رئيس سابق دانشگاه الأزهر.

ب) فقيه شيخ محمدبن احمد بن حسن خزرجى، وزير عدل و شؤون


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 11، المكتبة العصرية، بيروت، 1429 ه-.

ص37

اسلامى و اوقاف مصر.

ج) دكتر ابوالوفاء تفتازانى، وكيل دانشگاه قاهره.

د) شيخ محمد بن عبدالرحمان آل الشيخ ابوبكر بن سالم، مفتى جمهورى اسلامى جزيره هاى قمر.

ه) سيد على بن عبدالرحمان هاشمى حسنى، مشاور رئيس دولت امارات متحده عربى.

و) شيخ امام موسى ضيف الله، عضو رابطة العالم الاسلامى.

2. شيخ محمد خزرجى

او كه وزير عدل و شؤون اسلامى و اوقاف در دولت امارات متحده عربى است در تفريط خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

ففي كتابه وضع الأمور في مجاريها و حاد عن الشطط في مراميها، و جنّبها الإفراط و التفريط و صحّح الأوهام و التخليط، و بذل النصيحة لإخوانه المسلمين بالأدلة القاطعة و البراهين ليسلكوا مسالك السلف و يقلدوا اهل

الفضل من الخلف. (1)

او در كتابش امور را در مجارى آن قرار داده و در نسبت ها از انحراف كناره گزيده و از افراط و تفريط اجتناب كرده و موضوعات خيالى و افكار التقاطى را تصحيح نموده است، و نهايت خيرخواهى خود را براى برادران مسلمان خود با ادله قاطع و برهان ها به كار گرفته تا راه سلف را بپيمايد و از اهل فضل علماى شايسته امروزه پيروى نمايند.

3. شيخ محمد طيب نجار

1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 15.

ص38

او كه رئيس مركز سنت و سيره و رئيس سابق دانشگاه الازهر و ... بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

فهو بحق بيان واضح لبعض المفاهيم التي آمن بها بعض الناس و ظنّوا انّ انكارها باطل من القول و الزور.(1)

اين كتاب به حق بيان واضحى است براى برخى از مفاهيمى كه برخى از مردم به آن ايمان آورده و گمان كرده اند كه انكار آن از گفتارهاى باطل مى باشد.

4. سيد عبدالله كنون حسنى

او كه رئيس رابطه علماى مغرب و عضو رابطة العالم الاسلامى در مكه بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

... و العجب العجيب ان يتعرض مؤمن علي زيارة قبر النبي، و قد امرنا بزيارة القبور- مطلق القبور- لنتّعظ بها و نعتبر، و بزيارة قبور آبائنا و امّهاتنا و قرابتنا صلة للرحم و تعهد لهم بالدعاء الصالح، و قد ورد انّه (ص) استأذن ربّه في زيارة قبر امه فاذن له، فكيف لانزور قبر اشرف المرسلين الذي هدانا به إلي الصراط المستقيم، و هو امّن الناس علينا و احبهم الينا، بل و احبّ الينا من آبائنا و ابناءنا و من انفسنا التي هي بين جنبينا ... (2)

... امر بسيار تعجب آور اينكه مؤمنى بر زيارت قبر پيامبر (ص)


1- مفاهيم يجب ان تصحح، صص 16- 17.
2- همان، ص 20.

ص39

اعتراض كند، در حالى كه ما مأمور به زيارت تمام قبرها هستيم تا از آن پند و عبرت بگيريم، و نيز قبرهاى پدران و مادران و اقوام خود را به جهت صله رحم زيارت كنيم و با آنان در دعاى صالح عهد ببنديم. و وارد شده كه پيامبر (ص) از پروردگارش اذن گرفت تا به زيارت قبر مادرش برود و خداوند به او اذن داد. حال چرا ما به زيارت قبر شريف ترين فرستاده شده ها نرويم، كسى كه خداوند ما را به واسطه او به راه راست هدايت نمود، و او از همه افراد ديگر بر ما بيشتر منّت دارد و از همه بيشتر محبوب ماست، بلكه او را از پدران و فرزندان و حتى از جانمان بيشتر دوست داريم ...

5. دكتر حسينى عبدالمجيد هاشم

او كه وكيل دانشگاه الأزهر مصر و مدير مسئول مجمع بحوث اسلامى بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

وانّ هذا الكتاب يوفر علي المسلمين الخلافات التي تمزّق وحدتهم، و ذلك ببيان المنهج السليم و القول الحق، حتي يجتمع المسلمون علي الخير و الحق ... (1)

و اين كتاب بر مسلمانان اختلافى را كه پديد آمده و باعث از هم گسيخته شدن وحدت آنان شده را به خوبى روشن مى سازد، و آن هم با بيان روش سالم و قول حق، تا مسلمانان بر خير و حق اجتماع نمايند ...

6. دكتر رؤوف شبلى

1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 23.

ص40

او كه وكيل دانشگاه الأزهر مصر بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

وكتاب الشيخ محمد علوي (مفاهيم يجب

ان تصحح) من الكتب العاقلة المهذّبة التي تردّ كيد الذين يحاولون وضع الغبش في عيون المسلمين باسم الاسلام لدافع اناني و فكرة سياسية مريضة عرفها المسلمون في مشارق الارض و مغاربها، و رفضوها و قصمها الله عند من له ذوق اسلامي يحب الله و رسوله و جماعة المسلمين ...(1)

و كتاب شيخ محمد علوى به نام (مفاهيم يجب ان تصحح) از كتاب هاى معقول و منظم است كه خيانت كسانى را كه در صدد ايجاد بدبينى در چشم مسلمانان به اسم اسلام اند را برطرف مى سازد، كسانى كه انگيزه اى جز انانيت نفس و فكر سياسى مريض ندارند و مسلمانان در شرق و غرب زمين آنان را شناخته و ترك نموده اند، و نيز خداوند كمر آنان را نزد كسانى كه ذوق اسلامى داشته و خدا و رسولش و جماعت مسلمين را دوست دارند شكسته است ...

7. سيد يوسف هاشم رفاعى

او كه عضو مجلس امت و وزير سابق دولت در شؤون مجلس وزراى كويت است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 25.

ص41

ولا شك انّ كل طالب حق سوف يسرّ بهذا

السفر القيّم، و كل معاند سوف تنهار حجته و تبطل لجاجته بعد ان بيّن السيد محمد علوي ما بيّن، و اوضح ما اوضح مستنداً بذلك كلّه إلي كتاب الله و سنة رسوله سيدنا رسول الله (ص)، و إلي اقوال و آثار السلف الصالح من هذه الأمة المحمدية الكريمة. (1)

شكى نيست كه تمام طالبان حق در آينده به اين كتاب باارزش خشنود خواهند شد، و نيز هر معاندى در آينده حجتش از بين رفته و لجاجتش باطل خواهد شد بعد از آنكه سيد محمد علوى مطالب خود را بيان كرده و با استناد به كتاب خدا و سنت رسولش سرور ما محمد رسول خدا (ص) و اقوال و آثار سلف صالح از اين امت محمدى كريم حق را واضح نمود.

8. دكتر عبدالفتاح بركه

او كه مدير مسئول مجمع بحوث اسلامى در قاهره است در تقريظى بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

وفي هذا الكتاب النفيس جهد كبير من عالم مدقق محقق يعمل به علي جمع كلمة المسلمين، و محو آثار العصبية عند الاختلاف في المسائل الفرعية و الاجتهادية، خاصة فيما يتعلق بتنابذ بعض طوائف المسلمين فيما بينهم بالكفر او بالشرك ...(2)

و در اين كتاب كوشش فراوانى است از عالم اهل دقت و محقق كه


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 26.
2- همان، ص 29.

ص42

در صدد اجتماع كلمه مسلمين و محو آثار تعصب هنگام اختلاف در مسايل فرعى و اجتهادى است، على الخصوص در مسايلى كه مربوط به نسبت دادن كفر و شرك توسط برخى از طوايف مسلمان به برخى ديگر است ...

9. سيد احمد عوض مدنى

او كه رئيس مجلس افتاء شرعى و قاضى محكمه علياى سودان است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

انّ الذين يتعرضون اليوم لنصح المسلمين بالامر و النهي، اختلطت عليهم مقاييس التكفير و التضليل، فسارعوا إلي تكفير المسلمين و وصفهم بالشرك المبين، اعتماداً علي انّ من قارف امراً من هذه الامور المذكورة في الأبواب الثلاثة علي خلاف فهمهم المبني علي مذهبهم، فقد خرج عن الدين، انّ الاستاذ الكبير و العالم النحرير السيد العلوي خادم العلم و الدين بالحرمين الشريفين قد صحح في كتابه (مفاهيم يجب ان تصحح) هذه المفاهيم ...(1)

همانا كسانى كه امروزه متعرض نصيحت مسلمانان با امر به معروف و نهى از منكرند، مقياس هاى تكفير و نسبت به گمراهى نزد آنان اشتباه شده و با سرعت هرچه تمام تر در صدد تكفير مسلمانان و توصيف آنان به شرك آشكارند، و آنان در اين اتهام بر اين مطلب اعتماد دارند كه هرگاه كسى مرتكب يكى از اين امور ذكر شده در


1- مفاهيم يجب ان تصحح، صص36-37

ص43

اين سه باب بر خلاف فهم در مذهبشان گردد از دين خارج شده است. همانا استاد بزرگ و عالم زبردست سيد علوى، خادم علم و دين در دو حرم شريف [مسجدالحرام و مسجد النبى (ص)] در كتابش به نام (مفاهيم يجب ان تصحح) اين مفاهيم را تصحيح نموده است ....

10. محمد مالك كاند هلوى

او كه از علماى اهل سنت لاهور پاكستان است و شيخ حديث و رئيس دانشگاه الأشرفية و رئيس جمعيت علماى اسلام در آن كشور به حساب مى آيد در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح»

مى نويسد:

وفي الحقيقة انّ هذا الكتاب يحتوي علي مواضيع مبتكرة و مضامين عالية، يحتاج اليها العلماء و الطلاب، و فيه من حسن ذوق المؤلف و علوّ فكرته ماتحلّ به المغلقات في موضوعات كثيرة في اصول الدين ... (1)

و در حقيقت اين كتاب دربر دارنده موضوعات ابتكارى و مضامين عالى است كه علما و طلاب به آن احتياج دارند و مؤلف در آن ذوق نيكو و افكار بلندى به كار برده كه با آن مغلقات در موضوعات بسيارى از اصول دين باز مى گردد ...

اين تقريظ را تعدادى از علماى اهل سنت پاكستان تصديق كرده اند؛ از قبيل:


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 39.

ص44

الف) محمد عبيدالله مفتى، رئيس دانشگاه؛

ب) عبدالرحمان، نايب رئيس دانشگاه؛

ج) حامد مياه بن محمد مياه، امير جمعيت علماى اسلام پاكستان؛

د) خليفه شيخ الاسلام حسين احمد مدنى. (1)

11. دكتر عبدالرزاق اسكندر

او كه از علماى اهل سنت و مدير تعليم در دانشگاه علوم اسلامى كراچى است در تقريظ بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

اري انّ الوقت قدحان لتجتمع كلمة علماء الحق، و ان يكونوا صفاً واحداً كالبنيان المرصوص إزاء العدو المشترك الذي يهدف بحوله وقوته القضاء علي هذا الدين الحنيف و اهله، و الإساءة بالمقدسات الاسلامية، و ليسامح بعضهم بعضاً في الأمور التي فيها مجال لاجتهاد المجتهدين حتي لاتضيع قوتهم فيما بينهم، بل يجب أن تصرف هذه القوة لنشر الدين الحنيف و الدفاع عنه ... (2)

من مشاهده مى كنم كه وقت آن رسيده تا سخن علماى حق جمع شده و صف واحدى را تشكيل دهد همچون بنيان محكم در برابر دشمن مشترك كه با قدرت و قوه اش نابودى دين حنيف و اهلش را هدف گرفته و در صدد اهانت و اسائه ادب به مقدسات اسلامى است. و لذا علما بايد در امورى كه مجالى براى اجتهاد مجتهدين است نسبت به يكديگر تسامح داشته باشند تا قوتشان در بين خود


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 39.
2- همان، ص 40.

ص45

ضايع نگردد، بلكه واجب است كه اين قوت به جهت نشر دين حنيف و دفاع از آن صرف گردد ...

12. سيد محمد عبدالقادر آزاد

او كه از علماى اهل سنت پاكستان و رئيس مجلس علماى آن كشور و خطيب مسجد ملكى لاهور است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

... فوجدناه يحتوي علي ما عليه اهل السنة و الجماعة سلفاً و خلفاً، و قد اجاد فيه و افاد بالأدلة القرآنية و الحديثية ... (1)

... من كتاب او را چنين يافتم كه نظر قدما و متأخرين اهل سنت و جماعت در آن آمده است. و او در كتابش بسيار خوب بحث كرده و با ادله قرآنى و حديثى افاده نموده است ...

13. دكتر حسن فاتح

او كه از علماى اهل سنت سودان و مدير دانشگاه ام درمان اسلامى آن كشور است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

لقد ابان الكاتب في مؤلفه فساد مقاييس التكفير و التضليل التي ينفثها ادعياء العلم ليباهوا بتقليل المسلمين لابكثرتهم، و ليبذروا الفتنة بين صفوفهم متشبثين تارة بمسائل شكلية، و اخري بمواضيع اختلف حولها العلماء ممّا جعل صوتهم بين الأصوات


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 41.

ص46

نشازاً و فكرهم بين الأفكار غريباً. (1)

نويسنده در تأليفش فساد مقياس هاى تكفير و نسبت به گمراهى را به طور واضح روشن نموده است، امرى كه مدعيان علم آن را بر زبان جارى ساخته تا به كمى مسلمانان افتخار كنند نه به كثرت آن ها، و تا اينكه بذر فتنه را بين صفوف مسلمانان بنشانند. و آنان در اين كار خود گاهى به مسايل ظاهرى تمسك كرده و گاهى هم به موضوعاتى تمسك مى كنند كه علما درباره آن اختلاف نظر دارند، امرى كه صداى آنان را بين صداها منفور كرده و فكر آنها را بين فكرها غريب نموده است.

14. استاد احمد عبدالغفور عطار

او كه از بزرگان حجاز و اديب آن ديار به حساب مى آيد در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

قرأت كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) فاذا مؤلفه العلامة البحاثة لايكتب ما كتب ابتغاء الجدل مع من يخالفونه في بعض آرائه اشد المخالفة التي تصل إلي حدّ التكفير، و انّما كتب مؤلفه

ابتغاء تقرير الحق، متخذاً اسلوب الحكمة و العفاف ... (2)

كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) را خواندم و فهميدم كه مؤلف علامه و بحث كننده آن هرگز اين كتاب را به جهت جدل با مخالفان خود بر سر موضوعاتى كه شديداً با آنها مخالف است ننوشته، امرى كه به حدّ كفر كشيده مى شود، بلكه مؤلف كتاب را


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 42.
2- همان، صص 45- 46.

ص47

به جهت تقرير حق تأليف نموده و اسلوب حكمت و عفت [در كلام] را مراعات كرده است ...

15. شيخ محمد شاذلى نيفر

او كه از علماى تونس و مسئول دانشكده شريعت تونس و عضو رابطة العالم الاسلامى مكه مكرمه بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» بر ضد وهابيان كنونى مى نويسد:

... فهؤلاء الذين ينعقون باسم الإصلاح و التقدمية لم يكفهم انّهم مسمومون حتّي ارغموا المسلمين علي تلك السموم، اذ ساعدتهم الظروف المعوجة علي الحكم، و رفعوا عقيرتهم بالدعوة لما يسمونه بالإصلاح و التقدمية، كي يغزوا العالم الاسلامي ... (1)

... اين كسانى كه به اسم اصلاحات و پيشرفت صدا برآورده اند، كفايت نكردند به آنچه را كه خود مسموم اند تا آنكه مسلمانان را به آن سم ها مبتلا كردند؛ زيرا ظرفيت هاى انحرافى در حكومت آنان را مساعدت كرده و صداى خود را به دعوت بلند نمودند در مورد آن چيزى كه آن را اصلاح و پيشرفت ناميدند، تا از اين طريق عالم اسلامى را فتح نمايند ...

16. شيخ محمد فال بنانى

وى كه مدير رابطة الاسلامى در موريتانى و عضو رابطة العالم الاسلامى مكه مكرمه است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 50.

ص48

ان تصحح» مى نويسد:

وعندي والله اعلم انّه لم يبق للمعاندين في هذه المسائل بعد النظر في كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) إلّا التسليم لكل ما جاء فيه؛ إذ انّ ما جاء فيه كاد ان يكون مجمعاً عليه قديماً و حديثاً ... (1)

به نظر من- خدا مى داند- براى معاندان در اين مسايل بعد از نظر در كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) چيزى جز تسليم باقى نمى ماند

نسبت به آنچه در آن آمده است؛ زيرا آنچه در اين كتاب آمده نزديك است كه مورد اجماع بين قدما و متأخرين باشد ...

17. شيخ محمد عزيز الرحمن حقانى هزاروى

او كه خطيب و امام مسجد «الصديق الأكبر» راولپندى پاكستان است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

وجدنا انّ كل ما فيه هو في جملة ما عليه جمهور علماء اهل السنة و الجماعة سلفاً و خلفاً، و هو الذي وجدنا عليه مشايخنا من المحدثين و المفسرين و الفقهاء المحققين ... (2)

در آن يافتم كه آنچه در اين كتاب آمده فى الجمله نظر جمهور اهل سنت و جماعت از قدما و متأخرين است، و آن چيزى است كه مشايخ ما از محدثان و مفسران و فقهاى محقق بر آن اتفاق نظر دارند ...

18. شيخ ابراهيم دسوقى مرعى

1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 54.
2- همان، ص 57.

ص49

او كه وزير سابق اوقاف مصر بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

... انّه لايوجد مانع شرعي او عقلي

يمنع التوسل بالنبي (ص) في حياته أو بعد مماته، فضلا عن الأدلة التي ساقها في هذا المقام، و اذا كان المتفق عليه هو التوسل بالأعمال الصالحة فانّه لا مانع إذا من التوسل بالصالحين من هذه الأمة، و مثل التوسل الإستعانة و الاستغاثة و ما شابه ذلك، و المؤمن في كل ذلك لا يري غير ربّه. (1)

... هرگز مانع شرعى يا عقلى وجود ندارد كه توسل به پيامبر (ص) در زمان حيات يا بعد از مرگ او را منع كرد تا چه رسد به ادله اى كه ايشان در اين مقام به ترتيب آورده است. و اگر توسل به اعمال صالح مورد اتفاق است، مانعى از توسل به صالحان از اين امت نيست. و مثل توسل است استعانت و استغاثه و امثال آن. و مؤمن در تمام اين امور جز پروردگارش را مشاهده نمى كند.

19. شيخ حسين محمود معوّض

او كه از علماى دانشگاه الازهر مصر است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

فقد تصفحت كتاب العالم الجليل الحسيب، النسيب، محمد

علوي المالكي الحسني الذي سماه (مفاهيم يجب ان تصحح)،


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 64- 65.

ص50

فوجدته حافلا بالعلم الغزير، و الفهم السليم ... (1)

كتاب عالم جليل، با حسب و نسب، محمد علوى مالكى حسنى با نام (مفاهيم يجب ان تصحح) را بررسى كردم و آن را مملو از علم سرشار و فهم سالم ديدم ...

20. عبدالسلام جبران

او كه رئيس علمى مراكش است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مى نويسد:

... و لمّا عرض هذا الكتاب علي أنظار العلماء العارفين تلقوه بالقبول و الثناء علي مؤلفة ... (2)

... و چون اين كتاب به ديد علماى عارف رسيد آن را تلقى به قبول كرده و بر مؤلف آن درود فرستادند ...

جماعت علماى يمن

جماعتى از علماى يمن بعد از مطالعه كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» بر آن تقريظ نوشته و از آن تمجيد كرده اند، آنان در تقريظ خود آورده اند:

فقد اطلع علماء اليمن علي كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) لمؤلفه العلامة الحجة فضيلة السيد محمد علوي المالكي، فاقروه و قرروه و قرظوه و وجدوه احسن مؤلف و اجوده في مواضيعه


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 66.
2- همان، ص 68.

ص51

قرّر مؤلفه فيه عقيدة السلف و الخلف ... (1)

علماى يمن از كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) اطلاع پيدا كردند از مؤلف آن علامه، صاحب فضيلت، سيد محمد علوى مالكى، و آن را ثابت دانسته و تقرير نمودند و بر او تقريظ زده و آن را بهترين و نيكوترين تأليف در مورد خود دانستند كه مؤلف آن در اين كتاب عقيده قدما و متأخرين را تقرير كرده است ...

اين تقريظ را تعدادى از علماى يمن امضا كرده اند از قبيل:

1. مفتى جمهورى يمن سيد احمد بن محمد زباره؛

2. سيد ابراهيم بن عمر بن عقيل، مفتى تعز؛

3. شيخ اسد بن حمزة بن عبدالقادر، رئيس علماى زبيد؛

4. شيخ احمد داود؛

5. سيد عبدالهادى عجيل، رئيس انقاذ اسلامى يمن؛

6. محمد حزام مقرمى، رئيس مركز اسلامى تعز؛

7. شيخ احمد على وصابى؛

8. سيد محمد بن سليمان، مفتى زبيد؛

9. شيخ عبدالكريم بن عبدالله؛

10. شيخ حسين بن عبدالله وصابى؛

11. شيخ سيد محمد على بطلح؛

12. محمد على مكرم؛

13. شيخ محمد على منصور، مدير حوزه هاى علمى صنعاء. (2)

نمونه هايى از افكار محمد بن علوى مالكى

اشاره


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 49.
2- همان.

ص52

اشاره

ص53

اينك به نمونه هايى از ديدگاه هاى ايشان در ردّ عقايد وهابيان اشاره مى كنيم:

1. مخالفت با وهابيان تكفيرى

ايشان در كتاب «التحذير من المجازفة بالتكفير» در مخالفت با تكفير افراطى وهابيان مى نويسد:

لقد ابتلينا بجماعة تخصصت في توزيع الكفر و الشرك و اصدار الأحكام بالقاب و اوصاف لا يصحّ و لا يليق ان تُطلق علي مسلم يشهد ان لا اله الّا الله و انّ محمّداً رسول الله، كقول بعضهم فيمن يختلف في الرأي و المذهب معه: محرف ... دجّال ... مُشعوذ ... مبتدع ... و في النهاية: مشرك ... و كافر ....

ولقد سمعنا كثيراً من السفهاء الذين ينسبون انفسهم إلي العقيدة يكيلون مثل هذه الألفاظ جُزافاً، و يزيد بعض جهلتهم بقوله:

ص54

داعية الشرك و الضلال في هذه الأزمان، و مجدّد ملّة عمرو بن لحّي المدعو بفلان ... هكذا نسمع بعض السفهاء يكيل مثل هذا السب و الشتم و بمثل هذه الألفاظ القبيحة الّتي لا تصدر إلّا عن السوقة الذين لم يجيدوا اسلوب الدعوة و طريقة الأدب في النقاش ... (1)

ما به كسانى مبتلا شده ايم كه در توزيع كفر و شرك و صادر كردن احكام با القاب و اوصاف غير صحيح تخصص دارند، اوصافى كه لايق مسلمان شهادت دهنده به توحيد و نبوّت پيامبر اسلام (ص) نيست، مثل اينكه برخى از آنان به افرادى كه مخالف خود در رأى و مذهب مى باشند عنوان: تحريف كننده ... دجال ... شعبده باز ... بدعت گذار ... و در آخر مشرك ... و كافر را اطلاق مى كنند ...

از بسيارى از سفيهانى كه خودشان را به عقيده نسبت مى دهند شنيده ايم كه چگونه امثال اين گونه الفاظ را بى ضابطه و به طور گسترده، به كار مى برند. و حتى برخى از آنها پا از اين فراتر نهاده و بر مخالف خود عنوان: (دعوت كننده به شرك و گمراهى در اين زمان، و تجديد كننده ملّت عمرو بن لحى آقاى فلانى ...) را به كار مى برند ...

اين گونه از برخى سفيهان مى شنويم كه به صورت گسترده امثال اين دشنام ها و فحش ها و الفاظ قبيح را به كار مى برند، الفاظى كه تنها از افراد كوچه و بازار صادر مى شود، كسانى كه اسلوب و روش دعوت و طريقه ادب در مناقشه را به خوبى نمى دانند ...

2. مشروعيت زيارت قبر پيامبر (ص)


1- التحذير من المجازفة بالتكفير، محمّد بن علوى مالكى، صص 8- 9.

ص55

او در مقدمه كتاب خود به نام «الزيارة النبوية بين الشرعية والبدعية» در ردّ نظرية وهابيان در تحريم بار سفر بستن به جهت زيارت قبر پيامبر (ص) مى نويسد:

انّه قد ظهر في موسم الحجّ هذا العام (1419) كتاب أساء إلى المسلمين و كدّر عليهم صفوهم و هم في زيارة رسول الله (ص) فكان اكبر ايذاء لهم و جرح لشعورهم، و هم حجاج زوار قاصدون وجه الله سبحانه و تعالى؛ اذ يقول هذا المتعدي: انّ زيارة رسول الله (ص) بعد موته مفسدة راجحة لا خير فيها، فأزعجنا هذا الإفتراء و التعدي و سوء الأدب علي مقام رسول الله (ص) لذلك احببت ان اشارك بهذه الرسالة في الدفاع عن مقام رسول الله (ص) و الذبّ عنه، و هو اقل ما يقدمه الحبيب لحبيبه و المؤمن لنبيه، و هو ليس غلواً ممقوتاً ... (1)

در موسم حج امسال، سال 1419 كتابى از سوى وهابيان چاپ شد كه در آن به مسلمانان اهانت شده و نيكان را مكدّر نموده است، نيكانى كه در حال زيارت رسول خدا (ص) بوده اند. آنان بيشترين آزار و اهانت را به زائرانى داشتند كه تنها قصدشان خداوند سبحان و متعال بوده است. نويسنده متجاوز كتاب گفته كه زيارت رسول خدا (ص) بعد از مرگش داراى مفسده بوده و در آن خيرى نيست. اين اهانت و سركشى و سوء ادب بر مقام رسول خدا (ص) ما


1- الزيارة النبوية، محمد بن علوى مالكى، ص 2.

ص56

را به درد آورده است. و لذا دوست داشتم تا با تأليف اين رساله در دفاع از مقام رسول خدا (ص) سهيم باشم. و اين كمترين كارى است كه مى تواند يك دوست نسبت به محبوبش و مؤمن نسبت به پيامبرش انجام دهد، و اين كار غلو ناپسند نيست ...

3. مشروعيت توسل به ارواح اوليا

محمد بن علوى مالكى درباره آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ

جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد! ووسيله اى براى تقرب به او بجوئيد! ودر راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد!» (مائده: 35)، در ردّ نظر وهابيان كه توسل به پيامبر (ص) بعد از وفاتش را نمى پذيرفتند، مى نويسد:

لفظ (الوسيلة) عام في الآية كما تري، فهو شامل للتوسل بالذوات الفاضلة من الأنبياء و الصالحين في الحياة و بعد الممات، و بالإتيان بالاعمال الصالحة علي الوجه المأمور به، و للتوسل بها بعد وقوعها. (1)

لفظ وسيله در آيه عام است آن گونه كه مى بينى، پس اين لفظ شامل توسل به نفوس فاضل از انبيا و صالحان، در زمان حيات و بعد از مرگ آن شده، و به انجام اعمال صالح به طورى كه به آنها دستور داده شده، و به توسل به آنها بعد از وقوعشان مى شود.


1- مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 45.

ص57

او همچنين در توجيه توسل به اولياى الهى مى گويد:

انّه ممّا لا شك فيه انّ النبي (ص) له عند الله قدر علي و مرتبة رفيعة و جاه عظيم، فاي مانع شرعي أو عقلي يمنع التوسل به؟ فضلًا عن الأدلة التي تثبته في الدنيا و الآخرة. و لسنا في ذلك سائلين غير الله تعالي و لا داعين الّا اياه. فنحن ندعوه بما أحب أيّاً كان؛ تارة نسأله باعمالنا الصالحة؛ لانّه يحبّها، و تارة نسأله بمن يحبّه من خلقه ...

وسرّ ذلك انّ كلّ ما احبّه الله صحّ التوسل به، و كذا كل من احبّه من نبي او ولي، و هو واضح لدى كل ذي فطرة سليمة، و لا يمنع منه عقل و لا نقل، بل تظافر العقل و النقل علي جوازه، و المسؤول في ذلك كلّه الله وحده لا شريك له، لا النبي و لا الولي و لا الحي و لاالميت ... و اذا جاز السؤال بالأعمال فبالنبي (ص) اولي لانّه افضل المخلوقات ... (1)

... شكى نيست كه پيامبر (ص) نزد خداوند منزلت بلند و مرتبه بالا و مقام بزرگى دارد، و چه مانع شرعى يا عقلى از توسل به او جلوگيرى مى كند؟ تا چه رسد به ادله اى كه توسل به او را در دنيا و آخرت اثبات مى نمايد. و ما در اين عمل از غير خدا سؤال نكرده و به جز او را نخوانده ايم. و ما خدا را به آنچه دوست دارد مى خوانيم، هر چه باشد؛ گاه او را به اعمال صالح خود مى خوانيم؛ چرا كه آنها را دوست دارد، و گاه او را به فردى از خلقش مى خوانيم كه دوستش دارد ...


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 154.

ص58

و سرّ آن اين است كه هر چه را خداوند دوست دارد مى توان به آن توسل جست، و هم چنين هر كسى را از پيامبر يا ولى خداوند دوست دارد مى توان به او توسل كرد، و اين امرى است واضح نزد هر صاحب فطرت سالم كه عقل و نقل مانع آن نمى باشد، بلكه عقل و نقل بر جواز آن دلالت دارد.

و سؤال شده در همه اين موارد تنها خداست كه شريك و همتايى ندارد، نه پيامبر يا ولى، و نه زنده و نه مرده ...

و اگر سؤال به اعمال صحيح است پس به پيامبر (ص) اولى است؛ چرا كه او برتر مخلوقات مى باشد ...

4. عدم خوف پيامبر (ص) از وقوع امت در شرك

محمد بن علوى مالكى در ردّ ادعاى وهابيان از بازگشت شرك به امّت پيامبر (ص) مى گويد:

وقد جاء في الحديث الصحيح ما يدلّ على انّ قبره (ص) محفوظ من وقوع الشرك و الوثنية؛ لانّه طلب و دعا ان لايكون قبره وثنا يعبد، و دعاؤه مستجاب. قال (ص): (اللهم لاتجعل قبري وثناً يعبد، اشتدّ غضب الله على قوم اتخذوا قبور انبيائهم مساجد).

ومعني الحديث الشريف علي ماتعطيه رواياته من جميع طرقه، النهي عن ان يقصد القبر بالصلاة عليه أو إليه، تعظيماً لصاحب القبر او للقبر، فانّ ذلك كان ذريعة لمن سبق من الأمم إلي الشرك و عبادة القبور و اهلها. و قد اعتبر الشارع بهذا النهي هذه الذريعة فسدّها علي امته لئلّا يقعوا فيما وقع فيه الأمم قبلهم، و

ص59

قد حقّق الله رجاءه و استجاب دعاءه، فليس في المسلمين من يعظم قبره (ص) بالصلاة عليه أو إليه.

وقد ثبت عنه عليه الصلاة و السلام الإشارة إلي دفنه في هذا الموضع. فقد روى البزار بسند صحيح، و الطبراني مرفوعاً: (ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة) (1)، بلفظ «القبر» بدل «البيت» فقد علم انّ مسجده الشريف يكون بجوار قبره و حكم له بهذا الفضل ورغب الأمة في اتيانه، و لم يأمرهم بهجر مسجده لأجل القبر و لا بدهمه، بل صرّح بانّ الصلاة فيه أفضل من ألف صلاة فيما سواه الّا المسجد الحرام، و خصّ مايلي القبر الشريف إلي المنبر بانّه (روضة من رياض الجنة). (2)

در حديث صحيح مطلبى آمده كه دلالت دارد بر اينكه در كنار قبر پيامبر (ص) شرك و بت پرستى انجام نمى گيرد؛ زيرا حضرت طلب كرده و دعا نموده كه قبر او بتى نشود كه آن را بپرستند، و مى دانيم كه دعاى او مستجاب است. پيامبر (ص) فرمود: (بارخدايا! قبر مرا بتى قرار مده كه پرستيده شود. غضب خداوند بر قومى شدت يافت كه قبرهاى انبيايشان را مساجد كردند). و معناى حديث آن گونه كه از مجموعه طرق آن استفاده مى شود عبارت است از نهى پيامبر (ص) از اينكه قصد شود نماز بر آن يا به طرف آن، به جهت تعظيم صاحب قبر يا براى قبر، كه اين كار راهى بوده براى امت هاى پيشين به وقوع در شرك و عبادت قبور و اهل آن. و شارع با اين


1- المعجم الأوسط، طبرانى، ج 1، صص 360- 412؛ مجمع الزوائد، هيثمى، ج 4، ص 9.
2- الزيارة النبوية، صص 140 و 141.

ص60

نهى خود اين راه را سدّ كرده تا امتش در مشكلى نيفتند كه امت هاى پيشين افتادند. و خداوند اميد آن حضرت را محقق ساخت و دعايش را مستجاب نمود، و لذا در بين مسلمانان كسى وجود ندارد كه قبر آن حضرت را تعظيم كرده و بر آن يا به سوى آن نماز گزارد.

و از او عليه الصلاة و السلام ثابت شده كه به اين موضعى كه الآن دفن شده اشاره كرده است.

بزار به سند صحيح و نيز طبرانى مرفوعاً نقل كرده اند كه پيامبر (ص) فرمود: (ما بين قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است). با لفظ (قبر) فرمود، نه لفظ (خانه ام).

و از اين عبارت استفاده مى شود كه مسجد شريف آن حضرت در جوار قبر او خواهد بود، و حكم كرده بر او به اين فضيلت و امت را ترغيب به آمدن به آنجا نموده است، و مردم را به جهت قبرش از مسجدش دور نكرده و دستور تخريب آن را نداده است، بلكه تصريح كرده به اينكه نماز در آن از هزار نماز در غير آن برتر است، جز مسجدالحرام. و از قبر تا منبر را به باغى از باغ هاى بهشت توصيف كرده است.

5. ردّ استدلال وهابيان بر حرمت زيارت قبور اوليا

محمد بن علوى مالكى در معناى حديث «لا تجعلو قبري عيداً» كه وهابيان به آن بر عدم جواز نماز و دعا در كنار قبور اوليا و حتى پيامبر (ص) استدلال مى كنند، مى گويد:

ص61

قال الحافظ زكي الدين المنذري: يحتمل ان يكون المراد به الحث علي كثرة زيارة قبره (ص)، و ان لايهمل حتي لايزار إلّا في بعض الأوقات، كالعيد الذي لايأتي في العام إلّا مرتين.

ومنهم من فهم منه النهي عن ان يجعل للزيارة يوم خاص لايكون إلّا فيه، كما انّ العيد كذلك، و إنّما الذي ينبغي هو أن يزار عليه الصلاة و السلام كلّما تيسر ذلك من غير تخصيص بيوم، و ذكر هذا التأويل التقي السبكي.

ومنهم من فهم انّ معناه النهي عن سوء الأدب عند زيارته عليه الصلاة و السلام باللهو و اللعب كما يفعل في الاعياد و انّما يزار للسلام عليه و الدعاء عنده و رجاء بركة نظره و دعائه و ردّ سلامه، مع المحافظة علي الأدب اللائق بهذه الحضرة الشريفة النبوية.

ولعلّ هذا هو الأقرب ان شاء الله، فانّ من عادة أهل الكتاب الاغراق في اللهو و الزينة و اللعب عند زيارة انبيائهم و صالحيهم، فنهي عليه الصلاة و السلام الأمة عن ان يتشبّهوا في هذا اللهو و اللعب عند زيارته عليه الصلاة و السلام، بل عليهم ان يأتوا لزيارته مستغفرين تائبين و ان يكونوا إذا زاروه بعد وفاته كما يكونون بين يديه في حياته.(1)

حافظ زكى الدين منذرى گفته: احتمال دارد كه مراد از اين حديث وادار كردن بر كثرت زيارت قبر پيامبر (ص) باشد و اينكه هميشه به زيارت آن بيايند نه اينكه در برخى از اوقات، مثل روز عيد كه در


1- الزيارة النبوية، ص 137 و 138.

ص62

سال تنها دوبار مى آيند.

و برخى از علما از آن حديث اين گونه فهميده اند كه پيامبر (ص) نهى كرده از اينكه زيارت او در يك روز خاص انجام گيرد، همان گونه كه عيد اين گونه است، و آنچه سزاوار است اينكه پيامبر (ص) هر اندازه كه ممكن است زيارت گردد و به روز خاصى اختصاص نيابد. اين تأويل را سبكى ذكر كرده است. برخى از حديث چنين فهميده اند كه معنى اين حديث نهى از اسائه ادب است هنگام زيارت پيامبر عليه الصلاة و السلام، با لهو و لعب، آن گونه كه در اعياد انجام مى گيرد، بلكه بايد تنها به جهت سلام و دعا كنار قبر و اميد بركت نظر و دعاى او و ردّ سلامش به زيارت آن حضرت رفته شود، ولى با محافظت بر ادبى كه لايق به آن حضرت شريف نبوى است. و گويا اين معنى به واقع نزديك تر است اگر خدا بخواهد؛ زيرا از عادات اهل كتاب (يهود و نصارا) اغراق و غلو در لهو و زينت و لعب هنگام زيارت انبيا و صالحانشان مى باشد؛ لذا پيامبر عليه الصلاة و السلام امت را از تشبّه به آنان در اين لهو و لعب هنگام زيارتش نهى كرده است، بلكه بر مسلمانان وظيفه است كه همچنان كه در زمان حيات آن حضرت براى استغفار و توبه نزد او مى آمدند پس از وفاتش نيز به هنگام زيارت چنين نمايند.

6. مفهوم صحيح سنت و بدعت

محمّد بن علوى مالكى درباره مفهوم بدعت و سنت كه وهابيان بسيار تنگ نظرى دارند و هر چيزى را بدعت مى دانند، مگر آنكه دليل خاصى بر

ص63

آن وارد شده باشد، مى گويد:... فغاية حجتهم انّهم يقولون: انّ هذا العمل لم يفعله رسول الله (ص) ولم يكن من عمل السلف وعليه فهو حرام أو بدعة أو ضلالة؛ لانّه مخالف لكتاب الله وسنة رسوله، هكذا يتجاسرون علي الدين واحكامه بلا نظر ولا رويّة، وهذا الكلام منهم اوّله حقّ وآخره باطل ... (1)

... نهايت دليل آنها اين است كه مى گويند: اين عمل را رسول خدا (ص) انجام نداده واز كردار پيشينيان نيست، ولذا حرام يا بدعت يا گمراهى است؛ زيرا مخالف كتاب خدا وسنت رسول اوست. اينان اين گونه بر دين واحكام آن جسارت مى كنند بدون آنكه نظر وتأمّل نمايند، واين كلام آنها، اولش حقّ وآخرش باطل است ...

او همچنين مى گويد:

انّ كون النبي (ص) او السلف الصالح لم يفعله

ليس بدليل بل هو عدم دليل، ودليل التحريم انّما يكون بورود نصّ يفيد النهي عند فعل الشي ء أو الإنكار علي فعله من المشرّع الأعظم (ص)، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هي سنته وطريقتهم هي طريقته ... (2)

اينكه پيامبر (ص) يا سلف صالح اين كار را انجام نداده دليل نمى شود، بلكه عدم دليل حرمت است، ودليل تحريم به ورود نصّى است كه


1- منهج السلف فى فهم النصوص، ص 412.
2- همان.

ص64

دلالت بر نهى از انجام شى ء يا انكارِ كارى از مشرّع اعظم (ص) دارد يا از كسانى كه جانشين آنان بوده كسانى كه سنّت وروش آنها همان سنّت وروش رسول خدا (ص) بوده است ...

او در جاى ديگر مى گويد:

وقد اكثر بعض المتأخرين من الاستدلال بالعدم والترك علي تحريم اشياء او ذمّها، وافرط في استعماله بعض المتنطعين المتزمتين بحجة انّ النبي (ص) لم يفعله أو بحجّة انّ الخلفاء الراشدين لم يفعلوه، وهذا منهم جهل عريض، ناتج عن عقل مريض؛ ذلك انّ تركهم العمل به قد يكون لعذر قام لهم في الوقت، أو لما هو افضل منه، أو لعلّه لم يبلغ جميعهم علم به، وتفصيل ذلك هو؛

الف) انّ الأصوليين عرّفوا السنة بانّها قول النبي (ص) وفعله أو تقريره، ولم يدخلوا ما تركه في جملة ذلك، لانّه ليس بدليل.

ب) انّ الحكم هو خطاب الله، وقد ذكر الاصوليون انّه هو الّذي يدلّ عليه القرآن أو السنة أو الاجماع أو القياس، والترك ليس واحداً منها، فلا يكون دليلا.

ج) الترك عدم فعل وعدم الفعل يقتضي عدم الدليل، فلا يقتضي الترك تحريماً إلّا بدليل أو قرينة من كتاب أو سنة أو اجماع أو قياس. (1)

برخى از متأخرين، در استدلال به عدم وترك بر تحريم اشياء وذمّ آنها افراط كرده اند، ونيز برخى از تندروها در اين زمينه زياده روى


1- منهج السلف فى فهم النصوص، ص 426.

ص65

نموده اند به اين استدلال كه پيامبر (ص) اين عمل را انجام نداده ونيز خلفاى راشدين چنين نكرده اند، واين حرف از آنان نادانى گسترده اى است كه ناشى از عقل مريض است؛ زيرا ترك يك عمل از آنان گاهى به جهت عذرى است كه براى آنان در آن وقت پديد آمده است، يا به جهت آن است كه بهتر از آن را ملاحظه كرده بودند، يا آنكه درباره آن هيچ كس چيزى نمى دانست. وتفصيل آن اين است؛

الف) اصولى ها سنّت را اين گونه تعريف كرده اند كه آن، قول وفعل وتقرير پيامبر (ص) است، وترك حضرت را در آن داخل نكرده اند؛ زيرا دليل به حساب نمى آيد.

ب) حكم، همان خطاب خداست، واصولى ها گفته اند كه همان چيزى است كه قرآن يا سنّت يا اجماع يا قياس بر آن دلالت دارد، وترك، يكى از آنها نيست ولذا دليل به حساب نمى آيد.

ج) ترك، عدم فعل است وعدم فعل مقتضى عدم دليل است ولذا ترك، تحريم به حساب نمى آيد مگر با دليل يا قرينه اى از كتاب يا سنّت يا اجماع يا قياس.

7. فوايد برپايى مراسم جشن ميلاد نبوى (ص)

محمد بن علوى مالكى رساله اى تحت عنوان «حول الاحتفال بالمولد النبوى» تأليف كرده و در آن نكاتى را در مورد جواز برپايى مراسم در ردّ نظر وهابيان كه آن را بدعت مى دانند، اين گونه آورده است:

1. انّنا لانقول بسنيّة الاحتفال بالمولد المذكور في ليلة

ص66

مخصوصة، بل من اعتقد ذلك فقد ابتدع في الدين؛ لأنّ ذكره (ص) و التعلق به يجب أن يكون في كلّ حين. (1)

2. انّ الاجتماعات- يعني: في المولد- وسيلة للدعوة إلي الله. (2)

3. فكم للصلاة عليه- أاي علي النبي (ص)- من فوائد نبويّة و إمدادات محمدية يسجد القلم في محراب البيان عاجزاً عن تعداد آثارها و مظاهر أنوارها. (3)

4. التعرض لمكافأته بأداء بعض ما يجب له علينا ببيان أوصافه الكاملة و أخلاقه الفاضلة. (4)

5. لو اجتمعنا علي شي ء من المدائح التي فيها ذكر الحبيب (ص)، و فضله و جهاده و خصائصة، و لم نقرأ قصة المولد النبوي التي تعارف الناس علي قرائتها، و اصطلحوا عليها ثمّ استمعنا إلي ما يلقيه المتحدّثون من مواعظ وارشادات، و إلي ما يتلوه القاري ء من آيات، أقول: لو فعلنا ذلك فانّ ذلك داخل تحت المولد النبوي الشريف، و أظنّ أنّ هذا المعني لايختلف عليه اثنان، و لاينتطح فيه عنزان.(5)

6. كان من هدي النبي (ص) أن يقوم تعظيماً للداخل عليه و تأليفاً كما قام لابنته فاطمة و أقرّها علي تعظيمها له بذلك، و أمر الأنصار بقيامهم لسيّدهم، فدلّ ذلك علي مشروعية القيام، و


1- حول الاحتفال بالمولد النبوى ص، محمد بن علوى مالكى، ص 4.
2- همان.
3- همان، صص 9 و 10.
4- همان، ص 10.
5- همان، ص 22.

ص67

هو (ص) أحقّ من عظم لذلك. (1)

7. قد يقال: إنّ ذلك في حياته و حضوره (ص) و هو في حالة المولد غير حاضر.

والجواب: إنّ قاري ء المولد الشريف مستحضر له (ص) بتشخيص ذاته الشريف، فهو عليه الصلاة و السلام قادم في العالم الجسماني من العالم النوراني من قبل هذا الوقت بزمن الولادة الشريفة، و حاضر عند قول التالي:

فولد (ص) بحضور ظلي هو أقرب من حضوره الأصلي.

ويؤيّد هذا الاستحضار التشخيص و الحضور الروحاني: أنّه عليه الصلاة و السلام متخلّق بأخلاق ربّه، و قد قال عليه الصلاة و السلام في الحديث فكان مقتضي تأسّيه بربّه و تخلّقه بأخلاقه أن يكون (ص) حاضراً مع ذاكره في كلّ مقام يذكر فيه بروحه الشريفة، و يكون استحضار الذاكر ذلك موجباً لزيادة تعظيمه (ص). (2)

1. ما قايل به سنت بودن برپايى مراسم در شب مخصوصى نيستيم، بلكه مى گوييم هر كسى چنين اعتقادى داشته باشد در دين بدعت گذاشته است؛ چرا كه ياد آن حضرت و اظهار علاقه به او بايد در هر زمان باشد.

2. اجتماعات در مولودى خوانى وسيله اى است براى دعوت به خداوند.

3. چه بسيار فايده نبوى و امداداتى محمدى كه بر درود فرستادن بر


1- حول الاحتفال بالمولد النبوى ص، ص 30.
2- همان.

ص68

پيامبر (ص) عايد انسان مى شود، عوايدى كه قلم در محراب بيان عاجز از شمارش آثار و مظاهر انوار آن است.

4. در اين كار پاداش دهى است در برابر برخى از حقوقى كه به گردن ما دارد، به اينكه اوصاف كامل و اخلاق فاضل او را بيان كنيم.

5. اگر بر چيزى از مدايحى كه ذكر محبوب (ص) و فضل و جهاد و خصايص او در آن است جمع شويم ولى قصه ولادت پيامبر (ص) را كه عرف مردم مى خوانند و اصطلاحى براى آنها شده را نخوانيم و تنها به آنچه حديث گويان از مواعظ و ارشادات القا مى كنند، و به آنچه كه قارى از آيات قرآن تلاوت مى كند، گوش فرا دهيم، من مى گويم: اگر اين گونه كنيم اين كار داخل در مولد پيامبر شريف (ص) است و به وسيله آن معناى برپايى مراسم در ولادت پيامبر شريف (ص) تحقق مى يابد. و گمان مى كنم كه در اين معنا حتى دو نفر هم با هم اختلاف نداشته باشند و دو بز بر يكديگر شاخ نزنند.

6. از سيره پيامبر (ص) اين بود كه هر كه بر او وارد مى شد به احترامش برمى خواست و با او الفت و انس برقرار مى كرد، همان گونه كه براى دخترش فاطمه بلند مى شد و بر او تعظيم مى كرد، و انصار را دستور داد تا بر موالى خود قيام نمايند، و اين دلالت بر مشروعيت و قيام دارد، و او سزاوارتر از ديگران براى تعظيم است.

7. گاهى گفته مى شود: اين كارها در حال حيات و حضور

ص69

پيامبر (ص) درست است ولى هنگام برپايى مراسم ولادت، او حاضر نيست؟!

جواب اين است كه قارى مولودى خوان شريف، او را با مشخص ساختن ذات شريفش نزد خود حاضر مى كند، و در اين حال از عالم نورانى قبل از اين وقت به زمان ولادت شريفش به عالم جسمانى وارد شده و نزد گفته خواننده حاضر مى گردد، و او با حضور ظلّى حاضر مى شود كه از حضور اصلى او نزديك تر است.

مؤيد اين حضور شخصى و حضور روحانياينكه پيامبر- كه درود و سلام بر او باد- متخلّق به اخلاق پروردگارش مى باشد. رسول خدا (ص) در حديث قدسى فرمود: (من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند). و در روايت ديگر آمده است: (من با كسى هستم كه مرا ياد نمايد). پس مقتضاى تأسى پيامبر (ص) و تخلّق او به اخلاق پروردگارش اين است كه پيامبر (ص) با ياد كننده او در هر مقامى كه ياد او با روح شريفش مى شود حاضر باشد، و حاضر كردن ذاكر، پيامبر (ص) را نزد خود موجب زيادتى در تعظيم او خواهد شد.

8. حيات برزخى

محمّد بن علوى مالكى درباره آيه (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ ...) (نساء: 64)، در ردّ نظريه وهابيان كه آيه را به بعد از حيات پيامبر (ص) تعميم نمى دهند، مى گويد:

ومن اراد تخصيصها بحال الحياة فما اصاب؛ لانّ الفعل في سياق الشرط يفيد العموم، واعلي صيغ العموم ما وقع في سياق

ص70

الشرط كما في «ارشاد الفحول»، (1) وتخصيصها باحدهما يحتاج إلي دليل وهو مفقود هنا.

فان قيل: من اين اتى العموم حتي يكون تخصيصها بحالة الحياة دعوي تحتاج إلي دليل؟ قلنا: من وقوع الفعل في سياق الشرط، والقاعدة المقررة في الاصول انّ الفعل إذا وقع في سياق الشرط كان عاماً؛ لانّ الفعل في معني النكرة، لتضمنه مصدراً منكراً، والنكرة الواقعة في سياق النفي أو الشرط تكون للعموم وضعاً.(2)

هر كس اراده كند تخصيص آيه را به زمان حيات پيامبر (ص) به طور حتم به واقع نرسيده است؛ زيرا فعل در سياق شرط مفيد عموم است، ومهم ترين صيغه عموم آن است كه در سياق شرط قرار گيرد، همان گونه كه در كتاب «ارشاد الفحول» آمده است، وتخصيص آيه به يكى از افراد، احتياج به دليل دارد كه در اينجا مفقود است.

اگر گفته شود: از كجا عموم پيدا شد تا اينكه تخصيص آن به حالت حيات ادعايى باشد كه محتاج به دليل است؟ در جواب مى گوييم: از اينكه فعل در سياق شرط واقع شده استفاده عموم شد؛ زيرا در علم

اصول ثابت شده كه هرگاه فعل در سياق شرط بيايد افاده عموم مى كند و فعل در معناى نكرده است، چون متضمن مصدر نكره مى باشد، و نكره در سياق نفى يا شرط از حيث وضع براى عموم است.


1- ارشاد الفحول، ص 122.
2- الزيارة النبوية، صص 12 و 13، به نقل از «الرد المحكم المتين»، ص 44 و «رفع المنارة»، ص 57.

ص71

او نيز در پاسخ استدلال برخى از وهابيان كه براى اثبات عدم حيات برزخى به آياتى از قبيل:

(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ) (انبياء: 34)

پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم؛ (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى كشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟!

(إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) (زمر: 30)

تو مى ميرى و آنها نيز خواهند مرد!

استدلال مى كنند و مى گويد:

... هذا الّذي يورد هذه الآيات فاته- إما قصداً أو جهلًا- ان ينبه الناس إلي انّ هذا الآيات جاءت لتبين انّ محمداً (ص) يجري عليه ما يجري علي البشر من الموت وانّ الله هو الباقي الحي الّذي لايموت ...

انّما جائت لتصحيح مفهوم شائع وتصور باطل في العقول الجاهلية، حيث انّهم يربطون بين الكمالات الانسانية والفضائل البشرية الّتي يتصف بها الرجل وبين الحياة؛ اذ يعتقدون انّ الرجل اذا مات انتهي فضله وكماله وماتت معه مزيته وصار لاقيمة له ولا فضيلة، بل مات وماتت معه فضائله وخصاله، ومن هنا جاءت الآيات لتبين فساد هذا المعني وبطلان ذلك التصور، جاءت لتقول لابي جهل وابي لهب وجماعة المشركين ومن علي شاكلتهم انّ محمداً بشر وليس بمخلّد علي وجه

ص72

الارض، بل انّه سيجري عليه ما يجري علي عامة البشر، ولكن هذا لا ينقص كمالاته ولا يؤثر علي درجته ولا ينقص من مرتبته ... (1)

كسى كه اين آيات را به عنوان ايراد ذكر كرده، عمداً يا جهلًا نمى خواهد مردم را آگاه سازد كه اين گونه آيات بدين جهت آمده تا روشن كند كه محمّد (ص) همانند ساير مردم از دنيا رحلت مى كند وتنها كسى كه باقى مى ماند خداى حى است كه در او مرگ راه ندارد ...

آرى اين گونه آيات به جهت تصحيح مفهومى شايع وتصورى باطل در عقول جاهليت آمده است؛ زيرا آنان بين كمالات انسانى وفضايل بشرى كه فردى پيدا مى كند وبين زنده بودن او ربط مى دهند و مى گويند كه آن شخص تا زنده است اين كمالات وفضايل را دارد وهنگامى كه فوت كرد همه آنها تمام مى شود وموجودى بى خاصيت خواهد شد وبا مرگش فضائل وكمالاتش دفن مى شوند. بدين جهت اين آيات براى كشاندن خطّ بطلان بر اين گونه عقايد نازل شده تا به ابوجهل وابولهب وجماعت مشركان وهمفكران آنها بگويد كه محمّد بشرى است كه هرگز در روى زمين باقى نخواهد بود، بلكه همان احكامى كه بر ديگر افراد بشر وارد مى شود بر او نيز وارد خواهد شد، ولى اين احكام كمالات او را ناقص نخواهد كرد وبر درجه او تأثير نخواهد گذاشت واز مرتبه او كم نخواهد نمود ...


1- منهج السلف فى فهم النصوص، صص 129 و 130.

ص73

او همچنين در اين باره مى گويد:

الحياة حقيقية، و هذا ما دلّت عليه الآيات البينات و الأحاديث المشهورة الصحيحة. و هذه الحياة الحقيقية لا تعارض وصفهم بالموت، كما جاء ذلك في كتاب الله العزيز؛ اذ يقول: (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ) و يقول: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) انّ معني قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقية أي ليست خيالية أو مثالية كما يتصوّرها بعض الملاحدة ممّن لا تتسع عقولهم للإيمان إلّا بالمشاهد المحسوس دون الغيب الذي لا يطيق العقل البشري تصوره و لا تسليم كيفيته لقدرة الله جل جلاله ...

ولقد تظافرت الأحاديث و الآثار التي تثبت بانّ الميت يسمع و يحسّ و يعرف؛ سواء كان مؤمناً أم كافراً. (1)

حيات برزخى حيات حقيقى است، و اين آن چيزى است كه آيات بينّات و احاديث مشهور و صحيح بر آن دلالت دارد. و اين حيات حقيقى با توصيف آنها به مرگ تعارض ندارد آن گونه كه در كتاب عزيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد: (و ما براى هيچ بشرى قبل از تو خلد قرار نداديم). و مى فرمايد: (تو خواهى مرد همان گونه كه ديگران خواهند مرد). همانا معناى قول ما كه حيات برزخى حقيقى است اين است كه خيالى يا مثالى نمى باشد آن گونه كه برخى از ملحدان كه عقولشان گنجايش ايمان جز از راه مشاهده به حسّ را ندارد تصور كرده اند، نه غيبى كه عقل بشرى طاقت تصور آن را


1- مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 159.

ص74

نداشته و تسليم كيفيت قدرت خداوند عزوجل نيستند ...

احاديث و آثار بسيارى وارد شده و اثبات مى كند كه ميت مى شنود و حسّ دارد و مى فهمد؛ چه مؤمن باشد يا كافر.

9. علم غيب پيامبر (ص) در عالم برزخ

محمّد بن علوى مالكى درباره حديث «حياتي خيرلكم تحدثون و يحدث لكم و وفاتى خير لكم تعرض على اعمالكم؛ فما رأيت من خير حمدت الله و ما رأيت من شرّ استغفرت لكم» (1)؛ «حيات من براى شما خير است. سخن مى گوييد و با شما سخن مى گويم، وفاتم نيز براى شما خير است؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مى شود؛ و آنچه از خير در آن ببينم خدا را ستايش مى كنم و آنچه از شرّ ببينم براى شما استغفار مى نمايم»، براى اثبات علم غيب پيامبر (ص) در عالم برزخ كه وهابيان آن را انكار مى كنند، مى گويد:

فالحديث صحيح لامطعن فيه وهو يدلّ علي انّ النبي (ص) يعلم أعمالنا بعرضها عليه ويستغفر الله لنا علي فعلنا من سيي ء وقبيح، واذا كان كذلك فانّه يجوز لنا ان نتوسل به إلي الله ونستشفع به لديه؛ لانّه يعلم بذلك فيشفع فينا ويدعو لنا وهو الشفيع المشفّع (ص) ...(2)

پس حديث صحيح است ودر آن طعنى نيست وآن دلالت مى كند بر اينكه پيامبر (ص) از اعمال ما با عرضه كردن بر او اطلاع دارد وبراى ما از اعمال بد استغفار مى نمايد، وچون چنين است، لذا براى ما


1- فتح البارى، ج 11، ص 385.
2- مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 258.

ص75

جايز است كه به او براى قرب به خداوند توسل جسته وطلب شفاعت نزد او نماييم؛ زيرا او از اعمال ما آگاه است و مى تواند در حقّ ما شفاعت نموده ودر حقّ ما دعا نمايد، واو شفيع مشفّع است ...

10. رجحان بار سفر بستن براى زيارت قبور اوليا

محمد بن علوى در رجحان بار سفر بستن براى زيارت قبور اوليا به ويژه پيامبر اكرم (ص) كه وهابيان آن را بدعت مى دانند، مى گويد:

قوله تعالي: (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ) (1)

ان لم يكن نصاً للزيارة فلا شك انّ زيارته (ص) لاسيّما من الأمكنة البعيدة من الهجرة إلي الله و رسوله، فمن زاره عليه الصلاة و السلام فهو ممن يدخل في هذه الآية و نحوها.(2)

قول خداوند متعال: (هر كس به عنوان مهاجرت به سوى خدا

وپيامبر او، از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست)، اگر نص براى زيارت نباشد شكى نيست در اينكه زيارت آن حضرت خصوصاً از مكان هاى دور، مصداق هجرت به سوى خدا و رسولش به حساب مى آيد. و لذا هر كس آن حضرت عليه الصلاة و السلام را زيارت كند داخل در اين آيه و نحو آن خواهد بود.


1- سوره نساء، آيه 100.
2- الزيارة النبوية، ص 12.

ص76

او همچنين مى گويد:

وقد جاء هؤلاء المنتسبون إلي السلفية فجعلوا قضية الزيارة و شدّ الرحل إلي زيارة نبيّنا محمد (ص) قضية ايمان و كفر و توحيد و شرك، و راحوا يخلعون القاب الضلال و الكفر والشرك علي كل من يخالفهم في هذه المسألة- فلا حول و لا قوة إلّا بالله العلي العظيم- مع انّهم متّفقون جميعاً على مشروعية شدّ الرحل إلي ذلك البناء المسمّي بالمسجد النبوي بلا خلاف. (1)

اين افرادى كه خودشان را به سلف نسبت مى دهند آمده اند و قضيه زيارت و بستن بار سفر به جهت زيارت پيامبر (ص) را قضيه ايمان و كفر و شرك و توحيد كرده اند، و اين راه را در پيش گرفته اند كه

القاب ضلالت و كفر و شرك را بر هر مسلمانى اطلاق كنند كه در اين مسأله با آنان مخالف است، پس حول و قوه اى جز براى خداى على و عظيم نيست، با اينكه آنان همگى متفق بر مشروعيت بار سفر بستن به جهت آن ساختمان معروف به مسجد نبوى هستند و هيچ اختلافى در اين مسأله ندارند.

او در جاى ديگر مى گويد:

فإذا قال القائل: شددت الرحل إلي زيارة النبي (ص) للصلاة و السلام عليه في مسجده و زيارة صاحبيه و من في تلك البقاع الطاهرة و رؤية المآثر و المشاهد التي هي معاهد الوحي و التنزيل و مواطن الإيمان و الجهاد، إذا قال قائل: أنا مسافر لهذا


1- الزيارة النبوية، محمد بن علوى المالكى، ص 5.

ص77

القصد المبارك، قامت القيامة و نزلت المصائب و زلزلت الأرض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و حكموا عليه بالضلال أو الشرك، و ان خففوا الحكم حكموا عليه بالبدعة و مخالفة السنة النبوية علي اضعف الاحوال الايمانية، و يقول المنكر: انّ المقصد الشرعي الصحيح بالزيارة انّما هو للمسجد، فلا تقل: أنا مسافر لزيارة الرسول (ص)،

وانّما قل: أنا مسافر للصلاة في المسجد النبوي، و انّي لأعجب كيف استحق هذا المسجد هذا الفضل و اصبح من المساحد التي تشدّ اليها الرجال؟ أليس لانّه مسجده عليه الصلاة و السلام؟!

فاي فرق بينه و بين المساجد؟ و إذا كان شرف المسجد و فضله لاجله (ص) فكيف تسنّ زيارة المسجد و تحرم زيارة من شرف المسجد لأجله (ص). (1)

اگر كسى بگويد: من بار سفر بسته ام به جهت زيارت پيامبر (ص) براى سلام ودرود فرستادن بر او در مسجدش و زيارت دو صاحبش و هر آنكه در آن بقعه پاك است، و نيز آثار و مشاهدى را كه جايگاه نزول وحى و قرآن و موطن ايمان و جهاد است را مشاهد كنم، هرگاه كسى بگويد: من به اين قصد مبارك مسافرت كرده ام قيامت برپا شده و مصائب بر او فرود مى آيد و در زمين زلزله مى شود و زمين بارهاى سنگين خود را خارج مى كند، به اين نحو كه آنان- وهابيان- بر او حكم به ضلالت و شرك مى كنند، و اگر بخواهند


1- الزيارة النبوية، صص 5 و 6.

ص78

حكم او را تخفيف دهند كمترين حكمش اين است كه بر او حكم به بدعت و مخالفت سنت نبوى مى نمايند. و منكر مى گويد: تنها قصد شرعى صحيح، زيارت براى مسجد است و تو نبايد بگويى: من مسافرت به جهت زيارت رسول (ص) مى كنم، بلكه تنها بايد بگويى: من براى نماز در مسجد نبوى مسافرت مى نمايم. ومن تعجب مى كنم كه چگونه اين مسجد مستحق اين فضيلت شده و از مساجدى شده كه بار سفر به سوى آن بسته مى شود؟! آيا بدين جهت نيست كه مسجد پيامبر (ص) است؟ وگرنه چه فرقى بين مسجد او و ساير مساجد ديگر مى باشد؟ و چون شرف و فضيلت مسجد به جهت انتساب به آن حضرت است، پس چگونه زيارت مسجد او سنت است، ولى زيارت كسى كه شرف مسجد به خاطر اوست سنت نمى باشد؟!

او همچنين مى گويد:

الزيارة تستدعي سفراً وتستلزم رحيلا؛ اذ انّها عبارة عن انتقال من الزائر للمزور، وذلك الانتقال يقتضي سفراً ويتطلب مجيئاً، ولايتصور انتقال بدون سفر ولا يتحقق مجي ء بغيره، كما لايمكن ان تكون هجرة بدون انتقال ولا تتأتي رحلة بدون ارتحال ... وقد صحّ خروجه (ص) لأصحابه بالبقيع وأحد تقديراً ووفاءً منه لأصحابه الكرام ومن اوفي منه (ص)؟! (1)

زيارت مستلزم سفر وحركت است؛ زيرا عبارت است از انتقال وحركت از طرف زائر براى رسيدن به شخص زيارت شده، واين


1- الزيارة النبوية، ص 30.

ص79

انتقال مقتضى سفر بوده ومستلزم آمدن است، وهرگز حركت بدون سفر متصور نيست همان گونه كه آمدن بدون سفر امكان پذير نمى باشد، ونيز هجرت بدون حركت ونيز رحلت بدون ارتحال صدق نمى كند ... وبه طريق صحيح رسيده كه پيامبر (ص) از منزل به طرف بقيع وأحد بيرون مى آمد تا حقّ اصحابش را ادا نمايد، وچه كسى باوفاتر از او بوده است؟!

بنابراين اينكه مى گويند بار سفر بستن براى زيارت قبر پيامبر (ص) جايز نيست، خلاف سنت پيامبر (ص) است.

11. اتخاذ واسطه بين خلق و خالق

او درباره برداشت غلط وهابيان از مفهوم واسطه مى گويد:

يخطئ كثير من الناس في فهم حقيقة الواسطة فيطلقون الحكم هكذا جزافاً بانّ الواسطة شرك و انّ من اتخذ واسطة باي كيفية كانت فقد اشرك بالله، و انّ شأنه في هذا شأن المشركين القائلين (ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى) و هذا كلام مردود، و الاستدلال بالآية في غير محلّه؛ و ذلك لانّ هذه الآية الكريمة صريحة في الإنكار علي المشركين عبادتهم للأصنام و اتخاذها آلهة من دون تعالي و اشراكهم اياها في دعوي الربوبية، علي انّ عبادتهم لها تقربهم إلي الله زلفي، فكفرهم و اشراكهم من حيث عبادتهم لها و من حيث اعتقادهم انّها ارباب من دون الله ...

فالواسطة لابدّ منها و هي ليست شركاً، و ليس كل من اتخذ بيته و بين الله واسطة يعتبر شركاً، و إلّا لكان البشر كلهم مشركين

ص80

بالله؛ لانّ امورهم جميعاً تبني علي الواسطة، فالنبي (ص) تلقي القرآن بواسطة جبرئيل، فجبرئيل واسطة للنبي (ص) و هو (ص) الواسطة العظمي للصحابة ... و هو الذي يقول: (انا قاسم و الله معط). و بذلك يظهر انّه يجوز وصف أي بشر عادي بانّه فرج الكربة و قضي الحاجة، أي كان واسطة فيها، فكيف بالسيد الكريم و النبي

العظيم (ص)؟ (1)

بسيارى از مردم در فهم حقيقت واسطه اشتباه مى كنند و بى ضابطه و مطلق حكم مى كنند كه واسطه شرك است و اينكه هر كس واسطه اى را قرار دهد به هر كيفيتى باشد او به خداوند شرك ورزيده است، و اينكه شأن او در اين باره همانند مشركان است كه مى گويند (ما بت ها را عبادت نمى كنيم جز آنكه ما را به سوى خدا نزديك كنند). و اين كلام مردودى است و استدلال به آن به بى جاست؛ زيرا كه اين آيه صريح در انكار بر مشركان است از آن جهت كه بت ها را پرستيده و تنها آنها را خدايان خود خوانده اند، و نيز آنها را شريك خدا در ادعاى ربوبيت مى دانند، با اين ديد كه عبادت آنها آنان را به خداوند نزديك گرداند. پس كفر و شرك آنها بدين جهت است كه بت ها را پرستيده و معتقدند كه آنها با قطع نظر از خداوند ربّ مى باشند ... پس واسطه بايد باشد و در عين حال شرك نيست، و هر كس كه بين خود و خدا واسطه اى قرار دهد كار شرك آميزى نكرده است، وگرنه بايد تمام بشر مشرك به خدا مى بودند؛ زيرا تمام امور آنها مبتنى بر واسطه است؛ چرا كه


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 95.

ص81

پيامبر (ص) قرآن را از طريق واسطه جبرئيل تلقى كرده و جبرئيل واسطه براى پيامبر (ص) است و پيامبر (ص) هم واسطه بزرگ براى صحابه مى باشد ... و او كسى است كه مى فرمود: (من تقسيم كننده و خدا عطاكننده است). و به اين مطلب ظاهر مى گردد كه جايز است بشر عادى را اين گونه توصيف كرد كه او گرفتارى را برطرف نموده و حاجت را برآورده كرد؛ يعنى واسطه در آن بود، تا چه رسد به سرور كريم و پيامبر عظيم (ص)؟

12. استغاثه به ارواح اوليا

محمد بن علوى مالكى در جواز بلكه رجحان استغاثه به ارواح اوليا كه وهابيان آن را شرك اكبر مى دانند، مى گويد:

فان قالوا: انّ الممنوع انّما هو سؤال الأنبياء و الصالحين من اهل القبور في برازخهم؛ لانّهم غير قادرين و قد سبق ردّ هذا الوهم مبسوطاً و اجمالًا: انّهم احياء قادرون علي الشفاعة و الدعاء، و حياتهم حياة برزخية لائقة بمقامهم يصحّ بها نفعهم بالدعاء و الاستغفار، و المنكر لذلك اخف احواله انّه جاهل بما كاد يلحق بالمتواتر من سنته عليه الصلاة و السلام الدال علي انّ موتي المؤمنين لهم في حياتهم البرزخية العلم و السماع و القدرة علي الدعاء و ما شاء الله من التصرفات، فما الظنّ بأكابر اهل البرزخ من النبيين و سائر الصالحين؟! (1)

اگر بگويند: اينكه آنچه منع شده درخواست از انبيا و صالحان از


1- مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 180.

ص82

اهل قبور در برزخ هاى آنهاست؛ چراكه آنها قادر نيستند، [در جواب مى گوييم] ردّ اين توهم سابقاً به طور مبسوط و اجمال گذشت، كه انبيا و صالحان زنده بوده و قدرت بر شفاعت و دعا دارند، و حيات آنها حيات برزخى است و لايق به مقام آنهاست و صحيح است كه آنان با حيات برزخى از دعا و استغفار سود مى برند، و منكر اين امور كمترين احوالش اين است كه او جاهل به سنت پيامبر عليه الصلاة و السلام است، سنتى كه نزديك است كه ملحق به تواتر شود و دلالت دارد بر اينكه اموات از مؤمنان در عالم برزخ زنده بوده و داراى علم و شنود و قدرت بر دعا و آنچه از تصرفات خدا بخواهد مى باشند، پس چه گمانى به بزرگان اهل برزخ از پيامبران و ساير صالحان مى باشد؟!

بخش دوم: حسن بن فرحان

اشاره

ص83

اشاره

ص84

شرح حال حسن بن فرحان مالكى

اشاره

ص85

حسن بن فرحان مالكى در سايت خود در شرح حال خود چنين آورده است:

من متولد كوه هاى بنى مالك در سال 1390 ه. ق هستم كه تعليمات ابتدايى را در مدرسه «قعقاع» در وادى جنيه بنى مالك در سال 1401 ه. ق فرا گرفتم ... و تعليمات دانشگاهى را در دانشكده دعوت و اعلام در دانشگاه محمّد بن سعود در «رياض» در سال 1408 ه. ق تا 1412 ه. ق آموختم. همان گونه كه علم را از برخى از علما و شيوخ در مساجد رياض آموختم كه از مشهورترين آنها شيخ محمّد حسن موريتانى و شيخ عبدالعزيز بن باز، و شيخ ناصر العقل، و شيخ عبدالله سعد، و شيخ عبدالرحمن محموداند كه از آنها در رياض استفاده كرده ام، ولى مهم ترين اساتيدم كه فضل من به آن استاد باز مى گردد شيخ على بن بوبكر نسيب عقيلى در «صبياء» است كه بين من و آن استاد ملاقات ها و مراسلات فراوانى بوده است. تخصص من در دو علم مى باشد: يكى علم تاريخ و ديگرى علم حديث.

تأليفات حسن بن فرحان

ص86

او داراى تأليفات بسيارى است از قبيل:

1. بيعة على بن ابى طالب فى ضوء الروايات الصحيحة؛

2. نحو انقاذ التاريخ الاسلامى؛

3. قراءة فى كتب العقائد؛

4. الصحبة و الصحابة بين الإطلاق اللغوى و التخصيص الشرعى؛

5. معجم الصحابة، اصحاب الصحبة الشرعية؛

6. الشورى و بيعة عثمان؛

7. الخلافة المدنية؛

8. معاوية بن ابى سفيان، قرائة فى المناقب و المثالب؛

9. مع الشيخ صالح فوزان و تلميذه الخراشى؛

10. مع الشيخ عبدالله السعد و تلميذه الحميدى؛

11. مع الشيخ سفر الحوالى؛

12. مع الدكتور محمّد المحزون؛

13. مع الدكتور سليمان العودة؛

14. قرائة فى منهاج السنة لابن تيمية، و ردّ ما فيه من اخطاء فى حق اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع)؛

15. محمّد بن عبدالوهاب داعية و ليس نبياً.

مقالات حسن بن فرحان

او نيز مقالاتى را از خود به يادگار گذاشته كه عبارتند از:

1. الدكتور النملة و الدرس العملى؛

ص87

2. المعلم يعيد تأتأة العباس؛

3. وزير المعارف بين الاحراج و الواجب؛

4. وزير المعارف و الأعذار الخفية؛

5. حوار البرهان لا حوار الصاروخ؛

6. الحقيقة لاتسير وحدها؛

7. عام الثقافة هل يمرّ بسلام؛

8. المناظرات، مبادى ء و اجراءات؛

9. شتائم المسلمين و حوارات غيرهم؛

10. للمشتومين فقط؛

11. اهداف النشر بين العموم و الخصوص؛

12. بعد حريق منى؛

13. هموم الكاتب؛

14. كبش الحقيقة؛

15. مراجعات؛

16. الملك عبدالعزيز و اسرار الانجاز؛

17. قرائة فى تحولات السنة للشيعة؛

18. اصلاح العقول؛

19. السرقات الادبية؛

20. قرائة فيكلمة سمو ولى العهد؛

21. قراءة فى المعجم الجغرافى للمخلاف السليمانى؛

22. كوسوفو، المسرحية القادمة؛

ص88

23. الى متى الاختلاف؟!؛

24. اعتذار و عتاب؛

25. التعصب و الانصاف؛

26. مشروع المعيلى.

ردّيه هاى حسن بن فرحان

رديه هايى كه حسن بن فرحان مالكى داشته چه در روزنامه ها و فتاوى يا بيانات يا جواب ها عبارتند از؛

1. القعقاع بن عمرو، حقيقة ام اسطورة؟!؛

2. المقررات بين الواقع و الأمل؛

3. الردّ على الدكتور عبدالرحمن الفريح؛

4. فتوى الشيخ المالكى فى حمود العقل؛

5. بيان الشيخ المالكى فى على الخضير؛

6. جواب الشيخ المالكى فى الشيخ عبدالله السعد.

آراى حسن بن فرحان مالكى در ردّ وهابيت

1. وهابيان و تكفير مسلمين

ص89

حسن بن فرحان در اين باره مى گويد:

لكن الذي اراه انّ معظم الحنابلة ليس علي تكفير ابي حنيفة و اصحابه و لا تكفير الأشاعرة و لا تكفير الشيعة من امامية و زيدية و لا الاباضية و لاغيرها من طوائف المسلمين.(1)

آنچه كه من مشاهده مى كنم اين است كه معظم حنابله ابوحنيفه و اصحابش و اشاعره و شيعه اماميه و زيديه و اباضيه و ديگر طوائف از مسلمانان را تكفير نمى كنند [آن گونه كه وهابيان سلفى و حنبلى امروزه تكفير مى نمايند].

او نيز مى گويد:

ولا زال كثير من الحنابلة المعاصرين علي تكفير سائر المسلمين،


1- قرائة فى كتب التاريخ، ص 14.

ص90

من الطوائف الأخرى؛ كالشيعة و المعتزلة، بلاتفريق بين المعتدلين و الغلاة و تضليل سائر الأشاعرة و الصوفية، و هم معظم المنتسبين لاهل السنة و الجماعة اليوم.(1)

همواره بسيارى از حنابله معاصر در صدد تكفير ساير مسلمانان از طوايف ديگر هم چون شيعه و معتزله مى باشند، بدون آنكه بين افراد معتدل و غالى از اين دو دسته فرق گذارند، و نيز عموم اشاعره و صوفيه را كه غالب منتسبين به اهل سنت و جماعت امروز هستند را گمراه مى دانند.

2. طعن وهابيان بر برخى از اهل بيت:

حسن بن فرحان مى گويد:

ولا زال بعضهم في ذم بعض ائمة اهل البيت البريئين من غلوّ الأتباع، مع المبالغة في مدح ملوك بني امية و تبرير مظالمهم، و قد ذمّتهم الأحاديث الصحيحة و الآثار الصحابية و التابعية، و لبيان هذا موضع آخر. (2)

دائماً برخى از وهابيان حنبلى درصدد مذمت نمودن برخى از اهل بيت اند، امامانى كه از غلوّ پيروان خود بيزارند ولى در مدح و ستايش پادشاهان بنى اميه و مبرّا كردن آنان از ظلم هايشان مبالغه مى نمايند، پادشاهانى كه در احاديث صحيح و آثار صحابه و تابعين مذمت شده اند. و براى بيان اين مطلب موضع ديگرى است.

3. شيوع افكار الحادى در بين جوانان عربستان


1- قرائة فى كتب التاريخ، حسن بن فرحان مالكى، ص 14.
2- قرائة فى كتب العقائد، حسن بن فرحان مالكى، ص 14.

ص91

حسن بن فرحان مى گويد:

اخبرني احد اساتذة العقيدة باحدي الجامعات السعودية: انّ الآراء الالحادية لها وجود عند بعض الطلاب، اثناء فتح باب الحوار معهم و هم من طلبة الأقسام الشرعية، فضلا عن غيرها. (1)

يكى از اساتيد عقيده در يكى از دانشگاه هاى سعودى به من خبر داد كه آراء الحادى در برخى از جوانان دانشگاهى نفوذ كرده است و اين مطلب را در اثناى باز كردن بحث و گفت وگو با آنها فهميدم، با كسانى كه از دانشجويان اقسام شريعت بودند تا چه رسد به غير آنها.

4. سيره قدماى سلفى در تكفير مسلمين

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

ويظنّ بعض الناس: انّ هذه الأمراض التي دخلت في كتب العقائد و في عقول المسلمين؛ من التكفير الظالم و التبديع و التضليل دون استناد علي ادلة و براهين صحيحة، مع نشر الأكاذيب علي النبي (ص) انّما كان في الأزمنة المتأخرة فقط، و هذا نتيجة لعدم الإطلاع علي كتب المتخاصمين في القرن الثالث و الرابع، ففيها الكثير من هذا التكفير الظالم و التبديع و التفسيق، و هي الكتب التي يتحاكم اليها العقائديّون المعاصرون، تاركين


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 16.

ص92

نصوص القرآن و السنة، و محتجّين بما لا حجة فيه؛ بانّ السلف الصالح كانوا يكفّرون و يفسّقون و يضلّلون و يفحشون القول و يفتون بقتل مخالفيهم، و استحلال دمائهم و اموالهم و أعراضهم، و يقصدون بالسلف

الصالح من كان علي مذهبهم في الخصومات، فمن كان منهم، فهو من السلف الصالح، و ان كان كاذباً فاجراً، و من كان من غيرهم فهو من السلف الصالح، و ان كان من اعبد الناس و اصدقهم. (1)

برخى از مردم گمان مى كنند اين امراضى كه در كتاب هاى اعتقادى و عقول مسلمانان از تكفير به ناحق و نسبت به بدعت و گمراهى بدون هيچ گونه استناد به ادله و براهين صحيح، با نشر دروغ هايى بر پيامبر (ص) پيدا شده تنها در زمان هاى متأخر بوده است، و اين گونه قضاوت نتيجه عدم اطلاع بر كتب مخالفان در قرن سوم و چهارم است، كه در آنها بسيارى از اين تكفيرهاى به ناحق و نسبت دادن به بدعت و فسق يافت مى شود، كتاب هايى كه علماى عقايد معاصر آنها را حَكَم قرار داده و نصوص قرآن و سنت را رها كرده اند، و به چيزى احتجاج مى كنند كه حجت نيست؛ به اينكه سلف صالح تكفير و تفسيق مى كرده و نسبت به گمراهى وفحش لفظى مى دادند، و فتوا به قتل مخالفان داده و خون و اموال و آبروى آنان را حلال مى شمردند، و مقصودشان به سلف صالح كسانى است كه در خصومت ها مذهب آنان را داشته اند و هركس كه از آنان بوده او از سلف صالح است گرچه دروغگو فاجر باشد، و هركس كه در


1- قرائة فى كتب العقائد، صص 21- 22.

ص93

مذهب آنان نبوده او از سلف پست است گرچه از عابدترين و راستگوترين مردم باشد.

5. تكفير مسلمين، عامل تفرقه

حسن بن فرحان در ردّ تكفير وهابيان مى گويد:

لو تتبّعنا اسباب نكسات المسلمين في الماضي؛ كسقوط بغداد و احتلال الشام و فلسطين من قبل الصليبيين و سقوط الأندلس لوجدنا انّ السبب الظاهر للخاصة و العامة هو تفرق المسلمين. و لو نظرنا لسبب هذا التفرق لوجدناه يكمن في الاتهامات المتبادلة بالضلالة و البدعة و الكفر، مع الاستغلال السياسي لهذه الطوائف، اذ اصبحتْ كل فرقة تري انّ اليهود و النصاري و الصليبيين و المغول اقرب لها من الطائفة الأخري التي تلتقي معها في الأصول العامة للاسلام. (1)

اگر اسباب شكست مسلمانان را در گذشته پيگيرى كنيم همچون سقوط بغداد و اشغال شام و فلسطين از سوى صليبى ها و سقوط اندلس، پى مى بريم كه سبب ظاهر براى خاص و عام همان تفرقه

مسلمانان بوده است. و اگر در سبب اين تفرقه نظر افكنديم پى مى بريم كه در يك مطلب نهفته است و آن اتهاماتى از قبيل گمراهى، بدعت و كفر بوده كه به يكديگر زده مى شده است، با ضعف سياسى كه بر اين طوائف حاكم بوده است؛ زيرا فرقه اى مى بيند كه يهود و نصارا و صليبى ها و مغول به آنها از طوائف ديگر


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 25.

ص94

نزديك تر است، طوائفى كه با يكديگر در اصول عامه اسلام اشتراك نظر دارند.

6. وهابيان و وارد كردن تجسيم در اسلام

وى مى گويد:

بل تجد بعض غلاتهم يقول: (لا خير في الاسلام بلا سنة) و قد يقصد بعضهم بالسنة- للأسف- ما سيأتي ذكره من امراض فكرية؛ كالتكفير و الظلم و الاسرائيليات و التجسيم ... (1)

بلكه برخى از غاليان آنان را مشاهده مى كنى كه مى گويند: در اسلام بدون سنت خيرى نيست، و مقصود آنان از سنت- متأسفانه- چيزى است كه ذكرش خواهد آمد و آن مرض هاى فكرى از قبيل تكفير و ظلم و اسرائيليات و تجسيم مى باشد ...

7. نسبت غلوّ به وهابيان معاصر

حسن بن فرحان مى گويد:

وهذا الفكر عند غلاة الحنابلة لا معتدليهم، هو الذي فرّخ لنا اليوم هؤلاء الغوغاء من التيار التبديعي، الذي يَصمّ الناس بالبدعة و الضلالة و لعلهم اوقع الناس فيها، فلذلك لايستغرب بعض الإخوة ان قام بعض هؤلاء الغلاة و شبّه الباحثين من طلبة العلم المخالفين له بالمستشرقين او بفرعون او ابليس او سلمان رشدي ... و لانستغرب منهم هذا التبديع و التكفير، فنحن


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 38.

ص95

نرحمهم؛ لانّنا نعرف من اين أُتوا، أُتوا من الجهل المسمّي علماً، و الظلم المسمّي عدلا، و البدعة المسمّاة سنة. (1)

و اين فكر نزد غاليان حنابله نه افراد معتدل از آنها موجب شده كه اين مصيبت را در جامعه كنونى پديد آورد و آن جامعه اى است كه نسبت بدعت گزار بودن به مردم مى دهند، و گوش مردم را با به كار بردن الفاظ بدعت و گمراهى پر كرده اند، و گويا خودشان در اين دو بيشتر فرو رفته اند، و لذا برخى از برادران تعجب نمى كنند اگر برخى از اين غاليان قيام كرده و بحث كنندگان از طلبه علم را كه مخالف آنان هستند را به لقب مستشرق يا فرعون يا شيطان يا سلمان رشدى ... نسبت مى دهند، و ما از آنها اين نسبت هاى به بدعت و كفر را غريب نمى دانيم، و ما به آنان رحم مى كنيم؛ چرا كه مى دانيم از كجا آمده اند، حرف آنان از جهلى سرچشمه گرفته كه آن را علم ناميده اند، و از ظلمى كه آن را عدالت ناميده اند و بدعتى كه آن را سنت مى دانند.

8. انتقاد از تكفير مخالفان

حسن بر فرحان مى گويد:

كما ان ظلمنا في تكفير ابي حنيفة و اصحابه- رحمهم الله- يجعلنا نتوقف في ظلمنا فِرَقاً اخري؛ كالشيعة و المعتزلة، و الصوفية و الاشاعرة و غيرهم؛ لانّه ان سلّمنا بانّ تكفيرنا لابي حنيفة كان خاطئاً، فما الذي يمنع من انّ تكفيرنا لهؤلاء


1- قرائة فى كتب العقائد، صص 107- 108.

ص96

كان خاطئاً ايضاً؟! (1)

همان گونه كه در تكفير ابوحنيفه و اصحابش- رحمهم الله- ظلم كرده ايم، اين امر باعث مى شود كه در ظلم كردن به ديگر فرقه ها از قبيل شيعه و معتزله و صوفيه و اشاعره و ديگران توقف نماييم؛ زيرا اگر تسليم شويم كه تكفير ابوحنيفه از سوى ما اشتباه بوده چه چيز مانع آن است كه تكفير اين فرقه ها را نيز خطا و اشتباه نباشد؟!

9. نسبت تكفير سريع به وهابيان

حسن بن فرحان مى گويد:

والعاقل من اتعظ بهذا عن تلك؛ فلايتسرّع في التكفير قبل معرفة حجج الخصم و ارتفاع موانع التكفير، ومعرفة شُبَهه و اعتذاره، من قوله لا من نقل خصمه. (2)

عاقل آن است كه از اين امور عبرت گيرد و قبل از آنكه به ادله مخالف خود معرفت پيدا نمايد و موانع تكفير را مرتفع سازد، و شبهات و عذرهاى او را از زبان خودش بشناسد نه از نقل دشمنانش، با سرعت كسى را تكفير نكند.

10. حكم وهابيان به لوازم اقوال

وى مى گويد:

فمعني هذا: انّ عندنا خللا في النقل، فنُصحّح الروايات في تشويه الخصم و لانتفهمّ حجة الطرف الآخر و لانسمع له، و نكفّر


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 108.
2- همان.

ص97

باشياء ليست مكفّرة أو نكفّر بالزامات لايجوز التكفير بها، فلازم القول ليس بقول. (1)

معناى آن اين است كه ما مشكلى در نقل داريم، و روايات را در تخريب مخالفان خود تصحيح مى كنيم بدون آنكه حجت و دليل طرف ديگر را بفهميم و يا گوش به آن فرا دهيم. و نيز مخالفان را به چيزهايى تكفير مى كنيم كه هرگز موجب تكفير نيستند، يا به الزاماتى تكفير مى نماييم كه تكفير به آنها جايز نمى باشد؛ چرا كه لازمه قول، اعتقاد گوينده به حساب نمى آيد.

11. غلوّ وهابيان در تكفير

حسن بن فرحان مى گويد:

وتجدهم يحذّرون من الغلوّ مع غلوهم في التكفير، و غلوّهم في الثناء علي علمائهم. (2)

تو آنان را مى بينى كه مردم را از غلو بر حذر مى دارند در حالى كه خودشان در تكفير [مسلمانان] ومدح علمائشان غلو وتندروى مى كنند.

12. تناقض وهابيان در عمل

وى در مورد وهابيان و سلفى ها مى گويد:

وتراهم يأمرون بالوقوف عند حدود النصوص الشرعية و عدم الزيادة عليها، بينما هم يزيدون كثيراً من العقائد ليست في


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 108.
2- همان.

ص98

الكتاب و لا في السنة. و تراهم يعظّمون تكفير المسلم، من عقائد الخوارج و انّه لايجوز. و هذا الورع عن التكفير انّما هم عن ضعفهم، فاذا قَوُوا لايرقبون في مسلم الّا و لا ذمّة و تراهم ينهون عن الاشتغال بأمر لم يشتغل به النبي (ص) و اصحابه، فاذا سَنَحت لهم الفرصة امروا الناس بمضايق من الاعتقادات لم تخطر علي بال صحابي و لا تابعي، مع مسمّيات و القاب سمّوها هم و آباؤهم، ما انزل الله بها من سلطان.(1)

شما آنان را مشاهده مى كنيد كه امر به توقف نزد حدود نصوص شرعى و عدم زياده بر آن مى كنند، در حالى كه آنان بسيارى از عقايد را زياد كرده اند كه در قرآن و سنت يافت نمى شود. شما مشاهده مى كنى آنان را كه تكفير مسلمانان را كه از عقايد خوارج است را ناپسند شمرده و جايز نمى دانند، ولى اين ورع از تكفير نشانه ضعف آنان است، ولى هنگامى كه قوى شدند. درباره هيچ مسلمانى رعايت خويشاوندى و پيمان نمى كنند. [از هيچ مسلمانى نمى گذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به كفر مى دهند]. و نيز آنان را مشاهده مى كنى كه از اشتغال بر كارى كه پيامبر (ص) و اصحابش اشتغال نداشته نهى مى كنند، ولى هنگامى كه خودشان فرصت پيدا كردند مردم را به اعتقادى دستور مى دهند كه به ذهن هيچ صحابى يا تابعى نيامده است، و اين را با اسم ها و القابى همراه مى كنند كه خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دليلى از جانب خداوند ندارند.

13. بى انصافى وهابيان در حق شيعه


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 134.

ص99

او در ردّ وهابيان و سلفى ها و بى انصافى آنان مى نويسد:

تراهم يتشددون في نقد و تضعيف الرجال الذين لايوافقونهم في شواذ العقائد، حتي وصل ذمّتهم للبخاري و مسلم و يحيي بن معين و علي بن المديني و الكرابيسي، و ابن الجعد و ابي حنيفة، فضلا عن تضعيف سائر الشيعة، متمسكين بعبارة نقلوها عن الشافعي في تكذيب الخطابية من الروافض، لانّهم يستحلّون الكذب، فجعلها هؤلاء في كل الشيعة، ثقاتهم و ضعفائهم؛ بينما يبالغون في توثيق اتباعهم، ولو كانوا ضعفاء او خفيفي الضبط، كمافعلوا في توثيق ابن بطة مثلا.(1)

شما آنان را مشاهده مى كنيد كه در نقد و تضعيف افرادى شدت به خرج مى دهند كه با آنان در عقايد شاذشان موافق نيستند، به حدّى كه بخارى و مسلم و يحيى بن معين و على بن مدينى و كرابيسى و ابن جعد و ابوحنيفه و حنفى ها را تضعيف مى كنند تا چه رسد به تضعيف عموم شيعيان، و در اين كار به عبارتى تمسك مى كنند كه از شافعى در تكذيب [فرقه] خطابيه از روافض صادر شده كه آنان دروغ را حلال مى شمارند، و آن را بر تمام شيعه حمل مى نمايند؛ چه افراد ثقه آنها يا ضعيفشان، و اين در حالى است كه در توثيق پيروانشان مبالغه مى كنند، گرچه ضعيف بوده و ضبطش هم كم بوده است، همان گونه كه در توثيق ابن بطه چنين نموده اند.

14. تناقض سلفى ها در جرح و تعديل


1- رائة فى كتب العقائد، ص 134.

ص100

او در ردّ سلفى ها به جهت تناقض در جرح و تعديل مى گويد:

وتراهم يتناقضون في الصحابة و وجوب تقديرهم، فيذمّون الشيعة لانّهم ينتقصون اصحاب النبي (ص)، بينما لايذمّون النواصب و لايذكرونهم بسوء، مع انّهم كانوا يلعنون علي بن ابي طالب و يذمّونه و يرمونه بكلّ طامة؛ سواء كان ذلك من قبل حكّامهم من بني امية او علمائهم كحريز بن عثمان و ثور بن يزيد و نحوهم. (1)

تو آنان را مشاهده مى كنى كه در مورد صحابه و وجوب تقدير از آنان متناقض عمل مى كنند؛ چرا كه شيعه را مذمت مى نمايند؛ به جهت آنكه به اصحاب پيامبر (ص) نقص وارد مى كنند، ولى نواصب را مذمت نمى كنند و آنان را با بدى ياد نمى نمايند، با وجود آنكه نواصب على بن ابى طالب را لعن كرده و مذمت مى كنند و هر زشتى را به او نسبت مى دهند؛ چه اين كار از سوى حاكمان آنان از بنى اميه باشد يا علماى آنان، همچون حريز بن عثمان، و ثور بن يزيد و امثال آن دو.

15. ابن تيميه و تنقيص امام على (ع)

حسن بن فرحان مى گويد:

بينما يبالغون في الاعتذار لعبارات صريحة، صدرت من ائمتهم، كما يفعلون في الاعتذار عمّا كتبه عبدالله بن الإمام احمد أو الاهوازي أو الهروي في التجسيم، أو كتبه البربهاري في التكفير أو ما كتبه


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 135.

ص101

ابن تيمية في انتقاص علي بن ابي طالب و ردّ كثير من فضائله. (1)

آنان در عذرتراشى براى عبارات صريحى كه از امامانشان صادر شده مبالغه مى كنند، همان گونه كه در نوشته هاى عبدالله بن امام احمد، يا اهوازى، يا هروى در تجسيم چنين نموده اند، يا آنچه را كه بربهارى در تكفير يا ابن تيميه در نقص وارد كردن بر على بن ابى طالب و ردّ بسيارى از فضائلش نوشته چنين نموده اند.

16. حكم سلفى ها به تكفير و قتل مخالفان خود

حسن بن فرحان درباره سلفى ها مى گويد:

وتراهم يذمّون الخوارج؛ لانّهم يقتلون المسلمين و يكفرونهم، بينما هم يفتون بقتل خصومهم و تكفيرهم، كالخوارج تماماً. (2)

مشاهده مى كنى آنان را كه خوارج را مذمت مى كنند به جهت آنكه مسلمانان را به قتل رسانده و تكفير مى كنند، در حالى كه خودشان فتوا به قتل مخالفان خود داده و آنان را تكفير مى نمايند، همان گونه كه خوارج تمام اين كارها را انجام مى دهند.

17. ترس وهابيان از مسلمين نه كفار

وى درباره وهابيان مى نويسد:

ونحن إلي اليوم لانخشي إلّا من المسلمين، ولانحذر إلّا منهم و لو جاء مسافر من بريطانيا أو امريكا، لما استنكرنا شيئاً، لكن لو


1- قرائة فى كتب التاريخ، ص 136.
2- قرائة فى كتب العقائد، ص 136.

ص102

قال: جئت من سلطنة عمان أو من دولة ايران لنظرنا اليه شزراً؛ لانّ عمان اباضية و ايران فيها اغلبية شيعية، و لابدّ أن نسأل صاحبنا: لماذا سافرت إلي هناك؟! و لو علمنا به قبل سفره لحذّرناه منهم كثيراً، بينما لانحذّره من اليهود و لا النصاري، بل و لا من الملحدين!! و لنا في هذا تأويلات و اعتذارات لايسعني استعراضها و لا الجواب عليها. (1)

ما امروز تنها از مسلمانان مى هراسيم، و فقط از آنها پرهيز داريم. و اگر مسافرى از انگلستان و امريكا بيايد بر او انكار نمى گيريم، ولى اگر بگويد: من از كشور سلطان نشين عمان يا از كشور ايران آمده ام به او نظر بد داريم، چرا كه مردم عمان اباضى بوده و اغلب مردم ايران شيعه هستند، و بر خود لازم مى دانيم كه از او سؤال كنيم: چرا به اين كشور سفر كرده اى؟! و اگر قبل از سفر از آن اطلاع داشتيم او را از آن بسيار برحذر مى داشتيم و اين در حالى است كه او را از يهود و نصارا بلكه از ملحدان برحذر نمى نماييم!! و براى ما در اين

مسأله تأويلات و عذرهايى است كه وقت، اجازه طرح و جواب آنها را نمى دهد.

18. دشمنى ابن تيميه با امام على (ع)

حسن بن فرحان مالكى بعد از نقل برخى از فضايل معاويه مى گويد:

والغريب انّ بعضهم كابن تيمية- سامحه الله- يورد مثل هذه النصوص العامة و يعتبرون القادح في الصحابة قادح في الكتاب


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 167.

ص103

و السنة، و يقصدون بالصحابة غالباً المتأخرين منهم كمعاوية و عمرو و امثالهم بينما يسكتون عن طعن النواصب في علي و لعنهم له.(1)

امر غريب اين است كه برخى همچون ابن تيميه- خدا از او بگذرد- امثال اين نصوصات عام را مى آورند و در نتيجه قدح كننده در صحابه را قدح كننده در قرآن و سنت به حساب مى آورند، و مقصودشان به صحابه غالباً متأخران از آنان است، همچون معاويه و عمرو و امثال آنان، در حالى كه از طعن نواصب در حق على و لعن كنندگان او سكوت مى كنند.

او همچنين مى گويد:

ابن تيمية مع فضله و علمه إلّا انّه يجب أن نعرف انّه شامي و اهل الشام فيهم انحراف في الجملة علي علي بن ابي طالب و ميل لمعاوية.(2)

ابن تيميه با علم و فضلش بايد بدانيم كه از اهالى شام است، و اهالى شام داراى انحراف كمى درباره على بن ابى طالب و ميل او به معاويه بوده اند.

19. انتقاد وهابيان از جلوگيرى ورود كتاب هاى شيعه

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

انا لا أري معني لمنع كتب الأشاعرة و الشيعة و الإباضية و


1- مذكرة فى الصحابة، حسن بن فرحان مالكى، صص 79 و 80.
2- نحو انقاذ التاريخ الاسلامى، حسن بن فرحان مالكى، ص 35.

ص104

غيرهم من المسلمين من دخول المملكة في ضوء التفجُّر المعرفي. (1)

من معنايى بر منع كتاب هاى اشاعره و شيعه و اباضيه و ديگر مسلمانان از ورود به مملكت [سعودى] نمى بينم با وجود انفجار اطلاعات و معارف در دنيا.

20. انتقاد از محمد بن عبدالوهاب

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

إنّ هذا الإعتراف الّتي إعترف بها المشركون قد أجاب عنها بعض العلماء، وذكروا أنّ المشركين إنّما إعترفوا بها من باب الإفحام والإنقطاع، وليس من باب الإقتناع، ولو كانوا صادقين في إعترافهم لأتوا بلوازم هذا الإعتراف. فلذلك يأمر الله نبيّه (ص) أن يذكّرهم بلوازم هذا الإعتراف كما في قوله تعالي: (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ)، (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ) فكأنّ الله عزّوجلّ يوبّخهم بأنّهم كاذبون وأنّهم لايؤمنون بالله عزّوجلّ خالقاً ورازقاً ... (2)

اين اعترافى كه مشركان به آن اقرار كرده اند را برخى از علما از آن اين گونه جواب داده اند كه مشركان اين اعتراف را از باب اجبار وسيه رو شدن واز روى ناچارى داشتند، نه از باب قانع شدن ورسيدن به اين مطلب. واگر در اعترافشان به اين امور صادق بودند، ملتزم به لوازم آن نيز مى شدند. به همين جهت است كه


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 154.
2- داعية وليس نبياً، حسن بن فرحان مالكى، ص 48.

ص105

خداوند پيامبرش را امر مى كند كه آنان را به لوازم اين اعتراف تذكر دهد؛ همان گونه كه در قول خداوند (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُو نَ) و (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ) آمده است. پس گويا خداوند عزّوجلّ آنان را توبيخ مى كند كه در ادّعايشان دروغ مى گويند وهرگز به خالقيت ورازقيت خدا ايمان ندارند.

21. مردود دانستن تندروى سلفيان

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

ويساعده علي ذلك ايضاً انّ غلاة السنة لهم الصوت الأقوي داخل الوسط السنّي السلفي علي وجه الخصوص، فلذلك لانستغرب هذه الانحسارات عن السنة إلي مذاهب اخري ... و سيبقي الغلو السلفي من اكبر الأمور المساعدة علي الانتقال الحادّ إلي الشيعة مالم يسارع عقلاء السلفية بنقد الغلو داخل التيار السلفي نفسه، ذلك الغلو المتمثّل في كثرة الاحاديث الضعيفة و الموضوعة الّتي نشدّ بها المذهب و كثرة التكفيرات المخالفة للمنهج السلفي، كتكفير ابي حنيفة و الأحناف و تكفير الشيعة و الجهمية و المعتزلة. (1)

تأييد اين مطلب اينكه غاليان اهل سنت صداى قوى ترى به ويژه در بين سنى هاى سلفى دارند، و لذا اين گونه خروج ها از مذهب اهل سنت به مذاهب ديگر را بدين جهت غريب نمى دانيم ... و زود


1- مجله المجلّة، شماره 1082، سال 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان: «قراءة فى التحولات السنية للشيعة».

ص106

است كه غلو سلفى ها از بزرگ ترين امورى گردد كه باعث انتقال سريع اهل سنت به سوى شيعه شود، مگر آنكه عقلاء سلفى به فكر چاره برآمده و غلو و تندروى خود را از درون نقد كنند، غلوى كه در وجود احاديث ضعيف و جعلى براى تأييد مذهب و تكفير مخالفان مذهب و روش سلفى پديدار گشته است، همچون تكفير ابوحنيفه و احناف و تكفير شيعه و جهميه و معتزله.

22. تنقيص محمّد بن عبدالوهاب

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

وكتاب التوحيد أو كتاب كشف الشبهات أو غيرهما من كتب الشيخ و رسائله انّما الّفها بشر يخطي ء و يصيب و لم يؤلّفها ملك و لا رسول، فلذلك من الطبيعي جداً أن يخطي ء و لا مانع شرعاً و لا عقلا من وقوع الأخطاء من الشيخ؛ سواء كانت كبيرة أو صغيرة، كثيرة أو قليلة، فقهية أو عقدية (ايمانية) ... (1)

كتاب (التوحيد) و كتاب (كشف الشبهات) يا غير اين دو از كتاب ها و رساله هاى شيخ را كسى نوشته كه بشرى است ممكن است خطا كند يا به واقع برسد، و آنها را فرشته يا رسول ننوشته است؛ و لذا خيلى طبيعى به نظر مى رسد كه او خطا كند و از نظر شرع و عقل مانعى از وقوع خطاها از شيخ نيست؛ چه آن خطاها بزرگ باشد يا كوچك، زياد باشد يا كم، فقهى باشد يا عقيدتى و ايمانى ...

23. نسبت ناصبى دادن به بزرگان وهابى


1- داعية و ليس نبياً، ص 3.

ص107

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

ثمّ جاء بعد هؤلاء آل تيميّة بحرّان ثمّ دمشق، و ابن كثير كان فيه نصب إلي حدّ كبير، و الذهبي إلي حدّما، امّا ابن تيمية إلي حدّ لا ينكره باحث منصف، فاشتهر عنه النصب و كتبه تشهد بذلك، و لذلك حاكمه علماء عصره علي جملة امور منها بغض علي، ولم يحاكموا غيره من الحنابلة، مع انّ فيهم نصباً ورثوه عن ابن بطة و

ابن حامد و البربهاري و ابن أبي يعلي و غيرهم. و التيار الشامي العثماني له اثر بالغ علي الحياة العلمية عندنا في الخليج، و هذا من اسرار حساسيتنا من الثناء علي الامام علي أو الحسين، و ميلنا الشديد لبني امية، فتنبّه!! (1)

بعد از آنان، آل تيميه حرّانى دمشقى و ابن كثير ظهور كردند. ابن كثير تا حدود زيادى نصب و عداوت اهل بيت: را در دل داشت، وذهبى نيز تا حدودى چنين بود. ولى دشمنى ابن تيميه نسبت به اهل بيت آن قدر زياد بود كه بحث كننده منصف نمى تواند آن را انكار نمايد، ولذا او مشهور به ناصبى بودن است وكتاب هاى او نيز بر اين مطلب گواهى مى دهد، وبدين جهت علماى هم عصرش او را به جهت امورى از آن جمله بغض على [) ع)] محاكمه نمودند، با اينكه غير او از حنابله را محاكمه نكردند در حالى كه در آنان نيز نصب و عداوتى بود كه از ابن بطه و ابن حامد و بربهارى و ابن ابى يعلى و


1- همان، صص 64 و 65.

ص108

ديگران به ارث برده بودند، و مدرسه شام كه عثمانى هستند اثر بسيارى بر حيات علمى ما در خليج گذاشته است، و بدين جهت است كه ما حسّاسيت فراوانى نسبت به مدح و ثناى بر امام على يا حسين داشته و ميل شديد به بنى اميه داريم، پس آگاه باش.

او همچنين مى گويد:

ثمّ تتابع علماء الشام كابن تيمية و ابن كثير و ابن القيم- و اشدّهم ابن تيمية- علي التوجس من فضائل علي و اهل بيته، و تضعيف الأحاديث الصحيحة في فضلهم، مع المبالغة في مدح غيرهم!! و علماء الشام- مع فضلهم- بشر لاينجون من تأثير البيئة الشامية الّتي كانت اقوي من محاولات الانصاف، خاصّة مع استئناس هؤلاء بالتراث الحنبلي ... (1)

سپس يكى پس از ديگرى علماى شام همچون ابن تيميه و ابن كثير و ابن قيم آمدند، كه شديدترين آنها در مخفى نمودن فضائل على و اهل بيتش و تضعيف احاديث صحيح در فضائل آنان، ابن تيميه است، و اين در حالى است كه در مدح ديگران شديداً مبالغه مى كنند. علماى شام با فضيلتى كه دارند بشرى هستند كه هرگز از تأثير محيط شام بى نصيب نبوده اند، محيطى كه از انصاف به دور بوده است. خصوصاً آنكه آنان با ميراث حنابله انس داشته اند ...

حسن بن فرحان مى گويد:

حُوكِمَ ابن تيمية في عصره علي بغض علي واتّهمه مخالفوه من


1- داعية وليس نبياً، ص 176.

ص109

علماء عصره بالنفاق و اخطئوا في ذلك و اتّهموه بالنصب و اصابوا في كثير من ذلك، لقوله: انّ علياً قاتل للرئاسة لا للديانة، و زعمه انّ اسلام علي مشكّك فيه لصغر سنه و انّ تواتر اسلام معاوية و يزيد بن معاوية اعظم من تواتر اسلام علي!! و انّه كان مخذولا، و غيرذلك من الشناعات التي بقي منها مابقي في كتابه منهاج السنة. و ان لم تكن هذه الأقوال نصباً فليس في الدنيا نصب. (1)

ابن تيميه در عصرش به جهت دشمنى با على (ع) محاكمه شد و مخالفين از علماى عصرش او را متّهم به نفاق كردند ولى در آن به خطا رفتند و او را متّهم به عداوت با اهل بيت: نمودند و در بسيارى از موارد به واقع رسيدند؛ چرا كه او مى گويد: على به جهت رياست جنگيد نه به جهت ديانت. و گمان او كه اسلام على مورد شك است؛ چرا كه كودكى كم سن بوده است، و تواتر اسلام معاويه و يزيد بن معاويه از تواتر اسلام على مهم تر است، و اينكه على خوار شده است، و ديگر كلمات زشت و پست كه در كتابش به نام «منهاج السنة» باقى مانده است. و اگر اين گفته ها نصب و دشمنى با حضرت على نباشد پس در دنيا دشمنى نيست.

24. دشمنى سلفى هاى افراطى با اهل بيت:

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

بينما يبالغون في الاعتذار لعبارات صريحة، صدرت من ائمتهم،


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 176

ص110

كما يفعلون في الاعتذار عمّا كتبه عبدالله بن الامام احمد أو الاهوازي أو الهروي في التجسيم، أو كتبه البربهاري في التكفير أو ما كتبه ابن تيمية في انتقاص علي بن ابي طالب و ردّ كثير من فضائله. (1)

آنان در عذرتراشى براى عبارات صريحى كه از امامانشان صادر شده مبالغه مى كنند، همان گونه كه در نوشته هاى عبدالله بن امام احمد، يا اهوازى، يا هروى در تجسيم چنين نموده اند، يا آنچه را كه بربهارى در تكفير يا ابن تيميه در نقص وارد كردن بر على بن ابى طالب و ردّ بسيارى از فضائلش نوشته چنين نموده اند.

نقد حسن بن فرحان بر «كشف الشبهات»


1- قرائة فى كتب التاريخ، ص 136.

ص111

او در ردّ كتاب «كشف الشبهات» محمد بن عبدالوهاب كتابى را تأليف كرده و نام آن را «داعية و ليس نبياً»، يا «نقض كشف الشبهات» گذاشته و در آن انتقاداتى از محمد بن عبدالوهاب و مطالب كتاب او داشته است، اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. او در ذيل كلامى از محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

سبحان الله! كفار قريش الذين لايقولون (لا اله الّا الله) و لايؤمنون بيوم القيامة، و لا البعث ولا جنة ولا نار، ولا يؤمنون بنبي، و يعبدون الأصنام، و يقتلون و يظلمون و يشربون الخمور و يرتكبون المحرمات، مَثَلهم مَثَل المسلمين الصائمين الحاجين المزكين المتصدقين،المجتنبين للمحرمات، و يفعلون مكارم الاخلاق ... لا، ليسوا سواء، حتي و أن تأول علماؤهم و جهل عوامهم، فالتأويل و الجهل باب واسع، لكن لايساوي فيه من

ص112

يقوم بأركان الاسلام ممّن لاينكرها. (1)

منزه است خداوند! كفار قريش كه كلمه توحيد (لا اله الّا الله) را بر زبان جارى نمى كنند و به روز قيامت ايمان نمى آورند، و حشر و بهشت و دوزخ را قبول ندارند، و بت ها را عبادت مى كنند و مى كشند و ظلم مى نمايند و شرب خمر مى كنند و مرتكب محرمات مى شوند، [آيا] آنها همانند مسلمانانى هستند كه نماز به جاى آورده و روزه مى گيرند و حج به جاى مى آورند و زكات و صدقه مى دهند و از محرمات اجتناب مى كنند و مكارم اخلاق را به جاى مى آورند؟ ... هرگز، آن دو مساوى نيستند، پس تأويل و جهل باب واسعى دارد، ولى با كسانى كه به اركان اسلام قيام مى كنند و آنها را انكار نمى نمايند مساوى نيستند.

2. وى در ادامه مى گويد:

ولايتساوي من يؤمن بالنبي (ص) نبياً و رسولا و من يكذبه و يظنّه ساحراً أو كاهناً، ولا يتساوي من يتوسل بالنبي (ص) ويتبرك بالصالحين- و ان اخطأ- مع من يرجم النبي (ص) و يقتل الصالحين و لايتساوي من يؤمن باليوم الآخر و الجنة و النار، مع من يقول: (إنْ هِي إلّا حَياتُنا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيَا). لايتساوي من قال: (لا اله الّا الله) مع من قال: (أَ جَعَلَ الآْلِهَةَ إِلهاً واحِداً) لا، لايتساوي من آمن و من كفر، من صدق الرسل و من كذّبهم، من آمن بالبعث و من كفر به. لايتساوي من طلب شفاعة الحي ممّن


1- نقض كشف الشبهات، حسن بن فرحان مالكى، ص 3.

ص113

يطلب شفاعة الجماد. لايتساوي من يطلب شفاعة الأحياء و هو يعرف انّهم عبيدالله ممّن يطلب شفاعة الأصنام و يجعلهم مشاركين لله في الألوهية. لا يا شيخنا- سامحك الله- هناك فرق كبير بين هؤلاء و هؤلاء. (1)

كسانى كه به پيامبر (ص) ايمان آورده با كسانى كه او را تكذيب كرده و به گمانشان او ساحر و يا كاهن است مساوى نيستند. و نيز كسانى كه به پيامبر (ص) توسل جسته و به صالحان تبرك مى جويند- گرچه خطا كرده باشند- با كسانى كه پيامبر (ص) را سنگ زده و صالحان را به قتل مى رسانند يكسان نيستند. كسانى كه به آخرت و به بهشت و دوزخ ايمان آورده با كسانى كه مى گويند: (زندگى ما جز حيات دنيا نيست، مى ميريم و زنده مى شويم) مساوى نمى باشند. كسى كه مى گويد: (خدايى جز الله نيست) با كسى كه مى گويد: (آيا خدايان را يك خدا كرده است) يكسان نيست، هرگز چنين نمى باشد. كسى كه ايمان آورده با كسى كه كفر ورزيده، كسى كه رسولان را تصديق كرده با كسى كه آنان را تكذيب نموده، كسى كه به حشر ايمان آورده و كسى كه به آنها كافر شده مساوى نيست. كسى كه درخواست شفاعت از زنده اى مى كند با كسى كه درخواست شفاعت از جماد مى نمايد يكسان نيست. كسى كه درخواست شفاعت از زنده ها مى كند در حالى كه مى داند آنها بندگان خدايند، با كسى كه درخواست شفاعت از بت ها مى كند و


1- نقض كشف الشبهات، ص 4.

ص114

آنها را شريك خداوند در الوهيت مى داند يكسان نيست، نه اى شيخ ما- كه خداوند از تو بگذرد- در اين جا فرق بزرگى بين اين دو دسته است.

3. حسن بن فرحان همچنين مى گويد:

معظم علماء المسلمين في عهد الشيخ محمد و في ايّامنا هذه يقولون بجواز التبرك بالصالحين و التوسل بهم؛ فهل نحن اليوم نكفر حميع هؤلاء؟! أم نخطئهم فقط؟!

ان قلتم: نحن نكفرهم ردّ عليكم هذه البلاد و اتّهموكم بالغلوّ في الدين و تكفير المسلمين. و ان قلتم: لا، نحن لانكفرهم، رددتم علي محمد بن عبدالوهاب تكفيره لهم؛ لانّه كان يكفر علماء و عوام مثل علماء زماننا و عوامهم تماماً ...(1)

معظم علماى مسلمين در عصر شيخ محمد و در ايام ما قائل به جواز تبرك به صالحان و توسل به آنان است، آيا ما امروز تمام آنها را تكفير كنيم، يا تنها نسبت خطا به آنان دهيم؟!

اگر بگوييم ما آنان را تكفير مى كنيم علماى آن شهرها شما را رد كرده و شما را متّهم به غلوّ در دين و تكفير مسلمانان مى كنند. و اگر بگوييد: هرگز ما آنان را تكفير نمى كنيم، بر محمد بن عبدالوهاب به جهت تكفيرش مسلمين را ردّ نموده ايد؛ زيرا كه او علما و عوام را همچون علماى زمان ما و عوامشان را تماماً تكفير كرده است ...


1- نقض كشف الشبهات، ص 4.

ص115

4. وى در ادامه مى گويد:

سامح الله الشيخ محمد، ففي هذا النص تكفير صريح لعلماء المسلمين في زمانه. ثم انّ المسلمين لايعبدون الّا الله، بخلاف هؤلاء المشركين الذين يسجدون للأصنام.

وإذا لم يكن هذا واضحاً فلن نستطيع التفريق بين امور اخري التباساً. (1)

خداوند از تقصيرات شيخ محمد بن [عبدالوهاب] بگذرد، در اين نص تكفير صريح علماى مسلمين زمان خودش مى باشد، مسلمانانى كه جز خدا را عبادت نمى كنند به خلاف آن مشركانى كه بت ها رامى پرستند، و اگر اين امر واضح نباشد ما نمى توانيم بين امور ديگر كه مشتبه است فرق گذاريم.

5. او همچنين مى گويد:

فإذا كانت التسوية بين الخوارج و الوهابية ظلماً فالتسوية بين كفار قريش و المسلمين اكثر ظلماً و ابعد عن الحق. (2)

اگر تسويه بين خوارج و وهابيان ظلم است، پس تسويه بين كفار قريش و مسلمانان ظلمش بيشتر و از حق دورتر مى باشد.

6. حسن بن فرحان همچنين مى گويد:

فالشيخ يذكر اسباباً ليست متحققة و لايدري أ هي سبب في القتال ام لا، و يترك الاسباب المتفق عليها بانّها هي سبب قتال النبي (ص) للكفار. (3)


1- نقض كشف الشبهات، صص 6 و 7.
2- همان، ص 7.
3- همان، ص 8.

ص116

شيخ محمد [بن عبدالوهاب] اسبابى را ذكر كرده كه تحقق خارجى ندارد، و نمى داند كه آيا آنها سبب در قتال بوده يا چيز ديگرى دخيل بوده است، و اين در حالى است كه او اسبابى را كه مورد اتفاق است در اينكه سبب قتال پيامبر (ص) با كفار است را رها كرده است.

7. حسن بن فرحان در ردّ كلام محمد بن عبدالوهاب كه مقصود از كلمه (لا اله الّا الله) معناى آن است نه لفظ آن، مى گويد:

لكن مجرد التلفظ بها ينجيهم من التكفير و القتل، بينما من يقولها من معاصري الشيخ لاتعصمهم من سيفه، فالمنافقون في عهد النبي (ص) يقولون الشهادتين بألسنتهم و كان النبي (ص) يعرف ذلك و مع ذلك عصمت دماؤهم و اموالهم، اما المعاصرون للشيخ من المسلمين فلم تعصمهم منه؛ لا الشهادتين و لا اركان الاسلام. (1)

لكن مجرد تلفظ به آن آنها را از تكفير و قتل نجات مى دهد، در حالى كه افراد معاصر شيخ [محمد بن عبدالوهاب] با گفتن كلمه توحيد از شمشير او در امان نمى شدند، در حالى كه منافقان در عصر پيامبر (ص) شهادتين را بر زبان جارى مى كردند و پيامبر (ص) آنان را مى شناخت ولى با اين حال خون ها و اموالشان محفوظ بود، ولى معاصران شيخ [محمد بن عبدالوهاب] از مسلمانان از شمشير او در امان نبودند نه با گفتن شهادتين و نه با عمل به اركان اسلام.


1- نقض كشف الشبهات، ص 9.

ص117

8. وى همچنين در نقد كلام محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

هذا تكفير واضح لمن ليس علي معتقد اهل نجد الذين يسميهم (الموحدين) فاعرف هذا فانّه مهمّ. (1)

اين تكفير واضحى است نسبت به كسى كه بر اعتقاد اهل نجد نباشد، كسانى كه آنان را موحد مى ناميد. اين را بدان كه خيلى مهم است.

9. حسن بن فرحان مى گويد:

هذا تكفير صريح للمخالفين له ممّن يسمّونهم (خصوم الدعوة) او (اعداء التوحيد) او (اعداء الاسلام) و هذا ظلم؛ لانّ الشيخ كان يرد علي المسلمين و لم يكن يرد علي كفار و لا مشركين. و هذه رسائله و كتبه ليس فيها تسمية لمشرك ولا كافر، و إنا فيها تسمية لعلماء المسلمين في عصره كابن فيروز و

سليمان بن عبدالوهاب و ابن عفالق و غيرهم من العلماء الذين يطلق عليهم (المشركون في زماننا). فهذه هي بذور التكفير المعاصر التي لازالت تنبت و تؤتي اكلها الدامية في ارجاء العالم الاسلامي.(2)

اين تكفير صريح مخالفان اوست از كسانى كه آنان را دشمنان دعوت يا دشمنان توحيد، يا دشمنان اسلام ناميده اند، و اين ظلم است؛ زيرا شيخ [محمد بن عبدالوهاب] بر مسلمانان ردّ كرده، ولى بر كافران و مشركان ردّ نكرده است. و اين است رساله ها و


1- نقض كشف الشبهات، ص 10.
2- همان، ص 10- 11.

ص118

كتاب هاى او كه نامى از مشركان و كافران به ميان نياورده و تنها نام علماى مسلمين در عصر خود امثال ابن فيروز و سليمان بن عبدالوهاب و ابن عفالق و ديگر علما را ذكر كرده و بر آنان عنوان «مشركان در زمان ما» ياد نموده است. و اين است ريشه هاى تكفير معاصر كه دائماً در حال رشد بوده و آثار كشنده اش در اطراف عالم اسلامى گسترده شده است.

10. او در جاى ديگر مى گويد:

علي هذا لن يدخل الجنة في زمن الشيخ الّا اهل العيينة و الدرعية!! ففي الكلام السابق تكفير ضمني لكل من يري التوسل بالصالحين، و هم جمهرة علماء

المسلمين و عامتهم. (1)

بنابراين در زمان شيخ [محمد بن عبدالوهاب] كسى وارد بهشت نمى شود مگر اهل عيينه و درعيه!! و در كلام سابق تكفير ضمنى است بر هر كسى كه معتقد به توسل به صالحان باشد، كه آنان عموم علماى مسلمين و عامه مسلمانان هستند.

11. او همچنين مى گويد:

والمجتمع السعودي علماؤه و طلاب العلم فيه تربّي علي فتاوي الشيخ، كانوا يميلون لتكفير المسلمين. و من قرأ «الدرر السنية» عرف هذا تماماً، بل هذا المؤلف مجلدان كبيران بعنوان (الجهاد) و كلّه في جهاد المسلمين، ليس فيه حرف في جهاد الكفار الأصليين من اليهود و النصاري، مع انّ بلاد المسلمين المجاورة


1- نقض كشف الشبهات، صص 13- 14.

ص119

كان فيها كفار اصليون.(1)

جامعه سعودى اعم از علما و طلاب علم در آن بر فتواى شيخ [محمد بن عبدالوهاب] تربيت يافته اند، آنان كه تمايل به تكفير مسلمانان دارند. ولذا كسى كه كتاب «الدرر السنية» را مطالعه كند اين مطلب را به خوبى مى فهمد، بلكه اين دو جلد بزرگش درباره جهاد است كه تمام آنها در مورد جهاد با مسلمانان مى باشد، و در آنها سخنى در مورد جهاد با كفار اصلى از يهود و نصارا به ميان نياورده است، با وجود آنكه در كشورهاى مسلمانان مجاور كفار اصلى وجود داشت.

12. او همچنين در ردّ محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

عبادة الأصنام هي السجود لها و الصلاة لها و طلب الحوائج منها، مع الكفر بالنبوات، و أمّا المسلم فلا يصلّي لولي و لا نبي، و يقرّ بأركان الاسلام و اركان الإيمان. (2)

پرستش بت ها عبارت است از سجده و نماز براى آنها و درخواست حوايج از آنان با كفر به نبوت ها، و اما مسلمان براى ولى يا نبى نماز نمى خواند و به اركان اسلام و اركان ايمان اقرار دارد.

13. حسن بن فرحان در ردّ محمد بن عبدالوهاب در جاى ديگر مى گويد:

كلام الشيخ عجيب، فهو لايفرق بين المنكر لشي ء ممّا جاء به الرسول متعمّداً، ممّن ترك بعض ما جاء به الرسول (ص) متأولا. (3)

كلام شيخ عجيب است، او بين منكر عمدى چيزى از آنچه كه


1- نقض كشف الشبهات، ص 16.
2- همان، ص 17.
3- همان، ص 18.

ص120

پيامبر (ص) آورده با كسى كه از روى تأويل برخى از آنچه را كه پيامبر (ص) آورده ترك مى كند فرق نمى گذارد.

14. او همچنين مى گويد:

انّ العلماء في عهد الشيخ يعرفون الأبواب الفقهية التي فيها حكم المرتد و لم يقولوا باستباحة الدماء و الأموال الجماعي الذي يفعله الشيخ و اتباعه، و انّما يحكم علي الشخص بمفرده بعد قيام الحجة عليه. (1)

همانا علماى در عصر شيخ [محمد بن عبدالوهاب] ابواب فقهى را به خوبى مى دانستند، ابوابى كه در آنها حكم مرتد است، و هرگز قائل به مباح بودن خون ها و اموال عموم مسلمين نشده اند، امرى كه شيخ و پيروانش انجام مى دهند، و آن علما تنها بر شخصى خاص چنين حكمى داشتند آن هم بعد از قيام حجت بر او.

15. او در جاى ديگر خطاب به محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

فما رأيك فيمن تأول بانّ الاستغاثة بالنبي (ص) جائزة عند قبره؛ لانّ النبي (ص) حي في قبره؟! لاريب انّ من يري هذا الرأي من تأويل، بل لهم في ذلك حديث عثمان بن حنيف. ثم قد يأتي آخر و يقول لك:

لماذا تذهب إلي رجل صالح و تطلب منه ان يدعو الله لك؟ لماذا لاتدعو الله مباشرة؟ اليس في هذا مشابهة لعمل الكفار في اتخاذ هؤلاء واسطة بينك و بين الله؟ ألم يقل الله: (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ ...) و هكذا يمكن لآخر


1- نقض كشف الشبهات، صص 22- 24.

ص121

يضيق عليك حتى يكفرك مثلما ضيقت علي الآخرين حتي كفرتهم. نعم يستطيع آخر ان يلزمك بما الزمت به الآخرين فيقول لك: النبي (ص) له خصوصية، و قد امر الله المنافقين أن يأتوا إليه ليستغفر لهم؛ لانّ اتيانهم إليه دليل ظاهري علي التوبة ... (1)

رأى تو درباره كسى كه با تأويل معتقد به جواز استغاثه به پيامبر (ص) كنار قبرش شده است؛ چيست به اين اعتقاد كه پيامبر (ص) در قبرش زنده مى باشد؟! شكى نيست كسى كه چنين اعتقادى دارد داراى جانبى از تأويل است، بلكه آنان در اين مسأله به حديث عثمان بن حنيف استدلال مى كنند. سپس شخص ديگرى مى آيد و به تو مى گويد: چرا به نزد شخص صالحى رفته واز او مى خواهى تا براى تو دعاكند؟ چرا از خداوند به طور مستقيم درخواست نمى كنى؟ آيا اين عمل تشابه به عمل كفار در گرفتن واسطه بين خود وخداوند نيست؟ آيا خداوند نفرموده: (همانا من نزديكم و درخواست دعاكننده را در صورتى كه مرا بخواند پاسخ مى دهم ...). و همچنين ممكن است ديگرى را در تنگنا قرارداده وتكفير نمايد همان گونه كه تو ديگران را در تنگنا قرار داده و آنان را تكفير نمودى. آرى ديگرى مى تواند تو را ملزم كند به آنچه تو ديگران را به آن ملزم ساختى و به تو بگويد: پيامبر (ص) داراى خصوصيتى است، چنان كه خداوند منافقان را دستور داده تا نزد پيامبر (ص) آمده و او نيز برايشان استغفار نمايد؛ زيرا آمدن آنان نزد پيامبر (ص) دليل ظاهرى بر توبه است ...

برخى از افكار ديگر حسن بن فرحان مالكى

اشاره


1- نقض كشف الشبهات، صص 25- 26.

ص122

احمد بن حنبل و نهى از تقليد

ص123

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

انّ احمد بن حنبل نفسه بشر يخطي ء و يصيب، و هو الذي حثّ اتباعه علي ترك التقليد. (1)

همانا احمد بن حنبل خودش بشرى است كه گاهى خطا كرده و گاهى به صواب مى رسيد، و او كسى است كه پيروانش را بر ترك تقليد وادار و تشويق كرده است.

ابطال حصر در مذاهب اربعه

او مى گويد:

فالإسلام يجب الانتساب إليه و ترك الانتساب إليه كفر مخرج من الملة باجماع المسلمين قاطبة. أما المذهب فلا يجب


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 10.

ص124

الإنتساب إليه، بل قد يحرم إذا اقترن هذا الانتساب بردّ الحق المخالف للمذهب. (1)

اسلام چيزى است كه بايد به آن منتسب شد و ترك انتساب به آن كفر است و به اتفاق مسلمانان كسى را كه چنين نموده از ملت اسلام خارج مى كند، ولى انتساب به مذهب واجب نيست، بلكه در برخى موارد حرام مى باشد، اگر اين انتساب با ردّ حقى همراه باشد كه مخالف با مذهب است.

ورود اسرائيليات در كتاب هاى اسلامى

او در رابطه با وارد شدن برخى عقايد و انكار يهود و نصارا در كتاب هاى اسلامى مى گويد:

وخاصة تلك المشتملة علي التجسيم، و تشبيه الله بالانسان، سواء كان منها مكذوباً علي النبي (ص) أو ما كان مكذوباً علي بعض الصحابة و التابعين، أو كان ممّا تسرّب إلي الكتب من الإسرائيليات المأخوذة عن اليهود و النصاري.(2) على الخصوص رواياتى كه مشتمل بر تجسيم و تشبيه خداوند به انسان است، چه آن رواياتى كه به دروغ به پيامبر (ص) نسبت داده شده يا آن رواياتى كه به دروغ بر بعضى از صحابه يا تابعين نسبت داده اند يا رواياتى از اسرائيليات برگرفته شده از يهود و نصارا كه به كتاب هاى [اسلامى] رسوخ پيدا كرده است.

دشمنى حنابله با اهل بيت:


1- قرائة فى كتب التاريخ، ص 10.
2- قرائة فى كتب العقائد، ص 122

125

حسن بن فرحان مى گويد:

انّ الحنابلة لديهم حساسية كبيرة من الثناء علي أميرالمؤمنين علي بن ابي طالب [) ع)] وأهل بيته! بينما ينتشر بينهم، الثناء علي بني امية و خاصة معاوية و ابنه يزيد ... انّ المناهج التعليمية عندنا في المملكة تسببت في انتشار النصب بين عموم طلبة العلم!! (1)

همانا نزد حنابله حساسيت زيادى در مورد مدح بر اميرمؤمنان على بن ابى طالب [) ع)] و اهل بيت اوست، در حالى كه در ميان آنها مدح بر بنى اميه به ويژه معاويه و فرزندش يزيد به طور فراوان مشاهده مى شود ... شيوه آموزش نزد ما در مملكت [سعودى] موجب سرايت دشمنى بين عموم طالبان علم با اهل بيت: شده است.

تأثير عقيده در جرح و تعديل

وى مى گويد:

والعقيدة لها تأثير سيي ء علي الجرح و التعديل و لو لم يكن من اثر إلّا التظالم الموجود بسببها لكفي، فتجد كل طائفة من المسلمين تحاول توثيق الرجال الذين ينتمون إليها في العقيدة، و يضعفون رجال الطوائف الأخري و لو كانوا من اوثق الناس و اصلحهم و اضبطهم للرواية، و لعلّ ابرز آثار العقيدة علي الجرح و التعديل عند الحنابلة تضعيف ثقات المخالفين و توثيق ضعفا،


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 127.

ص126

الموافقين، و من ذلك؛ تضعيف ثقات الشيعة و خاصة فيما يروونه في فضائل علي ... (1)

عقيده تأثير سويى بر جرح و تعديل دارد، و اگر اثرى به جز ظلمى كه از ناحيه عقيده بر جرح و تعديل رسيده نداشت كافى به نظر مى رسيد؛ زيرا هر طايفه اى از مسلمانان را مشاهده مى كنى كه افرادى را توثيق مى كند كه در عقيده به او وابسته است و در مقابل افرادى را از طائفه ديگر تضعيف مى كند گرچه از موثق ترين و صالح ترين و ضابطترين افراد در نقل روايت است. و شايد از بارزترين آثار عقيده در جرح و تعديل نزد حنابله، تضعيف ثقات مخالفين و توثيق ضعفاى از موافقين است، كه نمونه آن تضعيف ثقات شيعه و به ويژه كسانى است كه فضائل على را نقل مى كنند ...

تقسيم مصاحبت به شرعى و عامى

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

هؤلاء الذين قالوها ليسوا من أصحاب الصحبة الخاصة (الشرعية) و انّما هم الطلقاء قالوها يوم حنين، و كانوا حديثي عهد بكفر. (2)

اين كسانى از صحابه كه درباره آن چنين حرف هايى گفته اند از اصحاب مصاحبت خاص (شرعى) نيستند، بلكه آنان آزادشدگانى هستند كه در روز حنين چنين گفته اند، وتازه از كفر بازگشته بوده اند.


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 132.
2- نقض كشف الشبهات، ص 24.

ص127

وى در ادامه مى نويسد:

وعلي هذا فلاحجة للذين يستدلون بهذه الآيات علي وجوب السكوت عن دراسة التاريخ مثل قوله تعالي: (وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ). و ذكر الظالمين بظلمهم و العادلين بعدلهم حتّي يعرف الناس موطن القدوة و التأسي من السلف.(1)

و بنابراين دليل و حجتى نيست براى كسانى كه به اين آيات بر وجوب سكوت از بحث در تاريخ استدلال مى كنند، مثل قول خداوند متعال: ( [همچنين] كسانى كه بعد از آنها [بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، ودر دل هايمان حسد وكينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان ورحيمى!)، و بايد ظلم ظالمان و عدالت عادلان ذكر شود تا مردم بدانند كه الگو از چه كسانى بپذيرند و به چه افرادى از سلف اقتدا نمايند.

او همچنين مى گويد:

وهذه الصحبة الشرعية هي التي كان فيها النصرة و التمكين في ايام الضعف و الذلّة، و هي الصحبة الممدوحة في القرآن الكريم و السنة النبوية، بمعني انّ كل آيات القرآن الكريم التي اثنت علي (الذين مع النبي (ص)) انّما كان الثناء منصبّاً علي المهاجرين و


1- نقض كشف الشبهات، ص 31.

ص128

الأنصار فقط، و ليس هناك مدح عام لمن كان مع النبي (ص) إلّا و هو منصرف لهؤلاء، لا لغيرهم. (1)

و اين مصاحبت شرعى همان است كه در آن نصرت پيامبر (ص) و تمكين در برابر فرمان او در ايام ضعف و ذلّت مسلمانان است، و آن مصاحبتى است كه در قرآن كريم و سنت نبوى مورد ستايش قرار گرفته، به اين معنا كه تمام آيا قرآن كريم كه همراهان پيامبر (ص) را مدح كرده مدحشان تنها مربوط به مهاجران و انصار است، و هيچ مدح عامى بر همراهان و مصاحبان پيامبر (ص) نيست جز آنكه منصرف به آنهاست نه غير آنها.

حسن بن فرحان در جايى ديگر مى نويسد:

الصحبة الشرعية في تلك الصحبة التي اثني عليها الله و رسوله (ص) جزماً، و نزلت الآيات في وصفها، و كانت أيام الضعف و الذلة، أيام حاجة الاسلام و النبي (ص) إلي النصرة، تلك الصحبة التي ان ورد الثناء علي الاصحاب أو الأمر بعدم سبّهم أو الأمر باقتداء بهم، فلاتنصرف هذه المعاني إلّا للصحبة الشرعية. و هذا لايعني عدم الثناء علي الصالحين في أي زمن، و انّما يعني احترام خصوصية السابقين الذين فضّلهم الله و رسوله، و هم المهاجرون و الأنصار ... (2)

مصاحبت شرعى آن مصاحبتى است كه خدا و رسولش به طور جزم بر آن مدح كرده و آيات در وصفش نازل شده و آن در ايام ضعف


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 25.
2- همان، صص 57- 59.

ص129

و خوارى بوده است. ايام احتياج اسلام و پيامبر (ص) به يارى، مصاحبتى كه اگر مدح بر اصحاب يا امر به عدم سبّ آنها يا امر به اقتدا به آنان وارد شود، اين معانى منصرف نمى شود، مگر بر مصاحبت شرعى. و اين به معناى عدم مدح صالحان در هر زمان نيست، بلكه به معناى احترام خصوصى بر سابقين است كه خدا و رسولش آنان را فضيلت داده كه همان مهاجران و انصار باشند ...

اختصاص فضايل به مهاجرين و انصار

او در اين باره مى گويد:

اصحاب النبي (ص) الصحبة الشرعية ليسوا إلّا المهاجرين و الأنصار. (1)

اصحاب پيامبر (ص) كه مصاحبت شرعى داشته اند جز مهاجران و انصار نيستند.

لزوم اتفاق امت در تحقق اجماع

حسن بن فرحان مالكى در توضيح حديث «لا تَجْمَعُ امَّتي عَلي ضَلالَةٍ» مى گويد:

والحديث و ان كان فيه كلام من حيث الثبوت، لكن «الامة» فيه لاتعني بعض الأمة، و انّما كلّ امة الإجابة، كلّ المسلمين باختلاف مذاهبهم الفقهية و العقدية و السياسية. و من زعم بانّ


1- الصحابة بين الصحبة اللغوية و الصحبةالشرعية، حسن بن فرحان مالكى، ص 25.

ص130

النبي (ص) اراد من (امتي) انّها تعني المحدثين أو اصحاب المذاهب الأربعة فقد جازف ...(1)

گرچه در ثبوت صدور اين حديث (از پيامبر) بحث است، ولى كلمه «امت» در آن به معناى برخى از امت نيست، بلكه مراد همه كسانى است كه اجابت كرده اند؛ يعنى تمام مسلمانان با اختلاف مذاهب فقهى و عقايدى و سياسى. و كسى كه گمان كند كه پيامبر از كلمه «امتى» خصوص محدثين يا اصحاب مذاهب اربعه را قصد كرده گزافه گويى كرده است ...

مناقشه در حديث «كتاب الله و سنّتى»

حسن بن فرحان مالكى مى گويد:

الحديث: تَرَكْتُ فِيكُمُ ثَقَلَينِ لَنْ تَضِلُّوا ما تَمَسَّكْتُم بِهِمَا: كِتابِ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهلَ بَيْتِي، حديث صحيح، بل عدّة بعض العلماء متواتراً، و أصله في صحيح مسلم، و قد عارضه بعض جهلة أهل السنة بحديث: (... كتاب الله و سنّتي) و هو حديث ضعيف عند محقّقي أهل السنة، مع انّه يمكن الجمع بينهما. (2)

حديثى كه در آن پيامبر (ص) مى گويد: «در ميان شما دو چيز گرانبها گذاشتم كه اگر به آن دو تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم اهل بيتم»، حديثى صحيح است، بلكه برخى از علما آن را متواتر به حساب آورده و اصل آن در صحيح مسلم


1- قرائة فى كتب العقائد، ص 59.
2- همان، ص 71 حاشيه.

ص131

است. و برخى از جاهلان اهل سنت آن را معارض با حديث «كتاب الله و سنتى» دانسته اند، در حالى كه اين حديث نزد محققان اهل سنت ضعيف است، خصوصاً كه مى توان بين آن دو را جمع نمود.

نقد نظريه عدالت صحابه

او در اين زمينه دو كتاب تأليف كرده است؛

1. الصحبة و الصحابة بين الاطلاق اللغوى و التخصيص الشرعى.

2. مع الشيخ عبدالله السعد فيالصحبة و الصحابة.

اين كتاب، دفاعيه از ردّ بر كتاب اولى است.

او در مصاحبه اى كه در مجله «المجلة»» داشته مى گويد:

فقام اهل السنة و غلوا في جانب الصحابة و نقلوا الآيات و الاحاديث الّتي تحمل الثناء و لم ينقلوا الآيات و الاحاديث الّتي تنقل العتب، بل و الذم في بعض المواقف ... فعند ما ذهب التيجاني للعراق كانت الصورة الذهنية عن الصحابة صورة تشبه عقيدة الشيعة في الأئمة الاثني عشر الذين يعتقدون فيهم العصمة، فلذلك تفاجأ عند ما اكتشف خطأ عمر في تحريم متعة الحجّ أو خطأ عثمان في الإتمام في الصلاة بالحجّ أو اعطائه بعض اقربائه الولايات و الأموال. فانهارت عنده هذه الصورة المبالغ فيها ...(1)


1- مجله «المجلّة».

ص132

اهل سنت در حقّ صحابه غلو كرده و تنها آيات و رواياتى را نقل كرده اند كه در بر دارنده ستايش آنان است، ولى آيات و رواياتى كه دلالت بر سرزنش و مذمت آنان در برخى مواقف دارد هرگز نقل نكرده اند ... و لذا چون تيجانى به عراق مى آيد با صورت ذهنى خاصى از صحابه وارد مى شود كه شبيه عقيده شيعه درباره امامان دوازده گانه است كه اعتقاد به عصمت باشد، و هنگامى كه براى او خطاى عمر در تحريم متعه حج يا خطاى عثمان در اتمام نماز صبح در حج يا عطاياى او به برخى از اقوامش از قبيل رياست ها و اموال را كشف مى كند، متحير شده و آن صورت غلوآميز باعث مى شود كه دست از مذهب اهل سنت بردارد ...

ردّ و مناقشه در تمام فضايل معاويه

حسن بن فرحان مى گويد:

كل الاحاديث في فضل معاوية مكذوبة كما نصّ علي ذلك جمع من اهل العلم منهم اسحاق بن راهويه و ابن عبد البرّ و النسايي و الحاكم و ابوعلي النيسابوري و البخاري و ابن الجوزي و ابن القيم و ابن حجر و غيرهم ... (1)

تمام احاديثى كه در باب فضايل معاويه آمده دروغ است همان گونه كه برخى از اهل علم همچون اسحاق بن راهويه، ابن عبدالبر، نسايى، حاكم، ابوعلى نيشابورى، بخارى، ابن جوزى، ابن قيم، ابن حجر و ديگران به آن اشاره كرده اند.

دفاع از شيعه در مورد عبدالله بن سبأ


1- مع الشيخ عبدالله السعد، ص 150.

ص133

برخى مى گويند: مؤسس شيعه شخصى يهودى به نام عبدالله بن سبأ بوده كه اسلام آورده و سپس مردم را به حضرت على (ع) دعوت كرده است، در حالى كه مطابق آيات قرآن و روايات فريقين چنين نظريه اى باطل است و بطلان آن به حدى است كه حسن بن فرحان مالكى با آنكه سنّى است در مقابل آن موضع گيرى كرده است. او در اين باره مى گويد:

انّني امتلك عن احداث الفتنة اسانيد صحيحة تفسّر لي كيف حدثت الفتنة و ليست بحاجة لأسانيد سيف و أمثاله من الضعفاء و الكذابين الذين يفسرون لي احداث الفتنة تفسيراً مختلفاً، فهذا لبّ ما نفيته في مسألة عبدالله بن سبأ.

أمّا مسألة وجوده فهي تحت البحث و الدراسة، ولا ريب انّ نفيي لدور عبدالله بن سبأ في الفتنة هو نفي ل- 95% من اخبار عبدالله بن سبأ؛ لانّ بقية الأسانيد- من غير سيف- انّما تتحدث عن رجل يغلو في علي بن أبي طالب فقط، و لا ريب انّ نفيي لأخبار عبدالله بن سبأ في الفتنة سيأتي علي رسالة د. سليمان العودة الّتي كان الهدف منها اثبات دور عبدالله بن سبأ في احداث الفتنة في صدر الاسلام، و علي هذا آمل ان يعرف القرّاء سرّ الدفاع المستميت من د. سليمان عن سيف بن عمر؛ لانّ سقوط سيف يعدّه العودة سقوطاً كاملا لرسالته، بينما أنا اعتبر رجوع الدكتور إلي الحق خيراً له و للتاريخ من التمادي في الباطل. و لو رجع إلي نفي اساطير ابن سبأ في الفتنة فانّه يسجل بهذا سابقة انصاف لم نعهد صدورها من كثير من الأكاديميين. ثمّ انّ رجوعه الي

ص134

نفي اخبار ابن سبأ في الفتنة لا يعني انتقاصاً لرسالته أو انّه لايستحقها، و له في الشافعي اسوة حسنة، فقد كان له مذهب قديم و مذهب جديد.

وانا علي سبيل المثال كنت اثبت دور ابن سبأ كاملا حتي بحثته و كنت اثبت القعقاع بن عمرو و صحبته حتي تبيّن لي انّ المصدر الوحيد في هذا هو سيف، فرجعت إلي نفي دور ابن سبأ في الفتنة و إلي نفي وجود قعقاع؛ لانّ المنهج يوجب علينا ألا نبقي مجالا للشكوك و العواطف والأحاسيس ... (1)

به دست من سندهاى صحيح از حوادث فتنه رسيده كه براى من تفسير مى كند كه چگونه فتنه حادث شده است و لذا احتياجى به سندهاى سيف و امثال او از ضعفا و دروغ گويان ندارم كه حوادث فتنه را به طور مختلف و خلاف واقع تفسير مى كنند، و اين خلاصه آن چيزى است كه من در مورد عبدالله بن سبأ نفى مى كنم.

امّا مسأله وجود او تحت بحث و درس است، و شكى نيست كه انكار موقعيت عبدالله بن سبأ از ناحيه من در مورد فتنه در حقيقت انكار 95% از روايات عبدالله بن سبأ مى باشد؛ زيرا بقيه سندها- از غير سيف- تنها سخن از مردى مى گويد كه در شأن على بن ابى طالب غلو نموده است. و شكى نيست كه انكار من نسبت به روايات عبدالله بن سبأ در فتنه در پاسخ رساله دكتر سليمان عوده خواهد آمد، رساله اى كه درصدد اثبات موقعيت عبدالله بن سبأ در فتنه حوادث صدر اسلام است. بنابراين آرزو دارم كه خوانندگان


1- آراء و اصداء حول عبدالله بن سبأ و روايات سيف، ص 339.

ص135

پى به سرّ دفاع بى جهت دكتر سليمان عوده از سيف بن عمر ببرند؛ زيرا سقوط سيف از اعتبار باعث مى شود كه به طور كامل رساله او از اعتبار ساقط گردد، در حالى كه من مى گويم: اگر دكتر به حقّ رجوع كند براى او بهتر است، و اگر به تاريخ مراجعه نمايد از فرو رفتن در باطل براى او بهتر مى باشد. و اگر منكر قصه دروغين ابن سبأ در فتنه گردد با اين كار خود، سابقه انصاف را به جاى خواهد گذاشت كه از بيشتر افراد دانشگاهى سراغ نداريم. وانگهى بازگشت او از روايات عبدالله بن سبأ و تأثير او در فتنه به معناى نقص وارد شدن بر رساله او نيست يا اينكه او مستحق رساله نوشتن نباشد؛ زيرا با اين عملش مى تواند شافعى را براى خود الگو قرار دهد؛ زيرا او مذهب قديم و مذهب جديد داشته است. از باب مثال، من سابقاً موقعيت ابن سبأ را به طور كامل تثبيت مى كردم تا اينكه بحث و تفحص نمودم و به خلاف آن رسيدم. و نيز وجود قعقاع بن عمرو، و صحابى بودن او را ثابت مى دانستم تا اينكه برايم روشن شد كه تنها مصدر آن سيف است، و لذا موقعيت ابن سبأ را در فتنه ها و نيز وجود قعقاع را انكار كردم؛ زيرا اتخاذ روش صحيح موجب مى شود كه جايى را براى شك ها و عواطف و احساسات براى ما نگذارد ...

مناقشه در خلافت عمر

حسن بن فرحان مى گويد:

وقبل وفاة ابي بكر الصديق كان قد اوصي بالخلافة لعمر فكانت هذه الوصية ايضاً محلّ اعتراض من بعض الصحابة

ص136

الكبار، كعلي و طلحة و غيرهما؛ لغلظة عمر عن الجميع، ولم يذكر لنا التاريخ شيئاً آخر غير الغلظة، لكن في ظنّي انّ اعتراض من اعترض كان عنده توجس من مسألة الوصية نفسها، اذ كيف يوصي الخليفة إلي أن يخلفه فلان دون مشورة من المسلمين!! (1)

ابوبكر قبل از وفاتش وصيت به خلافت عمر كرد. اين وصيت، مورد اعتراض از ناحيه برخى از اصحاب بزرگوار همچون على، طلحه و ديگران واقع شد؛ زيرا عمر نسبت به ديگران تند مزاج بود و تاريخ براى ما چيز ديگرى به جز تندى او ذكر نكرده است، ولى به گمان من اعتراض معترضان نزد او شبهه اى در مسأله وصيت ايجاد كرده بود؛ زيرا چگونه مى تواند خليفه بدون مشورت با مسلمانان، فلان شخص را جانشين خود قرار دهد!!

دفاع از امام على (ع)

حسن بن فرحان مى گويد:

فلا ريب انّ علياً هو الأصوب- يعني في قتاله لأهل الشام- لكثرة الأدلة الشرعية و العقلية الّتي معه ... (2)

شكى نيست كه كار على [) ع)] در مورد جنگ با اهالى شام به واقع نزديك تر بود؛ زيرا ادله شرعى و عقلى زيادى همراه او بود و او را تأييد مى كرد ...

دفاع از بيعت با امام على (ع)


1- قرائة فى كتب العقائد، صص 50- 61.
2- همان، صص 72 و 73.

ص137

او در مقدمه كتاب «بيعة على بن ابى طالب فى ضوء الروايات الصحيحة» مى گويد:

وجدت من يزعم انّ بيعة علي كان مختلفاً فيها و انّ الناس كانوا فرقاً فيها؟! و انّه لم يبايعه كثير من كبار الصحابة، وانّها لم يكن فيها شورى؟! و لا باختيار الصحابة؟! وهم بهذه الأقوال الفاسدة يشككون في شرعية خلافة علي و صحة امامته، حتّي يبرروا اخطاء الخارجين عليه من أهل الجمل و صفين، و هذا علاج بالداء لا بالدواء ... (1)

من مشاهده كردم كسى را كه گمان مى كرد كه بيعت با على [) ع)] مورد اختلاف است ومردم در اين مسأله چند دسته شده اند؟! و اينكه بسيارى از بزرگان صحابه با او بيعت نكرده اند و در مورد بيعت با او مشورتى نشده است، و نيز با اختيار صحابه نبوده است. اينان با اين گونه گفتارهاى فاسدخود درصدد تشكيك واردكردن در مشروعيت خلافت على و صحت امامت او هستند تا اينكه خطاهاى كسانى كه از اهل جمل و صفين بر او خروج نمودند را توجيه نمايند، در حالى كه نمى دانند اين كارشان در حقيقت علاج با درد است نه با دواء ...

نسبت كذب به برخى از علماى اهل سنت

او درباره تيجانى مى گويد:

ثمّ زار العراق و كانت الصدمة الكبري له برؤية الشيعة في الواقع و التزامهم بالدين، مع اتهامنا لهم بالخروج عن الاسلام! فعملية


1- بيعة على بن ابى طالب ع، حسن بن فرحان مالكى، ص 15.

ص138

اكتشاف الكذب من اخطر الصدمات الّتي تواجه طالب العلم الحرّ، و هي درس لنا حتّي لا نشوّه صورة الآخرين، سواء كانوا شيعة أو غرباً او شرقاً، و انّما تنقل الحقيقة كاملة بما لها و ما عليها حتّي لا نفقد مصداقيتنا مع طلابنا و ابنائنا. (1)

او به زيارت عراق رفت و صدمه بزرگى كه به او زده شد هنگامى بود كه واقعيت شيعه را ديد كه آنان ملتزم به دين هستند، با آنكه ما آنان را متّهم به خروج از اسلام مى كنيم! لذا كشف دروغ از ناحيه او از خطرناك ترين صدماتى است كه دانشجوى آزادانديش با آن مواجه است، و اين براى ما درس است تا اينكه چهره ديگران را مشوّه جلوه ندهيم، خواه شيعه باشد يا غربى يا شرقى، بلكه حقيقت را به طور كامل نقل كنيم چه آن طورى كه به نفع آن است يا به ضرر آن تا موقعيت خود را نزد طلاب و فرزندانمان از دست ندهيم.

او همچنين مى گويد:

ومن الاسباب العامة الرئيسية في تحول الدكتور التيجاني و غيره من السنة إلي الشيعة: الصورة الذهنية الخاطئة عن الشيعة الّتي صوّرناها تصويراً مشوّهاً بتعميم يخالف الحقيقة.

فعند ما يأتي الدكتور التيجاني إلي الشيعة الذين ينشر غلاة السنة بانّهم- اي الشيعة- انما يعبدون علياً و يزعمون انّ جبرئيل اخطأ او انّهم يريدون الكيد للاسلام من باب التشيع! و انّهم يمتلكون مصاحف اخرى غير مصاحفنا! و انّهم حاقدون علي الاسلام! و يتزاوجون سفاحاً و غير ذلك من التشويهات، بل الافتراءات الّتي


1- مجله المجلّة، شماره 1082، تاريخ 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان «قرائة فى التحولات السنيةللشيعة».

ص139

قد تزيد شباب السنة شكوكاً إذا اكتشفوا الحقيقة، و إذا فقدوا الثقة في علمائهم و باحثيهم، فلا ينتظر منهم العلماء إلّا هذا التحول الحاد و الشك بالمنظومة السنية كلها، بل والحقد علي هذا التواطي ء في الكذب و

التشوية و التعميم. فهذه من الأسباب العامة الّتي يتحمّلها المجتمع السني الّذي يجب عليه ان ينقل الصورة كاملة ... نعم، الشيعة الامامية فيهم من يعتقد بتحريف القرآن، لكنّه قلة، و الاغلبية الساحقة من الشيعة يردّون علي هؤلاء، فالتعتيم ابن التشويه. (1)

و از اسباب عمومى و اصلى در تحول دكتر تيجانى و ديگران از تسنن به تشيع صورت ذهنى اشتباهى است كه از شيعه ترسيم كرده و آن را به نحوى جلوه داده ايم كه با حقيقت سازگارى ندارد؛ و لذا هنگامى كه دكتر تيجانى به سراغ شيعيان مى رود، آن كسانى كه غاليان از اهل سنت آنها را چنين معرفى مى كنند: كه على را مى پرستند و گمان مى كنند كه جبرئيل خطا كرده است، و اينكه اينان از راه تشيع درصدد ضربه زدن به اسلام اند، و اينكه آنها داراى قرآنى غير از قرآن ما هستند و بر ضد اسلام كينه در دل دارند و ازدواج آنها زناست و ديگر شبهات و تهمت هايى كه شك جوانان اهل سنت را زياد مى كند هنگامى كه حق را كشف مى كنند، و هنگامى كه اطمينانشان نسبت به علما و بحث كنندگانشان از آنها گرفته شود نبايد علما از آنان انتظارى به جز اين دگرگونى و تحول سريع و شك در حوزه هاى تمام اهل سنت را داشته باشند، بلكه به


1- مجله المجلّة، شماره 1082، تاريخ 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان «قرائة فى التحولات السنيةللشيعة».

ص140

جهت اين گونه توافق بر دروغ و مشوّه ساختن و به جهل كشاندن مردم نسبت به آنان كينه پيدا مى كنند. و اينها از اسباب عمومى است كه جامعه سنّى با آن رو به روست ... آرى، در ميان شيعه كسانى وجود دارد كه معتقد به تحريف قرآن است ولى آنان در اقليت اند در حالى كه اغلب شيعيان بر آنان رد نوشته و سخنان آنها را باطل نموده اند، پس پوشاندن حقّ، زاده مشوه ساختن آن است.

ادعاى غلو اهل سنت در نسبت اجتهاد

حسن بن فرحان مى گويد:

من اسباب نفرة التيجاني عن المذهب السنّي؛ اذ لحظتُ انّ التيجاني اخذ يسخر مَن زعمنا بانّ معاوية اجتهد و هو مأجور علي قتال علي و قتل الصحابة و قتل حجر بن عدي و سبّ علي علي المنابر و استلحاق زياد و مخالفة الاحاديث و ... و ان يزيد مأجور علي قتل الحسين و استباحة الحرّة ....

وحقيقة انّ هذا ليس رأي اهل السنة المتقدمين، انّما رأي من تلبس باسم السنة من النواصب أو ممّن اخذته ردود الأفعال ... (1)

من ملاحظه كردم كه از اسباب نفرت تيجانى از مذهب سنى آن است كه مسخره مى كند كسانى را كه گمان كرده اند كه معاويه مجتهد است و در جنگ با على و كشتن صحابه و قتل حجر بن عدى و ناسزا گفتن بر على بر روى منابر و ملحق كردن زياد به خود و مخالفت با احاديث و ... مأجور مى باشد و نيز يزيد بر كشتن


1- مجله المجلّة، شماره 1082، تاريخ 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان «قرائة فى التحولات السنيةللشيعة».

ص141

حسين و مباح كردن مدينه در واقعه حرّه مجتهد و مأجور است ....

حقيقتاً اين حرف رأى قدماى اهل سنت نيست، بلكه رأى كسانى است از نواصب كه اسم اهل سنت را بر خود گذاشته يا درصدد عكس العمل از حرف هاى ديگران اند ...

ادعاى اغفال شدن معاصرين از اهل سنت

او همچنين مى گويد:

اغفال اهل السنة المعاصرين لتراجم اهل البيت كالباقر و الصادق و الكاظم و زيد بن علي و عيسي بن زيد و النفس الزكية و غيرهم، فالتيجاني تفاجأ بهؤلاء الأئمة الذين لايكادون يذكرون في مدارسنا وجامعتنا و لامراجعنا الحديثة، ثمّ يفاجأ بعلم هؤلاء و فضلهم و شرف بينهم، و ظنّ انّ الامر مبيّت و مدبّر، بينما هو ردّه

فعل لا غير مع جهل ايضاً. (1)

اغفال معاصران اهل سنت نسبت به زندگانى اهل بيت همچون باقر و صادق و كاظم و زيد بن على و عيسى بن زيد و نفس زكيه و ديگران از اسباب ديگر شيعه شدن تيجانى است، او ناگهان با زندگى اين امامان مواجه مى شود، كسانى كه در مدارس و دانشگاه ها و مراكز جديد ما نامى از آنان برده نمى شود، او ناگهان مواجه با علم و فضيلت و شرف آنان مى شود، و گمان مى كند اين، كارى است حساب شده تا اهل بيت را چنين مخفى دارند ...


1- مجله المجلّة، شماره 1082، تاريخ 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان «قرائة فى التحولات السنيةللشيعة».

ص142

ص143

كتابنامه

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه.

1. حوار مع المالكى، عبدالله بن سليمان بن منيع، چاپ پنجم.

2. مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوى مالكى، المكتبة المصرية، بيروت، 1429 ه. ق.

3. التحذير من المجازفة بالتكفير، محمد بن علوى مالكى، دار القاضى عياض للتراث.

4. منهج السلف فى فهم النصوص، چاپ دوم، 1419 ه. ق.

5. حول الاحتفال بالمولد النبوى، محمد بن علوى مالكى، چاپ دهم، قاهره، مطبعة دار جوامع الكلم، 1418 ه. ق.

6. الزيارة النبوية، محمد بن علوى مالكى، 1420 ه. ق.

7. قرائة فى كتب التاريخ، حسن بن فرحان مالكى، عمان، مركز الدراسات التاريخية، وقم، دار الزهراء.

8. قرائة فى كتب العقائد، حسن بن فرحان مالكى، چاپ اول، اردن، مركز الدراسات، 1421 ه-. ق.

9. مذكرة فى الصحابة، حسن بن فرحان مالكى.

10. نحو انتقاد التاريخ الاسلامى، حسن بن فرحان مالكى، عمان،

ص144

مركز الدراسات التاريخية.

11. داعية وليس نبياً، حسن بن فرحان مالكى، رياض، مركز الدراسات التاريخية، و عمان، دار الرازى.

12. نقض كشف الشبهات، حسن بن فرحان مالكى.

13. الصحابة بين الصحبة اللغوية والصحبة الشرعية، حسن بن فرحان مالكى، عمان، مركز الدراسات التاريخية.

14. مع الشيخ عبدالله السعد، حسن بن فرحان مالكى، اردن،

15مركز الدراسات التاريخية.

16. آراء واصداء حول عبدالله بن سبأ وروايات سيف، حسن بن فرحان مالكى، قم، كلية اصول الدين.

17. بيعة على بن أبى طالب، حسن بن فرحان مالكى، رياض، مكتبة التوبة.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109