سفینه النجاه

اشاره

شماره بازیابی : 5-17621

پدیدآور : فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، 1006-1091ق.

عنوان و نام پدیدآور : سفیته النجاه [نسخه خطی]/ / محمد بن مرتضی فیض کاشانی

وضعیت کتابت : کربلا: مهدی الحسینی التفرشی الملقب ببدایع نگار و المتخلص بلاهو تی

مشخصات ظاهری : گ.93ب-130الف.16سطر. 90×160؛ قطع: 170×215

آغاز ، انجام ، انجامه : آغاز:هذا کتاب مستطاب سفینه النجات من تصنیفات فخر المحققین فیض کاشانی بسمله...الحمد لله الذی بسفینه اهل ...

انجام:... فقد طلع الصبح و الحمد لله و الصلوه علی رسول الله ثم اهل بیت رسول الله ثم علی رواه احکام الاثم علی من انتفع بمواعظ الله

انجامه:این کتاب را در کربلا استنساخ کردم خط حقیر بدایعنگار مهدی الحسینی متخلص بلا هو تی است.

یادداشت کلی : زبان: عربی

یادداشت مشخصات ظاهری : نوع و درجه خط:شکسته

نوع کاغذ:فرنگی

نوع و تز ئینات جلد:تیماج یک لائی مشکی

خصوصیات سند موجود : یادداشت های مربوط به نسخه :پشت برگ 130 یادداشتی در باره کتاب قواعد الاحکام علامه حلی نوشته شده است.

توضیحات سند : نسخه بررسی شده .تیر91/ پارگی در جلد واوراق ، خط خوردگی با خود کار آبی ،آثار لکه و پاشیدگی مرکب دارد.

معرفی سند : مولف در این کتاب منابع احکام اسلام را قرآن وسنت می داند و رجوع به رای و اجتهاد را از دستاو یز های مخالفین بر می شمارد و آن را نوعی بدعت می خواند. ( فهرست های خود نوشت فیض کاشانی .ص.184).در ادامه این نسخه دوازده امام محیی الدین عربی از برگ131ب-132ب آمده است.

صحافی شده با : حدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره / کربلا،1313ق.1095124

توصیفگر : شیعه امامیه -- عقاید

شیعه امامیه -- دفاعیه ها و ردیه ها

امامت -- متون قدیمی تا قرن

14

شناسه افزوده : مهدی الحسینی التفرشی الملقب ببداینگار و المتخلص بلاهو تی

شرح حال مصنف رضوان الله تعالی علیه

(نقل از مقدمۀ کتاب محجه البیضاء) محمّد بن مرتضی مدعو بمحسن و ملقب بفیض فاضل و اخباری و محدث و حکیم و یکی از نوابغ علم در قرن یازدهم بوده است نشو و نمای او در بلده طیبه قم بوده و پس از آن بکاشان رفته و از کاشان بشیراز و در آنجا مدتی از سید ماجد بن علی البحرانی و از استاد فلسفه ملا صدرا اخذ علم نموده و دختر ملا صدرا را بحباله نکاح خود در آورده است سپس او را بکاشان آورده و در کاشان عزم اقامه نموده و از مراجع بزرگ در آنجا بشمار می رفت که مثل و مانند در زمان خود نداشت و در اثر کثره فهم و ذکاوت ملا صدرا او را ملقب بفیض نموده و جمیع علماء اجماع نموده اند بر فضلش و او را یکی از نوابغ بزرگ دهر می شمارند.

1- محدث متبحر مرحوم شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه درباره او چنین میگوید:

محمّد بن المرتضی المدعو بمحسن الکاشانی فاضل عالم ماهر حکیم متکلم محدث فقیه محقق شاعر ادیب تصنیفات نیکوئی دارد و از معاصرین است از برای او کتابهائی است که کتابهای او را می شمرد.

2- و گفته است صاحب رجال کبیر محمّد بن علی اردبیلی محسن بن مرتضی رحمه اللّه علامه محقق مدقق جلیل القدر عظیم الشأن رفیع المنزله فاضل کامل ادیب متبحر در جمیع علوم بودند.

3- مرحوم سید نعمه اللّه جزائری میگوید در شأنش می باشد استاد ما محقق مولا محمّد محسن کاشانی صاحب کتاب وافی و غیر کتاب وافی که تألیفات او نزدیک به

دویست کتاب می شود.

4- و مرحوم شیخ یوسف بحرانی در شأنش گفته است که محدث کاشانی فاضل و محدث اخباری سخت بوده است و مرحوم مجلسی ثانی اعلی اللّه مقامه از ایشان اجازه داشته است و از مشایخ عظام او شیخ بهایی و دیگران بوده اند لکن در این وجیزه جای بسط

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 2

آنها نیست هرکس طالب است بکتاب محجه البیضاء مراجعه نماید و مؤلفات او قریب به دویست جلد کتاب میشود عمده آنها کتاب شریف وافی و تفسیر مبارک صافی و کتاب محجه البیضاء فی احیاء الاحیاء و کتاب کبیر معتصم الشیعه در فقه و کتاب مفاتیح در فقه و کتاب علم الیقین و همین کتاب سفینه النجاه که قریب به هشتاد و هشت کتاب در جلد اول کتاب محجه البیضاء شمرده شده است طالبین به آن جا مراجعه فرمایند البته مخفی نیست بر جمیع علماء که مرحوم علامه فیض یکی از نوابغ روزگار بوده است هرکس بکلمات و مطالب ایشان مراجعه نماید در کتابهای او می فهمد مقام فضل و دانش او را

نطفه پاک بباید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دیگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

شرح حال مترجم رحمه الله تعالی علیه

مرحوم حجه الاسلام و المسلمین و عمده الفقهاء و المحدثین مرحوم آقا شیخ محمد رضا دورودیان تفرشی است که در سال 1284 هجری قمری در قریه نقوسان تفرش پا بعرصه وجود گذاشته و در سن دو سالگی در اثر عارضه آبله هر دو چشم خود را از دست داده بود ولی از لحاظ اینکه پدر ایشان مرحوم آخوند ملا علی اکبر

در قریه مزبوره اشتغال بتدریس اطفال داشت محمد رضا نیز بواسطه استعداد عجیب و حافظه خارق العاده که خداوند به او عطا فرموده بود در ظرف سه الی چهار سال کلیه دروسی را که در آن مکتب خانه تدریس می شد و همچنین تمام قرآن مجید را با معانی آنها به وسیله قرآن های ترجمه دار حفظ نموده و بواسطه عشق و علاقه فوق- العاده که بتعلم و یاد گرفتن عربیت و فقه و اصول داشت بهر کیفیتی بود پدر خود را راضی نموده که او را به قصبه فم تفرش که سابقا مرکز شهرستان تفرش بوده بفرستد تا از دروس علماء و روحانیون آنجا استفاده نماید و قریب دو سال حد اکثر استفاده را نموده سپس به قریه نقوسان مراجعت نموده ولی چون این مقدار از تحصیل همت بلند او را اقناع نمی کرد با تعلیم مقدمات عربی به یکی از همسالان خود (که مرحوم حجه الاسلام آشیخ اسد اللّه نقوسانی می باشد) به معیت ایشان برای ادامه تحصیل بقم رفته و بعد از اکمال مقدمات ادبی و سطح فقه و اصول و سایر علوم متداوله مهاجره به أراک نموده و از حوزه درس علماء بزرگ آنجا حد اکثر استفاده را نموده و نائل باجازات در کلیه امور دینی از ناحیه علماء بزرگ آن شهرستان و شهرستانهای دیگر گشته و بعدا به تفرش مراجعت کرده و در آنجا اشتغال بترویج احکام الهیه و اقامه حدود و انجام عقود و ایقاعات امور قضائی حوزه تفرش و رودبار و فراهان داشته و بعد از چند سال تشرف عتبات عالیات حاصل نموده و در حدود دو سال در عتبات مقدسه مقیم و

مستفیض بوده و مجددا به تفرش مراجعت نموده و غیر از چند سفر موقت بقم و طهران بقیه عمر را در تفرش گذرانده و در لیله بیست و هفتم ماه صیام 1346 هجری قمری در قریه مزبوره به رحمت ایزدی پیوست و آرامگاه ایشان در بقعه مبارکه امام زاده عبد اللّه که در اواسط قریه مزبوره می باشد قرار دارد فقید سعید علاوه بر مقام علمی دارای استعداد ادبی فوق العاده بوده که متجاوز از بیست هزار بیت فارسی و عربی که نوددرصد آنها در مدائح و مصائب رسول و ائمه صلوات اللّه علیهم اجمعین می باشد و یک درصد آنها غزلیات و اشعاری است که بمقتضیات و مناسبات حال از قبیل بهاریه و زمستانیه و امثال آنها انشاء نموده است و از جمله این بیت است که راجع بحال خود می گوید در ذیل اشعار غدیریه

رضای نارضا از خود اگر شد از بصر ناقص ولی صد شکر کو را چشم دل حق را بصیر آمد

و تألیفات ایشان در فقه حاشیه بر نجاه العباد و کتاب مستقلی در فرائض و احکام و کتاب مختصری مفید در نحو زبان فارسی و کذا نحو منظوم به فارسی می باشد و ترجمه و شرح بر کتاب موسوم بسفینه النجاه که تا صفحه 200 از ترجمه و شرح ایشان است و بقیه آن را داماد ایشان جناب مستطاب حجه الاسلام آقای آشیخ محمد حسین دورودیان ترجمه نموده و امیدواریم که سایر آثار ایشان ان شاء اللّه بزودی طبع گردد.

نگارنده: محمد غریب

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 3

[الخطبه]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و به ثقتی الحمد للّه الذی نجینا بسفینه اهل بیته من امواج الفتن و

هدانا بانوار القرآن و الحدیث لمعرفه الفرائض و السنن قشع عن بصائرنا سحائب الارتیاب و کشف عن قلوبنا اغشیه الریب و الحجاب ازهق الباطل عن ضمائرنا و اثبت الحق فی سرائرنا اذ کانت الشکوک و الظنون لواحق الفتن و مکدره الافضال و المنن فسبحانک اللهم ما اضیق الطریق علی من لم تکن دلیله و ما اوضح الحق عند من هدیته سبیله صل علی محمد و آل محمد و اجعلنا لأنعمک من الشاکرین و لآلائک من الذاکرین اما بعد فهذه رساله من محمد ابن المرتضی المدعو بمحسن الی اخوانه فی اللّه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 4

الذین هم من اهل الانصاف دون الاعتساف و الذین یعرفون الرجال بالحق لا الحق بالرجال الذین لا تأخذهم فی تعرف الحق حمیه تقلید الجمهور و لا یستحوذ علیهم فی تصدیق الصدق عصبیه متابعه المشهور و الذین لم تغش ابصار بصائرهم غشاوه ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین و لم تصد صفاء سرائرهم غرور انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون نمقناها فی تحقیق ان مأخذ الاحکام الشرعیه لیست الا محکمات الکتاب و السنه و احادیث اهل العصمه و انه لا یجوز الاعتصام فیها الا بحبل المعصومین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 5

و ان الاجتهاد فیها و الاخذ باتفاق الآراء ابتداع فی الدین و اختراع من المخالفین و ان لا نجاه لأحد من غمرات تلک اللجج الا برکوب سفینه الحجج و سمیناها سفینه النجاه اذ بها ینجو من اشرف علی الغرق فی امواج الاختلافات و بها یتخلص من کاد تذروه عواصف الآراء و الاهواء الی مهاوی الآفات و لها فصول اثنا عشر منها اشارات و منها تنبیهات هی لها بمنزله طبقات و

من لم یصل الی درجه العلم بها فلیؤمن و یرفع اللّه الذین آمنوا و الذین اوتوا العلم درجات

الفصل الاول اشاره الی انحصار الادله الشرعیه عند الامامیه فی القرآن و الحدیث و بطلان الاستناد الی اتفاق الآراء

لمّا افتتن الناس بعد وفاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و تفرقوا فی لجج الفتن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 6

و هلکوا فی طوفان المحن الّا شرذمه ممن عصمه اللّه و بسفینه اهل البیت علیهم السّلام نجّاه و بالتمسک بالثقلین ابقاه استکتم الناجون دینهم و صانوا وتینهم فاستبقی اللّه عز و جل بهم رمق الدین فی هذه الامه و ابقی بابقاء نوعهم سنه خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله الی یوم القیمه فبعث اماما بعد امام و خلف شیعه لهم بعد سلف فکان لا تزال طائفه من الشیعه رضی اللّه عنهم یحملون الاحادیث فی الاصول و الفروع عن ائمتهم علیهم السلام بامرهم و ترغیبهم و یروونها لآخرین و یروی الآخرون لآخرین و هکذا الی ان وصلت الینا و الحمد للّه رب العالمین و کانوا یثبتونها فی الصدور و یسطرونها فی الدفاتر و یعونها کما یسمعونها و یحفظونها کما یتحملونها و یبالغون فی نقدها و تصحیحها و ردّ زیغها و قبول صحیحها و تخریج صوابها و سلیمها من خطائها و سقیمها حتی یری احدهم لا یستحل نقل ما لا وثوق به و لا اثبات ذلک فی کتبه الا مقرونا بالتضعیف و مشفوعا

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 7

بالتزییف طاعنا فیمن یروی کلما یروی و یسطر کلما یحکی و یظهر هذا لمن تتبع کتب الرجال و یتعرف منها الاحوال و کانوا لا یعتمدون علی الخبر الذی کان ناقله منحصرا فی مطعون او مجهول و لا قرینه معه تدل علی صحه المدلول و یسمونه خبر الواحد الذی لا یوجب علما و

لا عملا و کانوا لا یعتقدون فی شی ء من تفاصیل الاصول الدّینیه و لا یعملون فی شی ء من الاحکام الشّرعیه الا بالنصوص المسموعه عن ائمتهم علیهم افضل الصلوات و لو بواسطه ثقه او وسائط ثقات و کانوا مأمورین بذلک من قبل اولئک السادات و لا یستندون فی شی ء منها الی تخریج الرأی بتأویل المتشابهات و تحصیل الظن باستعانه الاصول المخترعات الذی یسمی بالاجتهاد و لا الی اتفاق آراء الناس الذی یسمی بالاجماع کما یفعل ذلک کله الجمهور من العامه و کانوا ممنوعین عن ذلک کله من جهتهم علیهم السلام و من جهه صاحب الشرع بالآیات الصریحه و الاخبار الصحیحه و کان المنع من ذلک کله معروفا من

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 8

مذهبهم مشهورا منهم حتی بین مخالفیهم کما صرح به طائفه من الفریقین قال ابن ابی الحدید فی شرحه لنهج البلاغه عند رده علی من زعم ان عمر کان احسن سیاسه و اصح تدبیرا من امیر المؤمنین علیه السّلام ما محصله ان عمر کان مجتهدا یعمل بالقیاس و الاستحسان و المصالح المرسله و یری تخصیص عمومات النصوص بالآراء و الاستنباط من اصول تقتضی خلاف ما یقتضیه عموم النصوص و یکید خصمه و یأمر امراءه بالکید و الحیله و یؤدب بالدره و السوط من یغلب علی ظنه انه یستوجب ذلک و یصفح عن آخرین قد اجترموا ما یستوجبون به التأدیب کل ذلک بقوه اجتهاده و ما یؤدیه الیه نظره و لم یکن امیر المؤمنین علیه السّلام یری ذلک و کان یقف مع النصوص و الظواهر و لا یتعداه الی الاجتهاد و الاقیسه و کان مقیدا بقیود الشریعه ملتزما لاتباعها و یطبق امور الدنیا علی امور الدین و

یسوق الکل مساقا واحدا و لا یضع و لا یرفع الا بالکتاب و النص و اختلف طریقتاهما فی الخلافه و السیاسه الی آخر ما قاله اخذنا منه موضع الحاجه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 9

الفصل الثانی اشاره الی سبب حدوث الاجتهاد و الاجماع عند الامامیه و شبهاتهم فیه

ثمّ لما انقضت مده الائمه المعصومین صلوات اللّه علیهم و انقطعت السفراء

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 10

بینهم و بین شیعتهم و طالت الغیبه و اشتدّت الفرقه و امتدّت دوله الباطل و خالطت الشیعه مخالفیهم و الفت فی صغر سنهم بکتبهم اذ کانت هی المتعارف تعلیمها فی المدارس و المساجد و غیرها لان الملوک و ارباب الدول کانوا منهم و الناس انما یکونون مع الملوک و ارباب الدول فعاشرتهم فی مدارسه العلوم الدینیه و طالعوا کتبهم التی صنفوها فی اصول الفقه التی دونوها لتسهیل اجتهاداتهم التی علیها مدار احکامهم فاستحسنوا بعضا و استهجنوا بعضا اداهم ذلک الی ان صنفوا فی ذلک العلم کتبا ابراما و نقضا و تکلموا فیما تکلم العامّه فیه من الاشیاء التی لم یأت بها الرسول صلّی اللّه علیه و آله و الائمه المعصومون صلوات اللّه علیهم و کثروا بها المسائل و لبسوا علی الناس طرق الدلائل و کان العامه قد احدثوا فی القضایا و الاحکام اشیاء کثیره

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 11

بآرائهم و عقولهم فی جنب اللّه و اشتبهت احکامهم باحکام اللّه و لم یقنعوا بابهام ما ابهم و السکوت عما سکت اللّه بل جعلوا للّه شرکاء حکموا کحکمه فتشابه الحکم علیهم بل لله الحکم جمیعا و الیه یرجعون و سیجزیهم الله بما کانوا یعملون ثمّ لما کثرت تصانیف اصحابنا فی ذلک و تکلموا فی اصول الفقه و فروعه باصطلاحات العامه اشتبهت اصول الطائفتین و اصطلاحاتهم بعضها ببعض و انجر ذلک

الی ان التبس الامر علی طائفه منهم حتی زعموا جواز الاجتهاد و الحکم بالرای و وضع القواعد و الضوابط لذلک و تأویل المتشابهات بالتظنی و التروی و الاخذ باتفاق الآراء و تأید ذلک عندهم بامور:

احدها ما رأوه من الاختلاف فی ظواهر الآیات و الاخبار التی لا تتطابق الا بتأویل بعضها بما یرجع الی بعض و ذلک نوع من الاجتهاد المحتاج فیه الی وضع الاصول و الضوابط و الثانی ما رأوه من کثره الوقائع التی لا نص فیها علی الخصوص مع مسیس

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 12

الحاجه الی معرفه احکامها و الثالث ما رأوه من اشتباه بعض الاحکام و ما فیه من الابهام الذی لا ینکشف و لا یتعین الا بتحصیل الظن فیه بالترجیح و هو عین الاجتهاد فاولوا الآیات و الاخبار الوارده فی المنع من الاجتهاد و العمل بالرأی بتخصیصها بالقیاس و الاستحسان و نحوهما من الاصول التی تختص بها العامه و الوارده فی النهی عن تأویل المتشابهات و متابعه الظن بتخصیصها باصول الدین و الوارده فی ذم الاخذ باتفاق الآراء بتخصیصها بالآراء الخالیه عن قول المعصوم لما ثبت عندهم ان الزمان لا یخلو من امام معصوم فصار ذلک کله سببا لکثره الاختلاف بینهم فی المسائل و تزایده لیلا و نهارا و توسع دائرته مددا و اعصارا حتی انتهی الی ان تریهم یختلفون فی مسئله واحده علی عشرین قولا او ثلثین او ازید بل لو شئت ان اقول لم تبق مسئله فرعیه لم یختلفوا فیها او فی بعض متعلقاتها لقلت و ذلک لان الآراء لا تکاد تتوافق و الظنون قلما تتطابق و الافهام تتشاکس و وجوه الاجتهاد تتعاکس و الاجتهاد یقبل التشکیک و یتطرق الیه

سفینه النجاه

(للفیض)، ص: 13

الرکیک و یتشبه بالقوم من لیس منهم و یدخل نفسه فی جملتهم من هو بمعزل عنهم فظلت المقلده فی غمار آرائهم یعمهون و اصبحوا فی لجج اقاویلهم یغرقون

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 14

الفصل الثالث اشاره الی اجوبه شبهات القائلین بالاجتهاد و الاجماع من الامامیه

و لیت شعری کیف ذهب عنهم ما ینحل به عقد هذه المشکلات عن ضمائرهم ام کیف خفی عنهم ما ینقلع به اصول هذه الشبهات من سرائرهم أ لم یسمعوا حدیث التثلیث المشهور المستفیض المتفق علیه بین العامه و الخاصه المتضمن لاثبات الابهام فی بعض الاحکام و ان الامور ثلاثه امر بیّن رشده و امر بیّن غیه و امر مشکل یرد حکمه الی اللّه و رسوله صلّی اللّه علیه و آله و هلا سوغوا ان فی ابهام بعض الاحکام حکما و مصالح مع ان من تلک الحکم ما یمکن ان یتعرف و لعل ما لا یعرف منها یکون اکثر علی ان الاجتهاد لا یغنی عن ذلک لبقاء الشبهات بعده ان لم تزد به کلا بل زادت و زادت أ حسبوا انهم خلصوا منها باجتهادهم کلا بل امعنوا فیها بازدیادهم أزعموا أنهم هدوا بالتظنی الی التثنی کلا بل التثلیث باق و ما لهم منه من واق ا و لم یدبروا قول اللّه عز و جل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 15

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ ابْتِغٰاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ اما طن آذانهم ان المراد بالراسخین فی العلم الائمه علیهم السلام لا هم أغفلوا عن الاحادیث المعصومیه المتضمنه لکیفیه طریق الترجیح بین الروایات عند تعارضها و اثبات التخییر فی العمل فان کلها حق أو ما بلغهم و بلغک بأیها اخذت من

باب التسلیم وسعک او خفی علیهم ان قول المعصوم انما یعرف بالحدیث المسموع منه عند حضوره و المحفوظ فی صدور الثقات او المثبت فی دفاترهم عند غیبته و لا مدخل لضم الآراء معه اتفقوا او اختلفوا نعم قد یکون الحدیث مما اتفقت الطائفه المحقه علی العمل بمضمونه بحیث لا یشذ عنهم شاذ و یسمی ذلک الحدیث بالمجمع علیه بین اصحابک فان المجمع علیه لا ریب فیه و هذا معنی الاجماع الصحیح المشتمل علی قول المعصوم عند قدماء الشیعه لا غیر فلو انهم ترکوا المتشابه علی حاله من غیر تصرف

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 16

فیه و سکتوا عما سکت اللّه عنه و ابهموا ما ابهم اللّه و جعلوا الاحکام ثلاثه و احتاطوا فی المتشابه وردوا علمه الی اللّه و الی رسوله و خبّروا فی المتعارض و وسعوا فی المتناقض کما ورد بذلک کله النصوص عن اهل الخصوص لاجتمعت اقوالهم و اتفقت کلمتهم و مقالهم و کانوا فقهاء متوافقین و لأحادیث ائمتهم ناقلین لا خصماء متشاکسین و عن النصوص ناکلین و لکان کلما جاء منهم خلف دعوا لسلفهم لا کلما دخلت منهم امه لعنت فی اختها بسلفهم و لکان کل امرء بالقرآن و الحدیث منطیقا و عن الآراء سکیتا و لو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشد تثبیتا و لیت شعری ما حملهم علی ان ترکوا السبیل الذی هدیهم الیه ائمه الهدی و اخذوا سبلا شتی و اتبعوا الآراء و الاهواء کل یدعو الی طریقه و یذود عن الاخری ثمّ ما الذی حمل مقلدیهم علی تقلید هم فی الآراء دون تقلید الائمه علی الطریقه المثلی ان هی الّا سنه ضیزی ضرب اللّه مثل رجلا

متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمد للّه بل اکثرهم لا یعلمون

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 17

الفصل الرابع اشاره الی کنه استبعاد مخالفه المشهور و دفع توهم الدور فی العمل بالمأثور

و لعلک تقول انک ادعیت امرا امرا و جئت شیئا نکرا و خالفت طائفه من مشاهیر الفقهاء ثمّ انک رددت الظن بالظن و ابطلت الاجتهاد بالاجتهاد و اثبت الخبر بالخبر و ما نفقه کثیرا مما تقول فهل لک الی ما ادعیت من دلیل غیر ما ذکرت ام هل لنا من العلم بذلک من سبیل سوی ما سطرت فأتنا بسلطان مبین ان کنت من الصادقین فنقول و باللّه التوفیق اما قولک انی ادعیت امرا امرا و جئت شیئا نکرا فالوجه فیه ان طبعک قد اعتاد المشهورات و انقاد المسلمات و استصعب علیه الامعان فی البرهان و تحصیل الایمان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 18

بالایقان و سیما اذا ادی ذلک الی مخالفه ما رسخ فیه علی طول الزمان و لو انک اخرجت رقبتک عن ربقه الاعتیاد و فککت جیدک من قلاده التقلید و الانقیاد لصار ما رأیته نکرا عرفا و ما حسبته صعبا ذلولا فمن یک ذا فم من مریض یجد مرا به الماء الزلالا و بعد فانی انبأتک اولا ان هذه الرساله لیست الی ما سمعنائیین و لا الی انا وجدنائیین و قد اعذر من انذر و اما قولک انی خالفت طائفه من مشاهیر الفقهاء ففیه ان اول من فعل ذلک اولئک فانهم خالفوا طریقه القدماء الاخباریین و غیّروا سنه اجله الفقهاء المعتبرین و عدلوا من الاخبار الی الاصول و ارتکبوا الفضول و نحن نرید احیاء تلک الطریقه و تجدید تلک السنه القدیمه لانها الحق الذی لا ریب فیه و المتیقن الذی لا شبهه تعتریه و الحق احق ان یتبع

و احری ان یتتبع علی ان القدماء اجل شأنا و ارفع مکانا و الی الائمه اقرب زمانا من المتأخرین و الاعتماد علیهم اکثر و برهانهم ابهر و ستسمع

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 19

فیهم من الائمه المعصومین ما تعرف به قدرهم و رجحانهم علی من خالفهم انشاء اللّه تعالی.

و اما قولک انی رددت الظن بالظن و ابطلت الاجتهاد بالاجتهاد و اثبتّ الخبر بالخبر فحاشای حاشای من ان اخالفکم الی ما أنهاکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا باللّه علیه توکلت و الیه انیب بل انما رددت الظن بالیقین و ابطلت الاجتهاد بالنص المبین و استمسک بالعروه الوثقی و الحبل المتین و جئتک من سبأ بنبإ یقین و اعرضت عن ممنوع منه الی مرغوب فیه و عما یریب الی ما لا یریب یعتریه.

ثمّ انک ان کنت لم تؤمن بامامه الائمه المعصومین او حدیث الثقلین المنقول عن سید المرسلین و امثاله

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 20

فلیس لنا معک کلام فاذهب انت من هاهنا و نحن من هاهنا و ان کنت آمنت بذلک و لکنک ظنت ان العلم باخبار هم علیهم السلام لا بدّ ان یکون کالعلم بوجود هم فی الوضوح و الاناره و القوه او تواترها کتواتره و الّا فهی اخبار آحاد لا تفید الا ظنا فما أراک الّا لم تعرف بعد ان الیقین کالظن له مراتب فی القوه و الضعف و ان فی الاحکام الشرعیه یکتفی باقل مراتبه مع ان اکثر الاخبار الاحکامیه لیست فی القوه باقل من اخبار الامامه متنا و سندا ثمّ انی لم اکلفکم بالعمل بکل ما یروی بل بما اطمأنت الیه انفسکم منها و الّا فذروه فی سنبله و اهمله

کما اهمله اللّه فی سبله فعلمه موکول الی اللّه و العمل موسع علینا من اللّه و بعد فان العمل بالاخبار متفق علیه بین الامامیه قاطبه و ما أظنک تستطیع رده و رد کتب الحدیث رأسا و خصوصا الاصول الاربعه التی علیها المدار

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 21

فی سایر الاعصار و انما الخلاف بیننا و بینک فی العمل بالاصول الفقهیه خاصه فالاصولیون متفقون مع الاخباریین فی العمل بالاخبار لا یخالفهم الّا شاذ منهم کالسید المرتضی و اتباعه بل و لا هم لانهم لا یردون الاخبار الغیر المتواتره رأسا و انما یردون نوعا منها یسمون خبرا واحدا لا یوجب علما و لا عملا و لیس اصطلاحهم فی ذلک موافقا لاصطلاح من تأخر عنهم فان المتأخرین یسمون کلما لیس بمتواتر آحادا فالخبر الواحد فی اصطلاحهم اعم منه فی اصطلاح من تقدم علیهم و بهذا یندفع التدافع بین کلامی السید المرتضی و العلامه فی خبر الواحد ردا و قبولا و دعواهما الاتفاق علی طرفی النقیض و لنذکر کلامهما و کلام من تأخر عنهما حتی یتبین لک الحق فی ذلک انشاء اللّه تعالی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 22

الفصل الخامس نقل کلام الاعلام لتحقق المرام

قال السید المرتضی ره ان العلم الضروری حاصل لکل مخالف للامامیه او موافق لهم انهم لا یعملون فی الشریعه بخبر لا یوجب العلم و ان ذلک قد صار شعارا لهم یعرفون به کما ان نفی القیاس فی الشریعه من شعارهم الذی یعلمه منهم کل مخالط لهم و قال العلامه فی النهایه اما الامامیه فالاخباریون منهم لم یعولوا فی اصول الدین و فروعه الّا علی الاخبار الآحاد المرویه عن الائمه علیهم السلام و الاصولیون منهم کأبی جعفر الطوسی و غیره وافقوهم علی قبول خبر الواحد

و لم ینکره سوی المرتضی و اتباعه لشبهه حصلت لهم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 23

اقول و قد عرفت ان السید و اتباعه ایضا لم ینکروه رأسا و لا غیرهم قبلوه عموما و هذا هو الحق الذی لا ریب فیه قال المحقق فی المعتبر افرط الحشویه فی العمل بخبر الواحد حتی انقادوا لکل خبر و ما فطنوا ما تحته من التناقض و ان فی جمله الاخبار قول النبی صلّی اللّه علیه و آله سیکثر بعدی القاله علیّ و قول الصادق علیه السّلام لکل رجل منا رجل یکذب علیه و اقتصر بعض من هذا الافراط فقال کل سلیم السند یعمل به و غیره لا یعمل به و ما علم ان الکاذب قد یصدق و الفاسق قد یصدق و لم یتنبه ان ذلک طعن فی علماء الشیعه و قدح فی المذهب اذ لا مصنف الا و هو قد یعمل بخبر المجروح کما یعمل بخبر المعدل و افرط آخرون فی طرف رد الخبر حتی احالوا استعماله عقلا و نقلا و اقتصر آخرون فلم یروا العقل مانعا لکن الشرع لم یأذن فی العمل به و کل هذه الاقوال منحرفه عن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 26

سلوک هذه الطریق فی الاحتجاج للعمل باخبارنا عن الائمه علیهم السلام مقتصرا علیه فادعی الاجماع علی ذلک و ذکر ان قدیم الاصحاب و حدیثهم اذا طولبوا الحجه ما افتی به المفتی منهم عولوا علی المنقول فی اصولهم المعتمده و کتبهم المدونه فسلم له خصمه منهم الدعوی فی ذلک و هذه سجیّتهم من زمن النبی صلّی اللّه علیه و آله الی زمن الائمه علیهم السّلام فلو لا ان العمل بهذه الاخبار جائز لأنکروه و تبرءوا من العمل به و

موافقونا من اهل الخلاف احتجوا بمثل هذه الطریقه ایضا فقالوا ان الصحابه و التابعین اجمعوا علی ذلک بدلیل ما نقل عنهم من الاستدلال بخبر الواحد و عملهم به فی الوقائع المختلفه التی لا تکاد تحصی و قد تکرر ذکر ذلک مره بعد اخری و شاع و ذاع بینهم و لم ینکر علیهم احد و الّا لنقل و ذلک یوجب العلم العادی باتفاقهم کالقول الصریح انتهی کلام صاحب المعالم و قال بعض من تأخر عنه ان السنه المتواتره دلت علی قبول خبر الواحد فان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه کانا یبعثان الرسل الی القبائل و البلاد و القری لتعلیم الاحکام مع ان کل واحد منهم لم یبلغ حد التواتر مع العلم بان المبعوث الیهم کانوا مکلفین بالعمل بمقتضاه و الذی تتبعنا من آثار السلف ان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 27

تعلیمهم الاحکام ما کان الا بالاخبار بما سمعوا عن النبی صلّی اللّه علیه و آله و الائمه علیهم السلام و ما کان القول بالرأی و الاجتهاد الا محدثا و کان دأب قدمائنا تخطئ المخالفین به بل لو کان یحصل من الطائفه المحقه شذوذ القول بالرای و الاجتهاد لخطئوه و شددوا النکیر علیه و الاخبار عن الائمه الهدی متظافره بالتخطئه و الانکار و قال بعض الفضلاء ما ملخصه انا نقطع قطعا عادیا ان جمعا کثیرا من ثقات اصحاب ائمتنا و منهم الجماعه الذین اجتمعت العصابه علی انهم لم ینقلوا الا الصحیح باصطلاح القدماء یعنی ما علم صدور مضمونه عن المعصوم و لو بالقرائن صرفوا اعمارهم فی مده تزید علی ثلاثمائه سنه فی اخذ الاحکام عنهم علیهم السلام و تألیف ما یسمعونه

منهم علیهم السلام و عرض المؤلفات علیهم ثمّ التابعون لهم تبعوهم فی طریقتهم و استمر هذا المعنی الی زمن ائمه الحدیث الثلث و کانوا یعتمدون علیها فصل سوم اشاره است بجوابهای شبهه های قائلین باجتهاد و اجماع از طایفه امامیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 28

فی عقایدهم و اعمالهم و نعلم علما عادیا بانهم کانوا متمکنین من اخذ الاحکام عنهم مشافهه و مع ذلک یعتمدون علی الاخبار المضبوطه من زمن امیر المؤمنین علیه السّلام کما ورد فی الروایات الکثیره و کان ائمتنا علیهم السلام یأمرونهم بتألیفها و نشرها و ضبطها لیعمل بها شیعتهم فی زمن الغیبه و اخبروا بوقوعها و ایضا الشفقه الربانیه و المعصومیه تقتضی ان لا یضیع من کان فی اصلاب الرجال منهم فیجب ان یمهد لهم اصول معتمده یعملون بها و ایضا فان اکثر احادیثنا موجود فی اصول الجماعه التی اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنهم لانا نقطع بالقرائن ان طرقها انما هی طرق الی الاصول المأخوذه هی منها کما یشعر به التهذیب و الفقیه و ایضا فان کثیرا ما یعتمد الشیخ الطوسی علی طرق ضعیفه مع تمکنه من طرق اخری صحیحه و کثیرا ما یطرح الاخبار الصحیحه باصطلاح المتأخرین یعنی ما کانت رواته کلهم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 29

ثقات امامیین و یعمل بالضعیفه بهذا الاصطلاح و هذا ایضا یقتضی ما ذکرناه ای النقل من الاصل و ایضا انه صرح فی کتاب العده و فی اول الاستبصار بان کل حدیث عمل به فی کتبه مأخوذ من الاصول المجمع علی صحه نقلها و لم یعمل بغیره و انما طرح بعضها لان معارضه اقوی منه لاعتقاده باخبار أخر و باجماع الطائفه علی العمل بمضمونه او غیر ذلک

و الصدوق ذکر مثل ذلک بل اقوی منه فی اول الفقیه و کذا ثقه الاسلام فی اول الکافی مع انهم کثیرا ما یذکرون فی اول الاسانید من لیس بثقه و ایضا فان بعض الروایات یتعاضد ببعض و بعض اجزاء الحدیث یناسب بعضا و قرینه الجواب او السؤال تدل علی صدق المضمون الی غیر ذلک و ایضا فانا نقطع قطعا عادیّا فی حق اکثر رواه احادیثنا بقرینه ما بلغنا من احوالهم انهم لم یرضوا بالافتراء فی روایه الحدیث و الذی لم یقطع فی حقه بذلک کثیر ما کان للناقل عنه طریق الی اصل الثقه الذی اخذ الحدیث منه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 30

فان قلت انهم اذا رووا عن الاصل فلم یذکرون الواسطه قلنا یحتمل ان یکون ذکر الواسط للتبرک باتصال سلسله السند و دفع طعن العامه بان احادیثکم لیست معنعنه، بل مأخوذه من کتب قدمائکم اقول و ایضا فان ما ذکره علماء الرجال فی شأن بعضهم انه یعرف حدیثه تاره و ینکر اخری و فی شأن آخر انه لا یجوز نقل حدیثه او لا یجوز العمل بروایته او لا یعتمد علیه او غیر ذلک یدل علی ان الثقه اذا روی عن احد فلا یروی عنه الا اذا ظهر له دلیل علی صحته او رآه فی اصله المروی عنه او سمعه عن ثقه یروی ذلک الاصل و کذا حرصهم علی ضبط الخصوصیات و الجزئیات من الالفاظ و غیرها دلیل علی عدم اعتمادهم علی غیر المقطوع بصحته و هذه الوجوه و ان کان کل واحد منها یمکن الخدش فیه الا انه لاجتماعها یحصل الظن القوی بل القطع بصحه هذه الاخبار التی رواها الثقات و ان ضعف السند فی الوسط

سیما ما روی بطرق متعدده و خصوصا ما فی الکتب الاربعه و هی متواتره بالنسبه الی مؤلفیها و مقطوع بها عندهم قال الصدوق فی اول الفقیه لم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه بل قصدت ایراد ما افتی به و احکم بصحته و اعتقد انه حجه بینی و بین ربی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 31

تقدس ذکره و جمیع ما فیه مستخرج من کتب مشهوره علیها المعول و الیها المرجع و قال ثقه الاسلام فی اول الکافی فی جواب من التمس منه التصنیف و قلت انک تحب ان یکون عندک کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم و یرجع الیه المسترشد و یأخذ منه من یرید علم الدین و العمل بالآثار الصحیحه عن الصادقین علیهم السلام و السنن القائمه التی علیها العمل و بها یؤدی فرض اللّه عز و جل و سنه نبیه الی ان قال و قد یسر اللّه و له الحمد تألیف ما سألت و ارجو ان یکون بحیث توخیت انتهی کلامه و لهذا ذهب جماعه الی الاکتفاء فی تصحیح الاخبار و القدح فیها بما ذکره اصحابنا و دوّنوها فی کتبهم و سیما المتقدمین قال بعض المحققین فلم یبق لأحد ممن تأخر عنهم فی البحث و التفتیش الّا الاطلاع علی ما قرروه و الفکر فیما الّفوه قال الشهید رحمه اللّه فی الذکری الاجتهاد فی هذا الوقت اسهل منه فیما قبله من الاوقات لان السلف قد کفونا مئونته بکدهم و کدحهم و جمعهم السنه و الاخبار و جرحهم و تعدیلهم و غیر ذلک من الآلات

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 32

الفصل السادس ازاله شبهه فی هذا المقام ربما یخطر بالاوهام

و لعلک تقول هب ان الاخبار المعتبره جاز التعویل

علیها و العمل بها أ لیست مضامینها لم تخرج من حیّز المظنونات و لم تبلغ مبلغ افاده العلم القطعی و الظنون المستخرجه بالاجتهاد لیست باقل مما یحصل منها بل قد تکون اقوی فلیجز العمل بالاجتهاد کما جاز العمل بالاخبار فنجیبک اما اولا فان القیاس ضروری البطلان عند الامامیه و اما ثانیا فبالفرق بین الظنین فانهما نوعان مختلفان احدهما فیه تسلیم و انقیاد و اطاعه و الآخر فیه اعمال رویه و تصرف طبعیه لیسا من قبیل واحد و اما ثالثا فبان الاخبار و ان سلمنا کون طریقها ظنیا الا ان دلیل جواز العمل علیها قطعی ثمّ دلالتها علی المطلوب قطعیه لما دریت انا لا نعتمد الا علی المحکمات منها دون المتشابهات و اما الاجتهاد

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 33

فطریقته ظنی و دلیل جواز العمل علیه ظنی و الاصول التی یبنی علیها الاحکام ظنیه و لا قطع فی شی ء منه اصلا و اما رابعا فبان العمل بالاخبار مأذون فیه بل مأمور به و العمل بالاجتهاد غیر مأذون فیه بل منهی عنه و کل من الامر و النهی قد ثبت بالکتاب و السنه المتواتره و الاجماع المعتبر کما سنبینه ان شاء اللّه تعالی و اما خامسا فبان اکثر الاحکام مما وردت فیه روایات متعدده مستفیضه تربو علی افاده الظن و قلما یتفق حکم لم یرد فیه الا خبر او خبران مع انا ذکرنا ما یعضدها من الامارات علی انا لا نقول بوجوب العمل بکل خبر او کلما یفید الظن من الاخبار بل بما یربو علی افاده الظن فان لم یظفر به فنحن مخیرون فی العمل.

و قد اورد السید المرتضی علی نفسه سؤالا هذا لفظه فان قیل اذا سددتم طریق

العمل بالاخبار فعلی أیّ شی ء تقولون فی الفقه کله و اجاب بما حاصله ان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 34

معظم الفقه یعلم بالضروره و مذاهب ائمتنا علیهم السلام فیه بالاخبار المتواتره و ما لم یتحقق ذلک فیه و لعله الاقل یعول فیه علی اجماع الامامیه و ذکر بیانا طویلا فی بیان حکم ما یقع فیه الاختلاف بینهم و حاصله انه اذا امکن تحصیل القطع باحد الاقوال من طرق ذکرناها تعین العمل علیه و الا کنا مخیرین بین الاقوال المختلفه لفقد دلیل التعیین و ینبغی ان یراد بالاجماع الاجماع المعتبر اعنی الحدیث المتفق علیه فان قلت فهل للخبر المعتمد علیه ضابطه یرجع الیها لیمیز عن غیر المعتمد ام هل للظن الحاصل من الخبر حد لا یکتفی اقل منه قلت لا لیس لذا ضابطه و لا لهذا حد و انما وضع الضوابط و الحدود اوقع الاختلاف بین الاصولیین و لو انهم نظروا فی کل مسئله لما اختلفوا فیما اختلفوا فیه و الضابطه التی حکیناها عن المحقق فی ذلک لیست بکلیه و السر فیه اختلاف الحکم فی مثلها بسبب اختلاف خصوصیات

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 35

محاله و لذا تریهم یمهدون اصولا کلیه ثمّ لا یفون باعمالها فی جمیع جزئیاتها بل انما یستعملونها فی بعض دون بعض و کذا الکلام فیما یبتنی علیها من الاحکام الفرعیه فانها امور جزئیه مختلفه لا یجمعها امر واحد عقلی و الامور الجزئیه المختلفه لا یحکم علیها بالاحکام الکلیه المضبوطه بل لا سبیل الی العلم بها الا بالنظر الی فرد فرد و هو موقوف هنا علی السماع اذ لا سبیل للعقل الی الشرائع و قد وقع التنبیه علی ما ذکرناه فی کثیر من الاخبار و لعلک ستسمع

بعضها ان شاء اللّه تعالی و لنعطف الآن عنان القلم الی ذکر جمله من الآیات و الاخبار الوارده فی الحث علی الرجوع الی الاحادیث و بیان انحصار الطریق فیه ثمّ اثبات التشابه و بیان حکمها ثمّ ذکر ما ورد فی ذم الاجتهاد و متابعه الآراء ثمّ ذکر مفاسدهما و من اللّه التأیید

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 36

الفصل السابع ذکر بعض الآیات و الاخبار الداله علی انحصار الادله الشرعیه فی السماع عن المعصوم علیه السلام

قال اللّه تعالی فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ و قد ثبت بالاخبار المستفیضه ان الذکر هو القرآن و اهله الائمه المعصومون صلوات اللّه علیهم و قال عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و قد ثبت ان اولی الامر هم الائمه علیهم السلام و قال سبحانه وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ و قد ثبت انهم الائمه علیهم السلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 37

و فی الخبر النبوی المستفیض المتفق علیه «انی تارک فیکم الثقلین ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی» و فی الخبر المشهور المستفیض «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق» و فی احتجاج الطبرسی عنه صلّی اللّه علیه و آله «انه قال یوم الغدیر الا ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما و آمر بالحلال و انهی عن الحرام فی مقام واحد فامرت ان آخذ البیعه علیکم و الصفقه منکم لقبول ما جئت به عن اللّه فی علی امیر المؤمنین و الائمه من بعده یا معاشر الناس تدبروا القرآن و افهموا آیاته و انظروا فی محکماته و لا تنظروا فی متشابهاته فو اللّه لن یتبین لکم

زواجره و لا یوضح لکم تفسیره الا الذی انا آخذ بیده

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 38

و فیه عنه صلّی اللّه علیه و آله قال ایها الناس علی بن أبی طالب فیکم بمنزلتی فقلدوه دینکم و اطیعوه فی جمیع امورکم فان عنده جمیع ما علمنی اللّه عز و جل من علمه و حکمه فاسألوه و تعلموا منه و من اوصیائه بعده و عنه صلّی اللّه علیه و آله لا خیر فی العیش الا فی رجلین عالم مطاع و مستمع واع رواه فی الکافی و عن امیر المؤمنین علیه السّلام «الا ان العلم الذی هبط به آدم من السماء الی الارض و جمیع ما فضل به النبیون الی خاتم النبیین عندی و عند عترتی فاین تیاه بکم بل این تذهبون رواه علی بن ابراهیم فی تفسیره

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 39

و روی الصدوق عنه علیه السّلام «انه قال من اخذ علمه من کتاب اللّه و سنه نبیه صلّی اللّه علیه و آله زالت الجبال قبل ان یزول و من اخذ دینه من افواه الرجال ردته الرجال و رواه فی الکافی ایضا و عن الباقر علیه السّلام انه تلا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فان خفتم تنازعا فی الامر فأرجعوه الی اللّه و الی الرسول و الی اولی الامر منکم قال کیف یأمر بطاعتهم و یرخص فی منازعتهم انما قال ذلک للمأمورین الذین قیل لهم اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و عن الصادق علیه السّلام قال کل علم لا یخرج من هذا البیت فهو باطل و اشار بیده الی بیته و قال اذا اردت العلم الصحیح فخذ عن اهل البیت فانا رویناه و اوتینا شرح الحکمه

و فصل الخطاب ان اللّه اصطفینا و آتانا ما لم یؤت احدا من العالمین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 40

و فی الکافی عن حمزه الطیار انه عرض علی ابی عبد اللّه بعض خطب ابیه حتی اذا بلغ موضعا منها قال له کف و اسکت ثمّ قال ابو عبد اللّه علیه السّلام لا یسعکم فیما ینزل بکم مما لا تعلمون الا الکف عنه و التثبت و الردّ الی ائمه الهدی حتی یحکموکم فیه علی القصد و یجلو عنکم فیه العمی و یعرفوکم فیه الحق قال اللّه عز و جل فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ و فیه فی باب الضلال باسناده عنه علیه السّلام قال اما انه شر علیکم ان تقولوا بشی ء ما لم تسمعوه منا و باسناده عن المفضل بن عمر قال قال ابو عبد اللّه علیه السلام من دان اللّه بغیر سماع عن صادق الزمه اللّه التیه الی العنا و من ادعی سماعا من غیر الباب الذی فتحه اللّه فهو مشرک و ذلک الباب المکنون علی سر اللّه المکنون

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 41

و باسناده عنه علیه السلام لا یسع الناس حتی یسألوا و یتفقهوا و یعرفوا امامهم و یسعهم ان یأخذوا بما نقول و ان کانت تقیه و باسناده عن زراره و محمد بن مسلم و برید العجلی قالوا قال ابو عبد اللّه علیه السلام لحمران بن اعین فی شی ء سأله انما یهلک الناس لانهم لا یسألون و روی الکشی باسناده عن حریز قال دخلت علی ابی حنیفه و عنده کتب کانت یحول بیننا و بینه فقال لی هذه الکتب کلها فی الطلاق قال قلت نحن نجمع هذا کله فی حرف قال ما هو قلت

قوله تعالی یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذٰا طَلَّقْتُمُ النِّسٰاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّهَ فقال لی و انت لا تعلم شیئا الا بروایه قلت اجل قال ما تقول فی مکاتب کانت مکاتبته الف درهم فادی تسعمائه و تسعه و تسعین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 42

درهما ثمّ احدث یعنی الزنا فکیف تحده فقلت یعینها حدیث حدثنی محمد بن مسلم عن ابی عبد اللّه جعفر علیه السّلام ان علیا علیه السّلام کان یضرب بالسوط و بثلثه و نصفه و ببعضه بقدر ادائه فقال لی لأسألک عن مسئله لا یکون فیها شی ء فما تقول فی جمل اخرج من البحر فقلت ان شاء فلیکن بقره ان کانت علیه فلوس اکلناه و الّا فلا و الاخبار من هذا القبیل تخرج من الحصر و العد و روی الصدوق رحمه اللّه فی اکمال الدین عن محمد بن محمد بن عصام رضی اللّه عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی عن اسحاق بن یعقوب قال سألت محمد بن العثمان العمری رضی اللّه عنه و رواه الطبرسی ایضا فی الاحتجاج و الکشی فی الرجال و الشیخ الطوسی فی اختیاره عن اسحاق بن یعقوب قال سألت محمد بن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 43

عثمان العمری رضی اللّه عنه ان یوصل لی کتابا قد سألت فیه عن مسائل اشکلت علیّ فورد فی التوقیع مولانا صاحب الزمان علیه الصلاه و السلام اما ما سألت عنه ارشدک اللّه و وفّقک الی ان قال و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه اللّه علیهم و فی رجال الکشی و الاختیار بالاسناد عن احمد بن حاتم ماهویه قال کتبت الیه یعنی ابا الحسن الثالث علیه السّلام اسأله

عمن آخذ معالم دینی و کتب اخوه ایضا فکتب الیهما فهمت ما ذکرتما فاعتمدا فی دینکما علی مسن فی حبنا و کل کثیر القدم فی امرنا فانهم کافوکما انشاء اللّه و روی ثقه الاسلام عن محمد بن عبد اللّه و محمد بن یحیی جمیعا عن عبد اللّه بن جعفر الحمیری قال اجتمعت انا و الشیخ بن عمر و عند

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 44

احمد بن اسحاق الی ان قال اخبرنی ابو علی احمد بن اسحاق عن ابی الحسن علیه السّلام قال سألته و قلت و من اعامل او عمن آخذ او قول من اقبل فقال له: العمری ثقتی فما ادّی الیک عنی فعنی یؤدی و ما قال لک عنی فعنی یقول فاسمع له و اطع فانه الثقه المأمون.

و اخبرنی ابو علی انه سأل ابا محمد علیه السّلام عن مثل ذلک فقال له: العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیک عنی فعنی یؤدیان و ما قالا لک عنی فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان الحدیث و فی الاحتجاج بسنده عن أبی محمد العسکری و فی تفسیره ایضا قال قال الحسین ابن علی علیهما السلام من کفل لنا یتیما قطعته عنا محنتنا باستتارنا فواساه عن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 45

علومنا التی سقطت الیه حتی ارشده و هداه قال اللّه عز و جل یا ایها العبد الکریم المواسی انا اولی بالکرم منک اجعلوا له یا ملائکتی فی الجنان بعدد کل حرف علمه الف الف قصر و ضموا الیها ما یلیق بها من سایر النعم و فی الکافی عن عمر بن حنظله عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال سألته عن رجلین من اصحابنا یکون بینهما منازعه فی

دین او میراث فتحاکما الی السلطان او الی القضاه أ یحل ذلک قال من تحاکم الی الطاغوت فحکم له فانما یأخذ سحتا و ان کان حقه ثابتا لانه اخذ بحکم الطاغوت و قد امر اللّه عز و جل ان یکفر به قلت کیف یصنعان قال فانظروا الی من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکمنا

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 46

فلم یقبل منه فانما استخف بحکم اللّه و علینا رد و الراد علینا الراد علی اللّه و هو علی حد الشرک باللّه و یأتی تمام الحدیث و باسناده عن محمد بن حکیم قال قلت لابی الحسن موسی علیه السّلام جعلت فداک فقّهنا فی الدین و اغنانا اللّه بکم عن الناس حتی ان الجماعه منا لیکون فی المجالس ما یسأل رجل صاحبه الا و تحضره المسأله و یحضر جوابها فیما منّ اللّه علینا بکم الحدیث.

و باسناده عن سماعه عن ابی الحسن موسی قال قلت اصلحک اللّه انا نجتمع فنتذاکر ما عندنا فما یرد علینا شی ء الّا و عندنا فیه شی ء مستطر و ذلک مما انعم اللّه به علینا بکم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 47

و باسناده عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول اکتبوا فانکم لا تحفظون حتی تکتبوا و فیه باسناده عن عبید بن زراره قال قال ابو عبد اللّه علیه السّلام احتفظوا بکتبکم فانکم سوف تحتاجون الیها و فیه عن الاحمسی عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال القلب یتکل علی الکتابه و فیه عن المفضل بن عمر قال قال لی ابو عبد اللّه علیه السّلام

اکتب و بثّ علمک فی اخوانک فان متّ فاورث کتبک بنیک فانه یأتی علی الناس زمان هرج لا یأنسون فیه الّا بکتبهم مطلب دوم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 48

و باسناده عنه علیه السّلام قال تزاوروا فان فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکرا لأحادیثنا و احادیثنا تعطف بعضکم علی بعض فان اخذتم بها رشدتم و نجوتم و ان ترکتموها ظللتم و هلکتم فخذوا بها و انا بنجاتکم زعیم و عن محمد ابن الحسن بن ابی خالد شینوله قال قلت لابی جعفر الثانی علیه السّلام جعلت فداک ان مشایخنا رووا عن ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام و کانت النقیه شدیده فکتموا کتبهم فلم یرووا عنهم فلما ماتوا صارت الکتب الینا فقال حدثوا بها فانها حق و فیه دلاله واضحه علی صحه الاعتماد علی الکتب و العمل بما فیها من الاحکام اذا کانت صحیحه و قال ابو جعفر علیه السّلام لأبان بن تغلب اجلس فی مسجد النبی صلّی اللّه علیه و آله وافت الناس فانی احب ان اری فی شیعتی مثلک

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 49

و قال الصادق علیه السّلام لفیض بن مختار اذا اردت تحدیثنا فعلیک بهذا الجالس و اومی بیده الی رجل من اصحابه فسألت اصحابنا عنه فقالوا زراره ابن اعین و قال علیه السّلام رحم اللّه زراره بن اعین لو لا زراره و نظراءه لاندرست احادیث ابی علیه السّلام و قال علیه السّلام ما أحد أحیا ذکرنا و احادیث ابی الّا زراره و ابو بصیر لیث المرادی و محمّد بن مسلم و برید بن معاویه العجلی هؤلاء حفاظ دین اللّه و امناء ابی علی حلال اللّه و حرامه و قال علیه السّلام اقوام کان

ابی یأتمنهم علی حلال اللّه و حرامه و کانوا عیبه علمه و کذلک الیوم هم عندی هم مستودع سری اصحاب ابی حقا اذا اراد اللّه باهل الارض سوء صرف بهم عنهم السوء هم نجوم شیعتی احیاء و امواتا یحیون ذکرا بی بهم یکشف اللّه کل بدعه ینفون عن هذا الدین انتحال المبطلین و تأویل الغالین ثمّ بکی قال الراوی قلت من هم فقال منهم صلوات اللّه علیهم و رحمته احیاء و امواتا برید العجلی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 50

و زراره و ابو بصیر لیث بن البختری و محمد بن مسلم و قال علیه السّلام بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ بالجنه برید العجلی و ابو بصیر لیث بن البختری المرادی و محمد بن مسلم الثقفی و زراره بن اعین اربعه نجباء امناء اللّه علی حلاله و حرامه لو لا هؤلاء لانقطعت آثار النبوه و اندرست و قال علیه السّلام لعبد اللّه بن ابی یعفور حیث قال له انه لیس کل ساعه القاک و لا یمکن القدوم و یجی ء الرجل من اصحابنا فسألنی و لیس عندی کلما یسألنی قال فما یمنعک من محمد بن مسلم الثقفی فانه قد سمع من ابی و کان عنده وجیها و قال لشعیب العقرقوفی حیث قال له مهما احتجنا ان نسأل الشی ء فمن نسأل قال علیک بالاسدی یعنی ابا بصیر و عن الصادق علیه السّلام اوتاد الارض و اعلام الدین اربعه محمّد بن مسلم و برید بن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 51

معاویه و لیث البختری المرادی و زراره بن اعین.

و فی الکافی باسناده عنه علیه السّلام قال تعلموا العلم من حمله العلم و علموا اخوانکم کما علمکموه العلماء و عنه علیه السّلام انظروا علمکم هذا عمن تأخذونه

فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنهم تحریف الغالین و ابطال المبطلین و تأویل الجاهلین و فی الکافی عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال ابی اللّه ان یجری الاشیاء الا بالاسباب فجعل لکل شی ء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما و جعل لکل علم بابا ناطقا عرفه من عرفه و جهله من جهله ذلک رسول اللّه و نحن و فی نهج البلاغه نحن الشعار و الخزنه و الابواب و لا تؤتوا البیوت الّا من ابوابها فمن اتاها من غیر بابها سمی سارقا الی غیر ذلک من الروایات و هی اکثر من ان تحصی و اشهر من ان تخفی و اظهر من ان تروی و سنزیدک منها فی باب ذم الاجتهاد انشاء اللّه تعالی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 52

الفصل الثامن ذکر جمله من الآیات و الاخبار الداله علی اثبات المتشابه و بیان حکمه

المتشابه ما لا یظهر معناه المقصود منه و حکمه ان یرد الی المحکم ان وجد و هو مثل تأویله من اهله و الّا ترک علی حاله من المتشابه فان المحکم فیه حینئذ و یرد علمه الی اللّه و یحتاط فی العمل و لا یجوز تأویله لغیر اهله لورود النهی عنه و قد یطلق المتشابه علی المحکم الذی تعارضت ادلته کما اذا اختلفت الاخبار و حکمه بعد

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 53

استیفاء سایر مراتب الترجیح المنقوله الخیار و اما الاشتباه فی کیفیه العمل بعد معرفه الحکم الشرعی فیجوز الاجتهاد فیه لورود الرخصه بذلک و للزوم الحرج البین لولاه و هذا کما اذا تعارضت امارات جهه الکعبه و امارات اضرار الصوم بالمرض و عدم اضراره و نحو ذلک و علیه یحمل الخبر الذی روته العامه من اجتهد فاصاب فله اجران و من

اجتهد فأخطأ فله اجر واحد ان صح الخبر و الّا فالذی رواه اولی به و اول من اثبت المتشابه فی الحکم الشرعی هو اللّه سبحانه قال اللّه عز و جل هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ الی قوله وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ و قال عز اسمه وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّٰهِ

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 54

و قال اللّه تعالی وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و قال فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی اللّه و الرسول و فی الحدیث النبوی المتواتر بین العامه و الخاصه انما الامور ثلاثه امر بیّن رشده فیتّبع و امر بیّن غیّه فیجتنب و شبهات بین ذلک و الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات و من ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات و هلک من حیث لا یعلم و فی الفقیه قال خطب امیر المؤمنین علیه السّلام فقال ان اللّه تبارک و تعالی حد حدودا فلا تعتدوها و فرض فرائض فلا تنقضوها و سکت عن اشیاء لم یسکت عنها

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 55

نسیانا لها فلا تکلفوها رحمه من اللّه لکم فاقبلوها ثمّ قال علی علیه السّلام حلال بیّن و حرام بیّن و شبهات بین ذلک فمن ترک ما اشتبه علیه من الاثم فهو لما استبان له اترک و المعاصی حمی اللّه فمن یرتع حولها یوشک ان یدخلها و قوله علیه السّلام و سکت عن اشیاء الی قوله فاقبلوها معناه ان کل ما لم یصل الیکم من التکالیف و لم یثبت فی الشرع فلیس علیکم شی ء

فلا تکلفوه علی انفسکم فانه رحمه من اللّه لکم و فی هذا قیل اسکتوا عما سکت اللّه عنه و من کلامه علیه السّلام فی وصیته لابنه الحسن علیه السّلام دع القول فیما لا تعرف و الخطاب فیما لا تکلف و فی الکافی باسناده عن زراره بن اعین قال سألت ابا جعفر علیه السّلام ما حق اللّه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 56

علی العباد قال ان یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون و باسناده عن ابی عبد اللّه علیه السّلام مثله و فی آخره فان فعلوا ذلک فقد ادّوا الی اللّه حقه و باسناده عنه علیه السّلام قال الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه و ترکک حدیثا لم تروه خیر من روایتک حدیثا لم تحصه و فی عیون اخبار الرضا عنه علیه السّلام قال من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم ثمّ قال علیه السّلام فی اخبارنا متشابه کمتشابه القرآن فردوا متشابهها الی محکمها و لا تتبعوا متشابهها دون محکمها فنضلوا و فی محاسن البرقی باسناده عن محمد بن الطیار قال قال لی ابو جعفر علیه السّلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 57

تخاصم الناس قلت نعم قال و لا یسألونک عن شی ء الا قلت فیه شیئا قلت نعم قال فاین باب الرد اذن و یستفاد من هذه الروایات ان ما لا طریق لنا الی علمه فهو عنا موضوع و لا یلزم علینا بل لا یجوز لنا ان نتکلف تعرفه بالاستنباطات المظنونه و روی الصدوق عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و رفع عن امتی الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه و ما

لا یطیقون و ما لا یعلمون و ما اضطروا الیه و الحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطقوا بشفه و فیه باسناده عنه علیه السّلام قال ما حجب اللّه علمه عن العباد فهو موضوع عنهم و فیه عنه علیه السّلام قال من عمل بما علم کفی ما لم یعلم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 58

و فی الکافی باسناده عن عمر بن حنظله قال سألت ابا عبد اللّه علیه السّلام عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث فتحاکما الی السلطان او الی القضاه أ یحل ذلک قال من تحاکم الیهم فی حق او باطل فانما تحاکم الی الطاغوت و ما یحکم له فانما یأخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له لانه اخذ بحکم الطاغوت و قد امر اللّه ان یکفر به قال اللّه عز و جل یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ قلت فکیف یصنعان قال ینظر ان من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم اللّه و علینا ردّ و الراد علینا الراد علی اللّه و هو

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 59

علی حد الشرک باللّه قلت فان کان کل واحد اختار رجلا من اصحابنا فرضیا ان یکونا ناظرین فی حقهما و اختلفا فیما حکما و کلاهما اختلفا فی حدیثکم قال الحکم ما حکم به اعدلهما و افقههما و اصدقهما فی الحدیث و اورعهما و لا یلتفت الی ما یحکم به الآخر قال قلت فانهما عدلان مرضیان عند اصحابنا لا یفضل

واحد منهما علی صاحبه قال فقال ینظر الی ما کان من روایتهم عنا فی ذلک الذی حکما علیه المجمع علیه من اصحابک فیؤخذ به من حکمنا و یترک الشاذ الذی لیس بمشهور عند اصحابک فان المجمع علیه لا ریب فیه و انما الامور ثلاثه امر بیّن رشده فیتبع و امر بیّن غیّه فیجتنب و امر مشکل یرد علمه الی اللّه و رسوله قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله حلال بیّن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 60

و حرام بیّن و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ الشبهات ارتکب المحرمات و هلک من حیث لا یعلم قلت فان کان الخبر ان عنکم مشهورین قد رواهما الثقات عنکم قال ینظر فما وافق حکمه حکم الکتاب و السنه و خالف العامه فیؤخذ به و یترک ما خالف حکمه حکم الکتاب و السنه و وافق العامه قلت جعلت فداک أ رأیت ان کان الفقیهان عرفا حکمه من الکتاب و السنه و وجدنا احد الخبرین موافقا للعامه و الآخر مخالفا لهم بأیّ الخبرین یؤخذ قال ما خالف العامه ففیه الرشاد فقلت جعلت فداک فان وافقهما الخبر ان جمیعا قال ینظر الی ما هم الیه امیل حکامهم و قضاتهم فیترک و یؤخذ بالآخر قلت فان وافق حکامهم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 61

الخبرین جمیعا قال فاذا کان ذلک فارجه امامک فان الوقوف فی الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات و فی معنی هذا الحدیث اخبار کثیره و فی احتجاج الطبرسی بعد نقل هذا الحدیث قال جاء الخبر علی سبیل التقدیر لانه قلما یتفق فی الآثار ان یرد خبر ان مختلفان فی حکم من الاحکام موافقین للکتاب و السنه

و ذلک مثل الحکم فی غسل الوجه و الیدین فی الوضوء فان الاخبار جاءت بغسلها مره مره و بغسلها مرتین فظاهر القران لا یقتضی خلاف ذلک بل یحتمل کلتا الروایتین و مثل ذلک یوجد فی احکام الشرع و اما قوله علیه السّلام للسائل فأرجه وقف حتی تلقی امامک امره بذلک عند تمکنه من الوصول الی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 62

الامام فاما اذا کان غائبا و لا یتمکن من الوصول الیه و الاصحاب کلهم مجمعون علی الخبرین و لم یکن هناک رجحان لرواه احدهما علی رواه الاخر بالکثره و العداله کان الحکم بهما من باب التخییر یدل علی ما قلناه ما روی عن الحسن بن الجهم عن الرضا علیه السّلام قال قلت له یجیئنا الاحادیث عنکم مختلفه قال ما جاءک عنا فاعرضه علی کتاب اللّه عز و جل و احادیثنا فان یشبههما فهو عنا و ان لم یشبههما فلیس منا قلت یجیئنا الرجلان و کلاهما ثقه بحدیثین مختلفین فلا نعلم ایهما الحق فقال اذا لم تعلم فموسع علیک بایهما اخذت و ما رواه الحارث بن المغیره عن ابی عبد اللّه علیه السلام قال اذا سمعت من اصحابک الحدیث و کلهم ثقه فموسع علیک حتی تری القائم علیه السّلام و ترد الیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 63

و روی سماعه بن مهران قال سألت ابا عبد اللّه علیه السّلام قال قلت یرد علینا حدیثان واحد یأمرنا بالاخذ به و الآخر ینهانا عنه قال لا یعمل بواحد منهما حتی یأتی صاحبک فتسأله عنه قال قلت لا بد ان یعمل باحدهما قال خذ بما فیه خلاف العامه و فی الکافی عنه علیه السّلام انه سأل عن اختلاف الحدیث یرویه من نثق به

و منهم من لا نتق قال اذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهدا من کتاب اللّه او من قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و الّا فالذی جاء بکم اولی به و فیه عنه علیه السلام کل شی ء مردود الی الکتاب و السنه و کل حدیث لا یوافق کتاب اللّه فهو مزخرف و فی عیون الاخبار عن الرضا علیه السلام فی حدیث له طویل قال فی آخره

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 64

بعد ذکر العرض علی الکتاب ثمّ السنه ثمّ التخییر و الرد الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و ما لم تجدوه فی شی ء من هذه الوجوه فردوا الینا علمه فنحن اولی بذلک و لا تقولوا فیه بآرائکم و علیکم بالکف و التثبت و الوقوف و انتم طالبون باحثون حتی یأتیکم البیان من عندنا.

و قال ثقه الاسلام ابو جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه اللّه فی اوائل الکافی یا أخی ارشدک اللّه انه لا یسع احدا تمییز شی ء مما اختلف الروایه فیه عن العلماء علیهم السلام برأیه الّا علی ما اطلقه العالم علیه السّلام بقوله اعرضوها علی کتاب اللّه عز و جل فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فردوه و قوله علیه السّلام دعوا ما

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 65

وافق القوم فان الرشد فی خلافهم و قوله علیه السّلام خذوا بالمجمع علیه فان المجمع علیه لا ریب فیه و نحن لا نعرف من جمیع ذلک الا اقله و لا نجد شیئا احوط و لا اوسع من رد علم ذلک کله الی العالم علیه السّلام و قبول ما وسع من الامر فیه بقوله علیه السّلام بایهما اخذتم من باب التسلیم

وسعکم انتهی کلامه و قوله طاب ثراه نحن لا نعرف من جمیع ذلک الا اقله یعنی به انا لا نعرف من الضوابط الثلث الا حکم اقل ما اختلف فیه الروایه دون الاکثر لان الاکثر لا یعرف من موافقه الکتاب و لا من مخالفه العامه و لا من الاجماع فالاحوط فی القول رد علمه الی العالم ای الامام علیه السّلام و الا وسع فی العمل التخییر من باب التسلیم دون الهوی یعنی لا یجوز لنا الافتاء و الحکم باحد الطرفین بتّه و ان جاز لنا العمل به من باب التسلیم بالاذن عنهم علیهم السلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 66

قال بعض الفضلاء و انما لم یذکر الترجیح باعتبار الأفقهیه و الاعدلیه و باعتبار کثره العدد لانه رحمه اللّه اخذ احادیث کتابه من الاصول المقطوع بها المجموع علیها انتهی کلامه و لعلک تقول ان الحکم فی کل مسئله واحد فی نفس الامر کما هو مذهب اهل الحق و الاحکام الشرعیه انما تراد معرفتها للعمل و حاجه المکلفین الیها جمیعا سواء فما الوجه فی اخفاء بعض المسائل و ابهامه فنقول ان الحکمه فی اکثر الامور الشرعیه غیر معلومه لنا الا انه یمکننا ان نشیر هاهنا الی ما یکسر سوره استبعادک بان نقول یحتمل ان یکون من الحکم فی المتشابه المحتاط فیه ان یتمیز

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 67

المتقی المتدین باحتیاط فی الدین و عدم رتاعه حول الحمی خوفا من الوقوع فیه مما لا تقوی له و یجتری فی الرتاع حوله و لا یبالی بالوقوع فیه فیتفاضل بذلک درجات الناس و مراتبهم فی الدین فکما ان تارک الشبهات فی الحلال و الحرام و کذا فاعلها فی المردد بین الفرض و النقل لیس

کالهالک من حیث لا یعلم فکذا الهالک من حیث لا یعلم لیس کالهالک من حیث یعلم فالناس ثلاثه فرق مترتبین و یحتمل ان یکون من الحکم فی المتشابه المخیر فیه ان یتوسع التکلیف لجمهور الناس باثبات التخییر فی کثیر من الاحکام و هذه رحمه من اللّه عز و جل و به یختلف مراتب التکلیف باختلاف مراتب الناس فی العقل و المعرفه و لعل امیر المؤمنین علیه السّلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 68

الی هذا اشار بقوله و لا تکلفوها رحمه من اللّه لکم فاقبلوها و ما لا نعلم من الحکم اکثر مما نعلم ثمّ نقول و مما یعده اهل الاجتهاد من المتشابهات و یجتهدون فی تعیین الحکم فیه الامر المردد بین الوجوب و الندب و النهی المردد بین الحرمه و الکراهه و عند امعان النظر یظهر انه لا تشابه فیهما اذ المطلوب فعله او ترکه مما لا یقبل التشکیک فی الطلب فیمکن ان یکون مراتب الثواب و العقاب للعباد بقدر مراتب الاراده و الکراهه من الشارع و تکلیف العباد بالامر و النهی لا یستلزم بیان مراتبهما

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 69

لهم اذ لا مدخل لعلم المکلف بذلک و انما الواجب علیه تمییز العباده من غیر العباده اما العلم بمراتب المأمور بها و النهی عنها و تمیز بعضها عن بعض فلا لعدم دلیل علیه من عقل و لا نقل و هذا کما انا اذا کلفنا عبدنا بفعل او ترک فانه لا یتوقف امتثاله لنا علی علمه بانّا هل نؤاخذه بالمخالفه ام لا فلا وجه لتکلف التعرف و ارتکاب التعسف فی امثال ذلک و الاتیان فی تعیینها بدلائل هی اوهن من بیت العنکبوت و کلمات یرجح علیها السکوت و هذا

احد طرقهم فی تکثیر المسائل من غیر ضروره و الی اللّه المفزع

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 70

الفصل التاسع ذکر جمله من الآیات و الاخبار الوارده فی ذم الاجتهاد و متابعه الآراء و المنع منهما

و لعلک تقول من این قلت ان الشارع منع من الاجتهاد و العمل بالرأی و ان المنع من ذلک کان معروفا من مذهب الامامیه حتی بین مخالفیهم فنقول اول من منع باقتفاء الرأی و اتباع الظن و ارتکاب الاجتهاد هو اللّه سبحانه قال عز من قائل إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لٰا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و قال سبحانه إِنْ یَتَّبِعُونَ

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 71

إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلّٰا یَخْرُصُونَ ای یقولون بالتخمین و قال وَ إِنْ هُمْ إِلّٰا یَظُنُّونَ و قال بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوٰاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ و قال عز و جل وَ لٰا تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ و قال وَ لٰا تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هٰذٰا حَلٰالٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ و قال قُلْ أَ رَأَیْتُمْ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرٰاماً وَ حَلٰالًا قُلْ آللّٰهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللّٰهِ تَفْتَرُونَ و قال وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِیلِ لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ الْوَتِینَ و قال حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوٰاحِشَ الی قوله وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ مٰا لٰا تَعْلَمُونَ و قال أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ الْکِتٰابِ أَنْ لٰا یَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلَّا الْحَقَّ و قال وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ لٰا تَتَّبِعْ

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 72

أَهْوٰاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ إِلَیْکَ و قال وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّٰهِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ و قال وَ مَنْ

لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ و فی الحدیث القدسی ما آمن بی من فسر کلامی برأیه و ما علی دینی من استعمل القیاس فی دینی رواه الصدوق فی امالیه و عن النبی صلّی اللّه علیه و آله من فسر القرآن برأیه فاصاب الحق فقد اخطأ و هو مشهور و فی نهج البلاغه من کلام امیر المؤمنین علیه السّلام فی ذم اختلاف العلماء فی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 73

القیاس ترد علی احدهم القضیه فی حکم من الاحکام فیحکم فیها برأیه ثمّ ترد تلک القضیه بعینها علی غیره فیحکم فیها بخلاف قوله ثمّ یجتمع القضاه بذلک عند الامام الذی استقضاهم فیصوب آرائهم جمیعا و الههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد أ فأمرهم اللّه بالاختلاف فاطاعوه ام نهاهم فعصوه ام انزل اللّه تعالی دینا ناقصا فاستعان بهم علی اتمامه ام کانوا شرکاء له فلهم ان یقولوا و علیه ان یرضی ام انزل اللّه دینا تاما فقصر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عن تبلیغه و ادائه و اللّه سبحانه یقول مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ مِنْ شَیْ ءٍ و تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضا و انه لا اختلاف فیه فقال سبحانه وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلٰافاً کَثِیراً و ان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 74

القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا ینکشف الظلمات الّا به قال ابن ابی الحدید عند شرحه لهذا الکلام یقول لا ینبغی ان یحمل جمیع

ما فی الکتاب العزیز علی ظاهره فکم من ظاهر فیه غیر مراد بل المراد به امر آخر باطن و المراد الرد علی اهل الاجتهاد فی الاحکام الشرعیه و افساد قول من قال کل مجتهد مصیب و تلخیص الاجتهاد من خمسه اوجه:

احدها انه لما کان الاله سبحانه واحدا و الرسول علیه السّلام واحدا و الکتاب واحدا وجب ان لا یکون الحکم فی الواقعه الا واحدا کالملک الذی یرسل الی رعیته رسولا

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 75

بکتاب یأمرهم فیه باوامر یقتضیها ملکته و امرته فانه لا یجوز ان یتناقض اوامره و لو تناقضت لنسب الی السفه و الجهل و ثانیها لا یخلو الاختلاف الذی ذهب الیه المجتهدون اما ان یکون مأمورا به او منهیا عنه و الاول باطل لانه لیس فی الکتاب و السنه ما یمکن الخصم ان یتعلق به فی کون الاختلاف مأمورا به و الثانی حق و یلزم منه تحریم الاختلاف و ثالثها اما ان یکون دین الاسلام ناقصا او تاما فان کان الاول کان اللّه سبحانه قد استعان بالمکلفین علی اتمام شریعه ناقصه ارسل بها رسوله اما استعانه علی سبیل النیابه عنه او علی سبیل المشاکله له و کلاهما کفر و ان کان الثانی فاما

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 76

ان یکون اللّه سبحانه انزل الشرع تاما فقصر الرسول عن تبلیغه او یکون الرسول قد بلغه علی تمامه و کماله فان کان الاول فهو کفر ایضا و ان کان الثانی فقد بطل الاجتهاد لان الاجتهاد انما یکون فیما لم یتبین فاما ما تبین فلا مجال للاجتهاد فیه و رابعها الاستدلال بقوله تعالی مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ مِنْ شَیْ ءٍ و قوله تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ و قوله سبحانه وَ

لٰا رَطْبٍ وَ لٰا یٰابِسٍ إِلّٰا فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ فهذه الآیات داله علی اشتمال الکتاب العزیز علی جمیع الاحکام فکل ما لیس فی الکتاب وجب ان لا یکون من الشرع و خامسها قوله تعالی وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلٰافاً کَثِیراً

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 77

فجعل الاختلاف دلیلا علی انه لیس من عند اللّه لکنه من عند اللّه سبحانه بالادله القاطعه الداله علی صحه النبوه فوجب ان لا یکون فیه اختلاف قال و اعلم ان هذه الوجوه هی التی یتعلق بها الامامیه و نفاه القیاس و الاجتهاد فی الشرعیات و قد تکلم علیه اصحابنا فی کتبهم انتهی اقول و فی کلامه هذا دلاله علی ان نفی الاجتهاد کان معروفا من مذهب الامامیه حتی عند مخالفیهم کما ان نفی القیاس کان معروفا من مذهبهم و فی نهج البلاغه ایضا من کلام امیر المؤمنین علیه السّلام فی صفه من یتصدی للحکم من الامه و لیس لذلک باهل ان ابغض الخلائق الی اللّه رجلان رجل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 78

و کله اللّه الی نفسه فهو جائر عن قصد السبیل مشعوف بکلام بدعه و دعاء ضلاله فهو فتنه لمن افتتن به ضال عن هدی من کان قبله مضل لمن اقتدی به فی حیاته و بعد وفاته حمّال خطایا غیره رهن بخطیئته و رجل قمش جهلا موضع فی جهال الامه غارّ فی اغباش الفتنه عم بما فی عقد الهدنه قد سماه اشباه الناس عالما و لیس به بکّر فاکثر من جمع ما قل منه خیر مما کثر حتی اذا ارتوی من ماء آجن و اکتنز من غیر طائل جلس بین الناس قاضیا ضامنا لتخلیص ما التبس علی غیره

فان نزلت به احدی المبهمات هیّأ لها حشوا من رأیه ثمّ قطع به فهو من لبس الشبهات فی مثل نسج العنکبوت لا یدری أصاب أم اخطأ ان اصاب خاف ان یکون قد اخطأ و ان اخطأ

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 79

خاف ان یکون قد اصاب جاهل خبّاط جهلات عاش رکاب عشوات لم یعضّ علی العلم بضرس قاطع یذری الروایات اذراء الریح الهشیم لا ملی ء و اللّه باصدار ما ورد علیه و لا هو أهل لما فوض الیه لا یحسب العلم فی شی ء مما انکره و لا یری ان من وراء ما بلغ منه مذهبا لغیره و ان اظلم علیه امر اکتتم به لما یعلم من جهل نفسه تصرخ من جور قضائه الدماء و یعج منه المواریث الی اللّه اشکو من معشر یعیشون جهالا و یموتون ضلالا لیس فیهم سلعه ابور من الکتاب اذا تلی حق تلاوته و لا سلعه انفق بیعا و لا اغلی ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه و لا عندهم انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر قال ابن ابی الحدید فی شرح هذا الکلام ان قیل بیّن الفرق بین الرجلین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 80

الذین احدهما رجل و کله اللّه الی نفسه و الآخر رجل قمش جهلا فانهما فی الظاهر واحد قیل اما الرجل الاول فهو الضال فی اصول العقائد کالمشبّه و المجبّر و نحوهما أ لا تراه کیف قال مشعوف بکلام بدعه و دعاء ضلاله و هذا یشعر بما قلناه من ان مراده به المتکلم فی اصول الدین و هو ضال عن الحق و لهذا قال انه فتنه لمن افتتن به ضال عن هدی من کان قبله مضل لمن یجی ء

بعده و اما الرجل الثانی فهو المتفقه فی فروع الشرعیات و لیس باهل لذلک کفقهاء السوء أ لا تراه کیف یقول جلس بین الناس قاضیا.

و قال ایضا یصرخ من جور قضائه الدماء و یعج منه المواریث و من کلام له علیه السّلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 81

و آخر قد یسمی عالما و لیس به فاقتبس جهایل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبال غرور و قول زور قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه یؤمن من العظائم و یهون کبیر الجرائم یقول اقف عند الشبهات و فیها وقع و یقول اعتزل البدع و بینها اضطجع و الصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان لا یعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصد عنه فذلک میت الاحیاء فاین یذهبون و انی یؤفکون و الاعلام قائمه و الآیات واضحه و المنائر منصوبه فأین یتاه بکم بل کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن وردوهم ورود الیهم العطاش ایها الناس خذوه عن خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 82

انه یموت من مات منا و لیس بمیت و یبلی من بلی منا و لیس ببال فلا تقولوا بما لا تعرفون فان اکثر الحق فیما تنکرون و اعذروا من لا حجه لکم علیه و انا هو أ لم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر و رکزت فیکم رایه الایمان و وقفتکم علی حدود الحلال و الحرام و البستکم العافیه من عدلی و فرشت لکم المعروف من قولی و فعلی و اریتکم کرائم

الاخلاق من نفسی فلا تستعملوا الرأی فیما لا یدرک قعره البصر و لا یتفاضل الیه الفکر و من الکلام له علیه السّلام فی خطبه له ما کل ذی قلب بلبیب و لا کل ذی سمع بسمیع و لا کل ذی ناظر ببصیر فیا عجبا و ما لی لا اتعجب من خطأ هذه الفرق علی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 83

اختلاف حججها فی دینها لا یقتفون اثر نبی و لا یقتدون بعمل وصی و لا یؤمنون بغیب و لا یعفون عن عیب یعملون فی الشبهات و یسیرون فی الشهوات المعروف فیهم ما عرفوا و المنکر عندهم ما انکروا مفزعهم فی المعضلات علی انفسهم و تعویلهم فی المبهمات علی آرائهم کان کل امرء منهم امام نفسه قد اخذ منها فیما یری بعری وثیقات و اسباب محکمات و من کلامه علیه السّلام اعلموا عباد اللّه ان المؤمن یستحل العام ما استحل عاما اولا و یحرم العام ما حرم عاما اولا و ان ما احدث الناس لا یحل لکم شیئا مما حرم علیکم و لکن الحلال ما احل اللّه و الحرام ما حرم اللّه.

و فی التهذیب بسنده عن أبی جعفر علیه السّلام قال قال علی علیه السّلام لو قضیت بین رجلین بقضیه ثمّ عادا لم ازدهما علی القول الآخر لان الحق لم یتغیر و فی هذین الخبرین دلاله واضحه علی بطلان ما اشتهر بین المجتهدین و علیه بناء الاجتهاد و علی الاجتهاد بناءه ان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 84

للمجتهد ان یرجع عن قوله اذا بدا له دلیله فی دلیله.

و مثلهما فی الدلاله ما رواه فی الکافی باسناده عن زراره قال سألت ابا عبد اللّه علیه السّلام عن الحلال و الحرام فقال حلال

محمد حلال الی یوم القیمه و حرامه حرام الی یوم القیمه لا یکون غیره و لا یجی ء غیره و ما فی نهج البلاغه ایضا من کلامه علیه السّلام فی ذکر القرآن اتم به نوره و اکمل به دینه و قبض نبیه و قد فرغ الی الخلق من احکام الهدی به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم یخف عنکم شیئا من دینه و لم یترک شیئا رضیه او کرهه الا و جعل له علما بادیا و آیه محکمه تزجر عنه او تدعو الیه فرضاه فیما بقی واحد و سخطه فیما بقی واحد و اعلموا انه لن یرضی عنکم بشی ء سخطه علی من کان قبلکم و لن یسخط علیکم بشی ء رضیه ممن کان قبلکم و انما تسیرون فی اثر بین و تتکلمون برجع قول قد قاله الرجال من قبلکم قال ابن ابی الحدید

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 85

فی شرح هذا الکلام قوله فرضاه فیما بقی واحد معناه ان ما لم یبق علیه صریحا بل هو فی محل النظر لیس یجوز للعلماء ان یجتهدوا فیه فیحله بعضهم و یحرمه بعضهم بل رضا اللّه سبحانه امر واحد و کذلک سخطه فلیس یجوز ان یکون شی ء من الاشیاء یفتی فیه قوم بالحل و قوم بالحرمه و هذا قول منه بتحریم الاجتهاد و قد سبق منه علیه السّلام مثل هذا الکلام مرا را قوله علیه السّلام و اعلموا انه لیس یرضی عنکم الکلام الی منتهاه معناه انه لیس یرضی عنکم بالاختلاف فی الفتاوی و الاحکام کما اختلف الامم من قبلکم فسخطه اختلافهم قال سبحانه «الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کٰانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ ءٍ» و کذلک لیس یسخط علیکم

بالاتفاق الذی یرضیه ممن کان قبلکم من القرون انتهی کلامه و فی تفسیر أبی محمد العسکری علیه السّلام عن امیر المؤمنین علیه السّلام انه قال یا معشر شیعتنا و المنتحلین ولایتنا ایاکم و اصحاب الرأی فانهم اعداء السنن تفلتت

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 86

منهم الاحادیث ان یحفظوها و أعیتهم السنه ان یعوها فاتخذوا عباد اللّه حولا و ما لهم دولا فذلت لهم الرقاب و اطاعهم الخلق اشباه الکلاب و نازعوا الحق و اهله و تمثلوا بالائمه الصادقین و هم من الجهال الکفار الملاعین فسئلوا عما لا یعملون فأنفوا ان یعترفوا بانهم لا یعلمون فعارضوا الدین بآرائهم و ضلوا فاضلوا اما لو کان الدین بالقیاس لکان باطن الرجلین اولی بالمسح من ظاهرهما و فی الکافی عن أبی جعفر علیه السّلام قال خطب امیر المؤمنین علیه السّلام فقال ایها الناس انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللّه یتولی فیها رجال رجالا فلو ان الباطل خلص لم یخف علی ذی حجی و لو ان الحق خلص لم یکن اختلاف و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمن جان و یجیئان معا فهنالک استحوذ الشیطان علی اولیائه و ینجی الذین سبقت لهم منا الحسنی.

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 87

و باسناده عن امیر المؤمنین علیه السّلام فی حدیث طویل و من عمی نسی الذکر و اتبع الظن و بارز خالقه قیل المراد بالذکر القرآن یعنی قوله تعالی وَ إِنَّ الظَّنَّ لٰا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و باسناده عن مسعده بن صدقه قال حدثنی جعفر بن محمد عن ابیه ان علیا علیه السّلام قال من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس و

من دان اللّه بالرأی لم یزل دهره فی ارتماس قال و قال ابو جعفر من افتی الناس برأیه فقد دان اللّه بما لا یعلم و من دان اللّه بما لا یعلم فقد ضاد اللّه حیث احل و حرم فیما لا یعلم و فی بصائر الدرجات باسناده عن ابی جعفر علیه السّلام لو حدثنا برأینا ظللنا کما ضل من کان قبلنا و لکنا حدثنا ببینه من ربنا بیّنها لنبیه صلّی اللّه علیه و آله فبیّنها لنا.

و فی الکافی ما یقرب منه فاذا کان الاعتماد علی الرأی من اهل العصمه یؤدی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 88

الی الضلال فکیف من غیرهم علیهم السلام و فی الکافی باسناده عن محمد بن مسلم قال قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ان قوما من اصحابنا تفقهوا و اصابوا علما و رووا احادیث فیرد علیهم الشی ء فیقولون فیه برأیهم فقال لا و هل هلک من مضی الّا بهذا و اشباهه و باسناده عنه علیه السّلام قال انهاک عن خصلتین ففیهما هلک الرجال انهاک ان تدین اللّه بالباطل و تفتی الناس بما لا تعلم و فیه عن یونس بن عبد الرحمن قال قلت لابی الحسن الاول علیه السّلام بما اوحّد اللّه فقال یا یونس لا تکونن مبتدعا من نظر برأیه هلک و من ترک اهل بیت نبیه ضل و من ترک کتاب اللّه و قول نبیه کفر

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 89

و فی بصائر الدرجات باسناده عن ابی الحسن علیه السّلام قال انما هلک من کان قبلکم بالقیاس و ان اللّه تبارک و تعالی لم یقبض نبیه حتی اکمل له جمیع دینه فی حلاله و حرام فجاءکم بما تحتاجون الیه فی حیاته و تستغنون به

و باهل بیته بعد موته و انه مخفی عند اهل بیته حتی ان فیه لارش الکف و انه لیس شی ء فی الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و جاء فیه کتاب او سنه و فی المحاسن عن محمد بن حکیم قال قال ابو الحسن علیه السّلام اذا جاءکم ما تعلمون فقولوا و اذا جاءکم ما لا تعلمون فها و وضع یده علی فیه فقلت و لم ذلک فقال لان رسول اللّه اتی الناس بما اکتفوا به علی عهده و ما یحتاجون به الی یوم القیمه و فی الکافی عنه علیه السّلام مثله و فی المحاسن باسنادهما عن یحیی الحلبی و ابن مسکان و حبیب قالوا قال

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 90

لنا ابو عبد اللّه ما احب احد الیّ منکم ان الناس سلکوا سبلا شتی منهم من اخذ بهواه و منهم من اخذ برأیه و انکم اخذتم بامر له اصل و فی حدیث آخر لحبیب عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال ان الناس اخذوا هکذا و هکذا و طائفه اخذوا باهوائهم و طائفه قالوا بآرائهم و طائفه بالروایه و ان اللّه هداکم بحبه و حب من ینفعکم حبه عنده و فی التهذیب باسناده عن الصادق علیه السّلام قال انا اذا وقفنا بین یدی اللّه تعالی قلنا یا رب اخذنا بکتابک و قال الناس رأینا رأینا و یفعل بنا و بهم ما اراد و فی روایه اخری عملنا کتابک و سنه رسولک و فی الکافی باسناده عن ابی بصیر قال قلت لابی عبد اللّه علیه السّلام ترد علینا اشیاء لیس نعرفها فی کتاب اللّه و لا سنه نبیه فننظر فیها؟ فقال اما انک

لو اصبت لم توجر و ان اخطأت کذبت علی اللّه عز و جل و فی الفقیه قال الصادق علیه السّلام الحکم حکمان حکم اللّه عز و جل و حکم اهل فصل ششم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 91

الجاهلیه فمن اخطأ حکم اللّه حکم بحکم اهل الجاهلیه و من حکم بدرهمین بغیر ما انزل اللّه فقد کفر باللّه.

و فی الکافی عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول من حکم بدرهمین بغیر ما انزل اللّه فهو کافر باللّه العظیم و فیه عن معاویه ابن وهب قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول أیّ قاض قضی بین اثنین فاخطأ سقط ابعد من السماء و فیه انه علیه السّلام قال لابن ابی لیلی انت ابن ابی لیلی قاضی المسلمین قال نعم قال فبأی شی ء تقضی قال بما بلغنی عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و عن علی و عن ابی بکر و عمر قال بلغک عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله انه قال علیّ اقضاکم قال نعم قال کیف تقضی بغیر قضائه و قد بلغک هذا قال فما تقول اذا جی ء بارض من فضه و سماء من فضه ثمّ اخذ رسول اللّه بیدک و اوقفک بین یدی ربک فقال یا رب ان هذا قضی بغیر ما قضیت قال فاصفر وجه ابن ابی لیلی حتی عاد مثل الزعفران

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 92

و باسناده عن عبد الرحمن بن الحجاج قال کان ابو عبد اللّه قاعدا فی حلقه ربیعه الرأی فجاء اعرابی فسأل ربیعه الرأی عن مسئله فاجاب فلما سکت قال له الاعرابی هو فی عنقک فسکت ربیعه فقال ابو عبد اللّه علیه السّلام هو

فی عنقه قال أ و لم یقل و کل مفت ضامن و عن ابی عبیده الحذاء قال قال ابو جعفر علیه السّلام من افتی الناس بغیر علم و لا هدی من اللّه لعنته ملائکه الرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عمل بفتیاه و عن ابی بصیر عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال قلت له اتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ فقال اما و اللّه ما دعوهم الی عباده انفسهم و لو دعوهم ما اجابوهم و لکن احلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا فعبدوهم من حیث لا یشعرون

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 93

و فی روضه الکافی باسانید متعدده عن ابی عبد اللّه علیه السّلام فی رساله طویله قال علیه السّلام ایتها العصابه المرحومه المفلحه ان اللّه اتم بکم ما اتاکم من الخیر و اعلموا انه لیس من علم اللّه و لا من امره ان یأخذ احد من خلق اللّه فی دینه بهوی و لا برأی و لا مقائیس قد انزل اللّه فیه القرآن و جعل فیه تبیان کل شی ء و جعل للقرآن و تعلم القرآن اهلا لا یسع اهل علم القرآن الذین هدیهم اللّه علمه ان یأخذوا فیه بهوی و لا رأی و لا مقائیس اغناهم اللّه عن ذلک بما آتاهم اللّه من علمه و خصهم به و وضعه عندهم کرامه من اللّه اکرمهم بها و هم اهل الذکر الذین امر اللّه هذه الامه بسؤالهم و هم الذین من سألهم و قد سبق فی علم اللّه ان یصدقهم و یتبع اثرهم ارشدوه و اعطوه من علم القرآن ما یهتدی به الی اللّه باذنه و الی جمیع سبل الحق و هم الذین

لا یرغب عنهم و عن مسائلهم و عن علمه الذی اکرمهم اللّه به و جعله عندهم الا من سبق علیه فی علم اللّه الشقا فی اصل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 94

الخلق تحت الاظله فاولئک یرغبون عن سؤال اهل الذکر و الذین آتاهم اللّه علم القرآن و وضعه عندهم و امرهم بسؤالهم و اولئک الذین یأخذون باهوائهم و آرائهم و مقائیسهم حتی دخلهم الشیطان لانهم جعلوا اهل الایمان فی علم القرآن عند اللّه کافرین و جعلوا اهل الضلاله فی علم القرآن عند اللّه مؤمنین و جعلوا ما احل اللّه فی کثیر من الامر حراما و جعلوا اما حرم اللّه فی کثیر من الامر حلالا فذلک اصل ثمره اهوائهم و قد عهد الیهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قبل موته فقالوا نحن بعد ما قبض اللّه عز و جل رسوله یسعنا أن ناخذ بما اجتمع علیه رأی الناس بعد قبض رسوله و بعد عهده الذی عهده الینا و امرنا به مخالفه للّه و رسوله فما احد اجری و لا ابین ضلاله ممن قال بذلک و زعم ان ذلک یسعه و اللّه ان للّه علی خلقه ان یطیعوه و یتبعوا امره فی حیوه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و موته الحدیث بطوله و فی هذا الحدیث و اتبعوا آثار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سنته فخذوا بها و لا تتبعوا اهواءکم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 95

و آرائکم فتضلوا فان اضل الناس عند اللّه من اتبع هواه و رأیه بغیر هدی من اللّه و فیه ایضا ایتها العصابه الحافظ للّه لهم امرهم علیکم بآثار رسول اللّه و آثار الائمه الهداه من اهل بیت رسول اللّه

صلّی اللّه علیه و آله من بعده و سنتهم فانه من اخذ بذلک فقد اهتدی و من ترک ذلک و رغب عنه ضل لانهم هم الذین امر اللّه بطاعتهم و ولایتهم و فی المحاسن باسناده عن ابی عبد اللّه علیه السّلام انه قال فی رسالته و اما ما سألت من القرآن فذلک ایضا من خطراتک المتفاوته المختلفه لان القرآن لیس علی ما ذکرت و کلما سمعت فمعناه غیر ما ذهبت الیه و انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و لقوم یتلونه حق تلاوته و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه و اما غیرهم فما اشد استشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم و کذلک قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله انه لیس شی ء ابعد من قلوب الرجال من تفسیر القرآن و فی ذلک تحیر الخلائق

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 96

اجمعون الا من شاء اللّه و انما اراد اللّه بتعمیته فی ذلک ان ینتهوا الی بابه و صراطه و ان یعبدوه و ینتهوا فی قوله الی طاعه القوام بکتابه و الناطقین عن امره و ان یستنبطوا ما احتاجوا الیه من ذلک عنهم لا عن انفسهم ثمّ قال وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ فاما عن غیرهم فلیس یعلم ذلک ابدا و لا یوجد و قد علمت انه لا یستقیم ان یکون الخلق کلهم ولاه الامر اذ لا یجدون من یأتمرون علیه و لا من یبلغونه امر اللّه و نهیه فجعل اللّه الولاه خواص لیقتدی بهم من لم یخصصهم بذلک فافهم ذلک ان شاء اللّه و ایاک و تلاوه القرآن برأیک فان الناس غیر مشترکین فی علمه

کاشتراکهم فیما سواه من الامور و لا قادرین علیه و علی تأویله الّا من حدّه و بابه الذی جعل اللّه له فافهم ان شاء اللّه و اطلب الامر من مکانه تجده ان شاء اللّه تعالی.

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 97

اقول تکریره علیه السّلام قوله فافهم اشاره الی ان العالم بذلک کله کما ینبغی هم علیهم السلام خاصه و فی کتاب المحاسن ایضا فی باب المقائیس و الرأی عنه عن ابیه عمن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی رسالته الی اصحاب الرأی و المقائیس اما بعد فان من دعا غیره الی دینه بالارتیاء و المقائیس لم ینصف و لم یطب حظه لان المدعو الی ذلک لا یخلو ایضا من الارتیاء و المقائیس و متی لم یکن بالداعی قوه فی دعائه علی المدعو لم یؤمن علی الداعی ان یحتاج الی المدعو بعد قلیل قد رأینا المتعلم الطالب ربما کان فائقا لمعلم و لو بعد حین و رأینا المعلم الداعی ربما احتاج فی رأیه الی رأی من یدعوه و فی ذلک تحیر الجاهلون و شک المرتابون و ظن الظانون و لو کان ذلک عند اللّه جائزا لم یبعث الرسل بما فیه الفضل و لم ینه عن العزل و لم یعب

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 98

الجهل و لکن الناس لما سفهوا الحق و عظموا النعمه و استغنوا بجهلهم و تدبیرهم عن علم اللّه و اکتفوا بذلک دون رسله و القوام بأمره و قالوا لا شی ء الّا ما ادرکته عقولنا و عرفته ألبابنا فولاهم اللّه ما تولوا و اهملهم اللّه فخذلهم حتی صاروا عبده انفسهم من حیث لا یعلمون و لو کان اللّه رضی عنهم اجتهادهم و ارتیائهم فیما ادعوا

من ذلک لم یبعث اللّه الیهم فاصلا لما بینهم و لا زاجرا عن وصفهم و انما استدللنا ان رضاء اللّه غیر ذلک ببعث الرسل بالامور القیمه الصحیحه و التحذیر عن الامور المشکله المفسده ثمّ جعلهم ابوابه و صراطه و الادلاء علیه بأمور محجوبه عن الرأی و القیاس فمن طلب ما عند اللّه بقیاس و رأی لم یزدد من اللّه الّا بعدا و لم یبعث رسولا قط و ان طال عمره قابلا من الناس خلاف ما جاء به حتی یکون متبوعا مره و تابعا اخری و لم یر ایضا فیما جاء به استعمل رأیا و لا مقیاسا حتی یکون ذلک واضحا عنده کالوحی من اللّه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 99

و فی ذلک دلیل لکل ذی لبّ و حجی ان اصحاب الرأی و القیاس مخطئون و مدحضون و انما الاختلاف فیما دون الرسل لا فی الرسل فایاک ایها المستمع ان تجمع علیک خصلتین احداهما القذف بما جاش به صدرک و اتباعک لنفسک الی غیر قصد و لا معرفه حد و الاخری استغناءک عما فیه حاجتک و تکذیبک لمن الیه مردّک و ایاک و ترک الحق سامه و ملاله و اتباعک الباطل جهلا و ضلاله لانا لم نجد تابعا لهواه جائرا عما ذکرناه قط رشیدا فانظر فی ذلک و الاخبار فی هذا الباب اکثر من ان تحصی و فیما ذکرناه کفایه ان شاء اللّه ان قیل قد جاءت روایتان احداهما عن ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 100

انهما قالا علینا أن نلقی الیکم الاصول و علیکم أن تفرعوا و الثانیه عن ابی الحسن الرضا علیه السّلام قال علینا القاء الاصول و علیکم التفریع و

هذا هو الاذن فی الاجتهاد فکیف التوفیق قلنا لیس معنا الحدیثین ما ذهبت الیه کلا بل لیس معناهما الّا نعمد الی ما القوا الینا من الاحکام الکلیه فنستخرج منها احکاما جزئیه بالبراهین الیقینیه باحد الاشکال الاربعه و لیس هذا من اجتهاد الرأی و استنباط الحکم بالظن فی شی ء فی ذلک مثل قولهم علیهم السلام لا ینقض الیقین ابدا بالشک و لکن ینقضه بیقین آخر فانا نفهم من هذا الحدیث یقینا ان المتیقن للطهاره الشاک فی الحدث لا یجب علیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 101

الطهاره و المتیقن لطهاره ثوبه الشاک فی وصول نجاسه الیه لا یجب غسله و المتیقن لشعبان الشاک فی دخول رمضان لا یجب علیه الصیام الی غیر ذلک من الجزئیات و مثل قولهم (ع) کل شی ء مطلق حتی ورد فیه نهی و قولهم علیهم السلام کل شی ء فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام بعینه و قولهم علیهم السلام کلما غلب اللّه علیه من امر فاللّه اعذر لعبده و قولهم علیهم السلام اذا جزمت من شی ء ثمّ شککت فیه فشکک لیس بشی ء الی غیر ذلک من الاصول الکلیه التی یتفرع علیها الجزئیات و قد ذکرنا طرفا منها فی کتابنا الموسوم بالاصول الاصیله فلیطلبها من ارادها هنالک مع تتمه الکلام و بسطه فی ذلک و للّه الحمد

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 102

الفصل العاشر نقل کلام بعض القدماء فی ذم الاجتهاد و متابعه الآراء

قد علمت ان انحصار طریق معرفه العلوم الشرعیه اصولیه کانت او فروعیه فی الروایه عن اهل البیت علیهم السلام و عدم جواز التمسک فی شی ء منها الی المقدمات الجدلیه و الاستنباطات الظنیه کان من شعار متقدمی اصحابنا اصحاب الائمه صلوات اللّه علیهم.

فاعلم انهم صنفوا فی ذلک کتبا و رسائل فمن الکتب

المصنفه فی ذلک کتاب النقض علی عیسی بن ابان فی الاجتهاد و ذکره النجاشی فی ترجمه اسماعیل بن علی بن اسحاق و منها کتاب الایضاح لفضل بن شاذان النیسابوری و کان من اجل اصحابنا

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 103

الفقهاء و قد روی عن ابی جعفر الثانی علیه السّلام و قیل عن الرضا علیه السّلام ایضا و قد صنف مائه و ثمانین کتابا و ترحم ابو محمد علیه السّلام مرتین او ثلثا ولاء قال بعد ان رأی تصنیفه و نظر فیه و ترحم علیه اغبط اهل خراسان بمکان الفضل بن شاذان قال فی کتابه المذکور فی القوم المتسمین بالجماعه المنسوبین الی السنه انا وجدناهم یقولون ان اللّه تبارک و تعالی لم یبعث نبیه الی خلقه بجمیع ما یحتاجون الیه من امر دینهم و حلالهم و حرامهم و دمائهم و مواریثهم و رقّهم و سایر احکامهم و ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لم یکن یعرف ذلک او عرفه و لم یبینه لهم و ان اصحابه من بعده و غیرهم من التابعین استنبطوا ذلک برأیهم و اقاموا احکاما سموها سنه اجروا الناس علوما و منعوهم ان یجاوزوها الی غیرها و هم فیها مختلفون یحل فیها بعضهم ما یحرمه بعض و یحرمه بعضهم ما یحل بعض و قال فی حق الشیعه انهم یقولون ان اللّه جل ثنائه تعبد خلقه بالعمل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 104

بطاعته و اجتناب معصیته علی لسان نبیه صلّی اللّه علیه و آله فبین لهم جمیع ما یحتاجون الیه من امر دینهم صغیرا و کبیرا فبلغهم ایاه خاصا و عاما و لا یکلهم الی رأیهم و لم یترکهم عمی و لا شبهه علم ذلک من

علمه و جهل من جهله فاما ما ابلغهم عاما فهو ما الامه علیه من الوضوء و الصلاه و الخمس و الزکاه و الصیام و الحج و الغسل من الجنابه و اجتناب ما نهی اللّه عنه فی کتابه من ترک الزنا و السرقه و الاعتداء و الظلم و الریاء و اکل مال الیتیم و ما اشبه ذلک مما یطول تفسیره و هو معروف عند الخاصه و العامه و اما ما ابلغه خاصا فهو ما وکلنا الیه من قول أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و قوله فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ فهذه خاص و لا یجوزان یکون من جعل اللّه له الطاعه علی الناس ان یدخل فی مثل ما هم فیه من المعاصی و ذلک لقول اللّه جل ثنائه وَ إِذِ ابْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُکَ

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 105

لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لٰا یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ لیسوا بائمه یعهد الیهم فی العدل علی الناس و قد أبی اللّه ان یجعلهم ائمه و علمنا ان قوله تبارک و تعالی إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا وَ إِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ عهد عهده الیهم لم یعهد هذا العهد الّا الی ائمّه یحسنون ان یحکموا بالعدل و لا یجوز ان یأمر ان یحکم بالعدل من لا یعرف العدل و لا یحسنه و انما أمر أن یحکم بالعدل من یحسن ان یحکم بالعدل ثمّ قال بعد کلام طویل ثمّ رجعنا الی مخاطبه الصنف الاول فقلنا لهم ما دعاکم الی ان قلتم ان اللّه لم یبعث الی خلقه بجمیع ما یحتاجون الیه من الحلال

و الحرام و الفرائض و الاحکام و ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لم یعلم ذلک او علمه و لم یبینه للناس و ما الذی اضطرکم الی ذلک قالوا لم نجد الفقهاء یردون جمیع ما یحتاج الناس الیه من امر الدین و الحلال و الحرام و الفرض من

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 106

الصلاه و غیرها فلا بد من النظر فیما لم یأتنا من الروایه عنه و استعمال الرأی فیه و تجویز ذلک لنا قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لمعاذ ابن جبل حین وجّهه الی الیمن بم تقضی قال بالکتاب قال فما لم یکن فی الکتاب قال فبالسنه قال فما لم یکن فی السنه قال اجتهد رأیی قال الحمد للّه الذی وفق رسول رسوله فعلمنا انه قد اوجب ان من الحکم ما لم یأت به فی کتاب و لا سنه و انه لا بد من استعمال الرأی و قوله صلّی اللّه علیه و آله ان مثل اصحابی فیکم مثل النجوم بأیها اقتدیتم اهدیتم و اختلاف اصحابی لکم رحمه فعلمنا انه لم یکلنا الی رأیهم الا فیما لم یأتنا به و لم یبینه لنا و تقدم فی ذلک الصحابه الاولون فیما قالوا فیه برأیهم من الاحکام و المواریث و الحلال و الحرام فعلمنا انهم لم یفعلوا الا ما هو لهم جائز و انهم لم یخرجوا من الحق و لم یکونوا لیجتمعوا علی باطل فلا لنا ان نضلّلهم فیما فعلوا فاقتدینا بهم فانهم الجماعه و الکثره و ید اللّه علی الجماعه و لم یکن اللّه لیجمع الامه علی ضلال قیل لهم ان اکذب الروایات و ابطلها

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 107

ما نسب فیه الی الجور

و نسب نبیه صلّی اللّه علیه و آله الی الجهل و فی قولکم ان اللّه لم یبعث الی خلقه بجمیع ما یحتاجون الیه تجویز له فی حکمه و تکذیب بکتابه لقوله الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و لا یخلو الاحکام اما ان تکون من الدین او لیست من الدین فان کانت من الدین فقد اکملها و بینها لنبیّه صلّی اللّه علیه و آله و ان کانت عندکم لیست من الدین فلا حاجه بالناس الیها و لا یجب فی قولکم علیهم بما لیس فی الدین و هذه شنعه لو دخلت علی الیهود و النصاری فی دینهم لترکوا ما یدخل علیهم به هذه الشنعه و هی متصله بمثلها من تجهیل النبی صلّی اللّه علیه و آله و ادعائکم استنباط ما لم یکن یعرفه من فروع الدین و حق الشیعه الهرب مما اقررتم به من هاتین الشنعتین اللتین فیهما الکفر باللّه و برسوله و قال و فیما ادعیتم من قول النبی صلّی اللّه علیه و آله لمعاذ تکذیب بما انزل اللّه و طعن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 108

علی رسوله صلّی اللّه علیه و آله فأما ما کذبتم به من کتاب اللّه مما قد بیناه فی صدر کتابنا من قوله و ان احکم بما انزل اللّه و لا تتبع اهواءهم فاحذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل اللّه الیک و قوله و ما اختلفتم فیه من شی ء فحکمه الی اللّه و قوله و لا یشرک فی حکمه احدا و قوله الا له الحکم و هو اسرع الحاسبین و قوله له الحکم و الیه ترجعون و قوله فاصبر لحکم ربک و ما اشبهه مما فی الکتاب یدل علی ان الحکم للّه وحده

فزعمتم انه لیس فی الکتاب و لا فیما انزل اللّه علی نبیه صلّی اللّه علیه و آله ما یحکم به بین الناس فیما اختلفوا فیه و ان معاذا یهتدی الی ما لم یوح اللّه الی نبیه و انه یهتدی بغیر ما اهتدی به النبی صلّی اللّه علیه و آله و اوجبتم لمعاذ ان رأیه فی الهدی کالذی اوحی الی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 109

نبیه صلّی اللّه علیه و آله فرفعتم مرتبته فوق مرتبه النبوه اذ کانت النبوه بوحی منتظر و معاذ لا یحتاج الی وحی بل یأتی برأیه من قبل نفسه فمثلکم کما قال اللّه فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ کَذِباً او قال أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قٰالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فصار معاذ عندکم یهتدی برأیه و لا یحتاج فی الهدی الی وحی و النبی یحتاج الی وحی و لو جهد الملحدون علی ابطال نبوته صلّی اللّه علیه و آله ما یجاوزوا ما وصفتموه به من الجهل ثمّ اخبرنا اللّه تعالی ان اصل الاختلاف فی الامم کان بعد انبیائهم فقال کان الناس امه واحده فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلفوا فیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 110

الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدی اللّه الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم فحمدتم اهل البغی و قلتم اختلافهم رحمه و اقتدیتم بالخلاف و اهل الخلاف و صرفت قلوبکم عمن هداه اللّه لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و یحقق لنا و علیکم قول اللّه وَ

لٰا یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلّٰا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ فاتبعتم اهل الخلاف و اتبعنا من استثناه اللّه بالرحمه فلما ضاق علیکم باطلکم ان یقوم لکم بالحجه احلتم علی اللّه بالتجویز فی الحکم من تکلیفه کما زعمتم ایاکم ما لم یبیّنه لکم و علی نبینا صلّی اللّه علیه و آله بالتجهیل فی قولکم و انه لم یبین لکم الطاعه من المعصیه و علی اهل الحق و المصدقین للّه و

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 111

لرسوله بالعداوه و البغضاء و علی الحق من احکام الکتاب بالعبث و الالحاد الی آخر ما قاله من هذا القبیل مع ما فیه من التطویل سیما فیما طعن به فی خبر معاذ و اقتصرنا علی ذلک فان القطره تدل علی الغدیر و الحفنه تهدی الی البیدر الکبیر و لغیره رضی اللّه عنه ایضا کلمات فی ذلک لا تحضرنی الآن و فیما ذکرنا کفایه لطالب الحق و الیقین و بلاغا لقوم عابدین و لقد تکلمنا مع اقوام من اهل العلم فی هذا الشأن فانصفونا و صدقونا و رجعوا عن مذهب الاصولیین الی طریقه الاخباریین و منهم من سبقنا الی ذلک مع دعاء و نداء الا انی لم اجد بهذه الطریقه عاملا و لا اراه فیه کاملا کانه لم یصر بعد من الاحرار ام یظن ان مخالفه الجمهور و متارکه المشهور من العار و اللّه المستعان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 112

الفصل الحادی عشر نقل کلام صاحب کتاب اخوان الصفا فی تزییف الاجتهاد و متابعه الآراء

قالوا فی رساله اللغات من کتابهم اختلفت المذاهب و الآراء و الاعتقادات فیما بین اهل دین واحد و رسول واحد لافتراقهم فی موضوعاتهم و اختلاف لغاتهم و اهویه بلادهم و تباین موالیدهم و آراء رؤسائهم و علمائهم الذین یخربونهم و یخالفون بینهم طلبا لرئاسه الدنیا

و قد قیل فی المثل خالف تذکر لانه لو لم یطرح رؤساء علمائهم الاختلاف بینهم لم یکن لهم رئاسه و کان یکونون شرعا واحدا الّا ان اکثرهم متفقون فی الاصول مختلفون فی الفروع مثال ذلک انهم مقرون بالتوحید و صفات اللّه تعالی مما یلیق به مقرون بالنبی المبعوث الیهم متمسکون بالکتاب المرسل الیهم مقرون

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 113

بایجاب الشریعه مختلفون فی الروایات التی وسائطها رجال مختلفون فی المعانی لان النبی صلّی اللّه علیه و آله کان من معجزته و فضیلته انه کان یخاطب کل قوم بما یفهمون عنه بحسب ما هم علیه و بحسب ما یتصوره عقولهم فلذلک اختلف الروایات و کثرت الدیانات و اختلفوا فی خلیفه الرسول صلّی اللّه علیه و آله و کان ذلک من اکبر اسباب الخلاف فی الامه الی حیث انتهینا و ایضا فان اصحاب الجدل و المناظره و من یطلب المنافسه و الرئاسه اخترعوا من انفسهم فی الدیانات و الشرائع اشیاء کثیره لم یأت بها الرسول صلّی اللّه علیه و آله و لا اقرّ بها و ابتدعوها و قالوا لعوام الناس هذه سنه الرسول صلّی اللّه علیه و آله و حسنوا ذلک فی انفسهم حتی ظن بهم ان الذی قد ابتدعوه حقیقه قد امر بها الرسول صلّی اللّه علیه و آله و احدثوا فی الاحکام و القضایا اشیاء کثیره بآرائهم و عقولهم و ضلوا بذلک عن کتاب ربهم و سنه نبیهم صلّی اللّه علیه و آله و استکبروا عن اهل الذکر الذین بینهم و قد امروا ان یسألوهم

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 114

عما اشکل علیهم فظنوا لسخافه عقولهم ان اللّه سبحانه ترک امر الشریعه و فرائض الدّیانات ناقصه حتی یحتاجوا الی

ان یتموها بآرائهم الفاسده و قیاساتهم الکاذبه و اجتهادهم الباطل و ما یخرصوه و ما یخترعوه من انفسهم و کیف یکون ذلک و هو یقول سبحانه مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ مِنْ شَیْ ءٍ و قال سبحانه تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ و انما فعلوا ذلک طلبا للریاسه کما قلنا آنفا و اوقعوا الخلاف و المنازعه بین الامه فهم یهدمون الشریعه و یوهمون من لا یعلم انهم ینصرونها و بهذه الاسباب یتخرّب الامه و یقع العداوه بینهم و یتأدی الی الفتن و الحروب و یستحل بعضهم دماء بعض فان امتنع بعض من یعرف الحق من العلماء و خاطب بعض رؤسائهم فی ذلک و خوفه باللّه و ارهبه من عذابه عدل الی العوام و قال لهم هذا القول و اغری العوام به و نسب الیه من القول ما لم یأت به شریعه و لا یقول عاقل و لا یتمکن ذلک العالم ان یبین للعوام کیف جری الامور

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 115

فی الشریعه و یوقظهم عما هم فیه لألفهم بما قد نشئوا علیه خلفا عن سلف و اذا رأی رؤسائهم ذلک و ان قلوب العلماء مشمأزه من العوام جعلوا ذلک شرفا لهم عندهم و اوهموهم ان ذلک انقطاع منهم عن القیام بالحجه و انما سکوتهم و تحفهم لباطل یمنعهم و ان الحق هو ما اجمعنا علیه نحن فلا یزال ذلک دأبهم و الرؤساء لهم تزایدون فی کل یوم و اختلافاتهم تزید و احتجاجاتهم و مناظراتهم و جدلهم تکثّروا حتی هجروا احکام الشریعه و غیروا کتاب اللّه بتفسیرهم له بخلاف ما هو کما قال سبحانه یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوٰاضِعِهِ و فی اصل امرهم قد خربوا الامه من حیث لا یشعرون و تأولوا

اخبار الرسول صلّی اللّه علیه و آله بتأویلات اخترعوها من انفسهم ما انزل اللّه تعالی بها من سلطان و قلبوا المعانی و حملوها علی ما یریدون مما یقوی ریاستهم و تفسیق اهل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 116

العلم دأبهم عند العوام یتوارث ابن عن اب و خلف عن سلف الی أن یشاء اللّه اهلاکهم و انقراضهم و لم یزل هؤلاء الذین هم علماء العوام اعداء الحق فی کل امه و قرن فکم من نبی قتلوه و وصی جحدوه و عالم شردوه فهم بافعالهم هذه یکونون اسبابا فی نسخ الشرائع و تجدیدها فی سالف الدهور الی أن یتم وعد اللّه ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی اللّه بعزیز و العاقبه للمتقین و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین فهذه العله هی السبب فی اختلاف الآراء و المذاهب و اذا کان ذلک کذلک فیجب علی طالب الحق و الراغب فی الجنه ان یطلب ما یقربه الی ربه و یخلصه من بحر الاختلاف و الخروج عن سجون اهله و ان غفلت النفس من مصالحها و مقاصدها و ترکت طریق الجنّه و الحق و اهله

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 117

و الدین الذی لا اختلاف فیه و انضم الی اهله الخلاف و الی رؤساء الاصنام المنصوبه کان ذلک سبب بوارها و هلاکها و بعدها عن جوار اللّه سبحانه للّه و قرنت بعفریت قال اللّه سبحانه وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ

الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ و هکذا یکون حاله مع عالمه الذی اقتدی به و غرّه بربه و جماعه العوام حوله و ینمق کلامه فیعبده من حیث لا یشعر لانّه اذا حلل بقوله و حرم بقوله و رأیه فقد عبده قال اللّه تعالی إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهٰا وٰارِدُونَ فعلیک ایها الاخ البارّ الرحیم ایدک اللّه باهل العلم الذین هم اهل الذکر من اهل بیت النبوه المنصوبین لنجاه الخلق و قد قیل استعینوا علی کل صناعه باهلها انتهی کلامهم بالفاظهم و هو کلام متین صدر عن بصیره و یقین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 118

الفصل الثانی عشر اشاره الی بعض ما یترتب علی الاجتهاد و متابعه الآراء من المفاسد

اشاره

کفی من مفاسدهما بعد کونهما مخالفه للّه و لرسوله و للائمه المعصومین صلوات اللّه علیهم کما سمعت ما بلغک فیهما ما جری من الصحابه من الحروب و الفتن و ما تری من اختلاف الفقهاء فی المسائل الدینیه من الاصول و الفروع و الفرائض و السنن مع عدم انضباط مدارکهما و اختلاف طرقهما باختلاف الاذهان و الاحوال و مع ما فیهما من المتعارضات و اضطراب الانفس و المخاصمات و رجوع کثیر من فحول العلماء مما به افتی الی غیر ذلک مما لا یحصی ذکر السید بن طاوس رحمه اللّه عن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 119

سعید بن هبه اللّه المعروف بالقطب الراوندی انه قد صنف کراسا فی الخلاف الذی تجدد بین الشیخ المفید و المرتضی رحمهما اللّه و کانا من اعظم اهل زمانهما و خاصه شیخنا المفید فذکر فی الکراس نحو خمس و تسعین مسئله قد وقع الخلاف بینهما فیها فی علم الاصول و قال فی آخرها لو استوفیت ما اختلفا فیه لطال الکتاب انتهی کلامه و لنقصص علیک من اجتهادات

المجتهدین فی مسائل الدین ما یتبیّن لک به انهم کیف یضعون و بم یستندون و انی یؤفکون و نقتصر علی ثلث مسائل اثنتان اصولیتان هما نفس مسئله الاجتهاد و الاجماع و الاخری فروعیه هی مسئله نیه العبادات لتکون انموذجا تعتبر بها طریقتهم فی سایر المسائل و تقیس علیها سنتهم فی بقیه المدلولات و الدلائل و کفی بالاطلاع علی هذه الثلث شاهدا و الی الهدی و الخیر سائقا و قائدا و نذکر اولا ما هو التحقیق فی کل منها علی الاجمال ثمّ نذکر

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 120

اختلافاتهم و اقاویلهم فیها بطریق السؤال فتریهم متعتعین عن الجواب لتشابه وجوه طرفی الاستدلال

مسئله

الاجتهاد و ما أدراک ما الاجتهاد أ لیس الاجتهاد الحق ان ینظر احد منا الی احادیث ائمتنا علیهم السلام فیتدبر فی معانیها و یتفهم ما اودع فیها و یمیز بین المتشابه منها و المحکم و یأخذ المحکم و یرد الیه المبهم او یترکه علی الابهام ان لم یکن له سبیل الی الاحکام و یحتاط فی العمل و یمسک عن الفتوی و الزلل ثمّ اذا اختلفت طائفه منها طائفه بحسب الظاهر یعمد الی ترجیح بعضها علی بعض ببرهان باهر من الضوابط المنقوله عنهم و القواعد المسموعه منهم الی ان یقع علی الخیار فیتسع له الدار

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 121

و التقلید هو ان ینظر مستبصر الاجتهاد بعد هذا و کیف یتبعون آرائهم و أنی یصرفون عن الهدی بعد اذ جاءهم و ما معنی تحصیل الظن بالاجتهاد ثمّ کم قدر الظن المعتبر فیه حتی یصح علیه الاعتماد ثمّ ما الذی لا بد منه فی المجتهد من العلوم حتی یتأتی له ذلک هل یکفیه تحصیل العلوم العربیه و معرفه القرآن

و الحدیث و الاحکامین لذلک ام لا بد من معرفته للاصول الخمسه الدینیّه و علی الثانی أ یکفیه التقلید أم لا بد من الدلائل الیقینیه ثمّ هل یشترط ان یعرفها بدلائل المتکلمین أم یکفی طریق آخر و لو ادنی اذا افاد الیقین أم لا بد من طریق اعلی ثمّ ما ذاک الطریق و الطرق شتی أم یختلف بحسب اختلاف الافهام لتفاوت الناس فی النقص و التمام ثمّ هل یکفی فی الاجتهاد ما ذکر أم لا بد من علوم اخر ما تلک العلوم و ما المعتبر فیها من قدر و هل یشترط المنطق و هل یجب اولا تحصیل معرفه جمیع الآیات و الاحادیث الاحکامیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 122

أم یکفی ما یتعلق منها المسأله المطلوبه و هل یجوز التجزی فی الاجتهاد و مع الجواز هل یکفی فی جواز العمل برأیه او لغیره ثمّ ما معنی التجزی و ما معنی الاجتهاد فی الکل و هل یکفی فی الثانی تحصیل الملکه التی بها یتمکن من تحصیل الظن فی کل مسئله مسئله أم لا بد من تحصیل قدر صالح ام مسائل جمیع ابواب الفقه ثمّ کم قدر القریحه التی لا بد أن یکون للخائض فی الاجتهاد حتی یجوز له الخوض فیه و هل له حد فی طرف القله لا یکتفی بأقل منه و هل یشترط فیه القوه القدسیه کما زعمته طائفه ثمّ ما تلک القوه و ما حدها و بم تعرف ثمّ کیف یعرف المجتهد من نفسه انه مجتهد حتی یجوز العمل برأیه بل یجب و لا یجوز له تقلیده غیره أم کیف السبیل للعامی الی معرفه المجتهد حتی یجوز له تقلیده هل یکفی اعترافه بذلک مع عدالته أم لا

بد مع ذلک ان ینصب نفسه متصدیا للفتیا و یرجع الناس الیها فیها ام

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 123

لا یکفی ذا و لا ذا بل لا بد من اذعان اهل العلم ثمّ هل یکفی الواحد و الاثنین ام لا بد من جماعه ثمّ کم و من؟ أ یکفی من حصّل طرفا من العلوم الرسمیه أم لا بد ان یکون مجتهدا ام لا و لا فمن؟ و علی تقدیر اشتراط الاجتهاد فهل یجوز الدور فی مثله ثمّ هل یجوز تقلید المجتهد المیت ام یموت القول بموت صاحبه و علی تقدیر الجواز هل یشترط أن یکون الناقل قد سمع منه فی حال حیاته أم یکفی رجوعه الی کتابه بعد موته و علی الثانی هل یشترط فیه أن یکون من أهل العلم ثمّ ما العلم الذی یشترط فیه ثمّ هل اتفاق المجتهدین علی عدم اعتبار قول المیت یکفی فی عدم اعتبار اقوالهم لان هذا من جمله اقوالهم فاعتباره یوجب عدم اعتبارها ام لا هذا ما حضر لی من الاحتمالات و الشقوق فی هذه المسأله و قد ذهب الی کل قوم و لعل ما لم یذکر لم یکن اقل مما ذکرنا و یزید فی کل عصر اقوال و اختلافات

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 124

الی ما شاء اللّه و الی اللّه المفزع

مسئله

الاجماع و ما أدراک ما الاجماع أ لیس الاجماع المعتبر ان یتفق الطائفه المحقه و الفرقه الناجیه علی مضمون آیه محکمه او روایه معصومیّه غیر متهمه بحیث یعرفه الکل و لا یشذ عنه شاذ کاتفاقهم علی وجوب مسح الرجلین فی الوضوء دون الغسل للنصوص و الیه اشیر فی الحدیث قیل خذ بالمجمع علیه بین اصحابک فان المجمع علیه لا ریب

فیه ثمّ انظر ما ذا یقول اهل الاجتهاد و الی ما یقولون فی الاستناد و اسألهم معنی اتفاق الآراء المشتمل علی قول المعصوم أ لیس قول المعصوم بانفراده حجه دون انضمام رأی احد الیه ام ذاک فی موضع لا یعرف قوله الا فی جمله اقوال

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 125

الناس کما زعموه ثمّ ما المقصود من هذا و کیف یعرض و بم یعرف قوله فیها و هل یکتفی اتفاق المجتهدین ام لا بد من کل من انتسب الی العلم فی الاسلام ام جماعه من المسلمین یعلم دخول قوله فی اقوالهم و علی التقادیر الثلث الاول هل یکفی من فی البلد منهم ام لا بد من کل من فی الارض حتی لو کان رجل منهم فی بلاد الکفر لا بد من معرفه رأیه بل من کان منهم فی قریه او بادیه او جبل او کهف او مفازه او سفینه او غیر ذلک ثمّ کیف یعرف وجود مثل هذا المسلم فی مثل ذلک الموضع و علی تقدیره کیف یحصل العلم بقوله و رأیه ثمّ کیف یعرف ان ما یقوله هو الذی یعتقده لم یکذب فیه و لم یتق احدا و لم یر مصلحه فی کتمان مذهبه ثمّ کیف یحصل الاطلاع علی قول الامام فی جمله اقوال الناس المتفرقین مع غیبه شخصه و خفاء عینه و انقطاع اخباره و اقواله و مکانه فی مده تقرب من سبعمائه سنه بحیث لم یعلم انه فی

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 126

أی قطر من اقطار الارض مشارقها و مغاربها برّها و بحرها سهلها و جبلها و انه ممازج للناس مخالط و معامل معهم او منزو عنهم ساکن فی اقاصی الارض و اباعدها او هو

فی کهف جبل منقطع عن الخلق او هو فی بعض الجزائر التی لا یصل الیها احد من الناس الی غیر ذلک مما لا سبیل الیه بوجه و علی التقدیر الرابع کیف یعرف قول المعصوم فی جمله اقوال جماعه معینین بدون معرفه شخصه هل یتصفح آثار القدماء و اصحاب الائمّه علیهم السلام بحیث یعلم دخول بعض الائمه الماضین فی جملتهم و ان لم یصل الینا روایه منقوله علی الخصوص او بعد التصفّح و الاطّلاع علی الاتفاق یعرف موافقته معهم و ان لم یکن داخلا فی جملتهم لأماره تقتضی ذلک ام بطریق آخر غیر ما ذکر ثمّ ما هو أبو جود مجهول النسب فی جملتهم کما قالوه و انی یعنی ذلک و لا بد من العلم بدخول المعصوم و لا یکفی الاحتمال و علی التقادیر یندر وقوعه غایه الندره

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 127

و خصوصا فی المسائل التی لم یرد فیها الروایه او وردت مختلفه او بخلاف ما ادعی الاتفاق علیه و لا سیما فی مثل هذه الازمنه المنقطعه عن المعصومین من کل وجه فکیف یدعی مثل هذا الاتفاق فی اکثر المسائل و فی امثال المسائل المذکوره و فیما بعد الازمنه المتطاوله المنقطعه رأسا ثمّ هل علی الامام ان یظهر قوله اذا رأی اختلافهم فی مسئله لئلا یکون فی حیره مطلقا ام اذا لم یکن الحق فیما بینهم خاصه ام لا یجب علیه ذلک مطلقا لأنا نحن السبب فی استتاره لا نعلم ما هو و علی التقدیر الاول فلم لم یرفع الاختلاف من البین فی اکثر المسائل فی هذه المده المتطاوله و علی الاخیرین لا یتحقق اجماع لعدم السبیل الی معرفته و علی تقدیر وجوب الاظهار کیف یظهر

بتعریف نفسه و لیس له ذلک علی انه یعدم فائده الاجماع حینئذ او بارسال رسول فلا بد له من معجز و الا کیف یعرف صدقه فیعدم الفائده ایضا اذ یرجع حینئذ الی الخبر ثمّ بم یثبت

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 128

العلم بهذا الاتفاق أ بأمثال هذه الاجتهادات فیخص نفعه و حجیته بمن اجتهد فیه و لا یعدو انه الی غیره ام بالخبر فبخبر من؟ أ بخبر مثل هذا المجتهد عما؟ أ عن ظنه فیکون اثبات ظن بظن و لیس له غیر ظنه ام بخبر جماعه علی سبیل التواتر عن ظن من انفسهم ام آخرین و علی التقدیرین یکون اخبارا عن ظنونهم بالاتفاق لا عن الاتفاق ثمّ التواتر لا بد من انتهائه الی الحس کما قرروه و لیس هذا الاتفاق علی شی ء من هذه التقادیر بمحسوس بل هی ظنون و اجتهادات و لهذا تریهم مختلفین فی نقل الاجماعات اختلافا شدیدا فتری احدهم ینقل الاجماع فی مسئله علی قول فی کتاب له ثمّ ینقل الاجماع فی تلک المسأله بعینها علی القول الآخر او ینقل الخلاف فیها اما فی ذلک الکتاب بعینه او کتاب آخر و مثل هذا یقع منهم کثیرا حتی ان شیخهم و رئیسهم فعل مثل ذلک فی قریب من اربعین

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 129

مسئله علی ما وقع الاطلاع علیه لجماعه هذا ما حضرنی من الاحتمالات و الشقوق فی هذه المسأله و قد ذهب الی اکثرها اقوام و لعل ما لم یذکر لیس باقل مما ذکر و یزید فی کل عصر و قرن اقوال و اختلافات أخر و الی اللّه المشتکی و المفرّ

مسئله

النیه و ما أدراک ما النیه أ لیست النیه ما یبعثک علی العمل و

یدعوک الیه کالتعظیم فی قیامک لاخیک و دفع العطش فی قیامک الی الماء و هی مما جبل علیه الانسان فی اعماله بل سایر الحیوانات فی أفاعیلها و لا یمکن ان ینفک عمل عنها و للّه درّ صاحب البشری حیث قال لو کلفنا اللّه العباده من دون النیه لکان تکلیفا بما لا یطاق فما هذه الحیره و التحییر و ما هذا التکلیف العسیر و ما ذاک القال و القیل و ما ذاک الاطناب و التطویل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 130

و اما حدیث انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرئ ما نوی فما اظهر معناه و ما ابین مغزاه و ما اکشف آخره عن اوله حیث قال عقیبه فمن کانت هجرته الی اللّه و رسوله فهجرته الی اللّه و رسوله و من کانت هجرته الی دنیا یصیبها او امرأه یتزوجها فهجرته الی ما هاجر الیه و انما سبب صدور هذا الحدیث قول بعض الصحابه للنبی صلّی اللّه علیه و آله ان بعض المهاجرین الی الجهاد لیست نیته من تلک الهجره الا اخذ الغنائم من الاموال و السبایا او نیل الجاه و الصیت عند الاستیلاء فبیّن صلّی اللّه علیه و آله ان کل احد ینال فی عمله ما یبغیه و یصل الی ما ینویه و هذا واضح بحمد اللّه و لا مدخل لهذا الحدیث فیما ذهبوا الیه فی امر نیه العبادات من المبتدعات و لیت شعری من این یقولون ما یقولون و الی ما ذا یستندون و عن الحق انّی یؤفکون و لنسألهم عن اختلافاتهم فیها و اقاویلهم فی معانیها هل یأتون علیها من سلطان

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 131

من عندهم الیه یأوون کلّا و ما ینبغی لهم و ما

یستطیعون فلیجیبوا فاما معنی النیه التی اخترعوها فی العبادات أ هی الفاظ جاریه علی اللسان ام الجنان أم معان خاطره علی القلب أم قد یکون الجمیع کما فی افعال الحج و قد یکون الاخیر کما فی غیرها ثمّ لو قال بلسانه خلاف ما اخطر بقلبه فهل یصح ام لا و مع الصحه هل العبره بالقول ام الاخطار ثمّ هل یکفی تعیین الفعل اما مطلقا او اذا لم یکن معینا فی نفسه ام لا بد معه من اجراء اجزاء العباده علی القلب اجمالا ام لا بد من اخطارها بالبال تفصیلا و هل یکفی قصد القربه ام لا بد معه من قصد الوجوب او الندب ام فی بعض العبادات ذا و بعضها ذا و علی الاخیر فما ذاک و ما ذا و ما الفرق و هل یجب مع قصد الوجوب و الندب قصد وجه الوجوب و الندب اعنی حسن الفعل الداعی الی الترغیب التام او الناقص فی الجمیع او البعض ثمّ ما ذاک البعض و ما الفرق ثمّ اذا لم یعلم المکلف

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 132

الوجوب او الندب فهل یجب علیه تحصیل العلم به اولا ام یسقط حینئذ ذلک ام یقصد الوجوب او الندب أم یأتی بالامرین مرددا ام بالفعل مرتین ثمّ هل یمکنه قصد احدهما مع عدم العلم او الاعتقاد ثمّ ما معنی القربه هل هی بمعنی الامتثال او موافقه الاراده و القرب منه تعالی بحسب المنزله او الهرب من البعد عنه او نیل الثواب عنده او الخلاص من عقابه او کونه اهلا للعباده او للحب له او للحیاء منه او المهابه عنه او الشکر له او التعظیم او نفسه جل و عزام هی أمر وراء

هذه ثمّ هل یقوم احد هذه مقامه ام لا ام البعض دون بعض ثمّ ایها اما عدّ الثواب و الخلاص من العقاب کما ظن او غیر ذلک ثمّ هل یبطل العباده بقصد احدهما و هل یخل بها قصد آخر غیر هذه مطلقا ام منفردا لا متفقا ام مع الاستدلال لا بدونه أم اذا کان غالبا لا مغلوبا او مساویا او مع المساوات ایضا مع الاخلال أیّ امر کان ام اذا لم یکن مباحا کالتبرّد

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 133

فی الوضوء او راجحا کالحمیه فی الصوم او طاریا فی الاثناء کائنا ما کان او الریا فحسب دون غیره او الریا یسقط الطلب من المکلف و لا یستحق به ثوابا و هل یشترط فی الطهارات الثلث قصد رفع الحدث و استباحه العباده المشروطه بها و الراجحه بها او احد الامرین تخییرا ام الاستباحه خاصه فی التیمم لانه لم یرفع الحدث و انما یفید الاستباحه فحسب و هل احد الامرین غیر الآخر أم متحدان و هل وجوب الطهارات او استحبابها لنفسها او لغیرها ام استحبابها لنفسها و وجوبها لغیرها ام وجوبها عن الجنابه لنفسها و عن غیرها لغیرها و علی التقادیر هل یشترط تعیین ذلک فی النیه او العلم به ام لا ثمّ هل یجوز ایقاع شی ء منها للعباده المشروطه بها قبل وقت تلک العباده بنیه الوجوب او بنیه الاستحباب مطلقا او اذا بقی الی الوقت مقدار فعلها لا ازید او الاول فی الثانی و الثانی فی الاول اولا مطلقا او یبنی علی کونها لنفسها او

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 134

لغیرها فیجوز فی الاول دون الثانی او بالعکس او لا یجوز فی التیمم مطلقا ام یجوز بنیه الوجوب لمن علیه

فریضه مطلقا ام اذا اراد فعلها خاصه و لیس لغیره ثمّ هل یجوز الدخول فی الفریضه بالطهاره المندوبه و علی تقدیر الجواز أ مطلقا ام اذا نوی بها استباحه تلک العباده او مطلق استباحه العباده او فی صوره دون صوره ثمّ ما تلک و ما تیک و هل یشترط قصد الاداء و القضاء فی العبادات الموقته التی تجریان فیها کالصلاه و الصوم ام فی بعضها دون بعض ثمّ ما ذا و ما ذا و ما الفرق و هل یکفی فی الصیام قصد ترک المنافیات ام لا بد من قصد الکف عنها بناء علی ان الاول امر عدمی و الثانی وجودی و هل یشترط مقارنه النیه لاول العباده ام یجوز التقدیم و التأخیر ام فی الصوم خاصه یجوز التقدیم دون غیره ثمّ ما قدر التقدیم الجائز فیه إتمام اللیل ام تمام الشهر أم الاول مطلقا و الثانی مع النسیان ام یجوز التأخیر فیه ایضا الی الزوال اما مطلقا او مع النسیان او العذر او

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 135

الی قبیل اللیل فی المستحب دون الواجب و هل یکفی مقارنه العرفیه ام لا بد من الحقیقیه و هل المقارنه اللازمه للقلبیه او اللفظیه و علی تقدیر لزوم المقارنه هل یجوز فی الوضوء و الغسل مقارنتها لغسل الیدین المستحب لانه من الطهاره الکامله او المضمضه او الاستنشاق لاقربیتها الی الواجب و هل یجب استحضار الصلاه المنویه حاله التکبیر و هل یجب استدامه حکم النیه الی آخر العباده و علی تقدیر وجوبه ما معناها هل هی امر وجودی هو استمرار النیه الاولی او امر عدمی بمعنی ان لا ینوی ما ینافی النیه الاولی ثمّ هل بناء ذلک علی ان الباقی

یفتقر فی البقاء الی المؤثر او لا یفتقر و متی اخل بالاستدامه فهل یبطل الفعل الواقع بعد الاخلال قبل استدراک النیه ثمّ ان عاد الی النیه الاولی قبل الاتیان بشی ء منها و قبل فوات الموالاه حیث کانت شرطا لصحه العباده لوقوعها باسرها مع النیه و عدم تأثیر مثل ذلک فیه ام لا لتخلل القطع ثمّ هل

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 136

یجوز العدول بالنیّه فی شی ء من العبادات ام لا ام قد یجوز و قد لا یجوز ثمّ ما موضع الجواز و ما محل المنع و ما الفرق و لو ذهل من النیه فی اثناء الفعل فهل یکفی تجدیدها عند الذکر ام لا بد من استیناف الفعل ام قد و قد ثمّ النیه هل هی واجبه ام مستحبه ام قد و قد ثمّ این تجب و این تستحب و ما الفرق و هل هی فی جمیع الافعال ام فی العبادات خاصه ثمّ ما العبادات التی تجری فیها أ لیست ازاله النجاسه عن الثوب و البدن للصلاه عباده فلم لا تجب فیها عند موجبها و هل هی شرط ام لا ام فی الواجب دون المستحب ام العباده دون غیرها ام فی التیمم دون غیره و هل تصیر المباحات بالنیه عباده و علی تقدیره هل هذه النیه التی اخترعوها ام التی اشرنا الیه و هل المراد بالنیّه فی الحدیث المشهور نیه المؤمن خیر من عمله هذه النیه ام امر آخر ثمّ ما هو و ما معنی الحدیث ثمّ لو ذهبنا بذکر اقاویلهم فی معناه لطال الخطب بل لو اقتصصنا علیک سایر شقوق النیه

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 137

لما فرغنا الی ما یهمنا الا بعد ملال و سامه و هل مثل

هذه الامور الآتیه فی تیه و حیره فی حیره لا محیص عنها و لا ساحل لها ثمّ هب انها قد تفصت عنها المجتهدون فی کتبهم و مسفوراتهم و لم یفعلوا بما یقوم علی ساق و لن یفعلوا فهب انهم فعلوا فلیس فی جمیعها بل و لا اکثرها و لا اهمها و المقلد المسکین کیف یصنع و بقول من یأخذ و الی من یلوذ و کیف یظهر له استجماع شرائط الفتوی فیمن یدعی الاجتهاد و هو موقوف علی تصدیق بعضهم بعضا و لا اقل من عدم تکذیبه ایاه و هو امر یمتنع وقوعه الّا من اوحدیهم کیف و هم فی اکثر البلاد و فی اکثر الازمنه لا یکادون یصطلحون علی خمس مسائل اجتهادیه بل و لا علی اقل و لا اثنان منهم کما نراه فی زماننا و نسمعه فیمن کان قبلنا و الی اللّه المفزع

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 138

خاتمه

اعلم انی لست انکر طریقه اهل الاجتهاد جهلا منی بها و لا لعدم بصیرتی فیها کلا بل ما اقدمت علی ذمها الا بعد ما اطلعت علی طمها و رمها و بعد ما صرفت فی البحث عن اصولهم المخترعه ایاما و قضیت فی صناعتهم اعواما فانی بما یعملون بصیر و لا ینبئک مثل خبیر ثمّ ما ذکرنا کله انما هو فی شأن اهل الاجتهاد و الرأی الناسبین انفسهم فی استعلام الاحکام الی الائمّه علیهم السّلام بالاستنباط من کلامهم بتأویل المتشابهات علی الاصول المقرّره عندهم و اما مقلده هؤلاء المجتهدین الناسبون انفسهم الیهم المتمسکون باقاویلهم المفتون من کتبهم بعد موتهم من بعد ما سمعوا منهم أن لا قول للمیت و أن قول المیت

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 139

کالمیت و بعد

اطلاعهم علی اتفاقهم علی ذلک الذین تری أحدهم ینصب نفسه قاضیا ضامنا لتلخیص ما التبس علی غیره مع أن مقتداه المیت غیر ملی ء باصدار ما ورد علیه و لا عاضّ علی العلم بضرس قاطع فکیف بهذا المسکین المقتفی اثره فما أبعدهم عن الحق و ما استحقهم عن الاصابه و اعجب من ذلک انهم یشترطون الحیاه فیمن یجوز تقلیده و مع ذلک لا یقلدون الا الاموات و یجحدون اجتهاد الاحیاء و عدالتهم ما داموا احیاء منافسه و حسدا حتی اذا ماتوا صارت اقاویلهم معتبره عندهم و کتبهم معتمدا علیها لدیهم لزوال العله أ یتغافلون بعد موتهم عما عدوه من عیوبهم ام یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم ام لا یمیّزون بین الحق و الباطل و الحالی و العاطل لکلال بصائرهم و اعتلال ضمائرهم فیسوی عندهم الصدق و الزور و الظلمات و النور و لیت شعری ای مدخل فی الموت و الحیاه فی بطلان الفتیا او اصابه الآراء و هل الحق الا واحد

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 140

و مخالفه الّا جاحد ثمّ ان اقاویل الاموات کما دریت مختلفه غایه الاختلاف و فتاویهم فی کتبهم متناقضه کمال التناقض بل الکتاب الواحد لمجتهد واحد فی مسئله واحده مختلفه فی الفتوی بحسب ابوابه و مباحثه و هذه الاختلافات تزاید یوما فیوما الی ما شاء اللّه انقراضها و المقلده و ان کانوا یقولون فی الاکثر علی القول الاشهر الا ان هذه الشهره لیست مما یصح الاعتماد لکونها غیر مبتن علی اصل بل انما یکون فی الاکثر بالبحث و الاتفاق او بتقرب صاحب القول من السلطان او ما شابه ذلک من حوادث الدهور و الاوان و یختلف بحسب الاوضاع و الازمان فرب مشهور

لا اصل له و رب اصیل لم یشتهر ثمّ انهم لتعصبهم الشدید و غلو انهم فی التقلید و تجوالهم فی الضلال البعید لا یرفعون الی ناصح رأسا و لا یذوقون من شراب التحقیق کاسا و لا یلجئون الی رکن

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 141

وثیق و لا یقتدون بمن هو بالاقتداء حقیق بل انما یتبعون اهواءهم و یقتدون آبائهم یقتص بعضهم اثر بعض حثیثا و لا یکادون یفقهون حدیثا و لیت شعری من اذن لهم فی اتباع رأی من یجوز علیه الخطأ فی الرأی ثمّ اختیار احد اقوالهم بالاتفاق و البحث مع اختلافهم السخت آللّه اذن لهم ام علی اللّه یفترون أم تأمرهم احلامهم لهذا أم هم قوم طاغون ام عندهم خزائن رحمه ربک ام هم المسیطرون أم لهم سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین أم عندهم الغیب فهم یکتبون ام لهم شرکاء شرعوا لهم من الدین ما لم یأذن به اللّه کلا بل ذرهم فی غمرتهم یعمهون و حیث انتهت سفینتنا فی بحر الاختلاف الی ساحل النجاه و جرت بنا الی منازل الهداه فلنرسلها عن الجریان و نمسک القلم عن الطغیان بسم اللّه مجریها و مرسیها و

سفینه النجاه (للفیض)، ص: 142

الی ربک منتهاها فیا بنی ارکب معنا و أدخل معک من تبعنا لٰا إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ و تمیز القول المیت من القول الحی و کشف الغطاء من البین و لاح الصبح لذی عینین فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مٰا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا هُمْ فِی شِقٰاقٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لٰا وٰاقٍ اطفأ السراج فقد طلع

الصبح و الحمد للّه و الصلاه علی رسول اللّه ثمّ علی اهل بیت رسول اللّه صلوات اللّه علیهم اجمعین ثمّ علی رواه احکام اللّه ثمّ علی من انتفع بمواعظ اللّه و تمت سفینه النجاه و صار اسمها تاریخها اذا بدلت عشراتها بالآحاد و آحادها بالعشرات بدل اللّه سیئاتنا حسنات و جعل حسناتنا درجات

________________________________________

کاشانی، فیض، محمد محسن ابن شاه مرتضی، سفینه النجاه (للفیض)، در یک جلد، اول، ه ق

تعريف مرکز

بسم الله الرحمن الرحیم
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
الزمر: 9

المقدمة:
تأسّس مرکز القائمیة للدراسات الکمبیوتریة في أصفهان بإشراف آیة الله الحاج السید حسن فقیه الإمامي عام 1426 الهجري في المجالات الدینیة والثقافیة والعلمیة معتمداً علی النشاطات الخالصة والدؤوبة لجمع من الإخصائیین والمثقفین في الجامعات والحوزات العلمیة.

إجراءات المؤسسة:
نظراً لقلة المراکز القائمة بتوفیر المصادر في العلوم الإسلامیة وتبعثرها في أنحاء البلاد وصعوبة الحصول علی مصادرها أحیاناً، تهدف مؤسسة القائمیة للدراسات الکمبیوتریة في أصفهان إلی التوفیر الأسهل والأسرع للمعلومات ووصولها إلی الباحثین في العلوم الإسلامیة وتقدم المؤسسة مجاناً مجموعة الکترونیة من الکتب والمقالات العلمیة والدراسات المفیدة وهي منظمة في برامج إلکترونیة وجاهزة في مختلف اللغات عرضاً للباحثین والمثقفین والراغبین فیها.
وتحاول المؤسسة تقدیم الخدمة معتمدة علی النظرة العلمیة البحتة البعیدة من التعصبات الشخصیة والاجتماعیة والسیاسیة والقومیة وعلی أساس خطة تنوي تنظیم الأعمال والمنشورات الصادرة من جمیع مراکز الشیعة.

الأهداف:
نشر الثقافة الإسلامیة وتعالیم القرآن وآل بیت النبیّ علیهم السلام
تحفیز الناس خصوصا الشباب علی دراسة أدقّ في المسائل الدینیة
تنزیل البرامج المفیدة في الهواتف والحاسوبات واللابتوب
الخدمة للباحثین والمحققین في الحوازت العلمیة والجامعات
توسیع عام لفکرة المطالعة
تهمید الأرضیة لتحریض المنشورات والکتّاب علی تقدیم آثارهم لتنظیمها في ملفات الکترونیة

السياسات:
مراعاة القوانین والعمل حسب المعاییر القانونیة
إنشاء العلاقات المترابطة مع المراکز المرتبطة
الاجتنباب عن الروتینیة وتکرار المحاولات السابقة
العرض العلمي البحت للمصادر والمعلومات
الالتزام بذکر المصادر والمآخذ في نشر المعلومات
من الواضح أن یتحمل المؤلف مسؤولیة العمل.

نشاطات المؤسسة:
طبع الکتب والملزمات والدوریات
إقامة المسابقات في مطالعة الکتب
إقامة المعارض الالکترونیة: المعارض الثلاثیة الأبعاد، أفلام بانوراما في الأمکنة الدینیة والسیاحیة
إنتاج الأفلام الکرتونیة والألعاب الکمبیوتریة
افتتاح موقع القائمیة الانترنتي بعنوان : www.ghaemiyeh.com
إنتاج الأفلام الثقافیة وأقراص المحاضرات و...
الإطلاق والدعم العلمي لنظام استلام الأسئلة والاستفسارات الدینیة والأخلاقیة والاعتقادیة والردّ علیها
تصمیم الأجهزة الخاصة بالمحاسبة، الجوال، بلوتوث Bluetooth، ویب کیوسک kiosk، الرسالة القصیرة ( (sms
إقامة الدورات التعلیمیة الالکترونیة لعموم الناس
إقامة الدورات الالکترونیة لتدریب المعلمین
إنتاج آلاف برامج في البحث والدراسة وتطبیقها في أنواع من اللابتوب والحاسوب والهاتف ویمکن تحمیلها علی 8 أنظمة؛
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
إعداد 4 الأسواق الإلکترونیة للکتاب علی موقع القائمیة ویمکن تحمیلها علی الأنظمة التالیة
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS

وتقدّم مجاناً في الموقع بثلاث اللغات منها العربیة والانجلیزیة والفارسیة

الکلمة الأخيرة
نتقدم بکلمة الشکر والتقدیر إلی مکاتب مراجع التقلید منظمات والمراکز، المنشورات، المؤسسات، الکتّاب وکل من قدّم لنا المساعدة في تحقیق أهدافنا وعرض المعلومات علینا.
عنوان المکتب المرکزي
أصفهان، شارع عبد الرزاق، سوق حاج محمد جعفر آباده ای، زقاق الشهید محمد حسن التوکلی، الرقم 129، الطبقة الأولی.

عنوان الموقع : : www.ghbook.ir
البرید الالکتروني : Info@ghbook.ir
هاتف المکتب المرکزي 03134490125
هاتف المکتب في طهران 88318722 ـ 021
قسم البیع 09132000109شؤون المستخدمین 09132000109.