آداب كوي جانان (آداب زيارت حسيني )

مشخصات كتاب

سرشناسه : اميني، عبدالحسين، 1281 - 1349.

عنوان قراردادي : ادب الزائر لمن يمم الحائر. فارسي .

عنوان و نام پديدآور : آداب كوي جانان (آداب زيارت حسيني )/تاليف عبدالحسين اميني ؛ ترجمه ، تحقيق، تعليق محسن رجبي .

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

مشخصات ظاهري : 151 ص.

شابك : 12000 ريال:978-964-540-110-6

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه: ص 145 - 151؛ همچنين به صورت زيرنويس .

عنوان ديگر : آداب زيارت حسيني .

موضوع : حسين بن علي (ع)، امام سوم، 4 - 61ق. -- زيارتنامه.

موضوع : اميني، عبدالحسين، 1281 - 1349 . -- سرگذشتنامه.

موضوع : زيارتنامه ها .

موضوع : زيارت -- آداب و رسوم .

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- عراق.

موضوع : دعاها.

شناسه افزوده : رجبي، محسن، 1355 -

رده بندي كنگره : BP271 الف/84الف42041 1387

رده بندي ديويي : 297/777

شماره كتابشناسي ملي : 1223533

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ديباچه

در ماه ربيع الاول 1427 ه-. ق. (فروردين 1385 ه-. ش.) توفيق الهى رفيق شد و اين كمترين، به سعادت خاكبوسى آستانِ جانان، نجف و كربلا نايل آمد. هنگام تشرّف در شهر مقدّسِ نجف اشرف، روزى كنار خيابان، كتاب (ادب الزائر) را ديدم و آن را خريدم. قدرى كه سطور پرنور آن سِفْرِ عشق را مطالعه نمودم، شيفته آن شدم، به ويژه اين كه برخى امور مبهم را از ذهن مى گشود و طريق مستقيم را مى نمود، آن چنان كه تمامى آثار علّامه امينى (قدس سره) چنين است.

وقتى از ديار عاشقان به وطن بازگشتم، بنا را بر ترجمه، تحقيق، شرح، تقديم و تعليق اين اثر گذاردم تا اين كه در روزهاى تعطيل تابستان (سال 1385) شروع به كار نمودم و در روز 23 رجب 1427 (27/ 5/ 1385)، به لطف بى كرانه دوست، آن را به پايان رساندم.

نام كتاب: «ادب الزّائر لمن يمّم الحائر»؛ (آداب زيارت براى كسى كه قصد زيارت حائر حسينى (ع) دارد)

«حائر و حاير، اصطلاحاً به حرم سيدالشهداء (ع) گفته مى شود و

ص: 10

اين، هم ريشه لغوى دارد، هم تاريخى. در لغت، «حائر» جاى مطمئنّى است كه آب در آن نگهدارى و جمع مى شود ... در قديم به كربلا «حير» نيز گفته مى شده است. « فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، ص 149.»

علّامه امينى، آداب زيارت حسينى (ع) را به همراه برخى از ادعيه و زيارات ذكر كرده است و به ويژه به نكاتى چون (عتبه بوسى، طواف و سعى)، اشارات روشنگرى دارد. اين كتاب، براى اوّلين بار در سال 1362 ه-. ق. به خطّ محمد على تبريزى غروى به طبع حجرى، توسط چاپخانه حيدريه به چاپ رسيد و در سال 1424 ه-. ق. براى بار دوم با تحقيق سيد نجاح جابر سلمان الحسينى، توسط مؤسسه البلاغ بيروت چاپ شد كه همين چاپ، مبناى ترجمه و تحقيق ما قرار گرفت.

علاوه بر ترجمه، مصادر، منابع روايات، ادعيه، زيارات و ديگر مطالب مطرح شده در كتاب مورد تحقيق قرار گرفت و تعليقاتِ توضيحى و بحث هاى مستقلّى به آن افزوده شد. همچنين براى نكوداشت نام و ياد علّامه، فصلى در ابتداى كتاب با عنوان (جامى از صهباى غدير) افزوديم كه بيان سيره مؤلّف كتاب، علّامه امينى است.

از آن خطاپوش عذرپذير خواستارم كه خطاى اين كمترين را به عطاى كريمانه اش ببخشايد و اين تلاش اندك را به جود رحمت بى كرانه اش بپذيرد. از خوانندگان محترم نيز تقاضاى دعاى خير و چشم پوشى از خطاهاى اين بنده را دارم. والحمد لله ربّ العالمين.

جمعه 23 رجب 1427/ 27 مرداد 1385

محسن رجبي

ص: 11

ص:12

فصل اوّل: جامى از صهباى غدير (سيرة علّامة امينى)

مقدّمه

ص: 13

قلم را ياراى ستايش تو نيست، اى كوه عظمت و سترگى! پرنده ادراك به اوج قلّه هاى معرفتت، آن سان كه تو رسيدى، نتواند رسيد! اى جرعه نوش شراب غدير! اى سرمست پر شكوه ترين تجلّى معشوق! اى سيمرغ قاف ولايت و توحيد! نگارگرى نگاره بزرگترين انسان، تو را مى سزيد، تو اى اسوه كاروانيان دانش و فرزانگى! تو اى فخر طايفه شيعه! اى شكوه سلسله روحانيان! اى جلوه گاه غيرت و مردانگى! اى مرزبان حماسه ولايت و امامت؛ حماسه اسلام محمّدى (ص)! اى منادى راستين وحدت و وحدت راستين! تو آن سان غرقه بحار ذخاير مصطفوى و فانى اقيانوس جلوه هاى علوى بودى كه بى گمان پرتوى از مصطفى (ص) و نورى از على (ع) و آل الله (عليهم السلام) را در تو مى شد به شهود نشست. آن قدر از مولاى غيب و شهود، آن غريب جاودانه تاريخ، آن فرق شكافته عدالت و آن مظلوم نخستين و آخرين، گفتى و گفتى كه خود جلوه اى از مولاى غيب و شهود شدى و از ساغر كوثر ولايت نوشيدى و مست شدى و به جان عطشناك نسل انسان، جرعه اى نوشاندى.

ص: 14

اينك اى مرد! اى بازمانده درد و داغ و غربت! اى نماد عظمت شيعه! اى سترگ! مى خواهم براى آرامش دل و جان سوخته ام و آشنايى نسل انسان، در همه جغرافياى معرفت و نور و درد، از تو بگويم، و از تو سرودن و با تو زيستن، سرشار از فرياد يا على همه طايفه من است، طايفه اى در غبار راه، در تكاپوى سرخ علوى، طايفه تشيع سرخ محمّدى (ص).

ص: 15

پرتوى از حيات علّامة امينى (قدس سره)

علّامه، آيت الله شيخ عبدالحسين امينى، فقيه، اديب، مورّخ، مفسّر، عارف، محقّق بزرگ، مؤلّف توانا از بزرگان علماى اماميه «موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 303، با اندكى تصرف.»، روز بيستم صفر سال 1322 ه-. ق. « بنابر نظر برخى سال تولد ايشان 1320 ه-. ق. مى باشد. معجم المطبوعات النجفية، ص 70؛ الذريعة، ج 21، ص 382؛ الاعلام، ج 3، ص 277.» در تبريز زاده شد. تاريخ علمى اين خاندان، از جدّ علّامه، شيخ نجف على امين الشّرع آغاز مى شود. اجداد وى با اين كه از عالمان دينى نبوده اند، امّا همواره از محبّان و شيعيان امام على (ع) و در زمره پهلوانان بوده اند. شيخ نجف على امين الشّرع، در روستاى «سَرْدَها» از نواحى تبريز، در سال 1275 ه-. ق. متولد شد. وى عالمى اديب و معروف به ورع و تقوا بود. لقب «امينى» از ايشان به يادگار مانده است. شيخ احمد امينى پدر علّامه امينى نيز از فقيهان روزگار خويش و معروف به علم و دقّت و عمل صالح بود. از ايشان تعليقه اى بر «مكاسب» «معجم المؤلفين، عمر كحّاله، ج 2، ص 193.» به يادگار مانده است. استاد محمّدرضا حكيمى مى نويسد:

«صاحب الغدير، نخست در دامان پدر و نيايى اهل تقوا و علم و ولاء پرورش يافت. سپس راهى نجف شد و در پرتو انوار علوى و

ص: 16

(درك) محضر عالمان زمان، به مراحل عالى علم و اجتهاد و فضيلت نفسى و موقعيت اجتماعى و شهامت اخلاقى نايل آمد. او به جز اين صفات كسب كرده، از مواهب والايى، چون قامت بلند، پيكر رشيد، دل شجاع، كالبد توانا، استخوان بندى درشت و متناسب، سيماى جذّاب، چشمان درشت و سياه و نافذ و عميق و محبّت بار و هيئت شكوهمند (و به تعبير ابن سينا: «سَمْتٍ رشيد») برخوردار بود و در چنين پيكرى، روحى بزرگ و دلى «چون دشت هاى بى انتها» جاى داشت كه احساسات بى كران و تعقّل وافر آن، موجب اين همه بركت علمى و اجتماعى شد و همراه اين صفات اكتسابى و طبيعى، فضايل ارجمند ديگرى داشت چون قاطعيت كامل، شجاعت مقدّس، ايمان سوزان، اخلاص سرشار، عاطفه اى چون جوهر نسيم، و عشقى- چونان عظمت- به خاندان پيامبر ....» « معجم المؤلفين، عمر كحّاله، ج 2، ص 193.»

«.. سيماى آسمانى و پرنورش همواره تابناك و فروزان بود

عشقى بزرگ داشت به آن پيشواى عدل او زندگى به راه على بنهاد

صد نكته در نگاه عميقش بود در چهره خدايى و جذّابش

خطّ نهان عشق، هويدا بود او عاشق ولايت و مولا بود

در راه عشق پاك على، چون شمع

ص: 17

عمرى دراز سوخت در كوره راه پر خطر تاريخ

شمعى براى اهل نظر افروخت ...» «برگ ديار، گزيدة اشعار، جواد محدّثى، شعر به ياد علّامه امينى.»

علّامه امينى پس از تحصيل دروس اوّليه در محضر پدر، وارد مدرسه طالبيه تبريز شد و دروس مقدّمات علوم دينى و سطوح فقه و اصول را در آنجا گذراند. مهم ترين استادان علّامه در تبريز عبارت بودند از:

1- آيت الله سيد محمّد موسوى؛ از مراجع تقليد تبريز.

2- آيت الله سيد مرتضى خسروشاهى، از استوانه هاى علم و بزرگان فقه و عالمان بزرگ تبريز.

3- آيت الله شيخ حسين توتنچى، از عالمان بارز در فقه و اصول و كلام.

4- علّامه، شيخ ميرزا على اصغر ملكى، فقيهى بزرگ و داراى مرتبت رفيع به ويژه در ادبيات. «موسوعة الغدير، مقدمه، ج 1، ص 33.»

علّامه پس از مدتى خوشه چينى از خرمن بزرگان تبريز، به مهد علم و معرفت، بارگاه لاهوتيان و آرامگاه ملكوتيان، نجف اشرف، حريم حرم مطهّر و قدسى نشين حضرت وصى، اميرالمؤمنين (ع) كوچ نمود. وى درس خارج فقه و اصول (دروس عالى و اجتهادى) را نزد عالمان اين ديار آغاز كرد. مهم ترين استادان ايشان در نجف عبارتند از:

ص: 18

1- آيت الله سيد محمّد حسينى فيروزآبادى.

2- آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى، از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى.

3- آيت الله ميرزا على ايروانى، صاحب كتاب حاشيه بر كفايه الأصول.

4- آيت الله ميرزا ابوالحسن مشكينى، صاحب كتاب حاشيه بر كفايه الأصول.

ايشان، پس از مدّتى طولانى اقامت در نجف، به شهر خويش تبريز بازگشت و مدّتى در آنجا رحل اقامت افكند و بر مسند وعظ و ارشاد و تدريس تكيه زد. علّامه در اين دوران، «تفسير سوره فاتحه الكتاب» را به رشته نگارش درآورده، آن را تدريس نمود؛ امّا روح عطشناك و دل تابناكش، تاب هجران يار نداشت، بنابراين دوباره در جوار پناه عالميان، مولاى متّقيان، على (ع) اقامت گزيد و دروس خود را تا رسيدن به مقام اجتهاد ادامه داد و از اعلام نجف، اجازه اجتهاد دريافت نمود، از بزرگانى چون:

1- آيت الله سيد ميرزا على شيرازى،

2- آيت الله شيخ ميرزا حسين نايينى.

3- آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى.

4- آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى.

5- آيت الله شيخ محمّدحسين اصفهانى مشهور به كمپانى.

6- آيت الله شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء.

و عدّه اى از بزرگان و اعلام نيز، به وى اجازه نقل روايت حديث دادند كه از آن جمله اند:

ص: 19

1- آيت الله شيخ آقا بزرگ تهرانى؛ ايشان مى نويسد:

«مسندالامين، اجازه مبسوطى است كه حدود سال 1350 ه-. ق. براى علّامه امينى تبريزى نوشتم، قبل از اين كه «شهداءالفضيله» را بنويسد.» « الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 21، ص 26، رقم 3779.»

2- آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى.

3- آيت الله سيد ميرزا على حسينى شيرازى.

4- آيت الله شيخ على اصغر ملكى تبريزى.

5- آيت الله سيد حسين قمى.

6- حجت الاسلام و المسلمين شيخ على بن ابراهيم قمى.

7- حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمّدعلى غروى اردوبادى.

گام در راه

يكى از موضوعاتى كه پاسداران حريم وحى و ولايت، بدان توجّه داشته اند، مسافرت و پويش به كشورها و سرزمين هاى گوناگون، براى شناخت جهان و انسان و پى جويى حقايق است. علّامه امينى با باورى عميق و اعتقادى راسخ، همواره گام در راه داشت و به نقاط بسيارى سفر كرد. وى معتقد بود همه طلّاب بايد بدينسان عمل كنند. استاد محمدرضا حكيمى مى نويسد:

«درست به ياد دارم كه وى، پس از يكى از سفرهاى پژوهشى

ص: 20

خويش (سفر هند) مى گفت: اگر من مرجع بودم و وجوهات شرعى به دست من مى رسيد، همه را به طلّاب مى دادم تا سفر كنند، حركت كنند. مى گفتم: اين هزينه! برويد و جهان و انسان را بشناسيد!» «حماسه غدير، محمدرضا حكيمى، ص 285.»

علّامه به شهرهايى همچون: كربلا، بغداد، كاظمين، سامرا، حيدرآباد دكن، عليگره، بمبئى، لكنهو، كانپور، تپنه، رامپور، جلالى، اصفهان، قم، مشهد، همدان، كرمانشاه، تبريز، بيروت، دمشق، مكّه، مدينه، فوعه، كفريه، معره مصرين، نيل، حلب و ... «. همان، ص 338.» مسافرت كرد.

اين سفرها سرشار از استنساخ، مطالعه، تهيه مآخذ، برخورد و ملاقات با استادان، اصلاح و ارشاد مردم، تربيت اهل علم و تأثير در آنان و گاه اقامه جماعت، سخنرانى، بحث و ايجاد زمينه هاى فكرى در مسائل مربوط به حكومت در اسلام بود.

مهم ترين نتيجه اين سفرها، نشر مفاهيم ولايت بود، زيرا صاحب «الغدير» به هر سامانى كه مى رفت و به هر آبادى اى كه پاى مى نهاد، مفاهيم ولايت صحيح را با خود مى برد و نشر مى داد و تازه مى كرد و همه جا ولاى على و فلسفه سياسى حكومت «غدير» را خاطر نشان مى ساخت. « همان، ص 337 و 338.»

برخى از كتابخانه هايى كه علّامه در آنجا، به تحقيق مصادر قديمى و استنساخ و دستيابى به تراث فكرى و مباحث اسلامى پرداخت عبارتند

ص: 21

از: «مكتبه السليمانيه، مكتبه جامع اباصوفيا، مكتبه جامع نور عثمانيه، مكتبه اوغلى، مكتبه حسين چلبى، و ....» در تركيه، «دارالكتب الوطنيه، مكتبه مجمع اللّغه العربيه، مكتبه الأوقاف الأحمديه، مكتبه الوطنيه و ...» در سوريه و ... « برگرفته از موسوعه الغدير، مقدمه، ج 1، ص 41 و 42.» بدنيسان با تمام توش و توان جسمى و روحى و با نهايت عشق و ايمان، نيم قرن در پژوهش اسناد متقن، براى اثبات حقّانيت ولايت حضرت امير مؤمنان (ع) گذراند تا همه نسل هاى مسلمانان، آيندگان و تمام انسان ها بدانند كه يگانه راه هدايت- كه مقصد و مقصود همه پيامبران و اولياى خداوند نيز بوده است- راه على و فرزندان على (عليهم السلام) است و بس.

وَ اذا كانَت النّفوسُ كباراً تَعِبَتْ فى مُرادها الاجْسامُ «چون روح ها بزرگ و بلند همّت باشند، تن ها (جسم ها) در طلب مقصود آنان، خسته و فرسوده گردند.» «مير حامد حسين، محمدرضا حكيمى، ص 159.»

آثار

از مرحوم علّامه، آثار ارزشمندى بر جاى مانده است كه برخى به چاپ رسيده اند و برخى ديگر متأسفانه هنوز به صورت خطّى باقى مانده است! آثار علّامه عبارتند از:

1- شهداءالفضيله، يا صرع الحقائق؛ سرگذشت عالمان و فقيهان شهيد.

ص: 22

2- كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، از مشايخ و اجلّاء راويان شيعه. اين كتاب از معتبرترين متون زيارت است كه با تصحيح و تعليقه علّامه به چاپ رسيده است.

3- ادب الزائر لمن يمّم الحائر؛ شرح آداب زيارت حضرت امام حسين (ع).

4- الغدير فى الكتاب و السنّه و الأدب؛ مجموعه 11 جلدى آن به چاپ رسيده است و حدود 9 جلد آن، با كمال تأسّف هنوز به چاپ نرسيده است.

5- سيرتنا و سنّتنا سيره نبينا و سنّته؛ درباره ولايت و محبّت خاندان نبوى و پاسخ به برخى شبهات.

6- تفسير فاتحه الكتاب.

7- اعلام الانام فى معرفه الملك العلّام؛ به زبان فاسى درباره توحيد، خطى، چاپ نشده است.

8- المقاصد العليه فى المطالب السنيه)؛ پيرامون عالم ذرّ، معارف توحيدى، عرفانى و تفسير برخى از آيات قرآن كريم، خطى، چاپ نشده است.

9- ثمرات الاسفار، در دو جلد.

10- حاشيه بر رسائل شيخ انصارى.

11- حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى.

12- رساله اى درباره كتاب «سُليم بن قيس هلالى».

13- رساله اى درباره «نيت».

14- رساله اى در بيان حقيقت زيارات، در پاسخ به علماى پاكستان.

ص: 23

15- رساله اى در علم «درايه الحديث».

16- رياض الانس، 2 جلد، حدود 2000 صفحه، معرّفى كتب و نسخ خطّى.

17- العتره الطّاهره فى الكتاب العزيز. «حماسه غدير، ص 320 تا 324 و الذريعة، ج 21، ص 26.

»

منشور شخصيت

1- شناخت تكليف

بزرگمردان تاريخ از آن رو به قلّه هاى كمال دست يافتند كه به تناسب استعداد و زمان خويش، تكليف خود را شناختند و تكاليف خود را در لحظه و زمان خود با تمام وجود به انجام رساندند؛ علّامه نيز همواره درصدد شناخت تكليف بود تا نقشى تازه بر ايوان هستى به يادگار نهد و شعرى جديد از حقّ و عدالت و فضيلت و مردانگى و شجاعت و حكمت و عفّت بسرايد و چه نيكو سرود شعر همواره تاريخ، شعر حقيقت انسان، شعر كمال طلبى بشر و شعر حماسه «الغدير» را.

فرزند ايشان، حجت الاسلام و المسلمين دكتر محمّدهادى امينى در اين باره مى نويسد:

«روزى آمدم خدمت ايشان و گفتم: شما از اين همه بحث ها كه در دنيا هست، دست برداشته ايد و آمده ايد در مورد اميرالمؤمنين (ع) بحث مى كنيد؟ ايشان تأمّلى فرمودند و فرمودند: من وقتى به درجه

ص: 24

اجتهاد رسيدم، بنا بر اين شد كه از حقوق شرعيه، اعاشه و امرار معاش نكنم. به من هم مى فرمود: اى پسر! تو نه پسر مرجع تقليد هستى و نه پسر مجتهد، تو پسر كارگر هستى، من هم كار مى كنم و امرار معاش مى نمايم، تو هم همين طورى بايستى كار كنى و امرار معاش كنى. من هم الحمد لله در اثر دعاهاى ايشان، مشغول تأليف و كار شدم و الحمد لله هم اسمى و رسمى و عنوانى در دفتر هيچ مرجع تقليدى نداشته ام. پدرم فرمود: بعد از اين كه به درجه اجتهاد رسيدم، بنابراين شد كه كار كنم، تأليف و تحقيق نمايم. آمدم خدمت اميرالمؤمنين (ع)، شرفياب شدم. بعد از اين كه مراسم دعا و نماز زيارت تمام شد، رو به روى حضرت نشستم و عرض كردم: آقا! مردانه، مى توانى مرا نگه دارى بدون اين كه به حقوق شرعيه اين مرجع و آن مرجع نياز پيدا كنم، مرا نگه دار و هدايتم كن. امّا اگر نمى توانى، السّاعه به تبريز برمى گردم. سپس تمامى مطالب و بحث هايى كه از جلوى چشمم گذراندم و هر موضوعى را بررسى كردم ديدم در آن زمينه كتاب ها نوشته شده و ارزش ندارد. من مى خواستم يك هدف عالى و بزرگ را پى گيرى كنم. بنابراين نسبت به شخصيت ها انديشيدم! درباره كه بنويسم؟ تمامى شخصيت ها را بعد از وفات پيغمبراكرم (ص)، از دريچه چشمم گذراندم. هيچ كس را لايق و شايسته آن نديدم كه عمرم را درباره او صرف كنم، ناگهان فكرم متوجّه اميرالمؤمنين (ع) شد، هنگامى كه وضع او را بررسى كردم، ديدم واقعاً در طول اين چهارده قرن، نخستين شخصى كه واقعاً مظلوم تاريخ واقع شده،

ص: 25

اميرالمؤمنين (ع) است. لذا براى اين كه مظلوميت اميرالمؤمنين (ع) را برملا كنم و به دنيا بگويم: دنيا! اميرالمؤمنين، مظلوم واقع شده است، نيروى خودم را بسيج كردم و شروع به نوشتن كتاب «الغدير» نمودم. «برگرفته از نرم افزار« غدير»، گنجينه معرفت، سخنرانى مرحوم حجت الاسلام دكتر هادى امينى در سال 1379 در تبريز.»

حجت الاسلام سيد جمال الدين دين پرور، رئيس بنياد نهج البلاغه نيز از ديدارى كه در دوران جوانى با علّامه داشته چنين مى گويد:

«... علّامه امينى ابتدا از كرامات و عنايات حضرت امير (ع) نسبت به خود و ايجاد انگيزه در تأليف «الغدير» گفت. خوب يادم است كه فرمود: «ما سال ها در نجف بوديم، روزى به حرم حضرت امير (ع) رفتم و كنار ضريح ايستادم و عرض كردم: «يا اميرالمؤمنين! من سال هاست در خدمت شما هستم، درس مى خوانم و درس مى دهم ولى يك كارى، يك وظيفه اى شما به من محوّل كنيد و به دست من بدهيد. اين، عين جمله ايشان بود. در واقع از حضرت اميرالمؤمنين (ع) درخواست كردند كه يك خدمتى نسبت به مقام ولايت و امامت انجام دهند. علّامه در ادامه فرمودند: «وقتى از حرم بيرون آمدم، جرقّه تأليف «الغدير» در ذهنم زده شد و من به اين فكر افتادم كه درباره حادثه و واقعه غدير و پيرامون آن كتابى تأليف كنم. از آنجا بود كه كار من شروع شد.» « روزنامه جوان، دوشنبه 22 خردادماه 1385 هجرى شمسى، ص 6.»

اينگونه بود كه به فرمايش جناب استاد امجد:

«مرحوم امينى- صاحب الغدير- در شبانه روز هجده ساعت، كار

ص: 26

علمى مى كرد و ... خيلى با شور و حال بود. استاد، علّامه طباطبايى مى فرمود:

پس از رفتن به نجف اشرف، چنين حالى يافت، مرحوم شيخ عبدالحسين امينى، براى اثبات ولايت مولا (ع)، شروع به تحقيق و نگارش در اين موضوع كرد، امّا وقتى با آن همه مظلوميت اميرالمؤمنين (ع) در كتاب ها رو به رو شد، مى گفت:

«سى سال زحمت كشيدم تا ثابت كنم، على مسلمان است.» « ز مهر افروخته، ناگفته هايى نغز از علّامه طباطبايى، سيد على تهرانى، ص 55.»

جدّيت مرحوم علّامه در به ثمر رساندن تكليف الهى چنان بود كه استاد حكيمى- به نقل از يكى از نويسندگان- مى نويسد:

«در كتابخانه يكى از شهرهاى عراق، به مطالعه پرداخته بود، چون اين كتابخانه در هر شبانه روز تنها چهار ساعت بيشتر باز نبود، جناب امينى هم نمى توانست بيش از چهار روز در آن شهر بماند، با توافقى كه ميان وى و رئيس كتابخانه برقرار شده بود، امينى هر روز هنگام ظهر- يعنى ساعت تعطيلى كتابخانه- وارد آنجا مى شد، كتابدار در را به روى او مى بست تا روز بعد ساعت هشت صبح كه در را به رويش مى گشود، در نتيجه او روزى بيست ساعت در اين كتابخانه كار كرد و با لقمه نانى كه همراه داشت و جرعه آبى كه كتابدار در اختيارش مى گذاشت، توانست از ميان چهار هزار نسخه خطّى، مأخذ دلخواه خود را بيابد، ضمناً زحمتى هم براى كتابدار فراهم نسازد.» «حماسه غدير، محمدرضا حكيمى، ص 427 به نقل از سيد حسين خديو جم.»

دكتر سيد جعفر شهيدى از ياران آن فرزانه در نجف و تهران مى گويد:

ص: 27

«روزى علّامه امينى به من گفت: براى تأليف «الغدير» ده هزار جلد كتاب خوانده ام.»

وى در ادامه سخن مى گويد:

او مردى گزافه گو نبود، وقتى مى گفت كتابى را خوانده ام، به درستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود.» « حماسه غدير، ص 480.»

دكتر شهيدى، خاطره اى از كتاب خواندن علّامه امينى را اينگونه بيان مى دارد:

«سال 1326 شمسى، راجه محمود آباد براى زيارت به نجف آمد. مردى روحانى به نام «مولوى سبط الحسن» همراه داشت كه كتابخانه او را اداره مى كرد. قرار شد با هم به ديدن امينى برويم. «سبط الحسن» كتابى در تاريخ كتابخانه هاى شيعه نوشته بود و مى خواست مرحوم امينى نامى بر آن بگذارد. اندكى بعد از مغرب به خانه امينى رفتيم. سبط الحسن كتاب را به او داد. كتاب در حدود سيصد صفحه و به زبان اردو بود، ولى مؤلّف، گاه گاه عبارت هاى عربى يا فارسى يا نام كتاب هاى عربى و يا فارسى را در متن و حاشيه نوشته بود. مرحوم امينى اردو نمى دانست، كتاب را از سبط الحسن گرفت و به خواندن عبارت هاى عربى و فارسى آن پرداخت. دو ساعت و نيم يا سه ساعت از شب مى گذشت كه به آخر كتاب رسيد و آن را به زمين گذاشت، يعنى تا تمام آن عبارت ها و نام كتاب ها را به دقّت نخواند، كتاب را رها نكرد.» « همان، ص 480 و 481.»

ص: 28

2- عشق به اهل بيت (عليهم السلام)

شايد بهترين تعبيرى كه در باب عشق مى توان به كار برد، (فناى در معشوق) باشد، چنانكه طريحى مى نويسد: «العشقُ ... هو تَجاوُزُ الْحَدِّ في المَحَبَّة»؛ (عشق، محبّت بى حدّ و اندازه است.) و به تعبير عارف بزرگ، خواجه عبدالله انصارى در «منازل السّائرين»: «المحبَّةُ اوَّلُ اوْدِيَةِ الفَناء»؛ (محبّت، اوّل وادى هاى فناست.)

علّامه امينى فانى در عشق آل الله (عليهم السلام) بود. او پروانه اى پر سوخته در آتش عشق بود كه هيچ گاه از تلاش و پويش، تا آخرين دم حيات، دست نكشيد تا سوخت و فانى و وجه اللّهى شد و باقى ماند، چرا كه: كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ* وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الإِكْرامِ « الرحمن، آيه 26 و 27.»

؛ هر كس بر روى آن (زمين) است فناپذير است و (سرانجام)، ذات پروردگارت كه شكوهمند و گرامى است، باقى مى ماند.»

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما حافظ

دكتر هادى امينى مى گويد:

«مى سوخت، مثل شمع آب مى شد. عدّه اى آمدند به ايشان گفتند: در دنيا چه آرزويى دارى؟ فرمود: من ديگر آرزويى ندارم، فقط يك آرزو دارم كه اگر خدا به من عمرى عنايت كند، از شهر بروم در بيابان، دامنه كوهى را براى خودم جا بگيرم و بنشينم و تا عمر دارم براى مظلوميت اميرالمؤمنين (ع) اشك بريزم. مرحوم علّامه امينى، وقتى به آستان بوسى مشرّف مى شد، جلوى ضريح

ص: 29

مى نشست و گريه مى كرد. ايشان وقتى گريه مى كرد، شانه هايشان تكان مى خورد، عابرين صحن مطهّر تا صداى ايشان آنجا مى رسيد مى فهميدند، امينى در حرم است، مرحوم علّامه امينى، واقعاً جوانمرگ شد، مى سوخت ... عدّه اى از بزرگان آمده بودند خدمت علّامه امينى، ايشان خيلى به زيارت عاشورا (و زيارت جامعه) مقيد بود، ايشان اگر هر روز ده مرتبه هم به آستان بوسى اميرالمؤمنين يا كربلا يا جاهاى ديگر مشرّف مى شدند، مى بايستى در آنجا نماز جعفر طيار، زيارت عاشورا و قبل از آن زيارت جامعه را مى خواندند. عدّه اى آمدند و گفتند: حاج آقا! شما كه اين قدر نسبت به زيارت جامعه مقيد هستيد، چه عباراتى كه نسبت به ولايت باشد- از اين زيارت- نصيبتان شده است؟ ايشان فرمود: تمامى فقرات (اين) زيارت، در موضوع ولايت و امامت است. عرض كردند: نه، شما وقتى مى خوانيد، عباراتى را- كه اهميت بيشترى دارد- انتخاب مى كنيد. ايشان نمى خواستند بگويند، ولى اصرار كه زياد شد، ايشان فرمود:

دو تا از جمله هاى زيارت جامعه كبيره. عرض كردند: چيست؟ فرمود: «جملة اوّل اين است: «وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْائمَّةُ الرَّاشدُونَ الْمَهْديُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ، الْمُطِيعُونَ لِلّهِ، الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ، الْعامِلونَ بِإِرَادَتِهِ» « من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 609؛ التهذيب، ج 6، ص 95.»؛ (شما حرفتان، صحبتتان، قدمتان، قلمتان، هر چه داريد به امر پروردگار عليم است.) بعد فرمود: صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا (س) هر زمانى كه به محضر پيغمبر اكرم (ص) تشريف مى آوردند، پيغمبر اكرم (ص) به تمام قامت، به احترام وجود

ص: 30

مقدّس فاطمه زهرا (س) بلند مى شد «. عايشه مى گويد: از نظر سخن و گفتار كسى را شبيه تر از فاطمه 3 به رسول الله 6 نديدم. فاطمه 3 هرگاه بر پيامبر 6 وارد مى شد، پيامبر 6 به او خوشامد مى گفت و به سوى او برمى خاست( و حركت مى كرد)، پس دستش را مى گرفت و مى بوسيد و به جاى خود مى نشاند و هرگاه رسول الله 6 بر فاطمه 3 وارد مى شد به او خوشامد مى گفت، به سوى او برمى خاست( و حركت مى كرد)، دست او را مى گرفت و مى بوسيد.( بشاره المصطفى لشيعة المرتضى، عمادالدّين طبرى، ص 253.)»، دست فاطمه را مى بوسيد بأمر من الله، خدا فرمود: پيغمبر، هر زمان فاطمه به مجلس تو مى آيد، بايد به تمام قامت براى او بلند شوى و دست او را ببوسى.

جمله دوم: «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُمْ، وَمَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ، وَمَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ، مَوالِى لَا أُحْصِى ثَناءَكُمْ، وَلَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ « من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 609؛ التهذيب، ج 6، ص 95.»»؛ (شما «الطريق إلى الله» هستيد، هر كس خدا را بخواهد، اوّل بايد شماها را بخواهد.) لذا امام جعفر صادق (عليهما السلام) مى فرمايد: «لولانا ما عُبدَ اللهُ وَ لَولانا ما عُرفَ الله ... «. كافى، ج 1، ص 193.« امام صادق( ع) فرمود: خداوند با عزّت و جلالت، ما را خلق كرد، پس خلق ما را نيكو و ما را صورت بندى نمود پس صورت هاى ما را نيكو گردانيد و ما را نگهبانان خويش در آسمان و زمينش قرار داد. درخت براى ما به سخن آمد و به عبادت ما خداوند با عزّت و جلالت عبادت مى شود. اگر ما نبوديم، خداوند عبادت نمى شد. نيز در بحارالأنوار، ج 26، ص 260 آمده است:« ... بنا عُرف الله و بنا عُبد الله، نحن الادلاء على الله و لولانا ما عبدالله ...» همچنين در ج 25، ص 4 و 5 آمده است: به وسيله عبادت ما، خداوند عبادت مى شود. اگر ما نبوديم، خداوند پرستش نمى شد.»»» « سخنرانى دكتر هادى امينى در سال 1379، تبريز.

»

علّامه بسان شمعى، همواره ايستاده در عشق پيامبر و على و آل على (عليهم السلام) مى سوخت و آب مى شد و روشنگر جان عاشقان بود. استاد

ص: 31

حكيمى مى نويسد:

«عشق او به خاندان پيامبر (ص)، زبانزد خاصّ و عامّ بود و ايمان عميق و كوهين وى را هر كس با او معاشرت كرده بود، به ويژه خواصّ، به خوبى درك كرده بود. او عالمى بود كه ديدارش خدا و اولياى خدا را به ياد مى آورد و به حق، ملاقات او، به انسان ايمان مى داد و روح والاى علوى را در جان آدمى مى دميد. و اگر از اين مايه، شعله اى در وجود هر كس بود، آن را شعله ورتر مى ساخت. او وجودى سرشار از حق و مملوّ از يقين و بصيرت بود. هنگامى كه در مدرسه نوّاب مشهد (تابستان 1338 ش) به درخواست مردم، ده شب، به منبر رفت و آن مجلس معروف برپا گشت و توده هاى انبوه گرد آمده، ساعت ها به سخن او گوش مى دادند، يكى از شب ها، به مناسبتى از قيامت سخن مى گفت و قيامت مى كرد! تو مى گفتى كه اين عرصات محشر است كه در برابر ديدگان آدمى پديدار مى گردد.. پس از اين همه، از صفات سرآمد وى، اراده پولادين او بود. اراده اى كه به گفته ناقدان، برندگى شمشير در آن نهفته بود، كه هر صعب و سختى را در برابر او سهل و ناچيز جلوه مى داد. پس مى سزيد اگر او از جمله اين ابيات را سرودِ روح خويش مى خواند:

همَّتى دُونَها السُّها وَ الثُّرَيا قَدْ عَلَتْ جَهْدَها فَما تَتَدانى

فَأَنَا مُتْعَبٌ مُعَنى إلى أنْ تَتَفانَى الايامُ أَوْ اتَفانى ستاره سها و خوشه پروين، فروتر از پايگاه بلند همّت من جاى دارند، همّتى كه چنان تا اوج ها پر گرفته است كه به هيچ روى دست يافتنى نيست.

من، آرى من، خويشتن به تعب افكنده ام و رنج ها به جان خريده ام

ص: 32

تا آن دم كه روزهاى روزگار تمام شود، يا روزهاى عمر من.» «حماسه غدير، محمدرضا حكيمى، ص 224 و 225.»

همچنين استاد حكيمى- كه شيفته و همصحبت علّامه بوده- در جاى ديگرى مى نويسد:

«از ويژگى هاى صاحبِ «الغدير»، عشق و ولاى كامل او نسبت به آل محمّد (عليهم السلام) بود، عشقى زبانزد و مشهور كه مى توان گفت: «الغدير» نيز اثرى از آثار اين عشق بى كران است. از اين ميان، كششى داشت ويژه، به شنيدن و تأمّل در مصائب حضرت امام حسين (ع) و اصحاب او. و بس حماسه وار و دردخيز با صداى بلند، بر مصائب آل محمّد (عليهم السلام) مى گريست و بسيار اتّفاق مى افتاد كه اهل منبر و نوحه خوانان و ديگر حاضران و مستمعان، از مشاهده انقلاب حال او به هنگام ذكر مصيبت، منقلب مى شدند و چونان خود او از سرِ درد مى گريستند. به راستى در محفلى كه او بود و ذكر مصائب آل محمّد (عليهم السلام) مى رفت، مى گفتى يكى از آل محمّد (ص)، خود در آن محفل حاضر است و اين حالت، هنگامى بيشتر اوج مى گرفت كه گوينده مصيبت، به نام بانوى اكرم، حضرت فاطمه زهرا (س) مى رسيد. اينجا بود كه خون در رگ هاى پيشانى او متراكم مى شد و گونه هايش افروخته مى گشت و چونان كسى كه از ظلمى كه بر ناموس او رفته است در برابرش سخن گويند، از چشمانش، همراه اشك بى امان، شعله آتش بيرون مى زد.» « همان، ص 298.»

حجت الاسلام رحيميان- از اعضاى دفتر امام خمينى (قدس سره)- نيز در خاطرات خود مى نويسد:

ص: 33

«علّامه امينى را براى اوّلين بار، در زمان كودكى ام، در روز جمعه، 15 صفر 1376 ق. (1336 ش.)- كه در اثناى سفرشان به اصفهان، به دعوت پدرم به دستگرد آمدند- زيارت كردم، امّا بهترين خاطراتم در زيارت ايشان در ساعاتى بود كه به حرم حضرت امير (ع) مشرّف مى شدند. علّامه امينى در ازدحام جمعيت زوّار، پشت سر حضرت على (ع)، رو به قبله مى نشست و مى گريست. گاهى مدّت ها در انتظار مى ايستادم تا كنار او جايى براى نشستن خالى شود و بعد زانو به زانوى او مى نشستم تا شايد سخن دردآلود اين شيفته على (ع) را بشنوم، امّا هر چه بيشتر به زمزمه آتشين او گوش مى سپردم، كمتر سخنى مى شنيدم. احساس مى كردم او در ميان جمع بود و در عالم تنهايى خود، چشم دل به تنهايى تنهاترين مظلوم عالم دوخته بود و بر مظلوميت بى نظير او هاى هاى مى گريست. آنچه با گوش مى شنيدم، صداى گريه او بود و آن چه با چشم مى ديدم، قطرات اشكى بود كه پيوسته از زير محاسن او بر دامانش مى چكيد!» «حديث رويش، خاطرات و يادداشت هاى حجت الاسلام و المسلمين محمدحسن رحيميان، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 23.»

آثار علّامه، همه گواه عشق سوزان ايشان است. «الغدير»، با فرياد حقيقت طلبى، افشاى رازهاى ناگفته و شعرهاى ناخوانده، امّت اسلام را به دريافت حقيقت و وحدت صفوف اسلامى تحت لواى آل محمد (عليهم السلام) فرا مى خواند و آن اجابت امّت اسلام بلكه همه انسان هاى آزاده از هر مذهب و دينى؛ به نداى جاودانه اين رادمرد علوى است.

عشق، سازنده مردان الهى و تجلّيگاه اخلاق ربّانى است، نفس كريم، سينه اى گشاده، اخلاقى نيكو، همّتى عالى و طبعى عفيف و عيشى

ص: 34

بسيط و ساده، فروتن در خوراك و پوشاك، آخرت گرا و دنيا گريز، تقواى راستين در تمام ابعاد فردى، اجتماعى، سياسى، علمى و ...

هر كه را جامه ز عشقى چاك شد او ز حرص و عيب، كلّى پاك شد

شاد باش اى عشق خوش سوداى ما اى طبيب جمله علّتهاى ما

اى دواى نخوت و ناموس ما اى تو افلاطون و جالينوس ما

جسم خاك از عشق، بر افلاك شد كوه، در رقص آمد و چالاك شد

جمله معشوق است و عاشق پرده اى زنده معشوق است و عاشق مرده اى و سرانجام

عاشقى گر زين سر و گر زان سَر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است

هر چه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم، خجل باشم از آن

گرچه تفسير زبان روشنگرست ليك، عشق بى زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن مى شتافت چون به عشق آمد، قلم برخود شكافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت

آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رو متاب آرى، اين عشق، دو سويه بود؛ خاندان كرامت و معرفت، همواره بهترين پاسخگوى عشق علّامه بوده اند. اينك چند حكايت، از لحظه لحظه حكايت عشق:

1 حجت الاسلام و المسلمين دكتر محمّدهادى امينى (فرزند علّامه) مى گويد:

ص: 35

«در سال 1350 « تاريخ صحيح وفات علامه، 12 تيرماه 1349 مى باشد.» كه ايشان وفات كردند، بنده مجبور شدم از عراق بيرون بيايم؛ كتابى به نام «بَطَلُ الفَخّ»؛ (قهرمان فخ) نوشته بودم. جايزه هم برده بودم. كتاب هم چاپ شد. من در آن كتاب داستان كربلا، بنى اميه، بنى عبّاس و بعثى ها و ... را نوشته بودم، لذا بعثى ها مى خواستند مرا دستگير كنند. عدّه اى مى گفتند: محاكمه شود و عدّه اى مى گفتند: بايد تبعيد شود. تصميم گرفتم از عراق خارج شوم، ديدم ماندنم در آنجا خوب نيست. به بچّه ها گفتم: آماده باشيد من مى خواهم بروم ... چند نفر در نجف بودند كه مرحوم امينى به آنها ارادت خاصّى داشت. يكى از آنها مرحوم آيت الله سيد محمّدتقى بحرالعلوم بود. پدرم به كسى در نماز اقتدا نمى كرد، امّا به ايشان و شيخ آقا بزرگ تهرانى اقتدا مى كرد. مى فرمود: هر كس مى خواهد ببيند نمازش واقعاً مورد رضايت امام زمان (ع) است، به سيد محمّدتقى بحرالعلوم اقتدا كند. ا يشان مريض بود، ناراحتى قلبى داشت؛ بنده بنا شد از چند نفر خداحافظى كنم كه يكى از آنها آقا سيد محمّدتقى بحرالعلوم بود. براى ديدن ايشان به منزلش رفتم، همين كه وارد شدم، دست ايشان را بوسيدم. او هم شروع به گريه كردن نمود. پسرانش او را آرام كردند. به من فرمود: چطور شد آمدى اينجا؟ گفتم: بايستى از عراق بروم! گفتم: چرا وقتى مرا ديديد، اين قدر ناراحت شديد؟ فرمود: خاطره و داستانى را به ياد آوردم. بعد از وفات مرحوم علّامه امينى، در اين فكر بودم كه در آن عالم برخورد مولا با علّامه امينى چگونه بوده؟ ماه ها و سال ها به اين موضوع فكر

ص: 36

مى كردم. يكى از شب هاى جمعه، قبل از اين كه براى خواندن نماز شب بيدار شوم، در خواب ديدم باغى خيلى مجلّل است كه در وسط آن كاخى قرار دارد و افرادى به آنجا مى روند. پرسيدم: آقا! اينجا چيست؟ گفتند: اينجا «آب كوثر» « عبيدالله بن عباس مى گويد: هنگامى كه« انّا اعطيناك الكوثر» بر رسول الله 6 نازل شد، على بن ابى طالب( ع)، به ايشان عرض كرد: يا رسول الله! كوثر چيست؟ فرمود: نهرى است كه خداوند مرا بدان كرامت بخشيده است. على( ع) عرض كرد: اين، نهر شريفى است، پس اى رسول خدا! 6 براى ما توصيفش فرما. فرمود: آرى اى على( ع)! كوثر، نهرى است كه از زير عرش الهى جارى مى شود، آبش از شير سپيدتر، از عسل شيرين تر و از كف( روى آب) نرمتر است. سنگريزه هاى آن زبرجد، ياقوت و مرجان است. گياه آن زعفران، خاك آن مشك بسيار خوشبو و پايه هاى آن زير عرش الهى است، پس آنگاه رسول خدا 6 دست خود را بر پهلوى اميرالمؤمنين( ع) زد و فرمود: اى على( ع)! اين نهر براى من، براى تو و براى دوستداران تو پس از من است ...( الأمالى، شيخ طوسى، مجلس ثالث، ص 69 و 70)

» است و اميرالمؤمنين (ع)، شيعيان را سيراب مى كند. گفتم: من هم مى آيم. آمدم و در گوشه اى ايستادم، ديدم دريايى موّاج است و ليوان هاى بلورى هم دور و برش گذاشته اند و اميرالمؤمنين (ع) ايستاده و آنها را پر مى كند و به اين و آن مى دهد. ما هم كنارى ايستاده، نگاه مى كرديم. ناگهان همهمه اى شنيدم، ديدم مردم و جمعيت به هم ريختند، پرسيدم: چه شده؟ گفتند: علّامه امينى مى آيد. گفتم: مشكل ما حل شد، ببينم بر خوردش چطورى است؟ پس از مدتى ديدم علّامه امينى جلو آمد، تقريباً ده، دوازده قدم مانده، حضرت ليوان ها را بر زمين گذاشت، آستين ها را بالا زد و با دست مبارك مقدارى آب از زير حوض كوثر برداشت و فرمود: بگير امينى، خدا رويت را سفيد كند كه روى ما را سفيد كردى (بَيضَ اللهُ وَجهَكَ كما بَيضْتَ وَجْهى)، مشكل الحمد لله حلّ شد ...».

ص: 37

2- حكايتى ديگر از فرزند علّامه:

«شبى ايشان را در خواب ديدم، دست ايشان را بوسيدم و عرض كردم: پدر جان! باعث نجات شما چه بود؟ ايشان مى خواست مرا آزمايش كنند. فرمود: چه مى گويى؟ عرض كردم: آقا جان! باعث نجات شما در آنجا چه بود؟! باز هم تأمّلى كرده، فرمودند: چه مى گويى؟ عرض كردم: آقا جان! شما الان بين ما نيستيد، به عالم ديگرى منتقل شده ايد، باعث نجات شما در آنجا «الغدير» بود؟ «شهداءالفضيله»، «كامل الزّيارات»، «ادب الزّائر»، «تفسير سوره الفاتحه»، «سيرتنا و سنّتنا»، كدام بود؟ ايشان متوجّه شد. تأمّلى كرده سپس فرمود: زياره الحسين (ع)، زياره الحسين (ع)، زياره الحسين (ع). عرض كردم: آقا، روابط ايران و عراق، تيره است، به زيارت حرم مقدّس امام حسين (ع) دسترسى نداريم. فرمود: در تهران، همين مجالسى كه مى گيريد و به ابى عبدالله متوسّل مى شويد، همين ثواب را در نامه اعمال تو قيد مى كنند. پسرم، زيارت عاشورا را فراموش نكن، زيارت عاشورا، زيارت عاشورا. عرض كردم: آقا! سى سال، چهل سال است روزى سه يا چهار مرتبه زيارت عاشورا مى خوانم. فرمود: با اين همه، زيارت عاشورا را ترك مكن.» « برگرفته از سخنرانى مرحوم حجت الاسلام دكتر امينى در سال 1379، تبريز.»

نكته: اين كه مرحوم علّامه ا مينى، كتب خود را باعث نجات در عالم برزخ ندانست و نفرمود، دليل بر مقبول نبودن آنها نزد خداوند نمى باشد، زيرا نور برزخ و ملكوت، تاب نمايش حقيقت علوم و معارف

ص: 38

اهل بيت (عليهم السلام) را ندارد و عوالم بالاتر قدرت ظهور و بروز علوم الهى را دارند، شاهد آن كه در حكايت اوّل، علّت برخورد حضرت مولى اميرالمؤمنين (ع) با علّامه، زحمات جانفرساى ايشان در راه نگارش كتبى از قبيل «الغدير» بوده است. «براى توضيح بيشتر مراجعه كنيد به كتاب: شذرات المعارف، آيةالله شاه آبادى، چاپ بنياد معارف و علوم اسلامى، ص 124.»

3- علّامه امينى روزى در بغداد، منزل يكى از سنّى ها بود، ناگهان ديد، بچّه اى وارد اتاق شد و به پدرش گفت: هذا هو؟ پدرش گفت: لا. آقاى امينى پرسيد: قضيه چيست؟ گفت: طفل مريضى داريم، روزى شيخى به اينجا آمد و دعايى داد و او خوب شد؛ حالا دوباره مرض عود كرده، اين بچّه پرسيد: اين شيخ همان شيخ است؟ گفتم: نه. علّامه امينى فرمود: من هم مى توانم دعا بدهم. كاغذى درآوردم و دعايى نوشتم. اشاره به امام على (ع) كرده و گفتم: يا على! من حواله مى دهم تو نكول « امتناع، ردّ كردن.» نكن، به محض گذاشتن كاغذ روى بدن مريض، مريض خوب شد. اهل خانه هلهله كردند كه الآن مريض ما خوب شد. « كشكول منبر، رضا استادى، ص 184 و 185.»

4- در يادداشت هاى خطّى مرحوم علّامه آيت الله سيد محمّدحسين حسينى تهرانى (قدس سره) آمده است:

«جناب محترم آقاى حاج سيد محمّدمهدى خلخالى كه در عصر روز جمعه 16 رجب (1405 ه-. ق.) در مشهد مقدّس به ديدن ما، در منزل ما آمدند، دو حكايت از مرحوم حاج شيخ عبدالحسين امينى

ص: 39

صاحب الغدير، از خود آن مرحوم بلافاصله نقل كردند كه هر دوى آنها جالب است:

اوّل آنكه آن مرحوم مى فرموده است: من براى مطالعه بعضى از كتاب هاى خطّى و غير خطّى، لازم مى شد كه به حسينيه شوشترى ها در نجف، كوچه سلام مراجعه كنم، چون آنجا، داراى كتابخانه بالنّسبه معتبرى بود و چه بسا مطالعات من تمام نمى شد و آن سيد كتابدار، مى خواست حسينيه را ببندد و به منزل برود، من از او خواستم در حسينيه را از روى من ببندد و خود برود و من مشغول مطالعه شوم، با اين كه براى او اين كار ناگوار بود، ولى معذلك مرا مى گذاشت و مى رفت و من شب ها تا به صبح، به مطالعه مى پرداختم.

دوم آنكه كتابى مورد نياز مطالعه من بود كه در نجف يافت نمى شد، فقط يك نفر داشت. من از او تقاضا كردم كتابش را بدهد و من مطالعه كنم. گفت: كتاب را از منزل بيرون نمى دهم. گفتم: من مى آيم در منزل و مطالعه مى كنم، راضى شد. من به منزل او مى رفتم و مطالعه مى كردم و هر وقت كه مطالعه تمام مى شد و به منزل مى آمدم و چه بسا مى رفتم و خود او در منزل نبود، زوجه اش در را باز مى كرد و من به بيرونى مى رفتم و مطالعه مى كردم. يك روز كه براى مطالعه رفتم و در زدم، زن پشت در آمد و گفت: آقا در منزل نيستند. گفتم: من مى خواهم كتاب را مطالعه كنم. گفت: نمى شود. بالأخره پس از گفت و شنود، معلوم شد كه ديگر به من اجازه مطالعه كتاب را نمى دهند. من از آنجا برگشتم و خيلى متأثّر شدم و بدون آن كه به منزل بروم يكسره به كربلا آمدم و به حرم مطهّر مشرّف شدم و عرض كردم: مولانا، ما اين مطالب را براى شما و احقاق حقّ شما مى نويسيم. و

ص: 40

من به اين كتاب احتياج دارم و از شما اين كتاب را مى خواهم. از حرم كه بيرون آمدم، در راه برخورد كردم به آقايى كه غالباً مرا به منزلش مى برد و با او آشنايى داشتم و پس از صرف نهار، چندين جلد كتاب آورد و گفت: اين كتاب ها از مرحوم والد مانده است و مورد نياز و مطالعه ما نيست، همه اين ها براى شما باشد. اوّلين كتابى را كه برداشتم، ديدم همان كتاب مورد نياز ماست كه از حضرت، تقاضا كرده بودم.» « پايگاه اطلاع رسانى علوم و معارف اسلام، يادداشت هاى خطّى، جنگ 17، ص 61 و 62( احوال مرحوم علامه امينى)، مجموعه تأليفات حضرت علامه آيت الله حاج سيد محمّدحسين حسينى تهرانى.»

5- علّامه تهرانى در كتاب «معاد شناسى» مى نويسد:

«از شخص موثّقى شنيدم كه مى گفت: روزى يكى از معمّمين براى عيادت مرحوم علّامه امينى در منزل موقّت ايشان- كه در منطقه شميران تهران بود- رفته بود. علّامه امينى سخت مريض بود. آن شخص ضمن احوالپرسى و صحبت، از آقا پرسيد: اگر انسان به حضرت عبّاس (ع) علاقه و محبّت نداشته باشد، به ايمان او صدمه مى خورد؟ علّامه متغير شده و با آن حال نقاهت نشستند و گفتند: به حضرت ابوالفضل (ع) كه سهل است، اگر به بند كفش من كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضلم، علاقه و محبّت نداشته باشد، از اين جهت كه نوكرم، والله به رو در آتش خواهد افتاد!» « معاد شناسى.»

6- روزى علّامه، در جريان يكى از تحقيق هاى خود به بن بست برخورد كرد، زيرا كتابى كه ا يشان را از آن بن بست علمى رها مى كرد، ناياب بود و بدون آن، حلقه مفقوده اى باقى مى ماند و ناگزير بايد بدان

ص: 41

دست مى يافت. گفته شد اين كتاب را شخصى در منطقه اعظميه بغداد دارد كه دشمنى خاصّى هم با شيعه دارد و امكان ندارد با هيچيك از شيعيان همكارى كند. علّامه امينى، به درگاه امام على (ع) متوسّل مى شود كه اسباب وصول به اين كتاب را برايش فراهم كند و خود نيز به سمت خانه آن مرد حركت مى كند. وقتى در را مى كوبد، صاحبخانه از ديدار ناگهانى شخصى چون علّامه امينى شگفت زده مى شود! علّامه مى گويد: «به ا و گفتم: مى دانم در كتابخانه تو فلان كتاب، موجود است و من از نجف آمده ام كه آن را مطالعه كنم و به تو بازگردانم.» آن مرد نتوانست اين درخواست را ردّ كند و از علّامه براى رفتن به كتابخانه اش، براى تحقيق، دعوت نمود. علّامه مى گويد:

«وارد كتابخانه شدم. ديدم بر همه اجزايش غبار نشسته است و كتاب ها به اين سوى و آن سوى پراكنده اند، گويا مهجور افتاده اند و مدّت هاست كسى دستى به آنها نرسانده. صاحبخانه مرا تنها رها كرد و به طبقه پايين رفت. عمامه و قبايم را درآوردم و به پاكيزه سازى و غبار روبى كتاب ها پرداختم. هوا بسيار گرم بود و من دائم عرق مى ريختم و آنجا نه پنكه داشت و نه آب و نه غذا. غبار نيز با عرق آميخته شده بود و اين آميزه، چهره ام را فراگرفته بود. سپس مشغول مطالعه و نسخه بردارى شدم تا عصر ... در آن لحظه در به صدا درآمد و صاحبخانه در حالى كه خواب در چشمانش موج مى زد آمد، وقتى مرا در آن حالت ديد شرمگين شد و شگفت زده گرديد كه من هنوز بدون آب و غذا در آنجا مانده ام. بنابراين برايم آب و مقدارى غذا آورد، پس وضو گرفته و نماز گزاردم و لقمه اى چند، غذا خوردم و سپس آن قدر نوشتم تا به

ص: 42

مراد خويش رسيدم.»

7- علّامه، روزى از اين كه به مصدرى از مصادر تحقيق دست نيافته بود، گريست و به سيره معمول خود، راهى خدمت حضرت اميرالمؤمنين (ع) شد و گفت:

«اين كتاب، كتاب شماست و غدير براى شماست، من از شما به حقّ خودتان و به حقّ مقامتان در بارگاه الهى مى خواهم كه مرا در يافتن آن يارى كنيد ...»

علّامه مى گويد:

«پس از خوابى مختصر بيدار شدم كه صداى در به گوش رسيد، همسايه بود- كه شغلش بنّايى بود- گفت: شيخنا! من خانه جديدى وسيع تر از خانه اى كه دارم خريده ام و بيشتر اثاث خود را منتقل كرده ام، اين كتاب قديمى را در گوشه اى از زواياى خانه يافتم؛ همسرم گفت: اين كتاب براى تو سودى ندارد، چرا آن را به همسايه، شيخ امينى هديه نمى دهى؟ علّامه مى بيند همان كتاب خطّى است كه به دنبالش بوده كه اين گونه به دستش رسيده است!»

8- روزى علّامه امينى به كتاب «ربيع الأبرار» «شيخ آقا بزرگ در« الذريعة الى تصانيف الشيعة» ج 22، ص 404 و 405 تحت رقم( 7633) مى نويسد:« منتخب ربيع الأبرار تصنيف جارالله محمود بن عمر الزّمخشرى المولود بزمخشر سنة( 467) و المتوفّى سنة( 538) و الرّبيع مرتّبٌ على 98 باباً بعدد اسمه محمود ....».

» نوشته زمخشرى محتاج شد. ا ين كتاب، خطّى و نادر بود و جز سه نسخه خطّى از آن موجود نبود. يكى نزد (امام يحيى) در يمن، دومى در كتابخانه ظاهريه دمشق و سومى هم نزد يكى از آيات عظام در نجف اشرف بود كه وقتى

ص: 43

اين عالم از دنيا رفت، فرزندش وارث كتابخانه پدر شد. علّامه امينى به سوى خانه اين عالم حركت كرد و از فرزندش آن كتاب را به عنوان عاريه، به مدّت سه روز تقاضا كرد؛ امّا او امتناع ورزيد. براى دو روز خواست باز هم امتناع نمود ... يك روز .... و باز هم امتناع!! علّامه مى گويد: به او گفتم سه ساعت به من عاريه بده! باز هم قبول نكرد! پس گفتم: اجازه بده در خانه خودت و نزد خودت آن را مطالعه كنم، باز هم امتناع كرد! به كلّى از او و مطالعه كتاب، نااميد شدم. سپس مرجع اعلاى دينى، آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (قدس سره) را شفيع قرار دادم، باز هم صاحب كتاب امتناع كرد! پس آيت الله العظمى شيخ محمّدحسين كاشف الغطاء (قدس سره) را شفيع قرار دادم، باز هم از عاريت دادن كتاب امتناع ورزيد! پس از يأس كامل (از اسباب ظاهرى) به حرم مطهّر اميرالمؤمنين (ع) آمدم و از اين بابت به ايشان شكايت كردم و با حال حزن و اندوه به خانه بازگشتم. بعد از شب بيدارى و درد و توسّل به خداوند متعال، خوابم برد، در خوب امام (ع) را ديدم و احوالم را به حضرت بيان كردم. حضرت جواب دادند: «جواب درخواست تو نزد فرزندم حسين (ع) است.»؛ از خواب بيدار شدم، وضوى كاملى گرفتم، وقت فجر بود، به قصد حرم حضرت سيدالشهداء (ع) در كربلا، لباس پوشيده و حركت كردم. بعد از اداى فريضه صبح و مراسم زيارت، شكايت خود را به امام حسين (ع) بيان كردم. سپس به حرم حضرت اباالفضل العبّاس (ع) رفتم و پس از اداى مراسم زيارت، به حق حضرت اباالفضل (ع)، و حقّ برادرش و مقام آنها نزد خداوند، از خدا خواستم مرا در حلّ اين مشكل يارى دهد، پس به سوى صحن شريف خارج شدم.

ص: 44

ابتداى تابش نور خورشيد صبحگاهى، در يكى از ايوان ها نشسته بودم و حديث نفس مى كردم كه خطيب (شيخ محسن ابوالحُبّ) به طرف من آمد. او مشهورترين و بارزترين خطيب زمان خود در كربلا بود. بعد از سلام و تحيت مرا به خانه اش، براى استراحت و خوردن صبحانه دعوت كرد. من نيز دعوت او را پذيرفتم. تابستان بود. در باغ خانه اش نشستيم و بعد از كمى استراحت به او گفتم: كتابخانه ات را به من نشان بده. مرا تا كتابخانه اش همراهى كرد. كتابخانه اى داشت كه از نظر كمّى و كيفى، آباد بود. در كتاب ها جستجو كردم كه ناگهان گمشده خود را يافتم. كتاب «ربيع الأبرار» زمخشرى. وقتى آن را در دست گرفتم و مطمئن شدم خود آن كتاب است، اشك امانم نداد، شروع به گريستن كردم، دوستم با تعجّب و پرسش به سويم آمد! قصّه كتاب و خواب را برايش گفتم و اين كه چگونه امام مرا به فرزندش حواله داد و مرا به سوى شما رهبرى كرد و به كتابخانه ات و به كتاب ....!

وقتى شيخ محسن ابوالحبّ حكايت را شنيد، چشمانش پر از اشك شد و به من گفت:

«اى شيخ جليل! اين كتاب خطّى از نوادر است، (قاسم محمّد رجب)، كه صاحب بزرگترين كتابخانه (المثنّى) در بغداد است، به من مبلغ هزار دينار- كه در آن دوران، مبلغ زيادى بود و مى شد خانه اى شكوهمند در پيشرفته ترين شهرها و بهترين مناطق خريدارى كرد- براى خريد و چاپ آن پرداخت مى كرد؛ امّا من آن را نپذيرفتم!»

سپس شيخ خطيب، قلمش را از جيبش درآورد و كتاب را به علّامه امينى اهدا كرد و نوشت:

ص: 45

«هذا هو جَوابُ حواله سَيدَى الامامين العظيمين، على و الحسين 8؛ اين جواب حواله دو آقايم، دو امام با عظمت، امام على و امام حسين (عليهما السلام) است.» « حكايت 6 و 7 و 8 ترجمه اى است از مقدّمه موسوعه الغدير، ج 1، ص 42 تا 47.»

سخن نهايى اين بخش، يكى از دردهاى بزرگ روزگاران و به ويژه روزگار ماست! اى كاش گوش هاى شنوا با دل و جان و فكر و عمل، آن را بشنوند و بفهمند. استاد محمّدرضا حكيمى مى نويسد:

«يكى از دردهاى استخوان سوز نويسنده «الغدير» اين بود كه چرا در حوزه هاى روحانى، مسأله «ولايت» و تاريخ تشيع مطرح نيست. مقصود از «ولايت»- اين كلمه پر جاذبه و پر نيرو- شناختن راستين و تحليلى مقام معنوى و شخصيت تاريخى و تعليمات اسلامى ائمّه طاهرين است و چگونگى حقّ حكومت و مولويت در اسلام و امينى به عنوان يك عالم شيعى دانا، همين را منظور مى كرد نه آنچه را كه برخى از دكّه داران و رجّالگان در اين سال ها بر زبان مى رانند و بر آن، مفهوم گل مولايى و بى ارج تحميل مى كنند و گروهى در منابر مبتذل و بى موضع و گروهى در نوشته هاى منحطّ از آن دم مى زنند و بدينوسيله در اين روز و روزگار- روزگار تبيين و تميز و عرضه نظام ها و ايدئولوژى ها- چهره سحّار و جوهر زندگى ساز و آفتاب آفرين معارف والاى آل محمّد (عليهم السلام) را به بدترين انحطاطها مى كشانند. اينان و برخى پيروان، معتقدند ولى ساده دل و دور از تفّكر، اينان زيانشان به دين، از نظر موضع ايدئولوژيكى تشيع، از سپاهى جرّار و دشمنانى غدّار بيشتر است! بدينگونه، يكى از دردهاى متفكّران

ص: 46

شيعى انديش، همين مغفول ماندن اين مسأله است و مقصود اين است كه در مذهب شيعه كه مسأله شناخت و بحث درباره ولايت و مولويت جزء اصول دين است، چرا در حوزه هاى علمى، در اين باره بحثى و دكترينى نباشد، چرا؟ و چرا اين فلسفه مورد تجزيه و تحليل قرار نگيرد، چرا؟ و همچنين بسيارى ديگر از رشته هاى علوم ....؛ بارى، حماسى مردى چونان «معمار مدينه الغدير» و مرزبان نيرومند حماسه جاويد، نمى توانست درباره اين حقيقت الهى و جوهر اصلى تشيع ساكت ماند و زبان در كام كشد. از اين رو با عالمان و مراجع بزرگ درگيرى هايى عمده داشت و درباره اين مسأله و مسائلى مشابه آن، با بزرگان ديگر دنياى شيعه به گفتگوها و روشنگرى ها و محاجّه هاى بسيار پرداخته بود.» « حماسه غدير، ص 283 و 284.»

نيز استاد جواد محدّثى به نقل از آيت الله مكارم شيرازى (دامت بركاته) مى گويد:

«زمانى كه علّامه امينى از دفتر تبليغات اسلامى قم- دارالتبليغ- ديدن مى نمايد. برنامه هاى آن مؤسسه در اختيار ايشان قرار مى گيرد. حضرت علّامه مى فرمايند: بايد درسى تحت عنوان «ولايت»، غير از آنچه كه در تدريس علم كلام و اعتقادات مطرح مى شود، به طلّاب آموزش داده شود.» « ديدار با ابرار، علّامه امينى، مصلح نستوه، عليرضا سيد كبارى، ص 116.»

3- عشق به قرآن كريم و امور معنوي

لحظه لحظه از سرزمين عمر امينى، روشن از آفتاب عشق و مهر

ص: 47

معنويت و قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) بود كه اگر جز اين بود، ساقى كوثر از شراب طهور در كام جانش فرو نمى ريخت و او را سرمست نمى كرد و او را ا ز هر چه جز خداست، تطهير نمى نمود، وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً «. دهر، 21.»

؛ (پروردگارشان به آنان شرابى پاكيزه نوشاند.)

چگونه اينگونه نباشد كسى كه مادر، در مهد همواره او را با وضو شير مى داده است. مرحوم حجت الاسلام دكتر هادى امينى مى گويد:

«مادربزرگم (مادر علّامه امينى) روزى به منزل ما در نجف آمده بودند. من، مطالبى درباره زندگى علّامه از ايشان پرسيدم. مادربزرگم به يكى از نكات عجيبى كه اشاره كرد اين بود كه مى گفت: من بعد از تولّد ا يشان تا دو سال تمام هيچ وقت بدون وضو به ايشان شير نمى دادم و هر وقت هنگام شير دادن ايشان مى شد، مثل اين كه به من القا مى شد و من وضو مى گرفتم و بعد به ايشان شير مى دادم، به ياد ندارم بدون وضو به ايشان شير داده باشم و بركات زيادى در اين وضو گرفتن و شير دادن نصيبم شد.»

آرى، چنين بود كه امينى، مفتون تلاوت قرآن و سرمست كلمات آسمانى آن بود. سحر، يار ديرين او و شاهد سوز و گداز و اشك هاى نيمه شب او، با صداى دل انگيز قرآن او آشنا و مأنوس بوده است.

عبدالفتّاح عبدالمقصود مصرى، استاد دانشگاه اسكندريه مى گويد:

«إنّه لَيسْتَهدى التّنزيل»؛ او به حق، از قرآن، هدايت مى طلبد.» «حماسه غدير، ص 202 و 203.»

نيز استاد حكيمى مى نويسد:

«در اينجا بايد به واقعيتى ديگر نيز اشاره كنيم و آن، آميختگى

ص: 48

شگرف «الغدير» با آيات قرآن است. قرآن كريم بر سراسر كتاب، حكومت مى كند. همواره با آيات قرآن، به صورت هاى گوناگون: افتتاح، اختتام، استدلال، تأييد، تضمين و اقتباس، رو به رو مى شويم، چه لطيف و زيبا، چه الهام بخش و چه نورانى، براى اين موضوع، بهتر از هر چيز، مراجعه و نگريستن به خود كتاب است.» « حماسه غدير، ص 202.»

علاوه بر «الغدير» كه آكنده از عطر آيات نور است و الهامگر ولايت علوى، علّامه در رساله هايى به تفسير برخى از آيات اعتقادى و عرفانى پرداخته است؛ از جمله در رساله تفسير فاتحه الكتاب و المقاصد العلّيه- كه تفسير آيات مشكلى از معارف اعتقادى است و متأسّفانه همّتى بر چاپ آبرومندانه اين آثار قيام نكرده است- همچنين در كتاب «العتره الطّاهره فى الكتاب العزيز»، مبادى فلسفه سياسى اسلام را- كه بى گمان ولايت نور الهى است- تبيين مى كند. به راستى علّامه، به حبل المتين ثقلين؛ (قرآن و عترت) كه حقيقتى يگانه دارند و جدايى ناپذيرند معتصم بود و سرّ فتوحات مردانى چون او در صحنه هاى گوناگون زندگى، همين بوده است.

اصل كلّى زندگى مردانى چون امينى، اين است كه آثار بيرونى وجود سرشار از جود آنها، تنزّلى از شيدايى و شور باطنى و عشق به حقيقت، به خدا، به قرآن و به اهل بيت (عليهم السلام) است، و اينجاست كه راز درونى احاطه اينگونه انسان ها را بر زمان و مكان درمى يابيم. انسانى به رنگ حقيقت و فطرت كه هر جا و هر زمان يافت شود، همه كس، در همه زمان ها و مكان ها شيفته اش مى شوند. انسانى به رنگ على (ع)، رنگ

ص: 49

جاودانه خدايى: صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً « سوره بقره، 138.»

؛ اين نگارگرى الهى است و چه كسى خوش نگارتر از خداوند است.

4- حضور سياسي و اصلاح ديني

غيرت شيعى علّامه و تيزبينى و فراست مؤمنانه او هيچ انحراف و اهانتى را تاب نمى آورد و همواره با انحراف و تحريف، در هر شكل و قالبى مبازره مى كرد و با دشمنان ولايت در هر مقام، به ستيزه مى پرداخت. در روزگار تيره خفقان و جور، «سيد احمد كسروى» «« سيد احمد كسروى» در سال 1269 ه- ش. در خانواده اى مذهبى چشم به جهان گشود. وى تحصيلات دينى را در زادگاهش تبريز پى گرفت و ملبّس به لباس روحانيت شد. پس از آن، وارد يك مدرسه آمريكايى در تبريز شد و در همان مدرسه به تدريس پرداخت. وى بعد از مدّتى، لباس روحانيت را كنار گذاشت و در عدليه مشغول به كار گرديد و سرانجام به دليل مخالفت با وزير دارايى، از خدمت كناره گرفت و تا پايان عمر به وكالت پرداخت ... كسروى با استفاده از شبهاتى كه نويسندگان اهل سنّت مطرح كرده بودند، به انتقاد و طعن از مذهب شيعه پرداخت و طريقت جديدى به نام پاكدينى بنياد گذاشت. وى سرانجام در سال 1324 ش. به وسيله نوّاب و يارانش كشته شد. برگرفته از خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 76 و 77.

»، گمراه گمراه كننده، مشغول سست كردن پايه هاى ايمان و ولايت بود كه ناگاه فرياد علوى مردى شجاع برمى خيزد كه: آيا كسى نيست جواب اين كسروى را بدهد؟ از سويى ديگر سيدى از سلاله نور و تقوى و طهارت، به خواسته علّامه با جان و دل لبّيك مى گويد: آيت الله ابوالقاسم خزعلى در خاطرات خود مى نويسد:

ص: 50

«مرحوم سيد مجتبى نوّاب صفوى « سيد مجتبى ميرلوحى» معروف به نوّاب صفوى، فرزند سيد جواد در سال 1303 ش. درخانواده اى روحانى متولّد شد. پس از اتمام دوره ابتدايى وارد مدرسه صنعتى آلمان گرديد و هم زمان با آن به آموختن دروس حوزه پرداخت. از همان ابتداى جوانى، احساسات عميق دينى از خود- در شكل تظاهرات و اعتراض بر ضدّ مظاهر بى دينى در جامعه- نشان داد. با استخدام در شركت نفت با تشكيل جلسات شبانه- براى كارگران- به روشنگرى ايشان پرداخت. سپس براى تحصيل به نجف اشرف رفت و با ملاحظه يكى از كتاب هاى كسروى كه در آن به حضرت امام صادق( ع) توهين شده بود، حكم ارتداد نويسنده آن را از يكى از مراجع گرفت و جهت اجراى آن روانه وطن گرديد و گروه فداييان اسلام را تشكيل داد ... وى سرانجام در دادگاه رژيم سفّاك پهلوى به مرگ محكوم و تيرباران شد و به شهادت رسيد. برگرفته از خاطرات آيت الله خزعلى، ص 69 و 70.» در فهم انحرافات ذهنى زمان و توطئه هايى كه به وسيله غربى ها براى مسلمين تهيه مى شد، يكى از افراد نادر روزگار بود، چون در آن زمان، فهم عموم مردم به درجه اى نرسيده بود تا توطئه ها را تشخيص دهند. ايشان در زمانى كه در نجف مشغول تحصيل بود، شنيد فردى منحرف به نام «احمد كسروى» براى گمراه ساختن اذهان مردم، با كمال وقاحت به ساحت مقدّس معصومين (عليهم السلام)، اسائه ادب كرده است. اين توهين، حوزه علميه نجف را خشمگين ساخت. مردى توانا، مثل مرحوم علّامه امينى صاحب «الغدير» آشفته شد و گفت: كسى نيست جواب اين كسروى را بدهد؟ سيد مجتبى نوّاب صفوى در زمانى كه در اوج جوانى بود به اين درخواست، لبّيك گفت.» «خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 76 و 77.»

آيت الله خزعلى در جايى ديگر از خاطرات خود مى نويسد:

«يكى ديگر از اقدامات فداييان اسلام از بين بردن احمد كسروى بود. شهيد نوّاب به انگيزه تحصيل به نجف رفت. هم زمان با سفر ايشان، كسروى در تهران، صريحاً به امام صادق و امام موسى كاظم (عليهما السلام)، توهين و امام موسى كاظم (ع) را بهتر از امام

ص: 51

صادق (ع) توصيف كرد. مرحوم علّامه امينى صاحب «الغدير»، در اين رابطه با آقاى نوّاب تماس گرفت و به احتمال قوى در ترور كسروى، محرّك واقعى ايشان بود. پس از آن، نوّاب گفت: ديگر درس خواندن معنا ندارد، بايد روز روشن، وى را در خيابان بر زمين بخوابانم. اتّفاقاً همين گونه شد يعنى ايشان (نوّاب)، در روز روشن با وى درگير شد، امّا كار كسروى تمام نشد، هدف نوّاب اين بود كه جامعه غير مذهبى را كه از اقدامات رضا خان به وجود آمده بود، دوباره به حالت دينى و مذهبى درآورد، در واقع كسروى، محصول آن فضا بود و در نهايت، توسّط فداييان اسلام به درك واصل شد تا ديگر كسى جرأت توهين به رئيس مذهب جعفرى نكند.» « خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلى، ص 89.»

استاد رسول جعفريان در كتاب «جريان ها و سازمان هاى مذهبى- سياسى ايران» مى نويسد:

«گفته شده است كه نوّاب در استفتايى كه از علّامه عبدالحسين امينى در اين باره كرده بود، حكم تكفير كسى را كه اين قبيل آثار را تأليف كرده باشد، گرفت.» «جريان ها و سازمان هاى مذهبى- سياسى ايران، پاورقى ص 162.»

اينجاست كه به راستى انسان، معناى أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ « فتح، آيه 29( بر كافران سختگير و با خودشان مهربانند).»

را درمى يابد؛ علّامه امينى كه «الغدير» او سترگترين سند انصاف، منطق، ادب، عقلانيت و اخلاص و رأفت و بزرگترين منشور وحدت امّت اسلام است، در اينگونه موارد بسان مولاى خود على (ع) شجاعت را به ظهور و شهود مى نشاند و بسان آن بزرگمرد هميشه تاريخ، مجمع اضداد مى شود.

ص: 52

جُمِعَت فى صِفاتِكَ الاضْدادُ وَ لِهذا عَزَّتْ لَكَ الانْدادُ « صفى الدّين حلّى.» علّامه امينى، همواره نهضت روح خدا، آن فرياد به خون خفته تاريخ سرخ شيعه، عارف علّامه، فقيه مجتهد مجاهد، آيت الله العظمى امام خمينى (قدس سره) را تأييد و همراهى مى كرد. همو بود كه در تيرماه (1342) فرمود: «الخميني ذخيرة الله للشيعة؛ خمينى، ذخيره الهى براى شيعه است.» استاد محمّدرضا حكيمى مى نويسد:

«و من نظريه (... ذخيره الله للشيعه) « چون نوشته براى دوران طاغوت است، اسم امام آورده نشده است.» وى را كه در تيرماه 1342 در (ا خُلومد) اظهار كرده بود، در (آواى روزها)، آورده ام. اجمالًا او هم معتقد به تأييد «روح خدا» بود. اخيراً نيز در تهران، چند روز پيش از آن كه به بيمارستان منتقل شود، شبى، بيش از يك ساعت، در اين باره ها با وى سخن گفتم. و باز نگريستم كه همان نظر را تأييد كرد و سخن از تأييداتى به ميان آورد كه كرده بود و از اين كه دراين اواخر، به تأييدى جدّى برنخاسته بود، اظهار تأسّف عميق مى كرد.» «حماسه غدير، ص 289.»

استاد رسول جعفريان به استناد سندى از قول شخصى آورده است:

«در موقع خروج (امام) خمينى از ايران، مرحوم آيت الله علّامه امينى مبلغ 110 هزار تومان خرج تلگراف كرد و مراجع بين المللى را به پشتيبانى از (امام) خمينى دعوت كرد.» «جريان ها و سازمان هاى مذهبى- سياسى ايران، رسول جعفريان، چاپ ششم، 1385، ص 653.»

آرى، علّامه از همان دوران فرياد مى زد كه: «ديگران غاصبند و اين

ص: 53

مقام، حقّ مسلّم آن فريادگر است.» « فرياد روزها، محمدرضا حكيمى، ص 27: در تيرماه، 42، در كوهستان اخلومد، مشهد.»

استاد حكيمى مى نويسد:

«و هو الذى قال فى حقّه العلّامه المجاهد الأمينى: الخمينى ذخيره الله للشيعه» و ليس وراء نظريه الأمينى نظر و ليس بعد اعتباره فى هذه الأمور اعتبار. و هل استفادت الشيعه من هذه الذخيره الالهيه ....» « همان، ص 122.»؛ و او كسى است كه علّامه مجاهد، امينى در حقّ او گفت: خمينى، ذخيره الهى براى شيعه است و نظرى فراتر از ديدگاه علّامه امينى نيست و پس از اعتبار او در اين امور، اعتبارى نيست و آيا شيعه از اين ذخيره الهى استفاده كرده است؟»

حجت الاسلام رحيميان درباره ارتباط علّامه امينى و امام خمينى (قدس سره) درخاطرات خود مى نويسد:

«منزل و كتابخانه بزرگ علّامه امينى در نجف، نزديك خانه حضرت امام- به طرف مسجد شيخ انصارى- بود. كتابخانه ايشان به نام «مكتبه الامام اميرالمؤمنين» از بزرگترين و معتبرترين كتابخانه هاى عمومى حوزه علميه نجف بود و حقير، بسيارى اوقات، مطالعاتم را در آنجا انجام مى دادم. احساس اينجانب اين بود كه رابطه خاصّى بين امام و علّامه امينى وجود دارد، امّا اين رابطه زياد محسوس و آشكار نبود. يكبار كه متوجّه حركت امام (قدس سره) براى رفتن به منزل علّامه امينى شديم و با علاقه تا در خانه ايشان، همراه امام (قدس سره) رفتيم، امام با ورود به خانه علّامه امينى در را از پشت سرشان بستند! علّامه امينى قبل از تبعيد امام به نجف در قم نيز با امام ارتباط داشت. آقاى جعفرى گيلانى

ص: 54

برايم نقل كرد كه در اوايل سال 1342 با مرحوم شهيد حيدرى در منزل امام- واقع در يخچال قاضى- شاهد جلسه اى بوده اند كه علّامه امينى به همراه مرحوم شيخ عبّاسعلى اسلامى و چند نفر ديگر از علما و وعّاظ تهران در محضر امام بودند. در اين جلسه بعد از صحبت هاى آقاى اسلامى، حضرت امام بر ضرورت تشكيل جلسات علما، عدم تعهّد به ساواك، تكيه روى حادثه فيضيه، حفظ وحدت و ... تأكيد كردند و فرمودند: در روز عاشورا هم، خودم با مردم صحبت خواهم كرد ... درباره تعهّد به ساواك، براى صحبت نكردن درباره شاه و آمريكا و اين كه اسلام در خطر است فرمودند: هر كس اين تعهّد را به ساواك بدهد، از ما نيست. آقاى اسلامى به علّامه امينى كه با همه وجود به سخنان امام گوش سپرده بود، گفت: شما هم مطلبى بفرماييد. علّامه امينى فرمود: جايى كه فرمانده كلّ قوا باشد، به سربازان و پاسبان هاى سرچهار راه نوبت نمى رسد. حضرت امام فرمود: شما زبان اسلام و مدافع ولايت هستيد، بفرماييد. علّامه امينى با توجّه به خواست امام، مشغول صحبت شد و ضمن بيان مطلبى گفت: آيت عظماى ما ايشان- امام- هستند ... آن وقتى كه كندى در ملاقات با شاه گفت: اميدوارم اقليت هاى مذهبى را- در آنجا منظورش بهائيت بود- به رسميت بشناسيد و در روزنامه چاپ شد، چرا آيت الله بروجردى توى دهن اين مردك نزد؟!» «حديث رويش، ص 228، 230.»

بارى، دو صد گفته ناگفته باقى ماند و ما هنوز در وصف جمال و كمال خدايى تو اندر خم يك كوچه ايم، كه وجود تو را تو خود نمايانگرى و الغدير، ادب الزّائر، سيرتنا و سنّتنا و شهداءالفضيله و ...

آفتاب آمد دليل آفتاب چون دليلت بايد از وى رخ متاب

ص: 55

غروب خورشيد

سرانجام صاحب «الغدير» درگذشت. (إنّا لله و انّا إليه راجعون)! او پس از پر كارى بى امان خويش، دچار فتور جسمى شد و بيمار گشت، تا حدود چهار سال قبل از درگذشت، به بيمارى توجّهى چندان نمى كرد و از كار باز نمى نشست. تا اندك اندك كار آسيب وى بالا گرفت و او را از كار بازداشت، كتاب از جلو ديدگان وى دور كرد و خامه از دست وى ستاند. اين بود كه معالجه را، رخت به تهران كشيد. در اين شهر با رسيدگى خويشان و ارادتمندانش به معالجه پرداخت تا روزى كه به بيمارستان منتقل شد. بيمارى و بسترى شدن وى حدود دو سال به طول انجاميد. چون نزديكان وى از معالجات تهران مأيوس شدند، با هزينه خويش، او را به خارج فرستادند. اين سفر درمانى، 29 روز طول كشيد. سپس بدون معالجه قطعى، همراه يكى دو تن كه در خدمتش بودند، به تهران بازگشت. حال وى به سختى گراييد، تا اين كه روز جمعه 12 تيرماه 1349 (28 ربيع الثانى 1390)، نزديك ظهر، در سنّ 68 سالگى بدرود جهان گفت. سپس روز شنبه، جنازه وى از خيابان شاپور تا سه راه بوذرجمهرى و از آنجا تا مسجد ارك تشييع شد. آنگاه پس از چند روز، به سرزمين علم و آستانه عشق جاودان، نجف اشرف حمل گرديد. در عراق نيز از جنازه وى تجليل كردند. در نجف، پس از مراسم و طواف در حرم دوست، او را كنار كتابخانه اى كه خود تأسيس كرده بود «مكتبة الامام اميرالمؤمنين العامة» به خاك سپردند دو كتابخانه در پهلوى هم؛ تا تربت او نيز، چونان كتابخانه، مطاف دل مشتاقان علم و

ص: 56

كتاب باشد و هر محقّقى هنگام ورود به كتابخانه، از آن روح بلند و عاشق بى قرار كتاب، الهام گيرد و هر طالب علم و دانشجو، زندگى، زهد، امانت، اخلاص، استغنا، پايدارى، اصلاح طلبى و چگونگى كار وى را و عشق همواره سوز او را به كتاب و خواندن، سرمشق خويش سازد.» (1)

امينى رفت، امّا خورشيد «الغدير»، همواره با فروزشى وصف ناپذير، پهنه تاريخ انسان و انسانيت و معرفت و حقيقت را روشن وتابناك نگاه خواهد داشت و جامى از صهباى غدير بر جان تشنگان فرو خواهد ريخت. سلام بر راهيان كوى ولايت علوى.


1- 1. حماسه غدير، ص 343- 345.

ص: 57

فصل دوم: آداب كوى جانان (ترجمة ادب الزّائر لمن يمّم الحائر)

آداب زيارت

ص:58

ص: 59

خداوند سبحان را سپاس مى گزارم و بر پيامبر اعظم (ص) و خاندان او- برگزيدگان و نيكان- درود مى فرستم. و بعد: روشن است كه اگر كسى بر كسى وارد شود، بر وارد شونده، رعايت آدابى كه با مقام ميزبان تناسب دارد و نيز مراعات سنّت هايى كه ا و را به ميزبان نزديك و مقرّب سازد، لازم است، چراكه تنها هدف و ثمره ديدار و زيارت دو فرد، ايجاد محبّت و دوستى دو سويه است و اين مقصود جز با آگاهى از آداب مورد رغبت و خوشايند زيارت شونده و تخلّق به آنچه كه- به حسب اختلاف اشخاص و مراتب و مقامات- شخصيت مَزُور (زيارت شونده) آن را مى طلبد و مى پسندد؛ ميسّر و ممكن نمى باشد؛ پس آمدن به درگاه خداوند سبحان به واسطه زيارت آن ابوابى كه مردمان به آن امتحان مى شوند «مراد از« الباب المبتلى به النّاس»؛( درى كه مردمان به آن امتحان شوند)، اهل بيت پيامبر:، مى باشد كه در زيارت جامعه كبيره آمده است. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 613؛ التهذيب، ج 6، ص 97.

امام صادق( ع) مى فرمايد: ما باب حطّه( آمرزش) هستيم و آن در سلامتى( و عصمت) است. هر كه در آن داخل شود، نجات يابد و هر كه تخلّف كند، ساقط شود.( بحارالأنوار، ج 10، ص 104.)

علّامه مجلسى مى نويسد:« الباب المبتلى به النّاس، اشاره به گفتار پيامبر 6 است كه فرمود:« مثل اهل بيت من، مثل باب حطّه است» و باب حطّه يكى از درهاى بيت المقدس بود كه بنى اسرائيل از آن عبور مى كردند.»( بحارالأنوار، ج 99، ص 141.) استاد حكيم مفسّر آيت الله جوادى آملى مى نويسد:« حطّه يعنى خدايا گناهان ما را بريز.»( تفسير تسنيم، ج 4، ص 557)« باب حطّه كه همان درِ انحطاط، تواضع و فروتنى است، هماره به روى سالكان كوى حق گشوده است و طالبان آن اندك و واردان آن واصلند.»( تفسير تسنيم، ج 4، ص 563.)

»، ناگزير از رعايت آداب و سننى است كه مورد پسند

ص: 60

و خوشايند خداوند متعال است و بايد به گونه اى باشد كه به رضا و خشنودى حقّ بينجامد و موجب قربت و نزديكى به خداوند باشد، و هر زيارتى كه از جميع آداب و سنن، خالى باشد يا به همراه اعمال مخالف با آداب و سنن باشد، ناقص و بى ثمر است و چه بسا موجب خوارى و اهانت به مزور باشد كه در اين صورت، اين زيارت، انسان را از زيارت شونده دور مى كند و موجب جدايى از زيارت شونده خواهد بود و محبّت و نزديكى را به ارث نخواهد گذاشت.

در حديث مُسندى از «مفضّل بن عمر» نقل شده است كه گفت: امام صادق (ع) فرمود:

«اگر زيارت كنيد، بهتر از آن است كه زيارت نكنيد و اگر زيارت نكنيد بهتر از آن است كه زيارت كنيد. گفت: گفتم: (پشتم را شكستى!) فرمود: به خدا سوگند، هر كدام از شما با دلى شكسته و اندوهبار به سوى قبر پدرش مى رود، در حالى كه شما با سفره هاى غذا به سوى امام حسين (ع) مى رويد، هرگز چنين نيست تا اين كه ژوليده موى و غبارآلود به سويش برويد.» « كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، تحقيق جواد قيومى، ص 251، باب 48، ح 2.

نيز ابوالمضاعف از امام صادق( ع) نقل مى كند:

آيا شما به قبر امام حسين( ع) مى رويد؟ عرض كردم: بله. فرمود: آيا براى آن سفره بر مى داريد؟ عرض كردم: بله، پس فرمود: شما هنگامى كه به قبور پدران و مادرانتان مى رويد، چنين نمى كنيد. گفت: عرض كردم: چه بخوريم؟ فرمود: نان و شير- مراد از سفره غذا، غذاهاى لذيذ است نه مطلق سفره-.( جامع أحاديث الشيعه، ج 15، كتاب المزار، ص 380.)

»

ص: 61

نيز در حديثى از محمّد بن مسلم از امام صادق (ع) آمده است كه گفت:

«به او گفتم: هنگامى كه به سوى] زيارت [پدر بزرگوارت مى رويم، آيا درحجّ هستيم، حضرت فرمودند: بله، عرض كردم: پس آنچه بر حجّ كننده لازم است براى ما نيز ضرورى است؟ فرمود: از چه امورى؟ عرض كردم: از امورى كه براى حجّ كننده لازم است؟ فرمود: بر تو لازم است ... تا اين كه جمله اى از آداب را برشمردند. پس فرمودند: هنگامى كه اين امور را انجام دادى، حجّ و عمره تو تمام است، و از سوى آن كه] خداوند [با دادن نفقه و دورى از خانواده و اميال و رغبتى كه داشتى، آنچه نزد اوست را مى خواستى، مستحق آن مى شوى كه با مغفرت و رحمت و خوشنودى الهى برگردى.» « كامل الزيارات، باب 48، ح 1، ص 250- 251.

حديث طولانى است كه علّامه در ضمن آداب، آن را ذكر مى فرمايد.

»

ما بخشى از آداب زيارت مولايمان امام سبط شهيد (ع) در كربلاى مشرّفه را كه در حديث مذكور آمده است يا اعتبار صحيح، مساعد آن است ياد مى كنيم و آنچه را از لفظ حديث، از مصادر مورد وثوق، به دست آورده ايم ذكر كرده، به آن اشاره مى كنيم:

ص: 62

الف: گام هاي عمل بعد از خلوص نيّت «1»

جناب سيد بن طاووس/، سيد اهل مراقبه، در كتاب عظيم الشأن اقبال الأعمال، ج 3، ص 340، در باب زيارت امام حسين( ع) در نيمه شعبان مى فرمايد:

و از اهمّ مهمّات، اخلاص زائران در زيارت و نيز پاكسازى نيت هاست و اين كه زيارت فقط براى اجراى امر خداوند جلّ جلاله باشد، پس عبادت براى خداوند جلّ جلاله به واسطه زيارت و طاعت براى خداوند در موافقت با حق تعالى در بزرگداشت زيارت است و بايد چنان باشد كه هرگاه با كثرت زائران زيارت كرد، گويا بدون تمامى مردم- به تنهايى- زيارت كرده است پس ديده و خاطرش به غير ربّ العالمين تعلّقى نداشته باشد و اين امرى است كه صريح عقول عارفان بدان گواهى مى دهد و خداوند جلّ جلاله مى فرمايد:« جز اين فرمان نيافته بودند كه خداوند را بپرستند و پاكدينانه دين خود را براى او خالص دارند».

مسلّم است روح هر عملى به ويژه زيارت، اخلاص و رضا و خوشنودى حضرت حق تبارك و تعالى است و بسيار شايسته است كه زائر از ابتداى سفر، نيت نيابت از قطب عالم امكان، امام مهدى موعود( ع) كند تا سفرى پرثمر در پيش داشته باشد.

1- هنگامى كه خواستى به سوى قبر امام حسين (ع)] در كربلا [حركت كنى، پس روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه روزه بگير «كامل الزّيارات، باب 79، ص 393، حديث 23.»، وقتى شب جمعه شد، نماز شب بخوان، پس به اطراف آسمان نگاه كن و قبل از مغرب آن شب، غسل كن، سپس با حال طهارت بخواب. «جناب سيد بن طاووس در فلاح السائل، ص 485، با سند خود روايتى را از امام هادى( ع) نقل مى كند كه فرمود: ما اهل بيت هنگام خوابمان ده ويژگى داريم: اوّل طهارت( وضو و ...) و ....

»

2- قبل از ا ين كه از ميان اهل] و خانواده [خود خارج شوى غسل كن و هنگام غسل بگو:

«اللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَطَهِّرْ قَلْبِي وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي وَأَجْرِ عَلَى لِسانِي ذِكْرَكَ وَمِدْحَتَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ، فَإِنَّهُ لَا قُوَّةَ إِلّا بِكَ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوامَ دِينِي، التَّسْلِيمُ لِامْرِكَ، وَالاتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ وَالشَّهَادَةُ عَلَى جَمِيعِ

ص: 63

انبيائكَ وَ رُسُلِكَ إلي جَميعِ خَلْقِكَ، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرزاً وَ شفاءً مِنْ كُلّ داءٍ وَ سُقْمٍ وَ آفَةٍ وَ عاهَةٍ وَ مِنْ شَرِّ ما أَخافُ وَ أَحْذَرُ.» « كامل الزّيارات، باب 79، ح 23، ص 393 و 394.» 3- وقتى خواستى خارج شوى، اهل و فرزندانت را جمع كن و بگو:

«اللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ نَفْسِي وَأَهْلِي وَمَالِي وَوُلْدِي وَمَنْ كَانَ مِنِّي بِسَبِيل، الشَّاهِدَ مِنْهُمْ وَالْغَائِبَ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحمّد وَ آل مُحمّد وَاحْفَظْنا بِحِفْظِ الْايمانِ وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اللّهُمَّ اجْعَلْنا في حِرْزِكَ وَ لاتَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَ لاتُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ عافِيَتِكَ وَ زِدْنا مِنْ فَضْلِكَ، انّا إليكَ راغِبُونَ، اللّهُمَّ إِنَّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ مِنْ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ مِنْ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي النَّفْسِ وَالاهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ، اللّهُمَّ ارْزُقْنا حَلاوَةَ الايمانِ وَ بَرْدَ الْمَغْفِرَةِ وَ آمِنّا مِنْ عَذابِكَ انّا إلَيْكَ راغِبونَ وَ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ وَ آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» «مصباح المتهجّد، ص 717 و 718؛ هديه الزّائرين و بهجة الناظرين، شيخ عبّاس قمى، ص 117.» 4- از منزل خود با حالت خشوع و فروتنى خارج شو و بسيار تهليل، تكبير، تحميد و تمجيد « در مجمع البحرين، ج 5، ص 500 آمده است: خدا را تهليل كرد يعنى گفت:( لا اله الا الله). تكبير يعنى گفتن( الله اكبر)، تحميد يعنى گفتن( الحمد لله) و تمجيد يعنى گفتن( لا حول و لا قوة الا بالله).

» و صلوات بر پيامبر بگو و بر تو باد به سكينه و

ص: 64

وقار. «شيخ فخرالدين طريحى در مجمع البحرين، ج 6، ص 267 مى نويسد:« سكينه نزد اهل تحقيق هيئتى جسمانى است كه ناشى از استقرار، طمأنينه و آرامش اعضا مى باشد و وقار هيئتى نفسانى است كه ناشى از طمأنينه، ثبات و آرامش نفس است»؛ امّا به نظر مى رسد اين تعريف، كاملًا بر عكس باشد چراكه قرآن كريم« سكينه» را به قلب نسبت مى دهد و مى فرمايد: هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ؛( اوست كه آرامش را در دل هاى مؤمنان جاى داد ...). فتح، 4.

»

5- هنگامى كه از ميان خانواده ات خارج شدى بگو:

«اللّهُمَّ إنّي إِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهِي، وَ إِلَيْكَ فَوَّضْتُ أَمْري وَ إِلَيْكَ أَسْلَمْتُ نَفْسي وَ إِلَيْكَ أَلْجَأْتُ ظَهْري وَعَلَيكَ تَوَكَّلْتُ، لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجا إلّا إلَيْكَ، تَبارَكْتَ وَ تَعالَيْتَ، عَزَّ جارُكَ وَ جَلَّ ثَناؤُكَ».

سپس بگو:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَمِنَ اللهِ وَإلى اللهِ، وَفي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، عَلَى اللهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيهِ انَبِتُ، فاطِرِ السَّماواتِ السَّبْعِ وَالأرَضينَ السَّبْعِ، وَرَبِّ الْعَرْش الْعَظيم، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِ، وَاحْفَظْني في سَفَري، وَاخْلُفني في أهْلي بِأحْسَنِ الخِلافَة، اللّهُمَّ إلَيْكَ تَوَجَّهْتُ، وَإلَيْكَ خَرَجْتُ، وَإلَيكَ وَفَدْتُ، وَلِخَيْركَ تَعرَّضْتُ، وبِزيارَةِ حَبيبِ حَبيبِكَ تَقَرَّبْتُ، اللّهُمَّ لا تَمْنَعْني خَيْرَ ما عِنْدَكَ بِشَرِّ ما عِنْدي، اللّهُمَّ اغْفِرْ لي ذُنُوبي، وكَفِّرْ عَنّي سَيِّئاتي، وَحُطَّ عَنّي خَطايايَ، وَاقْبَلْ مِنّي حَسَناتي».

و سه بار بگو:

«اللّهُمَّ اجْعَلْني في دِرْعِكَ الحَصينَةِ، الَّتي تَجْعَلُ فيها مَنْ تُريدُ، اللّهُمَ

ص: 65

إنّي أبْرَءُ إلَيْكَ مِنَ الحَوْلِ وَالْقُوَّةِ»

سپس سوره فاتحه الكتاب، فلق، ناس، توحيد، قدر و آيه الكرسى و سوره يس و آخر سوره مباركه حشر را بخوان:

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ* هُوَ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ* هُوَ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ* هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. «سوره حشر، آية 21 تا 24» « كامل الزيارات، باب 79، ص 394 و 395» 6- عطر استعمال نكن و بر بدن خود روغن نزن و از سرمه استفاده نكن تا به قبر امام حسين (ع) وارد شوى. « همان، ص 395.»

7- و بر تو باد به سكينه و وقار و بر تو لازم است از آنچه برايت لازم نيست، خوددارى كنى. « همان، باب 48، حديث 1، ص 250 و 251.»

ص: 66

8- لازم است چشمت را] از ديدن آنچه ديدنش برايت لازم نيست [بپوشانى. «. كامل الزّيارات، باب 48، حديث 1، ص 251؛ به طور كلّى مراقبه در همه ابعاد جسمى و روحى بر زائر سيد الشهداء( ع) لازم است به ويژه حفظ نگاه، كه زائر، هم بايد چشم خود را از نگاه به محرّمات حفظ كند و هم بايد چشم خود را از ديدن امور بيهوده و از آنچه خلاف توجّه قلبى مى باشد، حفظ كند. امام صادق( ع) مى فرمايد:« نگاه] حرام[ تيرى از تيرهاى مسموم ابليس است و چه بسا نگاه كوتاهى كه حسرتى طولانى در پى دارد.»( اصول كافى، ج 5، ص 559). نيز رسول خدا 6 فرمود:« نگاه حرام تيرى از تيرهاى مسموم ابليس است، پس هر كس آن را از خوف خداوند ترك كند، خداوند ايمانى به او عطا كند كه شيرينى آن را در قلبش مى يابد.( بحارالأنوار، ج 101، ص 38).»

9- بر تو لازم است، هنگامى كه برادر نيازمندت، از راه بازمانده، بازگردى و] به او [مواسات و ايثار كنى. «. همان: مرحوم محدّث قمى( ره) در مفاتيح الجنان، آداب مخصوصه زيارت امام حسين( ع)، مى نويسد:« آنكه اگر در بين راه زوّار پياده ديد كه وامانده و خسته شده و از او استعانتى خواست، تا ممكن شود در كار او اهتمام نموده، و او را به منزل برساند، و مبادا به او استخفاف و بى اعتنايى نمايد.

شيخ كلينى به سند معتبر از ابوهارون روايت كرده كه: من حاضر بودم در خدمت حضرت صادق( عليه السلام) كه فرمود به مردمى كه در نزد او بودند: چه شده از براى شما كه استخفاف مى نماييد به ما؟ پس از بين آنها مردى از اهل خراسان برخاست و گفت: پناه مى بريم به خدا از آنكه ما به شما، يا به چيزى از امر شمااستخفاف كنيم، فرمود: آرى تو خودت يكى از آن اشخاص هستى كه سبك شمردى و خوار نمودى مرا، آن مرد گفت: پناه مى برم به خدا كه من خوار نموده باشم شما را، فرمود: واى بر تو آيا نشنيدى فلان كس را در وقتى كه نزديك به جُحفه بوديم، با تو گفت: مرا به قدر يك ميل سوار كن كه به خدا سوگند من خسته شدم، به خدا سوگند كه تو سر به سوى او بلند نكردى و استخفاف به او نمودى، و هر كسى كه مؤمنى را خوار نمايد ما را خوار نموده است، وحرمت خدا را ضايع كرده.»

»

10- لازم است بر تو، تقيه] كه قوام و نظام دينت به آن است [و ورع] و پرهيز [از آنچه نهى شده اى؛ نيز از خصومت و دعوا و زياد قسم

ص: 67

خوردن و از مجادله اى كه قسم در آن است، بپرهيز. « كامل الزّيارات، باب 48، حديث 1، ص 251.»

11- و لازم است كم سخن بگويى مگر اين كه خير باشد « همان.» و بر تو باد دورى از مزاح و شوخى. «همان، باب 79، ص 395.»

12- و بر تو باد دورى از حمل سفره شيرينى و حلوا و مانند آنها «همان، باب 47، ح 1، ص 248 و 249: امام صادق( ع) فرمودند:« به من خبر رسيده است كه گروهى، هنگامى كه حسين( ع) را زيارت مى كنند به همراه خود سفره هاى غذا حمل مى كنند كه در آن شيرينى و حلوا و مانند آنهاست و اگر قبور دوستانشان را زيارت مى كردند اين چيزها را با خود حمل نمى كردند.»»؛ مشهدى در كتاب «المزار» خود مى گويد: «از غذا و نوشيدنى لذيذ بپرهيز». «. المزار، محمّد بن المشهدى، باب 14، ص 369: از لهو و لعب كناره گير و از غذا و نوشيدنى لذيذ بپرهيز.

مرحوم محدّث قمى/ در مفاتيح الجنان، مى نويسد:

« شيخ كلينى/ روايت كرده كه: بعد از شهادت امام حسين( ع) زوجه كلبيه آن حضرت اقامه ماتم نمود براى آن حضرت، و گريست و گريستند ساير زن ها وخدمتكاران تا حدّى كه اشك هاى آنها خشك شد و ديگر اشكشان نيامد، پس، از جايى براى آن مخدّره هديه فرستادند جونى، كه معنى آن را مرغ قطا گفته اند، براى آنكه از خوردن آن قوّتى بگيرند در گريستن بر امام حسين( ع)، چون آن محترمه آن را ديد پرسيد: اين چيست؟ گفتند: اين هديه اى است كه فلانى فرستاده براى شما كه استعانت بجوييد به آن در ماتم حسين( ع)، فرمود: ما كه در عروسى نيستيم، ما را چه به اين خوراك؟! پس امر فرمود آن را از خانه بيرون بردند.»

13- و بر تو لازم است با همراهان مصاحبت نيكو داشته باشى. «كامل الزّيارات، باب 48، حديث 1، ص 251.

»

14- و بر تو باد كثرت ذكر خداوند (لازم است خداوند را زياد ياد

ص: 68

كنى.) « كامل الزّيارات، باب 48، ح 1، ص 251 و نيز باب 79، ص 395.»

15- و بر تو لازم است لباست تميز باشد. « همان. مرحوم محدّث قمى در هديه الزّائرين و بهجة الناظرين، طبع مؤسسه جهانى سبطين، ص 33 از جمله آداب زيارت مى نويسد:« پوشيدن جامه هاى پاك و پاكيزه و نو، چنانچه در كتاب« دروس» تصريح به آن شده و نيكو است سفيد بودن رنگ آن.»»

16- هنگامى كه به منزل (و مقصد) رسيدى مى گويى:

«رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ، رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً، اللهُ اكبرُ الله اكبرُ الله اكبرُ. اللّهُمَّ انّي اسْئَلُكَ خَيْرَ هذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ وَ خَيْرَ أَهْلِها وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّها و شَرِّ أهْلِها، أللّهُمَّ حَبِّبْني إلى خَلْقِكَ وَ أَفِضْ عَلَيَّ مِنْ سَعَةِ رِزْقِكَ وَ وَفِّقْني لِلْقيامِ بِأَداءِ حَقِّكَ، بِرَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ مَنِّكَ وَ إحْسانِكَ يا كَريمُ» « بحارالأنوار، ج 98، ص 231 و 232؛ مصباح الزّائر، ص 221.» 17- هنگامى كه آن بارگاه برافراشته و آن قبّه ساميه وعاليه بر تو پديدار شد، بگو:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ سَلامٌ عَلى آل يس، انّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ سَلامٌ عَلى الطيّبينَ الطّاهرينَ الأَوْصياء الصّادقينَ الْقائمينَ بِأَمْرِ اللهِ وَ حُجَجِهِ السّاعينَ إلى سَبيل الله الْمُجاهدينَ في اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، النّاصحينَ لِجَميعِ عِبادِهِ الْمُسْتَخْلَفينَ في

ص: 69

بلاده، الْمرشدينَ إلى هدايَتهِ وَ ارْشادِهِ] انَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ [. « المزار ابن المشهدى، ص 417؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 232؛ مصباح الزّائر، ص 222.» 18- هنگامى كه بر پُل عَلقمى « در كتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، ص 346 تحت عنوان( عَلْقم) آمده است:« علقم يا علقمه، نام نهرى است از فرات، كه عبّاس بن على 8 در روز عاشورا، كنار آن به شهادت رسيد. نيز به معناى تلخى است و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را هم علقم گويند و هم حنظل ...» و نيز در ص 487 تحت عنوان( نهر علقمه) مى نويسد:« نهر علقمه يا علقمى، نهرى بوده كه از فرات منشعب شده و آب زلال آن را به منطقه كربلا و سرزمين هاى اطراف آن مى رسانده است. نسبت علقمى به شخص است، جدّ مؤيدالدّين علقمى وزير، حفر كننده آن نهر بوده است] موسوعه العتبات المقدّسة، ج 8، ص 32 و 38[ منظور از اين كه مى فرمايد:« هنگامى كه پل علقمى مشرف شدى» آن است كه وقتى در كنار نهر علقمى واقع شدى چنين بگو.» مشرف شدى (در مصباح الزّائر آمده است: هنگامى كه به مشهد (حسينى (ع)) نزديك شدى) بگو:

«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ قَصَدَ الْقاصِدُونَ وَ في فَضْلِكَ طَمَعَ الرّاغِبُونَ وَ بِكَ عْتَصَمَ لْمُعْتَصِمُونَ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلَ لْمُتَوَكِّلُونَ وَ قَدْ قَصَدْتُكَ وافِدَاً وَ إلى سِبْطِ نَبِيِّكَ وارِدَاً وَ بِرَحْمَتِكَ طامِعَاً وَ لِعِزَّتِكَ خاضِعاً وَ لوُلاة أَمْرِكَ طائِعاً وَ لأَمْرِهِمْ مُتابِعَاً وَ بِكَ وَ بِمَنِّكَ عائِذَاً وَ بِقَبْرِ وَلِيِّكَ مُتَمَسِّكاً وَ بِحَبْلِكَ مُعْتَصِماً، اللَّهُمَّ ثَبِّتْني عَلى مَحَبَّة أَوْليائِكَ وَ لا تَقْطَعْ أَثَري عَنْ زِيارَتِهِمْ وَ احْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ وَ أَدْخِلْني الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ.» « المزار ابن المشهدى، ص 418؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 232 و 233؛ مصباح الزّائر، ص 222.

» 19- هنگامى كه به فرات رسيدى پس صد بار «الله اكبر» و صد بار «لا اله الّا الله» بگو و صد بار بر پيامبر (ص) درود فرست، آنگاه پيش از

ص: 70

آن كه از فرات عبور كنى بگو:

«اللَّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ الرِّجَالُ وَ أَنْتَ يَا سَيِّدِي أَكْرَمُ مَأْتِيٍّ وَ أَكْرَمُ مَزُورٍ وَ قَدْ جَعَلْتَ لِكُلِّ زَائِرٍ كَرامَةً وَ لِكُلِّ وافِدٍ تُحْفَةً وَ قَدْ أَتَيْتُكَ زائراً قَبْرَ ابْنِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ، فَاجْعَلْ تُحْفَتَكَ ايّايَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّار، وَ تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلِي وَ اشْكُرْ سَعْيِي وَ ارْحَمْ مَسيرِي إليكَ بِغَيْرِ مَنٍّ منّي بَلْ لَكَ الْمَنُّ عَلَيَّ إِذْ جَعَلْتَ لِيَ السَّبِيلَ إِلَى زِيَارَتهِ وَ عَرَّفْتَنِي فَضْلَهُ وَ حَفِظْتَنِي حَتَّى بَلَّغْتَنِي قَبْرَ بْنِ وَليِّكَ وَ قَدْ رَجَوْتُكَ فَصَلِّ عَلى مُحمّدٍ وَ آل مُحمّد وَ لا تَقْطَعْ رَجَائِي، وَ قَدْ أَتَيتُكَ فَلَا تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ اجْعَلْ هَذَا كَفَّارَةً لِمَا كانَ قَبْلَهُ مِنْ ذُنُوبِي، وَجْعَلْني مِنْ انْصارِهِ يا ارْحَمَ الرّاحمينَ»

سپس از فرات عبور كن و بگو:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ سَعْيِي مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي مَغْفُوراً وَ عَمَلِي مَقْبُولًا وَ غْسِلْني مِنَ لْخَطايا وَ الذُّنوب، وَ طَهِّرْ قَلْبي مِنْ كُلِّ آفَةٍ تَمْحَقُ ديني أوْ تُبْطِلُ عَمَلي يا ارْحَمَ الرّاحمينَ.» « كامل الزّيارات، باب 79، ص 396 و 397. مقصود از اين كه مى فرمايد:« هنگامى كه به فرات رسيدى» آن قسمت از فرات است كه معروف به« شريعة امام صادق( ع)» مى باشد. ر. ك: هدية الزائرين، ص 117.» 20- رحل اقامت خود را در (نينوا و غاضريه) فرود آر و تا زمانى كه در آنجا اقامت دارى، گوشت نخور و نان و شير بخور. « همان، ص 379، در مورد خوردن نان و شير( يا دوغ و ماست) درگذشته روايتى نقل كرديم. امّا غاضريه و نينوا دو نام از نام هاى كربلاست. محدّث قمّى در« هدية الزائرين» ص 103 مى نويسد: از حضرت باقر( ع) منقول است كه فرمود:« غاضريه يعنى كربلا، بقعه اى است كه در آن بقعه حق تعالى با موسى بن عمران( ع) سخن گفت و با نوح( ع) مناجات كرد و آن گرامى ترين زمين هاى خداوند است.» و حضرت صادق( ع) فرمود:« غاضريه از تربت بيت المقدّس است»؛ در كتاب فرهنگ عاشورا نوشته استاد جواد محدٌثى، ص 361 آمده است:« غاضريه، نام سرزمين كربلا، روستايى از نواحى كوفه نزديك كربلا. منسوب به غاضره از طايفه بنى اسد ..» و در ص 489 آمده است:« نينوا، شهادتگاه امام حسين( ع). نام منطقه اى در كوفه و شرق دجله و شرق كربلا، از روستاهاى منطقه طفّ. نينوا، يك سرى تپّه هاى باستانى است كه كشيده شده و تا مصبّ نهر علقمه امتداد مى يابد. قريه« يونس بن متّى» است و آن حضرت از ميان مردم اين منطقه بيرون آمده است. نينوا امروز به« باب طويرج» معروف است كه در شرق كربلا قرار گرفته است. نام هاى ديگر كربلا عبارتند از: طفّ، حاير، حرم حسينى، شاطى ء الفرات.

»

ص: 71

ب: غسل و وضوي زيارت

21- چون قصد زيارت كردى غسل كن، پس در حديثى از امام صادق (ع) منقول است كه فرمود:

«... هنگامى كه مردى قصد زيارت امام حسين (ع) را كند، پس از اين كه غسل زيارت كرد، محمّد (ص) او را ندا مى كند: اى وارد شوندگان بر خدا، شما را به همراهى من در بهشت بشارت باد. سپس امير مؤمنان (ع) ندا مى كند: من ضامن برآورده شدن حوايج شما و دفع بلا از شما در دنيا و آخرت مى باشم پس آنگاه پيامبر و على] (عليهما السلام) [از راست و چپ آنها را در بر مى گيرند تا زمانى كه به سوى خانواده شان برگردند.» « كامل الزيارات، باب 49، ص 254، حديث 3؛ خداوند فرشتگانى را موكّل قبر امام حسين( ع) قرار داده است پس هنگامى كه كسى قصد زيارتش كند، خداوند گناه او را به آنها( فرشتگان) عطا كند، پس اگر قدمى بردارد همه را محو كند، پس آنگاه اگر قدم ديگرى بردارد حسناتش را دو چندان كند، پس همواره حسنات او را دو چندان كند تا بهشت براى او واجب شود، پس آنگاه پيرامون او را فراگيرند و او را تقديس كنند و به فرشتگان آسمان ندا دهند كه زائران حبيب حبيب خدا را تقديس كنيد، پس هنگامى كه غسل كردند محمّد ندايشان دهد: ..... تا آخر حديث كه ترجمه آن در متن مذكور است.

»

ص: 72

22- اگر برايت امكان داشت به آب فرات غسل كن و رو به قبر مطهّر غسل نما، از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:

«اگر كسى به آب فرات غسل كند، سپس به سوى قبر حسين (ع) بيايد، در حالى كه بر حقّ حسين (ع) معرفت دارد، پس خداوند به هر گامى كه برمى دارد يا مى نهد، صد حجّ] مقبول [و با آن صد عمره مبروره و صد غزوه به همراهى پيامبر مرسل با دشمنان خدا و رسول عطا مى كند.» « كامل الزيارات، باب 75، ص 343 و 344، حديث سوم.

همچنين مرحوم محدّث قمى در هديه الزائرين، ص 118، ضمن حديثى از امام صادق( ع) مى نويسد:

« ... پس غسل كن از فرات، به درستى كه پدرم مرا از پدرانش خبر داد كه رسول خدا فرمود: اين پسر من حسين، بعد از من در كنار شطّ فرات، كشته خواهد شد، پس هر كس او را زيارت كند و از فرات غسل كند، گناهان از او بريزد، مانند روزى كه از مادر متولّد شده است.»

»

23- هنگام غسل مى گويى:

«اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَ شْرَحْ لِي صَدْرِي وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِي مِدْحَتَكَ وَ الثَّنَآءَ عَلَيْكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي طَهُوراً وَ شِفَاءً وَ نُوراً إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ»

و پس از فراغت از غسل مى گويى:

«اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَ زَكِّ عَمَلِي وَ جْعَلْ ما عِنْدَكَ خَيْراً لي، اللَّهُمَ

ص: 73

اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ» « مصباح الكفعمى، ص 12؛ الالفية والنّقلية، شهيد اوّل، چاپ مركز تحقيقات اسلامى، وابسته به دفتر تبليغات حوزه علميه قم، ص 96 و 97.» دعاهاى ديگرى نيز وجود دارد كه در هنگام غسل و پس از آن خوانده مى شود. «. الف: كامل الزيارات، باب 79، ص 397:« اللّهُمَّ طَهِّرْنى وَ طَهِّرْ لى قَلْبى، وَ اشْرَحْ لى صَدْرى و أَجِرْ عَلى لِسانى مَحَبَّتَك وَ مِدْحَتَكَ وَ لثَّناءَ عَلَيكَ فَإنَّهُ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلا بِكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوامَ دينى لتَّسْليمُ لأَمْرِكَ وَ آلشَّهادَةُ عَلى جَميع أَنبيائكَ وَ رُسُلِكَ بِالأُلْفَة بَينَهُمْ، أَشْهَدُ أَنَّهُمْ أَنبياؤُكَ وَ رُسُلُكَ إلى جَميعِ خَلْقِكَ اللّهمَ جْعَلْهُ لى نُوَراً وَ طَهُورَاً وَ حِرْزَاً وَ شِفاءً مِنْ كُلِّ سُقْمٍ وَ داءٍ وَ مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَ عاهَه وَ مِنْ شَرِّ ما أَخافُ وَ أَحْذَرُ. اللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبى وَ جَوارِحى وَ عِظامى وَ لَحْمى وَ دَمى وَ شَعْرى وَ بَشَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى وَ ما أَقَلَّتِ الأَرْضُ مِنّى، وَ جْعَلْهُ لى شاهِدَاً يوْمَ فَقْرى وَ فاقَتى.»؛ اين دعا در حال غسل خوانده مى شود.

ب: هدية الزائرين و بهجة النّاظرين، ص 118:« چون غسل مى كنى در اثناى غسل بگو:« بِسْمِ اللهِ وَ باللهِ اللّهمَ جْعَلْهُ نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً و شِفاءً منْ كُلِّ داءٍ وَ آفَةٍ وَ سُقْمٍ وَ عاهَةٍ، اللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبى وَ شْرَحْ بِهِ صَدْرى وَ سَهِّلْ بِهِ امْرى.»

»

24- اگر غسل برايت ممكن نبود، به جاى آن وضو بر تو لازم است. ابن زبرقان طبرى] از مشايخ روايى جعفر بن محمّد بن قولويه قمى، صاحب «كامل الزيارات» [به اسناد مرفوعه اش تا امام صادق (ع) مى گويد:] به امام (ع) [گفتم:

«چه بسا ما به قبر امام حسين (ع) مى رويم، پس به خاطر سرما يا چيزهاى ديگر، غسل زيارت بر ما دشوار مى شود، حضرت امام صادق (ع) فرمود: هر كس در فرات غسل كند و حسين (ع) را زيارت كند، فضيلت بى شمار براى او نوشته شود، پس زمانى كه

ص: 74

به جايگاه غسل خود بازگردد و وضو بگيرد و حسين (ع) را زيارت كند، همان ثواب برايش نوشته شود.» « همان، ص 348 و 349، حديث 10.»

امام صادق (ع) در حديث ديگرى مى فرمايد:

«پس اگر توانستى غسل كنى، غسل كن و گرنه وضو بگير و به سوى قبر امام حسين (ع) برو.» «كامل الزّيارات، باب 77، ص 348، ح 8.» « از جمله غسل هاى مستحبّ در شريعت مطهّرة اسلام، غسل زيارت حضرت سيدالشهدا( ع) مى باشد. برخى از مراجع عظام تقليد( دامت بركاتهم) غسل مستحبّى را- كه از جمله آنها غسل زيارت حضرت سيدالشهدا( ع) است- از وضو كافى مى دانند يعنى با وجود غسل، ديگر نيازى به وضو نمى باشد و برخى ديگر غسل را كافى نمى دانند- در اين گونه مسائل بايد هر كس به نظر مرجع تقليد خود مراجعه كند.»

ج: دو لباس زيارت

25- هنگامى كه از غسل فراغت يافتى، دو لباس پاكيزه و تميز بپوش، از حديث استفاده مى شود آن دو لباس بايد به صفت «لباس احرام» باشد و آنچه از جابر نقل شده كه يكى از دو لباس را «ازار» و ديگرى را «ردا» قرار مى داد، اين مطلب را تأكيد مى كند و اين حالت، به خضوع و خشوع- كه در زيارت امام سبط، حسين شهيد (ع) مورد تأكيد است- نزديكتر است. « بحارالأنوار، ج 98، ص 195؛ عطيه عوفى مى گويد: با جابر بن عبدالله انصارى/ براى زيارت قبر امام حسين( ع) خارج شديم، پس وقتى كه وارد كربلا شديم جابر نزديك رود فرات شد و غسل كرد، سپس لباسى را ازار و لباسى را رداى خود قرار داد، سپس كيسه اى را كه در آن سُعد« گياهى خوشبو كه آن را خشك مى كردند و بعد مى ساييدند و پودر مى كردند و از آن به عنوان عطر و بوى خوش استفاده مى كردند» بود گشود و آن را بر بدن خود پراكنده ساخت و ماليد، سپس هيچ گامى برنمى داشت مگر اين كه ذكر خدا مى كرد تا اين كه نزديك قبر شد ....

امّا معناى« ازار» و« ردا». در مجمع البحرين طريحى، ج 3، ص 204 آمده است:« الازار بالكسر: ثَوبٌ حاملٌ بجميع البدن»؛ ازار، لباسى است كه همه بدن را در برمى گيرد. نيز در ج 1، ص 181 آمده است: ردا لباسى است كه بر دوش قرار داده مى شود و بين دو كتف بالاى همه لباس ها افكنده مى شود.

فقيهان« لُبس ثوبين»؛( پوشيدن دو لباس) را از واجبات احرام مى دانند كه يكى به عنوان« ازار» و ديگرى به عنوان« ردا» مى باشد، ازار ساتر ميان ناف تا زانو و ردا ساتر دو دوش و دو بازو و مقدار قابل توجّهى از پشت مى باشد. در روايات زيارت حضرت سيدالشهدا( ع) امر به« لبس ثوبين طاهرين»؛( پوشيدن دو جامه طاهر) شده است( ر. ك: هديه الناظرين، ص 118 و المزار ابن المشهدى، ص 419 كه مرحوم علامه امينى از آن استنباط فرموده اند كه به صفت« لباس احرام» بايد باشد.

»

ص: 75

26- چون لباس پوشيدى، 30 بار بگو: «الله اكبر» و بگو:

«الْحَمْدُ للهِ الَّذي إليهِ قَصَدْتُ فَبَلَغَني وَ إِيّاهُ أَرَدْتُ فَقَبِلَني وَ لَمْ يَقْطَعْ بِي وَ رَحْمَتَهُ ابْتَغَيْتُ فَسَلَّمَني اللّهُمَّ أَنْتَ حِصْني وَ كَهْفي و حِرْزي وَ رَجائي وَ أَمَلي لا إلهَ إلّا أنتَ يا ربَّ العالمين» «كامل الزّيارات، باب 79، ص 398.» 27- و خارج مَشرعه امام صادق (ع) «در مجمع البحرين، ج 4، ص 352« المشرعه» به معناى راه آب براى تشنگان است. نيز در هديه الزّائرين محدّث قمى، ص 118 آمده است:« دو ركعت نماز كن در بيرون مشرعه كه آن همان مكانى است كه حق تعالى در شأن او فرموده: وَ فِى الأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيرُ صِنْوانٍ يسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِى الأُكُلِ؛( و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند و نيز باغ هايى از انگور و زراعت و نخل ها و درختان ميوه گوناگون كه گاه بر يك پايه مى رويند و گاه بر دو پايه، و عجيب تر آن كه همه آنها از يك آب سيراب مى شوند و با اين حال، بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى دهيم.( سوره رعد، 4) و همچنين در ص 123 مى نويسد:« شريعه حضرت صادق( ع) ظاهراً آن] مكان و[ موضع مى باشد كه اكنون مشهور است به مقام آن حضرت و در آن موضع، عمارتى ساخته اند.» همچنين در كتاب« عتبات عاليات عراق» دكتر اصغر قائدان، ص 158 آمده است:« مقام امام صادق( ع)، در اطراف حرم امام حسين( ع) در زمين هاى معروف به جعفريات، قبّه و زيارتگاهى وجود دارد كه گفته مى شود امام صادق( ع) هنگام زيارت امام حسين( ع) در آن مكان با آب نهر فرات، غسل زيارت مى كرد.

اين نقطه در ساحل غربى نهر علقمه قرار دارد و گنبد اين مقام با كاشى مزّين است.»

» دو ركعت نماز بگزار، در

ص: 76

ركعت اوّل سوره فاتحه الكتاب (حمد) و كافرون و در ركعت دوم، حمد و توحيد را مى خوانى و چون سلام دادى، تسبيح] حضرت زهرا (س) [بخوان، سپس بگو:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الواحِدِ الاحد المتوَحِّدِ في الأمور كُلِّها الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ، لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ، اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَاً كَثيرَاً أبداً لا يَنْقَطِعُ وَ لايَفْنى، حَمْداً يَصْعَدُ أَوَّلُهُ وَ لايَنْفَدُ آخِرُهُ، حَمْداً يَزيدُ وَ لايَبيدُ وَ صَلَّى اللهُ على محمَّدٍ البَشير النَّذيرِ وَ عَلى آلِهِ الأَخيارِ الأَبْرارِ وَ سَلَّمَ تَسليماً كَثيراً» «. المزار، محمد بن المشهدى، ص 419 و 420.» 28- هنگامى كه به حاير مقدّس (حسينى (ع)) توجّه كردى بگو:

«اللّهُمَّ إلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ لِبابِكَ قَرَعْتُ وَ بِفِنائِكَ نَزَلْتُ وَ بِحَبْلِكَ عْتَصَمْتُ وَ لِرَحْمَتِكَ تَعَرَّضْتُ وَ بِوَلِيِّكَ تَوَسَّلْتُ فَصَلِّ على مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ جْعَلْ زِيارتي مَبْرُورَةً وَ دُعائي مَقْبولًا.» «همان، ص 420.» دعاهاى ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه به هنگام حركت به سوى حرم حسينى (ع)، آن ها را مى خوانى. « كامل الزّيارات، باب 79، ص 398:« اللّهُمَّ إِنّى أَرَدْتُكَ فَأَرِدْنى وَ إِنّى أَقْبَلْتُ بِوَجْهى إِلَيكَ فَلا تُعْرِضْ بِوَجْهِكَ عَنّى فَإِنْ كُنتَ عَلَى ساخِطاً فَتُبْ عَلَى وَ رْحَمْ مَسيرى إِلى بْنِ حَبيبِكَ أَبْتَغى بِذلِكَ رِضاكَ عَنّى فَرْضَ عَنّى وَ لا تخَيبنى يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ». دعاهاى ديگرى نيز وجود دارد. علاقمندان مى توانند به كامل الزّيارات مراجعه نمايند.

»

ص: 77

29- پس آنگاه با قلبى خاشع و چشمى گريان راه برو و حركت كن و بسيار ذكر «لا اله الّا الله»، «الله اكبر»، «لا حول و لا قوّه الّا بالله» و «الحمد لله» بگو و بسيار خداوند و پيامبرش را ثنا و ستايش كن و بزرگ بدار و به ويژه بر حسين (ع) درود و صلوات بفرست و بر قاتلان و كشندگان آن حضرت بسيار لعن كن و از كسانى كه پايه گذار ظلم و جور بر آن حضرت بودند، برائت و بيزارى بجوى. « المزار، ابن المشهدى، ص 420 و كامل الزّيارات، باب 79، ص 398، صلوات بر امام حسين( ع) در شماره( 61) ذكر خواهد شد.»

30- كفش هاى خود را از پاى درآور و با پاى برهنه راه برو چرا كه تو در حرمى از حرم هاى خدا و پيامبرش هستى و بسان بنده اى ذليل راه برو. «كامل الزّيارات، باب 49، ص 254 و 255، حديث 4؛ هر كه با پاى پياده به سوى قبر امام حسين( ع) برود، خداوند به هر گامى، هزار حسنه برايش مى نويسد و هزار گناه از او محو مى كند و هزار درجه او را بالا مى برد، پس هنگامى كه به فرات رسيدى غسل كن و كفش هاى خود را از پا بيرون كن و با پاى برهنه حركت كن و بسان بنده اى ذليل راه برو.

همچنين در الكافى، ج 4، ص 576.»

31- گام هاى خود را كوتاه كن و بر تو باد به سكينه و وقار. «كامل الزّيارات، باب 79، ص 399 و المزار ابن المشهدى، ص 420.»

32- پس هنگامى كه بر «تلّ» « در كتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، ص 129، تحت عنوان« تلّ زينبيه» آمده است:

« تلّ، به معناى تپّه، توده خاك و ريگ است، پُشته برآمده از زمين؛ سرزمين كربلا، ناهموار و داراى تلّ و تپه بود. در حادثه كربلا، تلّ و تپّه اى مشرف بر شهادتگاه شهداى كربلا بود و حضرت زينب 3 بالاى آن مى آمد تا وضع برادرش امام حسين( ع) را در ميدان نبرد بررسى كند و جوياى حال او شود. در حال حاضر، بنايى به همين نام در سمت غرب صحن سيدالشهدا( ع) طرف درب« زينبيه» وجود دارد. تجديد بناى تلّ زينبيه در اين اواخر، در سال 1398 ه-. ق. بوده است. قبلًا اتاقى كوچك بود كه در بازسازى اخير، به صورت مجلّل و مرتفع تر از سطح خيابان، به اندازه يك مسجد كوچك است.»

در كتاب عتبات عاليات عراق، دكتر اصغر قائدان، ص 133 نيز آمده است:

« به طور تقريبى پنج متر از كف صحن حرم بالاتر ا ست و حدود 35 متر تا مقتل و قتلگاه فاصله دارد. اين مكان را به صورت اتاقى ساخته اند كه با چند پلّه به آن راه است و گنبدى از كاشى آبى بر آن استوار است.»

» ايستادى رو به قبر كن و بايست و 30

ص: 78

بار بگو: «الله اكبر» و بگو:

«لا إله إلا اللهُ في عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ وَ لا إِلهَ إِلا اللهُ بَعْدَ عِلْمِهِ مُنْتهى عِلْمِهِ وَ لا إله إلا اللهُ مَعَ عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ للهِ فِي عِلْمِهِ مُنْتهى عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ للهِ بَعْدَ عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ و الحمد لله مَعَ عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ سُبْحانَ اللهِ في عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ و سُبْحانَ اللهِ بَعْدَ عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ وَ سُبْحانَ اللهِ مَعَ عِلْمِهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ للهِ بِجَميعِ مَحامِدِهِ عَلى جَميعِ نِعَمِهِ وَ لا إِلهَ إِلا اللهُ وَ اللهُ أَكْبر وَ حَقٌ لَهُ ذلكَ لا إِلهَ إِلا اللهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لا إِلهَ إِلا الله الْعَليُّ الْعَظيمُ لا إِلهَ إِلَا اللهُ نُورُ السَّماوات السَّبْعِ وَ نُورُ الأَرَضينَ السَّبْعِ وَ نُورُ الْعَرْشِ الْعَظيم وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ السَّلامُ عَلَيكُمْ يا مَلائِكَةَ اللهِ وَ زُوّارَ قَبْرِ ابْنِ نَبِيِّ اللهِ» « كامل الزّيارات، باب 79، ص 399.»

د: آداب صحن شريف

ص: 79

33- هنگامى كه به در صحن شريف رسيدى بايست و چهار بار بگو: «الله اكبر»، پس آنگاه بگو:

«اللّهُمَّ إِنَّ هذا مَقامٌ أَكْرَمْتَنى بِهِ وَ شَرَّفْتَنى بِهِ اللّهُمَّ فَأَعْطِنى فيهِ رَغْبَتى عَلى حَقيقَه إِيمانى بِكَ وَ بِرَسُولِكَ (ع)» «المزار، ابن المشهدى، ص 371؛ التهذيب، ج 6، ص 56، با اندكى تفاوت.»

34- سپس پاى راست خود را قبل از پاى چپ وارد كن و بگو:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ إِلَى اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) اللَّهُمَّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» « المزار، ابن المشهدى، ص 371.» 35- هنگامى كه وارد صحن شريف شدى چهار بار بگو «الله اكبر» و به سوى قبله توجّه كن و دو دست خود را بالا ببر و بگو:

«اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ أَتَوَجَّهُ وَ إِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ إِلَيْكَ خَرَجْتُ وَ إِلَيْكَ وَفَدْتُ وَ لِخَيْرِكَ تَعَرَّضْتُ وَ بِزِيَارَةِ حَبِيبِ حَبِيبِكَ تَقَرَّبْتُ اللَّهُمَّ فَلَا تَمْنَعْنِي خَيْرَ مَا عِنْدَكَ لِسُوءِ مَا عِنْدِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ كَفِّرْ عَنِّي سَيِّئَاتِي وَ حُطَّ عَنِّي خَطِيئَاتِي وَ أقْبَلْ حَسَنَاتِي»

پس آنگاه سوره حمد، فلق، ناس، توحيد، قدر و آيه الكرسى و آخر سوره حشر را بخوان. «. همان؛ التهذيب، ج 6، ص 56. آية الكرسى، آيه 255 تا 267 سوره بقره مى باشد و آيات آخر سوره حشر قبلًا ذكر شد.»

36- در صحن شريف براى تحيّت مشهد حسينى (ع) دو ركعت نماز بخوان و پس از اين كه فراغت يافتى و تسبيح] حضرت زهرا (س) [گفتى بگو:

ص: 80

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا خَالِقِ الْخَلْقِ لَمْ يَعْزُبْ عَنْهُ شَيْ ءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ عَالِمِ كُلِّ شَيْ ءٍ بِغَيْرِ تَعْلِيمٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ سَلَامُهُ وَ سَلَامُ جَمِيعِ خَلْقِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيَّ وَ عَرَّفَنِي فَضْلَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اللَّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ الرِّجَالُ وَ شُدَّتْ إِلَيْهِ الرِّحَالُ وَ أَنْتَ يَا سَيِّدِي أَكْرَمُ مَأْتِيٍّ وَ أَكْرَمُ مَزُورٍ وَ قَدْ جَعَلْتَ لِكُلِّ زَائِرٍ آتٍ تُحْفَةً فَاجْعَلْ تُحْفَةَ زِيَارَةِ قَبْرِ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلِي وَ اشْكُرْ سَعْيِي وَ ارْحَمْ مَسِيرِي مِنْ أَهْلِي بِغَيْرِ مَنٍّ اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بَلْ لَكَ الْمَنُّ عَلَيَّ إِذْ جَعَلْتَ لِيَ السَّبِيلَ إِلَى زِيَارَةِ وَلِيِّكَ وَ عَرَّفْتَنِي فَضْلَهُ وَ حَفِظْتَنِي حَتَّى بَلَّغْتَنِي اللَّهُمَّ وَ قَدْ رَجَوْتُكَ فَلَا تَقْطَعْ رَجَائِي وَ قَدْ أَمَّلْتُكَ فَلَا تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ اجْعَلْ مَسِيرِي هَذَا كَفَّارَةً لِمَا قَبْلَهُ مِنْ ذُنُوبِي وَ رِضْوَاناً تُضَاعِفُ بِهِ حَسَنَاتِي وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِي وَ طَرِيقاً لِقَضَاءِ حَوَائِجِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ سَعْيِي مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي مَغْفُوراً وَ عَمَلِي مَقْبُولًا وَ دُعَائِي مُسْتَجَاباً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أُرِيدُكَ فَأَرِدْنِي وَ أَقْبَلْتُ بِوَجْهِي إِلَيْكَ فَلَا تُعْرِضْ عَنِّي وَ

ص: 81

قَصَدْتُكَ فَتَقَبَّلْ مِنِّي وَ إِنْ كُنْتَ لِي مَاقِتاً فَارْضَ عَنِّي وَ ارْحَمْ تَضَرُّعِي إِلَيْكَ فَلَا تُخَيِّبْنِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» « التّهذيب، ج 6، ص 56 و 57؛ المزار، ابن المشهدى، ص 372 و 373 با مختصر تفاوت.» 37- امام صادق (ع) فرمود:

«هنگامى كه خواستى امام حسين (ع) را زيارت كنى، پس او را با دلى شكسته و اندوهبار و غمزده و با مويى آشفته و غبارآلود و گرسنه و تشنه زيارت كن، چرا كه حسين (ع) با حال اندوه و غمزدگى و با مويى آشفته و غبارآلود و گرسنه و تشنه كشته شد، و از او حوايج خود را درخواست كن و بازگرد و آنجا را براى خود وطن نگير.» « كامل الزّيارات، باب 48، ص 252، حديث 3 و نيز الكافى، ج 4، ص 587.»

38- پس آنگاه حركت كن تا قبر مطهّر را ببينى، پس هنگامى كه قبر را ديدى، چهار بار بگو: «الله اكبر» و روى خود را مقابل روى آن حضرت قرار ده و بگو:

«اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْكَ السَّلَامُ وَ إِلَيْكَ يَرْجِعُ السَّلَامُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ مِنْ رُسُلِهِ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَلَ وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَخِي رَسُولِهِ الصِّدِّيقِ الْأَكْبَرِ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ السَّلَامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ

ص: 82

سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى الرَّاشِدِينَ السَّلَامُ عَلَى الطَّاهِرَةِ الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلَامُ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُنْزَلِينَ السَّلَامُ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُرْدِفِينَ السَّلَامُ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُسَوِّمِينَ السَّلَامُ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ الزُّوَّارِينَ السَّلَامُ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ هُمْ فِي هَذَا الْمَشْهَدِ بِإِذْنِ اللَّهِ مُقِيمُونَ» « التهذيب، ج 6، ص 57 و 58؛ المزار، شيخ مفيد، ص 104؛ المزار، ابن المشهدى، ص 374؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 209.»

ه: اذن دخول در حرم اقدس حسيني (ع)

39- بر در مشهد مقدّس حسينى (ع) بايست و مطابق مأثور، طلب اذن كن، پس اگر قلبت خاشع و چشمانت اشكبار شد، پس اين علامت اذن و اجازه است، پس وارد شو. «مصباح المتهجّد، ص 720 و بحارالأنوار، ج 97، ص 134.»

در كتاب «الدّروس» آمده است: «پس اگر خشوع و رقّت قلب در خود يافت، داخل شود و گرنه زمان رقّت قلب بهتر است، چرا كه غرض مهمتر، حضور قلب براى دريافت رحمت الهى است.» «الدّروس الشرعية فى فقه الامامية، شهيد اوّل، ج 2، ص 22.»

و بلندپايه ترين كلامى كه در طلب اذن در همه مشاهد مقدّسه خوانده مى شود اين كلام است:

«اللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَها، وَعَقْوَةٌ شَرَّفْتَها، وَمَعالِمٌ زَكَّيْتَها حَيْثُ أَظْهَرْتَ فِيها أَدِلَّةَ التَّوْحِيدِ وَأَشْباحَ الْعَرْشِ الْمَجِيدِ الَّذِينَ

ص: 83

اصْطَفَيْتَهُمْ مُلُوكاً لِحِفْظِ النِّظامِ، وَاخْتَرْتَهُمْ رُؤَساءَ لِجَمِيعِ الأَنامِ، وَبَعَثْتَهُمْ لِقِيامِ الْقِسْطِ فِي ابْتِداءِ الْوُجُودِ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَيْهِمْ بِاسْتِنابَةِ أَنْبِيائِكَ لِحِفْظِ شَرائِعِكَ وَأَحْكَامِكَ فَأَكْمَلْتَ بِاسْتِخْلافِهِمْ رِسالَةَ الْمُنْذِرِينَ كَما أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِي فِطَرِ الْمُكَلَّفِينَ، فَسُبْحانَكَ مِنْ إِله مَا أَرْأَفَكَ، وَلَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ مِنْ مَلِكٍ مَا أَعْدَلَكَ حَيْثُ طابَقَ صُنْعُكَ مَا فَطَرْتَ عَلَيْهِ الْعُقُولَ، وَوافَقَ حُكْمُكَ مَا قَرَّرْتَهُ فِي الْمَعْقُولِ وَالْمَنْقُولِ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى تَقْدِيرِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ، وَلَكَ الشُّكْرُ عَلَى قَضائِكَ الْمُعَلَّلِ بِأَكْمَلِ التَّعْلِيلِ، فَسُبْحانَ مَنْ لَا يُسْأَلُ عَنْ فِعْلِهِ، وَلَا يُنازَعُ فِي أَمْرِهِ! وَسُبْحانَ مَنْ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ قَبْلَ ابْتِداءِ خَلْقِهِ! وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْنا بِحُكَّام يَقُومُونَ مَقامَهُ لَوْ كانَ حاضِراً فِي الْمَكانِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ الَّذِي شَرَّفَنا بِأَوْصِياءَ يَحْفَظُونَ الشَّرائِعَ فِي كُلِّ الْازْمانِ، وَاللّهُ أَكْبَرُ الَّذِي أَظْهَرَهُمْ لَنا بِمُعْجِزات يَعْجُزُ عَنْهَا الثَّقَلانِ، لا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ الَّذِي أَجْرانا عَلَى عَوائِدِهِ الْجَمِيلَةِ فِي الْامَمِ السَّالِفِينَ. اللّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ وَالثَّناءُ الْعَلِيُّ كَما وَجَبَ لِوَجْهِكَ الْبَقاءُ السَّرْمَدِيُّ، وَكَما جَعَلْتَ نَبِيَّنا خَيْرَ النَّبِيِّينَ، وَمُلُوكَنا أَفْضَلَ الْمَخْلُوقِينَ، وَاخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْم عَلَى الْعالَمِينَ، وَفِّقْنا لِلسَّعْيِ إِلى أَبْوابِهِمُ الْعامِرَةِ إِلى يَوْمِ الدِّينِ، وَاجْعَلْ أَرْواحَنا تَحِنُّ إِلى مَوْطِى ءِ أَقْدامِهِمْ، وَنُفُوسَنا تَهْوِي النَّظَرَ إِلى مَجالِسِهِمْ وَعَرَصاتِهِمْ حَتَّى كَأَنَّنا نُخاطِبُهُمْ فِي حُضُورِ أَشْخاصِهِمْ فَصَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سادَة غائِبِينَ، وَمِنْ سُلالَة طاهِرِينَ، وَمِنْ أَئِمَّة مَعْصُومِينَ. اللّهُمَّ فَأْذَنْ لَنا بِدُخُولِ هذِهِ الْعَرَصاتِ الَّتِي

ص: 84

اسْتَعْبَدْتَ بِزِيارَتِها أَهْلَ الْارَضِينَ وَالسَّمَاواتِ، وَأَرْسِلْ دُمُوعَنا بِخُشُوعِ الْمَهابَةِ، وَذَلِّلْ جَوارِحَنا بِذُلِّ الْعُبُودِيَّةِ وَفَرْضِ الطَّاعَةِ، حَتَّى نُقِرَّ بِمَا يَجِبُ لَهُمْ مِنَ الْاوْصَافِ، وَنَعْتَرِفَ بِأَنَّهُمْ شُفَعَاءُ الْخَلائِقِ إِذَا نُصِبَتِ الْمَوَازِينُ فِي يَوْمِ الْاعْرافِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَسَلامٌ عَلَى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.» « بحارالأنوار، ج 99، ص 115 و 116.

و نيز مفاتيح الجنان( در اذن دخول حرم هاى شريفه). مرحوم محدّث قمى/ در هديةالزّائرين و بهجة الناظرين) ص 41 و 42 به نقل از« بلد الامين» و« الجنّة الواقية» كه همان مصباح كفعمى است، اذن دخولى را ذكر كرده است كه براى همه مشاهد مشرّفه مى توان خواند و آن اذن دخول اين است:

« اللّهُمَّ إِنِّى وَقَفْتُ عَلَى بَاب مِنْ أَبْوابِ بُيوتِ نَبِيكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَآلِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ يدْخُلُوا إِلّا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ:( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيوتَ النَّبِى إِلّا أَنْ يؤْذَنَ لَكُمْ) اللّهُمَّ إِنِّى أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صَاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ فِى غَيبَتِهِ كَمَا أَعْتَقِدُها فِى حَضْرَتِهِ، وَأَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفاءَكَ عَلَيهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يرْزَقُونَ، يرَوْنَ مَقامِى، وَيسْمَعُونَ كَلامِى، وَيرُدُّونَ سَلامِى، وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِى كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِى بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَإِنِّى أَسْتَأْذِنُكَ يارَبِّ أَوَّلًا، وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ ثانِياً، وَأَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَكَ الْامامَ الْمَفْرُوضَ عَلَى طاعَتُهُ( فلانَ بْنَ فلان)] نام امام را مى برى مثلًا حسين بن على( ع)[ وَالْمَلائِكَةَ الْمُوَكَّلِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ ثالِثاً، أَأَدْخُلُ يارَسُولَ اللّهِ؟ أَأَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ؟ أَأَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ الْمُقِيمِينَ فِى هذَا الْمَشْهَدِ؟ فَأْذَنْ لِى يامَوْلاى فِى الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِاحَد مِنْ أَوْلِيائِكَ، فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلًا لِذلِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ لِه» پس عتبة مباركه را ببوس و داخل شو و بگو:

« بِسْمِ اللّهِ، وَبِاللّهِ، وَفِى سَبِيلِ اللّهِ، وَعَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ. اللّهُمَّ اغْفِرْ لِى، وَارْحَمْنِى، وَتُبْ عَلَى إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

و نيز در بحارالأنوار، ج 98، ص 22، اذن دخول ديگرى از سيد/ نقل شده است.» 40- عتبه « مجمع البحرين، ج 2، ص 114، همچنين در كتاب« روح مجرّد» تأليف مرحوم علّامه حسينى تهرانى، ص 205 آمده است:« در شرح قاموس اللّغة گفته است: عَتَبه به تحريك، آستانة در يا بالاى هر دو است» پس مقصود از عتبه، آستانة در، سطح جلوى در و چوب زيرين جلوى در ورودى زائران است.

» مباركه و آستانه شريفه را ببوس و اين ادب براى جميع

ص: 85

مشاهد مشرّفه است و در زيارت امير مؤمنان (ع) كه از صفوان از امام صادق (ع) نقل شده است و مشايخ طائفه، مفيد و سيد و شهيد و غير آنان، آن را روايت كرده اند، اين گفتار آمده است: «پس آنگاه عتبه را ببوس و پاى راست خود را بر پاى چپ خود مقدّم بدار» « بحارالأنوار، ج 97، ص 283.»، و در اذن دخول- كه قبلًا ذكر شد- آمده است: «پس آنگاه عتبه را ببوس و با حالت خشوع و گريه وارد شو كه آن اجازه اى است از سوى حضرات معصومين (عليهم السلام)» «بحارالأنوار، ج 99، ص 116.» و در بعضى از زيارات كه علّامه مجلسى (قدس سره) ذكر كرده است، آمده: «چقدر مشتاق بوسه بر آستان شما هستم» « همان، ص 204 و 205.»، و كفعمى در «المصباح» « مصباح الكفعمى، ص 472.» بدان تصريح كرده و آن را از آداب زيارت برشمرده است و شيخ شهيد ما در «الدّروس» فرموده است: «اماميه برآنند.» «الدّروس الشّرعية، ج 2، ص 25.» و علّامه نورى آن را از آداب شمرده است « هدية الزّائرين، ص 34 به نقل از تحيه الزّائر محدّث نورى.» و علّامه مامقانى، رساله مستقلّى در اين باب نوشته است و روايت مى كند كه از شيخ الطائفه، شيخ مرتضى انصارى (قدس سره) در باب بوسيدن آستان هاى مقدّسه، سؤال شد، ايشان فرمود:

«من، آستان مشهد حضرت ابالفضل العبّاس (ع) را مى بوسم، چه

ص: 86

رسد به آستان مشاهد ائمّه (عليهم السلام)، امّا نه از اين جهت كه آستان محلّ شهادت آن بزرگواران (عليهم السلام) است، بلكه بدان جهت كه قدمگاه زائران ائمه (عليهم السلام) است.» « در كتاب« در محضر آيت الله العظمى بهجت دامت بركاته» نوشته استاد محمدحسين رخشاد، ج 1، ص 285 و 286 آمده است:

« آقايى ظاهراً به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض كرد كه: آقا شما هم؟ برعكس، مرحوم دربندى به ايشان گفت: آقا، كار شما براى مردم حجّت است، وقتى به حرم مى روى، ضريح حضرت ابوالفضل را ببوس، شيخ در جواب فرمود:« عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوّار است!».»

و مشاهده شده است كه پيشواى شيعه، آيت الله ميرزا محمّدتقى شيرازى بر آستان مشهد «حرّ بن يزيد رياحى (رضوان الله تعالى عليه)» بوسه مى زند و هيچ شكّى نيست كه سيره شيعه همواره بر اين، استوار بوده است. «اساساً مقتضاى عشق، بوسه بر همه اشياى منسوب به معشوق است:

امرّ على جدار ديار سلمى أُقبّل ذا الجدار و ذا الجدارا

و ما حبّ الدّيار شغفن قلبى ولكن حُبُّ من سكن الدّيارا

از ديوار كوى و ديار سلمى( معشوقه شاعر) عبور مى كنم و اين ديوار و آن ديوار را مى بوسم. دوستى و عشق ديار قلب مرا اسير عشق خود نكرده است ولى عشق كسى كه ساكن اين ديار است دلم را اسير خود كرده است.

اقبّل ارضا سار فيها جِمالُها فكيف بدارٍ دار فيها جمالها

زمينى كه شتران آن يار از آنجا سير نموده مى بوسم. پس( حال من) با خانه اى كه زيبايى يار در آن گردش نموده چگونه است؟»

41- پاى راست خود را وارد بارگاه كن و پاى چپ خود را مؤخّر كن « المزار، ابن المشهدى، ص 56؛ مصباح الزّائر، ص 198.» و رعايت اين ادب در بسيارى از زيارات ائمه (عليهم السلام) تأكيد شده است

ص: 87

و در «الدّروس» آمده است: «هنگامى كه خارج مى شود پس پاى چپ را مقدّم بدارد.» « الدروس الشرعية، ج 2، ص 23:« فإذا دخل قدّم رجله اليمنى و اذا خرج فباليسرى».»

42 و از جانب شرقى، وارد حائر مقدّس شو و بر تو باد به سكينه و وقار. « كامل الزّيارات، باب 79، ص 367، حديث سوم.»

و: مناسك و آداب حائر مقدّس

43- عقل خود را براى او فارغ ساز و با تمام وجود، متوجّه او باش. در زيارت امام حسين (ع) از راه دور، از امام صادق (ع)، وارد شده است: «كشته گاه او را در مقابل خود نمايان كن و ذهن خود و تمام بدنت را فارغ ساز و عقل خود را براى او جمع كن» « الاقبال بالأعمال الحسنه، سيد بن طاووس، ج 3، ص 66.

»، پس در مورد كسى كه در مقابل قبر است، سزاوارتر است.

44- هنگامى كه ا مام (ع) را ديدى و در برابرش ايستادى تكبير بگو. امام صادق (ع) فرمود:

«هر كه هنگام رؤيت امام، تكبير بگويد، براى او، روز قيامت، صخره اى سنگين تر از هفت آسمان و آنچه در آنها و بين آنها و زير آنهاست در ميزان اعمالش خواهد بود و هر كه در مقابل امام تكبير بگويد و بگويد: «لا اله الّا الله لا شريك له»، خداوند، رضوان

ص: 88

اكبر خود را براى او واجب مى سازد و هر كه را خداوند، رضوان اكبرش را برايش واجب سازد، واجب مى شود كه بين او و بين ابراهيم (ع) و محمد (ص) و همه پيامبران مرسل، در دار جلال، جمع كند.» « بصائرالدّرجات فى مناقب آل محمّد، محمّد بن حسن الصفّار، ص 406 و 407

بيشتر متن حديث ترجمه شد امّا آن مقدار كه باقى مانده است از اين قرار است: به امام گفتم: دار جلال چيست؟ فرمود: ما( دار) هستيم و آن قول خداوند است كه فرمود:« اين سراى آخرت است، آن را براى كسانى كه در روى زمين نمى خواهند سركشى و تبهكارى كنند، مقرّر داشته ايم و سرانجام نيك از آن پرهيزكاران است.» پس ما عاقبت هستيم اى سعد! و امّا مودّت ما براى متّقين است، خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:« متبرّك باد نام پروردگارت كه شكوهمند و گرامى است»، پس ما جلال و كرامت الهى هستيم كه خداوند، بندگان را به سبب طاعت ما، كرامت بخشيد.»

45- و بر تو باد به ايستادن هنگام زيارت. علما در آداب زيارت و در بسيارى از زيارات مأثوره، بعد از ذكر مقدّماتش تا حدّ آمدن در مقابل قبر شريف، اين مطلب را ذكر كرده اند، گفته اند: «سپس در مقابل قبر مى ايستى و مى گويى» «. بحارالأنوار، ج 98، ص 148.» يا «سپس بايست در مقابل قبر) «همان، ص 168.» يا «در مقابل قبر با خشوع بايست» «همان، ص 259.» يا «در مقابل ضريح مى ايستى» « همان، ص 332.» يا «بايست رو به قبر و بگو» « مصباح المتهجّد، ص 722 و مصباح كفعمى، ص 491.» يا «مى ايستى بر قبر و مى گويى» « بحارالأنوار، ج 97، ص 285.» و امر به ايستادن (قيام)، در زيارت شهدا، در حديثى از امام صادق (ع)، آمده فرمودند: «پس آنگاه،

ص: 89

رو به قبور شهدا مى ايستى» « كامل الزّيارات، باب 79، ص 389.» و در حديث ديگرى فرمود: «سپس مى ايستى ايستادنى، پس در مقابل قبور شهدا قرار مى گيرى» «همان، باب 79، ص 360.» كه با ذكر مفعول مطلق و عامل آن «« قائماً» مفعول مطلق تأكيدى و« تقوم» عامل آن است.»، تأكيد شده است؛ مستدعى اولويت قيام، هنگام زيارت امام (ع) است و گويا اين مطلب را در زيارت معصوم، مسلّم و مفروغٌ عنه دانسته است، لذا اين تأكيد را در باب زيارت معصوم (ع) نياورده است پس آن را براى ايضاح و روشنگرى در زيارت شهدا زياد ذكر كرده است و در زيارت پيامبر (ص) از راه دور بدان تصريح شده است به اين گفتار: «سپس بايست ايستادنى و بگو» « الاقبال، ج 2، ص 123.» و در زيارت جامعه براى ائمّه (عليهم السلام) از راه دور نيز چنين آمده است. «. بحارالأنوار، ج 99، ص 162 به نقل از مصباح الزّائر، سيد بن طاووس، ص 197 و 200 و 224 و 293.»

پس اگر ايستادن، ادب زائرى است كه از راه دور متوجّه مشاهد امامان (عليهم السلام) شده است، پس اين ادب در مورد كسى كه در مقابل و رو به روى امامان است، سزاوارتر است. «علّامه امينى در موسوعه الغدير، ج 6، جزء 5، ص 198 ذيل عنوان( ادب الزائر عند الجمهور)، آداب زيارت نبوى در ادب هجدهم مى نويسد:« براى زائر سزاوار است كه هنگام زيارت، ايستاده باشد چنانكه اين حالت به ادب سزاوارتر است، پس اگر طولانى شد اشكالى ندارد كه با ادب و بر دو زانو بنشيند و در مقام هيبت و اجلال، با دلى آسوده، چشم خود را فرو افكند و با قلب خود، جلالت موقف خود را و اين كه پيامبر] در ساير مشاهد، امامان[ زنده اند و ناظر احوال او و آگاه بر او، استحضار كند.»

محدّث قمى نيز به نقل از( تحية الزائر) محدّث نورى در كتاب( هديةالزائرين) ص 35 مى نويسد:« نوزدهم: ايستادن در وقت خواندن زيارت اگر عذرى ندارد از ضعف و درد كمر و درد پا و غيرها و اين ادب صريحاً در جايى ذكر نشده وليكن خوبى آن از جهات كثيره استفاده شده، كه ذكرش مناسب اينجا نيست.» بخشى از جهات آن درمتن كتاب( ادب الزّائر) مذكور است كه ترجمه آن را ذكر كرديم.

» و از بسيارى از احاديث آشكار

ص: 90

مى شود كه اذن دخول در مطلق دور، از اذن در نشستن ما را بى نياز نمى كند و اعتبارات و عادات عرفى به هنگام دخول در محضر بزرگان و پادشاهان با اين مطلب سازگار است و همواره علما بر اين ادب سير مى كرده اند و شايد سيره عمومى ميان مردمان نيز بر همين مبنا باشد.

46- هنگام ايستادن كنار قبر آن حضرت، رو به رو و مقابل قبر مطهّر بايست. « المزار، شيخ مفيد، ص 78 و كامل الزّيارات، باب 79، ص 364؛ التهذيب، ج 6، ص 57.

»

47- ايستادن تو مقابل قبر، با خشوع و گريه و تضرّع باشد.

ز: زيارت امام حسين (ع)

49- با زيارات مأثوره زيارت كن و آن بسيار است، ابن قولويه در كامل الزّيارات، 18 زيارت مطلقه (كه در همه اوقات مى توان امام حسين (ع) را با آن زيارت كرد)؛ روايت كرده است و از آن جمله روايتى است كه با سند صحيح، در كامل الزّيارات و در كافى و تهذيب از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: 30 بار بگو «الله اكبر»، پس آنگاه مى گويى:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ وَ بْنَ حُجَّتِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَتِيلَ اللَّهِ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللَّهِ

ص: 91

الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ ابْنُ حُجَّتِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَتِيلُ اللَّهِ وَ ابْنُ قَتِيلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ ثَارُ اللَّهِ وَ ابْنُ ثَارِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وِتْرُ اللَّهِ الْمَوْتُورُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ وَفَيْتَ وَ وافَيْتَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ وَ مَضَيْتَ لِلَّذِي كُنْتَ عَلَيْهِ شَهِيداً وَ مُسْتَشْهِداً وَ شَاهِداً وَ مَشْهُوداً أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ مَوْلَاكَ وَ فِي طَاعَتِكَ وَ الْوَافِدُ إِلَيْكَ أَلْتَمِسُ كَمَالَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ وَ ثَبَاتَ الْقَدَمِ فِي الْهِجْرَةِ إِلَيْكَ وَ السَّبِيلَ الَّذِي لَا يَخْتَلِجُ دُونَكَ مِنَ الدُّخُولِ فِي كِفَالَتِكَ الَّتِي أُمِرْتَ بِهَا مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ بِكُمْ يُبَيِّنُ اللَّهُ الْكَذِبَ وَ بِكُمْ يُبَاعِدُ اللَّهُ الزَّمَانَ الْكَلِبَ وَ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِتُ وَ بِكُمْ يَفُكُّ الذُّلَّ مِنْ رِقَابِنَا وَ بِكُمْ يُدْرِكُ اللَّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ يُطْلَبُ وَ بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ تُسِبِّحُ اللهَ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ وَ تَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَلى مَرَاسِيهَا إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فُصِّلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ لُعِنَتْ أُمَّةٌ قَتَلَتْكُمْ وَ أُمَّةٌ خَالَفَتْكُمْ وَ أُمَّةٌ جَحَدَتْ وِلَايَتَكُمْ وَ أُمَّةٌ ظَاهَرَتْ عَلَيْكُمْ وَ أُمَّةٌ شَهِدَتْ وَ لَمْ

ص: 92

تُسْتَشْهَدْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ النَّارَ مَأْويهُمْ وَ بِئْسَ وِرْدُ الْوَارِدِينَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»

و سه بار مى گويى:

«صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِمَّنْ خَالَفَكَ بَرِي ءٌ»

پس آنگاه برمى خيزى و به سوى فرزندش، على بن الحسين (ع)- كه پايين پاى مبارك است- مى آيى، پس مى گويى:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحَسَنِ « اين« على سبيل المجاز» است و عرب معمولًا عمو را پدر مى نامد، همانگونه كه در قرآن آمده( وَ إِذْ قالَ ابْراهيمُ لأَبيهِ آذَرَ) در حالى كه آذر عموى ابراهيم بود.» وَ الْحُسَيْنِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَدِيجَةَ وَ فَاطِمَةَ، (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ) (سه بار)، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ (سه بار)، أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِي ءٌ (سه بار)

پس آنگاه برمى خيزى پس با دست خود به سوى (شهدا) اشاره مى كنى و مى گويى:

السَّلَامُ عَلَيْكُمْ (سه بار) فُزْتُمْ وَ اللَّهِ (سه بار) فَلَيْتَ أَنِّي مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً پس آنگاه دور مى زنى و قبر اباعبدالله را در مقابل و رو به روى خود قرار مى دهى، پس شش ركعت نماز مى خوانى. « كامل الزّيارات، باب 79، ص 362 تا 367، حديث 2. التهذيب، ج 6، ص 54؛ الكافى، ج 4، ص 575 و نيز هدية الزّائرين، ص 112 تا 115. مرحوم محدّث قمى در پايان مى نويسد:« در اين خبر شريف بيانى از اين شش ركعت نماز شده و ظاهر آن است كه هر شش ركعت، نماز زيارت اباعبدالله الحسين( ع) باشد.» در مورد نماز زيارت توضيح داده خواهد شد.( شماره 52).

»

ص: 93

50- هنگامى كه زيارت مى كنى با انگشت مسبحه «. در مجمع البحرين، ج 2، ص 370 آمده است: مسبحه: انگشتى است كه به دنبال انگشت ابهام( شست) مى آيد، چراكه با آن هنگام تسبيح مشاركت مى كند. همان انگشت سبّابه.» (سبّابه) دست راست به سوى قبر شريف اشاره كن و دست چپ را بر آن قرار ده و در هنگام دعا آنها را به سوى آسمان بلند كن. « المزار مفيد، ص 127؛ مصباح المتهجّد، ص 727؛ التهذيب، ج 6، ص 67؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 203.»

51- بر تو باد به بسيار نماز گزاردن نزد قبر مطهّر كه از امام صادق (ع)، منقول است كه فرمود:

«به هر ركعتى كه نزد او بجاى آورى، براى تو مانند ثواب كسى است كه هزار حجّ و هزار عمره بجاى آورده باشد و هزار بنده آزاد كرده باشد و بسان كسى است كه در راه خدا، هزار بار با پيامبرى مرسل، ايستادگى كرده باشد. « كامل الزّيارات، باب 83، ص 433 و 434، حديث دوم.»

52- و بر تو باد به نمازهاى وارده در حرم شريف كه با كيفيات مخصوص مى باشد. «. همان، باب 79، ص 417. نماز زيارتى به اين كيفيت نقل شده است كه: نزد سر آن حضرت دو ركعت نماز بگزار كه در ركعت اوّل حمد و ياسين و در ركعت دوم حمد و الرّحمان مى خوانى و اگر خواهى در پشت قبر نماز بخوان ولى اگر نزد سر نماز بگزارى افضل است، پس وقتى فراغت يافتى، هر چه دوست داشتى نماز بخوان، جز اين كه دو ركعت،( نماز زيارت) است كه نزد هر قبرى( از معصومان:) از خواندن آن گريزى نيست.

محدّث قمى در مفاتيح الجنان مى نويسد:« ابن قولويه از حضرت باقر( ع) روايت كرده كه به شخصى فرمود: اى فلان چه مانعى است كه هرگاه حاجتى براى تو روى دهد، نزد قبر حسين( ع) بروى و چهار ركعت نماز گزارى، پس حاجت خود را بطلبى، به درستى كه نماز فريضه نزد آن حضرت، معادل با حج و نماز نافله معادل با عمره است.»

همچنين محدّث قمى در هديه الزائرين، ص 131 مى نويسد:« و از جمله اعمال، دو ركعت نماز در آن حرم مطهّر با سوره الرّحمن و تبارك است، هر كس آن را بخواند، خداوند منّان براى او بيست و پنج حج مقبول مبرور مى نويسد كه با رسول خدا 6 به جا آورده باشد. نمازها به طور مفصّل در كتاب مصباح الزّائر سيد بن طاووس با ادعيه مذكور است هر كه مى خواهد به آن رجوع كند.

»

ص: 94

پس آنگاه به سوى شهدا توجّه كن و بگو:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِياءَ اللّهِ وَأَحِبَّاءَهُ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِياءَ اللّهِ وَأَوِدَّاءَهُ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ دِينِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ رَسُولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَلِيِّ النَّاصِحِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصارَ أَبِي عَبْدِاللّهِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي طِبْتُمْ وَطابَتِ الأَرْضُ الَّتِي فِيها دُفِنْتُمْ وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظِيماً، فَيالَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ.» « مصباح المتهجّد، شيخ طوسى، ص 723؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 201.» 53- و نزد سر و عقب تر از قبر مطهّر نماز گزار. « كامل الزّيارات، باب 80، ص 424 تا 426.»

54- و نزد قبر مطهّر،، نماز جعفر طيار بخوان، چراكه هر كس او را يا يكى از امامان (عليهم السلام) را زيارت كند و نزد او نماز جعفر بگزارد، براى او به هر ركعتى ثواب كسى كه هزار حج و هزار عمره انجام داده ا ست و كسى كه هزار بنده آزاد كرده و هزار بار با پيامبرى مرسل، در راه خدا ايستادگى كرده، نوشته مى شود و به هر گامى براى او ثواب صد حج و صد عمره و آزادسازى صد بنده در راه خدا مى باشد و صد حسنه برايش

ص: 95

نوشته مى شود و صد گناه و بدى از او آمرزيده مى شود. «بحارالأنوار، ج 97، ص 137 و 138؛ محدّث بزرگ، حاج شيخ عبّاس قمى در هديه الزائرين و بهجةالنّاظرين، ص 637 در باب كيفيت نماز حضرت جعفر طيار( ع) عباراتى دارند كه ما عيناً نقل مى كنيم:

« و از جمله نمازها، نماز جعفر بن ابى طالب( ع) است كه به سندهاى بسيار معتبر وارد شده است، و افضل اوقات آن صدر نهار جمعه] اوّل روز جمعه[ است، سيد بن طاووس به سند معتبر روايت كرده كه شخصى از حضرت صادق( ع) پرسيد، نماز تسبيح يعنى نماز جعفر را، حضرت فرمود كه:« آن حبوت» يعنى بخششى بوده از رسول خدا 6 به جعفر. پس فرمود:« حديث كرد مرا پدرم از جدّم حضرت امام زين العابدين( ع) كه چون جعفر طيار برادر حضرت اميرالمؤمنين( ع) از هجرت حبشه مراجعت نمود، در روزى آمد كه فتح خيبر به دست اميرالمؤمنين( ع) شده بود، حضرت رسول 6 به قدر مسافت پرتاب يك تير، به استقبال او شتافت، چون جعفر نظرش بر جمال عديم المثال آن حضرت افتاد، مشتاقانه به جانب آن حضرت دويد، حضرت او را دربرگرفت و دست در گردن او آورد و ساعتى با او سخن گفت، پس بر ناقه( عضبا) سوار شد و جعفر را رديف خود ساخت، و چون ناقه به راه افتاد، حضرت فرمود كه:« اى جعفر، اى برادر، مى خواهى بخشش بزرگى كنم نسبت به تو؟ مى خواهى تو را عطيه گران بهايى بدهم؟ مى خواهى تو را برگزينم؟» مردم گمان كردند كه مال جزيلى] جزيل: عظيم[ از غنايم خيبر به او عطا خواهد فرمود. جعفرگفت: بلى پدرم و مادرم فداى تو باد، پس حضرت، نماز تسبيح را به او تعليم فرمود.» و حضرت صادق( ع) فرمود كه:« صفتش اين است كه آن، چهار ركعت است به دو تشهّد و به دو سلام، و در ركعت اوّل بعد از سوره حمد،( اذا زلزلت) مى خواند، و در ركعت دوم، سوره( والعاديات)، و در ركعت سوم( اذا جاء نصر الله) و در ركعت چهارم( قل هو الله احد) و در هر ركعت بعد از فراغ از قرائت، پانزده مرتبه مى گويد:« سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر» و در ركوع همين تسبيحات را ده مرتبه مى گويد، و چون سر از ركوع برمى دارد ده مرتبه، و در سجده اوّل ده مرتبه، و بعد از سر برداشتن ده مرتبه، و در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سر برداشتن پيش از آن كه برخيزد ده مرتبه، و در هر چهار ركعت چنين مى كند كه مجموع، سيصد مرتبه مى شود، و هزار و دويست تسبيح بوده باشد.» و به روايات معتبره ديگر، حضرت رسول 6 فرمود كه:« اگر هر روز بكنى بهتر است از براى تو از دنيا و آنچه در او هست، و اگر هر دو روز يكبار بكنى گناهانى كه در ميان دو نماز كرده] اى[ آمرزيده شود و اگر در هر جمعه بكنى يا در هر ماهى يك مرتبه يا در سالى يك مرتبه بكنى، هر گناهى كه در ميان آنها كرده] اى[ آمرزيده شود». و به روايات معتبره ديگر اگر به قدر كف درياها و به عدد ريگ بيابان و برگ درختان و ستاره هاى آسمان، گناه بر تو باشد،] آن را[ خدا بيامرزد، و اگر از جنگ گريخته باشى كه بدترين گناهان است خدا تو را بيامرزد. و از اين نحو روايات در فضيلت اين نماز، بسيار وارد شده است.»

ادعيه اى نيز در نماز يا پس از آن مستحبّ است كه براى تفصيل آن مى توان به« مفاتيح الجنان» يا« هديةالزّائرين» مراجعه كرد.

»

ص: 96

55- در كنار قبر مطهّر، دو ركعت نماز مستحبّى يا بيشتر، براى درخواست حوايج خود بگزار. از امام محمّد باقر (ع) منقول است كه: «كسى نيست كه به قبر امام حسين (ع) بيايد و دو ركعت يا چهار ركعت نماز بگزارد، پس آنگاه از خداوند حاجت خود را بخواهد، مگر اين كه خداوند حاجت او را برآورده سازد.» «كامل الزّيارات، باب 69، ص 314، حديث هفتم.» و در حديث ابن أبى عمير از امام محمّد باقر (ع) منقول است كه حضرت به مردى فرمود: «اى فلانى! چه چيز مانع تو شده است كه وقتى نزد قبر امام حسين (ع) مى آيى و حاجتى بر تو عارض شده است، چهار ركعت نماز بگزارى پس آنگاه حاجت خود را درخواست كنى.» «2كامل الزّيارات، باب 83، ص 433. عبارت پايانى كه در ترجمه متن موجود نبود، عبارت است از:« نماز واجب نزد قبر امام حسين( ع)، معادل يك حجّ و نماز نافله نزد او معادل يك عمره است.»»

56- براى خود و خانواده ات و پدر و مادر و برادرانت بسيار دعا كن كه در مشهد امام حسين (ع) دعاى هيچ دعاكننده اى و درخواست هيچ درخواست كننده اى ردّ نمى شود. «جامع أحاديث الشيعة، ج 15؛ كتاب المزار، ص 390 از وسائل الشيعة، ج 14، ص 537، از عدّة الداعى، مرحوم عارف كمّل، ابن فهد حلّى روايت شده است كه خداوند به حسين( ع) به عوض كشته شدنش، چهار خصلت، عنايت فرمود: شفا را در تربتش، و اجابت دعا را تحت قبّه اش و ائمّه را از ذريه و نسل او قرار داد و ايام زائران آن حضرت از عمرشان شمرده نمى شود.» جناب ابن فهد در عدّة الداعى، ص 57 پيش از نقل اين روايت مى نويسد:« از مكان ه اى دعا، و بلكه شريف ترين مكان ها، نزد قبر امام حسين( ع) است.»

» امام محمّدباقر (ع) فرمودند:

ص: 97

«حسين (ع) صاحب كربلا، مظلوم و اندوهناك و تشنه لب و فريادگر و دريغ خورنده كشته شد، پس خداوند عزّ و جلّ بر خودش سوگند ياد كرده است كه هيچ فريادخواه و اندوهگين و گناهكار و غمزده و تشنه لب و آفت زده اى نزد قبر او نيايد، پس آنگاه نزد او دعا كند و به واسطه حسين (ع) به خداوند عزّوجلّ تقرّب جويد مگر اين كه خداوند غصّه او را بر طرف كند و درخواست او را عطا كند و گناهش را بيامرزد و عمرش را طولانى كند و در رزقش گشايش ايجاد كند، پس اى صاحب بصيرتان! عبرت بگيريد.» «كامل الزّيارات، باب 69، ص 313 و 314، ح 5.»

57- نزد سر مطهّر و نزد دو پاى آن حضرت و پشت سر آن بزرگوار، دعاهاى مأثوره و غير مأثوره را بخوان. «جناب محدّث قمى/ در هدية الزائرين، ص 127 مى نويسد:« بدان كه عمدة اعمال در اين روضة مطهّره، دعا است، زيرا كه اجابت در تحت آن قبّة ساميه يكى از چيزهايى است كه در عوض شهادت، حق تعالى به آن حضرت لطف فرموده و زائر بايد آن را غنيمت دانسته، در تضرّع و انابه و توبه و عرض حاجات كوتاهى نكند.»

شيخ مفيد و محمّد ابن المشهدى در مزار خود در ضمن يكى از زيارات، قبل از نماز زيارت، دعايى نقل كرده اند و فرموده اند كه رو به سمت قبله دست ها را به سوى آسمان بلند كن و بگو:

« اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَتَهَيأَ وَأَعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفَادَة إِلَى مَخْلُوق رَجَاءَ رِفْدِهِ وَجائِزَتِهِ وَ نَوافِلِه وَ فَواضِلِهِ وَعَطاياهُ فَإِلَيكَ يارَبِّ كانَتْ تَهْيئَتى وَ تَعْبِئَتى وَ إِعْدادى وَ سْتِعْدادى وَ سَفَرى وَ إِلى قَبْرِ وَليكَ وَفَدْتُ وَ بِزِيارَتِهِ إِلَيْكَ تَقَرَّبْتُ رَجاءَ رِفْدِكَ وَ جَوائِزِكَ وَ نَوافِلِكَ وَ عَطاياكَ وَ فَواضِلِكَ اللّهُمَّ وَ قَدْ رَجَوْتُ كَريمَ عَفْوِكَ وَ واسِعَ مَغْفِرَتِكَ فَلاتَرُدَّنى خائِباً فَإِلَيكَ قَصَدْتُ وَ ما عِنْدَكَ أَرَدْتُ وَ قَبْرَ إِمامى الَّذى أَوْجَبْتَ عَلَى طاعَتَهُ زُرْتُ فَجْعَلْنى بِهِ عِنْدَكَ وَجيهاً فى الدُّنْيا وَ لآخِرَة وَ أَعْطِنى بِهِ جَميعَ سُؤْلى وَ قْضِ لى بِهِ جَميعَ حَوائِجى وَ لاتَقْطَعْ رَجْائى وَ لاتُخَيبْ دُعائى وَ رْحَمْ ضَعْفى وَ قِلَّةِ حيلَتى وَ لا تَكِلْنى إِلى نَفْسى وَ لا إِلى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ مَولاى فَقَدْ أَفْحَمَتْنى ذُنُوبى وَ قُطِعَتْ حُجَّتى وَ بْتُلِيتُ بِخَطيئَتى وَ رْتُهِنْتُ بِعَمَلى وَ أَوْبْقْتُ نَفْسى وَ وَقَفْتُها مَوْقِفَ الأَذِلاءِ المُذْنِبينَ لْمُجْتَرِءينَ عَليكَ التّاركينَ أَمْرَكَ الْمُغْتَرَّينَ بِكَ لْمُسْتَخِفّينَ بِوَعْدِكَ وَ قَدْ أَوْبَقَنى ما كانَ مِنْ قَبيحِ جُرْمى وَ سُوءِ نَظَرى لِنَفْسى وَ رْحَمْ تَضَرُّعى وَ نِدامَتى وَ أَقِلْنى عَثْرَتى وَ رْحَمْ عَبْرَتى وَ قْبَلُ مَعْذِرَتى وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلى جَهْلى وَ بِإِحْسانِكَ عَلى إِساءَتى وَ بِعَفْوِكَ عَلى جُرمى فَإِلَيكَ أَشْكُو ضَعْفَ عَمَلى فَرْحَمْنى يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ اللّهُمَّ غْفِر لِى فَإِنّى مُقِرٌّ بِذَنْبى مُعْتَرِفٌ بِخَطيئَتى وَ هذِهِ يَدى وَ ناصِيتى أسْتَكين بِالْفَقْر مِنّى يا سَيدى فَقْبَلَ تَوْبَتى وَ نَفِّسْ كُرْبتى وَ رْحَمْ خُشُوعى وَ خُضُوعى وَ أَسْفى عَلى ما كان مِنّى وَ وُقُوفى عِنْدَ قَبْرَ وَلِيكَ وَ ذلّى بَينَ يدَيكَ فَأَنْتَ رَجائى وَ مُعْتَمدى وَ ظَهْرى وَ عُدَّتى فَلا تَرُدَّنى خائِبَاً وَ تَقَبَّلْ عَمَلى وَ سْتُر عَوْرَتى وَ آمِنْ رَوْعَتى وَ لاتُخَيبْنى وَ لا تَقْطَع رَجائى مِنْ بَينِ خَلْقِك يا سَيدى اللّهُمَّ وَ قَدْ قُلْتَ فى كِتابِكَ الْمُنْزَل عَلى نَبِيكَ الْمُرْسَل صَلّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ( دْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِى سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ) يا رَبِّ وَ قَوْلُكَ الْحَقّ وَ أَنْتَ الَّذى لاتُخْلِفُ الْميعاد فَسْتَجِبْ لى يا رَبِّ فَقَدْ سَأَلَكَ السّائِلُونَ وَ سَأَلْتُكَ وَ طَلَبَ الطّالِبوُن وَ طَلبْتُ مِنكَ وَ رغبَ الرّاغِبوُنَ وَ رَغبت إِليكَ وَ أَنْتَ أَهْل ألّا تُخَيبنى و لا تَقْطَعْ رَجائى و عَرّفنى الإِجابَةَ يا سَيدى وَ قْضِ لى حَوائِجَ الدُّنيا وَ الآخِرَة يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.»

»

ص: 98

58- نزد سر مطهّر، خداى را به «تسبيح اميرالمؤمنين (ع)» هزار بار تسبيح كن و آن چنين است:

«سُبْحانَ الَّذِي لَا تَنْفَدُ خَزَائِنُهُ! سُبْحانَ الَّذِي لَا تَبِيدُ مَعَالِمُهُ! سُبْحَانَ الَّذِي لَا يَفْنى مَا عِنْدَهُ! سُبْحَانَ الَّذِي لَا يُشْرِكُ أَحَداً فِي حُكْمِهِ! سُبْحانَ الَّذِي لَا اضْمِحْلالَ لِفَخْرِهِ! سُبْحانَ الَّذِي لَا انْقِطاعَ لِمُدَّتِهِ! سُبْحانَ الَّذِي لَا إِلهَ غَيْرُهُ!»

ص: 99

و نزد پاى حضرت، هزار بار تسبيح فاطمه (س) را بخوان و آن چنين است:

«سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ! سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ! سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِالْقَدِيمِ! سُبْحَانَ ذِي الْبَهْجَةِ وَالْجَمَالِ! سُبْحانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَالْوَقارِ! سُبْحانَ مَنْ يَرى أَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفَا وَوَقْعَ الطَّيْرِفِي الْهَوَاءِ!» «. كامل الزّيارات، باب 79، ص 384 و 385.» 59- و براى تو سكوت، جز از سخن خير و نيكو، در حاير مقدّس حسينى (ع) لازم است، چرا كه هنگامى كه شما سخن مى گوييد، فرشتگان مشغول شما مى شوند. « همان، باب 27، ص 176 و 177.

حضرت امام صادق( ع) فرمود: هنگامى كه حضرت اباعبدالله را زيارت مى كنيد، به جز سخن نيكو همراه با سكوت باشيد، چراكه فرشتگان شب و روز از محافظان اعمال، نزد فرشتگانى كه در حائر حسينى هستند حاضر مى شوند پس با آنها مصافحه مى كنند و آنها از شدّت گريه به آنها پاسخ نمى دهند، پس در انتظار آنها مى مانند تا خورشيد به حدّ زوال برسد و تا وقتى كه فجر نورافشانى كند، پس آنگاه با آنها تكلّم مى كنند و از امور آسمان از آنها سؤال مى كنند، امّا ما بين اين دو وقت، پس سخن نمى گويند و از گريه و دعا خسته نمى شوند و در اين وقت چيزى آنها را از يارانشان مشغول نمى كند، همانا وقتى كه شما سخن مى گوييد آنها به شما مشغول مى شوند.

پس اى زائر عزيز! چه نيكوست در جايى كه محلّ تردّد فرشتگان و قدسيان ملكوت است، به جاى سخنان بى ثمر يا گفتگوهاى دنيايى و يا گزارش هاى روزمرّه و نرخ اجناس و اشياى خريدارى شده، سكوت اختيار كنيم و با تمام وجود مشغول تفكّر و ذكر و دعا و مراقبه و محاسبه و توبه و استغفار و توجّه و تضرّع به سالار شهيدان و سرور سالكان و واصلان كوى دوست باشيم و با اشتغال به سخنان دنيايى، مانع رزق خود و موجب قساوت قلب خود نشويم.

»

ص: 100

60- بر تو باد به فرود آوردن صدا در مشهد حسينى (ع) و در تمامى مشاهد مشرّفه؛ بسيارى از علما اين مطلب را ذكر كرده اند و به اين آيه كريمه، استدلال كرده اند:

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِى وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ* إِنَّ الَّذِينَ يغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَه وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ « سوره حجرات، 2 و 3،( اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد، و در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همديگر، بلند حرف مزنيد، مبادا كه اعمالتان تباه شود و آگاه نباشيد؛ بى گمان كسانى كه صداهايشان را نزد پيامبر خدا پوشيده مى دارند، اينانند كه خداوند دل هايشان را براى تقوا پالوده است؛ ايشان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.»

و به اين آيه شريفه ضميمه كرده اند كه حرمت پيامبر (ص) پس از مرگش، بسان حرمت آن حضرت در دوران حياتش مى باشد و حرمت ائمّه هدى (عليهم السلام) بسان حرمت پيامبر اعظم (ص) است. علّامه مجلسى (قدس سره) با استدلال به آنچه ذكر شد مى گويد:

«آهسته كردن صدا نزد قبر پيامبر (ص) و نيز قبور ساير امامان (عليهم السلام) و آشكار نساختن صدا چه در حال زيارت و چه در غير زيارت لازم است.» « بحارالأنوار، ج 97، ص 124 و 125.»

و علّامه ميرزا حسين نورى، در كتاب «تحيه الزائر» بر رعايت اين

ص: 101

ادب پافشارى كرده است و كار كسى را كه صداى خود را- حتّى براى اذان- در روضه هاى مقدّسه بالا مى برد بسيار بد و زشت برمى شمارد.

شيخ الطّائفه شيخ محمد طه نجف (قدس سره)] از اعلام و مراجع تقليد نجف قرن چهاردهم هجرى قمرى [داخل حرم عسكريين (عليهما السلام) شد در حالى كه صداها به اذان بلند بود، پس آنها را با اين آيه شريفه از اين كار بازداشت كه مى فرمايد: ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً « سوره نوح، آيه 13.»؛ (شما را چه مى شود كه از عظمت خداوند، نمى ترسيد؟). «علامّه امينى در موسوعه الغدير، ج 6، جزء 5، ص 200، تحت عنوان( ادب الزّائر عند الجمهور) مى نويسد:

« نبايد زائر در زيارت، صداى خود را بالا ببرد و نبايد صداى خود را مخفى كند، بلكه اعتدال را رعايت كند و پايين آوردن صدا، نزد پيامبر 6 ادبى براى همگان است. قاضى عياض با اسناد خود از ابن حميد نقل كرده است كه گفت: ابوجعفر منصور،] خليفه عبّاسى[، در مسجد رسول خدا 6 با( مالك) مناظره مى كرد پس مالك به او گفت: اى اميرالمؤمنين! صدايت را در اين مسجد بالا نبر، پس خداوند تعالى گروهى را تأديب فرمود و فرمود:« صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد» و گروهى را ستود، پس فرمود:« بيگمان كسانى كه صداهايشان را نزد پيامبر خدا] آهسته و[ پوشيده مى دارند)، و گروهى را سرزنش فرمود پس فرمود:( بى گمان كسانى كه تو را از پشت در حجره ها صدا مى زنند)، و بيگمان، حرمت او پس از مرگ بسان حرمت او در دوران حيات مى باشد، پس ابوجعفر منصور دوانيقى براى زيارت خاضع شد و گفت: اى اباعبدالله( مالك بن انس)، آيا روى به قبله كنم و دعا كنم يا روى به رسول خدا 6 كنم؟ پس گفت: چرا روى خود را از او برگردانى در حالى كه او وسيله تو و وسيله پدرم آدم( ع) به سوى خداوند متعال در روز قيامت مى باشد!

بلكه روى خود به سوى او كن و از او طلب شفاعت كن تا خداوند تو را شفاعت كند و بپذيرد، خداوند متعال فرمود:« و اگر هنگامى كه به خويشتن ستم كردند به نزد تو مى آمدند و از خداوند آمرزش مى خواستند و پيامبر هم برايشان آمرزش مى خواست، خداوند را توبه پذير مهربان مى يافتند.»

علّامه طباطبايى 1 در تفسير الميزان، ج 18، ص 454 ذيل آيه 2 سوره حجرات مى نويسد:« منظور از اين كه مى فرمايد:« صداى خود را بلندتر از صداى رسول الله نكنيد، اين است كه وقتى با آن جناب صحبت مى كنيد، صدايتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد، چون به طورى كه گفته اند دو عيب در اين عمل هست: يا منظور شخصى كه صداى خود را بلند مى كند اين است كه توهينى به آن جناب كرده باشد كه اين كفر است و يا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمى كند و اين خلاف دستور است. چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظيم كنند. مى فرمايد: وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ، با آن جناب، آن طور كه با يكديگر صحبت مى كنيد، داد و فرياد نكنيد، چون رعايت احترام و تعظيم آن جناب، اقتضا دارد، در هنگام تخاطب، گوينده صدايش كوتاهتر از صداى آن حضرت باشد. پس به طور كلّى، با صداى بلند صحبت كردن فاقد معناى تعظيم است و با بزرگان به صداى بلند صحبت كردن، نظير مردم عادى، خالى از اسائة ادب و وقاحت نيست.»( ترجمه تفسير الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، و چاپ عربى تفسير، ج 18، ص 335.)

ص:102

جناب محدّث قمى در هديه الزّائرين، ص 37 و 38، ادب سى ام مى نويسد:« بلند نكردن صداى خود در وقت زيارت، چنانچه علّامه مجلسى و غيره تصريح نموده اند و مستند عمومات اخفاى ذكر و آيه شريفه يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِى، و روايت و حديث طويل( كافى) كه در باب دفن حضرت مجتبى( ع) و منع عايشه است و مقام را گنجايش تفصيل آن نيست. و شيخ ما علّامه نورى- طاب ثراه- كه بعد از ذكر آيه شريفه و حديث فرموده كه مرحوم مجلسى در كتاب( بحار) و( تحفه) از اين آيه و روايت استظهار فرموده كه بلند نمودن آواز در حرم مطهّر نبوى و مشاهد شريفه چه در زيارت و چه در غير آن منهى و مذموم است. و چه نيك فرموده و اين ادبى است خاصّ كه در مرحله احترام و تعظيم رسول خدا و ذريه طاهره اش- صلوات الله عليهم- به آن امتياز و اختصاص داده و پرده ناموسى براى تكريم و توقير ايشان در ميانشان گذاشته است پس هر كه آواز را بلند كند هر چند در عبادتى باشد كه بلند نمودن صدا در آن ممدوح باشد مانند اذان، پرده ناموس الهى را دريده، بلند نمودن آواز در اذان مرغوب است امّا در مكان مرتفع مثل مناره و بام و مساجد و امثال آن، كه اين محذور و مزاحمتى برايش نيست، چنانچه در اين جاست و نظير آن كه چشم پيغمبر يا امامى در خواب رفته، جاهلى براى نماز با آواز بلند اذان گويد و خواب را از چشم ايشان بيرون برد، و از اين جا معلوم مى شود، قباحت و شناعت آنچه متعارف و مرسوم شده در حرم مطهّر علوى و بقعه منوّره حسينى 8 كه در اوقات نماز، خصوص در صبح و شام، جماعت بسيارى كه گاه شود عدد ايشان زياده باشد از عدد گوش كنندگان به غايت بلندى آواز، برخيزند اذان گويند و دعا كنند و صداها درهم پيچد و فقرات اذان در يكديگر مخلوط شود، عابدان محلّ را از زائرين و نماز گزاران و متضرّعين و گريه كنندگان، از كار خود باز دارند و داخل در زمره( صادّين عن سبيل الله) شوند، و پاس حرمت نبوّت و امامت را از هم درند و حكايت اذان را كه از مستحبّات اكيده است از ميان برند، چه سامع نداند كه كدام را حكايت كند، با اين مفاسد و غير آن گمان دارد ثوابى برده و به فيضى رسيده و حال آن كه مى بايست از منكرات شرع شمرده شود نه عبادات، و در موبقات داخل شود نه قربات».

ادب حضور در محضر معصومان: چه در دوران حيات ظاهرى، و چه پس از شهادت آن بزرگواران، اقتضا مى كند، انسان در حركات و سكنات خود به گونه اى باشد كه حشمت و جلالت اهل عصمت و پيشوايان ربّانى مراعات شود. كسى كه معرفت به عظمت محضر اولياى الهى داشته باشد خود را در همه جا و به ويژه در حرم مطهّرشان- كه محلّ تابش انوار قدس و عظمت تجلّيات ربّانيه آنهاست- در محضر آنها مى بيند؛ متأسّفانه مشاهده مى كنيم كه برخى از مردم در مشاهد ائمّه: و ديگر اولياى دين، صداى فريادشان- چه براى صلوات آن هم با صداى بلند و چه براى اذان، چه براى ذكر مصائب آل الله: و چه در حالات معمولى و گفت و گوى شخصى- بلند است و اين مطابق با آيات شريفه و روايات اهل بيت عصمت و طهارت:، خلاف ادب حضور است. امام صادق( ع) مى فرمايد:

« و شيعتنا من لايعدو صوته سمعه»؛ شيعه ما كسى است كه صدايش از گوش او تجاوز نمى كند.»( بحارالأنوار، ج 65، ص 180 به نقل از كافى)، كنايه از اين كه به جز موارد ضرورى كه نياز به بالا بردن صداست، اساساً يك شيعه در تمامى حالات، اهل داد و فرياد نيست. حضرت حق در قرآن كريم، سوره لقمان، آيه 19 مى فرمايد:

وَ اقْصِدْ فِى مَشْيكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ و ميانه روى كن و صدايت را آهسته بدار، چرا كه ناخوش ترين آوازها، بانگ درازگوشان است.

در بيان حاجات و مناجات با معصومان: نيز بالا بردن صدا، مطلوب نيست. آيا هدف اين است كه ديگران حاجات و مناجات ما را بشنوند يا خداوند و حضرات معصومان:؟ اگر هدف، ديگران است، از ديگران چه سودى حاصل است و چرا در مشاهد مشرّفه؟ و اگر هدف، خداوند و معصومان: است كه گفته و ناگفته به سرّ درون همگان احاطه دارند، خداوند در سوره ملك، آيه 13 و 14 مى فرمايد: وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ* أَ لا يعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ) و سخن تان را چه پوشيده داريد و چه آشكار، او به راز دل ها داناست، آيا كسى كه آفريده است، علم ندارد؟ و اوست باريك بين آگاه.

»

ص: 103

ح: صلوات بر امام حسين (ع)

61- و بر تو باد به كوشش بسيار در ثنا و ستايش خداوند و صلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) و به ويژه صلوات بر امام حسين (ع)، سبط

ص: 104

پيامبر (ص) كه سيد بن طاووس در مصباح الزّائر در زيارت سوم، آن را روايت كرده است و آن چنين است:

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ، وَأَسِيرِ الْكُرُبَاتِ، صَلاةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُبارَكَةً يَصْعَدُ أَوَّلُها وَلَا يَنْفَدُ آخِرُها أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَد مِنْ أَوْلادِ الانْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ يَارَبَّ الْعَالَمِينَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْامامِ الشَّهِيدِ الْمَقْتُولِ الْمَظْلُومِ الْمَخْذُولِ، وَالسَّيِّدِ الْقائِدِ، وَالْعابِدِ الزَّاهِدِ، الْوَصِيِّ الْخَلِيفَةِ الْامامِ الصِّدِّيقِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّيِّبِ الْمُبَارَكِ، وَالرَّضِيِّ الْمَرْضِيِّ، وَالتَّقِيِّ الْهادِي الْمَهْدِيِّ الزَّاهِدِ الذَّائِدِ الْمُجَاهِدِ الْعالِمِ، إِمامِ الْهُدَى، سِبْطِ الرَّسُولِ وَقُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَمَوْلايَ كَما عَمِلَ بِطاعَتِكَ، وَنَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ، وَبالَغَ فِي رِضْوانِكَ، وَأَقْبَلَ عَلَى إِيمانِكَ غَيْرَ قابِل فِيكَ عُذْراً سِرّاً وَعَلانِيَةً يَدْعُو الْعِبادَ إِلَيْكَ، وَيَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ، وَقامَ بَيْنَ يَدَيْكَ يَهْدِمُ الْجَوْرَ بِالصَّوابِ، وَيُحْيِي السُّنَّةَ بِالْكِتابِ، فَعاشَ فِي رِضْوانِكَ مَكْدُوداً، وَمَضى عَلَى طاعَتِكَ وَفِي أَوْلِيائِكَ مَكْدُوحاً، وَقَضى إِلَيْكَ مَفْقُوداً، لَمْ يَعْصِكَ فِي لَيْل وَلَا نَهار، بَلْ جاهَدَ فِيكَ الْمُنافِقِينَ وَالْكُفَّارَ. اللّهُمَّ فَاجْزِهِ خَيْرَ جَزاءِ الصَّادِقِينَ الأَ بْرارِ، وَضاعِفْ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ وَلِقاتِلِيهِ الْعِقابَ، فَقَدْ قاتَلَ كَرِيماً، وَقُتِلَ مَظْلُوماً، وَمَضى مَرْحُوماً، يَقُولُ: أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّد وَابْنُ مَنْ

ص: 105

زَكّى وَعَبَدَ، فَقَتَلُوهُ بِالْعَمْدِ الْمُعْتَمَدِ، قَتَلُوهُ عَلَى الْايمَانِ، وَأَطَاعُوا فِي قَتْلِهِ الشَّيْطَانَ، وَ لَمْ يُراقِبُوا فِيهِ الرَّحْمَانَ. اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَمَوْلايَ صَلاةً تَرْفَعُ بِهَا ذِكْرَهُ، وَتُظْهِرُ بِهَا أَمْرَهُ، وَتُعَجِّلُ بِهَا نَصْرَهُ، وَاخْصُصْهُ بِأَفْضَلِ قِسَمِ الْفَضائِلِ يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَزِدْهُ شَرَفاً فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ، وَبَلِّغْهُ أَعْلَى شَرَفِ الْمُكَرَّمِينَ، وَارْفَعْهُ مِنْ شَرَفِ رَحْمَتِكَ فِي شَرَفِ الْمُقَرَّبِينَ فِي الرَّفِيعِ الأَعْلَى، وَبَلِّغْهُ الْوَسِيلَةَ، وَالْمَنْزِلَةَ الْجَلِيلَةَ، وَالْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ، وَالْكَرامَةَ الْجَزِيلَةَ. اللّهُمَّ فَاجْزِهِ عَنَّا أَفْضَلَ مَا جازَيْتَ إِماماً عَنْ رَعِيَّتِهِ وَصَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَمَوْلايَ كُلَّما ذُكِرَ وَكُلَّما لَمْ يُذْكَرْ، يَا سَيِّدِي وَمَولايَ أَدْخِلْنِي فِي حِزْبِكَ وَزُمْرَتِكَ، وَاسْتَوْهِبْنِي مِنْ رَبِّكَ وَرَبِّي فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللّهِ جاهاً وَقَدْراً وَمَنْزِلَةً رَفِيعَةً، إِنْ سَأَلْتَ أُعْطِيتَ، وَإِنْ شَفَعْتَ شُفِّعْتَ، اللّهَ اللّهَ فِي عَبْدِكَ وَمَولاكَ لَا تُخَلِّنِي عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَالأَهْوَالِ لِسُوءِ عَمَلِي، وَقَبِيحِ فِعْلِي، وَعَظِيمِ جُرْمِي، فَإِنَّكَ أَمَلِي وَرَجَائِي وَثِقَتِي وَمُعْتَمَدِي وَوَسِيلَتِي إِلَى اللّهِ رَبِّي وَرَ بِّكَ لَمْ يَتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللّهِ بِوَسِيلَة هِيَ أَعْظَمُ حَقّاً، وَلَا أَوْجَبُ حُرْمَةً، وَلَا أَجَلُّ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا خَلَّفَنِيَ اللّهُ عَنْكُمْ بِذُنوُبِي، وَجَمَعَنِي وَإِيَّاكُمْ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ الَّتِي أَعَدَّها لَكُمْ وَلَاوْلِيائِكُمْ إِنَّهُ خَيْرُ الْغافِرِينَ وَأَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. اللّهُمَّ أَبْلِغْ سَيِّدِي وَمَوْلايَ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَسَلاماً وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ إِنَّكَ جَوادٌ كَرِيمٌ، وَصَلِّ عَلَيْهِ كُلَّما

ص: 106

ذُكِرَ السَّلامُ وَكُلَّما لَمْ يُذْكَرْ يَا رَبَّ الْعالَمِينَ.» «هدية الزّائرين و بهجه الناظرين، شيخ عباس قمى، ص 129 و 130؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 225 و 226، مصباح الزّائر، ص 248- 249» از امام صادق در باب كيفيت صلوات بر او روايت شده است كه نزد دو كتف او، پشت قبر مى ايستى] پس بر پيامبر (ص) و بر حسين (ع) صلوات مى فرستى [. « كامل الزّيارات، باب 80، ص 425، ح 4 و باب 98، ص 494، ح 14.»

62- قبر را لمس كن «.( استلام) مطابق با( مجمع البحرين، ج 6، ص 90) يعنى لمس يا با بوسه يا با دست كه ما معناى لمس با دست را در اينجا ترجيح داديم.« استلم القبر»، مصباح الكفعمى، ص 499» و از تمامى جوانب آن، بر آن بوسه بزن و يكبار گونه راست خود را بر آن قرار ده پس آنگاه گونه چپ خود را و در دعا و درخواست، اصرار بورز و لجاجت كن و دست خود را بر تمام بدن خود بگذران چراكه اين كار به اذن الهى، امان و حرز است از هر چه مى ترسى و از آن دورى مى كنى. «كامل الزّيارات، باب 84، ص 439؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 262»

63- خود را بر قبر شريف مى افكنى و با دلى خاشع و چشمى گريان بر آن بوسه مى زنى. « المزار، ابن المشهدى، ص 422 و المزار، شيخ مفيد، ص 157»

64- گونه هاى خود را با تربت قبر شريف آن حضرت- با تضرّع و گريه- خاك آلود كن و در بسيارى از زيارات به استحباب (تعفير) « در لغت نامه دهخدا، لغت( تعفير) اين گونه معنى شده است: خاك آلوده كردن، در خاك گردانيدن، در خاك غلطانيدن، به خاك آغشتن.» با اين گفتار، اشاره شده است كه:

«بر تأسفم بر آنچه از من سر زده است و بر آغشته شدن و نهادن

ص: 107

چهره ام در محضرت، بر خاك و تربت قبر فرزند پيامبرت ...] رحم كن [.» « كامل الزيارات، باب 79، ص 411.»

و به اين گفتار كه:

«چقدر مشتاق بوسه بر آستانتان و داخل شدن با اجازه شما در درهاى] رحمت [شما و آغشته كردن چهره بر خاك پاك و خوشبوى شما هستم.» « بحارالانوار، ج 99، ص 204 و 205.»

و بر چهره نهادن و ماليدن تربت امام حسين (ع) از راه دور نيز مطابق با روايت شيخ طوسى در «مصباح المتهجّد» و سيد بن طاووس در «مصباح الزّائر» از امام صادق (ع)، مورد دستور و امر است، كه حضرت فرمود: «پس آنگاه روى خود را در زمين بر خاك گزار و با آن بياميز.» « همان، ج 98، ص 305، مصباح المتهجّد، ص 784 و مصباح الزّائر، ص 265.»

ط: طواف بر قبر شريف

65- دور ضريح مطهّر بگرد و از چهار جانب بر آن بوسه زن، چنانكه در «المزار» شيخ مفيد و «مصباح الزائر» و «الاقبال» سيد بن طاووس و «المزار» شهيد اوّل منقول است « الاقبال، ج 3، ص 342؛ مصباح الزّائر، ص 242 و 293؛ المزار ابن المشهدى، ص 299؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 336 به نقل از مزار شيخ مفيد و سيد بن طاووس؛ المزار، شهيد اوّل، ص 145.

»، و در حديث ابوحمزه ثمالى از امام صادق نقل شده است كه فرمود: «در حائر بگرد در حالى كه مى گويى:

ص: 108

«يا مَنْ إلَيْهِ وَفَدْتُ، وَإلَيْهِ خَرَجْتُ، وَبِهِ اسْتَجَرْتُ، وَإلَيْهِ قَصَدْتُ، وَإلَيْهِ بِابْنِ نَبيِّهِ تَقَرَّبْتُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَمُنَّ عَليَّ بِالجَنَّةِ، وَفُكَّ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، اللّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتي وَبُعْدَ داري، وَارْحَمْ مَسِيري إلَيْكَ وَإلى ابْنِ حَبِيبِكَ، وَاقْلِبْني مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدْ قَبِلْتَ مَعْذِرَتي وَخُضوعي وَخُشُوعي عِنْدَ إمامي وَسَيِّدي وَمَولايَ، وَارْحَمْ صَرْخَتي وَ بُكائي وَهَمِّي وَجَزَعي وَحُزْني، وَما قَدْ باشَرَ قَلْبي مِنَ الجَزَع عَلَيْهِ، فَبِنِعْمَتِكَ عَليَّ وَبِلُطْفِكَ لي خَرَجْتُ إلَيْهِ، وَبِتَقْويَتِكَ إيّايَ، وَصَرْفِكَ المَحذُورِ عَنِّي، وَكِلاءَتِكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ لي، وَبِحفْظِكَ وَكَرامَتِكَ إيّايَ، وَكُلِّ بَحْرٍ قَطَعْتُهُ، وَكُلِّ وادٍ وَفَلاةٍ سَلَكْتُها، وَكُلِّ مَنزلٍ نَزَلْتُهُ، فَأنْتَ حَمَلْتَني في الْبَرِّ وَالبَحْرِ، وَأنْتَ الَّذي بَلَغْتَني وَوَفَّقتَني وَكَفَيْتَني، وَبِفَضْلِ مِنْكَ وَوِقايَةٍ بَلَغْتُ، وَكانَتِ المِنَّةُ لَكَ عَليَّ في ذلِكَ كُلِّهِ، وأثَري مَكْتُوبٌ عِنْدَكَ وَاسْمي وَشَخْصِي، فَلَكَ الحَمْدُ عَلى ما أبَلَيْتَني وَاصْطَنَعْتَ عِنْدي، اللّهُمَّ فَارْحَمْ فَرَقي مِنْكَ، وَمُقامِي بَينَ يَدَيْكَ وَتَمَلُّقي، وَاقْبَلْ مِنِّي تَوَسُّلي إلَيْكَ بِابْنِ حَبِيبِكَ، وَصَفْوَتِكَ وَخِيرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَتَوَجُّهِي إلَيْكَ، وَأَقِلْني عَثْرَتي، وَاقْبلْ عَظيمَ ما سَلَف مِنّي، وَلا يَمْنَعُكَ ما تَعْلَمُ مِنّي مِنَ الُعُيوبِ وَالذُّنُوبِ وَالإسْرافِ عَلى نَفْسي، وَإنْ كُنْتَ لي ماقِتاً فَارْضَ عَنِّي، وَإنْ كُنْتَ عَليَّ ساخِطاً فَتُبْ عَليَّ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ، اللّهُمَّ اغْفِرْ لي وَلِوالِدَيَّ وَارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً وَاجْزِهِما عَنِّي خَيْراً، اللّهُمَّ اجْزِهِما بِالإحْسانِ إحْساناً وَبِالسَّيِّئات غُفْراناً، اللّهُمَّ أدْخِلْهُما الجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَحَرِّمْ وُجُوهَهُما عَنْ عَذابكَ، وَبَرِّدْ

ص: 109

عَلَيْهِما مَضاجِعَهُما، وَافْسَحْ لَهُما في قَبريْهما، وعَرِّفْنيهما في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَجَوارِ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمْ» « كامل الزّيارات، باب 79، ص 423 و 424.».

به اين طواف مستحبّ، در زيارت جامعه اى كه شيخ ما، محمّد بن المشهدى در كتاب «المزار» خود و سيد بن طاووس در «مصباح الزّائر» روايت كرده اند، اشاره شده است و اين دو بزرگوار گفتند: اين روايت از ائمه (عليهم السلام) نقل شده است به اين فرمايش كه:

«بِأَبى وَ أُمّى يا آل المُصْطَفى إِنّا لا نَمْلِكُ إِلا أَنْ نَطوُف حَوْلَ مَشاهِدِكُمْ وَ نَعزّى فيها أَرْواحكُم عَلى هذِهِ الْمَصائِبِ الْعَظيمَه» « بحارالأنوار، ج 97، ص 126؛ المزار ابن المشهدى، ص 299؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 366، مصباح الزّائر، ص 465.»

«پدر و مادرم به فداى شما اى خاندان مصطفى! ما جز طواف پيرامون مشاهد شما و تعزيه و تسليت ارواح شما بر اين مصائب با عظمت در اين مشاهد، مالك چيزى نيستيم.»

امير مؤمنان (ع) در مسير حركتشان به سوى حائر مقدّس حسينى (ع)، بر گرد حائر، طواف فرمودند، در «كامل الزيارات» و «التهذيب» به اسناد از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:

«امير مؤمنان (ع) با مردمان حركت مى كردند تا اين كه يك ميل يا دو ميل مانده به كربلا، بر آنها پيشى گرفتند تا اين كه به كشته گاه شهيدان رسيدند، پس آنگاه فرمود: در اين جا دويست پيامبر و دويست وصى پيامبر و دويست سبط پيامبر (نوه)، قبض روح شدند كه همگى آنها به دست پيروانشان شهيد شدند، پس حضرت

ص: 110

سوار بر استر خود، در حالى كه پاى خود را از ركاب بيرون آورده بودند بر آن مكان طواف كردند و شروع كردند به خواندن اين گفتار:

«مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ الشُهَدَاءَ لَا يسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ» «كامل الزّيارات، باب 88، ص 453 و 454 و التهذيب، ج 6، ص 72.»

محلّ پياده شدن سواران و بر زمين افتادن شهيدانى است كه از گذشتگان كسى از آنها پيشى نگرفته و از آيندگان كسى به آنها نمى پيوندد.

و خداوند سبحان، فرشتگان را به طواف بر قبر امام حسين (ع) سبط پيامبر (ص)- متعبّد ساخته است؛ از هر آسمان، صد هزار فرشته، و امين وحى، جبرئيل، پيامبر اعظم (ص) را از اين مطلب آگاه كرد كه در حديثى طولانى كه ابن قولويه در «كامل الزّيارات» آن را روايت كرده است منقول است، جبرئيل گفت: «... و فرشتگان در آن سرزمين هموار، اثرى براى قبر سيدالشهدا (ع) بپا مى دارند تا براى اهل حقيقت، نشانى باشد و سبب رستگارى مؤمنان شود و در هر شب و روزى، صد هزار فرشته از هر آسمانى به گرداگرد آن جمع مى شوند و بر او صلوات مى فرستند و نزد او خداوند را تسبيح مى گويند و براى هر كه او را زيارت كند استغفار مى كنند و نام هاى زائران امّت تو را كه براى تقرّب به خداوند و به تو، او را زيارت مى كنند و نام پدران و قوم و قبيله و شهر آنها را مى نويسند و در چهره هايشان با علامتى از نور عرش خداوند نشانگذارى مى كنند كه: اين زائر قبر بهترين شهيدان و فرزند بهترين انبياست. پس زمانى كه روز قيامت فرا رسد از اثر آن

ص: 111

نشانه، نورى ساطع مى شود كه چشم ها پوشيده مى شود و اين نور بر آنها دلالت كند و آنها به اين نور شناخته شوند و گويا من تو را مى بينم اى محمّد! كه بين من و بين ميكائيل مى باشى در حالى كه على، در مقابل ماست و از فرشتگان خدايى، تعداد بيشمارى همراه ما هستند و ما از بين خلايق از آن نشانه اى كه در چهره آنهاست، آنها را مى يابيم تا اين كه خداوند آنها را از هول و ترس و شدايد آن روز آنها را نجات مى دهد.» «كامل ا لزّيارات، باب 88، ص 444 و 448.»

و به طواف فرشتگان در زيارتى كه سيد در «مصباح الزّائر» و غير آن وارد كرده است اشاره شده است بدين گفتار كه:

«السَّلامُ عَلَيكَ وَ عَلى مَلائِكَةِ الله الْمُرَفْرَفينَ حَولَ قُبّتِكَ الْحافّينَ بِتُرْبَتِكَ الطّائِفينَ بِعَرْصَتِك» « بحارالأنوار، ج 98، ص 237؛ مصباح الزّائر، ص 230.» سلام بر تو و بر فرشتگان خدايى كه بر گرد قبّه تو پرواز مى كنند و بر تربت تو گرد هم مى آيند و به عرصه] بارگاه [تو طواف مى كنند.

و اين ادب (طواف) در همه مشاهد مقدّسه رعايت مى شود و حضرت صدّيقه كبرى، فاطمه زهرا (س) بر گرد قبر پدر بزرگوارش در حالى كه گريه مى فرمود، طواف مى كرد و مى فرمود:

«انّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الارْض وابِلَها» « تفسير قمى، ج 2، ص 157؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 366.

ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم شود و قوم تو مختلّ ماند بيا ببين كه چگونه از راه منحرف شدند( ترجمه از نهج الحياة، محمد دشتى، ص 191 و 192)»؛ و امام محمد بن على الجواد (ع) بر گرد قبر رسول الله (ص) طواف مى فرمود. « بحارالأنوار، ج 97، ص 127.« محمّد بن ابوالعلاء مى گويد: از يحيى بن اكثم قاضى سامرّا شنيدم كه گفت: روزى داخل شدم و قبر رسول الله 6 را طواف مى كردم، ديدم كه محمّد بن على الرضا( ع) به گرد قبر طواف مى كند پس در باب مسائلى كه نزد من بود با او مناظره كردم ...» از مباحث ذكر شده نتيجه گرفته مى شود كه:

الف: اصل طواف بر قبور معصومين: امرى مطلوب و پسنديده است.

ب: طواف به معناى حركت و راه رفتن پيرامون قبر يا ضريح است نه طواف مخصوص كعبه معظّمه كه هفت شوط مى باشد. پس اين طواف، عدد مخصوص و كيفيت خاصّ ندارد.

ج: بهتر است طواف براى بجا آوردن ادعيه و اعمال باشد چنان كه علّامه مجلسى فرموده است.

د: چون طواف، كيفيت مخصوص ندارد، پس نيازى به دور زدن كامل قبر يا ضريح نمى باشد

»

ص: 112

ي: سَعي

66- و بر تو باد به «سعى» «خليل بن أحمد فراهيدى در« العين» ج 2، ص 825 و 826 مى نويسد:« سعى يعنى دويدن غير شديد و هر عملى از خير يا شرّ نيز سعى است» و راغب نيز در« مفردات» ص 238 مى نويسد:« سعى راه رفتن سريع است و آن كمتر از دويدن است ... و سعى مختصّ به راه رفتن ميان صفا و مروه است.»» در حرم شريف، پس در حديث «جابر جعفى» از امام صادق (ع) منقول است: «پس آنگاه (سعى) مى كنى، پس به هر قدمى كه برمى دارى و بر زمين مى نهى، براى تو بسان ثواب كسى است كه در راه خداوند در خون خود آغشته شده است.» « كامل الزّيارات، باب 79، ص 376.». و امر به (برداشتن گام هاى كوتاه در سعى) « مصباح المتهجّد، ص 718؛ به سوى حائر حسينى( ع) توجّه كن و بر تو باد به سكينه و وقار و گام هاى خود را كوتاه بردار چراكه خداوند متعال به هر گامى براى تو يك حج و يك عمره مى نويسد و با قلبى خاشع و چشمى گريان حركت كن.

» وارد شده است و در زيارت عاشورا از راه دور، تصريح به سعى شده است كه در حديثى از امام صادق (ع)، كه شيخ طوسى در «مصباح المتهجّد» آن را روايت كرده است منقول است كه فرمود: «پس آنگاه از جايگاهى كه تو در آن هستى اگر

ص: 113

صحراست يا سرزمينى وسيع يا هر جاى ديگرى، با گام هايى، (سعى) مى كنى و در آن حال مى گويى:

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ رضاً بِقَضاءِ اللهِ وَ تَسْليماً لأَمْرِه»

و در آن حال بايد با دلى شكسته و اندوهبار باشى و بسيار ذكر خداوند سبحان و استرجاع «انّا للّه و انّا إليه راجعون» بخوان، پس هنگامى كه از سعى خود و كار خود فراغت يافتى، پس در جايگاهى كه در آن نماز گزاردى بايست». « همان، ص 783.» و سيد در «مصباح الزّائر» « مصباح الزّائر، ص 263:» آن را به لفظ مذكور روايت كرده است و در «الاقبال» آمده است:

«پس آنگاه از جايگاهى كه نماز گزاردى به قدر سى ذراع، سعى مى كنى، پس اگر نتوانستى، هفت بار، به مقدار چهارده ذراع مى روى يا مى آيى به جايگاهى كه در آنجا نماز گزاردى، در حالى كه در هر بار از سعى خود، هفت بار مى گويى:

«انّا للهِ وَ انّا اليه راجعون، رضاً بقضاء الله وَ تسليماً لَامْره»

و تو در اين حال بايد دل شكسته و اندوهناك و عزادار و غمزده و متأسّف باشى. « الاقبال، ج 3، ص 66، هر ذراع مساوى با 44 سانتى متر است پس چهارده ذراع مساوى با 6 متر و 16 سانتى متر است.

بحثى پيرامون سعى»

سعيى كه در اينجا مطرح است به كيفيت سعيى كه در حج يا عمره كه هفت بار، ما بين صفا و مروه است نمى باشد. اين كه برخى از دوستداران حضرت اباعبدالله الحسين (ع) به صورت هروله، هفت بار سعى بين حرمين شريفين مى كنند، اين كار بدعت است امّا سعى به معناى حركت با كيفيتى كه سيد بيان فرمود و با توجّه و مراقبه حركت كردن، مطابق با روايات است و در هر گامى ثواب هاى بسيار نهفته است. آيةالحق، عارف واصل و موحّد كامل حضرت آيت الله العظمى آقا سيد على آقا قاضى طباطبايى تبريزى (رضوان الله تعالى عليه)، مى فرمودند: «ثواب رفت و آمد بين حرم شريف حضرت اباعبدالله (ع) و حضرت اباالفضل (ع) از سعى بين صفا و مروه بيشتر است.»] به نقل از (عطش) ص 254 [

ص: 114

67- بر تو باد به اتمام نماز نزد امام حسين (ع)، در حديث است كه فرمود: «طيب (پاكيزه) را زيارت كن و نزد او نماز را تمام بگزار. گفت: آيا نماز را نزد او تمام بخوانم؟ فرمود: تمام بخوان. گفتم: برخى از اصحاب ما تقصير (شكسته خواندن نماز) را روايت مى كنند فرمود: اين كار را تنها براى ضعيفان انجام مى دهند.» «كامل الزّيارات، باب 82، ص 429، حديث 1.» «در كامل الزّيارات، باب 82، ص 430، حديث چهارم آمده است:

امام صادق( ع) فرمودند: در چهار موطن نماز را تمام بخوان: در مسجد الحرام، در مسجد النّبى و مسجد كوفه و حرم امام حسين( ع)؛ در مجامع روايى، روايات زيادى در اين باب موجود است. در اين موضوع به نظر مراجع معظّم تقليد بايد عمل كرد.»

68- هر اندازه دوست دارى در حائر حسينى، نزد آن حضرت، اقامت كن امّا آنجا را خوابگاه خود قرار مده «بحارالأنوار، ج 98، ص 261.»، و شيخ شهيد ما از جمله آداب زيارت، (تعجيل خروج هنگام تمام شدن زيارت براى بزرگداشت حرمت حرم و زياد شدن شوق) « الدروس الشرعيه، ج 2، ص 24.» را برشمرده است.

69- و بر تو باد به تلاوت مقدارى از قرآن كريم و اهداى ثواب آن به صاحب مشهد، چنان كه شهيد اوّل در كتاب «الدّروس» و كفعمى در

ص: 115

«المصباح» و غير اين دو بزرگوار، بدان تصريح كرده اند. «. همان، ص 23: ادب هشتم: تلاوت قسمتى از قرآن نزد ضريح و اهداى آن به زيارت شونده و آن كه سود مى برد زائر است و در اين كار، بزرگداشت و تعظيم زيارت شونده است. همچنين كفعمى در مصباح ص 507 چنين گفته است.»

ك: وداع پس از زيارت

70- هر زمان كه امام حسين (ع) را زيارت كردى و خواستى از محضر آن حضرت خارج شوى، پس خود را بروى قبر بيفكن « چون امروزه قبر مطهّر داخل ضريح است بايد گفت: خود را به ضريح بچسبان.» (يا خود را به قبر بچسبان) و بر آن بوسه بزن و بگو:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَالِصَةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا قَتِيلَ الظَّماءِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غَرِيبَ الْغُرَباءِ، السَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ مُوَدِّع لَا سَئِم وَلَا قَال، فَإِنْ أَمْضِ فَلا عَنْ مَلالَة، وَإِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصَّابِرِينَ، لَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكَ، وَرَزَقَنِيَ اللّهُ الْعَوْدَ إِلى مَشْهَدِكَ، وَالْمُقامَ بِفِنائِكَ، وَالْقِيامَ فِي حَرَمِكَ، وَإِيَّاهُ أَسْأَلُ أَنْ يُسْعِدَنِي بِكُمْ، وَيَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْياوَالآخِرَة» « الاقبال، ج 3، ص 346 و 345( فصل 53) و بحارالأنوار، ج 98، ص 268.»

ل: زيارت حضرت اباالفضل العبّاس (ع)

ص: 116

70- قبر حضرت عبّاس بن على (عليهما السلام) را كه در كنار فرات در مقابل حائر حسينى (ع) است زيارت كن، پس بر باب سقيفه «منظور از درِ سقيفه همان درِ حرم است، در گذشته به جاى ضريح، سقيفه و سايبانى بر روى قبور مطهّره قرار داشته است.» بايست و بگو:

«سَلامُ اللّهِ وَسَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَأَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ، وَعِبادِهِ الصَّالِحِينَ، وَجَمِيعِ الشُّهَداءِ وَالصِّدِّيقِينَ، الزَّاكِياتِ الطَّيِّباتِ فِيما تَغْتَدِي وَتَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَالتَّصْدِيقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِ الْمُرْسَلِ، وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ، وَالدَّلِيلِ الْعالِمِ، وَالْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ، فَجَزاكَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أَفْضَلَ الْجَزاءِ بِمَا صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَأَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ، لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ، وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ، وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ حالَ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ماءِ الْفُراتِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً، وَأَنَّ اللّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَ كُمْ، جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وافِداً إِلَيْكُمْ وَقَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ تابِعٌ، وَنُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ، فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّ كُمْ، إِنِّي بِكُمْ وَبِإِيابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَبِمَنْ خالَفَكُمْ وَقَتَلَكُمْ مِنَ الْكافِرِينَ، قَتَلَ اللّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالايْدِي وَالالْسُنِ.» « كامل الزّيارات، باب 85، ص 440 تا 442 و هدية الزّائرين، ص 132 تا 134.»

ص: 117

سپس داخل شو و خود را به قبر (ضريح) بچسبان و بگو:

«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِامِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ (عليهم السلام)، السَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ عَلَى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، أَشْهَدُ وَأُشْهِدُ اللّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضى عليهِ الْبَدْرِيُّونَ وَالْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ، الْمُناصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أَعْدائِهِ، الْمُبالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيائِهِ، الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ، فَجَزاكَ اللّهُ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَأَكْثَرَ الْجَزاءِ، وَأَوْفَرَ الْجَزاءِ، وَأَوْفى جَزاءِ أَحَد مِمَّنْ وَفى بِبَيْعَتِهِ، وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ، وَأَطاعَ وُلاةَ أَمْرِهِ. أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ، وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ، فَبَعَثَكَ اللّهُ فِي الشُّهَداءِ، وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْواحِ السُّعَداءِ، وَأَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلًا، وَأَفْضَلَها غُرَفاً، وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ، وَحَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً. أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَأَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى بَصِيرَة مِنْ أَمْرِكَ، مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ، وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ، جَمَعَ اللّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَأَوْلِيائِهِ فِي مَنازِلِ الْمُحْسِنينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.» «كامل الزّيارات، باب 85، ص 440 تا 442.» و شيخ ما، جناب مفيد و ابن المشهدى « المزار شيخ مفيد، ص 121؛ التهذيب، ج 6، ص 67؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 218 و ج 98، ص 364؛ مصباح الزّائر، ص 214؛ المزار ابن المشهدى، ص 390؛ هديةالزّائرين، ص 134 و 135.

» و سيد بن طاووس فرمودند:

ص: 118

«پس آنگاه به سوى بالاى سر برو و دو ركعت نماز بگزار، سپس هر چه خواستى نماز بگزار و خداوند را بسيار بخوان و دعا كن و پس از ركعات نماز بگو:

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَلَا تَدَعْ لِي فِي هذَا الْمَكانِ الْمُكَرَّمِ وَالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً إِلّا غَفَرْتَهُ، وَلَا هَمّاً إِلّا فَرَّجْتَهُ، وَلَا مَرَضاً إِلّا شَفَيْتَهُ، وَلَا عَيْباً إِلّا سَتَرْتَهُ، وَلَا رِزْقاً إِلّا بَسَطْتَهُ، وَلَا خَوْفاً إِلّا آمَنْتَهُ، وَلَا شَمْلًا إِلّا جَمَعْتَهُ، وَلَا غائِباً إِلّا حَفِظْتَهُ وَ لَا دَيْناً الّا ادَّيْتَهُ وَلَا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالآخِرَةِلَكَ فِيها رِضىً وَلِيَ فِيها صَلاحٌ إِلّا قَضَيْتَها يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»

سپس به سوى ضريح باز گرد و نزد پا بايست و بگو:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاالْفَضْلِ الْعَبَّاسِ ابْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَوَّلِ الْقَوْمِ إِسْلاماً، وَأَقْدَمِهِمْ إِيماناً، وَأَقْوَمِهِمْ بِدِينِ اللّهِ، وَأَحْوَطِهِمْ عَلَى الْاسْلامِ. أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاخِيكَ فَنِعْمَ الأَخُ الْمُواسِي، فَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحارِمَ، وَانْتَهَكَتْ حُرْمَةَ الاسْلامِ، فَنِعْمَ الصَّابِرُ الْمُجاهِدُ الْمُحَامِي النَّاصِرُ وَالأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِيهِ، المُجِيبُ إِلى طاعَةِ رَبِّهِ، الرَّاغِبُ فِيما زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزِيلِ، وَالثَّنَاءِ الْجَمِيلِ، وَأَلْحَقَكَ اللّهُ بِدَرَجَةِ آبائِكَ فِي دارِ النَّعِيمِ. اللّهُمَّ إِنِّي تَعَرَّضْتُ لِزِيارَةِ أَوْلِيائِكَ رَغْبَةً فِي ثَوابِكَ،

ص: 119

وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِكَ وَجَزِيلِ إِحْسانِكَ، فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ، وَأَنْ تَجْعَلَ رِزْقِي بِهِمْ دارّاً، وَعَيْشِي بِهِمْ قارّاً، وَزِيارَتِي بِهِمْ مَقْبُولَةً، وَحَيَاتِي بِهِمْ طَيِّبَةً، وَأَدْرِجْنِي إِدْراجَ الْمُكْرَمِينَ، وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِنْ زِيارَةِ مَشاهِدِ أَحِبَّائِكَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ، وَسَتْرَ الْعُيُوبِ، وَكَشْفَ الْكُرُوبِ، إِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» « المزار مفيد، ص 124؛ مزار ابن المشهدى، ص 391؛ مصباح الزّائر، ص 215.»

م: وداع حضرت اباالفضل العبّاس (ع)

] چون خواستى وداع كنى با حضرت اباالفضل العبّاس (ع)، پس كنار قبر برو و نزد سر بايست و بگو: « همان، ص 125؛ كامل الزّيارات، باب 86، ص 442.

» [

«أَسْتَوْدِعُكَ اللّهَ وَأَسْتَرْعِيكَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، آمَنَّا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَبِكِتابِهِ وَبِمَا جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ، اللّهُمَّ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ، اللّهُمَّ لَاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي قَبْرَ ابْنِ أَخِي رَسُولِكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَارْزُقْنِي زِيارَتَهُ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي، وَاحْشُرْنِي مَعَهُ وَمَعَ آبائِهِ فِي الْجِنانِ، وَعَرِّفْ بَيْنِي وَبَيْنَهُ وَبَيْنَ رَسُولِكَ وَأَوْلِيائِكَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَوَفَّنِي عَلَى الْايمانِ بِكَ، وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ، وَالْوِلايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب وَالأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ

ص: 120

عَلَيهمَ السَّلامُ، وَالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ، فَإِنِّي رَضِيتُ يَا رَبِّ بِذلِكَ،] وَصَلَّى اللّهُ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد [.» «. كامل الزّيارات، باب 86، ص 442 و 443؛ هدية الزّائرين، ص 135. عبارت داخل قلّاب از كتاب هدية الزّائرين محدّث قمى است. مصباح المتهجّد، ص 725 و 726؛ التهذيب، ج 6، ص 70؛ المزار ابن المشهدى، ص 392.» پس آنگاه براى خود و پدر و مادرت و براى مردان و زنان مؤمن دعا كن. «. همان، ص 443.»

72- از كربلا باز گرد و آنجا را براى خود وطن مگير « الكافى، ج 4، ص 587؛ التهذيب، ج 6، ص 76؛ كامل الزّيارات، باب 48، ص 252، حديث 3.» و شايد اين نهى بر بعضى از وجوه توطّن حمل شود نه مطلق توطّن. « در بحارالأنوار، ج 98، ص 115 مرحوم علّامه مجلسى/ بيانى بدين مضمون فرموده است:« شايد نهى از اتّخاذ كربلا به عنوان وطن محمول بر حال تقيه و خوف باشد چنان كه در آن روزگاران غالب بود يا بر نهى توقّف نزد قبر مطهّر محمول است نه از حوالى و جوانب قبر مطهّر.»»

73- پس از فراغت از زيارت مأثوره در كتاب هاى اصحاب] و علماى اماميه [، زيارت وداع كن و وداع آن است كه به سوى قبر آيى و بدانسان كه در اوّل زيارت ايستاده بودى بايستى پس با چهره خود در مقابل قبر قرار گيرى «. مصباح المتهجّد، ص 727.»،] و زيارت وداع امام حسين (ع) را بخوانى [.

ن: زيارت وداع امام حسين (ع)

به سند صحيح از امام صادق (ع)، منقول است كه] فرمودند:

ص: 121

هنگامى كه پس از فراغت از زيارات خواستى وداع كنى پس تا آنجا كه مى توانى بسيار زيارت كن و مقام خود را در نينوا و غاضريه قرار ده، و زمانى كه اراده زيارت كردى پس غسل كن و با زيارت وداع زيارت كن، پس وقتى كه از زيارتت فراغت يافتى پس با چهره خود مقابل چهره امام قرار بگير و قبر را لمس كن و بگو: [ « كامل الزّيارات، باب 84، ص 437.»

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَليَّ اللهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا أبا عَبْدِاللهِ، أنْتَ لي جُنَّةٌ مِنَ الْعَذابِ، وَهذا أوانُ أنْصِرافي عَنْكَ؛ غَيرَ راغِبٍ عَنْكَ، وَلا مُسْتَبْدِلٍ بِكَ سِواكَ، وَلا مؤثِرٍ عَلَيْكَ غَيرَكَ، وَلا زاهِدٍ في قُرْبِكَ، وَ جُدْتُ بِنَفْسي لِلْحَدَثانِ، وَتَرَكْتُ الاهْلَ وَالأوطانَ، فَكُنْ لي يَومَ حاجَتي وَفَقْرِي، وَفاقَتي، يَومَ لا يُغْني عَنّي والِدَيَّ وَلا وَلَدي، وَلا حَميمِي] وَ لا رَفيقي [ولا قَرِيبي، أسْألُ اللهَ الَّذي قَدَّرَ وَخَلَقَ أنْ يُنَفِّسَ بِكَ كَرْبي، وَأسْألُ اللهَ الَّذي قَدَّر عَلَيَّ فِراقَ مكانِكَ أنْ لا يَجْعَلهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي وَمِنْ رَجْعَتي، وَأسْألُ اللهَ الَّذي أبْكى عَلَيْكَ عَيْني أنْ يَجْعَلَهُ سَنَداً لي، وَأسْألُ اللهَ الَّذي نَقلَني إلَيْكَ مِنْ رَحْلي وَأهْلي أنْ يَجْعَلَهُ ذُخْراً لي، وَأسْألُ اللهَ الَّذي أراني مَكانَكَ وَهَداني للتَّسْليم عَلَيْكَ وَلِزيارَتي إيّاك أنْ يُورِدَني حَوْضَكُمْ، وَيَرْزُقَني مُرافَقَتَكُمْ في الجِنانِ مَعَ آبائِكَ الصّالِحينَ صَلّى اللهُ عَلَيْهِمْ أجْمَعين، السَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللهِ، السَّلامُ عَلى] رَسُولِ الله] مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، حَبيبِ اللهِ وَصَفْوَتِهِ، وَأميِنِه وَرَسُولِهِ،

ص: 122

وَسَيِّدِ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلى أمير المؤمنين وَوَصيّ رَسُولِ رَبِّ العالمين، وَقائدِ الغُرِّ المحجِّلينَ، السَّلامُ عَلَى الأئمَّةِ الرَّاشِدينَ والمَهْدِيّينَ، السَّلام عَلى مَنْ في الحائِر مِنْكُم، السَّلامُ عَلى مَلائِكَةِ اللهِ الباقِينَ المقِيمِينَ الْمُسَبِّحينَ، الَّذينَ هُمْ بِأمْرِ رَبِّهِمْ قائِمونَ، السَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ، وَالحمْدُ لله رَبِّ العالَمِين».

سپس با انگشت مسبحه (سبّابه) دست راست خود به سوى قبر اشاره كن و بگو:

«سَلامُ اللَّهِ وَ سَلامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ وَ على ذُرِّيَّتِكَ وَ مَنْ حَضَرَكَ مِنْ أَوْلِيَائِكَ أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَسْتَرْعِيكَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اللَّهُمَّ اكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ»

سپس دستان خود را به سوى آسمان بالا ببر و بگو:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي ابْنَ رَسُولِكَ وَ ارْزُقْنِي زِيَارَتَهُ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي اللَّهُمَّ وَ انْفَعْنِي بِحُبِّهِ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ التَّسْلِيمِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ لَا تَجْعَلَهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ يَا رَبِّ فَاحْشُرْنِي مَعَهُ وَ مَعَ آبَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ إِنْ أَبْقَيْتَنِي يَا رَبِّ فَارْزُقْنِي الْعَوْدَ

ص: 123

إِلَيْهِ ثُمَّ الْعَوْدَ بَعْدَ العَوْدِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي أَوْلِيَائِكَ وَحَبِّبْ الَيَّ مَشاهِدَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ ذِكْرِكَ بِإِكْثَارٍ عَلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا تُلْهِينِي عَجَائِبُ بَهْجَتِهَا وَ تَفْتِنِّي زَهَرَاتُ زِينَتِهَا وَ لَا بِإِقْلَالٍ يُضِرُّ بِعَمَلِي كَدُّهُ وَ يَمْلَأُ صَدْرِي هَمُّهُ وَ أَعْطِنِي مِنْ ذَلِكَ غِنًى عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ وَ بَلَاغاً أَنَالُ بِهِ رِضَاكَ يَا راحِمِانُ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا مَلَائِكَةَ اللَّهِ وَ زُوَّارَ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ» « كامل الزّيارات، باب 84، ص 437 تا 439، التهذيب، ج 6، ص 67 و 68؛ المزار مفيد، ص 127، مصباح المتهجّد، ص 727.» سپس يك بار گونة راست خود را بر قبر بگذار پس آنگاه بار ديگر گونة چپ خود را بگذار و در دعا و درخواست اصرار بورز، سپس روي خود را به سوي قبور شهيدان بگردان و با آنان وداع كن. « التهذيب، ج 6، ص 68.»

س: وداع قبور شهدا

«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي إِيَّاهُمْ وَ أَشْرِكْنِي مَعَهُمْ وَادْخِلْني فِي صَالِحِ مَا أَعْطَيْتَهُمْ عَلَى نَصْرِهِمْ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ حُجَّتَكَ عَلَى خَلْقِكَ وَ جِهَادِهِمْ مَعَهُ في سَبيلِكَ اللَّهُمَّ اجْمَعْنَا وَ إِيَّاهُمْ فِي جَنَّتِكَ مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ

ص: 124

السَّلَامَ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْهِمْ وَ احْشُرْنِي مَعَهُمْ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» « كامل الزّيارات، باب 87، ص 443؛ مصباح المتهجّد، ص 729؛ التهذيب، ج 6، ص 69؛ مزار ابن المشهدى، ص 395» 74- پس آنگاه خارج شو امّا روى خود را تا زمانى كه قبر از ديدگانت نهان مى شود از قبر برنگردان. « تهذيب، ج 6، ص 69؛ مصباح المتهجّد، ص 729؛ المزار مفيد، ص 130.» و در كتاب «الدّروس» آمده است: «كسى كه از حرم خارج مى شود عقب عقب راه مى رود تا زمانى كه از ديدگان نهان شود.» « الدروس الشرعية، ج 2، ص 24: محدّث قمى در هديه الزائرين در ادب سى و سوم آورده است:« بيرون آمدن از حرم مطهّر به آرامى و اندك اندك و قهقرا يعنى روى خود را به ضريح كرده باشد و پشت به بيرون تا آن كه از نظر غايب شود و اين ادب علاوه بر آن كه موافق تعظيم و توقير است، در چند حديث معتبر به آن تصريح شده.»»

75- ترك غسل پس از وداع، در حديث صفوان از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «هنگامى كه انسان، قبر امام حسين (ع) را زيارت مى كند، غسل كند و هنگامى كه وداع مى كند، غسل نكند و هنگام وداع دست خود را بر چهره خود كشد» « كامل الزّيارات، باب 75، ص 342، حديث 1؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 485.» گويا مى خواهد آن غبار شريف از جسد و بدن او ازاله نشود و از بين نرود.

76- هنگامى كه از حاير مقدّس خارج شدى پس بر در، با حالت توجّه به سوى قبله بايست و بگو:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَتَقَبَّلَ عَمَلِي وَ تَشْكُرَ سَعْيِي وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي وَ ارْدُدْنِي إِلَيْهِ بِبِرٍّ وَ تَقْوَى وَ عَرِّفْنِي بَرَكَةَ زِيَارَتِي

ص: 125

فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ الْفَاضِلِ الْمُفْضِلِ الطَّيِّبِ وَ ارْزُقْنِي رِزْقاً وَاسِعاً حَلَالًا طَيِّباً كَثِيراً عَاجِلًا صَبّاً صَبّاً مِنْ غَيْرِ كَدٍّ وَ لَا نَكَدٍ وَ لَا مَنٍّ مِنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ اجْعَلْهُ وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ كَثِيراً مِنْ عَطِيَّتِكَ فَإِنَّكَ تَقُولُ: وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِكَ أَسْأَلُ وَ مِنْ خَزَائِنِكَ أَسْأَلُ وَ مِنْ يَدِكَ الْمَلْأَى أَسْأَلُ فَلَا تَرُدَّنِي خَائِباً فَإِنِّي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْ لِي وَ عَافِنِي إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِي وَ اجْعَلْ لِي مِنْ كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمْتَهَا عَلَى عِبَادِكَ أَوْفَرَ النَّصِيبِ وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا أَنَا عَلَيْهِ وَ اجْعَلْ مَا أَصِيرُ إِلَيْهِ خَيْراً فِيَّ مِمَّا يَنْقَطِعُ عَنِّي وَ اجْعَلْ سَرِيرَتِي خَيْراً مِنْ عَلَانِيَتِي وَ أَعِذْنِي مِنْ أَنْ يَرَى النَّاسُ فِيَّ خَيْراً وَ لَا خَيْرَ فِيَّ وَ ارْزُقْنِي مِنَ التِّجَارَةِ أَوْسَعَهَا رِزْقاً وَ أَعْظَمَهَا فَضْلًا وَ خَيْرَهَا لِي يَا سَيِّدِي وَ آتِنِي يَا سَيِّدِي وَ عِيَالِي بِرِزْقٍ وَاسِعٍ تُغْنِينَا بِهِ عَنْ دُنَاةِ خَلْقِكَ وَ لَا تَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ الْعِبَادِ فِيهِ مَنّاً غَيْرِكَ وَ اجْعَلْنِي مِمَّنِ اسْتَجَابَ لَكَ وَ آمَنَ بِوَعْدِكَ وَ اتَّبَعَ أَمْرَكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي أَخْيَبَ وَفْدِكَ وَ زُوَّارِ ابْنِ نَبِيِّكَ وَ أَعِذْنِي مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ مَوَاقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي شَرَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجَاباً. بِأَفْضَلِ مَا يَنْقَلِبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ زُوَّارِ أَوْلِيَائِكَ وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِهِمْ وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ اسْتَجَبْتَ لَهُمْ فَارْحَمْنِي وَ ارْضَ عَنِّي قَبْلَ أَنْ تَنْأَى عَنِ ابْنِ نَبِيِّكَ دَارِي فَهَذَا أَوَانُ انْصِرَافِي إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ رَاغِبٍ عَنْكَ وَ لَا عَنْ أَوْلِيَائِكَ وَ لَا مُسْتَبْدِلٍ بِكَ وَ لَا بِهِمْ اللَّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَ مِنْ خَلْفِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي حَتَّى تُبَلِّغَنِي أَهْلِي فَإِذَا بَلَّغْتَنِي فَلَا تَبَرَّأْ مِنِّي وَ

ص: 126

أَلْبِسْنِي وَ إِيَّاهُمْ دِرْعَكَ الْحَصِينَةَ وَ اكْفِنِي مَئُونَةَ نَفْسِي وَ مَئُونَةَ عِيَالِي وَ مَئُونَةَ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ امْنَعْنِي مِنْ أَنْ يَصِلَ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِكَ بِسُوءٍ فَإِنَّكَ وَلِيُّ ذَلِكَ وَ الْقَادِرُ عَلَيْهِ وَ أَعْطِنِي جَمِيعَ مَا سَأَلْتُكَ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِهِ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» « المزار مفيد، ص 131 و 132؛ مصباح المتهجّد، ص 729 و 730؛ التهذيب، ج 6، ص 69 و 70؛ مصباح الزّائر، ص 219 و 220.» 77- و بسيار بگو: «انّا لله و انّا اليه راجعون» تا از قبر نهان شوى. « مصباح المتهجّد، ص 723.»

78- در حالى كه خداوند را حمد مى كنى و تسبيح و تهليل و تكبير مى گويى، بازگرد. « همان، ص 731، التهذيب، ج 6، ص 70؛ المزار ابن المشهدى، ص 397، مصباح الزّائر، ص 220.»

79- پس وقتى داخل منزل خود شدى پس بگو:

«الحمد لله الذّى سلّمنى و سلّم منى، الحمد لله فى الامور كلّها و على كلّ حال الحمد لله ربّ العالمين» «كامل الزّيارات، باب 79، حديث 18، ص 390؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 170.»

80- شيخ شهيد ما در كتاب «الدروس»، (صدقه بر نيازمندان آن بقعه و سرزمين) را از آداب زائر برشمرده است چرا كه صدقه دو چندان مى شود و نيز صدقه بر خدمتكاران و محافظان مشهد حسينى (ع) و اكرام و بزرگداشت آنها را جزء آداب دانسته است، و مى فرمايد:

«چرا كه اين كار، اكرام صاحب مشهد (ع) است. و بر خادمان و محافظان حرم نيز سزاست كه اهل خير و صلاح و دين و مروّات

ص: 127

و تحمّل و صبر و فروخوردن خشم و تهى از غلظت و خشونت بر زائران و آماده برآورده سازى نيازهاى نيازمندان، و هدايتگر گمگشتگان و غريبان و تازه واردان باشند، و هر كه در احوال اين گونه زائران مى نگرد بايد پى جوى حال آنان باشد، و اگر از يكى از آنان كوتاهى و تقصيرى ديد او را آگاه سازد واگر بر تقصير خود اصرار ورزيد او را منع كند و اگر مرتكب حرام شد و او نتوانست با سرزنش و ملامت جلوگيرى كند مى تواند از باب نهى از منكر او را با زدن، از حرام منع كند.» « الدّروس الشرعية، ج 2، ص 24.

مرحوم محّدث قمى در هدية الزّائرين، ص 40 در ادب سى و هفتم مى نويسد:

« انفاق كردن به قدر ميسور و توانايى بر خادمان آستانه شريفه و اكرام و اعظام ايشان، زيرا كه در اين كار اكرامى است از براى صاحب قبر( ع) و شيخ شهيد/ و مجلسى/ و ديگران فرموده اند كه سزاوار است خدّام آستانه شريفه از اهل خير و صلاح و صاحب دين و مروّت باشند و تحمّل نمايند آنچه از زائران مى بينند و خشم خود را بر آنها فرو نشانند و غلظت و درشتى بر آنها ننمايند و بر قضاى حوايج محتاجين اقدام كنند و غربا را دلالت كنند بر منازلشان اگر گم كنند. و بالجمله بايد خدّام را كه به حقيقت و راستى مشغول شوند در خدمات لازمه از تنظيف و حراست و محافظت زائران و ... و بايد دانست كه اين انفاق و احسانى كه زائر به خادم مى كند دخلى به اجرت زيارتنامه خوان و حقّ كفشدار ندارد.»

و در ادب سى و هشتم مى نويسد:

« انفاق و احسان بر فقراى مجاورين و مساكين متعفّفين بلد امام( ع) خصوصاً سادات و اهل علم و منقطعين كه به مرارت غربت و تنگدستى مبتلا و همواره علم تعظيم شعائرالله را بر پا نموده و جهاتى را دارا هستند كه ملاحظه هر يك از آنها در لزوم امانت و رعايت، كافى است.»

»

ع: آداب زيارت بانوان

شهيد اوّل (قدس سره) مى فرمايد:

«هنگامى كه زنان زيارت مى كنند بايد جداى از مردان باشند و اگر

ص: 128

شب زيارت كنند بهتر است و بايد ناشناس و پوشيده و نهانى باشند و اگر ميان مردان نيز زيارت كنند جايز است اگرچه مكروه مى باشد.» « الدّروس الشرعية، ج 2، ص 25.»

پس بر زنان زائر لازم است كه ديدگان خود را از حرام بپوشانند و خويش را از خودنمايى و جلوه گرى و شهوت باز دارند و لباس حيا بر تن كنند و پوششى از عفّت بر سر كنند و راه رفتن از وسط راه را كه در آن با مردان برخورد مى كنند ترك كنند و بر آنان لازم است كه از كناره ديوار راه بروند و از پوشيدن لباس هاى نازك و لباس هايى كه آنها او را مشهور مى كند (لباس شهرت) «براى لباس شهرت دو گونه تعريف ذكر شده است: 1 لباسى است كه پارچه يا دوخت يا رنگ يا جنس آن براى كسى كه مى خواهد آن را بپوشد معمول نيست و در شأن او نيست. 2- لباسى است كه مؤمن را در زشتى و قباحت و خوارى و رسوايى قرار دهد و حرام است مؤمن حرمت خود را هتك كند و خود را خوار و رسوا سازد.» اجتناب كنند و خود را به زيورهايى كه صدا دارند و صداى آن شنيده مى شود زينت نكنند و خود را آراسته و معطّر ننمايند و بر چشمان خود سرمه نكشند و آشفته و غبارآلوده باشند «البته همه مطالب گفته شده به تناسب هر زمانى بايد رعايت شود و هدف اصلى آن است كه زنان، خود را آرايش و مزين نكنند و جلوه گرى و خودنمايى نكنند و ديگران را از هدف زيارت، كه انس با خدا و دوستان خداست باز ندارند و خود را شبيه دشمنان اهل بيت: نسازند و چنان باشند كه مورد رضايت حضرت فاطمة كبرى و حضرت زينب كبرى 8 باشند.

» و در احاديث بسيارى، مطالبى در آداب خروج زنان از خانه هايشان آمده است كه ما شمارى از آنها را ذكر مى كنيم و آن را برنامه شناخت آداب زنان در زيارت قرار مى دهيم:

ص: 129

1- با اسناد از امير مؤمنان (ع) نقل شده است كه فرمود:

«اى اهل عراق! خبردار شده ام كه زنان شما در راه با مردان برخورد مى كنند و شانه به شانه يكديگر مى زنند آيا حيا نمى كنيد؟ و در «محاسن» اضافه كرده است: خداوند كسى را كه غيرت نمى ورزد، لعنت فرموده است.» « الكافى، ج 5، ص 536. و در كتاب« المحاسن» برقى، ج 1، ص 115.»

2- به اسناد از امير مؤمنان (ع) منقول است كه فرمود:

«آيا حيا نمى كنيد و غيرت نمى ورزيد؟ كه زنان شما به سوى بازارها خارج مى شوند و با مردان خشن و كافر برخورد مى كنند.» «همان، ج 5، ص 537.»

3- به اسناد از رسول الله (ص) منقول است كه فرمود:

«براى زنان جايز نيست كه وسط راه حركت كنند بلكه بايد از كناره ديوار و كناره مسير، راه بروند» «. همان، ص 518؛ الأمالى طوسى، ص 659.»

و مانند اين روايت، از امام صادق و امام رضا (عليهما السلام) نقل شده است. « الكافى، ج 5، ص 518؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 261.»

4- از امير مؤمنان (ع) منقول است كه در نامه اى به فرزندش امام حسن (ع) نوشت:

«] زنان را [در پرده شان نگاه دار تا ديده شان بر نامحرمان نگريستن نيارد كه سخت در پرده بودن، آنان را از هر گزند، بهتر نگاه دارد] يا سخت در پرده بودن براى تو و براى آنها از شكّ و

ص: 130

دو دلى بهتر است [، و برون رفتنشان از خانه، بدتر نيست از بيگانه كه بدو اطمينان ندارى و او را نزد آنان درآرى. و اگر توانى چنان كنى كه جز تو نشناسند، روا دار.» « الكافى، ج 5، ص 338؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 64؛ نهج البلاغه ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى، نامه 31، ص 307.

مطالب بيان شده، تبيين تفصيلى دارند كه براى آگاهى بيشتر مى توان به( زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادى آملى) مراجعه كرد.»

5- رسول الله فرمود:

«هر كه از زن خود در چهار چيز اطاعت كند، خداوند او را بر بينى اش در آتش مى افكند، گفته شد: اين اطاعت چيست؟ فرمود: از او بخواهد كه به حمّام ها و عروسى ها و جشن ها و عزادارى ها برود و لباس هاى نازك بر تن كند و مرد خواسته او را اجابت كند.» «من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 115؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 50، الكافى، ج 5، ص 517:

مراد اين است كه به جاهايى برود كه نتواند حفظ عفاف و خويشتندارى كند و به گناه آلوده شود.

» و لباس هاى نازك بر لباس هايى به شكل هاى مخصوص حمل مى شود.

6- و در حديث «حولاء» از پيامبر (ص) منقول است كه فرمود:

«اى حولاء! زينت خود را براى غير شوهر خود آشكار نكن، اى حولاء! براى هيچ زنى حلال نيست كه مچ دست و پاى خود را براى مردى غير از شوهرش آشكار سازد و اگر چنين كند، همواره در لعنت و خشم خداوند خواهد بود و خداوند بر او غضب مى كند و فرشتگان خدا او را لعنت مى كنند و خدا عذابى دردناك

ص: 131

برايش آماده مى سازد.» «مستدرك الوسائل، ج 14، ص 242.»

7- و در «جامع الأخبار» در حديثى از رسول الله (ص) منقول است كه فرمود:

«هر مردى كه زنش خود را آراسته و زينت كند و از در خانه اش خارج شود پس او (ديوث) است و هر كه به او نام (ديوث) دهد گناه نمى كند و زن اگر از در خانه اش در حالى كه خود را زينت كرده است و معطّر ساخته است خارج شود و همسر او به آن راضى باشد براى همسر او به هر قدمى كه بر مى دارد خانه اى از آتش بنا مى شود، پس بال هاى زنانتان را كوتاه كنيد و آن را بلند نكنيد كه در كوتاه كردن بال هاى آنها رضايت و سرور و بى حساب وارد بهشت شدن مى باشد. وصيت مرا در امر زنانتان حفظ كنيد تا از شدّت حساب نجات يابيد و هر كه وصيت مرا حفظ نكند پس بدا به حال او در پيشگاه الهى.» « جامع الأخبار، ص 158؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 249:« ديوث به مرد بى غيرت و نيز مردى كه زن او زنا مى كند و او مى داند گفته مى شود.»»

8- از امير مؤمنان (ع) منقول است كه فرمود:

«در آخرالزّمان و نزديك شدن قيامت كه بدترين زمانهاست، زنانى آشكار مى شوند كه پوشش ندارند و برهنگانند و آشكار كنندگان زينت و از دين خارجند و در فتنه ها داخل شده اند و به شهوات و خواهش هاى نفسانى تمايل دارند و به سوى لذّت ها شتاب گرفته اند و حرام هاى الهى را حلال شمرده اند و در دوزخ جاودانند.» « من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 390.»

ص: 132

و شهيد (قدس سره) از جمله آداب شمرده است كه حال زائر پس از زيارت بهتر از قبل از زيارت باشد چرا كه اگر زيارت مورد قبول واقع شود، گناهان را فرو مى ريزد. « الدروس الشرعية، ج 2، ص 24.»

ف: زيارت عاشورا

به سند قدسى و زرّين « مرحوم استاد عارف كامل و سالك واصل آيه الحق ميرزا على آقا پهلوانى تهرانى 1 در فروغ شهادت، ص 384 مى نويسد:« بايد خواننده، به عظمت زيارت حضرتش متوجّه شود كه خداوند براى او زيارتنامه فرستاده و اين هم از خصيصه هاى آن بزرگوار به حساب مى آيد.»

»، در حديثى كه شيخ الطّائفه طوسى و سيد ابن طاووس در «مصباح المتهجّد» و «مصباح الزّائر» روايت كرده اند آمده است كه صفوان گفت: امام صادق (ع) به من فرمود:

«اين زيارت را محافظت كن و به اين دعا خدا را بخوان و بدان زيارت كن كه من بر خدا ضامنم براى هر كسى كه با اين زيارت، از راه دور يا نزديك زيارت كند يا با اين دعا، خداوند را بخواند، كه زيارتش مورد قبول واقع شود و سعى او مشكور شود و سلام او واصل شود و در حجاب قرار نگيرد و حاجت او از سوى خداوند متعال- هر چه باشد و هر جا برسد- بدون مانع و حجابى برآورده شود، اى صفوان، من اين زيارت را از پدرم و پدرم از پدرش على بن الحسين ضمانت شده با اين ضمانت از حسين و حسين از برادرش حسن ضمانت شده با اين ضمانت و حسن از پدرش اميرالمؤمنين ضمانت شده با اين ضمانت و اميرالمؤمنين از رسول الله، ضمانت شده با اين ضمانت و رسول الله از جبرئيل

ص: 133

ضمانت شده با اين ضمانت و جبرئيل از الله تعالى، ضمانت شده با اين ضمانت يافتند و خداوند عزّوجلّ بر خود سوگند ياد كرده است كه هر كه حسين را از نزديك يا دور با اين زيارت، زيارت كند و خدا را با اين دعا بخواند، من زيارت او را از او قبول مى كنم و درخواست او را به هر جا كه برسد و هر چه كه باشد برآورده مى سازم و خواسته او را به او عطا مى كنم، پس آنگاه از پيشگاه من زيانكار و محروم باز نمى گردد و او را شادمان و در حالى كه چشمان او به قضاى حاجتش و رستگارى بهشت و رهايى از آتش، روشن شده است باز مى گردانم و شفاعت ا و را درباره هر كسى كه او برايش شفاعت كند- جز دشمن ما اهل بيت- مى پذيرم، خداوند تعالى بدين مطلب بر خود سوگند ياد كرده است و ما را شاهد آنچه كه ملائكه ملكوت حق بر آن شهادت داده اند قرار داده است، سپس جبرئيل گفت: اى پيامبر خدا! بى گمان خداوند مرا براى شادمانى و بشارت به تو و شادمانى و بشارت به على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان تو تا روز قيامت فرستاد، پس شادمانى تو و شادمانى على و فاطمه و حسن و حسين و امامان و شيعيان شما تا روز قيامت و برانگيختگى مردمان دوام يابد، صفوان گفت: امام صادق (ع) به من فرمودند: اى صفوان! اگر براى تو به سوى خداوند حاجتى پديد آمد پس با اين زيارت، هر جا كه بودى زيارت كن و با اين دعا خدا را بخوان و از پروردگارت حاجت و نياز خود را بخواه از سوى خداوند برآورده مى شود و خداوند و پيامبر او- به منّت الهى- خلف وعده نمى كنند و سپاس و ستايش و ثنا ويژه ذات خداوندى است.» « مصباح ا لمتهجّد، ص 781، بحارالأنوار، ج 97، ص 31؛ مصباح الزّائر، 277. همچنين در كامل الزّيارات باب 71، حديث 9، ص 325 تا 333، با اسناد از امام محمّد باقر( ع) زيارت عاشورا، به طور كامل نقل شده است كه علقمة بن محمّد حضرمى، از ابى جعفر امام محمّد باقر( ع) روايت مى كند. جناب محدّث قمى در هدية الزّائرين، ص 170 مى نويسد:« از علقمة بن محمّد حضرمى، از ابى جعفر امام محمّد باقر( ع)] منقول است[ كه فرمود:« هر كس اراده كرده زيارت كند حسين بن على بن ابى طالب( ع) را در روز عاشورا- و آن روز دهم از محرّم است- پس آن روز را به سر آورد با حالت گريه و تفجّع و اندوه، كه ملاقات خواهد نمود خداوند- عزّ و جلّ- را با ثواب دو هزار حجّ و دو هزار عمره و دو هزار جهاد كه ثواب هر حج و عمره و جهاد آن مانند ثواب آن كه حجّ كند و عمره نمايد و جهاد كند با رسول خدا و با ائمّه:، علقمة بن محمّد حضرمى گفت كه به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم پس چه كند آن كه از كربلا دور و در بلاد بعيده است و متمكّن نيست از آن كه خود را به كربلا برساند و در آن روز فرمود:« چون چنين روزى شد- يعنى روز عاشورا- هر كس كه دوست دارد زيارت كند آن حضرت را از بلاد دور يا نزديك، پس غسل كند و برود به صحرا يا بر بام خانه خود، آن گاه دو ركعت نماز بكند و بخواند در آن سوره« قل هو الله احد»، چون سلام گفت، اشاره كند به سوى آن حضرت به سلام ....».

»:

ص: 134

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، وَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهراء سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الاسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ، فَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَأَزالَتْكُمْ عَنْ

ص: 135

مَراتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللّهُ فِيها، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ، وَلَعَنَ اللّهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتالِكُمْ، بَرِئْتُ إِلَى اللّهِ وَإِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أَشْياعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ وَأَوْلِيائِهِمْ، يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَلَعَنَ اللّهُ آلَ زِياد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللّهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَأَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، لَقَدْ عَظُمَ مُصابِي بِكَ، فَأَسْأَلُ اللّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقامَكَ، وَأَكْرَمَنِي أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثارِكَ مَعَ إِمام مَنْصُور مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اللّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّهِ، وَإِلى رَسُولِهِ، وَإِلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِلى فاطِمَةَ، وَإِلَى الْحَسَنِ، وَإِلَيْكَ بِمُوَالاتِكَ، وَبِالْبَراءَةِ مِمَّنْ قَاتَلَكَ، وَنَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ، وَبِالْبَراءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَساسَ ذلِكَ وَبَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ، وَجَرى فِي ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَعَلَى أَشْياعِكُمْ، بَرِئْتُ إِلَى اللّهِ وَإِلَيْكُمْ مِنْهُمْ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، وَالنَّاصِبِينَ لَكُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ، إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ، وَوَلِيٌّ لِمَنْ والاكُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ، فَأَسْأَلُ اللّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ، وَمَعْرِفَةِ

ص: 136

أَوْلِيَائِكُمْ، وَرَزَقَنِي الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِكُمْ، أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، وَأَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْق فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، وَأَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللّهِ، وَأَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثارِكُمْ مَعَ إِمامِ مَهْدىٍّ ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَأَسْأَلُ اللّهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصاباً بِمُصِيبَتِهِ، مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَها وَأَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِي الاسْلامِ وَفِي جَمِيعِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ. اللّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هذَا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتِي مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. اللّهُمَّ إِنَّ هذَا « محدث قمى/ در هدية الزائرين، ص 178 مى نويسد:« اگر در غير عاشورا باشد به جاى( انّ هذا) بگويد:( انَّ يوْمَ قتل الحسين( ع)).»» يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ وَابْنُ آكِلَةِ الأَكْبادِ، اللَّعِينُ ابْنُ اللَّعِينِ عَلَى لِسانِكَ وَلِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِي كُلِّ مَوْطِن وَ مَوْقِف وَقَفَ فِيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اللّهُمَّ الْعَنْ أَبا سُفْيانَ وَمُعَاوِيَةَ وَيَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الآبِدِينَ، وَهذَا «به جاى( و هذا) بگويد:( و يوم قتل الحسين( ع)).

» يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِياد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ، اللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَالْعَذابَ. اللّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ فِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي مَوْقِفِي هذَا، وَأَيَّامِ حَيَاتِي بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ، وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ، وَبِالْمُوَالاةِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.»

ص: 137

پس مى گويى صد مرتبه:

«اللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وَآخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِكَ. اللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَشايَعَتْ وَبايَعَتْ وَتابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ، اللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً.»

پس مى گويى صد مرتبه:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّهِ وَعَلَى الأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَى أَصْحابِ الْحُسَيْنِ.»

پس مى گويى:

«اللّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّي، وَابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا، ثُمَّ الثَّانِيَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ. اللّهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَيْدَاللّهِ بْنَ زِيادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ أَبِي سُفْيانَ وَآلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوَانَ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

پس به سجده مى روى و مى گويى:

«اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي، اللّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ عليه السّلام يَوْمَ

ص: 138

الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَأَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام).» «كامل الزّيارات، باب 72، ص 328 333، هدية الزائرين، ص 176- 179، مصباح المتهجّد، ص 772- 776، مصباح الزائر، ص 269- 271 و مصباح الكفعمى، ص 482، البلد الأمين، ص 269. در پايان روايت كامل الزيارات، ص 332، امام باقر( ع) مى فرمايند: و اگر مى توانى كه هر روز از روزگار خود با اين زيارت، زيارت كنى، چنين كن كه همه آن ثواب ها براى تو خواهد بود ان شاء الله تعالى.» و دو ركعت نماز زيارت بگزار، سپس دعاى صفوان را بخوان:

ص: دعاي صفوان «2»

در مصباح المتهجّد، ص 777 و در مفاتيح الجنان آمده است:« روايت كرده محمّد بن خالد طيالسى از سيف بن عميره كه گفت بيرون رفتم با صفوان بن مهران] جمّال[ و جمعى ديگر از اصحاب خودمان به سوى نجف بعد از خروج حضرت صادق( ع) از حيره به جانب مدينه، پس زمانى كه ما فارغ شديم از زيارت يعنى زيارت امير مؤمنان( ع)، گردانيد صفوان صورت خود را به جانب مشهد ابوعبدالله( ع) پس گفت از براى ما كه زيارت كنيد حسين( ع) را از اين مكان از نزد سر مقدّس امير مؤمنان كه از اينجا ايما و اشاره كرد به سلام بر آن حضرت جناب صادق( ع) و من در خدمتش بودم: سيف گفت: پس خواند صفوان همان زيارتى را كه روايت كرده بود( علقمة بن محمّد حضرمى) از حضرت باقر( ع) در روز عاشورا، آنگاه دو ركعت نماز كرد نزد سر اميرالمؤمنين( ع) و وداع گفت. بعد از آن نماز، اميرمؤمنان( ع) را و اشاره كرد به جانب قبر حسين( ع) به سلام در حالتى كه گردانيده بود روى خود را به جانب او و وداع كرد بعد از زيارت او را و از دعاهايى كه بعد از نماز خواند اين بود:« يا الله يا الله ...»، ثواب زيارت و دعا در متن كتاب گذشت.

«يَا اللّهُ يَا اللّهُ يَا اللّهُ، يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، يَا كاشِفَ كُرَبِ الْمَكْرُوبِينَ، يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَيَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، وَيَا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ،

ص: 139

وَيَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الأَعْلَى، وَبِالأُفُقِ الْمُبِينِ، وَيَا مَنْ هُوَ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَيَا مَنْ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ، وَيَا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ خافِيَةٌ، يَا مَنْ لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الأَصْواتُ، وَيَا مَنْ لَا تُغَلِّطُهُ الْحاجاتُ، وَيَا مَنْ لَا يُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ، يَا مُدْرِكَ كُلِ فَوْت، وَيَاجامِعَ كُلِ شَمْل، وَيَابارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ، يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْم فِي شَأْن، يَا قاضِيَ الْحاجاتِ، يَا مُنَفِّسَ الْكُرُباتِ، يَا مُعْطِيَ السُّؤُلاتِ، يَا وَلِيَّ الرَّغَباتِ، يَا كافِيَ الْمُهِمَّاتِ، يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْ ء وَلَا يَكْفِي مِنْهُ شَيْ ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد خَاتمِ النَّبِيِّينَ، وَعَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَبِحَقِّ فاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ، وَبِحَقِّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، فَإِنِّي بِهِمْ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي مَقامِي هذَا، وَبِهِمْ أَتَوَسَّلُ، وَبِهِمْ أَتَشَفَّعُ إِلَيْكَ، وَبِحَقِّهِمْ أَسْأَلُكَ وَأُقْسِمُ وَأَعْزِمُ عَلَيْكَ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِي لَهُمْ عِنْدَكَ وَبِالْقَدْرِ الَّذِي لَهُمْ عِنْدَكَ، وَبِالَّذِي فَضَّلْتَهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ، وَبِهِ خَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعَالَمِينَ، وَبِهِ أَبَنْتَهُمْ وَأَبَنْتَ فَضْلَهُمْ مِنْ فَضْلِ الْعَالَمِينَ حَتَّى فاقَ فَضْلُهُمْ فَضْلَ الْعَالَمِينَ جَمِيعاً، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَأَنْ تَكْشِفَ عَنِّي غَمِّي وَهَمِّي وَكَرْبِي، وَتَكْفِيَنِي الْمُهِمَّ مِنْ أُمُورِي، وَتَقْضِيَ عَنِّي دَيْنِي، وَتُجِيرَنِي مِنَ الْفَقْرِ، وَتُجِيرَنِي مِنَ الْفاقَةِ، وَتُغْنِيَنِي عَنِ

ص: 140

الْمَسْأَلَةِ إِلَى المخْلُوقِينَ، وَتَكْفِيَنِي هَمَّ مَنْ أَخافُ هَمَّهُ، وَعُسْرَ مَنْ أَخافُ عُسْرَهُ، وَحُزُونَةَ مَنْ أَخافُ حُزُونَتَهُ، وَشَرَّ مَنْ أَخافُ شَرَّهُ، وَمَكْرَ مَنْ أَخافُ مَكْرَهُ، وَبَغْيَ مَنْ أَخافُ بَغْيَهُ، وَجَوْرَ مَنْ أَخافُ جَوْرَهُ، وَسُلْطانَ مَنْ أَخافُ سُلْطانَهُ، وَكَيْدَ مَنْ أَخافُ كَيْدَهُ، وَمَقْدُرَةَ مَنْ أَخافُ بَلاءَ مَقْدُرَتِهِ عَلَيَّ، وَتَرُدَّ عَنِّي كَيْدَ الْكَيَدَةِ، وَمَكْرَ الْمَكَرَةِ. اللّهُمَّ مَنْ أَرادَنِي فَأَرِدْهُ، وَمَنْ كادَنِي فَكِدْهُ، وَاصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُ وَمَكْرَهُ وَبَأْسَهُ وَأَمانِيَّهُ وَامْنَعْهُ عَنِّي كَيْفَ شِئْتَ وَأَنَّى شِئْتَ. اللّهُمَّ اشْغَلْهُ عَنِّي بِفَقْر لَا تَجْبُرُهُ، وَبِبَلاء لَا تَسْتُرُهُ، وَبِفاقَة لَا تَسُدُّها، وَبِسُقْم لَاتُعافِيهِ، وَذُلٍّ لَا تُعِزُّهُ، وَبِمَسْكَنَة لَا تَجْبُرُها. اللّهُمَّ اضْرِبْ بِالذُّلِّ نَصْبَ عَيْنَيْهِ، وَأَدْخِلْ عَلَيْهِ الْفَقْرَ فِي مَنْزِلِهِ، وَالْعِلَّةَ وَالسُّقْمَ فِي بَدَنِهِ حَتَّى تَشْغَلَهُ عَنِّي بِشُغْلٍ شاغِلٍ لَا فَراغَ لَهُ، وَأَنْسِهِ ذِكْرِي كَما أَنْسَيْتَهُ ذِكْرَكَ، وَخُذْ عَنِّي بِسَمْعِهِ وَبَصَرِهِ وَلِسانِهِ وَيَدِهِ وَرِجْلِهِ وَقَلْبِهِ وَجَمِيعِ جَوارِحِهِ، وَأَدْخِلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ ذلِكَ السُّقْمَ وَلَا تَشْفِهِ حَتَّى تَجْعَلَ ذلِكَ لَهُ شُغْلًا شاغِلًا بِهِ عَنِّي وَعَنْ ذِكْرِي، وَاكْفِنِي يَا كافِيَ مَا لَايَكْفِي سِواكَ فَإِنَّكَ الْكافِي لَا كافِيَ سِواكَ، وَمُفَرِّجٌ لَا مُفَرِّجَ سِواكَ، وَمُغِيثٌ لَا مُغِيثَ سِواكَ، وَجارٌ لَا جارَ سِواكَ، خابَ مَنْ كانَ جَارُهُ سِواكَ، وَمُغِيثُهُ سِواكَ، وَمَفْزَعُهُ إِلى سِواكَ، وَمَهْرَبُهُ إِلى سِواكَ، وَمَلْجَؤُهُ إِلى غَيْرِكَ، وَمَنْجَاهُ مِنْ مَخْلُوقٍ

ص: 141

غَيْرِكَ، فَأَنْتَ ثِقَتِي وَرَجائِي وَمَفْزَعِي وَمَهْرَبِي وَمَلْجَإِي وَمَنْجايَ، فَبِكَ أَسْتَفْتِحُ، وَبِكَ أَسْتَنْجِحُ، وَبِمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ وَأَتَوَسَّلُ وَأَتَشَفَّعُ، فَأَسْأَلُكَ يَا اللّهُ يَا اللّهُ يَا اللّهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَلَكَ الشُّكْرُ وَإِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، فَأَسْأَلُكَ يَا اللّهُ يَا اللّهُ يَا اللّهُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَأَنْ تَكْشِفَ عَنِّي غَمِّي وَهَمِّي وَكَرْبِي فِي مَقامِي هذَا كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ هَمَّهُ وَغَمَّهُ وَكَرْبَهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، فَاكْشِفْ عَنِّي كَما كَشَفْتَ عَنْهُ، وَفَرِّجْ عَنِّي كَما فَرَّجْتَ عَنْهُ، وَاكْفِنِي كَما كَفَيْتَهُ، وَاصْرِفْ عَنِّي هَوْلَ مَا أَخافُ هَوْلَهُ، وَمَؤُونَةَ مَا أَخافُ مَؤُونَتَهُ، وَهَمَّ مَا أَخافُ هَمَّهُ، بِلا مَؤُونَة عَلَى نَفْسِي مِنْ ذلِكَ، وَاصْرِفْنِي بِقَضاءِ حَوائِجِي، وَكِفَايَةِ مَا أَهَمَّنِي هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِي وَدُنْيَايَ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَيَا أَبا عَبْدِاللّهِ، عَلَيْكُما مِنِّي سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ والنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُما وَلَافَرَّقَ اللّهُ بَيْنِي وَبَيْنَكُما. اللّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاةَ مُحَمَّد وَذُرِّيَّتِهِ، وَأَمِتْنِي مَمَاتَهُمْ، وَتَوَفَّنِي عَلَى مِلَّتِهِمْ، وَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِمْ، وَلَا تُفَرِّقْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْن أَبَداً فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَيَا أَبا عَبْدِاللّهِ، أَتَيْتُكُما زائِراً وَمُتَوَسِّلًا إِلَى اللّهِ رَبِّي وَرَبِّكُما، وَمُتَوَجِّهاً إِلَيْهِ بِكُما، وَمُسْتَشْفِعاً بِكُما إِلَى اللّهِ فِي حاجَتِي هذِهِ

ص: 142

فَاشْفَعا لِي فَإِنَّ لَكُما عِنْدَ اللّهِ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ، وَالْجاهَ الْوَجِيهَ، وَالْمَنْزِلَ الرَّفِيعَ وَالْوَسِيلَةَ، إِنِّي أَنْقَلِبُ عَنْكُما مُنْتَظِراً لِتَنَجُّزِ الْحاجَةِ وَقَضائِها وَنَجاحِها مِنَ اللّهِ بِشَفاعَتِكُما لِي إِلَى اللّهِ فِي ذلِكَ فَلا أَخِيبُ، وَلَا يَكونُ مُنْقَلَبِي مُنْقَلَباً خائِباً خاسِراً، بَلْ يَكُونُ مُنْقَلَبِي مُنْقَلَباً راجِحاً مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي بِقَضاءِ جَمِيعِ حَوائِجِي وَتَشَفَّعا لِي إِلَى اللّهِ. أنْقَلِبُ عَلَى مَا شاءَ اللّهُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ، مُفَوِّضاً أَمْرِي إِلَى اللّهِ، مُلْجِئاً ظَهْرِي إِلَى اللّهِ، مُتَوَكِّلًا عَلَى اللّهِ، وَأَقُولُ حَسْبِيَ اللّهُ وَكَفى، سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ دَعا، لَيْسَ لِي وَراءَ اللّهِ وَوَراءَكُمْ يَاسادَتِي مُنْتَهى، مَا شاءَ رَبِّي كانَ وَمَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ أَسْتَوْدِعُكُمَا اللّهَ، وَلَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي إِلَيْكُما، انْصَرَفْتُ يَا سَيِّدِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَمَوْلايَ وَأَنْتَ يَاأَبا عَبْدِاللّهِ يَا سَيِّدِي وَسَلامِي عَلَيْكُما مُتَّصِلٌ مَا اتَّصَلَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، واصِلٌ ذلِكَ إِلَيْكُما غَيْرُ مَحْجُوب عَنْكُما سَلامِي إِنْ شَاءَ اللّهُ، وَأَسْأَلُهُ بِحَقِّكُما أَنْ يَشاءَ ذلِكَ وَيَفْعَلَ فَإِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. انْقَلَبْتُ يَا سَيِّدَيَّ عَنْكُما تائِباً حامِداً لِلّهِ شاكِراً راجِياً لِلْاجابَةِ، غَيْرَ آيِسٍ وَلَا قَانِطٍ، آئِباً عائِداً راجِعاً إِلى زِيارَتِكُما، غَيْرَ راغِب عَنْكُما وَلَا عَنْ زِيارَتِكُما، بَلْ راجِعٌ عائِدٌ إِنْ شَاءَ اللّهُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ، يَا سادَتِي رَغِبْتُ إِلَيْكُما وَإِلى زِيارَتِكُما بَعْدَ أَنْ

ص: 143

زَهِدَ فِيكُما وَفِي زِيارَتِكُما أَهْلُ الدُّنْيا، فَلا خَيَّبَنِيَ اللّهُ ما رَجَوْتُ وَمَا أَمَّلْتُ فِي زِيارَتِكُما إِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ» « هدية الزّائرين و بهجة الناظرين، از ص 181 تا 184، البلد الأمين، كفعمى، ص 271 تا 274؛ مصباح الكفعمى، ص 485؛ مصباح المتهجّد، ص 777، مصباح الزّائر، از ص 272 تا 276. صفوان از امام صادق( ع) نقل مى كند كه آن حضرت خود و پدران بزرگوارشان تا جبرئيل و خداوند اين زيارت و دعا را ضمانت كرده اند كه در متن كتاب به طور كامل نقل شد.» فائده: علّامه يگانه، مولى شريف شيروانى در كتاب «الصّدف» جلد 2، ص 199 از مشايخ جليل القدر خود با اسناد تا امام على بن محمد الهادى (عليهما السلام) روايت مى كند كه حضرت فرمودند:

«هر كه لعن زيارت عاشوراى مشهوره را يك بار بخواند سپس 99 بار بگويد: «اللّهم العَنهُم جَميعاً» بسان كسى است كه آن را صد بار خوانده است و هر كه (سلام) آن را يك بار بخواند سپس 99 بار بگويد: «السّلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين» بسان كسى است كه آن را تمام از ابتدا تا آخرش، صد بار خوانده است.» «« الصّدف المشحون بأنواع العلوم و الفنون»، حاج مولى محمّد شريف شيروانى، ج 2، ص 199 و الذريعة، ج 15، ص 29 به نقل از همان كتاب و« شفاء الصدور فى شرح زياره العاشور» ص 110 و 111 در هامش كتاب.

»

خداوند سبحان و متعالى را در ابتدا و انتها سپاس مى گويم و از هر زائرى اميد دعا و زيارت از سوى من و پدر و مادرم دارم.

ص: 144

(شيخ عبدالحسين امينى نجفى)

و بحمدالله كار ترجمه اين كتاب ارزشمند ساعت 5/ 2 بعد از ظهر روز جمعه 23 ماه رجب 1427 برابر با 27 مرداد 1385 در شهر مقدّس قم به پايان رسيد.

(محسن رجبى تهرانى)

ص:145

ص: 146

كتابنامه

1- قرآن كريم.

2- نهج البلاغة، سخنان حضرت مولى امير مؤمنان (ع)، سيد رضى، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهاردهم، تهران، 1378.

3- الكافى، ثقه الاسلام كلينى، 8 جلد، دارالكتب الاسلامية، تهران- 1365 شمسى.

4- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، 4 جلد، انتشارات جامعة مدرسين حوزه علميه قم، 1413 قمرى.

5- التهذيب، شيخ طوسى، 10 جلد، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365 شمسى.

6- وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملى، 29 جلد، مؤسسّه آل البيت، قم- 1409 قمرى.

7- مستدرك الوسائل، محدّث نورى، 18 جلد، مؤسّسه آل البيت، قم- 1408 قمرى.

8- بحارالأنوار، علّامه مجلسى، 110 جلد، مؤسسّه الوفاء بيروت، 1404 قمرى.

9- الأمالى، شيخ طوسى، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 قمرى.

ص: 147

10- جُنّة الأمان الواقية و جَنّة الايمان الباقية، معروف به «مصباح الكفعمى»، ابراهيم بن على عاملى كفعمى، انتشارات رضى، قم- 1405 قمرى.

11- البلد الأمين، كفعمى، چاپ سنگى.

12- جامع الأخبار، تاج الدّين شعيرى، انتشارات رضى، قم- 1363 شمسى.

13- تفسير قمّى، على بن ابراهيم بن هاشم قمى، 2 جلد، مؤسّسه دارالكتاب، قم- 1404 قمرى.

14- عُدّة الدّاعى، ابن فهد حلّى، دارالكتاب الاسلامى، 1407 قمرى.

15- المزار، شيخ مفيد، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 قمرى.

16- مصباح المتهجّد، شيخ طوسى، مؤسسه فقه شيعه، بيروت- 1411 قمرى.

17- الدّروس الشرعيه فى فقه الاماميه، شيخ شمس الدين محمد بن مكى العاملى (شهيد اوّل)، 2 جلد، انتشارات جامعه مدّرسين حوزه علميه قم، چاپ اوّل، 1412 قمرى.

18- الألفية و النّفلية، شهيد اوّل، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم- 1364 شمسى.

19- العروة الوثقى، آيت الله العظمى سيد محمّدكاظم طباطبايى يزدى، انتشارات جامعة مدرّسين حوزه علميه قم، 1417 قمرى.

20- منهاج الصّالحين، آيت الله العظمى سيد على حسينى سيستانى، 3 جلد، مؤسسه آل البيت قم.

ص: 148

21- تعليقة على العروة الوثقى، آيت الله العظمى سيد على حسينى سيستانى، 3 جلد، مؤسسه آل البيت قم.

22- المزار الكبير، شيخ ابوعبدالله محمّد بن جعفر المشهدى الحائرى، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، مؤسسه نشر اسلامى- 1419 قمرى، تهران.

23- المزار، شهيد اوّل، مدرسه الامام المهدى (ع)، قم- 1410 قمرى.

24- الذّريعة الى تصانيف الشيعة، 26 جلد، علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى، دارالاضواء، بيروت، 1403 هجرى قمرى.

25- الأعلام، خيرالدّين الزركلى، دارالعلم للملايين، بيروت، 1980 ميلادى.

26- معجم المطبوعات النجفية، محمّدهادى الأمينى، مطبعة الآداب، نجف، 1966 ميلادى 1385 قمرى.

27 معجم المؤلّفين، عمر رضا كحّاله، مكتبة المثنى، بيروت- دار إحياء التّراث العربى.

28- النهاية فى غريب الحديث و الأثر، مجد الدّين بن محمّد ابن الاثير الجزرى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1418 قمرى.

29- تاج العروس، سيد محمّد مرتضى حسينى واسطى زبيدى حنفى، منشورات مكتبة الحياة، بيروت.

30- المحاسن، احمد بن محمّد بن خالد برقى، دارالكتب الاسلامية، قم- 1371 قمرى.

31- موسوعة (الغدير فى الكتاب و السنّة و الأدب)، علّامه امينى،

ص: 149

مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامى، چاپ سوم، 1425 قمرى (در 14 جلد).

32- الميزان فى تفسير القرآن، 20 جلد، علّامه طباطبايى، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ پنجم، زمستان 1372 شمسى.

و ترجمه آن: سيد محمّدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين.

33- تفسير تسنيم، آيت الله جوادى آملى، نشر اسراء- قم.

34- روح مجرّد (يادنامه عارف بزرگ سيد هاشم موسوى حدّاد)، علّامه حسينى تهرانى، انتشارات علّامه طباطبايى، چاپ پنجم، رمضان المبارك 1420 قمرى.

35- الاقبال بالأعمال الحسنة، 3 جلد، سيد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس. تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1377 ش/ 1419 ق.

36- هدية الزّائرين و بهجة النّاظرين، شيخ عبّاس قمى، مؤسّسه جهانى سبطين، قم، 1383 شمسى.

37- مفاتيح الجنان، شيخ عبّاس قمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران- 1376.

38- كامل الزّيارات، شيخ جعفر بن محمّد بن قولويه قمى، نشر الفقاهة، قم. تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، 1424 قمرى.

39- مجمع البحرين، 6 جلد، شيخ فخرالدين طريحى، تحقيق سيد احمد حسينى، مكتبة المرتضوية، تهران- 1375 شمسى.

40- فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، نشر معروف، قم- 1383

ص: 150

شمسى.

41- برگ و بار، گزيده اشعار، جواد محدّثى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

42- ز مهر افروخته، سيد على تهرانى، انتشارات سروش، تهران، 1381.

43- كشكول براى منبر، رضا استادى.

44- در محضر آيت الله العظمى بهجت، ج 1، محمّدحسين رخشاد.

45- در محضر علّامه طباطبايى، محمّدحسين رخشاد، انتشارات سماء قلم، 1382.

46- مهر تابان (يادنامه علّامه طباطبايى) علّامه حسينى تهرانى، 1417 قمرى.

47- لبّ اللّباب در سير و سلوك اولى الألباب، علّامه حسينى تهرانى، انتشارات حكمت، تهران، 1416 قمرى.

48- موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، مؤسّسه الامام الصّادق (ع)، قم، 1424 قمرى.

49- حماسه غدير، محمدرضا حكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

50- فرياد روزها، محمدرضا حكيمى، انتشارات دليل ما، قم، پاييز 1382.

51- مير حامد حسين، محمدرضا حكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

52- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عمادالدين طبرى، كتابخانة

ص: 151

حيدريه، نجف، 1383 قمرى.

53- مثنوى معنوى، مولانا جلال الدين محمّد بلخى، تصحيح: قوام الدّين خرّمشاهى.

54- شذرات المعارف، آيت الله العظمى ميرزا محمّدعلى شاه آبادى، بنياد معارف و علوم اسلامى.

55- حديث رويش، خاطرات و يادداشت هاى حجّت الاسلام و المسلمين محمّدحسن رحيميان، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، زمستان 1382.

56- خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، تدوين: دكتر حميد كرمى پور، تابستان 1382 شمسى.

57- جريان ها و سازمان هاى مذهبى- سياسى ايران، رسول جعفريان، چاپ ششم، 1385.

58- ديدار با ابرار، علّامه امينى، مصلح نستوه، عليرضا سيد كبارى، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1372 شمسى.

59- شرح الزيارة الجامعة الكبيرة، 4 جلد، شيخ احمد بن زين الدّين الاحسائى، دارالمفيد، بيروت.

60- عتبات عاليات عراق، دكتر اصغر قائدان، نشر مشعر.

61- مصباح الزّائر، سيد بن طاووس، مؤسسه آل البيت، قم.

62- بصائرالدّرجات فى مناقب آل محمد، محمد بن حسن الصفّار، منشورات ذوى القربى، قم.

63- الدرّة النّجفيه، منظومه فقهى، علّامة بحرالعلوم، مكتبة المفيد.

64- جامع أحاديث الشيعة، تحت اشراف آيت الله العظمى

ص: 152

بروجردى، شيخ اسماعيل ملايرى، 31 جلد.

65- مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، مكتبة المرتضوية، تهران. تقديم: نديم مرعشلى.

66- مستدرك سفينة البحار، آيت الله شيخ على نمازى شاهرودى.

67- العين، خليل بن أحمد فراهيدى، 3 جلد، انتشارات اسوه.

68- فروغ شهادت، آيت الله شيخ على سعادت پرور، انتشارات پيام آزادى، 1376- تهران.

69- عطش (سير توحيدى حضرت آيت الله سيد على قاضى طباطبايى، مؤسسه فرهنگى مطالعاتى شمس الشموس، 1384- تهران.

70- لغتنامه دهخدا.

71- فلاح السّائل، سيد بن طاووس، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

72- شفاء الصّدور فى شرح زيارة العاشور، حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى، تحقيق و پاورقى: على موحّد ابطحى.

73- معاد شناسى، علّامه سيد محمّدحسين حسينى تهرانى، انتشارات علّامه طباطبايى، 1418 قمرى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109