بررسى جايگاه اهل بيت در قرآن

مشخصات كتاب

نام كتاب: بررسى جايگاه اهل بيت در قرآن

نويسنده: دكتر مجيد معارف

موضوع: اعتقادات و پاسخ به شبهات

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: بهار 1387

نوبت چاپ: 1

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

مقدمه

ص:7

بنابر حديثى كه در كتب شيعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند رسول گرامى اسلام دو امانت بزرگ از خود به يادگار گذاشت. اين دو امانت قرآن و اهل بيت او هستند كه رسول خدا (ص) هدايت مسلمانان را در گرو مراجعه به آنان اعلام فرمود. در هدايت گرى قرآن به ويژه براى پرهيزكاران ترديدى نيست، چراكه قرآن بيّنه ابدى پيامبر و راهنماى هميشگى مسلمانان است.

امّا اهل بيت (ع) چه كسانى هستند و از نظر سياسى و معنوى چه شئونى دارند كه بر طبق حديث ثقلين، هدايت قرآن با رهبرى آنان گره خورده است. اين نوشته بر آن است كه با استفاده از قرآن و اخبار معتبرى كه در شأن نزول يا توضيح آيات قرآن وارد شده است، اطلاعاتى درباره مصاديق اهل بيت به دست دهد و

ص: 8

خصوصاً درباره امامت حضرت على (ع) و فرزندان او، نظر قرآن را روشن سازد. اهميت اين مباحث وقتى روشن مى گردد كه در نظر گيريم

اولًا امامت، مهم ترين اصل اعتقادى به شمار مى رود؛

ثانيا نام امامان مذهب در قرآن كريم وارد نشده است.

ص: 9

زمينه تاريخى سؤال درباره امامان عليهم السلام

زمينه تاريخى سؤال درباره امامان (ع)

مراجعه به برخى از روايات نشان مى دهد كه بحث در مورد امامان، از دير باز بين مسلمانان مطرح بوده است. به عنوان مثال كلينى (رحم) در كتاب كافى حديثى از ابوبصير نقل كرده ا ست كه او گويداز امام صادق (ع) سؤال كردمآيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الأَمْرِ مِنْكُمْ « النساء، 59»

درباره چه كسانى نازل گرديد؟

امام (ع) فرمود «اين آيه در شأن على (ع) و دو فرزندش حسن و حسين (ع) نازل گرديد.»

ابوبصير گويدباز سؤال كردم كهمردم مى گوينداز چه جهت خداوند نام على (ع) و خاندانش را نبرده است؟

امام صادق (ع) فرمود «در پاسخ به مردم بگوييددستور نماز خواندن بر رسول خدا (ص) نازل شد، در

ص: 10

حالى كه سخنى از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، و اين رسول خدا (ص) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نيامده بود كه از چهل درهم يك درهم بپردازيد، و اين رسول خدا (ص) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. دستور حج نازل شد در حالى كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، و اين رسول خدا بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه «از خدا و رسول خدا اطاعت كنيد و نيز از آنان كه از بين شما صاحبان امر باشند.» كه مصداق آن درباره على و حسن و حسين (ع) ثابت و پابرجا ماند. زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا (ص) فرمود «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم، على مولا و سرپرست او خواهد بود.» و باز فرمود «به شما مؤمنان سفارش مى كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا مشويد، كه من از خدا خواسته ام كه ميان قرآن و خاندانم جدايى نيفكند تا قيامت كه بر حوض كوثر آنان را به من ملحق مى سازد، و خداوند پذيرفت.» ... بدانيد كه اگر رسول خدا (ص) لب فرو مى بست و خاندان خود را معرّفى نمى كرد، خاندان فلان و بهمان مدّعى مى شدند كه ما صاحب الامر

ص: 11

شماييم.» « الكافى، 1/ 287.»

چنانكه ملاحظه مى كنيد در اين حديث امام صادق (ع) ضمن پاسخگويى به سؤال ابوبصير، به مطلب مهمّ ديگرى نيز اشاره كرده است و آن اشاره به طبيعت اجمالى قرآن از يك طرف و لزوم مراجعه به تفسير و سنّت رسول خدا (ص) در فهم مجملات قرآن از طرف ديگر است. و بايد گفت كه اين حقيقتى است كه نه تنها در عصر رسول خدا و امامان (ع) بلكه در هر دوره اى بايد مورد توجه قرار گيرد.

ص: 12

سخنى در طبيعت اجمالى قرآن

قرآن كتابى است كه در موضوعات مختلف اعتقادى، اخلاقى، تاريخى و ... سخن به ميان آورده و مطالب مهمى را با مخاطبان خود در ميان گذاشته است. و واضح است كه سخن قرآن در بسيارى از زمينه ها سخنى كلّى و به اجمال است كه بايد مورد تبيين وتفسير قرار گيرد. امّا اين مطلب براى قرآن به هيچ عنوان نمى تواند نقيصه به شمار آيد. « جهت آگاهى بيشتر در خصوص طبيعت اجمالى قرآن و در عين حال عدم نقيصه بودن اين موضوع- خصوصاً از طريق مراجعه به آگاهان به معارف قرآن كه رسول خدا 9 و امامان: بوده اند- بنگريد به بحارالانوار، 92/ 100.

.» زيرا در مورد كتابى كه مدّعى است دربردارنده تمام حقايق و اسرار آفرينش است، نبايد انتظار داشت كه در عين حال مطالب خود را به شكل جزيى و تفصيلى طرح كرده باشد. آنچه مهم است درك اين مطلب است كه در حكمت الهى چه طرحى جهت تبيين حقايق قرآن و مطالب اجمالى آن انديشيده شده است. اگر

ص: 13

جهت يافتن اين سؤال به قرآن مراجعه كنيم متوجه طرح قرآن به شكل زير خواهيم گشت

1- خداوند خود نخستين مفسّر و مبيّن قرآن است.

2- رسول خدا (ص) عامل تبيين قرآن براى مردم است.

در مورد اول خداوند خطاب به رسول خود مى فرمايد (فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ) « القيامه، 18- 19»

يعنيچون قرآن را بر تو خوانديم تو از قرائت آن پيروى كن. سپس بدان كه بيان و توضيح آن نيز به عهده ماست.

از اين آيه به دست مى آيد كه خداى تبارك و تعالى علاوه بر نزول آٍيات قرآن به رسول گرامى، حقايقى هم به عنوان تبيين مطالب قرآنى به آن حضرت وحى كرده است. و از اين جهت پيامبر اسلام (ص) در حديثى خطاب به مسلمانان فرمود «الا انّى قد اوتيت القرآن و مثله معه.» « سنن ابن ماجه، 1/ 6، سنن ابى داود، 4/ 200»

يعنى آگاه باشيد كه به من قرآن و حقايقى مانند آن داده شد.

و امّا در مورد دوم خداوند در سوره نحل فرموده است (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) « النحل، 44» يعنى (اى رسول ما) اين ذكر (قرآن) را بر تو فرو

ص: 14

فرستاديم تا براى مردم آنچه را كه نازل شده تبيين نمايى.

رسول خدا (ص) با قول و فعل خود به تبيين مجملات قرآن اقدام مى فرمود. مثلًا آن حضرت در مورد كيفيت انجام نماز به اصحاب خود فرمود «صلّوا كما رأيتمونى اصلّى.» « صحيح بخارى، 1/ 117» يعنى به همان گونه كه نماز خواندن مرا مشاهده مى كنيد، نماز بخوانيد.

در اينجا فعل رسول خدا (ص) در حكم تفسير «اقيمو الصّلوه» است. و در مواردى هم رسول خدا (ص) با سخن خود به توضيح مجملات قرآن اقدام مى كرد كه نمونه هاى آن در تفاسير شيعه و سنّى موجود است. آن حضرت به اين ترتيب برخى از حقايق قرآن را در زمينه هاى مختلف از جمله زمينه هاى سياسى و اجتماعى- كه اكنون مورد بحث است- با اصحاب و ياران خود در ميان مى گذاشت.

زمينه هاى اجتماعى و سياسى در قرآن

از جمله موضوعاتى كه قرآن به طرح آن عنايت فراوانى دارد، مسائل اجتماعى و سياسى است. قرآن در اين خصوص مسائل متنوعى را در باب امر به معروف و نهى از منكر، تعاون و همكارى، اتحاد و برادرى مسلمانان،

مبارزه و جهاد، امامت و رهبرى، دفاع از مظلوم و ظلم

ص: 15

ستيزى و ... طرح كرده و مسلمانان را با طبقات و گروه هاى اجتماعى از جمله مؤمنان، منافقان، اهل كتاب و معاندان و نيز ويژگى هاى اجتماعى و روانى هر گروه آشنا كرده است. بسيارى از زمينه هاى اجتماعى در قرآن، ترجمانى از تحولات سياسى عصر رسول خدا (ص) است، امّا روش قرآن در طرح اين حوادث به گونه اى است كه بدون آن كه از اشخاص و مسبّبان حوادث نامى به ميان آورد، به طرح آن حادثه يا ذكر ويژگى هاى افراد و جرياناتى پرداخته است كه در مسير آن حادثه دست داشته اند.

به عبارت ديگر آن قدر كه در قرآن به شناخت جريانات اجتماعى و به اصطلاح تيپ شناسى توجه شده است، معرّفى افراد و قهرمانان حادثه مورد توجه نيست. و چنانكه مى دانيم در بين معاصران پيامبر (ص) تنها يك نفر با نام و نشان مورد نكوهش قرآن قرار گرفته كه همان ابولهب است.

اينكه چرا در قرآن كريم معاصران پيامبر (ص) به شكل مبهم و اجمالى طرح شده اند، اين خود دلايلى دارد كه در رأس آن مى توان از اهداف تربيتى قرآن و نيز حفظ جاودانگى قرآن و عدم تخصيص آيات قرآن به فرد و دوره خاصّى اشاره كرد. چنانكه امام باقر (ع) در اين مورد مى فرمايد

«اگر آن طور باشد كه پس از مرگ قومى، آيه اى كه در شأن آنان نازل شده نيز بميرد، از قرآن

ص: 16

چيزى باقى نمى ماند، لكن تا آسمان ها و زمين برقرار است، قرآن نيز جارى است و براى هر قوم آيه اى است كه آن را مى خوانند و از آن بهره نيك و بد دارند.» « تفسير عياشى، 1/ 21» امّا در عين حال به دليل ضرورت آشنايى بهتر با تاريخ اسلام و نيز شناخت افراد و عناصرى كه در مسير تحولات مربوط به عصر نزول قرآن قرار داشته اند، دانشمندان اسلامى به ويژه مفسّران قرآن هرگز از شناسايى افراد و جرياناتى كه آيه يا آياتى درباره آنها نازل شده غافل نبوده اند. دانشمندان در اين خصوص دو علم را پايه گذارى كردند كه ريشه هر دو علم، نقل و روايت هاى تاريخى است. يكى از اين دو دانش علم مبهمات قرآن « الاتقان، نوع هفتادم» نام دارد كه به معرّفى افراد و شخصيت هاى موجود در سرگذشت هاى قرآنى و نيز حوادث واقع در عصر نزول قرآن مى پردازد. دانش ديگر، علم اسباب النزول است كه در آن، زمينه ها و شرايطى كه به نزول آيه يا آياتى منجر شده است مورد تحقيق و مطالعه قرار مى گيرد. طبعاً براى شخصى كه به دانستن جزئيات وقايع تاريخى- خاصّه از ديد قرآن كريم- علاقه مند است، پى بردن به مبهمات

قرآن و شناسايى با سبب نزول آيات، امرى الزامى خواهد بود.

ص: 17

جايگاه سبب نزول در فهم آيات تاريخى

به عقيده دانشمندان علوم قرآنى آيات قرآن از جهت ارتباط با شرايط عصر نزول بر دو دسته تقسيم مى گردد كه عبارتند از

الف- آياتى كه در پى طرح سؤال و يا وقوع حادثه اى نازل شده اند.

ب- آياتى كه ابتدائاً به عنوان هدايت مردم نازل شده و طرح سؤال يا وقوع حادثه اى در نزول آنها دخالت نداشته است.

واضح است كه پيدايش دانشى موسوم به «اسباب النزول» به دليل وجود آيات دسته اول است. و در قرآن آيات متعدّدى وجود دارد كه وقوع حوادثى موجب نزول آنها شده است. و به همين دليل اين آيات معرّف خوبى در تشريح آن حوادث و نيز شناخت افراد و گروه هايى است كه در مسير آن حوادث قرار داشته اند. چنانكه آگاهى بر آن حوادث مى تواند زمينه بهترى جهت فهم مضمون و محتواى آيات قرآن در اختيار خواننده قرار داده و آنها را از جنبه طرح مسائل فرضى و سمبليك خارج سازد.

به عنوان مثال با مراجعه به سبب نزول سوره كوثر روشن مى گردد كه شخصى به نام عاص بن وائل در مكّه به ملامت و استهزاى رسول خدا (ص) مى پرداخت و به اين

ص: 18

جهت كه فرزندان ذكور آن حضرت زنده نمانده بودند و آن سرور فاقد پسر بود، ايشان را «ابتر»- مقطوع النسل- مى خواند. چنانكه با درك همين سبب نزول است كه مى توان مصداق «كوثر» را فاطمه زهرا (ع) دانست. زيرا على القاعده آيات صدر و ذيل اين سوره كوتاه نمى تواند بدون ارتباط و يا هماهنگى با يكديگر باشد. به همين گونه مراجعه به سبب نزول بسيارى از آيات ديگر نيز معرفت ويژه اى از شخصيت افراد و جريانات صدر اسلام- و نيز جناح بندى هاى موجود در آن جامعه- به دست مى دهد.

ناگفته نماند كه در بين آيات دسته دوم نيز آيات فراوانى وجود دارد كه گرچه سبب نزول ويژه- به معنايى كه گفته شد- ندارد. امّا در ذيل آنها رواياتى از پيامبر (ص) و يا امامان (ع) وارد شده است كه خواننده با مقصود آن آيات- از جهت انطباق بر برخى از افراد و جريانات- آشنا مى گردد، مثلًا پس از نزول آيه تطهير، رسول خدا (ص)، على، فاطمه، حسن و حسين (ع) را فراخواند و با دعا در حق آنان به همگان فهماند كه اهل بيت مصداقى جز آنان ندارند. امّا به دليل اهميت دانش سبب نزول در فهم صحيح قرآن، على (ع) در مقام معرّفى خود مى فرمايد

«از من بپرسيد، سوگند به خدا درباره چيزى از من نخواهيد پرسيد مگر آن كه شما را از آن باخبر سازم. درباره كتاب خدا از من بپرسيد. به خدا سوگند آيه اى نيست مگر آن كه من آگاهم كه در

ص: 19

شب نازل شده يا در روز، در دشت نازل شده و يا در كوه.» « الاتقان، 4/ 233» و باز در سخن مشابهى فرمود

«به خدا سوگند آيه اى نيست مگر آن كه مى دانم درباره چه موضوعى و در كجا نازل شده است.» « الاتقان، 4/ 233» شناخت سبب نزول با همه اهميتى كه دارد، در عين حال موضوعى اجتهادى و سليقه اى نيست كه با حدس و گمان همراه باشد، بلكه چنانكه گفته شد شناخت مبهمات قرآن و پى بردن به سبب نزول آيات، تنها از طريق مراجعه به نقل و روايت تاريخى امكان پذير است. آن هم نقل و روايت صحيح و اطمينان بخش. زيرا در اين حوزه نيز جعل و تحريف راه يافته و موجب پيدايش فضايل ساختگى براى افراد و گروه هايى در تاريخ اسلام شده است. در عين حال محقّقان توانسته اند با استفاده از رواياتى كه از سوى امامان شيعه (ع) وارده شده و يا سبب نزول هاى صحيحى كه از سوى صحابه پيامبر- كه خود شاهد نزول آيات بودند- نقل شده، بخشى از حقايق

مربوط به تاريخ اسلام را روشن سازند. و بايد گفته كه حسّاس ترين قضيه تاريخى در اين زمينه، شناخت مقام و موقعيت اهل بيت پيامبر (ع) مى باشد.

ص: 20

شخصيت اهل بيت (ع) در قرآن

اشاره

بدون شك آيات فراوانى در قرآن وجود دارد كه ناظر به شخصيّت و مقامات اهل بيت (ع) است، چنان كه آيات متعدّدى نيز درباره دشمنان و مخالفان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) نازل شده است. لكن چنانكه گفته شد مقاصد اين آيات وقتى روشن مى گردد كه به روايات صحيحى كه درباره سبب نزول آنها آمده است مراجعه شود و يا در صورتى كه توضيح و تفسيرى در خصوص مفاد آنها از معصومين (ع) وارد شده است، ملاحظه گردد. و به عبارت ديگر حقايق اين آيات در پرتو تاريخ صحيح نگريسته شود. با چنين مبنا تعداد آياتى كه ناظر به امامت و وصايت على (ع) بوده و يا مقامات و كمالاتى را براى اهل بيت (ع) اثبات مى كند فوق شمارش است. چنانكه امام باقر (ع) در حديثى فرمود «ثلث قرآن دربارٍه ما و دوستان ما و ثلث ديگر درباره دشمنان ما نازل شده است»؛ «تفسير عياشى، 1/ 21»

مثلًا در ذيل آيه (ص) سوره مائده معروف به آيه

ص: 21

ولايت در تفاسير آمده است

«پس از آن كه على در حال ركوع انگشتر خود را به سائلى عطا نمود، اين آيه درباره آن حضرت نازل گرديد»، « الكشاف، 1/ 649» و يا در ذيل آيه (ص) 1 سوره آل عمران يعنى آيه مباهله آمده است كه

«رسول خدا (ص) در جريان مباهله با مسيحيان نجران به اتفاق على، فاطمه، حسن و حسين، به محل مباهله پا گذاشت و كس ديگرى همراه آن حضرت نبود» « مجمع البيان، 2/ 762»

و آيات فراوان ديگر كه آشنايى با سبب نزول و يا تفسير آنها، انسان را در جريان موقعيت سياسى و معنوى اهل بيت (ع) قرار مى دهد. لذا بدون اين كه مطرح كرده باشيم كه نام على و فرزندانش (ع) به طور صحيح در آيات قرآن بوده و در نتيجه تحريف، حذف شده است، بر اين باوريم كه مراجعه به توضحيات و يا سبب نزول هايى كه در ذيل بسيارى از آيات وجود دارد ما را به خوبى در جريان مقام و موقعيت اهل بيت (ع) قرار مى دهد، مگر آن كه انسان بخواهد با بى اعتنايى به روايات معتبر و به طور كلّى جريانات صحيح تاريخى، به مطالعه قرآن روى آورد كه آن خود به نوعى زنده ساختن شعار انحرافى «حسبنا

كتاب الله» خواهد بود.

ص: 22

در اين قسمت به بررسى آياتى پرداخته مى شود كه يا سبب نزول آنها مبيّن فضيلتى براى اهل بيت (ع) است. و يا با توجه به روايات معتبر، پس از نزول، انطباقى جز با على و اهل بيت او (ع) نيافته است.

1- فداكارى بزرگ در آستانه هجرت

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ «. البقره، 207» «و از مردمان كسى هست كه جان خود را در طلب خشنودى خدا مى فروشد و خداوند به بندگان مهربان است.»

اين آيه به مناسبت حادثه ليله المبيت نازل گرديد. ليله المبيت شبى است كه در آن على (ع) در بستر پيامبر (ص) آرميد تا آن حضرت با آرامش خاطر از مكه به مدينه هجرت كند. مفسّران شيعه با استناد به روايات منقول از ائمه (ع) و يا اظهارات پاره اى از صحابه نزول آيه فوق را درباره على (ع) مسلّم مى دانند. به عنوان مثال عيّاشى به نقل از جابر و او از امام باقر (ع) آورده است كه آيه مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ

ص: 23

بِالْعِبادِ، درباره على بن ابى طالب نازل گرديد. و آنگاه كه كفار قريش درصدد دستيابى به پيامبر (ص) و كشتن ا و بودند، على (ع) در بستر پيامبر (ص) خوابيد و بدين وسيله جان خود را تقديم خدا و رسول او نمود. « تفسير عياشى، 1/ 120؛ و نيز بنگريد به تفسير صافى، 1/ 241؛ نورالثقلين، 1/ 204؛ و بحارالانوار، 36/ 40- 50» طبرسى به نقل از ابن عباس نوشته است «اين آيه، پس از خروج پيامبر (ص) از مكه به سوى مدينه و خوابيدن على (ع) در بستر آن حضرت، در بين مكه و مدينه نازل گرديد.» «مجمع البيان، 1/ 535» از دانشمندان اهل سنت نيز بسيارى نزول آيه ليله المبيت را در شأن على (ع) تأييد كرده اند. از جمله ابن ابى الحديد از قول ابوجعفر اسكافى- از علماى قرن سوم- نوشته است «همه مفسران روايت كرده اند كه آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى ... به مناسبت خوابيدن على (ع) به جاى پيامبر (ص) در ليله المبيت، نازل شده است.» «شرح نهج البلاغه، 13/ 262؛ و نيز بنگريد به مفاتيح الغيب، 5/ 235؛ روح المعانى، 2/ 97» اسكافى همچنين معتقد است كه آيه «ليله المبيت»

تناسب خاصى با آيه سى ام سوره انفال دارد كه خداوند در آن مى فرمايد

ص: 24

(وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).

«به خاطر بياور هنگامى را كه كافران نقشه مى كشيدند تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند، و يا از مكه خارج سازند، آنها چاره مى انديشيدند و نقشه مى كشيدند و خداوند هم تدبير مى كرد و خدا بهترين چاره جويان و تدبير كنندگان است.»

وى مى نويسد «مكر قريش آن بود كه پاى همه قبايل را در كشتن رسول خدا (ص) به وسط كشند و مكر خداوند نيز از طريق خوابيدن على (ع) به جاى پيامبر (ص) ظاهر گرديد.» «شرح نهج البلاغه، 13/ 262» ابن ابى الحديد از قول اسكافى اين مطلب را هم اضافه كرده است كه «حديث فراش (خوابيدن على (ع) در بستر رسول خدا (ص))، جريان متواترى است كه جز ديوانه و يا كافر آن را انكار نمى كند.» « همان» به دليل همين فضيلت استثنايى براى على (ع)، بعدها معاويه تصميم گرفت تا با پرداخت چهار صد هزار درهم، سمره بن

جندب را راضى كند تا وى ادعا نمايد كه آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى ... درباره ابن ملجم نازل شده است. «شرح نهج البلاغه، 4/ 73»

ص: 25

سمره بن جندب به خواسته معاويه تن در داد، اما با توجه به فاصله نزول آيه با شهادت على (ع) به دست ابن ملجم، جز افراد ساده لوح و بى خبر، كسى زير بار روايت سمره نرفت.

2- اهل بيت رسول خدا (ص) در روز مباهله

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ «آل عمران، 61» يعنى هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيد (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنان بگو بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت كنيم، شما هم زنان خودرا، ما نفوس خود را دعوت كنيم، شما هم نفوس خود را، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا بر دروغ گويان قرار دهيم.

شرح و توضيح مباهله در اصطلاح دينى به معناى

نفرين كردن دو نفر به يكديگر است. مراسم مباهله به اين صورت است كه افرادى كه با هم در مطلبى اختلاف نظر دارند و در مقابل دلايل خود قانع نمى شوند در يك جا

ص: 26

جمع شده، به درگاه خدا تضرّع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد. و امّا جريان مباهله در تاريخ اسلام به اين صورت است كه

در سال دهم هجرى هيئتى از مسيحيان نجران به مدينه آمدند و با رسول خدا (ص) ملاقات و گفتگو كردند. در اين ديدار بزرگان مسيحى- كه قائل به الوهيّت حضرت عيسى (ع) بودند- تولد آن حضرت بدون داشتن پدر را غير ممكن اعلام كردند، امّا در پاسخ آنها اين آيه نازل گشت كه «مَثَل عيسى نزد خدا همانند آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد سپس به او فرمود «موجود باش، و او موجود شد. اين حقيقتى از جانب پروردگار تو است، بنابراين از ترديد كنندگان مباش (كه عيسى آفريده خدا باشد).»

على رغم اين پاسخ روشن، مسيحيان قانع نشدند. در اينجا آيه مباهله نازل گشت و پيامبر (ص) به امر الهى آنها را دعوت به مباهله كرد. طرفين موافقت كردند كه روز بعد جهت انجام مباهله در محلى حاضر شوند. فرداى آن روز پيامبر (ص)- در حالى كه على، فاطمه، حسن وحسين (ع) به همراه او حركت مى كردند- به محل

مباهله حاضر گشت. امّا گروه مسيحيان به هنگام مشاهده پيامبر (ص) و همراهان ايشان احساس كردند كه در صورت مباهله احدى از آنها زنده نخواهد ماند، لذا به

ص: 27

پيشنهاد بزرگ خود از مباهله صرف نظر كردند و مصالحه با پيامبر و پرداخت جزيه را ترجيح دادند.

آنچه در جريان مباهله اهميت دارد اين مطلب است كه مطابق آيه مباهله على (ع) مصداق نفس پيامبر (ص) بوده و حسن و حسين (ع) به عنوان فرزندان رسول خدا (ص) قلمداد شده اند. از اين رو امامان شيعه- بعدها- در برخورد با مخالفان خود، همه جا با استناد به آيه مباهله خود را پسران رسول خدا (ص) ناميده و بر ديگران افتخار كرده اند.

جريان مباهله با شرحى كه گذشت، از حوادث قطعى و متواتر تاريخ اسلام است كه نه كسى اصل آن را مورد ترديد قرار داده است و نه كسى در مورد همراهان پيامبر (ص) در روز مباهله، ادّعاى ديگرى كرده است. اين حادثه در تفاسير شيعه و سنى و در بسيارى از كتب حديث وارد شده است. « از جمله بنگريد به مجمع البيان، 1/ 762؛ تفسير كشّاف، 1/ 369؛ تفسير القرآن العظيم، 1/ 379 و صحيح مسلم، 4/ 1871»

3- صاحبان فرمان از نظر قرآن

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ

ص: 28

الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا) «النّساء، 59» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چيزى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و رسول او بازگرانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».

در آيه شريفه پس از اطاعت از خدا و رسول (ص)، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به ميان آمده و اين اطاعت، اطاعتى مطلق و بى قيد و شرط است. در اين كه اولوالامر چه كسانى هستند، بين مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت در تعيين مصداق اولوالامر به اختلاف سخن گفته و مصاديقى چون خلفاى اربعه، امراى سياسى، فرماندهان نظامى و علماى دين، قضات و ... را

احتمال داده اند. « از جمله بنگريد به جامع البيان، 5/ 95، الكشّاف، 1/ 524؛ روح المعانى، 4/ 96؛ تفسير مراغى، 2/ 73؛ معالم التّنزيل، 1/ 445؛ و تفسير القرآن العظيم، 1/ 529

» در صورتى كه به عقيده مفسّران شيعه هيچ يك از مصاديق ياد شده در تفسير اولوالامر صحيح نيست. دليل اين مطلب آن است كه در آيه مذكور،

ص: 29

اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكليف شده است و اين افراد جز در بين معصومان (ع) مصداقى ندارند. طبرسى پس از بيان اختلاف مفسّران عامه در تعيين اولوالامر مى نويسد

«اصحاب ما (شيعيان) از طريق امامان باقر و صادق (ع) روايت كرده اند كه اولوالامر همان امامان از اهل بيت پيامبرند كه خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب كرده، همانگونه كه اطاعت از خود و اطاعت از پيامبرش را واجب كرده است. علاوه بر آن جايز نيست كه خداوند، اطاعت از كسى را به صورت مطلق واجب كند مگر كسى كه عصمت او ثابت شود و باطنش همانند ظاهرش باشد و نيز از هر گونه سهو و غلط و كار زشت، مبرّا و در امان باشد و چنين چيزى نسبت به امرا و يا دانشمندان غير قابل حاصل است، لذا خداوند اجلّ از آن است كه به اطاعت از معصيت كار و يا كسانى كه از قول

و فعلشان انطباقى با هم ندارد، فرمان دهد.» «مجمع البيان، 3/ 100»

در بين اهل سنت، فخر رازى نيز وجود عصمت را لازمه اطاعت مطلق از اولوالامر دانسته و در اين باره به روشنى استدلال كرده است، هر چند كه در نتيجه گيرى نهايى، اين دانشمند به خطا رفته است. « مفاتيح الغيب، 10/ 144»

ص: 30

زمخشرى در تفسير خود صاحبان امر را به امراى حق تفسير كرده و مى نويسد امراى جور كه خداوند و رسول او از آنان بيزارند، هرگز نمى توانند در آيه- از جهت وجوب اطاعت از ايشان- عطف به خدا و رسول (ص) شوند «الكشّاف، 1/ 524».

به طورى كه گذشت روايات شيعه مصداق اولوالامر را به روشنى تعيين كرده است. به عنوان مثال كلينى در كتاب خود حديثى از ابوبصير نقل كرده كه او گويد

از امام صادق (ع) سؤال كردم آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الأَمْرِ مِنْكُمْ» درباره چه كسانى نازل گرديد؟ امام (ع) فرمود «اين آيه در شأن على (ع) و فرزندانش حسن و حسين (ع) نازل گرديد.» ابوبصير

گويد باز سؤال كردم كه مردم مى گويند از چه جهت، خداوند نام على (ع) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق (ع) فرمود «در پاسخ به مردم بگوييد دستور نماز خواندن بر رسول خدا (ص) نازل گرديد، در حالى كه سخنى از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، اين رسول خدا (ص) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نيامده بود كه

ص: 31

از چهل درهم يك درهم بپردازيد و اين رسول خدا (ص) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. و دستور حج نازل شد در حالى كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، اين رسول خدا (ص) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه «از خدا و رسول خدا اطاعت كنيد و از كسانى كه از بين شما صاحبان امر باشند نيز اطاعت كنيد.» كه مصداق آن درباره على و حسن و حسين (ع) ثابت و پابرجا ماند. زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا (ص) فرمود «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم على مولا و سرپرست او خواهد بود.» و ... بدانيد اگر رسول خدا (ص) لب فرو مى بست و خاندان خود را معرفى نمى كرد، خاندان فلان و بهمان مدّعى مى شدند كه ما صاحب الامر شماييم.» « الكافى، 1/ 287؛ با اندكى تلخيص و نيز بنگريد به تفسير عياشى، 1/ 273؛ نورالثقلين، 1/ 497 الى 507؛ و تفسير الصافى، 1/ 462 الى 465»

4- كمال دين در پرتو ولايت

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً) « المائده، 3» «امروز براى شما دينتان را كامل ساختم و نعمت

ص: 32

خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين بر شما پسنديدم».

اين آيه به فاصله اندكى پس از جريان غدير خم نازل گرديد. مقايسه مفاد آن با مفاد آيه تبليغ گوياى همين حقيقت است. زيرا در آيه تبليغ، از ابلاغ فرمان خدا به مردم و ناقص شدن رسالت الهى در صورت عدم ابلاغ آن، سخن به ميان آمده و در اين آيه از كامل شدن دين خدا و تمام شدن نعمت الهى خبر داده شده است، لذا اين دو مطلب با يكديگر ارتباط دقيقى دارند كه بر هيچ متدبّرى پوشيده نيست. مفسّران شيعه به طور عام و از مفسّران اهل سنت نيز عده اى اين ارتباط را پذيرفته و در كتاب هاى خود مورد تصريح قرار داده اند. به عنوان مثال طبرسى آورده است «بنا به رواياتى كه از امامين صادقين (ع) نقل شده، پس از آن كه رسول خدا (ص)

در روز غدير خم، على (ع) را به عنوان پيشواى مردم تعيين نمود، آيه اكمال نازل گرديد. در اين روايات همچنين آمده است اين آخرين فريضه اى بود كه خداوند نازل فرمود و پس از آن فريضه ديگرى نازل نگشت. طبرسى سپس با ذكر سند، روايتى به نقل از ابوسعيد خدرى ذكر كرده است كه پس از نزول اين آيه رسول خدا (ص) فرمود

«الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و

ص: 33

رضا الرب برسالتى و ولايه على بن ابى طالب من بعدى و قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله.» «مجمع البيان، 3/ 246؛ و نيز بنگريد به تفسير عياشى، 1/ 321؛ تفسير تبيان، 3/ 435؛ الميزان، 5/ 278 الى 283 و 299 الى 310؛ و الغدير، 2/ 115 الى 137» مفسّران اهل سنت غالباً معتقدند كه آيه اكمال در حجه الوداع و در روز عرفه نازل گرديد و نزول آن پس از بيان مسائلى چون ابلاغ آخرين احكام حلال و حرام و به عبارتى كامل شدن دايره تشريع، آزادى خانه خدا از مظاهر شرك و بت پرستى و در نتيجه قطع نفوذ مشركان از آنجا، انجام مناسك حج توسط رسول خدا (ص) و مسلمانان صورت گرفت و اين امور موجب يأس كفار از

غلبه دوباره بر مسلمانان بوده است « از جمله بنگريد به جامع البيان، 6/ 80؛ فتح القدير، 2/ 9؛ و تفسير مراغى، 6/ 54» اما به دلايلى بايد گفت كه احتمالات ياد شده درباره نزول آيه اكمال، احتمالات نادرستى است از جمله

4/ 1- بسيارى از دانشمندان اهل سنت ارتباط آيه اكمال و ماجراى غدير خم را پذيرفته و يا لااقل به عنوان يك احتمال در كتاب هاى خود نقل كرده اند به طورى كه علامه امينى، 1 (ص) منبع از منابع اهل سنت را در اين

ص: 34

خصوص معرفى كرده است. « الغدير، 2/ 116 الى 125 و نيز المراجعات، 188 ضميمه 627: آيه الاكمال» 4/ 2- اكثر مواردى كه به عنوان مصاديق كامل شدن دين در تفاسير اهل سنت به چشم مى خورد- از جمله احكام حليّت گوشت ها، بيان حلال و حرام الهى، تشريع حج، آزادى خانه خدا از مظاهر بت پرستى و ...- يا از چنان اهميتى برخوردار نيست كه ارتباطى با كامل شدن دين پيدا كند ويا از مواردى است كه از سال ها قبل از نزول آيه اكمال تحقّق يافته بود.

4/- در آيه شريفه بحث از كامل شدن دين به ميان آمده و اين موضوع با يأس كامل كفار نسبت به

مسلمانان پيوند خورده است. اما يأس و نوميدى كفار معنايى جز قطع نفوذ و سلطه آنان بر مسلمانان ندارد كه اين موضوع پس از روشن شدن وضع رهبرى در امت اسلامى- آن هم بعد از رحلت رسول خدا (ص)- قابل حصول است.

4/ 4- عده اى از مفسّران قائلند كه رسول خدا (ص) پس از نزول آيه اكمال 1 روز بيشتر زندگى نكرد. «. مفاتيح الغيب، 3/ 636؛ روح المعانى، 4/ 91؛ تفسير المنار، 6/ 116» با توجه به آن كه مطابق پاره اى از روايات، وفات

ص: 35

رسول خدا (ص) در دوازدهم ربيع الاول بوده است «. الكافى، 2/ 324» نتيجه مى شود كه روز نزول آيه اكمال روز هجدهم ذى الحجه بوده است.

4/ 5- اكثر مفسّران شيعه به ويژه علامه طباطبايى، نزول آيه اكمال را تحقّق وعده الهى كه در آيه 55 سوره نور مطرح شده است، دانسته اند و مى دانيم كه در اين آيه بحث از استخلاف مؤمنان بر زمين و استقرار دين الهى توأم با آرامش و امنيت صالحان است، كه قطعاً نصب على (ع) به پيشوايى مؤمنان مقدمه چنين حكومتى بوده

است. «الميزان، 5/ 283؛ تفسير نمونه، 4/ 268» 4/ (ص)- امام باقر (ع) از ولايت على (ع) به عنوان آخرين فريضه نازله ياد كرده است. «تفسير عياشى، 1/ 321» در روايات ديگر تصريح شده است كه اسلام بر پنج ستون استوار شده كه آنها عبارتند از نماز، زكات، حج، روزه و ولايت « الكافى، 2/ 18» در تمام اين روايات بر اين مطلب تأكيد شده است كه ولايت به عنوان فريضه اى است كه اولى و افضل بر ساير فرائض است.

ص: 36

5- ولى و سرپرست مؤمنان

(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ) « همان، 2/ 18؛ باب دعائم الاسلام روايت 5» «همانا ولى و سرپرست شما خدا و رسول او هستند و نيز كسانى كه ايمان آورده اند، همان ها كه نماز بپا مى دارند و در حالى كه در ركوع به سر مى برند زكات مى دهند.»

اين آيه، به آيه ولايت معروف است و در سبب نزول آن در تفاسير شيعه و سنى آمده است كه روزى فقيرى وارد مسجد رسول خدا (ص) شد و از حاضران تقاضاى كمك نمود، اما كسى توجّهى به او نكرد. در اين هنگام على (ع) كه در حال ركوع به سر مى برد، به سمت فقير اشاره كرد و بدين وسيله به او فهماند كه انگشترى حضرت را براى خود بردارد و در اينجا بود كه آيه «انما وليّكم الله و ...» نازل گرديد. « التبيان، 3/ 559؛ 1/ 355، تفسير القرآن العظيم، 2/ 74؛ الكشّاف، 1/ 649؛ معالم التنزيل، 2/ 49؛ و نيز بحارالانوار، 35/ 183 الى 206» پاره اى از روايات تصريح مى كند كه نماز على (ع) در آن لحظه به صورت نافله و مستحبى بوده است. «تفسير عياشى، 1/ 355؛ به نقل از عمار ياسر» بنا به

ص: 37

روايتى از ابن عباس رسول خدا (ص) سرگرم وضو و آماده شدن جهت نماز بود كه آيه «انما وليكم الله و ...» بر او نازل گرديد، در اينجا بود كه رسول خدا (ص) وارد مسجد گرديد و از حال كسى كه چنين انفاقى نموده است جويا گرديد و متوجه شد كه، چنين كسى جز على (ع) نبوده است. « بحارالأنوار، 35/ 200» آيه ولايت از مهم ترين شواهدى است كه دانشمندان

شيعه با استفاده از آن امامت بلافصل على (ع) را اثبات كرده اند. شروع آيه با تعبير «انّما» كه مفيد حصر است، ذكر ولايت مؤمنان زكات دهنده در طول ولايت خدا و رسول، مصداق انحصارى اين مؤمنان به على (ع) مطابق روايات معتبر شيعه و سنى، و بالأخره مفهوم ولايت در آيه كه چيزى جز سرپرستى و رهبرى نيست، همه و همه از قرائنى است كه مبيّن امامت على (ع) پس از پيامبر (ص) است. شيخ طوسى در تفسير آيه مى نويسد «بدان كه اين آيه از واضح ترين ادله بر امامت بلافصل على (ع) پس از پيامبر (ص) است، زيرا اوّلًا ثابت مى گردد كه كلمه ولى در آيه به معناى اولى و احق است و ديگر آن كه ثابت شده است كه مصداق «والذين آمنوا» كسى جز على (ع) نيست و با اثبات اين دو اصل، دلالت آيه بر امامت

ص: 38

على (ع) روشن و واضح است.» « التبيان، 3/ 559؛ با اندكى تلخيص و نيز بنگريد به استدلال هاى علامه مجلسى در بحارالانوار، 35/ 203 الى 206» در مورد آيه ولايت پرسش هايى مطرح شده است. از جمله آن كه

چگونه ممكن است على (ع) در نماز به كارى غير از راز و نياز با پروردگار خود مشغول گردد؟

در پاسخ بايد گفت حضور سائل در مسجد و تقاضاى مكرر او از مردم براى كمك به وى، به طور

طبيعى توجه هر كسى را جلب مى كند. به ويژه آن كه نماز على (ع) در آن لحظه، نماز مستحبى بود و احسان به فقير عبادتى است كه اهميت و ثواب آن كمتر از نماز نافله نمى باشد.

پرسش ديگر آن است كه آيا اعطاى انگشترى مى تواند مصداقى از پرداخت زكات باشد؟

در پاسخ مى توان گفت در بسيارى از آيات قرآن تعبير «زكات» به مفهوم شرعى و اصطلاحى آن- كه اكنون رواج دارد- به كار نرفته است، بلكه زكات به معناى هر گونه انفاق و احسان در راه خداست. زكات به معناى شرعى در سال نهم هجرى وضع شده و آيات قرآن و روايات صحيح السند گواه اين مطلب است. «التوبه، 103؛ و نيز الكافى، 3/ 497» لذا تعبير

ص: 39

زكات در فراز «ويؤتون الزكاه و هم راكعون» به معناى احسان على (ع) به فقير بوده است. پرسش بعد درباره الفاظ جمع موجود در آيه است. آن هم با توجه به آن كه آيه ولايت اختصاصاً درباره على (ع) نازل شده است.

در پاسخ به اين پرسش، مفسّران به بحث پرداخته اند از جمله زمخشرى نوشته است

«اگر كسى بگويد چگونه صحيح است كه آيه در

شأن على (ع) نازل شده باشد، در صورتى كه لفظ «الذين» به صورت جمع به كار رفته است، خواهم گفت در اين آيه با آنكه آيه درباره يك فرد نازل شده، لفظ جمع به كار رفته است تا آن كه ساير مردم نيز به چنين كارى ترغيب شوند و به ثوابى مانند ثواب على (ع) دست يازند.» « الكشاف، 1/ 649»

البته سخن زمخشرى، سخن درستى است لكن تاريخ سراغ ندارد كه پس از على (ع) نيز كسى در حال ركوع به چنين كارى دست زده باشد.

6)- ابلاغ آخرين فرمان، تكميل رسالت

(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ

ص: 40

لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ) « المائده، 67» «اى رسول (ما) آنچه را كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. و اگر چنين نكنى رسالت او را انجام نداده اى. و خداوند تو را از (خطر) مردم حفظ مى كند. خداوند جمعيت كافران را هدايت نخواهد كرد.»

اين آيه با توجه به فراز (بلّغ ما انزل اليك من ربّك) به آيه تبليغ يا آيه ابلاغ معروف شده است. مفسّران شيعه و بسيارى از مفسّران اهل سنت تصريح كرده اند كه آيه تبليغ در سفر حجه الوداع بر پيامبر (ص) نازل گرديد. و با نزول آن رسول گرامى اسلام (ص) على (ع) را به جانشينى خود منصوب فرمود. « از جمله بنگريد به تفسير قمى، 1/ 171؛ تفسير عياشى، 1/ 360 الى 362؛ التبيان، 3/ 588؛ مجمع البيان، 3/ 344؛ الصافى، 2/ 51 الى 71؛ مفاتيح الغيب، 12/ 50؛ غرائب القرآن، 2/ 616؛ الدرالمنثور، 2/ 259؛ و نيز روح المعانى، 6/ 195

» بنابر آنچه اكثر اين مفسّران آورده اند؛ پس از بازگشت رسول خدا (ص) از حجه الوداع- كه در آخرين سال حيات آن حضرت به وقوع پيوست- در منطقه اى به نام غدير خم جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل گرديد و اين آيه را از طرف خداوند آورد كه «اى پيامبر! آنچه از جانب

ص: 41

پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن، اگر اين كار را نكردى، رسالت الهى را ابلاغ نكرده اى.»

با نزول اين آيه رسول خدا (ص) به مسلمانان دستور توقف داد و پس از برپايى نماز ظهر به ايراد خطبه پرداخت. در اين خطبه رسول خدا (ص) از بى اعتبارى دنيا و نزديك بودن رحلت خود سخن به ميان آورد. آن حضرت سپس حديث ثقلين را ايراد فرمود و مردم را به

حفظ حقوق اهل بيت (ع) سفارش كرد، آنگاه دست على (ع) را گرفت و به طورى كه همه مردم بتوانند مشاهده كنند سؤال كرد «اى مردم، چه كسى از اهل ايمان به آنان سزاوارتر است؟» مردم گفتند خدا و رسولش داناترند. رسول خدا (ص) فرمود «همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنين هستم و اولى و سزاوارترم بر آنها از خودشان، پس هر كسى كه من مولاى اويم، على مولاى او خواهد بود.» حضرت اين سخن را سه بار و به قولى چهار بار تكرار كرد و سپس دست به دعا برداشت و فرمود

«بار خدايا دوست بدار كسى كه او (على) را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد و يارى فرما ياران او را و خوارساز خواركنندگان او را.» در اين هنگام جمعيت گروه گروه جلو آمدند و ضمن بيعت با

ص: 42

على (ع) اين واقعه را به او تبريك گفتند. « الغدير، 1/ 29 الى 34؛ سيره المصطفى، 693؛ تفسير عياشى، 1/ 360» از آنچه گذشت روشن مى گردد كه مفاد «ما انزل اليك» چيزى جز اعلام ولايت على (ع) نبود. و اين موضوع قبلًا- از طريق وحى غير قرآنى- به رسول خدا (ص) گوشزد شده بود. عيّاشى در روايتى از قول ابن عباس و جابر بن عبدالله انصارى آورده است «خداوند به

پيامبر خود فرمان داده بود كه على (ع) را به جانشينى خود منصوب سازد و مردم را از ولايت او باخبر نمايد، اما پيامبر (ص) نگران بود كه مردم بگويند او از پسرعموى خود حمايت كرده و در نتيجه سر به طغيان گزارند؛ تا آن كه خداوند آيه (يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك ...) را نازل ساخت و پس از آن پيامبر (ص) در روز غدير ولايت على (ع) را اعلام فرمود.» «. همان، 1/ 360؛ و نيز مجمع البيان، 3/ 344؛ از قول حاكم حسكانى در شواهد التنزيل» لذا آيه تبليغ مهم ترين دليل بر اثبات امامت بلا فصل على (ع) در قرآن است كه جاى ترديد براى حق طلبان باقى نمى گذارد. با اين وجود برخى از مفسّران اهل سنت كوشيده اند تا با توجيهاتى آيه تبليغ را از پيام اصلى آن منصرف سازند مثلًا برخى گفته اند كه آيه تبليغ در مكه نازل گرديد و با نزول آن رسول خدا (ص) مكلّف گرديد

ص: 43

تا بدون هيچ واهمه حقايق اسلام را به كفار و مشركان ابلاغ نمايد. «. الكشاف، 1/ 659؛ المنار، 6/ 467» با آن كه اين مفسّران مى دانند كه سوره مائده از سوره هاى مدنى است كه در پايان عمر رسول خدا (ص) نازل شده و قول به مدنى بودن آيه تبليغ نيز از شهرت زيادى در تفاسير اهل سنت برخوردار است. «تفسير القرآن العظيم، 2/ 81؛ البحر المحيط، 4/ 321؛ مفاتيح الغيب، 12/ 50» برخى ديگر گفته اند كه آيه تبليغ در مدينه نازل گرديد، اما هدف از نزول آن ترغيب رسول خدا (ص) در ابلاغ حقايق وحى به يهود و نصارى بوده است. «مفاتيح الغيب، 12/ 50؛ البحر المحيط، 4/ 321؛ التحرير و التنوير، 6/ 255» غافل از آن كه پس از درگيرى هاى مسلمانان با يهوديان در جنگ هاى بنى قريظه و خيبر، قدرت و شوكت يهوديان در هم شكسته شد و مسيحيان نيز از همان ابتدا در عربستان فاقد قدرت بوده اند و حداكثر مقابله مسلمانان با آنان، ماجراى مباهله بود كه آن هم منتفى گشت. « آل عمران، 61» بنابراين در سال هاى پايانى عمر رسول خدا (ص) موجبى جهت نگرانى پيامبر (ص) از يهود و نصارا وجود نداشت، تا پيامبر (ص) از ابلاغ حقايق اسلام به آنان واهمه كند.

مهم ترين تشكيك وارده در آيه تبليغ به تفسيركلمه «مولا» باز مى گردد. عده اى از مفسّران اهل سنت معتقدند

ص: 44

كه در حديث «من كنت مولاه فهذا على مولاه» مولا به معناى دوست و ياور است نه رهبر و اولى به تصرف، از جمله صاحب تفسير المنار مى نويسد

«حديث غدير خم بر ولايت سلطه كه عبارت از امامت يا خلافت است، دلالتى ندارد، زيرا اين لفظ به اين معنى در قرآن وارد نشده است، بلكه مراد از ولايت در

اين حديث ولايت نصرت و مودّت است كه در قرآن هم وارد شده است.» « المنار، 6/ 465؛ با اندكى اختصار» در نقد اين نظر بايد گفت لفظ مولا، لفظى مشترك است كه بر معانى متعددى قابل حمل است، امّا قراين موجود در حديث غدير، تعيين كننده مفهوم واقعى مولا مى باشد. اين قرائن متعدد است كه برخى از آن ها عبارتند از

(ص)/ 1- كاربرد كلمه «مولا» در قرآن به مفهوم «اولى» « الحديد، 15» بر خلاف نظر صاحب المنار،

(ص)/ 2- نزول آيه تبليغ قبل از معرفى على (ع) آن هم با پيام تند/ ان لم تفعل فما بلّغت رسالته

(ص)/- توقّف مسلمانان در منطقه غدير توسط رسول خدا (ص)،

(ص)/ 4- خطابه پيامبر اسلام (ص) در غدير خم و

ص: 45

زمينه چينى آن حضرت از جمله طرح ولايت خود و سفارش به حقوق اهل بيت (ع)،

(ص)/ 5- نزول آيه اكمال دين پس از اين ماجرا،

(ص)/ (ص)- احتجاج على (ع) به واقعه غدير جهت اثبات اولويت خود نسبت به ديگران.

(ص)/- زنده ماندن واقعه غدير در تاريخ اسلام و بزرگداشت آن به عنوان عيد بزرگ، توسط مسلمانان. « منابع و مطالب تفصيلى را بنگريد در الغدير، 2/ 88 الى 114»

7)- منادى برائت از مشركان

(وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ) « التوبه، 3» يعنى «و اين اعلامى است از جانب خدا و رسول او به مردم در روز حج اكبر (عيد قربان) كه خداوند و رسول او از مشركان بيزارند.»

شرح و توضيح چنانكه مى دانيم سوره توبه بدون بسم الله ... نازل گرديد تا مظهرى از قهر و غضب الهى را نسبت به مشركان به نمايش گذارد. ده آيه نخست اين سوره خصوصاً، نشان دهنده چنين مطلبى است و بيزارى صريح خدا و رسولش را نسبت به مشركان نشان مى دهد. پس از

ص: 46

نزول اين آيات، رسول خدا (ص) اين آيات را به ابوبكر داد و وى را براى قرائت آنها در جمع مشركان روانه مكّه ساخت. امّا هنوز ابوبكر از ميدنه دور نشده بود كه جبرئيل (ع) نازل گشت و اين پيام را نازل كرد كه

«انّه لن يؤدّى عنك الّا انت او رجل منك.» يعنى

«اين كار را غير از تو يا كس ديگرى كه از تو باشد، كسى ادا نخواهد كرد.»

در اين هنگام رسول خدا (ص) على (ع) را به دنبال ابوبكر فرستاد و به ا و دستور داد كه آيات سوره توبه را از وى بگيرد و روانه مكّه گردد. ابوبكر به مدينه بازگشت و دليل اين كار را از پيامبر (ص) جويا گرديد. رسول خدا (ص) براى وى توضيح داد كه تغيير مأموريت به دستور الهى صورت پذيرفته است. «بحارالأنوار، 35/ 289 الى 312؛ در نزول سوره برائت» مطلب فوق به شرحى كه گذشت مورد قبول اكثر مفسّران اهل سنّت قرار دارد « از جمله بنگريد به تفسير القرآن العظيم، 2/ 346؛ مفاتيح الغيب، 15/ 318؛ فتح القدير، 2/ 334؛ روح المعانى، 10/ 44 و ....» و اين بزرگان در تفاسير خود آورده اند كه على (ع) پس از حضور در جمع مشركان آيات نخست سوره توبه را قرائت كرد و علاوه بر آن، آنان را در جريان مهلت الهى به مشركان قرار داد، مهلتى كه بر اساس آن مشركان تنها چهار ماه فرصت داشتند كه

ص: 47

با آزادى در مسجدالحرام رفت و آمد كنند و واضح است كه اعلام چنين پيامى- آن هم به صورت علنى- تا چقدر مهم و مخاطره آميز بوده است. آنچه در اين ماجرا از اهميت برخوردار است مسأله توانايى بر انجام چنين مأموريتى است كه تنها در عهده رسول خدا (ص) يا مردى

از وى قرار داده شده است و تعبير «رجل منك» اشاره بر همين مطلب دارد.

براى آن كه حقيقت اين تعبير روشن گردد در مقام توضيح بايد گفت كه در عهد جاهليت قرارها و پيمان هايى بين افراد و قبايل عرب منعقد مى گرديد كه هر كدام حقوق و تعهداتى را براى طرفين پيمان به وجود مى آورد. مثلًا اگر شخصى خطاب به ديگرى اين جمله را به زبان مى آورد كه «انت منّى و انا منك» وى با ذكر اين جمله در واقع اتصال روحى و معنوى خود را نسبت به او اعلام كرده بود و بر اساس چنين تعبيرى طرفين متعهد مى شدند كه مواقع خطر به حمايت از يكديگر برخيزند و از هيچ گذشت و فداكارى نسبت به همديگر فروگزار نكنند و چنانكه مى دانيم ميان پيامبر و على (ع) چنين نسبتى برقرار گرديد و بر اساس همين تعهد بود كه على (ع) در شب هجرت پيامبر (ص) در بستر آن حضرت قرار گرفت تا آن حضرت به مدينه مهاجرت كند و يا در تمام جنگ ها دفاع از پيامبر (ص) را نصب العين خود قرار

ص: 48

داد، چنان كه رسول خدا (ص) نيز در بين ياران خود تنها على (ع) را به عنوان برادر خود انتخاب كرد و از هيچ فرصتى جهت اعلام حقوق و صلاحيت هاى وى فروگزار نكرد، به هر حال اتحاد روحى پيامبر (ص) و على (ع) به حدى رسيد كه مطابق آيه مباهله، على (ع) نفس

پيامبر (ص) قلمداد گشت و واجد تمام صلاحيت ها و اختيارات رسول خدا (ص) شناخته شد و از اين رو در اعلان آيات نخست سوره توبه از جانب خداوند اين خطاب رسيد كه «انّه لن يؤدّى عنك الّا انت او رجل منك» و رسول خدا با اعزام على (ع) به اين مأموريت دشوار، به همگان نشان داد كه چه كسى قادر است به جاى وى قرار گرفته و دقيقاً كارهاى وى را دنبال نمايد. «جهت اطلاع بيشتر بنگريد به يادنامه علامه امينى، مقاله« حسين منّى و انا من حسين» از استاد محمدباقر بهبودى»

8- پيشتاز صحنه ايمان و جهاد

(أَ جَعَلْتُمْ سِقايَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ جاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) « التوبه، 19» يعنى «آيا سيراب كردن حاجيان و آباد ساختن

ص: 49

مسجدالحرام را همانند (كار) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين دو، هرگز نزد خدا مساوى نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند.»

اين آيه به آيه سقايت يا آيه مفاخره معروف است. شأن نزولى دارد كه مفسّران شيعه و قريب به اتفاق مفسّران اهل سنّت به نقل آن پرداخته اند به اين صورت كه روزى دو تن از بزرگان قريش به نام هاى طلحه بن شيبه يا شيبه و عباس بن عبدالمطلب با هم سخن گفته و به تفاخر نسبت به يكديگر مشغول بودند. عباس مى گفت من داراى امتيازى هستم كه كسى از آن بهره ندارد و آن آب دادن به حجّاج است. در مقابل شيبه مى گفت من كليددار خانه خدا و تعمير كننده آن هستم. در اين هنگام على (ع) وارد شد و چون در جريان اين افتخارات قرار گرفت رو به آنان كرد و گفت «من در مقابل شما حيا مى كنم. اما بايد بگويم كه با اين سن كم، افتخارى دارم كه شما از آن بى بهره ايد» آنها پرسيدند چه افتخارى؟ حضرت فرمود «من با شمشير با شما جهاد كردم تا به خدا و رسول او (ص) ايمان آوريد.» « مجمع البيان، 5/ 23؛ به نقل از شواهد التنزيل» و مطابق روايت ديگر على (ع) پس از مشاهده تفاخر آن دو به يكديگر، گفت «نمى دانم شما چه

ص: 50

مى گوييد، من به سوى اين قبله، قبل از شما و قبل از تمام مردم، به شش ماه، نماز خواندم، من صاحب جهادم». « همان مآخذ» در ادامه اين روايت آمده است كه عباس پس از

شنيدن پاسخ هاى على (ع) خشمگين شد و به نزد رسول خدا (ص) رفت و ماجرا را تعريف كرد. پيامبر (ص) به دنبال على (ع) فرستاد و از او در اين باره سؤالاتى كرد. در اين هنگام جبرئيل (ع) نازل گرديد و اين آيه را آورد كه

«آيا سيراب كردن حاجيان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) كسى قرار داده ايد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ ...» و در آيه بعد نيز خداوند فرمود «آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها همان رستگارانند.» « التوبه، 20؛ و نيز بنگريد به تفسيرالقرآن، 2/ 241؛ اسباب النزول واحدى ذيل آيه 19 توبه»

9- تعيين وصى در نخستين دعوت

(وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ) « الشعراء، 214» يعنى «و خويشاوندان نزديك خود را انذار كن.»

ص: 51

شرح بر اساس آنچه در تاريخ هاى معتبر آمده است، رسول خدا (ص) تا سه سال به صورت مخفيانه دعوت مى كرد، امّا به دنبال نزول آيه (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ

الأَقْرَبِينَ)، پيامبر (ص) مأمور شد كه دعوت خود را علنى سازد و در اين راه از خويشان و اقرباى خود آغاز كند.

رسول خدا (ص) به همين منظور خويشان خود را دعوت فرمود و پس از چند جلسه پذيرايى دعوت خود را با آنان در ميان گذاشت.

طبرى مورخ بزرگ اهل سنّت ماجراى اين دعوت را به نقل از على (ع) كه خود شاهد وقايع بوده به اين شكل نقل مى كند (ع)

«در آن جمع رسول خدا (ص) رو به قوم خود كرد و گفت به راستى من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردم و خداى تبارك و تعالى به من فرمان داده است كه شما را به آن دعوت كنم. پس كداميك از شما مرا در اين كار يارى و همراهى مى كند كه در اين صورت او برادر من، وصىّ من و جانشين من در بين شما باشد؟» على (ع) در ادامه مى فرمايد «پس بستگان پيامبر (ص) همگى روى گرداندند. اما من در حالى كه از همه كوچكتر بودم. بپا خاستم و گفتم «اى پيامبر خدا، من يار و وزير شما در اين كار خواهم شد. در اينجا پيامبر (ص) گردن مرا گرفت و خطاب به آن جمع گفت اين شخص برادر من، وصىّ من

ص: 52

و خليفه من در بين شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. در اينجا آن جماعت در حالى كه مى خنديدند، برخاسته، خطاب به ابوطالب گفتند به تو

دستور داد كه فرمان پسرت را بشنوى و از او اطاعت كنى!» « تاريخ طبرى، 2/ 321؛ و نيز مجمع البيان، 7/ 322» مطلب فوق جريان مشهورى است كه با نقل هاى مكرّرى در كتب اهل سنّت آمده است. در يكى از اين روايات در تاريخ طبرى آمده است؛ روزى شخصى به على (ع) گفت اى امير مؤمنان، با چه ملاكى تو وارث پسر عموى خود شدى و حال آن كه عموى تو عبّاس نتوانست در مقابل تو ادّعايى كند؟ على (ع) براى آن شخص ماجراى علنى شدن دعوت پيامبر (ص) و معرّفى او را در آن روز شرح داد و سپس يادآور شد كه به اين دليل بود كه پس از مرگ رسول خدا (ص)، من وارث او شدم نه عموى من. « تاريخ طبرى، 2/ 322» با تأمّل در روايتى كه گذشت دو مطلب مهم به شرح زير فهميده مى شود

1- خويشان رسول خدا (ص) دعوت پيامبر (ص) را به يك حادثه ناپايدار و گذرا بيشتر تصور كردند تا امرى پايدار و ماندنى. چه، اگر احتمال موفقيتى براى رسول

ص: 53

خدا (ص) مى دادند بعيد نبود كه از باب آينده نگرى و حفظ منافع قومى و قبيله اى، برخى به رسول خدا (ص) ايمان

آورند.

2- بيان موقعيت على (ع) به عنوان برادر، وصى و جانشين رسول خدا (ص) از همان آغاز مورد توجه خدا و رسول (ص) بوده است و از ا ين رو دعوت مردم به اصل دين با معرّفى على (ع) به عنوان جانشين آينده رسول گرامى همراه بود.

10- اهل بيت پيامبر (ص) در كتاب خدا

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً « الاحزاب، 33 يعنى «جز اين نيست كه خداوند اراده فرموده تا زشتى و پليدى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را از هر جهت (و از هر شائبه اى) پاك سازد.»

شرح و توضيح مفاد اين آيه بدون هيچ ترديدى اثبات كننده عصمت براى اهل بيت (ع) است. زيرا تعبير «رجس» در آيه به معناى آلودگى فكرى و روحى است نه آلودگى جسمى و ظاهرى. پاك كردن آلودگى جسمى

ص: 54

توسط هر شخصى امكان پذير است و نياز به اراده خداوند آن هم با قيد انحصارى «انّما» ندارد.

ضمناً در آيه شريفه بحث از اعمال اراده خداوند درباره گروه خاصّى به نام اهل بيت پيامبر (ص) است و بحث مهم در اين آيه تعيين مصاديق اهل بيت است كه البته در زمان نزول آيه جز على، فاطمه، حسن و حسين (ع)، نبوده اند.

ممكن است كسانى تصوّر كنند كه چون قبل و بعد از آيه تطهير در سوره احزاب، سخن از همسران رسول خدا (ص) به ميان آمده، آنان نيز على القاعده مشمول تعبير «اهل بيت» قرار گرفته و با مصاديق ذكر شده در شئونى چون عصمت شريك باشند، امّا اين تصوّر به دلايل متعدّدى درست نيست، از جمله روايت هايى كه در كتب اهل سنّت آن هم از جانب برخى از همسران رسول خدا (ص) وارد شده، نشان مى دهد كه اين آيه فقط در شأن على، فاطمه، حسن و حسين (ع) نازل شده است، نه كس ديگر.

از جمله ترمذى در كتاب سنن خود از امّ سلمه روايت مى كند كه او گفت آيه تطهير در خانه من نازل شد و در پى آن رسول خدا (ص) به دنبال على، فاطمه، حسن و حسين (ع) فرستاد و پس از آن، آنان را در زير عبايى جمع كرد و عرض كرد «پروردگارا، اينان اهل بيت

ص: 55

من هستند. رجس و پليدى را از ايشان دور ساز و از هر

جهت پاكيزه شان بگردان.» من (امّ سلمه) گفتم اى نبى خدا آيا من با ايشانم؟ امّا پيامبر (ص) به من فرمودند در جاى خود باش كه تو فردى عاقبت بخيرى. «همان، 5/ 328 و 622 و 657»

ترمذى در روايت ديگر از قول انس بن مالك نقل كرده است (پس از نزول آيه تطهير) پيامبر (ص) تا شش ماه به هنگام نماز صبح از كنار خانه فاطمه (ع) مى گذشت و آنان را به اين صورت براى نماز صدا مى كرد

«الصلاه يا اهل البيت انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا» « سنن ترمذى، 5/ 328» و مقصود رسول خدا (ص) از اين تكرار آن بود كه همگان بدانند «اهل بيت» مصاديقى جز على، فاطمه، حسن و حسين (ع) ندارد.

11- پاداش رسالت

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى)

يعنى «بگو هيچ پاداشى از شما (بر رسالتم) نمى خواهم، جز دوست داشتن نزديكانم.»

توضيح آيه را با طرح دو سؤال آغاز مى كنيم

ص: 56

- آيا پيامبران الهى در قبال زحمات طاقت فرساى

خود- براى هدايت بشر- طالب مزد بوده اند؟

- آيا به فرض طلب مزد، انسان ها قادرند اجر و مزد پيامبران را بپردازند؟

مراجعه به آيات قرآن نشان مى دهد كه پاسخ هر دو سؤال منفى است. در سوره شعراء از زبان پنج تن از پيامبران آمده است كه

وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ « الشعراء، 109؛ از زبان حضرت نوح، 127 از زبان حضرت هود، 145؛ از زبان حضرت صالح، 164؛ از زبان حضرت لوط و 180، از زبان حضرت شعيب:» و اين آيه نشان مى دهد كه نه تنها پيامبران خواهان پاداش- به ويژه مزد مادى- نبوده اند كه انسان نيز قادر به جبران زحمات پيامبران نيست. در آيه ديگرى آمده است

«بگو من در برابر ابلاغ رسالت، پاداشى از شما مطالبه نمى كنم مگر آن كه كسانى بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند.» « الفرقان، 57» كه در اين آيه رهيابى انسان به سوى كمال نوعى پاداش براى پيامبر (ص) اعلام شده است.

ص: 57

امّا در اين ميان آيه اى در سوره شورى وارد شده است كه از مردم دعوت مى كند كه پاداش رسالت پيامبر را در نظر گرفته و آن را ادا كنند و اين پاداش چيزى جز مودّت و دوستى نسبت به ذى القرباى پيامبر (ص) نيست كه خداوند از رسولش خواسته است آن را به اطلاع همگان برساند.

امّا مصداق «قربى» در آيه واقع در سوره شورى چه كسانى هستند؟

برخى مانند ابن كثير با نقل سخنى از ابن عبّاس كلمه «قربى» را بر قريش تطبيق داده و متعرّض شده اند كه خانواده اى در قريش نبود، مگر آنكه بين او و رسول خدا (ص) پيوندى برقرار بود. « تفسير القرآن العظيم، 4/ 121» ابن كثير خود كلمه «قربى» را به معناى مصدرى در نظر گرفته و آيه را چنين تفسير كرده است

«بگو اى پيامبر من در قبال رسالتم از شما مزدى نمى خواهم لكن به سبب قرابتى كه بين من و شما وجود دارد، مرا آزار مكنيد». « همان، 4/ 121» در مقابل، برخى ديگر از مفسران، مانند زمخشرى و فخر رازى «القربى» را به معناى خويشان پيامبر (ص) گرفته و مصداق آن را بر على، فاطمه، حسن و حسين (ع) منطبق

ص: 58

كرده اند.

زمخشرى نوشته است در روايت است كه چون آيه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى) نازل شد، اصحاب گفتند اى رسول خدا، خويشان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است چه كسانى هستند؟

پيامبر (ص) فرمود «على، فاطمه و دو پسرشان»

زمخشرى سپس به نقل حديث مفصّلى در دوستى آل محمد (ع) مى پردازد كه با اين عبارت شروع مى شود

«قال رسول الله من مات على حبّ آل محمد مات شهيداً، الا و من مات على حبّ آل محمد مات مغفوراً له، ....» «الكشّاف، 4/ 220» فخر رازى پس از ذكر همين مطالب مى گويد اين عقيده زمخشرى بود كه از نظر گذشت. امّا من معتقدم آل محمد عبارت از كسى است كه امر آنها به رسول خدا (ص) باز مى گردد و شك نيست كه فاطمه، على، حسن و حسين (ع) بيشترين تعلق و بستگى را به رسول خدا (ص) داشته اند و لذا است كه آنان مصداق «آل» قرار مى گيرند و در عظمت آل محمد همين بس كه اوّلًا، آنان- يعنى على، فاطمه، حسن و حسين (ع)- خود محبوب

رسول خدا (ص) بوده اند. پس دوستى آنها بر امّت واجب

ص: 59

است.

ثانياً، آنان در تشهد نماز، در كنار رسول الله مخصوص به دعا شده اند كه «اللهم صل على محمد و آل محمد»، كه اين نيز بر وجوب حب و دوستى آنان دلالت دارد. « مفاتيح الغيب، 27/ 166»

12- فضيلت انحصارى در انفاق ويژه

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقَهً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) « المجادله، 12» يعنى «اى كسانى كه ايمان آورده ايد؛ هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا (ص) نجوا كنيد (سخنان در گوشى بگوييد) قبل از آن صدقه اى بدهيد، اين كار براى شما بهتر و پاكيزه تر است. پس اگر چيزى نيافتيد، بدانيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»

اين آيه به آيه نجوا معروف است. بنابر آنچه غالب مفسّران- از شيعه و سنى- در تفاسير خود آورده اند در بين اصحاب رسول خدا (ص) عده اى از ثروتمندان گاه و

بيگاه خدمت رسول خدا (ص) آمده و با آن حضرت به

ص: 60

نجوا مى پرداختند. اين كار علاوه بر آنكه وقت رسول خدا (ص) را مى گرفت، موجب امتيازى براى اغنيا و نگرانى براى فقرا مى گشت، در اينجا بود كه آيه نجوا نازل گرديد و به مؤمنان دستور داد كه قبل از ملاقات خصوصى با پيامبر (ص)، صدقه اى به مستمندان بپردازند، اما اغنيا از نجوا خوددارى كردند و در نتيجه صدقه اى هم پرداخت نگرديد. تا آنكه آيه ديگرى نازل گرديد كه (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ ...) يعنى آيا ترسيديد (فقير شويد) كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟ و با اين آيه، آيه قبل نسخ گرديد. «مجمع البيان، 9/ 252؛ مفاتيح الغيب، 29/ 271؛ جامع البيان، 28/ 15» آنچه در مورد آيه نجوا اهميت دارد، آن است كه تنها كسى كه به آيه نجوا عمل كرد امير مؤمنان على (ع) بود. بنا بر آنچه طبرى آورده است على (ع) خود فرموده است آيه اى در كتاب خدا وجود دارد كه احدى قبل از من به آن عمل نكرده و احدى هم بعد از من به آن عمل نخواهد كرد و آن اينكه من يك دينار داشتم و آن را به ده درهم تبديل كردم و هر زمان مى خواستم با رسول خدا (ص) نجوا كنم، درهمى را صدقه مى دادم. «تفسير طبرى، 28/ 15؛ و نيز: الدرالمنثور، 6/ 185؛ معالم التنزيل، 7/ 24؛ فتح القدير، 5/ 191» با توجه به اين حديث، عمل به آيه نجوا يكى از

ص: 61

فضايل اختصاصى على (ع) به شمار مى رود كه از همان زمان نزول آيه بر ديگر صحابه نيز اين فضيلت مخفى نماند، در اكثر تفاسير اهل سنت از قول عبدالله بن عمر روايت شده است كه او گفت على (ع) داراى سه فضيلت بود كه اگر يكى از آنها براى من حاصل مى گشت، آن فضيلت از شتران سرخ موى براى من بهتر بود. نخست تزويج آن حضرت با فاطمه زهرا (ع)، ديگر دادن پرچم در روز خيبر به دست او و سوّم آيه نجوا. «. اسدالغابه، 4/ 26؛ مجمع البيان، 9/ 252؛ معالم التنزيل، 7/ 44» با وجود اين، برخى از متعصبان اهل سنت كوشيده اند كه اين فضيلت را براى على (ع) كم رنگ جلوه دهند. از جمله آنكه مى گويند اگر بزرگان اهل صحابه اقدام به اين كار (پرداخت صدقه) نكردند، نيازى به آن نديدند و يا فرصت كافى نداشتند، يا فكر مى كردند مبادا باعث ناراحتى فقرا و وحشت اغنيا گردد. بنابراين اين كار موجب فضيلتى براى على (ع) يا سلب فضيلتى از ديگران نمى گردد. « مفاتيح الغيب، 29/ 272»

ولى گويا اين متعصبان به آيه دوم توجه نكرده اند كه خداوند به عنوان سرزنش مى فرمايد «آيا (از فقر) ترسيديد

كه قبل از نجوا صدقاتى تقديم كنيد؟» علاوه بر آن در ذيل آيه، تعبير توبه به ميان آمده كه از آن استفاده مى شود

ص: 62

كه اقدام به پرداخت صدقه و نجوا با پيامبر (ص) كار مطلوبى بوده است و گرنه خوددارى از آن سرزنش و توبه نداشت. « البيان، 279؛ تفسير نمونه، 23/ 453»

اما سرّ عمل كردن على (ع) به آيه نجوا در اين است كه آن حضرت اساساً موقعيت ويژه اى نزد رسول خدا (ص) داشت كه بنا به آن موقعيت به حضور رسول خدا (ص) رسيده و از خرمن دانش آن حضرت بهره ها مى گرفت. حضرت خود در اين باره مى گويد

«كنت اذا سألت رسول الله اعطانى و اذا سكتّ ابتدأنى» «سنن ترمذى، 5/ 595 و 598» يعنى هرگاه من از رسول خدا (ص) چيزى طلب مى كردم به من عطا مى فرمود و چون ساكت مى شدم، آن حضرت ابتدا به سخن مى كرد. بر اساس اين موقعيت، نزول آيه نجوا نيز نتوانست فترت و فاصله اى در برنامه على (ع) با رسول خدا (ص) به وجود آورد و اشتياق على (ع) به ملاقات با رسول خدا (ص) موجب گرديد كه او تنها عمل كننده به آيه نجوا گردد.

13- شكوه ايثار

(يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً* وَ

ص: 63

يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً) « الانسان، 7- 8» يعنى «نيكوكاران به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه شر و عذابش دامن گستر است، واهمه دارند. آنان غذاى خود را با آنكه به آن تمايل (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند.»

شرح و توضيح در سوره انسان، فرازى وجود دارد (از آيه 5 الى 22) كه خداوند در آن به توصيف و تكريم گروهى از نيكان امّت پرداخته است. طبق اين آيات، نيكوكاران به نذرهاى خود وفا كرده و على رغم تمايلى كه به غذاى خود داشته اند آن را به ترتيب به مسكين، يتيم و اسيرى بخشيده اند، در زمينه اين آيات- براى هر خواننده اى- سؤالاتى مطرح مى شود از جمله

1- اين نيكوكاران چه كسانى بوده اند؟ تاريخ صحيح و روايات معتبر چه كسانى را معرّفى مى كنند؟

2- موضوع نذر چه بوده و وفاى به نذر چگونه صورت پذيرفته است؟

- اين نذر در چه زمان و مكانى تحقق يافته؟ و آيا

اين آيات سخن از يك امر واقعى است يا حادثه اى فرضى و خيالى؟

هنگامى كه براى يافتن پاسخ اين سؤالات به تاريخ

ص: 64

مراجعه مى كنيم درمى يابيم كه

- اين نيكوكاران كسانى جز على و فاطمه و حسنين (ع) و كنيز آنان فضّه نبوده اند.

- موضوع نذر آنان انجام سه روز روزه آن هم در پى بيمارى حسنين (ع) بوده و اين نذر با اشاره رسول خدا (ص) صورت گرفته است.

- پس از شفاى دو كودك، نيكوكاران جهت ايفاى نذر خود، مشقّت سه روز روزه را بر خود هموار كرده اند.

- اين نذر در مدينه و در اواخر حيات رسول خدا (ص) واقع شد و در نخستين روز اداى آن، سائلى به هنگام مغرب، درب خانه نيكوكاران را به صدا درآورد و تقاضاى كمك كرد. اهل بيت (ع) كه خود در تنگنا به سر مى بردند، طعام مختصر خود را به آن فقير داده و با آب روزه خود را افطار كردند. روز دوم به همين ترتيب يتيمى مراجعه كرد و مورد اطعام قرار گرفت و در روز سوم اسيرى حلقه در را به صدا درآورد و از جانب نيكوكاران نيز تكرار ايثار.

در پايان اين حادثه باشكوه، خداى تبارك و تعالى با

نزول آيات (إِنَّ الأَبْرارَ يَشْرَبُونَ) به ثبت اين حادثه واقعى و نه حكايت فرضى و خيالى- چنانكه عده اى پنداشته اند « مانند قرطبى در جامع الأحكام و ابوحيان توحيدى در البحر المحيط»-

ص: 65

تا به هميشه پرداخت. مفسّران اهل سنّت اين گزارش را غالباً در تفاسير خود آورده اند « از جمله بنگريد به الكشّاف، 4/ 670؛ مفاتيح الغيب، 30/ 244؛ فتح القدير، 5/ 349؛ انوار التنزيل، 2/ 552» و از شيعه نيز بزرگانى چون طبرسى « مجمع البيان، 10/ 611 الى 614»، علامه مجلسى « بحارالأنوار، 35/ 237؛ با عنوان: فى نزول سوره هل اتى»، علامه امينى « الغدير، 5/ 189 و 284» و علامه طباطبايى « الميزان، 20/ 363 الى 370» استدلال هاى محكمى بر صحّت اين واقعه ذكر كرده اند.

14- بهترين آفريدگان

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّهِ) « البيّنه، 7» يعنى، «كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، آنان بهترين آفريدگان اند.»

در اين آيه «خير البريه» به معناى بهترين خلق خداست كه در مقابل «ش ر البريّه» قرار مى گيرد. مطابق رواياتى كه در كتب شيعه و بسيارى از تفاسير اهل سنت به

چشم مى خورد، مصداق «خير البريه» على (ع) و شيعيان او هستند. و اين معرفى به وسيله رسول خدا (ص) و با نزول آيه خير البريّه تحقق يافته است.

ص: 66

در اين خصوص جابر بن عبدالله انصارى گويد «نزد پيامبر (ص) نشسته بوديم كه على (ع) آمد. پيامبر (ص) فرمود قسم به كسى كه جانم در دست قدرت اوست، اين على و شيعيان او در قيامت رستگاران اند، آنگاه اين آيه نازل شد كه (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّهِ). از آن روز اصحاب رسول خدا (ص) هرگاه كه على (ع) را مى ديدند مى گفتند «جاء خير البريه» يعنى به تحقيق كه خير البريه آمد. «بنگريد به فتح القدير، 5/ 477؛ الدرالمنثور، 6/ 379؛ مجمع البيان، 10؛ الغدير، 2/ 57؛ الميزان، 20/ 758؛ و نيز المراجعات، 96؛ و نيز بخش تعليقات، 62، رقم 111

» اضافه مى شود كه روايات مربوط به آيه خير البريه و انطباق آن با على (ع) و شيعيان وى، از طرف بسيارى از صحابه از جمله ابن عباس، حذيفه و عايشه نقل شده و از بررسى اين روايات روشن مى گردد كه على (ع) در بين معاصران خود بهترين خلق خداوند (بعد از رسول خدا (ص)) بوده و كسى از جهت فضيلت، تقوى و ... به

پاى او نرسيد و ديگر آنكه تعبير «شيعه» به عنوان پيروان على (ع)، تعبيرى است كه نخستين بار از ناحيه رسول خدا (ص) وضع گرديد و به تدريج اين تعبير براى پيروان على (ع) به صورت اسم خاص مورد استفاده قرار گرفت.

ص: 67

15- كوثر رسالت، نسل پاينده

(إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الأَبْتَرُ « الكوثر، 1 الى 3» يعنى «ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم. پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. (و بدان كه) دشمن تو قطعاً بريده نسل و بلاعقب است.»

شرح و توضيح به طورى كه طبرسى در شأن نزول اين آيه آورده است روزى عاص بن وائل سهمى با رسول خدا (ص) در مسجدالحرام ملاقات كرده و به گفتگو پرداخت. پس از پايان سخن، جمعى از بزرگان قريش با او ديدار كردند و از وى پرسيدند با چه كسى سخن مى گفتى؟ وى در جواب گفت با ابتر سخن مى گفتم. مقصود او از اين تعبير، رسول خدا (ص) بود. زيرا در آن

ايّام پسر رسول خدا (ص) به نام عبدالله از دنيا رفته بود و عرب كسى را كه پسر نداشت، ابتر (بلاعقب) مى ناميد. در اين موقع سوره كوثر نازل گرديد و پيغمبر (ص) را به كوثر و نعمت هاى فراوان بشارت داد. «. مجمع البيان، 10/ 836»

ص: 68

شأن نزول ياد شده را اكثر مفسّران شيعه و سنّى در تفاسير خود آورده اند، هر چند كه در تفسيركوثر اختلاف نظر فراوانى وجود دارد. كوثر به معناى خيركثير است و قطعاً موارد زيادى- از جمله قرآن، علم فراوان، نهرى دربهشت، نبوت و پيامبرى، نسل و ذريه، مقام شفاعت و ...- وجود دارد كه هر كدام به عنوان مصداقى از كوثر قابل احتمال است. ولى با توجه به شأن نزول ياد شده مى توان گفت از آنجا كه مشركان، رسول خدا (ص) را به دليل وفات فرزندان ذُكورش (پسرش) مورد شماتت قرار داده، ابتر خطاب مى كردند، خداى تبارك و تعالى با ردّ نسبت ابتر به مخالفان پيامبر (ص)، وى را صاحب كوثر اعلام نمود و به آن حضرت دستور داد كه پس از دريافت اين نعمت بزرگ، نماز گزارد و شتر قربانى كند. و با در نظر گرفتن اين نكته ادبى كه فعل ماضى «اعطينا» حكايت از

مضارع محقّق الوقوع دارد، سوره شريفه كوثر متضمّن دو خبر غيبى به شرح زير است

1- ما به تو خير كثير از جمله نسل و ذرّيّه فراوان عطا خواهيم كرد به طورى كه ابتر و بلانسل نباشى.

2- ملامت كننده تو ابتر و بلانسل خواهد بود.

چنان كه مى دانيم هر دو وعده الهى تحقّق يافت و

ص: 69

خداى تبارك و تعالى از طريق وجود مبارك فاطمه زهرا (ع) نسل پيامبر گرامى (ص) را در سراسر عالم منتشر ساخت. چنان كه از دشمنان آن حضرت نيز نسل و اثرى باقى نگذاشت و يا اگر اثرى باقى مانده آنها مجهول و ناشناخته اند.

در بين مفسّران اهل سنّت، فخر رازى كه احتمالات زيادى در مصداق كوثر ذكر كرده است، به عنوان نخستين احتمال از قول سدى نوشته است كه «در بين عرب مرسوم بود كه اگر فرزند پسر كسى از دنيا رود به او ابتر مى گفتند. چون فرزندان پيامبر (ص) در مكه موسوم به قاسم و عبدالله و نيز فرزند ديگر او به نام ابراهيم در مدينه درگذشتند، آنها گفتند كه پيامبر ابتر است و جانشينى ندارد، اما خداوند با نزول اين سوره مشخص كرد كه دشمن پيامبر (ص) به اين صفت موصوف بوده و نسل آن

حضرت تا قيامت تداوم دارد.» «مفاتيح الغيب، 32/ 133

» در پايان يادآور مى شود كه در قرآن كريم آيات ديگرى وجود دارد كه طبق سبب نزول هاى موجود و يا روايات تفسيرى معتبر، با اهل بيت رسول خدا (ص) تطبيق داده شده است. امّا از آن جا كه هدف در تنظيم اين فصل،

ص: 70

رعايت ايجاز و اختصار بوده است، تنها به ذكر 15 مورد از آيات قرآنى بسنده گرديد و طبعاً علاقه مندان مى توانند جهت اطلاع بيشتر به تفاسير روايى و يا كتاب هاى تخصصى- كه به جمع آورى آيات نازله در شأن اهل بيت (ع) پرداخته اند- مراجعه كنند. « از جمله بنگريد به تأويل الآيات الظاهره فى فضايل العتره الطاهره از سيدشرف الدين نجفى( از علماى قرن دهم) و بررسى شخصيت اهل بيت: در قرآن به روش قرآن به قرآن تأليف دكتر ولى الله نقى پور»

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109