المواهب العلیه

مشخصات کتاب

شماره بازیابی : 5-7807

پدیدآور : کاشفی، حسین بن علی، - 910ق.

عنوان و نام پدیدآور : المواهب العلیه [نسخه خطی]/ مولانا الحسین الکاشفی

مشخصات ظاهری : 588 گ، 32 سطر، اندازه سطرها: 110×215؛ راده گذاری؛ قطع: 190×300

آغاز ، انجام ، انجامه : آغاز:بعد از تمهید قواعد محامد الهی و تاسیس مبانی و ثناخوانی حضرت رسالت پناهی علیه و آله و صحبه صلوه مصونه ...

انجام:... سوره و الشمس ... بطغویها بسبب طغیان خود مر صالح را اذ انبعث بوقتی که برخاست اشقیها...

یادداشت کلی : زبان: فارسی

یادداشت مشخصات ظاهری : نوع و درجه خط:نسخ

نوع کاغذ:فرنگی نخودی، آهار مهره

تزئینات متن:دارای سرلوح و کتیبه مذهب و جدول دور سطرها به زر، سرخ، آبی، سیاه. عناوین به آبی. علائم و خطوط بالای آیات به سرخی.

خصوصیات سند موجود : حواشی اوراق:تصحیح با نشان "صح، 13، واعظی" دارد.

توضیحات سند : نسخه بررسی شده .رطوبت، شکنندگی لبه اوراق، پارگی و بازشدگی لبه اوراق و شیرازه، لکه، آفت زدگی، وصالی، پاشیدگی مرکب،

منابع ، نمایه ها، چکیده ها : الذریعه 23: 241

معرفی سند : این نسخه از ابتدای کتاب تا بخشی از سوره شمس را شامل است. نسخه ناقص است. برای توضیح بیشتر به شماره بازیابی 17904-5 ، 13964-5 و 16039-5 در فهرست همین کتابخانه بنگرید.

توصیفگر : تفسیر قرآن-- قرن 9ق.

تفاسیر شیعه-- قرن 9ق.

نثر فارسی -- قرن 9ق

سوره الفاتحه

311بِسم ِ اللّه ِ بنام خدای سزاوار پرستش الرَّحمن ِ نیک بخشنده بر خلق بوجود و حیات الرَّحِیم ِ بخشاینده مهربان بر ایشان به بقا و محافظت از آفات الحَمدُ هر ثنای و آفرینی که از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست و خواهد بود جمله آن بتمام و کمال

لِلّه ِ مر خدایرا که مسمّی و موصوف است با همه اسما و صفات و کمالات رَب ِّ العالَمِین َ آفریننده و پرورنده و دارنده و تربیت کننده و سازنده کارهای همه عالمیان از ملائکه و جن و انس و وحوش و طیور و سباع و حیوانات آبی و جز آن الرَّحمن ِ بخشنده وجود بار دیگر در آخرت بعد از فنای جهانیان الرَّحِیم ِ بخشاینده دیگر بار به رافت و رحمت مر مومنان را و در آوردن ایشان ببهشت جاودان مالِک ِ یَوم ِ الدِّین ِ خداوند روز جزا یا متصرف دران روز، بهر چه خواهد یا حافظ اعمال بندگان تا در دادن و ستدن نامها غلط نشود یا قاضی روز حساب که بدان میان بندگان بحق حکم کند و یا جزا دهنده به راستی در روز پاداش إِیّاک َ نَعبُدُ ترا می پرستیم و بس که غیر تو مستحق عبادت نیست وَ إِیّاک َ نَستَعِین ُ و خاص از تو یاری میخواهیم در پرستش تو و انجاح سائر حوائج و مهمات اهدِنَا ما را راه نمائی الصِّراطَ المُستَقِیم َ براهی راست که راه انبیاء و اولیاست در اقوال و افعال و اخلاق که آنراه متوسط بود میان افراط و تفریط و غلو و تقصیر یا ثابت دار ما را براه مستقیم که دین اسلام و سنت حضرت سیّد انامست ع و حضرت قطب العارفین غوث الواصلین ناصر الحق و الدین خواجه عبید اللّه رح درین معنی نکته بلند و کلمه ارجمند فرموده اند و آن این ست که بنمای ما را راه راست یعنی بمحبت ذاتی خود مشرف دار تا از التفات بخود و بغیر از تو آزاد گشته

بتمامی گرفتار تو گردیم جز تو ندانیم و جز تو نه بینیم و جز تو نه اندیشیم و یا آنکه بنمای ما را راه راست یعنی آن راهی که حضرت تراست به نسبت هر موجودی که آن موجود بی آن پیدائی ندارد و بغایت کمال خود بی آن نمی رسد تا در همه احوال جز تو نه بینیم و از توجه بغیر تو آزاد گردیم صِراطَ الَّذِین َ بنمای بما راه آنانکه بفضل خود أَنعَمت َ عَلَیهِم انعام کرده بر ایشان بنعمت نبوت و رسالت و ولایت و صدیقیت و شهادت و صلاحیت یا راه آنها که اهل قرب اند و بکمال نعمت ظاهر که قبول شریعت است و بجمال نعمت باطن که اطلاع بدقایق اسرار حقیقت است ایشان را معزز و مکرم ساخته غَیرِ المَغضُوب ِ عَلَیهِم نه راه آن کسانیکه خشم گرفته بر ایشان یعنی قبل از وجود بمعرض غضب تو درآمده اند و بدان سبب بر کفر اقدام نموده یا راه جهودان که بسبب تمرد در معانده و مکابره و قتل انبیاء ع و تحریف کتب بر ایشان خشم گرفته وَ لَا الضّالِّین َ و نه راه گمراهان یعنی کسانیکه بعد از وجود در طرق مختلفه و سبل منحرفه افتاده اند یا راه ترسایان که بواسطه افراط در شان مسیح علیه السلام و تفریط در باب حبیب ما صلوات اللّه علیهما گمراه گشته اند.

صفحه : 3

سوره البقره

الم حروف مقطعه اسرار قرآن است و همه کس بر آن اطلاعی ندارد و گفته اند که معنی الم- انا اللّه اعلم است یعنی منم خدائی داناتر ذلِک َ آن کتابی که خداوند تعالی در کتب متقدمه به انزال آن وعده

داده بود یا در لوح محفوظ نوشته الکِتاب ُ اینکه کتاب کامل ست یعنی قرآن لا رَیب َ هیچ شک و شبهه نیست فِیه ِ درین کتاب یعنی از ظهور حجت و وضوح دلالت بمثابه اینست که هر که درو ادنی تامل کند از ریب باز ایستد و داند که شبه را دران مجال نیست هُدی ً دلالت کننده است و راه نماینده لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران را که ایشان بدان منتفع شده اند الَّذِین َ آنانکه از صدق عقیدت یُؤمِنُون َ میگروند بِالغَیب ِ به نادیده که حق تعالی است و ملائکه و قیامت با متعلقات آن یا بپوشیده که وحی است و گفته اند که غیب قضا و قدرست که مومنان بدان ایمان می آرند وَ یُقِیمُون َ و برپا میدارند و ادا می کنند الصَّلاهَ نماز پنجگانه را بشرایط و آداب آن وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه بدیشان عطا کرده ایم یُنفِقُون َ نفقه می کنند بر اهل و عیال و اقربا و همسایگان و ارباب استحقاق وَ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ و آنانکه ایمان می آرند بِما أُنزِل َ بدانچه که فرستاده شده است إِلَیک َ بسوی تو از قرآن وَ ما أُنزِل َ و بآنچه منزل گشته مِن قَبلِک َ پیش از تو بر پیغمبران دیگر چون صحف و توریت و زبور و انجیل و جز آن وَ بِالآخِرَهِ و بسرائی دیگر که دار الجزاست هُم ایشان که یاد کرده شده اند یُوقِنُون َ بیگمان می شوند یعنی بر وقوع آن متیقن اند-

صفحه : 4

أُولئِک َ آن گروه که موسوم بدین صفات و موصوف بدین سمات اند که رقم ذکر یافت عَلی هُدی ً بر راه راست و نشان درست اند مِن رَبِّهِم از پروردگار ایشان یعنی بمدد توفیق او راه ثواب یافته اند وَ أُولئِک َ و

همان گروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران از عقبات عقاب و پیوستگان بدرجات ثواب، ایراد کلمه هُم ُ دلیل اختصاص فلاح است بدین قوم بیت چو ایشان را طریق راستگاری است سزای راستگاری رستگاری است اینکه آیتها که گذشت در شان مؤمنان است از اهل اسلام و اهل کتاب چون عبد اللّه بن سلام و اصحاب او رضی اللّه عنهم و بعد از مدح مومنان در ذم کافران میفرماید إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه از روی عناد کَفَرُوا بپوشیدند نور ایمان را بظلمت شرک سَواءٌ عَلَیهِم یکسان است بر ایشان أَ أَنذَرتَهُم آنکه بیم کنی ایشان را و بترسانی از عذاب أَم لَم تُنذِرهُم یا تخویف نه کنی و تهدید نه نمائی یعنی اگر بیم کنی و اگر نه کنی لا یُؤمِنُون َ ایمان نمی آرند خَتَم َ اللّه ُ مهر نهاده است خدای تعالی عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان تا بیان حق فهم نمی کنند وَ عَلی سَمعِهِم و بر گوشهای ایشان تا سخن حق نمی شنوند وَ عَلی أَبصارِهِم و بر دیدهای ایشان غِشاوَهٌ پوششی است تا راه حق نه می بینند وَ لَهُم و مر ایشان راست از روی استحقاق عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذاب بزرگ در دنیا بقتل و اسر و در عقبی بزجر و قهر و اینکه دو آیت در شان کفّار و مشرکان ست که حق سبحانه دانسته بود که بر کفر میرند چون ابو جهل و کشتگان روز بدر و بعد از مذمت کفّار سیزده آیت در شان اهل نفاق فرستاد که قباحت ایشان بواسطه تلبیس و خداع از کافر اصلی زیادت است وَ مِن َ النّاس ِ و از آدمیان مَن یَقُول ُ کسانند که می گویند آمَنّا بگرویدیم ما بِاللّه ِ بخدائی وَ بِالیَوم ِ الآخِرِ و

بروز بازپسین یعنی قیامت وَ ما هُم و حال آنکه نیستند ایشان بِمُؤمِنِین َ گرویدگان و راست گویان یُخادِعُون َ اللّه َ فریب میدهند بزعم خود خدا را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانرا نیز که ایمان آورده اند یعنی صحابه رض چه منافقان بایشان اظهار ایمان میکردند از روی خداع وَ ما یَخدَعُون َ و نمی فریبند ایشان إِلّا أَنفُسَهُم مگر نفسهای خود را چه وبال آن فریب هم بدیشان باز میگردد وَ ما یَشعُرُون َ و نمی دانند که چنین است فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان مَرَض ٌ بیماری است و آن نفاق باشد و شک در دین و حقد مؤمنان و حسد بر ایشان فَزادَهُم ُ اللّه ُ پس زیاده کرد خدا مر ایشان را مَرَضاً بیماری یعنی هر چند قرآن فرو می آید شک و شبه ایشان می افزاید و حقد و حسد ایشان روی بازدیاد می نهد وَ لَهُم مر ایشان راست عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذاب دردناک که آنرا انقطاع نباشد بِما کانُوا به سبب آنچه بودند که با مؤمنان یَکذِبُون َ دروغ می گفتند و از روی نفاق اظهار ایمان می کردند

صفحه : 5

وَ إِذا قِیل َ و چون گفته شود یعنی گویند مؤمنان لَهُم مر منافقانرا- لا تُفسِدُوا فساد مکنید و تباهی نورزید فِی الأَرض ِ در زمین بکفر و معصیت و فریب با مؤمنان قالُوا گویند إِنَّما نَحن ُ جز اینکه نیست که ما مُصلِحُون َ بصلاح آرندگانیم کار خود را بطاعت و خیر أَلا بدانید ای شنوندگان إِنَّهُم بدرستی که منافقان هُم ُ المُفسِدُون َ ایشانند تباه کاران و فتنه انگیزان وَ لکِن لا یَشعُرُون َ و لیکن نمیدانند که ایشان مفسدان اند وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون می گویند مر اینکه منافقان را که آمِنُوا بگروید بدلها کَما همچنانکه آمَن َ النّاس ُ گرویده اند آدمیان از

مهاجران و انصار رض قالُوا گویند با خود یا در میان قوم خود أَ نُؤمِن ُ آیا ایمان آریم یعنی نیاریم کَما آمَن َ السُّفَهاءُ همچنانچه ایمان آورده اند جاهلان و بیخردان و اهل نفاق با آنکه میدانستند که مؤمنان عقلای زمانند ایشانرا سفیه گفتند بجهت آنکه خود را اعلم و احق اعتقاد کرده بودند پس حق سبحانه تعالی سفاهت ایشان را با ایشان رد کرد و گفت أَلا بدانید ای مؤمنان إِنَّهُم بدرستیکه منافقان هُم ُ السُّفَهاءُ ایشانند جاهلان و بیخردان و نادانان که نظر بر عاقبت ندارند و فکر آخرت فرو می گذارند وَ لکِن لا یَعلَمُون َ و لیکن نمیدانند که هیچ نمیدانند وَ إِذا لَقُوا و چون به بینند اهل نفاق و رو بروی ملاقات کنند الَّذِین َ آمَنُوا آن کسانی را که ایمان آورده اند از صحابه رض قالُوا آمَنّا گویند منافقان ما نیز ایمان داریم همچون ایمان شما، در اسباب نزول آمده که عبد اللّه بن ابی ّ و متابعان او روزی صدیق رض و فاروق رض و علی رض را دیدند و از روی خوش آمد هر یک را مدحها گفتند مرتضی رض گفت یا إبن ابی از خدای بترس و نفاق مکن إبن ابی گفت یا ابا الحسن نفاق را بما نسبت میفرمائی حال آنکه ما همچون شما مومن و مصدق ایم حق سبحانه خبر داد که ایشان چون مؤمنان را به بینند گویند که ما ایمان داریم چنانچه شما دارید وَ إِذا خَلَوا و چون بازگردند إِلی شَیاطِینِهِم بسوی دیوان خود یعنی پیشوایان و یارانی که دارند و بفریب ایشان که شیاطین الانس اند مغرور می شوند قالُوا گویند منافقان از روی صدق که

إِنّا مَعَکُم بدرستی که ما بشماایم و بر دین و آئین شماایم إِنَّما نَحن ُ جز اینکه نیست که ما مُستَهزِؤُن َ فسوس دارندگانیم و استهزاکنندگانیم با مؤمنان اللّه ُ خداوند جزا دهنده یَستَهزِئ ُ بِهِم جزای سخریه و استهزای ایشان بدیشان رساند تسمیه جزا باسم فعل بر سبیل مزاوجت است و اگر نه حق را مستهزی نتوان گفت پس معنی آنست که خدای تعالی مکافات کند وَ یَمُدُّهُم و مهلت دهد زمان دراز و فروگذارد مر ایشان را فِی طُغیانِهِم در گزاف و اسراف و سرکشی و جهل و تکبر تا ایشان دران حالت ها یَعمَهُون َ متحیر می باشند

صفحه : 6

أُولئِک َ آنها که اهل اینکه صفت اند الَّذِین َ آنکسانند که از روی نادانی اشتَرَوُا بخریدند و بدل کردند و اختیار نمودند الضَّلالَهَ گمراهی را بِالهُدی براه یافتگی، کفر را بایمان و شک را بیقین و جهل را بعلم و نفاق را باخلاص و هلاک را به نجات و دوزخ را به بهشت و بدعت را به سنت فَما رَبِحَت پس سود نه کرد و نفع نرسانید تِجارَتُهُم بازرگانی ایشان ایشان را وَ ما کانُوا و اینکه گروه نیستند مُهتَدِین َ راه یافتگان بطریق تجارت حقیقی و سود کردن در ان مَثَلُهُم مانند ایشان، یا صفت ایشان کَمَثَل ِ الَّذِی مانند و صفت آن کسی است که بشب تاریک ابرناک در بیابان استَوقَدَ برافروزد ناراً آتشی بجهت آنکه راه بیند یا جای قرار مقرر کند تا از دزدان و ددان و دشمنان ایمن شود فَلَمّا أَضاءَت پس آن هنگام که روشن گرداند آن آتش ما حَولَه ُ گرداگرد آتش افروزنده را ذَهَب َ اللّه ُ ببرد خدا بِنُورِهِم نور آتش ایشان را وَ تَرَکَهُم و فروگذارد

ایشان را فِی ظُلُمات ٍ در تاریکیها یعنی تاریکی شب و ظلمت ابر لا یُبصِرُون َ نه بینند گرداگرد خود را صُم ٌّ ایشان کرانند از شنیدن یعنی حق، قبول سخن حق نمی کنند بُکم ٌ گنگانند از گفتن حق چه زبان ایشان در اقرار بایمان با دل موافقت ندارد و پس گویا که سخن حق نمی گویند عُمی ٌ کورانند بدیده بصیرت از دیدن حق فَهُم لا یَرجِعُون َ پس ایشان باز نگردند ازین صفتها و بر همین صفت محشور شوند وَ نَحشُرُهُم یَوم َ القِیامَهِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مثل منافقان است که در شب تیره ظلمت کفر و ضلالت از بیم شمشیر مسلمانان آتش کلمه شهادت برافروختند و بدان مقدار روشنی از ترس قتال ایمن شده عمر میگذرانیدند اما بعد از مرگ نور اقرار ایشان منطفی گشته در ظلمات ندامت و حسرت و سخط و عقوبت درمانند أَو یا مثل ایشان کَصَیِّب ٍ مانند سحاب باران بزرگ قطره ایست که بنهیب تمام بزیر آید مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر فِیه ِ در ان باران یعنی در اثنای باریدن آن باران یا دران ابر ظُلُمات ٌ تاریکیها باشد از تراکم ابر و تیرگی شب وَ رَعدٌ و آواز صعب که ازان ابر شنوده شود وَ بَرق ٌ و روشنی که ازو لامع گردد یَجعَلُون َ درمی آرند اهل اینکه باران از بیم آن أَصابِعَهُم انگشتان دو را فِی آذانِهِم در گوشهای خود مِن َ الصَّواعِق ِ از بیم صدای صاعقها که بدیشان نرسد و صاعقه آوازیست هایل که باو آتشی باشد بی زبانه و دود که بهر جا رسد بسوزد پس آن گروه انگشتان در گوش کنند حَذَرَ المَوت ِ ط برای

پرهیز و نگاه داشت خود از خوف هلاک و بیم مرگ وَ اللّه ُ مُحِیطٌ و خدای تعالی بعلم احاطه کننده است بِالکافِرِین َ بناگرویدگان و اقوال و افعال ایشان برو پوشیده نیست و مجازات و مکافات ایشان بر وجهی که باید و شاید بر ایشان خواهد رسانید-

صفحه : 7

یَکادُ البَرق ُ نزدیک باشد که روشنائی برق یَخطَف ُ برباید أَبصارَهُم بینای های ایشان را کُلَّما أَضاءَ هرگاه که بدرخشد برق و آن درخشیدن او روشن کند راه را لَهُم برای ایشان مَشَوا بروند ایشان فِیه ِ دران روشنی وَ إِذا أَظلَم َ و چون باز تاریک گردد راه عَلَیهِم بر ایشان بواسطه خفای نور برق قامُوا همانجا بایستند و متحیر گردند وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای تعالی ذهاب سمع و بصر ایشان را لَذَهَب َ بِسَمعِهِم هر آئینه ببردی شنوائی ایشان را بآواز رعد وَ أَبصارِهِم و ببردی دیدهای ایشان را بدرخشیدن برق إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدا عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بر همه چیزها توانا است حق تعالی درین تمثیل تشبیه می کند منافقان را بگروهی که در شب تاریک میان بیابان مهلک باشند و باران سخت و ابر متراکم ایشان را فرو گیرد و غریدن رعد و درخشیدن برق ایشان را سراسیمه ساخته از هول آواز صاعقه انگشت بر گوش نهند و در ان ظلمت ها راه جاده بر ایشان پوشیده شود هرگاه که برق بدرخشد و راه هویدا گردد قدمی چند بروند و باز که نور برق درگذشته باشد تاریکی رو نماید متوقف و سرگردان بمانند اینجا اسلام را بباران تشبیه فرمود که سبب حیات قلوب است و ظلمات آن چیزهائیست که بر ارباب نفاق شاق باشد چون تکالیف

شرعیه و ترک ریاست و جهاد با اقربا و ترک ادیان قدیمه و اینها را بزعم ایشان ظلمات گفت و رعد مخاوف و شداید که پیش آید و برق غنیمتها و ظفرها که روی نماید و صواعق تهدید و وعید اهل کفر و نفاق پس منافقان که بظاهر اسلام قبول کرده بودند چون احکام جهاد و قتل کفّار و امثال آن نازل میشد خوف بر ایشان استیلا می یافت که مبادا حکم الهی بقتل و جلای ایشان صدور یابد میخواستند که گوش از استماع قرآن به بندند و هرگاه که برق کثرت مال و حصول غنایم بر ایشان درخشان شدی دین اسلام را پسندیدندی و چون تاریکی مجاهدات و ریاضات بخیال ایشان رسیدی در سلوک جاده دین متوقف شدندی حاصل آنکه بامید نعمت دوست و مدح گوئی بودندی و از بیم محنت دشمن و عیب جوئی و احوال منافقان در هر زمانی بهمین منوال است مثنوی بهنگام راحت متابع شوند بوقت مشقت منازع شوند چو دولت درآید همه چاکرند بنکبت ز هر دشمنی بدترند یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان اعبُدُوا بپرستید و بندگی کنید رَبَّکُم ُ پروردگار خود را که مستحق پرستش اوست الَّذِی آن آفریدگاری که بقدرت کامله خَلَقَکُم بیافرید شما را و از نیست هست گردانید وَ الَّذِین َ و بیافرید نیز آنکسانرا که بودند مِن قَبلِکُم پیش از شما و نتیجه اینکه امر آنست که شما را بعبادت فرمود لَعَلَّکُم تا باشد که شما تَتَّقُون َ بپرهیزید از خشم و عذاب خدای الَّذِی آن خداوندی که بحکمت بالغه جَعَل َ ساخت لَکُم ُ برای نفع و فائده شما الأَرض َ زمین را فِراشاً بساطی باز گسترده جهت آرام در دو حرکت

برد وَ السَّماءَ و گردانید آسمان را بِناءً سقفی برافراشته وَ أَنزَل َ و فرو فرستاد مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر ماءً آب پر فایده یعنی باران فَأَخرَج َ پس بیرون آورد بِه ِ بسبب آن آب وقتی که با خاک آمیخته شد مِن َ الثَّمَرات ِ از انواع میوه ها و نباتها رِزقاً روزی ساخته و پرداخته لَکُم ُ برای شما فَلا تَجعَلُوا پس مگیرید لِلّه ِ مر خدای را أَنداداً همتایان و انبازان در ملک او وَ أَنتُم و حال آنکه شما تَعلَمُون َ میدانید که او را مثلی نیست و نشاید که باشد چه هیچکس غیر او، بر آفریدن مخلوقات و بظهور آوردن موجودات قادر نیست-

صفحه : 8

وَ إِن کُنتُم و اگر هستید شما فِی رَیب ٍ در شک و گمان مِمّا نَزَّلنا از ان چیزی که ما فرو فرستادیم آنرا بتدریج یعنی قرآن عَلی عَبدِنا بر بنده ما که محمّد ص است و میگوید که آن ساخته و بافته اوست فَأتُوا پس بیارید شما که اهل براعت و بلاغتید بِسوره بمقدار سخنی یعنی بیارید کلامی که در فصاحت و جزالت و اخبار از امور غیبیه باشد مِن مِثلِه ِ مانند قرآن وَ ادعُوا و بخوانید اگر بخود توانائی معارضه ندارید شُهَداءَکُم حاضران محافل خود را از شعرا و خطبا یا بخوانید بتان خود را بمددکاری یا هرکرا بمعاونت میخواهید بخوانید مِن دُون ِ اللّه ِ جز خدای تعالی إِن کُنتُم اگر هستید شما صادِقِین َ راست گویان در آنکه اینکه کلام بشر است فَإِن لَم تَفعَلُوا پس اگر معارضه نکردید در زمان گذشته و مثل آن سورت نیاوردید وَ لَن تَفعَلُوا و در زمان آینده نیز هرگز

نتوانید معارضه کردن فَاتَّقُوا پس بپرهیزید النّارَ از آتش دوزخ الَّتِی آن آتشی که ممتاز است از سایر آتشها بآنکه وَقُودُهَا آتش انگیز آن النّاس ُ مردمانند یعنی کافران انس وَ الحِجارَهُ و سنگ کبریت که حرارت آن صعب تر است و بوی آن ناخوشتر أُعِدَّت آماده کرده شده است اینکه چنین آتشی لِلکافِرِین َ برای ناگرویدگان وَ بَشِّرِ الَّذِین َ و بشارت ده ای محمّد ص آنکسان را که به توفیق حق آمَنُوا گرویده اند بخدا و رسول و قرآن وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بجا آورده اند کارهای نیکو از ادای فرایض و سنن و مضمون بشارت چیست أَن َّ لَهُم آنکه مر ایشان راست در آخرت جَنّات ٍ بوستانها که درو همه نوع میوها باشد تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا از زیر درختان یا تحت غرفها و منظرهای آن الأَنهارُ جویهای آب و شیر و خمر و عسل کُلَّما رُزِقُوا هرگاه که روزی داده شوند بهشتیان مِنها از ان درختان مِن ثَمَرَهٍ از هر نوع میوه رِزقاً روزی ساخته و طعامی پرداخته قالُوا گویند بهشتیان هذَا الَّذِی اینکه آن میوها است که رُزِقنا داده و خرانیده بودند ما را مِن قَبل ُ پیش ازین در دنیا و گفته اند هم در بهشت و قول اوّل اشهر است وَ أُتُوا بِه ِ و بیارند پیش مومنان از میوه بهشت مُتَشابِهاً مانند میوهای دنیا برنگ و صورت اما بطعم مختلف باشند چه مزه همه میوها در یک میوه بهشت است وَ لَهُم و مر اهل بهشت را است فِیها در بوستانهای بهشت أَزواج ٌ زنان از حوری و انسی مُطَهَّرَهٌ پاکیزه یعنی صافی جوهر و نیکو منظر یا پاک از عیبها و آفتها که زنان

دنیا را باشد وَ هُم فِیها و بهشتیان در آن بوستانها خالِدُون َ جاوید باشندگانند

صفحه : 9

إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای تعالی لا یَستَحیِی شرم نکند و باک ندارد أَن یَضرِب َ از آنکه بیان کند مَثَلًا ما مثلی بهر چه باشد و برای هر که باشد آورده اند که یهود در قرآن ذکر مگس و عنکبوت شنیده استهزا می کردند که اینکه سخنها به سخن خدای تعالی چه ماند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که خدا از ضرب مثل شرم ندارد و اگر باشد ممثّل به بَعُوضَهً پشه خرد فَما فَوقَها پس آنچه فراتر از ان باشد چون ذباب و عنکبوت فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا پس آن کسانیکه گردیده اند و دانسته که قرآن کلام حق است فَیَعلَمُون َ پس به یقین میدانند که أَنَّه ُ الحَق ُّ بدرستیکه آن مثل یا ضرب مثل درست و راست است مِن رَبِّهِم از نزد پروردگار ایشان وَ أَمَّا الَّذِین َ کَفَرُوا و اما آنها که پوشیده اند حق را فَیَقُولُون َ پس میگویند از روی جدال و عناد یا از راه طعن و فسوس ما ذا چه چیز أَرادَ اللّه ُ خواسته است خدا بِهذا بدین که گفت مَثَلًا از روی مثل آیا کافر نمی دانند که حق تعالی بعدل خویش یُضِل ُّ گمراه گرداند بِه ِ بدان مثل کَثِیراً بسیاری را از کفّار و منافقان که دران تامل نه کنند در حکمت آنرا درنیابند وَ یَهدِی بِه ِ و بفضل خود راه نماید بهمان مثل کَثِیراً بسیاری را از مومنان که در ان تفکر فرمایند وَ ما یُضِل ُّ و گمراه نکند خدا بِه ِ بدان مثل که زده إِلَّا الفاسِقِین َ مگر بیرون رفتگان را از مقام فرمانبرداری الَّذِین َ اینکه فاسقان

آنانند که یَنقُضُون َ می شکنند بغدر و خیانت عَهدَ اللّه ِ پیمان خدا را که از ایشان گرفته است مِن بَعدِ مِیثاقِه ِ از پس استواری آن پیمان مراد عهدی ست که در توریت با بنی اسرائیل بسته است بر متابعت پیغمبر ص آخر الزمان پس اینکه فاسقان جهودان باشند یا مراد عهد روز میثاق است و بدین قول فسقه کفار و منافقان باشند و یَقطَعُون َ و می برند اینکه بیوفایان و عهدشکنان ما أَمَرَ اللّه ُ آنچه خدا فرموده است بِه ِ بدان چیز أَن یُوصَل َ که او را به پیوندند یعنی رحم را کافران رحم پیغمبر را به دشمنی می بریدند چه با هیچ قبیله از عرب نبود که آنحضرت ص قرابتی نداشت و یهود نیز قطع رحم میکردند چه میان آنحضرت و ایشان نیز از جهت اخوت اسمعیل ع و اسحق ع خویشی بود وَ یُفسِدُون َ و همین گروه فساد می کنند فِی الأَرض ِ در زمین بمخالفت حق و متابعت نفس أُولئِک َ آن قوم هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیان زدگان در دنیا و عقبی

صفحه : 10

کَیف َ تَکفُرُون َ بِاللّه ِ چگونه کافر می شوید بخدا وَ کُنتُم و حال آنکه شما بودید أَمواتاً مردگان یعنی اجسامی که آنرا حیات نبود چون نطفه و علقه فَأَحیاکُم پس زنده گردانید شما را بنفخ روح در ابدان شما بعد از تسویه ثُم َّ یُمِیتُکُم پس بمیراند شما را در وقت انقضای آجال ثُم َّ یُحیِیکُم پس دیگر بار زنده گرداند در قبور یا بنفخه صور اجساد شما را زنده سازد برای نشور ثُم َّ إِلَیه ِ پس بسوی او تُرجَعُون َ بازگردانیده شوید برای مجازات هُوَ الَّذِی او آن خدائیست که بقدرت بی علّت خَلَق َ بیافرید لَکُم برای انتفاع شما

ما فِی الأَرض ِ آن چیزها را که در زمین است جَمِیعاً همه آن، از جبال و معادن و عیون و انهار و نباتات و حیوانات ثُم َّ پس از آفریدن زمین استَوی قصد کرد إِلَی السَّماءِ بسوی آفرینش آسمان فَسَوّاهُن َّ پس راست کرد بی فطور و اعوجاج و خلل آنها را سَبع َ سَماوات ٍ هفت آسمان وَ هُوَ بِکُل ِّ شَی ءٍ و اوست به همه چیزها عَلِیم ٌ نیک دانا یعنی داند که هر چیز چرا ساخت و برای چه آفرید وَ إِذ قال َ و یاد کن ای محمّد ص چون گفت رَبُّک َ پروردگار تو لِلمَلائِکَهِ مر تمام فرشتگان را با جمعی که ساکنان زمین بودند بعد از قتل و اجلای بنی الجان إِنِّی جاعِل ٌ بدرستیکه من آفریننده ام فِی الأَرض ِ در زمین مکه و اصح آن است که مطلق زمین باشد خَلِیفَهً بدلی از قوم بنی الجان یا کسیکه در عمارت زمین و عبادت رب العالمین خلیفه شما باشد و در اعانت حق و اهانت باطل خلیفه من و در بحر الحقایق خلیفه را باین معنی گفته اند که خلف است از جمیع موجودات و همه مکونات باجمعهم خلف او نمی تواند بود زیرا که او مجمع غرائب و منبع رغائب غیب و شهادت است خلاصه عوالم جسمانی و روحانی اوست و جامع حقایق علوی و سفلی همه او مثنوی

آدمی چیست برزخ جامع صورتش خلق و حق درو لامع

متصل با دقایق جبروت مشتمل بر حقایق ملکوت

قالُوا گفتند آن ملائکه که مخاطب بودند أَ تَجعَل ُ آیا می آفرینی فِیها در زمین مَن یُفسِدُ کسی را که فساد کند و نافرمانی ازو صادر گردد فِیها در زمین وَ یَسفِک ُ الدِّماءَ

و بریزد خون مثل خود بغیر حق، و وقوف ایشان برینحال یا باخبار الهی بوده یا در لوح محفوظ خوانده بودند یا در عقول ایشان مرکوز بود که عصمت خاصه ایشان است و بجهت اینکه معنی گفتند که چنین کسی را خلیفه می سازی وَ نَحن ُ و حال آنکه نُسَبِّح ُ بپاکی یاد می کنیم ترا بِحَمدِک َ بامر تو یا بتوفیق تو که موجب حمد است وَ نُقَدِّس ُ لَک َ و ذکر می کنیم ترا به پاکیزگی از هر ناشایستگی قال َ گفت خدا با اینکه ملائکه إِنِّی أَعلَم ُ بدرستیکه من می دانم در آفرینش اینکه خلیفه از حکمتها ما لا تَعلَمُون َ آنچه شما نمی دانید

صفحه : 11

وَ عَلَّم َ و بیاموخت حق سبحانه، و تعالی آدَم َ مر آدم را که خلیفه عبارت ازو بود الأَسماءَ نامهای مخلوقات کُلَّها همه آن از علویات و سفلیّات ثُم َّ عَرَضَهُم پس عرض کرد اشخاص آن مسمّیات را عَلَی المَلائِکَهِ بر فرشتگان که قائل أ تجعل فیها بودند فَقال َ پس گفت و امر کرد نه از روی تکلیف بلکه بطریق تنبیه بر عجز ایشان که أَنبِئُونِی خبر دهید مرا بِأَسماءِ هؤُلاءِ بنامهای این ها که معروض شده اند بر شما إِن کُنتُم اگر هستید شما صادِقِین َ راست گویان در طعن بر استحقاق خلافت آدم و حال آنکه خلیفه را علم باید و شما را نیست قالُوا گفتند فرشتگان بعد از جهل خودها بدان اسامی بطریق اعتذار که سُبحانَک َ تنزیه می کنیم ترا از همه نقصها تنزیه کردنی لا عِلم َ لَنا، هیچ دانشی نیست ما را إِلّا ما عَلَّمتَنا مگر آنچه تو درآموختی ما را إِنَّک َ أَنت َ العَلِیم ُ بدرستیکه تو دانائی آمرزگار الحَکِیم ُ محکم

کار و صاحب کردار قال َ گفت خدا بیواسطه یا آدَم ُ أَنبِئهُم ای آدم خبر ده اینکه ملائکه را بِأَسمائِهِم بنامهای این ها که حاضراند فَلَمّا أَنبَأَهُم پس آندم که آدم خبر داد ملائکه را بِأَسمائِهِم بنامهای مسمیّات قال َ گفت خدای تعالی با ملائکه بر سبیل عتاب أَ لَم أَقُل لَکُم آیا نه گفتم مر شما را که إِنِّی أَعلَم ُ به تحقیق من می دانم غَیب َ السَّماوات ِ آنچه پوشیده است از احوال آسمانها وَ الأَرض ِ و آنچه مخفی است از امور زمین وَ أَعلَم ُ ما تُبدُون َ و می دانم آنچه شما ظاهر میکنید از گفتار أَ تَجعَل ُ فِیها وَ ما کُنتُم و آنچه بودید شما که بزعم خودها تَکتُمُون َ می پوشیدید از کراهت معزول شدن خودها از حکومت زمین وَ إِذ قُلنا و یاد کن ای رسول ص آن را نیز که گفتیم ما لِلمَلائِکَهِ مر جمیع فرشتگان را که بیکبار اسجُدُوا سجده کنید لِآدَم َ مرا آدم را سجده تحیّت و تعظیم فَسَجَدُوا پس سجده کردند تمام ملائکه إِلّا إِبلِیس َ مگر عزازیل و وی بقول اصح از قوم بنی الجان بوده و حق سبحانه تعالی بجهت نافرمانی او را ابلیس لقب نهاد یعنی ناامید از رحمت خدا أَبی سرباز زد از سجده آدم وَ استَکبَرَ و تکبر و گردن کشی کرد وَ کان َ و بود ابلیس در علم خدای تعالی مِن َ الکافِرِین َ از جمله ناگرویدگان-

صفحه : 12

وَ قُلنا یا آدَم ُ و گفتیم از محض کرم که ای آدم ع اسکُن أَنت َ ساکن شو تو وَ زَوجُک َ و جفت تو یعنی حوّا الجَنَّهَ در بهشت وَ کُلا و بخورید مِنها از بهشت یعنی میوهای آن رَغَداً خوردنی بسیار حَیث ُ شِئتُما هر جا

که خواهید شما وَ لا تَقرَبا و نزدیک مگردید هذِه ِ الشَّجَرَهَ اینکه درخت را یعنی شجره انگور یا انجیر و اشهر گندم است فَتَکُونا پس باشید شما اگر بدین شجره نزدیک شوید مِن َ الظّالِمِین َ از ستمکاران بر نفسهای خود بارتکاب نافرمانی فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان ُ پس بلغزانید و از جای ببرد آدم ع و حوّا ع را آن دیو سرکش نافرمان بردار عَنها از بهشت بعد از انکه بدستیاری مار و طاوس به بهشت درآمده بود و آدم ع و حوّا ع را وسوسه کرد فَأَخرَجَهُما پس بیرون کرد ایشان را اسناد اخراج به شیطان مجاز است چه حق سبحانه بیرون کرد آدم ع و حوّا ع را مِمّا کانا فِیه ِ از آنچه بودند در آن چیز از نعمت و کرامت وَ قُلنَا اهبِطُوا و گفتیم ما طاوس و مار و آدم ع و حوّا ع و ابلیس را که همه فرو روید از بهشت بدنیا بَعضُکُم برخی از شما لِبَعض ٍ عَدُوٌّ مر برخی را دشمن باشید چون ابلیس و مار که دشمن آدم ع و حوّا ع و اولاد آدم اند وَ لَکُم و مر شما را است و ذرّیت شما را فِی الأَرض ِ در زمین مُستَقَرٌّ موضع قرار وَ مَتاع ٌ و برخورداری و منفعت إِلی حِین ٍ هنگام رسیدن آجال و بسر آمدن اعمار فَتَلَقّی آدَم ُ پس فرا گرفت آدم مِن رَبِّه ِ از پروردگار خویش کَلِمات ٍ سخنی چند که آن بقول اشهر اینکه است رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَن َّ مِن َ الخاسِرِین َ و اینکه تلقی وقتی بود که آدم بعد از هبوط بر کوه سراندیب دویست سال بگریست حق تعالی

اینکه کلمات ویرا تلقین نمود، و چون آدم اینکه مناجات کرد فَتاب َ عَلَیه ِ پس خدای تعالی قبول فرمود و به پذیرفت توبه او را إِنَّه ُ بدرستیکه حق تعالی هُوَ التَّوّاب ُ اوست توبه دهنده بندگان الرَّحِیم ُ مهربان بر تائبان قُلنَا گفتیم ما دیگر بار اهبِطُوا فرو روید مِنها از بهشت یا از سماوات جَمِیعاً همه شما فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم پس اگر بیاید بشما مِنِّی از نزدیک من هُدی ً دلالتی و بیانی بارسال رسل و انزال کتب فَمَن تَبِع َ پس هر که پیروی کند و در پی رود هُدای َ دلالت و بیان مرا فَلا خَوف ٌ پس هیچ ترسی از تخیل حلول مکاره نیست عَلَیهِم بر ایشان که متابعت کردند رسول مرا چه ایشان از آفات ایمن باشند وَ لا هُم و نیستند ایشان که از تحقق فوت مقاصد از ایشان یَحزَنُون َ اندوهناک شوند زیرا که به نیل مرادات فائز گردند

صفحه : 13

وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه پوشیدند حق را یعنی ایمان نیاوردند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و بدروغ داشتند دلائل وحدانیت ما را یا باور نکردند قرآن را یا هر چه آنرا دلیل ساختیم أُولئِک َ آن گروه أَصحاب ُ النّارِ اهل آتش اند هُم فِیها ایشان در ان آتش خالِدُون َ جاوید مانندگانند یا بَنِی إِسرائِیل َ ای فرزندان یعقوب اذکُرُوا نِعمَتِی َ یاد کنید نعمت های مرا لفظ نعمت واحد است و معنی او جمع الَّتِی آن نعمت ها که از فضل خود أَنعَمت ُ عَلَیکُم انعام کردم بر پدران گذشتگان، و نیکوئی بجای آیا همان نیکوئی است بجای اولاد که فخر و مباهات پدران ایشان را نیز حاصل ست وَ أَوفُوا و وفا کنید بِعَهدِی به پیمان من که در شان

پیغمبر امّی با شما بسته ام در توریت، حق سبحانه، و تعالی در توریت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را به پیغمبر امّی تعریف کرده کما قال اللّه تعالی النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه أُوف ِ بِعَهدِکُم تا وفا کنم بعهد شما یعنی جزای وفاداری بشما رسانم وَ إِیّای َ و خاصّتا از من فَارهَبُون ِ بترسید در نقض عهد و شکستن پیمان وَ آمِنُوا و به گروید بِما أَنزَلت ُ با آنچه فرو فرستادم از قرآن مُصَدِّقاً در حالتی که آن فرو فرستاده موافق و مطابق در اصول است از توحید و وعده وعید لِما مَعَکُم مر آن چیزی را که بشماست یعنی توریت وَ لا تَکُونُوا و مباشید أَوَّل َ کافِرٍ بِه ِ اوّل گروهی ناگرویدگان از اهل کتاب بقرآن وَ لا تَشتَرُوا و بدل مکنید و مخرید بِآیاتِی بآیت های کتاب من که توریت ست ثَمَناً قَلِیلًا بهای اندک را، مخاطب علمای یهودند که بهدایا و صلات کعب بن اشرف و امثال او آیات توریت را تحریف می کردند و امر محمّد ص را می پوشیدند وَ إِیّای َ فَاتَّقُون ِ و خاصتا از من بترسید بفروختن کتاب ربانی به حطام دنیای فانی وَ لا تَلبِسُوا و میامیزید الحَق َّ سخن راست و درست را که در توریت هست از صفات محمّد ص بِالباطِل ِ بناحق که شما بدست خود می نویسید وَ تَکتُمُوا و نمی پوشید الحَق َّ حق را که صفت مصطفی ست وَ أَنتُم تَعلَمُون َ و شما میدانید که اینکه آن پیغمبر ص است که نعت او می پوشید وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را با مسلمانان بران وجه که ایشان میگذارند وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه مال را بطریق اهل اسلام

وَ ارکَعُوا مَع َ الرّاکِعِین َ و نماز گذارید با رکوع کنندگان یعنی بجماعت مسلمانان

صفحه : 14

أَ تَأمُرُون َ النّاس َ آیا می فرمائید مردمان را بِالبِرِّ به نکوئی وَ تَنسَون َ و فراموش می کنید أَنفُسَکُم نفسهای خود را وَ أَنتُم و حال آنکه شما تَتلُون َ الکِتاب َ می خوانید توریت را أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا چرا عقل خود را کار نمی فرمائید- اینکه آیت در شان بعضی از یهودان مدینه است که یاران خود را که در ربقه اسلام درآمده بودند بر انقیاد احکام شرع محمدی ص ترغیب می کردند و خود از سلوک سبیل مسلمانی تحاشی می نمودند وَ استَعِینُوا و یاری خواهید از خدای تعالی بِالصَّبرِ بشکیبائی کردن در ادای طاعت یا بروزه داشتن وَ الصَّلاهِ و بگذاردن نماز فرائض وَ إِنَّها و بدرستیکه نماز بطریق مسلمانان لَکَبِیرَهٌ هر آئینه بزرگ و دشوار و گران است إِلّا عَلَی الخاشِعِین َ مگر بر ترسکاران و آرام گرفتگان بر طاعت که مؤمنانند و عبادت بر ایشان گران نیست زیرا که نفسهای ایشان به پرستش حق مرتاض شده و در مقابله ریاضات نفس عطاها از افاضات حق بر ایشان رسیده بیت جهد کن تا نور تو رخشان شود تا سلوک و خدمتت آسان شود- پس در صفت خاشعان می فرماید که الَّذِین َ آنانکه یَظُنُّون َ یقین می دانند أَنَّهُم بدرستیکه ایشان مُلاقُوا رَبِّهِم رسندگانند بجزای پروردگار خویش وَ أَنَّهُم و بدرستیکه اینکه نیز میدانند که ایشان إِلَیه ِ بسوی پروردگار خود جهت پاداش گرفتن راجِعُون َ بازگردندگانند یا بَنِی إِسرائِیل َ اذکُرُوا ای فرزندان یعقوب یاد کنید نِعمَتِی َ نیکوئیهای مرا الَّتِی آن نیکوئیها که من أَنعَمت ُ عَلَیکُم انعام کرده ام بر شما وَ أَنِّی و آن را نیز یاد کنید بدرستیکه من

فَضَّلتُکُم تفضیل کرده ام اجداد شما را و فضل نهادم عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان که در روزگار ایشان بودند وَ اتَّقُوا یَوماً و بترسید از عذاب روز که دران روز لا تَجزِی حق گذاری نه کند و نه تواند نَفس ٌ هیچ نفس مومنه عَن نَفس ٍ از نفس کافره شَیئاً چیزی را از مکافات یا کفایت نه کند هیچکس از هیچکس چیزی از عذاب وَ لا یُقبَل ُ و پذیرفته نشود مِنها از نفس کافره یعنی برای او شَفاعَهٌ درخواستی بران تقدیر که کسی شفاعت کند وَ لا یُؤخَذُ مِنها و گرفته نشود از ان نفس کافره عَدل ٌ فدیه که عوض خود بدهد برای کشیدن خود از عذاب وَ لا هُم و نه باشند کافران که دران روز یُنصَرُون َ یاری داده شوند یعنی هیچ کس ایشان را یاری نه کند و نتواند کردن در دفع عذاب.

صفحه : 15

وَ إِذ نَجَّیناکُم و یاد کنید ای بنی اسرائیل چون برهانیدیم شما را مراد اجداد ایشان است منت بر فرزندان نهاد زیرا که حصول اولاد بسبب آبا و اجداد باشد و رهانیدن ایشان از که بود مِن آل ِ فِرعَون َ از اتباع و متعلقان فرعون یَسُومُونَکُم عذاب می کردند یا می چشانیدند شما را سُوءَ العَذاب ِ سخت ترین و بدترین عذاب یُذَبِّحُون َ أَبناءَکُم می کشتند پسران شما را در طفولیّت بسبب خوابی که فرعون دیده بود و منجمان گفته بودند در تعبیر آن که میان بنی اسرائیل پسری متولد شود که هلاک قبطیان و خرابی ملک بر دست او بود وَ یَستَحیُون َ و باقی می گذاشتند نِساءَکُم دختران شما را برای خدمت وَ فِی ذلِکُم و درین ذبح پسران و خدمت فرمودن دختران شما بَلاءٌ محنتی و آزمایشی

بود شما را مِن رَبِّکُم از پروردگار شما عَظِیم ٌ بزرگ و بی نهایت وَ إِذ فَرَقنا و یاد کنید ای بنی اسرائیل آنرا که بشگافتیم ما بِکُم ُ بشما یعنی به سبب نجات شما البَحرَ دریای قلزم را وقتی که از فرعون میگریختید و در دریا در پیش شما بود و لشکر دشمن از عقب شما فَأَنجَیناکُم پس برهانیدیم شما را از ضرر آن لشکر وَ أَغرَقنا و بآب فرو بردیم آل َ فِرعَون َ کسان فرعون را وَ أَنتُم و حال آنکه شما تَنظُرُون َ می نگریستید بدریا که چگونه شکافته میشد یا بفرعونیان نگاه می کردید که چنان غرق می گشتند وَ إِذ واعَدنا مُوسی و یاد کنید آن را که وعده دادیم موسی را از بهر دادن کتاب و وعده داد موسی ما را بآمدن بجانب طور أَربَعِین َ لَیلَهً چهل شبانروز یعنی بعد از انقضای آن ثُم َّ اتَّخَذتُم ُ پس فرا گرفتید شما العِجل َ گوساله را بخدای مِن بَعدِه ِ پس از رفتن موسی بطور وَ أَنتُم ظالِمُون َ و شما ستمکارانید بوضع عبادت حق در غیر موضع آن ثُم َّ عَفَونا عَنکُم پس عفو کردیم و درگذرانیدیم از شما بعد از توبه شما و هلاک نه کردیم شما را مِن بَعدِ ذلِک َ از پس آنکه چنین عملی منکر از شما صادر شده و اینکه عفو برای آن بود که لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ شاید که شما شکر گوئید خدای را بر نعمت عفو وَ إِذ آتَینا مُوسَی و یاد کنید نیز آنرا که دادیم موسی را الکِتاب َ توریت وَ الفُرقان َ و حجتی جدا کننده میان حق و باطل لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ تا مگر شما راه راست یابید بدان کتاب و حجت

صفحه : 16

وَ إِذ

قال َ مُوسی و یاد آورید آن را که گفت موسی لِقَومِه ِ مرقوم خود را یعنی آنها که عبادت عجل کرده بودند یا قَوم ِ ای گروه من إِنَّکُم ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بدرستیکه شما ستم کردید بر نفسهای خویش بِاتِّخاذِکُم ُ العِجل َ بفراگرفتن شما گوساله را بخدای فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُم پس بازگردید بتضرع و زاری بسوی پروردگار خویش فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم پس بکشید نفسهای خود را یعنی آن کسانیکه گوساله را پرستیده اید بکشید کسان خود را از گوساله پرستان ذلِکُم اینکه کشته شدن شما خَیرٌ لَکُم بهترست مر شما را از زندگانی دنیا عِندَ بارِئِکُم نزد آفریننده شما و بعد ازین حکم، عبده عجل بصحرا رفتند و بزانو درآمده سرها در پیش افگندند و هارون با دوازده هزار مرد شمشیرزن شمشیرها کشیده بیامدند و از اوّل روز تا وقت استوا هفتاد هزار مرد از ایشان بکشتند پس رب العزّت می فرماید که چون فرمان حق قبول کردید فَتاب َ عَلَیکُم پس توبه شما پذیرفت إِنَّه ُ هُوَ بدرستیکه اوست نه غیر او التَّوّاب ُ پذیرنده توبه از عاصیان الرَّحِیم ُ مهربان بر توبه کاران در لطائف امام قشیری رح فرموده که توبه بقتل نفس درین امّت منسوخ نیست اما توبه بنی اسرائیل آن بود که قتل نفس کنند بآشکارا و توبه خواص اینکه امت قتل نفس است در نهانخانه ریاضت صاحب بحر الحقائق آورده که قتل نفس خود در ظاهر هم مومن تواند کرد و هم کافر اما قتل نفس در باطن جز مومن خالص را میسر نشود و آن قتل بقطع آرزوها و مرادها باشد مثنوی

نفس خود را کش جهانی زنده کن خواجه را کشته است او را بنده کن

تو طمع داری که او

را بیجفا بسته داری در وقار و در وفا

هر خسی را اینکه تمنا کی رسد موسی باید که اژدرها کشد

وَ إِذ قُلتُم و یاد کنید آن را که گفتید یعنی میثاق بستید هفتاد تن از اخیار قوم شما که موسی بکوه طور رفته بودند تا کلام حق سبحانه و تعالی بشنوند و بعد از شنیدن آن گفتند یا مُوسی لَن نُؤمِن َ لَک َ ای موسی ما تصدیق نه کنیم مر ترا درین که اینکه سخن که از ورای حجاب شنیدیم سخن حق است حَتّی تا اینکه که بدیده سر نَرَی اللّه َ جَهرَهً به بینیم خدای را آشکارا و رو بروی فَأَخَذَتکُم ُ پس فرا گرفت اخیار شما را بدین گستاخی که کردند الصّاعِقَهُ آتشیکه از آسمان فرود آمد وَ أَنتُم و شما یعنی آن مردم شما تَنظُرُون َ می نگریستید بدان آتش و گویند صاعقه آواز مهیبی بود که از آسمان بیامد و چون آن قوم شنیدند بیکبار بمردند و موسی متحیر در ایشان می نگریست و می گفت خداوندا من با بنی اسرائیل چه گویم که بزرگان قوم ایشان کجا شدند حق سبحانه ایشان را زنده گردانید چنانچه فرمود ثُم َّ بَعَثناکُم پس برانگیختیم و زنده گردانیدیم شما را مِن بَعدِ مَوتِکُم از پس مرگ اخیار شما یعنی بعد از انکه میرانیده بودیم شما را بصاعقه لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ تا باشد که شما سپاسداری کنید مر حق را از زنده کردن شما که حیات از اصول نعمت ست-

صفحه : 17

وَ ظَلَّلنا و یاد کنید که چون سائبان ساختیم عَلَیکُم ُ بر سر شما الغَمام َ ابر را تا از حرارت آفتاب متضرر نشوید و اینکه وقتی بود که بنی اسرائیل «در تیه» مانده بودند و با

ایشان خیمه و سائبان نبود وَ أَنزَلنا و فرو فرستادیم عَلَیکُم ُ بر شما در تیه المَن َّ ترنجبین وَ السَّلوی و مرغی بر شکل سمانی و آن طائریست در طرف یمن از کنجشک بزرگتر و از کبوتر خردتر و در تفسیر منیر گوید که آن مرغان بر شاخهای گیاه نشستندی و انواع نغمات خوش و اصوات دلکش از ایشان بظهور رسیدی پس بادی بر ایشان وزیده پرهای ایشان بریختی مرغی بوده پاکیزه و بریان بی رگ و بی خون و استخوان پس بنی اسرائیل برمیداشتندی و با ترنجبین می آمیختندی کُلُوا گفتیم که بخورید مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم از پاکیزهای آن چیز که روزی کردیم شما را یعنی هر چه هر روز میرسد بخورید از برای فردا ذخیره منهید پس ایشان خلاف کرده ذخیره می نهادند و همه متعفن و متغیر می شد وَ ما ظَلَمُونا و ستم نکردند بر ما بدین نافرمانی وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند که از روی نافرمانی أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ بر نفسهای خود ستم می کردند و برزاقی حق اعتماد نانموده بادّخاری می کوشیدند وَ إِذ قُلنَا و یاد آورید چون گفتیم شما را که ادخُلُوا درآیید هذِه ِ القَریَهَ درین دیه ایلیا یا اریحا که قریه جبّاران است فَکُلُوا پس بخورید مِنها ازین دیه یعنی از میوه ها و طعامهای وی حَیث ُ شِئتُم هر جا که خواهید و هر چه خواهید رَغَداً خوردنی گوارنده وَ ادخُلُوا الباب َ و درآیید بدری از درهای اینکه دیه سُجَّداً سجده کنان شکرانه خلاص یافتن را از تیه وَ قُولُوا و بگوئید حِطَّهٌ درخواست ما حطّه است اینکه لفظ کلمه استغفار ایشان بود معنی آنکه بیفگن از ما گناهان ما را

نَغفِر لَکُم تا بیامرزیم مر شما را خَطایاکُم گناهان شما را بسجود و دعا وَ سَنَزِیدُ و زود باشد که زیاده کنیم المُحسِنِین َ نیکوکاران را در ثواب ایشان فَبَدَّل َ الَّذِین َ پس بگردانیدند از روی استهزاء آنانکه ایشان ظَلَمُوا ستم کردند بر خود قَولًا آن سخن را که مأمور بودند بگفتن آن غَیرَ الَّذِی بجز آنچه قِیل َ لَهُم گفته شده بود مر ایشان را حق سبحانه فرموده بود که بگوئید حطّه ایشان گفتند حنطا سمقاتا یعنی گندم سرخ، بدل کردند توبه را بمطلوب خود از خوردنی فَأَنزَلنا پس ما فرو فرستادیم عَلَی الَّذِین َ ظَلَمُوا بر ایشان که ستمکاری کردند بتغیر قول رِجزاً عذابی و عقوبتی مِن َ السَّماءِ از آسمان بِما کانُوا بدان چیزی که بودند بدان چیز یَفسُقُون َ بیرون رفتند از حد فرمان و آن عذاب آتشی بود که از آسمان فرود آمد و همه را بسوخت یا طاعون بر ایشان گماشته شد که به یک ساعت بیست و چهار هزار کس مردند و بقولی هفتاد هزار-

صفحه : 18

وَ إِذِ استَسقی مُوسی و یاد کنید آن را که چون موسی آب خواست از ما لِقَومِه ِ برای قوم خود که بعد از خوردن من و سلوی تشنه شدند فَقُلنَا پس گفتیم ما مر او را که ای موسی اضرِب بِعَصاک َ بزن بعصای خود که از شعیب ع بتو رسیده الحَجَرَ سنگ معین را و آن سنگی بود مربع به بزرگی سر آدمی که حق تعالی از بهشت فرستاده بود بموسی و گویند سنگ معین نبود پس موسی بفرمان مولی عصا بر سنگ زد فَانفَجَرَت پس شکافته شد مِنه ُ اثنَتا عَشرَهَ عَیناً از ان سنگ

دوازده چشمه بعدد اسباط بنی اسرائیل قَد عَلِم َ بدرستیکه دانست کُل ُّ أُناس ٍ هر یکی از آدمیان یعنی از اسباط مَشرَبَهُم آب خور خود را کُلُوا بخورید از من و سلوی وَ اشرَبُوا و بیاشامید از آب چشمه مِن رِزق ِ اللّه ِ از روزی که خدای تعالی بی رنج و تعب بشما داده وَ لا تَعثَوا و از حد درمگذرید فِی الأَرض ِ در زمین مُفسِدِین َ در حالتی که شما تباه کارانید وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی و یاد آورید آنرا که گفتید ای موسی لَن نَصبِرَ ما هرگز صبر نتوانیم کرد عَلی طَعام ٍ واحِدٍ بر طعام یگانه یعنی من و سلوی هر چند طعام دو بود اما هر دو را درهم سرشته یکی میساختند فَادع ُ لَنا پس بخوان از برای ما رَبَّک َ پروردگار خود را و ازو درخواه، تا بقدرت خود یُخرِج لَنا بیرون آرد برای ما مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ ازان چیزی که آن را می رویاند زمین نسبت انبات بزمین مجازست چه حق سبحانه بحقیقت می رویاند مِن بَقلِها از سبزه ها و تره های زمین وَ قِثّائِها و از خیار بادرنگ آن وَ فُومِها و از گندم یا سیر آن وَ عَدَسِها و عدس آن وَ بَصَلِها و پیاز آن قال َ گفت خدا تعالی یا آنکه موسی ع فرموده که أَ تَستَبدِلُون َ الَّذِی آیا بدل می کنید آن چیزی را که بحسب واقع هُوَ أَدنی آن فروتر و خوارترست چون سیر و پیاز بِالَّذِی بآن چیزی که فی نفس الامر هُوَ خَیرٌ آن نیکوتر و بهتر است یعنی ترنجبین و گوشت مرغ و اکنون که چنین می کنید اهبِطُوا فرو روید مِصراً در شهری از شهرهای ارض مقدسه

یعنی بلاد شام فَإِن َّ لَکُم پس بدرستیکه در آن شهر مر شما را است ما سَأَلتُم آنچه خواستید از بقول-

صفحه : 19

وَ ضُرِبَت و زده شد یعنی لازم گشت عَلَیهِم ُ بر ایشان بجزای کفران نعمت و عدم رضا بقسمت الذِّلَّهُ خواری و فرومایگی بجزیه دادن وَ المَسکَنَهُ و دیگر بر ایشان وضع کرده شد درویشی و بیچارگی که هر چند توانگر باشند در روزی خود محتاجی و بی نوائی بخلق نمایند وَ باؤُ و بازگشتند بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ بخشمی از خدا یعنی سزاوار خشم خدای شدند ذلِک َ اینکه خواری و بیچارگی و خشم خدای مر ایشان را بِأَنَّهُم بآن بود که ایشان کانُوا یَکفُرُون َ بودند که کافر می شدند بِآیات ِ اللّه ِ بآیتهای توریت وَ یَقتُلُون َ النَّبِیِّین َ و می کشتند پیغمبران را چون زکریا ع و یحیی ع و شعیب ع بِغَیرِ الحَق ِّ بناحق و ناواجب یعنی بزعم ایشان نیز چیزی که موجب قتل باشد از انبیاء صادر نشده بود ذلِک َ آن کفر و قتل ایشان بِما عَصَوا بر آن بود که عاصی شدند در فرمان خدای تعالی وَ کانُوا یَعتَدُون َ و بودند که از حد و رمی گذشتند و تجاوز از حد فرمان او می کردند بکثرت عصیان یعنی هر چند معصیت بیشتر کنند زنگ بر آئینه دل بیشتر می نشیند مثنوی

هر گناه زنگی ست بر مرآه دل دل شود زین زنگها خوار و خجل

چون زیادت گشت دل را تیرگی نفس دون را بیش گرد و خیرگی

إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنانکه از روی نفاق آمَنُوا گرویدند یعنی همین بزبان اقرار کردند وَ الَّذِین َ هادُوا و آنانکه به یهودیت درآمدند وَ النَّصاری و ترسایان وَ الصّابِئِین َ و آنها که از

دینی بدینی گرایندگانند یعنی از هر دینی چیزی که خوش می آمد اخذ می کردند یا ملائکه می پرستیدند و زبور می خواندند و روی بکعبه آورده نماز می گذاردند- و گفته اند صابیان زنادقه اند یا ستاره پرستان مَن آمَن َ هر که ایمان آرد باخلاص تمام ازین طوائف بِاللّه ِ بخدا و صفات سلبی و ثبوتی او وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز قیامت و متعلقات آن وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند عملی شایسته فَلَهُم أَجرُهُم پس مر ایشان راست مزد کار ایشان عِندَ رَبِّهِم نزد پروردگار ایشان وَ لا خَوف ٌ و ترسی نه باشد عَلَیهِم بر ایشان در روز حشر وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نه باشد که اندوهگین شوند در وقت مجازات وَ إِذ أَخَذنا و یاد کنید آن را که فرا گرفتیم از شما مِیثاقَکُم پیمان شما را بمتابعت موسی و عمل باحکام توریت وَ رَفَعنا و برداشتیم فَوقَکُم ُ الطُّورَ بر زبر سر شما کوه را تا پیمان بستید- بنی اسرائیل بعد از نزول توریت آغاز تمرّد نهادند و گفتند احکام اینکه کلام بغایت دشوارست ما گردن نمی نهیم حق تع کوهی را از کوههای فلسطین که آن را طور گفتندی و در تفسیر قرطبی آمده که آن کوه منسوب بود بطور بن اسمعیل حق تعالی فرمان داد ص تا بر زبر سر ایشان بایستاد و در پیش روی ایشان آتشی افروخت و در عقب دریای زخار پدید آمد و چون گریزگاهی ندیدند بروی درافتاده متحیر شدند و حق تعالی گفت خُذُوا ما آتَیناکُم فرا گیرید از آنچه عطا دادیم شما را از احکام شرعی بِقُوَّهٍ بجد تمام و جهدی قوی وَ اذکُرُوا یاد گیرید و یا پیوسته یاد

کنید ما فِیه ِ آنچه درو است از ثواب و عقاب لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ باشد که شما بپرهیزید از ناشایستها

صفحه : 20

ثُم َّ تَوَلَّیتُم پس روی برگردانیدید شما از فرمان من مِن بَعدِ ذلِک َ از پس عهدی که کردید فَلَو لا فَضل ُ اللّه ِ پس اگر نبودی فضل و بخشایش خدای تعالی عَلَیکُم بر شما وَ رَحمَتُه ُ و بخشش او به نسبت شما لَکُنتُم هر آئینه می بودید شما مِن َ الخاسِرِین َ از جمله زیان زدگان وَ لَقَد عَلِمتُم ُ الَّذِین َ و هر آئینه نیکو دانسته اید شما آنان را که در زمان داود ع اعتَدَوا از حد فرمان درگذشتند مِنکُم از قوم شما در شهر ایلیا فِی السَّبت ِ در حکم روز شنبه که منع کرده بودیم ایشان را از صید ماهی و ایشان مخالفت نموده دران روز بحیله ماهی را می گرفتند فَقُلنا لَهُم پس گفتیم ما مر ایشان را که چون خلاف امر کردید کُونُوا بباشید قِرَدَهً بوزنیگان خاسِئِین َ خوارشدگان و تمامی اینکه قصّه در سوره اعراف مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی فَجَعَلناها پس ما گردانیدیم آن عقوبت را نَکالًا عذابی و عقوبتی که پند کننده و پند دهنده باشد لِما بَین َ یَدَیها مر آن کسانی را که پیش ایشان حاضر بودند و می دیدند وَ ما خَلفَها و آنها را که از پس ایشان آیند و قصّه ایشان شنوند وَ مَوعِظَهً و گردانیدیم آن را پندی لِلمُتَّقِین َ از برای پرهیزگاران از قوم ایشان یا از امت محمّد صلی اللّه علیه و علی آله و اصحابه و سلّم وَ إِذ قال َ مُوسی و یاد کنید آنرا که گفت موسی لِقَومِه ِ مر گروه خود را بوقتی که در میان خود کشته

یافته بودند عامیل نام را و می خواستند که قاتل او معلوم گردد إِن َّ اللّه َ یَأمُرُکُم بدرستی که خدای تعالی می فرماید شما را که أَن تَذبَحُوا بَقَرَهً آنکه بسمل کنید گاوی را تا بعضی از ان بر مرده زنید و مرده زنده شود بگوید که قاتل او کیست قالُوا گفتند قوم موسی ع أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً آیا فرا می گیری ما را اهل فسوس یعنی با ما سخریه می کنی ما می پرسیم که عامیل را که کشته است و تو میگوئی گاوی بکشید قال َ أَعُوذُ بِاللّه ِ موسی گفت پناه می گیرم بخدا أَن أَکُون َ از انکه باشم من مِن َ الجاهِلِین َ از نادانان و فسوس کنندگان

صفحه : 21

قالُوا ادع ُ لَنا گفتند بخوان و سؤال کن ای موسی از برای ما رَبَّک َ پروردگار خود را یُبَیِّن لَنا تا بیان کند برای ما ما هِی َ که آن گاو را صفت چیست و سال او چندست سؤال بماهیت جهت آن بود که هرگز چنین چیزی نه دیده و شنیده بودند که از انواع بقراین صورت صادر تواند شد پس او را جای مجرای چیزی داشتند که گویا حقیقت آن ایشان را معلوم نیست که فی نفس الامر سؤال از ماهیت نبود بلکه از سن و سال و صفات او می پرسیدند لا جرم در جواب ایشان قال َ گفت موسی إِنَّه ُ بدرستیکه خدای تعالی یَقُول ُ إِنَّها بَقَرَهٌ می گوید که آن گاو گاوی است که لا فارِض ٌ نه پیر که از کار افتاده وَ لا بِکرٌ و نه جوان و نارسیده عَوان ٌ میانه است بَین َ ذلِک َ میان آنچه مذکور شد از پیری و جوانی فَافعَلُوا پس بکنید ما تُؤمَرُون َ آنچه فرموده شدید شما قالُوا گفتند بار

دیگر ادع ُ لَنا رَبَّک َ بخوان از برای ما پروردگار خود را یُبَیِّن لَنا تا پیدا و هویدا سازد از برای ما که ما لَونُها چیست رنگ آن بقره قال َ إِنَّه ُ یَقُول ُ گفت موسی که خدا می گوید إِنَّها بَقَرَهٌ صَفراءُ آن گاوی است زرد فاقِع ٌ لَونُها در غایت زردی، رنگ او تَسُرُّ النّاظِرِین َ و آن گاو شاد می گرداند و مسرور میازد از رنگ خود نظرکنندگان را بوی قالُوا ادع ُ لَنا دیگر بار گفتند بخوان از بهر ما رَبَّک َ خداوند خود را یُبَیِّن لَنا تا آشکارا کند برای ما ما هِی َ که آن چه گاویست کار کننده است یا در صحرا چرنده إِن َّ البَقَرَ بدرستیکه گاوان تَشابَه َ عَلَینا متشابه شده اند بر ما چه میانه سال و زردرنگ بسیاراند وَ إِنّا و بدرستیکه ما إِن شاءَ اللّه ُ اگر خدا خواهد لَمُهتَدُون َ از جمله راه یافتگان باشیم بدین گاو و از حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه منقول است که اگر بنی اسرائیل ان شاء اللّه نگفتندی هرگز آن گاو را نه یافتندی قال َ إِنَّه ُ یَقُول ُ گفت موسی که میگوید خدا إِنَّها بَقَرَهٌ آن گاوی ست لا ذَلُول ٌ نه رام کرده و نرم کرده شده بحکم زرع تُثِیرُ الأَرض َ بشوراند زمین را وَ لا تَسقِی الحَرث َ و نه گاوی است که آب دهد کشت را یعنی آب برکشد برای زراعت مُسَلَّمَهٌ دست بازداشته شده است از همه کارها و بسر خود چرا میکند یا بی عیب ست و تمام خلقت لا شِیَهَ نیست هیچ رنگی که مخالف رنگ زرد وی باشد فِیها در ان چون بنی اسرائیل اینکه نشانها شنیدند قالُوا الآن َ گفتند اکنون که اینکه صفتها بیان کردی جِئت َ

بِالحَق ِّ آوردی راستی را و صفت تمام روشن باز گفتی و آن گاو مذهبه نام داشت و بدست جوانی بود پرهیزگاری که خدمت مادر کردی القصه بنی اسرائیل بخریدند آن گاو را بآنکه پوست او را پر زر کنند فَذَبَحُوها پس بکشتند آن را و نکته در کشتن آن سرزنش گوساله پرستان بود بدیشان نمود که آنچه شما پرستیده اید قابل ذبح است نه لائق عبادت و مدح القصه او را ذبح کردند وَ ما کادُوا یَفعَلُون َ و نمی خواستند که بکشند اینکه گاو را بسبب گرانی بهای آن

صفحه : 22

وَ إِذ قَتَلتُم اوّل قصّه است، می فرماید که یاد کنید آن را که بکشتید نَفساً یکی را که نام آن عامیل بود فَادّارَأتُم پس اختلاف کردید فِیها در ان نفس مقتول یعنی در کشتن او وَ اللّه ُ مُخرِج ٌ و خدای تعالی بیرون آورنده است و ظاهر کننده ما کُنتُم تَکتُمُون َ آن چیزی را که هستید شما که آن را بپوشید از قتل بناحق فَقُلنا اضرِبُوه ُ پس گفتیم ما که بزنید شما آن کشته شده را بِبَعضِها بپاره از ان گاو که بیخ دم بود یا زبان یا گوش و بر هر تقدیری چون بر وی زدند زنده شد و خون از گردن او میریخت و نام قاتلان خود را بگفت و آن دو برادرزاده او بودند که بواسطه مال او را بصحرا برده بقتل رسانیده بودند و بعد از تسمیه ایشان در حال بیفتاد و بمرد کَذلِک َ همچنانکه اینکه مرده را زنده گردانید یُحی ِ اللّه ُ المَوتی زنده می گرداند خدای تعالی همه مردگان را وَ یُرِیکُم و می نماید بشما خطاب با آن جماعت است

که در مجلس احیای عامیل حاضر بودند و می شاید که منکران زمان حضرت رسالت را صلی اللّه علیه و آله و سلّم میگوید که انکار حشر مکنید که آخر خدا بشما نماید آیاتِه ِ دلائل قدرت خود را در احیاء لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ مگر باشد که شما فکر کنید و دریابید که کسیکه قدرت دارد بر زنده کردن نفسی هرآئینه بر احیاء همه نفوس قادر خواهد بود ثُم َّ قَسَت پس سخت گشت قُلُوبُکُم دلهای شما ای یهود مِن بَعدِ ذلِک َ از پس زنده شدن عامیل فَهِی َ پس آن دلهای که شما را است کَالحِجارَهِ همچون سنگ است در سختی و درشتی أَو أَشَدُّ قَسوَهً بلکه سخت تر است در قساوت و غلظت از سنگ وَ إِن َّ مِن َ الحِجارَهِ و بدرستیکه بعضی از ان سنگ هاست لَما یَتَفَجَّرُ آنچه هرآئینه روان می گردد مِنه ُ الأَنهارُ از ان جوی های بزرگ وَ إِن َّ مِنها و بعضی دیگر هست که از ان لَما یَشَّقَّق ُ آنچه هرآئینه بشگافد فَیَخرُج ُ پس بیرون آید مِنه ُ الماءُ ازو آب خورد چون چشمها وَ إِن َّ مِنها و بتحقیق هست که از حجاره لَما یَهبِطُ آنچه فرود آید و از بلندی به پستی گراید مِن خَشیَهِ اللّه ِ از ترس خدا وَ مَا اللّه ُ و نیست خدا بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ غافل از آنچه شما ای یهود می کنید

صفحه : 23

أَ فَتَطمَعُون َ آیا طمع در بسته آید ای مومنان أَن یُؤمِنُوا بآنکه تصدیق کنند و استوار دارند جهودان لَکُم مر شما را در آنچه میگوئید از لغت پیغمبر و حقیت دین اسلام وَ قَد کان َ و حال آنکه بودند فَرِیق ٌ مِنهُم گروهی از اسلاف ایشان که بی واسطه یَسمَعُون َ می شنیدند کَلام َ اللّه ِ سخن

خدا را بر کوه طور ثُم َّ یُحَرِّفُونَه ُ پس میگردانیدند آن سخن را مِن بَعدِ ما عَقَلُوه ُ پس از ان که دانسته بودند و دریافته چون بمیان قوم درآمدند گفتند ما سخن حق و امر و نهی او شنیدیم و لیکن در آخر گفت که اینها که فرمودیم اگر توانید بکنید و اگر قادر نباشید بر ادای آن مکنید و باک مدارید وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان میدانند که افترا می نمایند در ینابیع آورده که روزی حضرت رسالت پناه ص فرمود که جهودان بعد ازین در مدینه نیایند که از درآمدن ایشان بمدینه فتنه ظاهر میشود بعضی از منافقان یهود اوّل روز بمدینه درمی آمدند که ما مسلمانیم همچون شما و آخر روز بازگشته بیاران خود می پیوستند کما قال اللّه تعالی وَ إِذا لَقُوا و چون ملاقات کنند یهود الَّذِین َ آمَنُوا آنان را که ایمان آورده اند از اصحاب رسول اللّه ص قالُوا آمَنّا گویند ما نیز گرویده ایم وَ إِذا خَلا و چون خلوت کنند بَعضُهُم برخی از اصاغر ایشان إِلی بَعض ٍ ببرخی از اکابر ایشان چون کعب إبن اشرف و حیّی إبن اخطب قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُم گویند آن اکابر ایشان را که آیا شما حدیث میکنید و خبر می دهید اصحاب محمّد ص را بِما فَتَح َ اللّه ُ بدانچه گشاده است خدا ابواب دانش آن را عَلَیکُم بر شما در کتاب شما قولی آنست که بعضی از یهود مدینه در اوّل نزول آنحضرت ص اصحاب را از نعت و صفت وی که در توریت مذکور بود خبر دادند و رؤساء ایشان از ان آگاهی یافته مخبران را از آن سرزنش نمودند که شما ایشان را از صفات محمّد ص خبر

میدهید لِیُحَاجُّوکُم بِه ِ تا مخاصمت کنند و حجت گیرند بآنچه دانسته باشند عِندَ رَبِّکُم نزد پروردگار شما در روز قیامت و گویند شما حق را دانستید و متابعت نه کردید أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا چرا در نمی یابید اینکه مقدار که اسرار خود را با خصم در میان نباید نهاد أَ وَ لا یَعلَمُون َ آیا نمی دانند جهودان که أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ به تحقیق خدا می داند ما یُسِرُّون َ آنچه پنهان می دارند از عداوت رسول ص و اصحاب رض او وَ ما یُعلِنُون َ و آنچه آشکارا می کنند از دوستی پیغمبر ص و صحابه رض بنفاق پس هر که داند که حق سبحانه تعالی دانای آشکارا و نهان است باید که ظاهر خود را بفرمانبرداری آراسته سازد و باطن خود را از لوث ناپاکی و بیباکی بپردازد- بیت بکن سرو علن را با کسی راست که دانای نهان و آشکار است. وَ مِنهُم أُمِّیُّون َ و از جهودان جماعتی اند نانویسنده و ناخواننده که لا یَعلَمُون َ الکِتاب َ نمی دانند توریت را و نمی شناسند که درو چه چیز است إِلّا أَمانِی َّ مگر آرزوهای خود را یعنی آنچه موافق هوای ایشان باشد یا وعدهای دروغ که از علمای خود می شنودند که بهشت خاصه ایشان خواهد بود و اجداد ایشان ایشان را شفاعت خواهند کرد وَ إِن هُم و نیستند ایشان إِلّا یَظُنُّون َ مگر آنکه گمان می برند و یقین را نمی دانند

صفحه : 24

فَوَیل ٌ پس عذاب یا اندوه لِلَّذِین َ مر آنان راست که ایشان یَکتُبُون َ الکِتاب َ می نویسند نوشته محرف را بِأَیدِیهِم بدست خودها یعنی مباشر کتابت اند و بدیگری نه می فرمایند ثُم َّ یَقُولُون َ پس میگویند هذا مِن عِندِ اللّه ِ اینکه نوشته از نزدیک خدا

است و چرا چنین میکنند لِیَشتَرُوا بِه ِ تا بخرند بواسطه اخذ رشوت یعنی استبدال کنند بدان کلام تحریف داده ثَمَناً قَلِیلًا بهای اندک را یعنی علمای یهود بواسطه اخذ رشوت صفات مصطفی را صلی اللّه علیه و آله و سلّم که در توریت بدین وجه بوده که مردی نیکوروی جعد موی گندم گون سیاه چشم میانه بالا، تغیر کردند و نوشتند که پیغمبر آخر الزمان شخصی بود دراز قد ازرق چشم سفید پوست فرو هشته موی یک چشم باشد و اینکه صفت دجال است و با عوام خود گفتند که اینکه آن پیغمبر ص موعود نیست فَوَیل ٌ لَهُم پس وای مر ایشان را مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم از آنچه نوشته و تغیّر کرده دستهای ایشان وَ وَیل ٌ لَهُم و دیگر باره وای بر ایشان مِمّا یَکسِبُون َ از ان چیزی که کسب می کنند از رشوت و باکل حرام وَ قالُوا و گفتند یهود بزعم خود لَن تَمَسَّنَا النّارُ ما را مس نه کند آتش دوزخ و بما نه رسد إِلّا أَیّاماً مَعدُودَهً مگر بمقدار روزی چند شمرده شده که آن هفت روز است هر روزی در مقابله هزار سال که از آن هفت هزار سال عمر دنیا است یا چهل روز که بدان عدد قوم ما گوساله پرستیده اند قُل بگو ای محمّد ص مر ایشان را أَتَّخَذتُم آیا فرا گرفته اید عِندَ اللّه ِ از نزدیک خدا عَهداً عهد و پیمانی که شما را زیاده از آنچه میگوئید عذاب نخواهد کرد و اگر چنین وعده هست فَلَن یُخلِف َ اللّه ُ عَهدَه ُ پس خلاف نه کند خدا وعده خود را أَم تَقُولُون َ بلکه میگوئید و افترا میکنید عَلَی اللّه ِ بر خدا ما لا تَعلَمُون َ

آنچه نمی دانید بَلی نه چنان است که ایشان میگویند بلکه مَن کَسَب َ سَیِّئَهً هر که بدی کند یعنی شرک آرد وَ أَحاطَت بِه ِ و فرا گیرد گرداگرد او را خَطِیئَتُه ُ گناه او یعنی بدو مستولی شود تا بر کفر بمیرد فَأُولئِک َ پس آن گروه مشرکان أَصحاب ُ النّارِ اهل دوزخ و ساکنان آنند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در آن آتش جاوید ماندگانند

صفحه : 25

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنان که گرویدند بخدا و آنچه از نزد او آمده وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عمل کردند نیکو و پاکیزه أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَنَّهِ آن گروه اهل بهشت و مستحق آنند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان نه غیر ایشان در بهشت جاوید باشندگانند وَ إِذ أَخَذنا و یاد کنید چون فراگرفتیم یعنی در توریت مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ عهد و میثاق فرزندان یعقوب را و گفتیم لا تَعبُدُون َ نه پرستید شما إِلَّا اللّه َ مگر خدای را که سزای پرستش اوست وَ بِالوالِدَین ِ و نیکوئی کنید به پدر و مادر إِحساناً نیکوئی کردنی وَ ذِی القُربی و دیگر به نسبت خویشان وَ الیَتامی و یتیمان وَ المَساکِین ِ و بیچارگان وَ قُولُوا و بگوئید لِلنّاس ِ مر عامه مردمان را حُسناً سخنی که مشتمل بر نیکوئی باشد یا با مردم چنان سخن کنید که دوست دارند که با شما سخن گویند وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و نماز را برپای دارید با شرائط آن وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه را بر وجهی که حکم کرده ام ثُم َّ تَوَلَّیتُم پس روی بگردانیدید بعد ازین پیمان و برگشتید از عهد و میثاق إِلّا قَلِیلًا مِنکُم مگر اندکی از شما مراد بعضی اسلاف ایشانند که بر شریعت توریت استقامت

داشتند وَ أَنتُم مُعرِضُون َ و حال آن که شما اعراض کنندگانید از احکام توریت که در متابعت محمّد صلی اللّه علیه و سلّم صادر شده وَ إِذ أَخَذنا و آن را نیز یاد کنید که گرفتیم مِیثاقَکُم پیمان از اسلاف شما و از ایشان عهد بستدیم که لا تَسفِکُون َ نریزید دِماءَکُم خونهای اقربا و همدینان خود را وَ لا تُخرِجُون َ أَنفُسَکُم و بیرون نه کنید کسان خود را به ستم مِن دِیارِکُم از خانمان خویش و عهدی دیگر بود که اسیران بنی اسرائیل را باز خریدید ثُم َّ أَقرَرتُم پس اقرار کردید یعنی قبول نمودید وَ أَنتُم تَشهَدُون َ و شما ای یهود مدینه گواهید که آبای شما اینکه عهد نموده اند.

صفحه : 26

ثُم َّ أَنتُم هؤُلاءِ پس شما آن گروهید که پیمان را شکسته تَقتُلُون َ أَنفُسَکُم می کشید کسان خود را وَ تُخرِجُون َ فَرِیقاً و بیرون میکنید گروهی را مِنکُم از قوم خود مِن دِیارِهِم از سراها و منزلهای ایشان تَظاهَرُون َ هم پشت شدید عَلَیهِم بر آن قوم مغلوب شده از شما بِالإِثم ِ به بزه کاری وَ العُدوان ِ و افزون طلبی و بیدادی در مدینه دو قبیله بودند از یهود یکی قریظه و دیگری نضیر که با هم مقاتله کردندی و قبل از هجرت دو قبیله مشرک نیز بودند یکی اوس و دیگری خزرج بنی قریظه با اوس یکی شدند و بنی نضیر با خزرج اتفاق کردند و هر فرقه از یهود بمعاونت حلیف خود با آن دیگری قتال کردندی و بعد از غلبه در خرابی منازل ایشان کوشیدندی تا مهم قوم مغلوب بجلا انجامیدی و چون کسی اسیر شدی باتفاق فدا دادندی چنانچه میفرماید وَ إِن یَأتُوکُم و اگر بشما

آیند أُساری اسیران بنی اسرائیل تُفادُوهُم ایشان را فدیه میدهید یعنی باسیری دیگر بدل می کنید وَ هُوَ مُحَرَّم ٌ اینکه آیت تعلق بما قبل دارد یعنی قوم خود را از دیار ایشان بیرون کردید و حال آنکه حرام کرده شده است عَلَیکُم بر شما به حکم میثاق إِخراجُهُم بیرون کردن ایشان أَ فَتُؤمِنُون َ آیا می گروید شما بِبَعض ِ الکِتاب ِ بپاره از احکام توریت که فدیه اسیران است وَ تَکفُرُون َ بِبَعض ٍ و کافر میشوید به بعض دیگر که قتل و اخراج است فَما جَزاءُ مَن یَفعَل ُ پس نیست مکافات آنکس که بکند ذلِک َ همچنین عهد شکنی و نافرمانی مِنکُم از شما که یهودید إِلّا خِزی ٌ مگر خواری و رسوائی فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی اینکه سرای که آن قتل بنی قریظه است و اجلای بنی نضیر وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز رستخیز یُرَدُّون َ بازگردانیده شوند از حشرگاه إِلی أَشَدِّ العَذاب ِ بسوی سخت ترین عذابی که عذاب دوزخ است و یکی از علامات شدت دوام اوست وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ و خدای تعالی غافل نیست عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه عهد شکنان می کنند و حفص بخطاب می خواند و مخاطب هم یهوداند یا خطاب عام است أُولئِک َ الَّذِین َ اینکه گروه آنانند که از بیخردی اشتَرَوُا الحَیاهَ الدُّنیا خریده اند و بدل کرده اند زندگانی محقر دنیا را بِالآخِرَهِ به نعمت جاودانی آن سرای دیگر فَلا یُخَفَّف ُ پس سبک کرده نه شود عَنهُم ُ العَذاب ُ از ایشان عذاب نه در دنیا بنقصان جزیه و نه در آخرت بخروج از آتش وَ لا هُم یُنصَرُون َ و نباشند ایشان که یاری داده شوند نه در دنیا بدفع آفات از ایشان و نه در محشر بتخفیف عقوبات.

صفحه

: 27

وَ لَقَد آتَینا مُوسَی و بدرستیکه ما عطا کردیم موسی را الکِتاب َ توریت وَ قَفَّینا و از پی درآوردیم مِن بَعدِه ِ بِالرُّسُل ِ از پس موسی ع بفرستادگان چون یوشع و داود و سلیمان و الیاس و زکریا و یحیی علیهم السلام وَ آتَینا عِیسَی ابن َ مَریَم َ و عطا کردیم عیسی ع را که پسر مریم بود البَیِّنات ِ نشانهای روشن و معجزات هویدا چون اخبار از غیب و احیای موتی وَ أَیَّدناه ُ و نیرومند گردانیدیم و قوّت دادیم او را بِرُوح ِ القُدُس ِ بجان پاکیزه و یا بجبرئیل که در همه وقت قرین عیسی ع بودی یا اسم اعظم که ببرکت او مرده زنده گشتی یا انجیل که تازگی دل و زندگی جان از ان یافتندی رباعی

دل تازگی از حسن کلامت دارد جان زندگی از سماع نامت دارد

هر جا که دل واقف اسرار بود او نور صفائی ز پیامت دارد

أَ فَکُلَّما آیا هرگاه که از نزد ما جاءَکُم رَسُول ٌ آمد بشما فرستاده بِما لا تَهوی بآنچه دوست ندارند أَنفُسُکُم ُ نفسهای شما آنرا و سخن او بر وفق هوا و مدعای شما نباشد استَکبَرتُم تعظیم نه کردید و گردن ننهادید فَفَرِیقاً کَذَّبتُم پس گروهی را از ایشان بدروغ داشتید چون محمّد ص و عیسی ع وَ فَرِیقاً تَقتُلُون َ و گروهی را بکشتید چون زکریا ع و یحیی ع وَ قالُوا و گفتند قُلُوبُنا غُلف ٌ دلهای ما در غلاف است یعنی پوشیده از فهم و بازداشته شده از قبول قول محمّد ص، بدین سخن ناامید میگردانیدند حضرت پیغمبر ما را از ایمان خود بقرآن و متابعت آنحضرت ص حق سبحانه ردّ

سخن ایشان می کند یعنی نه چنان است که ایشان می گویند بَل لَعَنَهُم ُ اللّه ُ بلکه خدای تعالی ایشان را رانده است و مدد لطف از ایشان بازگرفته بِکُفرِهِم بسبب ناگرویدن ایشان فَقَلِیلًا ما یُؤمِنُون َ پس اندکی از ایشان ایمان می آرند چون عبد اللّه رض إبن سلام و اصحاب او وَ لَمّا جاءَهُم و آن هنگام که بدیشان آمد کِتاب ٌ مِن عِندِ اللّه ِ نوشته از نزدیک خدا که آن قرآن است مُصَدِّق ٌ گواه و موافق لِما مَعَهُم مر آن کتاب را که با ایشان است در توحید و نبوت و حشر و آنچه از اصول دین باشد، قبول نکردند و نگرویدند بدان وَ کانُوا مِن قَبل ُ و حال آنکه بودند پیش از نزول اینکه کتاب که در وقت فروماندگی یَستَفتِحُون َ طلب فتح و نصرت میکردند بدین کتاب و بکسیکه اینکه کتاب بدو فرود آید هرگاه که کفار عرب قصد یهود کردندی و کار بر ایشان تنگ شدی دستها برداشته گفتندی بارخدایا نصرت میخواهیم از تو به محمّد ص که رسول آخر الزمان است عَلَی الَّذِین َ کَفَرُوا بر آنان که نگرویده اند از مشرکان عرب فَلَمّا جاءَهُم پس آن وقت که آمد بدیشان ما عَرَفُوا آنکس که شناخته بودند کَفَرُوا بِه ِ کافر شدند بدو چه ایشان را گمان آن بود که آن پیغمبر از بنی اسرائیل خواهد بود چون از بنی اسمعیل بود بدو کافر شدند فَلَعنَهُ اللّه ِ پس لعنت خدای عَلَی الکافِرِین َ بر ناگرویدگان که بدانش خود کار نه کردند و عناد ورزیدند وضع ظاهر در موضع ضمیر تسجیل بر کفر ایشان است-

صفحه : 28

بِئسَمَا اشتَرَوا بِه ِ بد چیزی است که ایشان فروختند به آن چیز أَنفُسَهُم بهره

نفسهای خود را و آن چیز کدام است أَن یَکفُرُوا آنکه کافر می شوند بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا فرو فرستاده است که آن قرآن است بَغیاً از جهت حسد یعنی رشک می بردند أَن یُنَزِّل َ اللّه ُ بآنکه فرو فرستد خدا مِن فَضلِه ِ فضل خود را که کتاب و وحی است عَلی مَن یَشاءُ بر آن کس که خواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود که سزاوار آن باشد فَباؤُ و پس بازگشتند جهودان بِغَضَب ٍ بخشم از خدا یا مستحق گشتند خشمی را عَلی غَضَب ٍ بالای خشمی دیگر خشمی بانکار عیسی ع و انجیل و خشمی بانکار محمّد ص و قرآن وَ لِلکافِرِین َ و مر کافرانراست عَذاب ٌ مُهِین ٌ عذاب خوارکننده وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون گویند مر جهودان را که آمِنُوا بگروید بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا فرو فرستاده از انجیل و قرآن قالُوا نُؤمِن ُ گویند می گرویم بِما أُنزِل َ عَلَینا بآنچه بر ما فرستاده شد یعنی توریت وَ یَکفُرُون َ و کافر می شوند بِما وَراءَه ُ بدانچه جز کتاب ایشان است وَ هُوَ الحَق ُّ و آن ماوراء یعنی انجیل و قرآن درست و راست است مُصَدِّقاً در حالتی که آن حق باوردارنده است لِما مَعَهُم مر آن کتاب را که بایشان است و از اینجا کفر ایشان بتوریت نیز لازم می آید چه کفر به آنچه موافق چیزی است کفر باشد به آن چیز قُل بگو ای محمّد ص در جواب آن که می گویند بتوریت ایمان داریم فَلِم َ تَقتُلُون َ پس چرا می کشید أَنبِیاءَ اللّه ِ پیغمبران خدا را مِن قَبل ُ پیش ازین إِن کُنتُم اگر بودید شما مُؤمِنِین َ گرویدگان بتوریت وَ لَقَد جاءَکُم مُوسی و هرآئینه که آمد بشما

موسی بِالبَیِّنات ِ به نشانهای درست و پیغامهای راست که احکام الواح است ثُم َّ اتَّخَذتُم ُ العِجل َ پس شما فرا گرفتید گوساله را بخدای مِن بَعدِه ِ از پس رفتن موسی علیه السلام بطور وَ أَنتُم ظالِمُون َ و شما بیدادگرانید بر نفسهای خود-

صفحه : 29

وَ إِذ أَخَذنا و یاد کنید چون فرا گرفتیم ما مِیثاقَکُم پیمان شما را وَ رَفَعنا و برداشتیم فَوقَکُم ُ الطُّورَ بر زبر سر شما کوهی را که منسوب بود بطور بن اسمعیل از کوه های فلسطین و آن شهری است از بلاد شام خُذُوا گفتیم که فرا گیرید ما آتَیناکُم آنچه بشما داده ایم یعنی توریت بِقُوَّهٍ بعزم درست وجد تمام وَ اسمَعُوا و بشنوید یعنی فرمان برید قالُوا گفتند بآشکارا سَمِعنا شنودیم و پذیرفتیم و پنهان با خود گفتند وَ عَصَینا و نافرمانی کردیم یا شنیدیم بگوش و عاصی شدیم بدل وَ أُشرِبُوا و خورانیده شدند یعنی درآورده شدند فِی قُلُوبِهِم ُ العِجل َ در دلهای ایشان دوستی گوساله را بِکُفرِهِم بسبب جحود و انکار ایشان قُل بِئسَما یَأمُرُکُم بگو ای محمّد ص بد چیزی است آنچه میفرماید شما را بِه ِ إِیمانُکُم بآن چیز ایمان شما و آن کفر است به قرآن و به محمّد ص إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما گرویدگان بخدا چه اگر کسی مؤمن باشد ایمان او را به کفر نه می فرماید و جهودان باین همه رسوائی گفتند که بهشت جز جای ما نخواهد بود حق تعالی جل علی فرمود که قُل بگو ای محمّد ص در جواب اینکه دعوی ایشان که إِن کانَت اگر هست بزعم شما لَکُم ُ الدّارُ الآخِرَهُ مر شما را سرای آخرت و نعمت بهشت عِندَ

اللّه ِ نزدیک خدا خالِصَهً پاکیزه و خاصه مِن دُون ِ النّاس ِ بی دیگر مردمان فَتَمَنَّوُا المَوت َ پس آرزو کنید مرگ را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان در آنکه بهشت خاصه از آن شما است چه بی مرگ بدان سرای نتوان رسید آرزوی مرگ از علامات اشتیاق لقا است پس هر که آرزومندتر بود بمرگ مشتاق تر باشد بلقا فرد مرگ است که دوست را رساند بر دوست آن کیست که او بمرگ شادان نبود وَ لَن یَتَمَنَّوه ُ أَبَداً و آرزو نکنند جهودان مرگ را هرگز بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم بآنچه پیش فرستاده است دستهای ایشان از قتل انبیا ع و تغییر لغت مصطفی علیه السلام وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِالظّالِمِین َ و خدای داناتر است بستمگاران و دروغ گویان وَ لَتَجِدَنَّهُم و هر آئینه یابی تو جهودان را أَحرَص َ النّاس ِ حریص ترین مردمان عَلی حَیاهٍ بر زندگانی دنیا وَ مِن َ الَّذِین َ أَشرَکُوا و از آن کسانی نیز که شرک آورده اند یعنی کفار عرب و اصح آنست که مراد اینجا مشرکان مجوسند زیرا که هیچکس را زندگانی دنیا دوست تر از ایشان نیست یَوَدُّ أَحَدُهُم دوست میدارد یکی از ایشان یعنی از گبران لَو یُعَمَّرُ که کاش عمر داده شود أَلف َ سَنَهٍ هزار سال و ازین است تحیت مجوس که چون بهم رسند گویند که هزار سال بزی و نزد بعضی از علما گفتن اینکه لفظ مکروه است وَ ما هُوَ بِمُزَحزِحِه ِ و نیست که رهاننده او باشد مِن َ العَذاب ِ از عذاب أَن یُعَمَّرَ آنکه عمر داده شود یعنی طول عمر او دافع عذاب الهی نیست وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و خدای بینا است بِما یَعمَلُون َ بآنچه می کنند یهود و مجوس و غیر

ایشان و بعضی از یهود میگفتند که صاحب محمّد ص جبرئیل است و او وحی بدو فرو می آرد و اسلاف ما را از جبرئیل ع رحمت بسیار رسیده است و اکثر بلا و عذاب بر آبای ما بواسطه او نازل شده اگر بجای او میکائیل بودی ما بابی القاسم ایمان می آوردیم حق سبحانه فرمود که

صفحه : 30

قُل بگو ای محمّد ص مَن کان َ هر که باشد عَدُوًّا لِجِبرِیل َ دشمن مر جبرئیل را و اینکه نامی است عبرانی یا سریانی و معنی او عبد اللّه، و او امین خزائن وحی خدای باشد پس هر که دشمن وی بود گو از خشم بمیرد فَإِنَّه ُ نَزَّلَه ُ پس بدرستیکه او فرو می آرد قرآن را عَلی قَلبِک َ بِإِذن ِ اللّه ِ بر دل تو بفرمان خدا مُصَدِّقاً در حالتی که قرآن تصدیق کننده است لِما بَین َ یَدَیه ِ مر آن چیزی را که پیش از وی نازل شده و حالا با ایشان است از کتب منزله چون توریت و زبور وَ هُدی ً و قرآن راه نماینده است بحق وَ بُشری و مژده دهنده لِلمُؤمِنِین َ مر گرویدگان را بنجات و درجات مَن کان َ هر که باشد عَدُوًّا لِلّه ِ دشمن مر خدا را وَ مَلائِکَتِه ِ و فرشتگان او را وَ رُسُلِه ِ و فرستادگان او را وَ جِبرِیل َ وَ مِیکال َ و اینکه دو فرشته مقرب را فَإِن َّ اللّه َ پس تحقیق که خدای تعالی عَدُوٌّ لِلکافِرِین َ دشمن است مر کافران را که دشمن ملائکه و رسل اند وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیک َ و هر آئینه ما فرستادیم بسوی تو آیات ٍ بَیِّنات ٍ نشانهای روشن یا آیتهای درست و راست یعنی قرآن وَ ما یَکفُرُ بِها

و کافر نشوند بدین آیت ها إِلَّا الفاسِقُون َ مگر بیرون رفتگان از فرمان خدای أَ وَ کُلَّما آیا هرگاه که یهود عاهَدُوا عهد کردند عَهداً عهد کردنی نَبَذَه ُ بشکستند آن را فَرِیق ٌ مِنهُم گروهی از ایشان بَل أَکثَرُهُم بلکه بسیاری از ایشان لا یُؤمِنُون َ نه می گروند بتوریت وَ لَمّا جاءَهُم و آن هنگام که آمد بدیشان رَسُول ٌ مِن عِندِ اللّه ِ فرستاده از نزدیک خدا یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم مُصَدِّق ٌ باور دارنده لِما مَعَهُم مر توریت را که با ایشان است نَبَذَ فَرِیق ٌ بیفگندند گروهی مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از آنان که عطا داده شده اند توریت یعنی علمای ایشان بینداختند کِتاب َ اللّه ِ توریت را یا قرآن را وَراءَ ظُهُورِهِم پس پشت خودها کَأَنَّهُم گویا که آن علما لا یَعلَمُون َ نه میدانند که آن کلام اللّه است و محمّد رسول اللّه صلی اللّه علیه و علی آله و اصحابه و سلّم.

صفحه : 31

وَ اتَّبَعُوا و پی روی کردند اینکه یهود ما تَتلُوا الشَّیاطِین ُ آن چیز را که میخوانند دیوان عَلی مُلک ِ سُلَیمان َ در زمان پادشاهی سلیمان ع و آنچنان بود که دیوان در عهد سلیمان ع شعبدهای صد رنگ را با نیرنگهای کهانت درآمیخته نوشته بودند و میان اراذل و جهال شایع شده بود سلیمان ع بر آن حال اطلاع یافته بفرمود تا آن نوشتها را آوردند، و در صندوقی نهاده مقفل ساخته در زیر تخت خود دفن کرد و بعد از وفات سلیمان ع دیوان آنرا از زیر تخت وی بیرون آورده چنان فرا نمودند که سلیمان ع بآن سحرها و شعبدها پادشاهی می کرد و بعد ازان یهود سلیمان ع را به بسحر

نسبت میدادند حق سبحانه ابراری ذمه ویرا فرمود که وَ ما کَفَرَ سُلَیمان ُ و هرگز کافر نشد سلیمان ع یعنی سلیمان ع جادو نه کرد وَ لکِن َّ الشَّیاطِین َ و لیکن دیوان در زمان او کَفَرُوا کافر شدند یُعَلِّمُون َ النّاس َ درمی آموختند مردمان را السِّحرَ جادو وَ ما أُنزِل َ و دیگر یهود متابعت کردند آن چیز را که فرو فرستاده شده از سحر عَلَی المَلَکَین ِ بر دو فرشته بِبابِل َ در شهر بابل هارُوت َ وَ مارُوت َ نام آن دو فرشته است و ایشان بر آدمیان گنهکار طعنه می زدند حق تعالی فرمود که ایشان بسته، نفس و هوااند و اگر شما را نیز همان حالت که ایشان را هست بودی صدور عملهای بدتر از افعال ایشان از شما امکان داشتی، ایشان استبعاد نمودند و حق سبحانه نفس بشری را بدیشان داد و برای حکومت خلق بر زمین فرستاد ایشان بر زمین آمده بر زنی زهره نام عاشق شدند و به سبب شرب خمر بر قتل بناحق و سجده صنم اقدام نمودند و حق تعالی ایشان را از صعود بر آسمان منع کرد و عذاب بر ایشان در اینکه جهان مقرر شده و حالا در چاه بابل بموی سر آویخته معذب اند، و انزال سحر بر ایشان بجهت آن بود که در آن زمان سحره دعوی نبوت میکردند و حق سبحانه در زمان حکومت ایشان و قبل از معصیت، اینکه علم بر ایشان فرستاد و گویند بوجه الهام ایشان را کیفیت اینکه علم در آموخت تا جمعی زیرکان را تعلیم دهند و ایشان بر کیفیت سحر و حقیقت آن مطلع شده معارض مدعیان نبوت گردند وَ ما یُعَلِّمان ِ و نیاموزانند اینکه دو

فرشته درین وقت که در چاه اند مِن أَحَدٍ هیچ یکی را حَتّی یَقُولا تا وقتی که گویند پیش از آموزانیدن آنکس را که إِنَّما نَحن ُ فِتنَهٌ جز اینکه نیست که ما آزمایش خلقیم از خدای فَلا تَکفُر پس تو کافر مشو بر اعتقاد کردن که بر عمل سحر گناهی مترتب نیست فَیَتَعَلَّمُون َ پس می آموزند مِنهُما ازان دو ملک ما یُفَرِّقُون َ بِه ِ آن چیزی را که جدائی افگند بآن بَین َ المَرءِ وَ زَوجِه ِ میان مرد و زن او وَ ما هُم و نیستند جادوان بِضارِّین َ بِه ِ ضرر رساننده بسحر مِن أَحَدٍ هیچکس را إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بقضا و قدر خدای وَ یَتَعَلَّمُون َ و می آموزند ما یَضُرُّهُم آنچه ایشان را زیان رساند وَ لا یَنفَعُهُم و سود نکند ایشان را وَ لَقَد عَلِمُوا و هر آئینه نیک دانستند یهود لَمَن ِ اشتَراه ُ هر که سحر را بخرد یعنی بیاموزد و کار بندد ما لَه ُ نیست مر او را فِی الآخِرَهِ در آن سرای مِن خَلاق ٍ بهره از نیکوئی وَ لَبِئس َ ما شَرَوا بِه ِ و بد چیزی است آنکه فروختند بدان أَنفُسَهُم نفسهای خود را یعنی سحر را اختیار کردند لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر هستند ایشان که دانند زیان اینکه سود را

صفحه : 32

وَ لَو أَنَّهُم آمَنُوا و اگر اینکه جهودان گرویدندی به محمّد ص وَ اتَّقَوا پرهیز کردندی از سحر و کیش یهودی پاداش یافتندی و پوشیده نیست لَمَثُوبَهٌ هرآئینه پاداش مِن عِندِ اللّه ِ از نزدیک خدای خَیرٌ بهتر است از رشوت که بر کتمان نعمت پیغمبر می ستانند لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر بودی که بدانستندی یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید لا تَقُولُوا راعِنا مگوئید

لفظ راعنا در وقت مکالمه با محمّد ص که یهود گفتار شما را دستاویز ساخته به آن حضرت ص اینکه کلمه میگویند و در لغت ایشان دشنام فاحش است و مومنان بدان معنی می گفتند که مراعات کن سخنان ما را یعنی بشنو، حق سبحانه فرمود که اینکه کلمه مگوئید وَ قُولُوا انظُرنا و بگوئید انظرنا یعنی بنگر بسوی ما وَ اسمَعُوا و بشنوید حکم خدا را بسمع قبول وَ لِلکافِرِین َ و مر کافرانراست یعنی آنها را که بر سبیل مذمت اینکه کلمه میگویند عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک که هرگز انقطاع نیابد ما یَوَدُّ دوست ندارند الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه حق را پوشیده اند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل کتاب یعنی یهود وَ لَا المُشرِکِین َ و نه مشرکان أَن یُنَزَّل َ عَلَیکُم آنکه فرو فرستاده شود بر شما مِن خَیرٍ مِن رَبِّکُم هیچ نیکوئی از نزد پروردگار شما مراد وحی است و قرآن که جامع همه چیزها است یعنی یهود نمی خواستند که نبوت بآل اسمعیل انتقال کند و مشرکان را داعیه آن بود که پیغمبری بولید مغیره و یا نعیم ثقفی رسد وَ اللّه ُ یَختَص ُّ و خدای اختصاص میدهد بِرَحمَتِه ِ به نبوت و وحی خود مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ اللّه ُ و خدای ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ خداوند فضل بزرگ است بر هر که خواست او را نبوت داده و در صفت فضل بعظمت اشعاری است بر آنکه فرد فضل او فضلیست افزون از عدد لطف او لطفیست بیرون از شمار ما نَنسَخ هر چه منسوخ می گردانیم مِن آیَهٍ از آیت قرآن بر وفق مصالح خلق و مقتضای زمان أَو نُنسِها یا فراموش می گردانیم آن را

و از دلها می بریم نَأت ِ بِخَیرٍ مِنها بیاریم بهتری ازان آیت منسوخه چنانچه مصابرت یک غازی را با ده تن از کافران منسوخ کرد و با دو تن مقرر ساخت أَو مِثلِها یا بیاریم مانند آنکه نسخ کرده ایم در منفعت و مثوبت با وجود رعایت مصلحت چون تحویل قبله از بیت المقدس بکعبه أَ لَم تَعلَم آیا نمیدانی خطاب با منکران نسخ است جهودان در نسخ مجادله میکردند و می گفتند که آن پشیمانی است و بر خدای روا نیست و از حکمت الهی و مصلحت پادشاهی در نسخ احکام غافل و جاهل بودند حق تعالی می فرماید که ای منکر نسخ و مجادل آیا معلوم نه داری یعنی نمیدانی أَن َّ اللّه َ آن را که حق سبحانه عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از محو و اثبات و نسخ و انشاء قَدِیرٌ توانا است بر کمال.

صفحه : 33

أَ لَم تَعلَم آیا ندانستی أَن َّ اللّه َ آنکه به تحقیق خدای است بیشک لَه ُ مر اوراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پادشاهی آسمانها و زمین پس هر چه خواهد کند وَ ما لَکُم و نیست مر شما را مِن دُون ِ اللّه ِ جز خدای مِن وَلِی ٍّ دوستی که ازو بشما نفعی رسد وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری که از شما دفع ضرر کند أَم تُرِیدُون َ آیا می خواهید أَن تَسئَلُوا آنکه سؤال کنید رَسُولَکُم پیغمبر ص خود را کَما سُئِل َ مُوسی هم چنانکه سؤال کرده شده بود موسی ع مِن قَبل ُ پیش ازین جهودان می گفتند که محمّد ع باید که کتابی بیکبار بیارد چنانچه موسی ع آورده بود حق تعالی را فرمود که شما از محمّد ص همان می طلبید از

سؤالهای متعصبانه که پدران شما از موسی ع می طلبیدند وَ مَن یَتَبَدَّل ِ الکُفرَ بِالإِیمان ِ و هر که بدل کند کفر را بایمان یعنی کفر را بر ایمان بگزیند فَقَد ضَل َّ پس هرآئینه که گمراه گشته است سَواءَ السَّبِیل ِ از میان راه راست وَدَّ کَثِیرٌ دوست می دارند بسیاری مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل توریت چون فخاض بن عازورا که دانشمند ایشان بود و امثال او از احبار لَو یَرُدُّونَکُم آنکه بازگردانند مر شما را مراد حذیفه رض بن یمان و عمار بن یاسر رض است که فخاض و یاران او مر ایشان را دعوت به یهودیت میکردند حق سبحانه فرمود که یهود میخواهند که بگردانند شما را مِن بَعدِ إِیمانِکُم از پس ایمان شما کُفّاراً ناگرویدگان حَسَداً از روی حسد مِن عِندِ أَنفُسِهِم از نزدیک نفسهای ایشان یعنی اینکه حسد بمقتضای طبع ایشان است نه بفرموده کسی مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ از پس آنکه روشن گشت لَهُم ُ الحَق ُّ مر ایشان را آنچه راست و درست است یعنی رسالت محمّد ص و حقیقت قرآن و صحت دین اسلام فَاعفُوا پس درگذرانید ای مسلمانان و بگذرید از قتال بایشان وَ اصفَحُوا روی بگردانید از اینان حَتّی یَأتِی َ اللّه ُ بِأَمرِه ِ تا وقتی که بیارد خدای فرمان خود را که حکم است بقتال یا امر بجزیه إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از تعذیب و انتقام قَدِیرٌ توانا است-

صفحه : 34

وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه مال را وَ ما تُقَدِّمُوا و آنچه از پیش بفرستید لِأَنفُسِکُم از برای خود مِن خَیرٍ از مال دنیا

بر سبیل صدقات و نفقات و انواع خیرات تَجِدُوه ُ بیابید آنرا نوشته عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا یا ثواب آن بیابید نزدیک وی إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ بدانچه شما میکنید از خیر و صدقه بینا است وَ قالُوا و گفتند جهودان یا ترسایان لَن یَدخُل َ الجَنَّهَ هرگز درنیاید در بهشت إِلّا مَن کان َ مگر آنکه باشد هُوداً یهودی أَو نَصاری یا نصرانی یعنی یهود گفتند که به بهشت نروند مگر جهودان و نصرانی گفتند که به بهشت نروند الا ترسایان تِلک َ اینکه دعوی از هر دو طائفه أَمانِیُّهُم آرزوهای باطله ایشان است قُل هاتُوا بگو ای محمّد ص بیارید بُرهانَکُم حجت خود را بدین دعوی إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان در قول خود بَلی نه چنین است که ایشان میگویند بلکه مَن أَسلَم َ هر که تسلیم کرد وَجهَه ُ لِلّه ِ همه خود را برای اطاعت خدای وَ هُوَ مُحسِن ٌ و او نیکوکار است در کردار و گفتار فَلَه ُ أَجرُه ُ پس مر آنکس راست مزد کار او عِندَ رَبِّه ِ نزد آفریدگار او وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم و هیچ ترسی نباشد بر ایشان از فوت مزد ایشان وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نه ایشان اندوهناک باشند از تصور زوال آن مزد، جمعی از نصاری بنی نجران بمدینه آمدند و با رؤساء یهود مناظره نموده هر فرقه در ابطال دین دیگری غایت سعی بتقدیم رسانیدند و حق سبحانه اینکه آیت فرستاد وَ قالَت ِ الیَهُودُ و گفتند جهودان لَیسَت ِ النَّصاری نیستند گروه ترسایان عَلی شَی ءٍ بر چیزی از دین حق وَ قالَت ِ النَّصاری و گفتند ترسایان لَیسَت ِ الیَهُودُ نیستند جهودان

عَلی شَی ءٍ بر چیزی از دین که معتد به باشد وَ هُم و حال آنکه همه ایشان یَتلُون َ الکِتاب َ میخوانند کتاب خدایرا یعنی یهود از توریت میدانند که نصاری بجهت اثبات زن و فرزند مر حق را بر باطل اند و ترسایان در انجیل میخوانند که یهود بجهت انکار عیسی و انجیل کافر و بیحاصل اند کَذلِک َ همچنین که این ها میگویند قال َ الَّذِین َ گفتند آنانکه لا یَعلَمُون َ یا هیچ نمیدانند و اهل کتاب نیستند چون مجوس و مشرکان عرب مِثل َ قَولِهِم مانند گفتار یهود و نصاری یعنی کفار هم در باره ایشان همین گفتند که جهود و ترسا بر حق نیستند-

صفحه : 35

فَاللّه ُ یَحکُم ُ پس خدا داوری کند بَینَهُم یَوم َ القِیامَهِ میان ایشان در روز رستخیز فِیما کانُوا در آن چیزی که هستند ایشان فِیه ِ یَختَلِفُون َ که در آن اختلاف

میکنند از حق و باطل وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن مَنَع َ از آنکس که بازداشت مَساجِدَ اللّه ِ مسجدهای خدای را أَن یُذکَرَ از آنکه یاد کرده شود فِیهَا اسمُه ُ در آنجا نام خدای تعالی یعنی نگذاشت که در مساجد خدای تعالی را یاد کنند و پرستش نمایند وَ سَعی و سعی نمود فِی خَرابِها در ویرانی آن مساجد و آن بخت نصر بابلی بود یا طرطوس رومی که بیت المقدس را خراب کرد و احبار را بقتل رسانید یک مسجد را بلفظ جمع یاد کرد بجهت تعظیم یا آنکه هر موضعی ازو مسجدی است یعنی محل سجده أُولئِک َ آنگروه که در منع ذکر و خرابی مسجد کوشیدند ما کان َ لَهُم نیست مر ایشان را و نه سزد أَن یَدخُلُوها

آن که درآیند در آن مسجد إِلّا خائِفِین َ مگر ترسگاران و اینکه صورت در زمان دولت اسلام ظهور یافت که ترسایان را قوّت رفتن در مسجد اقصی نیست از ترس مسلمانان لَهُم مر ترسایان راست فِی الدُّنیا درین جهان خِزی ٌ رسوائی و خواری و جزیه دادن وَ لَهُم فِی الآخِرَهِ و مر ایشان راست در آنسرای عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذابی بزرگ وَ لِلّه ِ و مر خدایرا است المَشرِق ُ جای برآمدن آفتاب وَ المَغرِب ُ و جای فرو رفتن آن، آورده اند که جمعی از لشکریان حضرت رسالت پناه شبی بسبب ابر و تاریکی در سمت قبله اختلاف کردند و هر کسی تحری کرده برای خود محرابی ساختند و چون روشن شد خطوط محاریب ایشان از سمت قبله منحرف بود چون بمدینه رسیدند باعاده و قضای آن نماز از حضرت رسالت پناه ص اجازت خواستند و اینکه آیت نازل شد که بعد از ان که تحری کرده اید اعادت نماز حاجت نیست چه که همه جهات از آن اوست در تحقیق فَأَینَما تُوَلُّوا پس هر کجا که روی آرید فَثَم َّ وَجه ُ اللّه ِ پس آنجا وجه خدای است یعنی جهت طاعت اوست و محققان را در تحقیق اینکه آیت نکته ایست که ازان جمله زبان عالی بیان حضرت حقایق رتبت ولایت منقبت خلدت ظلال هدایته درین ابیات اشارتی بدان می فرماید مثنوی

از بنی اینما تولو خوان ثم وجه اللهش متمم دان

یعنی آنسو که روی قصد آری تا حق بندگیش بگذاری

وجه حق کان بود حقیقت او باشد آنجا بسوی او کن رد

هیچ جا را نکرد استثنا پس بود عین حق عیان همه جا

عارف حق شناس را باید که بهر سوی

دیده بگشاید

بیند آنجا جمال حق پیدا نگسلد از جمال حق قطعا

إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای واسِع ٌ بزرگ مغفرت است و بسیار عطا عَلِیم ٌ دانا بمصالح احوال مسلمانان به وَ قالُوا و گفتند بی باکان از یهود و نصاری به اتَّخَذَ اللّه ُ فراگرفت خدای به وَلَداً فرزندی یعنی عزیر ع و مسیح ع به سُبحانَه ُ پاکی و بی عیبی اوراست به بَل نه چنان است که ایشان میگویند بلکه به لَه ُ مر اوراست به ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است به وَ الأَرض ِ و آنچه در زمین است و چون اهل آسمان و زمین همه مملوک و مربوب وی باشند پس عیسی او عزیر ولد او نتوانند بود چه ولد نمی باشد الا از جنس والد و اینکه المملوک من المالک به کُل ٌّ همه آنچه در زمین و آسمان باشد به لَه ُ قانِتُون َ مر او را فرمانبردارانند یعنی مغلوب اند در تحت تصرف قدرت.

صفحه : 36

بَدِیع ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ از نو پدیدآرنده آسمان و زمین ها است وَ إِذا قَضی و چون خواهد یا تقدیر کند أَمراً کاری را فَإِنَّما یَقُول ُ لَه ُ پس جز اینکه نیست که گوید مر آن چیزی را کُن بباش فَیَکُون ُ پس بباشد وَ قال َ الَّذِین َ و گفتند آنانکه لا یَعلَمُون َ نمیدانند خدای را و علم نخوانده اند چون مشرکان مکه لَو لا یُکَلِّمُنَا اللّه ُ اگر ما را بتوحید دعوت میکند پس چرا سخن نمیگوید خدای با ما أَو تَأتِینا آیَهٌ یا بر یکی از ما پیغامی نمی آید کَذلِک َ همچنانکه اینکه مشرکان میگویند قال َ الَّذِین َ گفتند آنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان از یهود و نصاری مِثل َ قَولِهِم مانند گفتار ایشان

و اقتراح کردند بر انبیا ع بعد از ظهور معجزات تَشابَهَت قُلُوبُهُم بیک دیگر مشابه است دلهای کفار و منکران اهل کتاب در کفر و قساوت و سؤالات از روی عناد و کدورت تیرگی قَد بَیَّنَّا الآیات ِ هرآئینه بیان کردیم نشانهای توحید و نبوت لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ برای گروهی که طالب یقین اند نه تابع تردد و تخمین إِنّا أَرسَلناک َ بدرستیکه ما فرستادیم ترا ای محمّد ص بِالحَق ِّ براستی و درستی و گفته اند مع الحق یعنی با قرآن یا دین اسلام بَشِیراً مژده دهنده مومنان وَ نَذِیراً و بیم کننده کافران وَ لا تُسئَل ُ و پرسیده نخواهی شد روز قیامت عَن أَصحاب ِ الجَحِیم ِ از آنها که اهل جحیم اند و جحیم آتش سوزنده بسیاری زبانه باشد، روزی بزبان حضرت رسالت پناه جاری شد که اگر خدای تعالی بر یهود دری از درهای عذاب بگشاید و اثر غضب خود بدیشان نماید غالب آنست که از بیم عذاب الیم بمنهاج مستقیم بازآیند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که ایشان اصحاب الجحیم اند و ما ترا نخواهیم پرسید که چرا ایشان ایمان نیاوردند بر تو ادای وحی و رسالت و بر ما حساب اهل ضلالت وَ لَن تَرضی و هرگز خوشنود نشوند عَنک َ الیَهُودُ وَ لَا النَّصاری از تو جهود و نه ترسایان حَتّی تَتَّبِع َ تا آنگاه که پیروی کنی مِلَّتَهُم کیش ایشان را قُل بگو ای محمّد ص وقتی که هر یک از ایشان ملّت خود را ستایش کنند إِن َّ هُدَی اللّه ِ بدرستیکه راه نمودن خدای هُوَ الهُدی آن است راه نمودن بحق شما مرا به یهودیت و نصرانیت میخوانید و او مرا باسلام راه می نماید وَ لَئِن ِ اتَّبَعت َ و

اگر متابعت نمای ای محمّد ص أَهواءَهُم آرزوهای ایشان را در باب دین بَعدَ الَّذِی پس از ان چیزی که براستی جاءَک َ آمده است بتو مِن َ العِلم ِ از دانش که وحی است در حقیّت اسلام و بطلان ملّت ایشان ما لَک َ نیست مر ترا مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای مِن وَلِی ٍّ دوستی رهاننده وَ لا نَصِیرٍ و نه کسی یاری دهنده صورت خطاب بحضرت رسالت پناه ص است و معنی راجع بامت-

صفحه : 37

الَّذِین َ آنانکه آتَیناهُم ُ الکِتاب َ عطا کردیم ایشان را کتاب یعنی توریت بقولی که آیت در شان عبد اللّه رض بن سلام و اصحاب او باشد، یا انجیل بقولی که در شان اصحاب سفینه بود از ملازمان نجاشی که با جعفر رض بن ابی طالب از دیار حبشه بمدینه آمدند یا قرآن بقولی که آیت در شان مسلمانان فرود آمده باشد و بر هر تقدیر یَتلُونَه ُ میخوانند آن کتاب را یا متابعت میکنند حَق َّ تِلاوَتِه ِ چنانچه حق خواندن یا متابعت کردن است أُولئِک َ آن گروه یُؤمِنُون َ بِه ِ ایمان دارند بکتاب نه آنها که تحریف کردند وَ مَن یَکفُر بِه ِ و هر که کافر گردد بکتاب و احکام آن را تغیّر دهد فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیان زدگان یا بَنِی إِسرائِیل َ ای فرزندان یعقوب اذکُرُوا یاد کنید نِعمَتِی َ نعمتهای مرا الَّتِی آن نعمتهائی که أَنعَمت ُ عَلَیکُم انعام کردم بر شما و اسلاف شما وَ أَنِّی فَضَّلتُکُم و بدرستیکه من پدران شما را تفضیل کردم عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان زمان ایشان تکریر اینکه آیت بجهت تقریر و تذکیر نعمتهای الهی است وَ اتَّقُوا یَوماً و بترسید

از عذاب روز که از هیبت آن لا تَجزِی نَفس ٌ کفایت نه کند کسی عَن نَفس ٍ از کسی شَیئاً چیزیرا از عذاب وَ لا یُقبَل ُ مِنها و قبول کرده نه شود از هیچ نفسی عَدل ٌ فدای او را یعنی بدلیکه بعوض او معذب نه گردد وَ لا تَنفَعُها و سودی نه کند هیچ نفسی را شَفاعَهٌ خواهش خواهندگان بر تقدیر وجود شفیع وَ لا هُم یُنصَرُون َ و نباشد کافران که ممنوع گردند از عذاب یعنی ایشان را کسی یاری نه کند تا از عذاب باز رهاند بیت

سودی ندهد یاری هر یار که هست تا در نرسد وعده هر کار که هست

وَ إِذِ ابتَلی و یاد کن ای محمّد ص وقتی را که بیازمود یعنی امر کرد إِبراهِیم َ رَبُّه ُ مر ابراهیم را پروردگار او بِکَلِمات ٍ بسخنان اوامر و نواهی یا مناسک حج یا آنچه از فطرت اسلام شمرند و آن فرق است یعنی شکافتن موی سر و دو نیم ساختن آن را که کسی موی دارد و مضمضه و استنشاق و مسواک و چیدن موی لب و گرفتن ناخن و برکندن موی زیر بغل و حلق عانه و ختنه و استنجا به آب فَأَتَمَّهُن َّ پس ابراهیم با تمام رسانیدن آن را و قیام نمود بدان قال َ گفت خدای تعالی که چون متابعت فرمان کردی إِنِّی جاعِلُک َ بدرستیکه من گرداننده توام لِلنّاس ِ برای مردمان إِماماً پیشوای در دین که همه نیکان بعد از تو بتو اقتدا کنند و آنکه حق سبحانه پیغمبر ص ما را فرمود که اتبع ملته ابراهیم حنیفا و امت مرحومه را نیز امر کرد که مله ابیکم ابراهیم برای انجاز اینکه وعده است

و چون خدای تعالی ابراهیم را بشرف امامت نوازش فرمود قال َ گفت ابراهیم با حق تعالی وَ مِن ذُرِّیَّتِی و از فرزندگان و نبیرگان من نیز امامان پیدا کن قال َ گفت خدای در جواب او لا یَنال ُ عَهدِی نرسد عهد من یعنی رحمت بقول اصح رسالت یا امامت مسلمانان الظّالِمِین َ ستمکاران را یعنی کافران را از ذرّیت تو.

صفحه : 38

وَ إِذ جَعَلنَا و یاد کن آنرا که گردانیدیم البَیت َ خانه کعبه را مَثابَهً جای بازگشت یا موضع ثواب لِلنّاس ِ مر آدمیان را یعنی حاجیانرا که هر سال بوی بازگردند و از آنجا به ثواب بیحساب رسند وَ أَمناً و گردانیدیم آنرا موضع ایمنی که درو کسی را نه کشند وَ اتَّخِذُوا و فراگیرید ای مومنان بعد از انکه شرف حرم دانستید مِن مَقام ِ إِبراهِیم َ از مقامیکه منسوب است بابراهیم مُصَلًّی نمازگاه و آن موضعی است که در آن حجری وضع کرده اند و اثر قدمهای مبارک آنحضرت بروست و حفص و اتخذوا بصیغه ماضی میخوانند یعنی فرا گرفتند مردمان آنرا پیش از شما نمازگاه وَ عَهِدنا و عهد کردیم یعنی فرمان فرستادیم إِلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ بسوی ابراهیم و اسمعیل أَن طَهِّرا آنکه پاک سازید بَیتِی َ خانه مرا از اوثان و انجاس و خبائث و معاصی و طواف جنب و حائض لِلطّائِفِین َ برای طواف کنندگان وَ العاکِفِین َ و برای مقیمان و معتکفان وَ الرُّکَّع ِ السُّجُودِ و برای رکوع کنندگان و سجود آرندگان یعنی نمازگذارندگان اهل اشارت برآنند که پاک دارید خانه دل را که حرم دوست است از ادناس تعلقات کونین و گفته اند تطهیر بیت از ادناس او زار است و تطهیر دل

از ملاحظه اغیار بیت

اگر حریم دل از غیر دوست سازی پاک صفائی وحدت صرف اندرو کنی ادراک

وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ و یاد کن آنرا که گفت ابراهیم یعنی دعا کرد که رَب ِّ اجعَل ای پروردگار من بگردان هذا اینکه مکانرا که برای تو در آن خانه ساختم بَلَداً آمِناً شهری ایمن از قحط و خسف و مسخ یا اهل آنرا از جور متغلبان در امان خود دار وَ ارزُق أَهلَه ُ و روزی ده اهل اینکه بلده را مِن َ الثَّمَرات ِ از میوه ها حق تعالی اینکه دعا را مستجاب گردانیده حکم فرمود تا جبرئیل یکی از دههای فلسطین را که مشتمل بود بر ثمرات بسیار از ان زمین منقطع ساخته بمکه آورد و هفت بار بگرد خانه کعبه طواف داده در زمین تهامه بر سه مرحله از مکه وضع کرد و آن دیهه را بجهت طواف خانه کعبه طائف میگویند و میوه اهل مکه از آنجا است پس ابراهیم تخصیص کرد رزق را بمومنان و گفت مَن آمَن َ روزی ده هرکه را که ایمان دارد مِنهُم از آنانکه ساکنان اینکه شهر باشند بِاللّه ِ بخدای وَ الیَوم ِ الآخِرِ و روز بازپسین قال َ گفت خدای وَ مَن کَفَرَ و هر که کافر شود فَأُمَتِّعُه ُ پس او را برخورداری دهم قَلِیلًا برخورداری اندک یعنی در دنیا ثُم َّ أَضطَرُّه ُ پس او را به بیچارگی برانم إِلی عَذاب ِ النّارِ بسوی عذاب دوزخ وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد مرجعی است دوزخ وَ إِذ یَرفَع ُ و یاد کن آنرا که برداشت إِبراهِیم ُ القَواعِدَ ابراهیم اصلها و اساسها را مِن َ البَیت ِ از خانه کعبه وَ إِسماعِیل ُ عطف است بر ابراهیم چه پسر

با پدر در رفع قواعد شریک بوده و هریک در طرفی آن خانه کار میکرده یا بنوبت دیوار برمی آورده و اصح آنست که اسمعیل سنگ جمع میکرده و بدست ابراهیم میداده تا بکار میبرده القصه بعد از اتمام آن خانه پدر و پسر دست تضرع برداشته گفتند رَبَّنا ای پروردگار ما تَقَبَّل مِنّا قبول کن از ما اینکه کار خیر را إِنَّک َ بدرستیکه تو أَنت َ السَّمِیع ُ توئی شنوا مر دعای ما را العَلِیم ُ توئی دانا به نیت های ما

صفحه : 39

رَبَّنا ای خداوند ما وَ اجعَلنا و گردان ما هر دو را مُسلِمَین ِ ثابت بر اسلام، و استسلام یا موحد و مخلص لَک َ مر ترا وَ مِن ذُرِّیَّتِنا و گردان از فرزندان ما أُمَّهً گروهی مُسلِمَهً لَک َ گردن نهاده و منقاد شده مر ترا وَ أَرِنا بنمای ما را مَناسِکَنا مواضعی که در آن افعال حج بجای باید آورد چون میقات برای احرام و عرفات برای وقوف و منا برای قربان وَ تُب عَلَینا و از ما درگذران اگر در عمل قصوری و تقصیری واقع شده إِنَّک َ أَنت َ التَّوّاب ُ و به تحقیق توئی پذیرنده توبه مقصران الرَّحِیم ُ و بخشنده بر گنهکاران رَبَّنا ای پروردگار ما وَ ابعَث فِیهِم و برانگیز در میان ذریت ما یا امت مسلمه و مبعوث گردان رَسُولًا مِنهُم فرستاده از ایشان و بزبان ایشان تا ذریت مرا عربی و شرفی باشد بدان رسول یَتلُوا عَلَیهِم بخواند بر ایشان آیاتِک َ کتاب ترا تا بیان کند نشانهای وحدانیت تو بایشان وَ یُعَلِّمُهُم ُ الکِتاب َ بیاموزاند ایشانرا قرآن وَ الحِکمَهَ و معانی آن تا بیان کند آنچه درو هست

از امر و نهی و حلال و حرام وَ یُزَکِّیهِم و پاک گرداند ایشان را از گناه بسبب بیان شرایع و احکام إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ بدرستیکه توئی توانا و غالب و قادر بر اجابت دعای ما الحَکِیم ُ توئی دانا محکم کار حق سبحانه اینکه دعا را نیز بعز اجابت مقرون ساخته حضرت رسالت پناه ص را از اولاد اسمعیل ع مبعوث گردانید و نکته انادعوه ابی ابراهیم اشارت بر اینکه است وَ مَن یَرغَب ُ و کیست که باز گردد استفهام برای استبعاد و انکار است یعنی هیچ کس باز نه گردد عَن مِلَّهِ إِبراهِیم َ از کیش ابراهیم إِلّا مَن سَفِه َ مگر کسیکه خوار گرداند نَفسَه ُ نفس خود را یا هلاک سازد یا سفیه و بیخرد باشد در نفس خود وَ لَقَدِ اصطَفَیناه ُ و هرآئینه ما برگزیدیم ابراهیم را فِی الدُّنیا درین سرای بکرم و فتوت یا بشرف نبوّت، یا بعبادت و خلت یا بعمارت خانه کعبه وَ إِنَّه ُ فِی الآخِرَهِ و بدرستیکه او در ان سرای لَمِن َ الصّالِحِین َ از جمله فیروزی یافتگان است بصلاح و بفلاح إِذ قال َ لَه ُ یاد کن آن وقت که گفت مر ابراهیم را رَبُّه ُ پروردگار او أَسلِم گردن نه فرمان مرا یا تسلیم شود هرچه از مجاری قضا بر تو جاری گردد قال َ أَسلَمت ُ گفت ابراهیم که تسلیم کردم خود را لِرَب ِّ العالَمِین َ به پرورنده عالمیان تا هرچه خواهد کند فان شاء احیانی و ان شاء اماتنی بیت

بگذاشته ام مصلحت خویش بدوست کز دوست بمن هر چه رسد بس نیکوست.

صفحه : 40

وَ وَصّی بِها و وصیت کرد بملت خود

یا بکلمه اسلمت إِبراهِیم ُ بَنِیه ِ ابراهیم مر پسران خود را وَ یَعقُوب ُ و وصیّت کرد یعقوب نیز اولاد خود را بموافقت جد خود و مضمون وصیت آن هر دو اینکه بود که یا بَنِی َّ ای پسران من إِن َّ اللّه َ اصطَفی بدرستیکه خدای برگزیده لَکُم ُ الدِّین َ برای شما دین مرضی مشروع مأمور به که اسلام است فَلا تَمُوتُن َّ پس ممیرید إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُون َ مگر که شما مسلمان باشید یعنی بر اسلام مداومت کنید چون مرگ برسد شما را بر اسلام دریابد پس نهی از ترک اسلام هست نه از مرگ أَم کُنتُم شُهَداءَ آیا شما حاضر بودید إِذ حَضَرَ آن هنگام که آمد یَعقُوب َ المَوت ُ به یعقوب مرگ او یعنی اسباب و علامات آن و یاد کنید إِذ قال َ آن وقت که گفت یعقوب لِبَنِیه ِ مر پسران خود را ما تَعبُدُون َ چه چیز خواهید پرستید مِن بَعدِی از پس وفات من قالُوا گفتند نَعبُدُ إِلهَک َ خواهیم پرستید خدای ترا وَ إِله َ آبائِک َ و خدای پدران ترا إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ ابراهیم را که جد او بود پدر گفتند جهت آنکه جد حکم پدر دارد و اسمعیل را که عم او بود هم پدر خواندند زیرا که عرب عم را اب گویند و حرمت او برابر پدر بجا آرند و اینکه نظر بر اتحاد اصل است و اسحق را که پدر او بود إِلهاً واحِداً عبادت می کنیم خدای را که یگانه و یکتا است وَ نَحن ُ لَه ُ و حال آنکه ما مر آن خدای را مُسلِمُون َ منقادیم بطاعت تِلک َ اینکه جماعت یعنی ابراهیم و یعقوب و اولاد ایشان أُمَّهٌ گروهی بودند قَد خَلَت که

درگذشتند لَها ما کَسَبَت مر ایشان راست آنچه کسب کردند وَ لَکُم ما کَسَبتُم و مر شما را باشد آنچه کسب کردید ایشان و شما را بر عملها پاداش خواهد داد وَ لا تُسئَلُون َ و شما پرسیده نشوید عَمّا کانُوا یَعمَلُون َ از آنچه بودند ایشان که عمل می کردند- اعتقاد یهود آن بود که ابنای را بطاعت آبا ثواب دهند و بر کفر ابنا ایشان را معاقب سازند درین آیت فرمود که نه شما را به اعمال ایشان مثاب خواهند ساخت و نه ایشان را بافعال شما مواخذه خواهند کرد وَ قالُوا و گفتند جهودان مر اهل اسلام را که کُونُوا هُوداً بباشید از جمع یهود أَو نَصاری و گفتند ترسایان که ترسا شوید تَهتَدُوا تا راه یابید قُل بگو ای محمّد ص بَل نه جهودی کنم و نه ترسائی بلکه متابعت میکنم و لازم میگیریم مِلَّهَ إِبراهِیم َ کیس ابراهیم را حَنِیفاً در حالتی که آن ملّت مایل است از همه کجی ها براه راست یا ابراهیم مایل بود از همه دینها بدین اسلام وَ ما کان َ و نه بود ابراهیم ع مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان.

صفحه : 41

قُولُوا بگوئید ای متابعان ملّت ابراهیم یعنی اعراض کنید از قول یهود و نصاری و در جواب آنکه شما را بجهودی و ترسائی دعوت می کنند بگوئید آمَنّا بِاللّه ِ گرویدیم بخدای وَ ما أُنزِل َ إِلَینا و آنچه فرود آمده است بما یعنی قرآن وَ ما أُنزِل َ و بآنچه فرو فرستاده شده است إِلی إِبراهِیم َ بسوی ابراهیم که بست صحیفه بوده است وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ و به فرزندان او اسمعیل و اسحق و یعقوب و به نبیره او یعقوب وَ

الأَسباطِ و به فرزندان یعقوب اگرچه به اولاد ابراهیم و یعقوب هیچ کتابی فرو نیامده اما چون متعبد باحکام صحف بودند گویا که آن بدیشان نیز منزل است چنانچه قرآن نیز منزل است بر ما وَ ما أُوتِی َ مُوسی وَ عِیسی و ایمان داریم بآنچه داده شده اند موسی و عیسی یعنی نوریت و انجیل و سائر دلائل نبوّت وَ ما أُوتِی َ النَّبِیُّون َ و ایمان داریم به آنچه عطا داده شده اند پیغمبران از کتب و معجزات مِن رَبِّهِم از نزد خدای خود لا نُفَرِّق ُ هیچ جدائی نه می افگنیم بَین َ أَحَدٍ مِنهُم میان یکی از ایشان بلکه بهمه ایمان داریم وَ نَحن ُ لَه ُ و ما مر خدای را مُسلِمُون َ گردن نهادگانیم فَإِن آمَنُوا پس اگر ایمان آوردند یهود و نصاری بِمِثل ِ ما آمَنتُم بِه ِ بمانند آنچه شما ایمان آوردید بدان یعنی بهمه کتب و رسل فَقَدِ اهتَدَوا پس هرآئینه راه راست یافتند وَ إِن تَوَلَّوا و اگر برگردند و اعراض نمایند فَإِنَّما هُم پس جز اینکه نیست که ایشان فِی شِقاق ٍ در مقام خلاف و عداوت اند و ای محمّد ص تو از دشمنی ایشان اندیشه مکن فَسَیَکفِیکَهُم ُ اللّه ُ پس زود باشد که خدای کفایت کند و از تو باز دارد شر یهود و نصاری را وَ هُوَ السَّمِیع ُ و اوست شنوا مقالت موحدان و کافران را باقرار و انکار العَلِیم ُ دانا باعتقاد هر دو گروه بعد از نزول اینکه آیات جهودان بکلی از متابعت پیغمبر اعراض کردند و ترسایان نیز طرح مخالفت افگنده با مسلمانان مفاخرت آغاز نهادند که ما را صبغه هست و شما را صبغه نی و صبغه ایشان آن بود که مولود خود را بعد

از هفت روز در آب معمودیه غوطه دادندی باعتقاد آنکه که آن آب پاک کننده مولود است از غیر دین مسیحا و آنرا قائم مقام ختان دانستندی و گفتندی صبغناه بالنصرانیه حق تعالی فرمود که صِبغَهَ اللّه ِ بگوئید ای مسلمانان که ما متابعیم صبغه اللّه را که اینکه دین خداست و گویند مراد ختان است و آن تطهیر مسلمانان باشد وَ مَن أَحسَن ُ و کیست نیکوتر مِن َ اللّه ِ از خدای صِبغَهَ از جهت دین و تلقین و تطهیر مومنان از ادناس و تلویث وَ نَحن ُ لَه ُ و ما حق را باتباع صبغه اللّه عابِدُون َ پرستش گرانیم گفته اند صبغه اللّه رتبه ولایت و درجه محبّت است هرکرا برنگ دوستی برآوردند از همه عالمش بر سر آوردند و نزد محققان صبغه اللّه رنگ بیرنگی است و تا کسی از رنگ آمیزی پاک نشود رنگ صبغه اللّه نگیرد خلاصه رسایل درویشان و نقاده عبارات و اشارات ایشان بیان معنی اینکه صبغه است و بحقیقت آن ازین رباعی که صاحب لوایح خلدت ظلال حقایقه بقلم کرم بر الواح افهام مستفیدان مثبت فرموده پی میتوان برد رباعی

پس بی رنگت است یار دلخواه ای دل قانع نشوی برنگ ناگاه ای دل

اصل همه رنگ ها از ان بی رنگی است من احسن صبغه من اللّه ای دل

- یهود و نصارای از تعریضات قرآنی دیگر باره در ورطه تعصب افتاده گفتند نحن انباء اللّه و احباءه ما را که شرف دوستی و عزت فرزندی حق ثابت باشد بوی سزاوارتریم

از مسلمانان خدای تعالی پیغمبر خود را فرمود که-

صفحه : 42

قُل بگو ای محمّد ص در جواب ایشان أَ تُحَاجُّونَنا آیا مخاصمت میکنید با ما فِی

اللّه ِ در دین خدای و دعوی ولدیت در انتساب بحق وَ هُوَ رَبُّنا و حال آنکه او پروردگار ما است وَ رَبُّکُم و آفریدگار شما و چون ربوبیت او همه را لازم است پس عبودیت او بر همه واجب باشد وَ لَنا أَعمالُنا و ما راست جزای کردارهای ما وَ لَکُم أَعمالُکُم و مر شماراست مکافات عملهای شما وَ نَحن ُ لَه ُ مُخلِصُون َ و ما مر او را مخلصانیم در اعتقاد و عمل أَم تَقُولُون َ آیا میگوئید یهود و نصاری و حفص بخطاب می خواند یعنی شما میگوئید ای جهودان و ترسایان إِن َّ إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ وَ الأَسباطَ بدرستیکه اینکه پیغمبران و پیغمبرزادگان کانُوا هُوداً بودند یهودی و اینکه قول جهودانست أَو نَصاری یا بر کیش نصرانیان و اینکه سخن ترسایان است قُل تو بگو ای محمّد ص أَ أَنتُم أَعلَم ُ آیا شما داناترید بادیان انبیاء ع أَم ِ اللّه ُ یا خدای که ایشان را بدادن اینکه دین مبعوث گردانید وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّن کَتَم َ از آنکس که بپوشد شَهادَهً عِندَه ُ گواهیکه نزدیک او ثابت شد مِن َ اللّه ِ از خدای یعنی بواسطه کتاب الهی دانسته بود و درین تعریض اهل کتاب است بکتمان شهادت در باب نبوّت حضرت رسالت پناه وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ و نیست خدای بیخبر عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما میکنید از کتمان حق و تکذیب قرآن و انکار محمّد ص تِلک َ أُمَّهٌ آن قوم مذکور گروهی بودند که قد خلت رفتند و درگذشتند لَها ما کَسَبَت مر ایشان را همان خواهد رسید که خود کسب کرده اند وَ لَکُم ما کَسَبتُم و

مر شما را نیز همان خواهد رسید که کسب کرده اید وَ لا تُسئَلُون َ و مسئول نمی شوید عَمّا کانُوا یَعمَلُون َ از آن چیزیکه دیگران کرده اند تکریر اینکه آیت برای تاکید و تقریر یا بجهت تنبیه و تحذیر است نقل است که حضرت رسالت پناه ص در مکه بوقت نماز توجه بکعبه فرمودی بعد از هجرت بمدینه فمران رسید که روی به بیت المقدس کرده نماز گذارید یهود ازین مبتهج شده میگفتند که اگر محمّد ص دین ما ندارد باری بقبله ما نماز میگذارد یا می گفتند اینکه مرد و اصحاب او را بقبله نه می بردند و تا نماز ما را ندیدند جهت قبله را نیافتند خاطر آنحضرت ملول گشت و فرمان الهی صادر شد که از بیت المقدس روی بکعبه آرد جهودان و منافقان بعد از تحویل قبله زبان طعن بگشادند حق تعالی از ان حال برین منوال خبر میدهد.

صفحه : 43

سَیَقُول ُ السُّفَهاءُ زود باشد که گویند کم خردان و سبکساران مِن َ النّاس ِ از مردمان یعنی یهود و منافقان مدینه ما وَلّاهُم چه چیز بازگردانید مسلمانان را عَن قِبلَتِهِم ُ الَّتِی کانُوا از قبله ایشان آن قبله که بودند عَلَیها بر آن یعنی بیت المقدس قُل بگو لِلّه ِ المَشرِق ُ وَ المَغرِب ُ مر خدایراست همه جهات هم مشرق که خانه کعبه در ان جانب افتاده و هم مغرب که بیت المقدّس در ان صوب واقع شده یَهدِی راه نماید مَن یَشاءُ هر کرا خواهد إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست که دین اسلام و قبله ابراهیم ع است وَ کَذلِک َ و همچنین قبله شما را ای مسلمانان افضل قبلها ساختیم جَعَلناکُم شما را هم

گردانیدیم أُمَّهً وَسَطاً گروهی عدل برگزیده لِتَکُونُوا تا باشید شُهَداءَ گواهان برای انبیا ع عَلَی النّاس ِ بر منکران نبوّت روز قیامت وَ یَکُون َ الرَّسُول ُ و باشد فرستاده من یعنی محمّد ص عَلَیکُم شَهِیداً براستی شما گواه معدل و مزکی وَ ما جَعَلنَا و نساختیم قبله عبادت تو القِبلَهَ الَّتِی آن قبله را که کُنت َ عَلَیها تو هستی بر آن یعنی کعبه إِلّا لِنَعلَم َ مگر برای آنکه ممیز سازیم و جدا کنیم مَن یَتَّبِع ُ الرَّسُول َ آن کس را که پیروی رسول کند در امر قبله مِمَّن یَنقَلِب ُ از آنکس که بازگردد عَلی عَقِبَیه ِ بر پاشنه های خود مثل است در باب کسیکه بازگردد از راهی و عدول کند بغیر آن وَ إِن کانَت و بدرستیکه هست قبله یعنی تحویل آن لَکَبِیرَهً بزرگ و گران إِلّا عَلَی الَّذِین َ مگر بر آنان که هَدَی اللّه ُ خدای راه نمود ایشانرا تا تحویل اینکه قبله را حق دانستند بخلاف یهود که هر لحظه شبهه انگیختند در امر قبله و یکی آن بود که گفتند اگر قبله حق جهت کعبه است پس از انکه بجانب بیت المقدس نماز گذارده اند از صحابه رض و پیش از تحویل قبله وفات یافته چون سعد بن زراره رض و براء بن معذور رض بر ضلالت مرده باشند حق تعالی فرمود که وَ ما کان َ اللّه ُ و نیست خدای با فضل و کرم لِیُضِیع َ إِیمانَکُم آنکه ضایع گرداند نمازهای شما را بهر طرف که گذارده اید تا تباه کند ایمان شما را که روی به بیت المقدس داشته اید إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای بِالنّاس ِ بمردمان لَرَؤُف ٌ هرآئینه مهربان است صلاح ایشان فرو نگذارد رَحِیم ٌ بخشاینده است مزد ایشان ضایع

نه گرداند-

صفحه : 44

قَد نَری بدرستیکه ما می بینیم تَقَلُّب َ وَجهِک َ گردانیدن روی ترا فِی السَّماءِ در جهت آسمان برای انتظار وحی اینکه آیت در امر تحویل قبله است سید عالم از قول یهود که می گفتند محمّد صلی اللّه علیه و علی آله و سلّم روی بقبله ما نماز بگذارد ملول شد و آرزو کرد که قبله او کعبه باشد که قبله ابراهیم ع و اقدم القبلتین است و درین باب با جبرئیل علیه السلام سخن گفت و جبرئیل متوجه مقام خود شد و سید کائنات علیه افضل الصّلوات هر ساعت از پس وی به آسمان مینگریست و منتظر وحی می بود تا جبرئیل آمد و اینکه آیت آورد که ما توجه ترا به آسمان می دیدیم فَلَنُوَلِّیَنَّک َ پس هرآئینه متوجه ساختیم ترا قِبلَهً تَرضاها بآن قبله که تو می خواهی و می پسندی فَوَل ِّ وَجهَک َ پس بگردان روی خود را مراد همه بدن است شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ بسوی مسجد الحرام که محیط است بخانه کعبه روز دوشنبه منتصف رجب در سال دوم از هجرت حضرت خیر البشر در مسجد بنی سلمه دو رکعت از ظهر گذارده بود که اینکه حکم نازل شد هم در نماز روی از صخره گردانیده بمیزاب کعبه توجه فرمود و آن مسجد به ذی القبلتین اشتهار یافت و بعد از تخصیص خطاب جهت تصریح بعموم حکم امتش را می گوید وَ حَیث ُ ما کُنتُم و هر جا که باشید در بر و بحر و سهل و جبل و شرق و غرب چون خواهید که نماز گذارید فَوَلُّوا وُجُوهَکُم پس بگردانید رویهای خود را شَطرَه ُ بسوی مسجد مذکور وَ إِن َّ الَّذِین َ و به تحقیق آنانکه أُوتُوا الکِتاب َ

داده شد ایشانرا توریت لَیَعلَمُون َ هرآئینه می دانند أَنَّه ُ الحَق ُّ که اینکه تحویل یا توجه درست و راست است و حکم آن مِن رَبِّهِم از پیش پروردگار ایشان است چه در توریت خوانده اند که پیغمبر آخر الزمان بدو قبله نماز گذارد و آخر قبله که بدان بماند کعبه است وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ و خدای غافل نیست عَمّا یَعمَلُون َ از آنچه یهود می کنند از انکار قبله وَ لَئِن أَتَیت َ و بخدای که اگر بیاری تو ای محمّد الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ برای آنان که داده شده اند کتاب را یعنی جهود و ترسا بِکُل ِّ آیَهٍ بهر معجزی و نشانی یعنی اگر بیاری هر حجتی و برهانی که از تو خواهند بر حقیّت توجه بکعبه ما تَبِعُوا قِبلَتَک َ پیروی نکنند ایشان قبله ترا وَ ما أَنت َ بِتابِع ٍ و تو نیز نیستی متابع قِبلَتَهُم مر قبله ایشان را وَ ما بَعضُهُم و نیست بعضی از ایشان بِتابِع ٍ قِبلَهَ بَعض ٍ پی رونده و متابعت کننده قبله بعضی را چه جهت قبله نصاری شرقی است و از ان یهود غربی است و جمع میان اینکه هر دو متعسر است وَ لَئِن ِ اتَّبَعت َ و اگر پیروی کنی ای محمّد بر سبیل فرض أَهواءَهُم آرزوهای ایشان در باب قبله مِن بَعدِ ما جاءَک َ از پس آنکه آمد به تو مِن َ العِلم ِ از دانستن آنکه قبله ابراهیم ع حق است إِنَّک َ بدرستیکه تو باشی إِذاً آن هنگام که متابعت ایشان نمائی لَمِن َ الظّالِمِین َ هرآئینه از جمله ستمکاران ظاهر خطاب راجع است به پیغمبر ص اما معنی آن راجع است بامت آن-

صفحه : 45

الَّذِین َ آنانکه آتَیناهُم ُ الکِتاب َ داده ایم ایشان را توریت یَعرِفُونَه ُ میشناسند

قرآن را و اصح آنست که پیغمبر را کَما یَعرِفُون َ هم چنانکه می شناسند أَبناءَهُم پسران خود را در میان کودکان یعنی شناختی روشن دارند در باب پیغمبر ص وَ إِن َّ فَرِیقاً مِنهُم و بدرستیکه گروهی از ایشان لَیَکتُمُون َ الحَق َّ هرآئینه می پوشند حق را از عوام و سفله وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان می دانند که می پوشند الحَق ُّ آنچه درست و راست باشد مِن رَبِّک َ از پروردگار تو است فَلا تَکُونَن َّ پس مباش خطاب به آنحضرت ص است و مراد امت اند یعنی مباشید مِن َ المُمتَرِین َ از شک کنندگان در امر قبله در آنکه من عند اللّه است وَ لِکُل ٍّ و مر هر گروهی را از خدای پرستان یا از انبیاء ع که ارباب شرایع اند یا هر متوجهی را وِجهَهٌ جهتی و قبله ایست هُوَ مُوَلِّیها که او روی بدان دارد یا خدا روی او را بدان سوی گردانیده فَاستَبِقُوا الخَیرات ِ پس شما ای مسلمانان پیشی گیرید بر دیگران در نیکوئی ها که یکی از ان توجه بکعبه است محققان برانند که از هر نهادی چیزی سر بر زده و از هر سویدائی سودائی ظهور کرده که قبله اوست و هر یک روی بقبله خود آورده از توجه بکعبه حقیقی باز می ماند مگر محرمان حریم تجرید و محرمان حرم تفرید که از قبله فاینما تو لوا فثم وجهه اللّه روی نه می گردانند مثنوی:

قبله شاهان بود تاج و کمر قبله ارباب دنیا سیم و زر

قبله صورت پرستان آب و گل قبله معنی شناسان جان و دل

قبله زهاد محراب قبول قبله بدسیرتان کار فضول

قبله تن پروران خواب و خورش قبله انسان بدانش پرورش

قبله عاشق

وصال بیزوال قبله عارف جمال ذی الجلال

قبله اصحاب منصب مال و جاه قبله اهل سلوک اسباب راه

قبله حرص و امل باشد هوا قبله قانع توکّل بر خدا

صاحب الحقایق فرمود که هر چیزی را از انسان قبله است که روی توجه بدان دارد قبله بدن آنچه حواس خمسه بدان لذت یابند از ماکولات و مشروبات و مسموعات و مبصرات و امثال آن و قبله نفس دنیای غدار است و زینت متاع ناپایدار و قبله دل آخرت است و قبله روح قرب و شوق و ذوق محبت و قبله سر توحید و معرفت ربّانی و کشف حقایق و اطلاع بر معانی و در کشف الاسرار آورده که هر کسی روی بجانب آوردندی ای موحدان شما ما را باشید و روی از متابید قل اللّه ثم ذرهم در باب ایشان شاهد است و می فرماید أَین َ ما تَکُونُوا هر جا که باشید و بهر قبله که رو می آرید شما و اهل کتاب یَأت ِ بِکُم ُ اللّه ُ جَمِیعاً بیارد خدای همه شما را و جمع کند بروز قیامت برای امتیاز محق از مبطل إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از احضار و تمیز قَدِیرٌ توانا است وَ مِن حَیث ُ خَرَجت َ و از هرجا که بیرون روی ای محمّد ص برای سفر فَوَل ِّ وَجهَک َ پس بگردان روی خود را بهنگام نماز شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ بسوی مسجد حرام وَ إِنَّه ُ و به تحقیق تحویل قبله به کعبه لَلحَق ُّ هرآئینه راست و پسندیده است و فرود آمده مِن رَبِّک َ از پروردگار تو وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ و خدای بیخبر نیست عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما می کنید-

صفحه :

46

وَ مِن حَیث ُ خَرَجت َ و از هر مکان و در هر زمان که بیرون می آئی فَوَل ِّ وَجهَک َ پس روی خود را بگردان در وقت ادای نماز شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ بطرف مسجد حرام وَ حَیث ُ ما کُنتُم و هر جا که شما باشید ای امت فَوَلُّوا وُجُوهَکُم پس بگردانید رویهای خود یعنی همه بدن خود را شَطرَه ُ بسوی آن مسجد لِئَلّا یَکُون َ تا نباشد لِلنّاس ِ مر یهود یا مشرکان را عَلَیکُم بر شما در باب توجه بمسجد اقصی حُجَّهٌ خصومتی و جدالی یهود میگفتند که محمّد دین ما را منکر است و قبله ما را معتقد و مشرکان طعنه می زدند که اینکه مرد را چه شد که روی از قبله پدران خود بگردانید پس به تحویل قبله به کعبه کسی را بر شما حجتی نماند إِلَّا الَّذِین َ ظَلَمُوا مِنهُم مگر آنها را که ستم کردند بر نفس خود بعناد و مکابره از یهود مدینه و بت پرستان مکه، یهود میگفتند برای میل باقربای خود روی بمکه آورد و مشرکان طعنه می کردند که محمّد دانست که ما بر حقیم دیگر باره روی قبله ما کرد فَلا تَخشَوهُم پس مترسید از ایشان در توجه بخانه کعبه وَ اخشَونِی و بترسید از من به مخالفت فرمان من وَ لِأُتِم َّ معطوف است بر لئلا یکون یعنی روی بکعبه آرید تا کسی را بر شما حجتی نباشد و دیگر تا تمام کنم بفضل و کرم خود نِعمَتِی نعمت خود را که اختصاص دارد بملت خلیفه عَلَیکُم بر شما وَ لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ و دیگر شاید که شما راه بیابید بشرائع و احکام دین و گفته اند نعمت بشما تمام کنم در آخرت

کَما أَرسَلنا چنانچه در دنیا بارسال رسل و انزال کتب کرده ایم و فرستاده ایم فِیکُم در میان شما رَسُولًا مِنکُم فرستاده هم از شما یَتلُوا عَلَیکُم که می خواند بر شما آیاتِنا آیتهای ما که قرآن است وَ یُزَکِّیکُم و پاک می گرداند شما را از شرک یا برای شما استغفار می کند تا از گناه پاک شوید وَ یُعَلِّمُکُم ُ و می آموزد شما را الکِتاب َ قرآن وَ الحِکمَهَ و حرام و حلال قرآن وَ یُعَلِّمُکُم ُ و تعلیم می دهد شما را ما لَم تَکُونُوا آنچه نیستید که شما بخود تَعلَمُون َ بدانید آنرا فَاذکُرُونِی پس یاد کنید مرا بطاعت أَذکُرکُم تا شما را یاد کنم بمغفرت إبن عیینه رح می گوید که در اخبار بما رسیده است که حق سبحانه، فرمود که من بندگان خود را چیزی داده ام اگر جبرئیل ع و میکائیل را دادمی هرآئینه نعمت بزرگ بر ایشان تمام کردمی و آن اینکه است که گفته ام فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم و در جواهر التفسیر قریب بصد وجه درین آیت مذکور شده و چون درین ترجمه بساط اطناب مطوی است بیک دو نکته از سخن محققان اختصاص می کند و در کشف الاسرار آورده که رب العالمین گفت لا یزال العبد یذکرنی و اذکره حتّی عشقنی نتیجه دوام ذکر کمال محبت است که آنرا عشق خوانند و مراد ازین ذکر نه ذکر زبان است بلکه ذکر دل و جان است و در نهایت حال از سلطان العارفین رح پرسیدند که چرا از شما ذکر زبان کمتر میشنویم فرمود که زبان بیگانه است که در میان نه گنجد و شیخ ابو بکر واسطی رح فرموده است که حقیقت ذکر نسیان ذکر است و قیام

بمذکور و در اینکه باب فرزند اعز صفی الدین علی را رباعی است رباعی

جز یاد توام از دل ناشاد برفت وز سینه هوای گل و شمشاد برفت

مستغرق ذکر تو چنانم که دگر در ذکر توام غیر تو از یاد برفت

وَ اشکُرُوا لِی و سپاسداری کنید نعمتهای مرا وَ لا تَکفُرُون ِ و ناسپاسداری مکنید.

صفحه : 47

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان استَعِینُوا یاری خواهید بقیام بر حقوق الهی بِالصَّبرِ بشکیبائی که کلید در نجات است وَ الصَّلاهِ و بنماز که مجمع العبادات است إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای مَع َ الصّابِرِین َ با صابران است بحفظ و حمایت و نصرت و رعایت وَ لا تَقُولُوا و مگوئید لِمَن یُقتَل ُ مر آن کس را که کشته شود فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای یعنی در جهاد أَموات ٌ که ایشان مردگانند صحابه رض بعد از حرب بدر ذکر شهدا میکردند و بعضی بر سبیل تحسر می گفتند که بیچاره فلان که در روز بدر جان شیرین بداد و از نعمت حیات و لذّت نعیم دنیا محروم شد حق سبحانه فرمود که ایشان را مرده مخوانید بَل أَحیاءٌ بلکه ایشان زندگانند در حضرت ما وَ لکِن لا تَشعُرُون َ و لیکن شما نمی دانید کیفیّت آن حیات را زیرا که ادراک آن بعقل متصور نیست وَ لَنَبلُوَنَّکُم و هرآئینه می آزمائیم شما را یعنی با شما معامله آزمایندگان می کنیم و اگرچه بر علم ما هیچ پوشیده نیست و آن آزمایش بچه چیز است بِشَی ءٍ بچیزی اندک مِن َ الخَوف ِ از بیم دشمن در غزا وَ الجُوع ِ و گرسنگی و قحط و تنگی وَ نَقص ٍ مِن َ الأَموال ِ و نقصان بعضی مالها که بتاراج حادثات

رود وَ الأَنفُس ِ و نقصان در نفسها به بیماری و ضعف و شیب وَ الثَّمَرات ِ و نقصان میوها بآفات سماوی و ارضی یا مرگ فرزندان که ثمره باغ دلند وَ بَشِّرِ الصّابِرِین َ و بشارت ده صبر کنندگان را بهر کرامت که ممکن است الَّذِین َ آنانکه إِذا أَصابَتهُم چون برسد ایشان را مُصِیبَهٌ دشواری و زحمتی و گفته اند هر حادثه مکروه که بر بنده رسد مصیبت است و آن صابران در وقت وقوع مصیبت قالُوا گویند إِنّا لِلّه ِ ما از ان خداوندیم اقرار است بانقیاد حکم قضا و اتصاف به تسلیم و رضا وَ إِنّا إِلَیه ِ راجِعُون َ و ما بسوی حق بازگردندگانیم اعتراف است به بعث و نشور أُولئِک َ آن گروه که در مصائب رجوع بکلمه استرجاع نمایند عَلَیهِم بر ایشان است صَلَوات ٌ رحمتها مِن رَبِّهِم از پروردگار ایشان وَ رَحمَهٌ و نعمت و گفته اند مراد از رحمت بهشت چه بهشت را رحمت گفته است آنجا که و اما الّذین ابیضت وجوههم ففی رحمه اللّه وَ أُولئِک َ و آن کسان هُم ُ ایشانند نه غیر ایشان المُهتَدُون َ راه یافتگان برضا و تسلیم یا بکلمه استرجاع که موجب ثواب عظیم تر است سعید بن جبیر رح فرموده که کلمه استرجاع را از جمیع امم مرحومه بدین امت عطا فرموده اند و بس و گر نه بایستی که یعقوب ع بوقت فقدان یوسف ع بجای یا اسفار إِنّا لِلّه ِ گفتی و فاروق رض چون اینکه آیت خواندی گفتی نعم العدلان یعنی صلاه و رحمت نیک دو هم سنگند و نعم العلاوه یعنی اهتدا خوش سرباری است

صفحه : 48

إِن َّ الصَّفا وَ المَروَهَ بدرستیکه صفا و مروه

و آن دو کوه اند در مکه که طواف بدیشان میکنند مِن شَعائِرِ اللّه ِ از نشانهای حج خانه خدا است فَمَن حَج َّ البَیت َ پس هر که قصد خانه خدا کند باعمال مخصوصه حج در حالت احرام أَوِ اعتَمَرَ یا متوجه زیارت کعبه شود بعملهای مختصه بعمره فَلا جُناح َ عَلَیه ِ پس برو هیچ گناهی نیست أَن یَطَّوَّف َ بِهِما در آنکه طواف کند بدیشان و سعی نماید در میان ایشان چون کفّار در جاهلیّت طواف اینکه دو کوه میکردند اهل اسلام را از ان شعار عار می آمد حق تعالی فرمود که طواف اینکه دو کوه در حج و عمره بجای باید آورد بی دغدغه که آن از شعائر است وَ مَن تَطَوَّع َ خَیراً و هر که بطوع و رغبت خود عمل نیکو بجا آرد از زیادتی طواف یا حج و عمره بر سبیل تبرع فَإِن َّ اللّه َ شاکِرٌ پس بدرستیکه خدای جزا دهنده شکر گویندگان است عَلِیم ٌ دانا باعمال بندگان إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنان که از علمای یهود که بحقد و حسد یَکتُمُون َ می پوشند ما أَنزَلنا آنچه فرو فرستادیم ما مِن َ البَیِّنات ِ از سخنان روشن در توریت چون حکم رجم وَ الهُدی و راه نمودنی نعت و صفت مصطفی مِن بَعدِ ما بَیَّنّاه ُ از پس آنکه بیان کرده ایم آن هدی را لِلنّاس ِ برای بنی اسرائیل فِی الکِتاب ِ در توریت یعنی ما آشکارا ساختیم و ایشان مخفی گردانیدند أُولئِک َ آن گروه که پوشندگان حق اند یَلعَنُهُم ُ اللّه ُ میراند ایشان را خدای و از رحمت خود دور میکند وَ یَلعَنُهُم ُ اللّاعِنُون َ و لعن میکنند بر ایشان لعنت کنندگان یعنی ملائکه یا همه آفریدگان از جن و انس

یا تمام مسلمانان و لعن لاعنان سؤال لعنت است از حق برین وجهه که اللهم العنهم و همه اینکه طائفه سزاوار لعنتند إِلَّا الَّذِین َ تابُوا مگر آنانکه بازگردیدند از شرک بایمان یا توبه کردند از کتمان نعت نبوی وَ أَصلَحُوا و بصلاح آورند کارهای تباه شده را وَ بَیَّنُوا و بیان کردند از صفات حضرت ع آنچه پنهان می داشتند فَأُولئِک َ پس ایشانند که بسبب توبه و اصلاح أَتُوب ُ عَلَیهِم بازگردم بر ایشان برحمت وَ أَنَا التَّوّاب ُ و منم قبول کننده توبه بندگان الرَّحِیم ُ مهربان که تعجیل نه کنم در عقوبت ایشان إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه آنانکه کافر شدند از یهود بانکار نبوت محمّد ص وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ و بمردند و حال آنکه ایشان کافراند بکتمان حق أُولئِک َ عَلَیهِم آن گروه آنانند که بر ایشان است لَعنَهُ اللّه ِ لعنت خدا بعد از مرگ ایشان وَ المَلائِکَهِ و لعنت فرشتگان وَ النّاس ِ أَجمَعِین َ و لعنت همه مردمان مراد ازین ناس مومنانند که انتفاع ایشان بانسانیت ثابت است

صفحه : 49

خالِدِین َ فِیها و اینکه ملاعین جاویدانند در لعنت یا در آتش دوزخ لا یُخَفَّف ُ سبک کرده نشود عَنهُم ُ العَذاب ُ از ایشان عذاب وَ لا هُم یُنظَرُون َ و نباشند ایشان که مهلت داده شوند یا منظور نظر رحمت الهی گردند وَ إِلهُکُم و خدای شما إِله ٌ واحِدٌ معبودی است یکتا لا إِله َ نیست هیچ معبودی که مستحق عبادت باشد إِلّا هُوَ مگر او که احد است در ذات و واحد است در کمال صفات الرَّحمن ُ بخشنده است در تربیت اشباح الرَّحِیم ُ مهربان است بر تقویت ارواح إِن َّ فِی خَلق ِ السَّماوات ِ بدرستیکه

در آفریدن آسمانها که خیمه است بی ستون برافراشته و بی علاقه در هوا معلق بداشته وَ الأَرض ِ و در آفرینش زمین که بساطی است مبسوط و مهادی است مضبوط وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ و از پی درآمدن شب و روز مر یکدیگر را بر سبیل تعاقب یا اختلاف ایشان در طول و قصر و سواد و بیاض وَ الفُلک ِ الَّتِی تَجرِی و دیگر در کشتیهای گران بار که می رود فِی البَحرِ در دریا بِما یَنفَع ُ النّاس َ بآنچه نفع رساند به مردمان از تجارات و مکاسب وَ ما أَنزَل َ اللّه ُ و در آنچه فرو فرستاده خدای مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر مِن ماءٍ از آب باران فَأَحیا بِه ِ الأَرض َ پس زنده ساخت و تازه گردانید بآن آب زمین را بَعدَ مَوتِها از پس مردگی او وَ بَث َّ فِیها و پراگنده کرد در زمین مِن کُل ِّ دَابَّهٍ از هر جنبنده چون بهایم و سباع و وحوش و غیر آن وَ تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ و گردانیدن بادها از هر جهتی وَ السَّحاب ِ المُسَخَّرِ و در ابر فرو داشته و رام شده مر امر خدایرا بَین َ السَّماءِ وَ الأَرض ِ میان آسمان و زمین تا بهر طرف که حکم شود برود لَآیات ٍ هرآئینه علامتهاست یعنی درین همه که گفتیم نشانهاست از صنایع حکمت و بدایع فکرت لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که خرد دارند و نظر تامل در موجودات گمارند کفار قریش میگفتند که ما سیصد و شصت بت داریم و می پرستیم و اینکه همه معبودان کار یک شهر ما راست نمی توانند کرد محمّد میگوید من یک خدا دارم و کار همه عالم میسازد

اگر بدین سخن حجتی بیارد و علامتی بما نماید ما براستی او اقرار کنیم اینکه آیت مذکور نازل شده مشتمل بر هشت نشانه از آیات قدرت الهی و در خبر آمده که وای بر کسیکه اینکه آیت بخواند و درو تفکر نه کند-

صفحه : 50

وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَتَّخِذُ از مردمان کسی هست که فراگیرد مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای أَنداداً همتایان و شریکان یعنی بتان یُحِبُّونَهُم دوست میدارند ایشانرا کَحُب ِّ اللّه ِ چنانچه خدایرا دوست میباید داشت وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آورده اند أَشَدُّ حُبًّا لِلّه ِ ایشان قوی تر و ثابت تراند در محبّت مر خدایرا بجهت آنکه مشرک می بیند و دوست میدارد و مومن نادیده دوست گرفته است و بامید دیدن عمر میگذارد و دیگر محبّت کفّار محبتی است فانی نفسانی و دوستی مومنان محبّت باقی ربانی و حقیقت در معنی اشد حبا آنست که اوّل خدای ایشانرا دوست داشت که یحبهم تا ایشان او را دوست گرفتند که یحبونه پس دوستی ایشان مر خدای را بدوستی خدای است مر ایشان را پیر طریقت قدس سره فرموده که اگر تخم یحبهم نکشتی نهان یحبونه نرستی فردا اگر از جانب معشوق نباشد کششی طلب عاشق بیچاره بجایی نرسد وَ لَو یَرَی الَّذِین َ ظَلَمُوا و چون به بینند و بدانند آنها که ظلم کرده اند باتخاذ انداد إِذ یَرَون َ العَذاب َ بوقتی که معاینه عذاب دوزخ به بینند بدانند أَن َّ القُوَّهَ لِلّه ِ جَمِیعاً آنکه همه قدرت و غلبه مر خدایراست وَ أَن َّ اللّه َ و آن نیز بدانند که خدای شَدِیدُ العَذاب ِ سخت عذاب است بر ایشان هرآئینه بدانند مضرت اتخاذاند و زیان انحراف از عبادت رب العباد إِذ تَبَرَّأَ یاد کن

ای محمّد آن هنگام را که بیزاری کنند الَّذِین َ اتُّبِعُوا آنانکه جمعی پیروی ایشان کرده اند مِن َ الَّذِین َ اتَّبَعُوا از همان جمع که متابعت ایشان نموده اند یعنی پیشوایان عرصه شرک از ضعفا و سفله که امروز تابع ایشان اند بیزار شوند وَ رَأَوُا العَذاب َ و به بینند عذاب را هم تابعان و هم متبوعان وَ تَقَطَّعَت و بریده شود بِهِم ُ الأَسباب ُ از ایشان سببها و واسطها که در دنیا داشتند از عهود و مواثیق و خویشی و دوستی و صحبت وَ قال َ الَّذِین َ اتَّبَعُوا و گویند آنها که متابعت کرده بودند مر گمراه کنندگان خود را یعنی تابعان چون بیزاری متبوعان از خود مشاهده کنند گویند لَو أَن َّ لَنا کَرَّهً کاش که ما و ایشان را باز کشتنی باشد بدنیا فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم تا بیزاری کنیم از ایشان آنجا کَما تَبَرَّؤُا مِنّا هم چنانکه ایشان بیزار گشتند از ما اینجا کَذلِک َ چنانچه در آنروز نمود عذاب را بدیشان یُرِیهِم ُ اللّه ُ بنماید خدای کافران را أَعمالَهُم کردارهای ایشان حَسَرات ٍ عَلَیهِم حسرتها و پشیمانیها بر ایشان یعنی اعمالیکه بزعم ایشان حسنه بود چون حج و عمره و ضیافات و ختان همه را حبط سازند و سبب حسرت ایشان گردد و باعمال سیئه که مباشر آن میشدند از قتل و غارت و دفن نبات موجب مزید حسرت گردد وَ ما هُم و نیستند تابعان و متبوعان بِخارِجِین َ بیرون آیندگان مِن َ النّارِ از آتش جاوید یعنی جاوید در دوزخ باشند-

صفحه : 51

یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان کُلُوا بخورید مِمّا فِی الأَرض ِ از آنچه در زمین است حَلالًا طَیِّباً پاک و پاکیزه یعنی رو او بی شبه را وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات ِ الشَّیطان ِ

و پیروی مکنید گامهای ابلیس را یعنی بر پی او مروید مشرکان عرب چیزها را بوسوسه شیطان حلال و حرام میکردند چون بحیره و سائبه و اقسام حرث حق سبحانه فرمود که در تحریم حلال و تحلیل حرام، گام بر گام شیطان منهید و روی از راه او بگردانید إِنَّه ُ لَکُم بدرستیکه او مر شما را عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است آشکارا چه پدر شما را بوسوسه از بهشت بیرون آورد و میخواهد که شما را بفریب و وسوسه بدوزخ برد إِنَّما یَأمُرُکُم جز اینکه نیست که می فرماید شما را شیطان یعنی وسوسه میکند بِالسُّوءِ ببدی وَ الفَحشاءِ و کار زشت و گفته اند سوء گناهان نهانی است و فحشاء جرایم آشکارا یا سوء میل است بدنیا و فحشاء متابعت نفس و هوا و حقیقت آن است که سوء و فحشاء متناول اند جمیع معاصی را از صغائر و کبائر که شیطان آدمیان را بدان امر میکند وَ أَن تَقُولُوا دیگر می فرماید آنکه بگوئی و افترا کنید عَلَی اللّه ِ بر خدای در تحلیل خبائث و تحریم طیبات ما لا تَعلَمُون َ آنچه نمی دانید حقیقت آن را وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ و چون گویند مر اینکه طائفه را که در باب حلال و حرام اتَّبِعُوا ما أَنزَل َ اللّه ُ پیروی کنید آنچه فرستاده خدای یعنی قرآن و به حلال و حرام آن بگروید قالُوا گویند بقرآن نمیگرویم بَل نَتَّبِع ُ بلکه پیروی می کنیم ما أَلفَینا آنچه یافته ایم عَلَیه ِ آباءَنا بر آن چیزی پدران خود را اینکه سخن بنی اسد عبد الدار گفته أَ وَ لَو کان َ آباؤُهُم آیا متابعت پدران می کنند و اگرچه بودند پدران ایشان لا یَعقِلُون َ که فهم

نمی کردند شَیئاً چیزیرا از امور دین وَ لا یَهتَدُون َ و راه راست نیافته بودند وَ مَثَل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و صفت پنددهندگان کافران کَمَثَل ِ الَّذِی یَنعِق ُ چون صفت کسی است که بانگ میزند بِما لا یَسمَع ُ بجا نوریکه نمی شنود إِلّا دُعاءً وَ نِداءً مگر خواندنی و آوازی و هیچ از ان فهم نه میکند یعنی کافران نیز از بیم کننده و پندگوینده خود جز آوازی نه می شنوند و حقیقت سخن او را در نمی یابند صُم ٌّ کرانند از شنودن کلام حق بُکم ٌ گنگانند از گفتن سخن درست عُمی ٌ کورانند از دیدن راه راست فَهُم لا یَعقِلُون َ پس ایشان نمی یابند آنچه پیغمبران بایشان می گویند-

صفحه : 52

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان کُلُوا بخورید مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم از پاکیزها یعنی حلالات آنچه شما را روزی دادیم وَ اشکُرُوا لِلّه ِ و سپاس گوئید مر خدای را بروزی حلال إِن کُنتُم اگر هستید شما که از روی صدق إِیّاه ُ تَعبُدُون َ خاص او را می پرستید و بعد امر بتناول حلال بیان آنها می کند که حرام ست و میگوید إِنَّما حَرَّم َ جز اینکه نیست که حرام کرد خدای عَلَیکُم ُ المَیتَهَ بر شما مردار را و آن چیزی است که ذبح نیافته باشد بشرط آنکه آن حیوان ماکول اللحم بود وَ الدَّم َ و خون روان را چنانچه بحدیث دو مردار یعنی ماهی و ملخ و دو خون چون سپرز و جگر حلال است و بعضی علما بر جگر شش را قیاس کردند و خوردن حلال دانند وَ لَحم َ الخِنزِیرِ و گوشت خوک را و همه اجزای او را نیز حکم حرمت شامل است وَ ما أُهِل َّ بِه ِ و حرام کرد آنچه آواز بردارند بآن در

وقت ذبح لِغَیرِ اللّه ِ برای غیر خدا بنام بتان یا به اسم پیغمبران بکشند فَمَن ِ اضطُرَّ پس هر که درماند باکراه و یا گرسنگی بر وجهیکه خوف تلف نفس باشد غَیرَ باغ ٍ در حالتی که ستمکار نبود بقطع طریق یا خروج بر امام یا طالب معصیت نباشد وَ لا عادٍ و نه تجاوز کننده از حد شرع یا شمشیر کشنده بر امت فَلا إِثم َ عَلَیه ِ پس برو، هیچ گناهی نیست در تناول آن إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدای آمرزگار است مر کسی را که عند الضرورت ازین محرمات بخورد رَحِیم ٌ مهربان است بر بندگان برخصت دادن ایشان در خوردن محرمات إِن َّ الَّذِین َ یَکتُمُون َ بدرستیکه از علمای یهود می پوشند بجهت اخذ رشوت ما أَنزَل َ اللّه ُ آنچه فرو فرستاد خدای مِن َ الکِتاب ِ از توریت و احکام آن وَ یَشتَرُون َ و میخرند یعنی بدل می کنند بِه ِ ثَمَناً قَلِیلًا بدان کتمان بهای اندک را أُولئِک َ آن گروه ما یَأکُلُون َ نه میخورند در روز قیامت فِی بُطُونِهِم در شکمهای خود إِلَّا النّارَ مگر آتش ذکر شکم تاکید است در خوردن زیرا که اکل در غیر تناول نیز مستعمل میباشد چنانچه گویند فلان را فلان مال خورده است وقتی که تلف کرده باشد پس اینجا مراد آنست که فردا آتش خورند چنانچه امروز رشوت می خورند یا کنایت است از آنکه در درون ایشان آتش باشد چنانچه بیرون ایشان نیز هست وَ لا یُکَلِّمُهُم ُ اللّه ُ و سخن نه گوید خدای با ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز سخنی که در ضمن آن نفعی و راحتی یابند وَ لا یُزَکِّیهِم و پاک نگرداند ایشان

را از خبائث اعمال یعنی گناهان ایشان بآتش سوخته نشود وَ لَهُم مر ایشان را باشد عَذاب ٌ أَلِیم ٌ دردناک عذاب-

صفحه : 53 أُولئِک َ الَّذِین َ آنگروه آنانند که از روی جهالت اشتَرَوُا الضَّلالَهَ بخریدند یهودیت که محض گمراهی است بِالهُدی بایمان و معرفت و اینکه معامله دنیا است وَ العَذاب َ بِالمَغفِرَهِ و بخریدند عذاب جاودانی را بآمرزش ربانی و اینکه سودای آخرت است فَما أَصبَرَهُم پس چه چیز ایشان را شکیبا گردانیده یا چه شکیبان ایشان عَلَی النّارِ بر آتش و چنان آتشی که ابد الآبدین در ان باید بود ذلِک َ اینکه عذاب مر ایشان را بِأَن َّ اللّه َ بسبب آنست که خدای نَزَّل َ الکِتاب َ بِالحَق ِّ فرو فرستاد تورات را براستی و ایشان حکم آنرا پوشیدند و در کتمان نعت محمّد کوشیدند تا قرآن را فرستاد و ایشان متابعت نه نمودند و در مخالفت افزودند وَ إِن َّ الَّذِین َ و بدرستیکه آنانکه اختَلَفُوا اختلاف کردند فِی الکِتاب ِ در توریت یا قرآن و اگر لام جنس گیرند در همه کتابهای منزله اختلاف آن باشد که به بعضی ایمان آوردند و ببعضی کافر شدند پس اینکه اهل اختلاف لَفِی شِقاق ٍ بَعِیدٍ در خلاف و عناد، دور از وفاق اند یا در ضلالت دور از هدی، اهل کتاب بعد از نزول اینکه آیت گفتند که ما در شقاق و ضلال نیستیم بلکه بخدای ایمان داریم و نماز می گذاریم و اینکه نیکوئی تمام است حق سبحانه، فرمود لَیس َ البِرَّ نیست نیکی عظیم که از سائر ابواب خیر بر آن اقتصار باید کرد أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم آنکه بگردانید رویهای خود را در نماز قِبَل َ المَشرِق ِ بسوی مشرق چون

نصاری وَ المَغرِب ِ و بطرف مغرب چون یهود وَ لکِن َّ البِرَّ و لیکن نیکوئی یعنی صاحب نیکوئی مَن آمَن َ بِاللّه ِ آنکس است که بگرود بخدای و یگانگی و یکتائی او نه چون یهود و نصاری که عزیر و عیسی ع را در الوهیت شرکت دهند وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بگرود بروز قیامت و متعلقات آن هم تعریض است بجهودان و ترسایان که دخول بهشت را بخود اختصاص می دهند وَ المَلائِکَهِ و بگرود بفرشتگان و همه را دوست دارد و نه چون یهود که با جبرئیل دشمنی میورزند وَ الکِتاب ِ و ایمان آرد بهمه کتابهای او نه چون احبار یهود که اختلاف می کنند وَ النَّبِیِّین َ و بگروند بهمه پیغامبران نه چون اهل کتابین که ببعضی ایمان می آرند وَ آتَی المال َ و بدهد مال خود را عَلی حُبِّه ِ بر دوستی حق تعالی یا بر دوستی مال با وجود آنکه دوست می دارد و از سر آن باز می گذرد و در راه خدای می دهد ذَوِی القُربی خویشان درویش را وَ الیَتامی و بی پدران را که خردسال باشند وَ المَساکِین َ و محتاجان را که سؤال نکنند وَ ابن َ السَّبِیل ِ و راه گذران را که هیچ در دست ندارند یا مهمانانرا وَ السّائِلِین َ و درویشان خواهنده را وَ فِی الرِّقاب ِ و در بهای بندگان مکاتب که برنجم کتابت معونت طلبند یا بندگان را بخرد و آزاد کند وَ أَقام َ الصَّلاهَ و آرد نماز مفروضه را-

صفحه : 54

وَ آتَی الزَّکاهَ و بدهد زکوه مقرره را، آنچه قبل ازین در ایتای مال مذکور شد در بیان نوافل صدقات بود وَ المُوفُون َ و صاحب بر آنهااند که وفا

کنندگان باشند بِعَهدِهِم بعهود خود إِذا عاهَدُوا چون عهد کنند و اینکه عهدهم با حق می باشد و هم با خلق وَ الصّابِرِین َ و نصب او بر مدح است جهت اظهار فضل صبر بر سائر صفات یعنی اینکه وفاکنندگان بعهد شکیبااند فِی البَأساءِ در فقر و فاقه وَ الضَّرّاءِ و در رنج و سختی وَ حِین َ البَأس ِ و در هنگام کارزار یعنی جهاد و مقاتله با اهل کفر و عناد أُولئِک َ آن گروه که موصوف بدین صفتهااند الَّذِین َ آنانند که بتحقیق صَدَقُوا راست گفتند در دین یا عهد باتباع حق وَ أُولئِک َ و آن طائفه هُم ُ المُتَّقُون َ ایشانند پرهیزگاران از همه ناشایستها محققان گفته اند کمالات انسانیه با کثرت شعب آن منحصر در سه چیزست صحت اعتقاد و حسن معاشرت و تهذیب نفس اما صحت اعتقاد تصدیق حق سبحانه و سائر مومن به است و حسن معاشرت مواسات کردنست مال بارباب استحقاق و تهذیب نفس اقامت صلاه و دادن زکوه و وفا کردن عهد و صبر و مجموع درین آیت مذکورست پس اینکه آیت جامع کمالات انسانی باشد و در موجز از ابو هریره رض نقل می کنند که من عمل بهذه الآیه فقد استکمل ایمانه

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای مومنان گرویدگان کتب فرض کرده شده عَلَیکُم ُ القِصاص ُ بر شما مماثلت و مساوات نه تعدی و ستم فِی القَتلی در کشتگان یعنی بسبب ایشان وقتی که قتل بعمد باشد قبل از اسلام چون میان دو قبیله حرب افتادی آن قبیله که عالی نسب بودندی از قبیله اراذل بعوض بنده آزادی و در بدل زنی مردی بکشتندی بعد از هجرت چون اینکه صورت بعرض حضرت رسید حکم

ربانی نازل شد که در قتل قصاص باید یعنی مساوات الحُرُّ بِالحُرِّ آزادی بآزادی وَ العَبدُ بِالعَبدِ و بنده به بنده امام شافعی رح و امام مالک رح آزادی برای بنده نکشند نظر بمفهوم آیت و نزد امام اعظم رح حکم اینکه آیت بآیت النفس بالنفس منسوخ ست پس تفاضل را در نفس اعتبار نکند وَ الأُنثی بِالأُنثی و زنی به زنی و امام شافعی رح و اما مالک رح بنابر اجماع قتل ذکر بانثی روا ندارند و امام اعظم رح بحدیث المسلمون یتکافاد ماءهم تمسک نموده حکم بقتل کند فَمَن عُفِی َ لَه ُ پس هر که عفو کند ویرا که قاتل است مِن أَخِیه ِ از قصاص برادر او که مقتول ست شَی ءٌ چیزی اشارت بآنکه عفو کردن بعضی از دیت یا عفو کردن بعضی از ورثه یا عفو بعضی از ان خون مسقط قصاص است فَاتِّباع ٌ پس بر قاتل ست بعد از عفو از پی رفتن بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی و آن طوع و رغبت است در دادن دیت وَ أَداءٌ و ادا کردن وجه دیت إِلَیه ِ بوارث مقتول بِإِحسان ٍ بزودی و نیکوئی نه بمطل و بدخوئی ذلِک َ اینکه عفو از قصاص و طلب دیت تَخفِیف ٌ سبکباری است مِن رَبِّکُم از پروردگار شما وَ رَحمَهٌ و مهربانیست و بخشایش ازو در تسهیل امر و تحصیل نفع فَمَن ِ اعتَدی پس هر که از حد درگذر بَعدَ ذلِک َ بعد از انکه عفو کرده باشد و دیت ستانده یعنی قاتل را بکشد یا غیر قاتل را برای قصاص بقتل رساند یا قاتل ستم کند و بعد از انکه یکی را کشته دیت داده

دیگری را بکشد فَلَه ُ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ پس مر اوراست در آخرت عذابی دردناک

صفحه : 55

وَ لَکُم و مر شماراست فِی القِصاص ِ در حکم قصاص حَیاهٌ بقا و زندگی یعنی چون کسی قصد قتل کسی کند و بخوف قصاص از ان باز ایستد آن شخص از کشتن سالم ماند و او از قصاص ایمن ماند پس حکم قصاص سبب بقای شماست یا أُولِی الأَلباب ِ ای خداوندان عقل لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ تا باشد که شما بپرهیزید از قتل بناحق کُتِب َ عَلَیکُم نوشته شد بر شما یعنی فرض کرده شد إِذا حَضَرَ چون حاضر شود أَحَدَکُم ُ یکی را از شما المَوت ُ اسباب و علامات مرگ از مرض و غیر آن إِن تَرَک َ خَیراً اگر بگذارد مالی را مراد مال بسیارست الوَصِیَّهُ وصیّت کردن لِلوالِدَین ِ برای پدر و مادر وَ الأَقرَبِین َ و خویشاوندان و فرزندان بِالمَعرُوف ِ بانصاف حَقًّا نوشته شده اینکه وصیّت بحق و راستی عَلَی المُتَّقِین َ بر پرهیزکنندگان از حرمان والدین و اقربا، در جاهلیت بریا و سمعه وصیت میکردند و والدین و خویشان را محروم می ساختند حق سبحانه ایشانرا از ان منع کرد و وصیت برای اینکه جمع مقرر ساخت و باز حکم اینکه آیت بآیت مواریث منسوخ شد و سهم بر میراث قرار یافت و حالا وصیّت فضیلت است نه فریضه و آن نیز در باره درویشان باید و نشاید که بر ثلث مال بفزاید فَمَن بَدَّلَه ُ پس هر که تبدیل کند امر وصیت را یا قول موصی را بَعدَ ما سَمِعَه ُ بعد از انکه شنیده باشد فَإِنَّما إِثمُه ُ پس جزین نیست که گناه تبدیل باشد عَلَی الَّذِین َ یُبَدِّلُونَه ُ بر آنانکه تبدیل ایصا می کنند

و ذمه موصی از ان بری باشد إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بدرستیکه خدا شنواست هم کلام موصی را و هم قول مبدل را عَلِیم ٌ داناست به نیّت موصی و تبدیل وصی فَمَن خاف َ پس هر که بداند و دریابد یا بترسد خواه وارث و خواه وصی یا امام یا قاضی مِن مُوص ٍ از وصیت کننده جَنَفاً میلی از حق بسهو یا عدول از ذوی القربی أَو إِثماً یا بزه کاری بعمد یا وصیت بزیادت از ثلث مال فَأَصلَح َ پس اصلاح کند بَینَهُم میان موصی لهم و میان ورثه یا در حال حیات موصی کسی دانست که در وصیّت مخالفت شرع میکند نگذارد و میان موصی و موصی له اصلاح نماید فَلا إِثم َ عَلَیه ِ پس برو هیچ وبالی و بزهی نیست إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدا آمرزگارست مر موصی را چون بحق بازگردد رَحِیم ٌ مهربان است بر وصی که از مضمون وصیت در نگذرد-

صفحه : 56

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن گروه که گرویده اید کُتِب َ فرض کرده شد عَلَیکُم ُ الصِّیام ُ بر شما روزه داشتن کَما کُتِب َ همچنانکه نوشته شده بود عَلَی الَّذِین َ مِن قَبلِکُم بر آنانکه پیش از شما بودند، چون صوم عبادتی ست شاقّه پس بجهت تانیس خاطرهای عابدان میگوید اینکه عبادت خاص بشما نیست بلکه هیچ امت از ربقه اینکه طاعت آزاد نبودند در امثال آمده که البلیه اذا عمت طابت و چرا روزه بر شما فرض کردیم لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ تا شاید که شما بپرهیزید از معاصی و متقی شوید بشروع در صوم که شکننده آرزوها است در تفسیر عرائس آورده که اینکه

ندای اصحاب قلوب ست یعنی از حضرت رب الارباب خطاب مستطاب میرسد بطالبان هلال مشاهده در اقطار سماوات غیوب و بندائی که مفرح قلوب و مفرج کروب است میگوید که فرض شد بر شما ای اهل یقین امساک از جمیع مکوّنات کنید چرا که شما در طلب مشاهده اید و متوجهان اینکه مطلوب را صوم واجب است از مالوفات طبیعت همچنان که نوشته شد بر انبیاء و اولیاء پیش از شما تا باز رستند از رجس بشریت و واصل شدند بمقام امن و قربت و عین القضات قدس سره در تمهیدات آورده که صوم در شریعت عبارتست از ناخوردن طعام و شراب و در حقیقت عبارت از خوردن طعام و شراب اما طعام انا ابیت عند ربی یطعمنی و شراب سقهم ربهم شرابا طهورا و مقررست که اینکه صوم جز عارفان را دست ندهد مثنوی

مرد عارف چو یافت لذت قرب نه به اکلش کشش بود نه بشرب

اکل و شربش چه باشد انس بحق دائم او در حق ست مستغرق

لقمه از خوان یطعمش بینی شربت از چشمه سار یسقینی

أَیّاماً مَعدُودات ٍ روزه دارید روزهای چند شمرده مراد روزه رمضان است که بیست و نه باشد یا سی روز و گویند اینکه روزها ایام البیض ست در هر ماهی و عاشورا که قبل از روزه رمضان فرض بوده فَمَن کان َ پس هر که باشد مِنکُم از شما که مکلفید بروزه مَرِیضاً بیماری که قوت روزه ندارد یا مرضش بروزه زیادت شود أَو عَلی سَفَرٍ یا راکب سفری بود که در ان قصری باید کرد چون افطار کند فَعِدَّهٌ پس برو است روزه داشتن بشمار

آن روزه ها که افطار کرده مِن أَیّام ٍ أُخَرَ از روزهای دیگر وَ عَلَی الَّذِین َ و بر آنانکه ایشان یُطِیقُونَه ُ توانند که روزه دارند و خواهند که روزه ندارند فِدیَهٌ فدا دادن است و آن طَعام ُ مِسکِین ٍ خوردنی درویش هر درویشی را بازای هر روزی نصف صاعی از گندم بقول امام اعظم رح که قریب بدو من باشد اینکه حکم در ابتدای اسلام بوده و بعد از ان منسوخ شده و گفته اند اینکه جا لا مضمرست و تقدیرش لا یطیقونه یعنی کسی که نتواند روزه داشتن چون پیران از کار افتاده فدیه دهد و برین وجه حکم آیت منسوخ نباشد فَمَن تَطَوَّع َ پس هر که زیاده کند بر تطوع خود خَیراً نیکوئی را و زیاده از مقدار فدیه دهد یا بیشتر از یک مسکین را طعام کند یا جمع کند میان صیام و طعام فَهُوَ خَیرٌ لَه ُ پس آن تطوع بهترست مر او را به سبب زیادتی اجر وَ أَن تَصُومُوا و آنکه روزه دارید مطیقان را میگوئد یا رخصت دادگان را در افطار خَیرٌ لَکُم بهترست مر شما را از فدیه إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید شما بدانید فضیلت صوم را-

صفحه : 57

شَهرُ رَمَضان َ اینکه روزها که گفتیم ماه رمضان ست الَّذِی أُنزِل َ آن ماهی را که فرو فرستاده شده فِیه ِ القُرآن ُ در آن قرآن یعنی ابتدائی نزول در ان بوده یا تمام قرآن در ماه رمضان از لوح محفوظ به آسمان دنیا فرو آمده و از آنجا آیت آیت یا سوره سوره بر وفق مصالح بندگان نازل شده و از حکمتها در تخصیص روزه

بدین ماه یکی اینکه گفته اند که چون درین اوقات اینکه کلمات که غذای ارواح است بشما فرستادیم پس از غذای اشباح امساک لازم دارید و ما قرآن را منزل ساختیم هُدی ً لِلنّاس ِ در حالتی که راه نماینده است مردمان را وَ بَیِّنات ٍ و دلالتهای روشن است مِن َ الهُدی از حلال و حرام وَ الفُرقان ِ و از حدود و احکام و سائر شرائع دین که جداکننده است میان حق و باطل فَمَن شَهِدَ پس هر که حاضر باشد مِنکُم ُ الشَّهرَ از شما ای مکلفان یعنی مقیم بلده بود در ماه رمضان یا هر که دریابد از شما هلال شهر را فَلیَصُمه ُ پس باید که روزه دارد آن شهر را وَ مَن کان َ مَرِیضاً و هر که بیمار باشد أَو عَلی سَفَرٍ یا در سفر بود و افطار کند فَعِدَّهٌ مِن أَیّام ٍ أُخَرَ پس برو است قضای آن روزه بعدد آن روزها از ایام دیگر تخییر مقیم که در آیت اولی مذکورست بحکم اینکه آیت منسوخ شد یُرِیدُ اللّه ُ میخواهد خدای بِکُم ُ الیُسرَ بشما آسانی وَ لا یُرِیدُ و نمی خواهد بِکُم ُ العُسرَ بشما دشواری لا جرم مسافر و مریض را رخصت افطار داد وَ لِتُکمِلُوا العِدَّهَ و میخواهد که تا شما تمام کنید روزهای رمضان را یا ایامی را که در ان بعذر مرض و سفر افطار کرده اید وَ لِتُکَبِّرُوا اللّه َ و با بزرگی یاد کنید خدای را یا تکبیر گوئید در شب عید فطر از وقت رویت هلال تا روز و از اول روز تا وقت ادای نماز عید عَلی ما هَداکُم بر آنراه که نمود شما را

بصوم وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ و تا مگر شما شکر گوئید بر نعمت تیسیر یا ایجاب ثواب روزه و تخصیص مزد او که الصوم لی و انا اجزی به و از فضایل روزه یکی آنست که او را از بندگان با وجود تعبد بدان سلب میکند و بخود شرف اختصاص می بخشد که الصوم لی و مجازات آنرا بحضرت خود اختصاص می دهد که انا اجزی به بیت هر چه بدان شرع بشارت ده است از همه حرفی انا اجزی به است وَ إِذا سَأَلَک َ و چون پرسند ترا ای محمّد عِبادِی بندگان من عَنِّی از صفت من یا معامله من با ایشان در وقت دعا فَإِنِّی قَرِیب ٌ پس من نزدیک ام بعلم و اجابت، صحابه رض گفتند که خدای را چگونه بخوانیم و گویند اعرابی سؤال کرد که یا رسول اللّه خدای بمن نزدیک است تا باو راز گویم یا دورست تا آواز بلند بردارم اینکه آیت نازل شد که من به بندگان نزدیکم و بهر نوع که مرا بخواند بر من پوشیده نیست أُجِیب ُ اجابت میکنم دَعوَهَ الدّاع ِ خواندن خواننده را إِذا دَعان ِ چون مرا بخواند حاجت او را روا میسازم اگر خواهم یا سؤال آن موافق قضا بود یا خیر بنده در اجابت آن بود فَلیَستَجِیبُوا لِی پس باید که بندگان مرا اجابت کنند وَ لیُؤمِنُوا بِی و باید که بر ایمان بمن ثابت باشند یا وثوق ایشان باجابت متحقق باشد لَعَلَّهُم یَرشُدُون َ تا باشد که براه راست برآیند بعضی برانند که مر او ازین عباد و اعیان روزه دارانند که دعای

ایشان قرین اجابت ست و آنکه قبل ازین آیت حکم روزهای روزه و بعد ازین حکم شبهای روزه بیان فرموده موکد اینکه قول ست و در بدایت حال مسلمانانرا در شبهای رمضان تا ادای نماز خفتن یا خواب کردن زیادت اجازت مفطرات نبود جمعی از صحابه رض بواسطه غلبه شهوت صبر نتوانستند کرد و مباشرت را در وقتی که حرام بود مرتکب گشتند روز دیگر اینکه صورت بحضرت رسالت پناه رسید

و اینکه آیت نازل شد که

صفحه : 58

أُحِل َّ لَکُم حلال کرده شد مر شما را لَیلَهَ الصِّیام ِ در شب روزه الرَّفَث ُ کنایت از مباشرت است إِلی نِسائِکُم با زنان خود هُن َّ لِباس ٌ لَکُم ایشان پوششند مر شما را وَ أَنتُم لِباس ٌ لَهُن َّ و شما نیز لباسید مر ایشانرا کنایت است از اختلاط و التصاق چنانچه لباس را با بدن می باشد عَلِم َ اللّه ُ دانست خدای در ازل أَنَّکُم آنکه شما کُنتُم تَختانُون َ أَنفُسَکُم باشید که خیانت کنید با نفسهای خود و ستم روا دارید بر خود بمباشرت در غیر وقت آن فَتاب َ عَلَیکُم پس رجوع کرد بر شما برحمت و رخصت داد بارتکاب مفطرات در شبهای روزه وَ عَفا عَنکُم و عفو کرد از شما آن خیانت را فَالآن َ پس اکنون بَاشِرُوهُن َّ مباشرت کنید با ایشان در لیالی صیام وَ ابتَغُوا و بجوئید ما کَتَب َ اللّه ُ لَکُم آنچه نوشته است خدای بر شما در لوح محفوظ یعنی فرزند مراد آنست که غرض اصلی از مباشرت بقای انس باید که طلب نسل باشد نه مجرد التذاذ بشهوت وَ کُلُوا و بخورید وَ اشرَبُوا و بیاشامید در شبهای روزه حَتّی یَتَبَیَّن َ تا وقتی که روشن شود لَکُم ُ الخَیطُ

الأَبیَض ُ مر شما را رشته سفید که کنایت از روشنائی روزست مِن َ الخَیطِ الأَسوَدِ از رشته سیاه که اشارت بتاریکی شب است در صحیحین آمده که بعضی از صحابه رض که رشته سفید و رشته سیاه بر پای بسته بمفطرات اشتغال می نمودند تا وقتی که میان بیاض و سواد فرق پدید آمدی تا آنگاه که مِن َ الفَجرِ بیان خیط ابیض ست نازل شد دانستند که مراد ظهور نور صبح است ثُم َّ أَتِمُّوا الصِّیام َ إِلَی اللَّیل ِ پس باتمام رسانید روزه را تا شب وَ لا تُبَاشِرُوهُن َّ و مباشرت مکنید زنان را وَ أَنتُم عاکِفُون َ و حال آنکه شما مقیمان باشید فِی المَساجِدِ در مسجدها مراد اهل اعتکاف اند که از صورت مباشرت ممنوع گشته اند و امام مالک همه تلذذات بر معتکف حرام میدارد و نزد محققان اعتکاف نگاه داشتن نفس ست در دائره اوامر و نواهی شیخ ابو بکر واسطی رح فرموده که اعتکاف حبس نفس است و حفظ جوارح و مراعات وقت چون اینکه سه شرط بجا آری هر جای که خواهی معتکف توانی بود عزیزی بدی درآمد و خادم را گفت مرا به بقعر پاک نشان ده تا نماز گذارم خادم گفت دل خود را از ما سوای اللّه پاک کن و هر جا که میخواهی نماز بگذار ابیات

از ان محراب ابرو رو مگردان اگر در مسجدی در در خرابات

ولی فارغ بباید پاک ز اغیار که تا لذّت بیابی در مناجات

تو گر در بند مال و جاه باشی کجا یابی صفا هیهات هیهات

تِلک َ آنچه گفته شد در باب روزه و متعلقات آن حُدُودُ اللّه ِ اندازهای است که خدای تعالی در دین مقرر کرده فَلا

تَقرَبُوها پس بدان نزدیک مشوید مبالغه است در منع تجاوز از آن چه وقتی که قرب بدان واقع نشود تجاوز از ان خود چگونه صورت بندد کَذلِک َ همچنانکه تبیین اینکه احکام فرمود یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان میکند خدای آیاتِه ِ نشانهای خود را از امر و نهی وعد و وعید لِلنّاس ِ برای عامه مردمان لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ تا شاید که بپرهیزند و از حدود اللّه در نگذرند-

صفحه : 59

وَ لا تَأکُلُوا و مخورید أَموالَکُم مالهای شما را که واقع است بَینَکُم در میان شما یعنی مخورید مال یک دیگر را بِالباطِل ِ بناشایست چون دزدی و خیانت و غصب و قمار و عقود فاسده یا مالهای خود را بنامشروع صرف مکنید چون شرب خمر و زنا و انواع فسق وَ تُدلُوا عطف بر فعل منهی ست یعنی فرو مگذارید و القا مکنید بِها بدان مالها إِلَی الحُکّام ِ بسوی حکم کنندگان ستمکار یا بعضی از ان مالها برشوت بحکام مدهید لِتَأکُلُوا تا بخورید بحمایت ایشان فَرِیقاً مقداری مِن أَموال ِ النّاس ِ از مالهای مردمان بِالإِثم ِ بظلم و ستم یا بسوگند دروغ یا بگواه زور وَ أَنتُم تَعلَمُون َ و شما میدانید که ستم می کنید یَسئَلُونَک َ سؤال میکنند ترا ای محمّد ص عَن ِ الأَهِلَّهِ از ماههای نو معاذ بن جبل رض و ثعلبه رض که از اعیان انصار ع بودند از حضرت رسالت پناه ص پرسیدند که سبب چیست که جرم قرص ماه گاه گاه باریک می نماید و بمرور ایام نور او تمام میگردد و دیگر باره روی بتناقص می نهد حق سبحانه تعالی بعلم ازلی می دانست که ایشانرا حکمت نقصان و کمال ماه دانستن مهم نیست جواب

در معرفت فائده آن فرستاد که قُل هِی َ بگو ای محمّد ص که آن هلالها مَواقِیت ُ نشانهای هنگامها و وقت هاست لِلنّاس ِ برای مردمان در مزد مزدوران و عدّت زنان و مدّت حمل و زمان رضاع و فصال و آجال دین ها و تحقیق شرطها وَ الحَج ِّ و علامات اوقات اند برای حج که موسم را بدانند وَ لَیس َ البِرُّ و نیست نیکوئی بِأَن تَأتُوا البُیُوت َ بآنکه درآیید بخانها مِن ظُهُورِها از پشتهای آن در عهد جاهلیت کسی که بحج یا عمره احرام گرفتی بر وی حرام بودی از در خانه درآمدن اگر از اهل بدر (شهر) بودی از بام درآمدی یا بر دیوار سرای فرجه ساختی و اهل و بر از پس خیمها درآمدندی و باعتقاد خود اینکه عمل را بر تمام دانستندی و تارک آنرا فاجر خواندندی و اینکه حکم همه عرب را شامل بود مگر حمس را و ایشان چند قبیله بودند قریش و خزاعه و بنو عامر و ثقیف و غیر آن و ایشانرا بسبب صلابت در دین و آئین خود حمس می گفتند روزی در ایّام احرام حضرت پیغمبر ص از دری بیرون آمدی و متعاقب آن رفاعه انصاری هم از ان در قدم بیرون نهاد مهاجر و انصار رض بیکبار او را فاجر گفتند و چون حضرت ص ازو پرسید که اینکه جرأت چرا کردی گفت من اقتداء بتو نمودم خواجه عالم گفت مرا روا بود از در بیرون آمدن که من از حمسم یعنی از قریش و تو نیستی گفت ای سید عالمیان اگر تو از حمسی من هم از حمسم دین من دین توست و آئین من

آئین تو فی الحال آیت آمد که شما اینکه قاعده را برّ نام نهاده اید اینکه نه برّست وَ لکِن َّ البِرَّ مَن ِ اتَّقی و لیکن برّ کسی ست یا خداوند بر کسی ست که از خشم خدا بپرهیزد یا از اعمال زمان جاهلیت پرهیز کند وَ أتُوا البُیُوت َ و درآیید بخانها در حال احرام و غیره مِن أَبوابِها از درهای آن وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای و پاس اوامر و نواهی او بدارید لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ تا مگر شما رستگار شوید وَ قاتِلُوا و بکشید و کارزار کنید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای الَّذِین َ یُقاتِلُونَکُم آنانرا که بشما کارزار میکنند وَ لا تَعتَدُوا و از حد درمگذرید یعنی ابتدا مکنید بقتال تا اوّل ایشان آغاز نکنند اینکه حکم بآیت سیف منسوخ ست إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لا یُحِب ُّ المُعتَدِین َ دوست نمیدارد ستمکاران را در ان سال که حضرت با جمعی از صحابه رض به نیّت عمره بمکه می رفتند سفهای عرب و مشرکان بی ادب ایشانرا از دخول مکّه مانع گشتند و در حدیبیه صلح واقع شد بر آنکه سال آینده مومنان بمکه آیند و مشرکان سه روز شهر را خالی کنند تا ایشان بفراغت بمراسم طاعت قیام توانند نمود سال دیگر که به نیت عمره قضا بیرون میرفتند صحابه رض را تاملی دست داد که مبادا قریش از سر عهد درگذشته طرح جنگ افگنند و امر قتال در شهر حرام و بلده حرام چگونه بود آیت سابق فرود آمده که اگر جنگ کنند جنگ کنید

و دیگر فرمود که

صفحه : 60

وَ اقتُلُوهُم و بکشید مقاتلان خود را حَیث ُ ثَقِفتُمُوهُم هر جا که یابید ایشان

را در حل و حرم وَ أَخرِجُوهُم و بیرون کنید ایشانرا از حرم مِن حَیث ُ أَخرَجُوکُم از آنجا که شما را بیرون کرده اند یعنی از مکه وَ الفِتنَهُ و شرک آوردن ایشان أَشَدُّ مِن َ القَتل ِ سخت تر است در ناپسندیدگی از کشتن شما ایشان را در حرم وَ لا تُقاتِلُوهُم مقاتله مکنید با کافران عِندَ المَسجِدِ الحَرام ِ نزدیک مسجد حرام مراد همه حرم است حَتّی یُقاتِلُوکُم فِیه ِ تا وقتی که ایشان کارزار کنند با شما در حرم و خود هتک حرمت کنند فَإِن قاتَلُوکُم پس اگر ایشان ابتداء بقتال شما کنند فَاقتُلُوهُم پس بکشید ایشانرا و باک مدارید که ایشان حرمت حرم برطرف نهاده اند و ابواب مقاتله گشاده اند کَذلِک َ همچنین است جَزاءُ الکافِرِین َ پاداش کفار ستمکار فَإِن ِ انتَهَوا پس اگر از شرک بازایستند فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ پس بدرستیکه خدای آمرزنده ست گناهی را که در زمان کفر مرتکب شده اند رَحِیم ٌ مهربان است که نه برکت اسلام ایشانرا بدار السلام میرساند وَ قاتِلُوهُم و با مشرکان قتال کنید حَتّی لا تَکُون َ فِتنَهٌ تا آن غایت که فتنه نباشد یعنی از شرک اثر نماند وَ یَکُون َ الدِّین ُ و باشد پرستش و طاعت لِلّه ِ مر خدای را فَإِن ِ انتَهَوا پس اگر از مشرکان بازایستند از کفر فَلا عُدوان َ پس نیست ستمکاری یعنی جزای آن إِلّا عَلَی الظّالِمِین َ مگر بر ستمکاران الشَّهرُ الحَرام ُ ماه حرام یعنی ذی القعده اینکه سال که بعمره قضا میروید بِالشَّهرِ الحَرام ِ بماه حرام است یعنی ذی القعده ماضی که شما را منع کردند معنی آنست که اگر جنگ کنند مترسید که ایشان در آن ماه حرام شما را از مکّه بازداشتند شما نیز درین ماه حرام

اگر قتال کنید بعوض آن دمار از ایشان برآرید وَ الحُرُمات ُ قِصاص ٌ و حرمتها را مساوات است یعنی ترک حرمت شما اینکه ماه را بدل است از ترک حرمت ایشان آنماه را فَمَن ِ اعتَدی عَلَیکُم پس هر که بر شما ظلم کند بابتدای مقاتله فَاعتَدُوا عَلَیه ِ پس شما نیز برو ستم کنید یعنی با او قتال نمائید اینکه لفظ بر سبیل مشاکلت است و مراد آنکه جزای ستم او بدو رسانید بِمِثل ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم بمانند آن چیزیکه بر شما ستم کرده است وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای و پرهیزگاری کنید وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید که خدای مَع َ المُتَّقِین َ با پرهیزگاران است بنصرت و معاونت و چون حضرت رسالت پناه ص عزم عمره قضا کرد جمعی گفتند که ما توشه راه نداریم و آنها را که دسترس هست بما چیری نمی دهند که توشه راه سازیم حکم شد که-

صفحه : 61

وَ أَنفِقُوا و نفقه کنید ای توانگران فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای که جهاد است وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم و میفگنید خود را بدستهای خود إِلَی التَّهلُکَهِ بورطه هلاکت یعنی بخل مکنید که مودی بهلاک دل است که البخیل بعید من اللّه بعید من الجنه قریب الی النار مثنوی

بخل و خست مرد را رسوا کند بلکه در چاه هلاکش افگند

روی جنت را کجا بیند بخیل بسته به افتاده اندر پای پیل

اسخیا را با جهنم کار نیست جای ممسک جز میان نار نیست

وَ أَحسِنُوا و نیکوئی کنید با غازیان إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای یُحِب ُّ المُحسِنِین َ دوست دارد نیکوکارانرا وَ أَتِمُّوا الحَج َّ وَ العُمرَهَ و تمام کنید حج و عمره

را یعنی مناسک و حدود و فرائض و سنن و آداب آنرا بتمامی بجای آرید لِلّه ِ برای خدای نه چون کفار که طواف و تلبیه بنام بتان میکنند فَإِن أُحصِرتُم پس اگر بازداشته شوید به بیماری و خوف دشمن و گم شدن قوت و گم شدن راحله فَمَا استَیسَرَ پس بر شما است آنچه میسر شود مِن َ الهَدی ِ از قربانی و آنرا بمنی باید فرستاد که محل ذبح است بقول امام اعظم رح وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم و متراشید سرهای خود را یعنی از احرام بیرون میآئید حَتّی یَبلُغ َ الهَدی ُ تا وقتی که برسد قربانی مَحِلَّه ُ به محل او که منی است فَمَن کان َ مِنکُم پس هر که باشد از شما مَرِیضاً بیمار در وقت احرام أَو بِه ِ أَذی ً یا باشد او را رنجی مِن رَأسِه ِ از سر او چون صداع یا جراحت یا غلبه جنبندگان درو و بدین سبب ضرورت شود که سر بتراشد فَفِدیَهٌ پس برو است فدیه دادن، در اسباب نزول آمد که کعب بن عجره رض را وقتی که محرم بود خزندگان روی بوی آورده بودند و چون مردم قحط دیده در کاسه سرش افتاده بودند حضرت صلی اللّه علیه و سلّم بدان اطلاع یافته فرمود که سر بتراش و گوسپندی بکش و درویشان را بخوران گفت یا رسول اللّه بدان دسترس ندارم حکم صادر شد که فدیه دهد مِن صِیام ٍ از روزه و بحدیث مقرر شده که سه روز روزه دارد أَو صَدَقَهٍ یا صدقه دهد و آن طعام دادن شش مسکین باشد هر یک را دو من از گندم

أَو نُسُک ٍ یا قربانی دادنی آن گوسپندی است فَإِذا أَمِنتُم پس چون ایمن شوید از خوف عدو یا از مرض فَمَن تَمَتَّع َ پس هر که برخورد بِالعُمرَهِ إِلَی الحَج ِّ یعنی جمع کند میان حج و عمره در سفر واحد بطریقه تمتع بباید دانست که حج و عمره یا بطریق افراد است که اول بحج احرام گیرد و شرائط آن بجا آرد و چون حج تمام شد از حرم بیرون رفته بزمین حل و از آنجا بعمره إحرام گیرد و اعمال وی بجا آرد و نزد امام شافعی رح و امام مالک رح اینکه افضل است یا بطریق قران که در وقت احرام نیت بحج و عمره کند و گوید لبیک بحج و عمره معا و بر اعمال حج اقتصار کند که عمره در او مندرج است چون وضو در غسل و نزد امام اعظم رح اینکه قسم فاضلتر است یا بوجه تمتع که چون در موسم حج به میقات رسد و احرام بعمره گیرد و بمکه درآمده از اعمال عمره فارغ شود و از احرام بیرون آید و بمحظورات متمتع گردد آنگه از درون مکه یوم الترویه احرام گیرد بحج امام احمد رح اینکه قسم را اختیار فرموده و درین آیت میگوید که هر که متمتع باشد فَمَا استَیسَرَ پس برو است آنچه میسّر شود از گاو یا گوسپند یا شتر مِن َ الهَدی ِ از قربانی شکر از آنرا که توفیق یافته در جمع میان دو عبادت فَمَن لَم یَجِد پس هر که نیابد قربانی یعنی بر آن قادر نشود فَصِیام ُ ثَلاثَهِ

أَیّام ٍ پس حکم روزه داشتن سه روز است پیوسته ناگسسته فِی الحَج ِّ یعنی در ایام حج-

صفحه : 62

وَ سَبعَهٍ و روزه داشتن هفت روز دیگر إِذا رَجَعتُم چون بازگردید بوطن خود تِلک َ اینکه ایام یعنی سه و هفت عَشَرَهٌ کامِلَهٌ ده عدد تمام است اینکه قید برای تاکید است و زیادتی اهتمام باتمام آن ذلِک َ اینکه حکم هدی یا صیام یا تمتع و قران لِمَن مر کسی راست که لَم یَکُن أَهلُه ُ، نباشد اهل او یعنی نباشد ساکن مکه حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام ِ مجاور مسجد حرام یعنی آفاقی باشد نه مکی چه آفاقیان در اشهر حج بهر دو عبادت متمتع می توانند شد و اهل حرم در غیر ازمنه حج بعمره احرام میتوانند گرفت پس ایشان را قران و تمتع نباشد و اینکه قول امام اعظم رح است وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای و بر آنچه در باب حج صادر شده محافظت نمائید وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آن که خدای شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بر کسیکه حفظ امر و نهی نه کند

الحَج ُّ زمان حج أَشهُرٌ مَعلُومات ٌ ماههای معروف و مشهوراند یعنی شوال و ذو القعده و نه روز از ذو الحجه و شب نحر تا صبح بمذهب امام شافعی رح و امام اعظم رح روز نحر را نیز در شمار آورده فَمَن فَرَض َ پس هر که فرض گرداند بر خود فِیهِن َّ الحَج َّ درین ماهها حج را بتلبیه و سوق هدی بمذهب حنفی و به نیت احرام بقول شافعی فَلا رَفَث َ نفی است بمعنی نهی یعنی باید که از جماع و ملاعبت با نسوان پرهیز کند یا کلام

بیهوده نگوید وَ لا فُسُوق َ و از حد شرع در نگذرد و ارتکاب محظورات نه کند وَ لا جِدال َ و باید که جدال و جنگ نه کند با خادمان و رفیقان و خصومت نورزد فِی الحَج ِّ در ایام حج قریش با یکدیگر مجادله مینمودند در منی و هریک میگفتند حج من تمامتر است اینکه حکم فرود آمد که جدال مکنید وَ ما تَفعَلُوا و آنچه می کنید مِن خَیرٍ از نیکوئی یَعلَمه ُ اللّه ُ میداند آن را خدا وَ تَزَوَّدُوا و توشه برگیرید قومی از قافله یمن بیزاد و راحله قصد حج کردندی و در مکه اظهار احتیاج نموده از اهل قافله چیزی طلبیدندی حق تعالی فرمود که توشه بردارید تا بر دل مردم گران نباشد فَإِن َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی پس بهترین توشها پرهیزکردن است از طمع و ترک تشویش دادن مردم و سؤال نکردن از ایشان و نزد عرفا درین آیت اشارت به تزود و بتوشه گرفتن در سفر آخرت است و بهترین زادی در آن پرهیزگاری است امام قشیری رح فرمود که تقوی عوام دورشدن است بتن از لوث گناه و تقوی خواص اجتناب است بسر از مشاهده ما سوای اللّه و حقیقت آنست که بی توشه در راه عشق بسر نتوان برد و بیزار شوق و مرحله محبت طی نتوان کرد بیت

زاد راه عاشقان درد است و روی زرد و آه راه زین گونه است بسم اللّه که دارد عزم راه

وَ اتَّقُون ِ و بترسید از من یا أُولِی الأَلباب ِ ای خداوندان عقل-

صفحه : 63

لَیس َ عَلَیکُم نیست بر شما جُناح ٌ گناهی أَن تَبتَغُوا در آنکه طلب کنید در موسم حج فَضلًا روزی مِن رَبِّکُم از پروردگار خود بواسطه

تجارات جمعی از عرب تاجران را که بحج آمدندی میگفتند «واج لا حاج» یعنی اینکه آینده است بیحاصل حق سبحانه فرمود که سودا و معامله ایشان را از فیض حج بی بهره نمی سازد بشرط آنکه مقصد اصلی و مقصود کلی حج باشد فَإِذا أَفَضتُم پس چون برگردید مِن عَرَفات ٍ از موضعی که آنرا عرفات گویند بجهه آنکه حوا و آدم آنجا بحال همدیگر متعارف شدند فَاذکُرُوا اللّه َ پس یاد کنید خدای را بتهلیل و تلبیه عِندَ المَشعَرِ الحَرام ِ نزدیک مشعر حرام و آن موضعی است معین میان عرفات و منی که آنرا مزدلفه گویند وَ اذکُرُوه ُ و یاد کنید او را درین مکان یاد کردنی نیکو کَما هَداکُم همچنانکه شما را راه نمود بمناسک حج وَ إِن کُنتُم و بدرستیکه بودید شما مِن قَبلِه ِ پیش از هدایت حق یا قبل از بعث هادی مطلق که محمّد رسول اللّه صلی اللّه علیه السلام است لَمِن َ الضّالِّین َ از جمله راه یافتگان ثُم َّ أَفِیضُوا پس بازگردید خطاب با قریش و حلفای ایشان است که همه عرب را وقوف بعرفات بودی و ایشان در مزدلفه واقف شدندی و بدین صورت ترفع کردندی بر خلق و تنگ داشتندی از مساوات موقف و در افاضت نیز براه دیگر بازگشتندی حق سبحانه، فرمود که بازگردید مِن حَیث ُ أَفاض َ النّاس ُ از آنجا که بازمیگردند همه مردمان وَ استَغفِرُوا اللّه َ و طلب آمرزش کنید از خدای إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بتحقیق که خدای آمرزنده است گناهان گذشته مستغفران را رَحِیم ٌ مهربان است بر آن که حج بگذارد فَإِذا قَضَیتُم و چون حج بگذارید و بجای آورید مَناسِکَکُم کارهای حج و لوازم آنرا فَاذکُرُوا اللّه َ پس

یاد کنید و ثنا گوئید خدای را کَذِکرِکُم همچو یاد کردن شما آباءَکُم پدر ان خود را رسم جاهلیت آن بود که اشراف عرب بعد از فراغ مناسک حج در پیش حرم یا ما بین مسجد منی و جبل الرحمه بایستادندی و برفعت نسبت و شهرت حسب آبا و اجداد مفاخرت کردندی حکم شد که چنانچه پدران خود را یاد میکنید خدای را ذکر کنید أَو أَشَدَّ ذِکراً بلکه فراوان تر و بزرگتر از ان زیرا که او پدران شما را بدان مناقب و مراتب اختصاص داده بود فَمِن َ النّاس ِ پس از مردمان مَن یَقُول ُ کسی هست که میگوید رَبَّنا ای پروردگار ما آتِنا فِی الدُّنیا بده ما را در دنیا و فلان چیز یعنی متاع محقره دنیا می طلبند وَ ما لَه ُ و نیست خواهنده دنیا را فِی الآخِرَهِ در آن سرای مِن خَلاق ٍ هیچ نصیبی و بهره اگر داعی کافر است از نعمت آن سرای بی نصیب افتاده اگر مومن است چون دیگر مومنان بهره ندارد وَ مِنهُم مَن یَقُول ُ و از مردمان کسی باشد که بگوید رَبَّنا آتِنا ای پروردگار ما عطا کن ما را فِی الدُّنیا حَسَنَهً درین سرای نیکوئی یعنی توفیق طاعت وَ فِی الآخِرَهِ حَسَنَهً و در ان سرای نیکوئی یعنی تحقیق امنیت و گفته اند حسنه اینکه جهان قناعت است و از ان سرای شفاعت وَ قِنا و نگاهدار ما را عَذاب َ النّارِ از عذاب آتش دوزخ مرتضی علی کرم اللّه وجهه فرموده حسنه اینکه جهان زن صالحه است و حسنه آن عالم حوری پسندیده و عذاب النار زوجه ناشایسته درشت خوی سخت گوی مثنوی

زن بد در سرای مرد نکو هم

درین عالم است دوزخ او

زینهار از قرین بد زنهار و قنا ربنا عذاب النار

صفحه : 64

أُولئِک َ آن گروه که خیر دنیا و آخرت می طلبند لَهُم نَصِیب ٌ مر ایشان را بهره است مِمّا کَسَبُوا از آنچه عمل کردند یعنی درخواست نمودند وَ اللّه ُ و خدای سَرِیع ُ الحِساب ِ زود شمارست بمقدار لمحه شمار همه خلائق کند وَ اذکُرُوا اللّه َ و یاد کنید خدای را یعنی تکبیر بگوئید فِی أَیّام ٍ مَعدُودات ٍ در روزهای شمرده که آن ایّام تشریق است و آن سه روز باشد بعد از عید اضحی و نزد امام اعظم رح بعد از نماز صبح عرفه تا عصر روز عید و بقول صاحبین تا عصر آخر ایام تشریق در عقب بست و سه نماز تکبیر باید گفت امام شافعی رح درین مسئله موافق صاحبین است فَمَن تَعَجَّل َ پس هر که شتاب کند و از منی برود فِی یَومَین ِ درین دو روز یازدهم و دوازدهم ذی الحجه فَلا إِثم َ عَلَیه ِ پس برو هیچ گناهی نیست بعضی از اعراب در جاهلیّت متعجل را آثم می گفتند و جمعی متاخر را حق سبحانه و تعالی فرمود که در تعجیل رخصت است و هیچ گناهی نیست وَ مَن تَأَخَّرَ و هر که تاخیر کند و سه شب در منی باشد فَلا إِثم َ عَلَیه ِ پس برو نیز هیچ جرمی نیست و مطلقا وزر و وبال نباشد لِمَن ِ اتَّقی مر کسیرا که پرهیزد و بعد از ادای حج تا آخر عمر تقوی را شعار خود سازد وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای در بقیه عمر وَ اعلَمُوا أَنَّکُم و بدانید آنکه شما إِلَیه ِ تُحشَرُون َ بسوی خدای تعالی محشور خواهید شد

و بمجازات و مکافات خود خواهد رسید وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان هست مَن یُعجِبُک َ آن کسیکه خوش آید ترا و در شگفت اند ازو قَولُه ُ سخن گفتن او و آن اخنس ثقفی بود که بحضرت رسالت پناه آمد و مرد شیرین سخن و نیکوصورت بود حضرت را طراوت روی و حلاوت گفت و گوی او خوش آمده مضمون کلماتش اینکه بود که آمده ام تا حلقه بیعت اسلام در گوش ارادت کشم و غاشیه خدمت سید انام صلعم بر دوش مطاوعت افگنم و اینکه سخنان را بسوگند موکد ساخته خدای را بگواهی آورد و چون بازگشت و از عمارات مدینه درگذشته زراعت قومی را بآتش بسوخت و چهارپایان مسلمانان را بشمشیر پی کرد حق سبحانه تعالی آیت فرستاد که کسی از مردمان اگر هست که ترا در عجب می افگند سخنی که او می گوید فِی الحَیاهِ الدُّنیا در مصالح زندگانی دنیا وَ یُشهِدُ اللّه َ و بگواهی می آرد خدای را عَلی ما فِی قَلبِه ِ بر آن چیزیکه در دل اوست یعنی میگوید که دل و زبان من یکی است وَ هُوَ و حال آنکه او أَلَدُّ الخِصام ِ ستیزنده ترین دشمنان است وَ إِذا تَوَلّی و چون برگردد از حضرت تو سَعی برود و بشتابد فِی الأَرض ِ در زمین مدینه لِیُفسِدَ فِیها تا فساد و تباهی کند در آن وَ یُهلِک َ الحَرث َ و نابود گرداند کشت زار را بسوختن وَ النَّسل َ و هلاک کند چهارپایان را وَ اللّه ُ و خدای لا یُحِب ُّ الفَسادَ نمی پسندد معصیت و تباه کاریرا

صفحه : 65

وَ إِذا قِیل َ لَه ُ و چون گویند مر اینکه منافق را اتَّق ِ اللّه َ بترس از خدای أَخَذَته ُ العِزَّهُ بگیرد او را

حمیت جاهلیت بِالإِثم ِ بارتکاب گناه فَحَسبُه ُ پس بسنده است مر او را جَهَنَّم ُ دوزخ و آن نام آتشی است که دوزخیان را بدان عذاب کنند یا چاهی بعید القعر است در دوزخ وَ لَبِئس َ المِهادُ و بد فراشی است آتش وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان هست مَن یَشرِی کسیکه می فروشد نَفسَه ُ نفس خود را یعنی جان بذل میکند ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ بطلب خوشنودی خدای و آن زبیر بن العوام رض بود و مقداد بن اسود رض که از مدینه بمکه رفتند و خبیب رض را که در جنگ رجیع گرفتار شده بود و بدست مکّیان افتاده و بر دار کشیده بودند از دار فرو گرفته متوجه مدینه گشتند و هفتاد سوار قریش از عقب ایشان آمده آغاز حرب کردند ایشان خبیب را از اسپ فرو گرفته بر زمین نهادند و زمین او را فرو برود و به بلیع الارض ملقب شد و آن دو مرد مردانه با هفتاد تن داعیه محاربه نمودند و کافران در حرب ایشان صرفه ندیده بازگشتند و گویند که اینکه ایت در شان صهیب رومی رض است که هر چه داشت در مکه بکافران داد تا اجازت هجرت بمدینه یافت و رضای خدای و خوشنودی پیغمبر را بمال دنیا بخرید

فرد بزر وصلش ار می توانی بخر که وصلش عزیز است و زر هیچ نیست

و گفته اند که در حق امیر المومنین علی رض است که در شب غار بر فراش سیّد مختار تکیه گرفت و جان را فدای آنحضرت کرد وَ اللّه ُ رَؤُف ٌ و خدای مهربان است بِالعِبادِ با بندگان خود که در طلب رضای او جان فدا می کردند

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید بظاهر ادخُلُوا فِی السِّلم ِ درآیید در اسلام کَافَّهً همه بیکبار یا مومنانرا میگوید بر اسلام ثابت باشید و گفته اند که إبن سلام و اصحاب رض او بعد از قبول احکام اسلام شرایع توریت را نیز نگاه میداشتند و تعظیم شنبه نموده و گوشت و شیر شتر تناول نمی کردند حق سبحانه فرمود که یکبارگی باسلام درآیید وَ لا تَتَّبِعُوا و پیروی مکنید خُطُوات ِ الشَّیطان ِ گامهای شیطان را یعنی از وساوس شیطانی باحکام منسوخه قیام منمائید إِنَّه ُ لَکُم بدرستیکه شیطان مر شما را عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است هویدا که بوساوس خود خاطر شما را متزلزل میسازد فَإِن زَلَلتُم پس اگر بلغزید شما از جاده شرع و احکام دین و قرآن مِن بَعدِ ما از پس آنکه جاءَتکُم ُ البَیِّنات ُ آمد بشما احکام حلال و حرام فَاعلَمُوا أَن َّ اللّه َ پس بدانید آنکه خدای عَزِیزٌ غالب است و قادر بر عقوبت مخالفان دین حَکِیم ٌ محکم کار است انتقام نه کشد الا بحق هَل یَنظُرُون َ آیا چشم میدارند یعنی نمیدارند اینان که بکلی در دائره اسلام داخل نمی شوند إِلّا أَن مگر آنکه یَأتِیَهُم ُ اللّه ُ بیاید بدیشان خدای یعنی عذاب او فِی ظُلَل ٍ در سائبانها مِن َ الغَمام ِ از ابر سپید رقیق چنانچه قوم شعیب را در یوم الظله بوده وَ المَلائِکَهُ و بیایند فرشتگان که موکل اند بر عذاب وَ قُضِی َ الأَمرُ و گزارده شود کار یعنی جزای هر کسی بدو رسد وَ إِلَی اللّه ِ و بسوی خدای یعنی بجزای او تُرجَع ُ الأُمُورُ بازگردانیده شود کارها یا آنکه اوامر و احکام سلاطین و حکام که امروز بر رعایا میکنند روز قیامت

باطل شود و آن روز فرمان جز حق را نبود و الامر یومئذ للّه-

صفحه : 66

سَل بپرس خطاب بآنحضرت است یا هرکرا که صلاحیت خطاب دارد میگوید بپرس بَنِی إِسرائِیل َ یهود مدینه را یا مؤمنان بنی اسرائیل را که کَم آتَیناهُم ما چند داده ایم پدران ایشان را مِن آیَهٍ بَیِّنَهٍ از نشانهای روشن و پیغامهای نیکو در شان محمّد یا معجزات هویدا چون عصا و ید بیضا و من و سلوی و امثال آن وَ مَن یُبَدِّل و هر که تبدیل دهد از یهود و بگرداند نِعمَهَ اللّه ِ نعمت خدایرا که صفت پیغمبر است مِن بَعدِ ما جاءَته ُ از پس آنکه آمده است بدو بتوریت فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بدو در دنیا بقتل و اسر و اجلای وطن و در آخرت بعذاب بی منتها زُیِّن َ لِلَّذِین َ کَفَرُوا آراسته گردانیده شد برای ناسپاسان و پوشندگان حق الحَیاهُ الدُّنیا زندگانی دنیا را تا بدان فریفته می شوند و مغرور می گردند وَ یَسخَرُون َ و سخریت میکنند و فسوس میگیرند مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا از آنانکه ایمان آورده اند اغنیای قریش بر فقرای صحابه رض چون بلال و عمار و امثال ایشان رض می خندیدند و میگفتند محمّد صلعم را نگرید که میگوید باین گدایان کار جهان راست میکنم و اساس عظمت اشراف عرب و بنای رسوم و عادات ایشان در هم شکنم و اگر کار وی حق بودی میبایستی که سادات عرب و اماثل قبائل تبع وی بودندی حق سبحانه فرمود که وَ الَّذِین َ اتَّقَوا و آنانکه پرهیزگاری کردند یعنی اینکه درویشان و گدایان فَوقَهُم زبر ایشان اند یعنی بالای فسوس

کنندگان یَوم َ القِیامَهِ در روز قیامت یعنی مؤمنان در درجات اعلی علیین باشند از فردوس برین و کافران در درکه اسفل سافلین و سجن سجین وَ اللّه ُ یَرزُق ُ و خدای روزی میدهد مَن یَشاءُ هرکرا خواهد بِغَیرِ حِساب ٍ بی اندازه کان َ النّاس ُ بودند آدمیان یعنی آدم ع و اولاد او أُمَّهً واحِدَهً گروه یگانه بر یک ملّت بعد از آن مختلف شدند فَبَعَث َ اللّه ُ پس برانگیخت خدای النَّبِیِّین َ پیغمبران را یعنی شیث و ادریس ع و غیر ایشان مُبَشِّرِین َ مژده دهندگان اهل طاعت را بثواب وَ مُنذِرِین َ و بیم کنندگان ارباب معصیت را بعقاب و گویند در زمانی که نوح ع مبعوث شد همه عالم بر ملت کفر بودند و در وقت رسالت ابراهیم ع نیز همین واقع بود حق سبحانه پیغمبران را فرستاد وَ أَنزَل َ مَعَهُم ُ الکِتاب َ و منزل کرد بایشان کتابها که احکام شرایع ایشان در ان مبین بود بِالحَق ِّ براستی و درستی لِیَحکُم َ تا حکم کند هر پیغامبری بَین َ النّاس ِ میان مردمان فِیمَا اختَلَفُوا فِیه ِ در آن چیز که اختلاف کردند وَ مَا اختَلَف َ فِیه ِ و اختلاف نه کردند در حق یا در کتاب یا در امر دین-

صفحه : 67

إِلَّا الَّذِین َ أُوتُوه ُ مگر آنانکه کتابها بدیشان داده بودند از یهود و نصاری که ایشان تبدیل و تحریف میکردند مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ از پس آن که آمد بدیشان البَیِّنات ُ معجزهای روشن و حجتهای هویدا و خلاف ایشان نه از روی تدین بود بلکه بَغیاً بَینَهُم از جهت حسد که میان ایشان هست یا از روی ستمکاری فَهَدَی اللّه ُ پس راه نمود خدای الَّذِین َ آمَنُوا آنانرا که ایمان آورده اند

لِمَا اختَلَفُوا فِیه ِ بدان چیزی که اختلاف کردند در ان مِن َ الحَق ِّ از حق، بیان مختلف فیه است یعنی حق سبحانه مؤمنان را بحق مختلف فیه راه نمود بِإِذنِه ِ بعلم و ارادت و امر خود اینکه اختلاف در امر قبله بود که بعضی روی بمشرق آوردند و بعضی به مغرب خدای راه نمود کرد مؤمنان را بکعبه که وسط است یا مخالفت در افضل ایّام هفته نمودند یهود شنبه و نصاری یکشنبه اختیار کردند حق تعالی اینکه امت را به جمعه که فاضل ترین روزها است راه نمود وَ اللّه ُ یَهدِی و خدای راه می نماید مَن یَشاءُ هر کرا می خواهد إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست که آن راه انبیاء و اولیاست

أَم حَسِبتُم آیا می پندارید ای مهاجران که ترک خان و مان گرفته اید و در محنت فاقه و کربت غربت گرفتارید أَن تَدخُلُوا الجَنَّهَ آنکه به بهشت درآیید وَ لَمّا یَأتِکُم و نیامد بشما مَثَل ُ الَّذِین َ خَلَوا مانند آنان یعنی محنت آنها که گذشته اند مِن قَبلِکُم از پیش شما یعنی پیغمبران و صدیقان و متابعان ایشان محصل آیت آنست که می پندارید که رایگان به بهشت روید و بشما نرسیده آنچه دوستان خدا پیش ازین کشیده اند مَسَّتهُم ُ البَأساءُ بدیشان رسید سختی و ناکامی و درویشی وَ الضَّرّاءُ و بیماری و شکستگی و گرسنگی نقل است که میان مکّه و طائف هفتاد پیغمبر را یافتند که سبب موت ایشان گرسنگی بوده و در حدیث آمده که سخت ترین بلاها متوجه انبیا است و نکته ما اوذی نبی مثل ما اوذیت مؤید اینکه قول است مثنوی

زان بلاها کانبیا برداشتند سر بچرخ هفتمی افراشتند

هر که در راه

محبت پیشتر بر دل او بار محنت بیشتر

پس انبیاء و مومنان به محنت گذارانیدند وَ زُلزِلُوا و از جای برانگیخته شدند از بسیاری بلاها که بدیشان میرسیدند حَتّی یَقُول َ الرَّسُول ُ تا آنکه گفت پیغمبر ایشان وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ و گفتند آنانکه ایمان آورده بودند با آن پیغمبران یعنی گفتند باتفاق او مَتی نَصرُ اللّه ِ کی باشد یاری دادن خدای ما را و ظفر دادن ما بر خصمان التماس تعجیل نصرت می کردند نه آنکه بر سبیل شک فرمودند حق سبحانه برسول ایشان پیغام داد أَلا إِن َّ نَصرَ اللّه ِ بدانید که یاری دادن خدای مومنان را، قَرِیب ٌ نزدیک است

صفحه : 68

یَسئَلُونَک َ می پرسند ترا که ما ذا یُنفِقُون َ چه چیز نفقه کنند سؤال کننده عمرو بن جموح بود رض مردی بزرگ و توانگر از حضرت پرسید که مال چندین دارم چه نفقه کنم حق تعالی فرمود قُل بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ما أَنفَقتُم آنچه نفقه می کنید و اخراج می نمائید مِن خَیرٍ از مال فَلِلوالِدَین ِ پس برای مادر و پدر او باید داد سؤال از وجه نفقه بود و جواب در بیان مصرف آمد که اهتمام بدان بیشتر است زیرا که نفقه وقتی معتد به باشد که به محل خود واقع شود و از جمله مصارف نفقه والدین اهم است وَ الأَقرَبِین َ و خویشان نزدیک که وارث نباشند چه آن صله رحم است وَ الیَتامی و بی پدران خوردسال که قادر نباشند بر اکتساب نفقات وَ المَساکِین ِ و درویشان که چاره معیشت خود ندارند وَ ابن ِ السَّبِیل ِ و راه گذریان و مهمانان وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ و آنچه بکنید از نیکوئی

با هر کسیکه باشد فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای بِه ِ عَلِیم ٌ بآنچیز دانا است و بر آن جزا خواهد داد کُتِب َ عَلَیکُم ُ القِتال ُ فرض شد بر شما کارزار کردن با دشمنان دین و نزد محققان قتال بر نفس و شیطان است زیرا که عظیم ترین دشمنان اینانند و اینکه قتال را شما سخت مکروه میدانید چرا که نفس را خوردنی خوش و خوابیدن و لباس اعلی پوشیدنی خوش می نماید و نخواهد که در گذشته روی به بندگی آرد خود را یکی ازین بندگان حق شمارد پس خلاف نفس بر شما مکروه است و حال آنکه خلاف نفس بر شما بهتر است از عبادت صد سال وَ هُوَ کُره ٌ لَکُم و آن قتال مکروه است مر طبع شما را و شاق است بر نفس شما و اینکه کراهیت نه فرمان خدای را بوده بلکه مقتضای طبع بشری آن است که تلف مال و هلاک نفس را کاره باشد وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً و شاید که شما مکروه دارید چیزی را به نفرت طبیعت خود وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم حال آنکه آن نیکوئی باشد شما را چون غزو که مکروه می شمارید و نیکوئی شما در آنست هم بحسب دنیا از ظفر و غنیمت و قهر اعدا و اعزاز دین و هم بجهت آخرت از رتبه شهادت و نعیم مخلّد و درجات علیّین وَ عَسی أَن تُحِبُّوا و شاید آنکه دوست دارید شَیئاً چیز را از روی کسالت طبع که آن تخلف است از جهاد وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم و آن بدی باشد مر شما را هم در دنیا بتحمل ذل و غلبه اعدا و هم در آن

سرای بحرمان از ثواب غزو و بعد از درجه شهدا وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای می داند مصلحت شما وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ و شما آن را نمی دانید-

صفحه : 69

یَسئَلُونَک َ می پرسند ترا عَن ِ الشَّهرِ الحَرام ِ از ماه حرام قِتال ٍ فِیه ِ یعنی از قتال درو حضرت رسالت پناه در سال دوم از هجرت عبد اللّه بن جحش را با جمعی از صحابه رض ببطن نخله فرستاد و میان ایشان و کاروان قریش که از طائف می آمدند مقاتله افتاد و عمرو حضرمی از کفار کشته شد و نماز شام هلال رجب بنظر مسلمانان درآمد ندانستند که آن روز سلخ جمادی الاخری بوده یا غره رجب بعد از انتشار اینکه خبر کافران آغاز طعن کردند که محمّد ص ماه حرام را حلال کرد و اتباع خود را بخون ریختن و فتنه انگیختن در ماه رجب فتوی داد مسلمانان از قتال در ماه حرام سؤال کردند جواب آمد که قُل قِتال ٌ فِیه ِ بگو ای محمّد که جنگ در ماه حرام کَبِیرٌ کار بزرگ است هنوز در آن وقت قتال در ماه حرام حرام بوده و حرمت آن بآیت السیف منسوخ گشت و اگرچه اینکه قتال بزرگ بوده اما آنچه کافران می گفتند از بی راهی وَ صَدٌّ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ و بازداشتن مسلمانان را از ایمان وَ کُفرٌ بِه ِ و ناگرویدن بخدای وَ المَسجِدِ الحَرام ِ و کفر به مسجد حرام یا منع مردم از طواف آن و نماز در ان وَ إِخراج ُ أَهلِه ِ و بیرون کردن اهل مسجد را یعنی پیغمبر و اصحاب او مِنه ُ از مسجد بلکه از مکه که بر مسجد مشتمل است أَکبَرُ عِندَ

اللّه ِ بزرگتر است نزدیک خدای از قتال رجب و عقوبت آن بیشتر وَ الفِتنَهُ و شرک بخدای أَکبَرُ مِن َ القَتل ِ بزرگ تر است از قتل حضرمی وَ لا یَزالُون َ و همیشه باشند مشرکان که به تعصب و عناد یُقاتِلُونَکُم با شما ای مومنان جنگ کنند حَتّی یَرُدُّوکُم تا شما را بازگردانند عَن دِینِکُم از دین شما که اسلام است إِن ِ استَطاعُوا اگر توانند و قادر شوند وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم و هر که برگردد از شما عَن دِینِه ِ از دین خود و مرتد شود فَیَمُت پس بمیرد وَ هُوَ کافِرٌ و حال آنکه او کافر باشد یعنی بر ردت باقی ماند تا مردن فَأُولئِک َ پس آن گروه مرتدان حَبِطَت أَعمالُهُم باطل شود عملهای ایشان فِی الدُّنیا درین سرای که ایشانرا امان نماند و استحقاق مال و زوجه و میراث از ایشان مسلوب گردد وَ الآخِرَهِ و در آن سرای که مستحق ثواب نمانند وَ أُولئِک َ و آنگروه أَصحاب ُ النّارِ ملازمان دوزخ اند هُم فِیها ایشان در آن آتش خالِدُون َ جاویدانند إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه گرویده اند بخدا و رسول وَ الَّذِین َ هاجَرُوا و آنها که پدر رو کرده اند اوطان خود را وَ جاهَدُوا و جهاد کرده اند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای یعنی عبد اللّه بن جحش و یاران او أُولئِک َ آنگروه یَرجُون َ امید میدارند رَحمَت َ اللّه ِ رحمت خدای را وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده مومنان و مجاهدان است رَحِیم ٌ بر ایشان مهربان است-

صفحه : 70

یَسئَلُونَک َ می پرسند ترا ای محمّد عَن ِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ از تناول خمر و مباشرت قمار جمعی از اکابر صحابه رض چون عمر بن الخطاب و معاذ بن جبل رض بآنحضرت

ص گفتند که فتوی ده ما را در خمر که زائل کننده عقل است و در قمار که سبب سلب مال است و در آنزمان خمر حلال بود حق سبحانه فرمود قُل فِیهِما بگو درین هر دو إِثم ٌ کَبِیرٌ گناهی بزرگ است وَ مَنافِع ُ لِلنّاس ِ و منفعتها است مر مردمانرا و منافع خمر یا بدنی بوده باشد چون اشتعال حرارت غریزی و هضم طعام یا خلقی چون تواضع متکبران و سخاوت ممسکان و جرأت بیدلان یا مالی چون سود فراوان در بیع و شرای آن و فوائد میسر توسعه بوده است بر درویشان چه رسم جاهلیت آن بود که زر قمار بر مساکین قسمت می کردند و در حقائق سلمی آورده که اثم کبیر است در اشتغال بدانها و منافع للناس در ترک آنها وَ إِثمُهُما و گناه خمر و قمار أَکبَرُ مِن نَفعِهِما بزرگتر است از نفع آنها وَ یَسئَلُونَک َ و میپرسند ترا ای محمّد ما ذا یُنفِقُون َ چه چیز نفقه کنند عمرو بن جموح رض نوبت اول سؤال کرد و جواب در تعیین مصارف نازل شد دیگر باره گفت یا رسول اللّه دانستم که صدقه بکه میباید داد اما نمیدانم که چه دهم جواب آمد که قُل ِ العَفوَ بگو آنچه فاضلتر آمد از نفقه خود و عیال و نزد بعضی از علما حکم اینکه آیت به آیت زکوه منسوخ است کَذلِک َ همچنانکه احکام انفاق بیان کرد یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان می کند و روشن می گرداند خدای لَکُم ُ الآیات ِ برای شما نشانهای مهربانی خویش لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون َ باشد که شما تفکر کنید فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ در کار اینکه سرای

و آن سرای یعنی دل بر دنیا منهید و آخرت را بهیچ روی از دست مدهید سلمی رح فرموده که تفکّر در دنیا و آخرت آن است که بداند که ایشان قاطعان راه اند قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم الدنیا حرام علی اهل الآخره و الآخره حرام علی اهل الدنیا و هما حرامان علی اهل اللّه بیت

دنیا و عقبی حجاب عاشق است میل ایشان کی ز عاشق لائق است

وَ یَسئَلُونَک َ و می پرسند ترا ای محمّد عَن ِ الیَتامی از کیفیّت بمعیشت با یتیمان در اسباب نزول آمده که چون تهدید خوردن مال یتیم بآیت و لا تقربوا مال الیتیم نازل شد آنها که قیم اموال ایشان بودند و در آن بمعاملات تصرف می نمودند جهت براءت ذمه خود خواستند که از قیام مهمات ایشان برطرف روند صورت حال بعرض سید عالم رسانیدند حق سبحانه فرمود که قُل إِصلاح ٌ لَهُم بگو باصلاح آوردن حال و محافظت کردن مال ایشان خَیرٌ بهتر است از تجنب از ایشان آورده اند که جمعی طعام ایتام جدا پختندی و از جلوس بر فراش ایشان احتراز نمودندی و بهیچ نوع راه مخالطت با ایشان نکشودندی حق تعالی فرمود وَ إِن تُخالِطُوهُم و اگر با ایشان بیامیزید و طعام خود را با طعام ایشان خلط کنید فَإِخوانُکُم پس ایشان برادران شمااند در دین وَ اللّه ُ یَعلَم ُ المُفسِدَ و خدای میداند تباه کننده مال ایشان را مِن َ المُصلِح ِ از اصلاح و بنده کار ایشان وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای تعالی لَأَعنَتَکُم به آئینه شما را در رنج افکندی و کار بر شما تنگ گرفتی بآنکه مخالطت با یتیمان حرام کردی

إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستیکه خدای غالب است و قادر بر اعنات حَکِیم ٌ داناست در آنچه کرد از ترک اعنات-

صفحه : 71

وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات ِ و بزنی نخواهید زنان شرک را حَتّی یُؤمِن َّ تا وقتی که ایمان آرند رسول خدا مرثد غنوی را که مرد دلاور بود بمکه فرستاد تا قوم مسلمانان درمانده را که از آنجا بودند پنهان از کفّار بیرون آرد مرثد چون بمکه رسید زن مشرکه عناق نام که در غایت جمال بود و در جاهلیّت با هم یاری داشته بودند نزد وی آمد و سلسله محبّت را تحریک داد مرثد با نمود و گفت اسلام میان ما و تو حائل شده و مواصلت زنا از محالات عناق گفت پس مرا بزنی بخواه مرثد رض فرمود که اینکه نیز موقوف است باجازت پیغمبر پس مرثد رض بعد از مراجعت اینکه صورت را بعرض آنحضرت رسانید و حکم الهی شد که مشرکان را تا ایمان نیارند در دائره ازدواج داخل نسازید و هم درین اوقات عبد اللّه رض بن رواحه کنیزک خود را بجهت نشوز طپانچه بر روی او زده بود و او دادخواهان بحضرت نبوت پناه آمد و آنحضرت بطریق تلطف از عبد اللّه تعرف حال کنیزک فرمود عبد اللّه رض گفت نماز می گذارد و هم روزه میدارد و خدا و رسول را دوست میدارد اما ستیزنده و فرمان نابرنده است حضرت رسالت پناه ص فرمود پس او مومنه باشد با وی نیکوئی کن عبد اللّه او را آزاد کرد و بزنی بخواست جمعی زبان طعن گشادند که إبن رواحه کنیزک سیاه خود را نکاح کرد و حال آنکه فلانه زن مشرکه را

که با مال و جمال بود بدو میدادند آیت آمد که وَ لَأَمَهٌ مُؤمِنَهٌ و هرآئینه کنیزک مومنه خَیرٌ مِن مُشرِکَهٍ بهتر از زن آزاد مشرکه وَ لَو أَعجَبَتکُم و اگر چه شما را در شگفت اندازد آن زن بجهت مال و جمال وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِین َ و مدهید زنان مومنان را بمردان مشرک حَتّی یُؤمِنُوا تا وقتی که ایمان آورند وَ لَعَبدٌ مُؤمِن ٌ و هرآئینه که بنده مومن خَیرٌ مِن مُشرِک ٍ بهترست از مرد آزاد مشرک وَ لَو أَعجَبَکُم و اگرچه شما را در شگفت اندازد آن مشرک بواسطه صورت یا ثروت- أُولئِک َ آن مشرکین و مشرکات یَدعُون َ إِلَی النّارِ میخوانند بسوی آتش یعنی به کفر که ارتکاب آن سبب رسیدن است بدوزخ وَ اللّه ُ یَدعُوا و خدای میخواند بر السنه رسل یا اولیای خدای میخوانند إِلَی الجَنَّهِ وَ المَغفِرَهِ بسوی بهشت و آمرزش یعنی عملهای که بدان آمرزیده شوند و در بهشت رسند بِإِذنِه ِ بقضا و ارادت او وَ یُبَیِّن ُ آیاتِه ِ و هویدا می کند احکام خود را از حلال و حرام لِلنّاس ِ برای مردمان لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ شاید که ایشان پند پذیرند.

صفحه : 72

وَ یَسئَلُونَک َ عَن ِ المَحِیض ِ و می پرسند ترا ای محمّد از حیض زنان، یهود در حال حیض زنان خود را از ایشان مهاجرت کردندی و چشم بر روی ایشان نینداختندی و خوردن طعام و گفتن کلام با ایشان حرام دانستندی و نصاری برعکس اینکه در آن حال با ایشان مکالمه و مواکله می نمودند بلکه در مباشرت و ملاعبت می افزودند ثابت بن دحداح رض گفت یا رسول اللّه ما بزنان خود در حال حیض چگونه سلوک

کنیم آیت آمد که قُل هُوَ أَذی ً بگو ای محمّد ص که حیض مکروهی ست که نفس آدمی را از ان نفرت باشد فَاعتَزِلُوا النِّساءَ پس دور باشید و یکسو روید از زنان فِی المَحِیض ِ در حالت حیض ایشان یعنی اعتزال کنید از مجامعت و بس نه آنکه ترک مخالطت و مکالمت نمائید پس بجهت تاکید می گوید وَ لا تَقرَبُوهُن َّ و نزدیک مشوید بدیشان یعنی مباشرت مکنید حَتّی یَطهُرن َ تا وقتی که غسل کنند بعد از انقطاع دم و اینکه مذهب امام شافعی رح است و حفص یطهرن بسکون طاء و ضم ها خوانده یعنی که تا وقتی که پاک شوند و دم منقطع گردد و اینکه قول امام اعظم رح است که چون انقطاع دم بعد از گذشتن اکثر ایام حیض باشد قبل از غسل وطی حلال ست فَإِذا تَطَهَّرن َ پس چون غسل کنند و یا پاک شوند فَأتُوهُن َّ پس بیائید بدیشان مِن حَیث ُ أَمَرَکُم ُ اللّه ُ از آنجا که خدای امر کرده یعنی ماتی مقرر که آن فرج ست لا غیر إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ التَّوّابِین َ بدرستیکه خدای دوست دارد توبه کنندگانرا از مناهی وَ یُحِب ُّ المُتَطَهِّرِین َ و دیگر دوست دارد پاکیزگان را نِساؤُکُم زنان شما حَرث ٌ لَکُم موضع کشت زار شمااند یهود می گفتند هرگاه که در وقت مباشرت ظهر زوجه جانب او باشد فرزندش احول آید مسلمانان که بدان نوع اقدام نموده بودند حکایت بجناب نبوت مآب عرض کردند و جواب از حق سبحانه رسید که زنان شما محل زرع و منبت اولاداند فَأتُوا حَرثَکُم پس بیائید بکشت زار خود أَنّی شِئتُم چگونه که خواهید بطریق ادبار و اقبال و استنقاء و غیر آن چون ماتی واحد باشد

یعنی ماتی موضع حرث بود نه محل فرث وَ قَدِّمُوا و فراپیش دارید لِأَنفُسِکُم برای نفس خود یعنی طلب ولد کنید یا از پیش بفرستید نیت خالص را و قصد صیانت نفس کنید از حرام وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای در مخالفت امر و مباشرت نهی او وَ اعلَمُوا أَنَّکُم و بدانید که شما مُلاقُوه ُ رسندگانید بدانچه از پیش میفرستید یا ملاقات کنندگانید آن را که می پرستید یعنی او را در عقبی بدیده سر خواهید دید یا مرا و از ملاقات عرض بندگان ست بر خدای کما قال و عرضوا علی ربک صفا وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ و مژدگانی ده مومنان را به بهشت و رویت وَ لا تَجعَلُوا اللّه َ و مگردانید نام خدای را عُرضَهً نشانه و دست آویزی لِأَیمانِکُم مر سوگندان خود را با عبد اللّه بن رواحه رض از شوهر خواهر خود بشیر بن نعمان رض برنجید و باسم اعظم الهی سوگند یاد کرد که با وی سخن نه گوید و در حق وی نیکوئی نه کند و او را با خصمان وی صلح نه دهد حق تعالی آیت فرستاد که مگردانید ذکر خدای را مانع أَن تَبَرُّوا از آنکه نیکویی کنید با اقربا و احبا وَ تَتَّقُوا و از آنکه پرهیز کنید از مروت و با یاران مکالمت نه کنید وَ تُصلِحُوا و از آنکه اصلاح کنید بَین َ النّاس ِ میان مردمان وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدای شنوا است بسوگند عَلِیم ٌ دانا بما فی الضمیر سوگند خورنده عبد اللّه بن رواحه رض بعد از استماع اینکه آیت از سر آنچه گفته بود درگذشت و با بشیر در مقام

مرحمت و شفقت آمد.

صفحه : 73

لا یُؤاخِذُکُم ُ اللّه ُ نگیرد شما را خدای یعنی عتاب نکند بِاللَّغوِ به بیهوده که واقع شود فِی أَیمانِکُم در سوگندهای شما، لغو بقول امام اعظم رح آنست است که کسی بر چیزی قسم یاد کند بمظنه آنکه راست می گوید و خلاف آن ظاهر شود و امام شافعی رح لغو آنرا داند که بی اختیار خود بر زبان کسی گذرد به تعجیل یا بطریق عادت که لا و اللّه و بلی و اللّه و ویرا در ان قصد سوگند نباشد و بر هر تقدیر در یمین لغو کفارت نیست و خدای بر آن مواخذه نکند وَ لکِن یُؤاخِذُکُم و لیکن خدا مواخذه می کند شما را بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم بآنچه عزم کند دلهای شما و بعمد سوگند خورید و حانث شوید کفارت باید داد و بیان کفارت در سوره مائده بیاید ان شاء اللّه تعالی وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده است بنده را که بیمین لغو نگیرد حَلِیم ٌ بردبار است در سوگند عمد در عقوبت تعجیل نه نماید لِلَّذِین َ یُؤلُون َ مر آنرا که سوگند خورند مِن نِسائِهِم از زنان خود دور شدن و باز ایستادن را در جاهلیت چون کسی را بزنی میل نبودی.

و غیرت داشتی که چون او را بگذارد دیگری بخواهد سوگند خوردی که چند سال با وی نزدیکی نکند و او را در آن مدّت پابسته و سرگشته بگذاشتی و آن بیچاره مدتی متمادی نه بیوه بودی و نه از کدخدا بیاسودی خدای تعالی آنرا نه پسندیده و حکم فرمود که برای ملاحظه احوال آنانکه چنین سوگند خورند تَرَبُّص ُ أَربَعَهِ أَشهُرٍ انتظار بردن چهار ماه

است فَإِن فاؤُ پس اگر بازآیند یعنی سوگندخورندگان رجوع نمایند بسوی زن و مباشرت کنند فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ پس بدرستیکه خدای آمرزنده است مر شکننده سوگند را درین صورت رَحِیم ٌ مهربان است که مباح کرد مخالفت سوگند را و کفارت مقرر فرمود حکم شرع آنست که اگر مولی در اثناء چهار ماه با زن نزدیکی کند اگر قادر بود بوطی و اگر عاجز بود بوعده عقد نکاح ثابت ست و برو جز کفّاره سوگند نیست و اگر مدت بسر آید و بی عذری مقاربت نه کند نزد امام اعظم رح طلاق باین واقع شود و قول شافعی رح آنست که زن را رسد مطالبه کردن که باز آی و وطی کن و یا طلاق ده و بر حاکم شرع بود که مولی را به رجوع یا طلاق فرماید و اگر امتناع کند حاکم زن را ازو طلاق دهد وَ إِن عَزَمُوا الطَّلاق َ و اگر قصد کنند طلاق را فَإِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ پس خدای شنواست.

قول مولی عَلِیم ٌ داننده است بعزم مولی وَ المُطَلَّقات ُ و زنان بالغه رها کرده مدخول بها که حامله نباشند یَتَرَبَّصن َ بِأَنفُسِهِن َّ انتظار برند بنفسهای خود تاکیدست در انتظار ثَلاثَهَ قُرُوءٍ سه قرو و آن بمذهب امام شافعی رح و امام مالک رح طهر است و نزد امام اعظم رح حیض و فائده خلاف در معتده ظاهر می شود که چون در حیض ثالثه شروع کرد عدت منقضی شد بقول آنکه قروء طهر را گویند و بقول آنکه حیض را گویند انقضای عدت بعد از انقطاع حیض ثالثه است وَ لا یَحِل ُّ لَهُن َّ و حلال نباشد زنان را أَن یَکتُمن َ آنکه

بپوشند ما خَلَق َ اللّه ُ آنچه آفریده است خدای فِی أَرحامِهِن َّ در رحمهای ایشان از فرزندان و چون کتمان ولد مسبب ابطال حق الرجعت است پس از زنان روا نبود إِن کُن َّ یُؤمِن َّ اگر هستند که ایمان دارند بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدای و روز قیامت وَ بُعُولَتُهُن َّ و شوهران ایشان أَحَق ُّ بِرَدِّهِن َّ سزاوارترند برجوع کردن بایشان فِی ذلِک َ در زمان تربص إِن أَرادُوا اگر خواهند شوهران بدان رجعت-

صفحه : 74

إِصلاحاً بصلاح آوردن کار زنان نه ضرر و آزار رسانیدن بدیشان در ابتدای اسلام زنان را طلاق رجعی میداند و چون نزدیک می شد که عدت بسر آید رجعت می کردند و زن را با خود گرفته باز طلاق می دادند و غرض ایشان افساد بود نه اصلاح وَ لَهُن َّ و مر زنان را بر مردان از حقوق مِثل ُ الَّذِی عَلَیهِن َّ مانند آن حقوق که مردان را بر ایشان ست بِالمَعرُوف ِ بخوبی معیشت و حسن معاشرت و حق مرد بر زن آنست که فرمان او برد و ناموس شوهر نگاهداشته قدم از دائره عفت و صیانت بیرون ننهد و حق زن بر مرد آنست که که با او زندگانی بوجه احسن برد و آنچه از علم دین بکار آید بوی آموزاند وَ لِلرِّجال ِ و مردان راست عَلَیهِن َّ دَرَجَهٌ بر زنان افزونی و بلندی با آنکه مهر بر ایشان ست و نفقه از ایشان یا بمیراث که ضعف زنان می برند و یا بطلاق و برجعت که سر رشته اختیار آن بدست رجال است و در حقائق نجمیه مذکورست که فضل مردان بر زنان باستعداد نبوت و کمال ولایت است و در حدیث آمده که بسیار از مردان بکمال

رسیدند و از زنان گذشته دو تن کامل شدند آسیه بنت رض مزاحم و مریم بنت عمران رض وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدای عزیز است غالب می گرداند مردان را و فضل میدهد بر زنان حَکِیم ٌ داناست و بحکمت حکم می کند بر بندگان

الطَّلاق ُ طلاق شرعی که در آن رجعت باشد مَرَّتان ِ دوبارست عدد طلاق در زمان جاهلیت مقرر نبود و اگر فرضا زن را ده طلاق واقع شدی مرد را حق رجعت بودی و بسیاری بود که زن را طلاق می دادند و نزدیک بانقضای عدت رجوع نموده دیگر باره رها میکردند روزی زنی بخدمت عایشه رض آمد از جور شوهر که پیوسته او را طلاق می داد و برای اضرار رجعت می کرد بنالید و حکایت آن شکایت بمسامع علیه نبویه رسید آیت نازل شد که طلاق رجعی دوبارست و بعد از دو طلاق فَإِمساک ٌ بِمَعرُوف ٍ با خود گرفتن است برجعت أَو تَسرِیح ٌ بِإِحسان ٍ یا رها کردن به نیکوئی یعنی بگذاشتن تا عدت بگذرد و بعد از آن اگر خواهد نکاح تازه کند و اگر دیگر باره طلاق دهد بینونت کبری حاصل آید تا آن زن بنکاح شوهری دیگر نرسد بر آن مرد حلال نه شود وَ لا یَحِل ُّ لَکُم و حلال نیست شما را ای مردان أَن تَأخُذُوا آنکه فراگیرید مِمّا آتَیتُمُوهُن َّ از آنچه داده اید زنان خود را شَیئاً چیزی ثابت انصاری رض باغی بحساب مهر بزن خود داده بود زن ازو جدای طلبیده بهمان کابین خود را بازخرید و آیت نازل شد که روا نباشد چیزی طلبیدن از زن در زمان طلاق إِلّا أَن یَخافا مگر آنکه دانند و بترسند مرد و زن أَلّا

یُقِیما آنکه بپای نمی توانند داشت حُدُودَ اللّه ِ احکام الهی را در صحبت و معاشرت فَإِن خِفتُم پس اگر دانستید ای حکام که امر اخذ و اعطا بدست شما است أَلّا یُقِیما آنکه مرد و زن اقامت نمی توانند کرد حُدُودَ اللّه ِ اندازهای خداست برای مصالح بندگان مقرر کرده فَلا تَعتَدُوها پس از آن درمگذرید وَ مَن یَتَعَدَّ و هرکه درگذرد حُدُودَ اللّه ِ از اندازه های خدا فَأُولئِک َ پس آن گروه متعدیان هُم ُ الظّالِمُون َ ایشان ستمکاران بر نفس خود حُدُودَ اللّه ِ حکمهای خدای را در امر معاشرت آن مرد و زن فَلا جُناح َ عَلَیهِما پس هیچ وزر و وبال نیست بر مرد و زن فِیمَا افتَدَت بِه ِ در آنچه زن فدا دهد بشوهر خود و بآن خود را بخرد چنانچه زن ثابت کرد تِلک َ اینکه احکام که مذکور شد از طلاق و رجعت و خلع

صفحه : 75

فَإِن طَلَّقَها پس اگر طلاق دهد بعد از طلقه ثانیه زن خود را فَلا تَحِل ُّ لَه ُ پس آن زن حلال نباشد بر آن مرد مِن بَعدُ بعد از طلاق ثالثه حَتّی تَنکِح َ تا وقتی که به نکاح درآید زَوجاً غَیرَه ُ شوهر دیگر را و زوج ثانی از مباشرت او برخورد دختر عبد الرحمن بن عوف قرظی رض که مطلقه ثلاثه بود و بعقد شوهر دیگر درآمده خواست که با شوهر پیشین آشتی کند قبل از مباشرت زوج ثانی حضرت رسالت پناه منع فرمود و گفت لا حتّی تذوقی من عسیلته و یذوق هو من عسیلتک فَإِن طَلَّقَها پس اگر طلاق دهد شوهر ثانی بطوع و رغبت نه بکره بعد از مباشرت فَلا جُناح َ عَلَیهِما پس هیچ گناهی نیست بر زوج اوّل و

اینکه مطلقه أَن یَتَراجَعا آنکه با یکدیگر رجوع نمایند بنکاح جدید بعد از مدّت عدّت شوهر ثانی إِن ظَنّا اگر میدانند یا گمان می برند أَن یُقِیما آنکه بپای دارند حُدُودَ اللّه ِ احکام خدای را و حق یک دیگر بشناسند وَ تِلک َ و اینکه که گفته شد از تحریم و تحلیل حُدُودَ اللّه ِ اندازهای احکام ست که خدای تعالی یُبَیِّنُها بیان می کند آنرا لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که دانند که از پیش حق ست بدان بگروند وَ إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ و چون طلاق دهید زنان را فَبَلَغن َ أَجَلَهُن َّ بس برسند بنزدیک مدت یعنی بانقضای عدت خود فَأَمسِکُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ پس مراجعت کنید بایشان و نگاهدارید ایشان بطریق اصلاح نه بر وجه اضرار أَو سَرِّحُوهُن َّ یارها کنید ایشان را بِمَعرُوف ٍ به نیکوئی تا عدّت ایشان منقضی گردد و مالک نفس خود شوند ثابت بن یسار رض زن خود را طلاق داده و سه روز مانده بود تا عدت بسرآید با او رجعت کرد و باز طلاق داد همچنین در نه ماه سه بار طلاق داد و سه بار رجعت نمود حق سبحانه درین آیت از ان نهی کرد و فرمود که وَ لا تُمسِکُوهُن َّ و باز مدارید ایشان را و رجعت مکنید ضِراراً از روی رنج رسانیدن لِتَعتَدُوا تا ستم کنید بر ایشان بدرازی مدّت عدّت وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که چنین کند و ضرری بمسلمانی رساند فَقَد ظَلَم َ نَفسَه ُ پس بیداد کرده است بر نفس خود و او را در معرض غضب الهی آورده و آزار رساننده بزنان نزد صاحب شریعت ملعون ست در اخلاق کمینه آورده اند که در امت موسی هر کرا خواستندی که دعای

بد کنند گفتندی بدکردار و دل آزار باد چه کسی که آزار پیشه بود زود بورطه هلاکت در افتد مثنوی

نکوخواه مردم نباشد بدش نورزد کسی بد که نیک افتدش

شرانگیز هم در سر شر شود چو کژدم که تا خانه کمتر رود

وَ لا تَتَّخِذُوا و فرا مگیرید آیات ِ اللّه ِ حکمهای خدای را هُزُواً بفسوس یعنی اعراض مکنید از ان و تهاون منمائید در عمل بدان اینکه آیت در شان جماعتی است که امر نکاح و طلاق را سست می گرفتند و میگفتند که بازی میکردیم وَ اذکُرُوا و یاد کنید نِعمَت َ اللّه ِ نعمتهای خدای را که فائض می گرداند عَلَیکُم بر شما خصوصا در باب مناکحات چه در شرائع سابقه هیچکس را زیاده از یک زن در ربقه نکاح روا نبودی مگر پیغمبران را و اینجا تا چهار حره در عقد واحد جائز است و آنانرا بعد از طلاق مراجعت جائز نبودی و اینجا رواست و مادامیکه زن مطلقه زنده بودی مرد را حلال نبودی تزوج بزن دیگر جزوی و درین شریعت حلال است وَ ما أَنزَل َ عَلَیکُم و دیگر ذکر کنید آن چیزی را که بر شما فرستاده است مِن َ الکِتاب ِ از قرآن-

صفحه : 76

وَ الحِکمَهِ و احکام و حدود آن یَعِظُکُم بِه ِ پند میدهد خدای شما را بقرآن و منع می کند از اضرار و اتخاذ هزو و غیر آن وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای در مخالفت احکام وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای تعالی بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ بهمه چیزها از اعمال شما یا مصالح روزگار شما داناست وَ إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ و چون خواهید که طلاق دهید زنان

را فَبَلَغن َ أَجَلَهُن َّ بس برسند بانتهای مدّت

فَلا تَعضُلُوهُن َّ پس منع مکنید ایشان را و باز مدارید أَن یَنکِحن َ از آنکه بنکاح درآیند- أَزواجَهُن َّ شوهران پیشینه خود را مخاطب بدین نهی عموم خلق اند یعنی باید که اینکه عضل مطلق در میان شما وجود نگیرد آورده اند که معقل بن یسار رض خواهر خود را بعبد اللّه بن عاصم داده بود و عبد اللّه ویرا طلاق داده و هنوز عدّت تمام نشده پشیمان شد و خواست که رجوع کند معقل نگذاشت و گفت خواهر خود را بتو دادم و تو رها کردی و باز آمده که رجوع کنی بخدای که او هرگز بتو نیاید و تو بدو نرسی حق سبحانه، آیت فرستاد که مانع مشوید زنان را از رجوع به ازدواج خود إِذا تَراضَوا چون رضا دهند بَینَهُم بِالمَعرُوف ِ میان یک دیگر بنکاح حلال و مهر جائز و قبول حسن معاش ذلِک َ اینکه نهی عضل که کردیم یُوعَظُ بِه ِ پند داده شود بدو مَن کان َ مِنکُم هر که باشد از شما که بر وجه اخلاص یُؤمِن ُ بِاللّه ِ بگرود بخدای وَ الیَوم ِ الآخِرِ و روز رستخیز که واپسین همه روزهاست ذلِکُم اینکه پند گرفتن شما یا ترک منع و اضرار أَزکی لَکُم پاکیزه تر است مر شما را ز روی معاش چه زوجین مر یکدیگر را دیده اند و شناخته پس رجوع ایشان با هم انسب است از نکاح با کسیکه ندیده و ندانسته باشد وَ أَطهَرُ و پاکیزه تر از آنکه حرام اندیشند و فکر فجور نمایند وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدا می داند که زن و مرد خواهان یک دیگراند وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ و شما نمی دانید وَ الوالِدات ُ

و مادران یعنی زنانی که مفارقت افتاده باشد میان ایشان و شوهران و طفل شیرخواره در میان بود خواه قبل از طلاق متولد شده باشد و خواه بعد از آن حکم آنست که ایشان یُرضِعن َ شیر دهند أَولادَهُن َّ فرزندان خود را حَولَین ِ کامِلَین ِ دو سال تمام لِمَن أَرادَ مر آنکس را که خواهد أَن یُتِم َّ الرَّضاعَهَ که تمام کند شیر دادن فرزندان خود را وَ عَلَی المَولُودِ لَه ُ و بر آن کس است که فرزند برای او زاده اند رِزقُهُن َّ روزی اینکه شیر دهندگان یعنی خورش ایشان وَ کِسوَتُهُن َّ و پوشش ایشان-

صفحه : 77

بِالمَعرُوف ِ بطریق انصاف و اعتدال لا تُکَلَّف ُ نَفس ٌ تکلیف کرده و رنج یافته نشود هیچ نفسی إِلّا وُسعَها مگر آنرا که گنجایش و توانائی آن دارد لا تُضَارَّ والِدَهٌ باید که رنج نرسانند هیچ مادری بِوَلَدِها بفرزند شیرخواره خود که او را از خود جدا کند و به پدر دهد یا باید که رنج رسانیده نشود مادر بسبب فرزند یعنی او را برضاع اکراه نکند و اگر قبول کند ازو کسوت و نفقه باز نگیرد وَ لا مَولُودٌ لَه ُ و باید که ضرر نرساند مولود له یعنی پدر بِوَلَدِه ِ بفرزند خود که او را در وقت شیرخوارگی از مادر بستاند و یا باید که ضرر رسانیده نه شود پدر بواسطه فرزند یعنی ازو زیاده از خودش و پوشش نه طلبند وَ عَلَی الوارِث ِ و بر وارث مولود له بود که چون مولود له متوفی شود یا بر وارث صبی که اگر فرضا صبی بمیرد و وی وارث شود لازم است مِثل ُ ذلِک َ مانند آنکه بر مولود له

بود از نفقه و کسوت و عدم اضرار فَإِن أَرادا پس اگر خواهند پدر و مادر فِصالًا جدا کردن فرزند از پستان یعنی باز کردن از شیر قبل از تمام حولین عَن تَراض ٍ مِنهُما از روی خوشنودی هر دو یعنی والدین وَ تَشاوُرٍ و مشاورت کردن با یکدیگر در باب رضاع و فطام فَلا جُناح َ عَلَیهِما پس هیچ وبالی نیست بر ایشان ازین جهت وَ إِن أَرَدتُم و اگر خواهید ای پدران و کسانیکه باسترضاع محتاجید أَن تَستَرضِعُوا آنکه دایه گیرید بجهت شیر دادن أَولادَکُم برای اولاد خود خواه مادر را مانعی باشد از شیر دادن و خواه نی فَلا جُناح َ عَلَیکُم پس بر شما هیچ گناهی نیست در دایه گرفتن إِذا سَلَّمتُم چون تسلیم کنید بدایگان ما آتَیتُم آنچه اراده کرده اید دادن آن را بدیشان بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی و خوشخوئی بی مضایقه و مبالغه وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای عز و جل در بازگرفتن مزد مزدوران وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آن که خدای تعالی بِما تَعمَلُون َ بدانچه میکنید از رضاع و فصال و استرضاع بَصِیرٌ بیناست

وَ الَّذِین َ یُتَوَفَّون َ مِنکُم و آنانکه بمیرند از شما وَ یَذَرُون َ أَزواجاً و بگذارند زنان را باید که زنان ایشان یَتَرَبَّصن َ بِأَنفُسِهِن َّ انتظار برند بنفس خود أَربَعَهَ أَشهُرٍ وَ عَشراً چهار ماه و ده روز مگر آنکه حامله باشند که عدّت ایشان به وضع حمل منقضی شود یا کنیزک که عدّت او دو ماه و پنج روز بود فَإِذا بَلَغن َ پس چون برسند زنان شوهر مرده أَجَلَهُن َّ بپایان عدّت خویش فَلا جُناح َ عَلَیکُم پس هیچ وزر و وبالی نیست بر شما ای امت مسلمانان

یا ای ورثه و اولیای ازواج فِیما فَعَلن َ در آنچه زنان کنند فِی أَنفُسِهِن َّ در نفسهای خویش از شوهر کردن بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی یعنی بموافقت شرع مراد صیغه ایجاب و قبول است و حضور و شهود عدول وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدای بآنچه شما میکنید ای مردان و زنان خَبِیرٌ داناست ای مطیع چون دانستی که کار ترا میداند غم مخور که جزای آن بتو رساند و ای عاصی چون میدانی که گناه تو میداند ترک معصیت کن تا از عذابت برهاند قطعه

هر که دانست آنکه در همه وقت حق تعالی بحال او بیناست

همه کردارهاش باشد خیر همه گفتارهاش گردد راست.

صفحه : 78

وَ لا جُناح َ عَلَیکُم و گناهی نیست بر شما ای راغبان نکاح فِیما عَرَّضتُم بِه ِ در آنچه تعریض کنید بدان یعنی بکنایت خبر دهید مِن خِطبَهِ النِّساءِ از برای خواستگاری زنان معتده یعنی کلامی گوئید با ایشان که موهم باشد برغبت شما در نکاح ایشان مثلا برین وجه که تو از شوهر در نخواهی ماند یا مرا مثل تو زنی می باید یا چون عدت بسر آید مرا خبر کن و از تصریح بنکاح احتراز لازم است اما در ان گناهی نیست که سخن بتعریض گویند أَو أَکنَنتُم یا آنکه بپوشید فِی أَنفُسِکُم در دلهای خود عَلِم َ اللّه ُ دانست خدای بعلم قدیم خود أَنَّکُم آنکه شما سَتَذکُرُونَهُن َّ زود باشد که یاد کنید آن زنان را به نیکوئی یعنی بموافقت شرع بعد از تزویج وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن َّ و لیکن وعده مدهید ایشان را سِرًّا بعملی که آنرا پنهان می کنید یعنی مباشرت مراد

آنست که بکثرت مجامعت وعده مدهید إِلّا أَن تَقُولُوا مگر آنکه بگوئید قَولًا مَعرُوفاً سخن نیکو برمز و اشارت نه بتصریح در عبارت وَ لا تَعزِمُوا و قصد مکنید عُقدَهَ النِّکاح ِ عقد نکاح ایشان را حَتّی یَبلُغ َ الکِتاب ُ تا برسد کتاب یعنی آنچه خدای نوشته و فرض کرده از عدّت أَجَلَه ُ بغایت خود و مدّت او منقضی گردد وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای تعالی یَعلَم ُ ما فِی أَنفُسِکُم میداند آنچه در دلهای شماست از عزم بر کاریکه جائز نیست فَاحذَرُوه ُ پس بترسید و حذر کنید از عذاب و عقاب او وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای غَفُورٌ آمرزنده است آنرا که بترسد از عقوبت او حَلِیم ٌ بردبار است و بعذاب تعجیل نه کند لا جُناح َ عَلَیکُم گناهی و وبالی نیست بر شما إِن طَلَّقتُم ُ النِّساءَ اگر طلاق دهید زنان خود را ما لَم تَمَسُّوهُن َّ مادامیکه مس نه کرده باشید ایشان را یعنی لمس واقع نه شده باشد امام اعظم رح خلوت صحیحه را موجب مهر میدانند بشرط عدم مانع و امام شافعی رح مس را کنایت از جماع دانسته و لهذا بواسطه خلوت الزام مهر نه کند أَو تَفرِضُوا لَهُن َّ و باک نیست طلاق دادن زنان مادامیکه فرض نکرده باشید و نام نبرده برای ایشان فَرِیضَهً مهر مقرر پس طلاق دهید وَ مَتِّعُوهُن َّ و برخوردار سازید ایشان را یعنی چیزی بدهید مردی از انصاری زنی خواست و در صلب عقد نام مهر نبرد و قبل از دخول طلاق داد اینکه آیت نازل شد و حضرت رسالت مآب فرمود که متعها و لو بقلنسوتک غرض آنست که متعه باید داد و

آن بقدر حال طلاق دهنده باید عَلَی المُوسِع ِ قَدَرُه ُ بر مرد توانگر باندازه توانائی وی وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه ُ و بر مرد درویش و تنگدست بمقدار دسترس وی إبن عباس رض فرموده که اکثر متعه چادری و اقلّش مقنعه و نزد امام اعظم رح کرته است و چادری و معجری مگر نصف مهر المثل او ازین کمتر باشد و اصح آنست که تقدیر متعه مفوض برای حاکم شرع است پس متعه دهید ایشان را مَتاعاً بِالمَعرُوف ِ باندازه توانائی متعه دادنی بر وجهی که شرعا و عرفا شاید حَقًّا صفت متاع است یعنی متعه واجب یا مصدر فعل محذوفست یعنی خدا واجب گردانید متعه را واجب گردانیدنی عَلَی المُحسِنِین َ بر نیکوکاران.

صفحه : 79

وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن َّ و اگر طلاق دهید ایشان را مِن قَبل ِ أَن تَمَسُّوهُن َّ پیش از آنکه مس کنید بشهوت ایشان را وَ قَد فَرَضتُم و بدرستیکه مقرر کرده باشید لَهُن َّ فَرِیضَهً برای ایشان مهر مقرر فَنِصف ُ ما فَرَضتُم پس بر شما ادای نیمه از آنچه فرض کرده اید قبل از نزول اینکه آیت کسیکه زن را پیش از دخول طلاق دادی از مهر مسمی چیزی بر وی لازم نبودی بلکه متعه بایستی دادن چنانچه در سوره احزاب حکم شد که فمتعوهن و سرحوهن پس بدین آیت حکم آن آیت منسوخ شد و نصف مهر لازم گشت إِلّا أَن یَعفُون َ مگر آنکه عفو کنند آن زنان که اهلیت عفو داشته باشند از بلوغ و رشد و عقل أَو یَعفُوَا الَّذِی یا آنکه عفو کند آن کسیکه بِیَدِه ِ عُقدَهُ النِّکاح ِ بدست اوست عقده نکاح یعنی ولی بقولی قدیم امام شافعی رح و

اینکه وقتی است که زن بکر و نارسیده باشد و او را ولی بود و امام اعظم رح فرموده است مراد ازین کس شوهرست که درو بگذرد یعنی تفضل کند و تمام مهر بدهد و مؤید همین قولست اینکه می گوید وَ أَن تَعفُوا و آنکه درگذرید شما که شوهرانید و تمام مهر بدهید أَقرَب ُ لِلتَّقوی نزدیکتر است به پرهیزگاری از بیداد وَ لا تَنسَوُا الفَضل َ بَینَکُم و فراموش نه کنید یا ترک مگیرید تفضل را در میان یکدیگر یعنی مرد اندیشه کند که اینکه زن بعقد من محبوس بوده و از وصال من محروم و مأیوس شده او را بمهر مسمی دل شاد گردانم و زن نیز تفکّر کند که اینکه مرد بمن نه رسیده و از مواصلت من بهره مند نه گشته اولی آنکه ازو هیچ نه گیرم إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای بِما تَعمَلُون َ به آنچه می کنید از جود و فضل بَصِیرٌ بیناست

حافِظُوا محافظت کنید و ایستادگی نمائید عَلَی الصَّلَوات ِ بر نمازهای فریضه بمواقیت و حدود و حقوق آن وَ الصَّلاهِ الوُسطی و شرائط محافظت بخصوصیت به نسبت صلاه وسطی رعایت کنید و نماز میانه بقول انس بن مالک و معاذ بن جبل و ابو امامه و جابر رض نماز بامدادست که میان سواد لیل و بیاض نهار گذارند یا میان دو نماز لیلی و نماز نهاریست یا از هر طرف او نمازی ست که در آن قصر میکنند و بقول إبن عمر و زید بن اسلمه و بعضی دیگر از صحابه رض نماز پیشین است و وجه وسطیت آنکه او را در وسط نهار میگذارند یا اوسط صلاه نهاریه

است و به روایت فاروق و مرتضی و عائشه و ام سلمه و حفصه و إبن مسعود و جمعی دیگر از بزرگان صحابه رض اجمعین نماز دیگر است و درین باب حدیثی صحیح وارد شده در حرب احزاب که شغلونا عن الصلوه الوسطی صلاه العصر و او را وسطی بواسطه آن گفت که دو نماز روز از یک جانب دارد که در یکی قصر هست و در دیگر نی و دو نماز شب از هر طرف دیگر بهمین وجه دارد یعنی نماز شام و خفتن و بروایتی از إبن عباس و قبیصه بن ذویب رض نماز شام است و او میانه نمازهاست در مقدار چه اکثر رکعات در فرائض چهار است و اقل دو واو ما بین اقل و اکثر واقع شده یا میان دو صلاه اخفائیه و دو صلاه جهریه است و طائفه دیگر نماز خفتن را صلاه وسطی دانند که میان دو صلوه جهریه واقع شد که افتتاح و اختتام عبادات لیلیه بدیشان ست یا ما بین دو نماز است که قصر را بدیشان راه نیست و تخصیص هر یک ازین نمازها و نکاتی که بدان متفرع باشد در جواهر التفسیر بشرح و بسط مستوفی مذکور است وَ قُومُوا و دیگر امر میکند که بپای ایستید لِلّه ِ برای خدای تعالی قانِتِین َ در حالتی که فرمانبردارانید یعنی نمازگزارندگان و گفته اند که قنوت سکوت است در نماز زید بن ارقم رض فرمود که هر یک از ما در عهد رسول علیه السلام در نماز با صاحب خود سخن می گفت چون حکم قُومُوا لِلّه ِ قانِتِین َ نازل شده ساکت شدند-

صفحه : 80

فَإِن خِفتُم

پس اگر بترسید از دشمن مجاهر یا از سبع ضاری یا حشرات موذیه فَرِجالًا پس پیاده نماز کنید در حال رفتن اگر وقوف ممکن نباشد بقول امام اعظم رح و نزد امام شافعی رح در وقت مشی با وجود خوف نماز توان گذارد خواه امکان وقوف باشد و خواه نباشد أَو رُکباناً یا سواره نماز گزارید در جنگ بهر نوع که میسّر شود روی بقبله یا پشت بدان فَإِذا أَمِنتُم پس چون ایمن شوید فَاذکُرُوا اللّه َ نماز گذارید باتفاق اکثر علما اینکه جا مراد از ذکر نماز است و گویند شکر است یعنی چون ایمن شوید شکر گوئید خدائرا کَما عَلَّمَکُم همچنانکه درآموزانید شما را از آداب نماز یا شرائط شکر ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون َ آنچه نبودید شما که آنرا دانید وَ الَّذِین َ یُتَوَفَّون َ مِنکُم و آنانکه وفات کنند از شما وَ یَذَرُون َ أَزواجاً و بگذارند زنان را رسم عرب چنان بود که زنان شوهر مرده یک سال عدّت میداشتند و جامهای کهنه پوشیده قاعده تزئین و تجمل فرو میگذاشتند اگر از اهل مدد بودندی در همانخانه با اولیای شوهر بسر بردندی یا اولیای زن در همان منزل جهت او خانه بنا کردندی و اگر از اهل وبر بودندی از پلاس خانه جداگانه برای ایشان مرتب ساختندی و یک سال از خانه بیرون نیامدندی و نفقه از اولیای شوهر گرفتندی و وقتی که از خانه مقرر بدر آمدندی نفقه ساقط شدی چون حضرت رسالت پناه بمدینه آمد مردی طائفی درگذشت و ازو زنی و پسری و مادری و پدری بماند آنحضرت علیه السلام ترکه

او را بولد و والدین قسمت کرد و زن را نصیبی تعیین نه فرمود اما حکم کرد که یک سال از ترکه شوهر نفقه بدو رسانند در آن محل اینکه آیت نازل شده حکم فرود آمد که چون جمعی از شما بمیرند و زنان از ایشان باز مانند وَصِیَّهً فرض کرده شد وصیتی و حفص بنصب خواند معنی آنست که وصیت کرد خدای وصیت کردنی لِأَزواجِهِم برای زنان ایشان مَتاعاً متعه دادن بنفقه و کسوت و مسکن از ترکه شوهر إِلَی الحَول ِ تا بیک سال غَیرَ إِخراج ٍ نی بیرون کردن وی از مسکن مقرر اما اگر خود بیرون روند قبل از انقضای سال ایشان را نفقه نباشد فَإِن خَرَجن َ پس اگر بیرون آیند بعد از گذشتن سال فَلا جُناح َ عَلَیکُم پس هیچ گناهی نیست بر شما ای اولیای شوهر فِی ما فَعَلن َ در آنچه ایشان کنند فِی أَنفُسِهِن َّ در نفسهای خود از زینت و طلب شوهر مِن مَعرُوف ٍ از ان چیزیکه بر وفق شرع باشد وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدای غالب است انتقام کشد از هر که مخالفت امر وی کند حَکِیم ٌ صواب کار است در آنچه حکم فرماید و اینکه حکم بمیراث زن که ربعی یا ثمنی باشد از ترکه منسوخست و عدت یک سال با چهار ماه و ده روز آمد چنانکه گذشت وَ لِلمُطَلَّقات ِ و مر زنان طلاق داده شده را که مس کرده باشند مَتاع ٌ متعه است که بدان برخوردار شوند بِالمَعرُوف ِ بطریق نیکو و توسط نه غلو و تقصیر حَقًّا سزاوار گردانیده است خدای اینکه را سزاوار گردانیده است عَلَی المُتَّقِین َ به پرهیزگاران مراد متقیانند از شرک یعنی همه

مسلمانان کَذلِک َ همچنانکه اینکه احکام بیان کرد یُبَیِّن ُ اللّه ُ روشن میگرداند خدای لَکُم آیاتِه ِ برای شما احکام خود را در آنچه بدان محتاجید لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ شاید که شما عقول خود را در قبول آن و تفکّر در آن کار فرمائید-

صفحه : 81

أَ لَم تَرَ آیا ندیدی ای بیننده یا نادانسته و بنظر تعجب نگاه نه کرده إِلَی الَّذِین َ خَرَجُوا بسوی آنانکه بیرون رفتند مِن دِیارِهِم از دیهها و سراهای خود وَ هُم أُلُوف ٌ و ایشان هزاران بودند امام سدی رحمه اللّه گوید که در قریه داوردان از حوالی واسط طاعون پدید آمد بعضی بیرون رفتند و اکثر بسلامت ماندند و برخی بایستادند و اغلب مردند سال دیگر که طاعون معاودت کرد همه اهل دیه که هشت هزار بودند یا چهل هزار یا هفتاد هزار بیک بار از دیه بیرون رفتند حَذَرَ المَوت ِ از جهت احتراز کردن از مرگ و همچنان میرفتند تا در وادی میان دو کوه فرود آمدند فَقال َ لَهُم ُ اللّه ُ پس گفت مر ایشان را خدای که مُوتُوا بمیرید همه بیکبار بمردند در معالم آورده که حق سبحانه دو فرشته فرستاد تا یکی از اعلی وادی و دیگری از اسفل آن ندا کردند که بمیرید همه بیکبار بمردند با چهارپایان خود مردم از اطراف و جوانب بدفن ایشان آمده عاجز کشتند آخر الامر دیواری در گردد ایشان کشیدند و از آنجا درگذشتند مدتی بر ایشان بگذشت و از ایشان جز استخوان نماند ثُم َّ أَحیاهُم پس زنده گردانید ایشان را و اینکه صورت بر آن وجه بوده که روزی حزقیل بن یوزی را که ثالث خلفای موسی

بود بران موضع گذر افتاد و آن توده های استخوان مشاهده نمود و گفت الهی چنانچه اثر هیبت بر ایشان نموده نظر رحمت بر ایشان افگن از حق سبحانه، خطاب رسید که فلان کلمه بگوئی تا من ایشان را زنده گردانم حزقیل آن کلمه بر زبان راند حق سبحانه ایشانرا زنده ساخت إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لَذُو فَضل ٍ هر آئینه خداوند فضل و رحمت ست عَلَی النّاس ِ بر مردمان وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بسیاری از مردمان لا یَشکُرُون َ سپاسداری نمی کنند خصوصا بنی اسرائیل که چنین معجزها دیدند فرمان حق را گردن ننهادند شما ای مسلمانان عبرت گیرید وَ قاتِلُوا و کارزار کنید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا برای آشکارا کردن دین خدا وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید که خدا سَمِیع ٌ شنواست قول مخالفان را از جهاد که با عذار ناپسندیده تمسک می نمایند عَلِیم ٌ داناست بضمائر ایشان مَن ذَا الَّذِی کیست آنکه بخلوص نیت یُقرِض ُ اللّه َ وام دهد خدایرا یعنی بندگان درمانده او را که وام خواهند قَرضاً حَسَناً وام دادنی نیکو یعنی در وام دادن تعجیل کند یا منت ننهد یا طالب عوض نباشد و بحدیث صحیح ثابت شده که ثواب قرض دادن از صدقه زیاده است و برین تقدیر مضاف محذوف باشد ای یقرض عباد اللّه و اصح آنست که اینجا حذف مضاف و اضماری نیست و مراد از قرض صدقه است تشبیه کرده صدقه را فی سبیل اللّه در لزوم جزاء بآن که بی شبه اعطائی عوض در آن لازم ست و قرض حسن برین تقدیر آنست که خالص برای خدا دهد یا از مال تصدق کند امام

اعظم رح استفهام را حمل بر تمنی میکنند یعنی آیا کسی هست که قرض دهد خدای را فَیُضاعِفَه ُ پس تا خدا مضاعف گرداند و زیاده بر زیاده سازد اجر آن قرض را لَه ُ از برای او أَضعافاً کَثِیرَهً ضعفهائی بسیار بهم گذاشت تا اضعاف کثیره را بیرون از حیّز شمار تصور کنند چون اینکه آیت نازل شد یهود بطعنه گفتند مگر خدای چیزی ندارد که از ما قرض می طلبد و چون مومنان بوعده حق واثق بودند در معامله اینکه قرض مبادرت نمودند اوّل ابو الدحداح انصاری رض پیش آمد گفت یا رسول خدا اینکه قرض چرا می طلبد آنحضرت فرمود که میخواهد تا شما را بواسطه آن ببهشت برد ابو الدحداح گفت یا رسول اللّه مراد و خرماستانهاست و بهترین آن خرماستان جنیه نام دارد اگر آنها بقرض خدا دهم شما ضامن بهشت من می شوید سید عالم فرمود که من ضامن می شوم که حق سبحانه، ده چند آن در ریاض جنان بتو ارزانی دارد گفت ای سید بشرط آنکه که فرزندان من و مادر ایشان با من باشد خواجه عالم فرمود که آری چنین باشد پس دست مبارک رسول بگرفت و جنیه را در راه حق سبحانه، صدقه داد فی الحال بدر خرماستانها آمد مادر فرزندان را گفته یا ام الدحداح اینکه حدیقه را صدقه دادم بشرط آنکه در بهشت ده چند بستانم و تو و کودکان تو با من باشید ام الدحداح گفت خوش سودای ست بارک اللّه لک فیما اشتریت و حضرت رسالت پناه ص در باره او فرمود که کم من غرف رواح

و دار فیاح فی الجنته لابی

الداحداح وَ اللّه ُ یَقبِض ُ و خدا فرا می گیرد و تنگ می کند روزی را بعضی بعلم و حکمت خود و صلاح حال ایشان در آن است وَ یَبصُطُ گشاده می گرداند رزق را بجمعی بتدبیر و بقسمت خود که مصلحت و منفعت ایشان در آن ست وَ إِلَیه ِ و بسوی حق یعنی بپاداش او تُرجَعُون َ بازگردیده خواهد شد در معنی قابض و باسط محققان را سخنان است در بحر حقائق گفته فرا می گیرد از اغنیا تا دانند که ستاننده اوست منت بر فقرا ننهند و بسط میکند بر فقرا تا آنرا از حق بینند و منت اغنیا نکشند قابض اوست تا دیده شهود اغنیا جز وی نه بیند یا باسط اوست تا بصر بصیرت فقرا جزوی مشاهده نکند عارفی چنین فرموده که یکی را بقبض در زندان خودی گرفتار گرداند و یکی را بسط از خودی رهانیده بخود متوجه سازد پیر طریقت قدس سره گفته که الهی هرگاه بخود نگرم گویم از من بزرگوارتر کیست رباعی

گاهی که بخود در نگرم پست شوم گاهی که بدو نگه کنم مست شوم

گاهی که بدو نگه کنم مست شوم در حیرتم از حالت خود با دلدار

یران شده ام فتاده در دست شوم.

صفحه : 82

أَ لَم تَرَ آیا ندیدی که یعنی ندانستی و علم تو منتهی نشد إِلَی المَلَإِ بسوی جمعی از اشراف و ارباب رای مِن بَنِی إِسرائِیل َ از فرزندان یعقوب مِن بَعدِ مُوسی بعد از وفات موسی إِذ قالُوا چون گفتند اینکه بزرگان لِنَبِی ٍّ لَهُم ُ پیغمبری را که بود ایشان را و آن بقول اصح اشموئیل بود که حق سبحانه او را بعد از الیسع ع به

بنی اسرائیل فرستاد و گویند آن نبی یوشع ع بن نون بوده یا شمعون ع بن صفیه و بر هر تقدیر گفتند پیغمبر خود را که بحکم خدا ابعَث لَنا برانگیز از برای ما یعنی تعین کن از میان ما مَلِکاً پادشاهی تا باعانت او نُقاتِل کارزار کنیم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا با جالوت و قوم او و ایشان عمالقه بودند از بقیه قوم عاد که همواره بت می پرستیدند و شرک می ورزیدند و با بنی اسرائیل خصومت داشتندی و بنی اسرائیل بدست ایشان وامانده بودند و میان ایشان ملکی و کارفرمائی نمانده بود بسبب آن از پیغمبر خود استدعای ملکی و حاکمی کردند که بمدد او جهاد توانند کرد قال َ گفت اینکه پیغمبر هَل عَسَیتُم هیچ شاید از شما إِن کُتِب َ چون فرض گردانیده شود عَلَیکُم ُ القِتال ُ بر شما کارزار کردن با دشمنان دین أَلّا تُقاتِلُوا آنکه شما مقاتله نکنید قالُوا وَ ما لَنا گفتند چیست ما را و چه بران دارد أَلّا نُقاتِل َ که ما قتال نکنیم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای وَ قَد أُخرِجنا و بدرستیکه بیرون کرده اند ما را مِن دِیارِنا از مواضع و مساکن وَ أَبنائِنا و پسران ما یعنی ما را مهجور ساخته اند از ایشان، در خبرست جالوت از ابنای ملوک زمانه ایشان چهارصد و چهل تن اسیر گرفته بود و چندان گروه را از منازل ایشان بیرون کرده و بدان سبب ایشان در مباشرت حرب مبالغه داشتند فَلَمّا کُتِب َ پس آن هنگام که نوشته شد عَلَیهِم ُ القِتال ُ بر ایشان کارزار با عدای دین تَوَلَّوا برگشتند و از فرمانبرداری بگذشتند إِلّا قَلِیلًا مِنهُم مگر اندکی

از ایشان و ایشان سیصد و سیزده تن بودند وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست بِالظّالِمِین َ بستمگاران که از جهاد تخلف ورزیدند چون اشموئیل ع بر ایشان حجت گرفت و ایشان بر سبیل حجت جواب دادند از حق سبحانه و تعالی استدعا نمود که ملکی از برای آن قوم تعین فرماید حق سبحانه، عصائی و ظرفی پر از روغن بوی فرستاد و فرمود که هر که بمنزل تو درآید و اینکه روغن در ظرف غلیان نماید و اینکه عصا با قد وی برابر باشد پادشاهی اینکه قوم را سزاوار است اشموئیل اینکه خبر بقوم رسانید و هر یک از اعاظم بنی اسرائیل بخانه وی تردد و آمد شد آغاز نهادند و برای هیچ کدام روغن بجوش نیامد و عصا را با قامت ایشان مساواتی نبود تا روزی مردیکه سقا یا دباغ که شادل نام داشت و بواسطه طول قامت او را طالوت گفتندی بخانه اشموئیل آمد فی الحال دهن القدس آغاز غلیان کرد و عصا با قامت او برابر آمد.

صفحه : 83

وَ قال َ لَهُم و گفت مر بنی اسرائیل را نَبِیُّهُم پیغمبر ایشان إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای قَد بَعَث َ لَکُم بتحقیق برانگیخت برای شما طالُوت َ مَلِکاً طالوت را پادشاهی فرمان فرمای قالُوا گفتند از روی استبعاد أَنّی یَکُون ُ چگونه باشد و از کجاست لَه ُ المُلک ُ مر طالوت را پادشاهی عَلَینا بر ما وَ نَحن ُ أَحَق ُّ بِالمُلک ِ و ما سزاوارتریم به پادشاهی که از سبط یهوداایم مِنه ُ ازو که از سبط إبن یامین است و در ان سبط نه مملکت ست و نه نبوت و با وجود آنکه از سبط او مملکت نیست مردی

سقاست وَ لَم یُؤت َ و او را عطا نه کرده اند سَعَهً بسیاری و فراخی مِن َ المال ِ از مال دنیا یعنی اگر نسبت و نسبت عاری ست باری بایستی که صاحب خزائن و دفائن بودی تا تجهیز لشکر و تهیه اسباب جنگ توانستی کرد قال َ گفت پیغمبر در جواب ایشان إِن َّ اللّه َ اصطَفاه ُ بدرستیکه خدای برگزید او را عَلَیکُم بر شما وَ زادَه ُ و افزونی داد او را بَسطَهً گشادگی و بسیاری فِی العِلم ِ در دانش یعنی علم حرب و گویند دانا بود بامور سیاست و تدبیر ممالک وَ الجِسم ِ و دیگر بیفزود او را در جسم آورده اند که طالوت مرد نماینده با جمال بود و نیک سیر و گردن از اهل زمان خود بلندتر می نمود وَ اللّه ُ یُؤتِی و خدای که مالک الملک علی الاطلاق ست میدهد مُلکَه ُ ملک خود را مَن یَشاءُ هرکرا می خواهد و می داند که او را صلاحیت مملکت داری هست- بیت

ملک ده و ملک ستان اوست بس راه بحکمش نبرد هیچکس

وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدای فضل بسیارست در دادن زمام اختیار بقبض اقتدار هر که خواهد عَلِیم ٌ داناست.

باستحقاق کسیکه او را برمیگزیند، باری دیگر چنانچه بنی اسرائیل داب ایشان بود از طریق ابرام و الحاح درآمده گفتند ما را بر اصطفائی طالوت حجتی و علامتی باید تا دلهای ما را بفرمان برداری و هواداری او رغبتی پدید آید اشموئیل ع از خدای درخواست و خدای از علامت پادشاهی او اعلام داد وَ قال َ لَهُم نَبِیُّهُم و گفت مر ایشان را پیغمبر ایشان إِن َّ آیَهَ مُلکِه ِ بدرستیکه نشان پادشاهی طالوت أَن یَأتِیَکُم ُ التّابُوت ُ آنست که بیاید بشما تابوت سکینه و آن صندوقی بود صورت همه انبیاء

در آن منقوش بود فِیه ِ سَکِینَهٌ در آنجا سکینه است مِن رَبِّکُم از نزد پروردگار شما یعنی چیزی که تسکین خاطر شما بدان باشد و گفته اند سکینه جانوری بود بمقدار گربه دو چشم داشت چون دو شعله افروخته که کسی را قوت دیدن او نبود و از مرتضی علی کرم اللّه وجهه منقول ست که روی او مشابه روی انسان بود دو بال داشت بوقت کارزار از تابوت بیرون آمدی و مانند بادی که سخت وزد بر دشمنان جستی و ایشان را متفرق ساختی و لهذا همیشه بنی اسرائیل اینکه تابوت را در پیش صف لشکر بداشتندی وَ بَقِیَّهٌ و دیگر درین تابوت باقی چیزیست مِمّا تَرَک َ از آنچه بگذاشته است آل ُ مُوسی وَ آل ُ هارُون َ یعنی موسی و هارون ع آل شخصی را گویند که در لغت نفس او می تواند بود چنانچه ان اللّه اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم ای نفسه و در حدیث آمده که اوتیت مزمارا من مزامیر آل داود مراد نفس داود علیه السّلام و آنچه از موسی ع و هارون ع در آن تابوت مانده بود نعلین موسی ع بود و عمامه هارون و پاره ترنجبین که در تیه بدیشان میبارید و ریزه الواح و خاتم سلیمان ع و آن تابوت را عمالقه از بنی اسرائیل گرفته بولایت خود برده بودند و در هر موضع که داشتندی آفتی باهل آن موضع رسیدی آخر بحوالی مزبله دفن کردند حق سبحانه فرشتگان را فرمود تا آنرا برداشته نزد اشموئیل آوردند حق سبحانه فرمود که تَحمِلُه ُ المَلائِکَهُ که بردارند ملائکه آن تابوت را و بشما آرند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در رسیدن

تابوت بشما لَآیَهً لَکُم هر آئینه حجتی ست شما را بر صدق قول پیغمبر در پادشاهی طالوت إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما باور دارندگان پس بنی اسرائیل بعد از رسیدن تابوت حکم او را منقاد گشتند و تهیه مقاتله جالوت نموده هفتاد هزار مرد در رکاب طالوت روان شدند و هوا بغایت گرم بود.

صفحه : 84

فَلَمّا فَصَل َ طالُوت ُ پس آن هنگام که بیرون آمد طالوت بفرمان اشموئیل ع از شهر ایلیا بِالجُنُودِ بآن لشکرهای ساخته قال َ گفت طالوت باعلام اشموئیل یا بالهام ربانی که ای قوم إِن َّ اللّه َ مُبتَلِیکُم بدرستیکه خدای آزماینده شماست درین هوای گرم بِنَهَرٍ بجوئی از آب که میان اردن و فلسطین ظاهر شود تا مطیع و عاصی را بشما بنماید فَمَن شَرِب َ مِنه ُ پس هر که بیاشامد ازین جوی فَلَیس َ مِنِّی پس نیست از من یعنی بر مذهب من وَ مَن لَم یَطعَمه ُ و ه که نچشد و نیاشامد آب را طعام در لغت بمعنی شراب آمده کما فی قوله تعالی جناح فیما طعموا ای شربوا فَإِنَّه ُ مِنِّی پس بدرستی او از من است یعنی بر مذهب من باشد و هر که آب نخورد إِلّا مَن ِ اغتَرَف َ مگر آنکس که بردارد غُرفَهً بِیَدِه ِ کفی آب بدست خود آورده اند که حق سبحانه بقدرت کامله خود جوی آبی در راه ایشان پدید آورده چون لشکر در آن هوای با عطش غالب بدان جوی رسیدند فَشَرِبُوا مِنه ُ پس بیاشامیدند از آن جوی زیاده از غرفه إِلّا قَلِیلًا مِنهُم مگر اندکی از ایشان که سیصد و سیزده تن بودند و بیک کف آب اختصار کردند هم از آن غرفه سیراب شدند و

هم مطهرهای ایشان از بقیه آب غرفه پر شده و آنکه زیاده از غرفه بیاشامیدند لبهای ایشان سیاه شد و تشنگی بمرتبه غلبه کرد که هر چند پیشتر خوردند تشنه تر شدند و بر کنار جوی مانده و با لشکر دشمن ملاقات نکردند سلمی رح فرمود که اهل معرفت در ضمن اینکه قصّه مثلی از برای دنیا و دین فهم کرده اند برین وجه که قوم طالوت سالکانند که متوجه مقاتله لشکر جالوت نفس و هوائی شده و آن جوی آب مال و متاع دنیاست هر که بآن بیارامد و بزیاده از آنچه ضرورت معاش است میل نماید بعلت استسقای حرص گرفتار شده هر چند بیشتر بدست آرد رغبتش بجمع آن افزون گشته اطمینان نیابد مثنوی

کاسه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نه شد پر در نشد

گر بریزی بحر را در کوزه چند گنجد قسمت یکروزه

و چنین کس زیر لب نهر دنیا مانده از دولت غزا با لشکر هوا محروم و بی بهره است و هر که از جوی دنیا بغرفه قانع شد یعنی بمقداری از خورش که از آن چاره نیست خورسند گشت حق سبحانه و تعالی او را بقرب خود مؤید گردانیده از روی معنی مستغنی سازد بیت

قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهان گرد را

قطعه ای قناعت تو نگرم گردان که ورای تو هیچ نعمت نیست

کنج صبر اختیار لقمان است هر کرا صبر نیست حکمت نیست

فَلَمّا جاوَزَه ُ پس آن هنگام که از جوی عبور کرد و بگذشت هُوَ طالوت وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آن کسانیکه ایمان آورده بودند و قول او را تصدیق نموده مَعَه ُ بگذشتند

با او قالُوا گفتند دیگران که خلاف کرده عبور ننموده بودند لا طاقَهَ لَنَا الیَوم َ نیست ما را توانائی امروز بِجالُوت َ وَ جُنُودِه ِ بجالوت و لشکرهای او قولی آن ست که از لشکر او شصت و شش هزار از جوی بگذشتند و از آن چهار هزار مرد که عبور کردند چون چشم ایشان بر لشکر جالوت افتاد سه هزار و شش صد و هشتاد و هفت تن ترسان و بددل شده گفتند که ما طاقت حرب جالوت نداریم قال َ الَّذِین َ یَظُنُّون َ گفتند آنانکه به یقین می دانستند أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه ِ آنکه ایشان ملاقات کننده اند یعنی بیننده جزا دادن خدای را و ایشان باقی لشکر بودند سی صد و سیزده تن که گفتند کَم مِن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ بسیار گروه اندک از مومنان غَلَبَت غالب شده اند فِئَهً کَثِیرَهً ابر گروه بسیار از اهل کفر و عدوان بِإِذن ِ اللّه ِ بعون و نصرت و مددگاری ّ خدا وَ اللّه ُ مَع َ الصّابِرِین َ و خدا با صبرکنندگان است بتائید و قوّت و چون خالفان ابا نمودند و مخالفان بر طرف نهر مانده بودند طالوت بآن گروه اندک در مقابله لشکر جالوت صف برکشید و آن لشکر بقول صاحب تیسیر هشت صد هزار سوار جرار خنجرگذار تیغ زن نیزه دار بودند بیت

چون شیران آهن دل الماس چنگ چو گرگان بدگهر آشفته رنگ

و جالوت نیز بخود مرد عظیم الجثه و شدید الشوکت بود و در تفسیر امام حدادی مذکور است که اسلحه جالوت هزار رطل آهن بوده و از جمله خودی که بر سر می نهادی صد رطل بوده-

صفحه : 85

وَ لَمّا بَرَزُوا و آن هنگام که مومنان ظاهر شدند وصف قتال راست کردند لِجالُوت َ وَ جُنُودِه ِ از برای

جالوت و لشکرهای او قالُوا گفتند مومنان رَبَّنا ای پروردگار ما أَفرِغ عَلَینا صَبراً فرو ریز بر ما شکیبائی استعاره است از اکثار و اکمال یعنی صبر بسیار بر ما افاضه کن وَ ثَبِّت أَقدامَنا و نگاه دار بتائید خود قدمهای ما را در میدان حرب وَ انصُرنا و یاری ده ما را عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ بر گروه ناگرویدگان فَهَزَمُوهُم پس بشکستند درو بهزیمت کردند مومنان کافران را بِإِذن ِ اللّه ِ باعانت و توفیق خدای وَ قَتَل َ داوُدُ و کشت داود إبن ایشیاع جالُوت َ جالوت را بسنگ فلاخن که بر خود وی زد و خود در سرش بشکست و مغزش پریشان و لشکر او تار و مار گشتند و طالوت شرط کرده بود که دختر خود را بکشنده جالوت دهد و او را در پادشاهی شریک گرداند پس دختر خود را بداود داد و نصفی از مملکت با وی گذاشت و بآخر تمام مملکت بدو رسید وَ آتاه ُ اللّه ُ المُلک َ و عطا کرد خدا داود ع را بعد از قتل جالوت پادشاهی وَ الحِکمَهَ و او را حکمت داد یعنی نبوت و یا زبور وَ عَلَّمَه ُ و بیاموزانید او را مِمّا یَشاءُ از آنچه خواست و آن علمی ست که پیغمبران را بکار آید و گویند صنعت زره گری بود یا زبان مرغان- وَ لَو لا دَفع ُ اللّه ِ النّاس َ و اگر نه بازداشتی خدای مردمان را بَعضَهُم برخی از ایشان ببرخی یعنی اگر دفع نکردی خدای مشرکان را بسبب مومنان جهاد کننده بِبَعض ٍ لَفَسَدَت ِ الأَرض ُ هرآئینه تباه شدی زمین بظلمت کفر و منافع او باطل گشتی وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدای ذُو فَضل ٍ خداوند

فضل و رحمت ست عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان تِلک َ اینکه قصها که درو معجزات واضحات بود آیات ُ اللّه ِ نشانهای قدرت خداوندست نَتلُوها عَلَیک َ میخوانیم آنرا بر تو یعنی جبرئیل ع بر تو میخواند بفرمان ما بِالحَق ِّ براستی بر وجهیکه مطابق است و اهل کتاب آنرا مسلم می دارند وَ إِنَّک َ لَمِن َ المُرسَلِین َ و بدرستیکه تو هرآئینه از فرستادگانی بهمه خلائق-

صفحه : 86

تِلک َ الرُّسُل ُ اینکه پیغمبران و فرستادگان که درین سوره مذکور شدند فَضَّلنا افزونی دادیم بَعضَهُم برخی ایشان را بخصائص و فضائل عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر مِنهُم مَن کَلَّم َ اللّه ُ ازین پیغمبران کسی بود که خدا با وی سخن گفت بی واسطه چون آدم علیه السلام که گفت اسکن انت و زوجک الجنه و چون موسی علیه السلام که گفت انی انا ربک و چون پیغمبر ما که فرمود فاوحی الی عبده ما اوحی وَ رَفَع َ بَعضَهُم دَرَجات ٍ و برداشت برخی را از ایشان بپایهای بلند و تفاوت انبیاء ازین جهت است که بعضی از ایشان مبعوث بفرقه از آدمیان بودند و بعضی باکثر ایشان یا بتمام زمره ایشان یا بمجموع جن و انس چون پیغمبر ما علیه السلام و دیگر آنکه گروهی را در خواب پیغمبری دادند و جمعی را در بیداری و نزد بعضی از مفسران مراد از رفع بعضهم ادریس علیه السلام ست که حق تعالی او را رتبه عالیه کرامت فرمود کما قال و رفعناه مکانا علیا صاحب کشاف آورده که ظاهر آنست که آن بعض پیغمبر ص ماست که مفضل است بر انبیا بفضائل بیکران و خصائص بی پایان همچنان که از مطاوی آیات و احادیث مفهوم و معلوم

می گردد مثنوی

همه انبیاء در پناه تواند مقیم در بارگاه تواند

تو مهر منیری همه اختراند تو سلطان ملکی همه چاکراند

وجوه افضلیت آنحضرت ص نقلا و عقلا به بیان مبسوط در جواهر التفسیر رقم تحریر یافته وَ آتَینا و دادیم ما عِیسَی ابن َ مَریَم َ البَیِّنات ِ عیسی پسر مریم را معجزهای روشن و هویدا چون ابرای اکمه و ابرص و احیای موتی وَ أَیَّدناه ُ و قوّت دادیم او را بِرُوح ِ القُدُس ِ بجان پاک که جبرئیل علیه السلام در مادر وی دمید یا نیرومند گردانیدیم او را بموافقت جبرئیل علیه السلام وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدا مَا اقتَتَل َ الَّذِین َ اختلاف نکردندی آنانکه مِن بَعدِهِم از پس انبیاء بودند مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ البَیِّنات ُ از پس آنکه آمد بدیشان نشانهای روشن بر نبوت پیغمبر ایشان وَ لکِن ِ اختَلَفُوا و لیکن اختلاف کردند فَمِنهُم مَن آمَن َ پس ازین امتان کسی بود که بگروید یعنی بر ایمان خود ثبات ورزیده ملازم دین پیغمبر خود شده وَ مِنهُم مَن کَفَرَ و از ایشان کسی بود که کافر شد و از دین پیغمبر اعراض نموده طریق حق را فرو گذاشت تعریض یهود و نصاری است که بعد از موسی و عیسی علیهما السلام از راه راست منحرف شدند وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای مَا اقتَتَلُوا اختلاف نکردندی مخالفت را که به لفظ اقتتال ایراد کرده ذکر مسبب ست و اراده سبب چه وقوع قتال بسبب خلاف است و تکرار از برای تاکید وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدا یَفعَل ُ ما یُرِیدُ میکند آنچه میخواهد یعنی از خذلان و ضلالت و عصمت و هدایت یا أَیُّهَا

الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانی که ایمان آورده اید أَنفِقُوا نفقه دهید مِمّا رَزَقناکُم از ان چیزی که بشما عطا کردیم یعنی زکوه مال بیرون کنید مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ پیش از آنکه بیاید بشما یَوم ٌ روز که از هول و هیبت آن لا بَیع ٌ فِیه ِ وَ لا خُلَّهٌ خرید و فروخت نباشد در ان تا کسی خود را از عذاب باز خرد و نه دوستی بود تا کسی را حمایت کند وَ لا شَفاعَهٌ و نه درخواستی بوقت حلول عذاب وَ الکافِرُون َ و ناگرویدگان هُم ُ الظّالِمُون َ ایشانند ستمکاران که منع کنند حق را از مستحق یا ظالم اند در وضع عبادت در غیر موضعش.

صفحه : 87

اللّه ُ خدا سزاوار پرستش اوست لا إِله َ هیچ معبودی نیست در وجود مر خلق را إِلّا هُوَ مگر او که استحقاق عبادات مر او را ثابت ست الحَی ُّ زنده پیش از همه زندگان و زنده بعد فنای ایشان القَیُّوم ُ پاینده در ذات و صفات یا قائم بتدبیر و حفظ مخلوقات لا تَأخُذُه ُ فرا نگیرد او را سِنَهٌ نه مقدمه خواب از فتور و غیر آن که نعاس گویند وَ لا نَوم ٌ و نه خواب که مبطل ادراک حواس ظاهرست لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ مر اوراست آنچه در آسمانهاست از مبدعات علویه وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین ست از کائنات سفلیه مَن ذَا الَّذِی کیست آن کس که او یَشفَع ُ درخواست کند از انبیاء و ملائکه و غیر ایشان عِندَه ُ نزدیک او روز قیامت کسی را إِلّا بِإِذنِه ِ مگر بدستوری او که اجازت شفاعت دهد یَعلَم ُ میداند خدا ما بَین َ أَیدِیهِم آنچه در پیش اهل آسمانها

و زمینهاست از امور اینکه جهان وَ ما خَلفَهُم و آنچه خواهد بود از پس ایشان از کارهای آنجهان وَ لا یُحِیطُون َ و فرا نرسند آفریدگان بِشَی ءٍ مِن عِلمِه ِ آنچیزی از معلومات او إِلّا بِما شاءَ مگر بدانچه او خواهد که بدان محیط شوند وَسِع َ فرا رسیده است و گنجایش یافته کُرسِیُّه ُ کرسی او که زیر عرش است یا فرا گرفته است علم او السَّماوات ِ همه آسمانها را و آنچه در انست وَ الأَرض َ و تمام زمین را و آنچه بر آنست وَ لا یَؤُدُه ُ و او را در رنج نیفگند و بدو گران نیاید حِفظُهُما نگاهداشتن آسمان و زمین وَ هُوَ العَلِی ُّ و اوست برتر از حد اوهام العَظِیم ُ بزرگتر از اندیشه افهام اینکه آیت شریف ترین آیتی ست از قرآن و در حدیث آمده که اینکه آیت را زبانی ست که تقدیس می کند نزدیک ساق عرش و خواص و فضائل قرأت او در اخبار بسیارست لا إِکراه َ هیچ اکراهی نیست فِی الدِّین ِ در قبول کردن دین اسلام بعد از اسلام عرب یعنی اکراه نباید کرد هیچکس را از یهود و نصاری و مجوس و صابیان ببرآوردن اسلام بشرط قبول جزیه گفته اند حکم اینکه آیت بآیت قتال منسوخ ست از تمام قبایل عرب جز دین اسلام قبول نبود اما با دیگران قتال باید کرد تا مسلمان شوند یا جزیه قبول کنند ابو الحصین انصاری رض دو پسر قابل داشت ناگاه ترسائی از شام بمدینه آمد و ایشان با او مصاحبت نمودند بوجه فسون و افسانه وی مغرور گشته دین ترسائی اختیار کردند و همراه او متوجه شام شدند ابو الحصین از حضرت رسالت پناه ص

دستوری خواست تا برود و ایشان را باکراه براه شرع باز آرد اینکه آیت نازل شد که اکراه مکنید کسی را که بدینی متدین شده است قَد تَبَیَّن َ بدرستیکه روشن شده است الرُّشدُ راه راست مِن َ الغَی ِّ از گمراهی یعنی کفر از ایمان و حق از باطل متمیز گشت فَمَن یَکفُر پس هر که کافر گردد یعنی نگرود بِالطّاغُوت ِ بآنچه می پرستد جز خدا خواه شیطان و خواه بتان و خواه کهنه و ساحران وَ یُؤمِن بِاللّه ِ و بگرود بخدا فَقَدِ استَمسَک َ پس بدرستیکه چنگ در زند بِالعُروَهِ الوُثقی بدست آویزی محکم که قرآن است یا اتباع سنت و یا وقوف نزدیک امر و نهی که سلوک طریق پیغمبرست سلمی قدس سره گوید عروه وثقی توفیق ست در بدایت و سعادت در نهایت و در حقایق نجمیه آورده ست که آن مر عوام را توفیق طاعت ست و مر خواص را مزید عنایت بمحبت و اخص خواص را جذبات ربوبیت که ایشانرا از ظلمات وجود فانی گرداند و بانوار اخلاق واجب الوجود باقی سازد در مقامات حضرت خواجه بهاء الحق و الدّین المشتهر به نقشبند قدسنا اللّه بحقایق کلامه مذکورست که درین طریق طاغوت ما سوای حق ست کفر بوی و ایمان بحق در هر قدمی شرط لازم سالکست و پیغامبر ما ص فرمود که الهوی عند اللّه ابغض من جمیع الآلهه بدترین خدایان که در زمین می پرستند هوای ایشانست أ فرایت من اتخذ الهه.

هواه آیا نمی بینی ای محمّد ص آنرا که هوای خود را بخدای گرفته است آن بیچاره می پندارد که او بنده خداست بیت

خواجه پندارد که دارد حاصلی حاصل خواجه بجز پندار نیست

و

در حدیث آمده که تعس عبد الدرهم و تعس عبد الزوجه در هلاک ست بنده زر و سیم و بنده زن و فرزند هرآئینه هر که بنده چیزی باشد آنرا پرستد نعم ما قال بیت هر چیز که اندر دو جهان بنده آنی آنست ترا در دو جهان مونس و معبود بس بضرورت از همه چیزها می باید برید و به حق سبحانه بیاید پیوست اینست سر فقد استمسک بالعروه الوثقی و اینکه عروه است لَا انفِصام َ لَها هیچ انقطاعی و انفصالی نیست مر آنرا وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدا شنواست قول کسی را که متوسل بعروه الوثقی بود عَلِیم ٌ داناست به نیت خالص متمسک بدان عروه.

صفحه : 88

اللّه ُ وَلِی ُّ الَّذِین َ آمَنُوا خدا دوست آنکسانست که بوی گرویده اند یا متولی کار ایشانست در راه نمودن بصراط مستقیم یُخرِجُهُم بیرون می آرد ایشانرا مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکیهای کفر و ضلالت إِلَی النُّورِ بسوی روشنای ایمان و هدایت یا از کفر بمعرفت و یا از شک بیقین یا از ظلمت نفس بنور دل یا از صفات بشریت باخلاق ربوبیت وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه حق را بپوشیدند یعنی یهودیان یا مرتدان و اصح آنست که عام گیرند جمیع کفار را أَولِیاؤُهُم ُ دوستان ایشان الطّاغُوت ُ طاغوت اند یهود را کعب بن اشرف و حیی بن اخطب و امثال ایشان و بت پرستان را اصنام و آلهه باطله و اهل ارتداد را شیاطین یُخرِجُونَهُم اینکه معاندان و بتان و دیوان که طاغوت عبارت از ایشان ست بیرون می آرند یعنی میخوانند کافران را مِن َ النُّورِ از ایمان میثاقی إِلَی الظُّلُمات ِ بسوی تاریکی کفر

یا یهود را از ایمان که بتوریت داشتند بتکذیب آن یا مرتدانرا از اقرار بانکار أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ آن کافران با طواغیت خود ملازمان آتش دوزخ اند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در آن آتش جاوید مانندگانند أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و ببصر بصیرت نظر نکردی إِلَی الَّذِی بسوی آنکس که از روی عناد حَاج َّ إِبراهِیم َ حجت جست و مخاصمه کرد با ابراهیم ع فِی رَبِّه ِ در دین خدای او و یا در اثبات ربوبیت و وحدانیت پروردگار و اینکه مجادله که کرد أَن آتاه ُ اللّه ُ المُلک َ بوقت آنکه داده بود او را خدای پادشاهی و یا اینکه جرأت و مجادله چرا نمود برای آنکه خدا ملک بوی ارزانی داشت و او دست بغی از آستین طغیان بیرون آورد و سر تکبر از گریبان عصیان بر کرد و اینکه مجادله نمرود بن کنعان بود که همه روی زمین در تصرف داشت در آن وقت که ابراهیم بتان را شکست و رای ارکان دولت نمرود بر سوختن او قرار گرفت نمرود گفت که او را بیارید چون حاضر کردند نمرود گفت تو خدایان ما را باطل کردی خدای تو کیست و بنیاد مناظره کرد إِذ قال َ إِبراهِیم ُ یاد کن آن وقت را که گفت ابراهیم در جواب سخن او که رَبِّی َ الَّذِی پروردگار من آنکس ست که از روی قدرت یُحیِی زنده می گرداند و از عدم بوجود می آرد وَ یُمِیت ُ و می میراند و از منزل بقا ببادیه فنا می برد قال َ گفت نمرود أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت ُ من هم زنده کنم و بمیرانم پس زنده واجب القتل را که رشته امید

از زندگانی قطع کرده بود طلبید و آزاد کرد گفت اینک مرده را زنده می کردم و دیگری را بیگناه طلب نمود و بقتل رسانید و گفت اینک زنده را بمیرانیدم اعتقاد آن متمرد طاغی اینکه بود که مگر احیا بعفوست و اماتت بقتل و نمیدانست که احیا و اماتت خلق حیات و موت ست در اجساد و آن جز حضرت قادر مختار را نباشد یا میدانست و بر حضار مجلس خود تلبیس میکرد لا جرم ابراهیم ع بحجت روشن تر انتقال نمود قال َ إِبراهِیم ُ گفت ابراهیم فَإِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا یَأتِی بِالشَّمس ِ می آرد آفتاب را هر روز مِن َ المَشرِق ِ از افقی که محل طلوع اوست فَأت ِ بِها پس بیار آنرا مِن َ المَغرِب ِ از جائیکه محل غروب اوست فَبُهِت َ الَّذِی پس مبهوت گردانیده شد آنکسی که کَفَرَ کافر بود یعنی نمرود و حجت او منقطع گشت وَ اللّه ُ لا یَهدِی و خدا راه ننماید بطریق احتجاج القَوم َ الظّالِمِین َ گروه ستمکاران را.

صفحه : 89

أَو کَالَّذِی اینکه سخن مترتب بآیت اولی ست آیا ندیدی قصّه محاجه ابراهیم یا ندیدی مثل آنکسی که مَرَّ عَلی قَریَهٍ بگذشت بر دیهی وَ هِی َ خاوِیَهٌ و آن دیهه افتاده بود عَلی عُرُوشِها بر سقفهای خود یعنی اوّل سقفها ساقط شده بود پس دیوارها بران افتاده اینکه نهایت خرابی ست و اشهر آنست که گذرنده برین دیهه خراب عزیز ع بود که توریت حفظ داشت و از اکابر احبار یهود بخت نصر بعد از خرابی بیت المقدّس او را اسیر گرفته ببابل آورده و حق سبحانه و تعالی او را از قید کفّار خلاصی ارزانی فرمود و عزیز ع توجه به بیت

المقدس نموده بقریه سائر آباد بود یا بدیه عنب که بر دو فرسخی از ایلیا بود رسید پس موضعی ویران دید اما درختان او میوه دار بود قدری انجیر بچید و مقداری انگور باز کرد و در سایه دیواری قرار گرفته انجیری چند بخورد و باقی در سله نهاد و انگور را بیفشرده پاره بیاشامید و بقیه در خیکی بریخت و درازگوشی که داشت پیش خود به بست و تکیه بر دیوار کرده بر آن دیه ویران می نگریست چون آن دیه را بغایت خراب دید قال َ أَنّی یُحیِی گفت عزیر ع چگونه و بر چه وجه زنده گرداند هذِه ِ اللّه ُ اینکه دیه را خدای تعالی یعنی چگونه آبادان سازد بَعدَ مَوتِها بعد از خرابی او یا اهل او را بچه کیفیّت زنده گرداند بعد از مردن ایشان اینکه نه بطریق استبعاد بود بلکه طلب اطلاع بر کیفیت احیاء می نمود فَأَماتَه ُ اللّه ُ پس بمیراند او را خدای تعالی در وقت اینکه تامل و تفکّر مِائَهَ عام ٍ صد سال و خر او نیز بمرد ثُم َّ بَعَثَه ُ پس زنده گردانید او را بهمان شکل و صورت که بود آورده اند که حق سبحانه او را و طعام و شراب و حمار او را از نظر خلق بپوشانید چون هفتاد سال از مرگ او برآمد و بخت نصر هلاک شد حق تعالی تو شک فارسی را برانگیخت تا ولایت بیت المقدس را در مدّت سی سال بحال عمارت باز آورد و اینکه دیه عنب از آنچه پیشتر بود آبادان تر شد پس عزیر ع را زنده گردانید گفته اند او را هنگام چاشتگاه بمیرانید و در آن روز که

زنده شد هنوز آفتاب غروب نکرده بود پس فرشته بحکم خدای تعالی در وقتی که عزیر ع زنده شد و چشم می مالید قال َ کَم لَبِثت َ گفت مر او را اینجا چند وقت است که درنگ کردی قال َ لَبِثت ُ گفت عزیر ع درنگ کردم اینجا یَوماً روزی و چون بنگریست که هنوز آفتاب بود گفت أَو بَعض َ یَوم ٍ یا پاره از روز قال َ بَل لَبِثت َ گفت آن فرشته نه چنانست که تو گمان برده بلکه درنگ کردی اینجا مِائَهَ عام ٍ صد سال مرده بودی عزیر با خود آمد و در نگریست اوضاع آن موضع را بر نهج دیگر یافت تعجب او بیفزود دیگر باره با او گفت فَانظُر پس نیک نگاه کن إِلی طَعامِک َ بسوی طعام خود یعنی انجیر که در سله نهاده بودی وَ شَرابِک َ و بنگر شراب خود یعنی بشیره انگور که در خیک ریخته بودی لَم یَتَسَنَّه هیچ تغییر نکرد آن عصیر وَ انظُر و در نگر إِلی حِمارِک َ بسوی درازگوش خود که استخوانها مانده و باقی اجزا متفرق شده آنگاه خطاب رسید که ترا بعد از مرگ زنده کردیم تا آثار قدرت ما در نفس تو ظاهر گردد وَ لِنَجعَلَک َ و دیگر تا گردانیم ترا آیَهً لِلنّاس ِ نشانه و عبرتی از برای مردمان که در حشر اجساد شک دارند وَ انظُر إِلَی العِظام ِ و نگاه کن بسوی استخوانهای حمار خود تا به بینی که بقدرت بی علت کَیف َ نُنشِزُها چگونه او را حرکت میدهیم و بعضی را بالای بعضی مرتب می سازیم ثُم َّ نَکسُوها پس می پوشانیم مر آن استخوانها را لَحماً گوشتی.

عزیر ع در ان استخوانهای نگریست ندای شنید که ای پوست و

گوشت و اجزای متفرقه جمع شوید بقدرت کامله ربانی همه اجزا مجتمع شده بدان صورت و سمت تسویه یافت و جان بجسد او درآمده فی الحال برجست و نعره زدن گرفت فَلَمّا تَبَیَّن َ لَه ُ پس آنهنگام که روشن شد مر عزیر ع را آثار قدرت الهی در احیای موتی بطریق معائنه قال َ أَعلَم ُ گفت من میدانم حالا بعیان چنانچه دانسته بودم قبل ازین باستدلال و بیان أَن َّ اللّه َ آنکه خدا عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از احیا و اماتت قَدِیرٌ تواناست پس عزیر ع بمیان قوم خود آمد و پیران آن قبیله او را بشناختند و گویند کسی او را نشناخت و امتحان کردند تا توریت از ظهر القلب املا کرد و نوشتند چرا که بخت نصر کتب ایشانرا سوخته بود

صفحه : 90

وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ و یاد کن آنرا که گفت ابراهیم ع رَب ِّ أَرِنِی ای پروردگار من بنمای بمن که بقدرت کامله کَیف َ تُحی ِ المَوتی چگونه زنده می گردانی مردگانرا سؤال از برای شهود کیفیّت احیا فرمود نه آنکه در اصل احیا او را شبه بود قال َ گفت خدای أَ وَ لَم تُؤمِن آیا تو ایمان نیاورده که من مرده را زنده می کنم استفهام بمعنی ایجاب ست یعنی تو ایمان داری بقدرت من بر احیا و اماتت و با نمرود گفتی ربی الذی یحیی و یمیت قال َ بَلی گفت ابراهیم بلی ایمان آوردم و بکمال قدرت تو گرویده ام وَ لکِن لِیَطمَئِن َّ قَلبِی و لیکن اینکه سؤال کردم تا بیارامد و ساکن شود دل من بمعائنه چگونگی آن، در فتوحات مکی مذکورست که احیا متنوع می باشد چنانچه وجود خلق که بعضی بکلمه کن موجود

شدند و برخی را بید و برخی را بیدین ایجاد کرده و جمعی را ابتداء بوجود آورده و طائفه را بسبب مخلوقات دیگر موجود ساخته و چون ابراهیم ع متنوع وجود خلق دیده بود و دانسته و احیای خلق بعد از موت وجودی دیگرست و اینکه نیز متنوع میتواند بود درخواست نمود که بمن بنمای که احیا بکدام نوع میکنی تا چون مرا علم بدان حاصل شود دل من از آن آرامش پذیرد آورده اند که ابلیس بر لب آب دریا می گذشت نظرش بر مرداری افتاد که مرغان هوا و جانوران دریا و ددان صحرا هر یک ازو پاره می ربودند ابلیس با خود گفت خوش دام حیله یافتم جمعی کوته نظران سبکساران گران طبع را فریب میتوان داد که آخر اینکه اجزای متفرقه را از حواصل طیور و اجواف سباع و امعای نهنگان و ماهیان چگونه جمع تواند کرد حق سبحانه وحی فرستاد به خلیل ع که بکنار فلان دریا شو که دشمن من دام مکری گسترده است و سر رشته زرقی بدست آورده میخواهد که جمعی را بقید پریشانی درآرد خلیل ع بیامد و ابلیس متحیروار شبه خود را القا کرد خلیل فرمود که چه محل تحیرست همان کس که اینکه اجزا را از کتم عدم بفضای صحرای وجود آورده بود قادرست که دیگر باره از زاویه تفرقه بساحت جمعیت رساند مثنوی

کوزه گر گر کوزه را بشکند چون بخواهد باز قائم میکند

آنکه داند کوزه کردن از نخست چه عجب گر سازد شکسته را درست

پس ابراهیم ع زبان سؤال بکشاد که الهی بمن بنمای که چگونه زنده میکنی تا اینکه طاغی باغی ملزم گردد و

دل من بالزام او اطمینان تمام یابد قال َ گفت خدا اگر مشاهده اینکه حال آرزو داری فَخُذ پس فراگیر أَربَعَهً مِن َ الطَّیرِ چهار عدد از مرغان کبوتر و خروس و زاغ و طاوس و غیر اینکه نیز گفته اند فَصُرهُن َّ پس جمع کن ایشانرا إِلَیک َ بسوی خود یعنی بر دست گیرد در اشکال و هیئات ایشان نیکو تامل کن و دقائق بینه هر یک را بنظر تدقیق باز بین تا بعد از زنده شدن بر تو مشتبه نگردد یا مجتمع ساز اجزاء ابدان ایشانرا با یکدیگر بعد از انکه پاره پاره کرده باشی و سرهای ایشان بدست خود نگاهدار ثُم َّ اجعَل پس وضع کن عَلی کُل ِّ جَبَل ٍ بر کوهی که ممکن باشد که جزوی از آنها برو توانی نهاد که قسمت اینها بر جمیع جبال متعذرست و اینکه از قبیل ایراد عام ست و اراده خاص ملخص سخن آنست که بر هر کوهی که نزدیک تو باشد و توانی بنه مِنهُن َّ اینکه مرغان متمزق شده با یکدیگر آمیخته جُزءاً پاره ثُم َّ ادعُهُن َّ پس بخوان اینکه مرغان را بنامهای ایشان تا اجابت نموده یَأتِینَک َ سَعیاً بیایند بسوی تو و می شتابند شتافتنی وَ اعلَم أَن َّ اللّه َ و بدان از روی یقین آنکه خدای عَزِیزٌ غالب ست و عاجز نیست از آنچه تو طلبیدی حَکِیم ٌ محکم کارست در هر چه میسازد القصه ابراهیم ع مرغان را ذبح کرد و اجزای و ابعاض و لحوم و دماء و عروق و اعصاب و غطام و قوائم و اجنحه ایشانرا پاره پاره کرده با یکدیگر بیامیخت و گویند در هاون بکوفت تا اختلاطی تمام یافتند و منقسم ساخته بر چهار یا

هفت یا ده کوه نهاد و سرهای ایشانرا بر دست گرفته آواز داد که ای کبوتر و ای زاغ و ای خروس بجانب سرهای خود بشتابید بفرمان خدای عز و جل اجزای هر یک از دیگری منفصل شده و با یکدیگر ملتئم گشته ابدان ایشان راست شد و بسوی سرهای خود بر زمین دویدن گرفتند و حکمت در دویدن آن بود که اینکه صورت ابلغ ست در حجت و دورتر از شبهت چه توهم از آن میشد که مرغان پرنده نه آن مرغانند یا بخیال میرسد که شاید پایهای ایشان درست نشده باشد و دیگر آنکه ادراک باصره مر کیفیّت مرغی را در وقت دویدن بیشتر است از ادراک آن در وقت پریدن پس آن بدنها تا پیش پای ابراهیم ع میدویدند و از آنجا پرواز نموده بسرهای خود که در دست وی بود متصل می شدند در انوار آورده که هر که خواهد که نفس خود را بحیات ابدی زنده گرداند باید که قوای بدنی را به تیغ ریاضت بسمل ساخته بعضی را با بعضی بیامیزد تا صورت ایشان شکسته منقاد فرمان شوند و ایشانرا بداعیه شرع بخواند تا بطریق مطاوعت شتاب کنان بازآیند محققان گفته اند که در ذبح طیور اربعه اشارت چنین بوده که کبوتر را که پیوسته با مردم مستانس ست بکش و رشته الفت از خلق ببر و خروس را که همواره مائل شهوتست ذبح کن و خود را از بند شهوت باز رهان و زاغ را که منبع حرص ست بقتل آر و صفت حرص و آز بگذار و طاوس را که مجمع زینت ست سر بردار و دیده همت را

از آرائش دنیا فرو بند که هر که به تیغ مجاهده اینکه چهار صفت مذمومه را بذبح آرد و حیات ابدی و زندگی سرمدی یابد و گویند چهار صفت از طبائع ارکان اربعه در آدمی پدید آمده و ذبح آنها به تیغ مخالفت لازم است اول صولت کبر که نتیجه آتش ست دوم داعیه شهوت که ثمره هواست سوم تکاپوی حرص که عادت آبست چهارم تیرگی امساک که صفت خاکست و حکیم ثنائی روح اللّه روحه اینمعنی اشارتی فرمود مثنوی

چار مرغیست چهار طبع بدان جمله را بهر دین بزن گردن

پس بایمان و عقل و عشق دلیل زنده کن هر چهار را چو خلیل

صفحه : 91

مَثَل ُ الَّذِین َ نمونه نفقه کردن آنکسانی که بی شائبه غرض و داعیه عوض یُنفِقُون َ بیرون می کنند و صرف می نمایند أَموالَهُم خواسته های خود را فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا بر غازیان و مجاهدان و نزد جمعی همه ابواب البر راه خداست و بر هر تقدیر مثل نفقه کردن اینکه منفقان کَمَثَل ِ حَبَّهٍ همچو مثل حبه است که در زمین طیب بکارند و آن دانه أَنبَتَت برویاند سَبع َ سَنابِل َ هفت خوشه بدان نوع که هفت شعبه از اصل او منشعب گردد و بر سر هر شعبه خوشه بود فِی کُل ِّ سُنبُلَهٍ در هر خوشه مِائَهُ حَبَّهٍ صد دانه، که یکی را هفت صد حاصل آمده باشد وَ اللّه ُ یُضاعِف ُ و خدا زیاده میگرداند اینکه هفت صد را بهفت صد هزار و بیشتر لِمَن یَشاءُ برای هر که خواهد از منفقان بحسب نیت او وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدای بسیار بخشاینده است که یکی را هفت صد و زیاده می دهد عَلِیم ٌ داناست بنفقه کنندگان

و عزایم دنیات ایشان غرض ازین تمثیل تصویر اضعاف ست و ترغیب متصدقان که چون نظر باجر کنند که یکی را هفت صدست پیوسته بتصدقات اشتعال نمایند مثنوی

آنکه بشارت بجودت میدهد دانه یکی هفت صد می دهد

دانه بانبازی شیطان مکار تا ز یکی هفتصدت آید بیار

الَّذِین َ یُنفِقُون َ آن کسانیکه نفقه میکنند أَموالَهُم مالهای خود را فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا در جهاد و یا سائر خیرات ثُم َّ لا یُتبِعُون َ پس از پی در نمی آرند ما أَنفَقُوا آن چیز را که نفقه کرده اند مَنًّا منتی یعنی منتی بر کسی نه نهند در صدقه دادن وَ لا أَذی ً و دیگر از پی درنیاورند صدقه خود را آزاری یعنی فقیر و درویش را نرنجانند قولا و فعلا لَهُم أَجرُهُم مر ایشانراست مزد صدقه ایشان عِندَ رَبِّهِم نزد پروردگار ایشان وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم و ترسی نیست مر ایشان را از گم شدن مزد وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نیستند ایشان که اندوهگین شوند از فوت ثواب قَول ٌ مَعرُوف ٌ سخن نیکو و وعده جمیل مر درویش را وَ مَغفِرَهٌ و در گذشتن از درشتی سخن سائل یعنی عفو کردن از الحاح و ابرام او خَیرٌ بهترست مر مسئول را در نفع مِن صَدَقَهٍ از آن صدقه که نسبت بسائل یَتبَعُها أَذی ً از پی درآید آنرا رنجی و آزاری از سرزنش و غیره وَ اللّه ُ غَنِی ٌّ و خدا بی نیازست از صدقه آنها که مشرب نفقات خود را نجس و خاشاک منت و آزار مکدّر سازند حَلِیم ٌ بردبارست تعجیل نه کند در عقوبت منان و موذی-

صفحه : 92

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان لا تُبطِلُوا باطل مکنید و

تباه مسازید صَدَقاتِکُم بِالمَن ِّ مزد صدقهای خود بمنت نهادن بر درویش چه مال از آن حق درویش است و توانگر جز حمّال آن بیش نیست و منت صاحب مال راست نه حمال را و حضرت حقایق پناهی اشارتی بدین معنی در سبحه الابرار میفرماید مثنوی

بار فقر ار فگنی از یکتن بار منت منهش بر گردن

چون عطابخش خدا آمد و بس به که دانا نه نهد منت کس

در کرم حیله گری بیش نه جود را رهگذری پیش نه

پس متصدق باید که بشکرانه

آنکه مظهر اثر خیر واقع شده منت دارنده باشد نه منت نهنده وَ الأَذی و دیگر نیست مکنید صدقهای خود را بایذا یعنی رنج رسانیدن بدرویشان نه بزبان که او را بگدائی سرزنش کنید نه بفعل که روی ترش کرده چین بر جبین افگنید چه اگر درویش نباشد توانگر مظهر صفت جود و کرم نتواند شد بیت

ای توانگر بحقارت منگر سوی گدا که گدائی وی آئینه زر داری تست

حق سبحانه در اینکه آیت جهت تکمیل صدقه مومنان میفرماید که نفقه خود را بمنت و آزار باطل مسازید کَالَّذِی همچون ابطال آنکسی که از طریق حق منحرف و بسمت نفاق متسم گشته یُنفِق ُ مالَه ُ نفقه می کند مال خود را رِئاءَ النّاس ِ برای نمودن مردمان وَ لا یُؤمِن ُ و بحقیقت نمیگرود بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدا و بروز قیامت اگر بخدا گرویده بودی صدقه برای وی دادی نه برای دیگران و اگر بقیامت اعتقاد داشتی برای معامله مجازات کردی نه برای مرایات فَمَثَلُه ُ پس نمودار صدقه اینکه منفق مرائی کَمَثَل ِ صَفوان ٍ همچون نمودار سنگی ست خارا همواره عَلَیه ِ تُراب ٌ که بر آن سنگ خاک خشک ست

فَأَصابَه ُ پس بران سنگ رسید وابِل ٌ باران بزرگ قطره که سیل ازو زود و بسیار خیزد فَتَرَکَه ُ پس بشست آن خاک را از سنگ و بگذاشت آنرا صَلداً سنگ تهی و پاک از گرد و خاک و صفوان مثل منافق ست و خاک بر آن سنگ نمودار نفقهای او که بریا کرده چون قطرات باران عدل از سحاب حساب ربانی ریزان گردد آثار آن نفقات محو شده سنگی بی حاصل بماند و تمام اعمال اهل ریا همین حال دارد بیت

ترا از آتش فشان برقی چه آید کزو افروختن شمعی نشاید

لا یَقدِرُون َ قادر نباشند اینکه نفقه کنندگان مرائی عَلی شَی ءٍ بر ثواب چیزی مِمّا کَسَبُوا از آنچه تصدق کرده باشند بریا وَ اللّه ُ لا یَهدِی و خدا راه ننماید یعنی عزم هدایت در دل نیفگند القَوم َ الکافِرِین َ گروه ناگرویدگانرا وَ مَثَل ُ الَّذِین َ و مثل نفقه آنان که باعتقاد و اخلاص یُنفِقُون َ أَموالَهُم ُ بیرون می کنند مالهای خود را و بدرویشان میدهند ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ برای طلب خوشنودی خدا وَ تَثبِیتاً و از برای ثبات و یقین صادر شده مِن أَنفُسِهِم از نفسهای ایشان بیافتن صدقه کَمَثَل ِ جَنَّهٍ مانند میوه بوستانی ست که واقع باشد بِرَبوَهٍ بموضع بلند که تابش آفتاب زودتر بوی رسد و ریاح لواقح برد بیشتر و زد یا بر نزدیک تر ازو آفت مغمور شدن در آب دورتر و اینکه باغ در چنین زمینی باشد أَصابَها برسد بوی وابِل ٌ باران بزرگ قطره فَأَتَت پس بداد و برآورد أُکُلَها میوه خود را ضِعفَین ِ دو برابر یعنی بیکسال چندان بردهد که زمینهای دیگر بدو سال دهند فَإِن لَم یُصِبها پس اگر نرسد بدان باغ وابِل ٌ باران عظیم القطرات

فَطَل ٌّ پس بدو رسد باران ضعیف و آن نیز او را کافی ست یعنی اثر بارانرا ضایع نه میکند و بکم و بیش محصول می دهد و مقصود ازین مثل حصول جزای مخلصان است که آنچه برای رضای خدا تصدق کنند از پاداش نیکو خالی نیست خواه آن صدقه اندک باشد و خواه بسیار وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بدانچه شما می کنید از روی اخلاص و ریا بَصِیرٌ بیناست و مناسب بر یکی جزا خواهد داد.

صفحه : 93

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُم تمثیل دیگرست برای صدقه اهل ریا میفرماید که آیا دوست میدارد یکی از شما همزه انکارست یعنی دوست ندارد أَن تَکُون َ لَه ُ آنکه باشد مر او را جَنَّهٌ بوستانی مِن نَخِیل ٍ از درختان خرما وَ أَعناب ٍ و انگورها یعنی باغی مشتمل برین اشجار که تَجرِی می رود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان او جویهای آب لَه ُ مر صاحب باغ راست فِیها در ان بوستان مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ از همه میوها نه همین خرما و انگور و تخصیص آنها بجهت تفضیل و کثرت ایشان ست وَ أَصابَه ُ الکِبَرُ و حال آنکه فرا رسید خداوند اینکه باغ را پیری و بزرگ سالی وَ لَه ُ ذُرِّیَّهٌ و مر اوراست درین پیری فرزندان ضُعَفاءُ خردان و ناتوانان و معیشت پدر و فرزندان همه ازین بوستان ست فَأَصابَها إِعصارٌ پس بدین بوستان رسید باد گرم و گویند گردبادی فِیه ِ نارٌ در آن باد آتشی و همچنین باد آتشین را سموم میگویند فَاحتَرَقَت بس بسوخت آن باغ بواسطه سموم و صاحب باغ متحیر و مهموم فروماند اینکه مثل عمل منافق و مرائی ست که سموم عدل الهی باغ اعمال ایشان را که بدان امید داری

دارند بسوزد و ایشان مهجور و محروم بمانند مثنوی

نه کاری که یابند مزدی بر آن نه مالی که بینند نفعی در آن

ز ابر ریا برقی افروخته همه کشت اعمال شان سوخته

کَذلِک َ همچون بیانی که در باب صدقه و جهاد کرده شده یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان می کند خدا لَکُم ُ الآیات ِ برای شما نشانهای الطاف و احسان خود را لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون َ شاید که شما در آن تفکّر نمائید و در عبادت دیگری را با او شریک نسازید یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان أَنفِقُوا نفقه کنید در راه خدا مِن طَیِّبات ِ ما کَسَبتُم از پاکیزه ها و برگزیدها آنچه کسب می کنید بتجارت و صناعت وَ مِمّا أَخرَجنا و از آنچه بیرون آوردیم لَکُم مِن َ الأَرض ِ برای شما از زمین چون حبات و اشجار مثمره اغنیای انصار بوقت رسیدن خرما آنچه رسیده تر و گزیده تر بودی پنهان از یکدیگر به مسجد رسول در گوشه نهادندی تا فقرای مهاجرین تناول نمودندی روزی یکی از مالداران دنیا دوست دویست صاع خرما از آن متاع که هیچ نیرزیدی بآشکارا بیاورد و در میان خرماهای نیکو ریخت و کالای خبیث خود بآن متاعهای پاکیزه برآمیخت حق تعالی ازین معامله نهی کرد و فرمود که از اطیب مال صدقه دهید وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث َ و قصد مکنید بچیزهای تباه و ناخوش که از دناءت همت مِنه ُ تُنفِقُون َ از آن چیز نفقه کنید وَ لَستُم بِآخِذِیه ِ و حال آنکه نیستید شما فراگیرنده چنان چیز را اگر بشما دهند در حقوق شما إِلّا أَن تُغمِضُوا فِیه ِ مگر آنکه چشم فرو خوابانید در اخذ آن و مساهله و مسامحه کنید وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید که

خدا غَنِی ٌّ بی نیاز است از کسیکه تصدّق کند بمال خبیث حَمِیدٌ ستاینده است آنرا که صدقه از مال پاکیزه دهد.

صفحه : 94

الشَّیطان ُ دیو سرکش یعنی ابلیس و در تفسیر کبیر گویند که یکی از شیاطین انس یا نفس اماره یَعِدُکُم ُ الفَقرَ وعده می کند شما را فقر و احتیاج یعنی می ترساند در وقت انفاق از درویشی و محتاجی وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ و می فرماید شما را به بخل و امساک و منع صدقات وَ اللّه ُ یَعِدُکُم و خدا وعده می دهد شما را بر صدقه دادن مَغفِرَهً آمرزشی مِنه ُ از خود مر گناهان شما را در عقبی وَ فَضلًا و افزونی روزی به مکافات خیر در دنیا وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدا بسیار فضل ست بر منفقان عَلِیم ٌ دانا باستحقاق ایشان مرسعت فضل و مغفرت را یُؤتِی الحِکمَهَ می دهد خدا حکمت انفاق مَن یَشاءُ هر کرا می خواهد تا داند که چه و به که می باید داد یا دانشی که میان القای رحمانی و وسوسه شیطانی تمییز نماید تا از وعید شیطانی نه ترسد و بوعده رحمانی مستظهر باشد وَ مَن یُؤت َ الحِکمَهَ و هرکرا حکمت دادند فَقَد أُوتِی َ خَیراً کَثِیراً پس بدرستیکه دادند او را نیکوئی بسیار امام ابو اللیث رح فرموده که حق سبحانه مال و متاع دنیا را اندک خوانده که قل متاع الدنیا قلیل و دانش را بکثرت خیر موصوف ساخته که فقد اوتی خیرا کثیرا پس عالم باید که اهل دنیا را ملازمت نکند و داغ خدمت ایشان بر جبین احوال خود نه کشد که او را خیر کثیر داده اند و آنانرا متاع قلیل و در کلام مرتضی علی رض

واردست که شعر

رضینا قسمه الجبار فینا لنا علم و للاعداء مال

فان المال یفنی عن قریب و ان العلم باق لا یزال

بیت

علم دادند بادریس و به قارون زر و سیم شد یکی فوق سماک و دگری تحت سمک

وَ ما یَذَّکَّرُ و در نیابند و پند نگیرند بدین موعظها إِلّا أُولُوا الأَلباب ِ مگر خداوندان عقول صافیه وَ ما أَنفَقتُم و آنچه بیرون کردید ای مومنان مِن نَفَقَهٍ از نفقه اندک یا بسیار بسر یا علانیه بطریق فرض یا تطوع از روی ریا یا اخلاص در راه خدا یا غیر آن أَو نَذَرتُم یا بر خود واجب گردانیدید مِن نَذرٍ از نذر معین یا غیر معین در طاعت یا معصیت فَإِن َّ اللّه َ یَعلَمُه ُ پس بدرستیکه خدا میداند او را و فراموش نمی کند وَ ما لِلظّالِمِین َ و نیست مر ستمکاران را که نفقه بریا کنند یا از حرام صدقه کنند و یا نذر به معصیت کنند یا نذری که در طاعت کرده اند بوفا نمی رسانند مِن أَنصارٍ از یاری دهندگان در آخرت که عذاب از ایشان بازدارند.

صفحه : 95

إِن تُبدُوا الصَّدَقات ِ اگر آشکارا کنید صدقهای خود را بوقت ادا کردن فَنِعِمّا هِی َ پس نیکو چیزیست آنچه دیگران را بدان رغبت افتد و بر بخیلان حجت لازم شود و قلوب بیگانگان بآشنائی باهل حق میل کند وَ إِن تُخفُوها و اگر پنهان دارید صدقات خود را وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ و بدهید آنرا بدرویشان در خفیه فَهُوَ خَیرٌ لَکُم پس آن اخفا بهترست مر شما را

چه آن صدقه از آفت ریا و سمعه دور می نماید و درویش نیز از مذلت اخذ و بی ناموسی محفوظ میباشد بعضی از علما حکم اخفا را عام دارند در فرائض و نوافل چه صحابه رض در زمان حضرت رسالت پناه ص در اخفا مبالغه عظیم داشتند هم در نفقه فرض و هم در صدقه تطوع و جمعی برانند که اخفا متعلق بنوافل است و در فرائض اظهار اولی ست تا مظنه ترک زکوه بکسی نبرند و دیگر دلیل مسارعت است بامر حق سبحانه و تعالی و سبب رغبت توانگران دیگر می شود بادای زکوه اما در تطوع بهر حال اخفا اولی باشد و از إبن عباس رض منقول است که صدقه سر در تطوع افضل است از علانیه بهفتاد مرتبه و در حدیث آمده که صدقه السر تطفی غضب الرب و از کمال کرم الهی ست که در صدقه فرمود اگر اخفا کنید شما را بهتر باشد وَ یُکَفِّرُ عَنکُم و ما درگذرانیم از شما آنکه در صدقه فرمود و حفص یکفر میخواند یعنی خدای درگذراند مِن سَیِّئاتِکُم بعضی از گناهان شما یعنی آنکه مظالم نبود وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بدانچه می کنید از ابدای صدقه و اخفای آن خَبِیرٌ داناست آورده اند که انصار قبل از اسلام بجهت مصاهرت و رضاعی که میان ایشان و یهود ثابت بود بر ایشان نفقه میکردند بعد از آنکه خلعت ایمان پوشیدند و از جام کلام سید انام شربت معرفت نوشیدند آن نفقه کردن را بر جهودان کاره شمردند و چون صورت حال بر حضرت رسالت پناه ع عرض کردند اینکه آیه آمد که لَیس َ عَلَیک َ نیست بر تو ای محمّد هُداهُم راه

نمودن یهود بهدایت توفیق بلکه بر تو هدایت دعوت است و بس وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدا بعنایت خود یَهدِی مَن یَشاءُ راه می نماید بایمان هر کرا خواهد پس حضرت رسالت پناه ع فرمود که تصدقوا علی اهل الادیان و باتفاق علما اخراج صدقه در تطوع بغیر مسلم جائز است وَ ما تُنفِقُوا و آنچه نفقه می کنید مِن خَیرٍ از مال فَلِأَنفُسِکُم پس از برای نفسهای خود می کنید و ثواب آن راجع بشماست خواه منفق علیه کافر باشد و خواه مسلمان بیت

گر او می برد پیش آتش سجود تو واپس چرا می بری دست جود

خورش ده بکنجشک کبک و حمام که روزی درافتد همای بدام

چو هر گوشه تیر نیاز افگنی بناگاه بینی که صیدی کنی

وَ ما تُنفِقُون َ و نفقه نمی کنید شما که مومنانید إِلَّا ابتِغاءَ وَجه ِ اللّه ِ مگر برای طلب ثواب و خوشنودی خدای وجه بمعنی ثواب آمده است کما قال اللّه تعالی وَ ما آتَیتُم مِن زَکاهٍ تُرِیدُون َ وَجه َ اللّه ِ وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ و آنچه نفقه می کنید از مال خود یُوَف َّ إِلَیکُم توفیه مزد آن میکنند برای شما یعنی جزای آن بتمامی بشما میرسانند وَ أَنتُم لا تُظلَمُون َ و شما ستم دیده نمی شوید یعنی از ثواب اعمال شما بستم چیزی کم نمی کنند.

صفحه : 96

لِلفُقَراءِ اینکه صدقه و نفقه شما برای درویشان ست الَّذِین َ أُحصِرُوا آنانکه بازداشته شده اند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در طاعت خدایا در جهاد لا یَستَطِیعُون َ نمی توانند بواسطه اشتغال بغزا یا دوام طاعت ضَرباً سیر کردنی فِی الأَرض ِ در زمین برای تجارت و طلب رزق و انیان درویشان مهاجر بودند قریب چهارصد تن چون عمار یاسر و بلال و

إبن مسعود رض و امثال ایشان که در مدینه منوره منزلی نداشتند که شب آنجا بسر برند مسکن ایشان بشب صفّه مسجد پیغمبر ص بود و بروز ملازم آنحضرت بودندی نه سایه التفات بر کس می انداختند و نه بسؤال و طلب روزی می پرداختند و بدین سبب فرمود یَحسَبُهُم ُ الجاهِل ُ می پندارند ایشان را مرد نادان و بی خبر از حال ایشان أَغنِیاءَ که ایشان توانگرانند مِن َ التَّعَفُّف ِ به سبب باز ایستادن از سؤال و استغنا از خلق تَعرِفُهُم تو می شناسی ایشان را ای محمّد ص بِسِیماهُم به نشان و علامت ایشان که صفره اللون ست و نزاری بدن و خمیدگی پشت و بسیاری اشک لا یَسئَلُون َ النّاس َ سؤال نه کنند از مردمان و چیزی نخواهند از ایشان إِلحافاً از روی الحاح و ابرام و بغیر آن نیز چه ایشان موصوف اند به تعفف که ترک سؤال ست و ترک سؤال بجهت مرحمت و شفقت میکردند که ناگاه مردم رد سؤال نه کنند و از رستگاری بازمانند ما افلح من رد السائل وَ ما تُنفِقُوا و آنچه نفقه کنید مِن خَیرٍ از مال خود برای اصحاب صفه و غیر ایشان از مستحقان فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدا بِه ِ عَلِیم ٌ بدان داناست میداند که بکه میدهید و از برای چه میدهید الَّذِین َ آنانکه یُنفِقُون َ نفقه می کنند در راه حق برای مستحق أَموالَهُم مالهای خود را بِاللَّیل ِ به شب وَ النَّهارِ و بروز سِرًّا در پنهان وَ عَلانِیَهً و بآشکار غرض استغراق اوقات ست باعطای صدقات در اسباب نزول آورده که مرتضی رض چهار درم داشت یکی بظاهر تصدق کرد و یکی در سر و یکی بشب ظلمانی و یکی بروز نورانی حق تعالی

اینکه آیت فرستاد و حضرت رسالت پناه ع از مرتضی رض پرسید ترا چه برین داشت که بدین نوع تصدق نمودی جواب داد که طریق صدقه را بیرون ازین چهار صورت ندیدم جمیع آنرا التزام نمودم بتمنای آنکه یکی ازینها شرف قبول یافته بموقع رضا رسد و صاحب کشاف آورده که صدیق رض چهل هزار دینار صدقه داده ده هزار در سر و مثل آن در علانیه و همان مقدار در شب و بهمان منوال در روز حق سبحانه درین آیت صدقات صدیق رض را بستود فَلَهُم پس مر ایشان راست که بدین چهار نوع صدقه دهند أَجرُهُم مزد صدقات ایشان عِندَ رَبِّهِم نزد پروردگار ایشان که آن بهشت باقی و نعمت جاودانی ست و گفته اند مراد آنست که ایشانرا در مقام عندیت فرود آرد فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم و خوف نباشد ایشانرا وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نه ایشان اندوهگین شوند.

صفحه : 97

الَّذِین َ آنانکه یَأکُلُون َ الرِّبا میخورند مال ربوا را یعنی معامله می کنند و زیاده می ستانند لا یَقُومُون َ برنخیزند از قبرهای خود برای بعث و نشور إِلّا کَما یَقُوم ُ مگر آن چنانچه برمی خیزد الَّذِی آن کسیکه یَتَخَبَّطُه ُ الشَّیطان ُ بزند و بیفگند او را دیو یا برساند بدو مِن َ المَس ِّ از سودن مراد صداع و صرع و جنون ست زعم عرب آن بود که چون جنی مس آدمی نماید عقل او را مختلط و دماغ او را مخبط میسازد و حق سبحانه سخن را بر وجهیکه متعارف ایشان بود اجرا میکند و ملخص کلام آنست که خورندگان ربوا روز قیامت بشکل مجانین باشند و اهل عرصات ایشان را بآن نشانه

بشناسند ذلِک َ آن عذاب ایشان را بِأَنَّهُم قالُوا بسبب آنست که ایشان گفتند إِنَّمَا البَیع ُ جز اینکه نیست که بیع مِثل ُ الرِّبا مانند ربو است کفار یک درم بدو درم بیع می کردند و می گفتند اینکه ربوا نیست بیع است میان ربو و بیع فرق نمی کردند وَ أَحَل َّ اللّه ُ البَیع َ و حال آنکه حق سبحانه بیع را حلال کرده است وَ حَرَّم َ الرِّبا و حرام ساخته ربوا را فَمَن جاءَه ُ مَوعِظَهٌ پس هر که بیاید بدو یعنی بوی رسد پندی مِن رَبِّه ِ از پروردگار او که نهی کرده است از ربوا فَانتَهی پس باز ایستد از آن فَلَه ُ ما سَلَف َ پس مر اوراست آنچه گرفته است قبل از تحریم آنرا ازو نتوان گرفت یا مر اوراست آنچه گذشت یعنی گناهان گذشته او مغفور شد وَ أَمرُه ُ و کار او مفوض ست إِلَی اللّه ِ بخدا یعنی مهم او در زمان آینده وابسته بحفظ و عصمت حق است که توفیق رفیق او سازد تا مرتکب آن کبیره نگردد وَ مَن عادَ و هرکه بازگردد باستحلال ربوا پس از آنکه آن را خدا حرام گردانید فَأُولئِک َ پس آن گروه مستحلان و ناشنوندگان امر و نهی أَصحاب ُ النّارِ ملازمان دوزخ اند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در آن جاوید خواهند بود زیرا که حلال دانستن ربوا کفرست و کفر موجب خلود باشد در دوزخ یَمحَق ُ اللّه ُ الرِّبا کم و کاست می گرداند خدا مال ربوا را یعنی هر چند فراوان باشد عاقبت آن به نقصان و خسران میکشد إبن عباس رض فرمود که هر چه از آن مال بصدقه دهد یا در راه حج و غزوه نفقه کند پذیرفته نشود

و اینکه کمال نقصان است وَ یُربِی الصَّدَقات ِ و افزونی گرداند خدا صدقها را یعنی هر چند که کم باشد مزد او بسیاری خواهد بود وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ و خدا دوست نمیدارد کُل َّ کَفّارٍ أَثِیم ٍ هر ناسپاسی را که مستحل ربوا بود بزه کاری را که بر ارتکاب ربوا مصر بود إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بتحقیق آنانکه بگرویدند بامر و نهی وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و در عمل آوردند اوامر را بموجب فرمان وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپا داشتند نماز را وَ آتَوُا الزَّکاهَ و بدادند زکوه را لَهُم أَجرُهُم مر ایشان راست مزد ایشان عِندَ رَبِّهِم نزد پروردگار ایشان روز قیامت وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم و ایشانرا ترس نباشد بر آنچه پیش فرستاده اند وَ لا هُم یَحزَنُون َ و ایشان اندوهگین نشوند وقف لازم برای آنکه از عقب گذاشته اند.

صفحه : 98

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان اتَّقُوا اللّه َ بترسید از عذاب خدا وَ ذَرُوا و دست بدارید ما بَقِی َ مِن َ الرِّبا از آنچه مانده است از ربوا إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما باوردارندگان مر حرمت ربوا را بنی عمر و ثقفی و بنی مغیره مخزومی بربوا با یکدیگر معامله داشتند حضرت رسالت پناه ص روز فتح مکه بحرمت ربوا فتوی داد و بنی عمر و بشرط آنکه ربوای ایشان بر دیگران ثابت باشد و ربوای دیگران از ایشان ساقط شود صلح کردند و بوقت طلب ربوا از بنی مغیره کار بر ایشان سخت گرفتند و ایشان فریاد برآورده گفتند ما چه بدبخت کسانیم که ربوا را از همه مردمان وضع کرده اند ما هنوز بدان بلا گرفتاریم پس قصّه خود را بعرض عتاب بن اسید

که حاکم مکه بود رسانیدند و او صورت حال ماجرای ایشان بجناب نبوت مآب نوشت اینکه آیت نازل شد که دست از ربوا بدارید فَإِن لَم تَفعَلُوا پس اگر نکنید و بقیه ربوا را ترک ننمائید فَأذَنُوا پس آگاه کنید یک دیگر را و آماده باشید بِحَرب ٍ بجنگ کردنی مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ از خدا و رسول او و حفص رح فاذنوا خواند از اذن که بمعنی علم است یعنی اگر ترک ربوا نه کنید آگاه باشید و بدانید که لایق اید بحرب خدا که آتش است و بحرب رسول که شمشیر اوست وَ إِن تُبتُم و اگر توبه کنید از گرفتن ربوا فَلَکُم پس مر شماراست رُؤُس ُ أَموالِکُم سرمای های اموال شما لا تَظلِمُون َ نه شما ظلم کنید بر مدیون و زیاده از راس المال طلبید وَ لا تُظلَمُون َ و نه بر شما ظلم کنند و از سرمایه چیزی بکاهند بعد از نزول اینکه آیت بنی عمر و گفتند ما را طاقت حرب خدا و رسول نیست و از سود گذشته بسرمایه راضی شدند و بنو مغیره از غایت تنگدستی تا ادراک ثمار مهلت خواستند و بنی عمرو در تحصیل آن تعجیل نموده از امهال و تاجیل ابا میکردند آیت آمد که وَ إِن کان َ و اگر واقع باشد غریم ذُو عُسرَهٍ خداوند دشواری و مفلسی یعنی غریم تنگدست و مفلس باشد فَنَظِرَهٌ پس حکم آن مهلت دادن است إِلی مَیسَرَهٍ تا وقت توانگری و آسانی وَ أَن تَصَدَّقُوا و اگر صدقه دهید بقرض دار مفلس خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر دانید شما که آنچه خدا می فرماید متضمن صلاح دو

جهانی و متکفل انجاح جاودانی است وَ اتَّقُوا یَوماً و بترسید از عذاب روز که همه شما تُرجَعُون َ فِیه ِ بازگردیده شوید در آنروز إِلَی اللّه ِ بحساب خدا یا جزا که مقرر کرده است از ثواب و عتاب ثُم َّ تُوَفّی پس تمام داده شود کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی را ما کَسَبَت جزای آنچه عمل کرده باشد از نیک و بد وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان یعنی بازگردیدگان بوی ستم کرده نشوند.

صفحه : 99

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای جماعت گرویدگان إِذا تَدایَنتُم چون معامله کنید با یکدیگر بِدَین ٍ بوامی یعنی عقدی بندید از عقود شرعیه که بدل در آن دین باشد إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقت نام برده و معلوم بتوقیت سنین و شهور فَاکتُبُوه ُ پس بنویسید آنرا در صحیفه که مشتمل باشد بر وصف معامله و اسم معاملین و مبلغ حق و مقدار اجل تا وقت حاجت رجوع بدان کنید وَ لیَکتُب و باید که بنویسد آن وثیقه را بَینَکُم در میان شما کاتِب ٌ نویسنده بِالعَدل ِ بداد و راستی یعنی کم و زیاده نه کند در اجل و مال وَ لا یَأب َ و باید که سرباز نزند کاتِب ٌ هیچ نویسنده تنکیر کاتب بعد از نفی افاده عموم میکند و اینکه کتابت بقول بعضی فرض کفایت است و بقولی فرض عین بشرط فراغ کاتب و قولی آنست که فرض بوده و منسوخ شده لقوله و لا یضار کاتب و گفته اند مستحب است یعنی اولی آنست که ابا نه کند کاتب چون التماس کنند أَن یَکتُب َ آنکه بنویسد وثیقه معامله را کَما عَلَّمَه ُ اللّه ُ همچنانچه بیاموزانید او را خدای تعالی یعنی بدان نوع که

امر شرعی واقع شد فَلیَکتُب بس باید که بنویسد وَ لیُملِل ِ و باید که املا کند کاتب را الَّذِی عَلَیه ِ الحَق ُّ آن کسیکه برویست دین و بزبان خود اقرار کند وَ لیَتَّق ِ اللّه َ و باید که بترسد املا کننده از خدای رَبَّه ُ که پروردگار اوست وَ لا یَبخَس و کم نه کند در وقت اقرار مِنه ُ شَیئاً از ان حق که بر اوست چیزیرا فَإِن کان َ پس اگر باشد الَّذِی عَلَیه ِ الحَق ُّ آن کسیکه بر اوست حق یعنی بر ذمه اوست سَفِیهاً جاهلی بیوقوف یعنی بالغی غیر رشید چون مجانین و مردم مبهوت أَو ضَعِیفاً یا عاجزی ناتوان چون کودک خرد یا پیری نیک رسیده أَو لا یَستَطِیع ُ یا آنکه مطلقا توانائی ندارد و نمی تواند أَن یُمِل َّ هُوَ آنکه املا کند او که مدیون است بجهت آنکه اخرس باشد یا بواسطه آنکه مرض لکنت در زبانش پدید آید یا آنکه بدان لغت که متعارف قوم است گویا نه بود فَلیُملِل پس باید که املای آن حق کند وَلِیُّه ُ ولی یکی ازین ها که گذشت یعنی متولی امر او و آن قیم است مر طفل و مجنون را و و کیل و مترجم غیر مستطیع را و باید که ولی اقرار کند بِالعَدل ِ براستی و انصاف یعنی زیاده و کم املا نه کند وَ استَشهِدُوا و گواه گیرید بر معامله خود شَهِیدَین ِ دو گواه مِن رِجالِکُم از مردمان شما یعنی مسلمانان بالغ آزاد فَإِن لَم یَکُونا پس اگر اینکه دو گواه نباشند رَجُلَین ِ دو مرد یعنی اتفاق نیفتد که دو مرد گواه شوند فَرَجُل ٌ پس یک مرد وَ

امرَأَتان ِ و دو زن گواه شوند و شهادت زنان بی مردمان در بکارت و ولادت و عیوب نسائی در موضع مستور مسموعست و با مردان در حدود و قصاص مطلقا مسموع نیست و در غیر آن از حقوق مالی و غیر مالی چون نکاح و طلاق و عتاق و وکالت و وصیت و امثال آن مقبولست و گواه باید گرفت.

صفحه : 100

مِمَّن تَرضَون َ از ان کسانیکه پسندید و راضی باشید مِن َ الشُّهَداءِ از گواهان پس بیان میکند علت اعتبار عدد را در امرأتین یعنی دو زن برای آن باید أَن تَضِل َّ تا چون فراموش کند إِحداهُما یکی از آن دو زن معامله را که بران گواه بوده فَتُذَکِّرَ پس باید که یاد دهد إِحداهُمَا الأُخری یکی از ایشان آن دیگری را چون بجهت غلبه رطوبت نسیان بر امزجه نسوان غالب است پس دو زن باید که بتذکیر یکی نسیان دیگری زائل گردد وَ لا یَأب َ الشُّهَداءُ و باید که سرباز نزنند گواهان از تحمل شهادت یا آزادی آن إِذا ما دُعُوا چون خوانده شوند برای ادا یا تحمل آن وَ لا تَسئَمُوا و ملول مشوید أَن تَکتُبُوه ُ از آن که بنویسید حق را صَغِیراً در حالتی که خرد باشد آن حق أَو کَبِیراً یا بزرگ یعنی اندک و بسیار آنرا بنویسید إِلی أَجَلِه ِ تا مدتیکه او مقرر شده باقرار مدیون ذلِکُم اینکه کتابت شما أَقسَطُ راست ترست عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا وَ أَقوَم ُ و صوابتر لِلشَّهادَهِ مر گواهی دادن را چه کتاب مذکر شهودست وَ أَدنی و نزدیکتر است کتابت أَلّا تَرتابُوا آنرا که بشک نشوید در مقدار حق و

مدّت آن و تعین شهود حق چون رجوع نمائید بکتاب إِلّا أَن تَکُون َ مگر آنکه باشد معامله تِجارَهً حاضِرَهً بازرگانی بحضور تُدِیرُونَها بَینَکُم که می گردانید آنرا یک دیگر

یعنی معامله دست بدست و نقد به نقد فَلَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ تا پس نیست بر شما گناهی أَلّا تَکتُبُوها آنکه نه نویسید آنرا وَ أَشهِدُوا و گواه گیرید إِذا تَبایَعتُم چون خرید و فروخت کنید بنقد و حکم اینکه آیت منسوخ است بآیت فان امن بعضکم بعضا الآیه وَ لا یُضَارَّ کاتِب ٌ و باید که رنج رسانیده نشود نویسنده یعنی او را باکراه و اجبار کتابت نه فرمایند وَ لا شَهِیدٌ و نه گواه را ضرر رسانند بر قبول شهادت چون مانعی داشته باشد اینکه معنی که گفته شد بر تقدیر آنست که یضار فعل مجهول باشد پس اگر معلوم اعتبار کنند منطوقش آنست که باید که کاتب نرنجاند کسی را و وثیقه درست نویسد و از خیانت در کتابت احتراز کند و گواه نیز تحمل شهادت کند و از راستی در نه گذرد و گواهی نپوشد بوقت طلبیدن و بازنگیرد وَ إِن تَفعَلُوا و اگر بکنید ای معاملان اینها که نهی کردم از اضرار کاتب و شهید فَإِنَّه ُ فُسُوق ٌ بِکُم پس آن فعل منهی که گفتم نافرمانی باشد لاحق به شما وَ اتَّقُوا اللّه َ و همه شما بترسید از خدا و فرمان او را خلاف مکنید وَ یُعَلِّمُکُم ُ اللّه ُ و می آموزاند خدای شما را مصالح دین و دنیای شما را وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ و خدا بهمه چیزها عَلِیم ٌ داناست.

صفحه : 101

وَ إِن کُنتُم اگر باشید شما عَلی سَفَرٍ در سفر علی اینجا بمعنی فی است وَ

لَم تَجِدُوا کاتِباً و نیابید کاتبی که ثبت حقوق کند یا نویسنده باشد و ادوات کتابت یافته نشود فَرِهان ٌ مَقبُوضَهٌ پس وثیقه باشد گردهای قبض کرده شده یعنی فراستده فَإِن أَمِن َ پس اگر امین دارد بَعضُکُم بَعضاً برخی از شما برخی را و دل از خیانت او جمع دارد فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِن َ پس باید که ادا کند آن کس که امین داشته شده است یعنی مدیون أَمانَتَه ُ وام او را و انکار حق نه کند وَ لیَتَّق ِ اللّه َ و باید که بترسد از خدا رَبَّه ُ اعنی پروردگار او در امانت خیانت نه کند وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَهَ و مپوشید گواهی را که پوشیدن آن از گناهان کبائر است وَ مَن یَکتُمها و هر که بپوشد گواهی را فَإِنَّه ُ پس بدرستیکه آثِم ٌ قَلبُه ُ بزه مند و گناهکار است دل او و در اضافت اثم بقلب تنبیه تمام است بر وعید ربانی مرکاتم شهادت را چه جرائم قلبیه سخت تر و غلیظتر است از آثام متعلّقه اعضای ظاهره وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بآنچه میکنید از اظهار شهادت و کتمان آن عَلِیم ٌ داناست لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ مر خدائراست آنچه در آسمانهاست از ستاره و فرشته یا اوراست عوالم روحانیه که استار غیوب و بواطن صفات اند وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین هاست از ارکان و موالید یا اوراست عوالم جسمانیه که ظواهر اسماء و مظاهر افعال اند وَ إِن تُبدُوا و اگر آشکارا کنید ما فِی أَنفُسِکُم آنچه در نفسهای شماست از عزائم و نیات أَو تُخفُوه ُ یا پنهان دارید آنرا یُحاسِبکُم بِه ِ اللّه ُ شمار می کند خدا شما را

بدان چیز یا خبر میدهد شما را از آن تا دانید که دانای ضمائر و مطلع بر سرائر است آورده اند که حق سبحانه روز قیامت اعمال بنده را بتمام بروی احصا کند از گفتار زبان و کردار اعضا و اندیشه دل فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ پس بیامرزد بعد از ان احصا مر آنکس را که خواهد بفضل خود وَ یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ و عذاب کند هر کرا خواهد بعدل خود وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدا بر همه چیز از غفران و تعذیب قَدِیرٌ تواناست بعضی برانند که اینکه آیت بآیت لا یُکَلِّف ُ اللّه ُ نَفساً إِلّا وُسعَها منسوخست و جمعی گویند محکم است زیرا که قول اصح نزد اصولیان آنست که نسخ بر احکام متعرض شود نه بر اخبار و اینکه آیت خبرست پس منسوخ نشود و نزول آیت لا یکلف اللّه بعد ازین برای آنست تا دانند که مواخذه در خطره نخواهد بود زیرا که در وسع نیست آورده اند که چون اینکه آیت نازل شد صحابه کرام رض از تامل در مضمون آن متألم گشته بیطاقت شدند از صدیق و فاروق و معاذ بن جبل رض و بعضی از اعیان انصار رض اتفاق نمودند که بملازمت حضرت رسالت پناه ص رفته صورت حال بموقف عرض باید رسانید پس ایشان بجناب نبوت مآب آمده گفتند یا رسول اللّه کلفنا من العمل ما لا نطیق به ما را تکلیف کاری کردند که قوّت آن نداریم بلکه چیزی بما فرستادند که طاقت استماع آن نمی آریم حضرت استفسار نمود که آن چه خبر و کدام عمل است گفتند یا رسول اللّه عنان دلها در

قبضه اقتدار و زمام اندیشها در پنجه اختیار ما نیست احیانا خیال معاصی در دل ما می آید و فکر مناهی در خاطر ما خطور مینماید و ما آنرا مکروه میداریم و از قوت بفعل نمی آریم و حق سبحانه می فرماید که یحاسبکم به اللّه اگر ما را بدان بگیرد کار دشوار شود و هیچکس از عهده آن بیرون نیاید سیّد عالم ص فرمود که مگر شما همان میگوئید که بنی اسرائیل گفتند سمعنا و عصینا لا جرم چندین بلیه بر گفتار ایشان متضرع شد، بگوئید سمعنا و اطعنا دلهای اصحاب رض از کلام سید احباب اطمینان تمام یافته گفتند سمعنا قوله و اطعنا امره ببرکت اینکه گفتار کار دشوار ایشان رو به آسانی نهاد و حضرت حق سبحانه در ثنای اینکه امت و سبکساری ایشان اینکه آیت فرستاد که.

صفحه : 102

آمَن َ الرَّسُول ُ گروید و اعتقاد کرد رسول یعنی محمّد بِما أُنزِل َ إِلَیه ِ بدان چیزیکه فرستاده شده است باو مِن رَبِّه ِ از پروردگار او که آن آیات قرآن است و احکام دین و حقوق شرع وَ المُؤمِنُون َ و مومنان نیز امت او بدان منزل گرویدند اما ایمان رسول بتحمل و تبلیغ رسالت بود و ایمان ایشان باقرار و تصدیق پس بجهت تکریم مومنان جمع کرد میان پیغمبر و ایشان در ذکر و فرمود کُل ٌّ همه ایشان از نبی و متابعان آمَن َ بِاللّه ِ گرویده اند بخدا یعنی بوجود ازلی و ابدی و اسمای حسنی و صفات جلال و افعال متقنه و احکام کامله او وَ مَلائِکَتِه ِ و به فرشتگان او که مقربان حضرت کبریااند نه بنات وی و بنو ملح میگویند که ملائکه بنات وی و رسل اند از

حق سبحانه بانبیا و سبب وحی اند برسل وَ کُتُبِه ِ و به کتابهای منزله وی که همه حق است و سخنان اوست غیر مخلوق وَ رُسُلِه ِ و بفرستادگان او که همه پاک و معصوم اند و برگزیده و وحی گذارنده و خواننده براه حق اند لا نُفَرِّق ُ میگویند نبی و مومنان که ما جدا نمی کنیم در ایمان بَین َ أَحَدٍ میان هیچ یک مِن رُسُلِه ِ از رسولان او بلکه بهمه ایمان می آریم بخلاف یهود و نصاری که از روی حسد بعضی را منکراند وَ قالُوا سَمِعنا و گفتند مومنان شنیدیم قول خدا را وَ أَطَعنا و فرمان بردیم مر او را پس بطریق التفات از حضیض غیبت بذروه خطاب برآمده گفتند غُفرانَک َ رَبَّنا می طلبیم آمرزش ترا ای پروردگار ما وَ إِلَیک َ المَصِیرُ و بسوی تو است بازگشت همه و اگر اینکه قول را که در سبب نزول مذکور شد اعتبار کند اینکه آیت را مدنی باید گفت و اهل حدیث متفق اند بر آنکه اینکه آیت و تالی او مکی ست و بی واسطه در شب معراج بر آنحضرت نازل شده چنانچه در صحیح مسلم بروایت إبن مسعود رح وارد است که آنحضرت را در شب معراج سه چیز عطا فرموده اند نمازهای پنجگانه و خواتیم سوره بقره و آنکه گناهان هلاک کننده یعنی کبائر بیامرزند مر کسی را از امت که شرک نیارد بخدا در ینابیع آورده که چون رسول ص بمعراج رفت و بساط کونین را بقدم همّت طی کرده بمنزل قرب رسید مثنوی

سوی عالمی شد که عالم نماند وزو در میان سایه هم نماند

برون آمد از پرده بود خویش نگه کرد بی پرده مقصود خویش

بوقتی که در مقام أَو

أَدنی سلام و کلام الهی در مقابله تحیات حضرت رسالت پناهی واقع شد حق سبحانه خود را ستائش فرمود که آمَن َ الرَّسُول ُ بِما أُنزِل َ إِلَیه ِ مِن رَبِّه ِ چنانچه خواجه عالم ص مناجاتی کرد محتوی بر آنکه مرا شربت اینکه کرامت بی مومنان امت گوارنده نیست حق تعالی فرموده وَ المُؤمِنُون َ کُل ٌّ آمَن َ الآیه حق تعالی پرسید که امت تو در قبول احکام چه می گویند خواجه عالم فرمود قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا خطاب آمد که من هم بر ایشان سهل کردم لا یُکَلِّف ُ اللّه ُ در رنج نیفگند خدا نَفساً هیچ نفسی را یا نفرماید بکاری إِلّا وُسعَها مگر بمقدار طاقت او لَها ما کَسَبَت و آن نفس را باشد آنچه کسب کند از نیکوئیها وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت و بر وی باشد آنچه بجا آرد از بدیها حضرت ص درین محل بالهام الهی آغاز دعا کرد که رَبَّنا لا تُؤاخِذنا ای پروردگار ما مگیر ما را بعقوبت إِن نَسِینا اگر فراموش کردیم و عملی نیکو از ما فوت شد أَو أَخطَأنا یا خطا کردیم و بی قصد مرتکب مناهی شدیم رَبَّنا ای آفریدگار ما وَ لا تَحمِل و بار مکن عَلَینا بر ما إِصراً بار گران کَما حَمَلتَه ُ همچنانکه بار کردی آنچیز گران را عَلَی الَّذِین َ مِن قَبلِنا بر آن کسانی که پیش از ما بودند یعنی یهود و نصاری که تکالیف شاقه بر ایشان واقع شده بود رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ای خداوند ما و تحمیل مکن بر ما ما لا طاقَهَ لَنا بِه ِ آنچیزیرا که نیست طاقت ما را بآنکه حدیث نفس ست و وسوسه او بقول مفسران که اینکه آیت را مدنی

دانند و ناسخ آیت محاسبه شناسند و بقول دیگر مکیّست مر او استیلای شیطان ست بواسطه غلبه شهوات بر نفس یا شماتت اعدا هرچه بنده را از حق مشغول گرداند و از فرمانبرداری او باز دارد و گفته اند لا طاقه لنا به لغزیدن قدم ست از صراط مستقیم وَ اعف ُ عَنّا و عفو کن و درگذر از ما خطاها و فراموشیهای ما.

صفحه : 103

وَ اغفِر لَنا و بیامرز گناهان ما را وَ ارحَمنا و به بخش بر ما بقبول اطاعتهای ما أَنت َ مَولانا تو کارساز و یاری دهنده مائی فَانصُرنا پس یاری ده ما را و مظفر گردان عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ بر گروه کافران آورده اند که چون معاذ بن جبل رض اینکه سوره را ختم کردی آمین گفتی و در خبرست که حضرت رسالت پناه صلعم اینکه دعا را در شب معراج میگفت و ملائیکه آمین می کردند و حق سبحانه اجابت می فرمود

سوره ال عمران

مدنیّه وّ هی مائتا آیه وّ عشرون رکوعا

بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الم مفتاح سوره یا اسم اوست یا الف اشارتی بآلائی عمیم حق ست و لام بلقای کریم او و میم بمحبت قدیم او یعنی برکت آلای او در دنیا همه را علی العموم شامل ست و نعمت لقای او در سرای عقبی بارباب خصوص واصل و فیض محبّت بی منتهای او در هر دو جهان اخص ّ خواص را حال اللّه ُ خدای سزاوار پرستش اوست لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ معبودی مستحق عبادت مگر او الحَی ُّ زنده که حیات هر زنده از اوست القَیُّوم ُ پاینده که قیام هر پاینده بدوست جمعی از نصاری نجران بمدینه آمده میخواستند که با حضرت رسالت پناه

در باب عیسی ع مناظره بکنند و حضرت ع بعد از ملاقات ایشانرا باسلام دعوت فرمود و ایشان گفتند ما غاشیه اسلام بر دوش و حلقه دین الهی در گوش داریم حضرت فرمود که شما را نسبت بزن و فرزند بجناب الوهیت از اسلام بازداشته است ترسایان گفتند ما در نسبت فرزندی عیسی ع بحق سبحانه محقیم و اگر عیسی ع پسر او نیست پس پدر او کیست رسول ص فرمود در مذهب ما و شما فنای بر خدا روا نیست و خود میدانید که عیسی ع شربت اجل خواهد چشید و دیگر شما اعتراف میکنید که تصویر صورت مسیح در رحم مریم بتقدیر او بود و هم بعقیده شما پروردگار عالم مصور نیست و دیگر خود میگوئید که عیسی ع اکل و شرب داشت و رفتن و آمدن و خواب و بیداری نیز بدو نسبت میکنید و حق سبحانه ازین همه مقدس منزه است ایشان ساکت شدند و از مجلس برخاستند و هشتاد و نه آیت از اوائل اینکه سوره نازل شد و چون نزاع ترسایان تاره در الوهیت عیسی او تاره در نبوّت محمّد واقع شد لا جرم باول سوره ذکر الوهیت حق و حیات و قیومیت او نازل شد بعد از آن در بیان نبوّت فرمود نَزَّل َ فرو فرستاد خدا عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو قرآن را بِالحَق ِّ براستی در اخبار و درستی در دلالات مُصَدِّقاً در حالتی که موافق است اینکه کتاب لِما بَین َ یَدَیه ِ مر آن کتاب ها را که پیش از وی بوده و آن موافقت در توحید و نبوّت و معاد و اصول دین ست وَ أَنزَل َ التَّوراهَ وَ الإِنجِیل َ و

فرو فرستاد توریت و انجیل را مِن قَبل ُ پیش از فرستادن قرآن هُدی ً لِلنّاس ِ راه نماینده مر بنی اسرائیل را بطریق حق و درین دو کتاب نفی معبودیت ما سوای اللّه مذکورست و بدین نفی بطلان قول یهود و نصاری در آنچه نسبت بعزیر ع و عیسی ع میگویند ثابت می شود وَ أَنزَل َ الفُرقان َ و فرو فرستاد کتابهای دیگر را جدا کننده است میان حق و باطل در تفسیر کبیر آورده که فرقان معجزه ایست که مقارن انزال کتب بوده و دعوی صادق و کاذب بدان متمیز میشود إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه آن کسانیکه نگرویدند بِآیات ِ اللّه ِ به نشانهای قدرت الهی یا آیات قرآنی یا انبیاء که هر یک علامتی اند در طریق اهتدا لَهُم عَذاب ٌ شَدِیدٌ مر ایشانراست عذابی سخت یعنی پیوسته وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدا غالب است و قادر بر عذاب کفار ذُو انتِقام ٍ خداوند عقاب و غضب بر ایشان.

صفحه : 104

إِن َّ اللّه َ بدرستیکه که خدا لا یَخفی عَلَیه ِ شَی ءٌ پوشیده نمی ماند برو چیزی از کائنات فِی الأَرض ِ وَ لا فِی السَّماءِ در زمین و نه در آسمان بلکه علم الهی محیط است بجمیع معلومات و موجودات و علم عیسی به بعضی از مغیبات حاصل بوده و آن نیز بتعلیم حق بود پس بچنان علم ناقص مستدل نتوان شد بربوبیت او هُوَ آن خدائی که علم او محیط است بهمه موجودات الَّذِی یُصَوِّرُکُم آن کس ست که تصویر می کند شما را فِی الأَرحام ِ در رحمهای مادران شما کَیف َ یَشاءُ بهر نوع که میخواهد دراز و کوتاه و ذکر و انثی و سیاه و سفید و ناقص و کامل و زشت

و زیبا سعید و شقی و قدرت عیسی برین وجه نبوده بلکه در رحم مادر تصویر بافته مصوّر مصوّر خود نتواند بود زیرا که مصوّر مخلوق ست و مخلوق محتاج بخالق و محتاجی خدا را نشاید و خالق همه اللّه ست لا إِله َ إِلّا هُوَ تکریر جهت تقریر وحدانیت ست علی رغم الف انصاری که بثالث ثلاثه قائل اند العَزِیزُ بی همتا و بی مانند الحَکِیم ُ دانای محکم کار هُوَ الَّذِی أَنزَل َ اوست آنکه فرو فرستاد عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو قرآن را مِنه ُ بعضی اینکه کتاب آیات ٌ مُحکَمات ٌ نشانهای روشن ست و آیتهای مفصل و مبین که در لفظ و معنی آن هیچ اشکال نباشد هُن َّ آن آیات محکمه أُم ُّ الکِتاب ِ اصل و معظم قرآن ست وَ أُخَرُ و آیتهای دیگر مُتَشابِهات ٌ ماننداند بیک دیگر در ظاهر و ادراک معنی آن بی تامل دست نمی دهد بعضی برانند که محکم آن ست که متحمل یک وجه بیش نباشد و متشابه آنکه احتمال وجوه دارد و شیخ ابو المنصور ماتریدی رح فرموده که عقل بیان محکم میداند و در متشابه بی مدد نقل دخل کردن نمی تواند و گفته اند متشابه حروف مقطعه اند که یهود و نصاری از روی حساب جمل بدان بر مدّت دولت اسلام استدلال می کردند و چون فاتحه هر سوره از مقطعات غیر مکرره در حساب تفاوت بسیار میداشت چنانچه در الم هفتاد و یک ست و المص صد و شصت و یک و الرا دویست و سی و یک است و المر دویست و هفتاد و یک و آنچه طلب می کردند بر ایشان مشتبه گفتند ما بدین ایمان نداریم حق سبحانه فرمود فَأَمَّا الَّذِین َ پس اما آن کسانیکه از جهت تقلید و تعصب فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان زَیغ ٌ

کجی و تباهی است یا شک در سخن الهی فَیَتَّبِعُون َ پس پیروی می نمایند ما تَشابَه َ آنچیزیرا که لفظ او متشابه و معنی او مشکل ست مِنه ُ از کتاب ابتِغاءَ الفِتنَهِ برای طلب کردن فتنه که شرکست یا تکذیب قرآن یا تلبیس بر جهال چنانچه یهود گفتند اینکه حسابهای مختلف بر ما مشتبه است و غرض آن بود که جاهلان قوم خود را در شک اندازند وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه ِ و دیگر اتباع متشابهات می کنند بجهت طلب تاویل آن بر وفق مدعی و متمنای خود وَ ما یَعلَم ُ تَأوِیلَه ُ و نمیداند تاویل آنچه متشابه است إِلَّا اللّه ُ مگر خدائی که آنرا فرو فرستاده امام سجاوندی رح فرمود که بمذهب اهل سنت و جماعت اینجا وقف لازم ست یعنی بر الا اللّه وقف باید کرد تا راسخان علم که بعد ازین مذکور میشوند در دانستن تاویل داخل نگردند چه بحقیقت جز حق سبحانه بتاویل.

صفحه : 105

رَبَّنا هم قول راسخان علم است و ایشان قومی اند که متاع دانش خود را بزیور عمل بیاراسته میگویند ای آفریدگار ما لا تُزِغ مپیچان و منحرف مساز قُلُوبَنا دلهای ما را از دین حق بَعدَ إِذ هَدَیتَنا پس از آنکه ما را راه راست نمودی وَ هَب لَنا و ببخش ما را مِن لَدُنک َ رَحمَهً از نزدیک خود توفیقی بر استقامت که آن رحمت محض و محض رحمت است یا بما ارزانی دار عصمتی خالی از شک و شبه إِنَّک َ أَنت َ الوَهّاب ُ بدرستیکه توئی بخشنده هر عطیه رَبَّنا ای پروردگار ما إِنَّک َ جامِع ُ النّاس ِ بدرستیکه تو فراهم آرنده همه مردمانی بعد از مرگ ایشان لِیَوم ٍ لا

رَیب َ فِیه ِ برای حساب روزی که هیچ شک نیست در وقوع آن إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یُخلِف ُ المِیعادَ خلاف نکند وعده که در بعث و نشور فرموده إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا به تحقیق آنانکه کافر شدند یعنی یهود قریظه و نضیر یا کفار قریش که حضرت رسالت پناه ص را سرزنش می کنند که درو ریش ست و پسران ندارد و خود باموال و اولاد مفاخرت و مکاثرت میکردند لَن تُغنِی َ عَنهُم دفع نکند و باز ندارد از ایشان أَموالُهُم مالهای ایشان که بدان می نازند وَ لا أَولادُهُم و نه فرزندان ایشان که با وجود آنها علم مباهات می افراشتند مِن َ اللّه ِ شَیئاً از عذاب خدا هیچ چیز در دنیا اگر به محنت درمانند و نه در آخرت که ایشان را بسوی مضیق جهنّم رانند وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم وَقُودُ النّارِ ایشانند آتش انگیزان دوزخ و عادت اینکه مشرکان یا یهود یا نصاری در تکذیب حضرت رسالت پناه علیه السلام کَدَأب ِ آل ِ فِرعَون َ مانند عادت متابعان فرعون ست در تکذیب موسی وَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم و عادت آن کسان نیز که پیش از فرعونیان بودند چون عاد و ثمود کَذَّبُوا بِآیاتِنا بدروغ داشتند آیتهای ما را یا معجزات انبیاء خود را فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ پس بگرفت ایشانرا خدا بِذُنُوبِهِم بگناهان ایشان از انکار و تکذیب و غیر آن وَ اللّه ُ شَدِیدُ العِقاب ِ و خدای سخت عقوبت است بر کافران قُل لِلَّذِین َ کَفَرُوا بگو ای محمّد ص مر آن کسانرا که کافر شدند از یهود و شماتت کردند در واقعه احد سَتُغلَبُون َ زود باشد که مغلوب میشوید در دنیا بنصرت مومنان بر شما وَ

تُحشَرُون َ إِلی جَهَنَّم َ و جمع کرده شوید در عقبی بسوی دوزخ وَ بِئس َ المِهادُ و بد آرامگاهی ست دوزخ پس خطاب با کفار قریش میفرماید که

صفحه : 106

قَد کان َ لَکُم آیَهٌ بدرستی که بود شما را علامتی و نشانی درست بر نبوّت محمّد ص فِی فِئَتَین ِ التَقَتا در قصّه آن دو گروه که هم روی و هم دیدار شدند در حرب بدر فِئَهٌ تُقاتِل ُ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ گروهی کارزار میکنند در راه خدا که لشکر پیغمبر بودند سیصد و سیزده تن و هفتاد و هفت تن مهاجرین و دویست و سی و شش تن انصاری وَ أُخری کافِرَهٌ و گروهی ناگرویده بخدا که لشکر ابو جهل بودند نه صد و پنجاه تن یَرَونَهُم میدیدند مسلمانان ایشانرا یعنی لشکر کفار را مِثلَیهِم دو برابر خود رَأی َ العَین ِ دیدنی آشکارا اگرچه ایشان سه برابر مؤمنان بودند اما خدای تعالی وعده کرده بود که یکی از مؤمنان را بر دو تن از کافران غالب گردانم مائه صابره یغلبوا مائتین درین محل کفار را دو برابر ایشان بدیشان نمود تا بوعده الهی مستظهر شده رو بحرب آرند و بر دشمن غلبه کنند و علامت مذکوره اینکه بود که اندک بر بسیار غالب آمدند و در اخبار آمده است که در میدان حرب مؤمنان را اندک بچشم کافران درآورد تا بر جنگ دلیر شدند و در اثنای حرب مؤمنان را ضعف لشکر ایشان بدیشان نمود تا از خوف مغلوب و منکوب شدند و برین تقدیر فاعل یرون کافران باشند و ضمیر هم راجع به مؤمنان و علامت صحت نبوت اینکه بود وَ اللّه ُ یُؤَیِّدُ و خدا قوّت دهد بِنَصرِه ِ مَن یَشاءُ بیاری کردن

خود هرکرا خواهد إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در تقلیل کثیر و تکثیر قلیل لَعِبرَهً هرآئینه اعتباری هست لِأُولِی الأَبصارِ مر خداوندان بینائیها را مراد بینائی دل است که بصیرت گویند زُیِّن َ لِلنّاس ِ زینت داده شده یعنی آراسته شده است برای مشرکان حُب ُّ الشَّهَوات ِ دوستی آرزوهای نفس مراد مشتهیات است و زینت دهنده حق تعالی بود که خالق افعال و دواعی اوست و تزئین جهت امتحان بندگان باشد و گفته اند مزین شیطان ست که می آراید در چشم حس ّ ایشان اینکه مشتهیات را مِن َ النِّساءِ از زنان که بدترین دام شیطان ایشانند وَ البَنِین َ و پسران که محبوب طباع والدین اند وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَهِ و قنطارهای گرد بر گرد نهاده یا دفین ساخته مِن َ الذَّهَب ِ وَ الفِضَّهِ از زر و سیم قنطار هشت هزار مثقال زر است یا هشت هزار مثقال نقره یا به پری پوست گاوی دینار و درم وَ الخَیل ِ المُسَوَّمَهِ و دیگر اسپان علامت دار مراد آن نشان اسپ است که عیب و هنر او ظاهر میگرداند چون مطلق الیمین و اغر محجّل و امثال آن و گفته اند مسومه اسپ آراسته است با تمام خلقت یا راه وار یا فربه یا ابلق که میل عرب بدان بیشتر بوده وَ الأَنعام ِ و دیگر چهارپایان از شتر و گاو و گوسفند وَ الحَرث ِ و کشت زار یا زمینها برای زرع ذلِک َ اینکه یاد کرده شد و در نظر کفّار آراسته گشته است مَتاع ُ الحَیاهِ الدُّنیا چیزی ست که برخورداری پابند از آن در زندگانی دنیا وَ اللّه ُ و خدا که معبود بحق است عِندَه ُ حُسن ُ المَآب ِ نزدیک اوست

نیکوهای بازگشت حسن المآب جز قرب رب الارباب متصور نیست بیت

ای دل از درگاه جانان رخ متاب زندگی خواهی بجانان اقتراب

چند گردی کوه و صحرا در هوس پیش او آی انه حسن المآب

صفحه : 107

قُل أَ أُنَبِّئُکُم بگو ای محمّد ص آیا خبر دهم شما را ای درویشان صحابه رض بِخَیرٍ مِن ذلِکُم به بهتر ازینها که گفته شد لِلَّذِین َ اتَّقَوا برای آنها که پرهیز کردند از شرک که عامه مومنان باشند یا از ارتکاب فواحش بگذشتند یا متاع دنیا را دست بازداشتند چون اهل صفه مر ایشان راست عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان جَنّات ٌ بوستانهاست که اندکی از ان بهترست از دنیا و آنچه دروست و در حدیث آمده که لموضع سوط من الجنه خیر من الدنیا و ما فیها پس صفت آن بوستانها می کند که تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ میرود از زیر قصور یا اشجار آن بوستان جویهای آب خالِدِین َ فِیها جاوید باشند متقیان در آن بوستانها ذکر خلود جهت آنست که نعمت خلود در آن بخوف انقطاع منغص نگردد وَ أَزواج ٌ و مر ایشانرا جفتهااند از حوری و انسی مُطَهَّرَهٌ پاکیزه از قاذوراتی که نساء دنیا را باشد یا پاکیزه در خلق و خلق وَ رِضوان ٌ مِن َ اللّه ِ و دیگر ایشان را خوشنودی ست از خدا و اینکه از بهشت و نعیم او بهترست وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و خدا بیناست بِالعِبادِ به بندگان و احوال ایشان الَّذِین َ متقیان که نازل منازل جنان خواهند بود آنانند که از روی نیاز یَقُولُون َ رَبَّنا میگویند ای پروردگار ما إِنَّنا آمَنّا بدرستی که ما گرویده ایم بآنچه

تو فرمودی فَاغفِر لَنا پس بیامرز برای ما ذُنُوبَنا گناهان ما را امروز خطّ کرم بر دفتر عصیان ما کش بفضل تو وَ قِنا عَذاب َ النّارِ و فردا ما را از عذاب دوزخ نگاهدار الصّابِرِین َ وَ الصّادِقِین َ دیگر صفت ایشان می کند که صبرکنندگانند بر ادای فرائض و سنن یا بر ترک محظورات و شبهات یا در وقت هجوم آفات و بلیات و راستانند در قول و فعل و نیت وَ القانِتِین َ و فرمان بردارانند امر خدا را در پنهان و آشکارا وَ المُنفِقِین َ و نفقه کنندگانند از مال حلال بر اهل استحقاق وَ المُستَغفِرِین َ و آمرزش خواهندگانند بِالأَسحارِ در سحرها که اوقات اجابت دعوات ست یا نماز گذارندگان در ثلث آخر شب یا ادا کنندگان نماز بامداد بجماعت محققان گویند که اهل تقوی صابرانند در کشیدن بار ریاضت و صادقانند در انتهاج مناهج ارادت و قانتانند در سلوک الی اللّه و سیر فی اللّه بی قصور و فتور و منفق صفات و ذوات از روی محبت و مستغفرانند از ذنوب قلوب که توجه ست بغیر حق بیت

گناه آمد شهود ما سوی اللّه ازین نوع گناه استغفر اللّه

و ازین صفات که مذکور شد صبر مبدأ سلوکست و صدق ابتدای تخلّق باخلاق مالک الملوک و قنوت اشتغال بنقص نفس بو الفضول و انفاق سبب تکمیل او در رتبه قبول و مراد از استغفار فنا در توحیدست و تا ستاره هستی سالک در مغرب فنا متواری نشود خورشید بقائی ابد از مطلع فیض ازلی طالع نگردد و ذکر سحر که نزدیک زوال ظلمت شب و ظهور صفای روزست اینکه فائده میدهد که چون

شواهد جبروت بر هیاکل ملک و ملکوت مستعلی شد در شب وجود ما عدا که نمودنی بودست زائل گشته صبح شهود وحدت از افق حقیقت رو نماید و سر اینکه هر کلام تمام اذا اطفا السراج فقد طلع الصبح اینجا چهره کشاید رباعی

لمعه نور قدم چو تافت ز اکوان جمله مرادات محدثات برآمد

صبح وصالش دمید در همه آفاق هر طرف بانگ الصلوه برآمد

در اسباب نزول آورده که دو حبر از احبار شام بمدینه آمده از حضرت پناه سؤال کردند که بزرگترین کلمه و شریف ترین شهادتی در کلام خدا کدام ست اینکه آیت نازل شد که.

صفحه : 108

شَهِدَ اللّه ُ گواهی داد خدا بحق یا حکم کرد یا اعلام نمود یا بیان فرمود أَنَّه ُ آنکه اوست خدا بحق که از روی تحقیق لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی سزای پرستش نیست مگر او وَ المَلائِکَهُ و فرشتگان نیز بهمین وجه گواهی دادند وَ أُولُوا العِلم ِ و خداوندان علم که مومنان اهل کتاب اند یا جمیع مهاجر و انصار رض یا علمای اینکه امت همین گواهی میدهند قائِماً در حالتی که هر یک از علماء قائم اند بِالقِسطِ بعدل در ادای شهادت یا خدا گواهی داد بوحدانیت خود و او قائم بود بعدل یعنی حاکم براستی و گفته اند شهادت حق نصب دلائل ست بر توحید و شهادت ملائک اقرار بوحدانیت و گواهی علمای ایمان بدان و احتجاج بران و فضیلت علما و شرف ایشان از اقتران شهادت ایشان با شهادت حق معلوم میتوان کرد لا إِله َ إِلّا هُوَ تکرار بجهت تاکیدست و مزید اهتمام بمعرفت ادله توحید

العَزِیزُ قوی ست و غالب یعنی ممتنع است از آنکه لاحق شود بدو توحید موحدی و وصف واصفی مگر بر وجه امر چه همه ماموراند باظهار کلمه توحید الحَکِیم ُ دانا در شهادت بوحدت خود إِن َّ الدِّین َ بدرستی که دین پسندیده عِندَ اللّه ِ الإِسلام ُ نزدیک خدای دین اسلام ست نه یهودیت و نصرانیت وَ مَا اختَلَف َ الَّذِین َ و اختلاف نکردند در آنکه دین اسلام حق ست و محمّد ص پیغمبر بحق آنانکه أُوتُوا الکِتاب َ داده اند بدیشان کتاب یعنی توریت و انجیل إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ مگر پس از آنکه آمد بدیشان دانشی بحقیقت امر یعنی قرآن بدیشان فرود آمد موافق و مصدق کتاب ایشان آنکه ایشان آغاز خلاف کردند بَغیاً بَینَهُم از روی حسد یا جور که در میان ایشان ست یا میل بریاست و بزرگی قوم وَ مَن یَکفُر بِآیات ِ اللّه ِ و هر که نگرود به قرآن یا بمعجزاتی که خدای تعالی محمّد را ارزانی داشته فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدا سَرِیع ُ الحِساب ِ زود حساب کننده است یعنی زود باشد که ازین عالم بروند و خدای تعالی بعد از حساب ایشان را جزا دهد بر کفر و انکار ایشان فَإِن حَاجُّوک َ پس اگر اینکه جهودان با تو خصومت کنند در دین بعد از اقامت حجت یا نصاری نجران در مقام جدال باشند بواسطه عیسی ع فَقُل أَسلَمت ُ پس بگو در جواب ایشان که تسلیم کردم وَجهِی َ لِلّه ِ روی خود را یعنی خودی خود و گفتار و کردار و نیت و دل خود را سپردم مر خدای را وَ مَن ِ اتَّبَعَن ِ و آنها که پیروی کردند مرا همین کردند که

من کردم وَ قُل و بگو ای محمّد ص لِلَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مر آن کسانرا که کتاب بدیشان داده اند یعنی یهود و نصاری وَ الأُمِّیِّین َ و بگو مشرکان عرب را که کتاب نداشته اند أَ أَسلَمتُم آیا اسلام می آرید چنانچه من آورده ام استفهام است بمعنی امر یعنی اسلام آرید فَإِن أَسلَمُوا پس اگر اسلام آوردند و امر حق را انقیاد کردند فَقَدِ اهتَدَوا پس راه یافتند بمقصود کلی و از بادیه ضلالت بمقصد اصلی رسیدند وَ إِن تَوَلَّوا و اگر اعراض کردند و پشت بر اسلام آوردند ترا هیچ ضرر نیست فَإِنَّما عَلَیک َ البَلاغ ُ پس جزین نیست که بر تو پیغام رسانیدن ست و بس وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و خدا بیناست بِالعِبادِ به بندگان و تکذیب و تصدیق ایشان.

صفحه : 109

إِن َّ الَّذِین َ یَکفُرُون َ بدرستیکه آن گروه که کافراند بِآیات ِ اللّه ِ بقرآن و محمّد ص یا به حجتهای روشن که بر وحدانیت حق سبحانه واقع ست در کتابهای وی وَ یَقتُلُون َ النَّبِیِّین َ و می کشتند پیغمبران را بِغَیرِ حَق ٍّ بی آنکه کشتن براستی باشد درین سخن تاکیدست چه قتل نبی بحق نمی باشد یعنی ایشان میدانند که بغیر حق می کشتند و اینکه صورت اقبح است از آنکه تصور نه کنند که بحق می کشند از حضرت رسالت پناه ص مروی است که بعد از تلاوت اینکه آیت فرمود که بنی اسرائیل چهل و سه پیغمبر را در یک ساعت از اوّل روز بکشتند پس صد و دوازده کس از زهاد و عباد ایشان برخاستند تا بر ایشان امر معروف و نهی منکر کنند ایشانرا نیز در آخر روز بکشتند چنانچه خدای تعالی میفرماید وَ یَقتُلُون َ الَّذِین َ و میکشتند آنانرا که از

روی حقانیت یَأمُرُون َ بِالقِسطِ میفرمودند بعدل و راستی مِن َ النّاس ِ از مردمان یعنی ما سوای انبیاء فَبَشِّرهُم بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ پس خبر ده ایشان را بعذاب دردناک یعنی وعید ده ایشان را بجای بشارت أُولئِک َ الَّذِین َ آن گروه قاتلان یا اسلاف و اخلاف ایشان آنانند که بی شائبه شبهه حَبِطَت أَعمالُهُم تباه گشت و نیست شد عملهای ایشان که می گفتند ما پذیرنده احکام توریت ایم و بشریعت موسی ع عمل می کنیم فِی الدُّنیا درین سرائی که کس او را نمی ستاید وَ الآخِرَهِ و در ان سرا که ثواب بر آن مرتب نمی شود وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین َ و نیست مر ایشان را یاری دهندگان در قیامت که عذاب از ایشان دفع کنند أَ لَم تَرَ آیا نمی نگری إِلَی الَّذِین َ بسوی آنانکه أُوتُوا نَصِیباً داده شده اند بهره را مِن َ الکِتاب ِ از توریت یعنی اندک چیزیرا دانسته اند از ان یُدعَون َ إِلی کِتاب ِ اللّه ِ خوانده می شوند بسوی توریت لِیَحکُم َ بَینَهُم تا حکم کند در میان ایشان در قصّه یهود خبرست که حکم رجم را منکر شدند و در سوره مائده مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و گویند روزی حضرت رسالت پناه ص جمعی از یهود را باسلام دعوت کرد نعمان بن ابی اوفی گفت ای محمّد ص من با تو در حضور علمای دین خود مناظره میکنم حضرت فرمود که آن صحیفه را از توریت که مشتمل بر نعت و صفت من است بیارید و درین محکمه آنرا حکم سازید ایشان ازین قول ابا نموده آیات توریت را حاضر نکردند حق تعالی فرمود که ایشانرا بتوریت میخوانند ثُم َّ یَتَوَلّی پس رو می گردانند فَرِیق ٌ مِنهُم گروهی از ایشان که رؤسای

یهوداند وَ هُم مُعرِضُون َ و ایشان اعراض کنندگانند از حق ذلِک َ اینکه اعراض از حکم توریت مر ایشانرا بِأَنَّهُم قالُوا به سبب آنست که ایشان میگویند لَن تَمَسَّنَا النّارُ نخواهد رسید بما آتش دوزخ إِلّا أَیّاماً مَعدُودات ٍ مگر روزی چند شمرده که هفتست تا چهل وَ غَرَّهُم و فریب داد مر ایشانرا فِی دِینِهِم در کیش ایشان ما کانُوا یَفتَرُون َ آن چیزیکه هستند که برمی بافند از تسهیل عقوبت و شفاعت آبای ایشان مر ایشان را.

صفحه : 110

فَکَیف َ إِذا جَمَعناهُم پس چگونه باشد حال ایشان آنهنگام که جمع کنیم ایشانرا لِیَوم ٍ لا رَیب َ فِیه ِ از برای حساب روز که هیچ شک نیست در وقوع آن وَ وُفِّیَت کُل ُّ نَفس ٍ و داده شد هر نفسی را بتمام ما کَسَبَت جزای آنچه کسب کرده است وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم دیده نشوند بنقصان حسنات و زیادتی سیئات عمرو بن عوف رض روایت کرده که در غزوه احزاب حفر خندق میکردند سنگی سخت پدید آمد و صحابه رض از شکستن آن عاجز شده رجوع بر پیغمبر ع نمودند و آنحضرت ص بدان موضع آمده کلند متین بدست مبارک گرفت و بقوت روحانی بل بتائید ربانی چنان ضربتی فرود آورده که از ان سنگ سخت قدری بشکست و برقی از میان آهن و سنگ بجست که از بارقه آن آتش کوههای مدینه روشن شده بحد مدائن رسید و کنگروهای ایوان کسری بنظر حاضران درآمد نوبت دیگر بضربت آنحضرت ص مقداری از ان بریخت و نوری درخشان شد که بروشنائی آن عمارت صنعای یمن ظاهر گشت نوبت سوم لامعه ظهور نمود که قصور قیاصره روم بنظر درآمد صحابه رض

تکبیر فتح گفتند و حضرت رسالت پناه ص فرمود که زود باشد که امت من برین مدائن ظفر یافته کوشکهای حیره بتصرف درآرند و آثار صولت اهل اسلام بر اطراف روم و قسطنطنیه برسد و شقه رایت شریعت من سایه یمن و دولت بر مفارق اهل یمن افکند مؤمنان مبتهج و مسرور شده مراسم شکر الهی بتقدیم رسانیدند و منافقان طرح سخریت و استهزاء افکنده زبان طعن بکشودند که عجب کاری که اینکه مرد از بیم کارزار مشرکان عرب خندق میکند و بمجرد آوازه لشکر دشمن پای از دروازه بیرون نمی نهد و یاران خود را بگرفتن روم و فارس و یمن وعده میدهد حق سبحانه اینکه آیت فرستاد قُل ِ اللّهُم َّ بگو ای محمّد ص که بار خدایا مالِک َ المُلک ِ خداوند پادشاهی و متصرف در آن تُؤتِی المُلک َ عطا میکنی پادشاهی مَن تَشاءُ هرکرا میخواهی وَ تَنزِع ُ المُلک َ و میستانی ملک را مِمَّن تَشاءُ از هر که میخواهی بعضی از مفسران برانند که مراد همین پادشاهی ظاهرست که حق سبحانه زمام جهانداری بقبضه اقتدار هر که میخواهد سپارد و عنان شهریاری از کف اختیار هر که خواهد بیرون می آرد بیت

مفتاح اختیار بدست قضای اوست از هر که خواست بستد و آنرا که خواست داد

و گفته اند ملک نبوت و رسالت ست از بنی اسرائیل بستد و به بنی اسمعیل داد یا ایالت مکه و حوالی آن کفار قریش را از ان محروم ساخته بملازمان عتبه علیه نبویه صلعم حواله فرمود یا ملک روم و فارس و یمن که از ارباب آن انتزاع نموده بدین امت ارزانی داشت و نزد محققان ملک توفیق ست که هرکرا

عطا کرد عزیز دو جهانی شد و از هر که باز گرفت مخذول دو سرا گشت امام احمد رحمه اللّه علیه فرمودند که اینکه ملک قبول دلهاست و دلها در قبضه قدرت خداوند یکتاست هرکرا مقبول قلوب سازد او را بنظرات عنایت صاحب دلانش بنوازد و هر کرا از دلهای درویشان بیندازد بشعلات نیران نکبت و مذلتش بگذارد وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ و ارجمند میسازی هرکرا خواهی بایمان و معرفت چون پیغمبران و متابعان وی وَ تُذِل ُّ مَن تَشاءُ و خوار و بی مقدار میگردانی هرکرا خواهی بکفر و نکبت چون ابو جهل و پیروان وی یا مراد عزت اینکه امت ست باستیلاء بر دیار عرب و عجم و ذلت اهل فارس و روم و غیر ایشان از کفار امم یا عزت اینکه مومنان را بظفر بر یهود و نصاری و ذلت ایشان بقبول جزیه یا قتل و جلا و گفته اند عزت بشرف قناعت ست و ذلت بخست حرص چه استغنای قناعت فقیران را بصدق و عقیدت بر صدر تمکن رساند و تکاپوی حرص توانگران را در صف نعال افکند در تفسیر بصائر آورده که سلطان محمود غزنوی در وقت عزیمت مومنات بزیارت امام مقری غزنوی قدس سره که در زمان خود قطب اولیا بود آمده استدعای فاتحه نمود و همچنان در صف نعال ایستاده از تفسیر تعز من تشاء و تذل من تشاء نکته درخواست فرمود خواجه امام قدس سره جواب داد که روشن ترین وجهی در معنی آیت اینست که ترا با هزار و هفتصد پیل جنگی و پنج هزار فرسنگ ولایت آبادان و صد هزار سوار مکمل بجهت طلب زیادتی

ملک بخانه همچو من گدای آرد و در صف نعال بازدارد و مرا بر اینکه گلیم کهنه و پای برهنه ملک

قناعت بخشید و در صد آزادی جای دهد رباعی

آن کو بقناعت آشنا شد از فیض تعز من تشا شد

و آن کور ره حرص و آز پیمود مقهور تذل من تشا شد

و نزد محققان عزت بشهود لقا و کشف غطاست و ذلّت بحجاب حرمان و بازداشت عطا بِیَدِک َ الخَیرُ بدست تو است بید قدرت تو تحصیل همه نیکوئیها از اعطای ملک و اعزاز مومنان و اگرچه شر نیز چون نزع ملک و اذلال بدست قدرت اوست اما بتخصیص خیر بمقتضای مقام است چه از سبب نزول معلوم شد که کلام مبتنی بر اشارت بر اهل ایمان است و وعده ایشان بفتح اقالیم و کثرت غنایم یا اکتفا کرده باحد الضدین چه از وی ضد دیگر مفهوم میشود چنانچه سرابیل تقیکم الحر یا مراعات ادب کرده است در خطاب چنانچه ابراهیم ع فرمود و اذا مرضت فهو یشفین و حقیقت آنست که شر خالص در عالم نیست بلکه آن امر نسبتی هست چنانچه در مثنوی مولوی معنوی میفرماید مثنوی

بد به نسبت باشد اینکه را هم بدان پس بد مطلق نباشد در جهان

زهر ماران مار را باشد حیات نسبتش با دیگران باشد ممات

یا آنکه خیر وجودی است و شر عدمی و وجود را بعدم آمیزشی نتواند بود لهذا حضرت رسالت پناه ص در بعضی از ادعیه فرمود که الخیر کله بیدک و الشر لیس الیک و صاحب نقد الفصوص خلدت ظلال نواله علی مفارق اهل الخصوص بسر اینکه سخن

ایما مینماید آنجا که در نعت به حضرت خاتم النبیین.

علیه افضل الصلوه من المصلین میفرماید بیت

بلبل شاخسار باغ بلاغ شاهباز نشیمن با زاغ

داشت چشم سرش چو دیده سر روشنائی ز کحل زاغ البصر

چون بنظاره جهان پرداخت هر بد و نیک را که دید شناخت

انچه نیک از خصائص قدم است

و آنچه بد از نقائص عدم ست گفت الخیر کله بیدیک لکن الشر لا یعود الیک إِنَّک َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بدرستیکه تو بر همه چیز از اعطا و انتزاع و اعزاز و اذلال قَدِیرٌ توانائی.

صفحه : 111

تُولِج ُ اللَّیل َ در می آری شب را فِی النَّهارِ در روز یعنی از وقت نزول آفتاب بنقطه انقلاب شتوی تا زمان حلول آفتاب بنقطه انقلاب صیفی از اجزای شب میکاهی و در اجزای روز می افزائی تا روز که در اول جدی اقصر ایام سنه بود در اول سرطان اطول ایام سال میشود وَ تُولِج ُ النَّهارَ و در می آری روز را فِی اللَّیل ِ در شب یعنی در باقی سنه از اجزای روز کم می کنی و اجزای شب را بدان زیاده می سازی تا شبی که در آخر جوزا اقصر لیالی بود در آخر قوس اطول لیالی میشود وَ تُخرِج ُ الحَی َّ و بیرون می آری زنده را چون حیوانات مثلا مِن َ المَیِّت ِ از مرده که آن نطفه است یا اخراج می کنی مرغ را از بیضه و درخت را از دانه وَ تُخرِج ُ المَیِّت َ و بیرون می آری مرده را چون نطفه و بیضه و دانه مِن َ الحَی ِّ از زنده که آن حیوان و مرغ و درخت ست و گفته اند خبیث را از طیب بیرون می آری یا طیب را از خبیث

یا کافر را از مومن چون کنعان از نوح علیه السلام و مومن را از کافر چون ابراهیم علیه السلام از آزر وَ تَرزُق ُ مَن تَشاءُ و روزی میدهی از خزانه رحمت واسعه هرکرا خواهی بِغَیرِ حِساب ٍ بی شمار یعنی بمرتبه که خلق عدد و مقدار آن ندانند لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون َ باید که فرانگیرند مومنان که دوستانند الکافِرِین َ ناگرویدگان را که دشمنانند أَولِیاءَ دوستان و متولیان امور خود مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ بدون از مومنان یعنی دوست مومن جز مومن نشاید پس مومنان باید که کافران را بدوستی نگیرند جمعی از انصار با رؤسای یهود طریق دوستی اختیار کرده بودند و عقد موالات و عهد مواخات در میان آورده حق سبحانه از آن نهی فرموده از روی تهدید گفت وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که بکند اینکه دوستی با دشمنان فَلَیس َ مِن َ اللّه ِ پس نیست آنکس از دین خدا فِی شَی ءٍ در چیزی یعنی از دین حق هیچ ندارد إِلّا أَن تَتَّقُوا مگر آنکه بترسید و حذر کنید مِنهُم تُقاهً از ضررهای کافران ترسیدنی و حذرکردنی حکم تقیه در ابتدای اسلام و قبل از استحکام امور دین بوده اما امروز رخصت تقیّه جز در دار الحرب نیست وَ یُحَذِّرُکُم ُ اللّه ُ و می ترساند خدا شما را در ارتکاب مناهی نَفسَه ُ از عذاب نفس خود یعنی عذابی که صادر باشد از محض قهاریت حق سبحانه بی واسطه غیری نفس عبارت ست از ذات چیزی و حقیقت و هویّت او پس هر کجا که لفظ نفس در شان حق سبحانه ایراد کنند مراد ذات او باشد وَ إِلَی اللّه ِ المَصِیرُ و بسوی جزای خداوندست بازگشت همه قُل إِن تُخفُوا

بگو ای محمّد ص که اگر پنهان دارید ما فِی صُدُورِکُم آنچه در سینهای شماست یعنی در دلهای از موالات کفار أَو تُبدُوه ُ یا آشکارا کنید ما فی الضمیر خود را یَعلَمه ُ اللّه ُ خدا آنرا میداند وَ یَعلَم ُ ما فِی السَّماوات ِ و میداند آنچه در آسمانهاست از اصناف علویات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین ست از انواع سفلیات وَ اللّه ُ و خدا که علم ذاتی او بدین همه محیط است عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بر همه چیزها تواناست و قدرت او بر همه مقدرات احاطه کرده پس هرچه می کند میداند و مکافات آن میتواند پس نافرمانی مکنید و به ترسید.

صفحه : 112

یَوم َ تَجِدُ از روز که بیابد کُل ُّ نَفس ٍ هر کسی از عمل کنندگان ما عَمِلَت مِن خَیرٍ آنچه کرده باشد از نیکوئی مُحضَراً حاضر گردانیده نزدیک خود یعنی به بیند صحائف حسنات را وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ و آنچه کرده باشد از بدی تَوَدُّ دوست دارد آن نفس لَو أَن َّ بَینَها آنکه باشد میان او وَ بَینَه ُ و میان آن عمل بد أَمَداً بَعِیداً اندازه دور یعنی نخواهد که مطلقا عمل خود را ببیند وَ یُحَذِّرُکُم ُ اللّه ُ نَفسَه ُ و حذر می فرماید خدا شما را از غضب و عقوبت خود در فتوحات آورده که خدای شما را می ترساند از آنکه در ذات او تفکر کنید بدین تاکید رفع مناسبت می کند میان ذات خود و ذات خلق، ما للتّراب و رب الارباب فرد

چه نسبت ذره را با عین خورشید چه دعوی خاک را با عالم پاک

وَ اللّه ُ و خدا رَؤُف ٌ بِالعِبادِ مهربان است با بندگان خود که مبالغه میکند در تحذیر

ایشان قُل إِن کُنتُم بگو ای محمّد اگر هستید شما ای یهود و نصاری که لاف سخن أنبیاء اللّه و أحبّاؤه در عالم افگنده اید و دعوی می کنید که تُحِبُّون َ اللّه َ دوست میدارید خدا را فَاتَّبِعُونِی پس پیروی کنید مرا یُحبِبکُم ُ اللّه ُ تا خدای شما را دوست دارد وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم و بیامرزد گناهان شما را وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده است گناهان کسانی را که بر متابعت من راسخ باشند رَحِیم ٌ مهربان ست بر ایشان برحمت خاصه یا خطاب با قریش ست که میگفتند که ما بتانرا برای خدا دوست میداریم و بشفاعت ایشان نزدیک خدای آسمان امید داریم ایشان را گفت اگر حق را دوست میدارید متابعت حبیب او را فرو نگذارید قُل أَطِیعُوا اللّه َ بگو فرمان برید خدا را در اوامر و نواهی وَ الرَّسُول َ و پیغمبر او را در احکام شرع فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند و اعراض کنند از طاعت خدا و رسول فَإِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ الکافِرِین َ پس بدرستیکه خدا دوست نمیدارد کافران را وضع مظهر در موضع مضمر دلالت بر آن می کند که تولی از طاعت خدا و رسول کفرست إِن َّ اللّه َ اصطَفی آدَم َ بدرستیکه خدا برگزید آدم را که پدر بشرست بتعلیم اسما و سجده ملائکه و ابوّت انبیاء و اصفیاء وَ نُوحاً و نوح را بطول عمر و ترتیب سفینه و نسخ شریعت متقدمه وَ آل َ إِبراهِیم َ و نفس ابراهیم ع را بخلّت و نجات از آتش نمرود و امامت آدمیان و بنای خانه کعبه وَ آل َ عِمران َ و آل عمران را که موسی و هارون ع بودند برسالت و تکلیم عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان

زمان ایشان و گفته اند اینکه عمران پدر مریم ست و آل او مریم و عیسی ع بوده اند که خدای تعالی ایشانرا برگزیده مریم را بتقدس و طهارت و عیسی را بکتاب و رسالت ذُرِّیَّهً و همچنین برگزید فرزندان اینکه پیغمبران را بَعضُها برخی از ایشان مِن بَعض ٍ از برخی زاده شده مراد اولاد پسندیده اند از آبای برگزیده وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدا شنواست مر اقوال باطله یهود را که گفتند که نحن ابنا اللّه و احباؤه یا مزخرفات نصاری را که نبیره عمران را إبن اللّه گفتند عَلِیم ٌ داناست باغراض فاسده ایشان ازین مقالات آورده اند که عمران نیکمردی بود از اولاد سلیمان ع زنی داشت حنّه نام که خواهر او در نکاح زکریا ع بود وقتی به بیت المقدس رسیده بود و در حالت توجه عبادت آنچه خوش داشت.

در خاطرش گذشت که چه بودی که مرا فرزند بودی و اینجا فرستادمی چون آبستن شد نذر کرد که او را محرر گرداند برای خدای تعالی چون بزاد دختری بود غمناک شد حق تعالی بر شکستگی دل او ترحم فرمود و دخترش که مریم بود بعوض پسر قبول فرمود اینکه است که حق از حکایت او می فرماید

صفحه : 113

إِذ قالَت ِ امرَأَت ُ عِمران َ یاد کن ای محمّد ص چون گفت زن عمران بن ماثان که حنّه بنت فاقوذا بود در وقتی که حامله شد رَب ِّ إِنِّی نَذَرت ُ ای پروردگار من بدرستیکه نذر کردم لَک َ ما فِی بَطنِی برای تو آنچه در شکم من ست مُحَرَّراً آزاد کرده شده از قید تعلقات دنیا تا خاص ترا پرستد و خدمت مسجد تو کند در آن زمان خدمت مسجد قدس

را بزرگ میداشتند و فرزندان را برای آن کار نذر میکردند و در شریعت ایشان بر فرزندان انقیاد والدین در چنین نذرها فریضه بود بعد از نذر حنه شوهر او عمران گفت که ویحک اینکه چیست که کردی شاید که در شکم تو دختر باشد و خدمت مسجد را نشاید بر زبان حنه جاری شد که فَتَقَبَّل مِنِّی پس قبول کن خدایا از من آنچه نذر کرده ام إِنَّک َ أَنت َ السَّمِیع ُ بدرستیکه تو شنوائی سخنی را که در باب نذر گفتم العَلِیم ُ دانائی بقصد من درین نذر که جز رضای تو نخواستم فَلَمّا وَضَعَتها پس آن هنگام که بنهاد بار خود را ضمیر عاید به جنین است یا نذیره قالَت گفت بر سبیل اعتذار و تحسر رَب ِّ إِنِّی وَضَعتُها ای پروردگار من بدرستیکه من نهاده ام آن بار أُنثی فرزنده ماده وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدای داناترست بِما وَضَعَت بآنچه بار بنهادم و حفص رح وضعت خواند یعنی خدا داناتر بود بآنچه حنه وضع کرد و بقراءت بکر رح اینکه جمله مقوله قول حنه است و بقراءت حفص رح مستانفه من قول اللّه تعالی وَ لَیس َ الذَّکَرُ گفت حنه که نیست فرزند که من طلب کردم برای خدمت کنیسه کَالأُنثی همچون فرزند ماده که بمن داده وَ إِنِّی سَمَّیتُها و بدرستیکه من نام نهادم او را مَریَم َ و معنی اینکه لفظ بر زبان ایشان امه اللّه یعنی کنیزک خدا وَ إِنِّی أُعِیذُها بِک َ و بدرستیکه من در پناه می آورم او را بحضرت تو وَ ذُرِّیَّتَها و فرزندان او را مِن َ الشَّیطان ِ الرَّجِیم ِ از وسوسه دیو سرکش رانده شده یا از مس او، برکت

دعای حنه بروزگار مریم و عیسی رسیده از مس شیطان محفوظ و محروس ماندند و در حدیث آمده که هیچ مولودی نباشد الا که شیطان او را مس کند در وقت ولادت تا آن فرزند فریاد برکشد از مس شیطان الا مریم و پسر او که ازین صورت محروس بودند فَتَقَبَّلَها پس فرا پذیرفت مریم را رَبُّها پروردگار او بِقَبُول ٍ حَسَن ٍ بپذیرفتن نیکو جهت خدمت خانه وَ أَنبَتَها و برویانید او را یعنی نشو و نما داد نَباتاً حَسَناً نشو و نمای نیکو یعنی پرورش یافت بر صلاح و عصمت و سداد و معرفت که چون به نه سالگی رسید بانواع عبادت بر همه احبار غالب شد و گویند پرورش حسن تخلّق او بود باخلاق ربانی القصه مادر او را بعد از ولادت به بیت المقدس آورده سدنه و احبار را گفت خذوا دونکم هذه النذیره فراگیرید اینکه نذر کرده شده را که از آن خداست بزرگان بقبول وی رغبت نمودند و میان ایشان اختلاف افتاد تا وقتی که قرعه زدند بر آن وجه که قلمهای خود را که بدان کتابت توریت میکردند بکنار نهر اردن برده در جوی آب افگندند بشرط آنکه قلم هر کس که بر سر آب آید پرورش مریم بدو متعلق باشد القصه قلم زکریا ع بر روی آب آمد و کفالت مریم بر زکریا مقرر شد وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا و فرا سپرد حق تعالی مریم را بزکریا و زکریا علیه السلام او را بخانه برده جهت ارضاع او دایه مقرر فرمود و چون از حد طفولیت درگذشت او را به مسجد آورده غرفه که جز نردبان صعود بر آن میسر

نشدی برای او ترتیب داد و هرگاه که زکریا از تعهد حال او فارغ شدی در غرفه بقفل محکم بسته کلید با خود داشتی و در حفاظت و حراست او باقصی الغایت کوشش نمودی تا مریم بزرگ شد و انوار ولایت بر صفحات احوال او لایح گشت کُلَّما دَخَل َ عَلَیها هرگاه که درآمدی بر مریم-

صفحه : 114

زَکَرِیَّا المِحراب َ زکریا بغرفه که مریم آنجا میبود وَجَدَ عِندَها رِزقاً می یافت نزدیک او روزی که آن میوه تابستانی بود در میان زمستان و محصول زمستانی در فصل تابستانی زکریا که چند نوبت اینکه صورت معائنه دید قال َ یا مَریَم ُ گفت ای مریم أَنّی لَک ِ هذا از کجاست ترا اینکه میوه در غیر وقت او قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ گفت مریم اینکه رزق که می بینی از نزدیک خداست إِن َّ اللّه َ یَرزُق ُ مَن یَشاءُ بدرستیکه

که خدا روزی میدهد هرکرا میخواهد بِغَیرِ حِساب ٍ بیشمار از جهت کثرت یا بغیر استحقاق مرزوق

هُنالِک َ در آن وقت که زکریا ثمره تازه دید در غیر هنگام طمعش افتاد با وجود کبر سن بوجود فرزندی پس در همان محراب دَعا زَکَرِیّا رَبَّه ُ بخواند زکریا پروردگار خود را قال َ رَب ِّ هَب لِی گفت ای پروردگار من ببخش مرا مِن لَدُنک َ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً از نزدیک خود فرزندی پاک از آلائش گناه إِنَّک َ سَمِیع ُ الدُّعاءِ بدرستیکه تو از کرم شنونده دعای یعنی اجابت کننده آنی فَنادَته ُ المَلائِکَهُ پس ندا کردند او را فرشتگان و گویند همین جبرئیل بوده و بجهت تعظیم او را بطریق جمع یاد کرد وَ هُوَ قائِم ٌ و حال آنکه زکریا ع ایستاده بوده یُصَلِّی فِی المِحراب ِ نماز میگذارد در محراب مریم

یا در محرابی که داشت أَن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا یُبَشِّرُک َ بِیَحیی مژده میدهد ترا بفرزندیکه نام او یحیی ست و معنی یحیی آنست که نام پدر بدو زنده باشد یاد دین پدر بدو زندگی یابد مُصَدِّقاً در حالتی که اینکه فرزند باور کننده باشد و ایمان آرنده بِکَلِمَهٍ بعیسی که او کلمه است یعنی عیسی را کلمه ازین جهت گفته شد که بی پدر او تولد شد و بکلمه کن پیدا شد مِن َ اللّه ِ از نزدیک خداوند تعالی آورده اند که اوّل کسیکه بعیسی ایمان آورد یحیی بود علی نبینا و علیه السّلام و دیگر صفت یحیی اینکه است وَ سَیِّداً و مهتری به حلم و علم و تقوی که شرائط سیادت است آراسته وَ حَصُوراً و باز ایستاده از زنان یا خود را باز دارنده از لهو و لعب وَ نَبِیًّا مِن َ الصّالِحِین َ و پیغمبری ناشی شده از شایسته حالان یعنی زکریا و آبای او صالح آن باشد که حقوق خالق و خلائق بر وجهی ادا کند که باید و شاید و چون زکریا را به چنین فرزندی بشارت دادند قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ از کجا باشد مرا پسری وَ قَد بَلَغَنِی َ الکِبَرُ و بدرستیکه فرا رسیده است مرا پیری و بزرگ سالی وَ امرَأَتِی عاقِرٌ و زن من ایشاع و او خواهر مادر مریم بوده نازاینده است آیا ما را جوان میسازی یا در همین پیری فرزندی میدهی قال َ گفت خدایا جبرئیل گفت بفرمان خدا کَذلِک َ همچنین برین حال که هستید از پیری اللّه ُ یَفعَل ُ ما یَشاءُ خدا میکند آنچه میخواهد بر وفق عادت و

خلاف آن.

صفحه : 115

قال َ رَب ِّ اجعَل لِی آیَهً گفت زکریا ای پروردگار من ظاهر گردان برای من نشانه که مرا از حمل ایشاع بولد خبردار کند قال َ آیَتُک َ گفت جبرئیل که خدا میگوید نشانه تو أَلّا تُکَلِّم َ النّاس َ آنست که سخن نه گوئی یعنی قادر نباشی بر سخن گفتن با مردمان ثَلاثَهَ أَیّام ٍ سه شبانه روز إِلّا رَمزاً مگر آنکه اشارت کنی بچشم یا سر یا دست یا بر زمین نویسی وَ اذکُر رَبَّک َ کَثِیراً و یاد کن پروردگار خود را بسیار وَ سَبِّح بِالعَشِی ِّ وَ الإِبکارِ و تسبیح گویی او را در شبانگاه و بامداد و باقی قصّه زکریا در سوره مریم خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی وَ إِذ قالَت ِ المَلائِکَهُ و یاد کن آن زمانی را که گفت جبرئیل یا جمعی از ملائکه بمشافهه گفتند یا مَریَم ُ ای پرستار خدا إِن َّ اللّه َ اصطَفاک ِ بدرستیکه خدا ترا برگزید برای طاعت و عبادت یا قبول کرد ترا بخدمت یا پرورش داد ترا به عصمت وَ طَهَّرَک ِ و پاک ساخت ترا از لوث شرک یا از قاذوراتی که نسا را باشد چون حیض و نفاس یا از خصال ذمیمه و عادت قبیحه وَ اصطَفاک ِ تکرار از برای تاکیدست یعنی و بی شبه ترا برگزید عَلی نِساءِ العالَمِین َ بر زنان عالمیان یا آنکه ترا بی شوهر فرزند دهد و به نفخه جبرئیل علیه السلام مخصوص گرداند یا مَریَم ُ اقنُتِی لِرَبِّک ِ ای مریم فرمانبرداری کن مر آفریننده و پرورنده خود را وَ اسجُدِی و سجده کن خدا را وَ ارکَعِی

مَع َ الرّاکِعِین َ و رکوع آر با رکوع آرندگان مریم را حکم بود که نماز با جماعت بگذارد باحبار بیت المقدس ذلِک َ اینها که ذکر کرده شد آیتها از حدیث مریم و زکریا و یحیی مِن أَنباءِ الغَیب ِ از اخبار پوشیده است که ما بجهت اخبار اعجاز تو ای محمّد علیه السّلام نُوحِیه ِ إِلَیک َ وحی میکنیم و بزبان جبرئیل بتو فرستیم وَ ما کُنت َ و نبودی تو ای محمّد لَدَیهِم نزدیک احبار بیت المقدس إِذ یُلقُون َ أَقلامَهُم آن هنگامیکه انداختند از برای قرعه قلمهای کتابت خود را در جوی اردن تا بدانند أَیُّهُم یَکفُل ُ مَریَم َ که کدام است از ایشان که پابند شود بتعهد مریم وَ ما کُنت َ لَدَیهِم و نبودی تو نزدیک ایشان إِذ یَختَصِمُون َ آن وقت که مخاصمت میکردند برای کفالت مریم-

صفحه : 116

إِذ قالَت ِ المَلائِکَهُ دیگر یاد کن آنرا که گفتند فرشتگان و اصح آنست که جبرئیل علیه السلام گفت یا مَریَم ُ إِن َّ اللّه َ یُبَشِّرُک ِ بِکَلِمَهٍ مِنه ُ ای مریم بدرستیکه خدا مژده میدهد ترا بکلمه ازو مراد حضرت عیسی علیه السلام است و او را کلمه از ان گفت که بکلمه کن حاصل شد بی پدر اگرچه هر مخلوقی از بنی آدم بواسطه اینکه کلمه آفریده شده است اما آن سبب متعارف که والد باشد مفقود است در حق عیسی لا جرم اضافت حدوث او بکلمه اکمل و اتم تواند بود اسمُه ُ المَسِیح ُ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ نام آن کلمه مسیح لقب ست و عیسی اسم تقدیم لقب بر اسم از وجه تعظیم باشد چنانچه گوئیم نام پیغمبر ما مصطفی محمّد ص است صلی اللّه علیه و سلّم و علی جمیع الانبیاء و المرسلین مسیح

به عبری مشیحا باشد یعنی مبارک وَجِیهاً فِی الدُّنیا روشناس و تمام قدر در دنیا بطاعت یا به نبوّت یا بمحافظت یا به مخلوق شدن بی پدر یا برفع آسمان یا بنصرت دین محمدی ص در آخر الزمان یا بقتل دجّال وَ الآخِرَهِ و در آخرت بشفاعت یا بعلو درجه وَ مِن َ المُقَرَّبِین َ و از نزدیک گردانیده شدگان ست بکرامت خدا وَ یُکَلِّم ُ النّاس َ و سخن میگوید اینکه فرزند با مردمان فِی المَهدِ در کنار تو که بجای مهد باشد او را یا در زمان صغر بوقتی که شایسته گهواره بود وَ کَهلًا و سخن گوید اینکه فرزند با مردمان در وقتی که کهل باشد یعنی دو نوع و کلام او در مهد معجزه بود و در کهولت دعوت وَ مِن َ الصّالِحِین َ و از انبیای شایسته است قالَت رَب ِّ گفت مریم از روی استفهام یا بطریق استعظام که ای پروردگار من أَنّی یَکُون ُ از کجا و بر چه وجه باشد لِی وَلَدٌ مرا فرزندی وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ و حال آنکه مرا مس نکرده است هیچ بشری و اینکه خارجست از عادت که بی شوهر از زنی فرزند آید قال َ کَذلِک ِ گفت جبرئیل بر همین حال که تو هستی بی مساس بشری اللّه ُ یَخلُق ُ ما یَشاءُ خدا می آفریند آنچه میخواهد إِذا قَضی أَمراً چون حکم کند کاری را فَإِنَّما یَقُول ُ لَه ُ پس جز اینکه نیست که گوید مر آن چیزی را که معلوم اوست کُن فَیَکُون ُ بباش پس بباشد گفته اند لفظ کن اخبار است از سرعت تکوّن اشیا بتکوین او یعنی

هست کردن خلق برو دشوار نیست چنانچه قادرست بر خلق اشیا و باسباب و مواد همچنان قدرت دارد بر آفریدن اشیا بی سببی و ماده بیت

آنکه از وی پدید گشت سبب بی سبب آفریدنش چه عجب

قدرتی را که عجز نیست در آن هست ازین نوع کارها آسان

وَ یُعَلِّمُه ُ الکِتاب َ و بیاموزد او را خدا کتابهای فرو فرستاده پیش از آن چون صحف شیث و ابراهیم و جز آن وَ الحِکمَهَ و علم حلال و حرام که حکمت شریعت است وَ التَّوراهَ وَ الإِنجِیل َ و تعلیم دهد او را توریت و انجیل تخصیص آن از کتب منزله جهت تفضیل است.

صفحه : 117

وَ رَسُولًا و گرداند او را فرستاده بحق إِلی بَنِی إِسرائِیل َ بسوی فرزندان یعقوب پس سخن گوید عیسی علیه السلام بایشان أَنِّی قَد جِئتُکُم به آنکه تحقیق من آمده ام بشما بِآیَهٍ مِن رَبِّکُم بعلامتی از نزد پروردگار شما و آن علامت گواه رسالت من ست و مراد از آیت جنس است نه فرد زیرا که پنج آیت ذکر میکند اول أَنِّی أَخلُق ُ لَکُم مِن َ الطِّین ِ بدرستیکه من می سازم و تصویر میکنم برای شما از گل کَهَیئَهِ الطَّیرِ مانند شکل مرغی فَأَنفُخ ُ فِیه ِ پس میدمم نفس خود را در ان مرغ از گل ساخته فَیَکُون ُ طَیراً پس میگردد آن گل مصور مرغی زنده پروازکننده بِإِذن ِ اللّه ِ بامر خدایا بمشیت او گویند بشکل خفاش مرغی از گل میساخت و بر دست گرفته نفس درو میدمید بقدرت ربانی طیران آغاز می کرد و میان زمین و آسمان بپرواز می آمد و گفته اند که در نظر مردم می پرید و چون از نظر خلق غائب میشد مرده بر زمین می افتاد علامت دوم

وَ أُبرِئ ُ الأَکمَه َ و بری میگردانم نابینای مادرزاد را از علت او علامت سوم وَ الأَبرَص َ و پاک میسازم شخصی را که بعلت برص مبتلا باشد از مرض او علامت چهارم وَ أُحی ِ المَوتی و زنده میکنم مردگانرا بِإِذن ِ اللّه ِ بفرمان خدا تکرار اینکه کلمه برای دفع توهم الوهیت ست زیرا که وقوع احیا از مخلوق صورت نه بندد و مفسران برانند که عیسی علیه السلام چهار مرده زنده کرده یکی از ایشان سام بن نوح بود علیه السلام که قریب چهار هزار سال از موت او گذشته بود علامت پنجم وَ أُنَبِّئُکُم و خبر میدهم شما را بِما تَأکُلُون َ بآنچه شما میخورید وَ ما تَدَّخِرُون َ و آنچه ذخیره میکنید فِی بُیُوتِکُم در خانهای شما مشهور آنست که در مکتب با کودکان گفتی که آبا و امهات شما فلان طعام خورده اند برای شما فلان چیز نهاده اند و ایشان بخانه آمدندی و کیفیت ماکولات و مدخرات بازگفتندی إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین پنج معجزه لَآیَهً لَکُم هرآئینه علامتی ست مر شما را و دلالتی بر صدق مدعا من إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما باوردارندگان که اینکه معجزه است یا ایمان آورندگان که من پیغمبرام وَ مُصَدِّقاً و آمده ام بشما باوردارنده لِما بَین َ یَدَی َّ مر آن چیز را که پیش از من بوده مِن َ التَّوراهِ آن که کتاب موسی است و من تقریرکننده شبهات آنم وَ لِأُحِل َّ لَکُم و دیگر برای آن آمده ام تا حلال کنم بر شما بَعض َ الَّذِی برخی از آنها که در شریعت موسی ع حُرِّم َ عَلَیکُم حرام کرده شده بود بر شما چون شحوم غنم و بقر و بعضی مرغان و ماهیان و

تعظیم روز شنبه بردارم وَ جِئتُکُم و آمده ام بشما بِآیَهٍ مِن رَبِّکُم به نشانی از پروردگار شما مراد معجزات و دلائل است و ایراد آیت بلفظ واحد تنبیه است بر آنکه همه در دلالت حکم یک آیت دارند فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدا در مخالفت امر من وَ أَطِیعُون ِ و مرا فرمان برید در قبول دعوت حق.

صفحه : 118

إِن َّ اللّه َ رَبِّی بتحقیق که خدا پروردگار من وَ رَبُّکُم و آفریدگار شماست فَاعبُدُوه ُ پس بپرستید او را هذا صِراطٌ مُستَقِیم ٌ این ست راه راست و رساننده بمنزل مقصود فَلَمّا أَحَس َّ عِیسی پس آنهنگام که دریافت عیسی مِنهُم ُ الکُفرَ از یهود کلمه که دلالت کرد بر کفر ایشان و آن اجتماع بود در مشاورت بر قتل وی، چون عیسی آغاز دعوت کرد جهودان بقصد وی برخاستند عیسی علیه السلام فرار نمود، از ولایت شام بجانب مصر رفت و بر لب دریای نیل جماعتی صیادان دید که ماهی میگرفتند عیسی با ایشان گفت بیائید تا بهتر ازین صیادی پیش گیریم گفتند آن کدام است فرمود که بیائید تا دام توجه در لجه توحید افگنیم اگر اینجا شکار ماهی میکنید آنجا شکار ارنا الاشیاء کما هی بکنید در معالم آورده که عیسی علیه السلام گفته بیائید تا مردمانرا صید کنیم گفتند تو کیستی گفت منم عیسی بن مریم عبد اللّه و رسوله، ایشان بوی ایمان آوردند بعد از آن قال َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه ِ گفت عیسی کیانند از شما یاران من در کار خدا تا وقتی که نصرت الهی در رسد قال َ الحَوارِیُّون َ گفتند حواریان یعنی اینکه جماعت صیادان و گویند حواریان گاذران و رنگریزان بودند و معنی

حواری خاصه و برگزیده باشد اینکه خاصگان در جواب عیسی فرمودند که نَحن ُ أَنصارُ اللّه ِ ما یاران خدائیم یعنی نصرت کنندگان دین وی آمَنّا بِاللّه ِ بگرویده ایم بخدا وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون َ و تو ای عیسی گواه باش بآنکه ما گردن نهادگانیم دین خدا را پس آغاز دعا کردند رَبَّنا آمَنّا ای پروردگار ما ایمان آورده ایم بِما أَنزَلت َ بآنچه فرو فرستاده بعیسی یعنی انجیل وَ اتَّبَعنَا الرَّسُول َ و پیروی کردیم فرستاده ترا یعنی عیسی ع فَاکتُبنا مَع َ الشّاهِدِین َ پس بنویس ما را بقلم کرم عمیم در جریده احسان قدیم با آنها که گواهانند ترا بوحدانیت و انبیای ترا بتصدیق و گفته اند که کتابت بمعنی جمع ست و مراد از شاهدین امت بزرگوار سید مختار ع و معنی دعای حواریان اینکه بود که خدایا جمع کن میان ما و امت محمّد که ببرکت آنحضرت از همه امتان اکمل اند و افضل و بحکم نحن الآخرون السابقون حلوای آخراند و نمک اول بیت

ای ختم پیغمبران مرسل حلوای پسین و ملح اول

نظم پیشوای ماست صدر المرسلین امتان اوست بدر المومنین

هست از پیغمبران او خوبتر امت او از همه محبوبتر

وَ مَکَرُوا و مکر کردند آن کسانیکه عیسی از ایشان احساس کفر کرده بود بران وجه که جمعی را برانگیختند که هر جا که عیسی را به بینید بغته بکشید و اصح آنست که بانواع حیل عیسی را بدست آوردند و در خانه محبوس ساخته شب همه شب پاس داشتند و علی الصباح مجتمع گشته مهتر خود را که یهودا نام داشت بدرون خانه فرستادند تا عیسی را بیرون آرد حق سبحانه تعالی در آن شب عیسی را بآسمان برده بود و

همین که یهودا در آنخانه درآمد عیسی را ندید و حق سبحانه شبیه عیسی علیه السلام برو افگند چون بیرون آمد و خواست که بگوید عیسی درینجا نیست در وی آویختند و هر چند گفت من فلان کسم و استغاثه کرد بجائی نرسید و از دارش درآویخته تیرباران کردند این ست که خدای تعالی فرمود که ایشان مکر کردند وَ مَکَرَ اللّه ُ و خدای تعالی جزای مکر بدیشان رسانید تا یار خود را بخواری تمام بکشتند وَ اللّه ُ خَیرُ الماکِرِین َ و خدا بهترین مکافات کنندگانست اهل مکر را.

صفحه : 119

إِذ قال َ اللّه ُ یاد کن آنرا که گفت خدا یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک َ ای عیسی بدرستیکه من فراگیرنده توام از دنیا وَ رافِعُک َ إِلَی َّ و بردارنده توام بسوی خود یعنی بمقر ملائکه خود وَ مُطَهِّرُک َ و پاک کننده و نجات دهنده توام مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا از قصد و مکر آن کسانیکه کافر شدند بتو وَ جاعِل ُ الَّذِین َ اتَّبَعُوک َ و گرداننده آن کسانم که متابعت تو کردند یعنی مومنان از امت تو فَوق َ الَّذِین َ کَفَرُوا بالای آنان که کافر شدند بتو یعنی یهود و اینکه فوقیّت بدان بود که نصاری غلبه کردند بر یهود بحجت و برهان در اثبات رسالت عیسی یا غالب شدند بر ایشان بشمشیر بواسطه معاونت قیاصره و پیوسته ترسایان بر جهودان غالب خواهند بود إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز ثُم َّ إِلَی َّ مَرجِعُکُم پس بسوی من ست بازگشت همه شما یعنی عیسی و متابعان و منکران او فَأَحکُم ُ بَینَکُم پس حکم کنم براستی میان شما فِیما کُنتُم فِیه ِ تَختَلِفُون َ در آن چیز که شما هستید در وی اختلاف میکنید یهود موسی را تصدیق میکنند

و عیسی و محمّد ص را منکراند و نصاری عیسی ع و موسی ع را تصدیق میکنند و به محمّد ص و علی جمیع الانبیاء نمیگروند و بثالث ثلاثه قائل میشوند و مومنان میگویند اللّه تعالی یکی ست و موسی ع و عیسی ع و محمّد ص فرستادگان اویند بحق پس خدای تعالی فرمود که به نسبت اینکه طوائف حکم کنم فَأَمَّا الَّذِین َ کَفَرُوا پس آنانکه کافر شدند یعنی یهود و نصاری فَأُعَذِّبُهُم پس عذاب کنم ایشانرا عَذاباً شَدِیداً عذاب سخت فِی الدُّنیا اینکه سرای بقتل و سبی و لزوم جزیه بخواری وَ الآخِرَهِ و در ان سرای بانواع عقوبات و خلود در دوزخ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین َ و نیست مر اینکه کافران را از یاران و نصرت دهندگان در منع عذاب از ایشان وَ أَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا و اما آن کسانیکه ایمان آوردند یعنی امت محمّد ص وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عمل صالح کردند فَیُوَفِّیهِم پس ما بتمام بدهیم ایشان را و حفص یوفیهم خواند یعنی خدا بدهد أُجُورَهُم مزدهای ایشان در دنیا به نیک نامی و در عقبی بدرست کامی وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ الظّالِمِین َ و خدا دوست نمیدارد ستمکاران را ذلِک َ اینکه کلام که مذکور شد در قصص انبیاء نَتلُوه ُ عَلَیک َ میخوانیم آنرا بر تو مِن َ الآیات ِ و آن از علامات نبوت و دلائل رسالت است وَ الذِّکرِ الحَکِیم ِ و از یاد کردنی است محکم از تطرق خلل و تعرض زلل یعنی قرآن آورده اند که بعد از بیان قصّه عیسی نصاری نجران زبان اعتراض گشاده گفتند ای محمّد ص تو چرا عیسی را دشنام میدهی و نام بندگی برو می نهی خواجه عالم فرمود عیاذا

باللّه که نام عبد اللّه مر عیسی دشنام باشد او بنده ایست فرستاده خدای ما و کلمه ایست القا کرده شده به بتول عذرا ایشان را آتش غضب برافروخت و گفتند هیچ آفریده دیده باشد از انسان که بی پدر مخلوق گردد حق تعالی آیت فرستاد.

صفحه : 120

إِن َّ مَثَل َ عِیسی بتحقیق صفت عیسی و شان غریب او عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا یعنی در علم و قدرت او که انسانی بی پدر بیافریند کَمَثَل ِ آدَم َ همچون صفت آدم ست و شما تصدیق میکنید که او بی پدر و مادر مخلوق شد و حال آنکه او را إبن اللّه نمیگوئید پس شخصی که از مادر بی پدر در وجود آید چگونه او را پسر خدا میخوانید و گفته اند مماثلت مشارکت است به بعضی اوصاف پس عیسی مثل آدم است در احد الطرفین که عدم اب است یا در آنکه موجودی است خارج از عادات مستمره و امام قشیری قدس سره میفرماید که تخصیص کرد و هر دو را بتطهیر روح ایشان از مرور بر ممر اصلاب و بحقیقت وجه مماثلت ظهور هر دو پیغمبرست بمحض قدرت بر وجه خرق عادت پس بیان ایجاد آدم میکند خَلَقَه ُ مِن تُراب ٍ بیافرید خدا قالب او را از خاک ثُم َّ قال َ لَه ُ پس گفت مر آن قالب مصور مستوی را که بحکم من کن بباش زنده بروح فَیَکُون ُ پس به بود و تنبیهه میفرماید که خاک را گفتم آدم باش و باد را گفتم عیسی باش الحَق ُّ اینکه خبر که از عیسی گفته شد درست و راست است و پیغامی ست رسیده مِن رَبِّک َ از پروردگار تو بتو فَلا تَکُن مِن َ المُمتَرِین َ پس مباش از شک آرندگان مرا

و تاکیدست بر زیادتی یقین و ثبات بر آن و اصح آنست که ظاهر خطاب متوجه حضرت پیغمبرست اما مقصود بخطاب امت آن حضرت اند یعنی ای مومنان شما مباشید از آن جماعت که شک دارند در آنکه مثل عیسی چون مثل آدم ست و در گمان میفتید چون نصاری که در ظلمت ظن و تخمین مانده اند و لمعه نور اینکه تمثیل را مشاهده نه کردند مثنوی

ز اسرار یقین حرفی نخواندند بزندان گمان محبوس ماندند

بدینسان گشته ظاهر آفتابی پس دیده ایشان حجابی

چه بیند چشم نابینا ز خورشید چه داند دیو سرّ جام جمشید

فَمَن حَاجَّک َ پس هر که خصومت کند با تو و مجادله نماید فِیه ِ در باب عیسی مِن بَعدِ ما جاءَک َ پس از آن که آمد بتو مِن َ العِلم ِ از دانستن عیسی که رسول و بنده است فَقُل تَعالَوا پس بگو ایشان را که بیائید تا از برای مباهلت نَدع ُ بخوانیم أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم پسران ما و پسران شما را وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم و زنان ما و زنان شما را وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَکُم و نزدیکان ما و نزدیکان شما را ثُم َّ نَبتَهِل پس جهد کنیم در تضرع و دعایا طلب لعنت کنیم بر یکدیگر فَنَجعَل لَعنَت َ اللّه ِ پس به کنیم لعنت خدای را عَلَی الکاذِبِین َ بر دروغ گویان یعنی نفرین کنیم بر اهل کذب چون اینکه آیت نازل شد حضرت رسالت پناه وفد نجران را طلبیده گفت هر چند ما در حجت می افزائیم شما در عناد و منازعت می افزائید اکنون بیائید تا بمباهلت مشغول شویم تا صادق از کاذب و محق از مبطل ممتاز گردد و نصاری بدان صورت راضی شده زمان و

مکان مقرر ساختند در روز دیگر حضرت رسالت پناه ص حسین ع را برداشته و دست حسن ع گرفته و فاطمه ع زهرا رض از عقب و علی مرتضی کرم اللّه وجه همراه، بعد از آن روان شدند و خواجه عالم با ایشان فرمود که چون من دعا کنم شما آمین گوئید از آن جانب ترسایان بعد از تاملات فراوان از مباهله پشیمان شده صلاح کار خود در صلح دیدند و با اینکه همه در برابر پیغمبر ص صف برکشیدند چون مهتر ایشان حضرت سیّد عالم ص را باهل بیت بدید فریاد برکشید و گفت که ای یاران از مباهله اینکه بزرگواران بپرهیزید بخدائیکه من رویهای ایشان می بینم که اگر از خدا در خواهند کوهها را از موضع آن زائل گردانند و بیقین میدانم که اگر بایشان مباهله کنید یک ترسا بروی زمین زنده نماند پس صلح کردند بر آنکه هر سال دو هزار رحله بدو نوبت بدهند و سی زره پسندیده تسلیم مسلمانان نمایند پس برین منوال صلحنامه نوشته بمنازل خود بازگشتند و حضرت پیغمبر ص فرمود که اگر وفد نجران با من مباهله کردندی خدای تعالی ایشانرا مسخ گردانیده آتش بر ایشان فرو ریختی و جمله نجران تا عصافیر در سقفهای منازل ایشان هلاک شدندی إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه قصها که مذکور لَهُوَ القَصَص ُ الحَق ُّ هرآئینه آنست خبر راست و درست وَ ما مِن إِله ٍ و نیست هیچ معبودی سزای پرستش إِلَّا اللّه ُ مگر اللّه که استحقاق معبودیت او را ثابت است وَ إِن َّ اللّه َ و بتحقیق که خدای تعالی لَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ اوست غالب و قوی محکم کار.

صفحه : 121

فَإِن تَوَلَّوا پس اگر

برگردند ترسایان دردی از مباهله برتابند فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدا عَلِیم ٌ بِالمُفسِدِین َ داناست بفساد تباه کاران وضع مظهر بجای مضمر تنبیه است بر آنکه حقیقت فساد اعراض ست از طرق توحید بیت

هر که برین ره نرفت راه بجای نبرد هر که ازین رخ بتافت روی رهائی ندید

قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ بگو ای اهل کتاب خطاب بترسایان است قتاده رح میفرماید که یهود مدینه نیز درین خطاب داخل اند و مضمون خطاب اینست که تَعالَوا بیائید إِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بسوی سخن راست بَینَنا وَ بَینَکُم میان ما و شما یعنی کلمه که مردم باید که در آن یکسان باشند و اینجا مراد از کلمه سه چیزست أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللّه َ یکی آنکه نپرستیم مگر خدا را تعریض بر یهود و نصاری ست در عبادت عزیر ع و عیسی ع وَ لا نُشرِک َ بِه ِ شَیئاً و دوم آنکه شریک نیاریم بخدا چیزیرا و شرک اینکه هر دو گروه ظاهر است وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً و سوم آنکه فرا نگیرد بعضی از ما بعضی دیگر را أَرباباً مِن دُون ِ اللّه ِ خدایان جز خدای تعالی یعنی اتخاذ ارباب از نصاری آن بود که احبار خود را سجده می کردند و میگفتند از کمال ریاضت اثر حلول لاهوت در ذات ایشان ظاهر است و اتخاذ ارباب از یهود اطاعت احبار ایشان بود در تحلیل و تحریم فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند اهل کتاب ازین کلمه عدل فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُون َ پس بگوئید شما ای پیغمبر و اصحاب مر ایشانرا که گواه باشید بآنکه ما مسلمانیم یا أَهل َ الکِتاب ِ ای یهود و نصاری لِم َ تُحَاجُّون َ فِی إِبراهِیم َ چرا شما هر دو گروه مخاصمه

میکنید در دین ابراهیم ع و مدعای یهود آن بود که ابراهیم ع یهودی بود و ترسایان میگفتند نصرانی بود حق تعالی فرمود که چرا در دین او مجادله می نمائید و او را جهود و ترسا میخوانید وَ ما أُنزِلَت ِ التَّوراهُ وَ الإِنجِیل ُ و حال آنکه فرستاده نشد توریت که یهود بر شریعت او عمل میکنند و نه انجیل که نصاری حکم او را گردن دارند إِلّا مِن بَعدِه ِ مگر بعد از زمان ابراهیم ع و مقررست که ابراهیم پیش از موسی ع بوده بهزار سال و قبل از عیسی ع بدو هزار سال و چون او برین دو پیغمبر و شریعت و امت ایشان مقدم بوده باشد اسناد یهودیت و نصرانیت بدو چگونه توان کرد أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا در نمی یابید و تعقل سخن خود نمی کنید ها أَنتُم تنبیه میکند که گوش دارید که شمائید هؤُلاءِ حاجَجتُم آن گروه که خصومت کردید و حجت آوردید فِیما لَکُم بِه ِ عِلم ٌ در آنچیزیکه مر شما را بدان چیز دانشی هست یعنی نعمت محمّد ص که در توریت و انجیل خوانده بودید و آنرا تغیّر دادید فَلِم َ تُحَاجُّون َ پس چرا حجت می آرید فِیما لَیس َ لَکُم بِه ِ عِلم ٌ در آنچیزیکه نیست شما را بآنچیز دانش یعنی قصّه ابراهیم ع که در کتاب شما نیست که او یهودی بود یا نصرانی وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدا میداند که ابراهیم بر دین هیچ یک از شما نه بوده وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ و شما نمیدانید حقیقت حال او را.

صفحه : 122

ما کان َ إِبراهِیم ُ نبود ابراهیم یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا جهود و نه ترسا وَ لکِن کان َ حَنِیفاً

مُسلِماً و لیکن بود پاک و موحد و منحرف از عقائد رویّه مخلص و تسلیم کننده وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ و نبود از شرک آرندگان تعریض اهل کتاب ست که مشرک شدند باعتقاد الوهیت عیسی ع و عزیر ع إِن َّ أَولَی النّاس ِ بدرستیکه سزاوارترین مردمان بِإِبراهِیم َ بدین ابراهیم لَلَّذِین َ اتَّبَعُوه ُ هرآئینه آن کسانند که پیروی کردند او را در زمان او وَ هذَا النَّبِی ُّ و دیگر اینکه پیغمبر ص که بر ملّت اوست وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آورده اند بدین پیغمبر جمعی از معارف اهل کتاب با مسلمانان در مقام مجادله آمده گفتند که ما بتعظیم ابراهیم سزاوارتریم که او یهودی و نصرانی بوده و محمّد ص را حسد بر آن داشت که خود را بملت ابراهیم ع منسوب سازد اینکه آیت در رد قول ایشان نازل شده و اصح آنست که بر وفق قول نجاشی رح فرود آمده در وقتی که جعفر بن ابی طالب رض با جمعی از مسلمانان از مکه بحبشه هجرت کرده بودند و قریش عمرو بن عاص و عبد اللّه بن ابی ربیعه را با هدایا پیش نجاشی فرستاده تا مسلمانانرا بدست ایشان باز دهد القصه مجلس ساختند و جعفر با عمرو و عبد اللّه مناظره کرد و ایشان را ملزم ساخته و نجاشی جعفر را بتلاوت قرآن امر کرد و نجاشی و تابعان و اساقفه ایشان در استماع قرآن رقت و گریه ورزیدند و نجاشی جعفر و قوم او را گفت که مترسید که هیچ تفرقه نخواهد رسید بحزب ابراهیم ع و عمرو بن عاص گفت حزب ابراهیم کیانند نجاشی گفت اینکه گروه که می بینی و پیغمبری ایشان که

از نزد وی آمده اند عمرو را اینکه سخن خوش نیامد و آغاز دعوی کرد که ابراهیم ع از ما بوده و ما بوی سزاوارتریم حق سبحانه موافق سخن نجاشی که در حبشه میگفت اینکه آیت در مدینه فرو فرستاد که سزاوارتر با ابراهیم علیه السلام حضرت پیغمبر ماست و اصحاب او وَ اللّه ُ وَلِی ُّ المُؤمِنِین َ و خدا دوست مومنان و سازنده کار ایشان ست وَدَّت آرزو میبرند طائِفَهٌ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ گروهی از یهود لَو یُضِلُّونَکُم آنکه شما را گمراه گردانند خطاب با حذیفه رض و عمارست که یهود ایشانرا بدین خود دعوت می کردند چنانچه در سوره بقره گذشت و میخواستند که ایشانرا از راه راست بیفگنند وَ ما یُضِلُّون َ إِلّا أَنفُسَهُم و گمراه نمیسازند مگر نفسهای خود را چه وبال اضلال بدیشان عایدست وَ ما یَشعُرُون َ و نمیدانند که آن زیان بخود میرسانند یا أَهل َ الکِتاب ِ ای گروه یهود و نصاری لِم َ تَکفُرُون َ چرا کافر میشوید بِآیات ِ اللّه ِ بقرآن یا بنعت محمّد وَ أَنتُم تَشهَدُون َ و حال آنکه شما گواهی میدهید که توریت و انجیل حق است و نعت او در هر دو کتاب موجود است یا أَهل َ الکِتاب ِ ای گروه یهود لِم َ تَلبِسُون َ الحَق َّ چرا برمی آمیزید راستی را بِالباطِل ِ بکجی و ناراستی یا خلط میکنید توریت را بمحرفات خود یا میپوشید اقراری که قبل از بعث پیغمبر آخر الزمان داشتید بانکاریکه بعد از آن دارید وَ تَکتُمُون َ الحَق َّ و چرا برمیپوشید سخن راست را که نعت و صفت حضرت مصطفی است وَ أَنتُم تَعلَمُون َ و حال آنست که شما میدانید که آن حق ست یا میدانید که

آنرا از حسد میپوشید و بعناد در اخفای آن میکوشید و گفته اند که میپوشید و میدانید که پوشیده نخواهد ماند چه چراغی که افروخته عنایت الهی است بدم هر سرد نفسی منطفی نمیگردد و اللّه ختم نوره بیت لشکر باد اگر جهال گیرد شمع خورشید ز ان نمی میرد.

صفحه : 123

وَ قالَت طائِفَهٌ و گفتند گروهی مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از یهود و ایشان دوازده تن بودند از خیبر و عرینه اتفاق کردند که در اوّل روز بدین محمّد ص درآیند از روی مکر و حیله و بآخر روز چنان فرا نمایند که ما در کتاب خویش تأمل کردیم و با علما و احبار مجادله بسیار نمودیم بطلان دین و فساد آئین شما بر ما روشن شد و نشانهای نبی موعود در پیغمبر ص شما موجود نیست یمکن که بدین حیله بعضی از اصحاب در تردد افتند و گویند اینها اهل کتاب اند چنین سخن از روی گزاف نخواهند گفت و با وجود علم و انصاف آنچه حق باشد نخواهند نهفت شاید که از طریق تصدیق محمّد صلی اللّه علیه و سلّم منحرف شده بدین ما درآیند حق سبحانه مومنان را ازین مکر آگهی داد و آیت فرستاد که میان یکدیگر گفتند گروهی از اهل کتاب یعنی آن دوازده تن که گفته شد آمِنُوا بِالَّذِی ایمان آرید یعنی بزبان اقرار کنید بدان چیزی که أُنزِل َ عَلَی الَّذِین َ آمَنُوا فرو فرستاده شده است بر مومنان یعنی قرآن وَجه َ النَّهارِ در اوّل روز وَ اکفُرُوا آخِرَه ُ و کافر شوید و انکار کنید در آخر روز بدان چیزی که اوّل روز اقرار کرده اید لَعَلَّهُم شاید که مومنان بسبب انکار شما

بعد اقرار، در شک افتاده یَرجِعُون َ بازگردند از دین خود و چون خیبریان دیدند که زرق ایشان ظاهر شد یهود مدینه را وصیت کردند که وَ لا تُؤمِنُوا و تصدیق مکنید إِلّا لِمَن تَبِع َ دِینَکُم مگر آنکس را که پیروی کند دین شما را که یهودیتست قُل إِن َّ الهُدی بگو ایشان را بدرستیکه دین حق هُدَی اللّه ِ دین خداست یعنی دین اسلام اینکه جمله معترضه بود در میان سخن یهود در ردّ قول ایشان را پس باز تتمه کلام ایشان را بیان میکند که تصدیق مکنید جز همدینان خود را و باور مدارید أَن یُؤتی أَحَدٌ آنکه داده باشد هیچکس را مِثل َ ما أُوتِیتُم مانند آنچه شما را داده اند از علم و فضل و حکمت أَو یُحاجُّوکُم و اینکه را نیز باور مکنید که مسلمانان با شما مخاصمه کنند عِندَ رَبِّکُم نزد پروردگار شما زیرا که دین شما درست ترست و حجت شما قوی تر و روشن تر قُل إِن َّ الفَضل َ بگو بدرستیکه برتری و بهتری یا افزونی در علم و حکمت بِیَدِ اللّه ِ بدست قضا و تصرف خداوندست یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ میدهد آنرا بهر که میخواهد وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدا بسیار رحمت است عَلِیم ٌ دانا باهل استحقاق در اعطای فضل یَختَص ُّ خاص میگرداند بِرَحمَتِه ِ باسلام یا قرآن یا نبوت مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد و میداند که استحقاق آن دارد وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ و خدای خداوند فضل بزرگ ست بر مومنان.

صفحه : 124

وَ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ و از اهل کتاب مَن إِن تَأمَنه ُ کسی باشد که او را امین سازی بِقِنطارٍ بهزار و دویست اوقیه از مال یُؤَدِّه ِ إِلَیک َ

ادا کند آن مال را بتو و او عبد اللّه بن سلام بود رضی اللّه عنه، که یکی از قریش هزار و دویست اوقیه زر بامانت بوی داده بود و إبن سلام او را ادا کرد وَ مِنهُم و از ایشان باشد مَن إِن تَأمَنه ُ کسیکه او را امین گردانی بِدِینارٍ بیک دینار زر لا یُؤَدِّه ِ إِلَیک َ ادا نه کند و باز نه دهد بتو إِلّا ما دُمت َ مگر آنکه مادام باشی عَلَیه ِ قائِماً بر سر وی ایستاده بجهت تقاضا و آن فخاص بن عازورا بود از احبار یهود که یک دینار بدو امانت داده بودند و او خیانت کرده در ان ذلِک َ اینکه خیانت مر یهود را بِأَنَّهُم قالُوا بآنست که گفتند لَیس َ عَلَینا نیست بر ما فِی الأُمِّیِّین َ در باب خیانت با عرب که خواننده و نویسنده نیستند سَبِیل ٌ گناهی و عقوبتی در آخرت معتقد یهود آن بود که توریت هر که نداند امّی ست و مال امّی را بر خود حلال میدانستند و دیگر میگفتند توریت روا داشته است که با مخالف دین خود خیانت کنیم وَ یَقُولُون َ و میگویند درین سخن عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدا دروغ چه در همه ملل و شرایع بادای امانت حکم رفته است وَ هُم یَعلَمُون َ و حال آنست که ایشان میدانند که خیانت حرام است بَلی نه چنانست که شما اعتقاد کرده اید بلکه بر شما گرفت است در خیانت عرب و حکم اینست مَن أَوفی بِعَهدِه ِ هر که وفا کند بعهدی که خدا باو بسته در توریت بادای امانت و ترک خیانت وَ اتَّقی و به پرهیزد در باب حلال و حرام فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدا

یُحِب ُّ المُتَّقِین َ دوست میدارد پرهیزگاران را إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنانکه یَشتَرُون َ میفروشند و بدل میکنند بِعَهدِ اللّه ِ عهدی را که با خدا بسته اند و آن ایمان است به محمّد ص وَ أَیمانِهِم و سوگندان دروغ خود را که در باب صفت مصطفی ص و تغیر آن میخورند ثَمَناً قَلِیلًا به بهای اندک و آن صاعی چند جو و گزی چند کرپاس بوده که از کعب بن اشرف ستانده اند و نعت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را تحریف کرده و بدین افترا پیش عوام سوگند خورده أُولئِک َ آن عهدشکنان و سوگندخورندگان بدروغ لا خَلاق َ لَهُم هیچ نصیبی نیست مر ایشان را فِی الآخِرَهِ در آن سرا از ثواب خدا وَ لا یُکَلِّمُهُم ُ اللّه ُ و سخن نه گوید خدا با ایشان سخنی که بدان خوشدل گردند وَ لا یَنظُرُ إِلَیهِم و به نظر رحمت بدیشان نه نگرد یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَ لا یُزَکِّیهِم و پاک نسازد ایشان را از لوث گناه وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ مر ایشان را باشد عذابی که الم آن منقطع نه گردد.

صفحه : 125

وَ إِن َّ مِنهُم لَفَرِیقاً و بدرستیکه از جهودان هرآئینه گروهی هستند چون کعب و ابو یاسر وحیی که از روی ناراستی یَلوُون َ أَلسِنَتَهُم می پیچانند زبانهای خود را بِالکِتاب ِ بخواندن کتابی که نوشته و بربافته احبار ایشان است و آن مفتریات بلغت عبری میخوانند لِتَحسَبُوه ُ تا شما پندارید که آنچه ایشان میخوانند مِن َ الکِتاب ِ از توریت است وَ ما هُوَ مِن َ الکِتاب ِ و حال آنکه نیست از توریت وَ یَقُولُون َ و میگویند هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ آن محرف و مفتری از نزد خداست وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ

و نیست آن از نزدیک خدا وَ یَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ و میگویند بر خدا دروغ که غیر سخن او را سخن او میگویند وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان میدانند که دروغ میگویند بعد از بیان تحریف یهود ذکر افترای نصاری میکند که در حق عیسی ع میگفتند که او دعوی الوهیت کرده و امت را بعبادت خود فرموده پس رد قول ایشان را می فرماید که ما کان َ لِبَشَرٍ هرگز نبود و نباشد و نیست و نسزد مر آفریده را یعنی عیسی ع را أَن یُؤتِیَه ُ اللّه ُ الکِتاب َ آنکه بدهد خدا او را انجیل وَ الحُکم َ و فهم آن یا فصل امور و اقضیه وَ النُّبُوَّهَ و پیغمبری ثُم َّ یَقُول َ لِلنّاس ِ پس آن کس گوید مر امت خود را که کُونُوا عِباداً لِی باشید شما بندگان یا پرستندگان من مِن دُون ِ اللّه ِ جز از خدا وَ لکِن کُونُوا و لیکن گوید که باشید رَبّانِیِّین َ راستان در دین و استواران در دانش بِما کُنتُم به سبب آنکه باشید شما که از روی اخلاص تُعَلِّمُون َ الکِتاب َ بیاموزید مر دیگران را کتابی که از حق فرود آمده ست وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون َ و بآن که باشید شما که پیوسته بخوانید و راست کنید کتاب را از معنی آیت چنان مفهوم می شود که ربانی آنست که علم را پرورش دهد بافاده و استفاده و آنکه محمّد بن حنیفه رض در روز دفن عبد اللّه بن عباس رض فرموده که مات الیوم ربانی هذه الامه مؤید اینکه قول است و بزبان اهل معرفت ربانیان مجردانند که قدم بر سر کونین زده اند و از کمال توکل بغیر حق

ملتفت ناشده چهار تکبیر بر صفات نفس فریبنده کرده و روی توجه از خود برتافته و بدست آورده بیت

ریخته باران عرفان از سحاب مکرمت شسته نقش حرف غیر از صفحه پندارشان

و در لطائف قشیریه آورده که ربانیان دانایان باشند بخدا و بردباران در راه خدا قائم باللّه و فانی از ما سوی اللّه شنودن ایشان از حق است و گفتن ایشان با حق- مصرع با او گویند آنچه ازو می شنوند.

صفحه : 126

وَ لا یَأمُرَکُم و نه می سزد آنرا که خدا پیغمبر ساخته که امر کند شما را أَن تَتَّخِذُوا المَلائِکَهَ آنکه فراگیرید فرشتگان را وَ النَّبِیِّین َ أَرباباً و پیغمبران را خدایان، تخصیص ملک و نبی بجهت آنست که بعضی مشرکان ملائکه را پرستیدند و یهود و نصاری پیغمبران را که عیسی ع و عزیزاند أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ آیا میفرماید آن پیغمبر شما را بپوشیدن حق و شرک آوردن بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُون َ بعد از آنکه هستید شما گردن نهادگان مر دین اسلام را وَ إِذ أَخَذَ اللّه ُ و یاد کن ای محمّد ص چون فراگرفت خدا مِیثاق َ النَّبِیِّین َ پیمان و عهد پیغمبران ع را و امم در اخذ میثاق تابع انبیااند و اینکه میثاق اعظم است که حق سبحانه از همه پیغامبران فراستده که شما و امم شما ایمان آرید به محمّد ص و مضمون میثاق چنین است که لَما آتَیتُکُم هرچه بدهم شما را مِن کِتاب ٍ وَ حِکمَهٍ از کتاب منزله و فهم آن ثُم َّ جاءَکُم رَسُول ٌ پس بیاید بشما فرستاده از نزد من که آن محمدست مُصَدِّق ٌ لِما مَعَکُم باوردارنده مر آن چیزی را که با شماست از کتاب و حکمت

لَتُؤمِنُن َّ بِه ِ هرآئینه ایمان آرید بوی وَ لَتَنصُرُنَّه ُ و یاری کنید او را به تن خود اگر در زمان شما آید و الا باظهار صفات و نعوت او امم خود را بیاری او فرمائید قال َ گفت خدا مر انبیا را بعد از عرض اینکه میثاق بر ایشان أَ أَقرَرتُم آیا اقرار کردید وَ أَخَذتُم و فراگرفتید عَلی ذلِکُم برینکه گفتیم إِصرِی عهد مرا بر وجهی که بآن وفا کنید قالُوا أَقرَرنا گفتند انبیا اقرار کردیم و میثاق را پذیرفتیم قال َ فَاشهَدُوا گفت خدا که گواه باشید بعضی بر اقرار بعضی یا ملائکه را فرمود که گواه باشید بر اقرار انبیاء وَ أَنَا مَعَکُم مِن َ الشّاهِدِین َ و من که خدایم با شما از گواهانم بدین اقرار فَمَن تَوَلّی پس هر که برگردد و اعراض کند از ایمان بدین رسول و نصرت کردن وی بَعدَ ذلِک َ بعد ازین عهد و پیمان فَأُولئِک َ پس آن گروه معرضان هُم ُ الفاسِقُون َ ایشان بیرون رفتگانند از دائره فرمان و ایمان یا از مقام عهد و پیمان أَ فَغَیرَ دِین ِ اللّه ِ آیا بجز دین خدا یَبغُون َ میطلبید دین دیگر را و حفص یبغون میخواند یعنی آیا پیمان شکنان بغیر دین حق میطلبند دین دیگر را وَ لَه ُ أَسلَم َ و حال آنکه مر خدا را گردن نهاده است مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانهاست وَ الأَرض ِ و هر که در زمین است طَوعاً وَ کَرهاً برغبت و بنکرت یعنی اگر خواهند وگرنی سر بر خط فرمان او باید نهاد و گفته اند اهل آسمانها فرمان بردارند برغبت و اهل زمین بعضی بطوع و جمعی بکراهت یا انقیاد ماعدای

ثقلین بطوع است و از ایشان بکره وَ إِلَیه ِ یُرجَعُون َ و بسوی او بازگردانیده خواهید شد ای طائعان و کارهان و حفص به غیبت خواند یعنی همه اهل آسمان و زمین بدو رجوع خواهند کرد.

صفحه : 127

قُل آمَنّا بگو ای محمّد ص که ایمان آورده ایم ما بِاللّه ِ بخدا که یکتاست در ذات و بی و همتا است در صفت وَ ما أُنزِل َ عَلَینا و گرویده ایم بآنچه فرو فرستادند بر ما یعنی قرآن وَ ما أُنزِل َ و بآنچه نازل گردانیده اند عَلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ وَ الأَسباطِ بر ابراهیم و دو پسر و نبیرگان او و کتاب ایشان همان صحف ابراهیم بود چه ایشان در تحت شریعت او بودند وَ ما أُوتِی َ مُوسی و به آنچه داده اند بموسی که توریت است وَ عِیسی و به عیسی که آن انجیل است وَ النَّبِیُّون َ و به آنچه داده اند پیغمبران دیگر را چون شیث ع و ادریس ع و داود ع و حیفوق ع و شعیب ع که کتب بر ایشان نازل شده بود مِن رَبِّهِم از نزد پروردگار ایشان لا نُفَرِّق ُ جدائی نمی افگنیم بَین َ أَحَدٍ مِنهُم میان یکی از ایشان یعنی بهمه ایمان می آریم نه به بعضی دون بعضی چون یهود و نصاری وَ نَحن ُ لَه ُ مُسلِمُون َ و ما مر خداوند را گردن نهادگانیم در امر و نهی او من به وَ مَن یَبتَغ ِ غَیرَ الإِسلام ِ دِیناً و هر که بطلبد جز دین مسلمانی دین دیگر را من به فَلَن یُقبَل َ مِنه ُ پس پذیرفته نشود دین ازو من به وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ مِن َ الخاسِرِین َ و او بواسطه ترک اسلام در آن سرای از زیان زدگان

باشد و اینکه آیت تهدید جمعی است که طالب غیر دین اسلام اند و در شان آنها که بعد از وصول بشرف اسلام دست از دامن دین متین بازدارند و مرتد شوند میفرماید کَیف َ یَهدِی اللّه ُ چگونه راه نماید خدا استفهام ست بمعنی نفی یعنی راه ننماید خدا قَوماً کَفَرُوا گروهی را که کافر شدند بَعدَ إِیمانِهِم بعد از ایمان که آورده بودند و ایشان دوازده تن بودند که از مسلمانی رو برتافته بدار کفر پیوستند چون حارث بن سوید و طعمه بن ابیرق و مقیس بن ضبابه و امثال ایشان که اوّل گرویدند بخدا وَ شَهِدُوا و گواهی دادند أَن َّ الرَّسُول َ آن که فرستاده خدا یعنی محمّد ص حَق ٌّ حق ست و قول او صدق وَ جاءَهُم ُ البَیِّنات ُ و آمده بود بدیشان آیتهای روشن یعنی قرآن یا معجزات پیغمبر ص وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ و خدا راه نه نماید گروه ستمکاران را که وضع کفر کردند در موضع ایمان أُولئِک َ جَزاؤُهُم آن گروه مرتدان پاداش ردّت ایشان أَن َّ عَلَیهِم آنست که بر ایشان باشد لَعنَهَ اللّه ِ لعنت خدا و آن دوری ست از رحمت او وَ المَلائِکَهِ و لعنت فرشتگان و آن بیزاری ست از ایشان وَ النّاس ِ أَجمَعِین َ و لعنت همه مردمان و آن مذمت کردن ست مر ایشانرا.

صفحه : 128

خالِدِین َ فِیها جاویدان باشند در لعنت یا در اثر لعنت که عقوبت است لا یُخَفَّف ُ سبک گردانیده نه شود عَنهُم ُ العَذاب ُ از ایشان عذاب دوزخ وَ لا هُم یُنظَرُون َ و نباشند ایشان که مهلت داده شوند از برای رجوع بدنیا یا در تاخیر عذاب از وقتی بوقتی إِلَّا الَّذِین َ تابُوا مگر آنانکه

بازگردند بحضرت ربوبیت مِن بَعدِ ذلِک َ از پس آن که برگشته اند از حق وَ أَصلَحُوا و بصلاح آورند آن چیزی را که در آن فساد کرده اند فَإِن َّ اللّه َ پس به تحقیق که خداوند تعالی غَفُورٌ آمرزنده به توبه گناهکاران ست رَحِیم ٌ مهربان ست بر ایشان برادر حارث بن سوید اینکه آیت را بر دست امینی داده نزد برادر فرستاد حارث بعد از تلاوت آیت فرستاده را گفت که من هرگز از تو دروغی نه شنیده ام و برادرم نیز برسول خدا افترا نمیکند و رسول نیز بر خدا دروغ نمی بندد و خدا از همه راست گوترست پس چرا ناامید باشم توبه کنان رو بمدینه نهاد و بوقت رجوع همین آیت را بر آن یازده تن دیگر خواند و ایشان از توبه ابا نموده جواب دادند که ما حالا در مکه طرح اقامت داریم و انتظار مغلوبیت محمّد ص و اعوان و انصار او میبریم اگر مطلوب ما حاصل شود فهو المراد و الا چون خواهیم بدین اسلام بازگردیم و توبه ما نیز پذیرفته شود حق سبحانه در شان ایشان آیت فرستاد که إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنانکه کافر شدند بخدا و رسول بَعدَ إِیمانِهِم پس از گرویدن ایشان ثُم َّ ازدادُوا کُفراً پس زیاده کردند کفر را بر کفر یعنی ثبات ورزیدند بر آن یا باین آیت توبه نیز کافر شدند لَن تُقبَل َ تَوبَتُهُم هرگز پذیرفته نشود توبه ایشان وَ أُولئِک َ هُم ُ الضّالُّون َ و آن گروه که بر کفر اقامت ورزیدند ایشانند گمراهان از طریق هدایت یا هلاک شدگان در بادیه غوایت إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنان که کافر شدند وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ و مردند

و ایشان کافر بودند یعنی بر کفر مردند فَلَن یُقبَل َ مِن أَحَدِهِم پس قبول کرده نه شود از هیچ یکی از ایشان مِل ءُ الأَرض ِ ذَهَباً بپری زمین زر وَ لَوِ افتَدی بِه ِ و اگر چه فدا دهد آنهمه را یعنی اگر کافری آن مقدار زر که سطح زمین را از مشرق تا مغرب مملو سازد و فدیه دهد تا از عذاب دوزخ باز رهد ازو مقبول نخواهد بود أُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و آنها که کافر میرند مر ایشانراست عذابی مشتمل بر الم بی حساب وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین َ و نباشد مر ایشانرا هیچکس از یاری دهندگان در بازداشتن از عذاب ایشان

صفحه : 129

لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا هرگز نیابید نیکوئی، و بدانچه می طلبید از خیر نرسید یا نیابید بهشت را تا آنکه نفقه کنید و صدقه دهید مِمّا تُحِبُّون َ از آنچه دوست میدارید از مال، که بر فقرا تصدق نمائید یا جاه که بدان معاونت درماندگان کنید یا بدن که قوّت آنرا بطاعت مبذول سازید یا دل که آنرا وقف محبت الهی گردانید یا جان که آنرا در راه رضای حق دربازید یا سر که آنرا از ادناس تعلق بما سوی اللّه بپردازید و گفته اند هر که محبوب خود را نفقه کند در دنیا بمطلوب خود برسد در عقبی و هر که از سر دنیا و عقبی بگذرد بقرب حضرت مولی برسد بیت

می صرف وحدت کسی نوش کرد که دنیا و عقبی فراموش کرد

بعد از نزول اینکه آیت ابو طلحه انصاری رض بجناب رسالت پناه آمده گفت یا رسول

اللّه اطیب اموال و احب ّ آن نزدیک من بیرحاست هر جا که خدا حکم کند وضع کن و آن باغی بود در غایت مرغوبی و نهایت تازگی و خوبی که حضرت رسول گاه گاه بدان درآمدی و از آب و میوه آن تناول فرمودی پس در جواب ابو طلحه رض گفت بخ بخ اینکه مالی ست با سود بسیار و حضرت آن باغ را در میان اقربای او قسمت فرمود وَ ما تُنفِقُوا و آنچه نفقه میکنید مِن شَی ءٍ از چیزی، خواه اندک خواه بسیار و خواه از محبوبات اموال خودخواه از غیر آن فَإِن َّ اللّه َ بِه ِ عَلِیم ٌ پس بدرستیکه خدا بدان چیز داناست و بر حسب نیت شما شما را جزا خواهد داد کُل ُّ الطَّعام ِ همه انواع خوردنی ها کان َ حِلًّا بوده است حلال لِبَنِی إِسرائِیل َ مر فرزندان یعقوب را آورده اند که چون اینکه آیت فرود آمد که فبظلم من الّذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم یعنی بشومی ظلم و معصیت جهودان بعضی از طعامهای پاک حلال چون لحوم ماهی و شحوم غنم و بقر و امثال آن بر ایشان حرام کردیم یهود ازین سخن آشفته شده گفتند اینها ابدا حرام بوده است حق سبحانه، اینکه قول را تکذیب کرد و فرمود که خوردن همه طعامها بر یعقوب و اولاد او حلال بود إِلّا ما حَرَّم َ مگر آنچه حرام کرد إِسرائِیل ُ عَلی نَفسِه ِ یعقوب ع بر تن خویش و آنچنان بود که یعقوب ع را مرضی عارض شد نذر فرمود که اگر او را خدای تعالی شفا دهد هر طعام و شراب که دوست تر دارد بر خود حرام سازد حق سبحانه او را شفا بخشید گوشت

و شیر شتر را که از همه مطعومات و مشروبات دوست تر داشتی تقربا الی اللّه تعالی او وفاء بنذر بر خود حرام ساخت جهودان بمتابعت او از تناول اینها اجتناب نموده گفتند در توریت بحرمت اینها حکم کرده است حق سبحانه و تعالی فرمود که نه چنین ست که ایشان میگویند بلکه یعقوب ع اینها را بسبب نذر بر خود حرام کرد مِن قَبل ِ أَن تُنَزَّل َ التَّوراهُ پیش از آنکه فرو فرستاده شود توریت و اگر ایشان همچنان بر انکار اصرار نمایند قُل فَأتُوا بِالتَّوراهِ بگو بیارید توریت صحیح را فَاتلُوها پس بخوانید آنرا یعنی آیت تحریم اینکه اشیاء را از آن تلاوت کنید إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان و چون یهود از آوردن توریت ابا کردند افترای ایشان بر خاص و عام روشن شده فَمَن ِ افتَری پس هر که افترا کند و بربندد عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدا دروغ را در تحلیل و تحریم مِن بَعدِ ذلِک َ از پس آنکه ظاهر شد که تحریم از اسرائیل بوده نه از ملک جلیل فَأُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ پس آن مفتریان ایشان ستمکارانند و هیچ ستمی وقف جبریل علیه السلام از ترک انصاف بدتر نیست قُل صَدَق َ اللّه ُ بگو راست گفت خدا در خبر تحریم و سخن یهود دروغ بود فَاتَّبِعُوا پس متابعت کنید مِلَّهَ إِبراهِیم َ کیش ابراهیم و دین او را حَنِیفاً بیان حال ابراهیم ست که مستقیم بود بر دین اسلام و مائل از غیر آن وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ و نبود ابراهیم ع از شرک آرندگان.

صفحه : 130

إِن َّ أَوَّل َ بَیت ٍ بدرستیکه اوّل خانه که در روی زمین وُضِع َ عمارت کرده و ساخته شده لِلنّاس ِ

برای مردمان تا آنرا زیارت کنند لَلَّذِی بِبَکَّهَ آن خانه است که در مکه واقع شده و یک اسم بلدست همچنانکه مکه یا اسم همان بقعه که خانه درو است از مرتضی علی کرم اللّه وجهه سؤال کردند که آیا کعبه اوّل خانه است که برای پرستش خدا ساخته اند فرمود که نی پیش از آن نیز بیوت عبادات بود اما او اوّل خانه است که حق سبحانه مبارک گردانیده بر مردمان و زیارت او را سبب رحمت و هدایت ساخته کما قال مُبارَکاً برکت داده شده یعنی بسیار نفع و کثیر الخیر و برکت او تا حدست که نظر کردن در ان بی طواف و نماز برابرست در ثواب با عبادت یک ساله که در غیر مکه واقع شود وَ هُدی ً و اینکه خانه خداوند هدایت است لِلعالَمِین َ مر عالمیان را که بمعرفت قبله ایشانرا مهتدی میسازد یا راه نماینده است مسلمانانرا به بهشت فِیه ِ در اینکه خانه یا در حرم آیات ٌ بَیِّنات ٌ نشانهای روشن ست یکی از آنها مَقام ُ إِبراهِیم َ و آن سنگی ست که اثر قدم خلیل ع الرحمن بر آن بوده و آن نه یک آیت بلکه چهار آیت است اوّل تاثر آن سنگ از قدم ابراهیم ع دوم عوض کردن قدم آنحضرت درو تا کعبین سیوم بقای آن رقم مدت متمادی چهارم محفوظ ماندن آن سنگ با وجود کثرت اعادی، آیتی دیگر وَ مَن دَخَلَه ُ و هر که درین خانه آمد کان َ آمِناً باشد ایمن از قتل و غارت یعنی گناهکاری که پناه بخانه آرد دست تعرض از وی کوتاه است مادامیکه در خانه باشد و گفته اند داخل

حرم، بجهت ادای حج و عمره ایمن است از عقوبات و مکافات جرائمی که قبل از حج مرتکب آن شده چه آن بقول اصح مغفورست ابو النجم صوفی گوید شبی طواف خانه کعبه میکردم و بغایت وقت صافی داشتم گفتم خدایا تو فرموده که وَ مَن دَخَلَه ُ کان َ آمِناً داخل حرم از چه چیز ایمن باشد هاتفی آواز داد که آمنا من النار جمعیکه مقام ابراهیم را یک آیت دانند و امن داخل حرم را آیت دیگر قول ایشان آنست که از مجموع آیات بینات دو را ذکر کرد و باقی را مطوی ساخت تا دلالت کند بر آنکه آیات بینات بسیارست و ذکر آن متجاوز از حد شمار و مفسران بعضی از انها را ذکر میکنند چون میل قلوب بآن و اختصاص آن بقبله مومنان و آنکه قاصد تخریب آن خانه مخذول گردد و هیچ پرنده بر بام خانه نه نشیند و هرگز بی طواف کننده نباشد و هر که نظر بخانه کند البته دیده اش اشکبار شود و اولیا هر شب آدینه در حوالی وی حاضر گردند و روحانیان و جنیان بطواف آن مائل باشند و امثال اینکه آیات واضح بسیارست بیت

هر چه گفتیم در اوصاف وی از روی کمال همچنان هیچ نه گفتیم که صد چندان ست

محققان گویند که نخستین خانه که در مکه صدر انسان است بجهت منظوریت و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم موضوع شده خانه دل است و جمیع اجزای وجود ببرکت دل بحق راه یابند چه هرگاه که اشعه لوامعه نظرات تجلیات ربانی بر دل افتد آثار انفتاح و انوار انشراح از صفحه وجه اولائح گردد و بصفت سعت و لکن

یسعنی قلب عبدی متصف گشته مظهر اسرار بی یسمع و بی یبصر شود و درین خانه علامات روشن است که طالب آنها بر مطلوب خود استدلال میکند و مقام ابراهیم که مقام تسلیم باشد یکی از آنهاست شیخ شبلی قدس سره فرمود که مقام ابراهیم مقام خلت است و هر که بدین مقام درآید از همه فتنه ها ایمن گردد و درآمدن بحرم صورت سبب امانست از تیغ دشمن و دخول در حرم معنی واسطه ایمنی باشد از شمشیر قطعیت دوست و عاشقان را هیچ المی از الم فراق دوست زیاده نیست- بیت

به تیغم گر زنی باکی ندارم بهجرانم کشی طاقت نیارم

وَ لِلّه ِ عَلَی النّاس ِ و مر خداراست بر مردمان حِج ُّ البَیت ِ قصد خانه کعبه مَن ِ استَطاع َ هر که توانائی دارد إِلَیه ِ سَبِیلًا بسوی بیت از جهت راه و استطاعت بقول امام شافعی رح زاد و راحله است و بسخن امام مالک رح صحت بدن و قدرت بر مشی و کسیکه زاد از آن حاصل شود امام اعظم رح مجموع زاد و راحله و صحت بدن را استطاعت میگوید و امن طریق نیز شرطست وَ مَن کَفَرَ و

هرکه نگرود بفرضیت حج فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تعالی غَنِی ٌّ عَن ِ العالَمِین َ بی نیازست از همه عالمیان و از آن نقصی بذات اقدس آنحضرت راجع نمی شود بلکه وبال بر تارک آنست قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ بگو ای اهل کتاب لِم َ تَکفُرُون َ چرا می پوشید یا نمی گروید بِآیات ِ اللّه ِ بآیتهایی که خدا در وجوب حج فرستاد وَ اللّه ُ شَهِیدٌ و خدا مطلع است و گواه عَلی ما تَعمَلُون َ بدانچه شما میکنید از کتمان حق و کفران بایات ربّانی.

صفحه : 131

قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ بگو ای اهل توریت لِم َ تَصُدُّون َ چرا باز میدارید عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای که دین اسلام است و منع میکنید مَن آمَن َ کسی را که بگرویده بخدا و دین حق را قبول کرده مراد عمار یاسرست رض و رفقای او که یهود ایشان را بکیش خویش میخواندند تَبغُونَها می طلبید برای آن راه راست عِوَجاً کجی و انحراف یهود مسلمانانرا میگفتند که در دین شما کجی هست یعنی اینکه شخصی که متابعت او میکنید آن پیغمبر موعود نیست و نعت و صفت او را بر وجهی که تحریف داده بودند با اهل اسلام میگفتند حق سبحانه تعالی فرمود که کجی میطلبید در دین اسلام وَ أَنتُم شُهَداءُ و حال آنکه شما گواهانید بر آنکه راه راست و دین پسندیده اسلام است و از وصیت ابراهیم ع و یعقوب ع دانسته اید وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ و خدا بیخبر نیست عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما میکنید یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید خطاب با جماعت انصار رض است میگوید إِن تُطِیعُوا فَرِیقاً اگر شما فرمانبرید گروهی را مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از یهود که شاس بن قیس و اصحاب اویند یَرُدُّوکُم بازگردانند شما را بَعدَ إِیمانِکُم پس از ایمان شما کافِرِین َ ناگرویدگان یعنی اگر متابعت شاش و متابعان او کنید شما را مرتد سازند و اینکه شاس جهود حقود و حسود بود پیوسته عیب جوئی و بدگوئی مسلمانان کردی و خواستی که سنگ تفرقه در مجمع یکجهتبان انصار اندازد و ایشان دو قبیله بودند اوس و خزرج و در جاهلیت میان ایشان حرب و قتال دائم و قائم

بودی چون مسلمان شدند آن خصومت بوداد و اتحاد مبدل شد شاس از روی حسد تدبیری انگیخت که همان عداوت میان آن دو فریق تازه گردد شخصی را فرمود تا در میان جوانان اوس و خزرج بنشیند و از واقعه بعاث که حربی عظیم بوده بین القبیلتین سخنی در میان افکند و قصیده که در آن ایام مشتملبر مذمت خزرج گفته بودند بخواند القصه چون ذکر آن محاربه در میان آمد و ابیات قصیده بمسامع خزرجیان رسید از غایت آشفتگی ایشان نیز زبان بهجای اوسیان گشودند تحمل ناکرده آغاز بسب ّ خزرجیان کردند و کار از مجادله بمقاتله کشید و دلیران طرفین مضمار مقاتله و میدان محاربه بیاراستند و آغاز به تیرانداختن و تیغ زدن کرده غبار از معرکه هیجا برانگیختند مثنوی

ز یکجانب گروهی رزم پرداز ز دیگر سوی جمعی در تگ و تاز

در افتادند همچون شیر غران بگرز و نیزه و شمشیر بران

فی الحال جبرئیل علیه السلام بدین آیتها نازل شد و خواجه عالم بمعرکه ایشان درآمده در میان دو صف قرار گرفت و فرمود که با وجود آنکه من در میان شماام داعیه رسوم جاهلیت دارید! و پس از آن که خدای تعالی شما را باسلام گرامی ساخته طریق دینداری فرو میگذارید! بشنوید که خدا چه میفرماید پس اینکه آیتها بر ایشان خواند فی الحال استغفارکنان سلاحها بریختند و اشک ریزان یکدیگر را در کنار گرفتند و دانستند که اگر فرمان یهود میبرند از ایمان بکفر بازمیگردند و حق تعالی با ایشان برین وجه خطاب میکند وَ کَیف َ تَکفُرُون َ و چگونه کافر میشوید وَ أَنتُم تُتلی و حال آنست که شمائید که خوانده

میشود عَلَیکُم آیات ُ اللّه ِ بر شما قرآن او وَ فِیکُم رَسُولُه ُ و در میان شما هست رسول او وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه ِ و هر که چنگ درزند بدین خدایا بکتاب او فَقَد هُدِی َ پس بدرستیکه راه نموده شد إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست.

صفحه : 132

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان اتَّقُوا اللّه َ بترسید از خدا حَق َّ تُقاتِه ِ چنانچه سزای ترسیدنست نزد اکثر علما اینکه آیت منسوخ ست چه تقوی بر آن وجه که حق آن باشد هیچکس را نمیتواند بود پس عنایت الهی بار اینکه مشقت ازین امت رفع فرموده ناسخ اینکه آیت فرستاد که فَاتَّقُوا اللّه َ مَا استَطَعتُم پرهیزگاری کنید بدان مقدار که مقدور شماست وَ لا تَمُوتُن َّ و ممیرید إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُون َ مگر آنکه شما مسلمانان باشید لفظ نهی بر موت واقع شده اما فی الحقیقت امرست باقامت اسلام تا بر مسلمانی بمیرند وَ اعتَصِمُوا و چنگ ورزنید ای انصار بِحَبل ِ اللّه ِ بدین خدا که حبل المتین است جَمِیعاً همه شما و بقول بعض علما حبل اللّه اینکه جا قرآن است یا موافقت حضرت پیغمبر ص امر میکند که همه مجتمع باشید در اعتصام بذیل متابعت سیّد انام علیه السلام چه بی آنکه بظاهر و باطن چنگ در اتباع آنحضرت ص زنید نه راه به مقصد اصلی توان برد و نه بمطلوب حقیقی توان رسید رباعی

خفا که بی متابعت سید رسل ص هرگز کسی بمنزل مقصود ره نیافت

از هیچ رو بهیچ دری راه نه میدهند

آنرا که ز آستانه او روی دل بتافت وَ لا تَفَرَّقُوا و پراگنده مشوید از خدمت وی وَ اذکُرُوا و یاد کنید نِعمَت َ اللّه ِ

عَلَیکُم نعمتهای خدا را که بر شما افاضت کرده و آن اسلام است و قرآن و هجرت پیغمبر ص به بلده ایشان إِذ کُنتُم أَعداءً آنرا یاد دارید که بودید شما با یکدیگر دشمنان که پیوسته حرب میکردید فَأَلَّف َ پس خدا پیوند داد بَین َ قُلُوبِکُم میان دلهای شما به برکت اسلام و میمنت خواجه انام فَأَصبَحتُم پس گشتید شما بِنِعمَتِه ِ إِخواناً برحمت خدا برادران یکدیگر وَ کُنتُم و بودید شما بواسطه ضلالت و جهالت عَلی شَفا حُفرَهٍ بر کناره مغاکی مِن َ النّارِ از آتش دوزخ یعنی مشرف بودید بر وقوع در آن و اگر مرگ شما را بر آن حال دریافتی هرآئینه بدوزخ میرفتید فَأَنقَذَکُم مِنها پس شما را باز رهانید خدا از آن حفره یا از آن آتش کَذلِک َ همچنانکه که بیان کرد حال شما را از نفرت قدیمی و الفت مجدّد یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان میکند خدا و روشن میگرداند لَکُم آیاتِه ِ برای شما دلائل وحدانیت خود را لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ تا باشد که شما ثابت مانید بر طریق هدایت وَ لتَکُن مِنکُم و هرآئینه باید که باشد از شما أُمَّهٌ گروهی که ایشان یَدعُون َ إِلَی الخَیرِ بخوانند مردمانرا به نیکوئی یعنی بدین اسلام یا بایتلاف مومنان با یکدیگر و جمعی برآنند که اینکه داعیان موذّنانند که خلق را بعبادت خدا میخوانند وَ یَأمُرُون َ بِالمَعرُوف ِ و می فرمایند به نیکوئی وَ یَنهَون َ عَن ِ المُنکَرِ و بازدارند از منکر و معروف آنست که موافق کتاب و سنت باشد و منکر آنکه مخالف قرآن و حدیث بود و نزد محققان معروف خدمت حق ست و منکر صحبت نفس وَ أُولئِک َ و آن گروهی که داعی

خیر و امر معروف و ناهی منکراند هُم ُ المُفلِحُون َ ایشان رستگارانند.

صفحه : 133

وَ لا تَکُونُوا و مباشید ای مسلمانان کَالَّذِین َ تَفَرَّقُوا مانند آنانکه متفرق شدند بعداوت چون یهود و نصاری که در میان هر یک فرقها پیدا شد چون عنانیه و سامریه و موشکانیه از یهود و ملکانیه و نسطوریه و ماریعقوبیه از نصاری هر فرقه دشمن فرقه دیگر وَ اختَلَفُوا و اختلاف کردند در دین خود یهود بعد از پانصد سال از موت موسی ع و نصاری بعد از سیصد سال از رفع عیسی بآسمان و اینکه اختلاف ایشان بود مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ البَیِّنات ُ از پس آنکه آمده بود بدیشان حجتهائی روشن در کتب ایشان وَ أُولئِک َ و آن پراگندگان و مخالفان لَهُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ مرایشان راست عذابی بزرگ یَوم َ تَبیَض ُّ وُجُوه ٌ در آن روزی که سفید و روشن گردد رویهای وَ تَسوَدُّ وُجُوه ٌ و سیاه گردد رویها فَأَمَّا الَّذِین َ اسوَدَّت وُجُوهُهُم پس آنانکه سیاه گردد رویهای ایشان حق تعالی بفرماید تا از روی توبیخ با ایشان گویند أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم آیا کافر شدید پس از ایمان خود مراد اهل کتاب اند که پس از ایمان به پیغمبر ع ما کافر گشتند یا منافقان که بزبان اقرار و بدل انکار میکردند یا کافران که در روز میثاق بربوبیت حق اعتراف نمودند و در دنیا کافر شدند یا مرتدان بعد از استسعاد بسعادت ایمان گرفتار دام شقاوت و خذلان گشتند واضح آنست که خوارج و روافض بعد از تمسک بسنّت در ورطه بدعت افتادند فَذُوقُوا العَذاب َ پس بچشید عذاب دوزخ را بِما کُنتُم تَکفُرُون َ بدانچه بودید که بعد

از ایمان کافر شدید وَ أَمَّا الَّذِین َ ابیَضَّت وُجُوهُهُم و اما آنانکه سفید شد رویهای ایشان یعنی مومنان و اهل سنت فَفِی رَحمَت ِ اللّه ِ پس باشند در رحمت خدا یعنی در بهشت از قبیل تسمیه محل است باسم حال و عرفا گویند رحمت روح وصال است و شهود جمال هُم فِیها خالِدُون َ اینکه سفید رویان در رحمت یا جنّت جاوید ماندگانند تِلک َ آنچه گذشت درین سوره از اخبار و احکام آیات ُ اللّه ِ آیتهای خداوندست در زواجر و بشائر و وعد و وعید نَتلُوها عَلَیک َ بِالحَق ِّ میخوانیم آنرا بواسطه وحی بر تو بدرستی و براستی وَ مَا اللّه ُ یُرِیدُ و نیست خدا که خواهد ظُلماً لِلعالَمِین َ بیدادی از نزد خود مر جن و انس را یعنی بر ایشان ستم نه کند و بی جرم عقوبت نفرماید وَ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ و مر خداراست آنچه در آسمانهاست از نجوم و ملائکه وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین هاست از ارکان موالید ثلثه وَ إِلَی اللّه ِ و بسوی خدا تُرجَع ُ الأُمُورُ بازگردانیده شود همه کارها.

صفحه : 134

کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ هستید شما بهترین گروهی که از خلوتخانه غیب أُخرِجَت لِلنّاس ِ بیرون آورده شده است از برای مردمان قولی آنست که بودید شما بهترین امتی در سابق علم یا در لوح محفوظ یا در کتب انبیاء ع یا در روز میثاق که در جواب ا لست بربکم مسارعت نمودید و خیریت اینکه امت بجهت آنست که در سلک خدمت حضرت ع منتظم اند شعر لما دعا اللّه داعینا لطاعته باکرم الرسل کنا اکرم الامم بیت

چون خدا پیغمبر ما را برحمت

خوانده است افضل پیغمبران او گشته ما خیر الامم

و گفته اند خیریت اینکه امت درین سه صفت ست که یاد میکنید تَأمُرُون َ بِالمَعرُوف ِ میفرمائید بمعروف و آن چیزیست که شرع آنرا مستحسن دارد وَ تَنهَون َ عَن ِ المُنکَرِ و نهی میکنید از منکر و آن چیزی بود که شارع آنرا مستقبح شمارد وَ تُؤمِنُون َ بِاللّه ِ و میگروید از روی تحقیق بخدا و ایمان بخدا متضمن آنست که ایمان داشته باشند بهر چه ایمان بدان لازم است چه ایمان بخدا وقتی متحقق شود که بهر چه فرموده که ایمان آرید باو ایمان آورده باشند وَ لَو آمَن َ أَهل ُ الکِتاب ِ و اگر ایمان آرند و تصدیق کنند علماء بنی اسرائیل آنرا که به پیغمبر آخر الزمان فرود آمده یعنی قرآن لَکان َ خَیراً لَهُم هرآئینه باشد آن ایمان و تصدیق بهتر مر ایشانرا از کفر و انکار مِنهُم ُ المُؤمِنُون َ بعضی از ایشان گرویدگانند یعنی إبن سلام و اصحاب رض او وَ أَکثَرُهُم ُ الفاسِقُون َ و بیشتر ایشان بیرون رفتگانند از دائره دین لَن یَضُرُّوکُم بشما ضرر نتوانند رسانید إِلّا أَذی ً مگر اندک رنجی که شما را بکفر دعوت کنند یا بهتانی بر مسلمانی بندند یا اهل ایمانرا بقتال خود بترسانند وَ إِن یُقاتِلُوکُم و اگر کارزار کنند با شما یُوَلُّوکُم ُ الأَدبارَ پشتها بر شما برگردانند و بهزیمت روند ثُم َّ لا یُنصَرُون َ و پس از هزیمت یاری کرده نشوند یعنی نه از خلق یاری بینند و نه حق مددکاری ضُرِبَت وضع کرده شده عَلَیهِم ُ الذِّلَّهُ بر جهودان علامت خواری در نفس ایشان بحیثیتی که هرگز منفک نگردد و اصح آن ست که ذلت آن جزیه است أَین َ ما ثُقِفُوا هر

کجا که یافته شوند آن ذل بایشان باشد إِلّا استثنای منقطع است یعنی خواری لازم ذات ایشان ست لیکن ایشان ازین می رهند بِحَبل ٍ مِن َ اللّه ِ بعهدی از خدا که قبول جزیه است وَ حَبل ٍ مِن َ النّاس ِ و عهدی از مؤمنان باذن خدای تعالی بعد از قبض جزیه وَ باؤُ بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ و بازگشتند یهود بخشمی از خدا یعنی سزاوار غضب الهی شدند وَ ضُرِبَت و زده شد یعنی موضوع گشت عَلَیهِم ُ المَسکَنَهُ بر ایشان علامت درویشی و احتیاج یعنی احاطه کرده شده اینکه نشانه بدیشان چون احاطه بیت مضروب بر اهل آن ذلِک َ اینکه خواری و مسکنت و رجوع بغضب حق بِأَنَّهُم کانُوا بآنست که ایشان هستند از روی عناد یَکفُرُون َ بِآیات ِ اللّه ِ نمیگروند بقرآن یا باحکام توریت یا بمعجزات محمّد وَ یَقتُلُون َ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق ٍّ و میکشتند پیغمبران را بناسزا و ناواجب و فی نفس الامر قتل الانبیاء ناحق است اما بحسب اعتقاد ایشان نیز بغیر حق بود و اینکه اقبح است از آنکه اعتقاد حقیت داشته باشد در قتل ایشان و گفته اند اگرچه قتل از آبای یهود مدینه واقع شده اما چون رضای ایشان بدان بود در اعداد قاتلان می آرد ذلِک َ اینکه کفر و قتل بِما عَصَوا بسبب آن بود که نافرمانی کردند وَ کانُوا یَعتَدُون َ و بودند که تجاوز میکردند از حدود خدای تعالی آورده اند که چون عبد اللّه بن سلام و یاران او چون ثعلبه و اسد و اسید رض دولت اسلام دریافتند یهود زبان طعن گشاده میگفتند که ایشان از اشرار قوم مااند که خلاف اسلاف کرده با ما مخالفت نمودند حق سبحانه آیت فرستاد.

صفحه

: 135

لَیسُوا سَواءً نیستند مؤمنان اهل کتاب برابر با کافران ایشان مِن أَهل ِ الکِتاب ِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ از اهل کتاب گروهی اند ایستاده بر دین اسلام یا قائم بحدود الهی و گفته اند مستقیم بر قول راست و عمل خالص و دین درست و اینکه گروه إبن سلام و اصحاب رض او بودند بل چهل تن از نجران و سی و دو تن از حبشه و هشت کس از روم که بعیسی ع ایمان داشتند و محمّد ص نیز ایمان آوردند و احکام شریعت و قرآن تعلیم گرفتند یَتلُون َ آیات ِ اللّه ِ میخوانند قرآن را آناءَ اللَّیل ِ در ساعت شب و گفته اند میان مغرب و عشا وَ هُم یَسجُدُون َ و ایشان سجده تلاوت می کنند یا در ساعت شب نماز میگذارند و اشهر نماز عشاست که مخصوص بدین امت شده و حضرت رسالت پناه ص تاخیر عشا فرموده بودند و مردمان منتظر نماز بودند بیرون آمد و گفت بدانید که از اهل ادیان هیچ طائفه درین وقت خدا را یاد نکنند غیر از شما یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ صفت امت قائمه میکند و میگوید ایمان حقیقی می آورند بخدا وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز قیامت وَ یَأمُرُون َ بِالمَعرُوف ِ و می فرمایند خلق را بتصدیق محمّد ص بامورات شرع وَ یَنهَون َ عَن ِ المُنکَرِ و نهی میکنند از تکذیب پیغمبر علیه السلام یا از تمام منهیات وَ یُسارِعُون َ فِی الخَیرات ِ و می شتابند در ارتکاب خیرات و اشتغال بمبرّات وَ أُولئِک َ مِن َ الصّالِحِین َ و آن گروه یعنی امت قائمه موصوفه بدین صفات که مذکور شد از جمله شایستگان و برگزیدگان اند وَ ما یَفعَلُوا مِن خَیرٍ و آنچه می کنید از نیکی فَلَن یُکفَرُوه ُ

پس هرآئینه سپاس ناداشته نخواهید شد یعنی نقصانی بثواب اعمال شما نخواهید رسید نقص ثواب را کفران گفته چنانچه توفیه ثواب را شکر می گوید فی قوله کان سعیهم مشکورا و حفص در هر دو کلمه بیا میخواند یعنی آنچه می کنند امت قائمه از خیراتی که در آن مسارع اند عمل ایشان ضائع نخواهد بود وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست بِالمُتَّقِین َ باحوال پرهیزگاران إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنانکه کافر شدند بقرآن و محمّد ص و آن کعب بن الاشرف و اصحاب او بودند لعنهم اللّه لَن تُغنِی َ عَنهُم أَموالُهُم بازندارد از ایشان مالهای ایشان، که برشوت میدهند مر علمای خود را بآنچه رشوت میگیرند از اراذل قوم خود وَ لا أَولادُهُم و نه فرزندان ایشان که باعانت و امداد ایشان مستظهرند مِن َ اللّه ِ شَیئاً از عذاب خدا چیزیرا وَ أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ و آن گروه کافران ملازمان آتش دوزخ اند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در آتش جاوید مانندگان.

صفحه : 136

مَثَل ُ ما یُنفِقُون َ مثل آنچه نفقه می کنند جهودان بر علمای خود یا أبو سفیان و اصحاب او در حرب احد که خرج لشکر کفار مینمایند یا اخراجات مشرکان در عیدها بر بتان خود یا نفقه منافقان بریا و سمعه فِی هذِه ِ الحَیاهِ الدُّنیا درین زندگانی دنیا کَمَثَل ِ رِیح ٍ مانند بادی ست که باشد فِیها صِرٌّ در ان باد سرمای سخت أَصابَت حَرث َ قَوم ٍ برسد بکشت زار قومی که بشرک و معاصی ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ستم کرده اند بر نفسهای خود یا حق خدا نداده اند فَأَهلَکَته ُ پس هلاک و نابود گرداند آن باد سرد کشت ایشانرا وَ ما ظَلَمَهُم ُ اللّه ُ و ستم نکرد خدا

بر مزارعان بنابود شدن مزروعات ایشان وَ لکِن أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ و لیکن ایشان هستند که بر نفسهای خود ستم میکنند بارتکاب عملی که بدان مستحق عقوبت می شوند صاحب کشاف گفته که حق سبحانه تشبیه کرد آن مالها را که نفقه میکردند نه بموقع در عدم انتفاع بآن کشت زار سرمازده که منفعتی از آن بکس نرسد و گفته اند مثل نفاق ناپسندیده ایشان در هلاک ایشان چون مثل ریح مهلکه است در اهلاک حرث یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا ای گروه گرویدگان فرا مگیرید بِطانَهً مِن دُونِکُم دوستی نهانی از دون مومنان که ابنای جنس شمااند، جمعی از صحابه رض با منافقان دوستی داشتند یا با یهود عقد موالات بسته بودند بسبب نسبت قرابت یا حق رضاع یا قرب جوار رسم صداقت فرو نمیگذاشتند حق تعالی نهی کرده مومنان را از همنشینی ایشان که بیگانه هرگز آشنا نشود لا یَألُونَکُم ایشان تقصیر نکنند در باره شما خَبالًا از روی تباهی و فساد وَدُّوا ما عَنِتُّم دوست دارند آنکه شما در ان باشید از رنج و مشقت قَد بَدَت ِ البَغضاءُ بتحقیق آشکارا شده است دشمنی ایشان یعنی علامت عداوت مِن أَفواهِهِم از دهنهای ایشان یعنی از سخنانی که بر دهن ایشان میگذرد و یهود پیوسته در تجسّس عیوب مسلمانان بودند و اهل نفاق نیز نسبت با حضرت رسالت علیه السلام سخنان فتنه انگیز میگفتند وَ ما تُخفِی صُدُورُهُم أَکبَرُ و آنچه پنهان میدارد دلهای ایشان از عداوت و بغضها بزرگتر است و بیشتر از آنچه بر زبان میرانند قَد بَیَّنّا هرآئینه ما بیان کردیم لَکُم ُ الآیات ِ برای شما آیتها در لزوم موالات

آشنایان و معادات بیگانگان إِن کُنتُم تَعقِلُون َ اگر هستید شما که از روی انصاف تعقل کنید و دریابید مواقع نفع را که دوستان جانی اند و مکائن ضرر را که دشمنانان نهانی اند

صفحه : 137

ها أَنتُم ها تنبیه است بر خطاکاران که باغیار دم دوستی میزنند انتم تعییرست أُولاءِ تحقیر و معنی آنکه آگاه باشید شمائید آن خطاکاران که با جفاکاران طرح دوستی افگندید پس بیان خطا می کند برین وجه که تُحِبُّونَهُم شما دوست میدارید ایشانرا و میخواهید که به بهترین چیزی برسند که اسلام ست وَ لا یُحِبُّونَکُم و ایشان دوست نمیدارند شما را و می خوانند به بدترین چیزی که کفر است وَ تُؤمِنُون َ و شما ایمان دارید بِالکِتاب ِ کُلِّه ِ بهمه کتابهای الهی و ایشان بعضی را منکراند وَ إِذا لَقُوکُم و هرگاه که بشما رسیدند قالُوا آمَنّا گفتند ما نیز ایمان آورده ایم مثل شما وَ إِذا خَلَوا و چون با یکدیگر خلوت کنند عَضُّوا عَلَیکُم ُ الأَنامِل َ میخانید و می گزند بر دشمنی شما سر انگشتان را مِن َ الغَیظِ از غایت خشم و کینه قُل بگو ای محمّد ص ایشان را مُوتُوا بِغَیظِکُم بمیرید بخشم و کینه خود امر توبیخ ست و حاصل معنی آنکه بخشم و دردی که از مومنان در دل دارید روزگار میگذرانید اینکه غصّه شماراست تا بوقت مرگ إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستیکه خدا داناست بِذات ِ الصُّدُورِ بدان غلها که در دلهاست و مطلع بر آن کینها که در سینهای شماست بعضی برانند که اینکه کلام دعا علیهم ست حق سبحانه پیغمبر خود را فرمود که بهلاک ایشان دعا کند پس معنی آن ست که خدا بمیراند شما را در همان خشم و کینه و حسد و

رشک که دارید بیت

بمیر ای از حسد پیوسته غمگین که جز مرگت نخواهد داد تسکین

إِن تَمسَسکُم حَسَنَهٌ اگر برسد بر شما نصرتی و غنیمتی چنانچه در حرب بدر بود تَسُؤهُم دلتنگ گرداند ایشانرا و بدحال شوند وَ إِن تُصِبکُم و اگر بشما رسد سَیِّئَهٌ غمی و المی چنانچه در حرب احد واقع شد یَفرَحُوا بِها خوشدل و فرحناک شوند بدان و اینکه علامت کمال عداوت ست که بغم کسی شادمان و بشادی کسی غمناک گردند وَ إِن تَصبِرُوا و اگر شما ای مومنان صبر کنید بر جفای یهود یا کید منافقان یا آزار کفار وَ تَتَّقُوا و به پرهیزید از مخالطت اعداء لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئاً شما را زیان نکند مکر و حیله ایشان هیچ چیز را إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدا بِما یَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید از صبر و تقوی مُحِیطٌ رسنده است و احاطه کننده وَ إِذ غَدَوت َ و یاد کن ای محمّد ص چون بامداد بیرون شدی مِن أَهلِک َ از منزل عائشه رض که که اهل تو است بقول بعضی آن روز احزاب یا بدر بوده و اصح و اشهر روز احدست و آن هفتم شوال سنه ثلاثه من الهجره بود آورده اند که ابو سفیان لشکری از احیای عرب فراهم آورده متوجه مدینه گشت با سه هزار سوار و پیاده که هفت صد زره پوش و دویست اسپ با ایشان بود بحوالی احد فرود آمد و حضرت رسالت پناه علیه السلام میخواست که در مدینه توقف کند و در شهر با ایشان مقاتله نماید جمعی دلیران اصحاب که در حرب بدر حاضر نبودند در باب خروج مبالغه کردند و حضرت ص

با هزار کس از مهاجر و انصار بقتال ایشان توجه فرمود در اثنای طریق عبد اللّه بن ابی ّ سیصد کس منافق لعنهم اللّه پشت بلشکر اسلام آورده مراجعت نمودند و سید عالم با هفتصد کس برابر دشمن صف برکشید کوه احد را در قفا و عینین را بر یسار گذاشت و روی بجانب مدینه آورده عبد اللّه بن جبیر را با پنجاه مرد تیرانداز در رخنه که بطرف کوه احد بود مقرر فرمود و بتوقف در آن مرکز و محافظت آن مبالغه بسیار نمود و بنفس نفیس خود بتسویه صف عسکر همایون اقدام کرد و اینکه بامدادست که حق سبحانه فرمود که از منزل خود بیرون آمدی تُبَوِّئ ُ المُؤمِنِین َ میساختی و مهیّا میکردی بجهت مومنان مَقاعِدَ لِلقِتال ِ جاهای ایستادن برای کارزار و آنچنان بود که میمنه لشکر بزبیر رض عوام نامزد کرد و میسره را بمقداد رض اسود داد و قلب را بحمزه رض سپرد و مرتضی را بملازمت خود تعیین نمود وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدا شنواست قولهای شما را که در باب خروج از مدینه و وقوف در ان می گفتید عَلِیم ٌ داناست به نیتهای شما و بعلم قدیم دانسته بود.

صفحه : 138

إِذ هَمَّت طائِفَتان ِ مِنکُم چون قصد کردند دو گروه از شما که مسلمانانند بنو حارثه از اوس و بنو سلمه از خزرج أَن تَفشَلا آنکه بددلی کنند و بازگردند بوقتی که إبن ابی ّ بازگشت وَ اللّه ُ و او حالست یعنی چگونه گریزند و بازگردند و حال آنکه خدا وَلِیُّهُما یار و نگهدار اینکه دو گروه بود وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدا نه بر غیر او فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ باید که توکل

کنند گرویدگان تا ایشانرا نصرت دهد وَ لَقَد نَصَرَکُم ُ اللّه ُ و بدرستی که خدا نصرت داد شما را بِبَدرٍ بموضعی که آنرا بدر گویند و آن چاهی ست منسوب ببدر بن کلده وَ أَنتُم أَذِلَّهٌ و حال آنکه شما بودید خوار در چشم دشمنان یعنی اندک می نمودید و ایشان از حرب شما حسابی نه داشتند فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدا و بکثرت مشرکان و بازگشتن منافقان بددل مشوید لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ شاید که توفیق یابید و شکر گوئید تا نعمت نصرت بر شما زیاده گردد پس از نصرت مومنان در حرب بدر خبر میدهد و میگوید که یاد کن آن وقت را إِذ تَقُول ُ چون می گفتی لِلمُؤمِنِین َ مر آن گرویدگان را وقتی که درمانده بودند أَ لَن یَکفِیَکُم آیا هرگز کفایت نمیکند و بسنده نیست أَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم آنکه مددگاری کند پروردگار شما شما را بِثَلاثَهِ آلاف ٍ بسه هزار سوار مِن َ المَلائِکَهِ مُنزَلِین َ از فرشتگان فرو فرستادگان از عالم بالا و بعضی برآنند که وعده نزول اینکه سه هزار فرشته در روز احد بوده بشرط صبر و تقوی چنانچه میفرماید بَلی ایجابست بعد از نفی یعنی مددگاری نماید إِن تَصبِرُوا اگر صبر کنید در جنگ دشمن وَ تَتَّقُوا و بپرهیزید از مخالفت قول پیغمبر علیه الصلوه و السلام که در باب حرب گوید و اشهر بلکه اصح آن ست که صدر رسل روز بدر از حق سبحانه مدد طلبید خدای تعالی فرشتگان فرستاد اوّل هزار فرشته پس از آن بسه هزار رسید و آخر به پنج هزار چنانچه فرمود وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم و بیایند بشما دشمنان شما از خشمناکی که مر ایشان راست یا بر

فور بیایند و هیچ درنگ نکنند هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم اینست که مددگاری میکند شما را آفریدگار شما بِخَمسَهِ آلاف ٍ به پنج هزار سوار مِن َ المَلائِکَهِ از فرشتگان مُسَوِّمِین َ نشان کنندگان مر اسپان خود را و اینکه عادت مستمره است میان مبارزان که روز حرب علامت بر خود یا بر مرکب خود بندند و نشان ملائکه در آن روز آن بود که صوف سرخ بر پیشانی و اذناب اسپان بسته بودند یا خود را نشان کرده بودند بعمامهای سفید و طرّهای آن از میان دو کتف فرو گذاشته وَ ما جَعَلَه ُ اللّه ُ و نگردانید خدا آن امداد یا انزال یا آن عدد إِلّا بُشری لَکُم مگر مژدگانی مر شما را بزودی فتح وَ لِتَطمَئِن َّ و برای آنکه تا بیارامد قُلُوبُکُم بِه ِ دلهای شما بوعده نصرت وَ مَا النَّصرُ و نیست یاری دادن إِلّا مِن عِندِ اللّه ِ مگر از نزدیک خدا العَزِیزِ غالبی که مغلوب نشود الحَکِیم ِ حاکمی که نصرت و خذلان او بر مقتضای حکمت باشد.

صفحه : 139

لِیَقطَع َ تعلق بنصرکم دارد در حرب بدر شما را نصرت داد تا ببرد و نیست گرداند طَرَفاً گروه بزرگان را مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا از آنانکه کافر بودند یا در هم بشکند رکنی از ایشان و در ان واقعه فی الواقع شکستی عظیم بصنادید قریش رسید که هفتاد تن کشته و هفتاد تن اسیر شدند أَو یَکبِتَهُم یا آنکه خوار و نگوسار گرداند ایشان را فَیَنقَلِبُوا پس بازگردند بهزیمت شوند- خائِبِین َ در حالتی که بی بهرگان و ناامیدان باشند ذکر قصه بدر در میان حرب احد برای آن فرمود

تا صحابه رض جمع کنند میان صبر و شکر که یکی ازین دو قصّه مشتملست بر فتح و غنیمت و بر آن شکر باید گردد دیگر محتوی بر قتل و هزیمت و در ان صبر شاید و قصّه حرب احد اجمالا بر آن وجه بوده که بعد از تسویه صفین بمحاربه قیام نمودند و علمداران قریش یکی از پی دیگری کشته شدند و لشکر مکه رو بهزیمت نهادند و اهل مدینه در لشکرگاه ایشان آغاز نهب و غارت کردند و جماعت تیراندازان که محافظت رخنه کوه تعلق بدیشان داشت با وجود آنکه پیغمبر ع مبالغه فرموده بودند که اگر ما غالب یا مغلوب شویم شما ازین موضع بجای دیگر مروید بر امید تاراج و غنایم رو بلشکرگاه آوردند چندانکه عبد اللّه رض بن جبیر مبالغه نمود و از تاکید حضرت رسالت پناه ص ایشانرا آگاهی داد بجای نرسید و جمعی اندک که عدد ایشان بده نمیرسد با وی توقف کردند و باقی بسخن امیر خود التفات نه نموده متوجه اخذ غنیمت احد شدند شامت مخالفت فرمان نبوی ص در لشکر اسلام در رسید و خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل که عزیمت هزیمت داشتند چون رخنه کوه را از حارسان و محافظان خالی دیدند با جماعت کفار بر سر عبد اللّه رض بن جبیر تاختند و او را با یارانش بقتل آورده از عقب لشکر اسلام درآمدند و قضیه فتح منعکس شد و خبر ظفر کفار بگریختگان ایشان رسیده بازگشتند و اهل ایمان را که مرکز محیط عرفان بودند دائره سان در میان گرفتند و سیّد الشهدا حمزه رض با بعضی از

اصحاب شربت شهادت چشیدند و برخی دیگر رو بگریز نهادند و جمعی دیگر در ملازمت حضرت رسالت پناه ص جان کمروار بر میان بستند القصه مهم بدان انجامید که بسنگ بد گوهران در شاهوار در درج لعل آبدار سید مختار ص آزرده شد مثنوی

بود لعلش سهیل رخشنده سنگ را رنگ لعل بخشنده

چون سهیلش رفیق سنگ آمد سنگ در دم عقیق رنگ آمد

و حضرت میان کشتگان افتاد و بمدد جمعی از اصحاب بجانب شعب احد رفت و کافران بازگشته رو بمکه نهادند و حضرت ص چون از شهادت عم خود حمزه رض و مثله کردن او از با بعضی از کشتگان وقوف یافت بر خاطر مبارکش خطور کرد که تیر نفرین بر هدف حال اینکه اهل ضلال افکند از بارگاه کبریا و جلال اینکه آیات نزول اجلال یافت لَیس َ لَک َ مِن َ الأَمرِ شَی ءٌ نیست مر ترا ازین کار که نفرین کفارست چیزی یعنی زمام استیصال و استصلاح اینکه طائفه بدست تو نیست أَو یَتُوب َ عَلَیهِم گفته اند او اینجا بمعنی الی ان یعنی از تو کاری نکشاید مگر آنکه خدا توبه دهد ایشانرا و قولی آن است که او برای عطف باشد و یتوب معطوفست بر لیقطع و معنی چنین ست که خدا نصرت داد شما را بیکی از چهار چیز یا شکسته شود رکن دولت ایشان بقتل صنادید قریش یا بهزیمت روند از پیش لشکر اسلام با آنکه توبه دهد خدا ایشانرا چون مسلمان شوند أَو یُعَذِّبَهُم یا عذاب کند ایشانرا چون بر کفر خود مصر باشند فَإِنَّهُم ظالِمُون َ پس بدرستیکه ایشان ستمکارانند که وضع عبادت کردند در غیر موضع

آن وَ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ و مر خداراست آنچه در آسمانهاست وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین هاست یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ بیامرزد هرکرا خواهد وَ یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ و عذاب کند هرکرا خواهد وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ و خدا آمرزنده است دوستان خود را مهربان ست بر بندگان خود یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان لا تَأکُلُوا الرِّبَوا مخورید مال ربوا را أَضعافاً مُضاعَفَهً افزوده تو بر تو و گفته اند اضعاف در دراهم ست و مضاعفه و راجل چه در جاهلیت یکی مال خود را بربوا میداد تا وقت معین آنگه در اجل و ربوا می افزود تا باندک مدتی همه مال مدیون مستغرق میشد وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا در آنچه نهی کرده ست لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ مگر شما رستگار گردید.

صفحه : 140

وَ اتَّقُوا النّارَ و بترسید از آتش یعنی پرهیز کنید از عملی که رساند شما را بآتش الَّتِی آن آتشی که أُعِدَّت لِلکافِرِین َ آماده کرده شده است مر کافرانرا و غیر ایشانرا بالذات از برای کفارست و بالعرض از برای عاصیان تباه کار یا کافران را نار تعذیبست و مؤمن را نار تادیب وَ أَطِیعُوا اللّه َ و فرمان برید خدا را در آنچه حکم کند وَ الرَّسُول َ و اطاعت کنید رسول ص او را در آنچه فرماید لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ باشد که شما رحم کرده شوید و در عذاب نیفتید وَ سارِعُوا و بشتابید إِلی مَغفِرَهٍ بآن چیزیکه سبب آمرزش باشد بشما مِن رَبِّکُم از پروردگار شما اقامت لازم در مقام ملزوم جهت تشویق بندگان است بموجبات مغفرت و آن کلمه شهادت ست یا ادای فرائض یا

تکبیر اوّل که بجماعت دریابند یا صف اوّل از جماعت یا اخلاص یا هجرت قبل از فتح مکه یا متابعت سنت یا استغفار یا جهاد و مقتضای مقام خود اینست چه اینکه آیت در خلال قصّه احد نازل شده و محققان گویند اینکه مسارعت بقدم گل نیست بلکه بقدم دل ست بیت

اینکه راه بپای تن بپایان نرسد تا جان نزند قدم بجانان نرسد

و در بحر الحقائق آورده که بشتابید درین راه بقدم تقوی که تزکیه نفس ست از اخلاق حیوانی که جز بدین قدم بمقام قرب و جنّت وصال رسیدن محال است ابیات

بگذار ره هواپرستی رو آر سوی خداپرستی

در راه محبتش روان شو بگذر ز ره جفاپرستی

وَ جَنَّهٍ و بشتابید بعملی که برساند شما را به بهشتی که از روی عظمت عَرضُهَا السَّماوات ُ پهنای آن آسمانهاست یعنی مانند آسمانها وَ الأَرض ُ و زمین ها صفت عرض بهشت کرد جهت آنکه وصف طول او در فهم بشر نگنجد و در تفسیر کبیر گوید اگر آسمانها و زمینها را طبق طبق سازند بحیثیتی که هر یک ازین طبقات سطحی باشد مؤلّف اجزای لا یتجزی و موصّل گردانند اینکه طبقات را با یکدیگر تا همه طبقی واحد شوند عرض بهشت اینکه مقدار تواند بود أُعِدَّت لِلمُتَّقِین َ آماده کرده شده چنین بهشتی برای پرهیزگاران از شرک الَّذِین َ یُنفِقُون َ آنانکه نفقه می کنند فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ در آسانی و در سختی مراد همه احوال ست چه انسان بهیچ وجهی خالی از مضرتی یا مسرتی نیست یعنی بهمه حال نفقه میکنند و گفته اند منفق اند در توانگری و درویشی

یا در صحت و مرض یا در گرانی و ارزانی وَ الکاظِمِین َ الغَیظَ و فروخورندگانند خشم را با وجود قدرت آورده اند که کسی امام اعظم رح را طپانچه زد امام فرمود که من هم میتوانم که ترا طپانچه زنم لیکن نزنم و قادرم بر آنکه با خلیفه از تو شکایت کنم اما نکنم و می توانم که در سحرگاه از جفای تو بحضرت اله بنالم ولی ننالم و مسیرم میشود که بقامت کمر خصومت بربندم و داد خود از تو بستانم و ان نیز نکنم و اگر مرا فردا رستگاری باشد و شفاعت من در پذیرند بی تو قدم در بهشت ننهم بیت

مردی گمان مبر که بزورست و پردلی با خشم اگر برآئی دانم که کاملی

وَ العافِین َ و عفوکنندگان اند عَن ِ النّاس ِ از درم خریدگان از بندگان و یا از کسیکه بر ایشان ستم کرده باشد وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ و خدا دوست دارد نیکوکاران را و بهترین اقسام احسان آنست که نیکوئی کنند بجای جمعی که با ایشان بدی کرده باشند در تیسیر آورده که روزی حسین إبن علی رض با جمعی مهمانان بر سر خوانی نشسته بود خادمش با کاسه آش گرم بمجلس درآمد و از غایت دهشت پایش بحاشیه بساط درآمد کاسه بر سر امام حسین رض افتاد و بشکست و آش بر سر مبارکش فرو ریخت امام حسین ع از روی تادیب از راه تعذیب درو نگریست بر زبان خادم جاری شد که و الکاظمین الغیظ امام فرمود که خشم فرو خوردم خادم گفت و العافین عن النّاس فرمود که عفو کردم خادم تتمه آیت برخواند

که وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ امام حسین رض جواب داد که از مال خودت آزاد کردم مثنوی

بدی را مکافات کردن بدی بر اهل صورت بود بخردی

بمعنی کسانیکه پی برده اند بدی دیده و نکو کرده اند.

صفحه : 141

وَ الَّذِین َ معطوفست بر الَّذِین َ یُنفِقُون َ و مضمون کلام آنکه متقیان دو طائفه اند یکی آنها که بصفت انفاق و حلم و عفو و احسان موصوف اند دوم تائب غیر مصر و ایشان آنانند که از روی متابعت هوای نفس إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً چون بکنند کاری ناشائسته أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم یا ستم کنند بر نفسهای خود بمباشرت معاصی و نزد بعضی فاحشه کار ناپسندیده ست و ظلم گفتار ناستوده، یا اوّل کبائر و ثانی صغائر و بقول جمعی فاحشه و ظلم خطا و عمد است یا زنا و آنچه مادون او است از مقدمات آن چون نظر و لمس و معانقه و تقبیل و بر هر تقدیری بعد از ان فاحشه و ظلم ذَکَرُوا اللّه َ یاد کنند عقوبت خدا را یا عتاب او را با بنده که چرا چنین کردی یا مذکر شوند وعده مغفرت را که باستغفار بازبسته است فَاستَغفَرُوا پس آمرزش خواهند لِذُنُوبِهِم برای گناهان خود وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوب َ و کیست که بیامرزد گناهان را استفهام است بمعنی نفی یعنی هیچکس نیامرزد جرائم بندگانرا إِلَّا اللّه ُ مگر خدا وَ لَم یُصِرُّوا و اصرار نکردند بعد از استغفار عَلی ما فَعَلُوا بر آنچه از ایشان صادر شد از معاصی یعنی دیگر بر بار سر آن فعل نرفتند وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان که اصرار نکنند میدانند که عقوبت

اصرار از عذاب گناه عظیم است نزول آیت در شان بنهان تمار بوده که زنی صاحب جمال بخرما خریدن نزد وی آمد و بنهان را دل برو کشش کرد و ببهانه خرمائی خوب در گوشه کاشانه برده در کنارش کشید و بعد از وقوع قبله زن زبان نصیحت بکشاد که اتق اللّه از خدا بترس و دامان پاک مرا از لوث حرام آلوده مگردان بنهان را خوف الهی دریافت و پشیمان شده فی الحال بحضرت رسالت پناه ص شتافت صورت حال بعرض سیّد عالم رسانید فرمود که من در میان شماام و شما چنین کارها می کنید حق سبحانه برای تاکید امیدواری تائبان اینکه آیت فرستاد و بقول بعضی در شان ابو الیسر فرود آمد یا بهلول نباش یا ثعلبه انصاری که قصد گناه کردند یا مرتکب فاحشه شده پناه بتوبه و استغفار آوردند أُولئِک َ آن گروه متقیان که بدو قسم بودند جَزاؤُهُم پاداش ایشان مَغفِرَهٌ مِن رَبِّهِم آمرزشی ست از پروردگار ایشان وَ جَنّات ٌ تَجرِی و بوستانها که می رود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر ابنیه یا اشجار آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشندگانند در آن وَ نِعم َ أَجرُ العامِلِین َ و نیکو مزدیست مزد عمل کنندگان یعنی مغفرت و جنت قَد خَلَت بدرستی که گذشته بود مِن قَبلِکُم پیش از شما سُنَن ٌ واقعها میان جهانیان از غم و شادی و محنت و راحت و دولت و نکبت که حق تعالی سنت نهاده بحدوث اینکه واقعها یا اهل سنن مرادست و سنن شرائع باشد یعنی امتان بوده اند بانواع دینها و بجهت تکذیب پیغمبران علیه السلام هلاک شده اند

فَسِیرُوا فِی الأَرض ِ پس بروید و سیر بکنید در زمین و به بینید بلاد عاد و دیار ثمود و بیابان لوط را فَانظُروا پس بنگرید بنظر عبرت که بسبب نافرمانی کَیف َ کان َ چگونه بوده است عاقِبَهُ المُکَذِّبِین َ آخر کار تکذیب کنندگان.

صفحه : 142

هذا اینکه کلام که در قصّه احد و بدر گذشت یا اینکه شرح که از امم گذشته و وقائع روزگار دادیم بَیان ٌ سبب هویدای سخن حق است لِلنّاس ِ برای عامه مردمان وَ هُدی ً و زیادتی بصیرت وَ مَوعِظَهٌ و پندی مشتمل بر، رهبت و رغبت لِلمُتَّقِین َ خاصه پرهیزگاران را وَ لا تَهِنُوا و سست مشوید و ضعف مورزید، چون در حرب احد خواجه عالم علیه السّلام بشعب کوه درآمد ابو سفیان علم تجلد بر تیغ کوه برده خواست که بر اهل شعب مطلع گردد اصحاب رض را دغدغه بخاطر رسید و حضرت عزّت جل ّ و علی جهت تسلیه ایشان اینکه آیت فرستاد که سستی مکنید وَ لا تَحزَنُوا و اندوهناک مشوید از جراحات و مصیبات یا فوت غنائم وَ أَنتُم ُ الأَعلَون َ و حال آنکه شما برترانید از ایشان بحسب مرکان یا از روی محاربه بر ایشان پیشی دارید یعنی در جنگ بدر یا برتری شما آن ست که کشتگان شما در صدر نعیم اند و از ایشان در قعر جحیم یا مقام شما در درجات عالیه خواهد بود و از ایشان در درک الاسفل و حقیقت آنست که اینکه بشارت بود مر مؤمنان را بعلو و غلبه یعنی شما منصور و غالب خواهید شد و ایشان مقهور و مغلوب خواهند گشت إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر

هستید گرویدگان بوعده حق که فرمود و ان جندنا لهم الغالبون إِن یَمسَسکُم قَرح ٌ اگر بشما رسید جراحتی و زحمتی فَقَد مَس َّ القَوم َ قَرح ٌ پس بدرستیکه رسیده است گروه کفّار را در روز حرب بدر مِثلُه ُ زخمی و المی مثل قرح و جرح شما وَ تِلک َ الأَیّام ُ و اینکه روزها که مدار زندگانی بر آن ست نُداوِلُها میگردانیم آنرا بَین َ النّاس ِ میان مردمان که روزی بدولت و عشرت گذرد و روزی به نکبت و عسرت فیوما علینا و یوما لنا و اینکه مداولت برای آنست که تا پند گیرند وَ لِیَعلَم َ اللّه ُ و برای آنکه به بیند خدا یا بدانند اولیای او الَّذِین َ آمَنُوا صبر آنانرا که بدو گرویده اند وَ یَتَّخِذَ و برای آنکه فرا گیرد مِنکُم شُهَداءَ از شما گواهان یعنی گواه یکدیگر باشید که در معرکه جهاد کدام جان فدا کرده بود و که رو بگریز نهاده وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ الظّالِمِین َ و خدا دوست نمیدارد ستمکاران را که مشرکانند وَ لِیُمَحِّص َ اللّه ُ و فائده دیگر در مداوله آنست که پاک گرداند خدا الَّذِین َ آمَنُوا مر مؤمنان را از گناه چه بلاها که با اهل ایمان میرسد کفر ذنوب ایشان ست وَ یَمحَق َ الکافِرِین َ و دیگر آنکه در نقصان افگند و هلاک سازد کافران را أَم حَسِبتُم آیا می پندارید أَن تَدخُلُوا الجَنَّهَ آنکه درآیید به بهشت وَ لَمّا یَعلَم ِ اللّه ُ و ندید خدا الَّذِین َ جاهَدُوا مِنکُم آنها را که جهاد کرده اند از شما وَ یَعلَم َ الصّابِرِین َ و ندید شکیبایان را بر فرمان رسول یا صابران را بر هجوم مصائب و وقوع فوائب ملخص سخن آنست که بی محنت مجاهده براحت مشاهده نتوان

رسید بیت بلبلی کو رستم خار تحمل نکند بهتر آن ست که دیگر سخن گل نکند

صفحه : 143

وَ لَقَد کُنتُم و بدرستیکه شما بودید که از روی اشتیاق لقای الهی تَمَنَّون َ المَوت َ آرزو می بردید مرگ را یعنی شهادت را مِن قَبل ِ أَن تَلقَوه ُ پیش از آنکه مشاهده کنید اسباب آنرا که حرب ست فَقَد رَأَیتُمُوه ُ پس بتحقیق بدیدید آنچه می طلبیدید از مقاتله کفار وَ أَنتُم تَنظُرُون َ و حال آنکه شما می نگریستید بیاران و برادران شما که مقتول میشدند یا نظر میکردید در پیغمبر علیه السلام و او را تنها گذاشته در خلاص خود میکوشیدید آورده اند که چون حضرت صلی اللّه علیه و سلّم زخم خورده در میان کشتگان نهان شد ابلیس لعین صدای الا ان ّ محمّدا قد قتل در میان خاص و عام افگند قومی از ضعفای اهل اسلام خواستند که رجوع بعبد اللّه ابی نموده التماس کنند که از ابو سفیان برای ایشان خط امان بستاند و قوم دیگر بگریختند و بعد از آنکه آنحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم منهزمان را ملامت میکرد که چرا فرار بر قرار اختیار کردید و پشت بمیدان کارزار آوردید ایشان زبان عذر گشوده گفتند که ما آوازه قتل تو شنیدیم روزگار بر ما شوریده شد و از غایت ترس بگریختیم حضرت عزّت دفع عذر ایشانرا آیت فرستاد وَ ما مُحَمَّدٌ و نیست محمّد ص یعنی بنده ستوده من إِلّا رَسُول ٌ مگر فرستاده از پیش من قَد خَلَت بدرستیکه بگذشته اند مِن قَبلِه ِ الرُّسُل ُ پیش از وی فرستادگان أَ فَإِن مات َ آیا اگر بمیرد اینکه پیغمبر أَو قُتِل َ انقَلَبتُم یا کشته گردد باز میگردید شما

عَلی أَعقابِکُم بر پاشنهای خود یعنی ترک جهاد می کنید یا مرتد می شوید وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه ِ و هر که برگردد و به پس باز رود بارتداد یا ترک جهاد گیرد فَلَن یَضُرَّ اللّه َ پس هرگز زیان نرساند بدان برگشتن خود خدا را شَیئاً چیزی، زیرا که ورود مضار و منافع برو روا نیست وَ سَیَجزِی اللّه ُ و زود باشد که جزا دهد خدا الشّاکِرِین َ مر سپاس دارندگان را وَ ما کان َ لِنَفس ٍ و نباشد و نسزد هیچ نفس را أَن تَمُوت َ آنکه بمیرد إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بمشیت خدا و فرمان او و نوشته است خدا اینکه حکم را در لوح محفوظ کِتاباً مُؤَجَّلًا نوشتنی زمان او پیدا کرده شده کسی پیش از آن نمیرد و از آن نیز در نگذرد و درین آیت تحریض مسلمانان است در جهاد و دلیر ساختن ایشان در معرکه مقاتله با اهل عناد چه هر که داند که عمر او مقرر و اجل او مقدرست هرآئینه دلیر خواهد شد در معارک مبارزت و شروع در مهالک حضرت مرتضی رض درین معنی دو بیت ست رباعی

ای یومین من الموت افر یوم لم یقدر ام یوم قد قدر

یوم لا یقدر لا یاتی الاجل یوم قد قدر لا یغنی الحذر

رباعی

دو روز حذر کردنت از مرگ روا نیست روز که قضا باشد و روز که قضا نیست

روز که قضا باشد کوشش نکند سود روز که قضا نیست درو مرگ روا نیست

وَ مَن یُرِد هر که خواهد بجهادی که میکند ثَواب َ الدُّنیا پاداش اینکه جهان نُؤتِه ِ مِنها بدهیم او را از دنیا آنچه مقدّر کرده ایم وَ

مَن یُرِد هر که خواهد باعمال خود ثَواب َ الآخِرَهِ جزای آن جهانی نُؤتِه ِ مِنها بدهیم اور آنچه خواهد و آرزو برد و در بهشت وَ سَنَجزِی الشّاکِرِین َ و زود باشد که ما پاداش دهیم شکرگویندگان را بر نعمت جهاد.

صفحه : 144

وَ کَأَیِّن مِن نَبِی ٍّ و چندان از پیغمبران یعنی بسیار پیغمبران که در راه حق قاتَل َ کارزار کرد مَعَه ُ رِبِّیُّون َ کَثِیرٌ با او بودند سپاه فراوان، ربّی نام سپاهی ست که کم از هزار نباشد و در عین المعانی گوید ربی بمعنی ده هزار یا ربّی بمعنی ربانی ست یعنی فقها و علما و حکما و اتقیا که با پیغمبر خود بودند فَما وَهَنُوا پس سستی نورزیدند اینکه پیغمبران و اصحاب ایشان لِما أَصابَهُم بدانچه بدیشان رسید از محنت ها فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا و در جهاد با کفار وَ ما ضَعُفُوا و ضعیف نگشتند از بسیاری حرب وَ مَا استَکانُوا و فروتنی نه کردند با دشمنان تعریض منهزمان است و آنها که التجا بابن ابی ّ نموده از ابو سفیان خط امان می طلبیدند وَ اللّه ُ یُحِب ُّ الصّابِرِین َ و خدا دوست میدارد صبرکنندگان را بر جهاد وَ ما کان َ قَولَهُم و نبود قول ربانیان بعد از قتل نبی ّ ایشان اگر واقع شده إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند رَبَّنَا اغفِر لَنا ای پروردگار ما بیامرز ذُنُوبَنا گناهان ما را که سبب منع نصرت و قتل صاحب دعوت ما بوده وَ إِسرافَنا و درگذار از حد درگذاشتن ما را فِی أَمرِنا در کار ما وَ ثَبِّت أَقدامَنا و استوار دار قدمهای ما را در وقت مقاتله با عدای دین وَ انصُرنا و یاری ده ما را

عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ بر گروه ناگرویدگان فَآتاهُم ُ اللّه ُ پس بداد خدا ایشان را ببرکت دعا و استغفار یا به سبب صبر بر مقاتله کفار ثَواب َ الدُّنیا پاداش اینکه عالم یعنی نصرت بر دشمنان و دریافتن غنائم وَ حُسن َ ثَواب ِ الآخِرَهِ و دیگر عطا کرد ایشانرا نیکو پاداش آن عالم یعنی نعیم بهشت یا رضا و لقا وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ و خدا دوست دارد نیکوکاران را یعنی صابران را و نزد محققان ثواب دنیا و آخرت اعراض است از هر دو و توجه بآفریدگار هر دو بیت

من فارغم از هر دو کون مرا وصل تو بس ای خالق هر دو کون بفریادم رس

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِن تُطِیعُوا الَّذِین َ کَفَرُوا اگر فرمان برید کافران را اینکه آیت در شان جمعی ست که از ابو سفیان طلب امان می کردند و در کشاف آورده که منافقان مؤمنان را می گفتند که اینکه زمان که پیغمبر کشته شده و رایت دولت کفار استیلا یافت شما را دیگر باره بدین خود رجوع باید کرد حق تعالی می فرماید اگر بفرمان منافقان کار کنید یَرُدُّوکُم بازگردانند شما را عَلی أَعقابِکُم بر پاشنهای شما یعنی بر کفر باز برند فَتَنقَلِبُوا پس آنگاه گردید شما خاسِرِین َ زیان زدگان در هر دو سرا پس فرمان دشمنان مبرید.

صفحه : 145

بَل ِ اللّه ُ مَولاکُم بلکه بدانید که خدا یار و مددگار و دوستدار شماست پس با کفار دوستی مکنید و نصرت از غیر حق مجوئید وَ هُوَ خَیرُ النّاصِرِین َ و خدا بهترین یاری دهندگان است سَنُلقِی زود باشد که در افگنیم فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ کَفَرُوا در دلهای کافران الرُّعب َ ترس و

بیم خدای تعالی هم در روز احد ترس در دل کفّار افگند که با وجود ظفر و غلبه بی جهتی ترک قتال گرفته بازگشتند و القای رعب در دلهای ایشان بچه سبب بود بِما أَشرَکُوا بِاللّه ِ بآن که ایشان شرک آوردند بخدا و انباز گرفتند ما لَم یُنَزِّل بِه ِ آن چیزیرا که نفرستاده است خدا با شرک آن سُلطاناً حجتی و برهانی تا ایشان را عذری بودی غرض نفی حجّت است چه اگر حجتی بودی فرو فرستادی وَ مَأواهُم ُ النّارُ و جای ایشان آتش دوزخ ست وَ بِئس َ مَثوَی الظّالِمِین َ و بد آرامگاهی ست ستمکاران را دوزخ وَ لَقَد صَدَقَکُم ُ اللّه ُ و هرآئینه راست کرد شما را خدا وَعدَه ُ وعده خود را در باب ظفر چه آن ظفر مشروط بصبر بود تا صبر میکردند مظفر بودند و چون ترک صبر کردند مغلوب شدند و در صحیح حاکم از إبن عباس رض نقل می کند که خدای تعالی در هیچ موطنی پیغمبر خود را اینکه نصرت نه کرد که در حرب احد کرد جمعی بر اینکه سخن انکار کردند إبن عباس رض فرمود که من از کتاب خدا می گویم فرمود که وعده نصرت من با شما راست شد إِذ تَحُسُّونَهُم آنهنگامیکه کشتید کافرانرا از روی شتاب بِإِذنِه ِ بخواست خدا یا بحکم او یا بمئونت او در اوّل روز شما را ظفر بود حَتّی إِذا فَشِلتُم تا آنگاه که شما بددل شدید وَ تَنازَعتُم فِی الأَمرِ و مخالفت کردید در کار حرب وَ عَصَیتُم و عاصی شدید در امر امیر خود عبد اللّه رض بن جبیر و ترک مرکز گرفتید پس مبتلا شدید بمغلوبیت مِن بَعدِ ما

أَراکُم پس از آنکه نمود شما را ما تُحِبُّون َ آنچه شما دوست میدارید از نصرت و غنیمت مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنیا از شما کس باشد که دنیا طلبد یعنی غنیمت و نام بلند و آن طائفه بودند که پای از حیز امر و مرکز فرمان بیرون نهاده بر غارت و اخذ غنیمت اقبال نمودند وَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَهَ و از شماست آنکس که خواهد رستگاری آخرت و سعادت شهادت و اینکه گروهی بودند که بر مرکز ثبات قدم ورزیدند تا وقتی که شربت شهادت چشیدند ثُم َّ صَرَفَکُم پس شما را بازداشت خدا و روی شما را بگردانید عَنهُم از قتل کافران بعد از غلبه شما بر ایشان لِیَبتَلِیَکُم تا بیازماید شما را یعنی معامله آزمایندگان کند با شما تا عیار نقد صبر شما بر محک یقین آشکارا گردد وَ لَقَد عَفا عَنکُم و بدرستی که عفو کرد و درگذرانید از شما که بشومی مخالفت همه شما را نکشتند و مستاصل نگردانیدند وَ اللّه ُ ذُو فَضل ٍ و خدای تعالی خداوند فضل و رحمت است عَلَی المُؤمِنِین َ بر گرویدگان و از جمله فضل او آنکه شما را بتمامی هلاک نکرد.

صفحه : 146

إِذ تُصعِدُون َ آنهنگام که دور می رفتید در هزیمت یا ببالای کوه می گریختید وَ لا تَلوُون َ و نمی ایستادید و التفات نمی کردید عَلی أَحَدٍ بر هیچ یک از مردمان یا نمی نگریستید بر یکی که آن پیغمبر ص بود وَ الرَّسُول ُ یَدعُوکُم و پیغمبر شما را میخواند فِی أُخراکُم در عقب شما و می گفت الی ّ عباد اللّه فانی رسول اللّه و شما اجابت نمی کردید فَأَثابَکُم پس مکافات کرد شما را خدا غَمًّا

بِغَم ٍّ لِکَیلا تَحزَنُوا غمی بعد از غمی یکی غم خبر قتل پیغمبرست و غم دیگر شهادت و جراحت بعضی از صحابه رض یا یکی هزیمت و یکی فوت غنیمت و اینکه پاداش داد شما را تا معتاد شوید بصبر کردن در شدائد و دیگر تا اندوهگین نگردید عَلی ما فاتَکُم بر آنچه از شما فوت شده است از فتح و غنیمت وَ لا ما أَصابَکُم و نه اندوه خورید بآنچه به شما رسیده است از قتل و جرح و هزیمت وَ اللّه ُ خَبِیرٌ و خدا داناست بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید ثُم َّ أَنزَل َ عَلَیکُم پس فرستاد خدا بر شما مِن بَعدِ الغَم ِّ از پس اندوه و ملال أَمَنَهً امنی و آرامی و آنچه بود نُعاساً خوابی سبک یَغشی می پوشید یعنی در می پیچیدن آن خواب طائِفَهً مِنکُم گروهی را از شما که مومنان حقیقی بودند در تبیان می گوید که اینکه خواب هفت تن را بود 1

صدیق رض و 2

فاروق رض و 3

مرتضی رض و 4

طلحه رض و 5

سعد رض إبن ابی وقاص را از مهاجران رض و 6

حارث رض بن صمه و 7

سهیل رض بن حنیف را از انصار رض و بعضی زبیر را نیز داخل کرده اند رضوان اللّه علیهم اجمعین و فائده نعاس عود قوت ایشان بوده و دفع کلال و ملال از ایشان وَ طائِفَهٌ و گروهی دیگر چون معتب بن قشیر و اصحاب او که منافقان بودند قَد أَهَمَّتهُم بدرستی که در غم افگنده بود ایشان را أَنفُسُهُم نفسهای ایشان یَظُنُّون َ بِاللّه ِ گمان می بردند بخدا غَیرَ الحَق ِّ ظن ناروا و ناسزا ظَن َّ الجاهِلِیَّهِ گمانی که اهل جاهلیّت

را می بود که مهم محمّد باتمام نخواهد رسید یَقُولُون َ میگویند هَل لَنا آیا هست ما را استفهام بر سبیل انکار یعنی ما را نیست مِن َ الأَمرِ از کار ظفر و نصرت که وعده داده بود مِن شَی ءٍ هیچ چیز یعنی طمع غلبه داشتیم بر لشکر ابو سفیان و میسر نشد، قولی آنست که إبن ابی ّ را گفتند که قتل بنو الخزرج و او در جواب گفت هل لنا من الامر من شی ء یعنی ما را در کار ایشان هیچ اختیاری نیست گفتیم از مدینه بیرون مروید سخن ما را قبول نکردند قُل إِن َّ الأَمرَ کُلَّه ُ لِلّه ِ بگو ای محمّد ص بدرستیکه همه کارها از غنیمت و هزیمت مر خدای راست و بفرمان اوست یُخفُون َ فِی أَنفُسِهِم نهان می سازند منافقان در نفسهای خویش از شکوک و شبهات.

صفحه : 147

ما لا یُبدُون َ لَک َ آنچه آشکارا نمی توانند کرد برای تو بجهت خوف از شمشیر مسلمانان یا بیم کشف غطا و رفع حجاب از افعال قبیح و نیات فاسده ایشان یَقُولُون َ لَو کان َ لَنا میگویند در خلوت با یکدیگر اگر بودی ما را مِن َ الأَمرِ شَی ءٌ از کار خود چیزی یعنی بهره و نصیبی یا اگر دین ما بر حق بودی ما قُتِلنا هاهُنا اینجا کشته نمی شدیم یعنی اصحاب ما مقتول نمی گشتند و هزیمت بما راه نمی یافت قُل لَو کُنتُم بگو اگر می بودید شما ای منافقان فِی بُیُوتِکُم در خانهای خود و نمی خواستید که با ما بیرون آئید لَبَرَزَ الَّذِین َ هرآئینه بیرون آمدندی از میان شما آنانکه در ازل کُتِب َ عَلَیهِم ُ القَتل ُ نوشته شده است بر ایشان کشته شدن إِلی مَضاجِعِهِم بسوی کشتنگاه خود

یا اگر شما تخلف می کردید هرآئینه مومنان که خدای تعالی قتل کفار بدست ایشان مقرر ساخته است بیرون می آمدند بمعرکه حرب و مصارع اهل شرک پس خطاب با مومنان می فرماید که بعد از چنان غمی و المی که داشتید امنی و آرامی بشما فرستاد تا بوعده او واثق باشید وَ لِیَبتَلِی َ اللّه ُ و برای آنکه ظاهر گرداند خدا ما فِی صُدُورِکُم آنچه در سینهای شماست از اندیشها وَ لِیُمَحِّص َ ما فِی قُلُوبِکُم و دیگر تا پاک و خالص سازد آنچه در دلها دارید از نیتها و عزیمتها وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست بِذات ِ الصُّدُورِ بآنچه در سینهای باشد از سرائر و خفیّات

إِن َّ الَّذِین َ تَوَلَّوا مِنکُم هرآئینه آن کسانیکه رو بگردانیدند از شما و بهزیمت رفتند یَوم َ التَقَی الجَمعان ِ آن روز که رو برو آوردند دو گروه یعنی کافران و مسلمانان در حرب احد إِنَّمَا استَزَلَّهُم ُ الشَّیطان ُ جزین نیست که بلغزانید ایشان را شیطان یا از ایشان طلب زلل کرد و فرمان وی بردند بِبَعض ِ ما کَسَبُوا بشامت بعضی از آنچه کسب کرده بودند یعنی مخالف امر رسول وَ لَقَد عَفَا اللّه ُ عَنهُم و بدرستی که خدا در گذرانید از ایشان اینکه گناه بجهت توبه و اعتذار ایشان إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ حَلِیم ٌ بدرستیکه خدا آمرزگار است بردبار، و تعجیل ناکننده در عقوبت گناهکار.

صفحه : 148

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان لا تَکُونُوا کَالَّذِین َ کَفَرُوا مباشید مانند آن کسانیکه کافر شدند یعنی منافقان وَ قالُوا لِإِخوانِهِم و گفتند برای برادران کشته و مرده خود نسبی یا سببی إِذا ضَرَبُوا فِی الأَرض ِ چون برفتندی در زمین برای تجارت و

بمردندی أَو کانُوا غُزًّی یا بودند غازیان و جهادکنندگان و کشته شدندی لَو کانُوا عِندَنا اگر بودندی نزدیک ما و بسفر غزوه نرفتندی ما ماتُوا نمردندی در آن سفر وَ ما قُتِلُوا و کشته نگشتندی در آن حرب پس شما ای مومنان مخالفت ایشان کنید درین قول لِیَجعَل َ اللّه ُ تا گرداند خدا ذلِک َ آن مخالفت شما را یا گمان ایشان را که با ما بودندی تلف نشدندی حَسرَهً فِی قُلُوبِهِم دریغی و اندوهی در دلهای ایشان وَ اللّه ُ یُحیِی و خدا زنده میدارد نه حذر و تدبیر وَ یُمِیت ُ و او می میراند نه سفر و حرب وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بر آنچه شما می کنید ای گرویدگان از صبر و ثبات بَصِیرٌ بینا است وَ لَئِن قُتِلتُم و بخدا که اگر شما کشته شوید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در جهاد أَو مُتُّم یا بمیرید در خوشنودی خدا بر فراش لَمَغفِرَهٌ مِن َ اللّه ِ هرآئینه آمرزشی از خدا وَ رَحمَهٌ و بخشش ازو خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون َ بهترست از آنچه جمع می کنید از مال دنیا و حفص بغیب میخواند یعنی آمرزش و بخشایش حق سبحانه شما را خوبترست از آنچه کافران فراهم می آرند از متاع غرور وَ لَئِن مُتُّم و اگر بمیرید ای مومنان با خوشنودی حق أَو قُتِلتُم یا کشته شوید در کارزار کفار لَإِلَی اللّه ِ هرآئینه بسوی خدا که معبود شماست تُحشَرُون َ حشر کرده شوید عرفا گفته اند اگر مرگ دریابد شما را ای مخالفت کنندگان با نفس و هوا یا شهید گردید به تیغ ریاضت در طریق طلب لقایش شما را حشر بآنکس خواهد بود که دل

و جان را در راه او بذل کرده اید نه بغیر او و ازینجا گفته اند اذا کان المسیر الی اللّه طاب المصیر الی اللّه مثنوی

گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه به تست میشناسم

سری که آن بره تو پا مال ست شایسته افسر وصال ست.

صفحه : 149

فَبِما رَحمَهٍ مِن َ اللّه ِ پس به بخشایشی که ترا رسید از حق سبحانه لِنت َ لَهُم نرم گشتی برای منهزمان احد نزول آیت در ان وقت بود که حضرت رسالت پناه علیه السلام بعد از مراجعت اهل هزیمت بایشان تغلیظ و تشدید نفرمود بلکه مراسم دلجوئی و لوازم خوشخوئی به نسبت آن جماعت رعایت نمود حق سبحانه و تعالی می فرماید که نرم سخنی و نیکوخوئی تو برحمت من بود وَ لَو کُنت َ فَظًّا و اگر می بودی تو زشت خوی یا سخت گوی یا جفاکننده غَلِیظَ القَلب ِ سخت دل و نامهربان لَانفَضُّوا هرآئینه اصحاب تو پراگنده شدندی مِن حَولِک َ از نزدیک تو و با تو نیارامیدندی فَاعف ُ عَنهُم پس درگذار از ایشان تقصیری که در خدمت تو کرده اند وَ استَغفِر لَهُم و آمرزش خواه از من برای ایشان اهمالی را که در ادای حقوق من ورزیدند وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ و مشورت نمای با ایشان در کاری که از حق تعالی در آن حکم جزم صادر نشده کلبی گوید که مشاورت مخصوص بوده بامور محاربه و مقاتله با کفار فَإِذا عَزَمت َ پس چون قصد کاری کردی بعد از مشاورت فَتَوَکَّل عَلَی اللّه ِ پس توکل بر خدا کن نه بر مشاورت إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا یُحِب ُّ المُتَوَکِّلِین َ دوست دارد توکل کنندگان را و متوکل حقیقی کسی ست که از غیر حق نترسد و

جز بدو امیدوار نباشد إِن یَنصُرکُم ُ اللّه ُ اگر خدا شما را نصرت دهد چنانکه در حرب بدر واقع شد فَلا غالِب َ لَکُم پس نباشد غلبه کننده بر شما وَ إِن یَخذُلکُم و اگر فرو گذارد شما را چنانکه در جنگ احد وقوع یافت فَمَن ذَا الَّذِی پس کیست آنکه یَنصُرُکُم مِن بَعدِه ِ یاری دهد شما را از پس فروگذاشتن او وَ عَلَی اللّه ِ و بر کرم خدا فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ پس باید که توکل کنند باوردارندگان وَ ما کان َ لِنَبِی ٍّ أَن یَغُل َّ و نباشد و سزاوار نه بود مر پیغمبری را آنکه خیانت کند در غنیمت، بعضی از اقویای صحابه رض از پیغمبر درخواست مینمودند که ما را از هر غنیمت که می افتد زیاده از حصه ضعفا چیزی بده آیت آمد که خیانت پیغمبر ص در قسمت غنائم روا نیست و گویند از غنائم بدر گلیمی یا قطیفه سرخ رنگ گم شد و جمعی سیه گلیمان از روی نفاق نسبت آن به سید علی الاطلاق علیه صلوات اللّه کردند و حق تعالی ذمه حبیب خود را خصوصا و ذمه جمیع انبیا را عموما ازین خیانت برمی گردانید و فرمود که هیچ پیغمبر در غنیمت خیانت نکرده و نکند وَ مَن یَغلُل و هر که خیانت کند در غنائم یَأت ِ بِما غَل َّ بیاید بگناه آنچه خیانت در آن کرده است و یا بیارد آن چیزیرا که در آن خیانت کرده یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز و علی رءوس الاشهاد بر آن فضیحت یابد اگر نیمه سوزنی یا رشته باشد در اخبار آمده که شخصی بعد از قسمت غنائم رسن کهنه که قبل از قسمت

برداشته بود نزد حضرت رسالت پناه ص آورده آنحضرت ص قبول نکرده و فرمود نگاه دار تا در قیامت بیاری ثُم َّ تُوَفّی پس تمام داده شود در ان روز کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی را ما کَسَبَت جزای آنچه کسب کرده باشد از خیر و شر وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم کرده نشوند در وقت جزا.

صفحه : 150

أَ فَمَن ِ اتَّبَع َ آیا هر که پیروی کند رِضوان َ اللّه ِ خوشنودی خدا را در ترک غلول باشد یعنی نباشد کَمَن باءَ همچون کسیکه بازگردد بِسَخَطٍ مِن َ اللّه ِ بخشمی از خدا به سبب خیانت وَ مَأواه ُ جَهَنَّم ُ و آرام جای او باشد بدوزخ وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد جای بازگشتنی ست دوزخ هُم انبیا و اهل امانت که تابع رضوان حق اند دَرَجات ٌ خداوندان پایهای بلندند یا مر ایشانراست درجها عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و خدا بیناست بِما یَعمَلُون َ بآنچه می کنند مردمان از امانت داری و خیانت گذاری لَقَد مَن َّ اللّه ُ هرآئینه بتحقیق منت نهاد خدا عَلَی المُؤمِنِین َ بر گرویدگان إِذ بَعَث َ فِیهِم چون فرستاد در میان ایشان رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم پیغمبری هم از ایشان یعنی آدمیان یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه ِ میخواند بر ایشان آیتهای قرآنی یا نشانهای توحید وَ یُزَکِّیهِم و پاک میگرداند ایشانرا از اوناس مقتضیات طبیعت برشحات ینابیع احکام شریعت یا زکوه از ایشان فرا می گیرد یا کار ایشان بصلاح می آرد یا بر پاکی ایشان گواهی میدهد وَ یُعَلِّمُهُم ُ الکِتاب َ و می آموزاند ایشانرا قرآن یا معارف شرعیه وَ الحِکمَهَ و حکمت یعنی حدیث یا معارف عقلیه وَ إِن کانُوا مِن قَبل ُ و بدرستیکه

بودند همه مردمان پیش از بعثت رسول لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا و ظاهر نه حق را میدانستند و نه از باطل دوری میتوانستند بیت

تاریک بد ز ظلمت باطل همه جهان عالم ز روی روشن او نور حق گرفت

أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم آیا هرگاه بشما رسد مُصِیبَهٌ نابایستی از هزیمت و قتل و جراحت از اعادی و حال آنکه قَد أَصَبتُم مِثلَیها رسیده بودید از ایشان دو چند آنرا یعنی یافته بودید از کافران دو برابر چه ایشان در احد هفتاد تن از شما کشتند و شما در بدر هفتاد تن را اسیر گرفتید قُلتُم أَنّی هذا گفتید از روی تعجب و جزع که اینکه از کجا بما رسید و ما مسلمانیم و پیغمبر خدا در میان ماست قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم بگو ای محمّد ص اینکه که شما را پیش آمد هم از نزدیک شماست که نافرمانی کردید و از مدینه بیرون آمدید یا ترک مرکز نموده رو بطلب غنیمت آوردید إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدا عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بر هر چیزی از فتح و غنیمت و قتل و هزیمت تواناست.

صفحه : 151

وَ ما أَصابَکُم و آنچه بشما رسید از مکروهات طباع شما یَوم َ التَقَی الجَمعان ِ در آن روز که لشکر ابو سفیان با سپاه مومنان رو بروی آوردند فَبِإِذن ِ اللّه ِ پس بامر خدا و بقضا و قدر او بود وَ لِیَعلَم َ المُؤمِنِین َ و تا به بیند خدا ثبات قدم مومنانرا و ظاهر سازد وَ لِیَعلَم َ الَّذِین َ نافَقُوا و تا اظهار کند خصومت آنانرا که نفاق ورزیدند وَ قِیل َ لَهُم و گفتند مر إبن ابی و اصحاب

او را در وقت بازگشتن ایشان از راه مدینه که تَعالَوا بیائید و از حرب بازمگردید و بجد تمام قاتِلُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ کارزار کنید با مشرکان در راه خدا أَوِ ادفَعُوا یا دفع کنید مشرکانرا که داعیه قتل و غارت اهل مدینه دارند قالُوا لَو نَعلَم ُ قِتالًا گفتند اگر مراسم حرب میدانستیم لَاتَّبَعناکُم هرآئینه متابعت می کردیم شما را یا اگر دانیم که آنجا جنگ خواهد بود می آئیم اما جنگ واقع نخواهد شد و محمّد علیه الصلوه و السلام با اقربای خود صلح خواهد کرد هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ اینکه منافقان بسوی کفر آن روز که اینکه سخن بگفتند أَقرَب ُ مِنهُم لِلإِیمان ِ نزدیکترند از خود که بسوی ایمان یا باهل کفر اقرب اند در یاری دادن با اهل ایمان یَقُولُون َ بِأَفواهِهِم میگویند بزبانهای خود ما لَیس َ فِی قُلُوبِهِم آنچه نیست در دلهای ایشان یا آنکه بزبان می گفتند که حرب نخواهد بود و در دلهای ایشان آن بود که جنگ واقع شود وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدا داناترست بِما یَکتُمُون َ بآنچه منافقان می پوشند از حقد و عداوت و حسد و مکیدت الَّذِین َ اینکه منافقان آنانند که از روی جهل یا بجهت فریب جهال قالُوا لِإِخوانِهِم گفتند از برای امثال خود یا اقربا و همنشینان خود که در احد شهید شده بودند وَ قَعَدُوا و حال آنکه اینکه گویندگان نشسته بودند در خانهای خود و باز استاده از قتل لَو أَطاعُونا اگر فرمانبرداری کردندی آن برادران ما ما را در انصراف از راه و سکون در مساکن خود ما قُتِلُوا کشته نمی شدند چنانچه ما نشدیم قُل بگو

ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم اگر اختیار مرگ بدست شماست فَادرَؤُا پس دفع کنید عَن أَنفُسِکُم ُ المَوت َ از نفسهای خود مرگ را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان که حذر دفع قدر می کند در کشاف آورده که در آن روز که منافقان اینکه سخن گفتند هفتاد تن را از ایشان مرگ رسید.

صفحه : 152

وَ لا تَحسَبَن َّ الَّذِین َ و مپندار آنانرا که بصدق نیت قُتِلُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ کشته شدند در راه خدا أَمواتاً که ایشان مردگانند إبن عباس رض نقل کرده است که حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام صحابه رض را گفت چون برادران شما در روز احد شهید شدند حق سبحانه جانهای ایشانرا در اجواف مرغان سبز بال جای داد که در هوای بهشت طواف کنند و بر شاخهای طوبی آشیانه سازند و از جویبار فردوس آب خورند و بوقت استراحت خوابگاه ایشان قناویل زرین در سایه پایه عرش آویخته و ایشان میگویند خداوند اگر خبر دهد یاران و برادران ما را ازین دولت که ما یافته ایم تا رغبت ایشان به جهاد و اجتهاد زیاده گردد حق سبحانه برای تعریف حال ایشان تشریف اینکه آیت ارزانی فرمود یا پدر جابر انصاری رض که از شهدا بود از خدای تعالی درخواست که مرا باز بدنیا فرست تا دیگر باره شربت شهادت بچشم فرمان رسید که حکم ازلی برین وجه رفت که آمدگان از رجوع ممنوع باشند گفت بارخدایا از سعادت حال و نعمت بی زوال که مرا داده یاران را خبر کن اینکه آیت نازل شد که شهدا را مرده مپندارید بَل أَحیاءٌ بلکه ایشان زندگانند عِندَ رَبِّهِم نزدیک

پروردگار خود بدان معنی که هر سال ثواب غزوه بدیشان میرسد یا خاک ایشان را نمی خورد یا نمی شویند ایشانرا چون سائر مردگان یار و سلام زائران می کنند بدستور زندگان یُرزَقُون َ روزی داده می شوند از میوهای بهشت فَرِحِین َ در حالتی که شادمانند بِما آتاهُم ُ اللّه ُ بدان چیزیکه عطا کرده است خدا بدیشان مِن فَضلِه ِ از فضل خویش که آن دولت خوشنودی حق ست و عطای که ورای آن متصور نیست و در تفسیر کبیر فرموده که چون جواهر قدسی را بانوار الوهیت شوقی پدید آید ذوات ایشان را بلمعات معارف ربانی مستنیر گردانند یرزقون اشارت بر انست پس از آن بمنبع نور و مصدر رحمت ناظر شوند فرحین عبارت از آن ست و بحسب واقع ابتهاجی زیاده از وصول بمقام وصال و مسرتی افزون تر از نظر بجمال وجه کریم نمیتواند بود بیت

مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست میکنم جهد که خود را گرد آنجا فگنم

وَ یَستَبشِرُون َ و مسرور می شوند به بشارت یا شادی میکنند بِالَّذِین َ بآنانکه هنوز لَم یَلحَقُوا بِهِم در نرسیده اند بایشان مِن خَلفِهِم از پس ایشان و امید میدارند که به بهشت بدیشان رسند و در کرامت با ایشان شریک شوند و یا شادی ایشان بآنست که بر احوال اخرویه بلا خلاف صاحب وقوف شده بیقین میدانند أَلّا خَوف ٌ عَلَیهِم آنکه هیچ ترسی نیست بدیشان از آنچه در پیش ایشان خواهد آمد وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نباشد که اندوهناک گردند بر مفارقت دنیا و آنچه درو بگذارند یَستَبشِرُون َ شادمانی می نمایند بِنِعمَهٍ مِن َ اللّه ِ برحمتی که فائز شده است از خدا بدیشان یعنی ثواب اعمال وَ فَضل ٍ

و افزونی بران نعمت بقدر استحقاق باشد و فضل آنچه زاید بر آن بر بنده ارزانی دارد وَ أَن َّ اللّه َ و دیگر فرح دارند شهیدان بآنکه خدا لا یُضِیع ُ أَجرَ المُؤمِنِین َ ضایع نکند مزد کار مومنان موحد و مجاهد.

صفحه : 153

الَّذِین َ استَجابُوا آنانکه از روی صدق اجابت کردند لِلّه ِ وَ الرَّسُول ِ مر فرمان خدا و رسول را وقتی که بخروج از مدینه امر کرد و آنچنان بود که چون ابو سفیان از احد بازگشت سیّد عالم ص آخر همان روز که شنبه بود هفتم ماه شوال بمدینه آمد و صباح یکشنبه بفرمود تا لشکریان احد بر عقب دشمنان بروند و هر که در معرکه احد حاضر نبوده بدین غزوه بیرون نیاید صحابه رض اطاعت نموده با وجود ضعف و جراحت براه مکه متوجه شدند و در حمراء اسد معسکر همایون مقرر شده شب دوشنبه آتش بسیار برافروختند تا صیت ابّهت لشکر اسلام باحیا و قبائل عرب رسیده دانند که ایشانرا عجزی و انکساری نیست حق سبحانه بدین آیت می ستاید آنها را که اجابت خدا و رسول کردند مِن بَعدِ ما أَصابَهُم ُ القَرح ُ از پس آنکه رسیده بود ایشانرا جراحتهای لِلَّذِین َ أَحسَنُوا مِنهُم آنکسانی را که نیکوئی کردند از ایشان بوفای عهد وَ اتَّقَوا و بترسیدند از غضب خدا در مخالفت امر پیغمبر أَجرٌ عَظِیم ٌ مزدی بزرگ ست یعنی بهشت آورده اند که ابو سفیان را بعد از رجوع ندامتی رو نمود بعزم استیصال لشکر اسلام عزم معاودت تصمیم داد ناگاه خبر رسیدن آنحضرت بحمراء الاسد با او گفتند هراسی در دل ایشان افتاد از رویاروئی هزیمت بمکه آوردند و در راه قافله تجار یا

طائفه از اعراب بادیه که متوجه مدینه بودند مبالغه بسیار نمودند که محمدیان را هر جا که به بینید از ما بترسانید و چنان باز نمائید که ایشان با لشکر آراسته بازگشته اند جدال و قتال بلکه استیصال شما را میان بربسته آن جماعه در حمراء الاسد با اهل اسلام ملاقات نموده بفرموده ابو سفیان طرح تخویف افگندند و عنایتی ازلی مسلمانان را دریافته بهیچ حال اثر تزلزل بمیان خلو سرّ ایشان راه نیافت بلکه در مواد تصدیق افزود جواب ایشان بکلمات حسبنا اللّه و نعم الوکیل بازدادند و حق سبحانه در صفت ایشان میفرماید الَّذِین َ اجابت کنندگان آنانند که از جهت تخویف قال َ لَهُم ُ النّاس ُ گفتند مر ایشان را مردمان یعنی تجار یا اعراب إِن َّ النّاس َ بدرستی که ابو سفیان و اصحاب او قَد جَمَعُوا لَکُم هرآئینه جمع شده اند و متفق الکلمه گشته برای قتال شما فَاخشَوهُم پس بترسید از آمدن ایشان که شما را بآن جماعت طاقت حرب نیست فَزادَهُم پس زیادت گردانید اینکه سخن مومنان را إِیماناً تصدیقی و یقینی در کار خود تا نمی ترسیدند وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه ُ و گفتند بسنده ست ما را خدای یاری دهنده و کفایت کننده وَ نِعم َ الوَکِیل ُ و نیکوکارگذاریست حضرت پروردگار و نزد بعضی اینکه آیت که گذشت و آنچه بعد ازوست در غزوه بدر صغری فرود آمده آورده اند که روز احد ابو سفیان در پایان شعب مقرر کرد که میعاد حرب ما سال دیگر موضع بدرست و پیغمبر ص فرمود که در جواب او بگوئید که چنین باشد دیگر سال که نزدیک بموعد رسید ابو سفیان پشیمان شده نعیم بن مسعود را مقرر کرد که

بمدینه رود و لشکر اسلام را بترساند از قریش و چنان سازد که عنان عزیمت از سفر بدر بازگشتند نعیم به یثرب آمد و هر چند مقدمات تخویف آمیز از کثرت لشکر کفار و بسیاری اسلحه و اتفاق ایشان ترتیب داد جز جواب حَسبُنَا اللّه ُ وَ نِعم َ الوَکِیل ُ نشنود و حضرت ص با محاربان احد و جمع دیگر که مجموع هزار و پانصد مرد بودند ببدر رفت و هشت روز آنجا توقف فرمودند و بازارها قائم گشت و در معاملات سود فراوان بدست آمد و کفار از بیم اهل اسلام بدان موضع نیامدند و حق تعالی اینکه آیت ها فرستاد و برین تقدیر آن ناس که در آیت سابقه عبارت از قافله بود اینجا نعیم بن مسعود باشد و بر هر دو تقدیر ناس ثانی ابو سفیان و اتباع اویند و تتمه حال مومنان اینست که فَانقَلَبُوا پس بازگشتند بقول اوّل از حمراء الاسد و بقول ثانی از موضع بدر بِنِعمَهٍ با عافیت تمام یا ثوابی لا کلام مِن َ اللّه ِ از خدا وَ فَضل ٍ و زیادتی حرمت یا افزونی مال تجارت لَم یَمسَسهُم سُوءٌ نرسید ایشانرا مکروهی از قتل و جرح و هزیمت بلکه بسلامت رفتند و بکرامت باز آمدند وَ اتَّبَعُوا رِضوان َ اللّه ِ و پیروی کردند خوشنودی خدا را بفرمانبرداری رسول وَ اللّه ُ ذُو فَضل ٍ عَظِیم ٍ و خدا خداوند فضل بزرگ ست بدفع مشرکان از مومنان.

صفحه : 154

إِنَّما ذلِکُم ُ الشَّیطان ُ جز اینکه نیست که آن تخویف شیطان بود یُخَوِّف ُ أَولِیاءَه ُ می ترساند بدان دوستان خود را یعنی آنچه اعراب بادیه یا اهل قافله یا نعیم میگفتند آنرا شیطان

القا کرده بود تا بترساند بدان منافقان را و از لشکر پیغمبری رو گردان شوند و آن صورت سبب شکست کار مسلمانان گردد فَلا تَخافُوهُم پس شما ای مؤمنان مترسید از اولیای شیطان وَ خافُون ِ و بترسید از من در مخالفت امر من إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید تصدیق کنندگان مر وعد و وعید مرا وَ لا یَحزُنک َ الَّذِین َ و باید که اندوهناک نگردانند ترا آنانکه یُسارِعُون َ فِی الکُفرِ می شتابند در یاری اهل کفر چون إبن ابی ّ و متابعان او که در جنگ احد ترسیده تخلف ورزیده ترا فرو گذاشتند إِنَّهُم بدرستیکه ایشان لَن یَضُرُّوا اللّه َ شَیئاً هرگز زیان نرسانند خدا را یعنی دوستان خدا را چیزی بسبب مسارعت در کفر یُرِیدُ اللّه ُ می خواهد خدا أَلّا یَجعَل َ لَهُم آنکه نه گرداند مر ایشانرا یعنی ندهد حَظًّا فِی الآخِرَهِ بهره در ثواب آنجهانی وَ لَهُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ و مر اینکه مسارعانرا عذاب بزرگی ست یعنی بسیار و همیشه إِن َّ الَّذِین َ اشتَرَوُا الکُفرَ بدرستی که آنانکه بخریدند کفر را یعنی بدل کردند بِالإِیمان ِ بایمان لَن یَضُرُّوا اللّه َ شَیئاً هرگز زیان نکنند خدایرا چیزی بسبب اشتراء ایشان بلکه ضرر ایشان بدیشان عاید گردد وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشانراست عذاب دردناک که الم آن بدلهای ایشان برسد وَ لا یَحسَبَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا و نه پندارند آن کسانیکه کافرانند از یهود و نصاری و مشرکان و منافقان که أَنَّما نُملِی لَهُم جز اینکه نیست که آنچه ما مهلت میدهیم ایشانرا خَیرٌ لِأَنفُسِهِم بهترست مر نفسهای ایشان را أَنَّما نُملِی لَهُم بدرستیکه ما درنگ میدهیم ایشان را لِیَزدادُوا إِثماً تا زیاده کنند گناهان را و در دین باطل خود ثبات ورزند

وَ لَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ و مر ایشان راست عذاب خوارکننده و رسواسازنده.

صفحه : 155

ما کان َ اللّه ُ خدا بر آن نیست لِیَذَرَ المُؤمِنِین َ که بگذارد مؤمنان را عَلی ما أَنتُم عَلَیه ِ بر آن چیزیکه شما ای منافقان برآنید از طعن بر ایشان در خفا و استهزا با ایشان در آشکارا بلکه سرّاف حکمت الهی نقد حال شما را بر محک امتحان زند حَتّی یَمِیزَ الخَبِیث َ تا وقتی که جدا کند پلید را که آلوده نفاق ست مِن َ الطَّیِّب ِ از پاک یعنی مؤمن مخلص و اینکه تمیز یا بجهاد باشد تا مخالفان تخلف نموده با عدای دین محاربه نکنند چنانچه در روز احد یا باظهار مخزونات سرائر ایشان که بطریق وحی سید عالم ص را معلوم گردد و صحابه رض بر ان اطلاع یابند و از جمله مکنونات ضمائر اهل نفاق آن بود که در وقتی که حضرت پیغمبر ص فرمود که امت مرا بصورت و حلیت بمن نمودند بهمان مثابه که ذرات ذریات را بآدم صفی ع نموده بودند و مرا بالهام الهی معلوم شد که کدام از ایشان اسلام قبول کند و کدام در بادیه ضلالت سرگردان ماند منافقان با یکدیگر میگفتند که محمّد ص چنین دعوی بلند میکند و از حالات دل متزلزل ما غافل است اگر راست میگوید گو علی التعیین با ما بگوید که کدام مخلص ست و کدام منافق آیت آمد که وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُطلِعَکُم و چنان نیست که خدا مطلع گرداند شما را ای منافقان عَلَی الغَیب ِ بر آن سر پوشیده که کدام ایمان آرد و کدام کافر ماند وَ لکِن َّ اللّه َ یَجتَبِی و لیکن خدا

برگزیند برای اطلاع بر آن مِن رُسُلِه ِ از فرستادگان خود مَن یَشاءُ هر کرا خواهد فَآمِنُوا پس شما ای مؤمنان بگروید بِاللّه ِ بخدا بر آن وجه که او متفردست بعلم غیب وَ رُسُلِه ِ و باور دارید رسولان او را که بندگان برگزیده اند و می شاید که خطاب با کفار یا منافقان باشد وَ إِن تُؤمِنُوا و اگر ایمان آرید برین وجه وَ تَتَّقُوا و به پرهیزید از نافرمانی یا از شرک و نفاق فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم ٌ پس شما را باشد مزدی بزرگ وَ لا یَحسَبَن َّ الَّذِین َ و نه پندارند آنانکه از دناءت همت یَبخَلُون َ بخیلی میکنند بِما آتاهُم ُ اللّه ُ بآنچه خدا از مال دنیا بدیشان داده است مِن فَضلِه ِ از فضل و کرم خود هُوَ خَیراً لَهُم که بخل بهترست مر ایشانرا بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم نه چنین ست بلکه آن بخل بدترست مر ایشانرا هم در دنیا بذهاب برکت از اموال و هم در آخرت باستحقاق شداید و اهوال سَیُطَوَّقُون َ زود باشد که در گردن ایشان طوق کرده شود ما بَخِلُوا بِه ِ آنچه بخل کرده اند بآن از مالها و زکوه نداده اند و اینکه فضیحت ایشانرا واقع باشد یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز چنانچه در حدیث آمده است که هرکرا حق سبحانه و تعالی مال عطا فرموده و آنکس از روی بخل زکوه آن ادا ننموده تمثیل و تصویر کنند بروز قیامت مال او را بصورت ماری بزرگ که از بسیاری و تندی ز هر موی بر سر او نمانده باشد و دو نقطه سیاه در زیر چشمهای وی آشکارا بود و چنین حیّه خبیث ترین حیّات ست پس آن مار بیاید و طوق گردن او

شده هر دو کناره روی و دهن او را بگیرد و زبان تقریع و توبیخ گشاده میگوید انا مالک و انا کنزک یعنی من آن مال توام در دنیا که بدان لاف مباهات میزدی و گنج توام که به سبب آن طرح مفاخرت بر اقران می افگندی بیت

گنج را از دل برون کن مال را بفکن ز چشم مال تو مارست در معنی و گنجت اژدهاست

وَ لِلّه ِ مر خدای راست مِیراث ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ میراث اهل آسمانها و زمینها یعنی همه بمیرند و ملک زمین و آسمان از دعوی مدعیان و نزع منازعان او را مسلّم ماند لمن الملک الیوم للّه الواحد القهار محقّقان گویند میراث در حقیقت چیزیرا گویند که بملک کسی درآید و پیش از آنکه در ملک او نبوده باشد پس اموال اهل آسمان و زمین را میراث بر وجه مجاز گفته چه عاریت است در دست ایشان فی الحقیقت از آن خداوندست و للّه ملک السموات و الارض پس چون اهل آسمان و زمین بمیرند عاریت او بصاحب او باز رسد و درین سخن اشارتی هست بآنکه بخیل را فی نفس الامر مالی نیست و آنچه دارد از آن حق است پس بمال دیگری بخل ورزیدن غایت غباوت و نهایت شقاوت باشد قطعه

ای آنکه ببخل کیسه را بند کنی خود را بوجود مال خورسند کنی

اینکه مال خدا است صرف کن در راه او امساک بمال دیگری چند کنی

وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ و خدا بآنچه شما میکنید از انفاق و امساک داناست.

صفحه : 156

لَقَد سَمِع َ اللّه ُ بدرستیکه بشنید خدا قَول َ الَّذِین َ قالُوا سخنهای آنها را که گفتند إِن َّ

اللّه َ فَقِیرٌ بدرستیکه خدا درویش ست وَ نَحن ُ أَغنِیاءُ و ما توانگریم چون آیت وَ أَقرَضُوا اللّه َ قَرضاً حَسَناً بر پیغمبر ص فرود آمد جهودان گفتند خدا محتاج است که از ما قرض میطلبد حق تعالی اینکه آیت فرستاد و از روی تهدید گفت سَنَکتُب ُ ما قالُوا زود باشد که بنویسیم یعنی حفظه را بفرمائیم تا بنویسند آنچه گفتند و فقر را بما و غنا را بخود اسناد کردند وَ قَتلَهُم ُ الأَنبِیاءَ دیگر بخواهیم نوشت کشتن اسلاف ایشان پیغمبران را بِغَیرِ حَق ٍّ بناحق وَ نَقُول ُ و ما می گوئیم ایشانرا نزدیک مرگ یا بوقت قیام از قبور ذُوقُوا عَذاب َ الحَرِیق ِ بچشید عذاب آتش سوزنده را ذلِک َ اینکه چنین عذابی شما را بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم بسبب چیزیست که دستهای شما پیش فرستاده است ذکر ید برای تحقیق فعل است و اگر نه فاعل ایشانند و افعال ایشان قتل انبیاء بوده و عبادت عجل و امثال آن وَ أَن َّ اللّه َ و دیگر اینکه عقوبت بسبب آنست که خدا لَیس َ بِظَلّام ٍ لِلعَبِیدِ نیست ستمکار بر بندگان خود پس چون شما مستحق عذابید از روی عدل شما را معذب می سازد الَّذِین َ قالُوا دیگر شنید قول آنان که گفتند إِن َّ اللّه َ عَهِدَ إِلَینا بدرستیکه خدا عهد کرده است و پیمان فرستاده بما یعنی ما را امر کرده أَلّا نُؤمِن َ لِرَسُول ٍ بآنکه ما ایمان نیاریم و تصدیق نه کنیم مر فرستاده را حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان ٍ تا وقتی که بیارد برای ما قربانی که تَأکُلُه ُ النّارُ بخورد آنرا آتش بنی اسرائیل را خوردن قربانی حلال نبوده آنرا در وسط بیتی مکشوف السقف نهادندی و پیغمبر آن زمان در میان آنخانه ایستاده مناجات

کردندی و عظمای بنی اسرائیل از خارج بیت سر در پیش انداخته متوجه بودندی تا وقتی که قربان مقبول شدی و علامت قبول قربان آن بود که آتش سفید بی دود به آواز مهیب از آسمان فرود آمده در قربانی پیچیدی و بسوختی پس جهودان می گفتندی که در توریت مذکورست که جز بدان پیغمبر مگروید که قربانی بدین وجه بیارد حق سبحانه ایشان را الزام میکند بدین آیت که قُل قَد جاءَکُم بگو ای محمّد ص تحقیق آمدند بشما رُسُل ٌ مِن قَبلِی فرستادگان پیش از ظهور من بِالبَیِّنات ِ به معجزهای روشن چون عیسی ع وَ بِالَّذِی قُلتُم و دیگر آمده بودند بدین نیز که شما گفتید یعنی قربانی بر وجهی که مدعای شماست چون زکریا ع و یحیی ع فَلِم َ قَتَلتُمُوهُم پس چرا کشتید ایشانرا یعنی زکریا ع را که صاحب مذبوح بود که در سر او ارّه کشید و پسر او یحیی ع را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان که متابعت پیغمبر صاحب قربانی میباید کرد.

صفحه : 157

فَإِن کَذَّبُوک َ پس اگر تکذیب کردند ترا ای محمّد ص ملول مباش فَقَد کُذِّب َ پس بدرستیکه تکذیب کرده شدند رُسُل ٌ مِن قَبلِک َ فرستادگان از پیش تو چنان فرستادگانی که ایشان جاؤُ بِالبَیِّنات ِ آورده بودند حجتهای روشن و معجزه های ظاهر وَ الزُّبُرِ و مواعظ زاجره یا احکام شرعیه وَ الکِتاب ِ المُنِیرِ و کتاب چون زبور و انجیل روشن کننده حلال و حرام کُل ُّ نَفس ٍ هر تنی ذائِقَهُ المَوت ِ چشنده مرگست و زود باشد ای اهل تکذیب و ارباب تصدیق که همه شما اینکه شربت بچشید وَ إِنَّما تُوَفَّون َ أُجُورَکُم و جزین نیست که

تمام داده شوید مزدهای اعمال خود را یَوم َ القِیامَهِ روز برخاستن از قبور فَمَن زُحزِح َ عَن ِ النّارِ پس هر کرا دور کردند از آتش دوزخ وَ أُدخِل َ الجَنَّهَ و درآوردند به بهشت فَقَد فازَ پس هرآئینه رستگار شد و بمراد رسید وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا و نیست زندگانی اینکه جهان إِلّا مَتاع ُ الغُرُورِ مگر برخورداری ناپائدار حیات دنیا را بمتاعی تشبیه کرد که خزنده در آن غرور یابد، و مراد آنست که زندگانی دنیا مردم را فریب میدهد و اگر بحقیقت آن دانا شوند معلوم گردد که بهیچ نمی ارزد بیت

در دیده اعتبار خوابیست بر رهگذر اجل سرابی ست

ایمن منشین ز گرم و سردش مشغول مشو بسرخ و زردش

لَتُبلَوُن َّ بخدای که شما آزمایش کرده خواهید شد فِی أَموالِکُم در مالهای خویش اهل شرک بعد از هجرت مهاجران بمدینه دست تعدّی بضیاع مال هر یک که در مکه داشتند دراز کرده میفروختند و هرکرا از ایشان در راه بدست می آمد در آتش تعذیب و تهدیدش میسوختند حق سبحانه آیت فرستاد که هرآئینه مبتلا شوید در مالهای خود بنقصان و تلف وَ أَنفُسِکُم و در نفسهای خود بجهاد یا امراض و علل وَ لَتَسمَعُن َّ و هرآئینه خواهید شنید مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از آنانکه کتاب بدیشان داده اند مِن قَبلِکُم پیش از شما یعنی یهود و نصاری وَ مِن َ الَّذِین َ أَشرَکُوا و دیگر می شنوید از آن کسانیکه شرک آورده اند أَذی ً کَثِیراً رنج بسیار یعنی سخنانی که موجب رنجش خاطر باشد هم به نسبت پیغمبر و هم به نسبت خود وَ إِن تَصبِرُوا و اگر صبر کنید بر آزار اینکه گروه وَ تَتَّقُوا و به پرهیزید از

مکافات ایشان و با منتقم حقیقی گذارید فَإِن َّ ذلِک َ پس بدرستیکه اینکه صبر و اتقاء مِن عَزم ِ الأُمُورِ از استواری کارهای دین ست و درستی نشانهای آن یا از حقایق ایمان ست.

صفحه : 158

وَ إِذ أَخَذَ اللّه ُ و یاد کن آنرا که فرا گرفت خدا مِیثاق َ الَّذِین َ عهد و پیمان آنانکه أُوتُوا الکِتاب َ عطا کرده اند ایشان را توریت و انجیل یعنی علمای بنی اسرائیل و مضمون عهد آنست که لَتُبَیِّنُنَّه ُ هرآئینه ایشان بیان کنند لِلنّاس ِ برای مردمان کتاب را که در شان محمدست ص وَ لا تَکتُمُونَه ُ و نپوشند امر پیغمبر ص را حفص در هر دو کلمه خطاب میخواند یعنی میثاق گرفت از اهل کتاب که بیان کنید نعمت پیغمبر ص را و مپوشید فَنَبَذُوه ُ پس بینداختند کتاب را یا پیمان را وَراءَ ظُهُورِهِم از پس پشت خود اینکه کلمه مثل ست در عدم التفات وَ اشتَرَوا بِه ِ و خریدند یعنی برگزیدند بآنچه اخذ میثاق بر آن بود ثَمَناً قَلِیلًا بهای اندک را و آن مآکل و رشوتهای احبار و اساقفه بود که هر سال از عوام و سفله میگرفتند فَبِئس َ ما یَشتَرُون َ پس بد چیزیست که میخورند یعنی بدل میکنند نعیم جاودانی را بحطام فانی لا تَحسَبَن َّ الَّذِین َ یَفرَحُون َ مپندار ای محمّد ص آنانرا که شاد میباشند بِما أَتَوا بآنچه آمدند یعنی کردند از پوشیدن نعمت تو وَ یُحِبُّون َ أَن یُحمَدُوا و اینها دوست میدارند آنکه ستوده شوند بِما لَم یَفعَلُوا بآنچه نکردند حضرت پیغمبر از یهود چیزی پرسید و ایشان جواب آن مخفی داشته بنوعی دیگر سخن آغاز کردند و چنان فرا نمودند که براستی خبر دادند و با وجود

آن دروغ ایشانرا داعیه استحسان نیز بود اینکه آیت نازل شد یا در شان منافقان است که از غزوه تخلف کردند و چون پیغمبر علیه السلام باز آمد ایشان زبان باعتذار گشوده توقع تحسین داشتند فَلا تَحسَبَنَّهُم پس مپندارید ای محمّد ص و مومنان ایشان را بِمَفازَهٍ که اهل رستن اند مِن َ العَذاب ِ از عذاب قیامت یا عذاب دنیا چون قتل و جلا و ذلّت و قبول جزیه وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشانراست عذاب دردناک در روز رستخیز وَ لِلّه ِ و خداراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پادشاهی آسمانها و زمینها وَ اللّه ُ و خدا عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بهمه چیزها از مثوبت ابرار و عقوبت اشرار قَدِیرٌ تواناست آورده اند که قریش از یهود پرسیدند که معجزه موسی علیه السلام بود چه ایشان حدیث عصا و ید بیضا یا معجزات دیگر در میان آوردند و از نصاری اعجاز عیسی ع سؤال کرده احیای موتی و ابرای مرضی بازگفتند پس بجناب نبوّت پناه ص آمده گفتند ای محمّد ص ما از معجزات موسی ع و عیسی ع خبر یافته ایم و بطلب معجزات تو بدین جانب شتافته ایم اگر کوه صفا را زر سازی آنرا علامت یگانگی معبود تو میدانیم حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که اگر شما طالب آیات وحدانیت اید إِن َّ فِی خَلق ِ السَّماوات ِ بدرستیکه در آفرینش آسمانها و آنچه در ویست وَ الأَرض ِ و در آفریدن زمین و آنچه بردیست وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ و آمد شد شب و روز یا اختلاف ایشان در نور و ظلمت یا نقصان و زیادت لَآیات ٍ هرآئینه نشانهاست بر وجود

صانع و وحدت او و کمال علم و قدرت او لِأُولِی الأَلباب ِ مر خداوندان خرد را که عقول ایشان از شوائب حس و وهم صافی و بادراک دقایق اسرار و حقایق آثار وافی باشد.

صفحه : 159

الَّذِین َ و اینکه اولو الالباب آنانند که از روی خلوص یَذکُرُون َ اللّه َ یاد میکنند خدای را قِیاماً در حالت ایستادن وَ قُعُوداً و در وقت نشستن وَ عَلی جُنُوبِهِم و در زمان تکیه کردن بر پهلوهای خود مرا و دوام ذکرست یعنی دایم با ذکر حق اند و پیوسته در دریای محبتش مستغرق من احب شیئا اکثر ذکره و نعم ما قال بیت

در شب و روز بجز یاد تو در خاطر نیست بلکه در خلوت جان غیر تو کس حاضر نیست

یا مراد از ذکر نمازست که برین هیئات سه گانه میگزارند بر حسب طاقت خود یا ذکر بمعنی شکرست یعنی سپاسداری میکنند بر قدرت قیام که قوام معیشت بر آنست و بر نعمت قعود که پائیداری صحت در آنست و بر راحت اضطجاع و منام که آسایش تمام به سبب آنست محققان گفته اند که مراد از ذکر ذکر دل ست زیرا که دوام ذکر لسانی ممکن نیست اما ذکر دل را فتوری و قصوری نمی باشد پس مراد ازین ذاکران صاحب دلانند که مشغول بذکر دل و جان اند قیاما در حالتی که قائم اند یعنی متوجه بامر الهی و قعودا و قاعداند یعنی باز ایستاده اند از ملاهی و مناهی و علی جنوبهم و بر جانب انداز ارتکاب مناهی یا قائم اند بر آستانه خدمت و قاعداند بر بساط قربت و علی جنوبهم آسودگانند در بارگاه وجد و حال

و برکناره اند از پندار وهم و غرور و خیال نظم

حجاب کثرت از هم بر دریده بخلوت گاه وحدت آرمیده

ره وهم و خرد بر خویش بسته بحق پیوسته و از خویش رسته

وَ یَتَفَکَّرُون َ و اندیشه میکنند از روی استدلال فِی خَلق ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آفرینش آسمانها و زمینها تا آن اندیشه ایشان را راه نماید بصانع قدیم و مبدع حکیم و حجب بعد و حرمان از نظر دل ایشان برخاسته از غیبت بحضور آیند و از روی شهود و بزبان نیاز گویند رَبَّنا ای پروردگار ما ما خَلَقت َ هذا نیافریدی اینکه مخلوق را که آسمان و زمین ست باطِلًا آفریدن باطل یا خلق نکرده آنرا بعبث و هزل سُبحانَک َ پاکی تر است از آنکه چیزی را بباطل بیافرینی فَقِنا عَذاب َ النّارِ پس نگاهدار ما را بحمایت لطف خود از عذاب آتش دوزخ رَبَّنا ای پروردگار ما إِنَّک َ بدرستیکه تو از روی عدل مَن تُدخِل ِ النّارَ هرکرا درآری بدوزخ و در آنجا جاوید باشد فَقَد أَخزَیتَه ُ پس بدرستیکه او را خوار گردانیدی بعقوبت وَ ما لِلظّالِمِین َ و نیست ستمکاران را از مشرک و یهود و نصاری و امثال ایشان مِن أَنصارٍ هیچ یکی از یاران که عذاب از ایشان مندفع سازد رَبَّنا ای پروردگار ما إِنَّنا به تحقیق که ما سَمِعنا مُنادِیاً شنیدیم ندای ندا زننده را که با آشکارا یُنادِی لِلإِیمان ِ میخواند خلق را بسوی ایمان و اینکه منادی محمدست و یا قرآن و اینکه عام ترست چه پس بسیار کس دعوت رسول علیه السلام درنیافته اند و همه کس از قرآن میشنوند که بزبان بیان ندا میزنند أَن آمِنُوا بِرَبِّکُم برین وجه که

بگروید به پروردگار خود فَآمَنّا پس اجابت کردیم منادی را و ایمان آوردیم رَبَّنا ای آفریننده ما فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا پس بیامرز گناهان ما را مراد کبائر است یا مطلقا گناهان گذشته وَ کَفِّر عَنّا و درگذران و بپوشان از ما سَیِّئاتِنا بدیهای ما را مراد صغائر است یا گناهان آینده وَ تَوَفَّنا و بمیران ما را مَع َ الأَبرارِ با نیکان و نیکوکاران.

صفحه : 160

رَبَّنا ای تدبیرکننده و بصلاح آرنده کار ما وَ آتِنا ما وَعَدتَنا و بده آنچه ما را وعده کرده عَلی رُسُلِک َ بر تصدیق فرستادگان خود که نعیم جاودانی ست یا آنچه بر زبان رسل وعده فرموده از نصرت مومنان یا آن آمرزشی می طلبیم که انبیاء را گفته که از ما آمرزش خواهید چنانچه نوح علیه السلام گفت وَ لِمَن دَخَل َ بَیتِی َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ و چنانچه ابراهیم علیه السلام فرمود رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَی َّ وَ لِلمُؤمِنِین َ و چنانچه پیغمبر ما را امر کردی که وَ استَغفِر لِذَنبِک َ وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ وَ لا تُخزِنا یَوم َ القِیامَهِ و رسوا مکن ما را در روز رستخیز إِنَّک َ لا تُخلِف ُ المِیعادَ بدرستیکه تو خلاف نه کنی وعده خود را در تیسیر نقل میکند که دعوات خمس که درین آیتهاست از حضرت رسالت پناه علیه السلام و چهار خلیفه بزرگوارش بر ترتیب واقع شده حضرت رسالت پناه ص از مرتبه شهود خود دعا کرد که ربنا ما خلقت هذا باطلا و صدیق اکبر رض در مقام خوف فرمود که ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و فاروق رض از تحقیق صدق خود خبر داد که رَبَّنا

إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِی و ذو النورین رض در مرتبه رجا طلب غفران کرد که ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و مرتضی کرم اللّه وجهه از سر همت رو بطلب موعودات آورد که ربنا و آتنا ما وعدتنا لا جرم سهام اینکه دعوات بر هدف اجابت رسید پروانه رحمت از دیوان عنایت برین وجه صادر شده که فَاستَجاب َ لَهُم رَبُّهُم پس اجابت کرد مر دعاهای ایشانرا پروردگار ایشان بآنکه گفت أَنِّی لا أُضِیع ُ من ضایع نه گردانم عَمَل َ عامِل ٍ مِنکُم عمل هیچ عمل کننده از شما ام سلمه رض نقل می کند که من از سید عالم ص سؤال کردم که هر عاملی را اجریست اینکه چگونه باشد که مردان مهاجر را مناقب بسیار یاد کرده و مهاجرات را از ان نصیبی ارزانی نه فرموده اینکه آیت آمد که من عمل هیچ عامل را از شما ضایع نه میکنم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی از مرد و زن بَعضُکُم مِن بَعض ٍ برخی از شما برخی دیگرید یعنی شما همه از یکدیگرید زنان از مردان و مردان از زنان ملخص سخن آنکه شما را در ثواب یک حکم ست هر که عمل کند مزد برد ذکورت و انوثت را در ان مدخل نیست فَالَّذِین َ هاجَرُوا پس آنان که هجرت کردند از شرک یا از اوطان خود وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم و بیرون کرده شدند از سراها و منازل خود یعنی حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و آنان که مشرکان ایشان را از مکه بیرون کردند وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی و رنجانیده شدند در راه طاعت من مراد سابقان اسلام اند چون بلال که او را به ضرب و

ستم و صهیب رومی که او را بنهیب اموال میرنجانیدند وَ قُتِلُوا و کارزار کردند با کفار وَ قُتِلُوا و کشته شدند در جهاد اینکه عامه مهاجران اند لَأُکَفِّرَن َّ عَنهُم هرآئینه درگذارم از ایشان سَیِّئاتِهِم بدیهای ایشانرا وَ لَأُدخِلَنَّهُم و در آرم ایشانرا جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان یا تحت منازل آن جویها و پاداش دهیم ایشانرا ثَواباً مِن عِندِ اللّه ِ پاداش دادنی از نزدیک خدا وضع مظهر در موضع مضمر دلیل بر تعظیم ثواب دهنده است و اضافت ثواب بعندیت و تقیید باسم اللّه دال است بر ذات یا مجموع صفات نشانه تعمیم ثواب ست وَ اللّه ُ عِندَه ُ حُسن ُ الثَّواب ِ و خداست که نیکوئی پاداش و پاداش نیکو نزدیک اوست و در تفاسیر آمده است که مشرکان مکه در عشرت بودند و فقرای مومنان بعسرت میگذرانیدند و در خاطر.

ایشان میگذشت که چرا باید که بت پرستان در ناز و نعمت باشند و خداشناسان در رنج و محنت حق سبحانه جهت تسلیه ایشان با پیغمبر خود خطاب فرمود و مراد درویشان امت اند.

صفحه : 161

لا یَغُرَّنَّک َ باید که فریب نه دهد ترا تَقَلُّب ُ الَّذِین َ کَفَرُوا رفتن و آمدن کاروان کافران فِی البِلادِ در شهرها برای تجارت چه آن تقلب ایشان مَتاع ٌ قَلِیل ٌ برخورداری اندک ست که زود زائل شود ثُم َّ مَأواهُم جَهَنَّم ُ پس آن که بآخرت روند بازگشت ایشان دوزخ باشد وَ بِئس َ المِهادُ و بد آرامگاهی است دوزخ لکِن ِ الَّذِین َ اتَّقَوا رَبَّهُم لیکن آنها که بترسیدند از عقاب پروردگار خود و بمتاع دنیا مغرور نه گشتند لَهُم جَنّات ٌ مر ایشانرا بوستانهاست بر آن وجه که تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ

میرود از زیر قصور آن یا در پای درختان آن جویها از آب و شیر و می و انگبین خالِدِین َ فِیها جاویدان باشند در آن بوستانها نُزُلًا در حالتی که اینکه بهشت ها پیش کشی باشد مِن عِندِ اللّه ِ از نزول خدا نزل آنرا گویند که در منزل مهمان نازل را حاضر سازند و بسیاری و خوبی آن دلیل کرامت مهمان و نیکوداشت او باشد و هرگاه که بهشت نزل مهمان دار السّلام خواهد بود پس نعمت کلی جز تماشای پرتو انوار لقا نباشد بیت

تو ای زاهد سوی باغ بهشتم میکنی دعوت نمی خواهم بهشت و نعمت دیدار میخواهم

وَ ما عِندَ اللّه ِ و آنچه نزدیک خداست از الطاف خفیّه خَیرٌ لِلأَبرارِ بهترست مر نیکوکاران را از متاع فانی وَ إِن َّ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ و هرآئینه از اهل کتاب لَمَن یُؤمِن ُ کس هست که میگردد بِاللّه ِ بخدا وَ ما أُنزِل َ إِلَیکُم و آنچه بر شما منزل شده که قرآنست وَ ما أُنزِل َ إِلَیهِم و بدان نیز که بدیشان فرستاده اند که توریت ست یا انجیل مراد إبن سلام و اصحاب او یا نجاشی و اتباع او خاشِعِین َ لِلّه ِ در حالتی که ترسکارانند یا متواضعان مر خدائرا لا یَشتَرُون َ بدل نمیکنند بِآیات ِ اللّه ِ باحکام توریت یا نعت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم ثَمَناً قَلِیلًا بهای اندک را چنانچه احبار یهود رشوت خوار أُولئِک َ آن گروه مؤمن خاشع و متدین لَهُم أَجرُهُم مر ایشان راست مزد ایشان ذخیره نهاده عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا سَرِیع ُ الحِساب ِ زود حساب است بآسانی و زود حساب مؤمنان خواهد کرد.

صفحه : 162

یا

أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مؤمنان اصبِرُوا صبر کنید بر ادای فرائض یا بر جهاد با عداء یا بر ایذای اعدا حقیقت آنست که بر امتثال احکام شرعیه یا همه طاعت را شامل باشد وَ صابِرُوا و شکیبائی نمائید در قتال دشمنان و قدم استوار دارید در میان محاربه وَ رابِطُوا و ساخته و آماده باشید مقاتله اعداء اللّه را و مرابطه آنست که لشکر مسلمانان در ثغور اسلام اسپان و اسلحه آماده دارند تا ایذای کفار از مؤمنان باز توانند داشت و نزد بعضی مرابطه انتظار نمازیست بعد از نمازی وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا و پرهیزگاری کنید لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ شاید که شما رستگار شوید محققان گفته اند که صبر کنید بر مجاهده نفوس بنهی از هوا و امر بطاعت مولی و مصابره فرمائید بر مراقبه قلوب مع اللّه بتسلیم در بلا و رضا بجریان احکام قضا و اقدام نمائید بر مرابطه ارواح بوصول بحق و انقطاع از ما سوای اللّه و تقوی ورزید بمحافظت اسرار از التفات باغیار تا بازرسته شوید از حجب وجود بفنا فی اللّه و فائز گردید بعد از فنا بدولت بقا باللّه بیت

گر بقا خواهی فنا شو کز فنا کمترین چیزیکه می زاید بقاست

سوره النّساء

مدنیّه وّ هی مائه وّ سبع وّ سبعون ایه

بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان اتَّقُوا بترسید و بپرهیزید رَبَّکُم ُ از خشم خدا و عذاب پروردگار خویش الَّذِی آن آفریدگاریکه به محض قدرت خَلَقَکُم بیافرید شما را با وجود اختلاف الوان و اشکال و السنه مِن نَفس ٍ واحِدَهٍ از یک تن که آن آدم ست ع وَ

خَلَق َ مِنها و بیافرید از ان تن تنها زَوجَها جفت ویرا که حوّاست و اصح آنست که حوا را از استخوان پهلوی چپ آدم آفرید وَ بَث َّ مِنهُما و پراکنده کرد و ظاهر گردانید از آدم ع و حوا ع بواسطه توالد و تناسل رِجالًا کَثِیراً مردان بسیار وَ نِساءً و زنان فراوان وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از مخالفت امر خدا الَّذِی آن خداوندی که شما در وقت استعطاف و استعانت از یکدیگر تَسائَلُون َ بِه ِ حاجت می طلبید باو و سوگند بر یکدیگر میدهید بآن خدا وَ الأَرحام َ و به پرهیزید از قطع رحم و با یکدیگر به مهربانی پیوند کنید إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست و بود و همیشه باشد عَلَیکُم رَقِیباً بر شما دیدبان یعنی بر همه اقوال و افعال شما مطلع است و هر که داند که خدا نگهبان اوست باید که در حرکات و سکنات خود احتیاط بجا آرد بوقت عزیمت بر ناپاکی و بیباکی ازو شرم دارد مثنوی

هر که موقن بود بآنکه خدای حاضر و ناظر است در همه جای

در و دیوار حاجب و بواب نیست در دیدن خدای حجاب

در پس پرده های تو بر تو کی تواند مخالفت با او

در بن چاه و در شب تاریک بیند او مور و رشته باریک.

صفحه : 163

وَ آتُوا الیَتامی و بدهید مر یتیمان را ای اولیا و اوصیای ایشان أَموالَهُم مالهای ایشان را که بحکم وصایت و ولایت تصرف کرده اید آورده اند که اولیا در مال یتیمان تصرف ناشایسته میکردند مثل آنکه گوسفند لاغر خود در رمه ایشان سر داده بعوض گوسفند فربه بزرگ میگرفتند و میگفتند شاه

بشاه حق سبحانه فرمود وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث َ بِالطَّیِّب ِ و بدل مکنید مال ناپاک یتیم را بمال پاک خود یعنی فرا مگیرید جید را از مال یتیم که در حق شما خبیث ست و بجای آن منهید مال ردّی را که به نسبت شما طیب است وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم و مخورید مالهای ایشان را إِلی أَموالِکُم آمیخته با مالهای خود إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه خوردن مال یتیم یا تبدیل آن یا خیانت در آن هست نزدیک خدا حُوباً کَبِیراً گناهی بزرگ اینکه آیت در شان یکی از قبیله غطفان نازل شده برادرش وفات کرده بود و از وی پسری مانده و او بولایت عمومیت اموال او را متصرف شده چون پسر بدرجه بلوغ رسیده و مال خود را از عم طلب نمود در ادای آن تعلّلی میکرد مرافعه ایشان بمحکمه علیه نبوی ص افتاد و اینکه آیت فرود آمد و غطفانی کلمه نعوذ باللّه من الحوب الکبیر بر زبان رانده تمامی مال تسلیم برادرزاده نمود وَ إِن خِفتُم و اگر می ترسید یا میدانید أَلّا تُقسِطُوا آنکه عدل نکنید و راستی نه ورزید فِی الیَتامی در اموال یتیمان در صحیح بخاری از عایشه صدیقه رض نقل میکند که اینکه آیت در شان کسی فرود آمد که یتیمه در حجر تربیت او بود و ولایت تصرف در مال صغیره او داشت میخواست که او را در قید نکاح آرد حق خدمت و تعیّن کابین یتیمان چنانچه باید فروگذارد و بانواع مشقت او را مزاحم میشد و هر چه مکروه طبیعت او بود پیش می آورد آیت آمد که اگر میدانید که در تعین

مهر یتیمان و ادای مال ایشان از روش عدالت دورید فَانکِحُوا پس نکاح کنید ما طاب َ لَکُم آنچه خوش آید شما را مِن َ النِّساءِ از زنان مَثنی دوگانه وَ ثُلاث َ و سه گانه وَ رُباع َ و چهارگانه، ناکح مختارست که از اعداد مذکوره هر کدام که خواهد بخواهد فَإِن خِفتُم پس اگر ترسید یا دانید أَلّا تَعدِلُوا آنکه عدل نتوانید ورزید میان اینکه زنان فَواحِدَهً پس اختیار کنید یک زن را أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم یا سریه گیرید آن چیز را که مالک آنست دستهای شما یعنی شما را بملکیت در ان تصرف هست ذلِک َ اینکه اختیار واحده یا تسرّی أَدنی نزدیکترست أَلّا تَعُولُوا بآنکه میل ننمائید و انحراف نورزید یا جور نکنید وَ آتُوا النِّساءَ و بدهید مر زنانی را که در قید نکاح آورده اید صَدُقاتِهِن َّ کابینهای ایشانرا در حالتی که هست آنها نِحلَهً هدیه و عطیه از خدای تعالی بخشیده شده بایشان فَإِن طِبن َ لَکُم پس اگر اینکه زنان خوشخوی باشند و ببخشند مر شما را و بگذرند عَن شَی ءٍ مِنه ُ نَفساً از مهر چیزی از کابین از جهت نفس یعنی بطیب نفس و خوشدلی فَکُلُوه ُ هَنِیئاً مَرِیئاً پس بخورید آن چیز را و بکار برید سازگار خوشگوار در مدارک آورده اند که حضرت رسالت پناه علیه السلام برین وجه تفسیر فرمود که مری آن بود که در وی گناهی نه بود و مری آنکه در وی رنجی و در وی نباشد.

صفحه : 164

وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ و مدهید بسفیهان و کم خردان أَموالَکُم ُ مالهای خود را خطاب باولیای نسوان و ایتام ست و اضافت مال بدیشان جهت تصرف

ایشان ست در ان بحق ولایت الَّتِی جَعَل َ اللّه ُ و آن مالهای که گردانیده است خدا لَکُم قِیاماً برای شما سبب قوام معیشت دنیا و رابطه انتظام امور دین چون حج و جهاد و زکوه و صدقه و نفقات و ضیافات و تمهید قواعد خیرات وَ ارزُقُوهُم و بهره دهید سفها را یعنی وظیفه مقرر کنید فِیها در آن مالهای بقدر کفاف ایشان وَ اکسُوهُم و بپوشانید و جامه دهید ایشانرا بقدر حال ایشان وَ قُولُوا لَهُم و بگوئید بعد از منع مال مر ایشانرا قَولًا مَعرُوفاً سخنی نیکو و پسندیده مثلا اگر یتیم باشد گوئید اینکه مال از آن تو است و من خزینه دار توام و بوقت بلوغ تسلیم تو خواهم کرد و زنان را نیز وعده کنید که دل ایشانرا خوش سازد وَ ابتَلُوا الیَتامی و بیازمائید یتیمان را اگر مردانند بعقل و تمیز و صیانت اموال و دقائق بیع و شراء و اگر زنانند بغزل و نسج و ترتیب امور خانه حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح َ تا آنگاه که برسند بحد نکاح و اینکه کنایت از بلوغ است فَإِن آنَستُم پس اگر دیدید و دریافتید بعد از بلوغ مِنهُم رُشداً از ایشان سلوک راه راست یعنی صلاح دین و اصلاح مال فَادفَعُوا إِلَیهِم پس بدهید بدیشان أَموالَهُم مالهای ایشان را که در دست شما بوده وَ لا تَأکُلُوها و مخورید ای اوصیا و اولیا مالهای یتیمان را و تلف مکنید إِسرافاً از روی گزاف و مجاوزت از حد یعنی زیاده از آنکه قاضی فرض کرده باشد وَ بِداراً و دیگر اتلاف مکنید در اموال ایشان از راه شتافتن و بیشی گرفتن أَن یَکبَرُوا از

ترس آن که بزرگ شوند یعنی مشتابید در خوردن مال یتیمان از خوف آنکه ناگاه بزرگ شوند و مال از شما بازستانند وَ مَن کان َ غَنِیًّا و هر که باشد از اوصیا و اولیای یتیم که مال در دست اوست توانگر فَلیَستَعفِف پس باید که از مال یتیم دست بازدارد و عفت و خویشتن داری بجا آرد وَ مَن کان َ و هر که باشد از آن جماعت که مال یتیم در دست ایشان ست فَقِیراً درویش و محتاج فَلیَأکُل پس باید که بخورد از مال یتیم بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی یعنی بقدر حاجت از طعام و لباس بمقداریکه اجرت سعی اوست فَإِذا دَفَعتُم پس چون باز دهید و بازگذارید إِلَیهِم أَموالَهُم به یتیمان مالهای ایشان فَأَشهِدُوا عَلَیهِم پس گواه گیرید باقرار ایشان بقبض مال تا در میان شما جدال و خصومت پدید نیاید وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدا حَسِیباً گواه بندگان یا جزا دهنده بر اعمال ایشان یا حساب کننده همه در روز جزا آورده اند که عادت عرب در جاهلیّت چنان بوده که زنان را مطلقا و مردمان خردسال را میراث نمی دادند و میگفتند که مال کسی را بود که با دشمن قتال تواند کرد و بطعن نیزه و بضرب شمشیر غنیمت ها در حوزه تصرف تواند آورد چون حضرت رسالت پناه علیه السلام بمدینه هجرت فرمود طریقه میراث بر همین قانون مستمر بود تا روزی ام کجنه بجناب نبوت مآب ص آمد و گفت که اوس بن صامت رض دعوت حق را لبیک اجابت گفته و من ازو سه دختر دارم و مال بسیار گذاشته و ابنای عم او بحیطه تصرف درآورده اند و مرا و صغیران

را محروم و بینوا گذاشته حضرت رسالت پناه علیه السلام ایشانرا طلبید و صورت ماجرا بحضور ایشان بارزاند ایشان همان قانون جاهلیت از پیش آورده خواستند که طریق بیداد آبا و اجداد را رونق دهند آیت آمد که-

صفحه : 165

لِلرِّجال ِ مر مردان را اگر خرد باشند و اگر بزرگ نَصِیب ٌ بهره ایست مِمّا تَرَک َ الوالِدان ِ از مالیکه بگذارند پدر و مادر وَ الأَقرَبُون َ و خویشاوندان نزدیک وَ لِلنِّساءِ نَصِیب ٌ و مر زنان را نیز حصّه ایست مِمّا تَرَک َ الوالِدان ِ وَ الأَقرَبُون َ از آنچه والدین و اقارب بگذارند مِمّا قَل َّ مِنه ُ از آنچه کم باشد از مال گذاشته أَو کَثُرَ یا بسیار بود حق سبحانه مقرر ساخته برای ایشان نَصِیباً مَفرُوضاً بهره باندازه پیدا کرده وَ إِذا حَضَرَ القِسمَهَ و چون حاضر شوند در وقت قسمت مواریث أُولُوا القُربی خویشانی که میراث نمی برند وَ الیَتامی و یتیمانی که بیگانه باشند وَ المَساکِین ُ و درویشان و محتاجان فَارزُقُوهُم مِنه ُ پس بدهید ایشانرا چیزی از آنچه مقسوم می گردد تا دل ایشان خوش شود مراد آنست که بر حضار مجلس قسمت را بر سبیل تصدق چیزی دهند و گفته اند اینکه امر بر سبیل وجوب بوده و بآیت مواریث و وصایا منسوخ شده وَ قُولُوا لَهُم و بگوئید مر اینکه جماعت را قَولًا مَعرُوفاً سخنی پسندیده که موجب فرح خاطر ایشان شود وَ لیَخش َ الَّذِین َ و باید که بترسند آنانکه لَو تَرَکُوا اگر بگذارند مِن خَلفِهِم از پس مرگ خویش ذُرِّیَّهً ضِعافاً فرزندان ضعیف و عاجز خافُوا عَلَیهِم بترسند بر ایشان از بی نوائی و ضائع شدن یعنی ورثه را باید که با ضعفای اقارب و یتیمان و مسکینان که در

مجلس قسمت ترکه حاضر آمده اند مراسم مرحمت و شفقت مرعی دارند و تفکّر کنند که اگر ایشانرا فرزندان خورد و عاجز باشند و بعد از فوت ایشان بچنان مجلسی درآیند حرمان ایشان جائز است یا نی و هرآئینه عقل ایشان بعدم جواز آن حکم خواهد کرد پس آنچه بخود روا ندارند به نسبت دیگران نیز جائز نه شمارند بیت

دانی که چه چیز است کمال مردی مپسند بکس آنچه بخود نه پسندی

فَلیَتَّقُوا اللّه َ پس باید که از عذاب خدا بترسند وَ لیَقُولُوا و باید که بگویند با حاضران مجلس قسمت قَولًا سَدِیداً سخن راست و درست یعنی عذر جمیل و وعده نیکو إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه از روی جرأت یَأکُلُون َ أَموال َ الیَتامی میخورند و تلف میکنند مالهای یتیمان را ظُلماً از جهت بیداد و ستم إِنَّما یَأکُلُون َ جز اینکه نیست که میخورند فِی بُطُونِهِم ناراً در شکمهای خویش آتشی در انوار از ابو برده رض نقل میکند که حضرت رسالت پناه ص فرمود که حق سبحانه برانگیزد روز قیامت قومی را از گورها و بیرون می آید آتش از دهن های ایشان گفتند یا رسول اللّه اینکه کدام طائفه باشند فرمود که نمی بینید که خدا میگوید إِنَّما یَأکُلُون َ فِی بُطُونِهِم ناراً و در تفسیر کبیرست که روز قیامت خورنده مال یتیم بعرصات درآید و آتشی که درون او از آن مملوست زبانه میزند و دود از دهن و بینی و گوش و چشم او بیرون می آید و بدین علامت همه کس بشناسند که اینکه آکل اموال یتیمان ست پس بدین سخنها حمل آکل نار بر ظاهر انسب ست وَ سَیَصلَون َ و زود باشد که اندوخته شوند خورندگان

مال یتیم حفص بصیغه معلوم خواند معنی انست که بزودی درآیند خورندگان مال یتیم سَعِیراً در آتش افروخته.

صفحه : 166

یُوصِیکُم ُ اللّه ُ امر می کند خدای شما را فِی أَولادِکُم در کار فرزندان شما و مقادیر میراث ایشان یا فریضه میگرداند بحکم خویش در باره فرزندان شما سهام میراث را برین وجه که لِلذَّکَرِ مر مرد را باشد مِثل ُ حَظِّ الأُنثَیَین ِ مانند بهره دو زن فَإِن کُن َّ نِساءً پس اگر باشند اولاد میّت زنان خالص که با ایشان مرد نه بود فَوق َ اثنَتَین ِ بالای دو یا دو فَلَهُن َّ پس مر ایشانرا باشد ثُلُثا ما تَرَک َ دو بخش از سه بخش آنچه متوفی بگذاشته است وَ إِن کانَت و اگر باشد واحِدَهً وارث یک دختر و بس فَلَهَا النِّصف ُ پس مر اوراست نصفی از متروکه متوفی وَ لِأَبَوَیه ِ و مر پدر و مادر میّت را لِکُل ِّ واحِدٍ مر هر یکی را مِنهُمَا السُّدُس ُ از ایشان حصّه شش یکی است مِمّا تَرَک َ از آنچه گذاشته باشد فرزند إِن کان َ لَه ُ وَلَدٌ اگر باشد مر آن فرزند مرده را فرزندی خواه مرد و خواه زن فَإِن لَم یَکُن لَه ُ وَلَدٌ پس اگر نباشد مر آن فرزند مرده را فرزندی وَ وَرِثَه ُ أَبَواه ُ و میراث برند ازو همین مادر و پدر او فَلِأُمِّه ِ الثُّلُث ُ پس مادر او را سه یک باشد از مال و چون حصر وراثت کرد بر ابوین و نصیب ام تعین فرمود مقرر شد که باقی نصیب اب است فَإِن کان َ لَه ُ إِخوَهٌ پس اگر باشد مر اینکه متوفی را برادران مادری و پدری یا بعضی پدری و بعضی مادری فَلِأُمِّه ِ

السُّدُس ُ پس مادر میت را باشد شش یک از متروکه و اینکه نصیب ها که بجهت ورثه مفروض شده بدیشان میرسد مِن بَعدِ وَصِیَّهٍ از پس وصیتی که یُوصِی بِها وصیت کرده شده است بدان و حفص معلوم میخواند و مدعا آنکه موصی میت ست أَو دَین ٍ یا بعد از ادای دینی که در ذمه مورث باشد آباؤُکُم پدران شما وَ أَبناؤُکُم و پسران شما لا تَدرُون َ نمیدانید شما أَیُّهُم که کدام از ایشان أَقرَب ُ نزدیکترست و بکار آینده تر لَکُم نَفعاً مر شما را از جهت منفعت یعنی نمی دانید که از اصول و فروع ورثه کیست نفع رساننده تر بشما در دنیا بشفقت و در آخرت بشفاعت و چون حق تعالی باحوال ورثه و مورث داناست پس قطع کرد سهام مواریث را و فرض گردانید فَرِیضَهً فرض گردانیدنی مِن َ اللّه ِ ثابت از نزدیک خدا إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست عَلِیماً دانا بمراتب هر یک از ورثه حَکِیماً حکم کننده در تقدیر سهام ایشان.

صفحه : 167

وَ لَکُم مر شماراست ای شوهران نِصف ُ ما تَرَک َ أَزواجُکُم نیمه آنکه ترکه گذارند زنان شما إِن لَم یَکُن اگر نباشد لَهُن َّ وَلَدٌ مر آن زنان را فرزند خواه یکی و خواه بیشتر خواه از شما و خواه از غیر شما خواه مذکر و خواه مونث خواه صلبی و خواه ولد إبن یا ولد إبن الابن هر چند پایان رود فَإِن کان َ لَهُن َّ وَلَدٌ پس اگر آن زنان را فرزند باشد بهر وجه که بود فَلَکُم ُ الرُّبُع ُ پس شما را حصّه چهار یک باشد مِمّا تَرَکن َ از آنچه بگذارند زوجات شما و اینکه نصف یا ربع که

حصّه شماست بتوانید گرفت مِن بَعدِ وَصِیَّهٍ از پس وصیتی که زوجات شما یُوصِین َ بِها وصیّت کرده باشند بدان أَو دَین ٍ و از پس قضای دامی که در ذمه ایشان باشند وَ لَهُن َّ الرُّبُع ُ و مر زنان راست چهار یکی مِمّا تَرَکتُم از آنچه شما میگذارید خواه زن یکی باشد و خواه زیاده همه در ربع شریک اند إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ اگر نباشد مر شما را فرزند خواه یکی و خواه زیاده مذکر و خواه مؤنث خواه از ایشان و خواه از غیر ایشان فَإِن کان َ پس اگر باشد لَکُم وَلَدٌ مر شما را فرزند بهر وجه که بود فَلَهُن َّ الثُّمُن ُ پس آن زنان راست هشت یکی مِمّا تَرَکتُم از آنچه شما گذاشته اید از اموال مِن بَعدِ وَصِیَّهٍ از پس انفاذ وصیتی که تُوصُون َ بِها وصیت میکنید بدان أَو دَین ٍ یا بعد از ادای دینی که در ذمه شما باشد وَ إِن کان َ و اگر باشد رَجُل ٌ یُورَث ُ مردیکه ازو میراث میگیرید کَلالَهً کسیکه والدین و اولاد ندارد أَوِ امرَأَهٌ یا زنی بود کلاله وَ لَه ُ و مر اینکه مرد را و زن نیز درین حکم داخل ست أَخ ٌ برادر مادری باشد أَو أُخت ٌ یا خواهر مادری فَلِکُل ِّ واحِدٍ پس هر یکی را مِنهُمَا ازین برادر و خواهر السُّدُس ُ شش یک حصّه رسد از میراث کلاله و مذکر درین صورت با مؤنث یکسان ست فَإِن کانُوا پس اگر باشند اولاد ام أَکثَرَ مِن ذلِک َ بیشتر از برادری یا خواهری فَهُم پس ایشان بتمامی خواه ذکور خواه اناث یا مختلط از فریقین شُرَکاءُ فِی الثُّلُث ِ انبازانند در

سه یک مال بی مزیت ذکور بر اناث و اینکه میراث بدیشان میرسد مِن بَعدِ وَصِیَّهٍ از پس انفاذ وصیتی که بوقت مرگ یُوصی بِها أَو دَین ٍ وصیّت کرده شده است بدان یا پس از ادای دین غَیرَ مُضَارٍّ در حالتی که میت غیر زیان آرنده باشد بر ورثه در وصیّت و دین و ضرر در وصیت آنست که از ثلث مال متجاوز باشد و زیان در دین اینکه اقرار کند بدین مر کسی را که در ذمه او چیزی نداشته باشد وَصِیَّهً مِن َ اللّه ِ نگاهدارید وصیتی را که هست از نزدیک خدا وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ خدا داناست به نیات شما در نفع و ضرر حَلِیم ٌ بردبارست بعقوبت عاصیان تعجیل نه کند و به توبه گناه از ایشان عفو فرماید.

صفحه : 168

تِلک َ آن احکامیکه که تقدیم یافت در امور یتامی و مهمات نکاح و قسمت مواریث حُدُودُ اللّه ِ اندازه های حکم خداست که از آن در نشاید گذشت وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و هر که فرمانبرد خدا و رسول او را درین حکمها یُدخِله ُ درآرد خدا او را جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که پیوسته میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که داخلان در اینکه جنات جاودان باشند در ان وَ ذلِک َ و اینکه ادخال مطیعان در بهشت بصفت خلود الفَوزُ العَظِیم ُ رستگاری بزرگ است وَ مَن یَعص ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و هر که نافرمانی کند خدا و رسول او را چون عینیه بن حصین فزاری که بمیراث کودکان و زنان راضی نه شد و گفت من میراث ندهم مگر کسی را که بر پشت مرکب

مقاتله تواند کرد حق تعالی آیت فرستاد که هر که فرمان خدا و رسول او نبرد وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه ُ و درگذرد از آن اندازهای که در حلال و حرام و میراث و سائر احکام مقرر شده یُدخِله ُ ناراً خدا درآرد او را در آتشی خالِداً فِیها در حالتی که جاوید باشد در آن مذهب صحیح آنست که خلود بجهت استحلال محرمات بود وَ لَه ُ و مر آن عاصی مستحل را باشد عَذاب ٌ مُهِین ٌ عذابی خوارکننده وَ اللّاتِی و آن زنانی که از جهت متابعت هوای نفس یَأتِین َ الفاحِشَهَ بیایند بفعل قبیح یعنی مرتکب آن شوند مِن نِسائِکُم از زنان شما مراد محصنات اند یعنی شوهرداران فَاستَشهِدُوا پس شما ای حکّام شریعت طلب گواه کنید عَلَیهِن َّ بر فعل فاحشه اینکه زنان أَربَعَهً مِنکُم چهار مرد عاقل و بالغ از شما که مومنانند تا بر ایشان گواهی دهند فَإِن شَهِدُوا پس اگر اینکه چهار تن بزنا بر ایشان گواهی دهند فَأَمسِکُوهُن َّ فِی البُیُوت ِ پس نگاهدارید اینکه زنان را و بند کنید در خانها و اصح اقوال آنست که در اول اسلام حکم عقوبت زنان زنا کار برین وجه بود که ایشان را در خانها محبوس سازند حَتّی یَتَوَفّاهُن َّ المَوت ُ تا وقتی که متوفی سازد ایشانرا ملک الموت یا استیفای ارواح ایشان کند مرگ أَو یَجعَل َ اللّه ُ یا گرداند خدا یعنی پیدا سازد لَهُن َّ سَبِیلًا برای ایشان راهی یعنی یا حدی تعین کند که از حبس خلاص یابند و بعد از آن وحی فرود آمد و سیّد عالم ص فرمود که فراگیرید از من قد جعل اللّه لهن سبیلا صحابه رض متوجه شدند

که آنراه کدام ست خواجه فرمود که الثیب بالثیب الرجم و البکر بالبکر مائه جلده و تغریب عالم پس بحکم اینکه حدیث امساک بیوت منسوخ شد و اشهاد و استشهاد باقی ماند.

صفحه : 169

وَ الَّذان ِ و آن دو کس یعنی مرد و زن که غیر محصن باشند یَأتِیانِها مِنکُم بیایند بفاحشه از شما که مسلمان آزادید فَآذُوهُما پس برنجانید ایشانرا بزبان و سرزنش و ملامت کنید و إبن عباس رض فرمود که ایشانرا بدست نیز ایذا باید کرد فَإِن تابا پس اگر توبه کنند از آن فاحشه وَ أَصلَحا و کار خود بصلاح آرند فَأَعرِضُوا عَنهُما پس روی بگردانید یعنی دست بازدارید از ایشان اینکه حکم نیز بحکم جلد و نفی منسوخ شده إِن َّ اللّه َ کان َ تَوّاباً بدرستیکه خدا هست توبه پذیرنده از بندگان رَحِیماً مهربان بر توبه بندگان إِنَّمَا التَّوبَهُ جز اینکه نیست که قبول توبه عَلَی اللّه ِ بر خداست نه بطریق وجوب بلکه از روی وعده که خلاف در ان متصور نیست و وعده قبول توبه لِلَّذِین َ برای کسانی ست که یَعمَلُون َ السُّوءَ بدی میکنند بِجَهالَهٍ بنادانی دمیاطی فرموده که گناه مومن بجهل ست نه از روی شک و عناد و جهود و استکبار و میشاید که جهل باشد بعقوبت آن و ایشان بجهل عملهای بد میکنند ثُم َّ یَتُوبُون َ پس بازگشت می نمایند بحق سبحانه مِن قَرِیب ٍ از زمان نزدیک یعنی پیش از حضور موت یا نظر بملک الموت یا در زمان صحت یا پیش از آنکه دوستی آن گناه در دل متمکن گردد و اصح اقوال آنست که زمان قریب پیش از مرگ است و اگرچه بمقدار فواق ناقه

باشد و در تفسیر عین المعانی آورده که تائبی را که بیک نفس پیش از مرگ توبه کند ملائکه بطریق استحسان میگویند که چه زود آمدی و چه خوش مسارعت نمودی و مؤید اینکه قول آنکه حضرت رسالت پناه ص فرمود که ان اللّه یقبل توبه عبد ما لم یغرغر بزرگان گفته اند که چون وقت حلول اجل و زمان نزول موت معلوم نیست پس هر نفسی را دم آخر تصوّر باید کرد و از رجوع بحضرت او غافل نباید بود بیت

غافل مشو ای عاصی با درد و ندم باش هر دم دم آخر شمرد حاضر دم باش

فَأُولئِک َ پس آنگروه که مدد توفیق یافته بعد از گناه توبه کنند یَتُوب ُ اللّه ُ عَلَیهِم توبه دهد خدا و بازگردد بمغفرت بر ایشان وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً و هست خدا دانا بتوبه تائبان حَکِیماً حکم کننده بآنچه تائب را عقوبت نباشد وَ لَیسَت ِ التَّوبَهُ و نیست قبول توبه لِلَّذِین َ مر آن کسانرا که بطریق اصرار یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ بدیها میکنند حَتّی إِذا حَضَرَ تا چون حاضر شود یعنی در رسد أَحَدَهُم ُ المَوت ُ یکی از ایشانرا مرگ قال َ إِنِّی گوید بدرستیکه من تُبت ُ الآن َ توبه میکنم اکنون اینکه سخن در شان توبه منافقان ست و توبه ایشان قبول اسلام باشد بحسب باطن و اینکه صورت در وقت معاینه مرگ از ایشان مقبول نیست وَ لَا الَّذِین َ یَمُوتُون َ و نه توبه مقبولست مر آنها را که بمیرند وَ هُم کُفّارٌ و حال آنکه ایشان کافران باشند یعنی در وقت سوق روح از هیچ کافر و منافق ایمان مقبول نیست زیرا که ایمان بأس ست و آن سود نمیدارد قوله تعالی فلم یک ینفعهم ایمانهم لما

راوا بأسنا-

صفحه : 170

أُولئِک َ آنگروه که منافق باشند و آن گروه که بر کفر بمیرند و حال آنکه أَعتَدنا لَهُم آماده ساخته ایم برای ایشان در آخرت عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک که تخفیف و انقطاع نداشته باشد آورده اند رسم جاهلیت چنان بود که چون یکی وفات کردی و زوجه ازو باز ماندی پسر متوفی که از زن دیگر بودی یا کسی از اقربا که استحقاق میراث داشتی بوقت مصیبت جامه بر سر آن زن انداختی و او را بدین عمل در تصرف خود آوردی پس اگر خواستی بهمان کابین که متوفی مقرر کرده بود او را بنکاح درآوردی و الا بشوهر دادی و مهر معجل او خود تصرف کردی یا او را از تزویج منع کرده محبوس میداشتی تا هر میراث که از متوفی بدو رسیده بودی بدین کس گذاشتی یا بمردی و میراث او اینکه کس ببردی و اگر آن زن قبل از القای ثوب برد باهل خود پیوستی وارث زوج متوفی را برو دست نبودی و در اوّل اسلام همین قانون رعایت کردندی تا وقتی که ابو قیس انصاری رض وفات کرد دو زنی کبشه نام ازو باز ماند پسر او ابو قیس که از زن دیگر بود کبشه را بتحت تصرف آورده با او معیشتی بطریق مضاره آغاز نهاد و غرضش آنکه هر چیز دارد بدو دهد کبشه صورت حال در حضرت رسالت پناه ص بموقف عرض رسانید خواجه عالم ص فرمود که به خانه بازگردد و پای

اضطرار در دامن اصطبار کش تا از حضرت عزّت چه فرمان رسد کبشه بازگردید و بعضی دیگر از زنان مدینه

که بدان مبتلا بودند رو بدرگاه نبوّت پناه آوردند و گفتند یا رسول اللّه کلنا کهیئه کبشه ما همه بدستور کبشه جام زهرآلود اینکه بلیت نوشیده ایم و لباس محنت طراز ازین قضیه پوشیده حق سبحانه از روی رافت اینکه آیت فرستاد

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان لا یَحِل ُّ لَکُم روا نیست مر شما را أَن تَرِثُوا النِّساءَ آنکه میراث گیرید زنان را کَرهاً از روی نابایست و کراهیت ایشان تقیید میراث گرفتن بکره دلالت بران نمی کند که بطوع و رغبت ایشان را میراث توان گرفت بجهت آنکه تخصیص شی بذکر، دلالت بر نفی ماعدا نمی کند کقوله تعالی وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَهَ إِملاق ٍ چه قتل در وقت عدم خشیه املاق هم جائز نیست وَ لا تَعضُلُوهُن َّ و منع مکنید اینکه زنان را از تزویج و گفته اند خطاب با مردانی ست که زنان خود را به تنگ آورده برای آنکه از سر مهر خود درگذرند ایشانرا در خانه بازمیداشتند حق سبحانه میفرماید که زنان را محبوس مسازید و بازمدارید لِتَذهَبُوا برای آنکه ببرید بِبَعض ِ ما آتَیتُمُوهُن َّ بعضی را از آنچه بدیشان داده اید از مهر إِلّا أَن یَأتِین َ مگر آنکه بیایند بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ بعمل زشت روشن کرده شده بشهود عدول و حفص بکسر یا خوانده یعنی فاحشه روشن کننده حال ایشانرا و فاحشه درین آیت نشوزست یعنی چون سرباز زند از صحبت مرد مرد را روا بود که از وی خلع طلبد و گفته اند فاحشه زناست و حد آن در جاهلیت یا در بدایت اسلام استرداد صداق زانیه بود حالا اینکه حکم منسوخست وَ عاشِرُوهُن َّ و زندگانی کنید با زنانی که مرتکب

فاحشه نه شده اند بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی قول و فعل و نفقه و سکنی یا بیاموزید ایشانرا احکام و آداب شریعت که هیچ نیکوئی بهتر از آن نیست فَإِن کَرِهتُمُوهُن َّ پس اگر ایشانرا نخواهید صبر کنید بر آن فَعَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً پس شاید آنکه شما کاره باشید چیزی را وَ یَجعَل َ اللّه ُ و گرداند خدا و پدید آرد برای شما فِیه ِ در آنچیز مکروه خَیراً کَثِیراً نیکوئی فراوان یعنی ثواب عظیم بر تحمل مکاره

صفحه : 171

وَ إِن أَرَدتُم ُ و اگر خواهید شما بواسطه کراهیت از صحبت زوجات بی وقوع نشوز و فاحشه از ایشان استِبدال َ زَوج ٍ طلب بدل کردنی زنی مَکان َ زَوج ٍ بجای زن دیگر وَ آتَیتُم و داده باشید إِحداهُن َّ یکی از ایشانرا که داعیه طلاق او دارید قِنطاراً مال بسیار بجهت کابین فَلا تَأخُذُوا مِنه ُ شَیئاً پس فرا مگیرید از آنچه بدو داده اید چیزی نه اندک و نه بسیار أَ تَأخُذُونَه ُ ایا میگیرید چیزی از آن زن بُهتاناً بباطل و ستم وَ إِثماً مُبِیناً و جرمی ظاهر و گناهی هویدا، بهتان را در قول باطل نیز استعمال میکنند و معنی بهتان درین آیت آنست که شوهر مهری از برای زن فرض کرده و بران گواه گرفته پس چون استرداد آن میکند گویا مدعای او آنست که آن مهر فرض نکرده و اینکه بهتان صریح ست وَ کَیف َ تَأخُذُونَه ُ و چگونه و بکدام وجه و بچه جهت فرامی ستانید مال را از زنان خود وَ قَد أَفضی و حال آنکه رسیده است بَعضُکُم إِلی بَعض ٍ برخی از شما به برخی دیگر افضی کنایت از مباشرت است وَ أَخَذن َ مِنکُم و فراگرفته اند آن زنان از

شما در وقت عقد مِیثاقاً غَلِیظاً پیمان محکم و عهد استوار که آن کلمه نکاح ست یعنی ایجاب و قبول در حدیث آمده که استحللتم فروجهن بکلمه اللّه آورده اند که جمعی از جاهلان در زمان جاهلیت ازواج آبای خود را نکاح میکردند حق سبحانه ازین عمل نهی فرمود و گفت- وَ لا تَنکِحُوا و بزنی مخواهید و بنکاح درمیارید ما نَکَح َ آباؤُکُم آنرا که بخواسته اند پدران شما مِن َ النِّساءِ از زنان و بنکاح درآورده إِلّا ما قَد سَلَف َ مگر آنچه گذشته است قبل از تحریم که آن معفو عنه است إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه نکاح زن پدر بود قبل از نهی و هست بعد از تحریم فاحِشَهً عمل زشت و ناپسندیده وَ مَقتاً و مبغوض خدای و مومنان، اینکه عمل نزد اشراف عرب مکروه و مبغوض می بوده و فرزندی را که از زن پدر متولد شدی مقیت میگفته اند یعنی دشمن داشته شده وَ ساءَ سَبِیلًا و بد راهی که اینکه راه است گفته اند مراتب قبح سه است یکی قبح عقلی که فاحشه اشارت بدان است دوم قبح شرعی که مقت عبارت از آنست سوم قبح عرفی و ساء سبیلا مشتمل بر آنست

حُرِّمَت عَلَیکُم حرام کرده شد بر شما أُمَّهاتُکُم نکاح مادران شما و اینکه امومت عمومی دارد هر زنی که نسب مرد بدو راجع شود بولادت خواه از جهت ذکور چون مادر پدر و پدر پدر هر چند بالا رود و خواه از طرف اناث چون مادر و مادر مادر و هر چند بالا باشد حکم مادر دارد در تحریم وَ بَناتُکُم و دختران شما و اینکه نیز عام است هر زنی که نسب او بمرد بازگردد

از جهت اولاد ذکور و یا اناث بیکدرجه یا زیادت در بنات داخل ست وَ أَخَواتُکُم و خواهران شما هر زنی که با مردی در صلبی بوده باشد یا برحمی گذاشته او خواهر اوست پس خواهر عام باشد بعضی پدری و مادری و یا پدری و یا مادری وَ عَمّاتُکُم و خواهران پدران شما هر زنی را که با پدر کسی یا پدر پدر او هر چند بالا رود در صلبی بوده باشد یا برحمی مرور نموده عمه آنکس ست و اینجا نیز طریق ثلثه متصورست یعنی پدری و مادری و یا پدری و یا مادری خالاتُکُم و خواهران مادران شما هر زنی که با مادر کسی یا مادر مادر تا آنجا که برسد در صلبی استقرار داشته یا برحمی گذشته خاله آنکس ست و وقوع آن بوجوه مذکوره امکان دارد وَ بَنات ُ الأَخ ِ و دختران برادر بر وجهی که اخوت ثابت شود از وجوه ثلثه و بنات اولاد ایشان و اولاد اولاد ایشان چندانچه دور شوند همان حکم دارند وَ بَنات ُ الأُخت ِ و دختران خواهران از هر وجه که اختیت تحقق یابد و اینکه نیز متناول بنات اولاد اخت و بنات اولاد اولاد ایشان ست هر چند پایان روند همه داخل بنات اخت اند

صفحه : 172

وَ أُمَّهاتُکُم ُ و حرام کرده شده اند بر شما مادران شما اللّاتِی أَرضَعنَکُم آنها که شیر داده اند شما را مرضعه را مادر میگوید از برای حرمت ایشان پس هر زنی که شیر دهد کسی را و زنی که شیر داده باشد آن

شیر دهنده را و زنی که شیر داده باشد شوهر آن زن را که به شیر او از زوجه او یا ام ولد و رضاع واقع شود همه ام رضاعی اند وَ أَخَواتُکُم مِن َ الرَّضاعَهِ و خواهران شما از جهت شیر خوردن امام اعظم و امام مالک رحمهما اللّه بر آنند که حکم رضاع باندک و بسیار را از شیر خوردن ثابت ست و به مذهب امام شافعی و امام احمد حنبل رح به کمتر از پنج بار شیر خوردن متفرق حکم رضاع ثابت نمی شود وَ أُمَّهات ُ نِسائِکُم و مادران زنان شما و جدات منکوحه از قبل پدر و مادر به نسب و رضاع همین حکم دارد وَ رَبائِبُکُم ُ و دختران زنان شما اللّاتِی فِی حُجُورِکُم آن دختران که در کنار تربیت شما پرورش مییابند و شرط در حرمت ایشان آنست که متولد شده باشند مِن نِسائِکُم ُ اللّاتِی از آن زنانی که دَخَلتُم بِهِن َّ شما با ایشان دخول کرده باشید فَإِن لَم تَکُونُوا پس اگر نباشد شما که بخلوت دَخَلتُم بِهِن َّ درآمده باشید با ایشان اینکه دخول کنایه است از مباشرت فَلا جُناح َ عَلَیکُم پس هیچ گناهی نیست بر شما در نکاح ربائب وَ حَلائِل ُ أَبنائِکُم ُ و دیگر از محرمات زنان پسران شمااند الَّذِین َ مِن أَصلابِکُم آن پسران که از پشتهای شمااند چون حضرت رسالت پناه ص زینب را بعد از آن که زید بن حارث که پسرخوانده آن حضرت بود طلاق داد حضرت بعقد نکاح درآورد مشرکان عرب آغاز سرزنش کردند که زن پسر خود را خواسته اینکه آیت فرود آمد که حلیله پسر صلبی حرام است نه زن کسیکه پسرخوانده باشد وَ أَن تَجمَعُوا

و دیگر حرام است بر شما آنکه جمع کنید بَین َ الأُختَین ِ میان دو خواهر در یک نکاح إِلّا ما قَد سَلَف َ مگر آنچه از پیش گذشته یعنی قبل از نهی و تحریم که آن معفو عنه است و برخی از مفسران برانند که مراد از ما قد سلف آن ست که یعقوب علی نبینا و علیه السلام جمع کرده بود میان دو خواهران لیّا مادر یهود او راحیل مادر یوسف ع و در دین وی حلال بوده إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست غَفُوراً آمرزگار آن کسان از اهل ایمان که در زمان جاهلیت اینکه عمل کرده اند رَحِیماً مهربان بر کسانیکه در اسلام اینکه عمل بجا آورده اند و بعد از ان توبه کرده، تامل در معنی اینکه دو اسم مفلسان بی بضاعت را سرمایه تمام ست بیت سرمایه عاصیان ببازار امید غفران تو و رحمت بی غایت تست.

صفحه : 173

وَ المُحصَنات ُ و حرام کرده شده بر شما شوهرداران مِن َ النِّساءِ از زنان إِلّا ما مَلَکَت مگر آنچه مالک او شده است أَیمانُکُم دستهای شما ابو سعید خدری رض نقل می کند که در حرب حنین از غنائم اوطاس مال بی قیاس باهل جهاد رسید و از جمله زنانی که شوهران ایشان را بحسب و نسب می شناختیم بقید اسیری، ما درآمدند و چون حرمت زنان شوهرداران ما را معلوم شده بود در حل و حرمت اسیران متردد گشتیم و ایشانرا اگرچه ملک یمین ما بودند از قبیل محصنات می شمردیم بعد از عرض حال بحضرت رسالت پناه ص اینکه آیت نازل شد که زنان کفار اگرچه شوهر دارند اما چون بسبب سبی ملک یمین شمااند تصرف در ایشان حلال ست بشرط اخراج ایشان

از دار الحرب بی ازواج ایشان، و اینکه قول امام اعظم ست رح و باقی ائمه بمجرد سبی ایشان را حلال می دانند کِتاب َ اللّه ِ ملازم باشید فرض خدای را در باب مناکحات یا مصدر مؤکدست یعنی آنکه نوشت خدا نوشتنی عَلَیکُم بر شما در محرمات وَ أُحِل َّ لَکُم و حلال گردانید مر شما را و حفص مجهول میخواند و معنی آنست که حلال کرده شد بر شما ما وَراءَ ذلِکُم آنچه غیر ازین محرمات مذکوره است و بحدیث محرمات نیز ثابت شده چون نکاح مرأه بر عمه او و بر خاله او و بر خواهرزاده او و بر برادرزاده او و نکاح مطلقه ثلثه بی تحلیل و نکاح معتد و نکاح امه بر آزاد و تزویج بخامسه و نکاح ملاعنه و تفاصیل اینها در کتب فقه مذکورست و چون حق سبحانه بیان حلال و حرام فرمود پس روا باشد شما را أَن تَبتَغُوا آنکه بطلبید زنانی را که غیر محرم باشند یعنی بنکاح درآرید و کابین کنید بِأَموالِکُم بمالهای خود مُحصِنِین َ در حالتی که بآن تزوج متعفف باشید یعنی دین خود را بآن نکاح در پناه آرید غَیرَ مُسافِحِین َ و نباشید زناکنندگان فَمَا استَمتَعتُم بِه ِ پس هرکه برخورداری یافته اید بدو مِنهُن َّ از زنان بسبب نکاح فَآتُوهُن َّ پس بدهید ایشانرا أُجُورَهُن َّ مهرهای ایشان فَرِیضَهً مقرر کرده و مفروض ساخته چه مهر در مقابله استمتاعست وَ لا جُناح َ عَلَیکُم و هیچ وبال و گناهی نیست بر شما که ازواج و زوجانید فِیما تَراضَیتُم بِه ِ در آنچه با یکدیگر راضی شوید بآنچیز مِن بَعدِ الفَرِیضَهِ از پس آن مهری که فرض شده در زمان عقد یعنی آنچه زن ابرا

کند از مهر و مرد در عوض آن چیزی بوی دهد یا زن از مهر کم کند و مرد زیاده سازد و گفته اند تراضی در نفقه است یا در صحبت و مفارقت إِن َّ اللّه َ کان َ عَلِیماً بدرستیکه خدا هست دانا بمصالح بندگان حَکِیماً محکم کار در مهمات نکاح ایشان.

صفحه : 174

وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا و هرکرا استطاعت نیست از شما از روی توانائی و توانگری أَن یَنکِح َ المُحصَنات ِ المُؤمِنات ِ که بنکاح درآرد زنان آزاد گردیده را فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم پس باید که بخواهد بزنی آنچه مالک آنست دستهای شما مِن فَتَیاتِکُم ُ المُؤمِنات ِ از کنیزکان شما که گرویدگانند وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدا داناترست بِإِیمانِکُم بگرویدن شما که تفاضلی که در میان شما باشد در ایمان بَعضُکُم برخی از شما که عبید و اماءاید مِن بَعض ٍ از برخی دیگر یعنی همه مشترکید در ایمان یا شما از یکدیگرید در نسب، و پدر همه شما آدم ع است فَانکِحُوهُن َّ پس بخواهید کنیزکانرا بِإِذن ِ أَهلِهِن َّ بدستوری خداوندان ایشان چه ایشان مملوک دیگری اند وَ آتُوهُن َّ و بدهید بکنیزکان نکاح کرده أُجُورَهُن َّ مهرهای ایشان بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی یعنی بی کاس و مضایقه و دادن مهر بایشان هم باذن مالکان ایشان باید مُحصَنات ٍ در حالتی که اینکه کنیزکان نگاه دارنده فروج خود باشند غَیرَ مُسافِحات ٍ نه زناکنندگان به آشکارا وَ لا مُتَّخِذات ِ أَخدان ٍ و نه فراگیرندگان دوستان پنهانی فَإِذا أُحصِن َّ پس آنهنگام که ایشان نگاهدارند فروج خود را از حرام به سبب تزویج و حفص بصیغه مجهول میخواند و معنی آنست که آنهنگام که جواری شوهر کرده شدند فَإِن أَتَین َ بِفاحِشَهٍ پس اگر بیایند

بزنا فَعَلَیهِن َّ پس بر ایشان لازم بود نِصف ُ ما عَلَی المُحصَنات ِ نیمه آنچه لازم است بر زنان آزاد بی شوهر مِن َ العَذاب ِ از حدیکه خدا مقرر کرد و حد زن آزاد بی شوهر صد تازیانه است و از آن کنیزک پنجاه تازیانه باشد و زن آزاد را تغریب عام است امام شافعی رح میگوید که تغریب کنیزک نصف عام باشد امام اعظم رح فرموده که میان جلد و نفی جمع نکنند مگر برای سیاست و در همه مذهب در زنا عبید و اماء رجم نیست ذلِک َ آن نکاح کنیزکان لِمَن خَشِی َ العَنَت َ برای آن کسی ست که ترسد از رنج سخت یعنی از مشقت آنکه در زنا افتد مِنکُم از شما که غربائید وَ أَن تَصبِرُوا و آنکه صبر کنید از نکاح کنیزکان خَیرٌ لَکُم بهترست مر شما را و باحتیاط نزدیک تر در صیانت ولد خود از بندگی وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده است مر کسی را که صبر نتواند کرد از نکاح اماء رَحِیم ٌ مهربان ست برخصت بندگان در آن.

صفحه : 175

یُرِیدُ اللّه ُ میخواهد خدا لِیُبَیِّن َ لَکُم آنکه بیان کند برای شما احکام حلال و حرام وَ یَهدِیَکُم و راه نماید شما را سُنَن َ الَّذِین َ راههای آنکسانیکه بودند مِن قَبلِکُم پیش از شما مراد دین ابراهیم و اسماعیل ست علیهما السلام یا روش پیشینیان از اهل حق و باطل وَ یَتُوب َ عَلَیکُم و بازگردد بر شما به تسهیل اثقال و رفع احمال و تخفیف احکام و غفران آثام وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست به مصلحت شما در آنچه فرماید حَکِیم ٌ درست کار و راست گفتارست در هر چه حکم کند وَ اللّه ُ یُرِیدُ و خدا میخواهد

أَن یَتُوب َ عَلَیکُم آنکه شما را توبه دهد یا دلالت کند بچیزیکه سبب توبه شما گردد وَ یُرِیدُ الَّذِین َ و میخواهند آنانکه از سر غفلت یا از روی عناد یَتَّبِعُون َ الشَّهَوات ِ پیروی میکنند آرزوهای نفس را أَن تَمِیلُوا آنکه میل کنید شما از راه راست مَیلًا عَظِیماً میل کردنی بزرگ چون آیت تحریم خواهرزاده و برادرزاده نازل شده یهود اعتراض کردند که نکاح دختر عمه و دختر خاله حلال ست بآنکه خاله و عمه حرام اند پس اگر خواهر حرام است خواهرزاده چرا حرام باشد بدین شبه خواستند که اهل اسلام را بجانب باطل میل دهند اینکه آیت نازل شد که خدا می خواهد که شما را توبه دهد و جهودان میخواهند که شما را منحرف سازند یُرِیدُ اللّه ُ میخواهد خدا أَن یُخَفِّف َ عَنکُم آنکه سبک گرداند از شما در احکام نکاح بر وجهیکه سبکسار شوید شیخ منصور ماتریدی رح فرمود که مراد تخفیفست در اثقال عبادات و توبه از جنایات و ترک استیصال بعقوبات بخلاف امم ماضیه که ایشان را اغلال و آصال بسیار بوده وَ خُلِق َ الإِنسان ُ و آفریده شده است آدمی ضَعِیفاً ناتوان و عاجز از کشیدن بار تکلیف لا جرم بر وی سبک کردم و گفته اند ضعف آدمی آنست که از ماء مهین آفریده شده قال اللّه خلقکم من ضعف یا ضعیف است در مهم زنان و قوت آنکه خود را از میل بدیشان بازدارد و یا در سرّاء و ضراء و نعمت و محنت شکیبا نیست محققان گویند حق سبحانه از غایت مهربانی که با بنده دارد او را بضعف و ناتوانی موسوم ساخته تا

اگر در طاعت تقصیری نماید یا به سبب متابعت آرزوی نفس نقصی در حال او پدید آید سمت ضعفی که بر صفحه حال او کشیده شده زبان اعتذار بگشاید و تسمیه او بظلوم و جهول هم ازین مقوله است بیت

من آن ظلوم و جهول که اوّلم گفتی چه آید از ضعفا ای کریم وز جهّال

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای زمره گرویدگان لا تَأکُلُوا أَموالَکُم مخورید مالهای یکدیگر را بَینَکُم بِالباطِل ِ در میان یکدیگر بآنچه حلال نباشد در شریعت چون غصب و ربوا و قمار و خیانت و سرقه یا بعقود فاسده یا بسوگند دروغ یا بدعوی باطل و گواه زور القصه بناحق در اموال یکدیگر تصرف مکنید إِلّا أَن تَکُون َ مگر آنکه باشد جهت تصرف تِجارَهً بازرگانی و بیعی صادر عَن تَراض ٍ مِنکُم از خوشنودی و خوش دلی هر یک از شما که متعاقدانید وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم و مکشید بناحق و نارو انفسهای خود را یعنی اهل دین خود را چه همه مومنان از روی حقیقت یکی اند المؤمنون کنفس واحده یا نفس خود را مکشید و هلاک نکنید چنانچه جهال از بت پرستان هند خود را برای بت قربان میکنند یا خود را در مهالک و مخاطرات میفگنید یا ارتکاب کاری مکنید که مودی بقتل شما شود اهل تحقیق گفته اند که مکشید نفس خود را بارتکاب ذنوب یا بخوردن مال حرام یا بمتابعت هوای نفس و یا بمباشرت اعمالی که موجب سخط ربانی است إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست بِکُم بشما ای امت

محمّد رَحِیماً مهربان و امر و نهی که می فرماید آن از غایت رحمت است.

صفحه : 176

وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که بکند و بفعل درآرد منهیات مذکوره را عُدواناً از روی تعدی و تجاوز از حدود وَ ظُلماً و از وجه ستم و بیدادی فَسَوف َ نُصلِیه ِ ناراً پس زود باشد که درآریم او را در آتشی مراد از دوزخ است وَ کان َ ذلِک َ و هست اینکه درآوردن بآتش عَلَی اللّه ِ یَسِیراً بر خدا سهل و آسان إِن تَجتَنِبُوا اگر بیک طرف شوید و پهلو تهی کنید یعنی به پرهیزید کَبائِرَ ما تُنهَون َ از گناهان بزرگ که نهی کرده شده اید عَنه ُ از آن نُکَفِّر درگذرانیم و عفو کنیم عَنکُم سَیِّئاتِکُم از شما گناهان خرد شما را از نمازی تا نمازی و از جمعه تا جمعه و از رمضانی تا رمضانی وَ نُدخِلکُم و درآریم شما را مُدخَلًا کَرِیماً در موضع بزرگ و شریف که آن بهشت ست ملخص آیت آنست که هر که از کبائر پرهیز کند صغائر او معفو شود نه بر سبیل وجوب بلکه بطریق جواز چه میشاید که حق سبحانه از کبائر عفو کند و بصغائر مواخذه نماید یا برعکس علماء را در کبائر اختلافست بعضی برانند که هر گناهی که خدا از آن نهی کرده کبیره است و گفته اند که هر چه ختم آن بآتش باشد چنانچه یدخله نارا یا بغضب و لعنت مانند و غضب اللّه علیهم و لعنهم یا بعذاب و نکال چنانچه و لهم عذاب الیم آن کبیره است و غیر آنرا از گناهان صغیره گویند و در انوار فرموده که اقرب

اقاویل بصحت رسیده آنست که کبیره گناهی هست که شارع بر آن حدی مرتب ساخته یا در باب او وعیدی بتصریح وارد گشته یا حرمت او بدلیل قطعی ثابت شده و در تاویلات کاشی مذکورست که اگر بپرهیزید از کبائر که اثبات غیر است در وجود و اقرار بر وجود غیر سیئات شما را عفو کنیم یعنی تلوینات ظهور نفس و قلب را محو گردانیم چه بعد از ظهور نور توحید صفات ایشانرا اثباتی نباشد و درآریم ایشانرا بمدخل کریم که حضرت جمع است بیت

تا بکی در تفرقه سوزی چو شمع غرقه شو در لجه دریای جمع

. در لوائح فرموده که تفرقه عبارت از آنست که دل را بواسطه تعلق بامور متعدده پراکنده سازی و جمعیت آنکه از همه به مشاهده واحد پردازی رباعی

ای در دل تو هزار مشکل ز همه مشکل شود آسوده تر اوّل ز همه

چون تفرقه دل ست حاصل ز همه دل را بیکی سپار و بگسل ز همه

. در اسباب نزول آورده که ام سلمه رض بعرض حضرت رسالت پناه ص رسانید که مردان شرف جهاد دارند و زنان از ان مثوبت محروم اند و رجال با وجود احراز غنائم و قوت تحصیل مکاسب دو برابر نساء از مال میراث میبرند و زنان با ضعف حال و کثرت احتیاج نصف نصیب مردان گرفته راه حسرت می سپرند کاشکی ما را در دائره رجولیت دخلی بودی تا از ثواب جهاد و نصیب میراث بهره مندی شدیم آیت آمد که وَ لا تَتَمَنَّوا و آرزو مبرید ما فَضَّل َ اللّه ُ آن چیزی را که خدا افزونی داد بِه ِ بدان چیز از امور مالی

و جای بَعضَکُم برخی را از شما که مردانند عَلی بَعض ٍ بر برخی دیگر که زنانند لِلرِّجال ِ نَصِیب ٌ مر مردانرا نصیبی ست و بهره مقدر مِمَّا اکتَسَبُوا از ثواب آنچه کسب کرده اند چون جهاد و سائر اعمال خیر وَ لِلنِّساءِ نَصِیب ٌ و مر زنان را بهره است مقدر مِمَّا اکتَسَبن َ از ثواب آنچه تعلق بعمل ایشان دارد چون عفت و طاعت ازدواج پس چون هر یک نصیبی معلوم و سهمی مفروض دارید آرزو به بهره دیگری مبرید وَ سئَلُوا اللّه َ و بخواهید از خدا و طلب کنید مِن فَضلِه ِ از کرم و بخشش او تا مراد شما را برآرد إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیماً بهمه چیزها دانا و چون معلوم شد که وی داناست پس هر چه خواهد و بهر که دهد چنان باید و جز آن نشاید بیت

گر مفلس و گر توانگرت گرداند او مصلحت تو از تو بهتر داند

آورده اند که در زمان جاهلیت فرزند اجنبی را پسر خود میخواندند و در میراث داخل سائر ورثه میشد حق سبحانه از ان نهی کرد و فرمود

صفحه : 177

وَ لِکُل ٍّ و برای هر یک از شما جَعَلنا مَوالِی َ آفریدیم عصبه و میراث خواران تا احراز ز نصیب خود کنند مِمّا تَرَک َ الوالِدان ِ از آنچه بازگذارند پدر و مادر او وَ الأَقرَبُون َ و خویشاوندان نزدیک دیگر رسم در میان عرب بود که با یکدیگر معاقده میکردند و رسم مخالفت و معاهدت در میان می آوردند و هر یک از متعاقدین می گفت حربک حربی و سلمک سلمی دشمن تو دشمن من است و دوست تو دوست من است تو از من میراث بری و

من از تو و تو عاقله من باشی و من عاقله تو و اینکه سخنان را بسوگند مؤکد میساختند و حلیف را سدسی از میراث حلیف مقرر بود چون آیت مواریث نازل شد یکی از صحابه گفت یا رسول اللّه جمعی از ما حلفا دارند که باخذ میراث از یکدیگر پیمان بسته اند حکم الهی در باب میراث فرود آمد و هیچ جا سخن معاقده مذکور نه شد اینکه آیت نازل گشت که وَ الَّذِین َ عَقَدَت و آن کسانیکه در محالفت بسته اند أَیمانُکُم دستهای شما اسناد معاقده بایدی بطریق مجازست و سبب درین اسناد آن که متحالفان بوقت بیعت دستهای یکدیگر گرفتندی فَآتُوهُم پس بدهید مر ایشانرا نَصِیبَهُم بهره ایشان که سدس میراث ست و حکم اینکه آیت بحکم آیه أُولُوا الأَرحام ِ منسوخ گشت إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از عهود و مواثیق و محالفات شَهِیداً گواه آورده اند که حبیبه زوجه سعد بن ربیع رض یا جمیله زوجه ثابت بن قیس طریقه نشوز پیش گرفته با شوهر بی رائی بسیار کرده و شوهر از غایت اضطراب طپانچه بر روی وی زده و او شکایت پیش پدر خود برد و باتفاق پدر بملازمت حضرت پیغمبر ص رفته قصّه گذشته را بموقف عرض رسانید و آن حضرت بقصاص بر شوهر وی حکم فرمود پدر و دختر متوجه طلب قصاص شده رو بدر مسجد نهادند و جبرئیل ع آیت آورده که الرِّجال ُ قَوّامُون َ مردان کارگذارند تسلّط یافته عَلَی النِّساءِ بر زنان و قایم بامور معیشت ایشان حضرت رسالت پناه ص پدر و دختر را آواز داد که بازگردید ما کاری خواستیم

و خدا کاری خواست و الذی اراد اللّه خیر و مفهوم اینکه آیت تفضیل مردانست بر زنان چه مردان ادب کننده و کارفرماینده زنان اند بِما فَضَّل َ اللّه ُ به سبب آن چیز که تفضیل کرد و افزونی داد خدای بَعضَهُم بعضی از ایشان را که مردانند عَلی بَعض ٍ بر برخی دیگر که زنانند و تفضیل مردان بکمال عقل و علم و حلم و وفور حدس و فهم ست و بجهاد و بکمال صوم و صلاه و جمعه و جماعت و اذان و خطبه و اعتکاف و نماز عیدین و نماز جنازه و شهادت در حدود و قصاص و زیادتی میراث و امثال آن و آنکه انبیاء و ائمه از مردانند از همه فضائل اکمل و اشرفند وَ بِما أَنفَقُوا و دیگر فضیلت دادن مردانرا بر زنان بسبب آن چیزی که نفقه میکنند بر ایشان مِن أَموالِهِم از مالهای خویش چه در مهر و چه در نفقه فَالصّالِحات ُ پس زنان شایسته حال قانِتات ٌ فرمان برندگانند مر خدا را یا قیام کنندگان بحقوق ازواج حافِظات ٌ لِلغَیب ِ نگاهدارندگان مر غیبت ازواج را یعنی حفظ الغیب ازواج رعایت کنند در عفت و عصمت بِما حَفِظَ اللّه ُ بآنکه نگاهداشت خدا مر ایشانرا وَ اللّاتِی تَخافُون َ و آن زنانی که میدانید یا میترسید نُشُوزَهُن َّ نافرمانی و تسلط ایشان یعنی فَعِظُوهُن َّ پس پند گوئید ایشانرا بکلماتیکه دلهای ایشانرا نرم گرداند یا تعلیم دهید ایشانرا و آگاه کنید از تعظیم حقوق ازواج وَ اهجُرُوهُن َّ و ببرید از ایشان فِی المَضاجِع ِ در خوابگاه هایشان در یک جامه خواب مباشید یا پشت بر ایشان کنید وَ اضرِبُوهُن َّ و بزنید ایشانرا زدنی

که نخراشد و نه شکند و هیچ عضو را زشت نه کند و گفته اند وعظ نزدیک خوف نشوزست و هجر بهنگام ظهور نشوز و ضرب بوقت تکرار نشوز فَإِن أَطَعنَکُم پس اگر فرمانبرند شما را از آنچه مکروه طبع شماست باز آیند فَلا تَبغُوا عَلَیهِن َّ سَبِیلًا پس مطلبید بر ایشان راه بیدادی إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه هست خدای عَلِیًّا برتر از انکه بظلم بر ایشان راضی شود کَبِیراً بزرگتر از آنکه مظلوم را فرو گذارد.

صفحه : 178

وَ إِن خِفتُم و اگر دانید شما ای حکّام شرع یا اولیای زوجین شِقاق َ بَینِهِما ناسازگاری و خلاف میان مرد و زن فَابعَثُوا پس برانگیزانید از برای تحقیق نشوز حَکَماً داوری که حکم کند مِن أَهلِه ِ از کسان شوهر تا ما فی الضمیر مرد را از رغبت بزن و نفرت ازو معلوم کند وَ حَکَماً و میانجی دیگر که صلاحیت حکومت داشته باشد مِن أَهلِها از قبیله و اقربای زن تا او نیز مکنون خاطر زن را از طلب صحبت و میل فرقت بداند إِن یُرِیدا إِصلاحاً اگر خواهند حکمین باصلاح آوردن کار زوجین یُوَفِّق ِ اللّه ُ بَینَهُما سازگاری افگند خدای تعالی میان زن و شوهر إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه هست خدای عَلِیماً خَبِیراً دانا بمصالح زوجین و آگاه از مقاصد حکمین وَ اعبُدُوا اللّه َ و بپرستید خدا را وَ لا تُشرِکُوا بِه ِ شَیئاً و انباز نگیرید بوی چیزیرا از اصنام و غیره وَ بِالوالِدَین ِ و نیکوئی کنید مادر و پدر را إِحساناً نیکوئی کردنی بقول و فعل وَ بِذِی القُربی و با خویشان بصله رحم وَ الیَتامی و با یتیمان بدلنوازی و کارسازی وَ المَساکِین ِ و با درویشان بصدقات

و زکوه وَ الجارِ ذِی القُربی و با همسایه خویشاوندان بشفقت و مرحمت وَ الجارِ الجُنُب ِ و با همسایه بیگانه یعنی آنکه خویشی ندارد و با همسایه کافر، و حد جوار تا چهل سرای مقرر کرده اند مطلقا حق همسایه اراده خیر باشد بر ایشان و دفع ضرر ایشان و در صحیح مسلم بروایت انس وارد شده که لا یدخل الجنه عبد لا یؤمن جاره بوائقه امام قشیری قدس سره فرموده هرگاه که جار دار تو مستحق آنست که با او احسان کنی پس تو حق همسایه نفس را که دل ست بطریق اولی فرو نه گذاری خواطر متفرقه و خیالات ردیه را از وی بازداری و با همسایه دل که روحست نیکوئی نمائی و او را از مساکنت با مکونات و مجاورت با موجودات منع فرمائی و همسایه روح را که سر است از غیبت مواطن شهودات و حجب مکاشفات مانع شوی و از همه سزاوارتر آنکه از سر و هو معکم غافل نگردی و یقین دانی که رباعی

همسایه و همنشین و همره همه اوست با دلق گدا و اطلس شه همه اوست.

در انجمن فرق و نهانخانه جمع باللّه همه اوست ثم باللّه همه اوست.

وَ الصّاحِب ِ بِالجَنب ِ و دیگر نیکوئی کنید با همنشین و همصحبت صاحب کشاف فرموده که مراد مصاحب ست و و اینکه میتواند بود که رفیق سفر باشد یا شریک در تعلم علم و آموختن حرفت یا همنشین در مسجد و غیر آن و نیکوئی با او رعایت حق صحبت ست و بنای آن بر مهربانی باشد وَ ابن ِ السَّبِیل ِ و با رهگذریان و مهمانان مسافر وَ ما مَلَکَت

أَیمانُکُم و با بندگان و پرستاران که در دست تصرف شمااند إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یُحِب ُّ دوست نمیدارد مَن کان َ مُختالًا هرکرا که باشد خرامنده به تکبّر که ننگ دارد از والدین و اقارب و همسایگان و مهمانان و بندگان و با ایشان نیکوئی نه کند فَخُوراً نازنده خود ستاینده که حقوق الهی مووی نسازد و نه باحسان با خلق پردازد و فخر و تکبّرکننده.

صفحه : 179

الَّذِین َ یَبخَلُون َ دوست نمیدارد خدا آنانرا که بخل میورزنده آورده اند که جمعی از یهود و نصاری از روی نصیحت میگفتند مال خود برین مرد یعنی پیغمبر ع و یاران مهاجر او نفقه مکنید که اندک زمانی را فرومانده و محتاج گردیده و مآل کار او معلوم نیست که بکجا خواهد کشید اینکه آیت نازل شد که خدا آنانرا دوست نمیدارد که خود بخیل اند وَ یَأمُرُون َ النّاس َ و امر میکنند مردمانرا بِالبُخل ِ به بخیلی وَ یَکتُمُون َ و میپوشند از خلق ما آتاهُم ُ اللّه ُ آنچه خدای بدیشان داده است مِن فَضلِه ِ از نعمت خویش یا مراد بیان نعت و صفت حضرت رسالت پناه ست که حق تعالی بدیشان عطا کرده بود در توریت و آنرا بپوشیدند وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین َ و آماده کردیم برای یهود که بخل ورزیده اند و عطای الهی یا نعت حضرت رسالت پناه را می پوشند عَذاباً عذابی مُهِیناً خوارکننده که عذاب دوزخست وَ الَّذِین َ و برای آنان نیز که بر عداوت حضرت رسالت پناه ص یُنفِقُون َ أَموالَهُم نفقه میکنند مالهای خود را رِئاءَ النّاس ِ برای دیدار مردمان و ملاحظه ناموس و ایشان مشرکان مکه بودند که بدشمنی آنحضرت لشکرها را جمع میکردند و مالهای خود را خرج

ایشان مینمودند یا منافقان که انفاق ایشان مبتنی بر ریا و سمعه بود یا در صفت یهود میگوید که بر قوم خود از جهت اغراض و اعواض نفقه می کنند وَ لا یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ و نمی گروند از روی حقیقت بخدا وَ لا بِالیَوم ِ الآخِرِ و نه بروز بازپسین که قیامت ست وَ مَن یَکُن ِ الشَّیطان ُ و هر که باشد دیو رانده یعنی ابلیس لَه ُ قَرِیناً مر او را یار و دمساز فَساءَ قَرِیناً پس بد مقارنی که اوراست در دنیا و هر آئینه در آخرت نیز با او خواهد بود قال اللّه تعالی فَبِئس َ القَرِین ُ حکیم ثنائی میفرماید مثنوی

هر که اینجایگه قرین تو اوست آن سرا نیز همنشین تو اوست

دوستی جو که جان بیفزاید در دو عالم ترا بکار آید

دیو را همنشین خویش مکن نفس بد را قرین خویش مکن

وَ ما ذا عَلَیهِم و چه چیز بودی بر کافران و چه زیان داشتی مر ایشانرا لَو آمَنُوا بِاللّه ِ اگر ایمان آوردندی بخدا وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز قیامت و جزای اعمال او را تصدیق کردندی وَ أَنفَقُوا و بیرون کردندی حق خدا را بی غرض و ریا مِمّا رَزَقَهُم ُ اللّه ُ از آنچه داده است خدا بدیشان وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای بِهِم عَلِیماً بر ایشان و اقوال و افعال و احوال ایشان دانا جزای فراخور آنها خواهد داد إِن َّ اللّه َ لا یَظلِم ُ بدرستیکه خدا ستم نکند مِثقال َ ذَرَّهٍ همسنگ ذره در وزن و ذره مورچه سرخ را گویند که از غایت صغر بی تعمق نظر برنگرنده ظاهر نشود و اشهر آنست که ذره چیزی ست که بشعاع آفتاب از روزنه در افتد

و در هوا ظاهر گردد او را چندان وزنی نبود که بوزن درآید حقیقت اینکه سخن مبالغه است در نفی ظلم یعنی نه از ثواب معین همسنگ ذره کم خواهد بود و نه بر عقاب مقرر بوزن وقف النبی علیه السلام ذره خواهد افزود و اصح آنست که در عمل کافر و منافق بمقدار ذره ظلم واقع نشود وَ إِن تَک ُ و اگر باشد مثقال ذره حَسَنَهً نیکی در دیوان بنده مومن یُضاعِفها ثواب آنرا زیاده گرداند تو بر تو وَ یُؤت ِ و بدهد او را زاید بر ثواب عمل مِن لَدُنه ُ از نزدیک خود بفضل و رحمت بی استحقاق آنکس أَجراً عَظِیماً عطای بزرگ و بی اندازه اجر را عطا گفت بجهت آنکه تابع آنست و مزید بر آن.

صفحه : 180

فَکَیف َ پس چگونه خواهد بود حال کفره و ظلمه إِذا جِئنا وقتی که بیاریم ما مِن کُل ِّ أُمَّهٍ از هر گروهی از امم گذشته بِشَهِیدٍ گواهی که آن پیغمبر ایشان خواهد بود و بر اقوال و افعال امت خود گواهی خواهد داد وَ جِئنا بِک َ و بیاریم ترا ای محمّد عَلی هؤُلاءِ برین گروه از امت تو شَهِیداً گواه تا اقامت شهادت کنی بر ایمان مومنان در لطائف قشیریه مذکورست که چون پیغمبر ص را شفیع امت ساخته اند شهید امت نیز میسازند و مقررست که شهادت بنوعی ادا خواهد کرد که مجال شفاعت باقی ماند یَومَئِذٍ آن روز که واقع شود درو گواهی انبیاء و آنروز قیامت ست یَوَدُّ الَّذِین َ کَفَرُوا دوست دارند آنانکه کافر شدند بخدا وَ عَصَوُا الرَّسُول َ و نافرمانی کردند رسول ویرا لَو تُسَوّی آنکه راست کرده شود بِهِم ُ الأَرض ُ بدیشان زمین یعنی

دفن کنند ایشانرا چون مردگان و مبعوث نگردند یا کنایت ست بر آنکه ایشان آرزومندانند که خاک شوند چه زمین بخاک راست کرده شود وَ لا یَکتُمُون َ اللّه َ و نپوشند یعنی قادر نباشند بر آنکه از خدا بپوشند حَدِیثاً سخنی را یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید بخدا و رسول لا تَقرَبُوا الصَّلاهَ گرد نماز مگردید وَ أَنتُم سُکاری و حال آنکه شما مستان باشید از خمر و سائر مسکرات اینکه نهی از عین نماز نیست چه آن عبادتی ست مأمور بها بلکه نهی ست از اکتساب سکر که مانع است از ادای عبادت، روزی جمعی از صحابه در خانه عبد الرحمن بن عوف رض بشرب خمر که در انوقت مباح بود اشتغال داشتند و در زمان سراندازی و بیهوشی صدای اذان نماز شام باستماع صحابه کرام رض رسیده بنماز برخاستند و امام ایشان از غایت سکر در سوره کافرون حرف لا را که در چهار موضع مثبت است حذف نمود و اینکه آیت نازل شد که در وقت غلبه سکر بنماز نزدیک مشوید حَتّی تَعلَمُوا تا وقتی که بدانید ما تَقُولُون َ آنچیز را که در نماز میخوانید محقّقان میگویند خطاب میکند بسوی قوای روحانیه که رقم ایمان شهودی بر صفحه جان دارند که نزدیک مشوید بنماز قربت در مسجد جامع دل در آنوقتیکه مستان باشید از سکر غفلت تا وقتی که از مستی هوا هوشیار شده دانید که چه میگوئید و بشناسید که سخن ما که میگوئید المصلی یناجی ربه رباعی

ایکه در مستی هستی مانده و ایما در خودپرستی مانده

بر سر ایوان وحدت کی رسی چون تو در زندان پستی مانده

وَ

لا جُنُباً و نزدیک مشوید بنماز در حالتی که جنب باشید و محتاج بغسل إِلّا عابِرِی سَبِیل ٍ مگر آنکه روندگان باشید در راه یعنی مسافر باشید و با شما آب نبود در آن محل به تیمّم نماز توانید گذارد دیگر بهیچ وجه روا نباشد در جنابت نمازگزاردن حَتَّی تَغتَسِلُوا تا وقتی که غسل کنید و بعضی گفته اند مراد از صلاه موضع آنست یعنی جنب در مسجد نیاید مگر آنکه راه بر آن باشد وَ إِن کُنتُم و اگر باشید در وقت جنابت مَرضی بیماران مراد بیماریست که در آن از استعمال آب بترسند که ضرر بود أَو عَلی سَفَرٍ یا باشید در سفر أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم یا بیاید یکی از شما مِن َ الغائِطِ از خلاجای و محدث شده باشد بخروج خارجی از احد السّبیلین.

صفحه : 181

أَو لامَستُم ُ النِّساءَ یا بسوده باشید زنان را امام شافعی رح بر آنست که چون بعضی از بدن مرد ملاصق بدن زنی شود از غیر محارم و اجنبیه و صغیره و ضوی لامس و ملموس هر دو منتقض گردد و امام مالک و امام احمد رح برانند که لمس بشهوت وضو را می شکند و بغیر شهوت ناقض نیست و امام اعظم رح مباشرت فاحشه را که تماس فرجین است بی حائل و انتشار آلت ناقض وضو میداند و بر هر تقدیر چون جنب باشید یا بیمار یا مسافر یا محدث بلمس و غیره فَلَم تَجِدُوا ماءً پس نیابید آب را فَتَیَمَّمُوا پس قصد کنید صَعِیداً طَیِّباً خاک پاک را حکم تیمّم در یکی از غزوات نازل شده

و اشهر آنست که غزوه بنی مصطلق است که شبانه سپاه اسلام در منزل بی آب فرود آمده بودند و پیش از صبح عزیمت رحلت داشتند تا وقت نماز خود را بآب رسانند قضا را عقد عائشه رض گم شد و عزیمت به سبب فقدان آن در توقف افتاد تا روز شد و مردم بعضی محدث و بعضی جنب بودند شکایت آن حکایت بنزدیک صدیق رض بردند و او بخیمه عائشه رض درآمده دید که حضرت رسالت پناه ص سر در کنار وی نهاده در خواب است صدیق رض زبان طعن بعایشه بکشاد و سر انگشتان طعنه نیز بر تهیگاه وی زد ناگاه سیّد عالم بیدار شد و بر مضمون حال و ملال صحابه رض اطلاع یافته متوجه عالم غیب گشت و مقارن توجه آنحضرت ص جبرئیل در رسید و حکم آورد که چون آب نمی یابید فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً قصد کنید چیزیرا از اجزای ارض که خاک پاک باشد و دست بران زنید فَامسَحُوا پس مسح کنید دست خود را بِوُجُوهِکُم بتمام رویهای خویش وَ أَیدِیکُم و بسائید دست های خود را بدان تا مرفق إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست عَفُوًّا درگذراننده از شما و تخفیف کننده غَفُوراً آمرزنده کسانیکه تیمم کنند

أَ لَم تَرَ آیا نمی بینی و یا نمی نگری إِلَی الَّذِین َ أُوتُوا بسوی آنانکه داده اند ایشانرا نَصِیباً مِن َ الکِتاب ِ بهره از علم توریت یَشتَرُون َ الضَّلالَهَ میخرند گمراهی را یعنی بدل میکنند هدایت را بضلالت و هدایت ایشان آن بود که به نعت و صفت حضرت مصطفی ص عارف بودند و ضلالت آن که بعد از بعث آنحضرت انکار وی نمودند وَ یُرِیدُون َ و میخواهند

اینکه گمراهان از روی حسد و عداوت أَن تَضِلُّوا السَّبِیل َ آن که شما نیز ای مومنان راه گم کنید وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدا داناترست بِأَعدائِکُم بدشمنان شما که یهوداند وَ کَفی بِاللّه ِ وَلِیًّا و بسنده است خدا دوست شما و متولّی امور شما وَ کَفی بِاللّه ِ نَصِیراً و بس ست خدای یاری دهنده شما بر دشمنان.

صفحه : 182

مِن َ الَّذِین َ هادُوا بعضی از ان کسانیکه بدین یهود متدین شده اند یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ میگردانند کلمها را و تغیر میدهند عَن مَواضِعِه ِ از اماکن آن مراد تحریف نعت پیغمبرست یا تاویل کلمات توریت بر وفق رای و طبع خود یا تغیر کلام پیغمبر ع یا کتمان آیت رجم آورده اند که زمره از یهود بملازمت حضرت رسالت پناه ص می آمدند و جواب آنحضرت ص را از امریکه سؤال کرده بودند بقبول تلقی مینمودند و از مجلس ایشان منصرف شده همان کلمات متبرکه ایشانرا محرف میساختند لا جرم پرده از روی کار ایشان برداشته فرمود که دشمنان تو یهودی سخنان ترا که حبیب منی از مواضع آن تحریف میکنند وَ یَقُولُون َ و میگویند سَمِعنا شنیدیم قول ترا وَ عَصَینا و نافرمانی کردیم امر ترا و لفظ و عصینا آشکارا میگفتند از روی عناد و در تیسیر گوید اظهار اطعنا و اضمار عصینا میکردند و حقیقت آن ست که زبان مقال ایشان سمعنا می گفته و لسان حال ایشان بعصینا ناطق بوده و دیگر میگفتند وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع ٍ بشنو در حالتی که غیر شنونده شده باشی اینکه کلمه ذو وجهین ست روئی در مدح دارد و روئی در ذم وجه مدح آنست که اسماع دشنام دادن باشد پس

معنی کلمه این ست که دشنام داده و شنونده مکروهی نباشی و برین تقدیر دعاء له باشد و وجه ذم چنانست که اسماع شنوانیدن بود می گویند بشنو غیر شنوانیده شده یعنی اصم و اینکه دعاء علیه باشد یهود وجه مدح را پرده نفاق میساخته اند و مطمح نظر ایشان وجه مذمت بوده و دیگر می گفتند وَ راعِنا و اینکه کلمه نیز محتمل الوجهین است وجه مدحش آنکه از مراعات باشد یعنی نگهدار ما را و در ما نگر و وجه ذمش آنکه از رعونت و حمق بود و مراد یهود نسبت رعونت بوده بر آنحضرت و گفته اند یهود اشباع میکردند کسره عین را و راعینا میگفتند یعنی ای شبان ما تعریض میکردند آنحضرت را برعی غنم و بر هر تقدیری اینکه کلمه می گفتند لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم و رحالت گردانیدن و پیچانیدن سخن بزبانهای خود یعنی فعلی که از مراعات ست بلغت عرب آنرا برعونت رد میکنند بزبان خود یا لسان عرب را از فصاحت او می پیچانند و بطریق لحن راعینا میگویند و بآن ذم آن حضرت میخواهند وَ طَعناً فِی الدِّین ِ و قدح و طعن در دین اسلام یعنی دینی که پیغمبر او بشبانی منسوب بود آیا چه دین خواهد بود و حال آنکه ایشان بشبانی موسی ع معترف بودند وَ لَو أَنَّهُم قالُوا و اگر ایشان گفتندی سَمِعنا شنیدیم سخن ترا وَ أَطَعنا و فرمانبردیم امر ترا وَ اسمَع و بشنو سخن ما را وَ انظُرنا و در ما نگاه کن لَکان َ خَیراً لَهُم هرآئینه اینکه گفتار بودی بهتر مر ایشانرا از استهزای سید انام و طعن در دین اسلام وَ أَقوَم َ و راست تر بودی سخن

ایشان وَ لکِن لَعَنَهُم ُ اللّه ُ و لیکن برانده است خدای ایشانرا و از رحمت خود دور کرده بِکُفرِهِم بسبب کفر ایشان و مجازات بران فَلا یُؤمِنُون َ پس نمیگردند ایشان إِلّا قَلِیلًا مگر گرویدنی اندک یعنی ضعیفی که معتد به و معتبر نباشد و آن ایمان است به بعضی از کتب و رسل دون بعضی یا ایمان نمی آرند مگر اندکی از ایشان چون إبن سلام و اصحاب او رض در اکثر تفاسیر وارد است که حضرت رسالت پناه ص احبار یهود را چون إبن صوریا و کعب بن اشرف طلبید و گفت یا معشر الیهود از خدا بترسید و قدم در دائره اسلام نهید چه من سوگند میخورم بخدا که شما میدانید که من اینکه کلام و احکام که از خالق انام بشما آورده ام حق ست و شما را در توریت از حال من خبر داده اند و بر ایمان بمن میثاق فراگرفته ایشان از روی عناد گفتند ما نه ترا میدانیم و نه از نعت تو و صفت قرآن خبر داریم آیت آمد که.

صفحه : 183

یا أَیُّهَا الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ ای آن کسانیکه شما را کتاب داده اند یعنی توریت آمِنُوا تصدیق کنید و بگروید بِما نَزَّلنا به آنچه که فرو فرستادیم بر بنده خود و آن قرآن است مُصَدِّقاً در حالتی که باوردارنده است و تصدیق کننده لِما مَعَکُم مر آن چیزیرا که با شماست یا آنکه مطابق کتاب توریت است در اصول دین پس بدو بگروید مِن قَبل ِ أَن نَطمِس َ پیش از آنکه محو کنیم وُجُوهاً رویها را یعنی صور آنرا نیست سازیم تا اثر ابرو و چشم و بینی

و لب و دهن برو نماند فَنَرُدَّها پس بازگردانیم آن رویها را عَلی أَدبارِها بر هیئات قفاهای آن یعنی شکل رو را بر صورت پس سر مبدل سازیم یا اشیای مصوره را بر وجه چون انف و حاجب و عین محو کنیم و بر قفا مثبت سازیم تا روی ایشان بر قفا باشد و در تیسیر آورده که ایدی و ارجل و بطون و ظهور ایشان در مواضع خویش ثابت باشند و رویهای ایشان بر پس سر بود و اینکه هیاتی ست در غایت زشتی و رسوائی أَو نَلعَنَهُم یا برانیم ایشانرا که اصحاب وجوه انداز رحمت خود یا مسخ سازیم کَما لَعَنّا همچنانچه براندیم یا مسخ گردانیدیم أَصحاب َ السَّبت ِ یاران روز شنبه را یعنی آنانکه از فرمان خدا سرپیچیدند و روز شنبه بصید ماهی اشتغال کردند وَ کان َ أَمرُ اللّه ِ و هست فرمان خدا یا وعید او مَفعُولًا بودنی و هرآئینه بخواهد بود إِن َّ اللّه َ لا یَغفِرُ بدرستیکه خدا نمی آمرزد أَن یُشرَک َ بِه ِ آنرا که شرک آوردند بدو و شریک گیرند در عبادت او وَ یَغفِرُ ما دُون َ ذلِک َ و بیامرزد آن گناهی را که غیر از شرک بود لِمَن یَشاءُ مر آنکس را که خواهد از روی تفضل و احسان نه بوسیله عبادت و عرفان شیخ امام زاهد رح فرمود که می آمرزد قبل العذاب هر که خواهد و بعد العذاب جمیع عصاه را خواهد آمرزید وَ مَن یُشرِک بِاللّه ِ و هر که شرک آرد بخدا و انباز گیرد باو فَقَدِ افتَری پس بدرستیکه افترا کرده باشد و بربافته إِثماً عَظِیماً دروغ بزرگ را که

بدان مستحق عذاب بزرگ گردد و چون بمضمون اینکه آیت که شرک مغفور نیست یهود را که عبده عجل و پرستنده عزیر ع بودند وعیدی و تهدیدی عظیم حاصل شد از روی انکار درآمده گفتند ما مشرک نیستیم بلکه خود را از خواص بارگاه عزّت و مقربان حضرت میدانیم پدران ما مالکان ممالک نبوت و سالکان مسالک فتوت بوده اند و ما بر منوال ایشان معزز و مکرمیم حق سبحانه ستائشهای ایشانرا نه پسندید و فرمود أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ آیا نمی دانی یا نمی نگری بدیده بصیرت بسوی آنانکه از روی مفاخرت یُزَکُّون َ أَنفُسَهُم می ستایند و ثنا میگویند نفسهای خود را به اینکه که نحن ابناء اللّه و احباؤه یا بپاکیزگی و بیگناهی نسبت میدهند چنانچه منقول ست که بحر بن عمر و نعمان بن عوفی و مرجب بن زید اطفال خود را بحضرت رسالت پناه ص آوردند و گفتند اینکه کودکان را هیچ گناهی هست حضرت فرمود که نی اینها بی گناهان اند ایشان سوگند یاد کردند بخدای موسی ع که ما نیز در بیگناهی مثل ایشانیم زیرا که گناهان شب ما را بروز درمیگذرانند و خطاهای روز ما را بشب محو میکنند حق تعالی فرمود که تزکیه شما مر شما را اعتباری ندارد بَل ِ اللّه ُ بلکه خدا یُزَکِّی مَن یَشاءُ بپاکی یاد کند یا بستاید هر کرا خواهد و مستحق آن داند وَ لا یُظلَمُون َ و آن گروه که خود را بناحق تزکیه میکنند ستم رسیده نخواهند شد در عقاب و ثواب فَتِیلًا بمقدار آن رشته ضعیف که در میان دانه خرما باشد یا بمقدار فتیله از وسخ که در

میان دو انگشت پدید آید مراد آنست که عقوبت تزکیه خود خواهند کشید و نقصان بپاداش و مکافات ایشان نخواهد رسید.

صفحه : 184

انظُر بنگر درین جهودان که از روی عناد کَیف َ یَفتَرُون َ چگونه افترا میکنند و می بندند عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدا دروغ را یعنی گناه روز و شب ما را می آمرزد وَ کَفی بِه ِ و بسنده است آن افترای و دروغ ایشان إِثماً مُبِیناً گناه ظاهر که بر هیچکس پوشیده نماند آورده اند که چون حکم الهی باجلای بنی نضیر صادر شد جمعی از ایشان چون حیّی بن اخطب و سلام بن مشکم و کنانه بن ابی الحقیق در خیبر متوطن شدند و بعد مدتی با بیست تن از اشراف قوم بمکه رفتند و ابو سفیان و اتباع او را بر محاربه با حضرت پیغمبر ص و اصحاب او تحریض کردند و با پنجاه کس از بطون قریش بر بیت الحرام درآمده و در پس استار حرم سینها بر دیوار خانه باز چسپانیده بایمان غلاظ و شداد بر حرب و جدال اهل اسلام سوگند یاد کردند و خاطر ازین ممر فارغ ساخته بمعاشرت نشستند درین مجلس بعضی از قریش از رؤسای اهل کتاب پرسیدند که طریقه ما آنست که زائران حرم را مهمانی می کنیم و کعبه را معمور می داریم و صله رحم بجا می آریم و بعبادت اصنام بطریق آبائی کرام خود مشغول می باشیم بهدایت اقرب است یا دین محمّد که درین وقت احداث کرده و بدعت را سنت نام نهاده و دین پدران ما را بد میداند و ما را کافر و جاهل میخواند یهود بعد از استماع اینکه سخنان گفتند که

دین شما حق ترست و آئین شما باسق تر ابو سفیان گفت ما بر اعتقاد شما وقتی اعتماد خواهیم کرد که بتان ما را سجده کنید جهودان جبت و طاغوت را که بتان قریش بودند سجده کردند حق سبحانه از معانده و مکابره و کفر و زندقه ایشان خبر میدهد و میفرماید أَ لَم تَرَ آیا نمیدانی و نمی نگری إِلَی الَّذِین َ أُوتُوا بسوی آنانکه داده اند ایشانرا نَصِیباً مِن َ الکِتاب ِ بهره از توریت که بواسطه عداوت مسلمانان یُؤمِنُون َ میگروند بِالجِبت ِ وَ الطّاغُوت ِ بدین دو بت که قریش را هست و گفته اند جبت سحرست و یهود آنرا معتقد بودند و طاغوت شیطان و ایشان متابعت وی مینمودند و نزد محققان جبت نفس اماره است و طاغوت آرزوهای او وَ یَقُولُون َ و میگویند اینکه جهودان لِلَّذِین َ کَفَرُوا در حق کافران و برای ایشان که از روی اجتهاد ما هؤُلاءِ اینکه گروه کفار قریش أَهدی هادی تراند مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا از آنها که ایمان آورده اند یعنی به پیغمبر علیه السلام و اصحاب او سَبِیلًا از جهت راه یعنی راه یافته تراند أُولئِک َ آنگروه متعنت و متعصب و خود رای الَّذِین َ آنکسانند که بخواری لَعَنَهُم ُ اللّه ُ دور کرده است خدای ایشان را از رحمت خود وَ مَن یَلعَن ِ اللّه ُ و هر کرا خدای براند و دور سازد فَلَن تَجِدَ لَه ُ پس هرگز نیابی تو مر او را نَصِیراً یاری که دفع کند عذاب از وی أَم لَهُم آیا مر ایشانراست یعنی جهودان را نَصِیب ٌ مِن َ المُلک ِ بهره از بادشاهی دنیا استفهام است بر سبیل انکار، زعم یهود آن بود که ایشان بملک و نبوت از غیر خود احق و سزاوارتر اند و بدین سبب

از متابعت عرب ننگ میداشتند و میگفتند آخر منصب نبوت و ملک داری و حکم گزاری بما خواهد رسید حق تعالی فرمود که ایشانرا از ملک دنیا و آخرت بهره نیست فرد

دولت هر که تو بینی بسر آمد روزی دولت آل نبی تا بقیامت باشد

و اگر بالفرض از ملک و مال بهره مند شوند فَإِذاً پس آنهنگام ایشان لا یُؤتُون َ النّاس َ ندهند مردمانرا یا پیغمبر و اصحاب او را نَقِیراً بآنمقدار گوی که بر پشت دانه خرماست و اینکه غایت مبالغه است در بخل ایشان که در وقت پادشاهی با فقیری به نقیری مضائقه دارند بهنگام تنگدستی و درویشی پیداست که چه چیز بکسی دهند.

صفحه : 185

أَم یَحسُدُون َ النّاس َ بلکه حسد میبرند بر مردمان یعنی قبائل عرب عَلی ما آتاهُم ُ اللّه ُ بر آنچه خدا بدیشان داده است مِن فَضلِه ِ از فضل خود که آن بعث حضرت رسالت پناه ص از ایشانست و نه از بنی اسرائیل بلکه از بنی اسماعیل ست یا مردم عرب حسد بر محمّد ص می بردند که پایه چنین عالی از یتیم ابو طالب باشد! بایستی که جبرئیل ع بر ما فرود آمدی اما مصرع

تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد

گفته اند که مراد از ناس حضرت رسالت پناه ست ص و عرب جمع را بر واحدی اطلاق می کنند که جامع باشد آنمقدار خصال خیر را که جمع نشود الا در بسیاری از مردمان کقوله تعالی ان ابراهیم کان امه و مراد از فضل نبوّت باشد و کتاب و اعزاز دین و بعضی گفته اند فضل آنست که حق سبحانه مباح گردانید او را جمع میان بیشتر از چهار زن و

یهود و برین حال حسد می بردند و طعنه میزدند که اگر او پیغمبر بودی اینهمه زن نخواستی و بکار ایشان نپرداختی حضرت عزت تعالی فرمود که اگر حسد ایشان بر پیغمبر بواسطه نبوت و کتاب ست بس باید که بر پیغمبران صاحب کتاب نیز حسد بردندی چه اینکه صورت مختص بدان حضرت ص نیست و اگر بواسطه زن ست اینکه مخصوص آنحضرت ست ص و کسی دیگر را نرسد که چنین کند و اینکه فضل خداوندست بیت

حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

فَقَد آتَینا پس بدرستیکه ما عطا کردیم آل َ إِبراهِیم َ اولاد ابراهیم را که موسی ع و داود ع و عیسی اند ع الکِتاب َ یعنی توریت و انجیل و زبور وَ الحِکمَهَ و علم حلال و حرام وَ آتَیناهُم و دادیم ایشانرا باجود نبوت مُلکاً عَظِیماً پادشاهی بزرگ چنانچه یوسف و داود و سلیمان ع داشتند و گویند ملک عظیم کثرت ازواج ست چنانچه بصحت رسیده که داود ع صد زن داشته و سلیمان ع هزار و درین سخن تعریض یهودست که اگر حسد شما بر محمّد ص بواسطه کثرت ازواجست پس داود و سلیمان ع بحسد سزاوارتراند و در تیسیر آورده که مراد از آل ابراهیم محمدست و از کتاب قرآن و از حکمت شرائع و از ملک عظیم دوام شریعت تا قیامت یا تائید بملائکه فَمِنهُم مَن آمَن َ بِه ِ پس از یهود کسی بود که ایمان آورد بحدیث آل ابراهیم ع یا محمّد وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه ُ و از ایشان کسی هست که اعراض کند از خبر انبیاء در باب نساء و تصدیق نکرد

آنرا یا روی از متابعت پیغمبران بگردانید وَ کَفی بِجَهَنَّم َ و بسنده است دوزخ سَعِیراً آتشی افروخته برای عذاب کافران إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنکسانیکه حق را بپوشیدند و نگرویدند بِآیاتِنا بدلائل وحدت یا آیات قرآن یا معجزات پیغمبر ص سَوف َ نُصلِیهِم ناراً زود باشد که درآریم ایشانرا در آتشی و چه آتشی کُلَّما نَضِجَت هرگاه پخته شود یا بسوزد جُلُودُهُم پوستهای ایشان بآتش بَدَّلناهُم بدل کنیم برای ایشان جُلُوداً غَیرَها پوستهای غیر آنکه پخته و سوخته شده و اینکه تبدیل در هر ساعتی صد بار باشد و از حسن بصری رح منقول ست که در شباروزی هفتاد هزار بار تبدیل جلود یابد و تبدیل جلود بر سبیل تحقیق آنست که احتراق از آن ببرند و بحال اوّل باز آرند پس اینکه تبدیل صفت نه تبدیل عین و تجدید اینکه حالت بجهت تعذیب و احساس عذاب ست یعنی هر زمان پوست ایشانرا تازه میسازند لِیَذُوقُوا العَذاب َ تا بچشند عذاب را و آن چشیدن دایم باشد إِن َّ اللّه َ کان َ عَزِیزاً بدرستیکه خدا هست غالب که کسی او را از تعذیب کفار منع نتواند کرد حَکِیماً دانا بعقوبت دوزخیان بر وفق حکمت.

صفحه : 186

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند بخدا و رسول وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بجا آوردند طاعتها بر وفق فرمان سَنُدخِلُهُم زود باشد درآریم ایشانرا جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان یا در تحت مساکن ایشان جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند اینکه مومنان در آن أَبَداً همیشه یعنی زمانی که آنرا آخر نباشد لَهُم فِیها مر اینکه بهشتیان

را باشند در آن بوستانها أَزواج ٌ مُطَهَّرَهٌ زنان پاکیزه از حیض و نفاس بلکه از جمیع اقذار و ادناس وَ نُدخِلُهُم و درآریم ایشانرا ظِلًّا ظَلِیلًا در سایه پاینده که آفتاب آنرا زایل نه کند چون در بلاد عرب حرارت بسیار میباشد و سایه را اعظم اسباب راحات میدانند پس ظل ظلیل کنایت ست از آسایش و آرامش و بدین نکته مندفع میشود سخن کسیکه میگوید چون در بهشت آفتاب نیست که بحرارت او متأذی شوند پس ظل ظلیل چرا باشد و فائده او چیست و نزد محققان ظل ظلیل اشارت بحمایت الهی و عنایت پادشاهی ست که همیشه بر مفارق بهشتیان مبسوط خواهد بود و آنسایه از زوال مبرا و از نقص و انتقال مقدس و معراست فرد

اینکه سایه ها زوال پذیرند عاقبت در سایه گریز که آنرا زوال نیست

إِن َّ اللّه َ یَأمُرُکُم بدرستیکه خدا میفرماید شما را أَن تُؤَدُّوا الأَمانات ِ آنکه ادا کنید امانت ها را إِلی أَهلِها باهل او حضرت رسالت پناه در روز فتح مکه فرمود تا کلید خانه کعبه از عثمان رض بن طلحه طلب دارند و کلید پیش مادر او سلافه بود عثمان بن طلحه نزد مادر رفت و مادر کلید بوی نمی داد و میگفت که اگر از شما بگیرند باز بشما نخواهند داد و کلید کعبه از عهد عبد الدار بطریق ارث بما رسیده عثمان بن طلحه مبالغه میکرد و سلافه مضایقه مینمود و حضرت در مسجد الحرام انتظار میکشید آخر الامر صدیق رض و فاروق رض بر در سرای سلافه آمدند و فاروق به آواز بلند گفت ای عثمان بیرون آی که انتظار حضرت از حد میگذرد سلافه کلید به پسر داد

و گفت تو بستانی بهتر که تمیم و عدی بگیرند پس عثمان رض مفتاح برداشته بنزد حضرت رسالت پناه ص آورد و آن سرور عالم دست دراز کرد تا از وی بستاند عباس رض برخاست که یا رسول اللّه چنانچه سقایه زمزم بمن تفویض فرموده حجابت خانه نیز بمن ارزانی دار عثمان از استماع اینکه سخن دست باز کشید و حضرت فرمود که ای عثمان کلید بمن ده عثمان دست پیش آورد و عباس رض همانسخن اعاده کرد عثمان خواست که دست باز کشد حضرت فرمود اگر بخدا و رسول ایمان داری مفتاح خانه بمن ده عثمان رض گفت اینک بستان بامانته اللّه القصه بعد از آنکه حضرت علیه السلام از خانه بیرون آمد و مفتاح بدست وی بود مرتضی علی کرم اللّه وجهه پیش رفت و گفت یا رسول اللّه منصب حجابت با اهل بیت عطا فرمای چنانچه سقایه زمزم بدیشان داده فی الحال جبرئیل بدین آیت نازل شد و حضرت رسالت پناه ص فرمود که یا علی من شما را کاری فرمایم که از ان نفعی بمردم رسد نه آنکه گمان برید که نفع از مردم بشما خواهد رسید پس عثمان را رض طلبید و فرمود که خذوها یا بنی طلحه خالده تالده لا ینزعها منکم الا ظالم پس عثمان ملازمت حضرت اختیار فرمود و کلید را به برادر خود شیبه داد و تا امروز مفتاح کعبه در دست آنقوم ست و اگرچه حکم بادای امانت درین قضیه مخصوصه نازل شده اما تمام امانات درین حکم داخل ست و در بحر الحقایق آورده که ذکر امانت بعد از ایراد

ظل ظلیل که وجود حقیقی ست دلالت بر آن دارد که امانت عبارت از وجود مجازی باشد چون وجود!

اظلال نسبت بآفتاب پس همچنانکه وجود ظل امانت آفتاب ست در وقتی که آفتاب جلوه کنان تجلی نموده و اشعه عالم افروز از افق طالع شده بزبان حال میگوید ان تؤدوا الامانات الی اهلها چگونه ظلال متلاشی میگردند و اثر ایشان بکلی محو میشود بر همین منوال چون شعاع خورشید وجود حقیقی عزّ عن التمثیل از افق غناء ذاتی و اللّه غنی عن العالمین طلوع نماید امانات وجودات ظلیه با اهل آن بازمیگردد و سر لمن الملک الیوم للّه الواحد القهار بظهور می اید نظم

جمله ها را پیش او نهید مالک ملک اوست ملک او را دهید

خصم شیر آمد بر روبه او کل شی هالک الا وجهه

وَ إِذا حَکَمتُم و دیگر امر میکند که چون خواهید که حکم کنید بَین َ النّاس ِ میان مردمان أَن تَحکُمُوا بِالعَدل ِ آنکه حکم کنید براستی إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا نِعِمّا یَعِظُکُم بِه ِ نیکو چیزیست که شما را بآن پند می دهد یعنی ادای امانات و عدل در حکومات إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست سَمِیعاً شنوا بقول عثمان که گفت بگیر بامانت اللّه بَصِیراً بینا بردّ مفتاح بوی.

صفحه : 187

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان أَطِیعُوا اللّه َ فرمان برید خدا را در فرائض وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و فرمانبرداری رسول کنید در سنتها وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم و اطاعت کنید خداوندان امر را از شما مراد امرای مسلمانند که حضرت رسالت پناه ص در عهد خود تعین مینمود چنانچه در اسباب نزول هست که حضرت خیر البریّه خالد رض بن ولید را بر سریّه امیر کرد

و عمار یاسر رض را با وی فرستاد جمعی که خالد قاصد ایشان بود خبر یافته بگریختند و یکی از ایشان که مسلمان بود پیش عمار آمده گفت مردم قبیله من فرار نموده اند و من باستظهار ایمان در منزل خود مانده ام اگر باسلام مرا دستگیری خواهید کرد تا باشم و الا پای گریز در راه نهاده سر خود گیرم عمار او را امان داد و او بنابر فرموده وی در خانه خود ساکن شده خالد بامدادان لشکر را بغارت و تاراج آن قبیله امر کرد و غیر از آن مستامن کسی دیگر را نیافتند پس او را اسیر و عیال او را دستگیر کرده نزد خالد آوردند عمار فرمود که او مسلمان ست و بفرموده من در امان مانده بود خالد گفت از ادب دور مینماید که کسی با وجود امیر لشکر بی مشورت و اجازت او کسی را امان دهد گفتگوی میان خالد و عمار بسیار شد و بجناب نبوت مآب آمده صورت حال بعرض رسانیدند سید عالم امان عمار را برقرار گذاشت و نهی فرمود از آنکه غیر امیر کسی را امان دهد و اینکه آیت نازل شد که فرمان برید الو الامر را یعنی امرای سرایا ثعلبی فرمود که اولو الامر ابو بکر و عمراند که وزیرین صدق بودند و اشارت اقتدوا بالّذین من بعدی ابو بکر و عمر رض در شان ایشان نافذ شده و ابو بکر وراق رحمه اللّه گفته که خلفای اربعه اند و مجموع صحابه نیز گفته اند و رسول فرموده که اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم یا فقها و علماء یا ارباب عقول و اهل رای و نزد

عرفا اولو الامر مشایخ اند و پیران طریقت که بر تربیت اهل سلوک اشتغال مینمایند و سالک را فرمانبرداری ایشان لازم است قطعه

هر که سر بر خط فرمان دلیلی بنهند کی میسر شودش روی براه آوردن

هر که خواهد که بسر منزل مقصود رسد بایدش پیروی راه نمایان کردن

فَإِن تَنازَعتُم پس اگر خلاف کنید فِی شَی ءٍ در چیزی از امور دین فَرُدُّوه ُ إِلَی اللّه ِ پس بازگردانید آنرا به کتاب خدا وَ الرَّسُول ِ و رجوع کنید با رسول در زمان حیات او و سنت آنحضرت بعد از وفات او إِن کُنتُم اگر هستید شما که از روی اخلاص تُؤمِنُون َ بِاللّه ِ میگروید بخدا وَ الیَوم ِ الآخِرِ و یوم رستخیز چه ایمان بخدا و بروز قیامت مقتضی آنست که در امر متنازع فیه رجوع بخدا و رسول نمائید و برای ناقص خود مغرور نباشید در اعمال و اقوال ذلِک َ خَیرٌ آن رجوع بهترست شما را وَ أَحسَن ُ تَأوِیلًا و نیکوتر از جهت عاقبت آورده اند که یهودی را با منافقی خصومت افتاده بحاکمی که پیش او مرافعه مهم خود کنند محتاج گشتند یهودی منافق را به محکمه نبوت میکشید و منافق بحکومت کعب بن اشرف میل نمود عاقبت پیش حضرت رسالت پناه ص آمدند و حکم بر وفق مدعاء یهود صادر شد چون از مجلس حکم بیرون آمدند منافق دست در دامن جهود زد که من بحکم محمّد ص راضی نیستم بیا تا نزد عمر رض رویم و دیگر باره مرافعه کنیم القصه بدر خانه فاروق رفتند و یهودی ماجرای دعوی و حکم پیغمبر بازگفت عمر از منافق استفسار نمود که قضیه برین وجه است که یهودی میگوید منافق تصدیق

کرد که آری حال برین منوال ست اما من بران حکم راضی نیستم و از تو حکم می طلبم عمر فرمود که شما اینجا قرار گیرید تا من از خانه بیرون آیم و براستی میان شما حکم کنم ایشان توقف کردند عمر با شمشیر کشیده از خانه بیرون آمد و سر منافق را بصحرا افکند و فرمود هر که بحکم چنان قاضی راضی نباشد سزای او برین وجه بیاید داد آنروز حضرت رسالت پناه ص عمر را لقب فاروق داد و حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ آیا ندیدی و نگاه نه کردی بسوی آن کسانیکه یَزعُمُون َ گمان میبرند أَنَّهُم آمَنُوا آنکه ایشان گرویده اند بِما أُنزِل َ إِلَیک َ بآنچه فرستاده شد بر تو یعنی قرآن وَ ما أُنزِل َ مِن قَبلِک َ و بآنکه پیش از تو فرستاده اند از کتب انبیاء یُرِیدُون َ میخواهند با وجود دعوی ایمان.

صفحه : 188

أَن یَتَحاکَمُوا آنکه مرافعه کنند إِلَی الطّاغُوت ِ بسوی کعب بن الاشرف که بغایت طاغی و باغی ست وَ قَد أُمِرُوا و حال آنکه مأمور بودند مدعیان ایمان و همه مکلفان نیز ماموراند أَن یَکفُرُوا بِه ِ بآنکه نه گروند بحکم طاغوت وَ یُرِیدُ الشَّیطان ُ و میخواهد دیو دور شده از رحمت یا سرکشیده از خدمت حق یعنی ابلیس علیه اللعنه أَن یُضِلَّهُم آنکه گمراه گرداند ایشانرا که مائل طاغوت اند ضَلالًا بَعِیداً گمراهی دور که هرگز از ان باز براه راست رجوع نتوانند نمود

وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون گویند مر اینکه منافقان را در وقت تحاکم که تَعالَوا بیائید إِلی ما أَنزَل َ اللّه ُ بحکمی که خدا فرستاده است در کتاب خود وَ إِلَی الرَّسُول ِ و بحکمی که پیغمبر

او میکند بفرمان او رَأَیت َ المُنافِقِین َ می بینی منافقان را که از روی عناد یَصُدُّون َ عَنک َ اعراض میکنند از تو صُدُوداً اعراض کردنی از روی عداوت فَکَیف َ پس چگونه باشد و چه خواهند کرد إِذا أَصابَتهُم چون برسد ایشان را مُصِیبَهٌ عقوبت صدود و اعراض بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم بآنچه دستهای ایشان تقدیم کرده اند یعنی تحاکم بطاغوت و گفته اند مصیبت قتل فاروق رض بود مر آن منافق را ثُم َّ جاؤُک َ پس بیایند بسوی تو و زبان اعتذار بکشانید یا دیت قتیل خود طلبند یَحلِفُون َ بِاللّه ِ سوگند میخورند بخدا و مضمون سوگند ایشان آنکه إِن أَرَدنا نخواستیم ما بعدول از مجلس حکم شما یا بترافع بدر خانه عمر رض إِلّا إِحساناً مگر نیکوئی که بما لاحق شود وَ تَوفِیقاً و تالیف و موافقت که بین الخصمین پدید آید أُولئِک َ آن گروه منافقان و سوگندخورندگان بدروغ الَّذِین َ یَعلَم ُ اللّه ُ آن کسانند که خدا میداند ما فِی قُلُوبِهِم آنچه در دلهای ایشان ست از نفاق و دروغ فَأَعرِض عَنهُم پس اعراض کن از قبول اعذار ایشان وَ عِظهُم و پند ده ایشانرا بر ملا یعنی منع کن از نفاق و دروغ وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم و بگو مر ایشان را در خلوت در باب نفسهای ناپاک ایشان قَولًا بَلِیغاً سخن بلیغ که اثر کننده باشد در دلهای ایشان به مثابه که از ان غمناک گردند و آن تهدیدست بقتل یا بحلول مکاره بر ایشان اگر توبه نه کنند.

صفحه : 189

وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول ٍ و نه فرستادیم هیچ فرستاده را به بندگان خود إِلّا لِیُطاع َ مگر برای آنکه فرمان وی برند بِإِذن ِ اللّه ِ بامر خدا

وَ لَو أَنَّهُم و اگر اینکه منافقان إِذ ظَلَمُوا آنهنگام که ستم کردند أَنفُسَهُم بر نفسهای خود بانکار حکم تو یا به تحاکم الی الطاغوت جاؤُک َ بیامدندی بحضرت تو فَاستَغفَرُوا اللّه َ پس طلب آمرزش کردندی از خدا وَ استَغفَرَ لَهُم ُ الرَّسُول ُ و طلب آمرزش خواستی برای ایشان رسول یعنی شفاعت کردی ایشان را لَوَجَدُوا اللّه َ هرآئینه یافتندی یعنی دانستندی خدا را تَوّاباً قبول کننده توبه گناهکاران رَحِیماً مهربان بآمرزش تائبان در معالم آورده که میان زبیر و حاطب رض إبن ابی بلتعه مخاصمتی واقع شده در راه آبی که هر دو از آن ممر مزروعات خود را آب دادندی چون محاکم ایشان به محکمه سیّد عالم ص رسید فرمود که ای زبیر آب ده زمین خود را پس بهمسایه گذار حاطب در غضب شده از روی بی ادبی سخن گفت که مضمونش مشتمل بود بر میل آن حضرت بجانب زبیر حق سبحانه آیت فرستاد که فَلا پس یعنی نیست حقیقت ایمان چنانچه گمان میبرند وَ رَبِّک َ بحق پروردگار تو ایشان لا یُؤمِنُون َ ایمان نخواهند آورد ایمان حقیقی حَتّی یُحَکِّمُوک َ تا وقتی که ترا حکم سازند فِیما شَجَرَ بَینَهُم در آنچه اختلاف افتد میان ایشان و تو حکم کنی ثُم َّ لا یَجِدُوا پس باز نیابند فِی أَنفُسِهِم در نفسهای خود حَرَجاً شکی یا در دلهای خود تنگی و گرانی مِمّا قَضَیت َ از آنچه که تو حکم کردی هر چند مخالف طبع ایشان باشد وَ یُسَلِّمُوا و گردن نهند و منقاد گردند فرمان ترا تَسلِیماً فرمانبرداری بظاهر و باطن بی اعتراض و مخالفت آورده اند که چون زبیر رض و حاطب رض از محکمه نبوت بیرون

آمدند مقداد رض بدیشان رسید پرسید که حکم برای که صادر شد حاطب جواب داد که برای پسر عمه او و در سخن کردن گردن را تاب میداد و روی درهم میکشید یهودی آنجا حاضر بود گفت قاتل اللّه هولاء اینکه چه گروه اند که گواهی میدهند برسالت اینکه مرد و حکم او را متهم میدارند بخدا سوگند که بنی اسرائیل در زمان موسی گناهی کرده بودند و موسی حکم فرمود که توبه شما آنست که یکدیگر را بکشید فی الحال انقیاد نموده بقتل یکدیگر مشغول شدند تا هفتاد هزار کس کشته شدند و پیغمبر خود را متهم نداشتند ثابت بن قیس چون اینکه سخن بشنید گفت بخدای محمّد ص که اگر محمّد ص مرا امر فرماید که خود را بکش بکشم و عمار یاسر و إبن مسعود نیز همین گفتند و حق سبحانه فرمود که وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم و اگر چنانچه ما فرض میگردانیدیم بر اینها که دعوی ایمان میکنند أَن ِ اقتُلُوا آنکه بکشید أَنفُسَکُم نفسهای خود را چنانچه بنی اسرائیل کردند أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه ُ یا بیرون روید از سراها و منزلهای خویش چنانچه بنی اسرائیل بیرون رفتند نمیکردند آنچه فرض کرده بودیم بر ایشان إِلّا قَلِیل ٌ مِنهُم مگر اندکی از ایشان چون ثابت بن قیس و عمار و إبن مسعود رض وَ لَو أَنَّهُم و اگر ایشان که منافقانند فَعَلُوا بکردندی ما یُوعَظُون َ بِه ِ آنچه ایشان را پند میدهند و تکلیف مینمایند بآن لَکان َ خَیراً لَهُم هرآئینه بهتر بودی مر ایشانرا در عاجل و آجل وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً و نزدیک تر بودی از جهت تصدیق و تحقیق ایمان

ایشان.

صفحه : 190

وَ إِذاً و آن وقت که تثبیت حاصل شدی مر ایشانرا در دین ایشان لَآتَیناهُم هرآئینه ما میدادیم مِن لَدُنّا از نزدیک خویش أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ و ثواب وافر که نعیم جنّت ست وَ لَهَدَیناهُم و هرآئینه راه مینمودیم ایشانرا صِراطاً مُستَقِیماً براه راست که از ان بمقصد رسند یا به بهشت روند آورده اند که ثوبان رض که مولای رسول خدا بود روزی بجناب مستطاب نبوت مآب حاضر شد زار و ضعیف شده و نزار و نحیف گشته حضرت رسالت پناه ص فرمودند که ای ثوبان ما غیّر لونک یعنی چه چیز رنگ ترا تغیّر کرده و روی سرخ تو بکدام محنت زرد گشته گفت یا رسول اللّه من زمانی که در جمالت نمی نگرم آن زمان را از حساب زندگانی نمی شمرم بیت

بی تو ای آرام جانم زندگانی مشکلست بی تماشائی جمالت کامرانی مشکلست

حالا در اندیشه آنم که چون پیک اجل در رسد و مفارقت ضروری اتفاق افتد چه چاره سازم و چه حیله پردازم فرد

از مرگ غمی نیست از ان میترسم کز پرتو دیدار تو میمانم دور

و سخت تر محنتی آنکه در آن جهان از اهل نیران باشم ترا کی بینم و اگر به بهشت روم بدانجا که درجه رفیع تست چگونه رسم و بعضی بجای ثوبان عبد اللّه انصاری رض که صاحب اذان و مستجاب الدعوات بود آورده اند که نزدیک حضرت رسالت پناه ص گریان آمد بعد از استفسار موجب گریه گفت یا رسول اللّه تو از نزدیک من از نفس و مال و ولد من بمن دوست تری و من امروز از مشاهده جمال تو شکیبائی ندارم

میترسم از آنکه تو فردا در بهشت بدرجه بلند باشی و من در صف نعال با امثال خویش نشسته از دیدار پر انوار تو محروم مانم حق سبحانه شکسته دلان فراق را بمژده وصال شادمان ساخته آیت فرستاد که وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ و هر که فرمان خدا برد در اوامر و نواهی وَ الرَّسُول َ و فرمانبداری رسول کند در احکام و حدود دین فَأُولئِک َ پس آن گروه فرمانبرداران باشند روز قیامت مَع َ الَّذِین َ با آن کسانیکه أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِم انعام کرده است خدا بر ایشان مِن َ النَّبِیِّین َ از پیغمبران و رسل و اولو الامر نیز داخل اند وَ الصِّدِّیقِین َ و راست گویان که پیش از همه کس تصدیق انبیاء کرده اند وَ الشُّهَداءِ و کشتگان راه خدا مراد شهدای احداند و نزد جمهور عام است و شامل جمیع شهیدان را وَ الصّالِحِین َ و ستودگان در اعمال و احوال و اینها نیز عام اند وَ حَسُن َ أُولئِک َ رَفِیقاً و چه نیکواند اینکه جماعت همنشینان لفظ رفیق بر واحد و جمع اطلاق میکنند یا آنکه هر یک از اینها نیکورفیقی اند در معالم فرموده که مراد از نبیین حضرت پیغمبر ماست و صدیقین اشارت بابی بکر صدیق است و شهداء عمر و عثمان و علی اند رض و صالحین سائر صحابه و ملخص آیت آنست که هر که امروز کسی را دوست میدارد فردا باو خواهد بود المرء مع من احب ابیات

همچون بلبل دوستی گل گزین تا شوی با خرمن گل همنشین

زاغ چون مردار را شد همنفس یار او مردار خواهد بود و بس

ذلِک َ آن بودن با جماعت مذکوره الفَضل ُ مِن َ اللّه ِ افزونی کرامت است از خدا وَ

کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدا عَلِیماً دانا بمقاصد و نیات یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید بقتال دشمنان خُذُوا حِذرَکُم فراگیرید سلاح خود را یعنی آماده شوید برای حرب فَانفِرُوا پس بیرون روید بقتال دشمنان ثُبات ٍ گروه گروه بجهات مختلفه أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً یا سیر کنید برای جهاد مجتمع شده با یک دیگر در جهت واحده.

صفحه : 191

وَ إِن َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن َّ و بدرستی که از شما کسی هست که درنگ می نماید در بیرون رفتن بغزا و تاخیر می کند در جهاد مراد إبن ابّی و اصحاب اوست که در روز احد تخلف ورزیدند فَإِن أَصابَتکُم پس اگر رسد شما را ای مومنان مُصِیبَهٌ واقعه چون قتل و هزیمت قال َ گوید آن مبطی منافق قَد أَنعَم َ اللّه ُ عَلَی َّ بدرستی که خدا انعام کرد بر من إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً چه من نبودم با مسلمانان حاضر در معرکه قتال وَ لَئِن أَصابَکُم و اگر برسد بشما فَضل ٌ مِن َ اللّه ِ نیکوئی زیاده از خدا چون فتح و غنیمت لَیَقُولَن َّ البته گوید آن متخلف از غزوه کَأَن لَم تَکُن چنانکه گوئی نبوده بَینَکُم وَ بَینَه ُ میان شما و میان وی مَوَدَّهٌ دوستی یعنی خود را دور اندازد و سخن بر وجهی ادا کند که گویا هرگز شما را ندیده و بصحبت شما نرسیده و سخن او اینکه که یا لَیتَنِی کُنت ُ مَعَهُم ای کاش که من بودمی درین غزوه با مسلمانان فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً تا فیروزی یافتمی فیروزی بزرگ یعنی از غنیمت نصیبی وافر گرفتمی فَلیُقاتِل پس باید که قتال کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا با دشمنان دین الَّذِین َ

آنانکه در بازار معامله یَشرُون َ الحَیاهَ الدُّنیا بفروخته اند زندگانی دنیا را که رو در فنا دارد بِالآخِرَهِ بسرای جاودانی و نعیم غیر فانی وَ مَن یُقاتِل و هر که کارزار کند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه دین فَیُقتَل پس کشته گردد و درجه شهادت یابد أَو یَغلِب یا غالب آید بر دشمن و مظفر گردد فَسَوف َ نُؤتِیه ِ پس زود باشد که بدهیم او را یعنی در آخرت أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ که در صفت نیاید وَ ما لَکُم و چیست شما را ای اهل اسلام که بجد کامل و جهد شامل لا تُقاتِلُون َ جهاد نمی کنید و بکارزار اشتغال نمی نمائید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا وَ المُستَضعَفِین َ و برای آن بیچارگان گرفتار در دست کفار و ایشان جماعتی بودند در مکه که مسلمان شدند و کسان ایشان ایشانرا از هجرت بمدینه منع می کردند مِن َ الرِّجال ِ از مردان چون سلمه بن هشام و ولید بن ولید و عبّاس بن ابی ربیعه و ابو جندل بن سهیل و امثال ایشان وَ النِّساءِ و از زنان چون ام شریک و غیرها وَ الوِلدان ِ و از کودکان چون إبن عباس رض که میفرماید که من و مادر من از مستضعفان بودیم از نساء ولدان الَّذِین َ و اینکه مستضعفان آنکسانند که بزبان تضرع یَقُولُون َ میگویند یعنی دعا میکنند که.

صفحه : 192

رَبَّنا أَخرِجنا ای پروردگار ما بیرون آر ما را مِن هذِه ِ القَریَهِ ازین دیه یعنی مکه الظّالِم ِ أَهلُها دهی که ستمکارند اهل آن بسبب شرک که ظلمی بغایت عظیم است ان الشرک لظلم عظیم وَ اجعَل لَنا و بساز از برای ما مِن لَدُنک َ از نزدیک خویش

وَلِیًّا کسیکه دوست دار و متولّی کار ما باشد وَ اجعَل لَنا و دیگر بساز از برای ما مِن لَدُنک َ نَصِیراً از نزد خود یاری و مددگاری که شرا عادی را از ما دفع کند حق سبحانه دعای ایشان را مستجاب گردانید و بعضی را خروج از مکه میسر شد و برخی را که آنجا مانده بودند ولی جهت ایشان چون حضرت پیغمبر علیه السّلام فرستاد تا در روز فتح مکه همه را دلنوازی نموده مهمات ایشان را سر انجام فرمود و نصیری و حامی را برای ایشان تعیّن کرد یعنی عتاب بن اسید که حضرت رسالت پناه علیه السّلام حکومت مکه بوی داد و او یار ضعفا و مددگار آن بیچارگان بود

الَّذِین َ آمَنُوا آن کسانی که گرویده اند بخدا و رسول یُقاتِلُون َ کارزار می کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آن کسانیکه کافر شده اند از وثنی و یهودی و نصرانی یُقاتِلُون َ مقاتله می نمایند فِی سَبِیل ِ الطّاغُوت ِ در راه شیطان که طاغی و باغی است یعنی بفرمان او فَقاتِلُوا پس بکشید ای دوستان حق أَولِیاءَ الشَّیطان ِ دوستان و فرمانبرداران شیطان را و از مکائد و مصائد او مترسید إِن َّ کَیدَ الشَّیطان ِ بدرستیکه حیله و وسوسه شیطان کان َ ضَعِیفاً هست سست و بی قوت زیرا که فریبی است مجرد از حجت و برهان أَ لَم تَرَ آیا نظر نه کردی إِلَی الَّذِین َ بسوی آنانکه در مکه مبالغت میکردند چون عبد الرحمن بن عوف رض و سعد بن ابی وقاص رض و مقداد بن اسود رض و امثال ایشان که ما را دستوری ده که با اهل شرک حرب کنیم که آزار و ایذاء ایشان از

حد گذشت و بحکم الهی قِیل َ لَهُم گفته شد مر ایشانرا که از کارزار کفار کُفُّوا أَیدِیَکُم باز دارید دستهای خود را تا وقتی که فرمان الهی در رسد وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید بمستحقان زکوه را فَلَمّا کُتِب َ پس آن هنگام که بمدینه آمدند و نوشته شد یعنی واجب گشت عَلَیهِم ُ القِتال ُ بر ایشان کارزار کردن با کافران إِذا فَرِیق ٌ مِنهُم آن وقت گروهی از ایشان یَخشَون َ النّاس َ می ترسیدند از جنگ مشرکان کَخَشیَهِ اللّه ِ چنان ترسیدنی که از خدا باید ترسید أَو أَشَدَّ خَشیَهً بلکه ترسی از ان سخت تر و اینکه ترسیدن را حمل بر ضعف بشریت باید کرد نه بر کراهت امر خدا یعنی بالطبع از فوت و موت ترسیدند.

صفحه : 193

وَ قالُوا رَبَّنا و گفتند ای آفریدگار ما لِم َ کَتَبت َ برای چه چیز واجب گردانیدی عَلَینَا القِتال َ بر ما مقاتله کفّار را لَو لا أَخَّرتَنا چرا ما را نگذاشتی ایمن و فارغ نکرد إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ تا اجلی که نزدیک است بهمه کس و اگر اینکه سؤال از منافقان صادر شده چندین عجب نیست و اگر از مومنان وقوع یافته باشد از روی خوف و بددلی سخنی گفته باشند و باز توبه کرده قولی آنست که قومی از مومنان بعد از نزول آیت قتال منافق شدند و از جهاد تخلف ورزیدند اینکه سخن ایشان بود و اصح آنست که سؤال را محمول بر تمنای تخفیف تکلیف دارند نه بر وجه انکار قُل بگو ای محمّد مر اینکه ترسندگان را که دل در دنیا بسته اند که مَتاع ُ الدُّنیا آنچه بدان تمتع میگیرید از دنیا

قَلِیل ٌ اندک است در جنب آخرت وَ الآخِرَهُ و سرای آخرت خَیرٌ لِمَن ِ اتَّقی بهتر از دنیا و فاضلتر مر آن کسی را که به پرهیزد از شرک یا از همه منکرات وَ لا تُظلَمُون َ و ستم رسیده نخواهید شد ای مجاهدان یعنی از ثواب و درجات جهاد کم نخواهد کرد فَتِیلًا بمقدار رشته که بر دانه خرماست پس بوعده استیفای ثواب مستظهر باشید و از مرگ که بضرورت وقوع خواهد پذیرفت میندیشید که هیچ گردنی را ازین کمند رهائی میسر نیست و در هیچ پناهی از حدوث اینکه واقعه خلاصی متصور نی

أَینَما تَکُونُوا هر جا که باشید خواه در مدینه خواه در مکه یُدرِککُم ُ المَوت ُ دریابد شما را مرگ وَ لَو کُنتُم و اگرچه باشید شما فِی بُرُوج ٍ مُشَیَّدَهٍ در حصارهای محکم یا در کوشهای آراسته یا در بروج دوازده گانه فلک یعنی بهر حال و بهر جا آدمی را از مرگ چاره نیست رباعی

اگر کاخ تو بر سپهر اعظم سازند در کار تو چون سلسله در هم سازند

هم عاقبت اینکه حجره فانی ترا ترکان اجل سرای ماتم سازند

و حکیم سنائی میفرماید قدس سره بیت

چه کنی خانه گل آبادان دل من اینما تکونوا خوان

چون درآید اجل چه بنده چه شاه وقت چون در رسد چه بام و چه چاه

وَ إِن تُصِبهُم و اگر برسد منافقان را حَسَنَهٌ نعمت بسیار و ارزانی یا ظفر بر دشمنان چنانچه در حرب بدر بود یَقُولُوا هذِه ِ مِن عِندِ اللّه ِ میگویند اینکه نیکوئی از نزدیک خداست وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَهٌ و اگر برسد بر ایشان دست تنگی و قحط

یا هزیمت چنانچه در واقعه احد رو نمود یَقُولُوا هذِه ِ مِن عِندِک َ گویند اینکه سختی از نزدیک تو است ای محمدی و بسبب تدبیرات تو که صائب نبوده در انوار فرموده که چون حضرت رسالت پناه ص از مکه بمدینه هجرت فرمود و میوها در ان سال بر منوال سنه سابق نبود و نرخها رو بگرانی نهاد و منافقان و جهودان آن حال را نسبت بمقدم سرور عالم کردند حق سبحانه تکذیب قول ایشانرا میگوید قُل کُل ٌّ بگو ای محمّد که همه قبض و بسط و گرانی و ارزانی و هزیمت و غنیمت مِن عِندِ اللّه ِ از نزدیک خداوندست و باراده او فَما پس چیست و چه حال است لِهؤُلاءِ القَوم ِ مر اینکه گروه جهود و منافقانرا که لا یَکادُون َ یَفقَهُون َ نزدیک نیستند که فهم کنند حَدِیثاً سخنی را که مشتمل است بر مواعظ ایشان یا آنکه نیستند که سخنی دریابند بلکه چون بهایم که می شنوند و فهم نمی کنند و از بی فهمی ایشان است که میگویند ما أَصابَک َ مِن حَسَنَهٍ آنچه بتو رسد از غنیمت و فتح فَمِن َ اللّه ِ پس از فضل خداوندست وَ ما أَصابَک َ مِن سَیِّئَهٍ و آنچه بتو رسد از قتل و هزیمت اصحاب فَمِن نَفسِک َ پس از نفس تو است و بعضی معنی آیت برین وجه فرود آرند که ای انسان آنچه از نیکوئی بتو رسد از فضل و کرم خداوند است و هر ملائکه ترا پیش آید بسبب گناهان تو است وَ أَرسَلناک َ و فرستادیم ترا لِلنّاس ِ برای همه آدمیان رَسُولًا فرستاده که تبلیغ احکام کنی نه مقدّری که اسناد حسنه و سیئه بتو کنند وَ

کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدا شَهِیداً گواه برسالت تو.

صفحه : 194

مَن یُطِع ِ الرَّسُول َ هر که فرمان برد رسول را فَقَد أَطاع َ اللّه َ پس بدرستیکه فرمان برده باشد خدا را برای آنکه رسول بطاعت خدا میخواند بامر خدا پس فرمانبرداری او فرمانبرداری حق باشد و در بحر الحقایق آورده که حضرت رسالت پناه ص بوصف فنا فی اللّه و بقا باللّه موصوف بود کسیکه قائم باللّه باشد هرآئینه خلیفه اللّه بود پس خلافت حق آنحضرت را ثابت بوده در هر معامله که با خلق می نموده کما قال اللّه تعالی و ما رمیت اذ رمیت و بی شک خلیفه بود در هر معامله که خلق با او می کرده اند کما قال اللّه تعالی إِن َّ الَّذِین َ یُبایِعُونَک َ إِنَّما یُبایِعُون َ اللّه َ و طاعت چنین خلیفه بی شائبه شبهت طاعت مستخلفست مثنوی

چون تهی گشت از خود و پر شد ز دوست بیشکی فرمان اینکه فرمان اوست

ما رمیت فاش گوید برملا که نیفگندی تو افگندیم ما

تو در افگندن نئی جز آلتی فعل فاعل را بود بی علتی

عقل اینجا ره ندارد وهم نیز چشم بگشا لب فرو بند ای عزیز

وَ مَن تَوَلّی و هر که اعراض کند از فرمان تو فَما أَرسَلناک َ پس نفرستادیم ترا عَلَیهِم حَفِیظاً بر ایشان نگاهبانی که ایشانرا از ارتکاب معاصی محافظت کنی بعضی از علماء اینکه حکم را بآیت السّیف منسوخ دانند وَ یَقُولُون َ و میگویند منافقان در حضور تو طاعَهٌ از ما فرمانبرداری و از تو حکم فَإِذا بَرَزُوا پس چون بیرون روند مِن عِندِک َ از نزدیک تو بَیَّت َ طائِفَهٌ مِنهُم به شب با یکدیگر میگویند گروهی از ایشان غَیرَ الَّذِی تَقُول ُ غیر آنکه

روز با تو میگویند یا می گویند غیر آنکه تو با ایشان می گوئی لفظ تقول غائبه مؤنث است و فاعلش ضمیر عاید بطائفه یا مخاطب مذکر که حضرت پیغمبر است علیه السلام وَ اللّه ُ یَکتُب ُ و خدا می نویسد در لوح محفوظ یا کرام الکاتبین بامر خدا می نویسند ما یُبَیِّتُون َ آنچه ایشان می گویند و تدبیر می کنند در شب فَأَعرِض عَنهُم پس رو بگردان از عتاب ایشان که بواسطه اظهار اسلام حکم قتل بر ایشان جاری نیست وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ و توکل کن بر خدا و کار خود را وی گذار وَ کَفی بِاللّه ِ و بس است خدا وَکِیلًا قائم بامور بندگان و متصرف در احوال ایشان و کفایت کننده مهمات متوکلان أَ فَلا یَتَدَبَّرُون َ القُرآن َ آیا چرا تامل نمی نمایند اینکه منافقان در قرآن و تفکر نمی کنند در ان تا بر ایشان ظاهر گردد بآثار اعجاز که اینکه کلام حق است وَ لَو کان َ و اگر بودی اینکه قرآن مِن عِندِ غَیرِ اللّه ِ از نزدیک غیر خدا یعنی کلام مخلوق بودی چنانچه زعم اهل کفر و نفاق است لَوَجَدُوا هرآئینه یافتندی اهل عقول و فهم فِیه ِ اختِلافاً کَثِیراً درو اختلاف بسیار از تناقض معنی و تفاوت نظم زیرا که کلام بشر خالی از تفاوت و خللی نیست خواه بحسب لفظ و خواه از روی معنی.

صفحه : 195

وَ إِذا جاءَهُم و چون بیاید بمنافقان أَمرٌ کاری یعنی چیزی یا مهمی مِن َ الأَمن ِ از آنچه موجب ایمنی باشد چون عزم حضرت رسالت پناه ص بر مصالحه قومی یا ظفر لشکر اسلام أَوِ الخَوف ِ یا آنچه سبب ترس و

بیم بود چون اجتماع اعادی یا نکبت سریه از سرایای مسلمانان أَذاعُوا بِه ِ افشا کنند آن خبر را قبل از تحقق آن و در ان افشا ضرر و فساد است زیرا که خبر نیکو سبب تهیّج فتنه است در میان دشمنان و آهنگ ایشان بر حرب اهل اسلام و خبر بد موجب ضعف مسلمانان و پریشانی ایشان است وَ لَو رَدُّوه ُ و اگر بازگذارند آن خبر را إِلَی الرَّسُول ِ برای صائب پیغمبر ص تا اگر صلاح داند خود آشکارا کند وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم یا بتدبیر خداوندان امر از اهل ایمان چون اشراف صحابه رض و امرای سرایا لَعَلِمَه ُ الَّذِین َ هرآئینه بدانند آنرا آنانکه یَستَنبِطُونَه ُ مِنهُم استخراج می کنند خبر را و نیکو تحقیق فرمایند از پیغمبر و اولی الامر آنکه دانند که کدام خبر را افشا و کدام را اخفا باید کرد وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ عَلَیکُم و اگر نه فضل خدا بودی بر شما بارسال رسل وَ رَحمَتُه ُ و بخشایش او بانزال قرآن و گفته اند فضل حضرت پیغمبر ص است یا اسلام و رحمت قرآن ست یا توفیق که اگر نه برکت اینها بودی لَاتَّبَعتُم ُ الشَّیطان َ هرآئینه پیروی می کردید شیطان را إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی از شما که بمدد عصمت ربانی از وساوس شیطانی ایمن می ماندند و گفته اند قلیل جماعتی اند که قبل از بعث رسول ص و نزول قرآن بمحض موهبت الهی راه راست یافتند چون ورقه بن نوفل و قس بن ساعده و بحیرا راهب و زید بن عمر و سیف بن ذی یزن و امثال ایشان فَقاتِل پس تو کارزار کن فِی سَبِیل ِ

اللّه ِ در راه طاعت و رضای خدا، نزول آیت در بدر و موعد بود که حضرت رسالت پناه عزیمت بدر فرمود و نعیم بن مسعود مردمان را از لشکر ابو سفیان می ترسانید و بعضی از صحابه رض رفتن را کاره بودند و حضرت می فرمود که اگر همه نمی روند من تنها می روم آیت فرود آمد که اگر دیگران تخلف ورزند از کارزار تو تنها برو و مقاتله کن لا تُکَلَّف ُ إِلّا نَفسَک َ تکلیف کرده نشده تو در جهاد مگر در نفس خود پس از مخالفت دیگران غمناک مشو وَ حَرِّض ِ المُؤمِنِین َ و ترغیب کن مومنان را بر قتال مشرکان که بر تو تحریض است نه تکلیف عَسَی اللّه ُ أَن یَکُف َّ شاید که خدا باز دارد از مسلمانان بَأس َ الَّذِین َ کَفَرُوا شدت کارزار آنها که کافر شدند یعنی قریش بآنکه ترس در دل ایشان اندازد و همین حال در بدر صغری واقع شد که ابو سفیان بترسید و در موضع حرب بدر نیامده چنانچه در سوره آل عمران مذکور شد وَ اللّه ُ أَشَدُّ بَأساً و خدای سخت تر است در هیبت و صولت از قریش وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا و سخت تر در عقوبت و عذاب ایشان.

صفحه : 196

مَن یَشفَع هر که درخواست کند شَفاعَهً حَسَنَهً درخواست نیکو که حقی بدان ثابت شود و نفعی بکسی رسد و ضرری از کسی مندفع گردد یَکُن لَه ُ باشد مر آن شفیع را نَصِیب ٌ مِنها بهره از ثواب آن وَ مَن یَشفَع و هر که در خواهد شَفاعَهً سَیِّئَهً درخواست بد که بدان حقی از حقوق فوت شود و ضرری بکسی رسد و خیری باز دارد یَکُن لَه ُ کِفل ٌ مِنها باشد مر او

را نصیبی از وبال آن وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا عَلی کُل ِّ شَی ءٍ مُقِیتاً بر همه چیزها توانا و صاحب قدرت یا نگهبان همه چیز یا گواه همه چیز وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ و چون تحیت داده شوید بسلام فَحَیُّوا پس شما نیز تحیت کننده خود را تحیّت گوئید بِأَحسَن َ مِنها به نیکوتر از آن تحیّت اگر او گوید السلام علیکم شما در جواب گوئید و علیکم السّلام و رحمه اللّه و اگر او سلام با رحمت جمع کند شما در جواب او و برکاته زیادت کنید أَو رُدُّوها یا همان تحیت را بازگردانید یعنی در جواب السلام علیک بگوئید و و علیک السلام اینکه مقدار فرض است و آنچه اول گفته شد سنت است فضل شرایط سلام و جواب و آداب آن در جواهر التفسیر از روی تفصیل مذکورست و بعضی برآنند که اگر مسلّم مسلم باشد جواب باحسن وجوه باید گفت و اگر غیر مسلم بود بر ورد باید کرد بلفظ و علیک إِن َّ اللّه َ کان َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ حَسِیباً بدرستیکه خدا هست بر همه چیزها حساب کننده پس شما را به تحیت و جواب آن حساب خواهد کرد اللّه ُ خداست که بی شبه لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی سزای پرستش نیست مگر او لَیَجمَعَنَّکُم بخدا سوگند که جمع خواهد کرد شما را در قبور إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز قیامت که برانگیزد لا رَیب َ فِیه ِ هیچ شکی نیست در ان روز یا در جمع آن وَ مَن أَصدَق ُ و کیست صادق تر مِن َ اللّه ِ حَدِیثاً از خدای تعالی یعنی نیست از وی راستگوتر از جهت

قول و وعده یعنی کذب را در سخن و وعده حق راه نیست زیرا که آن نقص است و خدا از نقص مبرا است آورده اند که قومی از مکه هجرت کردند و در اثنای طریق پشیمان شده بازگشتند و به پیغمبر ع پیغام و اسلام خویش بمدینه فرستادند مسلمانان را در باب ایشان اختلاف افتاد و جمعی بایمان ایشان قائل بودند و بعضی بنفاق ایشان حکم میفرمودند آیت آمد که فَما لَکُم پس چیست مر شما را فِی المُنافِقِین َ در شان منافقان که متفرق شده اند فِئَتَین ِ بدو فرقه و جمعی برآنند که بعضی از مهاجران ناخوشی هوای مدینه را بهانه ساخته از حضرت رسالت پناه ص اجازت اقامت ببادیه نمودند و از مدینه بیرون رفته بمشرکان مکه به پیوستند و صحابه رض را در اسلام ایشان تردد پدید آمد اینکه آیت نازل شد که شما چرا دو گروه شدید و بر کفر ایشان اتفاق نمی کنید وَ اللّه ُ أَرکَسَهُم و حال آنست که خدا رو کرد ایشانرا النصف بحکم کفر از قتل و سبی بِما کَسَبُوا بانچه عمل کردند و روی از مومنان برتافته رجوع بکافران نمودند أَ تُرِیدُون َ أَن تَهدُوا آیا میخواهید که راه نمائید مَن أَضَل َّ اللّه ُ آنرا که گمراه ساخت است خدا وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هرکرا خدای تعالی گمراه گرداند فَلَن تَجِدَ لَه ُ سَبِیلًا پس نیابی تو مر او را راهی بحق

صفحه : 197

وَدُّوا و دوست میدارند اینکه برگشتگان از دین لَو تَکفُرُون َ آنکه کافر شوید شما کَما کَفَرُوا همچنانکه ایشان کافر شده اند فَتَکُونُون َ سَواءً تا باشید برابر یکدیگر در ضلالت فَلا تَتَّخِذُوا پس فرا مگیرید مِنهُم از ایشان أَولِیاءَ دوستان

حَتّی یُهاجِرُوا تا وقتی که ایمان آرند و متحقق شود ایمان ایشان بآنکه هجرت کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه رضای خدا هجرتی خالی از غرض و ریا فَإِن تَوَلَّوا پس اگر اعراض کنند از ایمان و هجرت فَخُذُوهُم پس بگیرید ایشان را و اسیر کنید وَ اقتُلُوهُم و به کشید ایشانرا حَیث ُ وَجَدتُمُوهُم هر جا که یابید در حل و حرم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم و فرامگیرید از ایشان وَلِیًّا دوستداری وَ لا نَصِیراً و نه یاری و مددگاری بلکه ایشانرا بگیرید و بقتل آرید إِلَّا الَّذِین َ یَصِلُون َ مگر آنانرا که پیوند کنند و پناه برند إِلی قَوم ٍ بگروهی که واقع شده است بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ میان شما و ایشان پیمانی و آن قبیله خزاعه بودند یا بنی بکر یا بنی اسلم که پیغمبر ص بایشان مقرر کرده بود که هر که بجوار ایشان درآید در جوار آنحضرت ص باشد علیه السّلام أَو جاؤُکُم یا به پیوندند بقومی که آمدند بشما حَصِرَت صُدُورُهُم و حال آنکه تنگ بود سینهای ایشان و کراهیت داشتند أَن یُقاتِلُوکُم آنرا که با شما جنگ کنند أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم یا کارزار کنند با قوم خود از کفار، و ایشان بنی مدلج بودند که پیمان بستند بر آنکه با پیغامبر مقاتله نکنند و با قریش نیز بر همین گونه عهد کردند وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم هر آئینه مسلّط ساختی ایشان را بر شما یا آنکه ترس شما از دل ایشان بیرون بردی فَلَقاتَلُوکُم پس هر آئینه با شما قتال کردندی فَإِن ِ اعتَزَلُوکُم پس اگر

از شما کناره کنند اینکه مرتدان و حلفای معاهدان شما فَلَم یُقاتِلُوکُم پس کارزار نکنند با شما وَ أَلقَوا إِلَیکُم ُ السَّلَم َ و القا کنند بجانب شما انقیاد و استسلام را یعنی از شما امان طلبند فَما جَعَل َ اللّه ُ لَکُم پس نساخت و نداد خدای مر شما را عَلَیهِم سَبِیلًا بر ایشان راهی در قتل نفس و نهب اموال ایشان حکم اینکه آیت بآیت فاذا انسلخ الاشهر الحرم منسوخست.

صفحه : 198

سَتَجِدُون َ زود باشد که بیابید آخَرِین َ قوم دیگر را یعنی قبیله غطفان یا بنی اسد که بمدینه آمده اظهار اسلام کنند یُرِیدُون َ أَن یَأمَنُوکُم میخواهند که ایمن باشند از شما و چون از مدینه بازگردند کافر شوند وَ یَأمَنُوا قَومَهُم و اراده ایشان آنکه ایمن شوند از قوم خود کُلَّما رُدُّوا هرگاه که بخوانند ایشانرا إِلَی الفِتنَهِ بسوی کفر یا قتال باهل اسلام أُرکِسُوا فِیها بازگردند بدان فتنه فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم پس اگر از قتال شما کناره نگیرند وَ یُلقُوا إِلَیکُم ُ السَّلَم َ و القا نکنند بسوی شما صلح و طلب امان را وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم و باز ندارند دستهای خود را از قتال شما فَخُذُوهُم پس بگیرید ایشان را وَ اقتُلُوهُم و بکشید ایشانرا حَیث ُ ثَقِفتُمُوهُم هر جا که بر ایشان دست یابید وَ أُولئِکُم و آن گروه جَعَلنا لَکُم دادیم ما مر شما را عَلَیهِم بر ایشان سُلطاناً مُبِیناً حجتی روشن در تعریض به قتل و سبی ایشان و آن حجت وضوح کفر و وقوع غدر و مکر ایشان است وَ ما کان َ و نه سزد و روا نباشد لِمُؤمِن ٍ مر مومنی را أَن یَقتُل َ مُؤمِناً آنکه بکشد مومنی را بغیر

حق إِلّا خَطَأً مگر کشتنی بخطا وَ مَن قَتَل َ مُؤمِناً خَطَأً و هر که مومنی را بخطا بکشد فَتَحرِیرُ رَقَبَهٍ بس بر اوست آزاد کردن بنده مُؤمِنَهٍ گرویده وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ و بروست دیت تمام ادا کرده شده إِلی أَهلِه ِ بورثه مقتول که قسمت کنند میان یک دیگر چون سائر مواریث إِلّا أَن یَصَّدَّقُوا مگر آنکه ورثه تصدق کنند بر قاتل و دیت را ازو عفو نمایند نزول آیت در شان عیاش بن ابی ربیعه است که قبل از هجرت مسلمان شده از اقارب خود پنهان میداشت شبی گریخت و روی بمدینه نهاد و مادر او در فراق او ناله و فریاد برگرفت و ابو جهل و برادر او حارث که برادر مادری عیاش بودند جزع و فزع مادر مشاهده نموده از عقب عیاش رفتند و از نزدیک مدینه او را بافسانه و افسون بازگردانیدند و در مکه دست و پایش بربسته بآفتاب می انداختند تا از مسلمانی بازگردد و حارث بن زید روزی برو بگذشت و گفت ای عیاش اینکه همه محنت چرا می کشی مفارقت دین اسلام اختیار کن و آسوده شو القصه عیاش از بسیاری ایذا و آزار کلمه که از وی می طلبیدند بگفت و دیگر باره حارث او را سرزنش کرد که ازین دین که برگشتی اگر حق بود پس ترک دین حق کردی و اگر باطل بود پس تو بر باطل بودی عیاش ازو در غضب شد و سوگند خورد که اگر روزی بر تو دست یابم بهر حال که باشم ترا بکشم پس عیاش هجرت نموده تجدید اسلام کرد و حارث نیز بمدینه آمده مسلمان شد و عیاش در وقت بیعت

حارث و اسلام او حاضر نبود روزی عیاش حارث را در محله قبا تنها بازیافت و بنابر آن سوگند ویرا بقتل رسانید صحابه رض عیاش را ملامت کردند که مسلمان را بناحق کشتی در قیامت چه جواب خواهی داد عیاش بر آن صورت نادم شده بخدمت پیغمبر آمد و تمام قصّه بعرض رسانید و گفت من از اسلام او خبر نداشتم و بخطا امری واقع شده منتظر جزاام اینکه آیت فرود آمد و حکم قتل خطا مبین شد فَإِن کان َ پس اگر باشد مقتول مِن قَوم ٍ عَدُوٍّ لَکُم از گروهی که دشمن شمااند یعنی کافران.

وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و او مومن باشد فَتَحرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَهٍ پس بر قاتل اوست آزاد کردن بنده مؤمن و ادای دیت باهل او نشاید کرد زیرا که میان کافر و مؤمن وراثت نیست وَ إِن کان َ مِن قَوم ٍ و اگر آنکه کشته شده از قومی باشد که بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ میان شما و ایشان عهد و پیمان است یا اهل ذمه بود حکم او در دیت کفارت حکم مسلمانان است فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ پس بر قاتل است دیتی ادا کرده شده.

صفحه : 199

إِلی أَهلِه ِ با اهل او وَ تَحرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَهٍ و آزاد کردن بنده مومن فَمَن لَم یَجِد پس هر که نیابد بنده و قدرت نداشته بر خریدن او فَصِیام ُ شَهرَین ِ مُتَتابِعَین ِ پس بروست روزه دو ماه از پی یکدیگر تَوبَهً مِن َ اللّه ِ و اینکه حکم کرد خدا تا توبه دهد شما را توبه دادنی و اینکه توبه دادن از خدا هست و بتوفیق او وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً و هست خدا دانا بحال قاتل و مقتول

حَکِیماً حکم کننده در باب دیت و کفارت آورده اند که مقیس بن ضبابه برادر خود هشام را در محله بنی النجار کشته یافت بحضرت رسالت پناه آمده صورت حال بموقف عرض رسانید و آنحضرت زهیر فهری را با او نزد اعیان بنی النجار فرستاد که اگر می دانید که کشنده هشام کیست او را بمقیس سپارید و الا دیت او بموجب شریعت ادا کنید بنی النجار چون ازین پیغام آگاه شدند صد شتر تسلیم مقیس کردند و مقیس با زهیر رو بمدینه نهادند چون نزدیک شهر رسیدند وسوسه شیطان مقیس را بران داشت که زهیر فهری بیگناه را بکشت و باز خود گفت نفسی را بقصاص نفسی بکشتم و مرادیت سود آمد پس مرتد شده روی بمکه نهاد

و اینکه آیت نازل شد که وَ مَن یَقتُل و هر بکشد مُؤمِناً مُتَعَمِّداً مومنی را بقصد و عمد و حلال داند کشتن او را فَجَزاؤُه ُ جَهَنَّم ُ پس پاداش او دوزخ ست خالِداً فِیها در حالتی که جاوید باشد در ان وَ غَضِب َ اللّه ُ عَلَیه ِ و خشم گرفت خدا بر او وَ لَعَنَه ُ و براند او را و دور ساخت از رحمت خویش وَ أَعَدَّ لَه ُ و آماده ساخته است برای او عَذاباً عَظِیماً عذابی بزرگ بجهت ارتکاب اینکه گناه بزرگ آورده اند که حضرت رسالت پناه ص سریّه را بر سر قومی فرستاد و مرداس فدکی از ایشان مسلمان بود قوم او بگریختند و او با مال و متاع و غنم خود بکوهی متحصن شد همین سریه که تکبیرگویان رسیدند و مرداس آواز تکبیر ایشان شنید او نیز تکبیر گفت و بر مومنان سلام کرده زبان بگفتار لا اله الا اللّه محمّد رسول

اللّه گشاده از کوه زیر آمد اسامه بن زید فی الحال برو تاخت و بضرب شمشیر سرش بینداخت و هر چه داشت غارت کرده گوسفندان او را براند اینکه خبر که بحضرت رسید بغایت متألم شده گفت ای اسامه کسی را کشتی که از بیگانگی شرک تبرا نموده به یگانگی حق معترف بود اسامه بر آن عمل نادم شده گفت یا رسول اللّه برای من طلب آمرزش کن حضرت سه نوبت فرمود فکیف بلا اله الا اللّه و روایتی آنست که اسامه گفت یا رسول اللّه کلمه گفتن مرداس از ترس شمشیر ما بود حضرت ص فرموده لا شققت قلبه هیچ دل او را شکافته بودی تا دانی که او راست میگوید یا دروغ و اینکه آیت نازل شد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِذا ضَرَبتُم چون سفر کنید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا یعنی بجهاد روید فَتَبَیَّنُوا پس نیک بپرسید و به آهستگی تفحص کنید وَ لا تَقُولُوا و مگوئید لِمَن أَلقی إِلَیکُم ُ السَّلام َ هر کسی را که القا کند به شما سلام را یعنی تحیت اهل اسلام گوید لَست َ مُؤمِناً تو مومن نیستی بلکه بجهت ایمنی از ما اینکه کلمه گفتی تَبتَغُون َ می طلبید ای مجاهدان عَرَض َ الحَیاهِ الدُّنیا مال فانی دنیا را مراد غنیمت و غنم مرداس است و اگر شما طالب غنیمتید فَعِندَ اللّه ِ پس نزدیک خدا مَغانِم ُ کَثِیرَهٌ غنیمتهای بسیارست که بدست شما خواهد داد تا بی نیاز شوید از قتل مسلمانان برای مال و اگر چنانچه بفرض تقدیر مرداس از ترس شمشیر کلمه گفت و سلام کرد کَذلِک َ کُنتُم همچنین بودید

شما مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی باول که در اسلام درآمدند بجهت عصمت خون و مال خود توسل بکلمه شهادت می نمودید فَمَن َّ اللّه ُ عَلَیکُم پس منت نهاد خدا بر شما بآنکه استقامت داد شما را در دین فَتَبَیَّنُوا پس نیک روشن و مبین سازید مهم را و در قتل مردم تعجیل مکنید از روی گمان چه وبال زنده گذاشتن هزار کافر نزدیک خدا کمترست از کشتن یک مسلمان إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً بآنچه شما می کنید دانا-

صفحه : 200

لا یَستَوِی القاعِدُون َ و برابر نیستند نشینندگان در خانهای خود مِن َ المُؤمِنِین َ از مومنان غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ که نباشند خداوندان بیماری و عجز وَ المُجاهِدُون َ و جهاد کنندگان فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا بِأَموالِهِم بمالهای خود که تهیّه اسباب قتال و تجهیز مقاتلان می کنند وَ أَنفُسِهِم و در نفسهای خود که در معرض قتل درمی آرند و چگونه برابر تواند بود کسیکه در مرتبه راحت تن پروری کند بآنکه در معرکه مجاهدت جان بازی نماید زید بن ثابت رض میفرماید که اینکه آیت فرود آمد و درو غیر اولی الضرر نبود إبن ام مکتوم رض گفت یا رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) حال من چون باشد که نابیناام و محروم از دولت مقاتله باعدا همان زمان آثار وحی بر آنحضرت ص ظاهر شد و بعد از کشف آن حال فرمود که بنویس من المؤمنین غیر اولی الضرر فَضَّل َ اللّه ُ تفضیل داد خدا المُجاهِدِین َ جهادکنندگان را بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم بمالهای و نفسهای خود عَلَی القاعِدِین َ دَرَجَهً بر نشینندگان بعذر پایه بلند که آن غنیمت است و ظفر و

نام نیکو وَ کُلًّا و همه را از قاعدان بعذر که مثل جهاد دارند و نمی توانند و مجاهدان که خود مباشرانند وَعَدَ اللّه ُ الحُسنی وعده کرده است خدا پاداش نیکو که آن بهشت است اما تفاضل درجات و تفاوت مراتب بزیادتی عمل خواهد بود وَ فَضَّل َ اللّه ُ المُجاهِدِین َ و تفضیل کرد خدا مجاهدانرا عَلَی القاعِدِین َ بر نشستگان بی عذر أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ که آن دَرَجات ٍ مِنه ُ پایهای بلند از خدای تعالی در آخرت و گفته اند هفتاد درجه است میان هر دو درجه مقدار دویدن اسپ تیزرو راه هفتاد ساله وَ مَغفِرَهً وَ رَحمَهً و آمرزش و بخشایش وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً و هست خدای تعالی آمرزنده گناهان گذشته ایشان رَحِیماً مهربان بر ایشان در ازدیاد اجر ایشان در اخبار آمده که جماعت مسلمانان چون قیس بن فاکهه و قیس بن ولید و امثال ایشان با وجود قدرت از مکه بمدینه هجرت نکردند و چون رؤسای قریش بجانب بدر می شتافتند ایشان همراه کافران قریش بحرب گاه حاضر گشتند و به شمشیر مسلمانان کشته شدند حق سبحانه در شان ایشان اینکه آیت فرستاد که إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه تَوَفّاهُم ُ المَلائِکَهُ جان می ستانند از ایشان ملائکه که اعوان ملک الموت اند ظالِمِی أَنفُسِهِم در حالتی که ایشان ستمکاری بودند بر نفس خود بترک هجرت و در آنوقت هجرت فرض بوده و یا بموافقت با کفّار و آن ممنوع بوده قالُوا گفتند ملائکه از روی سرزنش ایشانرا که فِیم َ کُنتُم در چه چیز بودید شما از کار دین و با کدام طائفه بودید از مشرکان و موحدان قالُوا کُنّا گفتند بودیم ما مُستَضعَفِین َ فِی الأَرض ِ ضعیفان و عاجزان در

زمین مکّه و کفّار غالب بودند قالُوا گفتند فرشتگان تکذیب ایشانرا أَ لَم تَکُن أَرض ُ اللّه ِ واسِعَهً که آیا نبود زمین خدا گشاده و بسیار در دنیا فَتُهاجِرُوا فِیها که شما هجرت کنید در طرف دیگر از ان چنانچه مهاجران حبشه و مدینه هجرت کردند یعنی بعضی مردمان که ایمان آورده بودند و حضرت ص ایشان را فرمود که شما در میان کفّار نخواهید ماند.

شما جای ساکن شوید پس چون مرا فرمان هجرت شود شما بیائید بعضی بطرف حبشه هجرت کردند و بعضی سوی مدینه رفتند و چون حضرت ص هجرت کرد با حضرت ص ملاقی شدند ایشان که در حبشه و مدینه بودند فَأُولئِک َ پس آن گروه تارکان هجرت مَأواهُم جَهَنَّم ُ جای ایشان دوزخ است وَ ساءَت مَصِیراً گوید بازگشتی است ایشانرا دوزخ و اینکه عقوبت بهمه تارکان هجرت را مقرر است.

صفحه : 201

إِلَّا المُستَضعَفِین َ مگر کسانی را که بحسب واقع ضعیف و عاجزاند مِن َ الرِّجال ِ از مردان وَ النِّساءِ و از زنان وَ الوِلدان ِ و کودکان لا یَستَطِیعُون َ حِیلَهً که توانائی و چاره سازی ندارند وَ لا یَهتَدُون َ سَبِیلًا و نمی شناسند راه مدینه را یا طریق بیرون آمدن را فَأُولئِک َ پس آن گروه بیچارگان عَسَی اللّه ُ شاید خدا أَن یَعفُوَ عَنهُم آنکه عفو کند از ایشان لفظ عفو ایمائی می کند بر آنکه ترک هجرت امری خطیر بوده حتّی که مضطر هم ایمن نمی تواند بود وَ کان َ اللّه ُ عَفُوًّا و هست خدای عفوکننده از معذوران غَفُوراً آمرزنده گناهان ایشان وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل ِ اللّه ِ و هر که هجرت کند در راه طاعت خدا یَجِد فِی الأَرض ِ یابد در زمین مُراغَماً کَثِیراً

موضع بسیار یعنی آرامگاه ها وَ سَعَهً و فراخی در روزی یا گشادگی در اظهار دین و اعلای کلمه توحید عمرو بن دینار از عکرمه رض روایت میکند که در مکه بسیار کس ایمان آورده بودند و استطاعت هجرت نداشتند چون اینکه آیت تهدید بر ترک هجرت نازل شد و نوشته آن بدست ضعیفان مکه رسید جندع بن ضمره پسران را گفت هر چند که من پیر و بیمارم از جمله مستضعفان نیستم چاره رفتن میتوانم و راه مدینه را می دانم می ترسم که ناگاه بدست اجل درمانم و به سبب ترک هجرت ایمان من خلل پذیرد و مرا بر همین سریر که خفته ام بیرون برید پسران اشارت پدر را منقاد شده استعداد راه مهیّا کردند و بمنزل تنعیم نزول نموده اثر موت بر جندع ظاهر شد دست راست خود را بر دست چپ نهاد و گفت خدایا اینکه دست از آن تو و اینکه دیگر از آن رسول تو بیعت می کنم ترا بدانچه بیعت کرده رسول تو با تو اینکه بگفت و درگذشت و خبر او بمدینه رسیدی بعضی از اصحاب گفتند اگر بمدینه رسیدی اسلام او کاملتر و مزد او شاملتر بودی حق تعالی آیت فرستاد وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه ِ و هر که بیرون آید از خانه خود مُهاجِراً إِلَی اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ در حالتی که هجرت کننده باشد بخدا و رسول او یعنی برای ایشان یا برای تقرب بایشان ثُم َّ یُدرِکه ُ پس دریابد او را المَوت ُ مرگ در اثنای طریق و بهجرتگاه نرسد فَقَد وَقَع َ أَجرُه ُ پس بدرستیکه ثابت شد مزد او عَلَی اللّه ِ بر خدای وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً

و هست خدا آمرزنده گناه کسیکه تاخیر در هجرت کرده رَحِیماً مهربان در وعده مثوبت او بحسن نیت او وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض ِ و چون سفر کنید در زمین فلیس عَلَیکُم جُناح ٌ پس نیست بر شما گناهی أَن تَقصُرُوا مِن َ الصَّلاهِ در آن که کوتاه سازید از نماز یعنی رباعی را دو رکعت گزارید إِن خِفتُم اگر ترسید أَن یَفتِنَکُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا از آنکه شما را بکشند آنکسانی که کافران اند اینکه شرط باعتبار غالب ست چه در آنوقت در حوالی مدینه مسلمانان را دشمنان بوده اند و حالی بی ترس نیز قصر باید کردن إِن َّ الکافِرِین َ بدرستیکه کافران کانُوا لَکُم هستند مر شما را عَدُوًّا مُبِیناً دشمنی آشکارا.

صفحه : 202

وَ إِذا کُنت َ فِیهِم و چون تو باشی در میان ایشان بوقت خوف از اعادی فَأَقَمت َ لَهُم ُ الصَّلاهَ پس خواهی که اقامت کنی برای ایشان نماز را لشکر خود را دو قسم ساز فَلتَقُم طائِفَهٌ مِنهُم مَعَک َ پس باید که بایستند گروهی از ایشان با تو و نماز گذارند و گروه دیگر رو بروی دشمن بایستند وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم و باید که فرا گیرند آنانکه نماز میگزارند سلاحهای خود را از روی حزم و احتیاط فَإِذا سَجَدُوا پس چون سجده کنند نمازگذارندگان فَلیَکُونُوا پس باید که باشند آنها که نماز میگذارند مِن وَرائِکُم پس از شما در برابر دشمن و چون اینکه گروه یک رکعت بگزارند بصف لشکر باز روند وَ لتَأت ِ طائِفَهٌ أُخری و باید که بیایند آن طایفه دیگر که لَم یُصَلُّوا نماز نگذارده اند و پاس لشکر می کردند فَلیُصَلُّوا مَعَک َ پس بگذارند با تو یک رکعت دیگر وَ لیَأخُذُوا باید که بردارند ایشان نیز با

خود حِذرَهُم آلتی که بدان حذر می کنند از دشمن چون سپر و خود و زره وَ أَسلِحَتَهُم و سلاحها که بدان جنگ می کنند چون شمشیر و حربه و تیر و کمان وَدَّ الَّذِین َ کَفَرُوا دوست میدارند آنانکه کافر شده اند لَو تَغفُلُون َ آنرا که غافل شوید عَن أَسلِحَتِکُم از سازهای حرب خود وَ أَمتِعَتِکُم و از متاعهای خویش چون البسه و سائر رخوت فَیَمِیلُون َ عَلَیکُم پس حمله آورند بر شما مَیلَهً واحِدَهً یک حمله و هر چه یابند ببرند نقل ست که حضرت رسالت ص پناه علیه السّلام بغزوه رفته و همین که بعسفان رسید مشرکان عرب را دید که صف راست کرده و قتال و جدال را مهیا شده، حضرت ص نیز بفرمود تا لشکر اسلام در مقابله صف برکشیدند وقت نماز پیشین درآمد و سواد لشکر کفار میان قبله و سپاه مسلمانان حائل بودند حضرت رسالت پناه ص با صحابه رض باقامت صلاه اشتغال فرمودند و کفار معاینه رکوع و سجود ایشان مشاهده مینمودند بعد از فراغت اهل اسلام از نماز کافران حسرت خوردند که چرا بر ایشان هجوم نمی کردیم و بترک تاز و شوکت دمار از ایشان بر نیاوریم یکی از زمره کفار آواز داد که اینکه قوم را بعد ازین نمازی دیگر هست که در اعزاز و اکرام آن غایت مبالغه بتقدیم میرسانند فرصت نگاه داشته در آنوقت ناگاه بر سر ایشان رانیم و بکام دل ازین دشمنان داد انتقام بستانیم هنوز وقت صلاه عصر درنیامده بود که جبرئیل ع فرود آمد و کیفیّت نماز خوف بدین آیت بحضرت رسالت پناه ص تعلیم داد فقها را در چگونگی اینکه نماز اختلاف بسیار است و در کتب

فقهیه مقرر شده وَ لا جُناح َ عَلَیکُم و هیچ گناهی نیست بر شما إِن کان َ بِکُم أَذی ً اگر باشد شما را رنجی مِن مَطَرٍ از باران که گران گرداند اسلحه های شما را أَو کُنتُم مَرضی یا باشید بیماران و ناتوان در حمل سلاح أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم آنکه بنهید سلاحهای خود را وَ خُذُوا حِذرَکُم و بهر حال فراگیرید آلات نگهداشت خود را تا خصم بر شما هجوم نکند و گفته اند مراقب و برحذر باشید إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا أَعَدَّ لِلکافِرِین َ عَذاباً مُهِیناً آماده کرده است برای کافران عذابی خوارکننده.

صفحه : 203

فَإِذا قَضَیتُم ُ الصَّلاهَ پس چون ادا کردید نماز خوف را و فارغ شدید از ان فَاذکُرُوا اللّه َ پس یاد کنید خدای را قِیاماً در حال قیام که شمشیر میزنید وَ قُعُوداً و در حال نشستن که تیر می اندازید وَ عَلی جُنُوبِکُم و بر پهلوهای خود آنزمان که زخم خورده آید افتاده اید و گفته اند مراد یاد کردن خداوند است در همه احوال و در زاد المسلمین آورده که ذکر بمعنی خوف است یعنی بترسید از خدا قِیاماً در وقت تصرف در امور وَ قُعُوداً و در حال اشتغال باکل و شرب و مصاحبت با خلق وَ عَلی جُنُوبِکُم و در زمانی که توجه بمنام کردید و مژده أَلّا تَخافُوا نتیجه چنین خوف تواند بود بیت

هر که نی در خوف گم شد هوش او نشنود الا تخافوا گوش او

خائفان را الا تخافوا گشت درس هر که خوفش نیست چون گوئی مترس

فَإِذَا اطمَأنَنتُم پس چون بیارامیدید و از خوف ایمن شدید فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ پس بگذارید نماز را بتعدیل ارکان و حفظ شرائط آن

إِن َّ الصَّلاهَ بدرستیکه نماز کانَت عَلَی المُؤمِنِین َ هست بر مؤمنان کِتاباً مَوقُوتاً فرضی موقت یعنی محدود باوقات که اخراج آن از اوقات آن روا نیست وَ لا تَهِنُوا و سستی مکنید و ضعف مورزید فِی ابتِغاءِ القَوم ِ در طلب کافران و کارزار با ایشان اینکه آیت در غزوه حمراء الاسد نازل شد که حضرت رسالت ص پناه بعد از جنگ احد میخواست که از عقب ابو سفیان رود و صحابه رض از جراحات متألم بودند حق سبحانه میفرماید که إِن تَکُونُوا تَألَمُون َ اگر هستید شما ای مؤمنان که دردمند شدید از جراحتها فَإِنَّهُم یَألَمُون َ پس بدرستیکه کافران نیز دردمندند و زخم خورده کَما تَألَمُون َ همچنان که شما هستید وَ تَرجُون َ مِن َ اللّه ِ و شما با وجود الم امید میدارید از خدا ما لا یَرجُون َ آنچه ایشان امید نمیدارند از ثواب در آخرت و نصرت در دنیا وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا عَلِیماً دانا بضمائر شما حَکِیماً محکم کار در امر و نهی آورده اند که طعمه بن ابیرق از بنی ظفر شبی در خانه قتاده بن نعمان نقبی زد و زرهی که در ابنان آرد پنهان کرده بود بدزدید قضا را ابنان شکافی داشت همه راه آرد میریخت تا بخانه طعمه و طعمه آنرا در خانه ننهاد بلکه از خانه بیرون آمد بخانه یهودی که او را زید بن السمین می گفتند برده بطریق ودیعت بدو سپرد بامداد قتاده بر اثر دقیق بخانه طعمه رفت و بعد از طلب زره طعمه سوگند یاد کرد که اینکه کار نکرده ام و خبر ندارم قتاده بر همان سمت که طعمه بخانه یهودی رفته بود پی برد و جهود را

که بخیانت بگرفت زید یهودی گفت که دوش طعمه زرهی در ابنان نهاده بودیعت بمن داده و جمعی بران گواهی دادند قتاده صورت حال بمحکمه علیه نبوت ص رفع کرد و بنو ظفر که قوم طعمه بودند از خوف رسوائی او نخواستند که طعمه تهمت زده شود جهود پاک دامن بیرون آید آغاز جدال و خصومت با جهود کردند و رای حضرت علیه السّلام بران بود که خیانت بر جهود ثابت گردد و مسلمان از ان خیانت مبرا باشد و همین که حضرت قصد عتاب یهودی فرمود و خواست که بقطع ید او حکم فرماید از حضرت رب الارباب خطاب رسید که إِنّا أَنزَلنا بدرستیکه ما فرو فرستاده ایم إِلَیک َ الکِتاب َ بسوی تو قرآن را بِالحَق ِّ به راستی و حکم درست لِتَحکُم َ بَین َ النّاس ِ تا حکم کنی میان مردمان بِما أَراک َ اللّه ُ بآنچه خدا ترا شناسا گردانیده و وحی فرستاده وَ لا تَکُن لِلخائِنِین َ و مباش برای خیانت کنندگان خَصِیماً دشمن آنکس که بیگناه است و در مقام دفع خیانت مباش از خائن وَ استَغفِرِ اللّه َ و آمرزش خواه از خدای از قصدی بعذاب به یهودی کردی إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدای هست غَفُوراً آمرزنده مر کسی را که آمرزش طلبد رَحِیماً مهربان برو.

صفحه : 204

وَ لا تُجادِل و خصومت مکن عَن ِ الَّذِین َ از قبل آنانکه یَختانُون َ أَنفُسَهُم خیانت میکنند با نفسهای خود یعنی قوم طعمه که با خیانت او در ساخته اند إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ بدرستیکه خدا دوست نمیدارد مَن کان َ خَوّاناً هر که هست بسیار خیانت کننده یعنی مصر بران أَثِیماً گناهکاری مستغرق در گناه خود یَستَخفُون َ شرم میدارند مِن َ النّاس ِ از مردمان و پنهان می کنند

خیانت را وَ لا یَستَخفُون َ مِن َ اللّه ِ و شرم نمیدارند از خدا وَ هُوَ مَعَهُم و حال آنکه خدا با ایشان ست و اسرار ضمائر ایشان ازو پنهان نیست پس او سزاوارتر است که ازو شرم دارند و نمی دارند إِذ یُبَیِّتُون َ آن هنگام که بشب تدبیر و تزویر می کنند ما لا یَرضی آن چیزیرا که نمی پسندد خدا مِن َ القَول ِ از گفتن دروغ بنی ظفر با یکدیگر در شب مشاورت می کردند بر آنکه طعمه سوگند دروغ بخورد چه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم سوگند او را که مسلمان ست باور خواهد کرد و بقول یهودی که کافرست التفات نخواهد فرمود وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا بِما یَعمَلُون َ بدانچه می کنند از تدبیر مُحِیطاً احاطه کننده بعلم قدیم خود و هیچ چیز از حیطه علم او خارج نیست ها أَنتُم هؤُلاءِ شمائید ای گروه بنی ظفر که از حمیت جاهلیت جادَلتُم عَنهُم دفع کنید از خائنان خیانت را بجدال و خصومت فِی الحَیاهِ الدُّنیا در وقت زندگانی دنیا فَمَن یُجادِل ُ اللّه َ پس کیست آنکه خصومت کند با خدا و دفع خیانت کند عَنهُم یَوم َ القِیامَهِ از ایشان روز قیامت أَم مَن یَکُون ُ آیا کیست آنکه باشد عَلَیهِم وَکِیلًا بر ایشان نگاه بان بآنکه نگزارد ایشانرا که عذاب کنند یا حمایت کننده که عذاب از ایشان بازدارد وَ مَن یَعمَل سُوءاً و هر که بکند بدی که از ان ضرری بغیری رسد أَو یَظلِم نَفسَه ُ یا ستم کند بر نفس خود ثُم َّ یَستَغفِرِ اللّه َ پس طلب آمرزش کند از خدا به توبه و انابت یَجِدِ اللّه َ یابد خدای را غَفُوراً آمرزنده گناهان او رَحِیماً مهربان به فضل

خود برو- درین آیت ترغیب فرمود طعمه و قوم او را بتوبه و استغفار وَ مَن یَکسِب إِثماً و هر که بکند گناهی و خواهد که بیگناهی را بدان تهمت کند فَإِنَّما یَکسِبُه ُ پس جز اینکه نیست که می کند آن عمل را عَلی نَفسِه ِ بر نفس خود چه ضرر آن از نفس او بدیگری تعدی نمی کند وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً و هست خدا دانا بسارق زره حَکِیماً حکم کننده در مجازات او بقطع ید.

صفحه : 205

وَ مَن یَکسِب خَطِیئَهً و هر که بکند گناهی صغیره یا آنچه بخطا واقع شود أَو إِثماً یا گناهی کبیره آنچه بعمد ازو صادر گردد ثُم َّ یَرم ِ بِه ِ پس تهمت کند بآن گناه بَرِیئاً بیگناهی را چنانچه طعمه نسبت بزید یهودی کرد فَقَدِ احتَمَل َ بُهتاناً پس بدرستیکه برداشت دروغی را که از ان متحیر و مبهوت میشوند بیگناهان وَ إِثماً مُبِیناً و دیگر حامل شد گناه ظاهر را وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ و گر نه فضل خدا بود عَلَیک َ بر تو که وحی فرستاد و ترا از حقیقت آن مهم اعلام داد وَ رَحمَتُه ُ و بخشایش او که ترا از قصد عذاب زید و تصدیق طعمه منصرف ساخت لَهَمَّت طائِفَهٌ هرآئینه قصد کرده بودند گروهی مِنهُم از بنی ظفر أَن یُضِلُّوک َ بآنکه ترا بگردانند از حکم راست وَ ما یُضِلُّون َ و در خطا و ضلالت نمی اندازند إِلّا أَنفُسَهُم مگر نفسهای خود را چه وبال اینکه عمل عاید بدیشان است وَ ما یَضُرُّونَک َ مِن شَی ءٍ و ترا زیان نمیتوانند رسانید بهیچ چیز چه تو در پناه عصمت خدائی وَ أَنزَل َ اللّه ُ و فرو فرستاد خدا عَلَیک َ

الکِتاب َ بر تو قرآن را وَ الحِکمَهَ و بیان احکام آنرا وَ عَلَّمَک َ و درآموزانیده است ترا ما لَم تَکُن تَعلَم ُ آنچه نبودی که بخود بدانی از خفیّات امور و مکنونات ضمائر و جمهور گفته اند آن علم است بربوبیت حق و جلال او و شناختن عبودیت نفس و قدر حال او و در بحر الحقایق میفرماید که آن علم ما کان و ما سیکون است که حق سبحانه در شب اسراء بدان حضرت عطا فرموده چنانچه در احادیث معراجیه آمده است که در زیر عرش بودم قطره در حلق من ریختند فعلمت بها ما کان و ما سیکون پس دانستم آنچه بود و آنچه خواهد بود وَ کان َ فَضل ُ اللّه ِ و هست فضل خدا عَلَیک َ عَظِیماً بر تو بزرگ چه هیچ فضلی اعظم از نبوت کامله که ترا هست نیست لا خَیرَ نیست نیکوئی فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم در بسیاری از راز گفتن ایشان یعنی از قوم طعمه که در شب مشورتها کردند در خلاص طعمه و گفته اند نجوی اسم متناجیان ست یعنی هیچ نیکوئی در ان رازگویان نیست إِلّا مَن أَمَرَ مگر آنکس که بفرماید بِصَدَقَهٍ بصدقه دادن أَو مَعرُوف ٍ یا امر کند بمعروف و آن چیزیست که بشرع مستحسن باشد و گفته اند معروف اینجا قرض دادن است یا دستگیری بیچارگان أَو إِصلاح ٍ بَین َ النّاس ِ یا فرماید باصلاح میان مردمان و رفع کدورت از دلهای ایشان وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که بکند ازینها که مذکور شد ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ برای طلب خوشنودی خدا فَسَوف َ نُؤتِیه ِ پس زود باشد که بدهیم او را أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ.

صفحه

: 206

وَ مَن یُشاقِق ِ الرَّسُول َ و هر که مخالفت کند با رسول مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ از پس آنکه ظاهر شد لَه ُ الهُدی مر او را راه راست بوقوف بر معجزات و ظهور دلائل واضحات وَ یَتَّبِع و پیروی کند غَیرَ سَبِیل ِ المُؤمِنِین َ غیر آن راه که مومنان برانند از اعتقاد و عمل اینکه آیت هم در شان طعمه ست که از خوف قطع ید بگریخت بجانب مکه و مرتد شد و از آنجا نیز نقب در خانه کسی میزد دیوار فرود آمد و در زیر آن بماند روز دیگر او را از میان دیوار بیرون آوردند و خواستند که بکشند بعضی از اهل مکه درخواست نمودند که اینکه از مدینه گریخته و پناه بدینجا آورده کشتن او مناسب نیست پس او را از مکه اخراج کردند با تجار قضاعه بسوی شام عزیمت نمود و در منزل کاروانیان را مشغول ساخته پاره از متاع ایشان بدزدید و بگریخت آخر الامر بگرفتند و سنگسار کردند و مدتها هر که آنجا میرسید سنگی بر وی از سنگها می انداخت تا تلّی عظیم شد و در نشیب آن بماند و قولی آنست که از جدّه در دریا نشسته بود کیسه دیناری در کشتی بدزدید و بعد از وقوف بر ان او را در دریا انداختند اینکه عذاب دنیا بود و عقاب آخرت را میگوید نُوَلِّه ِ ما تَوَلّی و گذاریم او را در انسرای بآنچه دوست میدارد درین سرا که آن کفر و ردّت ست یعنی او را در دائره کفر و مرتدان داخل کنیم وَ نُصلِه ِ جَهَنَّم َ و درآریم او را بدوزخ وَ ساءَت مَصِیراً و بد بازگشت است دوزخ إِن َّ

اللّه َ لا یَغفِرُ بدرستیکه نیامرزد خدا أَن یُشرَک َ بِه ِ آنرا که شرک آرد بخدا وَ یَغفِرُ ما دُون َ ذلِک َ و بیامرزد آنچه جز شرکست لِمَن یَشاءُ هر کرا خواهد نزول آیت در شان پیری بوده است از اعراب که بجناب نبوت مآب آمده بعرض رسانید که یا رسول اللّه پیری ام در گناه غرق شده الا آنست که تا خدا را شناخته ام برو شریک نیاورده ام و بجز او کسی را دوست نگرفته ام و معصیت از روی جرأت و بی ادبی با خدا نکرده ام و تصوّر آن نداشته ام که طرفه العینی خدا را بگریختن خود عاجز گردانم و حالا آمده ام پشیمان از گناه و توبه کننده بر درگاه خدای جل شانه حال من چگونه می بینی خدا بدین آیت مژده داد که همه گناهان را بغیر از شرک امید آمرزش هست وَ مَن یُشرِک بِاللّه ِ و هر که شرک آرد بخدا فَقَد ضَل َّ پس هرآئینه گمراه شد از حق ضَلالًا بَعِیداً گمراهی دور یعنی در نهایت ضلالت پس از حال مشرکان خبر میدهد که إِن یَدعُون َ مِن دُونِه ِ نمیپرستند بدون حق تعالی إِلّا إِناثاً مگر مادگان را بتان را ماده میگوید بواسطه تانیث اسمای ایشان چون لات و عزی و منات و همچنین هر قبیله را بتی بود که آن را انثی بنی فلان میگفتند و در تفسیر منیر آورده که بتان را بر صورت زنان ساختندی و گفته اند مراد ازین اناث ملائکه اند بزعم ایشان که میگفتند فرشتگان دختران خدااند وَ إِن یَدعُون َ و نمی پرستند إِلّا شَیطاناً مَرِیداً مگر دیو سرکش بیرون رفته از فرمانبرداری خدا یعنی ابلیس را چه او امر میکند مشرکانرا بعبادت آنها لَعَنَه ُ اللّه ُ برانده

است خدا او را دور کرده از رحمت وَ قال َ و گفت شیطان لَأَتَّخِذَن َّ مِن عِبادِک َ هرآئینه میگیرم از بندگان تو نَصِیباً مَفرُوضاً بهره مقرر کرده که آنرا بعث النار گویند و از هزار کس.

از آدمیان نهصد و نود و نه بعث النار خواهند بود چنانچه در حدیث آمده که یاران از حضرت ص سؤال کردند که یا رسول اللّه از هزار کس چند به بهشت خواهند رفت فرمود که از هزار کس نه صد و نود و نه بدوزخ خواهند رفت و یکی به بهشت اصحاب رض مضطرب و گریان شدند پس آنحضرت ص فرمود که یکی از سائر امم و باقی از یأجوج مأجوج.

صفحه : 207

وَ لَأُضِلَّنَّهُم و ایشان را گمراه می کنم از طریق حق وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم و در آرزو می افکنم ایشان را و می آرم در چشم ایشان امانی باطله را چون طول حیات یا تاخیر توبه یا آنکه بعث و نشر نیست یا دخول بهشت یا ارتکاب ذنوب وَ لَآمُرَنَّهُم و هرآئینه میفرمایم ایشان را فَلَیُبَتِّکُن َّ آذان َ الأَنعام ِ پس می شگافند گوشهای چهارپایان و آنچه خدا حلال ساخته حرام میگردانند اشارتست بآنچه عرب حرام داشته اند از بحیره و وصیله و غیر آن چنانچه در سوره مائده بیاید ان شاء اللّه العزیز وَ لَآمُرَنَّهُم و هرآئینه میفرمایم ایشانرا فَلَیُغَیِّرُن َّ پس تغیّر میدهند خَلق َ اللّه ِ آفریده خدای را بصورت یا بصفت چون خصی کردن انسان و تیز ساختن دندان و لواطه و سحق و رقم کبود زدن بر روی و لب و دست و پای یا مراد تغیّر فطرت ست یعنی

اسلام یا استعمال جوارح یا قوی در امور باطله وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان َ وَلِیًّا و هر که فرا گیرد شیطان را دوستی مِن دُون ِ اللّه ِ بدون خدا یعنی هر چه شیطان فرماید آن کند فَقَد خَسِرَ پس بدرستیکه زیان کند خُسراناً مُبِیناً زیان روشن چه سرمایه عمر و قوت از دست بدهد و از سود بی بهره بود یا زیان کند بفوات بهشت و سود کند بحصول دوزخ یَعِدُهُم وعده میدهد ایشانرا شیطان بآنچه وفا نه کند وَ یُمَنِّیهِم و در آرزو می افکند ایشانرا به چیزیکه نیابند وَ ما یَعِدُهُم ُ الشَّیطان ُ و وعده نمیدهد ایشانرا شیطان إِلّا غُرُوراً مگر فریب و خداع یعنی اظهار نفع میکند در آنچه مشتملبر ضررست أُولئِک َ آنگروه که پرستنده بتان و تابع شیطانند مَأواهُم جَهَنَّم ُ جای ایشان دوزخ ست وَ لا یَجِدُون َ عَنها و نیابند از ان دوزخ مَحِیصاً گریزگاهی که بدانجا نقل کنند وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای پسندیده کرده اند سَنُدخِلُهُم زود باشد که در آریم ایشانرا جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که اینکه داخلان جاوید باشند در ان أَبَداً تاکیدست یعنی همیشه بی انقطاع وَعدَ اللّه ِ وعده کرد خدا وعده کردنی و راست کرد سخن خود را حَقًّا راست کردنی وَ مَن أَصدَق ُ و کیست راست گوتر مِن َ اللّه ِ قِیلًا از خدا در سخن خود ابو صالح روایت میکند که گروهی از مسلمانان و اهل کتاب در مجلسی با یکدیگر مجتمع شدند یهود و نصاری آغاز مفاخرت کردند که پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما مبعوث شده و کتاب

ما قبل از کتاب شما منزل گشته و در بهشت نرود مگر یهود و نصاری مسلمانان جواب دادند که پیغمبر ما خاتم انبیاءست و کتاب ما ناسخ کتب شما پس ما به بهشت سزاوارتریم آیت آمد.

صفحه : 208

لَیس َ بِأَمانِیِّکُم آنچه وعده کرد خدا از ثواب یافته نشود بآرزوهای شما ای مسلمانان وَ لا أَمانِی ِّ أَهل ِ الکِتاب ِ و نه بآرزوهای اهل کتاب که گویند لَن یَدخُل َ الجَنَّهَ إِلّا مَن کان َ هُوداً أَو نَصاری یعنی هیچ کاری بآرزو برنیاید بلکه ریاضت باید کشید آنرا که ریاض بهشت باید بیت بآرزو و هوس برنیاید اینکه معنی بآب دیده و خون جگر تواند بود مَن یَعمَل سُوءاً هر که بعمل آرد کار بد را یُجزَ بِه ِ جزا داده شود بآن عاجلا و آجلا و اینکه حکم عام است مر همه عاملان را آورده اند که چون آیت فرود آمد صحابه رض متألم گشتند و ابو بکر رض صدیق گفت یا رسول اللّه کیف الفلاح بعد هذه الآیه بعد از نزول اینکه آیت چگونه رستگاری باشد هیچکس از کردار بد خالی نیست پس تحمل جزای آن که دارد! حضرت رسالت پناه ص فرمود که نه بیمار می شوی و نه اندوهناک میگردی و نه بلاها بتو میرسد گفت بلی یا رسول اللّه خواجه عالم فرمود که هو ذاک یعنی اینها جزای آن بدست و در تیسیر فرمود که حضرت رسالت پناه ص بعد ازین سخن فرمود که یا ابا بکر تو و اصحاب تو و مومنانرا جزای گناه در دنیا خواهند داد تا بخدای رسید و شما را هیچ گناه نباشد و دیگران را اجزاهای ایشان جمع

کنند و روز قیامت بدیشان رسانند و امام حسن بصری رح میگوید عمل سوء شرکست بدلیل آنکه حق تعالی میفرماید مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه ِ وَ لا یَجِد لَه ُ و نمی یابد عامل سوء برای نفس خود مِن دُون ِ اللّه ِ جز خدا وَلِیًّا دوست داری که مدد بدو رساند وَ لا نَصِیراً و نه یاری که از عذابش برهاند وَ مَن یَعمَل مِن َ الصّالِحات ِ و هر که بجای آرد بعضی از اعمال صالحه چه هیچکس را قوّت ارتکاب تمام آن نیست مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی از مرد و زن وَ هُوَ مُؤمِن ٌ در حالتی که او مومن باشد که هیچ عمل بی ایمان اعتبار ندارد فَأُولئِک َ پس آنگروه عمل کنندگان یَدخُلُون َ الجَنَّهَ درآورده شوند به بهشت و حفص بصیغه معلوم خواند یعنی درآیند به جنّت وَ لا یُظلَمُون َ و ستم رسیده نشوند در ثواب عمل خود نَقِیراً بمقدار نقیری که بر پشت دانه خرما میباشد یعنی هیچ از ثواب ایشان کم نشود وَ مَن أَحسَن ُ دِیناً و کیست نیکوتر از جهت دین مِمَّن أَسلَم َ از انکه خالص گردانید وَجهَه ُ نفس خود را لِلّه ِ برای خدای یا بذل کرد روی خود را در سجود حق تعالی وَ هُوَ مُحسِن ٌ و حال آنکه او آینده است به نیکوئیها و ترک کننده بدیها وَ اتَّبَع َ مِلَّهَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً و پیروی کرد دین ابراهیم را در حالتی که ابراهیم باین پیروی وی مائل است از همه دین ها بدین اسلام وَ اتَّخَذَ اللّه ُ و گرفت خدا إِبراهِیم َ خَلِیلًا ابراهیم را دوست یعنی او را برگزید و اختصاص داد بکرامتی که مشابه است بکرامت دوست با دوست آورده اند که در عهد ابراهیم صلوات

اللّه علی نبینا و علیه قحطی پدید آمد و چون مردم همواره از موائد خلیلی بهره فوائد یافته بودند درین سال بجهت جوع بیشتر رجوع نمودند آنچه ابراهیم داشت بر ایشان ایثار کرد و همین که انبار تهی شده چند قطار شتر بمصر فرستاد نزدیک دوستی که معتمد علیه بود تا قدری طعام از مصر بشام فرستد چون پیغام خلیل ع بدوست مصری رسید گفت در ولایت ما نیز اثر قحط و غلا ظاهر شده اگر فی الواقع ابراهیم اینکه طعام را از برای خود طلبیدی بهر نوع که بودی چاره میتوانست اما شنیده ام که بسی فاقه زدگان بدو التجا کرده اند و او بکرم غریزی و سماحت جبلی میخواهد که اینکه طعام بر ایشان صرف نماید القصه گندم بملازمان ابراهیم نداد و ببها نیز نیافتند بضرورت بازگشتند و ایشانرا شرم آمد که شتران را خالی بشهر آرند چه بسی گدایان و بینوایان چشم بدان داشتند که شتران خلیل از مصر با طعام فراوان خواهند رسید شتربانان در حوالی شهر جوالها را پر از ریگ نرم کرده بخانه آوردند و ذکری که گذشت بتمام عرض کردند ابراهیم ازین حال تنگدل شده رو به مسجد نهاد و در انحال ساره زوجه ابراهیم در خواب بود چون بیدار شد جوالها پر دید و خوشدل شده هر یکی را بگشاد آردی بغایت سفید و پاکیزگی بیرون آمد پاره از ان خمیر کرده و نان پخته بعیال و اطفال درویشان داد چون ابراهیم از مسجد بازآمد و بوی نان بمشام او رسید

پرسید که اینکه از کجاست گفت از نزدیک دوست مصری تو ابراهیم گفت که اینکه از نزدیک دوست من اللّه

است خدا بدین جهت ویرا دوست گرفت بزرگان گفته اند شرط خلّت استیلام بنده است در عموم احوال بحضرت ذو الجلال و اینکه مقام ابراهیمی بود لا جرم بخلیل موسوم شد و شرط محبت فنای حبیب ست در محبوب و بقای او بدو و اینکه مقام محمدی ست ص لا جرم به حبیب مسمی گشت و ازینجاست که ذکر خلت بظاهر فرمود که وَ اتَّخَذَ اللّه ُ إِبراهِیم َ خَلِیلًا و ذکر محبت بکتابت باز نمود که فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم ُ اللّه ُ و درین معنی گفته اند بیت

عجب آن نیست که محبوب جهانی تو بلطف عجب آنست که محبان تو محبوبانند

خلیل سالک بود و حبیب مجذوب سلوک نشانه هستی و تفرقه است و جذبه علامت نیستی و جمع است از سلوک خلیل بدین عبارت خبر دادند که انی ذاهب الی ربی از جذبه حبیب بدین اشارت تنبیه کردند که أَسری بِعَبدِه ِ لَیلًا لا جرم آنجا که نظرگاه خلیل بود که نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض قدمگاه حبیب گردانید که دَنا فَتَدَلّی بیت

خلیل از خیل تا شان سپاهش نه مسیح از چاوشان بارگاهش.

صفحه : 209

وَ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ و مر خداراست آنچه در آسمانها بود وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینها باشد پس هرکرا خواهد از آسمانها و زمین بدوستی برگزیند وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا بِکُل ِّ شَی ءٍ مُحِیطاً بهمه چیزها احاطه کننده از روی علم و قدرت وَ یَستَفتُونَک َ و طلب فتوی میکنند از تو فِی النِّساءِ در باب میراث زنان یعنی دختران ام کجه چنانچه گذشت و اعتراض عیینه بن حصین که دختر و خواهر را نصف مال میدهی و او گفت ما نمیدهیم مگر

کسی را که کارزار کند و غنیمت بدست آرد قُل ِ اللّه ُ یُفتِیکُم بگو ای محمّد که خدا فتوی میدهد یعنی بیان می کند حکم خود را فِیهِن َّ در باب ایشان وَ ما یُتلی عَلَیکُم و دیگر فتوی میدهد یعنی بیان میکند بر شما آنچه خوانده میشود بر شما فِی الکِتاب ِ در قرآن فِی یَتامَی النِّساءِ در شان یتیمان که زنان اند اللّاتِی آن زنانی که لا تُؤتُونَهُن َّ نه میدهید ایشانرا ما کُتِب َ لَهُن َّ آنچه فرض کرده شده است برای ایشان از میراث وَ تَرغَبُون َ و رغبت میکنید أَن تَنکِحُوهُن َّ آنکه بخواهید ایشان را اگر جمیله باشند و مالهای ایشانرا بخورید وَ المُستَضعَفِین َ و دیگر فتوی میدهد قرآن در باب ضعیفان و بیچارگان مِن َ الوِلدان ِ از فرزندان خرد که ایشانرا میراث نمیدهید وَ أَن تَقُومُوا و دیگر حکم میکند قرآن بآنکه قیام نمائید لِلیَتامی برای مهم یتیمان در مهر و میراث ایشان بِالقِسطِ بعدل و راستی وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ و آنچه میکنید از نیکوئی در باب یتیمان و کودکان و غیر ایشان فَإِن َّ اللّه َ کان َ بدرستیکه خدا هست بِه ِ عَلِیماً بآن دانا و بر آن جزا خواهد داد و در اسباب نزول آورده که مردی بزن خود بهانه جوئی بود تا طلاق دهد وزن بسبب تعلق دل با فرزندان بفراق او رضا نمیداد و میگفت مرا طلاق مده و هر کجا میخواهی رو که من ترا بحل کردم و گویند دختر محمّد بن مسلم با شوهر خود رافع بن خدیج که میخواست که او را طلاق دهد همین می گفت که مرا رها مکن و من نوبت خود بدیگر زن تو بخشیدم حق تعالی آیت فرستاد وَ إِن ِ

امرَأَهٌ خافَت و اگر زنی بداند و دریابد مِن بَعلِها از شوهر خود نُشُوزاً سر باز زدنی از صحبت أَو إِعراضاً یا روی گردانیدنی از مجالست و مکالمت او فَلا جُناح َ عَلَیهِما پس هیچ گناهی نیست بر ایشان أَن یُصلِحا بَینَهُما در آنکه بصلاح آرند میان یکدیگر صُلحاً بصلح یعنی آشتی کنند بآن که زن مقداری از مهر خود به بخشد یا نوبت خود بزن دیگر گذارد و مرد نیز حقوق خدمت قدیمی نگاهدارد و او را از خود جدا نه کند وَ الصُّلح ُ خَیرٌ و آشتی بهترست از خصومت و مفارقت ارباب سیر برانند که حضرت پیغامبر صلی اللّه علیه و سلّم سوده بنت زمعه رض را طلاق داد و او بر سر راه آنحضرت به نشست تا وقتی که سید عالم ص برسید سوده بزبان تضرّع گفت یا رسول اللّه رجعت بنمای بمن بخدا سوگند که دوستی مرد در دل من هیچ نمانده لیکن میخواهم که فردا روز قیامت در زمره زنان تو محشور شوم و نوبت خود را بعایشه رض می بخشم حضرت بوی مراجعت فرمود و روز نوبت او در خانه عایشه رض می بود اینکه آیت در قصّه وی نازل شد وَ أُحضِرَت ِ الأَنفُس ُ الشُّح َّ و فرود آورده شده اند نفسها را به بخل یعنی مجبولند نفسها به بخلی و از نیست که هر یک از زوجین در مسامحت و مروت بخل می ورزند.

صفحه : 210

وَ إِن تُحسِنُوا و اگر نیکوئی ورزید در زندگانی وَ تَتَّقُوا و به پرهیزید از نشوز و اعراض فَإِن َّ اللّه َ کان َ پس بدرستیکه خدا هست بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً بآنچه میکنید از احسان و خصومت دانا

وَ لَن تَستَطِیعُوا و نمی توانید ای کسانیکه زیاده از یک زن دارید أَن تَعدِلُوا آنکه عدل ورزید و راستی نگاهدارید بَین َ النِّساءِ میان زنان برای آنکه عدل آنست که البته میل واقع نشود و آن متعذرست و لهذا حضرت رسالت پناه ص با آنکه در قسم میان ازواج طاهرات ملاحظه عدل میفرمود میگفت خدایا اینکه قسمت در ان چیزیست که من مالک آنم از صحبت و نفقه مرا مواخذه مکن در آنچه تو مالک آنی و من نیستم یعنی در دوستی با بعضی چنانچه عایشه رض را از همه ازواج دوست تر میداشتی وَ لَو حَرَصتُم و اگر حریص باشید بر ارتکاب عدل و قادر نباشید بر آن فَلا تَمِیلُوا کُل َّ المَیل ِ پس میل

مکنید تمام میل بآنکه مرغوبه است در قسم و نفقه یعنی میل قلب را با میل فعل یکجا جمع مکنید که اگر چنین باشد فَتَذَرُوها پس میگذارید آن دیگری را کَالمُعَلَّقَهِ مانند کسیکه محبوس باشد یعنی چنین زن نه مطلقه باشد و نه شوهردار وَ إِن تُصلِحُوا و اگر بصلاح آرید آنچه تباه ساخته اید از امور زنان در زمان گذشته وَ تَتَّقُوا و به پرهیزید از مثل اینکه عملها در زمان آینده فَإِن َّ اللّه َ کان َ پس بدرستیکه خدا هست غَفُوراً آمرزنده گناهان ماضی رَحِیماً مهربان بر توفیق طاعت در زمان مستقبل وَ إِن یَتَفَرَّقا و اگر جدا شوند هر یک از ایشان از صاحب او بطلاق یُغن ِ اللّه ُ کُلًّا بی نیاز گرداند خدا هر یکی را مِن سَعَتِه ِ از جود فراوان و قدرت بر کمال خود یعنی تسلّی دهد هر یک را یا بدلی پدید آرد وَ کان َ اللّه ُ واسِعاً و هست خدا

فراخ بخشایش بر بندگان خود حَکِیماً محکم کار در افعال و احکام وَ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ و مر خداراست آنچه در آسمانهاست از جواهر علوی وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینهاست از کوائن سفلی وَ لَقَد وَصَّینَا و هرآئینه وصیت کرده ایم و فرموده ایم الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ آنان را که داده اند کتاب مِن قَبلِکُم پیش از شما یعنی یهود و نصاری و آنها را نیز که قبل از ایشان بوده اند وَ إِیّاکُم و شما را نیز وصیّت میکنیم یعنی میفرمایم أَن ِ اتَّقُوا اللّه َ بآنکه بپرهیزید از شرک بخدا وَ إِن تَکفُرُوا و اگر کافر شوید فَإِن َّ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ پس بدرستیکه مر خدایراست آنچه در آسمانهاست وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینهاست همه مخلوق و مملوک اویند پس بکفر و معصیّت شما متضرر نمیگردد چنانچه بطاعت و ایمان شما منتفع نمی شود وَ کان َ اللّه ُ غَنِیًّا و هست خدا بی نیاز از همه خلق خود اگر او را فرمان برند و اگر نه برند حَمِیداً ستوده در ذات خود اگر حمد گویند و اگر نه گویند.

صفحه : 211

وَ لِلّه ِ و مر خداراست ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها باشد از ملائکه و ستاره و غیر آن وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینها بود از ارکان موالید و جز آن وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدا وَکِیلًا کافی مهمات بندگان إِن یَشَأ یُذهِبکُم اگر خواهد ببرد خدا شما را و فانی گرداند أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان وَ یَأت ِ بِآخَرِین َ و بیارد یعنی ایجاد کند دیگران را که فرمانبردارتر باشند چون اینکه آیت نازل شد حضرت رسالت پناه ص دست مبارک بر پشت

سلمان زد و گفت آنها قوم این اند یعنی پارسایانند وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا عَلی ذلِک َ قَدِیراً بر ایجاد و اعدام توانا مَن کان َ یُرِیدُ هر که باشد که خواهد بعمل خود ثَواب َ الدُّنیا پاداش اینکه سرا همچون مجاهد مثلا که ارتکاب جهاد برای غنیمت کند فَعِندَ اللّه ِ پس نزدیک خدا است ثَواب َ الدُّنیا پاداش دنیا و آن خسیس ست وَ الآخِرَهِ و پاداش آخرت و آن شریفست پس چرا کسی طالب خسیس ترین چیزی شود و از شریف ترین چیزی بازماند و اگر با شرف مائل گردد اخس تابع خواهد بود چه اگر مجاهد فی المثل برای خدا جهاد کند او را در آخرت چندان نعمت ست که غنیمت دنیا در جنب آن چیزی بغایت محقر باشد و غنیمت دنیا نیز بوی میرسد پس توجه باصل باید کرد که فرع خود در پی آنست وَ کان َ اللّه ُ سَمِیعاً و هست خدا شنونده همه قولها بَصِیراً بیننده همه فعل ها یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان کُونُوا قَوّامِین َ باشید استادگان بِالقِسطِ بعدل یعنی جهادکنندگان در اقامت مراسم عدالت شُهَداءَ لِلّه ِ و باشید گواهان برای خدا یعنی ادای شهادت کنید براستی وَ لَو عَلی و اگرچه بر أَنفُسِکُم نفس شما باشد و گواهی بر نفس خود آنست که اقرار کند بحقی که در ذمه اوست و در تیسیر از ابو العالیه نقل می کند که مردی از انصار گفت یا رسول اللّه ص کسی را بر پدر من حقی است و من بر ان گواهم و مرا باز نه میدارد از ادای شهادت الا درویشی و افلاس پدر من اینکه آیت نازل شد که گواهی باز نه مگیرید و اگرچه

هم بر نفس های شما باشد أَوِ الوالِدَین ِ یا پدر و مادر وَ الأَقرَبِین َ و خویشاوندان نزدیک تر إِن یَکُن و اگر باشد مشهود علیه غَنِیًّا توانگر أَو فَقِیراً یا درویش یعنی غنی را برای غنا احترام مکنید و بر فقیر بجهت افلاس او ترحم منمائید فَاللّه ُ أَولی بِهِما پس خدا سزاوارترست بتوانگر و درویش و اگر دانستی که شهادت بر ایشان یا برای ایشان مصلحت نیست بدان حکم نه فرمودی فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی پس شما متابعت هوای نفس مکنید أَن تَعدِلُوا برای آنکه میل کنید از حق وَ إِن تَلوُوا و اگر به پیچانید زبانهای خود را از گواهی راست أَو تُعرِضُوا یا اعراض کنید از ادای آن و بپوشید فَإِن َّ اللّه َ کان َ پس بدرستیکه خدا هست بِما تَعمَلُون َ بدانچه شما میکنید از عدل و میل خَبِیراً دانا و شما را بدان مکافات خواهد کرد.

صفحه : 212

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید خطاب با مسلمانان است یا منافقان یا مؤمنان اهل کتاب که میگفتند یا رسول اللّه ایمان داریم بتو و بقرآن و موسی ع و عزیر ع و زبور و توریت و دیگر بهیچ کتاب و پیغمبر ایمان نداریم و گویند خطاب با کافران است نیز میشاید که مسلمانان را میگوید ای کسانیکه ایمان آورده اید بدل و زبان آمَنُوا ثابت باشید بر ایمان خود و منافقان را میفرماید که ایمان آورده اید بزبان ایمان آرید بدل و مؤمنان اهل کتاب را میگوید ایمان آورده اید ببعضی از کتب و رسل ایمان آرید بتمامی آنها و کافرانرا میگوید که ایمان آورده اید بلات

و عزی ایمان آرید بِاللّه ِ بخدا وَ رَسُولِه ِ و بفرستاده او که محمدست ص وَ الکِتاب ِ الَّذِی نَزَّل َ و بآن کتابی که خدا فرستاده عَلی رَسُولِه ِ بر پیغمبر خود یعنی قرآن وَ الکِتاب ِ الَّذِی أَنزَل َ و آن کتابها نیز که فرستاد مِن قَبل ُ پیش از قرآن محققان می گویند ای آن کسانیکه ایمان آورده اید از حیثیّت برهان ایمان آرید بر سبیل کشف و عیان یا ایمان آورده اید از روی تصدیق ایمان آرید بطریق تحقیق و از حضرت ولایت مآب خواجه بهاء الدین نقشبند قدس سره منقول ست که فرمودند یا ایها الّذین آمنوا اشارت ست بآنکه در هر طرفه العین نفی اینکه وجود بشری میباید کرد و اثبات واجب الوجود جل ذکره میباید نمود وجودک ذنب لا یقاس به ذنب از حضرت سید الطائفه جنید قدس سره منقول ست که فرموده اند در معنی یا أَیُّهَا الَّذِین َ که پنجاه سال ست که در ایمان آوردنم و در ایمان تازه کردنم و هنوز در آنم مثنوی

دمی بی حق زدن محض گناه است بخود مشغول گشتن کفر راه است

ترا هر دم کشد پندار هستی سوی ظلمت سرای خودپرستی

خودی کفر است نفی خویش کن زود که جز حق در حقیقت نیست موجود

وَ مَن یَکفُر بِاللّه ِ و هر که کافر شود بخدای وَ مَلائِکَتِه ِ و بفرشتگان او وَ کُتُبِه ِ و بکتابهای او وَ رُسُلِه ِ و بفرستادگان او وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز رستخیز فَقَد ضَل َّ پس بدرستیکه گمراه شد ضَلالًا بَعِیداً گمراه شدنی در غایت دوری از مقصد و در نهایت بعد از مقصود إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه ایمان آورده اند بموسی یعنی یهود ثُم َّ کَفَرُوا پس کافر شدند به پرستیدن گوساله

ثُم َّ آمَنُوا پس باز ایمان آوردند و توبه کردند ثُم َّ کَفَرُوا پس کافر شدند بعیسی علیه السّلام و قصد قتل او کردند ثُم َّ ازدادُوا کُفراً پس بفزودند و زیاده کردند کفر را بانکار محمّد ص و حسد برد لَم یَکُن ِ اللّه ُ لِیَغفِرَ لَهُم نیست آنکه خدا بیامرزد ایشان را چه اعتبار هر کار بخاتمه آن است خدا دانسته که خواتم امور ایشان بکفر و طغیان است وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا و نیست که راه نماید ایشانرا راهی که بحق باشد.

صفحه : 213

بَشِّرِ المُنافِقِین َ بشارت ده منافقان را بر سبیل تحکّم ست یا خیر کن بجای بشارت بِأَن َّ لَهُم بآنکه مر ایشان راست عَذاباً أَلِیماً عذاب دردناک الَّذِین َ و منافقان آنانند که یَتَّخِذُون َ الکافِرِین َ میگیرند کافران را أَولِیاءَ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ دوستان بدون مومنان أَ یَبتَغُون َ آیا می طلبند عِندَهُم ُ العِزَّهَ نزدیک کافران از دوستی ایشان ارجمندی و قوت فَإِن َّ العِزَّهَ پس بدرستیکه عزت لِلّه ِ جَمِیعاً مر خدائراست همه و هرکرا عزّتی رسد ازو رسد و او دوستان خود را منشور عزّت داده که وَ لِلّه ِ العِزَّهُ وَ لِرَسُولِه ِ وَ لِلمُؤمِنِین َ فی به وَ قَد نَزَّل َ عَلَیکُم و بدرستیکه خدا فرستاد بر شما ای مومنان فی به فِی الکِتاب ِ در قرآن حق سبحانه در مکه آیتی فرستاد که با خوض کنندگان و مستهزیان قرآن نشست و برخواست نکنند و اینکه آیت آن ست که وَ إِذا رَأَیت َ الَّذِین َ یَخُوضُون َ الآیه اینجا در مدینه تذکیر آن مینماید و میگوید که خدا در قرآن فرستاده بود که فی به أَن إِذا سَمِعتُم بدرستیکه چون بشنوید فی به آیات ِ اللّه ِ آیتهای خدا را از قرآن که فی به یُکفَرُ بِها کفر آورده شود بدان

فی به وَ یُستَهزَأُ بِها و استهزا کرده شود بآن فی به فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم پس منشینید با کافران و مستهزیان فی به حَتّی یَخُوضُوا تا وقتی که خوض کنند و شروع نمایند فی به فِی حَدِیث ٍ غَیرِه ِ در سخن غیر استهزاء فی به إِنَّکُم إِذاً بدرستیکه باشید آنهنگام که نشست و برخواست کنید با ایشان فی به مِثلُهُم مانند ایشان در گناه زیرا که قادرید بر اعراض از ایشان و انکار بر ایشان و با وجود اینکه راضی اید بصحبت ایشان فی به إِن َّ اللّه َ جامِع ُ المُنافِقِین َ بدرستیکه خدا جمع کننده منافقان ست فی به وَ الکافِرِین َ و ناگرویدگان فی به فِی جَهَنَّم َ جَمِیعاً در دوزخ همه ایشانرا الَّذِین َ یَتَرَبَّصُون َ بِکُم آنان که انتظاری می برند بشما وقوع نکبتی را فَإِن کان َ لَکُم پس اگر واقع شود شما را فَتح ٌ مِن َ اللّه ِ فتحی و نصرتی از نزدیک خدا قالُوا گفتند منافقان مر شما را أَ لَم نَکُن مَعَکُم آیا نه بودیم با شما و مددگاری نکردیم پس سهم ما از غنیمت بدهید.

صفحه : 214

وَ إِن کان َ و اگر بود لِلکافِرِین َ نَصِیب ٌ مر کافران را بهره از حرب یعنی غلبه کردن بر مومنان قالُوا گفتند مر کافران را أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم آیا نه غالب و مستولی بودیم بر شما و میتوانستیم که شما را بکشیم اما دست بازکشیدیم وَ نَمنَعکُم مِن َ المُؤمِنِین َ و بازداشتیم شما را یعنی ممنوع ساختیم از مومنان بآنکه سستی کردیم در مددگاری ایشان و سخنان گفتیم که شکسته دل شدند تا شما غالب شدید پس ما را در غنایم خود شریک سازید فَاللّه ُ یَحکُم ُ بَینَکُم پس خدا حکم میکند ای مومنان میان شما و منافقان یَوم َ القِیامَهِ

روز رستخیز که غیر ازو کسی را دعوی حکومت نباشد وَ لَن یَجعَل َ اللّه ُ و هرگز نه گرداند خدای و ندهد لِلکافِرِین َ مر کافرانرا عَلَی المُؤمِنِین َ بر مومنان در روز قیامت سَبِیلًا حجتیکه بدان ایشان را ملزم سازند یا در دنیا نه دهد ایشانرا بر مؤمنان دستی

إِن َّ المُنافِقِین َ بدرستیکه منافقان یُخادِعُون َ اللّه َ مکر میکنند با دوستان خدا در اظهار اسلام و اخفای کفر وَ هُوَ خادِعُهُم و خدا جزادهنده است ایشانرا بر مکر و فریب ایشان و آنچنان ست که روز قیامت ایشانرا نیز نوری دهند چنانچه مومنان را داده اند چون قدم بر صراط نهند نور مؤمنان باقیماند و بنور خود از صراط بگذرند و نور منافقان منطفی گردد تا در ظلمت مانده بلغزند و در دوزخ افتند وَ إِذا قامُوا و چون برخیزند منافقان إِلَی الصَّلاهِ بسوی نماز قامُوا کُسالی برخیزند کاهلان و گران جانان چون کسیکه از کاری کراهت دارد اگر کسی از اصحاب پیغمبر ایشان را دید نماز میگذارند و اگر نه ترک میکنند یُراؤُن َ النّاس َ می نمایند خود را بمردمان و ریا میکنند تا پندارند که ایشان مومنانند وَ لا یَذکُرُون َ اللّه َ و یاد نمی کنند خدا را إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی و آن نیز در حضور مردم نه در خلوت یا ذکر بزبان دارند و بس و آن نسبت با ذکر دل اندک ست و در قوت القلوب آورده که ذکر ایشان را اندک باعتبار آن گفت که غیر خالص ست بلکه آمیخته ساخته اند بطمع دنیا و دنیا و هر چه دروست بغایت اندک و مختصرست و ذکر خدا از همه بزرگترست و لذکر اللّه اکبر و منافقان زیان میکنند مُذَبذَبِین َ در حالتی

که متحیر و متردداند بَین َ ذلِک َ میان کفر و ایمان لا إِلی هؤُلاءِ نه با گروه مومنان اند تا ایشان را باشد هر چه آنان را هست وَ لا إِلی هؤُلاءِ و نه با کافرانند که تا بر ایشان باشد هر چه بر آنهاست وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هر کرا که خدا گمراه سازد فَلَن تَجِدَ لَه ُ سَبِیلًا پس تو نیابی مر او را راهی بحق و صواب.

صفحه : 215

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین َ مگیرید کافران را أَولِیاءَ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ دوستان بدون و مؤمنان که اینکه عمل منافقانست که با دشمنان خدا دوستی میکنند أَ تُرِیدُون َ آیا میخواهید أَن تَجعَلُوا لِلّه ِ آنکه بدهید خدا را عَلَیکُم بر عذاب خود سُلطاناً مُبِیناً حجتی روشن و آن موالات کافرانست که موجب عقوبت و خذلان ست إِن َّ المُنافِقِین َ بدرستیکه منافقان فِی الدَّرک ِ الأَسفَل ِ مِن َ النّارِ در طبقه زیرترین اند از دوزخ پس عذاب ایشان از کفار بیشتر باشد بجهت آنکه ایشان بدل کافرانند و کفر را با خداع و مکر و استهزاء با مسلمانان جمع کرده اند در کشف الاسرار آورده که چون منافقان را بدوزخ حکم شود و بدرکه اوّل درآرند مالک گوید یا نار جهنّم خذیهم آتش گوید حکم ما بر زبان ست و زبان ایشان بکلمه جاری بوده و هر چند به مجاز گفته اند ما در سوختن ایشان دخل نمی کنم بهمین منوال در هر درکه که آرند آتش از احراق ایشان ابا کند تا بدرکه هفتم رسند آتش آن درکه گوید حکم ما بر دل ست نه بر زبان بیارید تا از دل چه نشان دارید چون در دل ایشان جز

نشانه شرک نباشد آتش در دل ایشان پیچد و ابد الآباد در عذاب بمانند وَ لَن تَجِدَ لَهُم و تو نیابی مر ایشانرا نَصِیراً یاریکه حمایت نموده از ان درکه ایشانرا بیرون آرد و همه منافقان درین عذاب خواهند بود إِلَّا الَّذِین َ تابُوا مگر آنانکه توبه کنند از نفاق وَ أَصلَحُوا و باصلاح آرند آنچه فاسد شده است از احوال ایشان وَ اعتَصَمُوا بِاللّه ِ و چنگ در زنند بدین خدا و سنت پیغمبر ص وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه ِ و خالص و پاکیزه گردانند دین خود را برای خدا یعنی طاعت نکنند مگر برای رضای حق فَأُولئِک َ پس آن گروه که به توبه و اصلاح و اعتصام و اخلاص موصوف اند مَع َ المُؤمِنِین َ با مومنان باشند و از شمار ایشان در هر دو سرای وَ سَوف َ یُؤت ِ اللّه ُ المُؤمِنِین َ و زود باشد که بدهد خدا مومنان را أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ و اینان با ایشان شریک باشند ما یَفعَل ُ اللّه ُ بِعَذابِکُم چه میکند خدا بعذاب شما یعنی چرا عذاب کند شما را إِن شَکَرتُم اگر شکر گوئید مر او را بفرمانبرداری وَ آمَنتُم و تصدیق کنید بوحدانیت او از روی تحقیق یا ایمان آرید بآنکه نجات شما بفضل اوست نه بشکر شما وَ کان َ اللّه ُ شاکِراً و هست خدا ثواب دهنده شاکران عَلِیماً دانا بحقوق شکر و ایمان.

صفحه : 216

لا یُحِب ُّ اللّه ُ الجَهرَ دوست نمیدارد خدا آشکاراکردن بِالسُّوءِ مِن َ القَول ِ سخن بد إِلّا مَن ظُلِم َ مگر آشکارا کردن کسیکه برو ستم کرده اند چه او را رواست که نکوهش ظالم کند یا ازو تظلم نماید و گفته اند که مردی از قومی ضیافت خواست و

او را طعام ندادند آنکس زبان شکایت گشوده هر جا که میرسید از بی مروتی آن قوم حکایت میکرد صحابه رض او را بدان شکایت عتاب کردند اینکه آیت در عذر او نازل شد که مظلوم را شکایت آن ظلم جائز است وَ کان َ اللّه ُ سَمِیعاً و هست خدا شنوا مر سخن مظلوم را عَلِیماً دانا به ستمکاری ظالم إِن تُبدُوا خَیراً اگر آشکارا کنید نیکوئی و طاعت را أَو تُخفُوه ُ یا پنهانی بجای آرید او را أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ یا عفو کنید از بدی که شما را بدان مواخذه رسد فَإِن َّ اللّه َ کان َ پس بدرستی که خدا هست عَفُوًّا عفوکننده از عاصیان با وجود کمال قدرت بر انتقام ایشان قَدِیراً توانا بر عذاب ظالمان و ثواب عفوکنندگان درین آیت تحریض مظلومان است بر عفو تا متخلق شوند باخلاق ربانی و یا آنکه رخصت تظلم دارند و از سر آن درگذرند إِن َّ الَّذِین َ یَکفُرُون َ بِاللّه ِ بتحقیق و یقین آنها که کافر می شوند بخدا وَ رُسُلِه ِ و به پیغمبران او وَ یُرِیدُون َ أَن یُفَرِّقُوا و میخواهند آنکه جدائی افگنند بَین َ اللّه ِ وَ رُسُلِه ِ میان خدا و رسولان او بآنکه ایمان آرند بخدا و کافر شوند به پیغمبران وَ یَقُولُون َ نُؤمِن ُ بِبَعض ٍ و گویند که ایمان می آریم به بعضی از پیغمبران وَ نَکفُرُ بِبَعض ٍ و کافر می شویم ببعض دیگر مراد یهوداند که می گفتند ایمان داریم بموسی ع و عزیر ع و کافریم بعیسی ع و محمّد ص وَ یُرِیدُون َ أَن یَتَّخِذُوا و میخواهند آنکه فرا گیرند بَین َ ذلِک َ سَبِیلًا میان ایمان و کفر راهی و حال آنکه ایمان بخدا تمام نمی شود

مگر بتصدیق رسل وی أُولئِک َ آن گروه که میان کفر و ایمان طریقی می طلبند هُم ُ الکافِرُون َ ایشان کافرانند حَقًّا بکفری محقق شده یعنی کاملانند در کفر خود و ایشان را مومن نتوان گفت بوجهی زیرا که آن ایمان که ایشان راهست معتبر و معتد به نیست وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین َ و آماده کردیم برای کافران عَذاباً مُهِیناً عذابی خوارکننده.

صفحه : 217

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آن کسانیکه ایمان آورده اند بِاللّه ِ بخدا وَ رُسُلِه ِ و بفرستادگان او وَ لَم یُفَرِّقُوا و جدا نکردند بَین َ أَحَدٍ مِنهُم میان یکی از ایشان در ایمان بلکه بهمه گرویدند أُولئِک َ آن گروه مومنان حقیقی اند سَوف َ یُؤتِیهِم زود باشد که بدهیم ما و حفص بصیغه غائبه یعنی خدا بدهد أُجُورَهُم مزدی ایشان را که وعده داده است وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً و هست خدا آمرزنده سیئات ایشان رَحِیماً مهربان به تضعیف حسنات ایشان در اکثر تفاسیر آورده اند که احبار یهود چون کعب بن اشرف و فخاص بن عازورا و امثال ایشان بجناب رسالت مآب ص آمده گفتند اگر راست میگوئی که پیغمبری کتابی بیکبار بیار نوشته بخط سماوی چنانچه توریت موسی ع آورده آیت آمد که یَسئَلُک َ أَهل ُ الکِتاب ِ سؤال میکنند از تو اهل کتاب یعنی درمیخواهند أَن تُنَزِّل َ عَلَیهِم آنکه فرود آری بدیشان کِتاباً مِن َ السَّماءِ کتابی از آسمان بیکبار چون توریت یا کتابی نوشته بخط سماوی چون الواح موسی علیه السّلام یا کتابی که ما معاینه ببینیم که فرود آید یا بنام هر یک از ما کتابی بیار که نوشته باشد که تو رسول خدائی و چون اینکه درخواست از روی تعنت بود سمت

اجابت نیافت و حق سبحانه تسلیه میفرماید آنحضرت علیه السلام را که ازین سؤال ایشان ملول مشو فَقَد سَأَلُوا مُوسی پس بدرستی که ایشان یعنی بنی اسرائیل که اینکه گروه از ایشان اند درخواسته اند از موسی علیه السّلام أَکبَرَ مِن ذلِک َ بزرگتر ازین درخواستی در ان وقت که کلام حق تعالی شنیدند فَقالُوا أَرِنَا اللّه َ جَهرَهً پس گفتند بما بنمای خدای تعالی بعیان فَأَخَذَتهُم ُ الصّاعِقَهُ پس فراگرفت ایشان را صاعقه یعنی آتش از آسمان آمد و بسوخت ایشان را بِظُلمِهِم بسبب ظلم ایشان یعنی سؤال محال که طلب رویت است در دنیا ثُم َّ اتَّخَذُوا العِجل َ پس فراگرفتند گوساله را بخدائی مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ البَیِّنات ُ از پس آنکه آمده بود بدیشان معجزهای موسی علیه السّلام فَعَفَونا عَن ذلِک َ پس عفو کردیم از ایشان اینکه گناه را بسبب آنکه توبه کردند وَ آتَینا مُوسی و بدادیم ما موسی را سُلطاناً مُبِیناً تسلطی ظاهر بر ایشان که فرمود به کشید گوساله پرستان را و ایشان فرمانبرداری نمودند وَ رَفَعنا فَوقَهُم ُ الطُّورَ و برداشتیم بر زبر ایشان طور را بِمِیثاقِهِم بسبب آنکه پیمان قبول کنند و ایشان آن پیمان را بعد از قبول بشکستند وَ قُلنا لَهُم ُ ادخُلُوا الباب َ و گفتیم ایشانرا بزبان یوشع ع که درآیید بدروازه شهر اریحا سُجَّداً در حالتی که سجده کنندگان باشید و ایشان ازین حکم ابا کردند وَ قُلنا لَهُم ُ و گفتیم ایشانرا بزبان داود علیه السّلام لا تَعدُوا ستم مکنید و از حد در مگذرید فِی السَّبت ِ در روز شنبه یعنی کسب مکنید و ماهی مگیرید و ایشان ازین امر نیز تجاوز نمودند وَ أَخَذنا مِنهُم و فراگرفتیم از ایشان در هر یک

ازین حکمها مِیثاقاً غَلِیظاً پیمانی استوار.

صفحه : 218

فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم پس بسبب شکستن ایشان پیمان خود را کردیم بایشان آنچه کردیم از لعن و مسخ و انواع عقوبتها وَ کُفرِهِم بِآیات ِ اللّه ِ و دیگر بجهت کفر ایشان بتوریت یا بقرآن وَ قَتلِهِم ُ الأَنبِیاءَ و دیگر بسبب کشتن ایشان پیغمبران را بِغَیرِ حَق ٍّ بناحق وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف ٌ و دیگر بگفتار ایشان که دلهای ما اوعیه علوم است یعنی از دانش پر شده محتاج بعلم کسی نیستیم یا قلوب ما در پوششی است و فهم آنچه محمّد ص میگوید ندارد و نه چنان است که میگویند بَل طَبَع َ اللّه ُ عَلَیها بلکه مهر نهاده است خدا بر دلهای ایشان بِکُفرِهِم بسبب کفر و جحود ایشان از دانش محجوب گردانیده و مدد توفیق تدبر در آیات و تذکر در مواعظ از ایشان منقطع ساخته فَلا یُؤمِنُون َ پس ایمان نمی آرند إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی چون عبد اللّه بن سلام رض و یاران او یا ایمان اندک که غیر معتبر است وَ بِکُفرِهِم و دیگر عقوبت ایشان بسبب کفر ایشان است بعیسی ع وَ قَولِهِم عَلی مَریَم َ و بگفتن ایشان نسبت مریم ع بُهتاناً عَظِیماً بهتانی عظیم را که انتساب بزنا نموده وَ قَولِهِم و دیگر بگفتن ایشان که إِنّا قَتَلنَا المَسِیح َ ما کشتیم مسیح را عِیسَی ابن َ مَریَم َ عیسی پسر مریم را رَسُول َ اللّه ِ فرستاده خدا اینکه وصف خداست مر عیسی ع را نه قول یهود وَ ما قَتَلُوه ُ و نکشتند او را وَ ما صَلَبُوه ُ و بردار نکردند او را وَ لکِن شُبِّه َ لَهُم و لیکن مشتبه شده بر ایشان وقتی

که شبه و مانند عیسی ع بر مهتر ایشان افتاد و اینکه قصّه در سوره آل عمران گذشت وَ إِن َّ الَّذِین َ اختَلَفُوا فِیه ِ و بدرستی آنانکه اختلاف کردند در شان عیسی لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ هر آئینه در گمان و تردد بودند از قتل وی چه در وقتی که مهتر خود را بردار آویختند که اینکه عیسی ع هست و در طلب وی مشغول شدند و چون از مهتر خود خبری نیافتند آغاز اضطراب و تردد کردند که اگر اینکه عیسی ع هست پس یار ما کجا هست و بعضی گفته اند شبهه عیسی ع همین بر روی یهودا بیش نبود و روزی دیگر بپای دار آمدند و مقتول را درآوردند گفتند الوجه وجه عیسی ع و البدن بدن صاحبنا ما لَهُم بِه ِ نیست مر جهودان را بعیسی ع و قتل او مِن عِلم ٍ از دانشی إِلَّا اتِّباع َ الظَّن ِّ مگر آنکه پیروی گمان می کنند وَ ما قَتَلُوه ُ یَقِیناً و نه کشته اند عیسی را بیقین.

صفحه : 219

بَل رَفَعَه ُ اللّه ُ إِلَیه ِ بلکه خدا برداشته است او را و بمحل کرامت برده وَ کان َ اللّه ُ عَزِیزاً و هست خدا غالب در آنچه خواهد از رفع عیسی ع و انتقام از یهودا حَکِیماً حکم کننده بلعن یهود یا تدبیرکننده بحکمت در مهم عیسی ع وَ إِن مِن أَهل ِ الکِتاب ِ و نیست از اهل کتاب یکی إِلّا لَیُؤمِنَن َّ بِه ِ مگر آنکه ایمان آرد بعیسی قَبل َ مَوتِه ِ پیش از مرگ خود و آن در وقت معاینه مرگ بود که آنرا ایمان یأس گویند و هیچ سود ندارد و گفته اند اهل کتاب ایمان آرند بعیسی ع پیش از مرگ عیسی ع و آن

وقتی بود که از آسمان فرود آید و دجّال را بکشد و همه اهل کتاب بدو ایمان آرند یعنی به یقین دانند که او پیغمبر بوده و او ایشان را باسلام دلالت کند و ملل مختلفه از میان مردم برافتد و غیر از ملت اسلام ملتی نماند و عیسی حکم بمقتضای کتاب و سنت پیغمبر ع ما عمل کند و چهل سال در زمین بماند آنگه متوفی شود و مومنان برو نماز گذارند وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز رستخیز یَکُون ُ باشد عیسی ع عَلَیهِم شَهِیداً بر ایشان یعنی بر اهل کتاب گواه یعنی گواهی بدهد بر یهود بتکذیب و بر نصاری بآنکه او را إبن اللّه گفته اند فَبِظُلم ٍ مِن َ الَّذِین َ هادُوا پس به ستمی که واقع شده از آنها که متدین بدین یهودیت باشند حَرَّمنا عَلَیهِم حرام کردیم بر ایشان طَیِّبات ٍ أُحِلَّت لَهُم طعامهای پاکیزه که حلال کرده بودند بر ایشان از طیور و سایر حیوانات و تفصیل آن در سوره انعام بیاید انشا اللّه تعالی وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل ِ اللّه ِ و دیگر بازداشتن و منع کردن ایشان از راه خدا کَثِیراً بسیاری را از مردمان یعنی تحریف دادند حکم توریت و نعت پیغمبر ع ما را و با مردمان گفتند بدو ایمان میارید که او پیغمبر ع موعود نیست وَ أَخذِهِم ُ الرِّبَوا و دیگر بگرفتن ایشان ربوا را وَ قَد نُهُوا عَنه ُ و حال آنکه نهی کرده شده اند از اخذ ربوا در توریت وَ أَکلِهِم أَموال َ النّاس ِ و دیگر بخوردن ایشان مالهای مردمان را بِالباطِل ِ برشوت و غصب و سائر وجوه محرّمه وَ أَعتَدنا و آماده کرده ایم لِلکافِرِین َ برای کافران مِنهُم از بنی اسرائیل

عَذاباً أَلِیماً عذابی مشتمل بر الم بسیار.

صفحه : 220

لکِن ِ الرّاسِخُون َ فِی العِلم ِ لیکن راسخان در علم یعنی آنها که علم شریعت بیاموزند و به اخلاص در عمل آرند مِنهُم از بنی اسرائیل چون عبد اللّه بن سلام و اصحاب رض او وَ المُؤمِنُون َ و مومنان از مهاجر و انصار رض یُؤمِنُون َ بِما أُنزِل َ إِلَیک َ ایمان می آرند بآنچه فرو فرستاده شده است بتو یعنی قرآن وَ ما أُنزِل َ مِن قَبلِک َ و بآنچه منزل گشته است پیش از تو یعنی تمام کتب الهی وَ المُقِیمِین َ الصَّلاهَ و ایمان می آرند بگزارندگان و بپادارندگان نماز یعنی پیغمبران که در شرایع همه ایشان نماز مقرر بوده وَ المُؤتُون َ الزَّکاهَ و دهندگان زکوه وَ المُؤمِنُون َ بِاللّه ِ و ایمان آرندگان بخدا وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز آخر که قیامت است أُولئِک َ که متصدّق و مصدّق اند سَنُؤتِیهِم زود باشد که بدهیم ایشان را أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ که آن دولت رضا و سعادت لقا باشد إِنّا أَوحَینا إِلَیک َ بدرستیکه ما وحی کردیم بسوی تو ای محمّد ص کَما أَوحَینا إِلی نُوح ٍ همچنانکه وحی کردیم بنوح ع که آدم ثانی و شیخ المرسلین است و اول کسیکه مشرکان را بیم کرده است و بدعای او امت او هلاک شدند او بود و بعضی گفته اند که اینکه سخن جواب اهل کتاب است که می گفتند کتابی بیکبار بیار حق سبحانه می فرماید که کار تو در وحی همچون نوح است وَ النَّبِیِّین َ مِن بَعدِه ِ و پیغمبران بعد ازو چون هود ع و صالح ع و شعیب ع وَ أَوحَینا و وحی کردیم ما إِلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ وَ الأَسباطِ بسوی ابراهیم و

دو پسر و نبیرگان او و فرزندان یعقوب ع وَ عِیسی وَ أَیُّوب َ وَ یُونُس َ وَ هارُون َ وَ سُلَیمان َ تخصیص اینکه پیغمبران بذکر با آنکه در النبیین من بعده داخلند بجهت تفضیل و تعظیم است چه ابراهیم ع اوّل اولوالعزم ست و عیسی ع صاحب شرع ناسخ و باقی اشراف انبیاء و مشاهیر ایشان وَ آتَینا داوُدَ و عطا کردیم داود را زَبُوراً کتابی که نام او زبور بود مشتمل بر حمد و ثنای الهی و خالی از ذکر اوامر و نواهی بلکه شریعت داود همان شریعت توریت بود.

صفحه : 221

وَ رُسُلًا و دیگر فرستادیم رسولان را که در قرآن قَد قَصَصناهُم عَلَیک َ بتحقیق نام برده ایم و قصّه ایشان بر تو خوانده ایم مِن قَبل ُ پیش ازین چون یوسف ع و زکریا ع و یحیی ع و الیاس ع و الیسع ع و عزیر ع و غیر ایشان وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیک َ و رسولانی که خبر ایشان بر تو نه فرستادیم و نام ایشان بر تو ظاهر نکردیم وَ کَلَّم َ اللّه ُ مُوسی و سخن گفت خدا با موسی تَکلِیماً سخن گفتنی بی واسطه و اینکه نهایت مراتب وحی است و اگر اینکه تکلیم با موسی ع بذروه طور بود بآنحضرت ع در عرفه نور بود فَأَوحی إِلی عَبدِه ِ ما أَوحی از ان کلام تمامی بنی اسرائیل خبر یافتند و برین وحی هیچ عارف و کامل جز بتعلیم محمدی اطلاع نیافت بیت موسی ع بطور اگرچه سخن گفت با خدا. بالای عرش پایه طور محمدست.

و فرستادیم رُسُلًا پیغمبران را مُبَشِّرِین َ مژده دهندگان مر اهل ایمان را وَ مُنذِرِین َ و بیم کنندگان مر کافران و منافقان را لِئَلّا یَکُون َ تا نباشد

لِلنّاس ِ مر مردمان را عَلَی اللّه ِ حُجَّهٌ بر خدا حجتی بَعدَ الرُّسُل ِ بعد از فرستادن رسولان یعنی نگویند که ما را پیغمبری نبود که بایمان دعوت کند و از شرک بازدارد وَ کان َ اللّه ُ عَزِیزاً و هست خدای غالب در آنچه خواست از فرستادن رسل حَکِیماً محکم کار در آنچه تدبیر کرد در امر نبوّت و رعایت حکمت فرمود در اختصاص هر پیغمبری بنوعی از وحی و اعجاز آورده اند که از رؤسای کفار جمعی نزد سید مختار محمّد رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم آمده گفتند ای محمّد ص ما احبار یهود را از دین و آئین تو سؤال کردیم و از نبوّت و کتاب تو استفسار نمودیم ایشان می گویند ما او را نمی شناسیم و ذکر او در کتاب ما نیست مقارن اینکه احوال جمعی از یهود بمجلس آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم درآمدند سید عالم ص فرمود که بخدای شما میدانید که من پیغمبر خداام ایشان گفتند نمی دانیم و هیچ گواهی نداریم آیت آمد اگر ایشان از عداوت گواهی نمی دهند لکِن ِ اللّه ُ یَشهَدُ لیکن خدا گواهی میدهد و تبیین نبوت تو می کند بِما أَنزَل َ إِلَیک َ بآنچه فرو فرستاده است بتو که آن قرآن است معجزه روشن و دلالت کننده بر نبوت تو أَنزَلَه ُ فرو فرستاد قرآن را بِعِلمِه ِ متلبس بعلم خاص و مفوض بدو و آن علمی است بانزال قرآن بنظمی که عاجز آیند از اتیان مثل آن ارباب بلاغت وَ المَلائِکَهُ یَشهَدُون َ و فرشتگان نیز گواهی میدهند به نبوت تو وَ کَفی بِاللّه ِ شَهِیداً و بسنده است خدای گواه بر آن إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه آنانکه کافر شدند به نبوت تو یعنی یهود

وَ صَدُّوا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ و بازداشتند مردمان را از راه خدا بکتمان نعت محمّد ص و تغیر آن قَد ضَلُّوا هر آئینه گمراه شدند ضَلالًا بَعِیداً گمراهی بنهایت رسیده زیرا که میان ضلال و اضلال جمع کرده اند.

صفحه : 222

إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بتحقیق آنانکه پوشیدند حق را که نبوت ست وَ ظَلَمُوا و ستم کردند بر محمّد ص بانکار نبوّت او یا بر مردمان بمنع ایشان از راه حق لَم یَکُن ِ اللّه ُ لِیَغفِرَ لَهُم نیست خدای که بیامرزد ایشانرا وَ لا لِیَهدِیَهُم و نه راه نماید ایشانرا طَرِیقاً براهی إِلّا طَرِیق َ جَهَنَّم َ مگر راه دوزخ که بدوزخ رونده باشند خالِدِین َ فِیها أَبَداً جاویدان دران و همیشه ساکن آن وَ کان َ ذلِک َ و هست اینکه حکم و خول و خلود ایشان در دوزخ عَلَی اللّه ِ یَسِیراً بر خدا آسان یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان قَد جاءَکُم ُ الرَّسُول ُ بدرستیکه آمده است بشما فرستاده بِالحَق ِّ بسخنی درست که آن کلمه شهادت است یا قرآن مِن رَبِّکُم از نزد پروردگار شما فَآمِنُوا پس بگروید بدو خَیراً لَکُم گردیدنی که آن خیر باشد مر شما را وَ إِن تَکفُرُوا و اگر کافر شوید فَإِن َّ لِلّه ِ پس بدرستیکه مر خدای راست ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه در آسمانها و زمین هاست پس بکفر شما زیان نخواهد کشید چنانچه بایمان شما سود نخواهد یافت وَ کان َ اللّه ُ و هست خدا عَلِیماً دانا باحوال شما حَکِیماً حکم کننده در باب شما یا أَهل َ الکِتاب ِ خطاب با یهود و نصاری است میفرماید لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غلو مکنید در دین خود، جهودان را میفرماید که در جانب مدح عزیر غلو مکنید

بر آن وجه که او را عزیر إبن اللّه میگوئید و در طرف نکوهش عیسی غلو منمائید تا حدیکه او را إبن الفاعله میگوئید و ترسایان را میگوید که در جانب ستایش عیسی ع غالی مشوید بدان مثابه که او را إبن اللّه خوانید وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه ِ و هیچ کدام شما مگوئید بر خدا إِلَّا الحَق َّ مگر آنچه راست باشد و راست آن است که عیسی ع و عزیر ع پسران او نیستند بلکه بندگان اویند إِنَّمَا المَسِیح ُ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ جز اینکه نیست که مسیح عیسی ع پسر مریم ست رَسُول ُ اللّه ِ فرستاده خدا هست وَ کَلِمَتُه ُ و کلمه او و گفته اند مراد از کلمه بشارتی است بوقوع ولدی بی مساس احدی.

صفحه : 223

أَلقاها برسانید آن کلمه را خدا إِلی مَریَم َ بسوی مریم یعنی بشارت داد او را وَ رُوح ٌ مِنه ُ و دیگر عیسی خداوند روح ست صادر شده از حق سبحانه بی توسط اسباب فَآمِنُوا بِاللّه ِ وَ رُسُلِه ِ پس ایمان آرید بخدا و فرستادگان او خطاب با ترسایان است خاصه وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ و مگوئید که خدایان ما سه اند اعتقاد بعضی از نصاری آن بود که آلهه سه اند اللّه و عیسی ع و مریم ع و برخی بران بودند که اللّه عبارت از سه چیز است اقنوم الاب یعنی ذات پدر و اقنوم الابن یعنی علم و اقنوم الحیوه یعنی روح القدس و اینکه را اقانیم ثلثه می گفتند حق سبحانه فرمود انتَهُوا باز ایستید از تثلیث خَیراً لَکُم باز ایستادنی که آن خیر باشد شما را إِنَّمَا اللّه ُ جز اینکه نیست که خدا إِله ٌ واحِدٌ خداوندی است یگانه بذات خود که تعداد را

بهیچ وجه از وجوه درو راه نیست سُبحانَه ُ بپاکی یاد می کنم او را بپاکی یاد کردنی أَن یَکُون َ لَه ُ وَلَدٌ از انکه او را فرزند باشد لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ مر اوراست آنچه در آسمان ها و زمین هاست و همه مخلوق اویند و مخلوق مانند خالق نباشد و فرزند مماثل پدر باید پس از اهل آسمان و زمین او را فرزند نبود وَ کَفی بِاللّه ِ وَکِیلًا و بسنده است خدا کافی مهمات بندگان یعنی نگاهدار بندگان و سازنده کار ایشان تنبیه ست بر استغنای حق سبحانه از اتخاذ ولد چه ولد برای کفایت مهمات والد باید و خدای تعالی خود قائم ست بحفظ اشیا و کافی امور و مستغنی از یار و مددگار و در خبرست که نصاری نجران گفتند ای محمّد ص چرا عیسی ع را عیب میکنی حضرت ص فرمود که چه چیز میگویم در شان او که شما آنرا بعیب میدارید گفتند که تو میگوئی که او بنده خداست و بندگی عیب باشد حضرت فرمود که بندگی خدا عار نباشد و هیچکس آنرا عیب نمی شمرد

و موافق قول آنحضرت ص آیت آمد که لَن یَستَنکِف َ المَسِیح ُ ننگ ندارد عیسی ع و تعظم نورزد أَن یَکُون َ عَبداً لِلّه ِ از انکه بنده باشد مر خدای را و چون عبده ملائکه که نیز ایشانرا فرزندان خدا میدانستند اثبات بندگی ایشان نیز میکنند وَ لَا المَلائِکَهُ المُقَرَّبُون َ و نه از بندگی او عار دارند فرشتگان که مقربان بارگاه ربوبیت اند و در معالم آورده که اینها حمله عرش اند که ایشان را فرزندان خدا میدانستند و در انوار گفته که اینها کروبیان اند در حوالی عرش وَ مَن یَستَنکِف

و هر که ننگ دارد عَن عِبادَتِه ِ از پرستش خدا وَ یَستَکبِر و سرکشی کند از ان فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه ِ پس زود باشد که حشر کند ایشان را یعنی مستنکفان را بسوی خود جَمِیعاً همه ایشانرا تا جزا و مکافات بدیشان برساند فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فاما آنها که ایمان آورده اند و عمل صالح کردند فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم پس تمام بدهد خدا مژده های موعود ایشانرا وَ یَزِیدُهُم و بیفزاید نیز بر جزای ایشان مِن فَضلِه ِ از افزونی کرم خود وَ أَمَّا الَّذِین َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا و اما کسانیکه از پرستش حق استنکاف و استکبار کرده اند فَیُعَذِّبُهُم پس عذاب کند ایشانرا وقف لازم عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک.

صفحه : 224

وَ لا یَجِدُون َ لَهُم و نیابند مر ایشان را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدا وَلِیًّا دوستداری وَ لا نَصِیراً و نه یاری و نه مددگاری یا أَیُّهَا النّاس ُ ای آدمیان قَد جاءَکُم بدرستیکه آمد بشما بُرهان ٌ مِن رَبِّکُم حجتی و دلیلی از پیش پروردگار شما که آن محمّد است علیه السّلام با معجزات او یا دین اسلام وَ أَنزَلنا إِلَیکُم و فرو فرستادیم بسوی شما نُوراً مُبِیناً نوری ظاهر که قرآن است فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا بِاللّه ِ پس آنها که ایمان آورده اند بخدا وَ اعتَصَمُوا بِه ِ و چنگ در زدند بکتاب او یا پناه بدو بردند از وسوسه شیطان فَسَیُدخِلُهُم پس زود باشد که درآرد ایشانرا فِی رَحمَهٍ مِنه ُ در ثوابی که ازو بازای ایمان ایشان مقرر شده وَ فَضل ٍ و زیادتی بر آن از محض انعام و احسان وَ یَهدِیهِم إِلَیه ِ و بنماید ایشانرا بخود یا بآنچه وعده کرده صِراطاً مُستَقِیماً

راهی راست که آن اسلام و طاعت است در دنیا و طریق بهشت در عقبی از جابر بن عبد اللّه انصاری رض منقول است که من بیمار شدم و سید عالم علیه السّلام بعیادت من آمده گفتم یا رسول اللّه مرا مالی است و من کلاله ام یعنی والدین و ولد ندارم و مرا خواهری چند هست و بس مال خود را چگونه بر ایشان قسمت کنم اینکه آیت نازل شد که یَستَفتُونَک َ طلب حکم می کنند از تو در میراث کلاله قُل ِ اللّه ُ یُفتِیکُم بگو که خدا حکم می کند فِی الکَلالَهِ در میراث کلاله إِن ِ امرُؤٌ هَلَک َ اگر مردی بمیرد چنان مردی که لَیس َ لَه ُ وَلَدٌ نباشد مر او را فرزندی یعنی پسری چه اگر دختری باشد اخت را ساقط نمی کند از درجه وراثت وَ لَه ُ أُخت ٌ و مر او را باشد خواهری فَلَها نِصف ُ ما تَرَک َ پس مر آن خواهر راست نیمه آنچه می گزارد از مال وَ هُوَ یَرِثُها و آن مرد میراث میگیرد از خواهران إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ اگر نباشد خواهر او را فرزندی اگر مراد میراث همه مال است آن فرزند خواه مذکّر خواه مونث و الّا مراد مذکر است چه مؤنث حجب برادر نمی کند فَإِن کانَتَا اثنَتَین ِ پس اگر باشند خواهران آن مرد دو تا فَلَهُمَا الثُّلُثان ِ پس مر ایشانرا دو ثلث است مِمّا تَرَک َ از آنچه گذاشته است مرد وَ إِن کانُوا إِخوَهً و اگر باشند.

وارثان او برادران و خواهران رِجالًا وَ نِساءً مردان و زنان فَلِلذَّکَرِ پس مذکر را باشد از میراث مِثل ُ حَظِّ الأُنثَیَین ِ مانند بهره دو مؤنث یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان میکند خدا احکام میراث

را لَکُم برای شما أَن تَضِلُّوا تا گمراه نشوید یا بیان میکند آنچه درست و راست است

صفحه : 225

سوره المائده

مدنیّه و هی مائه و عشرون ایه وّ ستّه عشر رکوعا- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید أَوفُوا بِالعُقُودِ وفا کنید بعهدهای که با یکدیگر می کنید یا بعقود شرعیه چون عقد شرکت و عقد نکاح و عقد بیع و امثال آن أُحِلَّت لَکُم حلال کرده شده برای شما بَهِیمَهُ الأَنعام ِ چهارپایان بسته زبان که آن ازدواج ثمانیه اند از شتر و گاو و میش و بز یا جانوران وحشی چون آهو و نخچیر و گاو دشتی و کوهی و گورخر یا اجنه که از بطون انعام بیرون آید إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم مگر آنکه خوانده خواهد شد بر شما همدرین

سوره و هو قوله حُرِّمَت عَلَیکُم ُ المَیتَهُ الآیه غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ نچنانکه حلال دارنده باشید صید را وَ أَنتُم حُرُم ٌ و حال آنکه شما محرم باشید بحج یا عمره یعنی همه انعام بر شما حلال است مگر آنکه وحشی باشد و آنرا صید کنید که در حالت احرام بر شما حرام است إِن َّ اللّه َ یَحکُم ُ بدرستیکه خدا حکم کند در حلال و حرام ما یُرِیدُ آنچه خواهد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مؤمنان لا تُحِلُّوا حلال مدارید و حرمت مشکنید شَعائِرَ اللّه ِ مناسک حج را یا نشانهای دین حق را آورده اند که حیطم کندی که نام او شریح بن ضبیعه بود و او بسفاهت و بی باکی و جهالت و ناپاکی در عرب شهرتی داشت بخدمت پیغمبر ص

آمد و گفت ای محمّد ص امت را بچه چیز دعوت میکنی آنحضرت ع فرمود که بآنکه خدا را یکی دانند و مرا برسالت تصدیق کنند و بر اقامت صلاه و ادای زکوه مواظبت نمایند حطیم گفت آنچه فرمودی نیکو است امامرا امنا و امرا باشند که کارها بمشورت ایشان بقطع رسانم بروم و اینکه سخن با ایشان در میان نهم اگر دلپذیر بود دین تو قبول کنم و حضرت ع پیش از آمدن او فرموده بود که امروز کسی خواهد آمد که بزبان شیطان سخن گوید کافر درآید و غادر بیرون رود پس حطیم بیرون آمد و شتران صدقه و آنچه یافت از مواشی مدینه غارت کرد و در عام القضیه که رسول ص باصحابه رض بعمره قضا توجه فرموده بودند چون موضع تنعیم رسیدند آواز تلبیه حجاج یمامه شنیدند و حطیم کندی را دیدند که شتران بغارت برده را بقلادها آراسته برسم هدی بکعبه میبرد صحابه رض خواستند تا شتران را باز ستانند حضرت ص فرمود که او هدی را تقلید کرده است اینکه عمل از شما لایق نباشد و آیت آمد که حرمت شعائر اللّه را مشکنید وَ لَا الشَّهرَ الحَرام َ و حلال مکنید ماه حرام را بقتال در ان وَ لَا الهَدی َ و نه هدی را که نامزد کعبه باشد وَ لَا القَلائِدَ و نه خداوند قلادها را از هدی و قلاده چیزی بود که در گردن چهارپایان میکردند از پوست درختهای خرما و غیر آن تا معلوم شود که هدی ست و کسی تعرض نکند وَ لَا آمِّین َ البَیت َ الحَرام َ و نه قاصدان خانه محترم را که عازم زیارت او باشند

یَبتَغُون َ می طلبند قاصدان حرم فَضلًا مِن رَبِّهِم اگر مومنانند زیادتی ثواب از خدا یا روزی به سبب تجارت و اگر کافرانند نمی طلبند مگر روزی.

صفحه : 226

وَ رِضواناً و می طلبند مومنان خشنودی خدا و کافران اصلاح معیشت دنیا، در تبیان آورده که رضوان حج است وَ إِذا حَلَلتُم و چون از احرام بیرون آئید و حلال شوید فَاصطادُوا پس شکار کنید اگر خواهید وَ لا یَجرِمَنَّکُم و بر ان ندارد شما را شَنَآن ُ قَوم ٍ دشمنی گروهی از کفّار قریش أَن صَدُّوکُم برای آنکه بازداشتند شما را در سال حدیبیه عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ از طواف مسجد حرام أَن تَعتَدُوا بآنکه از حد درگذرید و انتقام آن خواهید که اخذ اموال قاصدان حرم کنید و حکم اینکه آیت تا بدین محل منسوخ است مگر صید کردن در حالتی که از احرام بیرون آیند و کافران را بهدی و قلاده امان نیست وَ تَعاوَنُوا و یاری کنید یکدیگر را عَلَی البِرِّ بر نیکوئی که متابعت امرست و امتناع بدعت یا پیروی سنت وَ التَّقوی و بر پرهیزگاری و مخالفت هوا وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم ِ و یاری مکنید بر بدی که ترک فرمان ست یا حب ّ دنیاست یا کفر وَ العُدوان ِ و بر ستمکاری یا اتباع بدعت وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از نافرمانی خدا إِن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ بدرستیکه خدا سخت عقوبت کننده است بر نافرمانان

حُرِّمَت عَلَیکُم ُ المَیتَهُ حرام کرده شده بر شما مردار و آن جانوریست که روح او بی ذبح از بدن او رفته باشد وَ الدَّم ُ و خون روان وَ لَحم ُ الخِنزِیرِ و گوشت خوک با همه

اجزای او از شحم و عظم و غیر آن وَ ما أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ و آنچه آواز برداشته باشند یعنی یاد کرده باشند مر غیر خدا را نزدیک ذبح و مراد ذبیحه کفّار است که بنام لات و عزی و غیر آن میکشتند وَ المُنخَنِقَهُ و دیگر حرام کرده اند بر شما آنچه بفشردن گلو مرده باشد کافران گوسفند را خناق میکردند تا میمرد پس میخوردند وَ المَوقُوذَهُ و آنچه بچوب و سنگ زده باشند تا مرده باشد وَ المُتَرَدِّیَهُ و آنچه از بلندی افتاده باشد و مرده یا در چاهی افتد و بمیرد وَ النَّطِیحَهُ و آنچه شاخ زده باشد دیگری او را و مرده بود وَ ما أَکَل َ السَّبُع ُ و باقی آنچه او را خورده باشد درنده و مرده بود إِلّا ما ذَکَّیتُم مگر آنچه دریابید شما ازینها ذبح او را و درو زندگانی باشد بر ان مقداری که چشم خود را حرکت دهد یا دم خود را بجنباند وَ ما ذُبِح َ عَلَی النُّصُب ِ و دیگر حرام است آنچه ذبح کرده باشند بر سنگها که منصوبست در حوالی بیت الحرام و آن سی صد و شصت سنگ بوده پیرامون بیت الحرام که اهل جاهلیّت تعظیم آن بجای آورده اند و بران قربانی میکرده و گفته اند مراد از نصب اصنام اند و برین تقدیر علی بمعنی لام باشد یعنی حرام است آنچه برای بت بکشند وَ أَن تَستَقسِمُوا و آن نیز حرام ست که طلب قسمت کنید بِالأَزلام ِ به تیرهای اقداح بباید دانست که عرب را سه تیر بوده بی پر و پیکان که آنرا ازلام و اقداح میگفتند چون ایشان را مهمی افتادی

رجوع بدانها کردندی و اینکه سه تیر در خریطه کرده به کسیکه مجاور هبل می بوده می سپردندی بر یکی نوشته که امرنی ربی و بر دیگری نهانی ربی و بر سوم که آن را منیح گفتندی از کتابت خالی بودی پس کسی چون عزم کاری کردی نزد مجاور هبل آمدی و هدیه آوردی و دست در آن خریطه کردی و سهمی بیرون آوردی اگر نوشته بودی که امرنی ربی فی الحال بدان مهم اشتغال نمودی و اگر نهانی ربی بودی یک سال ترک آن عمل کردی و اگر آن منیح بیرون آمدی باز رجوع بدان خریطه نمودی و گفته اند مراد از استقسام جزور است بر انصباء معلومه یعنی شتران کشتندی و بازلام قسمت کردندی و ایشانرا ازلام بسیار بوده برای هر کاری از نکاح دختان و اختلاف در نسب و غیر آن.

صفحه : 227

ذلِکُم اینکه استقسام فِسق ٌ بیرون رفتن ست از دائره اسلام زیرا که افتراست بر خدا اگر برب او را میخوانند یا شرک اگر غیر او را میگویند الیَوم َ امروز که روز جمعه است و یا عرفه یَئِس َ الَّذِین َ کَفَرُوا ناامید شدند کافران مِن دِینِکُم از بطلان دین شما یا از رجوع شما بدین ایشان فَلا تَخشَوهُم پس مترسید از فتنه ایشان وَ اخشَون ِ و بترسید از من اینکه آیت نماز دیگر روز عرفه در حجه الوداع فرود آمد و آنحضرت بر ناقه عضباء سوار بود و بعد از نزول اینکه آیت هشتاد و یک روز بزیست الیَوم َ أَکمَلت ُ لَکُم امروز کامل گردانیدم برای شما دِینِکُم دین شما را که دیگر احکام او را رقم نسخ نخواهد بود

وَ أَتمَمت ُ عَلَیکُم و تمام کردم بر شما نِعمَتِی نعمت خود را که حج گذارید ایمن و مطمئن باشید و هیچ مشرکی با شما حج نگذارد وَ رَضِیت ُ و اختیار کردم لَکُم ُ الإِسلام َ برای شما اسلام را دِیناً دینی که پاکیزه تر از همه دینهاست فَمَن ِ اضطُرَّ پس هر که بیچاره ماند فِی مَخمَصَهٍ در گرسنگی و نایافت طعام و ازین محرمات که مذکور شد بخورد غَیرَ مُتَجانِف ٍ لِإِثم ٍ در حالتی که مایل نباشد بسوی گناهی یعنی بتلذذ نخورد و یا زیاده از سد رمق تناول نکند فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ پس بدرستیکه خدا آمرزگارست مر او را درین گناه رَحِیم ٌ مهربان برو که با کل اینکه مقدار رخصت داد آورده اند که عدی بن حاتم و زید الخیل طائی که پیغمبر او را زید الخیر نام نهاد بخدمت آنحضرت ص آمده گفتند یا رسول اللّه ما در جائی باشیم که باستظهار سگان و مرغان شکاری مهمان داری میکنیم و سگان آل ذریحه و آل جویریه جانوران دشتی میگیرند بعضی از انجمله است که درمییابیم پیش از آنکه سگ هلاک کند ذبح

میکنیم و برخی آنست که تا رسیدن ما سگ تلف کرده است

و حق سبحانه فرمود که مردار حرام است حکم اینکه چگونه باشد آیت آمد که یَسئَلُونَک َ از تو میپرسند که از مطاعم ما ذا أُحِل َّ لَهُم چه چیزی حلال کرده شد بر ایشان قُل أُحِل َّ لَکُم ُ الطَّیِّبات ُ بگو که حلال کرده شد بر شما گوشتهای پاکیزه که بنام خدا ذبح کرده باشند وَ ما عَلَّمتُم و دیگر حلال ست شکار آنچه تعلیم داده اید مِن َ الجَوارِح ِ از شکارکنندگان خواه از سباع چون سگ و یوز

و خواه از طیور چون چرخ و باز و جز آن مُکَلِّبِین َ در حالتی که شما مؤدب و معلمید ایشانرا تُعَلِّمُونَهُن َّ می آموزانید جانوران شکاری را مِمّا عَلَّمَکُم ُ اللّه ُ از آنچه خدا شما را آموخته است از طریق تادیب و آن چنانست که از پی شکار روند وقتی که خداوند سر دهد ایشانرا و بخواندن او بازآیند و شکاری را نخورند و نگاه دارند ازو فَکُلُوا پس بخورید پاک و حلال مِمّا أَمسَکن َ عَلَیکُم از ان چیزی که جانوران شکاری نگاهداشته اند برای شما و نخورده اند و بعضی فقها در شکار مرغان شکاری اینکه شرط نه کرده اند چه تادیب طیور تا باین حد متعذرست وَ اذکُرُوا اسم َ اللّه ِ عَلَیه ِ و یاد کنید نام خدا را بر آن چیز که تعلیم داده اند در وقت ارسال او بجانب صید و گفته اند بسم اللّه اللهم.

اهد صدورنا باید گفت و بسم اللّه نیز کفایت است وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا در تناول آنچه حرام کرده است إِن َّ اللّه َ سَرِیع ُ الحِساب ِ بدرستیکه خدا زود حساب است و از حلال و حرام سؤال خواهد کرد.

صفحه : 228

الیَوم َ امروز یعنی روز نزول اینکه آیت أُحِل َّ لَکُم ُ الطَّیِّبات ُ حلال کرده شد شما را ذبح بر نام خدا وَ طَعام ُ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ و طعام آنها که ایشانرا کتاب داده اند یعنی یهود و نصاری از ذبائح و غیر آن حِل ٌّ لَکُم حلال است مر شما را وَ طَعامُکُم حِل ٌّ لَهُم و طعام شما نیز حلال است ایشانرا در دین ایشان چه شما ذبح بنام خدا میکنید وَ المُحصَنات ُ و دیگر حلال ست بر شما زنان آزاد و پارسا مِن َ المُؤمِنات ِ از آنها که گرویده اند و

اینکه بر سبیل اولویت است و اگر نه امه مومنه نیز حلال است وَ المُحصَنات ُ و دیگر حلال ست زنان پارسا مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از انها که ایشان را کتاب داده اند مِن قَبلِکُم پیش از شما و محصنات نزد امام شافعی رح آزادانند پس امه کتابیه حرام باشد بمذهب او و نزد امام اعظم رح عفائف اند پس بقول او حرائر و اما از کتابیات مساوی باشند و همه را نکاح توان کرد إِذا آتَیتُمُوهُن َّ چون بدهید ایشانرا أُجُورَهُن َّ مهرهای ایشان مُحصِنِین َ در حالتی که شما بران نکاح عفت و صلاح جوئید غَیرَ مُسافِحِین َ نه مجاهر باشید بزنا وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان ٍ و نه فراگیرنده دوستان به پنهانی وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان ِ و هر که کافر شود بآنچه ایمان بدان واجب باشد یا انکار شرائع اسلام کند از حلال و حرام فَقَد حَبِطَ عَمَلُه ُ پس بدرستیکه باطل شد کردارهای او وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ و اوست در ان سرای مِن َ الخاسِرِین َ از زیان کاران یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاهِ چون خواهید که برخیزید بنماز و شما محدث باشید فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم پس بشوئید روهای خود را از منبت شعر راس تا منتهای ذقن در طول و میان هر دو شحمه گوش در عرض وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق ِ و بشوئید دستهای خود را تا مرفقین و مرفق مفصل ذراع و عضدست وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم و مسح کنید سرهای خود را امام مالک رح نظر بر ظاهر آیت میفرماید که تمام سر را مسح باید کرد و نزد امام اعظم رح مسح ربع سر فرض است و امام شافعی میگوید آن مقدار

که اسم مسح بر وی اطلاق توان کرد کافی است وَ أَرجُلَکُم و بشوئید پایهای خود را إِلَی الکَعبَین ِ تا آن دو استخوان بیرون آمده از هر دو جانب قدم مفصلی که میان ساق و قدم ست و کسر لام و ارجلکم بطریق جر جوارست و همچنانکه درو عذاب من رجز الیم و حفص بنصب خواند عطف بر وجوهکم وَ إِن کُنتُم جُنُباً و اگر باشید جنابت رسیده فَاطَّهَّرُوا پس غسل کنید وَ إِن کُنتُم و اگر باشید مَرضی بیماران و استعمال آب شما را مضر باشد.

صفحه : 229

أَو عَلی سَفَرٍ یا در سفر باشید أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم یا بیاید یکی از شما مِن َ الغائِطِ از خلا جای یعنی محدث باشد أَو لامَستُم ُ النِّساءَ یا بسوده باشید زنان را بمباشرت فاحشه فَلَم تَجِدُوا ماءً پس نیابید آب را بعد از طلب یا میان آب و شما حائلی باشد از دشمن و سبع که از ان هلاک نفس متیقن باشد و یا آب در چاهی باشد و آلت استسقا یافته نشود یا میفروشند و شما قیمت آن ندارید فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً پس قصد کنید بخاک پاک و یا هر چیز که پاک باشد از جنس زمین الا خاکستر فَامسَحُوا پس مسح کنید بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم رویهای و دستهای خود را مِنه ُ از ان خاک بدو ضربت یکی برای وجوه و یکی برای ایدی ما یُرِیدُ اللّه ُ نمیخواهد خدا در آنچه فرض کرد از غسل و وضو و تیمّم لِیَجعَل َ عَلَیکُم مِن حَرَج ٍ تا بر شما تنگی فراگیرد وَ لکِن یُرِیدُ و

لیکن میخواهد خدا لِیُطَهِّرَکُم تا شما را پاک گرداند از احداث یا از گناه چه وضو کفارت ذنوب ست وَ لِیُتِم َّ نِعمَتَه ُ و تا تمام گرداند نعمت خود را عَلَیکُم بر شما بآنکه رخصت می کند شما را در تیمم لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ تا شاید که شما شکر گوئید بر نعمتهای او و صاحب بحر الحقائق فرمود که معنی اینکه آیت بزبان اهل اشارت اینست که چون برخیزید از خواب غفلت و متوجه شوید بنمازی که معراج شماست و در رجوع بمقام قرب پس رویهای خود را که بدان توجه بدنیا کرده اید بشوید بآب توبه و استغفار و دستها را پاک سازید از تمسک بعلایق دارین و تعلق بما فی الکونین و مسح کنید سرهای خود را یعنی بذل کنید نفسهای خود را در راه حق

و پایها را از طین طینت بدو قیام بانانیت غسل دهید و اگر شما را جنابت رسیده است از التفات بغیر ما پس پاک سازید نفوس را از معاصی و دلها را از رؤیت طاعات و اسرار را از ملاحظه اغیار و ارواح را از آرامش بغیر ما و سر را از لوث وجود که هیچ آلودگی از ان کثیف تر نیست و جودک ذنب لا یعلو له ذنب بیت ای به پندار وجود آلوده خود را پاک ساز کین طهارت سالک ره را نمازی میکند

وَ اذکُرُوا و یاد کنید نِعمَهَ اللّه ِ نعمتهای خدا را که انعام کرده عَلَیکُم بر شما باسلام و احکام و شرائع آن وَ مِیثاقَه ُ و یاد آورید پیمان او را الَّذِی واثَقَکُم بِه ِ آنکه با شما پیمان بست بآن یعنی عهدی که خدا بسته است با شما

در روز الست یا میثاقی که در لیله العقبه با حضرت رسالت پناه علیه السلام بستید که بر سمع و طاعت بیعت کردید إِذ قُلتُم چون گفتید سَمِعنا شنیدیم قول ترا وَ أَطَعنا و فرمانبردیم امر ترا و گفته اند مراد بیعت رضوان ست که در تحت شجره واقع شده در عام حدیبیّه و ذکر اینکه هر دو بیعت بمحلش مذکور خواهد شد وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا در فراموشی نعمت و شکستن پیمان او إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ داناست.

بآنچه در سینهای مخفی باشد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای زمره مومنان کُونُوا قَوّامِین َ باشید قیام کنندگان بحق لِلّه ِ برای خدا شُهَداءَ بِالقِسطِ گواهان براستی وَ لا یَجرِمَنَّکُم و بران ندارد شما را یعنی نیار و شما را شَنَآن ُ قَوم ٍ دشمنی گروهی از مشرکان عَلی أَلّا تَعدِلُوا بر آن که

صفحه : 230

اعدِلُوا عدل کنید هُوَ أَقرَب ُ لِلتَّقوی که عدل نزدیک ترست به پرهیزگاری و چون عدل با کفار بمرتب تقوی اقرب ست قیاس باید کرد که عدل با مؤمنان در چه مقامی خواهد بود مثنوی

عدل کن زان که در ولایت دل در پیغمبری زند عادل عدل

مشاطه البیت ملک آرای دین و دولت ز عدل ماند بجای

وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا در ظلم و ستمکاری إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بدرستیکه خدا داناست بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنید از ظلم و عدل

وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وعده کرده است خدا آنکه انرا که ایمان آورده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهائی ستوده کرده اند وعده ا نیست لَهُم مَغفِرَهٌ مر ایشانبرا است آمرزش گناه وَ أَجرٌ عَظِیم ٌ و مزدی بزرگ از فضل اله وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه

کافر شدند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و تکذیب کردند بآیتهای ما یعنی قرآن را أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَحِیم ِ آنگروه اصحاب دوزخ اند یعنی مجاوران آورده اند که حضرت رسالت پناه علیه السلام در غزوه غطفان بحرب جمعی از محارب بنی ثعلبه توجه نمود و ایشان خبر یافته با مهتر خود که در عثور یا غورث نام داشت بکوه ها متحصن شدند و لشکر اسلام را میدیدند در وقتی که باران باریده بود و حضرت علیه السلام از لشکریان دورتر و پای درختی تکیه فرموده و جامهای تر بر درخت افگنده اعراب مشاهده کرده مهتر خود را گفتند دریاب که محمّد تنها در پای آن درخت تکیه فرموده و یارانش ازو دورترند و درین مل بی مشقت بر دوست میتوان یافت غورث با شمشیری کشیده بیابد و گفت من یمنعک الیوم منی کیست که ترا حمایت کند و شر مرا امروز از تو کفایت کند حضرت فرمود که یمنعک ربی که اللّه ترا منع کند که مانع و کافی اوست فی الحال جبرئیل را فرمان رسید که دریاب حبیب مرا جبرئیل دست بر سینه عورث زد چنانچه شمشیر از دست وی بیفتاد و سید عالم علیه السلام آنرا برداشته بر سر وی رفت و گفت من یمنعک منی آن مرد گفت لا أحد یمنعک منی هیچکس ترا از من منع نتواند کرد پس کلمه شهادت گفت و بمیان قوم خود باز رفت و ایشان را با سلام دعوت کرد و اینکه آیت آمد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان اذکُرُوا نِعمَت َ اللّه ِ عَلَیکُم یاد کنید نعمتهای خدا را که بشمار ارزانی فرموده إِذ هَم َّ قَوم ٌ چون قصد کردند قومی یعنی

غورث و تابعان او أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم آنکه بگشایند بسوی شما أَیدِیَهُم دستها خود فَکَف َّ أَیدِیَهُم پس خدا بازداشت دستهای ایشانرا عَنکُم از شما و مضرت ایشان از شما بگردانید و بعضی بر انند که نزول آیت در قصّه بنی نضیرست که قصدا آنحضرت کردند وقتی که بحصار ایشان رفته بود بجهت ویت عامریان و شرح اینکه قصّه در سوره حشر خواهد آمد انشاء اللّه تعالی وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسد از خدا از کفر اینکه نعمتها وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدا فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ باید توکل کنند مومنان که رساننده خیر و رهاننده از شر اوست.

صفحه : 231

وَ لَقَد أَخَذَ اللّه ُ و هر آئینه فرا گرفت خدا مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ پیمان بنی اسرائیل را در موافقت موسی و محاربه با جبّاران وَ بَعَثنا مِنهُم ُ و برانگیختیم از ایشان اثنَی عَشَرَ نَقِیباً دوازده مهتر هر یکی از سبطی تا تفتیش احوال قوم خود کنند یا پابندان وفای قوم خود شوند بدان پیمان و صورت اینکه قصّه بر وجه اختصار چنانست که حق سبحانه وعده داده بود موسی ع را که ارض مقدسه یعنی ایلیا و اریحا یا همه ولایت شام به بنی اسرائیل ارزانی دارد و اینکه مواضع در آن وقت مساکن جباران بود و ایشان را عمالقه میگفتند مردمان بلند بالا و توانا بودند از بقیّه قوم عاد چون لشکر فرعون غرق شدند و مصر مر بنی اسرائیل را مستخلص شد فرمان الهی در رسید که بارض مقدسه روید که هزار دیه دارد و در هر دیهی هزار باغست و جهاد کنید با جباران پس موسی دوازده نقیب از

لشکر اختیار کرد که هر یکی کافل مهمات سبطی باشد و با قوم خود تا نزدیک اریحا رفتند و نقبا را به تجسس اخبار عمالقه فرستاده ایشان با یکی از جباران ملاقات کردند که او را عوج یا عاج بن عناق میگفتند و درازی قد او سه هزار و سی صد و سی و سه گز بود و سه هزار سال عمر داشت و باقی عادیان نیز قدمهای بلند داشتند و در تیسیر آورده که از هشت صد گز تا هشتاد گز بودند پس بساتین ایشانرا دیدند یک خوشه انگور آن مقدار بود که پنج کس نتوانستی برداشت و پنج نفر در یک نیمه پوست انار ایشان میگنجیدند نقبا اینکه حال دیده بازگشته بیکدیگر گفتند که بنی اسرائیل را از حال اینکه قوم خبر نتوان داد چه ممکن ست که خوف بر ایشان مستولی شده و نافرمانی کرده بمصر بازگردند پس عهد کردند که اخبار ایشان را پنهان دارند و ایشانرا بر جنگ اینکه قوم ترغیب نمایند پس بلشکرگاه آمده موسی و هارون را از حقیقت حال خبر دادند و ده نقیب بد دلی کرده با قوم خود صفت جباران بر وجهی که دیده بودند در میان آوردند و دو نقیب که یوشع بن نون بود از سبط یوسف و کالب بن یوقنا از سبط یهودا بر عهد و اقرار خود بایستادند و دغدغه در میان بنی اسرائیل افتاد و اضطراب در ایشان پدید آمد که ما باین جباران چگونه جنگ کنیم وَ قال َ اللّه ُ و گفت خدای تعالی إِنِّی مَعَکُم بدرستیکه من بشماام بنصرت دادن شما بر دشمنان و دیگر گفت لَئِن أَقَمتُم ُ الصَّلاهَ

بخدای که اگر برپا دارید نماز را بشرائط آن وَ آتَیتُم ُ الزَّکاهَ و بدهید زکوه را بارباب استحقاق وَ آمَنتُم بِرُسُلِی و تصدیق کنید پیغمبران مرا وَ عَزَّرتُمُوهُم و تقویت کنید ایشانرا و تعظیم امر ایشان بجا آرید چه امر ایشان امر خداست و التعظیم لامر اللّه واجب وَ أَقرَضتُم ُ اللّه َ و قرض دهید خدا را یعنی نفقه کنید در راه او قَرضاً حَسَناً نفقه دادنی نیکو لَأُکَفِّرَن َّ عَنکُم هر آئینه درگذرانم از شما سَیِّئاتِکُم گناهان شما را وَ لَأُدخِلَنَّکُم و درآرم شما را جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که جاریست مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جویها فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک َ پس هر که کافر شود بعد ازین شرط مؤکد مِنکُم از شما فَقَد ضَل َّ پس هر آئینه گم کرده است سَواءَ السَّبِیل ِ راه راست را، بنی اسرائیل بدین عهد وفا نکردند و حق سبحانه فرمود که.

صفحه : 232

فَبِما نَقضِهِم پس بشکستن ایشان مِیثاقَهُم پیمان خود را لَعَنّاهُم براندیم ایشانرا از رحمت خود یا مسخ گردانیدیم یا خواری جزیه بر ایشان وضع کردیم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم و گردانیدیم دلهای ایشان را قاسِیَهً سخت بمثابه که متأثر نشوند از مشاهده آیات و استماع تخویفات یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ عَن مَواضِعِه ِ می گردانند سخنان توریت را یا نعت حضرت رسالت پناه علیه السّلام را از جایگاه آن یعنی صفت دیگری را بجای صفت پیغمبر ص وضع می کنند یا کلمات توریت را مؤول میسازند بتاویلات فاسده وَ نَسُوا حَظًّا و ترک کردند بهره تمام را مِمّا ذُکِّرُوا بِه ِ از آنچه پند داده شده بودند بدان در توریت از متابعت پیغمبر آخر الزمان وَ

لا تَزال ُ تَطَّلِع ُ و همیشه هستی تو که مطلع شوی عَلی خائِنَهٍ مِنهُم بر خیانتی از جهودان إِلّا قَلِیلًا مِنهُم مگر اندکی از ایشان که خیانت نمی کنند چون إبن سلام و اصحاب رض او فَاعف ُ عَنهُم پس عفو کن و درگذر از ایشان اگر توبه کنند و ایمان آرند وَ اصفَح و رو بگردان از ایذای ایشان اگر التزام جزیه نمایند و گفته اند مطلق عفو و صفح بآیه السّیف منسوخ است إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ بدرستیکه خدا دوست میدارد نیکوکاران را وَ مِن َ الَّذِین َ قالُوا و از آنانکه گفته اند إِنّا نَصاری بدرستیکه ما ترسایانیم خود را بخود نصرانی گفتند یا نسبت میدارند بدیه نصران یا ناصره که حضرت عیسی علیه السلام در آن وقت می بود و یا آنکه می گفتند نحن انصار اللّه و بر هر تقدیر أَخَذنا مِیثاقَهُم گرفتیم پیمان از ایشان چنانچه از یهودان گرفته بودیم فَنَسُوا حَظًّا پس ایشان نیز ترک کردند بهره تمام را مِمّا ذُکِّرُوا بِه ِ از آنچه پند داده شده بودند در انجیل از پیروی فارقلیط که احمد مرسل صلی اللّه علیه و آله و سلّم ست فَأَغرَینا پس برانگیختیم بشومی پیمان شکنی بَینَهُم ُ العَداوَهَ میان ترسایان دشمنی ظاهر وَ البَغضاءَ و بغضی نهان در دل إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز و آن چنان است که نصاری سه فرقه شدند همه دشمن یکدیگر و بعضی از مفسران برآنند که دشمنی انگیختیم میان یهود و ایشان وَ سَوف َ یُنَبِّئُهُم ُ اللّه ُ و زود باشد که بیاگاهد و خبر دهد ایشانرا خدا بِما کانُوا یَصنَعُون َ به آنچه ایشان می کنند و آن خبر دادن بجز او مکافات خواهد بود.

صفحه : 233

یا أَهل َ الکِتاب ِ ای جهودان و ترسایان قَد جاءَکُم رَسُولُنا بدرستیکه آمد بشما فرستاده ما یُبَیِّن ُ لَکُم روشن میگرداند برای شما کَثِیراً بسیاری مِمّا کُنتُم تُخفُون َ از آنچه هستید که آنرا پنهان میدارید مِن َ الکِتاب ِ از توریت چون نعت محمّد مصطفی ص و آیه رجم و از انجیل چون بشارت عیسی به احمد ص وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ و درمیگذرد از بسیار مخفیات شما و خبر نمیدهد بآنچه هیچ مهم دنیا وابسته بآن نیست نقل است که یهودی بآنحضرت ص گفت که کدام است آن کثیر که ازو عفو کردی حضرت ازو اعراض کرد دوم و سوم نوبت مبالغه کرد و حضرت روی ازو میگردانید و قصد یهودی آن بود که مناقضه از وی ظاهر شود بترک عفو چون در جواب خود سه کرت جز از اعراض چیزی ندید و مشاهده نکرد بصدق آنحضرت ص متیقن شده فی الحال ایمان آورد قَد جاءَکُم مِن َ اللّه ِ بدرستیکه آمد بشما از نزدیک خدا نُورٌ روشنائی که دفع کننده ظلمت ضلالت است وَ کِتاب ٌ مُبِین ٌ و کتابی روشن کننده و بخود روشن گفته اند نور حضرت رسالت پناه ص است و کتاب مبین قرآن است و در بحر الحقائق آورده که وجه تسمیه آنحضرت ص بنور آنست که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بنور کرم از ظلمت کده عدم بیرون آورده نور وی بود صلی اللّه علیه و سلّم که اوّل ما خلق اللّه نوری بعد از ان عالم را برای ظهور نور و نور ظهور او موجود گردانید و در نقد النصوص فی شرح الفصوص مذکور است که اصل منشا و معاد جمله خلایق حضرت حقیقه الحقایق ست

و آن حقیقت محمدی و نور احمدی ص است که صورت حضرت واحدی احدی است جامع جمله کمالات الهی و کیانی و واضع میزان همه مراتب اعتدالات ملکی و حیوانی و انسانی آنحضرت ص است عالم و عالمیان صور و اجزای تفصیل او و آدم و آدمیان مسخر برای تکمیل او و الیه الاشاره بقوله انا سید ولد آدم و بقوله آدم ع و من دونه تحت لوائی نظم

آنچه اوّل شد پدید از حبیب غیب بود نور جان او بی هیچ ریب

بعد ازان آن نور مطلق زد علم گشت عرش و کرسی و لوح و قلم

یک علم از نور پاکش عالم است یک علم ذریت ست و آدم ست

نور او چون اصل موجودات بود ذات او چون معطی هر ذات بود

واجب آمد دعوت هر دو جهانش دعوت ذرات پیدا و نهانش

یَهدِی بِه ِ اللّه ُ راه می نماید خدا بدین نور یا کتاب مَن ِ اتَّبَع َ رِضوانَه ُ آنرا که پیروی خشنودی او می کند سُبُل َ السَّلام ِ بطلب راههای سلامت از عذاب که آن راه حق است یا سبل دار السّلام که طریق بهشت ست وَ یُخرِجُهُم و بیرون می آرد ایشان را مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکی کفر یا شک یا جهل إِلَی النُّورِ بروشنائی ایمان یا یقین یا علم بِإِذنِه ِ بارادت و توفیق خود وَ یَهدِیهِم و راه می نماید ایشانرا إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست که نزدیکترین راههاست بحق لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ بدرستیکه کافر شدند آنانکه قالُوا إِن َّ اللّه َ گفتند بدرستیکه اللّه هُوَ المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ او مسیح ست ع پسر مریم قائل بدین قول از فرق

نصاری یعقوبیه اند و بطلان قول ایشان بهمین که میگویند پسر مریم خدا است ظاهر است چه مادر اقدم است بر ولد پس ولد حادث باشد و حادث الوهیت را نشاید و دیگر آنکه مادر اکبرست و ولد اصغر و چه دورست که اصغر اله اکبر باشد قُل فَمَن یَملِک ُ بگو ای محمّد پس کیست که مالک باشد و منع کند.

صفحه : 234

مِن َ اللّه ِ از ارادت خدا شَیئاً چیزی را یعنی کس مانع نتواند شد إِن أَرادَ اگر خدا خواهد أَن یُهلِک َ المَسِیح َ ابن َ مَریَم َ آنکه هلاک کند عیسی ع پسر مریم را وَ أُمَّه ُ و مادر او را وَ مَن فِی الأَرض ِ جَمِیعاً و آنها را که بروی زمین اند همه یعنی مسیح و ماورا و مقهوراند و قابل فنا چون سایر ممکنات و چنین کس خدائی را نشاید وَ لِلّه ِ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ و مر خداراست پادشاهی آسمانها و زمین ها وَ ما بَینَهُما و آنچه در میان ایشان است یَخلُق ُ ما یَشاءُ می آفریند آنچه میخواهد قادر علی الاطلاق اوست بی اصلی و بی ماده می آفریند چون آسمان و زمین و خلق میکند از ماده و اصلی چنانچه ما بینهما و انشا می کند از اصلی که جنس نیست چون آدم ع از خاک و از اصلی که جنس ست چون ولد از والدین یا از مرد بی زن چون حوا از آدم ع یا از زنی بی مرد چون عیسی ع از مریم وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ و خدا بر همه چیزها تواناست

وَ قالَت ِ الیَهُودُ وَ النَّصاری و گفتند جهودان و ترسایان نَحن ُ أَبناءُ اللّه ِ ما پسران خدائیم و

او ما را چون پدرست در مهربانی و رافت و ما او را چون پسر در قرب و منزلت ابراهیم نخعی رح فرموده که در توریت بایشان خطاب کرده یا ابناء احباری ایشان خواندند که یا ابناء ابکاری و در کلمات انجیل هست که میروم الی ربّی و ربکم ایشان چنین خواندند الی ابی و ابیکم وَ أَحِبّاؤُه ُ و دیگر گفتند که ما دوستان خدائیم قُل فَلِم َ یُعَذِّبُکُم بگو پس چرا عذاب میکند شما را بِذُنُوبِکُم بگناهان شما و آن عذاب در دنیا بقتل و اسرست و در آخرت بسخن ایشان در دوزخ ایّام معدودات پس اگر پسران خدای تعالی می بودید شما را عذاب نمی کرد زیرا که پدر رنج پسر نمیخواهد و دوست نیز عذاب دوست را روا نمیدارد پس شما نه پسراید و نه دوست بَل أَنتُم بَشَرٌ بلکه شما آفریدگانید مِمَّن خَلَق َ از انها که خدا آفریده است همچون سائر بنی آدم بر بدی و نیکی پاداش خواهید یافت یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ می آمرزد خدا هرکرا میخواهد و آنها اهل ایمان اند وَ یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ و عذاب میکند هرکرا می خواهد و آنها مشرکانند وَ لِلّه ِ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ و مر خداراست پادشاهی آسمانها و زمینها و حکم فرمودن در ان و درین وَ ما بَینَهُما و آنچه در میان اینها باشد وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ و بسوی اوست بازگشت همه.

صفحه : 235

یا أَهل َ الکِتاب ِ ای یهود و نصاری قَد جاءَکُم رَسُولُنا بدرستیکه آمد بشما فرستاده ما یُبَیِّن ُ لَکُم روشن میگرداند برای شما راه حق را عَلی فَترَهٍ مِن َ الرُّسُل ِ بر انقطاع از وحی و فتور از ارسال رسل أَن

تَقُولُوا تا نگوئید شما که ما جاءَنا نیامد بما مِن بَشِیرٍ از مژده دهنده وَ لا نَذِیرٍ و نه بیم کننده فَقَد جاءَکُم پس تحقیق آمد بشما بَشِیرٍ بشارت دهنده مومنان بکرامت وَ نَذِیرٌ و ترساننده کافران بعذاب قیامت وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ و خدا بر همه چیز قادر است اگر خواهد رسولان را پی درپی فرستد چنانچه در مدت هزار و هفصد سال که میان موسی ع و عیسی ع بوده هزار پیغمبر ع فرستاد و اگر خواهد فترت و انقطاع را بارسال رسل راه دهد چنانچه در مدت ششصد سال که میان عیسی ع و محمّد ص بود چهار پیغمبر فرستاده سه از بنی اسرائیل و یکی خالد بن سنان عرب و درین آیت منت می نهد بر بندگان که در وقتی که آثار وحی مندرس و اخبار رسالت منقطع بود من بشما پیغمبری ص بشیر و نذیر فرستادم بیت

تاریک بد ز ظلمت باطل همه جهان عالم ز رای روشن او نور حق گرفت

وَ إِذ قال َ مُوسی و یاد کن ای محمّد ص چون گفت موسی ع لِقَومِه ِ مر قوم خود را که بنی اسرائیل بودند یا قَوم ِ اذکُرُوا ای گروه من یا کنید نِعمَت َ اللّه ِ عَلَیکُم نعمت خدا را که فایض است بر شما إِذ جَعَل َ فِیکُم أَنبِیاءَ چون گردانید در میان شما بعضی پیغمبران تا شما را راه نمایند و در هیچ امت آن مقدار نبی مبعوث نبوده که در بنی اسرائیل بود وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً و گردانید شما را پادشاهان یعنی مملوک فرعونیان بودید و حالا مالک نفس خودید و یا منازل شما وسیع است و در ان

آب جاری است چون منازل ملوک وَ آتاکُم و بداد شما را از من و سلوی و سایه ابر و شکافتن بحر ما لَم یُؤت ِ أَحَداً آنچه نداد کسی را مِن َ العالَمِین َ از عالمیان زمان شما یا قَوم ِ ای گروه من ادخُلُوا الأَرض َ المُقَدَّسَهَ درآیید بزمین پاک کرده شده که ولایت شام ست یا طور و حوالی آن یا فلسطین و بعضی از اردن ست و اصح آن است که اریحا و ایلیا که حالا زمین بیت المقدس ست الَّتِی کَتَب َ اللّه ُ لَکُم آن زمینی که خدای تعالی نوشته است در لوح محفوظ که مساکن شما باشد بشرط جهاد با جبابره و چون ایشان از عمالقه ترسیده بودند به سخن نقبای خود می گفتند اگر ما را امر کرده باشد بمصر بازمیگردیم موسی ع گفت وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم و باز مگردید بهمان راه که آمده اید فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین َ پس اگر چنین کنید و بازگردید زیان زدگان باشید در دنیا از ثواب جهاد و در آخرت از لقای رب العباد.

صفحه : 236

قالُوا یا مُوسی ایشان گفتند ای موسی ع إِن َّ فِیها بدرستیکه در ارض مقدسه قَوماً جَبّارِین َ گروهی اند متغلب و باقوت و شوکت که مقاومت با ایشان میسر نیست وَ إِنّا لَن نَدخُلَها و ما در نمی آئیم بدان زمین جهت جنگ حَتّی یَخرُجُوا مِنها تا وقتی که بیرون آیند ایشان از آنجا فَإِن یَخرُجُوا مِنها پس اگر بیرون آیند ایشان از آنجا بی جنگ و ولایت را تسلیم ما کنند فَإِنّا داخِلُون َ پس ما درآیندگانیم در ان قال َ رَجُلان ِ مِن َ الَّذِین َ یَخافُون َ گفتند دو مرد از آنانکه ترسیدند از خدا أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِمَا انعام کرد

خدا بر ایشان به ایمان و ثبات بر عهد و پیمان و ایشان یوشع و کالب بودند که با بنی اسرائیل گفتند ادخُلُوا عَلَیهِم ُ الباب َ درآیند بر جباران از باب قریه ایشان ناگهان و ایشان را در راه گذر تنگ گیرید و بصحرا رها نکنید فَإِذا دَخَلتُمُوه ُ پس چون درآیید از ان در بدین وجه که گفته شد فَإِنَّکُم غالِبُون َ پس بدرستیکه شما غالبانید زیرا که ایشان جسمی چنداند بیدل و تناورانند بی حاصل اینکه سخن بالهام الهی دانسته بودند یا باخبار موسی ع وَ عَلَی اللّه ِ فَتَوَکَّلُوا و بر خدا توکّل کنید درین حرب إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید باوردارندگان مر وعده حق را قالُوا یا مُوسی گفتند ای موسی ع إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً بدرستیکه ما هرگز نمی آئیم بدین ولایت ما دامُوا فِیها مادامی که ایشان درین موضع اند و تو دو کس را تصدیق می کنی و سخن ده کس را باور نمی داری فَاذهَب أَنت َ پس برو تو وَ رَبُّک َ و پروردگار تو فَقاتِلا پس جنگ کنید إِنّا هاهُنا قاعِدُون َ بدرستیکه ما اینجا نشسته ایم درین سخن خوار داشت کردند بخدا و رسول، گفته اند مراد از رب هارون بوده و رب بمعنی سیدست پس هارون ع را که ازو بزرگتر بود سید گفتند و کلمه فقاتلا مؤید اینکه قول است قال َ رَب ِّ گفت موسی ع ای پروردگار من إِنِّی لا أَملِک ُ إِلّا نَفسِی من مالک نیستم مگر نفس خود را وَ أَخِی و برادر خود را فَافرُق بَینَنا پس جدائی کن میان ما وَ بَین َ القَوم ِ الفاسِقِین َ و میان اینکه گروه بیرون رفتگان از دائره فرمان.

صفحه : 237

قال َ گفت خدا فَإِنَّها پس

بدرستیکه ارض مقدسه مُحَرَّمَهٌ حرام است عَلَیهِم بر ایشان یعنی نه درآیند و نه مالک شوند بدان بسبب شامت نافرمانی أَربَعِین َ سَنَهً چهل سال یَتِیهُون َ فِی الأَرض ِ سرگردان و متحیر میروند در زمین تیه که شش فرسخ ست از شهر مصر پس قوم موسی چهل سال در ان زمین سرگردان بودند هر صباح عزیمت سفر کردندی و تا شام راه رفتندی و شب همانجا بودندی که بامداد از آنجا رحلت کرده بودند و قولی آنست که بعد از چهل سال موسی ع با بعضی از بنی اسرائیل که مانده بودند برفت و اریحا را بگشاد و مدتی آنجا بود و اصح آنست که موسی و هارون در تیه وفات کردند و اغلب اهل تیه مردند و اولاد ایشان جوانان توانا رسیدند و خدای تعالی یوشع را پیغمبری داد و ایشان بدو بیعت کردند و یوشع برفت و ولایت ایلیا و اریحا بگرفت و بنیاد جباران برانداخت در اخبار آمد که چون موسی بر قوم خود دعا گفت و حکم شد که چهل سال سرگردان باشند موسی از ان پشیمان شد و حق سبحانه و تعالی با وی خطاب کرد که چون حکم کردیم بتحیر و سرگشتگی ایشان فَلا تَأس َ پس تو اندوهناک مباش عَلَی القَوم ِ الفاسِقِین َ بر گروه فاسقان و در تبیان گفته که خطاب با حضرت پیغمبرست ص میفرماید که قوم موسی مدتی سرگشته بودند تو بر ایشان اندوه مخور که بسبب نافرمانی و فسق سزاوار نفرین موسی شدند وَ اتل ُ عَلَیهِم و بخوان بر اهل کتاب نَبَأَ ابنَی آدَم َ خبر دو پسر آدم را که از صلب او بودند قابیل و هابیل بِالحَق ِّ خواندنی بدرستی

و راستی و خبر ایشان بر سبیل اجمال آنست که حوا رض بهر بطنی دختری و پسری می آوردی چون بزرگ میشدند آدم جاریه یک بطن را به غلام دیگر میداد و آنکه با قابیل زاده بود اقلیما نام داشت و در غایت حسن بود و توام هابیل را لیوذا می گفتند و او چندان جمالی نداشت چون برسیدند آدم ع لیوذا را بقابیل نامزد کرد و اقلیما را به هابیل قابیل ازین حکم ابا نموده گفت خواهر من اجمل ست و با من در رحم بوده او بمن اولی است آدم گفت که حکم خدا بر اینکه وجه صدور یافته مرا درین چه اختیار قابیل مسلم نداشت و گفت تو هابیل را پیش از من دوست میداری لا جرم آنکه خوبروی ترست بدو میدهی آدم ع فرمود که اگر سخن مرا باور نمی کنی هر یک از شما قربانی کنید بآنچه میتوانید قربانی هر کرا مقبول گردد اقلیما از آن او باشد حق سبحانه ازین قصّه خبر میدهد إِذ قَرَّبا چون قربانی کردند یعنی تقرب جستند هر یک از ایشان قُرباناً تقرب جستنی بقربانی خود هابیل گوسفنددار بود بره فربه که بغایت دوست میداشت بیاورد و سر کوهی نهاد و نیت کرد که اگر قربانی من قبول نه گردد ترک اقلیما کنم و قابیل صاحب زرع بود دسته گندم ضعیف و کم دانه بیاورد و در همان موضع بنهاد و با خود گفت که اگر اینکه قربانی من قبول شود فبها و اگر نه من دست از خواهر خود باز ندارم فَتُقُبِّل َ مِن أَحَدِهِما پس قبول کرده شد قربانی یکی از ایشان که هابیل بود بدان نوع که آتش سفید

بی دود از آسمان فرود آمده گوسفند را بخورد وَ لَم یُتَقَبَّل مِن َ الآخَرِ و مقبول نشد از دیگری که قابیل بود و آتش از قربانی او درگذشت و بخوردن او ملتفت نه گشت قابیل را آتش خشم باشتعال درآمده دود حسد دیده بصیرت او را تیره کرد قال َ گفت مر هابیل را لَأَقتُلَنَّک َ بخدا که ترا بکشم برای آنکه قربانی تو مقبول شد و از آن من مردود قال َ گفت هابیل إِنَّما یَتَقَبَّل ُ اللّه ُ جزین نیست که قبول میکند خدا مِن َ المُتَّقِین َ از پرهیزگاران که در قربانی نیّت خود را خالص ساخته اند لَئِن بَسَطت َ اگر بگشائی و دراز کنی إِلَی َّ یَدَک َ بسوی من دست خود را لِتَقتُلَنِی تا مرا بکشی ما أَنَا بِباسِطٍ من باری نیستم درازکننده یَدِی َ إِلَیک َ دست خود را بسوی تو لِأَقتُلَک َ تا ترا بکشم إِنِّی أَخاف ُ اللّه َ بدرستیکه من میترسم از خدای رَب َّ العالَمِین َ که پروردگار عالمیان است با آنکه هابیل از قابیل قوی تر و با شوکت تر بود اما تسلیم شد مر قتل را از ترس خدا پس گفت.

صفحه : 238

إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی من میخواهم آنکه بازگردی تو بعقوبت گناه در قتل من وَ إِثمِک َ و بپاداش گناه تو که آن سبب رد قربای بوده و اینکه اراده از هابیل موافق حکم خدا بود فَتَکُون َ پس تو باشی بسبب اینکه دو گناه مِن أَصحاب ِ النّارِ از ملازمان دوزخ وَ ذلِک َ جَزاءُ الظّالِمِین َ و این ست پاداش ستمکاران که قتل بناحق کنند فَطَوَّعَت لَه ُ پس آسان کرد بر قابیل و یاری داد مر او را نَفسُه ُ نفس او قَتل َ أَخِیه ِ در کشتن برادر او و ندانست که او را چون

بکشد پس ابلیس بشکل بشری برو متمثل شده مرغی در دست گرفته پس سر آن مرغ را بر سنگ نهاد و سنگ دیگر بر وی زد تا کوفته شد و بمرد قابیل نیز صبر کرد تا هابیل را در خواب یافت سر بر سنگی نهاده فَقَتَلَه ُ پس بکشت او را بآنکه سنگی بر سر وی زد و مغزش پریشان ساخت فَأَصبَح َ مِن َ الخاسِرِین َ پس گشت از زیان زدگان در دنیا بآنکه بقیه عمر در دنیا مطرود و مردود بود و در آخرت خود ظاهر است که نصف عذاب اهل دوزخ تنها او را خواهد بود چنانچه امام ثعلبی در تفسیر خود آورده پس قابیل ندانست که با وی چه باید کرد او را در جامه پیچیده چهل روز او را بر پشت گرفته هر طرف میرفت و إبن عباس رح فرمود که یک سال میکشید تا گنده شد و بوی گرفت و سباع و طیور بر قابیل غلبه کردند که هر وقت بیفکند بخورند و بسیار تنگ آمد فَبَعَث َ اللّه ُ غُراباً پس برانگیخت خدای تعالی زاغی را یَبحَث ُ فِی الأَرض ِ میکارید زمین را بمنقار و هر دو پای خود تا حفره پیدا کرد لِیُرِیَه ُ و اینکه عمل بسبب آن بود تا بنماید قابیل را کَیف َ یُوارِی چگونه بپوشد سَوأَهَ أَخِیه ِ برادر خود را آورده اند که زاغ حفره کرد در خاک و زاغی مرده بیاورد و در ان حفره بنهاد و خاک بران میپاشید تا پوشیده گشت قال َ یا وَیلَتی گفت قابیل که وای بر من أَ عَجَزت ُ أَن أَکُون َ آیا عاجز شدم از انکه باشم مِثل َ هذَا الغُراب ِ مانند اینکه زاغ درین عمل فَأُوارِی َ سَوأَهَ أَخِی

پس بپوشم تن برادر خود را آنگه قابیل بهمین طریق هابیل را در خاک کرد فَأَصبَح َ مِن َ النّادِمِین َ پس گشت از جمله پشیمان شدگان بر آنکه یک سال او را می کشید و گویند ندامت او بر آن بود که مادر و پدر ازو تبرّا کردند و تمام جدا و سیاه شده و ندای شنید که کن خائفا ابدا بعد ازین قابیل هرکرا میدید میترسید که ناگاه او را بکشد و آخر بدست پسری نابینا از ال خود کشته شد.

صفحه : 239

مِن أَجل ِ ذلِک َ به سبب اینکه قتل کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل َ نوشتیم و حکم کردیم بر بنی اسرائیل أَنَّه ُ مَن قَتَل َ آنکه هر کس به کشد نَفساً کسی را بِغَیرِ نَفس ٍ بی آنکه او کسی را کشته باشد و برو قصاص لازم شده أَو فَسادٍ فِی الأَرض ِ و بی آنکه او فسادی کرده باشد در زمین یعنی قطع طریق یا ردّت یا زنا بشرط احصان فَکَأَنَّما قَتَل َ النّاس َ جَمِیعاً پس همچنان باشد که همه مردمان را کشته باشد از ان حیثیت که هتک حرمت دماء کرده و مردم را دلیر ساخته یا آنکه قتل واحد و جمع یکی هست در استجلاب غضب الهی وَ مَن أَحیاها و هر که سبب بقای حیات کسی شود بعفو از قصاص یا منع از قتل یا رهانیدن از مهالک فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس َ جَمِیعاً پس همچنان باشد که سبب زندگی همه مردمان شده باشد مقصود ازین کلام ترهیب ست از تعرض بقتل و ترغیب در حمایت نفوس وَ لَقَد جاءَتهُم و هرآئینه که آمدند بسوی بنی اسرائیل رُسُلُنا فرستادگان ما بِالبَیِّنات ِ

با معجزهای روشن و آیتهای واضح ثُم َّ إِن َّ کَثِیراً مِنهُم پس بدرستیکه بسیاری از ایشان بَعدَ ذلِک َ بعد از ارسال رسل و انزال آیات فِی الأَرض ِ لَمُسرِفُون َ در زمین هرآئینه اسراف کنندگان بودند یعنی متجاوزان از حد اعتدال یا مسرفان در قتل یا درگذشتگان از حدود اوامر و نواهی آورده اند که در سال ششم از هجرت جماعتی از قبیله عرینه بخدمت حضرت رسالت پناه ص آمدند و بشرف اسلام معزز گشته ملازمت جناب نبوّت مآب اختیار کردند هوای مدینه با مزاج ایشان چندان موافقت نداشت بیمار شدند و صورت حال ایشان بعرض حضرت رسالت ص رسید حضرت ایشان را بمیان شتران شیردار که نزدیک جبل العیر بوده فرستاد روزی چند در ان موضع بسر برده شیر و بول شتران می آشامیدند تا مرض ایشان بصحت مبدل شد صباحی اتفاق کرده پانزده شتر خاصه آن حضرت را رانده رو بقبیله خود نهادند یسار رض که مولای رسول بود با چند نفر از عقب ایشان رفت و بر ایشان رسیده مقاتله کردند و به آخر یسار رض را گرفته دست و پای وی بریده خار در چشم و زبان او میزدند تا شهید شد و حضرت ع ازین حال وقوف یافته کرز بن جابر را با بیست سوار از عقب ایشان فرستاد و او همه را گرفته دست بر گردن بسته نزد آن حضرت آورد حق سبحانه آیه فرستاد إِنَّما جَزاءُ الَّذِین َ یُحارِبُون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ جز اینکه نیست که هست جزای آنانکه حرب کنند با دوستان خدا و رسول او ص وَ یَسعَون َ فِی الأَرض ِ و بشتابند در زمین فَساداً از برای فساد که قطع طریق

و قتل و غارت است أَن یُقَتَّلُوا آنکه بکشند ایشانرا اگر کسی را کشته باشند و مال نه برده أَو یُصَلَّبُوا یا بکشند و بر دار کشند اگر کشته باشند و مال برده أَو تُقَطَّع َ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم یا ببرند دستهای و پایهای ایشانرا مِن خِلاف ٍ بر خلاف یعنی دست راست و پای چپ اگر مال گرفته باشند و کسی را نکشته.

أَو یُنفَوا یا برانند ایشانرا مِن َ الأَرض ِ از زمین یعنی از شهر بشهری بدان حیثیّت که در هیچ موضع قرار نتوانند گرفت اگر قتل و غارت نه کرده باشند اما تخویف نموده باشند و امام اعظم رح نفی را بر حبس فرود آورده تا ضرر او در شهری دیگر به مسلمانان نرسد پس حضرت رسالت پناه فرمود تا دست و پای ایشانرا قطع کردند و میل در چشم ایشان کشیدند آنگاه ایشانرا مصلوب ساختند ذلِک َ اینکه حدود که مذکور شد لَهُم مر ایشانرا خِزی ٌ خواری و رسوائی است فِی الدُّنیا در دنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَهِ و مر ایشانراست در آخرت عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذابی بزرگ بجهت بزرگی گناه ایشان.

صفحه : 240

إِلَّا الَّذِین َ تابُوا مگر آنانکه توبه کنند از آنچه حق اللّه است مِن قَبل ِ أَن تَقدِرُوا پیش از آن که شما قادر شوید عَلَیهِم بر ایشان پس اگر محارب مشرکست و توبه کرد یعنی اسلام آورده خواه پیش از قدرت برو و خواه بعد از ان همه حدود که مذکور شد ازو ساقط گشت و بخون و مال او را مطالبه نتوان کرد و اگر از مسلمانان ست که قبل از قدرت برو توبه کرد مالک بن انس رض میگوید که

حدود از وی می افتد و او را بچیزی نتوان گرفت مگر مال کسی بعینه نزد او یابند بخداوندش رد کنند و وارث مقتول نیز مطالبه دم نتوان کرد و قول امام شافعی رح آنست که قبل از قدرت بتوبه او حدود اللّه ازو ساقط شود نه حقوق ناس فَاعلَمُوا پس بدانید أَن َّ اللّه َ آنکه خدا غَفُورٌ آمرزنده گناهان ست بتوبه رَحِیم ٌ مهربان ست بر تائبان یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ ای گروه مومنان بترسید از خدا وَ ابتَغُوا إِلَیه ِ الوَسِیلَهَ و بطلبید بدو وسیله را یعنی آنچه توسل توان کرد در طلب قرب بحضرت او و کلمه جامعه درین باب آنست که وسیله کلّی در تقرّب بحضرت الهی ملاحظه اوامر و نواهی است و در لطائف قشیری میگوید که وسیله تجرید اعمال است از ریا و تفرید احوال ست از عجب و تخلیص انفاس از طلب حظوظ در کشف الاسرار فرموده که وسیله عابدان بفضائل است و از آن عالمان بدلائل و از ان عارفان بترک وسائل عابد معامله توسل جوید و عالم بمکاشفه راه رود و عارف بمعائنه نظر کند عابد فکر درین آیه کند که یَذکُرُون َ اللّه َ قِیاماً وَ قُعُوداً عالم نظر درین آیت دارد أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ عارف ازین کلمه در نگذرد که قل اللّه ثم ذرهم پیر طریقت شیخ الاسلام خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره العزیز گفت که الهی وسیله بتو هم توئی اگر کسی ترا بطلب یافت من خود طلب از تو یافتم نظم

اینکه طلب ما بی طلب تو داده گنج احسان بر همه بگشاده

اینکه طلب در ما هم از ایجاد تست رستن از بیداد

یا رب داد تست اینکه قدر ارشاد تو بخشیده تا بدین بس عیب ما پوشیده قطره دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان بدریاهای خویش وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه ِ و جهاد کنید در راه او باعدای ظاهر و باطن لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ شاید که شما رستگار شوید بسبب اینکه اعمال و در بحر الحقایق آورده که درین آیه فلاح را بچهار چیز باز بسته که بی آنها رستگاری حقیقی دست ندهد اوّل ایمان که اصابت نورست در بدو خلقت و بنده را از حجب ظلمات شرک خلاصی میدهد دوم تقوی که منبع اعمال شرعیه و منشاء اخلاق مرضیه است و سالک بدان از ظلمت معصیّت نجات می یابد سوم ابتغاء وسیله و آن فناء ناسوتست در بقای لاهوت و عارف بسبب اینکه از تاریکی اوصاف هستی بیرون می آید چهارم جهاد و آن اضمحلال انانیت است و اثبات هویت و موحد درین مرتبه از تیرگی وجود باز رسته بنور شهود میرسد نظم چون جلوه کند نور شهود از تتق غیب از ظلمت هستی تو آثار نماند از چهره وحدت فگن پرده کثرت تا در نظرت اندک و بسیار نماند إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه آنانکه کافر شدند به پرستش اصنام و ملائکه و عجل و غیر آن لَو أَن َّ لَهُم اگر باشد مر ایشانرا ما فِی الأَرض ِ جَمِیعاً همه آنچه در زمین ست از صنوف اموال و امتعه وَ مِثلَه ُ مَعَه ُ و مانند آن همه به آنهمه یعنی اگر دوباره آنچه در زمین است از نقد و جنس از آن کافران باشد لِیَفتَدُوا بِه ِ تا آن را فدای نفس خود کننده مِن عَذاب ِ یَوم ِ القِیامَهِ از عذاب روز رستخیز ما

تُقُبِّل َ مِنهُم قبول کرده نشود از ایشان و همان عقوبت لازم ایشان باشد وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشانراست در آن روز عذابی دردناک.

صفحه : 241

یُرِیدُون َ میخواهند یعنی طمع میدارند یا قصد میکنند أَن یَخرُجُوا مِن َ النّارِ آنکه بیرون آیند از آتش دوزخ وَ ما هُم بِخارِجِین َ مِنها و نیستند ایشان بیرون آیندگان از آتش وَ لَهُم عَذاب ٌ مُقِیم ٌ و مر ایشانراست عذابی دایم که زوال و انقطاع نیابد وَ السّارِق ُ وَ السّارِقَهُ و مرد دزد و زن دزد فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما پس ببرید دستهای راست ایشانرا چون اخذ نصاب کنند که ربع دینارست نزد امام شافعی رح و ده درم نزد امام اعظم رح و سه درم نزد امام مالک رح و زیاده چند آنچه باشد از حرز یعنی جائیکه در ان نگاه داشته باشد چون خانه و صندوق یا از کسیکه نگاه میدارد مثلا در راه یا در مسجد و پنهان بردارند جَزاءً بِما کَسَبا خدا پاداش میدهد ایشان را پاداش دادنی بآنچه کرده اند و آن ترک حرمت ست در مال مومن نَکالًا مِن َ اللّه ِ و عقوبت میکند ایشانرا عقوبتی صادر از حق تا پند او شود و بازدارد او را از رجوع بمثل آن عمل وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدا غالب است در حکم حَکِیم ٌ دانا بحکمت آنچه بدان حکم میکند فَمَن تاب َ پس هر که توبه کند مِن بَعدِ ظُلمِه ِ بعد از ستمکاری خود یعنی دزدی وَ أَصلَح َ و بصلاح آرد کار خود را بآنکه تراضی خصم کند و عازم و جازم باشد بر آنکه باز بدزدی عود ننماید فَإِن َّ اللّه َ یَتُوب ُ عَلَیه ِ پس

بدرستیکه خدا توبه او قبول کند اما قطع ید ساقط نشود بر آن تائب إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدا آمرزگارست گناهان او را رَحِیم ٌ مهربان ست برو که در محشر او را رسوا نه کند أَ لَم تَعلَم آیا ندانستی خطاب بحضرت ست و مراد امت اند یعنی دانستید أَن َّ اللّه َ آنکه خدا لَه ُ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر اوراست پادشاهی آسمانها و زمینها یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ عذاب میکند هرکرا میخواهد چنانچه سارق را بقطع ید وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ و می آمرزد هرکرا میخواهد یعنی سارق را بعد از توبه وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدا بر همه چیزها از مغفرت و تعذیب قَدِیرٌ تواناست.

صفحه : 242

یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ ای فرستاده خطاب بآنحضرت ست که آنحضرت علیه السّلام را بلقب یاد کرد و انبیاء دیگر را بنام مخاطب ساخته چنانچه یا آدَم ُ أَنبِئهُم یا نُوح ُ اهبِط یا إِبراهِیم ُ أَعرِض یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُک َ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ أَ أَنت َ قُلت َ چون نوبت خطاب بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسید او را بصفتهای کمال خطاب کرد چنانچه یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ لا یَحزُنک َ الَّذِین َ ترا اندوهناک نگرداند کردار آن کسانیکه از روی عناد یُسارِعُون َ فِی الکُفرِ می شتابند و خود را می افگنند در کفر مِن َ الَّذِین َ قالُوا از آنانکه گفتند آمَنّا ایمان آوردیم ما و آن گفتن همین ست بِأَفواهِهِم بزبانهای ایشان وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم و ایمان نیاورده است دلهای ایشان مراد منافقان اند و کردارهای ایشان آن بود که با کافران دوستی میکردند وَ مِن َ الَّذِین َ هادُوا و بعضی از ان کسانیکه دین یهودیه دارند سَمّاعُون َ شنوندگان قول ترا لِلکَذِب ِ برای آنکه دروغ گویند بر

تو جهودان بعد از استماع کلام آنحضرت بیرون می رفتند و میگفتند از پیغمبر چنین شنیدیم و نشنیده بودند و آنها یهود مدینه بودند سَمّاعُون َ لِقَوم ٍ آخَرِین َ شنوندگان برای گروهی دیگر که لَم یَأتُوک َ نیامدند بمجلس تو مراد یهود خیبراند که یهود مدینه جاسوسی میکردند و اخبار به خیبر میفرستادند نزول آیت را سبب آن بود که زنی و مردی از اشراف اهل خیبر را بزنا بگرفتند و هر دو محصن بودند و حد ایشان بحکم توریت رجم بود یهود ملاحظه بزرگی ایشان کرده نخواستند که آن حد بر ایشان اجرا کنند با یکدیگر گفتند که در کتاب اینکه مرد که به یثرب نزول کرده رجم نیست و بنی قریظه همسایه و حلیف اویند کسی بدیشان فرستند تا حد زانی محصن ازو بپرسند اگر گوید تازیانه زنند قول او را قبول کنید و اگر برجم فرماید سخن او را مشنوید پس جمعی از ایشان با زانیین بمدینه آمدند و صورت حال با یهود مدینه در میان آوردند و اشراف یهود چون کعب و کنانه و مالک بمجلس حضرت رسالت پناه ص آمده از حد زانیین محصنین پرسیدند حضرت فرمود که بحکم من رضا میدهید گفتند آری فی الحال جبرئیل ع بحکم رجم نازل شد حضرت فرمود که رجم میباید کرد ایشان ابا کردند و گفتند خدا در توریت فرموده که ایشانرا چهل تازیانه طلا کرده بقیر زنند تا پشت سیاه گردد و روی سیاه کرده باز گونه بر دراز گوش نشانده گرد منازل بگردانند جبرائیل ع آن حضرت را خبر داد که دروغ میگویند و إبن صوریا که اعلم ایشان ست میداند که حکم توریت رجم است نه جلد

حضرت فرمود که در میان مردم شما در فدک جوانی هست ساده روی و سفید پوست یک چشم که او را إبن صوریا گویند گفتند آری داناتر همه اهل زمین ست بتوریت حضرت فرمود که در میان ما و شما در حکم توریت او حکم باشد گفتند آری بحکم او راضی میباشیم حضرت بحضور اوامر فرمود بعد از چند روز او را حاضر کردند حضرت فرمود که انت إبن صوریا گفت نعم حضرت رسالت پناه ص گفت میان من و اینها تو حکم باش که دانای یهودی إبن صوریا قبول کرد و حضرت سوگند داد او را بدان خدائی که توریت را بر موسی نازل گردانید و دریا برای شما بشگافت و شما را از آل فرعون نجات داد و من و سلوی برای شما فرستاد که در کتاب شما حد زانی محصن رجم ست یا نی إبن صوریا گفت که اگر نه ترس آن دارم که توریت مرا بسوزد اگر دروغ گویم یا تغیر دهم اعتراف نکردمی تو بگوی که خدای تو چه حکم کرد حضرت رسالت پناه فرمود که خدای من حکم چنان کرده که چون چهار گواه به زنای محصن و محصنه گواهی دهند رجم بر ایشان واجب شود إبن صوریا گفت بخدای موسی ع که در توریت نیز همین حکم فرموده اما علماء ما ملاحظه جانب اشراف بنی اسرائیل نموده بر جلد و تحمیم قرار داده اند پس حضرت فرمود که تا هر دو را رجم کردند نزدیک در مسجد حق سبحانه از حال ایشان خبر داد یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ تغییر میدهند کلمه ها را یعنی آیت رجم را مِن بَعدِ مَواضِعِه ِ بعد از

انکه خدا وضع کرد آنرا در موضع آن و بعوض آن جلد و تحمیم مینویسند یَقُولُون َ میگویند یهود خیبر إِن أُوتِیتُم هذا اگر دهند شما را اینکه حکم محرف یعنی محمّد ص بجلد حکم کند فَخُذُوه ُ پس فراگیرید آنرا و قبول کنید وَ إِن لَم تُؤتَوه ُ و اگر اینکه حکم بشما نه دهند و برجم فرمایند.

صفحه : 243

فَاحذَرُوا پس حذر کنید از قبول آن وَ مَن یُرِدِ اللّه ُ فِتنَتَه ُ و هرکرا خواهد خدای ضلالت یا فضیحت یا هلاکت او را فَلَن تَملِک َ لَه ُ پس بدست نتوانی آورد و مالک نتوانید شد برای او مِن َ اللّه ِ شَیئاً از خدا چیزی را در دفع آن فتنه أُولئِک َ آن گروه الَّذِین َ آنانند که در ازل لَم یُرِدِ اللّه ُ نخواست خدا أَن یُطَهِّرَ آنکه پاک سازد از لوث کفر و انکار حق قُلُوبُهُم دلهای ایشانرا لَهُم فِی الدُّنیا خِزی ٌ مر ایشانراست در دنیا رسوائی بآنکه جزیه دهند و از مؤمنان ترسند وَ لَهُم فِی الآخِرَهِ و مر ایشانراست در آن سرا عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذابی بزرگ که خلودست در دوزخ سَمّاعُون َ لِلکَذِب ِ ایشان شنوندگان سخنان اند برای دروغ بستن أَکّالُون َ لِلسُّحت ِ خورندگان حرام اند یعنی رشوت در حکم و تحریف کلام فَإِن جاؤُک َ پس اگر بیایند بمحاکمه نزد تو فَاحکُم بَینَهُم پس حکم کن میان ایشان أَو أَعرِض عَنهُم یا رو بگردان از ایشان حق سبحانه مخیر ساخت آنحضرت ص را درین آیت میان حکم و اعراض وَ إِن تُعرِض عَنهُم و اگر رو بگردانی از ایشان و حکم نکنی فَلَن یَضُرُّوک َ شَیئاً پس زیان نتوانند رسانید بتو چیزی را وَ إِن حَکَمت َ و اگر

حکم کنی فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ پس حکم کن میان ایشان براستی و عدل إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا یُحِب ُّ المُقسِطِین َ دوست میدارد عدل کنندگان را در حکم وَ کَیف َ یُحَکِّمُونَک َ و چگونه حکم میسازند ترا وَ عِندَهُم ُ التَّوراهُ و حال آنکه توریت نزد ایشان است فِیها حُکم ُ اللّه ِ در ان حکم خدا هست برجم ثُم َّ یَتَوَلَّون َ پس ایشان برمی گردند و اعراض میکنند مِن بَعدِ ذلِک َ از پس آنکه تو حکم کرده موافق کتاب ایشان وَ ما أُولئِک َ بِالمُؤمِنِین َ و نیستند اینکه گروه باوردارندگان کتاب خود را یا حکم ترا.

صفحه : 244

إِنّا أَنزَلنَا التَّوراهَ بدرستیکه ما فرو فرستادیم توریت را فِیها هُدی ً درو راه نمودنی بحق وَ نُورٌ و روشنی که ظلمات شبهات را دفع کند یَحکُم ُ بِهَا النَّبِیُّون َ حکم کرده اند بتوریت پیغمبران بنی اسرائیل الَّذِین َ أَسلَمُوا آنانکه انقیاد کرده اند حکم خدا را لِلَّذِین َ هادُوا برای آنها که متدین اند بدین یهودیه وَ الرَّبّانِیُّون َ و حکم کرده اند علمای ربانی وَ الأَحبارُ و زاهدان ایشان نیز برای ایشان بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب ِ اللّه ِ بسبب آنچه مأمور شده بودند بدان از محافظت توریت یعنی نگاهداشت آن از تحریف و تضییع وَ کانُوا عَلَیه ِ و بودند بر آن کتاب شُهَداءَ گواهان که بیان آن کنند براستی چون إبن صوریا فَلا تَخشَوُا النّاس َ پس مترسید از مردمان در اجرای احکام حق بر مردمان وَ اخشَون ِ و از من بترسید و در حکم مداهنه مکنید وَ لا تَشتَرُوا و مخورید شما ای بدل مکنید بِآیاتِی باحکام من ثَمَناً قَلِیلًا بهائی اندک را که رشوت مال بی اعتبار و جاه ناپایدار است وَ مَن لَم یَحکُم و آنها که حکم نکند بِما

أَنزَل َ اللّه ُ بانچه خدا فرو فرستاد یعنی یهود فَأُولئِک َ هُم ُ الکافِرُون َ پس آن گروه ایشان کافرانند وَ کَتَبنا عَلَیهِم و نوشتیم بر بنی اسرائیل فِیها در توریت أَن َّ النَّفس َ بِالنَّفس ِ آنکه بکشند یک تن را بقصاص یک تن و بنی نضیر بخلاف حکم خدا عوض یک تن دو تن را می کشتند از بنی قریظه وَ العَین َ بِالعَین ِ و دیگر حکم کردیم که چشمی به چشمی در بردن روشنائی نه در کندن وَ الأَنف َ بِالأَنف ِ و بینی به بینی وَ الأُذُن َ بِالأُذُن ِ و گوش بگوش وَ السِّن َّ بِالسِّن ِّ و دندان بدندان وَ الجُرُوح َ قِصاص ٌ و جراحتهای که ذات قصاص باشد یعنی قصاص کنند در آن چیز که حفظ مساوات ممکن باشد چون لب و دست و پا و دران چیز که مساوات نگاه نتوان داشت چون خراشش پوست و شکستن استخوان حکم بارش باید کرد فَمَن تَصَدَّق َ بِه ِ پس هر که تصدق کند بقصاص یعنی عفو نماید فَهُوَ پس آن تصدق کَفّارَهٌ لَه ُ کفاره باشد مر گناه متصدق را یا کفاره معفو عنه باشد بسقوط قصاص ازو و اجر عفوکننده بر خدا باشد وَ مَن لَم یَحکُم و آنها که حکم نکردند بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا منزل گردانیده و آن جهودانند که در عوض یک تن دو تن می کشتند فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ الظّالِمُون َ ایشان ظالمانند که وضع حق می کنند در غیر موضع آن.

صفحه : 245

وَ قَفَّینا و درآوردیم ما عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن ِ مَریَم َ بر پی پیغمبران عیسی إبن مریم علیه السلام را مُصَدِّقاً در حالتی که باوردارنده بود لِما بَین َ یَدَیه ِ مر آن چیز را که پیش ازو فرستاده

بودیم مِن َ التَّوراهِ از کتاب توریت وَ آتَیناه ُ الإِنجِیل َ و دادیم او را انجیل فِیه ِ هُدی ً درو راه نمودنی ست بتوحید وَ نُورٌ و روشنی بطریق حق وَ مُصَدِّقاً و گردانیدیم انجیل را موافق در اصول دین لِما بَین َ یَدَیه ِ مِن َ التَّوراهِ مر آن چیز را که پیش ازو بود از توریت وَ هُدی ً و گردانیدیم او را راه نمائی وَ مَوعِظَهً لِلمُتَّقِین َ و پند دهنده مر پرهیزگاران را وَ لیَحکُم أَهل ُ الإِنجِیل ِ و باید که حکم کنند اهل انجیل یعنی علمای وی بِما أَنزَل َ اللّه ُ فِیه ِ بآنچه خدا فرو فرستاده است درو مراد حکم است در وقتی که منسوخ نشده بود وَ مَن لَم یَحکُم و آنکه حکم نکرد بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا نازل گردانید چون ترسایان از احکام انجیل عدول نمودند فَأُولئِک َ هُم ُ الفاسِقُون َ پس آن گروه بیرون رفتگانند از حکم خدا یا از ایمان اگر انکار حکم کنند وَ أَنزَلنا إِلَیک َ الکِتاب َ و فرستادیم بسوی تو قرآن را بِالحَق ِّ بدرستی و راستی مُصَدِّقاً در حالتی که او مطابق است لِما بَین َ یَدَیه ِ مِن َ الکِتاب ِ مر آن را که پیش ازو بوده از جنس کتب منزله وَ مُهَیمِناً عَلَیه ِ و نگاهبان است بر کتب که محافظت آن می کند از تغییر یعنی هر چه در آنها تغییر می دهند از وی راست می شود یا گواه است مر آن کتب را بصحت فَاحکُم بَینَهُم پس حکم کن میان اهل کتاب بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا فرو فرستاد بر تو از رجم و تسویه در قصاص و اینکه آیت ناسخ حکم تخییرست که قبل ازین گذشت وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم و از پی مرو

آرزوهای ایشانرا در حالتی که مائل باشی عَمّا جاءَک َ مِن َ الحَق ِّ از ان چیزی که بتو آمده است از حکم راست لِکُل ٍّ جَعَلنا مِنکُم مر هر گروهی را ساختیم از شما شِرعَهً شریعتی.

صفحه : 246

وَ مِنهاجاً و راهی روشن شریعت آن ست که منصوص علیه باشد در کتاب و منهاج آنکه ثابت شود بحدیث پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدا لَجَعَلَکُم أُمَّهً واحِدَهً هر آئینه می ساخت شما را یک امت متفق بر یک ملّت وَ لکِن لِیَبلُوَکُم و لیکن می آزماید شما را فِی ما آتاکُم در آنچه شما را داده است از شرائع مختلفه مناسب هر عصری و زمانی تا مطیع از عاصی متمیز شود فَاستَبِقُوا الخَیرات ِ پس بشتابید و پیشی گیرید بسوی خیرات که اتباع شریعت است إِلَی اللّه ِ بسوی خداست مَرجِعُکُم جَمِیعاً بازگشت همه شما فَیُنَبِّئُکُم پس خبر خواهد کرد شما را در وقت جزا دادن بِما کُنتُم فِیه ِ تَختَلِفُون َ بآنچه هستید که درو اختلاف می کنید از امور دین و شریعت وَ أَن ِ احکُم و دیگر فرستادیم بتو آنکه حکم کن بَینَهُم میان اهل کتاب بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدا فرو فرستاده بتو سبب نزول آیت آن بود که بعضی از احبار یهود با یکدیگر از روی مکر و تزویر تدبیر کردند که بیائید تا برویم نزد محمّد مصطفی شاید که او را از راه ببریم و به شعبده و نیرنگ فریب دهیم پس بیامدند و گفتند ای محمّد ص دانسته که ما از اشراف قوم و دانایان ایشانیم و چون ما متابعت تو کنیم اراذل و افاضل یهود در تصدیق ما بتو اقتدا کنند

اکنون میان ما و قوم ما در دماء انواع خصومتهاست و ترا حکم می سازیم اگر در قصاص چنان حکم کنی که رضای ماست دین ترا مسلم داریم حق سبحانه و تعالی رسول ص خود را خبر داد و از قبول ملتمس ایشان تحذیر فرمود و گفت حکم کن بفرستاده خدا وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم و پیروی آرزوهای ایشان مکن وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک َ و حذر کن از ایشان از آنکه ترا بگردانند عَن بَعض ِ ما أَنزَل َ اللّه ُ إِلَیک َ از بعضی آنچه خدا بسوی تو فرستاده است فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند و اعراض کنند از حکم منزل فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه ُ پس بدانکه اعراض ایشان از ان جهت ست که میخواهد خدا أَن یُصِیبَهُم بِبَعض ِ ذُنُوبِهِم آنکه برساند بدیشان عقوبتهای ببرخی از گناهان ایشان در دنیا و بباقی در عقبی وَ إِن َّ کَثِیراً مِن َ النّاس ِ لَفاسِقُون َ بدرستیکه بسیاری از یهود فاسقانند بعد از نزول اینکه آیت جهودان گفتند لا نرضی بحکمک آیت آمد که أَ فَحُکم َ الجاهِلِیَّهِ آیا حکم جاهلیت را یَبغُون َ می طلبند در حدّ زنا و قصاص چون بحکم توریت و قرآن راضی نمی شوند وَ مَن أَحسَن ُ مِن َ اللّه ِ و کیست نیکوتر از خدا حُکماً از جهت حکم لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ برای قومی که تدبّر می کنند از روی یقین و میدانند که احسن احکام حکم اوست آورده اند که عباده بن صامت رض با إبن ابی ّ در مجلس حضرت رسالت پناه ص مخاصمه کردند عباده رض گفت مرا از طوایف. یهود دوستانند که در نوائب بمدد زن و مرد ایشان مستظهر توانم بود امروز بدوستی خدا و رسول از همه تبرا کردم و مرا دوستی خدا و رسول

بس است عبد اللّه بن ابی گفت که من از دوائر روزگار و حوادث لیل و نهار می ترسم و از مظاهرت و معاونت یهود که حلفاء من اند گزیر ندارم آیت آمد که.

صفحه : 247

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای زمره گرویدگان لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ فرا مگیرید یهودان و ترسایان را بدوستی بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض ٍ برخی از ایشان دوستانند مر برخی را بجهت موافقت ایشان در مخالفت شما وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم و هر که از شما ایشانرا دوست دارد و بمعاونت و موافقت ایشان میل کند فَإِنَّه ُ مِنهُم پس بدرستیکه او نیز از جمله ایشان باشد اینکه سخن غایت تهدید است در موالات یهود و نصاری إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ راه نمی نماید گروه ستمکاران را که بدوستی دشمنان بر نفس خود ظلم می کنند فَتَرَی الَّذِین َ پس تو می بینی آنانرا که فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ در دلهای ایشان بیماری نفاق است یعنی إبن ابی ّ و اتباع او یُسارِعُون َ فِیهِم می شتابند در دوستی یاری جهودان یَقُولُون َ میگویند نَخشی می ترسیم أَن تُصِیبَنا از انکه برسد ما را از گردش روزگار دائِرَهٌ چیزی یعنی روزگار منقلب شود و اهل اسلام مغلوب و کفار غالب گردند حق سبحانه اینکه اندیشه ایشانرا باطل کرد و فرمود فَعَسَی اللّه ُ أَن یَأتِی َ پس شاید که خدا بیارد بِالفَتح ِ فتح را برای رسول ص و یاران او مراد فتح مکه است با تسخیر منازل و مواضع یهود چون خیبر و تیماء و فدک أَو أَمرٍ مِن عِندِه ِ یا بفرستد فرمانی از نزدیک خود بقتل یهود و اجلای ایشان فَیُصبِحُوا پس گردند منافقان عَلی ما أَسَرُّوا فِی

أَنفُسِهِم بر آنچه پنهان داشتند در نفسهای خود از موالات یهود یا شک در کار پیغمبر ص نادِمِین َ پشیمان شدگان وَ یَقُول ُ الَّذِین َ آمَنُوا و گویند مومنان مر یکدیگر را هؤُلاءِ آیا اینکه گروه اند الَّذِین َ أَقسَمُوا بِاللّه ِ آنانکه سوگند میخورند بخدا جَهدَ أَیمانِهِم غلیظترین سوگندان خود إِنَّهُم لَمَعَکُم بدرستیکه ایشان با شمااند و امروز پرده ایشان دریده شد و معلوم گشت که دروغ میگفتند حَبِطَت أَعمالُهُم باطل شد همه عملهای ایشان فَأَصبَحُوا خاسِرِین َ پس گشتند زیان زدگان بافتضاح در دنیا و فوات ثواب در آخرت.

صفحه : 248

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان مَن یَرتَدَّ مِنکُم هر که برگردد از شما یعنی مرتد شود عَن دِینِه ِ از دین خود اینکه آیت اخبار میکند از صورتی که در غیب بوده قبل از وقوع آن و آنچنان بود که بعد از وفات حضرت رسالت پناه ص تمام عرب مرتد شدند الا اهل مکه و مدینه و عبد القیس از نجران و بعضی از دادن زکوه باز ایستادند و جمعی بر مسلمیه کذاب و طلیحه اسدی و سجاح کاهنه جمع شدند و بر نبوت ایشان اعتراف نمودند و خدای تعالی خبر داد که اگر کسی مرتد گردد، دین حق بی یار و مددگار نخواهد ماند فَسَوف َ یَأتِی اللّه ُ بِقَوم ٍ پس زود باشد که بیارد خدا قومی را که یُحِبُّهُم او دوست میدارد ایشانرا وَ یُحِبُّونَه ُ و ایشان دوست میدارند او را أَذِلَّهٍ عَلَی المُؤمِنِین َ متواضع و متذلل و مهربان باشند بر مومنان أَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرِین َ سخت دل و متغلب و بیرحم باشند بر کافران و اینکه قوم اهل یمن بودند یا پارسیان یا اشعریان که حضرت

ص بعد از نزول اینکه آیت روی بابی موسی اشعری رض کرد و گفت هم قوم هذا یا اشاره بمجاهدان روز قادسیه است که دو هزار مرد بودند از نخع و پنج هزار از بحیله و کنده و سه هزار از سائر قبائل عرب و در تیسیر آورده که إبن عباس و حسن بصری رض برانند که اینکه قوم ابا بکر رض صدیق ست و اصحاب او از مهاجر و انصار رض که با اهل ردّت جنگ کردند یُجاهِدُون َ صفت آن قوم میکند و میگوید جهاد کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا وَ لا یَخافُون َ و نترسند لَومَهَ لائِم ٍ از ملامت هیچ ملامت کننده ذلِک َ فَضل ُ اللّه ِ اینکه صفتها که مذکور شد افزونی کرم اوست یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ عطا میدهد بهر که میخواهد وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدا بسیار فضل کننده است بر خلق خود عَلِیم ٌ دانا بکسیکه استحقاق آن دارد علما را در باب یحبّهم و یحبونه سخن بسیارست و اهل شریعت میگویند محبت خدا با بنده ارادت توفیق و هدایت اوست در دنیا و عطای حسن ثواب و کرامت بیحساب در آخرت و محبت بنده با خدا ارادت طاعت اوست و اجتناب از معصیت او و نزد اهل طریقت محبت خدا با بنده آنست که او را بحضرت خود قریب و نزدیک گرداند و محبّت بنده با حق آنکه برای او دل از غیر او خالص گرداند ارباب حقیقت برانند که محبت حق قدیم ست و محبت بنده حادث بیت چون تجلی کرد اوصاف قدیم پس بسوزد وصف محدث را گلیم هرگاه که صدمات سطوات محبت ذو الجلال از سرادق احتشام یحبهم وجود فانی

محب را در بوته اضمحلال اندازد دیگر باره بهبوب نفحات از چمن عنایت یحبونه، رسیده آن فانی شده را بوصف بقا متصف سازد فان محبه العبد للّه فناء الناسوتیه فی ابقاء اللاهوتیه و محبه اللّه للعبد ابقاء اللاهوتیه فی فناء الناسوتیه و در منازل السائرین پیر هراه خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره فرموده که محبت در هدایت تلذذ است بعبادت و فراغت از فوات اسباب تفرقه در نهایت دوستی ذات از برای ذات و در حضرت احدیت بفنا بر رسم حدوث در عین ازلیت از سمنون محبت پرسیدند که محبت چیست گفت از محبّت حق با بنده می پرسید یا از محبت بنده با حق گفتند از محبت حق با بنده فرمود درین ساعت با خضر علیه الصلوه و السلام بودم و نکته از محبت حق با بنده می گفتیم ملائکه ملکوت طاقت شنیدن آن نداشتند و هم از سمنون منقول است که در محبت سخن میگفت و مرغ روحش که طائر آشیانه منه بدأ و الیه یعود بود در هوای هویت طیران مینمود و مرغی از هوا فرود آمد و منقار بر زمین میزد تا از منقارش خون روان شد و آن مرغ در خاک و خون غلطان میبود تا از التهاب آتش محبت که افروخته نار اللّه الموقده التی بود پر و بالش بسوخت و جان بداد نظم بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت جگر لاله بران دل شده زار بسوخت حضرت شیخ طریقت قطب المحققین قدس سره در فتوحات مکی آورده که حق سبحانه آن مرغ را فهم سخنان شیخ سمنون داد تا حال محبّت دریافته محکوم سلطان محبت گشت

و بجهت موعظه حاضران و تنبیه مدعیان آن صورت بظهور آمد صاحب لوامع انار اللّه قلوبنا بلمعات وارداته فرموده که محبت میل جمیل حقیقی است بجمال خودش جمعا و تفصیلا و آن یا از مقام جمع بود بجمیع و آن شهود جمال ذات ست در مرآت ذات بی توسط کائنات رباعی معشوق که کس سرّ جمالش نشناخت در ملک ازل لوای خوبی افراخت نی طاس سپهر بود و نی مهره مهر هم خود بخود اینکه نرد محبت میباخت و یا از جمع بتفصیل چنانکه آن ذات یگانه در مظاهر بیحد و کرانه مشاهده لمعات جمال خود میکند و مطالعه صفات کمال خود مینماید رباعی جانا که دم عشق زند با همه کس کس را ترسد بدامنش دست هوس مرآت شهود اوست در ذات وجود با صورت خود عشق همی بازد و بس یا از تفصیل به تفصیل چنانکه اکثر افراد انسانی عکس جمال مطلق را در مرایای تفاصیل آثاری مشاهده می کنند و ایشان جمال مقید زایل را مقصود کلی دانند و بلذت وصال خورسند و بمحنت فراق دردمند گردد نظم ای حسن تو کرده جلوه ها در پرده صد عاشق و معشوق پدید آورده بر بوی تو لیلی دل مجنون برده و از شوق تو وامق غم عذرا خورده و یا از تفصیل بجمیع چنانکه بعضی از خواص رخت فکرت از کارخانه افعال و آثار بیرون برده اند و خرق حجب و استار شیون و صفات که مبادی افعال و آثاراند کرده متعلق همم و قبله گاه تو جهات ایشان جز ذات متعالی صفات رفیع الدرجات امری دیگر نیست نظم بیرون ز

حدود کائنات ست دلم برتر ز احاطه جهات ست دلم فارغ ز تفاصیل صفات ست دلم مرآت تجلیات ذاتست دلم و ازین کلام حقائق اعلام چنان مفهوم میشود که یحبهم از مرتبه میل ست ازو بتفصیل و یحبونه از مقام میل از تفصیل بجمع و حضرت عبید اللّه قدس سره در رساله که بر نام والدین بزرگوار خود نوشته فرمودند که چون نیک در نگری حق جل و علا در هر مرتبه از مراتب خود را دوست نداشته است بیت یحبهم و یحبونه چه اقرارست بزیر پرده نگر خویش را خریدارست. زیرا که دوست داشتن صاحب جمال آئینه را لذاته نیست بلکه از جهت مشاهده جمال خود است و روی پس در حقیقت خود را دوست داشته است و صاحب فطنت کامله از رتبه محبّت و محبوبیت که درین آیت انسان را ثابت است بحقیقت قرب فرائض و نوافل پی تواند برد بتامل وافی و اللّه الموفق و الکافی آورده اند که عبد اللّه بن سلام باتباع خود بحضرت نبوت ص آمد و گفت یا رسول اللّه قریظه و نضیر که خویشان مااند بسبب مفارقت کیش ایشان و موافقت ما با مسلمانان سوگند خورده اند که با ما یکجا جمع نشوند تا بر دین اسلام باشیم پیوند خود از ما گسسته دارند و ما بواسطه بعد منازل از صحبت مجالست اصحاب شما محروم می مانیم حال ما چگونه باشد آیت آمد که اگر ایشان دشمنی می کنند.

صفحه : 249

إِنَّما وَلِیُّکُم ُ اللّه ُ جزین نیست که دوست شما بحقیقت خداست وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او یعنی محمّد ص وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آن کسانی که ایمان آورده اند یعنی اصحاب پیغمبر ص إبن

سلام چون اینکه آیت بشنید گفت رضینا باللّه و برسوله و بالمؤمنین اولیاء پس صفت مومنان میکند الَّذِین َ یُقِیمُون َ الصَّلاهَ آنانکه برپا میدارند نماز را وَ یُؤتُون َ الزَّکاهَ و میدهند زکوه را وَ هُم راکِعُون َ و حال آنکه ایشان خشوع و فروتنی میکنند در نماز و زکوه خود و گفته اند اینکه حال مخصوص ست به یؤتون یعنی زکوه میدهند در حال رکوع خود در نماز از غایت حرصی که باحسان دارند و مسارعتی که در ادای آن می نمایند در اکثر تفاسیر مذکورست که اینکه آیت در شان مرتضی علی رض نازل شده و در اسباب نزول آورده که حضرت رسالت پناه ص از حجره طاهره بمسجد آمد و مردمان بعضی در رکوع و جمعی در قیام بودند دیده مبارک آن حضرت ص بر سائلی افتاد پرسید که هیچکس ترا چیزی داد وی خاتمی از زر یا نقره بحضرت نمود و گفت اینکه خاتم بمن داده اند حضرت فرمود که اینکه عطا کرده است درویش اشارت بعلی رض کرد حضرت ص فرمود که در چه حال بتو داده سائل گفت اعطانی و هو راکع حضرت رسالت پناه ص تکبیر گفت و اینکه آیت برخواند که گذشت وَ مَن یَتَوَل َّ اللّه َ و هر که دوست دارد خدا را وَ رَسُولَه ُ و رسول او را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانرا که ایمان آورده اند یعنی مهاجر و انصار رض فَإِن َّ حِزب َ اللّه ِ پس بدرستیکه لشکر خدا هُم ُ الغالِبُون َ ایشان غالبانند در خبرست که رفاعه بن زید و سوید بن حارث از یهود که اظهار اسلام میکردند و بآخر منافق شدند و بعضی از اصحاب را با ایشان طریق مودتی و مصاحبتی

در میان بود حق تعالی اینکه آیت فرستاد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان لا تَتَّخِذُوا الَّذِین َ اتَّخَذُوا مگیرید آنانی را که گرفته اند دِینَکُم دین شما را هُزُواً وَ لَعِباً باستهزا و بازی یعنی ظاهر میکنند اسلام را و مخفی میدارند کفر را مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از آنانکه کتاب داده اند ایشانرا مِن قَبلِکُم پیش از شما یعنی یهود وَ الکُفّارَ و فرا مگیرید نیز کافران را أَولِیاءَ دوستان وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا بترک مناهی او إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما مومنان چه ایمان حقیقی اقتضای آن میکند که با دشمنان حق دوستی نه کنید وَ إِذا نادَیتُم و چون ندا می زنید و مردم را میخوانید إِلَی الصَّلاهِ بسوی نماز اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً میگیرند منادات را یا نماز را سخریه و بازی چون مومنان بعد از استماع اذان بنماز برخاستندی یهود با یکدیگر میگفتندی بطریق استهزاء قاموا لا قاموا صلوا لا صلوا و می خندیدندی در معالم آورد که ترسائی بود در مدینه هرگاه موذن گفتی اشهد ان محمدا رسول اللّه او گفتی سوخته باو دروغ گوئی شبی خادم او آتشی بخانه او درآورد و ترسا با اهل و عیال خود در خواب بود شراره از ان بجست و خانه او را بآن جماعت که در وی بودند تمام بسوخت ذلِک َ اینکه استهزاء از ایشان باذان بِأَنَّهُم به سبب آنست که ایشان قَوم ٌ لا یَعقِلُون َ گروهی اند که تعقل نمیکنند که درین استهزاء چه عقوبت بدیشان خواهد رسید آورده اند که ابو یاسر بن اخطب و رافع إبن ابی رافع با نفری چند از یهود از حضرت رسالت پناه ص برسیدند که

تو از پیغمبران بکدام ایمان داری حضرت ص فرمود که ایمان دارم بخدا و بآنچه بما فرستاداند و ما انزل الی ابراهیم و اسمعیل الی آخره چون نام حضرت عیسی ع مذکور شد ایشان انکار نبوت وی کردند و گفتند بخدا که نمی دانیم دینی بدتر از دین شما و نه اهل دینی کم بهره تر از شما در دنیا و آخرت آیت آمد.

صفحه : 250 قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ بگو ای محمّد ص ای اهل کتاب مراد یهوداند هَل تَنقِمُون َ مِنّا آیا عیب میگیرید از ما و انکار میکنید یعنی عیب و انکار نمی کنید إِلّا أَن آمَنّا مگر آنرا که ما ایمان آوردیم بِاللّه ِ بخدا وَ ما أُنزِل َ إِلَینا و بآنچه بر ما فرستاده شد یعنی قرآن وَ ما أُنزِل َ مِن قَبل ُ و بآنچه فرستاده شد پیش از ما چون توریت و انجیل و سائر کتب وَ أَن َّ أَکثَرَکُم و دیگر برای آنکه بیشتر شما فاسِقُون َ فاسقانید قُل هَل أُنَبِّئُکُم بگو ای محمّد ص آیا خبر میدهم شما را بِشَرٍّ مِن ذلِک َ به بدتر از آنچه گفتید که دین شما بدترین ادیان است و اهل اینکه دین کم بهره تراند یعنی شما را آگاه گردانیم و خبر دهیم از دین قومی که بدتراند مَثُوبَهً عِندَ اللّه ِ از جهت جزای که ثابت ست ایشانرا نزدیک خدا پس بیان میکند که آن بدتر کیست مَن لَعَنَه ُ اللّه ُ آنانکه لعنت کرد خدا او را وَ غَضِب َ عَلَیه ِ و خشم گرفت خدا بوی و آن یهوداند که خدای تعالی ایشانرا از رحمت خود دور ساخت و بمعرض غضب خود درآورده وَ جَعَل َ مِنهُم ُ القِرَدَهَ و ساخت از ایشان بوزینگان یعنی مسخ کرد ایشانرا

بر آن صورت چنانچه اصحاب السبت را وَ الخَنازِیرَ و خوکان چنانچه منکران مائده عیسی را وَ عَبَدَ الطّاغُوت َ و آنکس که بپرستیدند طاغوت را مراد گوساله است یا کعب إبن الاشرف یا آنرا که در معصیت فرمانبرداری او کردند أُولئِک َ آن گروه ملعونان شَرٌّ مَکاناً بدتراند از جهت مستقر خود در روز قیامت یعنی بازگشت ایشان به بدترین مکانی باشد وَ أَضَل ُّ و گمراه تراند عَن سَواءِ السَّبِیل ِ از میان راه راست وَ إِذا جاؤُکُم و چون بیایند بشما منافقان یهود یا عامه اهل نفاق قالُوا آمَنّا گویند ایمان آوردیم همچو شما وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ و حال آنکه درمی آیند بکفر وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه ِ و ایشان بیرون می روند بکفر یعنی کفر بایشان است در وقت دخول و خروج وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدا داناترست بِما کانُوا یَکتُمُون َ بآنچه هستند که می پوشند از کفر و نفاق و کینه با مسلمانان وَ تَری کَثِیراً مِنهُم و می بینی بسیاری را از یهود یا منافقان یُسارِعُون َ فِی الإِثم ِ شتابی میکنند در تحصیل حرام یا در گفتن دروغ وَ العُدوان ِ و در ظلم یا تجاوز از حد وَ أَکلِهِم ُ السُّحت َ و در خوردن ایشان رشوت یا ربوا را لَبِئس َ ما کانُوا یَعمَلُون َ هر آئینه بد چیزیست که ایشان می کنند.

صفحه : 251

لَو لا یَنهاهُم ُ الرَّبّانِیُّون َ چرا نهی نمی کنند ایشانرا علماء ربانی وَ الأَحبارُ و زاهدان عَن قَولِهِم ُ الإِثم َ از گفتن ایشان دروغ را وَ أَکلِهِم ُ السُّحت َ و خوردن ایشان رشوت یا ربوا را لَبِئس َ ما کانُوا یَصنَعُون َ هر آئینه بد چیزیست

آنکه ایشان می کنند و بنهی و منع ایشان نمی پردازند آورده اند که پیش از هجرت حضرت پیغمبر ص بمدینه یهود را مال بسیار بود و در وسعت عیش و رفاهیت روزگار می گذرانیدند چون آن حضرت ص به یثرب هجرت فرمود ایشان بانکار و عناد پیش آمدند حق سبحانه برکت از مال ایشان برداشت و اسباب معیشت ایشان نقصان پذیرفت زبان بسخنان بیهوده بگشادند چنانچه حق تعالی خبر میدهد وَ قالَت ِ الیَهُودُ و گفتند جهودان یَدُ اللّه ِ مَغلُولَهٌ دست خدا بربسته است اینکه عبارت کنایت از بخل باشد یعنی چیزی بما نمی دهد و روزی بر ما تنگ می سازد غُلَّت أَیدِیهِم بسته باد دستهای ایشان از خیر وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و رانده شده اند از رحمت الهی بگفتن آن سخن واهی بَل یَداه ُ مَبسُوطَتان ِ بلکه دستهای اللّه تعالی گشاده است یعنی جود او وافر و کرم او وافی ست و ید صفتی ست مر خدا را از صفات ذاتی او چون سمع و بصر و وجه و ما را در آن جز ایمان و تسلیم چاره نیست و در کیفیت آن دخل نمودن روا نباشد در ینابیع آورده که اینکه از متشابهات ست و متشابه را بظاهر تفسیر نباید کرد بلکه معنی ویرا موافق بحکم او ادا باید نمود چنانچه درین محل اینکه سخن دلالت بر غایت جود می کند چه مناوله در اعطا بید واحد واقع میباشد اینجا که عطا را بیدین نسبت می دهد دلیل ست بران که عطاء او اکثر من ان یحصی است یُنفِق ُ کَیف َ یَشاءُ روزی میدهد چنانچه میخواهد بر وفق مشیت و مقتضی حکمت وَ لَیَزِیدَن َّ کَثِیراً مِنهُم و هر آئینه زیاده می گرداند بسیاری را از یهود و

ترسا ما أُنزِل َ إِلَیک َ مِن رَبِّک َ آنچه فرود می آید بتو از پروردگار تو یعنی قرآن طُغیاناً وَ کُفراً نافرمانی و کفر یعنی ایشان طاغی و کافراند با آنکه قرآن سبب دفع کفر و طغیان ست باستماع آن ایشانرا اینکه دو صفت زیاده میشود چنانچه از تناول غذای که صالح است مر اصحا را، مرض مریض روی بافزونی میدهد وَ أَلقَینا بَینَهُم ُ و افگندیم ما در میان طوائف یهود چون قریضه و نضیر العَداوَهَ وَ البَغضاءَ دشمنی و خصومت إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز قیامت که قلوب ایشان موافق و اقوال ایشان مطابق نباشند کُلَّما أَوقَدُوا هرگاه که برافروختند ناراً لِلحَرب ِ آتشی برای حرب کردن با رسول اللّه ص أَطفَأَهَا اللّه ُ فرونشانید آن آتش را خدا بآنکه منازعتی در میان ایشان افگند که بدیگری نتوانستند پرداخت وَ یَسعَون َ فِی الأَرض ِ و می شتابند در زمین فَساداً برای تباه کاری که فتنه انگیزند وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ المُفسِدِین َ و خدا دوست نمیدارد تباه کاران را.

صفحه : 252

وَ لَو أَن َّ أَهل َ الکِتاب ِ و اگر چنانچه اهل کتاب آمَنُوا ایمان آوردندی بمحمد ص وَ اتَّقَوا و پرهیز کردندی از معاصی یا از یهودیت و نصرانیت لَکَفَّرنا عَنهُم هرآئینه ما درمیگذرانیدیم از ایشان سَیِّئاتِهِم گناهان ایشانرا وَ لَأَدخَلناهُم و هرآئینه می آوردیم ما ایشان را یعنی حکم می کردیم بدخول ایشان جَنّات ِ النَّعِیم ِ در بهشتها با ناز و نعمت وَ لَو أَنَّهُم و اگر ایشان أَقامُوا التَّوراهَ وَ الإِنجِیل َ بپا داشتندی احکام توریت و انجیل را یعنی بدان عمل کردندی وَ ما أُنزِل َ إِلَیهِم و اقامت کردندی آنرا که فرود می آید بدیشان مِن رَبِّهِم از نزد پروردگار ایشان که آن قرآن ست لَأَکَلُوا

مِن فَوقِهِم هر آئینه بخوردندی روزی از زبر سر خویش وَ مِن تَحت ِ أَرجُلِهِم و از زیر پای خویش یعنی روزی بر ایشان فراخ شدی بباریدن باران و رستن گیاه یا میوه ایشان چندان میشد که از زبر سر می چیدی و از زیر پای برمیداشتندی از بسیاری آن که بزمین ریخته بودی مِنهُم از جهودان أُمَّهٌ مُقتَصِدَهٌ گروهی اندر است رو وراست کار یعنی آنها که بحضرت ایمان آورده اند وَ کَثِیرٌ مِنهُم و بسیاری از ایشان ساءَ ما یَعمَلُون َ بد است آنچه ایشان میکنند یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ ای فرستاده بحق بَلِّغ برسان بکافه خلایق ما أُنزِل َ إِلَیک َ تمام آنچه فرود می آید بتو مِن رَبِّک َ از پروردگار تو چون حکم رجم و قصاص و امر زینب بنت حجش در نکاح او و حکم جهاد و غیر آن وَ إِن لَم تَفعَل و اگر چنین نکردی و تمام آنرا نرسانیدی فَما بَلَّغت َ رِسالَتَه ُ پس تبلیغ نکرده باشی رسالتهای او را زیرا که کتمان بعضی ضایع می کند آنرا که برسانیده چنانچه ترک بعضی از ارکان نماز مبطل نماز است وَ اللّه ُ یَعصِمُک َ و خدا نگاه میدارد ترا مِن َ النّاس ِ از شر مردمان و کسی را بقتل بر تو دست نخواهد بود إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یَهدِی القَوم َ الکافِرِین َ راه ننماید گروه کافران را به تسلّط بر تو از انس رض بن مالک منقول است که آنحضرت ص را شبها حراست و پاسبانی می کردندی چون اینکه آیت نازل شد حضرت رسالت ص پناه سر مبارک از قبه که از ادیم دوخته بودند بیرون کرد و فرمود که ای مردمان بازگردید که خدای مرا نگاه داشت.

صفحه

: 253

قُل بگو ای محمّد یا أَهل َ الکِتاب ِ که ای اهل کتاب لَستُم عَلی شَی ءٍ نیستید شما بر چیزی از دین و دیانت حَتّی تُقِیمُوا التَّوراهَ وَ الإِنجِیل َ تا وقتی که اقامت کنید حکم توریت و انجیل را یعنی آنچه اصول دین است از ان یا قائم دارید آن امر را که در هر دو کتاب فرموده و آن ایمان آوردن ست بمحمد علیه السلام وَ ما أُنزِل َ إِلَیکُم و تا زمانی که بپادارید اوامر و نواهی آن را که فرستاده می شود بشما مِن رَبِّکُم از آفریدگار شما یعنی قرآن وَ لَیَزِیدَن َّ کَثِیراً مِنهُم و زیاده می کند بسیاری را از یهود و ترسا ما أُنزِل َ إِلَیک َ مِن رَبِّک َ آنچه منزل میشود بتو از پروردگار تو یعنی باستماع قرآن می افزاید ایشانرا طُغیاناً وَ کُفراً بیدادی و ناگرویدگی فَلا تَأس َ پس اندوهناک مباش عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ بر زیادتی کفر و طغیان گروه کافران إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنها که ایمان آورده اند بزبان وَ الَّذِین َ هادُوا و آنانکه دین یهودی گرفتند وَ الصّابِئُون َ وَ النَّصاری و صابئیان و ترسایان همچنین مَن آمَن َ هر که ایمان آرد ازینها بدل صافی و نیت خالص بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدا و بروز بازپسین وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند عملی پسندیده فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم پس هیچ ترسی نیست بر ایشان از هجوم عقاب وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نیستند ایشان که اندوهگین باشند از فوت ثواب لَقَد أَخَذنا هر آئینه ما فرا گرفتیم بزبان انبیاء ع مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ پیمان بنی اسرائیل را در توحید و ایمان بمحمد ص وَ أَرسَلنا و فرستادیم ما إِلَیهِم رُسُلًا بسوی ایشان پیغامبران اول

موسی علیه السلام و آخر عیسی علیه السلام کُلَّما جاءَهُم رَسُول ٌ هرگاه که آمد بدیشان رسولی بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم بآنچه نخواست و دوست نداشت نفسهای ایشان از تکالیف شرعیه فَرِیقاً کَذَّبُوا گروهی را تکذیب کردند چون عیسی ع و محمّد ص وَ فَرِیقاً یَقتُلُون َ و گروهی را بودند که می کشتند چون زکریا و یحیی و شعیب علیهم السلام- صفحه : 254

وَ حَسِبُوا و می پندارند بنی اسرائیل أَلّا تَکُون َ فِتنَهٌ آنکه نباشد بلائی و محنتی ایشان را بقتل و تکذیب انبیاء ع فَعَمُوا پس کور شدند ایشان از دیدن راه حق وَ صَمُّوا و کر شدند از استماع سخن راست بعد از موسی علیه السلام ثُم َّ تاب َ اللّه ُ عَلَیهِم پس عرض کرد خدای تعالی توبه را بر ایشان به بیعت عیسی علیه السلام ثُم َّ عَمُوا وَ صَمُّوا پس دیگر باره کور و کر شدند کَثِیرٌ مِنهُم بسیاری از ایشان بانکار محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و خدا بیناست بِما یَعمَلُون َ بآنچه عمل میکنند و مناسب آن پاداش بدیشان خواهد رسانید لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ بدرستیکه کافر شدند آنانکه از روی جهالت و بی بصیرتی قالُوا إِن َّ اللّه َ گفتند بدرستیکه خدا هُوَ المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ او مسیح ع پسر مریم ع است وَ قال َ المَسِیح ُ و گفت مسیح ع یا بَنِی إِسرائِیل َ اعبُدُوا اللّه َ ای بنی اسرائیل بپرستید خدا را رَبِّی وَ رَبَّکُم که پروردگار و آفریدگار من و شما است یعنی من بنده ام و مخلوق و مربوب مثل شما پس پرستیدن خالق را باید نه مخلوق را و عبادت رب را شاید نه مربوب را إِنَّه ُ مَن یُشرِک بِاللّه ِ بدرستیکه

هر که شرک آرد بخدا فَقَد حَرَّم َ اللّه ُ عَلَیه ِ الجَنَّهَ پس بدرستیکه خدا حرام کرده است بر وی بهشت را وَ مَأواه ُ النّارُ و جای او دوزخ است وَ ما لِلظّالِمِین َ و نیست مر ستمکاران را که وضع عبادت در غیر موضع آن کرده اند مِن أَنصارٍ هیچ یاری دهندگان در دفع عذاب از ایشان لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ بدرستیکه کافر شدند آن از ترسایان که از افراط نادانی قالُوا إِن َّ اللّه َ ثالِث ُ ثَلاثَهٍ گفتند که اللّه یکی از سه آلهه است معتقد مر قوسیه از نصاری آن بود که الوهیت مشترکست میان خدا و مریم و عیسی علیهما السلام و هر یکی از اینها اله اند و خدا یکی ازین سر است وَ ما مِن إِله ٍ و حال آنکه نیست خدا در وجود ذاتی واجب مستحق عبادت إِلّا إِله ٌ واحِدٌ مگر خدای یگانه که موصوف است بوحدانیت و متعالی از توهم شرکت وَ إِن لَم یَنتَهُوا و اگر باز نه ایستند اینکه قوم عَمّا یَقُولُون َ از آنچه میگویند و بتوحید قائل نشوند لَیَمَسَّن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا هرآئینه برسد آنرا که کافر شدند مِنهُم از ترسایان عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک که الم او دایم بود.

صفحه : 255

أَ فَلا یَتُوبُون َ آیا رجوع نمیکنند إِلَی اللّه ِ بخدا از قول تثلیث وَ یَستَغفِرُونَه ُ و آمرزش نمی خواهند ازو باعتقاد توحید استفهام ست بمعنی امر یعنی باید که توبه و استغفار کنند وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده تائبان است رَحِیم ٌ مهربان است بر مستغفران مَا المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ نیست مسیح ع إبن مریم که ایشان او را خدا میگویند إِلّا رَسُول ٌ مگر فرستاده از خدا قَد خَلَت مِن قَبلِه ِ الرُّسُل ُ بدرستیکه گذشته اند پیش ازو فرستادگان

خدا و او را معجزات داده است چنانچه ایشانرا نیز عطا کرده است پس اگر مرده بدم عیسی علیه السلام زنده شد عصا نیز در دست موسی علیه السلام اژدها گشت و آن عجیب تر است و اگر عیسی علیه السلام بی پدر مخلوق شد آدم علیه السلام بی پدر و مادر موجود گشت و آن غریب تر است پس آیات انبیاء علیهم السلام ایشانرا از عبودیت بیرون نمی برد و در الوهیت داخل نمی سازد وَ أُمُّه ُ صِدِّیقَهٌ و مادر او یعنی مریم ع بسیار صدق گو بود یعنی تصدیق آیات ربانی بسیار می نمود کما قال اللّه تعالی و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین کانا یَأکُلان ِ الطَّعام َ بودند پسر و مادر که طعام میخوردند و چون سائر حیوانات محتاج غذا بودند و با وجود احتیاج صفت ربوبیت بر ایشان اطلاق نتوان کرد انظُر کَیف َ بنگر که چگونه نُبَیِّن ُ لَهُم ُ الآیات ِ بیان می کنیم برای ایشان دلائل توحید ثُم َّ انظُر پس باز بنگر در حال ایشان که أَنّی یُؤفَکُون َ چگونه برمیگردانند ایشان را از دریافتن و پذیرفتن حق قُل بگو ای محمّد ص ترسایان را أَ تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ آیا می پرستید بدون خدا ما لا یَملِک ُ لَکُم آنرا که بذات خود مالک نیست برای شما ضَرًّا وَ لا نَفعاً نه زیان و نه سود را یعنی عیسی ع تصرف آن نداشت که مثل خدا برساند زیانی از بلا و عنا یا عطا کند سودی از صحت و غنا وَ اللّه ُ و خدا که معبود بحق است هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا اقوال باطله شما العَلِیم ُ دانا بعقاید فاسده شما قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ بگو ای

محمّد ص که ای اهل کتاب از یهود و نصاری لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غلو مکنید در دین خود غَیرَ الحَق ِّ غلوی که ناحق باشد مراد مبالغه غلو یهود است در مذمت عیسی علیه السلام و افراط نصاری در مدح او وَ لا تَتَّبِعُوا و پیروی مکنید أَهواءَ قَوم ٍ هواهای قومی را از اسلاف خود که بجهل قَد ضَلُّوا مِن قَبل ُ گمراه شدند پیش ازین یعنی قبل از بعثت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم وَ أَضَلُّوا کَثِیراً و بعناد گمراه ساختند بسیاری را وَ ضَلُّوا و ثابت بودند بر ضلالت و گمراهی خود عَن سَواءِ السَّبِیل ِ از طریق راست بعد از بعثت آنحضرت لُعِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیل َ لعنت کرده شدند کافران از فرزندان یعقوب ع یعنی جهودان عَلی لِسان ِ داوُدَ بر زبان داود علیه السلام که اهل ایله را نفرین کرد و گفت اللهم العنهم وَ عِیسَی ابن ِ مَریَم َ و بر زبان عیسی علیه السلام نیز که اصحاب مائده را نیز همین گفت ذلِک َ اینکه لعن مر ایشانرا بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون َ به سبب آن بود که نافرمانی کردند و بودند که از حد درمی گذشتند.

صفحه : 256

کانُوا لا یَتَناهَون َ بودند که نهی نمی کردند بعضی از ایشان مر بعضی را عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه ُ از عملی زشت که میکردند لَبِئس َ ما کانُوا یَفعَلُون َ بخدا که بد چیزی است آنچه ایشان می کنند درین آیت تهدید عظیم است آنها را که نهی منکر نمی فرمایند بآنچه می توانند تَری کَثِیراً مِنهُم می بینی بسیاری را از اهل کتاب که از غایت حقد و حسد مسلمانان یَتَوَلَّون َ الَّذِین َ کَفَرُوا دوستی میکنند با کافران چون کعب بن اشرف که

بعد از غزوه بدر کبری بمکه رفت و مشرکان را بر حرب مسلمانان تحریض نمود لَبِئس َ ما قَدَّمَت هر آئینه بد چیزی است آنچه پیش فرستاده است لَهُم أَنفُسُهُم برای ایشان نفسهای ایشان و آن چه چیز است أَن سَخِطَ اللّه ُ عَلَیهِم آنکه خشم گرفت خدا بر ایشان وَ فِی العَذاب ِ هُم خالِدُون َ و ایشان جاوید باشند در عذاب وَ لَو کانُوا یُؤمِنُون َ و اگر باشند یهود که ایمان آرند بِاللّه ِ وَ النَّبِی ِّ بخدا و به پیغمبر خود وَ ما أُنزِل َ إِلَیه ِ و آنچه فرستاده شده است بر ان پیغمبر ص یعنی توریت مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ هر آئینه فرا نگیرند مشرکانرا بدوستی چه فرمان موسی ع و حکم توریت آنست که با کفار دوستی نکنند و می شاید که مراد منافقان باشند یعنی اگر ایشان بقرآن و به محمّد ص ایمان داشتندی باهل کفر دوستی نکردندی وَ لکِن َّ کَثِیراً و لیکن بسیاری مِنهُم از یهود یا منافقان فاسِقُون َ خارجانند از دائره ایمان لَتَجِدَن َّ أَشَدَّ النّاس ِ هرآئینه می یابی تو سخت ترین مردمان را عَداوَهً از روی دشمنی لِلَّذِین َ آمَنُوا با آن کسانیکه گرویده اند الیَهُودَ جهودان را وَ الَّذِین َ أَشرَکُوا و آنانکه شرک آورده اند یعنی بدترین دشمنی مر مومنان را جهودان و مشرکان اند و بدین سبب در مخالفت شما موافقت دارند وَ لَتَجِدَن َّ أَقرَبَهُم و هر آئینه می یابی نزدیک ترین آدمیان مَوَدَّهً لِلَّذِین َ آمَنُوا از روی دوستی با مؤمنان الَّذِین َ قالُوا إِنّا نَصاری آنان را که می گویند ما ترسایانیم چه دلهای ایشان نرم تر است از یهود و بدوستی مشرکان استظهار نمی جویند ذلِک َ آن قرب مودت بِأَن َّ مِنهُم به سبب آنست که بعضی از ایشان قِسِّیسِین َ دانایان و راست گویانند

وَ رُهباناً و عابدان صومعه نشین اند وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون َ و به سبب آنکه ایشان گردن کشی نمی کنند از قبول حق علما گفته اند مراد از آنها که قرب مودت با مومنان داشته اند نجاشی رض و اصحاب اویند چه از نصاری جمعی در قتل مسلمانان و تخریب بلاد و هدم مساجد ایشان کم از یهود نیستند اما نصاری حبشه که چون قرآن از جعفر بن ابی طالب رض استماع کردند دل ایشان به مسلمانی مائل شد و نجاشی رض با اغلب ایشان ایمان آورد و بعضی برانند که چون جعفر از دیار حبشه مراجعت نمود نجاشی رض هفتاد تن را از علمای مملکت خود بخدمت حضرت محمّد مصطفی فرستاد و چون ایشان به آستانه حضرت رسالت ص پناهی رسیدند آنحضرت سوره یاسین بر ایشان خواند بسیار بگریستند و احکام اسلام و ایمان قبول کرده با یکدیگر گفتند که قرآن چه مشابهت تمام دارد بآنچه بر عیسی ع نازل شده و مقصود از قائلان انّا نصاری ایشانند.

صفحه : 257

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل َ و چون می شنوند اینکه علما و عباد از جعفر طیار رض یا از سیّد مختار ع آنچه فرستاده شده است إِلَی الرَّسُول ِ بسوی رسول ص تَری أَعیُنَهُم می بینی تو چشمهای ایشان را که از رقت دلهای ایشان تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ میریزد اشک مِمّا عَرَفُوا مِن َ الحَق ِّ از آنچه شناختند از سخن راست یَقُولُون َ میگویند رَبَّنا آمَنّا ای پروردگار ما ایمان آورده ایم بدین کلام و بدین پیغمبر ص فَاکتُبنا مَع َ الشّاهِدِین َ پس بنویس ما را از گواهان که ادای شهادت کرده اند بحقیت قرآن و نبوت محمّد مصطفی ص یا ما را

داخل امت محمّد ص گردان که گواهان انبیاءاند ع بروز قیامت- در خبرست که یهود مدینه رفیقان جعفر رض را سرزنش کردند که چه زود ایمان آوردید و مدتهاست که ما را دعوت میکند و قبول نمی کنیم یا اهل حبشه بنجاشی رض گفتند که ایمان آوردی بکسی که او را ندیده- حق سبحانه و تعالی خبر می دهد که ایشان در جواب گفتند وَ ما لَنا لا نُؤمِن ُ بِاللّه ِ و چیست ما را که ایمان نیاریم بخدا وَ ما جاءَنا مِن َ الحَق ِّ و آنچه بما آمد از حق یعنی کتاب و پیغمبر ص وَ نَطمَع ُ أَن یُدخِلَنا رَبُّنا و حال آنست که ما طمع میداریم آنکه در آرد پروردگار ما ما را در بهشت مَع َ القَوم ِ الصّالِحِین َ با گروه صالحان که امت حضرت رسالت پناه اند ص فَأَثابَهُم ُ اللّه ُ پس جزا داد خدا ایشانرا بِما قالُوا بآنچه گفتند از روی اعتقاد و اخلاص جَنّات ٍ تَجرِی بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان یا منازل آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاویدان باشند در ان وَ ذلِک َ جَزاءُ المُحسِنِین َ و اینست پاداش نیکوکاران وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه کافر شدند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و بدروغ داشتند آیتهای ما را أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَحِیم ِ آن گروه اصحاب دوزخ اند در اکثر تفاسیر ذکر کرده اند که روزی حضرت رسالت پناه ص برای صحابه رض وصف قیامت میکرد و از اهوال شمه آن روز می نمود تنی چند اصحاب که صدیق رض و مرتضی رض و إبن مسعود رض و مقداد رض و ابو ذر رض و سلمان رض از ایشان بودند در خانه عثمان رض بن مظعون مجتمع

شده بر آن اتفاق کردند که بقیه العمر روز بصیام و شب به قیام گذرانند و بر فراش خواب نکنند و گوشت و چربی نخورند و گرد زنان نگردند و ترک دنیا کرده و گلیم پوشیده گرد عالم برآیند و برین اتفاق سوگند یاد کردند اینکه خبر بحضرت رسالت پناه ص رسیده با ایشان گفت که من مأمور نیستم بر آنچه شما فکر کرده اید بدرستیکه نفس شما را بر شما حق است پس روزه دارید و افطار کنید و در شب قیام نمائید و بخسپید که من برمی خیزم و خواب میکنم و روزه میدارم و افطار می نمایم و گوشت و چربی میخورم و بزبان درمی آیم فمن رغب عن سنتی فلیس منی و اینکه آیت نازل شد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مؤمنان لا تُحَرِّمُوا حرام مکنید طَیِّبات ِ ما أَحَل َّ اللّه ُ لَکُم چیزهای پاکیزه و لذیذ که خدا بر شما حلا گردانیده وَ لا تَعتَدُوا و تجاوز مکنید از حدود الهی که آنچه حلال ساخته است شما بر خود حرام مسازید إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یُحِب ُّ المُعتَدِین َ دوست نمیدارد آنانرا که از حد درگذرند.

صفحه : 258

وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ و بخورید از آنچه خدا روزی داده است شما را حَلالًا طَیِّباً در حالتی که که حلال و پاک باشد وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِی و بترسید از تحریم ما احل اللّه از آن خدای که أَنتُم بِه ِ مُؤمِنُون َ شما بدو گرویدگانید بعد از نزول اینکه آیت گفتند یا رسول اللّه چه سازیم بسوگندی که خورده ایم اینکه آیت آمد لا یُؤاخِذُکُم ُ اللّه ُ مواخذه نمی کند شما را خدا بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم بلغو در سوگندان

شما و لغو بمذهب امام شافعی رح آنست که بی قصد بر زبان گذرد چون لا و اللّه و بلی و اللّه و نزد امام اعظم رح آنکه سوگند خورد بر چیزی بگمان آنکه هست و نباشد- بدان سوگند در شرع مواخذه نیست وَ لکِن یُؤاخِذُکُم و لیکن مواخذه میکند شما را بِما عَقَّدتُم ُ الأَیمان َ بآنکه به بندید سوگندها را و یمین معقود آنست که بزبان گوید و بدل قصد کند پس اگر چنین سوگندی بشکند فَکَفّارَتُه ُ پس کفارت شکستن آن إِطعام ُ عَشَرَهِ مَساکِین َ طعام دادن ده مسکین ست هر یکی را مدّی بقول امام شافعی رح و نصف صاعی از گندم یا صاعی از جو و خرما بمذهب امام اعظم رح و صاعی بوزن عراقی چهار من ست که هشت رطل باشد و بوزن حجازی پنج رطل و ثلثی و مدی بقول اهل حجاز رطلی و ثلث رطلی باشد و بقول عراقیان دو رطل و رطلی نیم من ست و بر هر تقدیر طعام باید داد مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون َ أَهلِیکُم از میانه آنچه میدهید اهل خود را یعنی نه عالی و نه دون أَو کِسوَتُهُم یا کفارت پوشش ده درویش ست بقول حنفی ثوبی جامع که با او نماز توان گذارد چون قمیص و سراویل یا رداء و ازار و اگر بزنی دهد معجز نیز اضافه باید کرد و نزد جمعی دیگر جامه باید که ستر عورت کند أَو تَحرِیرُ رَقَبَهٍ یا کفارت آزاد کردن بنده است و امام شافعی رح درو ایمان شرط میکند و حنفی میگوید که سالم و بی عیب می باید خواه مومن و خواه کافر

فَمَن لَم یَجِد پس هر که نیابد یکی ازین کفارات ثلثه فَصِیام ُ ثَلاثَهِ أَیّام ٍ پس کفارت او روزه سه روز پی درپی و نزد امام شافعی رح تتابع شرط نیست ذلِک َ اینکه مذکور شد کَفّارَهُ أَیمانِکُم کفارت سوگندان شما است إِذا حَلَفتُم چون سوگند خورید و بشکنید وَ احفَظُوا أَیمانَکُم و نگاه دارید سوگندان خود را از شکستن یا نگاه دارید زبان خود را و سوگند مخورید کَذلِک َ همچنین که کفارت یمین را بیان کرد یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم آیاتِه ِ بیان میکند و روشن میگرداند خدا برای شما نشانهای شرع را لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ شاید که شکر گوئید نعمت اینکه تبیین و تعلیم را مفسران بر آنند که حق سبحانه و تعالی در باب خمر چهار آیت نازل گردانید اوّل در مکّه و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا و در ان زمان حلال بوده دوم وقتی که عمر بن الخطاب و معاذ بن جبل در باب خمر و میسر پرسیدند از حضرت مصطفی ص جواب آمد که قل فیها اثم کبیر و منافع للناس قومی نظر بر اثم کبیر ترک کردند و جمعی بملاحظه منافع للناس بدان اشتغال می نمودند سوم در مهمانی عبد الرحمن بن عوف رض که امام ایشان بود در نماز شام قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون َ بحذف لاءات خواند آیت آمد لا تَقرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنتُم سُکاری اکثر صحابه رض گفتند که شرب چیزیکه میان ما و نماز حائل باشد لایق نیست یکبارگی ترک فرمودند چهارم در زمانی که عتبان بن مالک رض طرح ضیافتی افگند و بعضی از مسلمانان را که سعد رض بن وقاص از ایشان

بود بمهمانی آورده بعد از طعام بر شرب خمر اقدام نمودند و در حالت مستی سعد بن وقاص رض از انشاد شعری که مشتملبر هجای انصار بود فرمود یکی از مجلسیان سر سعد را شکسته مجلس را منغص گردانید و سعد شکایت آن حکایت مجلس معلای آنحضرت ص رسالت پناه عرض کرد فاروق عظم رض زبان نیاز بکشاد و دست دعا برداشت که اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا آیت تحریم فرود آمد.

صفحه : 259

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای زمره مومنان إِنَّمَا الخَمرُ جز اینکه نیست که خمر و همه مسکرات درین داخل است وَ المَیسِرُ و قمار اینکه نیز عام است نرد و کعب و بیضه و غیر آن را وَ الأَنصاب ُ و سنگها را که نصب کرده اند برای عبادت و سنگها که بر آن ذبح میکنند وَ الأَزلام ُ و تیرهای اقداح رِجس ٌ پلید است مِن عَمَل ِ الشَّیطان ِ از وسوسه تزئین شیطان فَاجتَنِبُوه ُ پس اجتناب کنید ازین پلیدها لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ تا شاید که رستگار شوید بدین اجتناب إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان ُ جز اینکه نیست که میخواهد شیطان أَن یُوقِع َ بَینَکُم ُ آنکه افگند در میان شما العَداوَهَ دشمنی وَ البَغضاءَ و خصومت فِی الخَمرِ در خوردن خمر وَ المَیسِرِ و در باختن قمار وَ یَصُدَّکُم و بازدارد شما را عَن ذِکرِ اللّه ِ از یاد کردن خدا وَ عَن ِ الصَّلاهِ و از گذاردن نماز فَهَل أَنتُم مُنتَهُون َ پس هستید شما باز ایستادگان و استفهام بمعنی امرست یعنی بازایستید بعد از انکه بر معائب اینکه منکرات مطلع شدید در اخبار آمده که چون اینکه آیت نازل شد عمر رض گفت انتهینا یا رب و در

تیسیر آورده که در اینکه آیت ده دلیل است بر حرمت خمر اول آنکه خمر را با قمار قرین ساخت و قمار حرام ست پس قرین وی نیز حرام باشد دوم او را با بت پرستی در یکی سلک کشید و شرک سر همه حرامهاست پس اینکه نیز حرام باشد سوم او را رجس گفت یعنی پلید و هر چه پلیدست حرام بود چهارم فرمود که از عمل شیطان است و هر چه کار شیطان باشد حرام بود پنجم امر کرد که ازو برکنار شوید و هر چه دور بودن ازو فرض باشد حرام بود ششم آنکه رستگاری باجتناب ازو منوط و معلّق ساخت و هر چه رستگاری در اجتناب ازو بود حرام ست هفتم فرمود که سبب دشمنی و خصومت است و هر چه در میان مسلمانان سبب عداوت بود حرام بود هشتم بازدارنده است از یاد خدای و هر چه بنده از ذکر حق بازدارد آن حرام ست نهم سبب منع است از نماز پس بیشک حرام بود دهم فرمود که بازایستید از ان یعنی ترک کنید و هر چه ترک آن فرض است حرام باشد و از تهدیداتی که در حدیث آمده عاقلان را همین کفایت است که مدمن الخمر کعابد الوثن یعنی مدمن خمر چون پرستنده بت است نظم می نمکی دان جگر آمیخته بر جگری بی نمکان ریخته بی خبر آن مرد که چیزی چشید کش قلم بیخردی در کشید وَ أَطِیعُوا اللّه َ و فرمان برید خدای را در اجتناب خمر وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و فرمانبرداری کنید رسول ص را در آنچه امر و نهی می کند وَ احذَرُوا و حذر کنید از مخالفت فرمان

خدا و رسول فَإِن تَوَلَّیتُم پس اگر اعراض کنید از امر و نهی فَاعلَمُوا پس بدانید أَنَّما عَلی رَسُولِنَا آنکه نیست بر رسول ما البَلاغ ُ المُبِین ُ مگر رسانیدن روشن پس چون حکم ما بشما رسانید تولی و اعراض شما او را ضرر نه کند بلکه ضرر بشما عاید شود آورده اند که چون آیت تحریم خمر نازل شد بعضی از اصحاب گفتند که یا رسول اللّه حال برادران ما که شاربان خمر بوده اند و حالا شربت اجل چشیده اند چون باشد آیت آمد.

صفحه : 260 لَیس َ عَلَی الَّذِین َ آمَنُوا نیست بر آنانکه ایمان آورده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای شایسته کرده اند جُناح ٌ فِیما طَعِمُوا گناهی از آنچه خورده اند و بر ایشان حرام نبوده و بر زندگان نیز که قبل از حرمت ارتکاب خمر نموده اثمی نیست إِذا مَا اتَّقَوا چون پرهیز کنند از شرک وَ آمَنُوا و ثبات ورزند بر ایمان وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بکنند کارهای پسندیده ثُم َّ اتَّقَوا پس پرهیز نمایند از محرّمات وَ آمَنُوا و ایمان آوردند به تحریم آن ثُم َّ اتَّقَوا پس ثابت و مستمر باشند بر تقوی خود وَ أَحسَنُوا و کارهای نیکو کنند یا احسان ورزند وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ و خدا دوست میدارد نیکوکاران را آورده اند که در عام حدیبیه جانوران شکاری در لشکرگاه مسلمانان غلبه کرده بمیان رخت و بار ایشان درمی آمدند و چون ایشان بعمره احرام بسته بودند از حرمان شکار متألم می شدند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم ُ اللّه ُ ای گروه گرویدگان هر آئینه می آزماید شما را خدای تعالی یعنی با شما معامله آزمایندگان می کند بِشَی ءٍ مِن َ الصَّیدِ

بچیزی از صید در وقت احرام شما و چنان صیدی که تَنالُه ُ أَیدِیکُم میرسد بآن دستهای شما چون صغار صید وَ رِماحُکُم و نیزه های شما چون کبار صید و اینکه ابتلا برای آنست لِیَعلَم َ اللّه ُ تا به بیند خدا یا بداند دوستان او مَن یَخافُه ُ آن کس را که ازو می ترسند بِالغَیب ِ در غیب یعنی هنوز او را ندیده فَمَن ِ اعتَدی پس هر که از حد درگذرد و شکار کند بَعدَ ذلِک َ بعد ازین ابتلاء فَلَه ُ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ پس مر اوراست عذابی دردناک یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید لا تَقتُلُوا الصَّیدَ نکشید شکاری را و آن در مذهب امام اعظم رح حیوانی باشد که در اصل خلقت ممتنع و متوحش بوده خواه ماکول اللحم و خواه غیر آن و بمذهب امام شافعی رح و امام مالک رح مراد حیوان برّی است که ماکول اللحم بود و در همه مذاهب سگ گزنده و گرگ درنده و مردارخوار و کلاغ و مار و کژدم در صید داخل نیست پس میگوید غیر ازین مستثنیات هیچ جانوری وحشی را بقتل میارید وَ أَنتُم حُرُم ٌ و حال آنکه شما محرم باشید بحج یا عمره وَ مَن قَتَلَه ُ مِنکُم و هر که بکشد از شما صیدی را مُتَعَمِّداً بعمد یعنی داند که محرم ست و قتل صید برو حرام مراد ابو الیسر است که در عام حدیبیه گورخری را به نیزه طعنه کرد و بکشت پس متعمدا اشارت بروست و گر نه هر محرمی که بکشد بعمد صیدی یا بخطا فَجَزاءٌ مِثل ُ ما قَتَل َ پس برو واجب است جزا مانند آنچه بکشته است

یعنی فدا دهد مانند صید خود و آن فدا مِن َ النَّعَم ِ از چهارپایان بود یعنی شتر و گاو و گوسفندان یَحکُم ُ بِه ِ که حکم کند بر آن جزا.

صفحه : 261

ذَوا عَدل ٍ مِنکُم دو خداوند عدل و دانش از اهل ملّت شما یعنی دو مرد دانا بگویند که مماثل آنچه کشته شده از نعم کدام می تواند بود هَدیاً در حالتی که آن جزا قربانی باشد بالِغ َ الکَعبَهِ رسنده بکعبه یعنی بحرم برند و آنجا بذبح رسانند و صدقه نمایند بر مساکین أَو کَفّارَهٌ یا بر اوست کفارت آن قتل طَعام ُ مَساکِین َ طعام دادن درویشان أَو عَدل ُ ذلِک َ صِیاماً یا برابر آن طعام که می دهد روزه داشتن لِیَذُوق َ تا بچشد کشنده صید در احرام وَبال َ أَمرِه ِ گرانی و سختی کار خود را بالزام کفارت بباید دانست که چون محرم قتل صید کند مثل آنچه کشته است قربان باید کرد و مماثلت نزد امام شافعی و مالک رحمهما اللّه برابر در خلقت و هیئت است چنانچه مثلا در شترمرغی شتری و در گورخری گاوی و در آهو گوسفندی و در آهوبره بره و علی هذا القیاس و بقول امام اعظم رح آن صید را در موضع قتل او قیمت باید کرد اگر بهای قربانی دارد قربانی خرد و بحرم فرستد یا طعام خرد و بدرویشان دهد هر مسکینی را نیم صاع از گندم و صاعی از غیر آن یا از بدل طعام هر مسکینی یک روزه دارد و نزد امام شافعی رح هر درویشی را مدّی طعام باید داد عَفَا اللّه ُ عَمّا سَلَف َ درگذشت و عفو کرد خدا

از آنچه گذشته است که محرم قتل صید می کرد در جاهلیت یا از آنچه قبل از تحریم بوده وَ مَن عادَ و هر که بازگردد بمثل اینکه عمل فَیَنتَقِم ُ اللّه ُ مِنه ُ پس خدای انتقام کشد ازو وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدای غالب است در حکم خود ذُو انتِقام ٍ خداوند انتقام ست بر کسیکه اصرار می کند در معصیت أُحِل َّ لَکُم حلال کرده شد مر شما را صَیدُ البَحرِ شکار دریا اگر محلّید و اگر محرم و جمیع میاه از چشمه و چاه درین داخل اند وَ طَعامُه ُ و طعام دریا نیز حلال کرده شد یعنی آنچه آب برکنار افگند مَتاعاً لَکُم برای برخورداری شما وَ لِلسَّیّارَهِ و برای کاروان شما که قدید کرده توشه سازند وَ حُرِّم َ عَلَیکُم و حرام کرده شد بر شما صَیدُ البَرِّ شکار بیابان ما دُمتُم حُرُماً مادامی که باشید شما احرام گرفتگان وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای الَّذِی إِلَیه ِ تُحشَرُون َ آن خدائی که بسوی او جمع کرده خواهید شد جَعَل َ اللّه ُ الکَعبَهَ گردانید خدا کعبه را البَیت َ الحَرام َ که بیت حرام و خانه محترم ست قِیاماً لِلنّاس ِ سبب قوام امور مردمان در دین بواسطه آنکه قیام حج و مناسک بدوست و در دنیا بجهت آنکه ایمنی از نهب و قتل درو است وَ الشَّهرَ الحَرام َ و دیگر گردانید ماه حرام را نیز رابطه قوام مهمات مردم یعنی کارهای حج درو سازند یا مراد جمیع اشهر حرام ست که مردم درو از قتل و غارت ایمن می مانند وَ الهَدی َ وَ القَلائِدَ و گردانید قربانی و ذوات قلائد را هم سبب قوام کارها یعنی بآنها از تعرض دزد و حرامی مأمون و

مصون اند ذلِک َ آنچه گفته شد لِتَعلَمُوا برای آنست تا بدانید أَن َّ اللّه َ آنکه بتحقیق خدا یَعلَم ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ میداند آنچه در آسمانها و زمینهاست وَ أَن َّ اللّه َ و بدرستیکه خدای بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ بهمه چیز داناست پس آنچه مقرر میکند از حلال و حرام از روی علم و حکمت است.

صفحه : 262

اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ بدانید بدرستیکه خدای شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت کننده است مر کسی را که ارتکاب محارم او کند وَ أَن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ و بدرستیکه خدای تعالی آمرزگار و مهربانست بر کسیکه از محرمات بپرهیزد ما عَلَی الرَّسُول ِ نیست بر رسول إِلَّا البَلاغ ُ مگر رسانیدن احکام بمکلفان تا ایشانرا عذری نباشد وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند ما تُبدُون َ آنچه آشکارا میکنید وَ ما تَکتُمُون َ و آنچه پنهان می سازید از تصدیق و تکذیب و فعل و عزیمت قُل بگو ای محمّد ص لا یَستَوِی الخَبِیث ُ مساوی نیست پلید وَ الطَّیِّب ُ و پاک اینکه حکم عام ست در نفی مساوات میان نیک و بد در اشخاص و اعمال و اموال و غیر آن وَ لَو أَعجَبَک َ و اگرچه بشگفت آرد ترا کَثرَهُ الخَبِیث ِ بسیاری خبیث چه اعتبار جودت و رداءت دارد نه قلت و کثرت فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای در استحلال محرمات یا أُولِی الأَلباب ِ ای خداوندان عقلهای صافی لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ شاید که شما رستگار شوید و در معالم از إبن عباس رض نقل میکند که قومی بر سبیل استهزا از حضرت رسالت پناه ص سؤالها می کردند یکی میگفت پدر من کیست و دیگری میگفت که شتر من گم شد کجاست حق تعالی آیت فرستاد که یا

أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آنکسانیکه گرویده اید لا تَسئَلُوا مپرسید عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم از چیزها که اگر ظاهر کرده شود بر شما جواب آن تَسُؤکُم اندوهگین گرداند شما را وَ إِن تَسئَلُوا عَنها و مپرسید از چیزها، که اگر پرسید از ان حِین َ یُنَزَّل ُ القُرآن ُ در وقتی که فرود آید قرآن تُبدَ لَکُم آشکارا کرده شود برای شما و از عهده آن بیرون نه توانید آمد عَفَا اللّه ُ عَنها عفو کرد خدای از ان یعنی مپرسید از چیزها که خدا درگذرانید آنرا و بدان تکلیف نکرد بندگانرا آورده اند که چون آیت فرضیت حج نازل شد سراقه رض إبن مالک گفت آیا در هر سال فرض شده حضرت رسالت پناه ص ازو اعراض فرمود و او سه نوبت اینکه سخن را اعاده کرد حضرت ص فرمود که لا اگر گفتمی نعم هر سال واجب شدی و شما را توانائی آن نیست فاترکونی ما ترکتکم و اینکه آیت نازل شد که خدای درگذرانید و بدین سؤال شما را مواخذه نساخت وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزگارست که عفو میکند حَلِیم ٌ بردبارست که بعقوبت تعجیل نمی نماید قَد سَأَلَها بدرستیکه پرسیدند از چیزها قَوم ٌ مِن قَبلِکُم گروهی پیش از شما چون ثمود که طلب ناقه نمودند و حواریان که درخواست مائده کردند ثُم َّ أَصبَحُوا بِها کافِرِین َ پس گشتند بآن سؤالها از کافران یعنی بعد از شهود معجزه بدان نگرویدند و سبب نزول عقوبت شد بر ایشان پس نیک بخت آنست که از حال دیگران عبرت گیرد و بقول و فعل فضولی اشتغال نکند و درین باب گفته اند نظم بگو آنچه گفتن ضرورت شود دگر گفتها را فرو بندد در بجا

آر فعلی که لازم بود ز افعال بی حاصل اندر گزر آورده اند که عمر بن لحی هفت قبیله بزرگ را از قبائل عرب که یکی قریش بودند بدین جاهلیت دعوت کرد و از دین اسمعیل علیه السلام منصرف ساخته به بت پرستی ترغیب نمود و نصب اوثان و تعین بحائر و سوایب از پیش او بود و اصح روایات درین باب آنست که چون ناقه پنج بطن بزادی و آخرین بطن مذکر بودی گوش او را بشگافتندی و از سواری و دوشیدن و بارکردن و موی بریدن او منع کردندی و ازو هیچ آب و گیاه دور نساختندی و آنرا بحیره میگفتند و اگر شخصی را بیماری بودی یا مسافری داشتی بجهت شفاء بیماری و قدوم مسافر آن ناقه را گفتی ناقتی هذه سائبه پس آن ناقه را سر دادی دور همه چیز حکم بحیره داشتی و آنرا سائبه گفتندی و گوسفندی چون هفت بطن بزادی بطن سابع را ملاحظه کردندی اگر انثی بودی میگفتندی از آن ما است و در میان رمّه سر می داوندی و اگر ذکر بودی می گفتندی از آن خدایان ما است آن را ذبح کردندی و اگر نر و ماده بودندی نر را نمی کشتندی و میگفتند. وصلت اخاها یعنی انثی به برادر خود پیوست و برادر حکم او گرفت آنرا وصیله خواندندی و فحلی که ده ساله ناقه را آبستن ساختی میگفتندی حمی ظهره یعنی پشت خود را حمایت کرد دیگر سواری نمی کردندی و ازو هیچ آب و گیاه منع نمی نمودندی و او را حام میگفتندی و از زمان عمر بن لحی تا زمان حضرت رسالت پناه ص اهل اینکه قبائل

سبعه بدین آئین بودند و داعیه ایشان آن بود که خدای تعالی بدین وجه امر فرموده حق تعالی رد سخن ایشان کرد و آیت آمد که.

صفحه : 263

ما جَعَل َ اللّه ُ تعیّن نه کرده است خدای و امر نفرموده و مقرر نساخته هیچ چیز مِن بَحِیرَهٍ از ناقه گوش شکافته وَ لا سائِبَهٍ و نه ناقه بچّه را بازگذاشته وَ لا وَصِیلَهٍ و نه شاتی که به برادر خود پیوسته بود وَ لا حام ٍ و نه حمایت کننده ظهر خود را وَ لکِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا و لیکن آنها که کافر شدند چون عمر بن لحی و اتباع او یَفتَرُون َ افترا میکنند و می بندند عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدای دروغ را که تحریم این ها بدو نسبت میکنند وَ أَکثَرُهُم و بیشتر کافران لا یَعقِلُون َ نمیدانند حلال و حرام را در تحلیل آن عقل را کار نمی فرمایند بلکه بتقلید گذشتگان راه می روند وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون گویند مر ایشانرا که ای سرگشتگان تَعالَوا بیائید إِلی ما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه خدای فرستاده است از حکم حلال و حرام وَ إِلَی الرَّسُول ِ و بیائید برسول ص که بیان کننده آن حکم ست قالُوا حَسبُنا گویند بس ست ما را ما وَجَدنا عَلَیه ِ آباءَنا آنچه یافته ایم پدران خود را بر آن أَ وَ لَو کان َ آباؤُهُم آیا تقلید میکنند و اگرچه باشند پدران ایشان لا یَعلَمُون َ شَیئاً نمیدانند چیزیرا وَ لا یَهتَدُون َ و نمی یابند راه را یعنی ایشان جاهل و گمراه بوده اند تقلید ایشان نافع نیست بلکه تقلید عالم و راهنما می باید کرد تا کار کسی بتحقیق انجامد موافق اینکه نظم ست نظم از مقلد تا محقق فرقهاست اینکه یکی کوه است و

آن دیگر صد است منبع گفتار اینکه سوزی بود و آن مقلد کهنه آموزی بود دست در بیناز نی آئی براه دست در کوری زنی افتی بچاه یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان عَلَیکُم أَنفُسَکُم بر شما باد محافظت نفسهای شما و التزام اصلاح آن لا یَضُرُّکُم زیان نرساند شما را مَن ضَل َّ بی راهی آنکس که گمراه شد إِذَا اهتَدَیتُم چون شما راه یافته باشید و از جمله اهتدا آنست که نهی منکر کنید بحسب طاقت خود و نگوئید که ضلال دیگری مرا زیان ندارد بیت اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه ست اینکه آیه وقتی فرود آمد که مومنان حسرت میخوردند بر کافران و تمنای ایمان ایشان می کردند آورده اند که حق سبحانه تعالی فرمود که شما خود را نگاهدارید که از گمراهی کافران مومنان مهتدی را ضرر نیست إِلَی اللّه ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً بسوی خداست بازگشت همه شما فَیُنَبِّئُکُم پس خبر خواهد کرد شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل می کردید آورده اند تمیم داری رض و عدی رض بن مالک رض که از انصار بودند به تجارت عزیمت شام کردند و مسلمانی بدیل رض نام که مولای عمرو رض بن عاص بود بدیشان همراه شد چون بولایت شام رسیدند بدیل رض بیمار شد آنچه با خود داشت از نقود و امتعه بر صحیفه ثبت کرده در میان رخوت مختفی ساخته و مرض وی اشتداد یافت تمیم رض و عدی رض را وصیت نمود که ترکه او باهل او رسانند ایشان بعد از وفات او رخوت او را بحوزه تصرف درآورده و انائی از نقره که بزر منقش ساخته

بودند و سه صد مثقال نقره در آنجا بود از میان امتعه وی برداشتند و باقی را بمدینه آورده تسلیم اهل وی کردند ورثه او در میان آن صحیفه بدیل رض را که مشتمل بر تفصیل رخوت وی بود یافتند و چون انائی مذکور در میان آن یافته نشد رجوع به تمیم و عدی کردند ایشان انکار نمودند و بمرافعه بمجلس معلای حضرت رسالت پناه ص آمدند اینکه آیت آمد.

صفحه : 264

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید آنچه شما را فرموده اند شَهادَهُ بَینِکُم گواهی وصیّت ست در میان شما إِذا حَضَرَ چون ظاهر شود أَحَدَکُم ُ المَوت ُ یکی از شما را علامت مرگ پس باید که گواه شوند حِین َ الوَصِیَّهِ بهنگام وصیّت کردن اثنان ِ دو تن ذَوا عَدل ٍ خداوندان عدل و انصاف مِنکُم از اقارب شما از مسلمانان أَو آخَران ِ یا دو تن دیگر مِن غَیرِکُم از غیر شما یعنی از اهل ذمه و حالا اینکه حکم منسوخ است و گواهی ذمی بر مسلمانان نمی شنوند باجماع إِن أَنتُم چون شما ضَرَبتُم فِی الأَرض ِ سفر کنید در زمین فَأَصابَتکُم بس برسد بشما مُصِیبَهُ المَوت ِ مرگ رسیدنی یعنی نزدیک شوید بمرگ محصل سخن آنست که چون در سفر بر موت مشرف شوید دو کس را بر وصیّت خود گواه گیرید از مسلمانان یا از غیر ایشان- اگر در سفر باشید و گواه ضرورت باشد تَحبِسُونَهُما باز میدارید آن دو کس را که غیر شمااند مِن بَعدِ الصَّلاهِ از پس نماز دیگر که هنگام شریف ست وقت اجتماع مردم فَیُقسِمان ِ بِاللّه ِ پس سوگند خورند بخدای إِن ِ ارتَبتُم اگر شک دارید شما در ایشان و

مضمون سوگند اینکه باشد لا نَشتَرِی بِه ِ ما بدل نمی کنیم باین سوگند ثَمَناً بهای اندک را که آن مال دنیا است یعنی برای طمع مال میّت سوگند بدروغ نمی خوریم وَ لَو کان َ ذا قُربی و اگرچه مشهود له خویش نیز ما باشد سوگند بدروغ یاد نمی کنیم وَ لا نَکتُم ُ و نمی پوشیم شَهادَهَ اللّه ِ گواهی خدای را یعنی گواهی که خدای ما را باقامت آن فرموده إِنّا إِذاً بدرستیکه ما آنوقت که پوشیم گواهی را لَمِن َ الآثِمِین َ از بزه کاران باشیم پس حضرت رسالت ص پناه تمیم و عدی را بعد از نماز دیگر نزدیک منبر سوگند داد که ما قصد مال بدیل نکرده ایم و اینکه سوگند را براستی می خوریم و بفرمود تا دست از ایشان بازداشتند بعد از ان آن انای گم شده را در دست ایشان بازیافتند و میان ایشان و ورثه بدیل در آن باب مجادله از حد اطناب بگذشت ایشان می گفتند که ما اینکه ظرف را از بدیل خریده بودیم اما بسبب آنکه ما را بیّنه نبود اقرار نکردیم و انکار پیش آوردیم دیگر باره بمجلس اشرف حضرت رسالت پناه ص مرافعه کرده اند آیه آمد که فَإِن عُثِرَ پس اگر اطلاع یافته شود عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً بر آنکه اینکه دو گواه کسب کرده اند گناه را بسبب خیانت فَآخَران ِ پس دو گواه دیگر یَقُومان ِ مَقامَهُما برخیزند بجای آن دو خیانت کننده مِن َ الَّذِین َ استَحَق َّ عَلَیهِم ُ از قوم آنانکه خیانت بسبب ایشان واقع شده بر گواهان یعنی ورثه الأَولَیان ِ آنانکه اوّل بودند در ذکر مراد همه اولیای میّت اند و حفص و استحق معلوم میخواند و اولیان نیز قراءت اوست یعنی دو گواه که احق و اولی اند

بشهادت از ان دو بیگانه زیرا که خویشانند و شناسا به حقیقت امر او ایشان بگواهی قیام نمایند فَیُقسِمان ِ بِاللّه ِ پس سوگند خورند بخدای مضمون آنکه لَشَهادَتُنا هر آئینه گواهی ما أَحَق ُّ مِن شَهادَتِهِما سزاوارترست و راست تر از گواهی آن دو تن که قبل ازین گواهی داده اند وَ مَا اعتَدَینا و ما ستم نمی کنیم و از حد در نمی گذریم درین گواهی إِنّا إِذاً بدرستیکه آن هنگامیکه چنین کنیم لَمِن َ الظّالِمِین َ از ستمکاران باشیم که باطل را در موضع حق وضع کرده اند پس حضرت رسالت پناه ص فرمود تا عمرو بن عاص و مطلب بن ابی دواعه برخاستند و سوگند خوردند بخدای بعد از صلاه عصر که اینکه انای حق بدیل بوده و ایشان خیانت کرده اند بعد از آن حضرت حکم فرمود تا انای را بورثه بدیل دارند.

صفحه : 265

ذلِک َ اینکه حکم که کردیم از ردّ یمین بشاهد أَدنی نزدیک تر است أَن یَأتُوا بآنکه بیایند گواهان بِالشَّهادَهِ بگواهی عَلی وَجهِها بر وجهی که حق آنست أَو یَخافُوا و نزدیک تر است بآنکه بترسند أَن تُرَدَّ أَیمان ٌ از انکه رد کرده شود سوگند بر مدعیان بَعدَ أَیمانِهِم بعد از سوگند ایشان خورده اند و مدعی سوگند خورد و ایشان بظهور خیانت و سوگند دروغ رسوا شوند وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای بخوردن سوگند دروغ وَ اسمَعُوا و بشنوید امر خدای را بسمع اجابت وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ راه نه نماید فاسقان را که خائنان و گواهان دروغ اند یَوم َ یَجمَع ُ اللّه ُ الرُّسُل َ یاد کنید روزی را که خدای جمع گرداند پیغمبران را فَیَقُول ُ پس گوید مر ایشانرا ما ذا أُجِبتُم بچه چیز اجابت کرده شدید

یعنی قوم شما شما را در چه چیز اجابت کرده اند وقتی که ایشانرا بتوحید دعوت کردید سؤال برای توبیخ منکران ست یا بجهت ادای شهادت انبیاء بر مومنان و امت ایشان قالُوا گفتند پیغمبران لا عِلم َ لَنا هیچ علمی نیست ما را در جنب علم تو یا هیچ دانشی نیست ما را بچیزی الا آنکه تو او را به از ما میدانی إِنَّک َ أَنت َ بدرستیکه توئی عَلّام ُ الغُیُوب ِ داننده نهانیها پس تو میدانی که با ما چه ظاهر کردند بر زبان و چه در دل نهان داشتند و چه چیز اجابت نمودند و چه چیز را انکار کردند إِذ قال َ اللّه ُ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ یاد کن ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم چون گفت خدای عیسی پسر مریم را اذکُر نِعمَتِی یاد کن نعمت مرا که افاضت کردم عَلَیک َ وَ عَلی والِدَتِک َ بر تو و بر مادر تو إِذ أَیَّدتُک َ یاد آر که چون تقویت کردم ترا بِرُوح ِ القُدُس ِ بجبرئیل یا بکلامی که بدان احیای دین کردی یا احیای موتی و گفته اند روح القدس انجیل است تُکَلِّم ُ النّاس َ سخن میگوئی با مردم فِی المَهدِ در گهواره و آن معجزه تو بود وَ کَهلًا و سخن گوئی در حالت کهولت یعنی کلام تو در حالت طفولیّت و کهولت از روی فصاحت و بلاغت یک سال ست بدین آیت استدلال میکنند بر نزول عیسی علیه السلام چه باتفاق علما قبل از سن کهولت بآسمان رفته و در همان سن نازل خواهد شد و در زمین بسن کهولت خواهد رسید وَ إِذ عَلَّمتُک َ الکِتاب َ و دیگر یاد کن ای عیسی

چون بیاموختم ترا کتاب یعنی کتابت و خط وَ الحِکمَهَ و فهم چیزها وَ التَّوراهَ وَ الإِنجِیل َ و معانی و حقائق توریت و انجیل وَ إِذ تَخلُق ُ و یاد کن آنرا که میسازی.

صفحه : 266

مِن َ الطِّین ِ از گل کَهَیئَهِ الطَّیرِ مانند هیئت مرغ بِإِذنِی بدستوری من فَتَنفُخ ُ فِیها پس می دمی دران صورت که از گل ساخته فَتَکُون ُ طَیراً پس بشود آن صورت گل مرغ زنده بِإِذنِی بفرمان من و تُبرِئ ُ الأَکمَه َ و از علت بیرون می آری کور مادرزاد را و چشم او را روشن میکنی وَ الأَبرَص َ و پاک و بی علت میسازی ابرص را بِإِذنِی بامر من وَ إِذ تُخرِج ُ المَوتی و چون بیرون می آری مردگان را از قبور ایشان زنده بِإِذنِی بفرمان من وَ إِذ کَفَفت ُ بَنِی إِسرائِیل َ و یاد کن چون بازداشتم شر بنی اسرائیل را یعنی جهودان را عَنک َ از تو که قصد قتل تو داشتند إِذ جِئتَهُم وقتی که آمده بودی بدیشان بِالبَیِّنات ِ بمعجزهای روشن از آنچه مذکور شد فَقال َ الَّذِین َ کَفَرُوا پس گفتند آنانکه کافر شدند مِنهُم از بنی اسرائیل إِن هذا نیست اینکه ابراء و احیاء و سائر معجزات که عیسی علیه السلام می نماید إِلّا سِحرٌ مُبِین ٌ مگر جادوی روشن یعنی بر هیچکس مخفی نمانده که اینکه سحرست وَ إِذ أَوحَیت ُ إِلَی الحَوارِیِّین َ و یاد کن ای محمّد ص آن را که امر کردم مر حواریان را بزبان پیغمبر خود أَن آمِنُوا بِی آنکه ایمان آرید بمن وَ بِرَسُولِی و بفرستاده من یعنی عیسی قالُوا آمَنّا گفتند ایمان آوردیم وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون َ و تو گواه باش بآن که ما گردن نهادگانیم فرمان ترا إِذ قال َ الحَوارِیُّون َ یاد کن

ای محمّد ص آنرا که گفتند حواریان که خواص عیسی ع بودند یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ ای عیسی پسر مریم هَل یَستَطِیع ُ رَبُّک َ هیچ فرمان تو می برد یعنی اجابت میکند دعای ترا پروردگار تو تا دعا کنی أَن یُنَزِّل َ عَلَینا آنکه فرو فرستد بر ما مائِدَهً مِن َ السَّماءِ خوانی آراسته از آسمان مائده خوانی را میگویند که بر آن طعام باشد ایشان از عیسی ع خوانی طلبیدند قال َ اتَّقُوا اللّه َ گفت عیسی بترسید از خدای و مثل اینکه سؤالها مکنید إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما باوردارندگان مر کمالات قدرت او را و صحت نبوت من.

صفحه : 267

قالُوا گفتند از روی تمهید معذرت که ما در قدرت کامله او شک نداریم و لیکن نُرِیدُ أَن نَأکُل َ مِنها میخواهیم که بخوریم طعامی از ان مائده وَ تَطمَئِن َّ قُلُوبُنا و آرام گیرد دلهای ما بانضمام علم عیانی با دانش بیانی یعنی مشاهده ما باستدلال جمع شود وَ نَعلَم َ أَن قَد صَدَقتَنا و بدانیم که تو راست گفتی با ما در آنکه هر چه از خدای در خواهید بشما ارزانی دارد وَ نَکُون َ عَلَیها و باشیم بر آن مائده مِن َ الشّاهِدِین َ از گواهان وقتی که از ما گواهی طلبند از إبن عباس رض منقول ست که چون حواریان طلب مائده کردند عیسی ع فرمود که سی روز روزه دارید آنگه از خدای تعالی بطلبید آنچه میخواهید حواریان سی روز روزه داشتند پس گفتند یا عیسی ع ما برای هر که اینکه کار می کردیم ما را طعام میداد پس از خدای تعالی درخواه تا ما را طعام دهد سلمان فارسی رض نقل می کند که چون حواریان سؤال

مائده کردند عیسی ع پشمینه درپوشید و دعا کرد چنانچه حق تعالی فرمود قال َ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ گفت عیسی پسر مریم اللّهُم َّ ای خداوند ما اللهم کلمه بزرگوارست ابو رجا عطاردی گفته که هفتاد نام از نامهای الهی در میم اللهم تعمیه است و از نضر بن شمیل نقل میکنند که هر که گوید اللهم خدای را بهمه نامها خوانده باشد عیسی ع در وقت طلب مائده حق سبحانه را بدین کلمه خواند پس گفت رَبَّنا ای پروردگار ما أَنزِل عَلَینا فرو فرست بر ما مائِدَهً مِن َ السَّماءِ خوانی از آسمان تَکُون ُ لَنا عِیداً که باشد آن خوان ما را عیدی یعنی وقت نزول آن عیدی باشد لِأَوَّلِنا مر اهل زمان ما را وَ آخِرِنا و آنرا که از پس ما آیند یا اول ما و آخر ما از ان خوان بهره یابند وَ آیَهً مِنک َ و باشد آن خوان آیتی یعنی علامتی صادر از حضرت تو بر کمال قدرت تو و صحت رسالت من وَ ارزُقنا و روزی کن ما را از ان خوان یا توفیق شکر بر آن وَ أَنت َ خَیرُ الرّازِقِین َ و تو بهتر روزی دهندگانی قال َ اللّه ُ گفت خدای إِنِّی مُنَزِّلُها بدرستیکه من فرو فرستنده ام اینکه خوان را عَلَیکُم بر شما جهت اجابت سؤال شما فَمَن یَکفُر پس هر که کافر شود بَعدُ مِنکُم بعد نزول مائده از شما فَإِنِّی أُعَذِّبُه ُ پس من او را عذاب کنم عَذاباً عذاب کردنی چنانچه لا أُعَذِّبُه ُ آن عذاب نه کنم أَحَداً مِن َ العالَمِین َ یکی را از عالمیان پس حق تعالی دو قطعه ابر فرستاد و سفره سرخ در میان ایشان بود تا

بزمین آمدند و سفره از میان ایشان پیش حواریان افتاد عیسی ع بگریه درآمد و گفت اللّهم اجعلنی من الشاکرین و دیگر فرمود که خدایا اینکه خوان را رحمت گردان و عقوبت مگردان پس وضو ساخت و نماز گذارد و بگریست و گفت بسم اللّه خیر الرازقین و مندیل از سر سفره برداشت خوانی پدید آمد آراسته و برو ماهی بریان که پوست و خار نداشت و روغن از وی میچکید نزدیک سر او نمک و نزدیک دم او سرکه و بر حوالی آن انواع ترها مگر گندنا و پنج گرده نان بر خوان نهاده بر یکی زیتون و بر دویمی عسل و بر سوم روغن و بر چهارم پنیر و بر پنجم قدید شمعون برخاست که یا روح اللّه اینکه از طعام دنیاست یا از طعام آخرت عیسی ع فرمود که از هیچ کدام نیست بلکه طعامی ست که حق سبحانه بقدرت خود ایجاد کرده بخورید آنچه طلب کرده اید و شکر گوئید تا نعمت زیاده شود گفتند یا روح اللّه اگر درین آیت آیتی دیگر بما نمائی که موجب ازدیاد یقین شود عیسی ع بآن ماهی بریان فرمود که زنده شو بفرمان خدا تعالی ماهی فی الحال بجنبش آمد عیسی ع فرمود که بحال اول شو باز همان ماهی بریان شد پس حواریان از تهدید ربانی ترسان شده از ان مائده نخوردند و عیسی ع فرمود تا درویشان و بیماران و معلولان را طلبیدند و گفت بخورید که شما را عطاست و دیگران را بلاست هزار و سه صد تن از ان طعام بخوردند و هیچ چیز بران خوان

از آنچه بود کم نشد هیچ فقیری از ان طعام نخورد الا که توانگر شد و هیچ بیماری ننوشید الا که شفا یافت پس مائده بآسمان رفت و دیگر روز چاشتگاه بازآمد و اغنیا و فقرا هم از ان تناول نمودند بعد از چهل روز غائب شد روزی می آمد و روزی نمی آمد همچو ناقه صالح ع پس وحی آمد که ای عیسی ع مائده ما را بفقرا ده نه باغنیا، توانگران ازین حکم مضطرب شده در مائده شک آوردند و آنرا بر جادوی حمل کردند و هشتاد و سه تن و بقول صاحب معالم سی صد و سی تن مسخ شدند بصورت خوک و بعد از سه روز بمردند.

صفحه : 268

وَ إِذ قال َ اللّه ُ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ و یاد کن چون گفت خدای عیسی ع پسر مریم را بعد از رفع او بآسمان یا گوید خدای روز قیامت مر عیسی ع را برای توبیخ و تقریع نصاری أَنت َ قُلت َ آیا تو گفتی لِلنّاس ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی مر مردمانرا که بگیرید مراد مادر مرا إِلهَین ِ مِن دُون ِ اللّه ِ دو خدا بدون خدای قال َ سُبحانَک َ گفت عیسی ع یا گوید تنزیه میکنم ترا از شرک تنزیه کردنی ما یَکُون ُ لِی نسزد و نشاید مرا أَن أَقُول َ آنکه بگویم ما لَیس َ لِی بِحَق ٍّ آنچه مرا سزاوار نباشد إِن کُنت ُ قُلتُه ُ اگر بوده ام که گفته ام آنرا فَقَد عَلِمتَه ُ پس بدرستیکه تو دانسته آنرا تَعلَم ُ ما فِی نَفسِی تو میدانی آنچه در ذات من ست وَ لا أَعلَم ُ و من نمی دانم ما فِی نَفسِک َ آنچه در ذات تو است یا تو میدانی هر

چه من نهال کرده ام و من نمی دانم آنچه تو پنهان داری إِنَّک َ أَنت َ عَلّام ُ الغُیُوب ِ بدرستیکه تو دانائی پوشیده های ما قُلت ُ لَهُم نگفتم مر ایشانرا یعنی امت خود را إِلّا ما أَمَرتَنِی بِه ِ مگر آنچه تو امر کردی مرا بآن که بایشان گویم از توحید و تعبد و من نگفتم ایشان را مگر أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ آنکه پرستید خدای را رَبِّی وَ رَبَّکُم پروردگار من و شما پس من خود را مخلوق و مربوب گفتم نه رب و خالق وَ کُنت ُ عَلَیهِم و بودم بر اقوال و افعال ایشان شَهِیداً گواه یا نگهبان ما دُمت ُ فِیهِم مادامیکه بودم در میان ایشان فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی پس آن هنگام که فراگرفتی یعنی رفع کردی بآسمان یا بمیراندی کُنت َ أَنت َ الرَّقِیب َ عَلَیهِم بودی تو نگهبان بر ایشان و مراقب احوال و اعمال ایشان وَ أَنت َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و تو بر همه چیزها شَهِیدٌ گواه و مطلع بر آن و مراقب آن إِن تُعَذِّبهُم اگر عذاب کنی ایشان را بر کفر فَإِنَّهُم عِبادُک َ پس بدرستیکه ایشان بندگان تواند و بنده را بر مالک مطلق اعتراض نه رسد در هر چه کند وَ إِن تَغفِر لَهُم و اگر بیامرزی ایشان را بآنکه از کفر توبه کرده باشند و ایمان آورده فَإِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ پس بدرستیکه تو غالبی و قادری بر ثواب و عقاب الحَکِیم ُ دانا در هر چه کنی از عفو و عذاب.

صفحه : 269

قال َ اللّه ُ گفت خدای تعالی مراد آنست که گوید خدای تعالی و ایراد لفظ ماضی برای تحقق وقوع است کانه که قیامت قائم شد و خدای گفت هذا یَوم ُ اینکه روزی است

که درین روز یَنفَع ُ الصّادِقِین َ سود می رساند راست گویان را صِدقُهُم راستی که واقع شده است از ایشان در دنیا لَهُم جَنّات ٌ تَجرِی مر اینکه صادقان را بهشتهاست که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند در ان أَبَداً همیشه تاکید است در خلود یعنی زمان بودن ایشان نهایت ندارد رَضِی َ اللّه ُ عَنهُم خوشنود گشت خدای از ایشان بطاعت وَ رَضُوا عَنه ُ و خوشنود گشتند ایشان ازو بنیل کرامت ذلِک َ اینکه دخول جنان و حصول رضوان الفَوزُ العَظِیم ُ رستگاری بزرگ ست لِلّه ِ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر خدای راست پادشاهی آسمانها و زمینها وَ ما فِیهِن َّ و آنچه در سماوات و و ارضین است وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ و او بر همه چیزها تواناست بقدرتیکه از عجز و ضعف منزه و مقدس تبارک و تعالی و تقدس

سوره الأنعام

مکیّه و هی مائه و خمس او ست ّ و ستّون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الحَمدُ لِلّه ِ همه ستایش ها مر خدای راست و مرجع همه ثناها حضرت کبریاست الَّذِی آن خداوندی که بقدرت کامله خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها را بی عمدی و مددی و زمین را بی اصلی و ماده وَ جَعَل َ الظُّلُمات ِ وَ النُّورَ و پیدا کرد تاریکیها و روشنی را ردّ قول مجوس ست که گفته اند اللّه خالق نورست و شیطان آفریننده ظلمت حق سبحانه فرمود که نور و ظلمت هر دو مخلوق من اند و بعضی برانند که مراد از ظلمت و نور شب و روزست و گفته اند جهل و علم و یا معصیت و طاعت یا نار و جنّت

و در انوار فرموده که هدی و ضلالت و ازین جهت ظلمت را بلفظ جمع آورده که ضلالت متعددست و نور را بلفظ واحد ایراد کرد که هدی یکی ست و در بحر الحقائق فرموده که بیافرید آسمان دل و زمین نفس را و پیدا کرد ظلمات نفوس از صفات بهیمی حیوانی و اخلاق سبعی شیطانی و ظاهر ساخت نور قلوب را از اوصاف ملکی روحانی و اخلاق ملکی ربانی ثُم َّ پس با اینکه همه دلائل و آیات الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر شدند بِرَبِّهِم یَعدِلُون َ با پروردگار خود برابر میدهند بتانرا یا عدول میکنند از پرستش آفریدگار خود بعبادت غیر او.

صفحه : 270 هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم اوست آن کسی که بیافرید پدر شما را مِن طِین ٍ از گل یا ابتدا کرد خلقت شما را از طین یعنی ابو البشر را از ان مخلوق ساخت ثُم َّ قَضی أَجَلًا پس حکم فرمود مدتی را که چون بسرآید مرگ برسد وَ أَجَل ٌ مُسَمًّی عِندَه ُ و مدتی نام برده و معین شده نزدیک اوست که کسی نداند و بعد از گذشتن آن قیامت قائم باشد ثُم َّ أَنتُم تَمتَرُون َ پس شما شک می آرید ای مشرکان با وجود اینکه آیت در بعث یعنی بعد از انکه ثابت شد که بدو خلقت خلق از دست پس شک نیاید آورد که معاد خلق بدوست وَ هُوَ اللّه ُ و اوست خداوند و معبود مطلق فِی السَّماوات ِ وَ فِی الأَرض ِ در آسمانها و زمینها و همه را جزا و خدای نیست یَعلَم ُ سِرَّکُم میداند آنچه پنهان شماست یعنی آنچه در دل مخفی دارید وَ جَهرَکُم و آنچه آشکاری شما است یعنی

بزبان می آرید وَ یَعلَم ُ ما تَکسِبُون َ و میداند آنچه میکنید از خیر و شر شما را بر آن جزاء خواهد داد و در فتوحات آورده که سر کم اشارت است به نسبت باطنی انسان جهروکم عبارت از نسبت ظاهری اوست صاحب بحر الحقائق آورده که مراد از سر سر خلافتست که در انسان ودیعت نهاده و جهر صفات حیوانی و احوال نفسانی اوست و حقیقت آنست که آدمی را صورتیست جسمانی و معنی روحانی بجسم از عالم خلق است و بروح از عالم امر سرش از مرتبه امر شود و جهرش از مرتبه خلق و در نقد الفصوص فرموده که انسان مرآتی ست ذات وجهین در یک رویش خصائص ربوبیت پیدا و در دیگر رویش نقائص عبودیت هویدا چون بخصائص ربوبیت نگری از همه موجودات بزرگوارترست و چون نقائص عبودیت شمری از همه کائنات خوار و بیمقدارترست رباعی چون در خود از اوصاف تو یابم اثری حاشا که بود نیک تر از من دگری و اندم که فتد بحال خویشم نظری در هر دو جهان نباشد از من تبری پس حق سبحانه و تعالی میفرماید که من اسرار خصائص شما در مرتبه غیب میدانم و آثار نقائص شما را در عالم شهادت می شناسم و دیگر میدانم آنچه شما میکنید از عملی که سبب ترقی باشد بر درجات انسانیت یا موجب تنزل بدرکات حیوانیت و دانستن (اینکه و آن سالک را بر آن دارد که باصلاح و تزکیه اعمال مشغول شده از حضیض استیفای حظوظ حیوانی بذروه استیناس نعیم روحانی متصاعد گردد) نظم حیف باشد که عمر انسانی چون بهایم بخواب و خور گذرد آدمی میتواند

از کوشش کز فرشته بفضل درگذرد وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَهٍ و نمی آید بکافران آیتی مِن آیات ِ رَبِّهِم از آیات پروردگار ایشان یعنی قرآن یا ظاهر نمی شود بدیشان معجزه چون انشقاق قمر و انقلاع شجر و غیر آن إِلّا کانُوا مگر که هستند عَنها مُعرِضِین َ از ان آیت و معجزه اعراض کنندگان فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق ِّ پس بدرستیکه بدروغ داشتند قرآن را لَمّا جاءَهُم آنهنگام که آمد بدیشان فَسَوف َ یَأتِیهِم پس زود باشد که بیاید بدیشان یعنی ظاهر شود بر ایشان أَنباءُ ما کانُوا بِه ِ خبرهای آنچه بودند که بدان یَستَهزِؤُن َ استهزا میکردند و ظهور آن در دنیا بوقت نزول عذاب بود بدیشان یا بهنگام ارتفاع رایات اسلام و اقتدار و شوکت ملازمان سده سینه خیر الانام علیه السلام و ظهور آن اخبار بر کافران در آخرت روشن است.

صفحه : 271

أَ لَم یَرَوا آیا ندیدند و ندانستند که ما بقوت قهاریت کَم أَهلَکنا چند هلاک کردیم مِن قَبلِهِم پیش از ایشان مِن قَرن ٍ از گروه گذشتگان یعنی اهل زمانی که درو پیغمبر بود و قرن هفتاد یا هشتاد سال ست که اغلب اعمار مردم همان باشد و غیر ازین نیز گفته اند پس صفت اهل قرن میکند مَکَّنّاهُم فِی الأَرض ِ چنان گروهی را هلاک کردیم که ایشان را در زمین مکان و آرامگاه دادیم یا دران زمین اهل آنرا متصرف ساختیم یا ایشان را عطا کرده بودیم از مکنت ما لَم نُمَکِّن لَکُم آنچه شما را نداده ایم چون عمر دراز و قوّت تمام وسعت مال و استظهار بخدم و حشم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ و فرو فرستاده بودیم

ما باران را عَلَیهِم مِدراراً بر ایشان پی درپی بهنگامی که محتاج بودند بدان وَ جَعَلنَا الأَنهارَ و گردانیده بودیم جویهای آب را که پیوسته تَجرِی مِن تَحتِهِم میرفت در زیر درختان ایشان یا در زیر قصور و منازل ایشان که بران مشرف بودند یا در تحت تصرف ایشان بود که بمزارع و بساتین خود می بردند محصل کلام آنست که ایشان متمکن بودند در زمین و در رفاهیت و خصب وسعت عیش میگذرانیدند فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم پس هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان و سود نکرد ایشانرا آن قوت و نعمت وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم و بیرون آوردیم پس از هلاک ایشان قَرناً آخَرِین َ گروهی دیگر درین آیت کفّار قریش را تهدید کرد بهلاک در اخبار آمده است که نضر بن حارث و نوفل بن خویلد و إبن امیه مخزومی بخدمت حضرت رسالت پناه ص آمدند و گفتند ای محمّد ص ما بتو ایمان نخواهیم آورد تا وقتی که چهار فرشته نامه نوشته از آسمان بیارند و گواهی دهند که اینکه کتاب از خدای بشما آورده ایم و در ضمن آن مکتوب اینکه معنی مندرج بود که تو رسول اوئی آیت آمد که وَ لَو نَزَّلنا عَلَیک َ و اگر بفرستیم بر تو کِتاباً فِی قِرطاس ٍ کتابی نوشته در ورقی فَلَمَسُوه ُ بِأَیدِیهِم پس به بینند و بسایند آن را بدستهای خود و شبه ایشان در نزول آن کتاب از آسمان مرتفع شود لَقال َ الَّذِین َ کَفَرُوا هر آئینه خواهند گفت آنها که کافراند إِن هذا نیست آنچه که آورده بما إِلّا سِحرٌ مُبِین ٌ مگر جادوی روشن بر همه کس وَ قالُوا و گفتند کافران لَو لا أُنزِل َ

عَلَیه ِ مَلَک ٌ چرا فرو نه فرستند بر محمّد ص فرشته که با ما گوید که اینکه پیغمبر است وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً و اگر فرو فرستیم فرشته را لَقُضِی َ الأَمرُ هر آئینه حکم کرده شود بهلاک ایشان چه سنت الهی بر اینکه جاری شده که اگر معائنه بینند فرشته را چنانچه طلب کرده اند هلاک ایشان لازم بود ثُم َّ لا یُنظَرُون َ پس مهلت داده نشوند بعد از نزول ملک بیک چشم زدن و چون مشرکان میگفتند که چرا فرشته برسالت برنمی آید حق تعالی فرمود که وَ لَو جَعَلناه ُ مَلَکاً و اگر ما گردانیدیم رسول فرشته را لَجَعَلناه ُ رَجُلًا هرآئینه متمثل گردانیدیم او را بصورت آدمی چنانچه جبرائیل ع را بصورت دحیه الکلبی متمثل میسازیم و اینکه صورت بجهت آنست که قوت بشری بدیدن ملائکه بر صورت اصلی ایشان وفا نمیکند مگر جمعی از انبیا ع بقوت قدسی مشاهده ایشان توانند نمود پس ما چون فرشته را فرستیم بصورت بشر فرستیم وَ لَلَبَسنا و هر آئینه در آن حال پوشیده گردانیدیم عَلَیهِم بر ایشان ما یَلبِسُون َ آنچه بر خود پوشیده کرده اند امروز یعنی چنانچه اکنون رسالت بشر را مسلم نمیدارند در ان وقت نیز طعنه زنان خواهند گفت ما هذا الا بشر مثلکم پس تسلّی میدهد پیغمبر را تا از قول کافران غبار ملال بر خاطر عاطر آنحضرت ص نه نشیند و میگوید.

صفحه : 272

وَ لَقَدِ استُهزِئ َ بِرُسُل ٍ و هر آئینه تکذیب نموده افسوس کرده اند بر پیغمبرانی که بوده اند مِن قَبلِک َ پیش از تو فَحاق َ پس فرود آمده است بِالَّذِین َ سَخِرُوا مِنهُم بآنانکه سخریت کرده اند از رسل یعنی با ایشان استهزاء نموده اند ما کانُوا بِه ِ جزای آنچه بودند

که بدان یَستَهزِؤُن َ استهزاء میکردند و آن جزای عذاب و نکال الهی بود که بگرد ایشان درآمد قُل بگو ای محمّد ص و بپرس از ایشان اگر عذاب مشرکان را مسلم نمیدارید سِیرُوا سیر کنید فِی الأَرض ِ در زمین گاهی به یمن و گاهی بشام و بر دیار عاد و ثمود بگذرید ثُم َّ انظُرُوا پس بنگرید به نظر عبرت کَیف َ کان َ که چگونه بوده است عاقِبَهُ المُکَذِّبِین َ آخر کار تکذیب کنندگان قُل بگو ای محمّد ص و بپرس از ایشان لِمَن ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر کرا است آنچه در آسمانها و زمینها است از روی خالقیت و مالکیت اگر ایشان جواب گویند فبها و گر نه قُل لِلّه ِ تو بگو که مر خدای راست کَتَب َ نوشت خدای عَلی نَفسِه ِ الرَّحمَهَ بر نفس خود یعنی التزام نمود از روی فضل وجود رحمت را که قبول توبه است و عفو از معصیت و در احادیث آمده است که حق سبحانه و تعالی کتابی نوشت و آن نزدیک اوست فوق العرش مضمونش آن که ان ّ رحمتی غلبت علی غضبی و می شاید که مراد رحمت ذاتیه باشد که رحمت مطلقه او را امتنانیه نیز گویند و آن رحمتی است که همه چیز را فرارسیده و نتیجه آن عطا دادن است بی سابقه سؤال و استدعا و رابطه حاجت و استحقاق که در مثنوی معنوی واردست نظم در عدم ما مستحقان کی بدیم که بدین جان و بدین دانش شدیم ما نبودیم و تقاضا ما نبود لطف تو ناگفته ما می شنود لَیَجمَعَنَّکُم بخدائیکه جمع خواهد کرد خدای شما را إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز یا جمع خواهد

کرد شما را در قبور تا روز قیامت لا رَیب َ فِیه ِ روز که در وقوع آن شک نیست الَّذِین َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم آنانی که زیان کردند در نفسهای خود یعنی فطرت اصلیه و عقل سلیم را که سرمایه ایشان بود ضائع ساختند فَهُم لا یُؤمِنُون َ پس ایشان ایمان نخواهند آورد وَ لَه ُ و مر خدای راست ما سَکَن َ آنچه آرام دارد فِی اللَّیل ِ وَ النَّهارِ در شب و روز یعنی اوست مالک مکان و زمان و آنچه زمان و مکان آنرا گرفته وَ هُوَ السَّمِیع ُ و اوست شنوا بآنچه کافران گویند العَلِیم ُ دانا بآنچه قصد کنند سبب نزول اینکه آیت آن بود که جمعی از کفار قریش گفتند ای محمّد ص ما را معلوم شده است که احتیاج و مسکنت ترا بدین کار میدارد که پیش گرفته ما برای تو بطریق توزیع از اشرف قبائل چندان مال حاصل کنیم که توانگرتر از جمله خویشان خود شوی بشرط آنکه ازین دین رجوع نمائی حق سبحانه و تعالی فرمود که هرچه شب و روز بران اشتمال دارد ازان خداست اگر خواهد پیغمبر خود را چندان مال دهد که توانگرترین خلق شود قُل أَ غَیرَ اللّه ِ بگو ای محمّد ص آیا غیر خدای را أَتَّخِذُ وَلِیًّا فراگیرم دوست یعنی غیر خدای را دوست نه گیرم. فاطِرِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ خدائی که پدیدآرنده آسمان و زمین است وَ هُوَ یُطعِم ُ و او میخواند خلق را یعنی روزی میدهد وَ لا یُطعَم ُ و روزی داده نمی شود یعنی بی نیازست از خلق و خلق بوی محتاج اند قال اللّه تعالی ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان اللّه هو

الرزّاق ذو القوه المتین قُل إِنِّی أُمِرت ُ بگو ای محمّد ص بدرستیکه من مأمور شده ام أَن أَکُون َ أَوَّل َ مَن أَسلَم َ بآنکه باشم اوّل کسیکه گردن نهد حکم خدای را برای آنکه نبی سابق امت باشد در دین وَ لا تَکُونَن َّ مِن َ المُشرِکِین َ و مرا میگویند که مباش از مشرکان یعنی از شرک آرندگان.

صفحه : 273

قُل إِنِّی أَخاف ُ بگو بدرستیکه من می ترسم إِن عَصَیت ُ رَبِّی اگر عاصی شوم در امر پروردگار خود یعنی غیر او را پرستم عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ از عذاب روز بزرگ که قیامت است مَن یُصرَف هر که بگرداند خدای عذاب را عَنه ُ ازو و حفص بصیغه مجهول میخواند یعنی هرکه بگردانیده شود عذاب ازو یَومَئِذٍ دران روز فَقَد رَحِمَه ُ پس بدرستیکه حق برو بخشایش فرموده است وَ ذلِک َ و اینکه بخشایش خدای الفَوزُ المُبِین ُ رستگاری هویداست وَ إِن یَمسَسک َ اللّه ُ و اگر برساند بتو خدای بضرّ سختی چون مرض و فقر فَلا کاشِف َ لَه ُ پس هیچ بازدارنده و برنده نیست آن را إِلّا هُوَ مگر او وَ إِن یَمسَسک َ بِخَیرٍ و اگر برساند بتو نیکوئی چون غنا و صحت فَهُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ پس او بر همه چیزها ازینها تواناست وَ هُوَ القاهِرُ و اوست قهرکننده فَوق َ عِبادِه ِ غالب بر بندگان خود فوقیت بمکان نیست بلکه تصویر استعلا و غالبیت حق ست بقدرت و قهر بر همه مخلوقات وَ هُوَ الحَکِیم ُ و اوست محکم کار در تدبیر خود الخَبِیرُ دانا بخفایای احوال بندگان نقل ست که سفهای قریش گفتند ای محمّد ص ما کسی را نمی بینیم که ترا تصدیق کند و از احبار یهود و علمای نصارا پرسیده ایم که صفت اینکه مرد در

کتب خویش دیده اید همه انکار کردند اکنون کسی بما نمای که گواهی دهد برسالت تو و بر حقیقت کتاب تو آیت آمد قُل بگو ای محمّد در جواب ایشان أَی ُّ شَی ءٍ چه چیزست أَکبَرُ شَهادَهً بزرگتر از جهت شهادت یعنی گواهی کیست بزرگتر از همه گواهی ها قُل ِ اللّه ُ شَهِیدٌ بگو خدای بزرگترست از جهت گواهی بَینِی وَ بَینَکُم او گواه است میان من و شما یعنی گواه حقیقت من و بطلان شما اوست وَ أُوحِی َ إِلَی َّ هذَا القُرآن ُ و بمن وحی کرده شده اینکه قرآن لِأُنذِرَکُم بِه ِ تا بیم کنم شما را بقرآن و اگرچه درو بشارت نیز هست اما اکتفا کرده باحد الضدین وَ مَن بَلَغ َ و دیگر انذار میکنم هر که قرآن بدو رسید از عرب و عجم و جن و انس امام مقاتل رحمه اللّه فرموده هر که قرآن بدو رسیده حضرت پیغمبر ص نذیر اوست و از آنجا است که محمّد ص بن کعب قرظی فرموده که من بلغه القرآن فکانما رای محمدا أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون َ آیا شمائید که گواهی می دهید أَن َّ مَع َ اللّه ِ آنکه با خدا هستند آلِهَهً أُخری خدایان دیگر یعنی بتان قُل لا أَشهَدُ بگو من باری گواهی نمیدهم برین قُل إِنَّما هُوَ بگو جز اینکه نیست که او إِله ٌ واحِدٌ خدایست یگانه و من برین وجه گواهی میدهم وَ إِنَّنِی بَرِی ءٌ و بدرستی که من بیزارم مِمّا تُشرِکُون َ از آنچه بوی شریک میدارید از اصنام و غیر آن.

صفحه : 274

الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ آنانکه ایشانرا داده ایم کتاب یَعرِفُونَه ُ می شناسند رسول ص خدای را بحلیه و صفتی که مذکورست در توریت کَما یَعرِفُون َ أَبناءَهُم ُ همچنانکه می شناسند پسران

خود را بحلیه و صفت ایشان مراد معرفتی روشن است آورده اند که حضرت فاروق رض از عبد اللّه بن سلّام پرسید که معرفت شما مر حضرت ص را که خدای از ان خبر میدهد که همچون معرفت فرزندان است بر چه وجه تواند بود إبن سلام رض گفت من برسالت پیغمبر متیقن ترام از انکه بصحت نسب پسر خویش چه اینکه را از توریت دانسته اما پسران را معلوم ندارم که زنان چه ساخته اند عمر رض فرمود که خدای توفیق رفیق تو گرداند ای عبد اللّه فقد اصبت و صدقت الَّذِین َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم کسانی که زیانکار شدند در نفسهای خود از مشرکان و اهل کتاب فَهُم لا یُؤمِنُون َ پس ایشان ایمان نمی آرند وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از کسیکه افترا کند و به بندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغ را بآنکه ملائکه دختران اویند و بتان ما نزدیک وی شفیع خواهند بود أَو کَذَّب َ بِآیاتِه ِ یا آنکه تکذیب کند آیات او را که قرآن است و آن را سحر و شعر و کهانت نام نهد إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ بدرستیکه رستگار نشوند ستمکاران یعنی کافران وَ یَوم َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً و یاد کن روزی را که حشر کنیم همه ایشان را از عابدان و معبودان ثُم َّ نَقُول ُ پس گوئیم از روی توبیخ لِلَّذِین َ أَشرَکُوا مر آنانرا که شرک آورده اند أَین َ شُرَکاؤُکُم ُ کجااند خدایان شما که شریک خدای میساختید الَّذِین َ کُنتُم تَزعُمُون َ آنان را که گمان میبردید که شما را شفاعت خواهند کرد ثُم َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم پس نباشد معذرت ایشان إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گویند وَ اللّه ِ رَبِّنا بخدای که

پروردگار ما است ما کُنّا مُشرِکِین َ که ما نبودیم شرک آورندگان و دروغ گویند و بدان سوگند یاد کنند مشرکان چون روز قیامت مشاهده کرامات و علو مقامات اهل توحید کنند بعضی مر بعضی را گویند بیائید تا انکار شرک کنیم شاید که ما نیز نجات یابیم پس سوگند خورند بخدای که ما مشرک نبوده ایم حق سبحانه بر دهن های ایشان مهر نهد تا جوارح ایشان بر کفر ایشان گواهی دهند که الیوم نختم علی افواههم الآیه انظُر کَیف َ کَذَبُوا بنگر که چگونه دروغ میگویند عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای خود بنفی شرک از ان وَ ضَل َّ عَنهُم و گم گشت از ایشان ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه بودند که افترا میکردند از شریک مر خدای را نقل ست که ابو سفیان و ولید و عتبه و شیبه و ابی بن خلف و برادرش با جمعی دیگر در موضعی از مسجد الحرام اجتماع نموده استماع قرآن خواندن حضرت رسالت پناه ص کردند پس نضر بن حارث را که تواریخ ملوک عجم خوانده بود و اخبار گذشتگان یادداشت پرسیدند که اینکه چیست که محمّد ص می خواند آن لعین گفت که من نمی دانم که چه میگوید الا آنکه لب می جنباند و افسانه پیشینیان می خواند چنانچه احیانا من هم بر شما می خوانم اینکه آیت نازل شد که.

صفحه : 275

وَ مِنهُم و از کفّار مکه مَن یَستَمِع ُ إِلَیک َ کسان هستند که گوش فرا میدارند بسوی تو وقتی که قرآن میخوانی وَ جَعَلنا و افگنده ایم عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان أَکِنَّهً پوششها أَن یَفقَهُوه ُ تا فهم نه کنند آنرا وَ فِی آذانِهِم و نهاده ایم در گوشهای ایشان وَقراً گرانی تا حق نشنوند وَ إِن یَرَوا

کُل َّ آیَهٍ و اگر به بینند هر معجزه که از تو می طلبند لا یُؤمِنُوا بِها ایمان نمی آرند بدان از فرط عناد و استحکام تقلید در ایشان و تکذیب ایشان بغایت رسیده حَتّی إِذا جاؤُک َ تا چون بیایند به تو یُجادِلُونَک َ جدال و خصومت کنند با تو یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا گویند آنها که کافراند إِن هذا نیست اینکه کتاب تو إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ مگر افسانه پیشینیان وَ هُم ایشان یعنی کافران یَنهَون َ عَنه ُ بازمیدارند مردمانرا از ایمان برسول وَ یَنأَون َ عَنه ُ و دور می شوند به نفس خود ازو یعنی نه خود ایمان می آرند و نه دیگری را میگذارند و گفته اند اینکه آیت در شان ابو طالب ست و معنی آنکه نهی میکند دشمنان را از تعرض رسول ص بحمایت و خود از دین او دوری می جوید وَ إِن یُهلِکُون َ و هلاک نمیکنند بدین عمل إِلّا أَنفُسَهُم مگر نفسهای خود را وَ ما یَشعُرُون َ و نمیدانند که ضرر ایشان بغیر ایشان تعدّی نمیکند وَ لَو تَری و اگر به بینی ایشانرا إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ چون بازداشته شده باشند در آتش هر آئینه بینی امری در غایت شناعت و ایشان را مشاهده کنی که از سختی عذاب فریاد میکنند فَقالُوا پس میگویند یا لَیتَنا نُرَدُّ کاشکی ما بازگردانیده شویم بدنیا وَ لا نُکَذِّب َ بِآیات ِ رَبِّنا و تکذیب نه کنیم آیات پروردگار ما را وَ نَکُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ و باشیم از جمله باوردارندگان بَل نه چنان است که ایشان میگویند چون بدنیا روند مومن باشند بلکه بر همان کفر خواهند بود و اینکه اقرار توحید حالی برای آنست که بَدا لَهُم ظاهر شده است مر ایشان را ما کانُوا

یُخفُون َ آنچه بودند که می پوشیدند از کفر و معاصی مِن قَبل ُ پیش ازین در دنیا چون امروز بشهادت جوارح بر ایشان ظاهر و ثابت شد اعتذار میکنند و تمنای رجوع بدنیا دارند وَ لَو رُدُّوا و اگر ایشانرا بازگردانیده شود لَعادُوا هر آئینه بازگردند. لِما نُهُوا عَنه ُ بسوی آنچیزی که نهی کرده شده اند از ان یعنی شرک و عصیان وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون َ و بدرستیکه ایشان دروغ گویانند در وعده ایمان و چون اینکه آیت ها در وعید قیامت بر کافران خوانده شده بعث و نشر را منکر شدند.

صفحه : 276

وَ قالُوا و گفتند إِن هِی َ نیست زندگی إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا مگر زندگانی ما در دنیا وَ ما نَحن ُ بِمَبعُوثِین َ و نیستیم ما برانگیختگان از قبور وَ لَو تَری و اگر به بینی إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم چون بازدارند کافران را بر حکم خدای یا در موقف عرض قال َ گوید خدای أَ لَیس َ هذا بِالحَق ِّ آیا نیست اینکه بعث و نشر راست و درست قالُوا بَلی وَ رَبِّنا گویند بلی بحق پروردگار ما یعنی اقرار می کنند مؤکد بسوگند قال َ گوید خدای فَذُوقُوا العَذاب َ پس بچشید عذاب را بِما کُنتُم تَکفُرُون َ بآنچه بودید که کافر میشدید یعنی عذاب کشید بسبب کفر قَد خَسِرَ الَّذِین َ بدرستیکه زیان کردند آنانکه کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه ِ تکذیب کردند دیدن خدای را یا باور نه کردند لقای ثواب و عقاب را بعد از مرگ حَتّی إِذا جاءَتهُم ُ السّاعَهُ تا چون بیاید بدیشان قیامت بَغتَهً ناگهان قالُوا یا حَسرَتَنا گویند ای حسرت و پشیمانی ما عَلی ما فَرَّطنا بر آنچه تقصیر کردیم فِیها در حیات دنیا وَ هُم یَحمِلُون َ و ایشان بردارند أَوزارَهُم

گناهان خود را عَلی ظُهُورِهِم بر پشتهای خود مراد آنست که گناهان ایشان لازم باشد بر ایشان و از ایشان منفک نه گردد و در معالم آورده که چون مؤمن از قبر بیرون آید استقبال کند او را چیزی در غایت خوبی و خوشبوئی و گوید مرا می شناسی مؤمن گوید نی ترا نمیدانم گوید من عمل صالح توام بیا بر ما سوار شو که من در دنیا بسیار بر تو سوار بودم و آیت یوم نحشر المتقین الی الرحمن و فدا اشارت بدین ست و چون کافر سر از خاک بردارد پیش آید او را چیزی در نهایت زشتی و ناخوشبوئی و بدروئی و گوید مرا میدانی کافر گوید نی ترا نمیدانم گوید من کردار بد و ناپاک توام بسیار در دنیا بر من سوار شدی امروز من بر تو سوار می شوم و آیت وَ هُم یَحمِلُون َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم عبارت ازین است أَلا ساءَ ما یَزِرُون َ بدانید که بد باری است بار گناه که میکشند وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا و نیست زندگانی دنیا که ایشان مغروراند بدان إِلّا لَعِب ٌ وَ لَهوٌ مگر بازی کودکان و مشغولی دیوانگان وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ و هر آئینه سرای آخرت خَیرٌ لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ بهترست برای کسانیکه پرهیزگاری میکنند جهت آنکه سرای آخرت باقی است و لذّتهای او خالص از شوائب آفات و نعمتهای او ایمن از بیم زول أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا تعقل نمیکنند و حفص بخطاب میخواند یعنی تعقل نمیکنید که ازین دو سرای کدام بهتر است آورده اند که اخنس بن شریق و ابو جهل با یکدیگر ملاقات کردند اخنس گفت یا ابا الحکم در شان محمّد بن

عبد اللّه چه حکم میکنی در دعوی خود کاذب است یا صادق حالا کسی بر ما مطلع نیست که اگر راست گوئی بازخواستی کند ابو جهل گفت محمّد ص راست گوست و آنچه بما میرساند آسمانی ست نه شیطانی اما اگر به نبوّت او اعتراف میکنم محذوری دارد و آن چنانست که تمام عز و شرف که اهل حرم بدان ممتاز و سرفرازند از لواء و ندوه و سقایه و عمارت مسجد تعلق بآل قصی دارد و اگر نبوّت نیز بایشان بازگردد اشراف قریش و بقیه آل لوی بیکبار محروم مانند و قول ابو میسره آنست که ابو جهل مشافهتا با حضرت رسالت پناه ص گفت که ای محمّد ص ما هرگز از تو دروغ نشنوده ایم و ترا صادق دانسته ایم و لیکن در دعوی نبوت تکذیب تو می کنیم آیت آمد که.

صفحه : 277

قَد نَعلَم ُ به تحقیق ما میدانیم إِنَّه ُ لَیَحزُنُک َ الَّذِی یَقُولُون َ بدرستیکه ترا اندوهگین می گرداند آنچه میگویند در تکذیب تو فَإِنَّهُم پس بدرستیکه ایشان لا یُکَذِّبُونَک َ تکذیب نمی کنند ترا در حقیقت و براستی تو معترفتند وَ لکِن َّ الظّالِمِین َ و لیکن ایشان ستمکارانند بِآیات ِ اللّه ِ یَجحَدُون َ انکار میکنند آیتهای خدای را از روی عناد پس برای تسلّی آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم میفرماید وَ لَقَد کُذِّبَت و بدرستیکه تکذیب کرده اند رُسُل ٌ مِن قَبلِک َ پیغمبران را پیش از تو فَصَبَرُوا پس ایشان شکیبائی نمودند عَلی ما کُذِّبُوا بر آنچه ایشان را تکذیب کردند وَ أُوذُوا و بر آن که رنج بایشان رسانیدند حَتّی أَتاهُم تا وقتی که آمد بدیشان نَصرُنا یاری کردن ما و ما وعده کرده ایم صابران را بنصرت و حکم کرده ایم بغلبه مومنان بر

کافران وَ لا مُبَدِّل َ و نیست تغیّردهنده لِکَلِمات ِ اللّه ِ مر وعده های خدا را و حکمی که در نصرت اهل ایمان فرموده لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین َ إِنَّهُم لَهُم ُ المَنصُورُون َ وَ إِن َّ جُندَنا لَهُم ُ الغالِبُون َ وَ لَقَد جاءَک َ و هر آئینه آمد بتو مِن نَبَإِ المُرسَلِین َ از خبر فرستادگان که امم ایشان چه آزارها بدیشان رسانیده اند و ایشان صبر فرموده و آخر غالب شده اند کتب اللّه لاغلبن انا و رسلی وَ إِن کان َ کَبُرَ عَلَیک َ و اگر چنان است که گران باشد بر تو إِعراضُهُم روی بگردانیدن ایشان از قبول دین حق فَإِن ِ استَطَعت َ پس اگر میتوانی أَن تَبتَغِی َ آنکه بجوئی نَفَقاً فِی الأَرض ِ سوراخی در زمین آورده اند که از غایت حرصی که حضرت رسالت پناه ص را بر ایمان قوم بود می خواست که هر معجزه که اقتراح می کنند حق سبحانه تعالی ظاهر گرداند تا باشد که بدائره مؤمنان درآیند حق تعالی اینکه آیت فرستاد که چون از اعراض ایشان ملول شدی و بر تو بزرگ می آید پس اگر می توانی که بدست آری نقبی در زیر زمین و بدانجا درآیی أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ یا نردبانی پیدا کنی و بآسمان برآئی فَتَأتِیَهُم بِآیَهٍ پس بیاری آیتی برای ایشان چنانکه خواهند وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی هر آئینه جمع کردی همه ایشان را بر هدایت و توفیق ایمان دادی فَلا تَکُونَن َّ پس مباش صورت خطاب متوجه آن حضرت علیه السلام ست و در معنی امت را میگوید مباشید مِن َ الجاهِلِین َ از نادانان بدین مسئله که کفر و ایمان وابسته خذلان و توفیق من ست.

صفحه : 278

إِنَّما یَستَجِیب ُ جز اینکه نیست که

اجابت می کنند دعوت ترا الَّذِین َ یَسمَعُون َ آنانکه می شنوند بسمع قبول از روی فهم و تامل اما کافران مانند مردگانند از ایشان اجابت نیاید چنانچه از اموات وَ المَوتی یَبعَثُهُم ُ اللّه ُ و مردگانرا برانگیزاند خدای آنگاه ایشان بدانند و آن دانستن سود نکند ثُم َّ إِلَیه ِ یُرجَعُون َ پس بسوی او بازگردانند همه را برای جزا و مکافات وَ قالُوا و گفتند رؤسای قریش لَو لا نُزِّل َ عَلَیه ِ چرا فرو نمی آید بر محمّد ص آیَهٌ مِن رَبِّه ِ نشانه از پروردگار او یعنی معجزه که می طلبیم ازو قُل إِن َّ اللّه َ قادِرٌ بگو بدرستیکه خدای قادرست عَلی أَن یُنَزِّل َ آیَهً بر آنکه فرستد آیتی از مقترحات ایشان وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ و لیکن بسیاری از ایشان نمی دانند که انزال آن مستجلب بلا و عنا هست زیرا که حکم الهی برین وجه شرف نفاذ پذیرفته که چون معجزه طلبند و حق سبحانه تعالی ظاهر گرداند و مقترحان ایمان نیارند عذاب استیصال بدیشان فرود آید چون ثمود و اصحاب مائده وَ ما مِن دَابَّهٍ فِی الأَرض ِ و نیست هیچ جنبنده در زمین وَ لا طائِرٍ نه هیچ پرنده که در هوا یَطِیرُ بِجَناحَیه ِ بپرد ببالهای خود اینکه کلمه برای تاکیدست چنانچه گویند فلان چیز بچشم دیدم و فلان سخن بگوش شنیدم یا آنکه طیران کنایت از سرعت می باشد پس لفظ بجناحیه قطع مجاز میکند و محصل کلام آنکه نیست هیچ جنبنده و پرنده إِلّا أُمَم ٌ أَمثالُکُم الا که ایشان امتانند مثل شما در آفرینش و مرده و زنده شدن یا در ادای ثنای الهی چه هیچکدام از تسبیح حق سبحانه و تعالی غافل و ذاهل نیست و

ان من شی ء الا یسبح بحمده ما فَرَّطنا فِی الکِتاب ِ فرو نگذاشتیم در لوح محفوظ مِن شَی ءٍ هیچ چیزی را بلکه او مشتملست بر دلائل دقائق امور علوی و سفلی ثُم َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون َ پس بسوی پروردگار خود حشر کرده خواهند شد اینکه امم تا انصاف بعضی از بعضی بستانند وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و آنانکه بدروغ داشتند آیتهای ما را صُم ٌّ کرانند از شنودن دلائل ربوبیت وَ بُکم ٌ و گنگانند از گفتن سخن در باب وحدانیت و ایشان فِی الظُّلُمات ِ در تاریکیهای کفر و جهل و عناد در تقلیداند مَن یَشَأِ اللّه ُ یُضلِله ُ هرکرا خواهد خدای گمراه گرداند یعنی توفیق هدایت ازو منقطع سازد وَ مَن یَشَأ و هرکرا خواهد یَجعَله ُ ثابت گرداند و نگاهدارد عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بر راه راست- صفحه : 279

قُل أَ رَأَیتَکُم بگو ایشان را که چه می بینید إِن أَتاکُم عَذاب ُ اللّه ِ اگر بیاید بشما عذاب خدای چنانچه بکافران گذشته آمد در دنیا أَو أَتَتکُم ُ السّاعَهُ یا بیاید بشما قیامت و هول و عذاب آخرت أَ غَیرَ اللّه ِ تَدعُون َ آیا غیر خدای را میخوانید که آن عذاب از شما بردارد یعنی بخوانید غیر او را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان که بتان خدایانند بَل نه چنانست که بتان را خوانید بلکه إِیّاه ُ تَدعُون َ او را میخوانید و تضرع جز بدرگاه او نمی برید فَیَکشِف ُ پس ببرد و دفع کند از شما در دنیا ما تَدعُون َ إِلَیه ِ آنچه او را بکشف آن میخوانید إِن شاءَ اگر خواهد وَ تَنسَون َ و فراموش می کنید در وقت دعا یعنی دست بازمیدارید ما تُشرِکُون َ آنچه شرک ساخته اید با او یعنی آلهه خود را

وَ لَقَد أَرسَلنا و بدرستیکه فرستادیم ما رسولان را إِلی أُمَم ٍ بامتان ایشان مِن قَبلِک َ پیش از تو و ایشان کافر شدند و تکذیب پیغمبران کردند فَأَخَذناهُم پس گرفتیم ایشانرا بِالبَأساءِ بسختی و تنگی وَ الضَّرّاءِ و بآفتها و بیماریها لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون َ تا باشد که زاری کنند و از شرک اعراض نموده دست نیاز در ذیل توبه و استغفار زنند فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا پس چرا وقتی که آمد بدیشان عذاب ما زاری نکردند و روی تضرع و تذلل بدرگاه ما نیاوردند که اگر زاری کردندی بلا مندفع شدی وَ لکِن قَسَت و لیکن سخت شده بود قُلُوبُهُم دلهای ایشان و ترک تضرع و زاری از قساوت قلب ست وَ زَیَّن َ لَهُم ُ الشَّیطان ُ و آراسته کرد برای ایشان ابلیس ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه بودند که بعمل می آوردند یعنی باعمال خود معجب بودند و عجب از جمله صفات هلاک کننده است چنانچه در حدیث آمده است که ثلث مهلکات شح ّ مطاع و هوی متبع و اعجاب المرء بنفسه ابلیس چون دانسته که از جهت عجب در دام شقاوت ابدی افتاد و هر دعوی و لاف که از گریبان هستی او سر برزد سرمایه آن همین صفت بود لا جرم سرگشتگان بوادی غفلت را ازین راه بچاه ادبار می اندازد و صفت عجب و خودبینی را در نظر ایشان آراسته می سازد تا بواسطه خود دیدن از حق پرستیدن بازمانند نظم مرد معجب ز اهل دین نبود هیچ معجب خدای بین نه بود بی خبر از جهان و مست یکی ست خویشتن بین و بت پرست یکی ست فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ِ پس آنهنگام که فراموش کردند کافران و مکذبان آنچه

پند داده شده بودند بدان از باساء و ضراء فَتَحنا عَلَیهِم بگشادیم برای ایشان أَبواب َ کُل ِّ شَی ءٍ درهای همه چیزها را از نعمت و راحت یعنی چون به بلا و محنت پندپذیر نشدند به آسانی وسعت معیشت نیز امتحان کردیم حَتّی إِذا فَرِحُوا تا وقتی که شاد شدند بِما أُوتُوا بدانچه بدیشان داده بودند از نعمتها و دل در ان بستند و آنرا سبب استیفای لذات حسی ساخته به نعمت از منعم بازماندند و بمراسم شکرگزاری و لوازم سپاسداری قیام نه نمودند أَخَذناهُم بَغتَهً بگرفتیم ایشانرا ناگهان فَإِذا هُم مُبلِسُون َ پس ایشان بعد معائنه عذاب بودند پشیمانان و ناامیدان.

صفحه : 280 فَقُطِع َ پس بریده شد دابِرُ القَوم ِ الَّذِین َ ظَلَمُوا آخر آن گروه که ایشان ستمکاران بودند یعنی نصرت کردم اولیای خود را و هلاک کردم بتمامی اعدای خود را وَ الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ و حمد مر خدای را که پروردگار عالمیان ست بر اهلاک ظالمان و چون هلاکت ظالم از ان روی که سبب خلاصی مردم ست از ستم و بیداد ایشان نعمت بزرگ و غنیمت شگرف است هر آئینه مهلک ایشان سزاوار حمد و ثنا خواهد بود قُل أَ رَأَیتُم بگو چه می بینید إِن أَخَذَ اللّه ُ اگر بگیرد خدای سَمعَکُم شنوائی شما را تا کر شوید وَ أَبصارَکُم و بینائیهای شما را تا کور گردید وَ خَتَم َ عَلی قُلُوبِکُم و مهر نهد بر دلهای شما تا فهم و هوش درو نماند مَن إِله ٌ غَیرُ اللّه ِ کدام خداایست غیر اللّه که بقدرت و کرم خود یَأتِیکُم بِه ِ بیارد برای شما آنچه گرفته است انظُر کَیف َ نُصَرِّف ُ الآیات ِ نگاه کن و در نگر که ما چگونه میگردانیم

آیتها را از اسلوبی باسلوبی یعنی گاهی در ترهیب و ترغیب سخن میگوئیم و وقتی در تذکیر و تنبیه ثُم َّ هُم یَصدِفُون َ پس کافران اعراض کنند از ان و حق را انقیاد نه کنند قُل أَ رَأَیتَکُم بگو ای محمّد ص کافران را که چه بینید و چه کنید إِن أَتاکُم عَذاب ُ اللّه ِ اگر بیاید بشما عذاب خدای بَغتَهً ناگهان بی مقدمه که تنبیه کند بر آن أَو جَهرَهً یا آشکارا که علامت حلول و نزول آن ظاهر گردد و گفته اند بغته آنست که بشب فرود آید و جهره عذابی است که در روز واقع شود و بر هر تقدیر هَل یُهلَک ُ آیا هلاک شوند یعنی هلاک نشوند بدان عذاب إِلَّا القَوم ُ الظّالِمُون َ مگر گروه ظالمان یعنی مشرکان وَ ما نُرسِل ُ المُرسَلِین َ و نه می فرستیم پیغمبران را إِلّا مُبَشِّرِین َ وَ مُنذِرِین َ مگر بشارت دهندگان اهل ایمان را به بهشت و بیم کنندگان کافران را بدوزخ فَمَن آمَن َ پس هر که ایمان آرد وَ أَصلَح َ و اصلاح کار خود کند به تقوی و طاعت فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم پس هیچ ترسی نیست ایشان را از عذاب جاودانی وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نه ایشان اندوهگین شوند از فوت ثواب آنجهان وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و آنها که تکذیب کرده اند آیتهای ما را یَمَسُّهُم ُ العَذاب ُ برسد ایشانرا عذاب بِما کانُوا یَفسُقُون َ بسبب آنکه بودند که از دائره تصدیق بیرون می رفتند.

صفحه : 281

قُل لا أَقُول ُ لَکُم بگو نمی گویم شما را عِندِی خَزائِن ُ اللّه ِ که نزدیک من ست خزینهای روزی خدا تا هر چه خواهید بیارم وَ لا أَعلَم ُ الغَیب َ و من نمیدانم غیب را مادامیکه وحی بمن نیاید تا

هر چه پرسید جواب گویم وَ لا أَقُول ُ لَکُم إِنِّی مَلَک ٌ و نمیگویم شما را که من از جنس فرشته ام تا هر چه خواهم بقوّت ملکی بکنم بلکه من همچون شما بشرم إِن أَتَّبِع ُ متابعت نمیکنم إِلّا ما یُوحی إِلَی َّ مگر آن چیزیرا که وحی میکند بمن قُل بگو از روی تمثیل هَل یَستَوِی الأَعمی آیا یکسان باشد نابینا وَ البَصِیرُ و بینا یعنی برابر نباشد گمراه با راه یافته و جاهل با عالم أَ فَلا تَتَفَکَّرُون َ آیا هیچ فکر نمی کنید تا تمییز توانید کرد میان حق و باطل وَ أَنذِر بِه ِ و بیم کن بآن چیزی که بتو وحی میکنند الَّذِین َ یَخافُون َ آنکسانرا که می ترسند از بسیاری زلل و تقصیر در عمل أَن یُحشَرُوا از ان که حشر کنند ایشانرا إِلی رَبِّهِم بجزای خداوند ایشان اگر چه پند قرآن همه را عام ست امّا اینجا تخصیص کرد بترسندگان زیرا که دلی پندپذیر و گوش نصیحت شنوا ایشان راست لَیس َ لَهُم نیست مر ایشان را مِن دُونِه ِ بجز خدای وَلِی ٌّ دوستی که متولی امور ایشان باشد در دنیا وَ لا شَفِیع ٌ و نه شفیعی که ایشانرا از عذاب برهاند در عقبی پس ایشانرا بیم کن لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ تا باشد که بپرهیزند از گناه آورده اند که صنادید قریش با حضرت رسالت پناه ص گفتند که همواره در مجلس تو درویشان و غلامانند چون إبن مسعود و بلال و مقداد و عمار و صهیب و امثال ایشان اگر اینکه بندگان و مفلسان را از مجلس خود دور کنی ما با تو نشست و برخاست کنیم و سخنان در باب دین و قرآن بگوئیم و بشنویم حضرت رسالت پناه ص فرمود که

من راندن مومنانرا از صحبت خود نه توانم گفتند پس مجالست ما بایشان عیب و عارست اگر بوقت حضور ما ایشانرا عذرخواهی تا بروند شاید که ما انقیاد امر تو کنیم نقل ست که فاروق رض گفت یا رسول اللّه ص چنین میتوان کرد تا بینیم که مهم رؤسای عرب بچه میکشد حضرت ص درخواست اشراف را قبول کرد و ایشان برین وعده وثیقه التماس نمودند پس حضرت ص فرمود تا اسباب کتابت حاضر کردند و مرتضی علی رض را امر کرد تا اینکه صورت را در حیّز کتابت آرد آیت آمد وَ لا تَطرُدِ الَّذِین َ یَدعُون َ و مران از مجلس خود آنانرا که می خوانند رَبَّهُم پروردگار خود را و ذکر او می گویند بِالغَداهِ وَ العَشِی ِّ بامداد و شبانگاه یا میگذارند نماز بامداد و صلاه عصر یُرِیدُون َ وَجهَه ُ میخواهند بدان دعای و ذکر رضای خدای را و گفته اند وجهه صله است یعنی میخواهند خدای را و بس شیخ ابو یعقوب نهر جوری را قدس سره پرسیدند که صفت مرید چیست اینکه آیت برخواند که یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه و در کشف الاسرار آورده که ارادت بر سه وجه است اوّل ارادت دنیای محض کما قال اللّه تعالی تریدون عرض الحیوه الدنیا و نشان آن دو چیزست در زیادتی دنیا و نقصان دین راضی بودن و از درویشان و مسلمانان اعراض نمودن دوّم ارادت آخرت محض کما قال اللّه تعالی و من اراد الآخره و سعی لها سعیها و اینکه نیز دو علامت دارد در سلامتی دین بنقصان دنیا رضا دادن و در موانست و الفت بر روی درویشان گشادن سوّم ارادت

حق محض کما قال اللّه تعالی یریدون وجهه و نشان آن پای بر سر کونین نهادنست و از خود و از خلق آزاد گشتن بیت اگر ما را خواهی خطی بعالم درکش وز بحر فنا غرق شود دم درکش ما عَلَیک َ نیست بر تو مِن حِسابِهِم مِن شَی ءٍ از حساب اعمال ایشان چیزی وَ ما مِن حِسابِک َ و نیست از حساب عمل تو عَلَیهِم مِن شَی ءٍ بر ایشان چیزی فَتَطرُدَهُم تا تو برانی ایشانرا پس به هیچ وجه مران فَتَکُون َ مِن َ الظّالِمِین َ پس تو باشی از ظالمان اگر برانی.

صفحه : 282

وَ کَذلِک َ فَتَنّا و چنانچه پیش از تو آزموده ایم فقرا را باغنیا همچنان آزمودیم بَعضَهُم بِبَعض ٍ برخی از اشراف را به بعضی از ضعفا در امور دین و مقدم ساختیم اینکه ضعیفان را بر اقویای عرب در سبقت با ایمان لِیَقُولُوا تا گویند بزرگان أَ هؤُلاءِ مَن َّ اللّه ُ عَلَیهِم آیا اینکه گروه اند که بنعمت ایمان و احسان یا توفیق و هدایت منت نهاد خدای بر ایشان مِن بَینِنا از میان أَ لَیس َ اللّه ُ آیا نیست خدای بِأَعلَم َ داناتر یعنی هست بِالشّاکِرِین َ به شکرگویندگان بر نعمت اسلام وَ إِذا جاءَک َ الَّذِین َ و چون بیایند بتو آنانکه یُؤمِنُون َ بِآیاتِنا ایمان دارند بآیتهای ما فَقُل سَلام ٌ عَلَیکُم پس بگو سلام بر شما باد مراد همان درویشانند حق سبحانه از دور کردن ایشان نهی فرمود بعد از ان هر کدام که بحضرت مصطفی آمدی آنحضرت بسلام بر وی پیش دستی کردی و در بعضی تفاسیر آورده اند که قومی بخدمت سیّد کائنات علیه افضل الصلوت آمده گفتند یا رسول اللّه ص گناهان بزرگ کردیم و

جرائم بیشمار ارتکاب نموده تدبیر اعتذار و چاره استغفار بر چه وجه کنیم آن حضرت بجواب ایشان ملتفت نه گشت و ایشان ناامید از عتبه نبوّت بازگشتند فی الحال اینکه آیت نازل شد که چون مومنان گنهکاران که بوحدانیت من و رسالت تو و حقیت قرآن گرویده اند بسوی تو آیند بر ایشان سلام گوئی که بشارت است بسلامتی در دنیا و رحمت در عقبی و بگو بعد از سلام کَتَب َ رَبُّکُم نوشت پروردگار شما عَلی نَفسِه ِ الرَّحمَهَ بر نفس خود بخشش و بخشایش را یعنی وعده داد برحمت یعنی وعده که از شائبه خلف مبرا بود أَنَّه ُ مَن عَمِل َ مِنکُم بدرستیکه هر که بکند از شما سُوءاً کاری بد بِجَهالَهٍ بنادانی یعنی بدی کند در حالتی که جاهل باشد به تبعه آن و نداند عقوبتی را که بدان متفرع است ثُم َّ تاب َ مِن بَعدِه ِ پس توبه کند بعد از ان عمل وَ أَصلَح َ و باصلاح آرد کار خود را بآنکه عزم کند بر عدم عود آن گناه فَأَنَّه ُ غَفُورٌ پس بدرستی که خدا آمرزنده است تائبان را رَحِیم ٌ مهربان ست بر ایشان امام قشیری رح فرموده که اگر ملک بر تو ذلّت مینویسد ملک برای تو بر خود رحمت مینویسد پس ترا دو کتابت است یکی ازلی و یکی وقتی و مقرر است که کتاب وقتی کتاب ازلی را باطل نمی تواند ساخت مضمون اینکه آیت شربت شفاست مر بیماران گناه را و شفا بشرط پرهیزست یعنی توبه و استغفار قطعه دردمندان گنه را روز و شب شربتی بهتر ز استغفار نیست آرزومندان وصل یار را چاره غیر از نالهای زار نیست وَ کَذلِک َ و هم چنانکه تفصیل

کردیم درین سوره دلائل توحید و نبوّت را همچنین نُفَصِّل ُ الآیات ِ تفصیل می کنیم آیات قرآن را در وصف مطیعان و عاصیان تا حق ظاهر گردد وَ لِتَستَبِین َ و تا روشن شود سَبِیل ُ المُجرِمِین َ راه گناهکاران یعنی حق از باطل امتیاز یابد نقل است که چون قریش آن حضرت را بدین آباء دعوت کردند اینکه آیت نازل شد که.

صفحه : 283

قُل إِنِّی نُهِیت ُ بگو بدرستی که مرا نهی کرده اند أَن أَعبُدَ الَّذِین َ از انکه بپرستم آنرا که شما تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ می پرستید بدون خدا یعنی بتان را که آرزوی شما آن است که من پرستش ایشان نمایم قُل لا أَتَّبِع ُ بگو من پیروی نمی کنم أَهواءَکُم آرزوهای شما را قَد ضَلَلت ُ إِذاً بدرستی که گمراه شوم چون متابعت هوای شما کنم وَ ما أَنَا مِن َ المُهتَدِین َ و نباشم از جمله راه یافتگان آورده اند که نضر بن حارث و رؤسای قریش گفتند ای محمّد ص چند ما را بعذاب الهی تخویف و تهدید نمائی آنچه از عقوبت میتوانی بما رسان و پیش ازین ما را مترسان اینکه آیت آمد قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَهٍ بگو بدرستی که من بر حجتی و دلیلی روشنم مِن رَبِّی از پروردگار من که آن قرآن ست و وحی یا حجج عقلیه یا آنچه فاصل باشد میان حق و باطل وَ کَذَّبتُم بِه ِ و شما تکذیب میکنید آن دلیل را ما عِندِی نیست نزدیک من ما تَستَعجِلُون َ بِه ِ آنچه شتاب می نمائید بر ان یعنی عذاب إِن ِ الحُکم ُ نیست حکم در تاخیر و تعجیل عذاب إِلّا لِلّه ِ مگر خدا را یَقُص ُّ الحَق َّ میگوید خدا خبرهای درست را وَ هُوَ خَیرُ

الفاصِلِین َ و او بهترین کارگذاران ست یا بیان کنندگان قُل لَو أَن َّ عِندِی بگو اگر نزدیک من بودی ما تَستَعجِلُون َ بِه ِ آنچه شما بر ان شتاب میکنید یعنی عذاب لَقُضِی َ الأَمرُ هر آئینه گذارده شده بودی کار بَینِی وَ بَینَکُم میان ما و شما یعنی شما را هلاک کرده بودمی بتعجیل و میان من و شما انقطاع شده بودی وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدای داناتر است بِالظّالِمِین َ به ستمکاران و وقت عذاب کردن ایشان وَ عِندَه ُ و نزدیک اوست مَفاتِح ُ الغَیب ِ خزینهای غیب یعنی آنچه پوشیده است از خلق چون ثواب و عقاب و انقضای آجال و خواتیم اعمال لا یَعلَمُها نمیداند آنرا إِلّا هُوَ مگر او پس تعجیل و تاخیر عذاب وابسته بحکمت اوست و متعلق به مشیّت او و از سید عالم مروی است که مفاتح غیب پنج چیز است که کسی آنرا نداند مگر خدای تعالی بعد از ان اینکه آیت برخواند که ان اللّه عنده علم الساعه تا آخر و معنی اینکه آیت در سوره لقمان مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی وَ یَعلَم ُ و میداند خدای ما فِی البَرِّ آنچه در بیابان ست از نباتات و حیوانات وَ البَحرِ و آنچه در دریاست از جواهر و جانوران آبی یا آنچه در بر عالم شهادت و بحر عالم غیب ست وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَهٍ و نیفتد هیچ برگ از درخت إِلّا یَعلَمُها مگر بداند خدای آنرا که چند برگ از درخت افتاده و چند برگ برو باقی ماند و آن برگ افتاده از درخت تا زمین چند نوبت بر پشت و رو منقلب گشت اینکه مبالغه است در احاطه علم

حق بجزئیات وَ لا حَبَّهٍ و نیفتد دانه فِی ظُلُمات ِ الأَرض ِ در تاریکی زمین مراد تخمی ست که در زیر زمین افتد وَ لا رَطب ٍ و نه تری ست وَ لا یابِس ٍ و نه خشکی ست إِلّا فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ مگر در کتاب روشن مثبت شده یعنی لوح محفوظ گفته اند مراد از رطب و یابس همه چیزهاست از جسمانیات زیرا که هیچ جسم از صفت رطوبت یا یبوست خالی نیست و بعضی برانند که رطب اشارت بعالم روحانیات و یابس عبارت از عالم جسمانیات و همه در لوح محفوظ رقم ثبت یافته.

صفحه : 284

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم و اوست آن خداوندی که میخواباند شما را و متوفی میگرداند بِاللَّیل ِ بشب توفی فرا گرفتن چیزی ست بتمام لا جرم اینجا استعاره کرد توفی را از مرگ برای خواب چه میان ایشان مشارکت ست در زوال احساس و تمیز و امتناع بدن از عمل و سر النوم اخو الموت اشارت بدین است وَ یَعلَم ُ و میداند خدای ما جَرَحتُم آنچه کسب کنید بِالنَّهارِ و روز ثُم َّ یَبعَثُکُم پس برانگیزاند شما را از خواب فِیه ِ در روز اطلاق بعث بر یقظه برای ترشیح ست در توفی لِیُقضی أَجَل ٌ مُسَمًّی تا تمام کرده شود اجل نام برده یعنی مرگ برسد ثُم َّ إِلَیه ِ مَرجِعُکُم پس بسوی اوست بازگشت شما از مرگ ثُم َّ یُنَبِّئُکُم پس خبر کند شما را در قیامت بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل میکردید و خبر کردن بآنکه جزا دهد بر کردارهای شما وَ هُوَ القاهِرُ و اوست غالب فَوق َ عِبادِه ِ بر بندگان خود وَ یُرسِل ُ عَلَیکُم و می فرستد بر شما حَفَظَهً فرشتگان که نگاهبانند مر اعمال شما

را یعنی مینویسند عملها را تا روز قیامت علی رءوس الاشهاد بخوانند پس حکمت در ارسال حفظه آن است که بنده از فضیحت روز رستخیز اندیشه نموده بر ارتکاب معاصی دلیری نه کند و از هیبت خطاب اقرا کتابک عمل خیر بجا آورد که در وقت نامه خواندن خجل و شرمنده نگردد نظم نیندیشی از ان روز که در وی جگرها خون و دلها ریش بینی دهندت نامه اعمال و گویند بخوان تا کردهای خویش بینی مکن بدور کنی باری در ان کوش که اندر نامه نیکی بیش بینی و اینکه کرام کاتبین مشرف حال بندگان خواهند بود حَتّی إِذا جاءَ تا وقتی که بیاید أَحَدَکُم ُ المَوت ُ به یکی از شما مرگ تَوَفَّته ُ رُسُلُنا جان او را بردارند فرشتگان ما یعنی ملک الموت و اعوان او که چهارده فرشته اند هفت از ایشان ملائکه رحمت است و هفت دیگر از ایشان ملائکه عذاب چون ملک الموت روح مومن قبض کند بفرشتگان رحمت بسپارد و چون جان کافر بردارد بملائکه عذاب دهد وَ هُم لا یُفَرِّطُون َ و ایشان یعنی فرشتگان تقصیر نمیکنند در قیض ارواح تاخیر نمی نمایند چون وقت رسد ثُم َّ رُدُّوا پس بازگردانیده شوند مردمان بعد از موت إِلَی اللّه ِ بحکم و جزای خدای مَولاهُم ُ الحَق ِّ آنکه خداوند ایشان ست حق یعنی درست کار و راست گو أَلا لَه ُ الحُکم ُ بدانید که مر اوراست حکم در ان روز که هیچ حاکمی را مجال حکم نباشد وَ هُوَ أَسرَع ُ الحاسِبِین َ و اوست شتاب کننده ترین حساب کنندگان گفته اند که حق سبحانه بمقدار دوشیدن گوسفندی شمار همه مکلفان خواهد کرد با وجود کثرت عدد جن و انس و بسیاری اعمال ایشان و اینکه دلیل کمال

قدرت است قُل مَن یُنَجِّیکُم بگو کیست که میرهاند شما را مِن ظُلُمات ِ البَرِّ از تاریکیهای بیابان یعنی ظلمت لیل و بخار و غبار وَ البَحرِ و از ظلمات دریا که تیرگی شب و سحاب و بخار است مراد درماندگی و سختی دشتها و کشتیهاست تَدعُونَه ُ میخوانید نجات دهنده خود را تَضَرُّعاً از روی زاری بآشکارا وَ خُفیَهً و به پنهانی لَئِن أَنجانا و میگوئید اگر نجات دهد خدا ما را مِن هذِه ِ ازین شدّت و محنت لَنَکُونَن َّ هر آئینه باشیم ما مِن َ الشّاکِرِین َ از شکرگویندگان بر نعمت نجات.

صفحه : 285

قُل ِ اللّه ُ یُنَجِّیکُم بگو ای محمّد ص که خدا نجات میدهد شما را مِنها از ظلمات بر و بحر وَ مِن کُل ِّ کَرب ٍ و از هر اندوهی و غمی که باشد ثُم َّ أَنتُم تُشرِکُون َ پس آنگه شما باز رجوع بشرک میکنید و بعهدیکه کرده اید وفا نمی نمائید قُل هُوَ القادِرُ بگو اوست توانا عَلی أَن یَبعَث َ عَلَیکُم بر آنکه فرستد بر شما عَذاباً مِن فَوقِکُم عذابی از زبر شما چون طوفان که بقوم نوح علیه السلام آمد و حجاره که بر سر قوم لوط بارید أَو مِن تَحت ِ أَرجُلِکُم یا عذابی از زیر قدم شما چون آل فرعون که در آب غرق شدند یا قارون که بزمین فرو رفت و گفته اند عذاب من فوق حکّام ظالم اند و من تحت ارجل بندگان و خدمتگاران بد معاش یا من فوق کبار قوم اند و من تحت صغار ایشان أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً یا درآمیزد شما را با همدیگر گروه گروه و هر گروهی را سودای و تمنای و آرزوی و مدّعای بخلاف

آن دیگر تا آن مخالفت بمقاتله انجامد وَ یُذِیق َ بَعضَکُم و بچشاند خدا بعضی را از شما بَأس َ بَعض ٍ رنج و سختی از بعضی مرا و سیوف مختلفه است که همدیگر را کشته سازند انظُر کَیف َ بنگر که چگونه نُصَرِّف ُ الآیات ِ می گردانیم آیتها را بوعده و وعید لَعَلَّهُم یَفقَهُون َ تا باشد که ایشان بدانند وَ کَذَّب َ بِه ِ و دروغ میدارند عذاب یا قرآن را قَومُک َ قوم تو که کفار قریش اند وَ هُوَ الحَق ُّ و آن عذاب یا کتاب حق و صدق است قُل لَست ُ عَلَیکُم بگو من نیستم بر شما بِوَکِیل ٍ نگاهبان که مهم شما را بمن بازگذاشته باشند تا شما را از تکذیب منع کنم یا بتعذیب جزا دهم لِکُل ِّ نَبَإٍ مُستَقَرٌّ مر هر چیزی را از وعده و وعید وقتی است که در آن وقت قرار یابد یعنی واقع شود یا هر عملی را جزای است وَ سَوف َ تَعلَمُون َ و زود باشد که بدانید آنرا وَ إِذا رَأَیت َ الَّذِین َ و چون بینی تو آن کسان را که بتکذیب و استهزا یَخُوضُون َ بحث میکنند و گفتگو می نمایند فِی آیاتِنا در آیتهای ما که قرآن ست و در ان طعن میکنند فَأَعرِض عَنهُم پس اعراض کن و منشین با ایشان حَتّی یَخُوضُوا تا وقتی که درآیند فِی حَدِیث ٍ غَیرِه ِ در سخنی دیگر غیر قرآن وَ إِمّا یُنسِیَنَّک َ الشَّیطان ُ و اگر فراموش گرداند بر تو شیطان اعراض کردن را از ایشان خطاب بآنحضرت ست ص و مراد امت اند فَلا تَقعُد پس منشین بَعدَ الذِّکری بعد آنکه یاد کنی سخن خدای را مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ با گروهی ستمکاران که وضع تکذیب

و استهزا کنند در موضع تصدیق و تعظیم سبب نزول آیه اینکه بود که هرگاه مسلمانان با مشرکان نشستندی ایشان فی الحال خوض نمودندی در تکذیب قرآن و استهزا کردندی با بعضی از کلمات آن حق سبحانه و تعالی حکم فرمود چون به بینید که کفار تکذیب قرآن شروع کردند برخیزید و از ایشان دوری جوئید اهل اسلام گفتند یا رسول اللّه ص ما را از طواف خانه و قعود در مسجد الحرام چاره نیست و کافران نیز در مسجد آیند و همواره سخریه میکنند با قرآن و اهل ایمان و ما نمی توانیم که ترک مجلس ایشان کنیم و ایشانرا نیز از خوض منع نه میتوانیم کرد آیا آثم باشیم یا نی اینکه آیت آمد که.

صفحه : 286

وَ ما عَلَی الَّذِین َ و نیست بر آنانکه یَتَّقُون َ به پرهیزند از خوض کردن مِن حِسابِهِم از شمار اهل خوض یعنی از جرائم و آثام ایشان مِن شَی ءٍ از چیزی وَ لکِن ذِکری و لیکن بر ایشان هست که پند دهند ایشانرا پند دادنی و مانع شوند از خوض و سائر قبائح یا اظهار کراهیت کنند از افعال و اقول ایشان لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ تا باشد که پرهیز کنند ازین عمل و شرم دارند وَ ذَرِ الَّذِین َ اتَّخَذُوا و بگذار یعنی اعراض کن از آنانکه فرا گرفتند دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً دین خود را بازی و مشغولی طرب و فسوس یعنی بنای دین خود را بر لهو و بازی نهاده اند چون عبادت اصنام و تحریم بحائر و سوائب یا دینی که پیغمبر ایشان را بدان دعوت میکند بآن سخریه میکنند و استهزا

یا عید خود را که میقات عبادت است بلهو و لعب میگذرانند وَ غَرَّتهُم ُ الحَیاهُ الدُّنیا و فریب داده است ایشانرا زندگانی دنیا تا بدان سبب انکار حشر و بعث میکنند وَ ذَکِّر بِه ِ و پند داده ایشان را بقرآن أَن تُبسَل َ تا تسلیم کرده نشود بهلاک یا رسوا نگردد و بازگرفته نشود و نَفس ٌ بِما کَسَبَت نفس کافری بآنچه کرده است از بدیها لَیس َ لَها نیست مر آن نفس گرفتار شده را مِن دُون ِ اللّه ِ جز خدای وَلِی ٌّ دوستی که مدد تواند کرد وَ لا شَفِیع ٌ و نه خواهنده که او را از عذاب خلاصی تواند داد وَ إِن تَعدِل کُل َّ عَدل ٍ و اگر فدا دهد آن نفس هر فدائی که باشد تا خود را از عذاب باز خرد لا یُؤخَذ مِنها آن فدا نگیرند ازو أُولئِک َ الَّذِین َ آن گروه آن کسانند که أُبسِلُوا سپرده شده اند بملائکه عذاب بِما کَسَبُوا بسبب آنچه کرده از قبائح افعال لَهُم مر ایشانراست در دوزخ شَراب ٌ مِن حَمِیم ٍ آشامیدنی از آب جوشانیده که درون ایشان را بسوزاند وَ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و عذابی دردناک که بیرون ایشان را محرق سازد بِما کانُوا یَکفُرُون َ بجهت آنکه ایشان بودند که کافر میشدند قُل أَ نَدعُوا مِن دُون ِ اللّه ِ بگو ای محمّد ص آیا می پرستیم بدون خدای یعنی نمی پرستیم ما لا یَنفَعُنا آنچه ما را سود نکند اگر طاعت آریمش وَ لا یَضُرُّنا و زیان نه رساند اگر فرو گذاریمش یعنی قادر نیست بر نفع و ضرر وَ نُرَدُّ و آیا بازگردیم عَلی أَعقابِنا بر پاشنهای خود یعنی مرتد شویم و رجوع بشرک کنیم بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه ُ پس

از ان که ما را راه نمود خدای باسلام و از مضیق کفر و ضلالت خلاص داد و اگر از دین حق برگردیم باشد مثل ما.

صفحه : 287

کَالَّذِی استَهوَته ُ الشَّیاطِین ُ مانند کسیکه ببرده باشند او را دیوان فِی الأَرض ِ در زمین یعنی در بیابان دور از راه راست بیفگنده حَیران َ متحیر مانده نه راه میداند و نه چاره کار خود میتواند لَه ُ أَصحاب ٌ مر او را یاران و مصاحبان اند از روی شفقت یَدعُونَه ُ میخوانند او را إِلَی الهُدَی ائتِنا بسوی راه راست و میگویند بیا بجانب ما و دیوان او را بطرف خود دعوت می کنند و او مترددست در رفتن و بازگشتن اگر اجابت شیاطین میکند در ورطه هلاکت می افتد و اگر سخن اصحاب می شنود بسرمنزل نجات میرسد وجه تمثیل آنست که هر که مرتد شد مشابه است به کسیکه او را غولان و دیوان از میان کاروان که مومنان اند بربوده در بیابان خطرناک برده اند رفیقان کاروان که مومنان اند او را براه شارع که منهاج شرع است میخوانند دیو فریبنده او را به بیابان ضلالت میکشد اگر برگردد و خود را بکاروان رساند در زمره ایشان داخل شود و اگر با دیوان بماند در کفر و زندقه بمیرد قُل إِن َّ هُدَی اللّه ِ بگو بدرستی که دین خدا یعنی اسلام هُوَ الهُدی اوست دین درست و راه راست وَ أُمِرنا و ما را فرموده اند لِنُسلِم َ تا گردن نهیم لِرَب ِّ العالَمِین َ مر پروردگار عالمیان را وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاهَ و دیگر فرموده اند آن که بپای دارید نماز را وَ اتَّقُوه ُ و بترسید از خدا در اهمال آن وَ هُوَ الَّذِی إِلَیه ِ و اوست آن خدا که

بسوی او تُحشَرُون َ جمع کرده خواهید شد بروز قیامت وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ و اوست آنکس که بیافرید آسمانها و زمین را بِالحَق ِّ برای اظهار حق چه مصنوعات او دلائل قدرت و وحدانیت اویند وَ یَوم َ یَقُول ُ و یاد کن روزی را که خدای گوید یعنی هر چیزیرا که تکوین او خواهد امر فرماید کُن فَیَکُون ُ بباش پس بباشد آن چیز مراد از روز قیامت است و تکوین حشر اموات و احیاء ایشان قَولُه ُ الحَق ُّ سخن او راست ست وَ لَه ُ المُلک ُ و مر او را است پادشاهی یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ در ان روز که دردمند در صور و آن شاخیست که در ان خواهد دمید سه دمیدن و ذکر آن بیاید انشا اللّه تعالی عالِم ُ الغَیب ِ اوست یعنی خدا داننده غیب که عالم ملکوت ست وَ الشَّهادَهِ دانای شهادت که عالم ملک است وَ هُوَ الحَکِیم ُ و اوست خداوند حکمت در بعث و حشر خلائق الخَبِیرُ دانا بآنکه کی برانگیزد و بر چه وجه حشر کند وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ و یاد کن برای اهل مکه قصّه ابراهیم ع را که ایشان دعوی فرزندی او میکنند پس اولی آنکه بدو اقتدا کنند در توحید و پرستش واجب الوجود و قصّه او آنست که گفت لِأَبِیه ِ آزَرَ مر پدر خود آزر را و در کتب تواریخ نام او تاراخت ست و آزر لقب اوست و معنی آزر پرستنده بت و بر هر تقدیر گفت مر او را که ای پدر أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَهً آیا فرا میگیری بتان را که خود تراشیده بخدائی إِنِّی أَراک َ بدرستی که من می بینم ترا وَ قَومَک َ و گروهی

را که متابع الثلثه تواند فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا.

صفحه : 288

وَ کَذلِک َ و چنانکه بدو نموده بودیم گمراهی قوم او را همچنان نُرِی إِبراهِیم َ بنمودیم ابراهیم را مَلَکُوت َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ عجائب و بدائع آسمانها و زمینها را و گفته اند ملکوت آسمان شمس و قمر و ملکوت زمین شجر و حجر حق سبحانه و تعالی ابراهیم را بر صخره برآورد و آسمانها و زمینها از ذروه عرش تا تحت الثری برو منکشف ساخت تا استدلال کند بدان بر قدرت کامله حق تعالی وَ لِیَکُون َ مِن َ المُوقِنِین َ و تا باشد از بیگمانان یا موقن بود در علم استدلالی در معالم آورده که نمرود بن کنعان که پادشاه روی زمین بوده در بابل نشستی شبی در واقعه دید که کوکبی از افق آن بلده طلوع نموده که در شعشعه جمال او نور آفتاب و ماهتاب نابود گشت از غایت فزع بیدار شد و کاهنان و منجمان مملکت تعبیر اینکه واقعه را بر آن وجه کردند که درین سال بولایت تو مولودی خجسته طالع از خلوتخانه عدم بفضای صحرای وجود خرامد که هلاک تو و اهل مملکت تو بدست او باشد و هنوز اینکه مولود از مستقر صلب بمستودع رحم نه پیوسته نمرود بفرمود تا میان زنان و شوهران تفریق کردند و بر هر دیهه از ایشان یکی را موکل ساخت و آزر را که یکی از مقربان و محرمان نمرود بود شبی با زن او که ادنی بنت تمز بود پنهان از موکلان خلوتی دست داد و او حامله شد و بامدادش کاهنان با نمرود گفتند که امشب آن کودک برحم مادر

پیوسته است نمرود خشم گرفته بفرمود تا بر هر حامله یکی موکل ساختند تا اگر پسر زاید فی الحال بکشند زنانی که در تفحص احوال حوامل بودند چون بر مادر ابراهیم ع اثر حمل ظاهر نبود ازو درگذشتند و دیگر کسی بدو التفات نکرد تا وقتی که وضع حمل نزدیک رسید ادنی بترسید که اگر پسر بزاید و ناگاه خبر وی بکسان نمرود رسد فی الحال او را بکشتند ببهانه از شهر بیرون رفت و غاری در میان دو کوه نشان داشت در آن غار ابراهیم را بزاد و در خرقه پیچیده همانجا گذاشته در غار بسنگ استوار کرده آزر را که از قصّه حمل خبر نداشت گفت ای آزر از ترس گماشتگان نمرود بصحرا رفتم و پسری بزادم فی الحال بمرد در خاک دفن کردم و بازگشتم آزر باور کرد ادنی روز دیگر بغار آمده دید که ابراهیم انگشتان خود را می مکد از یکی شیر و از دیگری عسل بیرون می آید خوشدل شده بشهر مراجعت نمود القصه ابراهیم ع چون شیر تربیت از پستان عنایت الهی مینوشید بروز چندان میبالید که کودکی دیگر بر ماهی و بماهی چندان بزرگ می شد که دیگری در سالی بیت چو ماه نو که با روی دل افروز بود زاینده نورش روز تا روز چون پانزده ماه شد با جوانانی پانزده ساله مقابل گشت و از غار بیرون آمد و گفته اند هفت یا یا سیزده یا هفده سال در غار بود و بر هر تقدیر چون ابراهیم بزرگ شد ادنی گفت به آزر پسر تو که آنروز خبر مرگ او بدروغ دادم بجوانی

رسیده است در غایت خوبروئی و نیکوخوئی پس آزر را در غار درآورد و ابراهیم ع را بوی نمود آزر بجمال پسر خویش خوش برآمد و مادرش را گفت اینکه پسر را از غار بخانه درآر که بملازمت نمرود بریم آزر برفت و ادنی ابراهیم ع را از غار بدر آورد و نماز شام بود که بیرون آورده و در بیابان نزدیک شهر بیامدند گلّه های اسپان و شتران و رمه های گوسفندان جمع بودند ابراهیم ع از مادر پرسید این ها چه چیزست و چه نام دارد مادر او را خبر داد ابراهیم ع گفت هرآئینه اینها را پروردگاری باشد که آفریده است و حالا روزی میدهد پس مادر را گفت هیچ مخلوقی را از خالقی که آفریدگار او باشد و بمدد تربیت او پرورش یابد چاره نیست پس گفت پروردگار من کیست مادرش گفت من پروردگار توام گفت پروردگار تو کیست گفت پدر تو گفت خدای او کیست گفت نمرود- ابراهیم ع پرسید که خدای نمرود کیست مادرش بانگ برو زد که مثل اینکه سخنان مگو که خطر کلی دارد و در زمان نمرود بعضی ستاره و آفتاب و ماه را می پرستیدند و برخی بت پرست بودند و جمعی پرستش نمرود میکردند ابراهیم ع با مادر بجانب شهر روان شد فَلَمّا جَن َّ عَلَیه ِ اللَّیل ُ پس چون شب برو درآمد و تاریک شد کَوکَباً دید ستاره درخشان یعنی زهره و بعضی مشتری گفته اند نزدیک بافق مغرب طلوع کرده پس بعضی که ستاره پرست بودند روی بوی سجده کردند قال َ گفت ابراهیم هذا رَبِّی آیا این ست پروردگار من بر سبیل استفهام یا بزعم آن قوم فَلَمّا أَفَل َ پس

آنهنگام که آن ستاره فرو رفت قال َ لا أُحِب ُّ الآفِلِین َ گفت دوست نمیدارم فرو روندگان را زیرا که زوال و انتقال به پروردگار عالم روا نباشد پس قدری راه دیگر برفتند و شب چهاردهم بود بر طبق یمین ماه بر کناره خوان سبز فلک نمودار گشت فَلَمّا رَأَی القَمَرَ پس چون دید ماه را بازِغاً برآینده و تابنده و جمعی از ماه پرستان پیش وی بسجده در افتاده قال َ هذا رَبِّی گفت آیا اینست پروردگار من فَلَمّا أَفَل َ پس آنوقت که روی بغروب نهاد یعنی از خط نصف النهار بجانب مغرب میل کرد قال َ گفت ابراهیم ع لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی اگر راه نه نماید مرا پروردگار من بمعرفت و شناخت خود لَأَکُونَن َّ هرآئینه باشم مِن َ القَوم ِ الضّالِّین َ از گروه گمراهان پس از آنجا درگذشتند و به نزدیک شهر رسیدند آفتاب تابان ابتدای طلوع کرد و جمعی متواجه او شده عزم سجود کردند.

صفحه : 289

فَلَمّا رَأَی الشَّمس َ پس چون دید ابراهیم ع آفتاب را بازِغَهً برآینده و جهان را بنور خود آرانیده قال َ هذا رَبِّی گفت این ست که میگویند آفتاب پرستان که پروردگار من ست هذا أَکبَرُ اینکه کوکب بزرگترست در جرم و بیشتر است در روشنائی فَلَمّا أَفَلَت پس چون نشان زوال و انتقال برو ظاهر شد قال َ یا قَوم ِ گفت ای قوم من إِنِّی بَرِی ءٌ بدرستی که من بیزارم مِمّا تُشرِکُون َ از آنچه شما انبازی بگیرید بخدای إِنِّی وَجَّهت ُ وَجهِی َ بدرستی که من خالص کردم دین خود را یا روی دل خود را متوجه ساختم لِلَّذِی مر آن کسی را که از محض قدرت فَطَرَ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمینها را حَنِیفاً

در حالتی که من مایلم از همه ادیان باطله بدین توحید وَ ما أَنَا مِن َ المُشرِکِین َ و نیستم من از شرک آرندگان در تفسیر منیر مذکورست که چون ابراهیم بشهر آمد او را بدیدن نمرود بردند و او مردی کریه منظر بود ابراهیم ع او را بدید بر تخت نشسته و غلامان ماه منظر و کنیزان پری پیکر گرد تخت او صف زده از مادر پرسید که اینکه چه کس ست که مرا بدیدن او آورده اید گفت خدای همه است پرسید که اینکه ملازمان بر حولی تخت کیانند گفت آفریدگان اویند ابراهیم ع تبسمی فرمود و گفت ای مادر چگونه است که اینکه خدای شما دیگران را از خود خوبتر آفریده است بایستی که او از ایشان خوبتر بودی القصه ابراهیم پیوسته مذمت بتان کردی و پرستندگان ایشانرا دشنام دادی و قوم او با او مجادله میکردند چنانچه حق سبحانه خبر داد وَ حاجَّه ُ قَومُه ُ و حجت جستند بر وی قوم وی و مخاصمه کردند در توحید قال َ أَ تُحاجُّونِّی گفت آیا با من حجت باطل میگوئید فِی اللّه ِ در وحدانیت خدا و میخواهید که بر من غلبه کنید وَ قَد هَدان ِ و حال آنکه خدای تعالی مرا راه نموده است بتوحید خود ایشان او را تخویف کردند که با معبودان ما استهزا میکنی ایشان بلاها بتو خواهند رسانید ابراهیم ع فرمود وَ لا أَخاف ُ و نمیترسم ما تُشرِکُون َ بِه ِ از آنچه شما شرک آورده اید بدان یعنی از بتان شما باک ندارم که بکسی ضرری نتوانند رسانید إِلّا أَن یَشاءَ مگر آنکه خواهد رَبِّی شَیئاً پروردگار من چیزی را از مکاره از جهت ایشان بمن رسد وَسِع َ رَبِّی و

رسیده است پروردگار من و احاطه کرده کُل َّ شَی ءٍ همه چیزها را عِلماً از جهت علم أَ فَلا تَتَذَکَّرُون َ آیا یاد نمیکنید و پند نمیگیرید و میان عاجز و قادر و عالم و جاهل تمیز نمی نمائید وَ کَیف َ أَخاف ُ ما أَشرَکتُم و چگونه ترسم از انکه شما بانبازی گرفتید وَ لا تَخافُون َ و نمی ترسید شما أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه ِ از انکه شرک می آرید بخدا و شریک او میدارید ما لَم یُنَزِّل بِه ِ آن چیزی را که فرو نه فرستاده است خدای بشریک کردن او عَلَیکُم بر شما سُلطاناً کتابی و حجتی فَأَی ُّ الفَرِیقَین ِ پس کدام ازین دو گروه موحدان و مشرکان أَحَق ُّ بِالأَمن ِ سزاوارتراند با ایمن بودن از عذاب خدای تعالی پس مرا جواب دهید إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که بدانید آنرا که ازو باید ترسید که قادر است بر ایصال نفع و ضرر آنگه حق سبحانه و تعالی از سؤال ابراهیم ع جواب میدهد که سزاوارتر بایمنی.

صفحه : 290 الَّذِین َ آمَنُوا آن کسانیکه ایمان آوردند وَ لَم یَلبِسُوا نیامیختند إِیمانَهُم بِظُلم ٍ ایمان خود را بشرک یعنی از شرک جلی ایمان خود را خالص کرده بشرک خفی نیز نیامیختند أُولئِک َ آنگروه لَهُم ُ الأَمن ُ مر ایشانراست ایمنی از خلود در دوزخ وَ هُم و ایشانند مُهتَدُون َ راه یافتگان وَ تِلک َ و آنچه گذشت از استدلال ابراهیم ع بافول کواکب تا اینجا حُجَّتُنا حجت و برهان ما بود که از روی درستی آتَیناها إِبراهِیم َ دادیم آنرا بابراهیم تا حجت گرفت بدان عَلی قَومِه ِ بر قوم خود نَرفَع ُ دَرَجات ٍ برمیداریم پایای بلند مَن نَشاءُ هرکرا خواهیم در علم و حکمت إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که پروردگار تو حَکِیم ٌ خداوند

حکمت است در برداشتن و فروگذاشتن بندگان عَلِیم ٌ دانا با استحقاق هر کس در رفع و خفض او وَ وَهَبنا لَه ُ و بخشیدیم مر ابراهیم ع را إِسحاق َ پسر او اسحق که پدر پیغمبران بنی اسرائیل است وَ یَعقُوب َ و نبیره او که اسرائیل است کُلًّا هَدَینا هر یکی را ازین هر دو راه نمودیم وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل ُ و راه نموده بودیم نوح را پیش از ابراهیم وَ مِن ذُرِّیَّتِه ِ و هدایت دادیم از ذریت نوح و بعضی گفته اند از ذریت ابراهیم ع مراد است و اصح آنست زیرا که یونس و لوط که درین آیت مذکوراند از ذریت ابراهیم ع نبوده اند و باقی که از ذریت ابراهیم اند ع از ذریت نوح اند زیرا که ابراهیم علیه السلام از ذرّیت نوح ع است باتفاق پس حق سبحانه میگوید که از ذریت نوح راه نمودیم داوُدَ داود را که پسر ایشان است از اولاد یهودا وَ سُلَیمان َ و پسر او را سلیمان وَ أَیُّوب َ و ایوب را که پسر اموض بود از اسباط عیص بن اسحاق وَ یُوسُف َ و یوسف پسر یعقوب را وَ مُوسی وَ هارُون َ و موسی و برادر او هارون را که پسران عمران اند از اولاد لاوی بن یعقوب اند وَ کَذلِک َ و همچنانکه ابراهیم را جزا دادیم برفعت درجات نَجزِی المُحسِنِین َ جزا میدهیم نیکوکاران را فراخور استحقاق ایشان وَ زَکَرِیّا و دیگر راه نمودیم زکریا را و او پسر آذر بن مسلم است از اولاد رجعیم بن سلیمان وَ یَحیی و پسر او یحیی را وَ عِیسی و عیسی را که پسر مریم است و مریم دختر عمران از بنی ماثان که

ملوک بنی اسرائیل ع بوده اند و گفته اند عمران پسر اشهم بن امون است از اولاد سلیمان ع و ازینجا معلوم میشود که نسب از طرف مادر صحیح است که عیسی ع را در ذریت نوح ع یا ابراهیم ع یاد کرده و حال آنکه نسب او از مادرست نه از پدر پس حسن و حسین رض از اولاد رسول ع باید دانست و بنو امیه درین باب مضائقه می کردند وَ إِلیاس َ و دیگر الیاس را که بقول اصح پسر بشیر بن فخاص بن عبرص بن هارون ست و آنکه گفته اند که مراد ادریس ع است دور مینماید چه ادریس ع از آبای نوح ع است نه از اولاد او کُل ٌّ مِن َ الصّالِحِین َ همه اینکه پیغمبران علی نبینا و علیهم الصلوه و السلام از پسندیدگانند.

صفحه : 291

وَ إِسماعِیل َ و دیگر راه نمودیم اسمعیل را که پسر ابراهیم ع است وَ الیَسَع َ و یسع را که پسر اخطور است و بابن العجوز مشهور وَ یُونُس َ و یونس بن متی را وَ لُوطاً و لوط را که پسر هاران بوده و هاران برادر حضرت ابراهیم است ع و علی نبینا و علی جمیع الانبیاء و المرسلین وَ کلًّا فَضَّلنا و همه را فضیلت دادیم به نبوت عَلَی العالَمِین َ بر ملائکه و جن و انس وَ مِن آبائِهِم و هدایت دادیم بعضی را از پدران اینکه پیغمبران وَ ذُرِّیّاتِهِم و برخی را از فرزندان ایشان وَ إِخوانِهِم و بعضی را از برادران ایشان وَ اجتَبَیناهُم و برگزیدیم اینکه پیغمبران را وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ و راه نمودیم ایشانرا یعنی ثابت داشتیم بر راه راست ذلِک َ

آن دین که اینکه انبیاء بدان متدین بودند هُدَی اللّه ِ دین خداست یَهدِی بِه ِ راه می نماید بدان دین بفضل خود مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود وَ لَو أَشرَکُوا و اگر اینکه پیغمبران شرک آرند بخدای با وجود اینکه همه فضل و کمال لَحَبِطَ عَنهُم هر آئینه باطل گردد و نیست شود از ایشان ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه ایشان عمل کرده باشند زیرا که کفر محبط اعمال است درین آیه تهدید عظیم است مشرکان را أُولئِک َ آن گروه انبیاء الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ آنانند که دادیم ایشانرا کتاب وَ الحُکم َ و دادیم حکمت در فیصل دادن امور وَ النُّبُوَّهَ و پیغمبری فَإِن یَکفُر بِها پس اگر کافر شوند بکتاب و حکم و نبوت هؤُلاءِ اینکه گروه معاندان از قریش فَقَد وَکَّلنا بِها پس بدرستی که ما برگماشتیم و مهیّا کردیم برای ایمان بدینها قَوماً گروهی را که از روی صدق لَیسُوا بِها بِکافِرِین َ نیستند بدین چیزها کافر، مراد پیغمبران و متابعان ایشانند و گفته اند که اینکه قوم اشارت بانصارست و اهل مدینه و چون در وقت نزول اینکه سوره ایشان هنوز ایمان نیاورده بودند پس اینکه صورت بشارتست بایمان ایشان أُولئِک َ الَّذِین َ آنگروه انبیا آنانند که هَدَی اللّه ُ راه نمود خدا ایشانرا بدین خود که اسلام است فَبِهُداهُم ُ اقتَدِه پس بطریقه ایشان اقتدا کن مراد آن چیزست که بدان متفق بودند از توحید و اصول دین نه فروع مختلف فیها در مفاتیح الغیب آورده که آنچه حق سبحانه و تعالی حضرت محمّد ص را فرموده فبهدیهم اقتده یعنی به سیر انبیا اقتدا کن و احوال ایشانرا پیروی نما اشارتست بر آنکه بوصف و

سیرت هر یکی مطلع شده اجود و احسن آنرا اختیار فرماید زیرا که اقتدای پیغمبر بدیشان در اصول دین نشاید چه در ان تقلید روا نیست و در فروع نیز نباشد چه شریعت او ناسخ شرایع ایشان ست پس مراد محاسن اخلاق و مکارم اوصاف خواهد بود و از صفات سنیّه و خصال مرضیه هر چه با همه ایشان متفرق بوده نزد آن حضرت ص تنها مجتمع است پس از همه افضل و اکمل باشد نظم هر چه بخوبان جهان داده اند قسم تو نیکوتر از ان داده اند هر چه بنازند از ان دلبران جمله ترا هست و زیادت بر آن قُل بگو ای محمّد ص با کافران که لا أَسئَلُکُم نه میخواهم از شما عَلَیه ِ بر پیغام رسانیدن از خدای أَجراً مزدی چنانچه پیش از من هیچ پیغمبری از امت خود مزد دعوت نه طلبیده إِن هُوَ نیست اینکه تبلیغ من إِلّا ذِکری لِلعالَمِین َ مگر پندی مر عالمیان را.

صفحه : 292

وَ ما قَدَرُوا اللّه َ و تعظیم نه کردند جهودان خدای را حَق َّ قَدرِه ِ چنانچه سزای تعظیم او باشد و در کشف الاسرار گوید خدایرا نه شناختند چنانچه حق شناختن او باشد آری قدم را با حدوث چه نسبت خاک و آب را با رب الارباب چه مناسبت بزرگی را از شناخت الهی سؤال کردند فرمود که کل ما خطر ببالک فهو علی خلاف ذلک بیت هر چه آن بر هم نهاده دست عقل و حس و فهم کبریایش سنگ بطلان اندر ان انداخته و حضرت حقایق پناهی خلدت ظلال کماله بالفیض الالهی در شرح رباعیات فرموده اند که معرفت و ادراک حق سبحانه و تعالی باعتبار کنه ذات و

تجرد او از تعیّنات اسماء و صفات ممتنع ست مر غیر حق سبحانه را زیرا که ازین حیثیت بحجاب عزت محتجب است و بردای کبریا مختفی هیچ نسبت نیست میان او و ما سوای او پس شروع در طریق معرفت او ازین وجه اضاعت بضاعت وقت ست مصرعه خیال در نگنجد تو خیال خود مرنجان و امام علّامه قدس اللّه روحه در اسرار التنزیل فرموده که ای آنکه اشارت بتو محال و عبارت از تو وبال قطعه کنه، خردم در خور اثبات تو نیست مفهوم دلم از تو جز آیات تو نیست من ذات ترا بواجبی کی دانم داننده ذات تو بجز ذات تو نیست و گفته اند معنی اینکه آیت اینست که ما وصفوا اللّه حق وصفه آورده اند که مالک بن الضیف که سر حلقه احبار یهود بود بخدمت سید عالم آمد آنحضرت ص با وی گفت سوگند میدهم ترا بدان خدای که توریت را بر موسی نازل گردانید که تو در توریت دیده که خدای تعالی دانشمند فربه را دشمن میدارد گفت آری اینکه خبر در توریت هست حضرت فرمود که آن حبر تن پرور خودپرست توئی او در غضب شده و گفت خدای هیچ کتاب بر هیچکس نازل نه ساخته است آیت آمد که اینها خدایرا چنانچه می باید وصف نکردند إِذ قالُوا چون گفتند ما أَنزَل َ اللّه ُ نه فرستاده است خدا عَلی بَشَرٍ مِن شَی ءٍ بر هیچ بشری چیز از وحی و احکام شرع همچنین صفتی را که انزال کتب و ارسال رسل است از حق سبحانه سلب کردند قُل بگو مَن أَنزَل َ الکِتاب َ الَّذِی که فرستاده آن کتاب را که جاءَ بِه ِ مُوسی آمد بوی موسی

یعنی توریت نُوراً در حالتی که بود روشنائی دهنده وَ هُدی ً لِلنّاس ِ و راه نماینده مر مردمان را تَجعَلُونَه ُ شما گردانیده اید آنرا قَراطِیس َ صحیفها و طومارها و ورقهای پراگنده تُبدُونَها آشکارا میکنید آنچه میخواهید وَ تُخفُون َ کَثِیراً و پنهان می سازید بسیاری را از ان چون نعت مصطفی و آیت رجم و غیر آن وَ عُلِّمتُم و آموخته شده اید ای اهل اسلام بزبان محمّد ص مصطفی ما لَم تَعلَمُوا آنچه ندانستید أَنتُم وَ لا آباؤُکُم نه شما و نه پدران شما از امر و نهی و حلال و حرام قُل ِ اللّه ُ بگو ای محمّد ص که خدای فرستاده است و اینکه جواب آنست که فرستاد توریت را ثُم َّ ذَرهُم پس از یهود دست بدار و بگذار ایشانرا تا پیوسته فِی خَوضِهِم یَلعَبُون َ در اباطیل و خرافات خود بازی میکنند شیخ ابو سعید ابو الخیر قدس اللّه روحه در کلمه قل اللّه ثم ذرهم فرموده که اللّه بس و ما سواه هوس و انقطع النفس حضرت شیخ الاسلام قدس روحه فرموده که قل اللّه دل بسوی او دار ثم ذرهم غیر او را فرو گذار شبلی قدس سره با بعضی از اصحاب خود میگفت علیک باللّه و دع ما سواه شعر چون تفرقه دل است حاصل ز همه دل را بیکی سپار و بگسل از همه .

صفحه : 293

وَ هذا کِتاب ٌ أَنزَلناه ُ و اینکه قرآن کتابی ست که فرستادیم او را مُبارَک ٌ بسیار فائده و با برکت مُصَدِّق ُ الَّذِی بَین َ یَدَیه ِ باوردارنده آنچه پیش از وی بوده از کتب وَ لِتُنذِرَ و تا بیم کند اینکه کتاب و حفص بتا میخواند یعنی تا تو بیم کنی

أُم َّ القُری اهل مکه را وَ مَن و هر که حَولَها گرداگرد مکّه است یعنی مجموع اهل مشرق و مغرب را قری جمع قریه است او را از قری گرفته اند که بمعنی جمع است پس هرکجا مجتمع باشد از شهر و دیهه آنرا قریه توان گفت مکه را ام القری گفت بجهت آنکه تمام زمین را از تحت او بسط کرده اند یا آنکه قبله اهل قری ست و مجتمع ایشان در وقت حج وَ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ بِالآخِرَهِ و آن کسانیکه ایمان آورده اند بآخرت یُؤمِنُون َ بِه ِ ایمان می آرند بکتاب یا پیغمبر چه تصدیق آخرت موجب خوف عاقبت ست و خوف سبب تدبر و تفکّر در آنکه نجات بمتابعت پیغمبر علیه الصلوه و السلام و قرآن دست دهد وَ هُم و ایشان که به نبی و کتاب میگروند عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون َ بر نمازهای خود محافظت می نمایند زیرا که نشانه ایمان و ستون دین نمازست آورده اند که مسیلمه کذّاب و اسود بن عنسی دعوی نبوت کردند و حضرت رسول علیه الصلوه را از سبب دعوی دروغ ایشان غبار ملال بر صفحه خاطر عاطر نشسته حضرت عزت ستمکاری ایشانرا شرح داد که وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از آن کس که افتری کرد و به بست عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدا دروغی و گفت که من پیغمبر اویم أَو قال َ یا گفت أُوحِی َ إِلَی َّ وحی میکنند بمن وَ لَم یُوح َ إِلَیه ِ شَی ءٌ و حال آنکه وحی نه کرده اند بدو چیزی مسیلمه اباطیل و مفتریات بر هم می بست و میگفت اینکه وحی است که بمن فرود آمده و اسود بن عنسی نیز میگفت که شخصی

بر من ظاهر میشود بر حماری نشسته و سخنان بر من القا میکند وَ مَن قال َ و کیست ظالم تر از ان کس که گفت سَأُنزِل ُ زود باشد که نازل گردانم مِثل َ ما أَنزَل َ اللّه ُ مانند آنچه خدا نازل گردانیده گوینده اینکه سخن عبد اللّه بن سعد است که کاتب دیوان نبوت بود روزی که آیت وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ مِن سُلالَهٍ مِن طِین ٍ مینوشت و تقلب اطوار او از علقه و مضغه و عظم و لحم ملاحظه کرد و بعد از آنکه کلمات ثم انشاناه خلقا آخر شنید از روی تعجب بر زبانش جاری شد که فتبارک اللّه احسن الخالقین حضرت رسالت پناه ص گفت بنویس که همچنین نازل شده عبد اللّه در شک افتاد مرتد گشت گفت اگر محمّد ص صادق ست پس بر من وحی فرود می آید چنانچه برو می آید و اگر کاذب ست من هم گفتم چنانچه او میگوید وَ لَو تَری و اگر به بینی تو إِذِ الظّالِمُون َ چون باشند ظالمان یعنی کافران فِی غَمَرات ِ المَوت ِ در سکرات و شدتهای مرگ وَ المَلائِکَهُ و فرشتگان عذاب باسِطُوا أَیدِیهِم گسترانندگان دستهای خود را برای قبض ارواح ایشان در ینابیع گفته که دستها گشاده باشند بعذاب ایشان و عمود آتشین بر ایشان میزنند و میگویند أَخرِجُوا أَنفُسَکُم ُ بیرون آرید روحهای خود را از جسدهای خود همچون متقاضی مسلّط که از روی غلظت و عنف به چیزی میطلبد یا میگویند فرشتگان بدر آرید روحهای خود را از عذاب اگر میتوانید الیَوم َ امروز که وقت مردن شماست تا ابد الابدین تُجزَون َ جزا داده خواهید شد عَذاب َ الهُون ِ بعذاب خوارکننده بِما کُنتُم تَقُولُون َ بسبب آنکه بودید که

میگفتید عَلَی اللّه ِ غَیرَ الحَق ِّ بر خدا چیزیکه نه راست بود وَ کُنتُم عَن آیاتِه ِ و بودید که از آیات او تَستَکبِرُون َ گردن کشی میکردید و تعظیم نمی نمودید و در ان تامل و تدبر نداشتید.

صفحه : 294

وَ لَقَد جِئتُمُونا و بدرستی که آمدید برای حساب و جزا بسوی ما فُرادی تنها نه مال با شماست و نه فرزندان و نه خدم و حشم و نه یار و نه مددگار کَما خَلَقناکُم آمدید چنانکه شما را آفریده بودیم أَوَّل َ مَرَّهٍ نخستین بار و رحم مادر سر و پای برهنه وَ تَرَکتُم و بگذاشتید ما خَوَّلناکُم آنچه عطا کرده بودیم شما را در دنیا یعنی آنچه بدان مینازیدید و بر دیگران بسبب آن مفاخرت میکردید بگذاشتید وَراءَ ظُهُورِکُم از پس پشت خود نه از پیش فرستادید و نه با خود برداشتید وَ ما نَری مَعَکُم و نمی بینیم با شما شُفَعاءَکُم ُ شفیعان شما را الَّذِین َ زَعَمتُم آنانیکه گمان بردید از روی جهالت أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ بدرستی که ایشان در تربیت شما شریکان خدااند لَقَد تَقَطَّع َ بَینَکُم بدرستی که بریده شد پیوند شما و حفص نصب نون خواند یعنی منقطع گشت آنچه میان شما بود از مواصلت و مودت وَ ضَل َّ عَنکُم و گم شد از شما ما کُنتُم آنچه بودید تَزعُمُون َ که گمان می بردید که بتان شما شفیعان شمااند إِن َّ بدرستیکه اللّه َ خدای فالِق ُ الحَب ِّ شکافنده تخم است یا از وی نبات روید وَ النَّوی و شکافنده دانه است تا نهال از ان برآید یُخرِج ُ الحَی َّ بیرون می آرد زنده یعنی نبات را که به نشو و نما حیاتی دارد مِن َ المَیِّت ِ از مرده که تخم

و دانه است یا بیرون آرد ولد را از نطفه و مرغ را از بیضه مومن را از کافر و عاقل را از جاهل وَ مُخرِج ُ المَیِّت ِ و بیرون آرنده مرده است چون تخم یا نطفه یا بیضه مِن َ الحَی ِّ از زنده که نبات و آدمی و مرغ است ذلِکُم ُ اللّه ُ اینکه زنده کننده و میراننده اللّه است فَأَنّی تُؤفَکُون َ پس کجا گردانیده میشوید ازو فالِق ُ الإِصباح ِ شکافنده عمود صبح است از ظلمت شب یعنی تاریکی برد و روشنائی آورد وَ جَعَل َ اللَّیل َ و گردانید شب را سَکَناً آرام گاه خلق تا از تعب حرکات روز برآسانید وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و ساخت آفتاب و ماه را حُسباناً نشانهای شمار یعنی ایشان را ادوار مختلف و سیرهای متنوع داد تا شهور و سنین بدیشان متعین گردد ذلِک َ اینکه کار که تیسیر و تدویر شمس و قمر است برای حساب تَقدِیرُ العَزِیزِ تقدیر خداوندی است غالب که حکم او بر همه جاری است العَلِیم ِ دانا به تدبیر مملکت خود وَ هُوَ الَّذِی و اوست آن خداوندی که بقدرت کامله و حکمت بالغه جَعَل َ لَکُم ُ النُّجُوم َ بیافرید برای شما ستارها لِتَهتَدُوا بِها تا راه بیابید بسبب آنها فِی ظُلُمات ِ البَرِّ در تاریکیهای شب در بیابان وَ البَحرِ و در تاریکیهای دریا و نجوم را بجز اینکه منافع دیگر هم هست چون زینت سما و رمی شیطان و غیر آن و در تیسیر گفته که ذکر اینکه منفعت کرد چه درینجا دلیل قدرت ظاهر ترست زیرا که نجوم را بر فلک دلیل معرفت طرق زمین ساخته با وجود بعد مسافت میان آسمان و زمین

قَد فَصَّلنَا الآیات ِ بدرستیکه روشن و مبین ساختیم نشانهای قدرت را لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که داننده و بدان استدلال کنند.

صفحه : 295

الله به وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم و اوست آنکس که بیافرید شما را الله به مِن نَفس ٍ واحِدَهٍ از یک تن که آدم است الله به فَمُستَقَرٌّ پس شما را قرارگاهی است در صلب پدر یا روی زمین الله به وَ مُستَودَع ٌ و جای ودیعتی مستقر رحم ست و مستودع صلب و برعکس نیز گفته اند یا مستقر قبرست و مستودع دنیا و حقیقت آنست که هر جا که آدمی قرار ندارد مستودع اوست چون صلب و رحم و قبر و موضع قرار او که بهشت است یا دوزخ مستقر اوست و ازین جهت آخرت را دار القرار گفته است و محققان را درین آیت اشارتست که زبان قلم از تقریر و قلم زبان از تحریر آن معذوراند رباعی قومیکه حقایق و معانی گویند با خلق خدا سرّ نهانی گویند اسرار غم عشق تو دلها با هم هر دم بزبان بی زبانی گویند الله به قَد فَصَّلنَا الآیات ِ بدرستیکه ما بیان کردیم علامات وحدانیت خود را الله به لِقَوم ٍ یَفقَهُون َ برای گروهی که فهم کنند وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکه أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ فرو فرستاد از ابر یا از جانب آسمان ماءً آبی فَأَخرَجنا بِه ِ پس بیرون آوردیم بآن نبات کُل ِّ شَی ءٍ رستنیهای هر چیزی مجمل ذکر کرد انگه مفصل میگوید فَأَخرَجنا مِنه ُ پس بیرون آوردیم ازین آب خَضِراً چیزی سبز یعنی گیاهی که از تخم رسته است و بیخ و شاخ پیدا کرده نُخرِج ُ مِنه ُ

بیرون آوردیم ازین گیاه سبز حَبًّا مُتَراکِباً دانه بر یکدیگر مرکب شده یعنی خوشها وَ مِن َ النَّخل ِ و بیرون آوردیم از خرمابنان مِن طَلعِها از شکوفه و غنچه وی قِنوان ٌ دانِیَهٌ شاخها به یکدیگر نزدیک یعنی بر هم پیچیده یا بزمین نزدیک از بسیاری بار وَ جَنّات ٍ مِن أَعناب ٍ و دیگر بیرون آریم بوستانها از انگور وَ الزَّیتُون َ و بیرون آریم بآب باران درخت زیتون را وَ الرُّمّان َ و درخت انار را مُشتَبِهاً در حالتی که آن درختان بعضی به بعضی ماننداند در برگ وَ غَیرَ مُتَشابِه ٍ و نه مانند یکدیگراند در طعم میوه چه بعضی بغایت ترش می باشد و برخی شیرین و بعضی ترش و شیرین- انظُرُوا إِلی ثَمَرِه ِ بنگرید بمیوه هر درختی إِذا أَثمَرَ چون بیرون آرد ثمر خود را و بغایت خرد و بی مزه در حی خامی وَ یَنعِه ِ و بنگرید، در رسیدگی و پختگی او که چگونه شکل و بوی و مزه و نفعی و لذّتی درو پدید آید إِن َّ فِی ذلِکُم بدرستیکه درینها که یاد کردیم لَآیات ٍ نشانهاست بر وجود قادر حکیم لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ مر گروهی را که بگروند.

صفحه : 296

وَ جَعَلُوا و ساختند کافران و اصح آنست که مراد زنادقه اند یعنی مجوس که ساخته اند یعنی پیدا کرده اند بزعم خود لِلّه ِ برای خدا شُرَکاءَ الجِن َّ انبازان جن را یعنی دیوان را گفتند که شیطان شریک خداست هر چه خیرست خدا می آفریند و آنرا یزدان میگویند و هر چه شرست شیطان خلق میکند و او را اهرمن میخوانند وَ خَلَقَهُم و حال آنست که او آفریده است مر اینکه گبران را نه شیطان بلکه شیطان نیز مخلوق اوست

و اینان مخلوق را شریک خالق میگویند وَ خَرَقُوا لَه ُ و برمی بافتند بعضی کافران برای او بَنِین َ پسران چون عزیر و عیسی ع وَ بَنات ٍ و دختران چون ملائکه بِغَیرِ عِلم ٍ بی آنکه علم باشد ایشان را بحقیقت آنچه میگویند سُبحانَه ُ پاکست خدا وَ تَعالی و برترست عَمّا یَصِفُون َ از آنچه صفت میکنند که او را شریک و فرزندست و حاشا و کلا تعالی عن ذلک علوا کبیرا بَدِیع ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ اوست پدید آرنده آسمانها و زمینها أَنّی یَکُون ُ از کجا باشد و چگونه بود لَه ُ وَلَدٌ مر او را فرزندی وَ لَم تَکُن لَه ُ صاحِبَهٌ و حال آنکه نیست مر او را زنی و فرزند از زن و شوهر پدید آید و چگونه او را زن باشد که در زنان و شوهری کفاءت و جنسیت شرطست و او را کفو نیست و میان او و ماسوای مجانست نی وَ خَلَق َ کُل َّ شَی ءٍ و بیافرید همه چیزیرا و خالق را مانند نیست وَ هُوَ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ و او بهمه چیزهاست دانا و غیر او را اینکه دانائی نیست پس او را مثل نیست و نه بود و چون کسی مثل و مانند او نباشد پس اسناد صاحبه و ولد بر وی محال بود ذلِکُم ُ اینکه بدین صفتها موصوفست اللّه ُ خداوند مستحق عبادت اوست رَبُّکُم پروردگار شما لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر او خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ آفریننده همه چیزها فَاعبُدُوه ُ پس او را بپرستید وَ هُوَ و اوست با وجود اینکه همه صفات عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها وَکِیل ٌ نگهبان و متولی امور بندگان لا تُدرِکُه ُ الأَبصارُ درنیابد او

را دیدها وَ هُوَ یُدرِک ُ الأَبصارَ و او دریابد خداوندان دیدها را اینکه آیه دلالتی بر نفی ادراک دارد که وقوف ست بر کنه شی و احاطه بدو نه بر نفی رویت چه رویت بی ادراک ممکن ست و اگر ادراک را بمعنی رویت دارند تقریر باید کرد که نه بیند بصرها او را در دنیا چه رویت در عقبی بنص قرآن و حدیث ثابت شده وَ هُوَ اللَّطِیف ُ و اوست نیکوکار الخَبِیرُ و دانا باسرار در ینابیع گفته که اوست باریک بین و نهان دان کسی نه بیند آنچه وی بیند و کسی نداند آنچه وی داند.

صفحه : 297

قَد جاءَکُم بَصائِرُ بدرستیکه آمد بشما نشانهای روشن مِن رَبِّکُم از پروردگار شما فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه ِ پس هر که به بیند منفعت او مر او راست وَ مَن عَمِی َ فَعَلَیها و هر که نابینا شود یعنی نه بیند آن حجتهای ظاهر را پس ضرر آن بر اوست وَ ما أَنَا عَلَیکُم و نیستم من بر شما بِحَفِیظٍ نگاهبان که محافظت اعمال شما کنم و بر ان شما را جزا دهم بر من همین تبلیغ است و بس وَ کَذلِک َ و مثل اینکه تصریف که در آیتهای گذشته کردیم نُصَرِّف ُ الآیات ِ دیگر میگردانیم آیتهای قرآن را از خوف برجا و از وعده بوعید تا سامعان متنبه شوند وَ لِیَقُولُوا و تا نگویند اهل مکه که تو درست خوانده و تعلیم گرفته از دیگری زعم کفّار قریش آن بود که حضرت رسالت پناه ص از جبیر و یسار که دو بنده بودند از سبی روم تعلیم می گیرد و میگوید خدا بمن وحی میکند حق سبحانه میفرماید که ما تصریف آیات می کنیم تا

نگویند که تو از بشری تعلیم گرفته زیرا که اینکه نوع کلام مقدور هیچ بشر نیست وَ لِنُبَیِّنَه ُ و دیگر تصریف برای آنست که بیان می کنیم قرآن را لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که میدانند اینکه کلام خدا است نقل ست که در محلی که کفار عرب آنحضرت ص را بدین آباء دعوت می کردند اینکه آیت نازل شد اتَّبِع ما أُوحِی َ إِلَیک َ بر پی آن رو که وحی کرده شد بر تو مِن رَبِّک َ از پروردگار تو یعنی طریقه توحید و بدانکه لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر او وَ أَعرِض و روی بگردان عَن ِ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان و باقوال ایشان التفات منمای وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدا که ایشان موحد بودندی ما أَشرَکُوا هرگز شرک نمی آوردندی وَ ما جَعَلناک َ و نگردانیدیم ترا عَلَیهِم حَفِیظاً بر اینکه کافران نگاهبان وَ ما أَنت َ عَلَیهِم بِوَکِیل ٍ و نیستی تو بر ایشان و کیل یعنی کار ایشان بتو بازگذاشته نیست آورده اند که چون آیت إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ حَصَب ُ جَهَنَّم َ نازل شد مشرکان قریش گفتند ای محمّد ص زبان از دشنام بتان ما بربند و گر نه ما نیز خدای ترا که بصفات کمال یاد میکنی هجا گوئیم آیت آمد.

صفحه : 298

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین َ یَدعُون َ و دشنام مدهید آنان را که می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدا و قبایح ایشان یاد مکنید فَیَسُبُّوا اللّه َ پس ایشان در مقابله آن ناسزا گویند خدای را عَدواً از روی ظلم و تجاوز از حق بِغَیرِ عِلم ٍ به بیدانشی یعنی اینکه عمل بکنند از روی نادانی حق سبحانه نهی کرد از دشنام

کسیکه مستحق دشنام ست تا در برابر آن سب واقع نشود کسی را که مستحق سب نیست کَذلِک َ همچنانکه بیاراستیم اعمال کفار را در نظر ایشان زَیَّنّا لِکُل ِّ أُمَّهٍ بیاراستیم برای هر گروهی عَمَلَهُم کردار ایشان از نیک و بد در نظر ایشان کل حزب بما لدیهم فرحون ثُم َّ إِلی رَبِّهِم پس بسوی آفریدگار ایشان ست مَرجِعُهُم بازگشت ایشان فَیُنَبِّئُهُم پس خبر دهد ایشان را در وقت مکافات بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه بودند که عمل میکردند آورده اند که اکابر قریش با حضرت رسالت پناه ص گفتند که ای محمّد ص تو ما را خبر میدهی که موسی عصا بر سنگ زد دوازده چشمه جاری شده و عیسی ع مرده را بدم زنده کرد ازین نوع آیتی بما بنمای تا بتو ایمان آریم حضرت فرمود که چه میخواهید گفتند میخواهیم که کوه صفا بدعای تو زر گردد حضرت ص فرمود که اگر اینکه معجزه بتحقیق پیوند مرا تصدیق خواهید نمود جمله بر قبول دعوت عهد کردند و بسوگندان غلاظ شداد تاکید نمودند که اگر اینکه معجزه بنمائی در موافق اهل توحید متابعت تو کنیم در معالم فرمود که حضرت ص بدعای اشتغال نمود مقارن آن جبرئیل ع نزول فرمود پیغام آورد که من بدعای تو اینکه کوه را زر سازم اما سنت ما بر آن جاری شده که چون امم از انبیاء ع بر نبوّت ایشان نشانی خواهند و آن آیت بظهور رسد اگر از عهده عهد بیرون نیایند عذاب استیصال بر ایشان فرستیم اگر میخواهی اینکه معجزه ظاهر سازیم اما عذاب در پی دارد و اگر خواهی بگذار تا توبه کنند حضرت ص قسم ثانی اختیار فرمود آیت

آمد وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ و سوگند خوردند بخدا جَهدَ أَیمانِهِم سخت ترین سوگندان ایشان لَئِن جاءَتهُم آیَهٌ اگر بیاید بدیشان نشانه از آنچه طلب میکنند لَیُؤمِنُن َّ بِها هر آئینه ایمان آرند بدان قُل إِنَّمَا الآیات ُ بگو جز اینکه نیست که آیتها یعنی نشانهای نبوّت که معجزات است عِندَ اللّه ِ نزدیک خداست و او بر اظهار کردن آنچه خواهد قادرست وَ ما یُشعِرُکُم و چه چیز دانا گرداند شما را ای مومنان بآنچه از کافران صادر گردد أَنَّها إِذا جاءَت بدرستیکه چون معجزه ها بیاید بدیشان و مشاهده کنند لا یُؤمِنُون َ نخواهند گروید وَ نُقَلِّب ُ أَفئِدَتَهُم و میگردانیم دلهای ایشان را از تصدیق وَ أَبصارَهُم و دیدهای ایشانرا از دیدن راه حق پس ایشان ایمان نمی آرند در آخرت کَما لَم یُؤمِنُوا بِه ِ همچنانکه ایمان نیاوردند بآنچه از آیات ظاهر شد أَوَّل َ مَرَّهٍ نخستین بار چون شق قمر و غیر آن وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون َ و میگذاریم ایشانرا تا در بیراهی خود سرگشته میروند.

صفحه : 299

وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا و اگر بتحقیق ما فرو فرستادیم إِلَیهِم ُ المَلائِکَهَ بسوی اینکه کافران فرشتگان را چنانچه میگویند لو لا انزل علینا الملائکته وَ کَلَّمَهُم ُ المَوتی و اگر سخن میگفتند بایشان مردگان چنانچه اقتراح می کنند که فاتوا بآبائنا وَ حَشَرنا عَلَیهِم و اگر جمع میکردیم برای ایشان کُل َّ شَی ءٍ همه چیز را که در دنیاست قُبُلًا گروه گروه تا گواهی دهند بر وحدت الهی و نبوّت حضرت رسالت پناهی ما کانُوا لِیُؤمِنُوا نه بودند و نیستند ایشان که ایمان آرند إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خواهد خدا وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر کفّار یَجهَلُون َ نمی دانند که اگر همه معجزات بر

ایشان نمایند ایمان نخواهند آورد وَ کَذلِک َ و چنانکه ترا ای محمّد ص دشمنان هستند جَعَلنا ما گردانیدیم لِکُل ِّ نَبِی ٍّ برای هر پیغمبری عَدُوًّا دشمنی شَیاطِین َ الإِنس ِ وَ الجِن ِّ گردن کشان از جن و انس و شیاطین الانس کافرانند که مثل شیطان دور انداز رحمت رحمن یُوحِی بَعضُهُم وسوسه میکنند بعضی از ایشان یعنی شیاطین جن إِلی بَعض ٍ برای برخی از شیاطین انس را یا وسوسه میکنند و خبر میدهند بعضی از جن جن را و برخی از انس انس را زُخرُف َ القَول ِ سخنان دروغ آراسته را غُرُوراً از برای قریب وَ لَو شاءَ رَبُّک َ و اگر خواستی آفریدگار تو ایمان ایشانرا ما فَعَلُوه ُ نمی کردند دشمنی با پیغمبران فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون َ پس بگذار ایشانرا و آن دروغها که بر می بافند و ازینجا معلوم شده که وسوسه شیطان در سخنان رنگین بی اصل برای فریب خلق است وَ لِتَصغی إِلَیه ِ و برای آنکه میل کنند بآن أَفئِدَهُ الَّذِین َ دلهای آن کسانی که لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَهِ نمی گروند بآخرت وَ لِیَرضَوه ُ و برای آنکه پسندند آنرا وَ لِیَقتَرِفُوا و برای آنکه کسب کنند ما هُم مُقتَرِفُون َ آنچه ایشان کسب کننده آنند از گناهان أَ فَغَیرَ اللّه ِ بگو ای محمّد ص که آیا بغیر خدا أَبتَغِی حَکَماً می طلبم کسی را که حکم کند میان من و شما وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکه أَنزَل َ إِلَیکُم ُ الکِتاب َ فرو فرستاد بشما قرآن را مُفَصَّلًا بیان کرده شد درو حق و باطل وَ الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ و آنانکه داده ایم ایشان را کتاب چون علمای یهود و نصاری یَعلَمُون َ میدانند أَنَّه ُ مُنَزَّل ٌ آنکه قرآن فرو فرستاده شده است مِن رَبِّک َ از

پروردگار تو بِالحَق ِّ براستی و درستی فَلا تَکُونَن َّ پس مباش الجزء الثامن تو مخاطب پیغمبر علیه السّلام ست و مراد امت اند یا هر احدی یعنی چون ادلّه بر حقّیّت قرآن ظاهر شد مباشید مِن َ المُمتَرِین َ از شک کنندگان.

صفحه : 300 وَ تَمَّت و تمام شد کَلِمَهُ حجت رَبِّک َ آفریدگار تو در بیان توحید و نبوت صِدقاً از روی راستی در اخبار و مواعید وَ عَدلًا و از روی عدالت در اقضیه و احکام لا مُبَدِّل َ هیچکس نیست تبدیل دهنده لِکَلِماتِه ِ مر اخبار و احکام آنرا چنانچه تبدیل دادند آیات توریت را زیرا که حق سبحانه وعده محافظت قرآن کرده از تبدیل که انا له لحافظون وَ هُوَ السَّمِیع ُ و اوست شنوا گفتار همه العَلِیم ُ دانا باسرار همه وَ إِن تُطِع و اگر فرمان بری أَکثَرَ مَن فِی الأَرض ِ بیشتر کسانی را که بر روی زمین اند یعنی کفار و جهلا و گویند مراد ارض مکه است یعنی اگر مطیع شوی اکثر اهل مکه را یُضِلُّوک َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ گمراه گردانند ترا از راهی که بخدا میرسد إِن یَتَّبِعُون َ پیروی نمی کنند اینکه گروه إِلَّا الظَّن َّ مگر گمان خود را و گمان ایشان آن بود که پدران ایشان بر حق اند وَ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون َ و نیستند ایشان الا که دروغ می گویند بر خدا در تحلیل مردار و تحریم بحائر و انتساب فرزند بوی و اتخاذ شریک در عبادت وی إِن َّ رَبَّک َ هُوَ أَعلَم ُ بدرستیکه آفریدگار تو داناترست مَن یَضِل ُّ عَن سَبِیلِه ِ بآنکس که گم میشود از راه وی وَ هُوَ أَعلَم ُ و اوست داناتر بِالمُهتَدِین َ براه یافتگان فَکُلُوا پس بخورید مِمّا ذُکِرَ اسم ُ اللّه ِ از ان چیزیکه

یاد کرده شده است نام خدای عَلَیه ِ برو در زمان ذبح او إِن کُنتُم اگر هستید شما بِآیاتِه ِ مُؤمِنِین َ بآیتهای خدا و سخنان او در حلال و حرام گرویدگان وَ ما لَکُم و چیست شما را أَلّا تَأکُلُوا آنکه نخورید مِمّا ذُکِرَ اسم ُ اللّه ِ عَلَیه ِ از آنچه یاد کرده اند نام خدای برو در زمان ذبح کردن وَ قَد فَصَّل َ لَکُم و بدرستیکه تفصیل کرد در ان خدای تعالی و بیان فرمود برای شما ما حَرَّم َ عَلَیکُم آنچه حرام کرده اند بر شما و تفصیل در اینکه آیت است که حرمت علیکم المیته الآیه و حفص حرم فعل معلوم میخواند یعنی بیان کرده خدای آنچه حرام ساخته بر شما إِلّا مَا اضطُرِرتُم مگر آنچه بیچاره شده باشید و محتاج گشته إِلَیه ِ بسوی آن از محرمات که آن نیز حلال ست عند الضروره وَ إِن َّ کَثِیراً و بدرستیکه بسیاری از مردمان لَیُضِلُّون َ هرآئینه گمراه می کنند خلق را در تحلیل حرام و تحریم حلال بِأَهوائِهِم به آرزوهای خویش بِغَیرِ عِلم ٍ به بی دانشی یعنی بی دلیلی و حجتی بر آن إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو هُوَ أَعلَم ُ اوست داناتر بِالمُعتَدِین َ بدانها که از حد درگذشتگانند.

صفحه : 301

وَ ذَرُوا دوست بدارید ظاهِرَ الإِثم ِ آشکارای گناه وَ باطِنَه ُ و پنهان آنرا یعنی ترک کنید همه گناهان را زیرا که گناه آشکارا باشد یا پنهان گفته اند نکاح محارم مکنید و بزنا مائل مشوید و بعضی برآنند که گناه ظاهر آنست که بجوارح می کنند و باطن آنکه بدل می اندیشند در حقایق سلمی آورده که ظاهر اثم طلب نعمتهای دنیاست و باطن اثم میل بنعمتهای عقبی چه هر دو سبب مشغولی

می شود از حضرت مولی یا ظاهر حظوظ نفس است و باطن حظوظ قلب یا گناه ظاهر میل ست بمشتهیات نفس بجوارح و گناه باطن محبت آرزوهای نفس است در دل یا ظاهر آنست که خلق را بدان اطلاع افتد و باطن آنکه میان بنده و خدا بود و حقیقت آنست که گناه ظاهر اقوال و افعال سببیه است که بجوارح و اعضا ارتکاب آن دست میدهد و گناه باطن عقائد فاسده و عزائم باطله است و در بحر الحقایق فرموده که همچنانکه انسان را ظاهری ست یعنی بدن جسمانی و باطنی ست یعنی دل روحانی گنه را نیز ظاهری است و آن قول و فعل باشد موافق طبع و مخالف شرع و باطنی که صفات حیوانی ست و اوصاف سبعی و شیطانی پس حق سبحانه و تعالی میفرماید که ترک کنید افعال طبع را باستعمال اعمال شرع و دست بدارید از اخلاق ذمیمه نفسانی به تخلّق باخلاق ملکی و ربانی و امام قشیری قدس سره میگوید که چون حق تعالی نعمت ظاهر و باطن بتو ارزانی داشته که و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه اینجا میگوید ذروا ظاهر الاثم و باطنه یعنی شکر نعمت ظاهر و باطن ترک گناه ظاهر و باطن ست و ترک گناه ظاهر نجات نفوس است از عذاب نیران و ترک گناه باطن خلاصی قلوب است از عقوبت حرمان بیت ظاهر و باطن خود پاک کن از لوث گناه تا از ان صورت و معنی تو پاکیزه شود إِن َّ الَّذِین َ یَکسِبُون َ الإِثم َ بدرستیکه آنانکه کسب میکنند گناه را ظاهرا و باطنا سَیُجزَون َ زود باشد که جزا داده شوند بِما

کانُوا یَقتَرِفُون َ بآنچه هستند که کسب میکنند آورده اند که مشرکان عرب که مردار را حلال دانستندی گفتند ای محمّد ص گوسفندی که میرد کشنده او کیست فرمود که آفریننده او گفتند وا عجبا چیزیکه یاران تو می کشند و سگ و چرغ هلاک میکنند حلال و پاک است و هر چه خدا می کشد حرام و ناپاک ست ازین سخن وسوسه در خواطر ضعفای اهل اسلام افتاد آیت آمد وَ لا تَأکُلُوا و مخورید مِمّا لَم یُذکَرِ اسم ُ اللّه ِ عَلَیه ِ از آنچه یاد نکرده اند نام خدا را بذبح آن و امام احمد حنبل رح حرام داند لحم متروک التسمیه را خواه بعمد و خواه بسهو و امام مالک رح و امام شافعی رح بخلاف اینکه میگویند که ذبیحه مسلمان حلال ست اگر چه تسمیه نگفته باشد و امام ابو حنیفه رح میان عمد و نسیان فرق میکند اگر ترک تسمیه بعمد کرد حرام است و الا حلال وَ إِنَّه ُ لَفِسق ٌ و بدرستیکه خوردن آن فسق ست وَ إِن َّ الشَّیاطِین َ و بدرستیکه دیوان لَیُوحُون َ هر آئینه وسوسه میکنند إِلی أَولِیائِهِم بدوستان خود از کافران لِیُجادِلُوکُم تا با شما خصومت کنند که هرچه خود می کشید میخورید و آنچه خدا کشته می گذارید وَ إِن أَطَعتُمُوهُم و اگر شما ای مومنان فرمان برید ایشان را در استحلال آنچه حرام ست إِنَّکُم لَمُشرِکُون َ بدرستیکه شما مشرکان باشید زیرا که ترک فرمان خدا بفرمان برداری غیر او شرک ست أَ وَ مَن کان َ مَیتاً آیا آنکس که بود مرده بکفر یا جهل یا ضلالت فَأَحیَیناه ُ پس زنده گردانیدیم او را باسلام یا علم یا هدایت وَ جَعَلنا لَه ُ نُوراً و دادیم

مر او را نوری از حجج و براهین تا تمییز کند میان حق و باطل یَمشِی بِه ِ فِی النّاس ِ میرود بآن نور در میان مردمان براه راست پس اینکه چنین کس باشد یعنی نباشد کَمَن مَثَلُه ُ فِی الظُّلُمات ِ مانند کسی که صفت او آن ست که در تاریکیها مانده لَیس َ بِخارِج ٍ مِنها نیست بیرون آینده از ان.

صفحه : 302

کَذلِک َ همچنانکه آراسته اند ایمان را در دل مومنان زُیِّن َ لِلکافِرِین َ زینت داده اند برای کافران ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه میکنند از عبادت اصنام اینکه آیت در شان حمزه رض و ابو جهل لعنه اللّه نازل شده در وقتی که ابو جهل از روی جهل و جرأت بی ادبی نسبت با حضرت رسالت پناه ص کرده بود که ذکر آن لائق حال نبوت و موافق استماع مخلصان امت نیست و حمزه رض در ان روز در شکار بود و چون بازآمد و شکایت بیحرمتی ابو جهل باو حکایت کردند حمزه رض خشمناک بر سر آن ناپاک بیباک رفت و کمان بر سر آن زد و کلمه شهادت بر زبان راند پس زنده بنور اسلام حمزه رض است و گرفتار ظلمات کفر و آثام ابو جهل و گفته اند در باره عمر بن الخطاب رض و ابو جهل فرود آمده که هر دو در مقام آزار سیّد مختار بودند و آنحضرت دعا کرد که یا رب اسلام را بیکی ازین دو تن عزیز گردان و دعای آنحضرت ص در باره فاروق رض سمت استجابت یافت پس صاحب نور عمر رض است و مقید ظلمت ابو جهل و محققان گفته اند که موت بهوای نفس ست و حیات بمحبت حق یا

موت بنکرتست و حیات بمعرفت و در کشف الاسرار آورده که حیات معرفت دیگر است و حیات بشریت دیگر عالمیان بحیات بشریت زنده اند و دوستان بحیات معرفت روزی باشد که حیات بشریت بسرآید کل نفس ذائقه الموت و هرگز حیات معرفت بسر نیاید فَلَنُحیِیَنَّه ُ حَیاهً طَیِّبَهً و ازینجاست که المومن حی فی الدارین بیت نمیرد هرکرا که جانش تو باشی خوشا جانی که جانانش تو باشی شاه کرمانی قدس سره اینکه آیت خواند که ا و من کان میتا فاحییناه گفت نشان اینکه حیات سه چیزست از خلق عزلت و با حق خلوت و دوام ذکر بزبان و دل و بزرگی اینکه معنی را نظم فرمود رباعی بر روی خلایق در صحبت مگشای میباش بکلی متوجه بخدای غافل مشو از ذوق دل و ذکر زبان تا زنده جاوید شوی در دو سرای وَ کَذلِک َ و همچنانکه در مکه بزرگان گنهکاران هستند جَعَلنا آفریدیم فِی کُل ِّ قَریَهٍ در هر دیهی أَکابِرَ مُجرِمِیها بزرگان که گنهکاران آن موضع اند یا گردانیده ایم بزرگان هر دیهی و شهری را مجرمان آن مقام لِیَمکُرُوا فِیها تا مکر کنند در ان موضع و مردم را از ایمان بازدارند چنانچه رؤساء مکه بر سر چهار راه کسان بازداشته اند که در موسم حج هر که بیاید و از حال پیغمبر ص سؤال کند گویند ساحرست و شاعر و کاهن و امثال آن وَ ما یَمکُرُون َ و مکر نمی کنند اینکه کافران إِلّا بِأَنفُسِهِم مگر با نفسهای خود چه وبال مکر ایشان راجع است بدیشان وَ ما یَشعُرُون َ و نمیدانند ایشان که تبعه مکر بصاحب او میرسد و لا یحیق المکر السی الا

باهله آورده اند که ابو جهل و متابعان او می گفتند که ما با بنی عبد مناف در هر شرفی که دارند شرکتی داریم اکنون که میگویند در میان ما پیغمبریست که برو وحی فرود می آید راضی نمی شویم تا بما وحی نیز فرود نمی آید چنانچه برو نازل میشود حق سبحانه آیت فرستاد وَ إِذا جاءَتهُم آیَهٌ و چون بیاید بکفار قریش آیتی از قرآن یا معجزه در اثبات نبوّت سید آخر الزمان علیه السلام قالُوا لَن نُؤمِن َ گویند ایمان نمی آریم برین آیت یا معجزه حَتّی تا وقتی که نُؤتی بدهند ما را مِثل َ ما أُوتِی َ مانند آنچه داده شده اند رُسُل ُ اللّه ِ پیغمبران خدا یعنی وحی و کتاب بما فرود آید چنانچه بدیشان فرود می آید امام ثعلبی رح گوید که مراد از رسل اللّه پیغمبر ص است چنانچه در آیت یا أَیُّهَا الرُّسُل ُ مخاطب همه اوست و اینکه بر سبیل تعظیم باشد در شرح معارف آورده که تا حق سبحانه و تعالی شمایل همه انبیا با وی جمع نه کرد او را به آیت یا أَیُّهَا الرُّسُل ُ خطاب نفرمود مصرعه هر چه خوبان همه دارند تو تنها داری در تبیان آورده که ولید مغیره با حضرت رسالت پناه ص گفت که اگر نبوّت حق است من از تو بآن سزاوارترم بجهت آنکه بسن از تو اکبرم و بمال از تو بیشتر حق سبحانه فرمود که نبوت بعمر و مال نیست بفضل و کمال ست اللّه ُ أَعلَم ُ خدا داناترست حَیث ُ یَجعَل ُ رِسالَتَه ُ آنجا که می نهد پیغامهای خویش را سَیُصِیب ُ صفحه : 303

فَمَن یُرِدِ اللّه ُ پس هر کرا خواهد خدا أَن یَهدِیَه ُ آنکه او را راه نماید و

بطریق حق شناسا گرداند یَشرَح صَدرَه ُ بگشاید دل او را لِلإِسلام ِ برای قبول کردن اسلام وَ مَن یُرِد و هر کرا خواهد أَن یُضِلَّه ُ آنکه فرو گذارد او را و از طریق ایمان بگرداند یَجعَل صَدرَه ُ گرداند دل او را ضَیِّقاً تنگ حَرَجاً سخت بمثابه که سرباز زند از سخن حق و ابا کند کَأَنَّما یَصَّعَّدُ گویا که بالا میرود فِی السَّماءِ در آسمان یعنی میگریزد از قبول حق و میخواهد که بآسمان رود اینکه غایت تباعد است در گریختن کَذلِک َ همچنانکه تنگ می گرداند دل کافران را یَجعَل ُ اللّه ُ می گمارد خدا الرِّجس َ عذاب یا لعنت را عَلَی الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بر دلهای آنانکه نمی گروند و توحید را تصدیق نمی کنند وَ هذا و اینکه اسلام صِراطُ رَبِّک َ راهیست پسندیده پروردگار تو مُستَقِیماً در حالتی که راست است و درو کجی نیست قَد فَصَّلنَا الآیات ِ بدرستیکه بیان کردیم آیات قرآن را لِقَوم ٍ یَذَّکَّرُون َ برای گروهی که پند می پذیرند لَهُم دارُ السَّلام ِ مر اینکه پندپذیران راست بهشت عِندَ رَبِّهِم ذخیره نزدیک خدای وَ هُوَ وَلِیُّهُم و او ناصر ایشانست در دنیا و متولی ثواب ایشان در عقبی بِما کانُوا یَعمَلُون َ بسبب آنچه کردند از تصدیق کتاب و پیغمبر ص وَ یَوم َ یَحشُرُهُم و یاد کن روزی را که حشر کنیم ایشانرا و حفص یحشرهم خواند یعنی خدا جمع کند جن و انس را جَمِیعاً همه ایشانرا پس گوید یا مَعشَرَ الجِن ِّ ای گروه دیوان قَدِ استَکثَرتُم بدرستیکه بسیار یافتید مِن َ الإِنس ِ از آدمیان که باغوا تابع خود ساختید وَ قال َ أَولِیاؤُهُم و گویند دوستان شیاطین مِن َ الإِنس ِ از آدمیان یعنی آنها که فرمان ایشان بردند رَبَّنَا

استَمتَع َ ای پروردگار ما برخورداری یافت بَعضُنا بِبَعض ٍ بعضی از ما به بعضی دیگر، برخورداری انس از جن آنست که ایشانرا به آرزوهای نفس راهها نمودند و تمتع جن بانس آنکه مطیع و منقاد ایشان شدند امام ابو منصور ما تریدی رحمه اللّه فرمود که استمتاع ایشان آنست که در معصیت معاون یکدیگراند دیوان آدمیان را بگناه می خوانند و آدمیان دعوت دیوان را اجابت میکنند وَ بَلَغنا و دیگر گویند که الهی باستمتاع رسیدیم أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلت َ لَنا بدان وقتی که برای ما مقرر کرده بودی مراد برانگیختن ست از قبور یعنی مبعوث شدیم اکنون حال ما چگونه خواهد بود قال َ گوید خدای النّارُ مَثواکُم آتش است آرامگاه شما خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشید در آتش إِلّا ما شاءَ اللّه ُ مگر آنچه خواهد خدای که شما را از آتش بزمهریر نقل کند إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو حَکِیم ٌ خداوند حکمت ست در آنچه کند با جن و انس عَلِیم ٌ داناست باعمال و احوال ایشان.

صفحه : 304

وَ کَذلِک َ و همچنانکه فرو میگزاریم کفار جن و انس را نُوَلِّی مسلّط میگردانیم بَعض َ الظّالِمِین َ بَعضاً بعضی از ظالمان را بر بعضی در دنیا ودا می گذاریم برخی را بر برخی مالک إبن دینار رحمه اللّه فرموده که در یکی از کتب الهی خوانده ام که حق سبحانه فرموده که نیست میگردانیم دشمنان خود را بدشمنان خود و باز ایشان را بدوستان خود و اشهر آن ست که تولیت در آخرت خواهد بود یعنی ظلمه جن و انس را با هم گذاریم تا دانند که هیچ یک نفع بدیگری نمی تواند رسانید و اینکه صورت واقع می شود بِما کانُوا یَکسِبُون َ بآنچه

ایشان کسب می کنند از معاصی و مناهی بار دیگر حق تعالی خطاب میکند از روی توبیخ که یا مَعشَرَ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ ای گروه دیوان و آدمیان أَ لَم یَأتِکُم آیا بشما نیامد یعنی آمد رُسُل ٌ مِنکُم پیغمبران از شما اگرچه پیغمبر جز از آدمیان نبوده امان چون انس را با جن جمع کرد خطاب صحیح است و گفته اند از جنس جن رسل بدیشان مبعوث بوده و جمهور برآنند که رسل جن را نذر گویند و ایشان رسل رسولان اند بجن همچنانکه هفت نفر از جن پیغام حضرت ع بقوم خود رسانیدند قال اللّه تعالی و لوالی قومهم منذرین و بر هر تقدیری حق سبحانه می گوید آیا نیامدند بشما رسولان برای دعوت شما یَقُصُّون َ عَلَیکُم بخواندند بر شما آیاتِی آیتهای کتاب مرا وَ یُنذِرُونَکُم و بیم کردند شما را لِقاءَ یَومِکُم هذا دیدن اینکه روز که قیامت ست قالُوا گویند در جواب که شَهِدنا عَلی أَنفُسِنا گواهی میدهیم بر نفسهای خود یعنی اعتراف می کنیم بکفر و استحقاق عذاب وَ غَرَّتهُم ُ الحَیاهُ الدُّنیا و حال آنست که فریفته کرده بود ایشانرا زندگانی دنیا تا از بعث و نشر فراموش کردند و چون بعرصه محشر آمدند بگناه خود معترف شدند وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم و گواهی دادند بر نفسهای خود أَنَّهُم کانُوا کافِرِین َ آنکه ایشان بودند کافران ذلِک َ اینکه فرستادن رسولان أَن لَم یَکُن رَبُّک َ برای آنست که نیست آفریدگار تو مُهلِک َ القُری هلاک کننده ساکنان دیهها و شهرها بِظُلم ٍ به سبب ظلمی که کنند وَ أَهلُها غافِلُون َ و حال آنکه اهل دیهها و شهرها غافلان باشند یعنی پیغمبری بدیشان نیامده باشد و ایشانرا از خدا و قیامت خبر نداده

و بزرگان گفته اند که استیصال هیچ قوم نباشد الا بعد از تقدیم وعید و اگرنه ایشان را بر حق حجت رسد که لو لا ارسلت الینا رسولا فنتبع ایاتک چرا رسولی نفرستادی بسوی ما تا پیروی میکردیم وَ لِکُل ٍّ دَرَجات ٌ و مر هر عمل کننده را مراتب است در ثواب و عقاب مِمّا عَمِلُوا از برای عملهای که کرده اند وَ ما رَبُّک َ و نیست پروردگار تو بِغافِل ٍ عَمّا یَعمَلُون َ بی خبر از آنچه مردمان می کنند از خیر و شر.

صفحه : 305

وَ رَبُّک َ الغَنِی ُّ و پروردگار تو بی نیاز است از عبادت بندگان ذُو الرَّحمَهِ خداوند رحمت ست بر ایشان و تکلیف طاعت جهت تکمیل ایشان ست و گفته اند بی نیاز است از طاعت مطیعان و ذو الرحمه است بر مجرمان و عاصیان إِن یَشَأ یُذهِبکُم اگر خواهد ببرد شما را وعید اهل مکه است وَ یَستَخلِف و خلیفه و جانشین شما سازد مِن بَعدِکُم از پس شما ما یَشاءُ هر کرا خواهد از آفریدگان خود کَما أَنشَأَکُم همچنانکه شما را پیدا کرد مِن ذُرِّیَّهِ قَوم ٍ آخَرِین َ از ذریت قوم دیگر که پدران شما بودند إِن َّ ما تُوعَدُون َ بدرستیکه آنچه وعده داده اند شما را از قیامت و متعلقات آن لَآت ٍ هر آئینه بودنی و آمدنی ست بیشک وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ و نیستید شما عاجزکنندگان مر خدا را در بعث و حشر شما قُل یا قَوم ِ اعمَلُوا بگو ای محمّد ص ای قوم من مراد کفار قریش اند عمل کنید عَلی مَکانَتِکُم هر یک بحالت خود آنچه نهایت تمکن و استطاعت شما باشد یعنی بر کفر و عداوت خود مستمر باشید امر تهدید است میگوید شما بر حالت خود باشید که إِنِّی عامِل ٌ

بدرستیکه من نیز عمل کننده ام بر شکیبائی و بردباری فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید مَن تَکُون ُ آنکس را که باشد لَه ُ عاقِبَهُ الدّارِ مر او را عاقبت پسندیده در سرای آخرت إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ بدرستیکه فیروزی و رستگاری نیابند ستمکاران یعنی کفار صاحب کشف الاسرار آورده که همدرین زودی بدانید که حال دنیا کجا رسد و دولت فلاح کرا رسد به بینید که درویشان شکسته بال را بسرای کرامت چون خوانند و خواجگان صاحب اقبال را سوی زندان ندامت چون رانند قطعه باش تا کل یابی آنها را که امروزاند جزو باش تا گل بینی آنها را که امروزاند خار تا کی از دار الغروری ساختن دار السرور تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار آورده اند که مشرکان عرب در میان کشت زار خود خطی کشیدندی و یک نیمه برای خدا و یک نیمه برای بتان نشان کردندی و همچنین چهارپایان را نیز قسمت نمودندی بعضی برای اللّه و برخی برای بت آنچه نصیب خدا بودی بدرویشان و مهمانان دادندی و آنچه بهره بتان بودی بر خادمان بتخانه قسمت کردندی پس اگر حصّه خدا بهتر بودی بدل کردندی آنرا بحصّه آلهه خود و اگر حصّه آلهه نیکوتر بودی بر حال خود بگذاشتندی و اگر چیزی از نصیب خدا در میان نصیب بتان افتادی بگذاشتندی و گفتندی خدای توانگر است بدین احتیاج ندارد و اگر نصیب بتان به نصیب خدا مختلط شدی برداشتندی و با نصیب بتان ضم کردندی و گفتندی اینان فقیر و محتاج اند حق سبحانه ازین حال خبر میدهد و میفرماید که وَ جَعَلُوا لِلّه ِ و مقرر گردانیدند برای خدای مِمّا ذَرَأَ از

آنچه خدای آفریده است مِن َ الحَرث ِ از کشت زارها وَ الأَنعام ِ و از چهارپایان نَصِیباً بهره و برای بتان بهره فَقالُوا پس گفتند هذا لِلّه ِ اینکه نصیب مر خدای راست بِزَعمِهِم با دعای باطل و گفتار دروغ ایشان وَ هذا لِشُرَکائِنا و اینکه دیگر نصیب برای شریکان ما یعنی شرکائی که برای خدا پیدا کرده ایم فَما کان َ پس آن نصیب که باشد لِشُرَکائِهِم برای بتان ایشان بزعم ایشان فَلا یَصِل ُ إِلَی اللّه ِ پس نمی رسد بخدای و در ان تصرّف نمیکنند وَ ما کان َ لِلّه ِ و آن نصیبی که مر خدای راست فَهُوَ یَصِل ُ پس آن میرسد إِلی شُرَکائِهِم به بتان ایشان یعنی بهتر را از نصیب خدا برمیدارند و نامزد بتان میکنند ساءَ ما یَحکُمُون َ بدحکمی است که ایشان میکنند.

صفحه : 306

وَ کَذلِک َ و مانند اینکه آرایش که شیطان کرده است در قسمت قربان زَیَّن َ می آرانید لِکَثِیرٍ برای بسیاری مِن َ المُشرِکِین َ از مشرکان قَتل َ أَولادِهِم کشتن فرزندان ایشان را شُرَکاؤُهُم شریکان ایشان یعنی دیوان یا خادمان بت خانه آرایش میدهند کشتن فرزندان ایشان را در چشم مشرکان لِیُردُوهُم تا هلاک کنند ایشان را یعنی گمراه ساز وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم و تا پوشیده گردانند بر ایشان دِینَهُم دین ایشانرا یعنی آنچه بر آن بودند از کیش اسماعیل علیه السّلام وَ لَو شاءَ اللّه ُ و اگر خواستی خدای ما فَعَلُوه ُ نکردندی مشرکان آنچه ایشان آرایش میدهند فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون َ پس بگذار ایشان را بافترا و دروغی که میگویند وَ قالُوا هذِه ِ و گویند اینکه نصیب الهه ما أَنعام ٌ وَ حَرث ٌ حِجرٌ چهارپایان و کشت حرام است لا یَطعَمُها نخورد و نچشد آنرا إِلّا مَن نَشاءُ

مگر آنکه ما خواهیم یعنی خادمان بتخانه و مردان و مطلق زنان را دخل نمی دهند بِزَعمِهِم بگمان خود بی حجتی و برهانی وَ أَنعام ٌ حُرِّمَت ظُهُورُها و می گفتند اینکه چهارپایان است که حرام کرده شده است پشت ایشان برای بار و سواری یعنی بحائر و سوائب و حوامی وَ أَنعام ٌ و دیگر چهارپایان اند که برای قربانی بتان لا یَذکُرُون َ اسم َ اللّه ِ یاد نمی کنند نام خدا را عَلَیهَا بر ذبح آن بلکه بنام بتان ذبح می کردند افتِراءً عَلَیه ِ و درینها افترا میکردند افترا کردنی بر خدائی که می گفتند اینها خدای فرموده سَیَجزِیهِم زود باشد که خدا جزا دهد ایشان را بِما کانُوا یَفتَرُون َ بسبب آنچه افترا می کنند وَ قالُوا و گفتند ما فِی بُطُون ِ هذِه ِ الأَنعام ِ آنچه در شکمهای اینکه چهارپایان است یعنی در شکم بحیره و سائبه از بچگان خالِصَهٌ لِذُکُورِنا پاک است و حلال مر مردان ما را وَ مُحَرَّم ٌ عَلی أَزواجِنا و حرام کرده شده است بر زنان ما اگر زنده متولد شود وَ إِن یَکُن مَیتَهً و اگر باشد مردار یعنی مرده متولد شود فَهُم فِیه ِ شُرَکاءُ پس ایشان همه یعنی زن و مرد در خوردن آن شریک باشند سَیَجزِیهِم زود باشد که پاداش دهد خدای وَصفَهُم وصف ایشانرا که دروغ بر خدا می بندند در تحلیل و تحریم إِنَّه ُ حَکِیم ٌ بدرستیکه خدا حکیم است در آنچه حلال و حرام می کند عَلِیم ٌ داناست بمصالح بندگان در حل و حرمت.

صفحه : 307

قَد خَسِرَ الَّذِین َ بدرستیکه زیان کردند آنانکه قَتَلُوا أَولادَهُم بکشتند فرزندان خود را سَفَهاً از روی بیخردی بِغَیرِ عِلم ٍ بیدانشی در معالم آورده که ربیعه و مضر و بعضی دیگر از عرب

دختران خود را زنده در گور میکردند که نباید که در صغر سن باسیری افتند چه قتل و غارت در قبائل عرب عام بود یا اگر بزرگ شوند جهاز فراوان و ما یحتاج عروسی باید حق تعالی میفرماید که ایشان قتل اولاد کردند از روی جهل وَ حَرَّمُوا و حرام ساختند ما رَزَقَهُم ُ اللّه ُ آنچه روزی داده است ایشان را خدای یعنی بحائر و سوائب و غیر آن افتِراءً عَلَی اللّه ِ بربافته اند افترا بر خدای قَد ضَلُّوا بدرستیکه گم شده اند در راه ضلالت وَ ما کانُوا مُهتَدِین َ و نیستند ایشان راه یافتگان بطریق حق وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکس که برای شما أَنشَأَ پیدا کرد جَنّات ٍ بوستانها از انگور مَعرُوشات ٍ برداشته و جفته بسته وَ غَیرَ مَعرُوشات ٍ و بر زمین افتاده بی جفته و گفته اند معروشات آنست که مردمان بدست خود نشانده باشند و غیر معروشات آنکه در کوه و بیشه رسته باشند وَ النَّخل َ و بیافرید درخت خرما را وَ الزَّرع َ و کشتها را از آنچه ساق ندارد و ثمره او حبوب ست مُختَلِفاً أُکُلُه ُ در حالتی که مختلف است ثمره هر یک ازینها در هیئت و کیفیت وَ الزَّیتُون َ و دیگر پیدا کرد درخت زیتون را وَ الرُّمّان َ و انار را مُتَشابِهاً در حالتی که مانند یکدیگرست برگهای او وَ غَیرَ مُتَشابِه ٍ و مانند نیست مزه میوه او یعنی بعضی ترش ست و برخی شیرین و بعضی میان و اینکه کُلُوا مِن ثَمَرِه ِ بخورید از میوهای هر یک إِذا أَثمَرَ چون میوه پیدا کند و اگرچه نارسیده و خام باشد وَ آتُوا حَقَّه ُ و بدهید حق آن میوه را یعنی تصدق کنید یَوم َ

حَصادِه ِ در روز درود کردن زرع و بریدن نخل و چیدن میوها مبالغه است در اهتمام بصدقه و عدم تاخیر در ادای آن اشهر اقوال آنست که مراد اینکه صدقه هست نه زکوه مفروضه چه زکوه در مدینه فرض شده و اینکه آیت مکی است و بعضی گفته اند مراد زکاتست و اینکه آیت مدنی ست آورده اند که ثابت بن قیس رض را قریب پانصد نخل بود که خرماهای آنرا برید و تصدق کرد تا وقتی که هیچ نمانده آیت آمد وَ لا تُسرِفُوا و از حد مگذرید در صدقه دادن یعنی هر چه هست یکبار تصدق مکنید و در معالم آورده که منع صدقه مکنید یعنی از حد تجاوز منمائید در بخل و امساک امام قشیری قدس سره فرموده که هر چه در حظ نفس خود نفقه کنی اسراف است اگرچه یک کنجد دانه بود و هرچه برای خدا دهی اسراف نیست اگرچه هزار خزانه بود إِنَّه ُ بدرستی که خدا لا یُحِب ُّ المُسرِفِین َ دوست نمیدارد مسرفان را یعنی نمی پسندد عمل ایشانرا وَ مِن َ الأَنعام ِ و اوست که بیافرید از چهارپایان حَمُولَهً آنرا که بار کنند چون شتر و گاو و غیر آن وَ فَرشاً و آنرا که بر زمین افگنند برای ذبح چون گوسفند و گفته اند حموله کبار انعام ست و فرش صغار آن که از خردی بزمین نزدیک است مانند فرش کُلُوا بخورید مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ از آنچه شما را روزی داد خدا و حلال کرد بر شما وَ لا تَتَّبِعُوا و پیروی مکنید خُطُوات ِ الشَّیطان ِ گامهای شیطان را یعنی بر راه او مروید و حلال را حرام مسازید بقول او إِنَّه ُ لَکُم بدرستیکه او مر

شما را عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است آشکارا.

صفحه : 308

ثَمانِیَهَ أَزواج ٍ و از چهارپایان بیافرید هشت زوج را و زوج آنرا گویند که با جنس خود مزاوجت کند پس ذکر زوج انثی بود و انثی زوج ذکر و هر دو را نیز زوج میگویند اما مراد آنست که گفتیم و اینکه هشت زوج هشت فرداند هر یکی زوج دیگری مِن َ الضَّأن ِ از آنچه پشم دارند و ایشان را میش خوانند اثنَین ِ دو زوج یکی نر و دیگری جفت او وَ مِن َ المَعزِ و از آنها که موی دارند و ایشان را بز گویند اثنَین ِ دو زوج یکی نر و دیگری ماده قُل بگو ای محمّد آلذَّکَرَین ِ حَرَّم َ آیا دو نر را حرام کرد خدای أَم ِ الأُنثَیَین ِ یا دو ماده را از ایشان أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه ِ یا آن را حرام کرد که مشتمل است برو أَرحام ُ الأُنثَیَین ِ رحمهای دو ماده خواه آنچه در رحم است ماده باشد و خواه نر نَبِّئُونِی خبر دهید مرا بِعِلم ٍ بامری معلوم که دلالت کند بر آنکه خدای کدام را حرام کرده است إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان که تحریم از نزدیک اوست وَ مِن َ الإِبِل ِ اثنَین ِ و از شتر دو زوج نر و ماده وَ مِن َ البَقَرِ اثنَین ِ و از گاو نیز بهمه منوال دو زوج قُل بگو ای محمّد ص آلذَّکَرَین ِ حَرَّم َ آیا هر دو ذکر را از شتر و گاو حرام کرد أَم ِ الأُنثَیَین ِ یا دو ماده را از ایشان أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه ِ یا آنرا حرام ساخته که گرفته است آنرا أَرحام ُ الأُنثَیَین ِ رحمهای هر دو ماده أَم

کُنتُم شُهَداءَ یا بودید شما حاضران و مشاهده کنندگان إِذ وَصّاکُم ُ اللّه ُ بِهذا آن هنگام که وصیّت کرد خدا شما را بدان تحریم سبب نزول اینکه آیت آن بود که عوف بن مالک بحضرت رسالت ص پناه آمد و گفت ای محمّد ص حلال کردی آنچه پدران ما حرام کرده بودند حضرت فرمود آنچه پدران شما حرام کرده اند حرام نمی شود عوف گفت خدا حرام کرده است اینکه آیت نازل شد و حضرت رسالت پناه ص فرمود که خدا ازواج ثمانیه را برای اکل و انتفاع آفریده است پس شما بعضی را چون بحیره و سائبه و وصیله و حام حرام میگوئید اینکه تحریم از قبل ذکر است یا از قبل انثی عوف ساکت شد پس فرمود اگر میگوئید تحریم بسبب ذکورت است پس جمیع ذکور باید که حرام بود و اگر باعتبار انوثت است پس تمام اناث باید که در حرمت داخل باشند و اگر بواسطه اشتمال رحم است بر جنین پس باید که همه حرام باشند چه در رحم یا ذکر است یا انثی پس حضرت ص فرمود که ای عوف چرا سخن نمیگوئی گفت تو سخن گوئی تا من بشنوم حضرت اینکه آیت برو خواند فَمَن أَظلَم ُ پس کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از ان کس که افترا کند عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغ را و نسبت دهد برو تحلیل و تحریم اشیا را لِیُضِل َّ النّاس َ تا گمراه گرداند مردمانرا بِغَیرِ عِلم ٍ به بیدانشی مراد اکابر ایشانند که قرار اینکه مهم متعلق بایشان است یا عمرو بن یحیی که موسس اینکه قاعده بود حضرت رسالت پناه

می فرماید که من او را دیدم در آتش دوزخ و اهل دوزخ از متن امعای او در رنج بودند إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ راه نمی نماید گروه ظالمان را که متدین بدین جاهلیّت اند مشرکان چون اینکه آیت شنیدند گفتند همه انعام حلال شد پس حرام کدام است آیت آمد.

صفحه : 309

قُل بگو ای محمّد لا أَجِدُ نمی یابم فِی ما أُوحِی َ إِلَی َّ در آنچه بمن وحی کرده اند مُحَرَّماً چیزیکه حرام کرده شد عَلی طاعِم ٍ یَطعَمُه ُ برخورنده که بخورد آنرا إِلّا أَن یَکُون َ مَیتَهً مگر آنکه باشد آن چیز مردا أَو دَماً مَسفُوحاً یا خون ریخته شده مراد خونی است که در وقت ذبح از اوداج مذبوح رود یا در زندگی ازو بیرون آید و جگر و سپرز درین داخل نیست أَو لَحم َ خِنزِیرٍ یا گوشت خوک و آنچه ازو توان خورد فَإِنَّه ُ رِجس ٌ پس بدرستیکه او نجس است أَو فِسقاً یا کشته شد بفسق و آن چهارپایه است که أُهِل َّ آواز برداشته شده است لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ برای غیر خدای بوقت کشتن او یعنی آنچه بر نام غیر خدای کشته باشند و آنرا فسق گفت زیرا که بدان عمل فاسق میشوند فَمَن ِ اضطُرَّ پس هر که به بیچارگی درمانده شود غَیرَ باغ ٍ نه ستمکار بود بر بیچاره مثل خود وَ لا عادٍ و نه از حد درگذشته در خوردن زیادت از ضرورت فَإِن َّ رَبَّک َ غَفُورٌ پس بدرستیکه پروردگار تو آمرزگار است مواخذه نه کند آنرا که بضرورت از محرمات تناول کند رَحِیم ٌ مهربان است که بیچارگان را در ان رخصت دهد وَ عَلَی الَّذِین َ

هادُوا و بر آن کسانیکه یهوداند حَرَّمنا حرام کردیم کُل َّ ذِی ظُفُرٍ هر جانوری که ناخن دارد چون شیر و سباع و طیور و گفته اند هر چه منقار و سم دارد درین داخل است و در معالم آورده که مراد شتر است و شترمرغ و بط که بر ایشان حرام بود وَ مِن َ البَقَرِ وَ الغَنَم ِ و از گاو و گوسفند حَرَّمنا عَلَیهِم حرام کردیم بر ایشان شُحُومَهُما پیهای که در درون ایشان بود چون پیه گرده و غیر آن إِلّا ما حَمَلَت مگر آنچه برداشته بودی ظُهُورُهُما پشتهای ایشان یعنی چسپیده بود بر پشت و پهلوی ایشان از درون و بیرون أَوِ الحَوایا یا آن چربی که متعلق بودی برودهای ایشان أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم ٍ یا آنچه آمیخته بودی با استخوان چون ذنب و پیه بناگوش و مغز استخوان ذلِک َ تحریم اینکه چیزها جَزَیناهُم پاداش داده بودیم جهودان را بِبَغیِهِم بسبب ظلم ایشان وَ إِنّا لَصادِقُون َ و بدرستیکه ما راست گویانیم در خبر دادن از همه چیز.

صفحه : 310 فَإِن کَذَّبُوک َ پس اگر ایشان تکذیب تو کنند ای محمّد ص در چیزی که من بتو وحی کرده ام فَقُل پس بگو ای محمّد رَبُّکُم پروردگار شما ذُو رَحمَهٍ واسِعَهٍ خداوند بخشایش بسیار است که مهلت میدهد شما را با وجود اینکه تکذیب و تعجیل عذاب نمی کند وَ لا یُرَدُّ بَأسُه ُ و بازداشته نخواهد شد عذاب او عَن ِ القَوم ِ المُجرِمِین َ از گروه مجرمان که مکذبانند حاصل سخن آنست که اگرچه امهال است اما اهمال نخواهد بود سَیَقُول ُ الَّذِین َ أَشرَکُوا زود باشد که بگویند آنانکه شرک آورده اند درین آیت اعجاز قرآن ظاهر است

که از ناآمده خبر داده و بعد از نزول آیت مشرکان گفتند لَو شاءَ اللّه ُ اگر خواستی خدای ما أَشرَکنا شرک نمی آوردیم ما وَ لا آباؤُنا و نه پدران ما سخن درست است اما نه بطریق اعتذار میگفتند که ارتکاب اینکه قبایح بمشیت اوست بلکه استهزاء میکردند و اعتقاد ایشان آن بود که حق مشروع و مرضی عند اللّه اینست که ما می گوئیم و می کنیم یعنی بفرموده اوست و اگر نه ما شرک نمی آوردیم وَ لا حَرَّمنا مِن شَی ءٍ و نه حرام می کردیم هیچ چیز را یعنی او امر فرموده به تحریم اینها کَذلِک َ همچون اینکه تکذیب که قوم تو میکنند کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم تکذیب کرده اند آنانکه پیش از ایشان بودند حَتّی ذاقُوا بَأسَنا تا آنوقت که بچشیدند یعنی دریافتند عذاب ما را قُل هَل عِندَکُم بگو آیا هست نزدیک شما مِن عِلم ٍ هیچ امری معلوم که بدان حجت آرید بر سخنان خود فَتُخرِجُوه ُ لَنا پس بیرون آرید و ظاهر کنید آنرا برای ما إِن تَتَّبِعُون َ شما پیروی نمی کنید در مقالات خود إِلَّا الظَّن َّ مگر گمان و پندار خود را وَ إِن أَنتُم إِلّا تَخرُصُون َ و نیستید شما مگر قومیکه دروغ میگویند قُل بگو ای محمّد ص اگر شما را هیچ حجتی نیست بر قول خود فَلِلّه ِ الحُجَّهُ البالِغَهُ پس مر خدای راست حجتی رسیده بنهایت صحت فَلَو شاءَ پس اگر خواستی خدای لَهَداکُم أَجمَعِین َ هر آئینه راه نمودی همه شما را.

صفحه : 311

قُل هَلُم َّ بگو بیارید شُهَداءَکُم ُ الَّذِین َ یَشهَدُون َ گواهان خود را آنانکه گواهی دهند که أَن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای حَرَّم َ هذا حرام کرده است اینکه محرمات شما را از انعام

و حرث و غیر آن فَإِن شَهِدُوا پس اگر گواهی دهند خود برای خود فَلا تَشهَد مَعَهُم پس تو گواهی مده با ایشان یعنی تصدیق مکن ایشانرا در ان وَ لا تَتَّبِع و پیروی مکن أَهواءَ الَّذِین َ آرزوهای آن کسان را که از روی عناد کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب کرده اند آیت های ما را در حلال و حرام وَ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ و دیگر پیروی مکن آنان را که نمی گروند بِالآخِرَهِ بدان سرای دیگر یعنی بت پرستان وَ هُم بِرَبِّهِم و ایشان به پروردگار خود یَعدِلُون َ برابر میکنند بتان را قُل تَعالَوا بگو بیائید ای مردمان و بشنوید تا من أَتل ُ بخوانم ما حَرَّم َ رَبُّکُم عَلَیکُم آنچه حرام کرده است آفریدگار شما بر شما اینکه آیت باد و آیت که تالی اوست از محکمات کتاب است که احکام آن در هیچ شریعتی منسوخ نه بوده و اینکه ده حکم است از اوامر و نواهی و از جمله آن أَلّا تُشرِکُوا آن است که شریک مسازید بِه ِ شَیئاً بخدای چیزی را وَ بِالوالِدَین ِ و نیکوئی کنید با پدر و مادر إِحساناً نیکوئی کردنی در تاویلات فرموده که توحید و احسان والدین را در یک سلک انتظام داده بجهت آنکه ایشان سبب قریب اند در وجود و تربیت دو واسطه اند که حق تعالی ایشان را مظهر آثار و انوار صفت ایجاد و ربوبیت خود ساخت وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم و مکشید فرزندان خود را مِن إِملاق ٍ از جهت ترس درویشی و احتیاج نَحن ُ نَرزُقُکُم ما روزی می دهیم شما را وَ إِیّاهُم و ایشان را چون رزق اولاد بر ما است نه بر شما چرا مرتکب قتل بناحق می شوید وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش َ

و نزدیکی مکنید یعنی مرتکب مشوید زشتیها و ناپسندیده ها را و گفته اند فواحش زنا است و مقدمات آن اکابر عرب پنهان از مردمان زنا کردندی و اوباشان و بی باکان آشکارا بدان اقدام نمودندی حق سبحانه فرمود که گرد زنا مگردید ما ظَهَرَ مِنها آنچه آشکارا باشد از ان وَ ما بَطَن َ و آنچه پنهان بود گفته اند ما ظهر منها خمر است و ما بطن زنا و محققان گویند ما ظهر فعل است و ما بطن نیت وَ لا تَقتُلُوا النَّفس َ الَّتِی و مکشید آن نفسی را که حَرَّم َ اللّه ُ حرام کرد خدای کشتن او را إِلّا بِالحَق ِّ مگر بحق که آن قصاص است یا قتل مرتد یا رجم زانی محصن ذلِکُم اینکه چهار نهی است و یک امر وَصّاکُم بِه ِ امر کرد خدای شما را به نگاه داشت آن لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ تا مگر دریابید و بدانید که راه راست آنست.

صفحه : 312

وَ لا تَقرَبُوا و نزدیک مشوید مال َ الیَتِیم ِ بمال یتیم و در ان تصرف مکنید إِلّا بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ مگر بعملی که آن نیکوتر باشد یعنی از تلف نگاه دارید و در آن تجارت کنید تا بیشتر شود و از ان مخورید و بکسی مدهید حَتّی یَبلُغ َ أَشُدَّه ُ تا برسد یتیم بقوت خود یعنی بالغ شود وَ أَوفُوا الکَیل َ و تمام پیمائید کیل را در مکیلات وَ المِیزان َ و ترازو در موزونات بِالقِسطِ بعدل و مساوات یعنی کم مدهید و زیاده مستانید در ینابیع آورده که بعد از نزول اینکه آیت صحابه رض گفتند یا رسول اللّه ص ما قادر نیستیم در آنکه در وزن زبانه

ترازوی ما با دو پله چنان برابر باشد که بیک موی میل نه کند حق سبحانه آیت فرستاد که لا نُکَلِّف ُ نَفساً ما تکلیف نمی کنیم کسی را إِلّا وُسعَها مگر آنچه گنجایش او باشد یعنی اگر تقصیر در کیل و وزن بی قصد شما واقع شود و شما را عزیمت مراعات عدل بود آنرا عفو کنیم وَ إِذا قُلتُم و یکی دیگر از احکام آنست که چون سخن گوئید در حکومت یا گواهی دهید فَاعدِلُوا پس راستی کنید در آن وَ لَو کان َ ذا قُربی و اگرچه باشد محکوم له و محکوم علیه یا مشهود له و مشهود علیه خداوند خویشی نزدیک وَ بِعَهدِ اللّه ِ و بعهد خدای که تادیه احکام شرع است یا بنذریکه کنید أَوفُوا وفا نمائید ذلِکُم اینکه سه امر و یک نهی وَصّاکُم بِه ِ وصیّت کرد خدای شما را بدان لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ شاید که شما پندپذیر شوید وَ أَن َّ هذا و بر شما میخوانم حکم دهم را و آن آنست که آنچه مذکور شده است درین سوره از دلائل توحید و اثبات نبوّت و بیان شریعت صِراطِی مُستَقِیماً راه منست راه راست فَاتَّبِعُوه ُ پس متابعت کنید و پیروی نمائید اینکه راه را وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل َ و از پی مروید راههای پراگنده و ادیان مختلفه را فَتَفَرَّق َ بِکُم پس آن راه ها جدا گرداند شما را و دور سازد عَن سَبِیلِه ِ از راه حق ذلِکُم اینکه اتباع شما وَصّاکُم بِه ِ فرموده است خدای بحفظ آن لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ شاید که شما بپرهیزید از ضلالت و دوری از حق عبد اللّه إبن مسعود رض نقل میکند که حضرت

رسالت پناه ص بکشید خطی از برای ما پس گفت هذا سبیل اللّه اینکه خط راست راه خداست پس بکشید خطها از راست و چپ آن خط و فرمود که اینکه راهها است که بر هر راهی از ان دیوی موکل است که میخواند مردمان را بآن راه پس اینکه آیت برخواند وَ أَن َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً محققان برآنند که صراط متعین نه گردد الا میان بدایتی و نهایتی و عارف داند که بدایت همه از کیست و نهایت همه به کیست و حضرت شیخ صدر الدین قونوی قدس سره در اعجاز البیان فرموده اند که احاطه حق بهمه اشیاء ثابت است و اللّه بکل شی ء محیط و آن احاطه حق وجودی یا علمی باختلاف اقوال منتهای هر صراط و غایت هر سالک خواهد بود چنانچه فرموده صراط اللّه الذی له ما فی السموات و ما فی الارض الا الی اللّه تصیر الامور رباعی هر جا قدمی زدیم در کوی تو بود هر گوشه که رفتیم هیاهوی تو بود گفتیم مگر سوی دگر راهی هست هر راه که دیدیم همه سوی تو بود.

صفحه : 313

ثُم َّ پس بخوان بر ایشان آنکه آتَینا مُوسَی الکِتاب َ دادیم موسی را کتاب یعنی تورات تَماماً برای تمامی کرامت و نعمت عَلَی الَّذِی أَحسَن َ بر کسیکه نیکو قیام نماید باحکام وی وَ تَفصِیلًا لِکُل ِّ شَی ءٍ و برای بیان هر چیزی که بکار آید در دین بر سبیل تفصیل وَ هُدی ً وَ رَحمَهً و خداوند هدایت و بخشش لَعَلَّهُم شاید که بنی اسرائیل بِلِقاءِ رَبِّهِم بلقاء پروردگار خود یا ملاقات جزای او یُؤمِنُون َ ایمان آرند وَ هذا کِتاب ٌ و

اینکه قرآن کتابی است أَنزَلناه ُ که فرستاده ایم او را مُبارَک ٌ بسیار نفع فَاتَّبِعُوه ُ پس پیروی کنید آنرا وَ اتَّقُوا و به پرهیزید از مخالفت او لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که بر شما رحمت کنند بسبب متابعت وی أَن تَقُولُوا و فرو فرستادیم اینکه کتاب را تا نگوئید شما ای زمره عرب که إِنَّما أُنزِل َ الکِتاب ُ جز اینکه نیست که فرستاده شده است کتاب عَلی طائِفَتَین ِ بر دو گروه مِن قَبلِنا پیش از ما یعنی یهود و نصاری وَ إِن کُنّا و بدرستیکه ما هستیم عَن دِراسَتِهِم از قراءت ایشان مر کتاب خود را لَغافِلِین َ بیخبران یعنی نمی دانیم که ایشان چه میخوانند زیرا که بلغت ما نیست أَو تَقُولُوا و برای آنکه تا نگوئید آنکه لَو أَنّا أُنزِل َ اگر فرستاده بودندی عَلَینَا الکِتاب ُ بر ما کتابی چنانچه بر جهودان و ترسایان لَکُنّا أَهدی هر آئینه ما می بودیم راه یافته تر مِنهُم از ایشان فَقَد جاءَکُم پس بدرستیکه آمد بشما بَیِّنَهٌ مِن رَبِّکُم حجتی روشن از پروردگار شما یعنی قرآن که بلغت شما فرود آمده وَ هُدی ً و راه نمائی که هر که متابعت او کند بمقصد و مقصود رسد وَ رَحمَهٌ و بخشایش مر مومنان را و اینکه هر سه صفت قرآن است و بعضی بینه را بمعنی گواه گیرند و گویند مراد از ان حضرت رسالت پناه ص که گواه امت است و هدی و رحمه نیز اوست یعنی خداوند هدایت و رحمت است مر اهل ایمان را فَمَن أَظلَم ُ پس کیست ستمکارتر مِمَّن کَذَّب َ بِآیات ِ اللّه ِ از آنکس که دروغ شمرد آیتهای خدای را وَ صَدَف َ عَنها و اعراض کند از ان سَنَجزِی الَّذِین َ زود باشد که جزا دهیم آنانرا

که یَصدِفُون َ عَن آیاتِنا برمیگردند از آیات ما سُوءَ العَذاب ِ بشدت عذابی که بدترین عذابها باشد بِما کانُوا یَصدِفُون َ بسبب آنکه بودند که اعراض میکردند از آیات ما.

صفحه : 314

هَل یَنظُرُون َ آیا انتظار میبرند اهل مکه یعنی منتظر نیستند بعد از تکذیب پیغمبر و قرآن إِلّا أَن تَأتِیَهُم ُ المَلائِکَهُ مگر آن را که بیایند فرشتگان بقبض ارواح ایشان یا فرود آیند ملائکه عذاب بر ایشان أَو یَأتِی َ رَبُّک َ یا بیاید امر پروردگار تو بعذاب ایشان یا تمامی آیات او مراد ازین آیات علامات قیامت باشد و آن بسیار است و از جمله وقائع عظام خروج دجال و دابه الارض و نزول عیسی و ظهور مهدی و پدید آمدن یأجوج و مأجوج و طلوع آفتاب از مغرب أَو یَأتِی َ یا آنکه بیاید بَعض ُ آیات ِ رَبِّک َ بعض از آیتهای پروردگار تو که برای قیام قیامت نصیب کرده یَوم َ یَأتِی بَعض ُ آیات ِ رَبِّک َ روز که بیاید بعضی از آیتهای پروردگار تو که بقول اکثر مفسران طلوع شمس است از جانب مغرب و شبی که آفتاب در صبحش از مغرب برآید آن شب دراز باشد و درازی آنرا متهجدان و اهل اوراد دریابند چون از اوراد فارغ شوند انتظار صبح برند و صبح برنیاید در گمان افتند و دیگر باره ورد از سرگیرند و چون تمام شود و اثر صبح پدید نباشد دانند که کاری عظیم از خلوتخانه غیب بعرصه گاه شهادت می آید بتضرع و زاری و توبه و استغفار مشغول شوند تا صبح از جهت مغرب اثر کند و آفتاب از افق غربی برآید او را نوری نه بود

و همه خلق آن را مشاهده کنند و چون اینکه آیتی عظیم ظاهر گردد غیب عین شود و ایمان اضطراری باشد پس بسبب آن لا یَنفَع ُ سود نکند نَفساً هیچ نفسی را إِیمانُها ایمان آن نفسی که لَم تَکُن آمَنَت نبوده است که ایمان آورده باشد مِن قَبل ُ پیش ازین و ایمان امروز آرد أَو کَسَبَت یا نبوده که کسب کرده باشد فِی إِیمانِها خَیراً در ایمان خود نیکوئی یعنی عمل پسندیده اینکه دلیل کسی است که ایمان را مجرد از عمل اعتبار نمی کند و آنکه ایمان را بی عمل معتبر میداند تخصیص میکند اینکه حکم را بدین روز بعضی میگویند مراد از خیر اخلاص است یعنی چنانچه ایمان کافر درین روز سود نکند ایمان بی اخلاص یعنی ایمان منافق نیز سودمند نباشد امام حسن بصری رح فرموده که هر که پیش از طلوع آفتاب از مغرب ایمان داشته شد اما امرها را فروگذاشته باشد و خیر ناکرده چون اینکه آیت معاینه بیند آنگاه خیر کند آن خیر پذیرفته نباشد در معالم التنزیل فرموده که در ان روز ایمان کافر و توبه فاسق مقبول نیست و مؤید اینکه قول ست آنچه در حدیث آمده که توبه منقطع نه شود تا وقتی که آفتاب از مغرب طلوع کند قُل ِ بگو ای محمّد انتَظِرُوا انتظار برید اینکه آیتها را إِنّا مُنتَظِرُون َ بدرستیکه ما نیز منتظر اینکه علامتیم و چون ظاهر شود وای بر شما و خوشا حالی بر ما إِن َّ بدرستیکه الَّذِین َ فَرَّقُوا آنانکه پراکنده کردند دِینَهُم دین خود را که به بعضی از انبیاء ع و کتب ایمان آوردند و با بعضی کافر شدند وَ کانُوا شِیَعاً و

گشتند گروه گروه چون یهود که هفتاد و یک فرقه و نصاری که هفتاد و دو فرقه شدند لَست َ مِنهُم نیستی تو در قتال ایشان فِی شَی ءٍ در چیزی یعنی وقت محاربه با ایشان نیست اینکه حکم بآیت سیف منسوخست و گفته اند مراد ازین قوم اهل بدعت اند و معنی لست منهم فی شی ء آنست که تو از ایشان بیزاری إِنَّما أَمرُهُم جز اینکه نیست که کار ایشان إِلَی اللّه ِ با خداست اگر خواهد ایشان را عقوبت کند و اگر خواهد ایشان را درین سرای مهلت دهد و در آخرت عتاب کند و اگر خواهد توفیق توبه دهد ثُم َّ یُنَبِّئُهُم پس خبر دهد ایشانرا بروز قیامت بِما کانُوا یَفعَلُون َ بآنچه کردند در دنیا.

صفحه : 315

مَن جاءَ هر که بیاید بِالحَسَنَهِ به نیکوئی فَلَه ُ عَشرُ أَمثالِها پس مر اوراست ده باره مانند آن یعنی ده نیکوئی امام ماتریدی رح گفته اند که مراد تعیین عدد نیست بلکه اظهار تفضیل ست به تضعیف و در بحر الحقایق آورده که هر که بیاید بحسنه پس مر اوراست ده حسنه قبل از ان تا بآن حسنه میتواند رسید حسنه ایجاد از عدم و آفرینش در احسن تقویم و تربیت و رزق و بعث رسل و انزال کتب و تبیین حسنات و سیئات و توفیق و اخلاص و قبول حسنه و تا اینکه ده حسنه وجود نه گیرد بنده نتواند که حسنه بجا آرد وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَهِ و هر که بیاید بسیئه یعنی فعل بد فَلا یُجزی پس جزا داده نه شود إِلّا مِثلَها مگر بمانند آن یعنی یکی به یکی وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان که اهل حسنه و سیئه اند ستم

دیده نخواهند شد به نقصان ثواب و زیادتی عقاب قُل بگو ای محمّد ص مر اینکه قوم را که تفرقه در دین خود افگنده اند که إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی بدرستیکه راه نموده است مرا پروردگار من إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براه راست دِیناً قِیَماً یعنی دینی پاینده درست مِلَّهَ إِبراهِیم َ که آن ملّت ابراهیم است حَنِیفاً در حالتی که ابراهیم از همه دین ها بدین اسلام مائل بوده که آن توحید خداست وَ ما کان َ و نبود ابراهیم مِن َ المُشرِکِین َ از مشرکان یعنی از عبده اصنام و از یهود و نصاری قُل إِن َّ صَلاتِی بگو بدرستیکه نماز من وَ نُسُکِی و قربانی من یا حج من وَ مَحیای َ و زندگانی من یعنی آنچه من برآنم در زندگانی وَ مَماتِی و آنچه بر آن می میرم از ایمان و اطاعت لِلّه ِ همه مر خداراست رَب ِّ العالَمِین َ آفریدگار عالمیان لا شَرِیک َ لَه ُ هیچ انبازی نیست مر او را یعنی من در عبادت خود کسی را شریک او نمیسازم چون بت پرستان و قربانی بنام او میکنم نه بنام غیر او در حج بوقت تلبیه دیگری را با او یاد نه میکنم بخلاف اهل جاهلیت که میگفتند لبیک لا شریک لک الا شریکا هو لک و گفته اند مراد ازین کلمات تفویض خود و امور خود است به حق سبحانه و تعالی یعنی هر چه کنم و گویم و دارم همه برای خداست وَ بِذلِک َ أُمِرت ُ و بدین مأمور شده ام وَ أَنَا أَوَّل ُ المُسلِمِین َ و من اوّل مسلمانانم برای آنکه اسلام نبی مقدم باید بر اسلام امت آورده اند که در وقت مبالغه کفّار مر آنحضرت را در رجوع با دین ایشان اینکه آیت

نازل شد که قُل أَ غَیرَ اللّه ِ بگو ای محمّد ص آیا بدون خدا أَبغِی رَبًّا طلبم پروردگاری و در عبادت او را شریک سازم وَ هُوَ رَب ُّ کُل ِّ شَی ءٍ و حال آنکه خدای است آفریدگار همه چیزهای پس ما سوای او مربوب و مخلوق او باشد و مربوب برای ربوبیت سزاوار نه بود.

صفحه : 316

وَ لا تَکسِب ُ کُل ُّ نَفس ٍ و کسب نه کند هیچ نفسی از بدیها إِلّا عَلَیها مگر وبال آن بر آن باشد ولید بن مغیره میگفت ای صنادید عرب متابعت من کنید و گناهان شما در گردن من حق سبحانه فرمود وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ و برندارد هیچ بردارنده وِزرَ أُخری بار گناه دیگری را یعنی هر کس عذاب گناه خود خواهد کشید ثُم َّ إِلی رَبِّکُم پس بسوی پروردگار شما هست مَرجِعُکُم بازگشت شما فَیُنَبِّئُکُم پس خبر خواهد داد شما را در آخرت بِما کُنتُم فِیه ِ بآنچه بودید که در آن تَختَلِفُون َ اختلاف میکردید در دنیا از امور دینیه و حق و باطل آن بر شما ظاهر خواهد ساخت وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم و اوست آنکس که گردانید شما را ای آدمیان خَلائِف َ الأَرض ِ خلیفهای زمین بعد از قوم بنی الجان یا شما را ای امت محمّد ص خلیفه امم گذشته ساخت وَ رَفَع َ بَعضَکُم و برداشت بعضی را از شما فَوق َ بَعض ٍ زبر برخی دیگر دَرَجات ٍ پایهای بلند در بزرگی و توانگری و امثال آن لِیَبلُوَکُم تا بیازماید شما را فِی ما آتاکُم در آنچه بشما داد از مال و جاه تا ظاهر شود شکر اغنیا و صبر فقرا إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو سَرِیع ُ العِقاب ِ زود عقوبت کننده

است ناسپاسان و ناشکیبانرا وَ إِنَّه ُ و بدرستیکه او لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ هر آئینه آمرزنده مهربان است بر شاکران و صابران

سوره الاعراف

مکیّه و هی مائتان و ست ّ آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ المص نام قرآن است یا اسم اینکه سوره یا هر حرفی اشارت است باسمی از اسمای الهی چون اله و لطیف و ملک و صبور یا حرفی کنایت است از صفتی چون اکرام و لطف و مجد و صدق یا ایمان است باسم المصور یا بعضی حروف دلالت بر اسما دارد و بعضی بر افعال تقدیر چنین بود که انا اللّه اعلم و افضل منم خدا که میدانم و بیان میکنم یا از همه داناترم و حق از باطل جدا میگردانم و در تاویلات کاشی مذکورست که الف اشارت است بذات احدیت و لام عبارت ست از ذات با صفت علم و میم کنایت است از جامعیت که آنرا معنی محمدی ص گویند و صاد صورت محمدی ص است و قول إبن عباس رض آن ست که صاد جبل بمکه علیه عرش الرحمن ایما بدین معنی میکند و در حقایق سلمی گوید الف ازل ست و لام ابد و میم ما بین ازل و ابد و صاد اشارت ست باتصال هر متصلی و انفصال هر منفصلی و فی الحقیقت نه اتصال را مجال گنجایش و نه انفصال را محل نمایش نظم اینکه چرا هست اینکه برون از فصل و وصل کاندرونی فرع میگنجد نه اصل نی معانی نی عبارت نی عیان نی اشارت نی حقایق نی بیان برترست از ارکان عقل و وهم لا جرم

گم گشت در وی فکر و فهم چون بکلی روی گفت و گوی نیست هیچکس را جز خموشی روی نیست کِتاب ٌ أُنزِل َ اینکه کتابی ست فرو فرستاده إِلَیک َ بسوی تو فَلا یَکُن پس باید که نباشد فِی صَدرِک َ در سینه تو حَرَج ٌ مِنه ُ تنگی از تبلیغ او یعنی باید که دل تنگ نباشی از رسانیدن پیغام الهی و از تکذیب قوم اندوهناک نباشی که اینکه کتاب بر تو فرود آمده است لِتُنذِرَ بِه ِ تا بیم کنی بدو کافرانرا وَ ذِکری و تا پند دهی پنددادنی لِلمُؤمِنِین َ مر مومنان را.

صفحه : 317

اتَّبِعُوا پیروی کنید ای مکلفان ما أُنزِل َ إِلَیکُم آن چیزی را که فرستاده شده بشما مِن رَبِّکُم از پروردگار شما یعنی متابعت قرآن کنید بنگاه داشت اوامر و نواهی او وَ لا تَتَّبِعُوا و پیروی مکنید مِن دُونِه ِ بجز کتاب خدا أَولِیاءَ دوستان را مراد اصنام اند که کفّار ایشان را دوست میگرفتند یا شیاطین الانس و الجن که خلق را در گمراهی می افگنند قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون َ اندکی پند میگیرید وقتی که متابعت غیر حق کنید وَ کَم مِن قَریَهٍ و بسیار اهل ده ها و شهرها از کفار و فجار که أَهلَکناها حکم کردیم ما بهلاک ایشان فَجاءَها پس آمد باهل آن ده و شهر بَأسُنا عذاب ما بَیاتاً در شب که هنگام غفلت و خواب است مانند قوم لوط ع أَو هُم قائِلُون َ یا فرود آمد عقوبت بایشان و بودند ایشان خفتگان در نیم روز چون قوم شعیب ع تخصیص اینکه دو وقت بجهت آنست که زمان آسایش و استراحت اند و تصوّر و توقع عذاب درین نیست پس بلیّه غیر منتظره صعب تر

و سخت تر است چنانچه نعمت غیر مترقب خوب تر و لذیذترست فَما کان َ پس نبود دَعواهُم درخواست ایشان إِذ جاءَهُم وقتی که آمد بدیشان بَأسُنا بلا و عذاب ما إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند إِنّا کُنّا بدرستیکه بودیم ما ظالِمِین َ ستمکاران بر نفس خود که تکذیب رسل کردیم اعتراف نمایند بگناه خود و مظنه ایشان آنکه اعتراف بجرایم سبب خلاصی باشد از عذاب و حال آنکه نزول عذاب و ارتفاع تکلیف مقارن یکدیگراند پس در وقت نزول عذاب توبه و استغفار مفید نباشد و قوم یونس ع ازین حکم مستثنی اند چنانچه رقم ذکر خواهد یافت ان شاء اللّه تعالی فَلَنَسئَلَن َّ پس هر آئینه خواهیم پرسید روز قیامت الَّذِین َ أُرسِل َ إِلَیهِم آن کسانی را که فرستاده شده اند بدیشان پیغمبران و سؤال ایشان از قبول رسالت و اجابت رسل خواهد بود و اینکه سؤال تعنیف و تعذیب است وَ لَنَسئَلَن َّ المُرسَلِین َ و هر آئینه خواهیم پرسید فرستاده شدگان را یعنی پیغمبران را از ادای رسالت و تبلیغ احکام و اینکه سؤال تشریف و تکریم است و گفته اند امم از فرمانبرداری انبیا ع پرسند و انبیا ع را از مهربانی بر امم فَلَنَقُصَّن َّ پس هر آئینه بخوانیم عَلَیهِم بر رسل و امم ایشان گفتار و کردار ایشانرا بِعِلم ٍ بدانش خویش که دانسته بودیم که هر یک چه کرده اند و گفت و شنود ایشان چه بود وَ ما کُنّا غائِبِین َ و نه بودیم ما پنهان و دور و بیخبر از اقوال و افعال ایشان وَ الوَزن ُ و سنجیدن اعمال هر کس یَومَئِذٍ الحَق ُّ آن روز یعنی روز قیامت درست است و بودنی و گفته اند صحایف اعمال را وزن کنند

بمیزانی که او را عمودی و دو کفه باشد و همه خلایق در ان نگرند و اینکه صورت برای اظهار معدلت است و در تبیان از إبن عباس رض نقل میکند درازی عمود و میزان پنجاه هزار ساله راه است و کفتین او یکی از نور است و یکی از ظلمت حسنات را در پله نور نهند و سیئات را در کفه ظلمت و کفتین همچو آسمان و زمین است فَمَن ثَقُلَت پس هر کرا گران بود مَوازِینُه ُ اعمال سنجیده او برین تقدیر موازین جمع موزون است و اگر جمع میزان دارند نظر بر تعدد وزن و اختلاف موزونات باشد و بهر حال گرانی میزان بطاعت است و آنرا که میزان ایشان گران بود فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران و رسیدگان بنجات.

صفحه : 318

وَ مَن خَفَّت و هر کرا سبک باشد مَوازِینُه ُ عملهای وزن کرده او و آن سبکی بمعصیت خواهد بود فَأُولئِک َ پس آن گروه الَّذِین َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم آنانند که زیان کردند بهرهای نفسهای خود را یعنی فطرت سلیم را ضایع ساختند بِما کانُوا بسبب آنکه بودند که بِآیاتِنا بآیات ما یَظلِمُون َ ستم کردند یعنی وضع مینمودند تکذیب را در موضع تصدیق وَ لَقَد مَکَّنّاکُم و بدرستیکه ما ممکّن گردانیدیم شما را ای آدمیان فِی الأَرض ِ در زمین جهت سکنی و زرع و گفته اند خطاب با قریش است میگوید شما را دستگاه دادیم در زمین تا سیر میکنید بشام و یمن در تابستان و زمستان وَ جَعَلنا لَکُم و آفریدیم برای شما فِیها در زمین مَعایِش َ اسباب زندگانی از مکاسب و تجارات و آنچه سبب وسعت معیشت باشد قَلِیلًا ما

تَشکُرُون َ اندکی شکر میگوئید با وجود تخصیص بچنین نعمتی یا از شما اندکی است بمراسم شکرگزاری و سپاسداری قیام مینماید بیت نعمت بسی و شکرگزارنده اندکی است گوینده سپاس الهی ز صد یکی است وَ لَقَد خَلَقناکُم و هرآئینه بتحقیق بیافریدیم شما را در اصلاب پدران شما ثُم َّ صَوَّرناکُم پس صورت کردیم شما را در رحم مادران یا بیافریدیم ارواح شما را پس تصویر اجساد شما کردیم یا آفریدیم پدر شما آدم را پس تصویر کردیم شما را در ظهر او ثُم َّ قُلنا پس گفتیم ما لِلمَلائِکَهِ مر فرشتگان را اسجُدُوا سجده کنید سجده تعظیم و تحیت لِآدَم َ مر آدم را فَسَجَدُوا پس سجده کردند ملائکه آدم را از روی فرمانبرداری إِلّا إِبلِیس َ مگر ابلیس که او از راه عجب و حسد لَم یَکُن نبود مِن َ السّاجِدِین َ از سجده کنندگان مر آدم را قال َ گفت خدای مر ابلیس را ما مَنَعَک َ چه چیز بازداشت ترا أَلّا تَسجُدَ آنکه سجده نکردی آدم را إِذ أَمَرتُک َ چون فرمودم ترا بسجده او قال َ گفت ابلیس أَنَا خَیرٌ مِنه ُ من بهترم از آدم ع اینکه جواب از حیثیت معنی یعنی استبعاد مینماید از آنکه مثل منی را بسجود و چون او کسی فرماید پس مانع آنست که من ازو بهترم خَلَقتَنِی آفریدی مرا مِن نارٍ از آتش و آن جوهر لطیف علوی نورانی است وَ خَلَقتَه ُ مِن طِین ٍ و آفریدی آدم ع را از گل که جسمی کثیف سفلی ظلمانی است ابلیس درین صورت مغالطه خورد که فضیلت را باعتبار عنصر ملاحظه کرد و اگر باعتبار فاعل که لما خلقت بیدی عبارت است از

ان به نسبت حقیقت که نفخت فیه من روحی اشارت است بدان در نگریستی دانستی که خیریت و فضیلت آدم ع راست نه او را نظم ز آدمی ابلیس صورت دید و بس غافل از معنی شد آن مردود خس که چرا من خدمت اینکه طین کنم صورتی را من لقب چون جان کنم نیست صورت چشم را نیکو بمال تا به بینی شعشعه نور جلال و قیاس نیز در افضلیت نار از خاک نامستقیم بود زیرا که آتش خائن است هر چه بدو دهند نیست گرداند و خاک امین است هر چه بدو سپارند نگاهدارد و امین نیک از خاین باشد و آتش متکبرست و خاک متواضع و تواضع از تکبر نیکوتر بود خاک نقش پذیرد چنانچه آدم ع نقش معرفت پذیرفت کتب فی قلوبهم الایمان و آتش نقش را سوزاند چنانچه نقش معرفت ابلیس بسوخت ففسق عن امر ربه و وجوه تفضیل خاک بر آتش در جواهر التفسیر بطریق تفصیل مذکورست قطعه صورت خاک ارچه دارد تیرگی در ذات خود نیک بنگر کز ره معنی صفا اندر صفاست اینکه همه خاکست کاندر وصف او صاحب دلی نکته گفته است کز وی دیده جانرا جلاست جستن گو گرد احمر عمر ضایع کردنست روی بر خاک سیاه آور که یکسر کیمیاست.

صفحه : 319

قال َ گفت خدای مر ابلیس را فَاهبِط مِنها پس فرو رو از آسمان یا از بهشت و اینکه امر عقوبت بود بر معصیت او و گفته اند نزول کن از مرتبه رفیعه که داشتی بسبب طاعتی که کرده بودی بمنزله و مرتبه دنیه بواسطه معصیتی که مرتکب آن شدی فَما یَکُون ُ

لَک َ پس نرسد و روا نباشد ترا أَن تَتَکَبَّرَ آنکه گردن کشی کنی فِیها در آسمان و تعظیم نمائی بفرشتگان که همه خاشعان و مطیعان اند یا نشاید که معصیت کنی در بهشت که جای طاعت کنندگان است فَاخرُج پس بیرون رو از بهشت یا از آسمان إِنَّک َ بدرستیکه تو مِن َ الصّاغِرِین َ از خوارشدگانی و در ینابیع آورده که بیرون رو از صورت فرشتگی و مباش در میان فرشتگان حق سبحانه تبدیل کرد صورت او را بزشت ترین صورتها قال َ گفت ابلیس وقتی که ممسوخ شد و از رحمت ناامید گشت أَنظِرنِی مهلت ده مرا إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ تا روز که برانگیخته شوند آدمیان از قبرها یعنی تا روز قیامت قال َ گفت خدای إِنَّک َ بدرستیکه تو مِن َ المُنظَرِین َ از مهلت دادگانی ابلیس داعیه مهلت داشت تا روز قیامت یعنی نمیخواست که بمیرد و حق تعالی درخواست او قبول کرد تا نفخه صعقه او را امان داد چنانچه جای دیگر فرمود که انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم یعنی تو از مهلت دادگانی تا روز وقت معلوم که زمان دمیدن نفخه صعقه است یعنی تو داعیه اضلال آدمیان داری پس تا فرزندان آدم زنده اند ترا مهلت دادم قال َ گفت ابلیس فَبِما أَغوَیتَنِی پس بسبب آنکه مرا بی بهره گردانیدی از رحمت خود لَأَقعُدَن َّ لَهُم هرآئینه بنشینیم برای بازداشتن فرزندان آدم صِراطَک َ المُستَقِیم َ براه تو که آن راه راست است و درست یعنی دین اسلام و مترصد آن باشم که ایشان را راه زنم و بر صراط مستقیم نگذارم ثُم َّ لَآتِیَنَّهُم پس هر آئینه بیایم بدیشان مِن بَین ِ أَیدِیهِم از پیش ایشان یعنی در امر آخرت و گویم بعث

و حشر و بهشت و دوزخ نیست وَ مِن خَلفِهِم و از پس ایشان یعنی از قبل دنیا و آنرا در پیش چشم ایشان بیارایم وَ عَن أَیمانِهِم و درآیم از دست راست ایشان یعنی از جهت حسنات و ایشانرا در عجب دریا اندازم وَ عَن شَمائِلِهِم و از چپ ایشان یعنی از جهت سیئات و آنرا در دل ایشان شیرین گردانم وَ لا تَجِدُ و نیابی تو که خداوندی أَکثَرَهُم بیشتر فرزندان آدم را شاکِرِین َ شکرگویندگان یعنی کافران باشند که منعم را نشناسند قال َ گفت خدای ابلیس را اخرُج مِنها بیرون رو از بهشت یا از آسمان مَذؤُماً مَدحُوراً در حالتی که نکوهیده باشی و عیب ناک رانده دور کرده از رحمت لَمَن تَبِعَک َ بخدای که هر که بر پی تو بیاید مِنهُم از اولاد آدم لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ هر آئینه پر کنم دوزخ را مِنکُم أَجمَعِین َ از همه شما یعنی از تو و متابعان تو.

صفحه : 320 وَ یا آدَم ُ اسکُن و گفتیم بعد از اخراج ابلیس از بهشت که ای آدم ساکن شو أَنت َ وَ زَوجُک َ تو و جفت تو که حوا است الجَنَّهَ در بهشت فَکُلا پس بخورید از میوها و نعمتهای بهشت مِن حَیث ُ شِئتُما از هر کجا که خواهید یا هر چه خواهید وَ لا تَقرَبا و نزدیک مشوید هذِه ِ الشَّجَرَهَ اینکه جنس را از درخت که گندم است یا انگور و مخورید از ان که اگر بخورید فَتَکُونا پس باشید مِن َ الظّالِمِین َ از ستمکاران بر نفس خویش فَوَسوَس َ پس وسوسه کرد لَهُمَا الشَّیطان ُ مر آدم و حوا را شیطان لِیُبدِی َ لَهُما تا عاقبت

آشکارا گرداند برای ایشان ما وُورِی َ عَنهُما آنچه پوشیده کرده بودند از ایشان مِن سَوآتِهِما از عورت ایشان و آنچنان بود که اهل بهشت عورات ایشان را نمیدیدند و هیچیک از آدم و حوا علیه السّلام نیز عورت یکدیگر را مشاهده نمی کردند و گفته اند که حق سبحانه ایشانرا جامها برای ستر عورت پوشانیده بود ابلیس دانست که بنافرمانی آن لباس از تن ایشان دور میشود پس خواست که ایشانرا در معصیت اندازد تا لباس از ایشان فرو ریزد و بجهت کشف عورت در میان ملائکه رسوا شوند آغاز وسوسه کرد بعد از آن که پنهان بدستیاری مار و طاوس به بهشت درآمده بود و یا بصورت دیگر برآمده چنانچه در قصص و کتب مطوله مذکور است وَ قال َ و گفت شیطان مر آدم و حوا را علیهما السلام ما نَهاکُما بازنداشت و منع نکرد شما را رَبُّکُما آفریدگار شما عَن هذِه ِ الشَّجَرَهِ از خوردن اینکه درخت إِلّا أَن تَکُونا مگر آنکه بگردید شما مَلَکَین ِ دو فرشته در علو منزلت یا حسن صورت یا استغنای از غذا أَو تَکُونا یا باشید شما مِن َ الخالِدِین َ از جاوید ماندگان در بهشت یا از زندگان که مرگ را بدیشان راه نبود چنانچه ملائکه خزینه بهشت اند و اینکه از ان گفت که در دل آدم ع گذشته بود که بهشت خوش آرامگاهی است که درو جاودان میتوان بود هم در ان خطره وسوسه کرد و هم ازینجا است که محققان گفته اند که هر آرزو که بی ذات خداوند است خالی از وسوسه شیطان نبود و چون با وجود اینکه وسوسه آدم

علیه السلام در خوردن آن تامل می نمود ابلیس تدبیر دیگر کرد وَ قاسَمَهُما و سوگند خورد ابلیس برای آدم و حوا و گفت إِنِّی لَکُما بدرستیکه من مر شما را لَمِن َ النّاصِحِین َ از نصیحت کنندگانم و از روی شفقت میگویم که ازین درخت بخورید تا نمیرید آدم علیه السلام گمان برد که کسی بخداوند تعالی سوگند بدروغ نخورند و بدان سوگند فریفته شد.

صفحه : 321

فَدَلّاهُما پس ابلیس تنزل کرد بدین سوگند ایشان را از درجه عالیه بمرتبه سافله افکند بِغُرُورٍ بفریب و وسوسه فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ پس آن هنگام که بچشیدند از میوه آن درخت منهی عنه فی الحال بعقوبت آن بَدَت لَهُما ظاهر شد مر ایشانرا سَوآتُهُما عورات ایشان یعنی لباس از تن ایشان بریخت تا عورت یکدیگر دیدند در اخبار آمده که کسی دیگر جز ایشان عورت ایشان را ندید و ایشان ازین صورت منفعل شدند وَ طَفِقا و در استادند و قصد کردند ببرگهای اشجار یَخصِفان ِ می چسبانیدند برگی بر بالای برگی و می نهادند عَلَیهِما بر عورات خویش مِن وَرَق ِ الجَنَّهِ از برگ درختان بهشت و اشهر آنست که برگ انجیر بر هم بستند تا چون هیئت ازاری شد و عورات خود را بدان برگ بپوشیدند و ازین طرف بدان طرف میگریختند وَ ناداهُما رَبُّهُما و ندا کرد ایشانرا آفریدگار ایشان که أَ لَم أَنهَکُما آیا نه شما را نهی کرده بودیم عَن تِلکُمَا الشَّجَرَهِ از خوردن اینکه درخت وَ أَقُل لَکُما و نه گفته بودیم شما را و تحذیر نکرده بودیم که إِن َّ الشَّیطان َ لَکُما بدرستیکه شیطان هست شما را عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است آشکارا و عداوت او در وقت ابا

از سجود آدم بر همه ملائکه روشن شده بود آورده اند که در وقت گریختن ایشان حق سبحانه گفت أ فررت منی یا آدم از من میگریزی آدم گفت لا یا رب بل حیاء منک اینکه گریختن من بجهت حیا است از حضرت تو پس بگناه خود اعتراف نمودند و با حق سبحانه و تعالی از روی نیاز گفتند قالا رَبَّنا گفتند ای پروردگار ما ظَلَمنا أَنفُسَنا ستم کردیم بر نفسهای خود بدین نافرمانی وَ إِن لَم تَغفِر لَنا و اگر نیامرزی تو گناهان ما را وَ تَرحَمنا و نه بخشانی بر ما لَنَکُونَن َّ هر آئینه ما باشیم مِن َ الخاسِرِین َ از زیان کاران قال َ گفت خدای مر آدم و حوّا را و مار و طاوس و ابلیس را اهبِطُوا فرو روید در زمین بَعضُکُم برخی از شما لِبَعض ٍ عَدُوٌّ مر برخی دیگر را دشمن اند چنانچه آدمی و شیطان و مار و طاوس همه دشمن یکدیگراند وَ لَکُم و مر شما را است فِی الأَرض ِ در زمین مُستَقَرٌّ قرارگاهی و آرام جائی وَ مَتاع ٌ و برخورداری إِلی حِین ٍ تا هنگام رسیدن مرگ آدم ع غمناک شد و پنداشت که دیگر بار به بهشت نخواهد رسید قال َ گفت خدای فِیها تَحیَون َ در زمین میزئید وَ فِیها تَمُوتُون َ و در زمین می میرید وَ مِنها تُخرَجُون َ و از زمین بیرون آورده میشوید برای حساب و جزا آدم ع از مضمون اینکه خطاب معلوم کرد که باز به بهشت خواهد آمد.

صفحه : 322

یا بَنِی آدَم َ خطاب عام است مر همه فرزندان آدم ع را میگوید قَد أَنزَلنا بدرستیکه ما فرستادیم عَلَیکُم بر شما لِباساً پوششی یعنی بیافریدیم برای

شما لباسها بتدبیرات سماوی و اسباب نازله از آسمان و ازین قبیل است و انزل لکم من الانعام پس بیان فائده لباس میکند و میفرماید یُوارِی میپوشد آن لباس سَوآتِکُم عورات شما را وَ رِیشاً و دیگر فرستادیم لباسیکه بدان آرایش کنید خود را گفته اند لباس آنست که عورت را بپوشد آنچه ورای آنست از جامها آنرا ریش گویند و در تفسیر امام زاهد رح فرمود که لباس آنست که از پنبه باشد و ریش از ابریشم و پشم و کتان بود و گفته اند ریش امتعه خانه بود وَ لِباس ُ التَّقوی و پوشش تقوی یعنی لباسی که برای تواضع پوشند چون پشمینها و جامهای درشت ذلِک َ خَیرٌ آن بهترست از لباسهای نرم و متکلف که متجبران میپوشند و گفته اند لباس پرهیز جامهای حرب ست چون زره و خفتان که وقایه محارب باشد از اثر تیغ و نیزه و تیر و نزد محققان لباس التقوی اطاعت است که عیب آدمی بدان پوشیده میشود چنانچه عورت شخص بدان مستور میگردد و گفته اند که لباس التقوی عفت است که آن فرو فرستادن لباس است یا حیا یا ترس الهی یا التزام طریقه، خیر و در بحر الحقایق آمده که لباس بر دو گونه است لباس فتوی و آن مفوض بامر شریعت است و لباس تقوی و آن متعلق بحکم حقیقت است از لباس فتوی همین بدن بهره مند است که ستر سوءت او میشود و از لباس تقوی هر یک را از دل و روح و سر و خفی بهره دارند و بهر یکی چیزی پوشیده میگردد و بهره دل از لباس تقوی صدق

است در طلب مولی و بدان پوشیده میشود سوءت طمع دنیا و ما فیها و حظّ روح از لباس تقوی محبت حق است سبحانه و تعالی و بدان مستور گردد سوءت تعلق بغیر مولی و نصیب سر ازین لباس نیست الا شهود انوار لقا و بدان پوشیده شود سوءت رویت ما سوا اللّه و بهره خفی از لباس تقوی بقای او است به هویت حق و بدان پوشیده میگردد سوءت هویت خلق یعنی همه تعیّنات مضمحل و متلاشی گردد و حجاب پندار از سر وجودات متکثره در کشیده آید و سر لمن الملک الیوم بر غرفه وحدت قهاری جلوه نماید مثنوی مالک ملک او است او خود مالک است غیر ذاتش کل شی ء هالک است کل شی ء ما خلا اللّه باطل ان ّ فضل اللّه علیهم باطل هالک آید پیش وجهش هست و نیست هستی اندر نیستی خود طرفه ایست ذلِک َ مِن آیات ِ اللّه ِ آن فرو فرستادن لباسهای فضل و رحمت خداوند است که بدان سوءات آدمیان را بپوشید و ایشانرا از خصف برگ درخت مستغنی گردانید لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون َ تا باشد که ایشان پند گیرند و قدر اینکه نعمت بشناسند یا بَنِی آدَم َ ای فرزندان آدم لا یَفتِنَنَّکُم ُ الشَّیطان ُ پر حذر باشید که شما را در فتنه نیندازد شیطان و با شما مکر نه کند و شما را از راه حق بیرون نبرد کَما أَخرَج َ چنانکه بیرون آورد أَبَوَیکُم پدر و مادر شما را مِن َ الجَنَّهِ از بهشت یَنزِع ُ عَنهُما برمیکشید از ایشان لِباسَهُما جامه ایشانرا لِیُرِیَهُما تا بنماید، هر یک از ایشان سَوآتِهِما عورات ایشانرا یعنی سبب آن شد که ابوین شما مکشوف العورت گشتند و

از بهشت بیفتادند پس شما نیز از مکر او حذر کنید إِنَّه ُ یَراکُم بدرستیکه ابلیس می بیند شما را هُوَ وَ قَبِیلُه ُ او و لشکر او مِن حَیث ُ لا تَرَونَهُم از جائیکه شما ایشانرا نه می بینید یعنی اجسام ایشان از غایت رقت و لطافت در نظر شما نمی آید و ایشان اجسام شما را بواسطه غلظت و کثافت می بینند پس حذر از چنین دشمن لازم ترست إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطِین َ بدرستیکه ما گردانیده ایم دیوان را أَولِیاءَ دوستان لِلَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ مر آنان را که ایمان نمی آرند یعنی بواسطه جنسیت و مناسبت دیوان را دوست کافران ساخته ایم.

صفحه : 323

وَ إِذا فَعَلُوا و چون بکنند کفار و مرتکب شوند فاحِشَهً عمل زشت را چون بت پرستی و تحریم بحیره و سائبه و امثال آن و چون کسیکه ایشانرا از ان نهی کند قالُوا گویند از روی تقلید وَجَدنا عَلَیها یافته ایم برین عمل زشت آباءَنا پدران خود را وَ اللّه ُ أَمَرَنا بِها و خدای فرموده است ما را باین فاحشه پس تقلید را بافترا جمع کنند قُل بگو ای محمّد ص إِن َّ اللّه َ بتحقیق که خدای لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ نمی فرماید بزشتی و ناپسندی در قول و فعل چه سنت الهی بر آن جاری شده که امر میکند بمکارم خصال و محاسن اخلاق أَ تَقُولُون َ آیا میگوئید شما عَلَی اللّه ِ بر خدای از راه افترا ما لا تَعلَمُون َ آنچه نمیدانید که او فرموده است قُل بگو أَمَرَ رَبِّی فرمود آفریدگار من بِالقِسطِ بعدل و راستی یا بتوحید که سر همه راستیهاست وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم و راست کنید رویهای خود را بقبله عِندَ کُل ِّ مَسجِدٍ نزدیک هر زمان سجودی یا

مکان سجودی و مراد از سجود نماز است یا توجه کنید بعبادت خدای چون وقت نماز در رسد نزدیک هر مسجدی که باشید و تاخیر مکنید بآن جهت که در مساجد خویش گذارید وَ ادعُوه ُ و به پرستید خدای را مُخلِصِین َ در حالتی که پاک کنندگان باشید لَه ُ الدِّین َ برای خدا اطاعت را کَما بَدَأَکُم همچنانکه بیافرید شما را در ابتدای خلق تَعُودُون َ باز خواهید گشت بوی یا جزا دهد شما را بر عملها یا چنانکه شما را از خاک بیافرید باز بخاک عود خواهید کرد فَرِیقاً هَدی گروهی را راه راست نمود بآنکه توفیق داد بایمان وَ فَرِیقاً و گمراه کرد گروهی را بخذلان و چنان کرد حَق َّ عَلَیهِم ُ الضَّلالَهُ سزاوار گشت بر ایشان گمراهی بمقتضای قضای سابق یفعل اللّه ما یشاء إِنَّهُم ُ بدرستیکه اینکه گمراهان اتَّخَذُوا الشَّیاطِین َ فراگرفتند دیوان را أَولِیاءَ دوستان خود که فرمان ایشان بردند مِن دُون ِ اللّه ِ بدون خدای وَ یَحسَبُون َ و گمان بردند و پنداشتند أَنَّهُم مُهتَدُون َ که ایشان راه یافتگان اند و فی نفس الامر نه چنان اند.

صفحه : 324

یا بَنِی آدَم َ بعضی برانند که اینکه خطاب عام است و اکثر مفسران گویند که خاص است به مسلمانان چه بنو ثقیف و جماعتی دیگر از مشرکان عرب بودند که مرد و زن ایشان برهنه طواف میکردندی و بدان تجرید تبری از ذنوب تفاول نمودندی و بنی عامر از ایام احرام از خوردن حیوان مجتنب بوده و باندکی از طعام قناعت کرده آنرا اطاعت دانستندی و تعظیم کعبه خیال بستندی اهل اسلام گفتند ما باحیاء اینکه تعظیم و تکریم سزاوارتریم حق تعالی ایشانرا تحذیر

فرمود و گفت خُذُوا فراگیرید زِینَتَکُم جامهای خود را که بدان آراسته اید عِندَ کُل ِّ مَسجِدٍ نزدیک هر مسجدی که آنرا طواف میکنید یا در ان نماز میگزارید و مراد ازین جامه نیکوترین و پاک ترین لباسها است که در وقت نماز پوشند و گفته اند زینت شانه کردن محاسن است و امام قشیری قدس سرّه میگوید مراد زینت سرایر است نه آرائش ظواهر یعنی خشوع و اخلاص مخصوص بیک محل نیست بلکه در همه اماکن و مساجد باید و در کشف الاسرار آورده که زینت بزبان علم ستر عورت است برای نماز و بجنان کشف حضور دل است برای عرض راز و نیاز بیت ذوق طاعت بیحضور دل نیابد هیچکس طالب حق را دل حاضر درین درگاه بس وَ کُلُوا و بخورید یعنی در ایام احرام گوشت و چربی و غیره آن از ماکولات وَ اشرَبُوا و بیاشامید شیر و سائر مشروبات طیبات بخورید و بیاشامید وَ لا تُسرِفُوا و از حد مگذرید به تحریم طعام حلال یا بافراط طعام و مشروبات و حرص در خوردن آن إِنَّه ُ بدرستیکه خدای لا یُحِب ُّ المُسرِفِین َ دوست نمیدارد اسراف کنندگانرا یعنی آنها که زیاده از سیری بخورند و در کتاب قوت القلوب فرموده که دوبار خوردن در روز اسراف است و از بعضی سلف نقل میفرماید که اسراف آنست که هر چه آنرا دل او آرزو کند بخورد و ذلیل و ذمیم ترین مردمان آنست که همّت او تمام مصروف باشد بفکر طعام و شراب و در ابیات حقایق سمات سلسله الذهب مذکور است نظم خواجه را بین که از سحر تا شام دارد اندیشه شراب و طعام

شکم از خوشدلی و خوشحالی گاه پر میکند گهی خالی فارغ از خلد و ایمن از دوزخ جای او مزبله است یا مطبخ شیخ الاسلام عبد اللّه انصاری قدس سره فرموده که اگر همه دنیا را لقمه سازی و در دهان درویشی نهی اسراف نباشد و اسراف آن باشد که بی رضای حق سبحانه صرف کنی قطعه یک جوانی که خیر دایم داشت پند میداد راهبی در دیر کای پسر خیر نیست در اسراف گفت اسراف نیست اندر خیر قُل بگو مَن حَرَّم َ که حرام کرده است زِینَهَ اللّه ِ آرایشی که خدای مقرر فرمود یعنی جامهای متنوع الَّتِی آن زینتی که بمحض قدرت خود أَخرَج َ بیرون آورد لِعِبادِه ِ برای بندگان خود از نباتات چون پنبه و کتان و از حیوانات چون پشم و حریر و از معادن چون زره و خود وَ الطَّیِّبات ِ و دیگر که حرام کرده است از پاکیزه ها مِن َ الرِّزق ِ از روزی یعنی متلذذات ماکل و مشارب از لحوم و دسوم و البان یا حلالات آن چون بحیره و سائبه و جز آن قُل هِی َ بگو اینکه زینت و طیبات لِلَّذِین َ آمَنُوا برای کسانی است که ایمان آورده اند یعنی اینها باصالت برای مومنان است فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا اما کفار و فجّار به تبعیت شریک ایشان اند در آن لیکن نعیم جاودانی اهل ایمان را خواهد بود خالِصَهً پاکیزه و بی شریک یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز کَذلِک َ همچنانکه تفصیل کردیم اینکه حکمها را نُفَصِّل ُ الآیات ِ تفصیل میکنیم نشانهای احکام دیگر یا دلائل توحید را مبین میسازیم لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که فهم دارند و میدانند.

صفحه

: 325

قُل بگو ای محمّد ص إِنَّما جزین نیست حَرَّم َ که حرام کرد رَبِّی َ آفریدگار من الفَواحِش َ گناهان کبیره را که موجب عقوبت عظیم است ما ظَهَرَ مِنها آنچه پیداست از ان چون کفر وَ ما بَطَن َ و آنچه نهان است چون نفاق وَ الإِثم َ و حرام کرد گناهی را که بر آن حد مقرر نیست چون صغایر وَ البَغی َ و حرام ساخت ستمکاری یا کبر را بِغَیرِ الحَق ِّ بناحق و اینکه تاکیدست چه ظلم و کبر بحق نخواهد بود وَ أَن تُشرِکُوا و دیگر حرام کرد آنرا که شرک آرید بِاللّه ِ بخدا و شریک گیرید در عبادت او ما لَم یُنَزِّل آن چیزیرا که خدا نفرستاده است بِه ِ بپرستش او سُلطاناً حجتی و برهانی وَ أَن تَقُولُوا و آنرا نیز حرام کرده است که بگوئید به دروغ و افترا کنید عَلَی اللّه ِ بر خدای ما لا تَعلَمُون َ آنچه نمیدانید از تحریم حرث و انعام و برهنه شدن در طواف بیت الحرام وَ لِکُل ِّ أُمَّهٍ و مر هر گروهی راست أَجَل ٌ مدتی که خدای تعالی تقدیر کرده است مر حیات ایشانرا و گفته اند هر امتی را غیر از مومنان وقتی است که در ان عذاب استیصال بر ایشان فرود آید فَإِذا جاءَ پس چون بیاید أَجَلُهُم وقت عذاب و هلاک ایشان یا چون آن مدتی مقرر بسرآید لا یَستَأخِرُون َ ساعَهً واپس نیایند از ان اجل ساعتی و ساعت در عرف اقصر اوقات را گویند و مراد از ساعت منجمان است وَ لا یَستَقدِمُون َ و پیشی نگیرند بر آن اجل بیت اجل چون فرود آید از پیش و پس پس نمودند پیش

نگذاردت یک نفس یا بَنِی آدَم َ خطاب با مشرکان عرب ست إِمّا یَأتِیَنَّکُم چون بیایند بشما رُسُل ٌ مِنکُم پیغمبران از شما بزبان شما و اصح آنست که خطاب عام دارند یعنی ای فرزندان آدم چون بیایند فرستادگان بشما از انواع شما یَقُصُّون َ عَلَیکُم بخوانند بر شما آیاتِی آیتهای کتاب مرا یا خبر دهند شما را باحکام شریعت فَمَن ِ اتَّقی پس هر که بپرهیزد از شرک و تکذیب وَ أَصلَح َ و باصلاح آرد عمل خود را فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم پس هیچ ترسی نیست بر ایشان یعنی از هر چه می ترسند از ان ایمن شوند وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نه ایشان اندوهناک گردند بلکه بهر چه امید میدارند بهمان برسند وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا و آنانکه دروغ شمردند بِآیاتِنا آیتهای ما را یعنی تکذیب رسل کردند بردّ آیات ما وَ استَکبَرُوا و کبر آوردند و تعظیم نمودند یعنی سرکشی کردند عَنها از ایمان بدلایل وحدت ما أُولئِک َ آن گروه أَصحاب ُ النّارِ ملازمان آتش اند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در ان آتش باقی اند ببقای ابدی.

صفحه : 326

فَمَن أَظلَم ُ پس کیست ستمکارتر یعنی کافرتر مِمَّن ِ افتَری از کسیکه بربندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدا دروغی بآنکه گوید زن و فرزند و شریک دارد أَو کَذَّب َ بِآیاتِه ِ یا به دروغ شمرد آیات منزله او را و اینکه نیز انکار نبوت ست أُولئِک َ آن گروه مفتریان و مکذبان یَنالُهُم برسد بدیشان نَصِیبُهُم بهره ایشان مِن َ الکِتاب ِ از لوح محفوظ یعنی آنچه بقلم تقدیر نوشته شده از عذاب و نکال ایشان بدیشان رسد یا بیابند جزای آنچه نوشته شده در دفتر عمل ایشان یا بهره گیرند

از روزی که نوشته شده برای ایشان حَتّی إِذا جاءَتهُم تا وقتی که بیایند بایشان رُسُلُنا فرستادگان ما که ملک الموت و اعوان اویند یَتَوَفَّونَهُم فرا گیرند یعنی قبض کنند ارواح ایشان را قالُوا گویند فرشتگان با ایشان از روی توبیخ و تقریع أَین َ ما کجااند آن بتان که پیوسته کُنتُم تَدعُون َ بودید که میخوانید و می پرستید ایشان را مِن دُون ِ اللّه ِ بدون خدای تا امروز منع کنند عذاب خدای را از شما قالُوا گویند کافران که آنها ضَلُّوا عَنّا گم شدند از ما یعنی غایب گشتند و هیچ مددی از ایشان بما نرسید وَ شَهِدُوا و گواهی دهند عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای خود أَنَّهُم کانُوا بآنکه ایشان بودند کافِرِین َ ناگرویدگان قال َ گوید خدای یا یکی از ملائکه روز قیامت ایشان را ادخُلُوا درآیید فِی أُمَم ٍ قَد خَلَت در میان امتان که درگذشته اند مِن قَبلِکُم پیش از شما هم بر دین و آئین شما مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ از پری و آدمی مراد کافران گذشته اند ازین دو طائفه که حق سبحانه و تعالی گوید در آئید با هم فِی النّارِ در آتش دوزخ هرکرا از ایشان عناد و تکبّر بیشتر باشد او را بیشتر باشد او را بیشتر بآتش درآرند کُلَّما دَخَلَت هرگاه درآیند أُمَّهٌ گروهی بدوزخ لَعَنَت أُختَها لعنت کنند گروهی دیگر را که همدینان ایشان باشند و بر یک کیش و ملّت مرده باشند چنانچه جهودان جهودان را لعنت می کنند و ترسایان ترسایانرا و گبران گبرانرا و علی هذا القیاس حَتّی إِذَا ادّارَکُوا تا وقتی که بیکدیگر رسند فِیها جَمِیعاً همه ایشان در آتش قالَت أُخراهُم گویند آنها که پس روانند

و از پی درآمدگان لِأُولاهُم برای آنها که پیشوایانند یعنی در باره ایشان گویند رَبَّنا ای پروردگار ما هؤُلاءِ اینکه گروه أَضَلُّونا گمراه کرده اند ما را فَآتِهِم پس بده ایشانرا عَذاباً ضِعفاً عذاب دو چندان که ما را هست مِن َ النّارِ از آتش دوزخ یک قسم برای گمراهی ایشان و یک قسم برای گمراه ساختن دیگران قال َ فرماید خدای تعالی لِکُل ٍّ ضِعف ٌ مر همه را عذاب دوباره است پیشوایان را بجهت ضلال و اضلال و پس روان را بواسطه کفر و تقلید وَ لکِن لا تَعلَمُون َ و لیکن ایشان نمی دانند حفص بخطاب میخواند یعنی شما نمیدانید و از عذاب یکدیگر خبر ندارید.

صفحه : 327

وَ قالَت أُولاهُم و گویند پیش روان لِأُخراهُم مر پی روان را فَما کان َ لَکُم پس نیست شما را عَلَینا مِن فَضل ٍ بر ما افزونی که بدان استحقاق تخفیف عذاب داشته باشید بلکه ما و شما در کفر برابریم فَذُوقُوا العَذاب َ پس بچشید عذاب را بِما کُنتُم تَکسِبُون َ به سبب آنکه بودید که کسب می کردید از کفر و اضلال اکنون حواله عذاب بدیگری مکنید إِن َّ الَّذِین َ کَذَّبُوا بدرستی و راستی آنها که بدروغ داشتند بِآیاتِنا آیتهای ما را از قرآن و دلائل قدرت وَ استَکبَرُوا عَنها و سرکشی کردند از گرویدن بآن و فرمانبرداری آن لا تُفَتَّح ُ گشوده نشود لَهُم برای دعای ایشان یا بجهت نزول رحمت بدیشان أَبواب ُ السَّماءِ درهای آسمان یا برای اعمال و ارواح ایشان در آسمان نکشایند بلکه آنها را بسجین برند که در زیر زمین هفتم است و برای روح و عمل مومنان بگشایند و آنرا بعلیین برند که بالای آسمان هفتم است

وَ لا یَدخُلُون َ الجَنَّهَ و درنیایند اینکه مکذبان و متکبران در بهشت حَتّی یَلِج َ الجَمَل ُ تا وقتی که که درآید شتر فِی سَم ِّ الخِیاطِ در سوراخ سوزن و اینکه صورت هرگز وجود نگیرد پس کافر هرگز در بهشت نرود وَ کَذلِک َ و مانند اینکه پاداش منکر نَجزِی المُجرِمِین َ جزا دهیم مجرمانرا یعنی کافران را لَهُم مر ایشان را باشد مِن جَهَنَّم َ از آتش دوزخ مِهادٌ فراشی که بر آن نشینند وَ مِن فَوقِهِم و از زبر ایشان غَواش ٍ پوششها باشد هم از ان یعنی زیر و زبر ایشان آتش باشد وَ کَذلِک َ و مثل جزای اینکه گروه نَجزِی الظّالِمِین َ پاداش دهیم جمیع کافران را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند بخدای وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای شایسته کردند چون تصدیق رسل و فرمانبرداری کتاب و چون اعمال صالحه بسیار است و ارتکاب تمام آن فوق طاقت بشر است می فرماید لا نُکَلِّف ُ تکلیف نمی کنیم و نمی فرمائیم نَفساً هیچ تنی را إِلّا وُسعَها مگر آنچه قادر باشد بر آن و تواند بجا آوردن آن و اینکه جمله معترضه بود میان مبتدا و خبر مبتدا آنست آنها که ایمان آوردند و عمل صالح کردند و خبر اینکه أُولئِک َ آن گروه أَصحاب ُ الجَنَّهِ ملازمان بهشت اند هُم فِیها خالِدُون َ ایشان در بهشت باقی و دایم اند.

صفحه : 328

وَ نَزَعنا و بیرون بریم ما فِی صُدُورِهِم آنچه در سینهای بهشتیان بود مِن غِل ٍّ از کینه و حسد و آنچه اسباب عداوت باشد تَجرِی میرود مِن تَحتِهِم ُ الأَنهارُ از زیر مساکن ایشان جوئیها برای زیادتی لذت سرور ایشان وَ قالُوا و گویند اهل بهشت چون منازل خود را به بینند الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی

حمد و ثنا مر آن خدای را که بفضل خود هَدانا راه نمود ما را لِهذا بدین مقام یا بعملی که اینکه منزل جزای آن است وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی َ و نبودیم ما که بقوت خود راه می توانستیم یافت لَو لا أَن هَدانَا اللّه ُ اگر نه خدای ما را راه نمودی و اینکه شکری است که بهشتیان به نعمت هدایت ادا کنند زیرا که بی توفیق رفیق الهی سلوک اینکه طریقه میسر نشود و بی بدرقه عنایت نامتناهی هیچ سالک بمقصود مراد نرسد رباعی گر بدرقه لطف تو ننماید راه از راه تو هیچ کس نگردد آگاه و آنانکه بره رسند و باید رفتن توفیق رفیق ار نشود واویلاه لَقَد جاءَت دیگر میگویند بهشتیان بدرستی که آمدند رُسُل ُ رَبِّنا فرستادگان پروردگار ما بِالحَق ِّ براستی و ما بمدد ایشان راه بتوحید یافتیم وَ نُودُوا و ندا کرده شوند ای اهل بهشت أَن تِلکُم ُ الجَنَّهُ اینکه آن بهشت است که وعده داده شده بودید أُورِثتُمُوها میراث داده شدید آنرا بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل می کردید بر طریق شریعت و موافق سنت بهشت را میراث گفت زیرا که عطای بیرنج است و دیگر آنکه میراث گرفتگانند از کافران چنانچه در خبر آمده که هیچکس نباشد الا که مر او را منزلی باشد در بهشت و منزلی در دوزخ پس کافران منازل مومنان را میراث گیرند در دوزخ و منازل کافران بمؤمنان رسد در بهشت وَ نادی أَصحاب ُ الجَنَّهِ و ندا کنند اهل بهشت أَصحاب َ النّارِ اهل دوزخ را و از روی شماتت گویند أَن قَد وَجَدنا بدرستی که ما یافتیم ما وَعَدَنا رَبُّنا آنچه وعده کرد

بود ما را پروردگار ما از مثوبتها حَقًّا راست و بی شبه فَهَل وَجَدتُم پس آیا شما یافتید ما وَعَدَ رَبُّکُم آنچه وعده کرد بود شما را آفریدگار شما را عقوبتها حَقًّا راست و درست و بی شبه قالُوا نَعَم گویند دوزخیان که آری یافتیم آنرا چنانچه خدای گفته بود فَأَذَّن َ پس آواز دهد مُؤَذِّن ٌ آواز دهنده گویند اسرافیل باشد که ندا کند بَینَهُم میان بهشتیان و دوزخیان أَن لَعنَهُ اللّه ِ بدرستیکه لعنت خدای عَلَی الظّالِمِین َ بر کافران است که وضع عبادت کرده اند در غیر موضعش.

صفحه : 329 الَّذِین َ یَصُدُّون َ آنانکه بازمیداشتند مردمانرا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدا وَ یَبغُونَها و می طلبیدند از برای حق عِوَجاً کجی و ناراستی یعنی عیب می جستند در دین خدا وَ هُم بِالآخِرَهِ و ایشان بسرای آخرت کافِرُون َ ناگرویدگان بودند وَ بَینَهُما و میان بهشت و دوزخ حِجاب ٌ راه پرده ایست با میان اهل بهشت و دوزخ حاجزی است چون باره شهر که اهل دوزخ به بهشت نخواهند رفت کما قال فضرب بینهم بسور و آن حجاب را اعراف گویند امام زاهد فرموده که اعراف تلی باشد از مشک سفید وَ عَلَی الأَعراف ِ رِجال ٌ و بر اعراف مردمان باشند مشرف بر بهشت و دوزخ یَعرِفُون َ بشناسند اینکه رجال کُلًّا همه اهل بهشت و دوزخ را بِسِیماهُم بعلامتهای ایشان چه بهشتیان سفید رو و دوزخیان سیاه رو باشند و اینکه موضع را بجهت آن اعراف گویند که ساکنان آن عارفند باحوال فریقین و اینها انبیاء ع باشند یا شهدا یا افاضل مومنان یا ملائکه بر صورت رجال و بودن ایشان بر اعراف دلیل فضل و

کرامت ایشان باشد چه از آنجا منازل خود را در بهشت می بینند و از ان متلذذ می گردند و عذاب دوزخ را مشاهده می کنند و بخلاصی از ان مبتهج و مسرور می باشند و در تفسیر امام ثعلبی رح منقول ست از إبن عباس رض که اعراف موضعی بلند از صراط که عباس و حمزه و علی و جعفر طیار رض بر آنجا باشند و دوستان خدا را بشناسند بتازگی و سفید روی و دشمنان خدا را دانند به تیرکی و سیاه روئی و گویند بر اعراف کسانی باشند که حسنات و سیئات ایشان مساوی باشند یا یکی از ابوین ایشان راضی بود و یکی نه و یا موحدان باشند مقصر در عمل و بدین قول بودن ایشان بر اعراف بجهت نقص ثواب ایشان باشد از استحقاق دخول بهشت وَ نادَوا و ندا می کنند اصحاب اعراف أَصحاب َ الجَنَّهِ اهل بهشت را یعنی چون در بهشت نگرند اهل بهشت را بر سبیل تهنیت گویند أَن سَلام ٌ عَلَیکُم و تحیت خدای بر شما باد یا خوش حالی شما که بدار السلام بسلامت رسیدید لَم یَدخُلُوها هنوز اهل اعراف در بهشت درنیامده باشند وَ هُم یَطمَعُون َ و ایشان طمع میدارند که درآیند قولی آنست که آخرین کسان که به بهشت درآیند ایشان باشند و در سفر رابع از فتوحات مکیه مذکورست که میزان حساب و سیئات اهل اعراف مساوی باشد و ایشان هم در بهشت می نگرند و هم در دوزخ دخول هیچ کدام را مرجحی نبود پس چون خلق را بسجود خوانند و آن آخرین تکلیفی ست روز قیامت اهل اعراف سجده کنند و میزان حسنات

ایشان را حج گردد و به بهشت درآیند وَ إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم و هرگاه که چشمهای ایشان را بگردانند و در تفسیر زاهدی فرموده که حق سبحانه و تعالی فرشته را فرماید تا روی ایشان بگرداند تِلقاءَ أَصحاب ِ النّارِ بسوی دوزخیان قالُوا ایشان پناه گیرند بخدا و گویند رَبَّنا ای آفریدگار ما لا تَجعَلنا مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ مدار ما را با گروه ظالمان یعنی میان ما و ایشان در دوزخ جمع مکن.

صفحه : 330 وَ نادی أَصحاب ُ الأَعراف ِ و آواز دهند اصحاب اعراف رِجالًا یَعرِفُونَهُم مردانی را که بشناسند ایشان را بِسِیماهُم بعلامات ایشان از سواد وجه و زرقه عین و آن شناختگان رؤسای کفره باشند چون ولید مغیره و ابو جهل و عاص بن وائل و امثال ایشان از مشرکان که در دنیا می گفتند که خدا امثال بلال و عمار و صهیب که فقرای صحابه اند رض به بهشت برد و ما را بدوزخ هرگز چنین نباشد و سوگند می خورند که خدای بندگان و شبانان ما را بر تفضیل نکند قالُوا گویند ایشانرا اهل اعراف که شما در عذابید ما أَغنی عَنکُم دفع نه کرد از شما عذاب را جَمعُکُم مالی که جمع می کردید یا کثرت انصار و اعوان شما وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون َ و آنچه بودید که گردن کشی می کردید از سخن حق یعنی استکبار شما مانع عذاب شما نشد پس اهل اعراف اشارت کنند بسوی بلال و عمار و سلمان و خباب و صهیب و امثال ایشان رض و کافران را گویند أَ هؤُلاءِ نه اینکه گروه الَّذِین َ آنانند که در دنیا أَقسَمتُم سوگند میخوردید که البته لا یَنالُهُم ُ اللّه ُ بِرَحمَهٍ خدای

هرگز نرساند بدیشان بخشایش خود را حالا برحمت حق ایشان در بهشت اند و چون اصحاب اعراف ازین سخن فارغ گردند حق سبحانه بکرم خود ایشان را گوید ادخُلُوا الجَنَّهَ درآیید به بهشت لا خَوف ٌ عَلَیکُم هیچ ترسی نیست بر شما از مخاوف و شداید وَ لا أَنتُم و نه شما تَحزَنُون َ اندوهناک شوید از فوت مطالب و مقاصد إبن عباس رض فرمود که چون اهل اعراف به بهشت درآیند دوزخیان را طمع فرح بعد الیاس پدید آید گویند خدایا ما را خویشانند در بهشت دستوری ده تا بایشان سخن گوئیم حق سبحانه اذن فرماید تا بهشتیان در دوزخیان نگرند و خویشان خود را نشناسند چه خلقت ایشان متغیر شده باشد اما دوزخیان ایشان را بشناسند و بنام و کنیت ایشان را بخوانند از ایشان شراب و طعام بهشت خواهند چنانچه میفرماید وَ نادی أَصحاب ُ النّارِ و آواز دهند دوزخیان أَصحاب َ الجَنَّهِ بهشتیان را و توقع کنند أَن أَفِیضُوا عَلَینا آنکه بریزید بر ما مِن َ الماءِ از آب بهشت بدان مقدار که تشنگی ما را ببرد أَو مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ یا بدهید ما را از آنچه روزی کرده است شما را خدای از سایر اشربه یا انواع طعام تا بخوریم قالُوا گویند بهشتیان در جواب ایشان إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای حَرَّمَهُما حرام کرده است طعام و شراب بهشت عَلَی الکافِرِین َ بر ناگرویدگان.

صفحه : 331

الَّذِین َ اتَّخَذُوا آنانی که فراگرفته اند دِینَهُم دین خود را لَهواً وَ لَعِباً مشغولی و بازی چه ایشان در عید خود بحوالی کعبه می آمدند و دست میزدند و بازی می کردند وَ غَرَّتهُم ُ الحَیاهُ الدُّنیا و بفریفت مر ایشانرا

زندگانی دنیا و طول مهلت تا از حق فراموش کردند و ندانستند که دنیا غداری است فریبنده و مکاری است بازی دهنده مثنوی در دیده اعتبار خوابی است در رهگذر اجل سرابیست مشغول مشو بسرخ و زردش اندیشه مکن ز گرم و سردش سرمایه آفت است زنهار خود را ز فریب او نگهدار فَالیَوم َ نَنساهُم پس امروز فروگذاریم ایشان را در آتش کَما نَسُوا چنانچه ایشان فروگذاشتند و بر خاطر نه گذرانیدند لِقاءَ یَومِهِم هذا دیدن اینکه روز را وَ ما کانُوا و چنان بودند که از روی عناد بِآیاتِنا یَجحَدُون َ انکار میکردند علامات ربوبیت را یا آیات کتب ما را وَ لَقَد جِئناهُم و هر آئینه آوردیم ما برای اینکه گروه کفار بِکِتاب ٍ فَصَّلناه ُ بکتابیکه بیان کردیم و معانی او مفصل ساختیم هر چه بکار آید در او عَلی عِلم ٍ و اینکه بیان بر علم کردیم یعنی عالم بودیم بوجه تفصیل هُدی ً و آوردیم اینکه کتاب را راه نماینده وَ رَحمَهً و خداوند بخشش لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که میگروند هَل یَنظُرُون َ آیا انتظار می برند کافران یعنی نمی برند و منتظر نیستند إِلّا تَأوِیلَه ُ مگر عاقبت کتاب و حقیت آن را از وعده و وعید یعنی منتظراند آنچه خدای تعالی وعده کرده است درین کتاب از ثواب و عقاب تا به بینند که راست میشود یا نی یَوم َ یَأتِی تَأوِیلُه ُ روزی که بیاید عاقبت کار یعنی ظاهر شود آثار وعده و وعید و آن روز قیامت باشد یَقُول ُ الَّذِین َ گویند آنانکه نَسُوه ُ ترک کردند کتاب مفصل را مِن قَبل ُ پیش ازین در دنیا یعنی چون کافران که بقرآن نگرویدند در آن روز ظاهر گردد

صدق سخن خدای تعالی گویند قَد جاءَت بدرستی که آمده بودند رُسُل ُ رَبِّنا فرستادگان آفریدگار ما بِالحَق ِّ براستی و درستی و ما تکذیب کردیم و آن خطای عظیم بود فَهَل لَنا پس آیا هستند ما را مِن شُفَعاءَ درخواست کنندگان فَیَشفَعُوا لَنا تا شفاعت کنند برای ما امروز أَو نُرَدُّ یا بازگردانیده شویم ما بدنیا فَنَعمَل َ پس ما بکنیم غَیرَ الَّذِی جز آنکه کُنّا نَعمَل ُ بودیم که عمل میکردیم یعنی تصدیق کنیم نه تکذیب و بوحدت قائل شویم نه بشرک پس نه کسی ایشانرا شفاعت کند و نه بدنیا ایشانرا باز آرد قَد خَسِرُوا بدرستیکه زیان کردند أَنفُسَهُم در نفسهای خویش که سرمایه عمر را صرف پرستش بتان کردند وَ ضَل َّ عَنهُم و گم شد از ایشان ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه بودند که افترا میکردند و دروغ می گفتند که بتان شفیعان مااند نزدیک خدای بیت دیروز بدو دلم امیدی میداشت امروز برفت و ناامیدم بگذاشت.

صفحه : 332

إِن َّ رَبَّکُم ُ بدرستی که پروردگار شما علی التحقیق اللّه ُ خداوندی است جامع جمیع صفات کمال الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ او است آنکس که بیافرید آسمانها وَ الأَرض َ و زمین را فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در مقدار شش شبان روز از روزهای دنیا چه قبل از خلق آسمان و زمین روزی که عبارت از مدتیست معین از زمان طلوع شمس تا زمان غروب او نبوده در تبیان گوید که در شش روز از ایام آخرت که هر روز هزار سال دنیا است و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون و قول اوّل اصح و اشهر است و در آفرینش اشیا بتدریج با وجود قدرت بر ایجاد آن

بکلمه کن دلیلی است بر اختیار قادر مختار و اشارتی است برعایت تانّی در امور و ترک عجلت و اضطراب و نکته العجله من الشیطان و التانی من الرحمن مؤید اینکه سخن است و فی المثنوی المعنوی مثنوی مگر شیطان است تعجیل و شتاب خوی رحمن است صبر و احتساب با تانی گشت موجود از خدا تا به شش روز اینکه زمین و چرخها ورنه قادر بود کز کن فیکون صد زمین و چرخ آوردی برون اینکه تانی از پی تعلیم تست صبر کن در کار دیر آید درست ثُم َّ استَوی پس قصد کرد عَلَی العَرش ِ بر آفریدن عرش یا مستولی شد امر او بدان یا مستولی گشت بر آن و تخصص عرش باستیلای حق برو بجهت آن باشد که عرش اعظم مخلوقات است و حقیقت آنست که استواء بر عرش صفتی است مر خدای را بلا کیف و بلا وصف و اینکه از جمله متشابهات قرآن است ما بدو ایمان داریم و تاویل آن بحق بازمیگذاریم یُغشِی اللَّیل َ در میکشد خدای شب تاریک را النَّهارَ در روز روشن یعنی پوشیده میگرداند روشنی روز را بتاریکی شب و عکس اینکه را نگفت اکتفاء باحد الضدین یَطلُبُه ُ میجوید شب روز را یعنی از پی او درمی آید حَثِیثاً شتاب کننده و روز نیز بسرعت طالب شب است وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و بیافرید آفتاب و ماه را وَ النُّجُوم َ و ستارگان را مُسَخَّرات ٍ بِأَمرِه ِ رام شدگان بفرمان او أَلا لَه ُ الخَلق ُ وَ الأَمرُ بدانید که خدای راست آفریدن بدائع مخلوقات و فرمان نافذ یا مر او راست هرچه آفریده شد و تصرف در

آنها داشت تَبارَک َ اللّه ُ بزرگ است خدای بوحدانیت در الوهیت و فردانیت در ربوبیت رَب ُّ العالَمِین َ آفریدگار همه عالمیان است ادعُوا رَبَّکُم بخوانید پروردگار خود را تَضَرُّعاً بزاری وَ خُفیَهً و پوشیدگی یعنی هم بظاهر و هم بباطن او را بشناسید و او را پرستید تضرع نشانه احتیاج انسان است و نهان داشتن دلیل از اخلاص و محتاج مخلص را روی ناامیدی نیست مصرعه نومید نیم که ناامیدی کفر است إِنَّه ُ بدرستی که خدای لا یُحِب ُّ المُعتَدِین َ دوست نمیدارد از حد درگذرندگان را یعنی آنها که دعای بد کنند در حق نامستحق یا در دعا فریاد کنند تا بر یا آمیخته شود یا چیزی طلبند از خدای که لائق آن نباشد چون رتبه انبیا و صعود بر مدارج سما وَ لا تُفسِدُوا و فساد مکنید فِی الأَرض ِ در زمین بکفر یا ظلم بَعدَ إِصلاحِها بعد از اصلاح آن بایمان یا بعدل وَ ادعُوه ُ و بخوانید خدایرا خَوفاً از بیم عقاب او وَ طَمَعاً و بامید ثواب او إِن َّ رَحمَت َ اللّه ِ بدرستیکه رحمت خدای قَرِیب ٌ مِن َ المُحسِنِین َ نزدیک است به نیکوکاران و ایشان یا محسن العمل اند چون عابدان یا محسن الامل چون عاصیان که امید همه برحمت بی غایت و فضل بی نهایت او است در مناجات شیخ الاسلام است که خدایا اگر وفاداران بتو امید دارند جفاکاران نیز بغیر از تو پناهی ندارند بیت من اگر جفاست کارم بتو بس امیدوارم بجز از تو کس ندارم که تو منبع وفائی.

صفحه : 333

وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکه یُرسِل ُ الرِّیاح َ میفرستد بادهای

چهارگانه را بُشراً مژده دهندگان بَین َ یَدَی رَحمَتِه ِ پیش از آمدن باران حَتّی إِذا أَقَلَّت تا چون بردارند بادها سَحاباً ثِقالًا ابرهای گران بار را گفته اند که باد صبا ابر را از زمین برانگیزد و باد شمال همه را جمع کند و باد جنوب بباریدن قطرات درآرد و باد دبور بعد از باریدن همه را متفرق سازد و بر هر تقدیر چون ابر را بردارند سُقناه ُ برانیم ما آن ابر را لِبَلَدٍ مَیِّت ٍ برای احیاء زمین مرده فَأَنزَلنا پس فرو فرستیم بِه ِ الماءَ بدین ابر آب را بر آن زمین فَأَخرَجنا بِه ِ پس بیرون آریم بدان آب مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ از هر نوع میوها کَذلِک َ همچنانکه زمین مرده را به نبات زنده کردیم نُخرِج ُ المَوتی زنده کنیم و بیرون آریم بدان آب مردگان را از قبرهای ایشان و احیاء ارض که نمود را احیاء اموات است بیان کردیم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ تا شاید که شما دریابید و بقیامت بگروید و بدین صورت بدان معنی استدلال کنید وَ البَلَدُ الطَّیِّب ُ و زمین پاک از سنگ و ریگ که شایسته و صالح زراعت باشد یَخرُج ُ نَباتُه ُ بیرون می آید رستنی او بِإِذن ِ رَبِّه ِ بفرمان خدای و مشیت او که بیرون می آرد بآسانی و خوبی وَ الَّذِی خَبُث َ و آن زمین که ناپاک بود و شوره ناک لا یَخرُج ُ بیرون نیاید گیاه او إِلّا نَکِداً مگر اندکی که در ان هیچ نفعی نباشد اینکه مثلی ست که حق سبحانه و تعالی ایراد فرمود در شان مومن و کافر تشبیه کرده است دل مومن را بزمین پاکیزه و دل کافر را بزمین شوره زار پس هرگاه که باران مواعظ از سحاب کلام رب ّ الارباب بر دل

مؤمن بارد انوار طاعات و عبادات بر جوارح او ظاهر گردد و چون کافر استماع سخن حق کند زمین دلش تخم نصیحت قبول نکند و ازو هیچ صفتی که بکار آید بظهور نیاید بیت زمین شوره سنبل بر نیارد درو تخم عمل ضائع مگردان کَذلِک َ همچنانکه اینکه مثل بیان کردیم نُصَرِّف ُ الآیات ِ میگردانیم اینکه آیت ها و ضرب امثال در فنون احوال می کنیم لِقَوم ٍ یَشکُرُون َ برای گروهی که شکر نعمت فهم و ادراک بجا آرند و درین مثلها تفکر فرموده بهره اعتبار بردارند لَقَد أَرسَلنا بدرستی که ما فرستادیم نُوحاً نوح بن ملک إبن متوشلخ بن ادریس ع را وقتی که پنجاه ساله بود إِلی قَومِه ِ بسوی قوم او که اکثر اولاد قابیل بودند و بت می پرستیدند فَقال َ یا قَوم ِ پس گفت نوح ع ای گروه من اعبُدُوا اللّه َ بپرستید خدای را بیگانگی ما لَکُم نیست مر شما را مِن إِله ٍ غَیرُه ُ هیچ معبودی بجز او پس فرمان وی برید و در عبادت او دیگری را شریک مسازید إِنِّی أَخاف ُ بدرستیکه من میترسم عَلَیکُم بر شما اگر ایمان نیارید عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روزی بزرگ را که یوم الطوفان است یا روز قیامت.

صفحه : 334

قال َ المَلَأُ گفتند بزرگان مِن قَومِه ِ از قوم او إِنّا لَنَراک َ بدرستیکه ما می بینیم ترا ای نوح فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی روشن که ما را از پرستش چندین خدایان بعبادت یک خدای دلالت میکنی قال َ گفت نوح علیه السلام در جواب ایشان یا قَوم ِ ای گروه من لَیس َ بِی ضَلالَهٌ نیست بمن هیچ گمراهی و دوری از طریق حق و صواب وَ لکِنِّی رَسُول ٌ و لیکن من

رسولم مِن رَب ِّ العالَمِین َ از پروردگار عالمیان أُبَلِّغُکُم میرسانم بشما رِسالات ِ رَبِّی پیغامهای پروردگار خویش وَ أَنصَح ُ لَکُم و نصیحت میکنم شما را جهت صلاح شما وَ أَعلَم ُ و میدانم مِن َ اللّه ِ از وحی خدای که بمن آمده ما لا تَعلَمُون َ آنچه شما نمیدانید قوم نوح علیه السّلام عذاب قومی که تکذیب پیغمبر کنند نشنیده بودند و نمیدانستند چون نام پیغام و وحی شنیدند متعجب گشتند نوح ع گفت أَ وَ عَجِبتُم آیا شگفت می دارید و عجب می نمائید أَن جاءَکُم از آنکه بیاید بشما ذِکرٌ پیغامی و وحی مِن رَبِّکُم از پروردگار شما عَلی رَجُل ٍ بر زبان مردی مِنکُم از جنس شما یعنی آدمی همزبان شما لِیُنذِرَکُم تا بیم کند و ترساند شما را از عاقبت کفر و معصیت وَ لِتَتَّقُوا و تا بپرهیزید شما از خشم خدای وَ لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ و تا شاید که شما را ببخشند بسبب آن پرهیز کردن از شرک فَکَذَّبُوه ُ پس دروغ داشتند قوم نوح ع او را و نوح ع دعا کرد بهلاکت قوم خود خدای حکم فرمود تا کشتی بساخت و با مؤمنان بکشتی درآمد حق تعالی طوفان فرستاد و همه کافران را هلاک کرد و نوح ع باهل سفینه سالم ماندند چنانچه حق تعالی میفرماید فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم نوح علیه السلام را از غرق شدن وَ الَّذِین َ مَعَه ُ و آنانرا نیز که با وی بودند فِی الفُلک ِ در کشتی و مجموع ایشان هشتاد تن بودند چهل مرد و چهل زن وَ أَغرَقنَا و غرق ساختیم بطوفان الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آنانرا که بدروغ داشته بودند دلالت وحدانیت ما یا معجزات نوح ع بر نبوّت إِنَّهُم

کانُوا بدرستیکه قوم نوح ع بودند قَوماً عَمِین َ گروهی کوران که از نشانهای وحدانیت نابینا شدند و باقی قصّه نوح علیه السّلام در بعضی آیات و سور خواهد آمد انشاء اللّه تعالی وَ إِلی عادٍ و فرستادیم بسوی عاد أَخاهُم هُوداً برادر ایشان در نسب یعنی خویشاوند ایشان هود ع را و عاد که قبیله باز را بدو باز خوانند چهارم پدر هود اوست و عاد پسر عوض بن ارم بن سام بن نوح است و نزد اهل سیر نام هود عابر است و او پسر صالح بن ارفحشد بن سام بن نوح است و برین قول از ابنای عم عاد باشد و قبیله عاد باشد و قبیله عاد مردم بلندبالا و تناور بودند و از ایشان در تمام روی زمین در آنزمان قبیله عظیم تر نبود و مردم بسیار بودند و مال وافر داشتند و عمر خود را در پرستش بتان میگذرانیدند حق تعالی هود علیه السلام را بر ایشان فرستاد تا بمیان قبیله آمد و ایشانرا بحق دعوت کرد قال َ یا قَوم ِ گفت ای قوم من اعبُدُوا اللّه َ بپرستید خدای را و به یگانگی او قایل شوید ما لَکُم مِن إِله ٍ نیست شما را معبودی غَیرُه ُ بجز وی و بتان مستحق عبادت نیستند أَ فَلا تَتَّقُون َ آیا نمی پرهیزید از عذاب خدای صفحه : 335

قال َ المَلَأُ گفتند گروهی از بزرگان و پیشوایان الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر بودند مِن قَومِه ِ از گروه او چه بعضی از اشراف قوم او مسلمان بودند چون مرثد بن عاد و متابعان و اما کافران گفتند ای هود إِنّا لَنَراک َ بدرستیکه ما ترا می بینیم متمکّن فِی سَفاهَهٍ در بیخردی که دین

قدیم را میگذاری و دین محدث می آری وَ إِنّا لَنَظُنُّک َ و به تحقیق ما گمان می بریم ترا مِن َ الکاذِبِین َ از دروغ گویان در آنچه میگوئی قال َ یا قَوم ِ گفت هود علیه السلام که ای گروه من لَیس َ بِی سَفاهَهٌ نیست مرا خفت عقل و حماقت وَ لکِنِّی رَسُول ٌ و لیکن من فرستاده ام مِن رَب ِّ العالَمِین َ از پروردگار عالمیان أُبَلِّغُکُم میرسانم بشما رِسالات ِ رَبِّی پیغامهای آفریدگار خود را وَ أَنَا لَکُم و من مر شما را ناصِح ٌ أَمِین ٌ نصیحت کننده ام راست گوئی و بی خیانت أَ وَ عَجِبتُم آیا عجب می آید شما را أَن جاءَکُم آنکه بیاید به شما ذِکرٌ پندی یا بیانی مِن رَبِّکُم از پروردگار شما عَلی رَجُل ٍ بر زبان مردی مِنکُم از جنس شما یعنی هم نسب شما که او را دانید و او شما را داند و سبب فرود آمدن ذکر برو آنکه لِیُنذِرَکُم تا بیم کند از عقوبت الهی وَ اذکُرُوا و یاد کنید نعمت خدا را إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ چون گردانید شما را پس نشینان و ساکنان زمین احقاف از حضرموت تا عمان مِن بَعدِ قَوم ِ نُوح ٍ از پس هلاک قوم نوح ع وَ زادَکُم فِی الخَلق ِ و بیفزود شما را در آفرینش بَصطَهً قوتی یا زیادت داد شما را بر آفریدگان غلبه و گفته اند مراد از بصطه طول قامت است که مقدار کوتاه ترین قدهای ایشان شصت گز بوده درازترین صد گز فَاذکُرُوا پس یاد کنید آلاءَ اللّه ِ نعمتهای خدا را لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ تا شاید که شما رستگار شوید قالُوا گفتند آن گروه مر هود ع را أَ جِئتَنا آیا آمده بما لِنَعبُدَ اللّه َ تا بفرمائی ما را که

بپرستیم ما خدا را وَحدَه ُ یگانه و یکتا وَ نَذَرَ و دست بداریم و پرستش فروگذاریم ما کان َ یَعبُدُ آباؤُنا آن چیز را که بودند که می پرستیدند پدران ما از بتان و با هیچ وجه ترک عبادت ایشان نمی کنیم و تو ما را از عذاب میترسانی فَأتِنا بِما تَعِدُنا پس بیار آنچه ما را بوی وعید میکنی إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ اگر هستی تو از راست گویان در نزول عذاب.

صفحه : 336

قال َ گفت هود قَد وَقَع َ بدرستیکه واجب شد عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس ٌ وَ غَضَب ٌ بر شما یا فرود آید بشما از پروردگار شما عذابی و خشمی أَ تُجادِلُونَنِی آیا مجادله میکنید با من فِی أَسماءٍ در کار اینکه نامها یعنی اینکه بتان که هر یک را نامی نهاده اید بعضی را ساقیه میگفتند و گمان ایشان آن بود که باران از ایشان میبارد و برخی را حافظه میخواندند بمظنه آنکه در سفر نگاهبان ایشانند و همچنین رازقه و سالمه و گمان ایشان آن بود که ارزاق و سلامتی احوال از ایشان ست و اینکه الفاظ اسما بودند بی مسمی چه اصنام را که جمادات بودند قدرت بر این ها نه بود پس هود ع فرمود که شما جدال میکنید درین چیزها که از روی جهالت سَمَّیتُمُوها أَنتُم شما نام نهاده اید ایشانرا وَ آباؤُکُم و پدران شما ما نَزَّل َ اللّه ُ بِها نه فرستاده است خدا بجواز عبادت ایشان مِن سُلطان ٍ هیچ حجتی و برهانی و چون حق ظاهر شد و شما بر عناد و مکابره اصرار مینمائید فَانتَظِرُوا پس چشم دارید و منتظر باشید نزول عذاب را إِنِّی مَعَکُم بدرستیکه من نیز بشما مِن َ المُنتَظِرِین َ از منتظرانم

مر او را آورده اند که خدای تعالی سه سال باران از ایشان بازداشت تا بقحط مبتلا شدند و در ان زمان هرگاه بلیّه نازل شدی توجه بموضعی نمودندی که حالا خانه کعبه است و آنجا پشته از ریگ سرخ رنگ بود که مسلم و مشرک رجوع بدانجا کردندی بعد از عرض حاجات و طلب دفع آفات بمطالب فائز شدندی و از مخاوف خلاص یافتندی پس قوم عاد تجهیز آن سفر نموده قیل بن عزه و مرثد بن عاد با هفتاد نفر از اعیان قبیله خود بمکه رفتند و بر معاویه بن بکر از اولاد عملیق بن لاذر که در ان وقت حاکم مکه بوده نزول کردند و بعد از اقامت و وظائف ضیافت اجازت طلبیده خواستند که بجهت دعا و طلب باران بموضع معین روند مرثد که یکی از رؤسای عاد بود و به هود ایمان داشت فرمود که بدعای شما باران نخواهد آمد مگر که اطاعت هود نمائید و از در توبه و استغفار درائید تا حق تعالی از سحاب عنایت بر شما باران رحمت باراند پس قیل و اصحابش از معاویه درخواستند تا او را بند کرده نگهداشت و نگذاشت که بموضع دعا رود و قیل با قوم خود بدانجا رفته گفت بده قوم عاد را از باران آنچه میخواهند فی الحال سه پاره ابر برآمد یکی سفید و یکی سرخ و یکی سیاه و منادی ندا کرد که ای قیل ازین سه ابر آنچه میخواهی یکی برای قوم خود اختیار کن قیل از سیاه اختیار کرد که باران او بیشتر میباشد و از مکه بیرون آمده با قوم خود روی ببلاد قوم

خود نهاد و چون بوادی مغیث که از مساکن ایشان بود رسید و بشارت ابر بمردم قبیله رسانید عادیان خوشدل شده بتفرح ابر از منازل خود بیرون آمدند عذاب الهی بر ایشان نازل شد چه در ان ابر ریح عاصف بود که آنرا باد صرصر گویند و در هفت شب و هشت روز تمام عادیان را هلاک کرد و هود با قوم خود بسلامت ماندند و تفاصیل اینکه قصّه در اثنای آیات مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی و حق تعالی از نجات مومنان و هلاک کافران خبر میدهد فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم ما هود را وَ الَّذِین َ مَعَه ُ و آنانکه با وی بودند یعنی در دین متابعت او مینمودند بِرَحمَهٍ مِنّا آن رهانیدن به بخششی و بخشایشی بود از ما بر ایشان وَ قَطَعنا و ببریدیم دابِرَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بنیاد آنان را که تکذیب کردند و نگرویدند بِآیاتِنا به نشانهای قدرت ما یعنی ایشانرا مستاصل ساختیم و از بیخ و بنیاد برانداختیم وَ ما کانُوا مُؤمِنِین َ و نه بودند قوم عاد گرویدگان بوحدت معبود و برسالت هود علیه السلام.

صفحه : 337

وَ إِلی ثَمُودَ و فرستادیم بقبیله ثمود و ایشان قبیله دیگر بودند از عرب که نسب ایشان به ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح منتهی میشد و مساکن ایشان در زمینی بود که آنرا حجر میگفتند ما بین ولایت حجاز و شام و اینکه مردم بت میپرستیدند حق سبحانه تعالی بدیشان فرستاد أَخاهُم صالِحاً برادر ایشان در نسب که صالح بود و صالح به پنج پشت به ثمود میرسید قال َ گفت صالح چون برسالت بر ایشان آمد یا قَوم ِ اعبُدُوا

ای گروه من بپرستید اللّه َ خدایرا بی شریک ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ نیست شما را معبودیکه استحقاق الوهیت داشته باشد بجز وی قوم ثمود بسبب کثرت عدد و بسیاری مال و توانائی جثه تکذیب صالح کردند و گفتند که ما را آیتی بنما که بدان استدلال کنیم برسالت تو صالح فرمود چه آیت می طلبید گفتند با ما بصحرا بیرون آئی که فردا عید ماست و بتانرا آرایش داده بجلوه خواهیم آورد و تو از خدای خود چیزی درخواه ما نیز از خدایان خود چیزی در خواهیم پس دعای هر که بمحل اجابت رسد دیگر آن را متابعت او باید کرد و برین صورت قرار داده روز دیگر بیرون رفتند و هر نوع حاجتیکه از بتان طلبیدند اثر نجاح بظهور نیامد پس خجلت زده و رسوا شده سرهای ملال در پیش افگندند جندع بن عمرو که یکی از اشراف قبیله ثمود بود اشارت بسنگی کرد که منفرد در صحرا افتاده بود و آنرا کاتبه میگفتند و گفت ای صالح بیرون آر ازین سنگ از برای ما ناقه مشابه شتری بختی بسیار موی و بستن باشد صالح ع فرمود که اگر خدای من بقدرت کامله خود که عجز را بدان راه نیست چنین شتری از سنگ بیرون آرد شما چه میکنید گفتند میگرویم و پرستش خدای تو میکنیم و برین شرط سوگند یاد کردند صالح دو رکعت نماز بگذارد و بدعا از حضرت عزت جل و علا اظهار اینکه معجزه طلب نمود فی الحال صخره در حرکت آمد چون ماده شتری که بوقت زادن ناله کند بنالید و بشگافت و ناقه بدان وجه که مدعای قوم

بود بیرون آمد در غایت بزرگی چنانچه از یک پهلو تا پهلوی دیگر صد و بست گز بود و در عظمت جثه چون کوه مینمود و فی الحال بزاد بچه مانند خود و مردمان در ان می نگریستند جندع را مدد توفیق رفیق شده فی الحال ایمان آورد و بواقی اشراف قبیله ثمود در بادیه خذلان سرگردان مانده دست انکار از آستین استکبار بیرون کردند قطعه یکی بنور عنایت ره هدایت یافت یکی بوادی خذلان بماند سرگردان یکی بوسوسه دیو رفت سوی سقر یکی ز پیروی حق گرفت و ملک جنان القصه آن شتر میان قوم بماند و در مرعای ایشان میچرید و آب چاههای ایشان بطریق غب او را میرسید و صالح بعد از ظهور اینکه معجزه گفت ای قوم قَد جاءَتکُم بدرستیکه آمد بشما بَیِّنَهٌ مِن رَبِّکُم معجزه روشن از پروردگار شما که دلیل است بر کمال قدرت او و صحت نبوت من هذِه ِ ناقَهُ اللّه ِ اینکه شتر خداست اضافت از جهت تخصیص خواهد بود یعنی خدا بیرون آورد اینکه ناقه را از صخره کاثبه تا باشد لَکُم آیَهً مر شما را برهانی بر پیغمبری من فَذَرُوها پس بگذارید اینکه ناقه را تَأکُل فِی أَرض ِ اللّه ِ تا بخورد گیاه در زمین خدا و شما را در خوردن او هیچ مونتی نباشد وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ و مرسانید بوی هیچ بدی فَیَأخُذَکُم پس فراگیرد شما را عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک استحقاق عذاب نه بواسطه ضرر ناقه است بلکه باقامت ایشان بر کفر بعد از شهود معجزه و عقر ناقه دلیل عتو ایشان است در کفر وَ اذکُرُوا و یاد کنید نعمت خدا را إِذ جَعَلَکُم

چون گردانید شما را خُلَفاءَ جانشینان در زمین مِن بَعدِ عادٍ از پس هلاک قوم عاد وَ بَوَّأَکُم و جای داد شما را فِی الأَرض ِ در زمین حجر تَتَّخِذُون َ فرامیگیرید مِن سُهُولِها از زمینهای نرم قُصُوراً کوشکها برای تابستان وَ تَنحِتُون َ الجِبال َ و سوراخ میکنید در کوهها یعنی میسازید در سنگ بُیُوتاً خانها برای زمستان فَاذکُرُوا پس یاد کنید آلاءَ اللّه ِ نعمتهای خدا را از تمکن در زمین و قوت کندن کوهها وَ لا تَعثَوا و در تباهی غایت مجوئید فِی الأَرض ِ در زمین حجر مُفسِدِین َ در حالتی که قاصد آن فساد باشید ایشان از جواب صالح ع اعراض نمودند و متعرض مومنان شدند چنانچه میفرماید.

صفحه : 338

قال َ المَلَأُ گفتند گروه بزرگان الَّذِین َ استَکبَرُوا آنانکه تکبر و سرکشی میکردند مِن قَومِه ِ از قوم صالح ع لِلَّذِین َ استُضعِفُوا مر آنکسانرا که از ضعیفان شمرده بودند یعنی بیچارگان لِمَن آمَن َ مِنهُم مر آنکسانرا که گرویده بودند از ضعیفان و فقیران أَ تَعلَمُون َ آیا شما میدانید أَن َّ صالِحاً مُرسَل ٌ آنرا که صالح فرستاده شده است مِن رَبِّه ِ از نزد پروردگار او و اینکه سخن از قبیل استهزا میگفتند قالُوا گفتند آن ضعفا إِنّا بدرستیکه ما بِما أُرسِل َ بِه ِ بر آن چیز که صالح را بدان فرستاده اند یعنی توحید و عبادت مُؤمِنُون َ گرویدگانیم قال َ الَّذِین َ استَکبَرُوا گفتند آنانکه سرکشی میکردند از ایمان بخدا و پیغمبر او إِنّا به تحقیق که ما بِالَّذِی آمَنتُم بِه ِ بآن چیزی که شما گرویده اید بدان کافِرُون َ ناگرویدگان و منکرانیم آورده اند که قوم ثمود از ناقه بتنگ آمدند چه در روز که نوبت شرب او بودی تمام آب چاههای ایشانرا می آشامید و در روز

که نوبت قوم او بودی آب چاهها بچهارپایان ایشان وفا نمی کرد و دیگر بتابستان بظهر وادی میرفت چه ظهر وادی سردتر بود و انعام قوم ازو هراسان شده ببطن وادی میرفتند و زمستان ببطن وادی توجه مینمود و بطن وادی گرم تر بود و چهارپایان بظهر وادی میرفتند و ازین جهت ضرر بدیشان میرسید و دو زن که ایشان را عنیزه و صدوقه میگفتند و مواشی بسیار داشتند اینکه صورت بدیشان شاق بود قدار بن سالف و مصارع بن دهر را بر آن آوردند که ناقه را پی کردند چنانچه تفاصیل آن مذکور خواهد شد انشاء اللّه العزیز و کشتن ناقه سبب نزول عذاب شد بدیشان چنانچه حق سبحانه و تعالی میفرماید فَعَقَرُوا النّاقَهَ پس پی کردند و بکشتند ناقه را وَ عَتَوا و سرکشی کردند عَن أَمرِ رَبِّهِم از امتثال فرمان پروردگار خویش وَ قالُوا و گفتند از روی استهزا یا صالِح ُ ائتِنا ای صالح بیار آن چیزی را که بِما تَعِدُنا وعده میکنی ما را از عذاب إِن کُنت َ مِن َ المُرسَلِین َ اگر هستی تو از فرستادگان براستی فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَهُ پس فرا گرفت ایشان را بسبب کشتن ناقه زلزله بعد از شنیدن صیحه عظیمه فَأَصبَحُوا پس بامداد کردند یعنی گشتند فِی دارِهِم در سراهای خویش جاثِمِین َ بر روی در افتادگان و بر جای مردگان.

صفحه : 339

فَتَوَلّی عَنهُم پس رو بگردانید صالح ع از ایشان وقتی که ناقه را بکشتند خدای تعالی فرمود که من قوم ثمود را بصیحه جبرئیل و بزلزله هلاک خواهم کرد وَ قال َ و گفت صالح ع از روی تحسر یا قَوم ِ ای گروه من لَقَد أَبلَغتُکُم بخدائیکه برسانیدم بشما رِسالَهَ

رَبِّی پیغام پروردگار من که بادای آن مأمور بودم وَ نَصَحت ُ لَکُم و نصیحت کردم شما را بوقت دعوت وَ لکِن لا تُحِبُّون َ و لیکن دوست نمیدارید شما و پیروی نمی کنید النّاصِحِین َ نصیحت کنندگان را که از راه مهربانی شما را بایمان خوانده و از اتباع نفس و شیطان منع کنند وَ لُوطاً و یاد کن ای محمّد ص لوط بن هاران بن آزر بن ناخور که برادرزاده ابراهیم بود آورده اند چون ابراهیم از بابل متوجه شام شد برادرزاده او یعنی لوط با وی بود خدای تعالی ویرا پیغمبری داد و باهل مؤتفکات فرستاد و آن پنج شهر بوده است سدوما و آن اعظم مدائن بود و دیگر عامورا و داد ما و صابورا و سعود او گویند صعود در هر شهری چهار چهار هزار آدمی بودند لوط بسدوم آمد و خلق را بخدا دعوت کرد و بست و نه سال در میان ایشان بود و بخیرات امر میفرمود و از فواحش نهی میکرد و یکی از فواحش ایشان لواطت بود حق سبحانه تعالی اینکه امت را از عاقبت امر ایشان خبر داد و فرمود ای محمّد یاد کن قصّه لوط را إِذ قال َ چون گفت لِقَومِه ِ مر اهل سدوما را که لوط میان ایشان بود أَ تَأتُون َ آیا می آئید شما الفاحِشَهَ بدین عمل زشت یعنی لواطت ما سَبَقَکُم بِها کسی پیشی نه گرفت بر شما بدین فاحشه یعنی پیش از شما اینکه کار نه کرده اند مِن أَحَدٍ هیچ یک مِن َ العالَمِین َ از عالمیان إِنَّکُم آیا شما و حفص انکم بطریق خبر خواند یعنی بدرستیکه شما ای قوم لَتَأتُون َ الرِّجال َ می آئید بمردان شَهوَهً از روی مباشرت مِن دُون ِ

النِّساءِ بدون زنان که مباح کرده شده اند بر شما پس شما بطریق حق نیستید بَل أَنتُم بلکه هستید شما قَوم ٌ مُسرِفُون َ گروهی اسراف کنندگان و از حد درگذشتگان وَ ما کان َ و نه بود جَواب َ قَومِه ِ جواب قوم لوط بازای اینکه کلام إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند بعضی از مردم سدوما مر بعضی را أَخرِجُوهُم بیرون کنید لوط را و دختران او را و آنها را که ایمان آورده اند مِن قَریَتِکُم از دیه شما یعنی سدوما إِنَّهُم بدرستیکه لوط و متابعان او أُناس ٌ یَتَطَهَّرُون َ مردمانند که طلب پاکیزگی میکنند از فواحش یعنی درین عمل با ما متفق نیستند حق سبحانه و تعالی اینکه جواب از ایشان نه پسندیده عذاب برایشان فرود آمد چنانچه تفصیل آن بیاید انشا اللّه تعالی و چون عذاب نازل شد فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم لوط را از ان وَ أَهلَه ُ و کسان او را از اهل بیت و مومنان إِلَّا امرَأَتَه ُ مگر زن او را که واعله نام داشت و کفر خود را پنهان میداشت و کفّار را بانکار لوط ع اغوا مینمود کانَت مِن َ الغابِرِین َ بود آن زن از باقی ماندگان در دیار خود یعنی در رفتن با لوط اتفاق نه کرد و در میان قوم لوط هلاک شد وَ أَمطَرنا و بارانیدیم عَلَیهِم بر کفار قوم لوط مَطَراً بارانی و چه بارانی یعنی عجب آن سنگ بوده که بر سر قوم لوط بارانید فَانظُر پس بنگر ای بیننده که کَیف َ کان َ چگونه بود عاقِبَهُ المُجرِمِین َ آخر کار گناهکاران- صفحه : 340 وَ إِلی مَدیَن َ و فرستادیم بسوی اولاد مدین که پسر ابراهیم بود أَخاهُم شُعَیباً برادر ایشان شعیب بن مکیل بن یسخر بن

مدین را قال َ گفت یا قَوم ِ ای گروه من اعبُدُوا اللّه َ به پرستید خدا را ما لَکُم نیست مر شما را مِن إِله ٍ غَیرُه ُ هیچ معبودی بحق جز وی قَد جاءَتکُم بدرستیکه آمد بشما بَیِّنَهٌ مِن رَبِّکُم معجزه روشن از پروردگار شما در قرآن معجزه شعیب ع مذکور نیست و در احادیث نیز بنظر فقیر نرسیده اما در آیات باهرات که ذکر معجزات انبیاء میکند میگوید که معجزه شعیب ع آن بود که چون خواستی که بکوهی بلند برآمدی کوه سر خود را فرود آوردی تا شعیب ع علیه السلام بآسانی برو صعود کردی و هر یک از قوم او را دو مکیال و دو میزان بودی یکی از دیگری بزرگتر بدان بزرگ خریدندی و بدان خرد فروختندی و با وجود کفر در کیل و وزن خیانت کردندی شعیب ع ایشان را گفت که من شما بخدای میخوانم و آیتی روشن بشما مینمایم فَأَوفُوا الکَیل َ پس تمام و راست سازید آله کیل را وَ المِیزان َ و آله وزن را یا در کیل و وزن راستی کنید وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ و کم مکنید مردمانرا أَشیاءَهُم در چیزهای ایشان یعنی در خرید و فروخت خیانت مکنید وَ لا تُفسِدُوا و فساد مکنید بکفر و خیانت فِی الأَرض ِ در زمین بَعدَ إِصلاحِها بعد از اصلاح آن زمین ببعث انبیاء و انزال کتب ذلِکُم اینکه عمل که میفرمایم خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما گرویدگان چون قوم شعیب علیه السلام در شهر بوقت کیل و وزن خیانت کردی و در صحراها راه زدندی پس ایشان را چنانچه از نجس منع

کرد از قطع طریق نیز نهی فرمود و گفت وَ لا تَقعُدُوا و منشینید بِکُل ِّ صِراطٍ بهر راهی که بجهت اخذ اموال تُوعِدُون َ بترسانید مردمانرا و گفته اند ایشان بر سر راهها نشستندی هر که خواستی که بملازمت شعیب ع رود او را تخویف کردندی پس شعیب ع فرمود که بر سر راه ها منشینید که تخویف کنید طالبان حق را وَ تَصُدُّون َ و بازدارید عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدا مَن آمَن َ آنکس را که ایمان آورده است بِه ِ بخدا وَ تَبغُونَها و بجوئید برای راه خدا عِوَجاً کجی یعنی طلب بطلان آن کنید وَ اذکُرُوا و یاد کنید منت خدای را بر خود إِذ کُنتُم چون بودید قَلِیلًا اندکی از جهت عدد و عد فَکَثَّرَکُم پس بسیار گردانید خدا شما را بآنکه برکت کرد در اموال و اولاد شما آورده اند که مدین بن ابراهیم دختر لوط را بخواست و خدا ایشانرا فرزند بسیار داد و توانگر گردانید پس شعیب اینکه نعمت را بیاد ایشان داد و گفت وَ انظُرُوا و بنگرید کَیف َ کان َ چگونه بود عاقِبَهُ المُفسِدِین َ آخر کار تباه کاران از امم گذشته که قوم نوح ع و عاد ع و ثمود ع و قوم لوط ع بودند پس شعیب ع روی بمومنان کرد و گفت. وَ إِن کان َ طائِفَهٌ و اگر باشد گروهی مِنکُم از شما آمَنُوا بگرویدند بِالَّذِی بآنچیزیکه براستی أُرسِلت ُ بِه ِ فرستاده شده ام بآن وَ طائِفَهٌ و گروهی دیگر از معاندان لَم یُؤمِنُوا نگرویدند قومی از مدین شعیب ع ایمان آوردند و جمعی دیگر انکار نموده گفتند قوت و ثروت ما راست نه مؤمنان را پس حق با ما باشد و اگر

حق با ایشان بودی بایستی که توانگری و وسعت معاش ایشانرا بودی شعیب ع فرمود اگرچه شما دو گروه شده اید فَاصبِرُوا پس صبر و شکیبائی کنید حَتّی یَحکُم َ اللّه ُ تا وقتی که حکم کند خدا بَینَنا میان ما دو گروه وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین َ و خدا بهترین حکم کنندگان ست که در حکم او میل و مداهنت نیست.

صفحه : 341

قال َ المَلَأُ گفتند بزرگان الَّذِین َ استَکبَرُوا آنانی که گردن کشی کردند در پرستش خدا مِن قَومِه ِ از قوم شعیب بعد از انکار دعوت او لَنُخرِجَنَّک َ یا شُعَیب ُ هر آئینه بیرون می کنیم ترا ای شعیب ع وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَک َ و آنانرا نیز که گرویده اند بیرون می کنیم با تو مِن قَریَتِنا از دیه خویش أَو لَتَعُودُن َّ یا بازگردید شما فِی مِلَّتِنا در کیش ما که!!! صاحب کشاف فرموده که چون کافران گفتند ترا با آنها که ایمان آورده اند بیرون میکنیم جمع کردند همه را با یکدیگر و شعیب ع هرگز کافر نبوده و آن مومنان بوده اند پس بر سبیل تغلیب گفتند یا عود کنید به ملت ما و لهذا شعیب جواب بر همین و تیره داد قال َ گفت شعیب ع اجبار می کنید ما را بعود أَ وَ لَو کُنّا و اگرچه باشیم ما کارِهِین َ ناخواهان یعنی چگونه درآییم بدین شما و ما آنرا کارهیم پس اگر عود کنیم به ملت شما و گوئیم مر خدا را شریک هست و فی الواقع نیست قَدِ افتَرَینا بدرستیکه افترا کرده باشیم و بربسته عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدا دروغی در وسیط آورده که ادّعای قوم شعیب ع آن بود که حق سبحانه ایشانرا امر کرده است که

بر آن طریق باشید و بدین سبب آنرا ملّت می گفتند پس شعیب ع فرمود که عود به ملت شما و اعتقاد کردن که اینکه ملت مأمور بها است افترا باشد بر خدا إِن عُدنا اگر ما بازگردیم یعنی قوم من از مومنان بازگردند و بیابند فِی مِلَّتِکُم در کیش شما بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه ُ مِنها بعد از انکه برهانید خدا ما را از ملت شما پس ما مفتریان باشیم وَ ما یَکُون ُ لَنا و نشاید و روا نباشد ما را أَن نَعُودَ فِیها آنکه بازگردیم بملت کفر إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خواهد خدا رَبُّنا آفریدگار ما ارتداد و عود ما را بآن و حکم ازلی و مشیت لم یزلی بدان متعلق شده باشد وَسِع َ رَبُّنا و رسنده است پروردگار ما کُل َّ شَی ءٍ بهمه چیزها عِلماً از روی دانش قدیم یعنی علم او احاطه کرده است بهمه چیزها و داناست بعاقبت کار همه کس از ایمان و کفر و ارتداد و نفاق و جز آن و شما در تهدیدی که مینمائید از اخراج مؤمنان ما اضطراب نمی کنیم بلکه عَلَی اللّه ِ تَوَکَّلنا بر خدا توکل کردیم و کار خود را بوی بازگذاشتیم پس شعیب ع رو از معاندان برتافت و بمناجات حضرت مجیب الدعوات توجه فرموده گفت رَبَّنَا افتَح خدایا حکم کن بَینَنا میان ما وَ بَین َ قَومِنا و میان قوم ما بِالحَق ِّ براستی وَ أَنت َ خَیرُ الفاتِحِین َ و تو بهترین حکم کنندگانی وَ قال َ المَلَأُ و گفتند گروهی از اشراف قبیله الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر بودند بخدا مِن قَومِه ِ از قوم شعیب ع با گروهی دیگر از مردم خود که ایمان آورده بودند لَئِن ِ اتَّبَعتُم

اگر شما متابعت کنید شُعَیباً شعیب ع را در سلوک طریق او و دین خود را بگذارید إِنَّکُم بدرستیکه باشید شما إِذاً لَخاسِرُون َ آن هنگام زیان زدگان که آئین قدیم را گذاشته بدین محدث بگروید و از روش پدران بگذرید یا بزرگان کفره همه با کفار قوم خود گفتند که اگر دین خود را ترک کنید در زیان افتید زیرا که مدار نفع شما بر کم فروشی است داد شما را از ان منع الجزء التاسع 9

میکنید پس پند شعیب ع نشنیدند و از کفر و خیانت بازنگشتند.

صفحه : 342

فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَهُ پس فراگرفت ایشانرا زلزله و در سوره هود مذکور است که اهل مدین بصیحه هلاک شدند علماء گفته اند که صیحه منکره درآمد که زمین را بلرزانید یا آنکه صیحه مقدمه زلزله است چه مقرر شد که زلزله بی صیاح و ریاح نمی باشد و در خبر آمده که جبرئیل ع نعره زد که زلزله در شهر ایشان افتاد و همه بلرزه درآمدند فَأَصبَحُوا پس گشتند فِی دارِهِم در شهر و منزل خود جاثِمِین َ بر روی افتادگان یعنی بر زمین افتادند جسدهای بی ارواح الَّذِین َ کَذَّبُوا شُعَیباً آنانی که تکذیب کردند شعیب ع را هلاک شدند کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا گویا هرگز نه بوده اند در ان شهر الَّذِین َ کَذَّبُوا شُعَیباً آنانی که بدروغ داشتند شعیب ع را کانُوا هُم ُ الخاسِرِین َ بودند ایشان زیان زدگان در دنیا و عقبی بفوت مثوبت و لزوم عقوبت آورده اند که چون شعیب ع مبادی عذاب مشاهده کرد از ان بلده عزم خروج نموده فَتَوَلّی عَنهُم پس روی بگردانید از کافران وَ قال َ یا قَوم ِ و گفت از روی تحسر

که ای قوم من لَقَد أَبلَغتُکُم بدرستیکه برسانیدم بشما رِسالات ِ رَبِّی پیغامهای پروردگار خود وَ نَصَحت ُ لَکُم و نصیحت کردم شما را از روی مهربانی و گفته اند اینکه خطاب بایشان بعد از هلاک ایشان بود چنانچه حضرت پیغمبر ص ما بکفار قریش خطاب کردند بعد از قتل ایشان دربدر و شعیب ع بعد از اظهار تاسف و تحسر بر قوم خود خود را تسلیه داد و گفت فَکَیف َ آسی پس چگونه تاسف و اندوه خورم و غمناک شوم عَلی قَوم ٍ کافِرِین َ بر هلاک قومی از کافران که مرا تصدیق نه کردند پس بعد از قصص بعضی از امم ماضیه و هلاک ایشان بتکذیب پیغمبران تهدید مینماید کفار قریش را و میفرماید وَ ما أَرسَلنا و نه فرستادیم ما فِی قَریَهٍ در شهری و دیهی مِن نَبِی ٍّ هیچ پیغمبری که او را تکذیب کردند إِلّا أَخَذنا مگر آنکه بگرفتیم أَهلَها اهل آن شهر و دیه را بِالبَأساءِ بسختی و تنگی وَ الضَّرّاءِ و برنج و بیماری لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون َ تا شاید که ایشان زاری کنند و پندپذیر شده تصدیق نبی خود نمایند تا بلا مندفع گردد و چون ببلا و زحمت متنبه نشدند ایشانرا بغنا و راحت مبتلا کردیم ثُم َّ بَدَّلنا پس بدل کردیم ما مَکان َ السَّیِّئَهِ الحَسَنَهَ بجای بلا و مرض و شدت سلامت و صحت و راحت حَتّی عَفَوا تا وقتی که بسیار شدند هم بمال و هم بر حال اینجا نیز آغاز کفران کردند وَ قالُوا و گفتند اینکه ایمنی و نعمت بجای محنت و مضرت از عادت دهر و طبیعت روزگار است قَد مَس َّ بدرستیکه رسید آباءَنَا پدران ما را نیز الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ

سختی و شادی یعنی در زمان گذشته گاهی قحط بودی و گاهی فراخی و وقتی صحت بودی و وقتی بیماری زمانی غم بودی و زمانی شادمانی اینکه نه بسبب کفر و ایمان است پس ما بر همان. طریق میباشیم که می بودیم چون اینکه قوم بر ناسپاسی و کفر رسوخ ورزیدند فَأَخَذناهُم پس ما فراگرفتیم ایشان را بَغتَهً ناگهان یعنی در حالتی که ایمن بودند وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان نمیدانستند که عذاب برایشان نازل خواهد شد و اینکه حسرت عظیم ترست از آنکه!!! عذاب را دیده باشند و نزول آنرا دانسته.

صفحه : 343

وَ لَو أَن َّ أَهل َ القُری و اگر چنانچه اهل آن دیهها که بدین عذاب مبتلا شدند یا اهل مکه و ما حول او آمَنُوا بگرویدندی بخدا وَ اتَّقَوا و پرهیز کردندی از شرک و مخالفت پیغمبر ص لَفَتَحنا هر آئینه می کشادیم ما عَلَیهِم بر ایشان و می دادیم ایشانرا بَرَکات ٍ برکتها و زیادتها مِن َ السَّماءِ از آسمان بقبول دعوات ایشان یا بباریدن باران وَ الأَرض ِ و از زمین بروا شدن حاجات یا رستن نباتات وَ لکِن کَذَّبُوا و لیکن ایشان تکذیب کردند رسولان ما را فَأَخَذناهُم پس بگرفتیم ما ایشانرا بِما کانُوا یَکسِبُون َ بآنچه بودند که کسب میکردند از کفر و معاصی در حقائق سلمی فرموده که اگر بندگان بگرویدندی بمواعید من و حذر کردندی از مخالفت امر من یا بترسیدندی از تهدید من دلهای ایشان را بنور مشاهده خود روشنی دادمی که برکت سماء اشارت بدانست و جوارح و اعضای ایشانرا بخدمت خود بیاراستمی که برکت ارض عبارت از ان ست مثنوی در زمین

و آسمان درهای جود میکشانید از پی اهل سجود از زمین پر عبادت باز کن بر سمای معرفت پرواز کن أَ فَأَمِن َ آیا ایمن شدند أَهل ُ القُری اهل مکه و حوالی آن بعد از ان که بیان عذاب کافران کردیم أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا از انکه بیاید بدیشان عذاب ما بَیاتاً در شب وَ هُم نائِمُون َ و حال آنکه ایشان خفته باشند یعنی شبخون عذاب بیاید بدیشان در وقت غفلت ایشان أَ وَ أَمِن َ أَهل ُ القُری آیا ایمن شدند اهل آن شهرها أَن یَأتِیَهُم از آنکه بیاید بدیشان بَأسُنا عذاب ما ضُحًی در وقت چاشت وَ هُم یَلعَبُون َ و حال آنکه ایشان بازی میکنند یعنی بتصرف در مهمات دنیا که بازیچه گاه غافلانست مشغول باشند ملخص سخن آنست که بعد از تکذیب رسل از عذاب الهی ایمن نتوان بود نه بروز و نه بشب أَ فَأَمِنُوا آیا ایمن شدند اهل تکذیب مَکرَ اللّه ِ از ناگاه گرفتن خدا مکر استعاره است از استدراج بنده و گرفتن او بر وجهی که نداند فَلا یَأمَن ُ پس ایمن نشوند مَکرَ اللّه ِ از مکر خدا إِلَّا القَوم ُ الخاسِرُون َ مگر گروه زیانکاران که بکفر و نفاق زیان زده هر دو جهان باشند أَ وَ لَم یَهدِ آیا بیان نکرد و راه نه نمود خدا لِلَّذِین َ یَرِثُون َ الأَرض َ برای آن کسانی که میراث گرفته اند زمین را یعنی متمکن شده اند در ان مِن بَعدِ أَهلِها از پس هلاک اهل آن مراد کفار زمان حضرت رسالت پناه اند ص که دیار امم ماضیه گرفته اند و خدا بر ایشان بیان کرده أَن لَو نَشاءُ آنرا که اگر خواهیم أَصَبناهُم بگیریم ایشانرا بِذُنُوبِهِم بجزای گناهان ایشان یعنی عقوبت کنیم ایشانرا چنانچه

پیشینیان ایشانرا کردیم وَ نَطبَع ُ و ما مهر می نهیم عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان فَهُم لا یَسمَعُون َ پس ایشان نمی شنوند از روی فهم و عبرت بجهت ختم قلب چه اگر دل منشرح است آنچه میشنود درمی یابد پس گوش دل از استماع کلام حق فائده دارد نه گوش آب و گل مثنوی اینکه سخن از گوش دل باید شنود گوش گل اینجا ندارد هیچ سود گوش سر با جمله حیوان همدم است گوش دل مخصوص نسل آدم است گوش سر چون جانب گوینده است گوش سر سهل است گر آگنده است پس بجهت تسلیه حضرت رسالت پناه ص میفرماید.

صفحه : 344

تِلک َ القُری آن شهرها که نسبت بامم مذکوره داشت چون احقاف و حجر و موتفکات و غیر آن نَقُص ُّ عَلَیک َ خواندیم بر تو مِن أَنبائِها بعضی از خبرهای آن وَ لَقَد جاءَتهُم و بدرستیکه آمدند باهالی آن رُسُلُهُم پیغامبران ایشان چون هود و صالح و لوط و شعیب ع بِالبَیِّنات ِ به معجزات روشن یا دلائل واضح فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا پس نبودند که ایمان آورند بعد از آمدن رسل بِما کَذَّبُوا مِن قَبل ُ بآنچه تکذیب میکردند قبل از آمدن یعنی مستمر بودند بر تکذیب و صلاحیّت قبول ایمان نداشتند بسبب رسوخ در کفر و بودن مهر بر دلهای ایشان کَذلِک َ مانند آن مهرها سخت که بر دلهای کفّار گذاشته بوده یَطبَع ُ اللّه ُ مهر می نهد خدا عَلی قُلُوب ِ الکافِرِین َ بر دلهای ناگرویدگان مر او از آنها کفار قریش اند که خدای تعالی دانسته که ایمان نیارند وَ ما وَجَدنا و نیافتیم لِأَکثَرِهِم مر بیشتر امم مذکوره را مِن عَهدٍ از وفای عهدی که در روز که

میثاق بسته بودند یا عهد که در زمان خوف و مضرت میکردند که اگر نجات یابیم ایمان آریم وَ إِن وَجَدنا و بدرستیکه یافتیم ما أَکثَرَهُم بیشتر ایشانرا لَفاسِقِین َ شکنندگان عهد و پیمان ثُم َّ بَعَثنا پس برانگیختیم و فرستادیم مِن بَعدِهِم بعد ازین پیغمبران مذکور مُوسی موسی بن عمران را بِآیاتِنا بمعجزاتی که او را عطا کرده بودیم إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون که نام او قابوس بود یا ولید بن مصعب بن ریان و فرعون لقب ملوک مصر بوده چون قیصر و کسری و خاقان و تبّع که القاب سلاطین فارس و روم و چین و یمن است وَ مَلَائِه ِ و بسوی اکابر قوم او فَظَلَمُوا بِها پس ستم کردند یعنی کافر شدند فرعون و قوم او بآن آیات و وضع کردند کفر را در مکان ایمان چه حق آن آیتها از غایت وضوح آن بود که بدان بگروند فَانظُر پس بنگر بدیده بصیرت که بعد از انکار حق کَیف َ کان َ چگونه بود عاقِبَهُ المُفسِدِین َ آخر کار تباه کاران که غرق شدند حضرت موسی ع چون از مصر فرار نموده در مدین بصحبت شعیب ع رسید و دختر او صفورا را بعقد نکاح درآورده باز عزم مراجعت بمصر فرمود و در اثنای طریق بوادی ایمن رسیده خلعت پیغمبری یافت و بمعجزه عصا ید بیضا اختصاص یافت چنانچه تفاصیل اینکه قصص در اثنای سور آینده مذکورست حق سبحانه حکم فرمود که بمصر رود و فرعون را بخدا دعوت کند و از طغیان و سرکشی و دعوی ربوبیت منع فرماید موسی ع بیامد و بعد از مدتی که ملاقات فرعون دست داد آغاز دعوت

کرد وَ قال َ مُوسی و گفت موسی ع یا فِرعَون ُ ای فرعون إِنِّی رَسُول ٌ بدرستیکه من فرستاده ام مِن رَب ِّ العالَمِین َ از نزد پروردگار عالمیان بسوی تو و قوم تو.

صفحه : 345

حَقِیق ٌ سزاوارم برسالت یا بآنکه تصدیق من کنی و مستقر و راسخم عَلی أَن لا أَقُول َ بر آنکه نه گویم عَلَی اللّه ِ بر خدا إِلَّا الحَق َّ مگر سخن راست قَد جِئتُکُم بدرستیکه آمده ام بشما بِبَیِّنَهٍ بحجتی روشن مِن رَبِّکُم از پروردگار شما یا آورده ام معجزه پیدا و هویدا که بر صحت رسالت من گواه است فَأَرسِل پس بفرست مَعِی َ با من بَنِی إِسرائِیل َ فرزندان یعقوب را و دست از استخدام ایشان کوتاه کن تا بارض مقدسه که موطن آباء ایشان بوده بازگردند آورده اند که فرعون بنی اسرائیل را به بندگی میگرفت و سبب آن بود که چون یعقوب ع با اولاد و احفاد خود بمصر آمده همانجا قرار گرفتند و نسل ایشان بسیار شده و یعقوب ع و یوسف ع با برادران درگذشتند و ملک ریان که فرعون زمان یوسف ع بوده بمرد پسرش مصعب بنی اسرائیل را حرمت میداشت و متعرض ایشان نمی شد چون او بمرد ولید که فرعون زمان موسی ع بود بر تخت سلطنت نشست و زبان بلاف انا ربکم الاعلی برکشاد و بنی اسرائیل دعوی او را قبول نه کردند او گفت پدران شما بندگان درم خریده کسان ما بوده اند شما بنده زادگان مائید پس ایشانرا به بندگی گرفت تا وقتی که موسی ع مبعوث شده و گفت ای فرعون دست از بنی اسرائیل بدار تا باوطان آبای خویش بروند قال َ گفت فرعون إِن کُنت َ اگر هستی تو که

در دعوی خود جِئت َ بِآیَهٍ آورده معجزه و حجتی فَأت ِ بِها پس بیار آنرا إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ اگر هستی از راست گویان بنما معجزه خود را فَأَلقی عَصاه ُ پس بیفگند موسی ع عصا را از دست خود فَإِذا هِی َ پس ناگاه آن عصا بعد از القاء ثُعبان ٌ مُبِین ٌ اژدهای شد ظاهر الامر که هیچکس را شک نمانده در ان که آن اژدها نیست در روایت آمده که آن عصا اژدها شد دهن گشاده، ما بین لحیین او هشتاد ذراع بود و فک اسفل بزمین نهاد و فک اعلی بر کنگره قصر فرعون و روی بجانب تخت او آورده ملازمان بارگاه بهزیمت رفتند و فرعون نیز بگریخت و در ازدحام خلایق بهنگام فرار بست و پنج هزار آدمی هلاک شدند و فرعون نعره زد که ای موسی ع سوگند میدهم ترا بدان خدائی که فرستاده اوئی که عصای خود را بگیر که من بتو ایمان می آرم و بنی اسرائیل را بتو میگذارم موسی قفای ثعبان را گرفت همان عصا شد فرعون آمده باز بر سریر خود نشست و گفت هیچ معجزه دیگر داری موسی ع گفت آری پس دست راست بگریبان بزیر بغل چپ درآورده وَ نَزَع َ یَدَه ُ و بیرون کشید دست خود را فَإِذا هِی َ پس ناگاه بود دست او بَیضاءُ سفیدی که بیاض او در غایت سفیدی بود و کمال نورانیت لِلنّاظِرِین َ مر نگرندگان و نظاره کنندگان را آورده اند که موسی ع مردی گندم گون بوده چون دست در گریبان کشیدی و بیرون آوردی نورانیت آن بمثابه بودی که شعاعش بر نور آفتاب غلبه کردی در مدارک آورده که موسی ع دست راست خود بفرعون نمود

و بعد از ان در گریبان کرد و بیرون آورد بیضا نورانی که میان آسمان و زمین را روشن ساخت و باز بگریبان برد و بیرون آورد بهمان حالت اول شد القصه فرعون بعد از مشاهده اینکه دو معجزه اشراف قوم را طلبید در باب موسی ع بایشان مشاورت کرد قال َ المَلَأُ گفتند بزرگان مِن قَوم ِ فِرعَون َ از گروه فرعون إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه موسی ع لَساحِرٌ هر آئینه جادوگری است عَلِیم ٌ دانا بفن سحر و ماهر دران که چوب را اژدها میسازد و دست گندم گون را ید بیضا بیرون می آرد.

صفحه : 346

یُرِیدُ میخواهد اینکه ساحر أَن یُخرِجَکُم آنکه بیرون کند شما را ای قبطیان مِن أَرضِکُم از زمین شما که ولایت مصر است و حکومت به بنی اسرائیل دهد فرعون چون اینکه سخن بشنید گفت فَما ذا تَأمُرُون َ پس چه چیز میفرمائید مرا و تدبیر اینکه چیست قالُوا گفتند أَرجِه حبس کن او را وَ أَخاه ُ و برادر او هارون ع را یا تاخیر کن مهم او را و شتاب زدگی منما وَ أَرسِل فِی المَدائِن ِ و بفرست در شهرها که تعلق بصعید مصر دارد حاشِرِین َ گروه فراهم آرندگان و جمع کنندگان را که ایشان یَأتُوک َ بِکُل ِّ ساحِرٍ بیارند بتو هر ساحری که باشد عَلِیم ٍ دانا و حاذق در فن خود آورده اند که در هیچ قرن چندین ساحر نه بوده که در قرن موسی علیه السلام بود و رؤسای سحره باقصی مداین صعید بودند و در تفسیر دمیاطی آورده که در مداین صعید دو برادر بودند که ایشانرا در فن سحر مهارتی تمام بود چون فرستاده فرعون بدیشان رسید مادر خود را گفتند ما را

بسر قبر پدر خود ببر مادرشان همچنان کرد و ایشان پدر خود را آواز دادند جواب ایشان باز داد گفتند یا ابتاه ملک مصر ما را طلبیده بجهت آنکه دو کس آمده اند بی لشکر و بی سپاه و سلاح و کار بر ملک تنگ آورده و ایشانرا عصای است که چون می افگند اژدها میشود هر چه پیش او می آید میخورد و فرعون داعیه کرده که ما را با او معارضه فرماید صاحب قبر جواب داد که چون بمصر رسید به پرسید که وقتی که ایشان در خواب روند آن عصا همان اژدها میگردد یا نه اگر میگردد بدانید که آن جادو نیست چه سحر ساحر وقتی که در خواب باشد اثری ندارد و چون حال بدین منوال باشد نه شما را بلکه هیچکس از عالمیان را قوّت معارضه با ایشان نخواهد بود القصه هر دو برادران با شاگردان و مصاحبان که دوازده هزار بودند و در زاد المسیر گوید که هفتاد هزار بمصر آمدند و بدرگاه فرعون جمع شدند چنانچه حق سبحانه و تعالی میفرماید وَ جاءَ السَّحَرَهُ و آمدند جاودان فِرعَون َ بسوی فرعون بعد از انکه ایشانرا طلبیده بود چون چشم ایشان بر فرعون افتاد قالُوا گفتند إِن َّ لَنا آیا باشد ما را لَأَجراً مزدی إِن کُنّا اگر باشیم نَحن ُ الغالِبِین َ ما غلبه کنندگان بر موسی قال َ نَعَم گفت فرعون آری مزد باشد وَ إِنَّکُم و بدرستیکه شما باشید لَمِن َ المُقَرَّبِین َ از نزدیکان من هرگاه که خواهید نزد من درآیید آورده اند که مهتر اینکه جماعت چهار تن بودند آن دو برادر که سابور و عاذور میگفتند و دیگر حطحط و مصفی و در

شرح لباب آورده که اینکه چهار تن را نیز مهتری بود شمعون نام چون به مصر آمدند و سابور و عاذور واقعه سؤال و جواب پدر خود با قوم گفتند ایشان از قصّه خواب و بیداری موسی ع و اژدها شدن عصا استفسار بلیغ نمودند معلوم شد که هرگاه که موسی ع در خواب می باشد عصا اژدها شده پاسبانی میکند ایشان را تردی پدید آمد و دغدغه در خاطر خطور کرد و پنهان داشتند تا وقتی که فرعون لعین موسی ع را طلبید و مقرر شد که با جادوان مناظره کند و مجلس مناظره انتظام یافت ساحران عصا و رسنی چند در میدان آوردند و فرعون بالای تخت خود بتفرج به نشست و مردم مصر بنظاره حاضر شدند هفتاد هزار ساحران یک طرف صف برکشیدند و موسی ع و هارون ع بیک جانب بایستادند جادوان بطریق ادب پیش آمدند قالُوا یا مُوسی گفتند ای موسی ع إِمّا أَن تُلقِی َ یا آن است که تو می افگنی عصای خود را وَ إِمّا أَن نَکُون َ و یا آنکه باشیم نَحن ُ المُلقِین َ ما افگنندگان حبال و عصای خود را.

صفحه : 347

قال َ گفت موسی ع از روی کرم و تسامح و تخلقی که انبیاء ع را می باشد أَلقُوا شما بیفگنید فَلَمّا أَلقَوا پس آنهنگام که بیفگندند جادوان آنچه ساخته بودند سَحَرُوا أَعیُن َ النّاس ِ جادوی کردند بر چشمهای مردمان یعنی بنمودند بدیشان چیزی مخیّل که حقیقتی نداشت وَ استَرهَبُوهُم و بترسانیدند مردمان را وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم ٍ و آوردند جادوی بزرگ آورده اند که رسنهای بزرگ را مجوّف ساخته و بافته بودند و بقیر مطلی کرده و چوبهای

دراز میان تهی ساخته و اجواف همه را پر سیماب کرده چون حرارت آفتاب بدانجا رسید زیبق در حرکت آمد و آن رسنها و چوبها به شکل ماران بیکدگر پیچیدن گرفت و در تفسیر عین المعانی آورده که زیر زمین را تهی کرده بودند و آتش برافروخته چون حرارت آتش از تحت و گرمی آفتاب از فوق اثر کرد و آن اشکال در حرکت آمده چنان نمودند که همه میدان پر از مارانند وَ أَوحَینا و ما وحی کردیم إِلی مُوسی بسوی موسی ع أَن أَلق ِ عَصاک َ آنکه بیفگن عصای خود را پس موسی ع عصا بیفگند اژدها شد دهان گشاده فَإِذا هِی َ پس ناگاه آن عصا که اژدها شده بود تَلقَف ُ فرو میبرد ما یَأفِکُون َ آنچه تزویر میکردند و بدروغ بخلق مینمودند و آن چهل خروار رسن و چوب بود راوی گوید که چون چوبها و رسنهای ایشان را فرو برد روی بنظارگیان آورد و مردم بگریختند و خلق عظیم در ان انبوهی هلاک گشتند پس موسی ع او را بگرفت همان عصا شد و حق سبحانه آن حبال و عصا را معدوم گردانید فَوَقَع َ الحَق ُّ پس ثابت شد و پیدا آمد راستی موسی وَ بَطَل َ و زایل شد ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه بودند که عمل میکردند از سحر و جادوان با یکدیگر گفتند که اگر اینکه سحر بودی بایستی که جادوهای ما را باطل نکردی فَغُلِبُوا پس مغلوب شدند جادوان هُنالِک َ آنجا که موسی ع غالب شد یا فرعون و قوم او مغلوب و منکوب شدند وَ انقَلَبُوا و بازگشتند از ان موضع صاغِرِین َ خوارشدگان و ناامیدان و بی مرادان وَ أُلقِی َ السَّحَرَهُ

و افگنده شدند جادوان بر رویهای خود ساجِدِین َ سجده کنندگان مر خدای را که قالُوا آمَنّا گفتند ایمان آوردیم ما بِرَب ِّ العالَمِین َ به پروردگار عالمیان فرعون گفت بدین پروردگار مرا میخواهید ایشان گفتند تو کی باشی رب العالمین رَب ِّ مُوسی وَ هارُون َ پروردگار موسی ع و هارون علیها السلام است قال َ فِرعَون ُ گفت فرعون با جادوان آمَنتُم بِه ِ آیا ایمان آوردید بموسی ع و تصدیق نمودید او را قَبل َ أَن آذَن َ لَکُم پیش از انکه دستوری دهم شما را در ان إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه عمل لَمَکرٌ تدبیر خفی است که شما مَکَرتُمُوه ُ ساخته اید آنرا فِی المَدِینَهِ در شهر مصر پیش از بیرون آمدن بوعده گاه یعنی شما با موسی ع موافقت کرده اید و اینکه حیله ساخته لِتُخرِجُوا تا بیرون کنید مِنها ازین شهر أَهلَها اهل آنرا که قبطیانند و اینکه ملک شما را و بنی اسرائیل را خالص شود فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید نتیجه اینکه مقدمه که ترتیب داده اید اینکه تهدیدی بود مجمل بآنکه تفصیل کرد و گفت.

صفحه : 348

لَأُقَطِّعَن َّ هر آئینه ببرم أَیدِیَکُم دستهای راست شما را وَ أَرجُلَکُم و پایهای چپ شما را مِن خِلاف ٍ بخلاف یکدیگر یعنی از هر شقی عضوی ثُم َّ لَأُصَلِّبَنَّکُم پس بر دار کشم أَجمَعِین َ همه شما را برای تفضیح شما و عبرت گرفتن دیگران قالُوا گفتند جادوان که ما را از مرگ چه ترسانی و وعید کشتن چه دهی که ما بمرگ مشتاق تریم از تشنه بآب زلال زیرا که بسبب موت إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون َ بدرستیکه ما بسوی پروردگار خود بازگردندگانیم پس چرا خواهان او نباشیم و فی المثنوی المعنوی مثنوی جانهای بسته اندر آب

و گل چون رهند از آب و گلها شاد دل در هوای مهر حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی نقصان شوند چون نقاب تن برفت از روی روح از لقای دوست یابد صد فتوح میزند جان در جهان آبگون نعره یا لیت قومی یعلمون وَ ما تَنقِم ُ و تو که فرعونی منکر نمیشوی مِنّا از ما و عیب نه نمیکنی ما را إِلّا أَن آمَنّا مگر آنکه ما بگرویدیم بِآیات ِ رَبِّنا بنشانهای قدرت آفریدگار ما لَمّا جاءَتنا آنهنگام که آمد بما و مشاهده کردیم بر دست موسی علیه السلام پس روی از فرعون بگردانیده متوجه حق شده گفتند رَبِّنا ای پروردگار ما أَفرِغ عَلَینا بریز بر ما و افاضت کن صَبراً شکیبائی درین بلا تا جزع نکنیم وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین َ و بمیران ما را به مسلمانی و ثابت قدم دار بر ایمان وَ قال َ المَلَأُ و گفتند مهتران مِن قَوم ِ فِرعَون َ از گروه ملازمان فرعون أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه ُ آیا میگذاری و دست بازمیداری موسی ع و قوم او را لِیُفسِدُوا فِی الأَرض ِ تا تباهی کنند در زمین مصر و مردم را بر تو متغیر گردانند وَ یَذَرَک َ و پرستش ترا بگذارند وَ آلِهَتَک َ و از عبادت معبودان و خدایان تو دست باز دارند گفته اند که فرعون خلق را به پرستش خود میفرمود و خود پرستنده کواکب بود و اصح آنست که بر صورت خود بتان ساخته بود و هر یک از قوم را بتی داده بود که اینکه را به پرستید تا او شما را بمن نزدیک گرداند و ازین سبب میگفت أَنَا رَبُّکُم ُ الأَعلی اینها خدایان خوردترند و من خدای بزرگترم

القصه اعیان تختگاه فرعون او را تحریص و ترغیب کردند بر قتل موسی علیه السلام و قوم او فرعون دانست که او بر قتل موسی ع قادر نیست قال َ گفت فرعون سَنُقَتِّل ُ أَبناءَهُم زود باشد که بکشیم پسران ایشانرا چنانچه پیش ازین میکردیم تا نسل ایشان منقطع گردد وَ نَستَحیِی نِساءَهُم و زنده بگذاریم دختران ایشانرا تا خدمت ما کنند وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون َ و ما بر ایشان غالبانیم و ایشان مقهور زیر حکم مااند چون اینکه تهدید بسمع بنی اسرائیل رسیده مضطرب شده بطریق استغاثه بموسی ع روی آوردند بعد از اضطراب ایشان قال َ مُوسی لِقَومِه ِ گفت موسی ع مر گروه خود را استَعِینُوا بِاللّه ِ یاری خواهید از خدای وَ اصبِرُوا و صبر کنید بر آنچه با شما کند إِن َّ الأَرض َ لِلّه ِ بدرستیکه زمین مر خدائراست یُورِثُها. میراث میدهد آنرا مَن یَشاءُ هر کرا میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود درین سخن وعده اهلاک قبطیان است و در آمدن ولایت ایشان بتصرف بنی اسرائیل وَ العاقِبَهُ و عاقبت نکو یا ظفر و نصرت یا بهشت لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران راست بنی اسرائیل اینکه کنایت را که مشتملبر بشارت ایشان بود درنیافتند و باز آغاز شکایت فرموده صفحه : 349

قالُوا گفتند أُوذِینا ما را میرنجانیدند یعنی قبطیان ما را ایذا میکردند مِن قَبل ِ أَن تَأتِیَنا پیش از انکه تو بیائی از مدین نیمی از روز ما را خدمت خود میفرمودند و نیم روز دیگر ما را آزاد میکردند وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا و ایذا میکنند ما را پس از انکه تو آمدی و تمام روز ما را کار میفرمایند یا

پیش ازین ابناء ما را میکشتند و حالا نیز میخواهند که بهمان طریق اشتغال نمایند قال َ گفت موسی ع از روی تصریح عَسی رَبُّکُم شاید که پروردگار شما و عسی برای اطماع است یعنی طمع میدارم از خدای أَن یُهلِک َ عَدُوَّکُم آنکه هلاک کند دشمن شما را که فرعون است با قوم او وَ یَستَخلِفَکُم و خلیفه گرداند شما را بعد از هلاک ایشان فِی الأَرض ِ در زمین مصر یا در ارض مقدّسه فَیَنظُرَ پس به بیند خدای که بوقت رحمت و دولت و راحت کَیف َ تَعمَلُون َ چگونه عمل میکنید و چه چیز بجا می آرید از کفر و شکر و طاعت و معصیت تا شما را بران جزا دهد آنگه حق تعالی بعد از وعده هلاک دشمنان مقدمات آن را بیان میکند وَ لَقَد أَخَذنا و هر آئینه که ما گرفتیم آل َ فِرعَون َ تبعه و خدم فرعون را بِالسِّنِین َ بقحط و تنگی و خشک سالی وَ نَقص ٍ مِن َ الثَّمَرات ِ و بنقصان بعضی از میوهای ایشان لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون َ تا باشد که ایشان پند گیرند و از کفر باز ایستند ایشان متنبه نشدند فَإِذا جاءَتهُم ُ پس چون آمد بدیشان الحَسَنَهُ نیکئی از فراخی و ارزانی قالُوا لَنا هذِه ِ میگفتند برای ماست اینکه نیکوئی و ما مستحق آنیم وَ إِن تُصِبهُم و اگر رسیدی بدیشان سَیِّئَهٌ بدی چون قحط و بلا یَطَّیَّرُوا فال بد گرفتندی بِمُوسی وَ مَن مَعَه ُ بموسی ع و آنانکه با وی بودند از مؤمنان و میگفتند اینکه رنج و محنت و شامت ایشان بما میرسد أَلا بدانید إِنَّما طائِرُهُم جز اینکه نیست که سبب خیر و شر ایشان عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا است و

آن اعمال بد ایشان است که کرام کاتبین نوشته بحضرت برده اند و شامت آن عملها بدیشان رسیده وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر ایشان یعنی قبطیان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که آنچه بدیشان از مکاره و اهوال میرسد بواسطه شومی اعمال است وَ قالُوا و گفتند فرعونیان موسی ع را مَهما تَأتِنا بِه ِ هرگاه که بیاری یا هر چیزیکه بیاری بما مِن آیَهٍ از نشانه که زعم تو آنست که معجزه تست مثل قحط و مرض و امثال آن لِتَسحَرَنا بِها تا سحر کنی ما را بآن فَما نَحن ُ لَک َ پس نیستیم ما مر ترا بِمُؤمِنِین َ از گرویدگان و باوردارندگان چون قبطیان بنهایت انکار پیش آمدند.

صفحه : 350 فَأَرسَلنا پس فرستادیم عَلَیهِم ُ الطُّوفان َ بر ایشان طوفان و آن چیزی باشد که طواف کند بر اماکن و فراگیرد همه آنرا چون باران و سیل وَ الجَرادَ و فرستادیم ملخ پرنده وَ القُمَّل َ و ملخ پیاده یا کنه یا سبوسه (شپش) وَ الضَّفادِع َ و بزغ وَ الدَّم َ و خون آیات ٍ مُفَصَّلات ٍ در حالتی که اینکه اشیا آیتهای قدرت ما بودند از یکدیگر جدا شده یعنی مدت میان هر دو آیت یک ماه و امتداد هر آیتی یک هفته فَاستَکبَرُوا پس ایشان گردن کشی کردند از فرمان برداری وَ کانُوا و بودند قَوماً مُجرِمِین َ گروهی مجرم یعنی معاند در کفر که با وجود تظاهر آیات و تتابع آن ایمان نیاوردند وَ لَمّا وَقَع َ و هرگاه که واقع شد و فرود آمد عَلَیهِم ُ الرِّجزُ بر فرعونیان عذابی ازینها که مذکور شد قالُوا گفتند از روی تضرع یا مُوسَی ادع ُ لَنا ای موسی بخوان برای ما

رَبَّک َ آفریدگار خود را بِما عَهِدَ عِندَک َ بآنچه عهد کرده است و آن عهد نزدیک تست یعنی خدای با تو وعده کرده که چون او را بخوانی اجابت کند لَئِن کَشَفت َ اگر برداری و زائل گردانی عَنَّا الرِّجزَ از ما اینکه عذاب را لَنُؤمِنَن َّ لَک َ هرآئینه ما ایمان آریم و تصدیق کنیم مر ترا وَ لَنُرسِلَن َّ و هر آئینه بفرستیم مَعَک َ بَنِی إِسرائِیل َ با تو بنی اسرائیل را تا هر جا که خواهی ببری فَلَمّا کَشَفنا پس آنوقت که ما ببردیم بدعای موسی ع و دفع کردیم عَنهُم ُ الرِّجزَ از ایشان آن عذاب را و تاخیر کردیم إِلی أَجَل ٍ تا مدتی از زمان که بی شبهه هُم بالِغُوه ُ ایشان رسندگانند بدان تا معذب گردند در آن إِذا هُم یَنکُثُون َ پس ایشان عهد را می شکنند در تفاسیر آمده که در مصر هفت شبانروز باران بارید و به ظلمت ابرهای متراکم درماندند و آب بخانهای قبطیان درآمده مردان و زنان برپا ایستادند کودکان را بر بلندیها نشاندند و هر قبطی که در خانه بنشستی غرق شدی و با آنکه بیوت بنی اسرائیل بمنازل ایشان متصل بود قطره آب بدان خانها در نیامد القصه به تنگ آمده رجوع بفرعون کردند و ازو ناامید شده روی بموسی ع آوردند که از خدای خود در خواه تا اینکه عذاب از ما دفع کند و ما ایمان آریم چون آن طوفان بدعای موسی ع مندفع شد و آب از روی زمین برفت مزروعات ایشان ظاهر گشت بمثابه نیکو که هرگز نه دیده بودند باز کفران نعمت ورزیده ایمان نیاورند و گفتند اینکه خود چنین می بایست حق تعالی ملخ سواره بر ایشان گماشت

تا اکثر مزروعات ایشانرا بخورد دیگر باره پناه بموسی ع آوردند و سوگند خوردند که اگر اینکه بلا منکشف گردد بخدای تو بگروند حضرت موسی ع بصحرا بیرون آمد و بعصای خود اشاره بمشرق و مغرب نمود جمیع ملخها بدان دو طرف متفرق شدند ایشان دیدند که مقداری از مزروعات مانده گفتند که اینکه مایه محصول ما را بس است و تصدیق نه کردند حق تعالی ملخ پیاده فرستاد تا آنچه از زرع باقی مانده بود بخوردند دیگر باره التجا بکلیم اللّه کرده آغاز تضرّع نمودند و بشرط ایمان آن عذاب نیز آخر شد گفتند ای موسی ع ما را متحقق گشته که تو در فن سحر از جمله ماهرانی دیگر باره حق سبحانه و تعالی لشکر بزغ را بدیشان فرستاد تا بجامه خواب ایشان درمی آمدند و در دیگهای ایشان می افتادند و چون کسی سخن گفتی بدهن وی درآمدندی باز تضرع نموده و شرط کرده اینکه بلا مندفع شد دیگر باره با سر تمرد و عناد رفتند و حق تعالی آب نیل را خون گردانید همین که سبطی میخورد آب صافی بود و همین که قبطی میل کرد خون ناب میشد و اگر یک طرف خوردندی به نسبت هر یک همین حال واقع بودی اینجا نیز عهد کردند و بعد از کشف بلا شرط متابعت بجا نیاوردند.

صفحه : 351

فَانتَقَمنا مِنهُم پس انصاف ستدیم و اراده انتقام کردیم از ایشان فَأَغرَقناهُم پس غرق ساختیم ایشانرا فِی الیَم ِّ در دریای قلزم که نزدیک مصر است بِأَنَّهُم بسبب آنکه کَذَّبُوا بِآیاتِنا ایشان بدروغ داشتند آیات قدرت ما را وَ کانُوا عَنها غافِلِین َ و بودند از تامل در

ان بیخبران وَ أَورَثنَا القَوم َ و میراث دادیم ما قوم را الَّذِین َ کانُوا یُستَضعَفُون َ آنانی که بودند ضعیف و زبون گرفته شده بدست فرعونیان یعنی بنی اسرائیل را که بدست قبطیان درمانده بودند بعد از هلاک فرعون و اتباع او میراث دادیم مَشارِق َ الأَرض ِ جهات شرقی از زمین شام وَ مَغارِبَهَا و جهات غربی از ان زمین الَّتِی بارَکنا فِیها آن زمینی که برکت پیدا کردیم در ان با ارزانی و بسیاری محصولات یا باقدام انبیاء عظام علی نبینا و علیهم السلام وَ تَمَّت کَلِمَت ُ رَبِّک َ و تمام شد و بوفا رسید وعده پروردگار تو الحُسنی وعده نیکو عَلی بَنِی إِسرائِیل َ بر بنی اسرائیل که ان نصرت بود بر اعدا و تسخیر دیار ایشان بِما صَبَرُوا وفای اینکه وعده بسبب آن بود که صبر کردند بر شداید و مکاره وَ دَمَّرنا و خراب کردیم ما کان َ یَصنَع ُ فِرعَون ُ آنچه بود که ساخته و راست کرده بود فرعون وَ قَومَه ُ و گروه او از کوشکها و حصارها و منزلهای نیکو وَ ما کانُوا یَعرِشُون َ و آنچه بودند که برافراشته بودند از بناها چون صرح هامان وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل َ و بگذرانیدیم بنی اسرائیل را البَحرَ از دریا بسلامت فَأَتَوا پس بیامدند و بگذشتند عَلی قَوم ٍ بر گروهی از قبیله لخم که در ولایت رقه یَعکُفُون َ اقامت میکردند عَلی أَصنام ٍ لَهُم بر پرستش بتان که مر ایشان را بود و چون بنی اسرائیل قومی را مجاور بتکده دیدند قالُوا گفتند یا مُوسَی اجعَل لَنا ای موسی بساز از برای ما را إِلهاً خدا یعنی تمثالی بساز که آنرا پرستیم کَما لَهُم آلِهَهٌ چنانچه ایشانرا خدایان

هستند که می پرستند قال َ إِنَّکُم گفت موسی بدرستیکه هستید شما قَوم ٌ تَجهَلُون َ گروهی که نادانی میکنید و جهل میورزید درین که توهم جواز عبادت غیر خدا دارید.

صفحه : 352

إِن َّ هؤُلاءِ بدرستیکه اینکه گروه بت پرستان مُتَبَّرٌ هلاک شده اند ما هُم فِیه ِ بآنچه ایشان در آنند یعنی خدا دین و آئین ایشانرا در هم خواهد شکست و بتان ایشان را بر دست ما پاره پاره خواهد کرد وَ باطِل ٌ و زائل و مضمحل است ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه هستند ایشان که میکنند از عبادت اصنام قال َ أَ غَیرَ اللّه ِ گفت موسی ع آیا جز خدا أَبغِیکُم إِلهاً طلب کنم برای شما معبودی وَ هُوَ فَضَّلَکُم و حال آنکه او فضل داد شما را عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان زمان شما و بانواع نعم تخصیص فرمود وَ إِذ أَنجَیناکُم و یاد کنید چون برهانیدیم شما را مِن آل ِ فِرعَون َ از تبعه فرعون یَسُومُونَکُم می چشانیدند شما را سُوءَ العَذاب ِ سختی عذاب یُقَتِّلُون َ أَبناءَکُم میکشتند پسران شما را بجهت انقطاع نسل شما وَ یَستَحیُون َ نِساءَکُم و زنده می گذاشتند زنان شما را بجهت خدمتگاری و بندگی خود وَ فِی ذلِکُم و درین رهانیدن بَلاءٌ نعمتی بود یا در ان عذاب محنتی بود شما را مِن رَبِّکُم عَظِیم ٌ از پروردگار شما محنتی بزرگ آورده اند که موسی وعده کرده بود بنی اسرائیل را که بعد از هلاک فرعون کتابی بیارم بشما از نزدیک حق تعالی که هر چه شما را باید در ان مبیّن و مفصّل باشد پس چون از دریا نجات یافتند و فرعون غرق شد طلب آن کتاب نمودند و موسی ع از خدا درخواست تا آن کتاب

بدو فرستد حکم شد که سی روز بروزه باش پس از ان بطور آئی تا با تو سخن گویم موسی سی روز روزه داشت و روز سی و یکم بطور توجه نمود و کراهت داشت از انکه با حق سبحانه سخن گوید و از دهن او بوی روزه آید پس برای دفع آن رائحه مسواک کرد ملائکه گفتند ما از تو بوی مشک می شمیدیم آنرا بمسواک دفع کردی حق سبحانه فرمود تا جرمانه آن را ده روز دیگر روزه دارد چنانچه میفرماید وَ واعَدنا مُوسی و وعده داده بودیم موسی ع را برای دادن کتاب ثَلاثِین َ لَیلَهً سی شبان روز از ماه ذو القعده و چون مدار حساب شهور عرب برویت هلال است و آن بشب مرئی میشود تاریخ را بشب مقید کرد وَ أَتمَمناها و تمام کردیم آن سی را بِعَشرٍ بده دیگر از ماه ذی الحجه فَتَم َّ پس تمام شد مِیقات ُ رَبِّه ِ وقتی که پروردگار او مقرر فرموده بود أَربَعِین َ لَیلَهً بچهل شبانه روز وَ قال َ مُوسی و گفت موسی لِأَخِیه ِ هارُون َ مر برادرش!!! هارون را که من بطلب کتاب بجانب طور سینا میروم اخلُفنِی تو خلیفه من باش فِی قَومِی در میان قوم من وَ أَصلِح و بصلاح آر هر کاریرا که شایسته صلاح باشد از امور ایشان وَ لا تَتَّبِع و پیروی مکن سَبِیل َ المُفسِدِین َ راه تباه کاران را.

صفحه : 353

وَ لَمّا جاءَ مُوسی و آنهنگام که آمد موسی ع لِمِیقاتِنا بوقتی که ما مقرر و معیّن کرده بودیم وَ کَلَّمَه ُ رَبُّه ُ و سخن گفت با وی پروردگار وی یعنی بشنوانید او را کلام خود بیواسطه در تبیان آورده اند که چون

حق سبحانه خواست که با موسی سخن گوید بفرمود تا هفت فرسخ گرداگرد طور ظلمت فروگرفت و چون موسی قدم در ظلمت نهاد شیطان او را از وی براندند و ملکین کاتبین را ازو دور کردند و آسمان بنظر وی درآوردند ملائکه را دید در هوا ایستاده و عرش عظیم بر وی ظاهر گشت پس حق سبحانه با وی سخن گفت و در ینابیع آورده که او را بیست و چهار هزار کلمه بشنوانید و بروایتی هفت صد هزار و اصح نود و چهار هزار است و در کشاف گفته که حق تعالی چهل شبان روز با موسی سخن گفت چون موسی سخن حق را شنید و از جام کلام بی ملام ربانی جرعه ذوق محبت چشید فراموش کرد که او در دنیاست خیال بست که در فردوس اعلی ست و چون جنت جای مشاهده لقاست قال َ گفت موسی رَب ِّ أَرِنِی ای پروردگار من بنمای مرا نفس خود یعنی مرا متمکن ساز از رویت خود تا بدیده سر أَنظُر إِلَیک َ نظر کنم بسوی تو قال َ گفت خدا لَن تَرانِی نتوانی دید مرا در دنیا چه حکم ازلی بدان وجه واقع شده که هر بشری که در دنیا بمن نظر کند بمیرد و در مدارک آورده که بعین فانی مرا نه بینی بلکه جمال باقی بدیده باقی مشاهده باید کرد و آن دیده در بهشت خواهد بود بدانکه طلب موسی ع رؤیت را دلیل جواز رویت ست چرا که اگر رویت محال بودی موسی اینکه سؤال نکردی چه طلب مستحیل از انبیا روا نیست بیت ای بسا بلبل که پیش از نوبهار میسراید بهر گل بر شاخسار صاحب کشف الاسرار

گوید که مقام موسی در آن ساعت که خطاب لن ترانی شنید عالی تر بود از انوقت که ارنی زیرا که اینکه ساعت در عین مراد حق بود و آنوقت در قید مراد خود و قائم بمراد حق بودن کاملتر است از قیام بمراد خود نمودن بیت لن ترانی میرسد از طور موسی ع را جواب هر چه آن از دوست آید سر بنه گردن متاب اگر چه زخم لن ترانی رسید فی الحال مرهم راحت فرستاد که تو با ضعف بشریت طاقت دیدار نداری از ان گفتم که لن ترانی وَ لکِن ِ انظُر و لیکن نگاه کن إِلَی الجَبَل ِ بکوه زبیر که بلندترین جبال ولایت مدین است و قوت تحمل او از تو بیشترست فَإِن ِ استَقَرَّ پس اگر کوه قرار گیرد و ثابت ماند مَکانَه ُ در جای خود بهنگام تجلّی من برو فَسَوف َ تَرانِی پس زود باشد که تو نیز به بینی مراد طاقت دیدار من باشد و اگر کوه را طاقت دیدار نباشد تو هم در دنیا از تمنای اینکه کار درگذر فَلَمّا تَجَلّی پس آنهنگام که تجلّی کرد رَبُّه ُ پروردگار موسی یعنی ظاهر گردانید از نور خود یا از نور عرش بمقدار سوفار سوزنی لِلجَبَل ِ برای آن کوه بعد از ان که حیات و علم و رویت در وی آفریده بود تا نور حق سبحانه را دید در عین المعانی از سهل ساعدی نقل میکند که حق سبحانه نور خود را از ورای هفتاد هزار حجاب بمقدار درهمی ظاهر کرد در آنساعت هر دیوانه که بر روی زمین بود بهوش آمد و هر بیماری که سر ببالین مرض داشت شفا یافت

عرصه زمین رقم سرسبزی پذیرفت و آبهای شور بعذوبت و حلاوت متصف گشت بتان بروی درافتادند و نیران مجوس فرو مرد و بسبب آن تجلّی جَعَلَه ُ گردانید خدای مر آن کوه را دَکًّا ریزه ریزه و در تبیان آورده که کوه بدان عظمت پاره پاره گشت و شش کوه دیگر ازو جدا شد سه کوه که احد است و ورقان و رضوی بمدینه افتاد و سه کوه دیگر که ثور و ثبیر و حراست بمکه وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً و بیفتاد موسی ع بیهوش از هول آنچه بدو مشاهده کرد از پاره پاره شدن کوه و از عشیه خمیس یوم عرفه تا عشیه روز جمعه بیهوش ماند فَلَمّا أَفاق َ پس آنوقت که بهوش آمد قال َ سُبحانَک َ گفت تنزیه میکنم ترا از هر چه نه لایق حضرت تست یا پاک میدانم ترا از آنچه مرئی شوی در دنیا تُبت ُ إِلَیک َ بازگشتم بسوی تو از اقدام برسوائی که بغیر اذن تو باشد وَ أَنَا أَوَّل ُ المُؤمِنِین َ و من اول گرویدگانم بعظمت و جلال تو بآنکه هیچ بشری را در دنیا طاقت دیدن تو نیست بیت که ای ز یک لمعه تو کوه بصد پاره شود چه عجب گر مشت گلی عاجز و بیچاره شود عجب سری ست که کوه بدان عظمت تحمل دیدار نداشت و دل انسان را بحکم و لکن ینظر الی قلوبکم طاقت آن نظر هست نکته درین آنست که تجلی بر کوه بنظر هیبت بوده و تجلی بر دل بنظر رحمت است آن نظر کوه را ویران ساخت و اینکه نظر دل را معمور میسازد بیت دل پذیرفت آنچه گردون برنتافت دل بدانست

آنچه عرش اندر نیافت پس حق سبحانه جهت تسلّی دل موسی و تدارک المی که از حرمان مقصود یافته بود.

صفحه : 354

قال َ گفت خدا یا مُوسی ای موسی اگر ترا منع کردم از رویت بجهت صلاح حال و بقای ذات تو اندوهناک مباش إِنِّی اصطَفَیتُک َ بدرستیکه من ترا برگزیدم عَلَی النّاس ِ بر بنی اسرائیل یا بر آدمیان که در زمان تو موجوداند بِرِسالاتِی به پیغامهای من که بخلق رسانی وَ بِکَلامِی و دیگر ترا اختصاص دادم بسخن گفتن من با تو بی واسطه فَخُذ پس فراگیر ما آتَیتُک َ و آنچه عطا کردم ترا از امر و نهی و بدان عمل کن وَ کُن مِن َ الشّاکِرِین َ و باش از شکرگویندگان برای عطا وَ کَتَبنا لَه ُ و نوشتیم ما یعنی قلم اعلی را امر فرمودیم که کتابت کرد و یا جبرئیل را گفتیم که بقلم ذکر و مداد نهر النور نوشت برای موسی ع فِی الأَلواح ِ در لوحهای که هفت یا نه یا ده بوده و در زاد المسیر آورده که ده بود و اینکه موافق قول اهل کتاب ست و طول هر لوحی دوازده یا ده ذراع بوده و لوح از یاقوت احمر بود یا از چوب سدره بهشت یا از سنگ سخت که ارقام در وی کنده بودند چون نقش و رنگین و اصح آنست که از زمرد سبز بوده و بر وی نوشته بودند مِن کُل ِّ شَی ءٍ از هر چیزیکه در باب دین محتاج الیه باشد مَوعِظَهً پندی وَ تَفصِیلًا و بیان کردنی لِکُل ِّ شَی ءٍ مر هر چیزی را از

اوامر و نواهی فَخُذها پس گفتیم بموسی که فراگیر الواح را بِقُوَّهٍ بجد تمام و عزم درست وَ أمُر و بفرما قَومَک َ گروه خود را تا بصدق و عزیمت یَأخُذُوا فراگیرند بِأَحسَنِها به نیکوترین آنچه در الواح است گفته اند احسن بمعنی حسن است و مکتوبات الواح همه حسن بود و قولی آنست که احسن عزائم بوده و حسن رخصتها یعنی بفرما تا بعزیمت عمل کنند نه برخصت و در زاد المسیر فرموده که احسن جمع است بین الفرائض و النوافل سَأُرِیکُم زود باشد که بنمایم شما را ای بنی اسرائیل دارَ الفاسِقِین َ سرای فاسقان یعنی آرامگاه ایشان که دوزخست یا شما را بولایت شام درآرم و منازل قرون ماضیه که از دئره فرمان من بیرون رفته اند بشما نمایم یا بنمایم شما را منازل فرعون و قبطیان که در مصر همه خراب شده و از خداوندان خالی مانده تا عبرت گیرید بدان قطعه چشم عبرت بین چرا در قصر شاهان ننگرد تا چه سان از حادثات دور گردون شد خراب پرده داری میکند بر طاق کسری عنکبوت چند نوبت میزند بر قلعه افراسیاب سَأَصرِف ُ زود باشد که بگردانم عَن آیاتِی َ از قبول آیتهای من که قرآن است یا از فهم دلائل قدرت که در آفاق و انفس ودیعت نهاده ام الَّذِین َ یَتَکَبَّرُون َ آنانرا که تکبر میکنند فِی الأَرض ِ در زمین بِغَیرِ الحَق ِّ بی استحقاق یعنی مهر بر دلهای متکبران نهیم تا فهم سخن ما نکنند از ذو النون مصری قدس سره منقول است که خدا نمیخواهد که گرامی سازد دلهای مدعیان باطل را بمکنون حکمتهای قرآنی لا جرم از دلهای ایشان قابلیت

قبول آن سلب کرده بیت حیف است چنین گنج در ان ویرانه حکمت نکند فهم یقین دیوانه وَ إِن یَرَوا و اگر به بینند اینکه سرکشان کُل َّ آیَهٍ هر نشانیکه ما بنمائیم بر صدق نبوت محمّد ص یعنی معجزات آنحضرت ص یا بدانند هر پیغامی که. فرستیم لا یُؤمِنُوا بِها نمیگروند بدان از جهت ستیزه و عناد وَ إِن یَرَوا و اگر به بینند اینکه سرکشان سَبِیل َ الرُّشدِ راه راست و طریق هدایت لا یَتَّخِذُوه ُ سَبِیلًا آن راه راست نگیرند یعنی متابعت نه کنند وَ إِن یَرَوا و اگر به بینند اینکه سرکشان سَبِیل َ الغَی ِّ راه بیراهی و گمراهی یَتَّخِذُوه ُ سَبِیلًا آنرا راه گیرند و پیروی کنند ذلِک َ اینکه گردانیدن دلهای ایشان را از فهم آیات بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان کَذَّبُوا بِآیاتِنا دروغ شمردند سخنان ما را وَ کانُوا و بودند عَنها از نظر در آن و اعتبار بدان غافِلِین َ ناآگاهان و بیخبران گفته اند مراد غفلت اعراض و عناد است نه غفلت سهو و جهل یعنی میدانستند و تصدیق نمیکردند.

صفحه : 355

وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا و آنانی که تکذیب کردند بِآیاتِنا آیتهای ما را که قرآن است یا دلائل قدرت وَ لِقاءِ الآخِرَهِ و بدروغ داشتند دیدن سرای آخرت را حَبِطَت أَعمالُهُم باطل و تباه گشت عملهای ایشان که درین جهان کردند هَل یُجزَون َ آیا جزا داده شوند یعنی نه شوند إِلّا ما کانُوا مگر جزای آنچه که بودند در دنیا یَعمَلُون َ عمل می کردند وَ اتَّخَذَ قَوم ُ مُوسی و فرا گرفتند قوم موسی یعنی بساخت سامری و متابعان او مِن بَعدِه ِ از پس رفتن موسی بطور مِن حُلِیِّهِم از پیرایهای ایشان که از قبطیان عاریت

گرفته بودند عِجلًا گوساله یعنی هیئت گوساله جَسَداً بدنی بی روح لَه ُ خُوارٌ مر او را آوازی بود چون آواز گاو آورده اند که بنی اسرائیل شبی که از مصر بیرون می آمدند بجهت آنکه قوم فرعون از حال ایشان خبر نیابند بهانه انگیختند که ما عروسیها داریم و بدان اشتغال مینمائیم و هر یک از دوستان خود که در میان فرعونیان داشتند پیرایه بعاریت به بستدند و بعد از عبور بر دریا و غرق شدن قبطیان آن حلیها در دست ایشان مانده بود چون موسی عزیمت طور فرمود سامری بخدمت هارون آمد و گفت اینکه پیرایهای عاریت که در دست بنی اسرائیل مانده میخرند و میفروشند و تصرف در آن بر ایشان حرام است هارون ع بفرمود تا تمام آن را جمع کردند و سامری را گفت که تو اینها را بامانت نگاهدار سامری پیرایهای زر و نقره را در تصرف آورده و زرگری ماهر بود همه را بگداخته در قالب بریخت و چیزی بهیئت گوساله بساخت اما بدنی بی روح بوده پس عملی کرد که ازو آوازی برآمد چون آواز گاو آورده اند که سامری در وقت غرق شدن فرعون جبرائیل ع را دیده بود بر اسپی سوار و از زیر سم اسپش قبضه خاک برگرفته با خود میداشت همین که شکل گوساله از قالب بیرون آمد قدری ازین خاک در دهنش ریخت خدای تعالی آن گوساله را زنده گردانید و بفریاد آمد إبن عباس رض میفرماید که چون آواز گوساله بگوش جمعی از بنی اسرائیل رسیده بسجده درافتادند أَ لَم یَرَوا آیا ندیدند و ندانستند أَنَّه ُ لا یُکَلِّمُهُم آنکه گوساله با ایشان سخن نگوید وَ لا یَهدِیهِم

سَبِیلًا و نه بنماید ایشانرا راهی که بجای رسند اتَّخَذُوه ُ فراگرفتند او را بخدائی وَ کانُوا ظالِمِین َ و بودند ستمکاران که وضع عبادت کردند در غیر موضعش در لطائف امام قشیری رحمه اللّه علیه مذکور است که چه دورست میان امتی که مصنوع خود را پرستند و میان امتی که عبادت صانع خود کنند بیت آنرا که تو ساختی نسازد کارت سازنده تو است در دو عالم یارت وَ لَمّا سُقِطَ و آنهنگام که افگنده شدند امت و پشیمانی فِی أَیدِیهِم در دستهای ایشان یعنی یافتند پشیمانی را همچون یافتن کسیکه چیزی در دست خود درآرد و اینکه لفظ در کلام عرب کنایت است از پشیمان شدن حاصل معنی آنکه چون پشیمان شدند عبده عجل از عبادت او وَ رَأَوا أَنَّهُم و دیدند آنکه ایشان قَد ضَلُّوا به تحقیق گمراه شدند قالُوا گفتند از روی ندامت لَئِن لَم یَرحَمنا اگر رحمت نکند بر ما رَبُّنا پروردگار ما بقبول توبه ما وَ یَغفِر لَنا و اگر نیامرزد ما را لَنَکُونَن َّ بخدای که باشیم مِن َ الخاسِرِین َ از زیان کاران و هلاک شدگان.

صفحه : 356

وَ لَمّا رَجَع َ مُوسی و آنهنگام که بازگشت موسی از طور إِلی قَومِه ِ بسوی قوم خود غَضبان َ خشمگین أَسِفاً بغایت اندوهناک یا جزع کننده آورده اند که موسی ع در محل رجعت ازین قصّه خبر یافت و اصح آنست که حق سبحانه ویرا اخبار کرده بود در طور و او خشمناک باندوه تمام در میان قوم آمده و از غایت غضب قال َ گفت بِئسَما خَلَفتُمُونِی بد نیابت کردید از من مِن بَعدِی از پس مفارقت من أَ عَجِلتُم آیا تعجیل کردید و پیشی گرفتید بعبادت

عجل أَمرَ رَبِّکُم بر فرمان پروردگار خود و صبر نه کردید تا من بیایم و حکم خدا بشما رسانم وَ أَلقَی الأَلواح َ و بیفگند موسی لوح ها را که احکام الهی را بر ان نوشته بود و آن غضب نیز برای خدا بود در ینابیع آورده اند که الواح را نیفگند اما زود از دست بنهاد چنانکه کسی چیزی بیفگند و جمهور برانند که الواح را بیفگند و شکسته شد و شش سبع و هر چه بر آن مکتوب بود بآسمان بردند و آن تفاصیل اشیاء بود و یک سبع ماند که هدی و رحمت بود پس موسی ع بعد از معاتبه با قوم الواح را القا کرد وَ أَخَذَ و بگرفت بِرَأس ِ أَخِیه ِ موی سر برادر خود را یعنی هارون ع را یَجُرُّه ُ إِلَیه ِ بطرف خود میکشد او را بطریق معاتبت نه از روی اهانت گمان موسی ع آن بود که هارون ع در منع ایشان تقصیر فرموده قال َ ابن َ أُم َّ گفت هارون ع که ای پسر مادر من اگرچه ایشان برادر پدری و مادری بودند اما بجهت ترقیق قلب موسی ع مادر را یاد کرد پس گفت إِن َّ القَوم َ استَضعَفُونِی من تقصیر نکرده ام اما بدرستیکه قوم تو مرا بیچاره دیدند و تنها یافته زبون گرفتند وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی و نزدیک بودند که مرا بکشند از بسیاری مبالغه من در منع ایشان فَلا تُشمِت پس شادمان مگردان بِی َ الأَعداءَ بمن دشمنان را و چنان مکن که آرزوی ایشان حاصل شود از اهانت من وَ لا تَجعَلنِی و مدار مرا مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ با گروه ظالمان یعنی مرا در عدد گوساله پرستان میار قال َ گفت موسی ع بعد

از استماع اینکه سخن رَب ِّ اغفِر لِی ای پروردگار من بیامرز مرا درین عمل که با برادر بزرگ تر کردم یا در آنکه الواح را بیفگندم وَ لِأَخِی و بیامرز برادر مرا اگر تقصیری کرده باشد در منع ظلم وَ أَدخِلنا و درآر ما را فِی رَحمَتِک َ در بخشایش خود و گفته اند در پناه عصمت خود در دنیا و در ریاض جنت خود در آخرت وَ أَنت َ أَرحَم ُ الرّاحِمِین َ و تو بهترین بخشایندگانی چه بخشش همه از اثر بخشایش تو است و بخشایش مجموع از نظر بخشش تو قطعه تو بر اهل سخا انعام کردی که بر بیچارگان انعام کردند بهر جا جوی از رحمت روان ست ز دریاهای جودت وام کردند إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنانکه از روی جهالت اتَّخَذُوا العِجل َ فرا گرفتند گوساله را بخدای سَیَنالُهُم زود باشد که برسد. ایشان را غَضَب ٌ خشمی مِن رَبِّهِم از پروردگار ایشان و آن خشم همان بود که حق تعالی امر فرمود که مکشید یکدیگر را وَ ذِلَّهٌ و دیگر برسد ایشانرا خواری فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا که آن جزیه است یا اجلا از دیار ایشان وَ کَذلِک َ و همچنین که پاداش داده ایم گوساله پرستان را نَجزِی المُفتَرِین َ جزا میدهیم دروغ گویان و مبتدعان را.

صفحه : 357

وَ الَّذِین َ و آنانکه عَمِلُوا السَّیِّئات ِ بدیها کردند از صغائر و کبائر و شریک آوردند ثُم َّ تابُوا پس بازگشتند بخدا مِن بَعدِها از پس وقوع آن عملها وَ آمِنُوا و بگرویدند یعنی تصدیق کردند خدا را به یگانگی و رسول را به پیغمبری و اگر مراد از سیئات غیر شرک باشد معنی آمنوا آنست که تصدیق کردند آن

را که حق تعالی توبه گناهکار قبول میکند إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو مِن بَعدِها از پس توبه لَغَفُورٌ هر آئینه آمرزنده است مر گناهان ایشانرا رَحِیم ٌ مهربان است بر ایشان بقبول توبه از ایشان وَ لَمّا سَکَت َ و چون خاموش شد یعنی ساکت گشت عَن مُوسَی الغَضَب ُ از موسی ع خشم او تشبیه کرد غضبی را که حامل موسی ع بوده بران فعل بکسیکه آمر باشد بچیزی و بران اغراء کند و از سکون آن بسکوت تعبیر فرمود یا آنکه غضب دلالت میکند بر آنچه در نفس خشم گیرنده است برای مغضوب علیه پس گویا که آن بمنزله نطق است و سکون آن بمثابه سکوت القصه چون خشم موسی ع فرو نشست أَخَذَ الأَلواح َ فراگرفت بقیه الواح را که بیفگنده بود وَ فِی نُسخَتِها و در آنچه مکتوب بود در ان هُدی ً راه نمودن بود از گمراهی وَ رَحمَهٌ و بخشایش یعنی پاک شدن از گناه لِلَّذِین َ هُم برای کسانیکه ایشان لِرَبِّهِم مر عقاب پروردگار خود را یَرهَبُون َ ترس گاری میکنند یعنی از عذاب خدا میترسند آورده اند که از حضرت عزّت عزّ شانه خطاب رسید بموسی ع که جمعی از اخیار بنی اسرائیل با خود بطور برد تا از عبادت عجل اعتذار کنند موسی ع با قوم گفت و قبول کردند وَ اختارَ مُوسی و برگزید موسی ع قَومَه ُ از قوم خود سَبعِین َ رَجُلًا هفتاد مرد لِمِیقاتِنا از برای میعاد ما یعنی وقتی که وعده داده بودیم و قولی آنست که طائفه از بنی اسرائیل گفتند که خدا با موسی سخن نکرده و آنچه بر الواح است کلام موسی است حق تعالی فرمود که

ای موسی قومی از بزرگان اولاد یعقوب را با خود بیار تا کلام من بشنوند و بر آن گواه باشند موسی ع هفتاد تن را با خود برد و چون بطور رسیدند ابری پدید آمد و میان موسی و ایشان حایل شد و موسی ع بپرده غمام درآمد و اخیار قوم او بسجده درافتادند و حق سبحانه با موسی ع سخن گفت و اوامر و نواهی و وعده وعید فرمود پس چون ابر منکشف گشت موسی ع بیرون آمد و گفت شنیدید کلام پروردگار من گفتند کلامی شنیدیم انا تکلّم معلوم نبود ما وقتی ایمان آریم که خدا را آشکارا بینیم مقارن اینکه سخن صاعقه پدید آمد و همه را بسوخت موسی علیه السلام مضطرب شده آغاز نیاز کرد چنانچه حق سبحانه خبر میدهد فَلَمّا أَخَذَتهُم ُ پس آنهنگام که بگرفت آن هفتاد تن را الرَّجفَهُ صاعقه و بسوختند و قولی آنست که فراگرفت ایشان را آوازی مهیب و همه از هول آن بمردند و گفته اند که لرزه بر اندام ایشان افتاد بمثابه که مفاصل و اوصال ایشان بانقطاع نزدیک رسید موسی ترسید که بمیرند و او نزد بنی اسرائیل بقتل ایشان متهم گردد قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من لَو شِئت َ اگر میخواستی أَهلَکتَهُم هلاک میکردی ایشانرا مِن قَبل ُ پیش از بیرون آمدن ما از میان قوم وَ إِیّای َ و مرا نیز هلاک میکردی در عین المعانی فرمود که ایشانرا هلاک میکردی بعبادت عجل و مرا بقتل قبطی أَ تُهلِکُنا آیا هلاک کنی ما را بِما فَعَل َ السُّفَهاءُ بسبب آنچه کردند بی خردان مِنّا از قوم ما یعنی بعبادت عجل یا جرأت اینکه قوم

در طلب رویت.

صفحه : 358

إِن هِی َ نیست اینکه کردار ایشان إِلّا فِتنَتُک َ مگر آزمایش و ابتلای تو مر بندگانرا یعنی اینانرا کلام خود شنوانیدی تا طمع در رویت کردند و از گوساله آوازی پدید ساختی تا رو بوی آوردند در کتاب فصل الخطاب خواجه محمّد ص پارسا مذکور است که حق سبحانه موسی ع را در مقام بسط بداشت تا بکمال حال انس رسیده از روی دلال برین جرأت اقدام فرمود و دلال در مرتبه محبوبیت ست چنانچه در قوت القلوب فرمود و من ادلال المحبین من المستانسین مناجاه برزخ العبد الاسود الی قوله یضحکنی کل یوم ثلث دفعات و حضرت مولوی قدس سره فرموده که گستاخی عاشق ترک ادب نیست عین ادب ست مثنوی گفتگوی عاشقان در کار رب جوشش عشقست نی ترک ادب هر که کرد از جام حق یک جرعه نوش نی ادب ماند درو نی عقل و هوش هم از مقام بسط است اینکه سخن موسی تُضِل ُّ بِها مَن تَشاءُ گمراه میگردانی بدان فتنه و ابتلا هرکرا میخواهی که گمراه شود وَ تَهدِی مَن تَشاءُ و راه مینمائی هم بدان هر که را می خواهی که راه یابد أَنت َ وَلِیُّنا توئی یار ما و متولی کار ما فَاغفِر لَنا پس بیامرز ما را وَ ارحَمنا و به بخشای بر ما وَ أَنت َ خَیرُ الغافِرِین َ و تو بهترین آمرزندگانی وَ اکتُب لَنا و بنویس برای ما یعنی ثابت کن یا عطا کن ما را فِی هذِه ِ الدُّنیا درین سرای حَسَنَهً نیکوئی که قبول توبه است یا توفیق طاعت یا روزی حلال یا صدق مقال وَ فِی الآخِرَهِ

و در انسرای هم نیکوئی ده ما را که مغفرت است یا جنّت یا سعادت رؤیت إِنّا هُدنا إِلَیک َ بدرستیکه ما بازگشتیم بسوی تو قال َ گفت خدا عَذابِی عذاب من از صفت او آن ست که أُصِیب ُ بِه ِ میرسانم او را مَن أَشاءُ هرکرا میخواهم یعنی کفّار وَ رَحمَتِی وَسِعَت و رحمت من از صفت او آنست که رسیده است کُل َّ شَی ءٍ بهمه چیز یعنی شامل است در دنیا مومن و کافر را بدادن جان و فرستادن روزی و گفته اند رحمت تعاطف است که حق تعالی بخلق ارزانی داشته تا بدان بر یکدیگر مهربانی میورزند یا رحمت توبه است که علی العموم در اینکه رحمت بر همه گشوده و همه را باتصال بدین رحمت دعوت فرمود که توبوا الی اللّه جمیعا و نزد محققان رحمت دو است یکی رحمت ذاتیه که آنرا مطلقه و امتنانیه گویند و آن رحمتی ست همه چیز را فرارسیده چنانچه فرموده و رحمتی وسعت کل شی ء و نتیجه او عطا دادن ست بی سابقه سؤال سائل و بی وسیله حاجت محتاج بی ثبوت استحقاق معطی له بوجهی از وجوه کما اشار الیه فی المثنوی ای بداده رایگان صد چشم و گوش نی ز رشوت بخش کرده عقل و هوش در عدم ما مستحقان کی بدیم که بدین جان و بدین دانش شدیم ما نبودیم و تقاضا ما نبود لطف تو ناگفته ما می شنود دوم رحمت وجوبیه که مقیده نیز خوانند و آنهمه از رحمت ذاتیه فائز شده و استحقاق بنده مر آن رحمت را هم نتیجه رحمت امتنانیه است که چنانچه قبل از سابقه خدمت و رابطه دعوت

استحقاق وجود ارزانی فرموده و بعد از فیض وجود استعداد استفاده و قابلیت استفاضه داد و رحمت وجوبیه را مقید از جهت آن گویند که مقیدست بشرطی چند از اقوال و افعال چنانچه فرمود فَسَأَکتُبُها پس زود باشد که ثابت سازم اینکه رحمت را لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ برای آنانکه پرهیز کنند از شرک وَ یُؤتُون َ الزَّکاهَ و بدهند زکوه مفروضه را وَ الَّذِین َ هُم و برای آنانکه ایشان بِآیاتِنا بآیات منزله ما یُؤمِنُون َ میگروند قتاده رح گوید که یهود و نصاری تمنای اینکه رحمت نموده گفتند که ما بآیات ایمان داریم و زکوه مال ادا می کنیم پس برای ما ثابت خواهد بود حق تعالی رشته امید ایشانرا منقطع ساخته آن رحمت را بدین امت تخصیص داد که متقیان و مومنان که رحمت برای ایشان می نویسم.

صفحه : 359

الَّذِین َ آنانند که از روی صدق یَتَّبِعُون َ الرَّسُول َ پیروی میکنند فرستاده را که صفت اوست النَّبِی َّ الأُمِّی َّ پیغمبری نانویسنده و ناخواننده و صفت آنحضرت ص بدین صفت تنبیه ست بر آنکه کمال علم او با وجود امیّت یکی از معجزات او میتواند بود فرد نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد و در بحر الحقایق فرموده که عرب اصل و منشا را ام گویند چنانچه مکه را ام القری گویند که مبدأ و منشاء همه شهرها و دیهه هاست و لوح محفوظ را ام الکتاب خوانند که اصل همه کتب است پس حضرت رسالت پناه ص را باصل منسوب ساخته تا دانند که اصل همه موجودات و اوّل همه مکوّنات اوست و نکته لولاک لما خلقت الافلاک مؤیّد اینکه معنی ست بیت تو اصل وجود آمدی از

نخست دگر هر چه موجود شد فرع تست الَّذِی آن پیغمبری که یَجِدُونَه ُ مییابند اسم و صفت او را مَکتُوباً نوشته عِندَهُم نزدیک ایشان فِی التَّوراهِ در توریت آنجا که میگوید احمد الضحوک القتال یرکب البعیر و یلبس الشمله تا آخر وَ الإِنجِیل ِ و در انجیل آنجا که از قول عیسی میفرماید انی ذاهب الی ربی و ربکم و الفار قلیطا جاء تا آخر یَأمُرُهُم میفرماید اینکه پیغمبر امّی ایشانرا که پیروان اویند بِالمَعرُوف ِ به نیکوئی که توحید است وَ یَنهاهُم و باز میدارد ایشان را عَن ِ المُنکَرِ از منکر که شرک است و گفته اند معروف مکارم اخلاق است یا صله رحم یا انصاف و منکر مساوی اخلاق است یا قطع رحم یا عدم انصاف وَ یُحِل ُّ لَهُم ُ و حلال میگرداند بر ایشان الطَّیِّبات ِ مطعومات پاکیزه را که بر اهل جاهلیّت حرام کرده بودند چون بحیره و سائبه و جز آن یا مستلذات محرمه بر یهود چون شحوم وَ یُحَرِّم ُ و حرام میسازد عَلَیهِم ُ الخَبائِث َ بر ایشان خورشهای پلید را چون مردار و خون و لحم خنزیر یا مالهای ناوجه را چون رشوت و ربوا وَ یَضَع ُ و فرو می نهد یعنی تخفیف میکند عَنهُم از ایشان إِصرَهُم بار گران ایشان را یعنی سبک میگرداند بر امت خود اوضاع شرع را و گویند مراد آن چیزهاست که در شریعت موسی ع بر بنی اسرائیل الزام کرده بودند چون قطع عضوی که گناه ازو صادر شود و قطع آن مقدار از جامه که نجاست بدو رسد و جز آن وَ الأَغلال َ و دیگر سبک میکند

و برمیدارد از ایشان غلها و بندها الَّتِی آنکه بوقت موسی ع کانَت عَلَیهِم بود بر ایشان و آن قتل نفس بوده است در توبه و قصاص بی عفو و دیت و احراق غنیمت و غیر آن فَالَّذِین َ آمَنُوا بِه ِ پس آن کسانیکه بگرویدند بدین نبی امی از بنی اسرائیل وَ عَزَّرُوه ُ و تعظیم کردند او را وَ نَصَرُوه ُ و یاری دادند او را بر دشمنان وَ اتَّبَعُوا و پیروی کردند النُّورَ الَّذِی آن نوری را که أُنزِل َ مَعَه ُ فرو فرستاده اند با نبوت او و مراد قرآن است و گفته اند لفظ مع دلالت بر بقاء قرآن میکند یعنی فرو فرستاده شده است و با او باقی خواهد بود بخلاف الواح که بر موسی ع فرود آمده و اکثر آنرا باز بر آسمان بردند و نکته در آنکه قرآن را نور گفت بغایت روشن ست چه امور دین و دنیا ازو مفصل ست و هویدا أُولئِک َ آن گروه که ایمان آوردند و تعظیم و نصرت و متابعت پیغمبر کردند هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران از عذاب و فائز برحمت و ثواب.

صفحه : 360 قُل بگو ای محمّد ص بر سبیل عموم یا أَیُّهَا النّاس ُ ای همه مردمان إِنِّی رَسُول ُ اللّه ِ بدرستیکه من فرستاده خدایم إِلَیکُم جَمِیعاً بهمه شما نه به بعضی دون بعضی چنانچه رسل دیگر بودند الَّذِی آن خدا که به تحقیق لَه ُ مر او راست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پادشاهی آسمانها و زمینها و تدبیر و تصرّف در آن لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی مستحق عبادت نیست مگر او یُحیِی زنده گرداند وَ یُمِیت ُ و بمیراند فَآمِنُوا بِاللّه ِ پس ایمان آرید بخدا که صفت او شنودید

وَ رَسُولِه ِ و بگروید بفرستاده او النَّبِی ِّ الأُمِّی ِّ پیغمبر امی الَّذِی یُؤمِن ُ آن پیغمبر که میگردد بِاللّه ِ بوحدانیت خدا وَ کَلِماتِه ِ و به سخنان فرستاده او بر انبیاء وَ اتَّبِعُوه ُ و پیروی کنید اینکه پیغمبر را و فرمانبرداری نمائید لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ تا باشد که راه راست یابید وَ مِن قَوم ِ مُوسی و از قوم موسی أُمَّهٌ گروهی هستند که ایشان یَهدُون َ راه مینمایند خلق را بِالحَق ِّ بسبب حقی که بایشان است وَ بِه ِ یَعدِلُون َ و بحق و راستی عدل میکنند در میان خلق گفته اند مراد ازین امت عبد اللّه بن سلام و اصحاب رض اویند و اشهر آنست که بعد از وفات موسی ع و فوت خلیفه وی یوشع ع هرج و مرج در میان مردم بنی اسرائیل پدید آمد و بکفر و قتل انبیاء و انواع معاصی اشتغال نمودند گروهی از ایشان به نیاز تمام از حضرت ملک العلام درخواستند تا میان ایشان و سائر قوم جدائی افگند حق سبحانه راهی در زمین گشاده گردانید و ایشان بدان راه درآمده ماورای دیار چین بیرون آمدند و آنجا منازل ساخته ساکن شدند و پیغمبر ما شب معراج ایشان را دید و ده سوره از قرآن بر ایشان خواند و ایشان بوی ایمان آوردند حالا مسلمان اند و بقبله ما نماز میگذارند و زکوه مال میدهند و نماز جمعه بپا میدارند و اینکه آیت در صفت ایشان ست پس حق سبحانه و تعالی از اخیار قوم موسی اخبار می فرماید و میگوید وَ قَطَّعناهُم ُ و جدا کردیم قوم موسی ع را و گردانیدیم اثنَتَی عَشرَهَ دوازده أَسباطاً بدل است از اثنتی عشره یعنی ساختیم قوم را سبط سبط و

سبط ولد ولد را گویند اینجا مراد فرزندان یعقوب اند أُمَماً گروه گروه بدل است از اسباط یعنی بنی اسرائیل را گردانیدیم امت امت هر سبطی امتی وَ أَوحَینا إِلی مُوسی و وحی کردیم ما بسوی موسی إِذِ استَسقاه ُ چون آب خواستند قَومُه ُ گروه او یعنی بنی اسرائیل چون در تیه حیران و سرگردان شدند و از حرارت آفتاب متأذی شده تشنگی بر ایشان غلبه کرد از موسی طلب آب نمودند وحی کرد خدا بموسی أَن ِ اضرِب آنکه بزن بِعَصاک َ الحَجَرَ بعصای خود آن سنگ را که چون در تیه درآمدی با تو بسخن درآمد و گفت مرا بردار که ترا بکار آیم و تو برداشتی و حالا در توبره داری پس موسی ع عصا برداشت و بر ان سنگ زد فَانبَجَسَت پس شکافته شد و گشاده گشت مِنه ُ از ان سنگ اثنَتا عَشرَهَ عَیناً دوازده چشمه بعدد اسباط قَد عَلِم َ بدرستیکه دانستند کُل ُّ أُناس ٍ همه آدمیان از هر سبطی.

صفحه : 361

مَشرَبَهُم آبشخور خود را و بآبشخور غیر خود میل نمی کردند وَ ظَلَّلنا و سائبان ساختیم عَلَیهِم ُ الغَمام َ بر ایشان ابر را تا از حرارت آفتاب متأذی نشوند وَ أَنزَلنا و فرو فرستادیم عَلَیهِم ُ المَن َّ بر ایشان مانند ترنجبین چیزی شیرین وَ السَّلوی و مرغی مشابه سمانی و گفتیم کُلُوا بخورید مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم از پاکیزها آن چیزی که بمحض عنایت روزی داده ایم شما را و ذخیره منهید ایشان خلاف فرمان کرده از من و سلوی ذخیره نهادند و فاسد گشت وَ ما ظَلَمُونا و ستم نکردند بر مادران ذخیره کردن وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند که از نافرمانی أَنفُسَهُم بر نفسهای

خود یَظلِمُون َ ستم میکردند وَ إِذ قِیل َ لَهُم ُ و یاد کن چون گفته شد مر بنی اسرائیل را بعد از محاربه جباران و ظفر بر ایشان که اسکُنُوا ساکن شوید هذِه ِ القَریَهَ درین دیه اریحا یا ایلیا وَ کُلُوا و بخورید مِنها از میوه ها و حبوب آن حَیث ُ شِئتُم از هر جا که خواهید وَ قُولُوا حِطَّهٌ و بگوئید درخواست ما حطه است یعنی وضع کن گناهان ما را از ما وَ ادخُلُوا الباب َ و درآیید بدری از درهای اینکه دیه سُجَّداً در حالتی که سجده کنندگان باشید یا منحنی شدگان از تواضع نَغفِر لَکُم تا بیامرزیم شما را خَطِیئاتِکُم گناهان شما را سَنَزِیدُ المُحسِنِین َ زود باشد که افزون گردانیم جزای نیکوکاران را یعنی زیادت دهیم ایشانرا ثواب و درجات فَبَدَّل َ الَّذِین َ ظَلَمُوا پس تبدیل و تغییر دادند آنانکه بر خود ستم کردند مِنهُم از بنی اسرائیل قَولًا سخن مأمور به را غَیرَ الَّذِی بغیر آنکه قِیل َ لَهُم گفته شده بود مر ایشانرا یعنی بدل حطّه گفتند حبّه فی شعره و اینکه از روی استهزا بود فَأَرسَلنا پس فرستادیم ما عَلَیهِم بر تغیّردهندگان رِجزاً عذابی مِن َ السَّماءِ از آسمان که صاعقه بود یا طاعون بِما کانُوا یَظلِمُون َ بسبب آنچه بودند که ستم کردند یعنی لفظی را در غیر موضع آن وضع نمودند.

صفحه : 362

وَ سئَلهُم و بپرس ای محمّد ص یهود را عَن ِ القَریَهِ از خبر دیه و واقعه آن الَّتِی کانَت آن دیهی که بود حاضِرَهَ البَحرِ نزدیک دریا و آن دیه ایلیه بوده است میان مدین و طور بر ساحل بحر طبریه و گفته اند نام آن دیه

مقتا بوده در میان مدین و عینونا و بر هر تقدیر مردم اینکه دیه متشرع بشریعت توریت بودند و از جمله فرائض ایشان تعظیم سبت بوده که در آن روز صید ماهی نه کنند و با اعمال دنیوی مشغول نه شوند ایشان خلاف امر خدا کرده بر زبان حضرت داود ملعون گشتند و مسخ شدند و حق سبحانه جهت اظهار افعال ذمیمه یهود با حضرت رسالت پناه ص خطاب میفرماید که اهل کتاب را بپرس از خبر اهل آن دیهه إِذ یَعدُون َ چون درگذشتند از حدود اوامر الهی و تجاوز کردند از تعظیمی که مأمور به بودند بدان فِی السَّبت ِ در روز شنبه که آن ترک صید سمک بود ایشان خلاف کردند إِذ تَأتِیهِم چون می آمدند بر ایشان حِیتانُهُم ماهیان ایشان یَوم َ سَبتِهِم روز شنبه ایشان یعنی روز که منهی بود در آن شکار ماهی ماهیان می آمدند شُرَّعاً ظاهر شده بر روی آب و سرها برداشته وَ یَوم َ لا یَسبِتُون َ و روز که بسبت عمل نمیکردند یعنی بتعظیم آنروز مأمور نبودند چون یکشنبه و باقی ایام لا تَأتِیهِم نمی آمدند بر ایشان ماهیان و اینکه ابتلا بود از حضرت عزّت مر ایشان را که چون روز شنبه درآمدی ماهی بسیار ظاهر شدندی بر روی آب و بازی کردندی و چون شنبه بگذشتی برفتندی و تا شنبه دیگر کسی ماهی ندیدی کَذلِک َ نَبلُوهُم همچنان بیازمائیم ایشان را یعنی معامله آزمایندگان کنیم بِما کانُوا بآنچه بودند که از سر جهل یَفسُقُون َ بیرون میرفتند ز دائره فرمان چون اهل ایلیه روز شنبه ماهی بسیار میدیدند و صید کردن مشکل بود و صبر کردن هم دشوار متردد گشتند و بانواع حیل و تدابیر تمسک

جسته در طلب چاره آن کار بودند آخر الامر رای ایشان بر آن قرار گرفت که حوضها ساختند و از دریا جویها بر آن حوضها بریدند در روز شنبه که زمان ظهور ماهیان بود ایشان را بدان حوضها راندندی و دامها در پیش راه نصب کردندی تا ماهیان آنجا بماندندی در روز یکشنبه بگرفتندی چند نوبت اینکه عمل کردند اثر عذاب ظاهر نشد دلیر شده از سر تعظیم سبت درگذشتند و اهل آن دیه سه گروه شدند قومی مباشر اینکه فعل بودند و گروهی ایشانرا نهی مینمودند و جمعی نه نهی کردندی و نه ماهی گرفتندی و ایشان فرقه ناهیه را نیز ملامت میکردند چنانچه حق سبحانه خبر میدهد وَ إِذ قالَت و بپرس از اهل کتاب خبر آنرا چون گفتند أُمَّهٌ مِنهُم گروهی از اهل ایلیا که متوقف بودند در فعل و نهی مر گروه ناهی را لِم َ تَعِظُون َ چرا پند میدهید قَوماً گروهی را که بی شبهه اللّه ُ مُهلِکُهُم خدا هلاک کننده ایشان است در دنیا به نافرمانی و ترک تعظیم سبت أَو مُعَذِّبُهُم یا عذاب کننده ایشان است عَذاباً شَدِیداً عذابی سخت در آخرت که آتش دوزخ است قالُوا گفتند فرقه ناهیه مَعذِرَهً اینکه وعظ ما عذرخواستنی است از ما و حفص معذرت به نصب خواند یعنی پند دادن ما برای معذرت ست از ما إِلی رَبِّکُم بسوی پروردگار شما یعنی امر معروف و نهی منکر بر ما واجب ست ما ایشانرا پند میدهیم تا عند اللّه معذور باشیم وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ و تا باشد نیز که ایشان بترسند از خدا و ترک معصیت کنند فَلَمّا نَسُوا پس آنهنگام که بگذاشتند فرقه صیدکنندگان ما ذُکِّرُوا

بِه ِ آنچه پند داده میشدند بدان یعنی موعظه قبول نکردند أَنجَینَا برهانیدیم الَّذِین َ یَنهَون َ آنان را که نهی میکردند عَن ِ السُّوءِ. وقف لازم عند المتاخرین مع النصف از بدی و نافرمانی وَ أَخَذنَا و بگرفتیم الَّذِین َ ظَلَمُوا آنانرا که ستم کردند بصید منهی عنه بِعَذاب ٍ بَئِیس ٍ بعذابی سخت بِما کانُوا بآنچه بودند از روی عناد یَفسُقُون َ خارج میشدند از راه فرمانبرداری و در فرقه متوقفه اختلاف است که نجات یافتند یا هلاک شدند و توقف در امر ایشان اولی ست پس از عذاب آن قوم خبر میدهد.

صفحه : 363

فَلَمّا عَتَوا پس آنهنگام که گردن کشیدند عَن ما نُهُوا عَنه ُ از ان چیزیکه نهی کرده شده بودند از ان یعنی صید ماهی قُلنا لَهُم گفتیم ما مر ایشانرا که کُونُوا قِرَدَهً گردید بوزنگان خاسِئِین َ دورشدگان و ناامیدان از رحمت آورده اند که ناهیان بعد از انکه از پندپذیرفتن ایشان ناامید شدند ترک مساکنت نموده میان خانهای خود و ایشان دیواری کشیدند و دری بمحله خود نشانده و راه آمد و شد بمساکن ایشان دربستند روزی از محله خود بیرون آمدند و کسی از محله فاسقان بیرون نیامده بود در تفحّص افتادند همه را یافتند بوزنه شده و هر بوزنه گرد کسان خود گریه کنان میگشت و روی در جامه ایشان می مالید سه روز زنده بودند و روز چهارم مردند وَ إِذ تَأَذَّن َ و یاد کن ای محمّد ص چون آگاهی داد رَبُّک َ آفریدگار تو یا سوگند خورد لَیَبعَثَن َّ عَلَیهِم که برانگیزد بر یهود إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز مَن یَسُومُهُم کسی را که به چشاند ایشان را سُوءَ العَذاب ِ عذابی سخت چون

قتل و اجلا و ضرب و جزیه گفته اند بخت نصر بابلی بقتل و اسر ایشان اقدام کرد و بعد از ان ملوک فرس ایشان را میرنجانیدند و باج میگرفتند تا زمانی که رسالت پناه ص مبعوث شد حکم فرمود بمقاتله ایشان تا اسلام آرند یا جزیه قبول کنند و اینکه حکم تا به قیامت باقی ست إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو لَسَرِیع ُ العِقاب ِ زود عقوبت کننده است مر کافران را وَ إِنَّه ُ و بدرستیکه او لَغَفُورٌ آمرزگارست هرکرا توبه کند و طلب مغفرت نماید رَحِیم ٌ مهربان است که بعد از توبه بگناه نگیرد وَ قَطَّعناهُم و پراگنده کردیم بنی اسرائیل را فِی الأَرض ِ أُمَماً در زمین جماعتها یعنی هیچ ولایتی نیست که در ان یهودی نباشد مِنهُم ُ الصّالِحُون َ بعضی از ایشان شائستگانند بدین موسی متدین شده تغیر بحال ایشان راه نیافته یا مراد آنهااند که بحضرت پیغمبر ما ایمان آوردند یا آنها که در شب معراج بآنحضرت گرویدند وَ مِنهُم و از ایشان هستند دُون َ ذلِک َ فرود از صالحان یعنی کفره و فسقه وَ بَلَوناهُم و بیازمودیم ایشان را بِالحَسَنات ِ به نیکوئیها چون عیش و غنا و صحت وَ السَّیِّئات ِ و ببدیها چون شدّت و فقر و مصائب نفس و مال لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ تا شاید که بازگردند بخدا و از معصیت بطاعت گردانید ایشان را در نعمت شکر می بایست کرد بطر و استغنا ظاهر میکردند و گفتند ان اللّه فقیر و نحن اغنیاء و در محنت صبر بایست کرد آغاز ناسزا کرده گفتند یَدُ اللّه ِ مَغلُولَهٌ پس بر محک اختیار تمام عیار بیرون نیامدند بیت خوش بود گر محک تجربه آید بمیان

تا سیه روی شود هر که درو غش باشد فَخَلَف َ مِن بَعدِهِم پس از پس درآمدند صالحان را خَلف ٌ پس آمدگان وَرِثُوا الکِتاب َ میراث گرفتند توریث را یعنی چون بیاموختند علم آنرا از پدران یَأخُذُون َ فرامیگیرند.

صفحه : 364

عَرَض َ هذَا الأَدنی خواسته و متاع اینکه چیز فروتر که دنیاست مراد احبار زمان حضرت رسالت پناه اند ص حق سبحانه میگوید که در حکم رشوت میگرند وَ یَقُولُون َ و میگویند سَیُغفَرُ لَنا زود باشد که بیامرزد ما را ادعای ایشان آن بود که گناه روز ایشان بشب و جرم شب ایشان بروز آمرزیده میشود و ایشان اخذ رشوت را گناه میدانستند وَ إِن یَأتِهِم و حال آنکه اگر بیاید بدیشان عَرَض ٌ مِثلُه ُ خواسته از متاع دنیا مثل آن خواسته دیگر در حرمت یَأخُذُوه ُ فرامیگیرند آن را و ازان توبه نمی کنند یعنی امید مغفرت دارند با وجود اصرار بر اخذ رشوت و اکل حرام أَ لَم یُؤخَذ آیا گرفته نشده است عَلَیهِم بر ایشان مِیثاق ُ الکِتاب ِ عهد مذکور در توریت أَن لا یَقُولُوا آنکه نگویند عَلَی اللّه ِ بر خدا إِلَّا الحَق َّ مگر سخن راست و ایشان دروغ گفتند در آنکه غفران خود را در شب و روز بحق سبحانه نسبت دادند و میدانند که دروغ میگویند زیرا که توریت با ایشان ست وَ دَرَسُوا و خوانده اند ما فِیه ِ آنچه دروست و اینکه حکم در وی ندیده اند وَ الدّارُ الآخِرَهُ و رستگاری سرای دیگر که عقبی ست خَیرٌ بهترست از عرض دنیا لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ مر آنانرا که بپرهیزند از استحلال محارم و دروغ بر خدا أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا تعقل نمیکنند و حفص بخطاب میخواند یعنی در نیابید که نعمت عقبی

بهتر است از مال دنیا وَ الَّذِین َ یُمَسِّکُون َ بِالکِتاب ِ و آنانکه نگاه میدارند کتاب را و چنگ در ان میزنند مراد مومنان اهل کتاب اند و کتاب درین آیت قرآن ست وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپا دارند نماز را تخصیص صلاه بآن که تمسک بکتاب مشتمل ست بر اقامت جمیع عبادات جهت آن تواند بود که نماز ستون دین ست و اقامت دین موقوف بر اقامت آن- مثنوی خانه دین خویش را چو خدا بر ستون نماز کرد بپا بیشکی تا ستون بجای بود خانه دین حق بپای بود إِنّا بدرستیکه ما لا نُضِیع ُ ضایع نمی کنیم أَجرَ المُصلِحِین َ مزد کار بصلاح آرندگان کردار خود را بلکه بتمام بدیشان رسانیم وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل َ و یاد کن ای محمّد ص برای یهود زمان خود چون بگسستیم و برداشتیم کوه طور را فَوقَهُم بر زبر ایشان کَأَنَّه ُ ظُلَّهٌ گوئی که کوه سایبانی ست بر سر ایشان وَ ظَنُّوا و دانستند أَنَّه ُ آنکه کوه واقِع ٌ بِهِم فرود آینده است بر ایشان اگر حکم توریت قبول نه کنند چه خدای تعالی ازین خبر داده بود خُذُوا گفتیم که بگیرید ما آتَیناکُم آنچه دادیم شما را از احکام بِقُوَّهٍ بجد تمام وَ اذکُرُوا و پیوسته یاد کنید ما فِیه ِ آنچه در دست از اوامر و نواهی لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ شاید که پرهیزگاری کنید و از جمله متقیان باشید.

صفحه : 365

وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک َ و یاد کن ای محمّد ص چون فراگرفت پروردگار تو مِن بَنِی آدَم َ از فرزندان آدم مِن ظُهُورِهِم از پشتهای ایشان ذُرِّیَّتَهُم فرزندان ایشانرا وَ أَشهَدَهُم و گواه گردانید ایشانرا عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای ایشان باقراری که کردند یا بعضی را بر

بعضی گواه ساخت و گفت أَ لَست ُ بِرَبِّکُم آیا نیستم پروردگار شما قالُوا بَلی گفتند آری تو پروردگار مائی حق سبحانه و تعالی ذریّت آدم ع را بیرون آورد بعضی از اصلاب بعضی همچون توالد انباء از آباد ذکر آدم ع نکرد چه همه کس را معلوم است که پدر بشر اوست و همه از صلب او بیرون آیند حاکم ابو عبد اللّه در صحیح خود از إبن عباس رض نقل میکند که حضرت رسالت پناه ص فرمود که خدا فراگرفت میثاق از ذریت آدم ع بنعمان و آن وادیست نزدیک بعرفات و آنرا نعمان سحاب گویند و بقولی بطن نعمان خوانند در لباب آورده که اخذ میثاق در دهیا بوده و آن زمینی است در ولایت هند و بعد از خروج آدم بوده از بهشت و در مدارک میگوید که جمهور مفسران بر آنند که بعد از خلق آدم و قبل از دخول جنت بوده در بر فضائی که بر در بهشت ست و عرض آن سی هزار ساله راه است حق تعالی ذریت آدم ع را از صلب او بیرون آورد بر مثال مورچهای خورد و زرد و بعضی میگویند که سفید یا سرخ و گروهی بر آنند که از جانب راست مورچه سفید و از جانب چپ مورچه سیاه و بعضی بر آنند که توالد و تناسل از پشت آدم ع یکبارگی بود نه بر وجه توالد و تناسل رو نموده و حیات و عقل و نطق در ایشان بیافرید و ربوبیت خود را بر ایشان عرض کرد و ایشان قبول کرده گفتند شَهِدنا گواه شدیم ما باقرار خود و گفته اند چون

ذریت آدم بلی گفتند حق سبحانه ملائکه را گفت گواه باشید ملائکه گفتند شهدنا و سدی فرموده که اینکه خبریست که حق سبحانه تعالی از خود و از فرشتگان خبر میدهد که ما بر اقرار ذریت آدم ع گواه شدیم أَن تَقُولُوا یَوم َ القِیامَهِ تا نگوئید روز قیامت که إِنّا کُنّا بدرستیکه ما بودیم عَن هذا ازین اقرار غافِلِین َ بیخبران أَو تَقُولُوا یا آنکه نگوئید إِنَّما أَشرَک َ بجز اینکه نیست که شرک آوردند آباؤُنا پدران ما مِن قَبل ُ پیش از ما وَ کُنّا ذُرِّیَّهً و بودیم ما فرزندان مِن بَعدِهِم از پس ایشان و اقتدا بدیشان کردیم أَ فَتُهلِکُنا آیا هلاک میکنی ما را و معذب میسازی بِما فَعَل َ المُبطِلُون َ بآنچه کردند آن کجروان و بی راهان یعنی پدران ما و چون مشرکان تقلید را دستاویز سازند اینکه سخن از ایشان مسموع نیفتد زیرا که اخذ میثاق بتوحید الهی جل و علی بر هر احدی از ذریت آدم ع واقع شده پس تقلید دیگری در شرک عذر نشود ای درویش اینکه آیت مذکر عهد الست ست تا بی خبران سر کوچه غفلت را متنبه سازد و الا هوشمندان بیداردل از ان سؤال و جواب غافل نیستند بیت الست از ازل همچنان شان بگوش بفریاد قالوا بلی در خروش در نفحات مذکورست که علی سهیل اصفهانی قدس سره را گفتند که روز بلی را یاد داری گفت چون ندارم گوئی که دی بوده شیخ الاسلام خواجه عبد اللّه انصاری رح فرموده که درین سخن نقص است صوفی را دی و فردا چه بود آنروز را هنوز شب در نیامده و صوفی در همان روزست مثنوی روز

امروزست ای صوفی و شان کی بود از دی و از فردا نشان آنکه از حق نیست غافل یک نفس ماضی و مستقبلش حال ست و بس از حسین منصور قدس سره منقول است که فرموده اند غایب از حقائق سؤال الست چگونه جواب دهد پس سر مخاطب و مجیب بغایت نازکست بیت تو در میان هیچ نه هرچه هست اوست هم خود الست گوید و هم خود بلی کند وَ کَذلِک َ و همچنانکه بیان کردیم میثاق را نُفَصِّل ُ الآیات ِ تفصیل میکنیم و پیدا میسازیم نشانهای قدرت خود را تا تدبّر کنند در ان وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ و شاید که ایشان بازگردند از تقلید به تحقیق.

صفحه : 366

وَ اتل ُ و بخوان ای محمّد ص عَلَیهِم بر قوم خود یا بر یهود نَبَأَ الَّذِی خبر آن کس که آتَیناه ُ دادیم او را آیاتِنا علم بآیتهای ما یعنی کتب منزله و آنکس که امیه بن ابی صلت بود که کتب سماوی مطالعه نموده بود و معلوم کرده که در آن زمان رسولی مبعوث خواهد شد و داعیه داشت که آن رسول او باشد چون حضرت رسالت پناه ص مبعوث شد امیه از روی حسد با وی کافر گشت و آن آیت که خوانده بود برطرف نهاد کما قال فَانسَلَخ َ مِنها پس بیرون آمد ازان آیتها بواسطه کفر و عناد چنانچه مار از پوست بیرون آید فَأَتبَعَه ُ الشَّیطان ُ پس بدو پیوست شیطان یا او را پیروی خود فرمود فَکان َ پس گشت آن داننده آیات مِن َ الغاوِین َ از گمراهان و گفته اند آنکس ابو عامر راهب بود که پیغمبر او را فاسق لقب نهاده و او ساعی بنای

مسجد ضرارست صفت حضرت رسالت پناه ص در کتب الهی دیده بود و او را شناخته و بوی ایمان آورده آخر انکار کرد و بدو کافر شد و اشهر آنست که اینکه کس بلعم باعورا بوده از کنعانیان و جباران که صحف ابراهیم خوانده بود و اسم اعظم میدانست در محلی که موسی با لشکر بنی اسرائیل متوجه ولایت ایشان شد جباران رجوع به بلعم کردند که مستجاب الدعوات بود و التماس نمودند که بر موسی و قوم او دعای بد کند در اوّل او ابا کرد و در آخر باغوای زن خود فریفته گشت و رشوت از قوم قبول کرده بر موسی و قوم او نفرین کرد حق سبحانه اسم اعظم از یاد او ببرد و ایمان باوی نماند وَ لَو شِئنا و اگر میخواستیم لَرَفَعناه ُ هر آئینه برمیداشتیم او را بِها بسبب آن آیات صحف یا کلماتیکه مشتمل بود بر اسم اعظم بمراتب علیه و درجات سنیه که منازل ابرار و مساکن اخیارست وَ لکِنَّه ُ و لیکن او بواسطه دناءت همت أَخلَدَ میل کرد إِلَی الأَرض ِ بسوی زمین یعنی بحضیض رذالت وَ اتَّبَع َ و پیروی کرد هَواه ُ آرزوی خود را بقبول رشوت و استماع سخن زن فَمَثَلُه ُ، پس صفت او در خسّت کَمَثَل ِ الکَلب ِ مانند صفت سگ ست در اخس احوال او إِن تَحمِل اگر حمله کنی عَلَیه ِ برو و برانی او را یَلهَث زبان از دهن بیرون افگند أَو تَترُکه ُ یا اگر بگذاری او را و نرانی یَلهَث همان زبان از دهن بیرون افگند معنی آنست که راندن سگ و ناراندن او یکسان ست در هیچ حال صفت خود را ترک

نمیکند بلعم سگ صفت نیز همین حال داشت که بهیچ وجه ز دناءت و خساست خود برنگشت او را در خواب نمودند که بنی اسرائیل را دعای بد مکن منزجر نشد و در وقتی که متوجه لشکر موسی بود که بر بود که بر ایشان نفرین کند درازگوشی که بر وی سوار بود با وی بسخن درآمد که ازین راه بازگرد و از سر اینکه عمل بگذر هم متنبه نگشت شیخ الاسلام قدس فرموده که تا باد تقدیر از کجا درآید و چه بوالعجبی نماید اگر از جانب فضل و زد ز نار بهرام گبر را کمربند عشق بازی راه دین گرداند و اگر از طرف عدل و زد رسم توحید بلعم را برانداخته با سگ خسیس برابری دهد و نعم ما قال رباعی آنرا بری از صومعه در دیر گبران افگنی دین را کشی از بتکده سر حلقه مردان کنی چون و چرا در کار تو عقل زبون را کی رسد فرمان ده مطلق توئی حکمی که خواهی آن کنی ذلِک َ اینکه مثل که گفته شد مَثَل ُ القَوم ِ الَّذِین َ مثل آن گروهی است که از روی جحود و استکبار کَذَّبُوا بِآیاتِنا دروغ می شمرد آیتهای ما را که قرآن ست و اینکه گروه کفار مکه اند فَاقصُص ِ القَصَص َ پس بخوان بر ایشان اینکه خبر را و گفته اند مراد ازین قوم یهوداند که تکذیب آیات توریت کردند و در کتمان نعت حضرت رسالت پناه ص بودند پس میفرماید که قصّه بلعم را بر ایشان بخوان که انسلاخ او از آیات ما مناسبتی دارد با تکذیب ایشان مر آیات ما را لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون َ تا شاید که ایشان تفکّر نمایند و فکر

ایشان بآن وفا کند که پندپذیر شوند.

صفحه : 367

ساءَ مَثَلًا القَوم ُ بد مثلی ست مثل قومی الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آنانکه تکذیب کردند آیات ما را بعد از علم ایشان بدان و قیام بر حجت ایشان وَ أَنفُسَهُم و بر نفسهای خود کانُوا یَظلِمُون َ بودند که ستم می کردند تقدیم مفعول دلالت بران میکند که وبال ظلم ایشان جز بدیشان نرسد مَن یَهدِ اللّه ُ هرکرا راه نماید خدا بفیض و فضل خود فَهُوَ المُهتَدِی پس او است راه یافته وَ مَن یُضلِل و هرکرا گمراه سازد بحکم عدل خود فَأُولئِک َ پس آنگروه گمراهان هُم ُ ایشانند الخاسِرُون َ زیان کاران در هر دو سرای وَ لَقَد ذَرَأنا و بدرستیکه آفریدیم لِجَهَنَّم َ برای دوزخ کَثِیراً مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ بسیاری از دیوان و آدمیان که حکم ازلی بشقاوت ایشان صادر شده و بر علم قدیم ما اصرار ایشان بکفر و موت ایشان بر شرک پوشیده نیست لَهُم قُلُوب ٌ مر ایشان را دلهاست که مطلقا لا یَفقَهُون َ بِها هیچ حقیقتی در نمی یابند بآن زیرا که متوجه شناخت حق نمیگردانند و آن آئینه را از زنگار انکار و غفلت بصیقل تصدیق و انابت پاک نمیسازند وَ لَهُم أَعیُن ٌ و مر ایشانرا چشمهاست که بهیچ وجه لا یُبصِرُون َ بِها روی حق نمی بینند بآن بدان سبب که بنظر اعتبار در مخلوقات نمی نگرند وَ لَهُم آذان ٌ و مر ایشان را گوشهاست که بهیچ روی لا یَسمَعُون َ بِها سخن حق بآن نمیشنوند زیرا که بسمع هوش آیات و مواعظ قرآنی را استماع نمیکنند أُولئِک َ آنگروه در آنکه مشاعر خود را متوجه باسباب تعیش دارند و مقصود بلذات فانی شمارند کَالأَنعام ِ مانند چهارپایان اند که همت ایشان جز خورد

و خواب نیست ملتفت به نعیم باقی و لذّت دائمی نیستند بَل هُم أَضَل ُّ بلکه اینکه گروه گمراه تراند از انعام زیرا که انعام را تکلیفی نیست اگر وفاق شرع ندارند بخلاف امر نیز متصف نیستند أُولئِک َ آنگروه که یاد کرده شد هُم ُ الغافِلُون َ ایشانند غافلان و در غفلت خود کاملان صاحب عین المعانی آورده که مکلف مأمور با فروگذاشته معذور مساوی نیست چه آدمی هم روحانی است و هم جسمانی و هم عقلانی است و هم شهوانی پس اگر عقل او بر هوا غالب آمد از ملائکه افضل ست و اگر خودش مغلوب نفس و هوا شد از بهایم اخس و ارذل ست و درین معنی گفته اند بیت بهره از ملکت هست نصیبی از دیو ترک دیوی کن و بگذر بفضیلت ز ملک وَ لِلّه ِ الأَسماءُ الحُسنی و مر خدائراست نامهای نیکو فَادعُوه ُ بِها پس بخوانید او را بدان نامها مراد نود و نه نام است که خبر من أحصاها دخل الجنه در ان باب وارد شده و در زاد المسیر آورده که سبب نزول اینکه آیت آن بود که مردی خدای را در نماز باسم اللّه یاد کرد و باسم رحمن نیز بخواند ابو جهل گفت که محمّد ص و اصحاب او میگویند که ما یک خدا را می پرستیم پس اینکه مرد چرا دو خدا را میخواند اینکه آیت نازل شد که اسمای الهی بسیارست و همه نیکوست او را بدان اسما بخوانید صاحب کشاف گفته که خدا را صفات نیکوست چون عدل و احسان و خیر و رحمت و بی مثلی و امثال آن پس او را بدان اوصاف بستائید و گفته اند متخلّق شوید باخلاق

ربانی و متصف گردید بصفات حقانی وَ ذَرُوا الَّذِین َ و بگذارید متابعت آنها را که از روی جهل یُلحِدُون َ میل میکنند به کجی فِی أَسمائِه ِ در نامهای او یعنی تسمیه میکنند حق سبحانه را بنامی که اذن شرع بدان لاحق نشده چنانچه اعراب حق را یا ابا المکارم و یا ابیض الوجه میگفتند و نصاری یا ابا المسیح حکما علت اولی میخواندند و گفته اند الحاد اشتقاق اسماء بتان بود از اسمای الهی چون لات از اللّه و عزی از عزیز و منات از منان سَیُجزَون َ زود باشد که جزا داده شوند ملحدان ما کانُوا یَعمَلُون َ جزای آنچه هستند که عمل میکنند و چون ذکر جمعی که برای آتش آفریده شده بودند گذشت ذکر اهل بهشت میکند و میگوید.

صفحه : 368

وَ مِمَّن خَلَقنا و از آنها که آفریده ایم برای بهشت أُمَّهٌ گروهی اند که ایشان یَهدُون َ بِالحَق ِّ راه مینمایند بحق وَ بِه ِ یَعدِلُون َ و بحق عدل میکنند در احکام خود و آن مهاجر و انصار رض و متابعان ایشانند وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا و آنانکه تکذیب کردند بِآیاتِنا آیتهای ما را یعنی کفّار مکه یا مستهزیان سَنَستَدرِجُهُم زود باشد که بگیریم ایشانرا پایه پایه یعنی اندک اندک ایشان را بهلاک نزدیک گردانیم مِن حَیث ُ لا یَعلَمُون َ از آنجا که ندانند یعنی هرگاه که گناهی میکنند نعمت مر ایشانرا زیادت میگردانیم تا در طغیان و عصیان می افزایند امام قشیری قدس سره فرمود که استدراج اعطای برست و انسای شکر یعنی نعمت بدیشان میدهد و سپاسداری بر دل ایشان فراموش میگرداند تا وقتی که مستحق عقوبت شوند وَ أُملِی لَهُم و

امان دهم مر ایشانرا مدتی پس بگیرم ایشانرا إِن َّ کَیدِی بدرستیکه گرفتن من مَتِین ٌ سخت ست کید عملی را گویند که در خفیه باشد پس استدراج را بجهت آنکه در ظاهر احسان و در باطن خذلان است کید گفت آورده اند که شبی حضرت رسالت پناه ص بکوه صفا برآمده یک یک از گروه قریش را از عذاب خدای جلیل جبار میترسانید یکی از صنادید قریش صدیق و فاروق و مرتضی رض را دید و گفت آیا اینکه یار شما دیوانه شده که همه شب فریاد میکند آیت آمد أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا آیا فکر نه کردند اینکه معاندان و اندیشه نه نمودند درین که ما بِصاحِبِهِم نیست یار ایشان یعنی محمّد ص را مِن جِنَّهٍ از هیچ نوع دیوانگی اینکه همان عاقل است که او را قبل از اظهار دعوت محمّد ص امین میگفتند بعد از ان که دعوت حق را آشکارا کرد چرا دیوانه میخوانید إِن هُوَ نیست او إِلّا نَذِیرٌ مگر بیم کننده از عذاب الهی مُبِین ٌ پیدا و هویدا بیم کردن او أَ وَ لَم یَنظُرُوا آیا نظر نه کردند بدیده استدلال فِی مَلَکُوت ِ السَّماوات ِ در ملک عظیم آسمانها وَ الأَرض ِ و در ملکوت زمین گفته اند ملکوت سما نجوم است و شمس و قمر و ملکوت ارض بحورست و جبال و اشجار وَ ما خَلَق َ اللّه ُ و ننگریستند در آنچه آفریده خدا مِن شَی ءٍ از هر چیزیکه تا بدان نظر کمال قدرت صانع و جمال و جمال وحدت مبدع بر ایشان ظاهر گردد وَ أَن عَسی و دیگر نظر نه کردند در آنکه شاید أَن یَکُون َ آنکه باشد قَدِ اقتَرَب َ به تحقیق نزدیک رسیده أَجَلُهُم مدت فنای ایشان یعنی

چرا نظر نمیکنند در آنکه شاید که اجل ایشان نزدیک رسیده باشد تا که پیش از وقوع فوت و حلول موت بر عملی اقدام نمایند که موجب نجاح دو جهانی و واسطه فلاح جاودانی باشد نظم زان پیش کاجل فرا رسد تنگ و ایام عنان ستاند از چنگ بر مرکب فکر خویش نه زین مردانه درآی در ره دین فَبِأَی ِّ حَدِیث ٍ پس بکدام سخن بَعدَه ُ بعد از قرآن یُؤمِنُون َ ایمان خواهند آورد اینکه مشرکان اگر بقرآن نگروند که او جامع حقایق دین و دنیا و مجامع میامن صورت و معنی ست.

صفحه : 369

مَن یُضلِل ِ اللّه ُ هر کرا خواهد خدا گمراه گرداند و بقرآن نگرود فَلا هادِی َ لَه ُ پس هیچ راه نماینده نیست که او را براه آرد وَ یَذَرُهُم و میگذارد خدای تعالی گمراهان را فِی طُغیانِهِم در گمراهی ایشان تا پیوسته یَعمَهُون َ سرگردان و مترددان و متحیّر میگردند بیت تا نگردد مدد هادی توفیق رفیق مطلقا راه نیابند و بمنزل نرسند گروهی از قریش و اصح آنست که یهود گفتند ای محمّد خبر ده ما را از وقوع ساعت اگر پیغمبری که ما نمیدانیم کی خواهد بود و اینکه سؤال امتحانی بود زیرا که میدانستند که جز خدا هیچکس نمیداند آیت آمد که یَسئَلُونَک َ میپرسند ترا عَن ِ السّاعَهِ از ساعت یعنی قیامت ساعت از اسمای غالبه است چون نجم و اطلاق اینکه اسم بر قیامت جهت آنست که ساعت بساعت قائم شود یا حساب خلایق درو بکم از ساعتی وقوع یابد یا روزی بدان درازی نزدیک خدا ساعتی باشد و بر هر تقدیر سؤال میکنند که أَیّان َ مُرساها کی است

بپای کردن و پدید آوردن او قُل بگو ای محمّد ص إِنَّما عِلمُها جزین نیست که دانستن ظهور ساعت عِندَ رَبِّی نزدیک پروردگار من ست که هیچ ملکی مقرب و بنی مرسل را بدان اطلاع نداده لا یُجَلِّیها آشکارا نکند امر قیامت را لِوَقتِها در وقت او إِلّا هُوَ مگر او که داناست بدان ثَقُلَت پوشیده است علم قیامت یا گران و عظیم است دانستن آن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمینها یعنی دانش قیامت بر اهل آسمانها از ملائکه و ثقلین گران ست از جهت هول و هیبت آن گویا که حکمت در اخفای او اینست لا تَأتِیکُم نمی آید بشما قیامت إِلّا بَغتَهً مگر ناگهان یَسئَلُونَک َ میپرسند از تو تکوّن آنرا و وقت آنرا بدان وجه که کَأَنَّک َ گویا که تو حَفِی ٌّ عَنها مهربان و دوست میداری سؤال از ان و حال آنکه تو کارهی از ان سؤال چه موقنی بآنکه جز حق سبحانه کسی نمیداند قُل بگو دیگر باره از روی تاکید و مبالغه إِنَّما عِلمُها جزین نیست که علم قیامت عِندَ اللّه ِ نزدیک خداست وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که آنرا جز حق تعالی نمیداند در وسیط آورده که اهل مکه گفتند ای محمّد خدای تو چرا خبر نمیدهد ترا به نرخ که کی ارزان شود و کی گران تا در ارزانی چیزی بخری و در گرانی بفروشی و بدان سود کنی آیت آمد که که به قُل لا أَملِک ُ بگو نمیتوانم که به لِنَفسِی از برای خود که به نَفعاً جز منفعتی که به وَ لا ضَرًّا و نه دفع مضرتی که به

إِلّا ما شاءَ اللّه ُ مگر آنچه خواهد خدا و مرا در ان تعلیم دهد که به وَ لَو کُنت ُ و اگر بودمی من که بی تعلیم حق که به أَعلَم ُ الغَیب َ دانستمی غیب را که به لَاستَکثَرت ُ هر آئینه بسیار طلب کردمی که به مِن َ الخَیرِ از مال و منفعت و فتح و غنیمت که به وَ ما مَسَّنِی َ السُّوءُ و نرسیدی بمن بدی از فقر و مرض و رنج و هزیمت که به إِن أَنَا نیستم من که به إِلّا نَذِیرٌ مگر بیم کننده منکران و معاندان که به وَ بَشِیرٌ و مژده دهنده که به لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که بگروند بمن و بآنچه با من است.

صفحه : 370 هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم اوست یعنی خدای تعالی آنکس که بیافرید شما را مِن نَفس ٍ واحِدَهٍ از یک تن که آدم ع است وَ جَعَل َ مِنها و بیافرید از جسد وی یعنی از ضلعی از اضلاع وی زَوجَها جفت او را که حوّا است و اینکه آفریدن جهت آن بود که لِیَسکُن َ إِلَیها تا آرام گیرد آدم ع بوی و الفت پذیرد با وی فَلَمّا تَغَشّاها پس آنهنگام که پوشید آدم حوّا را یعنی خلوت کرد با وی حَمَلَت بار گرفت حوّا حَملًا خَفِیفاً باری سبک که آن نطفه آدم ع بود برحم او درآمده فَمَرَّت بِه ِ پس میگذشت بآن بار یعنی می آمد و میرفت فَلَمّا أَثقَلَت پس آنهنگام که گران شد حوا بآن باری که در شکم او بود یعنی فرزند بزرگ شد و حوا گرانبار گشت دَعَوَا اللّه َ بخواندند آدم و حوا خدا را رَبَّهُما که پروردگار ایشان ست و گفتند خداوندا لَئِن آتَیتَنا اگر

بدهی ما را صالِحاً فرزندی درست خلقت که مشابه ما باشد در صورت لَنَکُونَن َّ هر آئینه باشیم ما مِن َ الشّاکِرِین َ از سپاسداران مر ترا بدان نعمت و مجد و قولی آنست که چون حوا حامله شد ابلیس بر صورت مجهوله بر حوا ظاهر گشت و گفت در شکم تو چه چیز است حوا جواب داد که نمی دانم ابلیس گفت شاید سبعی یا بهیمه باشد آنگاه پرسید که از کجا بیرون خواهد آمد حوا گفت مرا معلوم نیست ابلیس گفت شاید از دهن یا از گوش یا از سوراخ بینی آید یا شکم ترا بشگافند و بیرون آرند حوا بترسید و صورت ماجرا بآدم ع در میان آورد آدم نیز اندیشه ناک شد و ابلیس دیگر باره خود را بر صورت دیگر بر ایشان ظاهر کرده از سبب ملال حال ایشان پرسید حال بازگفتند ابلیس گفت غم مخورید که من اسم اعظم میدانم و مستجاب الدعواتم از خدا در خواهم که اینکه حمل را مثل شما بشری راست خلقت گرداند و خروج بآسانی باشد بشرط آنکه او را عبد الحارث نام کنید و نام ابلیس در میان ملائکه حارث بود حوا اینکه فریب را قبول کرد فَلَمّا آتاهُما پس آنهنگام که عطا کرد خدای تعالی بدیشان صالِحاً فرزندی صالح الجسم و تندرست جَعَلا لَه ُ گردانیدند آدم و حوا برای خدا شُرَکاءَ خداوند شرکتی یعنی شریکی ساختند در اسم نه در عبادت یعنی بدل کردند عبد اللّه را بعبد الحارث بعضی درینجا مضاف تقدیر میکنند یعنی فلما آتا اولاد هما صالحا جعل اولادهما شرکاء بعضی برآنند که آنوقت که داد

حق تعالی آدم و حوّا را فرزند شایسته ایشان غیری را شریک ساختند در عبادت و حفص شرکاء میخواند بلفظ جمع یعنی اولاد آدم ع ساختند شریکان مر خدا را فِیما آتاهُما در آنچه داد اولاد آدم و حوا را صاحب کشاف و قاضی بیضاوی بر آن رفته اند که نفس واحد قصی ست از اجداد پیغمبر ص که خدا او را زوجه از جنس او یعنی قریشی و عربی کرامت فرمود و زن و شوهر شرط کردند که اگر خدای تعالی ایشانرا فرزندی شایسته دهد بشکرگذاری و سپاسداری قیام نمایند حق سبحانه ایشان را چهار فرزند ارزانی داد و ایشان در تسمیه آنها شریک پیدا کردند خدای را و عبد عزی و عبد قصی و عبد مناف و عبد الدار نام نهادند فَتَعالَی اللّه ُ پس بزرگ است خدا و پاک عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه برای او انباز میگیرند در عبادت او قصی و اولاد او بر قول اوّل ضمیر یشرکون شامل است همه مشرکانرا أَ یُشرِکُون َ آیا انباز میگیرند در عبادت من ما لا یَخلُق ُ شَیئاً آن چیز را که نیافریند چیزی و قدرت ندارد. بر خلق اشیاء وَ هُم یُخلَقُون َ و حال آنکه آن انبازان که میگیرند خود ایشان آفریده شده اند و مخلوق خالق نتواند بود بی شبه وَ لا یَستَطِیعُون َ و نمی توانند بتان لَهُم برای پرستندگان خود نَصراً یاری دادنی در جر منفعت ایشان و یا فریاد رسیدنی در دفع مضرت از ایشان وَ لا أَنفُسَهُم و نه نفسهای خود را یَنصُرُون َ یاری میدهند در وقتی که کسی ایشان را می شکند یا با بألواث و ارواث آلوده میسازد.

صفحه : 371

وَ إِن تَدعُوهُم اگر بخوانید شما ای مسلمانان مشرکانرا إِلَی الهُدی بسوی دین اسلام لا یَتَّبِعُوکُم پیروی نمیکنند شما را سَواءٌ عَلَیکُم یکسان است بر شما أَ دَعَوتُمُوهُم آنکه بخوانید ایشانرا و دعوت کنید بدین حق أَم أَنتُم صامِتُون َ یا آنکه شما خاموش باشید اینکه آیت خاص است بقومی از کفره چون ابو جهل و متابعان او که از قبول دعوت حق محروم شدند إِن َّ الَّذِین َ تَدعُون َ بدرستی آنانکه شما میپرستید ای مشرکان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدا و ایشانرا الهه نام نهاده اید عِبادٌ بندگان اند یعنی مملوک و مسخر فرمان اند أَمثالُکُم مثل شما یعنی ایشان نیز مانند شما در تحت تصرف و در قبضه تقدیر حق اند فَادعُوهُم پس بخوانید ایشانرا و چون بخوانید فَلیَستَجِیبُوا لَکُم پس باید که اجابت کنند مر شما را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان در آنکه ایشان الهه اند چه اله بحق آنست که دعای بنده و ندای پرستنده خود را اجابت کند أَ لَهُم أَرجُل ٌ آیا مر اینکه بتان را پایهاست که در مهمات خود یَمشُون َ بِها میروند بآن چنانچه شما میروید أَم لَهُم أَیدٍ یا ایشانرا دستها هست که چیزها را یَبطِشُون َ بِها فراگیرند بآن چنانچه شما فرا میگیرید أَم لَهُم أَعیُن ٌ یا ایشانرا دیده هاست که مرئیات را یُبصِرُون َ بِها به بینند بدان چنانچه شما می بینید أَم لَهُم آذان ٌ یا مر ایشانرا گوشهاست که مسموعات را یَسمَعُون َ بِها بشنوند بدان چنانچه شما میشنوید و خود قائل اید که ایشانرا پای روان و دست گیر و چشم بینا و گوش شنوا نیست و شما را هست پس شما بدین ها از ایشان فاضلتر باشید

و غایت جهل باشد که فاضل مفضول را پرستد اینکه آیت در اثبات جهل کفره است و ایشان بعد از الزام حجّت بر ایشان تخویف کردند حضرت پیغمبر ص را بآلهه خود و گفتند خدایان ما را نکوهش مکن که مبادا آفتی و رنجی بتو رسانند حق تعالی فرمود که قُل ِ ادعُوا بگو ای محمّد ص که بخوانید شُرَکاءَکُم انبازان خود را که برای خدا ساخته اید و با هم یار شوید در عداوت من ثُم َّ کِیدُون ِ پس بکوشید بر آنمقدار که توانید در ایصال مکاره بمن فَلا تُنظِرُون ِ پس مرا مهلت مدهید و بکنید آنچه خواهید که من واثقم بحفظ و حمایت الهی و از قصد و مکر شما نمی اندیشم بیت اگر هر دو جهانم خصم گردند نترسم چون نگهبانم تو باشی إِن َّ وَلِیِّی َ اللّه ُ بدرستیکه یار و متولی کار من اللّه است الَّذِی آن الهی که نَزَّل َ الکِتاب َ فرو فرستاد قرآن را که حامی بندگان حق است وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین َ و خدا دوست دارد و کارسازد بندگان شایسته را.

صفحه : 372

وَ الَّذِین َ تَدعُون َ و آنان را که شما میخوانید و می پرستید آنها را مِن دُونِه ِ بدون خدا لا یَستَطِیعُون َ نمیتوانند نَصرَکُم یاری دادن شما را وَ لا أَنفُسَهُم و نه نفسهای خود را یَنصُرُون َ یاری کنند بوقت قصد کسر و حطم ایشان وَ إِن تَدعُوهُم و اگر بخوانید ای مومنان کافران را إِلَی الهُدی بدین راست که راه انبیاء و اولیاست لا یَسمَعُوا نشنوند بسمع قبول وَ تَراهُم و می بینی تو ای محمّد ایشانرا که بدیدهای ظاهر یَنظُرُون َ إِلَیک َ می نگرند بسوی تو وَ هُم لا یُبصِرُون َ و حال آنکه ایشان نمی بینند

ترا ببصر بصیرت و بحقیقت تو بینا نیستند پس اگر ترا می بینند بصورت بحسب معنی نمی بینند سلطان محمود غازی از شیخ ابو الحسن خرقانی قدس سره پرسید که سر اینکه سخن چیست که سلطان العارفین قدس سره فرموده که هر که بایزید را دید آتش دوزخ بر وی حرام شد و حضرت ص اینکه سخن نه گفت و او را کفار و یهود و منافقان می دیدند حضرت شیخ فرمودند که اینکه دیدن را حمل برویت ظاهر مکن معلوم ست که حضرت پیغمبر ص را در زمان ایشان چند کس دیده باشند در وقت بایزید نیز چند کس او را دیده باشند و بجمال او بینا شده باشند بیت برای دیدن روی تو چشمی دیگرم باید که اینکه چشمی که من دارم جمالت را نمی شاید خُذِ العَفوَ اینکه آیت جامع مکارم اخلاق است میفرماید که فراگیر آسانی را در کار مردمان و مجوی از ایشان کاریکه شاق باشد بر ایشان یا بگیر صفت عفو را و از سر گنهکاران درگذر یا فراگیر فضل اموال اغنیا را و آنچه بدیشان سهل باشد صدقه دادن و برین معنی نزول آیت قبل از وجوب زکوه بوده باشد وَ أمُر بِالعُرف ِ و بفرما دیگران را به نیکوئی در اقوال و افعال و گفته اند عرف خصلتی ست که آنرا عقل پسندد و شرع قبول کند وَ أَعرِض و روی بگردان عَن ِ الجاهِلِین َ از نادانان و سفیهان و ستیزه مکن بایشان ابو حمزه بغدادی قدس سره فرمود که نفس جاهل ترین جاهلان ست و او سزاوارتر است با آنکه ازو اعراض کنی در کشاف آورده که حضرت رسالت پناه بعد از نزول اینکه

آیت از جبرئیل ع پرسید که حقیقت اینکه سخن چیست جبرئیل ع فرمود که پروردگار تو میگوید که پیوند کن با کسیکه از تو ببرد و عطا ده آنرا که ترا محروم سازد و عفو کن از کسیکه بر تو ستم کند و فی نفس الامر اصول مکارم اخلاق همین است حکیم ثنائی میفرماید بیت هر که زهرت دهد بدو ده قند و آنکه از تو برد بدو پیوند وَ إِمّا یَنزَغَنَّک َ و هرگاه که برانگیزاند و از جای ببرد ترا صورت خطاب بآنحضرت ص بوده است اما مراد امت اند هر یکی از امت را میگوید که چون از جای برانگیزاند ترا مِن َ الشَّیطان ِ از جهت دیو نَزغ ٌ از جای بردنی و آن در حالت غضب میتواند بود یا اگر از شیطان وسوسه بتو رسد فَاستَعِذ بِاللّه ِ پس پناه گیر بخدا از شر او إِنَّه ُ سَمِیع ٌ بدرستیکه خدا شنونده است آنرا که بزبان گوئی عَلِیم ٌ داننده است آنرا که در دل دل داری إِن َّ الَّذِین َ اتَّقَوا بدرستیکه آنانکه پرهیز کردند از شرک و معاصی یا بترسیدند از حق إِذا مَسَّهُم چون برسد بدیشان طائِف ٌ وسوسه مِن َ الشَّیطان ِ از دیو سرکش تَذَکَّرُوا یاد کنند خدا را و از وعید او براندیشند فَإِذا هُم مُبصِرُون َ پس ناگاه ایشان بینندگان باشند راه صواب را و بدان بینائی وسوسه شیطان از خود دفع کنند و بطریق حق گرایند.

صفحه : 373

وَ إِخوانُهُم و برادران کفّار که شیاطین اند یَمُدُّونَهُم میکشند کافرانرا فِی الغَی ِّ در گمراهی و غوایت را در چشم ایشان می آرایند ثُم َّ لا یُقصِرُون َ پس باز نمی ایستند از اضلال ایشان و دست تصرّف از

ایشان کوتاه نمی کنند وَ إِذا لَم تَأتِهِم و چون نیاری تو ای محمّد ص بکافران بِآیَهٍ بآیتی از قرآن مقارن طلب ایشان قالُوا گویند لَو لا اجتَبَیتَها چرا بر هم نبافتی و برنگزیدی آن آیت را از پیش خود و در تبیان آورده که اهل مکه بر سبیل تعنّت آیتهای قرآنی میطلبیدند چون در نزول آن تاخیری واقع شدی از روی استهزا گفتندی چرا احداث و انشا نکردی چنانچه دیگر آیت ها را اینکه آیت نازل شد و امر آمد که قُل بگو ای محمّد ص إِنَّما أَتَّبِع ُ جزین نیست که من پیروی میکنم ما یُوحی إِلَی َّ آن چیزی را که وحی کرده میشود بمن مِن رَبِّی از آفریدگار من و من بربافنده و سازنده قرآن نیستم هذا اینکه قرآن بَصائِرُ دلیلها و حجتهاست که بدان حق دیده و صواب دریافته شود مِن رَبِّکُم فرود آمده از پروردگار شما وَ هُدی ً و راه نماینده است وَ رَحمَهٌ و بخشاینده یا هدایت و رحمت است لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که میگروند بخدای و رسول وی در اسباب نزول آورده که جوانی انصاری در عقب رسول صلعم نماز میگذارد و هر چه آنحضرت ص قراءت میفرمود او نیز میخواند آیت آمد که وَ إِذا قُرِئ َ القُرآن ُ و چون خوانده شود قرآن در نماز فَاستَمِعُوا لَه ُ پس بشنوید مر آنرا وَ أَنصِتُوا و خاموش باشید و با امام تلاوت مکنید لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که رحمت کرده شوید ظاهر لفظ مقتضی وجوب استماع قراءت قرآن است هر جا که خوانند اما عامه علما برآنند که در خارج صلاه مستحب ست و گفته اند مراد انصات است برای خطبه امام در

روز جمعه و خطبه مشتمل میباشد بر آیتی از قرآن وَ اذکُر و یاد کن ای محمّد رَبَّک َ پروردگار خود را فِی نَفسِک َ در دل خود تَضَرُّعاً بزاری وَ خِیفَهً و بترسکاری زاری بامید فضل او و ترسکاری از بیم عدل او وَ دُون َ الجَهرِ مِن َ القَول ِ و بخوان او را خواندنی فرودتر از آواز بلند و آشکارا یعنی میان سر و جهر بِالغُدُوِّ در بامداد وَ الآصال ِ و شبانگاه مراد دوام ذکر است یا آنکه اینکه دو وقت افضل و اشرف ترین اوقات شبانه روز است وَ لا تَکُن و مباش خطاب با حضرت رسالت پناه ص است و مراد امت اند یعنی مباشید مِن َ الغافِلِین َ از جمله بی خبران از ذکر خدا اگرچه ظاهر خطاب بآنحضرت ص است اما در حقیقت خطاب بجمیع امت اوست که میفرماید که از من غافل مباشید و بعضی ازین امت در تحت اینکه خطاب درآمده در نیمه، شبها از خدای تعالی التماس باین ذکر نموده بسعادت شعور و حضور مع اللّه مستسعد گشته بدوام آگاهی مشرف شده اند و ذکر و طاعت ایشان دائم در دل ست و ظاهر نیست چون طریقه سنّیه خواجهای نقشبند قدس اسرار هم آورده اند که کفار مکّه تعظّم می نمودند از سجده نمودن مر خدا را و تنفر نموده میگفتند ا نسجد لما تامرنا و زادهم نفورا حق سبحانه میفرماید که ای محمّد ص اگر کافران از سجود من سرکشی میکنند.

صفحه : 374

إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنانکه از ملائکه ملاء اعلی هستند عِندَ رَبِّک َ نزدیک آفریدگار تو یعنی مقربان بارگاه عزّت لا یَستَکبِرُون َ گردن نمی کشند عَن عِبادَتِه ِ از پرستش حق وَ یُسَبِّحُونَه ُ و تنزیه میکنند ذات

او را از آنچه لائق آنحضرت ص نباشد وَ لَه ُ یَسجُدُون َ و مر او را خاص سجده میکنند تعریض مشرکان ست و تنبیه مومنان و لهذا بعد از تلاوت اینکه آیت سجده می باید کرد و سجده در چهارده موضع است از قرآن و اختلاف در دو موضع یکی در آخر سوره حج بمذهب امام شافعی رح و امام احمد رح سجده هست و بمذهب امام اعظم رح سجده نیست و دوم در سوره ص بمذهب امام اعظم رح هست و بمذهب باقی ایمه نی و نزد امام اعظم رح سجده تلاوت بر خواننده و شنونده در نماز و غیر نماز واجب ست در حال و اگر فوت شود قضا لازم ست و بمذهب ائمه دیگر سنت ست و بعد از فوت قضا لازم نیست و حضرت شیخ قدس سره در فتوحات اینکه را سجده ملائکه گفته و فرموده که ساجد را باید که درین سجود از خصائص ملکی فیضی خاص حاصل گردد تا حقیقت اینکه سجده را دریافته باشد اینجا نکته اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد بر منصه ظهور چهره میکشاید و رمز فاعنّی علی نفسک بکثره السجود از منظره شهود رو مینماید سجده طاعتی ست خاص بل افسریست زیبنده بر مفارق اهل اخلاص نظم زینت تو بس کمر بندگی تاج تو در سجده سر افکندگی شرم تو بادا که ببالا و پست سجده طاعت بروش هر چه هست تو کنی از سجده او سرکشی به که ازین شیوه قدم درکشی و حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرمود سری که درو سجودی نیست سفجه به ازوست و کفی که در وجودی نیست کفچه به ازوست و

نعم ما قال بیت شرف نفس بجودست و کرامت بسجود هر که اینکه هر دو ندارد عدمش به ز وجود

سوره الانفال

مدنیّه و هی خمس و سبعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ یَسئَلُونَک َ می پرسند ترا ای محمّد ص عَن ِ الأَنفال ِ از حکم غنیمتهای کفار که برین امت حلال است یا نی در وسیط آورده که اهل بدر در غنائم اختلاف کردند جوانان را مدعی آنکه ما حرب کرده ایم غنیمت از آن ماست پیران گفتند ما نیز مددگار و معاون شما بودیم ما را نیز نصیبی باید یا هر قومی از مهاجر و انصار رض داعیه احراز از غنیمت داشتند بالاخره از جناب نبوت مآب ص استفسار نمودند جواب آمد قُل ِ الأَنفال ُ بگو ای محمّد ص که حکم غنیمتها لِلّه ِ مر خدای راست وَ الرَّسُول ِ و فرستاده او را که بامر او قسمت کند بر هر که خواهد فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدا و مخالفت و منازعت منمائید وَ أَصلِحُوا و بصلاح آرید ذات َ بَینِکُم آنچه میان شماست بمواساه با یکدیگر عباده بن الصامت رض فرموده که اینکه آیت در باب ما و اهل بدر فرود آمده که در غنیمت اختلاف میکردیم اختلاف ما از رتبه اعتدال منحرف شده بود حق سبحانه حکم آنرا برسول خود تفویض نمود و او میان مسلمانان قسمت راست فرمود و ما اختلافهای خود را باصلاح آوردیم وَ أَطِیعُوا اللّه َ و فرمان برید خدا را وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را در آنچه فرماید در باب غنایم و غیر آن إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید شما مومنان چه ایمان مقتضی طاعت و تقوی است.

صفحه :

375

إِنَّمَا المُؤمِنُون َ بجز اینکه نیست که مومنان کامل الَّذِین َ آنانند که إِذا ذُکِرَ اللّه ُ چون یاد کرده شود خدا نزدیک ایشان وَجِلَت بترسند قُلُوبُهُم دلهای ایشان از هیبت جلال و تصوّر عظمت لا یزال او یا از تقصیر اعمال خود در جنب انعام و افضال او وَ إِذا تُلِیَت و چون خوانده شود عَلَیهِم بر ایشان آیاتُه ُ آیتهای او یعنی قرآن زادَتهُم إِیماناً زیاده گرداند آن آیتها ایمان ایشانرا یعنی هرگاه که آیتی نازل شود و بر ایشان خوانند ایمان ایشان بدان آیت انضمام پذیرد یا ایمان ایشان بآیتهای منزله یا تصدیق و یقین ایشان بیفزاید در حقایق سلمی مذکورست که ببرکت تلاوت نور یقین در باطن ایشان ظاهر گردد و زیادتی طاعت بر ظاهر ایشان هویدا شود و در بحر الحقایق فرمود که ایمان حقیقی نوریست که بقدر وسعت روزنه دل بر وی می تابد پس چون قرآن بر ارباب قلوب خوانند روزنه دل ایشان ببرکت آن قراءت گشاده تر گردد و نور ایمان بیشتر در وی افتد پس در نور جمال مستغرق گردند وَ عَلی رَبِّهِم و بر پروردگار خویش یَتَوَکَّلُون َ توکل کنند نه بر دنیا و اهل دنیا چه هر کس که در تحت سطوات غلبه نورانیت حق مضمحل و مقهور شد او را پروای ما سوی نمی ماند بلکه غیر حق بدیده شهود او در نمی آید بیت هر که او در بحر مستغرق شود فارغ از کشتی و از زورق شود غرقه دریا بجز دریا ندید غیر دریا هست بر وی ناپدید الَّذِین َ و اینکه مومنان کامل الایمان آنانند که از روی اخلاص یُقِیمُون َ الصَّلاهَ بپامیدارند نماز را

بشرائط و آداب آن وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه روزی داده ایم ایشانرا یُنفِقُون َ نفقه میکنند أُولئِک َ آن گروه که اعمال قلب را از و جل و توکل و یقین باعمال جوارح که صلاه و زکوه است جمع کرده اند هُم ُ المُؤمِنُون َ ایشانند مومنان حَقًّا بایمان درست و راست إبن عباس رضی اللّه عنه، فرموده که هر کس که منافق نباشد فهو مومن حَقًّا لَهُم مر اینکه مومنان را دَرَجات ٌ مرتبهاست عِندَ رَبِّهِم نزدیک آفریدگار ایشان که کرامت و منزلت است یا درجات بهشت وَ مَغفِرَهٌ و آمرزش مر تقصیرات ایشانرا وَ رِزق ٌ و روزی کَرِیم ٌ نیک که صافی باشد از کدّ اکتساب و خالی از خوف حساب امام قشیری رح فرمود که رزق کریم آن ست که مرزوق را از شهود رازق بازندارد مثنوی تو ز روزی ده بروزی واممان از سبب بگذر مسبّب بین عیان از مسبّب میرسد هر خیر و شر نیست ز اسباب و وسائط ای پسر اصل بیند دیده چون اکمل بود فرع بیند دیده چون احوال بود آورده اند که کاروان قریش با متاع بسیار از شام بازگشته بودند و ابو سفیان با بعضی از صنادید عرب سرداری آن قافله می نمود جبرئیل ع بیامد و حضرت ص را خبر داد و آنحضرت ص صورت حال با مومنان بازگفت و ایشان از بسیاری مال و اندکی رجال مائل شدند بآنکه سر راه بر کاروان گیرند پس بدین قصد از مدینه بیرون آمدند و ابو سفیان خبر یافته ضمضم غفاری را جهت استمداد از قریش بمکه فرستاد و خود با کاروان از بی راه رو بمکه نهاد و ابو جهل بعد از

رسیدن ضمضم با بسیاری از مردم از مکه بمدد کاروان بیرون آمده متوجه بدر شدند و حضرت پیغمبر ص در وادی زفران بود که جبرئیل ع بیامد و از آمدن لشکر کفّار خبر داد در مدارک آورده که آنحضرت ص صحابه رض را فرمود که خبر اینکه است که العیر احب الیکم ام النفیر شما ملاقات کاروان را دوست تر میدارید یا مقاتله کافران را بعضی گفتند که ما حرب را آماده نیستیم اگر کاروان بدست افتد مناسب ترست حضرت پیغمبر ص ازین سخن متغیر شده کبار مهاجر و انصار حرب را اختیار کردند و آنحضرت ص فرمود گویا به کشتنگاه قوم نظر می کنم و نشان داد که ابو جهل را در فلان موضع کشتند و امیه بن خلف را در فلان جا و باقی صنادید را برین قیاس و از آنچه آنحضرت ص فرموده بود یک قدم تخلف نکرد پس حق سبحانه پیغمبر خود را میفرماید که ترا خدا بموضع بدر که مصارع کفارست خواهد برد کَما أَخرَجَک َ رَبُّک َ چنانکه بیرون آورد ترا پروردگار تو مِن بَیتِک َ از خانه تو که مدینه است برای جنگ با کفّار بِالحَق ِّ براستی و سواب وَ إِن َّ فَرِیقاً و بدرستیکه گروهی مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان لَکارِهُون َ هر آئینه کاره اند رفتن بدر را و آن کراهت طبع بود از جهت زحمت سفر یا بی برگی نه کراهت امر بطریق مخالفت.

صفحه : 376

یُجادِلُونَک َ جدال می کنند با تو فِی الحَق ِّ در اختیار حق که جهادست بَعدَ ما تَبَیَّن َ بعد از انکه روشن شده بر ایشان که جهاد واجب ست یا دانسته اند باعلام تو که بر دشمن ظفر خواهند

یافت و با وجود آن میروند کَأَنَّما یُساقُون َ گویا رانده می شوند إِلَی المَوت ِ بسوی مرگ وَ هُم یَنظُرُون َ و گویا که ایشان می نگرند باسباب علامات مرگ و آن صورت بجهت قلت عدد و مدد و کمی زاد و استعداد ایشان بوده چه تمام لشکریان سه صد و پنجاه نفر بودند و هفتاد شتر داشتند و دو اسپ و شش زره و هشت شمشیر وَ إِذ یَعِدُکُم ُ اللّه ُ و یاد کنید آنرا که وعده داد شما را خدا إِحدَی الطّائِفَتَین ِ یکی از دو گروه یا کاروان یا لشکر کافران که أَنَّها لَکُم آن طائفه شماراست وَ تَوَدُّون َ و شما دوست میدارید أَن َّ غَیرَ ذات ِ الشَّوکَهِ آنکه غیر خداوند شوکت و سلاح یعنی کاروان تَکُون ُ لَکُم باشد شما را چه شنیده اید که در کاروان چهل سوار بیش نیست و اینکه لشکر کفّار نهصد و پنجاه مرداند پس شما آسان تر را میخواهید وَ یُرِیدُ اللّه ُ و میخواهد خدا أَن یُحِق َّ الحَق َّ آنکه ثابت گرداند حق را بِکَلِماتِه ِ بآیاتی که در باب محاربه ذات الشوکت فرستاده یا بوعده های فتح و ظفر که پیغمبر خود را داده یا بکلمات ازلی که در قتل و اسر ایشان در لوح محفوظ نوشته وَ یَقطَع َ و ببرد و برکند دابِرَ الکافِرِین َ بنیاد کافران را و مستاصل سازد معاندان را لِیُحِق َّ الحَق َّ تا ظاهر گرداند دین اسلام را بقتل ایشان یا نصرت دهد پیغمبر خود را وَ یُبطِل َ الباطِل َ و زائل گرداند کفر را یا ضعیف سازد امر مشرکانرا وَ لَو کَرِه َ المُجرِمُون َ و اگرچه نخواهند و کاره باشند آنرا کافران إِذ

تَستَغِیثُون َ رَبَّکُم و یاد کنید آنرا که فریادرسی میخواستید از پروردگار خود و میگفتید اغثنا یا غیاث المستغیثین رب انصرنا علی عدوک و گفته اند حضرت پیغمبر ص دعا کرد که خدایا اگر اینکه گروه مومنان را هلاک کنی دیگر کسی نباشد که ترا پرستد فَاستَجاب َ لَکُم پس اجابت کرد خدا مر شما را أَنِّی مُمِدُّکُم بآنکه من مددکننده ام شما را بِأَلف ٍ مِن َ المَلائِکَهِ به هزار تن از فرشتگان مُردِفِین َ از پی یکدیگر درآیندگان مراد ازین الف آنهااند که مقدمه لشکر ملائکه بودند یا وجوه و اعیان ایشان و در تفسیر ثعلبی از مجاهد رح نقل میکنند که بجز اینکه هزار فرشته در روز بدر قتال نکردند و آن ثلثه و خمسه آلاف که در سوره آل عمران مذکور شده جهت بشری بوده و دمیاطی رح میگوید که الفی بودند بعد از الفی تا پنج هزار شدند وَ ما جَعَلَه ُ اللّه ُ و نه گردانید خدا اینکه امداد را إِلّا بُشری مگر برای مژدگانی مر شما را بنصرت وَ لِتَطمَئِن َّ بِه ِ و تا آرام گیرد بآن قُلُوبُکُم دلهای شما و ترس قلت و ذلّت از شما دور شود وَ مَا النَّصرُ و نیست. نصرت و ظفر یافتن إِلّا مِن عِندِ اللّه ِ مگر از نزدیک خدا نه از ملائکه و غیر ایشان إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستیکه خدا غالب ست و دوستان خود را نصرت میدهد حَکِیم ٌ راست کارست دشمنان را مقهور سازد.

صفحه : 377

إِذ یُغَشِّیکُم ُ النُّعاس َ و یاد کنید آنرا نیز که کشید در سرهای شما خوابی سبک را صحابه کرام رض را در ان شب که روزش التقای فریقین خواسته بود دغدغه عظیم دست داد

جهت آنکه منزل ایشان در ریگستانی بود که رونده را قدم در خاک فرو میرفت و آب نیز نداشتند حق تعالی خواب بر ایشان گماشت أَمَنَهً مِنه ُ برای ایمنی حاصل از نزدیک او و در ان خواب از اکثر صحابه رض محتلم شدند علی الصباح شیطان لعین آغاز وسوسه کرد که شما را نماز می باید گزارد و بعضی محدثید و برخی جنب و آب ندارید و پای تا بزانو بریک فرو میرود و کافران در زمین شخند و بر آب قادر و شما میگوئید که ما دوستان خدائیم و پیغمبر در میان ماست اینکه چگونه باشد حق سبحانه در آن محل باران فرستاد چنانچه فرمود وَ یُنَزِّل ُ عَلَیکُم و فرو فرستاد بر شما مِن َ السَّماءِ از ابر یا از طرف آسمان ماءً آبی لِیُطَهِّرَکُم بِه ِ تا پاک گرداند شما را بآن آب از حدث و جنابت وَ یُذهِب َ عَنکُم و ببرد از شما رِجزَ الشَّیطان ِ وسوسه شیطان را که می گفت نصرت و جنابت با هم جمع نشوند آورده اند که باران چندان بارید که رودها روان شده پس صحابه کرام رض غسل کردند و وضو ساختند و چهارپایان خود را آب دادند و ریگها که در میان ایشان و کفار بود بر هم بنشست و وسوسه زائل گشت وَ لِیَربِطَ و تا به بندد عَلی قُلُوبِکُم بر دلهای شما امیدواری بلطف حضرت باری وَ یُثَبِّت َ بِه ِ و برای آنکه ثابت گرداند بدان باران الأَقدام َ قدمهای شما را یعنی چون باران بر زمین ریگ آمیز بارید آنرا استحکام داد پس قدم گاه مومنان مستحکم شد و در زمین شخ منزل کفار بود!!! عظیم پدید آمد و

گفته اند مراد ثبات قدم ست در معرکه حرب إِذ یُوحِی رَبُّک َ یاد کن ای محمّد ص چون وحی کرد پروردگار تو إِلَی المَلائِکَهِ بسوی فرشتگان که بامداد مومنان آمدند و مضمون وحی آن بود که أَنِّی مَعَکُم بدرستیکه من با شمایم در امداد و اعانت یا ناصر و نگاهدار شمائیم از شر دشمن فَثَبِّتُوا الَّذِین َ آمَنُوا پس استوار سازید یعنی دلداری کنید مومنان را به تکثیر سواد ایشان یا محاربت با کافران و اصح آنست که به بشارت چه در مدارک آورده که فرشتگان بر صورت آدمیان در پیش صف لشکر مومنان میرفتند و می گفتند بشارت باد که شما غالب شدید و خدا یار شماست و مردانه باشید که دشمنان شما اندک اند و نصرت مر شما راست پس معنی آیت اینکه باشد که ای فرشتگان شما بشارت دهید که من سَأُلقِی زود باشد که در افکنم فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ کَفَرُوا در دلهای آنانکه حق را پوشیدند الرُّعب َ ترس و بیم را فَاضرِبُوا پس بزنید ای ملائکه کافران را بشمشیرها فَوق َ الأَعناق ِ بر زبر گردنهای ایشان یعنی بر مذابح یا رءوس ایشان امام واحدی از امام إبن الانباری رح نقل میکند که چون ملائکه بقتال مأمور شدند نمی دانستند که در ضرب قصد کدام عضو می باید کرد حق سبحانه فرمود که بزنید بر سرهای ایشان وَ اضرِبُوا مِنهُم و بزنید از ایشان یعنی ببرید از کافران کُل َّ بَنان ٍ همه سر انگشتان و گفته اند مراد تمام دست و پای است ذلِک َ اینکه ضرب بدیشان بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان شَاقُّوا اللّه َ مخالفت کردند خدای را وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را وَ مَن

یُشاقِق ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و هر که خلاف کند خدا و رسول او را فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدا شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بر مخالفت کنندگان در دنیا بگرفتاری و در آخرت بخواری.

صفحه : 378

ذلِکُم این ست عقوبت شما ای کافران فَذُوقُوه ُ پس بچشید آنرا عاجلا وَ أَن َّ لِلکافِرِین َ و بدرستیکه مر کافرانراست آجلا عَذاب َ النّارِ عذاب آتش دوزخ یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آنانکه گرویده اید إِذا لَقِیتُم ُ چون به بینید الَّذِین َ کَفَرُوا آنانرا که کافراند زَحفاً انبوه و درهم پیوسته برای حرب شما فَلا تُوَلُّوهُم ُ الأَدبارَ پس مگردانید بر ایشان پشتها را یعنی هزیمت مکنید اینکه حکم در اول اسلام بود که یک مومن را از ده کافر و زیاد هم نشایستی گریختن و بآیت الآن خفف عنکم منسوخ شده چنانچه عنقریب مذکور گردد انشاء اللّه تعالی وَ مَن یُوَلِّهِم و هر که بگرداند بر ایشان یَومَئِذٍ در ان روز دُبُرَه ُ پشت خود را إِلّا مُتَحَرِّفاً مگر برگردیده باشد برای جولان یا برای کر و فر لِقِتال ٍ مر جنگ را یعنی خود را چنان نماید که میگریزد و خصم را بازی میدهد تا غافل شود پس بازگردد بوی أَو مُتَحَیِّزاً یا پناه جوئی باشد إِلی فِئَهٍ بسوی گروهی هم از مسلمانان یعنی از میمنه بمیسره رود و برعکس آن و هر که بغیر ازین دو وجه پشت بر خصم کند فَقَد باءَ پس بدرستیکه بازگردد بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ بخشمی بزرگ از خدا وَ مَأواه ُ جَهَنَّم ُ و بازگشت وی در دوزخ باشد وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد جای بازگشتنی ست دوزخ آورده اند که چون آتش حرب مشتعل شد و لشکر کفّار بیکبار حمله کردند

حضرت پیغمبر ص در عریش و آنخانه بود که از چوب و خاشاک ساخته بودند آغاز دعا کرد و گفت اللهم انجزلی ما وعدتنی خدایا وعده که در باب نصرت من فرموده بوفا رسان جبرئیل ع فرود آمد و گفت کف خاک بردار و بر طرف دشمن افگن آنحضرت ص کف خاک و سنگ ریزه برداشت و گفت شاهت الوجوه و بر روی لشکر کفار افگند حق سبحانه آن خاک و سنگ را در چشمهای مشرکان ریخت تا بخود مشغول شدند و ملائکه آغاز حرب کردند و مومنان بکارزار درآمدند هفتاد کس از صنادید عرب کشته شدند و هفتاد دیگر را اسیر گرفتند پس از ان چون اهل بدر تفاخر میکردند اینکه میگفت من کشتم و آن می گفت من اسیر کردم آیت آمد که فَلَم تَقتُلُوهُم پس شما نه کشتید دشمنان را بقوت خود وَ لکِن َّ اللّه َ قَتَلَهُم و لیکن خدای تعالی ایشانرا بکشت به اینکه که شما را نصرت داد و بر ایشان مسلّط گردانید بامداد ملائکه وَ ما رَمَیت َ و نیفگندی تو ای محمّد ص آن مشت خاک را بر روی ایشان إِذ رَمَیت َ چون بیفگندی تو یعنی افگندن تو بمثابه نبود که در چشم تمام لشکر رود وَ لکِن َّ اللّه َ رَمی و لیکن خدای بیفگند آنرا یعنی بچشم همه کفار رسانید و اضافت فعل بعبد از راه کسب ست و بحق از روی خلق صاحب تاویلات فرمود که حق سبحانه راه نمود صحابه رض را بفنای افعال در سلب فعل از ایشان و اثبات آن مر خود را که فلم تقتلوهم و لکن اللّه قتلهم اما چون حضرت رسالت پناه ص در مقام فنا بالحق

بود سلب کرد فعل را از وی که و ما رمیت و نسبت داد آن فعل را بوی که اذ رمیت و اثبات کرد مر خود را که و لکن اللّه رمی تا افاده معنی تفصیل کند در عین جمع فیکون الرامی محمّد ص باللّه و لا بنفسه در فتوحات مکیه آورده که حضرت رسالت پناه ص سبب بود در رمی بحکم کنت سمعه و بصره دیده پس از اله سبب و ما رمیت بحسب حکم باشد نه بسبب معنی و اینکه کلام در مرتبه قرب نقلی است در نفحات الانس مدت روایح انفاس جامعه مذکورست که بنابر کمال حال مصطفی ص استغراق او در حالت فنا قوی تر از همه انبیا ع و اولیا رح بوده و چون حضرت ص مستغرق مقام فنا فی اللّه بود حق سبحانه در کلام قدیم خود نسبت فعل از وی دفع کرد هر چند نشانه فعل از وی بود حیث قال و ما رمیت اذ رمیت آن مشت خاک بر روی دشمن تو نه انداختی خدا انداخت و هم از ان جنس فعل از داود ع حاصل آمد و فرمود که قتل داود جالوت ای داود جالوت را تو کشتی تا فرق باشد میان مرتبه مصطفی ص و دیگر پیغمبران ع فرق بسیارست میان آنکه فعل بنده را بوی اضافت کند و بنده محل آفات و حوادث است و میان آنکه فعل بنده را بخود اضافت فرماید و حق سبحانه قدیم و منزه از آفات و حوادث است مثنوی ما رمیت اذ رمیت گفت حق کار حق بر کارها دارد سبق گر بپرّانیم تیر آن نی ز ماست ما کمان

و تیراندازش خداست تا نشد مغلوب کس اینکه سر نیافت گر تو خواهی آن طرف باید شتافت و از مثنوی مولوی چنان مفهوم میشود که حقیقت ما رمیت اذ رمیت در مقام قرب و رضی بوده و اینکه سخنان جواهر التفسیر به بسطی لائق سمت تحریر یافته وَ لِیُبلِی َ المُؤمِنِین َ و کرد خدا آنچه کرد تا دین را ظاهر گرداند و تا عطا دهد مومنان را.

صفحه : 379

مِنه ُ از نزدیک خود بَلاءً حَسَناً عطائی نیکو که آن نصرت ست و غنیمت در حقائق سلمی از امام جعفر صادق رض نقل میکند که بلای حسن آنست که ایشانرا از نفوس ایشان فانی گرداند و بعد از فنای بهویت خودشان باقی سازد امام قشیری رح گوید بلای حسن آنست که مبتلا مشاهده کند مبلی را در عین بلا قطعه چو دانستی که اینکه درد تو از کیست ز رنج خویشتن میباش خرم گر او زهرت دهد بهتر ز شکر ور او زحمت زند خوشتر ز مرهم إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بدرستیکه خدا شنواست استغاثه و دعای شما شنود عَلِیم ٌ داناست به نیات شما لا جرم دعا را اجابت فرمود ذلِکُم اینست کار که دیدید وَ أَن َّ اللّه َ و آن نیز هست که خدای مُوهِن ُ سست کننده و باطل سازنده است کَیدِ الکافِرِین َ مکر و حیله کافران را آورده اند که کافران در وقت خروج از مکه باستار حرم متعلق شده گفتند خدایا روی بقوم محمّد ص داریم نصرت ده ازین دو لشکر آنرا که راه یافته ترست و دین او فاضلتر و بتو دوست تر و در روز جنگ نیز ابو جهل همین دعا کرد اللهم انصر احب الفئتین الیک پس حق

سبحانه تعالی خطاب میکند باهل مکه بر سبیل تهکم و میفرماید إِن تَستَفتِحُوا اگر طلب فتح و نصرت کردید فَقَد جاءَکُم ُ الفَتح ُ پس آمد بشما فتح یعنی فتح آن دین که بمن دوست تر هست وَ إِن تَنتَهُوا و اگر باز ایستید ای کافران باقی مانده در جنگ بدر از کفر و معادات رسول ص فَهُوَ خَیرٌ لَکُم پس آن بهترست مر شما را از قتل اینکه جهان و عقوبت آن عالم وَ إِن تَعُودُوا و اگر بازگردید بمحاربه مسلمانان نَعُد بازگردیم ما به نصرت ایشان وَ لَن تُغنِی َ و دفع نکند عَنکُم از شما فِئَتُکُم جماعت شما شَیئاً چیزیرا از بلا وَ لَو کَثُرَت و اگرچه بسیار باشد اینکه جماعت وَ أَن َّ اللّه َ و بدرستیکه خدا مَع َ المُؤمِنِین َ با مومنان ست بنصرت و معونت یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید أَطِیعُوا اللّه َ فرمان برید خدا را وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را وَ لا تَوَلَّوا و برمگردید و اعراض مکنید عَنه ُ از امر طاعت یا از جهاد یا از فرمان خدای یا روی مگردانید از رسول ص چه مراد از آیه امرست بطاعت پیغمبر و نهی از مخالفت او و ذکر طاعت حق تنبیه ست بر آنکه شما می شنوید طاعت حق تعالی در طاعت رسول ص اوست پس از امر رسول او سر متابید وَ أَنتُم تَسمَعُون َ و حال آنکه شما می شنوید که من میگویم او پیغمبر من ست یا می شنوید مواعظ قرآن را وَ لا تَکُونُوا و مباشید کَالَّذِین َ قالُوا سَمِعنا مانند آنانکه گفتند شنودیم مثل اهل کتاب یا منافقان وَ هُم لا یَسمَعُون َ

و حال آنکه ایشان نمی شنوند شنیدنی که بدان نفع گیرند پس گویا که نمی شنوند بیت مگو که می شنوم هر چه گفته سعدی چه شد که می شنوی چون سخن نمی شنوی إِن َّ شَرَّ الدَّوَاب ِّ بدرستیکه بدترین جنبندگان بر روی زمین عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای یعنی در حکم او الصُّم ُّ کرانند از شنودن حق البُکم ُ گنگانند از گفتن حق الَّذِین َ لا یَعقِلُون َ آنانکه در نمی یابند حق را و بدترین از بهائم بجهت آنند که از خرد که سبب تفضیل انسان بر سائر حیوانات است روی برتافته اند و بجانب متابعت طبع و نفس شتافته در تبیان آورده که مراد ازین قوم نفری اند از بنی عبد الدار که از ایشان جز دو کس ایمان نیآوردند مصعب بن عمیر و إبن حرمله رض صفحه : 380 وَ لَو عَلِم َ اللّه ُ و اگر دانستی خدای فِیهِم خَیراً در ایشان نیکوئی که انتفاع است بآیات قرآنی لَأَسمَعَهُم هر آئینه شنوانیدی ایشانرا یعنی توفیق شنیدن نافع دادی وَ لَو أَسمَعَهُم و اگر بشنوانیدی ایشانرا و تصدیق کردندی لَتَوَلَّوا هر آئینه برگشتندی از ایمان وَ هُم مُعرِضُون َ و ایشان اعراض کنندگان اند از قبول حق قولی آن ست که کفار مکه میگفتند ای محمّد ص برای ما زنده گردان قصی إبن کلاب را که مرد مبارک بود تا بر صدق تو گواهی دهد و بتو ایمان آرد حق سبحانه میفرماید که اگر خدای بشنواند ایشانرا کلام قصی هم ایمان نمی آرند یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان استَجِیبُوا لِلّه ِ اجابت کنید مر خدای را وَ لِلرَّسُول ِ و مر فرستاده او را إِذا دَعاکُم چون بخواند شما را رسول لِما یُحیِیکُم بآنچیزیکه شما را زنده گرداند یعنی علوم دینیه

که حیات دل ازو است یا عقاید صحیفه و اعمال فاضله که مورث حیات ابدیه است در نعیم مقیم یا جهاد که سبب بقای شماست که اگر ترک کنید دشمن غلبه کرده شما را هلاک کند یا شهادت که حیاتی ست نزدیک حق سبحانه و تعالی یا قرآن که محیی قلوب مومنان ست وَ اعلَمُوا و بدانید أَن َّ اللّه َ آنرا که خدای یَحُول ُ جدا کند بَین َ المَرءِ وَ قَلبِه ِ میان مرد و دل او صاحب انوار فرموده که تمثیل است مر غایت قرب حق را به بنده و تنبیه بر آنکه حق سبحانه مطلع است بر مکنونات دلها و گفته اند که تصویر تملک حق است مر دل بنده را در فسخ عزائم و نقض همم یا حثّست بر مبادرت بتصفیه دل و خلوص آن پیش از انکه جدا کند حق سبحانه میان مرد و دل او بموت و فرصت عمل فوت گردد و گفته اند جدائی افگند میان بنده و مراد او یا آنکه خدا مقلب القلوب است تصرف کند در دل بنده چنانکه خواهد در کشف الاسرار فرموده که علماء دل را یابند طوبی لمن کان له قلب اشارت بر ان است و عرفا دل را گم کنند یحول بین المرء و قلبه عبارت از انست در هدایت از دل ناچارست و در نهایت دل حجاب دیدارست بیت زان پیش همین دیدمش اندر دل خویش دل نیز حجاب بود برداشت ز پیش وَ أَنَّه ُ و آنرا نیز بدانید که شما إِلَیه ِ تُحشَرُون َ بسوی او محشور خواهید شد و مجازات عمل بشما خواهد فرمود وَ اتَّقُوا

و بپرهیزید فِتنَهً از گناهی که اگر برسد عقوبت آن لا تُصِیبَن َّ الَّذِین َ ظَلَمُوا نرسد بکسانیکه ستم کردند مِنکُم خَاصَّهً از شما خاصّه یعنی مخصوص بدیشان نبود بلکه عام باشد و بظالم و غیر ظالم اثر آن فتنه برسد و آن بوقت افتراق کلمه است و ظهور بدعتها و مداهنت در امر معروف و نهی از منکر و تکاسل در جهاد وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای چون عقوبت کند شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بکسی که ضرر ظلم او متعدی بغیر باشد وَ اذکُرُوا و یاد کنید ای مهاجران إِذ أَنتُم قَلِیل ٌ آنرا که شما اندک بودید مُستَضعَفُون َ بیچارگان فِی الأَرض ِ در زمین مکه پیش از هجرت تَخافُون َ میترسیدید أَن یَتَخَطَّفَکُم ُ النّاس ُ از انکه بربایند شما را کفّار قریش یا بیم داشتید که از مکه بیرون آیند مشرکان عرب بر شما تاختن آرند فَآواکُم پس جای داد شما را خدای در مدینه وَ أَیَّدَکُم و تقویت کرد شما را بِنَصرِه ِ بیاری دادن خود یا بمظاهرت انصار یا بامداد ملائکه در بدر وَ رَزَقَکُم و روزی داد شما را مِن َ الطَّیِّبات ِ از غنائم پاکیزه که بر امم پیشین حلال نبود لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ تا شاید که شما سپاسداری کنید بر اینکه نعمتها امام ثعلبی رح فرموده که بعضی از صحابه رض سخنان از پیغمبر ص می شنیدند و در افشای آن میکوشیدند و منافقان بر آن اطلاع یافته خبر بمشرکان میرسانیدند حق سبحانه آیت فرستاد.

صفحه : 381

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید لا تَخُونُوا اللّه َ وَ الرَّسُول َ خیانت مکنید با خدا و با رسول وی

در اظهار اسرار و قولی آنست که چون پیغمبر ع ابو لبابه رض را بحصار بنی قریظه فرستاد یهود با او در باب فرود آمدن از حصار مشورت نموده گفتند محمّد ص با ما چه خواهد کرد اگر فرود آئیم ابو لبابه اشارت کرد بانگشت بحلق یعنی همه شما را خواهد کشت فی الحال دانست که خیانت کرده از حصار فرود آمده بمسجد پیغمبر ص درآمد و خود را بستون مسجد بربست تا وقتی که توبه او رقم قبول یافت و اینکه آیت نازل شد و گفته اند که خیانت مکنید با خدای در تعطیل فریضه و با رسول او در تقصیر سنت وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم و خیانت مکنید در امانتها که میان یکدیگر دارید وَ أَنتُم تَعلَمُون َ و شما میدانید که وبال خیانت بسیارست یا میشناسید که ضبط امانت بر شما واجب ست وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم و بدانید که مالهای شما وَ أَولادُکُم و فرزندان شما فِتنَهٌ محنتی اند از خدای که بدان شما را می آزماید پس باید که دوستی مال و محبّت فرزندان شما را بر وقوع در اثم ندارد احمد انطاکی قدس سره فرمود که حق سبحانه مال و فرزندان را فتنه گفت تا از فتنه بیکسو رویم و ما پیوسته بخلاف حکم خداوند آن فتنه را از زیادت میخواهیم بیت جوان و پیر که در بند مال و فرزنداند نه عاقل اند که طفلان ناخردمنداند وَ أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای عِندَه ُ نزدیک او است أَجرٌ عَظِیم ٌ مزد بزرگ پس بطلب آن سعی نمایید و جمع مال و حب ولد را بگذارید یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه باوردارندگان إِن تَتَّقُوا

اللّه َ اگر بترسید از خدای و تقوی را شعار خود سازید یَجعَل لَکُم سازد برای شما یعنی بدهد شما را فُرقاناً نصرتی که بدان جدا شود مبطل از محق یا هدایتی در دلهای شما که بدان فرق کنید میان حق و باطل یا جدائی میان شما و غیر شما از اهل ادیان یا نجاتی از محظورات یا مخرجی از شبهات یا ظهوری که بدان مشهور گردید وصیت شما بهمه اطراف برسد و در بحر الحقائق آورده که حق سبحانه بسبب تقوی افاضت کند بر شما اسرار جلال خود بفیض کلّی از انوار جمال خود تا فرق کنید میان حدوث و قدم و بشناسید سر وجود و عدم و از سخنان حضرت شیخ محی الدین و متابعان او چنان معلوم می شود که متقی آنست که حق سبحانه و تعالی را وقایه خود گرفته باشد در ذات و صفات و افعال و فعل او در افعال حق سبحانه و تعالی فانی شده باشد و صفت او در صفات حق مستهلک گشته بیت گم شده چون سایه اندر آفتاب یا چو بوی گل در اجزای گلاب وَ یُکَفِّر عَنکُم و بپوشاند و درگذراند از شما سَیِّئاتِکُم بدیهای شما را وَ یَغفِر لَکُم و بیامرزد شما را یعنی گناهان کبیره شما را بتوبه یا بمشیت خود از سر جرائم شما درگذرد وَ اللّه ُ و خدای ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ خداوند فضل بزرگ ست آورده اند که چون اجازت هجرت شد و صحابه رض عزم مدینه فرمودند و جز ابو بکر و علی رض کسی در خدمت سیّد عالم

نماند قریش ازین حال متردد شده بدار الندوه جمع آمدند و ابلیس بصورت شیخ نجدی بدان مجمع درآمد و در باب پیغمبر ص استشاره نمود یکی گفت او را در خانه محبوس باید ساخت و در خانه را مستحکم برآورده و از روزنه آب و نان بوی باید داد تا بمیرد ابلیس اینکه رائی را نه پسندید و گفت که اکثر اهل مدینه اسلام آورده اند و یاران وی بیشتر آنجا رفته و بنی هاشم نیز درین شهر بسیاراند همه اتفاق نموده با شما جنگ کنند و او را خلاصی دهند دیگری گفت او را ازین ولایت بیرون باید کرد تا هر جا که خواهد رود ابلیس گفت هر جا که میرود مردم فریفته وی میشوند جمعی کثیر را فریب دهد و بیاید و با شما مقاتله نماید ابو جهل لعنه اللّه علیه گفت که رای من آنست که از هر قبیله از قریش و حلفای ایشان یک کس را بطلبیم تا باتفاق او را ص بکشند و خون او در قبایل منتشر گردد و بنو هاشم با تمام قبائل محاربه نتوانند نمود بالضرورت بدیت راضی شوند ابلیس گفت رای اینست ابو جهل لعن اللّه علیه از هر قبیله کسی را طلبید و مقرر شد که در ان شب حضرت ص را بقتل آرند جبرئیل ع آنحضرت ص را خبر داد و آنحضرت ص علی کرم اللّه وجه را بر فراش خود بخوابانید و با صدیق رض بغار رفت حق سبحانه و تعالی مر پیغمبر ص خود را از ان نعمت یاد میکند و میفرماید.

صفحه : 382

وَ إِذ یَمکُرُ بِک َ و یاد کن آنرا

که مکر کردند بتو الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه نگرویده اند لِیُثبِتُوک َ تا حبس کنند ترا أَو یَقتُلُوک َ یا بکشند ترا بشمشیرهای مختلف أَو یُخرِجُوک َ یا بیرون کنند ترا از مکه وَ یَمکُرُون َ و ایشان بد می سگالند وَ یَمکُرُ اللّه ُ و جزا میدهد خدای ایشانرا بر مکر ایشان وَ اللّه ُ خَیرُ الماکِرِین َ و خدای بهترین جزا دهندگانست مر مکّارانرا جزا آنست که مکر ایشان را بدیشان رد میکند و ایشانرا در چاهی که برای دیگران کنده اند می افگند بیت هر که در راه کسی چاهی کند خویش را آخر در ان چه افگند آورده اند که نضر بن حارث لعن اللّه علیه بتجارت ببلاد فارس آمده بود قصّه رستم و اسفندیار بخرید و معرّب ساخته بمکه برد و گفت اینک افسانه آورده ام شیرین تر از افسانه های محمّد ص که بر ما میخواند حق سبحانه از عناد نضر خبر میدهد که وَ إِذا تُتلی و چون خوانده شود عَلَیهِم بر نضر و متابعان او آیاتُنا آیتهای کتاب ما قالُوا گویند قَد سَمِعنا بدرستیکه ما شنیدیم اینکه کلام را لَو نَشاءُ اگر خواهیم ما لَقُلنا هر آئینه بگوئیم مِثل َ هذا مانند اینکه و اینکه لاف گذاف بود زیرا که حق سبحانه فرمود عرب را که فاتوا بمثله و ایشان عاجز شدند پس غرض ازین اظهار عناد و مکابره بود که میگفت که من مثل اینکه میگویم و دیگر میگفت إِن هذا نیست اینکه إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ مگر قصّه هائی که پیشینیان نوشته اند و من نیز ازین قصص یاد دارم بعد از استماع اینکه سخن حضرت رسالت پناه ص فرمود که وای بر تو اینکه کلام خدای است و منزل من عند

اللّه نضر در مقابله اینکه سخن دعا کرد چنانچه حق سبحانه خبر میدهد وَ إِذ قالُوا اللّهُم َّ یاد کن آنرا که گفت نضر و متابعان او که با او متفق بودند که ای بار خدایا إِن کان َ هذا اگر هست اینکه قرآن هُوَ الحَق َّ راست و درست و منزل مِن عِندِک َ از نزد تو فَأَمطِر عَلَینا پس ببار بر ما حِجارَهً مِن َ السَّماءِ سنگها از آسمان همچنانکه بر اصحاب فیل بارانیدی أَوِ ائتِنا یا بیار بما بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ عذابی مؤلم مهلک غرض ازین دعا اظهار یقین ست از ایشان ببطلان قرآن وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُعَذِّبَهُم و نیست خدای که عذاب کند ایشانرا و اگرچه بدعا میطلبند و استعجال میکنند وَ أَنت َ فِیهِم و حال آنکه تو در میان ایشانی و سنت الهی بر آن جاری شده که مستاصل نگرداند قومی را تا پیغمبر ایشان در میان ایشان باشد خصوصا که تو رحمت عالمیانی وَ ما کان َ اللّه ُ مُعَذِّبَهُم و نیست خدای عذاب کننده ایشان وَ هُم یَستَغفِرُون َ و حال آنکه ایشان استغفار میکنند یعنی در میان ایشان مستغفرانند از مؤمنان پس ببرکت ایشان بلای نمیرسد یا بغرض آنکه کافران استغفار کنند و استغفار ایشان ایمانست از مرتضی علی رض منقول است که فرمود که در زمین دو امان بوده اند یکی رفت و دیگری باقیست آنکه رفت حضرت پیغمبر ص و آنچه باقی ماند استغفارست ای عزیز استغفار مانع ذنب است از تراکم و ثبات بلکه موجب محو و زوال اوست پس سبب غضب الهی نشود بلکه وسیله عفو و غفران گردد فاستغفرونی اغفر لکم چنانچه در قدسیات واردست که حق تعالی فرمود

که آمرزش از من طلب کنید بیامرزم شما را مثنوی گفت حق آمرزش از من می طلب کان طلب مر عفو را باشد سبب از پی زهر گناه ار بشنوی هست استغفار تریاق قوی.

صفحه : 383

وَ ما لَهُم و چیست ایشانرا و چه جای آنست أَلّا یُعَذِّبَهُم ُ اللّه ُ که خدای عذاب نکند ایشانرا وَ هُم یَصُدُّون َ و حال آنکه ایشان بازمیدارند رسول و مؤمنان را عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ از طواف مسجد حرام و از مکه بیرون می کنند وَ ما کانُوا و نیستند ایشان أَولِیاءَه ُ متولیان امر مسجد حرام ردّ قول کفارست که میگفتند نحن ولاه المسجد الحرام ما پیشکار و صاحب اختیار مسجد حرمیم حق تعالی فرمود که ایشان با وجود شرک ولایت حرم را نشانید إِن أَولِیاؤُه ُ نیست سزاوار تولیت مسجد حرام إِلَّا المُتَّقُون َ مگر پرهیزگاران از شرک وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر ایشان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که ولایت حق ایشان نیست و برخی میدانند و عناد میکنند وَ ما کان َ صَلاتُهُم و نیست دعای مشرکان عِندَ البَیت ِ نزدیک خانه خدای إِلّا مُکاءً مگر صفیر زدن وَ تَصدِیَهً و دست بر دست کوفتن عادت بعضی از کفّار آن بود که مردان و زنان برهنه طواف میکردند و صفیر میزدند و دست بر دست بر هم میکوفتند و قولی آنست که وقتی که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم نماز میگذارد ایشان برای تغلیظ آنحضرت ص اینکه عمل میکردند و برین تقدیر مراد از صلاه نماز مأمور به است فَذُوقُوا العَذاب َ پس بچشید ای کافران عذاب را که قتل و اسراست در روز بدر و حرق و زجر است در روز

حشر بِما کُنتُم تَکفُرُون َ بآنچه هستید که کفر میورزیدید هم باعتقاد و هم بعمل آورده اند که بعد از خروج از مکه و عزیمت بدر دوازده کس از اشراف عرب مقرر کردند که هر یکی از ایشان روزی لشکر را طعام دهد پس هر یکی از ایشان ده اشتر یا نه شتر در روزی می کشتند حق تعالی میفرماید إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه کافران یعنی مطعمان بدر یُنفِقُون َ نفقه میکنند أَموالَهُم خواستهای خود را و شتر میخرند و میکشند و بکفار میدهند لِیَصُدُّوا تا بازدارند مردمانرا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای که متابعت رسول ست و گفته اند ابو سفیان بعد از حرب بدر دوازده هزار عرب بمزد گرفته برای جنگ احد سوای لشکری که بخود می آمدند با اصحاب آن کاروان که ابو سفیان گریزانید سود بضاعات خود را که پنجاه هزار مثقال طلا بود خرج لشکر کردند و بحرب احد رفتند و اینکه آیت نازل شد که مالهای خود را خرج میکنند فَسَیُنفِقُونَها پس زود باشد که تمام نفقه کنند مال خود را ثُم َّ تَکُون ُ پس باشد آن نفقه عَلَیهِم بر ایشان حَسرَهً پشیمانی و غم چه مال رفته باشد و مقصود حاصل نشده ثُم َّ یُغلَبُون َ پس مغلوب گردند آخر کار یعنی در روز فتح مکه و اینکه از دلائل اعجاز قرآن ست که خبر داد از چیزی قبل از وقوع آن وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنان که ثابت باشند بر کفر إِلی جَهَنَّم َ یُحشَرُون َ بسوی دوزخ رانده شوند.

صفحه : 384

لِیَمِیزَ اللّه ُ و اینکه مغلوب شدن کافران برای آنست تا جدا کند خدا الخَبِیث َ مِن َ الطَّیِّب ِ ناپاک را که کافر است از پاک که

مومن ست وَ یَجعَل َ الخَبِیث َ و جمع کند و با هم افگند کافران را بَعضَه ُ عَلی بَعض ٍ برخی بر برخی فَیَرکُمَه ُ جَمِیعاً پس بر هم چسپاند همه را فَیَجعَلَه ُ فِی جَهَنَّم َ پس درآرد همه را در دوزخ أُولئِک َ آن گروه خبیث یا منافقان بدر هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیانکاران در احوال یا در اموال خود قُل لِلَّذِین َ کَفَرُوا بگو برای آنها که کافراند چون ابو سفیان و اصحاب او إِن یَنتَهُوا اگر باز ایستند از کفر و عداوت رسول ص یُغفَر لَهُم بیامرزیده شود مر ایشان را ما قَد سَلَف َ آنچه گذشته است از گناهان ایشان وَ إِن یَعُودُوا و اگر بازگردند بمعادات و مقاتله پیغمبر ص فَقَد مَضَت پس بدرستیکه گذشته است سُنَّت ُ الأَوَّلِین َ سنت الهی در پیشینیان که بر پیغمبران لشکر کشیدند و بآخر مستاصل گشتند گو ایشان را که همین چشم دارید وَ قاتِلُوهُم و کارزار کنید ای مؤمنان باهل کفر حَتّی لا تَکُون َ تا وقتی که نباشد فِتنَهٌ شرک یعنی مشرک نباشد از وثنی و اهل کتاب وَ یَکُون َ الدِّین ُ کُلُّه ُ لِلّه ِ و باشد همه دین خالص که توحیدست یا پرستش مر خدای را و بس فَإِن ِ انتَهَوا پس اگر بازایستند از کفر یا از جنگ باهل ایمان یا قبول جزیه فَإِن َّ اللّه َ پس بتحقیق که خدای بِما یَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید بَصِیرٌ بیناست و مناسب آن عمل پاداش خواهد داد وَ إِن تَوَلَّوا و اگر اعراض کنند از قبول حق و از حرب باز نه ایستند باک ندارید فَاعلَمُوا أَن َّ اللّه َ پس بدانید آنکه خدای مَولاکُم ناصر و مددگار شما است نِعم َ

المَولی نیکو یاری است خدای که دوستان خود را ضائع نگذارد وَ نِعم َ النَّصِیرُ و نیکو یاری دهنده است که مومنان را بر مشرکان غالب سازد.

صفحه : 385

وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم و بدانید ای مومنان آنچه غنیمت گرفتید از کافران بقهر مِن شَی ءٍ از هر چیزیکه اسم شی ء بر آن اطلاق توانکرد فَأَن َّ لِلّه ِ پس بدرستیکه مر خدا را است خُمُسَه ُ پنج یک آن وَ لِلرَّسُول ِ و مر رسول او را وَ لِذِی القُربی و مر خویشان رسول را که بنی هاشم و بنی عبد المطلب اند وَ الیَتامی و یتیمان مسلمانان را که فقیر باشند وَ المَساکِین ِ و درویشان محتاج را از اهل اسلام وَ ابن ِ السَّبِیل ِ و مسافر مسلمانان یا قومیکه بر مسلمانان نزول کنند جمهور علما برآنند که ذکر خدای برای تیمّن و تعظیم است و از مال غنیمت چهار قسم برای مقاتلان و یک بخش دیگر به پنج قسم منقسم شده برای رسول اللّه ص و چهار طائفه مذکوره مقدر است و حالا سهم رسول اللّه بمصالح مسلمانان صرف باید کرد یا بامام باید داد یا باسهام اربعه منضم باید ساخت و نزد امام اعظم رح بوفات پیغمبر ص سهم ایشان و ذوی القربی ساقط است و تمام را بثلثه باقیه صرف کنند و نزد امام مالک رح تقسیم آن مفوض برای امام است بهر جا که اهم باشد صرف نماید ابو العالیه و ربیع رح متفردند بدین قول که خمس غنیمت را به شش قسم باید کرد قسمی مر خدائرا و قسمی مر پیغمبر ص و چهار قسم طائفه مذکوره را و قسمی که

نامزد حق تعالی است بعمارت خانه کعبه عظمها اللّه و زینت آن صرف باید نمود و محل مباحث تقسیم غنایم بر محاربان و غیر ایشان در کتب فقهیه است و بدانید ای مقاتلان که خمس غنایم برای خدای و رسول و طوائف مذکوره است پس بدیشان تسلیم کنید و باقسام اربعه باقیه قناعت نمائید إِن کُنتُم اگر هستید شما که از روی تحقیق آمَنتُم بِاللّه ِ ایمان آورده اید بخدای وَ ما أَنزَلنا و بانچه فرو فرستاده ایم از آیات یا از ملائکه یا مدد و فتح و نصرت عَلی عَبدِنا بر بنده ما که محمّد ص است یَوم َ الفُرقان ِ روز بدر که جدا شدن حق از باطل درو بود یَوم َ التَقَی الجَمعان ِ روز که رو بروی آوردند و گروه مسلمانان و کافران و آن روز جمعه هفتدهم رمضان در سنه ثانیه از هجرت بود وَ اللّه ُ و خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها قَدِیرٌ توانا است لا جرم مردم اندک را بر لشکر بسیار غالب سازد إِذ أَنتُم یاد آرید آنرا که بودید شما بِالعُدوَهِ الدُّنیا بکناره وادی نزدیک تر بمدینه و آن ریگستانی بود که پای بزمین فرو میرفت و آب نداشتید وَ هُم و ایشان یعنی دشمنان شما بودند بِالعُدوَهِ القُصوی بکناره وادی دورتر از مدینه و زمین ایشان محکم بود و بر آب قادر بودند وَ الرَّکب ُ و سواران کاروان یعنی أبو سفیان و اصحاب او بودند أَسفَل َ مِنکُم زیرتر از مکان شما سه فرسخ چه ایشان در بدر از راه منحرف شده بطریق تفرقه عزیمت ساحل نمودند وَ لَو تَواعَدتُم و اگر وعده قتال بودی میان شما و قریشیان

که در عدوه قصوی بودند و شما از بسیاری مردم و کثرت اسلحه ایشان خبر مییافتید لَاختَلَفتُم هر آئینه خلاف میکردید فِی المِیعادِ در وعده خود از خوف ایشان چه شما اندک بودید و بی سلاح و ایشان بسیار و متسلح وَ لکِن و لیکن خدا جمع کرد میان شما و میان ایشان بی میعاد لِیَقضِی َ اللّه ُ تا حکم کند خدای یا تمام سازد أَمراً کاریرا که آن کان َ مَفعُولًا بود کائن در علم او و سزاوار بود با آنکه کرده شود و آن نصرت اولیاء است و قهر اعداء لِیَهلِک َ برای آنکه هلاک شود مَن هَلَک َ هر که هلاک میشود عَن بَیِّنَهٍ از حجّتی روشن قائم بحق.

صفحه : 386

وَ یَحیی مَن حَی َّ و بزید هر که میزید عَن بَیِّنَهٍ از حجتی هویدا و مشهور یعنی واقعه روز بدر که از آیات عظیمه است هر که مشاهده نموده اگر میمیرد و اگر میزید او را حجتی و عذری نیست یا مراد از من هلک و من حی اهل کفر و اسلام اند یعنی صدور کفر و اسلام از اینان بر حجتی واضحه است هر که کافر گردد بطلان او روشن است و هر که بر اسلام ثابت ماند حقیت او مقرر و معین وَ إِن َّ اللّه َ و بدرستیکه خدای لَسَمِیع ٌ شنوا است مر اقوال مومن و کافر را عَلِیم ٌ دانا است باحوال ایشان و در ترجمه رشف مذکور است که گوهر شب افروز عقل را همچنانکه در حقه سینه دوستان میسپارند در آستین دشمنان تر دامن نیز می نهند لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حی عن بینه یعنی بارقه نور

عقل اگر از جانب عنایت و توفیق لامع شود دوستان بدان مهتدی گردند و اگر طرف قهر و خذلان استضاءت پذیرد سبب اختطاف ابصار بصائر دشمنان شود یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا نظم خنک آنکس که عقل رهبر اوست هر دو عالم بطوع چاکر اوست عقل کان رهنمای حیله تست آن نه عقلست کان عقیله تست نقلست که حضرت رسالت پناه ع در آنشب که روزش جنگ بدر واقع شده در واقعه دید لشکر قریش را در غایت قلت و ذلّت و تاویل فرمود که بآنکه دوستان غالب و دشمنان مغلوب خواهند شد مومنان بعد از سماع اینکه رویا و تعبیر آن بغایت فرحان و مسرور شدند و حق تعالی تذکار آن نعمت میفرماید و میگوید یاد کن ای محمّد ص إِذ یُرِیکَهُم ُ اللّه ُ آنکه چون بنمود خدای ایشانرا فِی مَنامِک َ در خواب تو قَلِیلًا اندکی چون اصحاب را خبر دادی دلیر شدند و بوعده نصرت مستظهر گشتند وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً و اگر خدای بتو نمودی ایشانرا بسیار و تو خبر دادی لَفَشِلتُم هر آئینه بد دل میشدید ای اصحاب وَ لَتَنازَعتُم و هر آئینه نزاع میکردید فِی الأَمرِ در کار قتال که آیا حرب کنیم یا فرار نمائیم وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدای سَلَّم َ بسلامت داشت شما را از بد دلی و تنازع یا از مضرت اعادی إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بدرستیکه او دانا است بِذات ِ الصُّدُورِ بدانچه در سینها است از جرأت و بیم و جزع و تسلیم وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم و آنرا یاد کنید ای صحابه که بنمود خدای تعالی دشمنان را بشما إِذِ التَقَیتُم چون ملاقات

کردید فِی أَعیُنِکُم در چشمهای شما قَلِیلًا اندکی تا دل شما قوی شد بر حرب ایشان و حق سبحانه و تعالی لشکر قریش را در دیدهای مسلمانان اندک گردانید برای تثبیت ایشان و تصدیق خواب پیغمبر ص آورده اند که إبن مسعود رضی اللّه عنه در وقت التقای صفین با کسیکه در پهلوی او بود فرمود که اعادی هفتاد تن باشند آن عزیز گفت که بصد تن نزدیک باشند و حال آنکه ایشان نهصد و پنجاه عدد بودند وَ یُقَلِّلُکُم و اندک گردانید شما را نیز فِی أَعیُنِهِم در چشمهای دشمنان تا دلیر شدند در کارزار شما و از ان حسابی برنداشتند و تهیه اسباب حرب کما ینبغی نکردند نقل است که ابو جهل گفت با ایشان بسلاح جنگ مکنید بلکه بگیرید و دست بر سینها بربندید و چون بحرب مشغول شدند حق تعالی مومنان را در نظر مشرکان دو برابر ایشان نمود یرونهم مثلیهم رای العین بدین سبب دل شکسته و مبهوت شدند و شکست بر ایشان افتاد و اینکه صورت از غرائب آیات است چه بصر اگرچه بسببی قلیل را کثیر یا کثیر را قلیل بیند اما تا اینکه حد نتواند بود که قریب بهزار تن را صد تن ببینند و نزدیک بسی صد نفر را هزار و نهصد هر آئینه قدرت کامله ربانی بازداشت ابصار بعضی را از ابصار بعضی علی ما هو علیه با وجود تساوی در شروط رویت لِیَقضِی َ اللّه ُ أَمراً تا براند خدای حکمی را که آن کان َ مَفعُولًا هست بودنی در علم او وَ إِلَی اللّه ِ و بسوی خدای تُرجَع ُ الأُمُورُ بازگردانیده شود کارها.

صفحه : 387

یا

أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مؤمنان إِذا لَقِیتُم چون به بینید فِئَهً گروهی را از کفّار که قصد حرب کنند با شما فَاثبُتُوا پس بایستید و از مقاتله ایشان روی متابید وَ اذکُرُوا اللّه َ و یاد کنید خدائرا کَثِیراً یاد کردنی بسیار بدل و زبان لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ مگر باشد که شما ظفر یابید بر اعدا گفته اند مراد از ذکر تکبیر است در وقت شمشیر زدن یا دعای بد بر کفار برین وجه که اللهم اخذ لهم اللهم اقطع دابرهم درین آیت تنبیه است بر آنکه باید که بنده را هیچ شغل از ذکر خدای باز ندارد نظم تو بهر حالیکه باشی در روز و شب یک نفس غافل مباش از ذکر رب در خوشی ذکر تو شکر نعمت است در بلاها التجا با حضرت است وَ أَطِیعُوا اللّه َ و فرمانبرید خدای را وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را در امر بجهاد و ثبات قدم در معرکه قتال وَ لا تَنازَعُوا و خلاف مکنید فَتَفشَلُوا که از مخالفت بد دل شوید وَ تَذهَب َ رِیحُکُم و برود دولت و قوت شما ریح مستعار از دولت است چه دولت در تمشی امور و نفاذ آن مشابه باد است در هبوب و نفوذ او گفته اند مصرع اذا هبت ریاحک فاغتنمها بعضی برانند که مراد باد حقیقی است چه نصرت نمی باشد الا ببادیکه حق سبحانه از مهب ّ فتح فرستد و آنرا ریح النصرت میگویند و در حدیث آمده که نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور وَ اصبِرُوا و شکیبائی نمائید در مقاتله إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای مَع َ الصّابِرِین َ با صابرانست بحفظ و نصرت وَ لا تَکُونُوا و مباشید

کَالَّذِین َ خَرَجُوا مانند آنانکه بیرون آمدند مِن دِیارِهِم از سراهای و منزلهای خویش بَطَراً از روی سرکشی و فخر وَ رِئاءَ النّاس ِ و برای نمایش خلق مراد اهل مکه اند که بحمایت کاروان بیرون آمدند و در راه خبر بدیشان رسید که کاروان بسلامت از بدر گذشت و مردم عزم رجوع کردند ابو جهل گفت لابد است از انکه به بدر رویم و بشرب خمر اشتغال نمائیم تا آوازه ابهت ما در احیای عرب منتشر شود و مردم از شجاعت و شوکت ما حسابی گیرند پس خدای تعالی مومنان را می فرماید که شما از دیار خود چون کفار بیرون میائید که ایشان عجب میورزند و ریا میکنند وَ یَصُدُّون َ و بازمیدارند مردمان را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از دین خدای وَ اللّه ُ بِما یَعمَلُون َ و خدای بآنچه ایشان میکنند مُحِیطٌ عالم است و بر اینها جزا خواهد داد آورده اند که چون قریش از مکه بیرون آمدند و بحوالی منزل بنی کنانه رسیدند بجهت کینه قدیمی که میان ایشان بود اندیشناک شده خواستند که بازگردند ابلیس بصورت سراقه بن مالک که مهتر کنانه بود برآمده با ایشان ملاقات نمود و گفت شما نیکو حمایت میکنید بروید و من ضامنم که از بنی کنانه ضرری بشما نرسد و من نیز طریق رفاقت مرعی میدارم پس ابلیس با جمعی از شیاطین همراه ایشان روی به بدر آوردند و حق سبحانه ازین قصّه خبر میدهد.

صفحه : 388

وَ إِذ زَیَّن َ و یاد کنید آنرا که بیاراست لَهُم ُ الشَّیطان ُ برای کافران دیو سرکش که ابلیس است أَعمالَهُم عملهای ایشانرا در دشمنی پیغمبر ص در حقایق سلمی فرموده که قوّت ایشانرا در نظر

ایشان درآورد تا اعتماد بر آن کردند وَ قال َ و گفت ابلیس لا غالِب َ لَکُم ُ الیَوم َ هیچ غلبه کننده نیست بر شما امروز مِن َ النّاس ِ از مردمان بجهت کثرت لشکر شما و آراستگی ایشان وَ إِنِّی جارٌ لَکُم و من فریادرس و زنهار ده ام مر شما را از قوم کنانه فَلَمّا تَراءَت ِ الفِئَتان ِ پس آنهنگام که بدیدند هر دو گروه لشکر یکدیگر را نَکَص َ بازگشت شیطان عَلی عَقِبَیه ِ بر دو پاشنه خود و اینکه عبارت است از هزیمت کردن بمکر و حیله آورده اند که روز بدر چون ملائک فرود آمدند ابلیس ایشانرا دیده روی بفرار نهاد و در ان محل دست او در دست حارث بن هشام بود حارث گفت ای سراقه در چنین حالی ما را فرو میگذاری ابلیس دست بر سینه او زد وَ قال َ و گفت إِنِّی بَرِی ءٌ مِنکُم بدرستیکه من بیزارم از زنهار شما إِنِّی أَری بدرستیکه من می بینم ما لا تَرَون َ آنچه شما نمی بینید یعنی فرشتگان را که بمدد مؤمنان می آیند إِنِّی أَخاف ُ اللّه َ بدرستیکه من میترسم از خدای إبن عباس رض گفت دروغ گفت آن دشمن خدای که اگر از خدای ترسیدی کار او بدین جای نرسیدی وَ اللّه ُ شَدِیدُ العِقاب ِ و خدای سخت عقوبت است بر کسیکه ازو نترسد نقلست که منهزمان بدر بعد از رجوع بمکه سراقه را پیغام فرستادند که لشکر ما را تو منهزم ساختی سراقه سوگند یاد کرد که تا خبر هزیمت شما نشنودم از عزیمت شما وقوف نیافتم پس همه را معلوم شد که آن شیطان بود که خود را در صورت سراقه نموده إِذ یَقُول ُ المُنافِقُون َ آنرا نیز یاد کنید که چون

گفتند منافقان مدینه وَ الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ و آنانکه در دلهای ایشان است شکی و نفاقی یعنی منافقان مکه یا مشرکان و اصح آنست که قومی از قریش اظهار اسلام کرده و با وجود قدرت بدولت هجرت سرفراز نشدند و در وقت خروج قریش با ایشان ببدر آمدند و نیت ایشان آنکه هر لشکریکه بیشتر باشد ایشان میل بدان طرف نمایند چون تبرک هجرت نافرمانی کرده در روز بدر شامت آن در ایشان رسید و قلت مومنان را مشاهده نمودند گفتند غَرَّ هؤُلاءِ بفریفته است اینکه گروه مؤمنان را دِینُهُم دین ایشان که با وجود قلت و عدم عدت در برابر چنین لشکر آراسته آمده اند حق تعالی در جواب ایشان فرمود وَ مَن یَتَوَکَّل و هر که توکل کند عَلَی اللّه ِ بر خدای و کار خود را باو گذارد فَإِن َّ اللّه َ پس به تحقیق که خدای عَزِیزٌ غالب است متوکل را فرو نگذارد حَکِیم ٌ حکم کننده است که اهل توکّل را یاری کند وَ لَو تَری و اگر میدیدی ای محمّد ص إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین َ کَفَرُوا چون قبض میکردند ارواح آنانرا که کافر شدند المَلائِکَهُ فرشتگان که اعوان ملک الموت بودند در حرب بدر جمعی از منافقان مکه چون علی إبن امیه و بنیه و منیه و ابناء الحجاج السهمی کشته گشتند حق سبحانه فرمود که ای حبیب من اگر مشاهده میکردی که ملائکه بوقت قبض روح ایشان یَضرِبُون َ میزدند عمودهای آتشین وُجُوهَهُم بر رویهای ایشان وَ أَدبارَهُم و بر پشتهای ایشان وَ ذُوقُوا و میگفتند که بچشید عَذاب َ الحَرِیق ِ عذاب سوزان را که مقدمه عذاب دوزخ است هر آئینه میدیدی امر

منکر و کار پر هول و دیگر ملائکه میگفتند.

صفحه : 389

ذلِک َ اینکه ضرب یا عذاب بِما قَدَّمَت بسبب آن عملها است که از پیش فرستاد أَیدِیکُم دستهای شما از معاصی و ترک هجرت وَ أَن َّ اللّه َ و دیگر بسبب آنست که خدای لَیس َ بِظَلّام ٍ نیست ستم کننده لِلعَبِیدِ مر بندگانرا که ایشانرا بی جرم بگیرد و تعذیب کفّار عین عدل است پس برای تسلیه حضرت صلی اللّه علیه و سلّم میگوید عادت مشرکان قریش با تو کَدَأب ِ آل ِ فِرعَون َ هم چو عادت متابعان فرعون است با حضرت موسی ع علی نبینا و علیه السلام وَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم و چون عادت آنها که پیش از فرعون بودند یعنی عاد و ثمود با پیغمبران ایشان و آن عادت چه بود کَفَرُوا بِآیات ِ اللّه ِ کافر شدند به نشانهای خدای یعنی بدلائلی که بر توحید خود نصب کرده بود یا بمعجزات انبیاء فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ پس بگرفت خدای ایشانرا و عقوبت کرد بِذُنُوبِهِم بگناهان ایشان که کفر و تکذیب بود إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای قَوِی ٌّ با قوّت و قدرت شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بر منکران و مکذبان ذلِک َ اینکه گرفتن و عقوبت پیشینیان بِأَن َّ اللّه َ بسبب آنست که خدای لَم یَک ُ مُغَیِّراً نبود گرداننده و تغیّر دهنده نِعمَهً أَنعَمَها نعمتی را که انعام کرده است عَلی قَوم ٍ بر گروهی حَتّی یُغَیِّرُوا تا وقتی که آن گروه تغییر و تبدیل دهند ما بِأَنفُسِهِم آن حال را که در نفسهای ایشان است بحالی بدتر از ان و اینکه تهدید قریش است که ایشان حال خود را که بت پرستی و مردار خوری بود بمعادات حضرت پیغمبر ع

و تکذیب قرآن و استهزاء بدان و ایذاء و آزار مؤمنان بدتر ساختند وَ أَن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ و بدرستیکه خدای شنواست سخنهای نافرجام مشرکانرا عَلِیم ٌ دانا است بعقاید باطله ایشان دیگر باره برای تاکید میفرماید که کار قریش در تکذیب تو کَدَأب ِ آل ِ فِرعَون َ همچون عادت قوم فرعون است وَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم و آنانکه پیش از ایشان بودند کَذَّبُوا بِآیات ِ رَبِّهِم تکذیب کردند مر آیات پروردگار خود را فَأَهلَکناهُم پس هلاک کردیم ایشانرا بِذُنُوبِهِم بگناهان ایشان یا قریش تکذیب قرآن نمودند و ایشانرا در بدر بقتل مبتلا ساختیم وَ أَغرَقنا و غرق ساختیم در دریای قلزم آل ِ فِرعَون َ اتباع فرعون را وَ کُل ٌّ و هر گروهی از غریقان قبط و قتیلان قریش کانُوا بودند ظالِمِین َ ستمکاران بر نفسهای خود بکفر و عصیان.

صفحه : 390 إِن َّ شَرَّ الدَّوَاب ِّ بدرستیکه بدترین جنبندگان بر روی زمین عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای الَّذِین َ کَفَرُوا آنانند که راسخ شدند در کفر مراد معاندان قریش اند چون ابو جهل و عتبه و نضر و امثال ایشان یا مکابران یهود چون کعب بن اشرف و حیی بن اخطب و جدی و احزاب ایشان فَهُم لا یُؤمِنُون َ پس ایشان ایمان نمی آرند و دیگر بدترین دواب الَّذِین َ عاهَدت َ آنانند که عهد بسته با ایشان مِنهُم از کفّار و ایشان بنی قریظه بودند که پیغمبر ص بایشان معاهده فرموده بود ثُم َّ یَنقُضُون َ پس می شکنند عَهدَهُم عهد خود را فِی کُل ِّ مَرَّهٍ در هر باری که عهد میکنند در تبیان آورده که بنو قریظه عهد کرده بودند که دشمنان رسول ص را یاری ننمایند و روز بدر مشرکان را بسلاح مددگاری نمودند

و بعد از ان گفتند فراموش کردیم و دیگر باره عهد بستند و در روز حرب خندق با ابو سفیان اتفاق نموده عهد بشکستند وَ هُم لا یَتَّقُون َ و ایشان پرهیز نمیکنند از نقض عهد یا نمیترسند از عقوبت غدر فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم پس اگر دریا بی ایشانرا فِی الحَرب ِ در جنگ فَشَرِّد بِهِم پس رمیده گردان و متفرق ساز بسبب قتل ایشان مَن خَلفَهُم آنرا که از پس ایشان فرا رسند از اعدای شما یعنی چون بر ایشان ظفر یابی چندان از ایشان بکش که هیبت تو آن کافران دیگر را از مقاتله تو برماند لَعَلَّهُم باشند که آن رمندگان یَذَّکَّرُون َ پند گیرند و عبرت پذیرند وَ إِمّا تَخافَن َّ و اگر بدانی و دریابی مِن قَوم ٍ از گروهی که با تو عهد دارند خِیانَهً نقض آن عهد بعلامتهای که بر تو روشن شود فَانبِذ إِلَیهِم پس بیفگن بسوی ایشان عهد ایشانرا یعنی اعلام کن پیش از قتال با ایشان که من عهد شما برانداختم تا تو و ایشان باشید عَلی سَواءٍ برابر در علم به نقض عهد إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا لا یُحِب ُّ الخائِنِین َ دوست نمیدارد خیانت کنندگان را و نمی پسندد عمل ایشانرا وَ لا یَحسَبَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا و مپندار ای محمّد ص آنانرا که کافر شدند که ایشان سَبَقُوا پیشی گرفتند بر عذاب ما مراد گریختگان بدرند یا شکنندگان عهد میفرماید که مپندار که ما عاجز گشتیم از عقوبت ایشان إِنَّهُم لا یُعجِزُون َ بدرستیکه ایشان عاجز نمی کنند ما را از عذاب خود و حفص و لا یحسبن بغیبت میخواند یعنی باید که کافران نه پندارند که ما از تعذیب ایشان عاجزیم.

صفحه : 391

وَ أَعِدُّوا لَهُم و آماده سازید ای مومنان برای ناقضان عهد یا منهزمان بدر مَا استَطَعتُم آنچه توانید مِن قُوَّهٍ از ساز و برگ حرب که لشکر بدان قوّت می یابد و عقبه بن عامر رض میفرماید که ما شنیدیم از پیغمبر ص که بر منبر میفرمود الا ان القوه الرمی یعنی آگاه باشید که مراد از قوّت تیرانداختن است بعضی از علماء گفته اند تخصیص رمی بذکر دلیل است بر آنکه تیر و کمان قوی ترین سلاحهاست شیخ الاسلام ابو القاسم نصیر آبادی قدس سره، فرمود که در اینکه آیت گفته اند قوت رمی است بلی همچنین باشد اما رمی بر سه گونه بود رمی ظاهر به تیر و کمان و رمی باطن بتیر آه در صبحگاه از کمان خضوع و رمی سهام خطوط از دل و توجه بحق و فراغت از ما سوی ابو علی رودباری قدس سره فرمود که قوت اعتمادست بر حمایت حق و واثق بودن بعنایت او- بیت گر اعتماد تو بر اسپ و لشکرست و سلاح مراست بر کرم دوست اعتماد تمام و گفته اند که مراد از قوّت حصارهاست میفرماید که آماده سازید قلعها بجهت دفع کفار وَ مِن رِباطِ الخَیل ِ و دیگر آمادگی کنید از اسپان بسته تُرهِبُون َ بِه ِ تا بترسانید بدین استعداد عَدُوَّ اللّه ِ دشمن خدا را وَ عَدُوَّکُم و دشمن خود را که کفّار مکّه اند وَ آخَرِین َ و دیگر بترسانید باسب و سلاح کافران دیگر را مِن دُونِهِم جز کافران مکه که لا تَعلَمُونَهُم ُ شما نمیدانید ایشانرا اللّه ُ یَعلَمُهُم خدا میداند ایشانرا و ایشان بقول مفسران یهوداند یا منافقان یا مجوس

و در مدارک آورده که یا کفره جن اند چه صهیل اسپ جن را می ترساند وَ ما تُنفِقُوا و آنچه نفقه میکنید مِن شَی ءٍ از چیزیکه دارید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا یعنی در ترتیب سلاح و نفقه اسپ یُوَف َّ إِلَیکُم تمام کرده خواهد شد به شما جزای آن وَ أَنتُم لا تُظلَمُون َ و شما ستم دیده نخواهید شد به نقصان ثواب وَ إِن جَنَحُوا و اگر میل کنند مشرکان لِلسَّلم ِ بصلح و استسلام فَاجنَح لَها پس تو هم میل کن بمصالحه وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ و توکّل کن بر خدا یعنی مترس از انکه بمکر و حیله طرح صلح انداخته باشند إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ بدرستیکه خدا شنوا است مر اقوال ایشان را العَلِیم ُ داناست بدروغ و راست آن اگر در مقام مکر باشند ترا نگاهدارد و وبال مکر را بر ایشان گمارد چنانچه فرمود وَ إِن یُرِیدُوا و اگر خواهند ایشان أَن یَخدَعُوک َ آنکه بفریبند ترا و بصلح از جنگ خود بازدارند فَإِن َّ حَسبَک َ اللّه ُ پس بدرستیکه ترا بسنده است خدا هُوَ الَّذِی أَیَّدَک َ اوست آنکه قوّت داد ترا بِنَصرِه ِ بیاری کردن خود و فرو فرستادن ملائکه وَ بِالمُؤمِنِین َ و بهمه مومنان و اصح آنست که بانصار. یعنی استعمالات آلات جنگ چون تیر انداختن صفحه : 392

وَ أَلَّف َ بَین َ قُلُوبِهِم و پیوند افگند بدوستی میان دلهای ایشان یعنی اوس و خزرج که از صد و بیست سال میان ایشان تعصب و ستیزه بود و همواره بقتل و غارت اشتغال می نموده اند حق تعالی ببرکت تو دلهای ایشان را با یکدیگر الفت داد لَو أَنفَقت َ و اگر خرج میکردی بجهت اصلاح احوال ایشان

ما فِی الأَرض ِ جَمِیعاً همه آنچه در زمین ست از مال و متاع ما أَلَّفت َ تالیف نمی دادی و قادر نبودی بر الفت بَین َ قُلُوبِهِم میان دلهای ایشان از غایت عداوت و نهایت کینه و ستیزه که با هم داشتند وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدا بحکمت بالغه خود أَلَّف َ بَینَهُم ایقاع الفت کرد میان ایشان إِنَّه ُ عَزِیزٌ بدرستیکه او قادر و غالب است هر چه خواهد بکند حَکِیم ٌ داناست بحکمت آنچه میکند یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر ص حَسبُک َ اللّه ُ بسنده است ترا خدای تعالی وَ مَن ِ اتَّبَعَک َ و آنانکه پیروی تو کرده اند مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان اینکه آیت در غزوه بدر قبل از قتال نازل شده برای تقویت حضرت رسالت پناه ص و تسلیه خاطر اصحابه رض و گفته اند سی و سه مرد و شش زن به پیغمبر ایمان آورده بودند چون امیر المؤمنین عمر رض شرف اسلام دریافت و عدد اربعین تمام شد اینکه آیت نازل گشت و إبن عباس رض فرموده که سبب نزول آیت اسلام فاروق است و برین تقدیر آیت مکی باشد یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای نبی رفیع قدر یا خبرکننده حَرِّض ِ المُؤمِنِین َ تحریض کن مومنان را یعنی برانگیز و گرم ساز ایشان را عَلَی القِتال ِ بر کارزار کردن با کفار إِن یَکُن مِنکُم اگر باشد از شما عِشرُون َ بست تن صابِرُون َ صبرکنندگان در معرکه قتال یَغلِبُوا مِائَتَین ِ غالب شوند بر دویست تن از مشرکان شرط بمعنی امر است یعنی باید که یکی از شما در مقابله ده تن از مشرکان شکیبائی ورزند و فرار نکند وَ إِن یَکُن مِنکُم و اگر باشد از شما مِائَهٌ صد تن یَغلِبُوا أَلفاً

غالب شوند بتائید الهی بر هزار تن مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا از آنانکه کافر شدند و اینکه غالبیت شما بر ایشان بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ گروهی اند که نمی دانند و خدا و روز قیامت را نمی شناسند لا جرم از نجات و درجات غافل ماند در زمان مقاتله قوت ثبات و شکیبائی مومنان ندارند بعد از نزول اینکه آیت مومنان از مقاتله یکی با ده تن اندیشناک شدند و بدایشان گران آمد حق سبحانه و تعالی اینکه آیت را منسوخ گردانیده فرمود.

صفحه : 393

الآن َ اکنون که اینکه حکم شما را گران بار ساخت خَفَّف َ اللّه ُ عَنکُم سبک گردانید خدا از شما وَ عَلِم َ و دید و بدانست أَن َّ فِیکُم ضَعفاً آنکه در شما سستی هست یعنی ضعف بدن فَإِن یَکُن مِنکُم پس اگر باشد از شما مِائَهٌ صابِرَهٌ صد تن شکیبا یَغلِبُوا مِائَتَین ِ غالب شوند بر دویست تن اینکه شرط نیز بمعنی امر است یعنی یکی از شما باید که در مقابله دو تن صبر کند و نگریزد وَ إِن یَکُن مِنکُم و اگر باشد از شما أَلف ٌ هزار کس یَغلِبُوا أَلفَین ِ غالب شوند بر دو هزار بِإِذن ِ اللّه ِ بامر خدا و یاری او وَ اللّه ُ مَع َ و خدا با الصّابِرِین َ صابرانست باعانت و مددگاری پس هر که صبر کند ظفر یابد الصبر مطیّه الظفر قطعه صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم اند صبر کن ای دل که بعد از ان ظفر آید از چمن صبر رخ متاب که روزی باغ شود سبز و شاخ گل ببرآید آورده اند که روز بدر هفتاد تن اسیر شدند و حضرت رسالت پناه ص در باب ایشان با

اکابر صحابه رض مشاورت نموده از قوم مهاجران ابو بکر رض صدیق را فرمود که اکابر و اصاغر اینکه قوم اقارب و عشایر تواند اگر هر یک بقدر طاقت و استطاعت فدا بدهند باشد که روزی بدولت هدایت رسند و حالا عدد و مدد مسلمانان زیادت شود فاروق رض گفت یا رسول اللّه صلعم اینان ائمه کفراند همه را بفرمای تا گردن زنند و بحمد اللّه که حق تعالی ترا از فدا مستغنی گردانیده و از گروه انصار عبد اللّه بن رواحه رض و اصح انست که سعد بن رض معاذ فرمود که اشارت کن تا اینکه اشرار را بشراره آتش تیغ بسوزیم حضرت رسالت پناه ص بقول حضرت صدیق رض میل نموده فدیه مقرر فرمود حق تعالی آیت فرستاد ما کان َ نسزد و نشاید لِنَبِی ٍّ أَن یَکُون َ هیچ پیغمبری را که باشد لَه ُ أَسری مر او را اسیران که از ایشان فدا گیرد حَتّی یُثخِن َ تا آنگاه که بسیاری را بکشد از ایشان فِی الأَرض ِ در زمین چه اینکه صورت سبب ذلّت و قلّت کفار و موجب عزت اسلام و ظهور شوکت ابرار است تُرِیدُون َ میخواهید شما عَرَض َ الدُّنیا خواسته دنیا که عرض سریع الزوال ست وَ اللّه ُ یُرِیدُ الآخِرَهَ و خدا میخواهد برای شما ثواب آخرت که بهشت و نعمت لا یزال ست وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدا غالب ست دوستان را بر دشمنان غلبه دهد حَکِیم ٌ داناست در آنچه با بندگان کند لَو لا کِتاب ٌ اگر نبودی حکمی و فرمانی مِن َ اللّه ِ از خدا سَبَق َ پیشی گرفته و در لوح محفوظ مکتوب گشته که بی نهی صریح عقوبت نکند یا بنادانی مواخذه

ننماید یا اهل بدر را عذاب نفرماید یا غنایم بر شما حلال سازد لَمَسَّکُم هر آئینه میرسد بشما فِیما أَخَذتُم در آنچه فرا گرفتید از خدا عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذابی بزرگ و در روایت آمده است که حضرت رسالت پناه ص فرمود که اگر عذاب فرود آمدی غیر از عمر و سعد بن معاذ رض از ان نجات نیافتندی زیرا که اینکه هر دو بقتل کفار راضی بودند نه باخذ فدا صحابه رض بعد از نزول اینکه آیت از غنایم بدر دست بازکشیدند آیت آمد که.

صفحه : 394

فَکُلُوا پس بخورید مِمّا غَنِمتُم از آنچه غنیمت گرفتید و فدیه از ان جمله است حَلالًا طَیِّباً خوردنی حلال و پاک وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدا در مخالفت امر وی إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا غَفُورٌ آمرزنده است عفو کرد گناه شما را رَحِیم ٌ مهربان ست که غنیمت بر شما حلال کرد و بر امم دیگر حرام بوده و در اسباب نزول آورده که حضرت رسالت پناه ص عباس رض را که از جمله اسیران بود بادای فدیه نفس خود و دو برادرزاده او عقیل بن ابی طالب و نوفل بن حارث و حلیف او عتبه بن حجرم تکلیف کرد عباس گفت ای محمّد ص روا میداری که عم تو بخواستگاری درویش وار در پیش خویش و بیگانه دست بیرون کند من اینکه همه مال از کجا آرم حضرت رسالت پناه ص فرمود که کو آن بدرهای زر که بوقت خروج از مکه به ام ّ فضل دادی و چنین و چنان سخنان گفتی عباس گفت ای محمّد ص من اینکه سخنان نهفته گفته بودم ترا که خبر

داد فرمود که آفریدگار من بمن پیغام فرستاد عباس گفت ای محمّد ص گواه باش که بوحدانیت حق و رسالت تو گواهی میدهم پس فدای خود و سه کس دیگر بداد آیت آمد یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغامبر ص قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم بگو مر آنکسانرا که در دست شمااند مِن َ الأَسری از اسیران إِن یَعلَم ِ اللّه ُ اگر داند خدا و به بیند فِی قُلُوبِکُم در دلهای شما خَیراً نیکوئی از ایمان و اخلاص یُؤتِکُم خَیراً بدهد شما را بهتر مِمّا أُخِذَ مِنکُم از آنچه فرا گرفته است از شما یعنی زری که برای فدیه داده اید وَ یَغفِر لَکُم و بیامرزد شما را وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده است گناهی را که در زمان شرک واقع شده است رَحِیم ٌ مهربان است که شما را توفیق اسلام داده آورده اند که عباس رض گفت خدای تعالی مرا دو وعده داد یکی آنکه بهتر از آنچه از من گرفته اید بمن بدهد در اینکه وعده وفا کرد حالا بست بنده دارم که هر یک برای من به بیست هزار دینار تجارت می کند و سقایه زمزم نیز بمن داد که از همه اموال عرب دوست تر میدارم و وعده دوم مغفرت ست امیدوارم که بدان نیز وفا نماید و مرا بیامرزد چه در وعده کریم خلاف نیست بیت خلاف وعده محال ست کز کریم آید لئیم اگر نه کند وعده را وفا شاید وَ إِن یُرِیدُوا و اگر خواهند اسیران که مسلمان شده اند خِیانَتَک َ خیانت کردن با تو بنقض عهد یا برگشتن از دین فَقَد خانُوا اللّه َ پس بدرستیکه خیانت کردند با خدا مِن قَبل ُ پیش ازین بکفر فَأَمکَن َ مِنهُم پس

خدا توانائی داد ترا بر ایشان تا روز بدر بدست تو گرفتار شدند بعد ازین نیز ممکن ست که ترا ممکّن گرداند وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست بمال بندگان حَکِیم ٌ حکم کننده در احوال ایشان إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه ایمان آوردند وَ هاجَرُوا و هجرت کردند بدوستی خدا و رسول از وطنهای خویش وَ جاهَدُوا و جهاد کردند بِأَموالِهِم بمالهای خود که در سلاح و نفقه محتاجان صرف نمودند وَ أَنفُسِهِم و بنفسهای خویش که مباشر قتال شدند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا و اینان قوم مهاجران اند رض وَ الَّذِین َ آوَوا و آنانکه جای دادند مهاجران رض را وَ نَصَرُوا و نصرت کردند حضرت رسول را مراد گروه انصاراند رض.

صفحه : 395

أُولئِک َ آن گروه بَعضُهُم بعضی از ایشان أَولِیاءُ بَعض ٍ دوستان برخی دیگراند و متولی در میراث در مبدأ کار حکم آن بود که مهاجر و انصار رض بسبب هجرت و نصرت از یکدیگر میراث گیرند وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آوردند وَ لَم یُهاجِرُوا و هجرت نکردند با شما ما لَکُم نیست مر شما را مِن وَلایَتِهِم از تولی ایشان در میراث مِن شَی ءٍ هیچ چیز حَتّی یُهاجِرُوا تا وقتی که هجرت کنند وَ إِن ِ استَنصَرُوکُم و اگر مومنان غیر مهاجر طلب نصرت کنند از شما فِی الدِّین ِ در کار دین یعنی اگر میان ایشان و کفّار مقاتله افتد و از شما یاری طلبند فَعَلَیکُم ُ النَّصرُ پس بر شما واجب ست یاری کردن ایشان إِلّا عَلی قَوم ٍ مگر بر گروهی از مشرکان که باشد بَینَکُم وَ بَینَهُم میان شما و ایشان مِیثاق ٌ عهدی و پیمانی یعنی نقض عهود معاهد مکنید وَ اللّه ُ

بِما تَعمَلُون َ و خدا بآنچه شما می کنید از وفای عهد و نقص آن بَصِیرٌ بیناست وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه کافر شدند بَعضُهُم برخی از ایشان أَولِیاءُ بَعض ٍ دوستان برخی دیگراند در مظاهرت و معاونت إِلّا تَفعَلُوه ُ اگر نه کنید آنرا که فرمودم از پیوستگی با یکدیگر و تعاون و دوستی تَکُن حاصل شود فِتنَهٌ فِی الأَرض ِ وجه فتنه در زمین وَ فَسادٌ کَبِیرٌ و فسادی بزرگ در دین یعنی اگر مومنان دوست یکدیگر نباشند و همدیگر را یاری نکنند مهم اهل ایمان روی بخمول نهد و اهل کفر ظهور کنند و فساد و فتنه ازین بزرگ تر تواند بود و چون از تعاون و توارث مهاجر و انصار رض خبر داد و بر ترک آن تهدید فرمود و دیگر باره از جزای هجرت و نصرت ایشان خبر میدهد و می فرماید وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه بگرویدند بخدا و رسول وَ هاجَرُوا و هجرت نمودند وَ جاهَدُوا و جهاد کردند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه رضای خدا وَ الَّذِین َ آوَوا و آنانکه بعد از تصدیق و تسلیم جای دادند اهل هجرت را وَ نَصَرُوا و یاری کردند مر پیغمبر ص را در قتال مشرکان أُولئِک َ آن گروه هُم ُ المُؤمِنُون َ حَقًّا ایشانند مومنان براستی لَهُم مَغفِرَهٌ مر ایشان راست آمرزشی از خدا وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ و روزی نیکو بی رنج و بی محنت.

صفحه : 396

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آوردند مِن بَعدُ پس از صلح حدیبیه وَ هاجَرُوا و هجرت کردند چون ابو بصیر و ابو جندل و غیر ایشان وَ جاهَدُوا و جهاد کردند مَعَکُم با شما یعنی مدد شما کردند فَأُولئِک َ مِنکُم آنگروه از جمله شمااند یعنی

لاحقان با سابقان یکی اند در ایمان و هجرت و جهاد وَ أُولُوا الأَرحام ِ و خداوندان خویشیها یعنی اقربا بَعضُهُم برخی از ایشان أَولی بِبَعض ٍ سزاوارتراند به بعضی در میراث گرفتن فِی کِتاب ِ اللّه ِ در حکم خدا یا در لوح محفوظ اینکه آیت ناسخ توارث آن جماعت ست که به سبب هجرت و نصرت میراث میگرفتند إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا بِکُل ِّ شَی ءٍ بهمه چیزها از مواریث یا حکمت در اعتبار نسبت هجرت و نصرت اولا و اعتبار رحم و قرابت ثانیا عَلِیم ٌ داناست کسی را بر آن چون و چرا نرسد بیت نه در احکام اوست چون و چرا نه در افعال او چگونه و چند

سوره التّوبه

مدنیّه و هّی مائه وّ تسع و عشرون ایه اینکه سوره را سوره براءت و فاضحه و مخزیه و مقشقشه و سوره العذاب نیز خوانند و ترک تسمیه در وی بجهت آنست که بسم اللّه سبب امانست و اینکه سوره برای رفع امان نازل شده و گفته اند صحابه رض اختلاف کردند در آن که انفال و توبه یک سوره اند که هفتم سبع طوال باشد یا و سوره پس فرجه میان سورتین گذاشتند و بسم اللّه ننوشتند و هر دو سوره را قرینتین گفتند و در ترجمه اسباب نزول از بستان فقیه ابو اللیث رح نقل میکند که ثقات مشایخ بعنعنه از ذی النورین رض روایت کرده اند که کاتب خاتمه یسئلونک عن الانفال و فاتحه براءه من اللّه من بودم حضرت رسالت پناه ص میان اینکه دو سوره املاء تسمیه نفرموده آورده اند که چون اینکه سوره نازل شد حضرت رسالت پناه ص سی یا چهل

آیت از اوایل اینکه سوره بابو بکر رض داده او را امیر حجاج ساخت و فرمود که بر اهل موسم خواند و چند روز بعد از رفتن صدیق رض مرتضی علی رض را طلب فرمود و بر ناقه عضباء سوار ساخته از عقب ابو بکر رض فرستاد و امر کرد که آیات را از وی گرفته خود قراءت کند و چون ازین حال پرسیدند جواب داد که جبرئیل ع بمن آمد و گفت ادای اینکه پیغام نکند مگر تو یا کسی که از تو باشد پس علی رض بابو بکر رض لاحق شد و در روز ترویه صدیق رض خطبه خواند و مردمانرا تعلیم مناسک فرمود و در روز نحر علی رض نزدیک جمره عقبه آیت ها را بر اهل موسم خواند بَراءَهٌ مِن َ اللّه ِ اینکه بیزاریست از خدا وَ رَسُولِه ِ و از فرستاده او إِلَی الَّذِین َ عاهَدتُم بسوی آنانکه پیمان بسته اید با ایشان مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان آورده اند که حضرت ص با بعضی از مشرکان عرب عهدها بسته بودند هر قومی را تا وقتی معین، همه ایشان غیر از بنی ضمره و بنی کنانه عهد بشکستند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که مضمونش براءت است بفسخ عهد و نقض عهد مشرکان یعنی چنانچه ایشان عهد خدا و رسول ص را بشکستند رسول نیز بفرمان خدا نقص عهد کرد بر ایشان و حکم شد ای سیّد بگو ایشانرا. اعوذ بالله من النّار و من شرّ الکفّار و من غضب الجبّار العزّه للّه لرسوله و للمؤمنین صفحه : 397

فَسِیحُوا پس سیر کنید فِی الأَرض ِ در زمین یعنی بیائید و بروید ایمن از تعرض مسلمانان أَربَعَهَ

أَشهُرٍ چهار ماه از روز عید نحر که روز تبلیغ است تا دهم ربیع الآخر قولی آنست که آیت در اوایل شوال فرود آمده است پس مدّت او تا اواخر محرم ست امام ثعلبی رح آورده که اجل بعضی معاهدان که نقص عهد کرده بودند از چهار ماه کمتر بوده و اجل برخی بیشتر آنانرا که اجل ایشان کمتر بود مهلت داد چهار ماه تا در کار خود فکری کنند و آنانرا که بیشتر بود بر چهار ماه اختصار کرد تا در مهم خود تدبیری نمایند و آنانرا که عهد نه شکسته بودند ایشانرا تا انقضای مدّت ایشان امان داد و ناکثان عهد را گفت وَ اعلَمُوا أَنَّکُم و بدانید آنکه شما غَیرُ مُعجِزِی اللّه ِ نه آنید که عاجزکنندگان خدا باشید از عذاب خود هر چند شما را مهلت داد وَ أَن َّ اللّه َ و اینکه را نیز بدانید که خدا مُخزِی الکافِرِین َ رسواکننده کافران ست در دنیا بکشتن و در عقبی بسوختن وَ أَذان ٌ و اعلام است و آگاه ساختن مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ از خدای و رسول او إِلَی النّاس ِ بسوی مردمان یَوم َ الحَج ِّ الأَکبَرِ روز حج بزرگ یعنی عید نحر که تمام حج و معظم افعال آن چون طواف و نحر و حلق و رمی درو است یا اکبر باعتبار آن بود که اعیاد اهل کتاب موافق افتاده بود بآن روز یا در ان روز عزت مسلمانان و خواری کافران ظاهر شد و بر هر تقدیر مضمون اعلام کرام است أَن َّ اللّه َ بَرِی ءٌ آنکه خدای بیزار است مِن َ المُشرِکِین َ از مشرکان و عهود ایشان وَ رَسُولِه ِ و پیغمبر او نیز بیزار است فَإِن

تُبتُم پس اگر باز گردید از کفر و غدر فَهُوَ خَیرٌ لَکُم پس آن بازگشت بهتر است شما را از اقامت بر آن وَ إِن تَوَلَّیتُم و اگر برگردید از توبه و ترک کفر نه کنید فَاعلَمُوا أَنَّکُم پس بدانید آنکه شما غَیرُ مُعجِزِی اللّه ِ نه عاجزکنندگانید خدا را یعنی نه توانید که ازو بگریزید یا باو ستیزید وَ بَشِّرِ الَّذِین َ کَفَرُوا و بجای بشارت بیم کن کافرانرا بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ بعذاب دردناک در آخرت و چون حکم عهود ناکثان فرمود در باب بنی ضمره و بنی کنانه که در حدیبیه عهد کرده بودند و نقض عهد نه نمودند میگوید إِلَّا الَّذِین َ لیکن آنانکه عاهَدتُم عهد کردید با ایشان مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان ثُم َّ لَم یَنقُصُوکُم پس ایشان کم نکردند شَیئاً چیزی از عهدهای شما یعنی نه شکستند پیمان شما را وَ لَم یُظاهِرُوا و یاری و هم پشتی نکردند عَلَیکُم بر قتال شما أَحَداً یکی را از دشمنان شما فَأَتِمُّوا إِلَیهِم پس تمام کنید بسوی ایشان عَهدَهُم عهد ایشانرا إِلی مُدَّتِهِم تا مدتیکه مقرر شده و ایشانرا چون ناکثان بر چهار ماه و بس مهلت مدهید إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای یُحِب ُّ المُتَّقِین َ دوست میدارد متقیان را و از جمله تقوی وفا بعهد است و اتمام شرائط آن شیخ ابو القاسم نصر آبادی قدس سره، فرمود که متقی را چهار نشان است حفظ الحدود و بذل المجهود و الوفاء بالعهود و القناعه بالموجود و برین وجه ترجمه یافته است مثنوی متقی را بود چهار نشان حفظ احکام شرع اوّل دان ثانیا آنچه دست رس باشد بر فقیران و بیکسان پاشد عهد را با وفا کند پیوند هرچه باشد بدان شود

خورسند و چون حکم معاهدان مشرک مبین شد در باب مشرکان غیر معاهد میفرماید.

صفحه : 398

فَإِذَا انسَلَخ َ الأَشهُرُ الحُرُم ُ پس چون بگذرد ماههای حرام یعنی بست روز ذی الحجه و تمام محرم و قولی آنست که آیت در شان معاهدان نازل شده و اشهر حرم چهار ماه مذکور است و حرم باعتبار تغلیب گفت که ذی الحجه و محرم دروست یا آنکه حرام بود درین چهار ماه تعرض کفار معاهده بقولی که از زمان نزول سوره گیرند نه از وقت تبلیغ انقضای مدّت بعد از انسلاخ ماههای حرام است یعنی ذو القعده و ذو الحجه و محرم و بر هر تقدیر چون اینکه ماهها منقضی گردد فَاقتُلُوا المُشرِکِین َ پس بکشید مشرکانرا که عهد نکرده اید با ایشان یعنی آنانکه عهد شما را شکسته اند حَیث ُ وَجَدتُمُوهُم هر جا که بیابید در حل و حرم وَ خُذُوهُم و بگیرید ایشانرا باسیری وَ احصُرُوهُم و باز دارید ایشانرا از طواف مسجد حرام وَ اقعُدُوا لَهُم و به نشینید برای ایشان کُل َّ مَرصَدٍ بر هر ممری یعنی بسته گردانید بر ایشان راهها تا منتشر نگردند در بلاد و قری فَإِن تابُوا پس اگر بازگردند از شرک بایمان وَ أَقامُوا الصَّلاهَ بپا دارند نماز را وَ آتَوُا الزَّکاهَ و بدهند زکوه اموال خود را و ازین هر دو عمل دلیل تصدیق ایشان روشن شود فَخَلُّوا سَبِیلَهُم پس خالی کنید راه ایشان را یعنی دست بدارید از ایشان و راه دهید تا هر جا که خواهند روند إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدای آمرزنده است مر گناهان گذشته ایشان را رَحِیم ٌ مهربان است بدون ثواب بی حساب بدیشان وَ إِن أَحَدٌ و

اگر یکی مِن َ المُشرِکِین َ از مشرکان که تعرض ایشان می باید کرد بعد از انقضای اشهر حرم استَجارَک َ زینهار خواهد از تو فَأَجِره ُ پس ایمن ساز او را و زنهار ده حَتّی یَسمَع َ تا بشنود کَلام َ اللّه ِ سخن خدای که قرآن است ثُم َّ أَبلِغه ُ پس اگر اسلام نیارد برسان او را مَأمَنَه ُ بخانه او که موضع امن اوست و بعد از ان با او مقاتله نمای ذلِک َ اینکه امان دادن بِأَنَّهُم به سبب آنست که ایشان قَوم ٌ لا یَعلَمُون َ گروهی اند که نمی دانند خدای را و سخن او نشنوده اند پس امان باید داد تا بشنوند کلام خدا را و در ان تدبر و تفکّر نمایند کَیف َ یَکُون ُ چگونه باشد استفهام بمعنی انکار و استبعاد است یعنی نیست و چگونه تواند بود لِلمُشرِکِین َ مر مشرکان را عَهدٌ عهدی عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا وَ عِندَ رَسُولِه ِ و نزدیک رسول او بعد از ظهور اسلام و امتیاز میان حق و باطل إِلَّا الَّذِین َ عاهَدتُم مگر آنانرا که عهد بسته اید با ایشان یعنی بنی ضمره و بنی کنانه که حضرت پیغمبر ص عهد بسته بود با ایشان عِندَ المَسجِدِ الحَرام ِ نزدیک مسجد حرام یعنی در حدیبیه که قریب است بمکه معظمه فَمَا استَقامُوا لَکُم پس مادامی که ایشان استقامت ورزند بر عهد خود برای شما فَاستَقِیمُوا پس شما نیز مستقیم باشید بر پیمان خود لَهُم برای ایشان إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا یُحِب ُّ المُتَّقِین َ دوست میدارد پرهیزگاران را که بر عهد و پیمان استقامت نمایند.

صفحه : 399

کَیف َ چگونه باشید بر عهد مشرکان وَ إِن یَظهَرُوا و حال آنست که اگر ایشان ظفر یابند عَلَیکُم بر شما لا یَرقُبُوا فِیکُم نگاه ندارند

در باب شما إِلًّا وَ لا ذِمَّهً حق قرابتی و نه وفا عهدی یُرضُونَکُم خوشنود میگردانند شما را بِأَفواهِهِم بزبانهای خویش یعنی وعده می دهند بایمان و طاعت یا سخنان شیرین می گویند وَ تَأبی و سرباز میزنند قُلُوبُهُم دلهای ایشان از آنچه بزبان میگویند یعنی دل ایشان با زبان یکی نیست بیت دل در خیال غدر و زبان در ادای شکر ای من غلام آنکه دلش با زبان یکی است وَ أَکثَرُهُم و بیشتری از ایشان فاسِقُون َ بیرونند از دائره فرمان یا سرکش اند از قبول ایمان و اندکی از ایشان بسبب بدنامی از نقض عهد تحرز می نمایند اشتَرَوا بدل کردند و برگزیدند بِآیات ِ اللّه ِ بقرآن ثَمَناً قَلِیلًا چیزیرا که بهای اندک دارد از متاع دنیا ابو سفیان بعضی از مشرکان را تطمیع حطام دنیا کرده برای قتال اهل ایمان جمع کرد ایشان تکذیب قرآن نموده و بطمع افتاده در صدد قتال مسلمانان آمدند فَصَدُّوا پس اعراض کردند عَن سَبِیلِه ِ از طاعت خدا یا بازداشتند مردم را از راه حج خانه خدای إِنَّهُم بدرستیکه ایشان ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون َ بدکاری است که میکنند قولی آنست که مراد ازین قوم یهوداند که عهد پیغمبر را شکسته و آیات توریت را باندک چیزی فروخته مردم را از متابعت دین اسلام منع میکردند لا یَرقُبُون َ نگاه نمیدارند یهود یا ناقضان عهد فِی مُؤمِن ٍ در شان هیچ مومنی إِلًّا وَ لا ذِمَّهً قرابت یا سوگند و نه عهد وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم ُ المُعتَدُون َ ایشانند از حد درگذرندگان در شرارت و طغیان فَإِن تابُوا پس اگر بازگردند از کفر وَ

أَقامُوا الصَّلاهَ و بپا دارند نماز را وَ آتَوُا الزَّکاهَ و بدهند زکوه را فَإِخوانُکُم پس ایشان برادران شمااند فِی الدِّین ِ در دین اسلام ایشانراست آنچه شما را بود و بر ایشان است آنچه بر شما باشد وَ نُفَصِّل ُ الآیات ِ و بیان می کنیم آیتها را لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که فهم کنند و در ان تفکّر نمایند وَ إِن نَکَثُوا و اگر بشکنند مشرکان أَیمانَهُم سوگند و پیمانهای خود را مِن بَعدِ عَهدِهِم پس از انکه عهد کنند با شما وَ طَعَنُوا و طعنه کنند فِی دِینِکُم در دین شما و عیب جویند در احکام اسلام فَقاتِلُوا پس بکشید أَئِمَّهَ الکُفرِ پیشوایان کفر و سرداران اهل شرک را إِنَّهُم لا أَیمان َ لَهُم بدرستیکه ایشانرا عهد و پیمان نیست در حقیقت اگر ایمان ایشان در شب بودی شکست بدان راه نیافتی پس مقاتله کنید بایشان لَعَلَّهُم یَنتَهُون َ شاید که ایشان باز ایستند از شرک یا طعن در دین.

صفحه : 400 أَ لا تُقاتِلُون َ آیا کارزار نمی کنید قَوماً نَکَثُوا با گروهی که بشکستند أَیمانَهُم پیمانهائی که با شما بسته بودند در حدیبیه و یکی از عهدها میان پیغامبر ص و قریش آن بود که حلفای یکدیگر را نرنجانند و بر قتال ایشان با یکدیگر مظاهره نکنند قریش بنی بکر را که حلفای ایشان بودند بسلاح و مردم مدد دادند تا با بنی خزاعه که حلفای رسول بودند جنگ کردند یا مراد از ناکثین عهود یهود بنی قریظه اند که در روز احزاب ابو سفیان و قوم او را مددگاری کردند وَ هَمُّوا و قصد کردند مشرکان بِإِخراج ِ الرَّسُول ِ به بیرون کردن رسول از

مکه و مشاورت نمودند در دار الندوه چنانچه گذشت و در لباب آورده که قریش در حدیبیه قصد کردند که رسول را جهت ادای عمره بمکه راه دهند و قبل از اتمام ارکان آن بجهت استخفاف از مکه اش اخراج کنند و بقول ثانی که مراد یهوداند قصد اخراج آنحضرت ص نمودند از مدینه وَ هُم بَدَؤُکُم و حال آنست که ایشان ابتدا کردند در نقض عهد أَوَّل َ مَرَّهٍ اوّل بار أَ تَخشَونَهُم آیا شما میترسید از محاربت و کارزار ایشان فَاللّه ُ أَحَق ُّ پس خدای سزاوارتر است أَن تَخشَوه ُ بآنکه بترسید از عقاب وی و در ترک قتال کفّار پس بحرب اشتغال کنید إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید باوردارندگان بعقوبت الهی در ترک مأمور به قاتِلُوهُم کارزار کنید با مشرکان یُعَذِّبهُم ُ اللّه ُ تا عذاب کند خدای ایشانرا بِأَیدِیکُم بدستهای شما یعنی بشمشیرهای شما مقتول شوند وَ یُخزِهِم و رسوا سازد ایشانرا بمقهوریت و مغلوبیت وَ یَنصُرکُم عَلَیهِم و نصرت دهد شما را بر ایشان وَ یَشف ِ و شفا بخشد صُدُورَ قَوم ٍ مُؤمِنِین َ سینهای گروهی را از مومنان یعنی بنو خزاعه یا جمعی از یمن که بمکه آمده اسلام آورده بودند و از مشرکان ایذا بسیار یافته و چون شکایت بعرض حضرت رسالت پناه ص رسانیده بودند فرموده بود که ابشروا فان الفرح لقریب وَ یُذهِب و ببرد خدای بنصرت شما بر کفّار غَیظَ قُلُوبِهِم اندوه دلهای آنانرا که بواسطه آزار کفار ملول بودند وَ یَتُوب ُ اللّه ُ و توبه دهد خدای و بازگردد بفضل خود عَلی مَن یَشاءُ بر هر که خواهد حق سبحانه درین آیت خبر داد از توبه بعضی از کفّار و آن واقع

شد چنانچه ابو سفیان و عکرمه بن ابو جهل و سهیل بن عمرو و غیر ایشان ایمان آوردند وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا داناست به توبه بعضی حَکِیم ٌ حکم کننده است بقبول توبه أَم حَسِبتُم آیا می پندارید ای مومنان که قتال کفّار را کارهید و گفته اند خطاب با منافقان است میفرماید که پنداشتید أَن تُترَکُوا آنکه شما را بگذارند برین که هستید وَ لَمّا یَعلَم ِ اللّه ُ و نه بیند خدا الَّذِین َ جاهَدُوا آنانرا که جهاد کنند مِنکُم از شما در راه وی وَ لَم یَتَّخِذُوا و فرانگیرند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای وَ لا رَسُولِه ِ و بغیر فرستاده او وَ لَا المُؤمِنِین َ و بدون مؤمنان وَلِیجَهً و دوست نهانی که افشای اسرار کند با وی یعنی شما را بمجرد دعوی ایمان دست باز نخواهند داشت و خدای از شما جهاد و عدم دوستی با مشرکان نادیده وَ اللّه ُ خَبِیرٌ و خدای دانا است بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید و غرض شما از عملها ویرا معلوم است آورده اند که چون عباس رض اسیر شد مسلمانان او را بشرک و قطع رحم سرزنش کردند عباس رض جواب داده که شما مساوی ما میگوئید و از محاسن ما یاد نمیکنید علی رض فرمود شما را چه چیز است که آنرا از جمله محاسن توان شمرد عباس رض گفت ما بعمارت مسجد الحرام قیام نمائیم و خانه کعبه را تعظیم میکنیم و حاجیان را شربت زمزم میدهیم و اسیران را از بند میرهانیم اینکه آیت نازل شد.

صفحه : 401

ما کان َ نسزد و روا نباشد لِلمُشرِکِین َ مر مشرکان را أَن یَعمُرُوا آنکه عمارت کنند مَساجِدَ اللّه ِ مسجدهای خدا را و

گفته اند مسجد حرام را بلفظ جمع یاد کرد زیرا که قبله مساجد است پس کانه که عامر او عامر جمیع مساجد باشد و مشرکانرا عمارت مسجد روا نیست شاهِدِین َ در حالتی که گواهان باشند عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای خویش بِالکُفرِ بکفر که آن سجود اصنام است یا تکذیب سید انام ع یعنی نشاید جمع کردن میان دو امر مخالف که عمارت بیت حق است و عبادت غیر او أُولئِک َ آن گروه مشرکان حَبِطَت أَعمالُهُم تباه و باطل شده است بواسطه شرک عملهای ایشان که بدان مفتخراند از عمارت مسجد و سقایت حاج وَ فِی النّارِ و در آتش دوزخ هُم خالِدُون َ ایشان جاویدانند بسبب کفر إِنَّما یَعمُرُ جز اینکه نیست که عمارت کند مَساجِدَ اللّه ِ مسجدهای خدای را مَن آمَن َ بِاللّه ِ آن کس که بگرویده باشد بخدای و ایمان بخدا تمام نیست الّا با ایمان برسول وی وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز بازپسین وَ أَقام َ الصَّلاهَ و بپای داشته باشد نماز را وَ آتَی الزَّکاهَ و داده باشد زکوه را وَ لَم یَخش َ إِلَّا اللّه َ و نترسیده باشد در امور دین مگر از خدا فَعَسی أُولئِک َ پس آن گروه شاید أَن یَکُونُوا آنکه باشند مِن َ المُهتَدِین َ از راه یافتگان بطریق نجات ایراد اینکه کلمه بصیغه توقع جهت قطع طمع مشرکان است یعنی اهتدای آنگروه که جامع اند مر کمالات علمیه و عملیه را دائر است میان لعل و عسی پس حال آنها که من کل الوجوه ناقصند پیدا است که چگونه خواهد بود بیت جای که شیر مردان در معرض عتاب اند روباه سیرتان را آنجا چه تاب باشد و دیگر منع مومنان است از اغترار باعمال

خویش و بر آن اعتماد نمودن که هر که بعمل مغرور است از فیض ازل مهجورست فرد مباش غرّه بعلم و عمل که شد ابلیس بدین سبب ز در بارگاه عزّت دور آورده اند که بعضی از اهل حرم در جاهلیّت زمره حجاج را نبیذ زبیب با عسل و سویق میدادند و در زمان حضرت رسالت پناه ص آن منصب بعباس رض تعلق داشت و متصدی عمارت مسجد الحرام شیبه بن طلحه جمحی بود روزی اینکه هر دو با مرتضی علی کرم اللّه وجهه بمقام مفاخرت درآمدند عباس رض بسقایه و شیبه بعمارت مباهات مینمودند و علی رض باسلام و شمشیر و جهاد مفتخر بود حق سبحانه تصدیق علی رض را آیت فرستاد أَ جَعَلتُم آیا میدارید سِقایَهَ الحاج ِّ اهل سقایه حاجیان را وَ عِمارَهَ المَسجِدِ الحَرام ِ و ارباب عمارت مسجد حرام را کَمَن آمَن َ بِاللّه ِ همچون آنکس که ایمان آورده است بخدای وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز آخر وَ جاهَدَ و جهاد کرده است فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای لا یَستَوُون َ برابر نیستند اینکه دو قوم عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ راه نه نماید بمقصود گروه مشرکان را که بشرک بر خود ستم کنند.

صفحه : 402

الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه بگرویدند بخدای و بآنچه آمده است از نزدیک خدای وَ هاجَرُوا و هجرت کردند از دیار خود وَ جاهَدُوا و جهاد کردند با مشرکان فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای بِأَموالِهِم ببذل کردن مالهای خود بر مجاهدان و تهیّه اسباب قتال ایشان وَ أَنفُسِهِم و در باختن نفسهای خود در معارک حرب أَعظَم ُ دَرَجَهً بزرگ تراند از روی درجه یعنی

بلند مرتبه تراند عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای از آنها که سقایه حاج و عمارت مسجد حرام میکنند و جامع اینکه صفات نباشند وَ أُولئِک َ و آنگروه که مستجمع اینکه کمالات اند هُم ُ الفائِزُون َ ایشانند ظفریافتگان بامانی ّ دو جهانی یُبَشِّرُهُم مژده میدهد ایشانرا رَبُّهُم پروردگار ایشان بِرَحمَهٍ مِنه ُ برحمتی فائضه ازو بدیشان وَ رِضوان ٍ و خوشنودی کامل از ایشان وَ جَنّات ٍ و بوستانهائی که لَهُم فِیها نَعِیم ٌ مُقِیم ٌ مر ایشانرا باشد در آن بوستانها نعمتی دادیم بی انقطاع و در تنکیر مبشّر به ایمائی است بآنکه زبان تعریف با ادای توصیف آن وافی نیست خالِدِین َ فِیها در حالتی که اینکه گروه جاوید باشند در ان بوستانها أَبَداً همیشه تاکید خلود است تا حمل بر مکث طویل نفرمایند إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدا عِندَه ُ نزدیک او است أَجرٌ عَظِیم ٌ مزدی بزرگ که نعیم دنیا در جنب او حقیر باشد و چه نعمت بهتر از رحمت و رضوان و نعیم جنان خواهد بود و در کشف الاسرار آورده که رحمت برای عاصیان ست و رضوان برای مطیعان و جنت برای کافه مؤمنان رحمت را تقدیم کرد تا اهل عصیان رقم ناامیدی بر صفحات احوال خود نکشند هر چند گناه عظیم بود رحمت از ان عظیم تر است قطعه گنه ما فزون بود ز شمار عفوت افزون تر از گناه همه قطره ز ابر رحمت تو بس است شستن نامه سیاه همه آورده اند که چون حضرت رسالت پناه ص را بهجرت اجازت شد بعضی از صحابه رض به نشاط تمام بطرف مدینه مسارعت نمودند و ترک خانمان را بر محبّت زن و فرزند و مصاحبت خویش و پیوند ترجیح میفرمودند و جمعی دیگر را آباء و اقرباء

و عیال و اطفال سوگند داده بزاری تمام سکون و آرام در منزل و مقام التماس میکردند و ایشانرا رقت جنسیت پیوند و شفقت بر زن و فرزند مانع هجرت میشد اینکه آیت نازل گشت یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید لا تَتَّخِذُوا فرامگیرید آباءَکُم پدران خود را وَ إِخوانَکُم و برادران خود را أَولِیاءَ دوستان یعنی اینکه گروه را بدوستی مگیرید إِن ِ استَحَبُّوا الکُفرَ اگر برگزینند ایشان کفر را عَلَی الإِیمان ِ بر ایمان و شما را از هجرت بازدارند وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم و هر که از شما ایشان را دوست دارد یعنی اینکه عمل از ایشان پسندد فَأُولئِک َ پس آنگروه دوست دارندگان هُم ُ الظّالِمُون َ ایشانند ستمکاران که دوستی را در غیر محلش وضع کرده اند چه دوستی با مؤمنان باید و با مشرکان نشاید چون اینکه آیت فرود آمد متخلفان از هجرت گفتند که حالا ما در میان قبایل و عشائر خودیم و بمعاملات و تجارات اشتغال نموده اوقات میگذرانیم چون عزیمت هجرت کنیم بضرورت قطع پدر و فرزند باید کرد و تجارت از دست برود و ما بیکس و بی مال بمانیم آیتی دیگر آمد.

صفحه : 403

قُل بگو ای محمّد ص مر تارکان هجرت را که إِن کان َ اگر هست آباؤُکُم پدران شما وَ أَبناؤُکُم و فرزندان شما وَ إِخوانُکُم و برادران شما وَ أَزواجُکُم و زنان شما وَ عَشِیرَتُکُم و خویشان شما وَ أَموال ٌ اقتَرَفتُمُوها و مالهای که آنرا کسب کرده اید وَ تِجارَهٌ تَخشَون َ و بازرگانی که میترسید کَسادَها از ناروائی آن وَ مَساکِن ُ و مسکنها که از نزاهت تَرضَونَها می پسندید آنرا أَحَب َّ إِلَیکُم دوست تر است بسوی شما یعنی

اگر اینها را که مذکور شد بدوستی اختیاری نه طبعی دوست تر میدارید مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ از خدای و رسول او وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِه ِ و از جهاد کردن در راه او فَتَرَبَّصُوا پس انتظار برید و چشم دارید حَتّی یَأتِی َ اللّه ُ تا بیارد خدای بِأَمرِه ِ عقوبت خود را عاجلا و آجلا وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی توفیق هدایت ندهد القَوم َ الفاسِقِین َ گروهی بیرون رفتگان را از حد فرمان درین آیت تهدیدی عظیم و توبیخی بزرگ است و قول بیشتر ائمه تفسیر راجع است بآنکه ازین آیت رائحه ناامیدی استشمام میتواند کرد چه اغلب مردم الا ما شاء اللّه در آن مقام اند که دین خود را از اموال و ازواج و عشایر و مساکن دوست تر نمیدارند و حظوظ دنیوی را بر آن اختیار میکنند ای عزیز مرد باید که ابراهیم ع و از روی از کون بگرداند فانهم عدولی الارب العالمین مال را بذل مهمانان و فرزند را قصد قربان و خود را فدای آتش سوزان کند تا در دعوای دوستی صادق باشد رباعی آنکس که ترا شناخت جانرا چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهانرا چه کند حضرت رسالت پناه ع فرموده است لا یؤمن احدکم حتّی اکون احب الیه من والده و ولده و النّاس اجمعین از حضرت شیخ الاسلام قدس سره منقول ست که احمد بن یحیی و مشقی قدس سره روزی پیش مادر و پدر نشسته قصّه قربان کردن حضرت اسمعیل ع از قرآن بر ایشان میخواند گفتند ای احمد از پیش ما برخیز و برو که ما

ترا در کار خدا فدا کردیم احمد برخاست و گفت الهی اکنون جز تو کسی ندارم روی بکعبه نهاد و بعد از ان که بیست و چهار موقف ایستاده بود قصد زیارت والدین کرد چون بدمشق آمد و بدر سرای خود رسید حلقه در بجنبانید مادرش گفت من بالباب گفت انا احمد ابنک مادرش گفت پیش ازین مرا فرزندی بود او را در کار خدا فدا کردیم احمد و محمود را با ما چه کار رباعی ما هر چه داشتیم فدای تو کرده ایم جانرا اسیر بند هوای تو کرده ایم ما کرده ایم ترک خود و هر دو کون نیز دینها که کرده ایم برای تو کرده ایم لَقَد نَصَرَکُم ُ اللّه ُ بدرستیکه یاری کرد خدای شما را ای مومنان فِی مَواطِن َ کَثِیرَهٍ در موطنهای بسیار یعنی مواقع حرب و معارک کارزار چون روز بدر و حرب بنی نضیر و جنگ بنی قریظه و روز احزاب و صلح حدیبیه و حرب خیبر و فتح مکه و جز آن وَ یَوم َ حُنَین ٍ و در موطن روز حنین و آن وادی است میان مکه و طائف که حضرت رسالت پناه ص در آن موضع با لشکر هوازن و ثقیف محاربه فرمود و آن چنان بود که بعد از فتح مکه اینکه دو قبیله متفق شده قصد مسلمانان نمودند خبر بحضرت رسالت پناه ص رسید با دوازده یا شانزده هزار مرد متوجه ایشان شد و ایشان چهارده هزار مرد بودند یکی از اصحاب گفت لن نغلب الیوم من قله امروز از قلت لشکر مغلوب نخواهیم شد بکثرت سپاه اعجاب نمود و اینکه سخن بحضرت حق سبحانه رسیده نه پسندید و بسبب اینکه عجب در

اول حال شکست بر لشکر اسلام آمد پس حق سبحانه تعالی قصّه را با یاد مومنان میدهد که خدای شما را یاری داد در روز حنین إِذ أَعجَبَتکُم چون بشگفت آورد شما را کَثرَتُکُم بسیاری لشکر شما فَلَم تُغن ِ عَنکُم پس دفع نکرد از شما آن کثرت شما.

صفحه : 404

شَیئاً چیزیرا ز صولت دشمن وَ ضاقَت و تنگ شد عَلَیکُم ُ الأَرض ُ بر شما زمین آن وادی بِما رَحُبَت با فراخی و گشادگی که داشت ثُم َّ وَلَّیتُم پس پشت بر دشمن کردید و برگشتید از حرب مُدبِرِین َ در حالتی که هزیمت کنندگان بودید آورده اند که تمامی لشکر منهزم شدند و با حضرت رسالت پناه ص چهار تن بماندند علی و عباس و ابو سفیان بن الحارث و عبد اللّه بن مسعود رض و حضرت ع در آنروز بر استر سوار بود چون دوستان هزیمت کردند و دشمنان بتمامی روی بآنحضرت ص آوردند ایشان استر خود را نهیب میداند و روی بدشمن حمله می فرمودند و میگفتند انا النبی لا کذب انا إبن عبد المطلب و عباس و ابو سفیان رکاب و لجام استر را گرفته نمیگذاشتند که آنحضرت بمیان دشمن درآیند و ازین صورت بکمال شجاعت سیّد عالم ص استدلال میتوان کرد که در چنان روز بر استر که در معرکه حرب کر و فری ندارد سوار شده و بی مددگار متوجه حرب کفّار گشته نسب خود را اظهار میفرمود القصه چون عباس آنحضرت ص را نگذاشت که محاربه نماید حضرت رسالت پناه ص فرمود که اصحاب را باز خوان چون عباس مردی بلندآواز بود ندا کرد که یا عباد اللّه هذا رسول اللّه یا

اصحاب الشجره یا اصحاب سوره البقره مردم بآواز عباس رض بازگشتند و جمعیکه حد ایشان بصد نمیرسد بملازمت حضرت ص پیوسته پذیراء حمله کفار شدند و آنحضرت ص فرمود که الآن حمی الوطیس و بتلاوت دعای موسی ع که در روز فلق بحر خوانده بود اللهم لک الحمد و الیک المشتکی و انت المستعان ملهم شده از استر فرود آمده یا همچنان سوار مشت خاک و سنگریزه از زمین برداشت یا از یاران طلبید و گفت شاهت الوجوه و بر طرف کفار ریخت و فرمود که انهزموا و رب محمّد ص بقدرت ربانی هیچکس نماند از اعادی الا که چشم و دهان او از خاک و سنگریزه پر نشد و شکست بر دشمنان افتاد و دلهای مؤمنان آرام پذیرفت کما قال اللّه تعالی ثُم َّ أَنزَل َ اللّه ُ پس فرو فرستاد خدای سَکِینَتَه ُ رحمت خود را که سبب سکون و آرام قلوب است عَلی رَسُولِه ِ بر فرستاده خود که به تنها داعیه حرب نموده و از کثرت اعدا اندیشه نه فرموده وَ عَلَی المُؤمِنِین َ بر مؤمنان تابند ای عباس رض بازگشتند وَ أَنزَل َ جُنُوداً و فرستاد لشکرها بچشم خود لَم تَرَوها ندیدید شما ایشانرا اما کفار میدیدند و آنها ملائکه بودند با جامهای سفید و عمامهای سرخ علاقه بین الکتفین گذاشته بر اسپان ابلق سوار شده و عدد ایشان پنج هزار یا هشت یا شانزده هزار بود وَ عَذَّب َ الَّذِین َ کَفَرُوا و عذاب کرد خدای آنانرا که کافر بودند بآنکه بسیار کس از ایشان کشته شد و شش هزار از اولاد و اهالی ایشان برده گرفتند

و بیست هزار شتر و چهار هزار اوقیه نقره و زیادت از چهل هزار گوسفند غنیمت بدست آمد وَ ذلِک َ و آنچه واقع شد جَزاءُ الکافِرِین َ پاداش ناگرویدگانست ثُم َّ یَتُوب ُ اللّه ُ پس توبه میدهد خدا و فضل میکند مِن بَعدِ ذلِک َ از پس اینکه جنگ بتوفیق اسلام عَلی مَن یَشاءُ و بر هر که خواهد از ایشان یعنی منهزمان از جنگ حنین و آنچنان بود که بعضی از هوازن و ثقیف بعد از واقعه حنین بملازمت سید الثقلین آمده بشرف اسلام معزز شدند وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده است گناه توبه کنندگان را رَحِیم ٌ مهربان ست که بعد از توبه مواخذه نکند.

صفحه : 405

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه باوردارندگان إِنَّمَا المُشرِکُون َ جز اینکه نیست که مشرکان نَجَس ٌ پلیدند بسبب خبث باطن و ناپاکی عقیدت یا بسبب آنکه از نجاسات اجتناب نمی نمایند یا از جنابت غسل نمیکنند و إبن عباس رض فرمود که نجس العین اند مانند کلاب فَلا یَقرَبُوا پس باید که نزدیک نه شوند المَسجِدَ الحَرام َ بمسجد حرام که محیط بیت الحرام است بَعدَ عامِهِم هذا پس ازین سال که سنه براءت است و آن سنه تاسعه بود از هجرت یا سال حج الوداع که سنه عاشره بود امام اعظم رح گفته مراد منع کفار است از حج و عمره نه از درآمدن بمسجد الحرام و غیر آن از مساجد و امام مالک رح منع میفرماید از دخول همه مساجد قیاس بر مسجد الحرام و امام شافعی رح همین از دخول مسجد الحرام منع میکند خاصه وَ إِن خِفتُم و اگر میترسید ای اهل مکه عَیلَهً از درویشی بسبب

منع ایشان مراد آنست که جمعی از کفار در موسم بجهت خرید و فروخت اطعمه و البسه می آوردند حق تعالی میفرماید ایشانرا از دخول حرم منع کنید و اگر ازین میترسید که بسبب انقطاع تجارت ایشان تنگ عیش شوید فَسَوف َ یُغنِیکُم ُ اللّه ُ پس زود باشد که خدا توانگر سازد شما را مِن فَضلِه ِ از فضل و رحمت خود إِن شاءَ اگر خواهد و انجاز اینکه وعده فرمود بآنکه اهل تباله و حرش که دو بلده بودند از بلاد یمن مسلمان شدند و هر سال آنچه دربایست بود از طعام بمکه میبردند یا آنکه اصناف مردم را از اقطار زمین متوجه حرم ساخت تا بانواع تجارت آنجا میروند إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستیکه خدای دانا است باحوال بندگان حَکِیم ٌ حکم کننده است به تحقیق آمال ایشان اگر دری بر بندد دیگری بگشاید قطعه گمان مدار اگر ضایعم تو بگذاری که ضایعم نگذارد مسبب الاسباب بروی من در احسان اگر تو بر بندی دری دگر بگشاید مفتح الابواب بعد از ذکر مقاتله وثنی بمحاربه کتابی امر میکند و میفرماید قاتِلُوا الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ بکشید ای مومنان و کارزار کنید بآنانکه ایمان ندارند بخدا یعنی یهود که به تثنیه قایل اند و نصاری که تثلیث را معتقداند وَ لا بِالیَوم ِ الآخِرِ و نمیگروند بروز قیامت یهود گویند که در بهشت اکل و شرب نخواهد بود و نصاری معاد روحانی را اثبات می کنند پس ایمان ایشان بروز آخر چنانچه باید نباشد وَ لا یُحَرِّمُون َ و حرام نمیدانند و نمیدارند ما حَرَّم َ اللّه ُ آنچه حرام کرده است خدای از خمر و خنزیر وَ رَسُولُه ُ و نه آنچه حرام کرده است

رسول او یعنی محترم نمیدانند آنچه حرمت او بکتاب و سنت ثابت شده است وَ لا یَدِینُون َ دِین َ الحَق ِّ و نمی پذیرند دین حق را که اسلام است مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ از آنانکه داده شده اند کتاب را یعنی توریت و انجیل بایشان عطا کرده ایم بیان الّذین لا یؤمنون است میفرماید که باهل کتاب مقاتله کنید حَتّی یُعطُوا الجِزیَهَ تا وقتی که بدهند جزیه یعنی آنچه از خراج به نسبت هر کس از ایشان مقرر شود بدهند عَن یَدٍ از دست خود وَ هُم صاغِرُون َ و حال آنکه ایشان خوارشدگان باشند یعنی جزیه بدست خود آرند و نه نشینند تا وقتی که تسلیم کنند یا از ایشان جزیه بگیرند و گردن ایشان را بسیلی فرو کوبند مفهوم آیت مقتضی تخصیص جزیه است باهل کتاب و مجوس را که آتش پرست اند چون شبه کتاب است ملحق اند باهل کتاب و امام شافعی رح گفته که غیر از کتابی جزیه نگیرند امام اعظم رح فرموده که از همه مشرکان گیرند غیر از مشرکان عرب که حکم ایشان یا تیغ است یا اسلام و امام مالک رح گوید از همه کفّار گیرند مگر از مرتد که حکم او قتل است.

صفحه : 406

وَ قالَت ِ الیَهُودُ و گفتند جهودان عُزَیرٌ ابن ُ اللّه ِ عزیر پسر خدا است تعالی اللّه عن ذلک علوا کبیرا بباید دانست که عزیر ع بن شرخیا از نسل یعقوب ع است از سبط لاوی و بچهارده پشت بهارون إبن عمران ع میرسد و مجمل قصّه وی آن است که چون حق سبحانه بخت نصر را بر بنی اسرائیل گماشت تا مصاحف توریت را بسوخت

و بیت المقدس را منهدم ساخت و هر که توریت میدانست همه را بکشت و باقی را برده گرفت و عزیر از جمله اسیران بود توریت میخواند امّا چون خردسال بود از خواندن وی حسابی نگرفتند و او بعد از مدتی که از قید ایشان خلاص یافته روی به بیت المقدس نهاد حق تعالی او را در اثنای طریق در قریه سائر آباد بمیرانید و بعد از صد سال زنده گردانید چنانچه در سوره بقره گذشت و چون عزیر ع بمیان قوم آمد تصدیق وی ننمودند و او را بخواندن و نوشتن توریت امتحان کردند و در تفسیر امام ثعلبی رح مذکورست که پنج قلم بر اصابع دست راست وی بستند و بهر پنج انگشت کتابت توریت میکرد از ظهر القلب تا باتمام رسید دیگر باره شبه کردند که چون کسی توریت داند و خواند در میان ما نیست چون دانیم که اینکه توریت هست یا نه مردی در میان ایشان گفت که من از پدر خود شنیده بودم که او از پدر خود شنیده بود که من در واقعه بخت نصر توریت را در ظرفی مضبوط ساخته در فلان شکاف کوه نهاده ام جمعی با آن مرد رفتند و توریت را از ان محل برداشته بمجمع آوردند و بآنچه عزیر ع نوشته بود مقابله نمودند یک حرف تفاوت نداشت متعجب شده گفتند حق تعالی توریت بعد از صد سال در دل عزیر ع نیانداخت مگر بسبب آنکه او پسر او است پس متقدمان یهود بدین قول قائل شدند و گویند بعضی از یهود مدینه در زمان عظیم الشان حضرت رسالت پناه اینکه سخن گفتند

وَ قالَت ِ النَّصاری و گفتند ترسایان المَسِیح ُ ابن ُ اللّه ِ عیسی پسر خداست اینکه نیز سخن جمعی است از ایشان که وجود فرزند را بی وجود پدر مستحیل شمردند یا آنکه ازو ابرای اکمه و ابرص و احیای موتی مشاهده نموده بدین جرأت اقدام کردند ذلِک َ آنچه مذکور شد قَولُهُم گفتن ایشان است بِأَفواهِهِم بزبانهای ایشان بر این ها افترا میکنند یا سخنی است مهمل که بزبان میرانند و حقیقتی ندارد یُضاهِؤُن َ مشابه میسازند سخن خود را قَول َ الَّذِین َ کَفَرُوا با سخن آنانکه کافر شدند مِن قَبل ُ پیش از ایشان یعنی بنو مدلج که گفتند ملایک دختران خدایند یا بعضی از کفار عرب که حق سبحانه را ابو اللات و ابو العزی میخواندند قاتَلَهُم ُ اللّه ُ لعنت کند خدای بر ایشان أَنّی یُؤفَکُون َ چگونه برگردانیده شوند از راه حق بسوی باطل استفهام بطریق تعجب است اتَّخَذُوا فراگرفتند یهود و نصاری أَحبارَهُم علماء خود را وَ رُهبانَهُم و عبّاد خود را أَرباباً خدایان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز از خدای یعنی فرمان ایشان برند در تحریم و تحلیل چنانچه فرمان خدا میباید برد یا سجده میکنند ایشانرا وَ المَسِیح َ ابن َ مَریَم َ و عیسی پسر مریم را بخدای میگیرند وَ ما أُمِرُوا و حال آنکه عیسی و احبار و رهبان فرموده نشدند یا فراگیرندگان ایشان بخدائی مأمور نیستند در همه کتابها إِلّا لِیَعبُدُوا مگر آنرا که فرمان برند و بپرستند إِلهاً واحِداً یک خدای را که در وحدانیت لا إِله َ هیچ معبودی نیست إِلّا هُوَ مگر او سُبحانَه ُ پاکست او عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه با وی انباز میگیرند.

صفحه : 407

یُرِیدُون َ

میخواهند جهودان و ترسایان أَن یُطفِؤُا که فرو نشانند نُورَ اللّه ِ نور خدای را که قرآن است یا نبوّت محمّد ص مصطفی یا حجت روشن بر تقدس و تنزه او از زن و فرزند بِأَفواهِهِم بباد دهنهای خویش یا به تکذیبی که بر زبان خویش میرانند وَ یَأبَی اللّه ُ و نمی خواهد خدای و نمی پسندند إِلّا أَن یُتِم َّ مگر آنکه تمام گرداند نُورَه ُ دین روشن خود را باعلای اعلام توحید وَ لَو کَرِه َ الکافِرُون َ و اگرچه کاره باشند آن را کافران و درین معنی گفته اند شعر یرید الجاحدون لیطفوه و یابی اللّه الا ان یتمه بیت چراغی را که ایزد برفروزد کسی کش پف زند سبلش بسوزد پس بیان اتمام نور میکند و میفرماید هُوَ الَّذِی اوست آن خداوندی که بفضل شامل خود أَرسَل َ رَسُولَه ُ فرستاد فرستاده خود را که محمّد است بِالهُدی بقرآن که محض هدایت است وَ دِین ِ الحَق ِّ و بدین درست که اسلام است و ارسال برای آن بود که لِیُظهِرَه ُ تا ظاهر و غالب گرداند دین خود را عَلَی الدِّین ِ کُلِّه ِ بر همه دینها و منسوخ سازد احکام آنها را و آن بعد از نزول عیسی خواهد بود که بر روی زمین جز دین اسلام نماند وَ لَو کَرِه َ المُشرِکُون َ و اگرچه کراهت دارند مشرکان مر اینکه صورت را یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید إِن َّ کَثِیراً بدرستیکه بسیاری مِن َ الأَحبارِ وَ الرُّهبان ِ از علماء و زهاد یهود و نصاری لَیَأکُلُون َ هر آئینه میخورند أَموال َ النّاس ِ مالهای مردمان بِالباطِل ِ برشوت در حکم وَ یَصُدُّون َ و بازمیدارند خلق را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از دین خدای

یعنی منع میکنند از دخول در اسلام وَ الَّذِین َ و آنانکه از اهل کتاب و غیر ایشان از روی خرص و بخل یَکنِزُون َ الذَّهَب َ گنج می نهند زر را وَ الفِضَّهَ و نقره را وَ لا یُنفِقُونَها و نفقه نمیکنند آن گنج ها را فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای یعنی زکوه نمیدهند چه در خبر آمده که ما ادّی زکاته فلیس بکنز آنچه زکوه او داده اند آن گنج نیست یعنی گنجی که بر آن وعیدی مترتب باشد و وعید آن است که فرمود فَبَشِّرهُم پس بشارت ده گنج نهندگان زکوه تا دهندگان را بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ بعذابی دردناک.

صفحه : 408

یَوم َ یُحمی روز که گرم کرده شود یعنی برافروزند آتش را عَلَیها بر آن گنجها فِی نارِ جَهَنَّم َ در آتش دوزخ فَتُکوی پس داغ کرده شود بِها بدان دینارها و درمهای سوزان جِباهُهُم پیشانی های ایشانرا که در وقت دیدن فقرا گره بر آن زده اند وَ جُنُوبُهُم و پهلوهای ایشان را که از اهل فقر تهی کرده اند وَ ظُهُورُهُم و پشتهای ایشان که بر درویشان گردانیده اند و گفته اند اشرف اعضای ظاهره اینکه سه عضواند که اشتمال بر اعضای رئیسه که دماغ و دل و جگر است دارند اینکه هر سه را در آن روز معذب گردانند بداغ و گویند هذا ما کَنَزتُم اینست آنچه گنج نهاده بودید لِأَنفُسِکُم برای منفعت نفسهای خود و امروز سبب مضرت شما شد فَذُوقُوا پس بچشید ما کُنتُم تَکنِزُون َ وبال آنچه بودید که ذخیره میکردید و ذخیره که وبال بدان متفرع نباشد اعمال صالحه است در امالی امام ظهیر الدین و لواجی مذکور است که اگر دیگران خزینه مال کنند تو خزانه اعمال

کن و اگر دیگران کنوز اعراض فانیه جویند تو رموز اسرار باقیه جوی قطعه یک درم کاندهی بدرویشی بهتر از گنجهای مدّخر است زانچه داری تمتعی بردار کان دگر روزی کسی دگر است چون اعیاد متعبدان اهل کتاب دائر بر ماه قمری و سال شمسی است و سال شمسی سه صد و شصت و پنج روز و ربع روزی تقریبا و سال قمری سه صد و پنجاه و چهار روز و کسری پس در هر سه سال سنه ایشان سیزده ماه میباشد و عدد سنه در حکم خدا دوازده ماه است پس حق سبحانه بنای اکثر اعمال اهل اسلام بر شهور قمریه نهاد و احکام صوم و حج و زکوه و عدّت و غیر آن بدان مرتب ساخت و در بیان عدد آن فرمود إِن َّ عِدَّهَ الشُّهُورِ بدرستیکه شهور ماههای که پسندیده است عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای اثنا عَشَرَ شَهراً دوازده ماه است فِی کِتاب ِ اللّه ِ در کتاب او یا در لوح محفوظ یا در حکم او نوشته است خدای اینکه حکم را یَوم َ خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ در روز که بیافرید آسمانها و زمین را مِنها ازین دوازده ماه أَربَعَهٌ حُرُم ٌ چهار ماه حرام است سه درهم پیوسته ذو القعده و ذو الحجه و محرم و دیگر منفرد و آن ماه رجب است ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ اینکه است حساب درست در شمار ماهها فَلا تَظلِمُوا پس ستم مکنید فِیهِن َّ درین چهار ماه أَنفُسَکُم بر نفسهای خود بارتکاب محرمات و هتک حرمت اینکه اوقات جمهور علماء برانند که حرمت مقاتله درین ماهها منسوخ است و مراد از ظلم مباشرت معاصی است

یا ترک قتال مقاتلان از اهل شرک اگرچه در همه شهرها ترک معاصی لازم است اما تخصیص نمود اینکه چهار ماه را بجهت شرف چه گناه درین ماهها مشابه است بگناه در حرم یا در حال احرام وَ قاتِلُوا المُشرِکِین َ و کارزار کنید با مشرکان کَافَّهً با همه ایشان در اشهر حرم و غیر آن کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّهً چنانکه همه ایشان با شما کارزار میکنند وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید آنکه خدای مَع َ المُتَّقِین َ با پرهیزگارانست بنصرت و حفظ آورده اند که طباع اهل جاهلیت بقتل و غارت مستانس شده بود و در ماههای حرام قتال نمی کردند و چون سه ماه متصل حرام بوده بتنگ آمده گفتند ما سه ماه پی درپی بی تاراج و غارت تحمل نداریم پس قلمس کنانی صورتی برانگیخت و در موسم ندا کرد که معشر العرب خدای شما درین سال محرم را حلال گردانید و حرمت او را تاخیر کرد بماه صفر مردمان قول او را قبول نمودند باز سال دگر منادی کرد که خدای تعالی درین سال محرم را حرام ساخت و صفر را حلال کرد و گاه بودی که در اثنای محاربات ایشان ماه حرام نوشدی حرمت او را تاخیر کردندی بماهی بعد ازو او را حلال داشتندی و در هر سالی چهار ماه را حرام میدانستند اما اختصاص اشهر حرم را فروگذاشته مجرد عدد را اعتبار کردندی و اینکه عمل را نسی میگفتند حق سبحانه فرمود صفحه : 409

إِنَّمَا النَّسِی ءُ جز اینکه نیست که تاخیر حرمت ماهی بماه دیگر زِیادَهٌ فِی الکُفرِ افزونی است در کفر زیرا که تحلیل ما حرّم اللّه و تحریم ما

احل اللّه کفری دیگر است که با کفر ایشان انضمام می یابد یُضَل ُّ گمراه میگرداند و حفص یضل بصیغه مجهول میخواند یعنی گمراه گردانیده میشوند بِه ِ بدین عمل الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر شدند گمراهی زیادت بر زیادت یُحِلُّونَه ُ حلال میدارند نسی را از اشهر حرام عاماً در سالی و بجای او ماه دیگر را حرام میکنند وَ یُحَرِّمُونَه ُ و حرام میدارند نسی را عاماً در سالی دیگر و همان ماه حرام را که حلال کرده بودند بر حرمت او میگذارند و در آن سال که تحلیل ماه حرام کردند تحریم ماه حلال میکنند لِیُواطِؤُا تا موافق سازند و تمام کنند عِدَّهَ ما حَرَّم َ اللّه ُ شمار آنرا که خدا حرام کرده است چه گفته شد که ایشان اشهر حرم را چهار ماه میدانستند فَیُحِلُّوا پس حلال میکنند برای موافقت عدد ما حَرَّم َ اللّه ُ آنچه خدای حرام کرده است بی مراعات وقت زُیِّن َ لَهُم آراسته گردانیده شده است برای ایشان یعنی شیطان بیاراسته است در دل ایشان سُوءُ أَعمالِهِم بدکردارهای ایشانرا وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی القَوم َ الکافِرِین َ توفیق رشد و هدایت ندهد ناگرویدگان را در ینابیع آورده که جاهلان عرب در هر سالی چهار ماه را حرام می داشتند خلق را از دست و زبان خود ایمن میساختند مؤمنان مؤدب بدان سزاوارترند که در همه ماهها مسلمانانرا از ضرر خود سالم دارند و ایذا و آزار خلق بزبان و دست فروگذارند که مکافات آزار آزارست و مجازات اضرار همان اضرار قطعه آزار دل خلق مجو بی سببی تا برنکشند یار بی نیم شبی بر مال و جمال خویشتن تکیه مکن کانرا بشبی برند و إبن را به تبی نقل

است که در سال نهم از هجرت که حضرت رسالت پناه ص عازم غزوه تبوک شده هوا در غایت حرارت بود و اهل مدینه بسبب خشک سالی مقل الحال میگذرانیدند چون فرمان رسید که اصحاب کمر جهاد بر میان اجتهاد بسته عنان عزیمت بدانصوب معطوف سازند ایشان بسبب بعد مسافت و کثرت اعدای و قلت زاد و گرمی هوا بکراهت طبعی در رفتن تکاسل میورزیدند آیت آمد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید ما لَکُم چیست شما را که برای اعلای کلمه دین إِذا قِیل َ لَکُم ُ چون گویند مر شما را که بجدی تمام انفِرُوا بیرون روید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا و جهاد کنید باعدای دین اثّاقَلتُم گران جنبید و درنگ کنید یعنی مایل شوید إِلَی الأَرض ِ بسوی زمین از روی کاهلی یا میل کنید بمزروعات ارض و ثمار آن أَ رَضِیتُم آیا راضی شدید و خرسند گشتید بِالحَیاهِ الدُّنیا بزندگانی دنیا مِن َ الآخِرَهِ از ثواب آخرت اینکه چنین مکنید و دنیا را بآخرت مگزینید فَما پس نیست مَتاع ُ الحَیاهِ الدُّنیا برخورداری از زندگانی دنیا فِی الآخِرَهِ در جنب سرای آخرت و نعیم آن إِلّا قَلِیل ٌ مگر اندکی محقر و هیچ عاقل بزرگتر را از دست ندهد برای خردتر بیت متاع اینکه جهان فانی و معیوب نعیم آن جهان باقی و مرغوب چرا کس دولت باقی گذارد به نعمتهای فانی سر درآرد .

صفحه : 410 إِلّا تَنفِرُوا و اگر بیرون نروید بحربی که شما را فرمان شده یُعَذِّبکُم عذاب کند خدای شما را عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک بآنکه دشمن را بر شما ظفر دهد یا بسببی از اسباب

شاقه شما را هلاک کند وَ یَستَبدِل و بدل کند شما را قَوماً غَیرَکُم بقومی غیر شما که فرمان برند چون اهل یمن و ابنای فارس وَ لا تَضُرُّوه ُ شَیئاً و زیان نتوانید رسانید چیزی مر خدای را که بی نیاز است از همه یا رسول او را که در پناه عصمت اوست وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدای بر همه چیز از تغییر و تبدیل قَدِیرٌ توانا است إِلّا تَنصُرُوه ُ اگر نصرت ندهید پیغمبر او را زود باشد که خدای او را یاری کند و در مستقبل او را فرو نگذارد چنانچه در ماضی فرو نگذاشته فَقَد نَصَرَه ُ اللّه ُ پس بدرستیکه نصرت کرد او را خدای إِذ أَخرَجَه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا آنگاه که قصد بیرون کردن او کردند کافران از مکه و حق سبحانه او را دستوری خروج داد ثانِی َ اثنَین ِ در حالتی که دویم دو تن بود و نصرت داد إِذ هُما بوقتی که بودند هر دو فِی الغارِ در غار ثور و آن غاری است بر اعلی جبل ثور اطحل در جانب یمین از مکه بمسیر ساعتی از ساعات زمانی و در آن وقت کسی بدانجا نمیرسید و رعات و اهل صحاری از نزول در آن فارغ بودند پس حضرت رسالت پناه ص شب پنجشنبه غرّه ربیع الاوّل از شهر مکّه از خانه صدیق رض برفاقت وی بیرون آمده بدان غار توجه نمود و شب در آنجا بیتوتت فرمود روز دیگر کفار بطلب آنحضرت ص بیرون آمده پی بدر غار آوردند و حق سبحانه در همان شب درخت مغیلان بر در غار رویانید و گفته اند جفت کبوتر وحشی را امر کرد تا

آنجا آشیانه گرفته بیضه نهادند و عنکبوت را الهام داد تا بدر غار بتند کما قیل شعر ظنوا الحمام و ظنوا العنکبوت علی خیر البریه لم تنسج و لم تحم القصه کفار بدر غار رسیده بسبب آن حالات که دلالت بر خلو مقام از سیّد انام داشت متعرض غار نه شدند و صدیق رض میگفت یا رسول اللّه اگر یکی ازین مشرکان در زیر قدم خود نگاه کند هر آئینه ما را بیند خواجه کائنات علیه افضل الصّلوات و التسلیمات فرمود که ما ظنک باثنین اللّه ثالثهما یکی از دلائل و براهین افضلیت صدیق رض اینکه حدیث و اینکه صحبت و یاری است و حق سبحانه ازین حال خبر میدهد إِذ یَقُول ُ چون گفت پیغمبر ص لِصاحِبِه ِ مر یار خود را یعنی ابو بکر صدیق رض را لا تَحزَن اندوه مخور إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای مَعَنا با ما است بنصرت بر اعادی و عصمت از عوادی فَأَنزَل َ اللّه ُ پس فرو فرستاد خدای سَکِینَتَه ُ رحمت خود را که سبب آرامش است عَلَیه ِ بر رسول و اشهر آنست که بر صدیق رض بجهت آنکه از روی شفقت بر حال آنحضرت بغایت مضطرب بود شیخ فرید الدین عطار قدس سره العزیز در باب نزول سکینه بر صدیق اکبر رض فرمود نظم خواجه اول که اوّل یار اوست ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست چون سکینه شد ز حق منزل برو گشت مشکلهای عالم حل برو وَ أَیَّدَه ُ و قوت داد خدای پیغمبر خود را بِجُنُودٍ بلشکرهای ملایک که شما لَم تَرَوها ندیدید ایشانرا یعنی فرشتگان را فرستاد تا در غار حراست و حفاظت او نمودند

یا مرا و ملایک منزله اند در بدر و احزاب و حنین وَ جَعَل َ و گردانید کَلِمَهَ الَّذِین َ کَفَرُوا کلمه آنها را که کافر شدند السُّفلی فروتر یعنی دعوت کفر را که از ایشان صادر میشد خوار و بیمقدار ساخت وَ کَلِمَهُ اللّه ِ و کلمه خدای یعنی دعوت اسلام یا توحید یا کلمه شهادت. هِی َ العُلیا همان بلندتر و رفیع قدر و عالی تر است وَ اللّه ُ عَزِیزٌ و خدای غالب است عزیز گرداند اهل توحید را حَکِیم ٌ دانا است خوار سازد اهل شرک را و مقصود از ایراد قصّه غار در اثنای امر بغزوه تبوک آنست که اگر شما ای کارهان جهاد یاری نکنید پیغمبر مرا من او را یاری کنم چنانچه در آن محل که با او از یک کس بیش نبود و تمام صنادید قریش بقصد او برخواسته بودند من او را یاری کردم و از میان دشمنانش بسلامت بیرون آوردم پس مفتاح نصرت بقبضه قدرت من است و ما النصر الا من عند اللّه نظم یاری از من جو نه خیل و سپاه راز با من گوی نه با میر سپاه هر کرا یاری کنم برتر شود هر کرا دور افگنم ابتر شود .

صفحه : 411

انفِرُوا بیرون روید بغزوه تبوک خِفافاً سبک باران وَ ثِقالًا و گرانباران و مفسران را در خفاف و ثقال اقوال است حاصلش آنست که مراد سواران اند و پیادگان یا تندرستان و بیماران یا جوانان و پیران یا درویشان و توانگران یا بی سلاحان و متسلّحان یا غریبان و کدخدایان یا لاغران

و فربهان یا متفردان و خدمتگاران و سلمی رح میگوید سبک روحان بارتکاب طاعات و گرانباران از مباشرت مخالفات امام قشیری رح میگوید که خفاف آنانند که از بند شهود ما سوا آزادانند و ثقال ایشانند که بقید تعلقات مقیداند در بحر الحقایق آورده که خفاف مجذوبانند از کشش عنایت بر راه سلوک درآمده و ثقال سالکانند که بپرورش هدایت متوجه جذبه حقانی شده هر دو طائفه در راه اند اما یکی ببال کشش میپرد و یکی بپای گوشش راه میبرد آنکه بپا میرود در هر قدمی عالمی زیر پا میکند و آنکه ببال اقبال میپرد بدم بساط مشاهده ما سوی را طی میکند نظم مرد عارف چون بدان پر می پرد در دمی از نه فلک می بگذرد سیر زاهد هر دمی یک روزه راه سیر عارف هر زمان تا تخت شاه در اسباب نزول مذکور است که جمعی به بهانه ضائع شدن ضیاع و پریشانی کارهای اینکه جهانی داعیه تخلف از غزوه تبوک میداشتند حق سبحانه عذر ایشانرا قبول نکرد و فرمود که بیرون روید آنها که سبکید از بار مال و منال و آنها که گرانید با حمال اثقال وَ جاهِدُوا و جهاد کنید بِأَموالِکُم بمالهای خود که تهیّه زاد و سلاح کنید وَ أَنفُسِکُم و به نفسهای خود که مباشر کارزار گردید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا ذلِکُم اینکه بیرون رفتن و حرب کردن خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را از تخلف و ترک جهاد إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که بدانید ثواب جهاد و عقاب تخلف را آورده اند که چون حضرت رسالت پناه ص مردمانرا بغزوه تبوک اشارت فرمود ایشان

سه فرقه شدند جمعی مسارعت نمودند و فرمان را بسمع طاعت شنودند و آن اکابر مهاجران و انصار رض بودند و بعضی ضعفای مومنان را گران آمد اما فرمان خدا و حکم رسول را بر هوای نفس اختیار کردند و برخی دستوری اقامت و تخلف طلبیدند و آنها منافقان بودند و در شان ایشان نازل شد که لَو کان َ اگر بودی آنچه تو ایشانرا بدان دعوت میکنی عَرَضاً خواسته دنیوی قَرِیباً نزدیک بفرا گرفتن وَ سَفَراً قاصِداً و سفری میانه و آسان لَاتَّبَعُوک َ هر آئینه پیروی تو میکردند بطمع مال وَ لکِن بَعُدَت و لیکن دور شد عَلَیهِم ُ الشُّقَّهُ بر ایشان مسافتی که بمشقت قطع آن باید کرد وَ سَیَحلِفُون َ بِاللّه ِ و زود باشد که سوگند خورند بخدای اینکه خبر از معجزات قرآن است که قبل از وقوع بیان میکند که چون از تبوک بازآئی متخلفان بطریق اعتذار نزد تو قسم یاد کنند که لَوِ استَطَعنا اگر توانستمی سفر کردن و استطاعت داشتمی لَخَرَجنا هر آئینه بیرون می آمدیم مَعَکُم با شما و در مرافقت موافقت مینمودیم یُهلِکُون َ أَنفُسَهُم هلاک میکنند نفسهای خود را بدین سوگند دروغ یعنی مستحق عذاب میسازند وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند إِنَّهُم لَکاذِبُون َ بدرستیکه ایشان هرآئینه دروغ گویانند عَفَا اللّه ُ عَنک َ دعا است حق سبحانه و تعالی پیغمبر خود را میگوید عفو کناد خدای از تو و عادت مردم میباشد که دعا کنند کسی را بعفو و رحمت و مغفرت بیوقوع خطای از وی چنانچه مثلا یکی تشنه را آب دهد او گوید غفر اللّه لک یا در جواب عاطس حامد میگوید یرحمک اللّه و برخی برانند که حضرت

رسالت پناه ص بعضی مستاذنان را اجازت تخلف داد حق سبحانه آنرا عفو کرد و برین تقدیر خطاب با پیغمبر ع باشد یعنی درگذراند خدای از تو لِم َ أَذِنت َ لَهُم چرا دستوری دادی در بازایستادن مر ایشان را و عذرهای خیل آمیز ایشانرا شنیدی بایستی که باجازت مبادرت نمی نمودی حَتّی یَتَبَیَّن َ تا وقتی که روشن میشد لَک َ مر ترا الَّذِین َ صَدَقُوا آنانکه راست گفتند در اعتذار وَ تَعلَم َ الکاذِبِین َ و تا تو میدانستی دروغ گویان را.

صفحه : 412

لا یَستَأذِنُک َ دستوری نمی طلبند از تو الَّذِین َ یُؤمِنُون َ آن کسانیکه بتحقیق ایمان دارند بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدای و بروز بازپسین أَن یُجاهِدُوا آنرا که جهاد کنند بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم بمالها و نفسهای خود وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا دانا است بِالمُتَّقِین َ به پرهیزگاران از تخلف إِنَّما یَستَأذِنُک َ جز اینکه نیست که دستوری میجویند از تو در تخلف الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ آنانکه ایمان ندارند بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدا و بروز قیامت وَ ارتابَت و در شک افتاده است قُلُوبُهُم دلهای ایشان یعنی در حقیقت اسلام متردد شده اند فَهُم فِی رَیبِهِم پس ایشان در شک خود یَتَرَدَّدُون َ سرگردان و متحیر میگردند وَ لَو أَرادُوا الخُرُوج َ و اگر خواستندی اینکه منافقان بیرون آمدن بغزوه لَأَعَدُّوا لَه ُ هر آئینه آماده می کردند برای خروج عُدَّهً آن ساز و برگ که در سفر بکار آید یعنی استطاعت خروج داشتند وَ لکِن کَرِه َ اللّه ُ انبِعاثَهُم و لیکن کراهت داشت و نه پسندید خدا برانگیختن ایشانرا درین سفر فَثَبَّطَهُم پس بازداشت ایشانرا و ترس و کاهلی بر ایشان گماشت وَ قِیل َ اقعُدُوا و گفته شد ایشانرا که به نشینید در خانها مَع َ القاعِدِین َ با نشستگان

یعنی زنان و کودکان و بیماران و معلولان گویند اینکه سخن حضرت پیغمبر ع بود یا بعضی از ایشان به بعضی میگفتند و بصحت رسیده که چون معسکر همایون در ثنیّه الوداع مقرر شد عبد اللّه بن أبی ّ نیز با جوقی از منافقان بیرون آمد مقابل زیاب نزول کرد و چون لشکر اسلام از ان منزل تا منزل دیگر که جو حرف گویند کوچ کردند وی با مردم خود تخلف نموده بازگشت اینکه خبر بحضرت رسالت پناه ص رسید فرمود که اگر در وی خیری بودی با ما همراهی نمودی منّت دارید که از شر اشرار خلاص شدید و حضرت حق سبحانه و تعالی موافق قول آنحضرت ص آیت فرستاد که لَو خَرَجُوا اگر بیرون آمدندی فِیکُم در میان شما ما زادُوکُم نیفزودندی شما را إِلّا خَبالًا مگر تباهی و بدی و مکر و غدر وَ لَأَوضَعُوا و هر آئینه درمی باختند خِلالَکُم در میان شما سخن چینی و غمازی او فساد ذات البین یَبغُونَکُم ُ الفِتنَهَ می جستند برای شما فتنه یعنی مخالفت در میان شما می افگندند یا شما را از جنگ رومیان می ترسانیدند وَ فِیکُم و در میان شما سَمّاعُون َ لَهُم جاسوسانند مر ایشانرا که خبر شما بدیشان میرسانند وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست بِالظّالِمِین َ بستمگاران یعنی منافقان.

صفحه : 413

لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَهَ هر آئینه می طلبیدندی فتنه را یعنی تفریق اصحاب و پریشانی امر ترا مِن قَبل ُ پیش ازین در غزوه احد که از تو بازگشتند و در حرب خندق که گفتند یا اهل یثرب لا مقام لکم وَ قَلَّبُوا و بگردانیدند لَک َ الأُمُورَ برای تو کارهای را یعنی مکائد

و حیل در ابطال امور تو انگیختند حَتّی جاءَ الحَق ُّ تا بیامد نصرت الهی وَ ظَهَرَ و غالب شد أَمرُ اللّه ِ کار خدای بر کار ایشان یا دین تو بلندی یافت وَ هُم کارِهُون َ و ایشان ناخواهندگانند نصرت و دولت ترا اما چون خدای میخواهد کراهت ایشان را اثری نیست شعر چون ترا اندر حریم قرب خود ره داده شاه از نفیر پرده دار و طعن دربان غم مخور آورده اند که حضرت رسالت پناه علیه افضل الصلوت جند بن قیس را گفت هل لک فی جهاد بنی الاصفر تتخذ منهم سراری و وصفاء هیچ شاید بقتال اهل روم میل کنی و از ایشان سریّه های خوب و کنیزان نیکو بگیری جند بن قیس گفت انصار میدانند که من مشغوفم بنساء میترسم که چون زنان بنی الاصفر را بینم از ایشان صبر نتوانم کرد و در فتنه افتم آیت آمد که وَ مِنهُم و از ایشان مَن یَقُول ُ کسی باشد که گوید ائذَن لِی دستوری ده مرا در تخلف ازین غزوه وَ لا تَفتِنِّی و مرا در فتنه مینداز أَلا فِی الفِتنَهِ بدانکه ایشان در فتنه سَقَطُوا افتاده اند که ظهور نفاق ایشان ست وَ إِن َّ جَهَنَّم َ و بدرستیکه اسباب دخول دوزخ لَمُحِیطَهٌ فراگیرنده است و احاطه کننده بِالکافِرِین َ به ناگرویدگان إِن تُصِبک َ اگر برسد بتو ای محمّد ص در بعضی از غزوه ها حَسَنَهٌ نیکوئی از ظفر و غنیمت چنانچه در بدر بود تَسُؤهُم اندوهگین کند ایشان را از فرط حسدی که دارند وَ إِن تُصِبک َ و اگر برسد بتو در برخی از جنگها مُصِیبَهٌ جراحتی و شدتی چنانچه در حرب احد واقع شد یَقُولُوا گویند از روی خودپرستی قَد

أَخَذنا بدرستیکه بگرفتیم ما أَمرَنا احتیاط کار خود را مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی دوراندیشی کردیم و بدین حرب نه رفتیم وَ یَتَوَلَّوا و برگردند از مجلسهای خود وَ هُم فَرِحُون َ و ایشان شادمان باشند بشماتت یا معجب بفعل خود قُل بگو ای پیغمبر لَن یُصِیبَنا هر آئینه نرسد ما را إِلّا ما کَتَب َ اللّه ُ لَنا مگر آنچه نوشته است خدا برای ما در لوح محفوظ از غنیمت و هزیمت و سرّاء و ضرّاء و دولت و نکبت هُوَ مَولانا اوست یار ما و سازنده کار ما وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدای نه بر غیر او فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ باید که توکّل کنند مؤمنان که نتیجه توکل بر خدای حصول مرادات است و کفایت مهمات و ایمنی از آفات.

صفحه : 414

قُل بگو ای محمّد مر ایشان را هَل تَرَبَّصُون َ بِنا آیا چشم میدارید بما یعنی انتظار نمی برید که بما رسد إِلّا إِحدَی الحُسنَیَین ِ مگر یکی از دو چیز نیکو که نصرت است اگر بکشیم و شهادت است اگر کشته شویم وَ نَحن ُ و ما نَتَرَبَّص ُ بِکُم چشم میداریم بشما یکی از دو چیز أَن یُصِیبَکُم ُ اللّه ُ آنکه برساند بشما خدای بِعَذاب ٍ مِن عِندِه ِ عذابی از نزدیک خود چون صیحه و رجف و خسف تا هلاک شوید أَو بِأَیدِینا یا برساند بشما عذابی بدستهای ما که شما را بسبب کفر بقتل رسانیم فَتَرَبَّصُوا پس انتظار برید آنرا که بما میخواهید إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُون َ بدرستیکه ما بشما منتظرانیم آنرا که با شما میخواهیم آورده اند که جند بن قیس با حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام گفت من اجازت تخلف می طلبم چه آمدن

من بحرب بنی الاصفر متعذرست اما لشکری ترا بمال خود مددگاری مینمایم آیت آمد که قُل بگو ای محمّد ص در جواب او أَنفِقُوا نفقه کنید امرست بمعنی خبر یعنی چون نفقه کنید طَوعاً خواه بطوع و رغبت أَو کَرهاً و خواه بکره و نفرت بهیچ وجه لَن یُتَقَبَّل َ مِنکُم قبول کرده نخواهد شد از شما إِنَّکُم کُنتُم هر آئینه شما بدرستیکه شما هستید قَوماً فاسِقِین َ گروهی بیرون رفتگان از دائره اسلام و نفقه کافران قبول نیست وَ ما مَنَعَهُم و بازنداشت ایشانرا أَن تُقبَل َ مِنهُم از آنکه قبول کرده شود از ایشان نَفَقاتُهُم نفقهای ایشان إِلّا أَنَّهُم مگر آنکه ایشان کَفَرُوا بِاللّه ِ کافر شدند بخدا وَ بِرَسُولِه ِ و بفرستاده وی وَ لا یَأتُون َ الصَّلاهَ و نمی آیند بنماز و جماعت پیغمبر ص إِلّا وَ هُم کُسالی مگر که ایشان کاهلانند یعنی بنماز می آیند بکسالت و کراهت نه بصدق و ارادت وَ لا یُنفِقُون َ و نفقه نمی کنند در راه خدای إِلّا وَ هُم کارِهُون َ مگر که ایشان ناخواهانند یعنی بکراهت نفقه میکنند زیرا که بادای آن امید ثواب ندارند و بترک آن از عقاب و عتاب نمی ترسند.

صفحه : 415

فَلا تُعجِبک َ پس باید که ترا در شگفت نیارد خطاب بآنحضرت ص است و مراد امتند مؤمنان را میفرماید که متعجب نگرداند شما را أَموالُهُم مالهای منافقان وَ لا أَولادُهُم و نه فرزندان ایشان چه کثرت اموال و اولاد وبال است مر ایشانرا إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ جز اینکه نیست که میخواهد خدا لِیُعَذِّبَهُم بِها تا عذاب کند ایشان را بدانها فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا بسبب تعب و مشقت در جمع مال و حفظ آن و

آنچه بدیشان میرسد از مصائب فرزندان وَ تَزهَق َ أَنفُسُهُم و بیرون رود روحهای ایشان از ابدان بصعوبت بسیار وَ هُم کافِرُون َ و ایشان کافران باشند یعنی بر کفر بمیرند نه مال ایشانرا دست گیرد و نه فرزندان بفریاد ایشان رسند رباعی چون مرگ کشد گردن گردان در بند نتوان بستیزه جست از ان خم کمند و آن لحظه که اجل از پای فگند نی مال بفریاد رسد نی فرزند وَ یَحلِفُون َ بِاللّه ِ و سوگند میخورند بخدا إِنَّهُم لَمِنکُم که ایشان از جمله شمااند یعنی از اهل اسلام اند وَ ما هُم مِنکُم و نیستند ایشان از شما بجهت ابطان کفر وَ لکِنَّهُم و لیکن ایشان قَوم ٌ یَفرَقُون َ گروهی اند که میترسند از شما که با ایشان از قتل و اسر آن نکنید که با مشرکان میکنید پس به تقیه اظهار اسلام میکنند لَو یَجِدُون َ مَلجَأً اگر یابند جای پناهی که بدان التجا توانند کرد از قلعه یا سر کوهی یا جزیره أَو مَغارات ٍ یا غارها در کوهها یا سردابها أَو مُدَّخَلًا یا سوراخی که در آنجا توانند خزید لَوَلَّوا إِلَیه ِ هر آئینه روی میگردانند بدان از ترس شما وَ هُم یَجمَحُون َ و ایشان می شتابند شتافتنی که بمنع کسی بازنگردند چون اسپ سرکش آورده اند که چون حضرت رسالت پناه ص قسمت غنیمت میفرمود ابو الجواز منافق گفت صاحب خود را می بینید که صدقات شما را بر اعیان غنم میدهد و گمان میبرد که عدل میکند آیت آمد که وَ مِنهُم و از منافقان مَن یَلمِزُک َ کسی هست که عیب میکند ترا فِی الصَّدَقات ِ در قسمت صدقها و گفته اند اینکه

آیت در شان إبن ذو الخویصره یعنی حرقوص بن زهیر که سر خوارج بود فرود آمده که بوقت قسمت غنایم حنین که حضرت ص بجهت تالیف قلوب نو مسلمانان حظی وافر از غنایم بدیشان داد و او بران طعن کرد یا طلای غیر خالص که مرتضی علی کرم اللّه وجه از یمن فرستاده بود و حضرت تمام آنرا بچهار کس از اشراف عرب عطا فرمود جرأت نموده با حضرت رسالت پناه ص گفت که اعدل یا رسول اللّه و حضرت در جواب او گفت ویلک ان لم اعدل فمن یعدل و آن حضرت ع او را و قوم او را مارقین لقب نهاد و در نیابیع مذکور است که مرتضی علی کرم اللّه وجهه را فرمود که تو بآن قوم قتال کنی و امام ثعلبی رح در تفسیر خود از ابو سعید خدری رض نقل میکند که من در نهروان حاضر بودم که مرتضی علی با ایشان قتال کرد و تفصیل اینکه حکایت در جواهر التفسیر توان یافت و گفته اند عیب کننده قسمت معتب بن قشیر بوده که در قسمت غنایم طعن میکرد غرضش جر نفع خود بوده چنانچه میفرماید فَإِن أُعطُوا پس اگر داده شوند مِنها از صدقات چندانچه دل خواه ایشان باشد رَضُوا به پسندند آن قسمت را وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها و اگر داده نه شوند از ان بموجب اراده ایشان إِذا هُم یَسخَطُون َ ناگاه ایشان خشم گیرند و ناخوشنود باشند.

صفحه : 416 وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا و اگر ایشان به پسندند ما آتاهُم ُ اللّه ُ و آنچه دهد ایشان را خدا وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او از غنیمت و صدقه

و بدان خرسند گردند وَ قالُوا و گویند حَسبُنَا اللّه ُ بس است ما را فضل خدا سَیُؤتِینَا اللّه ُ زود باشد که بدهد ما را خدا مِن فَضلِه ِ از فضل خود غنیمتی دیگر وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او نیز عطا کند ما را بیشتر ازین که حالا عطا فرموده إِنّا إِلَی اللّه ِ بدرستیکه ما بخدای راغِبُون َ بازگردندگانیم و امیددارندگانیم هر آئینه اینکه بهتر باشد ایشانرا زیرا که رضا بقسمت سبب بهجت است و جزع در آن موجب محنت سلمی از ابراهیم ادهم قدس سرهما نقل میکند که هر که بمقادیر خورسند شد از غم و ملال بازرست بیت رضا بداده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نکشاد است و در همین معنی فرموده بیت بشنو اینکه نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی بس بیان مصارف صدقات میکند تا داند که آنچه حضرت رسالت پناه در قسمت غنایم کرد عین صواب بوده إِنَّمَا الصَّدَقات ُ جز اینکه نیست که صدقات یعنی زکوه لِلفُقَراءِ مر درویشان راست وَ المَساکِین ِ و بیچارگان را امام اعظم رح میفرماید که فقیر آنست که سؤال نکند بجهت آنکه کفاف معیشت در حال دارد و مسکین آنکه سؤال کند بواسطه آنکه کفاف حال ندارد و نزد امام شافعی رح برعکس اینست وَ العامِلِین َ عَلَیها و دیگر مر عمل کنندگان راست بر آن یعنی جمعی که سعی کنند در تحصیل آن وَ المُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُم و قومی که بهم آورده شده است دلهای ایشان یعنی اسلام آورده اند اما نیتهای ایشان هنوز خالص نیست پس بجهت تالیف دل ایشان باسلام ایشانرا محظوظ باید ساخت

و مولفه قلوب اشراف عرب بودند که حضرت رسالت پناه ص نظر بر الفت دلهای ایشان بدین حق و ترقب امثال ایشانرا از غنایم حنین قسمتی کامل داد چون ابو سفیان و عتبه بن حصن و اقرع بن حابس و غیر آن چون سهم مؤلفه قلوب برای اینکه اغراض بود که مذکور شد بعد از ظهور اسلام و غلبه مسلمانان باجماع صحابه رض ساقط شده است وَ فِی الرِّقاب ِ و دیگر زکوه برای صرف کردن است در گشادن گردنهای بندگان از ربقه بندگی مراد بنده است که خود را از خواجه باز میخرد در ادای نجوم کتابت او را بزکوه مدد باید کرد و امام مالک و امام احمد برآنند که بمال زکوه بنده باید خرید و آزاد باید کرد وَ الغارِمِین َ و دیگر وام داران مفلس که برای خود قرض کرده باشند و در غیر معصیت صرف کرده وَ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ و دیگر برای صرف نمودن در راه خدا بآنکه نفقه کنند بر غازیان درویش یا سلاح خرند برای مجاهدان و گفته اند ساختن پل و رباط ازین جمله است وَ ابن ِ السَّبِیل ِ و دیگر برای راه گذاری که از مال خود دور مانده باشد حق سبحانه تعالی برای اینکه جماعت فرض کرده است زکوه را فَرِیضَهً فرض کردنی مِن َ اللّه ِ ثابت از نزدیک خدای وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست بمستحقان حَکِیم ٌ حکم کننده است بقسمت بر وجهی که شاید و باید مثنوی حق تعالی چون در قسمت گ شاد هر کسی را آنچه میبایست داد نیست واقع اندر ان قسمت غلط بنده را خواهی رضا خواهی سخط آورده اند که جلاس و اصحاب او چون رفاعه

و سماک و دیگر منافقان که بظاهر ایمان آورده بودند و سینه ایشان از کینه سید عالم ص خالی نبود و در خلای آنحضرت ص را بچیزهائیکه زبان را حدّ ادای آن نیست نسبت میکردند یکی گفت خاموش باشید اگر بسمع آنحضرت رسد جمیع شما رسوا شوید گفتند محمّد گوش شنوا دارد ما هر چه میخواهیم میگوئیم و چون پیش او رویم و سوگند میخوریم که نگفته ایم باور میکند یا نبتل بن حارث پیوسته سخن چینی کردی و اسرار مسلمانان را با منافقان در میان نهادی و چون او را منع کردندی گفتی محمّد ص مردی سخن شنوا است ما بنفی و اثبات هر چه میگوئیم قبول میکند آیت آمد.

صفحه : 417

وَ مِنهُم ُ و از منافقان الَّذِین َ یُؤذُون َ النَّبِی َّ آنانند که می آزارند پیغمبر را وَ یَقُولُون َ هُوَ أُذُن ٌ و میگویند که او مردی است سخن شنوا که هر چه با او میگویند استماع میکند قُل بگو ای محمّد ایشان را که او أُذُن ُ خَیرٍ لَکُم شنونده خیر است مر شما را یعنی او اذن است نه بر وجهی که شما از روی مذمت میگوئید بلکه شنونده و قبول کننده نیکوست یُؤمِن ُ بِاللّه ِ تصدیق میکند خدای را در هر چه گفته و میگوید وَ یُؤمِن ُ لِلمُؤمِنِین َ و تصدیق میکند مومنان را و سخن ایشانرا بعز قبول میرساند بسبب خلوص نیات ایشان وَ رَحمَهٌ و او سبب رحمت است لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آن کسانرا که اظهار ایمان کردند مِنکُم از شما یعنی نه آنست که بقول شما دانا نیست صدق و کذب شما میداند اما پرده از روی کار شما برنمیدارد و از روی رحمت رفق

شما مینماید وَ الَّذِین َ یُؤذُون َ و آنانکه می آزارند بقول و فعل رَسُول َ اللّه ِ فرستاده خدا را لَهُم مر ایشانراست عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک در آخرت یَحلِفُون َ بِاللّه ِ سوگند میخورند بخدا لَکُم برای شما ای مسلمانان بر آنکه منافق نیستند لِیُرضُوکُم تا شما را خوشنود سازند از خود وَ اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ و خدای و رسول او أَحَق ُّ سزاوارترند أَن یُرضُوه ُ بآنکه خوشنود سازند از خود منافقان وی را یعنی رسول را چه سخن در ایذاء و ارضای رسول است و گفته اند خدا را و توحید ضمیر دلالت بر تلازم رضائین دارد یعنی خوشنودی خدای وابسته خوشنودی رسول اوست پس خدای و رسول خدای را خوشنود باید ساخت إِن کانُوا مُؤمِنِین َ اگر هستند مومنان چنانچه گمان می برند أَ لَم یَعلَمُوا آیا نمیدانند أَنَّه ُ مَن یُحادِدِ اللّه َ آنکه هر کس خلاف کند با خدا وَ رَسُولَه ُ و با رسول او و از حد درگذراند فَأَن َّ لَه ُ پس سزاوار است آنکه باشد مر او را نارَ جَهَنَّم َ آتش دوزخ خالِداً فِیها در حالتی که جاوید باشد در آن ذلِک َ آن خلود در دوزخ الخِزی ُ العَظِیم ُ رسوائی بزرگ است در اسباب نزول از قول مجاهد رح آورده اند که منافقان در میان یکدیگر پیغمبر خدای را سخن آزمای و متردد رای میگفتند و بفسوس و استهزا سخنان او ادا میکردند و بعضی از ایشان تمنا می بردند که چه بودی که ما را صد تازیانه زدندی و از آسمان آیتی نیامدی که سبب فضیحت ما شدی اینکه آیت نازل شد.

صفحه : 418

یَحذَرُ المُنافِقُون َ حذر میکنند منافقان أَن تُنَزَّل َ عَلَیهِم از انکه فرود آمده شود بر مؤمنان سوره سوره از قرآن

تُنَبِّئُهُم که بیاگاهاند آن سوره و خبر دهد مؤمنان را بِما فِی قُلُوبِهِم بآنچه در دل منافقانست از کفر و نفاق قُل ِ استَهزِؤُا بگو ای محمّد ص ایشانرا که فسوس دارید امر تهدید و توبیخ است یعنی استهزا بکنید که جزا خواهید یافت و جزا آنست که بر آن تفضیح شماست إِن َّ اللّه َ مُخرِج ٌ بدرستیکه خدای ظاهرکننده است ما تَحذَرُون َ آن چیز را که حذر میکنید از اظهار آن یعنی مساوی اخلاق و اوصافی که شما را است آورده اند که در غزوه تبوک ودیعت إبن ثابت با جمعی از منافقان پیش حضرت رسالت پناه ص رفتند و گفتند به بینید اینکه مرد یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم را که میخواهد حصارهای شام را بگیرد و در قصور ملوک آن دیار مقام سازد اینکه سخن بنور نبوّت بر باطن آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم ظاهر شد با عمار یاسر رضی اللّه عنه فرمود که آن قوم را دریاب که بسوختند و از ایشان استفسار نمای که چه میگفتند اگر انکار نمایند بگو چنین و چنین گفتند عمار رضی اللّه عنه پیغام رسانید و ایشان پیش آنحضرت صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمده اعتذار نمودند که ما سخنی بر سبیل هزل و بازی چنانچه داب رهگذریان باشد می گفتیم آیت آمد که وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی ای محمّد ص منافقان را که چه میگفتند لَیَقُولُن َّ هر آئینه گویند إِنَّما کُنّا جز اینکه نیست که بودیم ما همچون مسافران نَخُوض ُ وَ نَلعَب ُ خوض میکردیم در هر نوع از سخنان و بازی میکردیم در آنچه می گفتیم قُل بگو ایشانرا بر سبیل توبیخ أَ بِاللّه ِ

آیا بخدای وَ آیاتِه ِ و بسخنان وی وَ رَسُولِه ِ و بفرستاده وی کُنتُم تَستَهزِؤُن َ هستید شما که استهزاء میکنید و استهزاء باینها نشاید لا تَعتَذِرُوا عذر مگوئید که عذر شما دروغ محض است قَد کَفَرتُم بدرستیکه اظهار کفر کردید شما بطعن در رسول خدا ص بَعدَ إِیمانِکُم بعد از آنکه اظهار ایمان کرده بودید إِن نَعف ُ اگر عفو کنیم عَن طائِفَهٍ مِنکُم از گروهی از شما که توبه کنند و آن مخشی بن حمیر بود از ایشان که توبه کرد از حق تعالی درخواست کرد که شرف شهادت دریابد و در حرب یمامه شهید شد نُعَذِّب طائِفَهً عذاب کنیم طائفه دیگر را بِأَنَّهُم کانُوا بسبب آنکه ایشان هستند مُجرِمِین َ گناهکاران باصرار بر نفاق.

صفحه : 419

المُنافِقُون َ مردمان منافقان که سیصد نفر بودند وَ المُنافِقات ُ و زنان منافقه که صد و هفتاد بودند بَعضُهُم مِن بَعض ٍ برخی از ایشان از برخی دیگراند یعنی همه مشابه یکدیگراند در نفاق و شقاق یَأمُرُون َ میفرمایند بِالمُنکَرِ بکار زشت که کفر است یا معصیت یا تکذیب پیغمبر علیه السلام وَ یَنهَون َ و بازمیدارند عَن ِ المَعرُوف ِ از نیکوئی که ایمان است یا طاعت یا تصدیق و متابعت حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم وَ یَقبِضُون َ و فرامیگیرند أَیدِیَهُم دستهای خود را یعنی فرو می بندند از خیرات و صدقات یا از رفع برای دعا و مناجات سلمی رح فرموده که از معاونت ضعفا و ارباب حاجات نَسُوا اللّه َ ترک کردند فرمانبرداری خدا را فَنَسِیَهُم پس فرو گذاشت ایشانرا و بازداشت فضل خود را از ایشان إِن َّ المُنافِقِین َ بدرستیکه منافقان زن و

مرد ایشان هُم ُ الفاسِقُون َ ایشانند بیرون رفتگان از دائره ایمان وَعَدَ اللّه ُ المُنافِقِین َ وعده داده است خدا مردان منافق را وَ المُنافِقات ِ و زنان منافقه را وَ الکُفّارَ و ناگرویدگان از مرد و زن نارَ جَهَنَّم َ آتش دوزخ خالِدِین َ فِیها جاویدان باشند در ان هِی َ حَسبُهُم آن آتش بس است مر ایشانرا برای عقوبت وَ لَعَنَهُم ُ اللّه ُ و دور کرده است خدا ایشان را از رحمت خود وَ لَهُم و مر ایشانراست در آخرت عَذاب ٌ مُقِیم ٌ عذابی پاینده که انقطاع نیابد یا در دنیا عذابی پیوسته دارند که آن تعب نفاق و رنج حسدست رباعی ای آنکه ز تیره حالی و بدروزی در باطنت آتش نفاق افروزی در هر نفست شعله غم بیشتر است می سوز و ران شعله که خوش میسوزی کَالَّذِین َ ای منافقان هستید شما مانند آنانکه بودند مِن قَبلِکُم پیش از شما یعنی امم ماضیه کانُوا أَشَدَّ مِنکُم بودند سخت تر از شما قُوَّهً از روی قوت یعنی به تن از شما قوی تر بودند وَ أَکثَرَ و بیشتر بودند از شما أَموالًا وَ أَولاداً از روی مال و اولاد یعنی مال و فرزندان ایشان بیش از شما بودند فَاستَمتَعتُم پس بهره گرفتند بِخَلاقِهِم بنصیب خود از لذتهای دنیا و از مال و فرزند بهره برداشتند فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم پس شما نیز تمتع گرفتید بنصیب خویش آرزوهای فانی کَمَا استَمتَع َ الَّذِین َ همچنانکه تمتع یافته بودند آنانکه بودند مِن قَبلِکُم پیش از شما بِخَلاقِهِم به بهره خویش وَ خُضتُم و خوض کردید و شروع نمودید در باطل کَالَّذِی خاضُوا همچون خوضی که گذشتگان خوض نمودند و بر آن رفتند أُولئِک َ آن گروه حَبِطَت نابود شد و تباه

گشت أَعمالُهُم کردارهای ایشان فِی الدُّنیا در دنیا که مال و فرزند ایشان بایشان وفا نه کرد وَ الآخِرَهِ و در آخرت که ثوابی بر آن عملها مترتب نگشت وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیان زدگان در هر دو جهان.

صفحه : 420 أَ لَم یَأتِهِم آیا نیامد بدیشان یعنی منافقان که بلذت دنیا مغرور و از تحصیل لذات باقیه مهجوراند نَبَأُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم خبر عذاب و نکال آنان که پیش از ایشان بودند قَوم ِ نُوح ٍ گروه نوح ع که بطوفان غرق شدند وَ عادٍ و گروه عاد که بباد صرصر هلاک گشتند وَ ثَمُودَ و قوم ثمود که بر جفر و صیحه بمردند وَ قَوم ِ إِبراهِیم َ و گروه ابراهیم علیه السلام که بانواع عذاب مبتلا شده اند و نمرود به نیش پشّه زهر هلاکت چشید وَ أَصحاب ِ مَدیَن َ و اهل مدین که قوم شعیب علیه السلام بودند بعذاب یوم الظله هلاک گشتند وَ المُؤتَفِکات ِ و اهل دیهها زیر و زبر شده یعنی قوم لوط علیه السلام کو بچه نوع هلاک شدند أَتَتهُم رُسُلُهُم آمدند بهمه ایشان پیغامبران ایشان بِالبَیِّنات ِ با حجّتهای روشن و نشانهای درست فَما کان َ اللّه ُ پس نبود خدا لِیَظلِمَهُم که ستم کند بر ایشان یعنی بی جرم ایشان را عذاب فرستد وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند ایشان أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ که بر نفسهای خود ستم کردند به کفر و تکذیب تا مستحق عقوبت گشتند وَ المُؤمِنُون َ و مردان مؤمن وَ المُؤمِنات ُ و زنان مومنه بَعضُهُم برخی از ایشان أَولِیاءُ بَعض ٍ دوستان برخی دیگراند در تعاون و تناصر یَأمُرُون َ بِالمَعرُوف ِ می فرمایند به نیکوئی که ایمان و فرمانبرداری ست وَ یَنهَون َ عَن ِ المُنکَرِ

و بازمیدارند از بدی که کفر و گنهکاریست وَ یُقِیمُون َ الصَّلاهَ و بپا میدارند نماز را با شرائط آن وَ یُؤتُون َ الزَّکاهَ و میدهند زکوه را بآداب متعلقه بدان وَ یُطِیعُون َ اللّه َ و فرمان می برند خدا را وَ رَسُولَه ُ و پیغمبر او را در همه امور أُولئِک َ آن گروه سَیَرحَمُهُم ُ اللّه ُ زود باشد که رحمت کند خدا بر ایشان إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستیکه خدا غالب است هر چه خواهد کند حَکِیم ٌ داناست بوضع هر شی در موضع آن.

صفحه : 421

وَعَدَ اللّه ُ وعده داد خدا المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ مردان مومن و زنان مومنه را جَنّات ٍ تَجرِی بوستانهای مشتملبر میوه که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ زیر درختان آن جویها خالِدِین َ فِیها جاویدگانند در ان وَ مَساکِن َ طَیِّبَهً و دیگر وعده داد که ایشانرا مسکنهای پاکیزه و خوش فِی جَنّات ِ عَدن ٍ در بهشتهای پاینده جنّت عدن نام نهری است در بهشت که چشمه تسنیم در ان میباشد یا اعلی درجات بهشت است امام ثعلبی رح میگوید که نهری است در جنت که بوستانهای او بر هر دو کناره اوست وَ رِضوان ٌ مِن َ اللّه ِ و خوشنودی از نزدیک خدای مؤمنان را أَکبَرُ بزرگتر است از بهشت و نعیم او زیرا که مبدء جمیع سعادات و منشای تمام کرامات رضای حضرت عزت است و مودی به نیل وصال و فوز لقای ذو الجلال اوست و محققان راه و عارفان آگاه را در گاه و بیگاه جز رضای حضرت اللّه جل جلاله، مطلبی نیست مثنوی یکی میخواهد از تو جنت و حور یکی خواهد که از دوزخ شود دور و لیکن ما نخواهیم اینکه و آن جست

مراد ما همان خوشنودی تست چو تو خوشنود گردی در دو عالم همین مقصود بس و اللّه اعلم در احادیث صحیحه آورده است که حق سبحانه خطاب فرماید که یا اهل الجنه گویند لبیک ربنا و سعدیک و الخیر فی یدیک پس فرماید که خوشنود شدید گویند چیست ما را که خوشنود نشویم و حال آنکه عطا کرده بما آنکه هیچ یک از مخلوقات خود عطا نکرده حق تعالی گوید آیا بدهم شما را فاضلتر ازین عطاها بهشتیان گویند آن چه چیز تواند بود که ازینها فاضلتر باشد خطاب رسد که فرود آرم بر شما خوشنودی خود را و هرگز بر شما خشم نگیرم از مضمون اینکه حدیث معلوم میشود که هیچ نعمتی از رضوان الهی فاضلتر نیست ذلِک َ آن خوشنودی هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ اوست فیروزی بزرگ که نعمت دنیا در جنب آن محقر بلکه نعیم بهشت باز ای آن مختصر است یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر ص جاهِدِ الکُفّارَ جهاد کن با کافران بشمشیر وَ المُنافِقِین َ و با منافقان بالزام حجت و اقامت حدود بر ایشان وَ اغلُظ عَلَیهِم و درشت باش بر ایشان در جهاد و محابا مکن وَ مَأواهُم جَهَنَّم ُ و بازگشت اینها همه دوزخ است وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد بازگشتی است دوزخ آورده اند که بوقت تهیّه غزوه تبوک جلاس إبن سوید بر درازگوشی سوار از جانب قبا بمدینه می آمد و از برای تنفیر مردم از ان سفر گفت اگر آنچه محمّد ص آورده است حق باشد ما ازین درازگوش که برو سواریم بدتر باشیم پسر زن او مصعب رض اینکه سخن را بعرض حضرت پیغمبر ع رسانید و

آنحضرت جلاس را طلبیده بحضور مصعب رض از ان مقاله سؤال فرمود جلاس سوگند یاد کرد که من نگفته ام مصعب مناجات کرد خدا یا بر رسول خویش آیتی نازل گردان که صدق سخن من از ان معلوم گردد حق سبحانه آیت فرستاد یَحلِفُون َ بِاللّه ِ سوگند میخورند بخدای مطلق ما قالُوا نه گفته اند آن سخن را وَ لَقَد قالُوا و هرآئینه که گفته اند کَلِمَهَ الکُفرِ کلمه کفر را که طعن زدند در دین و شک آورند در کلام سید المرسلین ص وَ کَفَرُوا و کفر را ظاهر ساختند.

صفحه : 422

بَعدَ إِسلامِهِم بعد از اظهار اسلام خود وَ هَمُّوا و قصد کردند بِما لَم یَنالُوا بآنچه نیافتند و مقصود ایشان اخراج پیغمبر ص و اجلای مهاجران رض بوده از مدینه تا آنکه تاج سلطنت بر سر إبن ابی ّ نهند و بپادشاهی بردارند او را وَ ما نَقَمُوا و کینه نداشتند با رسول ص و مؤمنان إِلّا أَن أَغناهُم ُ اللّه ُ مگر آنکه بی نیاز کرد خدای ایشانرا وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او مِن فَضلِه ِ از فضل و تکریم خود یعنی اهل مدینه محتاج و تنگ عیش بودند چون قدم مبارک سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم بدانجا رسید ببرکت قدم آنحضرت غنایم بسیار بدست ایشان آمد توانگر شدند پس موجب عداوت پیغمبر نیافتند مگر آنرا که مستغنی شدند و گویند مولای جلاس کشته شده بود حضرت رسالت پناه ص فرمود تا دوازده هزار درم بدو دادند توانگر شد و دو هزار درم زیادت بردیت از فضل و کرم رسول بود اینجا بتعریض میگوید سبب اینکه کینه و دشمنی نیست مگر آن توانگری فَإِن یَتُوبُوا پس

اگر توبه کنند از نفاق یَک ُ باشد آن بازگشت خَیراً لَهُم بهتر مر ایشانرا وَ إِن یَتَوَلَّوا و اگر برگردند از توبه و مصر باشند بر نفاق یُعَذِّبهُم ُ اللّه ُ عذاب کند خدای ایشانرا عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک فِی الدُّنیا در دنیا بکشتن وَ الآخِرَهِ و در آخرت بسوختن وَ ما لَهُم فِی الأَرض ِ و نیست مر ایشانرا در زمین مِن وَلِی ٍّ دوستی که دست گیرد وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری که عذاب از ایشان باز دارد منقول است که جلاس بعد از نزول اینکه آیت توبه کرد و از جمله مخلصان اینکه امت محسوب شده آورده اند که ثعلبه انصاری که از جمله زهاد صحابه رض بود بملازمت حضرت رسالت پناه ص آمده التماس نمود که آنحضرت ص از خدای تعالی در خواهد تا او را توانگر گرداند چندانکه حضرت صلی اللّه علیه و آله و سلّم او را پند داد که ازین مدعا درگذرد سودمند نیفتاد حضرت رسالت پناه ص از خدای تعالی درخواست تا او را بدلخواه او مال دهد القصه تیر دعا بهدف اجابت رسیده حق سبحانه بر گوسفندان او برکت کرد تا حدیکه در حوالی مدینه ایشان را جای نماند روی ببادیه آورد و از!!! اجتماعات روز جمعه و نماز جماعت محروم شد و جز روز آدینه نمیتوانست آمد و بالآخره از آن نیز محروم ماند و چون عامل صدقات از نزد سید کائنات علیه افضل الصلوه و اکمل التحیات بنزدیک وی رفت و زکوه طلبید محبت مال او را بدان داشت که از فرمان نبوی سرکشیده گفت اینکه محمّد ص علیه السلام از ما می طلبد جزیه است پس زکوه نداد و خبر

به پیغمبر رسید صحابه رض متعجب ماندند و اینکه آیت نازل شد که وَ مِنهُم و از اهل نفاق مَن عاهَدَ اللّه َ کسی هست که با خدای عهد کرد لَئِن آتانا که اگر بدهد ما را خدای مِن فَضلِه ِ از فضل خویش مالی لَنَصَّدَّقَن َّ هر آئینه صدقه دهیم و اخراج زکوه کنیم وَ لَنَکُونَن َّ و هر آئینه باشیم بتصدق مِن َ الصّالِحِین َ از جمله نیکان و شایستگان.

صفحه : 423

فَلَمّا آتاهُم پس آنهنگام که بداد ایشانرا مال بسیار مِن فَضلِه ِ از فضل و کرم خود بَخِلُوا بِه ِ بخیلی کردند بآن و حق خدای ندادند وَ تَوَلَّوا و روی بگردانیدند از عهد و پیمان وَ هُم مُعرِضُون َ و ایشان اعراض کنندگانند از امر و فرمان فَأَعقَبَهُم پس از پی درآورد آن بخل و منع زکوه ایشانرا نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم نفاقی متمکن در دلهای ایشان که باقی باشد و زائل نگردد إِلی یَوم ِ یَلقَونَه ُ تا روز که به بینند عمل خود یعنی جزاء آن را و آن روز قیامت باشد بِما أَخلَفُوا اللّه َ بسبب آنکه خلاف کردند با خدا ما وَعَدُوه ُ آنچه وعده کرده بودند از تصدق و صلاح وَ بِما کانُوا و بسبب آنکه بودند که در وعده یَکذِبُون َ دروغ گفتند أَ لَم یَعلَمُوا آیا نمیدانند مخالفان وعده أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ آنکه میداند خدای سِرَّهُم آنچه نهان ایشان ست از نفاق و عزم برخلاف عهد وَ نَجواهُم و آنچه راز میگویند با یکدیگر که اینکه زکوه جزیه است وَ أَن َّ اللّه َ و آیا نمیدانند که خدای عَلّام ُ الغُیُوب ِ داننده نهان ها و پوشیده ها است درین آیت تهدیدی عظیم ست بیت مکن اندیشه عصیان چو میدانی که میداند مبین در روی اینکه

و آن چو میدانی که میداند نقل است که حضرت رسالت پناه ص اصحاب را بر انفاق و اعانت در تجهیز لشکر تبوک تحریص فرمود و صدیق رض از دنیا هر چه داشت بیاورد و فاروق رض نصف از اموال خود تصدق کرد و عثمان رض سی صد شتر مکمل جهاز بسته بداد و مرتضی علی کرم اللّه وجهه هزار مثقال طلا نزد حضرت پیغمبر ص آورد و عبد الرحمن بن عوف رض چهل اوقیه طلا یا چهار هزار درهم نقره صدقه نمود و هر یک از عباس رض و طلحه رض و سعد رض و عباده رض و محمّد رض بن سلمه رض مبلغی مال آوردند و اینکه همه نزد آنحضرت ص مجتمع شد و در آخر عاصم بن عدی رض صد وسق خرما آورد که دو هزار و چهارصد من میباشد و در تجهیز آن لشکر بداد و ابو عقیل انصاری رض صاعی از خرما آورده گفت امشب تا صباح بجهت مردم آب از چاه کشیده ام و در دو صاع خرما اجرت بمن داده اند یکی برای عیال خود بگذاشته ام و یکی آورده حضرت ص فرمود تا آن صاع را بر بالای دیگر صدقات که صحابه رض آورده بودند نثر نمودند منافقان آغاز لمز و غمز کرده گفتند که عبد الرحمن و عاصم آن مال را بر یاد او و خدا و رسول او از صاع ابو عقیل بی نیازاند اما او درخواست که خود را بیاد مردم دهد تا از صدقات چیزی بستاند آیت نازل شد الَّذِین َ آنانکه یَلمِزُون َ المُطَّوِّعِین َ عیب میکنند افزون دهندگان را مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان فِی الصَّدَقات ِ در ادای

صدقات یعنی عبد الرحمن و عاصم را بر یا نسبت میدهند وَ الَّذِین َ لا یَجِدُون َ و آنانرا نیز عیب می کنند که نمی یابند إِلّا جُهدَهُم مگر بقدر طاقت و قوت خود یعنی ابو عقیل را که میگویند که خدا و رسول از صاع او مستغنی اند فَیَسخَرُون َ مِنهُم پس فسوس میدارند از ایشان یعنی سخریه میکنند بایشان سَخِرَ اللّه ُ مِنهُم جزا دهد خدای ایشانرا بر سخریه ایشان وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشانرا باشد عذابی دردناک بدان سخریه و استهزا که می کنند در انوار آورده که پسر عبد اللّه بن ابی که هم عبد اللّه نام داشت از جمله مومنان مخلص و مطیعان خالص بود در مرض پدر خود از حضرت رسالت پناه ص درخواست آن نمود که برای پدر وی آمرزش طلبد آنحضرت رسالت پناه ص برای إبن ابی استغفار کرد آیت آمد.

صفحه : 424

استَغفِر لَهُم استغفار بکن برای ایشان که منافقانند أَو لا تَستَغفِر لَهُم یا آمرزش مخواه برای ایشان مراد آنست که هر دو امر در عدم افاده مساوی اند إِن تَستَغفِر لَهُم اگر آمرزش طلبی برای ایشان سَبعِین َ مَرَّهً هفتاد بار فَلَن یَغفِرَ اللّه ُ لَهُم پس نمی آمرزد خدای ایشانرا آورده اند که حضرت رسالت پناه ص فرمود که بر هفتاد بیفزایم آیت آمد که سَواءٌ عَلَیهِم أَستَغفَرت َ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّه ُ لَهُم سید عالم ص بعد از نزول اینکه آیت دیگر بجهت منافقان استغفار نکرد و ازینجا معلوم میشود که مراد از عدد سبعین تکثیرست نه تحدید ذلِک َ آن عدم قبول استغفار در حق ایشان بِأَنَّهُم به سبب آنست که ایشان کَفَرُوا بِاللّه ِ کافر شدند بخدای وَ

رَسُولِه ِ و برسول او وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ راه ننماید گروه فاسقان را یعنی متمردان را در کفر خویش فَرِح َ المُخَلَّفُون َ شاد گشتند بازپس ماندگان از غزوه بِمَقعَدِهِم به نشستن خویش خِلاف َ رَسُول ِ اللّه ِ بر خلاف رسول خدا وَ کَرِهُوا و کراهت داشتند بکراهیت عقیده أَن یُجاهِدُوا آنرا که جهاد کنند بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم بمالهای و نفسهای خود فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدا بلکه فراغت و تن آسانی طلبیدند وَ قالُوا و گفتند مر مومنان را لا تَنفِرُوا بیرون مروید درین غزوه فِی الحَرِّ در گرما خود نرفتند و خواستند که مومنان را نیز تنفیر کنند قُل نارُ جَهَنَّم َ بگو ایشان را که آتش دوزخ أَشَدُّ حَرًّا سخت تر است از جهت حرارت نسبت باین گرما و ایشان بمخالفت مستحق سوختن شدند در ان حرارت لَو کانُوا یَفقَهُون َ اگر باشند که بدانند که مآل ایشان در آن جهان آتش ست فَلیَضحَکُوا پس باید که بخندند قَلِیلًا اندکی وَ لیَبکُوا کَثِیراً و باید که بگریند بسیاری خبر است بصیغه امر وارد شده تا دلالت کند بر آنکه لازم ست که در قیامت خنده ایشان اندک و گریه ایشان بسیار باشد و می شاید که خنده و گریه کنایت از فرح و غم باشد و قلت را حمل بر عدم کنند یعنی فردا ایشانرا غمی باشد بی فرح و اندوهی بود بی سرور جَزاءً پاداش دهد ایشانرا خدا پاداش دادنی بِما کانُوا یَکسِبُون َ بآنچه بودند که کسب میکردند از نفاق و مساوی اخلاق.

صفحه : 425

فَإِن رَجَعَک َ اللّه ُ پس اگر بازآورد ترا خدای بمدینه إِلی طائِفَهٍ مِنهُم بسوی گروهی از منافقان متخلّف فَاستَأذَنُوک َ پس دستوری طلبند از تو لِلخُرُوج ِ

برای بیرون آمدن بغزوه دیگر بعد از تبوک فَقُل لَن تَخرُجُوا پس بگو بیرون هرگز نمی آئید خبرست بمعنی نهی یعنی بیرون میائید مَعِی َ با من أَبَداً هرگز وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِی َ و کارزار مکنید در مصاحبت من عَدُوًّا دشمنی را إِنَّکُم بدرستیکه شما رَضِیتُم خرسند شدید بِالقُعُودِ به نشستن و تخلف کردن أَوَّل َ مَرَّهٍ اوّل بار یعنی در غزوه تبوک فَاقعُدُوا پس به نشینید دیگر باره مَع َ الخالِفِین َ با بازپس ماندگان که قابلیت کارزار ندارند چون زنان و کودکان چه جهاد کار مردان مرد و مبارزان میدان نبردست از هر تر دامنی اینکه کار نیاید و نامرد بی درد مبارزت معرکه مجاهدت را نشاید بیت یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیشه گیر یا چو مردان اندر آئی و گوئی در میدان فگن آورده اند که حضرت رسالت پناه ص در مرض إبن ابی بعیادت وی رفت و او از ان حضرت ص التماس کرد که پیراهن خود عطا فرمای تا کفن من سازند و بدفن من حاضر شده بر من نمازگذار و مرا آمرزش طلب کن حضرت ص دو پیراهن پوشیده بود پیراهن بالینه مبارک خود بوی داده و بجنازه وی حاضر شده خواست که نماز گذارد فاروق رض در ان باب اضطراب بسیار نمود و مساوی او با یاد حضرت می داد و منع بسیار میکرد آخر آنحضرت ص از کمال لطفی که داشت عازم شد بر آنکه نماز برو بگذارد آیت آمد و گویند بعد از انکه نماز گذارده بود نازل شد وَ لا تُصَل ِّ و نماز مگذار عَلی أَحَدٍ بر هیچ یک مِنهُم مات َ از منافقان که بمیرد أَبَداً هرگز ابدا

ظرف لا تصل باشد و گفته اند ظرف مات ست یعنی چون کسی بر کفر بمیرد احیای او برای تعذیب است نه برای تمتع پس کانه که همان مرده است و ابدا بر همان حال خواهد بود وَ لا تَقُم و مالیست عَلی قَبرِه ِ بر سر گور وی برای دفن یا زیارت یا دعا و استغفار إِنَّهُم بدرستیکه منافقان کَفَرُوا بِاللّه ِ کافر شدند بخدای که شرک آوردند وَ رَسُولِه ِ و بفرستاده وی که فرمانبرداری نه کردند وَ ماتُوا و بمردند وَ هُم فاسِقُون َ و حال آنکه ایشان بیرون رفتگانند از طریق ایمان وَ لا تُعجِبک َ و باید که ترا متعجب نسازد مراد امت اند و خطاب بآنحضرت ست ص یعنی در عجب نیندازد شما را أَموالُهُم مالهای منافقان اگرچه بسیارست وَ أَولادُهُم و فرزندان ایشان اگرچه قوی و با اقتداراند إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ جز اینکه نیست که میخواهد خدای أَن یُعَذِّبَهُم بِها آنکه عذاب کند ایشانرا بدان فِی الدُّنیا در دنیا که بسبب جمع مال و محافظت آن پیوسته در رنج و تعب باشند برای رونق احوال اولاد و در تهیّه اسباب معاش ایشان همواره محنت و مشقت می کشند وَ تَزهَق َ أَنفُسُهُم و بیرون رود روحهای ایشان بحسرت تمام وَ هُم کافِرُون َ و ایشان کافران باشند یعنی بر کفر ازین جهان بروند درویشی میگفت اغنیا اشقی الاشقیاءاند مال دنیا جمع می کنند بانواع پریشانی و زحمت و نگاه میدارند باصناف بلیت و مشقت و بآخرت میروند و می گذارند بصدهزار حسرت و ندامت قطعه در اوّل چو خواهی کنی مال جمع بسی رنج بر خویش باید گماشت پس از بهر آن تا بماند بجای شب و روز

بایدت پاس داشت درین جمله آنحال مشکل تر است که آخر بحسرت بباید گذاشت.

صفحه : 426

وَ إِذا أُنزِلَت و چون فرستاده شود سوره سورتی از قرآن بتمام یا بعضی چه سوره را بر هر دو اطلاق می کنند و بر هر تقدیر چون سوره نازل گردد أَن آمِنُوا بِاللّه ِ بآنکه ایمان آرید بخدای وَ جاهِدُوا مَع َ رَسُولِه ِ و جهاد کنید در خدمت پیغمبر ص او استَأذَنَک َ دستوری جویند از تو در باز ایستادن أُولُوا الطَّول ِ خداوندان مال و توانائی مِنهُم از منافقان وَ قالُوا و گویند ذَرنا بگذار ما را و با خود به لشکر مبر نَکُن تا باشیم مَع َ القاعِدِین َ با نشستگان در خانها رَضُوا خورسند شدند و راضی گشتند بِأَن یَکُونُوا بآنکه باشند مَع َ الخَوالِف ِ با زنان و بازپس ماندگان وَ طُبِع َ و مهر نهاده شده است عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان از نفاق فَهُم لا یَفقَهُون َ پس ایشان فهم نمی کنند آن چیز را که در جهادست از انوار سعادت و آنرا که در تخلفست از آثار شقاوت لکِن ِ الرَّسُول ُ لیکن فرستاده خدای وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آورده اند مَعَه ُ با او یعنی در خدمت او جاهَدُوا جهاد کردند بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم بمالها و نفسهای خود وَ أُولئِک َ و آن گروه لَهُم ُ الخَیرات ُ مر ایشان راست نیکوئیهای هر دو یعنی غنیمت و نصرت در دنیا و بهشت و کرامت در عقبی وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند فیروزی یافتگان و بمقصود رسیدگان أَعَدَّ اللّه ُ لَهُم آماده ساخته است خدای برای ایشان جَنّات ٍ تَجرِی بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر مساکن اهالی آن جوئیها خالِدِین َ فِیها جاوید ماندگانند در آن

ذلِک َ آن ست الفَوزُ العَظِیم ُ رستگاری بزرگ و فیروزی تمام وَ جاءَ المُعَذِّرُون َ و آمدند در وقت توجه بغزوه تبوک عذرگویندگان مِن َ الأَعراب ِ از بادیه نشینان یعنی اسد و غطفان که عذر گفتند از قلت مال و کثرت عیال یا رهط عامر بن طفیل که اعتذار کردند بآنکه اگر ما بغزا می آئیم بنی طی اهالی و مواشی ما را غارت می کنند و اینکه عذرها گفتند لِیُؤذَن َ لَهُم تا دستوری دهد مر ایشانرا در تخلف وَ قَعَدَ الَّذِین َ و به نشستند آنانکه کَذَبُوا اللّه َ دروغ گفتند با خدای وَ رَسُولَه ُ و با رسول او و در ادعای ایمان مراد منافقان اعراب اند که نیامدند و اعتذار. نیز نکردند سَیُصِیب ُ الَّذِین َ کَفَرُوا زود باشد که برسد آنانرا که کافر شدند مِنهُم از اعراب عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی مولم بقتل در دنیا و حرق در آخرت.

صفحه : 427

لَیس َ عَلَی الضُّعَفاءِ نیست بر ناتوانان و عاجزان وَ لا عَلَی المَرضی و نه بر بیماران و معلولان وَ لا عَلَی الَّذِین َ لا یَجِدُون َ و نه بر آنانکه نمی یابند ما یُنفِقُون َ چیزیرا که نفقه کنند بر خود و اسباب راه سازند چون قوم جهینه بنو عذره و مزینه یعنی برین سه طائفه نیست حَرَج ٌ گناهی اگر بازایستند از غزوه إِذا نَصَحُوا چون نیک خواهی نمایند و فرمان برند لِلّه ِ وَ رَسُولِه ِ مر خدای و رسول او را و نصح اصلاح فعل ست با اخلاص نیت ما عَلَی المُحسِنِین َ نیست بر نیکوکاران که ناصح اند مِن سَبِیل ٍ هیچ عتابی و ملامتی وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده است آنان را که بعذر از غزوه بازماندند رَحِیم ٌ مهربان است که معذوران را رخصت قعود دهد وَ لا

عَلَی الَّذِین َ و هیچ معاتبتی نیست بر آنها که از درماندگی إِذا ما أَتَوک َ چون بیامدند بسوی تو و درخواست کردند. لِتَحمِلَهُم تا ایشانرا مرکبی دهی و با خود بحرب بری ء قُلت َ گفتی تو که درین وقت لا أَجِدُ نمی یابم ما أَحمِلُکُم عَلَیه ِ چیزیکه شما را سوار کنم بر آن تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم برگشتند از پیش تو و چشمهای ایشان تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ روان می شد از اشک یعنی اشک حسرت از دیدهای ایشان میریخت حَزَناً از روی اندوه أَلّا یَجِدُوا بجهت آنکه نمی یافتند ما یُنفِقُون َ آنچه نفقه کنند در ان سفر و اینکه قوم را بکائین گویند و ایشان هفت تن بودند که بدرگاه نبوت پناه ص آمده گفتند یا رسول اللّه ما را داعیه جهاد است و پیاده مانده ایم مرکبان عنایت فرمای تا بران سوار شده بغزوه آئیم حضرت رسالت پناه ص فرمود که آنچه می جوئید نمی یابم ایشان گریه کنان از پیش سید انس و جان بیرون آمدند و إبن عمر و عباس و عثمان رض ایشانرا زاد و توشه و مرکب داده همراه بردند پس حق تعالی میفرماید که بدین نوع مردم اگر تخلف کنند حرجی و عتابی نیست إِنَّمَا السَّبِیل ُ جز اینکه نیست که معاتبت و ملامت عَلَی الَّذِین َ بر آنان است که ایشان یَستَأذِنُونَک َ از تو دستوری می جویند در بازایستادن وَ هُم أَغنِیاءُ و حال آنکه ایشان توانگرانند و زاد و مرکب ایشان آماده است رَضُوا بِأَن یَکُونُوا راضی شدند بآنکه باشند مَع َ الخَوالِف ِ با زنان و کودکان وَ طَبَع َ اللّه ُ و مهر نهاده است خدای عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان فَهُم لا یَعلَمُون َ پس ایشان نمیدانند خاتمه عاقبت خود را و

عقوبتی که بدین نافرمانی مترتب است.

صفحه : 428

یَعتَذِرُون َ القای اعتذار خواهند کرد منافقان إِلَیکُم بسوی شما یعنی عذر خواهند خواست از تخلف إِذا رَجَعتُم چون بازگردید از تبوک إِلَیهِم بسوی ایشان و بمدینه بازآئید قُل بگو ای محمّد ص لا تَعتَذِرُوا عذر مخواهید بمعاذیر کاذبه برای آنکه ما لَن نُؤمِن َ لَکُم باور نخواهیم داشت و شما را تصدیق نخواهیم کرد برای آنکه قَد نَبَّأَنَا اللّه ُ به تحقیق خبر داده است ما را خدای مِن أَخبارِکُم از اخبار شما و احوال شما که چرا نیامدید و قصد شما چه بوده وَ سَیَرَی اللّه ُ و زود بیند خدای عَمَلَکُم کار شما را وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او نیز خواهد دید که از نفاق توبه میکنید یا بدان ثبات می ورزید ثُم َّ تُرَدُّون َ پس بازگردانیده خواهید شد در روز قیامت إِلی عالِم ِ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ بسوی دانای نهان و آشکارا که مطلع است بر ضمائر و ظواهر همه فَیُنَبِّئُکُم پس خبر خواهد داد شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که میکردید از کتمان نفاق و اظهار وفاق و آن اخبار بتوبیخ و عقاب خواهد بود سَیَحلِفُون َ بِاللّه ِ زود باشد که سوگند خورند بخدای لَکُم برای شما إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم چون بازگردید از سفر بسوی ایشان و از اعجاز قرآن یکی آن بود که خبر داد از سوگند بعضی منافقان چون جند بن قیس و امثال او که بعد از رجوع پیغمبر و اصحاب رض او به مسجد آمده قسم یاد کردند که ما بر خروج قادر نبودیم حق سبحانه و تعالی میفرماید که سوگند میخورند بدروغ لِتُعرِضُوا عَنهُم تا روی بگردانید از عتاب و سرزنش

ایشان فَأَعرِضُوا عَنهُم پس اعراض کنید از ایشان و بگذارید ایشان را إِنَّهُم رِجس ٌ بدرستیکه ایشان پلیداند و نکوهیده و توبیخ و ملامت که سبب میل توبه و انابت است در حق ایشان مفید نیفتد زیرا که خبث اینها پذیرنده تطهیر نیست وَ مَأواهُم جَهَنَّم ُ و جای ایشان دوزخست و عقاب و عتاب ایشان آن خواهد بود جَزاءً برای پاداش بِما کانُوا یَکسِبُون َ آنچه بودند که کسب میکردند از کفر و نفاق یَحلِفُون َ سوگند میخورند منافقان لَکُم برای شما لِتَرضَوا عَنهُم تا بدان خوشنود شوید از ایشان و ایشان از تعرض شما ایمن شوند إبن ابی بعد از رجوع آنحضرت ص سوگند یاد کرد که دیگر در هیچ سفر از رسول خدا تخلف نه کند و عبد اللّه بن ابی سرح نیز بحضور فاروق رض بدین نوع سوگند یاد کرد حق سبحانه میفرماید که سوگند ایشان برای طلب رضا شماست نه برای خوشنودی خدای فَإِن تَرضَوا پس اگر خوشنود شوید ای مومنان عَنهُم از منافقان دروغ گویان فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای لا یَرضی خوشنود نمی شود عَن ِ القَوم ِ الفاسِقِین َ از گروه فاسقان یعنی رضای شما با وجود خشم خدا ایشانرا سود ندارد و مراد از آیت نهی مومنانست که از ایشان راضی نشوند و به عذرهای باطل ایشان فریفته نه شوند.

صفحه : 429

الأَعراب ُ بادیه نشینان مراد بنو تمیم و بنو اسد و غطفان و اعراب حوالی مدینه اند نه تمام اهل بادیه بلکه اینکه جمع مخصوص أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً سخت تراند از روی کفر و نفاق یعنی نفاق و کفر ایشان را از اهل حضر بیشتر است بجهت آنکه متوحش اند و سخت دل و با اهل علم نشست و برخاست

نکرده اند وَ أَجدَرُ و سزاوارتراند أَلّا یَعلَمُوا بآنکه ندانند حُدُودَ ما أَنزَل َ اللّه ُ اندازهای چیزیکه خدای تعالی فرو فرستاده عَلی رَسُولِه ِ بر پیغمبر خود از فرائض و سنن شرع وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست باحوال ایشان حَکِیم ٌ حکم کننده است از روی حکمت بامهال ایشان وَ مِن َ الأَعراب ِ و از منافقان اهل بادیه مَن یَتَّخِذُ کسی هست که فرا گیرد برای شما یعنی شمار کند ما یُنفِق ُ آنچه نفقه می نماید و صدقه میدهد مَغرَماً تاوانی و زیانی یعنی صدقات خود را غبنی و غرامتی می شمارد چه بر آن امید ثواب ندارد بریا و تقیّه انفاق میکند وَ یَتَرَبَّص ُ و انتظار میبرد بِکُم ُ الدَّوائِرَ بشما گردشهای روزگار را یعنی آنکه دولت اسلام به نکبت مبدل شود و روزگار مسلمانان برگردد تا از نفاق خلاص یابند عَلَیهِم دائِرَهُ السَّوءِ بر ایشان باد گردش بدو روزگار ایشان منقلب شود وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدای شنواست مر آنرا که بزبان می آرند عَلِیم ٌ داناست بآنچه در دل پنهان میدارند وَ مِن َ الأَعراب ِ و از اهل بدو مَن یُؤمِن ُ کسان هستند که می گروند بِاللّه ِ بخدای وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز بازپسین مراد بنو مقرن اند از جهینه و گفته اند عبد اللّه ذی البحارین و رهط اویند که بخدای و قیامت میگروند وَ یَتَّخِذُ و فرامیگیرند ما یُنفِق ُ آنچه نفقه میکنند در جهاد یا در تصدق قُرُبات ٍ اسباب قربت عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای یعنی تقرب میجویند بصدقات خود مراد آنست که وسیله میسازند آن را بقرب الهی وَ صَلَوات ِ الرَّسُول ِ و بدعای پیغمبر که پیوسته متصدقان را بخیر و برکت دعا میکند و آمرزش می طلبد که اللهم صل علی آل ابی!!!

أَلا إِنَّها بدانید که نفقات ایشان یا صلوات رسول قُربَهٌ لَهُم سبب نزدیک است مر ایشان را ببارگاه عنایت ربانی سَیُدخِلُهُم ُ اللّه ُ زود باشد که درآرد خدای ایشانرا فِی رَحمَتِه ِ در بهشت خود که محل نزول رحمت است إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدای آمرزنده است مر متصدقان را رَحِیم ٌ مهربان ست بر متقربان.

صفحه : 430 وَ السّابِقُون َ الأَوَّلُون َ و پیشی گیرندگان پیشینیان یعنی آنها که سبقت دارند بر عامه مومنان مِن َ المُهاجِرِین َ از مهاجران یعنی آنانکه از مکه هجرت کرده بمدینه آمدند مراد اهل بدراند یا آنها که قبل از هجرت اسلام آورده اند یا آنها که بدو قبله نماز گذارده اند یا اهل بیعت رضوان وَ الأَنصارِ و از انصار یعنی از ساکنان مدینه که اهل مکه را یاری دادند مراد اهل بیعت عقبه اولی اند یعنی سبّاق سبعه و اهل عقبه ثانیه که هفتاد تن بودند یا آنها که بر دست مصعب بن عمیر ایمان آوردند قبل از بیعت عقبه ثانیه وَ الَّذِین َ اتَّبَعُوهُم و آنان که متابعت کردند سابقان را بِإِحسان ٍ بایمان و طاعت مراد سائر صحابه اند رض از مهاجر و انصار که پیروی سابقان کردند و گفته اند هر که متابعت ایشان کند تا قیامت از زمره متابعان ست رَضِی َ اللّه ُ عَنهُم خوشنود شد خدای از ایشان بقبول طاعت ایشان سابق و لاحق درین رضا داخل اند وَ رَضُوا عَنه ُ و خوشنود شدند ایشان از خدای بآنچه یافتند از نعم دینیه و دنیویه وَ أَعَدَّ لَهُم و آماده کرد خدای مر ایشانرا جَنّات ٍ تَجرِی بوستانها که میرود تَحتَهَا الأَنهارُ زیر درختان آن جویها خالِدِین َ فِیها أَبَداً جاوید باشند

در ان همیشه تاکید خلودست ذلِک َ الفَوزُ العَظِیم ُ اینست فیروزی بزرگ و رسیدن بتمام مراد وَ مِمَّن حَولَکُم و از آنانکه گرداگرد شهر شمااند مِن َ الأَعراب ِ از اهل بوادی مُنافِقُون َ منافقان اند چون اسلم و اشجع و غفار و قومی از جهینه و مزینه که کلمه شهادت میگویند و بنماز و روزه قیام مینمایند وَ مِن أَهل ِ المَدِینَهِ و از اهل شهر شما نیز مَرَدُوا قومی اند که خو کرده اند و اقامت نموده اند عَلَی النِّفاق ِ بر نفاق یا در منافقی ماهر شده اند بمرتبه که تو ای محمّد ص با وجود کمال فطنت و صدق فراست خود لا تَعلَمُهُم نمیدانی ایشانرا یعنی کفر را در سوید ای دل خود نهان دارند و آثار ایمان و احسان بظهور می آرند پس تو ایشانرا باعیان ایشان نمی شناسی نَحن ُ نَعلَمُهُم ما میدانیم ایشانرا که بر سرّ دل ایشان مطلعیم سَنُعَذِّبُهُم زود باشد که عذاب کنیم ایشانرا مَرَّتَین ِ دو نوبت یکی فضیحت در دنیا و دیگری بعذاب قبر یا باخذ زکوه از ایشان و تکلیف بجهاد ثُم َّ یُرَدُّون َ پس بازگردانیده شوند در قیامت إِلی عَذاب ٍ عَظِیم ٍ بعذابی بزرگ که آتش دوزخ ست و بحقیقت عذابی عظیم بعد ایشان است از درگاه عزّت و محجوبیت ایشان از نور لقاء و رویت و هیچ عذابی از نکبت حرمان و مشقت هجران بزرگ تر نیست مثنوی از فراق تلخ میگوئی سخن هر چه خواهی کن و لیکن آن مکن تلخ تر از زهر هجران هیچ نیست در فراقت غیر پیچاپیچ نیست صد هزاران مرگ از سوی تو نیست مانند فراق روی تو جور دوران هر آن رنجی که هست سهل تر از بعد حق و غفلت

است زان که اینها بگذرد وین نگذرد ای خوشا آن دل که جان آگه بود از فراق اینکه خاکها شوره شود وز فراق اینکه آبها تیره بود دوزخ از فرقت چنان سوزان شدست بید از فرقت چنان لرزان شدست گر بگویم از فراقت یک شرار تا قیامت یک بود آن از هزار آورده اند که از مخلصان اهل اسلام ده تن بی عذر تخلف ورزیده بودند چون از تهدیدات ربانی که در باره متخلفان نازل شده بود خبر یافتند هفت تن از ایشان یا سه تن خود را بر ستونهای مسجد بسته سوگند خوردند که نگذارند که کسی ایشانرا بگشاید تا وقتی که بحکم خدای گشاده شوند چون حضرت رسالت پناه ص از تبوک رجوع فرموده بمدینه نزول نمود بر عادت معهوده بر مسجد درآمد و اینان را دیده فرمود که چه کسانند صورت حال بموقف عرض رسانیدند سیّد عالم بر زبان گهربار گذرانید که من هم سوگند میخورم که ایشانرا نه کشایم تا وقتی که امروز رسد آیت آمد که. و هر آن جوری که هست صعب تر زان بعد صفحه : 431

وَ آخَرُون َ و قومی دیگر غیر منافقان که نزد پیغمبر ص اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم اعتراف کردند بگناهان خود و مقر شدند بدان خَلَطُوا بیامیختند عَمَلًا صالِحاً کردار نیک را یعنی غزوها که باتفاق حضرت رسالت پناه ص از ایشان در وجود آمده بود وَ آخَرَ سَیِّئاً و بعملی دیگر بد که از تبوک تخلف نمودند عَسَی اللّه ُ شاید که خدای أَن یَتُوب َ عَلَیهِم آنکه توبه ایشان درپذیرد إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدا آمرزنده است مر تائبان را رَحِیم ٌ مهربان ست به تفضل بر وی در تاویلات کاشی

مذکور است که اعتراف بذنب از جهت بقای نور استعداد است و عدم رسوخ ملکه خطیّات و بدان استدلال میتوان کرد بر آنکه معترف را دیده بصیرت گشاده شده و قباحت گناه مشهود وی گشته چه اگر ظلمت غفلت متراکم گردد و رذائل در طبیعت راسخ شود مجرم هیچ گناه را زشت نداند بلکه بسبب مناسبت آنرا نیک بیند و در عذاب خذلان باشد حکیم سنائی قدس سره فرموده مثنوی چون بدی گناه را دانی کشدت جانب پشیمانی ور ندانی گناه را که بد است آن نشان شقاوت ابد است القصه بعد از نزول آیت حضرت رسالت پناه ص فرمود تا ایشانرا بگشادند آن آزادشدگان بشکرانه نعمت الهی اموال خود را بحضرت رسالت پناهی آوردند و گفتند یا رسول اللّه ما بسبب اینکه مالها از دولت خدمت تو بازماندیم اینها را فراگیرد در راه خدای تصدق کن خواجه عالم فرمود که من باخذ اموال شما مأمور نیستم اینکه آیت نازل شد خُذ مِن أَموالِهِم فراگیر از مالهای ایشان صَدَقَهً زکوه فریضه تُطَهِّرُهُم تا پاک گردانی ایشان را از گناهان یا از حب مال که مودی بطغیان و عصیان است یا از نجاسات بخل وَ تُزَکِّیهِم و زیادت گردانی و نشو و نما دهی حسنات ایشانرا بِها بدان صدقه وَ صَل ِّ عَلَیهِم و دعاگوی بر ایشان و آمرزش طلب إِن َّ صَلاتَک َ بدرستیکه دعای تو سَکَن ٌ لَهُم آرامش بود دلهای ایشانرا وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدای شنوا است دعای ترا عَلِیم ٌ داناست باستحقاق ایشان مر آن را أَ لَم یَعلَمُوا آیا نمیدانند اینکه تائبان یا آنها که توبه نمیکنند معلوم ندارند

أَن َّ اللّه َ آنرا که خدای هُوَ یَقبَل ُ التَّوبَهَ اوست که قبول میکند توبه را عَن عِبادِه ِ از بندگان خود وَ یَأخُذُ الصَّدَقات ِ و فرا میگیرد یعنی قبول میکند صدقهای ایشان را وَ أَن َّ اللّه َ و نمیدانند آنرا نیز که خدای هُوَ التَّوّاب ُ اوست پذیرنده توبه الرَّحِیم ُ مهربان ست بر توبه کننده وَ قُل ِ اعمَلُوا و بگو عمل کنید ای تائبان یعنی بعد از قبول توبه استقامت ورزید بدان یا میگوید ای گروهی که توبه نمی کنید بکنید آنچه میخواهید امر تهدید است فَسَیَرَی اللّه ُ پس زود باشد که بیند خدای عَمَلَکُم کار شما را از خیر و شر وَ رَسُولُه ُ و فرستاده او وَ المُؤمِنُون َ و گرویدگان نیز بینند وَ سَتُرَدُّون َ و زود باشد که بازگردانیده شوید بمرگ إِلی عالِم ِ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ بسوی دانای نهان و آشکارا فَیُنَبِّئُکُم پس بیاگاهاند شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل میکردید و آگاهی بمجازات باشد بدان قبل ازین مذکور شد که متخلفان از اهل اسلام ده تن بودند و قصّه هفت تن گذشت و سه کس دیگر که کعب بن مالک و هلال بن امیه و مراره بن ربیع ایشان خود را نه بسته بودند اما پیش حضرت رسالت پناه ص آمده بگناه خود معترف شدند و حضرت حکم فرموده که کسی با ایشان مجالست و مکالمت نکند در شان ایشان نازل شد که.

صفحه : 432

وَ آخَرُون َ و دیگران از متخلفان مُرجَون َ تاخیر کرده شدگانند و بازداشتگان لِأَمرِ اللّه ِ برای فرمان خدای در باره ایشان إِمّا یُعَذِّبُهُم یا عذاب کند خدای ایشانرا اگر اصرار کنند بدان گناه وَ إِمّا یَتُوب ُ عَلَیهِم و یا

توبه دهد ایشانرا اگر ندامت ورزند از ان عمل تردید برای عبادست و گر نه عند اللّه نزدو نیست وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست بر جای ایشان حَکِیم ٌ حکم کننده است بارجای ایشان آورده اند که دوازده منافقان چون ثعلب بن حاطب و نبتل بن حارث و ودیعه بن ثابت و اضراب ایشان بسخن ابو عامر راهب در برابر مسجد قبا مسجدی بنا کردند و ابو عامر راهب از اشراف قبیله بنی خزرج بود و در علم تورات و انجیل مهارتی داشت و پیوسته نعت و صفت سیّد عالم بر اهل مدینه میخواند چون آنحضرت ص بمدینه هجرت کرد اهل آن خطّه شیفته جمال و کمال وی شده از صحبت ابو عامر برمیدند و کسی پروای او نه کرد بیت با وجود لب جان بخش تو ای آب حیات حیفم آید سخن از چشمه حیوان گفتن ابو عامر را عرق حسد در حرکت آمد و بنفی آنحضرت ص مشغول شد و بعد از غزوه بدر از مدینه گریخته بکفار مکه پیوست و در حرب احد حاضر شده اوّل کسیکه تیر بر لشکر اسلام انداخت وی بود و حضرت ص او را فاسق لقب نهاده در حرب حنین نیز حاضر شد و از آنجا فرار نموده نزد هرقل که ملک روم بود برفت و میخواست که از روم لشکری ساز کرده بجنگ مسلمانان آید نامه نوشت بمنافقان که شما در مقابله مسجد قبا در محله خویش برای من مسجدی بسازید که چون بمدینه آیم آنجا بافاده علوم اشتغال نمایم ایشان مسجدی ساختند و حضرت رسالت پناه ص چون عازم غزوه تبوک شده اینان بمسجد آمده گفتند یا

رسول اللّه ما برای ضعیفان و بیچارگان در وقت سرما و بارندگی مسجدی ساخته ایم و التماس میرود که در ان مسجد نماز گذاری غرض ایشان آن بود که بواسطه نماز آنحضرت ص مهم خود را استحکام دهند چنانچه در مثنوی معنوی هست مثنوی مسجد و اصحاب مسجد را نواز تو مهی ما شب دمی با ما بساز تا شود شب از جمالت همچو روز ای جمالت آفتاب دلفروز ای دریغا کان سخن از دل بدی تا مراد آن نفر حاصل شدی القصه حضرت رسالت پناه ص در جواب ایشان فرمود که حالا متوجه غزوه ایم تا باز آئیم و چون وقت بازگشتن بمنزل ذی ذی آوان که قریب مدینه است که سید اهل مسجد همان استدعا نمودند جبرئیل اینکه آیت فرود آورد وَ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مَسجِداً و آنانکه فراگرفتند و بنا نهادند مسجدی ضِراراً برای ضرر مومنان و ستیزه ایشان وَ کُفراً و برای تقویت کفری که اضمار آن میکنند وَ تَفرِیقاً و برای تفرقه افگندن بَین َ المُؤمِنِین َ میان مومنان که در مسجد قبا مجتمع می باشند وَ إِرصاداً و برای انتظار لِمَن حارَب َ اللّه َ مر آنکس را که حرب کرد با خدای تعالی وَ رَسُولَه ُ و با رسول او مِن قَبل ُ پیش از بنای اینکه مسجد مراد ابو عامر راهب است که در احد و حنین بجنگ حاضر شد وَ لَیَحلِفُن َّ و هر آئینه سوگند میخورند که چون کسی گوید چرا اینکه مسجد ساختید إِن أَرَدنا که ما نخواستیم از بنای اینکه مسجد إِلَّا الحُسنی مگر خواستنی نیکو که نمازست و ذکر و توسعت بر ضعفا وَ اللّه ُ یَشهَدُ و خدای گواهی میدهد إِنَّهُم لَکاذِبُون َ که ایشان

دروغ گویانند در سوگند خود.

صفحه : 433

لا تَقُم نایست برای نماز فِیه ِ در آن مسجد أَبَداً هرگز لَمَسجِدٌ هر آئینه مسجدیکه أُسِّس َ بنا نهاده شده است عَلَی التَّقوی بر پرهیزگاری مِن أَوَّل ِ یَوم ٍ از روز نخستین مراد مسجد پیغمبر ص است و اشهر و اظهر آنست که مسجد قباست در محله بنی عمرو بن عوف حضرت رسالت پناه اوّل که بحوالی مدینه رسید بمحله قبا فرود آمده چهارده روز آنجا اقامت فرمود و در ان ایّام اساس مسجد قبا افگند و آن اوّل مسجدیست در مدینه که حضرت رسالت پناه ص آنجا نماز گذارده و در تشویق الحرمین از إبن عمر رض نقل میکند که حضرت رسالت پناه هر روز شنبه سوار یا پیاده به مسجد قبا رفتی و در آنجا دو رکعت نماز گذاردی و در روایت آمده که دو رکعت نماز را در مسجد قبا اجر عمره است حق سبحانه میفرماید که مسجدیکه اساس او بر تقوی ست أَحَق ُّ سزاوارترست أَن تَقُوم َ فِیه ِ بآنکه قیام کنی درو از برای نماز فِیه ِ در آن مسجد مؤسّس بر تقوی رِجال ٌ مردانند از پاکیزه طینتی یُحِبُّون َ دوست میدارند أَن یَتَطَهَّرُوا آنکه پاکی ورزند از انجاس و اخباث یعنی پیوسته بر طهارت باشند و گفته اند بر جنابت خواب نه کنند منقول است که بعد از نزول اینکه آیت حضرت رسالت پناه ص از اهل مسجد قبا پرسید که آن کدام طهرست که حق سبحانه بدان بر شما ثنا گفت جواب دادند که آب از پی درمی آوریم احجار ثلثه را یعنی در استنجا و نزد جمعی مراد طهرست از معاصی و خصال مذمومه وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُطَّهِّرِین َ و خدای تعالی دوست

میدارد پاکی ورزندگان را أَ فَمَن أَسَّس َ آیا هر کس که اساس افگند بُنیانَه ُ بنای امور دین خود را عَلی تَقوی بر ترسکاری مِن َ اللّه ِ از خدای وَ رِضوان ٍ و طلب خوشنودی او خَیرٌ بهترست أَم مَن أَسَّس َ یا آنکس که اساس نهد بُنیانَه ُ بنای امور دین خود را عَلی شَفا جُرُف ٍ بر کناره رودی که زیرش بمرور سیل زده شده و ظاهرش بجای ایستاده باشد هارٍ شکافته شده و نزدیک بافتادن رسیده و اینکه چنین زمین سست ترین قواعد باشد و چون بر آن بنا کنند فَانهارَ پس آن زمین سست گردد و در افتد بِه ِ با بنا یا بانی آن فِی نارِ جَهَنَّم َ در آتش دوزخ و اینکه مثل ست از برای آنها که بنیاد دین خود بر امور باطله نهند و مآل مهم ایشان رجوع باشد بدوزخ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ و خدای راه نمی نماید گروه ستمکاران را بر آنچه مقصود ایشان ست لا یَزال ُ همیشه هست بُنیانُهُم ُ بنای ایشان الَّذِی بَنَوا آن بنائیکه بنیاد نهاده اند آنرا بر اغراض فاسده رِیبَهً سبب شک و نفاقی فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان زائد بر شک نفاقی که دارند و گفته اند که مراد تخریب بنای ایشانست که بعد از رجوع تبوک ایشان استدعا نمودند که آنحضرت بمسجد ایشان درآید و نماز گذارد آیت آمد که لا تَقُم فِیه ِ أَبَداً حضرت رسالت پناه ص فرمود تا مسجد را بکندند و سوختند و حکم شد که آن مسجد موضع مزبله اهل مدینه باشد بیت پس نبی فرمود کانرا برکنید مطرح خاشاک خاکستر کنید حق سبحانه میفرماید که همیشه باشد خرابی بنای ایشان واسطه تزاید شک و

نفاق ایشان یعنی پیوسته در غم و حسرت و نفاق و ریبت خواهند بود بسبب اینکه تخریب که چرا ما اینکه بنا کردیم که فائده نداشت و ازین حسرت دلهای ایشان پاره پاره شود چنانچه میفرماید إِلّا أَن تَقَطَّع َ قُلُوبُهُم مگر آنکه پاره پاره کرده شود دلهای ایشان بحیثیتی که قابلیت ادراک در ان نماند و گفته اند تقطیع قلوب ایشان بقتل وقوع یابد یا بمرگ یا در قبر یا در دوزخ و قول جمعی آنست که پیوسته بتوبه و استغفار و ندامت بر مثل آن امور وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای دانا است بتاسیس بنای ایشان که بچه نیت بوده حَکِیم ٌ حکم کننده است بخرابی آن بر وجه حکمت و در تفسیر وسیط از محمّد بن کعب قرطبی نقل میکند که چون در لیله العقبه هفتاد یا هفتاد و پنج تن از اهل مدینه با حضرت رسالت پناه ص بیعت میکردند عبد اللّه رواحه رض گفت یا رسول اللّه ص شرط کن برای خدا و برای خود آنچه میخواهی حضرت فرمود شرط میکنم برای خدا آنکه او را بپرستید و بدو شریک نیارید و برای خود آنکه مرا نگاهدارید از آنچه نفسها و دلهای خود را نگاه میدارید گفتند چون بدین امر قیام نمائیم جزای ما چیست فرمود جزای شما بهشت خواهد بود انصار گفتند ربح المبیع لا نقیل و لا نستقیل خرید و فروخت سودمند است ما درین بیع سود کردیم هرگز اقاله نخواهیم نمود حق سبحانه از ان بیع و شراء خبر میدهد که.

صفحه : 434

إِن َّ اللّه َ اشتَری بدرستیکه بخرید خدا مِن َ المُؤمِنِین َ

از گرویدگان أَنفُسَهُم نفسهای ایشانرا که مباشر جهاد شوند وَ أَموالَهُم و مالهای ایشانرا که در راه وی نفقه کنند بِأَن َّ لَهُم ُ الجَنَّهَ بآنکه ایشان را باشد جنّت اینکه تمثیل است برای اثبات مؤمنان به بهشت بر بذل اموال و انفس ایشان نه حقیقه اشتراء زیرا که بیع و شری جای وقوع پذیرد که تباین املاک بود و وجود هر که است و هر چه هست همه از آن حقست العبد و ماله لمولاه پس اینکه تحریض است بر غزوه و جهاد یعنی ای بنده؟ از تو بذل کردن نفس و مال و از من عطا دادن بهشت بی زوال نفس سرمایه شر و شور است و مال سبب طغیان و غرور اینکه دو ناقص معیوب را در راه ما فدا کن و بهشت باقی مرغوب را بستان نظم سنگ بینداز و گهر می ستان خاک زمین میده و زر می ستان در عوض فانی و خوار و حقیر نعمت پاکیزه باقی بگیر در کشاف و عین المعانی و جز آن منقول ست که اعرابی بر در مسجد حضرت رسالت پناه ص میگذشت آنحضرت ص اینکه آیت را میخواند لمعات انوار کلام الهی باطن او را عکس پذیر اشراقات فیوض ملکوتی ساخت پرسیدند هذا کلام من حضرت ص فرمود هذا کلام اللّه سؤال کرد که اینکه بیع و شری کی بوده است جواب دادند که روز میثاق که ذرات ذریات را خطاب مستطاب الست بربکم شنوانیدند اعرابی گفت و اللّه بیع مربح لا نقیل و لا نستقیل چون نفس معیوب و اموال فانی را میخرد و در عوض آن بهشت باقی میدهد هرگز آن بیع را برنیاندازیم بلکه نفس

و مال خود را دربازیم بیت آن بیع را که روز ازل با تو کرده ایم اصلا درین حدیث اقالت نمیرود عزیزی فرموده است که هر که بنده را بخرد و بعیب او دانا باشد او را رد نتواند کرد حق سبحانه ما را خریده و بعیوب ما دانا بوده امید آنست که از درگاه کرم رد نه کند بیت امید که از فضلت مردود نگردم من چون شد بهمه عیبی لطفی تو خریدارم و در نفخات الانس مذکور است از ابو ذر بوزجانی نقل میکند رباعی تو بعلم ازل مرا دیدی دیدی آنگه بعیب بخریدی تو بعلم آن و من بعیب همان رد مکن آنچه خود پسندیدی در حقیقت اینکه بیع و شرای و بیان آنکه خود را مشتری گفت و ما را بایع و نفس و مال را بذکر اختصاص داد و دل را درین مبایعه داخل نکردند مذکران و محققانرا عبارتی عجیب و اشارتی غریب هست و بعضی از ان در جواهر التفسیر سمت تحریر یافت بیت هر که خواهد کزین برد بوئی گو تماشای آن گلستان کن و بعد از اشتراء بیان ما لاجله الشری میکند و میگوید یُقاتِلُون َ کارزار میکنند اینکه مؤمنان که نفس ایشان خریده شده است فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای و طلب رضای او فَیَقتُلُون َ پس گاهی میکشند دشمنان را وَ یُقتَلُون َ و گاهی کشته میشوند بر دست ایشان وَعداً عَلَیه ِ وعده داده است خدای ایشان را بدین بیع و شرا وعده دادنی حَقًّا ثابت و باقی که خلاف در ان نیست فِی التَّوراهِ وَ الإِنجِیل ِ وَ القُرآن ِ درین کتابها دلیل است بر آنکه اهل توریت و انجیل

هم مأمور بوده اند وَ مَن أَوفی و کیست وفاکننده تر بِعَهدِه ِ بعهد خود مِن َ اللّه ِ از خدای که کریم است و کریم خلف وعده روا ندارد فَاستَبشِرُوا پس شادمان باشید بِبَیعِکُم ُ بخرید و فروخت خود الَّذِی بایَعتُم بِه ِ آنکه مبالغه کردید بآن وَ ذلِک َ و آن بیع هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ اوست رستگاری بزرگ و در مدارک از امام جعفر صادق رض نقل میکند که ای مومنان قیمت شما نیست مگر بهشت پس مفروشید خویش را مگر بدان یعنی خود را بمتاع غرور فانی دنیا مفروشید که قیمت شما نعیم جاودانی باقی ست در مثنوی معنوی آورده مثنوی خویش را نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش را بر دلق دوخت.

صفحه : 435

التّائِبُون َ اینکه مومنان بازگردندگانند از معاصی یا رجوع کنندگانند بحق سبحانه بتمامی العابِدُون َ پرستندگان حق اند باخلاص یا قائم بشرائط خدمت الحامِدُون َ ستایندگان حق بدانچه بدیشان رسد از سرّاء و ضرّاء یا شناسندگان نعم الهی در هر لحظه و طرفه السّائِحُون َ روزه داران یا سیرکنندگان بطلب علم یا بیرون آیندگان از بادیه نفس و روندگان بسرمنزل انس الرّاکِعُون َ رکوع کنندگان در نماز یا خشوع آرندگان بدرگاه بی نیاز السّاجِدُون َ سجده کنندگان در خلوات یا طالبان قرب رفیع الدرجات الآمِرُون َ بِالمَعرُوف ِ فرمایندگان بایمان و طاعت و سنّت حضرت رسالت پناه وَ النّاهُون َ عَن ِ المُنکَرِ و بازدارندگان از کفر و معصیت و ارتکاب بدعت و چون هفت عقد کامل است دخول و او مشعرست بر آنکه او ثمانیه است یا برای تضاد میان امر و نهی چون ثیبات

و ابکار ایا بجهت جمع میان امر معروف و نهی منکر که گویا شی ء واحداند و هر یکی با دیگری منضم باشد وَ الحافِظُون َ و نگاهدارندگان لِحُدُودِ اللّه ِ مر احکام خدای را سلمی گوید نگاهدارندگان اوامر او را بر جوارح و قلوب و اسرار و ارواح وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ و بشارت ده مؤمنان را که بدین صفات موصوف اند وضع مظهر بر موضع مضمر دلیل است بر آنکه ایمان داعی ایشانست بدین فضائل و حذف مبشّر اشارت ست به تعظیم و تکثیر آن آورده اند که حضرت رسالت پناه ص بعد از زیارت قبر مادر خود گریه کنان فرمود که دستوری طلبیدم در زیارت وی مرا اجازت دادند و چون در استغفار او اجازت خواستم مرا بازداشتند اینکه آیت آمد ما کان َ صحیح نباشد و روا نبود لِلنَّبِی ِّ مر پیغمبر ص را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانرا که گرویده اند أَن یَستَغفِرُوا آنکه طلب آمرزش کنند لِلمُشرِکِین َ برای شرک آرندگان و گفته اند پیغمبر ص بابو طالب در مرض الموت بعد از انکه از ایمان او نامید شده وعده فرمود که آمرزش خواهم از برای تو مادامیکه مرا نهی نمیکنند از ان و بعد از وفات وی برای وی استغفار میکرد و صحابه رض چون دانستند که آنحضرت بجهت ابو طالب آمرزش میطلبد گفتند ما چرا از برای آبای و اقربای خود استغفار نکنیم و حال آنکه ابراهیم خلیل اللّه صلوات اللّه علی بینا و علیه و سلامه برای پدر خود استغفار کرده و اینک پیغمبر ما برای عم خود استغفار میکند آیت آمد که روا نیست پیغمبر و مومنانرا که برای اهل شرک آمرزش طلبند وَ لَو کانُوا و اگرچه باشند آن

مشرکان أُولِی قُربی خداوندان قرابت مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ از پس آنکه روشن شد لَهُم مر ایشان را أَنَّهُم آنکه اصحاب شرک أَصحاب ُ الجَحِیم ِ ملازمان دوزخ اند وَ ما کان َ استِغفارُ إِبراهِیم َ و نبود آمرزش خواستن ابراهیم لِأَبِیه ِ از برای پدر خود إِلّا عَن مَوعِدَهٍ مگر از برای وفا کردن وعده که در وقت مناظره وَعَدَها إِیّاه ُ وعده کرده بود مر پدر را آنجا که گفت ساستغفر لک ربی و در ینابیع آورده که وعده داده بود پدر ابراهیم ع مر او را که من ایمان آورم پس استغفار آن بود که من طلب آمرزش و مغفرت کنم برای تو وقتی که بگروی فَلَمّا تَبَیَّن َ لَه ُ پس آنهنگام که روشن گشت مر ابراهیم را أَنَّه ُ عَدُوٌّ لِلّه ِ بدرستیکه پدر را و دشمن است مر خدای را یعنی بر کفر بمرد و توفیق ایمان نیافت یا او را بوحی معلوم شد که آزر ایمان نخواهد آورد تَبَرَّأَ مِنه ُ بیزاری کرد از او و قطع استغفار نمود إِن َّ إِبراهِیم َ لَأَوّاه ٌ بدرستیکه ابراهیم بسیار آه کننده بود کنایت است از رقت قلب و کثرت ترحم او حَلِیم ٌ بردبار بوده بحدیکه پدر میگفت لأرجمنک و او جواب میداد ساستغفر لک ربی پس در آیت تالیه تمهید غدر رسول و مؤمنان میکند که چون ایشان قبل المنع استغفار کردند بدان مواخذه نخواهد بود.

صفحه : 436

وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُضِل َّ قَوماً و نیست خدای که قومی را ضایع و تباه گرداند یا ایشانرا بگیرد چنانچه اهل ضلالت را بَعدَ إِذ هَداهُم پس از آنکه راه نمود ایشانرا با سلام حَتّی یُبَیِّن َ لَهُم تا وقتی که روشن گرداند بر

ایشان ما یَتَّقُون َ آنچه واجب است که از ان پرهیز کنند و گفته اند اینکه آیت در شان جمعی است که قبل از تحویل قبله درگذشتند یا پیش از تحریم خمر ساغر اجل نوشیدند میفرماید که بر ایشان از کارها که کرده اند گرفت نیست إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای بِکُل ِّ شَی ءٍ بهمه چیزها از احوال اوّل و آخر ایشان عَلِیم ٌ داناست إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لَه ُ مر اوراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پادشاهی آسمانها و زمینها پس هرچه خواهد کند بی مانعی و منازعی یُحیِی زنده گرداند مردگانرا وَ یُمِیت ُ و بمیراند زندگان را وَ ما لَکُم و نیست مر شما را ای مومنان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای مِن وَلِی ٍّ کارسازی وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری و مددگاری و می شاید که خطاب با کفار باشد میفرماید که خدای را پرستش کنید که شما را بغیر وی متولی امری نیست که حکم عقاب از شما دفع کند و جز او یاری نی که عذاب از شما بازدارد لَقَد تاب َ اللّه ُ بدرستیکه توبه پذیرفت خدای و بقبول توبه بازگشت عَلَی النَّبِی ِّ بر پیغمبر خود بجهت اذن او مر منافقان را در تخلف یا بیان تبرئه ذمه حضرت پیغمبر ص میکند از تعلق بذنوب کما قال لیغفر لک اللّه ما تقدم من ذنبک و ما تاخر تا آخر یا بعث است بر توبه یعنی هیچکس نیست که محتاج بتوبه و استغفار نباشد حتّی پیغمبر ص و اصحاب او چه هر کس را مقامی ست که مادون آن به نسبت وی منقص خواهد بود پس توجه بمادون گناهی هست که از ان هم توبه

لازم باشد و پیش بعضی و انی لأستغفر اللّه کل یوم سبعین مره اشارت باین ست و نزد محققان اینکه معنی مناسب مرتبه حضرت رسالت منقبت ع نیست چه توجه آنحضرت ص بغیر حق متصور نبوده پس سلمی رح میگوید ذکر توبه نبی برای آن است که مقدمه توبه امت باشد و توبه تابع به مقدمه تصحیح پذیرد و بر هر تقدیر درپذیرفت خدای توبه را از پیغامبر وَ المُهاجِرِین َ وَ الأَنصارِ و از مهاجران و از انصار رض یعنی جمعی از ایشان که کاره بودند مر غزوه تبوک را بطبع نه بعناد الَّذِین َ اتَّبَعُوه ُ آنانکه پیروی کردند مر پیغمبر ص را فِی ساعَهِ العُسرَهِ در زمان عسره و تنگی لشکر تبوک را جیش العسره میگفتند بجهت آنکه عسرت عظیم بود هم در مرکب که هر ده تن یک شتر داشتند و هم در توشه که هر دو کس روزی بیک خرما بسر میبردند و هم در آب که با وجود قلت مراکب شتر را میکشتند و بر طوبات اجواف و امعای آن دهن خویش را تر میساختند و هوا بغایت گرم میگذشت پس حق سبحانه صفت ایشان میکند که درین زمان تنگی متابعت پیغمبر ص میکردند مِن بَعدِ ما کادَ از پس آنکه نزدیک بود که از غایت عسرت یَزِیغ ُ میل کند و از جای برود قُلُوب ُ فَرِیق ٍ دلهای گروهی مِنهُم از ایشان یعنی کار بدان رسیده بود که جمعی از جهاد بازگردند یا از متابعت رسول ص دست بازدارند بواسطه شدّت و مشقت ثُم َّ تاب َ عَلَیهِم پس خدای درگذاشت از آنکه قلوب ایشان از ثبات بر ایمان میل کرده بودند إِنَّه ُ بِهِم

بدرستیکه خدای بر ایشان رَؤُف ٌ بسیار رافت است چون توبه کردند رَحِیم ٌ مهربان ست بتفضل بر ایشان.

صفحه : 437

وَ عَلَی الثَّلاثَهِ الَّذِین َ خُلِّفُوا و دیگر توبه داد و به بخشید بر آن سه تن که باز پس داشته شده بودند یعنی تخلف کرده بودند از غزوه و امر ایشان موقوف بحکم الهی بود قبل ازین ذکر یافت که مهم کعب و هلال و مراره در تاخیر افتاده حضرت رسالت پناه ص حکم فرمود که کسی با ایشان مکالمه و مخالطه نه نماید و بعد از چهل روز فرمود تا از زنان خود دور شدند و زن هلال بخدمت وی آمد که مردی پیر و ضعیف بوده نامرد گشت بخدمت وی بشرط عدم مباشرت و کار بر اینان به تنگ آمد حَتّی إِذا ضاقَت تا وقتی که تنگ شد عَلَیهِم ُ الأَرض ُ بر ایشان زمین بِما رَحُبَت با وجود گشادگی و وسعت و اینکه کنایت از شدّت حیات و نهایت پریشانی است وَ ضاقَت عَلَیهِم و تنگ شد بر ایشان أَنفُسُهُم دلهای ایشان از بسیاری غم و وحشت بحیثیتی که فرح و انس را در آن راه نبود وَ ظَنُّوا و دانستند أَن لا مَلجَأَ آنکه پناهی نیست مِن َ اللّه ِ از خشم خدای إِلّا إِلَیه ِ مگر هم بوی و آمرزش خواستن از کرم وی ثُم َّ تاب َ عَلَیهِم پس چون درماندند و به بیچارگی خود دانا شدند توفیق توبه داد خدای ایشانرا لِیَتُوبُوا تا توبه کردند و بحق بازگشتند و مقرر است که تا او به توبه توفیق ندهد و رقم قبول نکشد توبه هیچ تائب درست نبود رباعی گر لطف تو یاری نه نماید ز نخست هم توبه شکسته است

و هم پیمان سست چون توبه بامید پذیرفتن تست تا تو نه پذیری نشود توبه درست القصه بعد از پنجاه روز اینکه آیت فرود آمد و توبه ایشان پذیرفته گشت إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای هُوَ التَّوّاب ُ اوست قبول کننده توبه از تائبان الرَّحِیم ُ متفضل است برحمت بر ایشان یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ ای گروه مومنان بترسید از خدای و بمثل اینکه فعل که مخالفت امر باشد معاودت مکنید وَ کُونُوا مَع َ الصّادِقِین َ و باشید با راست گویان در اقوال خود چون کعب بن مالک و آن دو تن دیگر که راست گفتند و عذر باطل نیاوردند و سبب راستی که من صدق نجا دولت نجات یافتند نظم از کجی افتی بکم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی راستی خویش نهان کس نکرد بر سخن راست زیان کس نه کرد و گفته اند خطاب با اهل کتابین ست یعنی ای گرویدگان بموسی و عیسی بترسید از مخالفت محمّد ص و باشید با صادقان که اصحاب اخیار و امت بزرگوار اویند ما کان َ روا نیست و نشاید لِأَهل ِ المَدِینَهِ مر اهل مدینه را وَ مَن حَولَهُم و آنان را که گرداگرد ایشانند مِن َ الأَعراب ِ از بادیه نشینان أَن یَتَخَلَّفُوا آنکه تخلف کنند و بازپس روند عَن رَسُول ِ اللّه ِ از حکم رسول خدای علیه الصلوه و السلام مراد نهی است در صیغه نفی و تخصیص اهالی مدینه و حوالی آن بجهت قرب بوده و معرفت ایشان بخروج آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بطرف تبوک وَ لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم و نرسد ایشان را که رغبت کنند بنفسهای خود.

صفحه : 438

عَن نَفسِه ِ از نفس وی یعنی خویشتن داری کنند و خود را برطرف

دارند از کشیدن آن رنجها که او میکشد مرویست که ابو خیثمه انصاری رض در مدینه ماند بوده و بعد از چند روز که از عزیمت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام بگذشت روزی بخانه خود درآمد و آن روز بغایت گرم بود و او دو زن داشت زنان وی هر یکی در عریشی نشسته بودند و آنرا رفته و آب زده کوزهای آب سرد مهیا ساخته و طعامهای نیکو ترتیب نموده و ابو خثیمه بر در عریش بایستاد در زنان نگریست و آن ترتیب ملاحظه نمود و گفت که روا باشد که رسول خدای علیه الصلوه و السلام در بیابان بشدّت و حرارت و باد گرم درمانده بود و ابو خثیمه در سایه خنک آب سرد و طعام لذیذ خورد و با زنان خوبروی خوشبوی معاشرت کند بخدای سوگند خورد که در هیچ عریش درنیایم و ازین آب و طعام نخورم تا زمانی که بدان حضرت علیه الصلوه و السلام ملحق نشوم پس اندک زاد برداشت و روی براه آورد و در منزل تبوک بمعسکر همایون ملحق شد ذلِک َ آن وجوب متابعت و ترک مخالفت بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان چون با رسول باشند لا یُصِیبُهُم نرسد ایشانرا ظَمَأٌ تشنگی وَ لا نَصَب ٌ و نه رنجی وَ لا مَخمَصَهٌ و نه گرسنگی فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای وَ لا یَطَؤُن َ و نسپرند مَوطِئاً مکانی از امکنه کفار بسم اسپ یا کف شتر یا بپای خود سپردنی که آن یَغِیظُ الکُفّارَ بخشم آرد کافرانرا وَ لا یَنالُون َ و نیابند مِن عَدُوٍّ نَیلًا از دشمنی هیچ یافتنی از قتل و اسر

و نهب و کسر و هزیمت و جراحت إِلّا کُتِب َ لَهُم مگر نوشته شود برای ایشان بِه ِ بآن عَمَل ٌ صالِح ٌ کرداری شایسته یعنی بهر یک ازینها که بدیشان رسد مستحق ثواب شوند إبن عباس رض فرمود که بهر ترسی که از دشمن بدل ایشان درآید هفتاد حسنه در دیوان ایشان مینویسند إِن َّ اللّه َ لا یُضِیع ُ بدرستیکه خدای ضایع نمیگرداند و تباه نمیکند أَجرَ المُحسِنِین َ مزد نیکوکاران را یعنی مجاهدان را وَ لا یُنفِقُون َ و نفقه نه کنند نَفَقَهً صَغِیرَهً نفقه اندک و خرد چون علاقه تازیانه یا نعل اسپی یا صاع خرمائیکه بدهند چون ابو عقیل رض وَ لا کَبِیرَهً و نه نفقه بزرگ چنانچه ذی النورین و عبد الرحمن بن عوف رض وَ لا یَقطَعُون َ و قطع نه کنند در مسیر خود وادِیاً هیچ ممر آب و سیل را مراد زمین است یعنی هیچ زمین را قطع نه کنند إِلّا کُتِب َ لَهُم مگر که نوشته شود برای ایشان ثواب آن و آن نوشتن برای چیست لِیَجزِیَهُم ُ اللّه ُ تا جزا دهد خدای تعالی ایشانرا أَحسَن َ ما کانُوا نیکوترین آن را که در راه حق یَعمَلُون َ عمل میکردند و چون احسن را جزا دهند جزای حسن نیز بدان الحاق کنند بجهت توفیر اجر و تکثیر آن در ینابیع فرموده که اگر مثلا غازی را هزار طاعت باشد و یکی از همه نیکوتر بود حق سبحانه آنرا ثوابی عظیم دهد و نه صد و نود و نه دیگر را بطفیل آن قبول کند و هر یک را برابر آن ثواب ارزانی دارد تا کرم او به نسبت مجاهدان بر همه کس ظاهر گردد بیت مجاهدان شرف

اینچنین از ان دارند که در غزا کمر جهد بر میان دارند آورده اند که چون انواع تهدیدات در باب متخلفان نازل شد مؤمنان جازم شدند بر آنکه چون نفیر جهاد برآید بتمامی عازم حرب شوند اینکه آیت آمد.

صفحه : 439

وَ ما کان َ المُؤمِنُون َ و روا نیست و نشاید مؤمنان را لِیَنفِرُوا آنکه بیرون روند بغزا کَافَّهً همه ایشان چه امر معیشت مختل میماند فَلَو لا نَفَرَ پس چرا بیرون نروند یک کس یا دو تن یا بیشتر مِن کُل ِّ فِرقَهٍ مِنهُم از هر جمعی کثیر از ایشان مراد قبیله و اهل بلده اند طائِفَهٌ گروهی اندک که بجهاد روند و باقی توقف نمایند لِیَتَفَقَّهُوا تا طلب دانش کنند فِی الدِّین ِ در دین و فقه آموزند و از عبد الرزاق بن همام مرویست که مراد اصحاب حدیث اند وَ لِیُنذِرُوا و تا بیم کنند فقها قَومَهُم گروه خود را إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم چون بازگردند از غزوه بسوی ایشان لَعَلَّهُم یَحذَرُون َ تا باشند که ایشان حذر نمایند از آنچه بیم کرده میشدند از ان یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید قاتِلُوا الَّذِین َ کارزار کنید با آنانکه یَلُونَکُم نزدیک شمااند مِن َ الکُفّارِ از ناگرویدگان مثل یهود که در حوالی مدینه میباشند و گفته اند اهل روم مراد است که در ولایت شام بودند و شام قریب بمدینه است و بر هر تقدیر قتال کنید با دشمنان نزدیک وَ لیَجِدُوا و باید که بیابند کافران و فهم کنند فِیکُم غِلظَهً در شما درشتی به نسبت خود یعنی عنفی در مقال قبل از وقوع قتال یا شدتی و صبری بر مقاتله یا شجاعتی

در حین محاربه وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ و بدانید که خدای مَع َ المُتَّقِین َ با پرهیزگارانست بحفظ اعانت و نصرت در فتوحات مذکورست که حق سبحانه و تعالی مومنان را بقتال کفار اقرب میفرماید و هیچ دشمنی از نفس اماره کافر نعمت بدتر نیست و نزدیک ترین دشمنان بتو اوست که اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک پس اشتغال بقتال او که عبارت از جهاد اکبر است اولی و انسب مینماید و الیه الاشاره فی المثنوی المعنوی مثنوی ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند ازو خصمی بتر در اندرون قد رجعنا من جهاد الاصغریم اینکه زمان اندر جهاد اکبریم سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنرا دان که خود را بشکند وَ إِذا ما أُنزِلَت و چون فرستاده شود سوره پاره از قرآن فَمِنهُم مَن یَقُول ُ پس از منافقان کسی هست که گوید با منافقان دیگر از روی انکار و استهزا یا با ضعفای مؤمنان گویند أَیُّکُم زادَته ُ کیست از شما آنکه بیفزود او را هذِه ِ اینکه سوره إِیماناً گرویدنی یعنی آنکس کدام است که اینکه سوره ایمان او را زیادت کرد فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا پس اما آنانکه گرویده اند براستی فَزادَتهُم إِیماناً پس زیادت کرد اینکه سوره ایشانرا یقین و ثبات در دین یا چون زیادت شد علم ایشان بواسطه تدبّر درین سوره ایمان برین سوره منضم گشت با ایمان ایشان بسورهای دیگر وَ هُم یَستَبشِرُون َ و ایشان شادمان میشوند بنزول آنکه سبب زیادتی کمال و واسطه ارتفاع حال ایشان ست وَ أَمَّا الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ و اما آنانکه در دلهای ایشان بیماری شک و نفاق و حسد و حقد و

بغض با سلام است فَزادَتهُم پس زیاده میکند آن سوره ایشان را رِجساً إِلَی رِجسِهِم شکی مذموم بشک ایشان یعنی در سورهای دیگر شک داشتند پس شک ایشان درین سوره الربع انضمام یافت بدان شک تا بیفزود کفر ایشان بر کفر وَ ماتُوا و بمردند یعنی استحکام یافت اینکه صفت در ایشان تا وقتی که بمردند وَ هُم کافِرُون َ و ایشان کافران بودند.

صفحه : 440 أَ وَ لا یَرَون َ آیا نمی بینند اینکه منافقان أَنَّهُم یُفتَنُون َ آنکه ایشان مبتلا میشوند باصناف بلیّات از مرض و قحط و غیر آن یا نفاق و کذب ایشان ظاهر میشود بر مسلمانان فِی کُل ِّ عام ٍ در هر سالی مَرَّهً أَو مَرَّتَین ِ یک بار یا دو بار ثُم َّ لا یَتُوبُون َ پس توبه نمیکنند از نفاق وَ لا هُم یَذَّکَّرُون َ و نه پند میگیرند وَ إِذا ما أُنزِلَت و چون فرود آید سوره سوره از قرآن که در ان عیب ایشان مذکور بود نَظَرَ بَعضُهُم نظر کنند بعضی از ایشان إِلی بَعض ٍ بسوی برخی دیگر یعنی بچشم یکدیگر را اشارت کنند از روی انکار و سخریه بدان سوره یا از راه خشم و سخط باستماع عیوب خود یا بتغامز عیون ایمائی کنند بفرار از مجلس و با هم گویند هَل یَراکُم مِن أَحَدٍ آیا می بیند یکی از مسلمانان شما را اگر از مجلس بیرون روید پس اگر کسی بیند اقامت کنند و اگر نه بیند برخیزند ثُم َّ انصَرَفُوا پس بازگردند از مجلس پیغمبر علیه الصلوه و السلام صَرَف َ اللّه ُ بگردانید خدای قُلُوبَهُم دلهای ایشانرا از فهم قرآن یا از قبول ایمان و

اصح آنست که از همه نیکوئیهای اینکه کلام خبرست و احتمال دعا دارد یعنی رو بگرداند خدا دلهای ایشان را از خیرها بِأَنَّهُم بسبب آنکه ایشان قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ گروهی اند که فهم نمیکنند و در نمی یابند حق را لَقَد جاءَکُم هر آئینه بدرستی و راستی که آمد بشما ای آدمیان رَسُول ٌ فرستاده بحکم خدای تعالی مِن أَنفُسِکُم از شما یعنی از جنس شما در بشریت تا بواسطه جنسیت مخالطت نمائید و افاده و استفاده وجود گیرد یا آمد بشما ای اعراب رسولی از شما متکلم بلغت شما یا از قبیله شما إبن عباس فرموده که هیچ قبیله نبود در عرب الا که حضرت مصطفی رشته قرابت پیوسته بود بدان و در قرأت شاذّه من انفسکم بفتح فا خوانده یعنی فاضلترین و شریف ترین شما هم در نسب و هم در حسب عَزِیزٌ عَلَیه ِ دشوار و سخت بود برو ما عَنِتُّم آنچه در رنج افتید بدان و بعضی بر لفظ عزیز وقف کرده و آنرا صفت رسول دانند و معنی علیه ما عنتم برین فرود آرند که بروست آنچه بکنید از گناه یعنی اعتذار آن برویست روز قیامت بشفاعت تدارک آن خواهد نمود و درین معنی گفته اند بیت نماند بعصیان کسی در گرو که دارد چنین سید پیش رو اگر دفترت از گنه پاک نیست چو او عذرخواهت بود باک نیست حَرِیص ٌ عَلَیکُم صفت دیگرش آنست که حریص ست بر اسلام شما بِالمُؤمِنِین َ بگرویدگان رَؤُف ٌ رَحِیم ٌ مهربان ست و بخشاینده حق سبحانه هیچ پیغمبری را یکجا بدو اسم از اسمای خود اختصاص نداد مگر پیغمبر ص ما را خود فرمود که ان اللّه بالناس لرؤف

رحیم و در باره او گفت بالمؤمنین رءوف رحیم و یک وجه تفضیل آنحضرت ص بر انبیاء دیگر اینست فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند منافقان از یاری و هواداری و تخلف نمایند از فرمانبرداری فَقُل حَسبِی َ اللّه ُ پس تو بگو بسنده است مرا خدای که شر شما را کفایت کند و مرا بر شما غالب سازد لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی بحق نیست مگر وی عَلَیه ِ تَوَکَّلت ُ برو توکل کردم و کار خود با وی گذاشتم وَ هُوَ رَب ُّ العَرش ِ العَظِیم ِ و اوست خداوند عرش بزرگ مراد ملک عظیم است یا عرش که قبله دعا و مطاف ملائکه باشد اشارت بکمال قدرت و حفظ حق تعالی است یعنی آن خدائی که عرش را بدان همه عظمت که هشت هزار رکن دارد و بروایتی سیصد هزار قاعده و از قاعده تا قاعده سیصد هزار ساله راه و همه آن مملو از خافات و صاقات بقدرت کامله نگاهدار و قادر است که مرا نیز از شر منافقان در پناه آرد که حافظ بندگان و ناصر سر افکندگان اوست بیت ازو خواه یاری که یاری داده اوست بدو التجا کن کزینان به اوست کسی را که او آورد در پناه چه غم دارد از فتنه کینه خواه مطالعه لطائف و اشارات اینکه دو آیت حواله است باوراق جواهر التفسیر و اللّه نعم المولی و نعم النصیر.

صفحه : 441

سوره یونس

مکّیّه وّ هی مائه وّ تسع ایات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الر حروف مقطعه بقول إبن زید رح سوره اند و علم الهدی قدس سره فرموده که حق تعالی نام نهد سوره را بهر چه خواهد و

گفته اند الرا بمعنی انا اللّه الرحمن و در بحر الحقایق آورده که هر حرفی اشارتی ست از حق به حبیب وی میگوید سوگند میخورم بآلای من بر تو در ازل و بلطف من با تو در وجود و برافت من مر ترا در ابد جواب قسم چیست تِلک َ اینکه سوره آیات ُ الکِتاب ِ الحَکِیم ِ آیتهای قرآن مشتملبر حکمت است یا محکم که در وی تناقض و اختلاف نیست یا آنکه رقم نسخ بر وی کشیده نشود یا کسی بر تغییر وی قادر نبود إبن عباس رض فرمود که چون اساس نبوت محمدی تاکید یافت و حضرت عزّت جل شانه، او را برسالت اختصاص داد صنادید قریش اظهار انکار نموده گفتند عجب است که حق تعالی بعالمیان از آدمیان رسول فرستد و از جمله ایشان یتیم ابو طالب را اختیار کند حق سبحانه فرمود أَ کان َ لِلنّاس ِ آیا هست مر مردمانرا عَجَباً شگفتنی أَن أَوحَینا آنکه ما وحی کردیم إِلی رَجُل ٍ مِنهُم بسوی مردی از جنس ایشان و از قبیله ایشان و مضمون وحی ما چیست أَن أَنذِرِ النّاس َ آنکه بیم کن مردمانرا از عقوبات الهی تعمیم کرد انذار را چه هیچکس خالی از صفتی نباشد که او را از ان باید ترسید الا ما شاء اللّه و تخصیص کرد بشارت را باهل ایمان چه کفار را صفتی که سبب بشارت باشد نیست پس فرمود وَ بَشِّرِ الَّذِین َ آمَنُوا و مژده ده آنانرا که گرویده اند أَن َّ لَهُم بآنکه ایشانرا است قَدَم َ صِدق ٍ پیش رو نیک عِندَ رَبِّهِم نزد خداوند ایشان یعنی ایمان و طاعت و گفته اند مراد از قدم صدق سابقه ازلی ست

که حق سبحانه و تعالی وعده راست داده در نجات مؤمنان دمیاطی گوید که مقام صدق آنست که درو زوال و ملال نیست یا ایمان صادق یا رضوان اللّه یا دعای ملائکه در باره ایشان یا عملهای خیر که از پیش فرستند یا سلف صدق که برکت ایشان بخلف میرسد یا ولد صالح که پیش از ایشان در گذشته یا تقدیم حق سبحانه اینکه امت را بطاعت چنانچه فحوای نحن الآخرون السابقون از ان خبر میدهد یا شفیع صدق که حضرت رسالت پناه است در عین المعانی فرموده که حضرت پیغمبر ص را از قدم صدق پرسیدند فرمود که هی شفاعتی توسلون بی الی ربکم و مقررست که گناهکاران تباه روزگار را هیچ وسیلتی برای آمرزش برابر شفاعت آنحضرت نیست شعر گفتی کنم شفاعت عاصی عذرخواه دل بر امید آن کرم افتاد در گناه قال َ الکافِرُون َ گفتند ناگرویدگان بعد از آمدن پیغمبر بر ایشان و نمودن خوارق عادات إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه مرد لَساحِرٌ مُبِین ٌ جادوی است آشکارا إِن َّ رَبَّکُم ُ اللّه ُ بدرستیکه پروردگار شما اللّه است الَّذِی آن خداوندی که بقدرت بی عجز و حکمت بی قصور خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمینها که بزرگترین اجسام اینکه عالم اند فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در مقدار شش روز از ایام دنیا ثُم َّ استَوی پس مستولی شده.

صفحه : 442

عَلَی العَرش ِ بر عرش که اعظم مخلوقات است یُدَبِّرُ الأَمرَ میسازد امر کائنات را بر مقتضای حکمت یا تقدیر میکند بودنیها بر وجهی که میخواهد ما مِن شَفِیع ٍ نیست هیچ شفاعت

کننده روز قیامت إِلّا مِن بَعدِ إِذنِه ِ مگر پس از دستوری دادن خدا مر او را در شفاعت اینکه کلام رد شفاعت الهه است و اثبات شفاعت مأذون ذلِکُم ُ اللّه ُ آن خداوندی که موصوف ست بصفات خلق و تدبیر و استیلا رَبَّکُم ُ پروردگار شماست نه غیر او چه غیر او را درین صفتها شرکت نیست فَاعبُدُوه ُ پس او را به یگانگی پرستید أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا پند نمیگیرید یا تفکّر نمیکنید که مستحق عبادت اوست نه معبودان شما إِلَیه ِ بسوی اوست مَرجِعُکُم جَمِیعاً بازگشت شما همه بموت و نشور نه بغیر او پس آماده باشید جواب و سؤال او را وَعدَ اللّه ِ وعده داد شما را خدای وعده دادنی حَقًّا راست و درست إِنَّه ُ یَبدَؤُا الخَلق َ بدرستیکه خدای تعالی که اوّل بیافرید خلق را ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس بعد از مردن زنده گرداند ویرا و مقصود از ابدا و اعاده ثواب و عقاب است چنانچه فرموده است لِیَجزِی َ الَّذِین َ آمَنُوا تا جزا دهد آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای پسندیده کرده اند بِالقِسطِ بعدل خود یا مکافات کند ایشانرا بعدل ایشان یعنی برعایت عدل که در امور فرموده باشند یا ایمان ایشان چه ایمان عدل قوی ست و در برابر آن شرک ظلم عظیم و اینکه وجه برای مقابله اوجه است چه ارداف میکند اینکه کلام را بقوله وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه کافر شدند لَهُم شَراب ٌ مِن حَمِیم ٍ مر ایشانراست آشامیدنی از آب گرم دوزخ که چون بخورند احشا و امعای ایشان پاره پاره گردد وَ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و دیگر ایشانرا بود عذابی دردناک که تخفیف نیابد بِما کانُوا بسبب

آنکه بودند بخدای و رسول یَکفُرُون َ کافر می شدند هُوَ الَّذِی اوست آن خداوند که بقدرت کامله جَعَل َ الشَّمس َ گردانید آفتاب را ضِیاءً خداوند روشنی وَ القَمَرَ نُوراً و ماه را خداوند نور علما بر آنند که اگر روشنی بالذات باشد ضیاست و اگر بالعرض باشد نورست، و در انوار آمده است حق سبحانه درین آیت تنبیه فرموده بآنکه آفتاب بذات خود نیرست و قمر نیّر بعرض میشود و آن بمقدار مقابله اوست با شمس چنانچه در علم هیئت مبین شده وَ قَدَّرَه ُ و تقدیر کرد هر یک را از شمس و قمر مَنازِل َ منزلها بقدر میسر ایشان و اشهر آنست که تقدیر کرد برای قمر منزلها بست و هشتگانه که معین و مشهورست و قمر قریب به شبانه روزی قطع منزلی میکند لِتَعلَمُوا تا بدانید شما عَدَدَ السِّنِین َ شمار سالها و چون سال مشتملبر ماهها باشند ذکر ماه نکرد وَ الحِساب َ و تا بدانید شمار اوقات از ماهها و روزها در معاملات و مهمات خود ما خَلَق َ اللّه ُ ذلِک َ نیافرید خدای آنچه مذکور شد إِلّا بِالحَق ِّ مگر براستی نه ببازی و گویند با معنی لام است یعنی برای بیان حق یُفَصِّل ُ الآیات ِ روشن میکنیم و حفص یفصل میخواند یعنی خدای بیان میکند دلایل قدرت خود را لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که میدانند یعنی در آن اندیشه میکنند و از ان نفع میگیرند.

صفحه : 443

إِن َّ فِی اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ بدرستیکه در آمد و شد شب و روز پس از یکدیگر یا در مخالفت ایشان بنور و ظلمت وَ ما خَلَق َ اللّه ُ و در آنچه آفریده است خدای فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در

آسمانها و زمین ها از انواع بودنی ها لَآیات ٍ هرآئینه نشانیهاست بر وجود صانع و وحدت او و کمال علم و نفاذ قدرت او لِقَوم ٍ یَتَّقُون َ مر گروهی را که بترسند از عواقب احوال و خواتم امور یعنی از حال مآل و معاد براندیشند و از رسوائی حشر ترسان گردند چه آن اندیشه و خوف باعث بود مر ایشانرا بر تفکّر و تدبّر إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه لا یَرجُون َ امید ندارند لِقاءَنا دیدار ما را یعنی منکراند آخرت را که محل لقاست وَ رَضُوا و خوشنود شدند بِالحَیاهِ الدُّنیا بزندگانی دنیا و پسندیدند آن را وَ اطمَأَنُّوا بِها و آرام گرفتند بدان یعنی همت خود را بلذت محسوسه و زخارف فانیه مقصور گردانیدند و از نعیم جنانی و لذتهای جاودانی غافل شدند یا آنکه در دنیا ساکن گشتند بر وجهی که گویا هرگز ایشانرا ازینجا رحلت نخواهد بود و ندانستند که لحظه بلحظه دست اجل طبل رحیل فرو خواهد کوفت رباعی آن کیست که دل نهاد و فارغ به نشست پنداشت که مهلتی و تاخیری هست گو خیمه مزن که میخ میباید کند گو رخت منه که بار میباید بست وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان عَن آیاتِنا از آیات کتاب ما یا از دلائل صنع ما غافِلُون َ ناآگاهان و بیخبرانند أُولئِک َ آنگروه که یاد کرده شد مَأواهُم ُ النّارُ جای بودن ایشان دوزخست بِما کانُوا یَکسِبُون َ بآنچه بودند که کسب میکردند از معاصی یعنی کفر و شرک و نفاق إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه ایمان آوردند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بکردند کارهای شایسته یَهدِیهِم رَبُّهُم راه نمایند ایشان را پروردگار ایشان در آخرت

بِإِیمانِهِم بنور ایمان ایشان براه بهشت یا بسبب ایمان ایشانرا راه نماید بسلوک سبیلی که مؤدی بادراک حقایق باشد تَجرِی میرود مِن تَحتِهِم ُ الأَنهارُ از زیر مساکن ایشان جویهای آب فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ در بوستانهای بانعمت دَعواهُم خواندن بهشتیان مر خدای را فِیها در بهشت وقتی که آنچه آرزوی ایشان باشد طلبند آنست که گویند سُبحانَک َ اللّهُم َّ بپاکی یاد میکنیم ترا بار خدایا و اینکه ذکر بجهت تلذذ بود نه برای عبادت و چون اینکه کلمه گویند آنچه مشتهای ایشان بود نزد ایشان حاضر گردد وَ تَحِیَّتُهُم و درود ایشان بر یکدیگر فِیها در بهشت یا درود حق یا تحیت ملائکه بر ایشان سَلام ٌ سلام بود وَ آخِرُ دَعواهُم و آخر دعای ایشان أَن ِ الحَمدُ لِلّه ِ آن باشد که گویند حمد مر خدائرا رَب ِّ العالَمِین َ که پروردگار عالمیان ست و گفته اند چون مومنان به بهشت درآیند انوار عظمت و کبریائی حضرت عزّت مشاهده کنند زبان بنعت انوار جلال و تسبیح ملک متعال بکشانید و ملائکه یا حق سبحانه بر ایشان سلام کرده بانواع کرامات و علو مقامات مبشر گرداند و وظائف حمد و ثنای الهی بجای آورده ختم کلام بصفات اکرام فرمایند و هرآئینه لذت تسبیح و تحمید ایشانرا از جمیع لذتهای بهشت خوشتر آید قطعه ذوق نامش عاشق مشتاق از بهشت جاودانی خوشتر است گرچه در فردوس نعمتها بسی ست وصل او از هر چه دانی خوشترست در عین المعانی آورده که یکی از پروگیان حرم محترم سیّد ص عالم بند اسیری را سبک گردانید و آن اسیر بگریخت حضرت رسالت پناه ص خبر یافته بر تخفیف کننده نفرین فرمود

حق سبحانه آیت فرستاد که.

صفحه : 444

وَ لَو یُعَجِّل ُ اللّه ُ و اگر تعجیل کند خدای لِلنّاس ِ الشَّرَّ برای مردمان باجابت دعای بد استِعجالَهُم بِالخَیرِ چنانچه شتافتن ایشان ست بسرعت اجابت دعای خیر لَقُضِی َ إِلَیهِم هرآئینه رانده شود بسوی ایشان أَجَلُهُم اجل ایشان و هلاک شوند یعنی اگر ما دعاهای بد ایشان را بزودی اجابت کنیم چنانچه دعاهای خیر ایشانرا مستجاب میگردانیم ایشان زود هلاک شوند حضرت رسالت پناه ص فرمود که خدایا فرا میگیرم نزدیک تو عهدی که مرا در ان خلافی نخواهی فرمود بدرستیکه من بشرم پس هر مومنی که او را برنجانم یا دشنام دهم یا لعنت کنم یا بزنم آنرا در باره او دعای خیر گردان و سبب پاکی او ساز از گناهان و وسیله قربی که روز قیامت بدان تقرب کند بحضرت تو بعضی مفسران برانند که کفّار بنزول عذاب استعجال می نمودند اینکه آیت آمد که ما در عذابی که ایشان میطلبند تعجیل نمی کنیم فَنَذَرُ الَّذِین َ پس میگذاریم آنانرا که لا یَرجُون َ امید نمیدارند لِقاءَنا دیدار ما را یعنی بحشر نمیگروند و رجا بمعنی خوف نیز می آید پس یا نمی ترسند از مادر روز بعث و نشور فِی طُغیانِهِم در بیراهی ایشان یعنی بطریق استدراج مهلت میدهیم ایشانرا تا در ضلالت یَعمَهُون َ سرگردان میروند وَ إِذا مَس َّ الإِنسان َ الضُّرُّ و چون برسد بآدمی سختی و رنجی مراد مطلق کافرست یا ولید مغیره یا عتبه بن ربیعه و بر هر تقدیر چون ضرری بوی رسد دَعانا بخواند ما را باخلاص لِجَنبِه ِ وقتی که تکیه کرده باشد بر پهلوی خود یعنی صاحب

فراش بود از ان رنج أَو قاعِداً یا نشسته أَو قائِماً یا ایستاده و فائده تردید تعمیم دعا باشد در جمله احوال یا برای اصناف آلام و مضار فَلَمّا کَشَفنا پس چون برداریم و ببریم عَنه ُ ازو ضُرَّه ُ رنج و مضرت او را بجهت اخلاص او در دعا مَرَّ برود بر همان راهی که بوده از کفر یا بگذرد از موقف دعا و دیگر بدان رجوع نکند کَأَن لَم یَدعُنا گویا که او نخوانده است ما را إِلی ضُرٍّ مَسَّه ُ بدفع کردن رنجی که بدو رسیده بود کَذلِک َ زُیِّن َ همچنین آراسته شده است لِلمُسرِفِین َ مر اسراف کنندگانرا که از حد تجاوز نموده اند ما کانُوا آنچه هستند که از استغراق در ملاهی و اعراض از قبول اوامر و نواهی یَعمَلُون َ عمل میکنند وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُون َ بدرستیکه ما هلاک کردیم اهل قرن ها را مِن قَبلِکُم پیش از شما ای اهل مکه لَمّا ظَلَمُوا آنهنگام که ستم کردند بتکذیب پیغمبران وَ جاءَتهُم و حال آنکه آمده بودند بدیشان رُسُلُهُم رسولان ایشان بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن یا معجزهای ظاهر وَ ما کانُوا لِیُؤمِنُوا و نبودند ایشان که ایمان آرند اگر هلاک نه شدندی و زنده ماندندی بجهت فساد استعداد و دریافتن خذلان الهی مر ایشانرا کَذلِک َ همچنین که ایشانرا جزا دادیم با هلاک ایشان بجهت تکذیب رسل نَجزِی القَوم َ المُجرِمِین َ جزا خواهیم داد گروه مشرکانرا از اهل مکه که تکذیب پیغمبر ما میکنند.

صفحه : 445

ثُم َّ جَعَلناکُم پس ما گردانیدیم شما را ای گروهی که محمّد بشما مبعوث ست خَلائِف َ فِی الأَرض ِ خلیفهای گذشتگان در زمین مِن بَعدِهِم پس از قرونی که

هلاک شدند لِنَنظُرَ تا به بینیم در صورت شهادت بعد از انکه دانسته ایم در غیب که شما کَیف َ تَعمَلُون َ چگونه عمل خواهید کرد از خیر و شر تا بشما بمقتضای اعمال شما معامله کنیم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر قطعه جزاء آئینه فعلست گوئی که در وی هر چه کردی مینماید اگر کردی نکوئی نیک بینی و گر بد کرده بد پیشت آید در خبر است که بعضی از کفار قریش با حضرت رسالت پناه ص گفتند آیتی بیار که سادات عرب را از عبادت لات و عزی باز ندارد و ذم بتان در ان نبود حق سبحانه فرمود وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم و چون خوانده شود بر مشرکان مکه آیاتُنا آیتهای ما یعنی قرآن بَیِّنات ٍ در حالتی که واضح است قال َ الَّذِین َ گویند آنانکه لا یَرجُون َ لِقاءَنَا امید ندارند رسیدن بما یا نمی ترسند از وعید ما یعنی مشرکان بعد از شنیدن قرآن گویند مر پیغمبر ص را ائت ِ بِقُرآن ٍ بیار قرآنی غَیرِ هذا بجز اینکه که بر ما میخوانی یعنی کتابیکه درو ذکر بعث و حشر و ثواب و عقاب و سب ّ الهه ما نباشد أَو بَدِّله ُ یا تبدیلی ده قرآن را یعنی بجای آیت عذاب آیت رحمت وضع کن و غرض ایشان آن بود که آنحضرت متابعت هوای ایشان کند و ایشان او را الزام کنند حق سبحانه و تعالی فرمود که قُل بگو با ایشان ما یَکُون ُ لِی نمی سزد و روا نیست مرا أَن أُبَدِّلَه ُ آنکه تبدیل کنم قرآن را مِن تِلقاءِ نَفسِی از قبل نفس خود یعنی بخود نمیتوانم که قرآن را تغیر کنم بی وحی و در

آن بزیادت و کم تصرف نمایم إِن أَتَّبِع ُ متابعت نمیکنم و از پی نمیروم إِلّا ما یُوحی مگر آن چیزی را که وحی کرده شود إِلَی َّ بسوی من از حق تعالی بی زیادت و نقصان إِنِّی أَخاف ُ بدرستیکه من میترسم إِن عَصَیت ُ رَبِّی اگر عاصی شوم در پروردگار خود به تبدیل قرآن عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روزی بزرگ را که قیامت است قُل لَو شاءَ اللّه ُ بگو اگر خواستی خدا ما تَلَوتُه ُ نخواندمی آنچه بر من نازل شده است عَلَیکُم بر شما وَ لا أَدراکُم بِه ِ و نه شما را دانا کردی خدای بقرآن پس اثر فضل و رحمت اوست که مرا امر کرد بخواندن و شما را دانا ساخت بفهم آن فَقَد لَبِثت ُ پس بدرستیکه من درنگ کردم فِیکُم در میان شما عُمُراً عمری دراز که مقدار چهل سال بود مِن قَبلِه ِ پیش از نزول قرآن یعنی در آن مدّت که مبعوث نبودم نه من قرآن میخواندم و نه شما بدان دانا بودید أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا پس چرا درمی یابید و تعقل نمیکنید که کسی که چهل سال در میان شما بوده و ممارست علمی نه نموده و با عالمی مصاحبت نه فرموده اینکه زمان کلامی بر شما میخواند که فصحای عرب از جمال بلاغت آن حیرانند و بلغاء دیوان ادب از کمال فصاحت آن انگشت تحیر در دندان گیرند و هرآئینه بتامل درین صورت استدلال میتوان نمود بر آنکه ایقاع کلامی چنین از مردی چنان خارق عادت ست پس قرآن معجزه رسالت وسیله سعادت ست مثنوی امّی دانا که بعلم فزون راند رقم بر ورق کاف و نون بی قلم و کاغذ و آب سیاه معجزه

آورد ز وحی اله بی خط و قرطاس ز علم ازل مشکل لوح و قلمش گشت حل مضمون آیت سابق این ست که من افترا نمیکنم بر خدای در تغیر و تبدیل قرآن و شما افترا میکنید که قرآن را کلام من میدانید.

صفحه : 446

فَمَن أَظلَم ُ پس کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از کسیکه افترا کند و بربندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدا دروغی أَو کَذَّب َ بِآیاتِه ِ یا تکذیب کند آیتهای او را و بدان کافر شود إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ المُجرِمُون َ بدرستیکه نجات نیابند جرم کاران یعنی کافران وَ یَعبُدُون َ و میپرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بدون خدا ما لا یَضُرُّهُم چیزیرا که ضرر نرساند بدیشان اگر ترک عبادت او کنند وَ لا یَنفَعُهُم و سود نرساند بدیشان اگر همه اوقات به پرستش ایشان صرف نمایند زیرا که معبود ایشان جماد است و جماد بر ایصال نفع و ضرر قادر نباشد و حال آنکه معبود باید که قدرت او بایقاع ثواب و عقاب متعلق بود تا بندگان بامید جلب نفع و دفع ضرر او را پرستند وَ یَقُولُون َ و میگویند عبده اصنام هؤُلاءِ اینکه بتان شُفَعاؤُنا شفیعان مااند عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای یعنی در امور دنیا ما را شفاعت میکنند و از خدای تعالی درخواست مینمایند تا مهمات ما کفایت کنند یا اگر فرضا بعث و حشر باشد چنانچه معتقد مومنان ست ما را از خدای تعالی درخواست کنند و از عذاب برهانند قُل بگو أَ تُنَبِّئُون َ اللّه َ آیا خبر میکنید خدای را استفهام توبیخ است بِما لا یَعلَم ُ بآنچیزیکه نمیداند فِی السَّماوات ِ در آسمانها وَ لا فِی الأَرض ِ و نه در زمین انتفای علم

بجهت انتفای معلوم است یعنی شما میگوئید که خدا را شریک هست و اثبات شفاعت بتان میکنید و خداوند که عالم است بجمیع معلومات اینکه را نمی داند پس معلوم شد که شریک نیست و شفاعت نخواهد بود و گویند که کلمه یعلم صله است معنی آنکه خبر میکنید خدا را بچیزیکه در آسمان و زمین نیست یعنی شریک باری سُبحانَه ُ پاکست خدای وَ تَعالی و برتر است عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه ایشان شریک او میدارند وَ ما کان َ النّاس ُ و نبودند آدمیان إِلّا أُمَّهً واحِدَهً مگر امتی یگانه یعنی متفق بودند بر دین اسلام در زمان آدم ع یا بعد از واقعه طوفان که جز نوح ع و اصحاب سفینه کسی نبود یا متفق بودند بر کفر در زمان بعثت ابراهیم خلیل اللّه ع فَاختَلَفُوا پس اختلاف کردند بسبب بعثت رسل یعنی بعضی ایمان آوردند و بعضی بر کفر اصرار ورزیدند یا عرب بر دین اسمعیل ع متحد بودند پس مختلف شدند بسبب عمرو بن لحی ّ که احکام جاهلیّت اختراع کرد وَ لَو لا کَلِمَهٌ و اگر نه کلمه است سَبَقَت مِن رَبِّک َ که پیشی گرفته است از آفریدگار تو یعنی حکم ازلی واقع شده بتاخیر عذابی که فاضل و فارق باشد میان محققان مختلفان و اگر نه لَقُضِی َ بَینَهُم هرآئینه حکم کرده شدی میان ایشان فِیما فِیه ِ در آن چیزیکه ایشان در آن یَختَلِفُون َ اختلاف میکنند یعنی عذاب بیامدی و مبطل هلاک شدی و محق بماندی.

صفحه : 447

وَ یَقُولُون َ و میگویند مقترحان آیات یعنی مشرکان مکه لَو لا أُنزِل َ چرا فرو فرستاده نشد عَلَیه ِ بر محمّد ص

آیَهٌ معجزه مِن رَبِّه ِ از پروردگار او از معجزاتی که ما می طلبیم که آن تفجیر انهارست و اسقاط سما و بواقی آیات که در سوره بنی اسرائیل مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی فَقُل پس بگو در جواب ایشان که نزول آیتها از عالم غیب ست و بی شبه إِنَّمَا الغَیب ُ لِلّه ِ جز اینکه نیست که علم غیب مر خدای راست شاید که در ضمن انزال آیات مقترحه شما مفسده باشد که بازدارد آیتها را از نزول فَانتَظِرُوا پس شما انتظار برید نزول مقترحات را إِنِّی مَعَکُم بدرستیکه من نیز با شما مِن َ المُنتَظِرِین َ از منتظرانم تا به بینم که عذابی بشما می آید یا آیتهائیکه مطلوب شمایانست واقع میشود وَ إِذا أَذَقنَا النّاس َ و چون بچشانیم مردمان را یعنی اهل مکه را رَحمَهً صحتی مِن بَعدِ ضَرّاءَ از پس بیماری مَسَّتهُم که رسیده باشد بدیشان یا فراخی بعد از تنگی و قحط إِذا لَهُم چون در نگری مر ایشانراست مَکرٌ فِی آیاتِنا مکری در آیتهای ما یعنی طعن کنند در آن و در باره پیغمبر ع کید نمایند آورده اند که اهل مکه هفت سال به بلای قحط و غلا مبتلا بودند چون رحمت ربانی و رافت سبحانی ازاله آن بلیّه نمود بقدح کلام الهی جل و علا و قصد حضرت رسالت پناهی ص مشغول شده بمکاید و حیل تمسک میجستند حق سبحانه فرمود قُل ِ اللّه ُ بگو ای محمّد ص که خدای أَسرَع ُ مَکراً زودترست از شما در رسانیدن جزای مکر شما یعنی پیش از ظهور کید شما بنزول عذاب بر شما امر خواهد کرد إِن َّ رُسُلَنا بدرستیکه فرستادگان ما یعنی ملائکه حفظه یَکتُبُون َ مینویسند

ما تَمکُرُون َ آنچه شما می اندیشید از مکر و بعد از انکه تدبیر خفی شما بر فرشتگان ما پوشیده نیست بر ما کی پنهان خواهد بود مضمون اینکه کلام تحقیق انتقام ست هُوَ الَّذِی اوست آنکه یُسَیِّرُکُم میراند و قدرت میدهد در قطع مسافت شما را فِی البَرِّ در خشکی بمرکب چون اسپ و شتر وَ البَحرِ و در تری بمرکب خشک چون کشتی و زورق حَتّی إِذا کُنتُم تا چون باشید شما فِی الفُلک ِ در کشتی وَ جَرَین َ بِهِم و کشتیها میروند با آنانکه درویند بِرِیح ٍ طَیِّبَهٍ ببادی خوش که نرم می وزد فائده عدول از خطاب به غیبت مبالغه است یعنی گویا اینکه صورت تذکر است مر غیر مخاطبان را نیز تا متعجب شوند از احوال اینکه قوم که در کشتی نشسته اند و کشتی ایشان را بباد راست که بانداز اصلاح کشتی می وزد و میرود وَ فَرِحُوا بِها و شادمان شده اند ایشان بآن باد جاءَتها ناگاه آید بدان کشتی رِیح ٌ عاصِف ٌ بادی سخت و ناموافق که دریا را بشور آرد وَ جاءَهُم ُ المَوج ُ و بیاید بدیشان موج دریا مِن کُل ِّ مَکان ٍ از هر مکانی یعنی از چپ و راست و پیش و پس کشتی موج درآید وَ ظَنُّوا و گمان کنند أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم آنکه فروگرفته است بلاها مر ایشانرا از همه جوانب دَعَوُا اللّه َ بخوانند خدای را بکشف آن بلا از ایشان مُخلِصِین َ در حالتی که پاک کنندگان باشند لَه ُ الدِّین َ برای خدای دین را یعنی از خوف دین خود را خالص سازند و فطرت اصلی ظهور کند و عوارض نفسانیه و شیطانیه زائل گردد گویند لَئِن أَنجَیتَنا اگر ما را نجات دهی مِن هذِه ِ ازین

اهوال و بلاها لَنَکُونَن َّ هرآئینه باشیم ما مِن َ الشّاکِرِین َ از جمله سپاس دارندگان مر نعمت نجات را.

صفحه : 448

فَلَمّا أَنجاهُم پس چون باز رهاند ایشانرا از آنچه میترسند یعنی خدای ایشانرا ازین ورطه نجات دهد و از غرق شدن نگاه دارد إِذا هُم چون به بینی ایشانرا یَبغُون َ فِی الأَرض ِ ستم می کنند در زمین و می شتابند بهمان کارها که بدان بودند از شرک و فساد بِغَیرِ الحَق ِّ تاکیدست یعنی فساد ایشان بغیر حق است هم باعتقاد ایشان چه میدانند که در ان عمل مبطل اند یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان إِنَّما بَغیُکُم جز اینکه نیست که ستم شما عَلی أَنفُسِکُم بر نفسهای شماست یعنی وبال آن راجع است بشما مصرع هر که او بد میکند بی شبه با خود میکند و گفته اند بغیکم علی انفسکم مبتداست و خبر او مَتاع َ الحَیاهِ الدُّنیا معنی آنکه ستم و بیدادی شما برخورداری زندگانی دنیا است یعنی دو سه روزه منفعت که ناپائدار است و لذّت آن زود بگذرد و عقوبت آن باقی ماند و حفص متاع را بنصب خواند و مصدر را فعل محذوف داند یعنی روزی چند برمیخورید برخوردنی از زندگانی دنیا ثُم َّ إِلَینا پس بسوی ما مَرجِعُکُم بازگشت شما است در روز قیامت فَنُنَبِّئُکُم پس خبر کنیم شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه هستید که عمل میکنید و مناسب آن پاداش خواهیم داد إِنَّما مَثَل ُ الحَیاهِ الدُّنیا جز اینکه نیست که مثل زندگانی دنیا در سرعت انقضاء و ادبار آن بعد از اقبال کَماءٍ مانند آبی ست یعنی باران که ما أَنزَلناه ُ فرو فرستیم آنرا مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر فَاختَلَطَ بِه ِ پس بیامیخت

بآن آب نَبات ُ الأَرض ِ گیاه از زمین مِمّا یَأکُل ُ النّاس ُ از آنچه میخورند آدمیان چون حبوب غاذیه و اثمار و بقول وَ الأَنعام ُ و از آنچه میخورند چهارپایان چون گیاه ها از تر و خشک حَتّی إِذا أَخَذَت ِ الأَرض ُ تا وقتی که فراگرفت زمین زُخرُفَها پیرایه خود را وَ ازَّیَّنَت و آراسته شد بمحصولات گوناگون و ثمرات رنگارنگ وَ ظَن َّ أَهلُها و گمان برند اهل زمین أَنَّهُم قادِرُون َ آنکه ایشان قادراند عَلَیها بر درودن گیاه و چیدن میوه های آن أَتاها ناگاه آمد بر آن زمین أَمرُنا عذاب ما یعنی فرمان ما بخرابی آن در رسید لَیلًا در شب أَو نَهاراً یا در روز فَجَعَلناها پس گردانیدیم آن کشت و زرع را حَصِیداً شبیه بآنچه دروده باشند یا از اصل برکنده کَأَن لَم تَغن َ گویا هیچ نبود بِالأَمس ِ دیروز کَذلِک َ همچنین که درین تمثیل تفصیل کردیم نُفَصِّل ُ الآیات ِ جدا میکنیم و روشن میسازیم دلیل قدرت خود را.

صفحه : 449

لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ برای قومیکه تفکّر کنند در ضرب المثل و بدان نفع گیرند اینکه تشبیه مرکب است حال دنیا را در انقراض نعیم و زوال اموال او و ظهور ادبار بعد از وفور اقبال تشبیه میکند بحال گیاه زمین که بعد از تازگی و طراوت خشک و تیره و بی رونق میشود چنانچه اول گیاه را صفت صفوت است و آخر را سمت کدورت مبدأ دنیا نیز نوازش دولت است و منتهای آن گدازش نکبت و حسرت قطعه بنگر بآنکه روی زمین فصل نوبهار مانند نقش خانه مانی مزین ست وقت خزان ببرگ و ریاحین چو بنگری منصف شوی که لائق بر باد دادن است

گفته اند ممثّل به آب باران ست و ممثّل له مال جهان و در وجه شبه مال دنیا بآب باران سخنان گفته اند و در کشف الاسرار آورده که تشبیه اموال دنیا و حظوظ آن بآب باران از ان روی ست که باران بحیله و تدبیر آدمی از ابر فرو نیاید بلکه بتقدیر سبحانی و مشیّت ربانی رو می نماید مال دنیا نیز بجهد و تلبس مکر و تزویر مجتمع نگردد بلکه بحکم ازلی و قسمت لم یزلی بدست آید قطعه رزق مقسوم است و از اوّل مقرر کرده اند هیچکس را بیش از ان حاصل نمی گردد بجهد هر چه می آید ز بیش و کم بدان خورسند باش کانچه خواهی ز آسمان نازل نمیگردد بجهد دیگر آنکه آب باران مادامیکه جاری بود بسمت پاکی و پاکیزگی موسوم باشد اما چون در موضعی مکث نماید و مدتی یکجا بماند رنگ و بوی و طعم آن متغیر گشته مواد انتفاع ازان انقطاع یابد مال دنیا نیز اگر بسبب انفاق جوانمردان دست بدست روان گردد پسندیده و مقبول باشد و چون در مضیق بخل و امساک خسیسان بماند نکوهیده و مذموم بود و در مثنوی فرموده مثنوی مال چون آبست تا باشد روان فیضها یابند از ان اهل جهان چند روزی چون کند یکجا درنگ گنده و بیحاصلست و تیره رنگ و در عشیرات حمیدی فرموده که وجه مماثلت آن ست که چون آب باران باندازه آید و بقدر حاجت نازل گردد سبب آسایش آدمیان و آرائش عالمیان باشد اما چون از اندازه بگذرد و از حد اعتدال تجاوز نماید واسطه خرابی عالم و سرگردانی بنی آدم شود مال دنیا نیز بمقدار احتیاج بدست آید

مقاصد دین و دنیا بنجاح مقرون گردد و فوائد آن بدور و نزدیک برسد اما چون روی بازدیاد نهد و خزانه و انبار بسیار شود موجب ارتکاب معاصی و وسیله تفاخر بر ادانی و اقاصی شود کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی بیت توانگری کشدت سوی عجب و نخوت و ناز خوش ست فقر که دارد هزار سوز و نیاز و دیگر آنکه باران چون بنهال گل رسد لطافت و طراوت او بیفزاید و چون بخار بن گذر وحدت و شوکت او زیادت کند مال دنیا نیز چون بمصلح رسد صلاح او بیفزاید نعم المال الصالح للرجل الصالح و اگر بدست مفسد افتد ماده فساد و عناد او روی بازدیاد نهد مثنوی زر محک امتحان آمد کزان نقد حال هر کسی گردد عیان چون کریمی را بدست افتد زری از زرش آسوده گردد کشوری عام باشد کارسازیهای او روح بخشد دلنوازیهای او سفله گر راه یابد سوی گنج خلق را از وی نباشد غیر رنج و گفته اند چون آب باران بزمین رسد قرار نگیرد بلکه باطراف و جوانب روان گردد مال دنیا نیز یکجا قرار ندارد و با یک کس آرام نگیرد بلکه هر روز در دست دیگری باشد و هر شب با یکی عقد مواصلت بندد نه عهد او را وفائی و نه وفای او را بقائی مثنوی گنج امان نیست درین خاکدان مغز وفا نیست درین استخوان کهنه سرائیست بصد جا گرو کهنه و اندر گرو نو بنو و در تیسیر فرموده که حق تعالی بندگان خود را نمیخواند بدنیا که محل آفاتست بلکه بسرای آخرت دعوت میکند که منزل سلامتی از مخافات

است چنانچه فرموده وَ اللّه ُ یَدعُوا و خدای میخواند بندگان خود را إِلی دارِ السَّلام ِ بسوی سرای سلامت و آن بهشت است یعنی میخواند بعملی که موجب دخول بهشت بود و بهشت را دار السلام بجهت آن گفته که تحیّت ملائکه بر اهل آن یا تحیّت بهشتیان بر یکدیگر سلام است یا سلام نام حق سبحانه و تعالی باشد و اضافت بهشت بدان بجهت تعظیم جنان چون اضافت أَن طَهِّرا بَیتِی َ باشد برای تکریم آن در فصول آورده که حق سبحانه بنده را میخواند از سرای که اولش بکاست و اوسطش عناد و آخرش فنا بسرای که مبدأش عطا و میانه اش رضا و منتهایش لقاست قطعه و اللّه یدعو آمده آزادی زندانیان زندانیان غمگین شده گوئی بزندان میکشی شاهان سفیهان را همه در بند زندان میکشند تو از چه در زندان شان سوی گلستان میکشی همه را به بهشت میخواند وَ یَهدِی و راه مینماید مَن یَشاءُ هر کرا میخواهد إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست که منتهی بدار السلام باشد و آن اسلام است یا طریق سنت سید انام ای عزیز دعوت عام است بدلالت حضرت رسالت پناهی و هدایت خاص است وابسته بتوفیق الهی شیخ الاسلام قدس سره فرموده که همه را میخواند تا کرا بر مسند قبول نشاند مصرع تا یار کرا خواهد و میلش بکه باشد لِلَّذِین َ أَحسَنُوا مر آن کسانرا که نیکوئی کردند یعنی ایمان آوردند الحُسنی مثوبه حسنی و پاداش نیکوست یعنی بهشت وَ زِیادَهٌ و افزونی از پاداش که بطریق تفضل کرامت فرماید گویند حسنی جزای حسنه است یکی بیکی و زیاده یکی را

ده دهد یا بیشتر یا حسنی مغفرت ست و زیاده خوشنودی حضرت حق احدیت در مدارک آورده که زیاده محبّت است در قلوب عباد یا آنچه در دنیا عطا کند و در آخرت حساب نه نماید و گفته اند سحاب ست که بر سر اهل بهشت مرور کند و هر چه خواهند بر ایشان ببارد و جمهور محققان برآنند که زیاده لقای حق تعالی است که بحض کرم بهشتیان را بدان مکرم سازد وَ لا یَرهَق ُ و پوشیده نگرداند وُجُوهَهُم رویهای بهشتیان را قَتَرٌ گردی و غباری وَ لا ذِلَّهٌ و نه خواری و رسوائی یعنی اثر مذلت بر بشره ایشان نباشد أُولئِک َ آن گروه محسنان أَصحاب ُ الجَنَّهِ اهل بهشت اند هُم فِیها ایشان در ان بهشت خالِدُون َ جاوید ماندگانند نه نعمت از ایشان زوال یابد و نه دولت از ایشان انتقال پذیرد بخلاف زخارف دنیا و امتعه غرور او که در صدد فنا و زوال است.

صفحه : 450 وَ الَّذِین َ و پاداش آنانکه کَسَبُوا السَّیِّئات ِ کسب کردند بدیها را چون شرک و کفر و نفاق جَزاءُ سَیِّئَهٍ پاداش بدی است بِمِثلِها بمانند سیئه که کرده اند نه زیادت بر آن وَ تَرهَقُهُم و بپوشد ایشانرا ذِلَّهٌ خواری و رسوائی یعنی آثار مذلّت بر ایشان هویدا گردد ما لَهُم نیست مر ایشانرا مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای مِن عاصِم ٍ هیچ نگاه دارنده یعنی هیچکس عذاب از ایشان بازندارد کَأَنَّما أُغشِیَت گویا که پوشیده شده است وُجُوهُهُم رویهای ایشان قِطَعاً مِن َ اللَّیل ِ بپارهائی از شب مُظلِماً در حالتی که تاریک بود یعنی سیاه گردد رویهای ایشان از غم و اندوه چون شب تیره أُولئِک َ آن

گروه که کاسب سیّئات اند یعنی مشرکان و منافقان أَصحاب ُ النّارِ ملازمان دوزخ اند هُم فِیها ایشان در آتش خالِدُون َ جاوید باشندگانند یعنی هرگز روی رهائی از عذاب ندارند وَ یَوم َ نَحشُرُهُم و بترسید از ان روز که حشر کنیم نیکان و بدان را جَمِیعاً همه ایشانرا ثُم َّ نَقُول ُ پس گوئیم لِلَّذِین َ أَشرَکُوا مر آنانرا که شرک آوردند مَکانَکُم بایستید بر جائیهای خود أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم شما و شریکان شما که بدون من پرستیده اید یعنی بتان تا به بینید که با شما چه می کنم فَزَیَّلنا پس جدا کنیم بَینَهُم میان کفّار و معبودان ایشان و بپرسیم از کافران که چرا پرستش بتان کردید گویند که ایشان ما را بعبادت خود فرموده اند حق سبحانه بتان را به سخن آرد وَ قال َ شُرَکاؤُهُم و گویند شریکان ایشان یعنی اصنام ما کُنتُم إِیّانا تَعبُدُون َ نبودید شما که ما را پرستیده باشید بلکه شما هوای خود را پرستش می کردید أ فرایت من اتخذ الهه هواه و در ینابیع آورده است که کافران آغاز جدال نموده گویند نه چنین ست بلکه شما ما را به پرستش خود امر کرده اید بتان گویند فَکَفی بِاللّه ِ شَهِیداً پس بسنده است خدای گواه بَینَنا وَ بَینَکُم میان ما و شما إِن کُنّا بدرستیکه بودیم ما عَن عِبادَتِکُم از پرستش شما لَغافِلِین َ هر آئینه بیخبران زیرا که نمی دیدیم و نمی شنیدیم و عقل و فهم نمی داشتیم هُنالِک َ در ان مقام تَبلُوا بیازماید یعنی بیابد و بچشد کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی ما أَسلَفَت آنچه از پیش فرستاده است از اعمال یعنی نفع و ضرر آنرا بمعاینه بیند وَ رُدُّوا و بازگردانیده شوند همه نفسها إِلَی اللّه ِ بسوی ثواب و عقاب خدای مَولاهُم ُ

الحَق ِّ که خداوند ایشان است در حقیقت یا متولی امور ایشان براستی وَ ضَل َّ عَنهُم و گم گردد از کافران ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه هستند که افترا میکنند از شفاعت بتان و حال آنکه بتان از ایشان بیزاری می نمایند.

صفحه : 451

قُل مَن یَرزُقُکُم بگو کیست که شما را روزی میدهد مِن َ السَّماءِ از آسمان که باران می باراند وَ الأَرض ِ و از زمین که گیاه و حبوب میرویانند أَمَّن یَملِک ُ السَّمع َ آیا کیست که خداوندی کند گوشها را وَ الأَبصارَ و دیدها را یعنی که تواند که سمع و بصر بیافریند و از آفتها نگاه دارد وَ مَن یُخرِج ُ الحَی َّ و کیست که بیرون آرد زنده را که حیوان ست یا نبات مِن َ المَیِّت ِ از مرده که نطفه ست یا دانه وَ یُخرِج ُ المَیِّت َ و بیرون آرد مرده را که نطفه است یا دانه مِن َ الحَی ِّ از زنده که حیوان است یا نبات وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمرَ و کیست که تدبیر کند کارهای عالمیان را و آسان کند دشواری های مردمان را تعمیم ست بعد از تخصیص و چون اینکه سؤالها کنی از کافران از غایت وضوح و ظهور نتوانند که عناد و مکابره کنند فَسَیَقُولُون َ اللّه ُ پس زود باشد که گویند در جواب که اینکه همه که پرسیدی اللّه است و چون اینکه اقرار بزرگ ترین حجتی است در بطلان طریق ایشان که اتخاذ اصنام ست فَقُل پس بگو ای محمّد ص مر ایشانرا که بعد ازین اقرار أَ فَلا تَتَّقُون َ آیا پس چرا نمی ترسید از عقوبت چنین خداوندی و بتان را شریک او می سازید از به فَذلِکُم ُ اللّه ُ

پس آنکه او را اینکه صفتها باشد اللّه است از به رَبُّکُم ُ الحَق ُّ پروردگار شما است که ثابت است ربوبیت او بثابتی که شک را در ان مدخل نبود از به فَما ذا پس چه چیز است از به بَعدَ الحَق ِّ بعد از راستی و بیان حق از به إِلَّا الضَّلال ُ بجز گمراهی از به فَأَنّی تُصرَفُون َ پس کجا گردانیده می شوید از حق بباطل و از توحید بشرک کَذلِک َ همچنانکه ربوبیت حق را سزاوار است حَقَّت سزاوار شد کَلِمَهُ رَبِّک َ حکم پروردگار تو یعنی واجب شد عذاب الهی عَلَی الَّذِین َ فَسَقُوا بر آنانکه بیرون رفتند از دائره اصلاح و تمرد ورزیدند در کفر خود أَنَّهُم برای آنکه ایشان لا یُؤمِنُون َ ایمان نمی آرند قُل بگو هَل مِن شُرَکائِکُم آیا هست از اینکه شریکان شما یعنی بتانیکه بشرکت خدا می پرستید مَن یَبدَؤُا الخَلق َ کسی که آغاز کند یعنی بآغاز بیافریند خلق را ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس اعاده کند یعنی زنده کند او را بعد از موت و چون کفار ابداء مقر و اعاده را منکر بودند و از روی لجاج و عناد بدان اعتراف نمی نمودند حق سبحانه فرمود قُل ِ اللّه ُ بگو ای محمّد ص که خدای یَبدَؤُا الخَلق َ به آغاز بیافریند خلق را ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس زنده سازدش بعد از فنا فَأَنّی تُؤفَکُون َ پس کجا گردانیده می شوید از راه راست.

صفحه : 452

قُل بگو هَل مِن شُرَکائِکُم آیا هست از بتان شما که شریک نام نهاده اید مَن یَهدِی کسیکه راه نماید بارسال رسل و انزال کتب و توفیق نظر در دلائل قدرت یعنی نصب حجج و براهین کند تا راه یابند إِلَی الحَق ِّ بسوی حق که دین اسلام

است قُل ِ اللّه ُ بگو که خدای یَهدِی لِلحَق ِّ راه نماید خلق را بجانب حق أَ فَمَن یَهدِی آیا هر که راه نماید إِلَی الحَق ِّ بسوی حق أَحَق ُّ أَن یُتَّبَع َ سزاوارتر است که متابعت او کرده شود أَمَّن لا یَهِدِّی آیا آنکس که راه نیابد بخود إِلّا أَن یُهدی مگر آنکه راه نمایند او را در تفسیر زاهدی آورده است که بت پرستان بتان را بر چهارپایان می بستند و از جائی بجائی نقل می کردند پس حق سبحانه فرمود کی برابر بود آنکه ترا راه نماید با کسی که تو او را راه نمائی فَما لَکُم پس چیست و چه بوده است شما را کَیف َ تَحکُمُون َ چگونه حکم می کنید که برابری میدهید کسی را که شما بوی محتاجید با کسیکه او بشما محتاج ست و یکسان می شمارید عاجز و قادر را حکیم فرموده نظم عجز و قدرت که هر دو ضدانند عقل کی گویدت که یکسانند عجز بر خلق میدارند پوست قادر بر کمال حضرت اوست وَ ما یَتَّبِع ُ و پیروی نمیکنند أَکثَرُهُم بیشتری از کفار یعنی رؤسای ایشان در معتقدات خود إِلّا ظَنًّا مگر گمانی را که مستندست بخیالات واهیه و قیاسات فاسده چون قیاس غائب بر شاهد و خالق بر مخلوق إِن َّ الظَّن َّ بدرستیکه گمان لا یُغنِی بی نیاز نه گرداند کسی را مِن َ الحَق ِّ از علم و اعتقاد درست یعنی ظن و تخمین بجای حق و یقین نتواند بود و گفته اند ظن کفّار آن بود که بتان ایشانرا شفاعت خواهند کرد حق سبحانه فرمود که گمان ایشان سود نکند و بازندارد از عذاب حق شَیئاً چیزی إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستیکه خدای تعالی دانا است بِما یَفعَلُون َ بآنچه ایشان میکنند

از متابعت بتان بگمان و اعراض از حجت و برهان وَ ما کان َ و نیست و نشاید هذَا القُرآن ُ اینکه قرآن با وجود دلائل اعجاز أَن یُفتَری آنکه بربافته شود و کسی نه تواند گفت مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای یعنی سزا نیست که اینکه سخن مفتراء بشر بود وَ لکِن فرستاده خدای تعالی او را تَصدِیق َ الَّذِی برای تصدیق آنچه بود بَین َ یَدَیه ِ پیش از وی از کتب متقدمه یعنی با وجود اعجاز گواه کتب منزله نیز هست وَ تَفصِیل َ الکِتاب ِ و برای بیان آنچه بر شما نوشته شده از اوامر و نواهی لا رَیب َ فِیه ِ نیست شکی درو و نشاید که باشد چه آن منزّل است مِن رَب ِّ العالَمِین َ از پروردگار عالمیان اما کفار باین نمیگروند.

صفحه : 453

أَم یَقُولُون َ بلکه میگویند افتَراه ُ بربافته است اینکه کلام را محمّد ص از خود قُل بگو اگر اینکه سخن را از خود بر می توان بافت فَأتُوا پس بیارید شما و بربافید بِسوره مِثلِه ِ سوره مانند او در بلاغت و فصاحت چه شما در نظم بلیغ و نثر فصیح مشهور زمان و سر آمد دورانید و اگر بخود شما معارضه نمی توانید کرد استعانت نمائید وَ ادعُوا و بخوانید برای معاونت خود بتان را در اتیان سوره مثل قرآن مَن ِ استَطَعتُم هر کرا توانید که از وی یاری خواهید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تا شما را مددگاری کند و بسازید مانند قرآن إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان که محمّد ص از خود می سازد کافران یک سوره نیاوردند بَل کَذَّبُوا بلکه تکذیب کردند و نگرویدند بِما لَم یُحِیطُوا بآن چیزیکه فرا نرسیده اند بِعِلمِه ِ بدانش آن

یعنی مسارعت نمودند در تکذیب آنچه درنیافتند آنرا مراد آنست که بعد از استماع قرآن و قبل از تدبر در آیات آن بتکذیب و انکار مشغول شدند وَ لَمّا یَأتِهِم و هنوز نیامد بدیشان یعنی منکشف نگشت بر ایشان تَأوِیلُه ُ معنی و حقیقت قرآن و ذهن ایشان باسرار و دقایق آن نرسید یا تکذیب کردند بآنچه ندانستند در قرآن از ذکر بعث و جزا و وعید و عقوبت و نیامد بدیشان آنچه از عذاب وعده کرده بودند و هر آئینه خواهد آمد و بعد از وقوع آن جز ندامت حاصل نخواهند داشت و آن ندامت نفع نخواهد کرد فرد پس از دیدن پشیمان گردی اما پشیمانی ترا سودی ندارد کَذلِک َ همچنین تکذیبی که کفّار زمان تو دارند کَذَّب َ الَّذِین َ تکذیب کردند انبیای خود را آنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش ازینها فَانظُر پس در نگرد به بین کَیف َ کان َ چگونه بود عاقِبَهُ الظّالِمِین َ انتهای کار ستمکاران و مکذّبان و اینها نیز مثل آنها معذب خواهند شد درین آیت تسلیه حضرت رسالت پناه ص و تهدید اهل کفر و ضلالت مندرجست وَ مِنهُم و از ایشان که تکذیب میکنند مَن یُؤمِن ُ بِه ِ کسی باشد که میگرود بقرآن و تصدیق میکند در نفس خود و میداند که حق ست و لیکن از روی عناد اظهار نمی کند وَ مِنهُم مَن لا یُؤمِن ُ بِه ِ و از ایشان کسی بود که نه گرود بآن از فرط جهل و غایت نادانی وَ رَبُّک َ أَعلَم ُ و پروردگار تو داناتر است بِالمُفسِدِین َ به تباه کاران یعنی معاندان که مصراند بر تکذیب و گفته اند معنی آیت اینکه است که بعضی از قوم تو ایمان آوردند بقرآن و

از کفر توبه کنند و برخی آن باشند که ازین سعادت محروم مانده بر شقاوت کفر بمیرند وَ إِن کَذَّبُوک َ و اگر تکذیب کنند ترا یعنی بر آن اصرار نمایند و تو از اجابت ایشان ناامید شوی فَقُل پس بگو لِی عَمَلِی مراست جزای کردار من وَ لَکُم و مر شما راست عَمَلُکُم پاداش عمل شما أَنتُم بَرِیئُون َ شما بیزارید یعنی ذمه شما بری است مِمّا أَعمَل ُ از آنچه من می کنم شما را بعمل من مواخذه نخواهد کرد وَ أَنَا بَرِی ءٌ و من بیزارم مِمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما می کنید یعنی مأخوذ بعمل شما نخواهم شد نزد بعضی از علماء اینکه آیت بآیت السّیف منسوخ است.

صفحه : 454

وَ مِنهُم و از ایشان یعنی از کفار و در زاد المسیر گوید از یهود مَن یَستَمِعُون َ کسان هستند که گوش فرامیدارند إِلَیک َ بسوی تو وقتی که قرآن میخوانی و امت را احکام شرع می آموزانی تا استهزاء کنند بآن أَ فَأَنت َ آیا تو تُسمِع ُ الصُّم َّ می شنوانی کران را استفهام بمعنی نفی است یعنی بر اسماع ایشان قادر نیستی وَ لَو کانُوا و اگرچه هستند که با وجود کری لا یَعقِلُون َ در نمی یابند یعنی با صمم ایشان عدم تعقل انضمام یافته مراد آنست که اصم ّ عاقل بطریقه تفرّس از طنین صوتی که بصماخ او رسد استدلال بر چیزی می تواند کرد و چون سمع و عقل هر دو مفقود باشد پیدا است که حال بر چه منوال بود وَ مِنهُم و از ایشان مَن یَنظُرُ کس باشد که نظر کند إِلَیک َ بسوی تو و دلائل نبوت و نشانهای صدق ترا مشاهده نماید و از غایت عناد چنان فرانماید

که هیچ چیز از آیات ندیده أَ فَأَنت َ پس آیا تو تَهدِی العُمی َ راه مینمائی کوران را یعنی قادر نیستی بر هدایت ایشان وَ لَو کانُوا و اگر چه هستند که با وجود عدم بصر لا یُبصِرُون َ نمی بینند بدیده بصیرت یعنی مقصود از دیدن بچشم سر مشاهده دلائل و اعتبارست و چشم سر ایشان از ان محروم اند ملخص سخن آنست که می بینند و نمی بینند چه عمی و جهالت در ایشان جمع شده و ممکن ست که اعمی صاحب بصیرت دریابد چیزیرا که اعمی احمق از ادراک آن محروم بود إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لا یَظلِم ُ النّاس َ شَیئاً ظلم نکند بر مردمان بهیچ چیز یعنی سلب نکند حواس و عقول ایشان را وَ لکِن َّ النّاس َ و لیکن مردمان أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ ستم کنند بر نفسهای خود و حس و عقل که آله ادراک آیات قدرت است در بلاهی استعمال نمایند و منافع و فوائد آن مدرکات از ایشان فائت گردد نظم چشم از برای دیدن آیات قدرت است گوش از پی شنیدن اخبار حکمت است هر گه که حق نه بیند و حق نشنود کسی کور و کر است بلکه از ان هم بتر بسی وَ یَوم َ یَحشُرُهُم و یاد کن روزی را که جمع کنیم و حفص بغیبت میخواند یعنی خدای جمع می کند کافران را و از هول آن روز مدّت بودن در دنیا و در قبر مر ایشانرا کوتاه نماید کَأَن لَم یَلبَثُوا گویا درنگ نکرده اند إِلّا ساعَهً مگر زمانی اندک مِن َ النَّهارِ از روز در تفسیر امام زاهدی آورده که معتزله در نفی عذاب قبر بدین آیت استدلال نموده گویند که اگر کفار در قبر

معذب بودندی مدتی بدین درازی ایشان را ساعتی نه نمودی و جواب میگویند اینکه صورت به سبب صعوبت اهوال و شدت احوال قیامت است که مدت عذاب قبر در جنب آن یک ساعت نماید و چون از قبر برانگیخته شوند یَتَعارَفُون َ بَینَهُم آشنائی دهند میان یکدیگر یعنی همه یکدیگر را بشناسند گویا که زمان مفارقت اندک بوده و اینکه در اوّل بعث باشد پس از ان بسبب تواتر اهوال قیامت آن آشنائی و تعارف انقطاع یابد و از یکدیگر فراموش کنند قَد خَسِرَ الَّذِین َ به تحقیق زیان کردند در حظوظ خیرات آنانکه کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه ِ تکذیب کردند مر لقای خدای را یعنی بعث و جزا را منکر شدند وَ ما کانُوا مُهتَدِین َ و نبودند راه یافتگان.

صفحه : 455

وَ إِمّا نُرِیَنَّک َ و اگر بنمائیم ترا بَعض َ الَّذِی بعضی از آنچه نَعِدُهُم وعده دادیم کفار را از عذاب و آن هلاکت جمعی از ایشان بود در روز بدر أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ یا متوفی سازیم ترا قبل از اراءت آن تو بدان که آن حق است و واقع خواهد شد یعنی اگر انتقام نکشیم از ایشان در دنیا و تو نه بینی فَإِلَینا پس بسوی ماست مَرجِعُهُم بازگشت ایشان و ترا در آخرت بنمایم عذاب ایشان ثُم َّ اللّه ُ پس خدای بعد از اراءت آن یا پس از توفّی تو شَهِیدٌ گواه است عَلی ما یَفعَلُون َ بر آنچه ایشان میکنند و فراخور عمل خود جزا خواهند یافت وَ لِکُل ِّ أُمَّهٍ و مر هر گروهی را از امم ماضیه رَسُول ٌ فرستاده بود که ایشانرا بحق دعوت می فرمود فَإِذا جاءَ پس چون آمد بدیشان رَسُولُهُم رسولی که مبعوث بود بدیشان

و تکذیب او کردند قُضِی َ بَینَهُم حکم کرده شد میان رسول و مکذبان او بِالقِسطِ براستی یعنی رسول نجات یافت و اهل تکذیب هلاک شدند وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان یعنی رسول و مکذبان ستمدیده نشوند یعنی ثواب رسول کم نه کنند و در عذاب مکذبان بزیادت از استحقاق حکم نفرمایند آورده اند که بعد از نزول آیت و اما نرینک الآیه کفار مکه استعجال عذاب موعود نمودند اینکه آیت آمد که وَ یَقُولُون َ و میگویند کفار از روی استبعاد و استهزاء مَتی هذَا الوَعدُ کی باشد اینکه موعود به چرا بما فرود نمی آید إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان در وعید مخاطب حضرت پیغمبر ص و مومنان اند که اهل شرک را تخویف میکردند قُل لا أَملِک ُ بگو مالک نمی شوم لِنَفسِی برای نفس خود ضَرًّا زیانی را وَ لا نَفعاً و نه سودی را یعنی قادر نیستم بر دفع ضرری و جر نفعی برای خود إِلّا ما شاءَ اللّه ُ مگر آنچه خواهد خدای پس چگونه استعجال کنم در طلب ضرری برای شما در نزول عذاب و عقوبت بر شما لِکُل ِّ أُمَّهٍ مر هر گروهی را أَجَل ٌ وقتی است برای هلاک ایشان إِذا جاءَ چون بیاید أَجَلُهُم وقت عذاب ایشان فَلا یَستَأخِرُون َ پس واپس نیاید از اجل خود ساعَهً اندک زمانی وَ لا یَستَقدِمُون َ و پیشی نگیرند بدان تهدید مشرکان است بآنکه ساعت بساعت عذاب الهی بر شما فرود آید و شامت تکذیب در روزگار شما رسد و بعد از حلول عقوبت اظهار حسرت و ندامت سود ندارد فرد تدبیر خود امروز کن ای خواجه که فردا هر چند که فریاد کنی سود ندارد قُل بگو

ای محمّد ص أَ رَأَیتُم آیا دیدید و دانستید شما یعنی خبر دهید مرا إِن أَتاکُم اگر بیاید بشما عَذابُه ُ عذاب خدای که بنزول آن تعجیل می کنید بَیاتاً بوقت مشغولی شما بخواب یعنی بشب أَو نَهاراً یا در روز که زمان اشتغال شما بطلب معیشت است هر آئینه پشیمان شوید از استعجال پس چون حال برین منوال است ما ذا چه چیز را یَستَعجِل ُ شتابی میکنند مِنه ُ از عذاب یعنی کدام نوعی را از عذاب می طلبند المُجرِمُون َ گناهکاران یعنی مشرکان و حال آنکه همه انواع عذاب ناملایم است و در تبیان آورده که چون اینکه آیت نازل شد کفار گفتند باور نمی داریم عذاب را تعجیل میکنیم پس اگر بما فرود آید بآن ایمان آریم آیت آمد که.

صفحه : 456

أَ ثُم َّ آیا بعد از استعجال إِذا ما وَقَع َ چون واقع شود عذاب و معانیه بینید آمَنتُم بِه ِ ایمان آرید بوی! پس بگوی با ایشان آلآن َ آیا اکنون ایمان می آورید وَ قَد کُنتُم و بدرستیکه بودید شما که از روی استهزاء و تکذیب بِه ِ بعذاب یعنی بنزول آن تَستَعجِلُون َ شتاب مینمودید ثُم َّ قِیل َ پس گفته شود بعد از نزول عذاب لِلَّذِین َ ظَلَمُوا آنانرا که ستم کردند بر خود بشرک و تکذیب که ایمان باس مقبول نیست ذُوقُوا بچشید عَذاب َ الخُلدِ عذاب جاودانی را که الم آن بر دوام بود هَل تُجزَون َ آیا جزا داده میشوید یعنی جزا نمیدهند شما را إِلّا بِما کُنتُم مگر بانچه بودید که همه عمر تَکسِبُون َ کسب میکردید از کفر و عصیان آورده اند که حیی بن اخطب از یهود مدینه قبل از هجرت آنحضرت ص بتجارت بمکه رفته بود چون

بحرم رسید و طنطنه دعوت حضرت رسالت پناه ص شنید بمجلس شریف ایشان آمد و بعد از استماع قرآن پرسید که ای محمّد ص اجاد انت ام هازل اینکه دعوت که میکنی بجدّ است یا بهزل و اینکه کلام که میخوانی براستی است یا ببازی حق سبحانه آیت فرستاد وَ یَستَنبِئُونَک َ و خبر می پرسند از تو در باب قرآن و ادّعاء نبوت أَ حَق ٌّ هُوَ آیا حق و راست ست اینکه! و گفته اند مستهزیان از وعید یا بعث یا قرآن می پرسیدند که حق ست یا نی جواب آمد قُل إِی وَ رَبِّی بگو ای محمّد ص آری بحق پروردگار من إِنَّه ُ لَحَق ٌّ بدرستیکه دعوی من یا قرآن یا بعث یا عذاب موعود حق است و راست و درست وَ ما أَنتُم و نیستید شما بِمُعجِزِین َ عاجزکنندگان خدای را از عذاب کردن یعنی عجز بقدرت او راه نیابد و شما عذاب وی از خویش باز نتوانید داشت وَ لَو أَن َّ و اگر باشد لِکُل ِّ نَفس ٍ ظَلَمَت مر هر نفسی را که ستم کرده است بر خود بکفر یعنی اگر کافریرا باشد ما فِی الأَرض ِ آنچه در زمین ست از مال و متاع لَافتَدَت بِه ِ هر آئینه فدا دهد بآنچه دارد تا خود را از عذاب باز خرد وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ و بپوشند پشیمانی خود را از یاران و هواداران خود که مبادا از ایشان سرزنش و ملامت شنوند یا آنکه مبهوت شوند از هول عذاب و بر نطق قادر نباشند و در تاج التفاسیر آورده که دریابند الم حسرت و ندامت

را در درونهای خویش و گفته اند اسرار بمعنی اظهار است و اینکه از لغات متضاده باشد مضمونش آنکه مشرکان اظهار ندامت کنند از اعمال خود لَمّا رَأَوُا العَذاب َ آن هنگام که به بینند عذاب را وَ قُضِی َ بَینَهُم و حکم کرده شود میان مومنان و کافران یا رؤسا و اتباع یا ظالمان و مظلومان بِالقِسطِ بداد و راستی وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم دیده نشوند به نقصان ثواب و افزونی عقاب أَلا إِن َّ لِلّه ِ بدانید آنکه بدرستی که خدای راست ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانهاست وَ الأَرض ِ و آنچه در زمین ست پس بفدای کافران احتیاج ندارد و بر ایصال ثواب و عقاب قادرست أَلا إِن َّ وَعدَ اللّه ِ بدانید آنکه وعده خدای در مثوبت و عقوبت حَق ٌّ راست ست و در ان خلاف ممکن نیست وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر اهل کفر و ظلم لا یَعلَمُون َ نمیدانند بجهت آنکه بدنیا مغروراند و از شناختن عقبی دور مثنوی مانده در تنگنای اینکه مجلس غیر دید دنیا ندید دیده حس چشم دل کو که پردها به درد جانب ملک آخرت نگرد مرغ کو در قفس زبون باشد ه شناسد که باغ چون باشد .

صفحه : 457

هُوَ یُحیِی اوست که زنده گرداند وَ یُمِیت ُ و بمیراند وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگردانیده خواهید شد بمرگ یا بعث یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان نداء عام است قَد جاءَتکُم بدرستیکه آمد بشما مَوعِظَهٌ پندی مِن رَبِّکُم از پروردگار شما وَ شِفاءٌ و شفائی و دوائی لِما فِی الصُّدُورِ مر آن چیزی را که در دلهاست از امراض جهالت و غوایت وَ هُدی ً و

راه نمونی بسوی حق وَ رَحمَهٌ لِلمُؤمِنِین َ و مهربانی مر گرویدگان را یعنی قرآن که نازل شده برای مردمان کتابیست جامع چه مواعظ او که بمحاسن اعمال ترغیب میکند و از مقابح افعال تنفیر مینماید مشتمل است بر حکمت عملی و معانی او که از امراض شکوک و شبهات و اسقام عقاید فاسده باز میرهاند و منطوی است بر حکمت نظری و هرآئینه چنین کلامی عین هدایت و محض رحمت خواهد بود رباعی زهی کلام تو محض هدایت و حکمت زهی پیام تو عین عنایت و رحمت کشد کمند کلام تو اهل عرفان را ز شوره زار خساست بگلشن همت و گفته اند قرآن مواعظ نفوس ست و شفای صدور و هدای ارواح و رحمت اسرار یا مواعظ است مر عوام را و شفا است مر خواص را و هدی ست مر اخص ّ خواص را و رحمت است از برای همه که بدان رحمت هر یک برتبه خود رسیده اند قُل بگو ای محمّد ص شادی کنید بِفَضل ِ اللّه ِ بفضل خدای که قرآن است وَ بِرَحمَتِه ِ و برحمت او که دین اسلام ست و گفته اند فضل قرآن است و رحمت آنکه ما را از اهل آن گردانید یا رحمت رسالت پناه ص است یا فضل توفیق ست و رحمت عصمت و در حقایق سلمی قدس سره آمده که فضل معرفت ست و رحمت توفیق دریافت آن و در عین المعانی آورده که فضل نعم ظاهره است و رحمت نعم باطنه یا فضل دخول جنان ست و رحمت نجات از نیران یا فضل کشف غطاست و رحمت شهود لقا صاحب کشف الاسرار فرموده که از

روی اشارت میگوید که ای بنده مومن بر فضل و رحمت من اعتماد کن نه بر طاعت و خدمت خود که اعتماد نیست جز بر فضل من و آسایش نیست جز برحمت من هر کسی را سرمایه هست و سرمایه مومنان فضل من و هر کسی را خزانه ایست و خزانه مومنان رحمت من بیت گر شاه را خزانه نهادن بود هوس درویش را خزانه همین لطف دوست بس بعضی برآنند که معنی آیت اینکه است که بفضل و رحمت من فرود آمده مواعظ و شفا فَبِذلِک َ پس بدین که فرود آمد فَلیَفرَحُوا باید که شاد شوند مومنان برای آنکه هُوَ خَیرٌ او بهتر است مِمّا یَجمَعُون َ از آنچه جمع می کنند کافران از حطام دنیا که در معرض زوال و فناست قُل بگو مشرکان عرب را أَ رَأَیتُم خبر دهید مرا ما أَنزَل َ اللّه ُ آنچه فرستاد خدای لَکُم برای شما مِن رِزق ٍ از روزی یعنی چهارپایانی که خوردن آن حلال ست فَجَعَلتُم پس شما ساختید و نام نهادید مِنه ُ از ان روزی حَراماً وَ حَلالًا حرامی و حلالی یعنی بعضی را از ان گفتید که حلال ست و بعضی را حکم کردید که حرام ست چون بحیر و سائبه و مانند آن و بعضی را گفتید که بر جمعی حلال و بر جمعی حرام چه گفتید ما فی بطون هذه الانعام خالصه لذکورنا و محرم علی ازواجنا قُل بگو آللّه ُ أَذِن َ لَکُم آیا خدا دستوری داد مر شما را در تحریم و تحلیل أَم عَلَی اللّه ِ یا بر خدای تَفتَرُون َ افترا میکنید.

صفحه : 458

وَ ما ظَن ُّ الَّذِین َ و چیست گمان آنها که یَفتَرُون َ بربندند عَلَی اللّه ِ

الکَذِب َ بر خدای دروغ را در تحلیل حرام و تحریم حلال یعنی چه گمان دارند که خدای بایشان چه کند یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز که روز مکافات است درین ابهام تهدیدی بزرگ و وعیدی عظیم است إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لَذُو فَضل ٍ هر آئینه خداوند رحمت است عَلَی النّاس ِ بر مردمان بانزال کتب بر ایشان و ارسال رسل بدیشان وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر ایشان لا یَشکُرُون َ سپاسداری نمی کنند اینکه نعمت را وَ ما تَکُون ُ و نباشی تو ای محمّد ص فِی شَأن ٍ در هیچ کاری از کارهای خود وَ ما تَتلُوا مِنه ُ و نخوانی هیچ آیتی و سورتی از آنچه فرستاد خدای مِن قُرآن ٍ از قرآن وَ لا تَعمَلُون َ و نکنید شما ای آدمیان مِن عَمَل ٍ هیچ کاری از کارها إِلّا مگر آنکه کُنّا هستیم ما عَلَیکُم بر شما شُهُوداً گواه یا نگاهبان إِذ تُفِیضُون َ آنوقت که خوض می کنید و درمی آئید فِیه ِ در آن کار وَ ما یَعزُب ُ و پوشیده نمی شود عَن رَبِّک َ از علم پروردگار تو مِن مِثقال ِ ذَرَّهٍ هم سنگ مورچه خورد یا مقدار هبا فِی الأَرض ِ در زمین وَ لا فِی السَّماءِ و نه در آسمان وَ لا أَصغَرَ و نه خوردتر مِن ذلِک َ از ان وَ لا أَکبَرَ و نه بزرگتر از ان إِلّا فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ مگر آنکه مکتوب است در کتاب روشن یعنی لوح محفوظ ملخص آیت آنست که هیچ فعلی و قولی بر حق سبحانه پوشیده نیست و بمکافات اقوال و افعال مناسب آن حکم خواهد فرمود پس در ضمن اینکه کلام وعده باشد مؤمنان را بکمال مثوبت و وعید بود مشرکانرا

بغایت عقوبت پس از مجازات باهل ایمان خبر میدهد و میفرماید أَلا إِن َّ بدانید بدرستیکه أَولِیاءَ اللّه ِ دوستان خدای لا خَوف ٌ عَلَیهِم هیچ ترسی نیست بر ایشان از رسیدن مکائد و شدائد وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نیستند ایشان که اندوهناک باشند از فوت مطالب و مقاصد و در عین المعانی آورده که اولیاء جماعتی اند که لقای ایشان موجب یاد کردن خدای باشد و در بحر الحقایق آورده که مراد از اولیاء اللّه آنانند که اعدای نفوس خود باشند و در کشف الاسرار صفت اولیا برین وجه میکند که عنوان شریعت اند و برهان حقیقت ظاهر ایشان باحکام شرع آراسته است و باطن ایشان بانوار فقر پیراسته مثنوی رخش ز میدان ازل تاخته گوی بچوگان ابد باخته معتکفان حرم کبریا شسته دل از صورت کبر و ریا راه نوردان شکسته قدم رازکشایان فرو بسته دم گفته اند اولیاء اللّه جماعتی باشند که با یکدیگر دوستی از برای خدا کنند و مؤید اینکه قول همین کلام بس که وجبت محبتی للمتحابین قی و اینکه قوم را خوف نیست در مواقف عظام و اندوهگین نشوند از اهوال یوم القیام نزد بعضی اولیاء. مومنان پرهیزگاراند بدلیل آنکه حق سبحانه در صفت ایشان میگوید که الَّذِین َ آمَنُوا اولیاء آنانند که گرویده اند بما جاء من عند اللّه وَ کانُوا یَتَّقُون َ و هستند که پرهیزگاری کنند مما حرم اللّه.

صفحه : 459

لَهُم ُ البُشری مر ایشانراست مژدگانی فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا یعنی بشارتی که از زبان پیغمبر ص در باب ایشان گذشته و بقول جمعی مرا در رویای صالحه است که مؤمن بیند یا برای مؤمن بیند و آنرا مبشرات

گویند یا بشارت ملائکه مر ایشانرا در وقت نزع و در تبیان گوید بشری آن ست که مؤمن جای خود را در بهشت بیند پیش از مرگ و در مدارک آورده که بشری محبت مردمان ست بایشان و نام نیکو وَ فِی الآخِرَهِ و مر ایشانرا مژده است در آن سرای و آن سلام ملایک باشد بر ایشان سلمی رح فرموده که بشارت دنیا وعده نفاست و مژده آخرت تحقیق آن وعده حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرموده که ولی را دو بشارت است در دنیا شناخت و در عقبی نواخت و درین سرای سرور مجاهده و در ان سرای نور مشاهده اینجا صفا و وفا و آنجا رضا و لقا بیت از نعمت اینکه جهان ثنای تو بس است وز دولت آنجهان لقای تو بس ست لا تَبدِیل َ نیست بدل کردن لِکَلِمات ِ اللّه ِ مر سخنان خدای را یعنی در وعده او خلاف نیست ذلِک َ آن تبشیر موعود به هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ آن ست رستگاری بزرگ که فهم هیچکس درو نیابد و عقل هیچ زیرک کهنه آن نرسد وَ لا یَحزُنک َ و باید که اندوهگین نکند ترا ای محمّد ص قَولُهُم گفتار کفار در اشراک ربوبیت و تکذیب نبوت و مشاورت بر قتل تو یا سخنانی که در خوار داشت تو میگویند بیت بانگ سگ دان حدیث بدگویان قرص مه را ز بانگ سگ چه زیان إِن َّ العِزَّهَ بدرستیکه غلبه لِلّه ِ جَمِیعاً همه مر خدای راست دین ترا عزیز خواهد گردانید و ترا یاری خواهد داد هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا مر اقوال ایشانرا هر چه بجد و هزل میگویند العَلِیم ُ دانا باحوال ایشان در هر

عزیمت و نیت که دارند و فراخور آن ایشانرا جزا خواهد داد أَلا إِن َّ لِلّه ِ بدانید که بتحقیق مر خدای راست مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانهاست از ملائکه وَ مَن فِی الأَرض ِ و هر که در زمین ست از جن و انس چون اینها که اشراف ممکنانند همه از آن او باشند در رقّیّت و عبودیت پس هیچکس را از ایشان نرسد که دعوی شرکت کند در ربوبیت و الوهیت و چون ذوی العقول را صلاحیت شرکت در ربوبیت نباشد پس جمادات را شریک حق ساختن غایت جهالت و نهایت ضلالت است وَ ما یَتَّبِع ُ الَّذِین َ یَدعُون َ و چه چیزیرا متابعت میکنند آنانکه میخوانند و می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ شُرَکاءَ بجز خدای شریکان را یا متابعت نمی کنند آنانکه جز خدای را می پرستند و مخلوق حق را شریک حق تعالی می سازند زیرا که شرکت در ربوبیت محال ست بلکه إِن یَتَّبِعُون َ پیروی نمی کنند در عبادت شرکاء إِلَّا الظَّن َّ مگر گمان را که به بتان گمان شرکت حق برده اند وَ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون َ و نیستند ایشان مگر که دروغ میگویند در نسبت آن شرکت و بعد از نفی شرکت تنبیه میکند بر کمال قدرت و حکمت تا بدان استدلال بر فردانیت و وحدانیت او نموده بدانند که استحقاق عبادت اوراست و بس چنانکه میگوید هُوَ الَّذِی اوست آن کسیکه بقدرت کامله جَعَل َ لَکُم ُ اللَّیل َ ساخت برای شما شب را تیره لِتَسکُنُوا فِیه ِ تا بیار امید در ان و از تعب تردد روز برآسائید وَ النَّهارَ مُبصِراً و گردانید روز را روشن تا بسرانجام مهمات خود قیام نمائید إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آفریدن روز

و شب و نور و ظلمت ایشان لَآیات ٍ هر آئینه نشانهاست بر توحید صانع حکیم لِقَوم ٍ یَسمَعُون َ مر گروهی را که بشنوند قرآن را بگوش هوش و در ان تدبر و تفکّر نمایند.

صفحه : 460 قالُوا اتَّخَذَ اللّه ُ گفتند جمعی از بنی مدلج که فراگرفت خدای وَلَداً فرزندی یعنی ملائکه را بفرزندی گرفت سُبحانَه ُ پاک است حق تعالی از گرفتن فرزند هُوَ الغَنِی ُّ او بی نیاز است از اتخاذ ولد چه طلب ولد یا ضعیفی کند تا بدو قوت گیرد یا فقیری تا باعانت او روزگار گذراند یا ذلیلی تا بسبب فرزند عزّت و شرف یابد یا حقیری گمنام تا بولد اسمی و رسمی پیدا کند و بعد از وی وارث امور او باشد و مجموع اینها علامت احتیاج است پس کسیکه غنی مطلق باشد هر آئینه اتخاذ ولد ازو منفی بود یا گوئیم که ولد بعضی از والد است پس اینکه صورت مستدعی صورت ترکیب باشد و هر مرکبی ممکن است و هر ممکنی محتاج است بغیر و واجب الوجود غنی مطلق است پس احتیاج را بدو راه نباشد فرد بود کمال غنا از صفات ذاتی او کسیکه هست غنی کی بود بکس محتاج و اشارت به بیان غنای حق اینکه است لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ مر اوراست از روی مالکیت آنچه در آسمانهاست از نفایس علویات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینها است از بدایع سفلیات إِن عِندَکُم نیست نزدیک شما ای مشرکان مِن سُلطان ٍ از هیچ حجتی و برهانی بِهذا باین که خدای فرزند فرامیگیرد أَ تَقُولُون َ آیا میگوئید عَلَی

اللّه ِ بر خدای بدروغ و افترا ما لا تَعلَمُون َ آنچه نمیدانید قُل بگو ای محمّد ص إِن َّ الَّذِین َ یَفتَرُون َ به تحقیق آنانکه افترا کنند و بربندند عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدای دروغ را باتخاذ ولد و اضافت شریک بوی لا یُفلِحُون َ رستگاری نیابند یعنی از دوزخ نرهند و به بهشت نرسند مَتاع ٌ مر ایشانراست برخورداری اندک فِی الدُّنیا در دنیا یعنی دو سه روز مهلت دارند و سهل فرصتی را بگذرند و بگذارند ثُم َّ إِلَینا مَرجِعُهُم پس بسوی ما باشد بازگشت ایشان ثُم َّ نُذِیقُهُم ُ پس بچشانیم ایشانرا العَذاب َ الشَّدِیدَ عذاب سخت یعنی دایم و بی انقطاع بِما کانُوا بسبب آنکه بودند که بکتاب و پیغمبر ما یَکفُرُون َ کافر میشدند وَ اتل ُ و بخوان عَلَیهِم بر ایشان یعنی بر قوم خود از اهل مکه نَبَأَ نُوح ٍ خبر نوح پیغمبر ع إِذ قال َ یاد کن چون گفت لِقَومِه ِ مر گروه خود را یعنی آنها که مشرک بودند یا قَوم ِ ای قوم من إِن کان َ کَبُرَ اگر هست که بزرگ شده و گران گشته عَلَیکُم بر شما مَقامِی اقامت من یا قیام من بدعوت نص کلام ربانی مبنی ست از انکه حضرت نوح علی نبینا و ع نهصد و پنجاه سال قوم خود را بخدایتعالی دعوت کرده و جفا و آزار ایشان را تحمل فرمود و چون جفای قوم بغایت رسیده گفت ای قوم اگر بر شما شاق میگذرد مکث من در میان شما وَ تَذکِیرِی و پند دادن مر شما را بِآیات ِ اللّه ِ بعلامتهای روشن بر وحدانیت حق و تصدیق نانموده مرا میرنجانید فَعَلَی اللّه ِ پس بر خدای تَوَکَّلت ُ توکل کردم در دفع کید شما و نصرت

من بر اعدا فَأَجمِعُوا پس گرد آرید و محکم سازید أَمرَکُم کار خود را یعنی عزیمت کنید بر آن یا جمع کنید خداوندان امور را مراد امراء و رؤسای قوم اند وَ شُرَکاءَکُم و بخوانید شریکان خود را یعنی آنانکه بزعم خود شرکاء حق میدانید ملخص سخن آنکه شما هم بقصد من اتفاق کنید ثُم َّ لا یَکُن پس باید که نباشد أَمرَکُم کار شما در قصد من عَلَیکُم غُمَّهً بر شما پوشیده یعنی بظاهر متوجه من شوید. ثُم َّ اقضُوا إِلَی َّ پس ادا کنید بمن آنچه میخواهید یعنی بکنید از مکاره آنچه اراده شما است وَ لا تُنظِرُون ِ و مرا مهلت مدهید تا خلاص یابید از مشقت مقام و محنت کلام من اینکه سخنان دلیل است بر آنکه نوح ع در مقام توکّل ثابت قدم بوده و وثوق تمام بنصرت ملک علام داشته و میخواسته که امت او بدین معنی بی پرده قدم در طریق متابعت و نهند خود ایشانرا خذلان ابدی دریافته از قول وی اعراض نمودند و وی فرمود.

صفحه : 461

فَإِن تَوَلَّیتُم پس اگر روی بگردانید و از قبول قول من اعراض نمودید فَما سَأَلتُکُم پس من نخواستم از شما بر ادای رسالت خود مِن أَجرٍ مزدی که باعراض شما از من فوت شده باشد إِن أَجرِی َ نیست مزد من برای دعوت إِلّا عَلَی اللّه ِ مگر بر خدای و او مرا بدان ثواب خواهد داد خواه شما ایمان آرید خواه اعراض کنید وَ أُمِرت ُ و فرموده شده ام أَن أَکُون َ بآنکه باشم مِن َ المُسلِمِین َ از گردن نهادگان مر حکم خدای را پس خلاف امر نه کنم و اجر رسالت از غیر حق نجویم فَکَذَّبُوه ُ

پس دروغ داشتند قوم نوح مر او را یعنی اصرار کردند بر تکذیب او بعد از الزام حجت بر ایشان و فرستادیم بر ایشان طوفان فَنَجَّیناه ُ پس ما نجات دادیم نوح را از غرق شدن وَ مَن مَعَه ُ و آنانرا که با وی بودند فِی الفُلک ِ در کشتی و اهل سفینه بقول اصح هشتاد مؤمن بودند از ذکور و اناث وَ جَعَلناهُم و گردانیدیم اهل کشتی را خَلائِف َ باشندگان در زمین از پس هلاک شدگان وَ أَغرَقنَا الَّذِین َ کَذَّبُوا و غرق کردیم بطوفان آنان را که تکذیب کردند بِآیاتِنا آیتهای ما را که با نوح ع بود یعنی معجزات او فَانظُر پس در نگر ای نگرنده بدیده عبرت و به بین کَیف َ کان َ چگونه بود عاقِبَهُ المُنذَرِین َ عاقبت کار بیم کرده شدگان یعنی مشرکان از قوم نوح ع درین آیت هم تسلیه حضرت رسالت پناه ص و هم تهدید اهل کفر و ضلالت است ثُم َّ بَعَثنا پس برانگیختیم مِن بَعدِه ِ از پس نوح ع رُسُلًا فرستادگان إِلی قَومِهِم بسوی قوم ایشان یعنی هر رسولی را بقومی هود ع را بقوم عاد و صالح ع را بقوم ثمود ع و ابراهیم ع را بقوم بابل و شعیب ع را باصحاب ایکه و اهل مدین فَجاؤُهُم پس آمدند رسولان من بامتان خود بِالبَیِّنات ِ به معجزهای روشن و دلیل های واضح فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا پس نبودند امم اینکه رسل که ایمان آرند بدان پیغمبران فرستاده بدیشان بِما کَذَّبُوا بسبب آنچه تکذیب کرده بودند یعنی نگرویده بودند بِه ِ بدان مِن قَبل ُ پیش از بعث رسل یعنی تکذیب حق را عادت کرده بودند قبل از بعث و بعد از بعث بر همان وتیره سلوک نموده

یا ایمان نیاوردند بآنچیزیکه تکذیب آن را عهد کرده بودند پیش ازین یعنی در روز میثاق کَذلِک َ مثل اینکه مهری که بر دلهای مکذبان از امم ماضیه نهاده بودیم نَطبَع ُ مهر می نهیم عَلی قُلُوب ِ المُعتَدِین َ بر دلهای از حد درگذرندگان بر تکذیب یعنی مکذبان قریش و اضراب ایشان ازین امت ثُم َّ بَعَثنا پس برانگیختیم مِن بَعدِهِم از پس اینکه پیغمبران مُوسی وَ هارُون َ موسی بن عمران و برادر او هارون را إِلی فِرعَون َ بسوی ولید بن معصب یا قابوس که فرعون زمان بوده وَ مَلَائِه ِ و اشراف قوم او بِآیاتِنا بآیتهای ما یعنی معجزهای روشن چون عصا و ید بیضا فَاستَکبَرُوا پس گردن کشی کردند از قبول آن و متابعت نه نمودند وَ کانُوا و بودند ایشان قَوماً مُجرِمِین َ گروهی جرم آرندگان یعنی معتاد بتکذیب انبیاء و تهاون بآیات کبریا.

صفحه : 462

فَلَمّا جاءَهُم ُ الحَق ُّ پس آنهنگام که آمد بدیشان سخن راست و درست مِن عِندِنا از نزدیک ما یعنی موسی ع بدیشان آمد و سخن حق بدیشان القا فرمود و معجزها بر ایشان نمود قالُوا گفتند از فرط عناد و تمرد إِن َّ هذا بدرستیکه آنچه تو آورده و معجزه نام کرده لَسِحرٌ مُبِین ٌ هر آئینه جادوئی است آشکارا قال َ مُوسی گفت موسی ع مر قایلان اینکه قول را أَ تَقُولُون َ آیا میگوئید شما لِلحَق ِّ مر سخن راست و معجزه روشن را لَمّا جاءَکُم آن هنگام که بشما آمد که اینکه سحر است أَ سِحرٌ هذا آیا سحر است اینکه من به شما نمودم استفهام است بطریق انکار یعنی اینکه جادوی نیست وَ لا یُفلِح ُ السّاحِرُون َ و فیروزی نیابند ساحران و بمراد نرسند قالُوا

گفتند اشراف قوم فرعون مر موسی را أَ جِئتَنا آیا آمدی تو بما لِتَلفِتَنا تا بگردانی ما را عَمّا وَجَدنا از آنچه یافته ایم ما عَلَیه ِ بر آن چیز آباءَنا پدران خود را مراد عبادت فرعون است یعنی آمده تا ما را از پرستش فرعون بازداری وَ تَکُون َ و باشد لَکُمَا الکِبرِیاءُ مر شما هر دو برادر را بادشاهی فِی الأَرض ِ در زمین مصر وَ ما نَحن ُ لَکُما و نیستیم ما مر شما هر دو را بِمُؤمِنِین َ از تصدیق کنندگان وَ قال َ فِرعَون ُ و گفت فرعون جمعی را از ملازمان خود ائتُونِی بِکُل ِّ ساحِرٍ بیارید بمن هر ساحری عَلِیم ٍ دانا در فن خود تا معارضه کند با موسی پس سحره را جمع کردند در وجهی که در سوره اعراف گذشت و بمواعید کلّیه مستظهره ساخته روز موعود بموضعی معلوم آوردند فَلَمّا جاءَ السَّحَرَهُ پس آنهنگام که آمدند جادوان در مقابله موسی قال َ لَهُم مُوسی گفت مر ایشانرا موسی أَلقُوا بیفگنید ما أَنتُم مُلقُون َ آنچه شما افگندگایند مر آنرا از رسنها و عصاها فَلَمّا أَلقَوا پس چون بیفگندند جادوان حبال و عصای خود را و بسبب حرارت هوای بحرکت آمده در چشم مردم بشکل مار نمود قال َ مُوسی گفت موسی ع ما جِئتُم بِه ِ السِّحرُ آنچه آورده اید شما جادوئی است نه آنچه من آوردم و فرعونیان آنرا سحر میگویند إِن َّ اللّه َ سَیُبطِلُه ُ بدرستیکه خدای زود باشد که تباه گرداند سحر شما را و ناچیز سازد إِن َّ اللّه َ لا یُصلِح ُ بدرستیکه خدای بصلاح نیارد و تقویت نکند عَمَل َ المُفسِدِین َ کار تباه کاران را وَ یُحِق ُّ اللّه ُ الحَق َّ و ثابت گرداند خدای و از پیش برد حق را یعنی آنچه من

آورده ام از احکام الهی بِکَلِماتِه ِ بسخنان خویش یعنی بحکم و قضای خود یا بوعده نصرت و غلبه که با من فرموده وَ لَو کَرِه َ المُجرِمُون َ و اگرچه کراهت دارند کافران و دشوار آید بدیشان یعنی حق سبحانه بوعده نصرت دوستان وفا کند و از خشم و کراهت دشمنان باک ندارد و در مثنوی معنوی اشارتی بدین معنی هست مثنوی حق تعالی از غم و خشم خصام کی گذارد اولیا را در غرام مه فشاند نور سگ. وع وع کند سگ ز نور ماه کی مرتع کند خس خسانه میرود بر روی آب آب صافی میرود بی اضطراب مصطفی مه می شگافد نیم شب ژاژ میخاید ز کینه بو لهب آن مسیحا مرده زنده میکند وان جهود از خشم سبلت می کند .

صفحه : 463

فَما آمَن َ لِمُوسی پس ایمان نیاوردند بموسی ع در مبدأ امر إِلّا ذُرِّیَّهٌ مِن قَومِه ِ مگر فرزندانی از قوم موسی ع و آن چنان بود که چون موسی ع از مدین بمصر آمده بنی اسرائیل را بحق دعوت فرمود پیران و بزرگان اجابت نه نمودند و بعضی از جوانان ایشان بوی گرویدند عَلی خَوف ٍ با وجود ترس مِن فِرعَون َ از فرعون وَ مَلَائِهِم و ترس از گروه خود یعنی از پدران و رؤساء قوم مراد آنست که جمعی از بنی اسرائیل ایمان آوردند بموسی ع با آنکه میترسیدند هم از فرعون و هم از کسان خود أَن یَفتِنَهُم آنکه عذاب کند فرعون مر ایشانرا یا رجوع کنند آباء ایشان بفرعون تا بازگرداند ایشانرا بکفر وَ إِن َّ فِرعَون َ لَعال ٍ و بدرستیکه فرعون متکبر بود و طاغی فِی الأَرض ِ در زمین مصر و غالب

بر اهل آن وَ إِنَّه ُ و بدرستیکه بود او لَمِن َ المُسرِفِین َ هر آئینه از حد بیرون روندگان در کبر و سرکشی تا حدیکه دعوی ربوبیت کرد و بنی اسرائیل را به بندگی گرفت وَ قال َ مُوسی و گفت موسی مر آن مؤمنان را وقتی که آثار خوف از ایشان مشاهده نمود یا قَوم ِ ای گروه من إِن کُنتُم آمَنتُم اگر هستید شما که گرویده اید بِاللّه ِ بخدای و دانسته اید که ایصال منافع و دفع مضار بقبضه اقتدار اوست فَعَلَیه ِ تَوَکَّلُوا پس برو توکل کنید و کار خود باو گذارید إِن کُنتُم مُسلِمِین َ اگر هستید شما گردن نهادگان مر احکام قضای او را در انوار آورده که اینکه از قبیل تعلق حکم بشرطین نیست چه معلق بایمان وجوب توکل است و مشروط باسلام حصول آن محققان گفته اند حقیقت توکّل اسقاط خوف و رجاء است از ما سوی اللّه بلکه استغراق در بحر شهود مسبب الاسباب و انقطاع از ملاحظه اسباب و گفته اند توکل تعلق دل است به محبت قادر مطلق و نسیان غیر او یعنی خود را و غیر خود را قوت و تاثیری اثبات نکند بلکه منقاد باشد تحت الحکم الازلی بمثابه میت در پیش غاسل مثنوی هر که در بحر توکّل غرق گشت همتش از ما سوی اللّه درگذشت اینکه توکّل گرچه دارد رنجها فهو حسبه بخشد از وی گنجها و چون موسی ع ایشانرا بتوکّل فرمود فَقالُوا پس گفتند عَلَی اللّه ِ بر خدای، نه بر غیر او تَوَکَّلنا توکّل کردیم و بلطف او واثق شدیم و چون دعای متوکل باجابت مقرون است بزبان نیاز آغاز دعا کرده گفتند رَبَّنا ای پروردگار ما لا تَجعَلنا فِتنَهً

مگردان ما را محل عذاب لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ برای گروه ستمکاران یعنی ایشان را بر ما مسلّط مساز تا بدست ایشان معذب نشویم وَ نَجِّنا و خلاصی ده ما را بِرَحمَتِک َ بمهربانی و بخشایش خود مِن َ القَوم ِ الکافِرِین َ از گروه ناگرویدگان یعنی از کید و قصد ایشان یا از ملاقات با ایشان آورده اند که بعد از ایمان اینکه قوم بموسی علیه السّلام و اشتغال ایشان بعبادت حق سبحانه و تعالی فرعون بفرمود تا مساجد و معابدیکه بر سر محلات و در میان اسواق ساخته بودند خراب کرده ایشانرا از ادای نماز منع نمودند حق سبحانه موسی ع را فرمود تا درون خانهای ایشان معابد مقرر کنند تا کافران بر عبادت ایشان مطلع نگردند چنانچه میگوید.

صفحه : 464

وَ أَوحَینا و وحی کردیم ما إِلی مُوسی وَ أَخِیه ِ بموسی او برادر او هارون ع أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما آنکه فرا گیرید جای بازگشت برای قوم خود بِمِصرَ بُیُوتاً در شهر مصر خانهائیکه رجوع کنید بآن جهت پرستش خدای تثنیه ضمیر اشارت است بآنکه تخصیص معابد و تعیین قبله آن متعلق است بائمه قوم و در ان محل امام ایشان موسی و هارون بود وَ اجعَلُوا و دیگر حکم کردیم که بسازید شما هر دو برادر و قوم شما بُیُوتَکُم خانهای خود را که گرفته اید قِبلَهً مسجدهای متوجه قبله یعنی کعبه و موسی ع نماز بجانب کعبه گذاردی وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را در آن موضع جمع ضمیر بجهت آنست که اتخاذ مساجد و اقامت صلاه تعلق بهمه دارد وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ و بشارت ده ای موسی مومنانرا بنجات دنیا و درجات عقبی

توحید ضمیر مشیر است بآنکه بشارت وظیفه صاحب شریعت است و آن موسی بود وَ قال َ مُوسی و گفت موسی در دعای خود که رَبَّنا ای آفریدگار ما إِنَّک َ آتَیت َ بدرستیکه تو دادی فِرعَون َ وَ مَلَأَه ُ فرعون و گروه او را زِینَهً چیزیکه بآن آرایش کنند از لباس و پیرایه و متاع خانه وَ أَموالًا و داده ایشانرا مالها از نقود و انعام و ضیاع فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا إبن عباس رض فرموده که از فسطاط مصر تا زمین حبشه کوهها که در ان معادن ذهب و فضه و زبرجد بود همه تعلق بفرعون داشت و فرمان او در ان مواضع روان بود بدین سبب مال بسیار بحوزه تصرف قبط درآمده همه متمول و متجمل شدند و سبب ضلال و اضلال ایشان گشت پس موسی بعد از انکه در دعای خود گفت ای پروردگار ما فرعون و قوم او را مال و زینت داده دیگر باره برای الحاح در تضرع تکرار دعا کرد که رَبَّنا ای آفریدگار ما ایشانرا اینها داده لِیُضِلُّوا تا گمراه کنند بندگان ترا عَن سَبِیلِک َ از راه عبادت تو و بعبادت فرعون خوانند رَبَّنَا اطمِس ای پروردگار ما اثر محو فرست عَلی أَموالِهِم بر مالهای ایشان یعنی صورت آنرا محو کن و منتقل ساز بچیزی دیگر تا شوکت ایشان بشکند قتاده رح گفته که دنیا رو در هم ایشان همه سنگ شد بر همان شکل و نقش که داشت و سدی رح فرموده که تمام اموال ایشان از نقود و اطعمه و اشجار و اثمار همه سنگ شده و اینکه یکی از آیات تسعه بود و دیگر موسی ع

دعا فرمود وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم و سخت فراگیر بر دلهای ایشان یعنی مهر نه بر آن تا سخت دل شوند فَلا یُؤمِنُوا پس ایمان نیاورند موسی ع بوحی الهی دانسته بود که ایشان نخواهند گروید لا جرم دعا کرد که دل ایشان را سخت ساز تا بایمان منشرح نشود و ایمان نیاورند حَتّی یَرَوُا العَذاب َ الأَلِیم َ تا به بینند عذاب دردناک را که آن غرق است در دریای قلزم قال َ گفت خدای قَد أُجِیبَت بدرستیکه اجابت کرده شد دَعوَتُکُما دعای شما هر دو برادر آورده اند که موسی دعا میکرد و هارون آمین گفت و آمین گوینده در دعا شریک است ازین جهت گفت که دعای هر دو شما مستجاب شد فَاستَقِیما پس ثابت باشید بدعوت و الزام حجت و تعجیل مینمائید که مطلب شما در وقت خود بظهور خواهد رسید گویند بعد از چهل سال اثر اینکه دعا ظاهر شد وَ لا تَتَّبِعان ِّ و پیروی مکنید در تعجیل سَبِیل َ الَّذِین َ راه آنانرا که از فرط جهالت لا یَعلَمُون َ نمیدانند که وعده حق سبحانه بوفا می انجامد در وقت آن مصرعه ارها موقوف وقت آمد نگهدارید وقت و چون وقت عذاب آن قوم در رسید وحی آمد به موسی ع که قوم از مصر بیرون رو که قبطیان را هنگام عذاب آمد موسی ع با جمعی از بنی اسرائیل متوجه شام شدند و بکنار دریای قلزم رسیدند فرعون با لشکر از عقب رسید و بدعای موسی ع دریا شکافته شد و تفاصیل اینکه واقعه در سوره شعرا سمت ذکر خواهد پذیرفت انشاء اللّه تعالی القصه بنی اسرائیل بسلامت از دریا بگذشتند چنانچه حق سبحانه میفرماید.

صفحه :

465

وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل َ و بگذرانیدیم ما فرزندان یعقوب را البَحرَ از دریای قلزم بسلامت فَأَتبَعَهُم پس از پی درآمدند ایشانرا فِرعَون ُ وَ جُنُودُه ُ فرعون و لشکریان او بَغیاً برای ستم کردن بر بنی اسرائیل وَ عَدواً و از جهت از حد بیرون بردن در جفای ایشان پس چون بکنار دریا رسیدند و اسپ فرعون ببوی مادیانی که جبرئیل بر آن سوار بود بدریا درآمد و لشکر متابعت نموده همه خود را در دریا افگندند و فرعون نمیخواست که بدریا درآید اما مرکب او او را میبرد حَتّی إِذا أَدرَکَه ُ الغَرَق ُ تا چون دریافت او را غرق شدن و دانست که هلاک خواهد شد قال َ آمَنت ُ گفت ایمان آوردم من و بگرویدم أَنَّه ُ لا إِله َ بآنکه نیست معبودی مستحق عبادت إِلَّا الَّذِی مگر آن خدای که بدعوت موسی علیه الصلوه و السلام آمَنَت بِه ِ بَنُوا إِسرائِیل َ گرویده اند بدو بنی اسرائیل وَ أَنَا مِن َ المُسلِمِین َ و من از جمله گردن نهادگانم مر حکم او را در مدارک آورده که فرعون معنی واحد را سه نوبت بسه عبارت تکرار کرد از غایت حرصی که بر قبول آن داشت چون ایمان بأس بود بجهت فوت وقت مقبول نشد چه در وقت دیگر مره واحده کافی باشد و بعد از انکه فرعون اینکه سخن گفت حق تعالی با جبرئیل در جواب او فرمود آلآن َ آیا ایمان می آری اکنون که اختیار نماند وَ قَد عَصَیت َ و حال آنکه تو نافرمانی کردی قَبل ُ پیش ازین و فرمان پیغمبر من نشنودی وَ کُنت َ و بودی تو مِن َ المُفسِدِین َ از جمله گمراهان و گمراه کنندگان در مدارک و تبیان و غیر آن از تفاسیر

آورده اند که روزی جبرئیل ع بدیوان مظالم فرعون آمد و اینکه صورت فتوی بوی نمود که حکم امیر چیست در شان بنده که نشو و نما در میان مال و نعمت خواجه خود یابد و به تربیت او از سائر ممالیک ممتاز گردد پس کفران نعمت پیش آورده دعوی خواجگی آغاز کرده فرمان مولای خود نبرد فرعون بدست خود در ذیل فتوی او نوشت که میگوید ابو العباس ولید بن مصعب که سزای بنده که بر سیّد خود بیرون آید و در نعمت او کافر گردد آنست که او را در دریا غرق سازند جبرئیل ع آن خط را فراگرفت و در آن محل که فرعون بگرداب فنا در افتاده اظهار ایمان مینمود جبرئیل ع آن خط را بدو نمود و گفت هم بفتوای تو با تو عمل کرده اند پس جبرئیل ع مشتی از لوث دریا برداشت و در دهان آن لعین انداخت از ان جهت که ایمان نیاورد چه میدانست که اینکه ایمان باس است و مقبول نیست بلکه برای زیادتی اهانت و خواری وی گفت که اکنون میگردی که زمام اقتدار تو از قبضه اختیار تو رفت و وقت ایمان آوردن تو گذشت بیت وقت هر کار نگهدار که نافع نه بود نوش دارد که پس از مرگ به بیمار دهند فَالیَوم َ نُنَجِّیک َ پس امروز برهانیم ما بِبَدَنِک َ تن ترا از آب یعنی قوم تو همه در قعر بحراند ما بدن ترا بر روی آب آریم آورده اند که چون فرعون و قوم او غرق گشتند بنی اسرائیل را دغدغه شد که فرعون هلاک نشده و دمبدم کشتیها ساز کرده لشکر را از دریا

بگذراند و از عقب ما درآید حق سبحانه و تعالی تن فرعون را بر روی دریا آورد با زرهی که در بر داشت و بدان او را می شناختند تا بنی اسرائیل تن فرعون بی روح دیده تسلّی یافتند و ازینست که بعضی علما بدن بمعنی درع داشتند و آمدن آهن بر بالای آب با آنکه طبع او مقتضی رسوب در آبست آیتی باشد از آیات قدرت ربانی و در زاد المسیر آورده که بقیه قوم فرعون که در مصر بودند غرق شدن او را مسلم نداشتند و گفتند او با قوم خود در جزائر بصید مرغ و ماهی مشغول است حق سبحانه وحی کرد بدریا که فرعون را بکنار افگند تا مصریان بینند پس دریا او را بزمین بلند افگند چنانچه همه کس او را دیدند و ازینجاست که در معنی ننجیک ببدنک فرموده اند که نلقیک علی نجوه من الارض و بر هر تقدیر بدن ترا از دریا برآریم لِتَکُون َ تا باشی لِمَن خَلفَک َ برای کسیکه از پس تو آید آیَهً نشانه که بتو که عبرت گیرد و داند که مملوک مقهور دور است از دعوی مالکیت و قاهریت بنده که خود را از غرق شدن در گرداب فنا نرهاند چرا صدای انا ربکم الاعلی بسمع جهانیان رساند مثنوی عاجزی کو اسیر خواب و خور است لاف قدرت زند چه بیخبر است آنکه در نفس خود زبون باشد صاحب اقتدار چون باشد وَ إِن َّ کَثِیراً و بدرستیکه بسیاری مِن َ النّاس ِ از مردمان عَن آیاتِنا از آیات قدرت ما لَغافِلُون َ بیخبرانند ایشانرا نه در آن فکری و نه از ان عبرتی.

صفحه : 466

وَ لَقَد بَوَّأنا

و بدرستیکه ما جای دادیم بَنِی إِسرائِیل َ فرزندان یعقوب را بعد از هلاک فرعون و قوم او مُبَوَّأَ صِدق ٍ جای بسزا و شایسته چنانچه از وعده صدق ما می سزید و آن ولایت شام بود و بعد از ان مصر وَ رَزَقناهُم و روزی دادیم ایشانرا مِن َ الطَّیِّبات ِ از پاکیزه ها و چیزهای لذیذ و بقول جمعی اینجا مراد از بنی اسرائیل یهود عصر پیغمبر آخر الزمان اند ص که ایشان را در یثرب جای داد و خرمای خشک و تر بر ایشان ارزانی داشت فَمَا اختَلَفُوا پس اختلاف نکردند در امر دین خود یا در شان حضرت محمّد ص مصطفی حَتّی جاءَهُم ُ العِلم ُ تا وقتی که آمد بدیشان علم توریت و احکام آن و در ان اختلاف نکردند بتاویل تا زمانی که عالم شدند بنعوت احمدی و صفات محمدی ص و به تحریف و تغییر آن مشغول گشتند و گفته اند آن علم قرآن است که فرود آمده و سبب اختلاف یهود شد إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو یَقضِی بَینَهُم حکم کند میان ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز فِیما کانُوا در آن چیزی که بودند که از روی عناد یا جهل فِیه ِ یَختَلِفُون َ در آن چیز اختلاف میکردند از حکم توریت یا امر پیغمبر فَإِن کُنت َ پس اگر هستی تو فِی شَک ٍّ در گمان مِمّا أَنزَلنا إِلَیک َ از آنچه ما فرستادیم بر تو از قصص و احکام فَسئَل ِ الَّذِین َ پس بپرس از آنانکه یَقرَؤُن َ الکِتاب َ میخوانند کتاب را مراد جنس کتب است مِن قَبلِک َ پیش از تو یعنی از اهل کتاب چه اینکه منزل محقق است نزد ایشان و مثبت در کتب

ایشان مخاطب حضرت پیغمبرست و مراد امت اند و در زاد المسیر آورده که ان بمعنی مای نافیه است یعنی تو در شک نیستی اما برای زیادتی بصیرت سؤال کن از اهل کتاب لَقَد جاءَک َ الحَق ُّ بدرستیکه آمد بتو بیان راست و درست مِن رَبِّک َ از آفریدگار تو فَلا تَکُونَن َّ پس مباش مِن َ المُمتَرِین َ از شک آرندگان اصح اقوال آنست که در امثال اینکه مخاطبات صورت خطاب متوجه حضرت رسالت پناه ص است اما مخاطب غیر او است چه آنحضرت معصوم و محفوظ است از شکوک و شبهات در آنچه بر وی منزل شده و از همین قبیل است اینکه خطاب دیگر که وَ لا تَکُونَن َّ و مباش مِن َ الَّذِین َ کَذَّبُوا از کسانیکه تکذیب کردند بِآیات ِ اللّه ِ مر آیتهای خدای را که قرآن است فَتَکُون َ پس باشی اگر تکذیب کنی مِن َ الخاسِرِین َ از زیان زدگان.

صفحه : 467

إِن َّ الَّذِین َ حَقَّت بدرستیکه آنانکه واجب شده است عَلَیهِم بر ایشان کَلِمَت ُ رَبِّک َ قول پروردگار تو یعنی قولیکه در لوح محفوظ نوشته که ایشان بر کفر میرند و ملائکه را بدان خبر داده و گفته اند کلمه آنست لأملأن جهنم یا هؤلاء فی النار و لا ابالی و بر هر تقدیر که چون کلمه در شان ایشان ثابت شد لا یُؤمِنُون َ ایمان نمی آرند زیرا که کلام حق سبحانه دروغ نیست و چون سبب اصلی مر ایمان ایشانرا که تعلق اراده اللّه باشد بدان مفقود است مطلقا ایمان نیارند وَ لَو جاءَتهُم کُل ُّ آیَهٍ و اگرچه آید بدیشان هر آیتی که اقتراح کنند حَتّی یَرَوُا تا به بینند العَذاب َ الأَلِیم َ عذاب دردناک را که نامزد ایشان باشد و بعد از نزول عذاب ایمان

ایشانرا نفع نرساند چنانچه قوم فرعون و سائر امم ماضیه را سودی نداشت فَلَو لا کانَت قَریَهٌ در تبیان آورده که اکثر نحویان بر آنند که لو لا اینجا بمعنی مای نافیه است یعنی نبودند اهل دیهی از دیهای عاصیه که بوقت نزول عذاب آمَنَت ایمان آورند فَنَفَعَها پس سود رساند اهل آن ده را إِیمانُها ایمان ایشان در آنوقت إِلّا قَوم َ یُونُس َ مگر قوم یونس که ایشان لَمّا آمَنُوا کَشَفنا عَنهُم آنهنگام که ایمان آوردند برداشتیم و ببردیم از ایشان عَذاب َ الخِزی ِ عذاب رسوائی فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا وَ مَتَّعناهُم و برخوردار بگذاشتیم ایشانرا إِلی حِین ٍ تا هنگام رسیدن اجلهای ایشان و بر تقدیر اینکه معنی که گفته شد استثنا در الّا قوم یونس متصل بود و نفع بایمان بأس مخصوص باشد باین قوم و مستثنی باشد از حکم آن آیت فلم یک ینفعهم ایمانهم لما را و باسنا و جمعی برآنند که معنی آیت اینست چرا اهل قری ایمان نیاوردند قبل از معائنه عذاب و تعجیل نکردند پیش از حلول آن تا نفع کردی ایشانرا ایمان ایشان لیکن قوم یونس ع چون امارت عذاب مشاهده نمودند تاخیر نکردند ایمان خود را تا بوقت حلول عذاب و ایمان آورند برین تقدیر استثنا منقطع باشد و قصّه یونس بر سبیل ایجاز چنان بود که حق سبحانه او را باهل نینوی فرستاد از ارض موصل و او مدّتی ایشان را بخدای دعوت کرد ایشان ابا نموده ویرا میرنجانیدند آخر بتنگ آمد و گفت الهی قوم من مرا تکذیب کردند فانزل علیهم نقمتک حق سبحانه اجابت فرمود و گفت خبر ده قوم خود را که

بعد از سه روز یا چهل روز عذاب بشما فرود آید یونس ع ایشانرا خبر داد از میان قوم خود بیرون رفته در شکاف کوهی پنهان شد چون زمان موعود نزدیک رسید حق تعالی بمالک دوزخ خطاب کرد که بمقدار شعیره از سموم دوزخ باین قوم فرست مالک فرمان الهی بجا آورد و آن سموم بصورت ابر سیاه با دود غلیظ و شرارت آتش بیامده گرد مدینه نینوی را فرا گرفت اهل شهر دانستند که یونس راست گفته روی بملک خود آوردند و او مرد عاقل بود فرمود که یونس را بطلبید چندانچه طلبیدند نیافتند ملک گفت اگر یونس ع برفت خدائی که ما را بدو دعوت میکرد باقی است و دانا و شنوا است اکنون هیچ چاره نیست الا آنکه عجز و شکستگی و تضرع بدرگاه او بریم پس ملک سر و پا برهنه پلاسی درپوشید و رعایا بهمین صورت روی بصحرا نهادند مرد و زن خرد و بزرگ خروش و فریاد در گرفتند کودکانرا از مادران جدا کردند و بیکبار نیتها خالص ساخته آواز برداشتند که آمنا بما جاء به یونس ع از اوّل ذی حجه تا عاشر محرم برین وجه مینالیدند و درین چهل روز از فغان و ناله نیاسوده درماندگی و بیچارگی بموقف عرض میرسانیدند مثنوی چاره ما ساز که بی یاوریم گر تو برانی بکه رو آوریم بی طمعیم از همه سازنده جز تو نداریم نوازنده پیش تو کر بی سر و پا آمدیم هم بامید تو خدا آمده ایم قومی گفتند خداوندا یونس ع ما را گفته بود که بندگان بخرید و آزاد کنید ما بندگان توایم تو بکرم

خود ما را از عذاب آزاد کن جماعتی دیگر مینالیدند که الهنا یونس ع ما را خبر داد که تو خداوند فرموده که بیچارگان و درماندگان را دست گیرید ما بیچاره و درمانده ایم بفضل خود ما را دست گیر بعرض رسانیدند که ای پروردگار ما یونس از قول تو بما میفرمود که هر که بر شما ستم کند ازو درگذرانید خدایا ما بگناه بر خود ستم کردیم از ما عفو کن برخی دیگر باین گونه ادا میکردند که خدایا یونس ع ما را میگفت که پروردگار من گفته است که سائلان را رد نکنید ما سائلان روی بدرگاه کرمت آورده ایم ما را رد مکن قطعه ما تهیدستان برآوردیم دستی در دعا نقد فیضی نه برین دستی گناهکار همه قاضی حاجات درویشان و محتاجان توئی پس روا کن از کرم حاجات بسیار همه القصه روز چهلم که آدینه بود و عاشورا دعای ایشان را اثر مناجات دلسوز ایشان ظهور نموده برأت نجات از دیوان رحمت نوشته شد و ظلمت سحاب مرتفع گشته ابر رحمت سایه رافت بر مفارق ایشان افگنده یونس ع بعد از چهل روز متوجه نینوی گشته میخواست که از حال قوم خبر گیرد چون نزدیک شهر رسید و بر صورت واقع مطلع شد ملال بسیار برو غلبه کرده با خود گفت من ایشانرا از عذاب ترسانیدم و عذاب برحمت مبدل گشت اگر من درین شهر روم بکذب نسبت دهند روی بصحرا نهاد و قصّه رفتن او بدریا و محبوس گشتن در بطن ماهی در سوره انبیاء و صافات مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی.

صفحه : 468

وَ لَو شاءَ رَبُّک َ و اگر خواستی پروردگار تو

لَآمَن َ هر آئینه ایمان آوردندی مَن فِی الأَرض ِ هر که در زمین است کُلُّهُم جَمِیعاً همه ایشان آورده اند که حضرت رسالت پناه ص بر ایمان قوم بغایت حریص بود چون ایمان نمی آوردند غبار ملال بر آئینه دل بی غل مبارک آنحضرت ص می نشست حق سبحانه اینکه آیت فرستاد و ایمان خلق را بمشیت خود باز بست و فرمود أَ فَأَنت َ آیا تو تُکرِه ُ النّاس َ اکراه میکنی مردمانرا حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین َ تا گردند مومنان بی مشیّت من اینکه آیه منسوخ است بآیه قتال وَ ما کان َ لِنَفس ٍ و نشاید و نیست هیچ تن را أَن تُؤمِن َ آنکه ایمان آرد إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بارادت و توفیق و قضای الهی وَ یَجعَل ُ الرِّجس َ و میگمازیم عذاب را یا خشم میگیریم یا مسلط میکنیم شیطان را و حفص بیا میخواند یعنی خدای غضب میکند عَلَی الَّذِین َ بر آنانکه لا یَعقِلُون َ تعقل نمیکنند در حجج و آیات قُل ِ انظُرُوا بگو ای محمّد مشرکانرا که طلب آیات میکنند که بنگرید بچشم سر یا ملاحظه کنید بدیده سر ما ذا فِی السَّماوات ِ تا خود چه چیزها است در آسمانها از عجائب فطرت وَ الأَرض ِ و در زمین از بدایع قدرت تا شما را دلالت کند بر کمال صنع الهی و بلاغ علم و حکمت پادشاهی وَ ما تُغنِی الآیات ُ و دفع نمیکند دیدن آیت ها وَ النُّذُرُ و استماع کلام بیم کنندگان یعنی رسل عذاب الهی را عَن قَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ از گروهی که در علم و حکمت من واقع است که نخواهند گروید فَهَل یَنتَظِرُون َ پس آیا چشم نمیدارند اینکه مشرکان إِلّا مگر ایامی را یعنی واقعها

را مِثل َ أَیّام ِ الَّذِین َ مثل واقعه آنانکه خَلَوا مِن قَبلِهِم گذشتند پیش از ایشان چون قوم عاد و ثمود و اصحاب ایکه و اهل مؤتفکه مراد نزول عذاب است قُل فَانتَظِرُوا بگو پس انتظار برید عذاب را که بشما نازل خواهد شد إِنِّی مَعَکُم بدرستیکه من با شما مِن َ المُنتَظِرِین َ از منتظرانم هلاک شما را ثُم َّ نُنَجِّی پس ما برهانیدیم رُسُلَنا پیغمبران خود را هرگاه که عذاب بمکذبان ایشان فرود آمد وَ الَّذِین َ آمَنُوا و نجات دادیم آنانرا که گرویده بودند بدیشان کَذلِک َ همچنین که نجات دادیم رسل و متابعان ایشانرا حَقًّا عَلَینا وعده راست و درست است از ما که بوقت هلاک مشرکان نُنج ِ المُؤمِنِین َ نجات میدهیم گرویدگان را که محمّد ص و اصحاب رض و متابعان اویند.

صفحه : 469

قُل بگو ای محمّد ص یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان خطاب با اهل مکه است إِن کُنتُم فِی شَک ٍّ اگر هستید شما در گمان مِن دِینِی از صحت دین من که بیان کنم دین خود را برای شما فَلا أَعبُدُ الَّذِین َ پس نمی پرستم آنانرا که تَعبُدُون َ شما می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای از اصنام و ملائکه وَ لکِن أَعبُدُ اللّه َ و لیکن پرستش میکنم خدای را الَّذِی یَتَوَفّاکُم آن خدای که می میراند شما را و تخصیص توفی بجهت تهدید است چه وفات اهل شرک میعاد عذاب ایشان است وَ أُمِرت ُ و مأمور شده ام أَن أَکُون َ بآن که باشم مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان باحکام الهی و اخبار انبیا علیهم السلام وَ أَن أَقِم و دیگر امر کرده اند مرا یا وحی فرستاده اند بآنکه بپای دار وَجهَک َ عمل خود را لِلدِّین ِ از برای دین یعنی

خالص ساز آن را حَنِیفاً در حالتی که مایل باشی از همه ادیان بدین اسلام وَ لا تَکُونَن َّ و مباش مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آورندگان اینکه خطاب متوجه بغیر آن حضرت است وَ لا تَدع ُ و مخوان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای ما لا یَنفَعُک َ آن چیزی را که سود نه کند ترا خواندن او وَ لا یَضُرُّک َ و زیان نرساند بتو فروگذاشتن آن فَإِن فَعَلت َ پس اگر بکنی یعنی بخوانی اینکه چنین چیزی را فَإِنَّک َ پس بدرستیکه تو إِذاً مِن َ الظّالِمِین َ آن هنگام از ظالمان باشی که وضع دعا در غیر موضع او کنی وَ إِن یَمسَسک َ اللّه ُ بِضُرٍّ و اگر برساند خدای بتو مرضی یا شدتی یا فقری فَلا کاشِف َ لَه ُ پس هیچ دفع کننده و بازدارنده نیست مر آنرا إِلّا هُوَ مگر او که اللّه است وَ إِن یُرِدک َ بِخَیرٍ و اگر خواهد بتو صحت و راحت و غنا فَلا رَادَّ لِفَضلِه ِ پس هیچ دفع کننده و بازدارنده نیست مر آن فضل او را وضع فضل در موضع ضمیر دلیل است بر آنکه حق سبحانه متفضل است بارادت خیر بر بندگان خود بی استحقاق از ایشان بیت درویش تو در مصلحت خویش چه دانی خوش باش گرت نیست که بی مصلحتی نیست یُصِیب ُ بِه ِ میرساند فضل خود را مَن یَشاءُ بآنکه میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود وَ هُوَ الغَفُورُ و او است آمرزنده پس از غفران او بمعصیت ناامید مشوید الرَّحِیم ُ مهربان است پس بطاعت امید در رحمت او بندید.

صفحه : 470 قُل یا أَیُّهَا النّاس ُ بگو ای مردمان قَد جاءَکُم ُ الحَق ُّ بدرستیکه آمد بشما کلامی درست یا

پیغمبری راست مِن رَبِّکُم از نزد پروردگار شما و هیچ عذری نماند شما را فَمَن ِ اهتَدی پس هر که راه یافت بایمان و طاعت فَإِنَّما یَهتَدِی پس جز اینکه نیست که راه یابد لِنَفسِه ِ برای نفس خود یعنی منفعت او عاید بدو است وَ مَن ضَل َّ و هر که گمراه شد بانکار و تکذیب فَإِنَّما یَضِل ُّ پس همین است که گمراه میشود عَلَیها بر نفس خود یعنی وبال آن ضلال بدو است وَ ما أَنَا و نیستم من عَلَیکُم بِوَکِیل ٍ بر شما نگهبانی که امر شما موکول بمن باشد دمیاطی فرموده که آیه السیف ناسخ اینکه آیت است وَ اتَّبِع و پیروی کن ای محمّد ص ما یُوحی إِلَیک َ آن چیزی را که وحی کرده میشود بسوی تو بامتثال و تبلیغ آن وَ اصبِر و صبر کن بر دعوت و در ایذائیکه بتو رسد شکیبائی ورز حَتّی یَحکُم َ اللّه ُ تا وقتی که حکم کند خدا بنصرت تو یا امر کند بقتال وثنی و جزیه کتابی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین َ و او است بهترین حکم کنندگان زیرا که در حکم او خطا و میل و ستم نیست یا مطلع است بر سرائر و احتیاج ببینه و گواه ندارد بیت از سپیدی تا سیاهی گیرد تا لوح و قلم یک رقم از خط حکمش و هو خیر الحاکمین

سوره هود

مکّیّه وّ هی مائه وّ ثلث وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الر در احقاف فرموده که حروف مقطعه به نسبت اصطلاح وضعی و عرفی مفهوم المراد نیست پس سر مکتوم باشد و مؤید اینکه قول است آنکه شعبی از معنی مقطعات پرسیدند فرمود

که سر اللّه فلا تطلبوه و بعضی برآنند که معنی الرا آن است که انا اللّه اری منم خدای که می بینم طاعت مطیعانرا و معصیت عاصیان را و هر کس را مناسب عمل او جزا خواهم داد پس اینکه کلمه مشتمل است بر وعده و وعیده کِتاب ٌ اینکه کتابی است صفت او اینکه أُحکِمَت استوار کرده شده است آیاتُه ُ آیتهای او بحجج و دلائل یا منتظم گشته است بنظم محکم چون بنای مستحکم که نقص و خلل بدو راه نیابد ثُم َّ فُصِّلَت پس جدا کرده شده است سوره سوره و آیه آیه یا تفصیل یافته است درو آنچه بندگان بدان محتاج اند یعنی مبین شده است مِن لَدُن حَکِیم ٍ از نزدیک حکم کننده یا حکمت بخشنده خَبِیرٍ دانا بهمه چیزها است.

صفحه : 471

أَلّا تَعبُدُوا برای آنکه تا نپرستید إِلَّا اللّه َ مگر خدای را إِنَّنِی لَکُم بدرستیکه من مر شما را مِنه ُ از وی یعنی با مروی نَذِیرٌ بیم کننده ام بعقوبت بر شرک و طغیان وَ بَشِیرٌ و مژده دهنده بمثوبت بر توحید و ایمان وَ أَن ِ استَغفِرُوا و دیگر احکام و تفصیل آیات برای آنست که آمرزش طلبید رَبَّکُم از پروردگار خود برای گناهان گذشته ثُم َّ تُوبُوا إِلَیه ِ پس توبه کنید بحضرت او از معاصی در زمان آینده یُمَتِّعکُم تا برخورداری دهد شما را مَتاعاً حَسَناً برخورداری نیکو یعنی عمر دراز ارزانی دارد تا مردم از شما منتفع گردند یا شما را زندگانی دهد در ایمنی و تندرستی إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی که نام برده شده که آخر عمر مقدرست محققان گفته اند متاع حسن رضا است بآنچه دست

دهد از نعمت و صبر بر آنچه روی نماید از محنت در لطائف امام قشیری قدس سره مذکور است که برخورداری نیکو آنست که حاجت مردمان بر دست وی گذارده شود وَ یُؤت ِ و تا بدهد خدای کُل َّ ذِی فَضل ٍ مر هر خداوند فضلی را در دین فَضلَه ُ ثواب و جزای فضل او هم در دنیا و هم در آخرت إبن مسعود رض فرموده که ذو فضل کسی است که حسنات او فاضل باشد از سیئات او جورجانی قدس سره گفته که ذو فضل آنست که در دیوان ازل بنام آن نشان فاضل نوشته باشند و هر آئینه بعد از وجود بدان شرف خواهد رسید مصرع آنرا که بدادند ازو باز نگیرند وَ إِن تَوَلَّوا و اگر شما ای کافران برگردید از اسلام یا اعراض کنید از متابعت من فَإِنِّی پس بدرستیکه من أَخاف ُ عَلَیکُم میترسم بر شما عَذاب َ یَوم ٍ کَبِیرٍ از عذاب روز بزرگ که قیامت است و در تیسیر گوید که روز بدر و گفته اند روز شدّت و مشقت و آن ابتلای کفار بود بقحط و غلا تا حدیکه مرده و مردار میخوردند إِلَی اللّه ِ بسوی مجازات خدا است مَرجِعُکُم بازگشت شما وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او بر همه چیزها از اعاده و اثابه و تعذیب قَدِیرٌ توانا است آورده اند که جمعی از مشرکان بیباک که عداوت حضرت رسالت پناه ص میورزیدند و بجهت مصلحت زمان در اخفای آن میکوشیدند روزی با یکدیگر ملاقات نموده گفتند چون پرده ها فروگذاریم و خود را بجامها بپوشیم و سینهای خود را فراگیریم در عداوت محمّد ص کسی چگونه بر آن اطلاع یابد حق

سبحانه آیت فرستاد که أَلا إِنَّهُم بدانید که ایشان یعنی کافران یَثنُون َ صُدُورَهُم فراهم میگیرند سینهای خود را بر عداوت حبیب من یا دو تا میگردانند آنرا دو تا کردن سینه عبارت است از پوشیده داشتن راز در دل یعنی دشمنی پیغمبر در درون دل میگیرند لِیَستَخفُوا تا پنهان دارند مِنه ُ از خدا أَلا حِین َ بدانید که آنهنگام که ایشان یَستَغشُون َ ثِیابَهُم در سرکشند جامهای خود را و بر فراش خود جای گیرند یَعلَم ُ میداند خدای ما یُسِرُّون َ آنچه پنهان میکنند در سینه وَ ما یُعلِنُون َ و میداند آنچه آشکارا میکنند بزبانها و سر و علانیه ایشان به نسبت علم وی یکسان است إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بدرستیکه او دانا است بِذات ِ الصُّدُورِ باسراری که در سینها است و گویند ذات الصدور دلهااند حق سبحانه مضمرات آنرا میداند بیت ایکه در دل نهان کنی سری آنکه دل آفریده میداند در اسباب نزول آورده که اینکه آیت در شان اخنس إبن شریق نازل شده که مردی سخن گداز و شیرین زبان بوده بملازمت حضرت رسالت پناه ص آمدی و سخنان خوش آیند ادا کردی و لاف یکجهتی و هواداری زدی اما ظاهرش برخلاف باطنش بود درونش تیره و برونش روشن مینمود و حق سبحانه خبث عقیدت او را بدین آیت آشکارا کرد تا کسی بصفای ظاهرش از ظلمت باطنش غافل نگردد شیخ طریقت قدس سره فرمود که منافق مشابه ما راست درونش زهر و بیرونش نقش و نگار است بیت صورتی ظاهر ندارد اعتبار باطنی باید مبرّا از غبار.

صفحه : 472

وَ ما مِن دَابَّهٍ و نیست هیچ جنبنده فِی الأَرض ِ در زمین مراد جمیع حیوانات اند إِلّا

عَلَی اللّه ِ مگر بر خدای است رِزقُها روزی ایشان از روی تفضل و رحمت ایراد لفظ علی که مفید وجوب است در شرع بجهت تحقیق وصول رزق است بمرزوق و گفته اند علی بمعنی من است یعنی روزی همه از خدای است یا بمعنی مالی است یعنی روزی همه مفوض بحق تعالی است اگر خواهد بسط کند و اگر اراده نماید قبض کند وَ یَعلَم ُ و میداند خدای تعالی مُستَقَرَّها قرارگاه حیوانات در حین حیات وَ مُستَودَعَها و آرامگاه ایشان بعد از وفات صاحب کشاف آورده است مستقر مسکن حیوانات است از زمین و آب و هوا و مستودع موضع قرار ایشان قبل از استقرار چون صلب و رحم و بیضه کُل ٌّ همه آنکه یاد کرده شده از دواب و ارزاق و مستقر و مستودع ایشان مذکور و مسطور است فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ در کتاب روشن یعنی لوح محفوظ وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکه خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمینها را فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در شش روز از ایام دنیا که اول او یکشنبه بود و آخر او آدینه وَ کان َ و بود پیش از آفریدن ارض و سما عَرشُه ُ عَلَی الماءِ عرش او بر آب در برخی از تفاسیر آورده که حق تعالی در مبدأ آفرینش یاقوتی سبز بیافرید و بنظر هیبت در ان نگریست آن جوهر آب شد پس حق سبحانه و تعالی باد را بیافرید و آب را بر بالای او بداشت و عرش بر زبر آب جای داد و در تفوق عرش بر آب و استقرار آب بر باد اعتبار عظیم است مر اهل تفکر را از

عباد و حق تعالی بیافرید آسمان و زمین و عرش و آب و باد را لِیَبلُوَکُم تا بیازماید شما را یعنی معامله آزمایندگان کند تا ظاهر شود أَیُّکُم کدام شما أَحسَن ُ عَمَلًا نیکوتر است از روی عمل یعنی شکر که بیشتر است بدین نعمت یا تصدیق که کامل تر است در قرار عرش بر آب و تفوق آب بر باد وَ لَئِن قُلت َ و اگر گوئی تو ای محمّد ص مرقوم خود را إِنَّکُم مَبعُوثُون َ بدرستیکه شما برانگیخته شدگانید مِن بَعدِ المَوت ِ از پس مرگ لَیَقُولَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا هر آئینه گویند آنانکه نگرویدند إِن هذا نیست اینکه سخن که در باب بعث میگوئید إِلّا سِحرٌ مُبِین ٌ مگر مانند سحری آشکارا در فریب یا در بطلان وَ لَئِن أَخَّرنا و اگر تاخیر کنیم عَنهُم ُ العَذاب َ از ایشان عذابی که وعده کرده ایم إِلی أُمَّهٍ مَعدُودَهٍ تا هنگام شمرده شده یعنی وقت معلوم لَیَقُولُن َّ هر آئینه گویند از روی استهزاء ما یَحبِسُه ُ چه چیز بازمیدارد عذاب را از نزول و وقوع أَلا یَوم َ یَأتِیهِم بدانید آن روزی که بیاید عذاب بر ایشان که روز بدر است لَیس َ مَصرُوفاً نباشد آن عذاب بازداشته عَنهُم ُ از ایشان یعنی چون وقت عذاب در رسد. بهیچ وجه از ایشان مندفع نگردد دمیاطی فرموده است که اینکه عذاب قتل جبرئیل ع مر مستهزیان را چنانچه مضمون انا کفیناک المستهزئین از ان خبر میدهد و در سوره حجر مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی وَ حاق َ بِهِم و احاطه کرده خواهد شد بدیشان وضع ماضی در موضع مستقبل بجهت تحقق وقوع است یعنی گویا که فراگرفته است جهات ایشانرا ما کانُوا

بِه ِ آنچه بودند از روی جهل یَستَهزِؤُن َ بدان استهزا میکردند و بر وقوع آن استعجال می نمودند.

صفحه : 473

وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسان َ و اگر بچشانیم یعنی بدهیم آدمی را مِنّا رَحمَهً از نزد ما نعمتی و رحمتی که دریابد لذت آن را ثُم َّ نَزَعناها پس بازستانیم آن را مِنه ُ ازو إِنَّه ُ لَیَؤُس ٌ بدرستیکه او ناامید است بجهه بی صبری و عدم اعتماد بر کرم ما کَفُورٌ ناسپاس است در نعمت گذشته وَ لَئِن أَذَقناه ُ و اگر بچشانیم او را نَعماءَ نیکوئی چون صحت و غنا بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّته ُ بعد سختی که بدو رسیده باشد چون بیماری و فقر لَیَقُولَن َّ هر آئینه گوید ذَهَب َ السَّیِّئات ُ عَنِّی برفت بدیها یعنی مصائب و مکاره که مرا بد می آید دور شد از من إِنَّه ُ بدرستیکه انسان لَفَرِح ٌ شادمان است به نعمت و مغرور بآن فَخُورٌ نازنده و فخرکننده بر مردمان و فرح و فخر او را غافل ساخته از شکر نعمت و قیام بحق آن إِلَّا الَّذِین َ صَبَرُوا مگر آنانکه شکیبائی نمودند در محنت و بلا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای نیکو یعنی وظایف شکر بتقدیم رسانیدند در نعمت و رضا أُولئِک َ آنگروه که بصفت صبر و شکر موصوف اند لَهُم مر ایشانراست مَغفِرَهٌ آمرزش گناهان وَ أَجرٌ کَبِیرٌ و مزدی بزرگ که اقل آن بهشت است شیخ العالم فرموده که در جنّت نعمتی است که همه نعیم بهشت در جنب آن محقر و مختصر باشد یعنی مشاهده انوار لقا بیت ما را بهشت بهر لقای تو درخور است بی پرتو جمال تو جنت محقر است آورده اند که کفار عرب از روی تعصب و عناد اقتراح آیات از حضرت سیّد

کائنات علیه افضل الصّلوه و التسلیمات میکردند و با کلام قدیم و کتاب کریم بطریق تهاون و استهزا سلوک می نمودند و از جمله اقتراحات ایشان آن بود که چرا گنجی بتو ندادند یا ملکی را بتصدیق تو نفرستادند حضرت رسالت پناه ص از عدم قبول دعوت و استهزاء و سخریت ایشان تنگ دل می شد حق سبحانه و تعالی برای تبهیج حضرت در ادای رسالت و عدم مبالات بردّ و انکار ایشان آیت فرستاده فَلَعَلَّک َ تارِک ٌ پس شاید که تو ترک کننده باشی امام ماتریدی رح میگوید استفهام بمعنی نهی است یعنی ترک مکن بَعض َ ما یُوحی برخی از آنچه وحی کرده شده إِلَیک َ بسوی تو یعنی آنچه مخالف رای مشرکان است از سب الهه ایشان وَ ضائِق ٌ بِه ِ و تنگ است باظهار آن صَدرُک َ سینه تو أَن یَقُولُوا از ترس آنکه گویند لَو لا أُنزِل َ چرا فرو فرستاده نشده است عَلَیه ِ کَنزٌ برو گنجی که نفقه کند بر مردمان تا بسبب آن تابع او شوند أَو جاءَ مَعَه ُ یا چرا نیامد با او مَلَک ٌ فرشته بجهت گواهی بر نبوت او توبه سبب اینکه مقالات از ادای رسالت باز ممان إِنَّما أَنت َ نَذِیرٌ جز اینکه نیست که تو بیم کننده بر تو انذار است و بس و تو در ان تقصیر نمی نمائی پس چرا از رد و انکار ایشان تنگدل باید شد بیت در شب مهتاب مه را بر سماک از سگان و وع وع ایشان چه باک وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدای بر همه چیزها وَکِیل ٌ گواه است یا نگهبان یا کارگذار آنانکه کار با او گذارند و

نگهدار آنانکه خود را بدو سپارند پس توکل برو کن و از گفت و شنود هر حسود و غنود باک مدار.

صفحه : 474

أَم یَقُولُون َ بلکه میگویند کافران افتَراه ُ محمّد ص برمی بافد آنچه میگوید که بمن وحی میکنند یعنی قرآن را خود میسازد قُل فَأتُوا بگو پس بیارید بِعَشرِ سُوَرٍ ده سوره مِثلِه ِ مثل قرآن در بیان و حسن نظم مُفتَرَیات ٍ بربافته از نزدیک خود یعنی زعم شما آن ست که قرآن را از خود بر میتوان بافت و بمن اینکه گمان می برید که از خود میسازم شما فصحای عربید پس باید که شما نیز قادر باشید بر انشای مثل اینکه کلام بلکه شما از من قادرترید به جهت وقوف شما بر قصص و اخبار و تعود شما بر انشای اشعار وَ ادعُوا مَن ِ استَطَعتُم و بخوانید از برای معاونت بر معارضه هر کرا توانید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان که اینکه کلام مفتری و مختلق است و چون ایشان از معارضه بعشر سور عاجز آمدند آیت دیگر آمد فاتوا بسوره من مثله و عجز ایشان از ایراد یک سوره نیز بر همه کس ظاهر شد فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم پس اگر اجابت نکردند مر شما را در آنچه گفتند از ایتان سوره مخاطب حضرت پیغمبر ص است و جمع ضمیر برای تعظیم باشد و گفته اند مراد مؤمنان اند که ایشان نیز تحدی میکردند برای حمایت پیغمبر ص و می گفتند که حضرت ص را مفتری میگوئید شما نیز با مفترای او معارضه کنید پس حق سبحانه فرمود که اگر ایشان در معرض جواب نیامدند فَاعلَمُوا پس بدانید که أَنَّما أُنزِل َ

آنچه فرو فرستاده شده بِعِلم ِ اللّه ِ بعلم خدا است یعنی متلبس است بعلمی که خاصه او است و آن علم است بمصالح عباد و آنچه ایشان را بکار آید در معاش و معاد وَ أَن لا إِله َ و بدانید آنکه نیست معبودی بسزاء إِلّا هُوَ مگر او که عالم است بآنچه غیر او نداند و قادر است بانچه غیر او نتواند فَهَل أَنتُم پس آیا هستید شما مُسلِمُون َ ثابتان بر اسلام و استفهام بمعنی امر نیز میتواند بود یعنی بر اسلام ثابت باشید چون اعجاز قرآن نزد شما محقق شد مَن کان َ هر که باشد از دناءت همت یُرِیدُ الحَیاهَ الدُّنیا خواهد زندگانی دنیا وَ زِینَتَها و آرایش آنرا در مقابله اعمال خیر خود مراد منافقان اند یا اهل ریا یا یهود و نصاری و در زاد المسیر آورده که عام است مر جمیع مردمان را که از ایشان باحسان و اعمالی که ازو صادر شود برخورداری دنیا خواهد و نظر او در آخرت نباشد نُوَف ِّ إِلَیهِم بتمام بازگذاریم بدیشان أَعمالَهُم جزای کردارهای ایشانرا فِیها در دنیا از صحت و دولت و وسعت رزق و کثرت اولاد وَ هُم فِیها و ایشان در دنیا لا یُبخَسُون َ کاسته نشوند یعنی از مزد ایشان چیزی کم نکنند أُولئِک َ الَّذِین َ آنگروه آنانند که لَیس َ لَهُم نباشد ایشان را فِی الآخِرَهِ در ان سرای دیگر إِلَّا النّارُ مگر آتش دوزخ چه ایشانرا استیفای مزدی که بر صورت اعمال ایشان مترتب بوده نموده اند و نیات فاسده و عزایم باطله ایشان که موجب عذاب و عقوبت است مانده وَ حَبِطَ و تباه گشت ما صَنَعُوا آنچه کرده اند فِیها

در دنیا چه ثواب آخرت متفرع بر اخلاص است و ایشان در عمل مخلص نبوده اند وَ باطِل ٌ و ناچیز است فی نفس الامر ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه بودند که میکردند از ریا و سمعه و غیر آن.

صفحه : 475

أَ فَمَن کان َ آیا پس هر که باشد عَلی بَیِّنَهٍ بر برهانی مِن رَبِّه ِ از پروردگار خود که او را دلالت کند بطریق صواب وَ یَتلُوه ُ و از پی درآید برهان او را که دلیل عقلی است شاهِدٌ مِنه ُ گواهی از خدای که بصحت آن گواهی دهد و آن قرآن است برابر باشد با کسی که زینت دنیا طلبد و عمل نه برد وجه صواب کند و گفته اند صاحب بیّنه مؤمنان اهل کتاب اند یا هر که مومن مخلص بود و شاهد پیغمبر ع است و گفته اند صاحب بیّنه پیغمبر ع است و تابع او است شاهدی که آن جبرئیل ع است یا ملکی که حافظ او بوده یا ابو بکر صدیق رض یا علی مرتضی رض یا صورت آنحضرت ص که هر که بدیده انصاف درو نگریستی انوار حق و آثار صدق در بشره مبارک او مشاهده نمودی شعر ای صبح سعادت ز جبین تو هویدا آن حسن چه حسن است تبارک و تعالی بعضی برآنند که بیّنه قرآن است و یتلوه بمعنی یقرؤه و شاهد جبرئیل ع است یا لسان حضرت رسالت پناه ص یا اعجاز و نظم او و اگر یتلوه بمعنی یتبعه دارند شاهد انجیل است و در زاد المسیر آورده که انجیل تابع قرآن است بتصدیق و بشارت اگرچه قبل

ازو نازل شده است وَ مِن قَبلِه ِ و پیش از انجیل یا قرآن تابع او بوده کِتاب ُ مُوسی کتاب موسی یعنی توریت چه او نیز در تصدیق نبی امّی و بشارت بوجود او تابع است یعنی موافق است مر قرآن را إِماماً در حالتی که توریت پیشوا بوده مر اهل دین را وَ رَحمَهً و سبب بخشایش بر منزل علیهم که مؤمنان اند أُولئِک َ آن گروه که صاحب بینه اند یُؤمِنُون َ بِه ِ میگروند بقرآن وَ مَن یَکفُر بِه ِ و هر که کافر شود بقرآن مِن َ الأَحزاب ِ از گروهی چند که اهل مکه اند و آنکه حزب ایشان است در عداوت پیغمبر ص فَالنّارُ مَوعِدُه ُ پس آتش دوزخ وعده گاه اوست و لا محاله بدان رسد فَلا تَک ُ پس مباش فِی مِریَهٍ مِنه ُ در گمان ازین موعد إِنَّه ُ الحَق ُّ بدرستیکه اینکه وعده درست و راست است مِن رَبِّک َ از پروردگار تو وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر از مردمان لا یُؤمِنُون َ نمیگروند بآن و تصدیق نمی کنند وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از آنکس که بربندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغی یعنی نفی وحی او کند یا اثبات شریک کند برای او أُولئِک َ آنگروه مفتریان یُعرَضُون َ عرض کرده خواهند شد در موقف عَلی رَبِّهِم بر پروردگار خود وَ یَقُول ُ الأَشهادُ و خواهند گفت گواهان یعنی حفظه و کرام الکاتبین یا پیغمبران برای هر امتی یا اعضا و جوارح ایشان گواهی دهند که هؤُلاءِ الَّذِین َ که اینکه گروه که آنانند که از روی عناد کَذَبُوا عَلی رَبِّهِم دروغ گفتند بر پروردگار خود باتخاذ ولد و شریک أَلا لَعنَهُ اللّه ِ

بدانید که لعنت خدای عَلَی الظّالِمِین َ بر ستمکاران است یعنی بر کافران و مراد از لعنت دوری باشد از درگاه قرب پس صفت ظالمان می کند و می گوید.

صفحه : 476

الَّذِین َ یَصُدُّون َ آنانکه بازمیدارند مردمان را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای یعنی از دین او وَ یَبغُونَها عِوَجاً و میجویند یعنی وصف می کنند راه خدا را بکجی و انحراف از راستی وَ هُم بِالآخِرَهِ و ایشان بدان سرای باقی هُم کافِرُون َ ایشان ناگرویدگانند تکریر ضمیر جهت تاکید کفر ایشان است به آخرت أُولئِک َ آن گروه کافران لَم یَکُونُوا نباشند مُعجِزِین َ عاجزکنندگان مر خدای را از عذاب خود فِی الأَرض ِ در زمین یعنی در دنیا وَ ما کان َ لَهُم و نیست مر ایشان را مِن دُون ِ اللّه ِ بغیر از خدای مِن أَولِیاءَ هیچکس از دوستان که عقوبت الهی از ایشان بازدارد بلکه یُضاعَف ُ افزون کرده شود لَهُم ُ العَذاب ُ برای ایشان عذاب یعنی دوبار معذب گردند بجهت ضلال و اضلال ما کانُوا نبودند که در دنیا یَستَطِیعُون َ السَّمع َ توانستندی شنید یعنی سخن حق را چه از شنیدن آن کر بودند وَ ما کانُوا یُبصِرُون َ و نبودند که بدیدندی یعنی آیات قدرت را چه از دیدن آن کور بودند أُولئِک َ الَّذِین َ آن گروه آنانند که در بازار معامله خَسِرُوا أَنفُسَهُم زیان کردند نفسهای خویش را یعنی زیان ایشان بدیشان بازگردد وَ ضَل َّ عَنهُم و گم شد از ایشان ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه بودند که افترا میکردند از شفاعت بتان و درخواست ملائکه لا جَرَم َ أَنَّهُم بیشک و بی شبه ایشان فِی الآخِرَهِ در آن سرای هُم ُ الأَخسَرُون َ ایشانند زیانکارتر از همه زیان کاران چه پرستش بتان را به

پرستش خدای خریده اند و متاع دنیای فانی را بر نعیم عقبای باقی اختیار کرده و درین سودا غبن فاحش است قطعه مایه دین را بدنیا دادن از بی همتی ست انکه دنیا جملگی رنج است و دین آسایش است نعمت فانی ستانی دولت باقی دهی اندرین سودا خرد داند که غبن فاحش است إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی آنانکه از روی اخلاص گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند عملهای شایسته از ادای فرایض و تعبد بنوافل وَ أَخبَتُوا و آرام گرفته اند إِلی رَبِّهِم بذکر پروردگار خود یا تواضع کرده اند مر او را یا برای او از ما سوی اللّه منقطع شده اند أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَنَّهِ آنان اند ملازمان بهشت هُم فِیها آنان در بوستان جنان خالِدُون َ دایم و باقی اند.

صفحه : 477

مَثَل ُ الفَرِیقَین ِ صفت اینکه دو گروه که مومنند و کافر کَالأَعمی وَ الأَصَم ِّ مانند کور و کراند وَ البَصِیرِ وَ السَّمِیع ِ و مانند بینا و شنوا هَل یَستَوِیان ِ آیا برابراند اینکه دو فریق مَثَلًا در صفت و شبه یعنی برابر نیستند أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا پند نمیگیرید بدین مثلها و تامل نمی نمائید در آن تشبیه کرده است کافر را به نابینا بجهت عدم مشاهده او مر آیات قدرت را و بناشنوا بجهت تصامم او از استماع کلام الهی و تشبیه مومنان بسمیع و بصیر بجهت آنست که حال مومنان در سمع و بصر بر ضد احوال کافران است در بحر الحقایق فرموده که اعمی آنست که حق را باطل و باطل را حق بیند و اصم آنست که باطل را حق و حق را باطل شنود و بصیر کسی است که حق را حق بیند

و پیروی کند و باطل را باطل بیند و اجتناب نماید و سمیع آنکه حق را حق شنود و بدان عمل کند و باطل را باطل شنود و از ان حذر نماید و بحقیقت بصیر کسی است که دیده بصیرتش مکجل بی یبصر جلا یافته باشد و سمیع کسی است که گوش همتش بگوشواره بی یسمع آراسته بود هر که خدا بیند جز بخدا نه بیند و هر که بخدا شنود جز از خدای نه شنود رباعی گوشی که بحق باز بود در همه جای او هیچ سخن نشنود الا ز خدای دان دیده کزو نور پذیرد او را هر ذره بود آئینه دوست نمای وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً و بدرستیکه فرستادیم ما نوح را إِلی قَومِه ِ بسوی گروه او پس گفت مر ایشانرا إِنِّی لَکُم بدرستیکه من شما را نَذِیرٌ بیم کننده ام مُبِین ٌ هویدا سازنده یعنی موجبات عذاب و وجه خلاص را بیان میکنم یا نذیرم أَن لا تَعبُدُوا بآنکه نپرستید إِلَّا اللّه َ مگر خدای را که اگر پرستش وی ننمائید إِنِّی أَخاف ُ بدرستیکه من میترسم عَلَیکُم بر شما عَذاب َ یَوم ٍ أَلِیم ٍ عذاب روزی را که مولم است عذاب درو و وصف یوم بالیم از قبیل اسناد مجازی است از برای وقوع الم درو فَقال َ المَلَأُ پس گفتند اشراف و رؤساء الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر بودند مِن قَومِه ِ از قوم نوح ع ما نَراک َ نمی بینیم ترا إِلّا بَشَراً مِثلَنا مگر بشری مانند ما یعنی فضل و مزیتی که ترا بر ما باشد که سبب تخصیص تو بود به نبوت و بر ما واجب گردد اطاعت تو از تو در نمی یابیم ایشان هیاکل بشریه دیدند و

از درک حقایق انسانی غافل ماندند مثنوی همسری با انبیا برداشتند اولیاء را همچو خود پنداشتند گفته اینک ما بشر ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور اینکه ندانستند ایشان از عمی در میان فرقی بود بی منتهی هر دو گون زنبور خورد از یک محل زین یکی شد زهر و زان دیگر عسل هر دو گون آهو گیا خوردند و آب زان یکی شد خون ز دیگر مشکناب آن دو نی خوردند از یک آب خور اینکه یکی خالی و دیگر پرشکر صد هزاران همچنین اشباه بین فرق شان هفتاد ساله راه بین وَ ما نَراک َ اتَّبَعَک َ و نمی بینم که متابعت کرده باشند ترا إِلَّا الَّذِین َ مگر آنانکه هُم أَراذِلُنا ایشان فرودان و فرومایگان مااند بادِی َ الرَّأی ِ از ظاهر رای یعنی بتو ایمان آوردند بی تفکری و تاملی یا متابعان تو همه اراذل اند در بادی الرای یعنی هر که در ایشان بیند صفت رذالت در ایشان مشاهده کند وَ ما نَری لَکُم و نمی بینیم شما را یعنی ترا و پیروان ترا عَلَینا مِن فَضل ٍ بر ما افزونی که بدان ما را متابعت شما باید کرد بَل نَظُنُّکُم بلکه گمان میبریم شما را کاذِبِین َ دروغ گویان یعنی ترا در دعوی نبوت و پیروان ترا در علم بصدق تو.

صفحه : 478

قال َ گفت نوح ع یا قَوم ِ أَ رَأَیتُم ای گروه من خبر دهید مرا إِن کُنت ُ عَلی بَیِّنَهٍ اگر من باشم بر حجتی هویدا مِن رَبِّی از پروردگار من که بر صحت دعوی من گواهی دهد وَ آتانِی و بدهد خدای مرا رَحمَهً مِن عِندِه ِ بخشایش از نزد خود که نبوت است فَعُمِّیَت عَلَیکُم پس

پوشیده بماند بر شما و حفص بضم عین و تشدید میم خواند یعنی پوشیده گرداند آن حجت را بر شما بسبب معرفت آن و منع علم شما از ان أَ نُلزِمُکُمُوها آیا بر شما بندیم آنرا یا الزام کنیم شما را بقبول و گفته اند استفهام بمعنی نفی است یعنی الزام نکنیم شما را بر اهتدا بر آن وَ أَنتُم لَها کارِهُون َ و حال آنکه شما مر آن حجت را کارهان و ناخواهندگانید و قتاده رح فرمود که اگر نوح ع توانستی الزام کردی اما زمام اختیار در قبضه مشیت پروردگار است تا حاجب عدل او کرا راند و نائب فضل او کرا خواند نظم یکی را بخوانی که مقبول ماست یکی را برانی که مخذول ماست بد و نیک امر ترا بنده اند به تسلیم حکمت سر افکنده اند وَ یا قَوم ِ و ای گروه من لا أَسئَلُکُم نمیخواهم از شما عَلَیه ِ بر تبلیغ رسالت ضمیر علیه کنایه غیر مذکور است مالًا مالی و خواسته را که مزد کار من باشد تا بر شما گران آید اگر ادا کنید یا مرا سخت آید اگر ابا کنید إِن أَجرِی َ نیست مزد من إِلّا عَلَی اللّه ِ مگر بر خدای آورده اند که اشراف قوم نوح ع میگفتند ای نوح ع اراذل و ادانی را از مجلس خود دو رکن تا ما با تو مجالست کنیم نوح ع در جواب ایشان میفرمود وَ ما أَنَا و نیستم من بِطارِدِ الَّذِین َ آمَنُوا راننده آنها که گرویده اند إِنَّهُم بدرستی که ایشان مُلاقُوا رَبِّهِم ملاقات کنندگانند جزای پروردگار خود را و بقرب او فائز خواهند بود پس چگونه برانم ایشانرا وَ

لکِنِّی أَراکُم و لیکن می بینم شما را قَوماً تَجهَلُون َ گروهی نادان که نمی دانید قدر اینان را وَ یا قَوم ِ و ای گروه من مَن یَنصُرُنِی کیست که مرا یاری دهد و منع کند مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای إِن طَرَدتُهُم اگر برانم ایشانرا أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا در نمی یابید که التماس طرد ایشان مینمائید گفتند تو اینکه همه صفت ایشان میکنی و حال آنکه ایشان بظاهر با تو موافقت دارند و بباطن مخالف تواند نوح علیه السلام فرمود وَ لا أَقُول ُ لَکُم و نمی گویم شما را که البته عِندِی خَزائِن ُ اللّه ِ نزدیک من خزانهای علم خداوند است وَ لا أَعلَم ُ الغَیب َ و نمیدانم غیب را تا از بواطن مردمان خبر دهم وَ لا أَقُول ُ و نمی گویم إِنِّی مَلَک ٌ بدرستیکه من فرشته ام تا شما گوئید که ما انت الا بشر مثلنا وَ لا أَقُول ُ و نمیگویم.

صفحه : 479

لِلَّذِین َ تَزدَرِی مر آنانرا که بخواری در ایشان مینگرد أَعیُنُکُم چشمهای شما و بجهت فقر ایشان را اراذل میگوئید و میگوئید لَن یُؤتِیَهُم ُ اللّه ُ خَیراً که نخواهد داد خدای ایشان را نیکوئی چه آنچه حق تعالی در آخرت برای ایشان آماده کرده است به از آن است که شما را در دنیا داده اللّه ُ أَعلَم ُ خدای داناتر است بِما فِی أَنفُسِهِم بآنچه در نفسهای ایشان است از صدق و اخلاص و اگر من حکم باسلام ایشان نه کنم در ظاهر إِنِّی إِذاً لَمِن َ الظّالِمِین َ بدرستیکه من آنهنگام باشم از ستمکاران چه انبیاء ع را حکم بر ظاهر است قالُوا گفتند یا نُوح ُ قَد جادَلتَنا ای نوح با ما مجادله و مخاصمه کردی فَأَکثَرت َ جِدالَنا پس بسیار گردانیدی جدال

را با ما و دور و دراز کشیدی فَأتِنا بِما تَعِدُنا پس بیار آنچه ما را وعده دادی از عذاب إِن کُنت َ اگر هستی مِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان در وعید خود قال َ گفت نوح ع إِنَّما جز اینکه نیست که یَأتِیکُم بِه ِ اللّه ُ بیارد بشما خدای تعالی عذاب را إِن شاءَ اگر خواهد عاجلا یا آجلا وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ و نیستید شما عاجزکنندگان خدای را از تعذیب خود بآنکه به ستیزید یا بگریزید وَ لا یَنفَعُکُم و سود نمیدارد شما را نُصحِی نصیحت کردن من إِن أَرَدت ُ اگر خواهم أَن أَنصَح َ لَکُم آنکه نصیحت کنم مر شما را إِن کان َ اللّه ُ یُرِیدُ اگر هست خدای که میخواهد أَن یُغوِیَکُم آنکه شما را گمراه سازد درین کلام تقدیم و تاخیر است تقدیرش آنکه اگر خدا اغوای شما خواهد و من خواهم که نصیحت کنم شما را آن نصیحت نفع نمیرساند هُوَ رَبُّکُم اوست آفریدگار شما و متصرف در همه کار شما بر وفق ارادت خود وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگردیده خواهید شد و بر اعمال خود جزا خواهید یافت أَم یَقُولُون َ بلکه گفتند قوم او افتَراه ُ برمی بافد نوح وحی را از پیش خود و ما نوح را گفتیم قُل إِن ِ افتَرَیتُه ُ بگو اگر بربافته ام وحی را فَعَلَی َّ إِجرامِی پس بر من است وبال گناه کرده من وَ أَنَا بَرِی ءٌ و من بیزارم مِمّا تُجرِمُون َ از آنچه شما گناه میکنید و اسناد افترا بمن مینمائید.

صفحه : 480 وَ أُوحِی َ و وحی کرده شد إِلی نُوح ٍ بسوی نوح أَنَّه ُ لَن یُؤمِن َ آنکه ایمان نخواهد آورد مِن قَومِک َ از گروه تو إِلّا

مَن قَد آمَن َ مگر آنکس که ایمان آورده فَلا تَبتَئِس پس اندوهناک مباش بِما کانُوا یَفعَلُون َ بآنچه هستند که میکنند از تکذیب و ایذا و چون فائده دعوت از ایشان منقطع گشته زمان نزول عذاب در رسید حکم شد که ای نوح میان اجتهاد در بند وَ اصنَع ِ الفُلک َ و بساز کشتی را بِأَعیُنِنا بنگاهداشت ما یا باعین و ملائکه که مددگار و موکل تواند وَ وَحیِنا و وحی کردن ما بتو در ساختن آن إبن عباس رضی اللّه عنه فرمود که نوح ع نمیدانست که کشتی چگونه سازد و صورتش چه باشد وحی آمد بوی که بساز چون سینه مرغ وَ لا تُخاطِبنِی و خطاب مکن با من فِی الَّذِین َ ظَلَمُوا در باره آنانکه ستم کردند یعنی از من در مخواه نجات هیچ کافری و دفع عذاب از ایشان إِنَّهُم مُغرَقُون َ بدرستیکه ایشان غرق شدگانند یعنی محکوم علیهم اند بغرق در خبر آمده که نوح ع چوب کشتی میطلبید فرمان در رسید تا درخت ساج بکاشت و در مدّت بیست سال که درخت برسید مطلقا هیچ فرزند متولد نشد تا اطفال قوم بالغ شدند و ایشان نیز متابعت آبا کرده از قبول دعوت نوح ع ابا کردند پس نوح علیه السلام بساختن کشتی اشتغال فرمود وَ یَصنَع ُ الفُلک َ و بود که میساخت کشتی را وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه ِ و هرگاه که بگذشتندی بر او مَلَأٌ مِن قَومِه ِ گروه مهتران از قوم او سَخِرُوا مِنه ُ فسوس کردندی برو چه کشتی را در بیابان میساخت و دور از آب و گفتندی کشتی میسازی آب کو و دیگر طعنه زدندی که باول نبی بودی و بآخر نجار

شدی قال َ إِن تَسخَرُوا مِنّا نوح علیه السلام گفت که اگر سخریه می کنید با ما فَإِنّا نَسخَرُ مِنکُم پس ما فسوس خواهیم کرد بر شما کَما تَسخَرُون َ همچنانکه شما فسوس میدارید با ما فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید مَن یَأتِیه ِ آن کس را که بیاید برو عَذاب ٌ یُخزِیه ِ عذابی که او را رسوا گرداند در دنیا که آن غرق است وَ یَحِل ُّ عَلَیه ِ و فرود آید بدو عَذاب ٌ مُقِیم ٌ عذابی دایم در آخرت که آن حرق است پس نوح علیه السلام کشتی ساخت در مدت دو سال طول او سه صد گز و گفته اند هزار و دویست ذرع و عرض آن پنجاه گز گویند شش صد ذرع و ارتفاع او سی ذرع و بقولی سی و سه و غیر ازین ها نیز گفته اند و آنرا بر سه طبقه مرتب ساخت و بقیر مطلی گردانید و بحکم الهی زوجی از هر نوع از انواع حیوانات جمع کرد و طیور را در طبقه سفلی و سباع و بهایم را در وسطی و آدمیان را با امتعه و اغذیه در علیا جای مقرر فرمود و به تهیّه اسباب اتمام اینکه مهام مشغول می بود.

صفحه : 481

حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا تا وقتی که آمد عذاب ما یا امر ما بعذاب وَ فارَ التَّنُّورُ و بجوشید آب از تنور و آن تنوری بود از سنگ که حوا رض در ان نان پختی و بمیراث بنوح علیه السلام رسیده بود و نشان عذاب آن بود که آب از ان تنور برجوشد پس چون امارت عذاب پدید آمد قُلنَا احمِل گفتیم ما نوح علیه السلام را که بردار

فِیها در کشتی مِن کُل ٍّ زَوجَین ِ از هر جنسی دو جفت از حیوانات یعنی از آنها که جفتی میکنند اثنَین ِ دو تا نر و ماده و حفص به تنوین کل میخواند یعنی از هر نوع حیوانی دو جفت بکشتی برآر وَ أَهلَک َ و کسان خویش را که مسلمانند بکشتی درآر إِلّا مَن سَبَق َ مگر آنرا که پیشی گرفته است عَلَیه ِ القَول ُ برو قول ما یعنی بحکم بهلاک وی مراد کنعان است و واعله که پسر و زن نوح علیه السلام بودند وَ مَن آمَن َ و بردار در کشتی هر کس را که ایمان آورده وَ ما آمَن َ و ایمان نیاورده بودند و موافقت نکرده مَعَه ُ با نوح علیه السلام إِلّا قَلِیل ٌ مگر اندکی از مردمان که زوجه مسلم آن بود و سه پسر حام و سام و یافث و زنان ایشان و هفتاد و دو تن از زن و مرد غیر ایشان که مجموع هفتاد و نه تن بودند و با نوح علیه السلام هشتاد تن پس نوح علیه السّلام ایشانرا به نزدیک کشتی درآورد و سرپوشی که ترتیب داده بود بر بالای کشتی پوشید و از زمین چهل شبانه روز آب عذاب جوشیدن گرفت و از آسمان آب بلا فرود آمدن آغاز کرد وَ قال َ و گفت نوح علیه السلام ارکَبُوا فِیها سوار شوید در کشتی در حالتی که گوئید بِسم ِ اللّه ِ یعنی نام خدا برید مَجراها در وقت راندن کشتی وَ مُرساها و بهنگام بازداشتن آن و گفته اند بنام خدا است رفتن و ایستادن آن چه در خبر آمده چون خواستندی که کشتی برود بسم اللّه گفتندی روان شدی و چون خواستندی که

ساکن شود بسم اللّه گفتندی باز ایستادی پس نوح ع ایشانرا بدین وجه تعلیم تسمیه داد و گفت إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من لَغَفُورٌ آمرزنده مومنانست رَحِیم ٌ مهربان بدیشان که از بلای طوفان نجات میدهد وَ هِی َ تَجرِی بِهِم و کشتی میبرد ایشانرا فِی مَوج ٍ در موجها که از عظمت بود کَالجِبال ِ مانند کوهها وَ نادی و آواز داد نُوح ٌ ابنَه ُ نوح علیه السلام مر پسر خود کنعان را و گویند نام ادیام بود وَ کان َ فِی مَعزِل ٍ و حال آنکه بود بر کرانه از آن کشتی و پدر او را مسلمان میدانست پس از فرط شفقت گفت یا بُنَی َّ ارکَب مَعَنا ای پسرک من سوار شو در کشتی با ما تا ایمن شوی وَ لا تَکُن و مباش مَع َ الکافِرِین َ با ناگرویدگان که غرق شوی آن پسر منافق بود با پدر اظهار اسلام کردی و با کافران در کیش ایشان متفق بودی قال َ گفت در جواب پدر سَآوِی زود باشد که بازگردم و پناه برم إِلی جَبَل ٍ بسوی کوهی که از غایت رفعت یَعصِمُنِی نگاه دارد مرا مِن َ الماءِ از غرق شدن در آب قال َ گفت نوح ع لا عاصِم َ الیَوم َ نگاهدارنده نیست امروز که منع کند. چیزی را مِن أَمرِ اللّه ِ از عذاب خدای إِلّا مَن رَحِم َ مگر آنکس که می بخشد خدای گویند عاصم بمعنی معصوم است چون ماء مرافق و عیشه راضیه یعنی هیچکس ممنوع نیست از عذاب مگر کسیکه خدای برو بخشد و در اثنای اینکه مکالمه میان پدر و پسر طوفان اشتداد یافت وَ حال َ و حائل شد بَینَهُمَا المَوج ُ میان پدر و پسر موج طوفان فَکان َ مِن َ المُغرَقِین َ پس

گشت از جمله غرق شدگان القصه نوح ع از کوفه یا از هند یا از عین و رده که موضعی است بجزیره در کشتی نشست عاشر ماه رجب کشتی بتمام روی زمین بگشت و چون واقعه طوفان بنهایت انجامید و کفار غرق شدند امر الهی در رسید.

صفحه : 482

وَ قِیل َ و گفته شد یعنی حق سبحانه و تعالی گفت یا أَرض ُ ابلَعِی ای زمین فرو بر ماءَک ِ آب خود را که بیرون آورده وَ یا سَماءُ أَقلِعِی و ای آسمان بازگیر آبی را که فروگذاشته وَ غِیض َ الماءُ و کم کرده شد آب بر روی زمین وَ قُضِی َ الأَمرُ و گذارده شد کاریکه حکم حق تعالی بدو متعلق بود از هلاک اشرار و نجات ابرار وَ استَوَت و قرار گرفت کشتی عَلَی الجُودِی ِّ بر کوه جودی از موصل یا شام روز عاشورا دهم محرم و مدت طوفان شش ماه تمام بود وَ قِیل َ و گفتند بُعداً دوری و هلاکت باد لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ مر گروه ستمکاران را یعنی کافرانرا و چون نوح ع با قوم از کشتی بیرون آمدند آن روز را بجهت شکرانه روزه داشت و صوم عاشورا سنت شد اینکه آیت در غایت فصاحت و بلاغت است در مفتاح و کشاف و دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه و غیر آن در وجوه فصاحت و بلاغت آن سخن گفته اند و در بیان نظم غریب و اسلوب عجیب و نکتها در ایراد هر کلمه و حسن مواقع آن در سلک تحریر کشیده و چون درین ترجمه ساحت میدان سخنوری سعت ایراد آن ندارد حواله وقوف در دقایق اینکه حال

بمطالعه اینکه محل در جواهر التفسیر میرود و من اللّه التوفیق مصرع یغوص البحر من طلب اللّالی گوهر طلبی روی بسوی دریا کن وَ نادی نُوح ٌ و بخواند نوح رَبَّه ُ پروردگار خود را فَقال َ پس گفت رَب ِّ ای آفریدگار من إِن َّ ابنِی بدرستیکه پسر من کنعان مِن أَهلِی از اهل من بوده و تو فرموده بودی که اهل ترا نجات دهم و او هلاک شد وَ إِن َّ وَعدَک َ الحَق ُّ و بدرستیکه وعده تو راست است وَ أَنت َ أَحکَم ُ الحاکِمِین َ و تو حاکم ترین حکم کنندگانی حکمت درین چیست امام ماتریدی در تاویلات آورده که نوح ع از کفر پسر خبر نداشت چه اگر خبر داشتی اینکه سؤال نکردی زیرا که حق سبحانه تعالی فرموده بود و لا تخاطبنی فی الّذین ظلموا و چون اینکه سؤال فرمود جواب او رسید قال َ گفت خدا یا نُوح ُ إِنَّه ُ ای نوح ع بدرستیکه پسر تو لَیس َ مِن أَهلِک َ نیست از اهل دین تو إِنَّه ُ عَمَل ٌ بدرستیکه او خداوند عملی است غَیرُ صالِح ٍ نه نیک و شایسته فَلا تَسئَلن ِ پس مپرس از من ما لَیس َ لَک َ آنچه نیست ترا بِه ِ عِلم ٌ بدان چیز دانشی یعنی چیزیکه چون پرسیدن آنرا ندانی مپرس یا چیزیکه ترا بآن علم نیست چون کفر پسر تو از من سؤال کن إِنِّی أَعِظُک َ بدرستیکه من پند میدهم ترا و منع میکنم أَن تَکُون َ از انکه باشی مِن َ الجاهِلِین َ از نادانان بسؤال غیر جائز قال َ رَب ِّ گفت نوح ع ای پروردگار من إِنِّی أَعُوذُ بِک َ بدرستیکه من پناه میگیرم بتو بعد ازین أَن أَسئَلَک َ از ان که بپرسم از تو ما لَیس َ لِی آنچه نه باشد مرا بِه ِ

عِلم ٌ بآنچیز دانشی یعنی بجواز سؤال از ان وَ إِلّا تَغفِر لِی و اگر نیامرزی مرا وَ تَرحَمنِی و نه بخشائی بر من أَکُن مِن َ الخاسِرِین َ باشم از زیانکاران.

صفحه : 483

قِیل َ یا نُوح ُ گفته شد که ای نوح ع اهبِط فرو آی از کشتی بِسَلام ٍ مِنّا بسلامتی حاصل از حضرت ما یا بسلام و تحیتی از ما بر تو وَ بَرَکات ٍ و برکتها و زیادتی ها عَلَیک َ بر تو یعنی در نسل تو تا آدم ثانی باشی در انتساب آدمیان بتو و قولی آنست که از اهل کشتی غیر نوح ع و سه پسر او را عقب نماند و تمام نسب اهل عالم بدین سه کس منتهی میشود سام پدر عرب و فرس است و یافث پدر ترک و حام پدر هند وَ عَلی أُمَم ٍ و سلام و برکت بر گروهی چند مِمَّن مَعَک َ از آنها که با تواند یعنی آنها که ناشی میشوند از جمعیکه باتواند یعنی مومنان وَ أُمَم ٌ و از آنها که باتواند امتی چنداند یعنی ناشی خواهند شد سَنُمَتِّعُهُم زود باشد که برخورداری دهیم ایشان را در دنیا بفراخی عیش و وسعت رزق ثُم َّ یَمَسُّهُم پس برسد ایشانرا مِنّا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ از نزد ما عذابی دردناک در آخرت مراد کفاراند در وسیط از قرطبی رحمه اللّه نقل میکند که هیچ مؤمن و مومنه نباشد از ان روز تا روز قیامت الا که داخل است درین سلام و برکت و هیچ کافر و کافره نبود الا که دخل دارد درین تمتع و عذاب تِلک َ اینکه قصّه که مذکور شد مِن أَنباءِ الغَیب ِ از خبرهای غیب است که ما بواسطه

جبرئیل نُوحِیها إِلَیک َ وحی کردیم آنرا بسوی تو ما کُنت َ تَعلَمُها نبودی که بدانی آن را أَنت َ وَ لا قَومُک َ نه تو و نه قوم تو که قریش اند مِن قَبل ِ هذا پیش ازین وقت فَاصبِر پس شکیبائی کن بر ایذای قوم و مشقت به تبلیغ رسالت همچنانکه نوح علیه السلام صبر کرد إِن َّ العاقِبَهَ بدرستیکه عاقبت نیکو لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران را است در دنیا بظفر بر اعدا و در آخرت بدرجات علیا پیر طریقت قدس سره فرمود که صبر کلید بستگیها است و شکیبائی علاج خستگیها است نتیجه شکیبائی ظفر است و کار بی صبران هر روز بتر است نظم صبر است کلید گنج مقصود بی صبر در مراد نکشود گر صبر کنی مراد یابی وز پای درافتی ار شتابی گر صبر کنی بصبر بیشک دولت بتو آید اندک اندک وَ إِلی عادٍ و فرستادیم بقوم عاد أَخاهُم هُوداً برادر ایشان هود را ذکر اخوت بجهت نسب است چنانچه در سوره اعراف گذشت قال َ گفت هود ع یا قَوم ِ ای گروه من اعبُدُوا اللّه َ بپرستید خدای را به یگانگی ما لَکُم مِن إِله ٍ نیست شما را معبودی غَیرُه ُ بجز وی و شما او را شریک اثبات میکنید إِن أَنتُم نیستید شما إِلّا مُفتَرُون َ مگر افتراکنندگان بر خدای باتخاذ شرکاء یا قَوم ِ ای گروه من لا أَسئَلُکُم نه میخواهم شما را عَلَیه ِ أَجراً بر تبلیغ رسالت مزدی مقرر است که مجموع رسل قوم خود را از بی طمعی خود خبر داده اند جهت ازالت تهمت و خلوص نصیحت از اغراض دنیوی چه دعوت وقتی نتیجه دهد و موعظت آن زمان فائده رساند که بطمع فاسد آلوده نباشد بیت طمع بند

و دفتر از حکمت بشوی طمع بگسل و ز هرچه خواهی بگوئی لا جرم پیغمبران مزد دعوت از قوم نخواستند چنانچه هود علیه السّلام فرمود إِن أَجرِی َ نیست مزد من إِلّا عَلَی الَّذِی مگر بر آن کسیکه به محض قدرت فَطَرَنِی بیافرید مرا أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا فهم نمیکنید و عقل خود را کار نمی فرمائید تا محق را از مبطل و حق را از باطل تمیز کنید و بدانید که هر که مالی نجوید دروغ برای چه گوید آورده اند که عادیان دعوت هود علیه السلام قبول نه کردند و حق سبحانه و تعالی بر شامت آن سه سال باران از ایشان باز گرفت و مردان و زنان ایشان را عاقر و عقیم ساخت و چون ایشان اصحاب زراعت بودند و دشمنان نیز داشتند برای زراعت. بباران و برای دفع اعادی باولاد محتاج شدند هود علیه السلام فرمود.

صفحه : 484

وَ یا قَوم ِ استَغفِرُوا و ای گروه من استغفار کنید و آمرزش طلبید رَبَّکُم از پروردگار خود بایمان ثُم َّ تُوبُوا پس بازگردید إِلَیه ِ بدو از عبادت غیر او یُرسِل ِ السَّماءَ تا بفرستد از آسمان عَلَیکُم بر مزروعات شما مِدراراً بارانی پیوسته وَ یَزِدکُم و بیفزاید شما را و یاری کند قُوَّهً إِلی قُوَّتِکُم قوت با قوتی یعنی فرزندان دهد شما را تا بمدد ایشان بر دفع اعادی قادر شوید پس سخن من بشنوید وَ لا تَتَوَلَّوا و برمگردید از من و اعراض منمائید از پیغام الهی مُجرِمِین َ در حالتی که مصر باشید بر گناهان قالُوا گفتند یهود ما جِئتَنا بِبَیِّنَهٍ ای هود نیاوردی بما حجتی که دلالت کند بر صحت دعوی تو حال آنکه هود علیه

السلام معجزات بدیشان نموده بود ایشان آنرا در حساب نیاوردند و انکار نموده گفتند وَ ما نَحن ُ و نیستیم ما بِتارِکِی آلِهَتِنا ترک کنندگان عبادت خدایان خود را عَن قَولِک َ از سخن تو که گوئی یک خدای را پرستید وَ ما نَحن ُ لَک َ و نیستیم ما ترا بِمُؤمِنِین َ از گرویدگان إِن نَقُول ُ ما نمیگوئیم در شان تو إِلَّا اعتَراک َ مگر آنکه رسانیده اند بتو بَعض ُ آلِهَتِنا برخی از خدایان ما بِسُوءٍ رنجی و گزندی و علتی و گویند مراد جنون است عادیان گفتند که تو چون دشنام میدهی خدایان ما را ازان ایشان ترا دیوانه ساخته اند تا سخنانی که نه بر طبق عقل است از تو شنیده میشود قال َ گفت هود علیه السّلام إِنِّی بدرستیکه من أُشهِدُ اللّه َ گواه میسازم خدای را وَ اشهَدُوا و شما نیز گواه باشید بآنکه من أَنِّی بَرِی ءٌ بآنکه من بیزارم مِمّا تُشرِکُون َ از آنچه شما انباز میگیرید مِن دُونِه ِ بدون خدای یعنی در عبادت او دیگران را شریک میسازید فَکِیدُونِی پس اجتماع کنید بر کید نسبت من جَمِیعاً همه شما یعنی شما و خدایان شما در اهلاک من اتفاق نمائید ثُم َّ لا تُنظِرُون ِ پس مرا مهلت مدهید و هر چه خواهید در قصد من بکنید که من باک ندارم و بحمایت عصمت الهی از مضرت و معرت شما نه اندیشم و اینکه از جمله معجزات هود علیه السلام بوده که تن تنها در مواجهه جمعی کثیر از جباران و اهل بطش و سطوت و ارباب شوکت و قوّت که بخون او تشنه بودند اینکه همه مبالغه نموده که جمع شوید و اتفاق نموده بی مهلت در اهلاک من سعی نمائید و ایشان با

وجود شدت و قهر و اقتدار و اختیار از رسانیدن اندک ضرری بدو عاجز شدند و نعم ما قیل بیت تو خدا را شود گر جمله عالم دریاست بخدا گر سر موئی قدمت تر گردد چون هود علیه السلام بکرم الهی وثوق تمام داشت گفت.

صفحه : 485

إِنِّی تَوَکَّلت ُ بدرستیکه من توکّل کردم عَلَی اللّه ِ بر خدای رَبِّی وَ رَبِّکُم که پروردگار من و پروردگار شما است و مهم خود را بوی بازگذاشتم ما مِن دَابَّهٍ هیچ جنبنده نیست إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها مگر که خدا فراگیرنده است موی پیشانی او را یعنی مالک او است و قادر و غالب بر او اخذ نواصی تمثیل مالکیت و قدرت و تصرف است إِن َّ رَبِّی بدرستیکه آفریدگار من عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بر طریق حق و عدل است هر کس که برو توکل کند او را راه راست نماید و ضائع نگذارد و در بحر الحقایق فرموده که صراط مستقیم آنست که منتهی بحق باشد نه بغیر او کما قال جل جلاله و ان الی ربک المنتهی و در نقد النصوص جامعه مذکور است در باب احدیت افعال و بیان تاثیرات و مؤثرات که آن ذات متعالیه که فی الحقیقت مصدر افعال و موثر در تمام منفعلات است بحکم ترتیب هر یکی را بحسب قابلیات بسوی حضرت خود میکشاند اینکه است سر آخذ بناصیتها و ان ربی علی صراط مستقیم بیت کس کشاند میکشد کانا الیه راجعون چون روی جای دگر فکر غلط باشد جنون و ازین مقوله ها است قول قائل مثنوی چون همه راه اوست از چپ و راست تو بهر ره که میروی او راست چون

ازو بود ابتدای همه هم بدو باشد انتهای همه فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردید از من و اعراض کنید یعنی همیشه بر اعراض ثابت باشید فَقَد أَبلَغتُکُم پس بدرستیکه من رسانیده ام بشما ما أُرسِلت ُ بِه ِ آن چیز را که فرو فرستاده شده ام بآن إِلَیکُم بسوی شما یعنی وحی الهی بشما رسانیدم و بر شما حجت گرفتم چون قبول حق نکنید حق تعالی شما را هلاک کند وَ یَستَخلِف ُ و جانشین شما گرداند رَبِّی آفریدگار من قَوماً غَیرَکُم گروهی را غیر شما وَ لا تَضُرُّونَه ُ شَیئاً و زیان نتوانید رسانیدن حق را چیزی باعراض از من و ابا از قبول دعوت حق إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من عَلی کُل ِّ شَی ءٍ حَفِیظٌ بر همه چیزها نگاهبان است یعنی افعال و اقوال و احوال همه را نگاه میدارد و مجازات آنها ازو فائت نمیشود و چون کفّار قوم هود علیه السلام بدین سخن متعظ نشدند حکم ربانی بعذاب ایشان نافذ گشت وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا و آنهنگام که بیامد فرمان ما بعذاب ایشان نَجَّینا هُوداً نجات دادیم هود را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنکسانی را که گرویده بودند مَعَه ُ با او و ایشان چهار هزار بودند که همه را با هود علیه السلام برهانیدیم از عذاب بِرَحمَهٍ مِنّا به بخشش و بخشایشی از ما یعنی نجات بفضل ما بود نه بعمل ایشان وَ نَجَّیناهُم و برهانیدیم ایشانرا مِن عَذاب ٍ غَلِیظٍ از عذاب درشت و آن سموم دوزخ بود که بمناخر ایشان درآمده و از ادبار بیرون می شد و اعضای ایشانرا پاره پاره میساخت وَ تِلک َ عادٌ و آن عاد است یعنی اثرها که در دیار احقاف می بینید آثار

قبیله عاد است که جَحَدُوا انکار کردند و کافر شدند بِآیات ِ رَبِّهِم به آیت پروردگار خود وَ عَصَوا رُسُلَه ُ و عاصی شدند در فرستادگان او و عصیان یک پیغمبر مستلزم عصیان همه پیغمبران ع است وَ اتَّبَعُوا و پیروی کردند أَمرَ کُل ِّ جَبّارٍ فرمان هر سرکشی عَنِیدٍ ستیزه کار را یعنی عاصی شدند در کسی که ایشان را بحق دعوت میکرد و مطیع گشتند آنرا که ایشان را بکفر و ضلالت میخواند.

صفحه : 486

وَ أُتبِعُوا و از پی درآمده شده اند فِی هذِه ِ الدُّنیا لَعنَهً درین سرای لعنت را که بعد ازو هلاکت است وَ یَوم َ القِیامَهِ و در روز قیامت نیز لعنت در پی ایشان است أَلا إِن َّ عاداً بدانید که قوم عاد کَفَرُوا رَبَّهُم نگرویدند به پروردگار خود أَلا بُعداً لِعادٍ بدانید که دوری است مر عاد را یعنی از رحمت دوراند بعضی گفته اند دوری باد مر عاد را یعنی هلاکت و دعای هلاکت بر ایشان بعد از هلاک ایشان دلیل استحقاق عذاب و عقاب است قَوم ِ هُودٍ عطف بیان عاد است یعنی اینکه عاد که هلاک شدند عاد اولی بودند که حضرت هود بر ایشان مبعوث بود نه عاد ارم که ایشان را عاد ثانیه گویند چه ایشان با قوم ثمود هلاک شدند وَ إِلی ثَمُودَ و فرستادیم بسوی قبیله ثمود أَخاهُم صالِحاً برادر ایشان صالح ع را مراد اخوت نسبی است قال َ گفت صالح یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ای قوم من بپرستید خدای را و بواحدانیت او بگروید ما لَکُم نیست مر شما را مِن إِله ٍ غَیرُه ُ معبودی بجز وی هُوَ أَنشَأَکُم او بیافرید شما را مِن َ الأَرض ِ از زمین یعنی آدم

ع را که پدر شماست و مواد نطفها را که نسل او از ان آفریده می شود از خاک پیدا کرد وَ استَعمَرَکُم فِیها و زندگانی و بقا داد شما را در زمین در مدارک است که سال عمر هر یک از قوم ثمود ع از سه صد تا هزار بوده یا شما را قدرت داد بر عمارت زمین تا منازل منزّه ساختید و بحفر انهار و غرس اشجار اشتغال نمودید فَاستَغفِرُوه ُ پس آمرزش خواهید از حضرت او یعنی ایمان آرید تا شما را بیامرزد ثُم َّ تُوبُوا إِلَیه ِ پس رجوع کنید به پرستش او از عبادت غیر او إِن َّ رَبِّی بدرستیکه آفریدگار من قَرِیب ٌ نزدیک است بامیدواران برحمت مُجِیب ٌ اجابت کننده داعیان ست بفضل و منت قالُوا یا صالِح ُ گفتند قوم که ای صالح قَد کُنت َ بدرستیکه بودی تو فِینا در میان ما مَرجُوًّا امیدوار یعنی نشانه رشد و سداد در جبین حال تو میدیدیم قَبل َ هذا پیش ازین که دعوی نبوت کنی و میخواستیم که ترا ملک یا مستشار خود سازیم یا امید میداشتیم که بدین ما متدین شوی حالا بدین سخن که تو میگوئی امید از تو بریده ایم أَ تَنهانا آیا ما را نهی میکنی أَن نَعبُدَ از انکه میپرستیم ما یَعبُدُ آباؤُنا آنرا که بودند پدران ما که می پرستیدند وَ إِنَّنا لَفِی شَک ٍّ و بتحقیق ما در شکیم مِمّا تَدعُونا از آنچه تو ما را میخوانی إِلَیه ِ بسوی آن از توحید و ترک عبادت اصنام مُرِیب ٍ شکی در تهمت افگننده یعنی گمانی که نفس را مضطرب میسازد و دل را آرام نمی دهد و عقل را شوریده میگرداند.

صفحه :

487

قال َ یا قَوم ِ گفت صالح ع که ای گروه من أَ رَأَیتُم خبر دهید مرا و فرض کنید که من إِن کُنت ُ اگر باشم عَلی بَیِّنَهٍ بر حجتی روشن مِن رَبِّی از پروردگار خود وَ آتانِی مِنه ُ و داده باشد امر از نزدیک خود رَحمَهً پیغمبری فَمَن یَنصُرُنِی پس کیست که یاری کند و بازدارد مرا مِن َ اللّه ِ از عذاب خدا إِن عَصَیتُه ُ اگر نافرمانی کنم او را در تبلیغ رسالت پس من شما را بخدا میخوانم و شما مرا بدین خود دعوت میکنید و با من مجادله مینمائید فَما تَزِیدُونَنِی پس شما نمی افزائید مرا غَیرَ تَخسِیرٍ جز به زیانکاری نسبت دادن یعنی نسبت کردن شما مرا بزیان یا نسبت کردن من شما را بدان آورده اند که قوم ثمود بعد از جدال بسیار طلب معجزه نمودند چنانچه در سوره اعراف سمت تحریر یافت و بدعای وی ناقه از سنگ بیرون آمد بامر خدای تعالی صالح ع حجت گرفت و در باب ناقه وصیت آغاز کرد و گفت وَ یا قَوم ِ و ای گروه من هذِه ِ ناقَهُ اللّه ِ اینکه ناقه است که خدای خلق کرده لَکُم برای شما آیَهً در حالتی که نشانه است بر قدرت او فَذَرُوها پس بگذارید او را تَأکُل تا بخورد و بچرد فِی أَرض ِ اللّه ِ در زمین خدای یعنی روزی او بر شما نیست و نفع او مر شماراست وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ و مرسانید بوی بدی و آزاری که اگر ببدی قصد وی کنید فَیَأخُذَکُم پس بگیرد شما را عَذاب ٌ قَرِیب ٌ عذابی نزدیک یعنی متعاقب بآزار او معذب گردید و مهلت نیابید فَعَقَرُوها پس پی کردند آن ناقه

را و تفسیر آن در سوره قمر بیاید انشاء اللّه تعالی و بعد از عقر ناقه بچه او ببالای کوه برآمده سه بانگ کرد صالح ع در ان وقت در میان قوم نبود چون بیامد و حال با او تقریر کردند فَقال َ تَمَتَّعُوا پس گفت شما بزئید و برخورید از حیات خود فِی دارِکُم ثَلاثَهَ أَیّام ٍ در سراهای خود سه روز که چهارشنبه و پنجشنبه و آدینه است و در روز شنبه عذاب بر شما فرود آید ذلِک َ وَعدٌ اینکه وعده است غَیرُ مَکذُوب ٍ نه دروغ آورده اند که روز چهارشنبه وی ایشان زرد شد و پنجشنبه سرخ گشت و آدینه سیاه و شنبه عذاب نازل شد فَلَمّا جاءَ پس آنهنگام که آمد أَمرُنا فرمان ما بعذاب ایشان نَجَّینا صالِحاً نجات دادیم صالح را وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ و آنانرا که با او بودند از مؤمنان بِرَحمَهٍ مِنّا بفضل و بخشایشی از نزدیک ما نه بعمل ایشان یعنی بمحض فضل و رحمت صالح و مومنان را از ان بلا برهانیدیم وَ مِن خِزی ِ یَومِئِذٍ و از رسوائی آنروز میشاید مراد روز قیامت باشد إِن َّ رَبَّک َ بتحقیق که پروردگار تو هُوَ القَوِی ُّ اوست توانا بر نجات مؤمنان العَزِیزُ غالب بر دشمنان بهلاک ایشان.

صفحه : 488

وَ أَخَذَ الَّذِین َ ظَلَمُوا و فراگرفت آنانرا که ستم کردند بر خود بکفر الصَّیحَهُ فریادی عظیم مراد صیحه جبرئیل ع است و در زاد المسیر آورده که در آن سه روز که وعده حیات داشتند در خانهای خود ساکن شده قبرها کندیدند منتظر عذاب میبودند چون روز چهارم آفتاب طالع شده و عذاب نیامد از منازل بیرون آمده یکدیگر را میخواندند و

استهزاء میکردند که ناگاه جبرئیل بر صورت اصلی خویش پایش بر زمین و سر بر آسمان پرهای خویش نشر کرده از مشرق تا بمغرب پایهای وی زرد و بالهایش سبز و دندانهای سفید و براق و پیشانی با جلا و نورانی و رخساری برافروخته و موی سر وی سرخ برنگ مرجان ظاهر شد و افق را بپوشید و قوم ثمود آن حال را مشاهده نمودند و روی بمساکن نهاده بقبرها درآمدند جبرئیل نعره زد که موتوا علیکم لعنه اللّه بیکبار همه بمردند و زلزله در خانها افتاده سقفها بر ایشان فرود آمد فَأَصبَحُوا پس گشتند فِی دِیارِهِم جاثِمِین َ در ان سراهای خود مردگان بر زمین چفسیدگان کَأَن لَم یَغنَوا فِیها گویا که هرگز نبوده اند در ان سرایهای و در وسیط آورده که خدای تعالی بدان صیحه هلاک کرد آنانرا که از قوم ثمود بودند در مشارق و مغارب سهول و جبال مگر یک مرد که او را ابو رغال گفتندی و از حضرت رسالت پناه ص پرسیدند که ابو رغال کیست فرمود که پدر قبیله ثقیف أَلا إِن َّ ثَمُودَ بدانید بدرستیکه قوم ثمود کَفَرُوا رَبَّهُم انکار کردند پروردگار خود را أَلا بُعداً بدانید که دوری است از رحمت من لِثَمُودَ مرقوم ثمود را وَ لَقَد جاءَت و هر آئینه به تحقیق آمدند رُسُلُنا فرستادگان ما از ملایکه که یازده یا دوازده یا هفت یا هشت بودند دمیاطی گوید سه فرشته یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل ع بر صورت جوانان ساده روی صاحب جمال آمدند إِبراهِیم َ بسوی ابراهیم صلاه الرحمن علی نبینا و علیه السلام بِالبُشری بمژده دادن او بفرزند

یا بهلاک قوم لوط ع در حقایق سلمی مذکور است که آن بشارت بود بدوام خلت صاحب کشف الاسرار فرمود که چون بار اوّل خلیل را بنواخت و اتخذ اللّه ابراهیم خلیلا در آخر بدوام خلت بشارت داده. از قطعیت ایمن ساخت و هم در حقایق آورده که آن مژده بود بظهور حضرت سید کائنات از صلب وی بآنکه او خاتم انبیا و صاحب لوای حمد است و چه بشارت در مقابله اینکه تواند بود که پدری را چنین پسری باشد رباعی خوشوقت آن پدر که چنین باشدش پسر شاباش از ان صدف که چنین پرورد گهر آبا ازو مکرم و ابنا ازو عزیز صلو علیه ما طلع الشمس و القمر دمیاطی فرمود که جبرئیل ع بهلاک قوم لوط ع آمده بود اسرافیل ع به بشارت ولد مر ابراهیم ع و میکائیل بمحافظت لوط ع و اهل وی و اخراج ایشان از مؤتفکات القصه چون نزدیک خلیل آمدند قالُوا سَلاماً گفتند سلام میکنیم بر تو سلام کردنی قال َ سَلام ٌ گفت ابراهیم که جواب من سلام است بر شما ابراهیم ندانست که فرشتگان اند ایشانرا در مهمانخانه نشایند فَما لَبِث َ پس هیچ درنگ نکرد أَن جاءَ تا آنکه آورد بِعِجل ٍ حَنِیذٍ گوساله بریان کرده بر سنگ گرم پس خوان بگسترد و صلا در داد ایشان دست بطعام دراز نکردند فَلَمّا پس آنهنگام که دید ابراهیم را أَیدِیَهُم دستهای ایشانرا که مطلقا لا تَصِل ُ إِلَیه ِ نمیرسد بآن گوساله یعنی دست بطعام نمیکنند نَکِرَهُم انکار کرد آنرا از ایشان یعنی منکر شمرد وَ أَوجَس َ و در دل آورد مِنهُم خِیفَهً از ایشان ترسی چه در آنزمان هر که

قصد کسی داشتی از طعام او تناول نه نمودی چون ایشان طعام نخوردند بترسید که دزدان باشند و ضرر بوی رسانند چون فرشتگان احساس خوف نمودند قالُوا/ گفتند ای ابراهیم لا تَخَف مترس إِنّا أُرسِلنا بدرستیکه ما فرشتگانیم فرستاده شده إِلی قَوم ِ لُوطٍ بسوی قوم لوط تا ایشانرا عذاب کنیم.

صفحه : 489

وَ امرَأَتُه ُ و زن ابراهیم ع ساره بنت هاران قائِمَهٌ ایستاده بود در پس پرده و سخن ملائکه استماع مینمود یا برای خدمت مهمانان استادگی داشت چه ساره عمر یافته بوده و پیر گشته و از کسی روی نمی پوشید همین که سخن فرشتگان شنید فَضَحِکَت پس بخندید از جهت فرح و سرور و فرح او بجهت زوال خوف ابراهیم ع بود یا برای هلاک اهل فساد گویند خنده او از تعجب بود تعجب میکرد از غفلت قوم لوط ع با وجود قرب عذاب بدیشان یا متعجب بود از تمثل ملک بصورت بشر یا شگفت میماند از خوف ابراهیم ع از سه تن با وجود بسیاری حشم و خدم خود و بر هر تقدیر چون ساره بخندید فَبَشَّرناها پس بشارت دادیم ما او را بزبان ملائکه بِإِسحاق َ بوجود فرزندی اسحق نام وَ مِن وَراءِ إِسحاق َ یَعقُوب َ و از پس اسحق به یعقوب ع تخصیص بشارت بساره جهت آن بود که بهجت و سرور زنان بفرزند بیشتر است و دیگر آنکه ابراهیم ع از هاجره پسری داشت اسمعیل نام و ساره را هیچ فرزند نبود پس چون مژده فرزند شنود قالَت یا وَیلَتی گفت ای عجباء أَلِدُ آیا من بزایم وَ أَنَا عَجُوزٌ و حال آنکه من پیره

زنم و در آن وقت نود و نه سال از عمر وی گذشته بود وَ هذا بَعلِی و اینکه شوهر من شَیخاً در حالتی که پیر است صد و بیست ساله یا صد و دوازده ساله إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه خبر که میگوئید لَشَی ءٌ عَجِیب ٌ چیزی عجب است استعجاب وی از راه عادت بود نه از روی قدرت قالُوا گفتند فرشتگان مر ساره را أَ تَعجَبِین َ آیا شگفت میداری مِن أَمرِ اللّه ِ از کار خدای هیچ عجب نیست که از صنع بی آلت و فضل بی علت از میان دو پیر فرزندی بیرون آرد بیت قدرتی را که بر کمال بود کی چنینها ازو محال بود رَحمَت ُ اللّه ِ بخشایش خدای وَ بَرَکاتُه ُ و برکتها یعنی زیادتی خیرات او عَلَیکُم أَهل َ البَیت ِ بر شما ای اهل بیت محققان برآنند که از برکات الهی آن بود که اسباط و جمیع انبیای بنی اسرائیل از ابراهیم ع و از ساره رض پیدا شده اند إِنَّه ُ بدرستیکه خدای حَمِیدٌ ستوده است باعطای نعم مَجِیدٌ بزرگوار است باظهار کرم فَلَمّا ذَهَب َ پس آن وقت که برفت عَن إِبراهِیم َ الرَّوع ُ از ابراهیم ع ترسی و فزعی که داشت وَ جاءَته ُ البُشری و آمد بوی بشارت اولاد یُجادِلُنا بر ایستاد و مجادله کرد با فرشتگان فِی قَوم ِ لُوطٍ در شان قوم لوط آورده اند که ملائکه را گفت که شما هلاک میکنید اهل قریه را که در ان صد مؤمن باشند گفتند نی فرمود اگر نود باشند گفتند نی هلاک نمی کنیم همچنین ده ده کم میکرد تا بده رسید و به پنج پس بیکی ملائکه گفتند در هر دیه که یک مومن باشد ما

را بهلاک ایشان فرمان نیست ابراهیم ع فرمود که ان فیها لوطا که لوط و بنات وی در آنجااند فرشتگان فرمودند که ما لوط و اهل او را بیرون خواهیم آورد از میان ایشان إِن َّ إِبراهِیم َ لَحَلِیم ٌ بدرستیکه ابراهیم بردبار بود تعجیل نداشت در انتقام از بدکاران أَوّاه ٌ آه زننده و تاسف خورنده بر آدمیان مُنِیب ٌ رجوع کننده بحضرت عزّت ذکر اینکه صفتها دلالت دارد بر آنکه حامل بر مجادله ابراهیم ع با ملائکه از رقت قلب و فرط ترحم او بوده و امید داشته که عذاب آن قوم در توقف افتد شاید که توبه کنند و بازگردند از بدی ملائکه گفتند.

صفحه : 490 یا إِبراهِیم ُ أَعرِض ای ابراهیم روی بگردان و درگذر عَن هذا ازین جدال إِنَّه ُ قَد جاءَ بدرستیکه آمده است أَمرُ رَبِّک َ فرمان آفریدگار تو بعذاب و هلاک ایشان وَ إِنَّهُم آتِیهِم و بدرستیکه آینده است بدیشان عَذاب ٌ غَیرُ مَردُودٍ عذابی بازناگردیده بجدال و دعاء پس ملائکه ابراهیم ع را وداع نموده روی بمؤتفکات نهادند و آن چهار شهرستان بود در هر یکی صد هزار مرد شمشیرزن بودند چون نزدیک شهر سدوم رسیدند که لوط علیه السلام در آن جا می بود نگاه کردند وی را دیدند که در زمین کار میکرد پیش وی رفتند و سلام کردند وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا و آنهنگام که آمدند فرستادگان ما لُوطاً بسوی لوط علیه السلام سِی ءَ بِهِم اندوهگین شد بدیشان وَ ضاق َ بِهِم ذَرعاً و تنگدل شد بجهت ایشان نه از کراهت مهمانداری بلکه بسبب آنکه ایشانرا دید با رویهای خوش و صورتهای دلکش پس از بدی و بیباکی قوم اندیشد وَ قال َ و گفت هذا

یَوم ٌ عَصِیب ٌ اینکه روز سخت تر است بر من آورده اند که حق تعالی با ملائکه گفته بود که تا لوط ع چهار نوبت به بدی قوم خود گواهی ندهد ایشانرا هلاک مکنید لوط ع مهمانانرا دید گفت بشما نرسیده است خبر اهل اینکه شهر و کار ایشان گفتند چیست کار ایشان لوط ع را شرم آمد که تلفظ بعمل ایشان کند گفت گواهی میدهم که بدترین اهل عالم اینکه قوم اند یعنی غلام بازیها میکنند جبرئیل ع بمیکائیل ع اشارت فرمود که اینک یک شهادت پس لوط ع بایشان روی بشهر نهاد چون بدروازه رسیدند همان سخن را تکرار فرمود چون بشهر رسیدند دیگر باره اعاده نموده چون بخانه رسیدند دیگر باره ادا کرد و شهادت اربع وجود گرفت بعضی مردم مهمانان لوط ع را دیدند و خبر بدیگران رسانیدند یا زن لوط که کافره بود اکابر قوم را خبر کرد و گفت جوانان خوبروی در خانه ما مهمان شده اند قوم روی بدر خانه لوط ع نهادند وَ جاءَه ُ قَومُه ُ و آمدند با لوط ع قوم او یُهرَعُون َ إِلَیه ِ بشتاب دوانیده شده بسوی او وَ مِن قَبل ُ و پیش ازین وقت نیز کانُوا یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ بودند که عملهای بد میکردند از لواطت و کبوتربازی و صفیر زدن در مجالس و برای استهزا نشستن بر سر راهها چون قوم بدر خانه لوط آمدند و طلب مهمانان کردند قال َ یا قَوم ِ گفت ای گروه من هؤُلاءِ بَناتِی اینک دختران من ایشانرا بخواهید هُن َّ أَطهَرُ لَکُم ایشان پاکیزه تراند مر شما را تزویج با ایشان بشرط ایمان بود یا بشریعت ایشان تزویج مؤمنان بکافران میتوانست کرد حضرت

لوط ع از فرط فتوت و کرم و حمیت دختران را فدای مهمانان کرد و گفته اند مراد از بنات نسای ایشان بوده چه هر نبی پدر امت خود است از حیثیت تربیت و مرحمت یعنی زنان بخواهید که شما را حلال اند فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای بترک فواحش وَ لا تُخزُون ِ و مرا رسوا مکنید فِی ضَیفِی در شان مهمانان من أَ لَیس َ مِنکُم آیا نیست از شما رَجُل ٌ رَشِیدٌ مردی راه یافته که شما را پند دهد و از عملهای بد شما را بازدارد قالُوا لَقَد عَلِمت َ گفتند ای لوط بدرستیکه تو میدانی که ما لَنا نیست ما را فِی بَناتِک َ در دختران تو مِن حَق ٍّ هیچ حاجتی وَ إِنَّک َ لَتَعلَم ُ و به تحقیق تو میدانی ما نُرِیدُ آنچه ما میخواهیم از اتیان فاحشه.

صفحه : 491

قال َ گفت لوط ع در جواب ایشان لَو أَن َّ لِی بِکُم قُوَّهً کاش که باشد مرا بدفع شما قوتی یا اگر مرا قوتی باشد در نفس من هر آئینه شما را دفع کنم أَو آوِی یا پناه گیرم و بازگردم إِلی رُکن ٍ شَدِیدٍ برکنی سخت یعنی عشیره و قبیله که بمدد ایشان منع شما توانم کرد در احادیث صحیحه وارد است که حضرت رسالت پناه فرمود که رحم اللّه اخی لوطا کان یأوی الی رکن شدید یعنی بخدای پناه گرفت و حق سبحانه او را یاری داد چه ملجای درماندگان جز درگاه او نیست مثنوی آستانش که قبله گاه همه است از همه آفتی پناه همه است هر که دل در حمایتش بسته است از غم هر دو کون وارسته است آورده اند که لوط ع

در خانه فرو بسته بود و از پس در با ایشان مجادله مینمود ایشان دیوار را بشگافتند و خواستند که بخانه درآیند لوط ع بغایت مضطرب و اندوهناک شد ملائکه او را بدان اضطراب و خروش و جزع دیدند قالُوا یا لُوطُ گفتند ای لوط إِنّا رُسُل ُ رَبِّک َ ما فرستادگان پروردگار توایم و بعذاب ایشان نازل شده ایم دل قوی دار که ایشان لَن یَصِلُوا إِلَیک َ نمیرسند باضرار و ایذای تو یعنی ضرر ایشان بتو نمیرسد تو قدم از میان بیرون نه و ما را با ایشان بگذار پس جبرئیل ع به پیش ایشان باز شد و پر خود را بر رویهای ایشان مالید همه کور شدند و از خانه لوط ع بیرون دویده میگفتند حذر کنید که مهمانان لوط ساحرانند پس جبرئیل ع فرمود که فَأَسرِ بِأَهلِک َ پس ببر کسان خود را بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ بپاره از شب یعنی بعد از گذشتن برخی از شب وَ لا یَلتَفِت و باید که التفات نه کند و واپس نگرد مِنکُم أَحَدٌ از شما یکی پس همه اهل خود را ببر إِلَّا امرَأَتَک َ مگر زن خود را که او کافره است إِنَّه ُ مُصِیبُها بدرستیکه رسنده است او را ما أَصابَهُم آنچه رسد بدیشان یعنی وی نیز چون باقی کفار هلاک خواهد شد لوط علیه السلام از غایت تنگدلی فرمود کی خواهد بود هلاک شدن ایشان جبرئیل ع فرمود إِن َّ مَوعِدَهُم ُ الصُّبح ُ بدرستیکه هنگام عذاب ایشان صبح است لوط ع فرمود که هنوز تا صبح بسیار وقت است جبرئیل فرمود أَ لَیس َ الصُّبح ُ بِقَرِیب ٍ آیا نیست صبح نزدیک یعنی نزدیک است فَلَمّا جاءَ أَمرُنا پس آنوقت که آمد فرمان ما

بعذاب ایشان جبرئیل ع را فرمودیم تا پر خود را در زیر شهرهای ایشان درآورد و برداشت و بر بالا برد تا بجائیکه اهل آسمان بانگ خروس و آواز سگان ایشان میشنودند پس حکم کردیم تا بیفگند و ما بقدرت کامله جَعَلنا گردانیدیم عالِیَها سافِلَها زبر آن شهرها را زیر آن یعنی سرنگون ساختیم وَ أَمطَرنا و ببارانیدیم عالِیَها بر آن شهرها بعد از سرنگون شدن آن حِجارَهً سنگ مِن سِجِّیل ٍ از گل متحجّر سجیل معرب سنگ گل است و آن گل بآتش پخته شده چون آجر یا سجیل کوهی است در آسمان یا نام آسمان دنیا است یا سجین است که نام او جهنّم باشد یعنی آن سنگ باران بر ایشان از آسمان بود یا از دوزخ و آن سنگها بود مَنضُودٍ بر هم نهاده یا پی درپی.

صفحه : 492

مُسَوَّمَهً نشان کرده شده بخطوط سیاه و سفید چون جزع یا به بیاض و حمرت در زاد المسیر گوید مهر کرده شده بود بعضی از آنها سفید و برو نقطهای سیاه و برخی سیاه و برو نقطهای سفید یا نام هر کسیکه برو باران میشد بر آن نوشته بود یا آماده گشته عِندَ رَبِّک َ در خزائن پروردگار تو برای عذاب ایشان در تفسیر زاهدی آورده که سنگ کلان او برابر خمی بود و خرد او مساوی سبوی قولی آنست که سنگ بر سر جماعتی بارید از ان قوم که در دیار خود نبودند پس هر کجا از ایشان کسی بود سنگی مقرر بنام وی بر سرش آمد و هلاک

شد آورده اند که یکی از ایشان بحرم مکه درآمد و تا چهل روز آن سنگ که نام زد او بود در هوا معلق ایستاده و همین که از حرم بیرون آمد بر وی فرود آمد و هلاک شد وَ ما هِی َ مِن َ الظّالِمِین َ بِبَعِیدٍ و نیست آن سنگ عذاب از ظالمان دور چه ایشانرا استحقاق آنست که بر ایشان سنگ بارد مثنوی چو عالم را ستمگر تنگ دارد عجب نبود که بر وی سنگ بارد سگان را سنگ درخورد است بسیار چو ظالم را به بینی سنگ بردار و گفته اند ضمیر هی راجع بقری است که کنایت غیر مذکور یعنی دیار قوم لوط ع از ستمکاران مکه دور نیست و در اثنای اسفار بر آن دیار میگذرند پس اولی و انسب آنکه بنظر اعتبار و اعتذار در ان نگرند و از عذاب و عقوبت ترسان شده حال خود را بایمان و احسان بصلاح آرند وَ إِلی مَدیَن َ و فرستادیم باولاد مدین یا بساکنان بلده مدین أَخاهُم شُعَیباً برادر ایشان شعیب ع را که اخوت نسبتی داشت قال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ گفت ای قوم من بپرستید خدای را به یگانگی ما لَکُم نیست مر شما را مِن إِله ٍ غَیرُه ُ هیچ خدای بجز وی وَ لا تَنقُصُوا المِکیال َ و کم مکنید و مکاهید پیمانه را در پیمودن مکیلات وَ المِیزان َ و ترازو را در سنجیدن موزونات إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ بدرستیکه من می بینم شما را با توانگری و نعمت یعنی درمانده و محتاج نیستید که داعی باشد شما را بخیانت بلکه مردم منعم و توانگرید رسم حق گذاری آنست که مردم را از مال خود بهره مند سازید نه

آنکه از حقوق ایشان بازگیرید وَ إِنِّی و بدرستیکه من أَخاف ُ عَلَیکُم میترسم بر شما باین خیانت که دارید عَذاب َ یَوم ٍ مُحِیطٍ عذاب روزی گرد در آینده توصیف یوم باحاطه که صفت است بجهت وقوع آن است در ان یعنی در آن روز عذاب گرد شما را فرا گیرد که هیچ کس را رهائی نباشد مراد عذاب قیامت است یا عذاب استیصال و چون نهی کرده از تنقیص کیل و وزن امر میکند به ایفای آن و اینکه غایت مبالغه است وَ یا قَوم ِ و ای گروه من أَوفُوا المِکیال َ تمام پیمائید مکیل را به پیمانه وَ المِیزان َ و تمام بسنجید موزون را بترازو بِالقِسطِ بعدل و راستی و آن قوم با وجود خیانت در کیل و وزن هر چه میخریدند از ثمن آن چیزی را بازمیگرفتند و اطراف دینار و درم را نیز می بریدند و در ان باب میگوید وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ و کم مکنید مردمانرا أَشیاءَهُم چیزهای ایشان یعنی بهای هر چه میخرید یا قراضه که از دینار و درهم را میبرید وَ لا تَعثَوا و غایت تباهی مجوئید فِی الأَرض ِ در زمین بلده خود مُفسِدِین َ در حالتی که تباه کاران باشید بَقِیَّت ُ اللّه ِ آنچه خدای باقی گذارد برای شما از حلال بعد از ترک حرام خَیرٌ لَکُم بهتر است شما را از آنچه بخیانت جمع میکنید إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید باوردارندگان قول مرا وَ ما أَنَا عَلَیکُم و من نیستم بر شما بِحَفِیظٍ نگاهبان بر شما که شما را از قبایح بازدارم یا از عذاب محافظت کنم بلکه من رسولم پیغام رساننده و نصیحت کننده بر من

رسانیدن است و بس فرد من آنچه شرط بلاغت با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال آورده اند که انبیاء ع بر دو قسم بودند بعضی آنکه ایشانرا فرمان حرب بود چون موسی و داود و سلیمان ع و برخی آنکه ایشانرا بحرب نه فرموده اند و شعیب ع از ان جمله بود که رخصت حرب نه داشت قوم را همه روز موعظه میگفت و خود همه شب نماز میگذارد.

صفحه : 493

قالُوا یا شُعَیب ُ گفتند قوم او که ای شعیب ع أَ صَلاتُک َ تَأمُرُک َ آیا نمازهای تو ترا میفرماید أَن نَترُک َ بتکلیف آنکه ما ترک کنیم ما یَعبُدُ آباؤُنا آنچه پرستیده اند پدران ما از بتان أَو أَن نَفعَل َ یا دست بداریم آنچه ما میکنیم فِی أَموالِنا در مالهای خود ما نَشؤُا آنچه ما میخواهیم از نقصان کیل و وزن یا بازگرفتن ثمن یا قطع اطراف دراهم و دنانیر إِنَّک َ لَأَنت َ الحَلِیم ُ بدرستیکه تو بردباری الرَّشِیدُ راه یافته بزعم خود یا اینکه سخن از روی تهکم میگفتند و مراد ایشان اضداد اینکه سخنها بود و صفتها یا بطریق استبعاد میگفتند که تو بآنکه بحلم و رشد موسوم و موصوفی چرا اینکه سخنان میگوئی قال َ یا قَوم ِ گفت شعیب ع که ای قوم من أَ رَأَیتُم چه می بینید و چه میگوئید إِن کُنت ُ عَلی بَیِّنَهٍ اگر باشم من بر بصیرتی و حجتی مِن رَبِّی از پروردگار خود وَ رَزَقَنِی و روزی داده باشد مرا مِنه ُ از نزدیک خود رِزقاً حَسَناً روزی نیکو یعنی نبوت و رسالت یا مال حلال بی خیانت نجس و تطفیف

یا مرا دولت کمال و تکمیل ارزانی داشته باشد و سعادت روحانی و جسمانی فرموده روا باشد که من در وحی او خیانت بکنم وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم و نمیخواهم که من مخالفت کنم شما را و بیایم إِلی ما أَنهاکُم عَنه ُ بسوی آنچیزیکه شما را از ان نهی میکنم یعنی شما را از چیزی منع نمی کنم تا خود مرتکب او شوم بلکه از هر چه شما را بازمیدارم خود از ان نیز باز می ایستم إِن أُرِیدُ نمیخواهم من إِلَّا الإِصلاح َ مگر بصلاح آوردن کارهای شما مَا استَطَعت ُ مادامیکه توانم وَ ما تَوفِیقِی و نیست توفیق من در اصلاح امور شما یا رسیدن بسرمنزل صواب و صلاح إِلّا بِاللّه ِ مگر بهدایت و معونت خدای عَلَیه ِ تَوَکَّلت ُ برو توکل میکنم که قادر است بر همه چیز و غیر او عاجزاند وَ إِلَیه ِ أُنِیب ُ و بسوی او بازمیگردم در هر چه نیت میکنم وَ یا قَوم ِ و ای گروه من لا یَجرِمَنَّکُم شما را بر آن ندارد شِقاقِی دشمنی من و ستیزه کاری با من أَن یُصِیبَکُم که برسد شما را مِثل ُ ما أَصاب َ مانند آنکه برسید قَوم َ نُوح ٍ گروه نوح علیه السلام را از طوفان أَو قَوم َ هُودٍ یا قوم هود علیه السلام را از باد صرصر أَو قَوم َ صالِح ٍ یا گروه صالح علیه السّلام را از رجفه وَ ما قَوم ُ لُوطٍ و نیستند گروه لوط علیه السلام مِنکُم بِبَعِیدٍ از شما دور یعنی در مکان و زمان بشما نزدیک اند اگر از امم گذشته عبرت نمیگیرید از ایشان عبرت گیرید.

صفحه : 494

وَ استَغفِرُوا رَبَّکُم و طلب

مغفرت کنید از پروردگار خود بایمان ثُم َّ تُوبُوا إِلَیه ِ پس رجوع کنید بعبادت او از پرستش غیر او إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من رَحِیم ٌ بخشنده بر مستغفران است وَدُودٌ دوست دار تائبان است و دود فعول است بمعنی فاعل آید یعنی بندگانرا دوست دارد و بمعنی مفعول نیز بود یعنی بندگان او را دوست دارند قطب الاقطاب مولانا یعقوب چرخی قدس سره در شرح اسماء اللّه معنی الودود را برین وجه آورده است که دوست دارنده نیکی بهمه خلق و دوست در دلهای بحق یعنی او نیک را دوست میدارد و نیکان او را دوست میدارند و فی الحقیقت دوستی ایشان فرع دوستی اوست زیرا که چون بنظر تحقیق در نگرند اصل حسن و احسان که سبب محبت میباشد غیر او را ثابت نیست پس خود خود را دوست میدارد و ازین باب نکته چند در آیت یحبهم و یحبونه بر منظر عیان جلوه نمود و للولد الاعز زیدت حقائقه صفیّا رباعی ای حسن تو داده یوسفان را خوبی وز عشق تو کرده عاشقان یعقوبی گر نیک نظر کنی کسی غیر تو نیست در مرتبه محبی و محبوبی قالُوا یا شُعَیب ُ گفتند ای شعیب ما نَفقَه ُ فهم نمی کنیم کَثِیراً مِمّا تَقُول ُ بسیاری از آنچه میگوئی تو از وجوب توحید و حرمت تطفیف و اینکه بواسطه قصور عقل و عدم تفکر ایشان بود یا اینکه سخن از روی عناد میگفتند و اگر نه چرا فهم کلام او نکردندی و او خطیب الانبیاء بوده و دیگر گفتند وَ إِنّا لَنَراک َ و بدرستیکه ما هر آئینه می بینیم ترا فِینا در میان ما ضَعِیفاً بی قوت در دفع مایان

یا ضعیف البصر وَ لَو لا رَهطُک َ و اگر نه قوم تو بودندی که بر دین مااند و ما ایشان را عزیز میداریم لَرَجَمناک َ هر آئینه ما ترا سنگسار می کردیم وَ ما أَنت َ و نیستی تو عَلَینا بر ما بِعَزِیزٍ عزیز و مکرم بمرتبه که عزت تو مانع رحم یا موجب رحم باشد قال َ یا قَوم ِ گفت شعیب ع که ای گروه من أَ رَهطِی آیا عشیره و قوم من أَعَزُّ عَلَیکُم عزیزتراند بر شما و دوست تر نزد شما مِن َ اللّه ِ از خدای وَ اتَّخَذتُمُوه ُ و گرفته اید شما امر خدای را وَراءَکُم از پس پشت خود ظِهرِیًّا متروک و فراموش شده یعنی حق خویش و تبار من نگاه میدارید و فرمان پروردگار من پس پشت می افگنید إِن َّ رَبِّی بدرستیکه آفریدگار من بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید مُحِیطٌ آگاه هست بر وجهیکه هیچ چیز برو پوشیده نیست و بر آن شما را مجازات خواهد فرمود وَ یا قَوم ِ اعمَلُوا و ای گروه من عمل کنید عَلی مَکانَتِکُم بر حالهای خود که دارید از شرک و بخس إِنِّی عامِل ٌ که من نیز عمل کننده ام و متمکن در کار خود سَوف َ تَعلَمُون َ زود باشد که بدانید مَن یَأتِیه ِ آنکس را که بیاید برو عَذاب ٌ یُخزِیه ِ عذابی که او را رسوا کند یا به فضیحت تمام هلاک سازد وَ مَن هُوَ کاذِب ٌ و آن کس را که آن دروغ گویست بزعم شما یعنی زود باشد که بدانید که من بر حقم یا شما وَ ارتَقِبُوا و انتظار برید آن را که من می گویم که إِنِّی مَعَکُم رَقِیب ٌ من نیز با شما منتظرم.

صفحه :

495

وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا و آن هنگام که آمد عذاب ما نَجَّینا شُعَیباً نجات دادیم شعیب ع را وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ و آنان را که ایمان آورده بودند با او بِرَحمَهٍ مِنّا به بخشایشی از فضل ما وَ أَخَذَت ِ الَّذِین َ ظَلَمُوا و بگرفت آنانرا که کافر بودند الصَّیحَهُ آواز جبرئیل علیه السلام که ایشانرا گفت موتوا جمیعا فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم پس گشتند در سراهای خود جاثِمِین َ مردگان و بر زمین افتادگان کَأَن لَم یَغنَوا فِیها گویا که هرگز اقامت نه نموده اند در آن دیار أَلا بُعداً لِمَدیَن َ بدانید که هلاکت است قوم مدین را و دوری از رحمت من کَما بَعِدَت ثَمُودُ چنانکه هلاک گشتند و ملعون شدند قبیله ثمود تشبیه کرد مدین را به ثمود بجهت آنکه عذاب هر دو قوم صیحه بود در تیسیر آورده که إبن عباس رضی اللّه عنه فرموده که هیچ دو امت بیک عذاب هلاک نشدند الا قوم شعیب ع و صالح ع اما قوم ثمود را صیحه از تحت ایشان بود و اهل مدین را از فوق ایشان وَ لَقَد أَرسَلنا و به تحقیق ما فرستادیم مُوسی بِآیاتِنا موسی علیه السلام را با معجزاتی که نشانهای صحت نبوت او بود وَ سُلطان ٍ مُبِین ٍ و بحجّتی قاهر و واضح که آن عصا بود افراد عصا بذکر بجهت وضوح اوست إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون وَ مَلَائِه ِ و گروه اشراف از قوم او فَاتَّبَعُوا پس پیروی کردند آن گروه أَمرَ فِرعَون َ فرمان فرعون را در کافر شدن بموسی علیه السّلام وَ ما أَمرُ فِرعَون َ و نبودند کافر فرعون بِرَشِیدٍ بر نهج رشد و صواب و چون امروز متابعت او کردند فردا نیز

تابع او باشند یَقدُم ُ قَومَه ُ پیش روی کند فرعون قوم خود را یَوم َ القِیامَهِ یوم رستخیز فَأَورَدَهُم ُ النّارَ پس درآرد ایشان را بآتش وَ بِئس َ الوِردُ المَورُودُ و بد مکانی است درآمده شده درو یعنی آتش دوزخ چه مورد که آبشخور راست برای تبرید جگر و تسکین عطش باشد و آتش موردی است بر ضد او وَ أُتبِعُوا و از پی درآمده شدند فرعون و قوم او فِی هذِه ِ لَعنَهً درین سرای لعنت را وَ یَوم َ القِیامَهِ و در روز قیامت نیز لعنت در پی ایشانست بِئس َ الرِّفدُ المَرفُودُ بد عطائی است داده شد بر ایشان یعنی لعنت هر دو جهان.

صفحه : 496

ذلِک َ مِن أَنباءِ القُری اینکه خبر از اخبار دیهای هلاک شده که نَقُصُّه ُ عَلَیک َ قصّه آنرا بر تو میخوانیم مِنها قائِم ٌ بعضی از آنها باقی است یا آبادان چون زرع قائم ایستاده وَ حَصِیدٌ و برخی مفقود است یا خراب چون کشت دروده گفته اند قایم آنست که اثر آن دیده میشود چون دیار عاد و ثمود و حصید آن که آثار آن باقی نیست چون دیار قوم نوح علیه السلام وَ ما ظَلَمناهُم و ما ستم نکردیم بر اهل اینکه دیهها یا اهلاک ایشان وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُم و لیکن ایشان ستم کردند بر نفسهای خود بارتکاب آنچه موجب عذاب بود فَما أَغنَت پس هیچ سود نکردند یا قدرت دفع نداشتند عَنهُم از ایشان آلِهَتُهُم ُ الَّتِی آن خدایانی باطله که از روی جهل یَدعُون َ بودند که میخواندند و می پرستیدند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای یعنی الهه ایشان بازنداشتند از ایشان مِن شَی ءٍ هیچ چیز لَمّا

جاءَ أَمرُ رَبِّک َ وقتی که آمد فرمان پروردگار تو بعذاب ایشان وَ ما زادُوهُم و نیفزودند ایشان را بتان غَیرَ تَتبِیب ٍ جز زیانکاری و هلاکت وَ کَذلِک َ و مانند اینکه گرفتن است أَخذُ رَبِّک َ گرفتن پروردگار تو إِذا أَخَذَ القُری چون بگیرد اهل دیهها را وَ هِی َ ظالِمَهٌ و حال آنکه اهل آنها ظالم باشند إِن َّ أَخذَه ُ بدرستیکه گرفتن خدای أَلِیم ٌ شَدِیدٌ دردناک و سخت است و از ان گرفتن کسی را روی خلاصی و راه رهائی نیست قطعه کسی کز صرصر ظلمش دمادم چراغ عیش مظلومان بمیرد نمیترسد از ان کایزد تعالی اگرچه دیر گیرد سخت گیرد إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در اینچه یاد کردیم از قصص لَآیَهً هر آئینه عبرتی است لِمَن خاف َ مر کسی را که بترسد عَذاب َ الآخِرَهِ از عذاب آن سرای ذلِک َ روز قیامت یَوم ٌ روزی است مَجمُوع ٌ لَه ُ النّاس ُ جمع کرده شده از بهر وی مردمان یعنی همه خلق را در وی جمع کنند وَ ذلِک َ و آن روز یَوم ٌ مَشهُودٌ روزی است حاضر شده در وی اهل آسمان و زمین وَ ما نُؤَخِّرُه ُ و باز پس نمیداریم آن روز را إِلّا لِأَجَل ٍ مَعدُودٍ مگر از برای گذشتن مدتی شمرده شده یعنی تا وقت وی در نرسد قائم نگردد یَوم َ یَأت ِ روز که بیاید آن روز مشهود لا تَکَلَّم ُ نَفس ٌ سخن نگوید هیچکس سخنی که او را نفع رساند إِلّا بِإِذنِه ِ مگر بدستوری خدای و اینکه در موقف خاص باشد و موقفی دیگر باشد که درو اجازت سخن گفتن نیز نبود هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون فَمِنهُم پس از اهل موقف شَقِی ٌّ بدبختی باشد که

بمقتضای وعید دوزخ جای او باشد وَ سَعِیدٌ و نیکبخت باشد که بموجب وعده بهشت جای او باشد در حقایق سلمی از شقیق بلخی قدس سره نقل میکند که علامت سعادت پنج چیز است نرمی دل و بسیاری گریه و نفرت از دنیا و کوتاهی اهل و شرمناکی و نشانه شقاوت هم پنج چیز است سختی دل و خشکی دیده و رغبت دنیا و طول امل و بی حیائی شیخ ابو سعید خراز قدس سره فرمود که حق سبحانه و تعالی درین سورت دو کاری عظیم بیان کرده یکی سیاست جباری و سطوت قهاری که دمار از روزگار کفار برآورده و دیگر حکم ازلی که بسعادت و شقاوت خلق شرف نفاذ یافته و حضرت رسالت پناه ص از هیبت آن خبر و سطوت اینکه حکم فرموده که شیبتنی سوره هود قطعه آن یکی را از ازل لوح سعادت بر کنار و اینکه یکی را تا ابد داغ شقاوت بر جبین عدل او میراند آنرا سوی اصحاب الشمال فضل او میخواند اینکه را سوی اصحاب الیمین.

صفحه : 497

فَأَمَّا الَّذِین َ شَقُوا فاما آنانکه بدبخت شدند فَفِی النّارِ پس در آتش دوزخ اند لَهُم فِیها مر ایشانرا در آتش زَفِیرٌ فریادی سخت وَ شَهِیق ٌ و ناله زار و زفیر صوت شدید را گویند و استعمال او در مبدأ صوت حمار است و شهیق صوت ضعیف بود و در آخر نهیق مستعمل میباشد تشبیه میکند فریاد اشقیا را بانکر اصوات که صوت حمیر است و اینکه بدبختان با اینکه ناله و فغان خالِدِین َ فِیها جاویدان باشند در ان آتش ما دامَت ِ السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ همیشه تا آنکه آسمانها و زمینها برجاست

اینکه کلمات در عرف عرب عبارت از تابید ابد و تخلید خلود است پس دوام اهل النار بدوام آسمان و زمین باز بسته نباشد چه نصوص و اله برتابید دوام اهل النار و انقطاع دوام ارض و سما دارد است پس اعتقاد باید کرد که کفار که اشقیا عبارت از ایشان است جاوید در دوزخ خواهند بود إِلّا ما شاءَ رَبُّک َ مگر آنچه خواهد پروردگار تو ایشان را از عذاب نار بعذاب زمهریر معذب سازد یا عذابی دیگر غیر از عذاب آتش چه در دوزخ انواع عذاب و عقوبت است یکی از آنها آنست که بآتش عذاب کنند پس استثنا از خلود باشد در عذاب نار نه از خلود در دوزخ إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه آفریدگار تو فَعّال ٌ لِما یُرِیدُ کننده است هر چیزیرا که خواهد از انواع تعذیب وَ أَمَّا الَّذِین َ سُعِدُوا و اما آنانکه نیک بخت شدند فَفِی الجَنَّهِ پس ایشان در بهشت اند خالِدِین َ فِیها جاویدان در آن ما دامَت ِ السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ مادامیکه باشد آسمان آخرت و زمین آنچه بحکم یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات زمین و آسمان بدل اینکه آسمان و زمین خواهد بود حضرت شیخ قدس سره در فتوحات آورده که دوام آسمان و زمین از حیثیت جواهر ایشان مراد است نه از حیثیت صورت ایشان و گفته اند مراد فوق و تحت است چه عرب هر چه بالای سر باشد آنرا آسمان گویند و آنچه زیر قدم بود آنرا ارض خوانند پس مادامیکه تحت و فوق باشند سعداء در بهشت باشند إِلّا ما شاءَ رَبُّک َ مگر آنچه خواهد پروردگار تو که آنها را از نعیم جنان بدولتی رساند

زیادت از ان که آن رتبه رویت است و رضوان یا به نعمتیکه کنه ویرا کس نداند مگر حضرت وی که عالم است بجمیع معلومات و نکته فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین مؤید اینکه قول است و شمه ازین قول در باب در سوره توبه در تفسیر آیت و رضوان من اللّه اکبر سمت ذکر یافته و بباید دانست که علمای تفسیر درین استثنای سخن بسیار گفته اند و زاد المسیر آورده که استثناء لا یفعله و در معالم فرموده که خدای تعالی درین استثناء داناتر است و اگر اقوال همه آورده شوند شرط ایجاز که در اوّل مقرر شده باقی نماند و اللّه الباقی و له الحکم و الیه ترجعون عَطاءً عطاء داد ایشانرا عطا داد لی غَیرَ مَجذُوذٍ نامنقطع یعنی ممتد الی غیر النهایت فَلا تَک ُ پس مباش فِی مِریَهٍ در گمان مخاطب حضرت رسالت پناه ست ص و حقیقت خطاب راجع بامت است میفرماید که بشک مباشید مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ از آنچه میپرستند اینکه مشرکان در آنکه ضلالت است مودی بهلاک یعنی شک مکنید در آنکه آن عبادت گمراهی است که آخر بهلاک ایشان کشد چنانچه کفر امم ماضیه سبب هلاک و عذاب ایشان شد ما یَعبُدُون َ نمی پرستند اهل شرک بتان را إِلّا کَما یَعبُدُ مگر بر وجهیکه می پرستیدند آباؤُهُم مِن قَبل ُ پدران ایشان پیش ازین یعنی بباطل وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم بدرستیکه ما تمام رساننده ایم بدیشان نَصِیبَهُم بهره ایشان را از عذاب غَیرَ مَنقُوص ٍ در حالتی که آن نصیب ناکاسته نباشد.

صفحه : 498

وَ لَقَد آتَینا و هرآئینه ما دادیم مُوسَی الکِتاب َ موسی را توریت فَاختُلِف َ فِیه ِ پس اختلاف

کرده شد در ان یعنی قوم او اختلاف کردند بعضی برو گرویدند و بعضی برو کافر شدند همچون اختلاف قوم تو در قرآن وَ لَو لا کَلِمَهٌ سَبَقَت و اگر نه سخنی است پیشی گرفته مِن رَبِّک َ از آفریدگار تو بتاخیر عذاب ایشان لَقُضِی َ بَینَهُم هر آئینه حکم کرده شدی میان قوم موسی ع تا مبطل بعذاب استیصال مبتلا گشتی و محق از ان نجات یافتی وَ إِنَّهُم و بدرستیکه قوم کفّار تو لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ هر آئینه در گمانی اند از قرآن مُرِیب ٍ گمانی در ریب افگننده یعنی نفس را مضطرب و عقل را شوریده کننده وَ إِن َّ کُلًّا و بدرستیکه هر یک از مختلفان لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم از ان جمله اند که هرآئینه تمام خواهد داد رَبُّک َ پروردگار تو أَعمالَهُم جزای عملهای ایشان بعضی ان نافیه میدارند و لما بمعنی الا یعنی هیچکس نیست مگر که خدای تعالی جزای عملهای او بر وجهی که باید بدو رساند صاحب ایجاز البیان فرموده که چون در لما معنی ظرف هست اینجا تقدیر محذوفی باید کرد برین وجه و ان کلا لما بعثوا الیوفینهم و چون اعراب اینکه کلام خالی از اشکال نیست اینکه مقدار بسط مناسب نمود و اینکه وجوه بر تقدیر تشدید لما بود اگر مخفف خوانند صاحب کشاف فرموده که لام لما توطیه قسم است و تنوین کلا عوض از مضاف الیه و ما زائده و تقدیرش چنین بود که و ان کلهم لیوفینهم إِنَّه ُ بدرستیکه خدای تعالی بِما یَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید خَبِیرٌ داناست و چیزی ازو فوت نشود تا توفیه جزا نتواند کرد بیت بهمه کار بنده دانا اوست بمکافات هم توانا اوست فَاستَقِم پس تو

مستقیم باش کَما أُمِرت َ هم چنانکه فرموده شدی وَ مَن تاب َ مَعَک َ و باید که مستقیم شوند یا بفرمای که مستقیم گردند آنانکه بازگشته اند از کفر و ایمان آورده اند با تو استقامت آنست که مستقیم باشد بر امر و نهی امام قشیری قدس سره فرموده که مستقیم آنکس است که از راه حق بازنگردد تا بسرمنزل وصال برسد در حقایق سلمی از جورجانی قدس سره نقل میکند که طالب کرامات مباش طالب استقامت باش محمّد بن فضیل رح فرموده که آنچیز که ببود وی همه نیکوئیها نیکو شود و به نابودی همه زشتیها زشت شود استقامت است شیخ الاسلام قدس سره اینکه سخن را بشنید و گفت که وی بسیار نیکو گفته است دلیلش فاستقم کما امرت بزرگی را پرسیدند که کدام عمل فاضلتر است گفت استقامت ابو علی نسوی رح فرمود که حضرت ص را در واقعه دیدم گفتم که یا رسول اللّه سبب شیب تو از سوره هود چه چیزست فرمود که فاستقم کما امرت ای عزیز هرکرا قدم راسخ نباشد رنجش ضایع است شیخ ابو علی دقّاق قدس سره گفته است که استقامت آنست که سرّ خود را از ما سوای اللّه محفوظ داری خواجه عصمت بخاری رح در صفت اهل استقامت فرمود نظم کسی را دانم اهل استقامت که باشد بر سر کوی ملامت ز اوصاف طبیعت پاک مرده باطلاق هویّت جان سپرده تمام از گرد تن دامن فشانده برفته سایه و خورشید مانده وَ لا تَطغَوا و از حد مگذرید إِنَّه ُ بِما تَعمَلُون َ بدرستیکه خدای تعالی بانچه شما میکنید بَصِیرٌ بیناست وَ لا تَرکَنُوا و میل مکنید

إِلَی الَّذِین َ ظَلَمُوا بسوی آنانکه ستم کردند یعنی مداهنت منمائید با ایشان یا فرمان ایشان برید یا معاونت کنید ایشانرا بر بیداد ایشان سفیان ثوری قدس سره فرموده که هر که قلمی برای ظلمه بتراشد یا سیاهی در دوات ایشان ریزد یا کاغذی بدست ایشان دهد تا بنویسند در ظلم ایشان شریک باشد و هم از ایشان پرسیدند که اگر ظالمی در بیابان تشنه باشد و بر هلاک مشرف شود او را آب توان داد فرمودنی گفتند اگر آبش ندهند بمیرد فرمود که دعه یموت مصرع نچنان بد زندگانی مرده به پس حق سبحانه از فرط رحمت فرمود که میل بظلم مکنید فَتَمَسَّکُم ُ النّارُ پس بساید شما را آتش یعنی بشما رسد آتش دوزخ وَ ما لَکُم و نیست مر شما را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی مِن أَولِیاءَ از دوستان که عذاب از شما بازدارند ثُم َّ لا تُنصَرُون َ پس شما یاری داده نشوید.

صفحه : 499

وَ أَقِم ِ الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را طَرَفَی ِ النَّهارِ و در دو طرف روز وَ زُلَفاً مِن َ اللَّیل ِ و در ساعتها از شب نماز طرف اعلی روز نماز بامداد است و نماز طرف اسفل ظهر و عصر و نماز زلف اللیل مغرب و عشا آورده اند که عمرو بن عزیه رض خرما میفروخت زنی صاحب جمال را که بخرما خریدن آمده بود گفت خرما خوبتر در خانه ما است چون زن بخانه او درآمد عمرو او را تقبیل نمود فی الحال پشیمان شده بمجلس حضرت رسالت پناه ص آمد و گریان گریان آن حال گذشته را بعرض رسانید آیه فرود آمد

إِن َّ الحَسَنات ِ یُذهِبن َ السَّیِّئات ِ بدرستیکه نیکوئیها یعنی نماز پنجگانه ببرند و محو کند بدیها را که غیر کبائر باشند حضرت رسالت پناه ص از عمرو پرسید که نماز دیگر با ما گذاردی گفت آری فرمود که هی کفارته آن نماز کفاره آن گناه است گفتند یا رسول اللّه اینکه حال مر اوراست خاصّا گفت نی برای عموم مردم است و مؤید اینکه قول در حدیث آمده که نمازی تا نمازی کفارت گناهانست که میان ایشان واقع شده باشد چون از کبائر اجتناب نمایند واسطی قدس سره فرمود که انوار طاعت ظلمت معاصی را محو میسازند و در بحر الحقایق آورده که انوار ذکر و مراقبه در طرفی النهار و زلفا من اللیل ظلمات اوقاتی را که بحوایج نفسانی صرف شده باشد دفع میکنند و بعضی بر انند که حسنات گفتن کلمات اربعه است یعنی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر ذلِک َ اینکه فرمان و اینکه وعده ذِکری لِلذّاکِرِین َ پندی است مر یادکنندگان را وَ اصبِر و صبر کن بر امتثال اوامر و اجتناب از نواهی فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای لا یُضِیع ُ ضایع نگرداند أَجرَ المُحسِنِین َ اجر نیکوکاران را عدول از مضمر اشارت بآن ست که شکیبائی از احسان ست فَلَو لا کان َ پس چرا نبود لو لا بمعنی نفی ست یعنی نبود مِن َ القُرُون ِ مِن قَبلِکُم از اهل قرنها که پیش از شما بودند أُولُوا بَقِیَّهٍ خداوندان عقل و رای که از روی حزم یَنهَون َ بازداشتند مفسدانرا عَن ِ الفَسادِ فِی الأَرض ِ از تباه کاری در زمین تا عذاب فرود نیامدی إِلّا قَلِیلًا لیکن اندکی بودند مِمَّن أَنجَینا مِنهُم از

آنها که نجات دادیم ایشانرا از عقوبات از گذشتگان که ایشان نهی میکردند وَ اتَّبَع َ الَّذِین َ ظَلَمُوا و پیروی کردند آنانکه کافر بودند ما أُترِفُوا فِیه ِ آن چیزیرا که منعم شده بودند در ان یعنی متابعت آرزوهای نفس کرده و تمام اهتمام بتحصیل اسباب شهوات مصروف گردانیده و از ماورای آن اعراض نمودند وَ کانُوا مُجرِمِین َ و بودند کافران وَ ما کان َ رَبُّک َ و نخواست پروردگار تو لِیُهلِک َ القُری که هلاک کند اهل دیهها را بِظُلم ٍ بشرک وَ أَهلُها مُصلِحُون َ و حال آنکه اهل آن موضع بصلاح آرندگان باشند میان یکدیگر یعنی بمجرد شرک هلاک نکند تا فساد و ظلم بآن منضم نه گردد و ازینجا گفته اند الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم وَ لَو شاءَ رَبُّک َ و اگر خواستی پروردگار تو لَجَعَل َ النّاس َ هرآئینه گردانیدی مردمانرا أُمَّهً واحِدَهً همه یک گروه یعنی بر یک دین و یک آئین وَ لا یَزالُون َ و همیشه باشند مُختَلِفِین َ اختلاف کنندگان در حق و باطل چون یهود و نصاری و مجوس.

صفحه : 500 إِلّا مَن رَحِم َ رَبُّک َ مگر آن کس که رحمت کند پروردگار تو برو و او را بایمان راه نماید چون اهل ملّت حنیفه که مسلمانانند یا آنکه مختلف اند در روزی یکی توانگرست و یکی درویش مگر آن که خدای تعالی او را قناعت دهد وَ لِذلِک َ و از برای اینکه اختلاف خَلَقَهُم آفریده است خدای مردمان را برای رحمت آفریده راه یافتگان را وَ تَمَّت و تمام شد کَلِمَهُ رَبِّک َ سخن پروردگار تو یعنی کلمه که با ملایک گفته و آن اینکه است که لَأَملَأَن َّ هرآئینه پر میسازم جَهَنَّم َ دوزخ را مِن َ الجِنَّهِ

وَ النّاس ِ از عاصیان دیوان و آدمیان که از ایشان کفر و کافری روی نموده أَجمَعِین َ همه ایشان وَ کُلًّا نَقُص ُّ و هر چیزی که میخوانیم عَلَیک َ بر تو مِن أَنباءِ الرُّسُل ِ از اخبار پیغمبران و آن خبر چیست ما نُثَبِّت ُ بِه ِ آنچه ثابت میگردانیم و بر جای میداریم بآن فُؤادَک َ دل ترا یعنی فائده اخبار رسل آنست که دل تو بیارامد و یقینت بیفزاید و بر ادای رسالت ثبات نمائی و بر ایذای کفار شکیبائی کنی وَ جاءَک َ و آمده است بتو فِی هذِه ِ الحَق ُّ درین سوره آنچه درست و راست است در معالم فرموده که تخصیص اینکه سوره برای تشریف است و الا حق در همه سور قرآنی هست و گفته اند هذه اشاره باخبار مذکور است درین سوره یعنی اینکه خبرها راست ست وَ مَوعِظَهٌ و پندی ست وَ ذِکری و یاد کردی لِلمُؤمِنِین َ مر گرویدگان را وَ قُل و بگو ای محمّد ص لِلَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ مر آنانرا که ایمان نمی آرند اعمَلُوا عمل کنید عَلی مَکانَتِکُم بر حالتی که بدان متمکّنید إِنّا عامِلُون َ بدرستیکه ما نیز عمل کنندگانیم بر همان حال که داریم وَ انتَظِرُوا و چشم دارید بما انقلاب زمان را إِنّا مُنتَظِرُون َ بدرستیکه ما نیز منتظرانیم نزول عذاب را بشما وَ لِلّه ِ و مر خدای راست غَیب ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ علم آنچه غائب است ز آسمانها و زمینها وَ إِلَیه ِ و بسوی او یُرجَع ُ الأَمرُ بازگردد و حفص یرجع مجهول میخواند یعنی بازگردانیده شود کُلُّه ُ همه کارها فَاعبُده ُ پس پرستش کن مر او را که مرجع همه اوست وَ تَوَکَّل عَلَیه ِ و توکل کن بر وی تقدیم عبادت بر توکل اشارت ست بآنکه نفع

توکل بعابدان رسد و توکل بمجرد گفتار بی اعتبار بود وَ ما رَبُّک َ و نیست پروردگار تو بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ بیخبر از آنچه بندگان میکنند و حفص بخطاب میخواند و مخاطب همه مردمانند و در تیسیر از کعب الاحبار رحمه اللّه نقل میکند که فاتحه توریت آیه اول از سوره انعام است و خاتمه آن آیه آخر از سوره هود و الحمد للّه اولا و آخرا.

صفحه : 501

سوره یوسف

مکّیّه وّ هی مائه و احدی عشره ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الر در کشف الاسرار آورده که اینکه حروف از متشابهات قرآن ست لا یعلم تاویله الا اللّه و گفته اند مراد ترکیب اسماء حسنی ست اگر کسی داند چنانچه از الرحیم و نون الرحمن حاصل میشود یا مختصرات ست از اسمای الهی چنانچه الف از اللّه و لام از لطیف و را از رءوف یا از صفات او چنانچه الف از انفرادست و لام از لطف و را از رحمت گویا قسم یاد میکند برین وجه که بانفراد من بربوبیت و بلطف من بر عارفان لطائف احدیت و برحمت من بر کافه بریّه جواب قسم چیست تِلک َ آیات ُ الکِتاب ِ المُبِین ِ اینکه آیات آیتهای کتاب مبین است یعنی سوره که ظاهر است اعجاز آن یا هویداست معانی آن بر متأمل یا روشن کننده است قصّه را که یهود سؤال کرده بودند چه در روایت آمده که علماء یهود بعضی اشراف عرب را گفتند که از محمّد سؤال کنید که سبب انتقال آل یعقوب علیه السلام از شام بمصر چه بوده اینکه سوره نازل شد إِنّا أَنزَلناه ُ بدرستیکه ما فرو فرستادیم کتاب را

مراد اینکه سوره است قُرآناً عَرَبِیًّا قرآنی تازی و بعضی از قرا اینکه را قرآن گفته اند یعنی ما اینکه سوره را بلغت عرب فرستادیم لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ تا باشد که شما فهم کنید و بمعنی آن برسید و حجت بر شما لازم شود چه اگر بلغت دیگر فرستیم شما در فهم آن عذر آرید نَحن ُ نَقُص ُّ ما میخوانیم عَلَیک َ أَحسَن َ القَصَص ِ بر تو بهترین قصّه که خوانده میشود در معالم گوید که بهتر است بجهت اشتمال او بر عجائب و غرائب و حکمتها و عبرتها در عین المعانی آورده که اینکه قصّه از قصهای دیگر احسن ست چه صاحبش نیز از آدمیان احسن بوده و در تیسیر اعجب القصص گوید و صاحب بحر الحقایق گوید که احسن ست بجهت آنکه مشابهتی تمام دارد باحوال انسان اگر تاویل کنند یوسف ع را بدل و یعقوب را بروح و راحیل را بنفس و قوی او دست و پا و حواس را به برادران یوسف ع و حضرت شیخ قدس سره برین منوال تمام قصّه را باحوال انسان تطبیق داده و چون درین ترجمه طریق اختصار مرعی ست مجموع اخبار و روایات اینکه قصّه و تاویلات او با نکات و دقایق که در هر آیتی گفته اند حواله بجواهر التفسیر میرود و اینجا بمجرد ایراد قصّه و ترجمه الفاظ اکتفا می نماید آورده اند که بعضی از اصحاب رض گفتند یا رسول اللّه لو قصصت علینا اینکه

سوره نازل شد که ما بر تو میخوانیم بهترین کلامیکه بعضی از ان در پی بعضی باشد یا خبر میدهیم ترا بهترین خبری بِما أَوحَینا إِلَیک َ بوحی کردن ما بسوی تو هذَا القُرآن َ اینکه

سوره مقروءه را وَ إِن کُنت َ و بدرستیکه بودی تو مِن قَبلِه ِ پیش از نزول اینکه سوره لَمِن َ الغافِلِین َ از ناآگاهان یعنی از دانستن اینکه قصّه غافل بودی و اینکه غفلت غیر مذمومه است إِذ قال َ یُوسُف ُ یاد کن وقتی را که گفت یوسف ع لِأَبِیه ِ مر پدر خود یعقوب را گویند که یوسف ع در سن دوازده سالگی شب آدینه در کنار پدر خود بخواب بود ناگاه سراسیمه از خواب درآمد یعقوب ع گفت ای پسر ترا چه رسید گفت یا أَبَت ِ ای پدر خوابی عجیب دیدم إِنِّی رَأَیت ُ بدرستیکه من دیدم در خواب خود أَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً یازده ستاره را وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و آفتاب و ماه را و من بر سر کوهی بلند بودم که در حوالی آن انهار جاری و اشجار سبز بود که از آسمان اینکه ستارگان و نیرین فرود آمدند و من در ایشان نگریستم رَأَیتُهُم دیدم ایشانرا لِی ساجِدِین َ مرا سجده کنندگانند یعقوب ع دانست که یوسف ع مرتبه رفیع یابد و برادران یازده گانه او که ستارگان اشارت بدیشان است یعقوب ع و زوجه او که خاله یوسف ع هست شمس و قمر عبارت از ایشان ست تعظیم و تکریم او بجا آرند و فکر فرمود که اگر برادران او اینکه واقعه بشنوند و ایشان در تعبیر خواب وقوف دارند هر آئینه قصد هلاک او کنند.

صفحه : 502

قال َ یا بُنَی َّ گفت ای پسرک من تصغیر از روی شفقت و محبت است لا تَقصُص مخوان و پیدا مکن رُؤیاک َ خواب خود را عَلی إِخوَتِک َ بر برادران خود فَیَکِیدُوا لَک َ که حیله کنند برای هلاک تو کَیداً حیله کردنی

بسبب وسوسه شیطان إِن َّ الشَّیطان َ بدرستیکه دیو سرکش که ابلیس است لِلإِنسان ِ مر آدمیانرا عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است آشکارا که او را بر کید و مکر میدارد وَ کَذلِک َ و همچنانکه ترا برگزیده باین چنین خوابی که دلیل شرف و نشانه تفوق تست بر اخوان یَجتَبِیک َ رَبُّک َ برخواهد گزید ترا پروردگار تو بفرمان فرمائی و پادشاهی وَ یُعَلِّمُک َ و خواهد آموخت ترا مِن تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ از تعبیر خوابها یا تاویل غوامض کتب منزله وَ یُتِم ُّ نِعمَتَه ُ و تمام خواهد کرد نعمت خود را که نبوت ست عَلَیک َ بر تو وَ عَلی آل ِ یَعقُوب َ و بر فرزندان یعقوب ع یعنی برادران تو بقولی که ایشانرا پیغمبر میگویند یا بر نسل یعقوب که انبیاء از وی بیرون آرد کَما أَتَمَّها همچنانکه تمام کرد نعمت را عَلی أَبَوَیک َ بر دو پدر تو مِن قَبل ُ پیش ازین وقت یا پیش از تو مراد جدست و پدر جد إِبراهِیم َ وَ إِسحاق َ بر ابراهیم و اسحق ع یعنی بر ابراهیم بخلت و رسالت و نجات از نار نمرود و بر اسحق باخراج یعقوب ع و اسباط از صلب وی إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو عَلِیم ٌ داناست بآنکه استحقاق اجتبا دارد حَکِیم ٌ استوار کارست و درست کردار که بکند آنچه باید لَقَد کان َ بتحقیق که هست فِی یُوسُف َ در قصّه یوسف علیه السلام وَ إِخوَتِه ِ و در حکایت برادران او آیات ٌ نشانهای قدرت یا دلائل حکمت لِلسّائِلِین َ مر پرسندگان و غیر ایشان را یوسف ع را یازده برادر بودند یکی بنیامین و آن برادر اعیانی بود و شش دیگر علاتی و ایشان پسران خاله یوسف ع بودند

نام ایشان یهودا و روبیل و شمعون و لاوی و زیالون و یشجر و چهار دیگر علاتی و ایشان از دو سریه بودند و ان و یفشالی و جاد و اشر آورده اند که چون یوسف ع خواب مذکور با پدر تقریر کرد و یعقوب بکتمان آن وصیت فرمود و باجتبا و اتمام نعمت او را مژده داد بعضی از زنان برادران او شنودند و بعد نماز شام که ایشان بخانه بازآمدند صورت حال با شوهران بازنمودند ایشانرا عرق حسد در حرکت آمد و به تدبیر مهم او مشغول شدند إِذ قالُوا یاد کن آنرا که گفتند برادران یوسف ع با یکدیگر لَیُوسُف ُ وَ أَخُوه ُ هر آئینه یوسف و برادر او یعنی بنیامین أَحَب ُّ إِلی أَبِینا دوست ترند بسوی پدر ما مِنّا از ما وَ نَحن ُ عُصبَهٌ و حال آنکه ما جماعت توانا و کارگذاریم و ایشان خوردسال و بی کفایت پس بایستی که پدر ما را دوست تر داشتی و چون دو عاجز ضعیف بر ماده مرد قوی اختیار کرد إِن َّ أَبانا بدرستیکه پدر ما لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ هر آئینه در دور افتادنی است آشکار از راه صواب یعنی از رای او درین کار خطا واقع شد و در تیسیر آورده که چون شیطان اینکه کلمات را از ایشان استماع کرد بصورت بر ایشان ظاهر شد و گفت یوسف ع میخواهد که شما را به بندگی فرا گیرد گفتند ای پیر تدبیر چیست گفت که.

صفحه : 503

اقتُلُوا یُوسُف َ بکشید یوسف ع را و گویند گوینده اینکه سخن و آن بود گفت او را بکشید أَوِ اطرَحُوه ُ یا بیفگنید أَرضاً بزمینی دور از عمارات

یا موضعی که در ان سباع باشند یعنی او را غائب کنید یَخل ُ لَکُم تا خالی ماند برای شما وَجه ُ أَبِیکُم روی پدر شما یعنی چون او نباشد پدر روی توجه بشما آرد و بتمامی بر شما اقبال کند وَ تَکُونُوا و باشید مِن بَعدِه ِ پس از یوسف یعنی بعد از ساختن کار او قَوماً صالِحِین َ گروهی شایستگان یعنی توبه کنندگان و اینکه نیز از مکائد شیطان ست که ناشکیبایان بادیه آرزوها را از روی تشویق میگوید مصرع مروز گنه کنید و فردا توبه آخر تامل نمی نمائید که عذر فردا را عمر فردا که می باید و بر عمر اعتماد نیست شعر کار امروز بفردا نگذاری زنهار که چو فردا برسد نوبت کار دگر است قال َ قائِل ٌ مِنهُم گفت گوینده از ایشان که یهودا بوده یا روبیل لا تَقتُلُوا یُوسُف َ مکشید یوسف را که قتل بی گناهان گناه عظیم ست وَ أَلقُوه ُ و بیفگنید او را فِی غَیابَت ِ الجُب ِّ در قعر چاه یَلتَقِطه ُ تا فراگیرند او را بَعض ُ السَّیّارَهِ بعضی از راه گذریان که بدانجا رسند و ببرندش بناحیتی دیگر و شما ازو باز رهید یعنی چون غرض شما نابودن اوست بدین وجه دور میباید کرد إِن کُنتُم فاعِلِین َ اگر هستید شما کارکنندگان بمشورت من پس همه برین امر متفق شدند و نزد پدر آمده گفتند فصل بهار رسیده و سبزه ها از زمین دمیده نظم سنبل سر نافه باز کرده گل دست برو دراز کرده سیرابی سبزهای نوخیز از لؤلؤ تو زمردانگیز چه شود که یوسف ع را با ما بصحرا فرستی تا روزی بتفرج و تماشا بگذراند یعقوب ع فرمود که من بی بهار رخسار یوسف ع

چون بلبل خزان دیده خواهم بود روا مدارید که شما در گلزار باشید و من نجار خار هجران گرفتار باشم بیت حریفان در بهار عیش خندان من اندر کنج غم چون دردمندان فرزندان یعقوب ع ناامید شده پیش یوسف ع آمدند و از تماشای سبزه و صحرا شمه با وی در میان آورده گفتند فرد موسم گل دو سه روزیست غنیمت دانید که دگر نوبت تاراج خزان خواهد بود یوسف ع چون نام تماشا شنید خاطر مبارکش متوجه صحرا شد و با برادران پیش پدر آمده التماس اجازت نمود و مضمون اینکه مقال بزبان حال بعرض رسانید فرد زین تنگنای خلوتم خاطر بصحرا میکشد کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را یعقوب ع در فکر دور و دراز افتاده قالُوا گفتند برادران یوسف ع یا أَبانا ای پدر ما ما لَک َ لا تَأمَنّا چیست ترا که امین نمیداری ما را عَلی یُوسُف َ بر یوسف ع و تامل میکنی در فرستادن او وَ إِنّا لَه ُ و حال آنکه ما مر او را لَناصِحُون َ نیک خواهانیم و بغایت بروی مهربان أَرسِله ُ مَعَنا بفرست او را با ما غَداً فردا بجانب صحرا یَرتَع تا در وسعت و فراخی معیشت میوه ها و نقلها خورد وَ یَلعَب و بازی کند به تیرانداختن و شتر دوانیدن وَ إِنّا لَه ُ و بدرستیکه ما مر او را لَحافِظُون َ هر آئینه نگاهبانانیم از مکاره یا از سباع و هوام قال َ گفت یعقوب ع إِنِّی لَیَحزُنُنِی بدرستیکه مرا اندوهگین دارد أَن تَذهَبُوا بِه ِ آنکه شما ببرید او را از پیش من چه شدّت مفارقت او بر من بسیار است و صبر از مشاهده

آن دشوار وَ أَخاف ُ و دیگر میترسم أَن یَأکُلَه ُ الذِّئب ُ از انکه او را بخورد گرگ چه بدان زمین که شما میروید گرگان درنده بسیاراند مبادا که گرگی قصد وی کند وَ أَنتُم و شما عَنه ُ غافِلُون َ ازو بیخبران باشید بسبب اشتغال شما بتماشا یا قلت اهتمام در محافظت او نظم از ان ترسم کزو غافل نشینید ز غفلت صورت حالش نه بینید درین دیرینه دشت محنت انگیز کهن گرگی برو دندان کند تیز.

صفحه : 504

قالُوا گفتند فرزندان یعقوب علیه السلام لَئِن أَکَلَه ُ الذِّئب ُ بخدای که اگر بخورد او را گرگ وَ نَحن ُ عُصبَهٌ و حال آنکه ما گروه توانا و قوی هیکلیم که هر یک از ما باده شیر در محاربه مقاومت میتواند کرد إِنّا إِذاً لَخاسِرُون َ بدرستیکه ما آنوقت که او را بگرگ دهیم هر آئینه زیانکار باشیم پس چون یعقوب ع مبالغه فرزندان شنیده و میل دل یوسف بگشت دشت و تماشای کوه و صحرا دیده دل بر عالم هجران نهاده و بقضای الهی رضا داده بفرمود تا سر و تن یوسف را بشستند و مویش شانه زده جامهای نو پوشانیدند و قمیص ابراهیم ع صلوات الرحمن و سلامه علیه که جبرئیل از بهشت آورده بوقت القای در آتش نمرودی درو پوشانیده بود و بمیراث به یعقوب رسیده چون تعویذی بر بازویش بست و بمشایعت فرزندان تا شجره الوداع که بر دروازه کنعان بود بیرون آمد و یوسف را در کنار گرفته گریه کنان آغاز وداع کرد بیت روز وداع گریه نه در خور و دیده بود طوفان اشک تا بگریبان رسیده بود یوسف چون پدر را گریان دید قطرات گلاب

بر گلبرگ رخسار باریدن گرفت و دانه مروارید خوشاب بالماس مژه سفتن گرفت مصرع اله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد و گفت ای پدر سبب گریه چیست زبان حال یعقوب ع مضمون اینکه قصّه بشمع آن نور بصر رسانید بیت میان بعزم سفر بست و بر سر راهت سرشک دیده من میرود که راه تو گیرد ای یوسف ازین رفتن تو رایحه اندوهی عظیم بمشام دل من میرسد و نمی دانم که سر انجام کار بکجا خواهد کشید باری لا تنسانی فانی لا انساک مرا فراموش مکن که من ترا نیز فراموش نخواهم کرد مصرع راموشی نه شرط دوستانست پس فرزندان را در باب محافظت یوسف مبالغه بسیار فرموده و ایشان یوسف را بر دوش گرفته روی براه آوردند بیت بچشمان پدر تا مینمودند ز یکدیگر بمهرش می ربودند یعقوب ع در ایشان مینگریست و از شوق لقای فرزند ارجمند میگریست بیت هنوز سرّ و روانم ز چشم ناشده دور دل از تصوّر دوری چو بید لرزان است چون فرزندان از پیش نظر وی غالب شدند روی بکنعان نهاد فَلَمّا ذَهَبُوا بِه ِ پس آنهنگام که برادران ببردند یوسف ع را کردند با او آنچه کردند وصایای پدر را بر یک طرف نهاده یوسف را بر زمین زدند و آغاز طعن نموده میگفتند ای صاحب رویای کاذبه کجااند آن کواکب که ترا سجده کردند تا امروز از دست ما برهانند یوسف ع گفت یا اخونا شما را چه شد یکی از حال پیر کنعان براندیشید و بر کودکی و ضعف حال من رحم آرید بیت یاری دهید کزو را و دور گشته ام

رحمی کنید کز غم او زار مانده ام القصه بر سخن او التفات نکردند و طپانچه بر روی او زدند و در خاک خواری گرسنه و تشنه بر روی میکشیدند تا بهلاک نزدیک رسید یهودا آن صورت حال مشاهده نموده او را در زیر دامن حمایت گرفت و گفت دست تعدی در آستین توقف کشید آخر نه با من عهد کرده اید که قصد قتل او نه نمائید غضب ایشان تسکین یافت و از سر قتل او درگذشتند وَ أَجمَعُوا و جمع شدند و رای خود را مستحکم ساختند أَن یَجعَلُوه ُ بآنکه بیفگنند او را فِی غَیابَت ِ الجُب ِّ در قعر چاه و آن چاهی بود بر سه فرسخی از کنعان یا در حوالی بیت المقدس یا در زمین اردن سر چاه تنگ بود و پایان او گشاده و هفتاد گز عمق یا زیاده پس یوسف ع را بر سر چاه آوردند و چون شنید که در چاه می اندازند و چون دست در هر یکی از ایشان میزد دستش را بربستند و رسنی در میانش محکم کرده بچاه فروگذاشتند دامن پیراهنش بسنگی که بر سر چاه بود در آویخت پیراهن از برش برکشیدند و چون بمیان چاه رسید رسن را ببریدند و از حضرت ملیک اعلی خطاب مستطاب بطائر آشیانه سدره المنتهی رسید که ادرک عبدی جبرئیل ع پیش از آنکه یوسف ع بتگ چاه رسد بوی رسید و او را باجنحه مقدّسه خود گرفته بر بالای صخره که در تگ چاه بود بنشاند و از طعام و شراب بهشت بوی داده پیراهن خلیل که تعویذ و دار بر بازو داشت او را

پوشانید وَ أَوحَینا إِلَیه ِ و ما وحی فرستادیم بسوی او بواسطه جبرئیل علیه السلام یا الهام دادیم او را که اندوهناک مباش که بزودی ترا از حضیض چاه بذروه مسند جاه رسانیم و برادران ترا بحاجتمندی نزدیک تو آریم لَتُنَبِّئَنَّهُم هر آئینه خبر دهی تو ایشان را بِأَمرِهِم هذا باین کاریکه کرده اند و رنجی که بتو رسانیده وَ هُم لا یَشعُرُون َ و حال آنکه ایشان ندانند که تو یوسفی بجهت علو شأن و رفعت مکان تو و بعد اندک زمانی را اینکه صورت دست داد که بخدمت او آمدند و او را نشناختند و هم له منکرون اما چون یوسف علیه السلام در قعر چاه افتاد و برادران بازگشته بسر رمه رفتند و بزغاله را کشته پیرهن او آلوده بخون ساختند وَ جاؤُ أَباهُم و آمدند نزدیک پدر خود عِشاءً شبانگاه و بدروغ یَبکُون َ میگریستند یعقوب علیه السلام چون آواز گریه فرزندان را شنید سراسیمه و حیران از خانه بیرون آمده گفت ای فرزندان چه میشود شما را یوسف ع من کجاست که او را نمی بینم.

صفحه : 505

قالُوا یا أَبانا گفتند ای پدر ما إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق ُ ما بصحرا رفتیم و پیشی میگرفتیم بر یکدیگر در دویدن و تیر افگندن وَ تَرَکنا یُوسُف َ و بگذاشتیم یوسف ع را تنها عِندَ مَتاعِنا نزدیک رخت و بار ما فَأَکَلَه ُ الذِّئب ُ پس بخورد او را گرگ وَ ما أَنت َ بِمُؤمِن ٍ لَنا و نیستی تو باوردارنده ما را یعنی سخن ما را باور نمیکنی وَ لَو کُنّا صادِقِین َ و اگرچه هستیم ما راست گویان در همه کار ما اینجا بجهت بدگمانی که به نسبت ما داری و

ما را دروغگوی می پنداری دلیل دیگر داریم بر خوردن گرگ یوسف را و اینکه پیراهن اوست وَ جاؤُ و آمدند عَلی قَمِیصِه ِ بر پیراهن یوسف ع بِدَم ٍ کَذِب ٍ بخون دروغ یعنی آوردند پیراهن یوسف ع را نزد پدر بخون آلوده ساخته بدروغ یعقوب ع که پیراهن خون آلوده دید دغدغه هلاک یوسف ع در دلش پدید آمد اما چون اطراف پیراهن درست بود فرمود که عجب گرگی بوده که یوسف ع را خورده و تعرض بپیراهنش نکرده پس از روی عتاب قال َ گفت با فرزندان که نه چنین ست که شما میگوئید بَل سَوَّلَت لَکُم بلکه آراسته است برای شما أَنفُسُکُم نفسهای شما وسان ساخته أَمراً کار بزرگ را از هلاک یوسف فَصَبرٌ جَمِیل ٌ پس کار من صبریست نیکو یعنی شکیبائی که بآن شکایت نباشد مگر با خدای وَ اللّه ُ المُستَعان ُ و خدای یاری خواسته شده یعنی یاری ازو میخواهم عَلی ما تَصِفُون َ بر آنچه شما صفت میکنید از هلاک یوسف ع آورده اند که سه روز یوسف ع در آن چاه بود صباح روز چهارم مژده نجات بوی رسید وَ جاءَت سَیّارَهٌ و آمد کاروانی بنزدیک آن چاه و آن جمعی بودند که از مدین بمصر میرفتند فَأَرسَلُوا پس فرستادند وارِدَهُم وارد خود را بسوی آن چاه و وارد کسی را گویند که آب کشیدن کاروان متعلق بدو باشد وارد آن کاروان مالک إبن وعز الخزاعی بود از اهل مدین چون بسر چاه آمد فَأَدلی دَلوَه ُ پس در چاه فرو گذاشت دلو خود را وحی رسید به یوسف که در دلو بنشین مصرع ی یوسف!!! تو اینکه دلو در چاه آمده یوسف ع در دلو نشست در

معالم آورده که دیوارهای چاه بر فراق یوسف ع میگریستند و در انیس المریدین فرمود که مالک در کشیدن دلو حیران بماند چه دلو را بغایت گران دید بچاه فرو نگریست و آن ماه را در دلو مشاهده کرد قال َ یا بُشری گفت ای مژده و شادمانی گفته اند بشری نام صاحب او بوده و او را برای اعانت طلبیده گفت هذا غُلام ٌ اینکه پسریست که دلو را گران ساخته پس بمددکاری او یوسف ع را از چاه برآورد نظم چون آن ماه جهان آرا برآمد ز جانش بانگ یا بشری برآمد بشارت کز چنین تاریک چاهی برآمد پس جهان افروز ماهی وَ أَسَرُّوه ُ و پنهان داشتند او را از کاروانیان بِضاعَهً در حالتی که متاع تجارت بود یعنی ایشانرا برای فروختن مناسب نمود یا پنهان ساختند امر او را با کاروانیان و گفتند که اهل اینکه آب او را بما داده اند تا برای ایشان بمصر بریم و بفروشیم و گفته اند که ضمیر اسروه راجع به برادران است یعنی برادرانش حال او را پنهان داشتنده و گفتند که او بنده ماست و آنچنان بود که برادران از حال یوسف علیه السلام خبر یافته بسوی کاروان آمدند و گفتند اینکه غلام ماست از ما گریخته او را بخرید وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست بِما یَعمَلُون َ بآنچه میکنند یعنی اولاد یعقوب ع با پدر و برادر یا کاروانیان از اخفای امر یوسف ع آورده اند که چون برادران یوسف ع را بدیدند بزبان عبری باو گفتند آنچه ما میگوئیم اگر خلاف آن گوئی البته ترا بقتل رسانیم یوسف ع خاموش بایستاد و ایشان

مالک را گفتند اینکه بنده ما گریزپاست و نافرمان و دل بر خدمت ندارد او را میفروشیم بیا از ما بخر و با خود بشهر دیگر بر تا از ما دور افتد و خبر او نشنویم مالک گفت من زر نقد که داشته ام بضاعت خریده ام و با من درمی چند ناسره مانده است گفتند تو میدانی که بهای اینکه غلام بسیار است اما با تو بسازیم بهر چه داری پس دست یوسف ع بدست مالک دادند.

صفحه : 506

وَ شَرَوه ُ و بفروختند او را بِثَمَن ٍ بَخس ٍ به بهای اندک بی اعتبار دَراهِم َ مَعدُودَهٍ درهمی چند شمرده شده عادت اهل آن روزگار چنان بود که مادون چهل درم را می شمردند و مافوق آنرا وزن میکردند مالک درمهای خود را بشمرد هفتده عدد بود یا بیست هر برادری دو دو درهم برداشتند و در وسیط آورده که یهودا هیچ نگرفت القصه مالک یوسف را بخرید وَ کانُوا فِیه ِ و بودند برادران در شان یوسف مِن َ الزّاهِدِین َ از بی رغبتان یعنی نمی خواستند که او با ایشان باشد یا کاروانیان در خریدن او بی رغبت بودند بجهت گریختن و نافرمانی کردن پس مالک او را بمصر آورد و در ان زمان پادشاه مصر ریّان بن ولید عملیقی بود و زمان تصرف امور ممالک خود را بدست قطفیر یا اطفیر مصری که عزیزش گفتندی بازداده بود چون خبر کاروان مدین بمصر آمد و گماشتگان عزیز بر سر راه کاروان آمده یوسف ع را دیدند از ملعه جمال او شیفته و حیران بازگشته خبر به عزیز مصر بردند و او زنی داشت راعیل نام و یاذکار و

مشهور آنست که او را زلیخا گفتندی و در عین المعانی بضم زا و فتح لام تصحیح کرده و در السنه بفتح زا و کسر لام شهرت دارد القصه چون عزیز خبر غلام شنید بمالک پیغام داد که غلام خود را به نخاس آرد و روز دیگر مالک یوسف ع را آراسته ببازار آورد و بجلوه آن جمال شیرین شور از مصریان برآمد بیت آراسته آن یار ببازار برآمد فریاد و فغان از در و دیوار برآمد خریداران بمزید ثمن درآمده هر کس در بهای او چیزی اضافه میکردند تا بدانجا رسید که هم سنگ او زر و نقره و مشک و دیبا بدهند عزیز مصر قدم خریداری پیش نهاد شعر خریداران دیگر لب به بستند پس از زانوی خاموشی نشستند عزیز بهای آن داد یوسف را بخانه آورد وَ قال َ الَّذِی اشتَراه ُ و گفت آنکس که خرید یوسف را مِن مِصرَ از اهل مصر یعنی عزیز لِامرَأَتِه ِ مر زن خود را یعنی زلیخا أَکرِمِی مَثواه ُ گرامی دار جای اینکه غلام را کنایه است از نیکو داشت و حسن تعهد چه نشاندن کسی را بجای نیکو دلیل عزت و احترام ست یعنی اینکه غلام را نیکودار عَسی أَن یَنفَعَنا شاید که سود رساند ما را در کار ضیاع و عقار و سر انجام مصالح روزگار ما أَو نَتَّخِذَه ُ وَلَداً یا فراگیریم او را به فرزندی گویند عزیز عقیم بود گفت او را بفرزندی گیریم چه آثار رشد در بشره او ظاهر است وَ کَذلِک َ و همچنان که محبت یوسف ع را در دل او جای دادیم مَکَّنّا لِیُوسُف َ جای دادیم یوسف ع را و

ممکّن ساختیم فِی الأَرض ِ در زمین مصر تا تصرف کند در آن وَ لِنُعَلِّمَه ُ و تا بیاموزانیم او را مِن تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ از تعبیر خوابها یا معانی کتب الهی وَ اللّه ُ غالِب ٌ و خدای غالب ست عَلی أَمرِه ِ بر کار خود هیچکس چیزی را از ان رو نتواند کرد و در چیزی از ان منازعت نتواند نمود یا غالب است بر امر یوسف که برادران را درو خواهشی بود بهلاک و خواری و خدای را خواهش بود بعزت و سرداری و واقع نشد الا آنچه خدا خواسته بود بیت بود هر کسی را دگرگونه رای نباشد مگر آنچه خواهد خدای وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که زمام امور بقبضه قدرت و مشیت اوست وَ لَمّا بَلَغ َ و آنهنگام که رسید یوسف ع أَشُدَّه ُ بقوت خود بهژده سالگی یا بیست سالگی و گویند میان سی و چهل آتَیناه ُ دادیم او را حُکماً وَ عِلماً حکمی که آن نبوّت است یا حکمت و آن علمی باشد مؤیّد بعمل و دیگر دادیم او را دانشی در دین وَ کَذلِک َ نَجزِی المُحسِنِین َ و همچنین پاداش میدهیم نیکوکاران را آورده اند که چون یوسف ع بخانه عزیز درآمد سلطان عشقش رخت بخانه دل زلیخا فرستاد و لشکر حسنش متاع صبر و سکون او را بیغما داد بیت زلیخا چون برویش دیده بگشاد بیک دیدارش افتاد آنچه افتاد ز لطف صورت و حسن شمائل اسیرش شد بیکدل نی بصد دل بعد از انکه عشقش بغایت کشید و شوق بنهایت انجامید صورت حال با یوسف در میان نهاد.

صفحه :

507

وَ راوَدَته ُ و درخواست یوسف ع را الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها آن زنی که یوسف ع در خانه او بود یعنی زلیخا مراودت کرده یوسف ع را عَن نَفسِه ِ از نفس او یعنی طلب مراد خود کرد از یوسف ع و او را بمنزلی که هفت خانه در یکدیگر ساخته درآورد وَ غَلَّقَت ِ الأَبواب َ و بست درها را وَ قالَت هَیت َ لَک َ و گفت بشتاب و پیش من آی که من تراام یوسف ع که اینکه حال بدید قال َ مَعاذَ اللّه ِ گفت پناه میگیرم بخدا پناه گرفتنی إِنَّه ُ رَبِّی بدرستیکه خدا پروردگار من است أَحسَن َ مَثوای َ نیکو ساخته است منزل مرا نزدیک بارگاه قرب یا عزیز مهتر من است و ترا به نیکو داشت من امر فرموده پس من حرمت او و حق نعمت او رعایت نموده دست خیانت در حرم او دراز نمیکنم إِنَّه ُ بدرستیکه او لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ رستگار نمیشوند ستمکاران یعنی حق ناشناسان که در عوض نیکی بدی کنند یا زنا کنند چه زنا بدترین ظلمها است و از زبان حال یوسف ع که با زلیخا خطاب میکرد گفته اند نظم زهی خجلت که در روز قیامت چو افتد بر زناکاران غرامت جزای آن جفاکیشان نویسند مرا سردفتر ایشان نویسند وَ لَقَد هَمَّت بِه ِ و بدرستیکه قصد کرد آن زن بمخالطت یوسف ع بزنا وَ هَم َّ بِها و قصد کرد یوسف ع بدفع وی بطریق فرار لَو لا أَن رَأی اگر ندیدی یوسف ع بُرهان َ رَبِّه ِ برهان پروردگار خود را هر آئینه قصد مخالطت او کردی و آن برهان بقول اصح نور عصمت الهی و لمعه نبوت یوسفی بود که

حائل شد میان یوسف ع و میان آنچه سبب خشم خدای تعالی باشد پس یوسف ع بقوت نبوت و مدد فتوت در آنحال خود را نگاهداشت کَذلِک َ همچنین او را ثبات دادیم بر عصمت و عفت لِنَصرِف َ تا بگردانیم عَنه ُ السُّوءَ از وی بدی یعنی خیانت در حرم عزیز وَ الفَحشاءَ و عملی زشت یعنی زنا إِنَّه ُ بدرستیکه او مِن عِبادِنَا المُخلَصِین َ از بندگان خالص ماست یعنی پاک کرده شده از هر ناشایسته و نابایسته آورده اند که چون یوسف ع از زلیخا فرار کرد بهر دری بسته که میرسید بحکم مفتح الابواب گشاده میشد زلیخا از عقب او میدوید وَ استَبَقَا الباب َ و پیشی میگرفتند یوسف و زلیخا بسوی در ناگاه زلیخا بیوسف ع رسید و دست در وی زده باز پس کشید وَ قَدَّت و بدرید در کشیدن قَمِیصَه ُ پیراهن یوسف ع را مِن دُبُرٍ از قفا وَ أَلفَیا سَیِّدَها و یافتند شوهر آن زن یعنی عزیز را لَدَی الباب ِ نزدیک در بیرون چون عزیز یوسف ع و زلیخا را مضطرب دید دانست که صورتی روی نموده که هر دو آشفته اند پیش از انکه به تفحص مشغول گردد زلیخا پیش دستی نموده دلیرانه بسخن درآمده قالَت گفت زلیخا ما جَزاءُ مَن أَرادَ چیست جزای کسیکه خواهد بِأَهلِک َ سُوءاً بکسان تو بدی مرادش نفس خود است درین سخن خواست که ابرای ذمه خود کند از گناه و چنان فرا نماید که جرم از یوسف ع است پس گفت مکافات کسیکه بحرم تو قصد کند چه چیز تواند بود إِلّا أَن یُسجَن َ مگر آنکه بزندان کرده شود یعنی پاداش او زندان ست أَو عَذاب ٌ أَلِیم ٌ یا

عذابی دردناک یعنی ادب کردن و زدن بتازیانه چون یوسف ع اینکه سخن بشنید که بزندان و عقوبت تهدید میکنند.

صفحه : 508

قال َ هِی َ راوَدَتنِی گفت یوسف ع او درخواست کرد مرا عَن نَفسِی از نفس من و من تن بوی در ندادم و از وی میگریختم عزیز گفت راستی اینکه سخن بچه دانم و هیچکس ازین واقعه خبر دارد یوسف ع گفت در آنجا کودکی چهار ماه در گهواره بود گواه من اوست و آن کودک پسر خاله زلیخا بود عزیز گفت کودک چهار ماه چه داند و چگونه سخن گوید با ما هزل و مسخرگی میکنی یوسف گفت خدای من قادرست بر آنکه او را بسخن آرد و بر بی گناهی من گواهی دهد و در لطائف سبعین آورده که عزیز از ان کودک پرسید که تو چه میگوئی بقدرت ربانی بسخن درآمد و گفت یوسف ع راست میگوید حق تعالی ازین قصّه خبر داد درین کلمات که وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها و گواهی داد گواهی دهنده از کسان زلیخا گفته اند گواه پسر عم زلیخا بوده که از روی حکمت گفت ای عزیز إِن کان َ قَمِیصُه ُ اگر هست گریبان پیراهن یوسف ع قُدَّ مِن قُبُل ٍ دریده شده از پیش فَصَدَقَت پس زلیخا راست میگوید وَ هُوَ مِن َ الکاذِبِین َ و یوسف از دروغگویان است چه اینکه صورت دلیل است بر آنکه زلیخا قصد دفع یوسف ع میکرده از خود که گریبان از پیش دریده شد وَ إِن کان َ قَمِیصُه ُ و اگر هست پیراهن یوسف قُدَّ مِن دُبُرٍ از پس دریده شده فَکَذَبَت پس زلیخا دروغ میگوید وَ هُوَ مِن َ الصّادِقِین َ و یوسف ع از راست گویان

است چه اینکه حال دلالت بر آن دارد که یوسف ع از وی گریخته و او در پی آمده و او را بخود کشیده که پیراهنش از پس دریده فَلَمّا رَأی پس آنهنگام که بدید عزیز قَمِیصَه ُ پیراهن یوسف ع را که قُدَّ مِن دُبُرٍ دریده شده از پس روی بزلیخا کرد و از روی غضب قال َ إِنَّه ُ گفت بدرستیکه اینکه کار مِن کَیدِکُن َّ از مکر و حیله شما زنان ست إِن َّ کَیدَکُن َّ بدرستیکه کید شما عَظِیم ٌ بزرگ ست زود در دل می آویزد و در نفس تاثیر میکند پس متوجه یوسف شد از روی اعتذار گفت یُوسُف ُ أَعرِض ای یوسف درگذر و اعراض کن عَن هذا ازین مهم و پنهان دار وَ استَغفِرِی و ای زلیخا تو آمرزش طلب لِذَنبِک ِ از برای گناه خود در تفسیر زاهدی گفته که عذرخواه از یوسف ع که غریب ست و تو او را بیازردی إِنَّک ِ کُنت ِ بدرستیکه تو بودی مِن َ الخاطِئِین َ از گروه گناهکاران تذکیر از برای تغلیب ست آورده اند که عزیز اگر چه اینکه قصه را تسکین داد اما سخن عشق نهان کی بماند شمه ازین واقعه در السنه و افواه افتاد و بعضی خواتین مصر زبان ملامت بر زلیخا دراز کردند و هر آئینه عشق را غوغای ملامت در کارست نه سودای سلامت نظم نه سازد عشق را گنج سلامت خوشا رسوائی کوی ملامت غم عشق از ملامت تازه گردد و زین غوغا بلند آوازه گردد.

صفحه : 509

وَ قال َ نِسوَهٌ و گفتند گروهی از زنان در کشاف آورد که پنج زن بودند از خواص ملک ریّان یعنی زن حاجب و زن ساقی و زن خباز و زن زندان بان و

زن صاحب دواب که با یکدیگر نشسته گفتند فِی المَدِینَهِ در شهر مصر بموضعی که آنرا عین الشمس گویند مضمون سخن ایشان اینکه امرَأَت ُ العَزِیزِ زن عزیز یعنی زلیخا تُراوِدُ فَتاها طلب کرده است غلام خود را عَن نَفسِه ِ از نفس او یعنی درخواسته است ازو که کام او بدهد قَد شَغَفَها بدرستیکه بشگافته است غلاف دل او را حُبًّا از جهت دوستی یعنی محبت یوسف ع بمیان دل او درآمده إِنّا لَنَراها بدرستیکه ما می بینیم آن زن را فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا و خطای روشن که با وجود شوهری مانند عزیز شیفته و فریفته درم خریده خود میگردد فَلَمّا سَمِعَت پس چون شنید زلیخا بِمَکرِهِن َّ مکر ایشان را یعنی سخنی که در خفیه میگفتند أَرسَلَت إِلَیهِن َّ فرستاد بسوی ایشان و استدعای آن نمود که بدعوت او حاضر شوند آورده اند که چهل زنان را طلبید و آن پنج زن ملامت گو نیز در میان ایشان بودند پس چون بمنزل وی آمدند مراسم اعزاز بجای آورد وَ أَعتَدَت و آماده کرد لَهُن َّ مُتَّکَأً برای ایشان تکیه گاهی از بالشهای لطیف یا مهیا گردانید طعامی پاکیزه یا بساخت مجلس طعام چه در خبر است که ایشان تکیه زده طعام میخورند وَ آتَت و بداد کُل َّ واحِدَهٍ مِنهُن َّ هر یکی را ازین زنان سِکِّیناً کاردی تا گوشت ریزه کرده تناول نمایند و نزدیک یوسف ع آمده جامه مرصع با جواهر وی را پوشانید و تاج مکلل بر سرش نهاد وَ قالَت ِ اخرُج و گفت بیرون آی عَلَیهِن َّ برین زنان یوسف ع ابا نمود و زلیخا در مبالغه افزود تا وقتی که یوسف ع را

بیرون آورد بیت از خلوت خانه آن گنج نهفته برون آمد چون گلزار شگفته فَلَمّا رَأَینَه ُ پس آنهنگام که زنان او را دیدند أَکبَرنَه ُ بزرگ یافتندش در کمال جمال بیکبار همه شیفته دیدار او گشته و از خود بدر رفته خود را فراموش کردند وَ قَطَّعن َ أَیدِیَهُن َّ و بریدند دستهای خود را و بالم آن محسّس نشدند در حقایق سلمی مذکور است که حق سبحانه بدین آیت مدعیان محبت خود را سرزنش میکند که مخلوقی در رویت مخلوقی بدان مرتبه میرسد که احساس الم قطع ید نمی کند شما در شهود پرتو جمال خالق باید که از هیچ بلا و عنا متألم نشوید. بیت گر با تو دمی دست در آغوش توانکرد بیداد تو سهل است فراموش توان کرد القصه زنان مصر از بی خودی با خود بازآمده زبان آفرین بگشادند وَ قُلن َ و گفتند حاش َ لِلّه ِ پاکست خدای از صفت عجز در آفریدن چنین مخلوقی ما هذا بَشَراً نیست اینکه غلام آدمی زیرا که چنین جمال معهود بشر نمیباشد و کسی ندیده شعر تو از سلاله سفلی ز آب و خاک نزادی که از قبیله روحانیان حور نزادی إِن هذا نیست اینکه شخص إِلّا مَلَک ٌ کَرِیم ٌ مگر فرشته گرامی نزدیک خدای چه جمال بدین زیبائی و کمال بدین رعنائی و عصمت درین مرتبه جز از خواص ملکیت نیست بیت چو دیدنش که جز والاگهر نیست برآمد بانگ از ایشان کین بشر نیست نه چون آدم ز آب و گل سرشته است ز بالا آمده قدسی فرشته است صاحب وسیط باسناد خود از جابر انصاری رض نقل میکند که حضرت رسالت پناه ص فرمود که جبرئیل ع بمن

فرود آمد گفت خدای ترا سلام میرساند و میگوید که ای حبیب من حسن روی یوسف ع را از نور کرسی کسوت داده ام و کسوت حسن ترا از نور عرش معزز کرده ام و ما خلقت خلقا احسن منک یوسف را جمال بود و آنحضرت را کمال در شهود جمال یوسفی دستها بریده شد و در ظهور کمال محمدی ص زنارها قطع کردند بیت ز حسن روی یوسف ع دستی بریده سهل است در پای دلبر ما سرها بریده باشد از عائشه رض نقل می کنند که در صفت جمال حضرت رسالت پناه ص فرموده شعر !!! زلیخا لو رأین جبینه لأثرن بالقطع القلوب علی الید زنان مصر بهنگام جلوه یوسف ز روی بیخودی از دست خویش ببریدند مقرر است که دل پاره پاره میکردند اگر جمال تو ای نوردیده میدیدند القصه چون زلیخا حیرت زنان و شیفتگی ایشان مشاهده کرد.

صفحه : 510 قالَت فَذلِکُن َّ الَّذِی گفت زلیخا اینکه آنکس ست که شما لُمتُنَّنِی فِیه ِ ملامت کردید مرا در دوستی او اکنون دانستید که حق بطرف من بوده وَ لَقَد راوَدتُه ُ بدرستیکه من مراودت کردم او را عَن نَفسِه ِ از نفس او درخواستم که آرزوی من بدهد فَاستَعصَم َ پس خویش را نگاهداشت و سر بمن در نیاورد وَ لَئِن لَم یَفعَل و اگر چنان نکند ما آمُرُه ُ آنچه بفرمایم او را از انجاح مراد من لَیُسجَنَن َّ هر آئینه بزندان کرده شود وَ لَیَکُوناً و هر آئینه باشد مِن َ الصّاغِرِین َ از خوارشدگان یعنی داخل در زندان و بیباکان یوسف ع اینکه سخن بشنید روی از ان مجلس برتافت و زنان در عقب وی بیرون رفته در لباس آنکه ما

او را ملامت میکنیم هر یک جدا جدا او را بخود دعوت کردند یوسف ع از مقالات ایشان به تنگ آمده قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من السِّجن ُ زندان أَحَب ُّ إِلَی َّ دوست تر است بمن مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه ِ از آنچه میخوانند اینکه زنان مرا بسوی آن از مطاوعت زلیخا یا میل بدیشان شعر عجب درمانده ام در کار اینان مرا زندان به از دیدار اینان وَ إِلّا تَصرِف و اگر نگردانی عَنِّی از من کَیدَهُن َّ مکر و فریب ایشان را یعنی اگر مرا در پناه عصمت خود نگیری أَصب ُ إِلَیهِن َّ میل میکنم بسوی ایشان یعنی اجابت کنم سخن ایشان وَ أَکُن مِن َ الجاهِلِین َ و باشم از نادانان بارتکاب آنچه نشاید فَاستَجاب َ لَه ُ پس اجابت کرد مر دعای او را رَبُّه ُ آفریدگار او فَصَرَف َ عَنه ُ پس بگردانید ازو کَیدَهُن َّ مکر ایشان را إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ بدرستیکه او شنواست مر دعای کسی را که بدو پناه برد العَلِیم ُ دانا است بحال کسی که از همه درو گریزد آورده اند که بعد از نومیدی زنان از وی زلیخا را گفتند صلاح آن است که او را دو سه روزی بزندان بازداری شاید که به سبب ریاضت رام گردد و قدر نعمت و راحت را دانسته سر تسلیم بر خط فرمان تو نهد بیت چو کوره سازندان را بدو گرم بود زان کوره گردد آهنش نرم زلیخا اینکه سخن را قبول کرده نزد عزیز آمد و گفت ازین غلام عبری ما بدنام گشته ام و طبع مرا از خدمت او نفرتی پدید آمده صلاح آنست که او را در زندان کنی تا مردم گمان برند که او گناهکار است و من

از ملامت باز رهم عزیز را اینکه سخن قبول افتاد حکم کرد که بزندانش برند ثُم َّ بَدا لَهُم پس ظاهر شد مر ایشان را و در دل افتاد مِن بَعدِ ما رَأَوُا الآیات ِ پس از انکه دیدند دلائل عصمت و شواهد براءت یوسف را چون شهادت صبی و چاک پیراهن او از قضا و قطع دستها یعنی با وجود مشاهده اینکه نشانیها رای ایشان بر ان قرار یافته که برای صلاح او لَیَسجُنُنَّه ُ هر آئینه در زندان کنند او را حَتّی حِین ٍ تا هنگامی که مقرر باشد پس یوسف را بزندان آوردند و زندان را بدان سرو قامت گل رخسار رشک گلستان کردند نظم چو آن دل زنده در زندان درآمد بجسمی مرده گوئی جان درآمد در ان محنت سرا افتاده جوشی برآمد زان گرفتاران خروشی.

صفحه : 511

وَ دَخَل َ و درآمدند مَعَه ُ السِّجن َ با او بزندان فَتَیان ِ دو بنده از بندگان ملک ریان یکی ساقی ملک بود که او را یونا گفتندی و دیگر طباخ که او را مجلث خواندندی ملک بر ایشان گمان برده بود که او را از هر میدهند و حکم بزندان کرده اتفاقا با یوسف ع بزندان درآمدند و یوسف ع در زندان تعهد حال زندانیان کردی و خوابهای ایشانرا تعبیر فرمودی تا روزی اینکه دو زندانی نیز خوابها دیدند گویند ساقی دیده و طباخ نی یا مطلقا هر دو خواب نادیده یوسف را امتحان کردند قال َ أَحَدُهُما گفت یکی از ایشان یعنی ساقی إِنِّی أَرانِی بدرستیکه من می بینم خود را در خواب که در باغی یک اصل تاک است و برو سه خوشه انگور رسیده و کاسه ملک

بدست من است أَعصِرُ خَمراً می فشانم درو انگور را تسمیه عنب بخمر باعتبار ما یؤل الیه است وَ قال َ الآخَرُ و گفت دیگری یعنی طباخ إِنِّی أَرانِی بدرستیکه من می بینم خود را که در مطبخ ملک أَحمِل ُ برمیدارم فَوق َ رَأسِی بر زبر سر خود خُبزاً نان را و آن سه سفره نان بود تَأکُل ُ الطَّیرُ مِنه ُ میخورند مرغان از ان نان و میربایند نَبِّئنا بِتَأوِیلِه ِ خبر ده ما را به تعبیر اینکه هر دو خواب إِنّا نَراک َ بدرستیکه ما بینیم ترا مِن َ المُحسِنِین َ از نیکوکاران با اهل زندان پس نکوئی کن با ما بتاویل رویای ما یوسف ع نخواست که تعبیر خواب ایشانرا بزودی بازگوید چه در ان مکروهی متوجه بود بیکی پس از جواب ایشان اعراض فرمود قال َ گفت یوسف لا یَأتِیکُما نیاید بشما طَعام ٌ تُرزَقانِه ِ خوردنی که روزی داده شوید بوی إِلّا نَبَّأتُکُما مگر خبر دهم شما را بِتَأوِیلِه ِ بعاقبت وی یعنی بگویم رنگ و مزه آن طعام را قَبل َ أَن یَأتِیَکُما پیش از انکه بیاید بشما یعنی اخبار کنم شما را از غیب ایشان گفتند ما از کاهنان و عرافان امثال اینکه شنیده ایم یوسف ع گفت که اینکه معجزه من است نه عرافت و کهانت ذلِکُما اینکه که گفتم بشما مِمّا عَلَّمَنِی ازان چیزی است که بیاموخت مرا رَبِّی پروردگار من بالهام و وحی إِنِّی تَرَکت ُ بدرستیکه من دست بداشته ام مِلَّهَ قَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ کیش گروهی را که نمیگروند بِاللّه ِ بخدای وَ هُم بِالآخِرَهِ و ایشان بسرای آخرت هُم کافِرُون َ ایشان ناگرویدگان اند تکرار ضمیر برای تاکید کفر ایشان است بآخرت وَ اتَّبَعت ُ و پیروی کرده ام مِلَّهَ آبائِی کیش پدران خود را إِبراهِیم َ

وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ ابراهیم ع و اسحق پسرش و یعقوب که پدر ماست اظهار ذکر آباء بجهت آنکه از اهل بیت نبوت است یا بجهت زیادتی رغبت بوده باستماع کلام وی ما کان َ لَنا روا نیست و نشاید ما را که پیغمبرانیم أَن نُشرِک َ آنکه انباز گیریم بِاللّه ِ مِن شَی ءٍ بخدای چیزیرا بلکه او را می پرستیم بیگانگی ذلِک َ اینکه توحید مِن فَضل ِ اللّه ِ از فضل خداست عَلَینا بر ما که بوحی ما را آگاهی داده وَ عَلَی النّاس ِ و اینکه از فضل اوست بر سائر آدمیان که انبیاء را بارشاد ایشان فرستاده وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لیکن بیشتر مردمان که پیغمبران بدیشان آمده اند لا یَشکُرُون َ سپاسداری نمی کنند آن فضل و موهبت را.

صفحه : 512

یا صاحِبَی ِ السِّجن ِ ای یاران زندان أَ أَرباب ٌ مُتَفَرِّقُون َ آیا خدایان متفرقه که شما دارید از زر و نقره و آهن و چوب و سنگ یا اعلی و اوسط و ادنی خَیرٌ بهتر است أَم ِ اللّه ُ الواحِدُ یا خدای یگانه در ذات و صفات القَهّارُ غالب بر همه ما تَعبُدُون َ نمی پرستید شما مِن دُونِه ِ بدون خدای إِلّا أَسماءً مگر نامهای یعنی چیزی چند را باعتبار نامهای که بی حجت و برهان سَمَّیتُمُوها نام نهاده اید آنها را أَنتُم وَ آباؤُکُم شما و پدران شما ما أَنزَل َ اللّه ُ بِها فرو نفرستاده است خدای بپرستش آنها مِن سُلطان ٍ از هیچ حجتی که دلالت کند بر تحقیق مسمّیات ایشان پس شما نمی پرستید الا اسمی چند بی مسمی را إِن ِ الحُکم ُ نیست حکم بعبادت إِلّا لِلّه ِ مگر خدای را که مستحق پرستش است أَمَرَ فرمان داد بزبان پیغمبران مر

خلق را أَلّا تَعبُدُوا آنکه مپرستید إِلّا إِیّاه ُ مگر او را ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ این ست دین حق روشن و درست و راست وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند راه حق را و در بادیه ضلالت سرگردان میشوند یا صاحِبَی ِ السِّجن ِ ای یاران زندان أَمّا أَحَدُکُما آیا یکی از شما که ساقی ملک است بسه روز دیگر خلاص یابد فَیَسقِی رَبَّه ُ پس بیاشاماند تربیت کننده خود را خَمراً شراب چنانچه پیشتر می بود وَ أَمَّا الآخَرُ و اما آن دیگری که طباخ است فَیُصلَب ُ پس برآویخته شود بردارد مدتی او را بگذارند تا مضمحل گردد فَتَأکُل ُ الطَّیرُ پس بخورند مرغان شکاری مِن رَأسِه ِ از کله سروی پس ایشان با یکی از ایشان گفتند دروغ گفته ایم و هیچ خواب ندیده بودیم یوسف ع گفت قُضِی َ الأَمرُ الَّذِی حکم کرده شد و محکم ساخته گشت کار آن خواب که شما فِیه ِ تَستَفتِیان ِ در آن از من طلب ناویل کردید و خلاف آنچه من گفتم نخواهد بود وَ قال َ و گفت یوسف ع لِلَّذِی ظَن َّ مر آنکس را که دانست أَنَّه ُ ناج ٍ مِنهُمَا که او از زندان و قتل امان خواهد یافت از ان هر دو یعنی ساقی را گفت اذکُرنِی یاد کن مرا عِندَ رَبِّک َ نزدیک مربی خود یعنی حال بیگناهی من بعرض ملک رسان تا مرا از اینکه محنت باز رهاند نظم بگو هست اندر ان زندان غریبی ز عدل شاه دوران بی نصیبی چنینش بیگنه مپسند رنجور هست اینکه از طریق معدات دور آورده که چون سه روز برآمد ملک کس را فرستاد تا طباخ را که خیانت او ثابت شده بود بردار کردند

و مرغ چشم از کاسه سر او بیرون آورد و ساقی را که صفت امانت او تحقق یافته بود همان منصب نخستین بوی دادند اما چون او برتبه تقرب برسید و از ساغر جاه و دولت سر خوش گردید از زندان و اهل آن غافل شد فَأَنساه ُ الشَّیطان ُ پس فراموش گردانید بر وی شیطان ذِکرَ رَبِّه ِ یاد کردن یوسف ع را نزدیک مربی خود.

صفحه : 513

فَلَبِث َ فِی السِّجن ِ پس درنگ کرد یوسف در زندان بِضع َ سِنِین َ چند سال عددی است مبهم میان سه و نه گویند یوسف ع بعد ازین واقعه هفت سال در زندان بماند و مشهور آن است که از اوّل تا آخر دوازده سال در زندان مانده بود و در معالم التنزیل از حسن رض نقل میکند که روزی جبرئیل بزندان درآمد یوسف ع او را به شناخت و گفت یا اخا المرسلین چیست که می بینم ترا در منزل گناهکاران جبرئیل ع گفت یا طاهر الطاهرین حضرت رب العالمین ترا سلام میرساند و میگوید که شرم نداری که آدمی را سبب خلاصی خود میدانی و بدو استشفاع میکنی بعزّت و جلال من که ترا چند سال بزندان بدارم یوسف ع گفت درین حال خدای از من راضی هست یا نی گفت آری از تو خوشنود است گفت اذ الا ابالی اکنون که او راضی است از من هیچ باک ندارم و فی المثنوی المعنوی نظم پس جزای آنکه دید او را معین ماند یوسف ع حبس در بضع سنین کز چه تقصیر آمد از بحر و سحاب تا تو یاری خواهی از ریگ سراب اما

چون مدّت محنت بسر آمد و ملک ریان خوابی دید مهیب و بامداد آن تمام حکما و ندما را طلبید وَ قال َ المَلِک ُ و گفت ملک إِنِّی أَری بدرستیکه من بخواب دیدم سَبع َ بَقَرات ٍ سِمان ٍ هفت گاو فربه که از نهر یابس بیرون آمدند و پس از ان یَأکُلُهُن َّ بخوردند و فرو بردند ایشانرا سَبع ٌ عِجاف ٌ هفت گاو لاغر و در شکمهای ایشان زیادت نشد وَ سَبع َ سُنبُلات ٍ و دیدم هفت خوشه خُضرٍ سبز و تازه که دانهای ایشان منعقد شده بود وَ أُخَرَ و هفت خوشه دیگر دیدم یابِسات ٍ خشک یعنی رسیده و بدرو درآمده پس اینکه خوشهای خشک بر ان خوشهای سبز پیچیدند و در خاک ریز کردند ایشان را و بپوشیدند یا أَیُّهَا المَلَأُ ای گروه کاهنان و معبران و اشراف قوم أَفتُونِی فتوی دهید مرا یعنی جواب دهید مرا فِی رُءیای َ در تعبیر خواب من إِن کُنتُم اگر هستید شما که از روی دانش لِلرُّءیا تَعبُرُون َ مر خواب را تعبیر میکنید قالُوا گفتند حکماء و اهل علم که مخاطب وی بودند أَضغاث ُ أَحلام ٍ اینکه خوابها شوریده است وَ ما نَحن ُ و نیستیم ما بِتَأوِیل ِ الأَحلام ِ به تعبیر اینکه نوع خوابها بِعالِمِین َ دانایان چه ما تعبیر رویای صادقه می کنیم و اینکه از قبیل منامات باطله است ملک ریان از خواب خود و جواب ایشان متحیر گشته در دریای تفکر غوطه خورد که آیا اینکه مشکل من گه کشاید و راه تعبیر اینکه واقعه کّه بمن نماید مصرع یا رب اینکه خواب پریشان مرا تعبیر چیست ساقی ملک را متحیر و متفکر دید از حال یوسفش بیاد آمد وَ قال َ الَّذِی نَجا

مِنهُما و گفت آن کسی که نجات یافته بود از ان دو بنده زندانی یعنی ساقی وَ ادَّکَرَ و یاد کرد از قول یوسف ع که اذکرنی عند ربک بَعدَ أُمَّهٍ پس از زمانی دور و دراز که أَنَا أُنَبِّئُکُم من خبر دهم شما را بِتَأوِیلِه ِ به تعبیر اینکه خواب فَأَرسِلُون ِ پس بفرستید مرا بزندان که در آنجا کسی هست که علم تعبیر را نیکو داند ملک ازین خبر شادمان گشته فرمود که زود برخیز و خبر بیار ساقی سوار شده بزندان درآمد و زمین خدمت ببوسید و گفت.

صفحه : 514

یُوسُف ُ ای یوسف ع أَیُّهَا الصِّدِّیق ُ ای نیک راست گوینده أَفتِنا فتوی ده ما را فِی سَبع ِ بَقَرات ٍ سِمان ٍ در هفت گاو فربه که یَأکُلُهُن َّ بخورند ایشانرا سَبع ٌ عِجاف ٌ هفت گاو لاغر وَ سَبع ِ سُنبُلات ٍ خُضرٍ و در هفت خوشه سبز وَ أُخَرَ یابِسات ٍ و هفت خوشه خشک دیگر که بر ایشان پیچیدند و خشک سازند همه حکما در ان حیرانند تو چه جواب گوئی لَعَلِّی أَرجِع ُ تا باشد که بازگردم با جواب تمام إِلَی النّاس ِ بسوی مردمان یعنی ملک و ملازمان او لَعَلَّهُم یَعلَمُون َ شاید ببرکت تو ایشان بدانند تعبیر اینکه واقعه را یا شرف و فضل تو معلوم کنند و بسوی خویش بخوانند قال َ گفت یوسف ع که شما تَزرَعُون َ کشت کنید سَبع َ سِنِین َ هفت سال که بقرات سمان اشارت است بدیشان دَأَباً زراعت بعادت مستمره خود فَما حَصَدتُم پس آنچه بدروید از غلات فَذَرُوه ُ پس بگذارید آنرا فِی سُنبُلِه ِ در خوشه او یعنی حبوب را پاک مکنید تا از سوسه و از آفات ایمن باشد و با غلاف خوشه

ذخیره کنید إِلّا قَلِیلًا مگر اندک یعنی بقدر حاجت مِمّا تَأکُلُون َ از آنچه بخورید که آنرا پاک سازید ثُم َّ یَأتِی پس بیاید مِن بَعدِ ذلِک َ از پس اینکه سالها سَبع ٌ شِدادٌ هفت سال سخت که سبع عجاف عبارت از ایشان است یَأکُلن َ بخورند اهل اینکه سالها یعنی کسانیکه در ان زمان باشند ما قَدَّمتُم لَهُن َّ آنچه از پیش فرستاده باشید یعنی ذخیره نهاده باشید برای آن سالهای قحط إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی مِمّا تُحصِنُون َ از آنچه نگاه دارید و ضبط کنید برای تخم زراعت ثُم َّ یَأتِی پس بیاید مِن بَعدِ ذلِک َ از پس اینکه سالهای قحط عام ٌ فِیه ِ سالی که در ان یُغاث ُ النّاس ُ فریاد رسیده شوند مردمان یا باران داده وَ فِیه ِ یَعصِرُون َ و در اینکه سال بیفشرند آنچه افشردنی باشد مثل انگور و کنجد و زیت و امثال آن و اینکه کنایت است از کثرت ثمار و گفته اند اشارت بدوشیدن شیر است از پستان گاو و گوسفند و اینکه عبارت از فراخ سالی است چون یوسف ع تعبیر تمام کرد ساقی بازگشته بخدمت ملک آمد و در محفل عام آن سخنها را بر وجهیکه شنیده بود تقریر کرد ملک را پسندیده افتاد و خواست که بگوش خود از زبان یوسف ع بشنود به طلب وی فرستاد.

صفحه : 515

وَ قال َ المَلِک ُ و گفت ملک ائتُونِی بِه ِ بیارید بمن یوسف را فَلَمّا جاءَه ُ الرَّسُول ُ پس آن وقت که آمد بدو فرستاده ملک قال َ ارجِع گفت بازگرد إِلی رَبِّک َ بسوی مهتر خود فَسئَله ُ پس بپرس او را یعنی درخواست کن تا بپرسد و تفحص نماید که ما بال ُ النِّسوَهِ اللّاتِی چه بود حال

آنزمانی که در مجلس زلیخا قَطَّعن َ أَیدِیَهُن َّ ببریدند ایشان دستهای خود را إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من بِکَیدِهِن َّ عَلِیم ٌ بمکر زنان و کید ایشان دانا است یوسف ع خواست که بیگناهی او بر ملک آشکارا گردد تا کسی را در هلاک او مجال وقیعت نماند اینکه سخن بملک فرستاد اما چون رسول باز آمد و اینکه پیغام یوسف ع رسانید ملک بفرمود تا آن زنان را جمع کردند زلیخا را نیز بیاوردند پس از جهت تحقیق مهم قال َ گفت ملک با ایشان ما خَطبُکُن َّ چه بود حال شما إِذ راوَدتُن َّ یُوسُف َ چون طلب میکردید یوسف ع را عَن نَفسِه ِ از نفس وی یعنی کام دل خرد از وی می جستید قُلن َ گفتند آن زنان حاش َ لِلّه ِ پاک است خدای از انکه عاجز باشد از آفریدن مردی پاکیزه مانند یوسف ع ما عَلِمنا ندانستیم ما عَلَیه ِ مِن سُوءٍ بر یوسف ع هیچ بدی نه اندک و نه بسیار چون زلیخا دید که جز راستی فائده ندارد و عشق بکمال رسیده بود او نیز بپاکی یوسف ع اقرار کرد قالَت ِ امرَأَهُ العَزِیزِ گفت زن عزیز یعنی زلیخا الآن َ حَصحَص َ الحَق ُّ اکنون پیدا و هویدا شد آنچه درست و راست است أَنَا راوَدتُه ُ من جستم یوسف ع را عَن نَفسِه ِ از نفس او و آرزوی وصال صحبت او کردم وَ إِنَّه ُ لَمِن َ الصّادِقِین َ و بدرستیکه او از راست گویان است آنجا که با عزیز گفت که هی راودتنی عن نفسی نظم بجرم خویش کرد اقرار مطلق برآمد زو صدای حصحص الحق بگفتا نیست یوسف را گناهی منم در عشق او گم کرده راهی نخست او را بوصل خویش خواندم چو

کام من نداد از پیش راندم ملک به یوسف ع پیغام داد که زنان بگناه خویش اعتراف نمودند بیا تا بحضور تو ایشان را عقوبت کنم یوسف ع فرمود که غرض من عقوبت نبود ذلِک َ اینکه درخواست برای آن کردم لِیَعلَم َ تا بداند عزیز أَنِّی لَم أَخُنه ُ آنکه من خیانت نکرده ام او را بِالغَیب ِ در غیبت وی و حرمت اهل او و حق تربیت وی نگاه داشتم وَ أَن َّ اللّه َ و دیگر معلوم کند که خدای لا یَهدِی راه ننماید یعنی بصلاح نیاورد و از پیش در نگذرد کَیدَ الخائِنِین َ مکر خیانت کنندگان را پس یوسف ع خواست که تنبیه کند برای آنکه اینکه سخن نه برای تزکیه نفس گفتم یا بعمل خود عجب آوردم بلکه شکر گذاردم بر نعمت عصمت و توفیق الهی در ترک معصیت و اگر حفظ ربانی حمایت ننماید معلوم است که از نفس غدّار چه نوع کار آید اینکه کلمات از پی درآورد.

صفحه : 516

وَ ما أُبَرِّئ ُ نَفسِی و پاک نمی کنم نفس خود را یعنی نمیگویم که نفس من از میل بآرزوها مبرّا و معرّا است إِن َّ النَّفس َ لَأَمّارَهٌ بدرستیکه نفس من فرماینده است بِالسُّوءِ ببدی یعنی بمعصیت إِلّا ما رَحِم َ رَبِّی لیکن آنرا که بخشد برو پروردگار من که از فرمان نفس در امان آید إِن َّ رَبِّی بدرستیکه فریدگار من غَفُورٌ آمرزنده است قصد وی را که بفعل نیاید رَحِیم ٌ مهربان است که بعصمت حمایت نماید آورده اند که چون با ملک سخنان یوسف علیه السلام باز گفتند آرزومندی وی بدیدار یوسف ع زیادت گشت لا به وَ قال َ المَلِک ُ ائتُونِی بِه ِ و گفت ملک مصر بیارید یوسف

ع را نزد من لا به أَستَخلِصه ُ لِنَفسِی تا خالص کنم او را برای خود و مهمات ملک بوی فرمایم در تیسیر آورده که هفت حاجب را با هفتاد مرکب آراسته با تاج و لباس ملوکانه بزندان فرستاد و تعظیم هر چه تمام تر یوسف علیه السلام را از زندان ببارگاه آوردند در خبر است که چون یوسف علیه السلام از زندان بیرون می آمد زندانیان که بدیدار وی مستانس بودند خروش برآوردند یوسف علیه السلام ایشانرا دلنوازی فرموده دعا کرد که اللهم اعط علیهم قلوب الاخیار و قصر علیهم النّار و چون نزدیک ملک رسید او را احترام تمام نموده استقبال فرمود نظم ز قرب مقدمش چون شه خبر یافت باستقبال او چون بخت بشتافت کشیدش در کنار خویشتن تنگ چو سرو گلرخ و شمشاد گلرنگ به پهلوی خودش بر تخت بنشاند به پرسشهای خوش با وی سخن راند لا به فَلَمّا کَلَّمَه ُ پس آنهنگام که ملک با وی سخن گفت و از تعبیر خواب خود پرسید و جواب دلپذیر شنید لا به قال َ گفت ملک ای یوسف ع لا به إِنَّک َ الیَوم َ بدرستیکه تو امروز لا به لَدَینا نزدیک ما لا به مَکِین ٌ با جاه و قدری لا به أَمِین ٌ موتمن بر همه چیز ما هر چه میخواهی از مناصب بخواه و آنچه آرزو داری با من بگو قال َ اجعَلنِی گفت یوسف ع گردان مرا حکم کننده عَلی خَزائِن ِ الأَرض ِ بر خزینهای زمین مصر یعنی مرا بر آنچه حاصل از ولایت مصر باشد از نقود و اطعمه خازن گردان إِنِّی حَفِیظٌ بدرستیکه من نگاه دارنده و ضبط کننده ام، چیزی را از ان ضائع نکنم عَلِیم ٌ دانا بمصالح ملک، هر چه

سازم خالی از اصلاح نباشد یا نگاه دارنده حسابم و دانا بلغت هر که با من سخن گوید آورده اند که یوسف علیه السلام هفتاد و دو زبان میدانست در تفاسیر معتبره مذکور است که ملک تختی از زر سرخ مرصع بانواع جواهر برای یوسف مقرر کرده تاج مکلل بجواهر بر سر وی نهاده و کلیدهای خزاین بوی سپرده زمام اختیار مملکت بقبضه اقتدار او باز داد و عزیز را عزل کرده مهمات وی نیز بعهده یوسف ع واگذاشت در اندک زمانی عزیز را از رشک و حسد درگذشت و ملک بالتماس تمام زلیخا را بعقد یوسف ع علیه السلام درآورد و حق سبحانه یوسف علیه السلام را ازو دو پسر داد منشا و فروئیم و تفصیل اینکه حالات حواله بجواهر التفسیرست وَ کَذلِک َ و همچنین که ملک را برو مهربان گردانیدیم مَکَّنّا جای دادیم لِیُوسُف َ فِی الأَرض ِ مر یوسف را در زمین مصر یعنی متمکن ساختیم یوسف ع را بحکومت یَتَبَوَّأُ مِنها تا بود که جای میگرفت از ان زمین که چهل فرسخ در چهل فرسخ عرض داشت حَیث ُ یَشاءُ هر جا که میخواست نُصِیب ُ بِرَحمَتِنا میرسانیم بنعم خود از نعیم دینی و دنیوی و صوری و معنوی مَن نَشاءُ هرکرا میخواهیم وَ لا نُضِیع ُ و ضایع و باطل نمی گردانیم أَجرَ المُحسِنِین َ اجر نیکوکاران را صفحه : 517

وَ لَأَجرُ الآخِرَهِ و هرآئینه مزد آخرت بجهت بقا و دوام خَیرٌ بهتر است لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آنان را که گرویدند بخدای وَ کانُوا یَتَّقُون َ و بودند که پرهیز میکردند از فواحش چون یوسف علیه السلام که باحسان و تقوی از قعر چاه بتخت و جاه رسید

بیت بدنیا و عقبی کسی قدر یافت که او جانب صبر و تقوی شتافت القصه یوسف علیه السلام مهمات ملکی در پیش خود گرفته حکم کرد تا مردم به زراعت اشتغال نمودند و انبار خانهای عالی بنا فرمود و هفت سال هر غله که حاصل میشد بقدر کفاف چیزی بمردم میداد و باقی را با خوشه مضبوط میساخت تا سالهای قحط درآمد و در زمین مصر و شام تنگی عام شد مردمان مصر روی به یوسف ع آوردند سال اوّل بنقودی که داشتند غلّه بدیشان فروخت سال دوم بحلی و پیرایه در سال سوم بغلام و کنیزک و در چهارم بدواب و مواشی و در پنجم بضیاع و عقار و در ششم بفرزندان و در هفتم همه خط بندگی دادند یوسف علیه السلام صورت حال بملک عرض کرد ملک گفت همه بنده تواند و اختیار پیش تو است یوسف علیه السلام بحضور ملک همه را آزاد کرده و اموال و اولاد و ضیاع و عقار هر چه از ایشان گرفته بود بدیشان باز داد و حکمت درین آن بود که مصریان یوسف ع را در وقت خرید و فروخت بصورت بندگان دیده بودند قدرت ازلی همه را طوق بندگی او در گردن نهاد تا کسی را در باره او سخنی بی ادبانه نرسد و نتواند گفت- آورده اند که اثر قحط بکنعان رسیده کار بر اولاد یعقوب علیه السلام تنگ شده پسران یعقوب علیه السلام گفتند که ای پدر در شهر مصر ملکی است که همه قحط زدگان را مینوازد و کار غربا و ابناء السبیل بدلخواه ایشان میسازد نظم ز احسانش آسوده برنا و پیر وزو

گشته خوشدل غریب و فقیر به بخشش ز ابر بهاری فزون صفات کمالش ز غایت برون اگر فرمائی برویم و طعامی از بهر گرسنگان کنعان بیاریم یعقوب علیه السلام اجازت فرمود بنیامین را جهت خدمت خود بازگرفت و ده فرزند دیگر هر یک بیک شتر و بضاعتی که داشتند روی براه نهادند و یک شتر بجهت بنیامین با بضاعتی که داشت همراه بردند وَ جاءَ إِخوَهُ یُوسُف َ و آمدند برادران یوسف از کنعان بملازمت یوسف ع فَدَخَلُوا عَلَیه ِ پس درآمدند برو، و رسم خدمت بجا آوردند فَعَرَفَهُم پس بشناخت یوسف علیه السلام ایشانرا در نظر اوّل وَ هُم لَه ُ مُنکِرُون َ و ایشان مر او را ناشناسندگان بودند بجهت طول عهد چه بقول اصح چهل سال از واقعه ایشان گذشته بود یا آنکه یوسف علیه السلام از پس پرده بایشان سخن گفت او را نشناختند پس یوسف علیه السلام از ایشان پرسید که شما کسانید که جاسوسان را میمانید گفتند ای ملک معاذ اللّه ما پسران یک پدریم که یعقوب علیه السلام ست اسرائیل اللّه یوسف علیه السلام گفت که پدر شما چند فرزند دارد گفتند دوازده پسر داشت یکی را در صغر سن گرگ بخورد و یکی را پدر بجهت خدمت خود نگاه داشت و ما ده تن بملازمت آمده ایم یوسف علیه السلام گفت اینجا کسی باشد که شما را بشناسد گفتند نی مردم مصر ما را نمی شناسند یوسف علیه السلام گفت یکی از شما اینجا باشد تا بروید آن برادر را بیارید تا حال شما بر من محقق گردد و ایشان قرعه زدند بنام شمعون برآمد پس وی بایستاد یوسف علیه السلام بفرمود

تا بضاعت ایشان بستندند و در عوض آن گندم بدیشان دادند وَ لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم و آنهنگام که بساخت یوسف علیه السلام کار ایشان را و هر یک را یک شتر بار گندم داد و گفتند یک شتر بار دگر بجهت برادر ما که در خدمت پدرست بدهید یوسف علیه السلام گفت من بشمار مردم میدهم نه بشمار شتران، ایشان مبالغه نمودند قال َ گفت یوسف ائتُونِی بیارید بمن بِأَخ ٍ لَکُم برادری که شماراست مِن از أَبِیکُم پدر شما یعنی علاتی است نه اعیانی أَ لا تَرَون َ آیا نمی بینید أَنِّی أُوفِی الکَیل َ آنرا که من به تمام می پیمایم پیمانه را و حق کسی را بازنمیگیریم وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِین َ و من بهترین فرود آرندگانیم یعنی در انزال مهمانان و اکرام و احسان با ایشان دقیقه فرونمیگذارم- صفحه : 518

فَإِن لَم تَأتُونِی بِه ِ پس اگر نمی آرید بمن آن برادر فَلا کَیل َ لَکُم عِندِی پس نیست مکیل شما را نزدیک من یعنی طعام وَ لا تَقرَبُون ِ و نزدیک مشوید بمن و در ولایت من میائید قالُوا سَنُراوِدُ عَنه ُ أَباه ُ گفتند زود او را بطلبیم از پدر او و جهد کنیم در آن وَ إِنّا لَفاعِلُون َ و بدرستیکه ما کنندگانیم آن چیزیرا که بگوئیم وَ قال َ و گفت یوسف علیه السلام لِفِتیانِه ِ اجعَلُوا بِضاعَتَهُم مر غلامان را که کیل غلات تعلق بدیشان داشت بنهید بار ایشان را که به بهائی گندم آورده بودند و آن ادیمی و کفشی چند بوده یوسف علیه السّلام نخواست که گندم ببها بدیشان فروشد فرمود که بضاعتهای ایشان را درج کنید فِی رِحالِهِم در باردانهای ایشان و دیگر دانست که دیانت ایشان اقتضای آن

خواهد کرد که آن بضاعتها چون بثمن گندم بوده باز آرند و ازین جهت لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها شاید که ایشان بشناسند بضاعت خود را إِذَا انقَلَبُوا چون بازگردند إِلی أَهلِهِم بسوی کسان خود و بار بگشایند لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ شاید که بازگردند و برادر مرا بیارند فَلَمّا رَجَعُوا پس آنهنگام که بازگشتند فرزندان یعقوب علیه السلام إِلی أَبِیهِم بسوی پدر خود قالُوا یا أَبانا گفتند ای پدر ما مُنِع َ مِنَّا الکَیل ُ منع کرده شد از ما پیمودن طعام یعنی ملک مصر حکم کرد که دیگر طعام بر ما نه پیمایند اگر اینکه بار بنیامین را نبریم فَأَرسِل مَعَنا پس بفرست با ما أَخانا برادر ما را نَکتَل تا فراگیریم کیل از برای خود و برای او وَ إِنّا لَه ُ و به تحقیق ما او را لَحافِظُون َ نگاهدارندگانیم از رسیدن مکروهی بدو قال َ گفت یعقوب علیه السلام که ای فرزندان هَل آمَنُکُم آیا شما را امین دارم عَلَیه ِ برو یعنی بر بنیامین إِلّا کَما أَمِنتُکُم مگر هم چنانکه امین ساختم شما را عَلی أَخِیه ِ به برادر او مِن قَبل ُ پیش ازین که گفتید و انا له لحافظون و من بر محافظت شما اعتماد ندارم فَاللّه ُ خَیرٌ پس خدای بهتر است حافِظاً از جهت نگاه داشتن و حفص حافظا خواند یعنی او است بهتر در حالیکه نگاه دارنده است پس توکل برو کنم و کار خود بدو گذارم وَ هُوَ أَرحَم ُ الرّاحِمِین َ و او بخشنده ترین بخشندگان است شاید که به محافظت وی بمن به بخشاید و به مصیبت دو فرزند مرا مبتلا نه گرداند- صفحه : 519

وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم و چون گشادند رخت خود را وَجَدُوا بِضاعَتَهُم یافتند بضاعت خود را که تسلیم ملک

کرده بودند در بارهای خویش و بحکم یوسف ع رُدَّت إِلَیهِم بازگردانیده شد بدیشان قالُوا یا أَبانا گفتند ای پدر ما ما نَبغِی چه چیز می طلبیم از احسان و رای اینکه که هذِه ِ بِضاعَتُنا اینکه است بهای ما که غله بدین بضاعت بما فروخته اند رُدَّت إِلَینا بازگردانیده اند بما پس ما بدین اکرام رجوع کنیم بملک وَ نَمِیرُ أَهلَنا و طعام آریم کسان خود را وَ نَحفَظُ أَخانا و نگاهبانی کنیم برادر خود را در رفتن و آمدن وَ نَزدادُ و زیادتی بستانیم کَیل َ بَعِیرٍ پیمودن شتری یعنی یک شتروار بمصاحبت برادر زیادت بیاریم ذلِک َ اینکه یک شتروار کَیل ٌ یَسِیرٌ مکیل اندک است و ملک بدان مقدار با ما مضائقه نخواهد کرد قال َ گفت یعقوب ع لَن أُرسِلَه ُ هرگز نمی فرستم بنیامین را مَعَکُم با شما حَتّی تُؤتُون ِ تا بدهید مرا مَوثِقاً مِن َ اللّه ِ پیمانی موکد بذکر خدای تعالی در تبیان فرموده که او را بشما ندهم تا سوگند خورید بحق محمّد ص خاتم النبیین و سید المرسلین لَتَأتُنَّنِی بِه ِ که بیارید بمن او را إِلّا أَن یُحاطَ بِکُم مگر آنکه بگرو شما درآورده شود عذاب و همه هلاک شوید، ایشان قبول نموده بمنزلت حضرت پیغمبر ع سوگند خوردند که در مهم بنیامین غدر نه کنند فَلَمّا آتَوه ُ پس چون دادند پدر را مَوثِقَهُم پیمان و عهد خود قال َ گفت یعقوب ع اللّه ِ که خدای عَلی ما نَقُول ُ بر آنچه میگوئیم از عهد و پیمان وَکِیل ٌ نگاهبان و گواه و مطلع است وَ قال َ و گفت یعقوب ع از روی شفقت یا بَنِی َّ ای فرزندان من لا تَدخُلُوا در میائید در شهر مصر مِن باب ٍ واحِدٍ از یک

در یعنی همه برادران با هم از یک دروازه بشهر مروید ناگاه چشم بد در شما نرسد چون شما را باین جمال و هیئات و شوکت و ابّهت به بینند وَ ادخُلُوا و درآیید هر دو سر مِن أَبواب ٍ مُتَفَرِّقَهٍ از درهای متفرقه و آن شهر را چهار دروازه بود در لطائف آورده که یعقوب در اوّل مهر پدری پیدا کرد و در آخر عجز بندگی آشکارا کرد و گفت وَ ما أُغنِی عَنکُم و من دفع نمی کنم از شما بدین نصیحت که کردم مِن َ اللّه ِ از قضای خدا مِن شَی ءٍ چیزیرا زیرا که حذر دفع قدر نمیکند بیت من جهد همی کنم قضا میگوید بیرون ز کفایت تو کاری دگر است إِن ِ الحُکم ُ نیست حکم و فرمان إِلّا لِلّه ِ مگر مر خدایرا در هر چه خواهد عَلَیه ِ تَوَکَّلت ُ برو توکل کردم من وَ عَلَیه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُتَوَکِّلُون َ و برو باید که توکل کنند توکل کنندگان نه بر غیر او کفایت مهم نتیجه توکل است برو و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه.

صفحه : 520 وَ لَمّا دَخَلُوا و آن هنگام که درآمدند اولاد یعقوب ع مِن حَیث ُ أَمَرَهُم از آنجا که فرموده بود ایشان را أَبُوهُم پدر ایشان یعنی از ابواب متفرقه ما کان َ یُغنِی نبود که دفع کند عَنهُم از ایشان رای یعقوب مِن َ اللّه ِ از قضای خدای که در باره ایشان واقع شده بود مِن شَی ءٍ چیزیرا بلکه تهمت دزدی بر بنیامین افتاد و برادران اندوهگین شدند و مصیبت یعقوب ع مضاعف گشت پس تدبیر یعقوب ع فائده نداد إِلّا حاجَهً مگر آنکه حاجتی بود فِی نَفس ِ یَعقُوب َ در نفس یعقوب یعنی شفقتی بود

در اولاد که در آن وقت قَضاها ظاهر کرد آنرا و وصیت کرد بآن وَ إِنَّه ُ لَذُو عِلم ٍ و بدرستیکه یعقوب ع خداوند دانش بود و بقضا و قدر میدانست لِما عَلَّمناه ُ مر آن چه را که بدو آموخته بودیم بطریق وحی و از آن بود که گفت و ما اغنی عنکم وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر آدمیان لا یَعلَمُون َ نمیدانند سر قدر را یا جاهل اند بآنکه تدبیر بر تقدیر غلبه نتواند کرد بیت تدبیر کند بنده و تقدیر نداند تقدیر خداوند بتدبیر نماند وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف َ و آنهنگام که درآمدند اولاد یعقوب ع بر یوسف ع و ببارگاه او رسیدند یوسف ع بر تخت نشسته بود و نقاب فرو گذاشته پرسید که چه کسانید گفتند کنعانیانیم که ما را فرموده بودی که برادر خود را بیارید او را از پدر درخواستیم و بعهد و پیمان آوردیم یوسف ع گفت که دانستیم بنشینید ایشان در حاشیه بساط بنشستند و حکم شد که شش خوان طعام آراسته پیش ایشان نهادند پس یوسف ع گفت هر دو برادر که از یک پدر و مادر باشد بر یک خوان طعام خورید هر دو کس بر یک خوان نشستند و بنیامین تنها مانده بگریه درآمد و میگریست تا بیهوش شد یوسف ع بفرمود تا گلاب بر روی او زدند و چون بهوش آمد پرسید که ای جوان کنعانی ترا چه شد که بیهوش شدی گفت ای ملک فرمودی که هر کس با برادر اعیانی خود بر یک خوان نشینید مرا برادر پدری و مادری من که یوسف ع نام داشت بیاد آمد و

با خود گفتم اگر او بودی با من بر سر اینکه خوان نشستی و تنها نماندمی از شوق اینکه حال بی طاقت شدم و سبب گریه و بیهوشی من اینکه بود یوسف ع گفت بیا تا من برادر تو باشم و با تو بر یک خوان نشینم پس بفرمود تا خوان ویرا برداشتند و در پس پرده آوردند و او را نیز طلبید و بدین بهانه آوی إِلَیه ِ جای داد بسوی خود أَخاه ُ برادر خود را و یوسف ع نقاب بسته دست طعام دراز کرد چون بنیامین را نظر بر دست یوسف ع افتاد باز بگریست یوسف ع گفت باز اینکه چه گریه است گفت ای ملک چه مانند است اینکه دست تو بدست برادر من یوسف ع همین که یوسف ع اینکه کلمه بشنید طاقتش بنهایت رسید نقاب از چهره برداشت و بنیامین را قال َ گفت إِنِّی أَنَا أَخُوک َ بدرستیکه منم برادر تو فَلا تَبتَئِس پس اندوهناک مباش بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه کردند برادران در حق ما بنیامین چون روی یوسف ع بدید و اینکه سخن بشنید دیگر باره از هوش برفت و چون با خود آمده دست در گردن یوسف کرد و بزبان حال گفت بیت آنچه می بینم به بیداری است یا رب یا بخواب خویشتن را در چنین راحت پس از چندین عذاب آنگه دست در دامن یوسف ع زد و گفت دیگر از تو مفارقت نمیکنم یوسف ع گفت ای برادر اهتمام پدر در باب تو دانسته ام اگر ترا بی بهانه بازدارم غم او زیادت میشود اگر مصلحت دانی ترا بامر شنیع متهم سازم تا نزد من بمانی بنیامین

گفت از ان باک ندارم پس یوسف ع فرمود که نزد برادران رو و اینکه امر را مخفی دار بنیامین از پس پرده بیرون آمد و حکم شد که کارسازی کنعانیان کنند.

صفحه : 521

فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم پس آنهنگام که کارسازی کرد ایشان را جَعَل َ السِّقایَهَ بنهاد سقایه و آن مشربه بود از نقره یا از زر یا از زبرجد مرصع بجواهر که ملک از ان آب خوردی درین وقت بجهت عزّت و نفاست طعام آنرا پیمانه ساخته بودند یوسف ع او را بفرمود تا محرم او آنرا تعبیه کرد فِی رَحل ِ أَخِیه ِ در باردان برادر او و بارهای دیگران را مکمل کرده بودند و ایشان را اجازت رفتن داد چون از شهر بیرون رفته براه درآمدند جمعی از ملازمان یوسف ع از عقب کاروان رسیدند ثُم َّ أَذَّن َ مُؤَذِّن ٌ پس ندا کردند کننده که أَیَّتُهَا العِیرُ ای کاروانیان إِنَّکُم لَسارِقُون َ بدرستیکه شما دزدانید بآنمعنی که یوسف ع را از پدر بدزدید و گفته اند که ندا کننده اینکه سخن را نه بفرمان یوسف ع گفت القصه چون اینکه ندا بسمع فرزندان یعقوب ع رسید قالُوا گفتند وَ أَقبَلُوا عَلَیهِم و روی آوردند بدان جمع که شما ما ذا تَفقِدُون َ چه چیز گم کرده اید که میجوئید قالُوا نَفقِدُ گفتند میجوئیم صُواع َ المَلِک ِ مشربه ملک را که پیمان غلّه بوده وَ لِمَن جاءَ بِه ِ و برای هر کس که بیارد آنرا- حِمل ُ بَعِیرٍ شترواری طعام مقرر است وَ أَنَا بِه ِ زَعِیم ٌ و من که منادی ام بآن کفیلم و پابند آن قالُوا تَاللّه ِ گفتند بخدای لَقَد عَلِمتُم هرآئینه شما میدانید که ما مردم امینیم

بضاعتی که در بار ما نهاده بودید در بار اوّل چون اینکه نوبت بیامدیم باز آوردیم و می بینید که دهن شتران بربسته ایم تا از زرع کسان نخورند ما جِئنا نیامدیم ما از کنعان لِنُفسِدَ تا تباه کاری کنیم فِی الأَرض ِ در زمین مصر و مال مردم بناحق در تصرف آریم وَ ما کُنّا و نیستیم ما سارِقِین َ دزدان و دزدی کار ما نیست قالُوا فَما جَزاؤُه ُ گفتند ملازمان یوسف ع که چیست جزای دزد إِن کُنتُم کاذِبِین َ اگر باشید شما دروغ گویان در ابرای ذمه خود یعنی شما میگوئید که ما دزد نیستیم اگر رخت ما در میان بار شما پیدا شود آنرا چه مکافات خواهد بود قالُوا جَزاؤُه ُ گفتند جزای سرقه سارق مَن وُجِدَ فِی رَحلِه ِ گرفتن آنکس است که یافته شود کالای دزدیده در بار او فَهُوَ جَزاؤُه ُ پس همون او است جزای او یعنی او را به بندگی باید گرفت در دین پدر ما کَذلِک َ همچنین نَجزِی الظّالِمِین َ پاداش میدهیم ستمکاران را یعنی دزدان را پس ایشان را بازگردانیده بمصر آوردند و بدرگاه یوسف علیه السلام بازداشتند.

صفحه : 522

فَبَدَأَ پس آغاز کرد مؤذن و گفته اند یوسف ع بِأَوعِیَتِهِم بباردانهای ایشان یعنی برادران دیگر قَبل َ وِعاءِ أَخِیه ِ پیش از باردان برادر او برای نفی تهمت ثُم َّ استَخرَجَها پس بیرون آورد سقایه را مِن وِعاءِ أَخِیه ِ از باردان برادر او کَذلِک َ همچنین کِدنا لِیُوسُف َ تعلیم دادیم یوسف را بالهام- برادران یوسف ع از حیا سر در پیش انداختند و زبان طعن بر بنیامین گشادند ما کان َ نبود یوسف یعنی شایسته و سزاوار نبود ازو که لِیَأخُذَ أَخاه ُ فراگیرد برادر خود را فِی دِین ِ المَلِک ِ

در کیش ملک مصر چه حکم ملک در باب دزد ضرب و تغریب بود نه استرقاق پس نگرفت یوسف ع برادر خود را إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر بخواست خدای و بدستوری او نَرفَع ُ دَرَجات ٍ برمیدارم از روی درجها بعلم و حکمت مَن نَشاءُ هر کرا میخواهیم وَ فَوق َ کُل ِّ ذِی عِلم ٍ و زبر هر خداوند دانشی عَلِیم ٌ دانائیست که درجه او بلندتر است آنگه یوسف ع فرمود که اینکه چه عمل است که از شما صادر شد نمی گفتید که ما پیغمبرزادگانیم قالُوا إِن یَسرِق گفتند اگر دزدی کرد بنیامین چه عجب فَقَد سَرَق َ پس بدرستیکه دزدی کرده است أَخ ٌ لَه ُ برادر اعیانی که او را بوده مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی یوسف ع در معالم و کشاف و مدارک آورده که در خانه خاله یوسف ع ماکیانی بود سائلی بدر خانه آمد و هیچ کس حاضر نبود یوسف آن مرغ بسائل داد و برادران او را بدزدی تهمت کردند و اقوال دیگر نیز هست فَأَسَرَّها یُوسُف ُ پس پنهان داشت یوسف ع آن مقاله را فِی نَفسِه ِ در نفس خود وَ لَم یُبدِها و ظاهر نکرد آن را لَهُم بر ایشان قال َ گفت با خود یوسف ع که أَنتُم شما شَرٌّ مَکاناً بدتراید از جهت منزلت دزدی که پسر را از پدر دزدیده جدا کردید وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدا داناتر است بِما تَصِفُون َ بآنچه شما صفت می کنید پس یوسف ع بنیامین را بکسان خود سپرد و برادران در استخلاص او چندانکه سخن گفتند بجای نرسید روبیل را آتش خشم شعله زدن گرفت و مویهای تن وی سر از جامه بیرون کرد و گفت ای

ملک برادر مرا بگذار و گر نه فریادی کنم که هر جا زنی حامله باشد درین شهر از هول آن بار بنهد یوسف ع بدید که روبیل در غضب است پسر خورد را گفت برو و دست به پشت وی فرود آر چون دست او بروبیل رسید شعله غضب وی انطقا یافته روی به برادران کرد که شما مرا مس کردی گفتند نی فرمود بخدای که در بلده مصر تخمی از آل یعقوب ع کسی هست چه هرگاه یکی را از ایشان خشم آمدی چون دیگری از آل یعقوب او را مس کردی تسکین یافتی در معالم آورده که دیگر بار روبیل در غضب شده آهنگ تخت یوسف ع کرد یوسف ع نقاب بسته از تخت فرود آمده او را در ربود، و بر سر دست آورد باز بر زمین نهاد و گفت ای کنعانیان شما بزور خود مغرور و بقوت خود معجب شده اید و می پندارید که کسی بر شما غلبه نتواند کرد بیت خدای که بالا و پست آفرید زبردست هر زیر دست آفرید ایشان چون دیدند که مهم بزور از پیش نمیرود از در زاری درآمده- صفحه : 523

قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ گفتند ای عزیز إِن َّ لَه ُ بدرستیکه بنیامین را أَباً شَیخاً کَبِیراً پدری است پیر بزرگ ساله و عظیم القدر و بعد از هلاک پسر خود یوسف ع بدو انس و الفت دارد فَخُذ أَحَدَنا پس فراگیر یکی از ما به بندگی مَکانَه ُ بجای او و او را رها کن إِنّا نَراک َ بدرستیکه ما می بینیم ترا مِن َ المُحسِنِین َ از نیکوکاران به نسبت ما پس احسان خود را باتمام رسان فما الاحسان الا

بالاتمام قال َ مَعاذَ اللّه ِ گفت یوسف ع پناه گیرم بخدای پناه گرفتنی أَن نَأخُذَ از انکه بگیریم إِلّا مَن وَجَدنا مگر آنرا که یافتیم مَتاعَنا عِندَه ُ متاع خود را نزدیک او و اگر بجای او دیگری را بگیریم إِنّا إِذاً بدرستیکه باشیم ما آنگاه لَظالِمُون َ ستمکاران در مذهب شما فَلَمَّا استَیأَسُوا پس آن وقت که نومید شدند مِنه ُ از یوسف و دانستند که برادر را بایشان نمیدهد خَلَصُوا نَجِیًّا تنها شدند رازگویان و با یک کناره شدند از مصریان و از هر گونه تدبیر آغاز کردند قال َ کَبِیرُهُم گفت بزرگ ایشان در سن یعنی روبیل یا در خرد و عقل یعنی یهود أَ لَم تَعلَمُوا آیا نمیدانید شما أَن َّ أَباکُم آنرا که پدر شما قَد أَخَذَ عَلَیکُم به تحقیق فراگرفت بر شما مَوثِقاً عهد و پیمانی مِن َ اللّه ِ از خدای یعنی بدستوری وی در محافظت بنیامین و شما سوگند خوردید وَ مِن قَبل ُ ما فَرَّطتُم و پیش ازین تقصیر کردید فِی یُوسُف َ در شان یوسف ع فَلَن أَبرَح َ الأَرض َ پس من جدا نشوم از زمین مصر یعنی ازین شهر بیرون نیایم حَتّی یَأذَن َ لِی أَبِی تا وقتی که دستوری دهد مرا بآمدن پدر من أَو یَحکُم َ اللّه ُ لِی یا خدای حکم کند برای من برجوع به پدر یا به تخلیص برادر وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین َ و او بهترین حکم کنندگانست که براستی حکم کند و میل و مداهنه در حکم او نیست ارجِعُوا شما بازگردید إِلی أَبِیکُم بسوی پدر خود فَقُولُوا یا أَبانا پس بگوئید ای پدر ما إِن َّ ابنَک َ بدرستیکه پسر تو بنیامین سَرَق َ دزدی کرد وَ ما شَهِدنا

و گواهی نمیدهیم ما إِلّا بِما عَلِمنا مگر بآنچه میدانیم که صاع ملک از بار او بیرون آمد وَ ما کُنّا و نیستیم ما لِلغَیب ِ مر باطن حال را حافِظِین َ نگاهدارندگان یعنی بظاهر دزدی او دیدیم اما از نفس الامر او خبر نداریم که فی الواقعه بر او تهمت کردند و صاع را در بار او نهادند یا خود او مباشر اینکه امر بوده که در شان وی غدر نکنید و اکنون اینکه صورت واقع شود صفحه : 524

وَ سئَل ِ القَریَهَ الَّتِی و بپرس از اهل آن دیهی که کُنّا فِیها بودیم مادران یعنی مصر مراد آنست که بفرست و از مصریان بپرس وَ العِیرَ الَّتِی و از ان کاروان نیز سؤال کن که ما أَقبَلنا فِیها روی نهاده بودیم بکنعان در میان ایشان و آن جمعی کنعانیان بودند از همسائیگان یعقوب ع وَ إِنّا لَصادِقُون َ و بدرستیکه ما راست گویانیم فرزندان بحکم روئیل یا یهود اروی بکنعان نهادند و بخدمت پدر آمده آنچه برادر گفته بود بموقف عرض رسانیدند قال َ گفت یعقوب ع بَل سَوَّلَت لَکُم بلکه آراسته ست برای شما أَنفُسُکُم أَمراً نفسهای شما کاری را که خواسته اید و با هم قرار داده اید و اگرنه ملک مصر چه میداند که جزای سارق استرقاق است فَصَبرٌ جَمِیل ٌ پس بر من است شکیبائی نیکو عَسَی اللّه ُ أَن یَأتِیَنِی شاید که خدای بیارد بِهِم جَمِیعاً همه ایشانرا بمن یعنی یوسف و بنیامین و آن برادر دیگر را که در مصر است إِنَّه ُ هُوَ العَلِیم ُ بدرستیکه او داناتر است بحال من الحَکِیم ُ راست کار است در آنچه میکند پس یعقوب ع از غایت ملال

توجه به بیت الاحزان فرمود وَ تَوَلّی عَنهُم و روی بگردانید از فرزندان خود وَ قال َ یا أَسَفی و گفت ای اندوه من عَلی یُوسُف َ بر فراق یوسف ع صاحب کشاف آورده که حضرت رسالت پناه ص از جبرئیل پرسید که وجد یعقوب و حزن او بچه مرتبه بود در فراق یوسف ع جبرئیل فرمود ع که برابر هفتاد مادر پسر مرده حضرت فرمود که او را چه مقدار مزد دادند گفت مزد صد شهید آری هیچ کس در آتش مفارقت برابر یعقوب ع نسوخت که چهل سال و بقولی هشتاد سال از وقت فراق یوسف ع تا زمان وصال او چشم یعقوب ع از گریه خشک نشد و از بار فراق جگرگوشه پشت مبارک وی خمیدگی گرفت وَ ابیَضَّت و سفید شد عَیناه ُ هر دو چشم او مِن َ الحُزن ِ از اندوه فَهُوَ کَظِیم ٌ پس او پر بود از خشم فرزندان یعنی دلش ممتلی بود از غیظ اولاد و ظاهر نمیکرد بیت دردیست درین سینه که گفتن نتوانم وین طرفه که آن نیز نهفتن نتوانم اما چون فرزندان فریاد یا اسفی شنیده اضطراب پدر را مشاهده نمودند قالُوا گفتند تَاللّه ِ تَفتَؤُا بخدای همیشه باشی بناله و زاری تَذکُرُ یُوسُف َ یاد کنی یوسف ع را حَتّی تَکُون َ حَرَضاً تا وقتی که بیمار شوی بیماری مشرف بر موت أَو تَکُون َ مِن َ الهالِکِین َ یا باشی از جمله هلاک شدگان.

صفحه : 525

قال َ گفت یعقوب ع ای فرزندان من إِنَّما أَشکُوا جز اینکه نیست که شکایت میکنم بَثِّی وَ حُزنِی غم و اندوه خود را إِلَی اللّه ِ بخدای نه بشما و نه بغیر شما زیرا که کس

بیکسان و چاره کن بیچارگان اوست نظم حاجتی را که از تو می جویم با کسی نه که با تو میگویم راز گویم بخلق خوار شوم با تو گویم بزرگوار شوم در بعضی تفاسیر است که چون یعقوب گفت انما اشکو بثی و حزنی الی اللّه حق سبحانه و تعالی وحی فرستاد که ای یعقوب ع بعزت و جلال من که اگر یوسف ع و بنیامین مرده بودندی بسبب اینکه ناله که تو کردی من ایشان را زنده ساخته بتو باز رسانیدمی و ازین مژده بود که یعقوب ع گفت وَ أَعلَم ُ مِن َ اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ و من میدانم از وحی خدا آنچه شما نمیدانید از حیات یوسف ع و رسیدن وی بمن گویند روزی ملک الموت بزیارت وی آمده بود یعقوب ع برو سوگند داد که روح یوسف ع مرا قبض کرده گفت نی یعقوب ع بدان امیدواری گفت یا بَنِی َّ اذهَبُوا ای پسران من بروید فَتَحَسَّسُوا پس تفحّص کنید مِن یُوسُف َ وَ أَخِیه ِ از حال یوسف ع و برادر او وَ لا تَیأَسُوا و نومید مباشید مِن رَوح ِ اللّه ِ از رحمت و فضل خدای إِنَّه ُ لا یَیأَس ُ بدرستیکه نومید نشوند مِن رَوح ِ اللّه ِ ط از رحمت و فرح خدا تعالی إِلَّا القَوم ُ الکافِرُون َ مگر گروه ناگرویدگان پس یعقوب ع نامه نوشت بدین وجه که از یعقوب ع اسرائیل اللّه إبن اسحق ذبیح اللّه إبن ابراهیم خلیل اللّه بسوی ملک مصر اما بعد ما آن اهل بیتیم که بلا را موکل بما گردانیده اند جدم ابراهیم را دست و پای بربسته در آتش نمرود افگندند حق سبحانه او را نجات داده پدرم اسحق را کارد

بر حلق نهادند خدای تعالی برای او فدا فرستاد و مرا پسری بود دوست ترین همه فرزندان من برادران او را بصحرا بردند و پیرهن خون آلوده بمن آورده گفتند او را گرگ خورد من در فراق او چندان گریسته ام که چشمم سفید شده او را برادر اعیانی بود که من بر وی تسلّی داشتم تو او را بدزدی گرفته نگاهداشته و ما نه از ان خاندانیم که دزدی کنیم یا از ما دزدی برآید اگر اینکه فرزند را بمن فرستی فبها و الا بر تو دعای کنم که اثر آن بفرزند هفتمین تو برسد و السلام پس نامه را بفرزندان داده و اندک بضاعتی از پشم و روغن و پنیر و امثال آن ترتیب داده ایشان را بمصر فرستاد و ایشان بمصر آمده برادری را که آنجا بود ملاقات کردند و باتفاق برادر روی بدرگاه یوسف نهادند فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه ِ پس آنهنگام که درآمدند برادران یوسف ع بر وی قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ گفتند ای عزیز مَسَّنا رسیده است ما را وَ أَهلَنَا الضُّرُّ و کسان ما را سختی و بی نوائی و گرسنگی وَ جِئنا بِبِضاعَهٍ و آورده ایم بضاعتی مُزجاهٍ اندک و بی اعتبار فَأَوف ِ لَنَا الکَیل َ پس تمام کن برای ما کیل را وَ تَصَدَّق عَلَینا و تصدق کن بر ما بقبول بضاعت ما یا بزیاده از بهای متاع ما إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای تعالی یَجزِی المُتَصَدِّقِین َ پاداش دهد به نیکوئی آنانرا که از روی تفضل تصدق می نمایند آنگه نامه یعقوب ع بر گوشه تخت نهادند چون یوسف ع نامه را بخواند گریه بر وی غلبه کرد و عنان تمالک

از دست رفته- صفحه : 526

قال َ گفت ای برادران هَل عَلِمتُم آیا میدانید ما فَعَلتُم آنچه کردید بِیُوسُف َ وَ أَخِیه ِ بیوسف و برادر او بر سبیل اجمال گفت نه از روی تفصیل فعل ایشان با یوسف ع ظاهر است و با بنیامین آنست که او را خوار و بی اعتبار می داشتند تا بمرتبه که با هیچ یک سخن نمیگفتی الا از روی عجز و مذلت پس یوسف ع فرمود که آیا شما دانسته اید قبح آنرا که با یوسف علیه السلام و با برادر او کرده اید و یا از ان توبه فرموده اید إِذ أَنتُم جاهِلُون َ چه آنوقت شما نادان بودید یعنی نو رسیده و شوخ و حسود یا جاهل بودید بعقوق پدر و قطع رحم و موافقت هوای نفس کردید یوسف ع اینکه سخن را از روی مناصحت گفت نه بر وجه معاتبت آنگه نقاب را افگند و تاج از سر برداشت چون ایشان را نظر بر آن شکل و شمائل افتاد قالُوا گفتند أَ إِنَّک َ لَأَنت َ یُوسُف ُ استفهام تقریر است یعنی البته توئی یوسف ع که اینکه جمال و کمال دیگری را نیست بیت که دارد از همه خوبان رخ چنین که تو داری تبارک اللّه ازین روی نازنین که تو داری قال َ أَنَا یُوسُف ُ وَ هذا أَخِی گفت من یوسفم و اینکه برادر من بنیامین است قَد مَن َّ اللّه ُ بدرستیکه منت نهاد خدای عَلَینا بر ما بسلامت و بکرامت إِنَّه ُ مَن یَتَّق ِ بدرستیکه هر که بترسد از خدای وَ یَصبِر و صبر کند بر طاعت یا اجتناب از معصیت فَإِن َّ اللّه َ پس بتحقیق خدای لا یُضِیع ُ ضائع نکند أَجرَ

المُحسِنِین َ مزد نیکوکاران وضع مظهر در موضع مضمر تنبیه است بر آنکه محسن آنست که جمع کند میان تقوی و صبر چون برادران یوسف ع را بشناختند روی به تخت درآورده خواستند که پای یوسف را ببوسند یوسف ع از تخت فرود آمده ایشان را در کنار گرفت قالُوا تَاللّه ِ گفتند بخدای سوگند که بحسن صورت و کمال سیرت لَقَد آثَرَک َ اللّه ُ هرآئینه برگزید ترا خدای تعالی عَلَینا بر ما وَ إِن کُنّا و بدرستیکه ما هستیم لَخاطِئِین َ گناهکاران بدان عملها که کرده ایم قال َ گفت یوسف در جواب ایشان لا تَثرِیب َ هیچ سرزنش نیست عَلَیکُم ُ الیَوم َ بر شما امروز، من دیگر باره هرگز گناه شما نیارم یَغفِرُ اللّه ُ لَکُم بیامرزد خدای مر شما را که اعتراف کردید بگناه وَ هُوَ أَرحَم ُ الرّاحِمِین َ و او بخشنده ترین بخشندگان است نظم به آهی بسوزد جهانی گناه به اشکی بشوید درون سیاه بدرمانده تخت شاهی دهد بدرماندگان هر چه خواهی دهد پس چون بنوازش بزرگانه دل برادران تازه ساخت بکار پدر دل فگار پرداخت و گفت.

صفحه : 527

اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا ببرید اینکه پیراهن مرا و آن قمیص خلیل ع بود که جبرئیل ع در قعر چاه بوی پوشانید و وحی بدو رسیده بود که آنرا بکنعان فرستد فرمود که ببرید فَأَلقُوه ُ پس بیفگنید آنرا عَلی وَجه ِ أَبِی بر روی پدر من یَأت ِ بَصِیراً تا بازگردد بینائی او و چشمش بحال اوّل باز رود وَ أتُونِی و بیائید شما بمن بِأَهلِکُم أَجمَعِین َ بهمه کسان خود از احفاد و خدم آورده اند که یهودا گفت ای یوسف ع پیراهن خون آلوده پیش پدر من برده ام اینکه پیراهن بمن حواله کن که ببرم

که شاید فرح اینکه قمیص تدارک خون آن قمیص کند یوسف ع پیراهن بوی داده اسباب را بجهت پدر و متعلقان مهیّا ساخته ببرادران تسلیم کرد یهودا از مصر بیرون آمده همراه برادران متوجه کنعان گشت وَ لَمّا فَصَلَت ِ العِیرُ و آن وقت که جدا شد یعنی بیرون آمد کاروان از عمارات مصر و بفضای صحرا رسید باد صبا از حق سبحانه و تعالی دستوری خواسته بوی پیراهن یوسف ع را بمشام یعقوب رسانید قال َ أَبُوهُم گفت پدر ایشان جمعی را که حاضر بودند از نبیرگان او إِنِّی لَأَجِدُ بدرستیکه من می یابم رِیح َ یُوسُف َ بوی یوسف ع را لَو لا أَن تُفَنِّدُون ِ اگر شما به نقصان عقل مرا نسبت نکنید و مگوئید که پیر شده و بسن ّ خرافت رسیده قالُوا تَاللّه ِ إِنَّک َ گفتند آنها که حاضر بودند بخدای بدرستیکه تو هنوز لَفِی ضَلالِک َ القَدِیم ِ در همان حیرت قدیمی در افراط محبّت یوسف ع از بسیاری ذکر او و توقع ملاقات او بعد از چهل سال یا هشتاد سال فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ پس آن هنگام که آمد مژده دهنده یعنی یهودا- آورده اند که یهودا با برادران نه ایستاد و سر و پا برهنه دویدن آغاز کرد تا بکنعان رسید و نزد پدر آمده أَلقاه ُ بیفگند پیراهن یوسف ع را عَلی وَجهِه ِ بر روی پدر فَارتَدَّ بَصِیراً پس گشت بینا و باحفاد خود قال َ گفت أَ لَم أَقُل لَکُم آیا نمیگفتم شما را إِنِّی أَعلَم ُ آنکه من میدانم مِن َ اللّه ِ از الهام خدای ما لا تَعلَمُون َ آنچه شما نمیدانید و آن حیات یوسف ع بود و پیوستگی میان من و او- پس تهیه راه

نمود و هر که در ایشان پیوسته بود از ذکور و اناث متوجه شدند و برادران دیگر رسیده بر دست و پای پدر افتاده قالُوا گفتند یا أَبانَا ای پدر ما استَغفِر لَنا آمرزش طلب برای ما از خدای ذُنُوبَنا گناهان ما را إِنّا کُنّا بدرستیکه هستیم ما خاطِئِین َ گناهکاران.

صفحه : 528

قال َ گفت یعقوب علیه السلام سَوف َ أَستَغفِرُ لَکُم زود باشد که آمرزش خواهم برای شما رَبِّی از پروردگار خود إِنَّه ُ هُوَ الغَفُورُ بدرستیکه او آمرزنده تائبان است بمحو ذنوب الرَّحِیم ُ مهربان است بر بندگان بکشف کروب، تاخیر کرد تا شب جمعه یا وقت سحر که مظنه اجابت دعوات است یا خواست که بداند که یوسف ع از ایشان عفو کرده یا نی و اصح آنست که تاخیر کرد تا وقتی که بمصر رسید شب برخاسته بنماز و بعد از تهجد روی بقبله ایستاد و یوسف علیه السلام را در قفای بداشت و برادران را در عقب او و آنحضرت ع دعا کرد فرزندان آمین گفتند و حق سبحانه اجابت فرمود القصه چون یعقوب علیه السلام بنزدیک رسید یوسف علیه السلام با ملک ریّان و تمام اشراف مصریان لشکر آراسته باستقبال پدر بیرون آمده و یعقوب علیه السلام با فرزندان بر بالای تلی برآمده تفرج آن کوکبه و آراستگی می کردند و تعجب مینمودند جبرئیل علیه السلام فرود آمد و یعقوب علیه السلام را گفت ازین لشکر و تجمل عجب میداری ببالا نگر که جنود ملک از زمین تا بفلک بتفریج آمده بشادی تو مبتهج و مسروراند چنانچه درین مدّت از اندوه تو محزون و رنجور بودند پس یوسف

علیه السلام چون پدر را دید از مرکب فرود آمده خواست که سلام کند جبرئیل علیه السلام گفت بگذار تا پدر ترا سلام کند در خبر است که یعقوب علیه السلام نیز پیاده شد و چون چشمش بر جمال یوسف علیه السلام افتاد گفت السلام علیک یا مذهب الاحزان و هر دو دستها بگردن یکدیگر درآورده از شادی میگریستند نظم چه خوش حالیست روی دوست دیدن پس از عمری بیکدیگر رسیدن شراب خوشدلی از نوش کردن بشادی دست در آغوش کردن بکام دل زمانی آرمیدن بهم گفتن سخن وز هم شنیدن ز دلبر حال هجر آغاز کردن ز عاشق دفتر غم باز کردن پس در نزدیکی مصر موضعی بود از آن یوسف علیه السلام و قصری رفیع در آنجا ساخته بود یوسف علیه السلام در آنجا نزول فرمود فَلَمّا دَخَلُوا پس آنهنگام که درآمدند عَلی یُوسُف َ بر یوسف علیه السلام در آن منزل آوی إِلَیه ِ جای داد بسوی خود أَبَوَیه ِ پدر و خاله خود را که بجای مادرش بود و دیگر بار پدر را در کنار گرفت و خاله را پرسش فرمود و برادرزادگان را نوازش نمود وَ قال َ ادخُلُوا مِصرَ و گفت درآیید بمصر إِن شاءَ اللّه ُ آمِنِین َ اگر خواهد خدای در حالتی که ایمنان باشید از قحط و عناد مشقت و بلا استثنا داخل است در امن نه در دخول و چون بمصر آمدند ایشان را بمنزل خود فرود آورد وَ رَفَع َ أَبَوَیه ِ و برداشت پدر و خاله خود را یعنی بر بالا برد عَلَی العَرش ِ بر تخت خود وَ خَرُّوا و بر روی در افتادند پدر و خاله و برادران

لَه ُ مر او را سُجَّداً در حالتی که که سجده کنان بودند و تحیّت و تعظیم ایشان در آنزمان بسجده بود یوسف علیه السلام که آنحال را مشاهده نمود اظهار مسرّت و بهجت فرمود وَ قال َ و گفت یوسف علیه السلام یا أَبَت ِ ای پدر من هذا اینکه سجده کردن شما مرا تَأوِیل ُ رُءیای َ تفسیر خواب من است که دیدم مِن قَبل ُ پیش ازین در ایام صبا قَد جَعَلَها بدرستیکه گردانید آنرا رَبِّی حَقًّا پروردگار من راست وَ قَد أَحسَن َ بِی و بدرستیکه نیکوئی کرده است بمن آفریدگار إِذ أَخرَجَنِی چون بیرون آورد مرا مِن َ السِّجن ِ از زندان ذکر چاه نکرد تا برادران منفعل نه شوند وَ جاءَ بِکُم و آورد شما را مِن َ البَدوِ از بادیه و آن موضعی بود از زمین فلسطین در ولایت شام که یعقوب علیه السلام در آنجا نشستی و آن نزدیک بود و یوسف علیه السلام شکر فرمود که حق سبحانه مرا از زندان به تخت رسانید و شما را از بادیه به نزدیک من آورد تا با یکدیگر نشستیم مِن بَعدِ أَن نَزَغ َ الشَّیطان ُ از پس آنکه فساد کرد شیطان و مخالفت افگند بَینِی میان من وَ بَین َ إِخوَتِی و میان برادران من إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من لَطِیف ٌ رساننده نیکی است لِما یَشاءُ هرکرا خواهد إِنَّه ُ هُوَ العَلِیم ُ به تحقیق اوست دانا بوجوه تدبیرات الحَکِیم ُ محکم کار در تعیین مواقع تقدیرات در لطائف آورده ست چون بست و چهار سال ازین واقع بگذشت یعقوب علیه السلام را وفات رسید و بعد از بست و سه سال دیگر یوسف علیه السلام پدر را در واقعه دید که میگوید ای یوسف ع بغایت

مشتاق لقای توام بشتاب تا سه روز دیگر نزد من آئی یوسف علیه السلام از خواب بیدار گشت و برادران را طلبید وصیتها کرده یهودا را ولی خود ساخته فرزندان را بدو سپرد و بطریق مناجات گفت- صفحه : 529

رَب ِّ ای پروردگار من قَد آتَیتَنِی بدرستیکه دادی مرا مِن َ المُلک ِ پادشاهی و مملکت داری وَ عَلَّمتَنِی و بیاموختی مرا مِن تَأوِیل ِ از تعبیر الأَحادِیث ِ خوابها فاطِرَ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ ای پدیدآرنده و آفریننده آسمانها و زمینها أَنت َ وَلِیِّی توئی یار من و متولی کار من فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ درین سرای و در ان سرای تَوَفَّنِی بمیران مرا مُسلِماً در حالتی که گردن نهاده باشم مر ترا یعنی مرا مسلمان بمیران وَ أَلحِقنِی و در رسان مرا بِالصّالِحِین َ به پدران شایسته من آورده اند که بعد از سه روز از واقعه که دیده بود بروضه وصال رحلت فرمود حضرت حقایق پناهی در قصّه یوسف و زلیخا که لباس نظم دلپذیر پوشانیده و تحریر بعضی ابیات درین اوراق اتفاق افتاده و وفات یوسف علیه السلام برین نمط ذکر میفرماید نظم بکف جبریل حاضر داشت سیبی که باغ خلد از ان میداشت زیبی چو یوسف را بدست آن سیب بنهاد روان آن سیب را بوئید و جان داد بلی زان نکهت باغ بقا یافت از ان نگهت بسوی باغ بشتافت ذلِک َ آنچه یاد کرده شد از قصّه یوسف علیه السلام مِن أَنباءِ الغَیب ِ از خبرهای غیب است که ما بجهت ظهور دلائل اعجاز نُوحِیه ِ إِلَیک َ وحی میکنیم آن را بتو وَ ما کُنت َ لَدَیهِم و تو نبودی نزدیک برادران یوسف علیه السلام إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم آنهنگام که جمع کردند

رایهای خود را بر افگندن یوسف علیه السلام بچاه وَ هُم یَمکُرُون َ و ایشان مکر می کردند به یعقوب و یوسف علیهما السلام و چون تو آنجا نبوده و مکذّبان تو میدانند که از کسی نشنیده، و خبر میدهی چنانچه بوده پس دلیل روشن است بر آنکه بوحی الهی دانسته وَ ما أَکثَرُ النّاس ِ و نیستند اکثر مردمان وَ لَو حَرَصت َ و اگر چه حرص می ورزی بر ایمان ایشان بِمُؤمِنِین َ گروندگان بجهت عناد و تصمیم ایشان در کفر و فساد وَ ما تَسئَلُهُم و نمی خواهی تو از ایشان عَلَیه ِ بر تبلیغ و ادای احکام یا بر خواندن قصص قرآنی مِن أَجرٍ مزدی چنانچه قصّه گویان مزد میخواهند إِن هُوَ نیست قرآن إِلّا ذِکرٌ مگر پندی که از خدای لِلعالَمِین َ عالمیان را نه تنها مشرکان مکّه که از معجزه تو روی میگردانند وَ کَأَیِّن مِن آیَهٍ و بسا نشانهای قدرت و دلائل و دالّه بر وجود صانع و حکمت او هست فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمینها که آن معاندان یَمُرُّون َ عَلَیها میگذرند بر آن وَ هُم عَنها و ایشان از ان آیتها مُعرِضُون َ روی گردانندگانند نه در ان فکرت کنند و نه از ان عبرت گیرند- صفحه : 530 وَ ما یُؤمِن ُ أَکثَرُهُم و نگروند بیشترین ایشان بِاللّه ِ بخدای تعالی إِلّا وَ هُم مُشرِکُون َ مگر که ایشان شرک آرندگان باشند گویند مراد ازین گروه کفّار مکه اند که گفتند ربنا اللّه و از پی درآوردند که الملائکه بنات اللّه یا یهود که ایمان آوردند بخدای و گفتند عزیر إبن اللّه یا نصاری که بخدای گرویدند و گفتند المسیح إبن اللّه أَ

فَأَمِنُوا آیا ایمن شدند مشرکان أَن تَأتِیَهُم از انکه بیاید بدیشان غاشِیَهٌ عقوبتی پوشانیده یعنی فروگیرنده ایشان را مِن عَذاب ِ اللّه ِ از عذاب خدای أَو تَأتِیَهُم ُ السّاعَهُ یا بیاید بدیشان قیامت بَغتَهً ناگهان وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان ندانند آمدن آن را و کارسازی نکرده باشند قُل بگو ای محمّد هذِه ِ اینکه دعوت بتوحید سَبِیلِی راه من است و بر اینکه راه ثابت ام أَدعُوا میخوانم خلق را إِلَی اللّه ِ بخدای عَلی بَصِیرَهٍ بر بینائی هویدا و حجتی روشن أَنَا من تاکید ضمیر مستتر است در ادعو وَ مَن ِ اتَّبَعَنِی و میخواند بخدای هر که پیروی کرده است مرا وَ سُبحان َ اللّه ِ و پاک است از خدای شرکتی که شما او را ابدان وصف میکنید وَ ما أَنَا و نیستم من مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان امام زاهدی رح آورده که کافران گفتند خدای را فرشتگان هستند چرا آدمی را برسالت فرستد و اگر خواستی ملائکه را فرستادی حق سبحانه فرمود وَ ما أَرسَلنا و نه فرستادیم ما مِن قَبلِک َ پیش از تو برسالت إِلّا رِجالًا مگر مردان را که نُوحِی إِلَیهِم وحی فرستاده شد بدیشان و حفص نوحی میخواند یعنی ما وحی فرستادیم بسوی ایشان مِن أَهل ِ القُری از اهل شهرها و دیهها و در وسیط از امام حسن بصری رح نقل می کند که حق تعالی هرگز پیغمبری بخلق نفرستاد از اهل بادیه و نه از جن و نه از زنان و در باب سجاع- کاهنه که دعوی نبوت میکرد- گفته اند شعر اضحت نبیّتنا انثی نطوف بها و لم تزل انبیاء اللّه ذکرانا أَ فَلَم یَسِیرُوا آیا سیر نمیکنند کافران فِی الأَرض ِ در زمین

شام و یمن و بر دیار عاد و ثمود نمیگذرند یعنی باید که بگذرند فَیَنظُرُوا پس به بینند بنظر عبرت کَیف َ کان َ که چگونه بود عاقِبَهُ الَّذِین َ آخر کار آنانکه از منکران و مکذبان بودند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان، پس ایشان از آنها پند برداشته از تکذیب پیغمبر و قرآن حذر کنند وَ لَدارُ الآخِرَهِ و هر آئینه سرای آخرت یعنی بهشت و نعمت او خَیرٌ بهتر است از لذّت فانیه دنیا لِلَّذِین َ اتَّقَوا مر آنان را که پرهیز کردند از شرک و نافرمانی أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا تعقل نمیکنید و نمی اندیشید تا بدانید که آن بهتر است بیت چه نسبت جاء سفلی را به نزهتگاه روحانی چه ماند گلخن تیره بگلشنهای سلطانی پس باید که معاندان زمانه توبه تمادی ایام حیات و دولت خود معزور نه شوند که امم ماضیه را هم مهلت دادیم- صفحه : 531

حَتّی إِذَا استَیأَس َ الرُّسُل ُ تا آنگاه که نومید شدند فرستادگان از ایمان ایشان وَ ظَنُّوا أَنَّهُم و گمان بردند رسولان بآنکه ایشان قَد کُذِبُوا بدرستیکه مکذوب به شدند یعنی کفّار بوعده ایمان بایشان دروغ گفتند یا کافران گمان بردند که رسل با ایشان دروغ میگویند در وعده و وعید جاءَهُم نَصرُنا آمد به پیغمبران یاری کردن ما یعنی عذاب بر آن قوم فرود آمد فَنُجِّی َ پس برهانیده شده مَن نَشاءُ هر کرا ما خواستیم یعنی پیغمبر و متابعان او وَ لا یُرَدُّ و بازگردانیده نشود بَأسُنا عذاب ما عَن ِ القَوم ِ المُجرِمِین َ از گروه کافران وقتی که که بدیشان فرود آید لَقَد کان َ بدرستیکه هست فِی قَصَصِهِم در قصّه انبیاء علیهم السلام و امم ایشان یا

در قصّه یوسف علیه السلام و برادران ایشان عِبرَهٌ اعتباری و پندی لِأُولِی الأَلباب ِ مر خداوندان عقول خالصه را سلمی رح از جعفر صادق نقل میکند که مراد از اولی الالباب ارباب اسراراند پس اعتبار ازین قصها ارباب اسرار را باشد و حقایق کلام در آئینه دل بی غل ّ ایشان روی نماید بیت:- ولی دریابد اسرار معانی شود روشن بنور جاودانی ما کان َ نیست قرآن حَدِیثاً یُفتَری سخنی که بربافته باشد وَ لکِن و لیکن هست تَصدِیق َ الَّذِی تصدیق آنچیزی که بوده بَین َ یَدَیه ِ پیش ازو کتب الهی یعنی مصدق و موافق آنست در راستی و درستی وَ تَفصِیل َ کُل ِّ شَی ءٍ و بیان همه چیزها که محتاج الیه باشد در دین و دنیا وَ هُدی ً و راه نماینده است مر سالکان را وَ رَحمَهً و بخشش است لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ مر گروهی را که بگروند بتوحید خدا و نبوت محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و علی آله و اصحابه و سلّم اجمعین.

صفحه : 532

سوره الرعد

مکیّه و هی ثلث و اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ المر حروف مقطّه، مختصراند از کلماتیکه دلالت بر صفات الهی کنند چنانچه در المرا گفته اند که الف آلای اوست و لام لطف بی منتهای او و میم ملک بی زوال او و را رافت بر کمال او و قولی آن است که بعضی از ان دلالت بر اسمای الهی دارد و برخی بر افعال او چنانچه در المرا معنی انا اللّه اعلم داری تِلک َ اینکه آیات آیات ُ الکِتاب ِ آیات قرآن است وَ الَّذِی أُنزِل َ و آنچه فرو فرستاده شده است إِلَیک َ بسوی تو مِن رَبِّک َ از پروردگار تو

الحَق ُّ درست و راست است چنگ در آن زن و عمل بدان کن لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان از اهل مکّه لا یُؤمِنُون َ نمیگروند بدان بجهت عدم تفکّر در معانی آن اللّه ُ خدای الَّذِی رَفَع َ السَّماوات ِ آن است که برداشت آسمانها را یعنی بیافرید و برداشته بِغَیرِ عَمَدٍ بی ستونی که بر آن قائم باشد تَرَونَها می بینید شما آسمانها را مرفوع بی ستون و گفته اند برداشته است آسمانها را بی ستونی که شما می بینید پس لازم می آید که ستون هست و لیکن مرئی شما نیست و آن قدرت است که که آسمان بدان مرفوع میباشد در فوائد السلوک آورده که حضرت باری تعالی سقوف عالیه و سطوح مرتفع سماوات را بی قائمه که ادراک توانید نمود برافراشت و بی ستونی که مشاهده توانید فرمود بلند برداشت یعنی ستونی هست اما مخفی هست و قائمه موجود است و لیکن غیر مرئی است و آن عدالت تواند بود که بالعدل قامت السموت و الارض یعنی آسمان و زمین بعدل برپا هستند نظم آسمان و زمین بعدل بپا است حق از شاهان بغیر عدل نخواست گر نباشد ستون خیمه بجای کی بود خیمه بی ستون برپای ثُم َّ استَوی پس قصد کرد عَلَی العَرش ِ بآفریدن عرش یا مستولی شد برو باقتدار و نفاذ حکم یا عرش و ملک باشد و او قصد فرمود بآن بحفظ و تدبیر وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و رام کرد آفتاب و ماه را جهت مصالح عباد بآنچه خواست از حرکات ایشان بر حدی معین کُل ٌّ هر یکی از ایشان یَجرِی میرود و حرکت میکند لِأَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی که نام برده شده یعنی

مدّتی معین که دور خود باتمام رساند یا جریان دارد تا زمانی که سیر او منقطع گردد یعنی تا قیام ساعت یُدَبِّرُ الأَمرَ تدبیر میکند خدای کار ملکوت خود را از ایجاد و اعدام و اذلال و اعزاز و احیاء و اماتت یُفَصِّل ُ الآیات ِ بیان میکند آیتهای قرآن را یعنی مفصل میسازد بامر و نهی یا احداث دلائل قدرت میکند یکی از دیگری لَعَلَّکُم شاید که شما بِلِقاءِ رَبِّکُم بدیدار پروردگار خود یعنی بدیدن جزای که خواهد داد در قیامت تُوقِنُون َ بی گمان گردید و بدانید که هر که قادر است بر آفریدن اینکه اشیا قدرت دارد بر اعاده و احیاء صفحه : 533

وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض َ و اوست آنکه بکشید زمین را بر روی آب یعنی بسیط کرد بطول و عرض تا منقلب حیوانات باشد وَ جَعَل َ فِیها و بیافرید در ان رَواسِی َ کوههای محکم پابرجائی که میخ زمین بود وَ أَنهاراً و پیدا کرد در زمین جویهای آب روان وَ مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ و از همه میوها جَعَل َ فِیها بیافرید در زمین زَوجَین ِ اثنَین ِ دو صنف مثلا سرخ و زرد و سیاه و سفید و خرد و بزرگ و ترش و شیرین حارّ و بارد و برّی و بستانی و خشک و تر و امثال آن اثنین تاکید زوجین است کما هو دأب العرب فی کلامهم یُغشِی اللَّیل َ النَّهارَ می پوشاند و درمی کشد شب را بروز تا هوا بعد از انکه روشن بوده تاریک می شود و ازینجا در میتوان یافت تغشیه روز نیز در شب تا هوا بعد از تیرگی روشن گردد از ان است إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه

درین آیات آثار قدرت که مذکور شد لَآیات ٍ هر آئینه نشانهای روشن است لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ مر گروهی را که تفکّر کنند در ان و دانند که تکون اینکه اشیاء و تخصیص اینکه هر یک بچیزی دلیلی است بر وجود صانع حکیم وَ فِی الأَرض ِ و در زمین قِطَع ٌ قطعها مُتَجاوِرات ٌ پارها است پیوسته بیکدیگر اینکه نیز یکی از دلائل قدرت است که قطعهای زمین بر یک دیگر پیوسته بعضی شایسته زراعت است و برخی شوره زار و قدری ریگ آمیز و قطعه سنگستان وَ جَنّات ٌ و دیگر در زمین بوستانها است مِن أَعناب ٍ از انگور بسیار وَ زَرع ٌ و کشتها وَ نَخِیل ٌ و خرماستان صِنوان ٌ چند شاخ از یک اصل رسته وَ غَیرُ صِنوان ٍ و نچنان بلکه متفرقه الاصول یعنی هر یک شاخ از یک بیخ رسته یُسقی بِماءٍ واحِدٍ آب داده میشوند اینکه همه اشجار و زروع بیک آب وَ نُفَضِّل ُ بَعضَها و تفضیل میدهیم بعضی را از ان عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر فِی الأُکُل ِ در میوه ها بحسب شکل و لون و رائحه و طعم إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در ان چه ذکر کرده شد لَآیات ٍ هر آئینه دلالتهای واضح است لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر قومی را که تعقل کنند و تامل نمایند که اختلاف میوه ها بر اشجار با آنکه از یک آب پرورش می یابند نمیتواند بود الا بارادت قادر مختار- در تبیان آورده که اینکه مثل بنی آدم است در اختلاف الوان و اشکال و هیئات و اصوات و اخلاق و اطباع با وجود آنکه پدر و مادر همه یکی است و در مدارک گفته که مثل اختلاف قلوب است در آثار و انوار

و اسرار هر دلی را صفتی و هر صفتی را نتیجه- دلی باشد موصوف بانکار و استکبار که قلوبهم منکره و هم مستکبرون و باز دلی بود آرمیده بذکر پروردگار که و تطمئن قلوبهم بذکر اللّه مصرع ببین تفاوت ره از کجا است تا بکجا صفحه : 534

وَ إِن تَعجَب و اگر عجب میداری ای محمّد ص از ناگرویدن کافران بدلائل وحدت فَعَجَب ٌ قَولُهُم پس شگفت است قول ایشان یعنی جای آنست که متعجب شوند از سخن ایشان میگویند أَ إِذا کُنّا تُراباً آیا آن وقت که ما باشیم خاک یعنی بعد از مرگ که ما خاک شده باشم أَ إِنّا آیا ما لَفِی خَلق ٍ جَدِیدٍ باشیم در آفرینش نو یعنی باز ما را زنده گردانند و محل تعجب آنست که ایشان خدای را خالق آسمان و زمین میدانستند بعد از انکه هیچ اثر از آنها نبود، و هیچ فکری نمیکردند که هر که بر ابداء قادر باشد بر اعاده نیز قادر تواند بود شعر آنکه پیدا ساختن کارش بود زندگی دادن چه دشوارش بود أُولئِک َ الَّذِین َ آن گروه آنانند که ایشان کَفَرُوا بِرَبِّهِم نگرویدند به پروردگار خود بجهت ناگرویدن ایشان بقدرت او بحشر و نشر وَ أُولئِک َ الأَغلال ُ و آن گروه اند که غلها فِی أَعناقِهِم در گردن های ایشان است یعنی مقیداند باغلال ضلال و ایشان را امید خلاصی نیست تا روز قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند و علامت کفّار در دوزخ اینکه باشد وَ أُولئِک َ و آن گروه أَصحاب ُ النّارِ ملازمان آتش دوزخ اند هُم فِیها ایشان در آن آتش خالِدُون َ جاویدانند در خبر است که چون حضرت رسالت پناه صلی اللّه

علیه و سلّم کفّار را وعید عذاب کرد و تخویف و تهدید نمود نضر بن حارث و اشباه او استعجال عذاب میکردند بر سبیل استهزاء حق سبحانه میفرماید که وَ یَستَعجِلُونَک َ و طلب تعجیل میکنند از تو بِالسَّیِّئَهِ به عقوبتی که خدای ایشانرا مقرر کرده قَبل َ الحَسَنَهِ پیش از عاقیت حق سبحانه عذاب استیصال را ازین امت صرف کرده و تعذیب مکذبان آنحضرت علیه الصلوه و السلام را تاخیر فرموده و تا روز قیامت افگنده آن تاخیر حسنه است و اینکه استیصال، سیّئه و کافران استعجال عذاب استیصال میکردند قبل از احسان الهی بر ایشان بتاخیر آن و عجب است از ایشان که عذاب میطلبند وَ قَد خَلَت و حال آنکه گذشته است مِن قَبلِهِم ُ المَثُلات ُ پیش از ایشان عقوبتها بر مکذبان چون خسف و مسخ و رجفه و ایشان دانسته اند پس چرا از ان اعتبار نمیگیرند و برای خود مثل آن میطلبند وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستیکه پروردگار تو لَذُو مَغفِرَهٍ هرآئینه خداوند آمرزش است لِلنّاس ِ برای مردمان یعنی کافران هم اگر ایمان آرند و تصدیق حق کنند خدای تعالی بیامرزد ایشان را عَلی ظُلمِهِم با وجود ظلمی که داشته اند یعنی کفر چه ایمان هادم جرائم کفر است وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستیکه آفریدگار تو لَشَدِیدُ العِقاب ِ هرآئینه سخت عقوبت است بر کافران که اگر مصر باشند بر کفر و تکذیب و گفته اند ذو مغفرت است بر مومن بتوبه و استغفار و سخت عقوبت است بر کافران بانکار و استکبار و محققان برانند که تمهید قواعد خوف و رجاء درین آیت است میفرماید که آمرزنده است تا از رحمت او ناامید نشوند و عقوبت کننده

است تا از هیبت او ایمن نباشند و در حدیث آمده که اگر عفو خدای نبودی عیش هیچ احدی گوارنده نه شدی و اگر وعید حق تعالی نبودی همه کس تکیه بر عفو کرده از عمل بازماندی بیت ز حق میترس تا غافل نه گردی مشو نومید تا بد دل نگردی صفحه : 535

وَ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و میگویند آنانکه کافر شدند لَو لا أُنزِل َ چرا فرستاده نه شد عَلَیه ِ بر محمّد (صلی اللّه علیه و سلّم) آیَهٌ نشانه مِن رَبِّه ِ از پروردگار او یعنی معجزه که ما میطلبیم چون عصای موسی ع و احیای عیسی ع میفرماید که ای محمّد إِنَّما أَنت َ مُنذِرٌ جز اینکه نیست که تو بیم کننده یعنی فرستاده شده و برای بیم کردن، بر تو همین بلاغ است و بس، ترا در اظهار آیات چه اختیار وَ لِکُل ِّ قَوم ٍ هادٍ و مر هر گروهی را راه نماینده است یعنی پیغمبری که مخصوص باشد بمعجزه در صورت آنچه غالب بود بر قوم او چون سحر در زمان موسی علیه السلام و طب در وقت عیسی علیه السلام پس معجزه موسی و عیسی علیهما السلام که شما میطلبید اختصاص بزمان ایشان داشته و چون فصاحت بر شما غالب است قوی ترین معجزه من قرآن است فاتوا بسوره من مثله اللّه ُ یَعلَم ُ خدای میداند ما تَحمِل ُ آنچه برمیدارد کُل ُّ أُنثی هر زنی از فرزندان نر و ماده و سیاه و سفید و خوب و زشت و دراز و کوتاه و جز آن وَ ما تَغِیض ُ الأَرحام ُ و داند آنچه بکاهد رحمها یعنی حق سبحانه بکاهاند در رحم از کودکی که تمام خلقت بیرون نیاید وَ ما تَزدادُ و

آنچه زیادت سازد یعنی خدای افزون گرداند در جثّه ولد از اعضای زائد و گفته اند مراد از زیادت و کم عدد ولد است چه رحم مشتمل میباشد بر یک فرزند تا چهار و نهایت اولاد در رحم چهار است نزد امام اعظم رح و در نوادر از امام شافعی رح نقل میکند که در یمن زنی پنج بطن بزاد و در هر بطن پنج فرزند و اللّه قادر علی ما یشاء و یا مراد مدّت حمل است و اقّل آن باتفاق ششماه است و اکثر نزد امام اعظم رح دو سال است و نزد امام شافعی رح چهار سال است و پیش امام مالک رح پنج سال است وَ کُل ُّ شَی ءٍ و هر چیزی عِندَه ُ بِمِقدارٍ نزدیک او باندازه هست که از ان کم و زیاده نشود عالِم ُ الغَیب ِ اوست داننده پوشیده از حس وَ الشَّهادَهِ و آشکارا یعنی حاضر بر حواس الکَبِیرُ بزرگ المُتَعال ِ برتر از همه سَواءٌ مِنکُم یکسان است از شما در پیش علم او مَن أَسَرَّ القَول َ هر که بپوشد سخنی را در نفس خود وَ مَن جَهَرَ بِه ِ و هر که آشکارا کند آنرا بر دیگری وَ مَن هُوَ مُستَخف ٍ و هر که طلب خفا میکند و میپوشد عمل خود را بِاللَّیل ِ بشب وَ سارِب ٌ بِالنَّهارِ و هر که ظاهر و آشکارا میکند عمل خود را بروز یعنی مطلقا هیچ چیز از قول و فعل سرا و علانیه برو پوشیده نیست.

صفحه : 536

لَه ُ مر خدائراست مُعَقِّبات ٌ ملائکه پی درپی یا آنکس را که میپوشد و آنکه آشکارا میکند قول و فعل خود را فرشتگان اند در پی

اقوال و افعال او در روز و شب مِن بَین ِ یَدَیه ِ از پیش روی او وَ مِن خَلفِه ِ و از پس او یَحفَظُونَه ُ نگاه میدارند او را مِن أَمرِ اللّه ِ بفرمان خدای و آنچه ازو صادر میشود مینویسند و ایشان را برره کرام الکاتبین میگویند در تبیان آورده که ایشان ده ملک اند بروز و ده بشب و اصح و اشهر آنست که دو ملک اند بروز و دو بشب و گفته اند حق سبحانه و تعالی فرشتگان آفریده تا بندگان او را نگاه میدارند از مضار و مکاره در زاد المسیر از کعب الاحبار نقل میکند که اگر خدای ملائکه را موکل آدمیان نکردی هرآئینه جنّیان ایشانرا بربودندی از روی زمین و گفته اند ضمیر یحفظونه عاید است بحضرت رسالت پناه (صلی اللّه علیه و سلّم) یعنی مر خدائرا فرشتگان اند که محافظت آنحضرت ص میکنند از ضرر اعادی چنانچه از شرّ عامر بن طفیل و ارید بن ربیعه او را نگاهداشت و عنقریب قصّه ایشان رقم ذکر خواهد یافت انشاء اللّه تعالی إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لا یُغَیِّرُ تغییر نمیکند ما بِقَوم ٍ آنچه بگروهی باشد از عافیت و نعمت حَتّی یُغَیِّرُوا تا وقتی که آن گروه تغییر دهند ما بِأَنفُسِهِم آنچه در نفسهای ایشان است یعنی بدل کنند احوال جمیله را باخلاق رذیله گوید تغییر دهند زبان ها را از ذکر او و تغییر دهند دلها را از سر و فکر او و مادامی که دل را با او راست دارند و غفلت نه ورزند آثار فیض بایشان متصل بود شعر گرت هواست که دلدار بگسلد پیمان نگاهدار سر رشته تا نگاهدارد وَ إِذا أَرادَ اللّه ُ چون خواهد خدای بِقَوم ٍ

سُوءاً بگروهی عذاب و عقوبت و هلاک فَلا مَرَدَّ لَه ُ پس رد کرده نشود مر آن را یعنی کسی نتواند که او را رد کند از خود یا از دیگری وَ ما لَهُم و نیست آن قوم را مِن دُونِه ِ بجز خدای مِن وال ٍ کسیکه متولی امور ایشان شود در دفع عذاب یا یاری کند ایشان را هُوَ الَّذِی اوست آنکه یُرِیکُم ُ البَرق َ بنماید بشما برق را و آن لمعه است سریع الزوال که از سحاب ظاهر گردد و آن نشانه باران باشد پس خدای تعالی برق را بر شما مینماید خَوفاً از برای ترس مسافر و کسیکه باران او را ضرر کند وَ طَمَعاً و برای طمع مقیم و جمعی که بباران محتاج باشند وَ یُنشِئ ُ و بردارد دور هوا السَّحاب َ الثِّقال َ ابرها که بآب گران بارند وَ یُسَبِّح ُ الرَّعدُ و تسبیح میگوید رعد بِحَمدِه ِ متلبّس بحمد خدای یعنی تسبیح را با تحمید مقترن میسازد و رعد ملکی است موکّل بر ابر که سحاب را میراند و برق تازیانه اوست در حقایق سلمی از إبن ریحانی نقل میکند که رعد صاعقه فرشتگان است و برق آه پرسوز و باران گریه ایشان است وَ المَلائِکَهُ و تسبیح میگویند مجموع فرشتگان یا آنها که اعوان رعداند مِن خِیفَتِه ِ از ترس خدای وَ یُرسِل ُ الصَّواعِق َ و فرو میفرستد صاعقها را از ابر فَیُصِیب ُ بِها پس میرساند آنرا.

صفحه : 537

مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد که بدان هلاک سازد چون ارید بن ربیعه آورده اند که در سال نهم از هجرت عامر بن طفیل یا ارید بن ربیعه یا ارید

بن قیس گفت که بدیدن محمّد میرویم و چون من او را بسخن مشغول کنم تو از عقب وی درآیی و شمشیر بر مقتل وی بزنی چون بمجلس درآمدند عامر بن طفیل آنحضرت ص را بسخن مشغول گردانید و بعد از مقالت بسیار گفت که ای محمّد برویم و لشکر بسیار جرار از پیاده و سوار بر سر تو آریم اینکه بگفت و با ارید بیرون آمد حضرت فرمود که اللهم اکفهما بما شئت پس عامر با ارید گفت که آن همه وصیت کجا رفت و چرا تیغ نزدی ارید گفت که هرگاه اراده تیغ زدن میکردم تو در میان من و او حایل میشدی القصه چون از مدینه بیرون آمدند صاعقه بیامد و ارید را بسوخت و عامر نیز در ان راه ببدترین صورتی بمرد و گویند یهودی بجناب نبوت مآب علیه الصلوه و السلام آمده گفت یا ابا القاسم خبر ده ما را که خدای تو از چه چیز است از مروارید یا از زمرد یا از یاقوت یا از زر سرخ فی الحال از سحاب غضب الهی صاعقه ظاهر شد و او را بسوخت و حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که صاعقه بهر که خواهد فرستد از کافران وَ هُم یُجادِلُون َ و ایشان جدال میکنند فِی اللّه ِ در حق خدای که او از چه چیز است یا جدال ایشان تکذیب پیغمبر است در آنچه خدای را وصف میکند از کمال علم و قدرت و تفرد در الوهیت وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال ِ و خدای تعالی سخت عقوبت است بر مجادلان لَه ُ مر خدائراست

دَعوَهُ الحَق ِّ خواندن بحق که کلمه لا اله الا اللّه است یا مراد راست سزای آنکه بعبادت او خوانند یا او را است دعوه مجابه یعنی چون بخواندش اجابت کند وَ الَّذِین َ یَدعُون َ و آنانرا که میخوانند مِن دُونِه ِ بجزوی یعنی بتان را که مشرکان میخوانند لا یَستَجِیبُون َ لَهُم اجابت نمیکنند ایشان را بِشَی ءٍ بچیزی از مرادات إِلّا کَباسِطِ کَفَّیه ِ مگر چون اجابت کسیکه بگشاده باشد هر دو کف خود را إِلَی الماءِ بسوی آب یعنی تشنه که بر سر چاهی رسد و با او دلو و رسن نبود هر دو دوست خود را بسوی چاه بگشاید و بفریاد و زاری و دعا آب را میطلبد لِیَبلُغ َ فاه ُ تا بدهن او برسد وَ ما هُوَ و نیست آب بِبالِغِه ِ رسنده بدهن او زیرا که آب جماد است، دانا نیست بخواننده و قدرت ندارد بر اجابت او و بخلاف طبع نمیتواند که از مرکز بمحیط حرکت کند و اصنام نیز به نسبت داعیان خود همین حال دارند وَ ما دُعاءُ الکافِرِین َ و نیست خواندن کافران مر بتان را إِلّا فِی ضَلال ٍ مگر در گمراهی و بطلان و ناامیدی و ضائع بودن وَ لِلّه ِ یَسجُدُ و مر خدائرا سجده کند مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانها است وَ الأَرض ِ و هر که در زمین است طَوعاً از روی فرمانبرداری مراد مؤمنانند که در آسانی و دشواری فرمانبرند و سجده کنند وَ کَرهاً و از روی کراهت و ناخواهندگی مراد کافران اند که در وقت شدت و محنت بضرورت سجده کنند وَ ظِلالُهُم و سجده میکنند سایه های اهل آسمان و زمین مر خدای را

به به تبعیت اشخاص بِالغُدُوِّ بامداد بسوی مغرب وَ الآصال ِ و شبانگاه بسوی مشرق مراد دوام است و تخصیص وقتین جهت آنکه امتداد ظل در ایشان اظهر باشد اینکه سجده دویم است از سجدات قرآنی و حضرت شیخ قدس سره در سفر سابع از فتوحات که ذکر سجود قرآنی میکند اینکه را سجود الظلال و سجود العام گفته و فرموده که لازم است که بنده تصدیق کند خدای را درین خبر و سجده آرد و در باب دهم از سفر ثانی آورده که از اسرار اینکه آیت یکی آنست که هیچ حادثی نیست الا آنکه او را سایه است و آن سایه ساجد است مر حق را و قایم است به عبادت او و بر هر حال خواه آن حادث مطیع باشد و خواه عاصی اگر از اهل موافقت است او با ظل ّ خود در آن سجده یکی اند و اگر مخالف است ظل او در آن طاعت نائب مناب او است و حقیقت آنست که طوع و رغبت صفت آنها است که لطف ازل نهال ایمان در زمین دل ایشان نشانده و نفرت و کراهیت در دل خاصیت آنانکه قبر لم یزل تخم خذلان در مزرعه نفس نافرمان ایشان نشانده شعر بر اینکه زخمی زند کان بی نیازی است بر اینکه مرهم کین دل نوازی است.

صفحه : 538

قُل بگو ای محمّد ص مَن رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ کیست آفریدگار آسمانها و زمینها یعنی از کافران بپرس که خالق آسمان و زمین کیست پس جواب ده از قبل ایشان قُل ِ اللّه ُ بگو خدا است چه ایشان را جزین جوابی نیست و چون جواب ایشان اینکه

خواهد بود الزام کن ایشان را قُل أَ فَاتَّخَذتُم بگو آیا فرامیگیرید مِن دُونِه ِ أَولِیاءَ بجز از وی معبودان که ایشانرا دوست دارید یعنی چون میدانید که آفریننده آسمان و زمین اوست چرا غیر او را میپرستید و میگیرید دوستان که ایشان لا یَملِکُون َ نمیتوانند و مالک نیستند لِأَنفُسِهِم برای نفسهای خود نَفعاً سودی وَ لا ضَرًّا و نه زیادتی یعنی برای خود جز نفعی نمیتوانند و بر دفع ضرر از خود قادر نیستند پس سودی چگونه توانند رسانید و بچه نوع زیان ازو بازتوانند داشت قُل هَل یَستَوِی الأَعمی بگو آیا برابر میباشد نابینا که عابد صنم است وَ البَصِیرُ و بینا که پرستنده خدای است أَم هَل تَستَوِی الظُّلُمات ُ آیا برابری کند تاریکیهای شرک و انکار وَ النُّورُ و روشنی توحید و معرفت پروردگار أَم جَعَلُوا لِلّه ِ آیا کافران ساختند برای خدا شُرَکاءَ خَلَقُوا انبازانی که بیافریدند کَخَلقِه ِ مانند آفریدن خدای فَتَشابَه َ الخَلق ُ پس متشابه شد آفریده عَلَیهِم بر ایشان یعنی ندانستند که آفریده خدای کدام است و آفریده شرکاء کدام حاصل آنکه ایشان شریکانی نگرفتند برای خدا که مثل او آفریننده باشند و کار بر ایشان مشتبه شود و گویند ایشان نیز می آفرینند چنانچه خدای می آفریند پس مستحق عبادت باشند چنانچه او هست قُل ِ اللّه ُ بگو خدای خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ آفریننده همه چیزها است و شریکی ندارد در آفریدن تا شریک او باشد در پرستیدن وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ و اوست یگانه در الوهیت غالب بر همه چیزها.

صفحه : 539

أَنزَل َ فرو فرستاد مِن َ السَّماءِ از سحاب یا از جانب آسمان ماءً آبی را فَسالَت أَودِیَهٌ پس برفت رودخانه ها از

ان آب بِقَدَرِها باندازه خود یعنی هر وادی بمقدار خود بخردی و بزرگی و تنگی و فراخی برداشت یا باندازه که خدای مقرر کرده که آن سود رساند و زیان نکند فَاحتَمَل َ السَّیل ُ پس برداشت اینکه آب روان زَبَداً رابِیاً کف بلند را یعنی بر زبر آورد وَ مِمّا یُوقِدُون َ و بعضی از آنچه در کورها نهاده آتش می افروزید و حفص بغیبت میخواند یعنی مردمان می افروزند عَلَیه ِ فِی النّارِ برو در آتش یعنی میگذارند از فلزات چون زر و نقره و مس و آهن و غیر آن ابتِغاءَ حِلیَهٍ از برای طلب پیرایه أَو مَتاع ٍ یا برای اوانی و آلات محاربت و ادوات محارثت زَبَدٌ مِثلُه ُ کفی است مثل آن کف که بر روی آب هست کَذلِک َ هم چنین که ذکر کرده شده یَضرِب ُ اللّه ُ مثل میزند خدای الحَق َّ وَ الباطِل َ حق را و باطل را تشبیه میکند سخن حق را در افاده و ثبات بآبی که جهت منافع خلق از آسمان فرود آید و بفلزی که برای پیرایه و امتعه مختلفه محتاج الیه باشد و قول باطل را در قلت نفع و سرعت زوال بکفی که بر روی آب است و بر زبر فلزی باشد فَأَمَّا الزَّبَدُ اما کف روی آب و خبث بالای فلز فَیَذهَب ُ جُفاءً پس برود در حالتی که مطروح و ساقط باشد وَ أَمّا ما یَنفَع ُ النّاس َ و اما آنچه سود رساند مردمان را چون آب صافی یا فلزی گداخته بی غش فَیَمکُث ُ فِی الأَرض ِ پس بماند در زمین تا خلق بدان منتفع شوند کَذلِک َ همچنین یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ میزند خدای مثلها را برای تعقل و

تامل در ان- و درین آیت علماء تنزیل و ارباب تاویل را لطایف بسیار است بعضی برآنند که مراد ازین آب قرآن است که حیات دل اهل ایمان است و اودیه دلهای مؤمنان اند که فراخور استعداد خود از ان فیض میگیرند و زبد هواجس نفسانی است و وساوس شیطانی و آب صافی منتفع بسخن حق است و اگر کسی را داعیه اطلاع بر بعضی از حقایق و دقایق اینکه آیت باشد یمکن که در مطالعه همین محل در جواهر التفسیر بدان معانی فائز تواند بود و اللّه الموفق لِلَّذِین َ استَجابُوا مر آنانرا که اجابت کنند لِرَبِّهِم ُ مر فرمان پروردگار خود را الحُسنی پاداش نیکوست یا مراد از حسنی بهشت است وَ الَّذِین َ لَم یَستَجِیبُوا لَه ُ و آنانکه اجابت نکردند مر خدائرا لَو أَن َّ لَهُم اگر باشد مر ایشان را ما فِی الأَرض ِ آنچه در زمین است جَمِیعاً همه آن از نقد و جنس و امتعه و ضیاع وَ مِثلَه ُ و مانند اینها همه دیگر مَعَه ُ با آن باشد یعنی بآنقدر که نقود و اقمشه و امتعه دنیا که هست با آن اضافت کنند و همه در تصرف کافران باشد در روز قیامت لَافتَدَوا بِه ِ هرآئینه فدا کنند آن را تا از عذاب برهند أُولئِک َ آنگروه لَهُم مر ایشانراست سُوءُ الحِساب ِ بدی شمار یعنی سختی حساب که حسنات ایشان را قبول نکنند و سیّئات ایشانرا نیامرزند وَ مَأواهُم و بازگشت ایشان جَهَنَّم ُ دوزخ باشد وَ بِئس َ المِهادُ و بد جایگاه است دوزخ.

صفحه : 540 أَ فَمَن یَعلَم ُ آیا کسی که میداند أَنَّما أُنزِل َ هر چه فرو فرستاده اند إِلَیک َ بسوی تو مِن رَبِّک َ از

پروردگار تو الحَق ُّ درست و راست است یعنی حمزه رض بن عبد المطلب کَمَن هُوَ أَعمی همچون کسی است که نابینا باشد بدل و انکار قرآن کند یعنی ابو جهل لعنه اللّه إِنَّما یَتَذَکَّرُ جز اینکه نیست که پندپذیر می شوند بقرآن أُولُوا الأَلباب ِ خداوندان عقلهای صافی شده از معارضه و مجادله و هم الَّذِین َ یُوفُون َ آنانکه وفا می کنند بِعَهدِ اللّه ِ به پیمان خدا که در روز میثاق بسته اند وَ لا یَنقُضُون َ المِیثاق َ و نمی شکنند آن پیمان را وَ الَّذِین َ یَصِلُون َ و آنانکه پیوند می کنند ما أَمَرَ اللّه ُ بِه ِ آنچه امر کرده است خدای بآن أَن یُوصَل َ که پیوند کرده شود یعنی رحم یا ایمان بجمیع کتب و رسل بی جدائی میان ایشان وَ یَخشَون َ رَبَّهُم و می ترسند از عذاب پروردگار خود وَ یَخافُون َ و خوف می کنند سُوءَ الحِساب ِ از سختی حساب وَ الَّذِین َ صَبَرُوا و آنانکه صبر کردند بر مکاره نفس یا مخالفت هوای او یا بر جهاد ابتِغاءَ وَجه ِ رَبِّهِم از برای طلب رضای پروردگار خویش وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپای داشتند نماز مفروضه را وَ أَنفَقُوا و نفقه کردند مِمّا رَزَقناهُم بعضی از آنچه بدیشان داده بودیم یعنی آنچه واجب بود بدیشان سِرًّا پنهان وَ عَلانِیَهً و آشکارا وَ یَدرَؤُن َ و دفع کنند بِالحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ به نیکوئی بدی را یعنی در عوض بدی نیکوئی کنند و گفته اند سفاهت را بحلم مقابله نمودند و دشنام را به سلام و منکر را بمعروف یا گناه را دفع کردند به توبه و معصیت را بطاعت چنانچه در حدیث آمده که اتبع الحسنه السیئه تمحها و بعضی ارباب تحقیق

فرموده اند که چون بر ایشان ظلمی واقع شد عفو کردند و در برابر آنکه ایشان را محروم ساختند عطا دادند و اگر کسی از ایشان ببرید درو پیوستند نظم کم مباش از درخت سایه فگن هر که سنگت زند ثمر بخشش از صدف یاد گیر نکته حلم هر که زد بر سرش گهر بخشش أُولئِک َ آن گروه که بدین صفات موصوف اند لَهُم مر ایشان راست عُقبَی الدّارِ سر انجام نیکو یعنی جزای عمل در دنیا و در عاقبت و آن چه چیز است جَنّات ُ عَدن ٍ بوستانهای پایدار که همیشه در ان باشند یَدخُلُونَها درآیند در ان وَ مَن صَلَح َ و درآید هر که شایسته باشد بایمان و طاعت مِن آبائِهِم از پدران ایشان وَ أَزواجِهِم و زنان ایشان وَ ذُرِّیّاتِهِم و فرزندان ایشان وَ المَلائِکَهُ یَدخُلُون َ و فرشتگان درآیند عَلَیهِم بر ایشان مِن کُل ِّ باب ٍ از هر دری از درهای منازل ایشان در عین المعانی آورده که مقدار شبانروزی از دنیا سه نوبت نزد ایشان آیند و گویند صفحه : 541

سَلام ٌ عَلَیکُم بشارت است بر شما بدوام سلامت یعنی همیشه ایمن خواهید بود بِما صَبَرتُم بآنچه صبر کردید در قوت القلوب آورده که شکیبا بودید بر «فقر» در دنیا و فقر دوست ترین صفتی است نزد خدای چنانچه در اخبار آمده که حضرت رسالت پناه ص بلال رض را گفت چنان کن که فقیر بخدا رسی نه غنی- مصرع:- کانجا فقرا از همه مقبول تراند فَنِعم َ عُقبَی الدّارِ پس نیک است سر انجام که آنسرای که ایشان یافتند وَ الَّذِین َ یَنقُضُون َ و آنانکه می شکنند عَهدَ اللّه ِ پیمان خدای را که از ایشان گرفته است مِن بَعدِ مِیثاقِه ِ از

پس محکم کردن آن بعد از اعتراف و قبول وَ یَقطَعُون َ و آنانکه می برند ما أَمَرَ اللّه ُ بِه ِ آنچه خدا فرموده است بآنچیز أَن یُوصَل َ که پیوند کنند یعنی صله رحم بجا آرند یا ایمان بهمه پیغمبران و کتابها وَ یُفسِدُون َ فِی الأَرض ِ و تباهی میکنند در زمین بکفر یا ظلم و معصیت یا فتنه انگیزی أُولئِک َ آنگروه لَهُم ُ اللَّعنَهُ مر ایشانراست دوری از رحمت وَ لَهُم و مر ایشانراست سُوءُ الدّارِ بدی عاقبت در دنیا و آخرت اللّه ُ یَبسُطُ الرِّزق َ خدا گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد وَ یَقدِرُ و تنگ می سازد بر هر کسی که اراده میکند وَ فَرِحُوا و شاد شده اند اهل مکه بِالحَیاهِ الدُّنیا بزندگانی دنیا و آنچه از متاع او بدیشان داده اند وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا و نیست زندگانی اینکه سرای فِی الآخِرَهِ در جنب آن سرای إِلّا مَتاع ٌ مگر برخورداری اندک یا متاعی از امتعه که دوامی و بقای ندارد چون ادوات خانه وَ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و گویند آنانکه نگرویده اند لَو لا أُنزِل َ چرا فرو فرستاده نمی شود عَلَیه ِ بر محمّد ص آیَهٌ مِن رَبِّه ِ آیتی از پروردگار او بر آن وجه که ما میخواهیم قُل إِن َّ اللّه َ بگو بدرستیکه خدای یُضِل ُّ مَن یَشاءُ گمراه میکند هرکرا خواهد مراد آنهااند که اقتراح آیات کردند بعد از ظهور معجزات، یا اگر خواهد با وجود شهود هزار آیت گمراه سازد وَ یَهدِی إِلَیه ِ و راه نماید بسوی خود بی مشاهده آیتی مَن أَناب َ هر که بازگردد بوی و آنها چه کسانند.

صفحه : 542

الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه گرویدند وَ

تَطمَئِن ُّ و آرام می یابد قُلُوبُهُم دلهای ایشان بِذِکرِ اللّه ِ بیاد خدای یعنی چون ذکر خدا شنوند بدان انس گیرند و آرام یابند یا دل ایشان بتوحید او مطمئن است یا بذکر رحمت او یا بکلام او که قوی ترین معجزات است و در فصول از إبن عیینه رح نقل میکند که مراد از ذکر حضرت رسالت پناه ص است که دلهای مومنان بدو آرام گیرند أَلا بِذِکرِ اللّه ِ بدانید که بذکر خدا تَطمَئِن ُّ القُلُوب ُ آرام می یابد دلهای مؤمنان مجاهد فرمود که مراد اصحاب رض رسول اند ص و سلمی رح در حقایق آورده که آرام دل عوام به تسبیح و دعا باشد و اطمینان دل خواص بصفات علی و آرام دل علماء ربّانی بحقایق اسماء حسنی اما دل موحدان آرام نیابد الا بمشاهده لقا و هو المقصد الاقصی الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بکردند عملهای شایسته طُوبی زندگانی خوش است لَهُم مر ایشان را وَ حُسن ُ مَآب ٍ و نیکو بازگشت، طوبی بشارت است بشادی و خرمی و راحت و فرح و نعمت و خوش حالی یا نام بهشت است بلغت حبشه و اشهر آنست که طوبی درختی است در بهشت عدن که بیخ آن درخت در منزل حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام و هیچ غرفه و قصری نباشد که شاخی از طوبی در ان نبود و دو چشمه سلسبیل و کافور از زیر آن منفجر باشد کَذلِک َ همچنانکه رسل پیش از تو فرستادیم أَرسَلناک َ فرستادیم ترا فِی أُمَّهٍ قَد خَلَت بسوی امتی که گذشته است مِن قَبلِها أُمَم ٌ پیش از ایشان امتان دیگر لِتَتلُوَا تا بخوانی عَلَیهِم ُ

بر ایشان الَّذِی أَوحَینا إِلَیک َ آنچیزی را که وحی کرده ایم بتو یعنی قرآن وَ هُم یَکفُرُون َ و حال آنکه ایشان نمیگروند بِالرَّحمن ِ بخدائیکه رحمن نام اوست مراد مشرکان مکه اند که چون گفتند ایشان را که سجده کنید رحمن را قالوا و ما الرحمن و در صلح حدیبیه نیز رسالت پناه علیه الصلوه و السّلام مرتضی علی کرم اللّه وجهه را فرمود که بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم سهیل بن عمرو گفت ما ندری ما الرحمن قُل هُوَ رَبِّی بگو ای محمّد ص رحمن آفریدگار من است لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی سزای پرستش نیست مگر حضرت او عَلَیه ِ برو نه بر غیر او تَوَکَّلت ُ توکّل کردم در یاری دادن و مرا بر شما غالب ساختن وَ إِلَیه ِ مَتاب ِ و بسوی اوست بازگشت من آورده اند که جمعی از قریش گفتند ای محمّد اگر خواهی که ترا متابعت کنیم بقرآن خود کوهها را از حوالی مکه بردار تا زمین بر ما گشاده گردد و دیگر زمین را بشگاف تا چشمها و جویها پدید آید و زراعت کنیم و قصّی بن کلاب را زنده گردان تا پدران ما در باب تو با ما سخن گویند آیت آمد.

صفحه : 543

وَ لَو أَن َّ قُرآناً و اگر کتابی بود درین عالم سُیِّرَت بِه ِ الجِبال ُ رانده شدی بوی کوهها یعنی در وقت خواندن وی از موضع خود برفتی أَو قُطِّعَت بِه ِ الأَرض ُ یا شکافته شدی بدو زمین چون برو خواندندی أَو کُلِّم َ بِه ِ المَوتی یا به سخن آورندی از برکت تلاوت آن مردگانرا هرآئینه همین قرآن بودی که غایت است در اعجاز و نهایت است در

تذکیر و انذار بَل نچنان است که کافران میگویند که بقرآن تو یا بفرمان تو باید که این ها واقع شود بلکه لِلّه ِ الأَمرُ جَمِیعاً مر خداراست همه کارها یعنی قدرت بر همه چیزها دارد و هرگاه که بخواهد اینکه آیتها ظاهر گرداند أَ فَلَم یَیأَس ِ الَّذِین َ آمَنُوا آیا نومید نشدند آنها که گرویده اند یعنی مؤمنان از ایمان اینان یعنی مقترحان آیات با آنکه دانسته اند أَن لَو یَشاءُ اللّه ُ آن را که اگر خواهد خدا لَهَدَی النّاس َ جَمِیعاً هرآئینه راه نماید همه مردمان را صاحب کشاف گفته یاس در لغت نخع بمعنی علم است یعنی آیا ندانسته اند مؤمنان که هدایت بمشیت باز بسته است وَ لا یَزال ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و همیشه آنانکه کافر شدند تُصِیبُهُم برسد ایشان را بِما صَنَعُوا به سبب آنچه کرده اند از تکذیب و عناد قارِعَهٌ عذابی کوبنده و داهیه از بنیاد برکننده أَو تَحُل ُّ یا فرود آئی تو که محمدی قَرِیباً بموضع نزدیک مِن دارِهِم از سرای ایشان بموضع حدیبیه مراد کفار مکه اند که بشامت تکذیب آنحضرت علیه الصلوه و السلام پیوسته در بلا بودندی و سرای آنحضرت ص بحوالی ایشان رفته اموال و مواشی ایشان را غارت کردندی پس حق سبحانه تعالی فرمود که همیشه بلا بدیشان خواهد رسید حَتّی یَأتِی َ تا وقتی که بیاید وَعدُ اللّه ِ وعده خدای که موت است یا قیامت یا فتح إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای لا یُخلِف ُ المِیعادَ خلاف نکند وعده را پس برای تسلّی آنحضرت علیه الصلوه و السّلام میگوید وَ لَقَدِ استُهزِئ َ و بدرستیکه استهزاء کرده شده بِرُسُل ٍ به پیغمبران مِن قَبلِک َ پیش از تو چنانکه

اینکه قوم در حق تو میکنند فَأَملَیت ُ پس مهلت دادم لِلَّذِین َ کَفَرُوا مر آنانرا که نگرویدند و مدّتی ایشان را بگذاشتم در راحت و تن آسانی ثُم َّ أَخَذتُهُم پس بگرفتم ایشانرا بعقوبت فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود عِقاب ِ عقوبت کردن من ایشانرا اینکه سخن بر سبیل تهدید و تهویل است.

صفحه : 544

أَ فَمَن هُوَ آیا کسی که او باشد قائِم ٌ عَلی کُل ِّ نَفس ٍ نگاهبان بر هر نفسی، یا پاداش دهنده بِما کَسَبَت بآنچه کند آن نفس از نیکی و بدی برابر است با کسی که چنین نباشد یعنی خدا که نگاهدارنده و سازنده کار بندگان است برابر نیست با آنکه عاجز و ضعیف و ناتوان است یعنی بتان وَ جَعَلُوا و می سازند کافران لِلّه ِ مر خدای را شُرَکاءَ انبازان یعنی اصنام را که می پرستند قُل سَمُّوهُم بگو نام نهید و وصف کنید اینکه شرکا را باسماء و اوصافی که لایق ایشان باشد پس بنگرید که استحقاق شرکت و اهلیت عبادت دارند یا نی مراد آن است که حق را حی ّ و قادر و خالق و رازق و سمیع و بصیر و علیم و حکیم میگویند و اطلاق هیچ یک ازین اسماء بر اصنام نمی توان کرد أَم تُنَبِّئُونَه ُ بلکه خبر میدهید خدای را بِما لا یَعلَم ُ بآنچه نمی داند فِی الأَرض ِ در زمین یعنی شریک خود را در الوهیّت، نفی علم از برای انتفای معلوم است أَم بِظاهِرٍ مِن َ القَول ِ یا نام می نهید بتان را شرکاء بظاهر سخن یعنی بمجرد تسمیه بی اعتبار معنی چون تسمیه زنگی بکافور بَل زُیِّن َ بلکه آراسته کرده شد لِلَّذِین َ کَفَرُوا برای آنانکه نگرویدند مَکرُهُم کید و

کذب ایشان وَ صُدُّوا و بازداشته شده اند عَن ِ السَّبِیل ِ از راه راست و دین درست وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هر که فروگذارد خدا او را و در ضلالت افگند فَما لَه ُ مِن هادٍ پس نیست او را توفیق دهنده که راه نماید لَهُم مر کافران راست عَذاب ٌ فِی الحَیاهِ الدُّنیا عذابی در زندگانی دنیا بقتل و اسر و قحط و سائر مصائب وَ لَعَذاب ُ الآخِرَهِ أَشَق ُّ و هرآئینه عذاب آن سرای سخت و دشوارتر است بر ایشان وَ ما لَهُم و نیست ایشانرا مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای مِن واق ٍ نگاهدارنده که نگاهدارد تا معذب نشوند مَثَل ُ الجَنَّهِ الَّتِی از آنچه بر تو خوانده ایم صفت آن بهشت که فردای قیامت وُعِدَ المُتَّقُون َ وعده داده شده اند پرهیزگاران که بوی درآیند تَجرِی میرود پیوسته مِن تَحتِهَا الأَنهارُ زیر درختان یا از تحت مساکن بهشتیان جویها أُکُلُها میوه آن بوستان که میخورند دائِم ٌ همیشه همیشه باشد و هرگز منقطع نشود بخلاف میوهای دنیا وَ ظِلُّها و همچنین سایه او منسوخ نه گردد چنانکه سایه های دنیا بلکه ممدود باشد امام قشیری رح فرمود که اهل ایمان امروز در ظل رعایت اند و فردا در ظل حمایت و عارفان بدنیا و عقبی در ظل عنایت که پیوسته در ظل ظلیل اند بیت سایه دولت او در دو جهان جاوید است ای خوش آن بنده که اینکه سایه فتد بر سر او تِلک َ آن بهشت موصوف عُقبَی الَّذِین َ اتَّقَوا مآل حال و منتهای کار آنان است که پرهیزگاری کرده اند وَ عُقبَی الکافِرِین َ و عاقبت همه کافران النّارُ آتش دوزخ است.

صفحه : 545

وَ الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ و آنانکه عطا کرده ایم ایشان را

کتاب مراد مؤمنان اهل کتاب اند چون عبد اللّه بن سلام و اصحاب او از یهود و هشتاد تن از نصاری که چهل نجرانی بودند و هشت یمنی و سی و دو حبشی اینکه جماعت یَفرَحُون َ شاد میشوند بِما أُنزِل َ إِلَیک َ بآنچه فرو فرستاده می شود بتو از قرآن وَ مِن َ الأَحزاب ِ و از لشکرهای کفر و ضلالت یعنی کفره اهل کتاب چون حیّی بن اخطب و کنانه بن الربیع و اتباع ایشان از یهود و اسید و عاقب و اشیاع ایشان از نصاری مَن یُنکِرُ کسی هست که انکار کند بَعضَه ُ بعضی را از ان که مخالف شریعت ایشان است قُل إِنَّما أُمِرت ُ بگو مر ایشانرا که جز اینکه نیست که من مأمور شده ام أَن أَعبُدَ اللّه َ بانکه بپرستم خدا را به یگانگی وَ لا أُشرِک َ بِه ِ و شرک نیارم بوی چنانکه شما آوردید و عزیر و مسیح ع را بخدای گرفتید إِلَیه ِ بسوی خدای بغیر او أَدعُوا میخوانم خلق را وَ إِلَیه ِ مَآب ِ و بسوی او است بازگشت من وَ کَذلِک َ و همچنانکه فرستاده ایم کتب بر انبیاء گذشته بزبان امم ایشان أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم بتو قرآن را حُکماً کتابی محکم که نسخ و تغییر بدان راه نیابد یا حکم کننده میان حق و باطل عَرَبِیًّا مترجم بلغت عرب تا ایشان را حفظ و فهم وی آسان باشد وَ لَئِن ِ اتَّبَعت َ و اگر متابعت کنی تو أَهواءَهُم آرزوهای مشرکانرا که ترا بدین آبا دعوت میکنند یا امانی جهودان را که ترا رجوع بقبله خود میخوانند بَعدَ ما جاءَک َ پس از انکه آمد بتو مِن َ العِلم ِ از دانش یعنی بعد از انکه دانستی بطلان

کیش بت پرستان یا نسخ حکم صلاه بقبله یهود اگر پیرو ایشان شوی ما لَک َ نیست ترا مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای مِن وَلِی ٍّ هیچ یاری کننده که نفع رساند وَ لا واق ٍ و نه نگهداری که عقاب حق از تو بازدارد، آورده اند که یهود سرزنش میکردند حضرت پیغمبر ص را و میگفتند همت اینکه مرد همه بامر نکاح مصروف است همواره بازدواج و امتزاج با زنان مشغوف اگر او پیغمبر بودی هرآئینه امر نبوت او را از اشتغال با نسوان بازداشتی آیت آمد وَ لَقَد أَرسَلنا و هرآئینه ما فرستادیم رُسُلًا مِن قَبلِک َ پیغمبران پیش از تو وَ جَعَلنا لَهُم و بدادیم مر ایشان را أَزواجاً زنان وَ ذُرِّیَّهً و فرزندان وَ ما کان َ و نباشد و نشاید لِرَسُول ٍ مر فرستاده را یعنی در وسع او نباشد أَن یَأتِی َ بِآیَهٍ آنکه بیارد معجزه که ازو اقتراح کنند إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بامر خدای یا بتقدیر او اینکه جواب مشرکان است که بتهکم طلب معجزات میکردند میفرماید که هیچ پیغمبری بخود معجزه نتواند آورد مگر آنکه خدای خواهد و بقدرت خود پدید کند در وقتی که صلاح داند لِکُل ِّ أَجَل ٍ مر هر وقتی را کِتاب ٌ حکمی است نوشته شده که چون آنوقت برسد حکم بظهور آید یا هر اجلی را از آجال خلائق کتابی ست نزدیک خدای که جز وی کسی بر آجال خلق اطلاع ندارد- صفحه : 546

یَمحُوا اللّه ُ محو میکند خدای ما یَشاءُ آنچه می خواهد بحکم وَ یُثبِت ُ و اثبات میکند آنچه میخواهد بحکمت وَ عِندَه ُ و نزدیک اوست أُم ُّ الکِتاب ِ اصل کتاب که لوح محفوظ است و هیچ

کائنی نباشد الا آنکه نوشته بود در وی، از آنچه شده است و میشود و خواهد شد بتفصیل و تشریح بعضی گفته اند که محو کند از دیوان حفظه آنچه هیچ جزا بدان متعلق نباشد و بگذارد غیر آن را یعنی چون حفظه و برره آنچه از بنده صادر شود از اقوال و افعال و احوال همه را بنویسند و آن دفتر را بموقف عرض رسانند حق سبحانه قولی و فعلی را که ثوابی و عقابی بدان متفرع نیست محو کند و باقی را مثبت بگذارد یا سیّئات تائب را محو نماید و بدل آن حسنات ثبت کند یا بعضی از حکام شرائع را بحسب مصلحت زمان نسخ کند و حکم دیگر اثبات فرماید یا محو کند تازگی و قوت جوانی را و اثبات کند پژمردگی و ضعف و پیری را علمای دین برآنند که محو کند آنچه خواهد الا شش چیز که رقم محو بدان نرسد سعادت و شقاوت و موت و حیات و رزق و اجل و در زاد المسیر آورده که نزدیک سبحانه دو کتاب است غیر از ام الکتاب که محو و اثبات تعلق بدان دو کتاب دارد اما تغییر بام کتاب راه نیابد و ابو الدردا رض از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نقل میکند چون سه ساعت از شب باقی ماند حق سبحانه و تعالی نظر کند در کتابیکه غیر ازو هیچ کس در ان نظر نمیکند و هر چه خواهد ازو محو کند و هر چه خواهد درو ثبت کند در فصول آورده که محو کند رقوم انکار از قلوب ابرار

و اثبات کند بجای او رموز اسرار سلمی رح از محمّد رازی رح نقل میکند که شنیدم از شبلی قدس سره که محو کند آنچه خواهد از شهود و عبودیت و لوازم آن و اثبات کند آنچه خواهد از شهود ربوبیت و لوامع آن در کشف الاسرار فرمود که از دل خائف ریا می برد و اخلاص می نهد، شک می برد و یقین می آرد بخل محو میکند وجود و ثابت میسازد شره می برد و قناعت می آرد و حسد سترد و شفقت می نهد و از دل راجی اختیار میبرد و تسلیم می نهد و تفرقه محو میکند و جمع اثبات میکند و از دل محب رسوم انسانیت می سترد و نعوت ربّانیت می نهد امام قشیری رح فرموده که محو حظوظ نفسانی میکند و اثبات حقوق ربانی می نماید یا شهود خلق میبرد و شهود حق می آرد تا آثار بشریت محو میکند و انوار احدیت ثابت می سازد و از آن بنده میکاهد و از آن خود می افزاید تا چنانچه باوّل خود بود بآخر هم خود باشد حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرموده که الهی جلال عزت تو جای اشارت نگذاشت محو و اثبات تو راه اضافت برداشت ازان من میکاست و از آن تو می افزود تا بآخر همان شد که با اوّل بود- رباعی محنت همه در نهاد آب و گل ماست پیش از دل و گل چه بود آن حاصل ما است در عالم غیب خانه داشته ایم رفتیم بدان خانه که سر منزل ماست وَ إِن ما نُرِیَنَّک َ و اگر بنمائیم ترا بَعض َ الَّذِی برخی از آنچه نَعِدُهُم وعده کرده ایم کافران را از عذاب أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ یا

ترا بمیرانیم پیش از ان فَإِنَّما عَلَیک َ البَلاغ ُ پس جز اینکه نیست که بر تو رسانیدن پیغام و تبلیغ احکام است و بس وَ عَلَینَا الحِساب ُ بر ما است شمار و حساب و پاداش ایشان أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی بینند اهل مکه و نمیدانند أَنّا نَأتِی الأَرض َ بدرستیکه ما می آئیم یعنی فرمان ما می آید بزمین کفّار نَنقُصُها می کاهانیم پاره پاره مِن أَطرافِها از کرانهای آن یعنی تصرّف ایشان بیرون می کنیم و بحوزه تسخیر مسلمانان درمی آریم و میگویند اینکه سخن راجع است به یهود حق سبحانه فرمود که ما زمین ایشانرا یعنی حصارها و ضیاع و عقار یهود را بمسلمانان می دهیم وَ اللّه ُ و خدا یَحکُم ُ حکم میکند بنقصان اراضی یهود و ادبار ایشان و ازدیاد اهل اسلام و اقبال ایشان لا مُعَقِّب َ هیچ ردکننده و بازپس گرداننده نیست لِحُکمِه ِ مر حکم او را وَ هُوَ سَرِیع ُ الحِساب ِ و اوست زود حساب یعنی بزودی حساب کند ایشانرا در آخرت بعد از عذاب ایشان در دنیا بقتل و اجلا وَ قَد مَکَرَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم و بدرستیکه مکر کردند آن جهودان یا مشرکان که پیش از یهود یا کفره زمان تو بودند با پیغمبران خود فَلِلّه ِ المَکرُ جَمِیعاً پس مر خدای راست یعنی نزدیک اوست جزای همه مکرهای ایشان یَعلَم ُ میداند ما تَکسِب ُ کُل ُّ نَفس ٍ هر چه میکند هر نفسی از خیر و شر و جزای او آماده می سازد. و سیعلم الکفر و زود باشد که بدانند کافران از یهود و عبده اصنام که فردای قیامت لِمَن عُقبَی الدّارِ مر کرا باشد عاقبت پسندیده آن سرای.

صفحه : 547

وَ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و

میگویند آنانکه نه گرویدند از مشرکان مکه یا رؤسای یهود تو که محمدی لَست َ مُرسَلًا نیستی فرستاده از پیش خدا به نبوّت و دعوت قُل کَفی بِاللّه ِ بگو خدا بسنده است شَهِیداً گواه بَینِی وَ بَینَکُم میان ما و شما بآنکه من پیغمبرم بشما وَ مَن عِندَه ُ عِلم ُ الکِتاب ِ و دیگر آنکه نزدیک اوست علم کتاب یعنی لوح محفوظ و آن جبرئیل است که وحی از لوح محفوظ فرامیگیرد یا علم قرآن و آن مومنان اند در زاد المسیر آورده که علی مرتضی است یا توریت و آن عبد اللّه بن سلام ست و احزاب او رضی اللّه عنهم اجمعین

سوره ابراهیم

مکیّه و هی اثنتان و خمسون ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الر در شرح تاویلات از امام تریدی رح مذکورست که حروف مقطّعه ابتلا است مر تصدیق مومن و تکذیب کافران را و خدای بندگان را بهر چه خواهد امتحان کند، و جمعی برانند که اینکه حروف اسمای قرآن اند و برین وجه توان گفت که الر یعنی قرآن کِتاب ٌ أَنزَلناه ُ کتابی ست که فرستادیم آن را إِلَیک َ بسوی تو لِتُخرِج َ النّاس َ تا بیرون آری مردمان را بسبب دعوت کردن بمضمون آن مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکیهای کفر یا نفاق یا شک یا بدعت إِلَی النُّورِ بروشنی ایمان یا اخلاص یقین یا سنت بِإِذن ِ رَبِّهِم بتوفیق و تیسیر پروردگار ایشان امام قشیری رح فرموده که از ظلمت غیبت تدبیر بنور شهود تقدیر، در بحر گوید که از ظلمات خلقیت بشریت بنور تجلّی صفت ربوبیت و صاحب تاویلات فرموده که از ظلمات کثرت بنور وحدت

یا از ظلمات حجب افعال و استار صفات بنور وحدت ذات، و حقیقت آنست که هیچ ظلمات برابر پندار هستی نیست چون زنگار اینکه تیرگی از آئینه دل بصیقل نفی خواطر و تجرید از مشاغل زدوده گردد نور هستی حق سبحانه بر مرآت باطن پرتو افگنده سالک را ازو و از مزاحمت غیر او باز رهاند تا نه بخودش شعور ماند و نه عدم شعور بخود نیز داند رباعی یا رب مددی کن ز خودی خود برهیم و زبد برهیم و از بدی خود برهیم در هستی خود مر از خود بیخود کن تا از خودی و بیخودی خود برهیم گفته اند که انواع ضلال در ظلمات داخل است و نور اصناف هدایت را شامل یعنی بدعوت قرآن مردمان را از گمراهی برهانی و براه راست برسانی و ازین است که میگوید إِلی صِراطِ العَزِیزِ بیرون آری ایشانرا از ظلمات بروشنائی یعنی براه خداوند غالب الحَمِیدِ ستوده و آن راه دین اسلام است پس در صفت عزیز حمید میفرماید اللّه ِ الَّذِی معبودی بحق آنکه لَه ُ مر اوراست ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانهاست از موجودات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از مبدعات وَ وَیل ٌ لِلکافِرِین َ و رنج و مشقت است مر ناگرویدگانرا بقرآن مِن عَذاب ٍ شَدِیدٍ از عذابی سخت که بدیشان رسد.

صفحه : 548

الَّذِین َ کافران آنانند که از روی جهالت یَستَحِبُّون َ دوست میدارند الحَیاهَ الدُّنیا و برمیگزینند زندگانی دنیا را عَلَی الآخِرَهِ بر آن سرای وَ یَصُدُّون َ و بازمیدارند مردمان را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدا یعنی منع میکنند از ایمان به پیغمبر و قرآن وَ

یَبغُونَها و می طلبند برای راه حق عِوَجاً کجی یعنی میگویند اینکه راه کج است بمنزل مقصود و نمیرساند أُولئِک َ آن گروه که بدین صفتها موصوف اند فِی ضَلال ٍ بَعِیدٍ در گمراهی اند دور از حق بعد فی الحقیقه صفت ضال ست و صفت ضلال بدو را از قبیل اسناد مجازی ست در زاد المسیر آورده که قریش می گفتند چه حال است که همه کتب منزله بلغت عجمی فرود آمده و کتابیکه بمحمد ص می آید عربی است آیت آمد که وَ ما أَرسَلنا و نفرستادیم ما مِن رَسُول ٍ هیچ پیغمبری را إِلّا بِلِسان ِ قَومِه ِ مگر بزبان قوم او یعنی گروهی که از ایشان بوده و در میان ایشان زاده و مبعوث ایشان شده چه هر پیغمبر را اوّل دعوت بنزدیکان خود باید کرد پس حق سبحانه انبیاء ع را بزبان قوم ایشان بدیشان فرستاد لِیُبَیِّن َ لَهُم تا بیان کند برای ایشان اوامر و نواهی را و ایشان فهم کنند و عذر نگویند که سخن اینکه نبی را در نمی یابیم و گفته اند ضمیر قومه راجع بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم است چه جمیع کتب بلغت عرب منزل شده و جبرئیل یا پیغمبر هر قومی برای فهم هر قومی ترجمه کرده اند آنرا بلغت منزّل علیهم و در لباب گوید که نفرستادیم هیچ پیغامبری را مگر بزبان قومی که بدیشان مبعوث بوده و ترا فرستادیم بزبان قوم تو بهمه مردمان و در جواب کسیکه گوید پیغمبری مبعوث بامم مختلفه است بایستی که برو کتب متعدده بر السنه ایشان فرود آمدی گفته اند که اختلاف السنه موّدی باختلاف کلمه است و اضاعت فضل اجتهاد در تعلم الفاظ و معانی لغتی که

بزبان ایشان است و حرمان از علوم منشعبه از ان پس نزول آن بیک لغت محض فضل است و عین حکمت فَیُضِل ُّ اللّه ُ پس گمراه گرداند خدای مَن یَشاءُ هرکرا خواهد یعنی فروگذارد تا گمراه شود وَ یَهدِی مَن یَشاءُ و راه نماید هرکرا خواهد یعنی توفیق دهد تا راه یابد وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست غالب در حکم خود الحَکِیم ُ راست کار که اضلال و هدایت او بر وجه حکمت است وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی و هرآئینه ما فرستادیم موسی علیه السلام را بِآیاتِنا بدلائل قدرت ما یا بمعجزات روشن چون عصا و ید بیضا و گفتیم أَن أَخرِج آنکه بیرون آر، قَومَک َ گروه خود را که بنی اسرائیل اند مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکیها جهالت و شبهت إِلَی النُّورِ بروشنائی علم و یقین یا بیرون آر قوم قبط را که بدیشان مبعوثی، از تاریکی کفر بروشنائی ایمان وَ ذَکِّرهُم و پند ده ایشان را بِأَیّام ِ اللّه ِ بروزهای که حق سبحانه عذاب کرد کافران گذشته را در انها یا یاد ده بنی اسرائیل را از روزهائی که بدان گرفتار بودند بدست فرعونیان إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آنچه یاد کردیم لَآیات ٍ هرآئینه دلالتهاست بر قدرت الهی لِکُل ِّ صَبّارٍ مر هر صبرکننده را بر بلاء شَکُورٍ شکرگوینده را بر آلاء.

صفحه : 549

وَ إِذ قال َ مُوسی و یاد کن آنرا که گفت موسی علیه السلام لِقَومِه ِ مر قوم خود یعنی بنی اسرائیل را اذکُرُوا ای گروه من یاد کنید نِعمَهَ اللّه ِ نعمتهای خدای را که انعام فرموده عَلَیکُم بر شما إِذ أَنجاکُم چون برهانید شما را مِن آل ِ فِرعَون َ از کسان فرعون یَسُومُونَکُم

میچشانیدند شما را سُوءَ العَذاب ِ بدی ّ عذاب یعنی عذابهای بد بشما میرسانیدند و به بندگی گرفته کارهای سخت میفرمودند وَ یُذَبِّحُون َ و میکشتند أَبناءَکُم پسران شما را که منجمان گفته بودند که در بنی اسرائیل پسری متولد شود که هلاک فرعون بسبب او باشد وَ یَستَحیُون َ و زنده میگذاشتند نِساءَکُم دختران شما را تا خدمت زنان ایشان کنند وَ فِی ذلِکُم و در ان محنت و شدّت بَلاءٌ آزمایشی بود شما را مِن رَبِّکُم از آفریدگار شما یا در آن نجات نعمتی بود شما را از حق تعالی عَظِیم ٌ بزرگ و بی نهایت وَ إِذ تَأَذَّن َ و یاد کنید ای بنی اسرائیل آنرا که اعلام کرد و آگاه گردانید شما را رَبُّکُم پروردگار شما لَئِن شَکَرتُم اگر شکر کنید بر نعمتهای من لَأَزِیدَنَّکُم هرآئینه افزون کنم بر شما نعمت را وَ لَئِن کَفَرتُم و اگر ناسپاسی نمائید بر آن إِن َّ عَذابِی بدرستیکه عذاب من لَشَدِیدٌ هرآئینه سخت است بر ناسپاسان و شدّت عذاب سلب نعمت بود در دنیا و وقوع عقوبت در عقبی شیخ ابو عبد الرحمن سلمی از ابو علی جورجانی نقل میکند که اگر شکر کنید بر نعمت اسلام زیادت کنم آنرا بایمان و اگر سپاسداری کنید بر ایمان افزون کنم باحسان و اگر بر آن شکر کنید زیادت سازم بمعرفت و اگر بر آن شاکر باشید برسانم بمقام وصلت و اگر آنرا شکر گوئید بالا برم بدرجه قربت و بشکر آن نعمت درآرم بخلوتگاه انس و مشاهدت و ازین کلام حقائق اعلام معلوم می شود که شکر مرقات ترقی و معراج تصاعد بر درجات است و فی المثنوی المعنوی ابیات شکر نعمت

نعمتت افزون کند کس زیان بر شکر گفتن چون کند شکر باشد دفع علتهای دل سود دارد شاکر از سودای دل وَ قال َ مُوسی و گفت موسی که ای گروه من إِن تَکفُرُوا أَنتُم اگر کافر شوید یا ناسپاسی کنید شما وَ مَن فِی الأَرض ِ جَمِیعاً و هر که هست در زمین همه ایشان از پری و آدمی فَإِن َّ اللّه َ لَغَنِی ٌّ پس بدرستیکه خدای بی نیاز است از عبادت و شکر شما حَمِیدٌ ستوده است بی ستایش خلق یعنی ذرّات مخلوقات بشکر نعمت او ناطق اند و السنه جمیع اشیاء به تسبیح و حمد او جاری بیت بذکرش جمله موجودات گویا همه او را ز روی شوق جویا- صفحه : 550 أَ لَم یَأتِکُم آیا نیامد بشما تتمه کلام موسی ع است یا ابتدای سخنی است از حق سبحانه با اهل زمان حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام میفرماید که آیا نیامد بشما یعنی آمد نَبَؤُا الَّذِین َ مِن قَبلِکُم خبر آنانکه پیش از شما بودند قَوم ِ نُوح ٍ گروه نوح علیه السلام وَ عادٍ و قبیله عاد وَ ثَمُودَ و قوم ثمود وَ الَّذِین َ مِن بَعدِهِم و آنانکه بعد از ایشان بودند لا یَعلَمُهُم نمیداند عدد ایشانرا از بسیاری إِلَّا اللّه ُ مگر خدای در تبیان آورده که خدا بسیار امم از عرب و عجم هلاک کرده و آثار ایشان منقطع ساخته که غیر خدا کسی بر ان اطلاع ندارد و در معالم از إبن عباس رض نقل میکند که میان عدنان و ابراهیم خلیل اللّه سی قرون گذشته و از اهل آن قرون هیچ کس خبر ندارد الا حق سبحانه و تعالی جاءَتهُم آوردند به

پیشینیان رُسُلُهُم پیغمبران ایشان بِالبَیِّنات ِ حجتهای روشن که کتب الهی بوده یا معجزات ایشان فَرَدُّوا أَیدِیَهُم پس بازگردانیدند دستهای خود را فِی أَفواهِهِم در دهن های خود یعنی امتان دستهای خود را بدندان گرفتند از خشم بر رسل یا دست بر دهان نهادند از روی تعجب یا اصابع خود را بر دهن نهادند که خاموش باشید و گفته اند ایدی خود را بر افواه رسل نهادند که سخن مگوئید وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا و گفتند که ما نگرویده ایم بِما أُرسِلتُم بِه ِ بآنچیزیکه شما فرستاده شده اید بدان بر زعم خود وَ إِنّا لَفِی شَک ٍّ و بدرستیکه ما در شکیم مِمّا تَدعُونَنا از آنچه میخوانید ما را إِلَیه ِ بسوی آن از توحید و ایمان مُرِیب ٍ شکی در تهمت افگننده یعنی با وجود شک رسولان را متّهم میداشتند باغراض فاسده قالَت رُسُلُهُم گفتند رسولان ایشان که شما را بخدا دعوت می کنیم أَ فِی اللّه ِ شَک ٌّ آیا در وجود خدا شکی هست و حال آنکه از کثرت ادلّه بر وجود او شک را مجالی نمانده فاطِرِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ خدای که آفریننده آسمانها و زمینهاست یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم میخواند شما را بایمان تا بیامرزد شما را چون ایمان آرید یعنی بشرط ایمان می آمرزد مِن ذُنُوبِکُم بعضی گناهان شما را یعنی آنکه قبل الایمان بوده وَ یُؤَخِّرَکُم و تا باز پس دارد و عذاب نکند بلکه مهلت دهد شما را إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی نام برده شده که آخر اعمار شما بوده قالُوا گفتند ایشان در جواب رسولان إِن أَنتُم نیستید شما إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا مگر آدمی مثل ما در صورت و هیئت، و هیچ فضلی

نیست شما را بر ما از روی ظاهر پس چرا شما مخصوصید به نبوت از میان ما تُرِیدُون َ می خواهید أَن تَصُدُّونا آنکه بازدارید ما را بدعوی پیغمبری عَمّا کان َ یَعبُدُ از آنچه بودند می پرستیدند آباؤُنا پدران ما از اصنام فَأتُونا بِسُلطان ٍ پس بیارید حجتی مُبِین ٍ روشن بر صحت دعوی خود یا بر استحقاق خود بفضیلت نبوت و مزیّت رسالت گویا که ایشان معجزه میدیدند و اعتبار نمی نمودند و از روی لجاج و عناد اقتراح دیگر آیات می کردند چنانچه معاندان زمان پیغمبر صفحه : 551

قالَت لَهُم رُسُلُهُم گفتند مر ایشان را پیغمبران ایشان إِن نَحن ُ نیستیم ما إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم مگر بشری بمثل شما یعنی مشارکت در جنسیّت مسلم میداریم وَ لکِن َّ اللّه َ یَمُن ُّ و لیکن خدا منت می نهد به نعمت نبوت و کرامت رسالت عَلی مَن یَشاءُ بر هر که میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود وَ ما کان َ لَنا و نیست میسّر ما را و نمی توانیم أَن نَأتِیَکُم بِسُلطان ٍ آنکه بیاریم برای شما حجتّی یعنی معجزه که می طلبید إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بفرمان خدا و مشیت او یعنی ما از پیش خود بیخواست خدای تعالی کاری نمی توانیم کرد و مهمی نمی توانیم ساخت نظم ناتوانی و عجز، لازم ماست قدرت و اختیار زان خداست کارها را بحکم راست کند او تواناست هر چه خواست کند وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدا فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ باید که توکل کنند گرویدگان وَ ما لَنا و چیست ما را یعنی چه عذر داریم أَلّا نَتَوَکَّل َ در آنکه توکل نکنیم عَلَی اللّه ِ بر خدا وَ قَد هَدانا و حال آنکه راه نمود ما را سُبُلَنا براههای راست

یعنی راهی که در ان می شناسیم او را و میدانیم ازمّه امور بدست قدرت اوست وَ لَنَصبِرَن َّ و بخدا که صبر خواهیم کرد عَلی ما آذَیتُمُونا بر آنچه ایذا میرسانید ما را بتکذیب و مخالفت وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدا فَلیَتَوَکَّل ِ المُتَوَکِّلُون َ باید که ثابت باشند در توکل متوکلان وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه کافر بودند لِرُسُلِهِم مر رسولان خود را لَنُخرِجَنَّکُم هرآئینه بیرون کنیم شما را مِن أَرضِنا از زمین و دیار خود أَو لَتَعُودُن َّ یا آنکه عود کنید یعنی موافقت نمائید با ما فِی مِلَّتِنا در کیش ما یا مراد عود جماعتی باشد که ایمان آورده باشند از ان قوم فَأَوحی إِلَیهِم پس وحی کرد بر پیغمبران رَبُّهُم پروردگار ایشان و سوگند یاد فرمود که لَنُهلِکَن َّ الظّالِمِین َ هرآئینه هلاک گردانیم ستمکاران را یعنی کافران را وَ لَنُسکِنَنَّکُم ُ الأَرض َ و هرآئینه ساکن سازیم شما را در زمین ایشان مِن بَعدِهِم پس از هلاک ایشان ذلِک َ اینکه امر!!! و اینکه وعده راست است لِمَن خاف َ برای کسی که بترسد مَقامِی از ایستادن در موقف حکم من یعنی از انکه روز قیامت او را در موقفی که من حکم می کنم بر بندگان بازدارند وَ خاف َ وَعِیدِ و برای کسیکه ترسان گردد از وعید من بعذاب.

صفحه : 552

وَ استَفتَحُوا و طلب فتح کردند پیغمبران یعنی نصرت خواستند از خدا بر هلاکت دشمنان یا حکم طلبیدند میان خود و اعادی یا انبیاء ع و امم هر دو طلب حکم کردند یعنی گفتند هر که از ما بر باطل است عذاب برو فرود آید خدا حکم

فرمود انبیاء و مؤمنان نجات یافتند وَ خاب َ و نومید ماند و بی بهره گشت از خلاصی کُل ُّ جَبّارٍ هر گردن کشی عَنِیدٍ ستیزنده با حق یا معرض از اطاعت او مِن وَرائِه ِ جَهَنَّم ُ از پس او دوزخ است یعنی در روز حشر رجوع او بدان خواهد بود بران وجه که او را در آن افگننده وَ یُسقی و بیاشامند مِن ماءٍ صَدِیدٍ از آبی که مختلط باریم و زردابه باشد که از تن دوزخیان چکد و گویند آبی مثل صدید یَتَجَرَّعُه ُ بتکلّف و رنجی تمام جرعه جرعه میخورند آن را وَ لا یَکادُ یُسِیغُه ُ و نمی تواند که بگلو فرو برد از تلخی و گندگی وَ یَأتِیه ِ المَوت ُ و می آید بدو آلام و شدائد مرگ مِن کُل ِّ مَکان ٍ از هر جائی یا از هر جانبی از اعضای او تا آنکه از بیخ مویها و انگشتها وَ ما هُوَ بِمَیِّت ٍ و نیست او مرده یعنی مردنی تا بیاساید در عین المعانی فرموده که روح او در حنجره او مانده باشد نه بیرون آید تا او بمیرد و نه به تن بازگردد تا زنده ماند بلکه بحکم لا یموت فیها و لا یحیی میان مردگی و زندگی میگذارند وَ مِن وَرائِه ِ و در پس اوست با وجود چنین محنتی عَذاب ٌ غَلِیظٌ عذابی سخت یعنی از ان بدتر و آن خلود است در دوزخ مَثَل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا از آنچه بر تو خوانده میشود صفت اعمال آنان است که کافر شدند بِرَبِّهِم بآفریدگار خود صفت آنها اینست که أَعمالُهُم کردارهای ایشان کَرَمادٍ اشتَدَّت همچو خاکستر است که سخت بگذرد بِه ِ الرِّیح ُ برو باد فِی یَوم ٍ عاصِف ٍ در

روز که سخت باشد باد او و عصوف اشتداد باد است و زمان را بدو صفات کردن غایت مبالغه باشد ملخص معنی آن است که عملهای کافران که در صورت خیر می نماید چون صله رحم و آزادکردن بنده و اکرام مهمانان و امثال آن مانند توده خاکستر است که بادی سخت برو وزد و بهوا برده در اطراف پراگنده سازد و هیچکس بر جمع آن قادر نبود و از ان نفع نگیرد و همچنین در روز قیامت لا یَقدِرُون َ قادر نباشند کافران مِمّا کَسَبُوا از آنچه کسب کرده اند در دنیا عَلی شَی ءٍ بر هیچ چیز چه همه حبط شده باشد و هباء منثورا گشته و مطلقا اثری از ثواب آن پیدا نی ذلِک َ آن پندار ایشان که ما نیکوئی کرده ایم هُوَ الضَّلال ُ البَعِیدُ هموست گمراهی دور یعنی در غایت بعد است از راه حق أَ لَم تَرَ آیا ندیدی ای بیننده یا ندانستی أَن َّ اللّه َ آنرا که خدای خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمین را بِالحَق ِّ بر وجهی که حق است در آفرینش إِن یَشَأ اگر خواهد یُذهِبکُم ببرد شما را ای اهل مکه و معدوم گرداند وَ یَأت ِ بِخَلق ٍ جَدِیدٍ و بیارد آفریده نو بجای شما که در کفر و تکذیب مثل شما نباشد.

صفحه : 553

وَ ما ذلِک َ و نیست اعدام و ایجاد عَلَی اللّه ِ بِعَزِیزٍ بر خدای دشوار چه او قادر است بالذات و قدرت او اختصاص ندارد بمقدوری دون مقدوری بلکه نسبت بهمه مقدورات یکسان است شعر کار اگر دشوار اگر آسان بود پیش قدرت جملگی یکسان بود وَ بَرَزُوا و ظاهر شدند ایراد بصیغه ماضی

جهت تحقق وقوع است و اگرنه مراد آن است که ظاهر شوند و بیرون آیند از قبرهای خود لِلّه ِ برای امر خدای و محاسبه او جَمِیعاً همه مردمان از کفّار و مؤمنان فَقال َ الضُّعَفاءُ پس گویند عاجزان از اهل کفر یعنی اتباع و سفله لِلَّذِین َ استَکبَرُوا مر آنانرا که تکبّر کردند از رؤسا و اشراف قوم یعنی آنانکه پیروی ائمه کفر کرده باشند ایشانرا گویند إِنّا کُنّا بدرستیکه بودیم ما لَکُم تَبَعاً مر شما را پیروان در تکذیب رسل و اعراض از فرمان ایشان فَهَل أَنتُم پس هیچ هستید شما مُغنُون َ عَنّا دفع کنندگان از ما مِن عَذاب ِ اللّه ِ مِن شَی ءٍ از عذاب خدا چیزی را یعنی مادران عالم متابع شما بودیم پس شما درین عالم چیزی از عذاب خدای تعالی دفع کنید و بردارید از ما قالُوا گویند آن متکبران بطریق اعتذار که ای قوم لَو هَدانَا اللّه ُ اگر خدا بنمودی ما را نجات از عذاب لَهَدَیناکُم هرآئینه ما نیز شما را راه می نمودیم بدان اما طریق خلاصی مسدود است و شفاعت ما بدین درگاه مردود- ایشان نومید شده گویند بیائید تا باتفاق بخیر و شیم و جزع کنیم شاید که دری بر ما کشاید و راه خلاصی بما نماید پس پانصد سال خروش کنند و سودی ندارد و گویند بیائید تا صبر کنیم شاید بکلید صبر ابواب فرح مفتوح گردد و پانصد سال دیگر شکیبائی ورزند مژده نجاتی نرسد پس گویند سَواءٌ عَلَینا یکسان است بر ما أَ جَزِعنا اگر بخروشیم و جزع نمائیم أَم صَبَرنا یا صبر کنیم یعنی از هیچ یک فائده نمیرسد ما لَنا نیست ما را مِن مَحِیص ٍ

هیچ گریزگاهی و پناهی از عذاب دوزخ وَ قال َ الشَّیطان ُ و گوید دیو سرکش لَمّا قُضِی َ الأَمرُ آنهنگام که گذارده شود یعنی چون حساب خلق بکنند و حکم الهی نافذ گردد بآنکه اهل بهشت ببهشت درآیند و اهل دوزخ در دوزخ قرار گیرند تمام دوزخیان مجتمع شده زبان ملامت بر ابلیس درازکننده و ابلیس بمنبری از آتش برآید و گوید یا اشقیای انس و ای ملامت کنندگان من إِن َّ اللّه َ وَعَدَکُم بدرستیکه وعده داد خدا شما را وَعدَ الحَق ِّ وعده درست و راست که حشر و جزاء خواهد بود وَ وَعَدتُکُم و من وعده داده بودم شما را وعده بدروغ که نه قیامت است و نه حساب و اگر فرضا باشد بتان شما را شفاعت خواهند کرد فَأَخلَفتُکُم پس من وعده کج دادم شما را تبیّن خلف وعده را خلف میگوید یعنی امروز ظاهر شد که من دروغ گفته بودم وَ ما کان َ لِی و نبود مرا عَلَیکُم بر شما مِن سُلطان ٍ هیچ تسلطی که شما را اکراه کنم بر کفر و معصیت یا حجتی نبود مرا بر صحت قول من إِلّا أَن دَعَوتُکُم مگر آنکه من شما را بخواندم بوسوسه و فریب بی حجتی و برهانی فَاستَجَبتُم لِی پس شما مرا اجابت کردید بزودی- و تأمل نه نمودید در عواقب امور خود فَلا تَلُومُونِی پس مرا ملامت مکنید بمجرد وسوسه که کردم زیرا که من دشمن شما بودم و بدین مقدار که من کردم مستحق ملامت نیستم چه دشمن هر چه از ان بدتر نباشد در حق دشمن خود می کند وَ لُومُوا أَنفُسَکُم و ملامت کنید نفسهای خود را که مرا فرمان بروید

و قول خدا را که گفت یا بنی آدم- لا یفتننکم الشیطان نشنوید.

صفحه : 554

ما أَنَا بِمُصرِخِکُم من نیستم رهاننده فریادرس شما از عذاب وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِی َّ و شما نیز نیستید رهاننده و فریادرس من إِنِّی کَفَرت ُ بدرستیکه من امروز کافر شدم بِما أَشرَکتُمُون ِ بآنچه شریک میکردید مرا با خدا در فرمانبرداری مِن قَبل ُ پیش ازین در دنیا یعنی من بیزار شدم از شرک شما إِن َّ الظّالِمِین َ بدرستیکه ظالمان یعنی مشرکان لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ مر ایشان راست عذابی دردناک موصوف بدوام وَ أُدخِل َ الَّذِین َ آمَنُوا و درآورده شوند آنانکه گرویده اند بما جاء من عند اللّه وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند کارهای شایسته و پذیرفته جَنّات ٍ تَجرِی در بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند در ان و درآرنده مؤمنان به بهشت فرشتگان باشند ایشان را باکرام و تعظیم تمام بریاض دار السلام درآرند بِإِذن ِ رَبِّهِم بدستوری و فرمان پروردگار ایشان تَحِیَّتُهُم تحیت ملائک بر ایشان فِیها در بهشت یا تحیت ایشان بر یکدیگر سَلام ٌ سلام باشد که دال است بر سلامتی از آفات أَ لَم تَرَ آیا ندیدی خطاب با هر مستحق خطاب است میفرماید که ندیدی و ندانستی ای بنده بینا و دانا که برای تفهیم شما کَیف َ ضَرَب َ اللّه ُ مثلا چگونه زد خدا مثلی و گردانید کَلِمَهً طَیِّبَهً کلمه پاکیزه را که کلمه توحید است یا دعوت باسلام کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ مانند درختی پاک که آن نخل است یا شجره هست در بهشت که أَصلُها ثابِت ٌ بیخ او در زمین استوار و محکم

وَ فَرعُها و شاخ آن فِی السَّماءِ در بلندی تُؤتِی أُکُلَها میدهد میوه خود را کُل َّ حِین ٍ در هر وقتی که خدا حکم کرده بمیوه دادن و بدان تقدیر که درخت خرما باشد- گفته اند «حین شش» ماه است از وقت شکوفه تا وقت پخته شدن و بریدن یعنی درین مدّت از بسر و رطب و تمر نفع میدهد بِإِذن ِ رَبِّها با اراده و تکوین آفریننده خود وَ یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ و میزند خدای مثلها را یعنی بیان می کند لِلنّاس ِ برای مردمان لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ شاید که ایشان دریابند زیرا که مثل تصویر معانی است در آئینه افهام و نزدیک گردانیدن معقول را بمحسوس.

صفحه : 555

وَ مَثَل ُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ و مثل سخن ناپاک که کلمه کفر است یا دعوت بعبادت اصنام کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ مانند درختی ناپاک است چون حنظل که تلخ است و ناخوشبو و مکروه طبائع سلیمه و با وجود خباثت و کراهت اجتُثَّت جنبانیده شده و بریده و برکنده شده مِن فَوق ِ الأَرض ِ از روی زمین ما لَها مِن قَرارٍ نیست او را ثبات و استحکام یعنی نه بیخی دارد در زمین و نه شاخی در هوا نظم نه بیخی کز ان باشد او را مدار نه شاخی که گردد بدان سایه دار گیاهی است افتاده بر روی خاک پریشان و بی حاصل و خارناک حق سبحانه و تعالی تشبیه کرد درخت ایمان را که اصل آن در دل مومن ثابت است و اعمال او بجانب اعلی علّیّین مرتفع و ثواب او در هر زمان بدو واصل بدرخت خرما که بیخ او مستقر است در منبت خود و فرع او متوجه بجانب علو و

نفع او در هر وقت رسنده بخلق و تمثیل نمود کلمه کفر و عبادت اصنام را در دل کافر مقلّد بجهت عدم حجت و برهان بر آن ثباتی ندارد و عملی نیز که بمقصد قبول رسد ازو صادر نمیشود بشجره حنظل که نه اصل او را قراری است و نه فرع او را اعتباری قطعه نهال سایه دری شرع میوه دارد چنان لطیف که بر هیچ شاخساری نیست درخت زندقه شاخی است خشک و بی سایه که پیش هیچکس هیچ اعتباری نیست یُثَبِّت ُ اللّه ُ ثابت میگرداند خدا الَّذِین َ آمَنُوا آنانرا که ایمان آوردند و استحکام میدهد بِالقَول ِ الثّابِت ِ بسخن راست و محکم که بحجت قاطع نزد ایشان ثابت شده و دور دلهای ایشان متمکن گشته و گفته اند قول ثابت کلمه طیب لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه است که خدا بر ان ثابت میدارد مؤمنان را فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا تا در زمان ابتلاء و افتتان صبوری ورزند و از جاده مستقیمه توحید نه لغزند چون زکریا رض و یحیی رض و شمعون رض و امثال ایشان از انبیاء ع و گویند ثبات دهد مومنان را در دنیا یعنی نزدیک مرگ تا ختم حیات ایشان بکلمه باشد وَ فِی الآخِرَهِ و ثابت دارد ایشان را در ان سرای یعنی در قبر که منزل اوّل است از منازل اخرویّه تا جواب منکر و نکیر بطریق صواب بازدهند و گویند در دنیا مراد قبر است و در آخرت موقف سؤال وَ یُضِل ُّ اللّه ُ الظّالِمِین َ و فروگذارد خدا ظالمان را تا بکلمه توحید راه نیابند نه در دنیا و نه در وقت سؤال قبر وَ یَفعَل ُ

اللّه ُ و میکند خدا ما یَشاءُ آنچه میخواهد از تثبیت قومی و اضلال جمعی أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و نگاه نکردی إِلَی الَّذِین َ بسوی آنانکه بَدَّلُوا تبدیل کردند نِعمَت َ اللّه ِ کُفراً شکر نعمت خدای را بکفران یعنی وضع کفر کردند در موضع شکر یا بدل کردند نفس نعمت را بکفر یعنی چون در نعمت کافر شدند آن نعمت از ایشان مسلوب شد و جز کفر بدست ایشان چیزی نماند مراد اهل مکه اند که حق سبحانه ایشان را سکّان حرم خود ساخته و ابواب رزق بر ایشان گشاده به نعمت وجود حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام مشرف ساخت و ایشان ناسپاسی کردند و قدر آن نعمت ندانستند حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام را از مکه بیرون کردند لا جرم هفت سال بمحنت قحط درمانده خوار و بیمقدار گشتند و بعضی از ایشان در حرب بدر مقتول و مغلوب شدند و از عمر فاروق رض و مرتضی علی رض منقول است که مراد ازین قوم دو قبیله اند که فاجرترین قبائل قریش بودند یعنی بنو مغیره و بنو امیه که نعمت حق را تغییر دادند وَ أَحَلُّوا قَومَهُم و فرود آوردند قوم خود را یعنی اتباع و اشیاع خود را دارَ البَوارِ بسرای هلاک جَهَنَّم َ عطف بیان اوست یعنی دار البوار دوزخ است یَصلَونَها درآیند بدان وَ بِئس َ القَرارُ و بدقرارگاهی ست دوزخ.

صفحه : 556

وَ جَعَلُوا و فراگرفتند لِلّه ِ برای خدا أَنداداً ماننده ها یعنی در عبادت، که پرستش کردند یا در تسمیه که ایشان را الهه نام نهادند لِیُضِلُّوا تا گمراه کنند مردمان را عَن سَبِیلِه ِ از راه خدای که طریق

توحیدست قُل تَمَتَّعُوا بگو برخورید بآرزوهای خود یا بگذرانید عمر را بعبادت بتان امر تهدید است یعنی دو سه روزی بدین نوع بگذرانید فَإِن َّ مَصِیرَکُم پس بدرستیکه بازگشت شما إِلَی النّارِ بآتش دوزخ است قُل بگو ای محمّد ص یعنی امر کن لِعِبادِی َ الَّذِین َ آمَنُوا مر بندگان مرا که ایمان آورده اند برین وجه که نماز گزارید و نفقه کنید یُقِیمُوا الصَّلاهَ تا ایشان بامر تو نماز گذارند وَ یُنفِقُوا و نفقه دهند مِمّا رَزَقناهُم از آنچه عطا دادیم بایشان سِرًّا نفقه کردنی پنهان مراد تطوّع است وَ عَلانِیَهً و نفقه آشکارا مراد زکوه است چه در نفل اخفا و در فرض اظهار انسب باشد ملخص سخن آنکه بندگان مرا بگو تا نماز گذارند و زکوه بدهند مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ پیش از انکه بیاید یَوم ٌ لا بَیع ٌ فِیه ِ روز که درو خرید و فروخت نباشد تا مقصر بخرد چیزی که بدان تدارک تقصیر تواند نمود وَ لا خِلال ٌ و در ان روز دوستی نیز نبود که از دوستان نیز طلب نفع توان کرد بلکه اغلب دوستان دشمن گردند الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو اللّه ُ خدای الَّذِی خَلَق َ آن ست که بیافرید السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آسمانها و زمین را وَ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ و فرو فرستاد از آسمان ماءً آبی مراد باران است فَأَخرَج َ بِه ِ پس بیرون آورد بدان آب مِن َ الثَّمَرات ِ از میوها رِزقاً لَکُم روزی برای شما که بدان روزگار بگذرانید وَ سَخَّرَ لَکُم ُ الفُلک َ و رام ساخت برای شما کشتی را لِتَجرِی َ فِی البَحرِ تا میرود بدریا بِأَمرِه ِ بفرمان او هر جا که می خواهید وَ سَخَّرَ لَکُم ُ الأَنهارَ و مسخّر کرد مر

شما را جویهای آب یعنی آماده ساخت برای انتفاع و تصرف شما وَ سَخَّرَ لَکُم ُ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و مسخر گردانید برای انتفاع و استضاءت شما آفتاب و ماه را دائِبَین ِ در حالتی که مستمراند در سیر خود یا بجد و تعب در سیر و انارت خود میکوشند و فتور و قصور در ان ندارند وَ سَخَّرَ لَکُم ُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ و رام گردانید برای شما شب و روز را تا متعاقب یکدیگر میرسند یکی برای نوم و راحت و دیگری بهر کسب معیشت وَ آتاکُم و بداد شما را مِن کُل ِّ ما سَأَلتُمُوه ُ از هر چه خواستید و از هر چه نخواستید یعنی آنچه محتاج الیه شما بود و خواسته و ناخواسته بشما ارزانی داشت وَ إِن تَعُدُّوا و مگر خواهید که شمار کنید نِعمَت َ اللّه ِ نعمت خدای را که بفضل و کرم بی نهایت بشما داده لا تُحصُوها شمار نتوانید کرد آنرا و طاقت احصای آن نیارید سلمی قدس سره فرموده که مراد ازین نعمت حضرت پیغمبر ما است صلی اللّه علیه و سلّم که سفیر بزرگ تر و واسطه نزدیک تر میان حق و خلق اوست و فی نفس الامر حصر صفات کمال و شرح انوار جلال و جمال آنحضرت ص از حیز تصوّر و تخیل بیرون و از اندازه تفکر و تامل افزون است شعر بر ذروه مدارج قدر رفیع تو نی عقل راه یابد و نی فهم پی برود إِن َّ الإِنسان َ بدرستیکه آدمی لَظَلُوم ٌ ستمکار است کَفّارٌ ناسپاس که ظلم میکند بر نعمت که از شکر آن غافل ست و کفران می ورزد که بحقیقت منعم جاهل است یا ظلوم ست. که

در محنت جزع میکند و شکایت نماید و کفّارست که در نعمت بخل ورزد و در خیر نکشاید.

صفحه : 557

وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ و یاد کن چون گفت ابراهیم ع در مناجات رَب ِّ اجعَل ای پروردگار من بگردان هَذَا البَلَدَ اینکه شهر مکه را آمِناً ایمن از مکاره و مخاوف وَ اجنُبنِی و دور گردان مرا وَ بَنِی َّ و فرزندان مرا أَن نَعبُدَ الأَصنام َ از انکه بپرستیم بتان را إبن عیینه رح فرموده که فرزندان اسمعیل علیه السلام بجهت دعای خلیل الرحمن علیه السلام بت نمی پرستیدند بلکه ایشان را سنگی بود آن را «دوار نام» نهاده گرد آن گردیدندی و گفتندی خانه کعبه از حجرست پس هر جا ما حجری نصب کنیم بمنزله خانه باشد و اینکه قول غریب ست و مخالف جمهور، چه بی شبهه قریش از نسل اسماعیل علیه السلام بوده اند و بت پرستی ایشان مشهورست رَب ِّ إِنَّهُن َّ ای آفریدگار من بدرستی که بتان أَضلَلن َ گمراه کردند کَثِیراً بسیاری را یعنی سبب گمراهی بسیار کس شدند مِن َ النّاس ِ از آدمیان فَمَن تَبِعَنِی پس هر که پیروی کند مرا در دین من فَإِنَّه ُ مِنِّی پس او از من است یعنی از اهل ملّت من وَ مَن عَصانِی و هر که نافرمانی کند مرا در مادون شرک فَإِنَّک َ غَفُورٌ پس بدرستیکه توئی آمرزنده رَحِیم ٌ مهربانی یا قادری که بیامرزی ایشانرا و رحمت کنی بر ایشان بتوفیق توبه یا بعد از توبه رَبَّنا ای پروردگار ما إِنِّی أَسکَنت ُ بدرستیکه من ساکن گردانیدم مِن ذُرِّیَّتِی بعضی از فرزندان خود را مراد اسمعیل علیه السلام است که بعد از تولد او از هاجره در زمین شام

سارا خاتون را که زن خلیل الرحمن بود رشک آمد و ابراهیم ع را فرمود که دل من چنان میخواهد که هاجره و پسر او را ببری بموضعی که درو آب و آبادانی نباشد خلیل ع متأمل شد جبرئیل ع وحی آورد که هر چه سارا میگوید چنان کن پس ابراهیم علیه السلام بر براق نشسته و هاجره و اسمعیل ع را سوار کرده باندک زمانی از شام بر زمین حرم آمد و در وادی مکه ایشانرا بی انیسی و رفیقی بگذاشت و دعا فرمود که خدایا من اینانرا ساکن ساختم بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع ٍ برودخانه که خداوند زرع نیست یعنی آب ندارد که درو کشت کار توان کرد عِندَ بَیتِک َ المُحَرَّم ِ نزدیک خانه تو که حرام کرده شده است درو صید و قتال یا حرام است تهاون او و تعرض بدو مراد موضع خانه صراح که در زمان آدم ع بوده و گر نه بوقت دعای ابراهیم ع خانه نبوده پس تکرار ندا فرمود که رَبَّنا ای آفریدگار ما ایشان را درین مسکن ساکن گردانیدم- لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ تا بپای دارند نماز را و پرستش تو بجا آرند فَاجعَل پس بگردان أَفئِدَهً مِن َ النّاس ِ دلهای بعضی از مردمان را بکشش محبت تَهوِی إِلَیهِم بشتابند بسوی ایشان- حق سبحانه دعای آنحضرت ص را مستجاب فرمود و بعد از رفتن خلیل اللّه علیه السلام باندک زمانی چشمه زمزم بر گفته جبرئیل یا باثر قدم اسمعیل پدید آمد و قبیله جر هم آنجا داعیه اقامت نمودند و روز بروز شوق مردم بدان خانه در تزایدست محققان برآنند که اگر من تبعیض در من النّاس

نبودی فارس و روم و هندو و ترک و یهود و نصاری در حرم اژدحام کردندی پروانه وار سوخته شعله جمال آن شمع شدندی نظم آنرا که چنان جمال باشد گر دل ببرد جلال باشد و آن کس که بر ان چنان جمالی عاشق نشود وبال باشد و دیگر حضرت ابراهیم علیه السلام دعا فرمود وَ ارزُقهُم و روزی ده اهل اینکه بلده را مِن َ الثَّمَرات ِ از میوها لَعَلَّهُم یَشکُرُون َ شاید که ایشان سپاسداری کنند نعمتهای ترا- اینکه دعا نیز بشرف اجابت پیوسته بآنکه مکه «وادی غیر ذی زرع» است انواع ثمرات درو پیدا می شود و در تفسیر انوار مذکورست که فواکه ربیعیه و صیفیه و خریفیه و شتویه در یکروز بمکه توان یافت و چون تکرار دعا دلیل تضرع و نیازست دیگر باره فرمود- صفحه : 558

رَبَّنا ای پروردگار ما إِنَّک َ تَعلَم ُ بدرستیکه تو میدانی ما نُخفِی آنچه پنهان می کنیم وَ ما نُعلِن ُ و آنچه آشکارا میسازیم یعنی نهان و آشکارا تو میدانی وَ ما یَخفی و پوشیده نیست عَلَی اللّه ِ مِن شَی ءٍ بر خدای از هیچ چیز فِی الأَرض ِ در زمین وَ لا فِی السَّماءِ و نه در آسمان برای آنکه عالم ست بعلم ذاتی و نسبت آن علم بهمه معلومات یکسان است بیت آنچه پیدا و آنچه پنهان است- همه با دانش تو یکسان ست الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی ثنا و ستایش آن خدای را که بمحض فضل خود وَهَب َ لِی به بخشید و عطا کرد مرا عَلَی الکِبَرِ بر سر پیری و بزرگ سالی یعنی در وقتی که پیر بودم و ناامید از فرزندان بمن بخشیدی دو فرزند إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ اسمعیل علیه السلام را در

شصت و چهار سالگی یا در نود و نه سالگی و اسحق علیه السلام را در نود سالگی با صد و دوازده سالگی إِن َّ رَبِّی بدرستیکه پروردگار من لَسَمِیع ُ الدُّعاءِ هر آئینه شنونده و اجابت کننده دعاست درین کلمات اشعارست بآنکه فرزندان را بدعا از خدا خواسته اند رَب ِّ اجعَلنِی ای آفریننده من مرا گردان مُقِیم َ الصَّلاهِ بپای دارنده نماز وَ مِن ذُرِّیَّتِی و فرزندان مرا نیز مواظب ساز به نماز از إبن عباس رض منقول ست که همیشه از اولاد ابراهیم علیه السلام جمعی بر فطرت بوده و خواهند بود تا قیامت رَبَّنا ای پروردگار ما کرم نمای وَ تَقَبَّل دُعاءِ و فراپذیر یعنی اجابت کن دعای مرا رَبَّنَا اغفِر لِی ای پروردگار ما بیامرز مرا وَ لِوالِدَی َّ و مر پدر مادر مرا چون ایمان آرند بتو- دعای غفران مر ایشانرا قبل از نهی بوده و هنوز یاس از ایمان نداشته و بعضی گفته اند مراد از والدین آدم ع و حواست وَ لِلمُؤمِنِین َ و بیامرز مومنان را یعنی هر که بتو آید مومن یَوم َ یَقُوم ُ الحِساب ُ روزی که قائم شود حساب خلائق إبن عباس رض فرموده که مراد مومنان از امت محمّد صلی اللّه علیه و سلّم وَ لا تَحسَبَن َّ اللّه َ و مپندار ای محمّد خدای را غافِلًا بی خبر عَمّا یَعمَل ُ الظّالِمُون َ از آنچه میکنند ستمکاران یعنی ثابت باش بر آنچه دانسته از عقابی که متوجه ایشان است چه اینکه بی شبه بدیشان خواهد رسید و اصل آنست که در امثال اینکه نواهی دانند که صورت خطاب متوجه آنحضرت ص است و مراد غیر اویند إِنَّما یُؤَخِّرُهُم جز اینکه نیست که تاخیر می کنیم عذاب ایشانرا لِیَوم ٍ تَشخَص ُ

برای روزی که خیره شود فِیه ِ الأَبصارُ در آن دیدها از مشاهد اهوال مُهطِعِین َ در حالتی که خداوندان اینکه دیدها شتابندگان باشند بسوی اسرافیل علیه السلام که ایشان را بعرصه محشر خواند مُقنِعِی رُؤُسِهِم برداشتگان سرهای خود را ببالا لا یَرتَدُّ إِلَیهِم بازنمی گردد بدیشان طَرفُهُم چشمهای ایشان یعنی خیره بود و بازمانده بر وجهی که نتوانند در خود نگریستن وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ و دلهای ایشان خالی بود از فهم و خرد بواسطه غلبه دهشت و حیرت- صفحه : 559

وَ أَنذِرِ النّاس َ و بیم کن مردمان را یعنی اهل مکه را بترسان یَوم َ یَأتِیهِم ُ العَذاب ُ از روز که بیاید بدیشان عذاب و آن روز مرگ است یا روز قیامت فَیَقُول ُ الَّذِین َ ظَلَمُوا پس گویند آنانکه ستم کردند بشرک و تکذیب رَبَّنا ای پروردگار ما أَخِّرنا بازپس دار یعنی عذاب ما را تاخیر کن و ما را بدنیا فرست و مهلت ده إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ تا زمانی نزدیک نُجِب دَعوَتَک َ تا اجابت کنیم دعوت ترا یعنی آن کسی را که بتوحید خواند وَ نَتَّبِع ِ الرُّسُل َ و پیروی کنیم فرستادگان را أَ وَ لَم تَکُونُوا در جواب ایشان گویند فرشتگان آیا نبودید شما که از روی مبالغه أَقسَمتُم مِن قَبل ُ سوگند می خوردید پیش ازین در دنیا که شما پاینده خواهید بود ما لَکُم مِن زَوال ٍ نباشد شما را هیچ زوالی مراد آنست که میگفتند که ما در دنیا خواهیم بود و بسرای دیگر نقل نخواهیم فرا نمود وَ سَکَنتُم و ساکن بودید شما فِی مَساکِن ِ الَّذِین َ در مسکنهای آنانکه ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ستم کردند بر نفسهای خود چون عاد و ثمود وَ تَبَیَّن َ لَکُم و ظاهر شد

مر شما را که کَیف َ فَعَلنا بِهِم چگونه کردیم بدیشان یعنی مشاهده کردید در منازل ایشان آثار نزول عذاب را وَ ضَرَبنا لَکُم ُ الأَمثال َ و مثلها زدیم برای شما از احوال ایشان وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم و بدرستیکه کوشش کردند در حیله گری آنچه نهایت مکر ایشان بود وَ عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای است مَکرَهُم جزای مکر ایشان وَ إِن کان َ مَکرُهُم و بدرستیکه بود مکر ایشان در سختی و هول ساخته و پرداخته لِتَزُول َ تا از جای برود مِنه ُ الجِبال ُ از ان مکر کوهها جبال مثل احکام شریعت حضرت پیغمبر علیه السلام است یعنی کافران حیلها انگیختند تا چیزی را که ثبات و رسوخ چون جبال راسیات است زائل گردانند و اینکه محال است بیت هست باد مکر ایشان کهربائی کی تواند کوه را بردن ز جای در معالم از مرتضی علی کرم اللّه وجهه نقل فرموده که اینکه آیت در قصّه نمرود جبّار است که چون سلامتی ابراهیم علیه السلام از آتش مشاهده کرد گفت بزرگ خدا دارد ابراهیم که او را از آتش برهانید من میخواهم که بر آسمان روم و او را به بینم اشراف مملکت گفتند که آسمان بغایت مرتفع است و برو رفتن بآسانی میسّر نشود نمرود نشنید و بفرمود تا صرحی بساختند بمدّت سه سال بغایت بلند و چون بر آنجا رفت آسمانرا همچنان دید که از زمین میدید بروز دیگر آن بنا بیفتاد و ساختن و افتادن آن در سوره نحل رقم ذکر خواهد یافت انشاء اللّه تعالی القصه چون آن صرح از پای درآمد و خلق بسیار هلاک شدند نمرود خشم گرفت و گفت بآسمان روم و با

خدای ابراهیم ع که مناره مرا بیفگند جنگ کنم پس چهار کرکس را پرورش داد تا قوّت تمام گرفتند صندوقی چهارگوشه بساخت و دو در یکی فوقانی و دیگری تحتانی درو راست کرد و بر چهار طرف او چهار نیزه که زیر و بالا توانستی شد تعبیه نمود پس کرکسان را چند روز گرسنه داشتند و چهار مردار بر سر نیزها کرده اطراف صندوق را بر تن کرکسان بربستند ایشان از غایت جوع میل ببالا کرده جانب مردار پرواز نمودند و صندوق را که نمرود با یک تن دیگر در آنجا نشسته بود بهوا بردند بعد از شبانروزی نمرود در فوقانی گشاده نگاه کرد آسمان را بهمان حال دید که بزمین میدید رفیق خود را گفت تا در تحتانی را بگشای و بنگر تا چه می بینی آنکس نگاه کرد و جواب داد که غیر از آب چیزی دیگر نمی بینم بعد از شبانروزی دیگر که باب فوقانی بکشاد همان حال بود که روز سابق مشاهده نمود و رفیق وی که باب تحتانی بکشاد بجز دود و تاریکی چیزی مشهود نبود نمرود بترسید و نیزها را با مردار سرنگون ساخت و گرسان میل بزیر کردند و در وقت فرود آمدن آوازی مهیب از اجنجه کرکسان ظاهر شد که کوهها از فزع آن نزدیک بود که از اماکن خود زائل گردند فَلا تَحسَبَن َّ اللّه َ پس مپندار خدای را مُخلِف َ وَعدِه ِ رُسُلَه ُ خلاف کننده وعده خود مر پیغمبران را یعنی وعده نصرت که رسل ع را فرموده آنجا که گفت انا لننصر رسلنا، کتب اللّه لاغلبن انا و رسلی خلاف نکرد و نخواهد کرد و ترا بر دشمنان مظفر و

منصور خواهد ساخت إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستیکه خدای غالب ست ذُو انتِقام ٍ خداوند انتقام یعنی خواهنده کینه اولیا از أعداء.

صفحه : 560 یَوم َ تُبَدَّل ُ الأَرض ُ در روزی که بدل کرده شود زمین غَیرَ الأَرض ِ بزمینی دیگر وَ السَّماوات ُ و آسمانها مبدل گردد بآسمانی دیگر در تیسیر گوید تبدیل الارض تسویه جبال ست و انهار و اشجار و تبدیل سما تکویر شمس و تناثر ستارگان و در معالم قولی آورده که آسمانها را بهشت سازنده و زمینها را دوزخ و از حضرت مرتضی علی رض نقل کرده که زمین را بدل کنند بزمینی از نقره و آسمانرا بآسمانی از زر و قول إبن مسعود رض آن ست که روز قیامت برآرند زمینی را از نقره پاک که بر ان هیچ گناه نکرده باشند مؤید اینکه سخن است وَ بَرَزُوا و ظاهر شوند مردمان از گورهای خود لِلّه ِ الواحِدِ القَهّارِ برای محاسبه خدای یگانه قهرکننده وَ تَرَی المُجرِمِین َ و به بینی گنهکاران یعنی مشرکان را یَومَئِذٍ در ان روز مُقَرَّنِین َ با هم بسته و جمع کرده بحسب مشارکت در عقاید و اعمال تا قرین ساخته هر یک را با دیوی که موسوس او بوده فِی الأَصفادِ در بندها یا غلها سَرابِیلُهُم پیراهنهای ایشان مِن قَطِران ٍ قطران ست و آنچیزی باشد سیاه و غلیظ و گویند صمغ ابهل است که می پزند و بر شتر گرگین طلا میکنند تا بحدت خود جرب را بسوزاند فردا بر جلود دوزخیان اندازند تا بحدت و شدّت آن و وحشت خبث لون و نتن رائحه و سرعت اشتعال در ان معذب گردند و گفته اند تفاوت میان قطران دوزخ و قطران دنیا مانند تفاوت است میان

آتش دوزخ و آتش دنیا پس اینکه قطران بر اعضای ایشان طلا کننده وَ تَغشی وُجُوهَهُم ُ النّارُ و فرو گیرد و بپوشد رویهای ایشان را آتش یعنی در ان پیچد لِیَجزِی َ اللّه ُ متعلق است به برزو یعنی برآیند از قبرها تا جزا دهد خدای کُل َّ نَفس ٍ هر تنی را ما کَسَبَت جزای آنچه کرده است إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای سَرِیع ُ الحِساب ِ زود حساب است مر بندگان را زیرا که حساب یکی او را از حساب دیگر بازنمیدارد هذا اینکه قرآن با آنچه درین سوره است از موعظه بَلاغ ٌ لِلنّاس ِ کفایت است مردمانرا تا پند داده شوند بآن وَ لِیُنذَرُوا بِه ِ و تا بیم کرده شوند بآن وَ لِیَعلَمُوا و تا بدانند بتامل در دلائل قدرتی که درو مذکورست أَنَّما هُوَ آنکه اوست إِله ٌ واحِدٌ خدای یکتا وَ لِیَذَّکَّرَ و هر آئینه باید که پند گیرد أُولُوا الأَلباب ِ خداوندان خردها و بازایستند از مناهی و قیام کنند باوامر و نواهی

سوره الحجر

مکّیّه وّ هی تسع وّ تسعون ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الر علما را در حروف مقطعه اقاویل بسیارست جمعی بر آنند که مطلقا در ان باب سخن گفتن سلوک سبیل جرأت است در ینابیع آورده که عمر فاروق رض را از معنی اینکه حرف پرسیدند فرمود که اگر در وی بسخن گویم متکلف باشم و خدای پیغمبر ص خود را فرمود که بگو ما انا من المتکلفین و بعضی گویند هر حرفی اشارت باسمی است چنانچه در الر الف اشارت ست باسم اللّه و لام باسم جبرئیل ع و را باسم رسول ص یعنی اینکه کلام از خدای بواسطه جبرئیل ع برسول ع رسیده تِلک َ

اینکه آیتهای که آید آیات ُ الکِتاب ِ آیتهای سوره است وَ قُرآن ٍ مُبِین ٍ و آیتهای قرآن روشن یا بیان کند حق را از باطل و گفته اند کتاب و قرآن هر دو یکی ست اما بدو نام مذکور شده که هر نامی دلالت بر معنی دارد و تنکیر قرآن بجهت تعظیم است.

صفحه : 561

رُبَما بسا وقتی که یَوَدُّ الَّذِین َ کَفَرُوا دوست دارند آنانکه نگرویدند و آرزو برند لَو کانُوا مُسلِمِین َ که کاشکی بودندی مسلمانان و اینکه آرزو در دنیا باشد بوقت نصرت مؤمنان یا نزدیک حلول مرگ کفّار بر ایشان یا در قبر یا در روز قیامت یا بوقت حساب یا بوقتی که عصات موحّدان را از دوزخ بیرون آرند و درهای جهنّم بر ایشان فرو بندند و دانند که خروج از ان میسر نیست تمنا کنند که کاشکی از اهل اسلام می بودیم ذَرهُم بگذار ایشان را، امر تهوین و تحقیر است یعنی کافران در چه حساب اند دست از ایشان بدار تا در دنیا یَأکُلُوا بخورند وَ یَتَمَتَّعُوا و برخورداری یابند از مال و منافع آن وَ یُلهِهِم ُ الأَمَل ُ و مشغول گرداند ایشانرا آرزو یعنی توقع طول عمر و استقامت حال ایشان را بازدارد از استعداد معاد و تفکر در مآل فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند وخامت عاقبت کردار و گفتار خود را وَ ما أَهلَکنا و هلاک نه کردیم ما مِن قَریَهٍ هیچ اهل دیهی را إِلّا وَ لَها مگر آنکه مر هلاک ایشان را کِتاب ٌ مَعلُوم ٌ زمانی مقدر بوده و نوشته شده در لوح محفوظ که مهلت چند باشد و هلاک

کی بود ما تَسبِق ُ پیشی نگرفت مِن أُمَّهٍ هیچ گروهی أَجَلَها مدّت هلاک خود را وَ ما یَستَأخِرُون َ و باز پس نماند از ان یعنی هلاک نه شدند پیش از وقت مقدر و نه بعد از اجل مقرر وَ قالُوا و گفتند کفار عرب یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل َ ای آن کسیکه فرود آمده است عَلَیه ِ الذِّکرُ برو قرآن إِنَّک َ لَمَجنُون ٌ بدرستیکه تو دیوانه که ما را از نقد به نسیه میخوانی اینکه کلام بطریق تهکم و استهزا بوده چه اعتقاد بنزول ذکر و نسبت بجنون با هم راست نیاید لَو ما تَأتِینا و دیگر گفتند چرا نمی آری بِالمَلائِکَهِ فرشتگان را بگواهی رسالت خود إِن کُنت َ اگر هستی تو مِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان درین دعوی یعنی اگر راست میگوئی که پیغمبری فرشتگان را حاضر کن تا بحضور ما گواهی دهند برسالت تو حق تعالی جواب ایشان میگوید که ما نُنَزِّل ُ المَلائِکَهَ فرود آمده نشوند ملائکه و حفص بصیغه متکلم و نصب ملائکه میخواند یعنی ما فرو نه فرستیم فرشتگان را إِلّا بِالحَق ِّ مگر بوحی یا بعذاب یعنی ملک را بصورت اصلی وقتی تواند دید که بجهت عذاب نازل شود چنانکه قوم ثمود جبرئیل علیه السلام را دیدند در زمان صیحه یا در وقت مرگ چنانچه همه کس می بینند وَ ما کانُوا إِذاً و نباشند آنهنگام که ملائکه را بدین صورت فرو فرستیم مُنظَرِین َ از مهلت دادگان یعنی فی الحال معذب شوند إِنّا نَحن ُ بدرستیکه ما نَزَّلنَا الذِّکرَ فرو فرستادیم قرآن را که یاد کردن مومنان است و ذکر بمعنی شرف نیز می آید یعنی اینکه کتاب موجب شرف خوانندگان است إِنّا لَه ُ لَحافِظُون َ و بدرستی که

ما مر او را نگاهبانیم از تحریف یعنی شیطان نتواند که درو چیزی از باطل بیفزاید یا چیزی از حق کم کند یا نگهدار اوئیم از تطرق خلل بدو یا نگهداریم او را در دل هر که خواهیم و گویند ضمیر له عاید بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم است یعنی نگهبان اوئیم از مضرت اعادی نظم اگر جمله جهانم خصم گردند نترسم چون نگهبانم تو باشی ز شادی در همه عالم نگنجم اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی- صفحه : 562

وَ لَقَد أَرسَلنا و هرآئینه ما فرستادیم مِن قَبلِک َ پیش از تو فِی شِیَع ِ الأَوَّلِین َ در گروههای پیشینیان وَ ما یَأتِیهِم و نیامد بدیشان مِن رَسُول ٍ هیچ فرستاده إِلّا کانُوا بِه ِ مگر بودند که از روی کبر و عناد بآن پیغمبر یَستَهزِؤُن َ استهزاء می کردند چنانچه اینکه معاندان بتو نیز میکنند مر او تسلیه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم است یعنی از میان انبیاء ع تو مخصوص نیستی بایذای قوم بلکه همه ایشان بدین بلاء مبتلا بوده کَذلِک َ همچنانکه درآوردیم استهزاء انبیاء را در دلهای مکذبان پیشین نَسلُکُه ُ درمی آریم همان را فِی قُلُوب ِ المُجرِمِین َ در دلهای کافران زمان تو لا یُؤمِنُون َ بِه ِ ایمان نمی آرند بقرآن وَ قَد خَلَت و بدرستیکه گذشته است سُنَّهُ الأَوَّلِین َ سنت خداوندی در هلاک پیشینیان یعنی هر که از ایشان هلاک شده بترک قبول حق و تکذیب رسل بوده و اینکه وعید اهل مکه است که تکذیب پیغمبر نموده بعد از ظهور معجزات اقتراح آیات می کردند و در نزول ملائکه بجهت گواهی مبالغه داشتند حق سبحانه فرمود که وَ لَو فَتَحنا

عَلَیهِم و اگر بگشائیم برین مقترحان باباً مِن َ السَّماءِ فَظَلُّوا دری از آسمان پس باشند همه روز فرشتگان که در نظر ایشان فِیه ِ یَعرُجُون َ در آن در شده بالا میروند و از ان در نیز برمی آیند لَقالُوا هرآئینه از غایت عناد و تشکیک در حق گویند إِنَّما سُکِّرَت جزین نیست که بربسته اند أَبصارُنا چشمهای ما را و خیره ساخته یا اگر در آسمان بگشایند و کفار بالا رفته عجائب آنرا مشاهده نمایند خواهند گفت که ما را چشم بندی کرده اند و اینکه صورت در خارج وجود ندارد بَل نَحن ُ بلکه ما قَوم ٌ مَسحُورُون َ گروهی جادو کردگانیم یعنی محمّد ما را جادو کرده چنانچه در ظهور دیگر آیات میگفتند و یقولوا سحر مستمر وَ لَقَد جَعَلنا و بدرستیکه آفریدیم و پیدا کردیم فِی السَّماءِ بُرُوجاً در آسمان برجهای دوازده گانه را بهیئات و صفات و خواص مختلف یکدیگر وَ زَیَّنّاها و بیاراستیم آنرا بصورتها یا آسمان را به نیّرین و سائر کواکب لِلنّاظِرِین َ برای نگرندگان که بعبرت در ان نگرند و بدان بر قدرت مبدع استدلال کنند وَ حَفِظناها و نگاه داشتیم آسمان را مِن کُل ِّ شَیطان ٍ رَجِیم ٍ از هر دیوی رانده تا نتواند که بر آن صعود کند و بر احوال و اخبار مطلع شود إِلّا مَن ِ استَرَق َ السَّمع َ لیکن هر دیوی که خواهد بر آسمان رود و بدزدد از وی سخنی مسموع یعنی آنچه از فرشتگان شنود فَأَتبَعَه ُ پس از پی درآید او را و بدو رسد و بسوزدش شِهاب ٌ مُبِین ٌ ستاره روشن و درخشان و از إبن عباس رض منقول است که از زمان آدم علیه السلام تا وقت عیسی بن

مریم علیه السلام دیوان بر آسمان میرفتند و از ملائکه که اخبار لوح محفوظ را درس مینمودند سخنان می ربودند و بزمین آمده با دوستان خود از کاهنان میگفتند. چون روح اللّه متولد شد ایشان را از سه آسمان منع کردند و چون ولادت با سعادت حضرت خاتم النبیین علیه السّلام دست داد از همه آسمانها ممنوع گشتند و بجهت رجم ایشان شهاب ثاقب مقرر شد و ابواب کهانت بکلی مسدود گشت بیت مهی برآمد و بازار تیرگی بشکست گلی شگفت و هیاهوی خار آخر شد.

صفحه : 563

وَ الأَرض َ مَدَدناها و زمین را بازکشیدیم بروی آب از زیر خانه کعبه یعنی از بلندی که در ان مکان بنای خانه کعبه بود وَ أَلقَینا و در افگندیم و پیدا کردیم فِیها رَواسِی َ در زمین کوههای سر افراخته پای بر جا وَ أَنبَتنا فِیها و برویانیدیم در زمین مِن کُل ِّ شَی ءٍ مَوزُون ٍ از هر چیزی سنجیده بمیزان حکمت یعنی مقدّر بمقدار معین بر وجهیکه مقتضای مشیّت بی علّت است یا آنچه وزن کنند و به پیمایند یا موزون بمعنی مستحسن باشد یعنی برویانیدیم از زمین چیزهای نیکو مشتمل بر منافع کلیه از اشجار و مزروعات وَ جَعَلنا لَکُم و بساختیم برای شما فِیها در زمین مَعایِش َ اسباب معیشت یعنی آنچه قوام عیش شما بوی است از مطاعم و ملابس وَ مَن لَستُم لَه ُ و هم برای شما ساختیم آنرا که نیستید شما مر او را بِرازِقِین َ روزی دهندگان یعنی خدام و ممالیک و گفته اند انعام و مراکب وَ إِن مِن شَی ءٍ و نیست هیچ چیز که آدمی بوی محتاج باشد إِلّا عِندَنا مگر نزدیک

ماست یعنی در تحت فرمان ما خَزائِنُه ُ خزینهای او یعنی ما قادریم بر ایجاد و تکوین آن اینکه ضرب المثل است برای اقتدار و اختیار چه تشبیه کرده است مقدورات خود را باشیای مخزونه که در اخراج آن احتیاج بکلفت و زحمت نیست وَ ما نُنَزِّلُه ُ و فرو نمی فرستیم آنرا إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم ٍ مگر باندازه دانسته شده که نه کم از ان شاید و نه زیادت بر آن باید وَ أَرسَلنَا الرِّیاح َ و فرستادیم بادها را لَواقِح َ آبستان بابر یعنی بردارندگان ابر را یا آبستن کنندگان درختها را بمیوه فَأَنزَلنا مِن َ السَّماءِ پس فرو فرستادیم از آسمان ماءً آبیکه آن باران است فَأَسقَیناکُمُوه ُ پس بخورانیدیم شما را از ان آب و تصرف دادیم در آن وَ ما أَنتُم لَه ُ و نیستید شما مر آن آب فرو فرستاده را بِخازِنِین َ نگاهدارندگان در چاه و غدیر و چشمه بلکه ما حافظ آنیم امام ما تریدی رح در تاویلات فرموده که نیستید شما مر خدای را خزینه داران یعنی خزاین او بر دست شما نیست و آنچه شما در خزینه نهید هم از ان اوست وَ إِنّا لَنَحن ُ نُحیِی و بدرستیکه ما زنده میگردانیم اجسام فانیه را بایجاد حیات در ان وَ نُمِیت ُ و میرانیم اجسام حیه را بازاله حیات از ان در لطائف قشیری رح مذکور است که زندگی میدهیم دلها را بانوار مشاهده و میرانیم نفوس را در نار مجاهده یا زنده میسازیم بموافقت طاعات و مرده میگردانیم بمتابعت شهوات صاحب بحر الحقایق رح فرموده که احیای قلوب اولیاء می کنیم بانوار لمعات جمال و اماتت نفوس ایشان مینمائیم بسطوات نظرات جلال یا

موت و حیات میدهیم بخلع و لبس وَ نَحن ُ الوارِثُون َ و ما وارثانیم یعنی باقی بعد از فنای خلایق چه میراث چیزی را گویند که بعد از مردمان یکی بدیگری رسد پس همه در معرض فنااند و حق سبحانه موصوف است بصفت بقاء- صفحه : 564

وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِین َ و هرآئینه میدانیم پیشی گرفتگان را مِنکُم از شما در اسلام وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِین َ و بدرستیکه ما میدانیم پس افتادگان را از ان یا میدانیم پیشینیان و پسینیان را از شما که آدمیان آنند یعنی هر که مرده است از زمان آدم علیه السلام تا اینکه وقت و هر که خواهد مرد تا قیامت یا هر که متولد شد از گذشتگان و هر که بخواهد زاد از آیندگان یا دانسته ایم قرون گذشته را و میدانیم امت محمّد (علیه السلام) یا آنرا که مقدم است در صف جهاد یا در سبقت بطاعت و آنرا که مؤخر است ازینها- در اسباب نزول آمده که زنی جمیله در عقب حضرت رسالت پناه علیه السلام نماز میگذارد در صفوف نساء بعضی از جماعتیان در صفهای پیش میرفتند تا او را نه بینند و جمعی بازپس می آمد تا در وقت رکوع از زیر بغل خود تماشائی او کنند حق سبحانه فرمود که مقدم و مؤخر را از اهل صفوف میدانیم و بر من پوشیده نیست وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستیکه پروردگار تو هُوَ یَحشُرُهُم او جمع کند متقدمین و متأخرین را و جزای هر یک را بدو رساند إِنَّه ُ حَکِیم ٌ بدرستیکه او راست کار است عَلِیم ٌ دانای نهان و آشکار را وَ لَقَد خَلَقنَا

الإِنسان َ و بدرستیکه آفریده ایم انسان را یعنی آدم علیه السلام را مِن صَلصال ٍ از گل خشک که چون دست بر وی زنند مانند سفال پخته آواز کند مِن حَمَإٍ و آن گل کائن بوده از گل سیاه مَسنُون ٍ بوی گرفته بواسطه بسیار بودن در آب چون لای که در تگ حوض و جوی باشد صاحب تبیان گفته که حق سبحانه آدم ع را از خاک آفرید بر آن وجه که آب لطف بر خاک بارانید تا گل شد و مدتی بگذاشت تا حما گشت پس آنرا باحسن تقویم تصویر کرد و مسنون بمعنی مصوّر است آنکه بگذاشت تا خشک شد و بمرتبه صلصال رسید وَ الجَان َّ خَلَقناه ُ و جان که پدر یا پریان است بیافریدیم او را مِن قَبل ُ پیش از آفریدن انسان مِن نارِ السَّمُوم ِ از آتش بی دود که در مسام نفوذ می نماید و صواعق از ان آتش متکون می گردد إبن مسعود رض فرمود که سموم دنیا جزوی است از هفتاد جز و از سمومی که جان از ان آفریده شده وَ إِذ قال َ و یاد کن آنرا که گفت رَبُّک َ لِلمَلائِکَهِ پروردگار تو مر فرشتگان را که بجهت خلافت زمین إِنِّی خالِق ٌ من آفریننده ام بَشَراً آدمی را مِن صَلصال ٍ از گل خشک که کاین است مِن حَمَإٍ مَسنُون ٍ از لای مصور فَإِذا سَوَّیتُه ُ پس چون راست کنم صورت و هیئت او را وَ نَفَخت ُ فِیه ِ و در آرم در وی مِن رُوحِی از روحی که آفریده من است و او بدان زنده گردد فَقَعُوا لَه ُ پس بیفتید مر او را ساجِدِین َ سجده کنندگان فَسَجَدَ المَلائِکَهُ پس سجده کردند فرشتگان کُلُّهُم أَجمَعُون َ همه

ایشان بتمام یک بار إِلّا إِبلِیس َ مگر ابلیس که از روی استکبار أَبی أَن یَکُون َ سرباز زد و سرکشی کرد از انکه باشد مَع َ السّاجِدِین َ از سجده کنندگان مر آدم علیه السلام را.

صفحه : 565

قال َ یا إِبلِیس ُ گفت خدای که ای ابلیس ما لَک َ چیست ترا و غرض تو چه بوده أَلّا تَکُون َ در آنکه نباشی مَع َ السّاجِدِین َ با سجده کنندگان قال َ گفت ابلیس لَم أَکُن لِأَسجُدَ نیستم من که سجده کنم لِبَشَرٍ خَلَقتَه ُ مر آدمی را که آفریده ای او را مِن صَلصال ٍ از گل خشک مِن حَمَإٍ مَسنُون ٍ از لای سیاه بوی ناک یعنی او را از اخس عناصر آفریدی که خاک است و مرا از اشرف آن که آتش است پس روحانی لطیف چرا فرمان برد جسمانی کثیف را ابلیس نظر ظاهر بر آدم علیه السلام داشت و از باطن او غافل بود صورتش را ویرانه دید و ندانست که گنج اسرار درین خرابه مدفون است نظم گنجی است درین خانه که در کون گنجد آن گنج خراب از پی آن گنج نهان است فی الجمله هر آنکس که درین خانه رهی یافت سلطان زمین است و سلیمان زمان است قال َ گفت خدای مر ابلیس را بعد از ابا و امتناع او از سجده آدم علیه السلام که فَاخرُج پس بیرون رو مِنها از آسمان یا از بهشت یا از زمره ملائکه یا از صورت ملکی یا از مرتبه که داشتی فَإِنَّک َ رَجِیم ٌ پس بدرستیکه تو رانده شده از خیر و کرامت وَ إِن َّ عَلَیک َ اللَّعنَهَ و بدرستیکه بر تو است دوری و راندگی إِلی یَوم ِ الدِّین ِ

تا روز جزا و در لباب آورده که تا روز قیامت بر تو لعنت کنند و بعد از ان عذابی بتو رسد که آن لعنت فراموش کنی قال َ رَب ِّ گفت ابلیس که ای پروردگار من فَأَنظِرنِی پس مهلت ده مرا إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ تا روز که برانگیخته شوند مردم غرض ابلیس آن بود که نمیرد چه میدانست که بعد از بعث مرگ نیست حق سبحانه اجابت نکرد قال َ گفت فَإِنَّک َ پس بدرستیکه هستی تو مِن َ المُنظَرِین َ از مهلت دادگان إِلی یَوم ِ الوَقت ِ المَعلُوم ِ تا روز وقتی معلوم یعنی زمان فنای خلق بنفخه اولی که نفخه صعقه گویند چه قول جمهور آنست که نفخه اولی نفخه موت باشد و نفخه ثانیه نفخه احیاء و میان اینکه دو نفخه بقول اشهر چهل سال خواهد بود پس ابلیس چهل سال مرده باشد آنگه برانگیخته شود قال َ رَب ِّ گفت ابلیس که ای آفریدگار من بِما أَغوَیتَنِی سوگند میخورم باغوای تو مرا لَأُزَیِّنَن َّ لَهُم هرآئینه بیارایم برای آدمیان گناه را فِی الأَرض ِ در زمین دنیا که دار غرور است در مدارک آورده که ابلیس دو نوبت سوگند یاد کرد برای اغوای آدمیان یکی بصفت ذات که فبعزّتک لاغوینهم و یکی بفعل که فبما اغویتنی و فقها فرق کرده اند میان هر دو و اهل عراق بر آنند که سوگند خوردن بصفات ذاتیه چون قدرت و عظمت و عزّت یمین است و سوگند بصفات فعلی چون رحمت و سخط و امثال اینکه یمین نیست و اصح آنست که ایمان مبنی بر عرف باشد هر چه بعرف مردمان آنرا سوگند میگویند یمین است و الا لا و برخی برآنند که با در بما اغویتنی

بای سببیه است یعنی بسبب آنکه مرا گمراه کردی من بیارایم معاصی را در چشم مردمان وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین َ و هرآئینه ایشان را بر گمراهی دارم.

صفحه : 566

إِلّا عِبادَک َ مِنهُم ُ مگر بندگان تو از ایشان المُخلَصِین َ خالص شدگان از شوائب شرک جلی و خفی که مکر و فریب را در ایشان اثر نباشد قال َ گفت خدای هذا اینکه اخلاص در ایمان صِراطٌ راهی است که حق است عَلَی َّ بر من رعایت آن مُستَقِیم ٌ راست است یعنی کجی ندارد و زود بمنزل میرساند و گویند علی بمعنی الی است یعنی اخلاص راهی است راست بسوی من إِن َّ عِبادِی بدرستیکه بندگان من یعنی مخلصان لَیس َ لَک َ نیست ترا عَلَیهِم سُلطان ٌ بر ایشان تسلطی و قوتی در اغوا و اضلال إِلّا مَن ِ اتَّبَعَک َ مگر آنکس که متابعت تو کند مِن َ الغاوِین َ از گمراهان که تو برو مسلّط توانی شد وَ إِن َّ جَهَنَّم َ و بدرستیکه دوزخ لَمَوعِدُهُم وعده گاه ایشان است یعنی متابعان تو أَجمَعِین َ همه ایشان لَها مر دوزخ را سَبعَهُ أَبواب ٍ هفت درست لِکُل ِّ باب ٍ مر هر دری را مِنهُم از گمراهان جُزءٌ مَقسُوم ٌ بهره هست قسمت کرده شده و مراد از ابواب طبقات است و برای هر طبقی قومی مقرر و معین شده جهنّم جای گنهکاران است از اهل توحید لظی مقام ترسایان ست حطمه مأوای جهودان است سعیر از ان صابیان است سقر مقر گبران ست جحیم محل مشرکان است هاویه که درک اسفل گویند نامزد منافقان است امام ابو منصور ماتریدی رح در تاویلات فرمود که مراد از ابواب طبقات است و چون مومنان در دوزخ جاوید نیستند ایشان را طبقه مقرر نباشد پس طبقه اولی نامزد

دهریه است دوم از ان ثنویّه و مشرکان عرب است سوّم از ان براهمه که مطلق منکر رسالت اند چهارم از آن یهود پنجم از آن نصاری ششم از ان مجوس هفتم از آن منافقان در بحر الحقائق آورده که دوزخ بعد حرمان را هفت درست حرص و شره و حقد و حسد و غضب و شهوت و کبر و در ترجمه رشف مذکورست که دوزخ را هفت در از آن است که اعضای هفتگانه، آدمی که چشم و گوش و زبان و بطن و فرج و دست و پاست، هفت در بدان گشوده میشود بگناهی که لائق آن موضع است و هر عضوی را از بابی مورد طریق گردانیده اند نظم هفت در دوزخ اند در تن تو ساخته نفس شان درو در بند همین که در دست تست قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستیکه پرهیزکنندگان از پیروی ابلیس فِی جَنّات ٍ وَ عُیُون ٍ در بوستانها و چشمهااند یعنی در باغها که در ان چشمها روان بود و از شیر و خمر و غیر آن ادخُلُوها گویند فرشتگان متقیان را که درآیید بدین بوستانها بِسَلام ٍ آمِنِین َ مقرون بسلامت از همه آفتها یا بسلامی از خدا در حالتی که ایمن باشند از زوال نعمت وَ نَزَعنا و بیرون کنیم ما فِی صُدُورِهِم آنچه در سینهای بهشتیان باشد مِن غِل ٍّ از کینه که در دنیا با هم داشته باشند از حضرت مرتضی علی رض منقول است که گفت امید میدارم که من و طلحه رض و زبیر رض از ایشان باشیم و گویند صفت حسد را از ایشان نزع کنند تا بدرجات و مراتب

یکدیگر رشک نبرند إِخواناً درآیند در بهشت در حالتی که همچو ما برادران باشند مر یکدیگر را در مهربانی و دوستداری عَلی سُرُرٍ نشسته بر تختها از زر مکلّل بجواهر مُتَقابِلِین َ رویها بر یکدیگر آورده اند که بهشتیان قفای یکدیگر را نه بینند چه هر جا که میروند و روی بدان جانب می کنند تختهای ایشان نیز میرود و میگردد پس در جمیع احوال روی یکدیگر می بینند.

صفحه : 567

لا یَمَسُّهُم نمیرسد ایشانرا فِیها در بهشت نَصَب ٌ رنجی و مشقتی چه آن سرای تنعم و راحت است وَ ما هُم مِنها و نیستند ایشان از بهشت بِمُخرَجِین َ بیرون کرده شدگان یعنی جاوید در بهشت باشند آورده اند که روزی حضرت رسالت پناه ص از باب بنی شیبه بمسجد الحرام درآمد جمعی از صحابه رض را دید که میخندیدند فرمود که مالی أراکم تضحکون چیست مرا که شما را خندان می بینم صحابه رض رائحه عتابی اینکه سخن استشمام نمودند و آنحضرت درگذشت و هنوز بحجره نه رسیده بازگشت و گفت جبرائیل ع بمن آمد و پیغام آورد که چرا بندگان مرا ناامید می سازی نَبِّئ عِبادِی خبر ده بندگان مرا أَنِّی أَنَا الغَفُورُ بآنکه من آمرزنده ام کسی را که آمرزش طلبد الرَّحِیم ُ بخشنده ام بر کسی که توبه کند وَ أَن َّ عَذابِی و آنکه عذاب من بر عاصی که از توبه و استغفار منحرف است هُوَ العَذاب ُ الأَلِیم ُ آن عذابی است دردناک محققان گفته اند در توصیف ذات بمغفرت و رحمت دون تعذیب و عقوبت ترجیح وعده لطف است و تاکید صفت عفو بیت گرچه جرم من از عدد بیش است سبقت رحمتی از ان پیش است چه عجب گر عذاب ننماید بر گنه

پیشگان ببخشاید وَ نَبِّئهُم و خبر ده بندگان مرا عَن ضَیف ِ إِبراهِیم َ از مهمانان ابراهیم ع یعنی آن سه فرشته یا هشت یا دوازده که به بشارت ابراهیم ع و هلاک قوم لوط ع بر وی نزول کردند إِذ دَخَلُوا عَلَیه ِ چون درآمدند برو فَقالُوا سَلاماً پس گفتند سلام میکنیم بر تو سلام کردنی قال َ گفت ابراهیم إِنّا مِنکُم وَجِلُون َ بدرستیکه ما از شما ترسانیم و جهت ترس آن بود که بی اذن و بی وقت آمده بودند یا آنکه ما حضر وی را نخورده بودند فرشتگان اینکه سخن شنوده قالُوا لا تَوجَل گفتند مترس إِنّا نُبَشِّرُک َ بدرستیکه ما ترا مژده می دهیم بِغُلام ٍ به پسری اسحق نام عَلِیم ٍ دانا یعنی وقتی که ببلوغ رسد علم نبوّت بوی خواهد رسید قال َ أَ بَشَّرتُمُونِی گفت آیا بشارت می دهید مرا عَلی أَن مَسَّنِی َ الکِبَرُ بعد از ان که رسیده است مرا بزرگ سالی، مستعجب شد از انکه پیر بزرگ سال را پسر بر چه وجه باشد یعنی باز جوان گردد یا بر همان پیری که هست اینکه صورت وجود گیرد فَبِم َ پس بچه نوع و چگونه تُبَشِّرُون َ مژده میدهید مرا قالُوا بَشَّرناک َ گفتند مژده دادیم ترا بِالحَق ِّ براستی و درستی بی شک و بی شبه فَلا تَکُن پس مباش مِن َ القانِطِین َ از ناامیدان یعنی بدین مژده امیدوار باش که آن که قادر است بر خلق بشر بی ابوین هرآئینه تواناست بر اخراج ولد از پیر هرم و عجوزه عاقر قال َ گفت ابراهیم علیه السلام من ناامید نیستم از رحمت پروردگار وَ مَن یَقنَطُ و کیست که نومید شود مِن رَحمَهِ رَبِّه ِ

از بخشش پروردگار خود إِلَّا الضّالُّون َ مگر گمراهان که طریق معرفت نشناخته اند وسعت رحمت و کمال علم و قدرت حق را ندانسته و چون ابراهیم ع فرشتگان بسیار دید در تأمل افتاد که آمدن اینکه همه ملک بجهت یک بشارت حاجت نبود در ضمن آمدن ایشان مهمی دیگر خواهد بود.

صفحه : 568

قال َ فَما خَطبُکُم گفت پس چیست کار شما أَیُّهَا المُرسَلُون َ ای فرستادگان و کجا می روید قالُوا إِنّا أُرسِلنا گفتند بدرستیکه ما را فرستاده اند إِلی قَوم ٍ مُجرِمِین َ بسوی گروه کافران یعنی قوم لوط علیه السلام تا ایشان را هلاک کنیم إِلّا آل َ لُوطٍ آل لوط ع یعنی خاندان او إِنّا لَمُنَجُّوهُم بدرستیکه ما نجات دهندگانیم ایشان را أَجمَعِین َ همه إِلَّا امرَأَتَه ُ مگر زن او را قَدَّرنا إِنَّها قضا کرده ایم ما آن را که آن زن لَمِن َ الغابِرِین َ از بازپس ماندگان باشد در شهرستانها برای عذاب، اسناد ملائکه تقدیر را بخود با آنکه فعل اللّه است از جهت قرب و اختصاص تواند بود فَلَمّا جاءَ پس آن هنگام که آمدند آل َ لُوطٍ بخانواده لوط علیه السلام المُرسَلُون َ فرشتگان فرستاده شده قال َ گفت لوط ع إِنَّکُم بدرستیکه شما قَوم ٌ مُنکَرُون َ گروهی بیگانگانید یعنی نمی شناسم شما را قالُوا بَل جِئناک َ گفتند ما بیگانه نه ایم بلکه آمده ایم به تو بِما کانُوا بآن چیزی که بودند قوم تو که از روی جهل و عناد فِیه ِ یَمتَرُون َ در ان چیز شک می کردند یعنی آمده ایم بعذابی که ایشان را وعده داده بودی و ایشان در ان شک داشتند وَ أَتَیناک َ بِالحَق ِّ و آورده ایم بتو راستی را یعنی عذاب ایشان که حق است وَ إِنّا لَصادِقُون َ و بدرستیکه ما راست گویانیم درین خبر فَأَسرِ بِأَهلِک َ

پس بیرون بر ازین شهر اهل خود را بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ در پاره از شب که بگذرد وَ اتَّبِع أَدبارَهُم و تو نیز برو از پس ایشان تا شتاب کنی ایشان را در رفتن وَ لا یَلتَفِت و باید که باز پس ننگرد مِنکُم از شما أَحَدٌ یکی تا هول عذاب را نه بینید وَ امضُوا و بروید حَیث ُ تُؤمَرُون َ آنجا که فرموده شده اید یعنی بشام یا مصر یا صعوه که شهرستان پنجم است و اهل آن هلاک نخواهند شد وَ قَضَینا و حکم کردیم ما یا وحی فرستادیم إِلَیه ِ بسوی او ذلِک َ الأَمرَ آن کار را که تفسیرش اینست أَن َّ دابِرَ هؤُلاءِ بدرستیکه بنیاد اینکه گروه مَقطُوع ٌ بریده و برکنده خواهد شد مُصبِحِین َ در حالتی که بصبح درآیند یعنی قوم تو در سحر مستاصل خواهند شد که یکی از ایشان باقی نماند و در خبر است که چون زن لوط ع مهمانان نیکو روی را دید خبر بقوم فرستاد.

صفحه : 569

وَ جاءَ أَهل ُ المَدِینَهِ و آمدند اهل شهر سدوم در خانه لوط علیه السلام یَستَبشِرُون َ مژده میدادند یکدیگر را بدان مهمانان و طمع فساد داشتند بایشان قال َ گفت لوط إِن َّ هؤُلاءِ ضَیفِی بدرستیکه اینکه گروه مهمانان من اند فَلا تَفضَحُون ِ پس مرا رسوا مکنید بفضیحت ایشان وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای بارتکاب فاحشه وَ لا تُخزُون ِ و خوار و خجل مسازید مرا پیش مهمانان قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک َ گفتند آیا ما ترا نهی نکردیم عَن ِ العالَمِین َ از حمایت عالمیان یعنی غریبان چه فاحشه ایشان مخصوص بغرباء بوده قال َ هؤُلاءِ بَناتِی گفت این ها دختران منند یعنی زنان

قوم چه هر نبی مر امت خود را بمنزله پدر است یا بنات خود را بشما دهم بشرط اسلام إِن کُنتُم اگر هستید شما فاعِلِین َ کنندگان آن چیزی را که من میگویم لَعَمرُک َ بزندگانی تو ای محمّد إِنَّهُم بدرستیکه بودند قوم لوط ع لَفِی سَکرَتِهِم که در گمراهی خود یَعمَهُون َ سرگردان می شدند یا از مستی غفلت گمراه میگشتند در تاویلات ماتریدی آورده که خدای بهر چه خواهد از مخلوقات قسم یاد کند و هیچ مخلوقی را نرسد که جز بخدا سوگند خورد و در تبیان از إبن عباس رض نقل میکند که خدا نیافرید، هیچکس را گرامی تر از حضرت پیغمبر علیه السلام و بحیات هیچکس سوگند نخورد الا بحیات او سلمی قدس سرّه فرمود که سوگند یاد کرد بحیات محمّد علیه السلام زیرا که حیات او بحق بود و بر بساط قرب در قبضه حق بود نظم چون نبی از هستی خود سر بتافت فرق پاکش از «لعمرک» تاج یافت داشت از حق زندگی در بندگی شد «لعمرک» جلوه آن زندگی آورده اند که لوط علیه السلام اهل خود را بیرون برد و جبرئیل علیه السلام وقت صبح بود که بانگ بر ایشان زد فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَهُ پس فراگرفت ایشان را بانگ هائل مهلک مُشرِقِین َ در حالتی که داخل بودند در وقت شروق شمس و برداشت جبرئیل ع شهرهای ایشان را و بنزدیک آسمان برده و نگونسار ساخت فَجَعَلنا پس ما گردانیدیم عالِیَها سافِلَها زبر آن شهر زیر آن یعنی زیر و زبر گردانیدیم آنرا وَ أَمطَرنا عَلَیهِم و ببارانیدیم بر ایشان و گفته اند بر قومی از ایشان که غائب بودند از ان

بلاد حِجارَهً سنگی مِن سِجِّیل ٍ از گل محکم شده یا سنگی که بر آن نوشته شده نام هر کس که نام زد او بود إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در هلاک کردن ما قوم لوط را لَآیات ٍ هرآئینه نشانهاست برای عبرت لِلمُتَوَسِّمِین َ مر خداوندان فراست را که بزیرکی در نگرند و حقیقت اشیاء را بسمات آن بشناسند و اینکه صفت مومنان ست چنانچه در حدیث آمده اتقوا فراسته المؤمن فانه ینظر بنور اللّه آورده اند که خواجه بزرگ قطب الاخیار خواجه عبد الخالق غجدوانی قدس سرّه روزی در معرفت سخن میگفت ناگاه جوانی درآمد بصورت زاهدان خرقه در بر و سجاده بر کتف در گوشه نشست و بعد از زمانی برخاست و گفت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام فرموده که اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور اللّه سر اینکه حدیث چیست خواجه قدس سره فرمودند که سر اینکه حدیث آن ست که زنّار ببری و ایمان آری جوان گفت نعوذ باللّه که مرا زنار باشد خواجه بخادم اشارت فرمود و خادم خرقه از سر جوانان برکشید زناری پدید آمد جوان فی الحال زنار ببرید و ایمان آورد خواجه فرمود که ای یاران بیائید تا بر موافقت اینکه نوجوان که زنار ظاهر ببرید ما نیز زنارهای باطن را قطع کنیم خروش از مجلسیان برآمد بر قدم خواجه افتاده تجدید توبه کردند نظم توبه چه باشد پشیمان آمدن بر در حق نو مسلمان آمدن عام را توبه ز کار بد بود خاص را توبه ز دید خود بود.

صفحه : 570 وَ إِنَّها و بدرستیکه شهرستانهای مؤتفکه لَبِسَبِیل ٍ مُقِیم ٍ برای دایم السلوک یعنی بر راهی است که قافلها

میروند و آثار آنرا می بینند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آنچه یاد کردیم لَآیَهً لِلمُؤمِنِین َ هرآئینه نشانه هست مر گرویدگان را بر قدرت ربّانی وَ إِن کان َ و بدرستیکه بودند أَصحاب ُ الأَیکَهِ اصحاب ایکه یعنی قوم شعیب علیه السلام لَظالِمِین َ هرآئینه ستمکاران بکفر ایکه درختان بسیار درهم گرفته را گویند و بلده ایشانرا باعتبار آنکه در میان بیش ها و مرغزارها بود ایکه میگفتند و شعیب علیه السلام با مدین و اهل ایکه مبعوث بود و اهل مدین تکذیب وی نموده بصیحه هلاک شدند چنانچه در سوره هود گذشت و اصحاب ایکه نیز نافرمانی کردند فَانتَقَمنا مِنهُم پس انتقام کشیدیم از ایشان بعذاب یوم الظله و آن در سوره شعراء مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی وَ إِنَّهُما و بدرستیکه سدوم و ایکه یا ایکه و مدین لَبِإِمام ٍ مُبِین ٍ بر راهی روشن و هویدا است که مردم میگذرند و می بینند وَ لَقَد کَذَّب َ و بدرستیکه تکذیب نمودند أَصحاب ُ الحِجرِ اهل دیار هجر یعنی ثمود المُرسَلِین َ فرستادگان یعنی صالح ع را و تکذیب یکی از رسل تکذیب جمیع رسل است وَ آتَیناهُم و دادیم ما ثمود را آیاتِنا آیتهای کتاب ما که بر نبی ایشان منزل بوده چون کتاب منزل بر صالح ع معلوم نیست اکثر مفسران آیات را بمعجزات حمل کرده اند و خروج ناقه از سنگ معجزه هست مشتملبر بسیاری از غرائب چون بزرگی خلقت که هرگز شتری بعظمت او نبوده و زادن بعد از خروج و بسیاری شیر دادن که همه قوم ثمود را کافی بوده و بر سر چاه آمدن آب در روز نوبت او و خوردن تمام آب را در یکنوبت

حاصل سخن آنکه اینکه همه نشانها به ثمود دادیم فَکانُوا پس بودند عَنها از ان آیات مُعرِضِین َ روی گردانندگان وَ کانُوا یَنحِتُون َ و بودند که می بریدند و می تراشیدند مِن َ الجِبال ِ از کوهها بُیُوتاً خانها آمِنِین َ در حالتی که ایمن بودند از انهدام آن و نقب زدن دزدان یا می پنداشتند که آن خانها حمایت خواهد کرد ایشان و از عذاب در ان ایمن خواهند بود فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَهُ پس فراگرفت ایشان را صیحه عذاب مُصبِحِین َ در حالتی که در آیندگان بودند بصباح یعنی اوّل روز یکشنبه بصیحه جبرئیل ع هلاک شدند چنانچه در سوره هود گذشت فَما أَغنی عَنهُم پس دفع نکرد از ایشان ما کانُوا یَکسِبُون َ آنچه بودند که کسب میکردند از اموال و امتعه یا آنچه میکردند از بنای بیوت وَ ما خَلَقنَا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ و نیافریدیم ما آسمانها و زمین را وَ ما بَینَهُما. و آنچه میان ایشان است إِلّا بِالحَق ِّ مگر بحکمت یا بسبب ظهور حق یا برای بیان حق وَ إِن َّ السّاعَهَ و بدرستیکه قیامت لَآتِیَهٌ هرآئینه آینده است و خدای انتقام از مکذبان خواهد کشید فَاصفَح ِ الصَّفح َ الجَمِیل َ پس درگذر در گذشتن نیکو یعنی عفو کن حق نفس خود را و در صدد مکافات خود مباش بعضی برآنند که اینکه حکم بآیت السیف منسوخ است.

صفحه : 571

إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو هُوَ الخَلّاق ُ اوست آفریننده خلائق و اخلاق العَلِیم ُ دانا باهل وفاق و نفاق در اسباب نزول آمده حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام در اذرعات هفت کاروان دید از بنی قریظه و بنی نضیر که انواع طیب و جواهر

و امتعه و جامهای فاخر بارداشتند و در تیسیر آورده که هفت کاروان قریش در یک روز بمکه درآمدند با مطاعم بسیار و ملابس بی شمار و بر هر تقدیری برخی از صحابه رض گفتند اگر اینکه مالها در دست ما بودی همه را در راه خدای نفقه میکردیم و صاحب تیسیر میگوید که در خاطر مبارک حضرت رسالت پناه ص خطور فرمود که مومنان گرسنه و برهنه گذرانند و مشرکان را اینکه همه مال باشد آیت آمد وَ لَقَد آتَیناک َ و بدرستیکه ما دادیم ترا سَبعاً مِن َ المَثانِی هفت آیت از مثانی که قرآن است و اینکه هفت آیت بهتر از ان هفت قافله مراد هفت آیت فاتحه است و گفته اند مراد هفت سوره است از اوّل قرآن که آنرا «سبع طوال» گویند یا حوامیم سبعه که عرایس قرانند و قرآن را مثانی گفت بجهت آنکه احکام و قصص درو مثنی شده یعنی تکرار یافته وَ القُرآن َ العَظِیم َ و دیگر دادیم ترا قرآنی عظیم که بنزد ما قدر او بزرگ و ثواب قراءت او بسیارست و عطف قرآن بر سبع المثانی که فاتحه است یا سبع طوال یا حوامیم از قبیل عطف عام باشد بر خاص لا تَمُدَّن َّ مکش و باز مکن عَینَیک َ هر دو چشم خود را إِلی ما مَتَّعنا بسوی آنچیزیکه ما برخورداری دادیم بِه ِ بآنچیز أَزواجاً صنفها را مِنهُم از کفار نهی از رغبت است نه از نظر یعنی بآنچه اصناف کفره را از یهود و نصاری و مجوس و عبده اصنام داده ایم مایل مشو که آن بغایت حقیر و خوار و ذلیل و بی اعتبارست به نسبت

آنکه بتو ارزانی داشته ایم از فضائل و کمالات رباعی پیش دریای قدر حرمت تو نه محیط فلک حبابی نیست داری آن سلطنت که در نظرت ملک کونین در حسابی نیست وَ لا تَحزَن و اندوه مخور عَلَیهِم بر یاران خود به بینوائی و درویشی وَ اخفِض جَناحَک َ و فراگیر بال خود را یعنی تواضع کن لِلمُؤمِنِین َ مر مومنان را و رفق نمای بایشان در کشف الاسرار گفته که خفض جناح کنایه است از خوشخوئی و مقررست که خلعت خلق عظیم جز بر بالای و آلای آن حضرت علیه السلام راست نیامده نظم ذات ترا وصف نکوخوئی ست خوی تو سرمایه نیکوئی ست روز اوّل دوخته حکم قدیم بر قد تو خلعت خلق عظیم وَ قُل و بگو إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ بدرستیکه من بیم کننده ام المُبِین ُ هویدا یعنی به بیان و برهان بیم میکنم که خدای من گفته که اگر ایمان نیاورید بخدای عذابی بشما فرستم کَما أَنزَلنا مثل آن عذاب که فرستادیم عَلَی المُقتَسِمِین َ بر بخش کنندگان الَّذِین َ جَعَلُوا القُرآن َ آنانکه ساختند قرآن را عِضِین َ پاره پاره یعنی بخش کردند قرآن را و بچندین وصف باز نمودند از سحر و شعر و کهانت و مفتری و اساطیر الاولین و در عین المعانی آورده که یکی میگفت سوره بقره از آن من دیگری نمل را میگرفت دیگری عنکبوت را بخود تخصیص میداد و اینکه همه از روی استهزاء بوده و گویند مقتسمان دوازده تن بودند که ولید مغیره در موسم ایشان را بعقبات مکه فرستادی تا هر قافله از حاج که ملاقات کنند ایشان را از حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام تنفیر داده گویند ساحر و شاعر و کاهن

است و قرآن را بدان وصفها که گذشته ذکر کنند.

صفحه : 572

فَوَ رَبِّک َ پس بحق پروردگار تو لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین َ که هرآئینه همه ایشان را سؤال خواهیم کرد عَمّا کانُوا یَعمَلُون َ از آنچه بودند که عمل می کردند از تقسیم و تکذیب نقل ست که حضرت رسالت پناه ص بعد از بعث مردم را به خفیه دعوت میفرمودند تا سه سال بگذشت جبرئیل ع آمد و آیت آورد که فَاصدَع پس آشکارا کن و بظاهر قیام نمای بِما تُؤمَرُ بآنچه ترا فرموده اند از اوامر و نواهی وَ أَعرِض و روی بگردان عَن ِ المُشرِکِین َ از مشرکان و التفات مکن بدیشان آورده اند که پنج تن از اشراف قریش در ایذا و آزار سیّد عالم علیه السلام بسیار کوشیدندی و هر جا که ویرا دیدندی بفسوس و استهزاء پیش آمدندی روزی آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم در مسجد الحرام نشسته بود با جبرئیل ع که اینکه پنج تن درآمدند و بدستور معهود سخنان گفته بطواف حرم محترم مشغول شدند جبرئیل گفت یا رسول اللّه مرا فرموده اند که شر ایشان را کفایت کنم پس اشارت کرد بساق ولید مغیره و بکف پای عاص بن وائل و به بینی حارث بن قیس و بروی اسود بن عبد یغوث و بچشم اسود بن مطلب و هر پنج تن ایشان باندک زمانی هلاک شدند ولید بدکان تیرتراشی بگذشت و پیکانی در دامن او آویخت از روی عظمت و کبر سر زیر نکرد که از جامه باز کند آن پیکان ساق ویرا مجروح ساخت و رگ شریانی از ان بریده گشت و بدوزخ رفت و خاری در کف پای عاص خلیده و پایش

ورم کرد و بدان بمرد و از بینی حارث خون و قیح روان شد و جان بداد و اسود بن یغوث روی خود را بخاک و خاشاک میزد تا هلاک گشت و چشم اسود بن مطلب نابینا شد از غضب سر بر زمین زد تا جانش برآمد و اینکه آیت نازل شد که إِنّا کَفَیناک َ المُستَهزِئِین َ بدرستیکه ما کفایت کردیم از تو شر استهزاءکنندگان را الَّذِین َ یَجعَلُون َ آنانکه میسازند و شریک میکنند مَع َ اللّه ِ با خدای بحق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر بباطل فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند عاقبت کار و به بینند مکافات کردار خود را وَ لَقَد نَعلَم ُ و بدرستیکه ما میدانیم أَنَّک َ یَضِیق ُ صَدرُک َ آنکه تنگ میشود سینه تو بِما یَقُولُون َ بآنچه کافران میگویند از شرکت خدای و طعن قرآن و استهزاء بتو یعنی دشوار می آید ترا گفتار کفار فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک َ پس تسبیح کن تسبیحی مقترن بحمد پروردگار تو یعنی بگو سبحان اللّه و بحمده وَ کُن مِن َ السّاجِدِین َ و باش از نمازگذارندگان صاحب کشف الاسرار فرمود که ما از تنگدلی تو آگاهیم و از آنچه بتو میرسد از غصّه بیگانگان خبر داریم تو بحضور دل بنماز درآیی که میدان مشاهده است و با مشاهده دوست بار بلا کشیدن آسان بود، یکی از پیران طریقت گفته که در بازار بغداد دیدم که یکی را صد تازیانه زدند و آهی نکرد از وی پرسیدم که ای جوان مرد چندین زخم خوردی و ننالیدی گفت آری شیخا معذورم دار که معشوقم در برابر بود و میدید که مرا برای او میزنند از نظاره وی بالم زخم شعور نداشتم بیت تو تیغ میزن و بگذار

تا من بیدل نظاره میکنم آن چهره نگارین را وَ اعبُد رَبَّک َ و پرستش کن پروردگار خود را حَتّی یَأتِیَک َ الیَقِین ُ تا وقتی که بیاید بتو مرگ مر او از یقین «موقن» به است چه موت هر مخلوقی متیقن باشد حاصل کلام آنکه مادامی که زنده عبادت او را فرو مگذار و دست از پرستش او باز مدار.

صفحه : 573

سوره النّحل

مکیّه و هی مائه و ثمان و عشرون ایه به بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ أَتی أَمرُ اللّه ِ نزدیک رسید فرمان خدای بقیام قیامت یا بعذاب کفار به فَلا تَستَعجِلُوه ُ پس طلب آن مکنید بشتاب تا وقت آید آورده اند که معاندان تعجیل می نمودند در آنچه پیغمبر ص ایشان را بدان وعید می فرمود از قیام ساعت یا عذاب دنیا آیت آمد که آن نزدیک رسیده است تعجیل مکنید گفتند اگر آنچه تو میگوئی واقع شود شریکان حق که بتانند ما را از ان خلاصی خواهند داد حق سبحانه فرمود که به سُبحانَه ُ پاک است خدای به وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون َ و برترست از آنچه ایشان انباز می گیرند یعنی بزرگ تر است از انکه او را شریکی باشد که دفع مراد اللّه یعنی منع عذاب تواند کرد یُنَزِّل ُ المَلائِکَهَ فرو می فرستد فرشتگان را بِالرُّوح ِ بوحی یا بقرآن که سبب حیات قلوب است یا ملائکه را با روح می فرستد و گفته اند روح از مقربان درگاه الوهیت اند در تبیان میگوید که هیچ ملکی فرود نیاید الا آنکه روح با اوست و رقیب برو چنانچه بر آدمیان حفظه می باشند و بر هر تقدیر فرود آمدن ملائکه باشد مِن أَمرِه ِ از فرمان خدای عَلی

مَن یَشاءُ بر هر که خواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود که استحقاق نبوت او را ثابت بود بزبان ملائکه منزله یا انبیاء ع گوئیم أَن أَنذِرُوا آنکه اعلام کنید و بترسانید خلق را و آگاه سازید أَنَّه ُ لا إِله َ آنکه نیست خدای مستحق عبادت إِلّا أَنَا مگر من آفریننده که روزی دهنده همه مخلوقاتم فَاتَّقُون ِ پس بترسید از من و جز مرا پرستش مکنید بیت مرا بندگی کن که دارا منم تو از بندگانی و مولی منم خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمان و زمین را بِالحَق ِّ بحکم درست و راست یا به حکمت یا بجهت بیان حق تَعالی عَمّا یُشرِکُون َ برترست خدای و بزرگ تر از آنچه انباز می گیرند برای وی خَلَق َ الإِنسان َ بیافرید آدمی را مِن نُطفَهٍ از آب منی که جمادی است بی حس و فهم و سیّالی که وضع و شکل نپذیرد پس او را عقل و فهم داد فَإِذا هُوَ پس ناگاه او خَصِیم ٌ مُبِین ٌ جدل کننده است آشکارا یعنی مناظره می کند و میخواهد که سخن خود را به حجت ثابت سازد و مراد ابی ّ بن خلف است که استخوان کهنه و سست شده را بحضرت پیغمبر ص آورد و گفت من یحیی العظام و هی رمیم حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که او در اول جمادی بود و ما او را حس و نطق دادیم اکنون با ما مجادله میکند چرا استدلال نمیکند از ابداء بر اعاده که هر که بر آن قادر بود هرآئینه برین نیز قدرت دارد وَ الأَنعام َ و چهارپایان را که اصناف ثمانیه اند خَلَقَها لَکُم بیافرید برای شما و گفته اند لکم

متعلق بما بعد است یعنی مر شما را فِیها دِف ءٌ در ایشان پوششی است گرم کننده یعنی جامها از پشم و موی که سرما را بازدارد وَ مَنافِع ُ و دیگر شما را در ایشان منفعتها است از نتاج و شیر و کرایه در کوب و تجارت و جز آن وَ مِنها تَأکُلُون َ و از ایشان میخورید یعنی شیر و روغن و پنیر یا میخورید از ایشان آنچه توان خورد چون لحم و شحم و اکل غیر انعام چو طیور و صید بر و بحر گویا غیر معتد به ست.

صفحه : 574

وَ لَکُم فِیها و شماراست در ان چهارپایان جَمال ٌ زینتی و آرایشی یعنی درهای خانه شما در وقت ایستادن بدین انعام زینت می یابد حِین َ تُرِیحُون َ هنگامیکه بازمی آیند از چراگاه بآرامگاه خویش یعنی آخر روز وَ حِین َ تَسرَحُون َ و وقتی که بیرون می روند به مراعی خود یعنی بامداد وَ تَحمِل ُ أَثقالَکُم و برمیدارند بارهای گران یا ابدان شما را إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بشهری که نباشید شما بالِغِیه ِ رسندان بدان ببارهای گران پا پیاده إِلّا بِشِق ِّ الأَنفُس ِ مگر برنج و سختی که ببدنهای شما رسد اهل مکه را می گوئید که با متعه تجارت خود بهیچ شهری از شام و یمن نتوانید رفت مگر بمشقت تمام پس حق سبحانه شما را نعمت انعام انعام فرموده إِن َّ رَبَّکُم بتحقیق که آفریدگار شما لَرَؤُف ٌ هرآئینه مهربان است نعمت داد بی سابقه خدمت رَحِیم ٌ بخشاینده است که بآفریدن چهارپایان کار بر شما آسان کرد وَ الخَیل َ و بیافرید اسپان را وَ البِغال َ و استران را وَ الحَمِیرَ و خران را لِتَرکَبُوها تا برنشینید آنان را وَ زِینَهً

و تا آرایش کنید روزگار خود را بدان آرائش کردنی وَ یَخلُق ُ و بیافریند چنانچه اینان را آفریده ما لا تَعلَمُون َ آن چیزیرا که شما نمی دانید از حشرات و هوام و طیور و جانوران آبی و گفته اند مراد نعیم بهشتی است یا ملائکه حافات و صافات یا مخلوقات ماورای کوه قاف در لباب آورده که سکوت از تفسیر آنچه از حق سبحانه تعالی می فرماید که ما لا تعلمون، اولی است وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدای است یعنی اوراست قَصدُ السَّبِیل ِ بیان راه میانه یعنی راه راست که موصل است بحق یا بروست اقامت طریق مستقیم و تعدیل آن نه بر سبیل وجوب بلکه از روی فضل و رحمت یا مر اوراست راه حق یعنی دین اسلام وَ مِنها و هست بعضی از ان راه که خلقان روند جائِرٌ کج و منحرف از مقصد یعنی ملل کفر و شرک و اهواء و بدع وَ لَو شاءَ و اگر خواستی خدای که راه نماید لَهَداکُم أَجمَعِین َ هرآئینه راه نمودی همه شما را و توفیق رفیق ساختی تا همه سائران بقصد السبیل رسیدندی هُوَ الَّذِی أَنزَل َ اوست آنکه فرو فرستاد مِن َ السَّماءِ ماءً از آسمان یا از سحاب یا از آسمان بر سحاب و از سحاب بر زمین آبی لَکُم مِنه ُ شَراب ٌ شما را از ان آشامیدنی وَ مِنه ُ شَجَرٌ و ازین باران باشد درخت مراد گیاهی است که از زمین بروید نه نباتی که آنرا ساق باشد فِیه ِ در ان نبات رسته تُسِیمُون َ می چرانید چهارپایان خود را.

صفحه : 575

یُنبِت ُ لَکُم میرویانیم ما و

حفص بیا میخواند یعنی میرویاند خدا برای شما بِه ِ الزَّرع َ بآب باران کشت را مراد حبوب غاذیه است که زراعت میکنند وَ الزَّیتُون َ و درخت زیتون را وَ النَّخِیل َ و خرما بناها را وَ الأَعناب َ و تاکها را وَ مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ و بعضی از همه میوه ها که در دنیا ممکن باشد زیرا که همه میوها موجود نباشد الا در بهشت إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه رویانیدن حبوب و اشجار لَآیَهً هرآئینه دلیلی است روشن بر قدرت و حکمت الهی لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ مر گروهی را که تفکر کنند و تامل کنند در آنکه دانه در زمین افتد و آب درو نفوذ کرده متعفن گردد و اعلای او منشق گشته ساقی ازو در هوا تصاعد یابد و اسفل او بشگافته بیخی ازو در زمین مترسخ شود و به نشو و نما ساعت بساعت زیاده میگردد تا وقتی که ازهار و انوار میوها برو پدید آید هر میوه را شکلی و لونی و مزه دیگر باشد و معلوم است که اختلاف اشکال و الوان و طعوم نیست الا بفعل فاعل مختار تقدس و تعالی نظم روضه جان بخش جهان آفرید باغچه کون و مکان آفرید کرد ز هر شاخ و گل و برگ و بار جلوه او نقش دگر آشکار وَ سَخَّرَ لَکُم ُ و رام گردانید برای انتفاع شما اللَّیل َ وَ النَّهارَ شب و روز یکی برای آسایش و دیگری برای آرایش وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و آفتاب و ماهتاب را بجهت انضاج فواکه و ادراک زروع و معرفت حساب سنین و شهور وَ النُّجُوم ُ و ستارگان برای شناختن راهها یعنی بدین همه شما را نفع میرساند در حالتی

که هستند مُسَخَّرات ٌ بِأَمرِه ِ رام شدگان بامر خدای که پروردگار همه است إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین ها لَآیات ٍ هرآئینه علامتها و دلیل هاست بر وحدانیت صانع حکیم لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که تعقل کنند در احوال نباتات که خالی از خفای نیست در آیت اوّل ذکر تفکّر فرمود و درین دلالات که بغایت ظاهرست ذکر عقل کرد وَ ما ذَرَأَ لَکُم و دیگر رام گردانید آنچیزی را که آفریده است برای نفع شما فِی الأَرض ِ در زمین از هر چه بدان محتاجید یعنی شما را میسّر ساخت نفع گرفتن بدانها از مطاعم و مشارب و ملابس و مراکب و مناکح مُختَلِفاً أَلوانُه ُ در حالتی که مختلف است هیئات و اشکال و اصناف آن إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین مخلوقات لَآیَهً هرآئینه دلالتی و نشانه هست بر وحدانیت حق لِقَوم ٍ یَذَّکَّرُون َ مر گروهی را که یاد کنند.

صفحه : 576

وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکه سَخَّرَ البَحرَ مسخّر گردانید دریا را بحیثیتی که شما متمکنید از انتفاع بدان یکی آنکه درو صید میکنید لِتَأکُلُوا تا بخورید مِنه ُ لَحماً طَرِیًّا گوشتی تازه یعنی ماهی وَ تَستَخرِجُوا و دیگر غوص می نمائید درو تا بیرون می آرید مِنه ُ ازو حِلیَهً تَلبَسُونَها پیرایه که می پوشید یعنی استخراج میکنید آنچه پیرایه ازو می سازد چون لؤلؤ و مرجان و می پوشند آنرا زنان شما و چون تزیین نساء برای رجال باشد پس حلیه را بدیشان نسبت داد وَ تَرَی الفُلک َ و می بینی کشتیها را مَواخِرَ رونده و شکافنده آب فِیه ِ در دریا وَ لِتَبتَغُوا و دیگر تسخیر بحر مر شما را برای آنست که بجوئید برکوب در کشتی مِن فَضلِه ِ از سود او که سبب

وسعت رزق است وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ و شاید که شما شکر گوئید خدای را بر نعمت تسخیر دریا و ترتیب کشتی چه اینکه نعمتی عظیم است که مهالک را سبب منافع ساخته صاحب کشف الاسرار آورده که حق سبحانه از روی ظاهر در زمین دریاها آفریده چون قلزم و عمان و محیط و جز آن و برای عبور از ان نیز کشتیها مقرر فرموده از روی باطن در نفس آدمی دریاها پدید کرده چون دریای شغل و غم و حرص و غفلت و تفرقه و برای عبور از ان نیز کشتیها تعیین نمود و هر که در کشتی توکّل نشیند از دریای شغل بساحل فراغت رسد و هر که بکشتی رضا درآید از بحر غم بساحل فرح برسد و هر که در کشتی قناعت جای کند از دریای حرص بساحل زهد آید و هر که در کشتی زهد نشیند از دریای غفلت بساحل آگاهی رسد و هر که بکشتی توحید درآید از دریای تفرقه بساحل جمعیّت رسد و بحقیقت تفرقه در بقاست و جمعیت در فنا با خود ان در مهلکه تفرقه اند و بیخودان در مرتبه جمع نظم بحساب خودی قلم درکش در ره بیخودی علم برکش تا بجاروب لا نروبی راه کی رسد در حریم الا اللّه وَ أَلقی فِی الأَرض ِ و بیافرید و بنهاد در زمین رَواسِی َ کوههای بلند و بزرگ أَن تَمِیدَ بِکُم تا میل نکند بشما زمین یعنی متحرک و مضطرب نگردد و شما را نگرداند در خبر است که چون حق سبحانه زمین را بیافرید بر روی آب متحرک و بیقرار بود ملائکه گفتند اینکه بساط مقر هیچکس نمیتواند بود

حق تعالی بروی کوهها بیافرید تا قرار گرفت و در تیسیر آورده که چون زمین آفریده شد بغایت مضطرب و متحرک بود حق سبحانه فرشته که او را صاعریائیل گویند بیافرید و بفرمود تا پای بر زمین نهاد و زمین بگرانی پای او بر جای قرار گرفت پس کوهها را میخ زمین ساخت تا بایستاد وَ أَنهاراً و دیگر در زمین بیافرید جویها چون نیل و فرات و دجله و جیحون و سیحون و امثال آن وَ سُبُلًا و دیگر پدید کرد هم در زمین راهها از هر موضعی بموضعی لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ تا باشد که شما راه یابید بمنازل و مقاصد خود وَ عَلامات ٍ و دیگر پیدا کرد نشانهای راه برای روندگان از کوهها و پشتها و غیر آن وَ بِالنَّجم ِ و بستارگان چون ثریا و بنات النعش و فرقدین و شعرئین و سماکین و جدی و مانند آن که در شب بآن هُم یَهتَدُون َ ایشان یعنی قریش در خشکی و تری راه می یابند اگرچه اهتدا بنجوم همه مسافران را میسّرست اما ایشان مشهور بودند و رحله الشتاء و الصیف بآنکه راه را بستاره از همه مردم بهتر می شناسند أَ فَمَن یَخلُق ُ آیا کسیکه می آفریند اینکه همه مخلوقات را که مذکور شد کَمَن لا یَخلُق ُ باشد همچو کسی که نمی آفریند! مراد آنهااند که ایشان را بدون خدای می پرستیدند چون عیسی ع و عزیر ع و ملائکه و اصنام یعنی خلق را با مخلوق هیچ مشابهتی نیست پس عاجزی را شریک قادر ساختن غایت عناد و نهایت جهل ست أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا پس یاد نمی کنید اینها را یعنی یاد کنید تا دریابید فساد اعتقاد خود را.

صفحه : 577

وَ إِن تَعُدُّوا و اگر خواهید که بشمارید نِعمَهَ اللّه ِ نعمتهای خدای را که بشما ارزانی داشته لا تُحصُوها نتوانید شمردن آنرا و چون از شمار نعمت عاجزید پس چگونه بشکر آن قیام توانید نمود إِن َّ اللّه َ لَغَفُورٌ بدرستیکه خدای هرآئینه آمرزنده است که اگر در ادای شکر تقصیر کنید درمیگذراند رَحِیم ٌ مهربان است که به تقصیر شکرگزاری نعمت از شما بازنمیدارد وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند ما تُسِرُّون َ آنچه پنهان دارید از عقاید وَ ما تُعلِنُون َ و آنچه آشکارا کنید از اعمال وَ الَّذِین َ یَدعُون َ و از آلهه باطله آنانکه بالوهیت میخوانند آنها را کفار مکه و می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای لا یَخلُقُون َ شَیئاً نمی آفرینند چیزیرا یعنی نمیتوانند آفرید و چگونه آفرینند وَ هُم یُخلَقُون َ و حال آنکه ایشان آفریده شده اند و هر که مخلوق باشد محتاج بود در وجود خود بدیگری و محتاج ممکن باشد و خالق واجب الوجود پس ایشان شرکت حق را نمی شایند أَموات ٌ و ایشان با وجود مخلوقیت مردگانند غَیرُ أَحیاءٍ نه زندگان یعنی بسان جمادات نمی شنوند و نمی بینند وَ ما یَشعُرُون َ و نمی دانند أَیّان َ یُبعَثُون َ که کی برانگیخته خواهند شد ایشان یا عبده ایشان پس چون وقت بعث خود و غیر خود را ندانند چگونه جزا توانند داد پرستندگان خود را و معبود باید که بحشر بندگان خود دانا بود و بر ایصال جزا بدایشان توانا دمیاطی آورده که روز قیامت بتان را برانگیزند ذوات ارواح تا از عبده خود تبرّا کنند إِلهُکُم خدای شما إِله ٌ واحِدٌ خدای یگانه و یکتا است فَالَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ پس آن کسانیکه نمی گروند بِالآخِرَهِ بسرای دیگر

یعنی تصدیق بعث نمی کنند قُلُوبُهُم مُنکِرَهٌ دلهای ایشان ناشناسنده است و راستی را ناپذیرنده وَ هُم مُستَکبِرُون َ و ایشان سرکشانند از متابعت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم یا گردن کشی میکنند از قبول ایمان لا جَرَم َ هرآئینه راست و درست است أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ که آن خدای میداند ما یُسِرُّون َ آن چه پنهان می سازند از مکر و حیله برسول خدای وَ ما یُعلِنُون َ و آنچه آشکارا می کنند از حرب و مخاصمت با وی إِنَّه ُ بدرستیکه خدای تعالی لا یُحِب ُّ المُستَکبِرِین َ دوست نمی دارد متکبران را که از توحید خدای و تصدیق پیغمبر ص سرکشی کنند.

صفحه : 578

وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون گویند متکبران را یعنی اتباع و سفله پرسند از رؤساء و شرفاء که ما ذا أَنزَل َ چه چیز فرستاد رَبُّکُم پروردگار شما بر محمّد ص اینکه سخن بر سبیل استهزاء و تهکّم ست چه ایشان به نزول قرآن مقر نبودند اما چون کسی باستهزا پرسیدی که خدای چه فرستاده است قالُوا گویند أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ آن فرستاده شده سرگذشتهای پیشینیان است یعنی هیچ نفرستاد و آنچه او میخواند اساطیر الاولین ست کفار بدین سخن قومی را گمراه ساختند و حق تعالی فرمود که اینکه عمل کردند لِیَحمِلُوا تا بردارند أَوزارَهُم بار گناهان خود را کامِلَهً بتمام یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَ مِن أَوزارِ الَّذِین َ و بردارند بعضی از گناهان آنانکه یُضِلُّونَهُم گمراه ساختند ایشان را بِغَیرِ عِلم ٍ به بی دانشی، بآن مقدار که حصّه اضلال باشد یعنی هم عقوبت کفر خود خواهند کشید بتمام و هم حصّه از عقوبت قومی که بجهل و نادانی ایشانرا گمراه کرده اند أَلا ساءَ بدانید که بد باری است ما

یَزِرُون َ آن باریکه ایشان می کشند قَد مَکَرَ الَّذِین َ بدرستیکه مکر کرده اند آنانکه بوده اند مِن قَبلِهِم پیش از اهل مکّه بقصد و تکذیب انبیاء علیهم السلام فَأَتَی اللّه ُ پس بیامد فرمان خدای بُنیانَهُم بآن بناها که برافراشته بودند یعنی امر خدای تعالی بخرابی ابنیه ایشان صادر شد مِن َ القَواعِدِ از جهت اساس یا عمدی که بناها بر آن موضع بود فَخَرَّ پس بیفتاد عَلَیهِم ُ السَّقف ُ بر ایشان سقف خانه مِن فَوقِهِم از زبر ایشان یعنی اوّل بام بر ایشان فرود آمد پس دیوارها و اینکه اشارت بانهدام کلی و هلاک ایشان در آن بعضی برآنند که مراد ازین بنا صرح نمرود است که ببابل ساخته بود ارتفاع آن پنج هزار گز بود و گویند دو فرسخ طول و عرض داشت که ترصّد امور آسمانی کند و بر خدای ابراهیم علیه السلام مطلع شده با وی مقابله نماید بعد اتمام صرح بادی از مهب ّ هیبت الهی بوزید و آن بنا را از بیخ و بنیاد برکند در تفسیر ثعلبی آمده که سر آن بنا در دریا افگند و باقی بر خانه نمرودیان افتاد و آواز مهیب از ان پدید آمد که زبان قوم متبلبل شد یعنی بهم برآمد و سخن ایشان مختلف گشت و وجه تسمیه آن شهر که کوثا نام داشته ببابل اینکه است محمّد بن جریر طبری آورده که زبان همه مردم در زمان نمرود سریانی بود و چون سقوط صرح واقع شد زبان ها را اختلاف پدید آمد و هر قومی بزبانی سخن گفتن آغاز کرد و هیچ یک زبان آن دیگری ندانست و هفتاد و دو زبان مختلف در عالم پدید آمد

پس حق سبحانه خبر میدهد که آن قوم پیش ازین مکر کردند یعنی نمرود و اتباع او ما بخرابی بناهای ایشان حکم کردیم وَ أَتاهُم ُ العَذاب ُ و بیامد بدیشان عذاب مِن حَیث ُ لا یَشعُرُون َ از آنجا که ندانستند که خدای تعالی نمرود را مبتلا گردانید یعنی وقتی که طمع نداشتند و یا از عمری که متوقع نبود دمیاطی آورده که مراد ازین عذاب بعوضه است که بر لشکر نمرود مسلّط شد و در لباب فرمود که خدای نمرود را مبتلا گردانید بپشّه که در بینی او رفته در ام ّ الدماغ جای گرفت و بزرگ شد و چهارصد سال در آنجا بماند و درین مدّت پیوسته مطرقه بر سر وی میزدند تا فی الجمله آرامی می یافت شیخ فرید الدین عطار رح در توحید منطق الطیر آورده- نظم نیم پشه بر سر دشمن گماشت در سرا و چارصد سالش بداشت چون دهد حکمش ضعیفی را مدد سبلت خصم قوی را برکند.

صفحه : 579

ثُم َّ یَوم َ القِیامَهِ پس روز قیامت یُخزِیهِم رسوا گرداند ایشانرا یا عذاب کند بآتش چنانچه در دنیا معذب گردانید بافتادن صرح و استیلای لشکر بعوضه وَ یَقُول ُ و گوید خدای در آن روز أَین َ شُرَکائِی َ کجااند انبازان من یعنی آنها که گمان می بردید که شریکان من اند الَّذِین َ کُنتُم آنانکه بودید شما که از روی استهزاء و ستیزه تُشَاقُّون َ خلاف میکردید با پیغمبر و مؤمنان فِیهِم در شان ایشان قال َ الَّذِین َ گویند آنانکه أُوتُوا العِلم َ داده شده اند علم را یعنی اهل علم از انبیاء ع و ملائکه یا دانایان که خلق را بتوحید حق خوانده اند گویند إِن َّ الخِزی َ الیَوم َ

بدرستیکه خواری و رسوائی درین روز وَ السُّوءَ و بدی یعنی عذاب عَلَی الکافِرِین َ بر کافران است الَّذِین َ آنانکه تَتَوَفّاهُم ُ المَلائِکَهُ فرامی گیرند فرشتگان ایشان را یعنی ارواح ایشان قبض کنند ظالِمِی أَنفُسِهِم در حالتی که ایشان ستمکارانند بر نفسهای خود بکفر و چون مرگ معاینه دیدند فَأَلقَوُا السَّلَم َ پس درانداختند صلح را و اقرار کردند بربوبیت و وحدانیت حق یا گردن نهادند و گفتند ما کُنّا نَعمَل ُ نبودیم ما که عمل کنیم مِن سُوءٍ هیچ بدی از کفر و ظلم یعنی شرک و معصیت را منکر شوند حق سبحانه فرماید بَلی نیست چنین که شما میگوئید یعنی کافر بودید و معصیت کردید إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستیکه که خدای داناست بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بدان چه بودید که عمل می کردید و بر آن شما را پاداش خواهد داد و پاداش آن است که گویند فَادخُلُوا پس درآیید أَبواب َ جَهَنَّم َ بدرهای دوزخ یا بدرکاتی که آماده است برای شما خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاویدان باشید در ان فَلَبِئس َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین َ پس هرآئینه بدمقامی و بد آرامگاهی است متکبران را جهنّم آورده اند که احیای عرب در موسم حج کسان خود را می فرستادند بمکه تا خبر حضرت پیغمبر ص تحقیق کرده بدیشان رسانند چون فرستاده از کفّار مکه می پرسید که بر محمّد ص چه چیز فرود می آید می گفتند افسانه های گذشتگان چنانچه گذشت.

صفحه : 580 وَ قِیل َ و چون گفتندی لِلَّذِین َ اتَّقَوا مر آنانرا که پرهیز کردند از شرک یعنی مؤمنان ما ذا أَنزَل َ رَبُّکُم چه چیز فرستاد پروردگار شما قالُوا خَیراً گفتند فرستاد نیکوئی مراد قرآن است که جامع جمیع خیرات است و مستجمع

جمیع حسنات و برکات او است و نیکوئیهای دینی و دنیوی و خوبیهای صوری و معنوی ناشی ازو لِلَّذِین َ أَحسَنُوا مر آنان را که نیکوئی کردند در اقوال و افعال یا گفتند کلمه لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه فِی هذِه ِ الدُّنیا درین سرای حَسَنَهٌ مکافات نیکو است از عصمت خون و مال است و حرمت و فتح و نصرت وَ لَدارُ الآخِرَهِ و هرآئینه ثواب ایشان در سرای دیگر خَیرٌ بهتر است ازین وَ لَنِعم َ دارُ المُتَّقِین َ و هرآئینه نیکو سرای است مر پرهیزگاران را در بهشت و گفته اند نیکو سرای است دنیا که درو تهیه زاد آخرت میتوان کرد و نکته الدنیا مزرعه الآخره مؤید اینکه قول است بزرگان گفته اند زرع یومک حصاد غدک نظم بکوش امروز تا تخمی بپاشی که فردا بر جوی قادر نباشی گر اینجا کشت کردن را نورزی در ان خرمن به نیم ارزن نیرزی جَنّات ُ عَدن ٍ سرای متقیان بوستان اقامت است که روز قیامت یَدخُلُونَها درآیند بدان که تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر منازل آن بوستان جویها لَهُم فِیها مر ایشان را در ان بهشت ما یَشاؤُن َ آنچه خواهند از انواع مشتهیات و در جواب کسیکه گوید شاید هر بهشتی خواهد که بدرجات انبیاء ع و منازل اولیا و مراتب شهدا برسد آن گفته اند که در بهشت غبطه و حسد که موجب اینکه تمنّاها باشد نیست بلکه هر یک از بهشتیان بدان چه دارند راضی اند کَذلِک َ مثل اینکه جزا یَجزِی اللّه ُ المُتَّقِین َ پاداش میدهد خدای متقیان را الَّذِین َ آنانکه تَتَوَفّاهُم ُ المَلائِکَهُ بمیرانند ایشان را فرشتگان بامر خدای طَیِّبِین َ در حالتی که باشند از

شوائب شرک و عصیان یا خوش وقت باشند بآنکه مژده دهند فرشتگان ایشان را و از روی تعظیم یَقُولُون َ گویند سَلام ٌ عَلَیکُم سلام خدای بر شما و می شاید که سلام فرشتگان باشد بر ایشان و بعد از سلام گویند فردا که مبعوث شوید ادخُلُوا الجَنَّهَ درآیید در بهشت که برای شما آماده است بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بسبب آنچه بودید که عمل می کردید از خیرات و حسنات هَل یَنظُرُون َ آیا انتظار می برند کافران یعنی منتظر نیستند إِلّا أَن تَأتِیَهُم ُ المَلائِکَهُ مگر آن را که بیایند بدیشان فرشتگان بقبض ارواح أَو یَأتِی َ یا بیابد أَمرُ رَبِّک َ فرمان پروردگار تو بعذاب استیصال ایشان کَذلِک َ مانند شرک و تکذیب ایشان فَعَل َ الَّذِین َ کردند آنانکه بودند. مِن قَبلِهِم پیش از ایشان و بدان سبب بایشان رسید آنچه رسید وَ ما ظَلَمَهُم ُ اللّه ُ و بر ایشان ستم نکرد خدای بهلاک ایشان وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند ایشان که بکفر و معصیت أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ بر نفسهای خود ستم می کردند.

صفحه : 581

فَأَصابَهُم پس رسید ایشان را بحکم عدل سَیِّئات ُ ما عَمِلُوا جزای آن بدیها که کردند وَ حاق َ بِهِم و فرود آمد بدیشان یعنی فرو گرفت ایشان را ما کانُوا بِه ِ آنچه بودند که بآن یَستَهزِؤُن َ استهزا میکردند یعنی عذاب موعود وَ قال َ الَّذِین َ أَشرَکُوا و گفتند آنانکه شرک آوردند لَو شاءَ اللّه ُ اگر خواستی خدای ما عَبَدنا مِن دُونِه ِ نمی پرستیدیم بجز خدای مِن شَی ءٍ هیچ چیزی را نَحن ُ وَ لا آباؤُنا و نه پدران ما وَ لا حَرَّمنا و حرام نمی کردیم مِن دُونِه ِ بی حکم خدای مِن شَی ءٍ هیچ چیزی را از بحیره و سائبه

و غیر آن مشرکان اینکه سخن را از روی استهزا می گفتند نه بخلوص عقیدت و صفای طویّت حسین بن الفضل رح گفته که اگر کفّار اینکه سخن را از روی تعظیم و اجلال معرفت الهی گفتندی حق سبحانه ایشان را بدان عیب نکردی کَذلِک َ مانند کردار اهل مکه فَعَل َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم کردند آنانکه پیش از ایشان بودند از شرک و تکذیب و تحریم حلال و تحلیل حرام فَهَل عَلَی الرُّسُل ِ پس آیا هست بر فرستادگان یعنی نیست بر ایشان إِلَّا البَلاغ ُ المُبِین ُ مگر رسانیدنی پیدا یا پیدا کننده مر طریق حق را وَ لَقَد بَعَثنا و هر آئینه ما فرستادیم فِی کُل ِّ أُمَّهٍ در میان هر امّتی و گروهی رَسُولًا پیغمبری چنانچه ترا بدین امت فرستادیم و فرمودیم همه را تا بقوم خود گویند أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ آنکه به پرستید خدای را وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت َ و پرهیز کنید یا یکسو روید از پرستیدن طاغوت و آن چیزی است که بدون خدای پرستند فَمِنهُم پس ازین امم مَن هَدَی اللّه ُ کسی بود که راه نمود خدای او را و توفیق ایمان داد وَ مِنهُم مَن حَقَّت و از ایشان کسی بود که واجب شد عَلَیه ِ الضَّلالَهُ برو گمراهی بسبب خذلان الهی فَسِیرُوا پس بروید ای مشرکان و سیر کنید فِی الأَرض ِ در زمین فَانظُرُوا کَیف َ کان َ پس بنگرید که چگونه بود عاقِبَهُ المُکَذِّبِین َ منتهای کار تکذیب کنندگان یعنی بر دیار عاد و ثمود بگذرید و بنظر فکرت و عبرت در ان بنگرید تا بر شما واضح گردد که هر که آن کند که ایشان کردند چنان هلاک شود که ایشان شدند.

صفحه :

582

إِن تَحرِص اگر سخت کوشی و حرص ورزی ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم عَلی هُداهُم بر راه یافتن مشرکان فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای لا یَهدِی راه نمی نماید مَن یُضِل ُّ آن را که می خواهد گمراهی او وَ ما لَهُم و نیست مر گمراهان را مِن ناصِرِین َ هیچکس از یاران که دفع عذاب کند از ایشان در تبیان آورده که یکی از مسلمانان بر کافری دینی داشت بتقاضای آن رفته در اثنای مکالمه گفت بدان خدائی که بعد از مرگ بلقای او امید دارم کافر گفت تو امید میداری که بعد از مرگ زنده شوی مسلمان گفت آری آن کافر بایمان غلاظ شداد که در کیش او مقرر بود سوگند یاد کرد که هیچکس بعد از موت زنده نشود آیت آمد وَ أَقسَمُوا و سوگند خوردند بِاللّه ِ بخدای جَهدَ أَیمانِهِم سخت ترین سوگندان ایشان یعنی جهد کردند در تغلیظ سوگند و گفتند لا یَبعَث ُ اللّه ُ نه برانگیزد خدای تعالی مَن یَمُوت ُ آنرا که بمیرد بَلی ایجاب است بعد از نفی یعنی برخواهد انگیخت ایشان را وعده کرده است خدای وَعداً وعده ردنی عَلَیه ِ که برو است وفاکردن بدان یعنی وعده لازم الوفا حَقًّا درست و راست وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند لِیُبَیِّن َ حق تعالی برمی انگیزد ایشان را تا بیان کند لَهُم ُ برای ایشان الَّذِی یَختَلِفُون َ آن چیزی را که اختلاف می کنند فِیه ِ در ان از امور بعث و حشر وَ لِیَعلَم َ الَّذِین َ کَفَرُوا و برای آن تا بدانند آنانکه نگرویدند أَنَّهُم کانُوا آن را که بودند کاذِبِین َ دروغگویان در انکار قیامت إِنَّما قَولُنا جز اینکه نیست که قول ما لِشَی ءٍ مر

چیزی را إِذا أَرَدناه ُ چون خواهیم آفریدن او را أَن نَقُول َ آن است که گوئیم لَه ُ مر آن چیز را کُن که بباش فَیَکُون ُ پس بباشد ملخص سخن آنست که تکوین ما مر اشیا را متوقف بر مادّه و مدد نیست بس کسیکه ابتداء بی سبق ماده قادر باشد بر ابداع چیزی هر آئینه قدرت او از اعاده آن شی ء با وجود ماده در نخواهد ماند- نظم آنکه پیش از وجود جان بخشد هم تواند که بعد از ان بخشد چون درآورد از عدم بوجود چه عجب باز گر کند موجود وَ الَّذِین َ هاجَرُوا و آنانکه بریدند از اوطان خود فِی اللّه ِ در گذاردن حق خدای و برای رضای او مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا از پس آنکه ستمدیده شده بودند مراد آنهااند از اصحاب رض که بجهت ستم کاری قریش بر ایشان بحبشه هجرت کردند حق سبحانه وعده فرمود که لَنُبَوِّئَنَّهُم هرآئینه جای دهیم ایشان را فِی الدُّنیا درین سرای حَسَنَهً شهری نیکو یعنی مدینه معظمه علی ساکنها الصلوه و السّلام و گفته اند غنیمتی نیکو.

صفحه : 583

وَ لَأَجرُ الآخِرَهِ و هرآئینه مزد آخرت مر ایشانرا أَکبَرُ بزرگتر است از غنیمتی که در دنیا بدیشان رسد آورده اند که حضرت عمر فاروق اعظم رض هرگاه که یکی از مهاجران را عطا دادی گفتی بگیر خدای ترا درین برکت دهد هذا ما وعدک اللّه فی الدنیا و ما ادّخر لک فی الآخره فهو افضل لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر باشند کفّار که بدانند آنکه خدای مهاجران را در هر دو سرای مزد میدهد هرآئینه ایشان موافقت نمایند در ایمان و هجرت یا اگر مهاجران بدانند زیاده کنند

در اجتهاد و مصابرت الَّذِین َ صَبَرُوا مهاجران آنانند که صبر کردند بر مفارقت وطن و آزار کفّار وَ عَلی رَبِّهِم و بر پروردگار خود یَتَوَکَّلُون َ توکل می کنند و کار خود را بدان تفویض می نمایند آورده اند که قریش گفتند که خدای از ان بزرگتر است که بشر را به پیغمبری فرستد بلکه فرشتگان را مبعوث گرداند تا خلق را بدو دعوت کنند ردّ قول ایشانرا آیت آمد که وَ ما أَرسَلنا و نفرستادیم ما برسالت مِن قَبلِک َ پیش از فرستادن تو إِلّا رِجالًا مگر مردانی را از آدمیان که بزبان ملائکه نُوحِی إِلَیهِم وحی فرستاده می شد بدیشان و حفص بصیغه متکلّم میخواند یعنی وحی می فرستادیم بدیشان ملخص سخن آنست که سنت الهی بر آن جاری شده که بشر را برسالت فرستد نه ملک را فَسئَلُوا پس به پرسید أَهل َ الذِّکرِ اهل کتاب یعنی علمای ایشان را إِن کُنتُم لا تَعلَمُون َ اگر هستید شما که نمیدانید تا بدانید که انبیای گذشته همه بشر بودند که مبعوث شده بامم و فرستاده گشته بِالبَیِّنات ِ با معجزه های روشن وَ الزُّبُرِ و بکتابهای نوشته وَ أَنزَلنا إِلَیک َ و فرو فرستادیم بتو الذِّکرَ قرآن را که بسبب یاد کردن خداوند است سبحانه و تعالی لِتُبَیِّن َ لِلنّاس ِ تا روشن و هویدا کنی برای مردمان ما نُزِّل َ آنچه فرستاده شده است در ذکر إِلَیهِم بسوی ایشان از اوامر و نواهی وَ لَعَلَّهُم و تا شاید که ایشان یَتَفَکَّرُون َ تفکّر کنند در آن و دانند که اینکه کلام مخلوق نیست أَ فَأَمِن َ الَّذِین َ آیا ایمن شده اند آنانکه مَکَرُوا السَّیِّئات ِ کرده اند مکرهای بد یعنی برای هلاک انبیاء ع حیلها انگیخته اند یا مراد جماعتی اند که با

پیغمبر ما علیه السلام مکر کرده اند میفرماید که آیا ایشان خود را ایمن می دانند و می دارند أَن یَخسِف َ اللّه ُ از آنکه فرو برد خدای بِهِم ُ الأَرض َ ایشان را در زمین چنانچه قارون را فرو برد أَو یَأتِیَهُم ُ العَذاب ُ یا ایمن اند از انکه بیاید بدیشان عذاب الهی مِن حَیث ُ لا یَشعُرُون َ از آنجا که ندانند و امید ندارند چنانچه بقوم لوط علیه السلام آمد.

صفحه : 584

أَو یَأخُذَهُم یا آنکه بگیرد ایشان را فِی تَقَلُّبِهِم در گشتن ایشان یعنی در رفتن و آمدن از شهری بشهری برای تجارت یا بوقت گرویدن ایشان در جامه خواب از دستی بدستی فَما هُم بِمُعجِزِین َ پس نیستند ایشان عاجزکنندگان مر خدای را از عقوبت خود أَو یَأخُذَهُم یا ایمن اند از انکه بگیرد خدای ایشان را عَلی تَخَوُّف ٍ بر ترس از هلاک پیشینیان یعنی ترسان شوند از عذاب قومیکه پیش از ایشان بوده اند و در حین همان ترس عذاب بدیشان فرود آید فَإِن َّ رَبَّکُم پس بدرستیکه پروردگار شما لَرَؤُف ٌ هرآئینه مهربان است که بردباری میکند با بندگان رَحِیم ٌ بخشاینده است که تعجیل نمی کند در عقوبت ایشان أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی نگرند اینکه کافران إِلی ما خَلَق َ اللّه ُ بسوی آنچه آفریده است خدای مِن شَی ءٍ از چیزیکه او را شخس است یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه ُ میگردد سایه های او عَن ِ الیَمِین ِ وَ الشَّمائِل ِ از راست و چپ یعنی از هر جانبی سُجَّداً سجده کنندگان لِلّه ِ مر خدای را وَ هُم داخِرُون َ و حال آنکه ایشان خوارند یعنی خاضع و متواضع در تفسیر زاهدی آورده که معنی سخن آنست که اگر کافران مرا سجده نکنند چه زیان

که سایه های ایشان مرا خضوع و خشوع میکنند وَ لِلّه ِ یَسجُدُ و مر خدای را سجده میکنند ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانهاست از علویات وَ ما فِی الأَرض ِ مِن دابَّهٍ و آنچه در زمین است از جنبندگان وَ المَلائِکَهُ و دیگر سجده میکنند ملائکه و تخصیص ایشان بآنکه در علویات داخل اند جهت تعظیم ایشان است یا بسبب طواعیت در سجده و مؤید اینکه قول است آنکه میگوید وَ هُم لا یَستَکبِرُون َ و فرشتگان سرکشی نمی نمایند از عبادت او صاحب تبیان گفته که سجده دو نوع است سجود عبادت که وضع جبهه است بر زمین از روی پرستش و آن سجده ذوی العقول است و سجده تذلّل و خضوع و تسخیر و آن سجده غیر عقلاء است درین آیت سجده باید کرد و اینکه سجده سوم است از سجده های قرآنی و حضرت شیخ قدس سره در فتوحات اینکه را سجود عالم اعلی و ادنی خوانده که در مقام خوف و ذلّت حق را سجده میکنند پس باید که بنده درین دو محل بدین دو صفت موصوف گشته خود را در زمره ساجدان گنجایش دهد یَخافُون َ رَبَّهُم میترسند ملائکه از عذاب آفریدگار خود که ناگاه فرستد مِن فَوقِهِم از زبر ایشان وَ یَفعَلُون َ و میکنند بطوع و رغبت ما یُؤمَرُون َ آنچه فرمود شده اند بآن از پرستش و ذکر.

صفحه : 585

وَ قال َ اللّه ُ و گفت خدای لا تَتَّخِذُوا فرا مگیرید إِلهَین ِ اثنَین ِ و خدای را اثنین برای تاکید است إِنَّما هُوَ جز اینکه نیست که خدای إِله ٌ واحِدٌ معبودی است یکتا یعنی وحدت لازم الوهیت است زیرا که مرتبه الوهیت شرکت برنتابد چنانچه بادلّه

واضحه ثابت گشته پس باید که خدای واحد باشد من کل الوجوه و متعلق نبود بهیچ شی ء از اشیاء بلکه اشیا ازو ظاهر بود و او بی اشیاء قائم باشد بیت از همه در صفات و ذات جدا لیس شی ء کمثله ابدا فَإِیّای َ فَارهَبُون ِ پس از من بترسید التفات از غیبت بتکلم ابلغ است در ترهیب و تخویف وَ لَه ُ و مر خدای راست ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه در آسمانها و زمین است یعنی مخلوق و مملوک اوست وَ لَه ُ الدِّین ُ و مر اوراست طاعت واصِباً لازم و واجب یا دین پسندیده مر اوراست باقی و ثابت یا اوراست جزای دایم و غیر منقطع یعنی ثواب مطیع و عقاب عاصی أَ فَغَیرَ اللّه ِ آیا بدون خدای از کسی دیگر تَتَّقُون َ میترسید و حال آنکه ضار و نافع غیر او نیست وَ ما بِکُم و آنچه بشما رسیده است مِن نِعمَهٍ از نعمتهای چون صحت و غناء و خصب فَمِن َ اللّه ِ پس از خدا است ثُم َّ إِذا مَسَّکُم ُ الضُّرُّ پس چون برسد بشما سختی چون مرض و فقر و قحط فَإِلَیه ِ تَجئَرُون َ پس بدو مینالید و تضرع و زاری بدرگاه او میکنید ثُم َّ إِذا پس چون کَشَف َ الضُّرَّ بردارد آن سختی که از ان مینالید عَنکُم از شما إِذا فَرِیق ٌ مِنکُم همین گروهی از شما یعنی کفّار بِرَبِّهِم یُشرِکُون َ بخداوند خود شرک آرند محققان برآنند که شرک اینجا ملاحظه اسبابست یعنی از مسبّب غافل شده هر چیزی را از وصول عطا و ردّ بلا بسببی باز بندند لِیَکفُرُوا تا کفران ورزند بِما آتَیناهُم بآنچه ایشان را دادیم از نعمت و کشف

محنت فَتَمَتَّعُوا پس برخورید امر تهدید است یعنی ای کافران نعمت دو سه روزی کام خود برایند و از دنیا بهره بردارید فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید عاقبت کار خود را اینکه سخت ترین وعید است اهل کفران را وَ یَجعَلُون َ و میکنند کافران یعنی مقرر میسازند لِما لا یَعلَمُون َ برای آنها که نمی دانند یعنی بتان که ایشان را علم نیست یا برای آنچه خود نمیدانند از شفاعت اصنام تعیین میکنند بجهت ایشان نَصِیباً بهره مِمّا رَزَقناهُم از آنچه بدیشان داده ایم از کشتها و چهارپایان چنانچه فرموده وَ جَعَلُوا لِلّه ِ مِمّا ذَرَأَ مِن َ الحَرث ِ وَ الأَنعام ِ نَصِیباً الآیه و بیان اینکه کلام در سوره انعام گذشت تَاللّه ِ لَتُسئَلُن َّ سوگند بخدای که پرسیده خواهید شد روز قیامت عَمّا کُنتُم تَفتَرُون َ از ان چیزی که هستید که افترا میکنید و دروغ بر می بافید که بتان خدایان مااند و ما بنصیب زروع و انعام بدیشان تقرب می کنیم.

صفحه : 586

وَ یَجعَلُون َ و میگویند و میسازند لِلّه ِ البَنات ِ مر خدای را دختران خزاعه و کنانه میگفتند که ملائکه دختران خدایند و سخن بنو ملیح آن بود که حق تعالی با جن مصاهرت کرد و ملائکه متولد شدند سُبحانَه ُ پاک است خدای از قول ایشان که خدای دختران دارد وَ لَهُم ما یَشتَهُون َ و مر ایشان راست آنچه آرزو دارند و بدان نازند یعنی پسران وَ إِذا بُشِّرَ و چون خبر داده شود أَحَدُهُم یکی از ایشان بِالأُنثی بولادت دختر یعنی چون کسی را از کافران خبر دهند که ترا دختری متولد شده ظَل َّ وَجهُه ُ گردد روی او مُسوَدًّا سیاه از غم و اندوه و شرمندگی در میان

قوم وَ هُوَ کَظِیم ٌ و او پر باشد از خشم بر زن خود که چرا دختر زادی یَتَواری پنهان شود و خود را بپوشد مِن َ القَوم ِ از گروه آشنایان و خویشان مِن سُوءِ از بدی و ناخوشی ما بُشِّرَ بِه ِ آنچه او را خبر داده اند بآن یعنی از قوم خود پنهان دارد که مرا دختری بزاد و در فکر افتد که أَ یُمسِکُه ُ آیا نگاهدارد آن مولود را عَلی هُون ٍ بر خواری و ذلّت أَم یَدُسُّه ُ یا بپوشد او را فِی التُّراب ِ در خاک یعنی زنده در گور کند چنانچه بنو تمیم و بنو نضیر میکردند أَلا ساءَ بدانید که بد است ما یَحکُمُون َ آنچه حکم میکنند مشرکان یعنی دختر که پیش ایشان قدر و حرمت ندارد بخدای نسبت میدهند لِلَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ مر آنان را که نمی گروند بِالآخِرَهِ بسرای عقبی مَثَل ُ السَّوءِ صفت بد است یعنی حاجت بزن و فرزند و کراهت بنات و زنده در خاک کردن ایشان وَ لِلّه ِ المَثَل ُ الأَعلی و مر خدای راست صفت بلند یعنی وجوب ذاتی و غنای مطلق وجود شامل و تقدّس از صاحبه و ولد وَ هُوَ العَزِیزُ و او غالب است و قادر بر هلاک کفّار الحَکِیم ُ حکم کننده به مهلت ایشان تا وقت معلوم وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه ُ النّاس َ و اگر بگیرد خدای مردمان را یعنی کافران را بِظُلمِهِم بستم یعنی بکفر ایشان ما تَرَک َ عَلَیها نگذارد و بر روی زمین مِن دَابَّهٍ هیچ جنبنده بشومی کفر وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم و لیکن بازپس دارد ایشان را و مهلت دهد إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی که نامبرده شده برای موت یا عذاب

ایشان فَإِذا جاءَ پس چون بیاید أَجَلُهُم وقت مقدر ایشان برای عقوبت یا مرگ لا یَستَأخِرُون َ ساعَهً بازپس نیایند ساعتی از ان وَ لا یَستَقدِمُون َ و پیشی نگیرند ساعتی بر آن بلکه بمیرند و معذب شوند همان لحظه که وقت رسیده.

صفحه : 587

وَ یَجعَلُون َ و حکم میکنند لِلّه ِ مر خدای را یعنی برای او ما یَکرَهُون َ آنچه نمیخواهند برای خود یعنی دختران یا شرکت در مهتری و سرداری وَ تَصِف ُ و با وجود اینکه میگویند أَلسِنَتُهُم ُ الکَذِب َ زبانهای ایشان دروغ را یعنی میگویند أَن َّ لَهُم ُ الحُسنی آنکه ایشان راست بهشت یا پاداش نیکو کافران میگفتند که اگر فرضا رجوع ما با خدا باشد ما را نزدیک او مرتبه نیکو خواهد بود ان لی عنده للحسنی حق سبحانه میفرماید که دروغ میگویند لا جَرَم َ حقا چنین است که فردای قیامت أَن َّ لَهُم ُ النّارَ بدرستیکه باشد ایشان را آتش دوزخ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون َ و به تحقیق که ایشان متروکان و مهجوران باشند در آتش و بی اعتباران و بعد از مذمّت مشرکان و مآل کار ایشان بجهت تسلیه حضرت رسالت پناه ص میفرماید تَاللّه ِ لَقَد أَرسَلنا بخدای که ما به تحقیق فرستادیم پیغمبران را إِلی أُمَم ٍ بسوی امتان که بودند مِن قَبلِک َ پیش از تو فَزَیَّن َ پس بیاراست لَهُم ُ الشَّیطان ُ برای ایشان دیو سرکش یعنی ابلیس أَعمالَهُم کردارهای ایشان را تا تکذیب انبیاء ع کردند فَهُوَ پس شیطان وَلِیُّهُم ُ الیَوم َ دوست ایشان است امروز یعنی با کافران زمان تو هم دوستی میکند و بهمان نوع می آراید در چشم ایشان عملهای زشت را تا تکذیب تو میکنند وَ لَهُم و مر ایشانرا است

یعنی ابلیس و ایشان را فردا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک وَ ما أَنزَلنا و نه فرستادیم ما عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو قرآن را إِلّا لِتُبَیِّن َ لَهُم ُ مگر برای آنکه بیان کنی و روشن گردانی برای مردمان الَّذِی اختَلَفُوا آن چیزی را که اختلاف کردند فِیه ِ در ان از امر توحید و احوال معاد وَ هُدی ً و منزّل نساختیم کتاب را الا برای راه نمودن وَ رَحمَهً و برای رحمت لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ مر گروهی را که بگروند وَ اللّه ُ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ و خدای فرو فرستاده از آسمان یا از ابر ماءً آبی فَأَحیا بِه ِ الأَرض َ پس زنده گردانید بآن آب زمین را بَعدَ مَوتِها بعد از مرگ او یعنی تازه گردانیده زمین را بباران بعد از پژمردگی آن و گفته اند فرستاد از آسمان قرآن را که سبب حیات مومنان است پس زنده گردانید بدو دلهای مرده را إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آنچه مذکور شد لَآیَهً هرآئینه نشانه است آشکارا لِقَوم ٍ یَسمَعُون َ مر گروهی را که بشنوند قرآن را بگوش تدبّر و استماع کنند بسمع انصاف.

صفحه : 588

وَ إِن َّ لَکُم و بدرستیکه مر شماراست فِی الأَنعام ِ در وجود چهارپایان لَعِبرَهً دلالتی که بدان عبور کنید از جهل بعلم نُسقِیکُم آشامانیم شما را مِمّا فِی بُطُونِه ِ بعضی از آنچه در شکم های ذوات الالبان است از جنس نعم مِن بَین ِ فَرث ٍ وَ دَم ٍ از میان سرگین و خون لَبَناً شیری خالِصاً پاک از لون دم و رائحه فرث سائِغاً گوارنده و خوش آینده لِلشّارِبِین َ مر آشامندگان را إبن عباس رض فرموده که چون بهیمه علفی بخورد در شکم او پخته گردد سه طبقه درو پیدا

میشود اسفل آن فرث است و اوسط آن لبن و اعلای آن دم پس خون در عروق جاری میگردد و شیر به پستان میرود و فرث از ممر خود بیرون می آید صاحب انوار فرموده که مراد إبن عباس رض آن است که اوسط او ماده لبن است و اعلای آن ماده دم زیرا که لبن و دم در کزش متمکن نمیشوند بلکه خلاصه اشیای ماکوله را که بعضی از هضم یافته از جگر جذب میکنند و ثفل آن را که فرث است میگذارد و آن کیلوس را در شکنبه هضمی تمام میدهد تا اخلاط اربعه حادث میگردد و بخش میکند آنها را بر اعضا بحکمتی که قادر حکیم درو ودیعت نهاده پس اگر حیوانی حامله باشد اخلاط او بر قدر غذای او می افزاید از جهت استیلای رطوبت و برودت بر امزجه اناث و آن خلط زاید برای جنین برحم میرود و چون متولد شد آن زاید یا بعضی ازو به پستان میریزد و بجهت آنکه گوشت پستان غدودی سفید است آن خلط به مجاورت آن سفید میگردد و آنرا شیر میگویند و در تکون شیر از ماکولات بعضی حیوانات که در خار و خاشاک یا علف سبز است و خروج آن بدان صفا و لطافت از میان گوشت و خون آیتی لایح و علامتی واضح است بر حکمت الهی و قدرت پادشاهی شعر از خون سرخ شیر سفید آورد برون وز خارهای خشک گل تر کند پدید و در قوت القلوب فرمود که تمامی نعمت بخلوص لبن است یعنی اگر در وی یکی از وصفین که فرث و دم باشد نعمت

تمام نبود و طبع او را قبول نکند همچنین معامله بندگان با حق باید که خالص بود اگر بشوب فرث ریا و دم هوا آمیخته باشد از خلوص دور و از نظر قبول مهجور خواهد بود زیرا که ریا در عمل شرک خفی است و صفای عمل بسبب شوب هوا منتفی و در ریا نظر بر مردم است و در هوا بر غرض خود و بر هر وجه عمل خالی از آلودگی نیست نظم طاعت آلوده نیاید بکار مشک جگر سوده نیاید بکار هر چه نه ز آلودگی افتاد پاک پیش نظرها نبود تابناک وَ مِن ثَمَرات ِ النَّخِیل ِ وَ الأَعناب ِ و مر شماراست از میوهای خرمانیان و تاکهای انگور تَتَّخِذُون َ مِنه ُ آنچه میگیرید ازو سَکَراً مست کننده اینکه آیت قبل از تحریم خمر نازل شده یا مراد نبیذ است که از خرما و مویز میگیرند و از مفسران ابو عبید رح فرموده که سکر سرکه را گویند بلغت حبشه یعنی سرکه میگیرید وَ رِزقاً حَسَناً و روزی نیکو چون خرما و مویز و دوشاب إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین میوهای تر و خشک و فوائد ایشان لَآیَهً هرآئینه دلیلی روشن است بر توانائی باری تعالی لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که تعقل کنند و بنظر تأمل در ان نگرند وَ أَوحی رَبُّک َ و الهام فرستاد پروردگار تو إِلَی النَّحل ِ بسوی زنبوران عسل یعنی در دل ایشان افگند أَن ِ اتَّخِذِی آنکه فراگیرید مِن َ الجِبال ِ از شکاف کوهها بُیُوتاً خانهای مسدس متساوی آراسته بحسن صنعت و صحت قسمت وَ مِن َ الشَّجَرِ و از میان درختان نیز خانه گیرند یعنی در کوه و شجر جای کنید وقتی

که مالکی و صاحبی نداشته باشد وَ مِمّا یَعرِشُون َ و خانه گیرید از آنچه مردمان بنا می کنند یعنی مالکان شما چون بنا کنند و غیر آن- صفحه : 589

ثُم َّ کُلِی پس بخورید مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ از میوها که خواهید تلخ یا شیرین مراد انوار و ازهار است فَاسلُکِی سُبُل َ رَبِّک ِ پس بروید براههای پروردگار شما یعنی طریقی را که الهام داده است در عمل عسل ذُلُلًا در حالتی که منقاد باشید و رام شده مر امر او را چون زنبوران امر الهی را کار بسته از شکوفه ها و گلها بخورند و در درون ایشان متحلل گردد بشیره شیرین و آنرا قی کنند برای ذخیره زمستان و اینکه است که حق سبحانه میگوید یَخرُج ُ بیرون می آید مِن بُطُونِها از شکمهای ایشان بطریق لعاب شَراب ٌ آشامیدنی یعنی عسل مُختَلِف ٌ أَلوانُه ُ خلاف یکدیگر رنگهای او یعنی سفید که عسل زنبور جوان است و زرد که از ان میانه سال است و سرخ که از ان پیر است و سیاه و سبز نادر باشد و گفته اند اختلاف الوان عسل بحسب اختلاف فصول است فِیه ِ در آن شراب شِفاءٌ لِلنّاس ِ شفا است مردمان را یا بنفس خود چنانچه در امراض بلغمی یا مختلط با غیر خود چنانچه در سائر امراض چه اندک معجونی باشد که عسل جزوی از وی نبوده باشد قتاده رض فرموده که مردی بملازمت حضرت رسالت پناه ص آمد و گفت یا رسول اللّه برادر من مینالد از درد شکم خود حضرت فرمود اسقه العسل برفت و باز آمد که عسل دادمش و سود نداشت دیگر باره امر بدان فرمود

همان حالت اوّل دست داد در نوبت سوم یا چهارم فرمود که اذهب و اسقه العسل فقد صدق اللّه و کذب بطن اخیک و درین نوبت بدان شربت شفائی کلی یافت و گویند ضمیر فیه راجع بقرآن است که درو شفای دلها است چنانچه در جای دیگر فرمود و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظّالمین الا خسارا و از إبن مسعود رض منقول است که علیکم بالشفائین القرآن و العسل آری عسل شفای آلام ظاهر است و قرآن دوای اسقام باطن آن یکی امراض قالب را زائل گرداند و اینکه دیگر بیماریهای قلب را علاج کند و حقیقت آنست هر دردی که روی نماید صوری و معنوی دوای آن از قرآن است و هر مرضی که باشد قلبی و قالبی تلاوت قرآن مر آنرا شفای عاجل کامل دهد بیت رنج گر بسیار شد کی غم خورم چون شفای جان بیمار توئی إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در امر نحل عسل لَآیَهً هرآئینه حجتی باشد روشن بر قدرت ربانی لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ مر گروهی را که تفکر کنند در اختصاص نحل بصنایع دقیقه و امور رقیقه و هرآئینه اینها وجود نگیرد الا از الهام توانای دانا که چندین حکمت در جانوری ضعیف ودیعت نهد انقیادی دارند که هرگز از راه فرمان منحرف نشوند و امانتی که میوه تلخ خورند و عسل شیرین باز دهند و ورعی که جز پاک و پاکیزه نخورند و طاعتی که هرگز فرمان یعسوب را که پادشاه نحل است خلاف نکنند و تمکنی که فرسنگها بروند و باز بوطن خود رجوع نمایند و طهارتی که

هرگز بر قاذورات نه نشینند و از ان نخورند صناعتی که اگر همه بانیان عالم جمع شوند همچون خانهای مسدس ایشان نتوانند ساخت پس هم چنانکه از عسل ایشان شفای الم ظاهر حاصل شود از تفکر در احوال ایشان شفای مرض باطن که جهل است دست دهد نظم فکر دل را نیک با تمکین کند کام جان را عسل شیرین کند شربت فکر ار بکام جان رسد چاشنی آن بماند تا ابد وَ اللّه ُ خَلَقَکُم و خدای بیافرید شما را و از عدم بوجود آورد ثُم َّ یَتَوَفّاکُم پس بمیراند و دیگر باره شما را بعدم باز برد وَ مِنکُم و از شما مَن یُرَدُّ کس هست که رد کرده شود إِلی أَرذَل ِ العُمُرِ بسوی خوارترین زندگانی یعنی سن پیری و خرافت که هفتاد و پنج یا هشتاد یا نود است لِکَی لا یَعلَم َ تا نداند آن پیر خرف بَعدَ عِلم ٍ بعد از دانستن شَیئاً چیزیرا یعنی بحال طفولیت بازرود در نسیان دمیاطی فرموده که مراد کفّاراند چه مسلمانان را زیاده نکند طول عمر الا کرامت و عقل إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای عَلِیم ٌ داناست و جهل بر دانائی او طاری نشود قَدِیرٌ توانا است و عجز بتوانائی او راه نیابد.

صفحه : 590 وَ اللّه ُ فَضَّل َ و خدای افزونی داد بَعضَکُم برخی را از شما عَلی بَعض ٍ بر برخی دیگر فِی الرِّزق ِ در روزی یعنی در مال دنیا تا یکی توانگر شد و یکی درویش یکی مهتری یافت و دیگری چاکری فَمَا الَّذِین َ فُضِّلُوا پس نیستند آنانکه افزونی یافته اند در اموال یعنی آنها که بسبب مال مهتری یافته و توانگر گشته و مالک

رقاب جمعی از موالی شده اند نیستند بِرَادِّی رِزقِهِم بازگرداننده مال خود را یعنی دهنده و بخشش کننده عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم بر آنها که مالک شده است دستهای ایشان آن کسان را یعنی خواجگان مالهای خود را بر بندگان نمیدهند که اگر مالکان مملوکانرا در اموال خود شریک سازند فَهُم فِیه ِ سَواءٌ پس باشند ولات و موالی در مالداری یکسان در تیسیر فرموده که خطاب با مشرکان عرب است که در تلبیه میگفتند لبیک لا شریک لک الا شریکا هو لک حق سبحانه و تعالی میفرماید که شما تجویز نمی کنید که بندگان شما در مال شما شریک شما باشند پس چگونه روا میدارید که بتان شریک من باشند در الوهیت أَ فَبِنِعمَهِ اللّه ِ آیا بنعمت خدای یَجحَدُون َ انکار میکنید و حفص بصیغه غیبت میخواند یعنی کافران انکار نعم او میکنند و چون ثابت شد که منعم بجمیع نعم او است پس هر که بت را شریک او گوید منکر نعمت او شده باشد وَ اللّه ُ جَعَل َ و خدای بیافرید لَکُم برای شما مِن أَنفُسِکُم در جنس شما أَزواجاً زنان که با ایشان آرام میگیرید وَ جَعَل َ لَکُم و بیافرید برای شما مِن أَزواجِکُم از زنان شما بَنِین َ پسران وَ حَفَدَهً و دختران یا اولاد اولاد یا دامادان یا فرزندان زنان که از شوهران دیگر دارند وَ رَزَقَکُم و روزی داد شما را مِن َ الطَّیِّبات ِ از پاکیزه ها و لذیذها أَ فَبِالباطِل ِ آیا به بیهوده یُؤمِنُون َ میگروند اینکه مشرکان وَ بِنِعمَت ِ اللّه ِ و به نعمت خدای هُم یَکفُرُون َ ایشان نمی گروند باطل عقیده است که به بتان دارند از تحقیق اعانت و شفاعت

و نعمت پرستش حق است بیگانگی یا باطل آنچیزی است که حرام کردند از بحیره و سائبه و نعمت آنچه خدای بر ایشان حلال گردانیده و گفته اند که باطل شیطان است و ایشان بدو میگروند و نعمت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم است و بدو میگروند وَ یَعبُدُون َ و می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بدون خدای ما لا یَملِک ُ لَهُم آن چیزی را که مالک نیست یعنی توانائی ندارد برای ایشان رِزقاً روزی دادن مِن َ السَّماوات ِ از آسمانها یعنی باران وَ الأَرض ِ و از زمین یعنی نباتات ملخص سخن آنست که کافران عبادت بتان میکنند که ایشان نمی توانند روزی دادن شَیئاً چیزی را بپرستندگان خود از مطر و نبات وَ لا یَستَطِیعُون َ و هرگز نیز نمیتوانند که روزی دهند و مقرر است که که پرستش اینها خلاف عقل بود زیرا که عبادت شکر نعمت است و هیچ نعمتی عظیم تر از آفریدن و روزی دادن نیست و اینکه دو صفت خدای را ثابت است نه اصنام را.

صفحه : 591

فَلا تَضرِبُوا پس مزنید یعنی مسازید لِلّه ِ الأَمثال َ برای خدا مثلها بر آن وجه که قیاس کنید بتان را برو و شرکت دهید با او مصرعه من لا له المثل لا تضرب له المثل إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ بدرستیکه خدای میداند فساد قول شما را وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ و شما نمیدانید و اگر دانید بر اینکه اشراک جرأت نکنید یا شما برای او مثل میزنید که او میداند که چگونه مثل باید زد و شما نمیدانید پس حق سبحانه دو مثل ایراد کرده برای خود و معبودان باطل ایشان، اوّل فرمود

ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلًا بزد خدای یعنی پیدا کرد مثلی و آن کدام است عَبداً مَملُوکاً بنده درم خریده غیر مکاتب و غیر مأذون که لا یَقدِرُ توانائی ندارد عَلی شَی ءٍ بر هیچ چیز از نفع و ضرر وَ مَن رَزَقناه ُ و آنکه روزی دادیم او را مِنّا از نزدیک ما رِزقاً حَسَناً روزی نیکو یعنی بسیار و بی مزاحم که درو تصرف تواند کرد فَهُوَ پس اینکه مزروق یُنفِق ُ مِنه ُ نفقه میکند از ان روزی سِرًّا وَ جَهراً پنهان و آشکارا یعنی هر نوع که میخواهد خرج میکند و از کسی نمی ترسد هَل یَستَوُون َ آیا برابراند یعنی مساوی نباشند بندگان بی اختیار با خواجگان صاحب اقتدار پس چون مملوک عاجز با مالک قادر متصرف برابر نیست پس بتان که اعجز مخلوقات اند شریک قادر علی الاطلاق چگونه توانند بود نظم راه تو بنور لا یزالی از شرک و شریک هر دو خالی آن بنده که عاجز است و محتاج کی راه برد بصاحب تاج ما للتراب و رب الارباب صاحب کشف المحجوب آورده که روزی بخدمت شیخ ابو العباس شقّائی رح درآمدم ویرا دیدم که اینکه آیت میخواند و میگریست و نعره میزد پنداشتم که از دنیا بخواهد رفت گفتم ای شیخ اینکه چه حالت است فرمود که یازده سال میگذرد که ورد من اینجا رسیده است و ازینجا نمی توانم گذشت آری حادث در قدیم نتواند رسید و ممکن از کنه واجب خبر نتواند داد بیت نیست با هست چون زند پهلو قطره با بحر چون کند دعوی و گفته اند اینکه ضرب المثل برای مومن موفق است و کافر مخذول و مراد از مومن ابو بکر صدیق رضی

اللّه عنه است و از کافر ابو جهل لعین الحَمدُ لِلّه ِ همه ثنا و ستائش مر خدای را که مولای تمام نعمتها است بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتر مشرکان یعنی همه ایشان لا یَعلَمُون َ نمیدانند و نعم او را بغیر اضافت مینمایند پس مثلی دیگر بیان می کند وَ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلًا و آورد خدای مثلی رَجُلَین ِ دو مرد که أَحَدُهُما أَبکَم ُ یکی از ایشان گنگ است و بی شبه گنگ مادرزاد کر باشد نشنود و نگوید لا یَقدِرُ قدرت ندارد عَلی شَی ءٍ بر فهم هیچ چیز از سخن و تدبیر وَ هُوَ کَل ٌّ و با اینکه همه گران است عَلی مَولاه ُ بر کسیکه متولی امر او باشد یعنی ولی او برعایت حال او درماند أَینَما یُوَجِّهه ُ هرجا که فرستد او را و متوجه گردندش بمهمی لا یَأت ِ بِخَیرٍ باز نیاید به نیکوئی یعنی کاری نسازد و کفایتی نه کند نه از ما فی الضمیر خبر تواند داد و نه جوابی که گوینده درتواند یافت هَل یَستَوِی هُوَ آیا برابر باشند اینکه ابکم وَ مَن یَأمُرُ و کسیکه میفرماید بِالعَدل ِ براستی یعنی سخنگوئی باشد با کفایت تمام و رشدی کامل و فهمی درست که امر میکند بعدل و عدل صفتی است جامع جمیع فضائل و مکارم وَ هُوَ و او در نفس خود عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براهی راست است و سیرتی درست و طریقه پسندیده که بهر مطلب که توجه نماید زود بمقصد و مقصود برسد پس چنانچه ابکم بی حاصل مساوی اینکه کامل فاضل نیست پس بتان بی اعتبار را نسبت مساوات با حضرت پروردگار نباشد و گفته اند اینکه مثل نیز برای مومن و کافر است مومن حمزه رض بن

عبد المطلب و کافر ابی بن خلف یا مؤمن عثمان ذی النورین رض است و کافر اسید بن ابی العیص که مولای او بود ذی النورین رض او را باسلام دلالت میکرد و اسید وی را از انفاق فی سبیل اللّه منع میکرد آورده اند که کفّار قریش از روی استهزاء استعجال وقوع قیامت میکردند آیت آمد.

صفحه : 592

وَ لِلّه ِ و مر خدای راست غَیب ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ دانستن نهانی آسمانی و زمین یعنی او داند و بس آنچه پوشیده است از ان و شما را محسوس نمی شود یا مراد مطر و نبات است وَ ما أَمرُ السّاعَهِ و نیست کار قیامت یعنی قیام آنروز یا احیای موتی در سرعت و سهولت إِلّا کَلَمح ِ البَصَرِ مگر مانند نگریستن چشم یعنی گشتن او از اعلای حدقه باسفل آن و باصطلاح آنرا چشم زدن گویند یعنی آوردن خدای مر قیامت را یا زنده ساختن اموات را در ان روز آسان تر است از آنکه شما دیده بر هم زنید أَو هُوَ بلکه آن أَقرَب ُ نزدیک تر است چه لمح بصر دو فعل است 1

وضع جفن و 2

رفع آن و ایقاع قیامت یا احیای موتی یک فعل است پس ممکن است وقوع آن در نصف زمان اینکه حرکت إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز از بعث و حشر قَدِیرٌ توانا است یعنی تواند احیای خلایق دفعه چنانچه قادر است بر احیای ایشان بر سبیل تدریج پس از ابتدای ظهور ایشان خبر داد تا از مبدأ بر معاد استدلال کنند و فرمود که وَ

اللّه ُ أَخرَجَکُم و خدای بیرون آورد شما را مِن بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم از شکمهای مادران شما لا تَعلَمُون َ شَیئاً نمیدانستید هیچ چیز را از جذب منافع بخود و دفع مکاره از خود وَ جَعَل َ لَکُم ُ السَّمع َ و داد مر شما را گوش وَ الأَبصارَ و چشمها وَ الأَفئِدَهَ و دلها یعنی ادوات دانش بشما داد تا جزئیات اشیا بمشاعر دریابید و بدلها مشاکارتی و مبانیاتی که میان ایشان باشد بسبب تکرار احساس تعقل کنید تا علوم بدیهی شما را حاصل آید و بنظر در ان اکتساب علوم نظری دست دهد پس ادوات استفاده و استفاضه از کلام و کتاب که تعلق آن باسماع و ابصار است بشما ارزانی داشت و سلاطین قلوب را که ممیّز از مستفادات شمااند بر مسند تعقل متمکن ساخت لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ شاید که شما شکر گوئید بدین نعمتها أَ لَم یَرَوا آیا نمی نگرند آدمیان برای استدلال بر قدرت الهی إِلَی الطَّیرِ بسوی مرغان تا به بینند ایشان را مُسَخَّرات ٍ رام شدگان برای پریدن فِی جَوِّ السَّماءِ در هوا میان ارض و سما ما یُمسِکُهُن َّ نگاه نمیدارد ایشان را در ان هوا إِلَّا اللّه ُ مگر خدای و اگر نه ثقل جسد ایشان مقتضی سقوط است إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در تسخیر طیر برای طیران لَآیات ٍ هرآئینه نشانها است لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که بگروند یعنی مومنان متقن اند بدانچه تفکر میکنند در آنکه حق سبحانه مرغان را بر وضعی آفرید که طیران میتوانند نمود و هوا را بر نمطی مخلوق ساخته که پریدن ایشان در آن ممکن است و ایشانرا نگاه میدارد در هوا بر خلاف طبع ایشان پس ببال اینکه تفکّرات در هوای معرفت

پرواز نموده خود را بآشیان کرامت نشان تفکر ساعه خیر من عباده ستین سنه میرسانند بیت فکر ازین خانه فرازت کشد سوی سراپرده رازت کشد.

صفحه : 593

وَ اللّه ُ و خدای جَعَل َ ساخت لَکُم برای شما مِن بُیُوتِکُم از خانهای شما که مبنی از سنگ و خشت و چوب باشد سَکَناً آرام گاهی که بوقت اقامت در ان ساکن توانید شد وَ جَعَل َ لَکُم و ساخت مر شما را مِن جُلُودِ الأَنعام ِ از پوست چهارپایان بُیُوتاً خانها چون قبه و خیمه که از ادیم سازند و شما تَستَخِفُّونَها سبک می یابید آنرا برداشتن و با خود بردن یَوم َ ظَعنِکُم وقت سفر و رحلت شما وَ یَوم َ إِقامَتِکُم و بوقت اقامت یعنی نزول شما در منزل وَ مِن أَصوافِها و پیدا کرد برای شما از پشمهای انعام یعنی آنچه میش را باشد وَ أَوبارِها و از پشمهای نرم که شتر را بود وَ أَشعارِها و مویها که بزرا بود أَثاثاً رختها از پوشیدنی و گستردنی وَ مَتاعاً و برخورداری از خرید و فروخت آن إِلی حِین ٍ تا هنگامیکه آنها برقرار بود و از ان نفع توان گرفت تا وقتی که زنده اید وَ اللّه ُ جَعَل َ لَکُم و خدای پیدا کرد برای راحت شما مِمّا خَلَق َ از آنچه بیافرید از درخت و کوه و بنا و ابر ظِلالًا سایه های تا بدان از تاب آفتاب پناه می برید وَ جَعَل َ لَکُم و ساخت برای شما مِن َ الجِبال ِ از کوهها أَکناناً پوششهای یعنی غارها و حجرها که در آن سکون می ورزید وَ جَعَل َ لَکُم و کرد برای شما سَرابِیل َ پیراهنهای یعنی پوشیدنیها چون جامها از صوف و کتان و پنبه و

غیر آن که البته تَقِیکُم ُ الحَرَّ باز دارد از شما ضرر گرما را و ذکر سرما نکرد اکتفاء باحد الضدین یا آنکه وقایه گرما در بلاد عرب اهم است وَ سَرابِیل َ و دیگر ساخت برای شما از آهن چون زره و جوشن که آن تَقِیکُم بَأسَکُم نگاه میدارد شما را از سلاح دشمنان یعنی تیر و تیغ و نیزه ایشان در کارزار شما کَذلِک َ همچنانکه اینکه نعمتها بر شما تمام کرد یُتِم ُّ نِعمَتَه ُ تمام میدارد نعمت و نیکوئی خود را عَلَیکُم بر شما تمام کردنی در زمان استقبال لَعَلَّکُم تُسلِمُون َ باشد که شما اسلام آرید یا منقاد حکم او گردید فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند و اعراض کنند از اسلام فَإِنَّما عَلَیک َ پس جز اینکه نیست که بر تو البَلاغ ُ المُبِین ُ رسانیدن پیغام است آشکارا و چون پیغام بدیشان رسانیدی اعراض ایشان ترا زیان نکند.

صفحه : 594

یَعرِفُون َ نِعمَت َ اللّه ِ می شناسند مشرکان نعمت خدای را که شمرده شد بر ایشان و معترفند که زینها ازو است ثُم َّ یُنکِرُونَها پس انکار می کنند آن را به پرستش غیر منعم یا میگویند نعمت او داده بشفاعت بتان یا در وقت سختی میشناسند و در حال آسانی منکر می شوند یا بزبان عارفند و بدل منکر و میشاید که نعمت اللّه نبوت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم باشد و آنرا بمعجزات شناختند که حق است و بعناد منکر شدند وَ أَکثَرُهُم ُ الکافِرُون َ و بیشتر ایشان یعنی همه ایشان غیر مجانین و صبیان ناگرویدگانند وَ یَوم َ نَبعَث ُ و بترسان ایشان را از روزی که برانگیزیم مِن کُل ِّ أُمَّهٍ

از میان هر گروهی شَهِیداً گواهی بر ایمان و کفر ایشان مراد پیغمبران امت اند ثُم َّ لا یُؤذَن ُ پس دستوری ندهند لِلَّذِین َ کَفَرُوا و مر آنانرا که کافر شده اند در عذرخواهی یا در رجوع بدنیا وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ و نه ایشان مطالب شوند باسترضاء یعنی نگویند که شما خوشنود سازید خدای را یعنی عملی کنید که خدای از شما خوشنود گردد زیرا که آخرت سرای تکلیف نیست و در تاویلات امام ماتریدی رح آورده که ایشان را دستوری اعتذار ندهند و اگر عذر خواهند از ایشان نپذیرند وَ إِذا رَأَی و چون به بینند روز قیامت الَّذِین َ ظَلَمُوا آنانکه شرک آوردند العَذاب َ عذاب دوزخ را و درآرند ایشان را بدوزخ فریاد برآرند و از مالک تخفیف عذاب طلبند فَلا یُخَفَّف ُ پس سبک کرده نشود عَنهُم از ایشان عذاب وَ لا هُم یُنظَرُون َ و نه ایشان مهلت داده شوند یعنی زمانی ایشان را مهلت ندهند و بی عذاب نگذارند وَ إِذا رَأَی و چون به بینند در ان سرای الَّذِین َ أَشرَکُوا آنانکه شرک آوردند شُرَکاءَهُم انبازان خود را یعنی بتان که ایشان را شریک خدای میگفتند قالُوا رَبَّنا گویند مشرکان ای پروردگار ما هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا اینکه گروه اند شرکاء ما الَّذِین َ کُنّا نَدعُوا آنانکه بودیم ما که ایشان را می پرستیدیم مِن دُونِک َ بدون تو و فرمان ایشان می شنیدیم در کفر فَأَلقَوا پس بیفگنند بتان إِلَیهِم ُ القَول َ بسوی ایشان سخن را یعنی خدای بتان را گویا گرداند تا زود ایشان را جواب دهند و گویند إِنَّکُم بدرستیکه شما لَکاذِبُون َ دروغ گویانید هرگز شما را نفرمودیم به پرستش خود یا شما ما را نمی پرستید بلکه هوای خود را پرستش

میکردید و در تبیان گوید که نصاری و یهود و بنی مدلج عیسی و عزیر و ملائکه علیهم السلام را در بهشت به بینند بوقتی که خود در دوزخ باشند گویند خدایا ما اینان را می پرستیدیم بامر ایشان پس آن دو پیغمبر و فرشتگان گویند شما دروغ می گوئید و ایشان شرمنده و خوار و مخذول گردند و حجت بر ایشان لازم شود اندیشه دیگر کنند.

صفحه : 595

وَ أَلقَوا إِلَی اللّه ِ و بیفگنند بخدای یَومَئِذٍ السَّلَم َ در آنروز صلح را یعنی خواهند که از در صلح درآیند و معترف شوند بگناه و گردن نهند حکم خدای را یا اسلام آرند و هیچکدام سود ندارد مصرعه چون کار ز دست رفت فریاد چه سود وَ ضَل َّ عَنهُم و گم گردد از ایشان یعنی باطل و زایل شود ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه بودند که دروغ برمی بافتند از شفاعت بتان و دستگیری ایشان چه بجای شفاعت از ایشان شناعت بینند الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه نگرویدند بخدای وَ صَدُّوا و بازداشتند مردمان را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای یعنی از ایمان بحضرت مصطفی ص زِدناهُم بیفزائیم ایشانرا عَذاباً فَوق َ العَذاب ِ عذابی بالای عذابی بِما کانُوا بسبب آنکه بودند که بمنع مردم از اسلام یُفسِدُون َ تباهی میکردند پس یک عذاب برای کفر ایشان است و یکی برای منع دیگران از اسلام و گفته اند زیادتی عذاب آنست که ماران بزرگ خلقت و کژدمان عظیم جثّه بر ایشان گمارند و ایشان گریزان شده خواهند که خود در میان آتش پنهان شوند و در زاد المسیر گفته که پنج جوئی از روئین گداخته بطرف ایشان روان گردد و به سه جوی از

ان معذب شوند در مقدار شبی از شبهای دنیا و بدو جوی دیگر در مدّت اندازه روزی از روزهای اینکه جهان و گویند زیادتی اینکه عذاب بزمهریر باشد وَ یَوم َ نَبعَث ُ و یاد کن ای محمّد روزی را که برانگیزیم فِی کُل ِّ أُمَّهٍ در میان هر گروهی شَهِیداً عَلَیهِم گواهی بر گفتار و کردار ایشان مِن أَنفُسِهِم از نفسهای ایشان یعنی پیغمبری که هم از ایشان مبعوث بوده بر ایشان وَ جِئنا بِک َ و بیاریم ترا نیز شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ گواهی بر اینکه گروه یعنی بر امت تو تا بر تصدیق مومنان و تکذیب مشرکان گواهی دهی وَ نَزَّلنا و فرو فرستادیم عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو قرآن را تِبیاناً لِکُل ِّ شَی ءٍ بیانی روشن برای همه چیز از امور دین و دنیا به تفصیل و اجمال صاحب مدارک فرموده که در بیان آنچه محتاج الیه باشد از شرعیات و در احکام منصوصه ظاهر است و در آنچه ثابت شود بسنّت و اجماع و قیاس مرجع آنها نیز قرآن است چه در ان ماموریم بمتابعت رسول علیه السلام که و اطیعوا الرسول و بیان کرده و حث کرده است ما را بر اجماع و تهدید بر ترک آن که و من یتبع غیر سبیل المومنین و فرموده است بعبرت و استدلال که اصل قیاس است حیث قال فاعتبروا یا اولی الابصار پس قرآن تبیان همه چیزها باشد وَ هُدی ً و راه نمودن بحق وَ رَحمَهً و بخشایش بر همه اگر بدو بگروند وَ بُشری و مژدگانی به بهشت لِلمُسلِمِین َ مر مسلمانان را خاصه.

صفحه : 596

إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای تعالی یَأمُرُ بِالعَدل ِ میفرماید براستی بتوسط

در همه چیزها خواه در اعتقاد چون توحید که متوسط است میان تعطیل و تشریک و قائل شدن بکسب که متوسط است میان جبر و قدر و خواه در عمل چون تعبد بادای فرائض که متوسط است میان بطالت و ترهّب و خواه در اخلاق که متوسط است میان بخل و تبذیر و شجاعت که متوسط است میان جبن و تهوّر وَ الإِحسان ِ و میفرماید به نیکوئی در طاعت یا بحسب کمیت چون تعبد تطوع بنوافل یا بحسب کیفیت چنانچه مودی الاحسان ان تعبد اللّه کانک تراه از ان خبر میدهد وَ إِیتاءِ ذِی القُربی و امر میکند بعطا دادن خویشاوندان نزدیک و رسانیدن بدیشان آنچه بدان محتاج باشند وَ یَنهی عَن ِ الفَحشاءِ و باز میدارد از عمل زشت که افراط است در متابعت قوت شهوانی چون زنا و لواطت و جز آن وَ المُنکَرِ و از فعلی که انکار کنند بر مباشر آن و آن اجرای قوّت غضبی است در غیر موضع چون قتل نفس و غصب اموال وَ البَغی ِ و از ستمکاری یعنی صفت شیطنت که مقتضای قوّت بهیمیه است مانند استعلاء بنی نوع آدم و تجبر و تکبّر بر ایشان یَعِظُکُم پند میدهد خدای شما را بامر و نهی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ شاید که شما پند گیرید اینکه آیتی است جامع خیر و شر هیچ خبری نیست الا که مندرج است در اقسام مامورات و هیچ شری نباشد الا که اندراج دارد در منهیات از جهت آنکه موعظه ایست جامع جمیع خیر و شر، خطباء روز جمعه در آخر خطبه میخوانند از عثمان بن مظعون رض منقول است که گفت

من در بدایت حال اسلام نیاوردم مگر بواسطه آنکه شرم داشتم از مبالغه پیغمبر و ایمان در دل من قراری نداشت تا روزی نزدیک آنحضرت ص بودم و اینکه آیت نازل شد هر فنبه که داشتم زایل گشت و بدین اسلام تصدیق کردم و از مجلس بیرون آمده آیت را بر ولید مغیره خواندم گفت ای پسر برادر من دیگر بار اعاده کن باز خواندم گفت ای پسران له و اللّه لحلاوه و ان علیه لطلاوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله المعزق و ما هو بقول البشر و ابو جهل بعد از استماع اینکه آیت گفت بدرستیکه خدای محمّد ص بمکارم اخلاق میفرماید و در زلال الصفا فرموده که سبب اسلام اکثم بن صیفی که از اکابر عرب و حکمای ایشان بود همین آیت است و علماء را در بیان اینکه مامورات و منهیات سخن بسیار است گویند عدل کلمه شهادت است یا خلع اند او یا طاعت در سر و جهر و انصاف بادای فرائض یا تسویه در حقوق یا حکم بحق و احسان بذل و انعام است یا عفو از جرائم یا صبر بر امر و نهی یا ادای نوافل یا نیکی فرمودن در عوض بدی یا اخلاص در عمل یا مشاهده در عبادت یا ایثار بر غیر یا دوست داشتن برای دیگری آنچه برای خود دوست میدارد و کاره شمردن برای غیر آنچه برای نفس خود کاره میشمارد و ایتای ذی القربی صله رحم است و نیکوئی کردن

با ایشان بدانچه فاضل باشد از معیشت او و اگر درویشی است و فضل عیشی ندارد یاری دهد ایشان را در مهمات ایشان به تن خود و اگر ضعیف و عاجز است و آن نیز نمیتواند دعا کند در باره ایشان و فحشاء زنا است یا آنچه پوشیده کنند عملهای زشت یا بخل یا استهانت شریعت یا افراط در گناه یا آنچه در شرع حدی بر آن مرتب است یا مخالفت میان قول و فعل و منکر شرک است یا آنچه عقل آنرا منکر بود یا آنچه در شرع وجهی نداشته باشد یا هر چه بر آن وعیدی من عند اللّه مقرر بود یا آنچه خدای را بچشم آرد یا اصرار بر گناه و بغی ظلم است یا کبریا تعظّم و تطاول بی سببی یا تجسس عیوب مردمان یا غیبت یا طعن بر مؤمنان یا تجاوز از حق بباطل در لطائف التقریر در تفسیر اینکه آیت آورده که استقامت ملک بسپه چیز مأمور به است و اضطراب آن بسه چیز منهی عنه و هر یک ازینها ثمره و نتیجه دارد ثمره عدل ظفر و نصرت است و نتیجه احسان ثنا و مدح است و فائده صله رحم انس و الفت، و نتیجه فحشاء فساد دین و دنیا است و ثمره منکر برانگیختن اعداء و حاصل بغی محروم ماندن از تمنّی و در فصول عبد الوهاب فرموده که عدل توحید است و محبت خدای و

احسان دوستی پیغمبر ص و فرستادن صلاه برود ایتاء ذی القربی محبت اهلبیت است و دعای صحابه رض و در وسیط گفته که عدل در افعال و احسان در اقوال پس نباید کرد مگر آنچه صفت عدل بر آن صادق آید و نباید گفت مگر آنچه رسم احسان بر وی راست بود سلمی قدس سره در حقائق آورده که فحشاء کذب و بهتان است و هر زشتی که در اقوال بود و منکر ارتکاب معاصی است و هر بدی که در افعال باشد و در بحر الحقائق آورده که عدل آنست که هرچه بتو داده اند از آلات جسمانی و قوای روحانی و علوم و اموال همه را در طلب رضای حق صرف کنی که صرف آنها در طلب غیر او ظلم است و احسان که هر نوع نیکوئی که توانی قولا و فعلا با خلق بجای آری و ایتای ذی القربی آنکه با نزدیکان نیکوئی کنی و نزدیک تر از هر بتو نفس تو است او را از مهالک هواء بازداری و فحشاء چیزی ست که ترا از خدای بازدارد و منکر آنکه ضلال و بدعت بدو مترتب بود و بغی مواضعات نفسانی است و آنرا بقوت ریاضت بباید شکست تا قواعد سلوک درستی یابد زیرا که بحکم اعدی عدوک نفسک بدترین دشمنان تو نفس تو است نعم ما قال نظم اینکه سگ نفس شوم بدکاره که هم آغوش تست همواره بدترین قاصدی است جان ترا میخورد مغز استخوان ترا پیش از ان کان ترا بندد چست محکمش بند کن که دشمن تست و باقی وجوه و حقایق و نکات و دقایق اینکه آیت در جواهر التفسیر

توان یافت.

صفحه : 597

وَ أَوفُوا و وفا کنید بِعَهدِ اللّه ِ به پیمان خدای تعالی إِذا عاهَدتُم چون عهد بستید مراد «عهد الست» است یا عهودی که میان مردم معهود باشد و اصح آنست که نزول اینکه آیت در شان جمعی است که با حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام در مکّه عهد بستند و غلبه قریش و ضعف مسلمانان مشاهده کرده جزع و اضطراب در ایشان پدید آمد شیطان خواست که ایشانرا بفریبد تا نقص عهد به پیغمبر ص کنند حق سبحانه بدین آیت ایشان را بر منهج وفا ثابت قدم گردانید و فرمود بعهد وفا کنید وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان َ و مشکنید سوگندها یعنی پیمانهای خود را که کرده بودید بَعدَ تَوکِیدِها بعد از استواری آنها بسوگند وَ قَد جَعَلتُم ُ اللّه َ و حال آنکه ساخته اید حضرت خدای را عَلَیکُم بر پیمانهای خود کَفِیلًا گواه إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ بدرستیکه خدای تعالی میداند ما تَفعَلُون َ آنچه میکنید از نقض عهد و سوگند وَ لا تَکُونُوا و مباشید در شکستن عهد و مواثیق کَالَّتِی نَقَضَت مانند آن زنی که بشگاف و بازگشاد غَزلَها ریسمانهای رشته خود را مِن بَعدِ قُوَّهٍ از پس قوّت یعنی استحکام آن أَنکاثاً پاره پاره یعنی از هم برکند غزل خود را در حالتی که رشتها تاب داده است یعنی محکم و قوی آورده اند که در عرب زنی بود نام او ریطه یا رایطه است و میاطی گوید خطیه نام داشت و ملقب بود بحمقا یا جعرا یا خرقا و او را کنیزان بودند آن زن از اوّل بامداد تا نصف النهار از شعر

و صوف خود میرشت و کنیزان را نیز برشتن میفرمود و بعد از نصف النهار میفرمود تا از رسنهای رشته تاب باز میدادند تا خراب و ضائع میشد پیوسته عادت وی اینکه بود حق تعالی تشبیه میفرماید شکستن عهد را به پاره کردن رسن میفرماید که چنانچه آن زن حمقانه رسن تاب داده خود را ضائع میکرد شما عهد خود را ضائع مکنید مردم عاقل باید که سر رشته عهد خود را بسر انگشت نقض پاره نکند تا بحکم اوفوا بعهدی اوف بعهدکم جزای وفا یابد بیت گرت هوا است که دلدار نگسلد پیمان نگاهدار سر رشته تا نگهدارد تَتَّخِذُون َ أَیمانَکُم میگیرید عهد و پیمان خود را دَخَلًا بَینَکُم خیانت و مکر و غرور میان شما أَن تَکُون َ أُمَّهٌ بسبب آنکه باشند گروهی یعنی کفار هِی َ أَربی مِن أُمَّهٍ ایشان زیاده از گروهی در عدد و مال یعنی از مسلمانان مراد آنست که قریش را از مسلمانان بیشتر و مال ایشان را وافرتر دیده میخواهید که بفریب و حیله معاش کنید إِنَّما یَبلُوکُم ُ اللّه ُ بِه ِ جز اینکه نیست که خدای تعالی می آزماید شما را بوفای عهد تا مردمان را معلوم شود که چنگ اعتصام در حبل وفا که میزند و بعهد خدای و بیعت پیغمبر ص که وفا میکند وَ لَیُبَیِّنَن َّ لَکُم یَوم َ القِیامَهِ و هرآئینه پیدا کند برای شما روز رستخیز ما کُنتُم فِیه ِ آنچه هستید که در آن تَختَلِفُون َ اختلاف میکنید در شان بعث و جزا وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَجَعَلَکُم و اگر خواستی خدای تعالی هرآئینه گردانیدی شما را أُمَّهً واحِدَهً یک گروه متفق بر اسلام وَ لکِن یُضِل ُّ و لیکن فرو

می گذارد در ضلالت مَن یَشاءُ هر کرا خواهد وَ یَهدِی و راه مینماید بتوفیق مَن یَشاءُ هرکرا اراده کند وَ لَتُسئَلُن َّ و هرآئینه سؤال کرده خواهید شد در محشر عَمّا کُنتُم تَعمَلُون َ از آنچه بودید که عمل می کردید در دنیا.

صفحه : 598

وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم و فرامیگیرید سوگندان خود را دَخَلًا غدر و مکر بَینَکُم میان یک دیگر فَتَزِل َّ قَدَم ٌ پس بلغزد قدم از شارع اسلام بَعدَ ثُبُوتِها بعد از استواری او وَ تَذُوقُوا السُّوءَ و بچشید شما اندوه و رنج در دنیا بِما صَدَدتُم بسبب آنکه باز ایستید عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای تعالی یعنی وفا بعهد وَ لَکُم و مر شماراست در آخرت عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذاب بزرگ تهدید عظیم است مر ضعفای اهل اسلام را که میخواستند از عهد پیغمبر ص برگردند و قریش ایشان را وعده میدادند که اگر رجوع بدین ما کنید ما برین وجه منافع بشما رسانیم حق تعالی میفرماید وَ لا تَشتَرُوا و مخرید یعنی بدل مکنید بِعَهدِ اللّه ِ عهد خدای و پیغمبر او را ثَمَناً قَلِیلًا به بهای اندک یعنی بجز وی چیزی از مال دنیا که قریش شما را وعده میدهند إِنَّما عِندَ اللّه ِ بدرستیکه آنچه نزدیک خداست برای وفاداران عهد از نعیم دنیا و ثواب آخرت هُوَ خَیرٌ لَکُم آن بهتر است مر شما را از آنچه قریش وعده میکنند إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که شما بدانید ما عِندَکُم آنچه نزدیک شما است از اعراض دنیویه یَنفَدُ سپری شود و منقضی گردد وَ ما عِندَ اللّه ِ و آنچه نزدیک خدا است از خزائن رحمت باق ٍ همیشه است و بی انقراض یکی از اعزّه در

شرح گلشن راز نوشته که هر عینی از اعیان موجوده فی الخارج را دو اعتبار است یکی من حیث الحقیقه و آن عبارت است از ظهور نور حق در صور مظاهر ممکنات و اینکه را تجلّی شهود گویند و اعتبار دوم من حیث التشخّص و التعیّن و ازین حیثیت است که ایشان را ممکن میگویند و خلق نیز مینامند و جمیع نقائص بموجودات ممکنه ازین وجه منسوب میدارند- مثنوی از ره صورت نماید غیر دوست چون نظر کردی بمعنی جمله اوست زان یکی ما عندکم ینفد شنو جز پی ما عنده باق مشو ما عندکم ینفد اشارت باعتبار ثانی و ما عند اللّه باق اشارت باعتبار اوّل نظم ای بوصفت بیان ما همه هیچ همه آن تو آن ما همه هیچ هر چه بیند خیال ما همه نفس هر چه گوید زبان ما همه هیچ ما بکنه حقیقت نرسیم ای یقین و گمان ما همه هیچ وَ لَنَجزِیَن َّ الَّذِین َ صَبَرُوا و هرآئینه جزا دهیم آنان را که صبر کردند برفاقه و فقر یا بر مشقت تکالیف یا بر آزار کفار یا شکیبائی نمودند بر عهد و پیمان خود یعنی اهل بیعت پیغمبر ص که بر بی نوائی صبر نموده از عهد برنگشتند بدهیم أَجرَهُم مزد ایشان را که نعیم بهشت است یا ثواب مضاعف بِأَحسَن ِ ما کانُوا با نیکوترین آنچه بودند از روی اخلاص یَعمَلُون َ عمل می نمودند امام زاهدی رح فرموده که اگر یکی را از ایشان صد طاعت بود از یک جنس چون نماز یا روزه یا زکوه یا صدقه و

یکی از میان آن صد بهتر و تمام تر باشد ثواب آن بر یکی که نیکوتر است بتمامی بدهیم و باقی را هم به پذیریم و ثواب هر یک با ثواب آن بهتر و تمام تر برابر دهیم.

صفحه : 599

مَن عَمِل َ صالِحاً هر که بکند کار شایسته مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی از مرد یا زن وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و او مومن باشد چه عملی تا با ایمان نبود استحقاق ثواب ندارد فَلَنُحیِیَنَّه ُ حَیاهً طَیِّبَهً پس هرآئینه زندگانی دهیمش در دنیا زندگانی خوش یعنی رزق حلال بوی ارزانی داریم تا مآکل و ملابس او پاک بود و گفته اند حیاه طیّبه حلاوت طاعت است یا قناعت بکفاف یا عمل صالح یا عافیت یا رضا، بقضا قولی آنست که حیاه طیّبه در بهشت خواهد بود چه زندگانی در دنیا بی شوب تنقیص و تفرقه نیست محققان بر آنند که حیاه طیبه کسی را است که چهار صفت دارد شناخت خدای و صدق مقال با خدای و وقوف بر منهج امر خدای و اعراض از ما سوای خدای در حقائق سلمی مذکور است که حیات طیّبه استغنا است باللّه عما سوی اللّه مصرعه چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم و هرآئینه دهیم ایشان را مزد بِأَحسَن ِ ما کانُوا یَعمَلُون َ به نیکوترین کاریکه کردند فَإِذا قَرَأت َ القُرآن َ پس چون خواهی که بخوانی قرآن را فَاستَعِذ بِاللّه ِ پس پناه جوئی بخدای تعالی مِن َ الشَّیطان ِ الرَّجِیم ِ از دیو رانده یعنی بگوی اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم خواجه محمّد ص پارسا قدس سره العزیز در تفسیر خود آورده که مختار از چهارده

روایت که در الفاظ استعاذه وارد شده اینکه است و امر باستعاذه قبل از قراءت بقول جمهور امر استحباب است و باختیار جمعی از کبری دین بر سبیل ایجاب و در تفسیر امام قرطبی قولی هست استعاذه بر حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام تنها فرض بود بوقت قراءت و اقتدای امت بدو بر سبیل سنت است و مباحث استعاذه در اوایل جواهر التفسیر مستوفی آمده إِنَّه ُ لَیس َ لَه ُ بدرستیکه نیست مر ابلیس را سُلطان ٌ تسلطی و غلبه عَلَی الَّذِین َ آمَنُوا بر آنانکه گرویده اند چه ایشان پناه بحق میگیرند وَ عَلی رَبِّهِم و به پروردگار خود در دفع وساوس او یَتَوَکَّلُون َ توکل می نمایند إِنَّما سُلطانُه ُ جز اینکه نیست که تسلّط او عَلَی الَّذِین َ یَتَوَلَّونَه ُ بر آنان است که او را دوست میدارند و وسوسه او را قبول میکنند وَ الَّذِین َ هُم بِه ِ و آنانکه ایشان بسبب اطاعت شیطان مُشرِکُون َ شرک آرندگانند بخدای آورده اند که کفّار مکه بوقت نسخ بعضی از احکام گفتند که محمّد با یاران خود سخریه میکند امروز ایشان را کار می فرماید و روز دیگر از ان نهی مینماید غالب آن است که او افتراء میکند بخدای و از تلقای نفس خود سخن میگوید آیت آمد که وَ إِذا بَدَّلنا و چون بدل کنیم آیَهً و چون بدل کنیم آیتی ناسخ را مَکان َ آیَهٍ بجای آیتی منسوخ وَ اللّه ُ أَعلَم ُ و خدای داناتر است بِما یُنَزِّل ُ بآنچه فرو میفرستد از نسخ بجهت حکمت و مصلحت قالُوا گویند کافران إِنَّما أَنت َ مُفتَرٍ جز اینکه نیست که تو افتراکننده بر خدای و از خود سخنی میگوئی بَل أَکثَرُهُم نه چنین است که میگویند بلکه بیشتر ایشان

لا یَعلَمُون َ نمیدانند حکمت نسخ و اثبات احکام دیگر را.

صفحه : 600 قُل نَزَّلَه ُ بگو ایشان را که فرود آورد او را یعنی قرآن را رُوح ُ القُدُس ِ روح پاکیزه که جبرئیل علیه السلام است مِن رَبِّک َ از نزد پروردگار تو بِالحَق ِّ براستی لِیُثَبِّت َ الَّذِین َ آمَنُوا تا ثبات دهد آنان را که ایمان آورده اند و اعتقاد ایشان را راسخ سازد بآنکه اینکه کلام حق است یعنی چون ناسخ را شنوند و رعایت صلاح و حکمت او را تدبّر نمایند دل ایشان مطمئن شود وَ هُدی ً و دیگر نزول قرآن برای هدایت است وَ بُشری لِلمُسلِمِین َ و بشارت ده مسلمانان را در خبر است که غلامی رومی بود مر عامر بن خضرمی را گویند که او را جبر گفتندی و گویند که دو غلام بودند جبر و یسار که شمشیرها را صیقل زدندی و اهل کتاب بودند پیوسته توریت و انجیل خواندندی و چون حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام بر ایشان بگذشتی استماع قراءت ایشان فرمودی و گفته اند حویطب را غلامی عایش نام بود از اهل کتاب یا یعیش یا بلعام یا بخیس یا عداس و اصح آنست که او را «ابو فکیه» گفتندی شبها پیش پیغمبر آمدی و قرآن تعلیم گرفتی قریش گفتندی محمّد ازین غلام کلامی می آموزد و با ما میگوید آیت آمد که وَ لَقَد نَعلَم ُ و هرآئینه ما میدانیم أَنَّهُم یَقُولُون َ آنرا که ایشان میگویند إِنَّما یُعَلِّمُه ُ بَشَرٌ جز اینکه نیست که او را می آموزاند آدمی یعنی جبر یا ابو فکیهه لِسان ُ الَّذِی زبان آنکه یُلحِدُون َ إِلَیه ِ تعلیم را باو نسبت

میگردانند گمان می برند که معلم اوست أَعجَمِی ٌّ غیر مبین است یعنی فصاحت ندارد وَ هذا و اینکه قرآن لِسان ٌ عَرَبِی ٌّ مُبِین ٌ زبان عربی روشن است که شما با وجود کمال فصاحت و نهایت قدرت بر انشای عربیات از اتیان بمثل آن عاجزید و ناتوان پس دعوی آنکه می آموزاند عجمی شکسته زبان مر آنحضرت ص را کلامی بدین بلاغت و فصاحت ظاهر البطلان است إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه لا یُؤمِنُون َ نمیگروند بِآیات ِ اللّه ِ بآیتهای کتاب خدای و تصدیق نمی کنند که من عند اللّه است لا یَهدِیهِم ُ اللّه ُ راه نمی نماید خدای ایشان را به نجات یا جنات وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشان را است عذابی دردناک در آخرت بجهت کفر ایشان بقرآن و نسبت افترا بحضرت پیغمبر ص و حال آنکه مفتری ایشانند إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب َ جز اینکه نیست که برمی بافند دروغ را الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ آنانکه نمی گروند بِآیات ِ اللّه ِ بآیتهای خدای یعنی قرآن و میگویند که بربافته و محمّد ص است وَ أُولئِک َ و آن گروه مفتریان هُم ُ الکاذِبُون َ ایشانند دروغ گویان که میگویند انما یعلمه بشر و بحقیقت دروغ گفتن صفت ایشانست و در اخبار آمده است که قریش بعد از تعرض حضرت بائمه باطله ایشان بایذا و آزار درویشان صحابه رض که حمایتی نداشتند چون بلال رض و خبّاب رض و عمّار رض و پدر او یاسر رض و مادر او سمیه رض مشغول شدند و ایشان را در رجوع بکفر اکراه کردند آن جماعت در طریق خود ثبات قدم ورزیده بر جفای قوم شکیبائی نمودند تا حدیکه والدین عمار شربت شهادت چشیدند و عمار را از بی طاقتی و ضعف بدن

که تحمل ایذا نداشت کلمه که رضای قوم در ان بود بگفت بل آمنت بالجبت و الطاغوت خبر بحضرت پیغمبر رسید که عمار کیش کفر اختیار کرده از دین خود بیزار شد حضرت فرمود که نه چنین است از سر تا قدم عمار از ایمان پر است و ایمان بگوشت و خون او برآمیخته است. یعنی ایمان در باطن او چنان متمکن نشده که به گفتگوی هر هرزه گوئی تفاوت پذیرد عمار گریه کنان بجناب نبوت مآب علیه السلام آمد و آنحضرت ص بدست مبارک اشک او پاک میکرد و میفرمود که ترا چیست ان عادوا لک فعدلهم یعنی اگر بازگردند بتو باکراه بازگرد بدیشان بهمان کلمه و حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که- صفحه : 601

مَن کَفَرَ بِاللّه ِ هر که کافر شود بخدای مِن بَعدِ إِیمانِه ِ پس از ایمان خویش و مرتد گردد چون إبن حنظل و طعمه و مقیس و امثال ایشان در معرض سخط الهی باشد إِلّا مَن أُکرِه َ مگر کسیکه اکراه کرده شود وَ قَلبُه ُ و دل او مُطمَئِن ٌّ بِالإِیمان ِ آرمیده باشد بایمان و عقیده او متغیر نگردد- چون عمار رض وَ لکِن مَن شَرَح َ و لیکن هر کس که بگشاید بِالکُفرِ صَدراً بکفر سینه خود را یعنی آنها که بکفر خویش برآیند و بر آن اعتقاد کنند فَعَلَیهِم پس بر ایشان ست غَضَب ٌ مِن َ اللّه ِ خشمی از خدای وَ لَهُم و مر ایشانراست عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذاب بزرگ بجهت گناه بزرگ که ارتداد است ذلِک َ آن عذاب عظیم مر ایشانرا بِأَنَّهُم ُ استَحَبُّوا بسبب آنست که ایشان دوست داشتند و برگزیدند الحَیاهَ الدُّنیا زندگانی دنیا را عَلَی الآخِرَهِ بر نعیم عقبی وَ أَن َّ اللّه َ و

دیگر بجهت آن است که خدای لا یَهدِی نمی خواهد که راه نماید القَوم َ الکافِرِین َ گروه ناگرویدگان را یعنی مرتدان را بآنچه موجب ثبات بر ایمان باشد أُولئِک َ آن گروه کافران الَّذِین َ طَبَع َ اللّه ُ آنانند که مهر نهاد خدای عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان تا قول حق در نیافتند وَ سَمعِهِم و بر گوشهای ایشان تا سخن حق نشنیدند وَ أَبصارِهِم و بر دیدهای ایشان تا آثار قدرت حق ندیدند وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم ُ الغافِلُون َ ایشان اند غافلان بی خبران از حق لا جَرَم َ أَنَّهُم حقا و در ان هیچ شبه نیست که ایشان فِی الآخِرَهِ در ان سرای دیگر هُم ُ الخاسِرُون َ ایشان زیان زدگانند چه سرمایه عمر ضائع کرده در بازار دنیا سودی بدست نیاوردند و مفلس را در بازار قیامت جز دست تهی و دل پر حسرت و ندامت نخواهد بود مثنوی قیامت که بازار مینو نهند منازل باعمال نیکو دهند بضاعت بچندانکه آری بری و گر مفلسی شرمساری بری که بازار چندانکه آگنده تر تهیدست دل را پرآگنده تر ثُم َّ إِن َّ رَبَّک َ پس بدرستیکه پروردگار تو بخشاینده است لِلَّذِین َ هاجَرُوا مر آنان را که هجرت کردند بسوی مدینه چون خباب و صهیب و سالم و بلال رضی اللّه عنهم مِن بَعدِ ما فُتِنُوا پس از آنکه عذاب کشیده بودند و از کفار ایذای تمام یافته ثُم َّ جاهَدُوا پس جهاد کردند وَ صَبَرُوا و شکیبائی نمودند بر جهاد إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه آفریدگار تو مِن بَعدِها از پس هجرت جهاد و صبر لَغَفُورٌ هرآئینه آمرزنده است و عفوکننده از ایشان گناهان گذشته رَحِیم ٌ مهربان است ایشان را توفیق طاعت دهد در زمان آینده.

صفحه : 602

یَوم َ تَأتِی

یاد کن روزی را که آید کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی یعنی هر انسانی تُجادِل ُ جدال کند عَن نَفسِها از نفس خود یعنی ملامت کند خود را مثلا عاصی گوید که چرا معصیت کردم و مطیع گوید چرا طاعت بیشتر نه کردم یا هر کس سعی کند و مجادله نماید در خلاص نفس خود گوید نفسی نفسی وَ تُوَفّی کُل ُّ نَفس ٍ و تمام داده شود هر نفس را ما عَمِلَت جزای آنچه کرده است وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم دیده نه شوند در مکافات وَ ضَرَب َ اللّه ُ و پیدا کرد خدای تعالی مَثَلًا مثلی قَریَهً کانَت دیهی را که بود آمِنَهً ایمن از نزول قیاصره و قصد جبابره مُطمَئِنَّهً آرمیده و اهل آن آسوده یَأتِیها رِزقُها می آید بدان دیه روزی اهل وی یعنی اقوات ایشان رَغَداً فراخ و بسیار مِن کُل ِّ مَکان ٍ از هر جای یعنی از اطراف و جوانب آن فَکَفَرَت پس کافر شدند یعنی اهل آن کفران ورزیدند بِأَنعُم ِ اللّه ِ به نعمتهای خدای و شکر نه گذاردند فَأَذاقَهَا اللّه ُ پس چشانید خدای تعالی اهل آن را لِباس َ الجُوع ِ وَ الخَوف ِ پوشش گرسنگی و ترس بِما کانُوا یَصنَعُون َ بآنچه بودند که کردند از عملهای بد استعاره کرده است ذوق را برای ادراک اثر ضرر و لباس را برای چیزی که کسی را فرا گیرد و بپوشد یعنی حق سبحانه چنان که دریافتند ضرر جوع و خوف را که بر ایشان مشتمل بود- إبن عباس رض فرموده که اینکه مثل برای اهل مکه است که ایمن بودند از قتل و غارت و در رفاهیت و خصب میگذرانیدند همین که بنعمت نبوت حضرت محمّد مصطفی ص کافر

شدند خدای مبدل گردانید فراخی ایشان را بقحط تا هفت سال در جدب و خشک سالی مانده از غایت جوع مردار میخوردند و خون می آشامیدند و آن بدعای آنحضرت ص بود که اللهم اشدد وطاتک علی مضر و ابعث علیهم سنین کسی یوسف و دیگر ایمنی ایشان را بدل کرد بخوف یعنی ترس مسلمانان در دل ایشان انداخت تا حدیکه از هیبت اسلام ترک تردد بسفر شام نمودند و بر نفس و مال خود ایمن نبودند وَ لَقَد جاءَهُم و بدرستیکه آمد بدیشان رَسُول ٌ مِنهُم پیغمبری از ایشان یعنی محمّد ص فَکَذَّبُوه ُ پس تکذیب کردند او را فَأَخَذَهُم ُ العَذاب ُ پس فرا گرفت ایشان را عذاب یعنی قحط و ترس و حال وَ هُم ظالِمُون َ آنکه ایشان ستمکارانند بر نفس خود به شرک و تکذیب آورده اند که زنان قریش کسی را بحضرت رسالت پناه علیه السلام فرستادند که اگر مردان ما با تو دشمنی کردند گناه زنان و کودکان مکه چیست که از قحط بمردن نزدیک اند حضرت رسالت پناه دستوری داد تا چیزی از طعام بمکه بروند آیت آمد فَکُلُوا پس بخورید. ای زنان و کودکان مکه مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ از آنچه روزی داد خدای تعالی شما را بر دست فرستادگان پیغمبر علیه السلام حَلالًا طَیِّباً بی شبه و پاک و گویند خطاب با مومنان است ایشان را میفرماید که حلال خورید وَ اشکُرُوا و سپاسداری کنید نِعمَت َ اللّه ِ نعمت خدای تعالی إِن کُنتُم إِیّاه ُ اگر هستید که خدای تعالی را تَعبُدُون َ میپرستید یا فرمان می برید.

صفحه : 603

إِنَّما حَرَّم َ جز اینکه نیست که خدای حرام کرد عَلَیکُم ُ المَیتَهَ بر شما مردار را وَ الدَّم َ و خون

روان وَ لَحم َ الخِنزِیرِ و گوشت خوک را و آنچه از ان توان خورد وَ ما أُهِل َّ و آنچه آواز برآورده شود لِغَیرِ اللّه ِ از برای غیر خدای بِه ِ بدان در وقت ذبح آن یعنی بنام بتان بکشند فَمَن ِ اضطُرَّ پس هر که بیچاره شود و محتاج گردد بخوردن یکی از محرمات غَیرَ باغ ٍ نه طالب لذّت وَ لا عادٍ و نه خورنده بالای سیری فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تعالی غَفُورٌ آمرزنده است گناه مضطر را رَحِیم ٌ مهربان است در رخصت او وَ لا تَقُولُوا و مگوئید لِما تَصِف ُ أَلسِنَتُکُم ُ برای آن چیزیکه وصف میکنند زبانهای شما یعنی بمجرد وصف زبان خود مگوئید الکَذِب َ دروغ را یعنی هر چه بر زبان شما گذرد از دروغ مگوئید و آن دروغ کدامست آنکه گفتند هذا حَلال ٌ اینکه حلال است یعنی آنچه در شکم بحیره و سائبه باشد حلال است بر مردمان ما وَ هذا حَرام ٌ و اینکه حرام است یعنی آن که مذکور شده ناروا است بر زنان ما میگوئید که اینکه حلال است و اینکه حرام لِتَفتَرُوا تا افترا کنید عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدای تعالی دروغ را و گوئید که خدای تعالی ما را باین فرموده است إِن َّ الَّذِین َ یَفتَرُون َ بدرستیکه آنانکه بربندند عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدای تعالی دروغ را لا یُفلِحُون َ رستگاری نیابند از عذاب قیامت مَتاع ٌ قَلِیل ٌ آنچه برای او افتراء میکنند برخورداری اندک است زود منقطع شود در دنیا وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشان را عذابی مؤلم یعنی دایم باشد در آخرت وَ عَلَی الَّذِین َ هادُوا و بر آنانکه بدین یهودیت درآمدند حَرَّمنا حرام کردیم ما قَصَصنا عَلَیک َ

آنچه خوانده ایم بر تو مِن قَبل ُ پیش از نزول اینکه سوره یعنی در سوره انعام و هو قوله تعالی وَ عَلَی الَّذِین َ هادُوا حَرَّمنا کُل َّ ذِی ظُفُرٍ الآیه وَ ما ظَلَمناهُم و ستم نکردیم بر ایشان بتحریم آن وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند که بواسطه کثرت گناه أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ بر نفسهای خود ستم میکردند تا مستحق عقوبت شدند ثُم َّ إِن َّ رَبَّک َ پس بدرستیکه پروردگار تو لِلَّذِین َ عَمِلُوا السُّوءَ مر آنان را که گناه کردند بِجَهالَهٍ بسبب غفلت و نادانی و عدم تفکّر در عواقب امور ثُم َّ تابُوا پس بازگشتند بخدای مِن بَعدِ ذلِک َ از پس آن عمل بد وَ أَصلَحُوا و بصلاح آوردند کار خود را إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه آفریدگار تو مِن بَعدِها از پس توبه لَغَفُورٌ هرآئینه آمرزنده است مر آن گناه را بسبب توبه رَحِیم ٌ مهربان است که قبول میکند توبه را از بندگان.

صفحه : 604

إِن َّ إِبراهِیم َ بدرستیکه ابراهیم علیه السلام که خلیل جلیل است کان َ أُمَّهً بود امتی یعنی جامع کمالات و فضائل بود که یافته نشدی مجموعه آن الا متفرق در اشخاص بسیار شعر لیس من اللّه بمستنکر ان یجمع العالم فی واحد جانا تو یگانه ولی ذات تو هست مجموعه آثار کمالات همه گویند پیش از القای وی در آتش بر روی زمین غیر از وی مومنی نه بود پس او تنها امتی بوده قانِتاً لِلّه ِ فرمانبردار مر خدای را و قائم بامر او حَنِیفاً مائل از ادیان باطله بدین حق وَ لَم یَک ُ و نبود مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان چنانچه زعم قریش است و بود شاکِراً سپاس دارنده لِأَنعُمِه ِ مر نعمتهای خدای را اجتَباه ُ برگزید خدای مر

او را به نبوت وَ هَداه ُ و راه نمود او را در دعوت بخدای تعالی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براه راست که طریق توحید است وَ آتَیناه ُ فِی الدُّنیا و دادیم ما او را در دنیا حَسَنَهً نیکوئی که ذکر جمیل است یا اولاد ابرار یا محبّت در دلهای خلق که همه ارباب ملل او را دوست دارند و ثنا گویند یا آنکه حضرت رسالت پناه ص از نسل اوست یا آنکه صلوات برو مقرون بصلاه سید عالم است اللهم صل علی محمّد و علی آل محمّد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم وَ إِنَّه ُ و بدرستیکه ابراهیم فِی الآخِرَهِ در آن سرای لَمِن َ الصّالِحِین َ از شایستگان است مر درجات عالیه را امام ماتریدی رحمه اللّه علیه فرموده که حسنه او را در دنیا کم نخواهد کرد از حسنات او در آخرت ثُم َّ أَوحَینا إِلَیک َ پس وحی کردیم بتو أَن ِ اتَّبِع آنکه پیروی کن در توحید مِلَّهَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً ملّت ابراهیم را که مایل بود از همه کیشها بدان یا متابع او باش در دعوت او بحق چنانچه او برفق و مدار ایراد دلائل یکی از دیگری و مجادله با هر کس بقدر فهم او دعوت مینمود تو نیز چنان کن صاحب تیسیر آورده که اتباع سلوک سبیل متبوعست پس اتباع آنحضرت ص مر ابراهیم را بسبب آن بود که بعد ازو مبعوث شده نه بجهت آنکه دون او بوده چه بحکم انا اکرم الاولین و الآخرین علی اللّه مقرر است که آنحضرت از همه انبیاء ع افضل و اکمل است و نصیب او در

فضیلت از مجموع اصفیا اجزل و اشمل بیت تو اصلی و باقی طفیل تواند تو شاهی و مجموع خیل تواند وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ و نبود ابراهیم از جمله شراک آرندگان تعریض به کفار قریش است که میگفتند که ما کیش پدر خود ابراهیم داریم، آورده اند که حق سبحانه امر کرد موسی ع را که بنی اسرائیل را بگو تا روز جمعه از اشتغال بمهمات برطرف شده پرستش حق نمایند چون فرمان بدیشان رسیده اندکی قبول کردند و بسیاری سرکشی نمودند و میان ایشان نیز اختلاف افتاد جمعی گفتند که روز شنبه را اختیار میکنیم که حق سبحانه و تعالی در آن روز از آفریدن خلق عالم فارغ شده و قومی بر ان رفتند که یکشنبه اولی است زیرا که در آنروز ابتدای به آفرینش خلق کرده خداوند تعالی بسبب شامت نافرمانی و مخالفت ایشان تعظیم شنبه را بر ایشان فرض کرد و در آن باب تشدیدی عظیم فرموده چنانچه میگوید إِنَّما جُعِل َ السَّبت ُ جز اینکه نیست که نهاده شد تعظیم سبت یعنی نوشته گشت بفرضیت عَلَی الَّذِین َ اختَلَفُوا بر آنانکه اختلاف کردند فِیه ِ در آن روز و تعظیم سبت آن بود که درو کسب نه کنند و بهیچ مهم مشغول نه شوند و آن روز را عید بگیرند و جز پرستش حق نه نمایند و اینکه تکلیف بغایت شاق بود بر ایشان و در زاد المسیر آورده که آن روز حضرت موسی ع یکی را دید که متاعی را برداشته جائی میبرد بفرمود تا گردنش بزدند و تنش را در محلی بیفگندند که مرغان مردارخوار تا چهل روز. از اجزا و احشای او میخوردند وَ إِن َّ رَبَّک َ

و بدرستیکه پروردگار تو لَیَحکُم ُ هرآئینه حکم خواهد کرد بَینَهُم میان ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز فِیما کانُوا در آن چیزی که بودند از سرکشی و جهل فِیه ِ یَختَلِفُون َ در آن اختلاف میکردند یعنی روز مقرر برای عبادت در تبیان فرموده که از حضرت ع نقل کرده اند که خدای تعالی عبادت روز جمعه نوشت بر جمعیکه پیش از ما بودند ایشان در آن اختلاف نمودند و خدای ما را بدان راه نمود فلنا الیوم و للیهود غدا و للنصاری بعد غد صفحه : 605

ادع ُ بخوان ای محمّد خلق را إِلی سَبِیل ِ رَبِّک َ براه پروردگار خود بِالحِکمَهِ بسخنی محکم یعنی دلیلی که حق را ثابت و شبه را زایل گرداند وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَهِ و به پندی نیکو که خطابات مقنعه و حکایات نافعه است وَ جادِلهُم و جدال کن با ایشان یعنی مباحثه نمای بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ براهی که آن نیکوترست یعنی برفق و خوشخوئی و ترتیب مقدمات ظاهره گفته اند که حکمت برای دعوت خواص است و موعظه حسنه برای ارشاد عوام و جدال برای دفع معاندان در ترجمه رشف آورده که طرق ثلثه دعوت اشارت است بمناهج ثلثه وصول اعنی حقیقت و طریقت و شریعت چه بعضی از محققان حقیقت آنرا گویند که بنده را بی واسطه از حق حاصل آید و شریعت آن بود که حصول آن بواسطه رسل بود و طریقت رعایت ادب است در طریق سلوک و بعد ما که باب دعوات از سه وجه مفتوح گشته اوّل باب حکمت و آن موهبت جزیل بیواسطه جبرئیل فائض شده و حقیقت عبارت است از کرامتیکه خلق را در ان مجال شرکت نباشد پس

تخصیص باب حکمت بمورد حقیقت مناسب است دوم باب موعظه حسنه و تخصیص آن بعلم طریقت که مبنی بر مراعات ادب و نیکوئی و محافظت جانب رفق و خوش خوئی است اولی مینماید سوّم باب مجادله بالتی هی احسن و آن مختص براه شریعت است مبنای آن بر تکلیف احکام و بیان اوامر حلال و حرام است و تبین و توضیح آن بشواهد و براهین محتاج و بحجج و دلائل مفتقر و ازین کلام حقایق نظام کمال دعوت سیّد انام ص و شمول آن مر طوایف خواص و عوام را معلوم و مفهوم میگردد و از سخنان شیخ عطار قدس سره است نظم نور او چون اصل موجودات بود ذات او چون معطی هر ذات بود واجب آمد دعوت هر دو جهانش دعوت ذرات پیدا و نهانش إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو هُوَ أَعلَم ُ او داناتر است بِمَن ضَل َّ بآنکس که گمراه شد عَن سَبِیلِه ِ دعوت حق که اسلام است وَ هُوَ أَعلَم ُ و او داناتر است بِالمُهتَدِین َ براه یافتگان و بر تو که محمدی غیر از دعوت و ابلاغ احکام نیست آورده اند که چون حضرت رسالت پناه ص روز حرب احد سید الشهداء حمزه رض را مثله کرده دید بغایت محزون گشت و فرمود که بخدای سوگند که اگر ظفر دهد مرا خدای بر ایشان هرآئینه مثله کنم هفتاد تن را بعوض تو حق سبحانه آیت فرستاد که وَ إِن عاقَبتُم و اگر عقوبت کنید پاداش کسی را که بر شما عقوبت کرده است فَعاقِبُوا پس عقوبت کنید بِمِثل ِ ما عُوقِبتُم بِه ِ بمانند آنکه عقوبت کرده شده اید بدان یعنی ایشان یکی را از شما مثله کرده اند شما

در برابر آن یکی را مثله کنید نه هفتاد را وَ لَئِن صَبَرتُم و اگر صبر کنید و از عقوبت ایشان بگذرید لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین َ هرآئینه آن صبر بهتر است مر صابران را از انتقام وضع مظهر بجای مضمر مخبر است از ثنای خدائی بر ایشان بر آنکه صابرانند آورده اند که آن حضرت ص بعد از نزول اینکه آیت ترک عقوبت فرمود کفاره سوگند داد وَ اصبِر و شکیبا شو در آنچه روز احد بتو رسیده وَ ما صَبرُک َ و نیست شکیبائی تو إِلّا بِاللّه ِ مگر بتوفیق و عون خدای وَ لا تَحزَن عَلَیهِم و اندوهناک مباش بر اعراض کافران از تو یا بر تسلّط ایشان بر لشکر تو وَ لا تَک ُ فِی ضَیق ٍ و مباش در تنگدلی مِمّا یَمکُرُون َ از آنچه می سگالند از بدی إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای بنصرت و معونت مَع َ الَّذِین َ اتَّقَوا با آنان است که پرهیز کردند از شرک و معصیت وَ الَّذِین َ هُم مُحسِنُون َ و آنانکه ایشان نیکوکارانند یعنی موحدان و مخلصان و گفته اند تقوی اشارت است بتعظیم امر خدای و احسان عبارت است از شفقت بر خلق خدای و مدار کار اسلام و ایمان بدین دو صفت است نظم ز احسان خاطر مردم شود شاد به تقوی خانه دین گردد آباد بسوی اینکه صفتها گر شتابی رضای خلق و خالق هر دو یابی.

صفحه : 606

سوره بنی اسرائیل

مکیه و هی مائه و احدی عشره ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ سُبحان َ الَّذِی پاکی و بی عیبی آنراست که بجهت کرامت أَسری بِعَبدِه ِ ببرد بنده خود را که محمّد ص است لَیلًا شبی یعنی در بعضی از شب مِن َ المَسجِدِ

الحَرام ِ از مسجد حرام که محیط بحرم کعبه است یا از خانه ام بانی رض چه مکه و حریم او همه مسجدند إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی بسوی مسجد دورتر از اهل مکّه یعنی بیت المقدس الَّذِی بارَکنا آن مسجدیکه برکت کردیم حَولَه ُ بر گرداگرد او که ارض شام است هم برکت دین که او را مهبط وحی و معبد انبیای علیه السلام ساختیم و هم برکت دنیا که او را محفوف گردانیدیم باشجار و انهار و بسیاری میوه و فراخی معیشت و ارزانی پس بدانجا محمّد ص را بردیم لِنُرِیَه ُ تا بنمائیم او را مِن آیاتِنا از دلائل قدرت ما که در اندک زمانی از مکه بشام رفت و بیت المقدس را مشاهده نمود و انبیاء ع را دیده و وقوف بر مقامات ایشان حاصل کرد و بر عجائب و غرائب آسمانها اطلاع یافت اکثر علماء برانند که معراج در سال دوازدهم از مبعث بوده و در ماه او اختلاف کرده اند که ربیع الاوّل است یا ربیع الآخر یا رمضان یا شوال و اشهر بیست و هفتم است از رجب و رفتن آنحضرت ص از مکه و بیت المقدس بنص قرآن ثابت شده و منکر آن کافر است و عروج بر آسمانها و وصول بمرتبه قرب باحادیث صحیحه مشهوره که قریب است بحد تواتر ثابت گشته و هر که انکار آن کند ضال و مبتدع است مثنوی شاهد معراج نبوی وافر است هر که مقر نیست بدین کافر است دستگه سلطنت اینکه وصال نیست بپامردی خیل خیال عقل چه داند چه مقامست اینکه عشق شناسد که چه دام

است اینکه معتقد اکثر اهل اسلام آن است که عروج آنحضرت ص بجسد و روح بوده معا و در بیداری واقع شده و آنانکه درین قصّه ثقل جسد را مانع دانند از صعود ارباب بدعتند و منکر قدرت بیت- آنکه سرشت تنش از جان بود سیر و عروجش به تن آسان بود و در ان شب جبرئیل با جوقی از ملائکه آمده و آنحضرت ص را بمسجد الحرام برده از حجره ام هانی رض و بعد از شق صدر و غسل قلبش بر براق ساخته باندک فرصتی به بیت المقدّس رسانیده نظم شبی رخ تافته زین دیر فانی بخلوت در سرای ام هانی رسیدش جبرئیل از بیت معمور براق برق سیر آورده از دور قوی پشت و گران سیر و سبک خیز براندن دور بین وقت شدن تیز روایت صحیح آنست که حضرت رسالت پناه علیه السلام در بیت المقدس انبیاء و ملائکه علیهم السلام را دید و ایشان را امامت کرده و از صخره بمعراج برآمد بر براق یا بر پر جبرئیل علیه السلام و در آسمان اوّل آدم علیه السلام را و در دوم عیسی ع و یحیی ع و در سوم یوسف ع و در چهارم ادریس ع و در پنجم هارون ع و در ششم موسی ع و در هفتم ابراهیم علیه السلام را دید و بر ایشان سلام کرد جواب بر وجه اکرام شنیده سدره المنتهی و بیت المعمور و حوض کوثر و نهر الرحمه بنظر وی درآمد جبرئیل ع نزدیک حجاب نور از مرافقت وی باز ایستاد و گفت لو دنوت انمله لاحترقت بیت چنان گرم در تیه قربت براند

که در سدره جبرئیل ع زو بازماند در آنجا تنها حجاب نور و ظلمت قطع کرد بمحلی رسید که براق نیز از رفتار بازماند پس بر رفرف سوار گشته بپای عرش رسید و هزار نوبت از حضرت حق خطاب اون منی شنید و هر نوبت آنحضرت ص را ترقی دیگر دست داد تا قدم بر سر دنی نهاد از آنجا بر منظر فتدلی جلوه گر شد پس بخلوت خاص فکان قاب قوسین او ادنی درآمده اسرار فاوحی الی عبده ما اوحی استماع فرمود نظم کلام سرمدی بی نقل بشنید خداوند جهان را بی جهت دید بدید آنچه از حد دیدن برون بود مپرس از ما کیفیت که چون بود و به نقل صحیح ثابت شده که آنحضرت ص ثنای الهی بکلمات التحیات للّه و الصلوت و الطیبات بجا آورد و باکرام السلام علیک ایها النبی و رحمه اللّه و برکاته، مخاطب گشت و در تشریف اینکه سلام امت خود را داخل ساخته فرمود که السلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین بیت چو کرده وعدهای لطف در گوش نکرده امت خود را فراموش و در حین مراجعت بهشت و درجات آن و دوزخ و درکات آنرا بنظر وی درآوردند و هدیه نماز برای امت مرحومه اش تعیین کردند و بیت المقدس بازآمد و متوجه مکّه معظمه شده کاروانهای قریش را دید و مدت اینکه سفر سه ساعت و بقولی چهار ساعت بود- نظم راه ز اندازه برون رفته پی نتوان برد که چون رفته عقل درین واقعه حاشا کند عشق نه حاشا که تماشا کند آورده اند که چون بامداد همین شب قصّه معراج تقریر فرمود مومنان تصدیق نمودند کفار

استبعاد عظیم نموده نشانهای بیت المقدس پرسیدند و آن مسجد در پیش نظر وی متمثل گشت از هر چه طلبیدند نشان بازداد و از کاروانهای خود خبر جستند بصریح بایشان گفت و آن را که بدو توفیق رفیق طریق نبود در انکار و تکذیب افزود القصه حق سبحانه آنحضرت ع را بمعراج برد تا آیتهای ملک و ملکوت ببیند و خبر آن بعالمان رساند و دیگر آنکه تکذیب و تصدیق منکر و مقر ظاهر گردد و منافق از موافق ممتاز شود إِنَّه ُ بدرستیکه خدای هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا سخنان کفّار را در تکذیب البَصِیرُ بینا باحوال مؤمنان در تصدیق و بقولی سمیع و بصیر بمعنی مستمع و مبصر است یعنی شنوانید محمّد را کلام خود و بنمود او را آیات قدرت بر دوام خود و بعضی ضمیر را عاید بدانحضرت علیه السلام دارند و در نفحات الانس مذکور است که بدرستیکه محمّد شنوا بود مرا آنچیزیرا که بدان خطابش کردند و بینا بود. مر آنچیزیرا که بوی نمودند و در بحر الحقایق آورده که نمودیم او را از آیاتی که مخصوص است بجلال و جمال ما انه هو السمیع بسمعنا البصیر ببصرنا نظم چو در مکتب بی نشانی رسید چه گویم که آنجا چه دید و شنید ورق در نوشتند و کم شد سبق شنیدن بحق بود و دیدن بحق و چون در مرآت الصفا فی معجزات المصطفی قصّه معراج بر سبیل استقصا آورده ایم و نکات و رقایق و حقایق عروج و نزول و ادله قاطعه بر اثبات آن و دفع و منع منکران بطریق استیفا ذکر کرده اینجا بساط اطناب منطوی ساخته رجوع نموده

شد بتفسیر و اللّه علیم و خبیر.

صفحه : 607

وَ آتَینا و دادیم ما مُوسَی الکِتاب َ موسی ع را توریت وَ جَعَلناه ُ و ساختیم ما کتاب موسی ع را هُدی ً لِبَنِی إِسرائِیل َ راه نماینده مر فرزندان یعقوب ع را و گفتیم مر ایشانرا أَلّا تَتَّخِذُوا آنکه فرا مگیرید مِن دُونِی بجز من وَکِیلًا پروردگاری که مهم خود بوی گذارید ذُرِّیَّهَ مَن حَمَلنا ای ذریت آن کسیکه برداشتیم او را در کشتی مَع َ نُوح ٍ با نوح مراد سام است که ابراهیم علیه السلام که جدّ بنی اسرائیل است از نسل او بوده یعنی نعمت نجات از طوفان که به پدران شما ارزانی داشتیم یاد کنید و شکر آن بگذارید إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه نوح ع بود عَبداً شَکُوراً بنده پاسدارنده که در همه حالات از اکل و شرب و لبس و قیام و قعود و رکوب و مشی خدائرا شکر گفتی اینکه ترغیب است مر ذریت او را در اقتدای پدر در شکر نعمت الهی که مودی بمزید است لئن شکرتم لازیدنکم وَ قَضَینا و اعلام دادیم یعنی پیغام فرستادیم إِلی بَنِی إِسرائِیل َ بسوی بنی اسرائیل فِی الکِتاب ِ در توریت و بیان کردیم که بخدای شما لَتُفسِدُن َّ هرآئینه فساد می کنید و تباهی از شما پدید آید فِی الأَرض ِ در زمین شام مَرَّتَین ِ دوبار فساد اوّل ایشان مخالفت احکام توریت بوده و ناشنیدن امر ارمیا که پیغمبر ع ایشان بوده و فساد ثانی قتل یحیی ع و قصد هلاک عیسی ع حق سبحانه ایشان را خبر داده که شما دو نوبت فساد خواهید کرد وَ لَتَعلُن َّ و بلند خواهید شد عُلُوًّا کَبِیراً بلندشدنی بزرگ یعنی سرکشی خواهید کرد

از اطاعت من و تکبر خواهید نمود بافریدگاری من فَإِذا جاءَ پس چون بیاید وَعدُ أُولاهُما وعده عقاب و فساد اوّل از ان هر دو بَعَثنا برانگیزیم و مسلّط کنیم عَلَیکُم بر شما عِباداً لَنا بندگانی که ما را هستند اضافت خلق است نه اضافت مدح چه مراد بخت نصر است بقول اصح و گفته اند جالوت بوده یا سنجاریب یا رئیس عمالقه پس در صفت آنها میگوید أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ خداوندان کارزار سخت دمیاطی گفته که مهیب باشد آوازهای ایشان چون رعد و چشمهای ایشان چون برق فَجاسُوا پس درآیند خِلال َ الدِّیارِ میان سراهای شما برای اسیری و قتل و غارت وَ کان َ و هست اینکه حکم وَعداً مَفعُولًا وعده کرده شده یعنی لابد است از آنکه بشود ثُم َّ رَدَدنا پس بازگردانیم لَکُم ُ الکَرَّهَ برای شما دولت را تا غلبه کنید عَلَیهِم بر ایشان که شما را قتل و غارت کردند و مغلوب و مقهور سازید ایشانرا وَ أَمدَدناکُم و مدد دهیم شما را بِأَموال ٍ بمالها از هر نوع وَ بَنِین َ و بزیادتی پسران وَ جَعَلناکُم و سازیم شما را أَکثَرَ بیشتر از بیشتر نَفِیراً از روی عدد یعنی زیاده سازیم از آنچه پیش از قتل بودید تا مجتمع شده توانید با خصمان مقاومت نمودن.

صفحه : 608

إِن أَحسَنتُم اگر نیکوئی کنید أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم نیکوئی کرده باشید با نفسهای خود چه ثواب آن بشما رسد وَ إِن أَسَأتُم فَلَها و اگر بدی کنید پس وبال آن مر نفس شما را باشد و بس در مدارک از مرتضی علی رضی اللّه عنه نقل می کند که من هرگز با کسی نیکوئی نه کرده ام و

بدی نیز بکسی نه رسانیده پس اینکه آیت خوانده یعنی هر چه کسی میکند بیت در جهان گر نیک و گر بد کرده ام هر چه کردم جمله با خود کرده ام فَإِذا جاءَ پس چون بیاید وَعدُ الآخِرَهِ وعده عقاب نوبت دیگر یعنی فساد دویم و بین الفسادین دویست و ده سال بوده حق سبحانه میفرماید که چون وعده عقوبت ثانیه در رسد بفرستیم گروهی را بشما یعنی طرطوس رومی و قوم او را برانگیزیم لِیَسُوؤُا تا آن فرستادن و برانگیختن بد سازد وُجُوهَکُم روهای شما را یعنی آثار غم و اندوه بر بشره شما پیدا کند و حفض بجمع میخواند تا آن قوم رویهای شما را بد سازند وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ و تا درآیند به بیت المقدس کَما دَخَلُوه ُ چنانچه درآمدند در وی أَوَّل َ مَرَّهٍ اول بار یعنی همچنانکه اوّل لشکر بخت نصر درآمدند و مسجد را خراب کردند لشکر طرطوس نیز درآیند وَ لِیُتَبِّرُوا و تا هلاک کنند و نیست سازند ما عَلَوا آنچه غالب شوند بر آن تَتبِیراً هلاک کردنی درین قصّه اختلاف بسیار است و هر مفسری نقلی که بدو رسیده ایراد نموده و قول اصح و اشهر آن است که در مختار القصص و غیر آن از کتبیکه از اخبار انبیای ع نوشته اند چنانست که چون سلطنت به بنی اسرائیل در ولایت شام بصدیقه رسید از اولاد سلما و او مردی ضعیف حال اعرج بود ملوک اطراف طمع در ولایت ایلیا بسته متوجه آنصوب شدند اوّل سنجاریب ملک موصل بیامد و متعاقب او سلمه پادشاه آذربایجان رسید و هر دو تلاش شهر بیت المقدس نموده با یکدیگر محاربه آغاز کردند آتش قتال

میان ایشان اشتعال پذیرفت و دریای مبارزت از صرصر مخاصمت بموج درآمد نظم سپهداران سپه در هم فگندند صلای مرگ در عالم فگندند ز پیکان عالمی را ژاله بگرفت ز خون روی زمین را لاله بگرفت عاقبت سطوت هیبت الهی ظهور نموده هر دو لشکر از یکدیگر منهزم گشتند و غنایم ایشان بدست بنی اسرائیل افتاد دیگر باره پادشاه روم و ملک صقالبه و سلطان اندلس هر یک با لشکر جرار کرار همه تیغ زن و نیزه گذار بر در بیت المقدس جمع شدند و چون رتبه سلطنت شرکت برنتابد ایشان نیز آغاز نزاع کرده بلشکر آرائی و نبرد آزمائی قیام و اهتمام نمودند بیت در افتادند همچون شیر غران بگرز و نیزه و شمشیر برّان بنی اسرائیل دعای اللهم اشتغل الظالمین بالظالمین و اخرجنا من بینهم سالمین غانمین، آغاز کردند و نکبای نکبت غبار ادبار بر دیده آن خاکساران پاشید هزیمت را غنیمت دانسته دلها بر فرار قرار داده از یکدیگر گریزان شدند بیت نه جای قرار و نه جای ستیز نهادند ناکام رو در گریز اموال ایشان نیز بدست بنی اسرائیلیان افتاد و چون غنیمت پنج لشکر عظیم در حوزه تصرف درآوردند بحکم ان الانسان لیطغی ان راه استغنی سر تجبر از گریبان عصیان برآورده و دست تغلب از آستین طغیان بیرون کرده حکم توریت را برطرف نهادند هر چند ارمیا ع پیغمبر ایشان را پند داد و گفت از آنچه در توریت مقرر شده اینکه فساد اوّل است مکنید و خود را در معرض سخط الهی میارید نشنیدند حق سبحانه بخت نصر مجوسی را که کاتب سنجاریب بود و بعد از فوت او بحکم وصیت

ملک بوی رسید بر ایشان گماشت تا بیامد و بایشان حرب کرده غالب شد و مسجد را خراب کرد و توریت را بسوخت و هفتاد هزار کس را از بنی اسرائیل بنده گرفت و اینکه عقوبت اوّل بود بعد از ان کورش همدانی که زنی از بنی اسرائیل خواسته بود ازین حال خبر یافته مال بسیار برگرفت و سی هزار بنّا و سائر عمله با خود آورد و سی سال بعمارت ولایت ایلیا اشتغال نمود تا بحال اول بازآمد و دیگر باره بنی اسرائیلیان خوشوقت شدند و اموال و اولاد ایشان روی بازدیاد نهادند باز سودای اینکه مخالفت از نهاد ایشان سر برزد یحیی ع معصوم را بقتل رسانیدند و قصد هلاک عیسی ع کردند عقوبت دوم در رسید و طرطوس رومی بر ایشان غلبه کرده دیگر باره مسجد را خراب کردند و اندوختهای ایشانرا بغارت بردند و حق سبحانه در توریت بعد از وعده اینکه دو عقوبت بدیشان گفته بود عَسی رَبُّکُم شاید که پروردگار شما بعد از عقوبت ثانیه یعنی اگر توبه کنید تحقیق است أَن یَرحَمَکُم آنکه رحمت کند بر شما و باز شما را منعم سازد وَ إِن عُدتُم و اگر بازگردید نوبت دیگر بنافرمانی عُدنا بازگردیم ما نوبت سیوم بعقوبت دیگر وَ جَعَلنا جَهَنَّم َ و گردانیدیم دوزخ را لِلکافِرِین َ برای ناگرویدگان حَصِیراً زندانی که در آنجا بازداشته شوند و بر خروج قادر. نباشند و بنی اسرائیل نوبت سیوم عود کردند بتکذیب حضرت رسالت پناه علیه السلام بقتل و جلا و جزیه و خواری معاقب گشتند.

صفحه : 609

إِن َّ هذَا القُرآن َ بدرستیکه اینکه قرآن یَهدِی راه نماید لِلَّتِی هِی َ أَقوَم ُ براهی که

آن راست است و پاینده تر از همه راهها یعنی طریق اوامر و نواهی وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین َ و مژده میدهد قرآن مر گرویدگان را الَّذِین َ یَعمَلُون َ الصّالِحات ِ آنانرا که میکنند عملهای شایسته أَن َّ لَهُم بآنکه مر ایشانراست أَجراً کَبِیراً مزدی بزرگ یعنی بهشت وَ أَن َّ الَّذِین َ و هم بشارت میدهد مؤمنان را بآنکه آنانکه لا یُؤمِنُون َ نمیگروند بِالآخِرَهِ برای آخرت أَعتَدنا لَهُم آماده کردیم برای ایشان عَذاباً أَلِیماً عذابی یا الم یعنی آتش دوزخ پس مومنان را دو بشارت است ثواب ایشان و عقاب اعدای ایشان وَ یَدع ُ و دعا میکند الإِنسان ُ آدمی و خدایرا میخواند در وقت غضب بِالشَّرِّ به بدی بر نفس و اهل و مال خود دُعاءَه ُ بِالخَیرِ مثل خواندن به نیکوئی مراد نضر بن حارث است که عذاب را از خدای تعالی بدعا میخواست که امطر علینا حجاره من السّماء وَ کان َ الإِنسان ُ و هست آدمی عَجُولًا شتاب کننده در دعای بی تامل در عاقبت آن یا تعجیل دارد در انقلاب از حالی بحالی نه در سرّا تحمل دارد و نه در ضرّا نه در گرما شکیبا است و نه در سرما وَ جَعَلنَا اللَّیل َ وَ النَّهارَ و گردانیدیم شب و روز را آیَتَین ِ دو علامت که دلالت کنند بتعاقب یکدیگر بر قدرت حکیم مطلق جل ذکره فَمَحَونا پس محو کردیم آیَهَ اللَّیل ِ آیتی را که شب است یعنی ظلمت او را محو ساختیم باشراق آفتاب وَ جَعَلنا آیَهَ النَّهارِ و ساختیم آیتی را که روز است مُبصِرَهً روشن که درو همه چیز بینند لِتَبتَغُوا تا طلب کنید در روشنی او فَضلًا مِن رَبِّکُم افزودنی در معیشت از پروردگار خود

و گفته اند آیت روز آفتاب است و آیت شب ماه و محو آیت شب نقصان نور ماه است از بدریت تا محاق در لباب از إبن عباس رض روایت میکند که پیش ازین آفتاب و ماه در نور مشابه یکدیگر بودند و بدان سبب روز از شب ممتاز نه بود حق سبحانه جبرئیل را فرستاد تا پر خود را بر روی ماه مالید و نور او محو گشت و آفتاب بر حال خود بماند پس معنی اینکه آیت بدین قول آنست که نور ماه را محو کردیم و آفتاب را روشن گذاشتیم تا شما در روز از پی اکتساب معاش خود بروید وَ لِتَعلَمُوا و تا بدانید از اختلاف حرکات شمس و قمر عَدَدَ السِّنِین َ شمار سالها وَ الحِساب َ و حساب آجال و مواسم اعمال وَ کُل َّ شَی ءٍ و هر چیزیرا که بدان محتاجید از مهمات دینی و دنیوی فَصَّلناه ُ بیان کردیم در قرآن یعنی پیدا و هویدا ساخته ایم تَفصِیلًا بیان کردنی.

صفحه : 610 وَ کُل َّ إِنسان ٍ و هر آدمی را خواه مومن و خواه کافر أَلزَمناه ُ الزام کردیم او را طائِرَه ُ عمل او یعنی آنچه تقدیر کرده اند در روز ازل از کردار او لازم ساخته ایم فِی عُنُقِه ِ در گردن او یعنی او را چاره نیست از ان و او ملازم اوست چنانچه طوق لازم عنق است و در زاد المسیر از مجاهد رح نقل میکند که هر مولودیرا کتابی است از گردن او آویخته و در آنجا نوشته که شقی ام سعید بعضی برآنند که اعراب به پریدن مرغ از راست یا چپ تفاؤل میکردند از جانب یمین نشانه یمن میگرفتند و

طرف شمال را نسبت بشامت می دادند پس اینجا استعاره کرده است طائر را بآنچه سبب خیر یا شر بود و در عین المعانی گفته که طائر آن کتاب است که روز قیامت پران پران بدست بنده آید و معنی فی عنقه آن است که عمل آن در گردن اوست وَ نُخرِج ُ لَه ُ و بیرون آریم برای هر آدمی یَوم َ القِیامَهِ روز قیامت کِتاباً نوشته که صحیفه عمل اوست، یَلقاه ُ مَنشُوراً ببیند آن کتاب را بازگشاده بدست در تبیان آورده که چون آدمی در سکرات افتد نامه اعمال او درپیچند و چون مبعوث شود بازگشاده بدست او دهند و گویند اقرَأ کِتابَک َ بخوان نامه اعمال نوشته خود را و در ان روز همه آدمیان خواننده خواهند بود خطاب با هر یک خواهد رسید که نامه خود املا کرده بخوان کَفی بِنَفسِک َ الیَوم َ بس است نفس تو امروز عَلَیک َ حَسِیباً بر تو شمارکننده یعنی خود ببین که چه کرده و مستحق چه نوع پاداشی عمر بن خطاب رض فرموده که حاسبوا قبل ان تحاسبوا امروز دفتر اعمال خود در پیش نه و در نگر که از نیک و بد چه ساخته و چون فرصت داری در تدارک اعمال خود کوش که فردا مجال تلافی نخواهد بود الیوم عمل بلا حساب و غدا حساب بلا عمل در کشف الاسرار فرموده که پدری پسر خویش را گفت امروز هر چه با مردم گوئی و هر چه از ایشان شنوی و هر عملی که کنی تا نماز شام با من بگو و حرکات و سکنات خویش همه با من عرض کن آن پسر نماز شام بکلفت تمام یک

روزه گذار و گفتار خویش را با پدر باز گفت پدر روزی دیگر همین حال از پسر درخواست پسر گفت ای پدر زینهار هر چه خواهی از رنج و کلفت بکشم اینکه صورت را بگذار که طاقت ندارم پدر گفت من ترا درین کار پندی دادم تا بیدار و هشیار باشی و از موقف حساب غافل نباشی که ترا طاقت دادن حساب یک روزه با پدر نیست حساب همه عمر با حق تعالی چون بازخواهی داد نظم تو نمیدانی حساب صبح و شام پس حساب عمر چون گوئی تمام زین عملهای نه بر نهج صواب نیست جز شرمندگی وقت حساب مَن ِ اهتَدی هر که راه یابد و بر راه راست رود فَإِنَّما یَهتَدِی پس جز اینکه نیست که راه می یابد لِنَفسِه ِ برای نفس خود یعنی راه یافتن او را نجات خواهد داد و بس وَ مَن ضَل َّ و هر که گمراه شد فَإِنَّما یَضِل ُّ عَلَیها پس جزین نیست که گمراه میشود بر نفس خود یعنی گمراهی او او را هلاک خواهد کرد و بس وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ و برندارد هیچ نفس بردارنده وِزرَ أُخری گناه نفس دیگر ولید مغیره کافران را میگفت متابعت من کنید گناه شما را بردارم حق سبحانه میفرماید که هر نفسی بار خود برخواهد داشت نه بار دیگری وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین َ و نیستیم ما عذاب کننده قومی حَتّی نَبعَث َ تا وقتی که برانگیزیم و بفرستیم رَسُولًا فرستاده بدیشان تا ایشان را براه راست خواند و حجت بر ایشان لازم کند وَ إِذا أَرَدنا و چون خواهیم أَن نُهلِک َ قَریَهً آنکه هلاک گردانیم اهل شهری یا دیهی را أَمَرنا بسیار

گردانیم مُترَفِیها متنعمان آن موضع را یا امر کنیم جباران و سرکشان آن شهر را بفرمان برداری بزبان رسولی که مبعوث بدیشان است فَفَسَقُوا پس ایشان از سخن رسول بیرون روند و تمرد کنند فِیها در ان شهر فَحَق َّ پس واجب شود عَلَیهَا القَول ُ بر اهل آن دیه کلمه عذاب که سبقت گرفته است در حکم ازلی یعنی مستوجب عقوبت شوند فَدَمَّرناها پس از بنیاد برکنیم ایشان را. و خراب سازیم منازل ایشان را تَدمِیراً خراب کردنی و از بنیاد برکندنی صفحه : 611

وَ کَم أَهلَکنا و چه بسیار هلاک کرده ایم مِن َ القُرُون ِ از اهل قرنها مِن بَعدِ نُوح ٍ از پس فوت نوح علیه السلام چون قوم عاد و ثمود و امثال آن قرنی صد و بیست سال است یا چهل یا هشتاد یا مدتی که اعمار اهل عصر از ان در نگذرند وَ کَفی بِرَبِّک َ و بسنده است پروردگار تو بِذُنُوب ِ عِبادِه ِ بگناه بندگان خود خَبِیراً دانا که ذنوب پنهان ایشان را داند بَصِیراً بینا که خطیات آشکارای ایشان را بیند، آورده اند که منافقان در غزوات با مؤمنان بیرون می رفتند و غرض ایشان حصول غنیمت بود نه خلوص مجاهدت حق سبحانه فرمود که مَن کان َ هر که باشد از روی خساست همت یُرِیدُ العاجِلَهَ خواهد اینکه جهان شتابنده را یعنی نعمت و لذّت او را عَجَّلنا لَه ُ بشتابانیم برای او فِیها در دنیا ما نَشاءُ آنچه خواهیم از نعمتها لِمَن نُرِیدُ از برای آن کس که ما خواهیم از طالبان دنیا ثُم َّ جَعَلنا لَه ُ جَهَنَّم َ پس آماده کنیم برای او دوزخ را در آخرت یَصلاها درآید بدوزخ

مَذمُوماً نکوهیده مَدحُوراً رانده شده از رحمت خدای وَ مَن أَرادَ الآخِرَهَ و هر که خواهد آخرت یعنی بهشت را وَ سَعی لَها و بشتابد برای آن یعنی سعی کند باعمال نیکو در طلب بهشت سَعیَها آنچه حق سعی باشد وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و حال آنکه او مومن باشد بایمان خالی از شائبه شرک فَأُولئِک َ پس آنگروه که جامع شروط ثلاثه اند یعنی طلب آخرت و سعی در اعمال نیکو با ثبوت ایمان کان َ سَعیُهُم هست شتافتن ایشان مَشکُوراً مقبول و پسندیده نزدیک خدای کُلًّا هر یکی را ازین دو گروه که طالبان دنیا و جویندگان عقبی اند نُمِدُّ امداد کنیم و عطا دهیم هؤُلاءِ آن گروه را بمقدار کفایت وَ هَؤُلاءِ و آن گروه را بقدر همت یعنی هیچ کدام را محروم نگردانیم بلکه مدد کنیم مِن عَطاءِ رَبِّک َ از عطای پروردگار تو وَ ما کان َ و نیست عَطاءِ رَبِّک َ عطای پروردگار تو مَحظُوراً منع کرده و بازداشته از مومن و کافر مومن را در هر دو سرای و کافر را همین در دنیا انظُر بنگر بدیده اعتبار که از روی حکمت کَیف َ فَضَّلنا چگونه افزونی دادیم بَعضَهُم بعضی آدمیان را عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر از ایشان در روزی که بعضی را سعت است در ان و جمعی را نه یا تفضیل دادیم برخی را که طالب آخرت اند به توفیق بر برخی که جوینده دنیااند وَ لَلآخِرَهُ و هرآئینه آن سرای أَکبَرُ دَرَجات ٍ بزرگتر است از روی درجات وَ أَکبَرُ تَفضِیلًا و بزرگتر از جهت تفضیل یعنی تفاوت در آخرت بیشتر است زیرا که تفاوت بهشت بدرجات است و از درجه تا بدرجه

برتر ازو ما بین زمین و آسمان مسافت باشد و تفاوت دوزخ بدرکاتست و از درکه تا بدرکه زیرتر ازو همین مقدار بعد خواهد بود.

صفحه : 612

لا تَجعَل فرامگیر ای آدمی مَع َ اللّه ِ با خدای إِلهاً آخَرَ خدای دیگر فَتَقعُدَ پس به نشینی در دوزخ جاودان مَذمُوماً نکوهیده یعنی موصوف بهمه بدیها مَخذُولًا فروگذاشته یعنی محروم از همه نیکوئیها وَ قَضی رَبُّک َ و حکم کرد پروردگار تو ای محمّد ص بر مکلفان أَلّا تَعبُدُوا بآنکه مپرستید إِلّا إِیّاه ُ مگر او را که خداوند بحق است چه عبادت غایت تعظیم ست و نشاید الا کسی را که در غایت عظمت باشد وَ بِالوالِدَین ِ و دیگر بآنکه نیکوئی کنید با پدر و مادر إِحساناً نیکوئی کردنی عبادت خود را باحسان والدین مقترن ساخت زیرا که ایشان سبب قریبند مر وجود و تربیت اولاد را إِمّا یَبلُغَن َّ اگر برسند عِندَک َ الکِبَرَ نزدیک توبه بزرگ سالی و کبر سن أَحَدُهُما یکی از ایشان أَو کِلاهُما یا هر دو ایشان یعنی بزنید تا پیر شوند و محتاج خدمت تو گردند فَلا تَقُل لَهُما أُف ٍّ پس مگو مر ایشانرا اف و آن کلمه زجرست چون کسی از چیزی بتنگ آید یا برو گران آید یا بناپاکی آلوده شود اینکه کلمه میگوید حق سبحانه فرمود که اینکه کلمه مر ایشانرا مگوی یعنی از ایشان بتنگ میا و صحبت ایشانرا گران مشمر وَ لا تَنهَرهُما و بانگ بر ایشان مزن و سخن ایشان را جواب درشت باز مده وَ قُل لَهُما و بگو مر ایشانرا قَولًا کَرِیماً سخنی نیکو از روی ادب و حرمت یعنی ایشان را بنام

مخوان و گفته اند که بایشان چنان سخن گوئی که بنده گنهکار عاجز با خواجه خشمناک درشت خوی گوید وَ اخفِض لَهُما و فراگیر برای ایشان، جَناح َ الذُّل ِّ بال تذلل و تواضع را یعنی با ایشان تکبر و بزرگی مکن بلکه ملایمت و تلطف پیش آر مِن َ الرَّحمَهِ از فرط بخشش بر ایشان برای آنکه تو دیروز محتاج ایشان بودی در تربیت و ایشان امروز محتاج تواند در خدمت و تقویت وَ قُل رَب ِّ ارحَمهُما و بگو ای پروردگار من ببخشای بر ایشان کَما رَبَّیانِی همچنانکه پروردند مرا صَغِیراً در حالتی که خرد بودم و حقیقت دعای رحمت از ولد در حق والدین آنست که اگر مومن اند ایشان را به بهشت رسان و اگر کافراند راه نمای باسلام و ایمان و خوشنودی حضرت الهی برضای والدین باز بسته است من رضی عنه والداه فانا عنه راض پس سوابق حقوق ایشانرا بلواحق عقوق پیش نباید رفت- مثنوی آنکه تنت پاره از جان اوست قطره از چشمه حیوان اوست آب ازو دیده نهال برت شیر ازو خورده لبان ترت زو چو بشریت فتوت بود خونش خورانی چه مروت بود رَبُّکُم أَعلَم ُ پروردگار شما داناترست بِما فِی نُفُوسِکُم بآنچه در نفسهای شماست از برّ والدین و عقوق ایشان إِن تَکُونُوا صالِحِین َ اگر باشید شایستگان یعنی نیکوئی کنندگان بمادر و پدر فَإِنَّه ُ کان َ پس بدرستیکه خدای هست لِلأَوّابِین َ مر توبه آرندگان را از عقوق یا رجوع کنندگان را بحضرت او غَفُوراً آمرزنده- صفحه : 613

وَ آت ِ ذَا القُربی و بده خداوند خویشی را حَقَّه ُ آنچه حق اوست از نفقه و حسن معیشت با او امام اعظم رح فرموده که حق اقارب

آنست که اگر درویش و محتاج باشند بر ایشان نفقه کنی و گفته اند مراد بذی القربی اقارب حضرت رسول علیه السلام اند و حق ایشان اعطاء خمس ست بدیشان از آنچه حق سبحانه بدیشان مقرر فرموده و در تفسیر امام ثعلبی مذکورست که امام علی بن حسین رض مردیرا از اهل شام پرسید که قرآن میخوانی گفت آری فرمود که در سوره بنی اسرائیل نخوانده که و آت ذا القربی حقه مرد جواب داد که خوانده ام و گویا شما اهل آن قرابتید که خدا امر کرده است باعطای حق شما امام فرمود که آری اهل آن قرابت مائیم وَ المِسکِین َ و بده درویش را وَ ابن َ السَّبِیل ِ و راهگذر را حق ایشان از زکوه وَ لا تُبَذِّر و اسراف مکن یعنی پراگنده مساز مال خود را در آنچه نشاید تَبذِیراً پراگنده ساختنی مجاهد فرمود که اگر برابر کوه احد زر در وجوه خیر صرف کنند اسراف نباشد و اگر جوی یا حبه در باطل خرج نمایند اسراف باشد إِن َّ المُبَذِّرِین َ بدرستیکه اسراف کنندگان کانُوا هستند إِخوان َ الشَّیاطِین ِ برادران شیطان یعنی امثال ایشان در شرارت و اتلاف اموال عرب هر کرا التزام عادت قومی کند و متابعت امور ایشان نماید گویند هو اخوهم آورده اند که کفّار مکّه اموال خود را بریا و سمعه خرج میکردند و جهت یک مهمان شتران متعدد میکشتند حق تعالی ایشان را نکوهش میکند در تضیع اموال که امثال دیوانند وَ کان َ الشَّیطان ُ و هست دیو لِرَبِّه ِ مر پروردگار خود را کَفُوراً منکر یعنی جاحد نعمت او پس باید که کسی او را فرمان نبرد در خبرست که بلال و صهیب و خباب

و برخی از فقرای صحابه رض در برخی از اوقات از حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام چیزی طلبیدندی که حاضر نبودی و آنحضرت ص از غایت شرم و آزرم از ایشان اعراض فرمودی آیت آمد وَ إِمّا تُعرِضَن َّ عَنهُم ُ و اگر اعراض کنی از محتاجان صحابه رض ابتِغاءَ رَحمَهٍ برای انتظار روزی که مِن رَبِّک َ تَرجُوها از نزدیک پروردگار خود چشم میداری او را فَقُل لَهُم پس بگو مر ایشانرا قَولًا مَیسُوراً سخنی نرم و نیکو و یا دعا کن برای ایشان بآسانی کشیدن با رفاقه و فقر یا وعده ایشانرا به نیکوئی آورده اند که بعد از نزول آیت چون از آنحضرت ص چیزی طلبیدند و حاضر نبودی فرمودی یرزقنا اللّه و ایاکم در اسباب نزول آمده که مسلمه با یهودیه گرو بستند و مضمون رهن آنکه حضرت رسالت پناه ص از موسی ع کلیم سخی ترست و سخاوت موسی ع آن بود که سائل را رد نمیکرد بچیزیکه ازو فاضل بوده یا بسخن خوش او را خوشنود میساخت القصه از جهت آزمایش شخصی دختر خود را بجناب نبوّت مآب علیه السلام فرستاد دخترک آمد و گفت یا رسول اللّه مادر من از شما پیراهنی میطلبد حضرت فرمودند زمان تا زمان برسد تو ساعتی دیگر بازآئی دخترک بعد از زمانی بازآمد که مادر من آن پیراهنی میطلبد که در بر شماست حضرت بحجره درآمد و پیرهن بیرون کرده بوی داد و خود برهنه به نشست بلال اقامت صلاه کشید و یاران منتظر خروج آنحضرت ص بودند و آنحضرت ص بسبب برهنگی بیرون نمی آمد آیت آمد که وَ لا تَجعَل

یَدَک َ و مساز دست خود را مَغلُولَهً إِلی عُنُقِک َ بربسته بگردن خود تا بر بسط آن توانا باشی بربستن دست کنایت ست از امساک وَ لا تَبسُطها و مکشائی دست خود را کُل َّ البَسطِ همه گشادن بسط ید عبارت از عطا و کل البسط اشارت بر اسراف یعنی اسراف مکن فَتَقعُدَ مَلُوماً که به نشینی ملامت کرده شده مَحسُوراً درمانده و محتاج حق تعالی باعتدال میفرماید در صفت سخا و از طرفین او که تقتیر و تبذیرست منع میکند و در مجمع البحرین از ابو قوسی قطعه در معنی اینکه آیت آمده و هی هذه قطعه مبند از سر امساک دست در گردن که خصلتی ست نکوهیده پیش اهل نهاد مکن بجانب اسراف نیز چندان میل که هر چه هست بیکدم کنی ز دست رها چون در میانه اینکه هر دو راه چندانی تفاوت ست که از آفتاب تا بسها پس احتیاط وسط راست در جمیع امور بدان دلیل که خیر الامور اوسطها.

صفحه : 614

إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه آفریدگار تو یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد وَ یَقدِرُ و تنگ میسازد برای هر که ارادت او اقتضای میکند و اینکه بسط و قبض از محض حکمت ست و کسی زهره اعتراض ندارد إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه او هست بِعِبادِه ِ بمصالح بندگان خود خَبِیراً بَصِیراً دانا و بینا وَ لا تَقتُلُوا و مکشید أَولادَکُم فرزندان خود را خَشیَهَ إِملاق ٍ از ترس درویشی نَحن ُ نَرزُقُهُم ما روزی میدهیم ایشان را وَ إِیّاکُم و شما را هم پس غم روزی ایشان مخورید مصرع که هر کس که او جان دهد نان دهد إِن َّ قَتلَهُم بدرستیکه کشتن ایشان

کان َ هست خِطأً کَبِیراً خطای بزرگ چه مشتمل ست بر قطع تناسل و انقطاع نوع وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی و نزدیک مشوید بزنا و گرد آن مگردید إِنَّه ُ بدرستیکه زنا کان َ فاحِشَهً هست عملی زشت وَ ساءَ سَبِیلًا و بد راهی ست در تفسیر زاهدی آورده که راه گیران و مغان ست وَ لا تَقتُلُوا و مکشید النَّفس َ الَّتِی آن نفس را که حَرَّم َ اللّه ُ حرام کرده است خدای قتل او را و آن اهل ایمانند و ذمی و معاهد که ایشان را نشاید کشتن إِلّا بِالحَق ِّ مگر بحکم راستی یعنی قصاص برو لازم شود یا مرتد گردد یا زنا کند بشرط احصان وَ مَن قُتِل َ و هر که کشته شود مَظلُوماً در حالتی که ستم رسیده باشد یعنی مستوجب قتل نبود فَقَد جَعَلنا پس بدرستیکه ما دادیم لِوَلِیِّه ِ مر وارث او را که بعد از قتل متولی امر اوست سُلطاناً تسلطی و قوتی که قصاص کند قاتل را یا دیت بستاند فَلا یُسرِف پس باید که ولی اسراف نکند فِی القَتل ِ در کشتن آنکه قصاص برو لازم شده یعنی بعد از قتل او را مثله نکند یا غیر قاتل را نکشد چه در جاهلیت چون کسی کشته شدی وارث قاتل او را نکشتی بلکه قصد مهتر قبیله قاتل کردی حق سبحانه از ان نهی فرمود باید که ولی غیر قاتل را نکشد إِنَّه ُ بدرستیکه ولی کان َ مَنصُوراً هست یاری داده در قصاص بمعونت امراء و حکام.

صفحه : 615

وَ لا تَقرَبُوا و نزدیک مشوید مال َ الیَتِیم ِ بمال یتیم و در ان تصرف مکنید إِلّا بِالَّتِی مگر بآن طریقه که شرعا

و عرفا هِی َ أَحسَن ُ آن بهتر و نیکوترست یعنی معامله کنید که اصل مایه برای وی بماند و ربح او بوصله معاش او نشنید و اینکه معنی را التزام نمائید حَتّی یَبلُغ َ أَشُدَّه ُ تا وقتی که برسد یتیم بغایت قوّت یعنی ببلوغ رسد و آثار رشد بر وی ظاهر باشد وَ أَوفُوا بِالعَهدِ و وفا کنید بعهدیکه بسته است خدای بشما از تکالیف شرعیه یا به پیمانی که با یکدیگر می بندید إِن َّ العَهدَ بدرستیکه صاحبان پیمان کان َ مَسؤُلًا هست سؤال کرده شده یعنی او را از نقض آن و وفا بدان خواهند پرسید سلمی رح آورده که خدایرا عهدهاست بر جوارح آدمی بملازمت آداب و بر نفس او بادای فرائض و بر دل او بخوف و خشیت و بر روح او بآنکه از مقام قرب دور نشود و بر سر او بآنکه مشاهده ما سوا نکند و ازو از هر عهدی خواهند پرسید مصرعه تا کسی از عهده اینکه عهد کی آید بیرون- وَ أَوفُوا الکَیل َ و تمام به پیمائید کیل را إِذا کِلتُم چون پیمائید برای دیگری وَ زِنُوا و بسنجید بِالقِسطاس ِ المُستَقِیم ِ بترازوی راست یا بمکیال ذلِک َ اینکه تمام پیمودن و راست سنجیدن خَیرٌ بهترست شما را از خیانت وَ أَحسَن ُ تَأوِیلًا و نیکوتر است از جهت عاقبت وَ لا تَقف ُ و از پی مرو ما لَیس َ لَک َ آنچیزیرا که نیست ترا بِه ِ عِلم ٌ بآن چیز دانائی یعنی به تقلید و گمان از پی چیزی مرد تا ندانی مگوئی دانستم تا ندیدی مگو که دیدم تا نه شنوی مگوئی که شنیدم محمّد بن حنفیه رح در معنی اینکه آیت فرمود که

گواهی دروغ مده إِن َّ السَّمع َ بدرستیکه گوش وَ البَصَرَ و چشم وَ الفُؤادَ و دل کُل ُّ أُولئِک َ هر یک ازینها کان َ عَنه ُ باشد از نفس خود مَسؤُلًا پرسیده شده یعنی از ایشان خواهند پرسید که صاحب شما با شما چه معامله کرد یا از سمع سؤال کنند که چه شنیدی و چرا شنیدی و چشم را گویند که چه دیدی و چرا دیدی و از دل پرسند که چه دانستی و چرا دانستی وَ لا تَمش ِ فِی الأَرض ِ و مرو در زمین مَرَحاً رفتن خداوند تکبّر یعنی مخرام چنانچه متکبران خرامند إِنَّک َ بدرستیکه تو لَن تَخرِق َ الأَرض َ نتوانی شکافت زمین را بپای در وی کشیدن وَ لَن تَبلُغ َ الجِبال َ و نرسی بکوهها طُولًا از روی درازی قامت یعنی کسیکه زمین را نتواند درید و با کوه همسری نتواند کرد او را تکبّر و تعظّم چرا باید کرد- بیت ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک کُل ُّ ذلِک َ همه این ها که شمرده شده یعنی اوامر و نواهی که از آیت و لا تجعل مع اللّه الها آخر تا اینجا که مذکور شد و آن یازده امر و چهارده نهی ست و إبن عباس رض فرمود که این ها در الواح موسی ع مکتوب بوده کان َ سَیِّئُه ُ هست بدی او یعنی آنچه منهی عنه است ازو عِندَ رَبِّک َ نزد پروردگار تو مَکرُوهاً ناپسندیده.

صفحه : 616

ذلِک َ آنچه مذکور شد از احکام مِمّا أَوحی از ان چیزی ست که وحی کرد إِلَیک َ رَبُّک َ بسوی تو آفریدگار تو مِن َ الحِکمَهِ از علمی که شناختن حق ست لذاته و دانستن خیر للعمل به وَ لا تَجعَل مَع َ

اللّه ِ و فرا مگیر با خدای إِلهاً آخَرَ خدای دیگر تکرار اینکه حکم تنبیه است بر آنکه توحید اصل همه احکام ست و لهذا در مفتح و مختم اینکه امور نهی فرموده از شرک و در اوّل نتیجه که در دنیا بدان مرتب باشد ذکر کرد فتقعد مذموما مخذولا و در آخر عقوبتی که بر ان متفرع خواهد شد در عقبی ایراد فرمود که فَتُلقی اگر شریک آری پس انداخته شوی فِی جَهَنَّم َ در دوزخ مَلُوماً در حالتی که ملامت کرده شده باشی یعنی ملائکه و اهل ایمان ترا ملامت کنند مَدحُوراً در حالتی که رانده باشی و دور مانده از رحمت خدای و بعد از نهی شرک عتاب میکند با جمعی که گفتند الملائکه بنات اللّه و میگوید أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم آیا برگزید شما را پروردگار شما بِالبَنِین َ به پسران وَ اتَّخَذَ و فرا گرفت برای خود مِن َ المَلائِکَهِ إِناثاً از فرشتگان دختران اینکه خلاف آنست که عادت شما بر ان جاری شده که از دختران ننگ میدارید و به پسران می نازید إِنَّکُم لَتَقُولُون َ بدرستیکه شما میگوئید قَولًا عَظِیماً سخنی بزرگ که اضافت بنات میکنید بحق سبحانه و نفس خود را تفضیل می نهید برو که محبوب را بخود و مکروه را بدو نسبت میدهید وَ لَقَد صَرَّفنا و بدرستیکه گردانیدیم و مکرر ساختیم برأت خود را از ولد فِی هذَا القُرآن ِ در چند جای از قرآن لِیَذَّکَّرُوا تا دریابند و پندپذیر شوند وَ ما یَزِیدُهُم و نمی افزاید ایشانرا (مشرکان را) تکرار اینکه سخن إِلّا نُفُوراً مگر رمیدن و از حق دور شدن قُل بگو ای محمّد ص لَو کان َ مَعَه ُ آلِهَهٌ اگر بودندی با خدای

بحق خدایان دیگر کَما یَقُولُون َ همچنانکه شما ای مشرکان میگوئید و حفص بغیبت میخواند چنانچه کافران میگویند إِذاً لَابتَغَوا آنگاه آن خدایان طلب کردندی إِلی ذِی العَرش ِ بسوی خداوند عرش یا مالک ملک سَبِیلًا راهی که ایشان بدفع آن مشغول شدندی چنانچه ملوک میکنند یعنی حق سبحانه آیتها بعیب و نکوهش ایشان میفرستد اگر ایشان خدای یا شریک خدا بودندی بایستی که راه منازعت جستندی و عیب و عجز را از خود دور کردندی سُبحانَه ُ پاکست خدای وَ تَعالی و برترست عَمّا یَقُولُون َ از آنچه میگویند ایشان عُلُوًّا کَبِیراً برتری بزرگ و در تیسیر نقل میکند که یکی از اولاد خباب بن الارت رض که محجن حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم در دست مبارک وی تسبیح گفت خدای را چنانچه همه قوم شنودند و از روی تعجب گفتند یا رسول اللّه اینکه چوب خشک چگونه تسبیح میگوید آیت نازل شد که.

صفحه : 617

تُسَبِّح ُ لَه ُ تسبیح میگوید مر خدای را السَّماوات ُ السَّبع ُ وَ الأَرض ُ هفت آسمان و زمین وَ مَن فِیهِن َّ و هر که در ایشان ست از ملایک و جن و انس وَ إِن مِن شَی ءٍ و نیست هیچ چیز از مخلوقات إِلّا یُسَبِّح ُ بِحَمدِه ِ مگر تسبیح میگوید خدای را تسبیحی ملتبس بحمد او یعنی تنزیه میکند او را از سمات نقصان و ستایش مینماید بصفات کمال امام قشیری رح فرموده که تسبیح میگویند زندگان از اهل زمین و آسمان بزبان قال و باقی از ایشان بلسان حال یعنی دلالت میکنند بامکان و حدوث خود بر صانع واجب قدیم و اینکه تنزیه است مر او را از

لوازم امکان و توابع حدوث پس همه اشیا مسبح او باشند وَ لکِن لا تَفقَهُون َ و لیکن شما ای مشرکان در نمی یابید تَسبِیحَهُم تسبیح ایشان را چه شما را نظری صحیح و عقلی صافی که بآن فهم تسبیح ایشان توانید کرد نیست إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه هست خدای حَلِیماً بردبار که تعجیل عقوبت نمی کند بر غفلت شما غَفُوراً آمرزنده مر آنرا که بسخن خدای ایمان آرد در حقائق سلمی از ابو عثمان مغربی قدس سره نقل می کند که تمام مکونات باختلاف لغات تسبیح الهی میگویند اما نشنود و آنرا فهم نکند مگر عالم ربانی که گوش دل او گشاده بود و نعم ما قال نظم بذکرش هر چه بینی در خروش ست ولی داند درین معنی که گوش ست نه بلبل بر گلشن تسبیح خوانیست که هر خاری به تسبیحش زبانیست در فتوحات مذکورست که اگر مراد ازین تسبیح آن ست که اشیاء بلسان حال گویند پس ایراد و لکن لا تفقهون تسبیحهم فائده نباشد و در باب ثانی عشر از سفر ثانی فرمود که ما بگوش خود شنیدیم که سنگی بزبان قال ذکر ملک متعال میگفت و با ما خطابی کرد چون مخاطبه عارفان و سخنان ادا نمود که هر آدمی آنرا در نیابد و در بحر الرایق آورده که هر ذره از ذرات موجودات را زبانی ست ملکوتی که به تسبیح و حمد حضرت خداوند ناطق ست و بدان زبان حصا در دست حضرت محمّد مصطفی ص تسبیح گفت و شهادت اعضاء که انطقنا اللّه الذی انطق کل شی ء اشارت بدان هست که بهمین زبان خواهد بود و تتمه سخنان درین باب از جواهر التفسیر مطالع توان نمود و

التوفیق من اللّه المنان المعبود آورده اند که ابو جهل و احزاب او قصد آن کردند که حضرت پیغمبر ص را بوقت قرآن ایذا کنند حق سبحانه آنحضرت ص را از چشم ایشان پوشید و آیت فرستاد وَ إِذا قَرَأت َ القُرآن َ و چون میخوانی قرآن را جَعَلنا بَینَک َ میسازیم و می آریم میان تو وَ بَین َ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَهِ و میان آنانکه نمیگروند بدانسرای حِجاباً مَستُوراً پرده پوشیده از حس تا ترا نبینند و آزاری بتو نرسانند گویند حماله الحطب بعد از نزول سوره تبت سنگی برداشته بطلب پیغمبر بیرون آمد و خواست که بر آنحضرت ص علیه السلام زند او را در خانه ابو بکر رض نشان دادند بیاید و حضرت ص آنجا نشسته بود و قرآن میخواند ام جمیل ابو بکر صدیق رض را گفت صاحب تو کو که مرا هجو کرده تا از وی انتقام بکشم ابو بکر رض گفت که او شاعر نیست که زبان بهجائی کسی بگشاید پس گفت فی جیدها حبل من مسد چیست و او چه داند که در گردن من چه خواهد بود حضرت رسالت پناه علیه السلام صدیق رض را فرمود که ازو بپرس که درین خانه غیر تو کسی را می بینی صدیق رض گفت ای ام جمیل درین خانه غیر از من کسی را می بینی گفت با من استهزاء میکنی بخدای کعبه که نمی بینم بجز إبن ابی قحافه پس بازگشت و اینکه آیت نازل شد که ما ترا بوقت تلاوت قرآن از نظر کافران می پوشیم وَ جَعَلنا و می کنیم یعنی می افگنیم عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان أَکِنَّهً پوششها أَن یَفقَهُوه ُ تا در دنیا نیابند قرآن را و

آن پوشش حائل شود در میان دل ایشان و فهم قرآن وَ فِی آذانِهِم و می نهیم در گوشهای ایشان وَقراً گرانی تا استماع قرآن نکنند چون قرآن معجزه است از حیثیت لفظ و معنی پس از برای منکران او اثبات کرد آنچه مانع است ایشان را از فهم معنی و ادراک لفظ وَ إِذا ذَکَرت َ و چون یاد کنی رَبَّک َ فِی القُرآن ِ آفریدگار خود را در قرآن وَحدَه ُ یگانه و یکتا وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم برگردند کافران بر پشتهای خود یعنی باز پس روند نُفُوراً در حالتی که گریزندگان باشند از استماع توحید چه داعیه ایشان آنست که الهه ایشان را بالهه خود ذکر کنی.

صفحه : 618

نَحن ُ أَعلَم ُ ما داناتریم بِما یَستَمِعُون َ بآنچه ایشان میشنوند قرآن را بِه ِ بسبب آن چیز و برای وی از سخریت و هزل مراد آنست که قرآن را برای استهزا و طعن در ان میشنوند إِذ یَستَمِعُون َ إِلَیک َ وقتی که گوش فرامیدارند بسوی تو وَ إِذ هُم نَجوی و وقتی که اشان رازگویندگانند یعنی پنهان با یکدیگر میگویند که اینکه کلام وی سحرست و شعر در عین المعانی آورده که نضر بن حارث گفت من نمیدانم که محمّد ص چه میگوید ابو سفیان گفت من بعضی را از سخنان وی راست میدانم ابو جهل گفت مجنون ست ابو لهب کاهنش خواند حویطب شاعرش لقب نهاد و اینکه آیت در شان اینکه جماعت ست إِذ یَقُول ُ الظّالِمُون َ یاد کن محمّد چون گفتند ستمکاران یعنی مشرکان مر صحابه رض را که شما إِن تَتَّبِعُون َ متابعت نمیکنید و از پی نمیروید إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً مگر مردی سحر کرده شده را یعنی او را سحر کرده اند

و عقلش زائل شده یا مسحور بمعنی ساحر باشد چون ماتی بمعنی آتی انظُر کَیف َ بنگر که چگونه ضَرَبُوا لَک َ الأَمثال َ بزدند برای تو مثلها و ترا تمثیل و توصیف بمجنون و ساحر و کاهن و شاعر کردند فَضَلُّوا پس گمراه شدند ایشان از طریق حق فَلا یَستَطِیعُون َ سَبِیلًا پس نمیتوانند یافتن راهی بسوی رشد و صواب یا راه نمی یابند بطعنه تو بر وجهی که موجّه باشد بلکه در کار خود گم شده اند و حیران مانده و در وصف تو سخنان نقیض یکدیگر میگویند گاهی ترا شاعر میدانند و شعر از کمال عقل توان گفت و زمانی مجنون میخوانند و آن زوال عقل ست وَ قالُوا و گفتند کافران که منکر بعث اند إِذا کُنّا آیا آن هنگام که شویم ما بعد از مرگ بمرور زمان عِظاماً استخوانها وَ رُفاتاً و خاکهای خور و ریزه شده أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ آیا برانگیخته شدگان شویم خَلقاً جَدِیداً آفریده نو و تازه استبعاد کردند که خاک خشک مخلوقی تر و تازه چون شود قُل کُونُوا بگو گردید شما امر تمثیل ست یعنی اگر فی المثل گروید بتن خود حِجارَهً سنگ أَو حَدِیداً یا آهن أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ یا آفریده از ان چیزها که بزرگ ست و رفعتی دارد فِی صُدُورِکُم در سینهای شما مانند آسمان و کوه و هر چه از قبول حیاه ابعدست البته حق سبحانه شما را بمیراند و زنده گرداند فَسَیَقُولُون َ پس زود باشند که گویند مَن یُعِیدُنا کیست که بازآرد ما را یعنی زنده سازد پس از مرگ قُل ِ الَّذِی فَطَرَکُم بگو آنکس که بیافرید شما را أَوَّل َ مَرَّهٍ اوّل

بار که خاک بودید پس آنکه خاک را تواند جان دادن در بدایت، هم خاک را زنده تواند ساختن در نهایت فَسَیُنغِضُون َ پس زود بود که حرکت دهند. إِلَیک َ رُؤُسَهُم بجانب تو سرهای خود را یعنی چنانچه کسی از تعجب سر خود می جنباند ایشان از روی انکار و استبعاد سر خود بجنبانند وَ یَقُولُون َ و گویند مَتی هُوَ کی خواهد بود اینکه بعث و حشر قُل ِ بگو عَسی أَن یَکُون َ شاید که باشد قَرِیباً نزدیک چه هر چه آینده است او را نزدیک توان گفت و بعث شما واقع خواهد شد.

صفحه : 619

یَوم َ یَدعُوکُم در روزی که بخواند شما را خدای برای محاسبه یا اسرافیل در نفخه اخیر بجهت قیام از قبور فَتَستَجِیبُون َ پس شما اجابت کنید خدای را یا اسرافیل را بِحَمدِه ِ در حالتی که قائل باشید بستائش حق در خبر آمده است که خلایق از قبور برآمده خاک از سرها می افشانند و میگویند سبحانک اللهم و بحمدک و در تفسیر بصائر حمد را بمعنی امر داشته چنانچه در آیت فسبّح بحمد ربک ای صل بامره پس معنی آیت چنین باشد که خدای شما را بخواند و بامر او اجابت کنید او را وَ تَظُنُّون َ و گمان برید از هول قیامت که در قبور خود إِن لَبِثتُم درنگ نکردید إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی یا چون آخرت را معاینه ببینید زندگی خود را در دنیا اندک شمرید نسبت بآن پس باید که خردمند آگاه امروز نیز حیات دنیا را در جنب زندگی عقبی اندک فانی را در کار آن بسیار باقی صرف کند تا در ان روز بعذاب

حسرت و ندامت در نماند نظم بدنیا توانی که عقبی اخری بحر جان من ورنه حسرت بری کسی گوئی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی بعقبی برد آورده اند که مشرکان مکّه در ایذای صحابه رض قولا و فعلا تقصیر نمی کردند مومنان صورت حال بموقف عرض حضرت رسالت پناه ص رسانیده بجدال و قتال دستوری طلبیدند آنحضرت ص فرمود که مرا حق سبحانه و تعالی در باره ایشان بدینها نفرموده آیت آمد وَ قُل لِعِبادِی و بگو مر بندگان مرا یعنی مومنان را که با کافران یَقُولُوا الَّتِی بگویند آن کلمه را هِی َ أَحسَن ُ که آن بهتر باشد یعنی در مقابله جفای ایشان درشتی نکنند بلکه دعا کنند که یهدیکم اللّه در تبیان آورده که یکی عمر فاروق را دشنام داد او نیز خواست که در مقابله او شتم کند حق تعالی اینکه آیت فرستاد و بعفو فرمود و گویند کلمه احسن شهادتین ست یا امر بمعروف و نهی از منکر و محققان برآنند که کلمه نیکوتر آن ست که کسی را یاد نکنند مگر به نیکوئی و اگر یکی درشتی کند در برابر او بنرمی سخن گویند که إِن َّ الشَّیطان َ بدرستیکه دیو یَنزَغ ُ بَینَهُم دشمنی می افگند میان آدمیان پس ممکن ست که درشتی بازاء درشتی موجب ستیزه و عناد گردد و آن صورت بازدیاد مواد فساد کشد إِن َّ الشَّیطان َ کان َ بدرستیکه شیطان هست لِلإِنسان ِ مر آدمی را عَدُوًّا مُبِیناً دشمنی آشکارا که هرگز صلاح او نجوید و جز بهلاک او نکوشد رَبُّکُم پروردگار شما أَعلَم ُ بِکُم داناترست بحال شما بقولی که مخاطب مؤمنانند ایشان را میگوید إِن یَشَأ یَرحَمکُم اگر خواهد خدای به بخشد بر شما

و از جور کافران برهاند أَو إِن یَشَأ یا اگر خواهد یُعَذِّبکُم عذاب کند شما را به تسلّط کفّار بر شما و گفته اند رحمت کند خدای بهدایت یا توبه و عذاب نماید باضلال یا اقامت بر گناه و بقولی خطاب با کافران ست میفرماید که اگر خواهد به بخشد بر شما و عذاب دنیا را در تاخیر افگند و اگر خواهد هم در دنیا عذاب کند پس مشیت متعلق بعذاب دنیاست و در تعذیب آخرت حکم مطلق ست وَ ما أَرسَلناک َ و نفرستادیم ترا ای محمّد عَلَیهِم بر کافران وَکِیلًا نگاهبانی که ایشانرا از کفر نگاهداری یا پابند آنی که ایمان اینان را ضامن شوی و اگر خطاب با مومنان ست معنی آیت اینکه باشد که نفرستادیم ترا بر مؤمنان کفیلی که ضامن اعمال ایشان باشی یعنی مؤاخذ نخواهی شد بکردار ایشان.

صفحه : 620 وَ رَبُّک َ أَعلَم ُ و آفریدگار تو داناترست بِمَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بآنکس که در آسمان و زمین ست یعنی احوال ایشان داند و مصلحت ایشان فرو نگذارد و در انوار فرموده که قریش استبعاد میکردند که چرا یتیم ابو طالب پیغمبر باشد و برهنه و گرسنه چند متابعت او کنند حق تعالی اینکه آیت فرستاد که ما داناتریم باهل آسمان و زمین پس هر کرا که خواهیم برای نبوّت برگزینیم وَ لَقَد فَضَّلنا و بدرستیکه افزونی دادیم بَعض َ النَّبِیِّین َ بعضی پیغمبران را عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر بفضائل نفسانی و اجتناب از رذائل جسمانی نه بکثرت مال و بسیاری اتباع چنانچه ابراهیم علیه السلام را بخلت و موسی علیه السلام را بمکالمت و محمّد علیه

الصلوه و السلام را بمعراج و رویت و شفاعت وَ آتَینا داوُدَ و دادیم ما داود علیه السلام را زَبُوراً کتاب زبور پس شرف او به آن کتاب ست نه بپادشاهی او و زبور صد و پنجاه سوره است که درو احکام حلال و حرام و حدود و فرائض نیست بلکه همه ثنای الهی و موعظت و صفت حضرت رسالت پناهی علیه السلام و ستائش امت اوست و ذکر زبور تنبیه است بر تفضیل آنحضرت ص چه در آنجا مسطورست که انه خاتم الانبیاء و امته خیر الامم و در آیت و لقد کتبنا فی الزبور ایمائی بدین معنی هست قطعه ای وصف تو در کتاب موسی ع وی نعت تو در زبور داود مقصود توئی ز آفرینش باقی بطفیل تست موجود آورده اند که قریش بقحط و غلا مبتلا شدند و حق تعالی بجهت الزام ایشان اینکه آیت فرستاد که قُل ِ ادعُوا الَّذِین َ زَعَمتُم بگو ای محمّد ص با کافران که بخوانید آن را که گمان بردید که ایشان خدایانند مِن دُونِه ِ بجز خدای تا اینکه بلا از شما بگردانند فَلا یَملِکُون َ پس ایشان نمیتوانند کَشف َ الضُّرِّ برداشتن سختی یعنی قحط عَنکُم از شما وَ لا تَحوِیلًا و نمیتوانند تغیر دادن آنرا یا بردن از قبیله شما بقبائل دیگر آورده اند که بنو ملیح ملائکه و بنو خزاعه جن را می پرستیدند جنیان خود ایمان آوردند و ایشان بر کفر بماندند آیت آمد که أُولئِک َ آن گروه از ملایک و جن الَّذِین َ یَدعُون َ آنانکه میخوانند کافران ایشان را و می پرستند یَبتَغُون َ ایشان می جویند إِلی رَبِّهِم ُ الوَسِیلَهَ به پروردگار خود دست آویزی یعنی تقرب میکنند بطاعت و عبادت

بحضرت او أَیُّهُم أَقرَب ُ هر کدام نزدیک تراند بمنزلت و مکانت یعنی آنها که مقربان درگاهند از ملائکه و جن توسل میکنند بحق سبحانه پس غیر مقرب خود بطریق اولی که وجه توجه بآنحضرت ص آرد ملخص سخن آنکه معبودان شما محتاج معبود بحق اند وَ یَرجُون َ رَحمَتَه ُ و امید میدارند بخشش او را وَ یَخافُون َ عَذابَه ُ و می ترسند از عذاب او إِن َّ عَذاب َ رَبِّک َ بدرستیکه عذاب آفریدگار تو کان َ هست مَحذُوراً سزاوار آنکه ازو حذر کنند و چون معلوم شد که ایشان در بیم و امیداند همچون سائر بندگان چگونه ایشان را پرستش توان کرد.

صفحه : 621

وَ إِن مِن قَریَهٍ و نیست هیچ دیهی و شهری إِلّا نَحن ُ مگر آنانکه ما مُهلِکُوها هلاک کننده اهل آنیم بمرگ و فنا قَبل َ یَوم ِ القِیامَهِ پیش از روز قیامت أَو مُعَذِّبُوها یا عذاب کننده آنیم بقتل و قحط و جز آن عَذاباً شَدِیداً عذابی سخت یعنی اگر مؤمن و صالح اند بموت و اگر کافر و فاسق اند بعذاب کان َ ذلِک َ هست اینکه حکم فِی الکِتاب ِ در لوح محفوظ مَسطُوراً نوشته شده آورده اند که قریش از حضرت رسالت پناه معجزها طلبیدند آنکه کوه صفا را زر خالص سازد و جبال مکه را محو کند تا زمین گشاده و صالح زراعت پدید آید و جویهای روان سازد تا باغ و بوستان سازند حق تعالی اینکه آیتها را بدیشان نه نمود و فرمود که وَ ما مَنَعَنا و باز نمیدارد ما را أَن نُرسِل َ بِالآیات ِ از انکه فرستیم معجزات مقترحه قریش را إِلّا أَن کَذَّب َ مگر آنکه تکذیب کردند بِهَا الأَوَّلُون َ بآیات مقترحه خویش پیشینیان یعنی امم گذشته معجزات طلبیدند و ما بر

دست پیغمبران ظاهر کردیم و آن تکذیب کردند و ما ایشانرا مستاصل گردانیدیم پس اگر آنچه اینکه امت میطلبند از معجزات بظهور آریم و میدانیم که ایشان نخواهند گروید و هرآئینه عذاب استیصال بدیشان باید فرستاد و ما در ازل حکم کرده ایم که ایشانرا مستاصل نسازیم چه از نسل ایشان مؤمنان بیرون خواهیم آورد وَ آتَینا و بدادیم ثَمُودَ النّاقَهَ قوم ثمود را ناقه باقتراح ایشان مُبصِرَهً پیدا و هویدا یعنی از جمله اهلاک امم بسبب تکذیب ایشان آنست که ثمود از صالح ع معجزه طلب کردند و خدای برای ایشان از سنگ ناقه بیرون آورد فَظَلَمُوا پس کافر شدند بِهَا بدان ناقه و او را پی کردند و بتمامی هلاک شدند وَ ما نُرسِل ُ و نمی فرستیم ما بِالآیات ِ معجزات مقترحه إِلّا تَخوِیفاً مگر برای ترسیدن و حذر کردن از عذاب استیصال پس اگر بعد از نزول آن بر کفر راسخ باشند هرآئینه مستاصل شوند وَ إِذ قُلنا لَک َ و یاد کن چون گفتیم ترا و وعده کردیم که اندوه مخور إِن َّ رَبَّک َ بدرستیکه پروردگار تو یعنی عذاب او أَحاطَ بِالنّاس ِ فراخواهد گرفت مردمانرا یعنی هلاک خواهد گردانید قریش را تعبیر به لفظ ماضی جهت تحقیق وقوع ست وَ ما جَعَلنَا و نگردانیدیم الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک َ آن خواب را که بتو نمودیم إِلّا فِتنَهً لِلنّاس ِ مگر فتنه مر آدمیان را یعنی سبب آزمایش ایشان مر او رؤیای عام حدیبیه است که حضرت رسالت پناه ص در خواب دیده بود که عمره گذارد و خانه کعبه را طواف نموده و سعی و حلق بجا آورد صحابه رض توجه فرمودند و در ان سال عمره میسر نشد و منافقان

زبان طعن دراز کردند که اینکه خواب راست نشد و حال آنکه حکم الهی آن بود که تعبیر واقعه در سنه آتیه بظهور رسد و قومی از علمای درین قول تردّد دارند جهت آنکه سوره مکی ست و اینکه قصّه مدنی مگر آنکه گویند که اینکه خواب در مکه دیده باشد و در مدینه حکایت کرده و گفته اند خوابی که سبب فتنه آدمیان شد آن بود که حضرت رسالت پناه ص در واقعه دید که قومی از بنی امیه بر منبر او می دویدند و آنجا برمی جستند همچون بوزنه و فتنه آن بود که در ایّام حکومت ایشان واقع شد و بعضی رویا را بمعنی رویت دارند یعنی آنچه بتو نمودیم در شب معراج و تو دیدی سبب افتتان خلق شد چه بعد از حدیث معراج بعضی از ضعفای اهل اسلام مرتد شدند و منافقان آغاز طعن کردند و کفار در ان کار افزودند و مومنان تصدیق فرمودند وَ الشَّجَرَهَ المَلعُونَهَ و نگردانیدیم درخت لعنت کرده شده را فِی القُرآن ِ در قرآن مگر برای فتنه مردمان آورده اند که چون مشرکان ذکر درخت زقوم شنیدند که در دوزخ رسته است متعجب شدند کما قال انها شجره تخرج فی اصل الجحیم ابو جهل گفت که محمّد میگوید که آتش دوزخ سنگ را میسوزد و باز میگوید که درخت ازو میروید اینکه بغایت عجب ست و عجب از ایشان بود که از درخت سبز آتش میگرفتند کما قال جعل لکم من الشجر الاخضر نارا و هیچ فکر نه کردند که آنکه آتش در درخت ودیعت نهد چه عجب که درخت در آتش برویاند یا قادری که پر و بال سمند را

در آتش از احراق محافظت میکند و احشای شترمرغ را بوقت فرو بردن جمرات آتش از سوختن نگاه میدارد و تواناست بر انبات شجره در دوزخ و زقوم را شجره ملعونه گفت باعتبار آنکه خورنده آن کافرانند و لعنت متوجه ایشان ست یا آنکه ملعونته بمعنی مکروهه و مبغوضه باشد چون طعام ملعون ای ضارّ و مکروه و بعضی تاویل کرده اند شجره را بابو جهل یا حکم بن عاص که پدر مروان ست و إبن البحر گفته که آن شجره یهوداند وَ نُخَوِّفُهُم و میترسانیم کافران را بانواع تخویفات چون نار سعیر و زقوم و امثال آن فَما یَزِیدُهُم پس نمی افزاید آن تخویف ایشانرا إِلّا طُغیاناً کَبِیراً مگر سرکشی بزرگ یعنی گزاف کاری و ستیزه ایشان از حد متجاوز شده و چون اینکه تکبر ایشانرا بجهت وسوسه ابلیس ست از استکبار وی متعاقب اینکه آیت خبر داد که صفحه : 622

وَ إِذ قُلنا و یاد کن چون گفتیم لِلمَلائِکَهِ اسجُدُوا مر فرشتگان را که سجده کنید لِآدَم َ مر آدم ع را بجهت تعظیم او فَسَجَدُوا پس سجده کرده اند همه ایشان إِلّا إِبلِیس َ مگر ابلیس که سجده نکرد و چون خدای گفت چرا سجده نکردی قال َ أَ أَسجُدُ گفت آیا سجده کنم یعنی نکنم لِمَن خَلَقت َ آنکس را که آفریدی طِیناً از گل پس خدای تعالی برو لعنت کرد و از درگاه قربش براند قال َ گفت ابلیس دیگر باره أَ رَأَیتَک َ خبر ده مرا که هذَا الَّذِی کَرَّمت َ عَلَی َّ اینکه را که گرامی کردی و فضل دادی او را بر من چرا فضل دادی و او از خاک ست و من از آتش لَئِن أَخَّرتَن ِ و

اگر واپس داری مراد مرگ مرا تاخیر کنی إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز قیامت لَأَحتَنِکَن َّ هرآئینه از بیخ برکنم ذُرِّیَّتَه ُ فرزندان او را باغوا و چنان کنم که بعذاب تو مستاصل شوند إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی که نتوانم ایشان را گمراه کردن بسبب عصمت و حمایت تو قال َ اذهَب گفت خدای مر او را که برو امر اهانت و ابعاد یعنی او را براند از درگاه قرب و گفت در پی مهم خود برو فَمَن تَبِعَک َ پس هر که ترا متابعت کند و فرمان تو برد مِنهُم از ذریته آدم فَإِن َّ جَهَنَّم َ پس بدرستیکه دوزخ جَزاؤُکُم پاداش شماست یعنی از آن تو و ایشان تغلب کرده است مخاطب را بر غائب یعنی ترا و همه متابعان ترا جزا دهیم جَزاءً مَوفُوراً جزای تمام یعنی عذابی بر دوام وَ استَفزِز و از جای بجنبان و بلغزان مَن ِ استَطَعت َ هرکرا توانی لغزانیدن مِنهُم از ایشان بِصَوتِک َ بآواز از خود یعنی خواندن بفساد و گویند صوت شیطان غنا و مزامیرست امام زاهدی رح از إبن عباس رض نقل میکند که هر آوازی که نه در رضای خدای از دهان بیرون آید آواز شیطان ست وَ أَجلِب عَلَیهِم و برانگیزان بر ایشان بِخَیلِک َ وَ رَجِلِک َ سواران و پیادگان خود را یعنی دیوانی که معاون تواند در وسوسه و اغوا همه را جمع کن در تسلّط بر ایشان وَ شارِکهُم و شرکت کن با ایشان فِی الأَموال ِ در مالها تا از حرام جمع کنند یا بر باد دهند یا در معصیت صرف نمایند وَ الأَولادِ و در فرزندان نیز شریک شو تا از زنا حاصل کنند

یا بعبد العزی یا بعبد الشمس و امثال آن تسمیه نمایند وَ عِدهُم و وعده ده ایشان را بمواعید باطله چون شفاعت بتان یا تاخیر در توبه یا انکار بعث و حشر و بهشت و دوزخ وَ ما یَعِدُهُم ُ الشَّیطان ُ و وعده نمیدهد شیطان ایشان را إِلّا غُرُوراً مگر بفریب یعنی خطا را در صورت صواب می آراید.

صفحه : 623

إِن َّ عِبادِی بدرستیکه بندگان خالص من بحکم هؤلاء فی الجنته برای بهشت آفریده شده اند لَیس َ لَک َ نیست ترا عَلَیهِم باغوای ایشان سُلطان ٌ تسلّط و قدرت یعنی همه کس را توانی فریفت مگر بندگان مرا امام قشیری رح فرموده که بنده حق آن کس ست که در بند غیر نباشد شیخ عطار قدس سره میفرماید بیت چو تو در بند صد چیزی، خدا را بنده چون باشی که تو در بند هر چیزی که هستی بنده آنی وَ کَفی بِرَبِّک َ و بسنده است پروردگار تو وَکِیلًا نگهدار بندگان خود را از اضلال ابلیس رَبُّکُم ُ پروردگار شما الَّذِی او آن ست که بقدرت کامله یُزجِی میراند و روان میگرداند لَکُم ُ الفُلک َ برای شما کشتی را فِی البَحرِ در دریا لِتَبتَغُوا تا بجوئید مِن فَضلِه ِ از فضل او یعنی روزی خویش را و گویند فضل سود است یا امتعه که بدان احتیاج افتد و بی عبور دریا بدست نیاید إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه او هست بِکُم رَحِیماً بشما مهربان که کارهای مشکل را بر شما آسان میگرداند و اسباب ما یحتاج شما مهیّا میکند وَ إِذا مَسَّکُم ُ الضُّرُّ و چون برسد شما را سختی یعنی خوف غرقه شدن فِی البَحرِ در دریا

ضَل َّ گم شود و برود از خاطرهای شما مَن تَدعُون َ هر که او را میخوانید و می پرستید إِلّا إِیّاه ُ مگر او که خداوندست یگانه و یکتا که در ان محل جز او را نمی خوانید و نجات جز حضرت او نمی خواهید فَلَمّا نَجّاکُم پس آنهنگام که برهانید شما را از غرقه شدن و برسانید إِلَی البَرِّ بسوی بیابان أَعرَضتُم برگشتید از توحید و باز روی به پرستش بتان آوردید وَ کان َ الإِنسان ُ و هست آدمی کَفُوراً نیک ناسپاس مر نعمت خداوند خود را أَ فَأَمِنتُم آیا ایمن شدید که از دریا بصحرا آمدید یعنی ایمن مباشید أَن یَخسِف َ بِکُم از آنکه فرو برد شما را جانِب َ البَرِّ بکرانه از زمین یعنی آنکه قادرست با آنکه شما را در آب فرو برد تواناست بر آنکه در خاک نهان کند أَو یُرسِل َ عَلَیکُم یا فرو فرستد بر شما حاصِباً بادیکه سنگ بر شما افگند یعنی قادرست که شما را سنگ باران کند ثُم َّ لا تَجِدُوا پس نیابید لَکُم برای خود وَکِیلًا نگهدارنده که شما را از ان محافظت کند أَم أَمِنتُم آیا ایمن شدید أَن یُعِیدَکُم آنرا که بازگرداند شما را و درآرد فِیه ِ در دریا تارَهً أُخری باری دیگر یعنی آرزوی در دل شما افگند تا دیگر باره در کشتی نشینید فَیُرسِل َ عَلَیکُم پس فرستد بر شما قاصِفاً شکننده مِن َ الرِّیح ِ از باد یعنی بادی برانگیزاند که کشتی را بشکند فَیُغرِقَکُم پس غرقه گرداند شما را بِما کَفَرتُم بسبب آنچه ناسپاسی کردید ثُم َّ لا تَجِدُوا پس نیابید شما لَکُم برای خویش عَلَینا بر ما بِه ِ بآن غرقه کردن تَبِیعاً از پس درآینده که داوری کند و

خواهد که انتقام کشد از ما.

صفحه : 624

وَ لَقَد کَرَّمنا و هرآئینه ما گرامی کردیم بَنِی آدَم َ فرزندان آدم را وَ حَمَلناهُم و برداشتیم ایشان را یعنی سوار گردانیدیم فِی البَرِّ در بیابان بر چهارپایان وَ البَحرِ و در دریا بکشتی ها وَ رَزَقناهُم و روزی دادیم ایشانرا مِن َ الطَّیِّبات ِ از طعامهای پاکیزه وَ فَضَّلناهُم و افزونی دادیم ایشانرا عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا بر بسیاری از آنچه آفریده ایم تَفضِیلًا افزونی دادنی علما را در تکریم انسان و تفضیل ایشان سخنان بسیار است و درین ترجمه بقول جامع اکتفا میرود صاحب بحر الحقایق رح فرموده که کرامت انسانی دو قسم است جسمانی و روحانی جسمانی تمام انسان را باشد از مومن و کافر و آن تخمیر طینت ایشان است بیدین و تصویر در رحم و حسن صورت و مزاج قریب باعتدال و راستی قامت و اخذ بیدین و اکل باصابع و تزئین ملجی و ذوایب و تمیز بعقل و افهام بنطق و اشارت و خط و راه یافتن باسباب معیشت و تمکن از حرف و صناعات و روحانی دو قسم است عامه و خاصه اما آنچه عام است مومن و کافر در ان شریک اند چون نفخ روح در ایشان و اخراج از صلب آدم و استماع قول الست بربکم و انطاق بجواب بلی و عهد بر عبودیت و زائیدن بر فطرت و ارسال رسل بدیشان و انزال کتب برای ایشان و ترغیب بمثوبات جنانی و تخویف از عقوبات نیرانی و اظهار آثار قدرت و دلائل و معجزات برای ایشان اما کرامت روحانیه خاصه آنست که انبیاء و اولیاء رح و مومنان را بدان گرامی ساخته از

نبوّت و رسالت و ولایت و هدایت و ایمان و اسلام و ارشاد و اکمال و اخلاق و آداب و سیر الی اللّه و فی اللّه و باللّه و عبور بر مقامات و ترقی از مضایق ناسوتی بجذبات لاهوتی و فنا از انانیت و بقا بهویّت و کراماتیکه در حصر نیاید محمّد بن کعب گفته که کرامت آدمیان بدانست که حضرت محمّد رسول اللّه ص از ایشان است نظم ای اشرف دوده آدم بتو روشنی دیده عالم بتو کیست درین خانه که خیل تو نیست کیست برین خوان که طفیل تو نیست از تو صلائی بالست آمده نیست بمهمانی هست آمده در حقایق سلمی آورده که گرامی ساختیم آدمیان را بمعرفت و توحید و برداشتیم ایشان را در برّ نفس و بحر قلب و گفته اند بر آنست که ظهور دارد از نعوت و صفات و بحر آنچه مستور است از حقایق ذات در تاویلات کاشی مذکور است که بر عالم اجساد بود و بحر عالم ارواح و برداشتن ایشان در هر دو ترکیب ایشان از هر دو روزی دادیم ایشانرا از طیبات علوم و معارف و تفضیل ارزانی داشتیم بر بیشتر مخلوقات بآنکه ایشانرا بعیوب ایشان بینا ساختیم و مستثنی همجنس ملائکه اند یا خواص ایشان و علما را در تفضیل ملک و بشر مباحث دور و دراز است اما آنچه جمهور اهل سنت برآنند آنست که رسل بنی آدم فاضل تراند از رسل ملائکه و رسل ملائکه افضل اند از اولیای بنی آدم و اولیای بنی آدم شریف تراند از اولیای ملائکه و صلحای مومنان را فضل است بر عوام ملائکه و عوام ملائکه بهتراند از

فساق مومنان امام قشیری رح فرموده که مراد از بنی آدم مومنانند چه کفّار را بنص و من یهن اللّه فما له من مکرم از تکریم هیچ نصیبی نیست و تکریم مومنان بدانست که ظاهر ایشان را بتوفیق مجاهده بیاراست و باطن ایشانرا بتحقیق مشاهده منور ساخت چنانچه کافه مومنان را تکریم عام ارزانی داشته امت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را بتکریم خاص اختصاص داد از ان جمله مرتبه اختصاص رضا است که رضی اللّه عنهم و رضوا عنه و درجه محبّت که یحبهم و یحبونه و تشریف ذکر که فاذکرونی اذکرکم و علی الجمله اینکه آیت دلیل فضیلت و جامعیت انسان است که از همه مخلوقات مرآت صافی جهت انعکاس صفات الهی همه اوست و بس چنانچه از مضمون اینکه ابیات حقایق سمات فهم توان فرمود مثنوی- آمد آئینه جمله کون ولی همچو آئینه نکرده جلی نه نمودند رو بوجه کمال صورت ذا الجلال و الافضال زان که بود اینکه تفرق عددی مانع از سر جامع احدی گشت آدم جلای اینکه مرآت شد عیان ذات او بجمله صفات مظهری گشت کلّی و جامع سر ذات و صفات ازو لامع شد تفاصیل کون را مجمل بر مثال تعیّن اوّل بوی اینکه دائره مکمل شد آخرین نقطه عین اوّل شد یَوم َ نَدعُوا یاد کن روزی را که بخوانیم کُل َّ أُناس ٍ هر گروهی را از مردمان بِإِمامِهِم به پیشوای ایشان یعنی نبی که بدیشان مبعوث بود چنانچه گویند یا امت موسی و یا امت عیسی ع یا کتابیکه بر ایشان منزل شده چنانچه خطاب کنند یا اهل

القرآن و یا اهل الانجیل یا مقدمیکه در مذهب متابعت او نموده باشند چنانچه ندا زنند که یا حنفی و یا شافعی یا بدین و ملت بازخوانند چنانکه یا مسلم یا یهودی یا مجوسی و گفته اند امام جمع ام است فردا خلق را بمادران بازخوانند جهت کرامت عیسی و اظهار شرف حسن و حسین رض یا برای آنکه اولاد الزنا رسوا نشوند و در لباب از مرتضی علی کرم اللّه وجهه نقل میکنند که در آن روز هر قومی را بخوانند با امام زمان ایشان و کتاب منزل بر ایشان و سنت پیغمبر ایشان و قولی آنست که تعلق انساب بریده گردد و نسبت. اعمال بمانده پس هر گروهی را بکتاب و عمل ایشان خوانند گویند یا صاحب کتاب کذا فَمَن أُوتِی َ پس هرکرا داده شود کِتابَه ُ بِیَمِینِه ِ نوشته عمل او بدست راست فَأُولئِک َ پس آنگروه یَقرَؤُن َ کِتابَهُم میخوانند کتاب خود را از روی بهجت و مسرت نوبتی بعد از نوبتی چه در ان نامه عملهای نیکو می بینند وَ لا یُظلَمُون َ و ستم دیده نشوند در مزد خود فَتِیلًا بمقدار فتیل از وسخ که بین الاصبعین باشد یعنی قصور نباشد در پاداش ایشان بکمتر چیزی و اینکه آیت دلالت دارد بر آنکه هرکرا نامه بدست چپ او دهند از خجالت و حیرت زبانش از خواندن درماند.

صفحه : 625

وَ مَن کان َ و هر که هست فِی هذِه ِ درین دنیا أَعمی نابینا یعنی دیده دلش راه صواب نه بیند فَهُوَ فِی الآخِرَهِ پس او در آخرت أَعمی نابینا

بود یعنی طریق نجات نیابد وَ أَضَل ُّ سَبِیلًا و گمراه تر از نابینا نیز بجهت زوال استعداد و عدم فرصت محققان گویند که هر که نابینا بود در دنیا از طاعت نابینا بود در عقبی از ثواب و هر که اینجا روی توبه نه بیند آنجا جمال مغفرت مشاهده نکند آورده اند که وفد ثقیف گفتند ای محمّد ص ایمان نیاریم بتو تا وقتی که یک سال ما بر بت پرستی بگذاری و زمین طائف را که آرامگاه ما است چون حریم مکه محترم گردانی و ما را در نماز از رکوع و سجود معاف داری اگر از تو پرسند که چرا چنین کردی بگو که خدای من مرا بدین امر فرموده است آیت آمد وَ إِن کادُوا و بدرستیکه خواستند ثقیف لَیَفتِنُونَک َ آنکه بگردانند ترا عَن ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک َ از آن چیزیکه وحی کرده ایم ما بتو لِتَفتَرِی َ تا افترا کنی و بر بندی عَلَینا غَیرَه ُ بر ما جز آنچه وحی کرده ایم یعنی بگو که خدا فرموده وَ إِذاً لَاتَّخَذُوک َ و آنگاه که تو چنین کنی فراگیرند ترا خَلِیلًا دوست و گفته اند که قریش بآنحضرت ص گفتند که نمی گذاریم ترا که استلام حجر کنی تا وقتی که مس کنی بتان ما را و اگر چه بسرانگشت باشد آنحضرت ص را غایت شوق که بطواف حرم داشت در خاطر مبارک خطور کرد که چه شود اگر چنین کنم و خدای میداند که من اینکه را کاره ام اینکه آیت فرود آمد که ایشان میخواهند که ترا بگردانند از وحی ما و بدوستی گیرند وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک َ و اگرنه آنست که ترا ثبات دادیم بر راستی بمدد عصمت خود

لَقَد کِدت َ تَرکَن ُ بدرستیکه نزدیک بود که میل کنی إِلَیهِم بسوی آن آرزوی ایشان شَیئاً قَلِیلًا میل کردنی اندک و نزد محققان آنخطور که مذکور شد محقق نیست بلکه میگویند که معنی آیت اینکه است که در صدد میل بودی اگر ما ترا ثابت نمیگردانیدیم اما عصمت ما ترا دریافت و ممنوع شدی از انکه نزدیک شوی بمیل و اینکه تصریح است بآنکه بمیل نزدیک نشده پس میل مطلق نبوده در تبیان گفته که آنحضرت ص معصوم بود اما برای تخویف امت است تا میل بسخن مشرکان نکنند اینکه آیت آمد که إِذاً لَأَذَقناک َ آنگاه که میل کردی هرآئینه می چشانیدیم ترا ضِعف َ الحَیاهِ زیادت عذاب زندگی یعنی در دنیا وَ ضِعف َ المَمات ِ و زیادت عذاب مرگ یعنی در آخرت ثُم َّ لا تَجِدُ پس نمی یافتی تو لَک َ برای خود عَلَینا بر دفع عذاب ما نَصِیراً یاریکه بسبب او از ان بازرهی امام ثعلبی آورده که بعد از نزول اینکه آیت آنحضرت ص فرمود اللّهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین بیت الهی بر ره خود دار ما را دمی با نفس ما مگذار ما را آورده اند که اهل مکه در اخراج آنحضرت ص مشاورت کردند ورای ایشان بر آن قرار گرفت که در دشمنی بحدی افراط نمایند که آنحضرت ص را بضرورت بیرون باید رفت اینکه آیت نازل شد.

صفحه : 626

وَ إِن کادُوا و بدرستیکه خواستند اهل مکّه لَیَستَفِزُّونَک َ تا ترا بلغزانند بدشمنی ها مِن َ الأَرض ِ از زمین مکّه لِیُخرِجُوک َ مِنها تا ترا بیرون کنند از ان وَ إِذاً لا یَلبَثُون َ و آنگاه که چنان شود درنگ نه کنند خِلافَک َ پس از رفتن تو إِلّا قَلِیلًا مگر

زمانی اندک آنچنان بود که بعد از هجرت باندک زمانی واقعه بدر دست داد و هلاک گشتند و قولی آنست که یهود را از اقامت آنحضرت ص در مدینه حسد آمد گفتند ای ابو القاسم مقام انبیای پیشین علیهم السلام زمین شام بوده و اگر تو پیغمبری و خواهی که ترا تصدیق کنیم باید که بشام روی و آنجا ساکن شوی و آنحضرت ص عزم سفر مصمم فرمود و اینکه آیت فرود آمد که ترا از زمین یثرب دور افگنند و اگر چنین باشد پس از تو چندانی نپایند آنحضرت ص فتح عزیمت نمود و اندک زمانی را قبائل یهود بقتل و جلا معذّب شدند پس بدین قول اینکه آیت مدنی باشد و بقول اوّل مکی پس میفرماید که سنت نهاده ایم سُنَّهَ مَن قَد أَرسَلنا سنت نهادنی برای آنها که فرستادیم قَبلَک َ پیش از تو مِن رُسُلِنا از فرستادگان ما و آن سنت هلاک امتان است بتکذیب پیغمبران وَ لا تَجِدُ و نیابی تو لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا مر سنت ما را تغیری و تبدیلی أَقِم ِ الصَّلاهَ بپادار نماز را لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ بعد از زوال آفتاب إِلی غَسَق ِ اللَّیل ِ تا تاریکی شب بعد از زوال نماز پیشین است و پسین و تا غسق اللیل نماز شام و خفتن وَ قُرآن َ الفَجرِ و بپای دار نماز بامداد را و نماز را قرآن گفت برای آنکه قراءت قرآن درو فرض است إِن َّ قُرآن َ الفَجرِ بدرستیکه نماز بامداد کان َ مَشهُوداً هست دیده شده یعنی می بینند او را ملائکه لیل و نهار فرشتگان شب او را مشاهده میکنند و در آخر دیوان اعمال لیل ثبت می نمایند و ملائکه روز او را می بینند

و افتتاح دیوان اعمال نهار بدو میکنند وَ مِن َ اللَّیل ِ و بعضی از شب فَتَهَجَّد پس بیدار شو بِه ِ بقرآن یعنی بنماز نافِلَهً لَک َ زیادتی مر ترا بر صلاه مفروضه یا فضیلتی مرا ترا یا غنیمتی و کرامتی مخصوص بتو عَسی أَن یَبعَثَک َ رَبُّک َ شاید وابسته چنین بود که بدارد خدای تو ترا مَقاماً مَحمُوداً در مقامی پسندیده یعنی مقامیکه قائم درو ستوده باشد بستایش همه ستایندگان و آن مقام شفاعت است که حضرت رسالت پناه را در ان مقام ستایش کنند خلق اولین و آخرین و او بر همه مشرف باشد و در زاد المسیر آورده که حق سبحانه ویرا روز قیامت بر عرش نشاند و در لباب از عمر فاروق رض نقل میکند که حضرت پیغمبر در تفسیر مقام محمود فرمود که نزدیک گرداند مرا خدا و بنشاند با خود بر عرش لفظ حدیث این ست که یدیننی اللّه فیقعدنی معه علی العرش و معیت را همان معنی میگویند که عندیت را در ان آیت که ان الّذین عند ربک یعنی مراد مکانت است نه مکان و منزلت است نه منزل امام ثعلبی آورده که استوای حق سبحانه بر عرش بر وجهی نیست که مماس او شود تا مکان او گردد بلکه اکنون بر همان صفت است که پیش از آفریدن عرش بود چه ازلا و ابدا قائم بذات خود است پس نشاندن مصطفی بر عرش یا بر زمین نسبت بذات خودش یکسان است و مقصود از اجلاس او بر عرش تکریم و تعظیم آنحضرت ص است و در عین المعانی فرموده که مقام محمود مقامی است از عرش

که پیغمبر را بدو گرامی کنند قولی آنست که مقام محمود آنجا است که لوای حمد بدست آن حضرت دهند و هیچ پیغمبری نباشد خواه آدم ع و خواه غیر او الا که در تحت لوای وی باشند بیت نی همین زیر لوای دولتش مائیم و بس آدم و من دونه تحت لوای مصطفی ص است ..... صاحب فتوحات قدس سره آورده که مقام محمود مقامی است مرجع جمیع مقامات و منظر تمام اسمای الهیه که مختص است بمقامات و آن خاصه حضرت محمّد ص است و باب شفاعت درین مقام گشاده میشود در بحر الحقایق. فرموده که مقام محمود اللّه است و قیام حضرت پیغمبر بحق نه بنفس خود بلسان اشارت مقام محمود است شعر ای ذات تو در دو کون مقصود وجود نام تو محمّد و مقامت محمود.

صفحه : 627

وَ قُل رَب ِّ و بگو ای پروردگار من أَدخِلنِی درآر مرا در قبر مُدخَل َ صِدق ٍ درآوردنی پسندیده و بی ندامت وَ أَخرِجنِی و بیرون آر مرا ازو مُخرَج َ صِدق ٍ بیرون آوردنی ستوده و با کرامت یا درآر مرا بمدینه غانم و بیرون آر از مکه سالم یا درآر بمکه بجهت فتح و بیرون آر ازو سوی حنین یا درآر به بهشت و بیرون بر از دنیا یا درآر بدعوت نبوت و بیرون از عهده تبلیغ رسالت وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک َ و بده مرا از نزدیک خود سُلطاناً نَصِیراً حجتی یاری دهنده و قوّتی اعانت کننده وَ قُل جاءَ الحَق ُّ و بگو آمد حق یعنی دین اسلام وَ زَهَق َ الباطِل ُ و ناچیز شد باطل یعنی شرک و گفته اند

حق قرآن است و باطل شیطان هر جا که قرآن ظهور کند شیطان مخفی گردد مصرعه دیو بگریزد از ان قوم که قرآن خوانند إِن َّ الباطِل َ بدرستیکه باطل کان َ زَهُوقاً هست نیست شده و ناچیز گشته امام قشیری رح فرموده که حق آنست که برای خدا بود و در باطل آنکه برای غیر او باشد صاحب تاویلات بر آنست که حق وجود ثابت واجب است عزّ شانه، که ازلی و ابدی است و باطل وجود بشری امکانی که قابل فنا و زوال است و چون اشعه لمعات وجود حقانی ظاهر گردد وجود موهوم هر ممکن در جنب آن متلاشی و مضمحل شود نظم همه هر چه هستند از ان کمتراند که با هستیش نام هستی برند چون سلطان عزّت علم برکشد جهان سر بجیب عدم درکشد وَ نُنَزِّل ُ و فرو میفرستیم بر تو مِن َ القُرآن ِ از قرآن ما هُوَ شِفاءٌ آن چیزی را که او شفاء است مر امراض را چون فاتحه و آیات شفا یا شفا است مر بیماری جهل و شبهه را و اصح آنست که من را بیانی دارند یعنی همه قرآن شفا است از مرضهای صوری و معنوی و قلبی و قالبی وَ رَحمَهٌ و بخشایشی است لِلمُؤمِنِین َ مر مؤمنان را که بدان نفع میگیرند وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین َ و نمی افزاید قرآن ستمکاران را إِلّا خَساراً مگر زیان کاری و هلاکت که تکذیب میکنند و بدو نمیگروند وَ إِذا أَنعَمنا و چون انعام کنیم عَلَی الإِنسان ِ بر آدمی بصحت و توانگری و ایمنی أَعرَض َ روی بگرداند از یاد ما مراد کافر است چون خدای نعمتی دهد او را بانزال کتب

و ارسال رسل و غیر آن از نعمتهای ظاهر و باطن اعراض کند وَ نَأی بِجانِبِه ِ و بنفس خود دور شود و کرانه گیرد یعنی تکبّر و تعظیم نماید و از طریق حق برطرف رود وَ إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ و چون برسد بدو بیماری و فقر و ترس کان َ یَؤُساً باشد نومید از روح الهی یعنی جاهل بود بفضل پادشاهی و واثق نباشد بکرم نامتناهی اما مومن در نعمت شکر کند و در محنت بامید فرج صبر نماید- صفحه : 628

قُل کُل ٌّ بگو که هر کس یَعمَل ُ عمل میکند عَلی شاکِلَتِه ِ بر طریقه که مشاکل حال او باشد از خیر و شر و بدی و ضلالت یعنی کافر در نعمت اعراض و در محنت یاس دارد و مومن در سرّاء سپاسداری و در ضرّاء شکیبائی ورزد و گفته اند شاکله طبیعت است یا عادت یا سنّت یا دین یا مقدار قوّت و طاقت و معنی همه راجع است بر آنکه بیت هر کسی آن کند کزو بسزد هر کسی آن کند کزو شاید از شبلی قدس سره پرسیدند که کدام آیت در قرآن امیدوارتر است فرمود که قل کل یعمل علی شاکلته گفتند درین آیت از رجا چه چیز است گفت از بنده جفا و خطا آید و آنچه از لئیمی او شاید و از خدا وفا و عطا آید و آنچه از کریمی او سزد بیت از من گنه آید و من آنم وز تو کرم آید و تو آنی فَرَبُّکُم أَعلَم ُ پس پروردگار شما داناتر است بِمَن هُوَ بآنکس که او أَهدی سَبِیلًا راه یافته تراست بصواب

نزدیک تر یا نیکو از جهت دین و مذهب، آورده اند که کفّار عرب نضر بن حارث و ابی ّ بن خلف و عتبه بن ابی معیط را بمدینه فرستادند تا از یهود یثرب حال حضرت پیغمبر ص را استفسار نمایند چون با ایشان ملاقات کرده احوال بازگفتند یهود متعجب شده گفتند ای صنادید عرب ما دانسته ایم که زمان ظهور پیغمبری نزدیک است و از سخنان شما رایحه احوال آن نبی استشمام میتوان کرد شما بجهت آزمایش ازو به پرسید که طوّاف مشرق و مغرب که بوده و احوال جوانان که در زمان پیشین گم شدند چگونه است و روح چیست اگر هر سه اینکه سؤال را جواب دهد یا هیچکدام را جواب ندهد بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو را جواب دهد و از روح هیچ نه گوید پیغمبر است ایشان بمکه آمده مجلس ساختند و از آن حضرت ص سؤال نمودند آن دو سؤال را جواب آمد و در قصه روح اینکه آیت نازل شد که وَ یَسئَلُونَک َ و می پرسند ترا عَن ِ الرُّوح ِ از کیفیّت روح که بدن انسان بدان زنده است قُل ِ الرُّوح ُ مِن أَمرِ رَبِّی بگو ای محمّد که روح از امر پروردگار من است یعنی از مبدعاتی که بامر کن کائن شده بی ماده و او از ان جمله است که مخصوص است بعلم خدای تعالی و غیر حق سبحانه و تعالی کسی بدو دانا نیست وَ ما أُوتِیتُم و داده نشده اید شما مِن َ العِلم ِ از دانش إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی نسبت با علم خدای شیخ ابو مدین مغربی قدس سره فرمود که اینکه اندکی که خدای ما را داده

است از علم نه از آن ماست بلکه عاریت است نزدیک ما و ما به بسیاری از ان نرسیده ایم پس ما علی الدوام جاهلانیم و جاهل را دعوی دانش نرسد وَ لَئِن شِئنا و اگر خواهیم ما لَنَذهَبَن َّ بِالَّذِی هرآئینه ببریم آن چیزیرا که از قرآن أَوحَینا إِلَیک َ وحی کرده ایم بتو یعنی از صدور و مصاحف محو کنیم ثُم َّ لا تَجِدُ پس نیابی لَک َ برای خود بِه ِ بآن یعنی نیابی بعد از بردن آن عَلَینا وَکِیلًا بر ما وکیلی که آن را استرداد کند و بسینها و مصحفها باز آرد إِلّا رَحمَهً لیکن رحمتی است مِن رَبِّک َ از پروردگار تو که آنرا باقی میگذارد و محو نمیکند إِن َّ فَضلَه ُ کان َ بدرستیکه فضل او هست عَلَیک َ کَبِیراً بر تو بزرگ که ترا سید ولد آدم ساخته و ختم پیغمبران گردانیده و لوای حمد و مقام محمود بتو داده و قرآن بتو فرستاده و در میان امت تو باقی می گذارد.

صفحه : 629

قُل بگو ای محمّد لَئِن ِ اجتَمَعَت ِ الإِنس ُ اگر جمع شوند آدمیان وَ الجِن ُّ و پریان که تو مبعوث بدیشانی و اتفاق کنند عَلی أَن یَأتُوا بر آنکه بیارند بِمِثل ِ هذَا القُرآن ِ بمانند اینکه قرآن یعنی بیارند مثل آنرا در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و کمال معنی و اخبار از غیب لا یَأتُون َ بِمِثلِه ِ نیارند مانند او را درین صفتها با آنکه در میان اینان فصحا و بلغا و عرفاء هستند اینکه آیت در جواب نضر بن حارث فرود آمده که می گفت لو نشاء لقلنا مثل هذا اگر خواهیم مثل اینکه قرآن بگوئیم حق سبحانه فرمود که جن و انس مثل اینکه نتوانند گفتن

وَ لَو کان َ بَعضُهُم و اگرچه باشند برخی از ایشان لِبَعض ٍ ظَهِیراً مر برخی را هم پشت و مددگار وَ لَقَد صَرَّفنا و بدرستیکه گردانیدیم و مکرر ساختیم زیادتی تقریر و بیان را لِلنّاس ِ برای مردمان فِی هذَا القُرآن ِ درین قرآن مِن کُل ِّ مَثَل ٍ از هر نوعی و صنفی چون ترغیب و ترهیب و قصص و اخبار و ذکر جنّت و نار و مانند آن فَأَبی أَکثَرُ النّاس ِ پس سرباز زدند بیشتر مردمان و نخواستند إِلّا کُفُوراً مگر ناسپاسی را که انکار حق است آورده اند که ابو جهل و عتبه و شیبه با جمعی دیگر از قریش گفتند ای محمّد تو دانی که هیچ شهری از بلده ما تنگ عیش تر و کم آب تر نیست پس اینکه کوهها را از حوالی ما دور کن تا زمین ها قابل زراعت پدید آید و جویها چون انهار شام و عراق روان گردان تا کشت کنیم و خدای خود را بگو تا ملائکه را برای صدق دعوی تو بفرستد و ترا کوهها از زر و نقره بدهد تا از درویشی بازرهی و بگو تا آسمان را بر سر ما فرود آرد تا از عذاب او آگاه شویم و امثال اینکه سخنان از روی تعنّت مکرر کردند بعد از الزام حجت بر ایشان باعجاز قرآن اینکه آیتها درخواستند و عبد اللّه بن امیّه مخزومی گفت که ایمان نیارم بتو تا نردبانی بنهی و بر آسمان روی و من در تو می نگرم و نسخه بیاری بنام هر یک از ما که بخوانیم و بدانیم که تو پیغمبری و با وجود آنکه اینها بکنی هنوز گمان برم که ترا تصدیق نخواهم کرد حق سبحانه اینکه

آیت فرستاد که وَ قالُوا و متعنتان قریش گفتند لَن نُؤمِن َ لَک َ تصدیق نکنیم مر ترا حَتّی تَفجُرَ لَنا تا وقتی که روان سازی برای ما مِن َ الأَرض ِ از زمین مکه یَنبُوعاً چشمه پر آب که هرگز کمی نه کند أَو تَکُون َ لَک َ یا باشد ترا جَنَّهٌ بوستانی مِن نَخِیل ٍ وَ عِنَب ٍ از درختان خرما و انگور یعنی مشتمل بر آن درختان فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ پس روان گردانی جویهای آب را خِلالَها در میانه آن بوستانی تَفجِیراً روان کردنی أَو تُسقِطَ السَّماءَ یا وقتی که بیفگنی آسمان را کَما زَعَمت َ هم چنانکه گمان بردی و وعید کردی که او تسقط علیهم کسفا من السماء عَلَینا بر ما کِسَفاً پاره پاره أَو تَأتِی َ بِاللّه ِ یا بیاری خدای را وَ المَلائِکَهِ و فرشتگان را قَبِیلًا در مقابله یعنی عیان بنمائی یا بیاری ایشان را بگواهی رسالت خود.

صفحه : 630 أَو یَکُون َ لَک َ بَیت ٌ یا باشد ترا خانه مِن زُخرُف ٍ از زر که در ان جانشینی أَو تَرقی فِی السَّماءِ یا بروی بر آسمان وَ لَن نُؤمِن َ و تصدیق نکنیم لِرُقِیِّک َ مر برآمدن ترا بر آسمان حَتّی تُنَزِّل َ تا وقتی که فرود آری عَلَینا بر ما کِتاباً نَقرَؤُه ُ کتابی که بخوانیم آن را و در ان تصدیق تو نوشته باشد قُل سُبحان َ رَبِّی بگو پاک است پروردگار من از انکه بر وی حکم کنند یا از انکه کسی را در قدرت شریک وی سازند و شما آنچه از من طلبید بجز وی کسی بر آن قادر نیست هَل کُنت ُ آیا هستم من یعنی نیستم إِلّا

بَشَراً مگر آدمی رَسُولًا فرستاده شده هم چون سائر رسولان و ایشان برای قوم خود ظاهر نکردند الا معجزه که مناسب قوم ایشان بود و اظهار آیات بارادت و قدرت حق است نه باختیار و مشیت ایشان اینکه جوابی بود مر سخنان ایشان را مجمل و تفصیل اجوبه در آیات متفرقه است کما سبق فی قوله تعالی و لو نزلنا علیک کتابا فی قرطاس و قوله لو انزلنا ملکا و قوله و لو فتحنا علیهم بابا من السماء وَ ما مَنَع َ النّاس َ و منع نکرد مردمان را یعنی اهل مکه را که أَن یُؤمِنُوا از انکه ایمان آورند إِذ جاءَهُم ُ الهُدی وقتی که آمد بدیشان بیان حق بر زبان محمّد علیه الصلوه و السّلام إِلّا أَن قالُوا مگر آنانکه گفتند أَ بَعَث َ اللّه ُ آیا برانگیخت خدای بَشَراً رَسُولًا آدمی را رسول یعنی اینکه معنی منع کرد ایشان را از ایمان که بشریت مانع است از رسالت و ایشان خطا میکردند زیرا که تجانس موجب تو انس است و تخالف مقتضی تنافر پس رسول از جنس مرسل الیهم باید تا افاده و استفاده در میان پدید آید و چون کافران میگفتند که رسول خدای فرشته باید و بشر نشاید حق سبحانه رد شبه ایشان را می فرماید که قُل لَو کان َ بگو ای محمّد اگر بودندی بجای آدمیان فِی الأَرض ِ مَلائِکَهٌ در زمین فرشتگان که مانند آدمی یَمشُون َ میرفتندی بر قدمهای خود مُطمَئِنِّین َ در حالتی که مقیم بودندی و آرام گرفته در زمین لَنَزَّلنا عَلَیهِم هرآئینه می فرستادیم بر ایشان مِن َ السَّماءِ از آسمان مَلَکاً رَسُولًا فرشته را پیغمبر یعنی از جنس ایشان رسول بر ایشان می فرستادیم تا

با هم مجتمع توانستندی شد و ازو تلقین توانستندی گرفت چه در تعلیم و تعلم تناسب و تجانس شرط است و چون سکنه زمین آدمیانند پس رسول ایشان آدمی باید نظم او بشر فرمود خود را مثلکم تا بجنس آیند و کم گردند گم زان که جنسیت عجائب جاذبی است جاذب جنسی است هر جا طالبی است در لباب آورده کافران گفتند که گواه رسالت تو کیست آیت آمد که قُل کَفی بِاللّه ِ بگو خدای بسنده است شَهِیداً گواه بَینِی وَ بَینَکُم میان من و شما شهادت خدای اظهار معجزه است بر دست آنحضرت ص چه معجزه بزبان حال ناطق است بآنکه محمّد ص رسول اوست پس گواهی معجزه جاری مجرای قول حق است بر صدق دعوی او إِنَّه ُ کان َ بدرستیکه خدای هست بِعِبادِه ِ به بندگان خود خَبِیراً دانا که اسرار و احوال پوشیده ایشان را میداند بَصِیراً بینا که اعمال و اقوال آشکارای ایشان را می بیند.

صفحه : 631

وَ مَن یَهدِ اللّه ُ و هرکرا راه نماید خدای یعنی حکم کند بهدایت او و توفیق دهد فَهُوَ المُهتَدِ پس او راه یافته است وَ مَن یُضلِل و هرکرا گمراه سازد یعنی حکم فرماید بضلالت او و او را فروگذارد فَلَن تَجِدَ لَهُم پس نیابی تو مر گمراهان را أَولِیاءَ دوستان که نصرت کنند ایشان را مِن دُونِه ِ بجز خدای وَ نَحشُرُهُم و حشر کنیم ایشان را یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز عَلی وُجُوهِهِم بر روهای ایشان در صحیحین از روایت انس بن مالک رض وارد است که از حضرت پیغمبر علیه السلام سؤال کردیم که چگونه روند بر رویهای خود فرمود که آن کسیکه میبرد ایشانرا

بر قدمهای ایشان قادر است آنکه ببرد ایشانرا بر رویهای ایشان اما اصل آنست که ایشان در دنیا پرهیز میکنند بر رویهای خود از هر پلیدی و خواری عُمیاً و حشر کنیم ایشان را نابینایان یعنی نه بینند آنچه چشم ایشان بدان روشن گردد چه در دنیا مشاهده آیات قدرت نمی کردند وَ بُکماً و گنگان یعنی نگویند آنچه از ایشان مقبول افتد زیرا که بدنیا سخن حق نمیگفتند وَ صُمًّا و کران یعنی نشنوند آنچه از ان شادمان شوند بجهت آنکه درین عالم استماع سخن حق نمی نمودند مَأواهُم جَهَنَّم ُ جای ایشان در دوزخ است کُلَّما خَبَت هرگاه که ساکن شود زبانه دوزخ یعنی چون آتش دوزخ در ایشان پیچد و گوشت و پوست ایشان را بخورد و ایشان انکشت شوند زبانه آتش فرو نشیند چنانچه آتش دنیا پس از سوختن هیمه زِدناهُم بیفزائیم ما برای ایشان سَعِیراً آتشی سوزان یا برافروزیم آتش را بآنکه جلود و لحوم ایشان را تبدیل کنیم تا باز آتش در ایشان پیچد ذلِک َ جَزاؤُهُم آن عذاب پاداش ایشان ست بِأَنَّهُم کَفَرُوا بسبب آنکه ایشان نگرویدند بِآیاتِنا بدلالتهای واضحه ما بر صدق پیغمبر ص که معجزات اوست یا بآیات قرآن وَ قالُوا و گفتند أَ إِذا کُنّا عِظاماً آیا آنوقت که گردیم ما استخوانها وَ رُفاتاً و خاکهای ریزه شده أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ آیا ما برانگیختگان باشیم خَلقاً جَدِیداً آفریده نو چون ایشان خلق جدید را منکر بودند در ساعتی صد بار سوخته شوند و باز گوشت و پوست ایشان تازه سازند تا عذاب بکشند أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی بینند و نمی دانند أَن َّ اللّه َ الَّذِی آن را که

آن خدای که بقدرت خود خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمان و زمین را بآن عظمت و بسطت بی ماده قادِرٌ توانا است عَلی أَن یَخلُق َ بر آنکه بیافریند مِثلَهُم ایشانرا دیگر باره بمثل تعبیر از نفس شی کنند چنانچه مثلک لا یفعل کذا ای انت پس می فرماید که آنکه نه از چیزی چیزی آفریند قادر است که به آفرینش نو آفریده کهنه شده را باز آرد وَ جَعَل َ لَهُم و بدرستیکه خدای مقرر کرده است برای فنای ایشان أَجَلًا مدّتی که لا رَیب َ فِیه ِ هیچ شکی نیست و آن زمان مرگ است یا بجهت اعاده ایشان اجلی نهاده که قیامت است فَأَبَی الظّالِمُون َ پس سرباز روند و نخواستند ستمکاران با وجود وضوح حق إِلّا کُفُوراً مگر انکار بعث و حشر را.

صفحه : 632

قُل بگو ای محمّد کافران را لَو أَنتُم تَملِکُون َ اگر شما مالک شوید و در تصرف آرید خَزائِن َ رَحمَهِ رَبِّی خزینهای روزی پروردگار مرا که بخلقان میدهد إِذاً لَأَمسَکتُم آنگاه هرآئینه باز ایستید و بخل ورزید خَشیَهَ الإِنفاق ِ از ترس درویشی یا از خوف کم شدن مال بنفقه دادن ماوردی فرموده که اگر یکی از آفریدگان مالک خزائن نعم ربانی شود هرگز جود او با جود الهی متساوی نخواهد بود جهت آنکه برای نفس خود چیزیرا از ان باز خواهد گرفت و از کم شدن آن خواهد ترسید و خدای در جود خود ازین دو چیز منزه است وَ کان َ الإِنسان ُ و هست آدمی قَتُوراً بخیل و جمع کننده وَ لَقَد آتَینا مُوسی و بدرستیکه ما دادیم موسی را تِسع َ آیات ٍ بَیِّنات ٍ نه آیت روشن یعنی معجزه آشکارا که

آن عصا بود و ید بیضا و سنون و طوفان و جراد و قمل و ضفادع و دم و نقص ثمرات و غیره نیز گفته اند چون انفلاق بحر و انفجار آب و رفع طور بر سر بنی اسرائیل و طمس اموال قبطیان و ازاله عقده از زبان وی و فرو بردن عصا حبال و عصای سحره را و امثال اینکه و آنچه در حدیث صفوان آمده که دو یهودی از حضرت رسالت پناه ص از تسع آیات پرسیدند و آنحضرت ص جواب دادند که شرک میارید و خون بناحق مکنید و از زنا و سرقه و اکل ربوا و سعایت و سحر و قذف محصنات دور باشید و از جهاد مگریزید مراد از آیات احکام عام است که در هر ملتی ثابت بوده و لهذا در آخر فرموده که خاصه شما که یهودید آنکه در روز شنبه از حد فرمان درمگذرید فَسئَل بَنِی إِسرائِیل َ پس بپرس ای محمّد ص از بنی اسرائیل یعنی از علمای ایشان همین آیات را تا صدق قول تو بر مشرکان ظاهر گردد یا آنکه سؤال کن از یهود إِذ جاءَهُم چون آمد موسی بدیشان که چه گذشت میان وی و فرعون فَقال َ لَه ُ فِرعَون ُ پس گفت مر موسی را فرعون إِنِّی لَأَظُنُّک َ یا مُوسی بدرستیکه من گمان می برم ترا ای موسی مَسحُوراً جادو کرده شده و عقل تو مخبط شده قال َ گفت موسی لَقَد عَلِمت َ بدرستیکه تو دانسته بدل خود اگرچه بر زبان تلفظ نمی کنی که بی شبه ما أَنزَل َ هؤُلاءِ نفرستاد اینکه آیات تسعه را إِلّا رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مگر آفریدگار آسمانها و زمینها بَصائِرَ آیتهای روشن که

هر یک دلیل است بر نبوّت من وَ إِنِّی لَأَظُنُّک َ یا فِرعَون ُ و من یقین دانم ترا ای فرعون مَثبُوراً هلاک شده یا مغلوب یا ناقص العقل فَأَرادَ پس خواست فرعون أَن یَستَفِزَّهُم آنکه برانگیزد و دور کند موسی و قوم او را مِن َ الأَرض ِ از زمین مصر فَأَغرَقناه ُ پس غرق گردانیدیم او را وَ مَن مَعَه ُ جَمِیعاً و هر که با او بود بتمامی.

صفحه : 633

وَ قُلنا مِن بَعدِه ِ و گفتیم پس از غرق شدن فرعون لِبَنِی إِسرائِیل َ مر فرزندان یعقوب را که شما اسکُنُوا الأَرض َ ساکن شوید در زمین که ایشان می خواستند که شما را بیرون کنند فَإِذا جاءَ پس چون بیاید وَعدُ الآخِرَهِ وعده سرای دیگر یعنی قیامت شود جِئنا بِکُم بیاریم ایشان و شما را در حشرگاه لَفِیفاً جماعتی آمیخته با هم پس حکم کنیم میان شما به تمیز سعداء از اشقیاء وَ بِالحَق ِّ و بدرستیکه أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم قرآن را وَ بِالحَق ِّ نَزَل َ و براستی فرود آمده و در تبیان آمده که با بمعنی علی است و مراد از حق محمّد ص است یعنی و علی محمّد ص نزل در مدارک آورده که محمّد بن سماک بیمار شده و قاروره او بطبیبی ترسا می بردیم مردی نیکوروی و و خوشبوی جامه پاکیزه پوشیده بما رسید و صورت حال پرسید بوی گفتیم فرمود که سبحان اللّه در مهم دوست خدا از دشمن خدا استعانت میکنید بازگردید و بابن سماک بگوئید که دست خود را بر موضع وجع نه و بگو و بالحق انزلناه و بالحق نزل و از چشم ما غائب شد بازگشتیم و قصه بعرض شیخ

رسانیدیم دست بر آن موضع نهاد و اینکه کلمات بگفت فی الحال شفا یافت و گفته اند آنکس حضرت خضر علیه السلام بوده بیت نی اثر حکمت راهی است اینکه کار طبیبان الهی است اینکه وَ ما أَرسَلناک َ و نه فرستادیم ترا که محمدی ص إِلّا مُبَشِّراً مگر مژده دهنده مطیعانرا بثواب وَ نَذِیراً و بیم کننده عاصیان را به عقاب سلمی رح فرموده که مژده دهند آنرا که از ما روی بگرداند و بیم کننده آنرا که روی بما آرد یعنی بدکاران را بشارت دهد بسعت رحمت و کمال عفو ما تا روی بدرگاه ما آرند و نیکوکارانرا انذار کند از اثر هیبت و جلال قهر ما تا بر اعمال خود اعتماد ننمایند وَ قُرآناً فَرَقناه ُ و پراکنده فرستادیم قرآن را یعنی آیت آیت و سوره سوره لِتَقرَأَه ُ تا بخوانی آنرا عَلَی النّاس ِ بر مردمان عَلی مُکث ٍ بر طریق درنگ و مهلت چه آن برای حفظ آسان تر است و بفهم نزدیک تر وَ نَزَّلناه ُ و فرو فرستادیم آنرا بحسب حوادث تَنزِیلًا فرو فرستادنی در مدّتی بست و سه سال قُل آمِنُوا بِه ِ بگو مردمان را که ایمان آرید بقرآن أَو لا تُؤمِنُوا یا ایمان میارید امر است بر سبیل تهدید یعنی ایمان شما بدو در کمال وی نمی افزاید و از عدم ایمان شما هیچ نقصانی بدو نمیرسد إِن َّ الَّذِین َ بدرستیکه آنانکه أُوتُوا العِلم َ داده شده اند علم را مِن قَبلِه ِ پیش از نزول قرآن یعنی آنها که کتب آسمانی خوانده اند و حقیقت وحی شناخته و امارت نبوت معلوم کرده چون إبن سلام رض و اتباع او از یهود و نجاشی و اصحاب او از نصاری یا طالبان

دین چون سلمان رض و أبو ذر رض و ورقه بن نوفل و اضراب ایشان إِذا یُتلی عَلَیهِم چون خوانده شود قرآن بر ایشان یَخِرُّون َ لِلأَذقان ِ بیفتند بر زنخهای خود یعنی بر رویهای سُجَّداً در حالتی که سجده کنندگانند برای تعظیم امر خدای یا بجهت شکر انجاز وعده الهی که در کتب خوانده بودند از ارسال محمّد ص و انزال قرآن وَ یَقُولُون َ و گویند سُبحان َ رَبِّنا پاک است پروردگار ما از خلاف وعده خود إِن کان َ بدرستیکه هست وَعدُ رَبِّنا وعده آفریدگار ما لَمَفعُولًا هرآئینه کرده شده یعنی واقع است لا محاله.

صفحه : 634

وَ یَخِرُّون َ لِلأَذقان ِ و بیفتند بر رویهای خود یعنی در سجده ذکر ذقن بجهت آنست که اوّل چیزیکه از وجه ساجد بر زمین ملاقی شود اوست گفته اند که سجده اوّل برای شکر است و اینکه سجده بجهت تاثر از مواعظ قرآنی لا جرم درین سجده فرمود که یَبکُون َ بگریند وَ یَزِیدُهُم و زیاده کند سماع قرآن ایشانرا خُشُوعاً فروتنی و تضرع اینکه سجده چهارم است از سجدات قرآنی و حضرت شیخ قدس سره اینکه را سجود العلماء خوانده فرموده که بحقیقت اینکه سجود تجلی است زیرا که خشوع از وقوع تجلی باشد بر ظاهر یا باطن یا بر هر دو و چون خبر داد که خشوع ایشان زیاده میشود و خشوع نمیباشد الا از تجلّی الهی پس زیادتی خشوع دلیل زیادتی تجلی باشد و بر ان تقدیر اینکه سجود تجلّی باشد و ساجد باید که ببرکت اینکه سجده از فیض تجلی بهره مند گردد و خضوع و خشوع او بیفزاید مصرعه ما تجلی اللّه لشی ء

الاخضع له نظم لمعه نور تجلی از قدم بر حدوث افتد فرو ریزد ز هم پس خضوع اینجا زوال هستی است آن بلندی موجب اینکه پستی است آورده اند که حضرت پیغمبر ص در سجود میگفت یا اللّه یا رحمن مشرکان با یکدیگر میگفتند محمّد ما را از پرستیدن دو خدای منع میکند و خود دو خدای را میخواند آیت آمد قُل ِ ادعُوا اللّه َ بگو بخوانید خدای را أَوِ ادعُوا الرَّحمن َ یا بخوانید رحمن را که هر دو لفظ بر ذاتی واحد اطلاق میکنند و مقصود از هر دو یک ذات است و بعضی گویند که اهل کتاب با حضرت پیغمبر ص گفتند که خدای تعالی در توریت ذکر رحمن بسیار کرده تو بدین اسم کم یاد میکنی اینکه آیت نازل شد که اینکه دو اسم در حسن اطلاق برابراند أَیًّا ما تَدعُوا هر کدام را که بخوانید برابر است و نیکوتر و بدان معنی حق را خوانده باشید فَلَه ُ الأَسماءُ الحُسنی پس مر اوراست نامهای نیکو بعضی دال بر صفات جلال و برخی مشتمل بر صفتهای کمال إبن جبیر فرموده که پیغمبر ص قراءت بجهر میفرمود در جمیع نمازها هر وقت که در صلاه یومیه در مسجد الحرام قراءت کردی اهل شرک بلهو و لعب و صفیر زدن و در تصدیه مشغول شدندی تا شاید که آنحضرت ص در غلط افتاده ترک قراءت کند حق تعالی فرمود که وَ لا تَجهَر بِصَلاتِک َ و آشکارا مکن قراءت نماز خود را یعنی بلند مخوان تا مشرکان استهزاء نکنند وَ لا تُخافِت بِها و آواز فرو مدار بآن تا حدیکه نشنوند آنانکه

در عقب تو نماز میگذارند وَ ابتَغ ِ و بطلب بَین َ ذلِک َ سَبِیلًا میان جهر و مخافته راهی میانه چه اقتصاد در همه امور محبوب است آورده اند که ابو بکر صدیق رض قرآن آهسته میخواند و میگفت با خدای مناجات میکنم و او حاجت من میداند و عمر فاروق رض بلند میخواند و می گفت که شیطان را میرانم و خفته را بیدار میکنم حضرت رسالت پناه ص بعد از نزول اینکه آیت ابو بکر رض را فرمود که قدری آواز بلندتر کن و عمر رض را امر کرد که قدری آواز خود فروتر آرد گویند معنی آیت اینکه است که جهر مکن در همه نماز و اخفاء مفرمای در همه میان هر دو راهی پدید کن یعنی در صلاه یومیه اخفاء است و در لیلیه جهر وَ قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ و بگو ستایش و ثنای مر خدای را الَّذِی لَم یَتَّخِذ آنکه فرا نگرفت وَلَداً فرزندی رد یهود و نصاری و بنو مدلج است که حق را فرزند اثبات میکردند وَ لَم یَکُن لَه ُ و نیست مر او را شَرِیک ٌ فِی المُلک ِ انبازی در پادشاهی رد مشرکان است که بتان را شریک حق میگفتند وَ لَم یَکُن لَه ُ و نیست مر او را وَلِی ٌّ دوستی مِن َ الذُّل ِّ از جهت مذلّتی که داشته باشد بسبب دوست عزیز گردد علم الهدی رح فرموده که حق تعالی دوست نگیرد تا بمدد ایشان از ذل بعز رسد بلکه دوست گیرد تا بلطف وی از حضیض مذلّت باوج عزّت ترقی کند وَ کَبِّره ُ و تعظیم کن او را تَکبِیراً تعظیم کردنی یعنی حق را بزرگتر دان از وصف واصفان و معرفت عارفان

نظم فکرها عاجز است از اوصافش عقلها هرزه میزند لافش عقل عقل است و جان جان ست او آن کزان برترست آنست او. و گفته اند معنی کبّر آنست که بگو اللّه اکبر ثعلبی از فاروق رض نقل میکند که بنده را گفتن اللّه اکبر بهتر است از دنیا و هر چه درو است آیت آخرین را ازین سوره آیت العز گویند و هر کودکی که از بنی عبد المطلب بسخن درآمدی حضرت پیغمبر ص اینکه آیت کریمه بدو آموختی.

صفحه : 635

سوره الکهف

مکیّه و هی مائه و عشر آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الحَمدُ لِلّه ِ ثنا و ستایش مر خدای را الَّذِی أَنزَل َ آنکه فرو فرستاد عَلی عَبدِه ِ بر بنده خود یعنی محمّد ص الکِتاب َ قرآن را ترتب استحقاق حمد بر انزال قرآن تنبیه است بر آنکه قرآن اعظم نعمتهای ملک منان است که به بندگان ارزانی داشته وَ لَم یَجعَل و ننهاد لَه ُ درو عِوَجاً چیزی از کجی باختلاف لفظ و تفاوت معنی یا عدولی از حق بباطل و گردانید او را قَیِّماً راست یعنی معتدل بی سمت افراط و صفت تفریط یا معتمد علیه و مرجع الیه یا قائم بمصالح عباد و در تاویلات آورده که ضمیر له راجع بعبد است و معنی آنکه نداد بنده خود را میلی بغیر خود و گردانید او را مستقیم در جمیع احوال لِیُنذِرَ تا بیم کند محمّد ص با قرآن مر کافران را بَأساً شَدِیداً بعذابی سخت که استیصال است یا عقوبت دوزخ، عذابی صادر شده مِن لَدُنه ُ از نزدیک خدای که معذّب اوست نه غیر او وَ یُبَشِّرَ

المُؤمِنِین َ و تا مژده دهد پیغمبر ص یا قرآن مر گروندگان را الَّذِین َ آنانکه یَعمَلُون َ الصّالِحات ِ میکنند کارهای پسندیده أَن َّ لَهُم بآنکه مر ایشان راست أَجراً حَسَناً مزدی نیکو یعنی پاداش پسندیده و تمام ماکِثِین َ در حالتی که مقیم باشند فِیه ِ در ان اجر أَبَداً همیشه بی انقطاع و انتقال سلمی قدس سره آورده که عمل صالح آنست که جز برای خدا نبود و اجر حسن آنکه مانع دولت لقا نبود وَ یُنذِرَ الَّذِین َ و بیم کند آنانرا که از روی جهل قالُوا اتَّخَذَ اللّه ُ گفتند فرا گرفت خدای تعالی وَلَداً فرزندی و قایل آن یهودند و نصاری و نبود مدلج ما لَهُم نیست اینکه گویندگان را بِه ِ بفرزند یا بدین سخن که میگویند مِن عِلم ٍ هیچ دانشی بلکه بتو هم کاذب القای اینکه قول میکنند وَ لا لِآبائِهِم و نه دانش بود مر پدران ایشان را درین باب اگر تقلید آباء میکنند کَبُرَت کَلِمَهً بزرگتر کلمه ایست آن کلمه که از روی جرأت تَخرُج ُ بیرون می آید مِن أَفواهِهِم از دهنهای ایشان از همه قولهای کفار اینکه کلمه را بر طریق استعظام ذکر فرمود که مشتمل است بر تشبیهه و تشریک و احتیاج و اتصاف بصفات حدوث إِن یَقُولُون َ نه میگویند إِلّا کَذِباً مگر دروغی اما بزرگ دروغی ست که نزدیک رسیده که بسبب آن آسمان و زمین بشکافد و کوهها از جا برود تکاد السموت یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا آورده اند که حضرت رسالت پناه ص از استماع اینکه کلمه غمناک شد و امیدی که بایمان ایشان میداشت بانقطاع نزدیک رسید حق سبحانه برای تسلّی دل مبارک او

فرمود.

صفحه : 636

فَلَعَلَّک َ پس مگر تو باخِع ٌ نَفسَک َ کشنده مر نفس خود را عَلی آثارِهِم بعد از برگشتن ایشان از تو پس از انکار ایشان از تو یا پس از انکار ایشان ترا یعنی کار ایشان بر خود آسان گیرد غم بر دل بی غل خود منه إِن لَم یُؤمِنُوا اگر ایمان نیاورند بِهذَا الحَدِیث ِ باین سخن یعنی قرآن و در پی کفر و عصیان ایشان خود را هلاک مساز أَسَفاً از روی اندوه یا جزع یا حسرت یا غضب إِنّا جَعَلنا بدرستیکه ما گردانیدیم ما عَلَی الأَرض ِ آنچیزی را که بر زمین است از معادن و نباتات و حیوانات زِینَهً لَها آرایش اهل زمین را محققان بر آنند که ما بمعنی من است مراد انبیاء علیهم السلام یا علماء یا حفظه قرآن که زینت زمین ایشان اند و جمعی گویند آرایش زمین برجال اللّه است از ان روی که قیام عالم بوجود شریف ایشان باز بسته اند بیت روی زمین بطلعت ایشان منور است چون آسمان بزهره و خورشید و مشتری و گفته اند که مراد از ما علی الارض مشتهیات محرمات است که حق تعالی فرمود که ما آن را آرایش خلق ساخته ایم یعنی در چشم مردم آراسته ایم لِنَبلُوَهُم تا بیازمائیم ایشان را یعنی معامله آزمایندگان کنیم تا ظاهر گردد که أَیُّهُم کدام از ایشان أَحسَن ُ نیکوتر است عَمَلًا از جهت عمل یعنی کیست که اینکه محرمات را ترک کند وَ إِنّا لَجاعِلُون َ و بدرستیکه ما سازندگانیم ما عَلَیها آنچیزی را که بر روی زمین است از کوه و درخت و بناها صَعِیداً جُرُزاً

زمین هامون بی گیاه یعنی بآخر اینکه عمارتها را خراب خواهیم ساخت پس دل بر آن منهید و بزینت ناپایدار وی فریفته مشوید مثنوی جهان از رنگ و بو سازد اسیرت ولی نزدیک ارباب بصیرت نه رنگ دلکشش را اعتباریست نه بوی دلفریبش را مداری است آورده اند که چون یهود قریش را سه سؤال در آموختند که از حضرت رسالت پناه علیه السلام به پرسید با یکدیگر میگفتند که قصه جوانان بس عجب است عجب از وی که جواب آن تواند داد حق سبحانه آیت فرستاد أَم حَسِبت َ نه چنانست که میگویند که آیا می پنداری تو أَن َّ أَصحاب َ الکَهف ِ وَ الرَّقِیم ِ آنکه اصحاب کهف و رقیم که سه صد و نه سال در خواب ماندند کانُوا بودند مِن آیاتِنا عَجَباً از آیات قدرت ما چیز می شگفت یعنی قصّه ایشان به نسبت آیات قدرت ما که در آفرینش ارض و سما ظاهر است چندان عجیب و غریب نیست مراد از کهف غاری است جیرم نام واقع در کوه بتا خلوس از حوالی شهر افسوس که دار الملک دقیانوس بوده و رقیم نام قریه ایشان است یا وادی که کوه بتا خلوس آنجاست و گفته اند لوحی بود از رصاص یا حجریکه اسماء اصحاب کهف در ان رقم کرده بودند و از در غار آویخته و حدیثی مرفوع هست که اصحاب رقیم سه تن بوده که در کوهی از خوف باران پناه بغاری بردند و سنگی بر در غار فرود آمده پوشیده گشته و هر یک توسل بعمل خیری کرده چون توفیه مزد اجیر و مخالفت هوائی نفس و بر الوالدین از حق سبحانه نجات خواستند و

آن سنگ از پیش غار دور شده خلاصی یافتند و در باب اصحاب الکهف اقوال مختلفه بسیار است درین ترجمه آنچه اشهر و اصح است مذکور میگردد آورده اند که دقیانوس در زمان تسخیر ممالک روم بشهر افسوس رسید و آنجا مذبحی برای بتان که برای معبودان او بودند ساخته اهل شهر را تکلیف پرستش ایشان کرد هر که سخن او شنید خلاص یافت و هر که تمرّد نمود بقتل رسید شش جوان نورسیده خداپرست از بزرگ زادگان شهر گوشه گرفته بدعا و نیاز مشغول گشتند و از حق تعالی درخواست نمودند که ایشانرا از فتنه آن جبّار ایمن سازد القصه مهم ایشان بعرض دقیانوس رسیده و باحضار ایشان امر کرده تهدید بسیار نمود ایشان بر طریق توحید رسوخ ورزیده مطلقا فرمان او قبول نکردند دقیانوس فرمود تا حلی و حلل که در برداشتند از ایشان انتزاع کردند و گفت شما جوانانید و خوردسال شما را دو سه روز مهلت دادم تا در کار خود تامل کنید و به بینید که مصلحت شما در قبول قول من است یا در ردّ آن پس از ان شهر متوجه موضع دیگر شد و جوانان رفتن او را غنیمت دانسته با یک دیگر در باب مهم خود مشاورت نمودند و رای همه برقرار قرار یافت هر یک از خانه پدر قدری مال بجهت زاد و نفقه برداشته روی بکوهی که نزدیک شهر بود آوردند در راه شبابی بدیشان رسید و بدین ایشان درآمد و در مرافقت موافقت نمود سگ شبان نیز بر عقب ایشان دویدن آغاز کرد چندان که منع کردند ممتنع نشد و خدای او را بسخن آورد

تا بزبان فصیح گفت از من مترسید که من دوستان خدای را دوست میدارم شما در خواب روید تا من شما را پاسبانی کنم اما چون نزدیک کوه شدند شبان گفت. من درین کوه غاری می دانم که بدو پناه میتوان گرفت باتفاق روی بغاری نهادند و حق سبحانه از رفتن ایشان بغار برین وجه خبر میدهد.

صفحه : 637

إِذ أَوَی الفِتیَهُ یاد کن چون بازگشت کردند جوانان و منضم شدند إِلَی الکَهف ِ بغار جیرم فَقالُوا پس گفتند رَبَّنا آتِنا ای پروردگار ما بده ما را مِن لَدُنک َ از نزدیک خود رَحمَهً بخششی یعنی آمرزش یا روزی یا امن از عدو وَ هَیِّئ لَنا و مهیّا ساز برای ما مِن أَمرِنا از کار ما که مفارقت کفّار است رَشَداً راستی و نکوئی و صواب فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم پس نهادیم ما بر گوشهای ایشان حجابی که سخن نشنوند یعنی بخوابانیدیم ایشانرا فِی الکَهف ِ در غار سِنِین َ عَدَداً سالهای ذات عدد یعنی شمرده ثُم َّ بَعَثناهُم پس برانگیختیم یعنی بیدار کردیم ایشان را لِنَعلَم َ تا به بینیم آنچه بعلم ازلی دانسته ایم یعنی تا بدانند بندگان ما که درین قصّه أَی ُّ الحِزبَین ِ کدام از دو گروه مراد اهل کتابین اند یا مومن و کافر یا متقدمین و متأخرین و بر هر تقدیر معلوم گردد که کدام ازینها أَحصی شمار نگاهدارنده تر است لِما لَبِثُوا أَمَداً مر اندازه مدتی که درنگ کردند ایشان در غار یعنی دانسته شود که ضبط زمان لبث ایشان کدام گروه کرده اند و شماره که راست تر است نَحن ُ نَقُص ُّ ما قصّه میکنیم یعنی میخوانیم عَلَیک َ بر تو که محمدی نَبَأَهُم خبر ایشان

را بِالحَق ِّ براستی إِنَّهُم فِتیَهٌ بدرستیکه ایشان جوانان بودند که از روی صدق آمَنُوا بِرَبِّهِم ایمان آوردند به پروردگار خویش وَ زِدناهُم و بیفزودیم هُدی ً راه نمودنی یعنی ثبات و یقین وَ رَبَطنا و به بستیم عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان یعنی استوار ساختیم دل ایشان را و قوت دادیم بر اظهار حق و جرات ارزانی داشتیم در رد سخن بر دقیانوس إِذ قامُوا چون بایستادند در پیش وی و ایشان را به پرستش بت دعوت کرد فَقالُوا پس گفتند رَبُّنا پروردگار ما رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمانها و زمینها است لَن نَدعُوَا هرگز نخواهیم پرستید مِن دُونِه ِ بجز وی إِلهاً معبودی لَقَد قُلنا بخدای که گفته باشیم إِذاً آنهنگام که دیگری را پرستیم شَطَطاً سخن خطا و دروغ.

صفحه : 638

هؤُلاءِ قَومُنَا اینکه گروه که کسان ما اندر در نسب یعنی جمعی از اهل افسوس اتَّخَذُوا فراگرفتند بسبب تهدید دقیانوس و بیم قتل مِن دُونِه ِ بجز خدای بحق آلِهَهً خدایان دیگر که بر باطل اند لَو لا یَأتُون َ چرا نمی آرند کافران عَلَیهِم بر پرستش بتان و استحقاق ایشان مر عبادت را بِسُلطان ٍ بَیِّن ٍ بحجتی روشن و برهانی ظاهر یعنی دقیانوس بوعید قتل مردمان را تکلیف بت پرستی میکند نه بحجت و برهان فَمَن پس کیست أَظلَم ُ ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از کسی که افترا کند و بربندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای تعالی دروغی که نسبت شرکاء کند بوی و قبل ازین گذشت که دقیانوس بعد از معارضه ایشانرا مهلت داد و ایشان فرار کردند یملیخا که مهتر ایشان بود در اثنای طریق با ایشان گفت که علی به وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم و چون یکسو شدید از

اهل شرک و دوری جستید از ایشان علی به وَ ما یَعبُدُون َ و از آنچه می پرستند علی به إِلَّا اللّه َ مگر خدای تعالی چه ایشان خدای را معبود میدانستند و بتان را در عبادت شریک ساختند یملیخا فرمود که چون از ایشان و معبودان باطل ایشان بر کرانه شدید علی به فَأوُوا إِلَی الکَهف ِ پس بازگشت کنید بسوی غار و درو جای گیرید علی به یَنشُر تا بگستراند علی به لَکُم رَبُّکُم برای شما پروردگار شما و بسیار سازد بر شما علی به مِن رَحمَتِه ِ از بخشایش خود در هر دو سرای علی به وَ یُهَیِّئ لَکُم و بسازد برای شما علی به مِن أَمرِکُم از کار شما علی به مِرفَقاً آن چیزی که بدان نفع گیرید در دین و دنیا آورده اند که جوانان اتفاق نموده بکوه برآمدند و شبان ایشان را در غار آورد چون در غار قرار گرفتند حق سبحانه خواب بر ایشان گماشت همانجا بخسپیدند و دقیانوس بعد از دو سه روزی بافسوس باز آمده از احوال جوانان پرسید و چون از فرار ایشان خبر یافت آباء ایشان را بر احضار ایشان تکلیف نمود گفتند ای ملک مبلغی اموال ما برده بدین کوه متحصن شده اند دقیانوس با جمعی بر عقب ایشان رفت و ایشان را در آن غار تکیه کرده یافت پنداشت که بیدارند فرمود که در غار بسنگ برآرید تا همه درینجا بمیرند پس در غار استوار ساختند و دو مومن از مقربان دقیانوس اسامی و احوال جوانانرا بر لوحی از سنگ نقش نموده در دیوار غار وضع کردند بامید آنکه شاید روزی کسی بدینجا رسد و از احوال ایشان خبردار گردد و غار ایشان

در طرف جنوبی کوه بتاخلوس بود لا جرم آفتاب بوقت طلوع و غروب بر دو جانب او می تافت و عفونت آنرا تحلیل کرده هوا را باعتدال باز می آورد و در درون غار نمی تافت تا الوان و اجساد ایشان را متغیر و ثیاب ایشان را تباه نگرداند چنانچه حق سبحانه می فرماید وَ تَرَی الشَّمس َ و بینی تو ای بیننده آفتاب را إِذا طَلَعَت چون طلوع کند تَتَزاوَرُ میل کند عَن کَهفِهِم از غار ایشان. ذات َ الیَمِین ِ بسوی راست آینده چه در غار در مقابله قطب شمالی افتاده وَ إِذا غَرَبَت و چون غروب کند تَقرِضُهُم ببرد از ایشان و بگردد ذات َ الشِّمال ِ بسوی چپ نگرنده وَ هُم و ایشان فِی فَجوَهٍ مِنه ُ در فراخی اند از غار یعنی در وسط بحیثیتی که روح هوا بدیشان میرسد از تعفّن غار ایمن اند ذلِک َ مِن آیات ِ اللّه ِ اینکه خبر ایشان از دلائل قدرت خدای است مَن یَهدِ اللّه ُ هرکرا خدای تعالی راه نماید بتوفیق فَهُوَ المُهتَدِ پس او راه یافته است بفلاح و رشاد وَ مَن یُضلِل و هرکرا فرو گزارد فَلَن تَجِدَ لَه ُ پس نیابی تو مر او را وَلِیًّا مُرشِداً هرگز دوستی راه راست نمایند.

صفحه : 639

وَ تَحسَبُهُم و پنداری تو ایشان را أَیقاظاً بیداران زیرا که چشمهای ایشان باز باشد وَ هُم رُقُودٌ و حال آنکه ایشان خفتگانند در کشف الاسرار آورده که اینکه حال نمودار کار جوانمردان طریقت است چون بظواهر ایشان در نگری بینی که جلوه گراند در میدان اعمال و چون بسرائر ایشان دریابی بینی که همه فارغ اند در بوستان لطف ذو الجلال بباطن مست و بظاهر هوشیار و بمعنی بیکار و بصورت در

کار بیت ظاهری با اینکه و آن در ساخته باطنی از جمله واپرداخته إبن عباس رض فرمود که اصحاب کهف را در هر شش ماه از جانبی بجانبی میگردانند تا زمین آنچه برو است از اجساد ایشان نخورد و گویند در هر سالی در روز عاشورا میگردانند و بس بر هر تقدیر تقلب ایشان ثابت است کما قال اللّه تعالی وَ نُقَلِّبُهُم و میگردانیم ایشانرا یعنی ملائکه بامر ما میگردانند شان را ذات َ الیَمِین ِ بدست راست وَ ذات َ الشِّمال ِ و بجانب چپ وَ کَلبُهُم و سگ ایشان باسِطٌ گسترانیده است ذِراعَیه ِ دستهای خود را بِالوَصِیدِ به پیشگاه غار یا بر آستانه او و آن سگی زرد بوده یا سرخ یا خاکسترگون یا خلنج و در زاد المسیر آورده که سرش سرخ بوده و پشتش سیاه شکمش سفید و دمش ابلق و نامش قطمیر است یا قطفیر یا قطمور یا باحمران یا زیان یا صهباء و در تفسیر امام ثعلبی مذکور است که هر که در شبانروزی بر حضرت نوح علیه السلام درود فرستد از کژدم بوی ضرر نرسد و هر که اینکه کلمات را و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید نوشته با خود دارد از سگ متضرر نه گردد لَوِ اطَّلَعت َ عَلَیهِم اگر اطلاع یابی بر ایشان و نظر کنی بدیشان لَوَلَّیت َ هرآئینه روی بگردانی مِنهُم از ایشان فِراراً بجهت گریختن وَ لَمُلِئت َ و هرآئینه پر کرده شوی مِنهُم رُعباً از ایشان ترس و بیم یعنی دل ترا از ترس ایشان پر سازند مراد آن ست که کسی را

طاقت دیدن ایشان نیست بجهت آنکه چشمهای ایشان گشاده است و مویها و ناخنهای ایشان دراز شده و ایشان در مکان مظلم و موحش اند صورت اینکه مخاطبات که گذشت با حضرت پیغمبر ص است و مراد غیر اویند القصه چون دقیانوس در غار بر ایشان استوار کرده بازگشت و بدار الملک باز آمد اندک زمانی را باد اجل بنای حیاتش را درهم افگند و آن همه ملک و مال و جاه و جلال متلاشی گشت بیت دمی چند بشمرد و ناچیز شد زمانه بخندید کین نیز شد بعد از ان چند ملک دیگر در آن ممالک تصرف کردند تا نوبت بملک صالح تندروس رسید و گویند تندروسین و او مردی مومن و خداترس بود اکثر اهل زمان او را در حشر جسد شبه افتاد هر چند ملک ایشان را پند داد سود نکرد حق سبحانه خواست که دلیلی بر حشر اجساد بر ایشان نماید اصحاب کهف را از خواب بیدار کرد چنانچه گفت وَ کَذلِک َ و هم چنانکه ایشان را در خواب کرده بودیم بَعَثناهُم برانگیختیم به کمال قدرت و بیدار کردیم که نه جسد ایشان بطول زمان تغییری یافته بود و نه جامهای ایشان کهنه و فرسوده گشته ایشانرا نوم دادیم بحکمت و یقظه ارزانی داشتیم بقدرت لِیَتَسائَلُوا تا سؤال کنند بَینَهُم میان یکدیگر و حال خود بشناسند و یقین ایشان در کمال قدرت ما بیفزاید قال َ قائِل ٌ گفت گوینده مِنهُم از ایشان یعنی مکسلمینا که بسن از همه اکبر بود کَم لَبِثتُم چند وقت درنگ کردید درین غار مقصود آن بود که مدت لبث بدانند و نمازهای فوت شده را قضا کننده و

ایشان بامداد بغار درآمده بودند چون در نگریستند آفتاب را بوقت چاشت رسیده دیدند قالُوا لَبِثنا گفتند درنگ کردیم اینجا یَوماً روزی اگر دیروز در خواب شده باشیم أَو بَعض َ یَوم ٍ یا پاره از روز اگر درین روز خفته باشیم پس چون ناخنان خود را دیدند بالیده و مویهای سر را دراز شده یافتند قالُوا گفتند بعضی از ایشان بعضی را رَبُّکُم که پروردگار شما أَعلَم ُ بِما لَبِثتُم داناتر است بآنچه درنگ کرده اید فَابعَثُوا پس بفرستید أَحَدَکُم یکی را از میان شما بِوَرِقِکُم هذِه ِ بدین درمیکرد دارید إِلَی المَدِینَهِ بسوی شهر افسوس فَلیَنظُر پس باید که فرستاده در نگرد.

صفحه : 640 أَیُّها تا کدام از اهل مدینه أَزکی طَعاماً پاکیزه تراند از جهت طعام یعنی بنگرد که طعام کدام کس حلال و پاکیزه تر است چه در زمان ایشان در ان شهر کسان بودند که ایمان خود مخفی میداشتند غرض ایشان آن بود که ذبیحه ایشان پیدا کند فَلیَأتِکُم بِرِزق ٍ مِنه ُ پس بیارد شما را خوردنی از ان طعام پاک وَ لیَتَلَطَّف و باید که فرستاده نرمی و مدارات کند در خرید و فروخت وَ لا یُشعِرَن َّ و خبردار نگرداند بِکُم أَحَداً بشما یکی را از اهل اینکه شهر إِنَّهُم بدرستیکه اهالی اینکه مدینه که اکثر متابع دقیانوس اند إِن یَظهَرُوا اگر مطلع شوند یا قادر گردند و ظفر یابند عَلَیکُم بر شما یَرجُمُوکُم سنگسار سازند شما را أَو یُعِیدُوکُم یا بازگردانند شما را فِی مِلَّتِهِم در کیش خویش وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً و رستگاری نیابید آن وقت که بدان دین درآیید و روی نجات نه بینید همیشه یعنی پیوسته در

عذاب باشید یملیخا که اکمل و اعقل ایشان بود وصیتها قبول فرموده روی بشهر نهاد و بدروازه رسید اوضاع آنرا متغیّر دید و چون بشهر درآمد بازار و محلات و اشکال و الوان مردم را بر نمطی دیگر یافت حیرت بر وی غلبه کرد آخر الامر بدکان خباز آمد و درمی از آنچه همراه داشت بوی داد تا در عوض نان بستاند نانوائی زری دید منقش بنام دقیانوس خیال بست که اینکه مرد گنجی یافته آن زر را ببازار دیگر بدیگری نمود بیک لحظه اینکه خبر در بازار منتشر شده بشحنه رسید یملیخا را طلبیده تهدیدی عظیم نمود و طلب باقی درمها کرد یملیخا گفت من گنجی نیافته ام دیروز اینکه زر از خانه پدر برداشته ام و امروز ببازار آورده ام نام پدرش پرسیدند و چون گفت کسی از اهل شهر ندانست ویرا تکذیب نمودند و او از غایت دهشت گفت مرا پیش دقیانوس برید که او از مهم من آگاهی دارد مردم آغاز استهزاء کردند که دقیانوس قریب سی صد سال شد که مرده است تو ما را افسوس میگیری یملیخا گفت شما با من سخریه میکنید دیروز ما جماعتی از وی گریخته بکوه رفتیم و امروز مرا بشهر بطلب طعام فرستادند من بجز اینکه چیزی ندانم القصه او را نزد ملک بردند و صورت حال تقریر کرد ملک با جماعتی مقربان و اشراف بلد روی بغار آوردند یملیخا بغار درآمد و یاران را از صورت حال خبر داد علی الفور ملک برسید و آن لوح که بر در غار بود برخواندند و أسامی و احوال ایشان معلوم کرد با قوم بغار درآمده ایشان را دید

با رویهای تازه و جامهای نو متحیر شده بر ایشان سلام کرد جوابدادند حق سبحانه ازین حال اخبار فرمود وَ کَذلِک َ و همچنانکه ایشانرا بیدار کردیم أَعثَرنا عَلَیهِم مطلع گردانیدیم تندروس و قوم او را بر ایشان لِیَعلَمُوا تا بدانند أَن َّ وَعدَ اللّه ِ آنکه وعده اللّه در بعث و حشر حَق ٌّ راست و درست چه خواب و بیداری ایشان بموت و بعث مشابهتی تامه دارد وَ أَن َّ السّاعَهَ و دیگر تا بدانند که روز قیامت لا رَیب َ فِیها هیچ شک نیست درو پس حق تعالی اطلاع داد بر ایشان إِذ یَتَنازَعُون َ چون نزاع میکردند اهل آن زمان بَینَهُم در میان یکدیگر أَمرَهُم امر دین خود را بعضی میگفتند حشر مر ارواح مجرده را خواهد بود و برخی قائل بودند بحشر روح و جسد با یکدیگر پس بدیدن ایشان ظاهر شد که روح و جسد با هم مبعوث خواهند شد چه خداوند که توفی نفس ایشان کرده سی صد و نه سال بدنهای ایشانرا از تحلل و تغیر نگاهدارد پس ارسال ارواح کند بآن قادر است بر توفیه نفوس همه مردمان و امساک اجزای ابدان ایشان و دیگر باره فرستادن ارواح بآن بیت پیش قدرت کارها دشوار نیست عجز را با قدرت حق کار نیست آورده اند که جوانان ملک را دعا کردند و در مضاجع خود بخفتند و ارواح ایشان مقبوض شد و در تفسیر امام ثعلبی مذکور است که حضرت رسالت پناه علیه السلام را آرزوی آن شد که اصحاب کهف را ببینند جبرئیل ع آمد و گفت که یا رسول تو ایشانرا در دنیا نخواهی دید اما از اخیار اصحاب خود چهار کس

را بفرست تا ایشان را بدین تو دعوت کنند آنحضرت علیه السلام فرمود که چگونه فرستم و کرا امر کنم برفتن جبرئیل ع گفت ردای مبارک خود را بگستران و امیر المومنین ابو بکر صدیق و فاروق و علی مرتضی و ابو ذر را بگو تا هر یک بگوشه بنشیند و با در خاء را که مسخر سلیمان بود بطلب که خدا او را مطیع تو گردانیده و بفرمای تا ایشانرا برداشته بدان غار برد حضرت ص آن چنان کرد و صحابه بدر غار رسیده سنگی برداشتند سگ ایشان روشنی دیده بانگ زدن درگرفت و حمله آورد اما چون چشم وی ایشانرا دید دم جنبانیدن آغاز کرد و بسر اشارت کرد که درآیید ایشان درآمده گفتند السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته، حق سبحانه ارواح باجساد ایشان بازآورد تا برخاستند و جواب سلام باز دادند صحابه رض گفتند نبی اللّه محمّد بن عبد اللّه ص شما را سلام رسانیده ایشان جواب گفتند و علی محمّد ص رسول اللّه الصلوه و السلام و پس دعوت کردند ایشانرا بدین اسلام و ایشان قبول نمودند و گفتند حضرت پیغمبر اسلام ص رسانید باز در مضاجع خود تکیه کردند بار دیگر نزد خروج مهدی از. اهل بیت محمّد زنده شوند و مهدی بر ایشان سلام کند و جواب دهند پس بمیرند و در قیامت مبعوث گردند القصه چون تندروس و قوم او اینکه حالات که سابقا مذکور شد مشاهده نمودند.

صفحه : 641

فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم پس گفتند بنا نهید بر ایشان بُنیاناً دیواری که از چشم مردم پوشیده باشد یا بدان بنا موضع ایشان را

بشناسند رَبُّهُم پروردگار ایشان أَعلَم ُ بِهِم داناتر است بکار ایشان از کار جمعی که منازعت میکنند در باب ایشان قال َ الَّذِین َ غَلَبُوا گفتند آنانکه غالب شدند عَلی أَمرِهِم بر دین ایشان یعنی آن جماعت که بحشر اجساد قائل بودند گفتند لَنَتَّخِذَن َّ عَلَیهِم فرا می گیریم بر ایشان مَسجِداً مسجد که مردمان در آن نماز گذارند سَیَقُولُون َ زود باشد که گویند یهود یا یعقوبیه از نصاری که اصحاب کهف ثَلاثَهٌ سه تن بودند رابِعُهُم کَلبُهُم چهارم ایشان سگ ایشان وَ یَقُولُون َ و گویند نسطوریه از ترسایان خَمسَهٌ پنج تن اند سادِسُهُم کَلبُهُم ششم ایشان سگ ایشان و میگویند ایشان اینکه سخن را رَجماً بِالغَیب ِ انداختن به پوشیدگی یعنی گفتاری است به پندار یا اختراع خود میگویند وَ یَقُولُون َ و گویند مسلمانان باخبار رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم سَبعَهٌ ایشان هفت تن اند وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم و هشتم ایشان سگ ایشان قُل رَبِّی بگو آفریدگار من أَعلَم ُ بِعِدَّتِهِم داناتر است بشمار ایشان ما یَعلَمُهُم نمیدانند ایشان را إِلّا قَلِیل ٌ مگر اندکی از آدمیان که پیغمبر و اصحاب اویند إبن عباس رض فرموده که انا من ذلک القلیل و از علی رض منقول است که اصحاب کهف هفت تن بودند و اسمای ایشان اینکه است یملیخا، مکسلمینا، مسلینا مرنوش و برنوش و شاذنوش و اسم راعی مرطونس است و اسم کلبهم قطمیر و روایات دیگر در اسامی ایشان هست آنچه فی الجمله صحتی دارد اینکه است در تیسیر از عبد اللّه بن عمر رض نقل میکنند که چون آتش در موضعی افتد پس اینکه اسماء بر کاغذی نوشته در آنجا افگنند فی الحال می میرد و

اهل تاویل را در باب اصحاب کهف سخن بسیار است بعضی میگویند اینکه قصّه نمودار احوال بدلاء سبعه است که هفت اقلیم بوجود با جود ایشان قائم است و کهف خلوت گاه ایشان بود و کلب نفس حیوانیه و نزد جمعی اشارت است بروح و قلب و عقل نظری و معیشتی و قوّت قدسیه و سرو خفی که تعلق بکهف بدن دارند و دقیانوس نفس اماره است و حواله توضیح اینکه سخنان بجواهر التفسیر میرود فَلا تُمارِ پس تو جدال مکن ای محمّد فِیهِم در شان اصحاب کهف اگر اهل کتابین جدال کنند إِلّا مِراءً ظاهِراً مگر جدالی ظاهر یعنی تعمق منمای در مجادله و بر ایشان بخوان آنچه در قرآن است و بردّ و تجهیل ایشان اشتغال مفرما وَ لا تَستَفت ِ و فتوی مجوی یعنی مپرس فِیهِم در شان ایشان مِنهُم از اهل کتاب أَحَداً یکی را آورده اند که چون سؤالات ثلثه مذکور را از حضرت ص پرسیدند فرمود که فردا بیائید تا شما را خبر کنم و نه گفت انشاء اللّه تعالی پانزده روز یا کم و بیش وحی فرود نیامد و قریش طعنه آغاز کردند و غبار ملال بر مرآت دل بی غل آنحضرت علیه السلام نشست حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که وَ لا تَقُولَن َّ لِشَی ءٍ و مگوی مر چیزی و کاری را که قصد داری بر آن إِنِّی فاعِل ٌ بدرستیکه من کننده ام ذلِک َ غَداً اینکه کار را فردا.

صفحه : 642

إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خواهد خدای یعنی گوئی که اگر خدای خواهد وَ اذکُر رَبَّک َ و یاد کن مشیت پروردگار خود را إِذا نَسِیت َ چون استثنا

فراموش کرده باشی و بگو ان شاء اللّه یا یاد کن پروردگار خود را وقتی که خود را فراموش کرده باشی چه حقیقت ذکر فنای ذاکر است در مذکور حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرموده که ذکر حقیقی آنست که دل ذاکر در سر مذکور شود و جان وی در سر نور عیان گردد و عیان دور از بیان بلکه مثنوی فی بیان میگنجد اینجا نی عیان نی من و نی ما و نی نام و نشان ذکر و ذاکر محو گردد بالتمام جملگی مذکور آمد و السلام وَ قُل عَسی و بگو شاید که أَن یَهدِیَن ِ آنکه دلالت کند رَبِّی آفریدگار من لِأَقرَب َ بآنچیزیکه نزدیک تر است مِن هذا از شان اصحاب کهف که میپرسید رَشَداً از راه صواب و چون عسی از حق سبحانه لابد است او را راه نمود به بزرگ تر چیزی از قصّه اصحاب کهف و آن اخبار انبیاء و امم سابقه بوده و انباء از نوازل و حوادث آتیه وَ لَبِثُوا و درنگ کردند آن جوان مردان همه فِی کَهفِهِم در غار خود وقتی که در خواب بودند ثَلاث َ مِائَهٍ سِنِین َ سه صد سال وَ ازدَادُوا تِسعاً و زیاده کردند بر آن و افزودند نه سال دیگر در لباب آورده که سه صد سال شمسی بوده و نه سال برو افزوده اند تا سال قمری شده چه تفاوت بین السّنین در هر سال قریب یازده روز است و بتحقیق سه صد سال شمسی بوده و نه سال برو افزوده اند تا سال قمری شده چه تفاوت بین السّنین در هر سال قریب یازده روز است و بتحقیق سه صد سال شمسی

سه صد و نه سال قمری بود و دو ماه و نوزده روز باشد و در خبر است که ترسایان گفتند ما سه صد سال را دانیم و نه را نشناسیم حق تعالی فرمود قُل ِ اللّه ُ بگو خدای تعالی أَعلَم ُ بِما لَبِثُوا داناتر است بمقداریکه درنگ کردند لَه ُ مر اوراست غَیب ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پوشیدهای آسمان و زمین یعنی مخفیات اهالی آن أَبصِر بِه ِ چه بیناست خدای بهر موجودی وَ أَسمِع و چه شنوا است بهر مسموعی ما لَهُم نیست مر اهل آسمان و زمین را مِن دُونِه ِ بجز وی مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که متولی امور ایشان بود وَ لا یُشرِک ُ و انباز نمیکند خدای فِی حُکمِه ِ در فرمان و قضای خود أَحَداً هیچ یکی را از موجودات علوی و سفلی وَ اتل ُ ما أُوحِی َ و بخوان آنچه وحی کرده شده است إِلَیک َ بسوی تو مِن کِتاب ِ رَبِّک َ از کتاب پروردگار تو که قرآن است لا مُبَدِّل َ تغییرکننده نیست در ان لِکَلِماتِه ِ مر سخنان او را که در شان اصحاب کهف فرو فرستاده وَ لَن تَجِدَ و نیابی تو مِن دُونِه ِ بجز وی مُلتَحَداً پناهی صاحب کشاف آورده که قومی از رؤسای کفره مر حضرت رسالت پناه علیه السلام را گفتند اینکه پشمینه پوشان بی قدر را چون صهیب و بلال و عمار و خباب رض که بوی خرقهای ایشان ما را متأذّی میدارد از مجلس خود دور ساز تا با تو مجالست کنیم اینکه آیت نازل شد که.

صفحه : 643

وَ اصبِر نَفسَک َ و بازدار تن خود را و شکیبائی کن مَع َ الَّذِین َ با آنانکه یَدعُون َ رَبَّهُم می پرستند پروردگار خود را بِالغَداهِ وَ العَشِی ِّ

ببامداد و شبانگاه مراد طرفی النهار است یا صلاه فجر و عصر یا مجامع اوقات یعنی شب و روز به پرستش حق مشغول اند یُرِیدُون َ وَجهَه ُ میخواهند رضای او را یا او را میجویند و جویای غیر او نیستند نزد بعضی اینکه آیت مدنی است و سبب نزول آن بود که جمعی از مؤلّفه قلوب چون عینیه بن حصین و اقرع بن حابس و امثال ایشان گفتند یا رسول اللّه ص ما اشراف عربیم با سلمان و ابو ذر و فقرای مسلمانان همنشینی نتوانیم کرد اگر تو ایشان را دور سازی ما نزدیک تو آمده به تعلیم احکام شرع قیام نمائیم آیت آمد که صبر کن بر صحبت درویشان که اوقات صبح و شام را برای رضای خدا به پرستش او و میگذرانند وَ لا تَعدُ باید که در نگذرد عَیناک َ عَنهُم چشمهای تو از ایشان یعنی نظر از ایشان برمدار و بغیر ایشان التفات مکن تُرِیدُ میخواهی تو زِینَهَ الحَیاهِ الدُّنیا آرایش زندگانی دنیا! بباید دانست که آنحضرت ص را هرگز بدنیا و زینت آن میل نبوده بلکه معنی آیت اینکه است که مکن عمل کسیکه مائل بزینت دنیا است چه مائل بدنیا از فقرا معرض و بر اغنیاء مقبل باشد وَ لا تُطِع و فرمان مبر مَن أَغفَلنا آنرا که غافل گردانیدیم قَلبَه ُ دل او را عَن ذِکرِنا از یاد کردن ما و آن کس امیّه بن خلف بود و اتباع او یا عیینه و اشیاع او که آنحضرت را بطرو فقرا میفرمودند حق تعالی فرمود که ما دل او را غافل گردانیده ایم وَ

اتَّبَع َ و او پیروی کرده است هَواه ُ آرزوی نفس خود را وَ کان َ أَمرُه ُ و هست کار او فُرُطاً تباه و ضایع یا موجب حسرت و ندامت و هلاکت وَ قُل ِ و بگو مر ایشانرا که آنچه بشما آورده ایم یعنی قرآن الحَق ُّ مِن رَبِّکُم پیغام راست و سخن درست است از آفریدگار شما فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن پس هر که خواهد گرویدن بوی پس باید که بگرود وَ مَن شاءَ و هر که خواهد ناگرویدن آن فَلیَکفُر پس گو که نگرود امام زاهد آورده که مراد امر توعید و تهدید است نه امر اجازت و اباحت و إبن عباس رض فرمود که امر بمعنی اخبار است یعنی هرکرا خدا خواهد که ایمان آرد هر آئینه ایمان آرد و هرکرا خواهد که کافر شود بیشک کافر گردد و ما تشاءون الا ان یشاء اللّه آنچه مشیت ازلی بدان متعلق شده از سمت تغییر مبرا و از صفت تبدیل معرّا است بیت هرکرا خواهی بر آن و هر کرا خواهی بخوان حکم حکم تست و کس را چاره جز تسلیم نیست إِنّا أَعتَدنا بدرستیکه ما آماده کرده ایم لِلظّالِمِین َ برای ستمکاران یعنی ناگرویدگان ناراً أَحاطَ بِهِم آتشیکه بگرداگرد درآرد ایشان را سُرادِقُها سراپرده های آن تشبیه کرده آتشی را که محیط بود بر کافران بسراپرده که مشتمل باشد بر اهالی آن و در حدیث ابو سعید خدری رض که سرادق نار چهار دیوار است غلظت هر یک از ان چهل ساله راه که بگرو کافران درآمده وَ إِن یَستَغِیثُوا و اگر فریادخواهی کنند از تشنگی یُغاثُوا بِماءٍ فریاد رسیده شوند بآبی که کَالمُهل ِ مانند دردی ّ زیت یا

مس گداخته که چون پیش دهن ایشان برند یَشوِی الوُجُوه َ بریان کند و بسوزد رویها را از فرط حرارت بِئس َ الشَّراب ُ بد شرابی است مهل. وَ ساءَت و بدست آتش مُرتَفَقاً جای بودن.

صفحه : 644

إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه بگرویدند بخدا و کتاب و رسول او وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بکردند کارهای شایسته إِنّا لا نُضِیع ُ بتحقیق که ما ضائع نگردانیم أَجرَ مَن أَحسَن َ مزد آنکس را که نکوتر است عَمَلًا از روی کردار أُولئِک َ آن گروه مومنان و پسندیدگان لَهُم مر ایشان راست جَنّات ُ عَدن ٍ بوستانهای اقامت یعنی بهشتها که در ان مقیم باشند تَجرِی میرود مِن تَحتِهِم ُ الأَنهارُ از زیر منازل ایشان بامر ایشان جویها یُحَلَّون َ پیرایه بسته شوند فِیها مِن أَساوِرَ در ان بوستانها از دستوانها ساخته شده مِن ذَهَب ٍ از زر در زاد المسیر از إبن جبیر رض نقل میکند که هر یک از بهشتیان را سه دستوانه بود یکی از زر و یکی از نقره و یکی از لؤلؤ و یاقوت وَ یَلبَسُون َ و بپوشند ثِیاباً خُضراً جامهای سبز رنگ مِن سُندُس ٍ از دیباهای نازک وَ إِستَبرَق ٍ و دیباهای سطبر فراخور آرزوهای هر یک مُتَّکِئِین َ فِیها تکیه زدگان باشند در بهشت عَلَی الأَرائِک ِ بر تختها چنانچه عادت متنعمان است نِعم َ الثَّواب ُ نیک پاداشی است بهشت و نعیم آن وَ حَسُنَت و نیکو است آن تختها مُرتَفَقاً تکیه گاه یا نیکو است بهشت منزل و آرامگاه وَ اضرِب لَهُم و پیدا کن برای مومنان و کافران مَثَلًا مثلی و آن مثل کدام است رَجُلَین ِ دو مرد که برادران بودند از بنی اسرائیل یکی یهودا یا یملیخا و

او مومن بود و دیگر قطروس یا قطرس و او کافر بود هشت هزار دینار از پدر بدیشان میراث رسید هر یک چهار هزار دینار تصرف کردند و کافر بدان ضیاع و عقار و متاع خانه خرید و مومن همه را در وجوه خیر صرف کرد حق سبحانه از مآل و حال ایشان خبر میدهد که جَعَلنا لِأَحَدِهِما دادیم یکی را از ایشان یعنی قطروس را جَنَّتَین ِ دو بوستان مِن أَعناب ٍ از تاکهای انگور وَ حَفَفناهُما بِنَخل ٍ و محفوف گردانیدیم ما آنرا بخرما بنان یعنی درختان خرما گرداگرد آن درآوردیم وَ جَعَلنا بَینَهُما و پیدا کردیم میان آن دو باغ زَرعاً کشت زاری تا آن موضع جامع اقوات و فواکه باشد کِلتَا الجَنَّتَین ِ آن دو باغ آتَت أُکُلَها بدادی میوه ها و محصول خود را بتمامی وَ لَم تَظلِم و ستم نه کردی یعنی کم نساختی مِنه ُ شَیئاً از میوه معهود چیزیرا یعنی در اغلب آن است که میوه در سالی تمام آید و سالی ناقص و میوه آن باغها همیشه تمام آمدی وَ فَجَّرنا و روان کردیم خِلالَهُما نَهَراً میان آن دو بوستان جوی آب تا شراب آن دایم باشد.

صفحه : 645

وَ کان َ لَه ُ و مر بود کافر را ثَمَرٌ همه میوه یعنی غیر از انگور و خرما میوه های دیگر داشت و اختصاص آنها بذکر جهت غالبیت بوده آورده اند که یهودا محتاج شد و رجوع به برادر نموده ازو در معیشت توقع مساعدتی کرد و قطروس گفت که زر من و تو برابر بوده من اینکه همه باغ و متاع پیدا کردم و غلامان و خادمان دارم تو چرا تنگدست و پریشان حالی یهودا گفت

ای برادر تو بدان مالها باغ دنیا خریدی و من بوستان بهشت خریدم تو سرای در دنیا ساختی و من در جنت خانه گرفتم تو کدخدا شدی و من مهر حور العین دادم تو غلام و کنیزک جمع کردی و من طلب ولدان و غلمان نمودم قطروس او را ملامت کردن آغاز نهاد و گفت زر نقد بوعده نسیه از دست دادی و خود را خوار و محتاج گردانیدی فَقال َ پس گفت قطروس لِصاحِبِه ِ مر یار خود یعنی برادر خود را وَ هُوَ یُحاوِرُه ُ و او مجادله می کرد با او و سخن بازمیگردانید یعنی اینکه میگفت و آن جواب میداد کافر گفت أَنَا أَکثَرُ من بیشتر مِنک َ مالًا از تو جهت مال دنیا وَ أَعَزُّ نَفَراً و عزیزترم از قبل اولاد و حشم و خدم پس دست یهود گرفت وَ دَخَل َ جَنَّتَه ُ و بباغ خود درآمد وَ هُوَ ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ و حال آنکه او ستم کننده بود بر تن خود بعجب و مفاخرت آنکه از روی محبت دنیا قال َ ما أَظُن ُّ گفت گمان نمی برم أَن تَبِیدَ آنکه فانی شود و بسر آید و نابود گردد هذِه ِ أَبَداً اینکه بوستان من هرگز یا مظنّه من نیست که اینکه دنیا سپری گردد وَ ما أَظُن ُّ السّاعَهَ قائِمَهً و گمان نمی برم قیامت را آینده وَ لَئِن رُدِدت ُ و اگر بازگردانیده شوم بزعم تو إِلی رَبِّی بسوی پروردگار من چنانچه تو میگوئی و مرا برانگیزند لَأَجِدَن َّ بخدای که بیابم خَیراً مِنها بهتر ازین بوستانها مُنقَلَباً جای بازگشتن یعنی استحقاق من مقتضی آن است که فردا بهشت بمن دهند چنانچه امروز اینکه باغ بمن داده اند قال َ لَه ُ گفت مر

قطروس را صاحِبُه ُ یارا و یهودا وَ هُوَ یُحاوِرُه ُ و حال آنکه او جدال می کرد با او أَ کَفَرت َ آیا کافر شدی بانکار بعث و تردد در ان بِالَّذِی خَلَقَک َ بآنکس که بیافرید ترا یعنی پدر ترا که اصل ماده تست مِن تُراب ٍ از خاک ثُم َّ مِن نُطفَهٍ پس از نطفه که ماده نزدیک است ثُم َّ سَوّاک َ رَجُلًا پس ترا راست کرد مردی رسیده درست اندام لکِنَّا لیکن من میگویم هُوَ اللّه ُ اوست خداوند بحق رَبِّی پروردگار آفریدگار من از خاک و نطفه وَ لا أُشرِک ُ و انباز نمیگردانم بِرَبِّی أَحَداً بخداوند خود هیچکس را وَ لَو لا إِذ دَخَلت َ و چرا چون درآمدی جَنَّتَک َ به بوستان خود قُلت َ ما شاءَ اللّه ُ نگفتی که آنچه خدا خواهد چنان شود یعنی آنکه گفتی هرگز زوال بدین باغ نرسد بجای آن بائستی گفت که اگر خدا خواهد بماند و اگر خدا خواهد فانی گرداند و چرا نه گفتی لا قُوَّهَ إِلّا بِاللّه ِ نیست قوّت هیچکس را مگر بخدای تعالی یعنی بایستی که بعجز خود اعتراف کنی و دانی که آنچه ترا از عمارت باغ و تدبیر امر آن میسّر شده بمددکاری لطف حضرت باری است إِن تَرَن ِ أَنَا اگر بینی مرا أَقَل َّ مِنک َ کمتر از تو مالًا وَ وَلَداً از جهت مال و فرزند.

صفحه : 646

فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن ِ پس شاید که بدهد مرا پروردگار من بوستانی خَیراً مِن جَنَّتِک َ بهتر از بوستان تو در دنیا یا در آخرت بجهت ایمان من وَ یُرسِل َ و فرو فرستد عَلَیها بر بوستان تو بسبب کفر تو حُسباناً صاعقها یعنی عذاب سخت مِن َ السَّماءِ از آسمان فَتُصبِح َ پس

گردد بوستان تو صَعِیداً زمین هامون زَلَقاً بی گیاه که پای برو بلغزد أَو یُصبِح َ یا بگردد ماؤُها آب آن بوستان غَوراً فرو رفته در زمین فَلَن تَستَطِیع َ پس نتوانی تو لَه ُ مر آن آب بزمین فرو رفته را طَلَباً جستن یعنی طلب آن آب مقدور تو نبود پس باختن و باز بجوی آوردن خود چگونه تواند بود آورده اند که حق سبحانه سخن آن مومن را راست گردانید و عذاب اهلاک استیصال بدان باغ فرستاد وَ أُحِیطَ فراگرفته شد از عذاب الهی بِثَمَرِه ِ به میوه آن باغ کافر و تباه شده جمیع اشجار و اثمار آن و خراب گشت هر بنا که در ان باغ ساخته بود فَأَصبَح َ پس بامداد کرد قطروس و آل حال را مشاهده نمود یُقَلِّب ُ میگردانید کَفَّیه ِ هر دو کف خود را یعنی از روی حسرت کف بر کف می زد و پشیمانی میخورد عَلی ما أَنفَق َ بر آن چیزیکه خرج کرده بود فِیها در عمارت آن وَ هِی َ و حال آنکه بناهای آن باغ خاوِیَهٌ افتاده بود عَلی عُرُوشِها بر سقفهای خود یعنی اول سقوف ساقط شد و جدران بروی افتاد یا چفتی که بسته بودند بیفتاد آنکه تاکها بروی فرود آمد و بر هر تقدیر چون قطروس مشاهده آن عذاب کرد دست بر دست میزد وَ یَقُول ُ و می گفت یا لَیتَنِی ای کاشکه من لَم أُشرِک انباز نمی گرفتم و شریک نمی ساختم بِرَبِّی أَحَداً به پروردگار خود دیگری را تا بوستان من بسبب شرک من خراب نمی شد وَ لَم تَکُن لَه ُ و نه بودند مر او را فِئَهٌ یَنصُرُونَه ُ گروهی که یاری دهند در دفع عذاب از باغ

او مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای که او بر ان قادر بود او را نصرت نه کرد وَ ما کان َ و نبود قطروس مُنتَصِراً یاری دهنده مر خود را و انتقام کشنده از خدای هُنالِک َ آنجا یعنی بوقت زوال نعمت یا در روز قیامت یا بموطن جزا الوَلایَهُ نصرت دادن و یاری کردن لِلّه ِ مر خدائراست و بس الحَق ِّ خدای راست گوئی و درست کار هُوَ خَیرٌ او بهتر است ثَواباً از جهت پاداش مر او را که بدو امیدوارتر بود وَ خَیرٌ عُقباً و بهتر است از جهت عاقبت مر بنده ترسکار را یعنی عاقبت طاعت او بهتر است از عاقبت طاعت غیر او و صاحب تاویلات تمثیل میکند رجلین را بنفس کافر و قلب مومن و جنتین را بهوا و دنیا که مشتمل اند بر اعناب شهوات و نخیل مستلذات و زرع تمتعات بهیمیه و در بواقی احوال مناسب اینکه مثل سخنان دارد و موضع بیان آن جواهر التفسیر است.

صفحه : 647

وَ اضرِب لَهُم و پیدا کن برای جهانیان مَثَل َ الحَیاهِ الدُّنیا مثل زندگانی ایشان درین جهان کَماءٍ أَنزَلناه ُ مانند گیاه رسته از آبی که فرو فرستادیم آنرا مِن َ السَّماءِ از سحاب یا از جانب سما فَاختَلَطَ پس بیامیخت بِه ِ بآن آب نَبات ُ الأَرض ِ آن گیاه رسته از زمین و قوّت گرفت و نشو نمای خود بکمال رسانید و زمین بدو تازه و خرم شد فَأَصبَح َ پس بامداد کرد یعنی روز دیگر گشت آن گیاه تازه و زیبا هَشِیماً خشک گشته و در هم شکسته بمثابتی که از خشکی و شکستگی تَذرُوه ُ الرِّیاح ُ پراگنده می گرداند او را باد از زمین برمیکند و

بهر طرف می برد وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز از انشا و افنا مُقتَدِراً توانا تشبیه کرد زندگانی دنیا را بگیاهی که از آب باران سبز شود و ببالد و بکمال نمو رسد و وقت آن درآید که ازو نفع گیرند ناگاه آب ازو منقطع گردد و خشک و بیفائده بماند هم چنین آدمی بزندگی و تازگی که وارد خوش درآید همین که نامه عمر او از عنفوان بپایان رسد متقاضی اجل درآمده نهال نهاد او را بصرصر فنا خشک سازد و خرمن های آرزو را بباد نیستی بر دهد بیت بهار عمر بسی دلفریب و رنگین است ولی چه سود که دارد خزان مرگ از پی آورده اند که رؤسای عرب بمال و فرزند فخر و مباهات میکردند و پیغمبر را بآنکه درویش است و پسر ندارد طعنه میزدند حق سبحانه فرمود که المال ُ وَ البَنُون َ مال و پسران زِینَهُ الحَیاهِ الدُّنیا آرایش زندگانی دنیااند نه زاد قبر و توشه راه معاد چه باندک زمانی عرضه تلف و هدف زوال خواهند شد وَ الباقِیات ُ الصّالِحات ُ و کارهای شایسته پایدار که ثمره آن أبد الآباد باقی ماند خَیرٌ عِندَ رَبِّک َ بهتر است نزدیک پروردگار تو ثَواباً از جهت پاداش وَ خَیرٌ أَمَلًا و بهتر است از جهت امید یعنی صاحب آن اعمال هر چه امید میدارد از حق سبحانه و تعالی در آخرت می یابد بعضی از علماء برآنند که باقیات صالحات نمازهای پنجگانه است و گویند کلمات خمسه است اعنی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و لا حول و لا قوه الا باللّه

العلی العظیم یا کلمات سه گانه لا اله الا اللّه و استغفر اللّه و صلی اللّه علی محمّد ص و آله و اصحابه و سلّم یا سخنان خوش که سبب فرح قلوب گردد یا نیات پسندیده که موجبات قبول اعمال بود یا بنات صالحات که بحکم هن ستر من النار سبب خلاصی والدین باشند امام قشیری رح فرموده که باقیات صالحات آن عمل است که مشوب بطمع و غرض نباشد بلکه خالصا لوجه اللّه بود تا نتیجه آن ابدا بسمت بقا موسوم تواند بود و رویم قدس سره فرمود که خلوص عمل بآنست که رویت عمل از تو مرتفع شود یعنی عمل را از خود نه بینی و ندانی وَ یَوم َ نُسَیِّرُ الجِبال َ و یاد کن روزی را که برانیم کوهها را یعنی از بیخ برکنیم و در هوا پراگنده سازیم وَ تَرَی الأَرض َ و به بینی زمین را بارِزَهً ظاهر شده از زیر کوهها و مردگان همه بر روی زمین آمده وَ حَشَرناهُم و حشر کنیم همه را یعنی جمع سازیم در موقف فَلَم نُغادِر پس نگذاریم مِنهُم أَحَداً از ایشان یکی را حشرنا کرده وَ عُرِضُوا و عرض کرده شوند عَلی رَبِّک َ بر حساب آفریدگار تو صَفًّا ایستاده وصف کشیده و حق سبحانه گوید لَقَد جِئتُمُونا هر آئینه آمدید شما بما برهنه و تنها بی خدم و حشم و مال و منال کَما خَلَقناکُم همچنانکه آفریده بودم شما را أَوَّل َ مَرَّهٍ اوّل بار که هیچ چیز نداشتید بَل زَعَمتُم بلکه شما گمان بردید و پنداشتید أَلَّن نَجعَل َ آنکه نسازیم ما لَکُم برای شما مَوعِداً وقتی که برای انجاز وعده

یا مکانیکه موعود بود برای محاسبه اینکه خطاب خاص برای منکران بعث است.

صفحه : 648

وَ وُضِع َ الکِتاب ُ و نهاده شود نوشتهای اعمال در دستهای اهل محشر یا کتابهای کردار ایشان در میزان فَتَرَی المُجرِمِین َ پس به بینی گناهکاران را مُشفِقِین َ ترسان و اعراض کنندگان مِمّا فِیه ِ از ان چیزیکه در کتاب ایشان باشد از گناه و فراموش کرده باشند یعنی چون بر آن مطلع گردند خوف بر ایشان مستولی گردد وَ یَقُولُون َ و گویند یا وَیلَتَنا ای وای بر ما ما لِهذَا الکِتاب ِ چه بوده است اینکه نامه را که مطلقا لا یُغادِرُ فرونگذاشته صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً گناهان خرد و بزرگ را إِلّا أَحصاها مگر شمرده است همه آنرا و ضبط کرده و نگاهداشته وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا و بیابند آنچه کرده اند حاضِراً در پیش آمده وَ لا یَظلِم ُ رَبُّک َ و ستم نکند پروردگار تو أَحَداً بر کسی بنقصان حسنه یا زیادتی سیئه او وَ إِذ قُلنا و یاد کن آنرا که گفتیم ما لِلمَلائِکَهِ اسجُدُوا مر فرشتگان را که سجده کنید لِآدَم َ مر آدم را فَسَجَدُوا پس سجده کردند إِلّا إِبلِیس َ مگر ابلیس کان َ بود مِن َ الجِن ِّ از جن یعنی قوم بنی الجان یا جن گروهی اند از ملائکه که از آتش آفریده شده اند و ابلیس از ایشان بود و غیر ایشان از ملائکه مخلوقند از نور و قول اوّل اصح است چه در همین آیت او را ذرّیت اثبات میکند و ملائکه را ذریت نیست و دلیلی دیگر آن است که میگوید فَفَسَق َ پس بیرون رفت عَن أَمرِ رَبِّه ِ از فرمان پروردگار خود فا برای سببیه

است یعنی عاصی شد بجهت آنکه در اصل جنی بوده أَ فَتَتَّخِذُونَه ُ آیا فرامیگیرید شیطان را وَ ذُرِّیَّتَه ُ و فرزندان او را أَولِیاءَ دوستان مِن دُونِی بجز من یعنی ایشانرا دوست میگیرید و فرمانبرداری میکنید و در من عاصی میشوید وَ هُم و حال آنکه ابلیس و ذرّیت او لَکُم عَدُوٌّ مر شما را دشمنانند بِئس َ لِلظّالِمِین َ بد است مر ستمکاران را ابلیس و ذرّیت او بَدَلًا بدلی از خداوند گویند ذرّیت بمعنی اتباع است و تسمیه ایشان بذریت از قبیل مجاز بود و اکثر برانند که او را ذریت هست در تبیان آورده که چون حق سبحانه ابلیس را براند از پهلوی چپ او زوجه او را که آوه نام دارد بیافرید و او را بشمار ریگهای بیابان فرزندانند و از اولاد او یکی مرّه است که کنیت بدو یافته بود و دیگر لاقیس و ولهان است و در عین المعانی آورده که لاقیس موسوس طهارت است و دلهای موسوس صلاه و بعضی برعکس گفته اند و باتفاق جمهور از اولاد او صاحب اسواق است بدروغ و کم فروشی و خیانت وسوسه میکند و اعور صاحب ابواب زنا است و مسوط صاحب اراجیف است و اسم برخورنده طعام که بسم اللّه نگفته باشد شرکت میکند در خوردن و مدهش موکل علما است و ایشانرا بر اهوای مختلف میدارد و بعضی گفته اند که شریده از اولاد اوست و او صاحب مصائب است که بجزع و فزع و روی و موی کندن و گریبان پاره کردن وا ثبورا گفتن. میفرماید ما أَشهَدتُهُم حاضر نگردانیدم شیطان و اولاد او را خَلق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بوقت آفرینش آسمان و زمین

تا بایشان مشاورت کنم یا مددگاری طلبم وَ لا خَلق َ أَنفُسِهِم و نه بوقت آفرینش نفسهای ایشان اعتقاد جمعی از کفار آن بود که جن بر علوم غیبی مطلع اند حق سبحانه نفی میکند آنرا و میگوید ایشان در آفرینش آسمان و زمین حاضر نبودند تا غیب آنرا دانند و از آفرینش نفسهای خویش نیز بیخبراند پس چگونه ایشانرا در عبادت من انباز میگیرند وَ ما کُنت ُ و نیستم من مُتَّخِذَ المُضِلِّین َ فراگیرنده گمراه کنندگان را که ابلیس و ذریت اویند عَضُداً یاران و مددکاران یعنی من در خالقیت بی نیازم از یار و مددگار.

صفحه : 649

وَ یَوم َ یَقُول ُ و یاد کن آنروز را نیز که گوید خدای یا فرشته بامر او مشرکانرا که برای شفاعت خود یا بجهت دفع عذاب از خود نادُوا شُرَکائِی َ الَّذِین َ زَعَمتُم بخوانید بآواز بلند شریکان مرا آنانرا که گمان بردید که ایشان انبازان منند اضافت شرکاء بزعم ایشان است و بجهت توبیخ و تقریع نیز میشاید فَدَعَوهُم پس بخوانند کافران بتان را و استغاثه کنند فَلَم یَستَجِیبُوا پس اجابت نه کنند لَهُم مر ایشانرا و بفریاد نرسند وَ جَعَلنا بَینَهُم و گردانیدیم میان کفار و الهه ایشان مَوبِقاً جای هلاکی یعنی وادی از وادیهای جهنم پیدا کنیم میان ایشان که مهلکه عظیم باشد و همه ایشانرا در ان معذب سازیم و از عبد اللّه بن عمر رض منقول است که موبق دادی باشد عمیق در جهنّم که بدان جدا کنند میان اهل لا اله الا اللّه و ما سوای ایشان وَ رَأَی المُجرِمُون َ و به بینند مشرکان النّارَ آتش دوزخ را معاینه از چهل ساله راه فَظَنُّوا

أَنَّهُم پس یقین دانند که ایشان مُواقِعُوها در افتادنی اند در ان وَ لَم یَجِدُوا و نیابند عَنها از ان آتش مَصرِفاً مکانی که بازگردند بدان یا گریزگاه نیابند جهت آنکه از همه جوانب آتش احاطه کرده باشد بدیشان وَ لَقَد صَرَّفنا و بدرستیکه ما بیان کردیم و مفصل گردانیدیم فِی هذَا القُرآن ِ درین قرآن لِلنّاس ِ برای مردمان مِن کُل ِّ مَثَل ٍ از هر مثلی که بدان محتاج اند از قصص امم گذشته که سبب عبرت گردد و دلایل قدرت کامله که موجب ازدیاد بصیرت شود حکیم سنانی فرماید نظم حق تعالی به محض فضل عظیم در کتاب کریم و حکیم قدیم آنچه مر جمله را بکار آید گفته است آنچنانکه میباید وَ کان َ الإِنسان ُ و هست آدمی أَکثَرَ شَی ءٍ از هر چیزی که خدا آفریده است جَدَلًا جدل کننده از روی خصومت باطله یعنی آدمی از همه مخلوقات جدال کننده تر است و خصومت او در کار حق بیشتر إبن عباس رض فرموده که مراد نضر بن حارث است که در قرآن جدال می نمود یا ابی ّ بن خلف که در امر بعث و حشر خصومت میکرد وَ ما مَنَع َ النّاس َ و منع نکرد اهل مکه را و بازنداشت أَن یُؤمِنُوا از انکه بگروند و تصدیق کنند إِذ جاءَهُم ُ الهُدی چون آمد بدیشان سبب راه نمودنی که محمّد است یا قرآن وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم و منع نمود ایشان را از آنکه استغفار کنند از گناهان و آمرزش طلبند از آفریدگار خود بعد از ایمان بوی إِلّا أَن تَأتِیَهُم مگر آنکه بیاید بدیشان سُنَّهُ الأَوَّلِین َ سنت خدای در هلاک کردن پیشینیان أَو یَأتِیَهُم ُ العَذاب ُ یا

بیاید بدیشان عذاب قُبُلًا روی بروی یعنی مستاصل گردند یعنی در روز بدر وَ ما نُرسِل ُ المُرسَلِین َ و نه فرستادیم ما فرستادگان را إِلّا مُبَشِّرِین َ مگر مژده دهندگان مر اهل ایمان را بنوال ابدی وَ مُنذِرِین َ و بیم کنندگان مر مشرکان را بنکال سرمدی وَ یُجادِل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و مجادله میکنند آنانکه کافر شدند بِالباطِل ِ به بیهوده که اقتراح آیات است بعد از ظهور معجزات و چرا چنین میکنند آن جماعت لِیُدحِضُوا تا زایل گردانند از مقر خود و باطل سازند بِه ِ الحَق َّ بآن جدال حق را که قرآن است یا دین قویم محمدی صلی اللّه علیه و سلّم وَ اتَّخَذُوا آیاتِی و فراگرفتند آیتهای کتاب یا دلایل قدرت مرا وَ ما أُنذِرُوا و آنچیزیرا نیز که بیم کرده شده اند بدان از قیامت و عذاب یعنی قرآن و مواعید اخروی را گرفتند هُزُواً افسوس کرده شده بآن.

صفحه : 650 وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ذُکِّرَ از کسیکه پند داده شود بِآیات ِ رَبِّه ِ بآیتهای پروردگار او که قرآن است فَأَعرَض َ عَنها پس روی بتابد از ان و قبول نکند وَ نَسِی َ و فراموش کند ما قَدَّمَت یَداه ُ عاقبت آن عملها که از پیش فرستاده است هر دو دست او یعنی فراموش کرده اند کفر و معاصی خود را و تفکر نمیکنند در عواقب آن إِنّا جَعَلنا بدرستیکه ما نهاده ایم عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان أَکِنَّهً پوششها أَن یَفقَهُوه ُ تا درنیابند آن را وَ فِی آذانِهِم و در گوشهای ایشان افگندیم وَقراً گرانی تا نشنوند آنرا چنانچه حق استماع است وَ إِن تَدعُهُم و اگر خوانی تو ایشانرا إِلَی الهُدی بآنچه سبب

هدایت است یعنی ایمان و قرآن فَلَن یَهتَدُوا پس راه نیابند إِذاً آنگاه که دعوت کنی یعنی بدعوت تو براه نیابند أَبَداً هرگز مراد جمعی اند از کفار مکه که علم حق بعدم ایمان ایشان متعلق بود وَ رَبُّک َ الغَفُورُ و پروردگار تو آمرزنده است و عیب پوش ذُو الرَّحمَهِ خداوند بخشایش لَو یُؤاخِذُهُم اگر بگیرد خدای ایشانرا یعنی کافران را بِما کَسَبُوا بآنچه میکنند از گناهان که شرک است و تکذیب پیغمبر و قرآن لَعَجَّل َ هر آئینه بشتاباند لَهُم ُ العَذاب َ برای ایشان عذاب را در دنیا بَل لَهُم بلکه عذاب مشرکان را هست مَوعِدٌ وعده یا زمان وعده که روز بدر است یا قیامت که چون آن وعده درآید لَن یَجِدُوا نیابند مِن دُونِه ِ بجز خدای مَوئِلًا پناهی و گریزگاهی وَ تِلک َ القُری و آن دیهها که قصّه ایشان بر تو خوانده ایم یعنی حجر و احقاف و موتفکات أَهلَکناهُم هلاک کردیم اهالی آنرا لَمّا ظَلَمُوا آن هنگام که ستم کردند بر خود بکفر و تکذیب پیغامبر ص و مجادله و معاصی وَ جَعَلنا و مقرر گردانیدیم لِمَهلِکِهِم برای هلاک ایشان مَوعِداً وقتی معلوم که چون برسد از ان پیش و پس نیفتد پس چرا قریش عبرت نمیگیرند و از شرک و نافرمانی دست بازنمیدارند السعید من وعظ بغیره رشید الدین وطواط شکر اللّه سعیه در ترجمه اینکه کلام سعادت اعلام فرموده قطعه نیک بخت آن کسی بود که دلش آنچه نیکوتر است بپذیرد دیگران را چو پند داده شود او از ان پند بهره برگیرد آورده اند که موسی بعد از هلاک فرعونیان بنی اسرائیل را جمع کرده خطبه بخواند که فغان از مستمعین

برآمد و همه در ادای آن کلمات و تامل در معانی و حقایق و دقایقش متحیر شدند یکی از عظمای قوم گفت یا کلیم اللّه هیچکس باشد در روی زمین از تو داناتر موسی ع فرمود نمیدانم در همه عام از خود داناتری و گویند در ضمیر مبارکش اینکه صورت گذشت بی آنکه بدان تلفظ فرماید حق سبحانه بدو وحی فرستاد که ما را در مجمع البحرین بنده ایست که اختصاص داده ایم او را بعلم خاص برو با یکی از خواص خود تا منزل وی و با خود ماهی بریان همراه بر که او ترا بدان راه خواهد نمود حضرت موسی ع تهیّه فرمود و روی براه آورد صفحه : 651

وَ إِذ قال َ مُوسی و یاد کن ای محمّد ص چون گفت موسی لِفَتاه ُ مر شاگرد و خادم خود را یعنی یوشع بن نون ع بن افرایم ع بن یوسف ع را که بطلب خضر لا أَبرَح ُ همیشه خواهم رفت حَتّی أَبلُغ َ تا برسم مَجمَع َ البَحرَین ِ به مجمع بحرین که مکان اوست و آن ملتقی بحر فارس و روم بوده و گویند کان الخضر فی ایام الا فریدون و کان علی مقدمه ذی القرنین الاکبر و بقی الی ایام موسی علیه السلام و گویند آن موضع از افریقیه است و در زاد المسیر طنجه مغرب آورده و در بند نوشیروان نیز گفته اند القصه موسی فرموده که مدام میروم تا برسم بمنزل او أَو أَمضِی َ حُقُباً یا میروم زمانی دراز که هشتاد سال باشد یعنی بهیچ وجه روی از سفر برنتابم تا او را نیابم بیت دست از طلب ندارم تا کام من

برآید یا تن رسد بجانان یا جان ز تن برآید ای یوشع تو با من موافقت نمائی در طلب اینکه بنده صالح یوشع علیه السلام فرمود که آری من با تو موافقم و رفاقت ترا مغتنم میشمارم مصرعه وش است آوارگی آنرا که همراهی چنین باشد پس یوشع ع تهی چند نان و ماهی بریان برداشته باتفاق موسی کلیم اللّه روان شد فَلَمّا بَلَغا پس آن هنگام که رسیدند مَجمَع َ بَینِهِما بمجمعی که میان دو دریا است آنجا بر صخره که بر کنار چشمه بود بنشستند و موسی بخواب رفت یوشع ع در آن چشمه وضو ساخت و قطره از دست وی بر آن ماهی بریان چکید فی الحال زنده شد روی بدریا نهاد و یوشع علیه السلام متحیّر گشت و موسی علیه السلام از خواب درآمده تفقد حال یوشع ع و ماهی ننموده روی براه نهاد و از غایت تعجیل سفر نَسِیا حُوتَهُما فراموش کردند ماهی خود را فَاتَّخَذَ سَبِیلَه ُ پس فرا گرفت ماهی راه خود را فِی البَحرِ در دریا سَرَباً مثل سردابه که در آن توان رفت هر جا که ماهی میرفت آب بر بالای او چون طاقی مرتفع می ایستاد و زمین خشک میگشت فَلَمّا جاوَزا پس وقتی که درگذشتند از مجمع البحرین قال َ گفت موسی علیه السلام لِفَتاه ُ مر جوانمرد خود را یعنی یوشع علیه السلام را که وقت چاشت شد آتِنا غَداءَنا بیار طعام چاشت ما را تا بخوریم که گرسنه شده ایم و دمی چند برآسائیم لَقَد لَقِینا هر آئینه دیدیم مِن سَفَرِنا هذا ازین سفر که کردیم نَصَباً رنج و سختی چون یوشع علیه السلام

سفره پیش آورد قصّه ماهی بیادش آمد قال َ أَ رَأَیت َ گفت یوشع علیه السلام خبر داری إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَهِ چون جای گرفته بودیم بآن صخره بر کنار چشمه فَإِنِّی پس بدرستیکه من نَسِیت ُ الحُوت َ فراموش کردم ماهی را یعنی قصّه او را که با تو گویم وَ ما أَنسانِیه ُ و فراموش نه کرد بر من ذکر او را إِلَّا الشَّیطان ُ مگر شیطان که مرا مشغول ساخت أَن أَذکُرَه ُ از انکه یاد دهم ترا وَ اتَّخَذَ سَبِیلَه ُ و گرفت ماهی راه خود را فِی البَحرِ در دریا عَجَباً راه عجب که هر جا میرفت راهی فراخ پیدا می شد و زمین دریا نیز خشک می شد.

صفحه : 652

قال َ گفت موسی ع ذلِک َ اینکه قصّه ماهی است ما کُنّا نَبغ ِ آنچه بودیم که می طلبیم چه حق سبحانه بمن وحی فرستاد که آن ماهی ما را راه خواهد نمود بدان کسیکه می طلبیم فَارتَدّا پس بازگشتند عَلی آثارِهِما بر نشانهای قدم خود قَصَصاً از پی رفتنی تا رسیدند بدان موضع که ماهی بدریا درآمده بود راهی دیدند گشاده و خشک بدان درآمدند فَوَجَدا پی یافتند عَبداً مِن عِبادِنا بنده را از بندگان ما که بمحض عنایت آتَیناه ُ دادیم او را رَحمَهً بخششی مِن عِندِنا از نزدیک ما که آن وحی است و نبوت بقولیکه او را پیغمبر دانند یا طول عمر بمذهب آنها که به نبوت او قائل نیستند وَ عَلَّمناه ُ و بیاموختیم او را مِن لَدُنّا عِلماً از نزدیک ما علمی که خاص است بما و کسی آنرا نداند الا بتعلیم ما در حقایق سلمی از ذو النون مصری قدس سره نقل میفرماید که علم لدنی

آنست که حکم کنند بر خلق بمواقع توفیق و خذلان و گفته اند که علمی است که حاصل شود بیواسطه کسب و تلقین حرف صاحب کشف الاسرار فرمود که داننده اینکه علم محقق است از یافته سخن گوید در فتوحات از سلطان العارفین قدس سره نقل میکند که با جمعی دانشمندان می گفتند اخذتم علمکم میتاعن میت و اخذنا علما عن الحی الذی لا یموت مثنوی گلشنی کز عقل روید یکدم است گلشنی کز عشق روید خرم است گلشنی کز گل دمد گردد تباه گلشنی کز گل دمد وا فرحتاه علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر گل زند باری شود آورده اند که چون بجای خضر رسیدند او را دیدند تکیه کرده و جامه خود را بسر کشیده موسی ع سلام کرد خضر جامه از رو دور کرده جواب داده و گفت تو کیستی گفت من موسی ام ع نبی بنی اسرائیل حق تعالی فرموده که بتو صحبت دارم و از تو چیزی بیاموزم او در جواب گفت کسیکه گوید که پیغمبر صاحب شریعتم او چگونه از کسی چیزی آموزد و گفته اند که رسول میباید که اعلم باشد از مرسل الیهیم در آنچه بدیشان آورده است از اصول و فروع دین و هر چه نه ازین قبیل باشد تعلّم آن منافی امور نبوّت نیست و نکته انتم اعلم بامور دنیا کم مؤید اینکه قول است قال َ لَه ُ مُوسی گفت موسی ع مر خضر را هَل أَتَّبِعُک َ آیا پیروی کنم مر ترا عَلی أَن تُعَلِّمَن ِ بشرط آنکه بیاموزانی مرا مِمّا عُلِّمت َ از آنچه بتو آموخته اند رُشداً علمی که مبنی بر رشد باشد یعنی اصابت خیر قال َ

إِنَّک َ گفت خضر علیه السلام بدرستیکه تو لَن تَستَطِیع َ نمیتوانی مَعِی َ صَبراً با من شکیبائی کردن را موسی ع گفت چرا صبر نتوانم کرد گفت بجهت آنکه تو پیغمبری حکم تو بر ظاهر است شاید که از من عملی صادر شود که در ظاهر آن منکر و ناشائسته نماید و تو وجه حکمت آنرا ندانی و بر صبر کردن نتوانی وَ کَیف َ تَصبِرُ و چگونه صبر کنی عَلی ما لَم تُحِط بر آن چیزیکه احاطه نکرده بِه ِ بآنچیز خُبراً از روی دانش یعنی علم تو بر آن نرسیده باشد قال َ سَتَجِدُنِی گفت موسی ع زود باشد که بیابی مرا إِن شاءَ اللّه ُ اگر خواهد خدای صابِراً صبرکننده بر آنچه از تو می بینم وَ لا أَعصِی و نافرمانبرداری نه کنم لَک َ أَمراً امر ترا در هیچ کاری.

صفحه : 653

قال َ گفت خضر که ای موسی ع فَإِن ِ اتَّبَعتَنِی پس اگر پیروی کنی مرا فَلا تَسئَلنِی پس مپرس مرا عَن شَی ءٍ از چیزیکه منکر باشد و وجه صحت آنرا ندانی یعنی افتتاح بسؤال مکن حَتّی أُحدِث َ لَک َ تا من نوسازم برای تو مِنه ُ از ان چیز ذِکراً بیانی که تو دریابی موسی علیه السلام قبول فرمود و هر دو با هم روی براه نهادند و یوشع ع علیه السلام بر عقب ایشان می رفت فَانطَلَقا پس برفتند بر ساحل دریا تا رسیدند بکشتی و از اهل آن استدعای رکوب در ان نمودند ملاحان اوّل راضی نشدند و آخر خضر را شناختند و به تعظیمی تمام در آن کشتی درآوردند حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَهِ تا چون نشستند در کشتی و میان دریا رسیدند خضر ع تبری برداشت و

پنهان از قوم خَرَقَها سوراخ کرد کشتی را قال َ أَ خَرَقتَها گفت موسی علیه السلام آیا سوراخ کردی کشتی را لِتُغرِق َ أَهلَها تا غرق گردانی اهل کشتی را چه سوراخ سبب دخول آب است در آن و دخول آب موجب غرق شدن سفینه باشد لَقَد جِئت َ بدرستیکه آوردی شَیئاً إِمراً چیزی شگفت و شنیع و بر دل گران قال َ أَ لَم أَقُل إِنَّک َ گفت خضر که آیا نه گفتم بدرستیکه تو لَن تَستَطِیع َ نمیتوانی مَعِی َ صَبراً با من صبر کردن قال َ گفت موسی که آن سخن از خاطر من رفته بود لا تُؤاخِذنِی مواخذه مکن مرا بِما نَسِیت ُ بآنچه فراموش کرده ام وَ لا تُرهِقنِی و در مرسان مرا مِن أَمرِی از کار من عُسراً دشواری یعنی بر من سخت مگیر و با من بدین مقدار مضایقه مکن فَانطَلَقا پس از سفینه بیرون آمده برفتند تا بدیهی رسیدند در خارج دیه جمعی از کودکان بازی میکردند و پسری زیبا روی بلند قامت خط سبز بر پشت لب او ظاهر شد نام او خوش بود یاحیسور و نام پدر او سالار یا کما روی و نام مادرش ساهویه یا رحمی در میان ایشان بود و موسی ع علیه السلام و خضر علیه السلام میرفتند حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً تا بدیدند پسری را که ذکر کردیم خضر علیه السلام او را از میان اقران طلبید در پس دیواری برد فَقَتَلَه ُ پس بکشت او را بذبح یا بخناق قال َ أَ قَتَلت َ گفت موسی علیه السلام آیا بکشتی نَفساً زَکِیَّهً نفسی پاک را بِغَیرِ نَفس ٍ بغیر نفسیکه او کشته باشد یعنی پاک بود از

قتل بغیر حق پس بیقصاص او را چگونه کشتی لَقَد جِئت َ هر آئینه آوردی شَیئاً نُکراً چیزی ناپسندیده را.

صفحه : 654

قال َ أَ لَم أَقُل لَک َ إِنَّک َ گفت خضر آیا من نه گفتم ترا در اوّل مصاحبت که تو لَن تَستَطِیع َ قوّت نداری و هرگز نتوانی مَعِی َ با من و فعلهای من صَبراً شکیبائی ورزیدن قال َ گفت موسی ع إِن سَأَلتُک َ اگر سؤال کنم ترا عَن شَی ءٍ از چیزی که صادر شود مثل اینکه افعال منکره بَعدَها پس ازین کرت فَلا تُصاحِبنِی پس مصاحبت با من مکن قَد بَلَغت َ بدرستیکه رسیدی تو مِن لَدُنِّی عُذراً از نزدیک من به عذری یعنی چون سیومی بار ترا مخالفت کنم هر آئینه در ترک صحبت من معذور باشی و در حدیث آمده که خدای رحمت کند برادرم موسی علیه السلام را از روی شرم گفت فَلا تُصاحِبنِی اگر چنانچه صبر کردی و با مصاحب خود درنگ نمودی هر آئینه چیزهای شگفت دیدی فَانطَلَقا پس درگذشتند و رفتند حَتّی إِذا أَتَیا تا چون آمدند أَهل َ قَریَهٍ باهل دیهی که انطاکیه بود یا ایله بصره یا جروان از ارمینه یا برقه از روم یا بربر زمین و اهل آن دیهه چون شب شدی دروازه بستندی و برای هیچکس نه کشادندی نماز شام بود که موسی و خضر علیه السلام بر آن دیهه رسیده خواستند که بدیهه درآیند کسی دروازه نه کشود استَطعَما طعام طلب کردند أَهلَها اهل آن دیهه را و گفتند اینجا غریب رسیده ایم و گرسنه نیز هستیم چون ما را در دیهه جای ندادید باری طعام جهت ما بفرستید فَأَبَوا پس سرباز

زدند اهل آن قریه أَن یُضَیِّفُوهُما از ان که ایشان را مهمانی کنند ایشان شب گرسنه بیرون دیه بودند و بامداد روی براه نهادند فَوَجَدا پس یافتند فِیها در نواحی آن دیه جِداراً دیواری مایل شده بیک طرف یُرِیدُ میخواست دیوار أَن یَنقَض َّ آنکه بیفتد و برگردد از بیخ ارادت دیوار مجاز است یعنی نزدیک بود بافتادن فَأَقامَه ُ پس خضر راست کرد آنرا بآنکه اساسش را بسنگ و گل استحکام داد قال َ گفت موسی علیه السلام که اهل اینکه دیه ما را جای ندادند و طعام نیز نه فرستادند پس بجهت چه دیوار ایشان را عمارت کردی لَو شِئت َ لَاتَّخَذت َ اگر میخواستی هر آئینه فرا میگرفتی عَلَیه ِ بر تعمیر اینکه دیوار أَجراً مزدی قال َ هذا گفت خضر اینکه است فِراق ُ بَینِی وَ بَینِک َ جدائی میان من و تو یعنی گفته بودی که اگر نوبت ثالثه چیزی پرسم با من صحبت مدار اینک وقت فراق رسید سَأُنَبِّئُک َ زود باشد که آگاه سازم ترا بِتَأوِیل ِ ما لَم تَستَطِع بمعنی آنچه نتوانستی. عَلَیه ِ صَبراً بر آن شکیبائی نمودن از حیثیت ظاهر و بر ان انکار کردی أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَت امّا کشتی پس بود لِمَساکِین َ مر محتاجان را که ده برادر بودند پنج بیمار و بر جای مانده و پنج دیگر ملاحان که بجهت تحصیل معیشت یَعمَلُون َ فِی البَحرِ کار میکردند در دریا فَأَرَدت ُ پس خواستم بحکم خدای أَن أَعِیبَها آنکه او را سوراخ سازم و عیب ناک کنم وَ کان َ و حال آنست که هست وَراءَهُم در پیش راه ایشان مَلِک ٌ پادشاهی که او را جلند بن کرکره گویند یَأخُذُ میگیرد کُل َّ سَفِینَهٍ هر کشتی درستی که می بیند غَصباً

بغصب یعنی از کشتی بانان بازمی ستاند من آن کشتی را معیوب کردم تا او غصب نکند صفحه : 655

وَ أَمَّا الغُلام ُ اما پسر کشته گشته فَکان َ أَبَواه ُ پس بودند پدر و مادر او مُؤمِنَین ِ گرویدگان فَخَشِینا پس دانستیم ما یا ترسیدیم أَن یُرهِقَهُما آنکه در رساند بدیشان طُغیاناً وَ کُفراً بی باکی و کفران نعمت یعنی شاید که کفر و طغیان و فسق او درسازند از روی مهربانی که والدین را بر ولد هست و آن در ساختن موجب کفران و طغیان باشد فَأَرَدنا پس خواستیم ما أَن یُبدِلَهُما آنکه بدل دهد ایشان را رَبُّهُما پروردگار ایشان خَیراً مِنه ُ فرزندی بهتر ازو زَکاهً از روی طهارت و پاکیزگی یعنی از لوث گناه و شوب اخلاق ردیّه مزکی باشد وَ أَقرَب َ رُحماً و نزدیک تر از جهت بخشایش و مهربانی بر پدر و مادر آورده اند که حق سبحانه بعوض آن پسر ایشان را دختری داد و پیغمبری او را بعقد خود که درآورد هفتاد پیغمبر از نسل او پدید آمدند نظم آن پسر را کش خضر به برید حلق سر آنرا در نیابد عام خلق آنچه جان بخشد اگر بکشد رواست نائب است او دست او دست خدا است بس عداوتها که آن یاری بود بس خرابیهای که معماری بود وَ أَمَّا الجِدارُ فَکان َ و اما دیوار پس هست لِغُلامَین ِ یَتِیمَین ِ برای دو کودک یتیم نام ایشان احرم و حریم و ایشان هستند فِی المَدِینَهِ در شهر مراد قریه مذکور است وَ کان َ تَحتَه ُ و هست زیر دیوار کَنزٌ لَهُما گنجی برای ایشان و اگر دیوار بر افتادی آن گنج ظاهر شدی و مردمان برداشتندی وَ کان َ

أَبُوهُما و بود پدر ایشان صالِحاً مردی شایسته و نام او کاسخ و گفته اند میان ایشان و پدر صالح ایشان هفت پدر دیگر بوده خدای ایشان را بجهت صلاح آن پدر محافظت فرموده فَأَرادَ رَبُّک َ پس خواست پروردگار تو أَن یَبلُغا آنکه برسند یتیمان أَشُدَّهُما بقوت و کمال رشد خود وَ یَستَخرِجا و بیرون آرند کَنزَهُما گنج خود را رَحمَهً مِن رَبِّک َ بخششی از پروردگار تو وَ ما فَعَلتُه ُ عَن أَمرِی و نه کردم آنچه تو دیدی از روی خود بلکه بفرمان حق تعالی کرده ام که او خواست که گنج به مستحقان رسد آورده اند که آن گنجی بود پر از زر و نقره و گویند کتب علمی بود و اشهر آنست که لوحی بود از زبرجد و برو نوشته بسم اللّه الرحمن الرحیم عجب میدارم از کسیکه ایمان دارد بقضا و قدر چگونه اندوهگین شود و شگفت میدارم از کسیکه گرویده است برزاقی حق چرا خود را در تعب افگند و عجب است از کسیکه تصدیق مرگ کند چرا عمر شادمان گذارند و شگفت از شخصی که ایمان دارد بحساب روز قیامت برای چه غفلت ورزد و عجب است از کسی که دنیای دنی و تقلب انقلاب ارباب او داند- چرا دل درو بندد لا اله الا اللّه محمّد ص رسول اللّه ذلِک َ اینست تَأوِیل ُ ما لَم تَسطِع حقیقت آنچه نتوانستی عَلَیه ِ صَبراً بران صبر کردن آورده اند که موسی ع و خضر ع یک دیگر را وداع کردند و هر یک روی بمنزل آوردند محققان را درین قصّه بسی نکات و اسرار است خصوصا بحر الحقایق در بیان دقایق آداب مرید صادق و اشفاق پیر

محقق بعبارتی خوش و تقریری دلکش آورده و بعضی از ان در جواهر التفسیر باز توان یافت.

صفحه : 656

وَ یَسئَلُونَک َ و می پرسند ترا مشرکان مکّه بامتحان یهود عَن ذِی القَرنَین ِ از ذی القرنین که پادشاه شرق و غرب بود و بدین جهت ذو القرنین گفتندی که بکرانه مشرق و مغرب طواف کرد یا در زمان او دو قرن از مردم درگذشتند یا تاج او دو شاخ داشته یا بدست و رکاب حرب مینموده یا کریم الطرفین بوده یا میان علم ظاه و باطن جمع کرده یا دو ضفیره داشته یعنی دو گیسوی بافته از دو جانب سر و اشهر آنست که اینکه اسکندر رومی است و در نبوّت او اختلاف کرده اند قُل بگو ای محمّد سَأَتلُوا عَلَیکُم زود باشد که بخوانیم بر شما مِنه ُ ذِکراً ازو خبری و بیانی إِنّا مَکَّنّا بدرستیکه ما ممکن گردانیدیم یعنی دست دادیم لَه ُ مر او را باستیلا فِی الأَرض ِ در زمین وَ آتَیناه ُ و عطا کردیم او را مِن کُل ِّ شَی ءٍ از هر چیزی که خلق بر ان محتاج بودند یا از آنچه سلاطین را بکار آید در تسخیر شهرها و محاربه باعدای یا دادیم او را از هر چیزی که میخواست سَبَباً دست آویزی که بدان سبب او را آن چیز میسّر شود آورده اند که حق تعالی نور و ظلمت را مسخر او گردانید و در زاد المسیر گوید که سحاب را بفرمان او کرد تا برو سوار شده هرجا که میخواست میرفت و روز که از روم بیرون آمده مصر را

مسخر ساخت و با زنگیان حرب کرده و بر ایشان غالب شده عزم مغرب کرد- فَأَتبَع َ سَبَباً پس از پی در رفت سببی را که بمغرب توان رفت و بآن سبب توسل جسته میرفت حَتّی إِذا بَلَغ َ تا چون رسید مَغرِب َ الشَّمس ِ بجای فرو رفتن آفتاب یعنی نهایت عمارت در جانب مغرب وَجَدَها تَغرُب ُ یافت آنرا یعنی آفتاب را که برای العین فرو میرود فِی عَین ٍ حَمِئَهٍ در چشمه آب گرم و حفص رح حمیه میخواند یعنی چشمه آب مکدر و لای آمیز وَ وَجَدَ عِندَها و یافت نزدیک آن چشمه بر ساحل دریای محیط غربی قَوماً گروهی را که ناسک گویند و ایشان قومی بودند بت پرست و سبز چشم سرخ موی تناور یعنی فربه با هیبت لباس ایشان پوست حیوانات و طعام ایشان گوشت وحوش و جانوران آبی قُلنا یا ذَا القَرنَین ِ گفتیم ما که ای ذو القرنین اینکه ندا اگر او نبی بوده باشد بوحی است و اگر نبی نبوده بالهام یا بر لسان زمان پیغمبر او و بر هر تقدیر حق تعالی فرمود که إِمّا أَن تُعَذِّب َ یا آنست که عذاب میکنی اینکه قوم را یعنی میکشی اگر ایمان نیارند وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ و یا آنکه فرامیگیری فِیهِم در باب ایشان حُسناً نیکوئی را اگر بگروند قال َ گفت ذو القرنین أَمّا مَن ظَلَم َ اما کسیکه ستم کند یعنی بر کفر خود مصر باشد فَسَوف َ نُعَذِّبُه ُ پس زود باشد که عذاب کنیم یعنی من و هر که با من است بکشیم او را و اینکه عذاب دنیا است ثُم َّ یُرَدُّ پس بازگشته شود إِلی رَبِّه ِ بسوی جزای

پروردگار خود در قیامت فَیُعَذِّبُه ُ پس عذاب کند خدای او را عَذاباً نُکراً عذابی سخت و منکر که مثل آن معهود نباشد صفحه : 657

وَ أَمّا مَن آمَن َ و اما هر که بگرود وَ عَمِل َ صالِحاً و عملی شایسته کند یعنی بر مقتضای ایمان فَلَه ُ پس مر اوراست در هر دو سرای جَزاءً الحُسنی پاداش نیکو وَ سَنَقُول ُ لَه ُ و زود باشد که بگوئیم مر او را مِن أَمرِنا از فرمان ما یعنی از آنچه میفرمائیم یُسراً کاری آسان فراخور طاقت او آورده اند که لشکر ظلمت را بر قوم ناسک گماشت تا بگوش و دهن ایشان درآمدند و زینهار خواسته بوی ایمان آوردند ثُم َّ أَتبَع َ سَبَباً پس دیگر باره از پی درآمد سببی را که بمشرق توان رفت و قوم ناسک را با خود برده لشکر نور را از پیش روان کرد و عسکر ظلمت را از عقب بداشت و بجانب جنوب متوجه شده قوم هاویل را که در قطر ایمن بودند مسخر کرد بهمان طریق که قصّه ناسک مذکور شد پس روی بمشرق نهاد حَتّی إِذا بَلَغ َ تا چون برسید مَطلِع َ الشَّمس ِ بجای برآمدن آفتاب یعنی موضعی که مبدأ عمارت است از جانب شرق وَجَدَها یافت آفتاب را که هر بامداد تَطلُع ُ برمی آید و شعاع او می افتد عَلی قَوم ٍ بر گروهی که لَم نَجعَل لَهُم ما نگردانیده بودیم و پیدا نکرده برای ایشان مِن دُونِها سِتراً از دون آفتاب در وقت طلوع پوششی از لباس دنیا که میان ایشان و آفتاب حاجز باشد چه ایشان را پوشش نبود و زمین ایشان نیز پناه گاه نمیداشت از غایت نرمی و سستی پس چون آفتاب طلوع کردی

بسردابها درآمدندی تا وقتی که ارتفاع پذیرفتی و از سمت راس ایشان دور گشتی از زیر زمین بیرون آمده ماهی گرفتندی و بآفتاب بریان کرده خوردندی و ایشان قوم منسک بودند کَذلِک َ همچنان کرد اسکندر بایشان که با اهل مغرب کرد یا همچنان اتباع سبب کرد و بجانب قطر السیر روان شد و بقومی رسید که ایشان را تاویل خوانند و با ایشان همان سلوک نمود که با قوم هاویل وَ قَد أَحَطنا و بدرستیکه ما احاطه داشتیم بِما لَدَیه ِ بآنچه نزدیک او بود خُبراً از روی آگاهی یعنی لشکرها و ادوات حرب و اسباب جهانگیری که برو جمع شده بود بهمه محیط بودیم و مجموع را دانستیم ثُم َّ پس اسکندر أَتبَع َ از پی درآمد سَبَباً راهی و طریقی دیگر را از مشرق بشمال حَتّی إِذا بَلَغ َ تا چون برسید در منقطع ارض ترک بَین َ السَّدَّین ِ میان دو کوه که از پس آنها زمین یأجوج و مأجوج است وَجَدَ مِن دُونِهِما یافت در پیش آن دو کوه قَوماً گروهی با هیئتهای عجیب و شکلهای غریب لا یَکادُون َ نزدیک نه بودند از کمی فطنت که یَفقَهُون َ قَولًا دریابند سخنی را و کسی نیز از لشکر ذو القرنین سخن ایشان در نمی یافت- صفحه : 658

قالُوا یا ذَا القَرنَین ِ گفتند یعنی مترجم ایشان گفت ای ذو القرنین إِن َّ یَأجُوج َ وَ مَأجُوج َ بدرستیکه قوم یأجوج و مأجوج مُفسِدُون َ تباهی کنندگانند فِی الأَرض ِ در زمین ما هرگاهکه از پس اینکه دو کوه بیرون آیند از گیاه سبز آنچه بیابند بخورند و آنچه خشک باشد با خود ببرند و تمام انعام ما را بکشند و میخورند و اگر چهارپایان را نیافتند

آدمی را عوض آن بکار میبرند و ایشان دو قبیله اند از اولاد یافث بن نوح ع و در عین المعانی آورده که آدم ع را احتلام شد و منی او بخاک آلوده گشت آدم از ان حال اندوهناک گشت حق تعالی اینکه دو قوم را از ان خاک آلوده بمنی ابو البشر بیافرید و بقول کسیکه گویند انبیاء ع محتلم نمی شوند اینکه قول ضعیف است و در اشکال و احوال ایشان اختلاف کرده اند از علی مرتضی کرم اللّه وجهه منقول است که قامت بعضی از ایشان بمقدار شبری است و قد بعضی بغایت دراز- و در حدیث آمده که صنفی از ایشان بمثال شجر ارزن اند و آن درختی است در ولایت شام طول او صد و بست گز و صنفی را طول و عرض مساویست و صنفی اند از یک گوش فراش و از دیگری گوش لحاف میسازند و در صفت ایشان گفته اند نظم بکوتاه چشمی سگ جیفه جوی بگوش دراز از خران برده گوئی نه شرمی و نه بینشی دلنواز در ان چشم کوتاه و گوش دراز بهنگام خفتن بخسپند سیر یکی گوش بالا و دیگر بزیر شکن بر شکن چین ابروی شان کشان ریش تا زیر زانوی شان برون آمده اشک شان چون گراز شکم پهن و پا خرد و گردن دراز چو بوزینکان آمده در وجود مژه زرد و رخ سرخ و دیده کبود ندارند جز خواب و خور هیچ کار نمیرد یکی تا نزاید هزار القصه آن گروه باسکندر گفتند که ما ازین قوم تنگ آمده ایم فَهَل نَجعَل ُ پس آیا بکنیم یعنی غزر سازیم لَک َ برای تو و بیرون آریم از میان مالهای خود خَرجاً

مزدی عَلی أَن تَجعَل َ بشرط آنکه بکنی تو بَینَنا وَ بَینَهُم میان ما و میان ایشان سَدًّا بندی که منع کند ایشانرا از بیرون آمدن قال َ گفت اسکندر ما مَکَّنِّی فِیه ِ آنچه دست رس داده مرا در ان رَبِّی آفریدگار من خَیرٌ بهتر است از آنچه شما میخواهید که بمن دهید فَأَعِینُونِی پس مرا یاری دهید بِقُوَّهٍ بتوانائی یعنی بمردمان توانا یا چیزی که قوت یابم بدان درین کار أَجعَل تا بکنم بَینَکُم وَ بَینَهُم میان شما و ایشان رَدماً حجابی سخت که بعضی از ان بر بعضی مرکب باشد آتُونِی بیارید برای من زُبَرَ الحَدِیدِ قطعهای آهن منقول است که فرمود تا خشتها آهن ساختند- بیت بفارغ دلی جابجا تن زدند همه روز و شب خشت و آهن زدند آنگاه حکم کرد که میان دو کوه که چهار هزار قدم بود در شصت و پنج گز عرض بکندند تا بآب رسید پس در ته زمین و روی آب خره از سنگ خارا نهادند و خشتهای آهنین بر بالای آن فرش کردند حَتّی إِذا ساوی تا چون مساوی شد یعنی فرش یافت بَین َ الصَّدَفَین ِ میان هر دو کوه بفرمود تا هیمه بسیاری ببالای آن ریخته و مها بر جوانب او ترکیب کردند قال َ انفُخُوا گفت مر عمله را که بدمید درین آهن ها حَتّی إِذا جَعَلَه ُ تا چون گردانید آن خشتهای آهن را ناراً مانند آتش قال َ آتُونِی گفت بیارید أُفرِغ عَلَیه ِ تا بریزم بر بالای آهن گرم شده قِطراً روئین گداخته فرد بهر روی فرشی که انگیختند برو روی حل کرده میریختند برینگونه دیواری صد و پنجاه گز در ارتفاع برآمد مانند کوهی یکباره

و هموار و ملسان.

صفحه : 659

فَمَا اسطاعُوا پس نتوانستند یأجوج و مأجوج أَن یَظهَرُوه ُ آنانکه بالای روند بر آن سد بسبب ارتفاع و انملاس وَ مَا استَطاعُوا و نتوانستند لَه ُ نَقباً مر او را سوراخ کردن بواسطه سختی و صلابت آن قال َ گفت ذو القرنین بعد از ساختن آن هذا اینکه سد و اقتدار بر اتمام آن رَحمَهٌ بخششی است مِن رَبِّی از پروردگار من بر آنها که می ترسیدند از فتنه یأجوج و مأجوج فَإِذا جاءَ پس چون بیاید وَعدُ رَبِّی وعده آفریدگار من بخروج یأجوج مأجوج جَعَلَه ُ گرداند اینکه سد را دَکّاءَ زمینی هموار یعنی او را از پیش راه ایشان بردارد وَ کان َ وَعدُ رَبِّی و هست وعده پروردگار من حَقًّا درست و راست خروج اینکه گروه از ماوراء السد یکی از علامات قیامت است و در اواخر سوره انبیاء ع ذکر آن خواهد آمد انشاء اللّه تعالی وَ تَرَکنا و میگذاریم ما بَعضَهُم برخی از یأجوج و مأجوج یَومَئِذٍ آن روز یعنی روز خروج که ازدحام نموده یَمُوج ُ فِی بَعض ٍ اضطراب میکنند و داخل میشوند در برخی دیگر و گفته اند مراد آنست که روز قیامت انس و جن از روی تحیر و اضطراب در هم آمیزند وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ و دمیده شود در صور برای قیام قیامت فَجَمَعناهُم پس جمع کنیم همه خلق را جَمعاً جمع کردنی برای حساب و جزا در عرصه محشر وَ عَرَضنا جَهَنَّم َ و ظاهر گردانیم دوزخ را یَومَئِذٍ آن روز لِلکافِرِین َ برای ناگرویدگان عَرضاً ظاهر کردنی و اظهار آن بر ایشان قبل از دخول در ان جهت زجر و تهویل باشد الَّذِین َ آن کافرانیکه از فرط

غفلت کانَت هست أَعیُنُهُم چشمهای دل ایشان فِی غِطاءٍ در پوششی عَن ذِکرِی از یاد من یعنی از مشاهده آیاتیکه بآن یاد کرده میشوم بتوحید و تعظیم نزد اهل ایمان وَ کانُوا و هستند کافران که بجهت ناشنوانی سخن حق لا یَستَطِیعُون َ نمی توانند سَمعاً شنودن کلام من یا محجوب میمانند از استماع قرآن بسبب حجاب السمع کما قال اللّه تعالی و اذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الّذین لا یؤمنون بالآخره حجابا مستورا نظم چون تو قرآن خوانی ای صدر امم گوش شان را پرده سازم از صمم چشم شان را نیز سازم چشم بند تا نه بینند و کلامت نشنوند أَ فَحَسِب َ الَّذِین َ کَفَرُوا آیا می پندارند آنانکه نگرویده اند أَن یَتَّخِذُوا عِبادِی آنکه فرا گیرند بندگان مرا که عیسی ع و عزیر و ملائکه علیهم السلام اند مِن دُونِی بجز من أَولِیاءَ دوستان یعنی معبودان ملخص سخن آنکه آیا می پندارند کافران که فراگرفتن ایشان بندگان مرا بخدای ایشان را نفع خواهد رسانید استفهام بمعنی انکار است یعنی اتخاذ ایشان جمعی را بمعبودیت هیچ سود نخواهد داشت ایشان را إِنّا أَعتَدنا جَهَنَّم َ بدرستیکه ما آماده کرده ایم دوزخ را لِلکافِرِین َ برای ناگرویدگان نُزُلًا منزل و مأوی یا نزلی که برای مهمانان آرند و درین معنی تهکم است و تنبیه برای آنکه ایشانرا خواهد بود که دوزخ در پیش او چیزی محقر باشد- صفحه : 660 قُل بگو ای محمّد هَل نُنَبِّئُکُم آیا خبر کنیم شما را بِالأَخسَرِین َ أَعمالًا بزیانکارترین مردمان از روی کردارها الَّذِین َ ضَل َّ آنانکه گم شده و ضائع گشته سَعیُهُم شتافتن ایشان بعملهای نیکو نمای فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا چون قسّیسان و

رهبانان که اکثر اوقات در دیرها بصلاه و صوم میگذرانند و بسبب کفر آن همه عملها باطل است و ثوابی بر ان متفرع نیست و گفته اند مراد ازین طائفه روافضند یا خوارج یا ارباب بدعت یا جمعی که عمل به ریا و سمعه کنند و اشهر آنست که از کفار صله رحم و اطعام طعام بر فقرا و عتق رقاب واقع میشد حق تعالی ببطلان آنها حکم کرد و فرمود که وَ هُم یَحسَبُون َ و ایشان می پندارند أَنَّهُم یُحسِنُون َ آنکه ایشان نیکو میکنند صُنعاً کار را أُولئِک َ آن گروه که ذکر کرده شدند الَّذِین َ کَفَرُوا آنانند که کافر شدند بِآیات ِ رَبِّهِم بآیتهای پروردگار خود که قرآن است یا بدلائل توحید وَ لِقائِه ِ و بدیدار او یعنی بعث و حشر که در ان وقت رویت میسّر خواهد شد اهل آنرا فَحَبِطَت أَعمالُهُم پس تباه شد کارهای ایشان که در صورت نیکو مینمود و بر ان جزای خیر نخواهند یافت فَلا نُقِیم ُ لَهُم پس اقامت نخواهیم کرد برای اعمال ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَزناً ترازوی که بدان بسجند آن عملهای ایشان را چه همه حبط شده و نابود گشته یا ایشانرا وزنی نخواهیم نهاد یعنی مقداری و اعتباری نخواهند داشت بلکه خوار و مبتذل خواهند شد ذلِک َ آنست که گفته شد از بطلان عمل و خست قدر ایشان جَزاؤُهُم جَهَنَّم ُ پاداش ایشان جهنّم بِما کَفَرُوا بسبب آنکه نگرویدند وَ اتَّخَذُوا آیاتِی و فرا گرفتند آیتهای کتاب مرا وَ رُسُلِی و فرشتگان مرا هُزُواً فسوس کرده شده یعنی بکتاب و پیغمبر سخریه کردند إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی

آنانکه بگرویدند بکتاب و رسول وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای پسندیده و شایسته کانَت لَهُم هست مر ایشانرا بحکم خدای جَنّات ُ الفِردَوس ِ بهشتهای فردوس یعنی بوستانهای مشتملبر اشجار که اکثر آن تاک بود نُزُلًا پیش کش در تبیان آورده که خدای فردوس را بید قدرت خود آفریده و به مقدار هر روز از روزهای دنیا پنجاه نوبت بدو نظر کرده میفرماید که از دادی طیبا و حسنا لاولیائی یعنی افزون ساز حسن و جمال و تازگی و پاکیزگی خود را برای دوستان من و اینکه چنین منزلی را نزل دوستان میگویند تنبیهه هر آنکه ایشان را عطاها باشد که نعیم فردوس بازای آن محقری و ما حضری تواند بود و آن عطا نباشد الا دولت لقاء بیت نعمت فردوس زاهد را و ما را روی دوست قیمت هر کس بقدر همّت والای اوست و گویند فردوس ارفع درجات جنان است که حضرت رسالت پناه فرموده که فاذا سالتم اللّه فسئلوه الفردوس قولی آنست که اسمی از اسمای جنان است که اهل ایمان در آنجا فرود آیند- صفحه : 661

خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاویدان باشند در آن لا یَبغُون َ نجویند عَنها از ان بهشتها حِوَلًا بدلی یا نه طلبند ازو تحویل بمکانی دیگر زیرا که همه مطالب ایشان در آن مهیّا باشد قُل بگو ای محمّد لَو کان َ البَحرُ اگر باشد آب دریای محیط که شامل زمین است مِداداً سیاهی لِکَلِمات ِ رَبِّی برای نوشتن سخنان پروردگار من یعنی معانی قرآن یا معلومات او لَنَفِدَ البَحرُ هر آئینه فانی گردد و نماند آب دریا زیرا که جسم است و هر جسم متناهی باشد

پس او بنهایت رسد قَبل َ أَن تَنفَدَ پیش از انکه برسد و بماند کَلِمات ُ رَبِّی علوم آفریدگار من جهت آنکه غیر متناهی است پس بمداد متناهی کلمات نامتناهی نوشته نشود وَ لَو جِئنا بِمِثلِه ِ و اگر نیز بیاریم مثل دریای محیط مَدَداً مدد آن مداد و بر ان افزائیم گویند که اینکه آیت وقتی نازل شد که یهود مر مسلمانانرا گفتند که در کلام خود میخوانید که و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و زعم محمّد آنست که او را حکمت داده اند پس علم شما بسیار باشد و دیگر باره میخوانید و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا جمع در میان اینکه دو سخن چگونه تواند کرد حق تعالی درین آیت فرمود که علم حق تعالی نهایت ندارد هر چند کسی را علم بسیار بود در جنب علم الهی کم از کم میتواند بود نظم علمها از بحر علمش قطره آن چه خورشید است اینها ذره گر کسی در علم صد لقمان بود پیش علم کاملش نادان بود قُل بگو ای محمّد إِنَّما أَنَا بَشَرٌ جزین نیست که من آدمی ام مِثلُکُم مانند شما دعوی احاطه بکلمات الهی نمیکنم اینکه مقدار هست که بوساطت جبرئیل یُوحی إِلَی َّ وحی کرده میشود بمن أَنَّما إِلهُکُم جزین نیست که معبود شما إِله ٌ واحِدٌ معبودی یکتا است بی شریک فَمَن کان َ یَرجُوا پس هر که امید دارد لِقاءَ رَبِّه ِ دیدار پروردگار خود را در بهشت یا هر که میترسد از رسیدن بحق یعنی بازگشتن بدو بروز رستخیز فَلیَعمَل پس باید که بکند عَمَلًا صالِحاً کرداری شایسته یعنی پسندیده خدای و در بحر آورده که عمل صالح متابعت

پیغمبر ص است و سلوک به منهاج سنت او بظاهر که ترک دنیا و اختیار فقر و دوام عبودیت است و بباطن که بریدن است از خلق و پیوستن بحق یعنی دیده همّت از مشاهده ما سوای بربستن و خبر بشهود حضرت مولی ناکشودن کما قال اللّه تعالی ما زاغ البصر و ما طغی بیت روی از همه برتافتم و سوی تو کردم چشم از همه بربستم و دیدار تو دیدم آورده اند که جندب بن زهیر عامری رض بحضرت رسالت پناه علیه السلام عرض کرد که یا رسول اللّه من عمل از برای خدا میکنم اما چون کسی بر ان مطلع شد خوشدل میگردم حضرت فرمود که خدای عملی را که غیری در ان شریک بود قبول نمیکند حق سبحانه تصدیق سخن پیغمبر ص خود را اینکه آیت فرستاد که وَ لا یُشرِک و باید که بنده که عمل صالح دارد شرک نیاورد و انباز نسازد بِعِبادَهِ رَبِّه ِ أَحَداً در پرستش پروردگار خود یکی را یعنی به ریا و تصنّع عمل نه کند که ریا شرک اصغر است و تباه کننده عمل نعوذ باللّه من الریا فی العلم و اعتصم به من وقوع الزلل.

صفحه : 662

سوره مریم

مکیه و هی ثمان و تسعون ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- کهیعص در مواهب صوفیا بادیه از مواهب الهی که بر آنحضرت شیخ رکن الدین علاء الدوله و الدین سمنانی قدس سره فرود آمده مذکور است که حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام را سه صورت است یکی بشری قوله انما انا بشر مثلکم دوم ملکی چنانچه فرموده است انی لست کاحدکم انی ابیت عند ربی

یطعمنی یسقینی سیوم حقی کما قال لی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل و ازین روشن تر من رانی فقد رای الحق و حضرت حق تعالی را با او در هر صورتی سخنی بعبارتی دیگر واقع شده در صورت بشری کلمات مرکبه چون قل هو اللّه احد و در صورت ملکی حروف مفرده مانند کهیعص و اخواته و در صورت حقی کلام مبهم فاوحی الی عبده ما اوحی بیت در تنگنای حرف نگنجد بیان ذوق زان سوی حرف و نقطه حکایات دیگر است و ننشئکم فیما لا تعلمون پس حروف مقطعه است رمزی میان حق تعالی و حبیب او علیه الصلوه و السلام و کهیعص از انجمله است و گفته اند اینکه حروف اسماء الهیه اند و از حضرت علی رض منقول است که در بعضی ادعیه میخواندند که کهیعص یا حم عسق و گفته اند که کاف مفتاح اسم کافی و کبیر و کریم است و ها اشارت باسم هادی و چون مبدء هیچ یک از اسمای الهی حرف یا واقع نشده گویند ایمای است بآنکه ید اللّه فوق ایدیهم و در لباب آورده که یا من لا یجیر و لا یجار علیه و عین از اسم علیم و عزیز و عدل است و صاد از صادق و میشاید که نام سوره باشد و ما بعد او مترتب باو یعنی اینکه سوره ذِکرُ رَحمَت ِ رَبِّک َ عَبدَه ُ زَکَرِیّا یاد کردن خداوند تو است بمهربانی بنده خود زکریا إبن آزر را که از اولاد رجعیم بن سلیمان ع بن داود ع بود پیغمبری عالیشان و مهتر احبار بیت

المقدس و صاحب قربان پس قصّه او بخوان و یاد کن إِذ نادی رَبَّه ُ نِداءً خَفِیًّا چون ندا کرد و بخواند پروردگار خود را در محراب بیت المقدس بعد از تقرب بقربان خواندنی پنهان که آن باخلاص اقرب است یا دعا بلند می کرد و از قوم پنهان بود چه شرم میداشت که بعد از نود و نه سالگی و زنی پیر نازائیده طلب فرزند کند یا پیری آواز او را ضعیف ساخته بود هر چند بلند میگفت کسی نمی شنید و ندای او اینکه بود که از روی نیاز قال َ رَب ِّ إِنِّی وَهَن َ العَظم ُ مِنِّی گفت ای پروردگار من بدرستیکه سست شده است استخوانیکه ستون خانه بدن است از من چون استخوان که سخت ترین اجزاست سست شده باشد سائر بدن بطریق اولی وَ اشتَعَل َ الرَّأس ُ شَیباً و سفید شده است سر من سفید شدنی و گفته اند تشبیه فرموده شیب را در روشنی بآتش و فرو گرفتن او موی را باشتعال آن یعنی روشن و درخشنده شد سر من از پیری وَ لَم أَکُن بِدُعائِک َ رَب ِّ شَقِیًّا و نبودم بخواندن من ترا ای آفریدگار من بی بهره و ناامید یعنی هرگاه که دعا کرده ام باجابت رسانیده و من بدان خو کرده شده ام وَ إِنِّی خِفت ُ المَوالِی َ مِن وَرائِی و بدرستیکه من میترسم از بنی اعمام خود که اینکه خویشان من در مهم حبورت و اقامت دین تهاون ورزند و خلافت من در امت من نیکو بجا نیاوردند پس از مرگ من پس مرا خلفی میباید وَ کانَت ِ امرَأَتِی عاقِراً و حال آنکه زن من هست نازائیده و در سن نود و هشت سالگی فَهَب

لِی مِن لَدُنک َ وَلِیًّا پس به بخش مرا از نزدیک خود فرزندی که متولی امور دین باشد و از روی استحقاق.

صفحه : 663

یَرِثُنِی وَ یَرِث ُ مِن آل ِ یَعقُوب َ میراث برد امامت و حبورت از من و میراث گیرد علم و حکمت را از آل یعقوب بن اسحق علیهما السلام یا یعقوب بن ماثان برادران عمران که پدر مریم بوده وَ اجعَله ُ رَب ِّ رَضِیًّا و بگردان فرزند مرا ای آفریدگار من شایسته و پسندیده که تو از قول و عمل او راضی باشی بعد ازین دعا سر بسجده نهاده تضرع میفرمود که ندای کرم ربانی وعده باجابت دعای او فرمود یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُک َ ای زکریا ما بشارت میدهیم ترا بِغُلام ٍ اسمُه ُ یَحیی به پسری نام او یحیی لَم نَجعَل لَه ُ مِن قَبل ُ سَمِیًّا نیافریدیم مر او را پیش ازو هم نامی در زاد المسیر آورده که وجه فضیلت او نه از ان رویست که قبل از وی کسی مسمی بدین اسم نبوده چه بسیار آدمی بدین وجه پیدا میشود که پیش ازو مسمای او نبوده باشد بلکه فضیلت او آنست که حق تعالی بخود تولی تسمیه او نموده و به پدر مادر حواله نه فرمود امام ثعلبی آورده که ذکر قبل از ان فرمود که بعد ازو کسی بظهور خواست آورد که او را بچندین اسم خاص اختصاص دهد و اسم سامی او را از اسم همایون فرجام خود مشتق سازد شعر و شق له من اسمه لیجله فذو العرش محمود و هذا محمّد بیت ای خواجه که عاقبت کار امت است محمود از ان شد است که نامت محمّد است و

گویند مسمی بمعنی تشبیه است یعنی مثل او نیافریدیم در آنکه هرگز عصیان و قصد عصیان ازو ظهور نرسید قال َ رَب ِّ أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ گفت زکریا ای خداوند من چگونه باشد مرا پسری وَ کانَت ِ امرَأَتِی عاقِراً و هست زن من نازاینده وَ قَد بَلَغت ُ مِن َ الکِبَرِ عِتِیًّا و بدرستیکه رسیده ام از بزرگ سالی به تباهی و نحافتی و ضعف اعصاب و قوی، اینکه سخن از روی استعلام فرموده نه بطریق استبعاد یعنی ما را جوان خواهی ساخت یا هم درین پیری رایت قدرت خواهی افراخت قال َ گفت فرشته بامر خدای تعالی که ای زکریا کَذلِک َ همچنین است که تو گفتی از پیر و ضعیفی اما قال َ رَبُّک َ هُوَ عَلَی َّ هَیِّن ٌ گفت خدای تو که اینکه کار که آفریدن فرزند است درین سن ازین دو شخص بر قدرت من آسان است وَ قَد خَلَقتُک َ مِن قَبل ُ و بدرستیکه بیافریدیم ترا پیش از یحیی وَ لَم تَک ُ شَیئاً و نبودی تو چیزی یعنی معدوم صرف بودی ترا موجود گردانیدم پس من که ترا از عدم بوجود آورده ام قادرم بر ایجاد فرزندی از دو پیر- زکریا علیه السلام ازین بشارت مسرور شد اما ندانست که عنقریب وجود خواهد گرفت یا بعد مدتی بظهور خواهد رسید قال َ رَب ِّ اجعَل لِی آیَهً گفت زکریا ای پروردگار من گردان برای من آیتی یعنی بنمای مرا علامتی که بآن قرب وقوع اینکه واقعه معلوم گردد قال َ گفت خدای مر زکریا را آیَتُک َ أَلّا تُکَلِّم َ النّاس َ نشانه تو آنست که سخن نتوانی گفت با مردمان ثَلاث َ لَیال ٍ سَوِیًّا سه شبانروزی پی درپی بهم پیوسته یا قادر نباشی

بر تکلّم در حالتی که سوی ّ الخلق و تندرست باشی آورده اند که در همان اوقات زبان او در دهان او بزرگ شده بر وجهیکه تحریک را مجال نماند.

صفحه : 664

فَخَرَج َ عَلی قَومِه ِ مِن َ المِحراب ِ پس بیرون آمد بر گروه خود صباح آنروز که در شب آن زن او اشیاع نام حامله شده بود از مصلای خود فَأَوحی إِلَیهِم پس اشارت کرد بایشان أَن سَبِّحُوا بُکرَهً وَ عَشِیًّا آنرا که نماز گزارید یا تسبیح گوئید خداوند خود را بامداد و شبانگاه القصه سه روز برین منوال گذشت پس بحال خود بازآید یحیی بعد از مضی مدّت حمل متولد شد در کودکی پلاس پوشیده با احبار در عبادت بطریق ریاضت موافقت می فرمود تا وقتی که وحی بدو فرود آمد و از حق تعالی خطاب رسید که یَحیی خُذِ الکِتاب َ بِقُوَّهٍ ای یحیی فراگیر کتاب توریت را بجد و جهد یا بقوت دل وَ آتَیناه ُ الحُکم َ صَبِیًّا و ما دادیم یحیی را حکمت و فهم توریت در حالتی که کودک بود سه ساله یا هفت ساله آورده اند که کودکان محله روزی در سه سالگی او را گفتند یحیی بیا تا بازی کنیم فرمود که ما للعب خلقنا یعنی ما از برای بازی آفریده نه شده ایم و درین سخن پندی عظیم است بیخبران بازیچگان غفلت را که عمر عزیز ببازی میگذرانند و بدام فریب و انما الحیوه الدنیا لعب و لهو مقید و مشغوف میمانند نظم عمر ببازیچه بسر میبری پای باندازه بدر می بری به که ز بازی جهان پا کشی طفل نه چند ببازی خوشی وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاهً

و دیگر دادیم یحیی را رحمتی و مهربانی و رقت قلبی از نزدیک ما و طهارتی از گناه یا ستایشی نزدیک خلق وَ کان َ تَقِیًّا و بود ترس کار فرمانبردار یا مجتنب از لوث جرائم و اوزار وَ بَرًّا بِوالِدَیه ِ و نیکوکار به پدر و مادر یا فرمان برنده و خدمت کننده مر ایشان را وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیًّا و نبود سرکش یعنی عاق و نافرمان بر برّ والدین و او نبود عاصی مر پروردگار خود را وَ سَلام ٌ عَلَیه ِ و سلام بر یحیی از ما یَوم َ وُلِدَ روز که متولد شده وَ یَوم َ یَمُوت ُ و روز که می میرد وَ یَوم َ یُبعَث ُ حَیًّا و روز که برانگیخته شود زنده یعنی در آخرت و گویند مراد سلامتی یحیی ع است روز که متولد شد از غمز و مس ّ شیطان و وقتی که وفات کرد از عذاب قبر و روز رستخیز از هول او و قصه خوف و بکای یحیی علی نبیّنا و علیه السّلام در غایت اشتهار است وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ مَریَم َ و یاد کن در قرآن قصّه مریم بنت عمران را و او پیوسته در مسجد بیت المقدس بودی بعذری که واقع شدی بخانه خاله رفتی و بعد از ظهر به مسجد درآمدی وقتی در خانه خاله بود و بغسل محتاج شد موضعی طلبید که آنجا غسل کند حق تعالی از ان خبر میدهد إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها چون دور شد مریم یا کناره گرفت از اهل خود یعنی از خاله و قوم او مَکاناً شَرقِیًّا در مکانی بجانب شرقی از بیت المقدّس یا از سرای

خاله بجهت اغتسال در زمستان و آن موضعی بود آفتاب روی فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً پس فراگرفت مریم از پیش ایشان یعنی از سوی ایشان پرده که مانع باشد از دیدن و بعد از انکه غسل فرموده جامه پوشید فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا پس فرستادیم ما بسوی او روح ما را که جبرئیل است اضافت روح بذات مقدس خود جهت تشریف و تخصیص اوست فَتَمَثَّل َ لَها بَشَراً سَوِیًّا پس متمثل شد جبرئیل ع برای مریم رض آدمی تمام خلقت صفحه : 665

قالَت إِنِّی أَعُوذُ گفت مریم بدرستیکه من پناه میگیرم بِالرَّحمن ِ مِنک َ إِن کُنت َ تَقِیًّا بخدای بسیار بخشش از شر تو اگر هستی تو پرهیزگار غایت مبالغه در عفاف است یعنی اگر تو متقی و متورعی من از تو پرهیز میکنم و پناه بحق میبرم فکیف که چنین نباشی و گفته اند که تقی نام شریری بود در ان زمان که متعرض نسوان میشد و مریم قصّه او استماع نموده بود گمان برد که مکر اوست و بحق تعالی پناه برد اما چون جبرئیل اضطراب مریم مشاهده فرمود قال َ إِنَّما أَنَا رَسُول ُ رَبِّک ِ گفت جز اینکه نیست که من فرستاده پروردگار توام که بدو پناه میگیری مرا اینجا فرستاده لِأَهَب َ لَک ِ غُلاماً زَکِیًّا تا به بخشم ترا بفرمان او پسری پاک و ستوده قالَت أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ گفت مریم رض که چگونه بود مرا پسری و مرا نسوده است آدمی یعنی هنوز دست کسی بطریق مباشرت بمن نرسیده وَ لَم أَک ُ بَغِیًّا و نبودم زناکار و جوینده فجور قال َ کَذلِک ِ گفت جبرئیل چنین است که تو میگوئی که هیچکس بنکاح و سفاح ترا مس

نکرده قال َ رَبُّک ِ فرموده پروردگار تو هُوَ عَلَی َّ هَیِّن ٌ اینکه کار که عطای ولد است بی پدر بر من آسان است ما ترا پسری میدهیم تا تو استدلال کنی بدان بر قدرت ما وَ لِنَجعَلَه ُ آیَهً لِلنّاس ِ و تا بگردانیم او را علامتی برای مردمان بتدبّر در ان توانائی ما را دریابند وَ رَحمَهً مِنّا و تا بگردانیم او را بخششی از ما برای آنانکه بدو بگروند وَ کان َ أَمراً مَقضِیًّا و هست خلق او بی پدر کاری محکوم به یعنی مقدر و مقرر شده و مسطور گشته در لوح محفوظ پس جبرئیل نزدیک او آمده و بدمید در آستین یا گریبان یا دهان او فَحَمَلَته ُ پس مریم بار گرفت همان دم بعیسی ع فَانتَبَذَت بِه ِ پس بیرون شد و دور گشت بعیسی ع یعنی وقتی که در بطن او بود مَکاناً قَصِیًّا مکانی دور از شهر و گویند بکوهی رفت در جانب شرقی از شهر یا بوادی بیت لحم که شش میل دور از شهر ایلیا بود و بعد از نه ماه یا هشت ماه وضع حمل واقع شد و گویند حمل و وضع در یک ساعت بوده در زاد المسیر گوید سه ساعت بود و مقاتل گوید که یک ساعت خلق بوده و یک ساعت تصویر و یک ساعت وضع و بر هر تقدیر چون وضع حمل نزدیک رسید مریم درختی خرمای خشک شده دید شاخهای آن بریده و تنه آن مانده فَأَجاءَهَا المَخاض ُ إِلی جِذع ِ النَّخلَهِ پس آورد او را درد زادن بسوی تنه درخت خرما تا پشت خود بدان باز نهاده قالَت یا لَیتَنِی مِت ُّ گفت

مریم کاشکی من مردمی قَبل َ هذا پیش ازین صورت وَ کُنت ُ نَسیاً مَنسِیًّا و بودمی چیزیکه باز گذاشته و فراموش شده هیچکس مرا ندانستی و از من حساب برنداشتی و حال آنکه همه احبار بیت المقدس مرا شناسند که دختر امام ایشانم و در کفالت زکریا بوده ام و هنوز بکارت من زائل نشده و شوهری نه کرده ام و اکنون فرزندی میزایم و از خجالت اینکه حال ندانم که چه کنم فرد هر چند بروی کار در می نگرم محنت زده چو خود نمی بینم من.

صفحه : 666

فَناداها پس آواز داد مریم را مِن تَحتِها آنکه در زیر او بود یعنی در شکم او مراد عیسی علیه السلام است که با او سخن گفت و ندا فرمود أَلّا تَحزَنِی آنکه اندوهگین مباش و تمنای مرگ مکن و حفص رح من تحتها خواند یعنی عیسی از زیر او یا فرشته از زیر شجر خرما آواز داد که غم مخور قَد جَعَل َ رَبُّک ِ تَحتَک ِ بدرستیکه بیافرید و روان کرد آفریدگار تو از زیر قدم تو سَرِیًّا جوی آب که از ان بیاشامی و بدان طهارت کنی وَ هُزِّی إِلَیک ِ بِجِذع ِ النَّخلَهِ و بجنبان و میل ده بسوی خود تنه درخت خرمای خشک شده را تُساقِط عَلَیک ِ تا فرو ریزد حفص رح تساقط خواند یعنی تا درخت بیفگند بر تو رُطَباً جَنِیًّا خرمای تر و تازه فَکُلِی وَ اشرَبِی پس بخور از رطب و بیاشام از آب وَ قَرِّی عَیناً و روشن ساز چشم را بفرزند یا خوشدل شوی بسبز شدن درخت و بر دادن او که مناسبت با حال تو دارد چنانکه قادر است بر اظهار

خرما از درخت خشک قدرت دارد بر ایجاد ولد از مادر بیواسطه پدر پس حق تعالی ملائکه را فرستاد تا بگرد مریم درآمدند و چون عیسی ع متولد شد او را فرا گرفتند و بشستند و در حریر بهشت پیچیده در کنار مریم نهادند و ندا رسید که فَإِمّا تَرَیِن َّ پس اگر به بینی مِن َ البَشَرِ أَحَداً از آدمیان یکی را و از تو پرسند که اینکه فرزند از کجاست فَقُولِی إِنِّی نَذَرت ُ لِلرَّحمن ِ صَوماً پس تو بگو بدرستیکه من نذر کرده ام برای خداوند بخشایش کننده روزه را و روزه ایشان ترک طعام و کلام بود فَلَن أُکَلِّم َ الیَوم َ إِنسِیًّا پس سخن نخواهم گفت امروز با هیچ آدمی بلکه با ملائکه سخن میگویم و با حق تعالی مناجات میکنم و اینکه مقدار سخن بجهت اخبار از نذر بوده یا باشارت ازین حال خبر داده آورده اند که چون اهل مسجد اقصی مریم را در محراب او نیافتند بتفحص مشغول شده از هر جا و هر کس میجستند تا کسی نشان داد که او را در بیت لحم دیدیم قوم او بدانجا رفتند مریم چون ایشان را دید عیسی ع را برداشته متوجه ایشان شد فَأَتَت بِه ِ قَومَها تَحمِلُه ُ پس آورد مریم عیسی ع را بقوم خود برداشته او را همین که چشم آن گروه بر وی افتاد قالُوا یا مَریَم ُ لَقَد جِئت ِ گفتند ای مریم بدرستیکه آوردی شَیئاً فَرِیًّا چیزی شگفت آرنده یا زشت که میان اهل بیت تو مثل اینکه نبوده و واقع نشده یا أُخت َ هارُون َ ای خواهر هارون گویند او را برادر هارون نام بوده یا هارون مردی صالح

بوده در بنی اسرائیل که در صلاحیت بدو مثل زدندی یا فاسقی بوده که ضرب المثل اهل فسق بودی پس گفتند ای مثل هارون در زهادت یا مانند او در فجور ما کان َ نه بود أَبُوک ِ امرَأَ سَوءٍ پدر تو عمران مردی بدکار بلکه امام مسجد اقصی و اشرف احبار بوده وَ ما کانَت أُمُّک ِ و نبود مادر تو حنه بنت فاقود بَغِیًّا زناکار و فاجره تو با وجود اینکه پدر و مادر فرزندی بی پدر از کجا آوردی فَأَشارَت إِلَیه ِ پس اشارت کرد مریم به عیسی علیه السلام که با او سخن گوئید و جواب ازو شنوید قالُوا کَیف َ نُکَلِّم ُ گفتند چگونه سخن گوئیم مَن کان َ با کسیکه هست فِی المَهدِ صَبِیًّا در گهواره یعنی در خور گهواره کودکی که فهم خطاب و قدرت. جواب ندارد گویند که عیسی پستان در دهن داشت چون کلام قوم شنید دهن از پستان بازگرفت و بزبان فصیح- صفحه : 667

قال َ إِنِّی عَبدُ اللّه ِ گفت بدرستیکه من بنده خدایم آتانِی َ الکِتاب َ داده است مرا کتاب یعنی حکم کرده در ازل که انجیل بمن دهد ثعلبی آورده که تعلیم داده است مرا انجیل در شکم مادر وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا و گردانیده مرا پیغمبر گویند در آن حال پیغمبر بود و تکلّم بطریق اعجاز میکرد وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً و ساخت مرا با برکت و نفع أَین َ ما کُنت ُ هر جا که باشم وَ أَوصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ و امر کرد مرا باقامت نماز و بایتای زکوه ما دُمت ُ حَیًّا مادامیکه باشم زنده وَ بَرًّا بِوالِدَتِی و گردانید مرا نیکوکار بمادر من مهربان برو- وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً

و نگردانید مرا گردن کشی متعظّم که با خلق تکبّر کنم و ایشانرا برنجانم شَقِیًّا بدبختی که فرمان او نبرم وَ السَّلام ُ عَلَی َّ و سلام خدا بر من است چنانچه بر یحیی علیه السلام یَوم َ وُلِدت ُ روز که بزادم وَ یَوم َ أَمُوت ُ وَ یَوم َ أُبعَث ُ حَیًّا و روز که بمیرم و روز که برانگیخته شوم زنده ذلِک َ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ اینکه که ذکر او کردیم و وصف او گذشت عیسی پسر مریم ع است آنکه نصاری او را وصف میکنند که پسر خداست حاشا قَول َ الحَق ِّ میگوئیم سخن راست و درست الَّذِی فِیه ِ یَمتَرُون َ آن گفتنی که جهودان در ان شک دارند یعنی قصّه عیسی ع که حمل بر چیزهای ناشائسته میکنند یا ترسایان که در ان جدال مینمایند جمعی او را خدا و بعضی پسر خدای میدانند حاشا ما کان َ لِلّه ِ نیست و نشاید مر خدای را أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ آنکه فرا گیرد فرزندی چه ولد مجانس والد باید حق تعالی از جنسیت یا ممکنات منزه است سُبحانَه ُ پاکست از اتخاذ ولد إِذا قَضی أَمراً چون حکم کند و خواهد کاری را که سازد یعنی ارادت احداث شی نماید فَإِنَّما یَقُول ُ لَه ُ پس جز اینکه نیست که فرماید لَه ُ کُن فَیَکُون ُ مر آن شی را که باش پس بباشد بی درنگ وَ إِن َّ اللّه َ رَبِّی وَ رَبُّکُم و بدرستی که خدای تعالی پروردگار من و شماست فَاعبُدُوه ُ پس او را بپرستید و بعبادت غیر او مشغول نه گردید هذا صِراطٌ مُستَقِیم ٌ اینست راه راست که بمنزل جنت رساند.

صفحه : 668

فَاختَلَف َ الأَحزاب ُ مِن بَینِهِم پس اختلاف کردند جماعتها میان یکدیگر یعنی یهود

و نصاری در باب عیسی ع جهودان طریق تفریط گرفتند و ترسایان در جانب افراط افتادند یا مختلف شدند ترسایان و سه فرقه گشتند نسطوریه عیسی ع را إبن اللّه میگفتند و یعقوبیه اللّه خوانند و ملکانیه بثالث ثلثه قائل شدند فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ کَفَرُوا پس وای مر آنانرا که کافر شدند و استبعاد نمودند مِن مَشهَدِ یَوم ٍ عَظِیم ٍ از حاضر شدن در روز بزرگ که روز قیامت است یا مشاهده احوال آنروز أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر چه شنوا باشند کافران و چه بینا یَوم َ یَأتُونَنا در ان روز که بیایند بما ولی سود نکند ایشانرا دیدن و شنیدن یعنی مشاهده کنند مواعید الهی را و بدان متیقن گردند اما نفع ندهد و گویند اینکه سخن بطریق تهدید است یعنی در ان روز چه شنوا باشند مر سخنان موحش را و چه بینا بعقوبات باهوال لکِن ِ الظّالِمُون َ الیَوم َ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ لیکن ستمکاران امروز در گمراهی هویدااند وَ أَنذِرهُم یَوم َ الحَسرَهِ و بیم بکن ایشانرا یعنی کفار مکّه را روز حسرت که بدان متحیر باشند که چرا بد کردیم ما و نیکان حسرت خورند که چرا بیشتر نیکی نه کردیم إِذ قُضِی َ الأَمرُ چون کار ساخته شود و حساب برانداخته گردد و حکم شود که فریق فی الجنته و فریق فی السعیر اینکه چنین روز که در پیش است وَ هُم فِی غَفلَهٍ و ایشان در غفلت و بی خبری اند از ان روز وَ هُم لا یُؤمِنُون َ و ایشان یعنی کافران نمی گروند بآخرت و متعلقات آن إِنّا نَحن ُ نَرِث ُ الأَرض َ وَ مَن عَلَیها بدرستیکه ما میراث بریم زمین را و هرکه بر روی زمین

است یعنی همه فانی گردد و ما باقی باشیم وَ إِلَینا یُرجَعُون َ و بسوی ما بازگردانیده شوند بعد از مرگ در کشف الاسرار آورده که اشارت است ببقای احدیت و فنای خلقیت یعنی چون سطوت ازلی از روی هیبت لم یزلی اطلال رسوم کون را آتش بی نیازی در زند و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند و لجام اعدام بر سر مرکب وجود کند ندای کبریا در رسد که لمن الملک الیوم و چون ما سوی اللّه معدوم باشد جلال احدیت و جمال صمدیت بعز قدوسی و کمال سبوحی جواب دهد که للّه الواحد القهار نظم صرصر قهر چو از مکمن وحدت بوزد خس و خاشاک یقین همه را باد ببرد هر چه در عرصه امکان بوجود آمده بود سیل غیرت همه را تا عدم آباد ببرد وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ إِبراهِیم َ و یاد کن برای قوم خود در قرآن قصّه ابراهیم ع که همه اهل ملل بفضل او مقر و معترف اند و مشرکان عرب بفرزندی او مباهات میکردند پس از توحید او خبر ده ایشانرا إِنَّه ُ کان َ صِدِّیقاً نَبِیًّا بدرستیکه او بوده است گوینده و مبالغه کننده در ان توحید یا راست کار و درست گفتار پیغمبر ع خبردهنده یا بلند مقدار.

صفحه : 669

إِذ قال َ لِأَبِیه ِ یاد کن آنرا که گفت مر پدر خود آزر بن ناخور را که یا أَبَت ِ ای پدر من لِم َ تَعبُدُ ما لا یَسمَع ُ چرا می پرستی آنرا که نمی شنود دعا و نیاز ترا وَ لا یُبصِرُ و نمی بیند خضوع و خشوع را که نسبت بدو میکنی وَ لا یُغنِی عَنک َ شَیئاً و دفع نمیکند چیزیرا از مکاره

یا نفع میرساند ترا در دفع مضار و جذب منافع یا أَبَت ِ إِنِّی قَد جاءَنِی ای پدر من بدرستیکه آمده است بمن بطریق وحی مِن َ العِلم ِ ما لَم یَأتِک َ از دانش آنچه بتو نیامده فَاتَّبِعنِی پس پیروی من کن که أَهدِک َ صِراطاً سَوِیًّا تا بنمایم ترا راهی درست که سالک خود را زود به مقصود رساند یا أَبَت ِ لا تَعبُدِ الشَّیطان َ ای پدر من مپرست دیو را و فرمان او مبر در نافرمانی خدای تعالی إِن َّ الشَّیطان َ کان َ لِلرَّحمن ِ عَصِیًّا بدرستی که شیطان هست مر خدای را فرمان نابرنده و از جمله عصیان او آنکه آدم را سجده نکرد یا أَبَت ِ إِنِّی أَخاف ُ أَن یَمَسَّک َ عَذاب ٌ مِن َ الرَّحمن ِ ای پدر من بدرستیکه من میترسم بر آنکه برسد بتو عذابی از خدای بسبب متابعت تو شیطان را و چون عذاب الهی بتو رسد فَتَکُون َ لِلشَّیطان ِ وَلِیًّا پس باشی شیطان را دوست یعنی قرین او در لعنت و همنشین او در عذاب قال َ أَ راغِب ٌ أَنت َ عَن آلِهَتِی یا إِبراهِیم ُ گفت پدر ابراهیم مر او را آیا روی گرداننده تو از پرستش خدایان من ای ابراهیم و ترک کننده ایشانرا لَئِن لَم تَنتَه ِ اگر نه بازایستی از مخالفت یا از گفتن عیب و مذمت ایشان لَأَرجُمَنَّک َ هرآئینه دشنام دهم یا سنگسار کنم ترا وَ اهجُرنِی مَلِیًّا و دور باش از من زمانی دراز تا از مضرت و معرت من ایمن باشی قال َ سَلام ٌ عَلَیک َ گفت ابراهیم علیه السّلام سلام بر تو باد یعنی میروم و وداع میکنم و گفته اند که مقابله کرد تهدید و ملام او را بسلام تا شاید که متأثر

گردد و بایمان درآید و در اخبار مذکور است که چون ابراهیم علیه السّلام قصد مهاجرت کرد پدرش گفت که از رفتن ملول مباش که تو نیک خدای داری که ترا آفرید و فرو نخواهد گذاشت ابراهیم علی نبینا و علیه السلام بایمان او امیدوار شده برو سلام کرد و فرمود که سَأَستَغفِرُ لَک َ رَبِّی زود باشد که آمرزش خواهم برای تو از پروردگار خود استغفار برای کفار استدعای توفیق است از حق تعالی بر ایمان ایشان که سبب مغفرت همان میتواند بود إِنَّه ُ کان َ بِی حَفِیًّا بدرستیکه خدای تعالی هست بمن مهربان و مرا باجابت دعا وعده داده- صفحه : 670 وَ أَعتَزِلُکُم و کناره میگیرم از شما مراد آزر است و امثال او از بت پرستان میگوید که دوری میجویم از همه شما وَ ما تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ و از آنچه میخوانید و میپرستید از غیر خدای یعنی بتان وَ أَدعُوا رَبِّی و میخوانم خدای خود را و میپرستم به گانگی عَسی أَلّا أَکُون َ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا شاید آنکه نباشم بخواندن و پرستیدن خدای خود ناامید و بی بهره تنبیه است بر آنکه شما از خواندن بتان بی بهره و ضایعید و من امید دارم که از حق تعالی البته بهره تمام گیرم بیت حاجت ز کسی خواه که محتاجان را بی بهره نه گرداند از انعام عمیم در بحر البحور فی تفسیر کتاب المسطور آورده که ابراهیم علیه السلام از بابل بکوهستان فارس آمده هفت سال در اطراف آن جبال سیر فرمود تا پدرش بمرد و بتخانه تعلق بعمش آزر گرفت باز ببابل آمد و مذمت بتان آغاز کرد و درین نوبت بتان را بشکست و

آتش نمرود بدو سرد شد و با ساره و لوط عزیمت شام فرمود و حق تعالی ازین هجرت خبر داد که فَلَمَّا اعتَزَلَهُم پس آنهنگام که دور شد ابراهیم ع از بت پرستان و بگذاشت ایشانرا وَ ما یَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ و آنانرا نیز که می پرستیدند بجز خدای تعالی وَهَبنا لَه ُ بخشیدیم مر او را از ساره إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ یعنی فرزندی و پس از ان نبیره که فرزند فرزند است وَ کُلًّا جَعَلنا نَبِیًّا و همه را گردانیدیم پیغمبر (علیهم السلام) وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا و بخشیدیم مر ایشانرا از رحمت خود گفته اند مراد از رحمت اموال و اولاد است بایشان ارزانی داشت وَ جَعَلنا لَهُم لِسان َ صِدق ٍ عَلِیًّا و دادیم مر ایشان را سخن گفتنی مشتمل بصدق یا ذکری نیکو بلند و جاری میان مردمان اشارت باجابت دعای ابراهیم ع است حیث قال و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ مُوسی و یاد کن در قرآن قصّه موسی علیه السلام را إِنَّه ُ کان َ مُخلَصاً بدرستیکه او بود پاک کرده شده از ادناس و نقائص وَ کان َ رَسُولًا نَبِیًّا و بود فرستاده شده از نزد حق خبر دهنده خلق را از خدای تعالی اهل معانی در تقدیم رسول بر نبی با آنکه اخص و اعلی است گفته اند که اوّل او را فرستاده پس او خلق را خبر داد وَ نادَیناه ُ و ندا کردیم موسی را مِن جانِب ِ الطُّورِ الأَیمَن ِ از جانب کوه طور از طرف راست موسی وَ قَرَّبناه ُ و نزدیک گردانیدیم او را بدرگاه قرب نَجِیًّا در حالتی که راز گوینده بود با ما و آنکس

که نجی را بمعنی مرتفع داشته میگوید موسی را بالا بردند از آسمانی بآسمانی و از حجابی پس حجابی تا بحجابیکه آواز کلمی که توریت بدان قلم نوشته میشد استماع کرد و امام ثعلبی آورده که نماند میان حق تعالی و موسی مگر یک حجاب صاحب کشف الاسرار گوید حضرت موسی ع را هم روشن بود و هم کشش اشارت بروش او و لماء جاء موسی و عبارت از کشش او و قرّبناه نجیا سالک تا در روشنی است خطر دارد و چون کشش در رسید خطر را باو کار نیست یعنی در سلوک شوب تفرقه است و جذبه محض جمعیت است نظم تا خود روی بیحاصلی چون او کشیدت واصلی رفتن کجا بردن کجا اینکه سرّ ربانی است اینکه خود میروی نگزاردت او میکشد بربایدت تا او کرا بربایدش انعام سلطانیست اینکه .

صفحه : 671

وَ وَهَبنا لَه ُ مِن رَحمَتِنا و بخشیدیم ما مر موسی را و عطا کردیم از بخشش و مهربانی ما أَخاه ُ هارُون َ نَبِیًّا یاری کردن برادر او هارون را بوزارت و تدبیر مهمات در حالتی که پیغمبر بود وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ إِسماعِیل َ و یاد کن در قرآن قصّه اسمعیل ع را إِنَّه ُ کان َ صادِق َ الوَعدِ بدرستیکه او بود راست وعده وَ کان َ رَسُولًا نَبِیًّا و بود فرستاده بخلق خبردهنده از حق بخلق، آورده اند که کسی را وعده داده بود که من درین مکانم تا تو بیائی سه شبانروز و بقولی یک سال اقامت کرد تا آن مرد بیامد و درین مدّت جز پوست درخت خوردنی نداشت نظم هر که ازین پایه وفایش کم است آن نه وفا بلکه

فریب و دم است نیست بر مردم صاحب نظر صورتی از صدق وفا خوب تر پس دیگر باره در صفت اسمعیل ع می فرماید که وَ کان َ یَأمُرُ أَهلَه ُ و بود که می فرموده کسان خود را و گفته اند همه امت خود را بِالصَّلاهِ بنماز که اشرف عبادات بدنیه است وَ الزَّکاهِ و زکوه که اکمل عبادات مالیه است وَ کان َ عِندَ رَبِّه ِ مَرضِیًّا و بود نزد آفریدگار خود پسندیده بجهت استقامت اقوال و افعال وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ إِدرِیس َ و یاد کن در قرآن قصّه ادریس علیه السلام را که پسر نبیره شیث است و جد پدر نوح علیه السلام و نام او اخنوخ و بجهت دراست علوم بادریس ع ملقب شده و اوّل کسیکه بقلم خط نوشت و از نجوم سخن گفت و خیاطت کرد او بود و سی 30 صحیفه برو نازل شد و در جامع الاصول آورده که ادریس ع بصد سال بعد از وفات آدم متولد شده إِنَّه ُ کان َ صِدِّیقاً نَبِیًّا بدرستیکه او بود راست گوینده بخلق خبردهنده از حق وَ رَفَعناه ُ مَکاناً عَلِیًّا و برداشتیم او را بمکانی بلند که شرف نبوّت است و درجه قرب یا او را به بهشت رسانیدیم یا بآسمان چهارم چنانچه در حدیث معراج ثابت شده که از حضرت رسالت پناه ادریس ع را در آسمان چهارم ملاقات فرمود در رفع ادریس ع اخبار متنوعه هست إبن عباس رض فرمود که روزی ادریس ع را حرارت آفتاب دریافت مناجات کرد که الهی با وجود اینکه مقدار بعد که میان من و آفتاب است از حرارت او باحتراق نزدیک شدم تا آن فرشته را که حامل

اوست چه حال باشد خدایا بار آفتاب و شدّت برو سبک گردان و او را از تاب حرارت آفتاب در سایه عنایت خود محفوظ دار بیت از تاب آفتاب حوادث چه غم خورد آنرا که سائبان عنایت پناه اوست حق تعالی دعای او مستجاب فرمود روز دیگر آن فرشته که حامل آفتاب است خود را سبکبار یافت و تاثیری از حرارت او فهم نکرد سبب آنرا از حضرت عزّت استدعا نمود خطاب رسید که بنده من ادریس ع در حق تو دعا کرده و من اجابت کردم آن فرشته اجازت خواست که بزیارت ادریس علیه السلام آید اجازت یافت و بر زمین آمد و بالتماس ادریس ع او را به پر با فرّ خود نشانیده بآسمان برد و نزدیک مطلع آفتاب رسانیده و باستدعای ادریس ع کمیت عمر و کیفیت اجل وی از ملک الموت بپرسید و عزرائیل ع در دیوان اعمار نگاه کرده فرمود که حکم الهی در باره اینکه کس که تو میگوئی آنست که حالی نزدیک مطلع آفتاب متوفی شود و چون فرشته باز آمد ادریس ع را یافت نقد جان بخازن اجل سپرده طوطی روحش بشکرستان قدس پرواز کرده و روایتی دیگر آنست که ملک الموت از کثرت طاعت ادریس علی نبینا و علیه السلام مشتاق دیدارش شد و باذن حق تعالی بر زمین آمده ویرا دریافت و بامر الهی بالتماس ادریس ع جانش برداشت و باز حق تعالی جانش داد و عزرائیل ع او را بآسمان برد و دوزخ بدو نمود از آنجا به بهشت رفت و دیگر بیرون نیامد.

صفحه : 672

أُولئِک َ الَّذِین َ أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِم آن گروه

انبیاء ع که مذکور شدند از زکریا ع تا ادریس علیه السلام آنانند که انعام کرد خدای بر ایشان بانواع انعام دینیه و دنیویه و اصناف مواهب صوریه و معنویه مِن َ النَّبِیِّین َ از پیغمبران بیان موصول است یعنی آنان پیغمبرانند مِن ذُرِّیَّهِ آدَم َ از فرزندان آدم ع که ادریس ست و باقی ایشان وَ مِمَّن حَمَلنا مَع َ نُوح ٍ و از ذریت آنها که برداشتیم ایشانرا در کشتی با نوح و آنها غیر ادریس اند وَ مِن ذُرِّیَّهِ إِبراهِیم َ و از فرزندان ابراهیم وَ إِسرائِیل َ و از ذریت یعقوب وَ مِمَّن هَدَینا و از جمله آنها که راه نمودیم ایشانرا بحق وَ اجتَبَینا و برگزیدیم ایشانرا از میان مردمان به نبوّت إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات ُ الرَّحمن ِ چون خوانده شود بر ایشان آیتهای خدای تعالی در کتب منزله بر ایشان خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا بروی درافتادند در حالتی که سجده کنندگان بودند مر خدایرا و گریندگان از خوف وی گریه را باستماع تلاوت کلام ربانی نسبتی خاص ست چنانچه در خبر آمده که قرآن خوایند و گریه کنید و اگر نتوانید خود را بتکلف در گریه درآرید و صالح مری فرمود که در خواب قرآن بر حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام خواندم فرمود که یا صالح هذه القراءه فاین البکاء کلام دوست بهیچ شوق ست چون آتش شوق در کانون دل برافروخته گردد آب حزن از دیده ریخته گردد و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع نظم ای دریغا اشک من دریا بدی تا نثار دلبری زیبا بدی اشک کان از بهر او بارند خلق گوهرست و اشک پندارند خلق اینکه سجده پنجم

است از سجدات قرآن حضرت شیخ عربی قدس سره اینکه سجده را که بجهت تلاوت آیات رحمانی وقوع می یابد سجود انعام گفته و گریه که متفرع بروست آنرا گریه فرح و سرور میدارد چه رحمت رحمانیه مقتضی لطف و رافت است و موجب بهجت و مسرت پس نتیجه او طرف است نه اندوه و تعب فَخَلَف َ مِن بَعدِهِم خَلف ٌ پس در رسیدند از پس ایشان فرزندان بد که از فرط غفلت أَضاعُوا الصَّلاهَ فرو گذاشتند نماز را یعنی ترک کردند وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات ِ و پیروی نمودند آرزوهای نفس را از انواع معاصی چون شرب خمر و زنا و امثال آن فَسَوف َ یَلقَون َ غَیًّا پس زود باشد که به بینند جزای گمراهی و تباه کاری یا عذاب و زیان و گویند غی چاهی ست در دوزخ که اهل دوزخ از عذاب اهل آن چاه پناه بخدا جویند و بقول بعضی وادییست در جهنّم آتش او تیزتر و عذاب او سخت تر که بی نمازان و متابعان آرزوی نفس را بآن جا برند إِلّا مَن تاب َ وَ آمَن َ مگر آنکه بازگشته باشد از معصیتها و ایمان آورده باشد بدل و زبان وَ عَمِل َ صالِحاً و کرده باشد عملهای شایسته فَأُولئِک َ یَدخُلُون َ الجَنَّهَ پس آنگروه تائب و مومن درآورده شوند به بهشت و حفص فعل معلوم میخواند یعنی درآیند در بهشت وَ لا یُظلَمُون َ شَیئاً و ستم دیده نشوند در چیزی از چیزهای خود یعنی از مزد ایشان چیزی کم نکند و آن چه بهشت باشد که ایشانرا درآرند در ان.

صفحه : 673

جَنّات ِ عَدن ٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحمن ُ عِبادَه ُ بوستانهای اقامت آنها که وعده داده است خدای تعالی بآن

بندگان خود را بِالغَیب ِ بپوشیدگی یعنی ایشانرا وعده داده به بهشت و آن از ایشان غائب است یا ایشان از ان غائب اند و چون وعده هست ازین غیبت باکی نیست إِنَّه ُ کان َ وَعدُه ُ مَأتِیًّا بدرستیکه هست وعده خدای آینده یعنی موعود او که بهشت است آمدنی است و مومن بدو رسیدنی لا یَسمَعُون َ فِیها لَغواً نشنوند بهشتیان در ان بهشتها سخن بیهوده و تباه إِلّا سَلاماً مگر سلام شنوند از خدای تعالی یا از ملائکه یا از یکدیگر وَ لَهُم رِزقُهُم و مر ایشان راست روزی ایشان از نعمت بهشتی فِیها در جنّت بُکرَهً وَ عَشِیًّا بامداد و شبانگاه یعنی مقدار طرفین یک روز ایشان را نعمتهای بهشت خورانند چنانچه عادت متنعمان است که روزی دو نوبت طعام میخورند یا مراد دوام رزق باشد و توالی آن و در بهشت اگر چه شب و روز نخواهد بود اما علامتها باشد که بدان مقدار لیل و نهار بشناسند و در عین المعانی آورده که زمان لیل بفرو گذاشتن پردها و بستن درها معلوم شود و زمان روز برفع حجاب و فتح ابواب و در تبیان گفته که در زمان شب کنیزان بهشت خدمت مومنان کنند و در زمان روز غلمان و ولدان تِلک َ الجَنَّهُ الَّتِی نُورِث ُ مِن عِبادِنا آن بهشت که ذکر کرده ایم آنست که ما میراث میدهیم از بندگان ما مَن کان َ تَقِیًّا هر که پرهیزگار باشد آورده اند که چون حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام را از اصحاب کهف و ذو القرنین و روح سؤال کردند فرمود که فردا بیائید تا جواب یابید و انشاء اللّه تعالی

نفرموده پانزده یا دوازده یا بست و پنج روز جبرئیل ع برو فرود نیامد و حضرت رسالت پناه علیه الصّلوه و السلام بعد از نزول با وی فرمود یا اخی دیر آمدی و من منتظر بودم جبرئیل جواب داد و حکایت قول او که در قرآن است اینست که وَ ما نَتَنَزَّل ُ و فرود نمی آئیم ما فرشتگان إِلّا بِأَمرِ رَبِّک َ مگر بفرمان و دستوری پروردگار تو لَه ُ ما بَین َ أَیدِینا مر او راست آنچه در پیش ماست از کارهای آینده وَ ما خَلفَنا و آنچه باز پس گذاشته ایم یعنی امور گذشته وَ ما بَین َ ذلِک َ و آنچه میان ما کان و ما یکون است یعنی در حال یا مر اوراست حکم در ابتدائی آفرینش ما و انتهای آجال ما و آنچه در مدت حیات ما است وَ ما کان َ رَبُّک َ و نیست و نبوده و نخواهد بود پروردگار تو نَسِیًّا فراموش کار یعنی از حال تو آگاه است هرگاه خواهد ما را بتو فرستد رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ اوست پروردگار آسمانها و زمین وَ ما بَینَهُما و آنچه در میان آنهاست پس آفریننده ارض و سما و پرورنده اهالی آن نشاید که فراموش کار بود فَاعبُده ُ پس او را پرستش کن وَ اصطَبِر و شکیبا باش لِعِبادَتِه ِ مر پرستش او را یعنی چون دانستی که ترا فراموش نکرده بر عبادت خود ثابت باش و بابطای وحی دل تنگ مشو هَل تَعلَم ُ لَه ُ سَمِیًّا آیا میدانی مر خدایرا مانندی که مر او را آله توان گفت یا هم نامی یعنی هیچ میدانی که کسی را اللّه نام بوده باشد

یکی از آثار سطوات الهی آنست که هیچکس از اهل شرک معبود باطل خود را اللّه نگفته اند بلکه آله میگفتند عزّت احدیّت و غیرت الوهیّت اینکه اسم سامی را از تصرف کفار در ان و تسمیه بتان در حصن امان محفوظ داشت زبان اهل ایمان را در نعمت و محنت و سرا و ضرا بتکرار آن نام نامی جاری گردانید نظم اللّه اللّه چه طرفه نام است اینکه حرز دل و جان تمام است اینکه پس بود نزد صاحب معنی حسبی اللّه گواه اینکه دعوی .

صفحه : 674

وَ یَقُول ُ الإِنسان ُ و میگوید انسان یعنی با یکدیگر میگویند یا ابی بن خلف که استخوانهای ریزیده شده را می آورد و بطریق استبعاد میگوید أَ إِذا ما مِت ُّ آیا چون بمیرم من لَسَوف َ أُخرَج ُ حَیًّا هر آئینه زود بیرون آورده شوم از خاک زنده استفهام بمعنی انکار یعنی چگونه تواند بود که مرده زنده شود و از خاک بیرون آید حق تعالی میفرماید در جواب او که أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان ُ آیا نمی اندیشد و یاد نمی کند آن آدمی أَنّا خَلَقناه ُ آنرا که بیافریدیم ما او را مِن قَبل ُ پیش ازین وَ لَم یَک ُ شَیئاً و نبود چیزی بلکه عدم محض بود یعنی باید که متذکر گردد اینکه معنی را که ایجاد معدوم عجب تر است از جمع مواد بعد از تفرق آن فَوَ رَبِّک َ لَنَحشُرَنَّهُم پس بحق پروردگار تو که بوقت قیامت هر آئینه حشر کنیم آنرا یعنی کافران را وَ الشَّیاطِین َ با دیوان یعنی با قرنای ایشان از شیاطین که در دنیا داشته باشند هر یکی را با قرین او در سلسله مقید

سازند ثُم َّ لَنُحضِرَنَّهُم پس حاضر گردانیم ایشانرا و بعضی گفته اند که همان آدمیانرا حَول َ جَهَنَّم َ جِثِیًّا گرداگرد دوزخ همه بزانو در آمده از هول حساب و احضار ایشان بحوالی دوزخ جهت آنست که تا سعداء بدانند که از چه بلیه خلاص یافته اند سرور ایشان بیفزاید و اشقیا امکنه خود را در دوزخ به بینند ملال ایشان زیاده گردد- ثُم َّ لَنَنزِعَن َّ پس بیرون آریم نخست مِن کُل ِّ شِیعَهٍ از هر گروهی أَیُّهُم هر که باشد از ایشان أَشَدُّ سخت تر و بسیارتر عَلَی الرَّحمن ِ عِتِیًّا بر خدای از جهت سرکشی و جرأت یعنی اوّل از هر امتی آنرا که کافرتر بوده و نافرمان تر جدا کنیم ثُم َّ لَنَحن ُ أَعلَم ُ پس بدرستیکه ما داناتریم بِالَّذِین َ هُم بآنانکه ایشان أَولی سزاوارتراند بِها بآتش دوزخ صِلِیًّا از جهت انداختن یعنی میدانیم که کیست سزای آنکه نخست او را در آتش افگنند وَ إِن مِنکُم و نیست از شما از آدمیان هیچکس إِلّا وارِدُها مگر رسنده و گذرنده بر دوزخ اما چون مومنان برو گذرند آتش مرده و افسرده گردد چه در حدیث آمده که بعضی بهشتیان از یکدیگر سؤال کنند که حق تعالی ما را وعده فرموده که ان منکم الا واردها پس چه حال بود که ما آتش را ندیدیم فرشتگان گویند قد وردتموها و هی خامده یعنی بدرستیکه شما گذر کردید بر دوزخ اما آتش او بسبب نور ایمان شما فرو مرده بود پیر رومی قدس سره فرمود بیت مومن فسون بداند بر آتشی بخواند سوزش درو نماند گردد چو نور روشن کان َ هست ورود بر دوزخ عَلی رَبِّک َ بر پروردگار تو حَتماً جزمی و قطعی مَقضِیًّا کاری حکم کرده

شده بر آن یعنی وعده است که البته واقع خواهد بود و در ان خلاف نیست و جمعی برانند که ورود بمعنی دخول است چه جابر بن عبد اللّه انصاری رض از حضرت رسول علیه الصلوه و السلام روایت کرد که ورود دخول است یعنی همه را در دوزخ حاضر خواهند کرد و هیچ بری و فاجری نباشد الا که بدوزخ درآیند اما آتش بر مومنان سرد با سلامت باشد چنانچه بر ابراهیم علیه السلام و موید اینکه قول است آنکه حق سبحانه میفرماید که- صفحه : 675

ثُم َّ نُنَجِّی پس نجات دهیم الَّذِین َ اتَّقَوا آنانرا که پرهیز کردند از شرک یعنی بیرون آریم از دوزخ وَ نَذَرُ الظّالِمِین َ و بگذاریم ستمکاران را فِیها در آتش جِثِیًّا بزانودرآمدگان وَ إِذا تُتلی و چون خوانده شود عَلَیهِم بر مشرکان آیاتُنا آیتهای ما بَیِّنات ٍ هویدا و روشن معنی آن یا دلائل قدرت یا اعجازش قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا گویند آنانکه نگرویدند از صنادید قریش لِلَّذِین َ آمَنُوا آنانرا که گرویدند از فقراء یعنی توانگران درویشان را گویند أَی ُّ الفَرِیقَین ِ کدام ازین دو گروه مومن یا کافر خَیرٌ بهتراند مَقاماً از جهت مکان و موضع یعنی ما را منازل بهتر است و همه اسباب معیشت درو آماده و شما را نه گوشه است معین و نه توشه مهیّا و بحقیقت مراد از خیریت مقام حسن حال وسعت معیشت است ملخص کلام آنکه مشرکان مومنان را میگفتند از ما دو 2

گروه کدام خوشحال تراند وَ أَحسَن ُ نَدِیًّا و نیکوتر از جهت مجلس یعنی آراسته تر چه در مجمع ما همه صنادید و اشراف عرب اند و در مجلس

شما موالی و ضعفا پس حق سبحانه بنای افتخار و مباهات ایشانرا در هم شکسته فرمود که وَ کَم أَهلَکنا و چندین هلاک کرده ایم قَبلَهُم پیش از مشرکان عرب مِن قَرن ٍ از گروهی که مجتمع بودند در زمان واحد و بحسب واقع بودند هُم ایشان از کفار عرب أَحسَن ُ أَثاثاً نیکوتر از جهت امتعه بیت که آرایش منازل بدان باشد وَ رِءیاً و نیکوتر از ایشان در هیئات و منظر نه آن مال هلاکت را از ایشان دفع کرد و نه آن جمال عذاب از ایشان بازداشت بیت بر مال و جمال خویشتن تکیه مکن کانرا بشبی برند و اینکه را به تبی قُل بگو ای محمّد ص مر ایشانرا که بمال و جمال مفتخر و مستظهراند که غره مشوید زیرا که مَن کان َ فِی الضَّلالَهِ هر که هست در گمراهی و دوری از راه حق فَلیَمدُد پس باید که مدد کند خبر است در صورت امر یعنی مدد میکند لَه ُ الرَّحمن ُ مر او را خدای و باز میکشد عمر او را مَدًّا بازکشیدنی یعنی او را مهلت میدهد و نعمت پی درپی بدو میرساند حَتّی إِذا رَأَوا تا وقتی که به بینند ما یُوعَدُون َ آنچه بیم کرده شدند بدان إِمَّا العَذاب َ یا عذابی در دنیا بقتل و اسر وَ إِمَّا السّاعَهَ و یا در روز قیامت بمشاهده انواع خزی و نکال فَسَیَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند مَن هُوَ شَرٌّ آنرا که بدترست از ان دو گروه مَکاناً از جهت مکان چه جای مومنان درجات جنان باشد و مأوای ایشان درکات نیران وَ أَضعَف ُ و بدانند آنرا که ضعیف تر است جُنداً از

جهت سپاه یعنی دوستان و مددگاران چه اهل ایمان را از خدای و ملائکه و انبیاء ع یاری و مددگاری رسد و مشرکانرا مطلقا یار و هوادار نباشد و ما للظالمین من انصار.

صفحه : 676

وَ یَزِیدُ اللّه ُ و می افزاید خدای در دنیا الَّذِین َ اهتَدَوا آنانرا که راه یافته اند بکتاب او هُدی ً رهنمودنی یعنی گرویده اند بآنچه از قرآن نازل شده و حق تعالی هدایت ایشانرا بتصدیق هر چه منزل میشود زیاده میکند وَ الباقِیات ُ الصّالِحات ُ و عملهای شایسته باقی از صلوات خمسه یا کلمات اربع سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و غیر آن مر ایشانرا خَیرٌ بهتر است عِندَ رَبِّک َ نزد پروردگار تو ثَواباً از جهت پاداش وَ خَیرٌ مَرَدًّا و بهترست از جهت بازگشت یعنی اگر کافرانرا در دنیا جاه و مال است در آخرت وبال و نکال خواهد بود اما مومن در دنیا هم هدایت دارد و هم حمایت و در آخرت هم ثواب خواهد داشت و هم حسن المآب بیت بدنیا سرفراز و نام دارند بعقبی کامدار و کامگارند آورده اند که حباب بن الارت را بر عاص بن وائل تیمی دینی بود روزی او را بادای آن تقاضا کرد او گفت دام تو باز ندهم تا بمحمد کافر نشوی حباب گفت لا و اللّه کافر نشوم بدان حضرت ص نه زنده و نه مرده و نه روزی که برانگیخته شوم عاص گفت آنروز که مبعوث شوی بیا و دام خود از من بستان که اگر آنچه میگوئی حق است من آنجا افضل از تو خواهم بود و مال و فرزند من بیشتر حق

سبحانه آیت فرستاد که أَ فَرَأَیت َ الَّذِی کَفَرَ آیا دیدی آنرا که نگروید بِآیاتِنا بآیتهای ما یعنی قرآن یا دلائل وحدانیت وَ قال َ و گفت یعنی عاص که بخدای که فردای قیامت لَأُوتَیَن َّ هرآئینه داده شوم یعنی بمن دهند در ان روز مالًا وَ وَلَداً مال و فرزند را أَطَّلَع َ الغَیب َ آیا مطلع شده بر غیب و لوح محفوظ را مطالعه کرده و اینکه سخن از آنجا میگوید أَم ِ اتَّخَذَ یا فراگرفته است عِندَ الرَّحمن ِ عَهداً نزدیک خدای عهد و پیمانی بر اینکه صورت کَلّا نه چنان است که او میگوید سَنَکتُب ُ زود باشد که بنویسیم یعنی نگاهداریم ما یَقُول ُ آنچه میگوید تا بدان او را جزا دهیم یا حفظه را امر کنیم تا بنویسند وَ نَمُدُّ لَه ُ و بازگشتیم برای او مِن َ العَذاب ِ مَدًّا از عذاب بازکشیدنی یعنی دراز کنیم و پیوسته گردانیم عذاب او را برین وجه که عذابی بر بالای عذابی بدو رسانیم وَ نَرِثُه ُ و میراث گیریم یعنی باز ستانیم بمرگ او ما یَقُول ُ آنچه میگوید که فردا بمن خواهند داد یعنی مال و فرزند وَ یَأتِینا و بیاید بما وقت مرگ یا روز رستخیز فَرداً تنها نه مال رفیق او و نه فرزندان قرین او وَ اتَّخَذُوا و فرا گرفتند مشرکان قریش مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای آلِهَهً خدایان باطل چون اصنام و ملائکه لِیَکُونُوا تا باشند اینکه معبودان لَهُم عِزًّا مر ایشانرا سبب عزّت و ارجمندی یعنی بشفاعت ایشان متعزز گردند نزدیک خدای تعالی- صفحه : 677

کَلّا نه چنانست که عزیز گردند سَیَکفُرُون َ زود باشد که کافر شوند یعنی انکار کنند

الهه ایشان و مقر نباشند بِعِبادَتِهِم به پرستش ایشان یا کافران چون باهوال قیامت دانا گردند منکر شوند پرستش بتانرا وَ یَکُونُون َ عَلَیهِم و باشند بر معبودان خود ضِدًّا دشمن یا الهه ایشان دشمن ایشان گردند أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و ندانستی أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین َ آن را که ما فرستادیم دیوان را عَلَی الکافِرِین َ بر کافران یعنی بر ایشان مسلط ساختیم یا قرین و رفیق ایشان گردانیدیم تَؤُزُّهُم جنبانند ایشانرا أَزًّا جنبانیدنی یعنی تحریص میکنند ایشانرا بر ارتکاب معاصی و از جای می برند- بتسویلات و وساوس فَلا تَعجَل عَلَیهِم پس شتاب مکن بر ایشان یعنی بعذاب ایشان تعجیل منمای إِنَّما نَعُدُّ جزین نیست که می شماریم لَهُم برای ایشان ایام آجال ایشان را عَدًّا شمردنی که در ان غلط نیست چون آن ایام منقضی گردد بدیشان فرود آید آنچه مقرر شده یَوم َ یاد کن آن روز را که ما نَحشُرُ المُتَّقِین َ فراهم آریم پرهیزگاران را و جمع کنیم إِلَی الرَّحمن ِ بسوی خدای بخشاینده وَفداً در حالتی که سواران باشند بر ناقهای بهشت یعنی ایشانرا سوار به بهشت برند چنانچه وافدان را بدرگاه ملوک می برند امام قشیری رح فرموده که بعضی بر نجائب عبادات و طاعات باشند و قومی بمراکب همم و نیّات آنانکه بر مراکب طاعات باشند بهشت جویانند ایشانرا بروضه جنان برند و آنانکه بر نجائب همت باشند خدای طلبانند ایشانرا بقرب رحمن خوانند جنان جوی دیگرست و رحمن جوی دیگر در کشف الاسرار آورده که ممشاد دینوری قدس سره در حال نزع بود درویشی پیش وی ایستاده دعای میکرد که خدایا برو رحمت کن و بهشت او

را کرامت کن ممشاد بانگ برو زد که ای غافل سی سال است که بهشت را باشرف و عزت و حور و قصور بر من جلوه میدهند من گوشه چشم همت برو نیفگنده ام اکنون بدرگاه قرب میروم زحمت خود آورده و برای من بهشت و رحمت میخواهی بیت باغ فردوس از برای دیدنش باید مرا بی جمالش روضه جنّت چه کار آید مرا وَ نَسُوق ُ المُجرِمِین َ و برانیم کافران را إِلی جَهَنَّم َ وِرداً بسوی دوزخ چنانچه بهایم را رانند تشنگان یا پیادگان یا تنهاماندگان لا یَملِکُون َ الشَّفاعَهَ نتوانند و نیابند نه متقی و نه مجرم درخواست هیچ شفیعی إِلّا مَن ِ اتَّخَذَ مگر کسیکه فراگرفته باشد عِندَ الرَّحمن ِ نزدیک خدای تعالی عَهداً پیمانی برای شفاعت و آن پیمان توحید است و عمل صالح یا کسی نتواند کسی را شفاعت کردن مگر از خدای دستوری یافته باشد وَ قالُوا و گفتند کفّار بنو ملیح و یهود و نصاری از روی جهل که اتَّخَذَ الرَّحمن ُ فراگرفت خدای وَلَداً فرزندی یعنی ملائکه و عیسی ع و عزیر ع بگو ای محمّد ص مر ایشان را لَقَد جِئتُم بدرستیکه آوردید شَیئاً إِدًّا چیزی زشت یعنی سخن ناخوش و بی ادبانه که تَکادُ السَّماوات ُ نزدیک شد که آسمانها یَتَفَطَّرن َ شکافته شوند مِنه ُ از عظمت آن سخن وَ تَنشَق ُّ الأَرض ُ و باز شکافد زمین وَ تَخِرُّ الجِبال ُ و بیفتد کوهها هَدًّا بشکند شکستنی یعنی پاره پاره گردد.

صفحه : 678

أَن دَعَوا از انکه خوانند لِلرَّحمن ِ وَلَداً مر خدای را فرزندی یعنی بدو اسناد کردند وَ ما یَنبَغِی و نسزد و لائق نباشد لِلرَّحمن ِ مر خدای را أَن

یَتَّخِذَ آنکه فراگیرد وَلَداً فرزندی چه اتخاذ ولد مقتضی مجانست است زیرا که ولد از جنس والد باید و حق تعالی از مجانست منزه است یا بغنای ذاتی محتاج نیست بمعاونت اولاد و انس و الفت با ایشان و استظهار و تزئین بدیشان إِن کُل ُّ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ نیست هر که در آسمانها و زمین است إِلّا آتِی الرَّحمن ِ مگر آیند در قیامت بسوی رحمن عَبداً در حالتی که بنده باشد لَقَد أَحصاهُم بدرستیکه همه را دانسته است و بدیشان احاطه کرده بحیثیتی که از حوزه علم و قدرت او بیرون نیستند وَ عَدَّهُم و شمرده است اشخاص و افعال ایشان را عَدًّا شمردنی وَ کُلُّهُم و همه ایشان آتِیه ِ آیندگان اند بوی یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز فَرداً تنها و بی اتباع و انصار إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستیکه آنانکه بگرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای پسندیده سَیَجعَل ُ زود باشد که پدید کند لَهُم ُ الرَّحمن ُ برای ایشان خدای وُدًّا دوستی در دلهای خلق یعنی محبت ایشان در دلها افگند بی اسباب و وسائط آن در حدیث آمده که چون حق سبحانه بنده را دوست دارد جبرئیل ع را گوید من فلان را دوست میدارم تو هم او را دوست دار جبرئیل او را دوست گیرد و منادی کند میان اهل آسمان که حق سبحانه فلان را دوست میدارد شما هم دوست دارید پس آسمانیان او را دوست دارند آنگاه محبّت او را وضع کنند در زمین تا زمینیان او را نیز دوست گیرند فَإِنَّما یَسَّرناه ُ پس جز اینکه نیست که آسان گردانیده ایم قرآن را بآنکه منزل ساخته ایم بِلِسانِک َ بزبان تو یعنی بلغت عرب یا

خواندن آن بزبان تو آسان کرده ایم لِتُبَشِّرَ تا مژده دهی بِه ِ المُتَّقِین َ بدو پرهیزگاران را که از شرک اجتناب نموده اند وَ تُنذِرَ بِه ِ و بیم کنی بآن قَوماً لُدًّا گروهی ستیزکاران سخت خصومت را وَ کَم أَهلَکنا و چند هلاک کردیم قَبلَهُم پیش از قوم تو مِن قَرن ٍ از اهل زمانی یعنی در هر قرنی و قومی مشرکانرا بهلاکت رسانیدیم هَل تُحِس ُّ هیچ مییابی و می بینی مِنهُم از ان هلاک شدگان مِن أَحَدٍ یکی را أَو تَسمَع ُ یا می شنوی لَهُم مر ایشانرا رِکزاً آوازی پوشیده یعنی چون عذاب ما بدیشان فرود آید مستاصل شدند نه از ایشان شخصی باقی ماند که کسی بیند و نه آوازی بر جائیکه کسی بشنود بلکه موکل قهر الهی با هیچکدام در نساخته و همه را دست فنا در دام خمول و نسیان انداخته مصرع کان لم یخلقوا و لم یکونوا نظم کو اثر از سروران تاج بخش کو نشان از خسروان تاجدار سوخت دیهیم شهان کام جوی خاک سد تخت ملوک کامگار صفحه : 679

سوره طه

مکیه و هی مائه و ثلثون ایه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ طه- در هیچ یک از حروف مقطّعه که مبادی سورست اینکه مقدار اختلاف نیست که در طه بعضی اینکه را حروف مقطعه دانند و گویند اسم قرآنست یا اسم سوره یا اسمی از اسمای الهی یا مفتاح اسم طاهر و هادی و جمعی برانند که اسمی است از اسمای حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام چنانچه مزّمّل و مدّثّر پس منادی باشد حرف ندا ازو محذوف یا اشارت است بدو اسم آنحضرت صلی

اللّه علیه و سلّم که طالب است و هادی یعنی طالب شفاعت و هادی بشریعت یا طاهر از ذنوب و هادی بمعرفت علّام الغیوب یا طهارت دل اوست از غیر حق و هدایت او بقرب حق در حقائق سلمی آورده که طا اشارتست بآنکه طی کرده شده نقوش اکوان از صفحه سر محمدی ص و رمزیست از انکه هدایت یافت بقرب کون سرمدی و بقول بعضی اینکه دو حروف مقسم بهااند و هر یک اشارتست بچیزی در تبیان گوید که قسم بطول یعنی بخشش و هدایت الهیست یا بطینت پاک و همت عالی حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و آله و سلّم و در تیسیر از امام جعفر صادق رض نقل میکنند که طه سوگند بطهارت اهل بیت رسول صلی اللّه علیه و سلّم قوله تعالی و یطهرکم تطهیرا و بقولی بطوبی و هاویه که اشارت است بجنت و نار و در زاد المسیر آورده که طا مدینه طیبه است و ها مکه و بدین دو حرم محترم قسم یاد میکند یا طا طلب غازیان است و ها هرب کافران یا طا طرب اهل جنان است و ها هوان ارباب نیران قومی برانند که اینکه لفظ از حروف مقطعه نیست بلکه موضوع است بازاء یا رجل بلغت عکه یا حبشه یا نبطیه یا سریانیه کما قیل مصرع ان السفاهته طاها فی خلائقکم و دیگری گفته مصرع تفت لطاها فی القتال فلم یجب و بدین قول منادی حضرت رسول ص باشد و در بعضی تفاسیر آمده که طا

بحساب ابجد نه است و ها پنج مجموع چهاده باشد و غالب آنست که ماه را مرتبه بدریّت در چهاردهم حاصل است پس در ضمن اینکه خطاب مندرج است که ای ماه شب چهارده و منادی حضرت رسالت پناهی است و بدریت اشارت بکمال مرتبه جامعیت آنحضرت ست ص کما لا یخفی علی العرفاء نظم ماه چون کامل شود انور بود از انکه او مرآت نور خود بود گاه ماه بدری و که شاه بدر صدر تو مشروح و کارت شرح صدر در شب تاریکی کفر و ضلال از مهت روشن شد انوار جلال و گویند طا ها بود همزه را حذف کرده اند طاء امر است از وطأ یطأ و ها کنایت است از ارض کنایت غیر مذکور در بدایت حال که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بتهجد برخاستی و هر یک پا بایستادی و بدین سبب پشت پای مبارکش ورم کردی اینکه سوره نازل شد و امر فرمود که طاها یعنی بسپر قدمین خود زمین را یعنی هر دو پای بر زمین نه و گویند روزی ابو جهل و احزاب او حضرت رسول علیه السلام را گفتند که تو بترک دین ما خود را برنج انداخته یا طعنه میزدند که قرآن بر محمّد ص فرو نیامده مگر برای آنکه او را در رنج و تعب اندازد آیت آمد که طه ای مرد که هیچکس چون تو قدم در میدان مردی ننهاده ما أَنزَلنا نفرستادیم ما عَلَیک َ القُرآن َ بر تو قرآن را لِتَشقی تا در رنج افتی و شب خواب نکنی بواسطه قیام در نماز الم ورم بپای مبارکت رسد إِلّا

تَذکِرَهً لیکن فرستادیم او را بر تو بجهت پند دادن لِمَن یَخشی مر آنکس را که بترسد تخصیص خاشی بآنکه تذکیر عام است جهت انتفاع اوست بآن تَنزِیلًا فرو فرستاده شد فرو فرستادنی مِمَّن خَلَق َ الأَرض َ از آنکس که بیافرید زمین را وَ السَّماوات ِ العُلی و آسمانهای بلند را الرَّحمن ُ اوست بسیار بخشایش عَلَی العَرش ِ استَوی بر عرش مستولی شد امر او اضافت استیلاء بعرش با آنکه حق سبحانه بر همه موجودات مستولی است جهت آن تواند بود که اعظم مخلوقات است در تاویلات امام ماتریدی فرموده که عرش بمعنی ملک آید و حق تعالی بر ملک خود مستولی و غالب ست در فتوحات آورده که شیخ ما قدس سره درین آیت بر عرش وقف میکرد و میگفت استوی له ما فی السموات ای ثبت له ما فی السموات شیخ الاسلام قدس سره فرمود که استوای خداوند بر عرش در قرآن ست و مراد بدین ایمان است تاویل!!! که تاویل درین باب طغیان است بظاهر قبول کنم و بباطن تسلیم ورزم که اینکه اعتقاد در سنّیان است اما میدانم که نه محتاج مکان ست نه عرش بردارنده اوست که اوست بقدرت بردارنده و نگهدارنده عرش نظم نی مکان ره یافت سویش نی زمان نی بیان دارد خبر زو نی عیان اینکه همه مخلوق حکم داورست خالق عالم ز عالم برترست.

صفحه : 680 لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ مر اوراست آنچه در آسمانهاست از مبدعات علویه وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین هاست از مخترعات سفلیه وَ ما بَینَهُما و آنچه میان هر دو باشد از اصناف ملائکه و طبقات تاری و هوائی وَ ما تَحت َ الثَّری و

آنچه در زیر طبقه ثری ست از زمین ثری طبقه زیرتر است از طبقات ارض و آن موضعی است که صخره صمّاء بر بالای اوست و در تیسیر و غیر آن از تفاسیر بروایت وهب بن منبه مذکورست که هفت طبقه زمین بر دوش فرشته است و قدمین فرشته بر صخره است و صخره بر شاخ گاوی است از فردوس و قوایم گاو بر پشت ماهی است از حوض کوثر و ماهی ثابت است بر بحر و بحر بر جهنّم و جهنّم بر متن ریح و ریح بر حجابی از ظلمت و آن حجاب بر ثری و علم اهل آسمان و زمین تا ثری بیش نرسد و ما تحت الثری جز حق تعالی نداند وَ إِن تَجهَر بِالقَول ِ و اگر آشکارا کنی سخن را فَإِنَّه ُ پس بدرستیکه او یَعلَم ُ السِّرَّ وَ أَخفی میداند پوشیده را و آنچه پوشیده ترست از پوشیده گویند سر آنست که بنده میکند و میداند و می پوشد و اخفی آنکه نمیداند که دیگر چه خواهد کرد یا سر آنست که با کسی گویند و اخفی آنکه در دل خود نهان دارند اللّه ُ اوست خداوند بحق لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست معبودی سزای پرستش مگر او لَه ُ الأَسماءُ الحُسنی مر اوراست نامهای نیکو یا صفتهای پسندیده وَ هَل أَتاک َ و آیا آمده است بتو حَدِیث ُ مُوسی خبر موسی بن عمران و قصّه او دانسته پس در صبر بر مکاره بدو اقتدا کن إِذ رَأی یاد کن چون دید موسی ناراً آتشی را در اخبار آمده است که چون موسی علیه السلام از شعیب علیه السلام دستوری طلبید که بمصر رود

و مادر و برادر خود را به بیند شعیب ع او را اجازت داد و اهل او را باو روان کرد شبی که هوا سرد بود و مظلم و برف می بارید ایشان راه گم کرده نزدیک وادی ایمن رسیدند و صفورا دختر شعیب علیه السلام را که حلیله او بود درد وضع حمل پدید آمده با آتش محتاج شد موسی چندانچه سعی فرمود از سنگ و آهن آتش بیرون نیامد ناگاه از دور آتشی دید فَقال َ لِأَهلِه ِ امکُثُوا پس گفت مرا اهل و عیال و خدم خود را که درنگ کنید در همین موضع إِنِّی آنَست ُ ناراً بدرستیکه من دیده ام آتشی لَعَلِّی آتِیکُم شاید که بیارم برای شما مِنها بِقَبَس ٍ از ان آتش شعله در سر چوب یا نی گرفته یا جمره خود از ان یعنی فتیله یا چوبی روشن کنم یا اخگری بیارم أَو أَجِدُ یا شاید که بیابم عَلَی النّارِ بر سر آن آتش هُدی ً رهنمای که ما را بر شارع رساند پس کسان خود را بگذاشت و تنها بجانب آتش روان شد فَلَمّا أَتاها پس آن هنگام که بیامد بآن آتش و آتشی دید سفید در درختی سبز که عناب یا عوسج بود برافروخته و در حوالی آن آتش هیچکس نی متحیّر شد و از روشنی آتش و سبزی درخت متعجب بود که ناگاه نُودِی َ یا مُوسی ندا کرده شد که ای موسی.

صفحه : 681

إِنِّی أَنَا رَبُّک َ بدرستیکه منم پروردگار تو تکرار ضمیر برای توکید و تحقیق است یعنی شک مکن و متیقن شو بآنکه من آفریدگار توام فَاخلَع

پس بیرون کن و بیفگن از پای خود نَعلَیک َ نعلین خود را و گفته اند آن نعلین نجس بوده از پوست حمار غیر مذبوح و اصح آنست که نعلین از جلد بقر بوده و طاهر اما حق سبحانه بخلع آن فرمود که تا قدم موسی تراب ارض مقدس را مس کند و برکت آن بپای وی رسد و محققان گویند اینکه تعلیم طریق تواضع و ادب ست که بر بساط ملوک با نعلین نتوان رفت و لهذا طائفه از سلف چون بشر حافی قدس سره و غیر پای برهنه سیر میفرموده اند نظم گنجیکه زمین و آسمان طالب اوست چون در نگری برهنه پایان دارند و گفته اند نعلین بیفگن یعنی دل خود را از فکر اهل و ولد فارغ دار امام قشیری رح فرمود که فکر دنیا و آخرت را از دل بیرون فگن یعنی در عالم تفرید قدم برد و کون نه إِنَّک َ بدرستیکه تو بِالوادِ المُقَدَّس ِ طُوی ً بوادی پاکیزه مبارک ستوده که طوی نام اوست وَ أَنَا اختَرتُک َ و من برگزیده ام ترا برای نبوت فَاستَمِع پس گوش فرادار لِما یُوحی مر آنچیزیرا که وحی کرده میشود بتو و آن وحی کدام ست إِنَّنِی أَنَا اللّه ُ بدرستیکه منم خدای لا إِله َ إِلّا أَنَا نیست خدای بجز من فَاعبُدنِی پس مرا پرستش کن و اینکه وحی مقصور بوده بر تقریر توحید که منتهای علم است و امر بعبادت که کمال عمل است پس از اقسام عبادت نماز را تخصیص نموده فرمود که وَ أَقِم ِ الصَّلاهَ و بپای دار نماز را لِذِکرِی برای آنکه مرا یاد کنی در ان تا ترا من تنها یاد کنم- إِن َّ السّاعَهَ بدرستیکه ساعت رستخیز آتِیَهٌ آینده

است أَکادُ أُخفِیها میخواهم که پنهان دارم وقت آنرا چه تخویف بعذابی که وقت آن معلوم نیست اتم و اشد باشد و اگر اخفاء را بمعنی سلب خفی دارند معنی آنست که نزدیکست که ظاهر گردانم آنرا لِتُجزی متعلق است بآتیه یعنی قیامت بیشک آینده است تا پاداش داده شود کُل ُّ نَفس ٍ هر تنی را بِما تَسعی بآنچه می شتابد از عملها و میکند فَلا یَصُدَّنَّک َ پس باید که ترا باز ندارد عَنها از ایمان بقیامت مَن لا یُؤمِن ُ آنکس که نمی گرود بِها بوقوع آن وَ اتَّبَع َ و پیروی کرده است هَواه ُ آرزوی نفس خود را پس بصدود إبن کسی از راه مرو فَتَردی که هلاک شوی خطاب با موسی ع است و مراد امت اویند امام علم الهدی و فقیه ابو اللیث رحمهما اللّه برآنند که از و انا اخترتک تا اینجا مخاطب حضرت پیغمبر ما است صلی اللّه علیه و سلّم و برین تقدیر مراد امت وی باشد القصه چون موسی علیه السلام نعلین بیرون کرده در وادی مقدس قرار گرفت خطاب رسید که وَ ما تِلک َ و آن چه چیز است بِیَمِینِک َ یا مُوسی بدست راست تو ای موسی ع حق سبحانه جهت استیناس موسی ع و رفع هیبت با وی سخن گفت و پرسید که چه داری در دست استفهام متضمن تنبیه است یعنی حاضر باش تا عجائب بینی.

صفحه : 682

قال َ گفت موسی ع هِی َ عَصای َ اینکه عصای من است و آن عصا از چوب مورد بهشت بود طول او ده گز و سر او دو شاخه و در زیر آن سنانی نشانده نامش علیق بود یا تبعه

از آدم در میراث بشعیب رسیده بود و ازو بموسی رسید القصه جواب داد و جهت تعداد نعم ربانی بر آن افزود و گفت أَتَوَکَّؤُا تکیه میکنم عَلَیها بر آن عصا چون مانده میشوم در راه یا وقتی که بر سر رمه میباشم که میچرند وَ أَهُش ُّ و فرو میریزم برگ از درخت بِها بدان عصا عَلی غَنَمِی بر گوسفندان خود وَ لِی َ فِیها و مرا در ان عصا مَآرِب ُ أُخری کارهای دیگریست آورده اند که در راه با موسی ع سخن گفتی و از سباع و هوام او را نگاه داشتی و با دشمن وی حرب کردی و چون در خواب بودی رمّه را محافظت کردی و بر سر چاهی که رسیدی تنه او حبل و شعبتین او دلو شدی و چون بزمین زدی درختی سایه دار گشتی و هر میوه که مرغوب موسی ع بودی برو پدید آمدی و در شبهای تیره چون شمع و چراغ نور دادی و چون موسی ع اجمالا گفت که مرا با او کارهاست قال َ گفت خدای تعالی أَلقِها یا مُوسی بیفگن او را ای موسی ع حضرت موسی ع گمان برد که او را نیز همچون نعلین دور باید افگند فَأَلقاها پس بیفگند او را از قفای خود فی الحال آوازی عظیم بگوش وی رسید باز نگریست فَإِذا هِی َ پس آنجا آن عصا حَیَّهٌ ماری بود تَسعی می شتافت بهر جانب آورده اند که اوّل ماری زرد شد پیری عصا بعد از ان بزرگ شد برابر شتر بختی و دراز گشت و بر چهار قائمه سطری کوتاه و رفتن آغاز کرد و میان کنارهای دهن هفتاد تا چهل ذراع

بود و در دهان او دندانهای بزرگ بود و دو چشمش چون برق میدرخشید بسنگهای عظیم رسیدی یک لقمه کردی و درختهای بزرگ از بیخ برکندی و بخوردی و چون موسی ع او را دید ترسان شد روی بگریز نهاد قال َ خُذها گفت خدا بگیر ویرا وَ لا تَخَف و مترس از وی سَنُعِیدُها زود بازگردانیم و میبریم او را سِیرَتَهَا الأُولی بهیئت نخستین که داشت یعنی همان عصا سازیم چون خطاب الهی بموسی علیه السلام رسید روی باژدها کرده روان شده دست خود را در دهان او کرد و لحیتین او را بگرفت همان عصا شد و دو شعبه در دست وی آمد دل موسی ع آرام گرفت دیگر باره ندا آمد وَ اضمُم یَدَک َ و ضم کن و ببر دست خود را إِلی جَناحِک َ بسوی پهلوی خود در زیر بغل تَخرُج تا بیرون آید بَیضاءَ سفیدی روشن مِن غَیرِ سُوءٍ بی عیبی و علتی یعنی سفیدی برص نباشد بلکه سفید رخشنده و باشعاع بود مانند برق آیَهً أُخری فراگیر آیتی و علامتی دیگر بر نبوّت خود لِنُرِیَک َ اینکه چنین کردیم تا بنمائیم ترا مِن آیاتِنَا الکُبری بعضی از نشانهای بزرگ ما اذهَب إِلی فِرعَون َ برو بدین دو معجزه بسوی فرعون و دعوت کن او را بپرستش من إِنَّه ُ طَغی بدرستیکه او از حد درگذشته دعوی ربوبیت میکند چون حضرت موسی ع مأمور شد بدعوت فرعون با خود اندیشید که من تنها با فرعون و لشکر او چگونه مقاومت کنم پس از خدای تعالی تقویت طلبیده آغاز دعا کرد و از روی نیاز قال َ گفت رَب ِّ اشرَح لِی ای پروردگار من گشاده گردان برای

من صَدرِی سینه مرا تا در وی بگنجد آنچه بمن وحی میکنی یا مرا تحمل و بردبار ساز تا از هر سخنی دل تنگ نشوم.

صفحه : 683

وَ یَسِّر لِی أَمرِی و آسان کن برای من کار مرا که تبلیغ رسالت است وَ احلُل و بگشای عُقدَهً گره را مِن لِسانِی از زبان من یَفقَهُوا قَولِی تا فهم کنند سخن مرا- آورده اند که روزی فرعون موسی را در حال طفولیت بر کنار داشت موسی ع دست بریش مرصع او دراز کرد و قدری از ان بگرفت و برکند فرعون خشم گرفته بقتل او حکم کرد و آسیه خاتون رض عذرخواهی آغاز نموده فرمود که اینکه کودک جوهر درخشان دیده بدان متوجه شد و اگر جمره آتش به بیند دست بدان خواهد رسانید پس طشتی پر آتش و ظرفی پر از یاقوت پیش موسی ع آوردند جبرئیل دست وی را گرفته بسوی جمرات آتش برد جمره برداشته در دهن نهاد زبانش بسوخت و گرهی بر زبان بماند سخنش نیک مفهوم نمی شد اینجا درخواست کرد تا آن عقده منحل شود و دیگر گفت وَ اجعَل لِی و گردان برای من یعنی مقرر کن وَزِیراً یاری دهنده و با ما بار بردارنده مِن أَهلِی از کسان من هارُون َ أَخِی هارون برادر من اشدُد بِه ِ محکم کن بوی أَزرِی پشت مرا وَ أَشرِکه ُ و انباز کن او را فِی أَمرِی در کار من یعنی شریک ساز او را در نبوت با من کَی نُسَبِّحَک َ تا ترا بپاکی یاد کنیم و نماز گذاریم ترا کَثِیراً بسیار وَ نَذکُرَک َ کَثِیراً و یاد کنیم ترا بحمد و ثنا و دعای بسیار

إِنَّک َ کُنت َ بدرستیکه تو هستی بِنا بَصِیراً باحوال ما بینا یا تو دانائی بآنچه صلاح مادر آنست قال َ قَد أُوتِیت َ گفت خدای که به تحقیق داده شدی سُؤلَک َ یا مُوسی مسئول و مطلوب خود را ای موسی یعنی هر چه خواستی بتو دادم وَ لَقَد مَنَنّا و بدرستیکه منت نهاده ایم عَلَیک َ بر تو و نعمت داده ایم ترا مَرَّهً أُخری در وقتی دیگر إِذ أَوحَینا چون وحی کردیم إِلی أُمِّک َ بسوی مادر تو ما یُوحی آنچه نتوان دانست مگر بوحی یعنی او را الهام دادیم در وقتی که ترا زاده بود و کسان فرعون در طلب پسران بودند که بکشند و او بکار تو درمانده شد ما ملهم ساختیم او را یا بر زبان ملکی نه بر وجه نبوت بدو پیغام کردیم أَن ِ اقذِفِیه ِ آنکه بیفگن موسی ع را فِی التّابُوت ِ در صندوق بعد از انکه پنبه در وی نهاده باشی و سر آنرا بقیر محکم ساخته فَاقذِفِیه ِ پس بیفگن آن تابوت را فِی الیَم ِّ در دریای نیل فَلیُلقِه ِ الیَم ُّ پس باید که بیفگند دریا صورتش امر است و معنیش خبر یعنی دریا او را می افگند بِالسّاحِل ِ بکناره یَأخُذه ُ تا فرا گیرد او را در ان عَدُوٌّ لِی دشمنی که مراست وَ عَدُوٌّ لَه ُ و دشمنی که مر اوراست یعنی فرعون تکرار عدو بجهت مبالغه عداوت اوست آورده اند که مادر موسی ع بامر الهی موسی ع را در صندوق نهاده بدریای نیل افگند و جوی از ان دریا بخانه فرعون میرفت صندوق از ان جوی بباغ فرعون درآمد و او با زن خود آسیه بر کنار جوی بود چون صندوق پیش ایشان

رسید بگرفتند و سر باز کرده کودکی ماه روی و سیاه چشم بیرون آمد بیت ماه زیبا ولی روی تو زیباتر ازوست چشم نرگس چه کنم چشم تو رعناتر ازوست قتاده فرمود که در چشمهای موسی ع ملاحتی بود هر که او را دیدی دوست داشتی آسیه و فرعون چشم او را دیدند محبّت او در دل ایشان پدید آمد چنانچه حق سبحانه میفرماید وَ أَلقَیت ُ عَلَیک َ و افگندم بر تو مَحَبَّهً دوستی کائنا مِنِّی از من یعنی تخم محبّت ترا در دلها بکاشتم تا بر تو مهربانی ورزند.

صفحه : 684

وَ لِتُصنَع َ و تا پرورده شوی عَلی عَینِی بر دیدن من یعنی بعلم و ارادت من در خبر است که فرعون و آسیه هر دو او را بفرزندی برداشتند و بترتیب مهد و تعیّن دایه اشتغال نمودند هر چند دایه آوردند موسی ع شیر از ایشان نگرفتی مادر موسی ع دختر خود مریم را گفته بود که بر کنار نیل رو و چشم بر صندوق میدار که کجا میرود و چون صندوق بباغ فرعون درآمد مریم ع نیز خود را در ان باغ انداخت و صورت حال مشاهده کرد که برادرش شیر کسی نمی گرد خود را پیش آسیه افگند إِذ تَمشِی یاد کن چون میرفت أُختُک َ خواهر تو فَتَقُول ُ پس گفت هَل أَدُلُّکُم آیا دلالت کنم شما را ای حاضران عَلی مَن یَکفُلُه ُ بر کسیکه تکفل اینکه طفل کند و او را شیر دهد آسیه گفت اگر اینکه چنین کنی با تو احسان نمایم مریم بیرون آمد و فی الحال مادر را بیاورد و موسی علیه السلام را در کنار وی نهادند فَرَجَعناک َ

پس بازگردانیدیم ترا إِلی أُمِّک َ بسوی مادر تو و بوعده وفا کردیم کَی تَقَرَّ تا شاید که روشن شود عَینُها چشم مادر بلقای تو وَ لا تَحزَن َ و تا اندوهناک نگردد بفراق تو وَ قَتَلت َ نَفساً و بکشتی نفسی را یعنی آن قبطی را که بنی اسرائیل بتو استغاثه کرد ازو و فرعونیان دانستند و قصد قتل تو کردند فَنَجَّیناک َ پس برهانیدیم ما ترا مِن َ الغَم ِّ از غم کشتن و امر کردیم که بمدین هجرت کنی وَ فَتَنّاک َ و بیازمودیم ترا فُتُوناً آزمودنی یعنی ترا در بوته بلاها افگندیم تا پاک و خالص بیرون آمدی قصّه ولادت حضرت موسی ع و قتل قبطی و هجرت بمدین در سوره قصص مشروح می آید فَلَبِثت َ پس درنگ کردی سِنِین َ فِی أَهل ِ مَدیَن َ سالها در میان اهل مدین و آن ز ده یا بیست و هشت سال ست ثُم َّ جِئت َ پس آمدی بدین وادی عَلی قَدَرٍ یا مُوسی بر اندازه که مقدار کرده ایم ای موسی ع و اینجا با تو سخن گفتیم وَ اصطَنَعتُک َ و ترا برگزیدیم و خالص ساختیم لِنَفسِی برای محبّت خود یعنی ترا دوست گرفتیم اذهَب أَنت َ برو تو وَ أَخُوک َ و برادر تو بِآیاتِی بمعجزهای من وَ لا تَنِیا و سستی مکنید فِی ذِکرِی در رسانیدن ذکر من بتوحید و عبادت اذهَبا بروید هر دو إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون إِنَّه ُ طَغی بدرستیکه او در عصیان از حد درگذشته است فَقُولا لَه ُ پس سخن گوئید با او قَولًا لَیِّناً سخن گفتنی نرم یعنی مدارا نمائید با او و او را دعوت کنید در صورت مشورت هل لک الی ان تزکی مبادا که اگر درشتی نمائید

بر شما غضب کند یا آنکه حق تربیت او در خوش سخنی مرعی دارید و گفته اند او را بکنیت خوانید چون ابو العباس و بقولی ابو الولید و ابو مره نیز گفته اند و بر هر تقدیر عنف مکنید لَعَلَّه ُ یَتَذَکَّرُ شاید که او پند گیرد بکلام شما أَو یَخشی یا بترس از عذاب خدا و تذکر بهره متحقق است و خشیه حصّه متوهم پس موسی ع ازین محل متوجه مصر شد و باز بر اهل خود نرفت در تیسیر آورده که کسان موسی ع شب انتظار بردند نیامد در روز نیز از وی خبر نیافتند و در ان صحرا متحیر بماندند قضا را جمعی از اهل مدین آنجا رسیدند و صفورا را بشناخته پیش پدرش بردند بعد از غرق شدن فرعون خبر موسی علیه السلام بدیشان رسید القصه چون موسی ع بمصر توجه نمود وحی آمد بهارون ع که باستقبال برادر براه مدین. روان شو پس در اثنای طریق ملاقات فرمودند موسی ع شرح احوال بتمامی باز گفت ویرا از انکه باتفاق پیش فرعون می باید رفت و او را بحق دعوت باید نمود خبر داد هارون ع گفت ای برادر شوکت و سطوت فرعون از آنچه تو دیده زیاده شده و بادنی سببی، حکم بقطع و قتیل و صلب میکند موسی ع اندیشناک شد و هر دو برادر باتفاق.

صفحه : 685

قالا رَبَّنا گفتند ای پروردگار ما إِنَّنا نَخاف ُ بدرستیکه ما می ترسیم أَن یَفرُطَ عَلَینا از انکه فرعون پیشی گیرد بر ما یعنی تعجیل کند بعقوبت ما و نگذارد که معجزه بدو نمائیم أَو أَن یَطغی یا آنکه زیاده

کند طغیان خود را و نسبت به حضرت مقدس تو سختی بی ادبانه گوید قال َ گفت خدای که ای موسی ع و هارون ع لا تَخافا مترسید از افراط و طغیان او إِنَّنِی مَعَکُما بدرستیکه من با شمایم بحفظ و نصرت أَسمَع ُ می شنوم دعای شما یا آنچه او گوید نسبت من وَ أَری و می بینم آنچه کند با شما خاطر جمع دارید که من شنوا و بیناام نگذارم که ضرری بشما رساند فَأتِیاه ُ پس بروید بدو فَقُولا پس بگوئید إِنّا رَسُولا رَبِّک َ ما هر دو فرستاده پروردگار توایم فَأَرسِل مَعَنا پس بفرست با ما بَنِی إِسرائِیل َ فرزندان یعقوب را تا بارض مقدّسه باز رویم که مسکن آباء ما بوده وَ لا تُعَذِّبهُم و عذاب مکن ایشانرا بتکلیف اعمال شاقه و گرفتن مقاطعه و قتل اولاد قَد جِئناک َ بِآیَهٍ بدرستیکه آوردیم ما ترا نشانی یعنی معجزه مِن رَبِّک َ از نزد آفریدگار تو وَ السَّلام ُ و سلام ملائکه یعنی خزنه بهشت عَلی مَن ِ اتَّبَع َ الهُدی بر آنکس که پیروی ایمان کند و راه راست رود یا سلامت هر دو سرا مر اوراست إِنّا قَد أُوحِی َ إِلَینا بدرستیکه وحی کرده اند بما یعنی پروردگار ما حکم فرمود أَن َّ العَذاب َ بآنکه عذاب دنیا و آخرت عَلی مَن کَذَّب َ بر آنکس ست که تکذیب کند آنرا که آورده ایم وَ تَوَلّی و پشت بر آن کند و از ان اعراض نماید پس موسی ع و هارون علیهما السلام بحکم الهی بدرگاه فرعون آمدند و بعد از مدتی که ملاقات او میسّر شد گفتند ما رسولان پروردگاریم و ترا بعبادت او میخوانیم و آن کلماتیکه حق تعالی تلقین کرده بود ادا

کردند- قال َ گفت فرعون فَمَن رَبُّکُما یا مُوسی پس کیست پروردگار شما ای موسی ع که مرا به پرستش او دعوت میکنید نکته در آنکه موسی ع را به ندا تخصیص کرد بآنکه خطاب با هر دو برادر بود آنست که دانسته بود که بر زبان موسی ع عقده هست و سخن او نیک مفهوم نمی شود و خواست که او را نزد حضار مجلس انفعال دهد و از انحلال عقده خبر نداشت پس موسی ع بزبان فصیح قال َ گفت رَبُّنَا الَّذِی پروردگار ما آنکس است که از محض رحمت أَعطی داده است کُل َّ شَی ءٍ هر چیزی را از انواع مخلوقات خَلقَه ُ صورت او و شکل او لائق و موافق حال او یا داد هر یک را از خلائق آنچه قوام و استقلال در وجود معاش بدان است ثُم َّ هَدی پس راه نمود او را بدان یعنی شناسا گردانید بکیفیت انتفاع از ان یا هر حیوانی را زوجه داد نظیر او در خلق و صورت و راه ازدواج و امتزاج بدو نمود و گفته اند خلقه مفعول اوّل است و تقدیر کلام اینکه داد آفریدگان خود را هر چیزیکه بدان محتاج اند و چون مقصود بیان معطی به است آنرا تقدیم کرد و فرعون که اینکه سخن بشنید بترسید که مبادا قوم او بعبادت چنین خدای میل کننده سخن بجای دیگر کشانید و جهت تعجیز موسی ع- صفحه : 686

قال َ گفت فرعون فَما بال ُ القُرُون ِ الأُولی پس چیست حال قرنهای نخستین چون قرن قوم نوح ع و عاد و ثمود که اینکه خدا را نپرستیدند اینکه زمان در سعادت و دولت اند یا در

شقاوت و نکبت قال َ گفت موسی ع عِلمُها علم حال و مآل آنگروه ها عِندَ رَبِّی نزدیک آفریدگار من است فِی کِتاب ٍ در لوح محفوظ نوشته شده لا یَضِل ُّ خطا نمیکند و فرو نمیگذارد رَبِّی پروردگار من هیچ چیزی را وَ لا یَنسی و فراموش نمیکند بلکه دانش او بهمه محیط است و من بنده ام مثل شما نمیدانم مگر آنچه مرا از ان خبر دهند و گفته اند مراد فرعون استفسار حال قیامت بود گفت چیست حال گذشتگان که برانگیخته نمیشوند موسی ع جواب داد که آنرا جز خدای من کسی نمیدارند و با بسر همان سخن اول رفت که وصف حق سبحانه میکرد و گفت پروردگار من الَّذِی جَعَل َ آنست که گردانید لَکُم ُ الأَرض َ برای شما زمین را مَهداً فرشی گسترده که بر ان می نشیند و مسکن می سازید وَ سَلَک َ لَکُم و روشن کرد برای شما فِیها در زمین سُبُلًا راهها تا بدان راه از زمینی بزمینی میروید و بمصالح خود قیام می نمائید وَ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ و فرو فرستاد از آسمان ماءً آبی که باران است فَأَخرَجنا بِه ِ پس بیرون آوردیم بسبب آن آب التفات از غیبت بتکلم تنبیه است بر کمال قدرت و حکمت یعنی هرگز کسی را جز ما اینکه اخراج میسر نیست ما بیرون آریم بآب باران أَزواجاً اصناف گوناگون مِن نَبات ٍ شَتّی از رستنیهای پراگنده که لون و طعم و رایحه هر یک مخالف آن دیگری ست با وجود اتحاد آب و زمین کُلُوا پس گفتیم بخورید از آنچه بیرون آورده ایم هر چه خوردن را شاید از ثمار و حبوب وَ ارعَوا و بچرانید أَنعامَکُم چهارپایان خود را در چراگاهها تا

بخورند گیاهها که خوردن شما را نشاید إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین که مذکور شد لَآیات ٍ هر آئینه دلالتها است بر قدرت ربّانی و وحدت لِأُولِی النُّهی مر خداوندان خرد را که عقول ایشان ناهی باشد از اتباع باطل و ارتکاب قبایح مِنها از زمین خَلَقناکُم آفریده ایم شما را یعنی اصل خلقت پدر شما و اول مواد ابدان شما خاک زمین است در تبیان فرموده که حق تعالی فرشته میفرستد تا از خاک موضعی که مدفن کسی خواهد بود قدری خاک برمیدارد و بر نطفه که ماده وجود اوست میریزد و آن کس از تراب و نطفه مخلوق میشود و در همان خاک مدفون می گردد چنانچه حق سبحانه فرمود شما را از زمین آفریده ایم وَ فِیها نُعِیدُکُم و در ان زمین باز بریم بعد از مرگ شما را وَ مِنها نُخرِجُکُم و از ان زمین بیرون آریم شما را تارَهً أُخری بار دیگر بجهت حساب و جزا حکیم فردوسی راست گوید نظم بخاکت درآرد خداوند پاک دگر ره برون آرد از زیر خاک بر آن حال کائی بخاک اندرون بر ان گونه از خاک آئی برون اگر پاک در خاک گیری مقام برآئی از ان پاک و پاکیزه نام پس فرعون حجتی و معجزه طلبید و حضرت موسی ع عصا بیفگند اژدها شد و باز بگرفت همان عصا شد و ید بیضا بوی نمود و از آیات تسعه معجزه بعد از معجزه میدید و نمی گروید چنانچه حق تعالی فرمود- صفحه : 687

وَ لَقَد أَرَیناه ُ و بدرستیکه ما بنمودیم فرعون را آیاتِنا کُلَّها همه معجزهای ما که بموسی داده بودیم فَکَذَّب َ پس بدروغ نسبت داد موسی

ع را وَ أَبی و سرباز زد از انکه ایمان آورد و فرمانبرداری کند و از روی عناد قال َ گفت فرعون أَ جِئتَنا آیا آمده بسوی ما لِتُخرِجَنا تا بیرون کنی ما را مِن أَرضِنا از زمین ما که مصرست بِسِحرِک َ یا مُوسی بجادوی خود ای موسی ع یعنی دانستیم که تو ساحری و میخواهی که بسحر ما را از مصر بیرون کنی و بنی اسرائیل را متمکن سازی و پادشاهی کنی بر ایشان فَلَنَأتِیَنَّک َ بِسِحرٍ پس هرآئینه بیاریم برای تو جادوی مِثلِه ِ مانند جادوی تو و بآن با تو معارضه کنیم تا مردمان بدانند که تو پیغمبر نیستی جادوگری فَاجعَل پس مقرّر کن بَینَنا وَ بَینَک َ میان ما و میان خود مَوعِداً وعده بجهت معارضه چنان وعده که بهیچ وجه لا نُخلِفُه ُ خلاف نکنیم آنرا نَحن ُ وَ لا أَنت َ نه ما و نه تو چون وعده رسد حاضر شویم مَکاناً سُوی ً در جائیکه مساوی باشد مسافت قوم ما و تو بآن یا مکانی مستوی یعنی هموار که درو پستی و بلندی نباشد تا همه مردم نظاره توانند کرد قال َ گفت موسی مَوعِدُکُم زمان وعده شما یَوم ُ الزِّینَهِ روز آرایش قبطیان است و آن روزی عید بوده مر اهل مصر را آراسته در موضعی حاضر شدندی و تماشا کردندی یا روز نوروز بوده یا روز عاشوره وَ أَن یُحشَرَ النّاس ُ و آنکه جمع کرده شوند مردمان ضُحًی در چاشتگاه که روشن تر است از باقی روز یعنی موعود ما روز اجتماع آدمیان است بوقت چاشت حضرت موسی ع آنروز را تعیّن کرد تا ظهور حق و زهوق باطل علی رءوس

الاشهاد سمت وقوع پذیرد و خبر آن باطراف و اکناف عالم برسد فَتَوَلّی فِرعَون ُ پس برگشت فرعون را از مجلس و بخلوت درآمد و جهت جمع کردن سحره رای زد و کسان فرستاد فَجَمَع َ کَیدَه ُ پس جمع کرد آن چیز را که بآن کید کنند یعنی سحره و آلات سحر ثُم َّ أَتی پس آمد بوعده گاه با ساحران قال َ لَهُم مُوسی گفت موسی مر جادوان را چون ملاقات نمود با ایشان که ای قوم وَیلَکُم وای بر شما لا تَفتَرُوا افترا مکنید و مبندید عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای تعالی دروغ که آیت او را سحر گوئید و خواهید که بآن معارضه کنید یا دروغ بر خدای تعالی مبندید بشرکت دیگری با او فَیُسحِتَکُم پس مستاصل گرداند و از بیخ برکند شما را بِعَذاب ٍ بعذابیکه نازل گرداند بشما وَ قَد خاب َ و بدرستیکه بی بهره و ناامید ماند مَن ِ افتَری هر که افترا کرد بر خدای.

صفحه : 688

به به فَتَنازَعُوا پس گفت و شنود کردند جادوان به به أَمرَهُم در کار خود به به بَینَهُم میان یکدیگر بعد از استماع کلام موسی گفتند اینکه سخن بسخن ساحران نماند به به وَ أَسَرُّوا النَّجوی و پنهان داشتند راز گفتن از ملازمان فرعون و برین قرار دادند که او اگر بر ما غالب شود متابعت او باید کرد آورده اند که فرعون از غرفه بدید که ایشان با یکدیگر سخن میگویند و مشورت میکنند پرسید که اینکه ساحران چه میگویند ایشان از ترس فرعون قالُوا گفتند إِن هذان ِ بدرستیکه اینکه هر دو لَساحِران ِ جادوانند یُرِیدان ِ میخواهند أَن یُخرِجاکُم آنکه بیرون کنند شما را مِن أَرضِکُم از زمین شما بِسِحرِهِما

بجادوی خود و مملکت مصر را در تصرف آرند وَ یَذهَبا و ببرند بِطَرِیقَتِکُم ُ المُثلی مذهب شما را که افضل مذهب ست و دین و مذهب خود را ظاهر گردانند یا ببرند اشراف و اکابر شما را یعنی روی دل ایشان را از شما برگردانند و بسوی خود متوجه سازند علماء را در لفظ هذان اختلاف است گویند اسم ان است و بلغت خثعم تثنیه در هر سه حال اعرابش بالف میباشد و اینکه حرف موافق ایشان واقع شده یا ان بمعنی نعم باشد و هذان مبتدا چنانچه ان و صاحبهما و بعضی گفته اند اسم ضمیرشان محذوف است و هذان لساحران خبر او و حفص رح ان بتخفیف میخواند او را نافیه میدارند و لام را بمعنی الّا یعنی ما هذان الّا ساحران القصه چون فرعون از سحره شنود که موسی ع و هارون ع ساحرانند و داعیه اخراج قبطیان دارند از مصر فرعون برآشفت و گفت فَأَجمِعُوا کَیدَکُم پس چون حال چنین ست جمع کنید ادوات کید خود یعنی آلات سحر را ثُم َّ ائتُوا صَفًّا پس بیائید صف کشیده بسوی میدان تا هیبت شما در دل مردم افتد و جهد کنید تا بر ایشان غالب شوید وَ قَد أَفلَح َ الیَوم َ و بدرستیکه فوز یافت و بمطلوب خود رسید امروز مَن ِ استَعلی هر که بر سر آمد در سحر پس جادوان هفتاد هزار یا سی و سه هزار صف برکشیدند و موسی ع و هارون ع در برابر ایشان بایستادند سحره فرعون بقولی سیصد هزار خروار حبل و عصاها میان تهی کرده و پر از زیبق ساخته بمیدان آوردند و بطریق

ادب قالُوا یا مُوسی گفتند ای موسی ع إِمّا أَن تُلقِی َ یا آنکه تو می افگنی عصای خود را وَ إِمّا أَن نَکُون َ یا آنکه ما باشیم أَوَّل َ مَن أَلقی نخست کسیکه بیفگند موسی از روی مقابله ادب بادب یا از وجه بی اعتباری آن و بیحسابی از ان قال َ بَل أَلقُوا گفت موسی ع بلکه شما بفگنید ایشان جادوهای خود بیفگندند و بسبب حرارت هوا زیبق در اضطراب آمد فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم پس ناگاه رسنها و عصاهای ایشان یُخَیَّل ُ إِلَیه ِ نموده شد بموسی ع مِن سِحرِهِم از جادوی و کید ایشان که گوئی أَنَّها تَسعی بدرستیکه آن میرود و می شتابد فَأَوجَس َ پس دریافت فِی نَفسِه ِ در دل خود خِیفَهً مُوسی خوف را موسی ع از انکه نظّاره کنان میان سحر و معجزه فرق نکنند یا آنکه متفرق گردند پیش از القای عصا و چون اینکه وهم بر موسی ع طاری شد.

صفحه : 689

قُلنا گفتیم لا تَخَف مترس از آنچه ترا در وهم انداخته که امر تو از غایت وضوح بر عام و خاص ملتبس نخواهد گشت إِنَّک َ أَنت َ الأَعلی بدرستیکه تو برتری از ایشان و غالب بر ایشان وَ أَلق ِ و بیفگن ما فِی یَمِینِک َ آنچه در دست راست تو هست تحقیر عصا میکند یعنی از بسیاری عصا و رسن ایشان باک مدار و آن چوب که در دست تو هست بیفکن تَلقَف تا فرو برد ما صَنَعُوا آنچه ساخته اند إِنَّما صَنَعُوا کَیدُ ساحِرٍ بدرستیکه آنچه ساخته اند فریب جادوی است وَ لا یُفلِح ُ السّاحِرُ و رستگاری نیابد ساحر و فیروز نشود حَیث ُ أَتی هر جا که باشد

و بهر جا که رود حضرت موسی ع عصا بیفگند فی الحال اژدهای عظیم شد دهن خود گشاده تمام ادوات جادوان را فرو برد و مردم از ترس او روی بگریز نهادند چندین هزار آدمی از ازدحام بمردند موسی ع او را بگرفت همان عصا شد جادوان دانستند که آن سحر نیست زیرا که سحر سحر دیگر را باطل نکند بلکه قدرت خدای تعالی و معجزه موسی است فَأُلقِی َ السَّحَرَهُ پس درافکنده شدند یعنی تامل اینکه معنی ایشان را در روی افگند سُجَّداً در حالتی که سجده کنان بودند مر خدای را از روی صدق قالُوا گفتند آمَنّا بِرَب ِّ هارُون َ وَ مُوسی گرویدیم به پروردگار هارون ع و موسی ع تقدیم هارون جهت رعایت فواصل و ملاحظه رءوس آیات است فرعون که اینکه صورت مشاهده کرد قال َ آمَنتُم لَه ُ گفت آیا ایمان آورده اید و حفص رح آمنتم بر سبیل اخبار خواند یعنی شما بگرویدید و تصدیق کردید مر موسی ع را قَبل َ پیش أَن آذَن َ لَکُم از آنکه دستوری دهم مر شما را و فرمایم که بدو بگروید إِنَّه ُ بدرستیکه موسی ع لَکَبِیرُکُم ُ هر آئینه بزرگ شماست الَّذِی عَلَّمَکُم ُ السِّحرَ آنکه بیاموخت شما را جادوی یعنی استاد و معلم و مهتر جادوان است شما با هم ساخته اید خواهید که ملک مرا براندازید فَلَأُقَطِّعَن َّ پس هر آئینه ببرم أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم دستها و پایهای شما را مِن خِلاف ٍ مخالف یکدیگر یعنی یکی از راست و دیگر از چپ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم و هرآئینه بر دار کنم شما را فِی جُذُوع ِ النَّخل ِ بتنه های درخت خرما که درازترین درختهاست تا همه کس شما را به بینند و عبرت گیرند وَ لَتَعلَمُن َّ

أَیُّنا و تا بدانید که کدام از ما یعنی من یا خدای موسی ع که بدو گرویده اید أَشَدُّ عَذاباً سخت ترست از روی عذاب وَ أَبقی و پاینده تر از جهت عقاب ساحران چون از جام جذبه حقانی مست شده بودند و از انوار تواتر ملاطفات ربانی که بر دل ایشان تافته بود از دست شده نظم خورده یک جرعه از کف ساقی هر چه فانی ست کرده در باقی دامن از فکر غیر افشانده لیس فی الدار غیره خوانده لا جرم در جواب فرعون.

صفحه : 690 قالُوا لَن نُؤثِرَک َ گفتند ما ترا برنگزینیم و اختیار نکنیم عَلی ما جاءَنا بر آن چیزیکه آمد بما مِن َ البَیِّنات ِ از معجزات واضحات و گویند در حین سجده بهشت و نعیم آن بدیشان نموده بودند پس گفتند ما نعمت ترا نمی گزینیم بر آنچه دیدیم از نشانهای روشن و سوگند میخوریم وَ الَّذِی فَطَرَنا بخدائیکه ما را آفرید فَاقض ِ پس بکن ما أَنت َ قاض ٍ هرچه هستی کننده آن یعنی هر چه خواهی با ما بکن که ما پروای آن نداریم إِنَّما تَقضِی جزین نیست که تو حکم کنی هذِه ِ الحَیاهَ الدُّنیا درین زندگانی دنیا یعنی حکم تو درین جهان که ما هستیم بیش جاری نیست هر چه خواهی میکنی در آخرت که بهتر و پاینده تر است تو معزول و مخذول از حکم خواهی بود و بهم خود مشغول بیت امروز بجور هر چه خواهی بکنی فردا بتو نیز هر چه خواهند کنند إِنّا آمَنّا بدرستیکه ما گرویدیم بِرَبِّنا به پروردگار ما لِیَغفِرَ لَنا خَطایانا تا بیامرزد ما را گناهان ما را از کفر و معاصی وَ ما أَکرَهتَنا و بیامرزد

آنچه اکراه کردی ما را عَلَیه ِ بر آن چیز مِن َ السِّحرِ از سحر آموختن آورده اند که فرعون مردم را بر آموختن سحر اکراه میکرد یا خواندن او ایشانرا اکراه بود چه مجرد حکم سلطان اکراه است و ایشان از خدای مغفرت آن اکراه طلبیدند زیرا که در جمیع ادیان باکراه مواخذه بوده است و اینکه مؤاخذه از امت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام برداشته شده وَ اللّه ُ خَیرٌ و خدای بهترست از روی پاداش وَ أَبقی و پاینده تر از جهت ثواب تو ما را بر کفر مزد میدهی که انقطاع بدان راه دارد و خدای بر ایمان اجری عطا می کند که گرد زوال گرد آن نگردد إِنَّه ُ مَن یَأت ِ بدرستیکه هر کس آید رَبَّه ُ بنزدیک پروردگار خود مُجرِماً مشرک یعنی بر کفر بمیرد فَإِن َّ لَه ُ جَهَنَّم َ پس بدرستیکه مر او را است دوزخ لا یَمُوت ُ فِیها نمیرد در ان تا از عذاب برهد وَ لا یَحیی و نه زنده باشد بزندگانی که خوش گذراند- وَ مَن یَأتِه ِ و هر که بیاید بوی مُؤمِناً در حالتی که مومن باشد قَد عَمِل َ الصّالِحات ِ بتحقیق کرده باشد کارهای شایسته فَأُولئِک َ پس آن گروه مومنان و نیکوکاران لَهُم ُ الدَّرَجات ُ العُلی مر ایشان راست درجه های بلند که آن درجها جَنّات ُ عَدن ٍ بوستانهای اقامت است تَجرِی میرود پیوسته مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار یا منازل آن جویها خالِدِین َ در حالتی که آنگروه جاویدان باشند فِیها در ان بوستان وَ ذلِک َ و اینکه ثواب جَزاءُ مَن تَزَکّی پاداش آنکس است که پاک باشد از ادناس کفر و ارجاس عصیان یا متطهر بود بطاعات و اعمال

خیر تا اینجا کلام سحره است و چون قصّه ایشان بشرحی لائق در سوره اعراف گذشته بود اینجا بطریق ایجاز دو سه کلمه آورده بر مضمون آیات اقتصار نموده شد.

صفحه : 691

وَ لَقَد أَوحَینا و هر آئینه ما وحی کردیم إِلی مُوسی بموسی علیه السّلام یعنی وقتی که فرعون از رویت معجزات متأثر نشد و در تعذیب بنی اسرائیل افزود ما گفتیم موسی علیه السلام را أَن أَسرِ بِعِبادِی آنکه بشب ببرد بندگان مرا از مصر و چون بکنار دریا رسند و لشکر فرعون از عقب بیاید باک مدار فَاضرِب لَهُم پس فراگیر برای ایشان طَرِیقاً راهی إبن عیسی فرمود که بزن عصا تا سازیم برای ایشان راهی فِی البَحرِ در دریا یَبَساً خشک که آب و لای نبود در ان لا تَخاف ُ نترسی دَرَکاً از دریافتن دشمن یعنی ایمن باش که فرعونیان شما را درنیابند وَ لا تَخشی و نترسی از غرقه شدن که شما را بسلامت بگذرانیم پس موسی ع بامر الهی بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد و دیگر روز قبطیان خبردار شدند اما در خانه هر یک از ایشان مصیبتی عظیم افتاد که بخود درماندند روز دیگر لشکرها جمع شده فَأَتبَعَهُم پس از پی درآمدند بنی اسرائیل را فِرعَون ُ بِجُنُودِه ِ فرعون با لشکر خود و بکنار دریا رسیدند موسی علیه السلام با قوم خود گذشته بود فرعونیان نیز درآمدند فَغَشِیَهُم پس دریافت ایشانرا مِن َ الیَم ِّ از دریا ما غَشِیَهُم آنچه دریافت ابهام از برای تفخیم مسند الیه است یعنی موجی دریافت ایشان را که کس بکنه آن نرسد تا لفظی بازای وی وضع تواند کرد وَ أَضَل َّ فِرعَون ُ

و گمراه کرد فرعون قَومَه ُ گروه خود را در دین وَ ما هَدی و راه ننمود ایشان را هدایت فرعون تحکم است چه او میگفت و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد و گفته اند فرعون قوم خود را در دریا گم کرد و خود نیز نجات نیافت یا بَنِی إِسرائِیل َ ای فرزندان یعقوب قَد أَنجَیناکُم بدرستیکه برهانیدیم شما را مِن عَدُوِّکُم از دشمنان شما که فرعون و قوم او بودند وَ واعَدناکُم و وعده دادیم پیغمبر شما را بجهت انزال توریت برای شما جانِب َ الطُّورِ الأَیمَن َ جانب راست کوه طور وَ نَزَّلنا و فرو فرستادیم عَلَیکُم ُ المَن َّ بر شما ترنجبین وَ السَّلوی و مرغ بریان وقتی که در تیه سرگردان بودید و گفتیم کُلُوا بخورید مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم از پاکیزه ها و حلاوتها که شما را روزی کرده ایم وَ لا تَطغَوا و از حد درمگذرید فِیه ِ در آن چیز یعنی ستم مکنید و هر یک حصّه خود بگیرید یا ذخیره منهید برای روز دیگر یا شکر فرو مگذارید که شکر قید نعمت موجود است و صید نعمت مفقودست بیت شکر نعمت واجب آمد در خرد نعمت حق شاکران را تا ابد شکر کن تا شادمانی در دو کون ورنه بگشاید در خشم ابد و گفته اند قوّت آن نعمت را بمعصیت صرف مکنید که اگر چنین کنید فَیَحِل َّ پس فرود آید عَلَیکُم غَضَبِی بر شما خشم من وَ مَن یَحلِل عَلَیه ِ و هر که فرود آید برو غَضَبِی خشم من فَقَد هَوی پس بتحقیق در هاویه افتاد یا هلاک شد.

صفحه : 692

وَ إِنِّی لَغَفّارٌ و بدرستیکه من هر آئینه

نیک آمرزنده ام لِمَن تاب َ مر آنکس را که توبه کرد از شرک وَ آمَن َ و ایمان آورد بواحدانیت حضرت من وَ عَمِل َ صالِحاً و بکرد عمل نیکو یعنی فریضه ها ادا نمود ثُم َّ اهتَدی پس راه راست رفت یعنی بر سنت پیغمبر علیه السلام مواظبت کرد یا بر هدایت استقامت نمود یا طریق اهل سنت و جماعت گرفت نظم راه سنت رو اگر خواهی طریق مستقیم کز سنن راهی بود سوی رضاء ذو المنن هر مژه در چشم وی همچون سنانی تیز باد کز سنانی زندگی خواهد زمانی بی سنن آورده اند که بنی اسرائیل بعد از هلاک فرعون از موسی علیه السلام استدعا نمودند که از برای ما قوانین شریعتی و قواعد احکام آن مبین و معین ساز موسی ع درین باب با حضرت رب الارباب مناجات کرد خطاب رسید که با جمعی از اشراف بنی اسرائیل بکوه طور آئی تا کتابی که جامع احکام شرع باشد بتو دهم موسی ع هارون را بجای خود بگذاشت و خود با قوم که هفتاد تن بودند متوجه طور شده قوم را وعده کرد که بعد از چهل روز که بگذرد می آیم و کتاب می آرم و چون نزدیک طور رسیدند قوم را بگذاشت و از غایت اشتیاق که بکلام و پیام الهی داشت زودتر بپای کوه برآمده خطاب ربانی در رسید وَ ما أَعجَلَک َ و چه چیز شتابان ساخت ترا تا تعجیل کردی و پیشتر آمدی عَن قَومِک َ یا مُوسی از گروه خود ای موسی قال َ هُم أُولاءِ گفت موسی ع که ایشان گروه مردان اینک می آیند عَلی أَثَرِی و بر پی من و ساعت بساعت

میرسند وَ عَجِلت ُ و بشتافتم إِلَیک َ رَب ِّ بسوی تو ای پروردگار من لِتَرضی تا خشنود گردی از من چه امتثال امر موجب رضای آمرست یعنی پیش آمدن من از قوم نه بجهت تعظیم بود بر ایشان بلکه طالب خوشنودی تو کردم قال َ فَإِنّا گفت خدای پس بدرستیکه ما قَد فَتَنّا قَومَک َ در فتنه انداختیم قوم ترا و مبتلا ساختیم بعبادت عجل مِن بَعدِک َ از پس بیرون آمدن تو از میان ایشان وَ أَضَلَّهُم ُ السّامِرِی ُّ و گمراه کرد یعنی سبب گمراهی ایشان شد سامری و او مردی بود منسوب بقبیله سامرّه از عظمای بنی اسرائیل گویند از کرمان بود یا از ماجر یا که موضعی است در عراق عرب که اسرائیلیان است نه از قوم بنی اسرائیل بلکه از جمعی گوساله پرستان بوده و او را موسی بن ظفر گفتندی و اصح آنست که او از بنی اسرائیل بوده و در وقتی که فرعون ابنای ایشان را می کشتی او متولد شده و مادرش بعد از تولد او را بکنار نیل در جزیره بیفگند و حق تعالی جبرئیل ع را امر فرمود تا او را پرورش دهد و ماکول و مشروب او مهیّا گرداند و بدین سبب او جبرئیل ع را می شناخت و در روز غرق شدن فرعونیان از زیر سم اسپ وی قبضه خاک برداشته و محافظت نموده درین وقت که موسی ع بطور رفت سامری نزد هارون آمده گفت قدری پیرایه که از قبطیان بعاریت گرفته ایم با ماست و ما را در ان تصرف کردن روا نیست و می بینم که بنی اسرائیل آنرا میخرند و میفروشند حکم فرمای تا همه جمع کنند

و بسوزند هارون ع امر فرمود تا تمام پیرایها آوردند و در حفره ریخته آتش در ان زدند و سامری زرگر چالاک بوده همین که آن زرها را بگداخت وی قالبی ساخت و آن زر گداخته در آن ریخت و بشکل گوساله چیزی بیرون آورد و قدری از خاک سم اسپ جبرائیل که فرس الحیوه می گفتند که برداشته بود در درون وی ریخت فی الحال زنده گشت گوشت و پوست برو پیدا شد بآواز درآمد گویند زنده نه شد لیکن بهمان وضع که ریخته بود بانگی کرد که چهار دانگ از قوم بنی اسرائیل ویرا سجده کردند حق تعالی موسی ع را خبر داد که قوم تو بعد از خروج تو گوساله پرست شدند.

صفحه : 693

فَرَجَع َ مُوسی پس موسی ع بازگشت از مناجات خود بعد از انکه چهل روز گذشت و الواح فراگرفت إِلی قَومِه ِ بسوی قوم خود غَضبان َ خشمناک بر ایشان أَسِفاً اندوهناک از عمل ایشان و چون بمیان قوم رسید بانگ و خروش از ایشان شنید که گرداگرد گوساله دف میزدند و رقص میکردند عتاب آغاز کرد و از روی ملامت قال َ یا قَوم ِ گفت ای گروه من أَ لَم یَعِدکُم آیا وعده نداده بود شما را رَبُّکُم آفریدگار شما وَعداً حَسَناً وعده راست و نیکو که توریت بشما دهد و من باشراف قوم شما به طلب آن رفته بودم أَ فَطال َ آیا دراز شد عَلَیکُم ُ العَهدُ بر شما زمان مفارقت من و من چهل روز وعده کرده بودم و بهمان وعده بازآمدم أَم أَرَدتُم آیا خواستید أَن یَحِل َّ عَلَیکُم آنکه فرود آید بشما غَضَب ٌ مِن رَبِّکُم خشمی از خدای شما بعبادت عجل

فَأَخلَفتُم پس خلاف کردید مَوعِدِی عهد مرا یا وعده را که کرده بودید به ثبات بر ایمان و قیام بر ادای امر من قالُوا گفتند گوساله پرستان ما أَخلَفنا مَوعِدَک َ خلاف نکردیم ما وعده ترا بِمَلکِنا بقوت و اختیار خود وَ لکِنّا حُمِّلنا و لیکن برداشته بودیم و حفص حملنا خوانده مجهول از باب تفعیل یعنی تحمیل کرده شدیم مراد آنست که ما را تکلیف کردند تا برداشتیم أَوزاراً بارها مِن زِینَهِ القَوم ِ از پیرایه گروه قبط که عاریت گرفته بودیم از ایشان فَقَذَفناها پس بیفگندیم آنرا در آتش بحکم هارون فَکَذلِک َ- پس همچنانکه ما افگنده بودیم أَلقَی السّامِرِی ُّ سامری نیز آنچه با او بود و در آتش افگند فَأَخرَج َ لَهُم پس بیرون آورد سامری برای ایشان عِجلًا گوساله جَسَداً لَه ُ خُوارٌ کالبدی از زر که مر او را بانگ گوساله بود فَقالُوا پس گفتند سامری و تابعان هذا إِلهُکُم اینکه گوساله خدای شما است وَ إِله ُ مُوسی و خدای موسی ع فَنَسِی َ پس فراموش کرد موسی خدای را و بطلب او بکوه طور رفت اینکه قول عبده عجل ست گویند فنسی قول حق سبحانه است یعنی ترک کرد سامری آنچه بر وی بود از ثبات بر ایمان أَ فَلا یَرَون َ آیا نمی بینند و نمی دانند گوساله پرستان أَلّا یَرجِع ُ آنکه بازنمیگرداند گوساله إِلَیهِم قَولًا بسوی ایشان سخن را یعنی او را هر چند میخوانند جواب نمیدهد وَ لا یَملِک ُ لَهُم و نمیتواند بر ایشان ضَرًّا زیانی وَ لا نَفعاً و نه سودی یعنی قدرت ندارد برسانیدن زیان و سود بکسی و چنین چیزیرا که داعی خود را جواب ندهد و بر انتفاع و اضرار ایشان

قادر نبود چگونه توان پرستید.

صفحه : 694

وَ لَقَد قال َ بدرستیکه گفت لَهُم هارُون ُ مِن قَبل ُ مر ایشان را هارون ع پیش از آمدن موسی ع از روی مواعظ که یا قَوم ِ ای گروه من إِنَّما فُتِنتُم جزین نیست که مبتلا شده اید بِه ِ بگوساله یعنی به پرستیدن او وَ إِن َّ رَبَّکُم ُ الرَّحمن ُ و بدرستیکه آفریدگار شما خدای بسیار بخشائش ست فَاتَّبِعُونِی پس پیروی کنید مرا در عبادت او وَ أَطِیعُوا و گردن نهید أَمرِی فرمان مرا و بر دین ثابت باشید قالُوا لَن نَبرَح َ گفتند ما پیوسته باشیم عَلَیه ِ بر پرستش گوساله عاکِفِین َ مجاوران و مقیمان حَتّی یَرجِع َ تا وقتی که بازگردد إِلَینا مُوسی بسوی ما موسی ع از طور و به بینم که او پرستش میکند یا نی و آنچه سامری گفت که اینکه خدای موسی ع است راست گفت یا نی پس چون موسی ع باز آمد اوّل با قوم عتاب نمود چنانچه گذشت آنگه روی به برادر آورد از غایت غضب موی پیشانی او بدستی و محاسن بدست دیگر گرفته سوی خودش کشید و از روی عتاب قال َ یا هارُون ُ گفت ای هارون ما مَنَعَک َ چه چیز بازداشت ترا إِذ رَأَیتَهُم ضَلُّوا چون دیدی تو که ایشان گمراه شدند أَلّا تَتَّبِعَن ِ از آنکه متابعت من کنی در غضب برای خدا و حمایت دین یا از آنکه از پی من درآیی و خود را بمن رسانی أَ فَعَصَیت َ أَمرِی آیا سرکشیدی از امر من قال َ گفت هارون از روی استعطاف یَا بن َ أُم َّ ای پسر مادر من اگرچه برادر مادری و پدری بود اما ذکر مادر کرده برای

رقت دل موسی و بملایمت گفت لا تَأخُذ فرا مگیر بِلِحیَتِی محاسن مرا وَ لا بِرَأسِی و نه موسی سر إِنِّی خَشِیت ُ بدرستیکه من ترسیدم اگر مقاتله کنم با ایشان یا ایشان را بگذارم و از پی تو آیم أَن تَقُول َ آنرا که تو گوئی فَرَّقت َ بَین َ بَنِی إِسرائِیل َ تو جدائی انداختی میان بنی اسرائیل وَ لَم تَرقُب و نه نگاه داشتی قَولِی سخن مرا که گفته بودم و اصلح امری و حضرت موسی ع بوقت رفتن بطور هارون ع را گفته بود اخلفنی فی قومی و اصلح چه اصلاح نگاهداشت جماعت است و مدارا با ایشان موسی ع اینکه عذر را مسلم داشت و روی بسامری آورد قال َ فَما خَطبُک َ یا سامِرِی ُّ گفت چیست اینکه کار عظیم تو ای سامری یعنی اینکه چیست که کردی قال َ بَصُرت ُ گفت سامری که بینا شدم بِما لَم یَبصُرُوا بآن چیزیکه بینا نه بودند بنی اسرائیل بِه ِ بآنچیز یعنی جبرئیل را دیدم و بشناختم فَقَبَضت ُ پس فراگرفتم قَبضَهً مشتی خاک مِن أَثَرِ الرَّسُول ِ از نشان سم اسپ رسول یعنی جبرائیل مراد آنست که خاک زیر سم اسپ وی گرفتم و با خود داشتم چون گوساله را از قالب بیرون آوردم فَنَبَذتُها پس درافکندم آنرا درون گوساله تا زنده شد و بآواز آمده وَ کَذلِک َ و همچنین که گفتم سَوَّلَت بیاراست لِی برای من و در نظر من نیکو آورد اینکه کار نَفسِی نفس من در لباب مذکورست که موسی ع قصد قتل سامری کرد و از حق سبحانه وحی آمد که او را مکش که صفت سخاوت برو غالب است و چون از سخای او خلق را

منفعت بوده حیات ازو باز نتوان داشت سرّ و امّا ینفع النّاس فیمکث فی الارض اینجا ظاهر میشود نظم هر نهالی که برگ دارد و بر باد ز آب حیات تازه و تر و آنچه بی میوه باشد و سایه به که گردد تنور را مایه.

صفحه : 695

قال َ گفت موسی ع مر سامری را که چون مرا از قتل تو منع کردند فَاذهَب پس بیرون رو از میان ما فَإِن َّ لَک َ پس بدرستیکه هست ترا از عقوبت فِی الحَیاهِ در زندگی أَن تَقُول َ آنکه گوئی هرکرا که نزدیک تو آید لا مِساس َ مس مکن مرا دور شو چه مقرر شده بود که هر که نزدیک شود بوی او را و آنکس را هر دو را تب گیرد پس مردمان از وی متنفر شدند و او تنها چون وحشیان در صحراها میگشت و هرکرا از دور میدید مبالغه میکرد که نزد من میا و در بعضی تفاسیر هست که جمعی از اولاد سامری درین زمان نیز همان حال دارند القصه موسی ع سامری را حکم کرد برفتن و لا مساس گفتن و فرمود که اینکه عقوبت دنیاست وَ إِن َّ لَک َ و بدرستیکه مر تراست مَوعِداً وعده در آخرت که بهیچ وجه لَن تُخلَفَه ُ خلاف نکنند با تو در ان بلکه بوفا رسانند وَ انظُر و نگاه کن إِلی إِلهِک َ بآن معبودی الَّذِی که تو ظَلت َ عَلَیه ِ بودی پیوسته بر پرستش او عاکِفاً مقیم لَنُحَرِّقَنَّه ُ هر آئینه بسوزانیم او را بآتش و اینکه کسی است که گوید آن گاو را گوشت و پوست بود یا بسوهان او را براده سازیم و اینکه بران قول است

که او را جسد بود زرین بیحیات ثُم َّ لَنَنسِفَنَّه ُ پس پراگنده سازیم خاکستر یا براده او را فِی الیَم ِّ در دریا نَسفاً پراگنده ساختنی تا بدانند که چیزی که او را توان سوخت و میرود توان ساخت صفت الوهیت برو اطلاق کردن عین جهالت و محض ضلالت ست إِنَّما إِلهُکُم ُ جزین نیست که معبود شما که مستحق عبادت ست اللّه ُ الَّذِی آن خدای است که لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست معبودی فی الحقیقت بجز او وَسِع َ فرا رسیده هست کُل َّ شَی ءٍ بهمه چیزها عِلماً از روی دانش یعنی خدای بحق آنست که علم او محیط باشد بهمه آشیانه قالب گوساله اگر چه زنده نیز باشد مثل ست در غباوت و نادانی پس موسی ع بفرمود تا آن عجل را بسوزانیدند و خاکسترش در دریا ریختند مصرعه با دست موسی چه زند سحر سامری کَذلِک َ همچنانکه قصّه موسی ع بر تو خواندیم نَقُص ُّ عَلَیک َ میخوانیم بر تو ای محمّد ص مِن أَنباءِ از خبرها ما قَد سَبَق َ آنچه بتحقیق گذشت یعنی از امور سابقه و قرون ماضیه بتو خبر میدهیم تا معجزه نبوّت تو بود و تنبیه و تذکیر مستبصران امت تو وَ قَد آتَیناک َ و بدرستیکه ما داده ایم ترا مِن لَدُنّا از نزدیک ما ذِکراً یاد کردنی که موجب شرف باشد یعنی نبوّت تا کتابی مشتمل بر اقاصیص و اخبار مَن أَعرَض َ هر که روی بگرداند عَنه ُ ازین ذکر که نبوت است یا قرآن فَإِنَّه ُ پس بدرستیکه آن معرض یَحمِل ُ بردار یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وِزراً باری بد که کفر است خالِدِین َ فِیه ِ در حالتی که جاوید باشند در ان وزر یعنی در جزای

آن جمع خالدین و توحید اعراض حمل است بر معنی و لفظ وَ ساءَ لَهُم و بدست مر ایشانرا یَوم َ القِیامَهِ حِملًا روز رستخیز بار ایشان که کفر و تکذیب است.

صفحه : 696

یَوم َ یُنفَخ ُ روز که دمیده شود فِی الصُّورِ در صور یعنی اسرافیل ع در صور دردمد وَ نَحشُرُ المُجرِمِین َ و حشر کنیم گنهکاران را یعنی آنها که شرک آورده اند یَومَئِذٍ زُرقاً در ان روز کبود چشمان و در خبرست که زرقت عین و سواد وجه علامت دوزخیان خواهد بود و گفته اند حشر کنیم ایشانرا تشنگان یا کوران چه غالبا چشم در عمی کبود میشود و از غایت تشنگی بزرقت میل میکند و چون خشم کنیم ایشانرا یَتَخافَتُون َ بَینَهُم پنهان و آهسته میگویند با یکدیگر إِن لَبِثتُم درنگ نکردید در گورها إِلّا عَشراً مگر ده شبانه روز یا در دنیا ازین مقدار بیش نبودید یعنی بسبب درازی مدّت آخرت کوته شمردند مدّت دنیا را نَحن ُ ما که خداوندیم أَعلَم ُ بِما یَقُولُون َ داناتریم بآنچه ایشان میگویند إِذ یَقُول ُ چون گوید أَمثَلُهُم طَرِیقَهً تمامترین ایشان از روی عقل إِن لَبِثتُم درنگ نکردید در قبر یا در دنیا إِلّا یَوماً مگر روزی یعنی مدّت بعث شما در دنیا و در قبر مقدار یک شبانروز بیش نبوده گفته اند که هول قیامت بر ایشان فراموش گرداند زمان بودن ایشان را در دنیا و قبر یا به نسبت درازی آن روز عمر دنیا را کوتاه شمردند خصوصا عمری که بجهالت و ضلالت صرف شده باشد مصرعه عمری که بخواری گذرد کوته به آورده اند که مشرکان قریش یا یکی از

بنی ثقیف از حضرت رسول اللّه علیه الصّلوه و السّلام پرسیدند که حال کوهها با وجود صلابت و عظمت در قیامت چگونه خواهد بود آیت آمد وَ یَسئَلُونَک َ و می پرسند ترا عَن ِ الجِبال ِ از کوهها یعنی از حال مآل آن فَقُل پس بگوی بی تاخیر در جواب ایشان که بقدرت کامله یَنسِفُها پراگنده سازد آنرا رَبِّی پروردگار من نَسفاً پراگنده ساختنی صاحب لباب آورده که برکند آنرا از بیخ پس آنرا ریزه ریزه گرداند چون ریگ پس باد دبور را بفرستد تا آنرا متفرق سازد در تبیان گفته که کوهها را از اماکن ایشان بردارد و در دریا افگند فَیَذَرُها پس بگذارد قرارگاه ایشان یعنی زمین را قاعاً خالی صَفصَفاً هموار لا تَری فِیها نه بینی در ان عِوَجاً نشیبی و مغاره وَ لا أَمتاً و نه بلندی و پشته یَومَئِذٍ در ان روز یَتَّبِعُون َ الدّاعِی َ پیروی کنند همه مردمان آواز خواننده را یعنی اسرافیل را که ایشان را بخواند بحشرگاه لا عِوَج َ لَه ُ هیچ میل و کجی نه کنند مر او را یعنی هیچ مدعوی نتواند که عدول کند از خواندن بلکه همه انقیاد نمایند مومنان بسرعت و کافران بدرنگ و گفته اند آتشی بیاید و مشرکانرا براند تا محشر وَ خَشَعَت ِ الأَصوات ُ و پست شود آوازها لِلرَّحمن ِ برای سخن گفتن خدای یا از عظمت و مهابت وی فَلا تَسمَع ُ پس نشنوی تو در ان روز إِلّا هَمساً مگر آوازی نرم یعنی صوت اقدام ایشان در رفتن بحشر.

صفحه : 697

یَومَئِذٍ آن روز لا تَنفَع ُ الشَّفاعَهُ سود ندارد شفاعت کسی کسی را إِلّا مَن أَذِن َ مگر آنرا که دستوری دهد لَه ُ الرَّحمن ُ مر شفاعت او

را خدای وَ رَضِی َ لَه ُ و به پسند و برای وی قَولًا سخن شفیع را یَعلَم ُ میداند خدای ما بَین َ أَیدِیهِم آنچه پیش آدمیان ست از امور آخرت وَ ما خَلفَهُم و آنچه از پی ایشان است از کار دنیا وَ لا یُحِیطُون َ و احاطه نمیتوانند کرد جمیع عالمیان بِه ِ بذات خدای عِلماً از جهت دانش یعنی ذات الهی معلوم نگردد زیرا که مقتضای او عدم احاطه علم است بدو و حقیقت علم احاطه است بمعلوم و کشف او بر سبیل تمیز از غیر او پس احاطه نمودن علم چیزیرا که ذات او مقتضی عدم احاطه است بدو ممتنع باشد چه زوال ذاتیات و قلب حقائق روا نیست و عدم احاطه بدو، نه از قصور نسبت علمیه و نقصان آنست بلکه از کمال ذات متعالی و بی نهایتی اوست نظم کجا دریابد او را عقل چالاک که بیرون است از سر حد ادراک تماشا میکن اسما و صفاتش که آنگه نیست کس از کنه ذاتش وَ عَنَت ِ الوُجُوه ُ و خوار و فروتر شوند اصحاب رویها یعنی روز حشر همه مردمان ذلیل و خاشع باشند لِلحَی ِّ القَیُّوم ِ مر خدای زنده و پاینده را همچون اسیران در دست امیران و گویند مر او مشرکان و مجرمانند وَ قَد خاب َ و بدرستیکه بی بهره ماند و نومیدی کشید مَن حَمَل َ ظُلماً هر که برداشت ظلم را یعنی بار شرک برگرفته بموقف حشر آمد وَ مَن یَعمَل و هر که بکند مِن َ الصّالِحات ِ بعضی از کارهای ستوده وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و حال آنکه مومن باشد چه در صحت طاعات و قبول خیرات ایمان شرط است لا جرم هر مومنی که عمل نیکو کند

فَلا یَخاف ُ پس نترسد در ان روز ظُلماً از ستم و بیداد که زیادتی سیئات است وَ لا هَضماً و نه از کسر و شکست که نقصان حسنات است یعنی نه از حسنات مومن چیزی کم کند و نه بر سیئات وی افزاید وَ کَذلِک َ و همچنانکه منزل ساختیم اینکه آیات متضمنه مر وعید را أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم کتاب را قُرآناً عَرَبِیًّا قرآنی بلغت تازی وَ صَرَّفنا و مکرر گردانیدیم فِیه ِ مِن َ الوَعِیدِ درو از آیات وعید چون ذکر طوفان و رجفه و صیحه و خسف و مسخ لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ شاید که بپرهیزند مشرکان و بترسند از آنکه مثل آنها بر ایشان فرو نیاید أَو یُحدِث ُ یا تجدید کند قرآن لَهُم ذِکراً مر ایشانرا پندی چون استماع وی کنند- صفحه : 698

فَتَعالَی اللّه ُ پس برتر است خدای از صفات مخلوقات یا بزرگتر از الحاد ملحدان یا پاکتر از قول مشرکان المَلِک ُ پادشاه نافذ الامر الحَق ُّ ثابت در ذات و صفات خود یا سزاوار باوصاف خود یا سزاوار باوصاف کمال و هو الکبیر المتعال آورده اند که چون جبرئیل ع بوحی نازل شده آیتی بحضرت رسالت پناهی صلی اللّه علیه و سلّم خواندی آنحضرت ص قبل از اتمام آن بخوف آنکه مبادا چیزی فوت شود یا فراموش کند با جبرئیل ع قراءت میفرمود آیت آمد که وَ لا تَعجَل و شتاب منمای بِالقُرآن ِ بقراءت قرآن مِن قَبل ِ أَن یُقضی پیش از آنکه ادا کرده شود إِلَیک َ وَحیُه ُ بتو وحی آن ماوردی رح فرموده که سؤال انزال قرآن مکن پیش از انکه وحی بیاید و گفته اند

مجمل قرآن را مرسان بخلق تا وقتی که بیان آن بتو فرود آید و در زاد المسیر از قول امام حسن بصری رح آورده که مردی زن خود را طپانچه زد و او پیش حضرت رسالت پناهی صلی اللّه علیه و سلّم آمده قصاص طلبید آنحضرت ص خواست که بقصاص حکم کند اینکه آیت فرود آمده و حضرت ص در ان حکم متوقف شد تا آیت الرجال قوامون علی النساء نازل شد پس معنی آیت اینست که حکم مکن بقرآن مگر بعد از انزال آن وَ قُل رَب ِّ و بگو ای پروردگار من زِدنِی عِلماً بیفزای مرا دانش باحکام شرع یا بقرآن و معانی آن زیاده کن حفظ مرا تا فراموش نکنم آنچه بمن وحی میکنی یا بده مرا علمی بعد از علمی در لطائف قشیری رح مذکورست که حضرت موسی ع زیادتی علم طلبید او را بحواله خضر کردند و بی طلب پیغمبر ما را دعای زیادتی علم بیاموخت و حواله بغیر خود نکرد تا معلوم شود که آنکه در مکتب ادب ادبنی ربی فاحسن تادیبی سبق و قل رب زدنی علما خوانده باشد هر آئینه در درس گاه و علمک ما لم تکن تعلم نکته فعلمت علم الاوّلین و الآخرین بگوش هوش مستفیدان حقائق اشیا تواند رسانید نظم علمهای انبیاء ع و اولیا رح در دلش رخشنده چون شمس الضحی عالمی کاموزگارش حق بود علم او بس کامل و مطلق بود وَ لَقَد عَهِدنا و بدرستیکه ما وحی فرستادیم إِلی آدَم َ بسوی آدم صفی علیه السلام مِن قَبل ُ پیش ازین زمان و فرمودیم او را که گرد شجر منهیّه نگرد و

از ان نخور فَنَسِی َ پس فراموش کرد آن امر را وَ لَم نَجِد لَه ُ و نیافتیم مر او را عَزماً عزیمتی بر گناه یعنی بخطا نه بعمد اینکه صورتی ازو سمت صدور یافت یا نبود او را صبری بر آن منهی عنه وَ إِذ قُلنا و یاد کن چون گفتیم لِلمَلائِکَهِ مر ملائکه را که اسجُدُوا سجده کنید لِآدَم َ مر آدم را سجده تحیت و کرامت فَسَجَدُوا پس سجده کردند همه إِلّا إِبلِیس َ مگر دیو دورمانده از رحمت أَبی سرباز زد از سجده فَقُلنا پس گفتیم ما یا آدَم ُ إِن َّ هذا ای آدم بدرستیکه اینکه دیو عَدُوٌّ لَک َ دشمن است مر ترا وَ لِزَوجِک َ و مر جفت ترا که حوّاست فَلا یُخرِجَنَّکُما پس باید که بیرون نه نکند شما را یعنی سبب بیرون شدن شما نشود مِن َ الجَنَّهِ از بهشت فَتَشقی پس تو در رنج افتی یعنی چون از بهشت بیرون روی بکدّ یمین و عرق جبین اسباب معاش مهیّا باید کرد إِن َّ لَک َ بدرستیکه ترا هست در بهشت أَلّا تَجُوع َ فِیها آنکه گرسنه نمیشوی درو که همه نعمتها آماده است وَ لا تَعری و برهنه نمیگردی که از ملبوسات آنچه باید هست.

صفحه : 699

وَ أَنَّک َ لا تَظمَؤُا و بدرستیکه تو تشنه نمی شوی فِیها درد وی که عیون و انهار دائم است وَ لا تَضحی و در آفتاب نمی باشی که ظل بهشت همیشه ظلیل است و در بیرون بهشت اینکه صورتها میسر نیست فَوَسوَس َ إِلَیه ِ الشَّیطان ُ پس وسوسه کرد بسوی آدم شیطان پس از انکه به بهشت درآمد و حوّا را دید و از مرگ بترسانید و حوّا بآدم بازگفت و آدم از

مرگ ترسان شده با ابلیس که خود را بصورت پیری بدیشان نموده بود رجوع کرد و بطریق تضرع از روی علاج مرگ بطلبید قال َ یا آدَم ُ گفت ای آدم علاج اینکه مرض خوردن میوه شجره الخلدست هَل أَدُلُّک َ آیا دلالت کنم ترا عَلی شَجَرَهِ الخُلدِ بر درخت جاویدی که هر که از ان بخورد هرگز نمیرد وَ مُلک ٍ لا یَبلی و راه نمایم ترا بملکی که کهنه نشود یعنی زوال بدان نرسد آدم گفت آری دلالت کن مرا بآن ابلیس رهنمون شد آدم ع و حوّا ع را بشجره منهیّه فَأَکَلا مِنها پس بخوردند از ان درخت فَبَدَت لَهُما پس آشکارا شد مر ایشان را سَوآتُهُما عورت ایشان یعنی لباس بهشت از ایشان بریخت و برهنه شدند وَ طَفِقا یَخصِفان ِ و در ایستادند و می چسپانیدند عَلَیهِما بر عورات خود مِن وَرَق ِ الجَنَّهِ از برگ درخت بهشت وَ عَصی آدَم ُ و خلاف کرد آدم ع رَبَّه ُ امر پروردگار خود را در خوردن میوه درخت فَغَوی پس بی بهره مانده از مطلوب خود که عمر جاودانی بود بعد از ان بتوبه و استغفار قیام نمود و حضرت رسالت پناهی علیه الصلوه و السلام را بشفاعت آورد ثُم َّ اجتَباه ُ رَبُّه ُ پس برگزید ویرا خدای او فَتاب َ عَلَیه ِ پس قبول کرد توبه او را وَ هَدی و راه نمود او را به ثبات بر توبه قال َ اهبِطا گفت خدای مر آدم ع و حوّا ع را که فرو روید مِنها جَمِیعاً از بهشت همه با هم بَعضُکُم برخی از اولاد شما لِبَعض ٍ عَدُوٌّ مر برخی را دشمن بود چنانچه حالا واقع است از تخاصم و تحارب و اگر مخاطب آدم و

ابلیس اند عداوت ذریّت هر دو با هم ظاهرست فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم پس اگر بیاید بشما وقتی که در زمین باشید مِنِّی از نزدیک من هُدی ً راه نماینده یا آنچه سبب هدایت بود یعنی کتاب و رسول فَمَن ِ اتَّبَع َ هُدای َ پس هر که پیروی کند آن هدایت مرا فَلا یَضِل ُّ پس گمراه نشود در دنیا وَ لا یَشقی و برنج نیفتد در آخرت یعنی بعقوبت و عذاب مبتلا نشود.

صفحه : 700 وَ مَن أَعرَض َ و هر که روی برتابد عَن ذِکرِی از هدی که سبب یاد کردن من است یا اعراض کند از کتاب من فَإِن َّ لَه ُ پس به بتحقیق مر اوراست مَعِیشَهً ضَنکاً زیستنی تنگ و سخت در دنیا یعنی در کسب حرام افتد یا بعمل بد مبتلا گردد یا قناعت ازو بستانند و بدام حرص درماند و گفته اند معیشت تنگ عذاب قبرست یا زقّوم دوزخ وَ نَحشُرُه ُ و حشر کنیم آن معرض را یَوم َ القِیامَهِ أَعمی در روز قیامت نابینا که هیچ چیز نه بیند مگر جهنّم و اصناف عقوبتهای آن قال َ رَب ِّ گوید ای پروردگار من لِم َ حَشَرتَنِی أَعمی چرا حشر کردی مرا نابینا یعنی بچه سبب مرا نابینا محشور کردی و در ایراد فعل ماضی اشارت است به تحقیق وقوع اینکه قضیه وَ قَد کُنت ُ و حال آنکه بدرستیکه بودم بَصِیراً بینا وقتی که سر از قبر برآوردم قال َ گوید حق سبحانه و تعالی کَذلِک َ کار همچنین است که دانستی أَتَتک َ آیاتُنا آمد بتو آیتهای کتاب ما یا دلائل قدرت و علامات وحدت ما فَنَسِیتَها پس تو چشم بر هم نهادی از

ان و ترک کردی آن را وَ کَذلِک َ و همچون ترک کردن تو آن را در دنیا الیَوم َ تُنسی امروز ترک کرده شدی و بماندی در عذاب وَ کَذلِک َ و همچنانکه روی گرداننده از کتاب ما را جزا دادیم نَجزِی پاداش میدهیم مَن أَسرَف َ آنرا که از حد گذشته یعنی شرک آورده وَ لَم یُؤمِن بِآیات ِ رَبِّه ِ و نه گروید بآیتهای پروردگار خود بلکه تکذیب نمود وَ لَعَذاب ُ الآخِرَهِ و هر آئینه عذاب آن سرای أَشَدُّ سخت تر است از تنگ عیشی اینکه سرای وَ أَبقی و پاینده تر جهت آنکه انقطاع ندارد أَ فَلَم یَهدِ لَهُم آیا راه نه نمود مر مشرکان قریش را و طریق اعتبار بر ایشان روشن نساخت آنکه کَم أَهلَکنا چند هلاک کردیم ما قَبلَهُم پیش از ایشان مِن َ القُرُون ِ از اصحاب قرنهای گذشته چون قوم عاد و ثمود و نمرود یَمشُون َ می روند بوقت تجارت فِی مَساکِنِهِم در مسکنهای ایشان چون احقاف و دیار حجر و علامت هلاک و عذاب می بینند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در ان هلاک لَآیات ٍ هر آئینه نشانهاست برای اعتبار یا دلیلها بر عذاب اهل انکار لِأُولِی النُّهی مر خداوندان عقول ناهیه را یعنی عقلهای که نهی کند ارباب خود را از تغافل.

صفحه : 701

وَ لَو لا کَلِمَهٌ و اگر نه کلمه است سَبَقَت پیش رفته و پیشی گرفته مِن رَبِّک َ از پروردگار تو که عذاب منکران را بآخرت افگند یا از نسل ایشان مومنان بیرون آرد لَکان َ هر آئینه بودی عذاب ایشان لِزاماً لازم مر ایشان را بهیچ وجه مفارقت نکردی تا وقتی که مستاصل نساختی وَ أَجَل ٌ مُسَمًّی و وقتی که نامبرده شده

عطف است بر کلمه یعنی اگر وعده تاخیر عذاب و حکم اجل مسمّی نبودی بهمه کافران نازل شدی آنچه به عاد و ثمود نازل شد فَاصبِر پس شکیبا باش ای محمّد عَلی ما یَقُولُون َ بر آنچه میگویند اهل شرک از تکذیب تو و طعن بر قرآن تا وقتی که حکم الهی در رسد و اینکه آیت صبر بآیت السیف منسوخ است وَ سَبِّح و نماز بگذار بِحَمدِ رَبِّک َ نماز مقترن بحمد پروردگار تو یعنی نماز بگذار بوقتی که حمد گوئی خدای را بر توفیق و هدایت قَبل َ طُلُوع ِ الشَّمس ِ پیش از طلوع آفتاب وَ قَبل َ غُرُوبِها و پیش از فرو رفتن شمس یعنی نماز دیگر وَ مِن آناءِ اللَّیل ِ و در بعضی از ساعتهای شب فَسَبِّح پس نماز گذار یعنی مغرب و عشا وَ أَطراف َ النَّهارِ و در طرفهای روز یعنی نماز ظهر چه وقت او نزدیک زوال ست و آن طرف آخر نصف اوّل ست از نهار و طرف اوّل نصف آخر روز و جمع لفظ اطراف جهت امن است از التباس بوقت دیگر باعتبار نصفین پس درین وقت ادا کن نماز را لَعَلَّک َ تَرضی شاید و البته چنین است که خوشنود گردانیده شوی و حفص رح بر بنای فاعل میخواند یعنی خوشنود شوی و خوشنودی در اصح اقوال بکرامتی باشد که خدای تعالی او را عطا دهد و آن شفاعت امت است و نکته و لسوف یعطیک ربک فترضی تقویت اینکه قول میکند نظم امت همه جسمند و توئی جان همه ایشان همه آن تو و تو آن همه خوشنودی تو جست خداوند بحشر خوشنود نه مگر بغفران همه ابو رافع رض نقل میکند که

مهمانی بنزدیک پیغمبر ص آمد و در خانه چیزیکه بدان صلاح مهمان باشد حاضر نبود و مرا بنزدیک یکی از یهود فرستاد و گفت او را بگو که محمّد ص رسول اللّه میگوید مهمانی بمنزل ما نزول فرموده و نمی یابیم در خانه آنچه بدان شرائط مهمانداری نمائیم اینکه مقدار آرد بما بفروش و معامله کن تا هلال رجب چون وقت برسد بها بفرستیم چون من پیغام به یهودی رسانیدم جواب داد که نمی فروشم و معامله نمی کنم مگر آنکه چیزی در گرو من بنهد من مراجعت نمودم و بحضرت ص صورت حال باز گفتم فرمود که و اللّه انی لامین فی السماء و امین فی الارض اگر با من معامله کردی هر آئینه حق او را ادا کردی پس زره خویش بمن داد تا نزد یهود گرو نهادم و اینکه آیت جهت تسلیه دل مبارک حضرت ص نازل شد وَ لا تَمُدَّن َّ عَینَیک َ و باز مکش نظر چشمهای خود را یعنی منگر إِلی ما مَتَّعنا بسوی آن چیزی که برخوردار گردانیدیم بِه ِ بدان چیز أَزواجاً مِنهُم صنفها را از کفره چون وثنی و کتابی داده ایم ایشانرا زَهرَهَ الحَیاهِ الدُّنیا زینت زندگانی دنیا که مال و منال است لِنَفتِنَهُم فِیه ِ تا بیازمائیم ایشانرا در آن یا آنرا فتنه و بلای ایشان سازیم یا عذاب کنیم روز قیامت ایشان را بسبب آن وَ رِزق ُ رَبِّک َ و روزی دادن پروردگار تو ترا روز بروز یا آنچه روزی داده ترا در نبوّت و هدایت خَیرٌ بهتر است از مالهای فانی بی اعتبار ایشان وَ أَبقی و پاینده تر در کشف الاسرار آورده است زهره در لغت

شکوفه است حق تعالی دنیا را شکوفه خواند زیرا که تری و تازگی او دو سه روزی بیش نباشد باندک فرصتی پژمرده گردد و نیست شود نظم مال جهان بباغ تنعم شکوفه است کاوّل بجلوه دل برباید ز اهل حال یک هفته نگذرد که فرو ریزد از درخت بر خاک ره شود چو خس و خاک پایمال اهل کمال در دل خود جا چرا دهند آنرا که دم بدم ز پی ست آفت و زوال .

صفحه : 702

وَ أمُر أَهلَک َ و امر کن کسان خود را بِالصَّلاهِ به نماز وَ اصطَبِر عَلَیها و صبر کن بر آن یعنی مداومت نمای لا نَسئَلُک َ نمیخواهیم ترا رِزقاً روزی دادن یعنی نمی گوئیم که خود و کسان خود را روزی ده نَحن ُ نَرزُقُک َ ما روزی میدهیم ترا و ایشانرا پس برای نماز و تهیه اسباب نیاز فارغ البال باشی وَ العاقِبَهُ و سر انجام کار پسندیده لِلتَّقوی مر خداوندان تقوی راست در تبیان از إبن سلام رض نقل میکند که چون سختی به بعضی از اهالی آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم رسیدی ایشانرا بنماز فرمودی و اینکه آیت بر ایشان خواندی وَ قالُوا و گفتند مشرکان مکّه لَو لا یَأتِینا بِآیَهٍ چرا نمی آرد برای ما آیتی مِن رَبِّه ِ از پروردگار خود یعنی چرا از آنچه ما می طلبیم معجزه ظاهر نمی گرداند أَ وَ لَم تَأتِهِم آیا نیامد بدیشان بَیِّنَهُ ما فِی الصُّحُف ِ الأُولی خبر آنچه در کتابهای پیشینست از عذاب متفرع بر تکذیب انبیاء ع و هلاک قومی که بعد از ظهور معجزات اقتراح آیات کرده اند یا نیامد بدیشان یعنی نشنودند از اهل کتاب بیان آنچه

در توریت و انجیل است از صفت محمّد ص و بشارت قدوم او و حقیقت آنست که چون ایشان طلب معجزه کردند حق تعالی الزام کرد ایشان را باعظم معجزات که قرآنست و فرمود آیا نیامده است بدیشان بیانی روشن مشتملبر نقاده و زبده آنچه در کتب سماویه بوده و آورنده آن امی است که آن صحف را ندیده و نشنیده و از کسی تعلیم نگرفته و همه فصحای عرب از ایتان بمثل سوره از ان عاجزاند با وجود چنین معجزه واضح آیتی دیگر طلبیدن عین عناد و انکارست وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم و اگر ما هلاک می کردیم کفّار مکه را بِعَذاب ٍ از نزدیک ما بسبب کفر ایشان مِن قَبلِه ِ پیش از بعث محمّد ص یا قبل از نزول قرآن لَقالُوا رَبَّنا هرآئینه گفتندی ای پروردگار ما لَو لا أَرسَلت َ چرا نفرستادی إِلَینا رَسُولًا بسوی ما فرستاده تا ما را بطاعت تو خواندی فَنَتَّبِع َ آیاتِک َ پس ما پیروی می کردیم آیتهای ترا که با وی میفرستادی مِن قَبل ِ أَن نَذِل َّ پیش از آنکه خوار شویم در دنیا بقتل و سبی وَ نَخزی و رسوا گردیم در قیامت بدخول در آتش پس ما قطع حجت ایشان را پیغمبر و قرآن فرستادیم و ایشان نگرویدند قُل کُل ٌّ بگو هر یکی از ما و شما مُتَرَبِّص ٌ منتظرست مآل حال دیگری را یعنی شما نکبت ما را چشم میدارید و ما بعقوبت شما فَتَرَبَّصُوا پس انتظار برید و مترصد باشید فَسَتَعلَمُون َ پس زود باشید که بدانید یعنی در قیامت معلوم گردد که بحقیقت مَن أَصحاب ُ الصِّراطِ السَّوِی ِّ کیانند خداوندان راه راست وَ مَن ِ اهتَدی و کیست راه یافته بحق

مراد حضرت پیغمبر ص که هم راه یافته و هم راه نماینده است بیت راه دان و راه بین و راه سپر در حقیقت نیست جز خیر البشر.

صفحه : 703

سوره الانبیاء

مکیّه و هی مائه و اثنتا عشره ایه وّ سبع رکوعات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ اقتَرَب َ لِلنّاس ِ حِسابُهُم نزدیک آمد مر مردمان را وقت محاسبه اعمال ایشان یعنی روز قیامت و گفته اند مراد از ناس کفّار مکّه اند یعنی نزدیک شد وقت مواخذه و پاداش ایشان که قتل و گرفتاری روز بدر است وَ هُم فِی غَفلَهٍ و ایشان در بیخبری از حساب و مواخذه مُعرِضُون َ اعراض کنندگانند از تفکّر در ان یا معرض اند از طریق توبه و انتباه ما یَأتِیهِم نیاید بدیشان مِن ذِکرٍ هیچ پندی مِن رَبِّهِم از آفریدگار ایشان مُحدَث ٍ نو فرستاده و بتجدید منزل شده إِلَّا استَمَعُوه ُ مگر بشنوند آنرا از پیغمبر وَ هُم یَلعَبُون َ و حال آنکه ایشان بازی کنند بدان و استهزاء نمایند بآن، می شنوند آن ذکر را لاهِیَهً قُلُوبُهُم در حالتی که دلهای ایشان مشغول بچیزی دیگر یعنی غافل اند از تامل در معنی قرآن و تفکّر در حقائق آن سلمی از ابو بکر ورّاق قدس سرّه نقل می کند که قلب لاهی دلی است مشغول باموال دنیا و غافل از احوال عقبی وَ أَسَرُّوا النَّجوَی و پوشیده میدارند کافران راز گفتن خود را الَّذِین َ ظَلَمُوا آنانکه ستم کردند بر خود بشرک و معصیت هَل هذا آیا هست اینکه که شما را دعوت می کند یعنی محمّد إِلّا بَشَرٌ مگر آدمی مِثلُکُم مانند شما در اکل و شرب و ذهاب و مجی او رسالت را نشاید و رسول باید که فرشته باشد أَ

فَتَأتُون َ السِّحرَ آیا می روید شما بجادوی یعنی قبول میکنید سحر او را اعتقاد کفار آن بود که هر چه حضرت رسالت پناهی علیه السلام از کلام الهی بر ایشان میخواند سحر است پس پنهان با یکدیگر مشاورت کردند و گفتند بعضی مر بعضی را که شما میدانید که هر چه میخواند سحر است وَ أَنتُم تُبصِرُون َ و شما می بینید که او آدمی است مثل شما و فرشته نیست پس چه فکر میکنید که مهم او را در هم شکند، حق تعالی پیغمبر خود را از ان مشاورت خبر داد و فرمود که در جواب ایشان گوئی قال َ بگو ای محمّد ص و حفص رح قال میخواند یعنی پیغمبر در جواب کافران گفت که رَبِّی پروردگار من یَعلَم ُ القَول َ میداند گفتن هر گوینده را فِی السَّماءِ وَ الأَرض ِ در آسمان و زمین اگر بجهر گویند و اگر بسر وَ هُوَ السَّمِیع ُ و اوست شنوا گفتار کفّار را العَلِیم ُ دانا باسرار ضمائر ایشان.

صفحه : 704

بَل قالُوا اضراب است از آنچه گفتند قرآن سحر است بلکه گفتند أَضغاث ُ أَحلام ٍ سخنان است چون خواب پریشان یعنی پراگنده از هر جائی و آن چنان نیز نیست بَل ِ افتَراه ُ بلکه بربسته است از خود و افترا کرده بر خدای و آن چنان نیز نیست بَل هُوَ شاعِرٌ بلکه او شاعر است کلام شعری میگوید و در خیال سامع می افگند معنی چند که هیچ حقیقتی ندارد حاصل آنکه ایشان در کار حضرت صلی اللّه علیه و سلّم مضطرب و متحیّر گشته گاهی او را ساحر و وقتی او را شاعر و زمانی مفتری و نوبتی پریشان سخن میخواندند و میگفتند که

اگر چنین که ما میگوئیم نیست فَلیَأتِنا بِآیَهٍ پس باید که بیارد برای ما معجزی کَما أُرسِل َ الأَوَّلُون َ همچنان معجزی که فرستاده شده بودند بآن پیغمبران پیشین چون ناقه و عصا و ید بیضاء و احیای موتی حق تعالی فرمود که ما آمَنَت نگرویده بودند بآیات ظاهره بعد از اقتراح قَبلَهُم پیش از مکیان مِن قَریَهٍ أَهلَکناها هیچ اهل شهری که هلاک کردیم ایشان را یعنی امم گذشته آیتها طلبیدند و بعد از ظهور آن ایمان نیاوردند و بانکار و تکذیب هلاک شدند أَ فَهُم آیا پس صنادید مکه یُؤمِنُون َ ایمان آرند اگر آن آیتها بیاریم یعنی ایمان نیارند بواسطه آنکه سخت دل و ستیزنده ترند از مشرکان گذشته وَ ما أَرسَلنا و نفرستادیم قَبلَک َ پیش از تو پیغمبری إِلّا رِجالًا نُوحِی مگر مردانی که وحی فرستاده شده است و حفص رح نوحی میخواند یعنی وحی فرستادیم إِلَیهِم بسوی ایشان یعنی هیچ پیغمبری ملک نبوده همه بشر بودند تا میان ایشان و امم بسبب جنسیت افاده و استفاده وجود گیرد فَسئَلُوا پس بپرسید اینکه سخن را که انبیاء ع بشر بودند یا ملک أَهل َ الذِّکرِ از اهل کتاب که باخبار انبیاء ع دانااند إِن کُنتُم لا تَعلَمُون َ اگر هستید که نمیدانید که رسول باید که بشر باشد و اعتقاد کرده اید که پیغمبر را چگونه خور و خواب بود وَ ما جَعَلناهُم و ما نساختیم پیغمبران را جَسَداً خداوندان جسدی که بآن لا یَأکُلُون َ الطَّعام َ نخورند خوردنی وَ ما کانُوا و نبودند خالِدِین َ باقی در دنیا که نمیرند ثُم َّ صَدَقناهُم ُ الوَعدَ پس راست گردانیدیم وعده ایشان را یعنی وعده که بایشان کرده بودیم از غالبیت

موحّدان و مغلوبیت مشرکان فَأَنجَیناهُم پس نجات دادیم انبیاء ع را وَ مَن نَشاءُ و هرکرا خواستیم از مومنان یا کسانیکه در ابقای ایشان حکمتی بود وَ أَهلَکنَا المُسرِفِین َ و هلاک کردیم گزاف کاران و گذاف گویان را.

صفحه : 705

لَقَد أَنزَلنا هر آئینه فرستادیم إِلَیکُم بسوی شما ای گروه قریش کِتاباً فِیه ِ کتابیکه درو است ذِکرُکُم شرف و نام و آوازه شما یا پند و موعظه شما أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا در نمی یابید یا تعقل نمی کنید تا شما را بر آن دارد که بدان بگروید درین آیت اهل قرآن را تشریفی تمام و تکریمی ما لا کلام است و خبر اشراف امتی حمله القرآن مؤید و موکد اینکه اجلال و اکرام است مثنوی اهل قرآنند اهل اللّه و بس اندر ایشان کی رسد هر بوالهوس اهل باشد جنس و جنس اینکه کلام نیست جز مرغی که بگریزد ز دام هر که اندر دام نفس است و هوا اهل شیطان است نی اهل خدا آورده اند که در ولایت شام دیهی بود که آن را حضور یا حضورا گفتندی- حضرت عزّت پیغمبری بدیشان فرستاد او را از روی ستیزه و عناد بکشتند غضب ربانی بخت نصر را بر ایشان گماشت تا شمشیر در ایشان نهاد و ندا از آسمان بیاید که یا ثارات الانبیاء یعنی ای قصاصات پیغمبران بیائید که وقت هلاک شما درآمد، ایشان نادم شدند و ندامت در آن وقت نفع نکرد بتمامی هلاک گشتند کما قال اللّه تعالی وَ کَم قَصَمنا و چند درهم شکستیم مِن قَریَهٍ کانَت از اهل دیهی که بود ظالِمَهً ستمکار

یعنی هلاک کردیم و معذب ساختیم اهل شهری و دیهی را که بسبب شرک بودند بیدادگر و ستمکار وَ أَنشَأنا و پدید کردیم بَعدَها پس از هلاک اهل آن موضع قَوماً آخَرِین َ گروهی از دیگران بجای ایشان، تهدید میکند کفار عرب را که آن قادری که عاجز نبود از هلاک پیشینیان توانا است بر اهلاک پس آمدگان فَلَمّا أَحَسُّوا پس آن هنگام که اهل آن دیه یعنی حضوریان دریافتند بَأسَنا عذاب ما را و مشاهده کردند بحس که لشکر بخت نصر گرد ایشان درگرفتند إِذا هُم ناگاه ایشان مِنها از ان دیهه یَرکُضُون َ هزیمت می کردند و بشتاب میراندند چهارپایان خود را پس ملائکه بطریق استهزاء گفتند لا تَرکُضُوا مروید و پای مجنبانید و از عذاب خدای مگریزید وَ ارجِعُوا و بازگردید إِلی ما أُترِفتُم فِیه ِ بسوی آن چیزیکه متنعم شدید در آن چیز وَ مَساکِنِکُم و بازآئید بمسکنهای خود لَعَلَّکُم تُسئَلُون َ شاید که شما پرسیده شوید از قتل پیغمبر خود چون اهل حضور مقدمات عذاب را دیدند و خلاصی را وجهی نیافتند قالُوا گفتند یا وَیلَنا ای وای بر ما إِنّا کُنّا بدرستیکه بودیم ما ظالِمِین َ ستمکاران بر نفس خود که پیغمبر را بقتل رسانیدیم فَما زالَت پس همه بود تِلک َ دَعواهُم اینکه خواندن ایشان یعنی کلمه یا ویلنا میگفتند حَتّی جَعَلناهُم تا وقتی که گردانیدیم ایشان را حَصِیداً گیاهی درو ده یعنی چنانچه گیاه را بداس دروند ایشان را بشمشیر درویدند و ساختیم ایشان را خامِدِین َ مردگان و افسردگان صفحه : 706

وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض َ و نیافریدیم آسمان و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان است لاعِبِین َ در

حالتی که بازی کننده بودیم یعنی این ها را ببازی نیافریدیم بلکه برای تبصره اهل بینش و تذکره ارباب دانش مشحون گردانیدیم بانواع بدائع و غرائب صنائع و عجائب بیت بنگر بچشم فکر که از عرش تا بفرش در هیچ ذره نیست که سری عجیب نیست لَو أَرَدنا اگر میخواستیم ما أَن نَتَّخِذَ آنکه فراگیریم لَهواً چیزی که بآن بازی کنند و برویت آن مستانس شوند چون زن و فرزند لَاتَّخَذناه ُ هرآئینه فرامیگرفتیم مِن لَدُنّا از جهت قدرت خود یا از نزدیک خود یعنی بر وجهیکه لایق حضرت ما بودی فرامیگرفتیم إِن کُنّا فاعِلِین َ اگر می بودیم کننده اینکه کار بَل اضراب است از اتخاذ لهو و تنزیه است از صاحبه و ولد یعنی هرگز لهو و لعب فرانگیریم بلکه نَقذِف ُ بِالحَق ِّ بیفگنیم حق را که جد است عَلَی الباطِل ِ بر باطل یعنی لهو و لعب یا اسلام را بر کفر مسلّط کنیم فَیَدمَغُه ُ پس فرو شکند او را فَإِذا هُوَ پس ناگاه او یعنی لهو یا کفر زاهِق ٌ محو شده باشد و زایل گشته وَ لَکُم ُ الوَیل ُ و مر شماراست ویل که کلمه حسرت و ندامت است یا شماراست شدّت و عذاب مِمّا تَصِفُون َ از آنچه وصف میکنید خدای را بوصفی که نشاید از فراگرفتن زن و فرزند وَ لَه ُ و مر اوراست مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانها است از روحانیات وَ الأَرض ِ و هر که در زمین است از جسمانیات یعنی همه اهل آسمان و زمین مخلوق و مملوک اویند وَ مَن عِندَه ُ و کسانیکه نزدیک اویند یعنی ملائکه افراد ایشان از اهل آسمان جهت تعظیم

است یعنی فرشتگان که مقربان درگاه الوهیت اند و شما ایشانرا می پرستید لا یَستَکبِرُون َ سرکشی نمی کنند عَن عِبادَتِه ِ از پرستش او وَ لا یَستَحسِرُون َ و هیچ مانده نمی شوند و از عبادت انقطاع نمی ورزند یُسَبِّحُون َ تنزیه میکنند حق را یا نماز میگذارند یا ستایش می نمایند اللَّیل َ وَ النَّهارَ شب و روز یعنی پیوسته بتعظیم امر حق میگذرانند لا یَفتُرُون َ سست و ضعیف نمی شوند أَم ِ اتَّخَذُوا آلِهَهً آیا فرا گرفتند کافران خدایان باطل را مِن َ الأَرض ِ از زمین یعنی خدایان که از اجزای زمین مصنوع اند چون زر و نقره و چوب و سنگ یعنی آیا خدایانی فراگرفته اند که قدرت ندارند که هُم یُنشِرُون َ ایشان زنده کنند مردگان را تجهیل مشرکان میکند یعنی شما بتان را الهه میگوئید و از لوازم الوهیت اقتدار است بر ممکنات و میدانید که ایشانرا قدرت نیست و با وجود اینکه عجز از عبادت ایشان دست بازنمیدارید.

صفحه : 707

لَو کان َ اگر باشد فِیهِما در آسمان و زمین آلِهَهٌ خدایان که تدبیر امر آنها کنند إِلَّا اللّه ُ بجز خدای لَفَسَدَتا هرآئینه تباه شدی آسمان و زمین و کارها درهم شکستی چه اگر الهه در مرادی موافق باشند چندین قدرت بیک مقدور طاری گردد و اگر در کاری مخالفت نمایند در تعویق افتاده ناساخته بماند پس مدبر عالم یکی باید و جز حضرت اللّه تعالی نشاید نظم در دو جهان قادر و یکتا توئی جمله ضعیفند و توانا توئی چون قدمت بانگ بر ابلق زند جز تو که یا رداء که انا الحق زند فَسُبحان َ اللّه ِ پس تنزیه کن تنزیه کردنی خدای را رَب ِّ العَرش ِ که آفریدگار عرش است

عَمّا یَصِفُون َ از آنچه وصف میکنند از اتخاذ صاحبه و ولد لا یُسئَل ُ پرسیده نشود خدای عَمّا یَفعَل ُ از آنچه میکند بجهت عظمت و تفرد بالوهیت یا بسبب آنچه هر چه کند عین حکمت و صواب است وَ هُم یُسئَلُون َ و ایشان یعنی همه بندگان پرسیده شوند از آنچه میکنند جهت آنکه مملوکند و مملوک را ناچار است که حساب اقوال و افعال خود با مالک راست کند أَم ِ اتَّخَذُوا آیا فراگرفتند مِن دُونِه ِ بجز خدای آلِهَهً خدایان و مأمور بودند باتخاذ آن قُل هاتُوا بگو بیارید بُرهانَکُم دلیل اتخاذ الهه بدون خدای عقلا و نقلا هذا اینک ذِکرُ مَن مَعِی َ یاد کرد کسانیکه با من اند از امت من یعنی قرآن وَ ذِکرُ مَن قَبلِی و یاد کرد آنانکه پیش از من بودند یعنی توریت و انجیل و سائر کتب سماوی در آنجا نگرید و از آنها که بدانها دانااند بپرسید که در همه کتب منزله نیست الا امر بتوحید و نهی از شرک بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتر کفّار یعنی همه ایشان لا یَعلَمُون َ الحَق َّ نمیدانند حق را و میان وی و باطل تمیز نمیتوانند کرد فَهُم مُعرِضُون َ پس ایشان اعراض کنندگانند از ایمان بخدای و متابعت رسول او وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک َ و نه فرستادیم پیش از تو مِن رَسُول ٍ هیچ فرستاده إِلّا نُوحِی إِلَیه ِ مگر وحی کرده شده بوی و حفص نوحی میخواند یعنی ما وحی کردیم بدو أَنَّه ُ لا إِله َ آنکه نیست خدا بحق إِلّا أَنَا مگر من فَاعبُدُون ِ پس مرا پرستید وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن ُ و گفتند فرا گرفت خدای تعالی بسیار بخشایش وَلَداً فرزندان از ملائکه سُبحانَه ُ پاک

است او و منزه ازین بَل عِبادٌ بلکه ایشان یعنی ملائکه بندگانند مُکرَمُون َ گرامی داشتگان و نواختگان.

صفحه : 708

لا یَسبِقُونَه ُ پیشی نگیرند بر خدای تعالی بِالقَول ِ بسخن گفتن یعنی بی دستوری وی سخن نگویند مراد ازین سخن قطع طمع کافران است از شفاعت ملائکه یعنی ایشان بی اذن خدای تعالی شفاعت نتوانند کرد وَ هُم بِأَمرِه ِ و ایشان بفرمان خدای یَعمَلُون َ کار میکنند یَعلَم ُ میداند خدای ما بَین َ أَیدِیهِم آنچه پیش ازین کرده اند وَ ما خَلفَهُم و آنچه پس ازین کنند وَ لا یَشفَعُون َ و درخواست نمی کنند إِلّا لِمَن ِ ارتَضی مگر مر کسی را که خدای به پسندد شفاعت او را یا کسی را که به یگانگی حق اقرار کند إبن عباس رض فرموده که شفاعت نکنند مگر کسی را که گوید لا اله الا اللّه محمّد ص رسول اللّه یعنی در دنیا کلمه طیّبه گفته و بدل تصدیق داشته شفاعت بر ایشان واجب باشد وَ هُم و فرشتگان مِن خَشیَتِه ِ از ترس عذاب و عقوبت الهی مُشفِقُون َ لرزان یا از مهابت و عظمت او ترسانند وَ مَن یَقُل مِنهُم و هر که گوید از ملائکه یا سائر مخلوقات إِنِّی إِله ٌ بدرستیکه من خدایم مِن دُونِه ِ بجز وی فَذلِک َ پس آن قائل نَجزِیه ِ پاداش دهیم او را جَهَنَّم َ دوزخ کَذلِک َ همچنین که مدعی ربوبیت را جزا میدهیم نَجزِی الظّالِمِین َ پاداش خواهیم داد ستمکاران را به پرستش ایشان أَ وَ لَم یَرَ الَّذِین َ کَفَرُوا آیا ندیدند یعنی ندانستند آنانکه نگرویدند أَن َّ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آنکه آسمانها و زمینها کانَتا رَتقاً بودند بسته یعنی مجتمع مراد آنست که در حقیقت متحد بودند

فَفَتَقناهُما پس بازگشادیم ایشانرا از یکدیگر به تنویع و تمیز یا آسمانها یکی بود او را بتحریکات مختلفه چندین فلک ساختیم و یک زمین را نیز باختلاف کیفیات احوال و طبقات چندین انواع گردانیدیم یا ارض و سما با یکدیگر ملتحم بودند یعنی بر هم چسپیده و میان ایشان فرجه نبود هوا را بمیان درآوردیم و ایشان را از هم جدا ساختیم در زاد المسیر آورده که از زمین شش طبقه اخراج کردیم تا هفت طبقه شد و از آسمان شش طبقه بیرون آوردیم تا هفت طبقه گشتند و گفته اند آسمان بسته بود از وی باران نمی آمد و زمین بسته بود از وی گیا نمیرست ما آن را بباران و اینکه را بگیاه گشاده گردانیدیم وَ جَعَلنا مِن َ الماءِ و گردانیدیم ما از آب کُل َّ شَی ءٍ حَی ٍّ هر چیزیکه زنده است یعنی همه حیوانات را از آب مخلوق ساختیم چه اعظم مواد ایشان آب است و احتیاج ایشان بآب و انتفاع از ان بر همه کس ظاهر است یا از نطفه آفریدیم یا آب را سبب حیات هر زنده ساختیم و کل برای اغلب است اینجا نه بجهت عموم أَ فَلا یُؤمِنُون َ آیا نمی گروند مشرکان با وجود اینکه آیات واضحه و علامات لایحه.

صفحه : 709

وَ جَعَلنا فِی الأَرض ِ و خلق کردیم در زمین رَواسِی َ کوههای بلند أَن تَمِیدَ بِهِم تا نه جنبد زمین و نگرداند آدمیان را تباه وَ جَعَلنا فِیها و ساختیم و پیدا کردیم در زمین یا در میان کوهها فِجاجاً سُبُلًا راههای گشاده لَعَلَّهُم یَهتَدُون َ تا باشد که ایشان راه یابند در

سفرها و بمنازل مقصود خود رسند وَ جَعَلنَا السَّماءَ و گردانیدیم آسمان را سَقفاً مَحفُوظاً سقفی نگاهداشته از افتادن یا از انحلال تا وقتی معلوم یا از استراق سمع یا محفوظ در هوا بی علاقه و ستون وَ هُم و کافران عَن آیاتِها از نشانهای ما در آسمان که دلالت آن بوجود صانع و وحدت و کمال قدرت او در غایت ظهور است مُعرِضُون َ اعراض کنندگانند یعنی کافران هر چند نشانی ما بینند ضد کنندگانند وَ هُوَ الَّذِی و اوست آن کسیکه بقدرت کامله خَلَق َ اللَّیل َ وَ النَّهارَ بیافرید شب تیره را تا درو آرام یابند و روز روشن را تا درو بجهت کسب معیشت تصرف نمایند وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و بیافرید آفتاب و ماه را کُل ٌّ هر یک از ایشان فِی فَلَک ٍ یَسبَحُون َ در چرخی شنا میکنند یعنی بر سطح فلک میشتابند چون شتافتن شناور بر سطح آب در کشف الاسرار آورده که نزد اهل اشارت شب و روز نشان قبض و بسط عارفان است گاه یکی را بقبضه قبض گیرد تا سلطان جلال دمار از نهاد او برآورد و گاه یکی را بر بساط نشاند تا میزبان جمال او را از خوان نوال نواله اقبال دهد و آفتاب نشانه صاحب توحید است بنعت تمکین در حضرت شهود آراسته نه فزاید و نه کاهد لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا قمر نشانه اهل تلوین است گاه در کاهش بود گاه در فزایش زمانی بظهور نور برق وحدت در محاق نیستی افتد و ساعتی ببروز جامعیت بمرتبه بدریت رسد گویا در کلام حقایق انجام حضرت شاه قاسم انوار قدس سره اشارتی

بدین معنی هست فرد ز بیم سوز هجرانت ز مو باریک تر بسط گردم چو روز وصل یاد آرم شوم در حال ز ان فربه و حضرت پیر رومی روّح اللّه روحه میفرماید که نظم چون روی برتابی ز من گردم هلالی ممتحن و روی سوی من کنی چون بدر بی نقصان شوم تو آفتابی من چو مه گرد تو گردم روز و شب گه در محاق افتم ز تو گه شمع نورافشان شوم آورده اند که معاندان بارگاه رسالت پناه علیه الصلوه و السلام از روی غوایت و ضلالت میگفتند نحن نتربص به ریب المنون انتظار آن می بریم که گردباد حوادث برآید و یاران محمّد را متفرق ساخته او را در ورطه هلاک اند ازو حق سبحانه تسلیه آنحضرت را میفرماید که وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ و ما ندادیم مر هیچ آدمی را مِن قَبلِک َ الخُلدَ پیش از تو پایندگی در دنیا أَ فَإِن مِت َّ آیا اگر تو بمیری فَهُم ُ الخالِدُون َ پس ایشان یعنی منتظران مرگ تو پایندگان خواهند بود و از دام مرگ رهائی خواهند یافت نی کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی در دنیا ذائِقَهُ المَوت ِ چشنده مرگ است هر که قدم از دروازه عدم بفضای صحرای وجود نهاد بضرورت شربت فنا خواهد نوشید و لباس ممات و فوات خواهد پوشید بیت هر که آمد بجهان اهل فنا خواهد بود آنکه پاینده و باقی است خدا خواهد بود وَ نَبلُوکُم و می آزمائیم شما را بِالشَّرِّ ببدی یعنی ببلاها و مصیبتها وَ الخَیرِ و به نیکوئی یعنی بعطاها و نعمتها فِتنَهً آزمودنی مصدر است از غیر لفظ و معنی سخن آنکه با شما معامله آزمایندگان می کنیم در سختی و آسانی

و نکبت و دولت تا مرتبه هر یک در صبر و جزع و شکر و کفران بر عالمیان ظاهر گردد وَ إِلَینا و بسوی ما تُرجَعُون َ بازگردیده خواهید شد و بحسب اعمال جزا خواهید یافت آورده اند که روزی حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بجمعی از صنادید عرب بگذشت ابو جهل از ان میان طرح بی ادبی افگنده بخندید و گفت اینکه نبی بنی عبد مناف ست آیت آمد که- صفحه : 710 وَ إِذا رَآک َ الَّذِین َ کَفَرُوا و چون به بینند ترا آنانکه نگرویدند إِن یَتَّخِذُونَک َ فرانگیرند ترا إِلّا هُزُواً مگر مهزوبه یعنی کسی که با او استهزاء کنند مراد آنست که ایشان باستهزاء ترا پیغمبر خوانند و با یکدیگر گویند أَ هذَا الَّذِی آیا اینکه آن کس است که پیوسته یَذکُرُ آلِهَتَکُم یاد میکند خدایان شما را به بدی و مذمت وَ هُم و حال آنست که کافران بِذِکرِ الرَّحمن ِ بیاد کردن خدای و او را یکی دانستن یا بقرآن یا بنام رحمن هُم کافِرُون َ ایشان ناگرویدگانند پس مستحق استهزاء و لائق سخریه ایشانند خُلِق َ الإِنسان ُ آفریده شده است انسان مِن عَجَل ٍ از شتاب غایت مبالغه است یعنی از فرط استعجال و قلّت تانّی در امور گویا که مخلوق از شتاب است و از جمله شتاب کاری او آنکه استعجال عذاب الهی میکند چون نضر بن حارث تعجیل عقوبت میکرد حق تعالی فرمود که سَأُرِیکُم زود باشد که بنمائیم شما را آیاتِی نشانهای عقوبت خود در دنیا که واقعه بدر بود و در آخرت عذاب دوزخ فَلا تَستَعجِلُون ِ پس شتاب مکنید مرا بخواستن آن و گفته اند مراد از انسان آدم است

عجل او آنکه چون روح بسر و چشم او درآمد نگاه کرد آفتاب را دید که بغروب نزدیک است گفت یا رب تعجیل کن در اتمام خلق من پیش آنکه آفتاب غائب گردد وَ یَقُولُون َ و میگویند کافران مَتی هذَا الوَعدُ کی باشد اینکه وعده عذاب یا وعده قیامت که با ما بگوئید إِن کُنتُم اگر هستید شما صادِقِین َ راست گویان مخاطب حضرت پیغمبر ص و صحابه رض اواند حق سبحانه بازاء گفتار ایشان فرمود لَو یَعلَم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا اگر بدانند آنانکه کافر شدند حِین َ لا یَکُفُّون َ هنگامی را که بازندارند یعنی بازنتوانند داشت عَن وُجُوهِهِم ُ النّارَ از روی های خود آتش دوزخ را وَ لا عَن ظُهُورِهِم و نه از پشتهای خود زیرا که آتش احاطه کرده باشد ابدان ایشان را وَ لا هُم یُنصَرُون َ و نه باشند ایشان که یاری داده شوند یعنی یاری که عذاب از ایشان بازدارد نیابند جواب شرط محذوف است تقدیرش چنین است که اگر کافران بدانند چنین عذابی را تعجیل نه کنند بوقوع آن یا دانند صدق پیغمبر و بطلان قول خود را.

صفحه : 711

بَل تَأتِیهِم بلکه بیاید بدیشان ساعت قیامت بَغتَهً ناگهان فَتَبهَتُهُم پس مبهوت و متحیر گرداند ایشان را فَلا یَستَطِیعُون َ پس نتوانند رَدَّها بازداشتن اهوال آن از خود وَ لا هُم یُنظَرُون َ و نباشند ایشان که مهلت داده شوند برای توبه یا معذرت یا آنکه منظور نه گردند یعنی نه در ایشان و نه در زاری ایشان نگرند وَ لَقَدِ استُهزِئ َ و بدرستیکه فسوس کرده اند بِرُسُل ٍ مِن قَبلِک َ بر رسولان پیش از تو حق سبحانه تسلّی دل آن

حضرت را از حال انبیای گذشته و استهزای معاندان با ایشان خبر میدهد و تهدید مستهزیان جناب رسالت مآب علیه السلام را میگوید ایشان استهزاء میکردند فَحاق َ پس عذاب احاطه کرد بِالَّذِین َ سَخِرُوا بآنانکه سخریه کردند مِنهُم از پیغمبران یعنی قومیکه با انبیاء ع تمسخر نمودند بدیشان رسید ما کانُوا بِه ِ جزای آنچه بودند که بآن یَستَهزِؤُن َ استهزاء میکردند پس بکسانی نیز که با تو آن سلوک میکنند همان صورت واقع خواهد شد قُل بگو ای محمّد ص با مستهزیان مَن یَکلَؤُکُم کیست که نگاه میدارد شما را بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ بشب و روز مِن َ الرَّحمن ِ از عذاب خدای و انتقام او اگر خواهد بشما بَل هُم بلکه ایشان عَن ذِکرِ رَبِّهِم از یاد پروردگار خود یا از قرآن یا از موعظه آن مُعرِضُون َ روی گردانندگانند که هرگز بخاطر ایشان خطور نکند پس از عقوبت الهی کجا ترسند و نگاهدارنده را چه شناسند أَم لَهُم آلِهَهٌ آیا مر ایشان را خدایانند که از راه توانائی تَمنَعُهُم بازدارند از ایشان مِن دُونِنا بجز ما عذابی را که باشد از نزدیک ما و گفته اند درین آیت تقدیم و تاخیری هست تقدیرش آنکه ام لهم الهه من دوننا تمنعهم پس بیان صفت الهه ایشان میکند و میفرماید لا یَستَطِیعُون َ نمی توانند بتان که بزعم ایشان الهه اند نَصرَ أَنفُسِهِم یاری دادن مر نفسهای خود را یعنی اگر با ایشان مکروهی خواهد از کسر و قلع و تلویث و امثال آن از خود دفع نتوانند کرد پس چگونه عبده خود را نگاه توانند داشت وَ لا هُم و نیستند اصنام یا پرستندگان ایشان که بمدد

دیگری مِنّا از عذاب ما یُصحَبُون َ نگاه داشته و زنهار داده شوند.

صفحه : 712

بَل مَتَّعنا بلکه ما برخورداری دادیم هؤُلاءِ آن گروه مکیان را بسعت عیش و ایمنی و سلامتی وَ آباءَهُم و پدران ایشان را حَتّی طال َ تا دراز شد عَلَیهِم ُ العُمُرُ بر ایشان مدّت زندگانی و بدان مغرور شده پنداشتند که همیشه چنین خواهد بود و ندانستند که دمبدم بنای عیش در هم خواهد شکست و اساس عمر منهدم خواهد شد بیت مغرور مشو که دمبدم دست اجل برهم زند اینکه بنا که افراشته اند أَ فَلا یَرَون َ آیا نمی بینند کافران أَنّا نَأتِی الأَرض َ آنرا که می آید فرمان بر زمین ایشان نَنقُصُها مِن أَطرافِها کوتاه میکنیم آن زمین را از اطراف آن یعنی می گشائیم آن را بر مسلمانان تا هر روز قلعه میگیرند و منزلی بحوزه تصرف درمی آرند أَ فَهُم ُ الغالِبُون َ آیا پس ایشانند غلبه کنندگان یا پیغمبر و مومنان قُل إِنَّما أُنذِرُکُم بگو جز اینکه نیست که من بیم کنم شما را بِالوَحی ِ بآنچه وحی کرده میشود بمن یعنی از قبل خود سخن نمی گویم و شما از بیم دادن من متأثر نمی شوید وَ لا یَسمَع ُ الصُّم ُّ الدُّعاءَ و نمی شنوند کران خواندن را إِذا ما یُنذَرُون َ چون بیم کرده شوند کافران را در عدم انتفاع بدانچه میشنوند تشبیه میکند بکران که چیزی مسموع ایشان نشود وَ لَئِن مَسَّتهُم و اگر برسد بکفره نَفحَهٌ اندک چیزی مِن عَذاب ِ رَبِّک َ از عذاب پروردگار تو یعنی از آنچه ایشانرا بآن بیم میکنی خوار و فروتن شوند و از غایت اضطراب و حیرت لَیَقُولُن َّ هر آئینه گویند یا وَیلَنا ای وای بر ما إِنّا کُنّا ظالِمِین َ

بدرستیکه بودیم ما بر نفس خود ستم کنندگان بشرک و تکذیب وَ نَضَع ُ المَوازِین َ القِسطَ و وضع کنیم ترازوهای ذوات العدل را لِیَوم ِ القِیامَهِ برای جزای روز رستخیز صاحب لباب و بعضی از مفسران برآنند که میزان عبارت است از عدل یعنی وضع موازین تمثیل است از برای محاسبه و محافظه حساب و مکافات اعمال براستی و جمهور برآنند که مراد میزانی است که او را عمودی و دو کفه باشد چون ترازوی که بدان می سنجند و در تیسیر آورده که ایراد میزان بلفظ جمع جهت تعظیم شان او است چنانچه یا ایها الرسل کلوا به نسبت حضرت پیغمبر علیه السلام یا آنکه اعمال هر یک از مکلفان را بدان می سنجند پس برای هر یک یک میزانی خواهد بود و جمعیت او باضافت به جمع است و بعضی برآنند که علی حده هر کس را میزانی خواهد بود یعنی از نیک و بد که عمل او بدان بسنجند فَلا تُظلَم ُ نَفس ٌ پس ستم دیده نشود نفسی شَیئاً چیزی را از حق خود یعنی از نیک و بد هیچ عمل ناسنجیده نه گذارند وَ إِن کان َ و اگرچه باشد عمل مِثقال َ حَبَّهٍ همسنگ دانه مِن خَردَل ٍ از سپندان که اصغر حبوب است أَتَینا بِها بیاریم آنرا و نزد. ترازو حاضر گردانیم وَ کَفی بِنا حاسِبِین َ و بسنده ایم ما شمارکننده مر اعمال بندگان را چه کمال علم و جمال عدل ما راست.

صفحه : 713

وَ لَقَد آتَینا و بدرستیکه دادیم ما مُوسی وَ هارُون َ الفُرقان َ موسی و هارون را کتابی روشن جداکننده میان حق و باطل یا نصرت بر اعادی یا

شکافتن دریا وَ ضِیاءً و دادیم ایشانرا روشنی یعنی کتابی روشن که متابعان آن بدان از ظلمات حیرت و جهالت باز رهند وَ ذِکراً لِلمُتَّقِین َ و پندی مر پرهیزگاران را الَّذِین َ یَخشَون َ آنانکه بترسند رَبَّهُم از عذاب آفریدگار خود بِالغَیب ِ بپوشیدگی خدای را نادیده ازو میترسند و عذاب را مشاهده ناکرده از ان بیم دارند یا ترس کارند به پنهانی چنانچه اظهار خوف میکنند یا آشکارا، در موضعی از موضح از إبن عباس رضی اللّه عنه نقل میکند که هر که ایمان دارد بواحدانیت خدای تعالی و بگرود به بهشت و دوزخ و بعث و حساب و میزان بدرستیکه ترسیده است از خدای بغیب وَ هُم و ایشان یعنی پرهیزگاران مِن َ السّاعَهِ از اهوال قیامت مُشفِقُون َ ترسندگانند وَ هذا و اینکه قرآن ذِکرٌ مُبارَک ٌ سخنی است بسیار خیر و با منفعت که بر محمّد ص أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم او را و از خود برنبافت أَ فَأَنتُم آیا شما لَه ُ مُنکِرُون َ مر قرآن را انکار کنندگانید وَ لَقَد آتَینا و هر آئینه ما دادیم إِبراهِیم َ رُشدَه ُ مر ابراهیم علیه السلام را راه یافتن او بوجود صلاح مِن قَبل ُ پیش از موسی و هارون علیه السلام یا قبل از محمّد صلی اللّه علیه و سلّم یا پیش از نبوت او را توفیق شناخت دادیم وَ کُنّا بِه ِ عالِمِین َ و بودیم ما باستحقاق او مر عطاها را دانا پس فراخور استحقاق او را نوازش فرمودیم إِذ قال َ یاد کن چون گفت لِأَبِیه ِ مر پدر خود آزر را وَ قَومِه ِ و مر گروه خود را یعنی اهل بابل را ما هذِه ِ التَّماثِیل ُ

الَّتِی أَنتُم لَها چیست اینکه شکلها و صورتها که پیوسته شما بر آن یعنی بر پرستش آن عاکِفُون َ مجاورانید و آن هفتاد و دو صورت بود و در تیسیر گوید نود بت بود و بزرگتر همه را از زر ساخته بودند و دو گوهر شاهوار در جای چشم های او ترکیب کرده و در تبیان آورده که صورتها بودند بر هیئت سباع و طیور و بهائم و انسان و بقول بعضی تماثیل بر صور هیاکل کواکب بود بر هر تقدیر ابراهیم خلیل اللّه علی نبینا و علیه السلام فرموده که اینکه چه صورتها، است که میپرستید قالُوا وَجَدنا گفتند ما یافتیم آباءَنا پدران خود را لَها عابِدِین َ مر آنها را پرستندگان ما نیز تقلید ایشان کردیم.

صفحه : 714

قال َ گفت ابراهیم ع لَقَد کُنتُم أَنتُم بخدای که بودید شما وَ آباؤُکُم و پدران شما فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی روشن و خطای آشکارا قالُوا گفتند نمرودیان از روی تعجب أَ جِئتَنا بِالحَق ِّ آیا آوردی بما اینکه سخن را براستی و جدّ أَم أَنت َ یا تو مِن َ اللّاعِبِین َ از بازی کنندگانی که بر سبیل ملاعبه و مطائبه سخن میگوئی استبعاد کردند از تضلیل خود و تجهیل آبای خود قال َ گفت ابراهیم ع بَل نیستم بازی کننده بلکه رَبُّکُم آفریدگار شما رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمان و زمین است الَّذِی فَطَرَهُن َّ آنکه او آفرید آسمان و زمین یا تماثیل شما را وَ أَنَا عَلی ذلِکُم و من بر آنچه پروردگار من و شما است مِن َ الشّاهِدِین َ از گواهانم یعنی از روی تحقیق ادای شهادت می نمایم آورده اند که نمرودیان روز عیدی داشتند که در ان

روز بصحرا رفتندی و تا آخر روز تماشا کردندی و در بازگشتن به بتخانه درآمده و بتان را بیاراسته بزمزمها بنواختندی آنگه سر بر زمین نهاده و رسم پرستش بجای آورده بخانهای خود بازگشتندی چو ابراهیم ع با جمعی از ایشان در باب تماثیل مناظره فرموده گفتند فردا عید ماست بیرون آی تا به بینی که دین و آئین ما چه زیبا است ابراهیم ع بلا و نعم جواب ایشان نه گفت و روز دیگر که می رفتند خواستند که او را ببرند بهانه بیماری پیش آورد فقال انی سقیم ایشان دست ازو بازداشته برفتند ابراهیم ع پنهان از ایشان فرمود که وَ تَاللّه ِ و بخدای سوگند که من لَأَکِیدَن َّ هر آئینه تدبیر کنم و جهد نمایم تا بشکنم أَصنامَکُم بتان شما را بَعدَ أَن تُوَلُّوا بعد از انکه روی بگردانید از ایشان یعنی بروید بعیدگاه و باشید مُدبِرِین َ پشت بر ایشان کنندگان یعنی وقتی که بتان را بگذارید و بتماشاگاه خود روید یکی از ان جمع اینکه سخن را بشنید و با کس نه گفت اما چون قوم برفتند حضرت خلیل جلیل علیه السلام تبری برداشته به بتخانه درآمد فَجَعَلَهُم پس گردانید بتان را بزخم تیر جُذاذاً پاره پاره إِلّا کَبِیراً لَهُم مگر بزرگی که آن اصنام را بود یعنی بت بزرگ تر را نشکست بلکه تبر را بر گردن او نهاده بیرون آمد لَعَلَّهُم إِلَیه ِ شاید که قوم نمرود بآن بت بزرگ تر یَرجِعُون َ بازگردند یعنی بدو رجوع کرده ازو بپرسند که شکننده بتان کیست چه از شان معبود آن ست که در حل مشکلات رجوع بدو کنند و غرض ابراهیم علیه السلام ازین عمل تبکیت قوم بود و گفته اند

ضمیر الیه راجع بابراهیم ع است یعنی وی بتان را بشکست تا شاید که رجوع بدو کنند و او عجز بتان بحجت قاطع بر ایشان ثابت کند القصه چون نمرودیان آخر روز به بتخانه درآمدند از وقوع آن صورت متحیر شده قالُوا مَن فَعَل َ گفتند که کرده است هذا اینکه فعل بِآلِهَتِنا با خدایان ما و ایشان را در هم شکسته است إِنَّه ُ بدرستیکه او لَمِن َ الظّالِمِین َ هر آئینه از ستمکارانست بر الهه چه ایشان را تعظیم می باید کرد و او اهانت کرده یا از ظالمانست بر نفس خود که بدین عمل خود را در ورطه هلاک افگنده است نمرود و قوم او در تفحص افتاده خواستند که بت شکن را پیدا سازند آنکس که کلمات تاللّه لا کیدن اصنامکم از ابراهیم ع شنیده بود با دیگری گفت و زبان بزبان فی الحال بامرای نمرود رسید.

صفحه : 715

قالُوا سَمِعنا گفتند با نمرود که از قومی شنیدیم که ایشان میگویند فَتًی شنیدیم از جوانی که ببدی یَذکُرُهُم یاد میکرد بتان را یُقال ُ لَه ُ إِبراهِیم ُ میگویند او را ابراهیم یعنی نام او ابراهیم است قالُوا گفتند نمرود و امرای او فَأتُوا بِه ِ پس بیارید او را عَلی أَعیُن ِ النّاس ِ بر چشمهای مردمان یعنی چنان کنید که مردم او را به بینند لَعَلَّهُم یَشهَدُون َ شاید که گواهی دهند که اینکه است که بتان را نکوهش میکند پس ابراهیم ع را گرفته پیش نمرود حاضر کردند قالُوا گفتند أَ أَنت َ آیا تو فَعَلت َ هذا کرده اینکه را که می بینیم از کسر و قطع بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم ُ بخدایان ما ای ابراهیم قال َ گفت من نکرده ام بَل فَعَلَه ُ بلکه کرده

است اینکه را کَبِیرُهُم هذا اینکه بزرگ ایشان از روی خشم بر ایشان که با وجود من چرا ایشان را پرستند فَسئَلُوهُم پس بپرسید شما از ایشان که شکسته است شما را إِن کانُوا یَنطِقُون َ اگر هستند که سخن گویند فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم پس بازگشتند با عقول خود یا با یکدیگر فَقالُوا پس گفتند بعضی با بعضی إِنَّکُم أَنتُم ُ الظّالِمُون َ بدرستیکه شما ستمکارانید به پرستش چیزیکه نشنود و نگوید ثُم َّ نُکِسُوا پس نگونسار کرده شدند عَلی رُؤُسِهِم بر سرهای خود یعنی سر در پیش افگندند از خجالت و حیرت گفتند لَقَد عَلِمت َ بدرستیکه تو دانسته که ما هؤُلاءِ یَنطِقُون َ اینکه بتان سخن نگویند چرا امر میکنی که از ایشان بپرسید و چون اعتراف نمودند بعجز الهه خود قال َ گفت ابراهیم أَ فَتَعبُدُون َ آیا پرستش می کنید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً آنرا که سود نرساند بشما چیزی اگر او را بپرستید وَ لا یَضُرُّکُم و زیان نکند شما را اگر ترک پرستش او کنید أُف ٍّ لَکُم زشتی و ناخوشی باد شما را وَ لِما تَعبُدُون َ و مر آنچیزی را که می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا در نمی یابید قباحت عمل خود را چون قوم نمرود اینکه سخن شنیدند از محاجه بمضاده نقل کرده.

صفحه : 716

قالُوا حَرِّقُوه ُ گفتند بسوزید او را که عقوبت آتش با هول است وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم و یاری کنید خدایان خود را بانتقام کشیدن از وی إِن کُنتُم اگر هستید شما فاعِلِین َ کنندگان نصرت یعنی یاری دهندگان مر بتان را پس نمرود حکم کرد تا حظیره در پیش کوهی بنا کردند

و ارتفاع دیوار آن شست گز و قریب یک ماه هیزم جمع کرده آنرا پر ساختند و روغن فراوان بر هیمه ریخته آتش در ان زدند و ابراهیم علیه السلام را غل بر گردن و بند بر پا و دست نهاده از بالای منجنیق بآتش افگندند جبرئیل ع از هوا بوی رسید و گفت هل لک من حاجه هیچ حاجتی داری جواب داد که اما الیک فلا حاجت دارم ولی بتو نی، جبرئیل گفت بهر که داری بخواه فرمود که او میداند حاجت بخواستن نیست چون توکّل خلیل ع بر خدای جلیل و انقطاع او از ما سوی اللّه درست بود قُلنا یا نارُ کُونِی گفتیم ما که ای آتش باش بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم َ خداوند برودت و سلامت بر ابراهیم ع إبن عباس رض فرمود که اگر نه گفتی سرد با سلامت شو ممکن بودی که ابراهیم از سرما بیفسردی وَ أَرادُوا و خواستند نمرودیان بِه ِ کَیداً بابراهیم علیه السلام مکری در سوختن او فَجَعَلناهُم ُ الأَخسَرِین َ پس ما گردانیدیم ایشان را زیانکارتر چه سعی ایشان برهان قاطع شد بر حقّیت قول ابراهیم و بطلان فعل ایشان آورده اند که چون ابراهیم علیه السلام بمیان آتش فرود آمد فی الحال غل و بند او بسوخت و بر حوالی او گل نرگس بدمیدند و چشمه آب شیرین پدید آمد و هفت روز در حظیره آتش بماند نمرود از بالای صرح دید که ابراهیم در بوستانی خوش و گلستانی بغایت دلکش نشسته با ملک الطل سخن میگوید و بر گرداگرد ایشان آتش شعله میزند نمرود آواز داد که ای ابراهیم خدای تو که قدرت او درین مرتبه است

که می بینم بزرگ خدای است و من برای او قربان کنم ابراهیم فرمود که خدای من آن قربان را از تو قبول نمی کند مادامیکه بر کیش خود باشی و در اخبار آمده که نمرود چهار هزار گاو قربان کرد و ترک ایذای ابراهیم گرفت در کشف الاسرار آورده که نزد محققان خطاب یا نار کونی با آتش است که در کانون دل خلیل بوده یعنی شعله شوق محبت بیت آتش دارد دل من آتش دارد و آن آتش دل دل مرا خوش دارد خلیل اللّه نزدیک آتش نمرودی رسیده خواست که بسوز شهود عشق آه زند و آتش نمرود را تباه سازد ندا رسید که ای آتش شهودی سرد شو بر آتش نمرودی و با سلامت باش بر ابراهیم علیه السلام چه ما حکم کردیم که در آن آتش بمعجزه خلیل بوستانی ظاهر کنیم اگر تو سلطنت خود بر نار نمرودی برانی تا برد شود بوستانی پیدا و معجزه هویدا نگردد و اگر بر ابراهیم بسلامت نباشی از شعله نار اللّه الموقده بسوزد قاعده دعوت برافتد و ازینجا معلوم میشود که آتش عشق بر همه چیز غلبه کند و هیچ چیز برو غالب نبود بیت عشق آن شعله است که چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت وَ نَجَّیناه ُ و نجات دادیم ابراهیم علیه السلام را از عراق که منزل نمرود و قوم او بود وَ لُوطاً و برادرزاده او لوط بن هارون علیه السلام را و رسانیدیم ایشانرا إِلَی الأَرض ِ الَّتِی بارَکنا بآن زمینی که برکت کردیم و افزونی دادیم فِیها لِلعالَمِین َ در آن مر جهانیان را یعنی ولایت شام

و برکت تمام بعثت انبیاء بود در ان ولایت و بسیاری نعمت و ارزانی رحمت آورده اند که ابراهیم علیه السلام بفلسطین نزول فرموده و لوط علیه السلام بموتفکات و میان اینکه دو موضع مسافت یک شبان و روز بود وَ وَهَبنا لَه ُ و بخشیدیم مر ابراهیم را از ساره که دختر عم او بود پسری إِسحاق َ نام او اسحق وَ یَعقُوب َ نافِلَهً و دادیم او را یعقوب ع زیادتی بر سؤال او یعنی از ما پسری طلبیده بود ما او را پسری بخشیدیم و نبیره وَ کُلًّا جَعَلنا و هر چهار را گردانیدیم یعنی ابراهیم علیه السلام و لوط علیه السلام و اسحق علیه السلام و یعقوب علیه السلام صالِحِین َ نیکان و شایستگان.

صفحه : 717

وَ جَعَلناهُم أَئِمَّهً و ساختیم ایشانرا پیشوایان که خلق را یَهدُون َ راه نمایند بما بِأَمرِنا بفرمان ما وَ أَوحَینا إِلَیهِم و وحی کردیم بدیشان فِعل َ الخَیرات ِ کردن نیکوئیها یعنی اعمال صالحه که خلق را بدان ترغیب نمایند وَ إِقام َ الصَّلاهِ و بپای داشتن نماز وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ و دادن زکوه تخصیص نماز و زکوه از خیرات جهت تفضیل است وَ کانُوا لَنا و بودند ما را عابِدِین َ پرستندگان باخلاص وَ لُوطاً آتَیناه ُ و دادیم لوط را حُکماً حکمت و یا نبوت یا فصل بین الخصوم وَ عِلماً و دانشی که پیغمبران را باید از قواعد شرع و ملّت وَ نَجَّیناه ُ و برهانیدیم او را مِن َ القَریَهِ الَّتِی از ان دیهی که کانَت تَعمَل ُ الخَبائِث َ بود آن دیه که میکرد یعنی اهل آن میکردند عملهای ناپاک و آن دیه سدوم بود از مؤتفکات که اهل آن بلواطت اشتغال

می نمودند و راه میزدند ما ایشان را هلاک کردیم إِنَّهُم کانُوا بدرستیکه بودند ایشان قَوم َ سَوءٍ گروه بد فاسِقِین َ بیرون رفتگان از دائره فرمان وَ أَدخَلناه ُ و درآوردیم لوط را فِی رَحمَتِنا در بخشایش خود یعنی در اهل رحمت داخل گردانیدیم یا در بهشت که محل رحمت است إِنَّه ُ بدرستیکه لوط مِن َ الصّالِحِین َ از ستودگان و شایستگان است و قصّه لوط علیه السلام قبل ازین بتفصیل گذشته وَ نُوحاً و یاد کن نوح علیه السلام را إِذ نادی چون ندا کرد پروردگار خود را مِن قَبل ُ پیش از لوط و ابراهیم علیهما السلام یعنی دعا فرمود بهلاک قوم خود فَاستَجَبنا لَه ُ پس اجابت کردیم مر دعای او را فَنَجَّیناه ُ پس نجات دادیم او را وَ أَهلَه ُ و اهلبیت او را از فرزندان و زنان ایشان مِن َ الکَرب ِ العَظِیم ِ از غمی بزرگ یعنی محنت طوفان وَ نَصَرناه ُ و یاری دادیم او را مِن َ القَوم ِ بر قوم او یعنی غالب ساختیم بر منکران الَّذِین َ کَذَّبُوا آنانکه تکذیب کردند بِآیاتِنا آیتهای ما را إِنَّهُم بدرستیکه قوم نوح علیه السّلام کانُوا بودند قَوم َ سَوءٍ گروه بد یعنی کافر بودند چه کفر سر همه بدیها است فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین َ پس غرق گردانیدیم همه ایشان را.

صفحه : 718

وَ داوُدَ وَ سُلَیمان َ و یاد کن قصّه داود بن ایشا و پسر او سلیمان علیهما السلام را إِذ یَحکُمان ِ چون حکم کردند فِی الحَرث ِ در کشت آورده اند که چون داود علیه السلام در محکمه بنشستی سلیمان علیه السلام بر در محکمه بودی و هر که بیرون آمدی از مهم وی و حکم پدر استفسار کردی روزی دو کس به محکمه آمدند یکی

دهقان و او را ایلیا گفتندی و یکی گوسفند دارد او را یوحنا خواندندی ایلیا گفت یا خلیفه اللّه همسایه من یوحنا بشب رمه خود را میچرانید شبی بکشت زار من درآمده و تمامی خورده و قولی آنست که ببوستان وی رفته بودند و خوشهای انگور را خورده و تلف کرده داود علیه السلام از یوحنا پرسیده جواب داد که آری چنین واقع شده داود علیه السلام حکم کرد که گوسفندان خود را بایلیا ده و در شریعت داود علیه السلام حکم برین منوال بود چون از محکمه بیرون آمدند و مضمون قصّه مر سلیمان علیه السلام را معلوم شد به محکمه درآمد و در سن سیزده سالگی بود و با پدر فرمود که اگر حکم جز اینکه بودی اصلح و اوفق نمودی داود علیه السلام گفت چه نوع توان کرد سلیمان علیه السلام جواب داد که گوسفندان را تسلیم ایلیا باید کرد تا ازو نفع گیرد بشیر و روغن و پشم و موی و باغ یا زرع را با یوحنا باید داد تا غم او خورد و بدان مرتبه رساند که اوّل بوده چون خوشهای انگور پدید آید یا کشت برسد تسلیم ایلیا کند و گوسفندان خود را بگیرد تا هیچکدام بی بهره نماند داود علیه السلام بدین منوال حکم فرمود حق سبحانه خبر داد پیغمبر خود را که قصّه داود و سلیمان علی نبینا و علیهم السلام برین قوم خواند وقتی که حکم کرد در زرع یا باغ إِذ نَفَشَت فِیه ِ چون بشب رفته بود در ان کشت زار یا بوستان غَنَم ُ القَوم ِ گوسفند گروهی وَ

کُنّا و بودیم ما لِحُکمِهِم مر حکم حاکم را بر متحاکمین شاهِدِین َ حاضر یعنی دانستیم که داود و سلیمان ع بر ایلیا و یوحنا چه حکم فرمودند فَفَهَّمناها سُلَیمان َ پس تعلیم دادیم حکومت مر سلیمان ع را و بدو آموختیم و بفهم او رسانیدیم تا حکم کرد که گوسفندان بصاحب باغ دهند تا ازو نفع گیرد و بدان تلافی روزگار خود کند و باغ را بصاحب گوسفندان تا غم خوارگی نماید و بمرتبه اوّل باز رساند تا دیگر بار از رمه غافل نگردد حقیقت آنست که در ان زمان حکم چنان بوده که از داود علیه السلام صادر گشته خدای وحی کرده به سلیمان علیه السلام بنصّی که ناسخ آن حکم شده داود علیه السلام بعد از اطلاع بمنسوخیت حکم سابق بنص ناسخ حکم فرمود وَ کُلًّا آتَینا و هر یک از پدر و پسر را دادیم حُکماً حکم کردن با پیغمبری وَ عِلماً و دانش بامور دین وَ سَخَّرنا و رام ساختیم مَع َ داوُدَ الجِبال َ یُسَبِّحن َ با داود علیه السلام کوهها را تسبیح میکردند خدای را باتفاق او و در تبیان آورده که بر آن منوال که ذکر داود علیه السلام میشنودند از کوهها نیز شنوده میشد و اینکه معجزه آن حضرت بود وَ الطَّیرَ و مسخّر گردانیدیم مر داود علیه السلام را مرغان تا در تقدیس با وی موافقت می نمودند وَ کُنّا فاعِلِین َ و هستیم ما کننده مر امثال اینها را و در قدرت ما بدیع نیست اگرچه نزد شما عجبی است صاحب انوار فرموده که بعضی تسبیح را بمعنی سباحت داشته یعنی هر جا داود رفتی کوهها با وی روان شدی در فوائد

آورده که سیر جبال با داود در قرآن مذکور نیست پس ضرورت نباشد حمل تسبیح بر سیر جمعی برآنند که تسبیح طیر و جبال بلسان الحال بوده و بر آن تقدیر چون جمله اشیاء بهمان زبان بتسبیح الهی ناطقند پس وجه اختصاص بداود علیه السلام چه تواند بود مومن موقن باید که اعتنا کند برین وجه که کوهها و مرغان بموافقت داود بر وجهی تسبیح میگفتند که همه سامعان را ترکیب حروف و کلمات آن مفهوم میشده و اینکه معنی از قدرت الهی غریب نیست نظم هر کجا قدرتش علم افراخت از غرائب هر آنچه خواست بساخت قدرتی را که نیست نقصانش کارها جمله هست آسانش وَ عَلَّمناه ُ و بیاموختیم مر داود را صَنعَهَ لَبُوس ٍ ساختن زره لَکُم برای شما لِتُحصِنَکُم تا نگاه داریم ما و حفص بتا میخواند تا نگاه دارد زره شما را مِن بَأسِکُم. از کارزار شما یعنی از قتل و جراحت در کارزار فَهَل أَنتُم پس آیا هستید شما شاکِرُون َ سپاس گویندگان برین نعمت امر است در صورت استفهام یعنی شکر گوئید خدای را بر چنین لباسی.

صفحه : 719

وَ لِسُلَیمان َ الرِّیح َ و مسخر گردانیدیم برای سلیمان علیه السلام باد را عاصِفَهً سخت و تند در وزیدن و تندی او آن بود که تخت سلیمان را برداشتی و بروزی یکماهه راه بردی تَجرِی بِأَمرِه ِ بود که میرفت بفرمان سلیمان علیه السلام یعنی بمشیت او إِلی الأَرض ِ بسوی زمینی الَّتِی بارَکنا که برکت کردیم فِیها در ان زمین یعنی بولایت شام در تلخیص آورده که در شام شهری بود تدمر نام که دیوان برای سلیمان علیه السلام ساخته بودند صباح از آنجا

بیرون آمدی و گرد عالم طواف نموده باز نماز شام باد ویرا بدانجا آوردی و در مختار القصص آورده که بامداد از تدمر بیرون آمدی قیلوله در اصطخر فارس کردی شبانگاه ببابل رفتی و روز دیگر از بابل بیرون آمده چاشت در اصطخر بودی و شام را بتدمر بازآمدی وَ کُنّا و هستیم ما بِکُل ِّ شَی ءٍ عالِمِین َ بهمه چیزها دانا وَ مِن َ الشَّیاطِین ِ و مسخر ساختیم مر سلیمان را از دیوان مَن یَغُوصُون َ کسانیکه غوّاصی کنند در دریاها لَه ُ برای او بجهت استخراج نفایس وَ یَعمَلُون َ و بکنند عَمَلًا دُون َ ذلِک َ عمل دیگر جز غواصی مثل بنا و سائر صناعات غریبه وَ کُنّا لَهُم و بودیم مر دیوان را حافِظِین َ نگاهدارندگان تا از فرمان سلیمان علیه السلام بیرون نروند وَ أَیُّوب َ و یاد کن ایوب را و او پسر اموص بن رازخ بن دروم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم ع است حق سبحانه او را مال بسیار داده بود و خلعت نبوت پوشانیده بولایت شینه فرستاده بارض شام شب و روز بطاعت گذرانیدی و مراسم خیرات کما ینبغی بتقدیم رسانیدی ابلیس لعین بر وی حسد برده با حق تعالی مناجات کرد که الهی بنده تو در عافیت و عیش است و مال بسیار و فرزند بزرگوار دارد اگر او را بانتزاع اموال و اولاد مبتلا سازی زود از راه تو برگردد و طریق کفران نعمت پیش آرد حق تعالی فرمود نه چنین است که تو میگوئی او ما را بنده ایست پسندیده اگر هزار بار در کوزه ابتلاش بگذاریم بر محک اعتبار تمام عیار خواهد بود بیت چنان در عشق یکرویم که گر تیغم رود

بر سر بروز امتحان باشم چون شمع ایستاده پابرجای در بسیاری از تفاسیر آورده اند که ابلیس لعین از حق سبحانه درخواست که مرا بر مال و فرزند و جسد او مسلط گردان تا حقیقت حال وی ظاهر گردد حق تعالی ابلیس را بر ظاهر وی تسلّط داد دیوان را برگماشت تا با هلاک آن اشتغال نمودند و در حقائق فرموده که برین سخن در کتاب و سنت دلیلی نیست بلکه در اخبار یهود است که کعب و وهب نقل کرده اند حقیقت آنست که حق تعالی اقسام محن بر وی گماشت پس افواج بلا متواتر شد و امواج دریای عنا متراکم گشت القصّه شترانش بصاعقه هلاک شدند و گوسفندان بسبب سیل در گرداب فنا افتادند و زراعت برنج عاصف متلاشی شد و هفت پسر و سه دختر در زیر دیوار آمدند و مردند و قروح بر جسد مبارکش ظاهر شد و متعفن گشت و دیدان در ان پیدا گشتند یعنی کرمان و مؤمنان مرتد شده ویرا از هر دیه و منزل که میرفت بیرون میکردند زن او رحیمه دختر افرائیم بن یوسف یا ماخیر دختر منشا بن یوسف در خدمت او بماند و مدت هفت سال و هفت ماه و هفت روز و هفت ساعت بدین محنت مبتلا بود و هژده و سیزده سال نیز گفته اند حق تعالی برای تسلیه دل مبارک حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السّلام و تعلیم ثبات بر شکیبائی حالت او را ذکر کرده فرمود که یاد کن ای محمّد قصّه ایوب ع را إِذ نادی رَبَّه ُ چون بخواند پروردگار خود را أَنِّی مَسَّنِی َ الضُّرُّ بآنکه رسید مرا رنج و

سختی وَ أَنت َ أَرحَم ُ الرّاحِمِین َ و تو بخشنده ترین بخشندگانی مذکران میگویند که حق تعالی در باره ایوب فرموده که إِنّا وَجَدناه ُ صابِراً نِعم َ العَبدُ و نکته انی مسنی الضر منافی آنست چه شکایت از رنج نشان بی صبریست و جواب برین وجه تقریر میکنند که از شماتت شیطان او را رنج عظیم رسید چه نزد او آمده بود که مرا سجده کن تا ترا ازین بلا بیرون آرم ایوب علیه السلام با حق تعالی از ضرری و شکایت کرد نه از رنج خویش در عشرات حمیدی آورده که جمعی از آنها که بوی ایمان آورده بودند گفتند اگر در وی خبری بودی بدین بلا مبتلا نه گشتی اینکه شماتت دل مبارک او را مجروح ساخت و اینکه سخن بزبان راند یا چنان ضعیف شده بود که بفرض نماز و عرض نیاز قیام نمیتوانست نمود که برین سخن تکلم نمود یا سپاه کرمان آهنگ دل و زبان وی کردند و اینکه دو عوض محل تمجید و توحید بود از فوات ایشان ترسید و ازین کلمه گفت یا زنش از غایت بیچارگی گیسوی خود را بفروخت و برای وی قوتی خرید و ایوب برینحال مطلع شد آواز انی مسنی الضر برکشید در حقایق سلمی از امام جعفر صادق نقل میکند که چهل روز وحی بوی نیامد اینکه شکایت بجهت آن کرد و گفته اند از ان کرمان که بدن وی میخوردند یکی بر روی زمین افتاده بر خاک گرم می طپید ایوب علیه السلام او را برداشته باز بجای او نهاد و چون اینکه کار باختیار واقع شد چنان بگزید که طاقت نیاورد و اینکه

کلام بر زبانش جاری شد و گویند هر سحری بیواسطه ملکی یا بشری از بارگاه کبریا اینکه خطاب مستطاب بایوب ع مکروب می رسید که ای بیمار ما چگونه و ایوب بذوق و شوق اینکه پرسش کوه بلا را بجان می کشید و بآن بیماری خوش بود بیت گر بر سر بیمار خود آئی بعیادت صد سال بامید تو بیمار توان بود در سحر آن روز که مرهم راحت می رسید بتحفه اینکه خطاب سرفراز نشد فریاد کرد که انی مسنی الضر محققان برآنند که شکایت باو بود نه ازو بود و در بحر الحقایق آورده که بشریت ایوب ع از ضرر جسمانی مینالید اما روحانیتش ناظر جمال لیلی بود کمال عنایت در بلا می دید لا جرم زبان بشریتش مسنی الضر گفت و لسان روحانیتش ندای و انت ارحم الرحمین مترنم شد و در لطائف قشیری مذکور است که اینکه سخن نه بر وجه اعتراض است بر حکم قضا و قدر بلکه از روی ضعف و عجز بشریت است چه منقولست که جبرئیل علیه السلام بوی آمد و گفت چرا خاموش نشسته گفت چه کنم مگر صبر جبرئیل فرمود که بلاها در خزاین حق بسیار است تو طاقت نداری و نیاری از حق تعالی عافیت خواه ایوب اینکه سخن گفت.

صفحه : 720 فَاستَجَبنا لَه ُ پس اجابت کردم دعای او را فَکَشَفنا پس به بردیم ما ما بِه ِ مِن ضُرٍّ آنچه ویرا بود از رنج او یعنی او را شفا دادیم و شرح آن در سوره صاد خواهد آمد وَ آتَیناه ُ و عطا کردیم او را أَهلَه ُ فرزندان وی که بعینه ایشان را زنده گردانیدیم وَ مِثلَهُم

مَعَهُم و مانند ایشان بایشان یعنی هفت پسر و سه دختر دیگر شبیه بیکدیگر إبن عباس رض فرموده که اولاد و اموال و مواشی ویرا مضاعف بوی داد و ابری سرخ یا سفید فرستاد تا ملخ زرین بر وی بیارید و در احقاف آورده که سه شبانروز در حوالی سرای او بارید رَحمَهً مِن عِندِنا اینکه کارها به نسبت ایوب علیه السلام کردیم برای ایصال رحمت و انعامی از نزدیک ما بدو وَ ذِکری لِلعابِدِین َ و پندی برای پرستندگان تا صبر کنند چنانچه او کرد و جزا یابند چنانچه او یافت نظم هر که او در راه حق صابر بود بر مراد خویشتن قادر بود صبر باید تا شود یک سو حرج زان که گفت الصبر مفتاح الفرج وَ إِسماعِیل َ وَ إِدرِیس َ و یاد کن اسمعیل و ادریس را وَ ذَا الکِفل ِ و خداوند نصیب را الیاس است یا یوشع یا زکریا و وجه تسمیه آنکه از خدای بهره مند بود و گفته اند که کفل بمعنی ضعف است یعنی عمل او دو برابر انبیای زمان او بوده و کفل بمعنی ضمانت نیز هست در مختار آورده که الیسع از الیاس علیه السلام متکفل شد که بامر دین قیام نماید بعد از ذهاب وی بدین جهت ذو الکفل لقب یافت و امام محی السنته و صاحب تبیان آورده اند که بیکی از انبیای بنی اسرائیل وحی آمد که من میخواهم که روح ترا قبض کنم تو ملک خود را بر بنی اسرائیل عرض کن که هر که پابند شود آنرا که شب نماز گزارد و فتور نورزد و روز روزه دارد و

افطار نه کند و میان مردم حکم فرماید و خشم نگیرد تو پادشاهی خود بدو تسلیم کن بعد از ان که آن پیغمبر رض اینکه سخن بر بنی اسرائیل ظاهر کرد جوانی از میان قوم برخاست و گفت انا اتکفل لک بهذا پیغمبر ملک بدو تسلیم کرد و او بوعده وفا نمود و خلعت پیغمبری یافت و حق تعالی او را ذو الکفل خواند کُل ٌّ همه اینکه پیغمبران که اسمعیل ع و ادریس ع و ذو الکفل اند ع مِن َ الصّابِرِین َ از صبرکنندگان بودند بر مشقت تکلیف یا بر شداید و زمان اسمعیل علیه السلام بر اقامت مکّه که وادی غیر ذی زرع بود فرمود و ادریس علیه السلام روزگاری دراز بر بلای قوم صبر کرد و بدو ایمان نیاوردند و ذو الکفل علیه السلام شکیبائی نمود بر آنچه متکفل آن شده بود وَ أَدخَلناهُم و درآوردیم ایشان را فِی رَحمَتِنا در بخشائش ما که نبوت است یا نعمت آخرت إِنَّهُم بدرستیکه ایشان مِن َ الصّالِحِین َ از ستودگان و فرمان برندگانند وَ ذَا النُّون ِ و یاد کن صاحب ماهی یعنی یونس علیه السّلام را إِذ ذَهَب َ چون برفت مُغاضِباً خشمناک بر قوم خود که دعوت وی قبول نکردند و جنید قدس سره فرمود که بر نفس خود خشم گرفت در رفتن چه امر الهی برفتن او صادر نشده بود و گفته اند که ایشان را وعده عذاب داده بود چون میعاد در رسید و عذاب دیرتر می آمد پنداشت که او را دروغگوئی خواهند دانست از میان امت بیرون رفت فَظَن َّ پس گمان برد یعنی از وی فعل کسی صادر شد که گمان می برد أَن لَن نَقدِرَ

آنکه تنگ نخواهیم ساخت عَلَیه ِ بر وی راه رفتن را پس ما او را به بحر درآوردیم و در شکم ماهی بزندان کردیم فَنادی پس ندا کرد فِی الظُّلُمات ِ در تاریکیها یعنی در ظلمت بحر و بطن ماهی و تاریکی شب بخواند أَن لا إِله َ إِلّا أَنت َ بآنکه گفت هیچ معبود نیست مگر تو سُبحانَک َ پاکی تو از انکه در چیزی. عاجز شوی إِنِّی کُنت ُ بدرستیکه من هستم مِن َ الظّالِمِین َ از ستمکاران بر نفس خود که بمهاجرت مبادرت کردم در انوار از حضرت سیّد عالم نقل میکند که هیچ مکروبی خدای را بدین دعا نخواند الا که اجابت کند مر او را.

صفحه : 721

فَاستَجَبنا لَه ُ پس ما اجابت کردیم مر دعای یونس ع را وَ نَجَّیناه ُ و برهانیدیم او را مِن َ الغَم ِّ از غم دریا و التقام حوت یعنی ماهی را فرمان دادیم تا او را از شکم خود بیرون افگند بر ساحل دریا وَ کَذلِک َ و همچنانکه او را از غم نجات دادیم نُنجِی المُؤمِنِین َ میرهانیم و نجات میدهیم گرویدگان را و قصّه ماهی و دریا در سوره صافات بتفصیل می آید وَ زَکَرِیّا و یاد کن زکریا بن آذر علیه السلام را إِذ نادی رَبَّه ُ چون بخواند پروردگار خود را و گفت رَب ِّ لا تَذَرنِی ای آفریدگار من مگذار مرا فَرداً تنها یعنی بی فرزندی که از من میراث برد وَ أَنت َ خَیرُ الوارِثِین َ و تو بهتر وارثانی پس اگر مر او ارث ندهی باک ندارم فَاستَجَبنا لَه ُ وَ وَهَبنا لَه ُ یَحیی پس قبول کردیم ما مر دعای او را و بخشیدیم مر او را یحیی پسری که بدو زنده شد معالم

دین وَ أَصلَحنا لَه ُ و بصلاح آوردیم برای او زَوجَه ُ زن او ایشاع بنت عمران را برای ولادت بعد از عقر او و گفته اند او را خوشخوی گردانیدیم برای زکریا بعد از انکه سیئ الخلق بود إِنَّهُم بدرستیکه اینکه پیغمبران که مذکور شدند کانُوا یُسارِعُون َ بودند که می شتافتند فِی الخَیرات ِ در نیکوئیها وَ یَدعُونَنا و میخواندند ما را رَغَباً از روی رغبت بثواب وَ رَهَباً و از جهت ترس از عذاب وَ کانُوا لَنا و بودند ما را خاشِعِین َ فروتنان و فرمان پذیران و نیازمندان محققان گویند که نیاز برای او باید و ناز بدو شاید در کشف الاسرار آورده که هر که نیاز برو برد توانگرش سازد و هر که ناز بدو کند عزیزش گرداند بیان نیاز و کانوا لنا خاشعین نشان ناز من مثلی و رب العرش معبودی بیت گدای میکده ام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم وَ الَّتِی أَحصَنَت و یاد کن آن زنی را که نگاهداشت فَرجَها فرج خود را از حلال و حرام مراد مریم بنت عمران است که خود را پاکیزه داشت و دست هیچ کس بر دامن عفت وی نرسید فَنَفَخنا پس درد میدیم یعنی جبرائیل را فرمودیم تا دمید فِیها در پیراهن او یا درون او مِن رُوحِنا از روحی که آن بامر ماست محصل سخن آنکه جاری می گردانیدیم در وی روح مسیح وَ جَعَلناها و گردانیدیم قصّه وی را وَ ابنَها و خبر پسر وی عیسی ع را آیَهً حجّتی و علامتی لِلعالَمِین َ مر عالمیان را یعنی چون تامل کنند بر ایشان روشن شود که ظهور پسری بی پدر

از بتول عذرا به مجرد نفخه دلالت بر قدرت صانع حکیم قدیم جل ذکره دارد إِن َّ هذِه ِ أُمَّتُکُم بدرستیکه اینکه ملّت توحید و دین اسلام که واجب است شما را استقامت بر آن أُمَّهً واحِدَهً ملّتی است یگانه یعنی اختلافی نیست در ان بلکه همه انبیاء ع بر آن بوده اند و در اصل توحید همه متفق اند وَ أَنَا رَبُّکُم و من آفریدگار شماام فَاعبُدُون ِ پس مرا پرستید نه غیر مرا.

صفحه : 722

وَ تَقَطَّعُوا و ببریدند امم ماضیه أَمرَهُم بَینَهُم کار دین خود را در میان خود یعنی فرقه فرقه شدند چون یهود و نصاری و هر یک تکفیر دیگر میکردند کُل ٌّ جمله اینکه فرقه ها إِلَینا راجِعُون َ بسوی ما بازگروندگانند و ما ایشان را فراخور اعمال ایشان پاداش خواهیم داد فَمَن یَعمَل پس هر که بکند مِن َ الصّالِحات ِ از عملهای پسندیده وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و حال آنکه او گرویده باشد بخدای و رسول فَلا کُفران َ پس ناسپاسی نیست لِسَعیِه ِ مر شتافتن او را بعمل یعنی ضائع نسازیم کردار او را وَ إِنّا لَه ُ و ما سعی او را کاتِبُون َ نویسنده ایم یعنی اثبات کننده در صحیفه اعمال او مراد آنست که کار او بهیچ وجه ضایع نخواهد بود بیت مزد کار نیکوان ضایع نباشد نزد حق لا یضیع اللّه فی الدارین اجر المحسنین وَ حَرام ٌ عَلی قَریَهٍ و ممتنع است بر اهل دیهی که ما أَهلَکناها هلاک کردیم ایشانرا أَنَّهُم لا یَرجِعُون َ آنکه ایشان بازنگردند بدنیا یعنی حرام است بر هلاک شدگان که بدنیا رجوع کنند بجهت تلافی اعمال و تدارک احوال و بعضی لا را اصلی دانند نه زاید گویند معنی آیت اینکه است که ممتنع است

بر هالکان و نشاید که رجوع نه نمایند به محشر برای حساب بلکه بیائند و محاسب شوند و قول اوّل اشهر است که ایشان را رجوع بدین عالم نباشد و در قبور معذب باشند حَتّی إِذا فُتِحَت تا وقتی که گشاده شود یَأجُوج ُ وَ مَأجُوج ُ یعنی تا قیام قیامت که فتح سد یأجوج و مأجوج علامت آنست وَ هُم و یأجوج و مأجوج مِن کُل ِّ حَدَب ٍ از هر بلندی یَنسِلُون َ می شتابند و میدوند تا همه عالم را فروگیرند و آبهای تمام دریاها را بیاشامند و از خشک و تر هر چه یابند بخورند صاحب معتمد رح فی المعتقد در ذکر علامات قیامت آورده که بعد از هلاک شدن دجال و اتباع او بر دست عیسی علیه السلام خروج یأجوج و مأجوج باشد و گشاده شدن سد ایشان و تحصّن عیسی علیه السلام با مومنان بکوه طور و در بعضی احادیث وارد شده که بروند تا جبل الخمر که کوه بیت المقدس است و گویند اهل زمین را کشتیم بیائید تا بکشیم هر چه در آسمان است تا تیرها بطرف آسمان افگنند و خون آلوده فرود آید و کار بر عیسی علیه السلام و اصحاب او دشوار شود دعا کنند و حق تعالی بیکدفعه همه را هلاک کند وَ اقتَرَب َ الوَعدُ الحَق ُّ و نزدیک رسید وعده راست که وقوع قیامت است فَإِذا هِی َ پس ناگاه قصّه آن است که باشد در ان شاخِصَهٌ خیره و بازمانده از هول رستخیز أَبصارُ الَّذِین َ کَفَرُوا دیدهای آنانکه نگرویدند و ایشان میگویند یا وَیلَنا ای وای بر ما قَد کُنّا بدرستیکه بودیم ما در دنیا فِی غَفلَهٍ در بی خبری مِن هذا ازین

روز و ازین حال بَل کُنّا بلکه بودیم ما ظالِمِین َ ستمکاران بر نفس خود که سخن پیغمبران نشنیدیم و در مکابره و عناد افزودیم.

صفحه : 723

إِنَّکُم بدرستیکه شما ای مشرکان وَ ما تَعبُدُون َ و آنچه می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای از بتان و دیوان حَصَب ُ جَهَنَّم َ آتش انگیز دوزخ اید أَنتُم لَها شما با بتان در دوزخ وارِدُون َ گذرندگان و درو درآیندگانید و در تبیان گفته که حکمت در ایراد بتان بدوزخ زیادت تعذیب بت پرستان است چه بدانها آتش افروخته تر گردد و احتراق ایشان بیفزاید و دیگر تسفیه ایشانست چه آنها ترا پرستیدند که حالا با ایشان در آتشند لَو کان َ هؤُلاءِ اگر بودندی آن بتان آلِهَهً خدایان چنانکه گمان می بردند ما وَرَدُوها درنیامدندی بدوزخ چه خدای معذّب باشد نه معذّب وَ کُل ٌّ و همه بتان و بت پرستان فِیها در دوزخ خالِدُون َ جاوید ماندگانند که ایشان را از ان هیچ روی خلاصی نیست لَهُم مر ایشان راست فِیها در دوزخ زَفِیرٌ ناله زار وَ هُم فِیها و ایشان در آتش لا یَسمَعُون َ نمی شنوند سخنی که بدان شاد شوند آورده اند که چون آیت إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ نازل شد آتش غضب در مشرکان عرب افتاد و إبن الزبعری ایشانرا چون پریشان دید گفت غم مخورید و اضطراب مکنید تا من با محمّد ص مباحثه کنم پس گفت ای محمّد ص قد خصمتک و رب الکعبه تو میگوئی هر چه ما دون اللّه می پرستند همه در دوزخ خواهند بود حال آنست که عزیر و عیسی ع و ملائکه معبود یهود و نصاری و بنو ملیح اند هرگاه اینکه معبودان حصب جهنّم باشند گو بتان

ما نیز باشند آیت آمد که إِن َّ الَّذِین َ سَبَقَت لَهُم بدرستیکه آنانکه پیشی گرفته برای ایشان مِنَّا الحُسنی از ما سابقه نیکو که سعادت است و توفیق طاعت یا بشارت بجنت و آن عزیر و عیسی و ملائکه اند علیهم السلام أُولئِک َ آن گروه که بسابقه عنایت مخصوص اند عَنها مُبعَدُون َ از دوزخ دورشدگانند صاحب بحر فرموده است که سبق عنایت در بدایت موجب ظهور ولایت است در نهایت بیت هر تخم که در ازل بکشتند نهان در مزرعه ابد بروید بعیان لا یَسمَعُون َ نمی شنوند آن دورشدگان از دوزخ حَسِیسَها آواز آتش را هم بجهت آنکه ایشان در اعلی علیین اند و دوزخ در اسفل السافلین وَ هُم فِی مَا اشتَهَت و ایشان در آنچه آرزو برند أَنفُسُهُم دلهای ایشان خالِدُون َ جاوید باشند یعنی مشتهیات خود را دایم می یابند لا یَحزُنُهُم ُ الفَزَع ُ الأَکبَرُ اندوهگین نمیگرداند ایشان را فزع اکبر یعنی قول ملائکه که گویند لا بشری چه ایشان آن کلمه نخواهند شنید تا وقتی که گویند و امتاز و الیوم و ایشان ملول نخواهند شد چه بجانب دست راست متوجه بهشت خواهند بود و گفته اند فزع اکبر وقتی باشد که موت را بصورت کبشی املح بر بلندی بدارند و بکشند و اینکه ندا برآید که یا اهل النار لکم خلود و لا موت و یا اهل الجنه لکم خلود و لا موت دوزخیان فزع کنند و بهشتیان با فرح گذرانند وَ تَتَلَقّاهُم ُ المَلائِکَهُ و پیش آیند ایشان را فرشتگان وقت بیرون آمدن از قبور و گویند هذا یَومُکُم ُ الَّذِی اینکه روزی است که در دنیا کُنتُم تُوعَدُون َ بودید که بدین وعده داده

می شدید یعنی اینکه است روز ثواب و کرامت شما عابدان را گویند اینکه روز جزای شما است عارفان را خطاب رسد که اینکه روز تماشائی شما است نظم نیک مردان را نعیم اندر نعیم عشق بازان را لقا اندر لقا حصّه آنها وصال حور عین بهره اینها جمال کبریا صفحه : 724

یَوم َ نَطوِی السَّماءَ یاد کن روزی را که طی کنیم و در هم پیچیم آسمان را کَطَی ِّ السِّجِل ِّ همچون پیچیدن طومار لِلکُتُب ِ برای کتابت و حفص بجمع میخواند یعنی همچون طی کردن سجل را بر نوشتها و سجل نام کاتب حضرت رسالت پناه علیه السلام بوده و گویند که ملکی است که چون کراما کاتبین نامهای اعمال بوی سپارند او در هم پیچد کَما بَدَأنا هم چنانکه آغاز کردیم أَوَّل َ خَلق ٍ نخست بار آفریدن را بی ماده و مددی نُعِیدُه ُ بازگردانیم آنرا که آفریده ایم اعاده مثل ابدا باشد در ایجاد از عدم و هر دو نزد قدرت ما آسان است وَعداً وعده دادیم باعاده وعده دادنی عَلَینا بر ما است وفا کردن بدان إِنّا کُنّا فاعِلِین َ بدرستیکه ما کنندگانیم بی شبه یعنی چنانچه اول بوجود آوردیم برای معرفت دیگر باره موجود خواهیم ساخت برای مکافات وَ لَقَد کَتَبنا و بدرستیکه نوشتیم ما فِی الزَّبُورِ در کتاب داود مِن بَعدِ الذِّکرِ از پس توریت یعنی بعد از آنکه در توریت نوشته بودیم در زبور نیز ثبت کردیم أَن َّ الأَرض َ آنکه زمین بهشت یَرِثُها میراث گیرند آنرا عِبادِی َ الصّالِحُون َ بندگان ستوده من یعنی امت محمّد علیه السلام و گفته اند عامه مؤمنان إِن َّ فِی هذا بدرستیکه درین که یاد کردیم از اخبار و مواعظ و مواعید لَبَلاغاً هر آئینه کفایت

است لِقَوم ٍ عابِدِین َ مر گروه پرستندگان را مراد امت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام اند که خبر و موعظه قرآن ایشانرا بسنده است در رسیدن بمطلوب وَ ما أَرسَلناک َ و نه فرستادیم ترا ای محمّد إِلّا رَحمَهً مگر بخشایشی لِلعالَمِین َ مر عالمیان را حضرت رسول علیه الصلوه و السّلام رحمت است مر مومنان را که بدو راه یافتند انما انا رحمه مهداه و رحمت است مر کافرانرا که بسبب وی از عذاب استیصال ایمن بودند ما کان اللّه لیعذبهم و انت فیهم در کشف الاسرار آورده که از رحمت وی بود که امت را در هیچ مقام فراموش نکرد اگر در مکّه معظّمه و اگر در مدینه طیّبه و اگر در مسجد مکرم و اگر در حجره طاهره همچنین بذروه عرش و مقام قاب قوسین یاد فرمود که السّلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده گوید امتی امتی نظم عاصیان پرگنه در دامن آخر زمان دست در دامان تو دارند و جان در آستین ناامید از حضرت با نصرت نتوان شدن چون توئی در هر دو عالم رحمت للعالمین قُل بگو ای محمّد مر کافرانرا إِنَّما یُوحی إِلَی َّ جزین نیست که وحی فرو فرستاده میشود بسوی من أَنَّما إِلهُکُم آنکه جزین نیست که خدای شما إِله ٌ واحِدٌ خدای یگانه است و یکتا فَهَل أَنتُم پس آیا هستید شما مُسلِمُون َ گردن نهادگان مقتضی وحی را فَإِن تَوَلَّوا پس اگر برگردند از توحید. فَقُل آذَنتُکُم پس بگو آگاه کردم شما را عَلی سَواءٍ بر سویت یعنی من و شما در علم بآنچه اعلام کرده ام برابریم در موضح آورده که اعلام کردم

شما را از آنچه بمن وحی کرده اند و بر شما روشن شد و مومن و کافر در علم بدین مساوی شدند وَ إِن أَدرِی و نمیدانم من أَ قَرِیب ٌ آیا نزدیک است أَم بَعِیدٌ یا دور است. ما تُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده اند بر آن از حشر یا غلبه مسلمانان.

صفحه : 725

إِنَّه ُ بدرستیکه خدای یَعلَم ُ الجَهرَ میداند آشکارا مِن َ القَول ِ از سخن کافران در طعن اسلام وَ یَعلَم ُ ما تَکتُمُون َ و میداند آنچه می پوشند از حسد بر پیغمبر و حقد بر مسلمانان وَ إِن أَدرِی و نمیدانم لَعَلَّه ُ فِتنَهٌ شاید که تا خیر آن موعود یا دیر رسیدن مکافات اعمال شما بشما آزمایشی باشد لَکُم مر شما را یعنی بطریق استدراج در تاخیر می اندازد وَ مَتاع ٌ و شاید که برخورداری بود شما را إِلی حِین ٍ تا هنگامی که اجل مقدر برسد قال َ رَب ِّ احکُم بگو ای آفریدگار من حکم کن و حفص قال میخواند یعنی گفت پیغمبر که ای پروردگار من حکم فرمای میان من و اهل مکه بِالحَق ِّ براستی وَ رَبُّنَا الرَّحمن ُ و پروردگار ما بسیار رحمت است بر آفریدگان خود المُستَعان ُ یاری خواسته شده یعنی یاری ازو خواهند عَلی ما تَصِفُون َ بر آنچه شما صفت میکنید و میگوئید که عذاب موعود اگر حق است چرا بما فرود نمی آید یا رایت سلام دمبدم نگونسار خواهد شد یعنی شما سخنان ناسزا میگوئید و ما از خدای بر ردّ آن یاری میخواهم و امیدواری معونت از حضرت او داریم بیت مرا خویش ز درگاه بادشاهی خواه که هیچکس نشود ناامید از ان درگاه

سوره الحج

مکیه و

هی ثمان و سبعون آیه و عشر رکوعات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان خطاب با عامه مکلفان است که میگوید اتَّقُوا رَبَّکُم بترسید از عذاب پروردگار خود إِن َّ زَلزَلَهَ السّاعَهِ بدرستیکه جنبانیدن قیامت مر زمین را شَی ءٌ عَظِیم ٌ چیزی بزرگ است و پر هول اسناد تحریک بساعت مجاز است و اینکه زلزله از علامت قیامت باشد و قبل از طلوع شمس از مغرب وقوع یابد و در زاد المسیر آورده که قبل از نفخه اولی زمین متزلزل شود و ندا از آسمان برسد که یا أَیُّهَا النّاس ُ به أَتی أَمرُ اللّه ِ فزع عظیم در خلایق پدید آید بیت در طبقات زمین افگندیم زلزله السّاعه شی ء عظیم.

صفحه : 726

یَوم َ تَرَونَها روزی که به بینید آن زلزله را تَذهَل ُ غافل شود و فراموش کند از هیبت آنروز کُل ُّ مُرضِعَهٍ هر شیردهنده عَمّا أَرضَعَت از ان فرزند که ویرا شیر میدهد با وجود مهربانی مرضعه بر رضیع وَ تَضَع ُ و بنهد کُل ُّ ذات ِ حَمل ٍ هر زنی که خداوند حمل بود یعنی بیفگند هر زنی باردار حَملَها فرزند خود را وَ تَرَی النّاس َ و به بینی مردمان را از غایت دهشت در آنروز سُکاری مستان یعنی مانند مستان عقل و تمیز از ایشان زائل شده وَ ما هُم بِسُکاری و نباشند ایشان مستان بحقیقت زیرا که زوال عقل از خوف و حیرت در سکر نباشد و اگرچه در رای المعین مانند سکر نماید پس ایشان بتحقیق مست نباشند وَ لکِن َّ عَذاب َ اللّه ِ شَدِیدٌ و لیکن عذاب خدای تعالی سخت است از هول آن مدهوش نمایند وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان مَن یُجادِل ُ کس هست که جدال

کند فِی اللّه ِ در کتاب خدای چون نضر بن حارث که میگوید ان هذا الا اساطیر الاولین یا بحث کند در قدرت حق تعالی چون ابی ّ إبن خلف که انکار می نماید حشر را بِغَیرِ عِلم ٍ بی دانشی و معرفتی و بی برهانی و حجتی وَ یَتَّبِع ُ و پیروی کند در مجادله یا در عامه اعمال خود کُل َّ شَیطان ٍ مَرِیدٍ هر دیو سرکش گمراه را که در ازل کُتِب َ عَلَیه ِ نوشته شده است بر ان دیو یا لوح محفوظ أَنَّه ُ مَن تَوَلّاه ُ آنکه هر کس که او را دوست دارد و متابعت کند فَأَنَّه ُ پس بدرستیکه آن دیو یُضِلُّه ُ گمراه گرداند تابع خود را وَ یَهدِیه ِ و راه نماید او را إِلی عَذاب ِ السَّعِیرِ بسوی عذاب آتش سوزان یعنی دوست خود را بر آن کار دارد که مکافات آن دوزخ بود در احقاف فرمود که ضمیر علیه راجع بمجادل است یعنی حکم کرده خدای بر آن جدال کننده که هر که بر پی آن رود بدوزخ رسد یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان خطاب با کفار است منکران حشر را میگوید إِن کُنتُم اگر هستید شما فِی رَیب ٍ مِن َ البَعث ِ در شک از برانگیختن خلق و میگوئید اعاده ممکن و مقدور نیست آخر نظر کنید در اوّل حال خود فَإِنّا پس بدرستیکه ما خَلَقناکُم آفریدم پدر شما را مِن تُراب ٍ از خاک شما فرع اوئید ثُم َّ مِن نُطفَهٍ پس آفریدیم شما را از آب منی ثُم َّ مِن عَلَقَهٍ پس از مقداری خون بسته ثُم َّ مِن مُضغَهٍ پس از قطعه گوشت بمقدار آنکه بخائید مُخَلَّقَهٍ تمام خلقت که درو هیچ عیبی و نقصی نبود وَ

غَیرِ مُخَلَّقَهٍ و ناتمام که در بعضی اجزای وی نقصانی باشد یا مصوره و غیر مصوره در وسیط آورده که اینکه معنی در سقط است که بیفتد بعضی ازو مصوّر و یکی تمام صورت یافته ملخص کلام آنست که شما را منتقل ساختیم از حالی بحالی لِنُبَیِّن َ لَکُم تا بیان کنیم برای شما ابتدای آفرینش شما تا استدلال کنید از مبدأ بر معاد و تامل نمائید. که هر چه قابل تغیر و تکون است بار دیگر هم قبول آن میتواند کرد وَ نُقِرُّ و قرار میدهیم فِی الأَرحام ِ در رحمها- صفحه : 727

ما نَشاءُ آنچه خواهیم که قرار دهیم یعنی سقط نشود و در رحم بماند إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی نامبرده که زمان وضع است ثُم َّ نُخرِجُکُم طِفلًا پس بیرون آریم شما را از بطون امهات طفی که از غایت ضعف بامور خود قیام نتواند نمود ثُم َّ لِتَبلُغُوا پس تربیت کنیم شما را تا برسید أَشُدَّکُم بکمال قوّت و جمال فهم و خرد که میان سی و چهل سالگی است وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی و از شما باشد که متوفّی گردد نزدیک بلوغ باشدّ یا قبل از ان وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ و بعضی از شما بود که رد کرده شود إِلی أَرذَل ِ العُمُرِ بفرودترین زندگانی که سن خرافت است لِکَیلا یَعلَم َ تا نداند مِن بَعدِ عِلم ٍ پس از دانستن شَیئاً چیزیرا یعنی بحالت کودکی بازگردد و هرچه دانسته باشد فراموش کند و عود آدمی از نهایت به هدایت اشارتی است بآنکه قدرت کامله عجز ندارد از اعاده چنانچه از ابدا نداشته پس دیگر بار بجهت استدلال بر بعث میفرماید

که وَ تَرَی الأَرض َ و می بینی ای آدمی زمین را هامِدَهً خشک و بی رونق چون مرده فَإِذا أَنزَلنا پس چون فرو فرستیم ما از ابر عَلَیهَا الماءَ بر آن زمین آب باران را اهتَزَّت جنبش کند آن زمین بگیاه وَ رَبَت و بیفزاید و بردمد وَ أَنبَتَت و برویاند مِن کُل ِّ زَوج ٍ از هر صنفی از نباتات بَهِیج ٍ تازه تر و نیکوتر و بهجت افزای پس قادری که زمین مرده را بآبی زنده میسازد توانا است بر آنکه اجزای موتی را جمع ساخته بهمان حال که بوده اند بازبرد نظم آنکه بی دانه نهال افراخت دانه را هم شجر تواند ساخت کرده نابود را بقدرت بود چه عجب گر دهد ببوده وجود ذلِک َ آنچه گفته شد از آفرینش انسان در اطوار مختلفه و تحویل ایشان باحوال متنوعه و احیاء زمین بعد از موت بِأَن َّ اللّه َ بسبب آن است که خدای تعالی هُوَ الحَق ُّ او ثابت است در ذات خود و مستحق صفات کمال است وَ أَنَّه ُ و بجهت آنست که او یُحی ِ المَوتی زنده میگرداند مردگانرا و اگر نه نطفه مرده و زمین خشک شده را زنده و تازه نساختی وَ أَنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ و برای آنست که او بر همه چیزها قادر و توانا است چه قدرت از صفات ذاتیه است و نسبت او با همه مقدورات متساوی پس چون مشاهده قدرت بر احیای بعضی از اموات دلالت کرد لازم آمد اقتدار او بر احیاء همه اموات وَ أَن َّ السّاعَهَ آتِیَهٌ و ایراد اینکه دلائل برای آنست تا بدانند که قیامت آینده است لا رَیب َ هیچ شکی نیست فِیها در آمدن او وَ أَن َّ

اللّه َ و بدانند آن نیز که خدای تعالی یَبعَث ُ برمی انگیزد مَن فِی القُبُورِ کسانرا که در گوراند بمقتضای وعده خود تا ایشان را حساب کند و جزا دهد.

صفحه : 728

وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان مَن یُجادِل ُ کس هست که از روی ستیزه جدال کند فِی اللّه ِ در کلام خدای تعالی یا قدرت او تکرار برای تاکید است یعنی قبل ازین بهمین الفاظ گذشته یا مراد از مجادل اوّل رؤسای کفاراند چون نضر و إبن ابی و اضراب ایشان و از ثانی تابعان مقلدان ایشان که هر یک از ایشان نیز طرح جدال می افگند بِغَیرِ عِلم ٍ بی دانشی که با او داده باشند وَ لا هُدی ً و بی دلیلی که راه بنماید بمقصد وَ لا کِتاب ٍ مُنِیرٍ و بی کتابی روشن که بدان صواب از خطا متمیز گردد یعنی مجادله می کند بی سندی از استدلال یا وحی بلکه در صدد جدال است بمحض تقلید و تقلد محض ثانِی َ عِطفِه ِ در حالتی که پیچیده دامن خود است و اینکه کنایه باشد از تکبّر چه متکبّر دامن از هر چیزی درمی چیند پس اینکه مقلّد متحیّر جدال می کند لِیُضِل َّ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ تا گمراه گرداند مردم را از راه خدای یعنی از فرمانبرداری او لَه ُ فِی الدُّنیا مر اوراست در دنیا خِزی ٌ رسوائی بقتل چنانچه در بدر وَ نُذِیقُه ُ و بچشانیم او را یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز عَذاب َ الحَرِیق ِ عذاب آتش سوزنده گوئیم ذلِک َ اینکه خزی و عذاب بِما قَدَّمَت یَداک َ بسبب آن چیزی است که از پیش فرستاد دستهای تو یعنی آنچه کسب کرده از کفر و معصیت وَ أَن َّ اللّه َ و بسبب آنست

که خدای تعالی لَیس َ بِظَلّام ٍ نیست ستم کننده لِلعَبِیدِ مر بندگان خود را ایراد صیغه مبالغه جهت کثرت عبید است آورده اند که جمعی از اعراب بمدینه آمده شرف اسلام دریافتند پس هرکرا از ایشان مرضی عارض نشد و زنش پسری بزاد و اسپ او کره خوب آورد و مواشی او نتاج نیکو دادند گفت اسلام نیکو دینی است و مرا بسبب قبول او نیکیها پیش آمد دل او باسلام آرمید شد و اگر قضیه برعکس آمد از دین برگشته گفت اسلام بر من میمون نیست آیت نازل شد که وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان مَن یَعبُدُ اللّه َ کس هست که پرستد خدای را عَلی حَرف ٍ بر انحراف و اضطراب یا بر طرف یعنی بر کناره ایستاده و در کار خود غیر متمکن و ماوردی فرمود که در نعمت دون محنت فَإِن أَصابَه ُ پس اگر برسد او را خَیرٌ نیکوئی چون صحت و غنا اطمَأَن َّ بِه ِ آرام گیرد بدین و ثابت شود بدان بسبب آن چیز وَ إِن أَصابَته ُ فِتنَهٌ و اگر برسد او را آزمایشی چون مرض و فقر انقَلَب َ برگردد عَلی وَجهِه ِ بر روی خود یعنی از جهتی که آمده باز بدان عود کند مراد آنست که مرتد گردد و دست از دین اسلام باز دارد و قولی آنست که یکی از یهود ایمان آورد و نابینا شد و بلاها در پیش وی آمد با حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السّلام گفت که من دین اسلام را شوم گرفتم مرا اقاله کن حضرت ص فرمود که ان الاسلام لا یقال یهودی مرتد شد و اینکه آیت فرود آمد که هر که ازین

دین برگشت خَسِرَ الدُّنیا زیان کرد در دنیا که بمراد نرسید وَ الآخِرَهَ و زیان دارد در آخرت که عملهای او نابود شد ذلِک َ اینکه زیان هر دو سرای هُوَ الخُسران ُ المُبِین ُ همان است زیان هویدا چه بر همه عقلاء ظاهر است که زیانی از ان عظیم تر نیست نظم نه مال و نه اعمال نه دنیا و نه دین نه لامعه صدق نه انوار یقین در هر دو جهان منفعل و خوار و حزین البته زیادتی نبود بدتر ازین.

صفحه : 729

یَدعُوا می خواند و می پرستد مرتد یا مشرک مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی ما لا یَضُرُّه ُ آن چیزی را که ضرر بدو نرساند اگر نپرستد او را وَ ما لا یَنفَعُه ُ و سود ندهد ویرا اگر پرستش کند ذلِک َ آن پرستش هُوَ الضَّلال ُ البَعِیدُ همان است گمراهی دور از مقصد یَدعُوا می پرستد لَمَن ضَرُّه ُ آن را که ضرر پرستیدن او که قتل دنیا و عذاب آخرت است أَقرَب ُ نزدیک تر است مِن نَفعِه ِ از سود او که توقع شفاعت است و توسل بحضرت عزّت لَبِئس َ المَولی هرآئینه بدیاری است بت وَ لَبِئس َ العَشِیرُ و بد مصاحبی است و آمیزکاری إِن َّ اللّه َ بدرستیکه خدای تعالی یُدخِل ُ الَّذِین َ آمَنُوا درمی آرد آنانرا که تصدیق خدای و رسول خدای کردند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کارهای شایسته بجا آوردند جَنّات ٍ تَجرِی در بوستانهائی که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار آن جوئیها و غایت نزهت باغ و بوستان بآب روان است إِن َّ اللّه َ یَفعَل ُ بدرستیکه خدای تعالی میکند ما یُرِیدُ آنچه میخواهد از مکافات موحد و مشرک آورده اند که گروهی از غطفان در قبول اسلام توقفی نموده

گفتند شاید که مهم محمّد ص پیش نرود و دوستی که میان ما و یهود است منقطع گشته مدد ایشان بما نرسد حق تعالی آیت فرستاد که مَن کان َ یَظُن ُّ هرکه باشد که گمان برد أَن لَن یَنصُرَه ُ اللّه ُ آنکه نصرت ندهد هرگز خدای تعالی پیغمبر خود را فِی الدُّنیا در دنیا باعلای کلمه و اظهار حجت و غلبه بر اعادی وَ الآخِرَهِ و در آخرت بعلو درجه و شفاعت و قرب و کرامت فَلیَمدُد بِسَبَب ٍ پس باید که فرو گذارد رسنی إِلَی السَّماءِ بسقف خانه یعنی رسنی از سقف بیاویزد و در خود به بندد ثُم َّ لیَقطَع پس ببرد آن رسن را تا بر زمین افتد و بمیرد یا رسن در گردن افگند و مختنق شود و گفته اند رسنی از آسمان دنیا بیاویزد و رست در ان زده قطع مسافت کند تا بفلک رسد و در دفع نصرت از پیغمبر ص صلی اللّه علیه و سلّم جهد تمام نماید فَلیَنظُر پس در نگرد بنظر تامل که با وجود اینکه کلفتها هَل یُذهِبَن َّ آیا می برد کَیدُه ُ فعل حیله آمیز او ما یَغِیظُ آنچه او را بخشم آورده است از کار پیغمبر علیه السلام و مظنه آنکه شاید او منصور نشود.

صفحه : 730 وَ کَذلِک َ و هم چنانکه بیان کردیم اینکه کار را و روشن گردانیدیم أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم قرآن را آیات ٍ بَیِّنات ٍ آیتهای روشن در احکام و اخبار تا بر شما هویدا گردد وَ أَن َّ اللّه َ و برای آنکه خدای تعالی یَهدِی راه نماید بدان آیتها یا بر هدایت ثابت دارد مَن یُرِیدُ هرکرا که خواهد إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بتحقیق آنانکه

گرویدند وَ الَّذِین َ هادُوا و آنانکه یهودی شدند وَ الصّابِئِین َ و ستاره پرستان وَ النَّصاری و ترسایان وَ المَجُوس َ و گبران وَ الَّذِین َ أَشرَکُوا و آنانکه شرک آورده اند یعنی عبده اصنام إِن َّ اللّه َ یَفصِل ُ بدرستیکه خدای تعالی جدا کند بَینَهُم میان ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز بحکم محکم و قضای مبرم تا محق از مبطل متمیز گردد إِن َّ اللّه َ بتحقیق که خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ بر همه چیزها گواه است و از حال همه آگاه أَ لَم تَرَ آیا نمی بینی یعنی نمیدانی أَن َّ اللّه َ آنرا که خدای تعالی یَسجُدُ لَه ُ سجده میکند مر او را مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانهاست ملائکه سجده طوع و باقی سجده تسخیر وَ مَن فِی الأَرض ِ و هر که در زمینها است از مؤمنان سجده طاعت و دیگران سجود و خضوع و ذلّت وَ الشَّمس ُ و آفتاب بطلوع و غروب وَ القَمَرُ و ماه بشروق و افول وَ النُّجُوم ُ و ستارگان برفتن و آمدن وَ الجِبال ُ و کوهها بجریان ینابیع و پرورش معادن وَ الشَّجَرُ و درختها بسایه وَ الدَّوَاب ُّ و چهارپایان بعجائب ترکیب وَ کَثِیرٌ مِن َ النّاس ِ و بسیاری از مردمان سجده کنند او را سجده طاعت وَ کَثِیرٌ و بسیاری از ایشان که ابا کرده اند از سجود حَق َّ عَلَیه ِ العَذاب ُ حکم شده است بر ایشان بعذاب در احقاف آورده که در حقیقت وضع جبهه بر زمین سجود نیست چه اگر کسی از روی استهزاء پیش کسی پیشانی بر زمین نهد آنرا از حساب سجده نمی شمردند بلکه سجده نشان خضوع دل و نهایت تواضع و تضرع و غایت تعظیم و تکریم است و همه ذرات عالم

مر خدای را خاضع و خاشعند بدلالت حال که افصح است از دلالت مقال بیت در نگر تا بینی از عین شهود جمله ذرات جهان را در سجود اینکه سجده ششم است باتفاق علماء از سجدات قرآنی و در فتوحات اینکه را سجده مشاهده و اعتبار گفته و فرمود که از همه اشیا غیر آدمیان را تبعیض نکرد پس بنده باید که مبادرت نماید بسجده تا از کثیر اوّل باشد که اهل سجده و اقترابند نه از کثیر ثانی که مستحق عذاب و عقابند وَ مَن یُهِن ِ اللّه ُ و هرکرا خوار گرداند خدای تعالی بشقاوت یا اضلال یا خذلان یا دخول در دوزخ فَما لَه ُ پس نیست مر او را مِن مُکرِم ٍ هیچ گرامی کننده و نوازنده و عزیزسازنده بسعادت یا بهدایت یا توفیق یا وصول به بهشت إِن َّ اللّه َ یَفعَل ُ ما یَشاءُ بدرستیکه بکند خدای تعالی آنچه خواهد از اهانت و اکرام آورده اند که. اهل کتاب با زمره اصحاب در مقام مخاصمت آمده گفتند پیغمبر ما مقدّم و دین ما مقدّم است و ما به حقیقت سزاوارتریم از شما مومنان جواب دادند که ما پیغمبر خود و پیغمبر شما را تصدیق میکنیم و بکتاب خود و بکتاب شما ایمان داریم و شما بآنکه پیغمبر و کتاب ما را می شناسید از روی حسد بدان نمیگروید پس حق در طرف ما باشد نه در جانب شما حق سبحانه، آیت فرستاد.

صفحه : 731

هذان ِ خَصمان ِ اینکه دو گروه دشمنان اختَصَمُوا جنگ کردند و جدال نمودند فِی رَبِّهِم در دین پروردگار خود از ابو ذر غفاری

رض منقول است که سوگند میخورم بخدای که اینکه آیت در شان شش کس است که در روز بدر سبقت کردند بمبادرت از جانب کفّار عتبه و شیبه و ولید لعنهم اللّه و از طرف مؤمنان حمزه رض و علی رض و عبیده رض و در تبیان از مرتضی علی رض نقل کرده که نزلت الآیه فی مبادرتنا الکفار یوم بدر و در وسیط آورده که فرق خمسه مذکوره یعنی یهود و صابیان و نصاری و مجوسی و مشرکان یک گروه خصمند و مؤمنان علی حده گروهی و اینکه دو خصم پیوسته در ذات و صفات خدای تعالی جنگ میکنند فَالَّذِین َ کَفَرُوا پس آنانکه نگرویدند یعنی کافران قُطِّعَت لَهُم ببرند برای ایشان بمقدار جثه ایشان ثِیاب ٌ مِن نارٍ جامها از آتش که جسد ایشان را فراگیرد چون احاطه جامه بتن یُصَب ُّ ریخته میشود مِن فَوق ِ رُؤُسِهِم ُ از زبر سرهای ایشان یعنی بریزند بر سر ایشان الحَمِیم ُ آب گرم که از غایت حرارت یُصهَرُ بِه ِ گداخته شود بآن ما فِی بُطُونِهِم آنچه در شکمهای ایشان باشد از امعاء و احشاء وَ الجُلُودُ و بگدازد پوستهای ایشان یعنی اثر آن حرارت بظاهر و باطن ایشان برسد وَ لَهُم و مر معذبانرا مَقامِع ُ گرزها باشد در دست زبانیه مِن حَدِیدٍ از آهن کُلَّما أَرادُوا هرگاه که کفّار خواهند أَن یَخرُجُوا مِنها آنکه بیرون آیند از آتش مِن غَم ٍّ از جهت غمی که ایشانرا دریافته باشد أُعِیدُوا بازگردانیده شوند بدان گرزها فِیها در دوزخ یعنی چون بکناره دوزخ رسیده بخروج نزدیک شوند زبانیه گرز بر سر ایشان میزنند و بازمیگردانند بدرکات و میگویند وَ ذُوقُوا و بچشید عَذاب َ الحَرِیق ِ

عذاب آتش سوزنده إِن َّ اللّه َ بتحقیق که خدای تعالی یُدخِل ُ الَّذِین َ آمَنُوا درآرد آنانرا که گرویدند بخدای و رسول وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای شایسته جَنّات ٍ تَجرِی در بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر مساکن و قصور آن جوئیها یُحَلَّون َ آراسته گردانند و پیرایه بندند ایشان را فِیها در بهشت مِن أَساوِرَ بدستوانها مِن ذَهَب ٍ از زر وَ لُؤلُؤاً و بیارایند بمروارید وَ لِباسُهُم فِیها و جامهائیکه پوشند ایشان در بهشت حَرِیرٌ ابریشم خالص است و در حدیث آمده که هر که حریر پوشد در دنیا نپوشند آنرا در آخرت مراد مردان امت اند که لبس حریر بر ایشان حرام است.

صفحه : 732

وَ هُدُوا و راه نموده شدند مومنان إِلَی الطَّیِّب ِ مِن َ القَول ِ بسوی پاکیزه از قول یعنی بسخنی پاک راه نمایند ایشانرا در آخرت و آنچنان باشد که چون نظر ایشان بر بهشت افتد گویند الحمد للّه الذی هدانا لهذا و چون به بهشت درآیند بر زبان رانند که الحمد للّه الذی اذهب عنا الحزن و چون در منازل خود قرار گیرند گویند الحمد للّه الذی صدقنا وعده یا قول پاکیزه در بهشت آن بود که لغو و فحش و باطل نگویند و نشنوند که لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما و اکثر مفسران برآنند که ایشان راه یافته اند بقول طیب در دنیا که گفتن کلمه شهادت است یا قرآن یا استغفار، سلمی رح آورده که قول طیّب ذکر اللّه است یا نصیحت مسلمانان و گفته اند ارشاد مریدان است یا دعای مومنان یا امر معروف و نهی منکر

در لطائف قشیری مذکور است که قول طیّب آنست که صادر شود از دل خالص و سرّ صافی و مقترن بود برضای تعالی و در کشف الاسرار فرموده که که کلام پاکیزه آنست که از دعوی پاک باشد و از عجب دور و به نیاز نزدیک سهل تستری فرمود که درین کارگاه نظر کردم هیچ راه بحق نزدیک تر از نیاز ندیدم و هیچ حجاب صعب تر از دعوی نیافتم نظم ایمن آباد است اینکه راه نیاز ترک نازش گیرد و با اینکه ره بساز رو بترک دعوی و دعوت بگوی راه حق از کبر و از نخوت مجوی وَ هُدُوا و راه یافته شدند اهل ایمان إِلی صِراطِ الحَمِیدِ بر خداوند ستوده که آن دین اسلام ا ست إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بتحقیق آنانکه نگرویدند بخدا و رسول وَ یَصُدُّون َ و بازمیدارند عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای تعالی یعنی مردم را از طاعت منع میکنند وَ المَسجِدِ الحَرام ِ و از طواف مسجد حرام بقول اشهر مراد روز حدیبیّه است که پیغمبر و اصحاب او را از طواف خانه و مسجد بازداشته الَّذِی جَعَلناه ُ آن مسجدی که ساختیم او را لِلنّاس ِ برای همه مردمان مخصوص نیست به بعضی دون بعضی سَواءً یکسانست العاکِف ُ فِیه ِ مقیم درو وَ البادِ و آینده یعنی غریب و شهری در قضای مناسک حج و ادای لوازم تعظیم خانه مساوی اند یا در قبله یا در ایمن بودن درو و برین قول مراد از مسجد نفس او باشد و اینکه مذهب امام شافعی است و بقول امام اعظم رح و امام احمد حنبل مراد از مسجد همه حرم است و در سکنی

مکه و نزول در منازل آن مسافر و مجاور یکسانند یعنی حاج و معتمر و مقیم در موسم بهر منزل که خواهند نزول نمایند اما سکان بیوت را اخراج نکنند و از عمر فاروق رض منقول است که در موسم منادی فرمود که درهای سرای مکّه ورنه بندند تا آیندگان هر جا خواهند فرود آیند وَ مَن یُرِد فِیه ِ و هر که خواهد در حرم بِإِلحادٍ میل کردن از حق یعنی هر که در حرم اراده کند گردیدن از راه راست بِظُلم ٍ بستمگاری نُذِقه ُ بچشانیم او را مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ از عذاب دردناک و الحاد در حرم بقولی استحلال حرام است و گفته اند هر آنچه منهی عنه است حتّی دشنام دادن خادم و در تیسیر گوید احتکار طعام و اکثر علماء برآنند که اراده گناه در حرم موجب استحقاق عذاب است و هر که قصد گناهی کند در غیر حرم اگر بفعل آرد سیئه برو نویسند و اگر نی نی الّا در حرم که اگر اندیشه گناهی کند بی آنکه بفعل آرد آنرا خطیّه بر وی می نویسند إبن مسعود رض فرمود که اگر کسی در عدن قصد قتل کسی کند بمکه یعنی اندیشه نماید که کسی را بمکه بکشد از عذاب الیم خواهد چشید امام علم الهدی رح فرموده که چون مکّه محترمه مخصوص است بتضاعف حسنات چه نمازی درو با چندین نماز در غیر او برابر است پس جزای مساوی نیز کلّی تر است درو از سائر مواضع خبر إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا که در اوّل آیت گفت محذوف است تقدیرش آنکه آنکسان هلاک شدند یا زیان کار گشتند.

صفحه : 733

وَ إِذ بَوَّأنا و

یاد کن چون معین و مبین گردانیدیم لِإِبراهِیم َ برای ابراهیم خلیل اللّه علیه السلام مَکان َ البَیت ِ جای خانه کعبه را در وقت ساختن بآنکه ابری فرستادیم تا سایه کرد بآن مقدار زمین که خانه کعبه بود یا بادی برانگیختیم تا بدان اندازه زمین را برگرفت و او خانه بنا کرد و وحی فرستادیم بوی أَن لا تُشرِک آنکه شرک میاور و انباز مگیر بِی شَیئاً بمن چیزیرا که من از شرک مقدّس و منزهم وَ طَهِّر بَیتِی َ و پاک دار خانه مرا از بتان و چیزهای ناشائسته لِلطّائِفِین َ برای طواف کنندگان گرداگرد وی از آفاقیان وَ القائِمِین َ و برای ایستادگان یعنی مقیمان بلده و گفته اند برای بپای ایستادگان در نماز وَ الرُّکَّع ِ السُّجُودِ و رکوع و سجودکنندگان یعنی خانه کعبه را از اقذار و انجاس پاک ساز تا ویرا طواف کنند و درو نماز گذارند اینکه قول بلسان اهل علم است اما بزبان ارباب اشارت میفرماید که دل خود را که دار الملک کبریائی من است از همه چیز پاک کن و غیری را بدو راه مده که او پیمانه شراب محبّت ما است القلوب اوانی اللّه فی الارض فاحب الاوانی الی اللّه اصفاها وحی آمد بداود علیه السلام که برای من خانه پاک ساز که نظر عظمت من بوی فرود آید داود گفت و ای ّ بیت یسعک یعنی کدام خانه است که عظمت و جلال ترا شاید فرمود که آن دل بنده مومن است داود علیه السلام گفت او را چگونه پاک گردانم گفت آتش عشق در وی زن تا هر چه غیر ما است همه را بسوزد بیت خوش آن آتش که اندر دل

فروزد بجز حق هر چه پیش آید بسوزد چون ابراهیم خانه کعبه را تمام کرد وحی آمد که مردمانرا بزیارت خانه کعبه آواز ده ابراهیم ع فرمود که آواز من بکجا رسد فرمان رسید که از تو ندا کردن و از من رسانیدن خلیل علیه السلام بر مقام یا بر کوه ابو قبیس برآمد و ندا کرد که ای مومنان خدای تعالی حج خانه خدا خود بر شما نوشت و شما را بدان میخواند اجابت کنید حق سبحانه آواز او را بذرات و ذریات رسانید و همه را صدای دعوت او شنوانید و هر که در علم اللّه بود که حج گذارد بجواب لبیک اللهم لبیک مبادرت فرمود و قصه تاذین ابراهیم اینکه است که حق تعالی فرمود وَ أَذِّن و ندا ده ای ابراهیم فِی النّاس ِ در میان مردمان و بخوان ایشانرا بِالحَج ِّ بحج خانه خدای و در عین المعانی گفته که اینکه امر متوجه حضرت پیغمبر ص است میفرماید که خبر ده مردمانرا از وجوب حج یَأتُوک َ تا بیایند بتو مردمان رِجالًا پیادگان وَ عَلی کُل ِّ ضامِرٍ و سواران بر هر شتری لاغر شده نزار گشته که بحدّ تمام یَأتِین َ می آیند آن شتران مِن کُل ِّ فَج ٍّ عَمِیق ٍ از هر راهی دور یعنی تو دعوت کن که سوار و پیاده بحج خواهند آمد لِیَشهَدُوا تا حاضر شوند مَنافِع َ لَهُم نزدیک منفعتهای را که مر ایشانرا است یعنی بمنافع دینی و دنیوی برسند وَ یَذکُرُوا اسم َ اللّه ِ و یاد کنند نام خدای را یعنی لبیک گویند فِی أَیّام ٍ مَعلُومات ٍ در روزهای دانسته شده که ایام عشر است از ذی الحجه و قول فقها

آنست که نام خدا برند در ایام نحر و تشریق عَلی ما رَزَقَهُم بر ذبح آنچه روزی داده است ایشانرا مِن بَهِیمَهِ الأَنعام ِ از بسته زبان انعام یعنی شتر و گاو و گوسفند مراد قربانی است که بنام خدای کشند کفّار بنام بتان قربانی میکردند و از گوشت قربانی نمیخوردند حق تعالی فرمود مومنان را که بنام خدا قربانی کنید فَکُلُوا مِنها پس بخورید گوشت آن اینکه امر اباحت است و در قربانی تطوع دارد شده چه اگر قربانی در کفارتی باشد یا جبر نقصانی صاحب قربانرا خوردن آن جائز نبود وَ أَطعِمُوا البائِس َ الفَقِیرَ و بخورانید از ان قربانی درمانده محنت کشیده و محتاج تنگدست را.

صفحه : 734

ثُم َّ لیَقضُوا پس تا بگذارند عطف است بر یذکروا یعنی بحج می آیند تا خدای عز و جل را یاد کنند و بگزارند ایشان تَفَثَهُم حاجتهای خود را یا بجای آرند مناسک حج را یا زائل گردانند وسخ و لوث را از خود بگرفتن موی لب و چیدن ناخن و نتف ابط و مانند آن وَ لیُوفُوا نُذُورَهُم و تا وفا کنند بنذرهای خود از نیکوها وَ لیَطَّوَّفُوا و تا طواف کنند طواف زیارت که رکن است یا طواف و داع بِالبَیت ِ العَتِیق ِ بخانه آزاد از تملک مردمان یا از تسلّط جباران یا خانه قدیم که معبد اوّل اوست مراد خانه کعبه است ذلِک َ آنچه گفته شد از اعمال و احکام حج دین خدای است وَ مَن یُعَظِّم و هر که بزرگ دارد حُرُمات ِ اللّه ِ احکام خدائی را که هتک حرمت او روا نیست

فَهُوَ پس آن بزرگ داشتن خَیرٌ لَه ُ بهتر است مر او را عِندَ رَبِّه ِ نزدیک پروردگار او از جهت پاداش وَ أُحِلَّت و حلال کرده شده لَکُم ُ الأَنعام ُ برای شما چهارپایان إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم مگر آنکه خوانده شده است بر شما تحریم آن که مردار است و گوشت خوک و جز آن فَاجتَنِبُوا الرِّجس َ پس بیکسو روید از پلیدی مِن َ الأَوثان ِ از بتان که عین رجسند وَ اجتَنِبُوا قَول َ الزُّورِ و اجتناب کنید از سخن دروغ که اتخاذ شرکاء است یا گواهی دروغ یا قولی که بزبان آید و دل با او موافق نه بود حُنَفاءَ لِلّه ِ در حالتی که مخلص باشید مر خدای را و مائل بدین او که اسلام است غَیرَ مُشرِکِین َ بِه ِ نه شرک آرندگان بوی وَ مَن یُشرِک بِاللّه ِ و هر که شرک آرد بخدای تعالی فَکَأَنَّما خَرَّ پس همچنان است که گویا درافتاد مِن َ السَّماءِ از آسمان بر روی زمین و هلاک شد فَتَخطَفُه ُ الطَّیرُ پس درمی ربایند او را مرغان مردارخوار از روی زمین و اجزای او را متفرق و متمزق سازند أَو تَهوِی بِه ِ الرِّیح ُ یا بزیر افگند او را باد از موضع مرتفع فِی مَکان ٍ سَحِیق ٍ در جای دور از فریادرس و دستگیر اینکه کلمات از تشبیهات مرکبه است یعنی هر که از اوج ایمان بحضیض کفر افتد هواهای نفس او را پریشان و پایمال سازند یا باد وسوسه شیطانی او را در وادی ضلالت افگند و نابود سازد و ملخص کلام هلاکت مشرکان است.

صفحه : 735

ذلِک َ آن است کار که فرمودند اجتناب از اوثان و پرهیز از دروغ وَ

مَن یُعَظِّم و هر که تعظیم کند شَعائِرَ اللّه ِ نشانهای خدای تعالی را که مناسک حج است یا هدایا را و تعظیم هدایا آن است که فربه باشد و بی عیب و گران بها فَإِنَّها پس بدرستیکه بزرگ داشت آن مِن تَقوَی القُلُوب ِ از تقوی دلهاست یعنی از افعال خداوندان تقوی قلوب است و تقوی دلها ترس کاری بود از موجبات غضب حضرت الهی لَکُم فِیها مر شما را در انعام مَنافِع ُ سودها است از شیر و پشم و موی و سواری و بارکردن زاد راه إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی که نامبرده که زمان نحر است ثُم َّ مَحِلُّها پس جای ذبح آن یا وجوب نحر آن منتهی شود إِلَی البَیت ِ العَتِیق ِ بخانه آزاد از غرقه شدن بوقت طوفان یا خانه بزرگوار وَ لِکُل ِّ أُمَّهٍ و مر هر گروهی را از اهل ادیان که پیش از شما بودند جَعَلنا مَنسَکاً گردانیدیم قربانی یعنی فرمودیم بقربانی لِیَذکُرُوا اسم َ اللّه ِ تا یاد کنند نام خدائرا عَلی ما رَزَقَهُم بر ذبح آنچه داد مر ایشان را مِن بَهِیمَهِ الأَنعام ِ از بهیمه چارپایان یعنی هر امّتی را مقرر کرده بودیم که قربانی کنند بنام ما فَإِلهُکُم پس خدای شما و خدای ایشان إِله ٌ واحِدٌ یک خدای است فَلَه ُ أَسلِمُوا پس مر او را گردن نهید و قربانی را بشرک آمیخته مسازید وَ بَشِّرِ المُخبِتِین َ و بشارت ده ای محمّد ص فروتنان را به بزرگی آن سرای یا ترسکاران را برحمت بی منتها و سلمی رح فرموده که مژده ده مشتاقان را به سعادت لقا که هیچ مژده ازین فرح افزاتر نیست پس در صفت مخبتین

میگوید الَّذِین َ إِذا ذُکِرَ اللّه ُ آنانکه چون یاد کرده شود خدای تعالی نزدیک ایشان وَجِلَت قُلُوبُهُم بترسد دلهای ایشان از هیبت اشراق اشعه جلال ربانی و طلوع انوار عظمت جاودانی خواهند که خود را پروانه وار بشعله شمع جمال بسوزند و دیده همّت از نظر بغیر وجه مقدّس حضرت قدیم بردوزند بیت دیده از غیر تماشای تو بردوخته باد ز آتش عشق تو جان و دل ما سوخته باد پس بانجاح مطلوب مژده ده اینان را وَ الصّابِرِین َ و دیگر صبرکنندگان را عَلی ما أَصابَهُم بآنچه بایشان رسیده و می رسد از تکالیف و محن وَ المُقِیمِی الصَّلاهِ و بپای دارندگان نماز را یعنی اداکنندگان در اوقات آن وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه عطا داده ایم ایشانرا یُنفِقُون َ نفقه میکنند در وجوه خیر و صرف می نمایند بمصارف پسندیده.

صفحه : 736

وَ البُدن َ و شتران و گاوان که برای هدی رانده اید جَعَلناها لَکُم ساختیم آنها را یعنی کشتن آنها مر شما را مِن شَعائِرِ اللّه ِ از نشانهای دین خدای تعالی لَکُم مر شما را فِیها خَیرٌ در آنها نیکوئی است از منافع دینیه و دنیویه فَاذکُرُوا اسم َ اللّه ِ پس یاد کنید نام خدای تعالی را عَلَیها بر کشتن آن صَواف َّ در حالتی که که بر پای ایستاده باشند و شتر را ایستاده نحر کردن سنت است و بعضی بوقت نحر گویند اللّه اکبر لا اله الا اللّه و اللّه اکبر اللهم منک و الیک فَإِذا وَجَبَت پس چون بیفتد بر زمین جُنُوبُها پهلوهای مذبوحان و روح از ایشان بیرون رود فَکُلُوا مِنها پس بخورید از گوشتهای ایشان و اینکه خوردن سنت است وَ أَطعِمُوا القانِع َ و بخورانید درویش قناعت کننده

ناخواهنده را وَ المُعتَرَّ و سؤال کننده و خواهنده را در زاد المسیر آورده که قانع فقیر مکه هست و معتر درویش آفاتی کَذلِک َ همچنانکه بیان کرده ایم کیفیت نحر ایشان را سَخَّرناها رام گردانیدیم مر ایشان را با وجود قوّت و عظمت جثه لَکُم برای شما تا میگیرید و می بندید و می کشید لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ شاید که شما سپاسداری کنید مر خدای را بنعمتهای او آورده اند که اهل جاهلیّت خون قربانیهای خود را بر دیوار کعبه معظمه میمالیدند و آنرا سبب تقرب می پنداشتند و در زمان اسلام مومنان نیز بهمان قاعده سابقه داعیه آلودگی دیوار محترم کعبه معظمه را داشتند حق سبحانه از ان نهی کرده فرمود لَن یَنال َ اللّه َ نمیرسد بخدای تعالی لُحُومُها گوشتهای قربانی که صدقه میدهند وَ لا دِماؤُها و نه خونهای ایشان که بوقت قربانی میریزند وَ لکِن یَنالُه ُ و لیکن میرسد به محل قبول وی التَّقوی مِنکُم آنچه مصاحب است یا او پرهیزگاری از شما که آن تعظیم امر خداوند است و تقرب بدو بقربان پسندیده کَذلِک َ همچنانکه یاد کرده شده سَخَّرَها لَکُم رام کرد برای شما انعام را لِتُکَبِّرُوا اللّه َ تا تکبیر گوئید وقت ذبح مر خدای را یا به بزرگی یاد کنید خدائرا عَلی ما هَداکُم بر آنچه راه نمود شما را بطریق نحر ضحایا و کیفیت تقرب بدان وَ بَشِّرِ المُحسِنِین َ و بشارت ده نیکوکاران را به بهشت یا بقول طاعات إِن َّ اللّه َ یُدافِع ُ بدرستیکه خدای تعالی بازدارد غائله مشرکان و فتنه ایشان را عَن ِ الَّذِین َ آمَنُوا از آنانکه گرویده اند یعنی نصرت دهد ایشانرا بر اعادی إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ بدرستیکه خدای تعالی

دوست نمیدارد کُل َّ خَوّان ٍ هر خیانت کننده را که در امانت دین خائن است کَفُورٍ ناسپاس بر نعمت او که به محض انعام انعام بدیشان میدهد و مشرکان بنام بتان قربان میکنند در اسباب نزول آورده که کفار مکه بدست و زبان در آزار مومنان میکوشید و هر ساعت یکی از صحابه رض سرشکسته و دست بربسته بحضرت نبوت علیه الصلوه و السلام آمده شکایت مینمودند حضرت پیغمبر علیه السلام میفرمود که صبر کنید که من بقتال ایشان هنوز مأمور نیستم چون هجرت بمدینه واقع شد اذن قتال در رسید و اوّل آیتی که در ان باب نازل شد اینکه بود.

صفحه : 737

أُذِن َ دستوری داده شد کارزار کردن لِلَّذِین َ یُقاتَلُون َ مر آنانرا که خواهند که کارزار کنند با کافران بِأَنَّهُم ظُلِمُوا بسبب آنکه ستم رسیده شده اند و جفای دشمنان بسیار کشیده و حفص رح بفتح تا میخواند یعنی آنانرا که کافران با ایشان مقاتله میکنند دستوری دادیم که قتال کنند وَ إِن َّ اللّه َ و بدرستیکه خدای تعالی عَلی نَصرِهِم بر یاری دادن مظلومان که اصحاب پیغمبر علیه السلام اند لَقَدِیرٌ هر آئینه توانا است الَّذِین َ أُخرِجُوا آنانکه بیرون کرده شده اند مِن دِیارِهِم از سراهای خود که در مکه داشتند بِغَیرِ حَق ٍّ بناحق یعنی مستوجب اخراج نبودند بحقیقت و چیزی از ایشان صادر نشده بود که سبب بیرون کردن بودی إِلّا أَن یَقُولُوا مگر آنکه میگفتند رَبُّنَا اللّه ُ پروردگار ما خدای است و به یگانگی حضرت او اقرار میکردند وَ لَو لا دَفع ُ اللّه ِ النّاس َ و اگر نه دفع کردن خدای بودی مردمان را بَعضَهُم بِبَعض ٍ بعضی را از ایشان به بعضی یعنی بغلبه مومنان بر کافران

لَهُدِّمَت هر آئینه ویران کرده شدی باستیلای کافران بر اهل ملل صَوامِع ُ صومعه های راهبان وَ بِیَع ٌ و کلیسه های ترسایان وَ صَلَوات ٌ وَ مَساجِدُ و کنشتهای جهودان و مسجدهای مسلمانان که همه همواره یُذکَرُ فِیهَا یاد کرده میشود در ان مساجد و گفته اند در جمیع بقاع مذکوره اسم ُ اللّه ِ کَثِیراً نام خدای تعالی بسیار وَ لَیَنصُرَن َّ اللّه ُ و براستی که یاری دهد خدای تعالی مَن یَنصُرُه ُ کسی را که دین او را یاری میدهد إِن َّ اللّه َ لَقَوِی ٌّ به تحقیق که خدای تعالی توانا است بر نصرت مومنان عَزِیزٌ غالب است بر همه کس و همه چیز هرکرا خواهد غلبه دهد خدای درین آیت وعده داد مظلومان صحابه رض را به نصرت و بدان وفا کرد که اموال و دیار قیاصره و اکاسره بدیشان ارزانی فرمود پس دیگر باره در صفت مأذونان بقتال میگوید الَّذِین َ آنانند که برحمت شامله إِن مَکَّنّاهُم اگر جای دهیم ایشان را فِی الأَرض ِ در زمین و دستگاه و اختیار یابند أَقامُوا الصَّلاهَ بپای دارند نماز را بجهت تعظیم من وَ آتَوُا الزَّکاهَ و بدهند زکوه مال را بجهت مساعدت بندگان من وَ أَمَرُوا بِالمَعرُوف ِ و به فرمایند به نیکوئی یعنی آنچه شرعا و عرفا آنرا حسن گویند وَ نَهَوا عَن ِ المُنکَرِ و بازدارند از زشتی یعنی آنچه اهل علم و فضل آنرا قبیح شمرند وَ لِلّه ِ و مر خدای راست عاقِبَهُ الأُمُورِ نهایت کارها یعنی سر انجام همه امور آن باشد که او خواهد رباعی اینکه دولت و مال های هو میخواهد و آن گلشن و باغ و حوض و جو میخواهد از حق همه کس حال نکو میخواهد آنست سر انجام که او

میخواهد

صفحه : 738

وَ إِن یُکَذِّبُوک َ و اگر تکذیب کنند ترا مشرکان قریش اندوه مخور که تکذیب قوم بتو مخصوص نیست فَقَد کَذَّبَت پس بدرستیکه تکذیب کرده بودند قَبلَهُم پیش از صنادید مکه قَوم ُ نُوح ٍ گروه نوح مر نوح ع را وَ عادٌ و گروه عاد مر هود را وَ ثَمُودُ و گروه ثمود مر صالح را وَ قَوم ُ إِبراهِیم َ و گروه ابراهیم مر او را وَ قَوم ُ لُوطٍ و گروه لوط او را وَ أَصحاب ُ مَدیَن َ و اهل مدین شعیب را وَ کُذِّب َ مُوسی و تکذیب کرده شد موسی یعنی قبطیان او را تکذیب کردند نه قوم او که بنی اسرائیل بودند فَأَملَیت ُ پس مهلت دادیم لِلکافِرِین َ مر ناگرویدگان را تا وقتی که آجال مقدره درآمده ثُم َّ أَخَذتُهُم پس بگرفتم ایشان را بعذاب طوفان و ریح صرصر و صیحه و لشکر بعوض و خسف و حجاره و عذاب یوم الظله و غرق شدن فَکَیف َ کان َ پس چگونه بوده نَکِیرِ ناپسندیدن ایشان را یعنی انکار کردم بر کار ایشان و نعمت را بدل ساختم به محنت و زندگی را بهلاک و عمارت را بخرابی فَکَأَیِّن مِن قَریَهٍ پس چندین از دیه و شهرها که ما أَهلَکناها هلاک کردیم آنرا باهلاک اهل آن وَ هِی َ و حال آنکه آن دیه ظالِمَهٌ ستمکار بودند یعنی اهل آن مشرک و ظالم بودند فَهِی َ پس آن دیه خاوِیَهٌ افتاده است عَلی عُرُوشِها بر سقفهای خود یعنی اوّل سقفهای آن بنا بیفتاده پس دیوارها بر آن فرود آمده وَ بِئرٍ مُعَطَّلَهٍ و چندین چاه است دست بازداشته که اهل آن آب هلاک شده اند و کس نیست که آب آن بردارد و

نعمت حاصل کند وَ قَصرٍ مَشِیدٍ و چند کوشک بلندهای گچ کاری کرده که آنرا از ساکنانش خالی کردیم در اکثر تفاسیر معتبره هست که اینکه چاه در پایان کوهی بوده بحضرموت و قصر مشید بر تلّه آن کوه و در لباب آورده که بانی آن قصر پسر عاد ثانی بوده که او را منذر گویند و اصح آنست که چون قوم ثمود هلاک شدند صالح علیه السلام با چهار هزار کس از مومنان بدیار یمن آمد و در بعضی از منازل آن ولایت موت برو حاضر شد و آنرا حضرموت نام نهادند و اصحاب او جلاس بن سوید یا جلیس بن جلاس را بر خود امیر ساختند و وزارت او بسخاریب بن سواد دادند و بر سر اینکه چاه که بیر معطله اشارت بدانست قرار گرفتند و قصر مشید ساختند و اولاد ایشان بعد از مدّتی بت پرستی آغاز نهاده از دین آباد اجداد برگشتند و بخواری و زاری حنظله بن صفوان را که به پیغمبری بدیشان آمده بود بکشتند و خدای ایشان را هلاک کرد و چاه ایشان معطل و کوشک ایشان خالی مانده و در تیسیر آورده که پادشاهی کافر بر وزیر مسلمان غضب کرده میخواست که او را بکشد وزیر بگریخت با چهار هزار کس از اهل ایمان و در پایان کوه حضرموت که هوائی خوش داشت منزل ساخت هر چند که چاه می کندیدند آب تلخ بیرون می آمد یکی از رجال الغیب بدیشان رسید موضعی جهت چاه نشان کرد چون بکندیدند آبی بغایت صفا و لطافت و نهایت رقت و عذوبت بیرون آمد بیت در مزه چون شیره شاخ نبات وز

خوشی همشیره آبحیات ایشان آن چاه را گشاده ساخته از پایان تا بالای آن بخشتهای زر و نقره برآوردند و به پرستش پروردگار مشغول شدند بعد از مدّت متمادی شیطان بصورت عجوزه صالح برآمده زنان را دلالت کرد بآن که بوقت غیبت شوهران بسحق اشتغال کنند و دیگر بار بشکل پیری زاهد بر ایشان ظاهر شده مردان را بوقت دوری ازواج از ایشان باتیان بهایم فرمود و چون اینکه هر دو عمل قبیح در میان ایشان پدید آمد حق تعالی حنظله یا قحافه بن صفوان را پیغمبری بدیشان فرستاده بدو نگرویدند آب ایشان غائب شد و بعد از وعده ایمان پیغمبر دعا فرمود آب باز آمد و هم فرمان نبردند حق تعالی فرمود که بعد از هفت سال و هفت ماه و هفت روز و هفت ساعت عذاب بدیشان میفرستیم ایشان قصر مشید را بنا کردند بخشتهای زر و نقره بیاقوت و جواهر مرصع ساختند بعد از انقضای زمان. مهلت رجوع بدان قصر کرده درها فرو بستند جبرئیل علیه السلام فرود آمده ایشانرا با کوشک بر زمین فرو برد چاه ایشان مانده است و دود سیاه منتن از آنجا برمی آید و در ان نواحی آواز هلاک شدگان میشوند- صفحه : 739

أَ فَلَم یَسِیرُوا آیا نرفتند و نمیروند قوم تو و سیر نمیکنند فِی الأَرض ِ در زمین یمن و شام تا آیات عذاب در مصارع منکران مشاهده کنند و عبرت گیرند فَتَکُون َ لَهُم پس باشد ایشان را قُلُوب ٌ یَعقِلُون َ دلها که تعقل کنند بِها بآن چیزیرا که سبب استبصار یا مؤدی باعتبار باشد أَو آذان ٌ یَسمَعُون َ یا باشد ایشانرا گوشها که

بشنوند بِها بدان خبرهای امم ماضیه وقائع ایشانرا فَإِنَّها پس قصّه اینکه است که لا تَعمَی الأَبصارُ نابینا نمی شود دیدهای حس یعنی در مشاعر ایشان خلل نیست همه چیز می بینند وَ لکِن تَعمَی و لیکن نابینا می شود از مشاهده اعتبار القُلُوب ُ الَّتِی آن دلها که هست فِی الصُّدُورِ در سینها یعنی چشم دل ایشان پوشیده است از مشاهده احوال گذشتگان لا جرم بدان عبرت نمی گیرند نظم چشم دل بکشا ببین بی انتظار هر طرف آیات قدرت آشکار چشم سر جز پوست خود چیزی ندید چشم دل در مغز هر چیزی رسید وَ یَستَعجِلُونَک َ و شتاب میخواهند از تو کافران مکه چون نضر بن حارث و اضراب او یعنی تعجیل مینمایند بِالعَذاب ِ نزول عذاب موعود وَ لَن یُخلِف َ اللّه ُ و خلاف نخواهد کرد خدای تعالی وَعدَه ُ وعده خود را که در انزال عذاب ایشان فرمود وَ إِن َّ یَوماً و بدرستیکه روزی از روزهای شما عِندَ رَبِّک َ نزدیک پروردگار تو کَأَلف ِ سَنَهٍ مانند هزار سال است مِمّا تَعُدُّون َ از آنچه می شمرید یعنی نزد خدای تعالی یک روز و هزار سال برابر است زیرا که حکم زمان برو جاری نیست پس وجود و عدم و قلّت و کثرت نزدیک او یکسان است هرگاه که خواهد عذاب فرستد و بر استعجال زمان عقوبت هیچ اثری مترتب نگردد فرد تا نرسد وعده هر کار که هست هر چند کنی جهد بجائی نرسد وَ کَأَیِّن مِن قَریَهٍ و چندین از ده ها یعنی اهالی آن که من به محض رحمت رحمانیت أَملَیت ُ لَها مهلت دادم اهل آنرا بتاخیر عذاب وَ هِی َ ظالِمَهٌ و حال آنکه اهل آن قریه یعنی مردم درو ستمکار و

کافر بودند و مهلت بجهت آن بود که توبه کنند و بحق بازگردند ثُم َّ أَخَذتُها پس بگرفتم ایشانرا چون توبه نکردند بعذابی سخت در دنیا وَ إِلَی َّ المَصِیرُ و بسوی من است بازگشت در آخرت و آنجا نیز بجزا خواهند رسید قُل یا أَیُّهَا النّاس ُ بگو ای آدمیان إِنَّما أَنَا لَکُم جز اینکه نیست که من مر شما را نَذِیرٌ بیم کننده ام مُبِین ٌ هویدا یا آشکاراکننده آنچه بدان بیم میکنم. سودی نکند یاری هر یار که هست.

صفحه : 740 فَالَّذِین َ آمَنُوا پس آنانکه گرویدند بآنچه گرویدن بدان واجب است وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کارهای نیکو لَهُم مَغفِرَهٌ مر ایشان را است آمرزش گناهان گذشته وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ و روزی نیکو در حال یعنی رزقی بی رنج و منت یا بهشت در آخرت وَ الَّذِین َ سَعَوا فِی آیاتِنا و آنانکه بشتافتند در ابطال آیتهای ما یعنی قرآن مُعاجِزِین َ در حالتی که پیشی گیرندگانند بر ما بگمان خود یعنی خواهند که از ما درگذرند و پیشی گیرند و عذاب ما از ایشان فوت شود أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَحِیم ِ آن گروه ملازمان درکه جحیم اند دایم در آتش افروخته باشند در بعضی از تفاسیر قصّه القای شیطان در امنیّت پیغمبر بر وجهی آورده اند که مرضی اهل تحقیق نیست و ما از تاویلات علم الهدی و تیسیر و دیگر کتب معتبره چون معتمد فی المعتقد و روضه الاحباب و مدت انوار جمال مؤلفه الی یوم الحساب آنرا اینجا ایراد کردیم بطریقی که مستحسن اهل سنت است آورده اند که چون سوره النجم نازل شد سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم آنرا در مسجد الحرام در مجمع قریش میخواند

و در میان آیتها توقف میفرمود تا مردم تأنّی نموده یاد گیرند پس بطریق مذکور بعد از تلاوت آیت ا فرایتم اللات و العزی و مناه الثالثه الاخری متوقف شد و شیطان در ان میان مجال یافته بگوش مشرکان رسانید که تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی حاصل معنی آنکه ایشان بزرگان قوم یا مرغان بلند پروازند و امید بشفاعت ایشان میتوان داشت کفار باستماع اینکه کلمات خوشدل شده پنداشتند که حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام خواند و بتان ایشان را ستائش کرد لا جرم در آخر سوره که آنحضرت علیه الصلوه و السلام با مؤمنان سجده کرده اند اکثر اهل شرک اتفاق نمودند جبرئیل ع فرود آمده صورت حال بعرض آنحضرت ص رسانید و دل مبارک پیغمبر علیه الصلوه و السلام از ان بسیار اندوهناک شد و حضرت باری تعالی و تقدس جهت تسلیه خاطر سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم آیت فرستاد که وَ ما أَرسَلنا و نه فرستادیم ما مِن قَبلِک َ مِن رَسُول ٍ پیش از فرستادن تو هیچ رسولی وَ لا نَبِی ٍّ و نه هیچ نبیی و فرق میان نبی و رسول آنست که رسول صاحب شریعت است و نبی تابع اوست در آن شرع چون حضرت لوط ع که بشریعت ابراهیم علیهما السلام دعوت می کرد و هم چون یوشع و موسی و شمعون و عیسی علیهم السّلام یا رسول داعی است به شریعت خاص و بنی عام است و شامل مر او را و دیگری را که مقرر شرع سابق باشد پس بنی عام تر است از رسول و گفته اند رسول آنست که جمع کند معجزه

را با کتابی که منزل باشد برو و نبی که غیر رسول بود آنست که کتابی برو نازل نباشد و گویند رسول آن بود که فرشته بوحی بدو فرود آید و بنی آنکه آواز میشنود یا ملهم گردد یا خواب بیند و بر هر تقدیر میفرماید که هیچ رسول و نبی نه فرستادیم إِلّا إِذا تَمَنّی أَلقَی الشَّیطان ُ مگر چون تلاوت کرد بیفگند شیطان فِی أُمنِیَّتِه ِ در نزدیک تلاوت او آنچه خواست بحیثیتی که بر مردم مشتبه شد که آن سخن را پیغمبر ص خواند چنانچه بوقت تلاوت پیغمبر علیه السلام شیطانی که او را ابیض گویند بهنجار آواز حضرت علیه السلام اینکه کلمات بخواند شعر تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی در حالتی که حضرت سوره النجم میخواند و به اینکه جا رسیده بود که و مناه الثالثه الاخری و جمعی گمان بردند که اینکه کلمات مگر تلاوت پیغمبر علیه الصلوه و السلام است فَیَنسَخ ُ اللّه ُ ما یُلقِی الشَّیطان ُ پس باطل و زائل گرداند خدای تعالی آنچه در افگند باشد شیطان از کلمات کفر ثُم َّ یُحکِم ُ اللّه ُ آیاتِه ِ پس ثابت کند خدا آیتهای خود را که پیغمبر میخواند وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای تعالی داناست باحوال مردمان حَکِیم ٌ حکم کننده بحق بر ایشان.

صفحه : 741

لِیَجعَل َ ما یُلقِی الشَّیطان ُ فِتنَهً القاء کرد شیطان بوقت تلاوت انبیا علیه السلام تا گرداند خدای تعالی آن چیز را که القاء میکند شیطان آزمایشی و ابتلائی لِلَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ مر آنان را که در دلهای ایشان بیماری شک و تردد است یعنی منافقان وَ القاسِیَهِ قُلُوبُهُم و مر آنان را که سخت است

دلهای ایشان یعنی کافران مراد آنست که منافق و مشرک از القای شیطان در شک و حیرت افتند وَ إِن َّ الظّالِمِین َ و بدرستیکه ستمکاران یعنی اینکه دو گروه وضع مظهر در موضع مضمر حکم است بر ایشان بظلم یعنی فرقه کفر و اهل نفاق لَفِی شِقاق ٍ بَعِیدٍ هر آئینه در خلافی دور و دراز و در ستیزه و عناد بی پایانند وَ لِیَعلَم َ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ و دیگر القا برای آنست که تا بدانند آنانکه داده شدند علم را یعنی اهل دانش أَنَّه ُ الحَق ُّ آنکه قرآن حق است مِن رَبِّک َ نازل از پروردگار تو و شیطان را مجال تصرّف در ان نیست فَیُؤمِنُوا بِه ِ پس ایمان آرند بقرآن فَتُخبِت َ لَه ُ قُلُوبُهُم پس نرم شود برای قرآن دلهای ایشان و احکام آن را قبول کنند وَ إِن َّ اللّه َ لَهادِ الَّذِین َ آمَنُوا و بتحقیق خدای تعالی راه نماینده است آنانرا که گرویده اند إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بسوی راه راست یعنی هر چه بر مؤمنان مشکل گردد حق تعالی ایشان را راه نماید بنظر صحیح و فکر سلیم تا زود بمقصود رسند وَ لا یَزال ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و همیشه باشند آنانکه نگرویده اند فِی مِریَهٍ مِنه ُ در شک از قرآن یا از رسول یا از القای شیطان چه کفار مکّه میگفتند چه شد محمّد ص را که از ستایش بتان ما پشیمان شد پس ایشان همواره در شک باشند حَتّی تَأتِیَهُم ُ السّاعَهُ تا وقتی که بیاید بدیشان قیامت یا مرگ که قیامت صغری است یا بیاید بدیشان اشراط ساعت بَغتَهً ناگهان أَو یَأتِیَهُم یا بیاید بدیشان عَذاب ُ یَوم ٍ عَقِیم ٍ عذاب روزی که

نسل ایشان برافتد چون روز بدر و گفته اند روز عقیم روز قیامت است که بعد ازو روزی نخواهد بود المُلک ُ یَومَئِذٍ لِلّه ِ پادشاهی و فرمان دهی آن روز مر خدای راست بی مدعی و منازعی یعنی امروز ملوک و سلاطین را دعوی سلطنت و مملکت داری هست و در ان روز کمر تکبر از میان متکبران بگشایند و تاج تجبّر از سر خسروان بربایند و دعویها منقطع و گمانها مرتفع گردد و مالک الملک رخت تصورات و تخیّلات ملوک را در قعر دریای عدم افگند و رسوم تفکّرات و توهمات سلاطین را بصدمه الملک یومئذ للّه درهم شکند همه را جز اظهار عبودیت و اقرار بعجز و بیچارگی چاره نباشد فرد آن سر که صیت افسرش از چرخ برگذشت روزی در آستانه او خاک در شود و چون ملک ملک حقیقی ظاهر گردد یَحکُم ُ بَینَهُم حکم کند بی شرکتی میان بندگان از مومن و کافر فَالَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ پس آنانکه گرویدند و عملهای ستوده کردند فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ در بوستانهای ناز و نعمت باشند بی رنج و محنت.

صفحه : 742

وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویدند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و تکذیب کردند مر آیتهای ما را فَأُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ پس آن گروه مر ایشان راست عذاب خوارکننده و رسواسازنده وَ الَّذِین َ هاجَرُوا و آنانکه هجرت کردند و از دیار خود ببریدند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای یعنی در طاعت و اطاعت خدای تعالی و از برای رضای وی ثُم َّ قُتِلُوا پس کشته شدند در جهاد با دشمنان دین أَو ماتُوا یا بمردند شربت شهادت ناچشیده لَیَرزُقَنَّهُم ُ اللّه ُ هر آئینه روزی دهد ایشان را

خدای تعالی رِزقاً حَسَناً روزی نیکو که نعیم بهشت است نه تعبی رسد در تحصیل آن و نه علتی بود در تناول آن و نه دغدغه انقطاع باشد در آن آورده اند که بعضی از صحابه رض گفتند یا رسول اللّه ما با جمعی برادران دینی بجهاد میرویم و ایشان شهید میشوند و بعطیات الهی مشرف میگروند و اگر ما بمیریم و شهید نگردیم حال ما چون شود اینکه آیت نازل شد که چون همه در نیت جهاد متفق بودید همه را رزق حسن خواهیم داد وَ إِن َّ اللّه َ و بدرستیکه خدای لَهُوَ خَیرُ الرّازِقِین َ هر آئینه اوست بهترین روزی دهندگان که بی حساب میدهد لَیُدخِلَنَّهُم مُدخَلًا یَرضَونَه ُ تا درآرد ایشانرا در بهشت عنبر سرشت زرّین خشت درآوردنی که پسندند آنرا یعنی ملائکه را باستقبال ایشان فرستد و به تعظیم تمام ایشانرا در بهشت درآرد و ایشانرا بدهد ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر وَ إِن َّ اللّه َ لَعَلِیم ٌ و بدرستیکه خدای تعالی دانا است باحوال ایشان و اعادی ایشان حَلِیم ٌ بردبار است در عقوبت اعدا تعجیل نفرماید و در تبیان آورده که قومی از مشرکان در اواخر ماه محرم خواستند که با مسلمانان قتال کنند و اهل اسلام از قتال در ماه محرم اجتناب نموده گفتند صبر کنید تا شهر محرم بگذرد کافران راضی نشدند و مسلمانان با ایشان کارزار کرده مظفر و منصور شدند اینکه آیت از ان خبر میدهد ذلِک َ وَ مَن عاقَب َ اینکه حکم است خدای که گفته شد در باب مومن و کافر و هر که عقوبت کند یعنی با مشرکان مقابله نماید بِمِثل ِ

ما عُوقِب َ بِه ِ بمانند آنکه باو عقوبت کرده شد یعنی قتال کردند، جزا را برای ازدواج عقوبت میگویند یعنی جزا دهد ظالم را بمثل آنچه ظلم کرده ثُم َّ بُغِی َ عَلَیه ِ پس ستم کرده شود برو یعنی معاودت کند باو بعقوبت معاقب ثانی که مجازی و منتقم است لَیَنصُرَنَّه ُ اللّه ُ هر آئینه نصرت دهد خدای تعالی او را إِن َّ اللّه َ بتحقیق خدای تعالی لَعَفُوٌّ هر آئینه عفوکننده است غَفُورٌ آمرزنده است مر منتقم را تعریض است بآنکه عفو از انتقام بهتر است و لمن صبر و غفران ذلک لمن عزم الامور صاحب موضح میفرماید که حکم آیت در بیان جراحات است یعنی کسی را مجروح ساختند و او در برابر جارح خود را مجروح گردانید دیگر باره بازای آن جروح بر مجروح اوّل اعاده جرح کردند حق سبحانه او را یاری میکند ذلِک َ آن نصرت مظلوم را بِأَن َّ اللّه َ بسبب آنست که خدای تعالی قادر است بر آنکه چیزی را بر چیزی غالب گرداند و از جمله آنکه یُولِج ُ اللَّیل َ فِی النَّهارِ درمی آرد شب را در روز و ساعتهای او را می افزاید یا ظلمت شب را بجای روشنائی روز می نهد. وَ یُولِج ُ النَّهارَ فِی اللَّیل ِ درمی آرد روز او در شب و ساعتهای او را زیاده میسازد یا ضوء نهار را بجای ظلمت لیل می آرد وَ أَن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ و بسبب آنست که خدای تعالی شنواست قول معاقب را بَصِیرٌ بینا است باحوال منتقم.

صفحه : 743

ذلِک َ آن وصف که حق را بکمال قدرت کرده شده بِأَن َّ اللّه َ هُوَ الحَق ُّ بسبب آنست که خدای تعالی اوست ثابت در نفس خود و واجب

بذات خود وَ أَن َّ ما یَدعُون َ مِن دُونِه ِ هُوَ الباطِل ُ و بدرستیکه آنچه شما می پرستید و حفص رح بیا میخواند یعنی آنچه میخوانند و می پرستند کافران بجز خدای اوست باطل و معدوم در حد ذات خود در احقاف آورده که اوست موجود بذات خود و دیگران اگرچه موجوداند وجود ایشان بدوست پس نفس خود باطل باشند چه باطل آنست که موجود نبود چون دعاوی باطله و بدین سبب حضرت سیّد عالم ص فرمود که اصدق بیت قالته العرب قول لبید مصرع الا کل شی ما خلا اللّه باطل و در مثنوی معنوی فرموده ابیات اینکه دوئی اوصاف دیده احول است ورنه اوّل آخر آخر اوّل است کل شی ء ما خلا اللّه باطل ان فضل اللّه غیم هاطل ملک ملک اوست او خود مالک است غیر ذاتش کل شی هالک است وَ أَن َّ اللّه َ هُوَ العَلِی ُّ الکَبِیرُ و بسبب آنست که خدای اوست برتر از همه اشیا و بزرگ تر از نسبت شریک و همتا أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً آیا ندیدی و ندانستی استفهام تقریری است یعنی دانسته آنرا که خدای فرستاد از ابر یا از جانب آسمان آبی را فَتُصبِح ُ الأَرض ُ پس گشت زمین ایراد ماضی بلفظ مضارع افاده اثبات بقای اثر مطر میکند مدتی متمادی یعنی پیوسته است زمین بسبب آن آب مُخضَرَّهً سبز گشته بگیاه بعد از پژمردگی و خشکی إِن َّ اللّه َ لَطِیف ٌ خَبِیرٌ بدرستیکه خدای تعالی لطف کننده است با بندگان به رویانیدن گیاه تا ایشانرا از ان روزی دهد داناست بحال رزق و مرزوق لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ مر اوراست آنچه در

آسمانهاست و آنچه در زمینها است خالق و مالک همه اوست وَ إِن َّ اللّه َ لَهُوَ الغَنِی ُّ الحَمِیدُ و بدرستیکه خدای هر آئینه اوست بی نیاز در ذات خود از همه اشیا ستوده و ستاینده و سزاوار پرستش و ستایش بصفات و افعال خود أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ سَخَّرَ لَکُم آیا ندیدی و ندانستی آنکه خدای تعالی رام کرد برای شما ما فِی الأَرض ِ آنچه در زمین است از حیوانات و غیر آن یعنی هر چه منتفع شود بآن انسان وَ الفُلک َ تَجرِی فِی البَحرِ بِأَمرِه ِ و مسخر گردانید مر شما را کشتی که میرود در دریا بفرمان او وَ یُمسِک ُ السَّماءَ و نگاه دارد خدای آسمان را أَن تَقَع َ عَلَی الأَرض ِ إِلّا بِإِذنِه ِ از آن که بیفتد بر زمین مگر بخواست او یعنی هرگاه که حق تعالی افتادن او خواهد بیفتد إِن َّ اللّه َ بِالنّاس ِ لَرَؤُف ٌ رَحِیم ٌ بتحقیق که خدای تعالی بر مردمان مهربان و بخشاینده است که ابواب منافع بر ایشان گشوده و انواع مضار از ایشان دفع کرد.

صفحه : 744

وَ هُوَ الَّذِی أَحیاکُم و اوست آن کسیکه زنده کرد مر شما را بعد از ان که نطفه بودید مرده ثُم َّ یُمِیتُکُم پس بمیراند شما را چون اجل در رسد ثُم َّ یُحیِیکُم پس زنده گرداند شما را در قیامت إِن َّ الإِنسان َ لَکَفُورٌ بدرستیکه آدمی هرآئینه ناسپاس است که با وجود چندین نعم پرستش منعم فرو میگذارد لِکُل ِّ أُمَّهٍ مر هر گروهی را از اهل ملل جَعَلنا مَنسَکاً معین ساختیم دینی و شریعتی که بامر ما هُم ناسِکُوه ُ ایشان پذیرنده آن دین اند فَلا یُنازِعُنَّک َ پس باید که نزاع نکنند سائر ارباب ادیان با تو

فِی الأَمرِ در کار دین چه امر دین توازن ظاهرتر است که تصوّر نزاع در آن توان کرد مصرع در نور آفتاب چه جای تامل است وَ ادع ُ إِلی رَبِّک َ و بخوان مردمان را بتوحید و عبادت آفریدگار خود إِنَّک َ لَعَلی هُدی ً مُستَقِیم ٍ بدرستیکه تو هر آئینه براه راست هستی وَ إِن جادَلُوک َ و اگر خصومت ورزند با تو و جدال کنند و حال آنکه حق ظاهر شده و حجّت لازم گشته فَقُل ِ پس بگو اللّه ُ خدا أَعلَم ُ داناتر است بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنید از عناد و جدال و بر آن شما را جزا خواهد داد در به اللّه ُ یَحکُم ُ بَینَکُم یَوم َ القِیامَهِ خدای تعالی حکم کند میان شما در روز قیامت در به فِیما کُنتُم فِیه ِ تَختَلِفُون َ در آن چیزی که بودید شما در ان اختلاف می کردید از امر دین و حکم چنان باشد که مومن را بدرجات ثواب برآورد و مشرک را در درکات عقاب افگند و در زاد المسیر فرموده که اینکه آیت به آیت السیف منسوخ است أَ لَم تَعلَم أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ ما فِی السَّماءِ آیا ندانستی یعنی دانسته آن را که خدای تعالی میداند آنچه در آسمانهاست از عجائب علویات وَ الأَرض ِ و آنچه در زمین است از غرائب سفلیات و هیچ چیز برو پوشیده نیست إِن َّ ذلِک َ فِی کِتاب ٍ بدرستیکه هر چیز در آسمان و زمین بود نوشته شده در کتاب لوح محفوظ است و آن نزدیک اوست إِن َّ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ بدرستیکه علم همه اشیاء بر خدای تعالی آسان است چه تعلق او بهمه معلومات یکسان است.

صفحه : 745

وَ یَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ و می پرستند کفّار

مکّه بجز خدای تعالی ما لَم یُنَزِّل بِه ِ سُلطاناً بآنچه فرو نفرستاده است خدای تعالی به پرستش او حجتی و برهانی وَ ما لَیس َ لَهُم بِه ِ عِلم ٌ و عبادت میکند چیزی را که نیست مر ایشانرا بآن چیز دانشی یعنی استدلالی ندارند بر پرستش ایشان بلکه از محض جهل و تقلید می پرستند وَ ما لِلظّالِمِین َ مِن نَصِیرٍ و نیست مر مشرکان را هیچ یاری که دفع عذاب کند از ایشان وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات ٍ و چون خوانده شود بر کافران آیتهای ما یعنی قرآن در حالتی که آن آیتها روشن اند و هویدا بی لبس و تناقض و اختلاف و اختلال تَعرِف ُ فِی وُجُوه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا المُنکَرَ می شناسی در روی های آنان که نگرویده اند انکار را از غایت منکری و عداوت بحق یعنی چون قرآن بر کافران خوانی اثر کراهیت و نفرت در روی ایشان به بینی از فرط عناد و لجاج که با حق دارند یَکادُون َ یَسطُون َ نزدیک باشند که از غایت خشم بگیرند بقهر و مجادله نمایند یا بگشایند دستها بِالَّذِین َ یَتلُون َ عَلَیهِم آیاتِنا بآنان که میخوانند بر ایشان آیتهای ما را قُل أَ فَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکُم ُ بگو آیا خبر کنم شما را به بدتر از انکه میخواهند ایشان بخوانندگان قرآن النّارُ وَعَدَهَا اللّه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا آن آتش دوزخ است که سخت تر و مکروه تر است از خشم و سطوت شما بر ایشان وعده داده است بآن آتش خدای آنانرا که نه گرویده اند و وعده بر آن وجه است ایشانرا در آن جای دهد وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد موضع بازگشت است آتش یا أَیُّهَا النّاس ُ ای آدمیان زده شده است مثلی برای عبادت

کفّار اصنام را و بیان کرده شده در سوره عنکبوت برین وجه که مَثَل ُ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مِن دُون ِ اللّه ِ أَولِیاءَ کَمَثَل ِ العَنکَبُوت ِ اتَّخَذَت بَیتاً فَاستَمِعُوا لَه ُ پس بشنوید آن مثل را بگوش هوش و در ان تامل کنید إِن َّ الَّذِین َ تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ بدرستیکه آنانکه میخوانید آنها را از بتان و آن سه صد و شصت بت بودند بر حوالی خانه کعبه نهاده اللّه تعالی فرمود که اینکه همه بتان که می پرستید بجز خدای که منم لَن یَخلُقُوا ذُباباً نیافرینند مگسی را با وجود صغر جثه وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه ُ و اگرچه اجتماع کننده و اتفاق نمایند برای آفریدن او وَ إِن یَسلُبهُم ُ الذُّباب ُ شَیئاً و اگر برباید مگس از ایشان چیزی را از طیب و عسل که بدان آلوده اند لا یَستَنقِذُوه ُ مِنه ُ نمی توانند رهانید یعنی باز نمی توانند ستد آن چیز را از مگس رسم بت پرستان اینکه بود که بتان را بعسل خلوت می اندودند و درهای بتخانه بر ایشان می بستند و مگسان از روزن بتخانه درآمده آنها را میخوردند و بعد از چند روز که اثر طیب و عسل بدان بتان نبودی شادی میکردند که الهه ما آنها را خورده اند حق سبحانه از عجز و ضعف بتان خبر داد که نه بر آفریدن مگس قادراند و نه بر دفع آن از خود.

صفحه : 746

ضَعُف َ الطّالِب ُ وَ المَطلُوب ُ سست شده است جوینده یعنی بت که نتوانند ستد آنچه مگس ازو در ربوده و سست شده مطلوب یعنی مگس که خواهند آنچه بربوده ازو استرداد کنند یا سست و عاجزاند پرستنده و پرستیده یعنی مشرک و صنم نظم عاجزان که عاجزان را بنده اند چون

فتد کاری ز هم شرمنده اند عجز و امکان لازم یکدیگراند پس همه خلقان ز هم عاجزتراند قوت از حق است و قوّت حق اوست زان که او مغز است خلقش هست پوست آورده اند که مالک بن ضعیف و کعب بن اشرف یا جمعی دیگر از یهود گفتند که خدای تعالی عالم را بشش روز آفرید و مانده شده (حاشا بر دهان شان خاک باد) روز شنبه برای استراحت بر پشت تکیه کرد حق سبحانه آیت فرستاد ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ نشناختند یهود خدای را سزای شناختن او یا تعظیم ننمودند او را حق تعظیم او که رنج و تعب را بدو نسبت دادند قولی آنست که آیت در شان مشرکان است میفرماید که ایشان خدای تعالی را چنانچه باید ندانستند که بدو شرک آوردند و جمادات را اللّه نام نهادند محققان برانند که چنانچه اهل شرک بحق المعرفت او را نشناختند اهل علم نیز بالحقیقت بمعرفت او راه نبردند زیرا که دور باش و لا یحیطون به علما کسی را در حوالی بارگاه کبریا نمیگذارد و به غیب هویت خود هیچ راه نما را راه نمیدهد شیخ ابو بکر واسطی قدس سره فرموده که لا یعرف حق قدره الا هو حق قدر او را جزا و نداند و بسر معرفت او جز او پی نبرد میان او و میان ما سوای او بهیچ نوع نسبتی نیست تا در طریق معرفتش شروع توانند کرد و معرفت بی مناسبت از قبیل محالات است و ما للطین و رب العالمین مصرع چه نسبت خاک را با عالم پاک إِن َّ اللّه َ لَقَوِی ٌّ عَزِیزٌ بدرستیکه خدای تعالی هر

آئینه تواناست بر خلق اشیاء غالب است بر همه چیزها اللّه ُ یَصطَفِی خدای تعالی برمی گزیند مِن َ المَلائِکَهِ رُسُلًا وَ مِن َ النّاس ِ از فرشتگان فرستادگان را که واسطه باشند میان وی و پیغامبران وی برسانیدن وحی ایشان مثل جبرئیل ع و از آدمیان نیز میگزیند پیغمبران را تا خلق را دعوت بحق کنند إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بَصِیرٌ بتحقیق خدای تعالی شنواست مقاله پیغمبران را در وقت دعوت و تبلیغ بینا است بحال امت او در رد و قبول دعوت یَعلَم ُ ما بَین َ أَیدِیهِم میداند آنچه در پیش آدمیانست یعنی عملها که کرده اند وَ ما خَلفَهُم و آنچه از پس ایشانست یعنی عملها که خواهند کرد وَ إِلَی اللّه ِ تُرجَع ُ الأُمُورُ و بسوی خدای تعالی بازگردانیده میشود کارها یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ارکَعُوا ای کسانیکه گرویده اید رکوع کنید وَ اسجُدُوا و سجود نمائید در نماز، در اوّل اسلام در نماز همین قیام و قعود بود بدین آیت رکوع و سجود داخل شد و گویند معنی آیت اینست که نماز گذارید تعبیر کرده از صلاه برکوع و سجود که دو رکن اعظم است از ان و لهذا امام اعظم رح و مالک رح درین آیت سجده نمیکنند چه ذکر رکوع و سجود با هم ایما میکند بآنکه مراد نماز است و امام شافعی رح و امام احمد رح سجده میکنند و می گویند ظاهر آیت امر بسجود است و در حدیثی نیز آمده است که فضلت سوره الحج بسجدتین من لم یسجد هما فلا یقراهما اینکه سجده مختلف فیه است و بمذهب امام شافعی رح سجده هفتم باشد از سجدات قرآن حضرت شیخ قدس سره اینکه را سجده الفلاح

گفته و فعل خیر را که بعد ازین مذکور می گردد و حمل میکند بر مبادرت بسجود وَ اعبُدُوا رَبَّکُم و بپرستید آفریدگار خود را وَ افعَلُوا الخَیرَ و بکنید نیکوئی یعنی عملی که پسندیده باشد در شرع لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ شاید که شما رستگار شوید تا بمطلوب و مقصود برسید.

صفحه : 747

وَ جاهِدُوا فِی اللّه ِ حَق َّ جِهادِه ِ جهاد کنید در راه خدای تعالی برای او چنانکه سزاوار جهاد او باشد یعنی بدل صافی و نیت خالص و جهاد دو است یکی با دشمنان ظاهر چون اهل شرک و بغی و دیگر با اعادی باطن چون نفس و هوا چنانچه حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام بعد از رجوع از غزوه تبوک فرمود که رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر نظم ای شها کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون کشتن اینکه کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست و ازین است که امام قشیری رح فرموده که حق جهاد آنست که یک چشم زدن از مجاهده نفس باز نه ایستد زیرا که ازو ایمن نتوان بود و اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک اشارت بدین است هُوَ اجتَباکُم او که خداوند است برگزید شما را برای نصرت دین خود وَ ما جَعَل َ عَلَیکُم فِی الدِّین ِ مِن حَرَج ٍ و نساخت و مقرر نکرد بر شما در دین هیچ تنگی یعنی بر شما تنگ فرا نگرفت در احکام دین و تکلیف ما لا یطاق نه فرمود و بوقت ضرورت رخصتها داد چون قصر و تیمم و افطار در مرض و سفر پس پیروی کنید مِلَّهَ أَبِیکُم إِبراهِیم َ کیش پدر خود ابراهیم

را چون اکثر عرب از ذریت ابراهیم علیه السلام بودند تغلیب کرد ایشانرا بر همه امت یا آنکه او پدر پیغمبر ص ما است و آن حضرت پدر امت و پدر پدر حکم پدر دارد هُوَ خدای سَمّاکُم ُ المُسلِمِین َ مِن قَبل ُ نام نهاد شما را مسلمان پیش از قرآن در کتب منزله وَ فِی هذا و در قرآن نیز یا ابراهیم تسمیه کرد شما را و مسلمان خواند شما را در زمان خود و درین زمان نیز شما را باسلام یاد فرمود چنانچه در قرآن مذکور است و من ذریتنا امه مسلمه لک پس ملازم دین او باشید لِیَکُون َ الرَّسُول ُ شَهِیداً عَلَیکُم تا باشد پیغمبر یعنی محمّد علیه الصلوه و السلام روز قیامت گواه برای شما بقبول دعوت و متابعت ملّت خلیل وَ تَکُونُوا و تا باشید شما شُهَداءَ عَلَی النّاس ِ گواهان بمردمان برسانیدن انبیاء ع دعوت حق را بدیشان فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ پس بگذارید نماز را بجهت تعظیم امر خدای وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه را از برای شفقت بر خلق خدای وَ اعتَصِمُوا بِاللّه ِ و چنگ ورزید بفضل خدای تعالی یعنی در مجامع امور خود برو اعتماد کنید و یاری ازو طلبید یا بکتاب و سنت متمسک شوید سلمی قدس سره فرموده که اعتصام بحبل اللّه امر عوام است و باللّه کار خواص اما اعتصام بحبل اللّه وقوف است بسر خدا و اوامر و نواهی و اعتصام باللّه خلوت دل است از ما سوای حضرت الهی هُوَ مَولاکُم اوست یار بندگان و متولی کار همه درماندگان فَنِعم َ المَولی پس نیکو یاریست او وَ نِعم َ النَّصِیرُ و نیکو

مددگاری بیاری عیبها پوشد و بمددکاری گناهان به بخشید یاری ازو جوی که از یاری در نماند و مددگاری ازو طلب که از ان عاجز نشود نظم از یاری خلق بگذر ای مرد خدا یاری ز کسی طلب که از روی وفا کار تو تواند که بسازد همه عمر دست تو تواند که بگیرد همه جا.

صفحه : 748

سوره المؤمنون

مکیه و هی مائه و ثمان عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- قَد أَفلَح َ المُؤمِنُون َ بدرستیکه رستگار شدند و بمقصود خود رسیدند گرویدگان الَّذِین َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون َ آنان که در نماز خود ترسکارانند چشم بر سجده گاه نهاده و بدل بدرگاه مناجات حاضر شده آورده اند که حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام بوقت ادای نماز جانب آسمان نظر میفرمود چون اینکه آیت نازل شد نظر بموضع سجده گماشت و در لباب فرمود که در حالت قیام دیده بر سجده گاه باید نهاد مگر بمکه معظمه که در خانه مکرم باید نگریست و گفته اند که خشوع آنست که مصلی نداند که بر دست راست و چپ او کیست واسطی قدس سره فرمود که خشوع ادای نماز است للّه و فی اللّه بی ملاحظه اغراض و اعواض و در بحر الحقایق مذکور است که خشوع در ظاهر آنست که سر به پیش افگندد دیده را از التفات بچپ و راست منع کند و دست راست بر چپ نهد و قرأت او از روی حضور بود و در باطن آنکه خواطر و هواجس را منع کند و بسر مراتب حق باشد و در بحر شهود مستغرق گشته از شعله آثار ظهور انوار جلال و جمال بگدازد محققی فرموده است که

در نماز اوّل از خود بیزار باید شد پس طالب وصول بقرب یار باید گشت نظم یار بیزار است از تو، تا توئی اوّل از خود خویش را بیزار کن گر ز تو یک ذرّه باقی مانده است خرقه و تسبیح را زنار کن خوش تبرک هر دو عالم گیر و رو ذره مندیش چون عطا کن وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان عَن ِ اللَّغوِ از سخن لغو یعنی باطل و کردار ناشایست مُعرِضُون َ اعراض کنندگانند و امام قشیری رح فرموده که هر چه برای خداست خشوع است و آنچه ترا از خدا بازدارد باطل و سهو است و آنچه بنده را در ان حظی باشد لهو است و آنچه از خدا نبود لغو است و حقیقت آنست که لغو چیزیرا گویند از اقوال و افعال که هیچ کار نیاید وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان لِلزَّکاهِ فاعِلُون َ مر زکوه واجب را از مال خود اداکنندگانند و گفته اند که زکوه فطر را یا صدقات تطوع را وَ الَّذِین َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون َ و آنانکه ایشان مر فرجهای خود را از حرام نگاه دارندگانند إِلّا عَلی أَزواجِهِم مگر از زنان خود أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم یا از آنکه مالک شده اند ایشانرا دستهای ایشان یعنی کنیزکانی که ملک یمین اند فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین َ پس بدرستی که نگاهدارندگان فروج ملامت کرده شده نیستند برایتان اینها بشرط آنکه در حیض و نفاس و روزه فرض و احرام نباشد و در غیر مأتی و در غیر اینکه دو صنف بهیچ وجه نباشد فَمَن ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک َ پس هر که جوید برای مباشرت غیر زنان و کنیزکان خود فَأُولئِک َ هُم ُ العادُون َ پس

آن گروه جویندگان، ایشان اند درگذرندگان از حلال بحرام یا کامل اند در ستمکاری و آنانکه استمنا بید کنند هم ازین گروهند وَ الَّذِین َ هُم لِأَماناتِهِم و آنانکه ایشان مر امانتهای خود را یعنی آنچه ایشان را بران امین ساخته باشند از امانات و ودائع خلق یا آنچه امانت حق است چون نماز و روزه و غسل جنابت وَ عَهدِهِم راعُون َ و مر عهدها رای که با حق و خلق به بندند رعایت کنندگانند یعنی به نگاهداشت آن قیام مینمایند.

صفحه : 749

وَ الَّذِین َ هُم عَلی صَلَواتِهِم و آنانکه ایشان بر نمازهای خویش یُحافِظُون َ محافظت میکنند یعنی برای مداومت نموده با شرائط و آداب آن در اوقات آن ادا میفرمایند ذکر صلاه در مبدأ و منتهای اینکه اوصاف که موجب فلاح مؤمنان است و اشارتست بتعظیم شان نماز أُولئِک َ آن گروه مومنان که جامع اینکه شش صفت اند هُم ُ الوارِثُون َ ایشانند وارثان یعنی سزاوار آنکه اسم وراثت بر ایشان اطلاق توان کرد الَّذِین َ یَرِثُون َ الفِردَوس َ آنانکه از روی استحقاق میراث برند فردوس را که بلندترین درجات بهشت است و گویند منازل کفار را از بهشت میراث گیرند چه هر یک از مومنان و کافران را در بهشت و دوزخ منزلی است منازل مؤمنان از دوزخ اضافه بمنازل کفّار کنند و منزلهای ایشان در بهشت بر منزلهای مومنان افزایند در زاد المسیر آورده که بهشت بنظر کفار درآمدند و مقامهای ایشانرا که اگر ایمان آوردندی آنجا بودندی بر ایشان نمایند تا حسرت ایشان زیاده نماید و حسرت بر حسرت زیاده شود بیت نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را بهشت از دور بنمایند

کان سوز دگر باشد هُم فِیها خالِدُون َ ایشان که وارثان فردوس اند در بهشت جاوید مانندگانند وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ و بدرستیکه ما آفریده ایم آدمیان را مِن سُلالَهٍ از خلاصه و نقاده بیرون کشیده شده مِن طِین ٍ از گل یا بیافریدیم آدمیانرا از منی که بیرون آمد از گل که آدم است علیه السلام ثُم َّ جَعَلناه ُ نُطفَهً پس گردانیدیم نسل او را یعنی آفریدیم از نطفه و بر تفسیر سابق ساختیم جوهر بیرون آمده را نطفه جای گرفته فِی قَرارٍ مَکِین ٍ در قرارگاهی استوار یعنی رحم و چهل روز او را سفید نگاه داشتیم ثُم َّ خَلَقنَا النُّطفَهَ عَلَقَهً پس گردانیدیم نطفه سفید را پاره خون سرخ بسته چهل روز دیگر فَخَلَقنَا العَلَقَهَ مُضغَهً پس ساختیم آن خون بسته را مضغه یعنی مقداری از گوشت که بیکبار بخایند گوشتی بی استخوان چهل روز دیگر فَخَلَقنَا المُضغَهَ عِظاماً پس ساختیم آن گوشت را استخوان یا آنکه محکم گردانیدیم آن را بعد از سه اربعین فَکَسَونَا العِظام َ لَحماً پس پوشانیدیم استخوان را گوشتی یعنی برویانیدیم گوشت بعد از رستن عروق و اعصاب و اوتار و عضلات برو ثُم َّ أَنشَأناه ُ پس بیافریدیم او را خَلقاً آخَرَ آفریدنی دیگر در بطن ام یعنی روح درو دردمیدیم تا زنده شد بعد از انکه مرده بود یا بعد از خروج او را دندان و موی دادیم و راه پستان برو بگشادیم و از مقام رضاع بفطام رسانیده بغذاهای گوناگون تربیت فرمودیم و چون قدم در حد بلوغ نهاد قلم تکلیف بر وی جاری کردیم و بمراتب شباب و کهولت و شیخوخت بگذرانیدیم فَتَبارَک َ اللّه ُ أَحسَن ُ الخالِقِین َ پس بزرگ

است خدا که نیکو نگارنده تر نگارندگان است ای عزیز حق سبحانه و تعالی عرش و کرسی و فلم و ملائکه و نجوم و سموت و ارضین بیافرید و ذات مقدس را بدین نوع ثنا که بعد از آفرینش انسان فرمود، نفرموده و اینکه دلیل بر تکریم و تفضیل انسان است بیت بر ورق روی تو لطف خدای آیت حسن است که تحریر کرد و فی المثنوی المعنوی ای رخ چون زهره ات شمس الضحی ای کدامی رنگ تو گلگون نما تاج کرمنا است بر فرق سرت طوق فضلناست آویز برت هیچ کرمنا شنید اینکه آسمان کین شنید اینکه آدمی پر غمان احسن التقویم در و التّین بخوان که کدامی گوهر است از بحر جان گر بگویم قیمت آن ممتنع من بسوزم هم بسوزد مستمع بعضی از اهل وجدان گویند که چون درین آیت احوال بنی آدم و ترقی از مقامی بمقامی بیان فرمود و دانست که او را زبانی باد ای مراسم حمد و ثنای که مستحق بارگاه قدم باشد نخواهد بود در ستایش ذات مقدس از جانب او نیابت نموده گفت فتبارک اللّه احسن الخالقین.

صفحه : 750 ثُم َّ إِنَّکُم بَعدَ ذلِک َ لَمَیِّتُون َ پس شما بعد از انکه ذکر کردیم از آفرینش شما هرآئینه مردگانید یعنی مآل حال شما بمرگ خواهد کشید و ساغر فنا از دست ساقی اجل بخواهید چشید ثُم َّ إِنَّکُم یَوم َ القِیامَهِ پس بدرستیکه شما روز رستخیز تُبعَثُون َ برانگیخته میشوید برای محاسبه و مجازات وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَکُم و بدرستیکه آفریدیم زبر سر شما سَبع َ طَرائِق َ هفت آسمان طبقه بالای طبقه یا هر طبقه از ان راهی از راه های فرشتگان

وَ ما کُنّا عَن ِ الخَلق ِ غافِلِین َ و نیستم ما ازین مخلوق که آسمان است بیخبر که او را مهمل بگذاریم بلکه او را تا وقت معلوم از خلل نگاهداریم!!! آفریدگان غافل نیستیم بر خیر و شر و نفع و ضرر و کفر و شکر ایشان مطلعیم وَ أَنزَلنا مِن َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ و فرو فرستادیم از آسمان آبی بقدر و اندازه که صلاح بندگان در آن دانستیم فَأَسکَنّاه ُ فِی الأَرض ِ پس ساکن گردانیدیم آن آب را در زمین و در تبیان از إبن عباس رض نقل میکند که خدای تعالی پنج جوی آب از یک چشمه از چشمهای بهشت بر بال جبرئیل علیه السلام نهاده از آسمان فرو فرستاد سیحون که نهر هند است و جیحون که نهر بلخ است و فرات و دجله که نهرین عراقند و نیل که نهر مصر است و آنها را ودیعت بجبال داده و بقدر مصلحت جهت منافع خلق جاری میگرداند و اینست که میفرماید که آب را در زمین ثابت و ساکن ساختیم وَ إِنّا عَلی ذَهاب ٍ بِه ِ لَقادِرُون َ و بدرستیکه ما بر بردن آن آب و زائل ساختن توانائیم چنانچه بر انزال آن قادر بودیم و گفته اند بعد از خروج یأجوج و مأجوج جبرئیل ع فرود آید و قرآن و حجر الاسود و مقام ابراهیم و تابوت سکینه و انهار خمس را به آسمان برد و بعد از ان بروی زمین هیچ خیر و برکت نماند فَأَنشَأنا لَکُم بِه ِ جَنّات ٍ پس بیافریدیم برای شما بسبب آن آب بوستانها مِن نَخِیل ٍ وَ أَعناب ٍ از خرمابنان و از تاک و تخصیص اینکه دو درخت جهت اختصاص اهل مدینه بخرما

و اهل طائف بانگور است و نخل و عنب در زمین حجاز از همه دیار عرب بیشتر می باشد لَکُم فِیها فَواکِه ُ کَثِیرَهٌ مر شما را درین بوستانها میوها بسیار است غیر تمر و عنب وَ مِنها تَأکُلُون َ و از ان بوستانها یعنی و زروع آن میخورید یا ما لا بد معیشت از ان حاصل میکنید وَ شَجَرَهً تَخرُج ُ مِن طُورِ سَیناءَ و دیگر بیافریدیم برای شما درختی که بیرون می آید از کوه سینا که جبل موسی علیه السلام است میان معر و ایلیا و گویند اوّل درختی که بعد از طوفان برست اینکه درخت بود یعنی درخت زیتون تَنبُت ُ بِالدُّهن ِ میروید با روغن وَ صِبغ ٍ لِلآکِلِین َ و نان خورش مر خورندگان را یعنی زیتون میروید بچیزی که جامع است دهنیّت و صبغیّت را هم بدان روغن چراغ توان افروخت و هم از ان نان خورش توان ساخت.

صفحه : 751

وَ إِن َّ لَکُم فِی الأَنعام ِ لَعِبرَهً و بدرستیکه مر شماراست در چهارپایان یعنی ابل و بقر و غنم چیزیکه بدان اعتبار گیرید و بقدرت الهی استدلال نمائید نُسقِیکُم می آشامانیم شما را مِمّا فِی بُطُونِها از آنچه در شکم ایشانست یعنی شیر خالص وَ لَکُم فِیها مَنافِع ُ کَثِیرَهٌ و مر شماراست در ایشان سودهای بسیار که بر بعضی سوار میشوید و به بعضی بار میکشید و از بعضی نتاج میستانید و از پشم و موی ایشان بهره میگیرید وَ مِنها تَأکُلُون َ و از ایشان میخورید یعنی گوشت ایشان تناول می نمائید یا از ایشان یعنی بسبب ایشان روزی میخورید وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک ِ تُحمَلُون َ و بر آنها یعنی بر شتران از ایشان

در خشکی و بر کشتیها برتری برداشته میشوید یعنی شتر و کشتی شما را برمی دارند و از موضعی بموضعی میبرند وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه ِ و هرآئینه ما فرستادیم پیش از تو نوح ع را بسوی گروه وی فَقال َ پس گفت نوح ع از روی دعوت یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ای گروه من خدای را پرستش کنید ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ نیست شما را معبودی که مستحق عبادت باشد جز وی أَ فَلا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید از عذاب وی یعنی بترسید و بعبادت غیر او میل مکنید فَقال َ المَلَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا پس گفتند گروه بزرگان آنانکه نگروند مِن قَومِه ِ از گروه وی مر درویشان و عوام خلق را یعنی چون اکابر قوم اصاغر را بدین و دعوت نوح ع مائل دیدند ایشانرا تنفیر نموده گفتند ما هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم نیست اینکه کس که میخواند بتوحید ما را مگر آدمی مانند شما در خوردن و آشامیدن و غیر آن یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّل َ عَلَیکُم میخواهد که افزونی جوید بر شما و مهتر گردد و شما را تابع و محکوم خود سازد وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَأَنزَل َ مَلائِکَهً و اگر خواستی خدای تعالی که رسول به بنی آدم ع فرستد هر آئینه فرستادی فرشتگان را تا مرسل از مرسل الیه متمیز بودی ما سَمِعنا بِهذا ما نشنودیم اینکه را که آدمی رسول خدائی تواند بود بخلقان فِی آبائِنَا الأَوَّلِین َ در میان پدران ما که نخست بوده اند و اینکه سخن را از فرط عناد میگفتند چه در میان ادریس علیه السلام و میان ایشان مدتی مدید نگذشته بود و شنیده بودند که از اولاد آدم ع

پیغمبری بود.

صفحه : 752

إِن هُوَ إِلّا رَجُل ٌ بِه ِ جِنَّهٌ نیست او الا مردی که درو دیوانگی هست که اگر جنون نداشتی دانستی که بشر قابلیت رسالت ندارد فَتَرَبَّصُوا بِه ِ حَتّی حِین ٍ پس انتظار برید و برو چشم دارید تا هنگامی از زمان یعنی صبر کنید اندک وقتی را بمیرد و از وی باز رهیم و یا از جنون بهوش آید و ترک گفتن اینکه سخنان نموده پی کار خویش گیرد قال َ رَب ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون ِ گفت نوح علیه السلام یعنی بعد از انکه ناامید شد از ایمان ایشان بطریق مناجات فرمود که ای پروردگار من یاری ده مرا و انتقام من بکش از ایشان بسبب آنکه مرا تکذیب کردند فَأَوحَینا إِلَیه ِ پس ما وحی کردیم بنوح أَن ِ اصنَع ِ الفُلک َ بِأَعیُنِنا آنکه بساز کشتی را به نگهداشت ما یعنی ترا محافظت نمائیم که خطا نکنی وَ وَحیِنا و بفرمان ما و تعلیم ما یعنی بگوئیم که چگونه کشتی بسازی فَإِذا جاءَ أَمرُنا پس چون بیاید فرمان ما بسوار شدن بر کشتی یا نازل شود عذاب ما وَ فارَ التَّنُّورُ و بجوشد تنور یعنی بوقتی که زن تو نان پزد و از میان آتش آب برآید فَاسلُک فِیها پس درآر تو در کشتی مِن کُل ٍّ زَوجَین ِ از هر دو صنف از حیوانات که جفت یکدیگراند اثنَین ِ دو تا یعنی نر و ماده و در تیسیر گوید بکشتی در نیاورد مگر آنها را که میزانید یا بیضه می نهند وَ أَهلَک َ إِلّا مَن سَبَق َ عَلَیه ِ القَول ُ و دیگر درآور در کشتی کسان خود را از اهل بیت و مومنان را الا

آن را که پیشی گرفته است برو قول ازلی یعنی هلاک او نوشته شده در لوح محفوظ مِنهُم از ایشان که قوم تواند و یک پسر تو کنعان نام و یک زن تو ایله نام که کافر بودند وَ لا تُخاطِبنِی و خطاب مکن با من یعنی دعا مفرمای فِی الَّذِین َ ظَلَمُوا در شان آنانکه ظلم کردند بر خود و ایمان قبول نکردند و ترا ایذا و تمسخر نمودند بآنکه دعا کنی بنجات ایشان از عذاب غرق شدن إِنَّهُم مُغرَقُون َ بدرستیکه ایشان همه غرق شدگانند بی شک فَإِذَا استَوَیت َ أَنت َ وَ مَن مَعَک َ عَلَی الفُلک ِ پس چون بوقت ظهور عذاب برآئی تو و هر کس که با تو است از مؤمنان بر کشتی و راست بنشینی فَقُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی نَجّانا مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ پس بگو همه ستایش ها مر خدای را آنکه نجات داد ما را از گروه ستمکاران یعنی مشرکان وَ قُل رَب ِّ أَنزِلنِی و بگوی در وقت نشستن بکشتی ای پروردگار من فرود آر مرا مُنزَلًا مُبارَکاً بمنزلی با برکت که سبب سلامت و نجات مومنان است و حفص منزلا بضم میم و فتح زا میخواند و مصدر میمی میداند یعنی فرود آر ما را فرود آوردنی با برکت وَ أَنت َ خَیرُ المُنزِلِین َ و تو بهترین فرود آرندگانی در منازل مبارک و قولی آنست که امر بدین دعا در وقت خروج از کشتی بوده و اشهر آن است که در وقت نشستن و خروج و دخول کشتی اینکه دعا فرموده سلمی از إبن عطا قدس سرهما نقل میکند. که منازل مبارک آن منازلی است که در ان از هواجس نفسانی و وساوس شیطانی ایمن باشند

و آثار قرب از محال قدس بدان نازل باشد هر کجا پرانوار جمال پیشتر برکت آن منزل از همه منازل افزون تر نظم در منزلی که جانان روزی رسیده باشد با ذرّه های خاکش داریم مرحبائی.

صفحه : 753

إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ بدرستیکه در قصّه نوح علیه السلام و آنچه با قوم او کرده شد هر آئینه نشانها است مر اهل عبرت را وَ إِن کُنّا لَمُبتَلِین َ و بدرستیکه ما بودیم آزماینده مر آن قوم را و ابتلادهنده ببلائی بزرگ یا امتحان کننده همه بندگان را بدین آیات تا حال مصدقان و مکذبان ظاهر گردد ثُم َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم پس بیافریدیم از پس قوم نوح علیه السلام قَرناً آخَرِین َ گروهی دیگر یعنی قوم عاد و گویند ثمود فَأَرسَلنا فِیهِم رَسُولًا مِنهُم پس فرستادیم ما در میان ایشان پیغمبر از ایشان که هود بود یا صالح علیهما السلام و گفتیم مر آن قوم را بزبان رسول ایشان أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ آنکه بپرستید خدای تعالی را ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ نیست شما را هیچ معبودی که استحقاق پرستش داشته باشد مگر وی أَ فَلا تَتَّقُون َ آیا پرهیز نمی کنید از عذاب او یعنی بپرهیزید از عقوبت او و بعبادت غیر او اشتغال مکنید وَ قال َ المَلَأُ مِن قَومِه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند گروهی بزرگان از قوم آن رسول آنانکه نگرویدند وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَهِ و دروغ شمردند دیدن روز قیامت را یعنی به بعث و حشر ایمان نیاوردند وَ أَترَفناهُم و نعمت داده بودیم ایشانرا فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا بکثرت اولاد و اموال یعنی گفتند بعضی کافران نازپرورده که در فراخی عیش و

ناز و تنعم گذرانیده بودند بعضی را که ما هذا نیست اینکه رسول که بحق دعوت میکند إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم مگر آدمی مانند شما در صفات و احوال بشریت یَأکُل ُ مِمّا تَأکُلُون َ مِنه ُ میخورد از آنچه شما میخورید از آن وَ یَشرَب ُ مِمّا تَشرَبُون َ و می آشامد از آنچه شما می آشامید یعنی بغذا محتاجست مانند شما اگر نبی بودی بایستی که متصف بصفات ملائکه بودی نخوردی و نیاشامیدی وَ لَئِن أَطَعتُم بَشَراً مِثلَکُم و اگر فرمان برید شما در اوامر و نواهی آدمی را که مانند شما است إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون َ بدرستیکه آنگه شما هرآئینه زیان زدگان باشید که خود را مأمور و متبوع مثل خود می سازید أَ یَعِدُکُم أَنَّکُم إِذا مِتُّم وَ کُنتُم تُراباً وَ عِظاماً آیا وعده میدهد شما را اینکه پیغمبر که بدرستی شما چون بمیرید و گشتید خاک و استخوان بوسیده أَنَّکُم مُخرَجُون َ بدرستیکه شما بیرون آورده شدگانید از گورها زندگان.

صفحه : 754

هَیهات َ هَیهات َ لِما تُوعَدُون َ چه دور است چه دور است آنچه وعده داده میشوید از بعث و جزا یعنی هرگز نباشد (خاک بر دهان شان) إِن هِی َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا نیست زندگانی ما مگر زندگانی در دنیا نَمُوت ُ وَ نَحیا می میریم و زنده می شویم یعنی یکی از ما می میرد و یکی میزاید وَ ما نَحن ُ بِمَبعُوثِین َ و نیستیم ما برانگیختگان و زنده شوندگان بعد از مرگ إِن هُوَ إِلّا رَجُل ٌ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً نیست هود یا صالح مگر مردیکه برمی بندد بر خدای تعالی دروغی و میگوید مرا فرستادند بشما و شما را بعد از مرگ زنده خواهند کرد وَ ما نَحن ُ لَه ُ بِمُؤمِنِین َ و نیستیم ما مر او را

گرویدگان در آنچه خبر میدهد قال َ رَب ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون ِ گفت پیغمبر ص بعد از استماع اینکه قول و یاس از ایمان قوم که ای پروردگار من مرا یاری کن بغالبیّت و ایشان را مغلوب گردان بعذاب بسبب آنچه مرا تکذیب کردند قال َ عَمّا قَلِیل ٍ گفت خدای از زمان قلیل یعنی در اندک وقتی لَیُصبِحُن َّ نادِمِین َ گردند کافران و مکذبان پشیمان از تکذیب خود فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَهُ پس گرفت ایشانرا صیحه یعنی جبرئیل ع فریادی عظیم کرد که دلهای ایشان بشگافت و بمردند و جمعی از مفسران گویند که اینکه قوم را ثمود گفته اند دلیل ایشان اینست که عذاب صیحه مر ثمود را بوده و آنانکه می گویند قوم عاد بوده میگویند در سوره اعراف و هود و شعراء بعد از قصّه نوح ع قصّه عاد آورده شده اینجا نیز بهمان ترتیب مراد عاد است و بر اینکه قول هر عذابی را که سبب استیصال باشد صیحه توان گفت و بر هر تقدیر بگرفت ایشانرا صیحه بِالحَق ِّ بحکم قضایا بوعده صادق یا باستحقاق ایشان مر عذاب را فَجَعَلناهُم غُثاءً پس گردانیدیم ایشانرا چون خاشاک که آب آورده یعنی هلاک کردیم و نابود ساختیم چون خس و خاشاک که سیل باطراف افگند و سیاه و کهنه گردد فَبُعداً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ پس دوری باد از رحمت حق مر گروه ستمکاران را ثُم َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم پس پیدا کردیم از پس ایشان قُرُوناً آخَرِین َ قرنهای دیگر را یعنی بیافریدیم اهل قرون را چون قوم شعیب و لوط علیهما السلام ما تَسبِق ُ مِن أُمَّهٍ أَجَلَها پیشی نتوانست گرفت هیچ گروهی بر وقتی که جهت عذاب ایشان مقرر کرده بودیم

وَ ما یَستَأخِرُون َ و نه بازپس مانند از ان.

صفحه : 755

ثُم َّ أَرسَلنا رُسُلَنا پس فرو فرستادیم فرستادگان خود را تَترا پی درپی یکی در عقب دیگری کُل َّ ما جاءَ أُمَّهً رَسُولُها کَذَّبُوه ُ هرگاه که آمد بگروهی پیغمبر آن گروه تکذیب کردند او را و آنچه گفت از توحید و نبوّت و بعث و حشر دروغ پنداشتند و بتقلید پدران و لزوم عادات ناپسندیده از دولت تصدیق محروم ماندند فَأَتبَعنا بَعضَهُم بَعضاً پس از پی درآوردیم بعضی از ایشان بعضی را در هلاک کردن یعنی هیچ کدام را مهلت ندادیم و آخرین را چون اوّلین معاقب ساختیم وَ جَعَلناهُم و گردانیدیم ایشانرا أَحادِیث َ سخنان یعنی ایشانرا عبرت خلائق گردانیدیم که دایم عذاب ایشان را یاد کنند و بدان مثل زنند خلاصه سخن آنکه از ایشان غیر حکایتی باقی نماند که مردم آنرا افسانه وار میگویند و اگر سخنی نیکو از ایشان بماندی به بودی شعر تفنی و تبقی عنک احدوثه فاجهد بان تحسن احدوثتک در ترجمه اینکه بیت گویند نظم پس از تو إبن یمین چون فسانه خواهد ماند در ان بکوش که نیکو بماند افسانه سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکوئی نه برند فَبُعداً لِقَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ پس دوری باد از رحمت حق مر گروهی را که نمی گروند بانبیای علیهم السلام و تصدیق ایشان نمی کنند ثُم َّ أَرسَلنا مُوسی پس فرستادیم موسی ع را وَ أَخاه ُ هارُون َ بِآیاتِنا و برادر او هارون علیهما السلام را بمعجزها و پیغامهای ما وَ سُلطان ٍ مُبِین ٍ و حجتی روشن و آشکارا یعنی عصا تخصیص کرد او را بجهت آنکه اول معجزات موسی علیه السلام آن

بود و چند معجزه دیگر چون فرو بردن جادویها و شکافتن دریا و روان شدن آب از سنگ تعلق بوی داشت پس ما موسی و برادر او هارون را علیهما السلام بمعجزات تسعه فرستادیم إِلی فِرعَون َ وَ مَلَائِه ِ بسوی فرعون و قوم او و ایشان پیغام ما برسانیدند فَاستَکبَرُوا پس سرکشیدند قوم او قبطیان از ایمان و متابعت پیغمبران وَ کانُوا قَوماً عالِین َ و بودند گروه سرکش و زبردست بر مردمان بقهر و غلبه فَقالُوا أَ نُؤمِن ُ لِبَشَرَین ِ مِثلِنا پس گفتند آیا ایمان آوریم یعنی نیاوریم و تصدیق نکنیم مرد و آدمی را که مانند مااند در صفتهای بشریت وَ قَومُهُما لَنا عابِدُون َ و حال آنکه گروه ایشان یعنی بنی اسرائیل ما را پرستندگانند یعنی در فرمان اند چون بندگان مر خواجگان را و در بعضی از تفاسیر آورده که بنی اسرائیل فرعون را می پرستیدند و او بت می پرستید یا گوساله فَکَذَّبُوهُما پس تکذیب کردند فرعون و قوم او موسی و هارون علیهما السلام را فَکانُوا مِن َ المُهلَکِین َ پس گشتند بسبب آن تکذیب از هلاک شدگان یعنی غرق شدند در بحر قلزم وَ لَقَد آتَینا و بدرستیکه دادیم ما مُوسَی الکِتاب َ موسی علیه السلام را توریت بعد از هلاک فرعون و قوم او لَعَلَّهُم شاید که بنی اسرائیل به برکت آن یَهتَدُون َ راه یابند باحکام شریعت.

صفحه : 756

وَ جَعَلنَا ابن َ مَریَم َ وَ أُمَّه ُ آیَهً و ساختیم ما قصّه پسر مریم یعنی عیسی علیه السلام و مادر او را حجتی بر قدرت ما یا هر یکی را آیتی ساختیم بر استدلال، پسر را بآنکه در مهد سخن گفت و مادر را به اینکه

که بی مساس بشری چنان پسری بزاد وَ آوَیناهُما و جای دادیم ما مادر و پسر را وقتی که از یهود فرار گرفتند و باز آوردیم إِلی رَبوَهٍ بسوی ربوه یعنی بلندی از زمین بیت المقدس یا دمشق یا رمله یا قسطنطین یا مصر و ربوه موضعی بود ذات ِ قَرارٍ وَ مَعِین ٍ خداوند قرار یعنی مستقری که درو آرام گیرند و خداوند آبی طاهر و جاری در کشاف از ابو هریره نقل می کند که ملازم گیرید اینکه رمله فلسطین را که آن ربوه است که خدای در قرآن یاد کرده است آورده اند که مریم با پسر و پسر عم خود یوسف ع بن ماثان دوازده سال در ان موضع بسر بردند و طعام عیسی را بهای ریسمان بوده که مادرش میریست و میفروخت یا أَیُّهَا الرُّسُل ُ خطاب با عیسی ع است بر سبیل تعظیم میفرماید کُلُوا مِن َ الطَّیِّبات ِ بخورید از طعامهای پاکیزه و حلال وَ اعمَلُوا و بکنید صالِحاً کارهای ستوده در قوت قلوب آورده که اکل طیب را بر عمل صالح مقدم داشت زیرا که او نتیجه آنست حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرمود که لقمه تخم عمل است و عمل برو هر چند تخم پاکیزه تر برش بهتر در مناهج آورده که هر غذائی که شرع آنرا حلال داشته است حکم عدالت و استقامت شرع که میزان وحدت است درو سرایت کرده پس هر که آنرا تناول کند اثر عدالتی که از حکم شرع بآن غذا همراه است در نفس و همه اعضا پدید آید و حینئذ در ادای عبادت نرم و منقاد شوند ثم تلین جلودهم

و قلوبهم الی ذکر اللّه اشارت برین است و هر چه شرع آنرا حرام کرده یا وجه حلّیت آن مشتبه و پوشیده است حکم انحراف و مخالفت شرع با آن غذا و اگر همه یک لقمه باشد همراه بود و حینئذ حکم انحراف آن غذا بنفس و اعضاء سرایت کند و آثار طغیان و عصیان و ارتکاب مناهی و مباشرت اخلاق ردّیه بظهور رسد و در حدیث آمده که ان اللّه طیب لا یقبل الا طیبا صاحب روضه الانوار فرموده نظم دست دل از زمزم و کوثر بشوی آب از سر چشمه تقوی بجوی لقمه که در اصل نباشد حلال زو نفتد مرد مگر در ضلال قطره باران تو چون صاف نیست گوهر دریای تو شفاف نیست و گفته اند یا ایها الرسل خطاب با جمیع انبیاء ع نه در یک دفعه، چه ایشان در ازمنه مختلفه بوده اند بلکه بدان معنی که هر یک از ایشان در زمان خود مخاطب بدین خطاب بوده اند پس همه در تحت اینکه خطاب داخل باشند و بعضی بر آنند که خطاب با حضرت پیغمبر است صلی اللّه علیه و سلّم او را بنام همه پیغمبران خواند زیرا که سیّد همه است و ذات معلای او جامع فضائل و کمالاتی که با همه بوده مصرعه و قد جمع الرحمن فیک المفاخر مصرعه آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری در موضح فرموده که خطاب بآنحضرت ص میفرماید که امت عالی همت خود را بگو که حلال خورید و عمل صالح کنید إِنِّی بدرستیکه من بِما تَعمَلُون َ عَلِیم ٌ بآنچه شما میکنید داناام وَ إِن َّ هذِه ِ أُمَّتُکُم و بدرستیکه

اینست ملّت شما ای رسل کرام أُمَّهً واحِدَهً ملتی یگانه در عقاید و اصول شرائع یا جماعت شما ای امت محمّد علیه الصلوه و السّلام جماعتی متحداند و متفق بر ایمان و توحید وَ أَنَا رَبُّکُم و من آفریدگار شماام فَاتَّقُون ِ پس بترسید از من در مخالفت کلمه توحید فَتَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم زُبُراً پس ببریدند و ساختند اهل کتاب کار دین خود را در میان یکدیگر پارها یعنی گروه گروه شدند و اختلاف کردند کُل ُّ حِزب ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون َ هر گروهی از ایشان بآنچه نزدیک ایشان است از دین شادان و نازان و اعتقاد کرده که حق اینست.

صفحه : 757

فَذَرهُم فِی غَمرَتِهِم پس بگذار ای محمّد ص کافران مکه را در گرداب غفلت و ضلالت ایشان حَتّی حِین ٍ تا هنگامیکه کشته شوند یا بمیرند أَ یَحسَبُون َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه ِ آیا می پندارند مشرکان که آنچه عطا میدهیم ایشانرا و مدد می کنیم بآن مِن مال ٍ وَ بَنِین َ از مال و فرزندان نُسارِع ُ لَهُم فِی الخَیرات ِ می شتابیم برای ایشان بآن چیز در نیکوئیها یعنی گمان می برند که امداد ایشانرا بمال و فرزند مسارعت است از ما برای ایشان در نیکوئی و اعمال ایشانرا استحقاق آن هست که ما بپاداش ایشان نیکوئی کنیم بَل نه چنین است که می پندارند بلکه لا یَشعُرُون َ نمیدانند که اینکه امداد استدراج است نه مسارعت در خیرات إِن َّ الَّذِین َ هُم مِن خَشیَهِ رَبِّهِم مُشفِقُون َ بدرستیکه آنانکه ایشان از عذاب آفریدگار خود ترسانند عذاب را خشیه گفت جهت آنکه عذاب سبب اینست وَ الَّذِین َ هُم بِآیات ِ رَبِّهِم و آنانکه ایشان بآیتهای پروردگار خود که قرآن است یا دلائل

قدرت یُؤمِنُون َ میگروند وَ الَّذِین َ هُم بِرَبِّهِم لا یُشرِکُون َ و آنانکه ایشان بخداوند شرک نمی آرند نه شرک جلی و نه شرک خفی وَ الَّذِین َ یُؤتُون َ ما آتَوا و آنانکه میدهند آنچه میدهند از صدقات و زکوه و توسل می نمایند بحضرت حق بانواع خیرات و مبرات وَ قُلُوبُهُم وَجِلَهٌ و دلهای ایشان ترسان است که ناگاه خیرات ایشان مردود گردد و میدانند أَنَّهُم إِلی رَبِّهِم راجِعُون َ آنکه ایشان بسوی پروردگار خود بازگردندگانند أُولئِک َ یُسارِعُون َ آن گروه که باین صفتها موصوفند می شتابند فِی الخَیرات ِ در طاعتها یا در نیل خیرات دنیویه که بر اعمال صالحه متفرعست کما قال اللّه تعالی فاتهم اللّه ثواب الدنیا وَ هُم لَها و ایشان بسوی خیرات سابِقُون َ پیشی گیرندگانند یا سابقند بر همه مردمان بوفور طاعت یا بحصول ثواب یا بدخول بهشت.

صفحه : 758

وَ لا نُکَلِّف ُ نَفساً و تکلیف نمی کنیم هیچ تنی را إِلّا وُسعَها مگر بگنجائش او یعنی بقدر طاقت وَ لَدَینا کِتاب ٌ و نزدیک ما کتابی است یعنی لوح محفوظ یَنطِق ُ بِالحَق ِّ سخن گوید براستی یعنی مخالف راستی و واقع درو نوشته نیست یا نزد ما است نامه اعمال هر کس که گواهی دهد بر کردار هر کس وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان که عاملانند ستم دیده نخواهند شد با فزونی عقاب و نقصان ثواب بَل قُلُوبُهُم بلکه دلهای کفره فِی غَمرَهٍ در غفلت و حیرت است مِن هذا ازین سخن که گفته شد یا از کتاب حفظه یا از قرآن وَ لَهُم أَعمال ٌ و مر ایشانراست عملهای ناپاک و خطاهای بیباک مِن دُون ِ ذلِک َ

بجز اینکه خطای عظیم که برآنند یعنی شرک و انکار بعث و غیر آن مراد آنست که غیر از شرک گناهان دیگر هست که هُم لَها ایشان مر آنرا عامِلُون َ کنندگانند بحسب حکم قضا و لا رادّ لقضائه و ایشان در غفلت و معصیت باشند حَتّی إِذا أَخَذنا تا وقتی که بگیریم مُترَفِیهِم منعمان ایشان را بِالعَذاب ِ بعذاب جوع یا قتل إِذا هُم یَجأَرُون َ آنگاه ایشان فریاد گیرند و استغاثه کنند و ما گوئیم لا تَجأَرُوا الیَوم َ فریاد مکنید امروز و طمع فریادرسی مکنید إِنَّکُم مِنّا بدرستیکه شما از جهت ما لا تُنصَرُون َ یاری کرده نخواهید شد یا از عذاب ما ممنوع نخواهید گشت قَد کانَت آیاتِی بدرستیکه بوده است آیتهای من یعنی قرآن که بهر وقت تُتلی عَلَیکُم خوانده میشود بر شما فَکُنتُم پس هستید شما از شنیدن آن عَلی أَعقابِکُم بر پاشنهای خود تَنکِصُون َ بازمیگردید یعنی بقهقری رجوع میکنید و کلام من نمی شنوید مُستَکبِرِین َ در حالتی که طلب رفعت دارید بر مردمان و تعظّم می نمائید بِه ِ بحرم مکه و میگوئید ما اهل حرمیم یا مستکبرید بتکذیب قرآن سامِراً حدیث کنندگان در شب تَهجُرُون َ هذیان میگوئید یا میگذارید قرآن را یا پیغمبر را یا خانه را که در حوالی او افسانه میگوئید و بدو می نازید و طواف نمیکنید أَ فَلَم یَدَّبَّرُوا القَول َ آیا تفکّر نمیکنند در قرآن تا اعجاز لفظ و وضوح معنی بدانند که کلام حق است أَم جاءَهُم آیا آمد بدیشان از کتاب و رسول ما لَم یَأت ِ آنچه نیامده بود آباءَهُم ُ الأَوَّلِین َ به پدران پیشین ایشان تا عذر گویند که

از کتاب و پیغمبر خبر نداریم یعنی هم چنانچه نوح و ابراهیم علیهما السلام به پدران ایشان فرستادیم همچنین محمّد علیه الصلوه و السلام را نیز برای ایشان برانگیختیم تا عذر نیارند قال اللّه تعالی لتنذر قوما ما انذر آباؤهم.

صفحه : 759

أَم لَم یَعرِفُوا آیا نشناختند ایشان رَسُولَهُم پیغمبر خود را با امانت و راستی و حلم و وفا و کرم و مروت و نیکخوئی و کمال علم با وجود عدم تعلیم فَهُم لَه ُ پس ایشان مر او را مُنکِرُون َ منکران و ناشناسندگان باشند یعنی نه آن است که نمی شناسند حضرت پیغمبر علیه السلام را تا انکار کنند و گویند بیگانه است ما حقیقت حال او نمیدانیم أَم یَقُولُون َ آیا میگویند بِه ِ جِنَّهٌ باو دیوانگی است که از سخن او حساب ندارند بَل نه چنین است که ایشان میگویند بلکه جاءَهُم آمد محمّد علیه الصلوه و السلام بدیشان بِالحَق ِّ بدین درست یعنی اسلام یا سخن راست که قرآن است وَ أَکثَرُهُم و بیشتر کافران لِلحَق ِّ کارِهُون َ مر حق را نخواهند که مخالف طبع و آرزوی ایشان است قید اکثر برای آنست که بعضی از کفار از ننگ و توبیخ مردم نمیگرویدند نه از کراهت حق وَ لَوِ اتَّبَع َ الحَق ُّ و اگر پیروی کردی حق سبحانه و تعالی أَهواءَهُم آرزوهای کافران را و در وجود الهه شتّی یعنی اگر بفرض خدایان واقع بودندی لَفَسَدَت ِ السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ وَ مَن هرآئینه تباه و ناچیز شدندی آسمان و زمین و هر که فِیهِن َّ در آسمان و زمین است از ملائکه و انس و جن و جز آن چنانچه در آیت کریمه لَو کان َ فِیهِما آلِهَهٌ

إِلَّا اللّه ُ لَفَسَدَتا گذشت و گفته اند مراد از حق دین اسلام است اگر متابعت آرزوی کافران کردی یعنی شرک منقلب شدی حق سبحانه قیامت ظاهر کردی و آسمان و زمین و اهالی آن تباه و هلاک شدندی بَل أَتَیناهُم بِذِکرِهِم بلکه آوردیم بدیشان کتابی که وعظ و پند ایشانست یا دبدبه عرب وصیّت شرف ایشان در آنست فَهُم عَن ذِکرِهِم پس ایشان از موعظه خود یا از آنچه سبب بزرگی ایشان است در دنیا و آخرت مُعرِضُون َ روی گردانندگانند أَم تَسأَلُهُم آیا آنکه تو میخواهی از ایشان بر ادای رسالت خَرجاً مزدی یا بسبب طمع در مال ایشان ترا متهم دارند برسالت فَخَراج ُ رَبِّک َ پس مزد پروردگار تو که روزی دنیا و ثواب عقبی است خَیرٌ بهتر است ترا از مزد ایشان وَ هُوَ و او یعنی خدای تعالی خَیرُ الرّازِقِین َ بهترین روزی رسان است وَ إِنَّک َ لَتَدعُوهُم و بدرستیکه تو میخوانی ایشان را بی مزدی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براهی راست که دین اسلام است وَ إِن َّ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ و بدرستی آنانکه نمیگروند بِالآخِرَهِ بسرای دیگر بقیامت و متعلقات آن عَن ِ الصِّراطِ از آن راه راست لَناکِبُون َ گردندگانند و میل کنندگان به بیابان گمراهی.

صفحه : 760 وَ لَو رَحِمناهُم و اگر ببخشائیم بر ایشان وَ کَشَفنا و برداریم ما بِهِم آنچه بدیشان واقع است مِن ضُرٍّ از سختی یعنی قحط و تنگی که بر ایشان غلبه کرده لَلَجُّوا هر آئینه ستیزندگی کنند فِی طُغیانِهِم در سرکشی خود یَعمَهُون َ سرگشته میروند و تردد مینمایند یعنی اگر بلا از ایشان دفع کنیم همچنان از روی ستیز و عناد بر کفر و تکذیب

خود ثابت خواهند بود بیت ستیزندگی کار دیو و دد است ستیزنده را دشمنی با خود است آورده اند که چون ضرر قحط بنهایت رسید و اهل مکه بخوردن مرده و مردار مبتلا شدند ابو سفیان بمدینه آمده با حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم گفت نه تو گمان می بری که رحمت عالمیانی و اهل مکه بزحمت دعای تو درمانده اند پدران را بشمشیر بکشتی و فرزندان را بآتش گرسنگی بسوختی حق تعالی آیت فرستاد وَ لَقَد أَخَذناهُم و بدرستیکه ما گرفتیم اهل مکّه را بِالعَذاب ِ بعذاب قتل در روز بدر فَمَا استَکانُوا پس فروتنی نه کردند لِرَبِّهِم مر پروردگار خود را وَ ما یَتَضَرَّعُون َ و تضرع و زاری ننمودند بلکه همچنان بر سرکشی و نافرمانی بایستادند حَتّی إِذا فَتَحنا تا چون بگشادیم عَلَیهِم بر ایشان باباً دری ذا عَذاب ٍ شَدِیدٍ خداوند عذاب سخت که آن جوع است و شدّت او از قتل و اسر بیشتر است إِذا هُم ناگاه ایشان فِیه ِ در آن عذاب مُبلِسُون َ ناامیدان و اندوه گینان و فروماندگان و سرگردانند تا حدیکه اغنیاء ایشان از تو طلب عاطفت و مرحمت مینمایند وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ و اوست که بیافرید و پیدا کرد لَکُم ُ السَّمع َ برای شما گوش را تا می شنوید بدان شنودنیها وَ الأَبصارَ و دیدها را تا می بینید بآن دیدنیها وَ الأَفئِدَهَ و دلها را تا تفکّر میکنید بآن و استدلال می نمائید از مسموعات و مبصرات بر قدرت فاطر مبدعات و شما قَلِیلًا ما تَشکُرُون َ اندکی را شکر میگذارید چه عمده در شکرگزاری آنست که استعمال کنید اینکه آلات ادراک را در آنچه مودی بشناخت خالق آن باشد وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم

و اوست آنکه بیافرد شما را و منتشر ساخت فِی الأَرض ِ در زمین وَ إِلَیه ِ تُحشَرُون َ و بسوی او جمع کرده خواهید شد روز قیامت بعد از تفرق اجزا و اعضا وَ هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت ُ و اوست آنکه زنده میگرداند و می میراند وَ لَه ُ اختِلاف ُ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ و مر اوراست یعنی بامر اوست مخالفت شب و روز در ازدیاد و انتقاص یا تعاقب ایشان مر یکدیگر را أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا تعقل نمی کنید که قدرت ما همه کائنات را از عدم بوجود آورده و بعث نیز از ان جمله است چه همه را بعد از مردن زنده خواهیم ساخت پس چرا انکار آن میکنید کفار مکه تعقل آن نکردند.

صفحه : 761

بَل قالُوا بلکه گفتند بی تدبّر و تفکّر مِثل َ ما قال َ الأَوَّلُون َ مانند آنکه گفته بودند پیشینیان از کفار قالُوا گفتند أَ إِذا مِتنا آیا چون بمیریم ما وَ کُنّا تُراباً و باشیم خاک وَ عِظاماً و استخوانی خالی کهنه أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ آیا ما برانگیخته شدگانیم استفهام بر سبیل انکار است و تکرار از برای تاکید است یعنی چون خاک شویم حشر و بعث چگونه بما راه یابد لَقَد وُعِدنا هر آئینه وعده داده شدیم نَحن ُ وَ آباؤُنا ما و پدران ما هذا اینکه سخن را مِن قَبل ُ پیش از آمدن محمّد صلی اللّه علیه و سلّم یعنی ما را و پدران ما را بوعده حشر و نشر تخویف کرده اند و اینکه وعده راست نشد إِن هذا نیست اینکه قول إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ مگر افسانه پیشینیان و اکاذیب ایشان که در صحائف نوشته اند و گذاشته قُل بگو ای

محمّد ص مر اینکه منکران را که بگوئید لِمَن ِ الأَرض ُ مر کراست زمین وَ مَن فِیها و آنکه در وی است از مخلوقات یعنی مالک و خالق زمین کیست جواب دهید مرا إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که میدانید سَیَقُولُون َ زود باشد که بگویند در جواب تو که زمین و آنچه در او است لِلّه ِ مر خدایراست مشرکان مکه معترف بودند بر آنکه آفریدگار زمین و اهل وی اللّه است پس چون ترا چنین جواب دهند قُل أَ فَلا تَذَکَّرُون َ بگو آیا پند نمی گیرید و در نمی یابید که کسیکه اولا قادر باشد بر آفریدن اهل زمین ثانیا نیز از ایجاد و اعاده ایشان عاجز نخواهد بود قُل بگو ای محمّد ص دیگر بار مَن رَب ُّ السَّماوات ِ السَّبع ِ کیست آفریدگار آسمانهای هفتگانه با عظمت و رفعت و شکل عجیب و هیئت غریب آن وَ رَب ُّ العَرش ِ العَظِیم ِ و کیست پروردگار عرش بزرگ که اعظم مخلوقات است سَیَقُولُون َ زود باشد که گویند آسمانهای رفیع و عرش عظیم لِلّه ِ مر خدایراست و رب همه او است قُل أَ فَلا تَتَّقُون َ بگو آیا پرهیز نمیکنید از شرک به نسبت چنین خالقی و هم از مخلوقات او او را شریک میسازید قُل مَن بِیَدِه ِ بگو کیست آنکه بدست اوست یعنی بقبضه اقتدار اوست مَلَکُوت ُ کُل ِّ شَی ءٍ بادشاهی همه چیزی در موضح گوید مضرت و منفعت اشیای یا خزائن آن وَ هُوَ یُجِیرُ و او زینهار دهد و بفریاد رسد و نگاهدارد و ایمن گرداند از عذاب خود هر کرا خواهد وَ لا یُجارُ عَلَیه ِ و زینهار داده نشود برو یعنی کسی نتواند که کسی را از عذاب او

ایمن گرداند و در پناه آورد و زینهار گیرد جواب گوئید إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که بدانید.

صفحه : 762

سَیَقُولُون َ زود باشد که گویند اینکه صفات که تو گفتی لِلّه ِ مر خدایراست که مالک الملکوت و مجیر بندگان است قُل فَأَنّی تُسحَرُون َ بگو پس از کجا فریب یافته میشوید و چگونه از راه حق برمیگردید با وجود ظهور نور توحید و تظاهر دلائل بر وحدت ملک مجید طریق حق را گذاشته کجا میروید نظم ای که پی نفس و هوا میروی راه نه اینکه است خطا میروی راه روان زان دیگر روند پس تو بدین راه چرا میروی منزل مقصود در ان جانب است پس تو ازین سوی کجا میروی بَل أَتَیناهُم بِالحَق ِّ بلکه آوردیم بدیشان راستی را از توحید و وعده حشر و نشر وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون َ و بدرستیکه ایشان دروغ گویانند در آنکه تکذیب اینکه قول میکنند یا در نسبت اتخاذ ولد و شریک بباری تعالی مَا اتَّخَذَ اللّه ُ مِن وَلَدٍ فرا نگرفت خدای تعالی هیچ فرزندی وَ ما کان َ مَعَه ُ و نیست با او مِن إِله ٍ هیچ خدای که در الوهیت شریک او بود چه اگر او را شریک باشد در خدای و خدا باید که آفریننده بود پس هر آئینه شریک او را مخلوقی چند باشد إِذاً آن هنگام لَذَهَب َ کُل ُّ إِله ٍ بِما خَلَق َ ببرد هر خدای آنرا که آفریده بود و در ان مستقل و مستبد باشد پس مخلوق را علامتی باید که بدان متمیز باشد مخلوق اینکه خدای از مخلوق آن خدای دیگر و مشاهده میرود که میان جمیع مخلوقات تمیز نیست پس ثابت شد که

با او هیچ خدائی نیست وحده لا شریک له و دیگر آنکه اگر با او خدای بودی چنانچه گفته شد مخلوق خود را جدا کردی و ملک او از ملک اینکه ممتاز شدی هر آئینه طرح نزاع و حرب میان ایشان پدید آمدی چنانچه از حال ملوک دنیا معلوم است وَ لَعَلا و هر آئینه برتری جستندی و غلبه خواستندی بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ برخی از الهه بر برخی و باجماع و باستقرا معلوم شد که اینکه تحارب و تنازع واقع نیست پس او را شریک نه بود سُبحان َ اللّه ِ پاک است خدای تعالی بی همتا عَمّا یَصِفُون َ از آنچه صفت میکنند او را بدان یعنی اتخاذ فرزند و انباز عالِم ِ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ اوست دانای پوشیده و آشکارا فَتَعالی پس بزرگتر و برتر است عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شریک میگیرند برای او پس برای دلخوشی حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام از انزال عذاب بمشرکان خبر میدهد و میفرماید که قُل بگو ای محمّد ص بطریق دعا رَب ِّ إِمّا تُرِیَنِّی ای پروردگار من اگر بنمائی مرا و بی شبهه مینمائی ما یُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده اند کافران از عذاب در دنیا و آخرت رَب ِّ فَلا تَجعَلنِی ای پروردگار من پس مدار مرا فِی القَوم ِ الظّالِمِین َ در گروه ستمکاران یعنی در عذاب قرین ایشان مساز اینکه سخن بجهت تواضع و کسر نفس است یا تنبیهه بر آنکه شومی ظلم میتواند بود که به بیگناه نیز برسد و مراد از ظلم اینجا شرک است وَ إِنّا بدرستیکه ما خداوندیم عَلی أَن نُرِیَک َ بر آنکه بنمائیم تو ما نَعِدُهُم آنچه وعده دادیم ایشانرا از عقوبت لَقادِرُون َ

هر آئینه توانائیم اما تاخیری که در ان میرود بسبب آنست که بعضی از ایشان یا اعقاب ایشان ایمان خواهند آورد.

صفحه : 763

ادفَع بِالَّتِی دفع کن بخصلتی که بهر حال هِی َ أَحسَن ُ آن نیکوتر است السَّیِّئَهَ بدی را حضرت عزّت حبیب خود را از مکارم اخلاق باتم و اکمل و اشرف و اجمل آن میفرماید و میگوید دفع کن بآنچه نیکوتر است بدی را یعنی بعفو و رحمت از سر گناه مجرمان درگذر بر وجهی که وهنی در دین نبود یا دور کن جهل سفها را از ایشان بحلم خود یا بازدار مردم را از معاصی بامر فرمودن بطاعت یا دفع کن شرک مشرک را بکلمه توحید یا محو ساز منکر را بامر معروف امام قشیری رح فرموده که دفع کن جفا را بوفا یا اشارت نفس را به بشارت قلب یا ظلمت خلایق را بنور حقایق یا حظوظ خود را بحقوق خدای تعالی یا طی کن تیه حوادث را بقدم سلوک در طریق معرفت قدم نظم چو طی گشت تیه حوادث از آنجا بملک قدم ران بیک حمله محمل در ان قلزم نور شو غوطه زن فرو شوی از خویشتن ظلمت ظل یکی خوان یکی دان یکی جو یکی گو سوی اللّه و اللّه زور است و باطل نَحن ُ أَعلَم ُ ما داناتریم بِما یَصِفُون َ بآنچه صفت میکنند ترا از شعر و سحر یا بآنچه از صفت ما میگویند از اتخاذ اولاد و شرکاء وَ قُل رَب ِّ و بگو ای پروردگار من أَعُوذُ

بِک َ پناه میگیرم بتو مِن هَمَزات ِ الشَّیاطِین ِ از وسوسه های دیوان که داعی بضلالت و معصیت اند یا از در انداختن ایشان مردمانرا بفریب و غرور در مهالک و مهاوی وَ أَعُوذُ بِک َ رَب ِّ و پناه می آرم بتو ای پروردگار من أَن یَحضُرُون ِ از آنکه حاضر شوند نزدیک من بوقت صلاه یا زمان تلاوت یا از انکه گرد من گردند در همه احوال یا از آنکه مرا رنج رسانند حَتّی إِذا جاءَ متعلق است بما یصفون یعنی کفار پیوسته ترا او مرا ببدی وصف میکنند تا وقتی که بیاید أَحَدَهُم ُ المَوت ُ یکی از ایشان را مرگ و بگمراهی خود دانا گردد و مرگ را بمعائنه بیند و آثار عذاب مشاهده کند قال َ گوید از روی حسرت رَب ِّ ارجِعُون ِ ای آفریدگار من باز گردان مرا بدنیا صیغه جمع برای تعظیم مخاطب است امام ثعلبی با جمعی از مفسران برآنند که خطاب با ملک الموت و اعوان او است که اول بکلمه رب استغاثه مینماید از خدای و بکلمه ارجعون رجوع مینماید بملائکه که بازگردانید مرا لَعَلِّی أَعمَل ُ شاید که من بکنم صالِحاً عملی شایسته فِیما تَرَکت ُ در آن چیزیکه بگذاشته ام که ایمان است یعنی ایمان آرم و در ان عمل صالح کنم کَلّا ردع است از طلب رجعت یعنی حاشا که او را بازگردانند إِنَّها بدرستیکه آن درخواست کَلِمَهٌ سخنی است که بواسطه غلبه حسرت بر او هُوَ قائِلُها او گوینده آن است وَ مِن وَرائِهِم و از پیش مشرکان بَرزَخ ٌ مانعی است میان رجعت و ایشان یعنی قبر که درو خواهند بود إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ تا روزی که برانگیخته

شوند از ان- صفحه : 764

فَإِذا نُفِخ َ پس چون دمیده شود فِی الصُّورِ در صور یعنی نفخه ثانیه یا ثالثه که نفخه احیاءست و قیامت قائم گردد فَلا أَنساب َ بَینَهُم پس نسبها نباشند میان ایشان یَومَئِذٍ در ان روز یعنی علاقه نسبت منقطع گردد و هیچ ذی رحمی را بر کس خود رحم نباشد یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه یا نسبی که امروز بدان مفاخرت میکنند فردا سبب نفع نشود چه در ان روز نسبت صحیح باید نه نسبت صریح ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم وَ لا یَتَساءَلُون َ و نه پرسند یک دیگر را از نسب یا کسی کسی را نپرسد جهت مشغولی بحال خود و اینکه قبل از محاسبه باشد و بعد از ان حال یکدیگر میپرسند کما قال اللّه تعالی و اقبل بعضهم علی بعض یتساءلون فَمَن ثَقُلَت پس هرکرا گران آید مَوازِینُه ُ ترازوهای او باعمال صالحه چون مؤمنان فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران از درکات وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه ُ و هر که سبک باشد میزانهای او بجهت آنکه عمل صالح نکرده باشد چون مشرکان و منافقان فَأُولئِک َ الَّذِین َ خَسِرُوا پس آن گروه آنانند که زیان کرده اند أَنفُسَهُم در نفسهای خود یعنی سرمایه عمر بباد غفلت بردادند و استعدادات حصول کمال را بطلب آرزوهای نفس و متابعت شهوات ضائع ساختند و ایشان فِی جَهَنَّم َ خالِدُون َ در دوزخ جاوید ماندگان اند تَلفَح ُ میسوزد وُجُوهَهُم ُ النّارُ رویهای ایشان را آتش وَ هُم فِیها و ایشان در آتش کالِحُون َ ترش رویان اند یا از شدت احتراق زشت رویانند و ابو سعید خدری رض از

حضرت رسالت پناه ص در تفسیر اینکه آیت روایت میکند که بریان سازد روی کافران را آتش دوزخ پس بر جهد یعنی بالا رود لب زبرین او تا بمیان سرش برسد و فرو افتد لب زیرین او تا برسد بنافش در موضح آورده که مسافت میان شفتین او چهل ذراع بود پس حق تعالی گوید ایشانرا أَ لَم تَکُن آیاتِی آیا نبود آیتهای من یعنی قرآن در دنیا تُتلی عَلَیکُم خوانده میشد بر شما فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُون َ پس بودید که بدان تکذیب میکردید تا مستحق اینکه عقوبت شدید قالُوا رَبَّنا گویند ای پروردگار ما غَلَبَت عَلَینا غالب شد بر ما شِقوَتُنا بدبختی ما یعنی شقاوتی که بر ما نوشته بودی در لوح محفوظ و بدان حکم کرده یا غالب شد گناهان ما که موجب شقاوت است بر ما وَ کُنّا قَوماً و بودیم ما گروهی ضالِّین َ گمراهان از طریق حق رَبَّنا أَخرِجنا ای آفریدگار ما بیرون آر ما را مِنها از آتش دوزخ تا تدارک حال و تلافی کار خود کنیم فَإِن عُدنا پس اگر بازگردیم بکفر و تکذیب فَإِنّا ظالِمُون َ پس بدرستیکه ما ستمکاران باشیم بر نفس خود آخر سخنی که دوزخیان گویند اینکه باشد.

صفحه : 765

قال َ اخسَؤُا گوید خدای خاموش باشید فِیها در دوزخ وَ لا تُکَلِّمُون ِ و سخن مگوئید با من در خروج یا دفع عذاب که شما را بیرون نمی آریم یا از شما عذاب برنمیداریم إِنَّه ُ کان َ فَرِیق ٌ بدرستیکه بودند گروهی مِن عِبادِی از بندگان من یعنی درویشان صحابه رض چون عمار و بلال و خباب رض و امثال ایشان که پیوسته یَقُولُون َ رَبَّنا میگفتند

ای پروردگار ما آمَنّا گرویدیم بتو فَاغفِر لَنا پس بیامرز ما را وَ ارحَمنا و به بخش بر ما وَ أَنت َ خَیرُ الرّاحِمِین َ و تو بهترین بخشندگانی فَاتَّخَذتُمُوهُم پس فراگرفتید شما آن درویشان را سِخرِیًّا مهزوبه یعنی کسیکه با او سخریه کند و فسوس دارند مراد آنست که با ایشان استهزا میکردید حَتّی أَنسَوکُم تا آن وقتی که فراموش گردانیدند ایشان، یعنی فرط اشتغال شما بسخریه ایشان فراموش ساخت بر شما ذِکرِی یاد کردن من وَ کُنتُم مِنهُم و بودید شما که از ایشان تَضحَکُون َ میخندید از روی تکبر و تعظّم خود و تحقیر و تذلیل ایشان إِنِّی بدرستیکه من جَزَیتُهُم ُ الیَوم َ جزا میدهم ایشانرا امروز بِما صَبَرُوا بآنکه صبر کردند بر ایذا و آزار و سخریه شما أَنَّهُم هُم ُ الفائِزُون َ بدرستیکه ایشان اند رسیدگان بمراد خود یعنی جزای صبر ایشان فوز است بمطلوب قال َ گوید خدای یا فرشته بامر او مر کافران را که شما کَم لَبِثتُم چند درنگ کردید فِی الأَرض ِ در زمین کافران از روی غفلت و طول امل میگفتند ما همیشه خواهیم بود در دنیای و نابود و فانی نخواهیم شد پس بطریق عتاب از ایشان پرسند چند درنگ نمودید عَدَدَ سِنِین َ شمار سالهای یعنی چند سال بودید در دنیا زنده بر روی زمین و مرده در قبر قالُوا گویند لَبِثنا یَوماً درنگ کردیم روزی أَو بَعض َ یَوم ٍ یا پاره از روز، کوته شمردند مدت لبث خود را به نسبت خلود در دوزخ یا از هول آتش فراموش کرده باشند گویند مدت بودن ما در دنیا مقدار روزی یا بعضی از روز بوده و ما

بیش ازین نمی دانیم فَسئَل ِ العادِّین َ پس بپرس ای پرستنده زمان لبث ما را از شمارندگان یعنی از ملائکه که حفظه اعمار و انفاس ما بودند قال َ گوید خدای إِن لَبِثتُم درنگ نه کردید در دنیا إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی باضافت بآخرت لَو أَنَّکُم اگر بدرستیکه شما کُنتُم تَعلَمُون َ هستید که بدانید که تمام دنیا در جنب آخرت اندکی است.

صفحه : 766

أَ فَحَسِبتُم آیا پنداشتید شما از فرط غفلت أَنَّما خَلَقناکُم آنکه ما شما را آفریدیم عَبَثاً ببازی یا از برای بازی وَ أَنَّکُم إِلَینا و گمان می بردید آنکه شما بسوی ما لا تُرجَعُون َ بازگردیده نشوید برای مجازات اعمال یعنی شما را برای عبادت آفریدیم و مکافات کردار شما را مقرر کرده ایم در لطایف قشیری مذکور است که عبث مشغولی باشد بچیزی که از حق بازدارد و خدای تعالی ما را برای آن نیافریده و بدان امر نکرده شیخ ابو بکر واسطی قدس سره روزی اینکه آیت میخواند فرمود که نی نی خلق را بعبث نیافرید بلکه خواست که هستی وی آشکارا شود و از مصنوعات وی بصفات کمالیه وی راه برند و گفته اند شما را ببازی نیافریده ام بلکه برای ظهور نور محمدی علیه الصلوه و السلام آفریده ام چه در ازل مقرر شده بود که آن گوهر تابان از صدف جنس انس بیرون آید پس او اصل است و شما همه فرع وی اید نظم هفت و نه و چار که پرداختند خاص پی مرکب او ساختند اوست شه و آدمیان جمله خیل اصل وی و جمله عالم طفیل در بحر الحقایق آورده که شما را از برای آن آفریده ام تا بر من سود کنید

نه بجهت آنکه من بر شما سود کنم و گویند ملائکه را آفرید تا مظهر قدرت باشند و آدمیان را خلق کرد تا مخزن جوهر محبت باشند و در بعضی کتب سماوی هست که ای فرزندان آدم همه اشیا را از برای شما آفریده ام و شما را برای خود در سرّ کنت کنزا مخفیا اینجا ظهوری تمام دارد کما اشار الیه المولوی قدس سره مثنوی ای ظهور تو بکلی نور نور گنج مخفی از تو آمد در ظهور گنج مخفی بود زیر خاک کرد خاک را تابان تر از افلاک کرد گنج مخفی بد ز پرّی جوش کرد خاک را سلطان اطلس پوش کرد خویش را نشناخت مسکین آدمی از فزودنی آمد و شد در کمی خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش را بر دلق دوخت ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش تو چرا ای خویش را ارزان فروش فَتَعالَی اللّه ُ پس برترست خدای تعالی و بزرگتر از آنکه بعبث بیافریند المَلِک ُ الحَق ُّ پادشاه بسزا لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ معبودی مستحق عبادت مگر او رَب ُّ العَرش ِ الکَرِیم ِ آفریدگار عرش بزرگ یا عرشی که کریم است خیرات و برکات ازو نازل می شود وَ مَن یَدع ُ و هر که میخواند یعنی بپرستد مَع َ اللّه ِ با خدای بحق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر را لا بُرهان َ هیچ حجتی نیست لَه ُ مر پرستنده را بِه ِ به پرستش آن فَإِنَّما حِسابُه ُ پس جزین نیست که حساب عمل آن کس و مکافات کردار او عِندَ رَبِّه ِ نزدیک پروردگار اوست و بقدر استحقاق او را پاداش خواهد داد إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ الکافِرُون َ بدرستیکه فلاح نیابند و رستگار نشوند

ناگرویدگان وَ قُل رَب ِّ اغفِر و بگو ای محمّد ای آفریدگار من بیامرز مرا و امت مرا وَ ارحَم و به بخشای بر من و بر ایشان برحمت واسعه خود وَ أَنت َ خَیرُ الرّاحِمِین َ و تو بهتر رحم کنندگانی و در خبر آمده که اوّل سوره قد افلح و آخر آن گنجیست از گنجهای عرش الهی.

صفحه : 767

سوره النور

مدنیه و هی اربع و ستون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- سوره اینکه سوره ایست که از عالم قدس أَنزَلناها فرو فرستادیم آنرا بوساطت جبرئیل علیه السلام وَ فَرَضناها و فرض کردیم بر شما احکامیکه درو است وَ أَنزَلنا فِیها و فرو فرستادیم در او آیات ٍ بَیِّنات ٍ آیتهای روشن از حدود و احکام لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ شاید که شما پند پذیرید و از محارم بپرهیزید و از جمله حکمها اینست الزّانِیَهُ وَ الزّانِی زن و مرد زناکننده چون غیر محصن باشند فَاجلِدُوا پس بزنید ای ایمّه و حکام کُل َّ واحِدٍ هر یکی را مِنهُما از ان هر دو مِائَهَ جَلدَهٍ صد تازیانه اینکه حکم خاص است بآنکه محصن نباشند چه حد محصن رجم است و در شرح طحاوی آمده که شرائط احصان حریت است و بلوغ و عقل و اسلام و تزوج بنکاح صحیح مع الدخول و امام شافعی رح اسلام را شرط نمیکند و غیر محصن را که آزاد باشد با وجود جلد یک سال جلا میفرماید و امام مالک رح و احمد رح در نفی بکر با امام شافعی رح متفقند چه حدیثی درین باب وارد شده که مائه جلده و تغریب عام صاحب کشاف فرموده که تغریب عام نزد امام اعظم رح بهمین آیت منسوخست وَ

لا تَأخُذکُم و فرانگیرد شما را بِهِما باین دو زناکننده رَأفَهٌ مهربانی فِی دِین ِ اللّه ِ در فرمانبرداری خدای تعالی یعنی مبخشانید بر ایشان و تعطیل حد مکنید و در ضرب مسامحت منمائید إِن کُنتُم تُؤمِنُون َ اگر هستید که گرویده اید بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدایتعالی و بر روز قیامت چه ایمان بخدا اقتضای جد و جهد میکند در اقامت حدود او وَ لیَشهَد و باید که حاضر شوند عَذابَهُما در وقت عذاب آن هر دو تن یعنی در زمان اقامت حد بر ایشان طائِفَهٌ مِن َ المُؤمِنِین َ گروهی از مؤمنان تا تشهیر ایشان حاصل شود و آن تفضیح مانع گردد از معاودت بمثل آن عمل بقول امام مالک رح و امام شافعی رح از چهار کس که بعدد شهود زنااند کمتر نباشند و بقول ائمه دیگر یک کس کافی است و تا ده نیز گفته اند در اسباب نزول از إبن عمر رضی اللّه عنه، مردی است که ام مهزول که یکی از صواحب رایات بود در بیوت مواجیر نشستی تقبل میکرد که هر که او را بخواهد مؤنت آنکس را بتمام کفایت کند مومنی خواست که بدین طمع خام نان خود را پخته سازد و قصد نکاح وی کرد حضرت عزت جهت آنکه مسلمانی بدنام نشود اینکه آیت فرستاد.

صفحه : 768

الزّانِی مرد زناکننده لا یَنکِح ُ نکاح نکند إِلّا زانِیَهً مگر زن زناکننده را أَو مُشرِکَهً یا شرک آرنده را چه غالب آن است که مائل بزنا از اهل عفت مجتنب خواهد بود وَ الزّانِیَهُ و زن پلیدکار لا یَنکِحُها در نکاح نیارد او را إِلّا زان ٍ مگر مرد پلیدکار أَو مُشرِک ٌ یا شرک آرنده

چه جنسیت علت ضم است و مشاکلت سبب الفت بیت هر کس مناسب گهر خود گرفت یار بلبل بباغ رفت و زغن سوی خارزار در تبیان آورده که بغایا از یهود یا مشرکان مدینه در بیوت مواجیر نشسته هر یک بر در خانه خود رایتی نصب کردندی مردم را بخود دعوت کرده اجرت گرفتندی ضعفه مهاجرین رض که مسکنی و عشیره نداشتند و از تنگدستی پریشان حال میگذرانیدند داعیه کردند که ایشان را بنکاح درآورده و کرایه نفس از ایشان گرفته بر عادت اهل جاهلیت معاش گذرانند حق تعالی منع کرد و فرمود وَ حُرِّم َ و حرام کرده شد ذلِک َ تزوج بزوانی عَلَی المُؤمِنِین َ بر گرویدگان قولی آنست که اینکه حکم در اوّل اسلام بود و بآیت و انکحوا الایامی منسوخ شده وَ الَّذِین َ یَرمُون َ المُحصَنات ِ و آنانکه رمی کنند مر زنان محصنه را بزنا و مرد محصن نیز درین حکم داخل است و اینجا احصان بحریت است و بلوغ و عقل و اسلام و عفت از زنا آنکه مردی یا زنی را که بجمیع اینکه پنج صفت موصوف باشد بزنا دشنام دهند ثُم َّ لَم یَأتُوا پس نیایند نزدیک حکام بِأَربَعَهِ شُهَداءَ بچهار گواه عدل یعنی چهار مرد آزاد و بالغ مسلمان نیارند بر اثبات آنچه رمی کردند بدان فَاجلِدُوهُم پس بزنید ایشان را ثَمانِین َ جَلدَهً هشتاد تازیانه و در قذفی که بغیر زنا باشد یا قذف بزنا که غیر محصن را بود تعزیر است نه حد، و حد قذف از حد زنا و شرب خمر اخف است زیرا که حد زنا بقرآن ثابت است چنانکه گذشت و ثبوت

حد شرب بقول صحابه ست رض و سبب حد قذف محتمل است مر صدق را وَ لا تَقبَلُوا لَهُم و قبول مکنید از ایشان که قذف کردند و گواه نیاوردند و تازیانه خوردند شَهادَهً گواهی در هیچ حکمی أَبَداً همیشه یعنی تا آخر عمر و گفته اند تا بوقت توبه وَ أُولئِک َ و آن گروه قاذفان هُم ُ الفاسِقُون َ ایشان فاسقانند یعنی بفسق ایشان حکم کرده شده است إِلَّا الَّذِین َ تابُوا مگر آنانکه توبه کرده اند مِن بَعدِ ذلِک َ از پس اینکه قذف و دیگر قذف نکنند وَ أَصلَحُوا و بصلاح آرند نیت خود را در ترک قذف مسلمانان که اسم فسق از ایشان برخیزد اما رد شهادت بمذهب امام ابو حنیفه رض مؤید باشد و نزد امام شافعی رح و امام احمد رح رد شهادت و تفسیق هر دو باطل میشود فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تو غَفُورٌ آمرزنده گناه بندگان است رَحِیم ٌ مهربان بر گروه توبه کنندگان آورده اند که بعد نزول اینکه آیت عاصم بن عدی گفت یا رسول اللّه شاید که مردی از ما بیگانه را با زن خود بیند اگر بطلب گواه مشغول میگردد تا جمع شدن شهود آنکس از حاجت خود فارغ شده رفته است و اگر بی گواه سخن میگوید هشتاد تازیانه میزنند و اسم فسق و رد شهادت بر سر اینکه حال چگونه باشد حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السّلام فرموده که ای عاصم خدای تعالی چنین حکم فرستاد عاصم از مجلس بیرون آمد إبن عم او عویمر بدو رسیده گفت ای عاصم شریک بن سمحا را بر شکم زن خود خوله دیدم عاصم گفت وا ویلاه مبتلا شدم بدانچه پرسیدم پس

بازگشته صورت حال بعرض سید عالم علیه السلام رسانید حضرت خوله را طلبید و ازو پرسید او انکار کرد و آیه لعان نازل شد.

صفحه : 769

وَ الَّذِین َ یَرمُون َ و آنانکه رمی کنند بزنا أَزواجَهُم زنان خود را وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ و نباشد ایشان را گواهان إِلّا أَنفُسُهُم مگر نفسهای ایشان فَشَهادَهُ أَحَدِهِم پس واجب است گواهی دادن یکی از ایشان أَربَع ُ شَهادات ٍ بِاللّه ِ چهار گواهی بخدا مضمون آنکه إِنَّه ُ بدرستیکه او یعنی شوهر لَمِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان است در نسبت زنا بدان زن و هر گواهی موکد بسوگند بجای یکی از شهود است وَ الخامِسَهُ و گواهی پنجم أَن َّ لَعنَت َ اللّه ِ عَلَیه ِ آنکه لعنت خدای برو إِن کان َ اگر باشد مِن َ الکاذِبِین َ از دروغ گویان در ان رمی لعان مرد برین گونه است که چهار نوبت گوید گواهی میدهم بخدای که من راست گویم در آنچه رمی کردم مر اینکه زن را بدان و نوبت پنجم بگوید لعنت خدای بر من اگر دروغ گویم در آنچه رمی کردم مر اینکه زن را بدان و هر نوبت اشارت بدان زن کند و حکم اینکه لعان آن است که حد قذف از مرد ساقط شود و میان مرد و زن تفریق کنند فرقت طلاق بقول امام ابو حنیفه رح و فرقت فسخ بقول امام شافعی رح و حد زنا بر زن ثابت گردد اگر نکول کند از لعان بقول امام شافعی رح و بمذهب امام ابو حنیفه رح او را حبس کنند وَ یَدرَؤُا و دفع کند و بازدارد عَنهَا العَذاب َ از ان زن حبس را یا حد را أَن تَشهَدَ آنکه گواهی

دهد آن زن أَربَع ُ شَهادات ٍ بِاللّه ِ بچهار گواهی بخدای و مضمون آنکه إِنَّه ُ بدرستیکه شوهر لَمِن َ الکاذِبِین َ از دروغ گویان است در آنچه رمی کرد مرا بآن وَ الخامِسَهَ و گواهی پنجم أَن َّ غَضَب َ اللّه ِ عَلَیها آنکه خشم خدای بر آن زن باد إِن کان َ مِن َ الصّادِقِین َ اگر باشد مرد از راست گویان در رمی لعان زن آن است که چهار نوبت بگوید گواهی میدهم بخدای که اینکه مرد از دروغ گویان است در آنچه مرا بدان رمی کرد و نوبت پنجم بگوید خشم خدای بر من اگر راست گوی باشد اینکه مرد در رمی و هر بار اشارت بمرد کند و در موضح آورده که حضرت رسالت پناه بعد از نماز دیگر عویمر و خوله را طلبید بدین نوع که مذکور شد مرد و زن هر دو گواهی دادند و نزدیک ذکر لعنت و غضب پیغمبر آمین گفت و قوم در ان اتفاق کردند و جمعی از مفسران بجای عویمر هلال إبن امیه را ذکر کرده اند.

صفحه : 770 وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ و اگر نه فضل خدای تعالی بودی عَلَیکُم بر شما وَ رَحمَتُه ُ و بخشایش او وَ أَن َّ اللّه َ و آنکه خدای تعالی تَوّاب ٌ قبول کننده توبه است حَکِیم ٌ حکم کننده در حدود و احکام هر آئینه شما را فضیحت کردی و دروغگوی را بعذاب عظیم مبتلا ساختی گویند اگر نه فضل و رحمت بودی بتاخیر عقوبت، شما هلاک میشدید یا اگر نه فضل خدای فرمودی باقامت زواجر و نهی از فواحش هر آئینه نسل منقطع شدی و مردم یکدیگر را هلاک کردندی یا اگر نه خدای بخشیدی بر شما بقبول توبه در بادیه

ناامیدی سرگردان میشدید پس شما را بمدد توفیق توبه بسر منزل رجاء رسانید نظم گر توبه مددگار گنهکار نبودی او را بسرحد کرم راه نمودی یا در توبه نبودی که در فیض گشودی زنگ غم از آئینه عاصی که زدودی بعد ازین آیتها در باب قصّه افک است و براءت ذمه عایشه صدیقه رضی اللّه عنها و آن حکایت دور و دراز است و رعایت ادب اقتضای آن میکند که بساط اطناب در ایراد جزئیات آن مطوی باشد و کلی آن بر سبیل اجمال آنست که سال پنجم از هجرت که غزوه مریسیع اتفاق افتاد و صدیقه رض در ان سفر همراه بود و در بعضی منازل بضرورتی از هودج بیرون آمده عقدی از جزع ظفار گم کرده و بطلب آن از منزلگاه دور شده زمانی مکث افتاد در آن زمان خادمان هودج را بی تفحص ساکن آن بار کردند و رفتند و عایشه رض باز آمد و منزل خالی دیده همانجا توقف فرمود تا صفوان بن معطل که بامر حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم از عقب لشکر آمدی برسید و صدیقه رض بر شتر او سوار شده بمعسکر همایون ملحق شد و إبن ابی او را بر شتر صفوان دیده سخنی که نه لایق حرم محترم سید عالم علیه الصلوه و السلام بود بر زبان خبائث نشان راند و چون بمدینه رسیدند اینکه خبر بعرض سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم رسید و عایشه بیمار شد و ازین معنی خبر نداشت اما از آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم عدم التفاتی در می یافت اجازت طلبیده بخانه پدر آمد و

آنجا بر صورت حال اطلاع یافته مرضش روی بازدیاد نهاد و شب و روز بگریه و زاری اشتغال مینمود بیت چشم نگریه بر سر آب است روز و شب جانم ز ناله در تب و تابست روز و شب و حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم تفحص حال حضرت عائشه توجه فرموده از امهات مؤمنان و اکابر صحابه رض تفتیش مینمود و همه بطهارت ذیل او اقامت شهادت میکردند روزی آنحضرت بخانه صدیق درآمد و عایشه رض را گریان و نالان دید حضرت فرمود که ای عائشه، اگر گناه کرده بخدای بازگرد و آمرزش طلب عایشه رض از ابوین درخواست کرد که جواب آن حضرت گویند ایشان در صدد آن نیامدند و صدیقه از غایت دهشت فرمود که دشمنان خبری درافکنده اند و من هرچه میگویم کسی باور نکند پس من همان میگویم که پدر یوسف گفت فصبر جمیل و اللّه المستعان علی ما تصفون بیت صبری کنیم تا کرم او چه میکند بارین دل شکسته غم او چه میکند مقارن اینکه حال اثر وحی بر آنحضرت ظاهر شد آیات براءت نازل گشت إِن َّ الَّذِین َ جاؤُ بِالإِفک ِ بدرستی آنانکه آورده اند دروغ بزرگ را در شان عایشه رض عُصبَهٌ مِنکُم گروهی اند از شما و آن پنج تن بودند عبد اللّه بن ابی که پیشوای منافقان است و زید بن رفاعه و حسان بن ثابت شاعر و مسطح بن اثاثه پسر خاله ابو بکر صدیق و حمنه رض بنت جحش خواهر ام المومنین زینب رض لا تَحسَبُوه ُ مپندارید آن دروغ گو را شَرًّا لَکُم بدی از برای شما مخاطب رسالت پناه علیه الصلوه و السلام و عائشه رض و

صفوان که نسبت باو کرده بودند می فرماید که آن دروغ را به نسبت خود بد مپندارید بَل هُوَ بلکه آن خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را جهت آنکه ثواب عظیم یافتید و در براءت شما آیتها نازل شد و کرامت و تعظیم شان شما بر همه کس ظاهر گشت و وعید کلّی در باره دروغ گویان و بهتان گویان وقوع یافت لِکُل ِّ امرِئ ٍ مِنهُم مر هر یکی را از ایشان که متکلمانند بر افک مَا اکتَسَب َ جزای آن چیز است که کسب کرده مِن َ الإِثم ِ از گناه بقدر آنکه خوض کرده چه بعضی خندیده بودند و بعضی سخنان فاحش گفته و بعضی خاموش شده و منع نه کرده وَ الَّذِی تَوَلّی و آنکس که فراگرفت کِبرَه ُ معظم آن سخن و شنیع تر آنرا مِنهُم از آن جماعت مراد إبن ابی است لعنته اللّه علیه لَه ُ عَذاب ٌ مر اوراست عذابی عَظِیم ٌ بزرگ در آخرت یا در دنیا بآنکه حد قذف خورد و مطرود و مخذول گشت و گویند حسان رض بوده که بآخر عمرش نابینا شده یا مسطح رض که دستهای او شل گشته.

صفحه : 771

لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه ُ چرا نه آنگاه که شنودید اینکه سخن را ظَن َّ المُؤمِنُون َ وَ المُؤمِنات ُ گمان بردند مردان و زنان گرویدگان بِأَنفُسِهِم بهمدینان خویش خَیراً نیکوئی چنانچه بنفسهای خود گمان برند عدول از خطاب بغیبت و از مضمر بمظهر مبالغه است در توبیخ و اشعار بآنکه ایمان مقتضای گمان نیکی است باهل ایمان یعنی بایستی که مومنان بعد از استماع اینکه دروغ گمان نیک بردندی بعایشه رض و صفوان وَ قالُوا و گفتند چنانچه مردی متقین

که بر حالی مطلع باشد گوید هذا اینکه سخن إِفک ٌ مُبِین ٌ دروغی روشن است و حق سبحانه ازواج پیغمبران را نگاه میدارد از مثل اینکه حالتها بتعظیم و تکریم ایشان لَو لا جاؤُ و چرا نیاوردند عَلَیه ِ برین سخن بِأَربَعَهِ شُهَداءَ چهار گواه که گواهی دهند بر آنچه ایشان قذف میکنند بآن فَإِذ لَم یَأتُوا بِالشُّهَداءِ پس اکنون که نیاوردند گواهان چهارگانه فَأُولئِک َ پس آنگروه عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی یعنی در حکم او هُم ُ الکاذِبُون َ ایشانند دروغ گویان در ظاهر و باطن چه اگر گواه آوردندی در ظاهر در حکم کاذب بودندی زیرا که اینکه صورت بر ازواج انبیاء ع ممتنع است و چون گواه نیاوردند در ظاهر نیز کاذبند وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ و اگر نه افزونی کرم خدای بودی عَلَیکُم بر شما وَ رَحمَتُه ُ و مهربانی او فِی الدُّنیا در دنیا بتوفیق توبه کردن وَ الآخِرَهِ و در آخرت بعفو و مغفرت لَمَسَّکُم هر آئینه برسیدی شما را فِیما أَفَضتُم فِیه ِ در ان چیزی که خوض کردید در آن از دروغ بر صدیقه رض عَذاب ٌ عَظِیم ٌ عذابی که عذاب قذف است و ملامت مردم در جنب آن حقیر بودی، و شما را آن عذاب رسیدی إِذ تَلَقَّونَه ُ آنگاه که فرا گرفتید اینکه سخن را بِأَلسِنَتِکُم بزبانهای خود که بعضی از بعضی می پرسیدند وَ تَقُولُون َ بِأَفواهِکُم و میگفتید بدهنهای خود ما لَیس َ لَکُم بِه ِ عِلم ٌ آن چیزیرا که بدان علم نداشتید یعنی سخن از روی جهل میگفتید وَ تَحسَبُونَه ُ و می پندارید آن چیز را که گفتید هَیِّناً سهل و آسان که هیچ تبعه بر آن متفرع نیست و نباشد وَ هُوَ و حال

آنکه آن سخن عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی عَظِیم ٌ بزرگ است و عقوبت بسیار بر آن مترتب چه الحاق عار است باهل بیت نبوت و تکذیب قرآن و استخفاف بمنصب رسالت در احقاف مذکور است که ام ایوب زوجه ابو ایوب انصاری رض با او گفت که شنیده سخنی را که مردم در باب عایشه رض میگویند ابو ایوب فرمود که شنیده ام و آن دروغ است چه توبه نسبت خود اینکه فعل روا میداری ام ایوب گفت لا و اللّه ابو ایوب رض گفته که و اللّه که عایشه رض بهتر از تو است پس به نسبت زن پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم اینکه عمل که روا دارد اینکه بهتان عظیم است حق تعالی فرمود که.

صفحه : 772

وَ لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه ُ و چرا نه چون شنودید اینکه سخن را قُلتُم گفتید یعنی چون اینکه سخن استماع کردید چرا نه گفتید چنانکه ابو ایوب گفت رضی اللّه تعالی عنه، ما یَکُون ُ لَنا نمی سزد ما را و نمی رسد أَن نَتَکَلَّم َ آنکه سخن گوئیم بِهذا باین کلام سُبحانَک َ پاک است خدای تعالی از انکه در حرم محترم پیغمبر او قدح توان کرد هذا بُهتان ٌ عَظِیم ٌ اینکه کلام افترای بزرگ است بربافته منافقان یَعِظُکُم ُ اللّه ُ پند میدهد شما را خدای أَن تَعُودُوا از آنکه بازگردید لِمِثلِه ِ أَبَداً بمثل اینکه سخن هرگز یعنی مادام که زنده باشید إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ اگر هستید گرویدگان چه ایمان مانع است از طعن در باره مسلمانان خصوصا امهات مؤمنان وَ یُبَیِّن ُ اللّه ُ و بیان میکند و روشن میگرداند خدای تعالی لَکُم ُ الآیات ِ برای شما آیتها که دلالت دارند بر محاسن آداب

تا پند گیرید و از طریقه آداب انحراف نورزید وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای تعالی دانا است بطهارت ذیل عایشه رض حَکِیم ٌ حکم کننده ببراءت ذمه او از عیب و عار بیت تا گریبان دامنش پاک است از لوث و خطا وز ندمت عیب جو آلوده از سر تا بپا و چه زیبا گفته است بیت کرا رسد که کنند عیب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی إِن َّ الَّذِین َ یُحِبُّون َ بدرستی آنانکه دوست میدارند أَن تَشِیع َ الفاحِشَهُ آنکه فاش گردد زشت نامی یعنی نسبت فاحشه فِی الَّذِین َ آمَنُوا در شان آنانکه ایمان آورده اند و خواهند که مردم آنرا در زبان گیرند لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ مر ایشان راست عذابی دردناک فِی الدُّنیا در دنیا بحد قذف و بدنامی وَ الآخِرَهِ و در آن سرای بآتش دوزخ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای تعالی میداند شر آنچه خوض کرده اید در ان وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ و شما آنرا نمیدانید وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ و اگر نه فضل خدای تعالی بودی ببردباری عَلَیکُم بر شما وَ رَحمَتُه ُ و بخشایش او به مهربانی و پروردگاری وَ أَن َّ اللّه َ رَؤُف ٌ و آنکه خدای تعالی مهربان است براءت ذمه مقذوف را ظاهر گرداند رَحِیم ٌ بخشاینده است، بتوبه جنایت قاذف را درگذراند هر آئینه عقوبت کلی بشما فرود آمدی.

صفحه : 773

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید لا تَتَّبِعُوا پیروی مکنید خُطُوات ِ الشَّیطان ِ گامهای ابلیس یعنی راههای او را به معصیت یا وسواسهای او را در قذف عایشه رض وَ مَن یَتَّبِع خُطُوات ِ الشَّیطان ِ و هر که بر پی وی رود و آثار او را

متابعت کند فَإِنَّه ُ یَأمُرُ پس بدرستیکه میفرماید دیو آن کس را بِالفَحشاءِ بکاری که زشت باشد در عرف و عقل وَ المُنکَرِ و بعملی که ناپسندیده است در حکم شرع وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ و اگر نه کرم الهی بودی عَلَیکُم بر شما بتوفیق توبه یا تعیین حد که کفارت گناه است وَ رَحمَتُه ُ و بخشایش او بتطهیر شما ما زَکی مِنکُم پاک نه گشتی از شما مِن أَحَدٍ هیچ یکی أَبَداً تا آخر دهر از دنس اینکه عیب جوئی و بدگوئی وَ لکِن َّ اللّه َ یُزَکِّی و لیکن خدای پاک میسازد بقول توبه مَن یَشاءُ هرکرا خواهد وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدای تعالی شنوا است بمقالات مردمان عَلِیم ٌ دانا به نیتهای ایشان گویند که صدیق رض سوگند خورده بود که بر پسر خاله خود یعنی مسطح که یکی از متکلمان بافک او بوده نفقه نکند و مطلقا با او نیکوئی ننماید حق تعالی آیت فرستاد وَ لا یَأتَل ِ و باید که سوگند نخورند أُولُوا الفَضل ِ خداوندان فضل در دین مِنکُم از شما وَ السَّعَهِ و خداوند دستگاه و توانائی و فراخی در مال مراد ابو بکر صدیق رض حق سبحانه فرمود که چنان باید که چنین مردم سوگند نخورند أَن یُؤتُوا بر آنکه ندهند نفقه أُولِی القُربی خویشاوندان را وَ المَساکِین َ و درویشان و محتاجان را وَ المُهاجِرِین َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ و مهاجرانرا در راه خدای تعالی و مسطح هم خویش است هم مسکین و هم مهاجر وَ لیَعفُوا و باید که عفو کنند جریمه را که از ایشان صادر شده وَ لیَصفَحُوا و روی بگردانند از انتقام، و اغماض فرمایند أَ لا تُحِبُّون َ

آیا دوست نمیدارید أَن یَغفِرَ اللّه ُ لَکُم آنرا که بیامرزد خدای تعالی شما را پس شما نیز از گناه دیگران درگذرید وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خداوند تعالی آمرزنده است با کمال قدرت بر انتقام رَحِیم ٌ مهربان بر اصحاب جرایم و آثام شما نیز متخلق باخلاق وی شوید علماء ازین آیت استدلال بر فضل حضرت صدیق رض کرده اند صاحب احقاف فرموده و به یحتج ّ ان الفضل المطلق له و حکیم سنائی قدس سره درین باب فرموده نظم بود چندان کرامت فضلش که اولوا الفضل خواند ذو الفضلش صورت و سیرتش همه جان بود زان ز چشم عوام پنهان بود روز و شب سال و ماه در همه کار ثانی اثنین اذ هما فی الغار .

صفحه : 774

إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه یَرمُون َ المُحصَنات ِ رمی میکند زنان محصنان را الغافِلات ِ بیخبران از آنچه قذف میکنند ایشانرا بدان المُؤمِنات ِ گرویدگان بخدا و رسول مراد ازواج پیغمبر علیه الصلوه و السلام اند و در وسیط گوید خاصه عائشه رض مراد است و گفته اند در شان مهاجران رض است و بعضی عام میدارند و بر هر تقدیر آنها که قذف چنین جماعتی میکنند لُعِنُوا لعنت کرده شدند فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ در دنیا و در آخرت دور افتادند از نام نیکو در دنیا و در آخرت از رحمت یعنی درین عالم ملعون و مردوداند و در ان سرای مبغوض و مطرود وَ لَهُم عَذاب ٌ و مر ایشانراست عذابی عَظِیم ٌ بزرگ بجهت گناه بزرگ و آن عذاب ایشان را بود یَوم َ تَشهَدُ در روز که گواهی دهند عَلَیهِم بر ایشان أَلسِنَتُهُم زبانهای ایشان بافک و بهتان یعنی بزبان خود اعتراف کنند

وَ أَیدِیهِم و گواهی دهد دستهای ایشان وَ أَرجُلُهُم و پایهای ایشان بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه بودند که کسب میکردند از جرائم و مآثم یَومَئِذٍ آنروز یُوَفِّیهِم ُ اللّه ُ تمام بدهد خدای ایشانرا دِینَهُم ُ الحَق َّ جزای که سزاوار است بدیشان وَ یَعلَمُون َ و بدانند در آن روز أَن َّ اللّه َ آنکه خدای تعالی هُوَ الحَق ُّ المُبِین ُ اوست ثابت بذات خود پیدا بالوهیت و قدرت و توانا بر عقاب و ثواب الخَبِیثات ُ سخنان ناشایسته و ناپاک لِلخَبِیثِین َ مر ناپاکانرا یعنی از ایشان ظاهر گردد و بدان متکلم شوند وَ الخَبِیثُون َ لِلخَبِیثات ِ و پلیدان نیز شایسته اند مر سخنان پلید را چه طبایع ایشان مائل است به خبث جنایت وَ الطَّیِّبات ُ و کلمات پاکیزه لِلطَّیِّبِین َ مر مردمان پاک راست یعنی از ایشان سرایت کند وَ الطَّیِّبُون َ لِلطَّیِّبات ِ و پاکیزگان نیز درخورند سخنان پاک را کل اناء یترشح بما فیه مصرع از کوزه همان برون ترا و دکه درو است و گفته اند زنان ناپاک از برای مردمان ناپاک اند و مردان ناپاک راغب اند بایشان و زنان پاک برای مردمان پاک اند و مردان پاک مائل اند بر ایشان ملخص سخن آنکه در حرم محترم حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام که پاکیزه ترین موجودات است محرمی پاکیزه چون حضرت عائشه رض صدیقه رض سزد چه جنسیت سبب الفت و صحبت است و الیه اشاره فی المثنوی المعنوی مثنوی ذره ذره کاندرین ارض و سماء است جنس خود را همچو کاه و کهربا است ناریان مر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند اهل باطل باطلان را میکشند اهل حق از اهل حق هم سر خوشند طیبات آمد ز بهر طیبین للخبیثات الخبیثون بالیقین ذکر

فضل حضرت عائشه رض صدیقه در رساله مرآت الصفا بر سبیل استقصاءست ذکر یافته لا جرم اینجا بر ترجمه آیات اقتصار نمود أُولئِک َ آنگروه یعنی حضرت رسالت پناه و عایشه رض و صفوان رض مُبَرَّؤُن َ منزه کرده شدگان یعنی منزه و مبرااند مِمّا یَقُولُون َ از آنچه میگویند ارباب افک و بهتان منصب رسالت از ان عالی تر است که ذیل عصمت زوجه طاهره او بلوث چنین شبهتی آلوده گردد و صفوان رض مردی پاکیزه و از اولیای صحابه رض او را نیز بدین تهمت متهم نتوان داشت لَهُم مر ایشانراست مَغفِرَهٌ آمرزش از خدای تعالی وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ و روزی نیکو یعنی بی رنج و بسیار و پایدار مراد نعیم بهشت است.

صفحه : 775

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید بخدای و رسول او لا تَدخُلُوا درمیائید سرزده بُیُوتاً بخانهای غَیرَ بُیُوتِکُم جز خانهای خود که در ان ساکنید یعنی بهیچ خانه بیگانه درمیائید حَتّی تَستَأنِسُوا تا وقتی که خبر گیرید و دستوری طلبید وَ تُسَلِّمُوا و سلام کنید عَلی أَهلِها بر اهل آنخانه در روایت آمده که بگوئید السلام علیکم ا ادخل ثعلبی آورده که زنی انصاریه بجناب نبوّت مآب صلی اللّه علیه و سلّم آمده بموقف غرض رسانید که ما در خانهای خود بر صفتی می باشیم که نمی خواهیم که هیچکس ما را بران حال بیند و ناگاه یکی از کسان ما در خانه درمی آید و ما را نه بوجهیکه شاید می بیند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد و حکم شد که بخانه کسان بی دستوری درمیائید ذلِکُم آن استعلام و استیذان خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را از آنکه بی اجازت درآیید و گفته اند کسی که

در عیال خود درمی آید باید که بکلمه یا بآواز پای یا تنحنحی اعلام کند تا اهل خانه بستر عورات و دفع مکروهات اقدام نمایند اینکه حکم کردیم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ شاید که شما پند گیرید فَإِن لَم تَجِدُوا فِیها پس اگر نیابید در آن خانه أَحَداً هیچ یکی را فَلا تَدخُلُوها پس درمیائید در خانهای غیر خود حَتّی یُؤذَن َ لَکُم تا وقتی که دستوری دهند یعنی کسی پیدا شود و شما را اجازت دهد چه دخول در خانه بی اذن کسی محل تهمت سرقه است وَ إِن قِیل َ لَکُم ُ ارجِعُوا و اگر گویند بعد از استیذان که بازگردید فَارجِعُوا پس بازگردید بی توقف و الحاح مکنید و بر در خانه منشینید که آن مضرت صاحب بیت است هُوَ أَزکی لَکُم آن بازگشتن پاک تر و پسندیده تر مر شما را است وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدای تعالی بآنچه شما میکنید از استجازه و ابرام عَلِیم ٌ دانا است و بر آن مکافات خواهد داد و بعد از نزول اینکه آیت ابو بکر صدیق رض بعرض رسانید که یا رسول اللّه در راه شام و عراق اهل تجارت را اتفاق می افتد که در خان و رباط بساط اقامت میگسترند چون کسی در ان مقام نیست از که دستوری طلبند اینکه آیت فرود آمد که لَیس َ عَلَیکُم نیست بر شما جُناح ٌ گناهی أَن تَدخُلُوا از آنکه درآیید بی دستوری بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَهٍ در خانهای که مسکون نیست یعنی کسی درو اقامت نمیکند بلکه می آیند و می روند چون کاروان سرای و رباطه فِیها در آن خانهای غیر مسکون مَتاع ٌ لَکُم برخورداری و نفع است مر شما را که

از سرما و گرما بدان پناه میگیرید و رخوت و انعام شما در ان محفوظ میمانید وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند ما تُبدُون َ آنچه آشکارا میکنید از استیذان وَ ما تَکتُمُون َ و آنچه میپوشید از نیت دخول در خانها!!!.

صفحه : 776

قُل بگو ای محمّد لِلمُؤمِنِین َ یَغُضُّوا مر مردان گرویده را که فراگیرند و بپوشند مِن أَبصارِهِم دیدهای خود از دیدن نامحرم که نظر سبب فتنه است و در ذخیره الملوک آورده که تیزروترین پیکی شیطان را در وجود انسان چشم است زیرا که حواس دیگر در مساکن خود ساکنند و تا چیزی بدیشان نمیرسد باستدراک آن مشغول نمیتواند شد اما دیده حاسّه ایست که از دور نزدیک ابتلا و آثام را صید میکند نظم اینکه همه آفت که به تن میرسد از نظر توبه شکن میرسد دیده فرو پوش چو در در صدف تا نشوی تیر بلا را هدف در نفخات از شبلی قدس سره نقل میکند که بگو تا بپوشید دیده سر را از محارم و دیده دل را از ما سوی اللّه وَ یَحفَظُوا و نگاه دارند فُرُوجَهُم فرجهای خود را از حرام یا پوشند عورات خود را از سرّه تا تحت رکبه ذلِک َ آن پوشیدن چشم و محافظت فرج أَزکی پاکیزه تر است و سودمندتر لَهُم ایشانرا در دنیا و آخرت إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بدرستیکه خدای تعالی داناست بِما یَصنَعُون َ بآنچه میکنند از نظر بحلال و حرام و استعمال جوارح در طاعات و آثام وَ قُل لِلمُؤمِنات ِ و بگو مر زنان گرویده را که از روی عفت یَغضُضن َ بپوشند مِن أَبصارِهِن َّ دیدهای خود را و ننگرند بمردمان نامحرم وَ

یَحفَظن َ فُرُوجَهُن َّ و نگاهدارند فرجهای خود را از زنا ... وَ لا یُبدِین َ و ظاهر نسازند زِینَتَهُن َّ آرائش خود را از پیرایها، و جامها و رنگها و جز آن إِلّا ما ظَهَرَ مگر آنچه ظاهر شود مِنها از وقت ساختن کارها چون خاتم و اطراف ثیاب و کحل در عین و خضاب در کف و گفته اند مراد از زینت مواضع آنست پس مستثنی وجه باشد و کفّین وَ لیَضرِبن َ و باید که فرو گذارند بِخُمُرِهِن َّ مقنعهای خود را عَلی جُیُوبِهِن َّ بر گریبانهای خویش یعنی گردن خود را بمقنعه بپوشند تا موی و بناگوش و گردن و سینهای ایشان پوشیده ماند وَ لا یُبدِین َ و آشکارا نه کنند زِینَتَهُن َّ مواضع زینت خود را چون سر و ساعد و سینه و ساق که موضع تاج و دستوانه و گردن بند و خلخال است إِلّا لِبُعُولَتِهِن َّ مگر برای شوهران خویش که تزئین برای ایشان است أَو آبائِهِن َّ یا پدران خویش و پدر پدر حکم پدر دارد أَو آباءِ بُعُولَتِهِن َّ یا پدران شوهران خویش که ایشان در حکم پدرانند مر زن را أَو أَبنائِهِن َّ یا پسران خویش و پسران پسر هر چند که باشند درین داخل اند أَو أَبناءِ بُعُولَتِهِن َّ یا پسران شوهران خود چه ایشان در حکم پسرانند مر زنان را أَو إِخوانِهِن َّ یا برادران خویش أَو بَنِی إِخوانِهِن َّ یا پسران برادران خود که حکم برادران دارند أَو بَنِی أَخَواتِهِن َّ یا پسران خواهران خود و اینها جماعتی اند که نکاح زن با ایشان روا نیست و در محارم رضاعی نیز همین حکم ثابت است و ذکر اعمام

و اخوال نکرد زیرا که ایشان در حکم اخوانند و در انوار فرموده که احوط آن است که مواضع زینت بعم و خال ظاهر نکند که شاید ایشان نزدیک پسران خود تعریف کنند و موجب فتنه گردد أَو نِسائِهِن َّ یا برای زنان اهل دین خویش مواضع زینت به مؤمنات نمایند در تبیان آورده که یهودیه و نصرانیه و مجوسیه و وثنیه حکم مردان بیگانه دارند و مسلمه را اظهار زینت!!! ایشان روا نیست زیرا که حکم دین میان اهل اسلام و کفر رسم آشنائی برانداخته و عفائف را نیز از ملاقات فواسق اجتناب میباید نمود و بعضی برانند که مراد همه زنانند و از ایشان پرهیز نباید کرد أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ یا آنچه مالک شده است آنرا دستهای ایشان یعنی نه پرهیزند زنان از آنانکه در ملک یمین باشند از کنیزکان خواه مومنه و خواه کافره و بآنکه ایشان در نساء داخل اند اینجا ذکر کرد تا معلوم شود که از امّه غیر مسلمه احتراز لازم نیست و گویند مراد همه بندگان زن اند از اماء و عبید و قولی آنست که اگر غلام عفیف باشد نظر او بزن شاید و الا فلا و در احقاف آورده که إبن المسیب فرموده است که مغرور نگرداند شما را الفاظ او ما ملکت ایمانهن که آن در باب اماست نه عبید چه غالب آن است که نساء بیع اما کنند نه عبید و عبد زن حکم مرد اجنبی دارد جائز نیست که نظر او بموئی مولاه و نه موضعی از مواضع زینت وی افتد أَوِ التّابِعِین َ یا پی روندگان.

صفحه : 777

غَیرِ أُولِی

الإِربَهِ جز خداوندان حاجت بزنان مِن َ الرِّجال ِ از مردان شما یعنی آنها که بطلب خوردنی بخانهای آیند و بزبان هیچ حاجتی ندارند یعنی دغدغه شهوت نیست ایشانرا چون پیر سال خورده و عنین و ابلهانیکه مطلقا از مباشرت خبر ندارند و همّت ایشان و مقصود جز طعام نیست و اکثر ائمه حنفیه رح برآنند که خصی و مجبوب و عنین در حرمت حکم اجانب دارند چه ایشانرا آرزوی مباشرت هست غایتش آنکه توانائی بر آن نیست أَوِ الطِّفل ِ الَّذِین َ یا طفلان آنانکه لَم یَظهَرُوا مطلع نیستند عَلی عَورات ِ النِّساءِ بر عورات زنان یعنی تمیز ندارند و از حال مباشرت بایشان بیخبراند یا آنکه قادر نیستند بر اتیان زنا یعنی بالغ نشدند و بحد شهوت نرسیده اند وَ لا یَضرِبن َ بِأَرجُلِهِن َّ و نزنند زنان پای خلخال دار خود را بر زمین بوقت رفتن لِیُعلَم َ تا دانسته شود ما یُخفِین َ آنچه پنهان میدارند مِن زِینَتِهِن َّ از پیرایه خود که خلخال است یعنی باید که آواز خلخال خود بگوش مرم نرسانند که تا موجب میل مردم بدیشان شود وَ تُوبُوا إِلَی اللّه ِ و بازگردید بخدای تعالی جَمِیعاً همه شما أَیُّهَا المُؤمِنُون َ ای گرویدگان لَعَلَّکُم شاید که شما تُفلِحُون َ رستگار شوید بتوبه همه را به توبه فرمود چه هیچ یک از آدمی از خطره و جریمه خالی نیستند امام قشیری رح قدس سره فرمود که محتاج تر کسی بتوبه آنست که خود را محتاج بتوبه نداند در کشف الاسرار آورده که همه را از مطیع و عاصی بتوبه فرمود تا عاصی خجل زده نشود چه اگر فرمودی که ای گناهکاران شما توبه بکنید موجب رسوائی ایشان شدی چون در

دنیا ایشان را رسوائی نمیخواهد امید است که در عقبی نیز رسوا نکند نظم چو رسوا نکردی بچندین خطا درین عالم پیش شاه و گدا در ان عالم هم بر خاص و عام بیامرز و رسوا مکن و السلام وَ أَنکِحُوا الأَیامی او بنکاح درآید زنان بی شوهران را مِنکُم از شما یعنی مرد را که زن ندارد که خدا سازید و زنی را که بی شوهر است بعقد کسی درآرید وَ الصّالِحِین َ مِن عِبادِکُم دیگر نکاح کنید نیکان و شایستگان را از بندگان خود وَ إِمائِکُم و کنیزکان خود تخصیص صالحان جهت اهتمام است بشان ایشان و آنکه بسبب تزویج و تزوج در پرده عفت بمانند إِن یَکُونُوا اگر باشند ایامی و صلحاء از عباد و اماء فُقَراءَ درویشان و تنگدستان یُغنِهِم ُ اللّه ُ غنی گرداند ایشانرا خدای تعالی مِن فَضلِه ِ از فضل خود بقناعت یا باجتماع روزی در یک منزل کما قال علیه السلام طعام الواحد یکفی الاثنین وَ اللّه ُ واسِع ٌ و خدا فراخ بخشایش است سعت معیشت او دهد عَلِیم ٌ دانا است باستحقاق فقراء بسط بساط روزی او کند.

صفحه : 778

وَ لیَستَعفِف ِ الَّذِین َ و باید که باز ایستند از حرام و عفت درزند آنانکه لا یَجِدُون َ نمی یابند نِکاحاً اسباب نکاح از مهر و نفقه حَتّی یُغنِیَهُم ُ اللّه ُ تا وقتی که توانگر گرداند خدای تعالی ایشانرا مِن فَضلِه ِ از افزونی کرم خود و بیابند آنچه بدان کدخدا توانند شد وَ الَّذِین َ و آنانکه یَبتَغُون َ الکِتاب َ طلب میکنند مکاتبه را مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم از آنانکه مالک است آن را یمینهای شما یعنی از بندگان شما آنها که مکاتبه جویند فَکاتِبُوهُم پس مکاتب سازید ایشانرا امر

استحباب و مکاتبه آن باشد که خواجه بنده خود را گوید که ترا مکاتب گردانیدیم بدین مقدار مال ادا کن و آزاد شو آورده اند که صبیح غلام خویطب بن عبد العزی ازو مکاتبت طلبید او ابا آورد اینکه آیت نازل شد و حق تعالی فرمود که اگر غلام و کنیزک شما مکاتبت طلبند ایشانرا مکاتب سازید إِن عَلِمتُم اگر دانسته اید فِیهِم خَیراً در ایشان نیکی و صلاحیت و امانت یا قوّت اکتساب و قدرت بر ادای مال با آنکه نجم کتابت را از مردم سؤال نکند چه آن بس مکروه ست که بنده بگدائی مال کتابت باز دهد- بنده از آن سلمان فارسی رض مکاتبت طلبید سلمان فرموده که مالی داری گفت نی گفت ترا قوت کسبی هست گفت نی سلمان گفت پس میخواهی که مرا از اوساخ و ادناس مردم بچشانی من هرگز ترا مکاتب نسازم وَ آتُوهُم و بدهید بندگان مکاتب را مِن مال ِ اللّه ِ بعضی از مال خدای تعالی الَّذِی آتاکُم آنچه بشما داده خویطب مرصبیح را بصد دینار مکاتب ساخته بود بعد از استماع اینکه آیت بیست دینار بدو بخشید امام شافعی رح و امام احمد رح میگویند و آتوهم خطاب ست با موالی و واجبست از مال کتابت چیزی بمکاتب بخشیدن امام احمد رح ربع مال مقرر میکند و شافعی رح بقولی تفویض برای خواجه میفرماید و ابو حنیفه رح و مالک رح اتیان واجب نمیدانند و میفرمایند که خطاب و آتوهم راجع بعامه مسلمانان است که اعانت کنند مکاتب را و زکوه بدو بدهند تا مال کتابت ادا کند و گردن خود را از طوق بندگی مخلوق بیرون آرد

و بدین سبب اینکه خیر را فک رقبه میگویند و از عقبه عقوبت بدو میتوان گذاشت نظم بشنو از من نکته ای زنده دل وز پس مرگم به نیکی یاد کن گه بلطف آزاده را بنده ساز گه باحسان بنده آزاد کن آورده اند که عبد اللّه بن ابی سلول که پیشوای منافقان بود شش کنیزک جمیله داشت ایشانرا بر زنا اکراه میکرد و بر سبیل مقاطعه چیزی میگرفت دو کنیزک معاذه و میسکه نام از آنها با یکدیگر گفتند که اگر اینکه کار که ما میکنیم خیرست خود بسیار کردیم و اگر شرارت وقت آنست که ترک کنیم پس بجناب حضرت نبوت مآب علیه السلام آمده صورت حال بعرض رسانیدند آیت آمد که وَ لا تُکرِهُوا و اکراه مکنید فَتَیاتِکُم کنیزکان خود را عَلَی البِغاءِ بر زنا و پلیدکاری إِن أَرَدن َ اگر خواستند تَحَصُّناً باز ایستادن بر پرهیزگاری و اگر نخواهند ذکر اراده تحصن بمقتضای حال است و الاکراه بهمه حال ممنوع پس حق سبحانه میگوید شما اکراه میکنید لِتَبتَغُوا تا فراگیرید عَرَض َ الحَیاهِ الدُّنیا مال زندگانی دنیا را از کسب ایشان و فروختن اولاد ایشان و در تبیان آورده که زانی بود که صد شتر برای فرزندی که از مزنی بها داشت بدادی وَ مَن یُکرِههُن َّ و هرکه اکراه کند کنیزکان را بر زنا فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای مِن بَعدِ إِکراهِهِن َّ از پس اکراه کردن خواجگان مر ایشان را غَفُورٌ آمرزنده گناه ایشان ست یعنی کنیزکان مکره را رَحِیم ٌ مهربان بر ایشان و وزر و وبال آن نیست مگر در گردن اکراه کنندگان.

صفحه : 779

وَ لَقَد أَنزَلنا و به تحقیق فرستادیم ما إِلَیکُم بسوی

شما آیات ٍ مُبَیِّنات ٍ آیتهای روشن و توضیح یافته و حفص رح بکسر یا میخواند یعنی روشن کننده حلال و حرام و حدود و احکام وَ مَثَلًا و فرستادیم مثلی مِن َ الَّذِین َ خَلَوا از امثال آنانکه گذشته اند مِن قَبلِکُم پیش از شما یعنی قصّه عجیبه مانند قصّه ایشان و آن قصّه عائشه رض است که مانندگی دارد بقصّه مریم ع در وقوع تهمت و بقصه یوسف ع در براءت ذمه وَ مَوعِظَهً و فرستادیم پندی درین آیتها لِلمُتَّقِین َ برای پرهیزگاران تخصیص متقیان جهت انتفاع ایشان ست بمواعظ و نصائح قرآن اللّه ُ نُورُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ خدای تعالی نور آسمانها و زمینهاست نور نامی است از نامهای حق سبحانه امام زاهد رح فرموده که خدای را نور توان گفت دلی بپارسی روشن نشاید گفت چه روشنی ضد تاریکی است و خدای آفریدگار اینکه هر دو ضد است و بباید که نور متعارف کیفیتی است که باصره اولا او را دریابد و بواسطه او ثانیا سائر مبصرات را ادراک کند چون کیفیتی که فائض گردد مثلا از نیر اعظم باجرام کثیفه که محاذی او باشد و بدین معنی اطلاق نور بر حق تعالی روا نیست و چون خود را بدین نام خوانده از تقدیر مضانی چاره نباشد و ازین ست که صاحب کشاف میگوید ذو نور السموت و الارض اوست خداوند نور آسمانها و زمینها یا نور اهالی آن هرچه از اجزای عالم هستی در مناظر بلندی و مغاوز پستی نوری دارد ذاتی یا عرضی جمله عطیه فیض اوست بیت در ظلمت عدم همه بودیم بیخبر نور وجود سرّ شهود از تو یافتیم یا

بتجوز مصدر را بمعنی فاعل باید گرفت چون زید عدل پس مضمون کلام اینکه بود که منور السموت و الارض روشن کننده آسمانست بملائکه مقربین و نوردهنده زمین بانبیاء مرسلین یا روشنی بخش آئینه دلهای ساکنان ارض و سما بانوار معرفت و توحید در تیسیر آورده که آراینده آسمان و زمین است و آنکه امام یعقوب چرخی قدس سره، در شرح اسماء اللّه معنی نور برین وجه آورده که جهان آرای و دلگشای مؤید اینکه قولست و آنکه امام نسفی رح در بیان آرائش ارض و سما گوید بیاراست سما را بصوامع قدس که اماکن طاعات ملائکه کرام است و زمین را بمساجد انس که مواضع عبادات اهل اسلام است یا سما را بشمس و قمر و ستارگان و زمین را بانبیاء و علماء و مومنان یا سما را به تسبیح سبحان و تقدیس مقدسان و زمین را به تلبیه حاجیان و تکبیر غازیان یا سما را به بیت معمور و زمین را بکعبه وافر السرور و گفته اند مدبر السموت و الارض امور اهالی آسمان و زمین بوجهی که شاید و باید ساخته بتدبیر اوست مدبر امور را که برای او کار کنند و به تدبیر او مهم سازند نور القوم و نور البلد میگویند کما قال الشاعر ع ور القبائل ساکب بن محلم و برین تقدیر اوست که کار همه آسمانیان و زمینیان سازد مجموعه را بعطیه کل حزب بما لدیهم فرحون نوازد بیت از نهانخانه احسان تو هر جا همه کس کل حزب فرحونند زهی لطف عمیم در تبیان آورده که مدلول السموت و الارض چه هر

دلیلی از دلائل قدرت و بدائع حکمت که در دوائر سپهر برین و مرکز زمین واقع است دلالتی واضح دارد بر وجود قدرت و علم و حکمت او- شعر ففی کل شی له آیه تدل علی انه واحد مصرع جود جمله اشیاء دلیل قدرت اوست و از إبن عباس رض منقول است که هادی اهل السموت و الارض رهنمای اهل آسمان و زمین است که بهدایت او بهستی خود راه برند و بارشاد او مصالح دین و دنیا بشناسند در لطائف جیثمی از خواجه ابو سهل انصاری روح اللّه روحه نقل میکند که سرور اهل السموت و الارض چه تاریکی موجب ملال و غم و ظلمت سبب خوف و وحشت است و چون کسی از محنت تاریکی براحت روشنائی رسد فرحت و بهجت و نشاط و مسرت او بیفزائید آنجا نیز آثار انوار تجلیات جمال الهی سبب سرور و ابتهاج نامتناهی ست بیت چو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم بجان تو بعضی از علماء گویند نور آنست که روشن گرداند چیزها را تا باصره ادراک کند و بدان راه یابد پس چون حق تعالی بیان کرده است از برای آنچه در معاد و معاش بکار آید و ما بدان بدو راه برده ایم پس او را نور توان گفت صاحب رح احقاف آورده که در زمان ظلمت هیچکس ساکن را از متحرک نشناسد و در اعلا و اسفل تمیز نکند و قبیح از صبیح بازندارد و چون رایت نور ظهور نموده خیل ظلام روی بانهزام آوردند و جودات و کیفیات او ظاهر گردد و صفو از کدر

و عرض از جوهر متمیز شود مدرکه انسانیه داند که استفاده اینکه دانش و تمیز بنور کرده اما در ادراک نور متحیر باشد چه داند که عالم از نور مملو است و مخفی و ظاهر بدلالت و باطن بالذات پس حق سبحانه که ما بدو دولت ادراک یافته ایم و بمرتبه تمیز اشیا رسیده سزاوار آن باشد که او را نور گویند و نزد محقق نور حقیقی هستی حق است که همه موجودات بدو ظاهراند و او از همه مخفی و از حضرت ولایت رتبت در شرح رباعیات فرموده اند که هر چه ادراک کنی اوّل هستی مدرک شود و اگرچه از ادراک اینکه ادراکی غافل باشی و از غایت ظهور مخفی ماند چنانچه ادراک الوان و اشکال بواسطه ضیاایست که محیط است بآنها شرط است در رویت و با وجود اینکه بیننده در ادراک آنها از ادراک ضیاء غافل میشود و بغیبت ضیا معلوم میگردد که ورای آنها امری دیگر مدرک بوده که ضیا است همچنین نور حقیقی هستی که محیط بضیا و الوان و اشکال و بینند بجمیع موجودات ذهنی و خارجی قیوم همه اوست و ادراک شی بی ادراک او محال است اگرچه از ادراک او غافل باشی و آن غفلت بواسطه دوام ظهور اوست و اگر اینکه نور نیز چون ضیا غائب شدی ظاهر گشتی که در وقت ادراک موجودات امر دیگر که نور وجود حق سبحانه است نیز مدرک بوده نظم هستی که بذات خود هویدا است چو نور ذرات مکنونات ازو یافت ظهور هر چیز که از فروغ او افتد دور در ظلمت نیستی بماند مستور و در رساله حق الیقین آورده

که هستی خدای تعالی پیداتر از همه هستیهاست زیرا که او بخود پیداست و پیدائی سائر هستیها بدوست اللّه نور السموت و الارض همه اشیا هستی و عدم محض است و مبدأ ادراک همه هستی او است هم از جانب مدرک و هم از جانب مدرکه و هرچه ادراک کنی نخست هستی مدرک شود و اگرچه از ادراک اینکه ادراک غافل شوی و از شدّت ظهور مخفی نماید نظم همه عالم بنور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا زهی نادان که او خورشید تابان بنور شمع جوید در بیابان مَثَل ُ نُورِه ِ صفت نوریکه منسوب بدو است کَمِشکاهٍ مانند روزنه هست در دیوار که در نهایت بخارج راه ندارد چون طاقی.

صفحه : 780 فِیها مِصباح ٌ در ان طاق چراغی افروخته و نیک روشن و گویند مشکوه انبوبه است از آهن که در وسط قندیل باشد و بدین قول مصباح فتیله شعله باشد در انبوبه المِصباح ُ آن چراغ افروخته فِی زُجاجَهٍ در قندیلی از آبگینه الزُّجاجَهُ آن آبگینه بغایت صفا و لطافت کَأَنَّها کَوکَب ٌ گویا ستاره ایست دُرِّی ٌّ درخشنده چون زهره و مشتری و آن آبگینه یعنی چراغی که درو است یُوقَدُ افروخته شده است در ابتدا مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ از روغن درخت با برکت بسیار زَیتُونَهٍ که آن زیتون است در زمین مقدس رسته و هفتاد پیغمبر علیهم السلام دعای برکت برو خوانده اند از انجمله ابراهیم خلیل علی نبینا و علیه السّلام لا شَرقِیَّهٍ نه در جانب شرق است از معموره چون گنگ دژ و دیار چین و خطا وَ لا غَربِیَّهٍ و نه در طرف غرب از ان چون طنجه و طرطوس و

ولایت قیروان بلکه منبت او اراضی و جبال ولایت شام است یا آنکه نه پیوسته در آفتاب است تا متحرق گردد و نه مدام در سایه تا میوه او خام بماند بلکه هم از غایت تاب آفتاب بهره مند است و هم از حمایت وقایت سایه محفوظ حسن بصری رح فرموده که اصل اینکه شجره از بهشت است بدنیا آورده اند پس از اشجار اینکه عالم نیست که وصف شرقی و غربی بر او اطلاق توان کرد یَکادُ زَیتُها نزدیک است که روغن آن درخت یُضِی ءُ روشنی دهد بنفس خود وَ لَو لَم تَمسَسه ُ و اگرچه نرسیده باشد بوی نارٌ آتشی یعنی درخشندگی و براقی بمشابه است که بی آتش روشنائی بخشد نُورٌ عَلی نُورٍ روشنی افزوده بر روشنی یعنی صفای زیت یار شده با نور چراغ و لطافت زجاجه بر ان افزوده در مشکوه که ضابط اشعّه و جامع انوارست یَهدِی اللّه ُ راه می نماید خدای تعالی لِنُورِه ِ بنور معرفت خود مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ و میزند خدای تعالی مثلها را یعنی معقولات را در صورت محسوسات بیان میکند لِلنّاس ِ برای مردم تا زود دریابند و مقصود سخن بر ایشان هویدا گردد وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ و خدای بهمه چیزها از دقایق معقولات و محسوسات و حقایق جلیات و خفیات عَلِیم ٌ داناست علماء را در باب اینکه تمثیل سخن بسیارست علّامه العلماء امام فخر الدین رازی رح در اسرار التنزیل فرموده که مراد نور ایمان است که حق سبحانه و تعالی تشبیه کرده سینه مؤمن را بمشکاه و دل او را در سینه بقندیل زجاجه در مشکوه و ایمان را بچراغی

افروخته در قندیل و قندیل را بکوکبی درخشنده و کلمه اخلاص را بشجره مبارک که از تاب آفتاب و خوف ظلال و نوال رجا بهره دارد و نزدیک ست که فیض کلمه بی آنکه بر زبان مؤمن گذرد عالم را منور کند چون اقرار بآن بر زبان جاری شد و تصدیق جنان بآن یار گشت نمودار نور علی نور بظهور رسید و هم از کلمات امام است طیب اللّه روحه که نور ایمان را بچراغ تشبیه کرد بجهت آنکه در هر خانه که چراغ بود دزد پیرامن آن نگردد و همچنین در هر دل که ایمان باشند شیطان را بدو راه نبود یا آنکه بچراغ داخل خانه روشن بود و از روزنهای خانه پرتوی بخارج افتد و آنرا نیز بخشد بهمین منوال نور ایمان دل را روشن گرداند و از آنجا شعاع معرفت بروزنهای حواس افتاده انوار طاعات بر اعضا و جوارح پدید آید سیماهم فی وجوههم مصرع یمای هر کس از دل او می دهد خبر تشبیه فرموده دل مومن را بآبگینه تا آنرا بسنگ ظلم و جفا نشکنند که آبگینه شکسته هر کجا رسد ببرد و زخمی که دل شکسته را زند مرهمی نپذیرد بیت چون آبگینه اینکه دل مجروح نازکم هر چند بیشتر شکنی تیزتر شود گفته اند آن نور نور معرفت اسرار الهی است یعنی چراغ معرفت در زجاجه دل عارف و مشکوه سینه او افروخته است از برکت زیت تلقین شجره وجود مبارک محمدی ص که نه شرقی است و نه غربی بلکه مکّی است و مکّه ناف عالم و از فراگرفتن عارف آن اسرار تعلیم سیّد ابرار از سر نور علی نور

معلوم توان کرد قولی آن ست که آن نور قرآن است و قلب مومن زجاجه و زبان او مشکوه و قرآن مصباح و شجره وحی الهی که نه مخلوق است و نه مختلق نزدیک ست که هنوز قرآن ناخوانده دلائل و حجج لو بر همکنان واضح شود پس چون قراءت بدان کنند نور علی نور شود و در روح الارواح آورده که آن نور نور محمدی ص است مشکوه آدم باشد و زجاجه نوح و زیتون ابراهیم که به یهودیت مائل است چه یهود غرب را قبله ساخته اند و نه بنصرانیت چه نصاری روی بشرق آورده اند و مصباح حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم یا مشکوه ابراهیم است و زجاج اسمعیل و مصباح حضرت رسالت پناه ص و شجره شجره نبوّت که نه کذب است و نه هزل یا مشکوه سینه مشروح آنحضرت و زجاج دل صافی مطهر اوست و مصباح علم کامل او و شجره خلق شامل او که نه در جانب غلو و افراط است و نه در طرف تقصیر و تفریط اعتدال خیر الامور اوسطها واقع شده و صراط سوی عبارت از ان است و در عین المعانی فرمود که نور محبّت حبیب با نور خلت خلیل نور علی نورست بیت پدر نور و پسر نوریست مشهور ازینجا فهم کن نور علی نور بواقی نکات متعلقه بآیه النور در جواهر التفسیر به سبطی لایق مذکورست و مسطور و الی اللّه تصیر الامور.

صفحه : 781

فِی بُیُوت ٍ أَذِن َ اللّه ُ تسبیح گویند خدای تعالی را در خانهای که دستوری داد خدای و امر کرد أَن تُرفَع َ آنکه برداشته شود قدر او

بتعظیم یعنی آنرا رفیع القدر و بزرگ مرتبه دانند یا بردارند در ان آوازها تا برداشته شود بحق سبحانه حاجتها در ان بیوت وَ یُذکَرَ فِیهَا و یاد کرده شود در ان خانها اسمُه ُ نام او مراد از بیوت مساجد است که اشرف اماکن و ارفع مساکن از جمیع بقاع آن ست که در آنجا بذکر و نماز اشتغال باید نمود و از سخن دنیا و کلام مالا یعنی محترز باید بود یا بیوت انبیاء ع یا بیوت مدینه یا حجرات طاهره و بعضی رفع را حمل کنند بر ساختن و افراشتن بنا چنانچه فرمود و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و گویند بیوت عبارت از چهار خانه است که بامر الهی متصدی عمارت آن پیغمبران ع بودند کعبه معظمه که بسعی خلیل ع و مدد اسمعیل ع تمام شده و بیت المقدس که رفع قواعد در ایام خلافت داود و اتمام آن بر دست سلیمان ع اتفاق افتاده و مسجد مدینه و مسجد قبا که عمارت آن هر دو باشارت حضرت مصطفی صلی اللّه علیه و علیهم اجمعین بوده یُسَبِّح ُ لَه ُ تسبیح گفته شود یا نماز گذارند مر خدای را فِیهَا در ان بیوت بِالغُدُوِّ وَ الآصال ِ به بامداد و شبانگاه رِجال ٌ مسبحان یا مصلیان مردانند که از غایت استغراق در مقام شهود و لا تُلهِیهِم مشغول نمی سازد و باز نمی دارد ایشانرا تِجارَهٌ بازرگانی یعنی خریدن متاعی که از ان توقع سودی باشد وَ لا بَیع ٌ و نه فروختن آنها یعنی داد و ستد و خرید و فروخت ایشانرا مانع نبود عَن

ذِکرِ اللّه ِ از یاد کردن خدای تعالی وَ إِقام ِ الصَّلاهِ و بپای داشتن نماز وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ و از دادن زکوه محققان بر آنند که چون بیع و شرا که اعظم اشغال دنیویست ایشانرا از ذکر مانع نبود باقی اشتغال بطریق اولی صاحب کشف الاسرار آورده که ظاهر ایشان با خلق است و باطن ایشان در شهود اسماء و صفات حق و بحقیقت اینکه روش خواجگان ماوراء النهرست آورده اند که ملک حسین کرد که والی هرات بود از حضرت خواجه قطب الاقطاب خواجه بهاء الدین نقشبند قدس سره پرسید که در طریقه شما ذکر جهر و خلوت و سماع می باشد فرمودند که نمی باشد پس گفت بنای طریقه شما چیست فرمودند که خلوت در انجمن بظاهر با خلق و بباطن با حق بیت از درون شو آشنا و از برون بیگانه وش اینکه چنین زیبا روش کم می بود اندر جهان - آنچه حق تعالی میفرماید لا تلیهم تجاره و لا بیع عن ذکر اللّه اشارت باین مقام است و حضرت حقائق پناهی قدس سره در بیان اینکه طریقه انیقه فرموده اند رباعی سر رشته دولت ای برادر بکف آر وین عمر گرامی بخسارت مگذار دائم همه جا با همه کس در همه حال میدار نهفته چشم دل جانب یار یَخافُون َ می ترسند اینکه مردمان با وجود چنین توجه و استغراق یَوماً تَتَقَلَّب ُ از روز که بگردد فِیه ِ القُلُوب ُ در ان روز دلهای یعنی از هول متحیّر گردد و صفت آرامش باضطراب متغیر شود وَ الأَبصارُ و بگردد دیدها و از هر طرف بنگرد تا به بیند که نامه اعمال وی از کجا بدو می آید لِیَجزِیَهُم ُ اللّه ُ متعلق است بیخافون یعنی

می ترسند تا جزا دهد خدای ایشانرا به سبب آن ترس أَحسَن َ ما عَمِلُوا نیکوترین جزای آنچه کرده اند یعنی بهشت موعود وَ یَزِیدَهُم و زیاده کند در پاداش ایشان مِن فَضلِه ِ از فضل خود یعنی ورای جزای موعود ایشان را عطاها کرامت فرماید که هرگز در خاطر ایشان خطور نکرده باشد وَ اللّه ُ یَرزُق ُ و خدای تعالی روزی میدهد در دنیا مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد بِغَیرِ حِساب ٍ بی حساب یعنی بر ان روزی حساب نکند یا زیاده از ان دهد در عقبی که بخیر شمار درآید.

صفحه : 782

وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه پوشیدند حق را و نگرویدند بدان أَعمالُهُم عملهای ایشان که در صورت نیکو نماید چون صله رحم و عتق رقبه و اطعام فقرا و امثال آن کَسَراب ٍ مانند سرابی است بِقِیعَهٍ بزمینی هموار سراب آنست که شعاع آفتاب چون در نیم روز بر زمین مستوی افتد لمعان آن رخشنده در نظر آید چون آبی مواج یَحسَبُه ُ الظَّمآن ُ پندارد آنرا تشنه ماءً آبی صافی و روی بوی آورد حَتّی إِذا جاءَه ُ تا چون برسد بموضعیکه درو توهم آب کرده لَم یَجِده ُ شَیئاً نیابد آن مظنون و متصوّر خود را چیزی وَ وَجَدَ اللّه َ و یابد عقاب خدای تعالی را عِندَه ُ نزدیک کردار خویش یا خدایرا حساب کننده خویش یابد فَوَفّاه ُ پس تمام بدهد خدای او را حِسابَه ُ جزای کردار او بوجهی که حساب اقتضا کرده باشد وَ اللّه ُ و خدای تعالی سَرِیع ُ الحِساب ِ زود حساب است حساب یکی او را از حساب دیگری بازندارد تمثیل کرد اعمال کفّار را بسراب و ایشان را بتشنه جگر سوخته پس همچنانکه تشنه از سراب

ناامید شده شدنش زیاده میشود کافران را از امید بپاداش اعمال خود چون نیابند حسرت و خیبت افزون میگردد أَو کَظُلُمات ٍ یا کردار ایشان باشد چون تاریکیهای متراکمه فِی بَحرٍ لُجِّی ٍّ در دریای عمیق که دمبدم یَغشاه ُ مَوج ٌ می پوشد آن دریا را موجی مِن فَوقِه ِ مَوج ٌ از بالای آن موجی دیگر مِن فَوقِه ِ از زبر موج ثانی سَحاب ٌ ابریکه انوار نجوم را بپوشد ظُلُمات ٌ اینکه تاریکیها است بَعضُها فَوق َ بَعض ٍ بعضی بالای بعضی متراکم شده یعنی ظلمت بحر و ظلمت موج اوّل و ظلمت موج ثانی و ظلمت ابر إِذا أَخرَج َ چون بیرون آرد کسی یَدَه ُ دست خود را که اقرب اعضای مرئیّه است بچشم لَم یَکَد یَراها نزدیک نیست که بیند آنرا بیان تاکید شدّت ظلمات است یعنی دست را نه بیند و نزدیک نیست که ببیند وَ مَن لَم یَجعَل ِ اللّه ُ و هرکرا نداد و مقرر و مقدر نکرد خدای تعالی لَه ُ نُوراً مر او را روشنی در وقت قسمت ازلی فَما لَه ُ پس نیست مر او را مِن نُورٍ هیچ نوری اینکه تمثیل دیگر است مر عملهای کفار را، ظلمات عملهای تیره اوست و بحر لجی دل او و موج آنچه دل او را می پوشد از جهل و شرک و سحاب مهر خذلان برو پس کردار و گفتارش ظلمت ست و مدخل و مخرجش ظلمت و رجوع او در قیامت هم به ظلمت برعکس مومن که او را نور علی نورست اینکه را ظلمت بعضها فوق بعض نظم مومنان از تیرگی دور آمدند لا جرم نور علی نور آمدند کافری تاریک دل را فکرتیست حال و کارش ظلمت اندر ظلمت است.

صفحه

: 783

أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و ندانستی أَن َّ اللّه َ یُسَبِّح ُ لَه ُ آنکه خدای تعالی تسبیح میگوید مر او را و بپاکی یاد میکند بمقال یا بدلالت حال مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر که در آسمانها و زمینهاست وَ الطَّیرُ صَافّات ٍ و مرغان نیز تسبیح گویند او را در حالتی که بال گشاده باشند در هوا وصف کشیده تخصیص طیر بآن است که او میان زمین و آسمان است یا دلائل صنع درو ظاهرتر چه اجرام ثقیله را که اصلا مائل مرکزاند اعطای قوت میل بمحیط و قدرت وقوف در هوا و الهام بسط اجنحه بوقت صف کشیدن با آنکه در جناح صفت قبض نیز هست برهانی است قاطع بر کمال قدرت صانع کُل ٌّ هر یک از اهل آسمان و زمین یا مرغان یا مجموع قَد عَلِم َ بدرستیکه دانسته است صَلاتَه ُ دعای خود را وَ تَسبِیحَه ُ و تنزیه خود را یا دعا و تسبیح خدای را یا خدای داند نیاز همه و نماز همه را وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای تعالی دانا است بِما یَفعَلُون َ بآنچه می کنند همه از طاعت و عبادت وَ لِلّه ِ و مر خدای را است مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمانها و زمینها چه خالق و فاطر آنها همه اوست وَ إِلَی اللّه ِ المَصِیرُ و بسوی خداست بازگشت همه أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ آیا نمی بینی آنکه خدای تعالی یُزجِی سَحاباً میراند ابر را و برمی انگیزاند قطعه قطعه ثُم َّ یُؤَلِّف ُ بَینَه ُ پس تالیف میکند در میان او یعنی انضمام میدهد بعضی را با بعضی ثُم َّ یَجعَلُه ُ رُکاماً

پس میگرداند او را در هم رسته و بر هم بسته فَتَرَی الوَدق َ پس می بینی تو باران را که یَخرُج ُ مِن خِلالِه ِ بیرون می آید از میان آن وَ یُنَزِّل ُ مِن َ السَّماءِ و فرو میفرستد از ابر یا آسمان مِن جِبال ٍ فِیها از کوهها که درو است یعنی از قطعهای ابر بزرگ که مشابه کوههااند در عظمت مِن بَرَدٍ از تگرگی که کائن است در ان ابر مفعول محذوف ست تقدیرش چنین که میفرستد از تگرگی که در ابرست تگرگ را و گفته اند اینجا سما آسمان است نه ابر و در آسمان کوههاست از تگرگ چنانچه در زمین کوههاست از سنگ حق تعالی از ان تگرگ نازل میگرداند فَیُصِیب ُ بِه ِ پس میرساند آن تگرگ را بکشت و زرع و باغ مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ یَصرِفُه ُ و بازمیدارد آنرا از میوه و محصول عَن مَن یَشاءُ از هر که میخواهد یَکادُ سَنا بَرقِه ِ نزدیک است که روشنی آن برق یَذهَب ُ بِالأَبصارِ ببرد دیدها را و برباید از فرط روشنی و اینکه قوی تر دلیل است بر کمال قدرت که شعله آتش از میان ابر آبدار بیرون می آرد.

صفحه : 784

یُقَلِّب ُ اللّه ُ میگرداند خدای اللَّیل َ وَ النَّهارَ شب و روز را برفتن و آمدن از پی یکدیگر یا بنقصان یکی و زیادتی دیگری یا متغیر میسازد احوال ایشان را بحرارت و برودت یا بنور و ظلمت إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آنچه مذکور شد لَعِبرَهً هرآئینه دلالتی و اعتباریست لِأُولِی الأَبصارِ خداوندان بصر و بصیرت را وَ اللّه ُ خَلَق َ و خدای تعالی بیافرید کُل َّ دَابَّهٍ هر جنبنده که در زمین

است مِن ماءٍ از آبی که جزو ماده اوست یا از آبی مخصوص یعنی نطفه و اینکه بر سبیل تغلیب بوده چه بعضی از حیوانات از نطفه مخلوق نیستند در تبیان از إبن عباس رض نقل می کند که حق سبحانه جوهری آفرید و نظر هیبت درو افگند بگداخت و آب گشت بعضی از ان را تقلیب فرمود بآتش و از ان جن بیافرید پس برخی را تقلیب بباد داد و از ان ملائکه مخلوق ساخت پس تقلیب نمود مقداری را بخاک و از ان آدمی و سائر حیوانات را خلق کرد و اصل همه آبست فَمِنهُم پس ازین جنبندگان مَن یَمشِی کسی هست که میرود عَلی بَطنِه ِ بر شکم خود چون مار و ماهی و سائر هوام وَ مِنهُم مَن یَمشِی و از ایشان کسی هست که میرود عَلی رِجلَین ِ بر دو پای چون آدمی و مرغ وَ مِنهُم مَن یَمشِی و از ایشان هست که مشی میکنند عَلی أَربَع ٍ بر چهار پای چون وحشی و نعم و سبع و تقدیم کرد آن را که در قدرت ابلغ است و آن ماشی باشد بی آله مشی پس آنکه بدو پای رود و دیگر آنکه چهار قائمه دارد و از حیوانات آنکه زیاده از چهار پای دارد اعتماد او بر قوائم اربع بیش نیست یَخلُق ُ اللّه ُ می آفریند خدای تعالی ما یَشاءُ هر چه میخواهد از آنچه ذکر کرد و از آنچه یاد نفرمود باختلاف صور و اعضا و هیئات و حرکات و قوی و افعال با وجود اتحاد عنصر و صاحب حدیقه فرموده نظم اوست قادر بهر چه خواهد و خواست و هر چه

خواهد کند که حکم او راست نقشبند برون گلها اوست نقش دان درون دلها اوست إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بر آفریدن همه چیزها توانا است پس هر چه خواهد بیافریند لَقَد أَنزَلنا بتحقیق که فرو فرستادیم آیات ٍ مُبَیِّنات ٍ آیتهای روشن کرده و هویدا وَ اللّه ُ یَهدِی و خدای راه نماید مَن یَشاءُ هرکرا خواهد بسبب تفکر در ان آیات إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براهی راست و درست که طریق بهشت است آورده اند که میان بشر منافق و یهودی خصومت افتاد یهودی گفت بیا تا محاکمه را بمحکمه محمّد ص بریم منافق گفت مرافعه بکعب بن اشرف عرض میکنیم حق سبحانه آیت فرستاد که وَ یَقُولُون َ و میگویند منافقان که ما آمَنّا بِاللّه ِ گرویده ایم بخدای تعالی وَ بِالرَّسُول ِ و بفرستاده او وَ أَطَعنا و فرمانبرداری کردیم هر دو را ثُم َّ یَتَوَلّی پس میگروند فَرِیق ٌ مِنهُم گروهی از ایشان و امتناع مینمایند از قبول حکم مِن بَعدِ ذلِک َ از پس اقرار بایمان و اطاعت وَ ما أُولئِک َ و نیستند آن گروه بِالمُؤمِنِین َ گرویدگان مخلص یا ثابت بر ایمان و گویند میان مرتضی علی رض و مغیره بن وائل مخاصمه بود در آب و زمینی چنانچه علی مرتضی رض خواست که او را نزد رسول برد میسر نشد مغیره گفت او برای تو حکم خواهد کرد که عمزاده اوئی زیرا که آن ملعون دانسته که حق بجانب. مرتضی علی رض است و محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم حق خواهد فرمود حق تعالی آیت فرستاد که اقرار بایمان و فرمانبرداری میکنند و از حکم خدا و رسول ص سر

می پیچند و روی می تابند.

صفحه : 785

وَ إِذا دُعُوا و چون خوانده شوند إِلَی اللّه ِ بکتاب خدای وَ رَسُولِه ِ و بحکم رسول او لِیَحکُم َ تا حکم کند پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم براستی بَینَهُم میان ایشان إِذا فَرِیق ٌ ناگاه گروهی مِنهُم از ایشان که بشر است یا مغیره مُعرِضُون َ اعراض کنندگانند از محکمه علیه نبویه صلی اللّه علیه و آله و سلّم وَ إِن یَکُن و اگر باشد لَهُم ُ الحَق ُّ مر ایشان را حق یعنی حکم برای ایشان بود یَأتُوا إِلَیه ِ بیایند بسوی پیغمبر مُذعِنِین َ فرمان برندگان و انقیادکنندگان یعنی اگر دانند که برای ایشان حکم واقع خواهد شد فرمان برنده اند و اگر معلوم کنند که حکم بر ایشان خواهد بود سرباز زننده اند أَ فِی قُلُوبِهِم آیا در دلهای ایشان مَرَض ٌ بیماری ست یعنی کفر و میل بظلم أَم ِ ارتابُوا یا در شک افتادند در باب پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و ازو تهمتی مشاهده کرده اند که برو اعتماد راستی نماند أَم یَخافُون َ آیا می ترسند أَن یَحِیف َ اللّه ُ آنکه حیف کند خدای تعالی در نزول حکمی وجود نماید عَلَیهِم بر ایشان وَ رَسُولُه ُ و میل کند رسول او در حکومت بَل نچنین است که پیغمبر ص محل تهمت باشد یا خدا و رسول او حیف کند بلکه أُولئِک َ آن گروه هُم ُ الظّالِمُون َ ایشانند ستمکاران بر خصوم یا بر نفسهای خود یا بابا و امتناع از حکم خدا و رسول إِنَّما کان َ جز اینکه نیست که هست قَول َ المُؤمِنِین َ گفتار گرویدگان إِذا دُعُوا چون خوانده شوند إِلَی اللّه ِ بکتاب خدای تعالی وَ رَسُولِه ِ و بسوی پیغمبر صلی

اللّه علیه و سلّم لِیَحکُم َ بَینَهُم تا حکم کند میان ایشان بوقت مخاصمت أَن یَقُولُوا آنکه او گویند سَمِعنا شنیدیم قول ترا وَ أَطَعنا و فرمان برداریم امر ترا مصرع بهر چه حکم کنی در میان ما حکمی وَ أُولئِک َ و آن گروه که چنین گویند هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران از درکات سخط ربانی و رسیدگان بدرجات رضای سبحانی وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ و هر که فرمان برد خدای تعالی را در فرائض وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را در سنن یا در هر چه فرمایند وَ یَخش َ اللّه َ و بترسد از عذاب خدای بر گناهان گذشته وَ یَتَّقه ِ و بپرهیزد از خشم او و معصیت نکند در زمان آینده فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ الفائِزُون َ ایشانند فوزیافتگان بنعیم مقیم در کشاف آورده که یکی از ملوک التماس آیتی کرد که عمل بدان کافی باشد و محتاج آیت دیگر نشود علمای زمان بدین آیت اتفاق کردند چه حصول فوز و فلاح جز فرمانبرداری و خشیت و تقوی متصور نیست بیت اینک ره اگر مقصد اقصی طلبی و اینک عمل اگر رضای مولی طلبی.

صفحه : 786

وَ أَقسَمُوا و سوگند خوردند منافقان بِاللّه ِ بخدای تعالی جَهدَ أَیمانِهِم سخت ترین سوگندان خود که در طریق فرمانبرداری چنانند که بی شبه لَئِن أَمَرتَهُم اگر فرمائی ایشانرا به بیرون آمدن از دیار و اموال خود لَیَخرُجُن َّ هر آئینه بیرون آیند ایشان و لحظه توقف ننمایند قُل لا تُقسِمُوا بگو سوگند یاد مکنید و قسم بدروغ مخورید طاعَهٌ مطلوب از شما فرمانبرداری ست مَعرُوفَهٌ شناخته شده باخلاص و صدق نیت نه سوگندی دروغ بر طاعت نفاقی إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بدرستیکه خدای تعالی

دانا است بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید از نفاق و جز آن قُل بگو ای محمّد أَطِیعُوا اللّه َ فرمانبرید خدای تعالی را بخلوص نیت وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و اطاعت کنید رسول خدای را بصفای طویت فَإِن تَوَلَّوا پس اگر روی بگردانید ای مردمان فَإِنَّما عَلَیه ِ ما حُمِّل َ پس جز اینکه نیست که بر پیغمبر است آنچه برو حمل کرده اند از تبلیغ احکام وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم و بر شما است آنچه بار کرده شده اید از انقیاد و امتثال وَ إِن تُطِیعُوه ُ و اگر فرمانبرید رسول را در حکم او تَهتَدُوا راه یابید براستی وَ ما عَلَی الرَّسُول ِ و نیست بر فرستاده بجمعی إِلَّا البَلاغ ُ المُبِین ُ مگر رسانیدن آشکارا و دعوت واضح و پیغمبر من آنچه برو بوده بجای آورده و آنچه کار و بار شما است مانده وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وعده کرد خدای تعالی آنان را که گرویده اند مِنکُم از شما وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و بکردند کارهای شایسته مراد بقول اشهر فقرای مهاجرانند رض که بعد از هجرت بمدینه در منازل انصار جای گرفتند و قریش با اکثر قبائل عرب که در مکّه و یثرب بودند بر محاربه ایشان اتفاق نموده شب و روز پیغامهای تهدیدآمیز و سخنان فتنه انگیز می فرستادند مهاجران رض اکثر اوقات سلاح با خود داشتندی و روزگار بهول و هراس میگذرانیدندی روزی با یکدیگر گفتند آیا زمانی بر ما درآید که خود را ایمن و مطمئن بینیم و بفراغت خاطر بر بساط سلامت و عافیّت نشینیم اینکه آیت نازل گشت و حق تعالی وعده داد و سوگند خورد که لَیَستَخلِفَنَّهُم هرآئینه ایشانرا خلیفه گرداند فِی الأَرض ِ در زمین کفار از عرب

و عجم کَمَا استَخلَف َ الَّذِین َ همچنانکه خلیفه گردانیده شدند و حفص رح استخلف فعل معلوم خواند یعنی همچنانکه خلیفه گردانید خدای آنانرا که بوده اند.

صفحه : 787

مِن قَبلِهِم پیش از ایشان یعنی بنی اسرائیل که زمین مصر و شام بدیشان داد تا تصرف کردند در ان چنانکه ملوک در ممالک خود می کنند و در اندک فرصتی بوعده مؤمنان وفا فرموده جزائر عرب و دیار کسری و بلاد روم بدیشان ارزانی داشت و امیدست که جمیع اطراف و اکناف مشارق و مغارب بحکم لِیُظهِرَه ُ عَلَی الدِّین ِ کُلِّه ِ بحوزه تسخیر ملازمان شرع نبوی و متابعان احکام ملّت مصطفوی درآید نظم دمبدم صیت کمال دولت خدام او عرصه روی زمین را سر بسر خواهد گرفت شاهباز همتش چون برکشاید بال قدر از ثریا تا ثری در زیر پر خواهد گرفت اینکه آیت دلیل اعجاز از قرآن است و حجت صحت نبوّت و برهان خلافت خلفای راشدین دیگر فرمود وَ لَیُمَکِّنَن َّ و هر آئینه با قوت متمکن سازد لَهُم دِینَهُم ُ برای ایشان دین ایشانرا الَّذِی ارتَضی لَهُم آن دین که پسندیده است مر ایشانرا یعنی دین اسلام مراد آنست که او را بر همه ادیان غالب گرداند وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم و هر آئینه بدل دهد ایشانرا مِن بَعدِ خَوفِهِم از پس ترس ایشان از اعادی أَمناً ایمنی از ایشان یَعبُدُونَنِی بپرستند مرا در زمان خلافت لا یُشرِکُون َ شریک نسازند بِی شَیئاً با من چیزیرا یعنی اختیار و جاه ایشانرا از عبادت و توحید باز ندارد وَ مَن کَفَرَ و هر که کفران ورزد در اینکه نعمت بَعدَ ذلِک َ بعد از راست شدن وعده فَأُولئِک َ پس آن گروه کافر نعمتها هُم ُ

الفاسِقُون َ ایشانند کاملان در فسق ثعلبی رح آورده که قتله ذو النورین رض اوّل جمعی بودند که کفران اینکه نعمت ورزیدند وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز مفروض را وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه واجب را وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و فرمان برید رسول را بهر چه فرماید لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که شما رحمت کرده شوید لا تَحسَبَن َّ مپندار ای محمّد ص الَّذِین َ کَفَرُوا آنان را که نه گرویدند مُعجِزِین َ عاجزکنندگان مر خدای را از عذاب کردن فِی الأَرض ِ در زمین یا پیشی گیرندگان بر وی یعنی نتوانند که بر حق سبحانه پیشی گیرند و عذاب او را از خود فوت کنند وَ مَأواهُم ُ النّارُ و بازگشت ایشان آتش دوزخ است وَ لَبِئس َ المَصِیرُ و بد بازگشتی است آتش دوزخ در اسباب نزول آورده که حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم غلامی انصاری را که مدلج بن عمر نام داشت بوقت نیم روز بطلب فاروق رضی اللّه عنه فرستاد و مدلج بی اجازت درآمد و فاروق رض خفته بود و جامه از بالای بعضی اعضای او دور شده بود و قولی آنست که بیدار بود و باز وجه، خود ملاعبه میفرمود و از درآمدن غلام کراهتی تمام بدل وی راه یافت بر زبان مبارکش جاری شد که چه بودی که حق سبحانه نهی فرمودی که آباء و انباء و خدم و حشم ما در مثل اینکه ساعات بی دستوری در خانه ما درنیایند تا بر سر امور مخفیه مطلع نشوند بعد از انکه بخدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آمد اینکه آیت نازل شده بود.

صفحه : 788

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای

گروه گرویدگان لِیَستَأذِنکُم ُ الَّذِین َ باید که دستوری طلبند از شما آنانکه مَلَکَت أَیمانُکُم مالک ایشان است دستهای شما یعنی بندگان ذکور یا همه ایشان از غلام و کنیزک وَ الَّذِین َ لَم یَبلُغُوا الحُلُم َ و آنان نیز از کودکان که نرسیده اند ببلوغ مِنکُم از قوم شما یعنی بندگان و کودکان نارسیده باید که طلب اذن کنند از شما برای درآمدن بخانهای شما ثَلاث َ مَرّات ٍ سه نوبت در شبان روز مِن قَبل ِ صَلاهِ الفَجرِ یکبار پیش از نماز بامداد که آدمی از خواب برمی خیزد و جامه خلوت بیرون کرده میخواهد که لباس صحبت پوشد وَ حِین َ تَضَعُون َ و یکبار هنگامی که می نهید ثِیابَکُم جامهای خود را مِن َ الظَّهِیرَهِ بیان حین است یعنی آنوقت نیم روز است وَ مِن بَعدِ صَلاهِ العِشاءِ و یکبار پس از نماز خفتن که وقت تجرد است از لباس و درآمدن بمضاجع ثَلاث ُ عَورات ٍ لَکُم نگاهدارید اینکه سه وقت عورت که مر شماراست لَیس َ عَلَیکُم نیست بر شما وَ لا عَلَیهِم و نه بر بندگان و کودکان نارسیده جُناح ٌ گناهی و بزه در ترک استیذان بَعدَهُن َّ بعد ازین سه وقت طَوّافُون َ بندگان طواف کنندگان اند یعنی درآیندگان عَلَیکُم بر شما برای خدمت پس همواره نتوانند که دستوری طلبند بَعضُکُم درمی آیند بعضی از شما عَلی بَعض ٍ بر بعضی یعنی ممالیک بر موالی کَذلِک َ مانند اینکه روشن کردن یُبَیِّن ُ اللّه ُ روشن میسازد و بیان می کند خدای تعالی لَکُم ُ الآیات ِ برای شما دلائل حق و احکام شرع وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناست بمصالح عباد حَکِیم ٌ حکم کننده برعایت مراسم آداب نزد بعضی علماء حکم اینکه آیت منسوخ است و بقول جمعی محکم إبن جبیر رح را

پرسیدند که بعضی مردم در نسخ اینکه آیت سخن میگویند جواب داد که بخدای که منسوخ نیست اما مردم درین تهاون می ورزند وَ إِذا بَلَغ َ الأَطفال ُ و چون برسند طفلان مِنکُم ُ الحُلُم َ از شما بخواب دیدن محتلم شوند مراد آنست که بالغ گردند و احتلام روشن تر دلیلی است بر وقوع بلوغ فَلیَستَأذِنُوا پس باید که طلب دستوری می کنند کَمَا استَأذَن َ الَّذِین َ همچنان که دستوری می طلبند آنانکه بالغ شوند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان یعنی ایشان حکم سائر مردان دارند در استیذان کَذلِک َ همچنان که بیان کرد اینکه حکم را یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان میگرداند خدای تعالی لَکُم آیاتِه ِ برای شما آیتهای خود را وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای تعالی داناتر است بر احوال شما حَکِیم ٌ حکم کننده بحکمت در تعیین اوضاع شریعت تکرار اینکه دو اسم در آخر اینکه دو آیت متعاقب بجهت مبالغه و تاکید است.

صفحه : 789

وَ القَواعِدُ و نشستگان در خانها و بازماندگان مِن َ النِّساءِ از زنان اللّاتِی لا یَرجُون َ آنانکه امید ندارند نِکاحاً نکاح خود را یعنی طمع نمی کنند که کسی ایشانرا نکاح کند جهت پیری و عجز فَلَیس َ عَلَیهِن َّ پس نیست بر ایشان جُناح ٌ گناهی دو بالی أَن یَضَعن َ از انکه بنهند ثِیابَهُن َّ جامهای ظاهر را چون چادر و سرانداز که بالای مقنعه میپوشند غَیرَ مُتَبَرِّجات ٍ بِزِینَهٍ در حالتی که ظاهرکنندگان نباشند مواضع زینت را یعنی غرض از وضع چادر اظهار سر و گردن و گوش و موی و امثال آن نباشد وَ أَن یَستَعفِفن َ و آنکه طلب عفت کنند و بپوشند خود را خَیرٌ لَهُن َّ بهترست مر ایشانرا و دورتر از تهمت وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ و خدای تعالی شنوا است

مقالات ایشانرا با مردان عَلِیم ٌ دانا بمقصود و مقالات ایشان امام واحدی رح فرموده که تندرستان صحابه رض با مریض و اعمی مواکله نکردندی یا اینکه جماعات از همکاسگی ارباب صحت محترز بودندی از بیم آنکه مبادا طبائع سلیمه را از ایشان نفرت آید یا آنکه بعضی از صحابه رض چون بسفر رفتندی کلیدهای خانه و انبار بدست ارباب عاهات بازدادندی تا بوقت حاجت از طعام ایشان تناول کنند و اینکه درویشان بتوهم عدم رضای ایشان پرهیز میکردند یا اگر کسی ایشانرا بمائده که در خانه پدر یا مادر یا اقارب قریبه وی ترتیب کرده بودندی دعوت نمودی اجابت نمی کردند حق سبحانه آیت فرستاد که لَیس َ عَلَی الأَعمی نیست بر نابینا حَرَج ٌ بزه و تنگی وَ لا عَلَی الأَعرَج ِ و نه بر لنگ حَرَج ٌ وبالی و بزهی وَ لا عَلَی المَرِیض ِ حَرَج ٌ و نه بر بیماری گناهی وَ لا عَلی أَنفُسِکُم و نه بر نفسهای شما وزری أَن تَأکُلُوا آنکه بخورید شما و اهل ابتلا مِن بُیُوتِکُم از طعام خانهای خود که اهل و عیال شما در آنند و خانهای فرزندان نیز درین داخل است بحکم اینکه حدیث که انت و مالک لابیک و خبر صحیح آنست که پاکتر چیزیکه خورد مرد از کسب اوست و ان ّ ولده من کسبه أَو بُیُوت ِ آبائِکُم یا خانهای پدران خود أَو بُیُوت ِ أُمَّهاتِکُم یا خانهای مادران خود أَو بُیُوت ِ إِخوانِکُم یا خانهای برادران خود أَو بُیُوت ِ أَخَواتِکُم یا خانهای خواهران خود أَو بُیُوت ِ أَعمامِکُم یا خانهای برادران پدران

خود أَو بُیُوت ِ عَمّاتِکُم یا خانهای خواهران پدران خود أَو بُیُوت ِ أَخوالِکُم یا خانهای برادران مادران خود أَو بُیُوت ِ خالاتِکُم یا خانهای خواهران مادران خود أَو ما مَلَکتُم مَفاتِحَه ُ یا خانهای که مالک هستید شما خزائن آنرا از نقود و اطعمه و امتعه اینکه خطاب باو کلا و خازنان است و گویند مراد خانه بندگان ست و جز خانه اولاد و عبید رضای صاحب بیت در اکل طعام شرط است.

صفحه : 790 أَو صَدِیقِکُم یا خانهای دوستان خود در ان نیز رضای دوست باید و حقیقت آنست که اگر دوست حقیقی بود انبساط او ازین صورت بیفزاید فتح موصلی رح بدر خانه دوستی آمد و- او حاضر نبود کیسه او از جاریه طلبید و دو درم برداشت باقی بکنیزک بازداد چون خواجه بخانه رسید صورت واقعه از جاریه شنید بشکرانه آن انبساط کنیزک را آزاد کرد و بنواخت در نگارستان آورده که نظم شبی گفتم جهان فرسوده را که بود آسوده در کنج رباطی ز لذتها چه خوشتر در جهان گفت میان دوستداران انبساطی و در عوارف المعارف آورده که چون کسی یار خود را گوید که اعطنی من مالک و او در جواب گوید کم ترید دوستی را نمی شاید یعنی باید که هر چه دارد در میان آرد و از استفسار چند و چون بگذرد و چه دوست جانی بهتر است از مال فانی و درین باب گفته اند ای دوست برو بهر چه داری یاری بخر و بهیچ مفروش و اللّه در من قال نظم یاران بجان مضایقه با هم نمی کنند آخر کسی بمال

جدائی چرا کنند بسیار جد و جهد بباید که تا کسی خود را بآدمی صفتی آشنا کند شرط است بعد یافتن یار آشنا کز بهر او بعهد محبّت وفا کنند و بر قول اوّل که سبب نزول آیت تنفّر صحابه بود از مواکله اهل علل علی را بمعنی فی باید گرفت یعنی نیست در مواکله با هر یک ازینها حرجی آورده اند که در شان بنی لیث بن عمرو از کنانه که تنها طعام خوردن را حرام دانستندی و از صبح تا شام خوان نهاده انتظار مهمان کردندی و چون ثلثی از شب بگذشتی و مهمان نرسیدی آنگاه چیزی خوردندی یا در باره جمعی از انصار که مشقت بر نفس خود نهاده جز با مهمان طعام نخوردندی و در بیان حال جمعی که از اجتماع بر طعام پرهیز نمودندی اینکه آیت آمد لَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ نیست بر شما گناهی أَن تَأکُلُوا آنکه بخورید طعام را جَمِیعاً با هم مجتمع شده أَو أَشتاتاً یا پراگنده فَإِذا دَخَلتُم پس چون درآیید بُیُوتاً بخانها که مذکور شده یا بخانهای خود یا بیوت خالیه یا مساجد فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم پس سلام کنید بر همدینان خود که المومنون کنفس واحده و در خانها بر اهالی خود و در مساجد نیز سلام کنید و گفته اند اگر مسجد یا خانه خالی بود گوید السلام علینا من ربنا و علی عباد اللّه الصالحین و بر هر تقدیر سلام باید کرد تَحِیَّهً سلام کردنی مِن عِندِ اللّه ِ ثابت و مشروع از نزدیک خدای تعالی مُبارَکَهً بسیار خیر و با برکت طَیِّبَهً پاک که

نفس مستمع بدان خوش شود کَذلِک َ همچنانکه بیان سلام فرموده یُبَیِّن ُ اللّه ُ بیان میکند خدای تعالی لَکُم ُ الآیات ِ برای شما آیتهای حکمت خود را لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ شاید که تعقل کنید در ان و حق و ثواب را دریابید إِنَّمَا المُؤمِنُون َ جز اینکه نیست که گرویدگان کامل الَّذِین َ آمَنُوا بِاللّه ِ آنانند که گرویده اند بخدای تعالی وَ رَسُولِه ِ و برسول او از صمیم دل وَ إِذا کانُوا و چون باشند مَعَه ُ با رسول وی صلی اللّه علیه و سلّم عَلی أَمرٍ جامِع ٍ بر کاری جمع آرنده یعنی مهمی که بشرع ایشانرا مجتمع باید شد چون جمعات و اعیاد و حروب و مشاورات و نماز استسقا لَم یَذهَبُوا نروند از نزدیک وی حَتّی یَستَأذِنُوه ُ تا وقتی که دستوری طلبند ازو و او تشریف اذن ارزانی فرماید إِن َّ الَّذِین َ یَستَأذِنُونَک َ بدرستیکه آنانکه دستوری طلبند از تو أُولئِک َ الَّذِین َ آنگروه آنانند که از صدق یُؤمِنُون َ میگروند بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ بخدای تعالی و رسول او و تصدیق می نمایند تعریض بجمع منافقان است که در غزوه تبوک بتخلف از جهاد دستوری می جستند و در باره ایشان نازل شد که انما یستاذنک الّذین لا یؤمنون باللّه الایه فَإِذَا استَأذَنُوک َ پس چون طلب اذن کنند اینکه مومنان مخلص از تو لِبَعض ِ شَأنِهِم برای اصلاح و اتمام بعضی از کارهای خود فَأذَن پس دستوری ده لِمَن شِئت َ هر کرا خواهی مِنهُم از ایشان که عذر واضح دارد وَ استَغفِر و با وجود اجازت طلب آمرزش کن لَهُم ُ اللّه َ برای ایشان از خدای تعالی چه تقدیم امور دنیا بر مهم دین اگرچه بعذر باشد خالی از خللی نیست و گویا که بخروج از جماعت اثم اند پس برای

ایشان استغفار کن إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستیکه خدای تعالی آمرزنده است تقصیرات بندگان را رَحِیم ٌ مهربان ست بر تخفیف تکلیف ایشان.

صفحه : 791

لا تَجعَلُوا ندارید و مدانید دُعاءَ الرَّسُول ِ خواندن رسول مر شما را بَینَکُم میان خود کَدُعاءِ بَعضِکُم همچون خواندن بعضی از شما بَعضاً بعضی را یعنی قیاس مکنید خواندن رسول را بر خواندن یکدیگر که اعراض توانید کرد یا در جواب مسائله توانید نمود چه مبادرت بامر او واجب است و لازم و مراجعت بغیر اذن او حرام و ناروا یا دعای او را بر شما یا برای شما چون دعای یکدیگر مدانید که آن دعا بیشک مستجاب است و مقبول حضرت رب الارباب یا نداکردن شما او را و خواندن مر رسول را باید که چون منادات یکدیگر نباشد که بمجرد نام خوانید بلکه باید که از روی تعظیم باشد چنانچه یا رسول اللّه یا نبی اللّه چه حضرت عز و جل جلاله همه انبیاء ع را به ندای علامت خطاب کرده و حبیب خود را بندای کرامت خطاب میفرماید بیت یا آدم ست با پدر انبیاء خطاب یا ایها النبی خطاب محمدست آورده اند که چون آنحضرت ع خطبه خواندی منافقان بتنگ آمده یکدیگر را پناه شدندی و از مسجد بیرون رفتندی آیت آمد که قَد یَعلَم ُ اللّه ُ الَّذِین َ بدرستیکه میداند خدای تعالی آنانرا که از روی کراهت یَتَسَلَّلُون َ بیرون میروند اندک اندک مِنکُم از میان شما لِواذاً در حالت پناه جستن بیک دیگر و پوشیدن همدیگر را فَلیَحذَرِ الَّذِین َ پس باید که بترسند آنانکه یُخالِفُون َ مخالفت

میکنند و اعراض مینمایند عَن أَمرِه ِ از فرمان خدا و رسول او أَن تُصِیبَهُم از انکه برسد بدیشان فِتنَهٌ آزمایشی از حق که گمراهی است یا محنتی در نفس و مال و ولد یا تسلط سلطان جابر یا مهر غفلت بر دل یا ردّ توبه جنید قدس سره فرمود که فتنه سختی دل است و متأثر ناشدن او از معرفت الهی أَو یُصِیبَهُم یا برسد ایشانرا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک در آخرت أَلا إِن َّ لِلّه ِ بدانید بدرستیکه مر خدای تعالی راست ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه در آسمانها است و آنچه در زمینهاست یعنی همه ملک اویند و مالک همه اوست زیرا که خالق همه اوست قَد یَعلَم ُ بدرستیکه میداند ما أَنتُم عَلَیه ِ آنچه شما برانید ای مکلفان از موافقت و مخالفت و نفاق و اخلاص و طاعت و معصیت وَ یَوم َ یُرجَعُون َ و میداند روزی را که بازگردانیده شوند منافقان إِلَیه ِ بسوی جزای او فَیُنَبِّئُهُم پس خبر دهد ایشانرا بِما عَمِلُوا بآنچه کرده اند از عملهای بدو بران مکافات کند وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ و خدای تعالی بهمه چیزها عَلِیم ٌ دانا است و هیچ چیز برو مخفی نماند بیت آنکس که بیافرید پیدا و نهان چون نشناسد نهان و پیدا بجهان.

صفحه : 792

سوره الفرقان

مکیه و هی سبع و سبعون آیه و ست رکوعات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ تَبارَک َ صاحب کشف الاسرار از معانی که مفسران مر لفظ تبارک را گفته اند سه معنی اختیار فرموده اوّل آنکه برکت ازوست، و اینکه اشارت بکارسازی و بنده نوازی حق است دوّم آنکه بزرگوار و برتر است،

و اینکه بیان صفت سرمدی و نشان عزّت ازلی و ابدی اوست سوم آنکه دائم و ثابت ست و اینکه عبارت از دوام ذات اوست لم یزل و لا یزال الَّذِی آنکه نَزَّل َ الفُرقان َ فرو فرستاده قرآن را که جداکننده است میان حق و باطل و حلال و حرام عَلی عَبدِه ِ بر بنده خود یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم لِیَکُون َ تا باشد بنده او لِلعالَمِین َ مر آدمیان را و پریان را نَذِیراً بیم کننده از عذاب الهی یا باشد قرآن اهل هر قرنی را در هر زمان ترساننده از موجبات سخط ربانی الَّذِی لَه ُ آن کسی که مر اوراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمانها و زمینها چه وی متفرد است بآفریدن آنها پس او را رسد تصرف در ان وَ لَم یَتَّخِذ و فرانگرفت خدای وَلَداً فرزندی چنانچه زعم یهود و نصاری است وَ لَم یَکُن لَه ُ و نیست مر او را ... شَرِیک ٌ فِی المُلک ِ انبازی در بادشاهی چنانچه ثنویه و ثنیه گویند یعنی اوراست بادشاهی بی فرزندی که قائم مقام او تواند بود یا شریکی که با او مقاومت تواند کرد وَ خَلَق َ کُل َّ شَی ءٍ و بیافرید همه چیزها را از مواد مخصوصه بهیأت مختلفه و اشکال متنوعه فَقَدَّرَه ُ پس اندازه کرد آن چیز را تَقدِیراً اندازه کردنی یعنی آنها را مهیّا ساخت برای خصائص و افعالی که ازو میخواست یا تقدیر کرد بقای او را تا وقتی معلوم وَ اتَّخَذُوا و فراگرفتند کفار مِن دُونِه ِ بجز خدای آفریدگار آلِهَهً لا یَخلُقُون َ خدایانی که نیافرینند شَیئاً چیزیرا و قادر نباشند بر خلق هیچ چیز وَ هُم یُخلَقُون َ و

حال آنست که ایشان آفریده شده اند و هر مخلوقی محتاج است در وجود بخالقی و محتاج خدائی را نشاید پس بتانیکه عبده آنها ایشانرا می تراشند رو بهر وجه که میخواهند تصویر میکنند چگونه سزای پرستش باشند وَ لا یَملِکُون َ و با وجود مخلوقیت نمیتوانند و استطاعت ندارند لِأَنفُسِهِم برای نفسهای خود ضَرًّا بازداشتن ضرری وَ لا نَفعاً و نه جذب نفعی یعنی نه سودی بخود میتوانند رسانید و نه زیانی از خود بازمی توانند داشت و حال آنکه خدای ضار و نافع باید وَ لا یَملِکُون َ و نمی توانند آن الهه باطله و قادر نیستند مَوتاً برمیرانیدن کسی وَ لا حَیاهً و نه بر زنده کردن کسی اولا یا بر ابقاء حیات او وَ لا نُشُوراً و نه بر بعث و حشر او را ثانیا و خدای تعالی محیی و ممیت و باعث باید.

صفحه : 793

وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویدند إِن هَذا نیست اینکه قرآن که محمّد بما آورده إِلّا إِفک ٌ افتَراه ُ مگر دروغی که خود بربافته است آنرا وَ أَعانَه ُ و یاری داده اند او را عَلَیه ِ بر ساختن آن دروغ قَوم ٌ آخَرُون َ گروهی دیگر چون جبر و یسار یا عداس یا فکیه رومی یعنی ایشان اخبار سابقه برو میخوانند و او بعبارت عربی بر ما القا می کند فَقَد جاؤُ پس بدرستیکه آمده اند اینکه قوم ظُلماً وَ زُوراً بستم و دروغ یعنی یاری دهندگان وی و برین تقدیر اینکه بقیه کلام کفّار باشد و اصح آن ست که اینکه سخن حضرت خداوند است میفرماید که کفار درین که میگویند قرآن دروغ است و بمدد قومی بربافته میشود آمدند

بشرک و ستم و بهتان وَ قالُوا و دیگر گفتند کلام وی أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ افسانه های پیشینیان است که در کتابها نوشته اند اکتَتَبَها مینویساند آنرا چه خود نمی تواند نوشت فَهِی َ پس آن نوشتها تُملی عَلَیه ِ املا کرده میشود برو بُکرَهً وَ أَصِیلًا بامداد و شبانگاه یعنی هر دو طرف روز یا شب و روز آنها را برو میخوانند تا یاد میگیرد چه خود نمی تواند خواند و چون حفظ کرد بر ما میخواند و میگوید اینکه وحی است قُل بگو ای محمّد در ردّ سخن ایشان أَنزَلَه ُ الَّذِی فرستاده است قرآن را آن کسیکه بی شبه یَعلَم ُ السِّرَّ میداند پوشیده را فِی السَّماوات ِ در آسمانها وَ الأَرض ِ و زمین بدان دلیل که اینکه کلام مشتمل است بر اخبار از مغیبات و علم غیب خاصه حق تعالی است و دیگر آنکه همه فصحای شما از اتیان بمثل آن عاجزاند و چنین کلام جز از نزد ملک علام نشاید إِنَّه ُ بدرستیکه او کان َ غَفُوراً هست آمرزنده که پرده کرم بر جرائم بندگان می پوشد رَحِیماً مهربان که در عقوبت عاصیان تعجیل نمی کند وَ قالُوا و گفتند صنادید قریش چون ابو جهل و عتبه و امیّه و عاص و امثال ایشان ما لِهذَا الرَّسُول ِ چیست اینکه پیغمبر را بر سبیل تهکّم گفتند چه بوده است اینکه کس را که دعوی رسالت میکند که مثل مردم دیگر یَأکُل ُ الطَّعام َ میخورد خوردنی را وَ یَمشِی و میرود برای طلب معیشت چون دیگران فِی الأَسواق ِ در بازارها اگر دعوی وی درست است باید که حال او مخالف حال دیگران باشد ایشان بسبب وقوف در مرتبه محسوسات از حال آنحضرت صلی اللّه علیه و

سلّم غافل شده پنداشتند که تمیز رسل از غیر ایشان بامور جسمانی باشد و ندانستند که نبوت منافی بشریت نیست بلکه مقتضی آنست تا تناسب و تجانس که سبب افاده و استفاده است بحصول پیوند و- بیت جنس باید تا درآمیزد بجنس انس کی گیرند با جن انس القصه مشرکان گفتند بایستیکه او ملک بودی اگر ملک نیست لَو لا أُنزِل َ چرا فرو نه فرستادند إِلَیه ِ مَلَک ٌ بسوی او فرشته فَیَکُون َ مَعَه ُ بس بودی با او نَذِیراً بیم کننده و یاری دهنده در انذار.

صفحه : 794

أَو یُلقی إِلَیه ِ یا آنکه افگنده شود بدو کَنزٌ گنجی از آسمان تا بدان مستظهر گشته از تردّد در تحصیل معاش مستغنی شود أَو تَکُون ُ لَه ُ یا باشد مر او را جَنَّهٌ یَأکُل ُ مِنها بوستانی که بخورد از میوه و محصول آن و بدان معاش وی بگذرد وَ قال َ الظّالِمُون َ و گفتند ظالمان وضع مظهر در موضع مضمر حکم بظلم ایشان است یعنی ستمکارند درین سخن که مومنان را گفتند إِن تَتَّبِعُون َ پیروی نمیکنید شما إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً مگر مردی جادوی کرده شده را یعنی کسی که او را سحر کرده اند و عقلش پوشیده شده و در تفسیر ماوردی آورده که مسحور بمعنی ساحر است یعنی متابعت جادوی می کنید شما را بسخن میفریبد انظُر در نگر ای محمّد بدیده بصیرت تا به بینی که معاندان کَیف َ ضَرَبُوا چگونه زدند لَک َ الأَمثال َ برای تو مثلها را یعنی گفتند سخنهای ناخوش و تشبیه کردند ترا بمسحور و بوصف مفتری و مملی علیه بستودند فَضَلُّوا پس گمراه شدند از طریقی که موصل است بمعرفت انبیاء علیهم السلام و تمیز ایشان از

ما سوی فَلا یَستَطِیعُون َ سَبِیلًا پس توانائی ندارند و نمی یابند راهی بحجّت و برهان بر آنچه میگویند تَبارَک َ الَّذِی بزرگوارست آن کسیکه بمحض فضل إِن شاءَ جَعَل َ اگر خواهد بسازد و به بخشد لَک َ ترا در دنیا خَیراً مِن ذلِک َ بهتر از گنجی و بوستانی که ایشان میگویند و آنچه باشد جَنّات ٍ تَجرِی بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جوئیها وَ یَجعَل لَک َ و بدهد ترا در ان بوستانها قُصُوراً کوشکهای عالی و مسکنهای رفیع در اسباب نزول مذکورست که چون توانگران قریش حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را بفقر و فاقه سرزنش کردند رضوان که آراینده روضات جنان است با اینکه آیت نازل شد و درجی از نور پیش آنحضرت ص نهاده فرمود که پروردگار تو میگوید مفاتیح خزائن دنیا درینجا است آنرا بدست تصرف تو میدهیم بی آنکه از کرامت و نعمتی که نام زد تو کرده ایم در آخرت مقدار پر پشه کم گردد حضرت علیه الصلوه و السلام فرمود که ای رضوان مرا بدینها حاجت نیست فقر را دوست تر دارم و میخواهم که بنده شکور و صبور باشم رضوان گفت اصبت اصاب اللّه ربک نشانه علو همت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم نه همین ست که با وجود تنگدستی و احتیاج گوشه چشم التفات بر خزائن روی زمین نیفگند آنرا ملاحظه باید نمود که در شب معراج مطلقا نظری بما سوی اللّه نکشوده و بهیچ چیز از بدائع ملکوت و غرائب عرصه جبروت التفات نفرمود تا عبارت از ان اینکه آیت آمد که ما زاغ البصر و ما طغی ابیات ز رنگ آمیزی ریحان آن باغ نهاده چشم خود در

مهر ما زاغ نظر چون برگرفت از نقش کونین قدم زد در حریم قاب قوسین بَل نه فقر و احتیاج تو مانع کفار است از ایمان بتو بلکه کَذَّبُوا بِالسّاعَهِ تکذیب می کنند قیامت را و داعیه ایشان بانکار نبوّت تکذیب ساعت است وَ أَعتَدنا و آماده کردیم ما لِمَن کَذَّب َ بِالسّاعَهِ برای کسیکه تکذیب ساعت کند سَعِیراً آتش افروخته و گویند سعیر نامی است از نامهای دوزخ إِذا رَأَتهُم چون به بینند ایشانرا یعنی منکران قیامت آتش دوزخ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ از جای دور که صد ساله و بقولی پانصد ساله بعد بود میان ایشان سَمِعُوا لَها شنوند مر آتش را تَغَیُّظاً آواز جوشیدنی از خشم وَ زَفِیراً و بانگی چنانچه از درون خشمناکان آید یعنی غریدن بعضی برانند که اینکه دیدن و غریدن زبانیه را بود و صاحب انوار فرموده که چون نزدیک ما حیات مشروط ببینه نیست. ممکن است که حق سبحانه در آتش زندگی خلق کند که به بیند و خشم گیرد و بغرد.

صفحه : 795

وَ إِذا أُلقُوا و چون درانداخته شوند مشرکان مِنها از دوزخ مَکاناً ضَیِّقاً در جای تنگ که موجب زیادتی کرب باشد- و در تیسیر آورده که جهنّم بر کافران چنان تنگ باشد که آهن بن نیزه بر نیزه و ایشان را در چنین مکانی تنگ افگند مُقَرَّنِین َ مقترن کرده دستهای ایشان بر گردن ایشان بزنجیر یا هر یک را با قرین او از جن بسلسله نشین هم دیگر باز بسته دَعَوا بخوانند بر خود هُنالِک َ در ان مقام ثُبُوراً هلاکت یعنی نفرین کنند بر خود بهلاک یا گویند یا ثبوراه و اینکه کلمه

کسی گوید که آرزومند هلاک خود باشد و در زاد المسیر و بعضی دیگر از تفاسیر مذکورست که اوّل کسی را که از اهل دوزخ جامه پوشانند ابلیس باشد حله از آتش درو درپوشند و او آنرا بر پیشانی نهد و از پی درمیکشد و ذریت او از عقب او فریاد یا ثبوراه برکشیده میروند حق سبحانه فرماید که لا تَدعُوا الیَوم َ مخوانید امروز ثُبُوراً واحِداً یک ثبور وَ ادعُوا و بخوانید ثُبُوراً کَثِیراً ثبور بسیار یعنی یکبار نفرین مکنید بر خود نفرین بسیار کنید زیرا که شما را انواع عذاب خواهد بود و هر نوعی را بواسطه شدّت ثبوری واقع خواهد شد قُل بگو ای محمّد ص آنانرا که بفقر سرزنش تو می کنند أَ ذلِک َ آیا گنج و بوستان دنیا خَیرٌ بهترست أَم جَنَّهُ الخُلدِ الَّتِی یا آن بهشت جاوید که وُعِدَ المُتَّقُون َ وعده داده شده اند پرهیزگاران بدخول در ان کانَت هست در علم خدای تعالی لَهُم مر متقیان را آن بهشت جَزاءً پاداش اعمال ایشان وَ مَصِیراً و بازگشتی که رجوع بدان نمایند در آخرت لَهُم فِیها مر ایشان راست در آن بهشت ما یَشاؤُن َ آنچه خواهند از نعیم بهشت فراخور استحقاق ایشان چه ضعفای مومنان را بآرزوی ایشان از مرتبه اکمل نصیبی نخواهد بود بلکه مرادیکه مناسب حال خود جویند یابند خالِدِین َ در حالتی که جاوید باشند در بهشت کان َ هست دخول و خلود ایشان در جنت عَلی رَبِّک َ بر پروردگار تو وَعداً وعده مَسؤُلًا خواسته شده سزاوار آنکه از خدای در خواهند یا مومنان درخواسته اند که ربنا آتنا ما وعدتنا یا ملائکه برای

ایشان درخواست می کنند که ربنا و ادخلهم جنات عدن التی وعدتهم وَ یَوم َ یَحشُرُهُم و یاد کن روزی را که حشر کنیم و حفص بیا میخواند یعنی حشر کند مشرکان را وَ ما یَعبُدُون َ و آنرا نیز که می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی عام است همه معبودان را از ذوی العقول و غیر آن و گفته اند مراد اصنام اند که خدای ایشان را به سخن آرد و مخاطب سازد فَیَقُول ُ پس گوید أَ أَنتُم آیا شما أَضلَلتُم گمراه کردید عِبادِی هؤُلاءِ بندگان مرا اینکه گروه یعنی مشرکان أَم هُم یا ایشان ضَلُّوا السَّبِیل َ گم کردند راه را با ضلال در نظر صحیح و اعراض از قول مرشد فصیح.

صفحه : 796

قالُوا گویند بتان سُبحانَک َ پاکی ترا و ما ترا بپاکی یاد می کنیم و منزه میدانیم از شریک و شبیه ما کان َ یَنبَغِی لَنا نیست ما را و نسزد و روا نباشد أَن نَتَّخِذَ آنکه فراگیریم کسی که ما را پرستد مِن دُونِک َ بجز تو یعنی ترا نپرستد ملخص سخن آنکه آنها که عبادت ترا دوست ندارند و ما را پرستند نرسد ما را که بگیریم ما ایشانرا مِن أَولِیاءَ از دوستان وَ لکِن مَتَّعتَهُم و لیکن تو ایشانرا برخوردار گردانیدی وَ آباءَهُم و پدران ایشانرا باموال و اولاد و عمر دراز و صحت بدن و سائر نعمتها حَتّی نَسُوا الذِّکرَ تا فراش کردند آنچه انبیاء ع ایشانرا بدان دعوت میفرمودند وَ کانُوا و بودند بر حکم ازلی تو قَوماً بُوراً گروهی هلاک شده یا تباه گشته پس حضرت عز شانه بت پرستانرا مخاطب ساخته گوید فَقَد کَذَّبُوکُم پس بدرستیکه تکذیب کردند خدایان

شما شما را بِما تَقُولُون َ بآنچه میگوئید که شریک خدااند و ایشان مرا از شرک منزه داشتند فَما تَستَطِیعُون َ پس نمیتوانند معبودان شما صَرفاً بگردانیدن عذاب از شما وَ لا نَصراً و نه یاری کردن شما را بنجات و حفص رح بتا میخواند یعنی شما که مشرکانید نتوانید عذاب مرا از خود دفع کردن و یکدیگر را یاری دادن و از عقوبت برهانیدن وَ مَن یَظلِم و هر که ستم کند یعنی شرک آورد مِنکُم از شما ای مکلّفان نُذِقه ُ بچشانیم او را عَذاباً کَبِیراً عذابی بزرگ که آتش دوزخ است و خلود در ان وَ ما أَرسَلنا و نفرستادیم قَبلَک َ پیش از تو مِن َ المُرسَلِین َ کسی را از پیغمبران إِلّا إِنَّهُم مگر پیغمبرانی که ایشان لَیَأکُلُون َ الطَّعام َ هر آئینه بخوردند خوردنی وَ یَمشُون َ و بروند فِی الأَسواق ِ در بازارها بجهت کفایت مهمات خود وَ جَعَلنا و گردانیدیم بَعضَکُم برخی از شما را لِبَعض ٍ برای برخی دیگر فِتنَهً آزمایشی همچو آزمایش فقراء باغنیاء و پیغمبران بامم ایشان یا مریض بصحیح و اعمی به بصیر خلاصه سخن آنکه دنیا دار ابتلا و امتحان است پس از مخالفت احوال مردمان درو چاره نباشد و ما بدان می آزمائیم ایشانرا تا اهل صبر و شکر از ارباب جزع و کفران ممتاز گردند آورده اند که ابو جهل و ولید و امثال ایشان هرگاه که بلال و عمار و صهیب و سائر درویشان صحابه رض را میدیدند با یکدیگر می گفتند آیا ایمان آریم تا با ایشان همچو ایشان بی چیز باشیم حق تعالی اینکه آیت فرستاد و درویشان را مخاطب ساخته میفرماید که می آزمائیم شریف را بوضیع و وضیع را

بشریف أَ تَصبِرُون َ آیا صبر میکنید بر ابتلا یا جزع می نمائید وَ کان َ رَبُّک َ و هست پروردگار تو بَصِیراً بینا بصبر کننده و جزع نماینده.

صفحه : 797

وَ قال َ الَّذِین َ و گفتند آنانکه لا یَرجُون َ لِقاءَنا امید ندارند دیدار ما را یعنی منکر حشر و بعث اند یا نمی ترسند از دیدن عذاب ما مراد اهل مکه اند که میگفتند لَو لا أُنزِل َ چرا فرو فرستاده نمیشود عَلَینَا المَلائِکَهُ بر ما فرشتگان برسالت یا باخبار از صدق محمّد أَو نَری رَبَّنا یا چرا نمی بینیم آشکارا پروردگار ما را تا با ما سخن گوید و تصدیق اتباع محمّد صلی اللّه علیه و سلّم فرماید لَقَدِ استَکبَرُوا بخدای که بزرگی فِی أَنفُسِهِم در نفسهای خود یعنی تعظیم ورزیدند و جرأت نمودند درین تحکم وَ عَتَوا و درگذشتند از اندازه عُتُوًّا کَبِیراً درگذشتنی بزرگ که بعد از مشاهده معجزات افتراح رویت ملائکه و لقای خدا کردند و ایشان اندوهناک شوند یَوم َ یَرَون َ المَلائِکَهَ روز که به بینند فرشتگان را آن روز مرگ باشد یا روز حشر لا بُشری هیچ مژده نیست یَومَئِذٍ آن روز لِلمُجرِمِین َ مر کافرانرا اهل مکه دو چیز طلبیدند لقای ملائکه و دیدار خدای تعالی حق سبحانه خبر داد که ملائکه را بینند و وعید لا بشری شنوند وَ یَقُولُون َ گویند ملائکه مر ایشانرا که لقای خدای بر شما حِجراً مَحجُوراً حرام و بازداشته شده است و گویند اینکه قول کفار است چون ملائکه بر ایشان ظاهر شوند بدین کلمه پناه جویند بخدا از لقاء ایشان در زاد المسیر آورده که چون کفار در شهر حرام کسی را دیدندی

ازو ترسیدندی میگفتندی حجرا محجورا تا از شر او ایمن شدندی اینجا نیز خیال بستند که مگر بدین کلمه از شدّت مرگ یا هول قیامت خلاصی خواهند یافت وَ قَدِمنا و قصد کنیم إِلی ما عَمِلُوا بسوی آنچه کردند کافران مِن عَمَل ٍ از کرداری که در صورت نیکو نماید چون صله رحم و مهمانداری و طعام گرسنگان و اکرام یتیمان و فریادرسی مظلومان و امثال آن فَجَعَلناه ُ پس گردانیدیم آن عمل را هَباءً مَنثُوراً مانند ذرّهای پراگنده در هوا یا غبار متفرقه یا خاکستر بباد برداده یعنی حبط سازیم عملهای ایشان را زیرا که شرط در قبول اینکه اعمال ایمان است و ایشانرا نبوده أَصحاب ُ الجَنَّهِ مجاوران بهشت یَومَئِذٍ آن روز یعنی روز قیامت خَیرٌ مُستَقَرًّا بهتراند از روی قرارگاه یعنی مساکن ایشان در آخرت به از منازل کافران است که در دنیا داشتند وَ أَحسَن ُ مَقِیلًا و نیکوتراند از جهت مکان و استراحت مراد از قیلوله استراحت است زیرا که در بهشت خواب نباشد وَ یَوم َ و یاد کن روزی را که در ان تَشَقَّق ُ السَّماءُ بشگافد آسمانها بِالغَمام ِ بسبب ابر سفید که بالای هفت طبقه آسمان است و غلظ او برابر همه سموت و او گران تر است از همه آسمانها و حق سبحانه امروز او را بقدرت نگاهداشته روز قیامت او را بر آسمانها افگند و بهر آسمانی که رسد آن آسمان شکافته گردد وَ نُزِّل َ المَلائِکَهُ و فرو فرستاده شوند فرشتگان از آنجا بر زمین تَنزِیلًا فرو فرستادنی تا روی زمین بفرشته مملو گردد در موضح آورده که ملائکه هفت صف بگرد عالم درآیند و گویند

با بمعنی عن است یعنی آسمان بشگافد از غمام و دور شود تا غمام فرود آید و اینکه آن غمام است که حق سبحانه فرموده ظلل من الغمام در عین المعانی آورده که اینکه غمامی است که ظل بنی اسرائیل بود در تیه- صفحه : 798

المُلک ُ بادشاهی یَومَئِذٍ در ان روز الحَق ُّ ثابت است لِلرَّحمن ِ مر خدای بخشاینده را چه مدعیان زبان دعوی از مالکیت در بسته باشند وَ کان َ و باشد آنروز یَوماً عَلَی الکافِرِین َ روزی بر کافران عَسِیراً دشوار از شدّت اهوال وَ یَوم َ و یاد کن روزی را که از فرط حسرت یَعَض ُّ الظّالِم ُ میخاید ظالم عَلی یَدَیه ِ بر دستهای خود یعنی بدندان میگزد دستها چنانچه متحسران می کنند مراد جنس ظالم است و گفته اند عقبه بن ابی معیط چون از سفر بازآمد مردمانرا ضیافت میکرد به سبب جوار سید ابرار علیه الصلوه و السلام را طلبیده بود آنحضرت فرمود که تا کلمه شهادت نگوئی از طعام تو نخورم عقبه کلمه بر زبان راند و اینکه سخن بابی ّ بن خلف رسید که با عقبه دوستی داشت نزد وی آمد و گفت مگر از دین خود برگشته که سخن محمدی شنوی و کلمه میگوئی گفت نی اما عار داشتم که مهمان من طعام ناخورده بیرون رود ابی گفت از تو راضی نشوم تا آب دهن بروی او نیندازی عقبه علیه اللعنه بنزد پیغمبر علیه السلام آمد آنحضرت در دار الندوه در سجده بود که آب دهن ناپاک حواله روی مبارک دل آرای کرد و در ترجمه اسباب نزول آورده که آب دهن پلید او دو شعله آتش جانسوز گشت و بدان حضرت نرسیده بر روی

وی بازگردید و هر دو کرانه روی او بسوخت و تا زنده بود آن داغهای نمود القصه حضرت ص فرمود که ای عقبه ترا بیرون مکه نمی بینم مگر سر ترا بشمشیر برادرم و در غزوه بدر امر رسالت پناهی بقتل او صادر شد و بر دست مرتضی علی کرم اللّه وجهه کشته گشت و اینکه آیت در شان او فرود آمد مضمونش آنکه آن ظالم روز قیامت مصرع سیار نجاید سر انگشت ندامت صاحب احقاف فرمود که چهار هزار بار نجاید اطراف اصابع را تا بمرفق و حق سبحانه تعالی دیگر باره دست ویرا برویاند دیگر باره نجاید و خبر ندارد یَقُول ُ میگوید یا لَیتَنِی اتَّخَذت ُ کاشکی فرا میگرفتم مَع َ الرَّسُول ِ سَبِیلًا با پیغمبر راهی که وی فراگرفته که راه نجات آنست یا وَیلَتی ای وای بر من لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ کاشکی فرا نمیگرفتم فُلاناً فلان کس را یعنی ابی ّ را خَلِیلًا بدوستی و او را نمی شناختم لَقَد أَضَلَّنِی بدرستیکه گمراه کرد مرا و بازداشت عَن ِ الذِّکرِ از یادکردن خدای تعالی یعنی کلمه شهادت یا موعظه پیغمبر ص بَعدَ إِذ جاءَنِی بعد از ان که آمده بود بمن وَ کان َ الشَّیطان ُ و هست دیو دورمانده از رحمت حق یعنی دوست گمراه کننده که شیطان الانس است لِلإِنسان ِ مر آدمی را خَذُولًا فروگذارنده یا ابلیس علیه اللعنه که وسوسه میکند آدمیان را بمخالفت خدا و رسول و چون در دام هلاک افتادند فرو میگذارد و نفع نمیرساند بلکه ازو تبرّی کند وَ قال َ الرَّسُول ُ و گفت رسول یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم در دنیا یا گوید در آخرت یا رَب ِّ

ای آفریدگار من إِن َّ قَومِی اتَّخَذُوا بدرستیکه قوم من فراگرفتند و ساختند هذَا القُرآن َ اینکه قرآن را مَهجُوراً منسوب بهذیان یا فروگذاشته که بدو ایمان نمی آرند و از استماع او اعراض میکنند وَ کَذلِک َ و همچنانکه اینکه کفره را دشمن تو گردانیدیم جَعَلنا لِکُل ِّ نَبِی ٍّ گردانیدیم و مقرر ساختیم مر هر پیغمبری را عَدُوًّا مِن َ المُجرِمِین َ دشمنی از کافران چون نمرود مر ابراهیم علیه السلام را و فرعون مر موسی ع علیه السلام را و ایشان صبر کردند و تو نیز صبر فرمای وَ کَفی بِرَبِّک َ و بسنده است پروردگار تو هادِیاً راه نماینده تو بطریق شکیبائی وَ نَصِیراً و یاری دهنده بر دشمنان.

صفحه : 799

وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه کافر شدند از یهود و نصاری یا مشرکان عرب لَو لا نُزِّل َ چرا فرو فرستاده نمی شود عَلَیه ِ القُرآن ُ بر محمّد قرآن جُملَهً واحِدَهً جمله یگانه یعنی بیک بار چنانچه توریت و انجیل کَذلِک َ همچنین فرو فرستادیم پراگنده لِنُثَبِّت َ بِه ِ تا ثابت گردانیم و قوّت دهیم بایصال وحی در هر وقتی فُؤادَک َ دل ترا یا بتفریق وحی دل ترا بر حفظ آن ممکن سازیم وَ رَتَّلناه ُ و برخواندیم قرآن را بعضی از پی بعضی تَرتِیلًا خواندنی بمهلت و تانّی بی انقطاع بعید اینکه اعتراض مشرکان هیچ حاصلی نداشته چه اعجاز قرآن بآنکه پراگنده یا مجموع نازل شود مختلف نمی شود و در تفریق فوائد هست یکی سهولت حفظ چه موسی و داود علیهما السلام که کتاب ایشان بیکبار فرود آمده بود خواننده و نویسنده بودند آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم امی بود اگر کتاب او بیکبار نازل شدی حفظ

آن مشکل بودی و دیگر نزول آن بحسب وقایع موجب مزید بصیرت میشد و سبب زیادتی خوض در معنی آن دیگر آنکه بهر نجمی که فرو می آمد تحدّی می نمود و اعجاز قرآن و عجز ایشان ظاهر میگشت و دیگر نزول جبرئیل ع موجب تسلّی خاطر آنحضرت میشد و دیگر در قرآن ناسخ و منسوخ است و آن تعلق باوقات مختلفه دارد و هر آئینه ناسخ متاخر از منسوخ باید و اجتماع هر دو در آنی واحد نشاید و دیگر آنکه قرآن مشتمل است بر اسئله و اجوبه و جواب در عقب سؤال باید وَ لا یَأتُونَک َ بِمَثَل ٍ و نمی آرند مشرکان برای تو مثلی یعنی در قدح نبوت و طعن کتاب تو سخن نمیگویند إِلّا جِئناک َ بِالحَق ِّ مگر که می آریم برای تو جواب راست و درست که ببرهان قاطع قول ایشان رد کند وَ أَحسَن َ تَفسِیراً و می آریم آن چیز را که نیکوترست از روی بیان الَّذِین َ یُحشَرُون َ مشرکان آنانند که حشر کرده شوند عَلی وُجُوهِهِم برویهای خود یعنی روی بر زمین نهاده میروند إِلی جَهَنَّم َ بسوی دوزخ أُولئِک َ آن گروه شَرٌّ مَکاناً بدتراند از روی مکان یعنی مکان ایشان بدترست از منازل مومنان که در دنیا داشتند و ایشان طعن میزدند أَی ُّ الفَرِیقَین ِ خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن ُ نَدِیًّا وَ أَضَل ُّ سَبِیلًا و کج تر و ناصواب تراند از جهت راه چه راه ایشان مفضی بآتش دوزخ است وَ لَقَد آتَینا و هرآئینه ما دادیم مُوسَی الکِتاب َ موسی علیه السلام را توریت بعد از غرق شدن فرعون وَ جَعَلنا و گردانیدیم پیش از ان مَعَه ُ با او أَخاه ُ هارُون َ برادر او هارون علیه السلام را وَزِیراً یار و

مددگار در دعوت و اعلای کلمه فَقُلنَا اذهَبا پس گفتیم بروید هر دو إِلَی القَوم ِ بسوی گروه قبطیان یعنی فرعون و اهل او الَّذِین َ کَذَّبُوا آنانکه تکذیب کردند بِآیاتِنا آیتهای ما را ایشان بحکم ما رفتند و آن قوم را بحق دعوت کردند- و ایشان با او استکبار نمودند فَدَمَّرناهُم پس هلاک کردیم ایشانرا و نیست گردانیدیم تَدمِیراً هلاک کردنی و نیست گردانیدنی باغراق در دریای قلزم.

صفحه : 800 وَ قَوم َ نُوح ٍ و گروه نوح لَمّا کَذَّبُوا الرُّسُل َ آن هنگام که تکذیب پیغمبران کردند یعنی نوح و آنکه پیش از وی بودند چون شیث ع و ادریس ع علیهما السلام یا همین تکذیب نوح علیه السلام کردند و تکذیب یک پیغمبر تکذیب همه پیغمبرانست یا مطلقا بعث رسل را انکار نمودند أَغرَقناهُم غرقه ساختیم ایشان را بطوفان عذاب وَ جَعَلناهُم و گردانیدیم قصّه ایشان را لِلنّاس ِ برای مردان آیَهً نشانه تا از ان عبرت گیرند وَ أَعتَدنا و آماده کردیم لِلظّالِمِین َ برای ستمکاران عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک وَ عاداً و هلاک گردانیدیم قوم عاد را بتکذیب هود علیه السلام وَ ثَمُودَ او گروه ثمود را بتکذیب صالح علیه السلام وَ أَصحاب َ الرَّس ِّ و اصحاب الرس را و رس ّ نام چاهی است به تهامه یا بآذربایجان یا بانطاکیه که صاحب یاسین یعنی حبیب نجار را در وی کشتند یا چشمه و نخلستانی بوده از آن بنی اسد یا همان اخدودست که در سوره بروج مذکور خواهد شد و گویند قریه بود بزمین قلج از ولایت یمن و اصحاب رس جمعی از بقایای نمرود

بودند پیغمبری بدیشان مبعوث شد او را بکشتند و در بعضی تفاسیر هست که بعد از قتل گوشت او را بخوردند و عذاب بدیشان رسید یا جمعی بت پرستان بودند که شعیب علیه السلام بدیشان آمد و تکذیب وی نمودند روزی بر حوالی چاهی که داشتند مجتمع شده بایذای شعیب علیه السلام مشغول بودند که ناگاه آن چاه درهم افتاد و همه ایشان با منازل و مواشی بزمین فرو رفتند یا قومی بودند که شجره صنوبر برداشتند و آنرا شاه درخت نام نهاده می پرستیدند پیغمبری از نسل یهود إبن یعقوب علیه السلام بدیشان مبعوث شد و او را تکذیب نموده بکشتند و در چاه افگندند ابری سیاه برای ایشان سایه افگند و ازو صاعقه بیرون آمد همه را بسوخت یا اهل بیر معطله بودند چنانچه قصّه ایشان بگذشت و اصح آنست که اصحاب حنظله بن صفوانند و چون تکذیب نبی خود کردند حق سبحانه ایشان را ابتلا کرد بمرغ دراز گردن که اجنحه او بهمه الوان ملون بود و بجهت طول عنق او را عنقا گفتندی و بر سر کوهی که او را زمح یا فتح گفتندی مقام داشت بیامدی و کودکان و مواشی خرد ایشانرا در بودی و فرو بردی و بدین جهت او را مغرب لقب کرده بودند یعنی فرو برنده و ناپدیدکننده روزی دختری نزدیک رسیده ببلوغ از میان ایشان بربود و ایشان شکایت پیش پیغمبر ع آورده و شرط کردند که اگر شر او مکفی گردد ایمان آرند پیغمبر ع دعا فرمود که خدایا اینکه مرغ را بگیر و نسل او بریده گردان دعاء

پیغمبر بعز اجابت رسیده آن مرغ غائب شد و دیگر ازو اثری و خبری پدید نیامد و جز نام ازو نشانی نماند دور چیزهای نایاب بدو مثل زدند کما قیل بیت منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو عنقا و کیمیا صاحب لمعات از بی نشانی عشق برین وجه نشان میدهد بیت عشقم که در دو کون و مکانم پدید نیست عنقای مغربم که نشانم پدید نیست القصه اینکه قوم بعد از غیبت عنقا در تمرد و عناد افزوده و حنظله علیه السلام را شهید کردند خدای تعالی فرموده که اصحاب رس را هلاک کردیم وَ قُرُوناً و اهل قرنها را که بودند بَین َ ذلِک َ میان اینکه قبائل عاد و ثمود و اهل رس کَثِیراً قرنهای بسیار که جز خدای تعالی کس ایشان را نداند وَ کُلًّا و هر یک از ایشان و امثال ایشان ضَرَبنا لَه ُ الأَمثال َ زدیم از برای ایشان مثلها یعنی بیان کردیم قصهای پیشینیان با ایشان و امثال ایشان و بیم کردیم ایشان را و حجت گرفتیم بر ایشان بفرستادن پیغمبران علیهم السلام چون نشنوند و بر انکار اصرار کردند عذاب فرستادیم وَ کُلًّا و همه را تَبَّرنا تَتبِیراً نیست کردیم نیست کردنی.

صفحه : 801

وَ لَقَد أَتَوا و هرآئینه آمدند یعنی بگذشتند قریش عَلَی القَریَهِ الَّتِی أُمطِرَت بران دیهی که بارانیده شد برو مَطَرَ السَّوءِ باران بد یعنی سنگ باران مراد ازین دیه سدوم است که شهر بزرگ بود از مؤتفکات و حضرت لوط علیه السلام در آنجا نشستی و بعد از انقلاب آن حق سبحانه و تعالی و تقدس سنگ بارانیده بر اهل آن

و کفّار قریش بران دیار می گذشتند أَ فَلَم یَکُونُوا آیا نبودند که در مرور خود یَرَونَها دیدندی آنرا بدیدهای خود و از آثار آن عذاب عبرت گرفتندی بَل کانُوا نه آن است که ندیدند بلکه هستند که از روی کفر لا یَرجُون َ امید نمی دارند نُشُوراً برانگیختن را یعنی بحشر ایمان ندارند وَ إِذا رَأَوک َ چون بینند ترا إِن یَتَّخِذُونَک َ فرا نمی گیرند ترا إِلّا هُزُواً مگر مهزوبه یعنی کسیکه باو استهزا کنند و از روی تهکم میگویند أَ هذَا الَّذِی آیا اینکه کس آنست که او را بَعَث َ اللّه ُ رَسُولًا برانگیخت خدای و فرستاد پیغمبر إِن کادَ بدرستیکه نزدیک بود او که بسخن دلفریب و بسیاری جهد در دعوت و اظهار دلائل بر مدعای خود لَیُضِلُّنا هر آئینه گمراه کند و بازدارد ما را عَن آلِهَتِنا از پرستش خدایان ما لَو لا أَن صَبَرنا اگر آن نه بودی که ما صبر کردیم عَلَیها بر عبادت آنها حضرت عز و جل جلاله، در جواب آنها فرمود که وَ سَوف َ یَعلَمُون َ و زود باشد که بدانند حِین َ یَرَون َ العَذاب َ آن هنگام که به بینند عذاب را که از اهل ایمان و ایشان مَن أَضَل ُّ سَبِیلًا کیست گمراه تر ضلال سبیل محمول بر ضلال اهل آنست آورده اند که مشرکان سنگی یا کلوخی یا چوبی را می پرستیدند چون سنگی نیکوتر یا کلوخ و چوبی زیباتر دیدندی معبود خود را گذاشته پرستش آن پرداختندی حق سبحانه فرمود أَ رَأَیت َ آیا دیدی مَن ِ اتَّخَذَ کسی را که فراگرفت إِلهَه ُ هَواه ُ هوای خود را خدای خود یعنی آرزوی خود را میپرستند تقدیم مفعول ثانی بجهت کثرت اهتمام است بدان صاحب

تاویلات فرموده که هر که بغیر خدای چیزی دوست دارد و بدو بازماند او را بپرستد در حقیقت هوای خود را میپرستد زیرا که هوائی او او را بر محبت غیر خدا میدارد و سید حسینی قدس سره در طرب المجالس آورده که چون آدم صفی علیه السلام را با حوا عقد بستند ابلیس و دنیا نیز بیکدیگر پیوستند و همچنانکه از امتزاج آنان با یکدیگر آدمی وجود میگرفت از وصلت اینان با هم هوا متولد می شد و در مهد طبیعت از جوشش اختلاط اربع تربیت یافته جمله اوصاف ذمیمه که بازار دنیا را رواج و رونق از ایشان ست از هوا مدد می یابند و رسوم و عادات مردوده و مذاهب و ادیان مختلفه همه از تاثیر او ظهور می یابد بیت غباری که خیزد میان ره اوست چه گویم که هر یوسفی را چه اوست قوت غلبه او تا حدیست که نکته الهواء اول اله عبد فی الارض در شان او وارد شده و زبان قرآن در بیان او چنین فرمود که أَ رَأَیت َ مَن ِ اتَّخَذَ إِلهَه ُ هَواه ُ گوئی که اصل «هوا است،، آلهه باطله همه فرع اویند و ازینجا است مخالفت هوا سبب وصول بجنت المادی ست بیت سر ز هوا تافتن از سروریست ترک هوا قوت پیغمبرایست أَ فَأَنت َ تَکُون ُ آیا می باشی تو عَلَیه ِ بر آنکس که هوا را خدای خود ساخته وَکِیلًا نگاهبانی که او را منع کنی اینکه کلمه منسوخ است بآیت قتال.

صفحه : 802

أَم تَحسَب ُ بلکه گمان میبری أَن َّ أَکثَرَهُم آنکه بسیاری از مشرکان یَسمَعُون َ میشوند بگوش هوش أَو یَعقِلُون َ یا تعقل میکنند بدل مر دلائل توحید را

بقید اکثر عاقل معاند و آنها که ایمان خواهند آورد خارج اند إِن هُم نیستند ایشان إِلّا کَالأَنعام ِ مگر مانند چهارپایان در عدم انتفاع بسماع کلام و عدم تدبر در ادلّه قدرت ملک علام بَل هُم بلکه ایشان أَضَل ُّ سَبِیلًا گمراه تراند از انعام چه ایشان انقیاد متعهد خود میکنند و اینها از عبادت پروردگار خود ابا می نمایند و دیگر چهارپایان طالب آن چیزاند که ایشان را سود دارد و مجتنب از آنچه ضرر رساند و مشرکان از ثواب که اعظم منافع است میگریزند و در سیئات که موجب اشد مضارست می آویزند أَ لَم تَرَ آیا نمی بینی و نظر نمیکنی إِلی رَبِّک َ بصنع پروردگار خود که از محض قدرت کَیف َ مَدَّ الظِّل َّ چگونه بکشید و بسیط کرد سایه را از ظهور صبح تا برآمدن آفتاب و زمان آن ظل خوشترین ازمنه است چه ظلمت خالص سبب نفرت طبع و انقباض نور بصر است و شعاع شمس مسخّن هوا و مفرق نور باصره و دران هنگام هر دو منتفی است و لهذا یکی از نعیم بهشتی ظل ممدود است وَ لَو شاءَ و اگر خواستی خدای تعالی لَجَعَلَه ُ هر آئینه گردانیدی آن سایه را ساکِناً ثابت و آرام یافته بر یک منوال ثُم َّ جَعَلنَا الشَّمس َ عَلَیه ِ پس گردانیدیم آفتاب را بر شناختن سایه دَلِیلًا راه نما چه سایه جز بآفتاب شناخته نشود ثُم َّ قَبَضناه ُ پس گرفتیم سایه را إِلَینا بسوی خود قَبضاً یَسِیراً فراگرفتن آسان یعنی اندک اندک شعاع شمس را بحسب ارتفاع او بجای سایه آوردیم و او را فرا گرفتیم چه اگر یکبار مقبوض شدی مهمات مردمان که بسایه بازبسته است معطل ماندی و نزد بعضی مراد

از ظل زمین ست یعنی ظلمت شب و ضمیر قبضناه راجع بدلیل و معنی آنست که خدای در شب بسط سایه زمین کرد و عالم را تاریک ساخت و آنرا دوامی نداد بلکه آفتاب را طالع ساخته دلیل شناخت او گردانید تتبیّن الاشیاء باضدادها اوقات روز را نیز دایم نساخت بلکه آن دلیل که شمس ست قبض کرد باقول تا باز شب درآمد و اینکه دو زمان بجهت آرامش و آرایش خلق معین گردانید و در عین المعانی آورده که مد ظل اشارت بزمان فترت است که مردم در ظلمت حیرت بودند و شمس اشارت بنور اسلام بطلوع جمال سید انام علیه الصلوه و السلام که از افق اکرام طالع گشت و اگر آن سایه دایم بودی خلق در تاریکی غفلت مانده بروشنی آگاهی نرسیدندی بیت گر نه خورشید جمال یار گشتی رهنمون از شب تاریک غفلت کس نبردی ره برون صاحب کشف الاسرار گوید اینکه آیت از روی ظاهر معجزه نبویست صلی اللّه علیه و سلّم بفهم اهل تحقیق اشارتست بقرب و کرامت اما بیان معجزه آنست که حضرت رسالت پناه در سفری بوقت قیلوله زیر درخت فرود آمد یاران بسیار بودند و سایه درخت اندک بود حق سبحانه بقدرت کامله سایه آن درخت را ممدود گردانید چنانچه همه لشکر اهل اسلام در آن سایه بیاسودند و اینکه آیت نازل شد و نشانه خصوصیت و قربت آنست که فرمود الم تر الی ربک موسی را بوقت طلب ارنی داغ لن ترانی بر دل نهاد و اینکه حضرت علیه السلام را بی طلب فرموده که نی مرا می بینی و در من نمی نگری و دیگر چه خواهی بیت فرقست میان

آنکه یارش در بر با آنکه دو چشم انتظارش بر در و از حقایق سلمی چنان مفهوم میشود که مد ظل بسط ظلال نوال عصمت ست بر حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و آفتاب معرفت که از مطلع دل منورش طالع شده دلیل آن، و قبض اشارت است بر سقوط رسوم و وسائط در لمعات مذکورست که چون آفتاب محبّت از مشرق غیب بتافت محبوب سراپرده سایه خود را بصحرای ظهور کشید آنگاه محب را گفت مصرع آخر نظر بسوی او میکنی أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک َ کَیف َ مَدَّ الظِّل َّ و در امتداد او مرا نه بینی- مصرع در خانه بکدخدائی ماند همه چیز قل کل یعمل علی شاکلته و اعتبار نکنی که اگر حرکت شخص نباشد سایه متحرک نشود وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه ُ ساکِناً و اگر آفتاب احدیت ما از مطلع عزت نتابد از سایه اثر نماند چه هر سایه که همسایه آفتاب شود آفتابش بحکم ثم قبضناه الینا قبضا یسیرا دربرگیرد بیت روی صحرا چو همه پرتو خورشید گرفت نتواند نفسی سایه بآن صحرا شد دقایق و حقایق اینکه آیت بسیارست مطالعه بعضی از ان حواله بجواهر التفسیر است و من اللّه المعونته و المدد و الیسر وَ هُوَ الَّذِی جَعَل َ و او آنکس ست که ساخت لَکُم ُ اللَّیل َ برای شما شب را لِباساً پوششی تا درو آرام میگیرید وَ النَّوم َ سُباتاً و خواب راحتی تا بدان آسایش می یابید وَ جَعَل َ النَّهارَ گردانید روز را نُشُوراً برای برخاستن و در طلب معیشت پراگنده شدن و گفته اند نوم مشابه موت ست و نشور برانگیخته شدن باشد از خواب مماثل بعث اموات ست بعد از مرگ و در

حکم لقمان ع است که کما تنام فتوقظ کذلک تموت و تنشر.

صفحه : 803

وَ هُوَ الَّذِی أَرسَل َ الرِّیاح َ و او آنکس ست که فرستاد بادها را بُشراً بشارت دهندگان بَین َ یَدَی رَحمَتِه ِ پیش از نزول رحمت او که بارانست یعنی وزیدن ایشان غالبا دلالت میکند بر وقوع مطر در أوان آن وَ أَنزَلنا و فرو فرستادیم مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر ماءً طَهُوراً آبی پاک و پاک کننده لِنُحیِی َ بِه ِ تا زنده کنیم بآن آب بَلدَهً مَیتاً شهری مرده را یعنی موضعی که درو خشک سالی بود یا مکانی را که در زمستان خشک و افسرده گشته وَ نُسقِیَه ُ و بیاشامانیم آب را مِمّا خَلَقنا از آنچه آفریده ایم أَنعاماً چهارپایان را وَ أَناسِی َّ کَثِیراً و مردمان فراوان را از اهل بودی چه ارباب قری و مدائن را انهار و نیابیع است که بدان از آشامیدن آب باران مستغنی اند وَ لَقَد صَرَّفناه ُ و بدرستیکه مقرر گردانیدیم باران را بَینَهُم میان مردمان در بلدان مختلفه و اوقات متغائره بصفات متفاوت بعضی بزرگ قطره و برخی ریزه یا تکرار کردیم سخن ابر و باران در قرآن لِیَذَّکَّرُوا تا یاد کنند قدرت مرا و تفکر کنند دران نعمت و شکر او بجای آرند فَأَبی أَکثَرُ النّاس ِ پس سرباز زدند بیشتر مردمان و قبول نکردند إِلّا کُفُوراً مگر ناسپاسی و کفران نعمت را وَ لَو شِئنا و اگر میخواستیم لَبَعَثنا هر آئینه می برانگیختیم فِی کُل ِّ قَریَهٍ در هر دیهی و مجتمعی نَذِیراً پیغمبری بیم کننده اما بجهت تعظیم شان و علو مکان تو نبوت را بر تو ختم کردیم و ترا بکافه مردمان تا روز

قیامت مبعوث ساختیم فَلا تُطِع ِ الکافِرِین َ پس فرمان مبر کافران را که ترا بدین آبا دعوت میکنند وَ جاهِدهُم بِه ِ و جهاد کن با ایشان بقرآن یا باسلام یا بشمشیر یا بترک طاعت ایشان جِهاداً کَبِیراً جهادکردنی بزرگ یعنی سخت و بسیار وَ هُوَ الَّذِی و اوست آنکسی که بحکمت شامله مَرَج َ البَحرَین ِ بهمگذاشت دو دریا را یعنی مجاور و ملاصق هم ساخته بی آنکه بهم آمیزند هذا عَذب ٌ فُرات ٌ اینکه یک آب شیرین تشنگی نشاننده وَ هذا مِلح ٌ أُجاج ٌ و اینکه دیگر آبی شور بتلخی زننده یعنی بحر روم و فارس وَ جَعَل َ بَینَهُما و بساخت میان اینکه دو دریا بَرزَخاً حاجزی و مانعی از قدرت خود وَ حِجراً مَحجُوراً و حدی مقرر و یا گردانیدیم حرام و ناروا که یکی بر دیگری غلبه کند در لباب گوید عذب فرات جویهای بزرگ است چون نیل و سیحون و جیحون و دجله و ملح اجاج سائر دریاها و برزخ میان اینها بیابانها و شهرها که واقع شده است محققان برآنند که بحرین خوف و رجاست که در دل مومن هیچ یک دیگری غلبه ندارد که لو وزن خوف المؤمن و رجاده لاعتدلا و برزخ حمایت الهی و عنایت نامتناهی.

صفحه : 804

وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ و اوست آنکسی که بیافرید مِن َ الماءِ بَشَراً از آب آدم را علیه السلام یعنی آبی که طینت او را بدان تخمیر کرد و آن جزویست از ماده او یا خلق کرد آدمی را از آب منی فَجَعَلَه ُ پس گردانید او را نَسَباً وَ صِهراً خداوند نژاد و پیوند یعنی

انسان را دو قسم کرد ذکور که نسبت نسب بدیشان بود و اناث که مصاهرت بایشان وجود گیرد و گویند نسب آنست که نکاح او روا نبود و صهر آنکه مناکحت با او حلال بود وَ کان َ رَبُّک َ و هست آفریدگار تو قَدِیراً توانا بر آفریدن بنات و بنین وَ یَعبُدُون َ و میپرستند مشرکان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی ما لا یَنفَعُهُم آنچه ایشانرا نفع نرساند چون پرستش او کنند وَ لا یَضُرُّهُم و زیان نکند چون او را نه پرستند مراد بتانند و یا هر معبودی که باشد غیر خدای وَ کان َ الکافِرُ و هست ناگرونده عَلی رَبِّه ِ بر نافرمانی پروردگار خود ظَهِیراً هم پشت شیطان و معاون او وَ ما أَرسَلناک َ و نفرستادیم ترا بکافه خلق إِلّا مُبَشِّراً مگر مژده دهنده مؤمنان بمثوبه الهی وَ نَذِیراً و بیم کننده کافران بعقوبت نامتناهی قُل ما أَسئَلُکُم بگو نمیخواهم شما را عَلَیه ِ بر تبلیغ رسالت مِن أَجرٍ هیچ مزدی إِلّا مَن شاءَ مگر کسی که خواهد أَن یَتَّخِذَ آنکه فراگیرد إِلی رَبِّه ِ بسوی رضا و قرب پروردگار خود سَبِیلًا راهی یعنی مزد من ایمان و طاعت مومنان است زیرا که مرا بر آن عند اللّه اجری مقرر هست و ثابت گشته که هر پیغمبری را بر ابر عباد و صلحای امت او ثواب خواهد بود وَ تَوَکَّل و توکّل کن بر استیفای اجرت خود عَلَی الحَی ِّ الَّذِی بر آن زنده که هرگز لا یَمُوت ُ نمیرد که متوکل بر زندگان دیگر بموت ایشان ضائع و بی بهره ماند وَ سَبِّح بِحَمدِه ِ و بپاکی یاد کن خدای را از صفات نقصان در حالتی که ثنا گوینده باشی برو باوصاف

کمال وَ کَفی بِه ِ بسنده است خدای تعالی بِذُنُوب ِ عِبادِه ِ بگناهان پوشیده و آشکاره بندگان خود خَبِیراً دانا و مطلع بر ان الَّذِی آن خداوندی که بتوانائی بی عجز خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمینها وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان است از ارکان و موالید فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در مقدار شش شبانروز از ایّام دنیا ثُم َّ استَوی پس مستولی شد امر او عَلَی العَرش ِ بر عرش مجید که بزرگترین مخلوقات است الرَّحمن ُ اوست بزرگ بخشایش فَسئَل بِه ِ پس بپرس از ذات و صفات او خَبِیراً دانائی را یا سؤال کن از خلق و استوای کسی را که دانا بود بآن.

صفحه : 805

وَ إِذا قِیل َ و چون گفته شود لَهُم ُ اسجُدُوا مر مشرکانرا که سجده کنید لِلرَّحمن ِ مر خدای بخشاینده را قالُوا وَ مَا الرَّحمن ُ گویند کیست رحمن یعنی اسمی است که مسمای او را نمی شناسیم چه کفار قریش اسم رحمن را بر خدای اطلاق نمیکردند پس چون بسجده مأمور گشتند گفتند ما رحمن را نمی شناسیم و نمی دانیم أَ نَسجُدُ آیا سجده کنیم یعنی نکنیم لِما تَأمُرُنا آن چیزیرا که میفرمائی ما را بسجده او وَ زادَهُم و زیاده میکند ذکر رحمن یا امر بسجده او کافران را نُفُوراً رمیدن از ایمان و دور شدن از راه حق اینکه سجده هفتم ست بقول امام اعظم رح و بقول امام شافعی رحمه اللّه هشتم در فتوحات آورده که اینکه سجده سجده نفور و انکارست و فرمود که چون مومن در تلاوت اینکه آیت سجده کنان ممتاز گردد از اهل انکار و نفور اینکه سجده سجده امتیاز، نیز توان گفت تَبارَک َ الَّذِی

بزرگ است آن خدائی که بقدرت کامله جَعَل َ فِی السَّماءِ بیافرید در آسمان بُرُوجاً برجهای دوازدگانه را یا قصرهائی که حقیقت آن جز او نداند وَ جَعَل َ فِیها و بیافرید در آسمان یا در بروج سِراجاً چراغی را که آفتاب است وَ قَمَراً مُنِیراً و ماهی روشن یا روشنی بخشنده را را به وَ هُوَ الَّذِی و اوست آن کسیکه بحکمت تمام را به جَعَل َ اللَّیل َ وَ النَّهارَ گردانید شب و روز را را به خِلفَهً خداوند اختلاف یعنی مخالف یکدیگر در صفات و احوال یا خلف از یکدیگر در ذهاب و مجی و اینکه گردانیدن دلیل ست را به لِمَن أَرادَ مر آن کسی را که خواهد را به أَن یَذَّکَّرَ آنکه یاد کند بدائع قدرت و صنائع فطرت را در ایجاد لیل و نهار را به أَو أَرادَ شُکُوراً یا خواهد سپاسداری و شکرگزاری بر نعمتهای حضرت باری که تعاقب شب و روز از ان جمله است وَ عِبادُ الرَّحمن ِ و بندگان یا پرستندگان خدای بزرگ رحمت اضافت برای تخصیص و تفضیل است و در فصول آورده که چنانچه اسم رحمن خاص است بحق سبحانه اینکه عباد نیز خواص بارگاه قرب اویند و اینکه بندگان الَّذِین َ یَمشُون َ آنانند که میروند عَلَی الأَرض ِ بر روی زمین هَوناً از روی تواضع یا بسکینه و وقار یا میروند بردباران و نیکوکاران وَ إِذا خاطَبَهُم ُ الجاهِلُون َ و چون خطاب کنند مر ایشانرا نادانان و سخن بی ادبانه درافکنند قالُوا گویند ایشان در جواب سَلاماً قولی با سلامت یعنی سخنی گویند که در ان سالم باشند

از مآثم مراد ترک تعرض سفهاست و اعراض از مجادله و مکالمه ایشان کما قال المحقق الرّومی قدس سره نظم اگر گویند زراقی و سالوس بگو هستم دو صد چندان و می رو و گر از خشم دشنامی دهندت دعا کن خوش دل و خندان میرو چون از مجادله ایشان با خلق در صحبت خبر داد از معامله ایشان با حق در خلوت بدین آیت دیگر خبر میدهد وَ الَّذِین َ یَبِیتُون َ و آنان اند که شب را بروز می آرند لِرَبِّهِم برای پروردگار خود سُجَّداً سجده کنندگان در وقتی وَ قِیاماً و بپای ایستادگان در وقت دیگر مراد سجده و قیام نمازست.

صفحه : 806

وَ الَّذِین َ و ایشان آنان اند که با وجود اجتهاد در طاعت و اتصاف بخشوع روز و خضوع شب یَقُولُون َ میگویند از روی ترسکاری که رَبَّنَا اصرِف ای پروردگار ما بگردان عَنّا از ما عَذاب َ جَهَنَّم َ عذاب دوزخ را إِن َّ عَذابَها بدرستیکه عذاب دوزخ کان َ غَراماً هست دائم و لازم یعنی جاویدست إِنَّها به تحقیق که دوزخ ساءَت مُستَقَرًّا بد آرامگاهی است وَ مُقاماً و بد جائی بودنی است وَ الَّذِین َ إِذا أَنفَقُوا و ایشان آنان اند که چون نفقه کردند لَم یُسرِفُوا اسراف نکردند و از حد بیرون نبردند یعنی در معاصی و محرمات صرف نکردند وَ لَم یَقتُرُوا و تنگ فرانگرفتند و بخل نورزیدند یعنی حق اللّه از مستحق بازنداشتند وَ کان َ و بود انفاق ایشان بَین َ ذلِک َ میان اسراف و تقتیر قَواماً راست استادنی یعنی طریقه اعتدال مرعی داشتند و از طرفین که مذموم ست احتراز نمودند بیت وسط را مکن هرگز از کف رها که خیر الامور است اوساطها آورده اند که بعضی از مشرکان بجناب

رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم آمده گفتند که ای محمّد ص ما شرک آورده ایم و خون ناحق بسیار کرده ایم و زنا و فجور از ما صدور یافته اگر اینکه خدای که تو ما را بپرستش او میخوانی از سر اینکه گناهان درمیگذرد ما میتوانیم که ایمان آریم آیت آمد که وَ الَّذِین َ لا یَدعُون َ و عباد الرحمن آنانند که نخواهند و نپرستند مَع َ اللّه ِ با خدای بحق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر را وَ لا یَقتُلُون َ النَّفس َ الَّتِی و نکشند آن نفس را که حَرَّم َ اللّه ُ حرام کرده است خدای تعالی قتل آن نفس را یعنی نفس مومن و معاهد إِلّا بِالحَق ِّ مگر بحق یعنی موجبات قتل که آن ردّت است و زنا و قتل ناحق و سعی در زمین بفساد وَ لا یَزنُون َ و زنا نکنند چه امّهات معاصی اینکه سه کبیره اند در صحیحین از إبن مسعود آورده اند که از رسول خدای صلی اللّه علیه و سلّم پرسیدم که کدام گناه بزرگتر است فرمود که آنکه شرک گوئی خدای را و حال آنکه او ترا بیافریده گفتم پس دیگر کدام گناه گفت که فرزند خود را بکشی از ترس آنکه با تو طعام بخورد گفتم پس دیگر کدام گفت آنکه زنا کنی با زن همسایه خویش پس تصدیق قول پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را اینکه آیت آمده که بندگان پسندیده شرک نیاوردند و قتل بناحق و زنا نکنند وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که بکند از آنچه مذکور شد از کبائر یَلق َ أَثاماً به بیند جزای بزه کاری خود گفته اند و آثام وادی است در دوزخ که زناکاران را در ان عقوبت خواهند کرد

یا چیزیست که سیلان میکند از اجسام دوزخیان مثل خون دریم یا آثام دغّی دو چاه اند در دوزخ برای عذاب جمعی مقرر یُضاعَف دو تو کرده شود لَه ُ العَذاب ُ مر کننده اینکه کارها را عذاب یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَ یَخلُد جاوید باشد فِیه ِ در عذاب مُهاناً در حالتی که خوار و بی اعتبار باشد.

صفحه : 807

إِلّا مَن تاب َ مگر آنکس که توبه کند از شرک وَ آمَن َ و بگرود بخدا و رسول وَ عَمِل َ عَمَلًا صالِحاً و بکند کردنی شایسته یعنی بارکان اسلام عمل نماید فَأُولئِک َ پس آنگروه یُبَدِّل ُ اللّه ُ بدل میکند خدای تعالی سَیِّئاتِهِم حَسَنات ٍ گناهان ایشان را به نیکوئیها یعنی سوابق معاصی را بتوبه محو کند و لواحق طاعات بجای آن ثبت نماید یا بدل کند ملکه معصیت را در نفس بملکه طاعت یا توفیق دهد او را باضداد اعمال ما سلف یا در دنیا بدل کند کفر او را بایمان و در آخرت بدل سازد سیئه او بحسنه وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی غَفُوراً آمرزنده گناهان بتوبه رَحِیماً مهربان بر ایشان بر اثبات توبه در دل ایشان وَ مَن تاب َ و هر که توبه کند از معاصی مراد از غیر شرک و قتل و زناست یعنی هر که از معاصی دیگر نیز غیر اینها توبه کند و دست باز دارد وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند عمل ستوده یعنی تلافی ما فات نماید فَإِنَّه ُ یَتُوب ُ پس بدرستیکه او بازمیگردد إِلَی اللّه ِ بسوی خدای تعالی مَتاباً بازگشتنی پسندیده یا رجوع میکند بحق رجوع پسندیده وَ الَّذِین َ و بندگان حق

آنانند که لا یَشهَدُون َ الزُّورَ حاضر نشوند بعید مشرکان و یهود و نصاری یا ببازیگاه ایشان یا بمجلس غنا یا بصحبت مبتدعان یا گواهی دروغ ندهند وَ إِذا مَرُّوا و چون بگذرند بِاللَّغوِ بچیزی ناپسندیده مَرُّوا کِراماً بگذرند بردباران و پرهیزگاران یا نهی کنندگان از ان وَ الَّذِین َ إِذا ذُکِّرُوا و بندگان حق آنانند که چون پند داده شوند بِآیات ِ رَبِّهِم بآیتهای پروردگار ایشان یعنی مواعظ قرآن لَم یَخِرُّوا عَلَیها بروی درنیفتاد بر آن یعنی نه ایستادند نزدیک استماع آن صُمًّا کران که نشنوند اسرار آنرا وَ عُمیاناً و کوران که نه بینند انوار آنرا بلکه بگوش هوش شنیدند و بدیده بصیرت جلوات جمال آنرا دیدند حاصل آنکه از آیات الهی تغافل نورزیدند- وَ الَّذِین َ یَقُولُون َ و بندگان حق آنانند که میگویند رَبَّنا هَب لَنا ای پروردگار ما به بخش ما را مِن أَزواجِنا از زنان ما وَ ذُرِّیّاتِنا و فرزندان ما قُرَّهَ أَعیُن ٍ کسی که روشنی دیدها بود و مراد اهالی و اولاد صالح اند چون مومن اهل و ولد خود را صالح و پاک معیشت بیند دل او شاد و چشم او روشن شود وَ اجعَلنا و بگردان ما را لِلمُتَّقِین َ إِماماً برای پرهیزگاران پیشوا یعنی ما را چندان پرهیزگاری ده که شایسته امامت متقیان باشیم- صفحه : 808

أُولئِک َ آن گروه که مذکور شدند یُجزَون َ الغُرفَهَ پاداش داده شوند بغرفه بهشت یعنی موضعی بلند در ان و گفته اند غرفه اسمی است از اسمای بهشت و در فصول عبد الوهاب رح آورده که کوشکها است بر چهار قائمه نهاده از زر و نقره و لؤلؤ و مرجان و

اینکه چنین منازل بدیشان دهند بِما صَبَرُوا بآنچه صبر کردند بر مشقت در دنیا و ایذای کفار و ترک مستلذات یا بر فقر و احتیاج یا بر ادای فرایض وَ یُلَقَّون َ و به بینند یعنی بیابند و حفص بتشدید خواند بصیغه مجهول یعنی داده شوند فِیها در بهشت تَحِیَّهً وَ سَلاماً زندگانی باقی و سلامتی از آفات و مخافات یا دعای زندگانی و سلامت شنوند یا ملائکه بر ایشان تحیت و سلام گویند یا تحیت از ملائکه یابند و سلام از خدای شنوند- خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند در بهشت یا مخلد باشند در تحیت و سلام حَسُنَت مُستَقَرًّا نیکو قرارگاهی است بهشت وَ مُقاماً و جای بودنی قُل بگو ای محمّد ص مکیان را که ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی چه وزن نهد خدای شما را یعنی چه قدر باشد شما را نزدیک خدای تعالی لَو لا دُعاؤُکُم اگر نه خواندن و پرستیدن شما باشد مر او را چه شرف انسان بشناختن و عبادت ست فَقَد کَذَّبتُم پس بدرستیکه شما تکذیب کردید مر او تقصیر نمودید در عبادت حق فَسَوف َ یَکُون ُ لِزاماً پس زود باشد که تکذیب شما ملازم شما باشد که ترک نکنید و یا باشد عقوبت تکذیب لازم شما تا وقتی که شما را بدوزخ رساند و آنجا نیز ملازم شما بود و گویند لزام قتل روز بدرست و اللّه تعالی اعلم-

سوره الشعراء

مکیه و هی مائتان و سبع و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- طسم در معالم از قتاده رح نقل میکنند که حروف مقطعه اسامی قرآنند

و لهذا در اغلب بعد ازین حروف ذکر قرآن می آید و گویند اسمی ست از اسمای الهی یا هر حرفی اشارت ست باسمی چنانچه طسم بطاهر و ساتر و مجید و گفته اند مشیرست بطوبی و سدره المنتهی و محمّد صلعم و در بحر الحقایق آورده که طا اشارتست بطیران مرغان هوای وحدت که طائراند باللّه و سین عبارت ست از سیر روندگان طریق معرفت که سائراند الی اللّه و میم ایمای میکند بمشی سالکان سبیل عبودیت که میروند للّه و فی اللّه یا اشارت ست بطلب متبدیان و سرور متوسطان و مشاهده منتهیان صاحب کشف الاسرار فرموده که حق سبحانه، قسم یاد می کند بطهارت عزّ ازلی و ثنای جبروت ابدی و مجد و جلال سرمدی جواب قسم اینست تِلک َ اینکه سوره آیات ُ الکِتاب ِ المُبِین ِ آیتهای کتاب هویداست یعنی قرآن که روشن است احکام حلال و حرام او و مبین بمعنی پیداکننده نیز هست یعنی قرآن حق و باطل را ظاهر میگرداند و مقدمات هدایت و نتائج ضلالت را آشکارا میسازد و چون قریش چنین کتابی را تکذیب کرده ایمان نیاوردند و حضرت رسالت پناه علیه السّلام بر ایمان ایشان بغایت حریص بود اینکه صورت بخاطر مبارک آنحضرت علیه السلام شاق آمد حق سبحانه جهت تسلّی دل وی آیت فرستاد که لَعَلَّک َ مگر تو باخِع ٌ نَفسَک َ هلاک کننده و کشنده نفس خود را أَلّا یَکُونُوا بآنکه نمی شوند ایشان مُؤمِنِین َ گرویدگان بقرآن.

صفحه : 809

إِن نَشَأ اگر خواهیم ما نُنَزِّل عَلَیهِم فرو فرستیم بر ایشان مِن َ السَّماءِ از آسمان آیَهً نشانه از آیات قیامت یا بلیّه از بلاهای قاهره و قاسره فَظَلَّت أَعناقُهُم پس گردد گردنهای ایشان

یعنی گردن کشان و بزرگان ایشان لَها مر آن آیت را خاضِعِین َ فروتنان و انقیادکنندگان وَ ما یَأتِیهِم و نمی آید بدیشان مِن ذِکرٍ هیچ موعظه مِن َ الرَّحمن ِ از خدای بخشاینده مُحدَث ٍ نوفرستاده بوحی یعنی سوره از قرآن فرو نیاید بعد از دیگری إِلّا کانُوا مگر آنکه باشند عَنه ُ مُعرِضِین َ از ان روی گردانندگان فَقَد کَذَّبُوا پس بدرستیکه تکذیب کردند مر قرآن را و بر تکذیب خود مصراند فَسَیَأتِیهِم پس زود باشد که بیاید بدیشان نزدیک مرگ یا بوقت بعث یا در روز بدر أَنبؤُا ما کانُوا بِه ِ خبرهای آنچه بودند که بدان یَستَهزِؤُن َ استهزاء میکردند و باور نمی داشتند و بعد از اتیان آن اخبار پشیمانی نفع ندهد بیت امروز بدان مصلحت خویش که فردا دانی و پشیمان شوی و سود ندارد أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی نگرند مکذبان و باور نمیکنند إِلَی الأَرض ِ بسوی زمین که بمحض قدرت کَم أَنبَتنا چند برویانیدیم فِیها درو بعد از مردگی و افسردگی او مِن کُل ِّ زَوج ٍ از هر صنفی گیاه کَرِیم ٍ نیکو و پسندیده و بسیار نفع إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه درین رویانیدن لَآیَهً هر آئینه دلالتی است بر کمال قدرت و حکمت رویاننده وَ ما کان َ أَکثَرُهُم و نیستند بسیاری از ایشان در علم ازلی مُؤمِنِین َ گرویدگان با وجود مشاهده چنین علامتها وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستیکه پروردگار تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست غالب و توانا بانزال بلا بر کافران الرَّحِیم ُ مهربان ببسط بساط عطا برای مومنان وَ إِذ نادی و یاد کن آنرا که ندا کرد رَبُّک َ مُوسی پروردگار تو موسی علیه السلام را أَن ِ ائت ِ بآنکه بیا القَوم َ الظّالِمِین َ بگروه ستمکاران قَوم َ فِرعَون َ

یعنی بگروه فرعون که بر خود ستم کردند بشرک و بر بنی اسرائیل بجور و بگو ایشان را أَ لا یَتَّقُون َ آیا نمی ترسند یعنی باید که بترسند از عذاب الهی دوست از کفر بدارند و بنی اسرائیل را بگذارند قال َ رَب ِّ گفت موسی علیه السلام ص که ای پروردگار من إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من می ترسم أَن یُکَذِّبُون ِ از انکه تکذیب کنند مر او رسالت مرا باور ندارند.

صفحه : 810 وَ یَضِیق ُ صَدرِی و تنگ شود دل من از انفعال تکذیب وَ لا یَنطَلِق ُ لِسانِی و نکشاید زبان من و عقده که دارد زیاده گردد و اینکه سخن قبل از زوال حبه بود و پیش از دعا در ازاله آن فَأَرسِل پس بفرست جبرئیل را إِلی هارُون َ بسوی هارون برادر من و او را شریک من گردان در رسالت تا باعانت او نزد فرعونیان روم وَ لَهُم عَلَی َّ ذَنب ٌ و مر ایشان راست بر من دعوی گناهی که کردم مراد قتل قبطی است و بزعم ایشان گناه میگوید فَأَخاف ُ پس می ترسم أَن یَقتُلُون ِ از انکه مرا بکشند بعوض قبطی پیش از ادای رسالت قال َ گفت خدای تعالی کَلّا باز ایست ازین گمان که ایشان بر تو دست نیابند فَاذهَبا پس بروید تو و برادر تو بِآیاتِنا بنشانهای ما یعنی معجزاتیکه دلیل قدرت ما و حجّت نبوت تو باشد إِنّا مَعَکُم بدرستیکه ما با شمائیم مُستَمِعُون َ شنونده آن چیزیرا که میان شما و فرعونیان رود یعنی شما و ایشان هر چه گوئید و کنید بر ما پوشیده نیست فَأتِیا پس بیائید فِرعَون َ بفرعون فَقُولا پس بگوئید إِنّا رَسُول ُ رَب ِّ العالَمِین َ ما فرستاده پروردگار عالمیانیم أَن أَرسِل

و سخن اینست که بفرست مَعَنا بَنِی إِسرائِیل َ با ما بنی اسرائیل را یعنی دست از ایشان بدار تا با ما بزمین شام روند که مسکن آبای ایشان بوده پس موسی علیه السلام بحکم ملک علام با برادر و بدرگاه فرعون آمد و بعد از یک سال ملاقات فرعون میسّر شد و چون فرعون او را دید بشناخت و بر سبیل امتنان قال َ گفت ای موسی أَ لَم نُرَبِّک َ آیا نه ترا پروردیم فِینا در میان خویش وَلِیداً در حالتی که طفل بودی نزدیک بولادت وَ لَبِثت َ و درنگ کردی فِینا در میان ما مِن عُمُرِک َ سِنِین َ سالها از عمر خود یعنی بیست سال از عمر با ما گذرانیدی وَ فَعَلت َ و کردی فَعلَتَک َ الَّتِی فَعَلت َ آن کردنی که کردی یعنی فاتون قبطی را که خباز من بود بکشتی وَ أَنت َ مِن َ الکافِرِین َ و تو از ناسپاسانی مر نعمت مرا که قتل یکی از خواص من کردی قال َ فَعَلتُها گفت موسی که کردم من آن کار را إِذاً آن هنگام وَ أَنَا مِن َ الضّالِّین َ و من بودم از غافلان یعنی آگاه نبودم که بمشت زدن من آن کس کشته گردد.

صفحه : 811

فَفَرَرت ُ مِنکُم پس بگریختم از شما لَمّا خِفتُکُم آن هنگام که بترسیدم که مرا بکشند و بمدین رفتم فَوَهَب َ لِی پس ببخشید مرا رَبِّی پروردگار من بوقت رجوع از تدین حُکماً علم و فهم یا نبوت وَ جَعَلَنِی و گردانید مرا مِن َ المُرسَلِین َ از فرستادگان خود یعنی داخل کرد در زمره پیغمبران که بخلق فرستاده وَ تِلک َ نِعمَهٌ و آن نعمتی که تو تَمُنُّها عَلَی َّ منت می نهی بآن بر من

أَن عَبَّدت َ آنکه بنده گرفتی بَنِی إِسرائِیل َ فرزندان یعقوب را و مرا بفرزندی بداشتی و گفته اند اینجا همزه انکار مقدرست تقدیر کلام آنکه آیا نعمتی که بدان بر من منت می نهی آن است که بنی اسرائیل را به بندگی گرفتی یعنی اگر تو ایشانرا تعبّد نمیکردی مادر من مرا در دریا نمی افگند و قوم من مرا تربیت میکردند و بتو محتاج نمی شدم و چون فرعون شنیده بود که موسی ع گفته که انا رسول رب العالمین اسلوب سخن را بگردانید و از روی امتحان قال َ فِرعَون ُ گفت وَ ما رَب ُّ العالَمِین َ و کیست و چیست پروردگار عالمیان و چه چیزست سؤال از ماهیت کرد قال َ گفت موسی در جواب او رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ اوست آفریدگار آسمانها و زمینها وَ ما بَینَهُمَا و آنچه میان ایشان است إِن کُنتُم اگر هستید شما مُوقِنِین َ بی گمانان در تحقیق صفات حق موسی علیه السلام اعراض فرمود از جواب ماهیت و تعریف کرد حق را بظاهرترین دلائل حکمت و آثار قدرت او قال َ گفت فرعون لِمَن حَولَه ُ مر آنان را که گرد او بودند از اشراف قبط و ایشان پانصد تن بودندی زیورها بسته و بر کرسیهای زرین نشسته أَ لا تَستَمِعُون َ آیا نمی شنوید جواب اینکه مرد که من از حقیقت پروردگار او می پرسم و او از افعال او خبر میدهد قال َ گفت موسی دیگر باره رَبُّکُم خدای من آفریدگار شماست وَ رَب ُّ آبائِکُم ُ الأَوَّلِین َ و پروردگار پدران پیشین شما است عدول کرد از ظهر آیات باقرب آیات بناظر و اوضح آن بر متأمّل قال َ گفت فرعون مر قوم خود را إِن َّ رَسُولَکُم ُ بدرستیکه فرستاده شما بر سبیل سخریه

او را رسول خواند الَّذِی أُرسِل َ إِلَیکُم لَمَجنُون ٌ آن کسی که فرستاده شده است بشما هر آئینه دیوانه است که جواب مطابق سؤال نمی دهد قال َ گفت موسی رَب ُّ المَشرِق ِ وَ المَغرِب ِ پروردگار عالم که، آفریدگار مشرق و مغرب ست وَ ما بَینَهُما و آنچه میان مشارق و مغارب باشد إِن کُنتُم تَعقِلُون َ اگر هستید شما که فهم کنید و دریابید که جواب سؤال شما جز برینوجه نمی تواند بود زیرا که هیچکس را از حقیقت حق سبحانه آگاهی ممکن نیست چه هر چه در عقل و فهم و وهم گنجد و حواس و قیاس آن را دریابد ذات خداوند حق سبحانه از ان منزّه و مقدّس است چه اینکه همه محدثانند و محدّث جز ادراک محدث نتوان کرد- آنکه او از حدوث برآرد دم چه شناسد که چیست سرّ قدم علم را سوی حضرتش ره نیست عقل نیز از کمالش آگه نیست.

صفحه : 812

قال َ گفت فرعون بعد از ان که از مناظره درماند لَئِن ِ اتَّخَذت َ اگر فراگیری ای موسی إِلهَاً معبودی غَیرِی بغیر من لَأَجعَلَنَّک َ هرآئینه گردانم ترا مِن َ المَسجُونِین َ از زندانیان آورده اند که سجن فرعون از قتل بدتر بود زیرا که زندانیان را میفرمود تا در حفره عمیق می انداختند که در آنجا هیچ نمیدیدند و نمی شنیدند و بیرون نمی آوردند الا مرده چون موسی علیه السلام ذکر سجن شنید قال َ أَ وَ لَو جِئتُک َ گفت آیا اینکه کنی با من و اگر بیارم ترا بِشَی ءٍ مُبِین ٍ بچیزی روشن یعنی بیارم معجزه هویدا قال َ فَأت ِ بِه ِ گفت بیار آن چیز را إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ اگر هستی تو از راست گویان در دعوی خود فَأَلقی عَصاه ُ پس

بینداخت موسی عصای خود را فَإِذا هِی َ پس ناگاه عصا بعد از افگندن ثُعبان ٌ مُبِین ٌ اژدهای بود آشکارا یعنی ثعبانیت او ظاهر بود و فرعون از مشاهده او بترسید و مردمان که حاضر بودند هزیمت کردند چنانچه در وقت فرار بیست و پنج هزار کس کشته گشتند وَ نَزَع َ و بیرون آورد یَدَه ُ دست خود را از گریبان بعد از انکه دست گندم گون به فرعون نموده بود و بگریبان درآورده فَإِذا هِی َ پس ناگاه دست او بَیضاءُ لِلنّاظِرِین َ سفید و درخشنده بود مانند برق مر نظرکنندگان را گفته اند که شعاع دست مبارکش بمثابه نور آفتاب دیدها را خیره ساختی قال َ گفت فرعون لِلمَلَإِ حَولَه ُ مر اشراف قوم را که گرداگرد او بودند إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه مرد لَساحِرٌ عَلِیم ٌ جادوگری است دانا فرعون بترسید که کسان وی بموسی ایمان آرند حیله انگیخت و گفت اینکه جادوگری است که در فن سحر مهارتی تمام دارد یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم میخواهد که بیرون کند شما را مِن أَرضِکُم از زمین شما یعنی دیار مصر بِسِحرِه ِ بجادوی خود فَما ذا تَأمُرُون َ پس چه فرمائید شما مرا در کار او و معجزه موسی علیه السلام او را از اوج دعوی ربوبیت بحضیض مشاورت با قوم افگند تا از رتبه انا ربکم الاعلی تنزل نموده از پرستندگان خود در کار موسی ع مدد طلبید قالُوا أَرجِه گفتند حبس کن او را وَ أَخاه ُ و برادر او را یا در توقف افگن و بقتل ایشان شتاب مکن پیش از ظهور کذب ایشان تا مردم در گمان نیفتند وَ ابعَث و برانگیز و بفرست فِی المَدائِن ِ در شهرهای مملکت خود حاشِرِین َ

جمع کنندگان یعنی ایلچیان روانه کن بهر شهری- صفحه : 813

یَأتُوک َ بِکُل ِّ سَحّارٍ تا بیارند هر جا که نیک جادوگری ست عَلِیم ٍ دانائی بسرآمده در فن سحر فرعون کسان خود را بطلب جادوان فرستاد فَجُمِع َ السَّحَرَهُ پس جمع کرده شدند جادوان لِمِیقات ِ یَوم ٍ مَعلُوم ٍ برای هنگام روز دانسته شده و وعده داده که یوم الزینه بود، وَ قِیل َ و گفته شده یعنی فرعون گفت لِلنّاس ِ مر مردمان را یعنی اهل مصر را هَل أَنتُم آیا هستید شما مُجتَمِعُون َ فراهم آیندگان یعنی فراهم آئید و جمع شوید لَعَلَّنا شاید که ما همه باتفاق نَتَّبِع ُ السَّحَرَهَ پیروی کنیم جادوان را یعنی متابعت نمائیم در دفع موسی و مدد ایشان باشیم یا پیروی دین ایشان کنیم، إِن کانُوا اگر باشند هُم ُ الغالِبِین َ ایشان غلبه کنندگان بر موسی و هارون فَلَمّا جاءَ السَّحَرَهُ پس آن هنگام که آمدند جادوان بنزدیک فرعون و ایشانرا دلنوازی بسیار کرد ایشان گستاخ شده قالُوا لِفِرعَون َ گفتند مر فرعون را أَ إِن َّ لَنا آیا باشد ما را لَأَجراً مزدی از نزدیک تو إِن کُنّا اگر باشیم، نَحن ُ الغالِبِین َ ما غلبه کنندگان بسحر بر خصمان تو قال َ نَعَم گفت فرعون آری مزد باشد شما را وَ إِنَّکُم إِذاً و بدرستیکه باشید شما آن وقت لَمِن َ المُقَرَّبِین َ از جمله نزدیک شدگان من یعنی اوّل کسیکه بمن درآید و آخر کسیکه بیرون رود شما باشید ایشان بدین وعده مستظهر گشته جادوهای خود را بمیدان معین آوردند و بوقت معلوم در برابر موسی علیه السلام صف برکشیده گفتند ای موسی اول تو افگنی جادوی خود را یا ما می افگنیم قال َ لَهُم مُوسی گفت موسی مر ایشانرا أَلقُوا بیفگنید

ما أَنتُم مُلقُون َ آنچه شما افگنندگانید مر آنرا فَأَلقَوا پس بیفگندند حِبالَهُم وَ عِصِیَّهُم رسنها و عصاهای مجوف پر سیماب ساخته خود را که هفتاد هزار عصا و هفتاد هزار رسن بود وَ قالُوا و گفتند بعد از انکه عصا و رسنها بحرارت آفتاب در حرکت آمده و از مردمان غریو برخاست بِعِزَّهِ فِرعَون َ به بزرگی و قوّت و خالبیّت فرعون إِنّا لَنَحن ُ الغالِبُون َ بدرستیکه ما غلبه کنندگانیم بر موسی ع و هارون فَأَلقی مُوسی عَصاه ُ پس بیفگند موسی علیه السلام بامر الهی عصای خود را فی الحال اژدها گشت فَإِذا هِی َ پس ناگاه که عصا اژدها شده تَلقَف ُ فرو میبرد ما یَأفِکُون َ آنچه تزویر کرده بودند و بصورت مار بخلق می نمودند.

صفحه : 814

فَأُلقِی َ السَّحَرَهُ پس بر روی افگنده شدند ساحران ساجِدِین َ سجده کنندگان چه دانستند که انقلاب عصا به ثعبان نه از قبیل سحر است و از روی صدق قالُوا آمَنّا گفتند گرویدیم ما بِرَب ِّ العالَمِین َ به پروردگار عالمیان پس توضیح کردند رَب ِّ مُوسی وَ هارُون َ آفریدگار موسی ع و هارون علیه السلام تا رفع توهم ربوبیت فرعون کنند و چون فرعون از ایمان ساحران خبر یافت ایشانرا طلبید قال َ آمَنتُم لَه ُ گفت فرعون آیا تصدیق کردید و حفص آمنتم بطریق خبر میخواند یعنی گرویدید مر موسی را قَبل َ أَن آذَن َ لَکُم پیش از انکه دستوری دهم من شما را در ایمان آوردن بوی إِنَّه ُ لَکَبِیرُکُم ُ بدرستیکه او مهتر شما است الَّذِی عَلَّمَکُم ُ السِّحرَ آنکه بیاموخت شما را سحر یعنی جادو و با یکدیگر اتفاق کرده اید در هلاک من و فساد ملک من فَلَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید که چه عقوبت خواهم

کرد شما را بگرویدن خدای موسی پس بیان عقوبت کرد که لَأُقَطِّعَن َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم هر آئینه ببرم دستها و پایهای شما را مِن خِلاف ٍ بخلاف یکدیگر یعنی هر یکی از طرفی یا قطع ایدی و ارجل شما کنم از جهت خلافی که با من کردید وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین َ و هر آئینه بر دار کشم شما را تا همه بمیرید و همه مخالفان عبرت گیرند قالُوا گفتند جادوان ایمان آورده که لا ضَیرَ هیچ رنجی و ضرری نیست بر ما از تهدید تو و ما از مرگ نمی ترسیم إِنّا إِلی رَبِّنا بدرستی که ما بثواب پروردگار خود مُنقَلِبُون َ بازگروندگانیم إِنّا نَطمَع ُ بدرستیکه ما طمع میداریم أَن یَغفِرَ آنکه بپوشد لَنا برای ما رَبُّنا پروردگار ما و عفو کند خَطایانا گناهان ما را أَن کُنّا برای آنکه بودیم از اهل اینکه محفل أَوَّل َ المُؤمِنِین َ اوّل گرویدگان بخدای آورده اند که فرعون بفرمود تا دست راست و پای چپ آن مومنان را بریدند و ایشانرا از دارهای بلند درآویختند و حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام برای ایشان میگریست حضرت عزّت حجابها برداشته منازل قرب و مقامات انس ایشان را بنظر وی درآورده تا تسلّی یافت مثنوی جادوان کان دست و پا را باختند در فضای قرب مولی تاختند گر برفت آن دست و پا بر جای آن دست از حق بالهای جادوان تا بدان پرها بپرواز آمدند در هوای عشق شهباز آمدند پس موسی علیه السلام بعد ازین صورت چند سال دیگر در میان فرعونیان دعوت میکرد و معجزات می نمود و روز بروز عناد و فساد ایشان زیادت میشد تا هلاک ایشان نزدیک رسید

و حکم الهی صادر شد که موسی بقوم خود از مصر بیرون رود کما قال سبحانه و تعالی.

صفحه : 815

وَ أَوحَینا و وحی کردیم إِلی مُوسی بسوی موسی أَن أَسرِ بِعِبادِی آنکه ببر بشب بندگان ما را یعنی بنی اسرائیل را که نجات شما و هلاک کفره در آنست إِنَّکُم مُتَّبَعُون َ بدرستی که شما از پی درآمده شوید یعنی فرعون و قوم او از پی شما درآیند شما را از بحر بگذرانیم و ایشانرا غرق سازیم در مختار آورده که موسی علیه السلام بنی اسرائیل را فرمود تا پیرایها و زیورها از قبطیان به بهانه آنکه عید ما نزدیک شده و میخواهیم که اهل خود را بدان بیاریم عاریت گرفتند و وعده فرمود که فلان شب مهیّا شده بوقت طلوع قمر در فلان موضع جمع شوند ایشان اینکه صورت بتقدیم رسانیدند چون وقت رحیل شد راه دروازه بر ایشان مشتبه گشت و معلوم کردند که یوسف صدیق علی نبینا علیه السلام دعا کرده بود که تا بنی اسرائیل تابوت وی با خود بیرون نبرند از مصر بیرون نتوانند رفت و از ان قوم کسی را بر مدفن یوسف ع اطلاع نبوده موسی علیه السلام بر قوم خود ندا میزد که هر که مرا بر صندوق یوسف ع مطلع گرداند هر مرادیکه خواهد بدهم از تمام قوم عجوزه مسنّه بشرط آنکه زن موسی ع باشد در بهشت او را خبر داد که آن صندوق در قعر دریای نیل است پس باستخراج آن اشتغال نموده وقتی که قمر بوسط سماء رسید مهم ساخت روی براه نهادند و آخر روز خبر خروج ایشان بقبطیان رسید چه می پنداشتند

که بنی اسرائیل بتهیّه اسباب عید در خانهای خود اقامت نموده اند روز دوم خواستند که از عقب ایشان روند در خانه هر قبطی یکی از اعزه قوم بمرد و بتعزیت او مشغول شدند و درین روز فرعون بجمع کردن لشکر امر کرده فَأَرسَل َ فِرعَون ُ فِی المَدائِن ِ پس فرستاد فرعون در شهرستانهائی که بپای تخت نزدیک بود حاشِرِین َ جمع کنندگان لشکر را و گفت إِن َّ هؤُلاءِ بدرستی که گروه بنی اسرائیل لَشِرذِمَهٌ قَلِیلُون َ گروهی اندک اند و حال آنکه عدد مردان کاری بنی اسرائیل که در سن از بیست درگذشته و بشصت نرسیده بود شش صد و هفتاد هزار بوده و عدد مجموع قوم از نسا و صبیان و کهول و شبّان هزار هزار و دویست هزار و کسری اما فرعون ایشانرا نسبت با لشکر خود اندک شمرد و گفت اینان گروه بسیار اندک اند وَ إِنَّهُم لَنا و ایشان ما را لَغائِظُون َ بخشم آرندگانند چه از ما گریخته اند یا پیرایهای قوم ما را برده وَ إِنّا لَجَمِیع ٌ حاذِرُون َ و ما همه یعنی لشکر ما سلاح دارانیم و دانندگان بمراسم حرب تعریض ست با آنکه قوم موسی ع نه سلاح تمام دارند و نه بعلم حرب دانااند فَأَخرَجناهُم پس بیرون آوردیم فرعونیان را یعنی داعیه خروج در دل ایشان پدید آوردیم تا بیرون آمدند مِن جَنّات ٍ از بوستانها وَ عُیُون ٍ و از چشمه سارها وَ کُنُوزٍ و از گنجهای زر و نقره وَ مَقام ٍ کَرِیم ٍ و از منزلهای نیکو کَذلِک َ همچنین کردیم با ایشان وَ أَورَثناها و میراث دادیم باغ و بوستان و گنج و منزل ایشان بَنِی إِسرائِیل َ فرزندان یعقوب ع را چه قولی آنست که بنی اسرائیل بعد

از هلاک فرعونیان بمصر آمده همه اموال قبط را بتحت تصرف درآوردند و اصح آنست که در زمان دولت داود و سلیمان علیهما السلام بر ملک مصر استیلا یافته متصر بعد از هلاک فرعونیان بمصر آمده همه اموال قبط را بتحت تصرف درآوردند و اصح آنست که در زمان دولت داود و سلیمان علیهما السلام بر ملک مصر استیلا یافته متصرف جهات قبطیان شدند القصه فرعون ششصد هزار سوار بر مقدمه لشکر روانکرد و ششصد هزار بر میمنه تعین نموده و ششصد هزار بر میسره نامزد نموده و ششصد هزار در ساقه لشکر مقرر کرد و خود با خلق بسیار در قلب لشکر قرار گرفت نظم یکی لشکر سرا با غرق جوشن شده در موج چون دریای آهن چو چشم دلبران پرکین و خونریز بقصد خون مردم تیغها تیز فَأَتبَعُوهُم پس از پی درآرند ایشان مُشرِقِین َ قصدکنندگان بجهت مشرق که لشکر بنی اسرائیل بدانصوب رفته بودند یا داخل شدگان در وقت شروق آفتاب یعنی هنگام طلوع آفتاب به بنی اسرائیل رسیدند و در آن زمان لشکر موسی بکنار دریای قلزم رسیده تدبیر مرور و عبور میکردند ناگاه اثر فرعونیان پدید آمد فَلَمّا تَراءَا الجَمعان ِ پس آنهنگام که دیدند هر دو گروه یکدیگر را قال َ أَصحاب ُ مُوسی گفتند یاران موسی إِنّا لَمُدرَکُون َ هر آئینه ما دریافته شدگانیم یعنی لشکر فرعون ما را در خواهند یافت و بدست ایشان گرفتار خواهیم شد.

صفحه : 816

قال َ کَلّا گفت موسی حاشا که ایشان شما را دریابند إِن َّ مَعِی رَبِّی بدرستی که با من ست پروردگار من بیاری و مددگاری سَیَهدِین ِ زود باشد که راه نماید مرا درین حیرت و طریق

نجات پدید آرد محققان گفته اند که موسی علیه السلام در کلام خود معیّت را مقدم داشته که ان معی ربی و رسول ما صلی اللّه علیه و سلّم در قول خود که ان اللّه معنا معیّت را تأخیر فرمود تا بر ضمائر عرفا روشن گردد که کلیم از خود بحق نگریست و اینکه مرتبه مریدست و حبیب از حق بخود نگریست و اینکه مرتبه مرادست مرید را هر چه گویند چنان کند و مراد هر چه گوید چنان کنند بیت اینکه یکی را روی او در روی دوست وان دگر را روی او خود روی اوست آورده اند که چون لشکر فرعون نزدیک بنی اسرائیل رسیدند حق سبحانه حجابی از بخار میان فریقین پدید آورد چنانکه یکدیگر را نمیدیدند فرعون قوم خود را گفت فرود آئید تا آفتاب ارتفاع یافته بخار از میان برخیزد و ما بر ایشان رویم که راه مخلصی بر ایشان بسته است دریا از پیش و لشکر ما از عقب ایشان کجا توانند گریخت مصرع جا روی که ز هر سو گریزگاه نداری اما بنی اسرائیل اضطراب بمرتبه رسانیدند که موسی علیه السلام بنالید و وحی در رسید که ما دریا را بحکم تو کردیم او را بکنیت بخوان و برو حکم کن چنانچه حق سبحانه فرمود فَأَوحَینا پس ما وحی کردیم إِلی مُوسی بسوی موسی أَن ِ اضرِب آنکه بزن بِعَصاک َ البَحرَ بعصای خود دریای قلزم را موسی بر لب دریا آمد و عصا بر وی زد و گفت یا ابا خالد ما را راه ده فَانفَلَق َ پس بشگافت دریا و دوازده راه پدید آمد فَکان َ پس بود کُل ُّ فِرق ٍ

هر پاره جدا شده از هم کَالطَّودِ العَظِیم ِ همچون کوهی بزرگ و فی الحال بادی بر تک دریا وزید و داخل او خشک شد و هر سبطی از راهی بدریا آمدند وَ أَزلَفنا و جمع کردیم ثَم َّ الآخَرِین َ آنجا دیگران را که قوم فرعون بودند یعنی همه را بر لب دریای قلزم گرد آوردیم بر حوالی فرعون و چون فرعون بکنار دریا رسید و آن حال مشاهده کرد خواست که سفهای قوم را فریب دهد گفت ای قوم چه می بینید که دریا از هیبت من شکافته شده هامان بطریق مسارت با وی گفت تو خود میدانی که اینکه صورت بدعای موسی واقع شده زینهار بدریا درنیائی که هلاک شوی فرعون خواست که عنان بتابد جبرئیل علیه السلام بر مادیانی نشسته خود را پیش فرعون بدریا افگند و فرعون بر اسپ الغیری تندسوار بود الغیر بوی مادیان شنیده عنان تمالک از دست فرعون بیرون برده روی بدریا نهاد و لشکریان هر فوجی از راهی بدریا درآمدند و میکائیل بر عقب آن لشکری آمد و ایشانرا می راند تا تمام لشکر بدریا درآمدند و حکم الهی در رسید که ای دریا بحال خود باز رو و بیکبار آبها بهم بازپیوست و مجموع فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل بسلامت عبور کرده بر کنار دریا قرار گرفتند کما قال اللّه تعالی وَ أَنجَینا مُوسی و نجات دادیم موسی را وَ مَن مَعَه ُ و هر که با او بود أَجمَعِین َ همه ایشانرا ثُم َّ أَغرَقنَا الآخَرِین َ پس غرق گردانیدیم دیگران را إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در نجات موسی ع و قوم او و هلاک فرعون و لشکر او لَآیَهً هر

آئینه علامتی است روشن و دلالتی است هویدا بر قدرت الهی وَ ما کان َ أَکثَرُهُم و نبودند بیشتر قوم فرعون مُؤمِنِین َ گرویدگان چه از تمام قبط حزقیل که مومن آل فرعون بود گویند کسی ایمان نیاورد و او با حضرت موسی علیه السلام از مصر بیرون آمده بود وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستی که آفریدگار تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست غالب و کسی را قوت غلبه برو نیست الرَّحِیم ُ مهربان است و عقوبت نمی کند مگر بعد از الزام حجّت وَ اتل ُ و بخوان عَلَیهِم بر مشرکان عرب نَبَأَ إِبراهِیم َ خبر ابراهیم را که ایشان بدو نسبت درست میکنند و بفرزندی او مفتخر و مستظهراند.

صفحه : 817

إِذ قال َ یاد کن آنرا که گفت ابراهیم لِأَبِیه ِ مر پدر خود آزر را وَ قَومِه ِ و گروه خود را یعنی اهل بابل و از ایشان پرسید ما تَعبُدُون َ چیست آنچه میپرستید قالُوا نَعبُدُ گفتند می پرستیم أَصناماً بتان را فَنَظَل ُّ پس همیشه می باشیم لَها مر آنرا عاکِفِین َ مجاور و ملازم بر عبادت مراد تمثالهاست که ساخته بودند از انواع فلزات بر صور مختلفه و بر عبادت آنها مداومت میکردند قال َ گفت ابراهیم که بتان شما هَل یَسمَعُونَکُم آیا می شنوند خواندن شما را إِذ تَدعُون َ چون بخوانید ایشانرا و خواننده را اجابت می کنند أَو یَنفَعُونَکُم یا سود میرسانند شما را که پرستش ایشانرا می کنید و روزی میدهند أَو یَضُرُّون َ یا زیان میرسانند بشما اگر اعراض کنید از عبادت ایشان و ایشانرا نکوهش نمائید قوم ابراهیم علیه السلام نتوانستند که او را بنعم جواب دهند پس بهانه تقلید پیش آوردند قالُوا گفتند که از ایشان آنچه گفتی درنیافته ایم

بَل وَجَدنا بلکه دریافته ایم آباءَنا پدران خود را که ایشان کَذلِک َ یَفعَلُون َ همچنین میکردند یعنی اینان را پرستش مینمودند و بر ان مقیم بودند قال َ گفت ابراهیم أَ فَرَأَیتُم آیا دیدید و دانستید یعنی بدانید که بهر حال ما کُنتُم تَعبُدُون َ آنچه هستید که می پرستید آنرا أَنتُم وَ آباؤُکُم ُ الأَقدَمُون َ شما و پدران دیرینه شما نیز پرستیده اند فَإِنَّهُم پس بدرستی که اینکه معبودان شما عَدُوٌّ لِی دشمنانند مرا یعنی شما که پرستندگان ایشانید تصویر کرد امر را در نفس خود بر سبیل تعریض ایشان چه آن در نصیحت از تصریح انفعست و دشمنی بتان مر عبده خود را ظاهر است چه ضرری که از عبادت ایشان رسد از هیچ دشمنی متصور نیست یا معنی آنست که من دشمنم مر ایشانرا چه هر کرا دشمن دارند او نیز دشمن دارد پس دشمنی خود را در لباس دشمنی ایشان ظاهر کرد یعنی من مخالف و معادی ایشانم إِلّا رَب َّ العالَمِین َ مگر دوست من پروردگار عالمیان ست الَّذِی خَلَقَنِی آنکه بیافرید مرا و از عدم بوجود آورد فَهُوَ یَهدِین ِ پس او راه می نماید مرا براستی در قول و فعل یا بیافرید مر برای اقامت حق و راه می نماید مرا بدعوت خلق وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی و آنکه او میخوراند مرا غذای که قوام اجزای بدن من بآنست وَ یَسقِین ِ و می آشاماند مرا شرابی که موجب تسکین عطش و سبب تربیت اعضای منست در عین المعانی آورده که مراد از طعام الفت است و از شراب زلفت صاحب بحر فرموده که طعام عبودیت ست که دلها بآن زنده بود و شراب ظهور تجلی بصفت ربوبیت که ارواح

بآن تازه گردد و در کشف الاسرار از ذو النون مصری قدس سره نقل میکند که اینکه طعام طعام معرفت ست و اینکه شراب شراب محبت و اینکه بیت خوانده اند بیت شراب المحبت خیر الشراب و کل شراب سواه السراب و از فحوای اینکه کلمات محققان بشمه ای از اسرار کلام حقایق نظام ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی پی میتوان برد نظم ترا نواله و مادم ز خوان یطعمنی ترا پیاله مدام از شراب یسقینی مرا تو قبله دینی از ان سبب گفتم بمردمان که لکم دینکم و لی دینی.

صفحه : 818

وَ إِذا مَرِضت ُ و چون بیمار شوم فَهُوَ یَشفِین ِ پس او مرا شفا دهد از امام جعفر صادق رضی اللّه عنه، منقول ست که چون بیمار شوم بگناه او شفا دهد مرا بتوبه، سلمی قدس سره فرمود که مرض برویت اغیارست و شفا بمشاهده انوار واحد قهّار در بحر آورده که بیماری بتعلقات کونین است و شفا بقطع تعلق، و آن وابسته بجذبه عنایت ست که چون در رسد سالک را از همه منقطع ساخته بیکی پیوند دهد یعنی بشربت تجرید از مرض تعلقش باز رهاند بیت چه گویمت که چه خوش آمدی مسیح صفت بیک نفس همه درد مرا دوا کردی وَ الَّذِی یُمِیتُنِی و آن کسی که بمیراند مرا در دنیا بوقت انقضای اجل ثُم َّ یُحیِین ِ پس زنده گرداند مرا در آخرت برای محاسبه و مجازات امام ثعلبی گفته که بمیراند بعدل و زنده گرداند بفضل و گفته اند اماتت بمعصیت است و احیا بطاعت یا اماتت بجهل است و احیا بعلم یا اماتت بحمق است و احیا بعقل یا

اماتت بطمع است و احیا بقناعت یا اماتت بنابر پرهیزگاری ست و احیا بورع یا اماتت بفراق است و احیا بتلاق در حقایق سلمی آورده ست که بمیراند مرا از نفس من و زنده گرداند مرا بخود و نزد بعضی محققان اماتت و احیا بخوف و رجاست یا بغفلت و ذکر یا باستتار و تجلی و صاحب بحر فرموده که بمیراند مرا از اوصاف بشریه و زنده سازد باخلاق روحانیه و یا بمیراند از سمات روحانیت و زنده گرداند بصفات ربانیت و حقیقت آنست که بمیراند مرا از انانیّت من و زنده سازد بهویّت خود که حیات حقیقی عبارت ست از ان بیت نجویم عمر فانی را توئی عمر عزیز من نخواهم جان پر غم را توئی جانم بجان تو وَ الَّذِی أَطمَع ُ و آنکس که طمع میدارم أَن یَغفِرَ لِی آنکه بیامرزد مرا خَطِیئَتِی گناهان مرا یَوم َ الدِّین ِ روز جزا اسناد گناه بخود با وجود عصمت نبوت کسر نفس ست و تعلیم ست مر امت را و در تلخیص آورده که مراد خطایای امت محمّد ص است صلی اللّه علیه و سلّم که حضرت خلیل علیه السلام از ملک جلیل استدعای غفران آن نموده رَب ِّ هَب لِی ای پروردگار من ببخش مرا و عطا کن حُکماً کمالی در علم تا بآن مستعد خلافت حق و ریاست خلق گردم وَ أَلحِقنِی در رسان مرا بسبب توفیق کمال عقل بِالصّالِحِین َ بشایستگان راه و برگزیدگان درگاه وَ اجعَل لِی و بگردان برای من لِسان َ صِدق ٍ زبان راست یعنی ثنائی نیکو فِی الآخِرِین َ در میان پس آمدگان یعنی جاری کن ثنای نیک نامی

و آوازه من بر زبان کسی که از پس من آید و اینکه دعا بعز اجابت رسیده چه جمیع امم از مجوس و یهود و نصاری و اهل اسلام ثنای حضرت خلیل الرحمن علیه السلام میگویند و گفته اند مراد از لسان صدق مرد صادق است و معنی آیت اینکه که ظاهر کن برای تجدید اصل دین من راست گوئی در آخرین امتان و مراد حضرت رسالت پناه باشد صلی اللّه علیه و سلّم وَ اجعَلنِی و بگردان مرا مِن وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیم ِ از وارثان بهشت پرنعمت یعنی مرا از آنها دار که در منازل بهشت نزول میکنند وَ اغفِر لِأَبِی و بیامرز پدر مرا یعنی ایمان روزی کن تا او آمرزیده شود إِنَّه ُ کان َ مِن َ الضّالِّین َ بدرستی که او هست از گمراهان وَ لا تُخزِنِی و رسوا مساز مرا یَوم َ یُبعَثُون َ روز که برانگیخته شوند مردمان از قبرهای خود اینکه دعا تعلیم امتان است و الّا انبیاء را خواری و رسوائی نباشد.

صفحه : 819

یَوم َ لا یَنفَع ُ مال ٌ روز که سود نکند و بکار نیاید خواسته وَ لا بَنُون َ و نه پسران هیچ احدی را إِلّا مَن أَتَی اللّه َ مگر کسی را که بیاید بخدای تعالی بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ به دلی خالص از کفر و معصیت چه او مال خود را در راه حق نفقه کرده باشد و فرزندان را براه حق ارشاد نموده و هر آئینه آن مال و فرزند او را نفع رساند و گفته اند سلامت قلب اخلاص ست در شهادت لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه قولی آنست که دل سلیم خالی باشد از حب دنیا و گویند از حسد و خیانت در تیسیر گوید

از بغض اهل بیت و ازواج و اصحاب پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و امام قشیری فرموده که قلب سلیم آنست که خالی باشد از غیر خدا سلمی فرموده که درو نه آفات دنیا گنجد و نه مطامع عقبی یا خالی باشد از بدعت و مطمئن بسنّت و از سید طائفه قدس سره منقول است که سلیم مارگزیده بود و مارگزیده پیوسته قلق و اضطراب دارد پس زبان معنی بیان میکند که دل سلیم دلیست که مدام در مقام جزع و تضرع و زاریست از خوف قطیعت یا از شوق وصلت نظم ز شوق وصل مینالم که تا دستم دید روزی ز بیم هجر میگریم که ناگه در کمین باشد همام از گریه خونین و سوز دل مگر چندین ندانستی که حال عشق بازان اینکه چنین باشد وَ أُزلِفَت ِ الجَنَّهُ و روزی که نزدیک گردانیده شود بهشت لِلمُتَّقِین َ برای پرهیزگاران تا از موقف آنرا بینند و بمشاهده منازل خود مسرور شوند وَ بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ و ظاهر ساخته شود دوزخ لِلغاوِین َ برای گمراهان تا در ان نگرند و مقامات خود را به بینند و غم و الم ایشان بیفزاید وَ قِیل َ لَهُم و گویند مر ایشانرا یعنی فرشتگان بحکم حق سبحانه از ایشان پرسند که أَین َ ما کُنتُم کجااند آنچه بودید که پیوسته تَعبُدُون َ می پرستید آنرا مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی یعنی کجااند خدایان شما که بدیشان امیدوار بودید هَل یَنصُرُونَکُم هیچ یاری نمیدهند شما را بدفع عذاب از شما أَو یَنتَصِرُون َ یا نگاه نمیدارند خود را از حلول عقوبت بر ایشان فَکُبکِبُوا پس بر روی درافکنده شوند فِیها در

دوزخ هُم بتان وَ الغاوُون َ و گمراهان یعنی پرستندگان ایشان وَ جُنُودُ إِبلِیس َ و بدوزخ افگنده شوند لشکرهای ابلیس یعنی متابعان وی از جن و انس أَجمَعُون َ همه ایشان قالُوا گویند کافران وَ هُم فِیها و حال آنکه ایشان در دوزخ یَختَصِمُون َ دشمنی میکنند با یکدیگر یعنی عبده و اصنام مخاصمه میکنند و بت پرستان با بتان میگویند تَاللّه ِ إِن کُنّا بخدائیکه ما بودیم لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا و پیدا إِذ نُسَوِّیکُم وقتی که برابر میکردیم شما را در استحقاق عبادت بِرَب ِّ العالَمِین َ به پروردگار عالمیان وَ ما أَضَلَّنا و گمراه نکردند ما را و بر ضلالت نداشتند إِلَّا المُجرِمُون َ مگر بدکاران از مهتران ما یا از دیوان.

صفحه : 820 فَما لَنا پس نیست ما را اکنون مِن شافِعِین َ هیچکس از شفاعت کنندگان چنانچه مومنان راست وَ لا صَدِیق ٍ حَمِیم ٍ و نه دوستی مهربان با شفقت در قوت القلوب آورده که حمیم در اصل همیم بوده ها را بحا بدل کردند جهت قرب مخرج و همیم مأخوذ است از اهتمام یعنی یاری که در ان روز اهتمام کند در مهم کافران و شرط دوستی بجای آرد نخواهد بود الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین آنگه کافران از روی تحسر گویند فَلَو أَن َّ لَنا کَرَّهً فَنَکُون َ پس کاشکی بودی ما را بازگشتی بدنیا پس ما می بودیم مِن َ المُؤمِنِین َ از باوردارندگان و گرویدگان إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در خبر ابراهیم علیه السلام و احتجاج او با قوم لَآیَهً هر آئینه علامتی است که عقلا بدان عبرت گیرند وَ ما کان َ أَکثَرُهُم و نبودند بیشتر قوم ابراهیم علیه السلام مُؤمِنِین َ گرویدگان چه از اهل

بابل جز دختر نمرود کسی ایمان نیاورده وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستی که آفریدگار تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست غلبه کننده بر مشرکان که سطوت او مردود نگردد الرَّحِیم ُ بخشاینده که توبه بندگان رد نکند و بی احتجاج بر ایشان عذاب نفرستد کَذَّبَت قَوم ُ نُوح ٍ المُرسَلِین َ تکذیب کردند گروه نوح علیه السلام فرستادگان را نوح علیه السلام از رسل گذشته خبر داد و قوم او باور نکردند إِذ قال َ لَهُم یاد کن چون گفت مر ایشان را أَخُوهُم نُوح ٌ برادر ایشان نوح علیه السّلام مراد اخوّت نسبی است أَ لا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید از خدای که ترک عبادت او میکنید إِنِّی لَکُم بدرستی که من مر شما را رَسُول ٌ أَمِین ٌ فرستاده ام با امانت فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای و بت میپرستید وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در قبول ایمان وَ ما أَسئَلُکُم و نمی خواهم شما را عَلَیه ِ بر ادای رسالت مِن أَجرٍ هیچ مزدی إِن أَجرِی َ نیست مزد رسالت من إِلّا عَلی رَب ِّ العالَمِین َ مگر بر پروردگار عالمیان فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از عقوبت خدای تعالی وَ أَطِیعُون ِ و فرمانبرداری من کنید تکرار امر بتقوی و اطاعت بجهت تاکیدست چه قوم نوح ع بغایت سخت دل و بی آزرم بودند قالُوا گفتند در جواب نوح ع أَ نُؤمِن ُ لَک َ آیا ایمان آریم و تصدیق کنیم ترا وَ اتَّبَعَک َ الأَرذَلُون َ و حال آنکه پیروی تو کردند سفلگان و بی قدران و ایشان بظاهر ترا تابع اند و بباطن مخالف.

صفحه : 821

قال َ گفت نوح ع وَ ما عِلمِی و نیست علم من رسنده بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه هستند که می کنند یعنی حکم من بر ظاهر است چه ایشان بظاهر عمل

مومنان می کنند اما نمی دانم که از روی اخلاص است یا بطریق نفاق إِن حِسابُهُم نیست حساب باطنهای ایشان إِلّا عَلی رَبِّی مگر بر پروردگار من که مطلع است بدان لَو تَشعُرُون َ اگر دانید که عالم الغیب او است و بس دانید که من راست میگویم پس قوم گفتند که اینکه اراذل را از مجلس خود بران تا ما بیائیم و سخن تو بشنویم نوح علیه السلام گفت وَ ما أَنَا و نیستم من بِطارِدِ المُؤمِنِین َ راننده مومنان إِن أَنَا نیستم من إِلّا نَذِیرٌ مگر بیم کننده مُبِین ٌ آشکارا یعنی مبعوث شده ام بدعوت مکلفان خواه اغنیاء و خواه فقراء قالُوا گفتند کافران لَئِن لَم تَنتَه ِ یا نُوح ُ اگر نه بازایستی ای نوح از آنچه میگوئی یعنی از دعوت و انذار لَتَکُونَن َّ هر آئینه باشی مِن َ المَرجُومِین َ از کشته شدگان بسنگ یا راندگان قال َ گفت نوح علیه السلام بعد از استماع اینکه سخن و ناامیدی از ایمان قوم رَب ِّ ای پروردگار من إِن َّ قَومِی بدرستی که گروه من کَذَّبُون ِ تکذیب کردند مرا و بدروغ نسبت دادند فَافتَح پس حکم کن بَینِی وَ بَینَهُم میان من و ایشان فَتحاً حکم کردنی وَ نَجِّنِی و باز رهان مرا از قصد ایشان وَ مَن مَعِی َ و هر که با من است مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم او را وَ مَن مَعَه ُ و هر که با او بود فِی الفُلک ِ المَشحُون ِ در کشتی پر از آدمی و حیوانات و امتعه و ماکولات ثُم َّ أَغرَقنا پس غرق ساختیم بَعدُ الباقِین َ بعد از رهانیدن او دیگران را از قوم او إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در صبر او

بر ایذای قوم لَآیَهً هر آئینه علامتی است بر آنکه صبر موجب ظفر است بیت کار تو از صبر نکوتر شود هر که شکیبا است مظفر شود وَ ما کان َ أَکثَرُهُم و نبودند بیشتر قوم نوح علیه السلام مُؤمِنِین َ گرویدگان بخدا و پیغمبر او بلکه از امت او هفتاد و نه تن ایمان آورده با وی در کشتی بودند وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستی که خداوند تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست توانا بر عقوبت کافران الرَّحِیم ُ مهربان بتاخیر عذاب از ایشان یا بر توفیق پیغمبران در حلم و بردباری و احتجاج بر ایشان.

صفحه : 822

کَذَّبَت دروغ داشتند عادٌ المُرسَلِین َ قوم عاد فرستادگان را و هر که یک پیغمبر را منکر شود همه را منکر شده باشد إِذ قال َ لَهُم یاد کن آنکه گفت مر ایشان را أَخُوهُم هُودٌ برادر نسبی ایشان هود أَ لا تَتَّقُون َ آیا پرهیز نمی کنید از شرک و از عقاب الهی خائف نمی شوید إِنِّی لَکُم بدرستی که من شما را رَسُول ٌ أَمِین ٌ فرستاده امینم در ادای رسالت فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای تعالی و ترک مخالفت او کنید وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در آنچه شما را بر ان دعوت میکنم وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه ِ و نمی طلبم از شما بر دعوت رسالت مِن أَجرٍ هیچ مزدی از مال و متاع دنیا إِن أَجرِی َ نیست پاداش من إِلّا عَلی رَب ِّ العالَمِین َ مگر بر پروردگار عالمیان أَ تَبنُون َ آیا بنا میکنید بِکُل ِّ رِیع ٍ بهر موضع بلند آیَهً علامتی برای تماشای آینده و رونده تَعبَثُون َ بازی می کنید بآن بنا یعنی بنای میسازید و در ان ساکن نمی شوید که گویا عبث

است و گویند بر سر راهها خانها می ساختند و در آنجا نشسته هر که بر ایشان بگذشتی با او بازی کردندی یا مراد کبوتر خانها است وَ تَتَّخِذُون َ و فرامیگیرید مَصانِع َ حوضهای آب یا کوشکهای محکم یا ابنیه رفیعه لَعَلَّکُم تَخلُدُون َ گویا که جاوید خواهید بود در ان وَ إِذا بَطَشتُم و چون سخت میگیرید و حمله میزنید بَطَشتُم میگیرید به سختی جَبّارِین َ در حالتی که سرکشان و متکبرانید یعنی بی شفقت و نامهربانی یا چون انتقام می کشید انتقام ستمکاران می کشید فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای و از سطوت جباری که نه لایق شما است بگذرید وَ أَطِیعُون ِ و در آنچه می فرمایم فرمان برید مرا که سود شما درین است وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم و بترسید از خدای تعالی که مددگاری کرد شما را بِما تَعلَمُون َ بآنچه شما می شناسید از انواع نعمتها أَمَدَّکُم بِأَنعام ٍ امداد کرد شما را بچهارپایان چون شتر گاو و گوسفند تا از ایشان اخذ فوائد می کنید وَ بَنِین َ و به پسران تا در همه حال یار و مددگار شمااند وَ جَنّات ٍ و به بوستانها که از میوه آن منتفع می شوید وَ عُیُون ٍ و به چشمهای آب که مهم سقیاد نشود و نمای زرع بآن تمام رسد إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من می ترسم عَلَیکُم بر شما که اگر بر شرک ثابت باشید عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روزی بزرگ که روزی هبوب صرصر است یا روز قیامت.

صفحه : 823

قالُوا گفتند عادیان در جواب هود علیه السلام سَواءٌ عَلَینا یکسان است بر ما أَ وَعَظت َ پند دهی ما را أَم لَم تَکُن

یا نباشی مِن َ الواعِظِین َ از پند دهندگان یعنی ما طریقه خود را از دست ندهیم إِن هذا نیست اینکه کار که ما برآنیم از بت پرستی و تجبّر و عمارت بناهای مرتفع إِلّا خُلُق ُ الأَوَّلِین َ مگر عادت پیشینیان از ما وَ ما نَحن ُ و نیستیم ما بِمُعَذَّبِین َ عذاب کرده شدگان باین عادتها فَکَذَّبُوه ُ پس تکذیب کردند رسالت هود علیه السلام را فَأَهلَکناهُم پس هلاک کردیم ما ایشان را بباد صرصر إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در هلاک قوم عاد لَآیَهً هر آئینه نشانه ایست دلالت کننده بر آنکه عاقبت اهل تکذیب بعقوبت کشد وَ ما کان َ أَکثَرُهُم و نبودند بیشتر قوم عاد مُؤمِنِین َ گرویدگان چه اندک از ان قبیله با هود در خطه بودند و باقی در معرض سخط وَ إِن َّ رَبَّک َ و بتحقیق که پروردگار تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست غالب که از تعذیب کفار باک ندارد الرَّحِیم ُ مهربان است که مومنان را از مهلکه عقوبت بیرون آرد کَذَّبَت بدروغ نسبت دارند ثَمُودُ المُرسَلِین َ قبیله ثمود فرستادگان خدای را یعنی صالح علیه السلام را و انبیای سابق را ع إِذ قال َ لَهُم یاد کن چون گفت مر ایشان را أَخُوهُم برادر ایشان از جهت قرابت صالِح ٌ صالح بن عبید أَ لا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید از عذاب خدای که بدو شرک می آرید إِنِّی لَکُم رَسُول ٌ أَمِین ٌ بدرستی که من برای شما فرستاده ام مشهورم بامانت و راستی فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید و حذر کنید از عذاب خدای تعالی وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در امر و نهی وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه ِ و نمی طلبم شما را بر نصیحتی که میکنم مِن أَجرٍ هیچ جزای که بمن دهید و

من بدان متّهم شوم إِن أَجرِی َ نیست مکافات من إِلّا عَلی رَب ِّ العالَمِین َ مگر بر خداوند عالمیان أَ تُترَکُون َ آیا گذاشته خواهید شد شما یعنی نخواهند گذاشت شما را فِی ما هاهُنا در آنچه هستید اینجا یعنی در دنیا از مساکن و منازل آمِنِین َ ایمن از آفات و سالم از فوات فِی جَنّات ٍ در بوستانها وَ عُیُون ٍ و چاه سارها چه قوم ثمود را چشمه و نهر نبوده وَ زُرُوع ٍ و کشتها وَ نَخل ٍ و خرماستانها که طَلعُها شکوفه درختان وی هَضِیم ٌ نازک و نرم و لطیف است.

صفحه : 824

وَ تَنحِتُون َ و میتراشید برای مساکن خود مِن َ الجِبال ِ از کوهها بُیُوتاً خانها فارِهِین َ در حالتی که ماهرید در تراشیدن سنگها فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای تعالی و امل دور و دراز پیش مگیرید وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در احکام وَ لا تُطِیعُوا و اطاعت مکنید أَمرَ المُسرِفِین َ فرمان کافران را که اسراف کردند بر نفس خود بورزیدن کفر الَّذِین َ یُفسِدُون َ فِی الأَرض ِ آنانکه تباهی می کنند در زمین حجر وَ لا یُصلِحُون َ و بصلاح نمی آرند کار خود را مراد آن نه تن اند که قصد هلاک صالح کردند و قصّه ایشان در سوره نمل مذکور خواهد شد انشاء اللّه تعالی قالُوا گفتند قوم ثمود در جواب صالح علیه السلام إِنَّما أَنت َ جزین نیست که تو مِن َ المُسَحَّرِین َ از سحر کرده شدگانی یعنی ترا بسیار جادوئی کرده اند تا عقل تو مغلوب شده ما أَنت َ نیستی تو إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا مگر آدمی مانند ما بصورت بشریه قوم بصالح علیه السلام نظر کردند و از حقیقت حال وی محجوب شده ندانستند که انسان ورای صورت چیزی

دیگر است نظم چند صورت بینی ای صورت پرست جان بی معنی است کز صورت نرست درگذر از صورت و معنی نگر زان که مقصود از صدف باشد گهر و چون قوم ثمود وابسته صورت بودند صالح ع را بصورت خود دیدند بهانه جویان گفتند تو مثل ما بشری دعوی رسالت چرا میکنی و چون ترک نمیگیری و درین دعوی مصری فَأت ِ بِآیَهٍ پس بیار نشانه از خوارق عادات إِن کُنت َ اگر هستی تو مِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان در دعوی خود صالح علیه السلام فرمود که شما چه می طلبید ایشان اقتراح کردند که ازین سنگ معین ناقه باین هیئات بیرون آر چون مدعای ایشان حاصل شد قال َ هذِه ِ ناقَهٌ صالح علیه السلام گفت اینکه است ناقه که شما طلبیدید لَها شِرب ٌ مر او را نصیبی است از آب وَ لَکُم شِرب ُ یَوم ٍ مَعلُوم ٍ و شما را نصیبی از آبشخور روزی دانسته شده یعنی یک روز از آن اوست و روزی از آن شما و در نوبت وی مزاحم وی مشوید وَ لا تَمَسُّوها و مس مکنید ویرا بِسُوءٍ به بدی یعنی قصد زدن و کشتن وی مکنید و اگر چنان کنید فَیَأخُذَکُم پس بگیرد شما را عَذاب ُ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روزی بزرگ بزرگی روز از جهت بزرگی عذاب است درو فَعَقَرُوها پس پی کردند ناقه را فَأَصبَحُوا نادِمِین َ پس گشتند پشیمان نزدیک نزول بلا.

صفحه : 825

فَأَخَذَهُم ُ العَذاب ُ پس فرا گرفت ایشان را عذاب موعود یعنی صیحه إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در آنچه نازل شد به ثمود لَآیَهً هر آئینه دلالتی است بر آنکه کفر بعد از ظهور آیات مقترحه موجب نزول عذاب است وَ ما کان َ و

نبودند أَکثَرُهُم مُؤمِنِین َ بیشتر قوم ثمود گرویدگان آورده اند که همه از قبائل ثمود چهار هزار کس ایمان آوردند و بس وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستی که آفریدگار تو لَهُوَ العَزِیزُ هر آئینه او است غالب که مغلوب نشود الرَّحِیم ُ مهربان که بی استحقاق عذاب نکند کَذَّبَت قَوم ُ لُوطٍ تکذیب کردند قوم لوط علیه السّلام یعنی اهل مؤتفکات المُرسَلِین َ پیغمبران را چون ابراهیم و لوط علیهما السّلام إِذ قال َ لَهُم یاد کن چون گفت مر ایشان را أَخُوهُم لُوطٌ برادر ایشان لوط علیه السّلام اینجا مراد اخوّت شفقت است أَ لا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید در ارتکاب معاصی از خدای تعالی إِنِّی لَکُم بتحقیق من برای شما رَسُول ٌ أَمِین ٌ رسول هستم امین در نصیحت یعنی نیک خواه شماام فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از خدای تعالی در ترک نصیحت من وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در قبول موعظه وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه ِ مِن أَجرٍ و نمی خواهم شما را به پندی که میدهم هیچ مزدی تا بر شما گران آید إِن أَجرِی َ نیست ثواب من إِلّا عَلی رَب ِّ العالَمِین َ مگر بر تربیت کننده عالمیان أَ تَأتُون َ الذُّکران َ آیا می آئید بمردان مِن َ العالَمِین َ از ما عدای خود مر او غربااند یعنی میل میکنید بمباشرت ایشان وَ تَذَرُون َ و میگذارید و دست بازمیدارید ما خَلَق َ آنرا که آفریده است لَکُم رَبُّکُم برای شما پروردگار شما مِن أَزواجِکُم از زنان شما بَل أَنتُم بلکه شما قَوم ٌ عادُون َ گروهی از حد درگذشتگانید که با وجود ازواج بمباشرت رجال میل دارید قالُوا گفتند قوم لوط علیه السّلام در جواب وی لَئِن لَم تَنتَه ِ یا لُوطُ اگر باز نه ایستی ای لوط از تقبیح عمل ما و نهی

از ان لَتَکُونَن َّ هر آئینه باشی مِن َ المُخرَجِین َ از بیرون کرده شدگان از میان ما و اهل مؤتفکه به بدترین حالتی مردم را از دیار خود بیرون کردندی.

صفحه : 826

قال َ إِنِّی گفت لوط علیه السلام بتحقیق من لِعَمَلِکُم مر عمل شما را مِن َ القالِین َ از دشمنان، بغایت دشمنم پس روی از قوم بگردانیده آغاز مناجات کرد و گفت رَب ِّ نَجِّنِی ای پروردگار من باز رهان مرا وَ أَهلِی و کسان مرا مِمّا یَعمَلُون َ از شامت آنچه میکنند فَنَجَّیناه ُ پس نجات دادیم او را وَ أَهلَه ُ و اهلبیت او را أَجمَعِین َ همه ایشان اهل لوط علیه السلام زن و دو دختر و دو داماد وی بودند همه رهائی یافتند إِلّا عَجُوزاً مگر پیرزنی لوط علیه السلام که داخل بود فِی الغابِرِین َ در باقی ماندگان در عذاب آورده اند که آن زن با لوط علیه السلام بیرون نیامد و گفت راضی ام که بمن رسد آنچه بقوم رسد ثُم َّ دَمَّرنَا الآخَرِین َ پس هلاک کردیم دیگران را وَ أَمطَرنا عَلَیهِم و ببارانیدیم بر ایشان مَطَراً بارانی که سنگ بوده یا کبریت و آتش فَساءَ پس بد است مَطَرُ المُنذَرِین َ باران بیم کرده شدگان که ایمان نیاورده اند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در عذاب اهل مؤتفکه لَآیَهً هر آئینه نشانه ایست بر عقوبت نافرمانان وَ ما کان َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین َ و نبودند اکثر آن قوم گرویدگان جز دو دختر لوط علیه السلام بقول اصح و دو داماد وی بقول بعضی بحضرت لوط نه گرویده بودند وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستیکه آفریدگار تو لَهُوَ العَزِیزُ هر آئینه اوست عزیز که هرگز عاجز نشود الرَّحِیم ُ مهربان که قبل از تنبیه و ارشاد عذاب نکند کَذَّب َ

بدروغ داشتند أَصحاب ُ الأَیکَهِ المُرسَلِین َ یاران ایکه پیغمبران را و ایکه بیشه بود بقرب مدین و در ان بیشه اشجار و اثمار بسیار بوده دمیاطی آورده که اصحاب ایکه قوم جذام بودند و چار دیه داشتند شعب و بلا و عز و فالس حق سبحانه شعیب علیه السلام را بدیشان فرستاد چنانچه باهل مدین فرستاده بود إِذ قال َ یاد کن چون گفت لَهُم شُعَیب ٌ مر ایشان را شعیب علیه السلام که ای قوم أَ لا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید از عذاب الهی که بدو شرک می آرید إِنِّی لَکُم بدرستی که من شما را رَسُول ٌ فرستاده ام أَمِین ٌ بامانت که جز صلاح حال شما نمیخواهم فَاتَّقُوا اللّه َ پس بپرهیزید از کفر و تکذیب و بترسید از عذاب خدای تعالی وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در ترک مناهی وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه ِ و نه میخواهم شما را بر تبلیغ وحی مِن أَجرٍ هیچ پاداشی إِن أَجرِی َ نیست جزای من إِلّا عَلی رَب ِّ العالَمِین َ مگر بر آفریننده عالمیان.

صفحه : 827

أَوفُوا الکَیل َ و تمام پیمائید پیمانه را وَ لا تَکُونُوا و مباشید مِن َ المُخسِرِین َ از کاهندگان و زیان رسانندگان بحقوق مردمان وَ زِنُوا و بسنجید بِالقِسطاس ِ المُستَقِیم ِ بمیزان راست وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ و کم مکنید مردمان را أَشیاءَهُم چیزها از حقوق ایشان وَ لا تَعثَوا و غایت تباهی مجوئید فِی الأَرض ِ در زمین ایکه بقتل و غارت و قطع طریق مُفسِدِین َ در حالتی که قصد فساد دارید وَ اتَّقُوا الَّذِی و حذر کنید از عقوبت آن کسیکه بقدرت کامله خَلَقَکُم بیافرید شما را وَ الجِبِلَّهَ الأَوَّلِین َ و گروه پیشینیان را قالُوا گفتند اهل ایکه إِنَّما أَنت َ جز اینکه نیست

که تو مِن َ المُسَحَّرِین َ از جادو کرده شدگانی یعنی از آنها که ایشانرا مره بعد مره جادوی کرده اند تا حدیکه اثر عقل از ایشان محو شد یا از آفریده شدگانی که ایشانرا سحر باشند یعنی میان تهی اند و محتاج بطعام و شراب وَ ما أَنت َ و نیستی تو إِلّا بَشَرٌ مگر آدمی مِثلُنا مانند ما در صفات بشریه پس بچه چیز بر ما تفضل میکنی و دعوی رسالت از کجا آوردی وَ إِن نَظُنُّک َ و بدرستی که گمان بریم ما ترا لَمِن َ الکاذِبِین َ از دروغ گویان در دعوی خود فَأَسقِط پس فرود آر و بیفگن یعنی خدای تعالی خود را بگو تا بیفگند عَلَینا کِسَفاً مِن َ السَّماءِ بر ما پاره ابر از آسمان که درو عذابی باشد إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ اگر هستی تو از راه راست گویان که بر ما عذاب فرود خواهد آمد قال َ گفت شعیب علیه السلام رَبِّی أَعلَم ُ پروردگار من داناتر است بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید از عبادت اصنام و احتکار طعام و کم فروشی و سایر معاصی و عذابی که مکافات آن اعمال باشد بشما خواهد رسانید و اگر امهال باشد اهمال نخواهد بود نظم مهلت ده روزه ظالم مبین فتنه ببین و مبدش در کمین اوّل حالش همه عیش است و ناز آخر کارش همه سوز و گداز آورده اند که چون قوم شعیب ع در انکار و استکبار از حد تجاوز کردند حق سبحانه هفت شبان روز حرارتی سخت بر ایشان گماشت بمثابه که آب چاه و چشمه ایشان بجوش آمد و نفسهای ایشان فرو گرفت بدرون خانها درآمدند حرارت زیاده شد روی به بیشه نهادند و هر یک در

پای درختی افتاده از گرما پخته میشد که ناگاه ابر سیاه در هوا پدید آمد و نسیمی خنک ازو وزیدن گرفت اصحاب ایکه خوش دل شده یکدیگر را آواز دادند که بیائید تا در زیر سائبان ابر آسایشی کنیم همین که همه ایشان در زیر ابر مجتمع شدند آتشی از وی بیرون آمد و همه را بسوخت چنانچه حق سبحانه فرمود که فَکَذَّبُوه ُ پس تکذیب کردند شعیب علیه السلام را فَأَخَذَهُم پس گرفت ایشانرا عَذاب ُ یَوم ِ الظُّلَّهِ عذاب یوم ظله و ظله در لغت عرب سائبان است چه ابر سیاه بشکل سائبان بر بالای سر ایشان بوده و گفته اند که چون حرارت ایشان بغایت رسید حق سبحانه کوهی را فرمان داد تا از جای خود برخاست و چون سائبانی در هوا بایستاد و در زیر آن آبهای خنک پدید آمد ایشان پناه بزیر آن کوه آوردند و بر ایشان فرود آمد و همه را هلاک کرد إِنَّه ُ کان َ بدرستی که عذاب روز ظلّه بود عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روزی بزرگ.

صفحه : 828

إِن َّ فِی ذلِک َ به تحقیق که درین عذاب که از ابر آبدار آتش سوزان بیرون آمد لَآیَهً هر آئینه نشانه ایست بر کمال قدرت منتقم حقیقتی وَ ما کان َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین َ و نبودند بیشتر اصحاب ایکه مومنان مراد همه ایشان است چه مردی نیست که از اهل ایکه کسی بشعیب علیه السلام گرویده باشد بخلاف اصحاب مدین که جمعی از ایشان إیمان آورده اند وَ إِن َّ رَبَّک َ و بدرستی که آفریدگار تو لَهُوَ العَزِیزُ اوست غالب کننده انبیاء علیهم السلام را بر اعدای ایشان الرَّحِیم ُ مهربان بانبیاء و متابعان ایشان و اینکه آخر قصص هفت پیغمبر است

که بر سبیل اختصار برای تسلّی دل مبارک سید مختار علیه الصلوه و السلام درین سوره مذکور شد و تهدید مکذّبان قریش نیز هست تا معلوم کنند که هر امتی که تکذیب پیغمبری کردند معذب گشته اند و ایشانرا نیز بر تکذیب پیغمبر عذابی خواهد رسید وَ إِنَّه ُ و بدرستی که قرآن لَتَنزِیل ُ رَب ِّ العالَمِین َ فرو فرستاده پروردگار عالمیان است نَزَل َ فرو فرستاد خدای بِه ِ بقرآن الرُّوح ُ الأَمِین ُ جبرئیل ع را عَلی قَلبِک َ بر دل تو یعنی جبرئیل تلقین کرد ترا و تو فراگرفتی از وی و در دل خود نگاهداشتی حفص به تخفیف نزل و رفع حا و نون از روح الامین خواند یعنی فرود آمد جبرئیل با قرآن بر دل تو و تو از وی اخذ کردی پس دل تو دعاء آن شد و اینکه بمثابه آنست که گویا بر دل تو فرود آورده لِتَکُون َ تا باشی تو مِن َ المُنذِرِین َ از بیم کنندگان مر خلق را بِلِسان ٍ عَرَبِی ٍّ مُبِین ٍ بزبان عربی هویدا و منذران بلسان عربی شعیب ع و هود ع و صالح ع و اسماعیل اند وَ إِنَّه ُ و بدرستی که ذکر قرآن یا نعت حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِین َ در کتب پیشینیان بوده و در بعضی تفاسیر آورده اند که مشرکان عرب در بعضی از امور خود که مشکل بودی رجوع باحبار بنی اسرائیل کردندی و سخنی که ایشان در ان گفتندی قبول کرده حجت میدانستندی حق سبحانه فرمود که أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیا نیست مشرکان قریش را آیَهً نشانه بر صحت قرآن یا به نبوت محمّد علیه الصلوه و السّلام أَن یَعلَمَه ُ آنکه

میدانند قرآن را بصفت او یا پیغمبر را بنعت او عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیل َ دانایان بنی اسرائیل که بر کتب سلف گذشته اند و شهادت مردم دانا بر چیزی موجب یقین و تحقیق آنست وَ لَو نَزَّلناه ُ و اگر ما میفرستادیم قرآن را عَلی بَعض ِ الأَعجَمِین َ بر برخی از آنها که غیر عربند هم بلغت عرب فَقَرَأَه ُ پس بخواندی آن عجمی قرآن را عَلَیهِم بر ایشان بلغت ایشان و اینکه دلیل زیادتی اعجاز قرآن بودی که عجمی کلام عربی را که در غایت فصاحت و نهایت بلاغت باشد بخواند ما کانُوا بِه ِ نبودندی ایشان بآن قرآن منزل مؤمنین ایمان آورندگان چه گفتندی که عرب را از متابعت عجم عار است یا اگر قرآن را بر اعجمی بلغت غیر عربی منزل می ساختیم کافران عرب بدان نمی گرویدند که ما فهم نمی کنیم و معنی آن در نمی یابیم.

صفحه : 829

کَذلِک َ همچنین سَلَکناه ُ درمی آوریم انکار و عناد را فِی قُلُوب ِ المُجرِمِین َ در دلهای مشرکان مکّه لا یُؤمِنُون َ بِه ِ نمیگروند بقرآن حَتّی یَرَوُا العَذاب َ الأَلِیم َ تا وقتی که به بینند عذابی دردناک را در دنیا چنانچه امم گذشته دیدند یا در قیامت فَیَأتِیَهُم پس بیاید آن عذاب بر ایشان بَغتَهً ناگهان وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان ندانند وقت آمدن آن فَیَقُولُوا پس گویند هَل نَحن ُ مُنظَرُون َ آیا هستیم ما درنگ داده شدگان یعنی آیا ما را مهلت دهند تا بگرویم و تصدیق کنیم أَ فَبِعَذابِنا آیا بعذاب ما یَستَعجِلُون َ شتاب میکنند و میگویند امطر علینا حجاره و فاتنا بما تعدنا و حال آنکه در وقت رویت عذاب مهلت می طلبند أَ فَرَأَیت َ آیا دیدی و دانستی که ما إِن

مَتَّعناهُم اگر برخورداری دهیم ایشانرا سِنِین َ سالها و زندگانی بخشیم ثُم َّ جاءَهُم پس بیاید بدیشان ما کانُوا یُوعَدُون َ آنچه بودند که وعده کرده شدند از عذاب ما أَغنی عَنهُم دفع نکند از ایشان عذاب را ما کانُوا یُمَتَّعُون َ آنچه بودند که بدان برخورداری یافته بودند یعنی تمتع دنیا و نعیم آن دافع عذاب و مانع عقاب نخواهد بود و در کشاف آورده که میمون بن مهران آرزومند لقای شیخ حسن بصری رح بوده روزی او را در طواف خانه کعبه دریافت و گفت مرا پندی ده شیخ اینکه آیت برو خواند ما اغنی عنهم ما کانوا یمتعون گفت لقد وعظت و ابلغت پندی دادی و سخن را تمام کردی نظم جهان بیوفائی ایست مردم فریب که از دلرباید قرار و شکیب نگر تا بجاهش نگردی اسیر نیفتی پی مالش اندر زحیر که آندم که مرگ اندر آید براه نه مالت کند دستگیری نه جاه وَ ما أَهلَکنا و هلاک نه کردیم مِن قَریَهٍ اهل هیچ دیهی را إِلّا لَها مگر مر اهالی آنرا مُنذِرُون َ بیم کنندگان بودند ذِکری از برای پند دادن یعنی اوّل پیغمبران فرستادیم تا ایشانرا بحق دعوت کردند و از عذاب ترسانیدند و چون تصدیق نه نمودند و در عناد و جحود افزودند مستحق عقوبت گشتند وَ ما کُنّا و نیستیم ما ظالِمِین َ ستمکاران که قبل از انذار هلاک کنیم و در موضح آورده که قریش میگفتند دیوی که انی نام دارد و نزد محمّد ص می آید و قرآن برو میخواند حق سبحانه نفی سخن ایشان کرده فرمود که وَ ما تَنَزَّلَت بِه ِ الشَّیاطِین ُ و فرود نیایند بقرآن دیوان وَ ما یَنبَغِی و نشاید و روا

نبودی لَهُم مر ایشانرا فرود آوردن قرآن وَ ما یَستَطِیعُون َ و نتوانند و قادر نباشند بر آن که شهب و ملایکه ایشان را از رفتن آسمان مانع اند.

صفحه : 830 إِنَّهُم بدرستی که ایشان عَن ِ السَّمع ِ از شنیدن کلام ملائکه لَمَعزُولُون َ دورشدگانند یا کناره رفتگان فَلا تَدع ُ پس مخوان مخاطب آن حضرت است مراد غیر او هر یکی از امتان را میگوید مخوان و مپرست مَع َ اللّه ِ با خدای بحق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر فَتَکُون َ پس باشی تو مِن َ المُعَذَّبِین َ از عذاب کرده شدگان وَ أَنذِر و بیم کن خطاب خاص است بآنحضرت میفرماید که بترسان از عذاب خدای عَشِیرَتَک َ الأَقرَبِین َ خویشان نزدیک تر خود را آن حضرت بعد از نزول اینکه آیت بکوه صفا برآمده یک یک ایشانرا ندا کرد و چون جمع شدند فرمود اگر گویم شما را که در زیر اینکه کوه جمعی سوارانند مرا تصدیق میکنید گفتند آری فرمود که من بیم کننده ام شما را از عذاب سخت که در پیش است قوم از استماع اینکه سخن متغیر گشته متفرق شدند و ابو لهب بایذای وی برخواست وَ اخفِض و فراگیر جَناحَک َ بال خود را یعنی مهربانی ورزد اکرام کن لِمَن ِ اتَّبَعَک َ مِن َ المُؤمِنِین َ مر آن را که پیروی تو کرده است از گرویدگان فَإِن عَصَوک َ پس اگر نافرمانی کنند عشیره تو و متابعت تو ننمایند فَقُل إِنِّی بَرِی ءٌ پس بگو بدرستی که من بیزارم مِمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما میکنید و مرا بدان مواخذه نخواهند کرد وَ تَوَکَّل و توکّل کن در کفایت مهمات خود عَلَی العَزِیزِ بر خدای غالب که قادر است بر قهر اعداء الرَّحِیم ِ مهربان که توانا است

بر نصرت اولیا الَّذِی یَراک َ آنکه می بیند ترا حِین َ تَقُوم ُ آن هنگام که برمی خیزی بنماز تهجد و تنها میگذاری وَ تَقَلُّبَک َ و می بیند گشتن ترا یعنی تصرف فرمودن فِی السّاجِدِین َ در میان نمازگذارندگان بقیام و رکوع و سجود و قعود وقتی که امامت ایشان میکنی إِنَّه ُ بدرستی که خدای هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا بقول تو العَلِیم ُ دانا به نیت تو هَل أُنَبِّئُکُم آیا خبر کنم شما را که همواره عَلی مَن بر کسی از مردمان تَنَزَّل ُ الشَّیاطِین ُ فرود آیند دیوان قبل ازین ذکر فرمود که روا نباشد نزول شیاطین بر محمّد بجهت عدم تناسب و تجانس و اینجا بیان میفرماید که تَنَزَّل ُ فرود می آیند دیوان عَلی کُل ِّ أَفّاک ٍ بر هر دروغگوی أَثِیم ٍ بزه کاری مثل کاهنان که ایشان یُلقُون َ السَّمع َ فرا میدارند گوش خود را بسخن شیاطین و فرامیگیرند از ایشان اخبار دروغ و دیگر دروغها بآن اضافه میکنند وَ أَکثَرُهُم کاذِبُون َ و بیشتر ایشان دروغ گویانند در انوار فرموده که بعضی اکثر را بکل تفسیر کرده اند یعنی همان ایشان بصفت کذب موصوفند.

صفحه : 831

وَ الشُّعَراءُ و شاعران مشرک چون إبن زبعری و هبیره و مسامع و امیّه ثقفی یَتَّبِعُهُم ُ الغاوُون َ پیروی ایشان میکنند سفهای عرب یعنی روات ایشان در تیسیر از امام علم الهدی رحمه اللّه نقل می کند که دو شاعر در باب حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و مذمت اسلام شعرها گفتند و مشرکان یادگرفته میخواندند اینکه آیت در شان ایشان نازل شده أَ لَم تَرَ أَنَّهُم آیا نمی بینی که ایشان فِی کُل ِّ وادٍ در هر وادی از فنون کلام یَهِیمُون َ سرگردان میشوند چون تشبیب و هزل و مطایهه و طعن

در انساب و مدح نامستحق و هجو نالایق و افراط در مدح و ذم و امثال آن وَ أَنَّهُم و آنکه ایشان یَقُولُون َ میگویند ما لا یَفعَلُون َ آنچه نمیکنند یعنی بفسق ناکرده بر خود گواهی میدهند و پیغامهای ناداده بکسی در سلک نظم میکشند و اگر کسی تفحص اشعار اهل جاهلیت کند بر بسیاری ازین مقوله مطلع شود و در تفسیر کواشی آورده که بعد از نزول اینکه آیت حسان إبن رواحه و جمعی از شعرای صحابه بجناب نبوت پناه علیه الصلوه و السلام آمده بموقف عرض رسانیدند که حق سبحانه میداند که ما شاعریم و إبن رواحه گفت میترسم که برین وصف بمیریم حضرت رسالت پناه فرمود که مومن جهاد میکند بشمشیر خود و بزبان خود و شعری که شما در شان کفار میگوئید بر ایشان سخت تر است از تیغ و نیزه و اینکه آیت نازل شد إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا شعراء متبوع سفیهان در همه بوادی سرگردانند مگر آنها که ایمان آورده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای شایسته کرده یعنی پیغمبر علیه السلام را ستائش نمودند و بهجو و مذمّت کفّار مشغول گشتند وَ ذَکَرُوا اللّه َ و یاد کردند خدای تعالی را در اشعار خود کَثِیراً بسیار یعنی اکثر اشعار ایشان در تحمید و تمجید و توحید است و تحریص بطاعت و تنبیه از غفلت وَ انتَصَرُوا و انتقام کشیدند از مشرکان مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا پس از انکه ستم دیده شده بودند به هجا یعنی هجو ایشان را بر ایشان رد کردند حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم حسان را گفت اهج المشرکین فان جبرئیل معک حضرت حقایق پناهی قدس سره در دیباچه دیوان

اوّل آورده که هر چند قادر حکیم جل ذکره در آیت کریمه و الشعراء یتبعهم الغاون شعرا را که سبّاحان بحر شعراند جمع ساخته و کمند لام استغراق در گردن ایشان انداخته گاه در غرقاب بیحد و غایت غوایت می اندازد و گاه تشنه لب در وادی حیرت و ضلالت سرگردان میسازد اما بسیاری از ایشان بواسطه صلاح عمل و صدق ایمان در زورق امان الا الّذین آمنوا و عملوا الصالحات نشسته اند و بواسطه بادبان و اذکروا اللّه کثیرا بساحل خلاص و ناحیه نجات پیوسته و یکی از افاضل گفته است بیت شاعرانی را که غاوی خواند در قرآن خدای هست از ایشان هم بقرآن ظاهر استثناء من وَ سَیَعلَم ُ الَّذِین َ ظَلَمُوا و زود باشد که بدانند آنانکه ستم کرده اند بکفر و افتراء و نسبت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بشعر که بعد از موت أَی َّ مُنقَلَب ٍ یَنقَلِبُون َ بکدام مکان بازخواهند گشت مراد آنست که منقلب ایشان آتش خواهد بود و اللّه تعالی اعلم بالصواب

سوره النمل

مکیه و هی ثلث و تسعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- طس- در لباب التفاسیر از اخفش نقل میکند که حروف مقطّعه برای ابتدای کلام است و انتهای کلام پس دلالت ایشان بر افتتاح و اختتام سخن باشد چنانچه اینجا طس ختم سوره شعرا و فتح سوره نمل است یا طا اشارت است بطهارت قدس الهی و س بسنای عزّ نامتناهی یا بطلب روندگان راه و سلامت قلوب ایشان از ما سوای اللّه تِلک َ اینکه سوره آیات ُ القُرآن ِ آیتهای قرآن است وَ کِتاب ٍ مُبِین ٍ و آیتهای کتاب روشن کننده مر احکام حلال و حرام را

عطف کتاب بر قرآن عطف احد وصفین است بر دیگری قرآن بجهت آن گفت که میخوانند و کتاب باعتبار آنکه مینویسند هُدی ً اینکه کتاب راه نماینده است وَ بُشری و مژده دهنده لِلمُؤمِنِین َ مر گرویدگان را.

صفحه : 832

الَّذِین َ آنانکه یُقِیمُون َ الصَّلاهَ بپای میدارند نماز را بحدود و ارکان آن وَ یُؤتُون َ الزَّکاهَ و میدهند زکات اموال خود را به بمستحقان وَ هُم بِالآخِرَهِ و حال آنکه ایشان بسرای دیگر هُم یُوقِنُون َ ایشان بی گمانانند تکریر ضمیر اشارت باختصاص ایشان است در تصدیق آخرت إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَهِ نمیگروند بسرای عقبی زَیَّنّا لَهُم آراسته ایم برای ایشان أَعمالَهُم عملهای زشت ایشانرا یعنی مشتهای طبع و محبوب نفس ایشان گردانیده ایم آنها را صاحب فوائد آورده که در ایشان امانی و شهوات ترکیب کرده ایم تا کارهای زشت را خوب می بینند و اینکه حکم ختم و طبع دارد فَهُم یَعمَهُون َ پس ایشان سرگردان میشوند در ضلالت خود أُولئِک َ آن گروه الَّذِین َ لَهُم آنانند که مر ایشانراست سُوءُ العَذاب ِ بدی عذاب یعنی عذاب بد در دنیا چون قتل و اسر روز بدر وَ هُم فِی الآخِرَهِ و ایشان در سرائی دیگر هُم ُ الأَخسَرُون َ و ایشان زیانکارتراند بسبب فوت مثوبت و استحقاق عقوبت وَ إِنَّک َ و بدرستی که تو لَتُلَقَّی القُرآن َ تلقین کرده میشوی قرآن را یعنی فرامیگیری بتلقین جبرئیل که می آید بتو مِن لَدُن حَکِیم ٍ از نزدیک خداوند راست کار عَلِیم ٍ دانا إِذ قال َ یاد کن چون گفت مُوسی لِأَهلِه ِ موسی بن عمران علیه السلام مر کسان خود را که با او بودند در وقت توجه از مدین بمصر و راه گم کرده بود و زنش را مخاض پدید آمده

و سرما دریافته إِنِّی آنَست ُ بدرستی که من دیده ام ناراً آتشی افروخته سَآتِیکُم زود باشد که بیارم مِنها بِخَبَرٍ از ان آتش خبری یعنی از کسی که بر سر آن آتش باشد خبر راه بپرسم أَو آتِیکُم یا بیارم برای شما بِشِهاب ٍ قَبَس ٍ شعله آتش فراگرفته لَعَلَّکُم تَصطَلُون َ شاید که شما گرم شوید بآن آتش فَلَمّا جاءَها پس آن هنگام که آمد موسی بنزدیک آن آتش نوری دید بی احراق افروخته از درخت سبز و گویند آتشی بود محرق چون سائر آتشها و بر هر تقدیر چون موسی علیه السلام آنجا رسید نُودِی َ ندا کرده شد أَن بُورِک َ بآنکه برکت داده باد مَن فِی النّارِ هر که در مکان آتش است یعنی در بقعه مبارکه یا هر که در طلب آتش است یعنی موسی علیه السلام وَ مَن حَولَها و هر که گرداگرد آتش است یعنی ملائکه وَ سُبحان َ اللّه ِ و بگو پاک است خدای تعالی رَب ِّ العالَمِین َ پروردگار عالمیان از تشبیه آورده اند که چون موسی علیه السلام اینکه ندا شنید گفت نداکننده کیست! باز ندا آمد که.

صفحه : 833

یا مُوسی إِنَّه ُ ای موسی بدرستی که ندا زننده أَنَا اللّه ُ العَزِیزُ الحَکِیم ُ منم خدای غالب حکم کننده بصواب وَ أَلق ِ عَصاک َ و بیفگن عصای خود را، موسی عصا بیفگند فی الحال ماری شد و آغاز رفتن کرد فَلَمّا رَآها پس چون دید موسی علیه السلام عصا را که تَهتَزُّ حرکت میکند باضطراب و بهر طرفی میرود کَأَنَّها جَان ٌّ گویا که ماری است باریک تیزرو و در اوّل حال چون ماران خرد بوده و در آخر اژدها می شد و در تفسیر امام

ابو اللیث رح آورده که در وادی مقدّس جان بوده و نزد فرعون ثعبان شده بهر وجه چون موسی آن صورت را مشاهده نمود وَلّی مُدبِراً روی بگردانید در حالتی که گریزان بود از خوف آن وَ لَم یُعَقِّب و بازنگشت بار دیگر ندا رسید یا مُوسی لا تَخَف ای موسی مترس از غیر من إِنِّی لا یَخاف ُ بدرستی که منم که نترسند لَدَی َّ المُرسَلُون َ نزدیک من فرستاده شدگان یعنی ایشانرا نزد من بدی عاقبت نیست تا از ان بترسند و بباید ترسید ستمکاران را إِلّا مَن ظَلَم َ مگر کسیکه ستم کند ثُم َّ بَدَّل َ حُسناً پس بدل کند و بجای آرد نیکوئی بَعدَ سُوءٍ بعد از بدی یعنی توبه کند بعد از گناه فَإِنِّی غَفُورٌ پس بدرستی که من آمرزنده ام تائبان را رَحِیم ٌ مهربانم بر ایشان قال به وَ أَدخِل یَدَک َ و درآر دست خود را قال به فِی جَیبِک َ در گریبان پیراهن خود حضرت موسی آستین نداشت پس حکم شد که دست در گریبان کن قال به تَخرُج تا بیرون آید قال به بَیضاءَ سفید و درخشنده و نورانی قال به مِن غَیرِ سُوءٍ بی علتی یعنی سفیدی او از علّت برص مبرا باشد پس موسی علیه السلام دست در گریبان برد و درخشان و نورانی بیرون آورد ندا رسید که اینکه دو آیت ظاهر کن قال به فِی تِسع ِ آیات ٍ در جمله نه آیت که معجزات تو است و برو برسالت قال به إِلی فِرعَون َ وَ قَومِه ِ بسوی فرعون و گروه او قال به إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان هستند قال به قَوماً فاسِقِین َ گروهی بیرون رفتگان از دائره فرمان فَلَمّا جاءَتهُم پس چون بیامد بفرعون و قوم

او آیاتُنا دلائل قدرت ما و براهین رسالت موسی مُبصِرَهً روشن و هویدا قالُوا گفتند فرعونیان هذا سِحرٌ مُبِین ٌ اینکه جادوی روشن است یعنی همه کس دانند که اینکه سحر است.

صفحه : 834

وَ جَحَدُوا بِها و منکر شدند مر آن معجزها را وَ استَیقَنَتها و بی گمان بودند بدان أَنفُسُهُم دلهای ایشان یعنی بیقین میدانستند که اینکه آیت ها از نزدیک خداوند است و سحر نیست و انکار میکردند ظُلماً از روی ستمکاری وَ عُلُوًّا و بزرگی و سرکشی فَانظُر کَیف َ کان َ پس ببین که چگونه بود عاقِبَهُ المُفسِدِین َ آخر کار تباهکاران که در دنیا بآب غرق شدند و در عقبی بآتش خواهند سوخت بیت همه حال مفسدان ناخوش است سر انجام اهل فساد آتش است وَ لَقَد آتَینا و بدرستیکه ما دادیم داوُدَ داود بن ایشا وَ سُلَیمان َ و سلیمان پسر او را عِلماً دانشی از احکام شرائع مادر وی گفته که علم کیمیا وَ قالا و گفتند بعد از عطای علم الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی ستایش و ثنا مر خدایرا که بسبب دانش فَضَّلَنا افزونی داد ما را عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِه ِ بر بسیاری از بندگان خود که المُؤمِنِین َ گرویده اند وَ وَرِث َ و میراث گرفت سُلَیمان ُ داوُدَ سلیمان از داود نبوّت یا علم را و گفته اند ملک را بآنکه قائم مقام او شد دون پسران دیگر گویند داود را نوزده پسر بودند هر یک داعیه ملک داشتند حق سبحانه نامه مهر کرده از آسمان فرستاد و درو چند مسئله یاد کرد و فرمود که هر که از اولاد تو اینکه مسائل را جواب دهد بعد از تو وارث ملک باشد حضرت داود

فرزندان را جمع کرد و احبار و اشراف را حاضر گردانیده مسئله ها را بر فرزندان عرض کرد که بگوئید که نزدیک ترین چیزها کدام است و دورترین اشیا چیست و آنکه انس بدو بیشتر است کدام است و آنکه وحشت افزاید چیست و کدام اند دو قائم و دو مختلف و دو دشمن و کدام کار است که آخر آن ستوده است و کدام امر است که عاقبت او نکوهیده است اولاد داود علیه السلام از جواب آن عاجز آمدند سلیمان فرمود که اگر اجازت باشد من جواب دهم داود علیه السلام دستوری داد سلیمان ع گفت اقرب اشیاء بآدمی موت است و ابعد اشیاء آنچه میگذرد از دنیا و آنکه انس بدو بیشتر است جسد انسان است با روح و اوحش اشیا بدن خالی از روح اما قائمان ارض و سمااند و مختلفان لیل و نهار و متباغضان موت و حیات و کاریکه آخرش محمود است حلم در وقت خشم و کاریکه عاقبتش مذموم است حدت در وقت غضب و چون جواب مسائل موافق کتاب منزل بود اکابر بنی اسرائیل همه بفضل و کمال سلیمان ع معترف شدند و داود علیه السلام ملک بدو تسلیم کرد و دیگر روز وفات کرد سلیمان علیه السلام بر تخت نشست وَ قال َ و گفت سلیمان ع یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان عُلِّمنا آموخته شدیم ما مَنطِق َ الطَّیرِ گفتار مرغانرا هر جماعتی از طیور را آوازی است که نوع ایشان از ان فهم معانی و اغراض میکنند و آنچه سلیمان علیه السلام را آموختند آن بود که فهم کنند مرغان از یکدیگر آورده اند که روزی سلیمان بلبلی دید بر شاخی

نشسته سر و دم میجنبانید و صدای میکرد اصحاب خود را گفت که میدانید که اینکه بلبل چه میگوید گفتند اللّه و رسوله اعلم سلیمان علیه السلام فرمود که میگوید که من امروز نیم خرما خورده ام خاک بر سر دنیا و فاخته آواز کرد فرمود که میگوید کاشکه اینکه خلایق مخلوق نشدندی و هم از سلیمان منقولست که در شان یعنی کبوتر خانگی می گوید بزائید برای مردن و بنا کنید برای خراب شدن و طاوس میگوید که هر چه کنی مکافات آن یابی و هدهد میگوید هر که رحم نکند خدا برو رحم نکند و خطاف میگوید نیکی از پیش فرستید تا نزدیک خدا بیابید و حمامه میگوید سبحان ربی الاعلی ملاء سمائه و ارضه و قظا میگوید که هر که خاموشی کند بسلامت ماند و طوطی میگوید که وای بر کسیکه مطلوب و مقصود وی دنیا باشد و باز میگوید سبحان ربی العظیم و بحمده و صرد میگوید که استغفار کنید ای گناهکاران و حداه میگوید کل شی هالک الا وجهه و هزار داستان میگوید سبحان الخلاق الدائم و غراب نفرین میکند بر عشّار و در وسیط باسناد صحیح خود نقل میکند از إبن عمر رضی اللّه عنه که از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم پرسیدند که خروس در فریاد خود چه میگوید فرمود میگوید اذکروا اللّه یا غافلون و هم در وسیط از إبن عباس رضی اللّه عنه نقل میکند که چکاوک در صفیر خود میگوید بار یا خدا یا لعنت کن بر دشمن محمّد ص و آله و صحبه صلی اللّه علیه و سلّم

و سار میگوید بار خدایا از تو قوت روز بروز میخواهم یا رزاق و دراج میگوید الرحمن علی العرش استوی القصه دانستن زبان مرغان معجزه سلیمان علیه السلام است از ان سبب فرمود که منطق الطیر بمادر آموختند وَ أُوتِینا و داده شدیم یعنی ما را عطا کرده اند مِن کُل ِّ شَی ءٍ از هر چیزیکه بدان محتاج بودیم.

صفحه : 835

إِن َّ هذا بدرستی که اینکه عطا لَهُوَ الفَضل ُ المُبِین ُ افزونیست آشکارا که بر هیچکس مخفی نیست آورده اند که سلیمان را تختی بود که هیچکس را از سلاطین نبوده و در موضح آورده که بر یمین تخت او دویست هزار کرسی بود برای اکابر انس و بر یسار آن دویست هزار دیگری برای اشراف جن و بر جانب راست سلیمان علیه السلام سی پنج منبر نهادندی و احبار آدمیان بر آن نشستندی و بر چپ او همین مقدار منبرهائی بود و احبار جنیان بر ان قرار گرفتندی و مرغان بر زبر سر وی پر در پر بافتندی و احبار سخن حق گفتندی و جن و انس بر کرسیها استماع کردندی و سلیمان بر بالای تخت بودی وَ حُشِرَ لِسُلَیمان َ و جمع کرده شد برای سلیمان علیه السلام جُنُودُه ُ لشکرهای او مِن َ الجِن ِّ از دیوان وَ الإِنس ِ و از آدمیان وَ الطَّیرِ و مرغان فَهُم پس اینکه لشکر یُوزَعُون َ رانده شدی بوقت سیر او یا بازداشته شده بودندی تا در هم پیوندند امام راغب در تفسیر خود آورده که با وجود کثرت عدد مهمل و پریشان نبودندی بلکه ضبط و ربط ایشان بمرتبه بود که هیچ کس از لشکریان از مقرّ مقرر خود پیش

و پس نتوانستی رفت و در کشاف و اکثر تفاسیر است که لشکرگاه او صد فرسخ بود بست و پنج فرسخ برای لشکر جن و مثل آن از برای انس و مانند آن از برای طیر و آن مقدار از برای وحش و بجهت وی بساطی بافته بودند یک فرسخ در یک فرسخ از ابریشم و تخت او در میان بساط نهادندی و اکابر و اشراف بر کرسیها که بر حوالی تخت بود نشستندی و باد آن بساط را برداشتی بروزی یک ماه را بردی، روزی از ولایت شام بطرف یمن توجه نموده میرفتند حَتّی إِذا أَتَوا تا وقتی که بیامدند عَلی وادِ النَّمل ِ بر وادی نمل یعنی از زبر آن وادی که در جنوبی طائف است درآمدند قالَت نَملَهٌ گفت مورچه لنگ که آنرا منذره یا طاخیه یا ملاخیه یا خرمی نام بوده و دو بال داشت در کشف ثعلبی آورده که برابر خر وی بوده در بزرگی و در زاد المسیر برابر نعجه گفته و در احقاف برابر گرگ و او مهتر مورچگان آن وادی بود چون لشکر سلیمان دید بر بلندی آمد و گفت یا أَیُّهَا النَّمل ُ ای مورچگان ادخُلُوا مَساکِنَکُم درآیید در مسکنهای خود لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان ُ تا در هم نه شکند شما را سلیمان علیه السلام وَ جُنُودُه ُ و لشکرهای او مراد از نهی لشکر از حطم نهی مورچگانست از توقّف بحیثیتی که عرضه تلف نه شوند وَ هُم و لشکریان سلیمان ع لا یَشعُرُون َ ندانند که شما را پایمال میسازند آورده اند که باد اینکه سخن را از سه میل راه بسمع سلیمان علیه السلام رسانید

فَتَبَسَّم َ پس تبسّم کرد ضاحِکاً در حالتی که متعجب بود مِن قَولِها از گفتار آن مورچه و گویند شادمان و خرم بود بادراک مقاله نمل آورده اند که سلیمان او را طلبید و گفت ای مورچه ندانستی که لشکر من ستم نکند گفت دانستم اما من مهتر قومم مرا از نصیحت ایشان چاره نیست گفت لشکر من بر هوا بودند چگونه قوم ترا پایمال کردندی جواب داد که غرض من آن نبود که بر زمین شکسته شوند مراد من آن بود که مبادا نظر بد به و کبکه تو کنند و بنظاره لشکر تو مشغول شده از ذکر خدای باز مانند و در میدان غفلت پایمال خذلان گردند یا مملکت تو بینند و آرزوی دنیا در دل ایشان پدید آید و دنیا مبغوضه حق است در کشف الاسرار آورده که سلیمان علیه السلام از وی پرسید که لشکر تو چند است گفت چهار هزار سرهنگ دارم زیر دست هر سرهنگی چهل هزار نقیب است و زیر دست هر نصیبی چهل هزار مورچه گفت چرا لشکر خود را بیرون نیاری جواب داد که یا نبی اللّه ما را روی زمین دادند اختیار نکردیم و بر زیر زمین جای گرفتیم تا بجز خدای حال ما کسی نداند آنگه گفت ای پیغمبر خدای از عطاها که اللّه تعالی ترا داده یکی بگوئی گفت باد را مرکب ما ساخته که غدوّها شهر و رواحها شهر گفت دانی که اینکه چه معنی دارد یعنی هر چه ترا داده اند از مملکت دنیا چون باد است درآید و تا بدو درین معنی گفته اند نظم نه بر باد رفتی سحرگاه

شام سریر سلیمان علیه السلام بآخر ندیدی که بر باد رفت خنک آنکه با دانش و داد رفت سلیمان علیه السلام بعد از استماع اینکه کلام روی بمناجات ملک علام درآورده وَ قال َ رَب ِّ أَوزِعنِی و گفت ای پروردگار من مرا الهام ده أَن أَشکُرَ آنکه شکر گویم نِعمَتَک َ الَّتِی آن نعمت که آنرا به محض کرم.

صفحه : 836

أَنعَمت َ عَلَی َّ انعام کردی بر من وَ عَلی والِدَی َّ و بر مادر و پدر من چه نفع آن نعم راجع بوالدین بود وَ أَن أَعمَل َ صالِحاً و بآنکه بکنم کردار شایسته که بفضل خود تَرضاه ُ به پسندی آنرا وَ أَدخِلنِی و درآر مرا بِرَحمَتِک َ به بخشایش خود فِی عِبادِک َ الصّالِحِین َ در میان بندگان ستوده خود به بهشت در بحر الحقائق تشبیه کند وادی نمل را بهوای نفس حریص بر دنیا و نمله منذره را بنفس لوّامه و سلیمان را بقلب و مساکن را بحواس خمسه و از تامل درین سخن باقی قصّه بر سالک سخندان که زبان مرغان هوای عشق میشناسند ظاهر است بیت چون ندیدی دمی سلیمان را تو چه دانی زبان مرغانرا آورده اند که در همین سفر بوادی بی آب رسیدند و وقت نماز درآمد سلیمان علیه السلام خواست که وضو سازد آب نبوده و دلیل لشکر بآب هدهد بودی او را طلب کردند نیافتند و گفته اند سلیمان بر تخت بود ناگاه فرجه در مظلّه طیور پدید آمد و آفتاب بر وی افتاد نگاه کرد موضع هدهد خالی یافت بتفحص درآمد وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ و باز جست مرغانرا هدهد در میان ایشان نبود فَقال َ پس گفت ما لِی َ چیست مرا که در خیل طیر لا أَرَی

الهُدهُدَ نمی بینم هدهد را یا چشم من بروی نیفتد أَم کان َ آیا هست مِن َ الغائِبِین َ از غایب شدگان اینکه مجمع لَأُعَذِّبَنَّه ُ هر آئینه عذاب کنم او را بجهت تادیب و مصلحت عَذاباً شَدِیداً عذابی سخت که پرهای او برکنم و او را در آفتاب افگنم یا در میان او و جفت او بجدائی حکم کنم یا او را باضداد او در قفص محبوس سازم یا از خدمت خودش برانم أَو لَأَذبَحَنَّه ُ یا بکشم او را برای عبرت دیگر مرغان أَو لَیَأتِیَنِّی یا بیاید بمن بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ بحجتی روشن که سبب غیبت او چه بوده فَمَکَث َ پس درنگ کرد هدهد غَیرَ بَعِیدٍ نه زمانی دیر و دور و باز آمد سلیمان علیه السلام باو معاتبه آغاز نهاد فَقال َ پس گفت هدهد أَحَطت ُ مشاهده کردم و رسیدم بِما لَم تُحِط بِه ِ بآنچیزیکه مشاهده نکرده و بدان نرسیده وَ جِئتُک َ و آمدم بتو مِن سَبَإٍ از شهر سبا که مآرب گویند بِنَبَإٍ بخبری یَقِین ٍ محقق یعنی از سبا خبری بتو آورده ام و خبر آن است که در هوا به هدهدی رسیدم که از ان ولایت بود با من عظمت پادشاه خود و خوبی هوای آن دیار تقریر کرد هوس مشاهده آن نموده رفتم و دیدم سلیمان علیه السلام پرسید که پادشاه ایشان کیست و دین او و رعیّت او چیست هدهد گفت إِنِّی وَجَدت ُ امرَأَهً بدرستی که من یافتم زنی بلقیس نام که از روی اقتدار تَملِکُهُم پادشاهی میکند اهل سبا را وَ أُوتِیَت و داده شده است آن زن مِن کُل ِّ شَی ءٍ از هر چیزی که

بادشاهان را بکار آید وَ لَها و مر آنزن را عَرش ٌ عَظِیم ٌ تختی بزرگ است به نسبت با او یا بتختهای سلاطین دیگر آورده اند که سی گز در سی گز یا هشتاد در هشتاد عرض و سمک آن تخت بود از زر و نقره ساخته مکلل بجواهر.

صفحه : 837

وَجَدتُها و یافتم آن زن را وَ قَومَها و گروه او را که از روی جهل یَسجُدُون َ لِلشَّمس ِ سجده میکنند مر آفتاب را و می پرستند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی وَ زَیَّن َ و بیاراسته است لَهُم ُ الشَّیطان ُ مر ایشانرا شیطان أَعمالَهُم کردارهای ایشان از عبادت شمس و سائر اعمال قبیحه فَصَدَّهُم پس بازداشته است دیو سرکش ایشان را عَن ِ السَّبِیل ِ از راه راست فَهُم پس ایشان لا یَهتَدُون َ راه نمی یابند بطریق حق و شیطان ایشان را از راه راست بازمیدارد أَلّا یَسجُدُوا تا سجده بکنند لِلّه ِ مر خدای تعالی را الَّذِی آن خدای تعالی که بتوانائی یُخرِج ُ الخَب ءَ بیرون می آرد پوشیده را فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمینها یعنی قطرات امطار از آسمان ظاهر میگرداند و نبات را از زمین اخراج میکند وَ یَعلَم ُ و میداند ما تُخفُون َ آنچه پنهان دارند آفریدگان در دلهای خود وَ ما تُعلِنُون َ و آنچه آشکارا سازند بر زبانهای خویش و حفص در هر دو فعل بخطاب خواند یعنی آنچه شما نهان و آشکارا کنید اللّه ُ خدای تعالی بحق لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست معبود بسزا مگر او رَب ُّ العَرش ِ العَظِیم ِ آفریدگار عرش عظیم است آن عرش که محیط بکرسی است و کرسی احاطه کرده مر آسمانها و زمینها را پس عظمت عرش بلقیس

نسبت با عظمت اینکه چه تواند بود مصرع ه نسبت سها را بآفتاب درخشان اینکه سجده هشتم است بقول امام اعظم و نهم بقول امام شافعی در فتوحات آورده که اینکه را سجده سر خفی میگویند و موضع سجود مختلف فیه است بعضی بعد قراءت و ما یعلنون سجده میکنند و برخی پس از تلاوت رب العرش العظیم آورده اند که چون هدهد سخن خویش باتمام رسانید قال َ گفت سلیمان علیه السلام سَنَنظُرُ زود باشد که در نگریم و تامل کنیم درین سخن أَ صَدَقت َ آیا راست گفتی أَم کُنت َ یا بودی مِن َ الکاذِبِین َ از دروغ گویان پس سلیمان علیه السلام نامه نوشت و گفت اذهَب بِکِتابِی هذا ببر اینکه نوشته مرا فَأَلقِه إِلَیهِم پس بیفگن بسوی ایشان ثُم َّ تَوَل َّ پس روی بگردان عَنهُم از ایشان و بیک گوشه رو و تفحص کن فَانظُر بس ببین که ایشان در ان ما ذا یَرجِعُون َ بچه چیز باز میگردند یعنی در جواب مکتوب چه نوع با یکدیگر رجوع میکنند و سخن را بچه قرار میدهند ارباب قصص بر آنند که بلقیس دختر شراحیل یا شراحیل بن مالک بود و چهل سال پدرش شراحیل در ملک یمن پادشاهی کرده بود و او را با جن وصلت افتاد و فارعه جنیه را خواست و در عین المعانی گفته که بلقمه بنت شیصیان را بخواست و بلقیس ازو متولد شد و بعد از پدر ملک را فرو گرفت و خویشان مادر او از جن مددگاری کردند و برای او تختی بزرگ ساختند و او با قوم خود آفتاب پرستیدی چون هدهد خبر او بسلیمان علیه السلام رسانید وی

نامه نوشت و مهر کرده به هدهد داد تا بدیشان برد هدهد نامه در منقار گرفته بیامد و در جمعی که بلقیس بر تخت بود و ارکان دولت حاضر بودند بر زبر تخت بپرواز آمد و مردمان در وی مینگریستند نامه را بر تخت افگند و قول اشهر آن است که بلقیس در خلوت گاه خود بر پشت تکیه کرده بود و درها فرو بسته هدهد از روزنه در آمد و نامه بر سینه وی افگند بلقیس برجست و نامه را برداشته مطالعه فرمود پس فرمان داد تا اعیان حضرت او حاضر شدند و نامه در دست گرفته بیرون آمد و متوجه ایشان شد.

صفحه : 838

قالَت گفت بلقیس یا أَیُّهَا المَلَأُ ای گروه اشراف إِنِّی أُلقِی َ إِلَی َّ بدرستی که افگنده شده است بسوی من کِتاب ٌ کَرِیم ٌ نوشته بزرگ نامه را بزرگ گفت باعتبار فرستنده او که پیغمبر بزرگوار بوده یا بسبب آنکه آورنده او مرغی بود و اینکه امر غریب ایشان است یا بجهت آنکه مهر داشت امام قشیری فرموده که بزرگ بدان واسطه بود که درو طمع ملک نبود بلکه دعوت کننده بمالک الملک بود گفته اند که چون مضمون نامه بنام خدای تعالی بوده پس آن نامه بزرگترین همه نامها باشد نظم ای نام تو بهترین سر آغاز بی نام تو نامه کی کنم باز آرایش نامها است نامت آسایش سینها کلامت القصه بلقیس گفت نامه بمن آورده اند ارکان دولت پرسیدند که از که آورده اند فرمود که إِنَّه ُ مِن سُلَیمان َ بدرستی که اینکه کتاب از نزدیک سلیمان است وَ إِنَّه ُ و بدرستی که مضمون او اینست که بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ أَلّا

تَعلُوا عَلَی َّ بر من بزرگی مکنید و گردن مکشید وَ أتُونِی و بیائید بمن مُسلِمِین َ گردن نهادگان و فرمان برندگان چون قوم بر مضمون نامه مطلع شدند و دیدند که با وجود و جازت الفاظ دلالت بر معانی بسیار دارد پریشان حال شدند و مضطرب و سراسیمه گشتند قالَت گفت بلقیس یا أَیُّهَا المَلَأُ ای گروه اشراف و ایشان سیصد و سیزده بزرگ بودند از ارکان مملکت که هر یکی بر ده هزار کس حکم میکردند بلقیس ایشانرا جمع کرده فرمود أَفتُونِی فتوی دهید مرا فِی أَمرِی در کار من و آنچه صلاح و صواب من باشد با من بگوئید ما کُنت ُ نیستم من قاطِعَهً أَمراً برنده و فیصل دهنده کاریرا حَتّی تَشهَدُون ِ تا شما نزدیک من حاضر گردید یعنی بی حضور و مشورت شما کاری نمی کنم قالُوا گفتند آن گروه نَحن ُ أُولُوا قُوَّهٍ ما خداوندان قوتیم وَ أُولُوا بَأس ٍ شَدِیدٍ و خداوندان کارزار سخت یعنی هم قوّت داریم و هم عدت و هم لشکر و هم شجاعت وَ الأَمرُ إِلَیک ِ و کار مفوض بتو است ورای رای تو فَانظُرِی پس ببین و در نگر ما ذا تَأمُرِین َ تا چه فرمائی از مقاتله و مصالحه نظم اگر جنگ خواهی نبرد آوریم دل دشمنان را بدرد آوریم و اگر صلح جوئی ترا بنده ایم به تسلیم حکمت سر افکنده ایم چون بلقیس از ایشان دریافت که میل مقاتله دارند نه پسندید و گفت ما را مصلحت نیست که حرب کنیم چه کار حرب دو روی دارد اگر ایشان غالب آیند دیار و اموال ما عرضه تلف میشود کما قال اللّه تعالی قالَت گفت بلقیس إِن َّ المُلُوک َ بدرستی که پادشاهان إِذا دَخَلُوا قَریَهً چون درآیند بدیهی

یا شهری که بقهر بگیرند أَفسَدُوها تباه سازند آنرا یعنی خراب کنند وَ جَعَلُوا و گردانند أَعِزَّهَ أَهلِها عزیزان اهل آن دیه را أَذِلَّهً خوار و بیمقدار یعنی غارت کنند و اسیر سازند وَ کَذلِک َ یَفعَلُون َ و همچنین میکنند تاکید قول اوّل است.

صفحه : 839

وَ إِنِّی مُرسِلَهٌ و بدرستی که من فرستنده ام إِلَیهِم بسوی سلیمان و قوم او بِهَدِیَّهٍ بهدیه که مقدّمه صلح است فَناظِرَهٌ پس نگرنده ام که از آنجا بِم َ یَرجِع ُ المُرسَلُون َ بچه چیز بازمیگردند فرستادگان من که اگر هدیه مرا قبول کند ملک است و الا پیغمبر در کشاف آورده که پانصد غلام را لباس کنیزگان پوشانید و پانصد جاریه را بزیور غلامان بیاراست و هزار خشت زرین و تاجی از زر مکلل بدر و یاقوت و مقداری از مشک و عنبر و حقه در و درّی ناسفته و مهره جزع کج سفته فرستاد و منذر بن عمر را با یکی دیگر از اکابر قوم برفتن مقرر فرمود و گفت ای منذر نیکو احتیاط کن از بچشم غضب در تو نگر و به بینی که او پادشاه است و اگر بتازه روئی و خوشخوئی با تو سخن کند بدانکه پیغمبر است و دلیلی دیگر بر نبوت او آن است که میان غلامان و کنیزکان تمیز کند و گوهر ناسفته را سوراخ سازد و مهره کج سفته را رشته کشد ایشان هدایا برداشته متوجه شدند و هدهد کیفیت حال عرض کرد سلیمان ع بفرمود تا دیوان خشتهای زر و نقره ساختند و میدانی را که هفت فرسخ طول او بود بدانها فرش انداختند و در روز رسیدن منذر مراکب بحری و برّی بر

جوانب میدان بداشتند و هر یک از آدمیان و پریان و دیوان و سباع و وحوش و هوام جداگانه صف برکشیدند و مرغان بر روی هوا پر در پر بافتند بیت با صد هزار دیده فلک در هزار قرن مجلس بدان تکلف و خوبی ندیده بود منذر بکنار میدان رسید و آن فرش و اساس و آرایش دیده از هدایای خویش شرمنده شد و چون پیش تخت سلیمان علیه السلام رسید آنحضرت با روی تازه تبسم کرد و ویرا پرسش نموده که حقه را بیار که در ان درّی ناسفته و مهره کج سفته است پس ارضه را فرمود تا عذرا را سوراخ کرده و دوده را فرمود تا رشته در دهن گرفته بر سوراخ آن مهره بگذشت و رشته درو کشید و آب طلبیده غلامان و جواریرا فرمود تا از غبار راه روی بشویند مردان آب برداشته فی الحال روی شستن آغاز کردند و زنان آب از دست بدست دیگر ریختند و بدین نکته از یکدیگر ممتاز گردانید و هدیه ایشان رد کرد چنانچه حق سبحانه فرمود فَلَمّا جاءَ سُلَیمان َ پس آن هنگام که آمد رسول بلقیس بسلیمان علیه السلام و هدیه آورد- قال َ أَ تُمِدُّونَن ِ بِمال ٍ گفت آیا مددی میدهید مرا بخواسته و حال آنکه مال من از همه کس بیشتر است فَما آتانِی َ اللّه ُ پس آنچه عطا کرد خدای از ملک و نبوّت و علم مرا- خَیرٌ مِمّا آتاکُم بهتر است از آنچه بشما داده از متاع دنیا بَل أَنتُم بلکه شما بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُون َ بهدیه خود شاد میشوید و می نازید زیرا که جز حیات دنیا مطمح نظر همّت شما نیست بیت آنکه

پرواز علوی چون همای عالم اندر نظر همّت او مردار است ارجِع ای رسول بازگرد إِلَیهِم بسوی بلقیس و قوم او و بگو که بیائید و اگر نیائید فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ پس هر آئینه بیاریم بدیشان لشکرهای که از غایت کثرت و قوّت لا قِبَل َ لَهُم بِها طاقت مقاومت نباشد ایشانرا بآن لشکرها وَ لَنُخرِجَنَّهُم و هر آئینه بیرون کنیم ایشانرا مِنها از بلده سبا أَذِلَّهً در حالتی که بیعزت و بیحرمت باشند وَ هُم صاغِرُون َ و ایشان خوارشدگان شوند و اسیران- منذر بازگشت و تمام احوال باز نمود بلقیس تهیه راه کرد و تخت خود را در خانه مضبوط ساخت و نگهبان بر ان گماشت و در خانه را قفل کرد و کلید برداشت و با لشکر متوجه پایه سریر سلیمان ع شد دیوان خبر یافته اندیشه نمودند که چون سلیمان علیه السلام او را بیند با کمال حسن و جمال و عقل البته بازدواج او میل کند و او سلیمان علیه السلام را بر سرایر جن اطلاع دهد و کار بر ما تنگ آید صلاح آنست که طعنه زنیم بر جمال و کمال او تا عیب او در دل سلیمان نشسته بدو توجه نکند پس بعضی از اشراف جن پیش تخت آمده بموقف عرض رسانیدند که عقل بلقیس قصوری تمام دارد و کلام او از منهج صواب منحرف میگردد و پای او مانند سم حمار است انگشت ندارد سلیمان در اندیشه افتاد و اوّل خواست که عقل او را آزمایش کند.

صفحه : 840 قال َ یا أَیُّهَا المَلَؤُا گفت سلیمان ای گروه بزرگان أَیُّکُم کدام از شما یَأتِینِی بِعَرشِها می آرد تخت بلقیس را قَبل َ

أَن یَأتُونِی مُسلِمِین َ پیش از آنکه بیایند بمن مسلمانان چه هرگاه که مسلمانان آمدند گرفتن تخت او روا نیست مگر برضای او و غرض او آن بود که او را تغیّر دهد و ازو بپرسد که اینکه سریر تست یا نی و بجواب او بر عقل او وقوف یابد قال َ عِفرِیت ٌ گفت دیو بلند ناخوش مِن َ الجِن ِّ از قوم جن نام او ذکوان یا صخر أَنَا آتِیک َ بِه ِ من بیارم بتو آن را قَبل َ أَن تَقُوم َ پیش از انکه برخیزی مِن مَقامِک َ از جای خود یعنی از مجلس حکومت و سلیمان تا نصف النهار در مجلس حکومت نشستی وَ إِنِّی عَلَیه ِ و بدرستی که من بر حمل آن تخت لَقَوِی ٌّ أَمِین ٌ هر آئینه تواناام و امینم بر جواهر او یعنی در ان خیانت نه کنم و بامانت بتو رسانم سلیمان گفت زودتر ازین خواهم قال َ الَّذِی عِندَه ُ گفت آن کسیکه نزدیک او بود عِلم ٌ دانشی مِن َ الکِتاب ِ از کتب منزّله یعنی کتب الهی خوانده بود و اسم اعظم دانسته آن کس خضر بود یا ضبیه که ابو القبیله است و در تیسر آورده که بنو ضبیه اینکه ادعا دارند که من عنده علم الکتاب پدر ما است و گفته اند حضرت سلیمان علیه السلام بوده یا مردی مستجاب الدعوات که او را املیخا گفتندی یا ذو النون یا امطوح یا ملکی که مؤید سلیمان بوده یا ملکی که دفتر مقادیر بدست اوست یا جبرئیل و بر ان تقدیر که یکی از ملائکه باشد مراد از کتاب لوح محفوظ است

و اشهر آن است که آصف برخیا که وزیر سلیمان بوده گفت أَنَا آتِیک َ بِه ِ من بیارم تخت بلقیس را بتو قَبل َ أَن یَرتَدَّ پیش از انکه بازگردد إِلَیک َ بسوی تو طَرفُک َ چشم تو یعنی چون در چیزی نگری تا چشم از ان برداری من تخت را حاضر گردانم سلیمان او را دستوری داد بسجده در افتاد و گفت یا حی یا قیوم بعبری اهیا شرا بهیا باشد و بقول بعضی گفت یا ذا الجلال و الاکرام و بر هر تقدیر چون دعا کرد تخت بلقیس در موضع خود بزمین فرو رفت و بیک طرفه العین پیش تخت سلیمان از زمین برآمد در وسیط فرموده که حق سبحانه آنجا او را عدم کرد و نزد سلیمان علیه السلام باز ایجاد فرمود فَلَمّا رَآه ُ پس آن هنگام که سلیمان دید آن تخت را مُستَقِرًّا عِندَه ُ قرار گرفته نزد او قال َ هذا گفت سلیمان که اینکه کرامت مِن فَضل ِ رَبِّی از فضل پروردگار من است لِیَبلُوَنِی تا بیازماید مرا در مثل اینکه امور أَ أَشکُرُ آیا شکر میگذارم أَم أَکفُرُ یا ناسپاسی پیش می آرم وَ مَن شَکَرَ و هر که سپاسداری کند نعمت خدای را فَإِنَّما یَشکُرُ پس جز اینکه نیست که سپاس میدارد لِنَفسِه ِ از برای نفس خود چه شکر موجب دوام نعمت و سبب مزید آن است وَ مَن کَفَرَ و هر که کفران ورزد فَإِن َّ رَبِّی پس بدرستیکه پروردگار من غَنِی ٌّ بی نیاز است از شکرگزاری و ناسپاسی مردمان کَرِیم ٌ کرم کننده است بانعام بر مستحقان قال َ نَکِّرُوا لَها گفت سلیمان که بگردانید برای بلقیس عَرشَها تخت او

را یعنی هیأت و شکل او را تغیّر دهید بر وجهی که اعلا را باسفل آرید و مقدّم را مؤخر سازید یا جواهرش را تبدیل کنید خضر را بجای احمر و ابیض در موضع اصفر وضع کنید نَنظُر تا بنگریم ما که بعد از سؤال. ازو أَ تَهتَدِی آیا راه می یابد بدو و می شناسد تخت خود را أَم تَکُون ُ یا باشد مِن َ الَّذِین َ لا یَهتَدُون َ از آنانکه راه نمی یابند بچیزها و نمی شناسند.

صفحه : 841

فَلَمّا جاءَت پس آنهنگام که آمد بلقیس نزد سلیمان و تخت او پیش تخت سلیمان نهاده بود قِیل َ گفته شد او را أَ هکَذا آیا اینکه چنین است عَرشُک ِ تخت تو قالَت گفت بلقیس کَأَنَّه ُ هُوَ گویا که اینکه آنست جزم نگفت هو هو از جهت آن که احتمال داشت که تختی باشد مثل تخت او و اینکه از کمال عقل بود پس گفت وَ أُوتِینَا العِلم َ و داده اند ما را علم بر کمال قدرت الهی و صحت نبوت سلیمان علیه السلام مِن قَبلِها پیش از معجزه وَ کُنّا مُسلِمِین َ و هستیم ما گردن نهادگان حکم ویرا وَ صَدَّها و بازداشت خدا تعالی بلقیس را بمدد و توفیق ما کانَت تَعبُدُ از آن چیزی که بود که می پرستید آن را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی یعنی آفتاب را إِنَّها کانَت بدرستیکه بلقیس بود مِن قَوم ٍ کافِرِین َ از گروه ناگرویدگان آورده اند که سلیمان جهت امتحان پای وی فرموده بود تا قصری بنا کرده بودند و زمین آنرا از آبگینه سفید صافی ساخته و در زیر آن آب درآورده و ماهیان در آنجا افگنده چنانچه صحن آنخانه

همه آب مینمود پس سریر سلیمان علیه السلام در میان قصر نهادند و بلقیس را طلبیدند چون بدر کوشک رسیده قِیل َ لَهَا گفتند مر او را ادخُلِی الصَّرح َ درآی در ساحت اینکه قصر فَلَمّا رَأَته ُ پس چون بدید بلقیس زمین قصر را حَسِبَته ُ لُجَّهً پنداشت آنرا آب بسیار وَ کَشَفَت و برکشید دامن جامه خود را عَن ساقَیها از هر دو ساق خود تا پای در آب نهد سلیمان دید که پای او بپای آدمیان مینماید قال َ گفت سلیمان علیه السلام ای بلقیس جامه بر مکش إِنَّه ُ بدرستیکه آنچه تو آب می پنداری صَرح ٌ مُمَرَّدٌ عرصه است ساده و هموار مِن قَوارِیرَ از آبگینه قالَت رَب ِّ إِنِّی گفت بلقیس آفریدگار من بدرستی که من ظَلَمت ُ نَفسِی ستم کردم من بر نفس خود بپرستش آفتاب وَ أَسلَمت ُ و اسلام آوردم مَع َ سُلَیمان َ با سلیمان یعنی بر دست او تسلیم شدم لِلّه ِ مر خدای تعالی را که رَب ِّ العالَمِین َ پروردگار عالمیان است و در تزویج سلیمان ویرا و مآل کار او سخن بسیار گفته اند و در جواهر التفسیر تفصیل آنها مذکور است صاحب تاویلات فرموده که چه مانند است هدهد بقوت متفکره و سبا بمدینه جسد و سلیمان بدل و بلقیس بنفس و من عنده علم الکتاب بعقل فعال و عرش بلقیس بطبیعت بدنیه و تطبیق حکایت مفوض بفهم درست است بیت آنکس که ز شهر آشنائی است داند که متاع ما کجائی است وَ لَقَد أَرسَلنا و هر آئینه بتحقیق فرستادیم ما إِلی ثَمُودَ بسوی قبیله ثمود أَخاهُم صالِحاً برادر ایشان صالح را أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ بآنکه بپرستید خدای را فَإِذا هُم پس ناگاه ایشان فَرِیقان ِ دو

گروه شدند مومن و کافر یَختَصِمُون َ بجنگ و خصومت درآمدند با یکدیگر و مخاصمه ایشان در سوره اعراف ذکر یافته چون کافران بوقت خصومت ملزم شدند گفتند که بیارای صالح آنچه ما را وعید میکردی از عقوبات.

صفحه : 842

قال َ یا قَوم ِ گفت صالح ای گروه من لِم َ تَستَعجِلُون َ بِالسَّیِّئَهِ چرا شتاب میکنید بنزول عذاب قَبل َ الحَسَنَهِ پیش از توبه یعنی تاخیر میکنید در آن آورده اند که ثمودیان میگفتند که چون عذاب به بینیم آنگاه توبه کنیم صالح فرمود که لَو لا تَستَغفِرُون َ اللّه َ چرا استغفار نمی کنید و بایمان و توبه از خدای تعالی آمرزش نمی طلبید لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که شما رحم کرده شوید و عذاب فرود نیاید قالُوا اطَّیَّرنا بِک َ گفتند قال بد گرفتیم بتو وَ بِمَن مَعَک َ و بهر که با تست از مومنان که تا تو آغاز دعوت کرده شدائد و محن بما روی آورده و جدائی در میان ما افتاده قال َ طائِرُکُم گفت صالح که فال شما از خیر و شر عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی است یعنی سبب محنت شما مکتوب است نزدیک خدای تعالی بحکم ازلی و بجهت من متبدل نه گردد بیت قلم به نیک و بد خلق در ازل رفته است بگفتگوی خلایق دگر نخواهد شد بَل أَنتُم بلکه شما قَوم ٌ تُفتَنُون َ گروهی آزموده شده اید یعنی شما را می آزمایند بتعاقب دولت و نکبت و سختی و آسانی وَ کان َ فِی المَدِینَهِ و بودند در شهری که صالح میبود در ان از زمین حجر تِسعَهُ رَهطٍ نه نفر از اشراف قوم و اشرار ایشان از ان جمله قدار بن سالف و مصدع بن دهر و گویند نام او مهراج

بود مباشر عقر ناقه بودند یُفسِدُون َ تباهی میکردند بکفر و معاصی فِی الأَرض ِ در زمین حجر وَ لا یُصلِحُون َ و بصلاح نمی آوردند کار خود را یعنی افسادی داشتند خالی از اصلاح چون بعد از عقر ناقه وعید عذاب شنیدند قالُوا گفتند با یکدیگر تَقاسَمُوا بِاللّه ِ و حال آنکه سوگند خورده بودند بخدای تعالی یعنی بعد از سوگند خوردن گفتند لَنُبَیِّتَنَّه ُ ما هر آئینه شبخون میزنیم بر صالح وَ أَهلَه ُ و بر کسان وی و می کشیم ویرا ثُم َّ لَنَقُولَن َّ لِوَلِیِّه ِ پس میگوئیم ولی خون او را یعنی اگر از ما پرسند که صالح را کشته گوئیم ما شَهِدنا حاضر نبودیم مَهلِک َ أَهلِه ِ هلاک کردن کسان او را و حفص بکسر لام خواند یعنی ما در موضع هلاک ایشان نبودیم پس از هلاک ایشان چه خبر داریم وَ إِنّا لَصادِقُون َ و بدرستی که ما راست گویانیم وَ مَکَرُوا مَکراً و مکر کردند ایشان مکر کردنی بدین مواضعه که صالح را بکشیم و ولی دم او را بگوئیم که ما نکرده ایم و خبر نداریم وَ مَکَرنا مَکراً و مکر کردیم ما مکر کردنی یعنی ما جزای مکر ایشان بدیشان رسانیدیم یا آنکه مکر ایشانرا سبب هلاک ایشان ساختیم وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان آگاه نبودند و شعور نداشتند آورده اند که صالح مسجدی داشت در غاری و شبها آنجا نماز گذاردی ایشان نه تن گفتند وعده عذاب ما بعد از سه روز دیگر است ما پیش از ان کار صالح بسازیم پس اوّل شب در آن غار درآمده در کمین نشستند تا چون صالح درآید بکشندش ناگاه سنگی بر ایشان فرود آمد و همه را در زیر

گرفت و در غار را بپوشید و ایشان در آنجا هلاک شدند و باقی کفار بصیحه جبرئیل ع بمردند فَانظُر کَیف َ کان َ پس بنگر که چگونه بود عاقِبَهُ مَکرِهِم سر انجام مکر ایشان أَنّا دَمَّرناهُم و بنگر که ما هلاک کردیم اینکه نه تن را در غار وَ قَومَهُم و باقی قوم ایشان ر أَجمَعِین َ همه بصیحه.

صفحه : 843

فَتِلک َ بُیُوتُهُم پس آنست خانهای ایشان در زمین حجر بنگرید آنرا خاوِیَهً در حالتی که خالی و خراب است بِما ظَلَمُوا بسبب آنکه ستم کردند یعنی شرک آوردند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در آنچه با ثمود کردیم لَآیَهً هر آئینه عبرت است لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ مر گروهی را که دانند و بدان متعظ شوند وَ أَنجَینَا الَّذِین َ آمَنُوا و برهانیدیم آنرا که گرویدند بصالح علیه السلام وَ کانُوا یَتَّقُون َ و بودند که پرهیز میکردند از کفر و معاصی و بدان سبب نجات یافتند وَ لُوطاً و یاد کن لوط بن هارون را إِذ قال َ چون گفت لِقَومِه ِ مر قوم خود را أَ تَأتُون َ الفاحِشَهَ آیا می آئید بعمل زشت یعنی لواطت وَ أَنتُم و حال آنکه شما تُبصِرُون َ میدانید زشتی آنرا یا می بینند از یکدیگر مباشرت آنرا یعنی بطریق اعلان میکنید و آن افحش است أَ إِنَّکُم آیا شما لَتَأتُون َ الرِّجال َ می آئید بمردان شَهوَهً از روی شهوت مِن دُون ِ النِّساءِ بجز زنانی که بجهت شهوت مخلوقند بَل أَنتُم بلکه شما قَوم ٌ تَجهَلُون َ گروهی مردمید که نمیدانید عاقبت فعل خود را فَما کان َ پس نبود جَواب َ قَومِه ِ جواب قوم لوط إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند با یکدیگر أَخرِجُوا آل َ لُوطٍ بیرون کنید کسان لوط

را با لوط مِن قَریَتِکُم از دیه خود که سدوم است إِنَّهُم بدرستی که ایشان أُناس ٌ یَتَطَهَّرُون َ مردمانند که پاکیزگی میکنند یعنی خود را پاک میدانند و ما را پلید میخوانند فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم لوط را وَ أَهلَه ُ و کسان او را یعنی دختران او را إِلّا امرَأَتَه ُ لیکن زن او را قَدَّرناها قضا کردیم بودن آنرا مِن َ الغابِرِین َ از باقی ماندگان در عذاب وَ أَمطَرنا و ببارانیدیم عَلَیهِم بر ایشان بعد از نزول بلا و زیر و زبر شدن مؤتفکات مَطَراً بارانی از سنگ فَساءَ پس بد بارانی است مَطَرُ المُنذَرِین َ باران بیم کرده شدگان که تصدیق بیم نکردند قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ بگفتیم لوط علیه السلام را بگو سپاس و ستائش مر خدایراست بر هلاک کفره وَ سَلام ٌ عَلی عِبادِه ِ و سلام بر بندگان او الَّذِین َ اصطَفی آنانکه برگزیده است ایشانرا بعصمت نگاهداشته از فواحش و نجات داده از عقوبات و قول اصح آنست که مأمور بحمد حضرت پیغمبر ماست که چون حق سبحانه درین سوره قصهای که دال است بر کمال قدرت چون قصّه موسی علیه السلام و بر اختصاص رسل بآیات کبری چون قصّه سلیمان علیه السلام و مشتمل است بر هلاک اعدا و مت اولیا چون قصّه صالح و لوط علیهما السلام بوی فرستاد و وقوف بر ان نعمتی بزرگ است پس ویرا بحمد الهی امر کرد و سلام بر بندگان برگزیده که انبیااند یا صحابه کبار آن حضرت یا اهل قرآن یا عامه مومنان و گفته اند اهل اسلام آنانند که دل ایشان سالم است از لوث علایق و سر ایشان خالی از مکر خلائق امروز سلامی

بواسطه شنوند و فردا سلامی بیواسطه خواهند شنید سلام قولا من رب الرحیم نظم هر بنده که او گشت مشرف بسلامت البته شود خاص به تشریف سلامت لطفی کن و بنواز دلم را بسلامی زیرا که سلامت همه لطف است و کرامت آللّه ُ آیا خدائی بحق خَیرٌ بهتر است أَمّا یُشرِکُون َ یا آنکه انباز می گیرند مشرکان یعنی شرکاء ایشان بهتراند.

صفحه : 844

أَمَّن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ یا آنکس که بیافرید بقدرت بی خود آسمان و زمین را که اصول عالم کون و فساداند وَ أَنزَل َ لَکُم و فرو فرستاد برای شما مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر ماءً آبی فَأَنبَتنا پس برویانیدیم بِه ِ بدان آب عدول از غیبت بتکلم برای تاکید اختصاص فعل است بذات او یعنی ما توانائیم و بس که برویانیم بآب باران حَدائِق َ بوستانهای با دیوار ذات َ بَهجَهٍ خداوند خوبی و خرمی یعنی آراسته و زیبا ما کان َ لَکُم نیست و نرسد شما را أَن تُنبِتُوا آنکه برویانید شَجَرَها درختان آن بوستانها را أَ إِله ٌ آیا هست یعنی نیست معبودی مَع َ اللّه ِ با خدای بحق که یاری دهد او را درین افعال زیرا که او متفرد است بخلق و تکوین بَل هُم بلکه مشرکان قَوم ٌ یَعدِلُون َ گروهی اند که میل میکنند از راه توحید یا شرک می آرند با خدای و او را عدیل اثبات میکنند أَمَّن جَعَل َ الأَرض َ آیا عدیل ایشان بهتر است یا کسیکه گردانید زمین را قَراراً قرارگاه آدمیان و دواب وَ جَعَل َ خِلالَها أَنهاراً و بیافرید در خلال آن زمین جویهای آب وَ جَعَل َ لَها و بیافرید

برای استحکام زمین رَواسِی َ کوههای بلند که در ان معاون متکون گردد و از حضیض او چشمها مترشح شود وَ جَعَل َ بَین َ البَحرَین ِ و گردانید میان دو دریا عذب و مالح یاد و خلیج فارس و روم حاجِزاً مانعی که با یک دیگر مختلط نشوند أَ إِله ٌ آیا هست خدای یعنی نیست مَع َ اللّه ِ با خدای که در آفرینش اشیا ممد او باشد بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتری از اهل شرک لا یَعلَمُون َ نمیدانند تفر و حق را در خلق اشیا لا جرم بشریک او قایلند و آیا شریک ناتوان ایشان بهتر است أَمَّن یُجِیب ُ المُضطَرَّ یا کسی که اجابت کند فرومانده را إِذا دَعاه ُ چون بخواند او را مضطر و مضطر کسی را گویند که او را هیچ حیله و وسیله نباشد مگر حق سبحانه و گفته اند که مضطر کسی است که دل از جان برداشته باشد چون غریق یا گم شده در بیابان بی پایان یا بیمار ناامید از صحت شیخ داود یمانی قدس سره بعیادت بیماری رفته بود گفت ای شیخ دعا کن برای شفای من شیخ گفت تو دعا کن که مضطری و اجابت بدعای مضطر وابسته است زیرا که نیاز او بیشتر باشد و حق سبحانه نیاز بیچارگان را دوست دارد نظم آن نیاز مریمی بود است و درد کانچنان طفلی سخن آغاز کرد هر کجا دردی دوا آنجا بود هر کجا فقری نوا آنجا بود پیش حق یک ناله از روی نیاز به که عمری در سجود و در نماز پس چون نیازمند بیچاره دعا کند حق تعالی اجابت فرماید وَ یَکشِف ُ السُّوءَ و بردارد

بدی را یعنی دفع کند ازو آنچه او را بد آید وَ یَجعَلُکُم و کسی را که بگرداند شما را خُلَفاءَ الأَرض ِ خلیفگان در زمین یعنی شما را جانشین پیشینیان سازد و زمین را از پس ایشان بتصرف شما درآورد أَ إِله ٌ مَع َ اللّه ِ آیا خدای دیگر هست با خدای که درین کارها اعانت او کند یعنی نیست و نشاید قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون َ اندکی پند می پذیرید خدای را اندک یاد می کنید و گفته اند که مراد بقلت عدم است یعنی یاد نمی کنید مر خدای را و پرستش بتان میکنید آیا ایشان بهتراند.

صفحه : 845

أَمَّن یَهدِیکُم یا کسیکه راه نماید شما را فِی ظُلُمات ِ البَرِّ وَ البَحرِ در تاریکیهای بیابان و دریا وَ مَن یُرسِل ُ الرِّیاح َ و کسیکه می فرستد بادها را بُشراً مژده دهندگان بَین َ یَدَی رَحمَتِه ِ پیش از رحمت او که باران است إِله ٌ مَع َ اللّه ِ آیا باشد خدای دیگر با خدای بحق یعنی نتواند بود تَعالَی اللّه ُ بزرگ است خدای و برتر عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه انباز میگیرند کافران چه قادر خالق مقدس باشد از مشارکت عاجز مخلوق و آیا چنان شریک بهتر باشد أَمَّن یَبدَؤُا الخَلق َ یا آنکه بیافریند خلق را و از عدم بوجود آورد ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس باز آورد او را بعد از انکه بعدم رفته باشد یعنی برانگیزد در قیامت وَ مَن یَرزُقُکُم و آنکه روزی میدهد شما را مِن َ السَّماءِ از آسمان بباران وَ الأَرض ِ و از زمین به نبات یا باسباب سماوی و ارضی بشما روزی بخشد إِله ٌ آیا هست خدای شریک مَع َ اللّه ِ با خدای که اینکه کارها کند قُل هاتُوا بگو

بیارید بُرهانَکُم حجت خود را بر آنکه کسی غیر اللّه بر اینها قدرت دارد إِن کُنتُم اگر هستید شما صادِقِین َ راست گویان در آنکه آله دیگر است چه کمال قدرت از لوازم الوهیت است و آن غیر حق را ثابت نیست قُل بگو ای محمّد ص لا یَعلَم ُ نمیداند مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر که در آسمان و زمین است الغَیب َ ناآمده و پوشیده را إِلَّا اللّه ُ لیکن خدای تعالی میداند پس چنانچه قدرت کامله مخصوص اوست علم شامل نیز بدو اختصاص دارد وَ ما یَشعُرُون َ أَیّان َ یُبعَثُون َ و ایشان نمیداند که کی مبعوث خواهند شد بَل ِ ادّارَک َ بل بمعنی هل است و در لباب گوید که بمعنی ام و بر هر تقدیر استفهام بمعنی نفی باشد یعنی در هم نرسید و کامل نشد عِلمُهُم دانش ایشان فِی الآخِرَهِ در وقوع آخرت یعنی ندانستند آخرت را کما ینبغی بَل هُم بلکه ایشان فِی شَک ٍّ مِنها در گمانند از امور آخرت بَل هُم بلکه ایشان مِنها عَمُون َ از امر آخرت نابینااند یعنی چشم دل ایشان از مشاهده دلایل بعث و حشر پوشیده است.

صفحه : 846

وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه کافر شدند بسبب نابینائی دیده بصیرت أَ إِذا کُنّا آیا چون گردیم تُراباً خاک وَ آباؤُنا و پدران ما نیز خاک شدند أَ إِنّا لَمُخرَجُون َ آیا ما بیرون آوردگانیم از گورها یا بدر آمدگان از مضیق فنا و درآمدگان بسعت حیات لَقَد وُعِدنا بدرستی که وعده داده شده ایم هذا اینکه حشر و نشر را نَحن ُ وَ آباؤُنا ما و پدران ما مِن قَبل ُ پیش از وعده محمّد ص یعنی همه انبیاء اینکه

وعده دادند و به تحقیق نه انجامید إِن هذا نیست اینکه وعده إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ مگر افسانه پیشینیان یعنی مانند افسانه ها که مجرد سخنی باشد بی حقیقت قُل سِیرُوا بگو ای محمّد ص بروید فِی الأَرض ِ در زمین اهل تکذیب چون دیار حجر و احقاف و مؤتفکات فَانظُرُوا کَیف َ کان َ پس بنگرید که چگونه بود عاقِبَهُ المُجرِمِین َ سر انجام گنهکاران وَ لا تَحزَن عَلَیهِم و اندوهناک مشو ای محمّد بر تکذیب و اعراض مشرکان وَ لا تَکُن و مباش فِی ضَیق ٍ در تنگدلی مِمّا یَمکُرُون َ از آنچه ایشان مکر کنند که تو در پناه عصمت منی و کفیل نگاهداشت تو منم نظم غم مخور زان رو که غمخوارت منم از همه بدها نگهدارت منم از تو گر اغیار بردارند روی اینکه جهان و آن جهان یارت منم وَ یَقُولُون َ و میگویند کافران مَتی هذَا الوَعدُ کجا است و کی خواهد بود اینکه عذاب موعود إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان مخاطب پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و اصحاب اند رضی اللّه عنهم که پیوسته کفار را تحذیر می نمودند قُل عَسی أَن یَکُون َ بگو شاید آنکه باشد که بحکم الهی رَدِف َ لَکُم پیوندد بشما و از پی درآید شما را بَعض ُ الَّذِی برخی از آنچه تَستَعجِلُون َ شتاب میکنید نزول و حلول آن را و آن عذاب روز بدر بود یا قحط و غلا وَ إِن َّ رَبَّک َ لَذُو فَضل ٍ و بتحقیق که آفریدگار تو خداوند فضل و رحمت است عَلَی النّاس ِ بر مردمان که تعجیل نمی کند در عقوبت ایشان بر معاصی وَ لَکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر از ایشان لا یَشکُرُون َ سپاسداری نه میکنند و حق نعمت

تاخیر عذاب را نمی شناسند.

صفحه : 847

وَ إِن َّ رَبَّک َ لَیَعلَم ُ و بدرستی که آفریدگار تو هر آئینه میداند ما تُکِن ُّ آنچه بپوشند صُدُورُهُم دلهای کفار از حقد و حسد بر تو وَ ما یُعلِنُون َ و آنچه آشکارا میکنند از تکذیب و عداوت تو وَ ما مِن غائِبَهٍ و نیست هیچ پوشیده از حوادث و نوازل فِی السَّماءِ وَ الأَرض ِ در آسمان و زمین إِلّا فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ مگر نوشته است در کتاب روشن یعنی لوح محفوظ إِن َّ هذَا القُرآن َ بدرستیکه اینکه قرآن یَقُص ُّ عَلی بَنِی إِسرائِیل َ میخواند بر بنی اسرائیل یعنی بیان می کند برای ایشان أَکثَرَ الَّذِی بیشتر آن چیزی که از جهالت هُم فِیه ِ ایشان در آن چیز یَختَلِفُون َ اختلاف میکنند و بخلاف یکدیگر سخن میگویند چون تشبیه یهود و تنزیه نصاری و احوال معاد جسمانی و روحانی و صفات بهشت و دوزخ و قصّه عزیر ع و عیسی علیهما السلام وَ إِنَّه ُ و بدرستی که قرآن لَهُدی ً هر آئینه راه نمودنی است وَ رَحمَهٌ و بخشایشی لِلمُؤمِنِین َ مر گرویدگان را چه ایشان منتفع اند بدان إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که خداوند تو یَقضِی بَینَهُم داوری کند میان اهل اختلاف از بنی اسرائیل بِحُکمِه ِ بحکم راست و درست خود وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست غالب که حکم او رد نتوان کرد العَلِیم ُ اوست دانا بحقیقت آنچه میکند فَتَوَکَّل پس تو توکّل کن عَلَی اللّه ِ بر خدای تعالی و از دشمنی معاندان باک مدار إِنَّک َ بدرستی که تو عَلَی الحَق ِّ المُبِین ِ براستی روشنی یعنی راه تو راست است و کار تو درست إِنَّک َ به تحقیق که تو لا تُسمِع ُ المَوتی سخن نمی توانی شنوانید مردگانرا یعنی مرده دلان کفر

فهم سخن تو نمی توانند کرد وَ لا تُسمِع ُ الصُّم َّ الدُّعاءَ و نمی توانی شنوانید کران را آواز خواندن إِذا وَلَّوا چون برگردند مُدبِرِین َ پشت گردانیدگان یعنی ایشان را گوش دل کران است و از استماع قرآن اعراض میکنند و روی میگردانند پس مشابه کران باشند در ناشنیدن خصوصا کری که برگردد و پشت بر داعی خود کند در ان محل استماع او مشکل تر است و رمز و اشارت نیز نمی بیند که فهم کند.

صفحه : 848

وَ ما أَنت َ و نیستی تو بِهادِی العُمی ِ راه نماینده کوران عَن ضَلالَتِهِم از گمراهی ایشان چه هدایت حاصل نمی شود الا ببصر بصیرت و ایشان ندارند إِن تُسمِع ُ نشنوانی تو إِلّا مَن یُؤمِن ُ مگر کسی را که بگرود بِآیاتِنا بسخنان ما یعنی فهم کلام تو نمیکنند مگر گرویدگان فَهُم مُسلِمُون َ پس ایشان گردن نهادگان فرمان اند و مخصصان عالم ایقان اند نظم گوش جان را نهاده بر فرمان دیده دل گشاده در عرفان زنده از نغمهای گلشن قدس معتکف در فضای عالم برده اند از مضایق لا شی به قل اللّه ثم ذرهم پی وَ إِذا وَقَع َ القَول ُ و چون واقع شود قول یعنی واجب گردد عذاب و سخط رب الارباب عَلَیهِم بر آدمیان وقتی که دست از امر معروف و نهی منکر بازدارند أَخرَجنا بیرون آریم لَهُم برای ایشان دَابَّهً مِن َ الأَرض ِ جنبنده از زمین تُکَلِّمُهُم سخن گوید با ایشان أَن َّ النّاس َ آنکه مردمان کانُوا هستند که بِآیاتِنا به سخنهای ما از وعده و وعید و حشر و نشر یا بآیات قدرت و دلائل حکمت ما لا یُوقِنُون َ یقین نمی آرند یعنی در ان متیقن نیستند بباید دانست که خروج دابه الارض نشانه است

از علامات قیامت صاحب معتمد آورده که چون زوال دنیا نزدیک رسد حق سبحانه دابه از زمین بیرون آورد چنانچه ناقه صالح علی نبینا و علیه السلام را از سنگ بیرون آورده آن دابه گویا باشد و در حدیث آمده که خروج دابه و طلوع آفتاب از مغرب متقارب باشد هر کدام که پیش بود آن دیگر در عقبش ظاهر گردد و از کتب بعضی از ائمه چنان معلوم میشود که از شرایط ساعت اوّل آیات سماوی طلوع شمس بود از مغرب و اوّل آیات ارضی خروج دابه و او جانوری است طول او شصت گز بود و چهار قائمه دارد و او را زغب یعنی مویهای زرد و باریک باشد چنانچه بچه هر مرغی را باشد و دو بال دارد و در تیز روی هیچ هارب ازو فوت نشود و هیچ طالب او را درنیابد و روی او چون روی مردم اما در غایت روشنی و درخشندگی بود و در تیسیر از إبن زبیر رضی اللّه عنه نقل میکند که سر او شبیه سر گاو باشد و در عین المعانی آورده که چشم او چون خوک بود و گوش او چون گوش فیل و شاخ او مانند شاخ گاو کوهی و لون او مثل لون پلنگ و گردنش چون گردن شترمرغ و سینه اش چون سینه شیر و پهلویش چون پهلوی یوز و قوایمش چون قوایم شتر و دمش چون دم غوچ بیرون آید از کوه صفا یا از میان صفا و مروه یا از کوه اجیاد یا وادی از اودیه تهامه یا از بحر سدوم و

در حدیث آمده که از اعظم مساجد یعنی از مسجد حرام بیرون آید و در کتاب علامت الساعه آورده که از رکن خانه کعبه بدر آید و مردم درمینگرند و او مانند آفتاب سیر میکند و بلند میشود بعد از سه روز ثلث او بیرون آید و بعضی بر آنند که جز سر و گردن او از زمین بیرون نیاید قول اشهر آنست که تمام او بیرون از زمین آید و عصای موسی و خاتم سلیمان بادی بود و روی مومنان بعصای موسی مس کند سفید گردد و خاتم بر میان دو چشم کافران مالد روی ایشان سیاه شود کسی نماند در دنیا مگر سفید روئی و سیاه روی و مردم یکدیگر را بنام و لقب نخوانند بلکه سفید روی را گویند ای بهشتی و سیاه روی را گویند ای دوزخی و ازین است که بعضی معنی آیت برین وجه گفتند که چون واقع شود قول ما به تمیز مومنان از کافران بیرون آریم دابه الارض را و اللّه اعلم وَ یَوم َ نَحشُرُ و یاد کن روزی را که حشر کنیم مِن کُل ِّ أُمَّهٍ از هر امتی فَوجاً گروهی که رؤسا، و اشراف باشند مِمَّن یُکَذِّب ُ از آنها که تکذیب میکنند بِآیاتِنا بآیات کلام ما یا بدلائل قدرت ما فَهُم یُوزَعُون َ پس ایشان بازداشته میشوند تا اراذل و اسافل قوم بدیشان رسند.

صفحه : 849

حَتّی إِذا جاؤُ تا چون بیایند بحشرگاه قال َ أَ کَذَّبتُم بِآیاتِی گوید خدای آیا بدروغ داشته اید آیتهای مرا در اوّل حال وَ لَم تُحِیطُوا و احاطه نکردید بِها بدان عِلماً از جهت دانش یعنی در ان تامل نکردید و

بکنه آن نرسیدید أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُون َ آیا آن چه چیز بود که شما بودید که میکردید یعنی چه کار کردید بعد از آنکه بخدای تعالی و رسول ایمان نیاوردید وَ وَقَع َ القَول ُ و واقع شود قول یعنی فرود آید عذاب عَلَیهِم بر ایشان بِما ظَلَمُوا بسبب آنچه ستم کردند یعنی تکذیب نمودند فَهُم لا یَنطِقُون َ پس ایشان سخن نگویند بعذرخواهی جهت مشغولی بعذاب نامتناهی أَ لَم یَرَوا آیا ندیدند و ندانستند منکران حشر أَنّا جَعَلنَا اللَّیل َ آنکه ما گردانیدیم شب را تیره لِیَسکُنُوا فِیه ِ تا آرام گیرند درو بخواب و استراحت وَ النَّهارَ مُبصِراً و ساختیم روز را روشن تا در طلب معیشت باشند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین تعاقب نور ظلمت بر وجه مخصوص لَآیات ٍ هر آئینه نشانها است بر بعث و نشور لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ مر گروهی را که تصدیق میکنند یعنی آنکه قادر است بر ابدال روز و شب از یکدیگر هر آئینه قدرت دارد بر ابدال موت بحیات در مواد ابدان موتی و بخواب و بیداری نیز که در روز و شب واقع است استدلال میتوان کرد بر مردگی و زندگی وَ یَوم َ یُنفَخ ُ و یاد کن روزی را که دمیده شود فِی الصُّورِ در صور فَفَزِع َ پس بترسد از هول و هیبت آن مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانها است وَ مَن فِی الأَرض ِ و هر که در زمینها است ایراد فزع بصیغه ماضی جهت تحقق وقوع است یعنی البته بوقت نفخ صور ترسناک خواهند شد اهل آسمان و زمین إِلّا مَن شاءَ اللّه ُ مگر آنکس که خواهد خدای تعالی یعنی خزنه بهشت و دوزخ یا

شهدا یا اسرافیل که نافخ است یا چهار ملک مقرب که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل یا موسی علیه السلام او را در طور صعقه بود و در تیسیر گوید که آن ادریس علیه السلام است وَ کُل ٌّ و همه مردمان أَتَوه ُ آیندگانند بموقف و حفص اتوه خواند بصیغه جمع ماضی و بمعنی مستقبل داند یعنی همه بیایند بعرصه گاه داخِرِین َ خوارشدگان.

صفحه : 850 وَ تَرَی الجِبال َ و بینی تو کوهها در ان روز تَحسَبُها پنداری آنرا جامِدَهً بر جای ایستاده وَ هِی َ تَمُرُّ و حال آنکه آن جبال میرود و میگذرد مَرَّ السَّحاب ِ رفتن ابر در سرعت و آن حرکت مدرک نمیشود زیرا که اجرام کبار چون برسمی واحد حرکت کنند حرکت ایشان نیک ظاهر نیست چنانچه در سیر سحاب مشاهده میرود و محققی فرموده که اولیا نیز در میان خلق بر حد رسوم واقف اند و خلق از حرکات بواطن ایشان که بیکدم عالمی را طی کنند خبر ندارند نظم تو مبین آن پایها را بر زمین زان که بر دل میرود عاشق یقین از ره و منزل ز کوتاه و دراز دل چه میداند که هست او دلنواز آن دراز و کوته اوصاف تنست رفتن ارواح دیگر رفتن است ست نی و پای نی رو تا قدم آن چنانکه تاخت جانها در عدم صُنع َ اللّه ِ بکرد خدای تعالی کردنی الَّذِی أَتقَن َ آن خدای که استوار کرد کُل َّ شَی ءٍ آفریدن همه چیزها را و بیاراست بر وجهی که شاید إِنَّه ُ خَبِیرٌ بدرستی که او دانا است بِما تَفعَلُون َ بآنچه شما میکنید مَن جاءَ هر که بیاید

بِالحَسَنَهِ به نیکوئی فَلَه ُ خَیرٌ مِنها پس او را جزای است بهتر از ان زیرا که فانی دهد و باقی بستاند و یکی را هفت صد عوض یابد و اگر حسنه را کلمه شهادت دارند پس مر او را خیرها حاصل است از ان کلمه وَ هُم و نیکی کنندگان مِن فَزَع ٍ از ترس و هول یَومَئِذٍ آن روز یعنی قیامت آمِنُون َ ایمن اند وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَهِ و هر که بیاید ببدی که آن شرک است فَکُبَّت پس نگونسار کرده شود وُجُوهُهُم رویهای ایشان فِی النّارِ در آتش یعنی ایشان را نگونسار در دوزخ افگنند هَل تُجزَون َ و گویند آیا جزا داده شدید یعنی جزا ندادند شما را إِلّا ما کُنتُم مگر آنچه بودید که در دنیا تَعمَلُون َ میکردید إِنَّما أُمِرت ُ جز اینکه نیست که فرموده شده ام أَن أَعبُدَ بآنکه پرستش کنم رَب َّ هذِه ِ البَلدَهِ خداوند اینکه شهر را که مکه است الَّذِی حَرَّمَها آن خداوند که بجهت حرمت حرام کرد اینکه بلده را تا خارهای او را نمی برند و حشیش او را نمی دروند و صید او نمی ربایند وَ لَه ُ و مر خداوند اینکه بلده راست کُل ُّ شَی ءٍ همه چیزها یعنی همه مخلوق و مملوک وی اند وَ أُمِرت ُ و مأمور شده ام أَن أَکُون َ آنکه باشم مِن َ المُسلِمِین َ از ایستادگان بر ملّت اسلام.

صفحه : 851

وَ أَن أَتلُوَا القُرآن َ و بآنکه تلاوت کنم قرآن را و بر قراءت او مواظبت نمایم تا حقایق آن بر من منکشف گردد فَمَن ِ اهتَدی پس هر که راه یابد بسبب متابعت من درین اوامر فَإِنَّما یَهتَدِی پس جز اینکه نیست که راه می یابد لِنَفسِه ِ برای نفس خود یعنی منافع

آن بوی بازمیگردد وَ مَن ضَل َّ و هر که گمراه شود بجهت مخالفت درین امور فَقُل پس بگو ای محمّد ص إِنَّما جز اینکه نیست که أَنَا مِن َ المُنذِرِین َ من از بیم کنندگانم و بر من جز بلاغ نیست و وبال ضلال دیگری بر من نمی رسد وَ قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ و بگو ثنا و ستایش مر خدای را بر نعمت نبوّت یا بر آنچه عطا کرده از علم نافع و عمل صالح سَیُرِیکُم زود باشد که بنماید خدای شما را آیاتِه ِ نشانهای قدرت خود را از خروج دابه الارض و غیر آن یا آیات قاهره در دنیا که واقعه بدر است و در آخرت که عذاب ابدی است فَتَعرِفُونَها پس بشناسید آن آیتها را و لیکن آن آیتها را شناختن در ان محل شما را نفع نکند وَ ما رَبُّک َ و نیست آفریدگار تو بِغافِل ٍ بیخبر عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه میکنند مشرکان و حفص بخطاب خواند یعنی از آنچه شما میکنید پس تاخیر عذاب ایشان یا شما بر حکمتی است که سرّ او را هم او داند و بس بیت هر چه آوردی و بردی پیش و پس حکمت آنرا نداند جز تو کس

سوره القصص

مکیّه و هی ثمان و ثمانون آیه و تسع رکوعات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- طسم امام یافعی قدس سره فرموده که حق سبحانه اینکه حروف را سبب محافظت قرآن گردانیده از تطرق سمات زیادت و نقصان و سرّ مشار الیه در آیت و انا له لحافظون اینکه حروف است امام قشیری رح آورده که طا اشارت است بطهارت نفوس عابدان از عبادت اغیار و

طهارت قلوب عارفان از تعظیم غیر جبار و طهارت ارواح محبان از محبت ما سوی و طهارت اسرار موحدان از شهود غیر خدا سلمی رح میگوید سین رمزی است از اسرار الهی با عاصیان بنجات و با مطیعان بدرجات و با محبان بدوام مناجات و در بحر الحقایق گفته که میم ایمائی است بمنت خالق بر کافه، خلایق در قیام بکفایت مهمات بقدر حاجات و مرامات و گفته اند حروف ثلثه قسم است بطور سینا و سکندریه و مکه جوابش اینکه تِلک َ اینکه سوره یا اینکه آیات آیات ُ الکِتاب ِ المُبِین ِ آیتهای کتاب روشن است یا روشن کننده طریق احسن نَتلُوا میخوانیم یعنی میخواند بفرمان ما جبرئیل عَلَیک َ بر تو مِن نَبَإِ مُوسی وَ فِرعَون َ بعضی از خبر موسی و فرعون بِالحَق ِّ براستی لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که تصدیق میکنند.

صفحه : 852

إِن َّ فِرعَون َ عَلا بدرستی که فرعون برتری جست و تکبّر و تجبر کرد فِی الأَرض ِ در زمین مصر وَ جَعَل َ و گردانید أَهلَها اهل مصر را از قبطیان و سبطیان شِیَعاً گروه گروه هر گروهی را بکاری نام زد کرد یَستَضعِف ُ و بود که زبون گرفت و مقهور ساخت طائِفَهً مِنهُم گروهی را از ایشان یعنی بنی اسرائیل را یُذَبِّح ُ أَبناءَهُم میکشت پسران ایشانرا که کاهنان گفته بودند که پسری در بنی اسرائیل بزاید که مملکت ترا بسبب وی زوال رسد در کشاف آورده که نود هزار پسران بنی اسرائیل بکشتند وَ یَستَحیِی و زنده میگذاشت نِساءَهُم زنان ایشانرا از برای خدمت خواتین قبط إِنَّه ُ کان َ بدرستی که بود فرعون مِن َ المُفسِدِین َ از تباه کاران که جرأت مینمود در قتل اولاد پیغمبران و

آزادان را به بندگی میگرفت وَ نُرِیدُ و میخواستیم ما أَن نَمُن َّ آنکه منت نهیم عَلَی الَّذِین َ استُضعِفُوا بر آنکه زبون گرفته شده بودند و بیچاره گشته فِی الأَرض ِ در زمین مصر و نواحی آن یعنی بنی اسرائیل یا آنکه برهانیم ایشانرا از بلا و شدّت فرعون وَ نَجعَلَهُم و سازیم ایشانرا أَئِمَّهً پیشوایان در امور دین و خوانندگان بخیر و صلاح وَ نَجعَلَهُم ُ الوارِثِین َ و گردانیدیم ایشان را وارثان اموال و امتعه و املاک فرعونیان وَ نُمَکِّن َ لَهُم و جای دهیم مر ایشانرا فِی الأَرض ِ در زمین مصر و شام وَ نُرِی َ و بنمائیم فِرعَون َ وَ هامان َ فرعون و وزیر او هامان را وَ جُنُودَهُما و لشکرهای ایشانرا مِنهُم از بنی اسرائیل ما کانُوا یَحذَرُون َ آنچه بودند که حذر میکردند از ان چون زوال ملک و هلاک ایشان بر دست دشمنان و دیدند اینکه صورت را در وقتی که در دریا علامت غرق شدن مشاهده کردند و بنی اسرائیل تفرج کنان بر ساحل دریا بنظر درآوردند دانستند که بسبب ظلم و تعدّی مغلوب و مقهور شدند و مظلومان و بیچارگان بمراد دل رسیده غالب و سرفراز گشتند و و سرّ یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم آشکارا شد نظم ای ستمکار بر اندیش از ان روز سیاه که ترا شومی ظلم افگند از جاه بچاه آنکه اکنون بحقارت نگری جانب وی بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه آورده اند که فرعون قوابل مصر را موکل ساخت بر حوامل بنی اسرائیل و جمعی دیگران را نیز بر ایشان موکل گردانید که هر حامله که پسر زاید فی الحال بکشند قابله که

بر مادر موسی علیه السلام موکل بود در حین وضع حمل حاضر شد موسی را فرا گرفت و در روی وی نگریسته و اله جمال وی گشت و محبّت از ان مولود عظیم در دلش پدید آمد و گفت ای زن غم مخور که من سر ترا فاش نکنم و موکّلان را گویم که آن بچه دختری بود مرده او را در خاک کردیم اما شرط آنست که فرزند ترا هیچکس از اقربا و همسائیگان نه بینند مادر موسی سه ماه یا بیشتر او را پنهان داشت و قولی آنست که بعد از ولادت جمعی از موکلان خود را در آنخانه افگندند و خواهر موسی او را برداشته در تنوری که برای نان پختن گرم کرده بودند افگند و آن گروه بچه نادیده از ان خانه بیرون رفتند و مادرش بسر تنور آمده دید که آتش گل و ریحان شده و موسی علیه السلام بآن بازی میکند القصه او را پنهان پرورش میداد و پیوسته ترسان و هراسان می بود بجهت آنکه فرعونیان زیاده از پیشتر به تفحص و تجسس مشغول بودند درین وقت الهام الهی بوی رسید چنانچه میفرماید که صفحه : 853

وَ أَوحَینا و وحی کردیم ما یعنی الهام دادیم و علم الهدی قدس سره فرموده شاید که رسولی فرستاده باشد از ملائکه و غیر آن إِلی أُم ِّ مُوسی بسوی مادر موسی که از اولاد لاوی بن یعقوب ع بود نام او نوخاند بنون در اوّل اسم و از تیسیر و عین المعانی یوخاند به یای مثناه تحتانیه در اوّل بر هر تقدیر الهام دادیم او را أَن أَرضِعِیه ِ آنکه شیر ده

و به پرور او را فَإِذا خِفت ِ پس چون بترسی عَلَیه ِ برو و فهم کنی که مردم دانستند و قصد او خواهند کرد فَأَلقِیه ِ پس بیفگن او را فِی الیَم ِّ در بحر مراد آب نیل است یعنی بعد از آنکه او را در صندوقی نهاده باشی بیفگن او را در آب نیل وَ لا تَخافِی و مترس که او ضائع نخواهد شد وَ لا تَحزَنِی و اندوه مبر در فراق او إِنّا رَادُّوه ُ بدرستی که ما بازگرداننده اوییم إِلَیک ِ بسوی تو اندک زمانی را بر وجهی که دلخواه تو باشد وَ جاعِلُوه ُ و گرداننده ایم او را مِن َ المُرسَلِین َ از فرستادگان یعنی او را شرف نبوت ارزانی خواهیم داشت و چون مادر موسی دریافت که فرعونیان در تجسس و تفحص ابناء بنی اسرائیل مبالغه دارند نجّاری را که آشنائی عمران بود فرمود صندوقی پنج شبر در پنج شبر تراشد و آن نجار خزبیل إبن صبورا بوده إبن عم فرعون چون صندوق تمام کرد و بمادر موسی علیه السلام تسلیم نمود در خاطرش گذشت که کودکی دارد و میخواهد که در صندوق کرده از موکلان بگریزاند نزد گماشته فرعون آمد و خواست که صورت حال باز نماید زبانش بسته شد بخانه خود باز آمد و خواست که نزد فرعون رود و نمامی کند چشمش نابینا شد دانست که آن مولودی که کاهنان نشان داده اند اینست فی الحال نادیده بدو ایمان آورد و مومن آل فرعون او است و مادر موسی صندوق را بقیر اندوده موسی را در وی خوابانید و سر صندوق هم بقیر محکم ساخته در رود نیل افگند و فرعون را دختری بود بعلت برص مبتلا

شده اهل کهانت گفته بودند که فلان روز در رود نیل انسانی خردسال یافته شود اینکه علّت بآب دهن او زایل گردد در ان روز معین فرعون و زن و دختر و محرمان وی بکناره رود نیل آمدند و انتظار انسان موعود میبردند که ناگاه آن صندوق بر روی آب نمودار شد فرعون ملازمان را امر کرد که آنرا بگیرند و بیارند فَالتَقَطَه ُ آل ُ فِرعَون َ پس موسی را فرا گرفتند کسان فرعون لِیَکُون َ تا گردد یا باشد لَهُم فرعونیان را عَدُوًّا دشمن مر مردمان را که بسبب وی غرق شوند وَ حَزَناً و اندوه بزرگ مر زنان را که ایشان را برده گیرند یعنی عاقبت عدو و حزن گردد ایشانرا إِن َّ فِرعَون َ بدرستی که فرعون وَ هامان َ وَ جُنُودَهُما و هامان و لشکرهای ایشان هر دو کانُوا خاطِئِین َ بودند خطاکاران در همه چیز آورده اند که چون سر تابوت گشادند موسی را دیدند محبت او در دل حاضران و ناظران پدید آمد و فرعون دغدغه کرد که اینکه مولود چگونه از قتل جسته مباد آن مولود که میگویند اینکه باشد زن فرعون گفت که من از منجمان شنیده ام که در فلان شب از آنچه بر فرعون میترسیدم خاطر جمع شده است دست ازین طفل بگذار و بدار تا دختر خود را بوی علاج کنیم پس قدری از آب دهن وی بر موضع برص آن دختر مالید فی الحال زایل گشت مصرع آمد طبیب و درد بکلی علاج یافت.

صفحه : 854

وَ قالَت ِ امرَأَت ُ فِرعَون َ و گفت زن فرعون آسیه بنت مزاحم و او از قوم بنی اسرائیل بود از سبط نبوت و در

عین المعانی آورده که او عمّه موسی علیه السلام بود و بر هر تقدیر با فرعون گفت قُرَّت ُ عَین ٍ لِی اینکه کودک روشنی چشم است مرا وَ لَک َ و مر ترا که بسبب او فرزند ما شفا یافت لا تَقتُلُوه ُ مکشید او را لفظ جمع برای تعظیم است عَسی أَن یَنفَعَنا شاید که سود رساند ما را که امارت یمن و علامات برکت بر جبین او مبیّن است و لائح أَو نَتَّخِذَه ُ یا فراگیریم او را وَلَداً بفرزندی که او اهلیت آن دارد فرعون او را بآسیه بخشید و آسیه بتربیت او مشغول گشت وَ هُم لا یَشعُرُون َ و حال آنکه ایشان نمیدانند یعنی فرعون و قوم او نمیدانستند که هلاک ایشان در دست اوست وَ أَصبَح َ و گشت فُؤادُ أُم ِّ مُوسی دل مادر موسی فارِغاً خالی از صبر و عقل یعنی چون شنید که آن صندوق بدست فرعون افتاد بی صبر و بیقرار شد إِن کادَت بدرستیکه نزدیک شد که از اضطراب لَتُبدِی بِه ِ آشکارا کند قصه موسی را و گوید اینکه فرزند من ست او را مکشید و قولی آنست که چون شنید که او را بفرزندی برگرفتند از اندوه دل او فارغ شد و نزدیک بود که از فرط شادی ظاهر کند که اینکه پسر منست لَو لا أَن رَبَطنا عَلی قَلبِها اگر نه آن بودی که ما بند نهادیم بر دل او یعنی به بستیم و محکم کردیم دل او را بصبر و ثبات و اینکه لطف کردیم لِتَکُون َ تا باشد آن زن مِن َ المُؤمِنِین َ از باوردارندگان مر وعده ما را هر آئینه ظاهر کردی سر پسر خود را وَ قالَت

و گفت مادر موسی لِأُختِه ِ مر خواهر او مریم را و اصح آنست که نام او کلثوم و شوهر او غالب بن یوشا گفتندی مادر موسی او را گفت قُصِّیه ِ بر پی برادر خود برو و ازو خبر گیر کلثوم بدر بارگاه فرعون آمد فَبَصُرَت بِه ِ پس دید برادر خود را عَن جُنُب ٍ از دور در کنار آسیه وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان ندانستند که آن خواهر ویست وَ حَرَّمنا و حرام کردیم ما عَلَیه ِ المَراضِع َ بر موسی شیر دایگان را مِن قَبل ُ پیش از آمدن خواهر او آورده اند که هشت شبان روز موسی شیر کسی نگرفت تا آسیه و قوم او بیچاره شدند اما موسی انگشت مسبّحه خود را می مکید و شیر پاک بیرون می آمد و میخورد چون کلثوم دانست که آسیه برای دایه مضطرب ست فَقالَت پس گفت خواهر موسی علیه السلام هَل أَدُلُّکُم آیا دلالت کنم شما را عَلی أَهل ِ بَیت ٍ یَکفُلُونَه ُ بر اهل خانه که از روی شفقت درپذیرند آن کودک را لَکُم برای شما وَ هُم و آن اهلبیت لَه ُ ناصِحُون َ مر او را نیکو خواهان باشند و در ارضاع و تربیت او تقصیر نه نمایند آورده اند که چون هامان اینکه کلمه شنید گفت بگیرید اینکه زن را که او میداند که اینکه از کدام خانواده است کلثوم دریافت گفت من بدین معنی گفتم که هم للملک ناصحون یعنی نیکوخواه فرعونند نه از ان کودک پس او را دلداری داده گفتند برو آنکس را که گفتی بیار کلثوم رفت و مادر را بیاورد در آن حال موسی در کنار فرعون بود و هر چند دایه می آوردند و موسی را برمیداشت موسی

روی ازو میتافت و شیر او نمی ستد و چون او را بر کنار مادر نهادند و بوی مادر بمشام وی رسید بوی متوجه شد و پستانش فراگرفت بیت بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از دیار آشنا نفس آشنا شنید فرعون گفت تو کیستی که رضیع به پستان تو میل کرد گفت من زنی ام خوشبوی و پاکیزه تن و شیر من بغایت لطیف. . و شیرین است هیچ طفلی نزد من نیارند الا که شیر من قبول کند فرعون فرمود تا اجرت او مقرر کردند و موسی را بدو سپرد و گفت بخانه خود ببر و در هر هفته یک روز پیش ما می ار مادر موسی او را برگرفته شادمان و خوشدل روی بخانه خود نهاد که وعده الهی راست شد چنانچه فرمود.

صفحه : 855

فَرَدَدناه ُ پس بازگردانیدیم موسی را إِلی أُمِّه ِ بسوی مادر او کَی تَقَرَّ تا روشن شود عَینُها چشم او بفرزند وَ لا تَحزَن َ و اندوهناک نشود بفراق او وَ لِتَعلَم َ و تا بداند بعلم مشاهده أَن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ آنکه وعده خدای حق و راست است وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر قبطیان لا یَعلَمُون َ بودند که نمی دانستند وَ لَمّا بَلَغ َ و آن هنگام که رسید موسی أَشُدَّه ُ وَ استَوی بغایت قوت خود و کمال جوانی که آن سی سالگی است یا چهل سالگی و راست شد و بکمال رسید عقل او در ان سن مراد اینجا چهل سالگی است یعنی چون بدین سن رسید آتَیناه ُ دادیم او را حُکماً نبوت وَ عِلماً و دانش در دین وَ کَذلِک َ و مانند اینکه که بموسی علیه السلام

و مادر او کردیم از لطف و کرم نَجزِی المُحسِنِین َ پاداش میدهم نیکوکاران را ذکر ایتای نبوت در اثنای اینکه قصّه بیان صدق هر دو وعده است که چنانچه او را بمادر رسانیدیم نبوّت هم دادیم وَ دَخَل َ المَدِینَهَ و درآمد موسی بشهر مصر یا بشهر منف که از ولایت مصر بود یا به بلده جابین که برد و فرسخی مصر یا بعین الشمس از نواحی مصر و در تفسیر نقاشی گفته باسکندریه و قول اشهر آنست که بمصر درآمد عَلی حِین ِ غَفلَهٍ بر هنگام غفلتی که واقع بود مِن أَهلِها از اهل مصر یعنی میان شام و خفتن که در آن وقت همه کس به مهم خود مشغول بودند و گفته اند قیلوله درآمد فَوَجَدَ پس یافت فِیها در آن شهر رَجُلَین ِ دو مرد که ایشان یَقتَتِلان ِ خصومت میکردند هذا اینکه یکی مِن شِیعَتِه ِ از پیروان موسی بود یعنی از بنی اسرائیل نام او سامری و گفته اند ملیخا وَ هذا مِن عَدُوِّه ِ و اینکه یکی از دشمنان او بود یعنی از قبط نام او قانون یا فیلقون و او خبّاز فرعون بود بنی اسرائیل را تکلیف هیزم کشیدن میکرد چون موسی آنجا رسید فَاستَغاثَه ُ پس فریاد خواست بموسی الَّذِی مِن شِیعَتِه ِ آن کسیکه از گروه او بود عَلَی الَّذِی بر آن کس که او مِن عَدُوِّه ِ از دشمنان او بود یعنی یاری طلبید سبطی از موسی بر دفع قبطی موسی قبطی را گفت که دست ازو بدار قبطی سخن موسی علیه السلام را رد کرد فَوَکَزَه ُ مُوسی پس مشتی زد او را موسی علیه السلام فَقَضی عَلَیه ِ

پس بکشت او را و گفته اند حکم کرد خدای برو بمرگ پس بمرد و موسی بعد از کشتن او قال َ گفت هذا اینکه کار مِن عَمَل ِ الشَّیطان ِ از عمل کسی است که شیطان او را اغوا کند نه عمل امثال من إِنَّه ُ بدرستی که شیطان عَدُوٌّ دشمنی است مُضِل ٌّ گمراه کننده مُبِین ٌ هویدا دشمنی او و چون پیغمبران از نافرمانی خدای تعالی بقصد معصومند و زلّت ایشان نباشد الا از طریق سهو و اینکه نسبت برتبت ایشان ذنبی باشد پس حضرت موسی بطریق مناجات فرمود.

صفحه : 856

قال َ رَب ِّ گفت موسی ای پروردگار من إِنِّی ظَلَمت ُ نَفسِی بدرستی که من ستم کردم بر نفس خود از قتل قبطی پیش از امر بدان فَاغفِر لِی پس بیامرز مرا فَغَفَرَ لَه ُ پس بیامرزید خدای ویرا باستغفار وی إِنَّه ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم ُ بدرستی که خدای آمرزنده است مر بندگانرا مهربان است بر ایشان قال َ رَب ِّ گفت موسی علیه السلام ای آفریدگار من سوگند میخورم بِما أَنعَمت َ عَلَی َّ بآنچه انعام کرده بمن بمغفرت و غیر آن که توبه میکنم فَلَن أَکُون َ پس نباشم هرگز ظَهِیراً هم پشت و یار لِلمُجرِمِین َ مر گناهکاران را یعنی یاری کس نه کنم که مودّی باشد بجرمی و جنایتی همچون معاونت سبطی که مودی شد بقتل قبطی فَأَصبَح َ پس بامداد کرد موسی علیه السلام فِی المَدِینَهِ در ان شهر خائِفاً ترسان و هراسان یَتَرَقَّب ُ انتظار می برد و مترصد می بود که دمبدم کسی او را طلبد و قصاص کند فَإِذَا الَّذِی استَنصَرَه ُ پس ناگاه آنکس که طلب یاری میکرد ازو بِالأَمس ِ دیروز یَستَصرِخُه ُ باز فریاد میکرد و یاری می طلبید بر قبطی دیگر قال َ لَه ُ مُوسی گفت موسی

علیه السّلام مر آن بنی اسرائیل را إِنَّک َ بدرستی که تو لَغَوِی ٌّ هر آئینه مردی گمراهی مُبِین ٌ پیدا است گمراهی تو یعنی وی روز سبب قتل کسی شدی فَلَمّا أَن أَرادَ پس آنهنگام که خواست موسی علیه السلام أَن یَبطِش َ بِالَّذِی آنکه بگیرد آن کس را که هُوَ عَدُوٌّ لَهُما او دشمن است مر موسی ع و بنی اسرائیل را و از شر او رفع کند سبطی گمان برد که بر سر او میرود تا او را بزند قال َ یا مُوسی گفت ای موسی ع أَ تُرِیدُ آیا میخواهی أَن تَقتُلَنِی آن که بکشی مرا کَما قَتَلت َ نَفساً هم چنانکه کشتی نفسی را بِالأَمس ِ دیروز إِن تُرِیدُ نمیخواهی إِلّا أَن تَکُون َ مگر آنکه باشی جَبّاراً فِی الأَرض ِ سرکش و نامهربان و خونریز در زمین مصر یا اسکندریه یا غیر اینکه اما چنانچه اسامی او مذکور شد وَ ما تُرِیدُ و نه میخواهی تو أَن تَکُون َ آنکه باشی مِن َ المُصلِحِین َ از اصلاح کنندگان میان مردم قبطی اینکه سخن شنیده دانست که قانون خباز را موسی علیه السلام کشته خبر بفرعون رسانید و او بارکان دولت مشاورت کرد مهم بر قتل موسی علیه السّلام قرار گرفت و حزقیل که مومن آل فرعون بود از ان حال آگاه شده متوجه موسی علیه السلام شد.

صفحه : 857

وَ جاءَ رَجُل ٌ مد آمد مردی یعنی حزقیل مِن أَقصَی المَدِینَهِ از دورتر جای از شهر یعنی از بارگاه فرعون که بر یک کنار شهر بود یَسعی شتاب میکرد تا بموسی علیه السلام رسد قال َ یا مُوسی گفت ای موسی إِن َّ المَلَأَ بدرستی که اشراف قوم یَأتَمِرُون َ بِک َ مشاورت

میکنند و تدبیر می انگیزند بتو لِیَقتُلُوک َ تا بکشند ترا بعوض مقتول فَاخرُج پس بیرون رو ازین شهر إِنِّی بدرستی که من لَک َ مر ترا مِن َ النّاصِحِین َ از نصیحت کنندگان و نیک خواهانم فَخَرَج َ پس بیرون رفت در هماندم بی زاد و راحله و رفیق مِنها از ان شهر خائِفاً در حالتی که ترسان بود بر نفس خود یَتَرَقَّب ُ انتظار می برد که کسی از پی او درآید قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من نَجِّنِی نجات ده مرا و باز رهان مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ از گروه ستمکاران یعنی فرعون و کسان او در موضح آورده که جبرئیل آمد و گفت ای موسی متوجه بشهر مدین شود او را بر سر آورد و موسی علیه السلام قدم در ان صوب نهاد وَ لَمّا تَوَجَّه َ و آن هنگام که متوجه شد تِلقاءَ مَدیَن َ بسوی مدین آن شهری بود مسمی باسم بانی او که مدین بن ابراهیم علیه السلام است و از مصر تا آنجا هشت روزه راه است و در حین توجه قال َ گفت عَسی رَبِّی شاید که آفریدگار من أَن یَهدِیَنِی آنکه راه نماید مرا سَواءَ السَّبِیل ِ راه راست و درست تا بمدین موسی علیه السّلام هشت شبانروز میرفت و جز گیاه خوردنی نداشت سلمی رح فرمود که روی بناحیه مدین داشت اما دلش متوجه با حضرت ذو المنن بود و مسالک بیند ای مدین را بهمراهی شوق لقا می پیمود بیت غمت تا یار من شد روی در راه عدم کردم خوش است آوارگی آنرا که همراهی چنین باشد وَ لَمّا وَرَدَ و آنهنگام که برسید ماءَ مَدیَن َ بآب مدین و آن چاهی بود بر کنار شهر وَجَدَ عَلَیه ِ یافت بر

سر آن آب أُمَّهً مِن َ النّاس ِ گروهی از مردمان که آنجا جمع شده یَسقُون َ آب میدهند مواشی خود را وَ وَجَدَ و یافت مِن دُونِهِم ُ امرَأَتَین ِ از فرود ایشان یعنی در مکان اسفل از ایشان دو زن را تَذُودان ِ که میراندند گوسپندان خود را تا با رمه دیگر مختلط نشوند از آنجا که شفقت ذاتی انبیاء باشد فراپیش رفت و بطریق تلطّف قال َ گفت موسی ما خَطبُکُما چیست حال شما و کار شما که گوسفندان را از آب خوردن و اختلاط کردن با دیگر گوسفندان باز میدارید قالَتا گفتند لا نَسقِی ما آب نمیدهیم گوسفندان خود را حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ تا وقتی که بازگردانند شبانان رمّهای خود را از آب و فضله که از مواشی ایشان بماند ما باغنام خود دهیم زیرا که ما مددگاری نداریم وَ أَبُونا شَیخ ٌ کَبِیرٌ و پدر ما پیر کهن سال بزرگ حال است نمیتواند که که بیاید و ما را مدد دهد گفته اند که ایشان دختران برادرزاده شعیب علیه السلام بودند که او را بشرین گفتندی و اشهر آنست که دختران شعیب بودند بزرگتر صفورا نام داشت و خردتر صفیرا یا صفوره چون موسی بر حال ایشان اطلاع یافت نزدیک شبانان آمده گفت اینکه عجوزگان را چرا انتظار میدهید اوّل اغنام ایشانرا سیراب کنید تا زودتر بخانهای خود روند ایشان از روی تحکم و افسوس گفتند ما ایشانرا آب نمیدهیم اگر تو میتوانی بیا آب بده موسی علیه السلام فراپیش آمد و آنها نظر در میان دو ابروی وی افتاده بترسیدند و بیک طرف رفته بنظاره بایستادند موسی علیه السلام بیامد و دلوی که ده تن میکشیدند او

تنها با آنکه هشت شبانروز طعام نخورده بکشید و گوسپندان ایشانرا سیراب کرد گفته اند که بر سر چاه دیگر رفت و سنگی که چهل تن بر گرفتندی از سر چاه تنها برداشت و بدلوی که چهل نفر کشیدندی تنها آب کشید.

صفحه : 858

فَسَقی پس آب داد لَهُما برای ایشان مواشی ایشانرا و ایشان برفتندی ثُم َّ تَوَلّی پس بازگشت موسی إِلَی الظِّل ِّ بسوی سایه دیواری یا درختی فَقال َ رَب ِّ پس گفت موسی ای پروردگار من إِنِّی بدرستی که من لِما أَنزَلت َ برای آنچیزیکه بفرستی إِلَی بسوی من مِن خَیرٍ از نیکوئی یعنی خوردنی کم و پیش هر چه باشد فَقِیرٌ محتاجم یا من برای آنچه فرستادی بمن از نیکوئیها که بدو کمال دین باشد فقیر شدم در دنیا وسعت عیش و توانگری که نزد فرعون داشتم بگذاشتیم بیت یا فقر بسازم که مرا فقر خوش است گر هیچ ندارم چو تو دارم همه است اما چون دختران شعیب ع علیه السلام درین روز زودتر بخانه باز آمدند پدر سبب زودی معاودت پرسید قصّه را بتمامی عرض کردند دختر خود را فرمود تا برود او را بیارد فَجاءَته ُ پس آمد بموسی علیه السلام إِحداهُما یکی از ان دو زن و آن صفورا بود تَمشِی میرفت عَلَی استِحیاءٍ بر طریق شرم زده چنانچه آبکار روند قالَت إِن َّ أَبِی گفت آن زن بدرستی که پدر من یَدعُوک َ میخواند ترا لِیَجزِیَک َ تا پاداش دهد ترا أَجرَ ما سَقَیت َ لَنا مزد آنکه آب دادی ای اغنام موسی بجهت زیارت شعیب و تقریب آشنائی با وی اجابت فرمود نه برای طمع مزد در راه که میرفتند

با وی آمد جامه صفورا از بعضی اجزاء او برداشته میشد موسی علیه السلام فرمود که تو در عقب من آی و مرا بسخن دلالت براه کن فَلَمّا جاءَه ُ پس آنهنگام که بیامد موسی نزدیک شعیب علیه السلام- وَ قَص َّ عَلَیه ِ القَصَص َ و خواند برو و باز گفت قصّه خود شعیب علیه السلام دانست که او از اهل بیت نبوّت است قال َ لا تَخَف گفت مترس نَجَوت َ رهائی یافتی مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ از گروه ستمکاران یعنی فرعون و قوم او چه ایشانرا بدین ولایت دست نیست پس بفرمود تا طعامی حاضر کردند موسی از خوردن طعام امتناع نمود و فرمود که ما کار آخرت را بدنیا نه فروشیم یعنی سقی اغنام برای خدای تعالی کرده ام نه برای اجرت شعیب ع گفت اینکه طعام نه مزد کار تست بلکه عادت ما آنست که هر که بمنزل ما رسد او را بطریق ضیافت خدمت کنیم حالا تو مهمانی و ما حضری را رسیده و مروت اقتضای آن میکند که رد نکنی مصرع که یهمان سخن میزبان قبول کند موسی از ان طعام تناول فرمود و در اثنای اینکه حال قالَت إِحداهُما گفت یکی از ان دو زن و آن صفورا بود یا أَبَت ِ استَأجِره ُ ای پدر من بمزد گیر موسی را برای شبانی إِن َّ خَیرَ مَن ِ استَأجَرت َ بدرستی که بهترین کسیکه بمزدگیری القَوِی ُّ الأَمِین ُ مزد در توانا و امین است تعریض است بآنکه موسی بقوت و امانت هست آورده اند که پدر از وی پرسید که تو امانت و قوت او را از کجا معلوم کردی صفورا قصّه کشیدن دلو و صورت مرافقت و امر کردن بآنکه از عقب

او رود باز گفت شعیب ع بر ان حال اطلاع یافته.

صفحه : 859

قال َ گفت شعیب علیه السلام إِنِّی أُرِیدُ بدرستی که من میخواهم أَن أُنکِحَک َ آنکه بزنی بتو دهم إِحدَی ابنَتَی َّ هاتَین ِ یکی ازین دو دختر هر کدام را که خواهی عَلی أَن تَأجُرَنِی بر آنکه اجاره دهی نفس خود را بمن یا مزدوری کنی مرا ثَمانِی َ حِجَج ٍ هشت سال در عین المعانی آورده که در شرایع متقدمه مهر دختران مر پدران را بوده و ایشان می گرفتند و در شریعت ما منسوخ شده بدین حکم که و اتوا النساء صدقاتهن نحله و آنکه اجر منافع مهر تواند بود ممنوع است نزد امام اعظم رح بخلاف شافعی رح و گفته اند که معنی آیت اینست که مزد آنکه تزویج میکنم دختر خود را بتو نه صداق دختر من آنست که هشت سال شبانی من کنی فَإِن أَتمَمت َ پس اگر تمام کنی آن هشت سال را عَشراً ده سال فَمِن عِندِک َ پس آن نزدیک تو است یعنی بطریق تفضیل کاری کرده باشی و شرط کرم بجای آورده وَ ما أُرِیدُ و نه میخواهم أَن أَشُق َّ عَلَیک َ آنکه رنج نهم بر تن تو بالتزام اتمام ده سال یا مناقشه در مراعات اوقات و استیفای اعمال یعنی ترا کار میفرمایم بر وجهی که آسان باشد و در رنج نیفتی سَتَجِدُنِی زود باشد که یابی مرا إِن شاءَ اللّه ُ اگر خواهد خدای تعالی مِن َ الصّالِحِین َ از ستودگان و شایستگان در حسن معامله و وفای عهد و التزام آداب صحبت قال َ ذلِک َ گفت موسی علیه السلام اینکه عهد بَینِی وَ بَینَک َ میان من و میان تو قایم

است که هیچ کدام خلاف نکنیم أَیَّمَا الأَجَلَین ِ هر کدام ازین دو مدت که هشت سال و ده سال است قَضَیت ُ بگذارم و بپایان رسانم فَلا عُدوان َ عَلَی َّ پس تعدی و افزونی جستن نیست بر من یعنی اهل مرا از من باز نباید داشت وَ اللّه ُ عَلی ما نَقُول ُ و خدای تعالی بر آنچه میگویم و شرط میکنم وَکِیل ٌ گواه است بر آنچه گفت و شنید میرود و کارساز ما است یعنی کار خود را بوی می سپاریم تا بتوفیق او از عهده عهد بیرون آئیم بیت گر لطف تو یاری ننماید ز نخست هم عهد شکست است و هم پیمان سست فَلَمّا قَضی پس آنهنگام که بگذارد مُوسَی الأَجَل َ موسی مدّت خود را در خبر است که اقصی الاجلین باتمام رسانید یعنی ده سال شبانی کرده و ده سال دیگر مصاحب شعیب علیه السلام بوده و در چهل سالگی باجازت شعیب علیه السلام متوجه مصر گشت پس چون قدم در راه نهاد وَ سارَ بِأَهلِه ِ و برو کسان خود را در شب سرد و تاریک که راه گم کرده بود زنش را وضع حمل نزدیک رسیده بود و اغنام از برق و باد و رمّه متفرق شده و از مقدحه آتش نمی جست آنَس َ بدید مِن جانِب ِ الطُّورِ از جانب کوه طور ناراً آتشی قال َ لِأَهلِه ِ گفت موسی مر کسان خود را امکُثُوا که درنگ کنید در همین مکان إِنِّی آنَست ُ بدرستی که من دیدم ناراً آتشی را لَعَلِّی آتِیکُم شاید که بیارم برای شما مِنها بِخَبَرٍ از ان آتش خبری یعنی از نزد کسانی که بر سر آتش اند خبری که راه از کدام طرف است

أَو جَذوَهٍ مِن َ النّارِ یا پاره از آتش بیارم لَعَلَّکُم تَصطَلُون َ شاید که شما خود را گرم سازید بدان.

صفحه : 860 فَلَمّا أَتاها پس چون آمد بدان آتش نُودِی َ ندا کرده شد یعنی موسی را ندا کردند مِن شاطِئ ِ الوادِ الأَیمَن ِ از کناره وادی که بر دست راست موسی بود و آن ندا رسید فِی البُقعَهِ المُبارَکَهِ در جایگاهی برکت داده شده مِن َ الشَّجَرَهِ از درخت سمره یا عوسج یا عناب أَن یا مُوسی آنکه ای موسی إِنِّی أَنَا اللّه ُ بدرستی که منم خدای رَب ُّ العالَمِین َ پروردگار عالمیان موسی در درخت نگاه کرد آتشی سفید بی دود دید و بدل فرو نگریست شعله آتش شوق لقای محبوب مشاهده نمود از شهود اینکه دو آتش نزدیک بود که شمع وجودش تمام سوخته گردد فرد هست در من آتشی روشن نمیدانم که چیست اینکه قدر دانم که همچون شمع میکاهم ز عشق دیگر موسی علیه السلام از ندای ان یا موسی سوخته عشق و گداخته شوق شده در پیش درخت بایستاد و آن ندا دو مضمون داشت یکی آنکه ای موسی انی انا اللّه رب العالمین و دیگر وَ أَن أَلق ِ عَصاک َ آنکه بیفگن عصای خود را موسی عصا بینداخت ماری شد فَلَمّا رَآها پس آنهنگام که دید عصا را که تَهتَزُّ بسرعت حرکت میکند کَأَنَّها جَان ٌّ گویا که ماری است جهنده که در عرف او را نیز مار گویند وَلّی برگشت مُدبِراً هزیمت کنان از خوف وَ لَم یُعَقِّب و باز نگشت بوادی بلکه روی بجانب اهل خود نهاده روان شد ندا رسید که یا مُوسی أَقبِل ای موسی

پیش آی وَ لا تَخَف و مترس ازین مار إِنَّک َ بدرستی که تو مِن َ الآمِنِین َ از امان یافتگانی اسلُک یَدَک َ درآر دست خود را فِی جَیبِک َ در گریبان جامه خود تَخرُج بَیضاءَ تا بیرون آید سفید و درخشنده مِن غَیرِ سُوءٍ از بی عیبی یعنی سفیدی او مکروه و متنفر نباشد چون بیاض برص وَ اضمُم إِلَیک َ و جمع کن بسوی خویش جَناحَک َ بال خود را یعنی بر سینه نه دست خود را مِن َ الرَّهب ِ از برای ترس تا تسکین یابی یا دست راست زیر بغل چپ را درآر چنانکه مردم ترسناک کنند فَذانِک َ پس اینکه دو چیز یعنی عصا و ید بیضا بُرهانان ِ دو حجت و علامتند مِن رَبِّک َ از پروردگار تو برسالت تو و برو بدین دو معجزه إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون وَ مَلَائِه ِ و گروه او إِنَّهُم بدرستی که ایشان کانُوا هستند قَوماً گروهی فاسِقِین َ بیرون رفتگان از دائره فرمان.

صفحه : 861

قال َ رَب ِّ گفت موسی علیه السّلام ای آفریدگار من إِنِّی قَتَلت ُ بدرستی که من کشته ام مِنهُم نَفساً از قبطیان یکی را فَأَخاف ُ پس می ترسم أَن یَقتُلُون ِ آنکه بکشند مرا بقصاص او وَ أَخِی هارُون ُ و برادر من هارون هُوَ أَفصَح ُ او فصیح تر است مِنِّی از من لِساناً از جهت زبان آوری و سخن گزاری فَأَرسِله ُ بس بفرست او را مَعِی با من رِدءاً یار و مددگار یُصَدِّقُنِی تا مرا تصدیق کند در تقریر حجتها و تزهیق شبهتها یا تعبیر کند از من کلام مرا إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من میترسم أَن یُکَذِّبُون ِ آنکه مرا تکذیب کنند فرعونیان و زبان من بوقت مناظره مرا یاری نکند قال َ گفت خدای تعالی سَنَشُدُّ

عَضُدَک َ زود باشد که سخت کنیم بازوی تو یعنی بیفزائیم نیروی تو بِأَخِیک َ به برادر تو وَ نَجعَل ُ لَکُما و بدهیم مر شما را سُلطاناً غلبه و تسلطی بر اعادی فَلا یَصِلُون َ پس نرسند ایشان إِلَیکُما بسوی شما یعنی بر شما استیلا نیابند و دست تغلب ایشان بشما نرسد و بروید هر دو بِآیاتِنا بحجتهای ما یعنی بدلائل قدرت ما یا آنکه بسبب آیات ما أَنتُما شما هر دو وَ مَن ِ اتَّبَعَکُمَا الغالِبُون َ و هر که پیروی کند شما را غلبه کنندگانند نه مغلوب شوندگان زیرا که رایات آیات ما عالی است و امداد و اعانت ما مر انبیاء علیهم السلام را متواتر و متوالی و اللّه الغالب المتعالی فَلَمّا جاءَهُم مُوسی بِآیاتِنا پس آن هنگام که آمد موسی علیه السلام بدیشان بآیتهای یعنی معجزهای ما بَیِّنات ٍ روشن و هویدا و ظاهر قالُوا گفتند فرعونیان ما هذا نیست اینکه إِلّا سِحرٌ مُفتَری ً مگر جادوی بربافته و ساخته او که دیگری مثل او نکرده و مانند او ندیده ایم وَ ما سَمِعنا و نشنوده ایم بِهذا مثل اینکه سحر یعنی که مثل اینکه بوده باشد فِی آبائِنَا الأَوَّلِین َ در روزگار پدران نخستین ما اینکه سخن بجهت آن گفتند که در روزگار ایشان ساحران بسیار بودند وَ قال َ مُوسی و گفت موسی رَبِّی أَعلَم ُ پروردگار من داناتر است بِمَن جاءَ بِالهُدی بآن کسی که آمده براه نمودن از انبیاء مِن عِندِه ِ از نزدیک او یعنی مرا فرستاده و میداند که من محقّم و شما مبطلید وَ مَن تَکُون ُ لَه ُ و داناست بکسی که باشد مر او را عاقِبَهُ الدّارِ سر انجام پسندیده در سرای دنیا یعنی ختم بر ایمان

یاور آخرت یعنی نجات از نیران و دخول در جنان إِنَّه ُ بتحقیق کار آنست که بهیچ وجه لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ فیروز نشوند ستمکاران بحسن عاقبت.

صفحه : 862

وَ قال َ فِرعَون ُ و گفت فرعون یا أَیُّهَا المَلَأُ ای گروه بزرگان ما عَلِمت ُ ندانسته ام من لَکُم مر شما را مِن إِله ٍ هیچ خدای که او را بپرستید و تعظیم کنید غَیرِی جز من و موسی میگوید خدای دیگر هست که آفریدگار آسمانهاست فَأَوقِد لِی پس برافروز آتشی برای من یا هامان ُ عَلَی الطِّین ِ ای هامان بر گل تا پخته شود و در بنای او استحکامی بود آورده اند که اوّل کسیکه به پختن خشت امر فرمود فرعون بود که وزیر خود را گفت خشت پخته ساز فَاجعَل لِی پس بناء کن برای من صَرحاً کوشکی بلند که مر او را پایها باشد چون نردبان تا بر سطح آن روم لَعَلِّی أَطَّلِع ُ شاید که اطلاعی یابم إِلی إِله ِ مُوسی بسوی خدای موسی یعنی برو مطلع شوم و به بینم چنان هست که موسی میگوید وَ إِنِّی و بدرستی که من لَأَظُنُّه ُ گمان می برم موسی را مِن َ الکاذِبِین َ از دروغگویان- فرعون تصوّر کرده بود که حق سبحانه تعالی جسم و جسمانی است و بر آسمان مکان دارد ترقی بسوی او ممکن است و بدین معنی دانا نشده بود نظم بامکان آفرین مکان چه کند آسمان گر باسمان چه کند نه مکان ره برد برو نه زمان نه بیان زو خبر دهد نه عیان صاحب کشاف آورده که هامان پنجاه هزار استاد جمع کرد و رای مزدوران و بطبخ آجر و پختن کچ و آهک و تراشیدن چوب و رفع بنا

امر فرمود و بنائی برآورد رفیع و محکم که هیچ کس پیش از ان بدان طریق صرحی نساخته بود فرد چنان بلند بنائی که عقل نتوانست مکند فکر فگندن بگوشه بامش و در زاد المسیر فرموده که چون بنا باتمام رسید فرعون ببالای آن برآمد و در خیال او چنین بود که بفلک نزدیک رسیده باشد چون در نگریست آسمان را از بالای صرح چنان دید که از روی زمین میدید منفعل گشته بفرمود تا تیری بآسمان انداختند و آن تیر خون آلود بازگردید فرعون گفت بکشتم خدای موسی ع را حق تعالی جبرئیل ع را فرستاد تا پر خود را بران صرح زد و سه پاره ساخت یکقطعه بلشکرگاه فرعون فرود آمد و هزارها قبطی کشته شده و قطعه دیگر بدریا افتاد و دیگری بجانب مغرب رفت و هیچکس از استادان و مزدوران زنده نماند فرعون با وجود اینکه حال متنبه نگشت و غرور او روی بازدیاد نهاد وَ استَکبَرَ و گردن کشی کرد هُوَ وَ جُنُودُه ُ فرعون و لشکرهای او فِی الأَرض ِ در زمین مصر بِغَیرِ الحَق ِّ بی استحقاق و سزاواری وَ ظَنُّوا و گمان بردند أَنَّهُم آنکه ایشان إِلَینا بسوی مکافات ما لا یُرجَعُون َ بازگردیده نخواهند شد به بعث و نشر فَأَخَذناه ُ پس بگرفتیم او را وَ جُنُودَه ُ و سپاه او را فَنَبَذناهُم پس درافکندیم ایشانرا فِی الیَم ِّ در دریای طبریّه تا غرق شدند فَانظُر کَیف َ کان َ پس در نگر ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم که چگونه بود عاقِبَهُ الظّالِمِین َ سر انجام ستمکاران یعنی مشرکان و قوم خود را از مثل اینکه وقائع بترسان وَ جَعَلناهُم و گردانیدیم ایشانرا درین جهان

أَئِمَّهً پیشوایان ضلالت تا باضلال خود مردان را یَدعُون َ میخوانند إِلَی النّارِ بسوی آتش یعنی بعملهائی که موجب دخول در آتش باشد چون کفر و معصیت وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز قیامت لا یُنصَرُون َ یاری داده نخواهند شد یعنی هیچ یاری عذاب از ایشان بازنخواهد.

صفحه : 863

وَ أَتبَعناهُم و از پی درآوردیم ایشانرا یعنی بدیشان پیوند دادیم فِی هذِه ِ الدُّنیا لَعنَهً درین سرای لعنت را تا ملائکه و مؤمنان بر ایشان لعنت میکنند وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز رستخیز هُم ایشان مِن َ المَقبُوحِین َ از زشت رویان یا راندگان اند وَ لَقَد آتَینا و بدرستی که دادیم ما مُوسَی الکِتاب َ موسی ع را توریت مِن بَعدِ پس از انکه ما أَهلَکنَا القُرُون َ الأُولی هلاک کردیم اهل قرنهای نخستین را چون قوم نوح ع و هود ع و صالح ع و لوط ع بَصائِرَ در حالتی که آن کتاب حکمها و آیتهای روشن بود یا نورها که دیده بصیرت بگشاید لِلنّاس ِ مر بنی اسرائیل را وَ هُدی ً و راه نماینده باحکام شرح وَ رَحمَهً و بخشایشی برای متابعان و عاملان بآن لَعَلَّهُم شاید که ایشان یَتَذَکَّرُون َ پندپذیرند وَ ما کُنت َ و نبودی تو ای محمّد ص بِجانِب ِ الغَربِی ِّ بطرف وادی غربی از ناحیه طور و طور در جهت غرب بوده از مقام موسی علیه السلام یعنی بر کوه طور حاضر نبودی إِذ قَضَینا چون گذاردیم إِلی مُوسَی الأَمرَ بسوی موسی ع وحی را وَ ما کُنت َ و نبودی تو ای محمّد ص مِن َ الشّاهِدِین َ از گواهان بر امر ارسال او بسوی فرعونیان وَ لکِنّا و لیکن ما وحی کردیم آن قصّه را بتو برای

آنکه ما أَنشَأنا ساختیم پس از موسی قُرُوناً قرنهای مختلف گروهی بعد از گروهی فَتَطاوَل َ پس دراز شد عَلَیهِم ُ العُمُرُ بر ایشان زندگانیها یعنی مدتهای مدید بر اهل اینکه قرنها گذشت و خبرها از صوب صواب منحرف شد و علوم روی باندراس نهاد پس ما ترا برای تجدید اینکه اخبار فرستادیم تا عقلا دانند که اخبار بمثل اینکه اخبار جز بوحی آفریدگار نتواند بود وَ ما کُنت َ ثاوِیاً و نبودی تو مقیم فِی أَهل ِ مَدیَن َ در میان اهل مدین که پیوسته بجهت تعلیم تَتلُوا بخوانی عَلَیهِم ُ بر ایشان آیاتِنا آیتهای ما را در قصّه موسی ع و شعیب ع چنانکه شاگردان بر استادان خوانند یعنی در مدین نبودی تا اینکه قصّه تعلیم گیری وَ لکِنّا و لیکن ما کُنّا مُرسِلِین َ هستیم فرستنده بتو و خبرکننده ترا ازین قصها.

صفحه : 864

وَ ما کُنت َ بِجانِب ِ الطُّورِ و نبودی تو حاضر بطرف طور سینا إِذ نادَینا چون ندا کردیم موسی ع را و توریت بدو دادیم و در زاد المسیر از ابو هریره رض نقل میکند که ندا کرد امت محمّد ص را و بنواخت و در کشف الاسرار فرموده که موسی علی نبینا و علیه السلام گفت الهی در توریت میخوانم صفت و سیرت امّتی که بخصال حمیده و صفات ستوده موصوف و مزین اند ایشان امت کدام پیغمبر خواهند بود خطاب رسید که ایشان امت محمداند ص حبیب من صلی اللّه علیه و سلّم موسی علیه السلام آرزو برد که ایشان را به بیند حق سبحانه فرمود که اکنون زمان ظهور ایشان نیست اگر خواهی ترا آواز ایشان بشنویم پس خطاب کرد که یا

امت محمّد ص همه از اصلاب پدران لبیک اللهم لبیک جواب دادند چون موسی علیه السلام را آواز ایشان بشنوانید نخواست که بی تحفه بازگردند حق تعالی فرمود که عطا دادم شما را پیش از انکه از من بخواهید و بیامرزیدم پیش از انکه آمرزش طلبید زهی رتبت اینکه امت عالی همت که با وجود اختصاص ایشان بحضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام قرآن برین وجه مژده یافته اند فرد حق لطف کرد و داد بما هرچه بهترست دین بهتر از همه او نیز از ان ما است و چون اینکه چنین تشریفی مر امت را بواسطه حضرت رسالت منقبت صلی اللّه علیه و سلّم است لا حرم با او میگوید که تو در کوه طور حاضر نبودی وقتی که امت ترا خوانده ام وَ لکِن رَحمَهً و لیکن ترا خبر دادم از جهت بخششی که واقع است بر تو مِن رَبِّک َ از آفریدگار تو و ترا ازین قصها درآموختم لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن قَبلِک َ تا بیم کنی گروهی را که نیامده است بر ایشان هیچ بیم کننده پیش از تو یعنی در ایام فترت که ما بین عیسی ع و آنحضرت علیهما الصلوه و السلام بود و اگر نه اسمعیل علیه السلام را بعرب فرستاده بودند و مدتی متمادی گذشته بود درین زمان آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را فرستاد لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ که شاید که ایشان پندپذیرند وَ لَو لا أَن تُصِیبَهُم و اگرنه آن نبودی که بدیشان رسیدی مُصِیبَهٌ عقوبتی رسنده بِما قَدَّمَت بسبب آنچه پیش فرستاده است أَیدِیهِم دستهای ایشان یعنی عملها که ایشان از شرک و ظلم و معصیت کردند فَیَقُولُوا

پس گفتندی بوقت حلول عذاب رَبَّنا ای پروردگار ما لَو لا أَرسَلت َ چرا نفرستادی إِلَینا بسوی ما رَسُولًا فرستاده که پیغام تو بما آوردی فَنَتَّبِع َ آیاتِک َ پس ما متابعت کردمی آیتهای ترا و تصدیق رسول تو نمودمی وَ نَکُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ و بودمی از گرویدگان بتو و رسول تو جواب لولای اوّل محذوف است یعنی اگرنه آنست که بوقت نزول عذاب حجّت آوردندی که پیغمبر بما نیامد و ما را بحق دعوت نکرد هر آئینه عذاب بر ایشان می فرستادیم آورده اند که رهط قریش در باب پیغمبر علیه الصلوه و السلام از یهود سؤال کردند و ایشان به نبوت وی اقرار نمودند و نعت و صفت وی از توریت خواندند مشرکان انکار توریت نیز نمودند گفتند اگر پیغمبرست چرا آن معجزها که موسی داشت وی ندارد آیت آمد فَلَمّا جاءَهُم ُ الحَق ُّ پس آن هنگام که آمد بدیشان یعنی بکفار عرب فرستاده راست گوئی یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم با پیغامهای درست یعنی قرآن مِن عِندِنا از نزدیک ما قالُوا گفتند کافران لَو لا أُوتِی َ چرا داده نشد محمّد ص را مِثل َ ما أُوتِی َ مُوسی مانند آنچه داده اند بموسی ع از معجزات یعنی چرا محمّد ص را نیز عصا و ید بیضا ندادند.

صفحه : 865

أَ وَ لَم یَفُرُوا آیا کافر نشدند یعنی کافر شدند ابنای جنس ایشان از مشرکان قبط بِما أُوتِی َ مُوسی مِن قَبل ُ بآنچه دادند موسی را پیش ازین یعنی از آیات تسعه قالُوا گفتند قبطیان سِحران ِ دو خداوند سحر یعنی موسی و هارون تَظاهَرا هم پشت شدند در اظهار خوارق عادات گفتند مشرکان عرب که دو سحر معاون یکدیگر یعنی توریت و

قرآن وَ قالُوا و گفتند قبطیان یا مشرکان مکّه إِنّا بِکُل ٍّ بدرستی که ما بهر یک ازین دو سحر یا بجمیع پیغمبران و کتب ایشان کافِرُون َ ناگرویدگانیم قُل فَأتُوا بگو پس بیارید بِکِتاب ٍ مِن عِندِ اللّه ِ کتابی از نزدیک خدای تعالی که باشد هُوَ أَهدی آن کتاب راه نماینده تر مِنهُما ازین دو کتاب که بر من و موسی نازل شد تا من أَتَّبِعه ُ پیروی کنم آنرا إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر بهستید شما راست گویان که تورات و قرآن سحرست فَإِن لَم یَستَجِیبُوا پس اگر اجابت نکنند لَک َ مر ترا و کتاب نیارند فَاعلَم أَنَّما پس بدانکه جزین نیست که ایشان یَتَّبِعُون َ پیروی می کنند أَهواءَهُم آرزوهای خود را بیدانشی و حجّتی وَ مَن أَضَل ُّ و کیست گمراه تر مِمَّن ِ اتَّبَع َ از ان کسیکه پیروی کند هَواه ُ هوای خود را بِغَیرِ هُدی ً بغیر راه نمونی و بصیرتی مِن َ اللّه ِ از نزدیک خدای تعالی إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی لا یَهدِی راه نمی نماید و بمنزل نمیرساند القَوم َ الظّالِمِین َ گروهی ستمکاران را که متابع نفس و هوای خوداند وَ لَقَد وَصَّلنا و بدرستی که پیوند دادیم و درهم پیوستیم لَهُم ُ القَول َ برای ایشان سخن را یعنی از پی درآوردیم دعوت را بحجت و مواعظت را بمواعید و قصص را بامثال و نصایح را بعبرتها یا قرآن را پیوسته فرستادیم آیتی بعد از آیتی و سورتی بعد از سورتی لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ شاید که ایشان پندپذیر گردند و درو تامل کرده بدو بگروند الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ آنان را که دادیم آنها را کتاب یعنی توریت مِن قَبلِه ِ پیش از قرآن هُم بِه ِ ایشان بقرآن یُؤمِنُون َ میگروند بقول

جمعی مراد مومنان اند از یهود چون إبن سلام و اصحاب او و اشهر آنست که کتاب انجیل باشد و مراد چهل ترسا از اهل حبشه و شام باشد که در مکّه بملازمت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام آمده ایمان آوردند و اینکه سوره مکی است و ایمان إبن سلام و اصحاب او در مدینه بوده مگر گویند که اینکه آیت مدنی است.

صفحه : 866

وَ إِذا یُتلی و چون خوانده شود قرآن عَلَیهِم بر ایشان قالُوا آمَنّا بِه ِ گویند ایمان آورده ایم بوی و دانسته ایم که کلام خدای است إِنَّه ُ الحَق ُّ بدرستی که او راست و درست ست و فرود آمده مِن رَبِّنا از نزدیک آفریدگار ما إِنّا کُنّا بدرستی که ما بودیم مِن قَبلِه ِ پیش از نزول وی مُسلِمِین َ گردن نهادگان و مخلصان جهت آنکه در کتب مقدسه ذکر آن یافته بودیم و حقیقت آنرا شناخته أُولئِک َ آن گروه از اهل کتابین یُؤتَون َ أَجرَهُم مزد داده شوند مَرَّتَین ِ دوبار بِما صَبَرُوا بسبب آنکه صبر کردند و ثابت بودند بر ایمان بتوریت یا انجیل و ایمان بقرآن وَ یَدرَؤُن َ و دفع میکنند بِالحَسَنَهِ بسخن نیکو السَّیِّئَهَ قول قبیح را در موضح آورده که بعد از ایمان ترسایان ابو جهل و اضراب او ایشان را دشنام میدادند و ایشان در جواب میفرمودند که خدای شما را توفیق دهد و راه نماید یا منافقان مدینه و یهود طعن میکردند بر إبن سلام و اصحاب او ایشان نیز جواب بنرمی میدادند حق سبحانه صفت ایشان کردند که دفع می کنند به نیکوئی سخن قول آن سفها را وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه روزی داده ایم ایشان

را یُنفِقُون َ نفقه می کنند در راه ما وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ و چون بشنوند سخن بیهوده را یعنی شتم و تعریض منافقان و کفّار أَعرَضُوا عَنه ُ اعراض می نمایند از ان و خاموش میشوند از تعریض بدان وَ قالُوا و گفتند مر لغو گویندگان را لَنا أَعمالُنا ما راست کردارهای ما از حلم و صفح وَ لَکُم أَعمالُکُم و مر شماراست اعمال شما از سفاهت و لغو یا ما راست دین ما و شماراست دین شما سَلام ٌ عَلَیکُم سلامت است شما را از ما یعنی لغو شما را مقابله بلغو نمی کنیم و گفته اند سلام تودیع و متارکه است نه سلام تحیّت یعنی ترک شما کردیم لا نَبتَغِی الجاهِلِین َ نمیخواهیم صحبت جاهلان را و تخلق باخلاق ایشان چه مصاحبت باشرار موجب بدنامی دنیا و بدفرجامی عقبی است بیت از بدان بگریز و با نیکان نشین یار بد زهری بود نی انگبین آورده اند که آنحضرت بر ایمان عم خود ابو طالب بغایت حریص بود بوقت وفات بر بالین وی آمده گفت ای عم مرا بکلمه لا اله الا اللّه یاری ده تا حجت آرم بدان نزدیک خدای از برای تو ابو طالب گفت ای برادرزاده من میدانم که تو راست گوئی اگر سرزنش پیره زنان قریش نبودی که ابو طالب از مرگ ترسیده کلمه گفت من بگفتن اینکه کلمه ترا شاد میساختم آیت آمد که إِنَّک َ بدرستی که تو ای محمّد ص لا تَهدِی قادر نیستی که راه نمائی بایمان مَن أَحبَبت َ آنرا که دوست میداری هدایت او وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدای تعالی یَهدِی مَن یَشاءُ راه می نماید هرکرا میخواهد وَ هُوَ أَعلَم ُ بِالمُهتَدِین َ و او

داناتر است براه یافتگان یعنی آنانکه مستعد هدایت اند یا آنها که حکم ازلی بهدایت ایشان نازل گشته چه اصل در هدایت حکم ازلی است و هدایت لم یزلی بیت هدایت هرکرا داد از بدایت باو همراه باشد تا نهایت آورده اند که حارث بن عثمان بن نوفل بجناب نبوت مآب ص علیه الصلوه و السلام آمده گفت ای محمّد ص ما میدانیم که قول تو حق است و سخن تو راست و آنچه میگوئی سبب دولت ماست در حیات و وسیله سعادت ما بعد از وفات اما متابعت تو موجب مخالفت تمام عرب است میترسیم که اگر پیروی تو کنیم حرب ما را از زمین حرم بیرون کنند و ما را بقلت انصار طاقت مقاومت ایشان نباشد اینکه آیت نازل شد.

صفحه : 867

وَ قالُوا و گفتند بعضی از کفّار إِن نَتَّبِع ِ الهُدی مَعَک َ نُتَخَطَّف اگر پیروی کنیم طریق رشاد را با تو یعنی ایمان آریم بتو ربوده شویم مِن أَرضِنا از زمین ما یعنی عرب ما را ازین دیار بربایند و بدر کنند أَ وَ لَم نُمَکِّن آیا ما جای نداده ایم لَهُم مر ایشان را حَرَماً آمِناً حرمی با ایمنی که کسی بر ایشان دست ندارد یُجبی کشیده میشود إِلَیه ِ بسوی اینکه حرم ثَمَرات ُ کُل ِّ شَی ءٍ میوهای هر چیزی یعنی منافع از هر نوعی و غرائب از هر ناحیتی بدانجا آرند و روزی دادیم ایشان را درین وادی غیر ذی زرع رِزقاً روزی دادنی مِن لَدُنّا از نزدیک ما بی منت غیری پس چون با وجود بت پرستی ایشان را ایمن و مطمئن و مرفّه میداریم اگر ایمان آرند چگونه ایشانرا از تخوّف و تخطّف در

امان نداریم وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر ایشان لا یَعلَمُون َ نمیدانند اینکه نکته را و در نمی یابند وَ کَم أَهلَکنا و بسی که هلاک کردیم مِن قَریَهٍ از اهل دیهی که بنافرمانی بَطِرَت کافر شدند مَعِیشَتَها در زندگانی خود یعنی بوقت نعمت طاغی و باغی شدند چنانچه اهل مکّه و ما آن طاغیان را هلاک کردیم- فَتِلک َ پس آنست مَساکِنُهُم مسکنهای ایشان خالی و خراب لَم تُسکَن مِن بَعدِهِم نه نشستند در ان از پس هلاک ایشان إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی از راه گذریان که روزی یا بعضی از روزی آنجا باشند و بروند و باز خالی بگذارند بیت در خانه دنیا چه نشینی برخیز کاین خانه بدان خوش است کایند و روند وَ کُنّا نَحن ُ الوارِثِین َ و هستیم ما وارث آن مساکن بعد از اهالی آن یعنی مائیم باقی بعد از فنای همه وَ ما کان َ رَبُّک َ و نیست پروردگار تو مُهلِک َ القُری هلاک کننده اهالی دیههای حَتّی یَبعَث َ تا وقتی که برانگیزد فِی أُمِّها در معظم آن دیار و اصل آن بلاد یعنی اهل سواد اعظم زیرک تر و با فهم تر باشند از اهل دیگر قری لا جرم آنجا برانگیزد رَسُولًا فرستاده بحکم الهی یَتلُوا عَلَیهِم بخواند بر ایشان آیاتِنا آیتهای ما را برای الزام حجّت و قطع معذرت وَ ما کُنّا مُهلِکِی القُری و نیستیم ما هلاک کننده یعنی خراب سازنده دیهها بعقوبت إِلّا وَ أَهلُها مگر که اهالی آن ظالِمُون َ ستمکاران باشند بتکذیب رسل و انکار حق.

صفحه : 868

وَ ما أُوتِیتُم و آنچه داده شده اید شما مِن شَی ءٍ از چیزی که اسباب دنیوی باشد فَمَتاع ُ الحَیاهِ الدُّنیا پس آن برخورداری است

در زندگانی اینکه جهان وَ زِینَتُها و آرایش اینکه سرای که در مدّت حیات بی اعتبار بدان مباهات و افتخار کنید وَ ما عِندَ اللّه ِ و آنچه نزدیک خدای است آن جهانی و نعمتهای جاودانی خَیرٌ بهتر است فی نفس الامر چه لذّت آن خالص است از کدورت محنت و مشقت وَ أَبقی و پاینده تر أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا پس در نمی یابید و اندیشه نمی کنید که باقی را بفانی و مرغوب را بمعیوب مبدل می کنید بیت حیف باشد لعل و در دادن ز چنگ پس گرفتن در برابر خاک و سنگ در خبر است که علی و حمزه رضی اللّه تعالی عنهما با ابو جهل معارضه بسیار کردند در باب دین و گفته اند عمار بن یاسر با ولید بن مغیره مجادله فرمود اینکه آیت نازل شد أَ فَمَن وَعَدناه ُ آیا کسیکه او را وعده کردیم بجنت در آخرت و بنصرت در دنیا وَعداً حَسَناً وعده نیکو که در آن خلاف متصور نیست فَهُوَ لاقِیه ِ پس او را دریابنده آن موعود است بی شبه یعنی علی و حمزه یا عمار رضی اللّه عنهم چنین کس باشد کَمَن مَتَّعناه ُ مَتاع َ الحَیاهِ الدُّنیا مانند کسیکه برخورداری دادیم او را در متاع زندگانی دنیا که نعمتش آمیخته محنت است و دولتش مودی به نکبت و مالش در صدد زوال و جاهش در معرض انتقال ثُم َّ هُوَ پس آنکس یَوم َ القِیامَهِ بروز رستخیز مِن َ المُحضَرِین َ از حاضر کرده شدگان باشد از برای عذاب یا حساب مراد ازین کس ابو جهل است یا ولید بن مغیره وَ یَوم َ یُنادِیهِم و یاد کن روزی را که خدای بخواند

کافران را فَیَقُول ُ پس گوید أَین َ شُرَکائِی َ الَّذِین َ کجااند شریکان من آنانکه کُنتُم تَزعُمُون َ بودید شما که گمان میبردید که شریک منند قال َ الَّذِین َ حَق َّ گویند آنانکه واجب شد عَلَیهِم ُ القَول ُ بر ایشان سخن خدای یعنی آیات وعید یا کلمه لأملأن جهنم و آنان رؤسای اهل ضلالت باشند یا دیوان که گویند رَبَّنا ای پروردگار ما هؤُلاءِ الَّذِین َ اینکه گروه یعنی ضعفا و اتباع آنان که ما أَغوَینا گمراه کردیم ایشانرا و بشرک خواندیم و اجابت کردند أَغوَیناهُم گمراه کردیم ایشانرا کَما غَوَینا همچنانکه خود گمراه بودیم تَبَرَّأنا اکنون بیزاریم ما إِلَیک َ بسوی تو ایشان و از آنچه ایشان اختیار کرده اند از کفر ما کانُوا نبودند ایشان فی الواقع إِیّانا یَعبُدُون َ ما را پرستند بلکه ایشان پرستش هوای نفس می کردند. صفحه : 869

وَ قِیل َ ادعُوا و گویند کافران را که بخوانید شُرَکاءَکُم انبازان خود را یعنی آنان را که شریک ما میساختند از بتان تا عذاب از شما دفع کنند فَدَعَوهُم پس بخوانند ایشان را بامید نصرت فَلَم یَستَجِیبُوا پس اجابت نکنند لَهُم مر ایشان را بجهت عجز از اجابت و نصرت وَ رَأَوُا العَذاب َ و به بینند عذاب را تابعان و متبوعان لَو أَنَّهُم تمنا برند که کاشکی ایشان کانُوا یَهتَدُون َ بودندی که راه یافتندی بحیله که عذاب از خود دفع کردندی یا راه یافته بودندی بحق تا از عذاب ایمن شدندی وَ یَوم َ یُنادِیهِم و بیاد آور روزی را که ندا کند حق سبحانه اهل تکذیب را فَیَقُول ُ پس گوید ما ذا أَجَبتُم ُ المُرسَلِین َ چه جواب دادید فرستادگان را چون شما را بحق دعوت کردند فَعَمِیَت پس پوشیده شود

عَلَیهِم ُ الأَنباءُ بر ایشان خبرها یعنی آنچه پیغمبران گفته باشند یا فراموش کنند حجتها را یَومَئِذٍ در آن روز ندانند که چه گویند فَهُم لا یَتَساءَلُون َ پس ایشان نپرسند از یکدیگر که چه جواب گوئیم بجهت آنکه سائل و مسئول همه درمانده باشند یا از غایت دهشت و حیرت پروای پرسش نکنند فَأَمّا مَن تاب َ پس اما آنکس که توبه کند از شرک وَ آمَن َ و بگرود بخدا و رسول وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند عمل شایسته فَعَسی أَن یَکُون َ پس شاید بلکه باید که باشد مِن َ المُفلِحِین َ از رستگاران نه از ستمکاران و در وقت سؤال از جواب فرود نماند و رستگاری باجابت حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه باز بسته است بیت مزن بی رضای محمّد ص نفس ره رستگاری همین است و بس آورده اند که صنادید عرب طعنه میزدند که خدای تعالی چرا محمّد ص را برای نبوّت اختیار کرد- بایستی که چنین منصب عالی به بزرگتر اهل مکّه و طائف رسیدی لو لا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم حق سبحانه در جواب ایشان فرمود وَ رَبُّک َ یَخلُق ُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ و پروردگار تو می آفریند آنچه میخواهد بی موجبی و مانعی و اختیار میکند و برمی گزیند از برای تبلیغ رسالت هرکرا خواهد چنانچه رسالت را حضرت صلی اللّه علیه و سلّم برگزید ما کان َ نیست و نباشد لَهُم ُ الخِیَرَهُ مر کافران را چون ولید بن مغیره و سائر طاغیان اختیاری در ان یعنی ایشان را نرسد و نسزد که برای نبوت کسی را برگزینند چه زمام اختیار در قبضه اقتدار قادر مختار است هرکرا خواهد

برگزیند و هرکرا خواهد رد کند سُبحان َ اللّه ِ پاکی مر خدای راست از انکه کسی را بر بالای او اختیاری بود وَ تَعالی و برتر است خدای عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شرک می آورند بت پرستان و شریک میگیرند.

صفحه : 870 وَ رَبُّک َ و آفریدگار تو یَعلَم ُ میداند ما تُکِن ُّ آنچه می پوشد صُدُورُهُم سینهای ایشان یعنی آنچه پنهان میدارند از عداوت پیغمبر و کینه مؤمنان وَ ما یُعلِنُون َ و میداند آنچه آشکارا میسازند از طعن در نبوّت و تکذیب قرآن وَ هُوَ اللّه ُ و اوست خدای مستحق پرستش لا إِله َ هیچ معبودی بسزا نیست إِلّا هُوَ مگر او لَه ُ الحَمدُ مر اوراست ستایش فِی الأُولی وَ الآخِرَهِ درین سرا و در ان سراچه مولی نعم دنیوی و اخروی اوست وَ لَه ُ الحُکم ُ و مر اوراست فرمان دهی و کارگذاری وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بدو بازگردیده خواهید شد در روز نشور قُل بگو ای محمّد ص أَ رَأَیتُم آیا چه بینید إِن جَعَل َ اللّه ُ اگر گرداند خدای تعالی عَلَیکُم ُ اللَّیل َ سَرمَداً بر شما شب را پاینده إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز قیامت یا آنکه آفتاب را تحت الارض بدارد یا بر جوالی افق غائر حرکت دهد مَن إِله ٌ کیست خدای غَیرُ اللّه ِ بجز خدای بحق که از روی قدرت یَأتِیکُم بِضِیاءٍ بیارد برای شما روشنی یعنی روز روشن که در ان بطلب معایش اشتغال کنید أَ فَلا تَسمَعُون َ آیا نمی شنوید موعظه را بگوش تدبر و اعتبار قُل أَ رَأَیتُم بگو ای محمّد ص چه بینید إِن جَعَل َ اللّه ُ اگر بسازد خدای عَلَیکُم ُ النَّهارَ بر شما روز را سَرمَداً باقی و پاینده إِلی یَوم ِ القِیامَهِ

تا روز قیامت یا آنکه آفتاب را بوسط السّما بدارد یا بر مدار فوق الارض حرکت دهد مَن إِله ٌ غَیرُ اللّه ِ کیست خدای بجز اللّه که از راه رحمت یَأتِیکُم بِلَیل ٍ تَسکُنُون َ بیارد برای شما شبی را که آرام گیرید فِیه ِ درو از متاعب و اشغال و اعمال روز و استراحت کنید أَ فَلا تُبصِرُون َ آیا نمی بینید آثار قدرت را بدیده تفکّر و استبصار.

صفحه : 871

وَ مِن رَحمَتِه ِ و از بخشایش خود جَعَل َ بیافرید لَکُم ُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ برای شما شب و روز را لِتَسکُنُوا فِیه ِ تا آرام گیرید در شب وَ لِتَبتَغُوا و تا بجوئید در روز مِن فَضلِه ِ از روزی خدای تعالی که بفضل خود مقرر کرده وَ لَعَلَّکُم و شاید که شما اندر ان تَشکُرُون َ سپاسداری کنید خدای را بر نعمت شب و روز نظم چرخ را دور شبان روزی دهد شب برد روز آورد روزی دهد خلوت شب بهر آن تا جان ریش راز دل گوید بر جانان خویش روزها از بهر غوغای عوام تا بدیشان کار تن گیرد نظام وَ یَوم َ یُنادِیهِم و یاد کن روزی را که ندا کند خدای تعالی مر بت پرستان را تکرار اینکه ندا تقریع بعد از تقریع است فَیَقُول ُ پس گوید أَین َ کجااند شُرَکائِی َ الَّذِین َ انبازان من آنانکه کُنتُم تَزعُمُون َ بودید که گمان می بردید که شریک من اند و دروغ میگفتید وَ نَزَعنا و بیرون می آریم ما مِن کُل ِّ أُمَّهٍ از هر گروهی و امتی شَهِیداً گواهی بر گفتار و کردار ایشان یعنی پیغمبر ایشان را بگواهی آریم فَقُلنا هاتُوا پس بگوئیم ما مر امتان را که بیارید بُرهانَکُم حجتی

که دارید بر شرک و تکذیب فَعَلِمُوا پس بدانند آن هنگام أَن َّ الحَق َّ لِلّه ِ آنکه راستی یا عبادت یا حجت یا توحید مر خدای راست وَ ضَل َّ عَنهُم و گم گردد از ایشان ما کانُوا یَفتَرُون َ آنچه بود که می بافتند از سخنان باطل یا امید شفاعت که به بتان میداشتند إِن َّ قارُون َ بدرستی که قارون کان َ مِن قَوم ِ مُوسی بود از قوم موسی علیه السلام ثعلبی گوید إبن عم موسی ع بود و گویند خواهرزاده موسی ع بود و اصح آنست که پسر عم موسی ع بود چه پدر قارون یصهر بن قاهش است و پدر موسی ع عمران بن قاهش از اولاد لاوی بن یعقوب ع بوده و قارون را از غایت خود بصورتی و زیبا طلعت منور خواندندی و در قراءت توریت اقراء بنی اسرائیل بوده و یکی از سبعین مختار اوست و در زمان فقر و احتیاج مردی متواضع و متخلق بود همین که توانگری روی بوی نهاد حالش متغیر گشت فَبَغی پس ستم کرد و افزونی جست عَلَیهِم بر قوم موسی علیه السلام و خواست که همه در تحت حکم او باشند وَ آتَیناه ُ و عطا کردیم ما او را مِن َ الکُنُوزِ از گنجهای یعنی مالهای جمع کرده ما إِن َّ مَفاتِحَه ُ آنچه کلیدهای آن یعنی برداشتن آن لَتَنُوأُ هر آئینه گرانی می کرد بِالعُصبَهِ بگروهی از مردمان أُولِی القُوَّهِ خداوندان توانائی عصبه جماعتی باشد از ده تا چهل و امام فراگفته که اینجا مراد چهل تنند که کلیدهای کنوز وی می کشیدند و در کشاف مذکورست که شصت اشتر مفاتیح خزائن او می کشیدند هر خزینه

را مفتاحی بوده و هیچ مفتاحی از اصبعی زیاده نبوده و از پوست حیوانات ساخته بودند تا سبک باشد و امام ثعلبی گفته که مراد از مفاتیح اوعیه مال است و آن چهارصد هزار و چهل هزار ابنان پر از زر و نقره بوده.

صفحه : 872

إِذ قال َ لَه ُ یاد کن چون گفتند مر قارون را قَومُه ُ گروه او یعنی مومنان از ایشان بطریق نصیحت گفتند ای قارون لا تَفرَح شادی مکن بمال دنیا إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی لا یُحِب ُّ الفَرِحِین َ دوست نمیدارد فرح کنندگان را بدنیا که مبغوضه حق است نظم دنیای دنی چیست سرای ستمی افگنده هزار کشته در هر قدمی گر دست دهد گدای شادی نکند در فوت شود نیز نیرزد بغمی وَ ابتَغ ِ و طلب کن تتمه کلام ناصحان است که قارون را گفتند و بجوی و بدست آر فِیما آتاک َ اللّه ُ در آنچه عطا داده است ترا خدای تعالی الدّارَ الآخِرَهَ سرای دیگر را یعنی صرف کن اموال خود را در راه خدای و وسیله ساز آن را در حصول ثواب آن جهانی بیت بدنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری وَ لا تَنس َ و فراموش مکن نَصِیبَک َ بهره خود را مِن َ الدُّنیا از مال دنیا یعنی نصیب تو در وقت رحلت ازین جهان کفنی خواهد بود و بس از ان حال براندیش و بمال و منال غره مشو نظم گر ملک تو تا شام و یمن خواهد بود وز سر حد روم تاختن خواهد بود آن روز کزین جهان کنی عزم سفر همراه تو چند گز کفن خواهد بود و گفته اند فراموش مکن بهره

خود را یعنی آن مقدار از مال که ترا کفایت کننده باشد بسنده کن وَ أَحسِن و نیکوئی نمای با بندگان خدای کَما أَحسَن َ اللّه ُ همچنانکه نیکوئی کرده است خدای تعالی و نعمت فرستاده إِلَیک َ بسوی تو وَ لا تَبغ ِ الفَسادَ فِی الأَرض ِ و مجوی تباه کاری و بیدادگری و تکبّر در زمین إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی لا یُحِب ُّ المُفسِدِین َ دوست نمیدارد فسادکنندگان را که بدنیا تفاخر و تعظّم کنند قال َ گفت قارون در جواب ایشان إِنَّما أُوتِیتُه ُ جز اینکه نیست که داده شدم اینکه مال را یعنی بمن داده اند عَلی عِلم ٍ عِندِی بر دانشی که نزدیک من است یعنی علم توریت چه من اعلم بنی اسرائیل ام یا علم تجارت و دهقنت و سائر مکاسب یا دانا بوده بگنجهای یوسف صدیق علیه السلام و آنرا برداشته و گفته اند مراد علم کیمیاست که موسی علیه السلام بخواهر خود آموخته بود و او قارون را تعلیم داده أَ وَ لَم یَعلَم آیا ندانست قارون یعنی دانسته بود و در توریت خوانده و از مورّخان شنیده أَن َّ اللّه َ آنکه خدای تعالی قَد أَهلَک َ بدرستی که هلاک کرده است مِن قَبلِه ِ پیش از قارون مِن َ القُرُون ِ از اهل روزگارها مَن هُوَ کسی را که او أَشَدُّ مِنه ُ سخت تر بوده از قارون قُوَّهً از روی توانائی وَ أَکثَرُ جَمعاً و بیشتر بوده از روی جمع مال ملخص سخن آنکه چرا قارون بشدّت و بطشت و کثرت مال مغرور گردد با وجود آنکه میداند از وی قوی تر و غنی تر را هلاک کرده ایم پس از روی تهدید میفرماید وَ لا یُسئَل ُ و پرسیده نخواهند شد عَن ذُنُوبِهِم ُ

المُجرِمُون َ از گناهان خود گناهکاران یعنی مشرکان چه ایشان را بسیمای ایشان خواهند شناخت یعرف المجرمون بسیماهم یا ایشان را سؤال استعلام نخواهد شد چه حق تعالی مطلع است بر آن یا سؤال محاسبه نباشد زیرا که بی حساب در دوزخ خواهند رفت.

صفحه : 873

فَخَرَج َ عَلی قَومِه ِ پس بیرون آمد قارون روز شنبه بر قوم خود فِی زِینَتِه ِ بآرایش خود بر استر سفید که زین زرّین داشت نشسته و جامه ارغوانی پوشیده چهار هزار کس بهمین صفت با وی سوار شده و در کشاف گوید که نود هزار تن که همه جامه معصفر داشتند بادی سوار گشتند و مردم پیش از ان رنگ معصفر ندیده بودند و در موضح آورده که هزار جاریه با وی بودند همه سوار باستران سفید و زین زرّین و جامهای ارغوانی و موزهای سفید چون قارون بدین دبدبه میان قوم درآمد قال َ الَّذِین َ گفتند آنانکه یُرِیدُون َ الحَیاهَ الدُّنیا میخواستند زندگانی دنیا را و بدان راغب بودند از قوم او وقتی که بدین زینت بر ایشان درآمد یا لَیت َ لَنا ای کاشکی بودی ما را از مال مِثل َ ما أُوتِی َ قارُون ُ مانند آنچه داده شده است قارون را إِنَّه ُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم ٍ بدرستی که قارون خداوند حظّ بزرگ ست از دنیا وَ قال َ الَّذِین َ و گفتند آنانکه أُوتُوا العِلم َ داده شده بودند ایشان را علم باحوال آخرت یا دانا بودند ببرکت قناعت و عزّت توکّل چون یوشع علیه السلام و اصحاب او وَیلَکُم وای بر شما ای طالبان دنیا ثَواب ُ اللّه ِ پاداش خدای در آخرت خَیرٌ بهترست از مالهای دنیا لِمَن آمَن َ مر کسی را

که بگرود بخدا و پیغمبر او وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند کردار ستوده وَ لا یُلَقّاها و تلقین کرده نشود اینکه کلمه که علما گفتند یعنی در دل و زبان نخواسته داشت إِلَّا الصّابِرُون َ مگر صبرکنندگان را بر طاعت یا از مصیبت شکیبا باشند و گفته اند که توفیق ندهند مباشرت اعمال صالحه مگر صابران را نظم اهل صبر از جمله عالم برتراند صابران از اوج گردون بگذرند هر که کار و تخم صبر اندر جهان بدرود محصول عیش جاودان آورده اند که قارون را بر موسی ع و هارون علیهما السلام حسدی و حقدی تمام بود چنانچه روزی بموسی ع گفت تو رسالت بردی و وزارت بهارون علیه السلام رسید من بر بی منصبی چند صبر کنم القصه دایم در پی ایذای موسی علیه السلام بود تا وقتی که حکم زکوه نازل شده و یا آنکه عشر یا ربع میبایست داد موسی علیه السلام بفرمان الهی با وی صلح کرد که از هزار دینار یک دینار زکوه دهد، قارون حساب کرد و مبلغی عظیم برآمد بخل و خست سر راه او گرفت جمعی از بنی اسرائیل را طلبیده گفت هر چه موسی ع گفت فرمان بردید اینکه زمان میخواهد که مالها از شما بستاند گفتند تو مهتر مائی چه میفرمائی گفت میخواهم که او را در میان قوم رسوا کنم تا دیگران سخن وی نشنوند پس زنی فاجره را که در تیسیر آورد که نام او ستیرا بوده طلبید و دو همیان زر بوی داده مقرر کرد که فردا بمحضر خاص و عام اقرار کند که موسی ع با وی زنا

کرده روز دیگر که موسی علیه السلام در اثنای اوامر و نواهی میفرمود که هر که دزدی کند دستش ببریم و هر که زنا کند اگر غیر محصن ست تازیانه بزنیم و محصن را سنگسار کنیم قارون برخاست و گفت که اگر چه تو باشی موسی ع گفت آری اگر چه من باشم قارون گفت بنی اسرائیل گمان میبرند که تو با فلان زن زنا کرده موسی ع گفت معاذ اللّه او را حاضر کنید پس ستیرا بمحفل درآمد و موسی گفت ای زن ترا سوگند میدهم بخدائیکه دریا شکافته و توریت فرو فرستاده که راست بگو زن را هیبت الهی دریافته گفت یا کلیم اللّه قارون دو کیسه زر برشوت بمن داده تا در باره تو افترا کنم و من با وجود گنهکاریها و بدکاری های خود چگونه پسندم که بر تو تهمت نهم و اینک آن دو همیان بمهر قارون با من ست بنی اسرائیل مهر قارون را بدیدند و مکر وی بر همه روشن باشد موسی علیه السلام روی بخاک نهاده از قارون شکایت کرد خطاب رسید که زمین را در فرمان تو کردیم بفرمای هر چه میخواهی موسی ع گفت ای قوم من بقارون مبعوثم چنانچه بفرعون بودم هر که با قارون ست گو بر جای خود قرار گیرد و هر که با من ست گو بکناره روند کافه بنی اسرائیل از ان محفل کناره گرفتند الا دو تن که با قارون ماندند و موسی ع بزمین خطاب کرد که بگیر ایشان را زمین پایهای ایشان را تا کعبین فرو برد و ایشان آغاز تضرع کرده امان طلبیدند بجائی نرسید و موسی علیه السلام

گفت خذیهم القصه تا زانو و میان و گردن بزمین فرو رفتند و زاری و استغاثه ایشان در دل موسی ع اثر نکرد تا زمین ایشان را بتمام فرو برد و ایشان زاری میکردند فائده نداد و در اکثر تفاسیر هست که حضرت عزّت با موسی ع خطاب کرد که هفتاد بار قارون و یاران او فریاد کردند بفریاد ایشان نرسیدی و رحم نکردی بعزت و جلال من که اگر یک نوبت مرا بخواندندی اجابت میکردم القصه بعد از خسف قارون سفهای بنی اسرائیل با یکدیگر گفتند که موسی ع دعا کرد تا قارون بزمین فرو رود کنوز و امتعه او را تصرف نماید چون موسی علیه السلام شنید درخواست از حق سبحانه تا سرای و گنج خانهای او نیز بزمین فرو برد چنانچه حق سبحانه میفرماید.

صفحه : 874

فَخَسَفنا بِه ِ پس فرو بردیم قارون وَ بِدارِه ِ الأَرض َ و سرای او را بزمین صاحب لباب فرموده که هر روز قارون مطعون و ملعون بمقدار قامت خود با مال و خانه بزمین فرو میروند و در نفخ صور بارض سفلی خواهند رسید بیت گنج قارون که فرو میرود از قهر هنوز خوانده باشی که همه از غیرت درویشان است فَما کان َ لَه ُ پس نبود مر قارون را مِن فِئَهٍ هیچ گروهی از یاران که در آن وقت یَنصُرُونَه ُ یاری کردندی او را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی وَ ما کان َ مِن َ المُنتَصِرِین َ و نبود از منع کنندگان عذاب از خود یعنی نه کسی از وی عذاب بازداشت و نه خود توانست بازداشتن وَ أَصبَح َ الَّذِین َ تَمَنَّوا و بامداد کردند آنانکه آرزو می بردند مَکانَه ُ منزل و

جاه او را بِالأَمس ِ دیروز یعنی آرزوبرندگان گشتند بعد از خسف وی رو گردانیدگان بصلاح یَقُولُون َ می گفتند هر یک با دیگری وَیکَأَن َّ اللّه َ و یک بمعنی ویلک است و اعلم مضمرست یعنی وای بر تو بدان آنکه خدای تعالی یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود نه بکرامتی که مقتضی بسط بود بلکه بمحض ارادت وَ یَقدِرُ و تنگ می سازد بر هر که میخواهد نه بمذلتی که تقاضای قبض کند بلکه بمقتضای مشیّت لَو لا أَن مَن َّ اللّه ُ اگر نه آن بودی که خدای تعالی منت نهادی عَلَینا بر ما و نداد بما آنچه تمنّای ما بود از دنیا لَخَسَف َ بِنا هر آئینه بزمین فرو برده بودند ما را و حفص فعل معلوم خواند یعنی خدای ما را بزمین فرو بردی وَیکَأَنَّه ُ وی کلمه تندیم است و کان برای تشبیه و در لباب از طبری نقل میکند ویکأن بمعنی ا لم تعلم و ا لم تر است یعنی نمیدانی و نمی بینی آنکه لا یُفلِح ُ الکافِرُون َ رستگاری نمی یابند از عذاب ناگرویدگان یا کافر نعمتان یا تکذیب کنندگان تِلک َ الدّارُ الآخِرَهُ آن سرای دیگر که شنیده و دانسته مراد بهشت است نَجعَلُها ساخته ایم آنرا لِلَّذِین َ برای آنانکه ایشان لا یُرِیدُون َ نمیخواهند عُلُوًّا بزرگی و تکبّر فِی الأَرض ِ در زمین باهل آن وَ لا فَساداً و نه تباه کاری و ستم بر مردمان چنانچه قارون خواست وَ العاقِبَهُ و سر انجام نیکو لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران راست صاحب بحر فرمود که سرای رضا مر جماعتی راست از ارواح مقدّسه یعنی پاک شده از ادناس صفات نفسانیه که در زمین

بشریت طالب علو نباشند چون نفوس فراعنه و جبابره و فساد نخواهند یعنی نظر را از غیر حضرت برداشته التفات هیچ کس و هیچ چیز ننمایند و عالم ملک و ملکوت را بتصرف مالک الملک بازگذارند بملکیت و مالکیت تا هر تصرفی که در کون و مکان خواهد بکند و ایشان را بر ان اعتراض نبود مصرعه هر چه خواهی بکن که ملک ترا است.

صفحه : 875

مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ هر که بیارد خصلتی نیکو یا معرفتی بتوحید ربّانی یا طاعتی باخلاص فَلَه ُ پس مر اوراست خَیرٌ نیکوتر مِنها از ان خصلت یا طاعت یا معرفت یا هر که بیارد نیکی در دنیا او را باشد بهتر از ان در آخرت وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَهِ و هر که بیارد بدی چون شرک و تکذیب فَلا یُجزَی الَّذِین َ پس داده نشوند آنانکه عَمِلُوا السَّیِّئات ِ کردند بدیها را إِلّا ما کانُوا یَعمَلُون َ مگر مثل آن چیزی که بودند که در دنیا عمل میکردند ظاهر آیت دلیل است بر آنکه ثواب حسنه بهتر از ان خواهد بود و پاداش سیه مثل آن باشد و وضع مظهر در موضع مضمر جهت تقبیح حال بدکاران است بتکرار اسناد سیه بدیشان و فائده اینکه صورت انزجار عقلا است از ارتکاب سیئات بیت هر چه در عقل و شرع بد باشد نکند هر که با خرد باشد آورده اند که چون حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم در زمان هجرت بجحفه رسید شوق حرم کعبه و آرزوی مولود در باطن مبارکش ظاهر گشت جبرئیل علیه السلام بدین آیت فرود آمد إِن َّ الَّذِی

فَرَض َ بدرستیکه آنکه فرض کرده است عَلَیک َ القُرآن َ بر تو تبلیغ قرآن یا عمل بدان لَرادُّک َ هر آئینه بازگرداننده است ترا إِلی مَعادٍ بجای بازگشت یعنی مکه و گویند اینکه وعده فتح مکه بود و نزد بعضی معاد جنت است و در تاویلات کاشی آورده است که معاد فنا فی اللّه است در احدیّت ذات و بقا باللّه در مقام تحقق بجمع صفات و بر سالک مستبصر اینجا سر منه بداء و الیه یعود روشن میگرد نظم چون ازو بد اینکه و آن را ابتدا هم بدو باید که باشد انتها نورهائی را که کرد از حق طلوع جمله را هم سوی او باشد رجوع قُل بگو ای محمّد رَبِّی پروردگار من أَعلَم ُ داناترست مَن جاءَ بِالهُدی کسی که آورد راه راست را یا توحید یا قرآن را و آن منم وَ مَن هُوَ و آن کسیکه او فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویداست چون منکران من وَ ما کُنت َ تَرجُوا و نبودی تو که امید داشته باشی أَن یُلقی إِلَیک َ الکِتاب ُ آنکه فرستاده شود بتو قرآن پس ما نفرستادیم بتو کتاب إِلّا رَحمَهً مگر بجهت بخشایشی مِن رَبِّک َ از نزدیک پروردگار تو فَلا تَکُونَن َّ ظَهِیراً پس مباش هم پشت دیار لِلکافِرِین َ مر ناگرویدگانرا یعنی مدارا مکن با ایشان و ملتمس ایشان را اجابت مفرمای وَ لا یَصُدُّنَّک َ و باید که کافران بازندارند ترا عَن آیات ِ اللّه ِ از خواندن آیتهای خدای تعالی و عمل کردن بدان بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَیک َ بعد از انکه فرود آمده است بتو وَ ادع ُ و بخوان خلق را إِلی رَبِّک َ بسوی عبادت پروردگار خود

وَ لا تَکُونَن َّ مِن َ المُشرِکِین َ و مباش از شرک آورندگان.

صفحه : 876

وَ لا تَدع ُ و مخوان مَع َ اللّه ِ با خدای تعالی بحق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر زیرا که لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ خدائی سزاوار خواندن مگر او مخاطب درین آیات حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم است و مراد امت اند و فائده خطاب بآن حضرت ص قطع طمع مشرکان است از موافقت وی بایشان کُل ُّ شَی ءٍ همه چیزها هالِک ٌ فانی است إِلّا وَجهَه ُ مگر ذات حق سبحانه یا همه عملها باطل است مگر آنکه بآن وجه اللّه طلبند لَه ُ الحُکم ُ مر اوراست حکم وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگشته خواهید شد برای مکافات نزد بعضی محققان آنست که چون موجود حقیقی نیست الا حق سبحانه پس از روی حقیقت ما سوای او فانی باشد صاحب کشف الاسرار در تفسیر اینکه آیت از کلمات حضرت شیخ الاسلام قدس سره نقل میکند که بیت که نه از کس بتو و نه از تو بکس ما همه از تو بتو بس همه توئی و بس شعر الا کل ّ شی ء ما خلا اللّه باطل و کل نعیم لا محاله زائل علائق منقطع است و عوائق مرتفع رسوم باطل است و اسباب مضمحل حدود متلاشی و خلائق فانی و حق یکتا و بخود باقی در شرح عوارف مذکورست که نه گفت یهلک تا معلوم شود که وجود همه اشیا در وجود او امروز هالک است و حواله مشاهده اینکه حال بفردا، در حق محجوبان است یوم یرونه بعید او نراه قریبا مصرعه با وجود تو ز من راست نیاید که منم

سوره العنکبوت

مکیه و

هی تسع و ستون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الم حروف مقطعه جهت تعجیز خلق است تا دانند که کسی را بحقایق اینکه کتاب راه نیست و عقل هیچ کامل را از کنه معرفت اینکه کلام آگاهی نی مصرعه رد عاجز و فهم در وی گم است و در حروف اوّل اینکه سوره گفته اند الف اشارت است باسم اللّه و لام بلطیف و میم بمجید میفرماید که اللّه منم روی بطاعت من آر، و لطیف منم اخلاص در عبادت من فرو مگذار، و مجید منم بزرگی دیگران مسلّم مدار أَ حَسِب َ النّاس ُ أَن یُترَکُوا آیا پنداشتند مردمان آنکه فروگذاشته شوند أَن یَقُولُوا آمَنّا بآن که گویند ایمان آوردیم یعنی می پندارند که بمجرد قول آمنا دست از ایشان بازداشته شود وَ هُم لا یُفتَنُون َ و حال آنکه ایشان آزموده نشوند باوامر و نواهی یا مبتلا نگردند در نفس و مال یا امتحان نکنند ایشانرا بهجرت و جهاد و امثال آن و اینکه آیت در شان جمعی از مسلمانان ست که در مکه بودند و ایشانرا هجرت از دیار و دار قرار دشوار می آمد و مهاجران از مدینه بدیشان پیغام میدادند که اسلام شما مادام که در جوار کفار باشید تمام نیست بعضی بر نیت هجرت بیرون آمدند و مشرکان آگاه شده ایشان را از راه برگردانیدند حق سبحانه جهت تسلیه ایشان آیت فرستاد که تصوّر نمی باید کرد که بی کشاکش بلا دعوی و لا درست بود بیت عاشقان را درد دل بسیار می باید کشید جور یار و طعنه اغیار می باید کشید و اصح آنست که مهجع مولای عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه روز

بدر بزخم تیر عمّار حضرمی شهید شد و بر لفظ مبارک حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم گذشت که پیش رو شهیدان اهل توحید او خواهد بود مادر و پدر از فوت مهجع جزع و فزع بسیار می نمودند حق سبحانه آیت فرستاد که بمجرد قول ایمان بی ابتلا و امتحان کاری از پیش نرود وَ لَقَد فَتَنَّا و بدرستی که ما امتحان کردیم و در فتنه انداختیم الَّذِین َ مِن قَبلِهِم آنان را که پیش ازین مومنان بودند یعنی اینکه صورت در همه امم. واقع بوده و نقد دعوی هر یک را بر محک بلا آزموده اند فَلَیَعلَمَن َّ اللّه ُ پس ظاهر میگرداند خدای تعالی الَّذِین َ صَدَقُوا آنان را که راست گفته اند در دعوی ایمان لَیَعلَمَن َّ الکاذِبِین َ و متمیز میسازد دروغگویان را در دین یا می نماید اینکه هر دو گروه را بخلق یا جزا میدهد ایشانرا بآنچه میداند از صدق و کذب ایشان نظم در محبت هر که او دعوی کند صد هزاران امتحان بر وی کند گر بود صادق کشد بار جفا گر بود کاذب گریزد از بلا .

صفحه : 877

أَم حَسِب َ الَّذِین َ بلکه می پندارند آنانکه یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ میکنند بدیها چون کفر و معاصی أَن یَسبِقُونا آنکه پیشی گیرند بر ما و ما را عاجز سازند از مجازات بر مساوی ایشان ساءَ ما یَحکُمُون َ بدحکمی ست آنکه می کنند در فتوحات مذکورست که آیا می پندارند گناهکاران که بسیئات خود بر مغفرت و شمول رحمت من سبقت گیرند اینکه حکم ناپسندیده است زیرا که رحمت من سبقت گرفته است بر ذنوب ایشان که موجب غضب باشد بیت گر گناه تو از عدد بیش است سبقت

رحمتم از ان بیش است مَن کان َ یَرجُوا هر که باشد که امید دارد لِقاءَ اللّه ِ لقای خدای تعالی را در بهشت یا وصول بثواب الهی و گفته اند هر که ترسد از روز رستخیز و عرض او بر خدای گو آماده باش فَإِن َّ أَجَل َ اللّه ِ پس بدرستی که مدتی که خدای مقرر کرده برای لقا یا جزا لَآت ٍ هرآئینه آینده است وَ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ و اوست شنوا مر گفتار بندگان را دانا بضمائر و اسرار ایشان وَ مَن جاهَدَ و هر که جهاد کند با کفار یا بهوای نفس غدّار فَإِنَّما یُجاهِدُ پس جز اینکه نیست که جهاد کنید لِنَفسِه ِ برای خود چه ثواب آن عاید بدو است إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی لَغَنِی ٌّ هرآئینه بی نیازست عَن ِ العالَمِین َ از طاعات و مجاهدات عالمیان و تکلیف عباد بعبادات جهت صلاح احوال ایشان است وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کارهای نیکو لَنُکَفِّرَن َّ هرآئینه محو می کنیم عَنهُم از ایشان سَیِّئاتِهِم بدی های ایشان وَ لَنَجزِیَنَّهُم و هرآئینه پاداش دهیم ایشان را أَحسَن َ الَّذِی نیکوتر عملی را آنکه کانُوا یَعمَلُون َ بودند که میکردند یعنی توحید را که بهترین عمل ایشان است جزا دهیم و باقی اعمال را با آنکه در فضیلت مساوی آن نیست بر همان قیاس پاداش دهیم ایشان را بهتر و بیشتر از عمل ایشان یکی را ده و زیاده تا هفت صد زیرا که ایشان محتاج اند و من بی نیاز مصرعه رسم باشد کز غنی چیزی رسد محتاج را، آورده اند که چون سعد بن ابی وقاص رضی اللّه عنه بدولت اسلام سرفراز گشت مادرش حمنه

بنت ابی سفیان سوگند خورد که هرگز از آفتاب بسایه نروم و از هرچه بدان مایه زندگانی مدد یابد تناول نکنم تا تو از دین محمّد صلی اللّه علیه و سلّم که اختیار کرده بیزار نشوی سعد صورت حال بعرض حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسانید و اینکه آیت نازل شد که.

صفحه : 878

وَ وَصَّینَا الإِنسان َ و امر کردیم آدمی را بِوالِدَیه ِ به پدر و مادر او حُسناً نیکوئی یعنی فعلی که محض خوبی باشد وَ إِن جاهَداک َ و اگر کوشش نمایند والدین و جنگ و جدال کنند با تو لِتُشرِک َ بِی تا شرک آوری بمن و انباز گیری ما لَیس َ آن چیزیرا نیست لَک َ بِه ِ مر ترا بالوهیت او عِلم ٌ دانشی تعبیر کرد از نفی الوهیّت بنفی عالم بآن، یعنی مادر و پدر اگر تکلیف کنند با آنکه انبازگیری برای من چیزیرا که الوهیت آن ندانی و فی الواقع الوهیّت ثابت نیست جز مرا فَلا تُطِعهُما پس فرمان ایشان مبر که طاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست إِلَی َّ مَرجِعُکُم بسوی مجازات من است بازگشت شما از مومن و مشرک و از بار و عاق فَأُنَبِّئُکُم پس بیاگاهانم شما را وقت جزا دادن بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه هستید که می کنید وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آوردند بعد از کفر وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کارهای شایسته بعد از فساد لَنُدخِلَنَّهُم هرآئینه داخل گردانیم ایشانرا فِی الصّالِحِین َ در زمره ستودگان یا درآوریم در مدخل ایشان که بهشت است وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان مَن یَقُول ُ کس هست که میگوید آمَنّا بِاللّه ِ گرویدیم بخدای مراد منافقانند یا

قومی ضعیف الایمان که می گفتند ایمان داریم فَإِذا أُوذِی َ فِی اللّه ِ پس چون ایذا کرده شود در راه خدای بسبب دین او یعنی چون کفره او را عذاب کنند جَعَل َ گرداند یعنی دارد و شمارد فِتنَهَ النّاس ِ رنج و عذاب مردمان را کَعَذاب ِ اللّه ِ مانند عذابهای خدای تعالی یعنی ترک ایمان کند از خوف عذاب خلق چنانچه ترک کفر می باید کرد از خوف عذاب خدای تعالی وَ لَئِن جاءَ و اگر بیاید نَصرٌ مِن رَبِّک َ یاری از نزدیک پروردگار تو یعنی فتحی و غنیمتی لَیَقُولُن َّ هر آئینه گویند إِنّا کُنّا مَعَکُم بدرستیکه ما هستیم با شما در دین و ملت پس ما را در غنیمت شریک سازید أَ وَ لَیس َ اللّه ُ آیا نیست خدای تعالی بِأَعلَم َ داناتر از همه دانایان بِما فِی صُدُورِ العالَمِین َ بآنچه در دلهای آدمیان است از صفای اخلاص و کدورت نفاق.

صفحه : 879

وَ لَیَعلَمَن َّ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا و هرآئینه میداند خدای آنان را که گرویده اند بدل وَ لَیَعلَمَن َّ المُنافِقِین َ و هرآئینه میداند منافقان را که نه گرویده اند و ایشان را در دنیا متمیز خواهد ساخت بابتلا و امتحان در بلا چه بمحنت و بلیت جوهر مردان شناخته شود چنانکه بآتش عیار زر و نقره معلوم گردد نظم به شکل و هیات انسان ز ره مرو زنهار توان بصبر و تحمل شناخت جوهر مرد اگر نه پاک بود از بلا بخواهد جست و اگر در اصل بود پاک صبر خواهد کرد در لباب آورده که ابو سفیان و امیه بن خلف امیر المومنین عمر بن خطاب و خبّاب را رض گفتند که از دین محدّث روی بتابید و طریقه قدیم پدران فرو مگذارید

و اگر در اقامت بر دین آبا گناهی باشد ما آن را برداریم و شما را در زیر بار آن گناه نگذاریم آیت آمد وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویدند لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آنان را که تصدیق کردند اتَّبِعُوا سَبِیلَنا پیروی کنید راه ما را یعنی متابع کیش پدران باشید وَ لنَحمِل و باید که برآوریم خَطایاکُم گناهان شما را امر است در تاویل جزا یعنی اگر متابعت ما کنید ما خطای شما برداریم وَ ما هُم و حال آنکه نیستند کافران بِحامِلِین َ بردارندگان مِن خَطایاهُم از گناهان مومنان مِن شَی ءٍ هیچ چیز را إِنَّهُم لَکاذِبُون َ بدرستی که ایشان هرآئینه دروغ گویانند در سخن خود که میگویند که بار خطای مومنان برداریم و ایشان بر حمل آن از اندک و بسیار قادر نخواهند بود بجهت گرانی بار گناه خود و بار گناه آنان نیز که بسبب ایشان گمراه شدند و متابعت ایشان نمودند کما قال سبحانه تعالی وَ لَیَحمِلُن َّ أَثقالَهُم و هرآئینه خواهند برداشت در قیامت بارهای گران گناهان خود را وَ أَثقالًا و بارهای گران دیگران را مَع َ أَثقالِهِم با بارهای گران خود یعنی وزر و وبال آنان را که گمراه ساخته اند اضافه آثام و جرایم ایشان خواهند ساخت بی آنکه چیزی از گناه گمراهان کم گردد وَ لَیُسئَلُن َّ و هرآئینه سؤال کرده خواهند شد تابعان و متبوعان یَوم َ القِیامَهِ در روز رستخیز عَمّا کانُوا یَفتَرُون َ از آنچه هستند که برمی بافتند از اباطیل و حیل که سبب اضلال خلق میشود وَ لَقَد أَرسَلنا و بدرستی که فرستادیم ما نُوحاً إِلی قَومِه ِ نوح ع را بسوی قوم او فَلَبِث َ پس درنگ کرد فِیهِم در میان

ایشان بجهت دعوت ایشان بطریق حق أَلف َ سَنَهٍ هزار سال إِلّا خَمسِین َ عاماً مگر پنجاه سال روایت اشهر آنست که نوح علیه السلام چهل ساله مبعوث شد و نه صد و پنجاه سال خلق را بخدا دعوت کرد بعد از طوفان شصت سال بزیست و در احقاف از وهب نقل میکند که عمر نوح علیه السلام هزار و چهار صد سال بود صاحب عین المعانی فرموده که سی صد و هفتاد ساله مبعوث شده و نهصد و پنجاه سال دعوت کرد و بعد از طوفان سی صد و پنجاه سال بزیست ملک الموت بوقت قبض روح از وی پرسید که ای درازترین پیغمبران از جهت عمر دنیا را چون یافتی فرمود که یافتم مانند خانه که دو در داشته باشد از یکی درآیند و از دیگری بیرون روند قطعه گر عمر تو عمر نوح ع و لقمان ع باشد آخر بروی چنانکه فرمان باشد در بودن دنیا و برون رفتن ازو یک روز و هزار سال یکسان باشد ایراد قصه نوح علیه السلام جهت تسلّی خاطر سیّد انام علیه الصلوه و السّلام و تنبیه برکشیدن ایذا و آزار قوم و تهدید مکذبان بذکر طوفان یعنی نوح علیه السلام نهصد و پنجاه سال جفای قوم کشید و همچنان دعوت می فرمود کسی نمی گروید فَأَخَذَهُم ُ الطُّوفان ُ پس بگرفت قوم او را عذاب طوفان وَ هُم ظالِمُون َ و ایشان ستم کاران بودند.

صفحه : 880 فَأَنجَیناه ُ پس نجات دادیم نوح ع را وَ أَصحاب َ السَّفِینَهِ و یاران کشتی را یعنی هر که با وی بود از مؤمنان و هر چه در سفینه بود از انواع جانوران وَ جَعَلناها و گردانیدیم

کشتی یا واقعه قوم نوح علیه السلام را آیَهً دلالتی یا عبرتی لِلعالَمِین َ از برای عالمیان تا بدان استدلال کنند یا پند گیرند وَ إِبراهِیم َ و یاد کن ابراهیم علیه السلام را إِذ قال َ چون گفت لِقَومِه ِ مر گروه خود را از اهل بابل که اعبُدُوا اللّه َ بپرستید خدای را وَ اتَّقُوه ُ و بترسید از عذاب او ذلِکُم اینکه عبادت و ترس خَیرٌ لَکُم بهتر است شما را از دین و آئینی که دارید إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که دانید خیر را از شر و نفع را از ضرر إِنَّما تَعبُدُون َ جز اینکه نیست که پرستش می کنید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی أَوثاناً بتان را وَ تَخلُقُون َ و برمی بافید إِفکاً دروغی که آن را خدای نام میکنید إِن َّ الَّذِین َ تَعبُدُون َ بدرستی که آنان را پرستش می کنید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی لا یَملِکُون َ نمی توانند و قدرت ندارند که روزی دهند لَکُم مر شما را رِزقاً روزی دادنی فَابتَغُوا پس بجوئید عِندَ اللّه ِ الرِّزق َ از نزدیک خدای تعالی روزی را که او توانا است بر ایصال آن بمرزوقان وَ اعبُدُوه ُ و بپرستید او را بیگانگی وَ اشکُرُوا و شکر گوئید لَه ُ مر او را که شکر قید نعمت عاجله و صید نعمت آجله است إِلَیه ِ تُرجَعُون َ بسوی او بازگردیده خواهید شد تا اینجا سخن ابراهیم علیه السلام بود آنکه حق سبحانه تهدید می کند قریش را می فرماید وَ إِن تُکَذِّبُوا و اگر تکذیب کنید ای اهل مکّه پیغمبر مرا فَقَد کَذَّب َ پس بدرستی که تکذیب کرده اند پیغمبران خود را أُمَم ٌ جماعتها مِن قَبلِکُم پیش از شما چون قوم

نوح ع و هود ع و صالح ع علیهم السلام و از تکذیب ایشان پیغمبران را ضرری نرسیده بلکه مضرت ایشان بدیشان لاحق شده که مستحق عقوبت دنیا و آخرت شده اند پس از تکذیب شما مر حبیب مرا چه زیان وَ ما عَلَی الرَّسُول ِ إِلَّا البَلاغ ُ المُبِین ُ و نیست بر فرستاده مگر پیغام رسانیدن آشکارا و او پیغام رسانید و به بیم و امید شما را دعوت کرد و از عقوبت آخرت بترسانید و شما بعث و نشر را منکر شدید.

صفحه : 881

أَ وَ لَم یَرَوا کَیف َ آیا نمی بینید و حفص به غیبت میخواند یعنی آیا نمی بینند منکران بعث که چگونه یُبدِئ ُ اللّه ُ الخَلق َ آشکارا می گرداند خدای تعالی آفریدگاران را و از نیست هست میکند ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس ایشانرا بعد از موت بازگرداند بحیات إِن َّ ذلِک َ بدرستی که اینکه ابدا و اعاده عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ بر خدای تعالی آسان است قُل بگو ای محمّد ص مر اینکه منکران را که از راه تفکّر و استدلال سِیرُوا بروید فِی الأَرض ِ در زمین فَانظُرُوا کَیف َ پس بنگرید که چگونه بَدَأَ الخَلق َ بیافریده است خدای تعالی خلق را در ابتداء بر اختلاف اشکال و افعال و احوال ثُم َّ اللّه ُ پس خدای تعالی یُنشِئ ُ ظاهر گرداند النَّشأَهَ الآخِرَهَ آفریدن دیگر را ملخص سخن آن است که چون بدیدید و بدانستید که خالق همه در ابتدا اللّه است حجت لازم شود بر شما در اعادت و بضرورت دانید آنکه مبدئ خلایق است می تواند که معید ایشان باشد إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز از ابداء و اعاده قَدِیرٌ تواناست بجهت آنکه قدرت

صفت ذاتی اوست و نسبت ذات او بهمه ممکنات یکسان است چون بر نشاه اولی قادر است هر آئینه از نشأه اخری عاجز نخواهد بود یُعَذِّب ُ عذاب کند مَن یَشاءُ هرکرا خواهد عذاب او وَ یَرحَم ُ مَن یَشاءُ و به بخشد بر هر که خواهد بخشش او وَ إِلَیه ِ تُقلَبُون َ و بسوی حکم او بازگردیده خواهید شد در روز جزا و گفته اند که عذاب کند بخذلان و کفران و بخشاید بتوفیق ایمان و در کشف الاسرار آورده که عذابش از راه عدل است و رحمتش از روی فضل هرکرا خواهد با وی عدل کند و از پیش براند و هرکرا خواهد بوی فضل کند بلطف خویش بخواند نظم اگر رانی ز راه عدل رانی و گر خوانی ز روی فضل خوانی مرا با راندن و خواندن چکار است اگر خوانی و گر رانی تو دانی در زاد المسیر آورده که عذاب بزشت خوی است و رحمت بحسن خلق و نزد بعضی عذاب و رحمت بمیل دنیا است و ترک آن یا بحرص و قناعت یا بمتابعت بدعت و ملازمت سنت یا بتفرقه خاطر و جمعیت دل امام قشیری رح فرموده که عذاب بآنست که بنده را با او گذارد و رحمت آنکه متولی کار او شود مصرعه تا تو نباشی یار ما رونق نگیرد کار ما- وَ ما أَنتُم و نیستید شما ای مردمان بِمُعجِزِین َ عاجزکنندگان مر پروردگار خود را از عذاب خود فِی الأَرض ِ در زمین یعنی اگر خواهید که از حکم او بگریزید و در زمین متواری شدید نتوانید شد وَ لا فِی السَّماءِ و نه در آسمان

یعنی اگر در آسمان باشید هم عاجزکنندگان نیستید و گفته اند مراد آن است که نه هر که در آسمان است قادر بود بر عاجز کردن خدای وَ ما لَکُم و نیست شما را از عذاب خدای مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که نگاهدارد شما را از ان وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری که بصدد دفع آن درآید.

صفحه : 882

وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیات ِ اللّه ِ و آنانکه نگرویدند بآیتهای خدای تعالی یعنی بکتب او یا بدلایل وحدانیت او وَ لِقائِه ِ و لقای او یعنی بسرای آخرت و بعث أُولئِک َ یَئِسُوا آن گروه ناامید شدند مِن رَحمَتِی از بخشایش من در دنیا یا ناامید خواهند شد در قیامت و تعبیر بماضی بجهت تحقق وقوع است وَ أُولئِک َ و آن گروه لَهُم مر ایشان را است عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک یعنی دایم بسبب کفر ایشان پس بعد ازین معترضات باز ذکر قصه ابراهیم علیه السلام می کند و می فرماید فَما کان َ پس نبود جَواب َ قَومِه ِ جواب قوم ابراهیم ع بعد از منع ایشان از بت پرستی و بعد از کسر بتان إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند بعضی از ایشان با بعضی که اقتُلُوه ُ بکشید او را أَو حَرِّقُوه ُ یا بسوزانید او را و اتفاق نمودند بر سوختن و او را در آتش انداختند فَأَنجاه ُ اللّه ُ پس برهانید او را خدای تعالی مِن َ النّارِ از ضرر آتش و آنرا برو سرد و با سلامت گردانید إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین رهانیدن لَآیات ٍ هر آئینه نشانهای قدرت اوست از خمود آتش و ترک احراق و رستن گل

و ریحان از ان لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که میگروند چه ایشان بتفحص از ان و تامل در ان نفع میگیرند وَ قال َ و گفت ابراهیم ع إِنَّمَا اتَّخَذتُم جز اینکه نیست که فراگرفتید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی أَوثاناً بتان را بخدائی مَوَدَّهَ بَینِکُم برای دوستی میان شما یعنی تا شما و بت پرستان بیکدیگر پیوندید و بر عبادت ایشان اجتماع نمائید فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا یعنی تا در دنیا باشید آن دوستی باقی است ثُم َّ یَوم َ القِیامَهِ پس روز قیامت یَکفُرُ کافر شود و بیزاری کند و منکر گردد بَعضُکُم بعضی از شما که متبوعانند بِبَعض ٍ مر بعضی را که متابعانند وَ یَلعَن ُ بَعضُکُم و لعنت کند برخی از شما یعنی پیروان و اراذل بَعضاً برخی را که پیش روان و اشراف اند وَ مَأواکُم ُ النّارُ و بازگشت شما همه دوزخ است وَ ما لَکُم و نیست شما را در آن روز مِن ناصِرِین َ هیچ یاران و مددگاران که خلاصی یابید بمدد ایشان از آتش دوزخ و چون حضرت ابراهیم علیه السلام بسلامت از ان آتش بیرون آمد.

صفحه : 883

فَآمَن َ پس بگروید و تصدیق کرد لَه ُ لُوطٌ مر او را لوط علیه السلام که خواهرزاده و بقولی برادرزاده او بود وَ قال َ و گفت ابراهیم علیه السلام مر او را و مر ساره را که دختر عم وی بود و بوی ایمان آورده بود إِنِّی مُهاجِرٌ بدرستی که من هجرت کننده ام ازین قوم إِلی رَبِّی به آنجا که امر پروردگار من است إِنَّه ُ هُوَ العَزِیزُ بدرستی که او غالب است مرا مغلوب دشمنان نسازد الحَکِیم ُ دانا است و بحکمت کار من

بسازد پس لوط علیه السلام و ساره با وی اتفاق نموده از کوهی که از سواد کوفه است به نجران رفتند و از آنجا بولایت شام درآمده ابراهیم علیه السلام به فلسطین نزول فرمود لوط علیه السلام بموتفکه رفت صاحب کشاف آورده که ابراهیم ع در آن وقت هفتاد و پنج ساله بود و در همین سال خدای تعالی اسماعیل ع را بوی داد از هاجره رض که کنیزک ساره خاتون بوده و چون سن مبارک آنحضرت علیه السلام بصد و دوازده یا صد و بیست رسیده حق سبحانه از ساره ویرا فرزندی بخشید چنانچه فرمود وَ وَهَبنا لَه ُ و بخشیدیم ما او را در سن پیری إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ فرزندی اسحق ع نام و نبیره یعقوب نام وَ جَعَلنا و نهادیم فِی ذُرِّیَّتِه ِ النُّبُوَّهَ در فرزندان او نبوت را یعنی در بنی اسرائیل و بنی اسماعیل وَ الکِتاب َ و کتابها را یعنی توریت و انجیل و زبور و فرقان وَ آتَیناه ُ أَجرَه ُ و دادیم ما او را مزد هجرت او فِی الدُّنیا درین سرای بآنکه فرزند دادیم او را در کبر سن از عجوزه عقیمه یا ذرّیّت طیبه ارزانی داشتیم و پیغمبری و کتب بدیشان عطا کردیم یا او را مقبول خلق و محبوب دلها ساختیم تا همه اهل ملل نسبت خود بوی درست میکنند یا حکم کردیم بصلاه بر وی تا آخر دهر ماوردی میگوید مزد او در دنیا بقای ضیافت اوست یعنی همچنانکه در حال حیات در مهمان خانه وی بساط دعوت انداخته بود حالا نیز هست و از خاص و عام از ان

مائده پرفائده بهرمنداند وَ إِنَّه ُ و بدرستی که او فِی الآخِرَهِ در ان سرای لَمِن َ الصّالِحِین َ از جمله شایستگان و پسندیدگان است وَ لُوطاً و یاد کن لوط علیه السلام را إِذ قال َ چون گفت لِقَومِه ِ مر گروه خود را از اهل موتفکات إِنَّکُم آیا شما لَتَأتُون َ الفاحِشَهَ می آیند بدان کار زشت و حفص انکم میخواند یعنی بدرستی که شما بفاحشه می آئید یعنی میکنید کاریکه بغایت زشت است و بسبب قباحت آن ما سَبَقَکُم پیشی نگرفت بر شما بِها بآن فاحشه مِن أَحَدٍ هیچ یکی مِن َ العالَمِین َ از عالمیان جهت آنکه طباع سلیمه ازین عمل متنفّر است و نفوس پاکیزه اینکه کار را کاره.

صفحه : 884

أَ إِنَّکُم لَتَأتُون َ الرِّجال َ آیا شما می آئید بمردان بطریق مباشرت وَ تَقطَعُون َ السَّبِیل َ و میزنید راه بر راه گذران یعنی مال ایشان می گیرید و ایشان را میکشید یا غریبان را بدین عمل اکراه میکنید و بدین سبب مردمان آمد و شد دریا میکرده اند و راه بند شده وَ تَأتُون َ و می آئید فِی نادِیکُم ُ المُنکَرَ در مجلسهای خود بفعلهای زشت یعنی کارها میکنید که نزد عقلا و عرفا نیکو نیست چون دشنام دادن و مزاح به فحش کردن و صفیر زدن و سنگریزه بانگشت بر یکدیگر افگندن و مهرها از کمان کرده بر ره گذریان انداختن و شرب خمر و ضرب او تار و مزامیر و سخریه با مسافران و امثال آن فَما کان َ پس نبود جَواب َ قَومِه ِ جواب قوم وی مر سخن ویرا إِلّا أَن قالُوا مگر آنکه گفتند ائتِنا بِعَذاب ِ اللّه ِ بیار عذاب خدای را بر ما إِن کُنت َ اگر هستی تو مِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان

در انکه اینکه فعلها قبیح است و بسبب آن عذاب بر شما نازل خواهد شد یعنی ما ترک اینکه عملها نخواهیم کرد تو اگر راست میگوئی که خدا هست و تو پیغمبری پس تو او را بگو تا عذاب فرستد بما چون لوط ع از ایشان ناامید شد قال َ گفت از روی مناجات رَب ِّ انصُرنِی خدایا یاری ده مرا بانزال عذاب عَلَی القَوم ِ المُفسِدِین َ بر گروه تباه کاران وَ لَمّا جاءَت و آن هنگام که آمدند رُسُلُنا فرستادگان ما یعنی ملائکه إِبراهِیم َ بِالبُشری بسوی ابراهیم علیه السلام جهت بشارت فرزند قالُوا گفتند إِنّا مُهلِکُوا بدرستی که ما هلاک کنندگانیم أَهل ِ هذِه ِ القَریَهِ اهل اینکه دیه سدوم را که تکذیب خواهرزاده تو میکنند إِن َّ أَهلَها بدرستی که اهل آن دیه کانُوا ظالِمِین َ هستند ستمکاران بکفر و انواع منکرات قال َ گفت ابراهیم علیه السلام إِن َّ فِیها لُوطاً بدرستی که در ان دیه لوط علیه السلام است و او از ظالمان نیست قالُوا گفتند ملائکه نَحن ُ أَعلَم ُ ما داناتریم بِمَن فِیها بهر کس که درو است از مومن و کافر و ما از حال لوط علیه السّلام غافل نیستیم لَنُنَجِّیَنَّه ُ هر آئینه او را رهائی خواهیم داد وَ أَهلَه ُ و کسان او را إِلَّا امرَأَتَه ُ مگر زن او را که او کانَت باشد مِن َ الغابِرِین َ از باقی ماندگان در عذاب یا در دیه یعنی خواهیم گفت تا لوط ع از میان قوم بیرون رود با اهل خود و همه کسان وی بیرون روند مگر زن او که در میان قوم بماند و با ایشان هلاک شود.

صفحه : 885

وَ لَمّا أَن جاءَت و آن هنگام که آمدند رُسُلُنا لُوطاً

فرستادگان ما بسوی لوط علیه السلام سِی ءَ بِهِم اندوهناک شد بدیشان وَ ضاق َ بِهِم و تنگ شد بسبب ایشان ذَرعاً از جهت دل یعنی تنگ دل گشت که مبادا از قوم او بدیشان رنجی رسد جهت آنکه ایشان متعرض غربا می شدند فرشتگان اثر ملال بر جبین لوط علیه السلام مشاهده کرده او را تسلّی دادند وَ قالُوا و گفتند لا تَخَف مترس وَ لا تَحزَن و اندوه مدار إِنّا مُنَجُّوک َ بدرستی که ما رهاننده ایم ترا وَ أَهلَک َ و کسان ترا إِلَّا امرَأَتَک َ مگر زن ترا که او کانَت مِن َ الغابِرِین َ باشد از بازماندگان و هلاک شدگان إِنّا مُنزِلُون َ بدرستی که ما فرود آرندگانیم- عَلی أَهل ِ هذِه ِ القَریَهِ بر اهل اینکه دیه رِجزاً عذابی مِن َ السَّماءِ از آسمان یعنی سنگ باران بِما کانُوا بسبب آنکه بودند که پیوسته یَفسُقُون َ فسق میکردند پس بحکم خدای تعالی لوط علیه السلام باهالی خود خلاصی یافته و کفار موتفکه هلاک شدند و شهر خراب شد و ایشان عبرت عالمیان گشتند چنانکه میفرماید وَ لَقَد تَرَکنا و بدرستی که ما بگذاشتیم مِنها از ان قریه آیَهً بَیِّنَهً نشانه روشن لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ برای گروهی که تعقل میکنند و اعتبار گیرند و آن نشانه آثار دیار خراب ایشان است یا حجاره سجّیل که در آن زمین یافته میشود و یا آبهای سیاه که هنوز هست وَ إِلی مَدیَن َ و فرستادیم بسوی اهل مدین أَخاهُم شُعَیباً برادر ایشان شعیب علیه السلام را فَقال َ پس گفت یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ای گروه من بپرستید خدای را- وَ ارجُوا الیَوم َ الآخِرَ و امید بدارید ثواب روز بازپسین را یعنی عملها کنید که بدان امید

ثواب توان داشت یا بترسید از شدّت روز قیامت وَ لا تَعثَوا و غایت تباهی مجوئید فِی الأَرض ِ در زمین مدین بنقص کیل و وزن مُفسِدِین َ در حالتی که قاصد فساد باشید.

صفحه : 886

فَکَذَّبُوه ُ پس به دروغ داشتند شعیب علیه السلام را او از فساد ممتنع نشدند فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَهُ پس بگرفت ایشانرا زلزله سخت یا صیحه جبرئیل که دلها بدان در تزلزل افتاد فَأَصبَحُوا پس بامداد کردند فِی دارِهِم در سراهای خویش جاثِمِین َ بزانو درآمدگان و مردگان وَ عاداً وَ ثَمُودَ و قوم عاد و ثمود و حفص ثمود خواند بلا تنوین و یاد کن قوم عاد و ثمود و هلاک ایشان را وَ قَد تَبَیَّن َ لَکُم و بدرستیکه روشن شده است هلاکت ایشان مر شما را مِن مَساکِنِهِم از مسکنها و منزلهای ایشان بحجاز و یمن که بر ان می گذرید و آثار عذاب معاینه می بینید وَ زَیَّن َ لَهُم ُ و بیاراست برای ایشان الشَّیطان ُ دیو سرکش یعنی ابلیس أَعمالَهُم کردارهای ایشان را از کفر و تکذیب فَصَدَّهُم پس بازداشت ایشان را عَن ِ السَّبِیل ِ از راه راست که انبیاء علیهم السلام ایشان را بدان میخواندند وَ کانُوا مُستَبصِرِین َ و بودند بینایان یعنی متمکن بودند از نظر و فکر و ملاحظه بدیده بصیرت اما بدان اشتغال نکردند یا زیرک و باریک بین بودند بگمان خود و سخن پیغمبران را نامعقول پنداشتند وَ قارُون َ و یاد کن قارون را وَ فِرعَون َ وَ هامان َ و فرعون و وزیر او هامان وَ لَقَد جاءَهُم مُوسی و بدرستیکه آمد بدیشان موسی ع بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن و معجزهای هویدا فَاستَکبَرُوا پس سرکشی کردند فِی الأَرض ِ در

زمین مصر و تعظیم ورزیدند وَ ما کانُوا و نبودند سابِقِین َ پیشی گیرندگان بر حکم خدای تعالی بلکه حکم خدای در ایشان رسید- فَکُلًّا پس هر یک از اینان که یاد کرده شد أَخَذنا فراگرفتیم و عقوبت کردیم بِذَنبِه ِ بگناه او فَمِنهُم پس بعضی از ایشان مَن أَرسَلنا عَلَیه ِ کسی بود که فرستادیم بر ایشان حاصِباً بادی سخت که در ان سنگریزه بود یعنی قوم لوط علیه السلام وَ مِنهُم و بعضی از ایشان مَن أَخَذَته ُ الصَّیحَهُ کسی بود که بگرفت او را عذاب صیحه یعنی قوم ثمود و اهل مدین وَ مِنهُم و بعضی از ایشان مَن خَسَفنا کسی بود که فرو بردیم بِه ِ الأَرض َ او را بزمین چون قارون وَ مِنهُم و از ایشان مَن أَغرَقنا کسی بود که غرق ساختیم ایشان را در آب چون قوم نوح ع علیه السلام و فرعون وَ ما کان َ اللّه ُ لِیَظلِمَهُم و نبود خدای تعالی که ستم کند بر ایشان یعنی بی جرم ایشان را عقوبت کند وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند که ایشان بجهل یا عناد أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ بر نفسهای خود ستم میکردند و خود را بکفر و معصیت هدف تیر عذاب می ساختند نظم ای که حکم شرع را رد میکنی راه باطل میروی بد میکنی چون تو بد کردی بدی یابی جزا پس بدیها جمله با خود میکنی .

صفحه : 887

مَثَل ُ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مثل آنانکه فراگرفتند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی أَولِیاءَ دوستان یعنی خدایان کَمَثَل ِ العَنکَبُوت ِ مانند عنکبوت است که برای خود اتَّخَذَت بَیتاً فراگیرد خانه وَ إِن َّ أَوهَن َ البُیُوت ِ و بدرستی که سست ترین خانها لَبَیت ُ العَنکَبُوت ِ هر آئینه خانه

عنکبوت است که نه سقف دارد و نه دیوار و نه گرما باز دارد و نه سرما لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر باشند کافران که دانند چیزیرا هر آئینه بدانند که اینکه مثلی برای دین ایشان است چنانچه خانه عنکبوت سست و بی بنیاد است و هیچ چیز را نشاید دین ایشان نیز خوار و بی مقدار است و از ان هیچ نکشاید صاحب بحر الحقایق فرمود که عنکبوت هر چند بر خود می تند زندانی برای نفس خود میسازد و قید بر دست و پای خود می نهد پس خانه او محبس اوست آنها نیز که بدون خدای اولیا میگیرند یعنی به پرستش هوا و محبت دنیا و متابعت شیطان میل کنند بسلاسل و اغلال و وزر و وبال مقید گشته روی خلاصی ندارند و عاقبت در مهلکه نیران و درکه بعد و حرمان افتاده معاقب و معذب گردند و بعضی هوای نفس را در بی اعتباری بتار عنکبوت تشبیه کردند کما قیل بیت از هوا بگذر که بس بی اعتبار افتاده است رشته دام هوا چون تار بیت عنکبوت إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ بدرستی که خدای تعالی میداند ما یَدعُون َ آنچه میخوانند یعنی می پرستند مِن دُونِه ِ بجز خدای تعالی مِن شَی ءٍ از هر چیزی چون بت و ملک و آدمی و کواکب وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست مالک در ملک خود شریک ندارد الحَکِیم ُ محکم کار است بحکمت عقوبت مشرکان را تاخیر میکند وَ تِلک َ الأَمثال ُ و اینکه مثلها نَضرِبُها لِلنّاس ِ می آریم و بیان می کنیم از برای مردمان وَ ما یَعقِلُها و در نمی یابند ثمره و فائده آنرا إِلَّا العالِمُون َ مگر دانایان که تدبر میکنند در حقایق چیزها خَلَق َ اللّه ُ بیافرید خدای

تعالی السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آسمانها و زمینها را بِالحَق ِّ برای اظهار حق نه برای باطل و بازی إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین آفریدن لَآیَهً هر آئینه نشانه است روشن یا در ضرب المثل عبرت است لِلمُؤمِنِین َ مر گرویدگان را.

صفحه : 888

اتل ُ بخوان ما أُوحِی َ إِلَیک َ آنچه وحی کرده میشود بتو مِن َ الکِتاب ِ از قرآن وَ أَقِم ِ الصَّلاهَ و بپا دار نماز را إِن َّ الصَّلاهَ تَنهی بدرستی که باز میدارد نماز عَن ِ الفَحشاءِ از کارهای که نزد عقل زشت بود وَ المُنکَرِ و از عملی که بحکم شرع منهی باشد یعنی سبب بازایستادن میباشد از معاصی چه مداومت برو موجب دوام ذکر است و دوام ذکر مورث کمال خشیت است و بخاصیت بنده را از گناه بازمیدارد آورده اند که جوانی از انصار ملازمت جماعت نموده با حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نماز میگذارد و هیچ نوع از منکرات نبود که مرتکب آن نمی شد چون حکایت حال او بعرض رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسانیدند فرمود که ان الصلوه تنهی زود باشد که نماز او را بازدارد از ان و اندک زمانی را توفیق توبه یافت و از زهاد صحابه رض گشت و در وسیط باسناد خود از انس بن مالک رضی اللّه عنه، نقل میکند که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که هر که باز ندارد نماز او را از فحشا و منکر زیاده نشود او را بدان نماز از حضرت حق سبحانه الّا دوری صاحب تاویلات آورده که هر یکی را از تن و نفس و دل و سر و روح و خفی نمازی ست و

بازدارنده نماز تن ناهی است از معاصی و ملاهی و نماز نفس مانع است از رذائل و علائق و اخلاق رویه و هیئات مظلمه و نماز دل بازدارد ظهور فضول و وفور غفلت را و صلاه سر منع نماید التفات بما سوای حضرت حق را و صلاه روح نهی کند از استقرار بملاحظه اغیار و صلاه خفی بگذارند سالک را از شهود اثنینیت و ظهور انائیت یعنی برو ظاهر گردد که از روی حقیقت بیت جز یکی نیست نقد اینکه عالم باز بین و بعالمش مفروش وَ لَذِکرُ اللّه ِ أَکبَرُ و هر آئینه ذکر خدای بزرگتر است از ذکر همه چیزی زیرا که ذکر او طاعت است و ذکر غیر او طاعت نیست یا بزرگتر است از انکه کسی قدر او بشناسد یا بزرگتر از انست که ذکر دیگر با او معارضه کند، و بقول بعضی مراد از ذکر نماز است معنی اینکه باشد که نماز بزرگتر است از سائر طاعات یا از ان بزرگتر است که بر صاحب خود موجب عقوبت فحشا و منکر باقی نگذارد، محققان گفته اند که ذکر خدا بنده را بزرگتر است از ذکر بنده مر خدای را چه ذکر بنده آمیخته است باغراض و ذکر خدای صافی است از کدورت علل و اغراض یا ذکر بنده خالی است فنا بدو شتابد و ذکر خدای باقیست زوال بدو راه نیابد ذو النون مصری قدس سره فرمود که ذکر او بزرگتر است از ان جهت که تو او را یاد نکنی مگر بعد از ان که او ترا یاد کند سلمی رح فرموده که

ذکر او در ازل شما را بهتر است از ذکر شما درین وقت او را در نفخات از حضرت شیخ ابو سعید ابو الخیر روح اللّه روحه نقل میفرماید که ذکر خداوند بزرگتر است نچنانکه تو او را یاد کنی او ترا یاد کند ذکر او بزرگتر است ذکر تو پیدا بود تا کجا بود بیت تو یاد کنی خدای را در خور خود او یاد کند ترا ولی در خور خویش وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند ما تَصنَعُون َ آنچه میکنید از نماز و غیر آن و جزای شما مناسب عمل خواهد بود وَ لا تُجادِلُوا و پیکار مکنید و جدال منمائید أَهل َ الکِتاب ِ با اهل کتاب یعنی با کسانیکه در عهد شمااند یا جزیه قبول کرده اند إِلّا بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ مگر بخصلتی که آن نیکوتر است یعنی خشونت ایشانرا بخوشخوئی مقابله کنید و غضب ایشان را بحلم إِلَّا الَّذِین َ ظَلَمُوا مِنهُم مگر آنانکه ستم کردند از ایشان یعنی عهد بشکستند با جزیه بازگرفتند و گفته اند که ظالمان از اهل کتاب آنهااند که اثبات فرزندی میکنند مر خدایرا سبحانه وَ قُولُوا و بگوئید با ایشان که بصدق تمام آمَنّا ایمان آورده ایم بِالَّذِی أُنزِل َ بانچیزی که فرو فرستاده شده است إِلَینا بسوی ما یعنی قرآن وَ أُنزِل َ إِلَیکُم و آنچه فرو فرستاده اند بشما یعنی توریت و انجیل و زبور وَ إِلهُنا و خدای ما وَ إِلهُکُم و خدای شما واحِدٌ یکی است وَ نَحن ُ لَه ُ و ما مر او را مُسلِمُون َ گردن نهادگان و مخلصان و موحدانیم و شما اتخاذ ارباب میکنید از احبار و رهبان- صفحه : 889

وَ کَذلِک َ و همچنانکه فرو

فرستادیم بر انبیاء علیهم السلام کتب خود را أَنزَلنا فرو فرستادیم إِلَیک َ الکِتاب َ بسوی تو قرآن را کتابی موافق با کتب سابقه در اصول دین فَالَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ پس آنانکه دادیم ایشانرا علم کتب متقدمه چون إبن سلام و اصحاب او رضی اللّه عنهم یُؤمِنُون َ بِه ِ میگروند بقرآن یا مراد آنهااند که پیش از بعث حضرت رسالت پناه ص باو و قرآن گرویده اند چون قیس إبن ساعد و بحیرا و نسطور و ورقه و اضراب ایشان وَ مِن هؤُلاءِ و ازین گروه عرب مَن یُؤمِن ُ بِه ِ کسی هست که میگرود بقرآن یا بمحمد ص وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا و منکر نشوند آیتهای کتاب ما را إِلَّا الکافِرُون َ مگر ناگرویدگان از یهود چون کعب بن اشرف و معاندان عرب چون ابو جهل و مانند وی وَ ما کُنت َ تَتلُوا و نبودی تو که بخوانی مِن قَبلِه ِ پیش از قرآن مِن کِتاب ٍ هیچ کتابی از کتب منزله وَ لا تَخُطُّه ُ و نمی نویسی کتاب را بِیَمِینِک َ بدست راست خود تاکید است در نفی کتابت یعنی هرگز نخوانده و مطلقا خط ننوشته که اگر چنانچه خواننده و نویسنده میبودی إِذاً لَارتاب َ المُبطِلُون َ آن هنگام در شک افتادندی تباه کاران و کج روان یعنی مشرکان عرب گفتندی که چون او می نویسد و میخواند پس او قرآن را از کتب پیشینیان التقاط کرده بر ما میخواند و می نویسد یا جهودان در شک افتادندی که ما در کتب خوانده ایم که پیغمبر آخر الزمان قاری و کاتب نباشد و اینکه کس قاری و کاتب است و در تیسیر آورده که خط و قراءت فضیلت بوده است مر غیر پیغمبر ما

را و عدم آن فضل معجزه آن حضرت ص بوده و چون معجزه ظاهر شده و در امّیت او شک و شبه نماند حق سبحانه در آخر عمر اینکه فضیلت نیز بوی ارزانی داشته تا معجزه دیگر باشد و إبن ابی شیبه در مصنّف خود از طریق عون بن عبد اللّه نقل میکند که ما مات رسول اللّه حتی کتب و قراء اینکه صورت منافی قرآن نیست زیرا که در آیت نفی کتابت و تلاوت را مقرر ساخته بزمانی قبل از نزول قرآن و مذهب آنانکه ویرا امّی میدانند از اوّل عمر تا آخر بصورت اقرب است نظم بقلم گر نرسید انگشتش بود لوح و قلم اندر مشتش از سواد خط اگر دیده به بست بکمالش نرسد هیچ شکست بود او نور و خط تیره ظلم نشود نور و ظلم جمع بهم بَل هُوَ بلکه قرآن آیات ٌ بَیِّنات ٌ آیتهای روشن است فِی صُدُورِ الَّذِین َ در سینه آنانکه أُوتُوا العِلم َ داده شده اند علم را یعنی مومنان اهل کتاب یا صحابه کرام که آنرا یاد میکردند تا هیچکس تحریف نتواند کرد و خواندن قرآن از ظهر القلب خاصه امت مرحومه است چه کتب متقدمه را از اوراق میخواندند و قولی آن ست که هو راجع بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و کارهای او و علم او با آنکه او امی است آیتهای روشن است مر آنانرا که دانااند بکتب الهی و واقف اند بصفات و سمات حضرت رسالت پناهی صلی اللّه علیه و سلّم وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا و منکر نشوند مر آیتهای ما را که محمّد ص و

قرآن است إِلَّا الظّالِمُون َ مگر کاملان در ظلم که مکابره می کنند با وجود وضوح دلائل اعجاز.

صفحه : 890 وَ قالُوا و گفتند کافران لَو لا أُنزِل َ چرا فرو ستاده نمی شود عَلَیه ِ بر محمّد آیات ٌ نشانها مِن رَبِّه ِ از پیش پروردگار او یعنی معجزه چون ناقه صالح ع و عصای موسی ع و مائده عیسی علی نبینا و علیهم السلام قُل إِنَّمَا الآیات ُ بگو جز اینکه نیست که آیتها و معجزه ها عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا است هرگاه خواهد و بر هر که خواهد فرو فرستد و اظهار آن بقبضه اقتدار و اختیار من نیست وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین ٌ و جز اینکه نیست که من بیم کننده ام آشکارا یعنی تخویف می کنم بلغتی که شما دریابید أَ وَ لَم یَکفِهِم آیا بسنده نیست ایشان را حجتی هویدا و معجزه واضح أَنّا أَنزَلنا آنکه فرو فرستادیم عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو قرآن را پیوسته یُتلی عَلَیهِم خوانده میشود بر ایشان بزبان ایشان و ایشان افصح مردم اند و اسرار بلاغت و اطوار فصاحت بر ایشان مخفی نیست و تو تحدی کرده و کوتاه ترین سورت در برابر قرآن از ایشان طلبیده و ایشان لشکر می کشند و مال و جان را درمی بازند و بمعارضه آن نمی پردازند معجزه روشن ترین ازین کجا باشد و گفته اند جمعی بحضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام آمدند و بعضی از سخنان یهود نوشته با خود آوردند و مدعا آنکه میخواهیم که علم خود را بآن افزون سازیم حضرت فرمود که همین گمراهی بس است قومی را که از آنچه نبی ایشان بدیشان آورده رغبت کنند بچیزی که غیر نبی ایشان آورده و اینکه آیت نازل شد یعنی آیا

اینکه کفایت نیست ایشانرا قرآن که بر ایشان میخوانند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین کتاب لَرَحمَهً هر آئینه بخششی است و بخشایشی و نعمتی بزرگ مر کسی را متابعت او کند وَ ذِکری و پندی و نصیحتی است لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ و مر گروهی که تصدیق کنند قُل کَفی بِاللّه ِ بگو بسنده است خدای بَینِی وَ بَینَکُم میان من و شما شَهِیداً گواه بر سخن من که مرا تصدیق می کننده بمعجزات یَعلَم ُ میداند خدای تعالی ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه در آسمانها و زمین است پس حال من و شما برو مخفی نخواهد بود وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویدند بِالباطِل ِ بناحق چون یهودیه و نصرانیه یا ایمان آورده اند بمعبودان باطل وَ کَفَرُوا بِاللّه ِ و کافر شدند بخدای حق أُولئِک َ آن گروه هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیانکاران که بدل کردند کفر را بایمان.

صفحه : 891

وَ یَستَعجِلُونَک َ و شتاب میکنند کافران ترا بِالعَذاب ِ بنزول عذاب چون نضر بن حارث و امثال او وَ لَو لا أَجَل ٌ مُسَمًّی و اگرنه مدّتی بودی نامبرده و معین برای عذاب هر قومی لَجاءَهُم ُ العَذاب ُ هر آئینه بیامدی بمستعجلان عذاب موعود وَ لَیَأتِیَنَّهُم و بی شک خواهد آمد آن عذاب بدیشان بَغتَهً ناگهان در دنیا بوقت مرگ یا در آخرت وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان ندانند آمدن آن را یَستَعجِلُونَک َ بِالعَذاب ِ طلب تعجیل میکنند ترا بحلول عذاب وَ إِن َّ جَهَنَّم َ و حال آنکه دوزخ لَمُحِیطَهٌ بِالکافِرِین َ فرو گرفته است و احاطه کرده بناگرویدگان یعنی موجبات جهنّم چون کفر و معاصی محیط است بدیشان و یا فاعل بمعنی مستقبل بود یعنی احاطه خواهد کرد

بدیشان یَوم َ یَغشاهُم ُ العَذاب ُ یاد کن روزی را که فراگیرد ایشان را عذاب مِن فَوقِهِم از زبر سرهای ایشان وَ مِن تَحت ِ أَرجُلِهِم و از زیر پای های ایشان وَ یَقُول ُ و گوید خدای یا فرشته بفرمان وی مر دوزخیان را که ذُوقُوا بچشید ما کُنتُم تَعمَلُون َ جزای آن چیزی که بودید که میکردید دنیا دار عمل بود و عقبی دار جزاست هرچه آنجا کاشته اید اینجا میروئید بیت تو تخمی بیفشان که چون بدروی بمحصول خود شاد و خرم شوی آورده اند که جمعی از مومنان در مکه اقامت کرده از جهت قلّت زاد و کمی استعداد یا بسبب محبت اوطان یا صحبت اخوان هجرت نمی کردند و بترس و هراس پرستش خدای می نمودند حق سبحانه آیت فرستاد که یا عِبادِی َ ای بندگان من الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه گرویده اید از اهل شرک بیک سو روید و صحبت مومنان طلبید و اگر در بلدی آشکارا عبادت نمی توانید کرد إِن َّ أَرضِی واسِعَهٌ بدرستیکه زمین من گشاده است هجرت کنید از موضع خوف بمنزل امن فَإِیّای َ فَاعبُدُون ِ پس مرا پرستش نمائید خالصا و ازین جا گفته اند قطعه سفر کن چو جای تو ناخوش بود کزین جای رفتن بدان ننگ نیست اگر ننگ گردد ترا جایگاه خدای جهان را جهان تنگ نیست و اگر از دوستی اهل و ولد پابسته بلده شده اید روزی مفارقت ضروری خواهد بود که کُل ُّ نَفس ٍ ذائِقَهُ المَوت ِ هر نفسی چشنده مرگ ست و بمرگ از همه جا و از همه کس خواهد برید ثُم َّ إِلَینا پس بسوی ما تُرجَعُون َ بازگردیده خواهند شد و حفص بخطاب میخواند یعنی شما بازگردیده خواهید شد بجزای ما، پس

بدار شرک اقامت نباید کرد و روی بکعبه امان یعنی آستان حضرت پیغمبر آخر الزمان صلی اللّه علیه و سلّم باید آورد.

صفحه : 892

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه ایمان آورده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای شایسته یعنی ادای فرائض نمودند لَنُبَوِّئَنَّهُم هر آئینه فرود آریم ایشان را مِن َ الجَنَّهِ از بهشت غُرَفاً بمنزلهای بلند و غرفهای ارجمند تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ میرود از زیر آن غرفها جوئیها خالِدِین َ در حالتی که جاویدان باشند فِیها در ان غرفهای ارجمند نِعم َ أَجرُ العامِلِین َ نیکو مزدی است مر عمل کنندگان خیر را بهشت الَّذِین َ صَبَرُوا آنکه شکیبائی ورزیدند بر آزار مشرکان و هجرت اوطان وَ عَلی رَبِّهِم و بر پروردگار خود نه بغیر او یَتَوَکَّلُون َ توکل می کنند و کار خود بدو می سپارند مومنان مکه اینکه آیتها شنیدند عزیمت هجرت بمدینه نمودند دغدغه دیگر دست داد که ببلده که ما را در ان اسباب معیشت مهیّا نباشد چگونه توان رفت آیت آمد که وَ کَأَیِّن مِن دَابَّهٍ و بسا از جنبندگان که بهیچ وجه لا تَحمِل ُ رِزقَهَا روزی خود را برنمی دارند یعنی طاقت و قوت برداشتن ندارند یا ذخیره نمی کنند و ذخیره کنندگان از جانوران آدمی است و موش و مور و گفته اند عقعق ذخیره می نهد و فراموش میکند در کشاف از بعضی سلف نقل میکند که بلبل را دیدم که خوردنی در زیر بال خود پنهان میکرد القصه جانوران بسیاراند از وحوش و طیور و سبع و هوام و حیوانات آبی که ذخیره ننهند و حامل رزق خود نشوند اللّه ُ یَرزُقُها خدای تعالی روزی دهد ایشانرا وَ إِیّاکُم و شما را نیز پس از عدم

اسباب معیشت در بلاد غربت اندیشه مکنید ابیات هست ز فیض کرم ذو الجلال مشرب ازراق پر آب زلال شاه و گدا روزی او میخورند مور و ملخ قسمت ازو می برند وَ هُوَ السَّمِیع ُ و اوست شنوا مر قول شما را که روزی از کجا خوریم العَلِیم ُ دانا بآنکه شما را روزی از کجا دهد وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی تو مر اهل مکه را که مَن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ که بیافرید آسمانها و زمین وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و مسخر گردانید آفتاب و ماه را لَیَقُولُن َّ اللّه ُ هر آئینه گویند خدای تعالی چه اینکه مسئله در عقول همه قرار گرفته که واجب است انتهای ممکنات بیکی که واجب الوجود باشد و چون ایشان میدانند که خالق ارض و سما اوست فَأَنّی یُؤفَکُون َ پس کجا رو گردانیده میشوند از توحید یعنی چرا روی از راه حق برمی تابند و بسلوک سبیل باطل می شتابند.

صفحه : 893

اللّه ُ یَبسُطُ الرِّزق َ خدای تعالی میگستراند و فراخ میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود وَ یَقدِرُ لَه ُ و تنگ میسازد مر آنرا که میخواهد ضمیر عایدست بغیر مذکور چه تقسیم دال است بر ان و گفته اند موسّع له و مضیق علیه یکیست یعنی بر هر بنده که خواهد گاهی فراخ گرداند و گاهی تنگ سازد إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ بهمه چیز از قبض و بسط دانا است و مصلحت بندگان برو مخفی نیست وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی از مشرکان عرب که مَن نَزَّل َ که فرو فرستاد مِن َ السَّماءِ از ابر یا

از آسمان ماءً آبی فَأَحیا پس زنده گردانید و تازه ساخت بِه ِ الأَرض َ بآن آب زمین را مِن بَعدِ مَوتِها پس از مردگی و افسردگی آن لَیَقُولُن َّ اللّه ُ هر آئینه میگویند خدای تعالی یعنی معترفند بآنکه موجد ممکنات اوست و با وجود اینکه بعضی مخلوقات او را در عبادت او شریک می سازند قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ بگو ای محمّد ص شکر و سپاس مر خدای را که ازین ضلالت نگاهداشته مر او متابعان مرا بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتر ایشان یعنی کافران لا یَعقِلُون َ در نمی یابند و سخن متناقض میگویند اقرار میدارند بخالقیت او و مخلوق را شریک او میدانند وَ ما هذِه ِ الحَیاهُ الدُّنیا و نیست اینکه زندگانی دنیا إِلّا لَهوٌ مگر مشغولی وَ لَعِب ٌ و بازی یعنی در سرعت انقضا و زوال ببازی کودکان می ماند که یکجا جمع می آیند و ساعتی بدان مبتهج گردند اندک زمانی ملول و مانده شده متفرق شوند و چه زیبا گفته اند بیت بازیچه است طفل فریب اینکه متاع دهر بی عقل مردمان که بدین مبتلا شوند وَ إِن َّ الدّارَ الآخِرَهَ و بدرستی که سرای دیگر لَهِی َ الحَیَوان ُ او است سرای حیات ابدی یعنی زندگانی جاوید درو خواهد بود لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر باشند مردمان که بدانند اختیار نکنند دنیای فانی را بر سرای جاودانی فَإِذا رَکِبُوا پس چون نشینند کافران فِی الفُلک ِ در کشتی و بسبب موج در گرداب اضطراب افتند دَعَوُا اللّه َ بخوانند خدای را مُخلِصِین َ در حالتی که خالص کنندگان باشند لَه ُ الدِّین َ برای خدا دین خود را یعنی بظاهر در صورت آنها که باشند مخلصانند چه یاد نکنند مگر خدای را و در کشف آن شدّت پناه بوی

برند فَلَمّا نَجّاهُم پس آن هنگام که نجات دهد خدا ایشانرا از بحر و بیرون آرد بسلامت إِلَی البَرِّ بسوی دشت إِذا هُم ناگاه ایشان یُشرِکُون َ شرک آرند یعنی بازگردند بعادت خویش صفحه : 894

لِیَکفُرُوا تا کافر شوند بِما آتَیناهُم بآنچه دادیم ایشانرا از نعمت نجات وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا برخوردار شوند باجتماع بر عبادت اصنام یا برخورند از زندگانی اینکه جهان فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند عاقبت کار خود را بوقت عقوبت أَ وَ لَم یَرَوا آیا ندیدند اهل مکه و ندانستند أَنّا جَعَلنا آنکه ما گردانیدیم شهر ایشانرا حَرَماً آمِناً حرمی یا ایمنی یعنی اهل آن ایمن اند از قتل و غارت وَ یُتَخَطَّف ُ النّاس ُ و حال آنکه ربوده میشوند مردمان مِن حَولِهِم از گرداگرد بلد ایشان یعنی مردمانرا می کشند و اسیر میکنند در حوالی مکه و کسی متعرض ایشان نمیشود أَ فَبِالباطِل ِ آیا پس بباطل که بتانند یا شیاطین یُؤمِنُون َ میگروند وَ بِنِعمَهِ اللّه ِ و بنعمت خدای بچنین نعمتی ظاهر که تمکن است در حرم و ایمنی از خوف یَکفُرُون َ کافر میشوند و دلیل کفران نعمت ایشان شرک است وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از کسیکه بربندد و بسازد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغی و گمان برد که او را شریک هست أَو کَذَّب َ بِالحَق ِّ یا تکذیب کند قرآن را یا رسول را لَمّا جاءَه ُ آن هنگام که بیاید بوی أَ لَیس َ آیا نیست یعنی هست فِی جَهَنَّم َ در دوزخ مَثوی ً جایگاه اقامت لِلکافِرِین َ مر ناگرویدگانرا وَ الَّذِین َ جاهَدُوا و آنانکه کوشش نمایند فِینا در کار

ما و اقامت دین ما لَنَهدِیَنَّهُم هر آئینه راه نمائیم ایشانرا سُبُلَنا راههای خود وَ إِن َّ اللّه َ و بدرستی که خدای لَمَع َ المُحسِنِین َ با نیکوکاران است یعنی با مجاهدان بنصرت و اعانت و ایراد مجاهده کرد بطریق اطلاق تا متناول باشد جهاد ظاهر و باطن را پس آنانکه جهاد کنند در راه ما با دشمنان دین و با نفس و هوا بنمائیم ایشانرا راه وصول بدولت لقا سهل عبد اللّه تستری قدس سره فرمود که هر که کوشش کند در اقامت سنت بنمائیم او را سبل جنت و امام قشیری رح فرموده که آنانکه بیارایند ظاهر خود را بمجاهدات آرایش دهیم باطن ایشانرا بمشاهدات شیخ ابو بکر واسطی روّح اللّه روحه میفرماید هر که جهدی کند برای ما راه دهیم او را بسوی خود در بحر الحقائق آورده که هر که کوشش کند در طلب ما می نمائیم او را راه دریافت ما الا من طلبنی وجدنی هر که ما را جوید ما را البته یابد در ترجمه بعضی از کلمات زبور آورده اند بیت انا المعبود فاطلبنی تجدنی انا المقصود ما طلبنی تجدنی بیت اگر در جست و جوی من شتابی مرا در خود بزودی بازیابی.

صفحه : 895

سوره الرّوم

مکیّه و هی ستون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الم ابو الجوزا از إبن عباس رضی اللّه عنه نقل میکند که حروف مقطعه آیات ربّانیه اند هر حرفی اشارت است بصفتیکه حق را بدان ثنا گویند چنانچه الف ازین کلمات کنایت است از الوهیت و لام از لطف و میم از ملک و گفته اند الف اشارت است باسم اللّه و لام بنام جبرئیل ع و میم باسم

محمّد ص یعنی بواسطه جبرئیل ع وحی فرستاده بمحمد ص غُلِبَت ِ الرُّوم ُ مغلوب شدند رومیان و فارسیان بر ایشان غلبه کردند فِی أَدنَی الأَرض ِ در نزدیک ترین زمین که عرب را باشد نسبت بزمین روم و آن اردن و فلسطین بوده یا لشکر بامیان اذرعات و بصری و آن چنان بود که خسرو پرویز شهریار و فرخان را که دو امیر وی بودند با لشکر بیکران فرستاد تا بعضی از ولایت روم بگرفتند و مردم روم منهزم گشتند و در سال نهم بقول احسن از مبعث پیغمبر اینکه خبر بمکه رسید کافران شادان شده از روی شماتت باهل ایمان گفتند که شما و ترسایان اهل کتابید و ما و فارسیان امّیانیم پس از غلبه فارس بروم تفاول میکنیم که ما بر شما غالب خواهیم گشت حق سبحانه آیت فرستاد و بیان کرد وَ هُم و رومیان مِن بَعدِ غَلَبِهِم از پس مغلوب شدن ایشان سَیَغلِبُون َ زود باشد که غالب شوند فِی بِضع ِ سِنِین َ در اندک سالی که میان سه و نه باشد صدیق اکبر رضی اللّه عنه بعد از نزول اینکه آیت مشرکانرا گفت چشم شما روشن مباد بخدای که اهل روم بر مردم فارس غالب خواهند شد در بضع سنین ابی ّ بن خلف گفت نه چنین است و ما با تو گرد می بندیم پس بهژده شتر جوان و مدّت سه سال شرط کردند و حضرت صدیق اکبر رضی اللّه عنه صورت حال بعرض حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسانید آنحضرت ص فرمود بضع میان ثلثه و تسعه است و برو در مدّت و مال بیفزادی ابو بکر صدیق رض بازگشته تا

نه سال بر صد شتر مراهنه کردند و ضمان از یکدیگر بستند و در روز بدر که مسلمانان بر قریش غالب گشتند خبر غلبه رومیان بر فارسیان رسید و گویند اینکه خبر روز حدیبیّه محقق شد و حضرت صدیق رض صد شتر از ابی ّ بقول اول و از ضمان وی بقول ثانی بستد چه ابی ّ در حرب احد کشته شده بود و حضرت فرمود که تصدق به یعنی صدقه بده القصه اینکه آیت اخبار است از امور کائنه در مستقبل و آن از جمله اقسام اعجاز قرآن است لِلّه ِ الأَمرُ مر خدای تعالی راست حکم و فرمان مِن قَبل ُ پیش از غلبه فارس بر روم وَ مِن بَعدُ و از پس غالب شدن روم بفارس یعنی در همه وقت قضای او نافذ است و همه کار در قبضه اقتدار اوست در کشف الاسرار گفته که قبل ازل است و بعد ابد یعنی امر ازلی و ابدی اوراست که خداوند ازلی و ابدی است وَ یَومَئِذٍ و آن روز که رومیان بر فارسیان غلبه کنند یَفرَح ُ المُؤمِنُون َ شادمان خواهند شد مومنان.

صفحه : 896

بِنَصرِ اللّه ِ بیاری کردن خدای تعالی مر اهل کتاب را بر قومیکه کتاب ندارند چه درین صورت انقلاب تفاول است و ظهور صدق اخبار مومنان و بردن گرود از یاد یقین صحابه رض پس البته مومنان شاد و خرّم خواهند بود و گفته اند فرح بآنست که بعضی از اعدای دین بر بعضی غلبه کردند و جمعی را نابود ساختند و آنچنان بود که شهریار و فرخان بر بعضی بلاد روم غالب گشتند و پرویز بغمازی ارباب غرض بر هر دو برادر متغیر گشت

و خواست که یکی را بر دست دیگری هلاک کند و هر دو بر صورت حال واقف شده کیفیت بقیصر روم عرض داشت کردند و دین ترسائی اختیار نمودند و سپهدار لشکر روم شدند و فارسیان را مغلوب ساخته بعضی از بلاد ایشان بگرفتند یَنصُرُ یاری می دهد خدای تعالی مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ هُوَ العَزِیزُ و او غالب ست انتقام کشد از جمعی الرَّحِیم ُ مهربان است غلبه دهد جمعی را بر جمعی وَعدَ اللّه ِ وعده کرد خدای تعالی غلبه روم یا فرح مومنان وعده کردنی لا یُخلِف ُ اللّه ُ وَعدَه ُ خلاف نمی کند خدا وعده خود را چه دروغ بر وی ممتنع است بلکه راست میسازد وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند صحت وعده او را یَعلَمُون َ میدانند ظاهِراً چیزهای آشکارا مِن َ الحَیاهِ الدُّنیا از زندگانی دنیا یعنی مال و متاع و جاه و دولت او را یا اسباب معاش و تجارات و در تیسیر و وسیط میگوید که مراد از دنیا بنا نهادن و زراعت کردن و اجرای انهار و قنوات است که اکثر اهل دنیا قواعد آنرا میدانند وَ هُم و ایشان عَن ِ الآخِرَهِ از امور آخرت که غایت مقصود آنست هُم غافِلُون َ ایشان غافلان و بیخبرانند تکریر ضمیر جهت تاکید است أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا آیا تفکر نمی کنند فِی أَنفُسِهِم در نفسهای خویش که مرایای ممکنات است یعنی هر چه در آفاق هست نمودار آن در انفس میتوان یافت یا چرا در کار نفس خود تفکر نمی نمایند تا از ابدای خود بر اعاده استدلال کنند ما خَلَق َ اللّه ُ نیافرید خدای تعالی السَّماوات ِ وَ الأَرض َ

آسمانها و زمینها را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان آسمان و زمین است إِلّا بِالحَق ِّ مگر برای حق یعنی بحکمت ملخص سخن آنکه آفریدن ارض و ما بینهما نه برای بازیست بلکه آفریدن بجهت استدلال بر توحید باریست وَ أَجَل ٍ مُسَمًّی و برای وقتی نامبرده که چون آن زمان برسد بنهایت برسند مراد روز قیامت ست وَ إِن َّ کَثِیراً و بدرستی که بسیاری مِن َ النّاس ِ از مردمان یعنی کفره بِلِقاءِ رَبِّهِم بدیدار پروردگار خود یعنی روز رستخیز که وقت لقا است لَکافِرُون َ هر آئینه ناگرویدگان صفحه : 897

أَ وَ لَم یَسِیرُوا آیا سیر نمی کنند فِی الأَرض ِ در زمین بمواضع ثمود و عاد بوقت تجارت فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ پس ببینند که چگونه بود عاقِبَهُ الَّذِین َ عاقبت آنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان از امم گذشته کانُوا بودند آن گروه أَشَدَّ مِنهُم سخت تر از اهل مکّه قُوَّهً از روی توانائی چون عادیان و ثمودیان و امثال ایشان وَ أَثارُوا الأَرض َ و بگردانیدند زمین را یعنی شکافتند جهت زراعت حبوب و غرس اشجار و استخراج معادن و استنباط آب وَ عَمَرُوها و عمارت کردند مر آنها را أَکثَرَ مِمّا عَمَرُوها بیشتر از آنچه عمارت کردند مکّیان که اهل وادی غیر ذی زرع اند یا آنکه عمر داشتند در دنیا بیشتر از اعمار قریش وَ جاءَتهُم و آمدند بدیشان رُسُلُهُم پیغامبران ایشان بِالبَیِّنات ِ بآیتهای روشن یا معجزهای هویدا و ایشان بآن نگرویدند حق سبحانه دمار از دیار و روزگار ایشان برآورد فَما کان َ اللّه ُ لِیَظلِمَهُم پس نیست خدای که ظلم کند بدیشان یعنی بی ارسال رسل و بی کفر و تکذیب ایشانرا هلاک کند وَ

لکِن کانُوا و لیکن بودند که بموجبات عقوبات أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ بر نفسهای خود ستم میکردند ثُم َّ کان َ پس هست عاقِبَهَ الَّذِین َ پس هست سر انجام آنانکه أَساؤُا بد کردند یعنی کافر شدند السُّوای نتیجه بدتر که عقوبت و عذاب ست و گفته اند سوای اسم جهنّم است چنانچه حسنی اسم بهشت است یعنی دوزخ عاقبت مشرکان است أَن کَذَّبُوا بسبب آنکه تکذیب کرده اند بِآیات ِ اللّه ِ بآیتهای خدای تعالی یعنی باور نداشتند قرآن را یا عبرت نگرفتند بدلائل قدرت وَ کانُوا بِها و بودند که بدان آیتها یَستَهزِؤُن َ استهزاء میکردند اللّه ُ یَبدَؤُا الخَلق َ خدای تعالی می آفریند خلق را از نطفه ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس دیگر باره زنده میگرداند و برمی انگیزد بعد از مرگ ثُم َّ إِلَیه ِ پس بسوی خدا و حکم او تُرجَعُون َ بازگردانیده میشوند و حفص رح بخطاب میخواند یعنی بازگردانیده خواهید شد.

صفحه : 898

وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَهُ و در روز که قائم شود قیامت یُبلِس ُ المُجرِمُون َ خاموش شوند مشرکان یعنی ناامید و منقطع شوند از حجت وَ لَم یَکُن لَهُم و نباشد مر ایشان را- مِن شُرَکائِهِم از انبازان ایشان یعنی از خدایانی که شرکاء نام نهاده بودند چون ملائکه و اصنام شُفَعاءُ درخواست کنندگان یعنی ایشان در دنیا می گفتند که آلهه ما شفیع ما خواهند بود در آن روز از شفاعت ایشان ناامید و محروم مانند وَ کانُوا و باشند کافران بِشُرَکائِهِم بدان انبازان کافِرِین َ ناگرویدگان یعنی چون از مطلوب خود ناامید کردند از ایشان بیزار شوند وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَهُ و در روز که قائم گردد ساعت رستخیز یَومَئِذٍ آن هنگام یَتَفَرَّقُون َ پراگنده گردند مردمان و از هم جدا شوند گروهی روی با علی

علیین آوردند و جمعی باسفل السافلین افتند یکی بر درجه وصلت و یکی در درکه فرقت آن بر سریر محبّت و اینکه در حصیر محنت آنرا انواع ثواب اینکه را اصناف عذاب جمعی از دولت تلاق نازان و برخی در آتش فراق گدازان بیت یکی خندان بصد عشرت یکی نالان بصد عسرت یکی در راحت وصلت یکی در شدّت هجران است به فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا پس امّا آنانکه گرویده باشند است به وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای پسندیده کرده باشند است به فَهُم فِی رَوضَهٍ یُحبَرُون َ پس ایشان در مرغزاری مشتمل بر ازهار و انهار شادمان گردانیده باشند چنان شادمانی که اثر آن بر صفحات و جنات ایشان ظاهر باشد یا مکرم و منعم باشند یا ایشانرا بحلی و حلل ببارایند در احقاف گفته که متوج سازندشان و در عین المعانی آورده که آواز خوش شنوانند ایشانرا و هیچ لذّت برابر سماع آن نباشد و در خبرست که ابکار بهشت تغنی کنند بصوتیکه خلایق مثل آن نشنیده باشند و آن افضل نعیم بهشت است از ابو درداء رضی اللّه عنه پرسیدند که مغنیات بچه چیز تغنی کنند فرموده که با تسبیح از یحیی إبن معاذ رازی قدس سره پرسیدند که از آوازها کدام دوست تر داری فرمود مزامیر الانس فی مقاصیر القدس بالحان تحمید فی ریاض تمجید صاحب کشف الاسرار آورده که فردا دوستان خدا در روضات بهشت در میان ریاحین انس بشادی و طرب سماع کنند فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر و فرمان آید بداود علیه السلام که بدان نغمه دلپذیر و صوت شوق انگیز که ترا داده ایم زبور بخوان ای موسی علیه

السلام تو توریت تلاوت کن و ای عیسی علیه السلام بقراءت انجیل مشغول شو ای درخت طوبی آواز دل آرای به تسبیح ما بگشای ای اسرافیل ع تو قرآن آغاز کن امام ثعلبی از اوزاعی رح نقل میکند که هیچکس خوش آوازتر از اسرافیل نیست چون او تغنی کند همه فرشتگان از اوراد و اذکار خود باز مانند حاصل سخن آنکه شریف ترین لذّتی بعد از مشاهده انوار و تجلّی در بهشت سماع خواهد بود و ازینجا گفته است آن عزیز در شرح مثنوی که سماع منادی است که درماندگان بیابان تیرگی افزای دنیا را از عشرت آباد بهشت نورانی خبر میدهد نظم مومنان گویند کاواز بهشت نغز گردانید هر آواز زشت ما همه اجزای آدم بوده ایم در بهشت آن لحنها بشنوده ایم گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی یاد ما آید از انها اندکی پس نی و چنگ و رباب و سازها چیزکی ماند بآن آوازها عاشقان کین نغمها را بشنوند جزو بگذارند سوی کل روند وَ أَمَّا الَّذِین َ کَفَرُوا و اما آنانکه نگرویده باشند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و تکذیب کردند مر آیتهای ما یعنی قرآن یا دلائل قدرت را وَ لِقاءِ الآخِرَهِ و بلقای سرای دیگر یعنی حشر و نشر فَأُولئِک َ پس آن گروه فِی العَذاب ِ مُحضَرُون َ در عذاب حاضرشدگانند.

صفحه : 899

فَسُبحان َ اللّه ِ مصدرست بمعنی امر یعنی تسبیح گوئید مر خدای را و بپاکی یاد کنید یا نماز گزارید حِین َ تُمسُون َ هنگامیکه شبانگاه درآیید مراد نماز شام و خفتن است وَ حِین َ تُصبِحُون َ و در هنگامیکه ببامداد درآیید مراد نماز صبح است وَ لَه ُ الحَمدُ و مر اوراست ستایش فِی السَّماوات ِ

وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمینها یعنی هر که در آسمان و زمین است حمد او گوید وَ عَشِیًّا و دیگر نماز گزارید در طرف آخر روز یعنی نماز عصر وَ حِین َ تُظهِرُون َ و هنگامیکه درمی آئید بوقت ظهر یعنی نماز پیشین صاحب لباب فرموده که تسبیح رفع صوت است پس اتصال بصلوات جهریه خالی از نسبتی نیست و حمد چون دلالت برفع صوت ندارد تخصیص ذکرش بنماز اخفائیه مناسب نماید یُخرِج ُ الحَی َّ مِن َ المَیِّت ِ بیرون می آرد خدای تعالی زنده را از مرده چون نخله از نوات و سنبله از حبه و مرغ از بیضه و انسان از نطفه یا مصلح از مفسد و مومن از کافر و عالم از جاهل وَ یُخرِج ُ المَیِّت َ مِن َ الحَی ِّ و بیرون می آرد مرده را از زنده بعکس آنها که مذکور شد وَ یُحی ِ الأَرض َ و زنده میگرداند زمین را بگیاه بَعدَ مَوتِها پس از مردگی و افسردگی آن وَ کَذلِک َ و مانند اینکه اخراج تُخرَجُون َ بیرون آورده خواهید شد از قبور وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای قدرت خدای أَن خَلَقَکُم آن ست که بیافرید اصل شما را یعنی آدم ع را مِن تُراب ٍ از خاک ثُم َّ إِذا أَنتُم پس اکنون شما بَشَرٌ مردمانید که تَنتَشِرُون َ پراگنده میشوید در زمین برای تصرف در اسباب معیشت وَ مِن آیاتِه ِ و از علامات توانائی او أَن خَلَق َ لَکُم آنکه بیافرید برای شما مِن أَنفُسِکُم از نفس شما یعنی از جنس شما أَزواجاً زنان لِتَسکُنُوا إِلَیها تا میل کنید بحسب جنسیت بدیشان و آرام گیرید بایشان چه جنسیت سبب ملایمت است و مخالفت واسطه منافرت نظم بجنس خود کند هر جنس

آهنگ ندارد هیچکس از جنس خود ننگ بجنس خویش دارد میل هر جنس فرشته با فرشته انس با انس وَ جَعَل َ بَینَکُم و ساخت یعنی پدید آورد میان شما و ازواج شما مَوَدَّهً دوستی وَ رَحمَهً و مهربانی در موضح آورده که مودت بمجرد تزویج و رحمت بسبب زادن فرزند یا مودت بر خوردسالان و رحمت بر پیرزالان إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در آفریدن ازواج مشاکل و مشابه مردان در بشریت لَآیات ٍ هر آئینه دلالتهاست لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ مر گروهی را که تفکر کنند و بر حکمت اینکه صورت مطلع شوند.

صفحه : 900 وَ مِن آیاتِه ِ و از دلالتهای قدرت او خَلق ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدن آسمانها و زمین ها است وَ اختِلاف ُ أَلسِنَتِکُم و مخالفت زبانهای شما در سخن گفتن چه بآوازهای پست و بلند و چه بفصاحت و لکنت یا اختلاف لغتهای شما از عربی و ترکی و فارسی و هندی و امثال آن در لباب آورده که اصول تمام زبانهای مختلفه هفتاد و دو است نوزده در اولاد سام و هفده در فرزندان حام و سی و شش در بنی یافت وَ أَلوانِکُم و دیگر اختلاف رنگهای شما در سرخی و سفیدی و سیاهی و زردی و یا در تخطیطات اعضا و هیئات و اشکال آن که مطلقا هیچ آدمی در همه چیز مشابه دیگر آدمی نیست حتی توائین که با وجود توافق مواد و اسباب ایشان البته در بعضی از چیزها مخالف خواهند بود إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در مخالفت السنه و الوان آدمیان با آنکه از یک پدر و مادر زاده اند لَآیات ٍ هر

آئینه نشانهای قدرت و حکمت است لِلعالِمِین َ مر عالمیان را یعنی بر هیچ عاقل از ملک و انس و جن پوشیده نیست که درین اختلاف حکمت کلی مندرج است چه اگر برین وجه نبودی امتیاز بین الاشخاص مشکل بودی و بسیار مهمات معطل بماندی و حفص بکسر لام خواند یعنی اینکه دلالت مر دانایان را است که در ان نظر کنند و بکنه آن روند وَ مِن آیاتِه ِ و از علامات قدرت کامله اوست مَنامُکُم خواب کردن شما بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ بشب و روز جهت استراحت قوای نفسانی و قوت قوای طبیعی وَ ابتِغاؤُکُم و جستن شما روزی را مِن فَضلِه ِ از بخشش او یعنی طلب معاش بروز و شب و گفته اند منام مخصوص بشب است و ابتغا بروز در آیت تقدیم و تاخیر است بحسب معنی إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در خواب شب و طلب معیشت روز لَآیات ٍ هر آئینه دلالتها و عبرتهاست لِقَوم ٍ یَسمَعُون َ برای گروهی که بشنوند بگوش هوش وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای حکمت او یُرِیکُم ُ البَرق َ آنست که می نماید بشما برق را خَوفاً برای ترسانیدن مسافران از صاعقه وَ طَمَعاً و در طمع افگندن مقیمان برای باران وَ یُنَزِّل ُ و فرو میفرستد مِن َ السَّماءِ از جهت آسمان یا از ابر ماءً آبی را فَیُحیِی پس زنده گرداند بِه ِ الأَرض َ بدان آب زمین را تا ازو گیاه تر و تازه میروید بَعدَ مَوتِها از پس افسردگی و پژمردگی آن إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین برق و باران- لَآیات ٍ هر آئینه علامتهاست بر قدرت الهی لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که تعقّل کنند در تکوّن کائنات حق

تا بر ایشان ظاهر گردد کمال قدرت صانع در هر حادثه.

صفحه : 901

وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای توانائی او أَن تَقُوم َ السَّماءُ آنست که می ایستد آسمان بی ستون وَ الأَرض ُ و زمین بروی آب بِأَمرِه ِ بفرمان او یعنی نگهداشت او مر ایشانرا ثُم َّ إِذا دَعاکُم پس چون بخواند شما را اسرافیل علیه السلام بنفخه اخیر- دَعوَهً خواندنی بدین نوع که یا ایتها الموتی اخرجوا ای مردگان بیرون آئید مِن َ الأَرض ِ از زمین إِذا أَنتُم ناگاه شما تَخرُجُون َ بیرون آئید از قبرهای خود و خروج خلق از قبور نیز یکی از آیات اوست وَ لَه ُ و مر او راست مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر که در آسمانها و زمینهاست یعنی همه مخلوق و مملوک و مربوب وی اند کُل ٌّ لَه ُ همه مر او را قانِتُون َ فرمان بردارانند در موت و حیات و بعث و نشور و درین احوال از حکم او تمرد نمی توانند ورزید وَ هُوَ و اوست الَّذِی یَبدَؤُا الخَلق َ آنکه اوّل بار بیافرید خلق را و آنگه بمیراند ثُم َّ یُعِیدُه ُ پس باز زنده گرداند او را وَ هُوَ و باز آوردن أَهوَن ُ آسان تر است عَلَیه ِ بر خدای همچنانکه نخست آفریدن با اعاده باعتقاد شما آسان تر است از ابداء پس چون ابداء را اقرار دارید اعاده را چرا منکرید و ابداء و اعاده نزد قدرت او یکسان است رباعی چون قدرت او منزه از نقصان است آوردن خلق و بردنش یکسان ست نسبت بمن و تو هر دو دشوار بود در قدرت پر کمال او آسان است وَ لَه ُ المَثَل ُ الأَعلی و مر اوراست صفت برتر و بزرگتر چون قدرت کامله

و حکمت شامله و وحدت ذات و عظمت صفات فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمینها وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست غالبی که عاجز نشود از ابداء ممکن و اعاده او الحَکِیم ُ دانا بصواب که افعال او بر مقتضای حکمت او باشد ضَرَب َ لَکُم بیان می کند خدای از برای شما مَثَلًا مِن أَنفُسِکُم مثلی فرا گرفته از احوال نفسهای شما هَل لَکُم آیا هست شما را ای آزادان مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم از ممالیک شما که ملک یمین اند مِن شُرَکاءَ هیچ انبازان فِی ما رَزَقناکُم در آنچه داده ایم شما را از اموال و اسباب فَأَنتُم فِیه ِ سَواءٌ پس شما و ایشان در ان چیز یکسان باشید یعنی چنانچه شما تصرف می کنید در مال و ملک خود ایشان نیز توانند تَخافُونَهُم می ترسید از ایشان که در تصرف مستقل شوند کَخِیفَتِکُم مثل ترسیدن شما آزادان أَنفُسِکُم از نفسهای شما یعنی از شریکان آزاد و ملخص سخن آنست که آیا ای خواجگان شما بندگان خود را در مال و ملک خود شریک میسازید تا در تصرف در ان و تسلط بر آن مساوی باشند و از استبداد و استقلال ایشان ترسان شوید و در عین المعانی و از بعضی تفاسیر اینست که چون حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم اینکه آیت بر صنادید قریش خواند گفتند کلا و اللّه لا یکون ذلک ابدا حاشا که هرگز اینکه نتواند بود آنحضرت ص فرمود که شما بندگان را در ملک خود شرکت نمیدهید پس چگونه آفریدگانرا که بندگان خدایند در ملک او شریک میسازید نظم خلق چون بندگان سر در پیش مانده در بند حکم خالق خویش جمله

هم بنده اند و هم بندی نرسد بنده را خداوندی کَذلِک َ مانند اینکه تفصیل نُفَصِّل ُ الآیات ِ تفصیل میکنیم و مبیّن میسازیم دلائل وحدت را لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که عقل خود را بر تدبیر امثال بکار برند اما جاحدان و ستمکاران از حقیقت اینکه سخنان بی خبراند صفحه : 902

بَل ِ اتَّبَع َ الَّذِین َ ظَلَمُوا بلکه پیروی میکنند آنانکه ستم کردند بر خود بشرک أَهواءَهُم آرزوهای نفس خود را بِغَیرِ عِلم ٍ به بیدانشی فَمَن یَهدِی پس کیست که راه نماید مَن أَضَل َّ اللّه ُ آن را که فروگذاشت خدای که بسبب خذلان او گمراه شد وَ ما لَهُم و نیست مشرکان گمراه را مِن ناصِرِین َ هیچ یاری و هواداری از یاران و هواداران که از عذاب دوزخ ایشان را خلاصی دهند فَأَقِم وَجهَک َ پس راست دارای محمّد ص روی خود را لِلدِّین ِ برای عبادت خدای تعالی یا خالص گردان عمل خویش را حَنِیفاً در حالتی که مائل باشی از همه دینها بدین اسلام و امت خود را بگو که بدین وجه اقامت کنند و پیروی کنند همه فِطرَت َ اللّه ِ دین خدای تعالی را الَّتِی آن فطرتی را که بحکمت فَطَرَ النّاس َ بیافرید مردمان را عَلَیها بر آن و گویند مراد از فطرت شناختن صانع است و آن در روز الست همه آدمیان را حاصل شد پس میفرماید که ملازم آن عهد باشید که بر ان مفطور شده اید لا تَبدِیل َ نهی است در صورت نفی یعنی تبدیل مدهید لِخَلق ِ اللّه ِ مر خلق خدای را یعنی دینی را که خدای تعالی خلق را بدان آفریده و میثاق از ایشان فراگرفت ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ ان است کیش راست و

دین مستقیم وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند استقامت دین را بسبب اعوجاج طبع و عدم تدبّر مُنِیبِین َ حال است از ضمیر اقم یعنی ای محمّد ص روی بدین آر با امت خود در حالتی که بازگردانندگانید إِلَیه ِ بسوی حق از غیر او شیخ ابو سعید خراز قدس سره فرموده که انابت رجوع است از خلق بحق و منیب آنرا گویند که او را جز حق سبحانه مرجعی نباشد بیت تو مرجعی همه را من رجوع با که کنم گرم تو در نپذیری کجا روم چکنم وَ اتَّقُوه ُ و بترسید ازو وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را وَ لا تَکُونُوا و مباشید مِن َ المُشرِکِین َ از شرک آرندگان بترک نماز متعمدا خطاب با امت است و در تیسیر از شیخ محمّد ص بن اسلم طوسی قدس سره نقل میکند که حدیثی بمن رسیده که هر چه از من روایت کند عرض کنید آنرا بر کتاب خدای اگر موافق بود از من باشد پس من اینکه حدیث را که من ترک الصلوه متعمدا فقد کفر خواستم که بآیتی از قرآن موافقت پیدا کنم سی سال تامل کردم تا اینکه آیت یافتم که و اقیموا الصلوه و لا تکونوا من المشرکین مِن َ الَّذِین َ فَرَّقُوا و مباشید از آنانکه جدا کردند و پراگنده ساختند دِینَهُم دین خود را وَ کانُوا شِیَعاً و گشتند گروه گروه مراد مشرکانند که اسلام را گذاشته یکی بت پرستیدند و یکی ملک و یکی ستاره یا یهود و نصاری که هر یک چندین فرقه شدند یا خوارج و روافض که ابو امامه را رضی

اللّه عنه، در ان باب خبر مرفوع است یا اهل بدعت کُل ُّ حِزب ٍ بِما لَدَیهِم هر گروهی بآنچه نزدیک ایشان است از دین فَرِحُون َ شادمانند و گمان ایشان آنکه حق بایشان است نظم هر کسی را درخور مقدار خویش هست نوع خوشدلی در کار خویش میکند اثبات خویش و نفی غیر چه امام صومعه چه پیر دیر.

صفحه : 903

وَ إِذا مَس َّ النّاس َ و چون برسد آدمیان را یعنی مشرکانرا ضُرٌّ سختی یا بیماری یا فقر و گفته اند عام است مر همه آدمیان را که چون بشدّتی درمانند دَعَوا بخوانند بزاری رَبَّهُم پروردگار خود را مُنِیبِین َ إِلَیه ِ بازگشتگان بسوی حق ثُم َّ إِذا أَذاقَهُم پس چون بچشاند یعنی بدهد ایشانرا خدای مِنه ُ از نزدیک خود رَحمَهً آسانی یا صحت یا توانگری و از ان شدّت باز رهند إِذا فَرِیق ٌ مِنهُم ناگاه گروهی از ایشان بِرَبِّهِم یُشرِکُون َ بپروردگار خود شرک آورند یعنی در مقابله نجات از بلا چنین عمل کنند لِیَکفُرُوا تا کافر شوند بِما آتَیناهُم بآنچه عطا کردیم ایشانرا فَتَمَتَّعُوا امر تهدید است یعنی ای کافران برخورید دو سه روز از نعمتهای دنیوی فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید سر انجام کار خود را که عقوبت اخروی باشد أَم أَنزَلنا آیا فرستادیم ما عَلَیهِم بر کافران سُلطاناً کتابی و حجتی یا رسولی ذی سلطان یا فرشته که با او برهانی باشد فَهُوَ پس آن رسول یا ملک یَتَکَلَّم ُ سخن گوید یا آن کتاب تکلم کند یعنی دلالت داشته باشد بِما کانُوا بِه ِ یُشرِکُون َ بآن چیزی که

هستند که بآن شرک می آرند یعنی دلیل بود بر اشراک ایشان وَ إِذا أَذَقنَا النّاس َ و چون بچشانیم مشرکانرا رَحمَهً نعمتی از صحت وسعت و مانند آن، فَرِحُوا شادمان شوند بِها بآن نعمت وَ إِن تُصِبهُم و اگر برسد بدیشان سَیِّئَهٌ زحمتی از مرض و قحط و امثال آن بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم بسبب آنچه از پیش فرستاده دستهای ایشان یعنی چون بلائی برسد بشامت کردارهای بد که کرده اند إِذا هُم یَقنَطُون َ ناگاه ایشان ناامید میشوند و جزع میکنند یعنی نه شکر میگذارند در نعمت نه صبر دارند بر محنت أَ وَ لَم یَرَوا آیا ندانستند أَن َّ اللّه َ بدرستی که خدای یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد وَ یَقدِرُ و تنگ می سازد بر هر که میخواهد إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین بسط و قبض لَآیات ٍ هر آئینه دلائل عبرت است لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که تصدیق کنند حکم الهی را در قبض و بسط و شکر گویند در سراء و صبر کنند در ضراء که بنای کار مومن و اساس امان او برین دو صفت است.

صفحه : 904

فَآت ِ پس بده ای محمّد ذَا القُربی خداوند قرابت را از بنی هاشم حَقَّه ُ حق او از غنیمت و فی گفته اند صورت خطاب با حضرت رسالت پناه ص و همه اهل ایمان درین داخل اند میفرماید که بدهید حق خویشان را یعنی صله رحم کنید باحسان و انعام و توقیر و اکرام امام اعظم رح بر وجوب نفقه ذوی الارحام بدین آیت استدلال میکند وَ المِسکِین َ و بدهید حق محتاج و بیچاره را وَ ابن َ السَّبِیل ِ و راه گذریان را از آنچه مقرر

شده یعنی وظائف زکوه ذلِک َ اینکه ایتای حقوق خَیرٌ بهترست از امساک لِلَّذِین َ یُرِیدُون َ برای کسانیکه میخواهند وَجه َ اللّه ِ لقای خدای تعالی را یا رضای او میجویند یا مراد ایشان وجه تقرب است بحق سبحانه نه بجهت دیگر از اعواض و اغراض وَ أُولئِک َ و آن گروه منفقان هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران و فیروزی یافتگان وَ ما آتَیتُم و آنچه میدهید مِن رِباً از هدیه و عطیه بتوقع مکافات لِیَربُوَا تا بیفزاید مال شما فِی أَموال ِ النّاس ِ در مالهای مردمان یعنی هدیه بکسی میدهید و زیاده از ثمن آن توقع می کنید تا مال شما افزون گردد فَلا یَربُوا پس زیاده نمی شود آن مال عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی و برکت از ان میرود یا آنچه میدهید بزیادت حرام در معاملات یعنی سود زر تا زیادتی در مال سودخوارگان پدید آید چنان نمی شود برکت در ان نمی ماند وَ ما آتَیتُم مِن زَکاهٍ و آنچه میدهید از زکوه مفروضه یا صدقه که در ان دادن تُرِیدُون َ وَجه َ اللّه ِ میخواهید ثواب خدای تعالی فَأُولئِک َ پس آن گروه که زکوه و صدقه لوجه اللّه دهند نه برای مکافات هُم ُ المُضعِفُون َ ایشانند خداوندان افزونی یا بندگان افزونی که یکی را ده یا زیاده یابند اللّه ُ خدای بحق الَّذِی خَلَقَکُم آن کسی است که بیافرید شما را و شما نبودید ثُم َّ رَزَقَکُم پس روزی داد و میدهد شما را مادام که زنده اید ثُم َّ یُمِیتُکُم پس بمیراند شما را بوقت انقضای آجال شما ثُم َّ یُحیِیکُم پس زنده گرداند شما را و برانگیزاند در قیامت هَل مِن شُرَکائِکُم آیا هست از انبازان

شما یعنی آیا از بتانیکه بزعم شما شریکان خدااند هست مَن یَفعَل ُ کسی که بکند مِن ذلِکُم ازین خلق و رزق و اماتت و احیا مِن شَی ءٍ هیچ چیزی تا بدان سبب او را پرستش توان کرد و چون هیچ کدام ازین کارها از ایشان نیاید پس ایشانرا شریک گرفتن نشاید سُبحانَه ُ پاک ست خدای تعالی وَ تَعالی و برترست عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شرک می آرند بوی صفحه : 905

ظَهَرَ الفَسادُ آشکارا شد تباهی فِی البَرِّ در بیابان بخشک سالی و مردن دواب بطواعین وَ البَحرِ و در دریا بطوفان و جوشش و غرق شدن کشتیها بِما کَسَبَت بسبب آنچه میکردند أَیدِی النّاس ِ دستهای آدمیان یعنی بشومی معاصی ایشان اغلب علماء برانند که مراد از فساد ناآمدن باران است چه وقتی که باران نبارد در بیابان نبات نروید و در دریا لؤلؤ و جواهر منعقد نشود و صاحب کشاف آورده که چون باران منقطع گردد جانوران آبی نابینا شوند و گفته اند فساد برّ آن بود که قابیل هابیل را کشت و فساد بحر آنکه جلندی کشتیها را غصب کرد و نزد بعضی مراد اثر فسادست یعنی نتیجه آن ظاهر شد در بیابان با هلاک اهل قری و در دریا باغراق قوم نوح ع و آل فرعون و بر هر تقدیر حضرت ملک قدیر فساد اسباب دنیوی از آدمیان کرد لِیُذِیقَهُم تا بچشاند ایشان را بَعض َ الَّذِی عَمِلُوا بعضی از جزای آنچه کرده اند چه تمام آن در آخرت خواهد لَعَلَّهُم شاید که ایشان بچشیدن اینکه بعضی یَرجِعُون َ بازگردند از شرک بتوحید و از معصیت بطاعت و نزد محققان مراد از بر نفس ست و از بحر قلب و شیخ

ابو بکر واسطی رح فرمود که هر که بحر دل او بترک مراقبه فاسد گردد ظاهر شود فساد در بر نفس و امام قشیری رح آورده است که فساد بر نفس بارتکاب محظورات ست و فساد بحر دل باخلاق ذمیمه و بوقوف بر رسوم و عادات در حقائق سلمی قدس سره مذکورست که بر لسان علماء ظاهر است و بحر زبان اهل تحقیق و فساد لسان علماء بتاویلات فاسده باشد ... و فساد لسان عرفا بدعاوی ّ باطله نظم ماه نادیده نشانها میدهد راستیها را بر ان کج می نهد از برای مشتری در وصف ماه صد نشان نادیده گوید بهر جاه قُل سِیرُوا بگو مشرکانرا که بروید فِی الأَرض ِ در زمین امم خالیه فَانظُرُوا کَیف َ کان َ پس بنگرید چگونه بود، عاقِبَهُ الَّذِین َ سر انجام آنانکه مِن قَبل ُ پیش از شما بودند کان َ أَکثَرُهُم بودند بیشتر ایشان که هلاک شدند مُشرِکِین َ شرک آرندگان فَأَقِم پس راست کن وَجهَک َ همگی خود را لِلدِّین ِ القَیِّم ِ برای کیش راست یا روی آر بجهت دین درست مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ پیش از انکه بیاید یَوم ٌ لا مَرَدَّ لَه ُ روز که نیست بازگردیدن مر او را مِن َ اللّه ِ از نزدیک خدای تعالی یعنی آنرا بازنگرداند و البته بباشد یا روزی بیاید از خدای تعالی که کس نتواند که بازگرداند یَومَئِذٍ یَصَّدَّعُون َ روز که جدا شوند مردمان از یکدیگر بر سر دو راه فریق فی الجنه و فریق فی السعیر مَن کَفَرَ هر که کافر شود فَعَلَیه ِ پس بروست کُفرُه ُ جزای کفر او که آتش جاوید است وَ مَن عَمِل َ صالِحاً و هر که بکند کارهای ستوده فَلِأَنفُسِهِم پس کرده باشد

برای نفسهای خود یَمهَدُون َ میگسترند یعنی جائیگاه راست می کنند در بهشت و تفریق بندگان روز قیامت واقع است.

صفحه : 906

لِیَجزِی َ تا جزا دهد خدای الَّذِین َ آمَنُوا آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند کارهای شایسته مِن فَضلِه ِ از بخشش خود و ذکر جزای کافران نکرد بجهت آنکه مقصود بالذات مومنان اند إِنَّه ُ بدرستی که خدای لا یُحِب ُّ الکافِرِین َ دوست ندارد ناگرویدگان را تا با مؤمنان جمع کند بلکه ایشان را جدا ساخته بدوزخ فرستد وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای قدرت خدای أَن یُرسِل َ الرِّیاح َ آن است که می فرستد بادها را یعنی شمال و صبا و جنوب را مُبَشِّرات ٍ مژده دهندگان بباران تا بفریاد شما رسد وَ لِیُذِیقَکُم و تا بچشاند شما را مِن رَحمَتِه ِ از نعمتی که تابع باران است یعنی خصب و رفاهیت وَ لِتَجرِی َ الفُلک ُ و برای آنکه تا به سبب بادها برود کشتیها در دریا بِأَمرِه ِ بفرمان خدای وَ لِتَبتَغُوا و تا بجوئید در تجارت دریاها مِن فَضلِه ِ روزی را که خدای بمحض فضل میدهد وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ و شاید که شما شکر گوئید برین نعمتها وَ لَقَد أَرسَلنا و هر آئینه ما فرستادیم مِن قَبلِک َ پیش از تو ای محمّد ص رُسُلًا فرستادگان از آدمیان إِلی قَومِهِم بسوی گروه ایشان فَجاؤُهُم پس آمدند رسولان ما بقوم خود بِالبَیِّنات ِ بمعجزهای روشن یا احکام هویدا از حلال و حرام بعضی از قوم ایشان بدانها گرویدند و برخی کافر شدند فَانتَقَمنا پس ما انتقام کشیدیم مِن َ الَّذِین َ أَجرَمُوا از آنانکه کافر شدند و ایشان را هلاک کردیم و یاری کردیم آنانرا که گرویده بودند وَ کان َ حَقًّا عَلَینا و هست

سزاوار بر ما نَصرُ المُؤمِنِین َ یاری دادن مومنان چه ایشان مستحق نصرت اند اللّه ُ خدای بر حق الَّذِی یُرسِل ُ الرِّیاح َ آن است که می فرستد بادها را فَتُثِیرُ سَحاباً پس می انگیزاند بادها ابر را و بهوا برآرد فَیَبسُطُه ُ پس خدا بگستراند آنرا یعنی متصل سازد بهم گاهی که خواهد فِی السَّماءِ در جهت آسمان کَیف َ یَشاءُ چنانچه خواهد رونده یا ایستاده وَ یَجعَلُه ُ و گرداند آنرا گاهی کِسَفاً پاره پاره هر قطعه در هر طرفی.

صفحه : 907

فَتَرَی الوَدق َ پس تو می بینی باران را بحکم الهی یَخرُج ُ بیرون می آید مِن خِلالِه ِ از میان ابر هم در وقتی که متراکم و متصل است و هم در وقتی که منقطع و متفرق است فَإِذا أَصاب َ بِه ِ پس چون برساند خدای تعالی باران را مَن یَشاءُ در عرض و بلاد هر که خواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود إِذا هُم ناگاه ایشان یَستَبشِرُون َ شادمان و خوشدل میشوند وَ إِن کانُوا و بدرستی که بودند مِن قَبل ِ أَن یُنَزَّل َ عَلَیهِم پیش از آنکه فرو فرستاده شود بر ایشان باران مِن قَبلِه ِ پیش از ظهور سحاب لَمُبلِسِین َ ناامید از باران فَانظُر پس در نگر إِلی آثارِ رَحمَت ِ اللّه ِ بسوی نشانه رحمت خدای تعالی یعنی باثر مطر نگر تا ببینی که کَیف َ چگونه خدای بآن اثر یُحی ِ الأَرض َ زنده گرداند زمین را باشجار و اثمار و زرع و نباتات بَعدَ مَوتِها پس از مردگی و افسردگی زمین حفص بجمع میخواند یعنی تا به بینی آثار رحمت الهی و بخشایش نامتناهی که زمین مرده را زندگی بخشد إِن َّ ذلِک َ بدرستی که آنکه قادرست بر احیای زمین بعد از موت آن لَمُحی ِ المَوتی هر

آئینه زنده گرداننده مردگان ست چه احیای ارض احداث مثل آن است که درو بوده از قوای نباتی و احیای موتی ایجاد آن است که در مواد ایشان بوده از قوی و غیره وَ هُوَ و خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بر همه چیز توانا است چه قدرت او نسبت با همه مکونات یکسان است و در احقاف آورده که اثر رحمت در ظاهر باران است که زندگی کل بدان است و در باطن ذکر اوست که حیات دل بدوست و در بحر الحقایق فرموده که آثار رحمت نشاه حبّه است که زمین دل بدان زندگی می یابد و نزد بعضی خود اثر رحمت دل باشد که منظر نظر حق است و در مثنوی حکایتی مناسب اینکه مبحث ایراد فرموده اینکه است- مثنوی صوفی در باغ از بهر گ شاد صوفیانه روی بر زانو نهاد پس فرو رفت او بخود اندر نغول شد ملول از صورت خوابش فضول که ای چه خسپی آخر اندر زر نگر اینکه درختان بین و آثار خضر امر حق بشنو که گفته است انظروا سوی اینکه آثار رحمت آر رو گفت آثارش دل است ای بوالهوس آن برون آثار آثار است و بس باغها و میوها اندر دل است عکس لطف او برین آب و گل است وَ لَئِن أَرسَلنا و اگر بفرستیم ما رِیحاً بادی که مودی باشد بهلاک چون دبور که ریح عذاب است و بمزروعات ایشان وزد فَرَأَوه ُ پس ببینند کشت را مُصفَرًّا زرد شده بعد از سبزی بهلاک رسیده چنانچه ازو نفع نتوان گرفت لَظَلُّوا هر آئینه باشند مِن بَعدِه ِ یَکفُرُون َ پس از زردی زرع که کافر شوند

بنعمتهای گذشته بایستی که التجا بحق کردندی و از رحمت او ناامید نشدندی و ای محمّد ص از کافران اینکه طمع مدار که فهم کنند سخنان را و قول تو قبول نمایند.

صفحه : 908

فَإِنَّک َ پس بدرستی که تو لا تُسمِع ُ المَوتی سخن نمی توانی شنوانید مردگان را و کفار حکم ایشان دارند زیرا که دل ایشان مرده است وَ لا تُسمِع ُ الصُّم َّ و نمی توانی شنوانید کران را الدُّعاءَ خواندن إِذا وَلَّوا چون برگردند از خواننده مُدبِرِین َ گریزندگان از متکلّم قید تولّی و ادبار برای تاکید حکم است و استحاله اسماع یعنی اصم مقبل اگر چه نمی شنود اما به سبب حرکات لب و دهان و اشارت سر و دست چیزی درمی یابد اما کری که پشت بمتکلم دارد از ان مقدار دریافت نیز محروم است وَ ما أَنت َ و نیستی تو بِهادِ العُمی ِ راه نماینده کوردلان عَن ضَلالَتِهِم از گمراهی ایشان یعنی قادر نیستی و آنکه توفیق ایمان دهی مشرکانرا إِن تُسمِع ُ نمی شنوانی مواعظ و نصایح قرآن را إِلّا مَن یُؤمِن ُ مگر آنانرا که گرویده است بِآیاتِنا به آیات کتاب ما چه ایمان ایشان را بر ان میدارد که لفظ قرآن را فرا میگیرند و در معنی آن تدبر می نمایند فَهُم مُسلِمُون َ پس ایشان گردن نهادگانند مر اوامر و نواهی را اللّه ُ خداوند مطلق و معبودی بحق الَّذِی خَلَقَکُم آنست که بیافرید شما را مِن ضَعف ٍ از چیز سست یعنی نطفه ثُم َّ جَعَل َ پس داد شما را مِن بَعدِ ضَعف ٍ پس از سستی طفولیت قُوَّهً توانائی یعنی جوانی ثُم َّ جَعَل َ پس داد مِن بَعدِ قُوَّهٍ از پس قوّت شباب ضَعفاً وَ شَیبَهً سستی و پیری یَخلُق ُ ما

یَشاءُ می آفریند آنچه میخواهد از ضعف و قوّت و جوانی و پیری وَ هُوَ العَلِیم ُ و او دانا است به احوال بندگان القَدِیرُ توانا است بر تغیر صفات ایشان وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَهُ و روزی که قائم شود قیامت و آن ساعت آخر باشد از ساعات دنیا یُقسِم ُ المُجرِمُون َ سوگند خورند کافران مضمون آنکه ما لَبِثُوا درنگ نکردند در دنیا یا در قبور غَیرَ ساعَهٍ جز ساعتی و همه مؤمنان دانند که ایشان دروغ میگویند کَذلِک َ مثل اینکه برگشتن از راستی در آخرت کانُوا هستند در دنیا که بانکار حشر و نشر یُؤفَکُون َ برگردانیده می شوند از راه صدق یعنی کار ایشان دروغ گفتن است درین سرای و در ان سرای.

صفحه : 909

وَ قال َ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ و بعد از سوگند ایشان بر عدم لبث در دنیا گویند آنانکه داده اند ایشان را دانشی وَ الإِیمان َ و ایمان یعنی مؤمنان و علماء از ملائکه و انس گویند چرا دروغ می گوئید لَقَد لَبِثتُم بدرستی که درنگ کردید در دنیا و مکث شما مذکور و مسطور است فِی کِتاب ِ اللّه ِ در لوح محفوظ یا در قرآن آنجا که گفت و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون یا در علم الهی یا در قضای او یا در آنچه بر شما نوشته که زمان مکث شما باشد- و شما بدان مقدار در دنیا یا در قبور بوده اید إِلی یَوم ِ البَعث ِ تا روز برانگیختن فَهذا یَوم ُ البَعث ِ پس اینکه است روز برانگیختن که انکار می کردید وَ لکِنَّکُم کُنتُم و لیکن بودید شما که از فرط جهل و عدم تفکر

لا تَعلَمُون َ نمیدانستید که بعث حق است پس کافران آغاز اعتذار کرده برای تدارک ما فات طلب رجوع کنند بدنیا و اجابت نیابند فَیَومَئِذٍ پس آن روز لا یَنفَع ُ سود نکند الَّذِین َ ظَلَمُوا آنانرا که ستم کردند بر خود بکفر مَعذِرَتُهُم عذرخواهی ایشان وَ لا هُم و نه ایشان یُستَعتَبُون َ خوانده شوند بچیزیکه ازاله عذاب ایشان کند یعنی ایشان را نگویند که استرضای خدای کنید زیرا که خدای از ایشان راضی نشود وَ لَقَد ضَرَبنا و هر آئینه بیان کردیم لِلنّاس ِ برای مردمان فِی هذَا القُرآن ِ درین قرآن مِن کُل ِّ مَثَل ٍ از هر مثلی که ایشانرا بکار آید در بیان توحید و حشر و صدق رسل ع وَ لَئِن جِئتَهُم بِآیَهٍ و اگر بیاری تو ای محمّد ص بدیشان یعنی منکران و معاندان معجزه که می طلبند لَیَقُولَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا هر آئینه گویند آنانکه نگرویده اند از فرط عناد و غایت تمرد و فساد إِن أَنتُم نیستید شما یعنی پیغمبر و مومنان إِلّا مُبطِلُون َ مگر تباه کاران و دروغ گویان و بربافتگان کَذلِک َ همچنین یَطبَع ُ اللّه ُ مهر می نهد خدای تعالی عَلی قُلُوب ِ الَّذِین َ بر دلهای آنانکه لا یَعلَمُون َ نمیدانند در طلب دانش نیستند فَاصبِر پس شکیبائی کن ای محمّد ص بر آزار ایشان إِن َّ وَعدَ اللّه ِ بدرستی که وعده خدای تعالی بنصرت تو و اعلای کلمه غالب شدن دین تو حَق ٌّ راست است و خدای بدان وفا خواهد کرد وَ لا یَستَخِفَّنَّک َ الَّذِین َ و ترا به سبک ساری ندارند آنانکه لا یُوقِنُون َ بی گمان نمی شوند در امر معاد یا ترا بدان نیارند که تعجیل کنی در دعای عذاب بر ایشان که آن بوقتی مقرر باز بسته است و

چون آن وقت درآید حکم الهی بظهور رسد- بیت نگهدارید وقت کارها را که هر کاری بوقتی باز بست است.

صفحه : 910

سوره لقمان

مکیه و هی اربع و ثلثون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الم حروف مقطعه مبادی سور و مفاتیح کنوز غیب اند و در الف لام میم گفته اند الف اشارت است با نا و لام به لی و میم به منی یعنی انا اللّه ولی جمیع الصفات و منی الغفران و الاحسان تِلک َ آیات ُ الکِتاب ِ اینکه سوره آیت های قرآنی است الحَکِیم ِ خداوند حکمت یا متضمن حکمت یا محکم که در ان تناقض نیست یا حاکم که بحلال و حرام حکم کند هُدی ً راه نماینده است وَ رَحمَهً و بخششی از خدای تعالی لِلمُحسِنِین َ مر نیکوکاران را الَّذِین َ یُقِیمُون َ الصَّلاهَ آنانکه بپای میدارند نماز مفروضه را وَ یُؤتُون َ الزَّکاهَ و میدهند زکوه واجب را وَ هُم و ایشان بِالآخِرَهِ بسرای دیگر هُم یُوقِنُون َ ایشان بیگمانانند یعنی بعث و جزا را تصدیق می کنند أُولئِک َ آن گروه که بدین صفات موصوف اند عَلی هُدی ً بر راه راستند مِن رَبِّهِم از آفریدگار خود وَ أُولئِک َ و آن گروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران و فیروزی یافتگان آورده اند که نضر بن حارث بتجارت بجانب فارس رفته بود و قصّه رستم و اسفندیار خریده در مجامع قریش بنوعی بمسامع ایشان میرسانید که همه شیفته و فریفته می شدند و لاف میزد که اگر محمّد ص از قصّه عاد و ثمود و عظمت مملکت سلیمان و داود خبر میدهد من از وسعت مملکت و وفور ابهت ملوک عجم سخن میگویم حق سبحانه اینکه آیت فرستاد وَ مِن َ

النّاس ِ و از مردمان مَن یَشتَرِی کسی هست که میخرد لَهوَ الحَدِیث ِ سخن ببازی و گفته اند سخن فریب دهنده و مشغول کننده یعنی اختیار می کند افسانه بی اعتبار را لِیُضِل َّ تا گمراه سازد مردمانرا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای تعالی یعنی از دین او باز دارد که آن استماع قراءت قرآن است بِغَیرِ عِلم ٍ بیدانشی و برهانی وَ یَتَّخِذَها و فرامیگیرد آیات خدای را هُزُواً فسوس و سخریه أُولئِک َ آن گروه لَهُم عَذاب ٌ مر ایشان راست عذابی مُهِین ٌ خوارکننده که سبی و قتل است در دنیا و عذاب و خزی در عقبی و گفته اند آیت در شان آنها است که جاریات مغنیه خریدندی و مردمان را باسماع اصوات و الحان ایشان از شنودن سخن حق بازداشتندی.

صفحه : 911

وَ إِذا تُتلی و چون خوانده شود عَلَیه ِ بر آن کس که لهو حدیث را خریده و برگزیده آیاتُنا آیتهای کلام ما وَلّی مُستَکبِراً رو بگرداند در حالتی که گردن کش و متکبّر بود یعنی التفات بآن نکند کَأَن لَم یَسمَعها گویا که هرگز نشنیده کَأَن َّ فِی أُذُنَیه ِ گویا که در هر دو گوش او وَقراً گرانی است فَبَشِّره ُ پس اعلام کن او را و بجای بشارت بیم ده بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ بعذابی دردناک إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی آنانکه گرویده اند بخدا و رسول ص وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای نیکو یعنی شایسته لَهُم جَنّات ُ النَّعِیم ِ مر ایشان راست بهشتهای با نعمت و ناز یا نعمتهای بهشت خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند در ان وَعدَ اللّه ِ وعده کرده است خدای تعالی وعده کردنی حَقًّا درست و راست وَ هُوَ العَزِیزُ و او خداوند غالب است که هیچکس

او را از وفا بعهد و وعده مانع نشود الحَکِیم ُ راست کار که هر چه کند بطریق حکمت بود بیت نه در وعده اوست نقض و خلاف نه در کار او هیچ لاف و گزاف خَلَق َ السَّماوات ِ بیافرید آسمانها بِغَیرِ عَمَدٍ بی ستون تَرَونَها می بینید شما آنرا برداشته وَ أَلقی فِی الأَرض ِ و بناد در زمین یعنی پیدا کرد درو رَواسِی َ کوههای بلند پایدار أَن تَمِیدَ بِکُم ما شما را حرکت ندهد و مضطرب نسازد چه زمین بر روی آب متحرک بود چون کشتی و بجبال راسیات آرام یافت و در موضح از ضحاک نقل میکند که حق سبحانه نوزده کوه را میخ زمین کرد تا بر جای ایستاد و از ان جمله کوه قاف ست و ابو قبیس و جودی و لبنان و سینین و طور سینا و ثبیر و غیر آن وَ بَث َّ فِیها و پراگنده کرد در زمین مِن کُل ِّ دابَّهٍ از هر جنبنده وَ أَنزَلنا و فرو فرستاده ایم التفات بتکلم بجهت اختصاص فعل است بفاعل یعنی بغیر ما نفرستد و ما فرستادیم مِن َ السَّماءِ از آسمان یا ابر ماءً آبی که باران است فَأَنبَتنا پس برویانیدیم فِیها در زمین بآن آب مِن کُل ِّ زَوج ٍ از هر صنف گیاهی کَرِیم ٍ نیکو و بسیار منفعت.

صفحه : 912

هذا اینکه مذکور شد از آسمان و زمین و کوه و حیوان و نباتات خَلق ُ اللّه ِ آفریده خدای اند فَأَرُونِی پس بنمائید بمن که در عالم ما ذا خَلَق َ چه چیز بیافریدند الَّذِین َ مِن دُونِه ِ آنانکه بدون وی اند مراد بتانند که کفار ایشان را شریک حق گفتندی حق سبحانه میفرماید که اینها همه مخلوق منند آنچه بتان

شما آفریده اند کدام است بَل ِ الظّالِمُون َ بلکه مشرکان فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی آشکارااند که عاجز را با قادر و مخلوق را با خالق در پرستش شرکت میدهند نظم هر که هست آفریده او بنده است بنده در بند آفریننده است پس کجا بنده که در بند است لائق شرکت خداوند است - آورده اند که قصّه لقمان حکیم و وصایای او نزد یهود شهرتی عظیم داشت و عرب در هر مهمی که رجوع بدیشان کردندی از حکمتهای لقمان برای ایشان مثل زدندی حق سبحانه از حال وی خبر داد و فرمود وَ لَقَد آتَینا و بدرستی که ما دادیم لُقمان َ الحِکمَهَ لقمان بن باعور را حکمت که قولی صائب و فعلی کامل ست یا شناخت توحید و نفی شرک و در احقاف گفته که اقامت ادله عقلیّه در تقریر توحید و ایمان برسل و نفی شرک و اضافت دلائل سمعیّه بآن علماء را در نبوت لقمان اختلاف است سدی و عکرمه و شعبی رح بر آنند که او پیغمبر بوده و مراد از حکمت در اینکه آیت نبوت است و او خواهرزاده ایوب علیه السلام بوده یا پسر خاله او در تیسیر گوید پسر باعور بن ناحور بن تارخ برادر ابراهیم بوده است امام ابو اللیث رح فرموده که کنیت او ابو الانعم است و در عین المعانی آورده که در سال دهم از سلطنت داود علیه السلام متولد شد و تا عهد یونس علیه السلام عمر یافت و بعضی گویند که هزار سال بزیست و اکثر علماء بر انند که او پیغمبر نبوده بلکه حکیم بود و گویند غلام کسی بوده

و شبانی میکرد یا خیّاطی یا نجّاری و گویند حبشی بوده در میان بنی اسرائیل قضایا پرسیدی و بقول امام سجاوندی از بندگان توبه بوده مردی اسود اللون و غلیظ الشفتین بوده روزی بوقت قیلوله جمعی از فرشتگان بخانه وی درآمدند و برو سلام کردند جواب داد و ایشانرا نمیدید گفتند ای لقمان ما فرشتگان پروردگار توایم ترا خلیفه زمین میسازیم تا حکم کنی میان مردمان براستی لقمان جواب داد اگر حکم جزم است از آفریدگار من برین کار سمعا و طاعه قبول میکنم و امید میدارم که مرا توفیق دهد و یاری کند و اگر مرا مخیّر ساخته اند عافیت اختیار کنم و متعرض فتنه نمیشوم ملائکه را ازین سخن شگفت آمد حق سبحانه قول او را پسندید و حکمت برو اضافه کرد بمثابه که ده هزار کلمه ازو منقول است که هر کلمه بعالمی می ارزد روزی یکی از عظمای بنی اسرائیل برو بگذشت و جمعی نزد وی نشسته و ایستاده استماع کلمه حکمت میکردند آن بزرگ فرمود که ای لقمان ع تو آن بنده سیاهی نیستی که شبانی رمّه فلان میکردی گفت آری فرمود که چه چیز ترا بدین پایه رسانید جواب داد که سه چیز 1

سخن راست گفتن و 2

امانت نگاهداشتن و 3

ترک ما لا یعنی کردن و در تفسیر امام ثعلبی رح از حکیم لقمان رح آورده روزی خواجه وی او را با غلامان دیگر بباغ فرستاد تا میوه بیارند غلامان دیگر میوها را در راه بخوردند و حواله خوردن آن بلقمان کردند خواجه بر وی خشم گرفت لقمان گفت ایشان میوه خوردند و دروغ

بر من بسته اند خواجه گفت حقیقت اینکه سخن بچه چیز معلوم توان کرد گفت بآنکه ما را آب گرم بخورانی و در صحرا پاره بدوانی تا قی کنیم از درون هر که میوه بیرون می آید او خائن است و پیر معنوی قدس سره در مثنوی اینکه حکایت آورده و شش بیت که مشتمل بر نکته از ان اینجا ثبت افتاد نظم گشت ساقی خواجه از آب حمیم مر غلامان را و خوردند آن ز بیم بعد از ان میراندشان در دشتها میدویدند آن نفر تحت و علا در قی افتادند ایشان از عنا آب می آورد زیشان میوها چونکه لقمان ع را در آمد قی ز ناف پس برآمد از درونش آب صاف حکمت لقمان چون اینکه پایه نمود تا چه باشد حکمت رب ودود یوم تبلی ذا السرائر کلها بان منکم کان ممن لا یشتها چون سقوا ماء حمیما قطّعت جمله الاسرار مما افضحت هر چه پنهان باشدت پیدا شود هر که از خائن بود رسوا شود در لباب آورده که روزی داود علیه السلام از لقمان پرسید که کیف اصبحت جواب داد که اصبحت فی ید غیری مراد قبضه فضل و عدلست داود علیه السلام درین سخن تفکّر نموده نعره زد و بیهوش شد و بعضی از حکم لقمان و کلمات تامات او درین محل از جواهر التفسیر توان یافت القصه حق سبحانه تعالی فرمود که ما لقمان را حکمت دادیم و گفتیم او را أَن ِ اشکُر لِلّه ِ آنکه شکر گوئی مر خدای تعالی را بر نعمت حکمت وَ مَن یَشکُر و هر که شکر گوید فَإِنَّما یَشکُرُ پس جز اینکه نیست که شکر

میگوید لِنَفسِه ِ برای نفس خود چه نفع شکر که دوام نعمت و استحقاق مزید است بدو میرسد وَ مَن کَفَرَ و هر که ناسپاسی کند فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تعالی غَنِی ٌّ بی نیاز است از شکر هر کسی حَمِیدٌ سزاوار حمد است اگر چه کسی او را حمد نگوید یا محمود است که همه کائنات بلسان قال و حال شاکر حضرت وی اند.

صفحه : 913

وَ إِذ قال َ لُقمان ُ و یاد کن چون گفت لقمان لِابنِه ِ مر پسر خود نعم را و گفته اند نام او ماثان یا ساران یا اشکم یا مشکور بوده وَ هُوَ یَعِظُه ُ و لقمان پند میداد او را و میگفت یا بُنَی َّ ای پسرک من تصغیر شفقت و مرحمت است لا تُشرِک بِاللّه ِ شرک میار بخدای إِن َّ الشِّرک َ بدرستی که شرک آوردن بخدای لَظُلم ٌ عَظِیم ٌ هر آئینه ستم بزرگ است چه تسویه میکند مخلوق را با خالق وَ وَصَّینَا الإِنسان َ و وصیت کردیم آدمی را و فرمودیم بِوالِدَیه ِ به نیکوئی پدر و مادر او و از موجبات نیکوئی یکی آنست که حَمَلَته ُ برداشت فرزند را أُمُّه ُ مادر او چند وقت و سست میشد در حمل وَهناً سست شدنی در آن عَلی وَهن ٍ بر سست شدنی یعنی ضعفی بالای ضعفی وَ فِصالُه ُ و بازکردن او از شیر فِی عامَین ِ درگذشتن دو سال و درین مدّت او را شیر داده و دیگر او را وصیت کردیم یعنی آدمی را أَن ِ اشکُر لِی بآنکه شکرگوئی مرا وَ لِوالِدَیک َ و بر پدر و مادر خود را إِلَی َّ المَصِیرُ بسوی حکم منست بازگشت آدمیان و بر شکر و

ترک ایشان را جزا خواهم داد وَ إِن جاهَداک َ و اگر کوشش کنند پدر و مادر تو عَلی أَن تُشرِک َ بِی بآنکه شرک آری بمن و شریک گیری ما لَیس َ لَک َ آن چیزیرا که نیست ترا بِه ِ عِلم ٌ باستحقاق شرکت او دانشی فَلا تُطِعهُما پس فرمان مبر ایشان را وَ صاحِبهُما و مصاحبت کن بایشان فِی الدُّنیا در زندگانی دنیا مَعرُوفاً مصاحبتی نیکو چنانچه پسندیده شرع باشد و مقتضای کرم بود وَ اتَّبِع و پیروی کن در دین سَبِیل َ مَن أَناب َ راه کسی را که بازگشته است إِلَی َّ بمن بتوحید و اخلاص که آن محمّد ص است صلی اللّه علیه و آله و سلّم یا صدیق اکبر رضی اللّه عنه ثُم َّ إِلَی َّ پس بسوی مجازات منست مَرجِعُکُم بازگشت شما فَأُنَبِّئُکُم پس آگاهی خواهیم داد شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه هستید که می کنید از خیر و شر نزول اینکه آیت در شان سعد بن ابی وقاص رضی اللّه عنه است چنانچه در سوره عنکبوت گذشت و ذکر اینکه وصیت در اثنای قصّه لقمان بمناسبت نهی ست از شرک آورده اند که مادر سعد سه روز آب و نان نخورد تا دهن وی را بچوب بشگافتند و آب در ان ریختند و سعد میگفت که فرضا اگر او را هفتاد روح باشد و یک یک ازو قبض کنند یعنی هفتاد بار بمیرد من از دین اسلام برنمی گردم پس دیگر بار از وصیت لقمان خبر میدهد که گفت فرزند خود را.

صفحه : 914

یا بُنَی َّ ای پسرک من إِنَّها بدرستی که آن فعلی که آدمی را باشد یعنی کرداری از خیر و شر إِن تَک ُ اگر باشد

در خردی مِثقال َ حَبَّهٍ هم سنگ دانه مِن خَردَل ٍ از سپندان که اصغر حبوب ست فَتَکُن پس باشند آن فِی صَخرَهٍ در زیر صخره سبز که صما گویند و آن در زیر هفتم زمین است أَو فِی السَّماوات ِ یا آن عمل در آسمانها باشد با وجود رفعت وسعت آن یا در بالای سماوات أَو فِی الأَرض ِ یا در زمین در مکانی پنهان یَأت ِ بِهَا اللّه ُ بیارد خدای تعالی آنرا و حاضر گرداند و بر آن حساب کند إِن َّ اللّه َ لَطِیف ٌ بدرستی که خدای تعالی باریک دان است و علم او بهر خفی یا احاطه کننده است خَبِیرٌ دانا است بمکان هر چیزی یا بُنَی َّ أَقِم ِ الصَّلاهَ ای پسرک من بپای دار نماز را تا نفس تو کمال یابد وَ أمُر بِالمَعرُوف ِ و بفرمای به نیکوئی وَ انه َ عَن ِ المُنکَرِ و بازدار از منکر تا دیگران از تو کامل شوند معروف آنست که موافق شرع و سنت باشد و منکر آنکه مخالف عقل و نقل بود وَ اصبِر و شکیبائی کن عَلی ما أَصابَک َ بآنچیزی که بتو رسد از شدائد خصوصا در اوامر و نواهی إِن َّ ذلِک َ بدرستی که آنچه فرموده شد مِن عَزم ِ الأُمُورِ از واجبات امور است یعنی آنچه خدای قطع کرده است قطع ایجابی است وَ لا تُصَعِّر و بیکسو مبر خَدَّک َ لِلنّاس ِ روی خود را یعنی بوجه تکبر روی از مردم متاب بلکه اقبال کن بریشان از روی تواضع وَ لا تَمش ِ فِی الأَرض ِ و مرو در زمین مَرَحاً برای بازی و فسوس و خودکامی یعنی مخرام مانند جاهلان و دنیاپرستان إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ بدرستی که خدای تعالی

دوست نمیدارد کُل َّ مُختال ٍ هر خرامنده را که چون متکبران رود فَخُورٍ نازکننده که باسباب تنعم بر مردمان تطاول نماید وَ اقصِد و میانه رو باش فِی مَشیِک َ در رفتن خود یعنی میان سرعت و بطی می رو که زود رفتن علامت خفت و سبکساری است و دیر رفتن نشانه تجبّر و بزرگواری است بلکه میانه روش و بطریق تواضع قدم نه وَ اغضُض و فرو آر و کم کن مِن صَوتِک َ از آواز خود یعنی فریادکننده و نعره زننده و دراز زبان و سخت گوئی مباش إِن َّ أَنکَرَ الأَصوات ِ بدرستی که زشت ترین آواز لَصَوت ُ الحَمِیرِ آواز حمارست یعنی در ارتفاع صوت فضیلتی نیست و صوت حمار با وجود رفعت او مکروه طباع و موجب وحشت اسماع است در عین المعانی آورده که مشرکان عرب برفع اصوات تفاخر میکردند بدین آیت رد کرد بر ایشان فخر ایشان را و حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم آواز نرم را دوست داشتی و جهر را کاره بودی و در انجیل مذکورست که بفرمای بندگان مرا که چون با من مناجات کنند آوازهای خود را بخوابانند که من میشنوم و آنچه در دل ایشان است میدانم و در جواب کسیکه گوید وجه تخصیص انکریّت بصوت حمار بآنکه آواز بعضی حیوانات که انکر از صوت اوست چه تواند بود آن گفته اند که آواز او نزد عرب مثل ست در کراهیت سفیان ثوری رح فرمود که فریاد هر حیوانی تسبیح اوست الا حمار که صیحه او از رؤیت شیطان است و در حدیث آمده که اذا سمعتم نهیق الحمار تعوذ و باللّه من الشیطان الرّجیم خانه رای شیطانا و در کتاب فیه ما فیه

از حضرت مولوی قدس سره وجه انکریت صوت حمار چنین نقل کرده اند که در غالب آواز او برای طلب کاه و جو است یا بجهت اجرای شهوب یا جنگ با درازگوش دیگر و صدائی که از غلبه صفات بهیمی و سبعی زاید زشت ترین صداها باشد و ازینجا معلوم میشود که ندائی که از صاحب اخلاق ربانی و ملکی آید خوب ترین نداها خواهد بود بیت نغمهای عاشقان بس دلکش است استماع نغمه ایشان خوش است.

صفحه : 915

أَ لَم تَرَوا آیا نمی بینید ای مردمان أَن َّ اللّه َ آنرا که خدای تعالی سَخَّرَ لَکُم رام ساخت برای نفع شما ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از آفتاب و ماه و ستاره تا از روشنی ایشان بهره مند شوید و ستارگان تا بدیشان راه برید وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین ست از کوه و بیابان و دریاها و حیوانات و نباتات و معادن تا از ان انتفاع گیرید وَ أَسبَغ َ عَلَیکُم و تمام کرد بر شما نِعَمَه ُ ظاهِرَهً نعمتی آشکارا وَ باطِنَهً و پوشیده خود را یعنی آنچه می شناسید یا نعمت محسوسه و معقوله و حفص نعمه بجمع میخواند و در نعمت ظاهر و باطن علماء را درین آیت سخن بسیارست صاحب تیسیر آورده که در کتاب بحر العلوم نعمت سی صد تفسیر کرده و آنچه مشهورست نعمت ظاهر حضرت رسالت پناه است صلی اللّه علیه و آله و سلّم و باطنه امداد ملائکه و بقولی نعمت ظاهره و باطنه حسن اخلاق و نیکوئی خلق است یا اقرار و تصدیق یا نطق و عقل یا وجود

نعمت و شهود منعم یا تسویه اعضا و و معرفت ملک اعلا یا حفظ قرآن و فهم آن یا نهار و لیل یا صلاه و صوم یا ذکر لسان و فکر جنان و صحت ادیان یا بصر و بصیرت یا جذب منافع و دفع مضار یا نمای اموال و صفای احوال یا نبوّت و ولایت شیخ جمال الدین ساجی قدس سره فرموده که فخر الاولیاء یونس سجاوندی رح گفته نعمت ظاهر انصاف گدایان دادن است بروز و نعمت باطن انصاف گدائی دادن است بشب و باقی وجوه علماء و عرفا در جواهر التفسیر مثبت است و مذکور و اللّه الموفق و الی اللّه ترجع الامور بیت کوششی کن در سوی آن بحر و بر کاندر ان یابی صدفها پر گهر وَ مِن َ النّاس ِ و از مردمان مَن یُجادِل ُ کسی است که جدال میکند و خصومت می ورزد فِی اللّه ِ در کتاب خدای تعالی یعنی نضر بن حارث که میگفت افسانه پیشینیان است و در عین المعانی آورده که یهودی از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم پرسید که خدای تو از چه چیزست فی الحال او را صاعقه گرفت و اینکه آیت فرود آمد که از مردمان کسی بود که مجادله کند در ذات حق بِغَیرِ عِلم ٍ بی دانشی وَ لا هُدی ً و بی بیانی از نزدیک خدا وَ لا کِتاب ٍ مُنِیرٍ و بی کتابی روشن بلکه بمحض تقلید چنانچه فرمود که وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ و چون گویند مر ایشانرا بصدق اتَّبِعُوا پیروی کنید ما أَنزَل َ اللّه ُ آن چیزیرا

که فرستاده است خدای یعنی قرآن و بدان بگروید قالُوا گویند بَل نَتَّبِع ُ نمیگرویم و متابعت نمی کنیم آنرا بلکه پیروی می کنیم ما وَجَدنا عَلَیه ِ آن چیزیرا که یافتیم بر آن آباءَنا پدران خود را یعنی سلوک بر طریق آبا می کنیم أَ وَ لَو کان َ الشَّیطان ُ آیا اگر هست شیطان که بوساوس و هواجس یَدعُوهُم بخواند ایشانرا إِلی عَذاب ِ السَّعِیرِ بسوی عذاب دوزخ ایشان همچنان پیروی کنند او را و از تقلید در نگذرند وَ مَن یُسلِم وَجهَه ُ و هر که خالص سازد دین یا عمل خود را یا باخلاص توجه کند إِلَی اللّه ِ بسوی خدای وَ هُوَ مُحسِن ٌ و حال آنکه او نیکوکار باشد یعنی موحد فَقَدِ استَمسَک َ پس هر آئینه بتحقیق دست زده باشد بِالعُروَهِ الوُثقی آویزی محکم که کلمه شهادت است یا اسلام یا قرآن و گفته اند الحب فی اللّه و البغض فی اللّه و اشهر رعایت طریقه سنت و جماعت است وَ إِلَی اللّه ِ و بسوی حضرت خداوندست عاقِبَهُ الأُمُورِ بازگشت همه کارها یعنی اهل امور که خلائق اند بازگشت ایشان بوی خواهد بود.

صفحه : 916

وَ مَن کَفَرَ و هر که نگرود و چنگ در عروه وثقی نزند فَلا یَحزُنک َ پس باید که اندوهگین نسازد ترا کُفرُه ُ ناگرویدن او إِلَینا بسوی ما است مَرجِعُهُم بازگشت ایشان فَنُنَبِّئُهُم پس بیاگاهانیم ایشان را بِما عَمِلُوا بآنچه کرده اند و تنبیه بعقوبت خواهد بود إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عَلِیم ٌ دانا است بِذات ِ الصُّدُورِ بآنچه در سینهای شما است از خیر و شر نُمَتِّعُهُم برخورداری دهیم ایشان را بنعمت و سرور قَلِیلًا زمانی اندک که زود انقطاع

یابد ثُم َّ نَضطَرُّهُم پس بیاریم ایشان را بیچارگی یعنی ناچار بیایند إِلی عَذاب ٍ غَلِیظٍ بسوی عذابی سخت و گران که هرگز سبک نشود بلکه در غلظت ترقی یابد وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی مر کافران را مَن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ که بیافرید آسمانها و زمین را لَیَقُولُن َّ اللّه ُ هر آئینه گویند معبود بحق و آفریننده مطلق چه دلائل مانع از اسناد آفرینش بغیر او بسیار روشن است قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ بگو ای محمّد ص سپاس مر خدای را عزّ و جل که اعتراف میکنند بآنچه موجب بطلان اعتقاد ایشان است بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتر ایشان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که باین اقرار ملزم میشوند لِلّه ِ مر خدای راست ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه در آسمانها و زمین است یعنی همه مخلوق وی اند پس در آسمان و زمین جز وی مستحق عبادت نبود إِن َّ اللّه َ هُوَ الغَنِی ُّ بدرستی که خدای تعالی اوست بی نیاز بذات خود پیش از خلق اشیاء الحَمِیدُ ستوده صفات خود قبل از نطق احیا یا غنی است از ستایش ستایش کنندگان و ستوده است بی ستایش ایشان بیت ای غنی در ذات خود از ما سوای خویشتن خود تو میگوئی بخود حمد و ثنای خویشتن در أواخر سوره الکهف گذشت که جهودان اعتراض کردند بر قرآن که جای میگوید در قرآن که شما را بحکمت چیزی بسیار دادیم و جائی میگوید که وَ ما أُوتِیتُم مِن َ العِلم ِ إِلّا قَلِیلًا و اینکه آیت آمد که قُل لَو کان َ البَحرُ مِداداً الآیه درین سوره نیز برای تاکید اینکه خبر میفرماید که وَ لَو أَن َّ و اگر بودی ما فِی الأَرض ِ آنچه در زمین

مِن شَجَرَهٍ از درختان أَقلام ٌ قلمها وَ البَحرُ و دریای محیط با سعت خود مداد شدی یَمُدُّه ُ مدد دادی بحر محیط را مِن بَعدِه ِ پس از فنای آب او سَبعَهُ أَبحُرٍ هفت دریای دیگر مانند او و بدان قلمها و بدان آبها مداد شده کتابت کردندی ما نَفِدَت بسر نرسیدی و بپایان نیامدی کَلِمات ُ اللّه ِ علم الهی و عجائب صنع بادشاهی یا اسامی آنچه آفریده در دنیا و خواهد آفرید در عقبی یا حکم و فرمان او یا نعمتی که در دارین بر بندگان اضافه میکند جهت آنکه قلم و مداد متناهی است و آنچه مذکور شد نامتناهی است إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستی که خدای تعالی غالب است در حکم و فرمان بی نهایت حَکِیم ٌ دانا است که هیچ چیز از علم و حکمت او خارج نیست.

صفحه : 917

ما خَلقُکُم نیست آفریدن شما ای اهل مکّه وَ لا بَعثُکُم و نه برانگیختن شما بعد از مرگ إِلّا کَنَفس ٍ واحِدَهٍ مگر مانند آفریدن و برانگیختن یکتن چه حق سبحانه در خلق اشیاء بآلات و ادویات و اعانت و مددگاران محتاج نیست بلکه بکلمه کن صد هزار عالم ایجاد کند و در بعث اموات بترتیب مقدمات احتیاج ندارد بلکه اسرافیل را فرماید که بگو برخیزید از گورها بیک دعوت او همه خلائق از گورها بیرون آیند إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بدرستی که خدای شنواست همه مسموعات را بَصِیرٌ بینا است همه مبصرات را و هر آئینه بقدرت چنین کس عجز را راه نیست بیت قدرت بی عجز ندادی بکس قدرت بی عجز تو داری و بس أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و ندانستی أَن َّ

اللّه َ آنکه خدای تعالی یُولِج ُ اللَّیل َ درمی آرد ظلمت شب را فِی النَّهارِ در روشنی روز اینکه وقتی بود که شب درآید وَ یُولِج ُ النَّهارَ و داخل میگرداند روشنی روز را فِی اللَّیل ِ در تاریکی شب زمانی که روز پدید آید یا مقادیر ایشان کم و زیاده میکند وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و رام کرد آفتاب و ماه را که سبب منافع خلق اند کُل ٌّ یَجرِی هر یک ازین نیّرین میرود در فلک خود إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا زمان نامبرده که روز قیامت است و جریان ایشان در ان روز منقطع گردد وَ أَن َّ اللّه َ و بدرستی که خدای تعالی بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید خَبِیرٌ داناست و کنه امور را می شناسد ذلِک َ آن سعت علم و شمول قدرت بِأَن َّ اللّه َ بسبب آنست که خدای تعالی هُوَ الحَق ُّ اوست ثابت در ذات خود و واجب بوجود خویش وَ أَن َّ ما یَدعُون َ و آنچه شما میخوانید و حفص بغیبت میخواند یعنی آنچه مشرکان میخوانند و می پرستند مِن دُونِه ِ بجز خدای الباطِل ُ بیهوده و ناحق است وَ أَن َّ اللّه َ و دیگر سبب آنست که خدای هُوَ العَلِی ُّ اوست برتر یعنی غالب بر همه الکَبِیرُ بزرگ است که ازو بزرگتری نیست أَ لَم تَرَ آیا ندیدی و ندانستی أَن َّ الفُلک َ آنکه کشتی تَجرِی فِی البَحرِ میرود در دریا بِنِعمَت ِ اللّه ِ بمنت و احسان او که او را بر روی آب نگاه میدارد و باد را برای رفتن او می فرستد لِیُرِیَکُم تا بنماید شما را مِن آیاتِه ِ بعضی از دلائل قدرت خود در حرکت کشتی و برخی از عجائب بحر إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در امر کشتی

و دریا لَآیات ٍ هر آئینه نشانهاست در شمول قدرت و کمال حکمت و وفور نعمت لِکُل ِّ صَبّارٍ مر هر صبرکننده را بر بلای او شَکُورٍ شکر گوینده بر نعمهای او.

صفحه : 918

وَ إِذا غَشِیَهُم مَوج ٌ و چون فرو گیرد و بپوشد اهل کشتی را و از زبر ایشان درآید موج دریا در بزرگی کَالظُّلَل ِ مانند سائبانها یا مثل کوهها و یا ابرها دَعَوُا اللّه َ میخوانند خدای را مُخلِصِین َ در حالتی که پاک کنندگانند لَه ُ الدِّین َ برای خدا دین خود را چه خوف شدید آفت هوا و تقلید را که منازع فطرت اند زائل گردانیده باشد ایشانرا بمقام فطرت اصلی باز برده فَلَمّا نَجّاهُم پس آنهنگام که برهاند ایشانرا و برساند بسلامت إِلَی البَرِّ بسوی بیابان فَمِنهُم پس بعضی از ایشان مُقتَصِدٌ عادل اند یعنی راست اند بر طریق توحید و بعضی مائل اند از راه حق یعنی مومنان از اهل کشتی ثابت اند بر دعا و نیاز خود و مشرکان جائر و منکراند وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا و انکار نکند نشانهای قدرت ما را إِلّا کُل ُّ خَتّارٍ مگر هر عذرکننده و عهد شکننده کَفُورٍ ناسپاس مر نعم پروردگار را یا أَیُّهَا النّاس ُ ندا عام است یعنی ای همه مردمان از اهل کشتی که ثابتید بر دعا و نیاز خود و غیر اهل کشتی اتَّقُوا رَبَّکُم بترسید از عقوبت پروردگار خود یا پرهیز کنید از ناشائستها وَ اخشَوا و بترسید یَوماً لا یَجزِی از روز که دفع نکند عذاب او و باز ندارد والِدٌ عَن وَلَدِه ِ پدر را از پسر خویش وَ لا مَولُودٌ و نه فرزندی که هُوَ جازٍ او بازدارنده باشد عَن والِدِه ِ

از پدر خود شَیئاً چیزی را از عذاب و گفته اند اینکه مخصوص است بکفّار چه اولاد و آبای مومن بعضی مر بعضی را شفاعت کنند إِن َّ وَعدَ اللّه ِ بدرستی که و عدی خدای تعالی بثواب و عقاب حق ّ راست است و در ان خلاف نیست و نخواهد بود فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ پس باید که فریب ندهد شما را الحَیاهُ الدُّنیا زندگانی دنیا یعنی بمتاعهای دلفریب و زینتهای آن فریفته نشوید وَ لا یَغُرَّنَّکُم و باید که مغرور نسازد شما را بِاللّه ِ بعفو و کرم خدای تعالی یا مهلت دادن او الغَرُورُ شیطان فریبنده یعنی شما را باهل دور و دراز از راه برده بر معاصی دلیر گرداند و گوید که مصرعه مروز گنه کنید و فردا توبه شما زینهار مغرور نشوید که عذر فردا را عمر فردا می باید کسی پذیرفتار نیست نظم کار امروز بفردا نگذاری زنهار روز چون یافته کار کن و عذر میار ساقیا عشرت امروز فردا مفگن یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر آورده اند که حارث یا وارث بن عمرو محاربی بجناب نبوت مآب علیه الصلوه و السلام آمده گفت ای محمّد ص ساعت یعنی قیامت را کی ظهور خواهد شد و من تخمی در زمین پاشیده ام افاضت عبرات غمام در کدام ایّام خواهد بود و زن من حامله ست تصویر حمل او از اشکال ذکور و اناث بر چه وجه است و میدانم که عمل من دیروز چه بوده و فردا بچه شغل اشتغال خواهم داشت و مولد خود را میدانم که کجا است و مدفن در کدام بقعه اتفاق خواهد افتاد حق سبحانه اینکه

آیت فرستاد که بگو اینکه پنج علم در خزانه مشیت آفریدگار من است و کلید اطلاع بدان بدست هیچ آدمی نداده اند.

صفحه : 919

إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عِندَه ُ نزدیک اوست عِلم ُ السّاعَهِ دانستن قیام قیامت وَ یُنَزِّل ُ الغَیث َ و فرو میفرستد باران را در زمین و مکان که مقدور و مقرر کرده وَ یَعلَم ُ و میداند ما فِی الأَرحام ِ آنچه در رحمها است از مرد و زن و تمام و ناقص وَ ما تَدرِی نَفس ٌ و نمیداند هیچ نفسی نیکوکار یا بدکردار که ما ذا تَکسِب ُ غَداً چه چیز کسب کند فردا از خیر یا شر وَ ما تَدرِی نَفس ٌ و نمی داند هیچ نفسی که او بِأَی ِّ أَرض ٍ بکدام زمین تَمُوت ُ بمیرد و در کدام وقت إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستی که خدای تعالی داناست بغیبها چون خواهد آشکارا کند خَبِیرٌ آگاه از غیبها و چون خواهد به پرده کرم بپوشد-

سوره السجده

مکیه و هی ثلثون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الم مرتضی علی کرم اللّه وجهه فرموده که هر کتاب خدای را خلاصه بود و خلاصه قرآن حروف مقطعه است و در الم گفته اند الف از اقصای حلق آید و آن اوّل مخارج است و لام از طرف لسان گفته شود و آن وسط مخارج است و میم از شفه گویند و آن آخر مخارج است و اینکه سخن اشارت ست بآنکه بنده باید که در مبادی و اواسط و اواخر اقوال و افعال خود بذکر حق سبحانه مستانس باشد تَنزِیل ُ الکِتاب ِ فرو فرستادن کتاب یعنی قرآن لا رَیب َ فِیه ِ هیچ شک نیست درو یعنی منزل است بی شبهه مِن

رَب ِّ العالَمِین َ از پروردگار عالمیان آیا تصدیق میکنند اهل مکّه که اینکه از نزدیک خدای است أَم یَقُولُون َ افتَراه ُ یا همیگویند که بربافته است محمّد ص آن را از پیش خود بَل نه چنین است که میگویند بلکه هُوَ الحَق ُّ قرآن سخن درست و راست است فرود آمده مِن رَبِّک َ از پروردگار تو لِتُنذِرَ تا بیم کنی از عذاب الهی قَوماً ما أَتاهُم قومی را که در زمان تواند و نیامده است بدیشان مِن نَذِیرٍ هیچ بیم کننده مِن قَبلِک َ پیش از تو مراد زمان فترت است و اسمعیل ع نذیر بوده اهل زمان خود را و تو نذیر قوم خودی لَعَلَّهُم شاید که ایشان به بیم کردن تو یَهتَدُون َ راه یابند اگر من خواهم.

صفحه : 920 اللّه ُ خداوند بحق الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آنست که بیافرید آسمانها و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان آسمان و زمین است فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در مقدار شش روز از ایام دنیا ثُم َّ استَوی پس مستولی شد حکم او عَلَی العَرش ِ بر عرش که اعظم مخلوقات است پس بدو بگروید و از راه او مگذرید که در دنیا و عقبی ما لَکُم نیست مر شما را مِن دُونِه ِ بجز از وی مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که یاری کند وَ لا شَفِیع ٍ و نه هیچ درخواست کننده که مددگاری نماید أَ فَلا تَتَذَکَّرُون َ آیا پندپذیر نشوید از مواعظ ربّانی و نصائح قرآنی یُدَبِّرُ الأَمرَ میسازد کار دنیا یعنی حکم میکند بدان و میفرستد ملکی را که موکل است بر آن مِن َ السَّماءِ از آسمان إِلَی الأَرض ِ بسوی زمین پس ملکی می آید و آن کار بجا می آرد

ثُم َّ یَعرُج ُ پس عروج میکند إِلَیه ِ بسوی آسمان فِی یَوم ٍ کان َ در روز که هست مِقدارُه ُ اندازه او أَلف َ سَنَهٍ هزار سال مِمّا تَعُدُّون َ از آنچه شمار می کنید یعنی فرشته فرو می آید از آسمان و بالا میرود در مدتی که اگر آدمی رود و آید جز بهزار سال میسر نشود زیرا که از آسمان تا زمین پانصد ساله راه است پس مقدار نزول و عروج هزار سال بود ذلِک َ آن خداوند که تدبیر امر میکند عالِم ُ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ دانای پوشیده و پیدا است یعنی دانای امور دنیا و آخرت است یا بآنچه بود و باشد و خواهد بود العَزِیزُ غالب است در تقدیر الرَّحِیم ُ مهربان است بر بندگان در تدبیر الَّذِی أَحسَن َ او آن کسی است که نیکو کرد کُل َّ شَی ءٍ خَلَقَه ُ هر چیزیرا که آفریده یعنی بیاراست بر وجهه نیکو بمقتضای حکمت نظم کردنی آنچه در جهان شاید کرده آنچنان که می باید از تو رونق گرفت کار همه که توئی آفریدگار همه نقش زیبا بلوح خاک از تست دل دانا و جان پاک از تست وَ بَدَأَ و آغاز کرد خَلق َ الإِنسان ِ آفریدن آدم ع را مِن طِین ٍ از گل ثُم َّ جَعَل َ پس بیافرید نَسلَه ُ فرزندان او را مِن سُلالَهٍ از خلاصه بیرون آورده از صلب مِن ماءٍ مَهِین ٍ از آبی ضعیف خوار یعنی نطفه.

صفحه : 921

ثُم َّ سَوّاه ُ پس راست کرد قالب آدم را وَ نَفَخ َ فِیه ِ و دمید درو مِن رُوحِه ِ از روح خویش اینکه اضافت تکریم و تشریف است و اظهار آنکه او مخلوقی شریف است وَ جَعَل َ لَکُم ُ و ساخت برای شما السَّمع َ گوش تا بشنوید

وَ الأَبصارَ و دیدها تا ببینید وَ الأَفئِدَهَ و دل ها تا دریابید قَلِیلًا ما تَشکُرُون َ بس اندک سپاس داری می کنید بر چنین نعمتها وَ قالُوا و بگفتند منکران بعث چون ابی ّ بن خلف و امثال او أَ إِذا ضَلَلنا آیا چون گم شویم فِی الأَرض ِ در زمین یعنی خاک شویم و با زمین آمیخته گردیم چنانچه خاک و اعضای ما از خاک زمین متمیز نباشد أَ إِنّا آیا ما لَفِی خَلق ٍ جَدِیدٍ هر آئینه در آفرینش نو خواهیم بود و اینکه استفهام بر سبیل انکارست یعنی چون خاک شویم آفرینش نو بما تعلق نخواهد گرفت بَل هُم نه چنان است که میگویند بلکه بِلِقاءِ رَبِّهِم ایشان بلقای پروردگار خود- کافِرُون َ ناگرویدگان اند یعنی بآخرت که سرای بقاست ایمان ندارند قُل بگو ای محمّد ص منکران بعث را که زود یَتَوَفّاکُم فراگیرد روح شما را مَلَک ُ المَوت ِ فرشته مرگ که عزرائیل است علیه السلام الَّذِی وُکِّل َ بِکُم آنکسی که موکل کرده و گماشته شده است بقبض ارواح شما ثُم َّ إِلی رَبِّکُم پس بسوی آفریدگار خود- تُرجَعُون َ بازگردیده شوید بجهت حساب و جزا در کشاف آورده که عزرائیل ع ارواح را بخواند او را جواب دهند پس اعوان خود را بقبض آن فرمان کند امام ابو اللیث رح درآورده که ملک الموت را روی است از آتش که بدان روی بکافران ظاهر گردد و روح ایشان قبض کند و روی دارد از ظلمت که بدان روح منافقان فراگیرد و روی دارد مانند روی آدمیان که بدان روی ارواح مومنان توفیه کند و روی است از نور که بدان روح انبیاء ع و صدیقان قبض نماید و اعوان او ملائکه

رحمت و عذاب اند و عجب از آدمی که با وجود چنین حریفی در کمین چگونه لاف آرامش میزند فرد آسودگی مجوی که از صدمت اجل کس را نداده اند برات مسلمی وَ لَو تَری و اگر بینی تو ای بیننده- إِذِ المُجرِمُون َ چون مشرکان در روز حشر ناکِسُوا رُؤُسِهِم افگندگان باشند سرهای خود را یعنی از غایت خجالت و ندامت سر در پیش افگنند عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار خود در موقف عرض هر آئینه به بینی کارهای پر هول و در ان زمان گویند رَبَّنا ای پروردگار ما أَبصَرنا دیدیم آنچه وعده کرده بودی وَ سَمِعنا و شنیدیم از تو تصدیق پیغمبران یا هول روز قیامت دیدیم و آواز صور شنیدیم فَارجِعنا پس بازگردان ما را بدنیا نَعمَل صالِحاً تا بکنیم کارهای شایسته إِنّا مُوقِنُون َ بدرستی که ما بی گمانیم بسرای عقبی زیرا که مشاهده کردیم و ما را شبه نماند آنگه حق سبحانه فرماید.

صفحه : 922

وَ لَو شِئنا و اگر میخواستیم لَآتَینا هر آئینه می دادیم در دنیا کُل َّ نَفس ٍ هر نفسی را هُداها آنچه راه یافتی بآن بسوی ایمان و عمل صالح وَ لکِن حَق َّ القَول ُ و لیکن ثابت شده است اینکه حکم مِنِّی از من لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ که هر آئینه پر سازم دوزخ را مِن َ الجِنَّهِ وَ النّاس ِ از کفار دیو و آدمی أَجمَعِین َ همه ایشان- فَذُوقُوا پس بچشید شما عذاب را بِما نَسِیتُم بسبب آنکه فراموش کردید یعنی فروگذاشتید لِقاءَ یَومِکُم هذا دیدن اینکه روز را یعنی ایمان نیاوردید بلقاء اینکه روز إِنّا نَسِیناکُم بدرستیکه ما نیز ترک کردیم شما را و بگذاشتیم در عذاب وَ ذُوقُوا عَذاب َ الخُلدِ و بچشید عذاب

جاودانی را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل می کردید إِنَّما یُؤمِن ُ جزین نیست که میگروند بِآیاتِنَا بآیتهای کلام ما الَّذِین َ إِذا ذُکِّرُوا آنانکه چون پند داده شوند بِها بآن آیتها خَرُّوا بر روی درافتند سُجَّداً سجده کنندگان وَ سَبَّحُوا و تنزیه کنند پروردگار خود را از آنچه لائق عظمت و کبریائی او نباشد تسبیحی مقترن بِحَمدِ رَبِّهِم بستایش پروردگار ایشان یعنی تنزیه کنند از صفات نالایق و ستایند بصفتهای موافق یا در سجود گویند سبحان اللّه و بحمده وَ هُم لا یَستَکبِرُون َ و ایشان سرکشی نمی کنند از ایمان و طاعت و سجود و اینکه سجده نهم است بقول امام اعظم رحمه اللّه علیه و دهم بقول امام شافعی رحمه اللّه علیه حضرت شیخ قدس سرّه اینکه را سجده تذکره گفته و ساجد باید که متذکر گردد آن چیز را که ازان غافل شده و تصدیق کند دلالات وجود واحد را که آن دلالتها در همه اشیاء موجود است- بیت فی کل شی ء له آیه تدل علی انه واحد نظم همه ذرات از مه تا بماهی بوحدانیتش داده گواهی همه اجزای کون از مغز تا پوست چو وابینی دلیل وحدت اوست آورده اند که منازل بعضی انصار از مسجد سید ابرار صلی اللّه علیه و سلّم دور بوده چون نماز شام را با خواجه کائنات علیه افضل الصلوات و التسلیمات با جماعت ادا کردندی همچنان تا بوقت عشا در مسجد توقف نموده نماز گذاردندی و بمنزلهای خود نرفتندی تا دولت ادای نماز صبح بجماعت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم دریابند حق سبحانه در شان ایشان اینکه آیت فرستاد که.

صفحه : 923

تَتَجافی جُنُوبُهُم

عَن ِ المَضاجِع ِ دور میشود پهلوهای ایشان از خوابگاه ها یَدعُون َ رَبَّهُم میخوانند پروردگار خود را خَوفاً از بیم خشم او وَ طَمَعاً و بامید خوشنودی او ابو الدرداء رضی اللّه عنه گفته که آیت در شان جمعی است که نماز عشا و صبح را بجماعت گزارند و گفته اند در شان متهجدان و شب خیزان است که چون پرده شب فرو گذارند و جهانیان سر ببالین غفلت نهند ایشان پهلو از بستر گرم و فراش نرم تهی کرده بر قدم نیاز بایستند و در شب دراز را ز با حضرت بی نیاز گویند از سهیل یمنی یعنی اویس قرونی منقول است که در شبی میگفت که هذه لیله الرکوع و بیک رکوع تمام شب بسر می برد و در شب دیگر میفرمود هذه لیله السجود و بیک سجده بصبح میرسانید گفتند ای اویس چون طاقت طاعت داری که شبها بدین درازی بر یک حال میگذاری گفت کجا است شب دراز کاشکی از ازل و ابد یکشب بودی تا بیک سجده بآخر بردمی و در ان سجده نالهای زار و گریهای بیشمار کردمی بیت به نیم شب که همه مست خواب خوش باشند من و خیال تو و نالهای دردآلود وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه عطا کردیم ایشان را یُنفِقُون َ نفقه می کنند در وجوه خیر یعنی بشب بدرگاه ما داد گدائی، و روز در راه ما داد گدایان میدهند فَلا تَعلَم ُ پس نمیداند نَفس ٌ هیچ نفسی نه ملک مقرب و نه نبی مرسل ما أُخفِی َ آنچه پنهان داشته شده است لَهُم از برای ایشان یعنی برای پهلو تهی کنندگان از مضاجع مِن قُرَّهِ أَعیُن ٍ از روشنی چشمها یعنی چیزیکه بدان چشمها

روشن گردد و در حدیث قدسی آمده که اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر محققان بر آنند که انسب آنست که از ان نعمت مخفی سخن نگویند فلا تعلم نفس و لا خطر علی قلب بشر آیت و حدیث دو گواهند بر ان که دعوای دریافت آن لائق نیست و ایشان جزا داده شوند جَزاءً جزا دادنی بِما کانُوا بسبب آنچه بودند که باخلاص نیت و صدق طویّت یَعمَلُون َ عمل میکردند بزرگی فرموده که چون عمل پنهانی کردند جزا نیز پنهانی است تا چنانچه کسی بر طاعت ایشان مطلع نشد کسی نیز بمکافات ایشان پی نبرد نظم روز که روم همره جانان بچمن نی لاله و گل بینم و نی سرو سمن رازی که میان من و او گفته شود من دانم و او داند او داند و من آورده اند که ولید بن عقبه با شیر بیشه مردمی در مقام مفاخرت آمده گفت ای علی سنان من از سنان تو سخت ترست و زبان من از زبان تو نیز تیزتر علی رضی اللّه عنه فرمود که خاموش باش ای فاسق ترا با من چه زهره مساوات و چه یارای مجادلات حق سبحانه و تعالی تصدیق امیر المومنین علی کرم اللّه وجهه را آیت فرستاد أَ فَمَن کان َ آیا آن کس که هست مُؤمِناً گرویده بخدای و رسول یعنی علی باشد کَمَن کان َ فاسِقاً مانند کسیکه هست بیرون رفته از دائره فرمان چون ولید لا یَستَوُون َ برابر نیستند در شرف و رتبت یا در جزا و مثوبت أَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا اما آنانکه گرویده اند وَ

عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عمل کرده اند صالح فَلَهُم پس مر ایشانراست جَنّات ُ المَأوی بوستانها که ما وای حقیقی است و گفته اند جنت الماوی بهشت است بر یمین عرش و خدای بمومنان دهد آنرا نُزُلًا در حالتی که پیش کش باشد یعنی ما حفری که برای مهمان آرند و نعم کلّیّه پس از دخول بهشت بدیشان ارزانی دارد بِما کانُوا یَعمَلُون َ بسبب آنچه بودند که عمل می کردند عملی که بدان مستحق اینکه کرامت گشتند.

صفحه : 924

وَ أَمَّا الَّذِین َ فَسَقُوا و اما آنانکه بیرون رفتند از دائره فرمان فَمَأواهُم ُ النّارُ پس بازگشت ایشان آتش دوزخ است یعنی بجای جنه الماوی که مومنان را باشد ایشانرا در آتش مأوی دهند کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها هرگاه خواهند که بیرون آیند از آتش دوزخ أُعِیدُوا بازگردانیده شوند فِیها در آتش آورده اند که در وقت جوشش دوزخ فاسقان را بالا افگند تا بنزدیک درهای دوزخ رسند و توقع بیرون آمدن کنند خزنه بگرزهای آتشین ایشانرا میرانند و بقعر دوزخ می افگنند وَ قِیل َ لَهُم و گویند مر ایشانرا جهت اهانت که ذُوقُوا بچشید شما عَذاب َ النّارِ عذاب آتش الَّذِی کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ آن عذابی که بودید که بآن تکذیب میکردید و باور نمیداشتید وَ لَنُذِیقَنَّهُم و هر آئینه بچشانیم اهل مکّه را مِن َ العَذاب ِ الأَدنی از عذاب نزدیک تر و خردتر در دنیا که قتل و اسر است یا قحط دُون َ العَذاب ِ الأَکبَرِ فروتر از عذاب بزرگتر که خلود در آتش است لَعَلَّهُم شاید که ایشان یعنی جمعی که باقی ماند از ایشان یَرجِعُون َ بازگردند براه حق و از کفر توبه کنند در موضح آورده که عذاب خردتر جمع حطام

است و بزرگتر کسب آثام و نزد جمعی ادنی عذاب قبر است و اکبر عذاب دوزخ ابو سلیمان دارانی قدس سره گوید ادنی خذلان است و اکبر نیران در لباب از تفسیر نقاش نقل کرده که ادنی غلاء اسعارست و اکبر خروج مهدی بشمشیر آبدار و گفته اند خواری دنیا و نگونساری عقبی یعنی درافتادن در گناه و دور افتادن از درجات قرب اله بیت دور ماندن از وصال او عذاب اکبرست آتش سوز فراق از هر عذابی بدترست وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ذُکِّرَ از کسی که پند داده شود بِآیات ِ رَبِّه ِ بآیتهای پروردگار او یعنی قرآن ثُم َّ أَعرَض َ عَنها پس روی بگرداند از ان و تفکر نه کند در ان إِنّا مِن َ المُجرِمِین َ مُنتَقِمُون َ بدرستی که ما از مشرکان انتقام کشندگانیم بهلاک و عذاب وَ لَقَد آتَینا و بتحقیق ما دادیم مُوسَی الکِتاب َ موسی ع را کتاب توریت چنانچه دادیم ترا قرآن فَلا تَکُن فِی مِریَهٍ پس مباش در شک مِن لِقائِه ِ از دیدن موسی ع در وسیط آورده که حق سبحانه وعده داده بود حضرت رسالت پناه را علیه الصلوه و السّلام که پیش از انکه از دنیا رحلت کنی موسی علیه السّلام را خواهی دید اینجا تاکید همان وعده را میگوید که شک مکن در لقاء وی در وقتی که آنحضرت علیه الصلوه و السلام را در معراج بردند موسی علیه السلام را در آسمان ششم دید هم بوقت عروج و هم بوقت نزول وَ جَعَلناه ُ و گردانیدیم کتاب منزل بموسی علیه السلام را هُدی ً لِبَنِی إِسرائِیل َ راه نماینده مر بنی اسرائیل را.

صفحه : 925

وَ جَعَلنا مِنهُم و گردانیدیم از بنی اسرائیل أَئِمَّهً

یَهدُون َ پیشوایان که خلق را راه نمودند باحکام توریت بِأَمرِنا بفرمان ما لَمّا صَبَرُوا آنهنگام که صبر کردند بر ایمان یا بر شدائد قوم یا بر ارتکاب طاعات یا از مناهی وَ کانُوا بِآیاتِنا و بودند که بآیتهای ما یعنی علاماتی که بموسی علیه السلام داده بودیم یُوقِنُون َ بیگمان بودند إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که آفریدگار تو هُوَ یَفصِل ُ او حکم کند بَینَهُم میان مردمان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز فِیما کانُوا فِیه ِ در ان چیز که بودند که در ان یَختَلِفُون َ اختلاف میکردند از امر دین پس حکم الهی جدا کند محق را از مبطل و هر یکی را مناسب حال او جزا دهد أَ وَ لَم یَهدِ لَهُم آیا راه ننمود و بیان نکرد برای اهل مکه از عقوبتها که بمکذّبان رسیده کَم أَهلَکنا چند هلاک کردیم مِن قَبلِهِم پیش از ایشان مِن َ القُرُون ِ از اهل قرنها چون قوم عاد و ثمود یَمشُون َ میروند اینها یعنی اهل مکّه فِی مَساکِنِهِم در مسکنهای ایشان و بران میگذرند در سفرهای خود إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که درین اهلاک ما قرون ماضیه را لَآیات ٍ هر آئینه عبرتهاست مر امم آینده را أَ فَلا یَسمَعُون َ آیا پس نمی شنوند یعنی بگوش فهم استماع نمی کنند أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی بینند و نمیدانند أَنّا نَسُوق ُ الماءَ آنرا که ما آب میرانیم یعنی باران و سیل میفرستیم إِلَی الأَرض ِ الجُرُزِ بر زمین خالی از گیاه و گفته اند اسم موضعیست در ولایت یمن که آب جویها بدان نمیرسد حق سبحانه فرمود که ما آب را بدان زمین خشک میرسانیم فَنُخرِج ُ بِه ِ پس بیرون می آوریم بآن آب زَرعاً

کشت زاری و گفته اند مراد غلات و اشجارست تَأکُل ُ مِنه ُ میخورند از ان زرع أَنعامُهُم چهارپایان ایشان کاه و برگ درخت وَ أَنفُسُهُم و میخورند ایشان دانه و میوه أَ فَلا یُبصِرُون َ آیا پس نمی بینند اثر اینکه قدرت را تا استدلال کنند بر کمال قدرت حق و دانند که آنکه قادرست بر انبات زرع از زمین خشک قدرت دارد بر احیای مردم بعد از موت وَ یَقُولُون َ و میگویند کفّار مکه مَتی هذَا الفَتح ُ کی باشد اینکه فتح که مومنان گویند ان اللّه سیفتح لنا علی المشرکین یعنی کافران از روی استعجال با صحابه رضی اللّه عنهم گفتند که اینکه فتح که وعده داده اید کی خواهد بود زود بنمائید بما إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در وعده خود.

صفحه : 926

قُل بگو ای محمّد ص یَوم َ الفَتح ِ در روز فتح بدریا فتح مکه لا یَنفَع ُ الَّذِین َ کَفَرُوا سود نخواهد داشت آنها را که نگرویدند إِیمانُهُم گرویدن ایشان مراد مقتولان روز فتح اند که در حال قتل ایمان ایشان را فائده نداد زیرا که ایمان باس بود وَ لا هُم یُنظَرُون َ و نیستند ایشان که مهلت داده شوند در آخرت و عذاب ایشان در توقف افتد فَأَعرِض عَنهُم پس روی بگردان بطریق اهانت از ایشان تا مدّت معلوم یعنی نزول آیت السیف وَ انتَظِر و منتظر باش نصرت الهی را إِنَّهُم مُنتَظِرُون َ بدرستی که ایشان نیز منتظرانند آنرا که غلبه کنند بر تو حق سبحانه ترا غالب گرداند نه ایشان را الحق یعلو و لا یعلی نظم منتظر باش ز الطاف الهی که شود علم دین تو هر روز برافراخته تر حرب را ساختگی کن که بود هر

روزی کار احباب تو از روز دگر ساخته تر

سوره الاحزاب

مدنیه و هی ثلاث و سبعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- در اسباب نزول مذکور است که ابو سفیان و عکرمه و ابو الاعور بعد از واقعه احد از مکه بمدینه آمده در مرکز نفاق یعنی در وثاق إبن ابی نزول کردند روزی دیگر با جمعی منافقان حاضر شده از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم امان طلبیده استدعا نمودند که ما را بلات و منات بازگزارد و بگو که بتان را روز قیامت مقام شفاعت است تا ما نیز ترا بگذاریم تا خدمت خدای خود کنی اینکه سخن بر آنحضرت ص شاق آمده روی مبارک در هم کشید و إبن ابی و إبن قشیر و حدب بن قیس گتند یا رسول اللّه سخن اشراف عرب را رد مکن که صلاح کلی در ضمن آنست حضرت عمر فاروق رض را حمیت اسلام و صلابت دین دریافته قصد قتل کفره فرموده و حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که ای عمر من ایشانرا بجان امان داده ام نقض عهد روا نیست اینکه آیت آمد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر اتَّق ِ اللّه َ دائم و ثابت باش بر تقوی یا بترس از خدای تعالی در نقض عهد وَ لا تُطِع ِ الکافِرِین َ و فرمان مبر کافران مکه را چون ابو سفیان و عکرمه وَ المُنافِقِین َ و منافقان مدینه را چون إبن ابی و معتب بن قشیر إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای کان َ هست عَلِیماً دانا بمقابله ایشان حَکِیماً حکم کننده بوفای عهد وَ اتَّبِع و پیروی کن ما یُوحی إِلَیک َ آن چیزی را

که وحی کرده میشود بتو مِن رَبِّک َ از پروردگار تو چون نهی از اطاعت ایشان إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستی که خدای تعالی هست بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید خَبِیراً دانا وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ و توکل کن بر خدای تعالی یعنی کار خود بدو سپار وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدای تعالی وَکِیلًا کارساز و مهم گذارد نگاهبان و کفایت کننده مهمّات بیت چون زره لطف عنایت کند جمله مهمات کفایت کند آورده اند که ابی معمر بن جمیل بن اوس مردی لبیب و ادیب بود بارها گفتی که مرا دو دل است که بیکی از ان فهم کنم زیاده از انکه محمّد ص فهم میکند و عرب او را ذو القلبین لقب کرده بودند وقتی که از بدر گریخته بمکه میرفت یکی از نعلین در دست و یکی در پا ابو سفیان بدو رسیده خبر قوم پرسید گفت بعضی مقتول اند. و برخی منهزم ابو سفیان گفت نعلین تو چه حال دارد که یکی در پاست و دیگری در دست ابو معمر در نگریست و بر ان حال اطلاع یافته گفت ما ظننت الا انهما فی رجل حق سبحانه او را دروغگوئی ساخت و معلوم شد که او را دو دل نیست و درین باب آیت آمد که.

صفحه : 927

ما جَعَل َ اللّه ُ نیافرید خدای تعالی لِرَجُل ٍ مر مردیرا مِن قَلبَین ِ دو دل فِی جَوفِه ِ در درون او زیرا که قلب معدن روح حیوانی و منبع قوتها است پس یکی بیش نباید زیرا که روح حیوانی یکی است در زاد المسیر آورده که منافقان می گفتند آنحضرت ص دو دل دارد یکی با ما و یکی با

اصحاب رض خود حق سبحانه فرمود که دروغ میگویند حق تعالی سبحانه هیچ کس را دو دل نداده وَ ما جَعَل َ و نگردانید خدای أَزواجَکُم ُ اللّائِی زنان شما آن زنان که تُظاهِرُون َ مِنهُن َّ ظهار می کنید از ایشان أُمَّهاتِکُم مادران شما یعنی زنی را که میگوئید انت علی کظهر امی مادر شما نساخته زیرا که اجتماع زوجیت و امومیّت که یکی مقتضی مخدومیت و دیگر مستدعی خادمیت ست در یک زن از قبیل محالات ست کی تواند بود وَ ما جَعَل َ و نگردانید خدای أَدعِیاءَکُم پسران خواندگان شما را أَبناءَکُم پسران حقیقی شما چه بنوت امر اصلی و دعوت صورتی عارضی است پس با یکدیگر مجتمع نشوند نزد عرب ظهار طلاق بوده و پسرخوانده چون فرزند اصلی و صلبی میراث می برد حق سبحانه فرمود که چنانکه دو دل در یک درون جمع نمی شود زوجیت و امومیت در یک زن و فرزندی و پسرخواندگی در یک تن جمع نشود ذلِکُم اینکه که مظاهره را مطلقه میدانید و دعی را إبن می خوانید قَولُکُم بِأَفواهِکُم سخنی است که بزبانهای خود میگوئید و حقیقت ندارد وَ اللّه ُ و خدای تعالی یَقُول ُ الحَق َّ میگوید سخن راست که مطابق واقع است وَ هُوَ یَهدِی السَّبِیل َ و او راه می نماید بطریق حق اینکه آیت از برای زید بن حارثه رضی اللّه عنه نازل شد که مردم او را زید بن محمّد ص گفتندی و حال آنکه او مملوک حضرت خدیجه رض بوده و حضرت خدیجه رض او را بحضرت ص بخشید و حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم او را آزاد کرد و چون فرزندانش پرورش میداد و مردم او را پسر آن حضرت

میگفتند حق سبحانه فرموده که ادعُوهُم بخوانید آن فرزندان را و نسبت دهید لِآبائِهِم به پدران ایشان هُوَ اینکه خواندن أَقسَطُ راست ترست عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی در صحیح بخاری از إبن عمر رض منقول است که ما نمی گفتیم الا زید بن محمّد ص تا اینکه آیت آمد او را زید بن حارثه گفتیم فَإِن لَم تَعلَمُوا پس اگر ندانید آباءَهُم پدران ایشان را که نسبت دهید بآنها فَإِخوانُکُم پس ایشان برادران شمااند فِی الدِّین ِ در دین اسلام پس بگوئید یا اخی وَ مَوالِیکُم و دوستان شمااند در خطاب گوئید یا مولای وَ لَیس َ عَلَیکُم و نیست بر شما جُناح ٌ گناهی فِیما أَخطَأتُم در ان چیز که خطا کردید بِه ِ بدان چون گفتن زید بن محمّد ص وَ لکِن ما تَعَمَّدَت و لیکن گناه هست در ان چیز که قصد کند قُلُوبُکُم دلهای شما و کسی را نسبت دهید بغیر پدر او وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی غَفُوراً آمرزنده آنرا که خطاب کند رَحِیماً مهربان بر صاحب عمد چون توبه کند.

صفحه : 928

النَّبِی ُّ أَولی پیغمبر سزاوارتر است بِالمُؤمِنِین َ بگرویدگان مِن أَنفُسِهِم از نفسهای ایشان در همه کار چه هر چه فرماید عین صلاح بندگان و محض فلاح ایشان است بخلاف نفس ایشان که امر او سبب شقاوت و موجب عقوبت است پس باید که آنحضرت ص دوست ترین باشد به بنده از نفس او و در حدیث آمده که نگرود هیچ یک از شما و مومن نباشد تا نباشم من دوست تر از پدر و مادر و فرزند و نفس او و همه مردمان- آورده اند که چون حضرت رسالت پناه صلی

اللّه علیه و سلّم بغزوه تبوک عزیمت فرمود همه مسلمانانرا بخروج امر فرمود بعضی گفتند از پدر و مادر دستوری طلبیم آیت آمد که او اولی تر است بمومنان از نفسهای ایشان پس باید که فرمان او را از همه فرمانها لازم تر شمارند و شنوند و در عین المعانی آورده که محبّت باو سزاوارترست از محبت با خود یا دیگران مثنوی امتحانرا در دو عالم اوست دوست دوستی دیگران بر بوی اوست دوستی با اصل باید کرد و بس فرع را بهر چه دارد دوست کس اصل داری فرع گو هرگز مباش تن بمان و جان بگیر ایخواجه تاش وَ أَزواجُه ُ و زنان او أُمَّهاتُهُم مادران مومنانند یعنی از جهت تحریم و از روی تعظیم چه رویت ایشان روا نبوده و نسبت وراثت نداشته اند در مصحف ابی و قرات إبن مسعود چنین بود که و هو اب لهم و ازواجه امهاتهم مراد شفقت تمام و رحمت لا کلام است و چون در صدر اسلام بهجرت و موالات و مواخات میراث میگرفتند سبحانه نسخ حکم آنرا میفرماید که وَ أُولُوا الأَرحام ِ و خویشاوندان بَعضُهُم أَولی بِبَعض ٍ برخی از ایشان سزاوارترند ببرخی از توارث فِی کِتاب ِ اللّه ِ در لوح محفوظ یا در آنچه فرستاده از قرآن یعنی آیت مواریث و حکم کرده که اولوا الارحام احق اند بمیراث مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان یعنی انصار وَ المُهاجِرِین َ و از مهاجران که پیغمبر علیه الصلوه و السلام ایشانرا با یکدیگر برادری داده إِلّا أَن تَفعَلُوا مگر آنکه بکنید در زندگانی خود إِلی أَولِیائِکُم با دوستان خود مَعرُوفاً نیکوئی یا وصیت کنید برای هر که دوست میدارید

کان َ ذلِک َ هست آنکه ذکر کرده شده از اولویّت پیغمبر و توارث ذوی الارحام فِی الکِتاب ِ در لوح محفوظ یا قرآن مَسطُوراً نوشته شده و ثابت گشته وَ إِذ أَخَذنا و یاد کن آنرا که فراگرفتیم مِن َ النَّبِیِّین َ از پیغمبران مِیثاقَهُم پیمان ایشانرا بر آنکه خدای را پرستند و بعبادت خدا دعوت فرمایند و یکدیگر را تصدیق کنند و امت را نصیحت کنند و یا هر یک بشارت دهند به پیغامبری که بعد ازو خواهد بود و اینکه میثاق از پیغامبران در روز الست گرفتیم وَ مِنک َ و گرفتیم از تو نیز که محمدی ص وَ مِن نُوح ٍ وَ إِبراهِیم َ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابن ِ مَریَم َ و ازین همه پیغمبران مذکور علی نبینا و علیهم السلام اخذ نمودیم تخصیص ذکر اینکه پیغمبران برای آنست که اولوا العزم بوده اند و تقدیم پیغمبر ما بر ایشان جهت تعظیم است وَ أَخَذنا مِنهُم و گرفتیم ما از پیغمبران همه مِیثاقاً غَلِیظاً پیمانی محکم موکد بسوگند.

صفحه : 929

لِیَسئَل َ الصّادِقِین َ تا سؤال کند خدای راست گویان را یعنی پیغمبران را عَن صِدقِهِم از راستی ایشان در سخنی که با قوم گفتند یا تصدیق قوم مر ایشانرا وَ أَعَدَّ و آماده کرده است خدای لِلکافِرِین َ مر ناگرویدگانرا برسل عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانی که ایمان آورده اید اذکُرُوا یاد کنید نِعمَهَ اللّه ِ عَلَیکُم نعمت خدای تعالی را که انعام فرمود بر شما إِذ جاءَتکُم چون آمدند بشما جُنُودٌ لشکرها چون قریش و غطفان و کنانه و یهود و قریب ده هزار کس فَأَرسَلنا عَلَیهِم پس فرستادیم بر ایشان رِیحاً بادی

مراد باد صبا است وَ جُنُوداً لَم تَرَوها و لشکرها که شما ندیدید یعنی ملائکه وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید بَصِیراً بینا درین آیت بیان غزوه احزاب است و آن قصّه اجمالا چنان بود که بعد از اجلاء بنی نضیر حیّی بن اخطب با جمعی از یهود بمکه رفتند و با ابو سفیان و اتباع او بر مقاتله با حضرت صلی اللّه علیه و سلّم عهد بستند و از قریش و احابیش بیش از ده هزار کس جمع کرده عازم مدینه شدند آن خبر بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسیده با سه هزار کس از مدینه نهضت فرمود و معسکر همایون در پیش کوه سلع مقرر شده نزول فرمودند و بوقت مشاورت باصحاب در باب محاربه با اعادی که بعدد بسیار و بسلاح آراسته بودند سلمان رض از وضع خنادق که در بلاد عجم میباشد شمه بموقف عرض رسانید و آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم رائی آنرا شرف قبول ارزانی داشته زمین بر صحابه رض قسمت کرد بحفر خندق اشارت فرمود و صحابه رض بدان کار مشغول شدند آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم خود نیز مباشر کشیدن خاک و بالا آوردن از مغاک میشد یاران را وعده ظفر میداد و کلمات اللهم لا عیش الّا عیش الاخره فاغفر الانصار و المهاجره بزبان معجز نشان میراند در اثنای اینکه حال سنگی در غایه صلابت پدید آمد که تبر و میتین برو کار نمیکرد آنحضرت ص را خبر دادند تا بسر سنگ آمده میتین بدست مبارک گرفت و بسم اللّه گویان بر آن سنگ زد ثلثش بشکست

و نوری مانند برق از ان بجست و در ان روشنی نظر انور سید انام علیه الصلوه و السلام بر قصرهای شام افتاد و گفت اللّه اکبر مفاتیح شام بمن دادند و نوبت دوم که ضربت بر ان صخره زد ثلث دیگر شکسته شد نوری دیگر ظاهر گشت که قصور یمن بنظر آنحضرت ص درآمد و گفت اللّه اکبر مفاتیح یمن در دست من نهادند سوم بار تمام سنگ در هم شکست و نوری که از ان رخشان شد کوشهای کسری برای حضرت ص عیان شد و گفت اللّه اکبر مفاتیح ممالک فارس بقبضه اقتدار من رسید منافقان گفتند اینکه مرد خلق را بازی میدهد چه امروز از ترس دشمن خندق میکند و بفتح فارس و روم و شام و یمن وعده میدهد القصه بعد از شش روز که مهم خندق سمت اتمام یافت لشکر اعادی رسیدند مالک بن عوف و عیینه بن حصن ما بنی اسد و غطفان و فزاره و یهود از زبر وادی که شرقی مدینه است درآمدند و ابو سفیان و احابیش قریش و کنانه از پایان وادی که طرف غربی است ظاهر شدند و یهود قریظه که با حضرت ص عهد بسته بودند باغوای حیّی إبن اخطب عهد شکسته مددگار کفار قریش گشتند و از هیبت آن لشکر و کثرت عدد ایشان ضعفاء اهل اسلام را دل از جای برفت چنانچه حق سبحانه فرمود که إِذ جاؤُکُم یاد کنید آنرا که آمدند بشما لشکرها مِن فَوقِکُم از زبر شما یعنی از اعلای وادی وَ مِن أَسفَل َ مِنکُم و از زیر شما یعنی اسفل وادی وَ إِذ زاغَت ِ الأَبصارُ و چون

بگشت دیدها در احداق و خیره شد از خوف وَ بَلَغَت ِ القُلُوب ُ الحَناجِرَ و برسید دلها بحنجرها از ترس چه شش از شدت روع منتفخ میگردد و قلب بارتفاع او تا حنجره میرسد وَ تَظُنُّون َ و گمان بردید بِاللّه ِ الظُّنُونَا بخدای انواع گمانها مخلصانرا مظنه آنکه حق سبحانه دین خود را غالب گرداند و مومنان را نصرت دهد و منافقان را گمان آنکه لشکر اسلام تاب حرب احزاب نیاورده مستاصل گردند.

صفحه : 930 هُنالِک َ ابتُلِی َ المُؤمِنُون َ آنجا آزموده شدند مومنان و ثابت قدمان از اهل تزلزل ممتاز گشتند وَ زُلزِلُوا و جنبانیده شدند زِلزالًا شَدِیداً جنبانیدنی سخت یعنی از جای برفتند بمثابه بد دلان عزم اینکه سفر را فسخ می نمودند و ناشکیبایان اوراق الفرار مما لا یطاق تکرار می فرمودند بیت آرام ز دل بشد و دل از جای هوش از سر رفت و قوت از پای وَ إِذ یَقُول ُ المُنافِقُون َ و یاد کن آنرا که گفتند منافقان چون إبن ابی و قشیر وَ الَّذِین َ و آنانکه فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ در دلهای ایشان بیماریست یعنی ضعف اعتقاد ما وَعَدَنَا اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ وعده نداد ما را خدای تعالی و رسول او در فتح شام و یمن و فارس إِلّا غُرُوراً مگر وعده بفریب یعنی سخنی که مردم را بآن بازی دهند وَ إِذ قالَت و آنرا نیز یاد کن که گفتند طائِفَهٌ مِنهُم گروهی از منافقان چون اوس بن قبطی و ابو عرابه و إبن ابی یا أَهل َ یَثرِب َ ای اهل یثرب و آن زمینی است که مدینه طیبه طاهره در ناحیتی ازو واقع شده و نهی آمده است که مدینه را یثرب گویند القصه

اینکه منافقان مردم مدینه را گفتند لا مُقام َ لَکُم جای بودان نیست شما را در لشکرگاه محمّد ص یا توقف درینجا هیچ وجه ندارد فَارجِعُوا پس بازگردید بمنزلهای خود که در مدینه دارید یا آنکه اقامت بر دین اسلام وجهی ندارد رجوع کنید بدین پدران و او را بدست دشمنان باز دهید وَ یَستَأذِن ُ و دستوری رجوع می طلبید فَرِیق ٌ مِنهُم ُ النَّبِی َّ گروهی از ایشان پیغمبر را یعنی بنو حارثه و بنو سلمه یَقُولُون َ میگویند إِن َّ بُیُوتَنا بدرستی که خانهای ما در مدینه عَورَهٌ خالی ست و استحکامی ندارد ما را اجازت ده تا برویم و آنرا نگاه داریم تا دشمن بر ان شبخون نکند وَ ما هِی َ بِعَورَهٍ و حال آنکه خانهای ایشان خالی و با خلل نیست بلکه استحکام تمام دارد إِن یُرِیدُون َ نمیخواهند بدین رفتن إِلّا فِراراً مگر گریختن از جنگ وَ لَو دُخِلَت و اگر درآمده شود بمدینه یعنی لشکر کفار درآیند عَلَیهِم بر منافقان و هجوم کنند مِن أَقطارِها از جوانب آن یعنی بیکباره در مدینه درآیند و گرداگرد ایشان فرو گیرند ثُم َّ سُئِلُوا الفِتنَهَ پس خواسته شوند فتنه را یعنی ایشان را دعوت کنند بشرک یا مقاتله مسلمانان لَآتَوها هر آئینه بدهند فتنه را یعنی اجابت کنند سخن ایشانرا وَ ما تَلَبَّثُوا و درنگ نکند بِها باجابت فتنه إِلّا یَسِیراً مگر اندکی بلکه زود مشرک شوند یا محاربه کنند با اهل اسلام.

صفحه : 931

وَ لَقَد کانُوا و بدرستی که بودند بنی حارثه و بنی سلمه که از روی انابت عاهَدُوا اللّه َ عهد کردند بخدای تعالی مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی در

روز احد عهد کرده بودند که هرگز لا یُوَلُّون َ الأَدبارَ پشتها برنگردانند در کارزارها وَ کان َ عَهدُ اللّه ِ و هست عهد خدای تعالی مَسؤُلًا پرسیده شده یعنی سؤال خواهند کرد از ان و بر نقض آن و وفا بدان جزا خواهند داد قُل بگو ای محمّد ص که هیچ رو لَن یَنفَعَکُم ُ الفِرارُ سود ندارد شما را گریختن، إِن فَرَرتُم اگر بگریزید مِن َ المَوت ِ از مرگ أَوِ القَتل ِ یا از کشتن چه لابد است هر شخصی را از موت یا قتل در وقت معیّن که حکم قضا بدان نافذ گردد وَ إِذاً و آن هنگام که بگریزید یعنی مثلا اگر فرار نفع کند و مهم شما در تاخیر افتد لا تُمَتَّعُون َ برخورداری نخواهید شد إِلّا قَلِیلًا مگر زمانی اندک چه آخر شربت فنا نوشیدنی است و خرقه فوات پوشیدنی بیت که می نهد قدم اندر سرای کون و فساد که باز روی براه عدم نمی آرد قُل بگو ای محمّد ص مَن ذَا الَّذِی یَعصِمُکُم کیست آنکه نگاهدارد شما را مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای تعالی إِن أَرادَ بِکُم سُوءاً اگر خواهد خدای بشما بدی و هزیمتی أَو أَرادَ بِکُم رَحمَهً یا خواهد بشما نعمتی و نصرتی آن کیست که منع کند آنرا وَ لا یَجِدُون َ لَهُم و نمی یابند مردمان برای خویش مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای وَلِیًّا دوستی که نفع رساند وَ لا نَصِیراً و نه یاری که ضرر بازدارد و در زاد المسیر آورده که مردی از لشکرگاه حضرت رسالت پناه علیه افضل الصلوت و اکمل التحیات بمدینه رفت برادر اعیان خود را دید اسباب طرب آماده ساخته و نبیند

و نقل پیش خود نهاده گفت ای برادر تو اینجا در طرب گذرانی و حضرت پیغمبر علیه الصلوه و السلام در میان نیزه و شمشیر جولان میکند برادرش جواب داد که تو بیا و بنشین که ترا و اصحاب ترا بلا فرو گرفته است و محمّد ص هرگز ازین ورطه بسلامت بیرون نیاید آن مرد بیرون آمد و گفت بروم و آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم را از مقالات تو خبر کنم چون بنزدیک حضرت ص رسید جبرئیل بر وی پیشی گرفته اینکه آیت آورده بود که قَد یَعلَم ُ اللّه ُ بدرستی که میداند خدای تعالی المُعَوِّقِین َ بازدارندگان از نصرت رسول را مِنکُم از گروه شما وَ القائِلِین َ لِإِخوانِهِم و گویندگان مر برادر خود را که هَلُم َّ إِلَینا بیائید بسوی ما و گفته اند منافقان مسلمانان را تخویف میکردند یا ابو سفیان یا یهود منافقان را میگفتند خود را در معرض تلف میفگنید و از یاری محمّد بگذرید منافقان سخن یهود را بقبول متلقی شده از جنگ پهلو تهی میکردند چنانچه میفرماید وَ لا یَأتُون َ البَأس َ إِلّا قَلِیلًا و نمی آیند منافقان بکارزار مگر آمدن اندک یا کارزار قلیل از روی ریا و سمعه.

صفحه : 932

أَشِحَّهً در حالتی که بخیلانند بمعاونت یا نفقه عَلَیکُم بر شما نمیخواهند که ظفر و غنیمت مر شما را باشد فَإِذا جاءَ الخَوف ُ پس چون بیاید ترس دشمن رَأَیتَهُم بینی ایشانرا که از غایت بددلی یَنظُرُون َ إِلَیک َ می نگرند بسوی تو تَدُورُ أَعیُنُهُم میگردد چشمهای ایشان در حدقه ایشان بچپ و راست کَالَّذِی یُغشی عَلَیه ِ مانند کسی که پوشیده باشد بر وی

یعنی غشی آورده باشد و بیهوش شد مِن َ المَوت ِ از سکرات موت فَإِذا ذَهَب َ الخَوف ُ پس چون برود خوف سَلَقُوکُم برنجانند شما را و سخنان سخت گویند بِأَلسِنَهٍ حِدادٍ بزبان های تیز یعنی تیز زبانی کنند أَشِحَّهً در حالتی که بخیل اند عَلَی الخَیرِ بر غنیمت یعنی بوقت قسمت غنایم مجادله و مناقشه کنند أُولئِک َ آنگروه لَم یُؤمِنُوا نگرویده اند فَأَحبَطَ اللّه ُ پس باطل گردانیده است خدای تعالی أَعمالَهُم کردارهای ایشان یعنی جهادیکه بریا و غرض کرده اند یا ظاهر کرد خدای تعالی بطلان عمل ایشان را وَ کان َ ذلِک َ و هست آن اظهار عَلَی اللّه ِ بر خدای تعالی یَسِیراً آسان یَحسَبُون َ الأَحزاب َ آن گروه پندارند احزاب را یعنی لشکرهای کفار را که ایشان لَم یَذهَبُوا بازنگشتند یعنی ترس و بددلی منافقان بمثابه ایست که با وجود آنکه مشرکان بهزیمت رفته باشند هنوز می پندارند که گرداگرد مدینه فروگرفته اند و بجنگ ایستاده وَ إِن یَأت ِ الأَحزاب ُ و اگر بیایند اینکه لشکر نوبتی دیگر یَوَدُّوا دوست میدارند منافقان لَو أَنَّهُم تمنا میکنند آنکه ایشان بادُون َ صحرانشین باشند فِی الأَعراب ِ در میان عرب بادیه نشین یعنی از بد دلی میخواهند که در مدینه نباشند بلکه در بادیه ساکن شوند یَسئَلُون َ می پرسند آینده و رونده را عَن أَنبائِکُم از خبرهای شما و دشمنان و آنچه گذشته باشد میان شما و ایشان وَ لَو کانُوا و اگر باشند فِیکُم در میان شما یعنی در مدینه و مقاتله با عدادست دهد ما قاتَلُوا کارزار نه کنند إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی.

صفحه : 933

لَقَد کان َ بدرستی که هست لَکُم مر شما را ای ترسندگان و بد دلان فِی رَسُول ِ اللّه ِ در کار پیغمبر خدا أُسوَهٌ حَسَنَهٌ

اقتدای پسندیده یعنی متابعت او کنید چنانچه او در حرب ثبات دارد بر شدائد و محن صبر میکند شما نیز چنان کنید یا در ذات او برای اقتدا خصلتی نیکو هست لِمَن کان َ یَرجُوا اللّه َ مر آن کس را که هست که امید میدارد ثواب خدای را یا لقای او را وَ الیَوم َ الآخِرَ و نعیم روز بازپسین را وَ ذَکَرَ اللّه َ و مر آن کسی را که یاد کرد خدا را کَثِیراً بسیار بدل و زبان و در موضح آورده که سیّد عالم علیه افضل الصلوه و التحیات خبر داده بود صحابه رض را از آمدن احزاب و فرموده که باجتماع ایشان کار بر شما سخت گردد و عاقبت شما را نصرت بود بر ایشان وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُون َ الأَحزاب َ و چون دیدند مومنان احزاب را قالُوا گفتند هذا ما وَعَدَنَا اللّه ُ اینکه است آنچه وعده کرده بود ما را خدایی که أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّهَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل ُ الَّذِین َ خَلَوا مِن قَبلِکُم وَ رَسُولُه ُ و آنچه فرموده بود رسول او!!! الامر باجتماع الاحزاب علیکم وَ صَدَق َ اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ و راست گفت خدا و رسول او وَ ما زادَهُم و نیفزود بدیدن احزاب مر مومنان را إِلّا إِیماناً وَ تَسلِیماً مگر باورداشتن مواعید الهی و گردن نهادن اوامر حضرت رسالت پناهی صلی اللّه علیه و سلّم را که سعادت دو سرای درین تسلیم مندرج است بیت و هر که دارد چون قلم سر بر خط احکام او مینویسد بخت طغرای ظفر بر نام او آورده اند که جمعی از صحابه رض نذر کرده بودند چون حمزه و مصعب و

عثمان و طلحه و انس رض و غیر ایشان که چون در حرب گاه ملازم حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم باشند ثبات قدم ورزیده کمر مقاتله بربندند و تا شربت شهادت بچشند آرام نگیرند حق تعالی در وصف ایشان میفرماید مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان رِجال ٌ صَدَقُوا مردانی اند که راست کردند ما عاهَدُوا اللّه َ آن چیز را که عهد کرده بودند با خدای تعالی عَلَیه ِ بر آن چیز که ثبات است بر قتال و مقاتله برای رضای ملک متعال فَمِنهُم مَن قَضی پس از ایشان کسی هست که بگذارد یعنی وفا کرد نَحبَه ُ نذر خود را و کارزار نمود تا شهید شد چون حمزه و مصعب و انس رض وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ و از ایشان کسی هست که انتظار می برد چون عثمان رض و طلحه رض وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلًا و تغیر ندادند عهد خود را تغیّر دادنی و سخن خویش را مبدل نساختند.

صفحه : 934

لِیَجزِی َ اللّه ُ تا جزای دهد خدای تعالی الصّادِقِین َ راست گویان یعنی وفاکنندگانرا بِصِدقِهِم براستی ایشان یعنی بوفای ایشان وَ یُعَذِّب َ المُنافِقِین َ و تا عذاب کند منافقان را إِن شاءَ اگر خواهد که بر نفاق بمیرند أَو یَتُوب َ عَلَیهِم یا بازگردد بتوفیق توبه بر ایشان یعنی ایشانرا توفیق توبه دهد إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستی که خدای هست غَفُوراً آمرزنده آنرا که توبه کند رَحِیماً مهربان بر کسیکه بر توبه بمیرد در اخبار آمده است که احزاب بیست روز یا بیست و هفت روز بر ظاهر مدینه توقف کردند و روزها بر کنار خندق آمدندی و از جانبین جنگ تیر و سنگ شدی و شبها عزم

شبخون کردندی حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم سوار شده با جمعی از صحابه رض بدفع آن اشتغال نمودی روزی عمرو بن عبد ود که شجاع عرب بوده او را با هزار مرد مقابله کردندی با چهار تن دیگر از دلیران لشکر کفار خندق را عبور کرد پیش آمدند مبارز طلبیدند عمرو بر دست مرتضی علی کرم اللّه وجهه کشته شد و نوفل را مسلمانان سنگسار می کردند مرتضی علی کرم اللّه وجهه از میانش بدو نیم کرد دل کافران شکسته شد و حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه در مسجد دعاء فتح بر احزاب کرد و روز چهارشنبه میان نماز پیشین و نماز دیگر اثر فتح ظاهر شد حق سبحانه باد صبا را بمددکاری فرستاد بیت باد صبا ببست میان نصرت ترا دیدی چراغ را که کند باد یاوری صبا زلزله در آن لشکر افگند و آتشهای ایشانرا کشتن گرفت و ملائکه فرود آمده طنابهای خیمه ایشان را می بریدند و میخها میکندند ایشان درمانده روی بهزیمت نهادند و بی دغدغه قتال بمفاتیح یمن و اقبال ابواب فتح و نصرت گشاده گشت بیت بی دردسر نیزه و آمد شد شمشیر آن فتح که مفتاح امان بود برآمد وَ رَدَّ اللّه ُ و بازگردانید خدای تعالی از مدینه الَّذِین َ کَفَرُوا آنانرا که نگرویدند بوی یعنی احزاب بِغَیظِهِم با خشم ایشان یعنی خشمناک برفتند لَم یَنالُوا خَیراً نیافتند غنیمتی و نصرتی وَ کَفَی اللّه ُ و کفایت کرد خدای تعالی المُؤمِنِین َ القِتال َ مومنان را از جنگ کردن بسبب باد صبا و ملائکه وَ کان َ اللّه ُ قَوِیًّا و هست خدای تعالی توانا بر احداث هر

چه خواهد عَزِیزاً غالب بر همه اشیاء بعد از فرار کفار حکم شد که بحرب بنی قریظه روند که عهد شکسته مددگاری احزاب نموده بودند لشکر اسلام ایشانرا پانزده شبانه روز محاصره کردند و کار بر ایشان تنگ شد بر حکم سعد بن معاذ که امیر لشکر بود فرود آمدند و سعد رض حکم فرمود که مردان ایشانرا بکشند و زنان و کودکان ایشان را برده گیرند و اموال ایشان بر مومنان قسمت کنند حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که حکمی کردی که خدای تعالی از بالای هفت آسمان همان حکم کرده بود و حق سبحانه ازین واقعه خبر میدهد وَ أَنزَل َ الَّذِین َ ظاهَرُوهُم و فرود آورد خدای تعالی آنان را که یاری دادند احزاب را و هم پشت ایشان گشتند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل توریت یعنی یهود قریظه را مِن صَیاصِیهِم از قلعهای ایشان وَ قَذَف َ فِی قُلُوبِهِم ُ الرُّعب َ و افگند در دلهای ایشان ترس از پیغمبر ص و لشکر او فَرِیقاً تَقتُلُون َ گروهی را می کشید تا نه صد تن از ایشان یا هفت صد تن بکشتند وَ تَأسِرُون َ فَرِیقاً و برده و اسیر میگیرید گروهی را یعنی زنان و فرزندان ایشان را. صفحه : 935

وَ أَورَثَکُم و میراث داد شما را أَرضَهُم زمین ایشان یعنی مزارع و حدائق وَ دِیارَهُم و سراهای ایشان یعنی حصون و قلاع وَ أَموالَهُم و مالهای ایشان یعنی نقود و امتعه و مواشی وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها و بشما داد زمینی را که نه رفته اید در ان یا مالک آن نبوده اید مراد خیبر است یا دیار روم یا ممالک

فارس و گفته اند هر زمینی که بحوزه اهل اسلام درآید تا قیامت درین خبر داخل است وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیراً بر همه چیزی توانا پس قادر باشد بر فتح بلاد و تسخیر آن بملازمان سید عباد علیه الصلوه و السلام بیت لشکر عزم ترا فتح و ظفر همراه است لا جرم هر نفس اقلیم دگر میگیرد ارباب سیر برانند که در سال تاسع از هجرت سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم از ازواج طاهرات هجرت نمود و سوگند خورد که یک ماه با ایشان مخالطت نکند و سبب آن بود که از وی نفقه و کسوت زیاده از مقدور می طلبیدند چون برد یمانی و دق مصری و امثال آن و چیزها طمع میکردند که در تصرف آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم نبود و اسباب دیگر که در کتب سیر مذکورست و بر هر تقدیر ملول گشته از ایشان اعتزال فرمود بعلیّه در مسجد که خزانه وی بود تشریف فرمود و بعد از بیست و نه روز که ماه بدان عدد تمام شده بود جبرئیل آیت تخییر فرود آورد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر قُل لِأَزواجِک َ بگو مر زنان خود را إِن کُنتُن َّ تُرِدن َ اگر هستید شما که میخواهید الحَیاهَ الدُّنیا زندگانی دنیا را یعنی تنعم در ان وَ زِینَتَها و آرائش آنرا چون ثیاب فاخره و پیرایها بتکلّف فَتَعالَین َ پس بیائید که أُمَتِّعکُن َّ بدهم شما را متعه طلاق چنانچه مطلقه را دهند سوی المهر وَ أُسَرِّحکُن َّ و رها کنم شما را سَراحاً جَمِیلًا رها کردن نیکو برغبت نه از روی کراهت وَ إِن کُنتُن َّ

تُرِدن َ اللّه َ و اگر هستید که میخواهید ثواب خدای تعالی وَ رَسُولَه ُ و خوشنودی رسول او را- وَ الدّارَ الآخِرَهَ و نعیم سرای دیگر فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستی که خدای تعالی أَعَدَّ آماده کرده است لِلمُحسِنات ِ مر زنان نیکوکار را مِنکُن َّ از شما یعنی که اختیار شق ثانی کنند أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ که زخارف دنیا در جنب آن محقّر و مختصر باشد آورده اند که اوّل کسی از ازواج طاهرات رض که خدا و رسول را اختیار فرمود عایشه صدیقه رضی اللّه عنها بود یا نِساءَ النَّبِی ِّ ای زنان پیغمبر مَن یَأت ِ مِنکُن َّ هرکه بیاید از شما بِفاحِشَهٍ بکاری ناپسندیده مُبَیِّنَهٍ پیدا کرده و روشن شده و حفص رح بکسر یا میخواند یعنی فاحشه ظاهر و هویدا که نافرمانی رسول است یُضاعَف لَهَا العَذاب ُ دو تو کرده شود مر او را عذاب ضِعفَین ِ دو برابر آنکه زنان دیگران را باشد چه گناه از ایشان زشت تر است وَ کان َ ذلِک َ و هست اینکه تضعیف عذاب عَلَی اللّه ِ یَسِیراً بر خدای تعالی آسان.

صفحه : 936

وَ مَن یَقنُت و هر که مداومت میکند بر طاعت مِنکُن َّ از شما که ازواج پیغمبرید و فرمان برد لِلّه ِ وَ رَسُولِه ِ مر خدای و رسول او را وَ تَعمَل صالِحاً و بکند عمل شایسته نُؤتِها أَجرَها بدهیم مر او را اجر او مَرَّتَین ِ دو بار یک بار برای طاعت خدای تعالی و یک بار برای طلب خشنودی پیغمبر وَ أَعتَدنا و آماده سازیم لَها برای آن زن رِزقاً کَرِیماً روزی نیکو در بهشت زیاده بر مزد او یا نِساءَ النَّبِی ِّ ای زنان پیغمبر لَستُن َّ نیستید شما کَأَحَدٍ مِن َ النِّساءِ مانند

یکی از زنان امت چه شما را فضل بسیارست بر سائر زنان إِن ِ اتَّقَیتُن َّ اگر می ترسید از خدای و فرمان او می برید فَلا تَخضَعن َ پس نرمی و فروتنی مکنید بِالقَول ِ در سخن گفتن چون با کسی سخن گوئید فَیَطمَع َ الَّذِی پس طمع کند در شما آنکسی که فِی قَلبِه ِ در دل او مَرَض ٌ بیماری است یعنی نفاق یا دوستی فجور وَ قُلن َ و بگوئید قَولًا مَعرُوفاً سخن نیکو و پسندیده دور از ریبت وَ قَرن َ و آرام گیرید فِی بُیُوتِکُن َّ در خانهای خویش وَ لا تَبَرَّجن َ و اظهار پیرایها مکنید تَبَرُّج َ الجاهِلِیَّهِ الأُولی چون اظهار کردن زنان در جاهلیت ایام نخستین که آنرا جاهلیت جهلا گویند و آن زمان ادریس ع بودی تا وقت نوح علیه السلام و اصح آن است که جاهلیت اولی در زمان ابراهیم علیه السلام بوده که زنان لباسها بمروارید بافته پوشیده خود را بمردان عرض کردندی و جاهلیت اخری میان عیسی ع و محمّد علیهما السلام است و بعضی معنی آیت برین وجه گفته اند که مخرامید در رفتن چون خرامیدن جاهلیت اولی وَ أَقِمن َ الصَّلاهَ و بپای دارید نماز را که اصل طاعات بدنیّه است وَ آتِین َ الزَّکاهَ و بدهید زکوه را که اشرف عبادات مالیه است وَ أَطِعن َ اللّه َ و فرمان برید خدای تعالی را در فرائض وَ رَسُولَه ُ و پیغمبر او را در سنن إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ جز اینکه نیست که میخواهد خدای تعالی لِیُذهِب َ عَنکُم ُ الرِّجس َ تا ببرد از شما گناه را أَهل َ البَیت ِ ای زنان پیغمبر علیه السلام وَ یُطَهِّرَکُم و پاک گرداند شما را از معاصی تَطهِیراً پاک گردانیدنی صاحب کشاف آورده که

اینکه آیت دلیل ست بر آنکه ازواج نبی اهلبیت وی اند و در وسیط از عکرمه رح نقل میکند که مراد از اهلبیت ازواج وی اند بدلیل خطاب گذشته و آینده و ضمیر مذکر در یطهرکم بجهت غایب ست چه پیغمبر در میان ایشان بوده و در زاد المسیر قولی آورده که عام است مر ازواج و اولاد را، در احقاف از امام منصور ماتریدی رحمه اللّه علیه همین نقل میکند و صاحب عین المعانی فرموده که ظاهر تفسیر دلالت بر آن دارد که اهلبیت ازواج باشند اما از عائشه رض و ام سلمه رض و ابو سعید خدری و انس بن مالک رضی اللّه عنهم نقل کرده اند که اهل بیت فاطمه و علی و حسن و حسین اند رضوان اللّه علیهم اجمعین و در اسباب نزول آورده که ام سلمه رض فرمود که پیغمبر علیه الصلوه و السّلام در خانه من هر گلیمی که بر فراش وی می افگنده بودم نشسته بود فاطمه رض درآمده و جهت حضرت پدر صلی اللّه علیه و سلّم سبوسات یا گوشت پخته آورده بود حضرت فرمود که ای فاطمه علی و هر دو فرزندان را بخوان تا درین خوان با ما همکاسه شوند چون طعام خورد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم فضله آن گلیم بر ایشان پوشانید و گفت خدایا اینها اهل بیت من اند رجس را از ایشان ببر و ایشانرا پاکیزه گردان اینکه آیت نازل شد و من سر خود در زیر گلیم کردم و گفتم یا رسول اللّه من از اهلبیت توام فرمود که انک علی خیر ازینجهت است که آل عبا برین پنج تن اطلاق می کنند

شعر آل العباء رسول اللّه و ابنته و المرتضی ثم سبطاه اذا جمعوا در تیسیر و بعضی دیگر از تفاسیر از انس بن مالک رضی اللّه عنه نقل میکند که چون وقت نماز بر در خانه فاطمه رضی اللّه عنها بگذشتی گفتی الصلوه انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. صفحه : 937

وَ اذکُرن َ و یاد کنید ای زنان پیغمبر ما یُتلی آنچه خوانده میشود فِی بُیُوتِکُن َّ در خانهای شما مِن آیات ِ اللّه ِ از آیات کلام اللّه وَ الحِکمَهِ و از سخنهای پیغمبر ص که محض حکمت است و اینکه آیت حث میکند بر حفظ قرآن و حدیث إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستی که خدای تعالی هست لَطِیفاً نیکوکار بشما خَبِیراً دانا باقوال و افعال شما و بعد از نزول اینکه آیت در باره ازواج طاهرات جمعی از زنان مسلمانان گفتند باری برای ما هیچ نازل نشد حق سبحانه و تعالی اینکه آیت فرستاد که إِن َّ المُسلِمِین َ بدرستی که مردانی که منقاد بحکم خدااند وَ المُسلِمات ِ و زنان فرمان برنده وَ المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ و باوردارندگان از رجال و نساء وَ القانِتِین َ وَ القانِتات ِ و ثبات کنندگان بفرمانبرداری از مردان و زنان وَ الصّادِقِین َ وَ الصّادِقات ِ و راست گویان در قول و فعل از ذکور و اناث وَ الصّابِرِین َ وَ الصّابِرات ِ و صبرکنندگان بر طاعتها یا از معصیتها از هر دو فریق وَ الخاشِعِین َ وَ الخاشِعات ِ و تواضع کنندگان از مردان و زنان وَ المُتَصَدِّقِین َ وَ المُتَصَدِّقات ِ و صدقه کنندگان از هر دو طائفه وَ الصّائِمِین َ وَ الصّائِمات ِ و روزه داران برای خدای تعالی فرضا و نفلا از رجال و نساء وَ الحافِظِین َ فُرُوجَهُم وَ الحافِظات ِ

و مردان و زنان نگاهدارنده فرجهای خود را از حرام وَ الذّاکِرِین َ اللّه َ کَثِیراً و مردان ذکر گوینده خدای را بسیار وَ الذّاکِرات ِ و زنان یادکنندگان مر او را- أَعَدَّ اللّه ُ آماده کرده است خدای لَهُم مر ایشانرا از ذکور و اناث مَغفِرَهً آمرزش گناهان وَ أَجراً عَظِیماً و مزدی بزرگ زیاده بر طاعت ایشان آورده اند که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و آله و سلّم زینب بنت جحش رضی اللّه عنها را بجهت زید بن حارثه رض خواستگاری فرمود زینب بگمان آنکه برای خود می خواهد اینکه خطبه را قبول نمود و چون دانست که برای زید بود ابا کرد چه جمال زیبا داشت و دختر عمه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود گفت من چرا زن آزاد کرده شوم و برادرش عبد اللّه نیز درین ابا با خواهر اتفاق داشت حق سبحانه آیت فرستاد که.

صفحه : 938

وَ ما کان َ لِمُؤمِن ٍ و نرسد و نشاید مر هیچ مردی گرویده را یعنی عبد اللّه رض بن جحش را وَ لا مُؤمِنَهٍ و نه هیچ زن ایمان آورده یعنی زینب را إِذا قَضَی اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ چون حکم کرد خدا و رسول او أَمراً کاری را یعنی نکاح زینب بزید أَن یَکُون َ لَهُم ُ الخِیَرَهُ آنکه باشد مر ایشانرا اختیاری یعنی برگزینند مِن أَمرِهِم از کار خود چیزیرا بلکه واجب بود بر ایشان که اختیار خود را تابع اختیار خدا و رسول سازند وَ مَن یَعص ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و هر که عاصی شود و مخالفت کند خدای تعالی و رسول او را یا از حکم کتاب و سنت بگذرد فَقَد ضَل َّ

پس بدرستی که گمراه شود ضَلالًا مُبِیناً گمراهی هویدا چه اگر خلاف از روی اعتقاد کند کفر است بعد از نزول اینکه آیت زینب و برادرش راضی شدند و آن عقد وجود گرفت و حق تعالی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را اعلام کرد که در علم قدیم ما مقرر شده است که زینب داخل ازواج طاهره تو باشد پس میان زید و زینب ناسازگاری پدید آمد بمرتبه که زید چندین نوبت عزم طلاق زینب کرد حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم مانع شد کما قال وَ إِذ تَقُول ُ و یاد کن آنرا که گفتی لِلَّذِی أَنعَم َ اللّه ُ مر آن کسی را که انعام کرده است خدای تعالی عَلَیه ِ برو باسلام و توفیق خدمت و متابعت تو وَ أَنعَمت َ عَلَیه ِ و تو انعام کرده برو بپروردن و آزادکردن و فرزند خواندن یعنی زید را که مستغرق دریای نعمت خدا و رسول است که أَمسِک عَلَیک َ نگاهدار برای خود زَوجَک َ زن خود را یعنی زینب را وَ اتَّق ِ اللّه َ و بترس از خدای تعالی در کار او و از روی ضرار طلاقش مده وَ تُخفِی فِی نَفسِک َ و پنهان میکردی در نفس خود مَا اللّه ُ مُبدِیه ِ آنچه خدا پیدا کننده آن است یعنی آنرا که زینب داخل ازواج طیّبات تو خواهد بود وَ تَخشَی النّاس َ و می ترسی از سرزنش مردم که گویند زن پسرخوانده را بخواست وَ اللّه ُ أَحَق ُّ أَن تَخشاه ُ و خدای تعالی سزاوارترست که ازو ترسی در آنچه باید ترسید و مقررست که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم ترسناک ترین خلق بود زیرا که خوف و خشیه بسبب علم

است انما یخشی اللّه من عباده العلماء پس بحکم انا اعلمکم باللّه و اخشاکم از همه عالمیان اخشی بود نظم خوف و خشیت نتیجه علم است هر کرا علم بیش خشیت بیش هرکرا خوف شد رفیق رهش باشد از جمله رهروان در پیش آورده اند که زید مر زینب را طلاق داد بعد از انقضای مدّت عدّت حضرت رسالت پناهی علیه افضل الصلوت و التحیات کسی را فرستاد تا خواستگاری کند برای حضرت قصّه بعرض زینب رسانید از غایت شادی سجده شکر ادا کرد و گویند دو رکعت نماز گذارد و گفت خدایا رسول تو مرا خواستگاری کرده اگر من شایسته اویم مرا بدوده فی الحال دعای او مستجاب شد آیت آمد فَلَمّا قَضی زَیدٌ پس آنهنگام که برسید زید مِنها از زینب وَطَراً بحاجتیکه داشت و در موضح آورده که مراد زید طلاق زینب بود چون مراد خود ازو یافت یعنی طلاقش داد و عدت بسر آمد زَوَّجناکَها ما او را بتو دادیم لِکَی لا یَکُون َ تا نباشد بعد از تو عَلَی المُؤمِنِین َ حَرَج ٌ بر مومنان تنگی یا اثمی و وبالی فِی أَزواج ِ أَدعِیائِهِم درخواستن زنان پسرخواندهای خود را إِذا قَضَوا مِنهُن َّ وَطَراً چون برسند بمراد خود از ایشان یعنی طلاق دهند و عدت بگذرد وَ کان َ أَمرُ اللّه ِ و هست کاریکه خدای تعالی خواهد مَفعُولًا بودنی بی شبه چنانچه فهم زینب رض سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم بعد از نزول آیت بخانه زینب رفت بی دستوری وی زینب گفت یا رسول اللّه ص بی خطبه و بی گواه حضرت صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که اللّه المزوج و جبرئیل الشاهد و زینب

بر سائر زنان فخر میکرد که اللّه تعالی مرا. تزوج کرد به پیغمبر صلی اللّه و سلّم و متولی تزویج شما اولیای شما بوده اند.

صفحه : 939

ما کان َ نیست عَلَی النَّبِی ِّ بر پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم مِن حَرَج ٍ هیچ وزری و وبالی فِیما فَرَض َ اللّه ُ لَه ُ در آنچه تقدیر کرده است خدای برای او اینکه صورت مخصوص او نیست بلکه سُنَّهَ اللّه ِ سنت نهاد خدای سنتی فِی الَّذِین َ خَلَوا در ان کسانیکه گذشتند مِن قَبل ُ پیش از محمّد ص مراد انبیاء ع دیگراند که خدا نفی حرج کرد از ایشان در آنچه مباح گردانید بر ایشان وَ کان َ أَمرُ اللّه ِ و هست کار خدای قَدَراً مَقدُوراً اندازه مقدار کرده شده که تخلف از ان محال است الَّذِین َ یُبَلِّغُون َ آن کسانیکه میرسانند رِسالات ِ اللّه ِ پیغامهای خدای را بامتان خود وَ یَخشَونَه ُ و میترسند ازو وَ لا یَخشَون َ أَحَداً و نمی ترسند از هیچ کس إِلَّا اللّه َ مگر از خدای تعالی وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدای تعالی حَسِیباً کافی ترسندگان را یا شمارکننده بندگان و چون شمار بدست اوست باید که ترس نیز ازو باشد بعد از واقعه زینب رض زبان طعن بی دینان دراز شد که اینکه مرد ما را میگوید که زنان پسران بر شما حرام است و خود میخواهد و زید را با آن که پسرخوانده او بود در حکم شرع مثل پسر اصلی میدانستند حق سبحانه آیت فرستاد که ما کان َ مُحَمَّدٌ نیست محمّد صلی اللّه علیه و سلّم أَبا أَحَدٍ مِن رِجالِکُم پدر هیچ یکی از مردمان شما و اگرچه پدر طیب و طاهر و قاسم و ابراهیم

رضی اللّه عنهم بوده اما ایشان بحد رجال نرسیدند پس او را فی الحقیقت پسر صلبی نیست که میان وی و آن پسر حرمت مصاهرت باشد- وَ لکِن رَسُول َ اللّه ِ و لیکن او فرستاده خداست وَ خاتَم َ النَّبِیِّین َ و مهر پیغمبران یعنی بدو مهر کرده شد در نبوّت و پیغمبری برو ختم کرده اند و خاتم بمعنی آخرین نیز هست یعنی اوست آخرین انبیاء بنور ظهور چنانچه اوّل ایشان بود بظهور نور وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیماً بهر چیزی دانا پس میداند که کیست سزاوار آنکه نبوت برو ختم شود در عیون الاجوبه آورده که صحت هر کتابی بمهر اوست حق سبحانه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را مهر گفت تا بدانند که تصحیح دعوی محبت الهی جز بمتابعت حضرت رسالت پناهی علیه الصلوه و السلام نتوان کرد قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون َ اللّه َ فَاتَّبِعُونِی و شرف بزرگواری کتاب بمهر اوست و شرف جمله انبیاء ع نیز بدان حضرت صلی اللّه علیه و سلّم و شاهد هر کتاب مهر اوست پس شاهد در محکمه قیامت او خواهد بود چنانچه وَ جِئنا بِک َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً و چون کتاب را مهر کرده اند کتابت در پایانی باشد چون نبوّت بآنحضرت صلی اللّه علیه و آله و سلّم سمت اختتام یافت در نبوت بدو بسته گشت دیگر چون از همه انبیاء ع بمهر نبوت مخصوص بود بختمیت ایشان نیز اختصاص یافت و فی المثنوی المعنوی نظم هر که او خاتم شده است او که بخود مثل او نی بود و نی خواهند بود چونکه در صنعت برو استاد دست تو بگوئی ختم صنعت بر وی

است.

صفحه : 940 یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید اذکُرُوا اللّه َ یاد کنید خدایرا ذِکراً کَثِیراً یاد کردنی بسیار یعنی در غالب اوقات یا بانواع ذکر تهلیل و تمجید تحمید و تکبیر وَ سَبِّحُوه ُ و تسبیح گوئید او را یا نماز گذارید برای او بُکرَهً وَ أَصِیلًا بامداد و شبانگاه چه نماز شام و صبح اشق است از روی ادا سلمی قدس سره فرمود که مراد از ذکر کثیر ذکر دل است چه دوام ذکر بدل بود بزبان ممکن نیست و در لطائف قشیری رح آورده که امر بذکر کثیر اشارتست بمحبّت حق یعنی او را دوست دارید چه مقررست که من احب شیئا اکثر ذکره نشان دوستی ذکر فراوان ست و دوستی نگذارد که زبان از ذکر دوست یا دل از فکر او خالی ماند بیت در هیچ مکان از فکرت خالی در هیچ زمان نیم ز ذکرت غافل هُوَ الَّذِی یُصَلِّی اوست خداوندی که درود می دهد یعنی رحمت میکند عَلَیکُم بر شما وَ مَلائِکَتُه ُ و فرشتگان او درود میدهند یعنی آمرزش می طلبند گناهان شما را و اینکه درود خدا و ملائکه بر شما لِیُخرِجَکُم برای آنست تا بیرون آرد شما را مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکیهای کفر إِلَی النُّورِ بروشنی ایمان مراد از اخراج ادامت و استقامت است بر خروج چه وقت درود خدای و ملائکه ایشان در ظلمات نبودند و گفته اند اخراج از ظلمت معصیت بوده بنور طاعت یا از شک بیقین یا از تیرگی تدبیر بشهود نور تقدیر و در بحر الحقائق فرموده که از ظلمات بشریت بنور روحانیت وَ کان َ

و هست خدای تعالی بِالمُؤمِنِین َ بگروندگان رَحِیماً مهربان که خود بر ایشان رحمت میکند و ملائکه را بآمرزش ایشان میفرماید تَحِیَّتُهُم تحیت مومنان از خدای تعالی یَوم َ یَلقَونَه ُ سَلام ٌ روز که ببینند او را سلامی است که مخبر باشد بسلامت از هر آفتی و مخافتی و گفته اند ضمیر عایدست بملک الموت کنایت غیر مذکور یعنی روز که بینند عزرائیل را بر ایشان سلام گوید وَ أَعَدَّ و آماده کرده است خدای تعالی لَهُم برای مومنان با وجود تحیت بر ایشان أَجراً کَرِیماً مزدی بزرگوار که بهشت است و نعیم آن یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر ندای کرامت است إِنّا أَرسَلناک َ بدرستی که فرستادیم ترا شاهِداً گواه بتصدیق و تکذیب امت تو وَ مُبَشِّراً و مژده دهنده برحمت ما وَ نَذِیراً و بیم کننده از عقوبت ما وَ داعِیاً و خواننده إِلَی اللّه ِ بپرستش خدای تعالی و اقرار بتوحید او بِإِذنِه ِ بفرمان او یا بتوفیق و تیسیر او وَ سِراجاً مُنِیراً و چراغی روشن یا خداوند چراغ روشن که قرآن است یعنی تالی آن در آیات باهرات آورده اند که حق سبحانه پیغمبر را چراغ خواند زیرا که ضوء چراغ ظلمت را محو کند و نور وجود آنحضرت ص نیز ظلمت کفر را از عرصه جهان نابود ساخت بیت چراغ روشن از نور الهی جهانرا داد از ظلمت رهائی دیگر در خانه هرچه گم میشود بنور چراغ باز توان یافت و حقائقی که از مردم پوشیده و پنهان بود بنور اینکه چراغ بر مقتبسان انوار معرفت روشن گشت نظم ازو جانرا بدانش آشنائی وزو چشم جهانرا روشنائی در گنج معانی بر گشاده وز ان صاحب

دلان را مایه داده دیگر چراغ اهل خانه را سبب امن و امان و راحت است و دزد را واسطه خجلت و عقوبت است آنحضرت ص نیز دوستان را وسیله سلامت و کرامت و منکران را موجب حسرت و ندامت است و منیرا تاکید است یعنی تو چراغی، نه چون چراغهای دیگر چه آن چراغها گاهی مرده شوند و گاهی افروخته و تو از اوّل و آخر روشنی و چراغها ببادی مقهور شوند و هیچکس نور ترا مغلوب نتواند ساخت یُرِیدُون َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه ُ مُتِم ُّ نُورِه ِ و دیگر چراغها را بشب روشن سازند نه بروز تو شب ظلمت دنیا بنور دعوت روشن ساخته و روز قیامت را نیز از مشعل شفاعت روشن خواهی ساخت مثنوی شد بدنیا رخش چراغ افروز شب ما گشت ز التفاتش روز باز فردا چراغ افروزد که از ان جرم عاصیان سوزد در کشف الاسرار فرموده که حق سبحانه آفتاب را چراغ خواند وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً و پیغمبر ما را سراج گفت آن چراغ آسمان ست و اینکه چراغ زمین و آن چراغ دنیا است و اینکه چراغ دین آن چراغ منازل فلکست و اینکه چراغ محافل ملک و آن چراغ. آب و گل است و اینکه چراغ جان و دل بطلوع آن چراغ از خواب بیدار شوند و بظهور اینکه چراغ از خواب عدم برخاسته بعرصه گاه وجود آیند بیت از ظلمات عدم راه که بردی بیرون گر نشدی نور تو شمع روان همه و اشارت بهمین معنی فرموده ست بیت ز اقلیم عدم می آمدی و پیش رو آدم ع چراغی بود بر دستش هم از نور نخستینت صفحه

: 941

وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ و مژده ده مومنان را بِأَن َّ لَهُم بآنکه مر ایشانراست مِن َ اللّه ِ از خدای تعالی فَضلًا کَبِیراً بخششی بزرگ زیاده از مزد کار ایشان یعنی دولت لقا که بزرگتر عطا و شریف تر جزاست وَ لا تُطِع ِ الکافِرِین َ وَ المُنافِقِین َ و فرمان مبر ناگرویدگان و منافقان را یعنی بر نافرمانی ایشان ثابت باش وَ دَع و بگذارد دست بدار أَذاهُم از مکافات رنج ایشان که بتو رسانند یعنی در صدد انتقام مباش که من شر ایشان را کفایت کنم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ و توکل بر خدای تعالی کن در دفع ایشان وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدای تعالی وَکِیلًا کارساز و مهم پرداز یا نگاهبان یا ضامن بر وعده نصرت و غالبیت ترا یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید إِذا نَکَحتُم ُ المُؤمِنات ِ چون بخواهید زنان گرویده را ثُم َّ طَلَّقتُمُوهُن َّ پس رها کنید ایشانرا مِن قَبل ِ أَن تَمَسُّوهُن َّ پیش از انکه مس کنید، امام شافعی رح میگوید که مس کنایت از مباشرت است و نزد امام اعظم رح خلوت صحیحه حکم مساس دارد پس چون طلاق دهید زنان را قبل از دخول یا پیش از خلوت صحیحه فَما لَکُم پس نیست شما را عَلَیهِن َّ برین مطلقات مِن عِدَّهٍ هیچ عدتی تَعتَدُّونَها که شمارید ایّام آنرا فَمَتِّعُوهُن َّ پس برخوردار سازید ایشانرا بچیزی اگر مهر فرض کرده اید مر آن مطلقه را که نصف مهر لازم است و متعه مندوب است نزد امام اعظم رح و نزد بعضی واجب و اگر مهر مسمی ندارد متعه واجب ست بر قدر مال و یسار وَ سَرِّحُوهُن َّ و بگذارید ایشانرا سَراحاً

جَمِیلًا گذاشتن نیکو یعنی از منازل خود بیرون کنید چون عدّت نیست شما را بر ایشان و ضرر بدیشان مرسانید یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر إِنّا أَحلَلنا لَک َ بدرستیکه ما حلال کردیم برای تو أَزواجَک َ زنان ترا اللّاتِی آتَیت َ آنها که دادی تو أُجُورَهُن َّ مهرهای ایشانرا تقییدا حلال باعطای مهر جهت ایثار طریق فضل است نه برای توقف حل بر ان وَ ما مَلَکَت یَمِینُک َ و حلال ساخته ایم بر تو آنچه مالک شده است آن را دست تو یعنی مملوکات ترا مِمّا أَفاءَ اللّه ُ از آنچه بازگردانیده است خدای عَلَیک َ بر تو از غنائم مشرکان چون صفیه و ریحانه و امثال ایشان وَ بَنات ِ عَمِّک َ و دختران عم ترا.

صفحه : 942

وَ بَنات ِ عَمّاتِک َ و دختران عمه های تو از اولاد عبد المطلب وَ بَنات ِ خالِک َ و دختران خال تو وَ بَنات ِ خالاتِک َ و دختران خاله های تو از اولاد عبد مناف بن زهره اللّاتِی هاجَرن َ آن زنان مذکورات که هجرت کردند مَعَک َ با تو و محتمل است که قید احلال مذکورات بهجرت در حق آنحضرت ص باشد خاصه و قول ام هانی رض که مرا رسول ص خدای خطبه کرد و بدین آیت من برو حرام شدم زیرا که هجرت نکرده بودم مؤید اینکه قول است وَ امرَأَهً مُؤمِنَهً و زنی مؤمنه إِن وَهَبَت اگر ببخشد نَفسَها لِلنَّبِی ِّ نفس خود مر پیغمبر را إِن أَرادَ النَّبِی ُّ اگر خواهد پیغمبر أَن یَستَنکِحَها آنکه در نکاح درآرد او را خالِصَهً خالص کرده شد احلال او خالص کردنی لَک َ مر ترا مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ بجز مومنان یعنی از مخصوصات آنحضرت ص است که زنی را بمجرد هبه بی مهر نکاح

تواند کرد امام اعظم رح فرموده که بلفظ هبه نکاح منعقد میشود اما مهر مثل لازم است و در اتفاق اینکه صورت اختلاف کرده اند و اشهر آنست که هبه واقع شده از زینب بنت خزیمه او را ام المساکین گویند یا خوله بنت حکیم یا میمونه بنت الحارث یا ام شریک بنت جابر در تبیان کبیر گفته که ام سهیل از بنی اسد و اگر واهبه زینب بوده باشد هبه او واقع است در رمضان سال سوم از هجرت و هشت ماه در حرم محترم آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بوده و در ربیع الاخر سال چهارم وفات یافته اما نزد اهل سیر هبه از ام شریک واقع شده و دولت عقد درنیافته قَد عَلِمنا بدرستی که ما دانسته ایم ما فَرَضنا آنچه فرض کرده ایم عَلَیهِم بر ایشان یعنی بر امت از شرائط عقد فِی أَزواجِهِم در نکاح زنان ایشان یعنی مهر و شهود و نفقه و وجوب قسم و تزویج چهار حرّه وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم و در داشتن مملوکات ایشان یعنی توسعه امر در ان و ما حلال کردیم زنان را بر تو بمجرد هبه بی مهر لِکَیلا یَکُون َ تا نباشد عَلَیک َ حَرَج ٌ بر تو تنگی وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی غَفُوراً آمرزنده مر چیزیرا که تحرز ازو دشوارست رَحِیماً مهربان بتوسع جائیکه مظنه حرج باشد تُرجِی بازپس داری مَن تَشاءُ هرکرا خواهی مِنهُن َّ از ازواج خویش وَ تُؤوِی و جای دهی إِلَیک َ بسوی خود یعنی با خودداری مَن تَشاءُ هرکرا خواهی از ایشان در وسیط آورده که وجوب قسم بدین آیت از حضرت صلی اللّه

علیه و سلّم ساقط شده، و در زاد المسیر گوید که میان همه ازواج غیر از سوده رض که نوبت خود را بعائشه رض بخشیده بود آن حضرت ص رعایت فرمودی قسم را تا آخر عمر صاحب کشاف فرموده که ارجا کرد پنج تن را یعنی سوده رض و صفیه رض و جویریه رض و ام حبیبه رض و میمونه رض و رعایت قسم میکرد میان ایشان هرگاه که میخواست و بر وجهی که میخواست و چهار تن را با خود گرفت عائشه رض و حفصه رض و ام سلمه رض و زینب رض وَ مَن ِ ابتَغَیت َ و هرکرا خواهی بازطلبی و دلجوئی کنی مِمَّن عَزَلت َ از آنها که با کرانه رفته از ایشان و ارجا کرده فَلا جُناح َ عَلَیک َ پس هیچ گناهی و تنگی نیست بر تو ذلِک َ آنکه اینکه معزولات را بازطلبی و دورشدگان را نزدیک خود خوانی أَدنی أَن تَقَرَّ نزدیک تر است بآنکه روشن شود.

صفحه : 943

أَعیُنُهُن َّ چشمهای ایشان وَ لا یَحزَن َّ و اندوهناک نشوند وَ یَرضَین َ و خوشنود باشند بِما آتَیتَهُن َّ کُلُّهُن َّ بآنکه دهی ایشانرا همه یعنی چون دانستند که آنچه تو میکنی از ارجاء و ایواء و تقریب و تبعید بفرمان خدای است ملول نمی شوند و گردن می نهند وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای تعالی میداند ما فِی قُلُوبِکُم آنچه در دلهای شماست از رغبت و کراهت وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی عَلِیماً دانا بضمائر بندگان حَلِیماً بردبار که تعجیل نکند بعقوبت مجرمان لا یَحِل ُّ حلال نیستند لَک َ النِّساءُ مر ترا زنان مِن بَعدُ از پس اینکه نوزن که در عقد تواند چه تسعه در حق آن

حضرت چون اربعه است در حق امت وَ لا أَن تَبَدَّل َ و حلال نیست آنکه بدل کنی بِهِن َّ بدیشان مِن أَزواج ٍ از زنان دیگر یعنی یکی را از ایشان طلاق دهی و بجای وی دیگری را نکاح کنی وَ لَو أَعجَبَک َ و اگرچه بشگفت آورد ترا، حُسنُهُن َّ خوبی ایشان إِلّا استثناء راست از نسا یعنی حلال نیست بر تو زنان پس ازین نه تن که تو داری مگر ما مَلَکَت یَمِینُک َ آنچه مالک آن شود دست تو یعنی بتصرف تو درآید و ملک یمین تو گردد وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها رَقِیباً مهربان و نگهبان و کسیکه از سر رقیبی حق آگاه گردد او را از مراقبه چاره نیست مراقبه حق را دانا و بینا دانستن است و در نهان و آشکارا بادب حرمت زیستن بیت چو دانستی که حق دانا و بینا است نهان و آشکارا خویش کن راست آورده اند که چون حضرت زینب رض را بحکم ربانی قبول فرمود ولیمه ترتیب نمود و مردم را طلبیده دعوت مستوفی داد چون طعام خورده شد بسخن مشغول گشتند و زینب رض در گوشه خانه روی بدیوار نشسته بود و حضرت پیغمبر علیه الصلوه و السلام میخواست که مردم بروند آخر خود از مجلس برخاست و برفت و اکثر صحابه رض برفتند و سه کس مانده همچنان سخن میگفتند آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بدر خانه آمد و شرم میداشت که ایشانرا عذر خواهد بعد از انتظار بسیار خلوت شد انس رض گفت که حضرت ص بخانه زینب درآمد و من هم خواستم که درآریم پرده بر در

حجره فروگذاشت و آیت حجاب نازل شد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید بخدا و رسول لا تَدخُلُوا درمیائید بُیُوت َ النَّبِی ِّ در خانهای پیغامبر إِلّا أَن یُؤذَن َ لَکُم مگر آنکه دستوری داده شوید یعنی شما را بخواند إِلی طَعام ٍ بخوردن طعام آن هنگام درآیید غَیرَ ناظِرِین َ در حالتی که غیر منتظر باشید یعنی انتظار نبرید إِناه ُ رسیدن طعام را جمعی بودند که وقت را نگاه میداشتند چون در مطبخ اثر دود ظاهر میشد می آمدند و می نشستند حکم شد که دیگر چنان مکنید وَ لکِن إِذا دُعِیتُم و لیکن چون خوانده شوید فَادخُلُوا پس درآیید فَإِذا طَعِمتُم پس چون طعام خوردید فَانتَشِرُوا پس پراگنده شوید و مکث مکنید.

صفحه : 944

وَ لا مُستَأنِسِین َ و منشینید آرام گرفتگان لِحَدِیث ٍ برای سخن یکدیگر إِن َّ ذلِکُم بدرستی که درنگ شما بعد از فراغ طعام و استیناس بکلام کان َ یُؤذِی النَّبِی َّ هست که میرنجاند پیغمبر را فَیَستَحیِی مِنکُم پس شرم میدارد از شما که گوید بیرون روید وَ اللّه ُ لا یَستَحیِی و خدای تعالی شرم نمیدارد مِن َ الحَق ِّ از گفتن راست وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن َّ و چون بطلبید از زنان پیغمبر مَتاعاً رختی از امتعه خانه که بدان نفع گیرید فَسئَلُوهُن َّ پس بطلبید از ایشان مِن وَراءِ حِجاب ٍ از پس پرده ذلِکُم آن سؤال از ورای حجاب أَطهَرُ پاکیزه تر است و پاک دارنده تر لِقُلُوبِکُم مر دلهای شما را وَ قُلُوبِهِن َّ و دلهای ایشان را از خواطر شیطانیه و هواجس نفسانیه در اسباب نزول آیت حجاب روایات دیگر هم هست وَ ما کان َ و نرسد و نشاید لَکُم مر شما را أَن تُؤذُوا آنکه برنجانید رَسُول َ اللّه ِ فرستاده خدای

تعالی را و بکنید آنچه وی آن را کاره باشد وَ لا أَن تَنکِحُوا و نشاید شما را آنکه نکاح کنید أَزواجَه ُ زنان او را که مدخول بها باشند مِن بَعدِه ِ از پس وفات او یا بعد از انکه طلاق داده باشد چه ازواج او مادران شمااند و مادر بر فرزند حرام است پس نخواهید ایشانرا أَبَداً هرگز إِن َّ ذلِکُم بدرستی که ایذای آنحضرت و نکاح ازواج او کان َ عِندَ اللّه ِ هست نزدیک خدای تعالی عَظِیماً گناه بزرگ زیرا که حرمت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم لازم است در حیات او و بعد از وفات او بلکه تعظیم و حرمت آنحضرت ص در حیات و ممات در ادای حقوق تعظیم یکسان ست چه خلعت خلافت عظمی در حین حیات و لباس شفاعت کبری پس از وفات بر بالای اعتلای آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم دوخته اند بیت قبای سلطنت هر دو کون تشریف است که جز بقامت اقبال او نیاید راست آورده اند که یکی از صحابه رض گفته بود اگر حضرت پیغمبر ص را وفات در رسد من عائشه رض را بخواهم و دیگر را در خاطر گذشته و بزبان نیاورده آیت آمد که إِن تُبدُوا اگر آشکارا کنید شَیئاً چیزیرا یعنی نکاح بعضی امهات مومنان را و بزبان میگوئید أَو تُخفُوه ُ یا پنهان دارید آنرا در دل و بزبان نیارید فَإِن َّ اللّه َ کان َ پس بدرستی که خدای هست بِکُل ِّ شَی ءٍ بهمه چیز از سر و علانیه عَلِیماً دانا و بدان شما را جزا خواهد داد در خبرست که بعد از نزول آیت حجاب حکم شد تا همه زنان پرده فروگذاشتند

پدران و برادران و خویشان گفتند یا رسول اللّه ص چون حکم شد که زنان پرده نشین شوند ما را نیز از پس حجاب بایشان گفت و شنید باید کرد یا نی آیت آمد که.

صفحه : 945

لا جُناح َ هیچ گناهی نیست عَلَیهِن َّ بر زنان فِی آبائِهِن َّ در نمودن روی به پدران خویش وَ لا أَبنائِهِن َّ و نه پسران خویش وَ لا إِخوانِهِن َّ و نه برادران خویش وَ لا أَبناءِ إِخوانِهِن َّ و نه پسران برادران خویش وَ لا أَبناءِ أَخَواتِهِن َّ و نه پسران خواهران خویش وَ لا نِسائِهِن َّ و نه بزنان ایشان یعنی مومنات وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ و نه آنچه مالک است دستهای ایشان یعنی غلامان و کنیزکان و اصح آن است که کنیزکان و شمه ازین مبحث در سوره نور گذشت پس عدول کرد از غیبت بخطاب بجهت تشدید و تهویل و امر فرمود که ای زنان در پس پرده و حجاب قرار گیرید وَ اتَّقِین َ اللّه َ و بترسید از خدای تعالی و پرده حیا از پیش برمدارید إِن َّ اللّه َ کان َ بدرستی که خدای هست عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز از افعال و اقوال شما شَهِیداً گواه و از هر چه در خاطر و باطن گذرد آگاه نظم دیده بپوشید ز نامحرمان دور شوید از ره وهم و گمان در پس زانوی حیا و وقار خوش بنشینید بصبر و قرار ای عزیز چون از فحوی آیتهای گذشته التزام شرائط تعظیم و وظائف تکریم سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم مفهوم میشود و ارءاف فرمود آنها را بآیتی که مشیر است بکمال عنایت در باره آنحضرت علیه الصلوه

و السلام فرموده إِن َّ اللّه َ وَ مَلائِکَتَه ُ بدرستی که خدای و فرشتگان او یُصَلُّون َ درود میفرستند عَلَی النَّبِی ِّ بر پیغمبر یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه بخدا و رسول گرویده اید صَلُّوا عَلَیه ِ صلاه گوئید بر او وَ سَلِّمُوا و سلام گوئید بر وی تَسلِیماً سلام گفتنی یا انقیاد کنید امر او را انقیاد کردنی و صلاه از حق سبحانه رحمت است و از غیر او طلب رحمت نزد جمعی معنی اللهم صل علی محمّد اینکه است که بارخدایا تعظیم کن محمّد ص را در دنیا باعلای دین و اظهار دعوت و اعظام ذکر و ابقای شریعت و در آخرت بقبول شفاعت او در شان امت و تضعیف ثواب و اظهار فضل او بر اوّلین و آخرین و تقدیم او بر کافه انبیاء و مرسلین و ملائکه و النّاس اجمعین و جمهور علماء برانند که امر بصلاه بر آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم درین آیت محمول است بر وجوب اما اختلاف در مقدار آن واجب است امام مالک رح گوید که در همه عمر یکبار واجب است و زیاده بر آن مندوب و مستحب و در بعضی مواضع استحباب موکد است یکی در نماز بعد از تشهد اوّل بمذهب امام شافعی رح و در تشهد آخر واجب ست بمذهب امام ابو حنیفه رح و نزد برخی از علمای شافعیه سنت است و ائمه رض را در وقت گفتن و شنیدن نام آنحضرت صلوات اللّه علیه و سلامه اختلاف است بعضی برانند که هر نوبت درود گفتن واجب بود و جمعی گویند در یک مجلس یک نوبت یا سه نوبت واجب ست و

بس فتوی بر آنست که نام آنحضرت ص در مجلسی هر چند تکرار باید یک نوبت درود واجب است و باقی سنت و در کیفیّت صلاه احادیث متنوعه وارد شده و امام نووی رح فرموده که افضل آنست که جمع نماید میان طرق احادیث مذکوره که اکثر آن بصحبت پیوسته و الفاظ وارده را بتمام بیارند برینوجه که اللهم صل علی محمّد ص و عبدک و رسولک النبی الامی و علی آل محمّد ص و ازواجه و ذریته کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم و بارک علی محمّد النبی الامی و علی آل محمّد ص و ازواجه و ذریته کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید و سلّم تسلیما کثیرا کثیرا و فضائل صلاه و اوقات آن و شرائط و آدابی که در ان رعایت آن باید کرد و حواله بمطالعه تحفه الصلوه است قطعه یا سید الانام درود جناب تو ورد زبان ماست مه و سال و صبح و شام نزدیک تو چه تحفه فرستیم ما ز دور در دست ما همین صلوات است و السلام.

صفحه : 946

إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه یُؤذُون َ اللّه َ میرنجانند خدای را یعنی ارتکاب میکنند آنچه نزدیک خدای تعالی مکروه است از نسبت شریک و زن و فرزند بوی و گفتن کلمات کفر وَ رَسُولَه ُ و میرنجانند پیغمبر او را قولا که ساحر و شاعر میگویند و فعلا که الم بر وی و دندان مبارکش میرسانند لَعَنَهُم ُ اللّه ُ دور گردانید خدای تعالی ایشانرا از رحمت خود فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ در سرای دنیا و عقبی وَ أَعَدَّ و آماده

کرده لَهُم برای ایشان در آخرت عَذاباً مُهِیناً عذابی خوارکننده وَ الَّذِین َ یُؤذُون َ المُؤمِنِین َ و آنانکه میرنجانند مردان مومن را چون صفوان اسلمی رض وَ المُؤمِنات ِ و زنان گرویده را چون عائشه رض صدیقه بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا بی آنکه کسب کرده اند یعنی بی خیانتی که مستحق ایذا باشند فَقَدِ احتَمَلُوا پس هر آئینه برمیدارند اینکه موذیان بُهتاناً دروغ بزرگ وَ إِثماً مُبِیناً و گناهی هویدا یعنی سزاوار عقوبت ببهتان و مستحق عذاب بگناه ظاهر میشوند و گفته اند اینکه آیت در شان منافقان فرود آمد که بکلمات نالائق مرتضی علی کرم اللّه وجهه را میرنجانیدند و در اسباب نزول آورده که روزی حضرت عمر فاروق رضی اللّه عنه کنیزکی آراسته را دید که میل بدکاری داشت ملامت کرد بلکه ادب نموده منزجر ساخت کنیزک شکایت بخواجه خود برده آن بی ادب سخنان ناملائم شنیع بمشافه با فاروق رض گفت و اینکه آیت در باره او نازل شد و گویند در شان زانیان است که شب ها بر سر راهها نشستندی و دست تعدی بدامن کنیزکان رسانیدندی، و سدّی رح میفرماید که در ان وقت حرائر را علامت آن بود که سرپوشیده در راه رفتندی و جواری سر برهنه بودندی چون آن بدکاران از سرپوشیدگان تحاشی می نمودند لا جرم آیت آمد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر ص قُل لِأَزواجِک َ بگو مر زنان خود را وَ بَناتِک َ و دختران خود را وَ نِساءِ المُؤمِنِین َ و زنان مؤمنان را که بوقت بیرون رفتن از خانه یُدنِین َ نزدیک گردانند و فروگذارند عَلَیهِن َّ بر رویهای و بدنهای خویش مِن جَلَابِیبِهِن َّ چادرهای خود یعنی وجوه و ابدان خود را بدان بپوشند ذلِک َ اینکه پوشیدن سر

و روی و بدن أَدنی نزدیک ترست أَن یُعرَفن َ بآنکه ایشانرا بشناسند بصلاح و عفت یا متمیز شوند بآزادی فَلا یُؤذَین َ پس ایذا کرده نشوند یعنی آن زانیان تعرض نکنند ایشانرا وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای تعالی غَفُوراً آمرزنده گناهان گذشته را چون توبه کنند رَحِیماً مهربان که مصلحت بندگان با ایشان بیان می کند.

صفحه : 947

لَئِن لَم یَنتَه ِ المُنافِقُون َ اگر بازنایستند منافقان از نفاق خود وَ الَّذِین َ و اگر یک طرف نشوند آنانکه فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ در دلهای ایشان بیماری است یعنی زانیان از قصد زنا و میل بفواحش وَ المُرجِفُون َ و اگر ترک نکنند مخبران اراجف یعنی آنها که خبرهای بد می افگنند فِی المَدِینَهِ در مدینه از لشکرهای اسلام و معائب مومنان لَنُغرِیَنَّک َ بِهِم هر آئینه برگماریم ترا بر ایشان و مسلّط سازیم و امر کنیم بقتل ایشان ثُم َّ لا یُجاوِرُونَک َ پس همسایگی نکنند با تو فِیها در مدینه إِلّا قَلِیلًا مگر زمانی اندک یعنی زود از شهر بیرون روند مَلعُونِین َ راندگان و درماندگان أَینَما ثُقِفُوا هر کجا که یافته شوند أُخِذُوا گرفته شوند یعنی باید که بگیرند ایشانرا وَ قُتِّلُوا و کشته شوند یعنی بکشند ایشانرا تَقتِیلًا کشتنی بخواری سُنَّهَ اللّه ِ سنت نهاده است خدا سنتی فِی الَّذِین َ خَلَوا در آنانکه گذشتند مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی مقرر کرده در امم ماضیه انبیاء ع که بقتل منافقان حکم کنند وَ لَن تَجِدَ و نیابی تو لِسُنَّهِ اللّه ِ مر سنت خدای را تَبدِیلًا بدل کردنی و تغیر دادنی یَسئَلُک َ النّاس ُ می پرسند ترا مردمان یعنی کفار بامتحان و استهزا عَن ِ السّاعَهِ از ساعت رستخیز قُل بگو ای محمّد ص إِنَّما عِلمُها جز اینکه

نیست که دانستن وقت قیامت عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای است و هیچ ملکی مقرب و پیغمبر مرسل را بدان اطلاع نداده اند وَ ما یُدرِیک َ و چه چیز دانا کرد ترا بدانستن آن یعنی مطلق نمیدانی لَعَل َّ السّاعَهَ شاید آمدن قیامت تَکُون ُ قَرِیباً باشد نزدیک إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای لَعَن َ الکافِرِین َ براند ناگرویدگانرا یعنی منکران بعث و حشر را و دور ساخت از رحمت خود وَ أَعَدَّ و آماده کرد لَهُم برای ایشان سَعِیراً عذاب آتشی افروخته.

صفحه : 948

خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاودان باشند در ان أَبَداً تاکید است یعنی همیشه در آتش معذب مانند لا یَجِدُون َ نیابند وَلِیًّا دوستی که ایشان را بیرون آرد از دوزخ وَ لا نَصِیراً و نه یاری و مددگاری که عذاب از ایشان بازدارد یَوم َ تُقَلَّب ُ یاد کن روزی را که گردانیده شود وُجُوهُهُم روی های ایشان فِی النّارِ در آتش از جهتی بجهتی یعنی گاهی ایشان را بر پشت خوابانند و گاهی بر روی افگنند یَقُولُون َ ایشان می گویند یا لَیتَنا کاش که ما أَطَعنَا اللّه َ فرمان می بردیم خدای را وَ أَطَعنَا الرَّسُولَا و فرمانبرداری میکردیم پیغمبر ص را وَ قالُوا و گویند اتباع و اراذل قوم رَبَّنا ای پروردگار ما إِنّا أَطَعنا بدرستی که فرمان بردیم سادَتَنا مهتران قبائل خود را وَ کُبَراءَنا و بزرگان و پیشوایان را فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا پس گمراه کردند ما را یعنی ما را از راه ببردند و بافسانه و افسوس فریب دادند رَبَّنا ای پروردگار ما حکم کن میان ما آتِهِم بده ایشان را ضِعفَین ِ دو برابر مِن َ العَذاب ِ از عذابی که بما داده زیرا که هم ضال بوده اند و هم مضل

وَ العَنهُم و بران ایشان را لَعناً کَبِیراً راندنی بزرگ که بازخواندن نباشد مقرر است که هرکرا حق سبحانه براند دیگری نتواند که بخواند بیت هرکرا قهر تو راند که تواند خواندن و آنکه را لطف تو خواند که تواند راندن یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید لا تَکُونُوا مباشید کَالَّذِین َ مانند آنانکه آذَوا مُوسی برنجانیدند موسی علیه السلام را یعنی پیغمبر من محمّد صلی اللّه علیه و سلّم را مرنجانید چنانچه بنی اسرائیل موسی علی نبینا و علیه السلام را برنجانیدند و او را بزنا نسبت کردند و شمه از ان در قصّه قارون گذشت فَبَرَّأَه ُ اللّه ُ پس پاک گردانید او را خدای تعالی مِمّا قالُوا از آنچه گفتند و زنی را که رشوت داده بودند تا در حق وی افترا کند بپاکی وی اعتراف نمود یا وقتی که با هارون ع بکوه طور رفتند و هارون آنجا وفات یافت گفتند او بر وی حسد بردی و کشتی حق سبحانه ملائکه را فرمود تا او را از قبر بیرون آوردند و میان قوم بنهادند معلوم شد که غیر مقتول است یا خدای تعالی او را زنده گردانید تا به براءت ذمه برادر اقرار کرد یا می گفتند که او عیبی دارد که غسل تنها میکند روزی جامه بر سنگ نهاده بود و در آب درآمده آن سنگ با جامه روان شده میان قوم درآمد موسی ع برهنه از پس او دویدند بنی اسرائیل را معلوم شد که او را هیچ عیبی نیست وَ کان َ و بود موسی ع عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی وَجِیهاً با جاه و قربت

یا مقبول یا مستجاب الدعوات.

صفحه : 949

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ ای گروه گرویدگان بترسید از خدای تعالی در ارتکاب مکاره و بپرهیزید از ایذای رسول او وَ قُولُوا و بگوئید قَولًا سَدِیداً سخنی راست و درست و استوار در باره مومنان مراد نهی است از ضد آن یعنی دروغ مگوئید و ناراستی در سخن مکنید چون حدیث افک عائشه رض و قصّه زینب رض و گفته اند قول سدید کلمه لا اله الّا اللّه است یا سخنی که بآن رضای خدای تعالی طلبند و قول جامع درین باب آنست که قول سدید سخنی که صدق باشد نه کذب و صواب باشد نه خطا و جدّ باشد نه هزل و خالص بود نه آمیخته پس چنین سخن گوئید یُصلِح تا بصلاح آرد خدای لَکُم برای شما أَعمالَکُم کردارهای شما را یعنی آنرا صلاحیت قبول دهد و بران ثواب مترتب سازد وَ یَغفِر لَکُم و بیامرزد و برای شما ذُنُوبَکُم گناهان شما وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ و هر که فرمان برد خدایرا وَ رَسُولَه ُ و پیغمبر او را در آنچه فرماید فَقَد فازَ پس بدرستیکه برهد از شر و برسد بخیر و بر مراد خود فیروزی یابد فَوزاً عَظِیماً فیروزی بزرگ و آن لقا است یا بهشت إِنّا عَرَضنَا الأَمانَهَ بدرستی که ما عرض کردیم امانت را که طاعت است یا حدود شرع، و در موضح فرمود که نماز است و روزه و زکوه و جهاد و حج و امانت مردم یا نگاهداشتن زبان از فضول و گویند غسل جنابت است بر هر

تقدیر عرضه کرد آن را عَلَی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بر آسمانها و زمین وَ الجِبال ِ و بر کوهها بشرط ثواب و عقاب وقتی که فهم در ایشان آفریده بود فَأَبَین َ پس سرباز زدند أَن یَحمِلنَها از انکه بردارند امانت را وَ أَشفَقن َ مِنها و بترسیدند از ان و گفتند ما مسخر فرمانیم برای آنچه ما را آفریده نه محتاج ثوابیم و نه توانا بر کشیدن عذاب یا بر اهل آسمان که ملائکه اند و بر ساکنان زمین و جبال که حیوانات برّی و بحری اند عرضه کرد و ابا کردند و سرباز زدند از راه مخافت نه از روی مخالفت وَ حَمَلَهَا الإِنسان ُ و برداشت آن را آدمی ضعیف و ناتوان إِنَّه ُ کان َ بدرستی که هست انسان ظَلُوماً ستمکار بر نفس خود که امانتی که اجرام عظام از حمل آن پهلو تهی کردند او با عجز خود قبول کرد جَهُولًا نادان بعاقبت آن یعنی بعقوبت خیانت اگر واقع شود و عرض امانت کرد.

صفحه : 950 لِیُعَذِّب َ اللّه ُ تا عذاب کند خدای تعالی المُنافِقِین َ وَ المُنافِقات ِ مردان و زنان منافق را بتضییع امانت وَ المُشرِکِین َ وَ المُشرِکات ِ و عذاب کند مردان و زنان مشرک را بخیانت در امانت وَ یَتُوب َ اللّه ُ و بازگردد خدای برحمت عَلَی المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ بر مردان و زنان مومن بجهت حفظ امانت وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای غَفُوراً آمرزنده تائبان رَحِیماً مهربان بر ایشان علماء و عرفا را درین آیت سخن بسیار است و از ان جمله شمه ایراد کرده میشود جمعی معنی آیت را بر ان فرود آورده اند که عظمت شان امانت بمرتبه است که اگر عرض کنند

بر اینکه اجرام عظام و ایشانرا شعور و ادراک باشد از حمل آن ابا کنند و حق آنست که حق سبحانه اینکه اجرام را ادراک و شعور داد و بر ایشان عرض کرد عرض تخییر و ایشان ابا کردند از خشیت و عجز نه از روی معصیت، انسان قبول کرد از راه همت نه از روی قوّت بیت آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند امام قشیری رح آورده که امانت بر آنها عرض نمود و بر انسان فرض فرمود آنجا عرض بود سرباز زدند و اینجا فرض بود در معرض حمل آمدند شیخ جنید قدس سره فرموده است که نظر آدم بر عرض حق بود نه بر امانت لذت عرض نقل امانت را فراموش گردانید لا جرم لطف ربانی بزبان عنایت فرمود که برداشتن از تو و نگاهداشتن از من چون تو بطوع بار ما را برداشتی من هم از میان همه ترا برداشتیم که و حملناهم فی البر و البحر بیت راه او را بدو توان پیمود بار او را بدو توان برداشت صاحب انوار آورده که میشاید که مراد بامانت عقل و تکلیف باشد چون سما و ارض و جبال را استعداد حمل آن نبود انسان بقابلیت خود قبول کرد زیرا که ظلوم است بواسطه استیلای قوّت غضبی و جهول بجهت غلبه قوّت شهوی و فائده عقل آنست که قوتین را از تعدی نگاهداشته بر طریقه اعتدال ثابت دارد و معظم مقصود تکالیف تعدیل قوتین است که نتیجه صفتین سبعی و بهیمی اند پس ظلومی و جهولی علت حمل باشد و گفته اند از شان انسان است ظلم و جهل

چنانچه گوئی الماء طهور یعنی از شان اوست طهارت همچنین اینکه دو صفت از شان آدمیان ست اما چون حامل امانت شدند بعضی ترک ظلم و جهل گرفتند و جمعی بر آن ماندند یا خود اینکه دو صفت نوع انسان را باعتبار اغلب افراد ثابت ست در احقاف آورده که ظلوم و جهول است نزد خلق نه نزد حق و در تفسیر خواجه محمّد ص پارسا مذکورست که حق سبحانه امانت را بر اینکه آسمان و زمین و جبال عرض کرد ابا نمودند از حمل آن بجهت عدم استعداد و چون انسان را استعداد حمل آن بود بی مضائقه و مبالغه قبول نمود و او ظلوم است بر نفس خود که فنا میکند ذات خود را هویّت مطلقه و جهول است که غیر حق را نمی شناسد و بقول لا اله الّا اللّه نفی ما سوی می کند در فتوحات فرمود که امانت اتصاف است باسمای حسنی که بر همه موجودات عرضه کرده اند و انسان قبول کرد و او ظلوم بودی اگر برنداشتی و جهولست یعنی عالم زیرا که نهایت علم باللّه اعتراف است بجهل و عجز از معرفت حق- مصرعه لعجز عن درک الادراک ادراک و حضرت میر قاسم انوار قدس سره در بعضی از رسائل خود امانت را بر خلافت ربانی فرود آورده و گفته که ظلم و جهل ضد علم و عدل است اما بمعنی اذا جاوز شی ء حده انعکس ضده اینجا جلوها دارد و ظلوم و جهول صیغه مبالغه است و هرگاه که اینکه دو صفت از حد متجاوز کردند هر آئینه بضد خود مبدل خواهند گشت در روح الارواح میگوید که ظلوما

و جهولا اینجا مدح ست نه ذم آدم علیه السلام باری بهمت برداشت که فوق الطاقه بود گفتند ظلم کردی بر نفس خود ندانستی که بار گرانست گفت از غیر حق جاهل بودم آوازه ظلومی و جهولی او در دو عالم افتاد و عالمیان از سر اینکه غافل در لوامع آورده که آن بوالعجبی که عشق را در عالم بشریت ست در مملکت ملکیت نیست که ایشان سایه پرورد لطف و عصمت اند و مرد سایه پرور و محب ّ بی درد را قدری و قیمتی نیست عشق را طائفه درخورند که صفت أ تجعل فیها من یفسد فیها سرمایه بان ایشان و سمت انه کان ظلوما جهولا پیرایه روزگار ایشان ست بیت عاشقان را درد و بدنامی خوش است عاشقان را سوز و ناکامی خوش است آفتاب امانت که از برج عرض الوهیّت بتافت آسمان گفت مرا وصف رفعت ثابت است زمین فریاد برکشید که مرا نعت بسطت واقع است صدا از کوه برآمد که مرا ثبات قدم حاصل است ما تحمل اینکه بار نداریم نشاید که آفت بما باز خورد و اینکه صفتها از ما بستاند آدم خاکی گفت که مرا چیست که از من بستانند مردانه پیش آمد و باری که هیاکل افلاک نکشیدند بر دوش نیاز گرفته نعره هل من مزید زدن آغاز کرد فرمان شد ای خاکی دلیر اینکه همه قوّت از کجا آوردی زبان حال او میگفت که بار گران بمدد یار مهربان میتواند کشید بیت آن بار که از بردن او عرش ابا کرد با قوّت تو حامل آن باز ناتوان بود القصه خلعت حمل امانت جز بر قامت باستقامت انسان که منشور انّی جاعل

فی الارض خلیفه بر نام نامی او نوشته اند راست نیامد و چون کاری بدین عظمت و مهمی بدین ابهّت نامزد او شد جهت دفع چشم زخم حسودان شیاطین که دشمنان دیرینه اویند سپندانه انه کان ظلوما جهولا بر آتش غیرت افگندند مصرعه تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

صفحه : 951

سوره سبأ

مکیه و هی اربع و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ الحَمدُ لِلّه ِ همه سپاس و ستایش مر خدای راست الَّذِی لَه ُ آن خدای که مر اوراست ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانهاست از وسائط جلائل نعم وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینهاست از روابط دقائق جود و کرم- وَ لَه ُ الحَمدُ و مر اوراست ستایش فِی الآخِرَهِ در آن سرای نه از روی تکلیف بلکه از راه سرور چنانچه گویند الحمد للّه الذی هدانا لهذا و الحمد للّه الذی صدقنا وعده و الحمد للّه الذی احلنا دار المقامه و گفته اند مجموع اهل آخرت مر او را حمد گویند و دوستان او را بفضل ستانید و دشمنان بعدل ستایش نمایند وَ هُوَ الحَکِیم ُ و اوست کاردان الخَبِیرُ دانا باحوال بندگان از آشکارا و نهان یَعلَم ُ میداند ما یَلِج ُ آنچه فرو رود فِی الأَرض ِ در زمین چون آب باران وَ ما یَخرُج ُ و آنچه بیرون آید مِنها از زمین چون نبات یا دانا است بآنچه در زیر زمین باشد چون کنوز و دفائن و اموات و آنچه بر روی زمین باشد چون حیوان و عیون و فلزات وَ ما یَنزِل ُ و میداند آنچه فرود می آید مِن َ السَّماءِ از آسمان چون ملائکه و کتب و مقادیر ارزاق و امطار وَ ما

یَعرُج ُ و آنچه بالا میرود فِیها در آسمان چون فرشتگان و نامهای اعمال بندگان و دعوات و کلمات طیّبه و ارواح طاهره، در غرائب التفسیر آورده که آنکه فرود می آید یعنی جبرئیل ع و آنکه بالا میرود یعنی حضرت رسالت پناه ص در شب معراج صاحب کشف الاسرار فرمود که بر علم قدیم او پوشیده نیست آنچه فرود می آید بر دلهای اولیاء از واردات و کشوفات و آنچه بالا میرود از نفائس انفاس اولیاء و اصفیاء در همه اوقات یا آنچه فرود می آید الطاف و کرم است که از بارگاه قدیم متوجه دلها گشته هر جا که بوی آشنای می آید همانجا منزل میکند ان لربکم فی ایام دهرکم نفخات الا فتعرضوا لها و آنچه بالا میرود و ناله تائبان است و آه مفلسان که چون سحرگاه از خلوتخانه سینه ایشان روی بدرگاه رحمت پناه آرد فی الحال رقم قبول بر وی کشند که انین المذنبین احب الی من رجل المسبحین بیت غلغل تسبیح شیخ ز چند مقبول است لیک آه درد آلود رندان را قبول دیگرست وَ هُوَ الرَّحِیم ُ و اوست مهربان در اتمام نعمت الغَفُورُ پوشنده گناهان بپرده رحمت.

صفحه : 952

وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه کافر شدند از روی انکار یا استهزاء که لا تَأتِینَا السّاعَهُ نمی آید بما قیامت قُل بگو ای محمّد بَلی نه آن ست که شما میگوئید آری وَ رَبِّی بحق پروردگار من در لباب گفته که ابو سفیان بلات و عزی سوگند خورد که بعث و نشور نیست حق سبحانه فرمود که ای محمّد ص تو هم سوگند خور که بحق آفریدگار من که

بزودی لَتَأتِیَنَّکُم هر آئینه بیاید بشما قیامت عالِم ِ الغَیب ِ صفت پروردگارست یعنی داننده پوشیده هاست لا یَعزُب ُ عَنه ُ دور نشود از علم او یا پوشیده نگردد ازو مِثقال ُ ذَرَّهٍ همسنگ مورچه خورد یا بوزن ذرّه از ذرّات هوا فِی السَّماوات ِ در آسمانها وَ لا فِی الأَرض ِ و نه در زمین وَ لا أَصغَرُ و نیست خردتر مِن ذلِک َ از مثقال ذرّه وَ لا أَکبَرُ و نه بزرگتر از ان إِلّا فِی کِتاب ٍ مگر آنکه مکتوب است در کتاب مُبِین ٍ روشن یعنی در لوح محفوظ و مجموع اینها را در لوح ثبت کرده لِیَجزِی َ الَّذِین َ آمَنُوا تا پاداش دهد آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند عملهای شایسته أُولئِک َ آن گروه مومنان و نیکوکاران لَهُم مر ایشانراست مَغفِرَهٌ آمرزش خطیات وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ و روزی بزرگوار یعنی بی طلب و تعب وَ الَّذِین َ سَعَوا و آنانکه بشتافتند فِی آیاتِنا در آیتهای کلام ما یعنی در ابطال آن سعی نمودند مُعاجِزِین َ عنادکنندگان یا کوشندگان در تنفیر مردم از ان یا بزعم خود پیشی گیرندگان بر ما تا عذاب ما از ایشان فوت شد أُولئِک َ آن گروه لَهُم مر ایشانراست عَذاب ٌ عذاب مِن رِجزٍ أَلِیم ٌ از سخت تر عذاب الم رساننده وَ یَرَی الَّذِین َ و دیگر اثبات اشیاء در لوح محفوظ برای آنست که تا بدانند آنانکه أُوتُوا العِلم َ داده شدند علم را مراد اصحاب پیغمبر علیه السلام اند یا مومنان اهل کتاب و بر هر تقدیر مراد آنست که اهل علم دانند الَّذِی أُنزِل َ آنچیزی که فرو فرستاده شده است إِلَیک َ بسوی تو مِن رَبِّک َ از آفریدگار تو یعنی قرآن هُوَ

الحَق َّ او راست و درست است وَ یَهدِی و او یعنی آن منزل راه نماید إِلی صِراطِ العَزِیزِ براه خداوند غالب الحَمِیدِ ستوده بر نعم غایت الحمد.

صفحه : 953

وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویده اند یعنی از منکران بعث بعضی مر بعضی را گفتند هَل نَدُلُّکُم آیا دلالت کنیم شما را عَلی رَجُل ٍ یُنَبِّئُکُم بر مردیکه خبر میدهد شما را یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم که میگوید إِذا مُزِّقتُم چون پاره پاره کرده شوید یعنی متفرق سازند همه اجزای شما را کُل َّ مُمَزَّق ٍ همه پاره ساختنی یعنی اجساد شما ریزه ریزه گردد در خاک إِنَّکُم بدرستی که شما لَفِی خَلق ٍ جَدِیدٍ هر آئینه در آفرینش نو خواهید بود یعنی زنده خواهید گشت کافران با یکدیگر گفتند که مردی که چنین خبر میدهد أَفتَری عَلَی اللّه ِ آیا می بندد بر خدای کَذِباً دروغی را متعمدا أَم بِه ِ جِنَّهٌ یابد و جنونی است که میگوید چیزی که نمیداند بَل ِ الَّذِین َ نه چنین است که میگویند بل آنانکه لا یُؤمِنُون َ نمیگروند بِالآخِرَهِ بدان سرای فِی العَذاب ِ در عذاب اند بدان جهان وَ الضَّلال ِ البَعِیدِ و در گمراهی دور از صواب بدین جهان و صفت ضلال به بعید از قبیل اسناد مجازی است چه بعد از صفت ضال است أَ فَلَم یَرَوا آیا نمی بینند و نمی گروند کافران را إِلی ما بَین َ أَیدِیهِم بسوی آنچه در پیش ایشان است وَ ما خَلفَهُم و آنچه از پس ایشان است مِن َ السَّماءِ وَ الأَرض ِ از آسمان و زمین یعنی فرو گرفته است پس و پیش ایشان را و ایشان محبوس و محصوراند میان آسمان و زمین إِن نَشَأ نَخسِف

بِهِم ُ الأَرض َ اگر خواهیم فرو بریم ایشان را بزمین أَو نُسقِط یا فرو افگنیم عَلَیهِم بر ایشان کِسَفاً مِن َ السَّماءِ قطعه از آسمان بجهت تکذیب ایشان مر آیتهای ما را إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در نظر بآسمان و زمین یا در تامل باقتدار بر خسف و اسقاط لَآیَهً هر آئینه دلالتی است و عبرتی لِکُل ِّ عَبدٍ مُنِیب ٍ هر بنده رجوع کننده را بحق چه ایشان تفکر و تدبر می نمایند در دلائل قدرت و مخائل حکمت.

صفحه : 954

وَ لَقَد آتَینا داوُدَ و هر آئینه ما دادیم داود را مِنّا از نزدیک ما فَضلًا زیادتی بر سائر مردمان که نبوت بوده یا زبور یا بادشاهی یا حسن خلق با رعیت یا توفیق عدل در حکم یا بخشایش بر عجزه و ضعفا یا حلاوت مناجات یا علم بآنکه جز بارگاه او ملجا و پناهی نیست و در عین المعانی آورده که مراد صوت حسن است چه هرگاه که داود علیه السلام بزبور خواندن مشغول گشتی سباع و وحوش از منازل خود بیرون آمده استماع آواز دلنواز او کردندی و طیور از نغمات جان فزایش مضطرب گشته خود را از هوا بر زمین افگندندی نظم ز صوت دلکشش جان تازه گشتی روان را ذوق بی اندازه گشتی سپهر چنگ پشت ارغنون ساز از ان پر حال تر نشنوده آواز و بعضی گفته اند که فضل آنست که بعد ازین میگوید یا جِبال ُ أَوِّبِی گفتیم ما که ای کوهها بازگردانید آوازهای خود را مَعَه ُ با داود بر وقت تسبیح او یعنی موافقت کنید با

وی یا سیر کنید با وی هر جا که رود و هرگاه که خواهد و اینکه معجزه داود علیه السلام بود که هرگاه خواستی کوه با او روان شدی وَ الطَّیرَ و مسخر کردیم ویرا مرغان تا در وقت ذکر با وی موافقت نمودندی آورده اند که چون داود علیه السلام تسبیح گفتی کوهها بصدا ویرا مدد دادندی و مرغان بر زبر سر وی صف کشیده بالحان دلآویز امداد نمودندی و بسیار کس از مستمعان آن نغمات قالب از ارواح تهی کردندی بیت چو گردد مطرب من نغمه پرداز ز شوقش مرغ روح آید بپرواز روزی فرشته بزیارت داود علیه السلام آمد و گفت تو پیغمبر خدا و خلیفه اوی اولی آن است که طعام تو از کسب تو باشد داود از خدا پیشه طلبید امر شد که زره گری کند و آنرا بر وی آسان گردانید چنانچه میفرماید وَ أَلَنّا لَه ُ الحَدِیدَ و نرم گردانیدیم مر او را آهن بی آتش و مطرقه چنانچه آهن در دست او بمثابه موم نرم بودی و در وی هر تصرفی که خواستی کردی و فرمان دادیم أَن ِ اعمَل بآنکه بساز سابِغات ٍ زره های فراخ دامن گشاده وَ قَدِّر و اندازه نگهدار فِی السَّردِ در بافتن آن یعنی حلقهای مساوی در هم افگن تا وضع آن متناسب افتد در تیسیر آورده که هر روز زرهی تمام کردی و بشش هزار درهم فروختی چهار هزار تصدق کردی و دو هزار نفقه عیال ساختی و در لباب گفته که چون وفات یافت شش هزار زره در خانه او بود وَ اعمَلُوا و دیگر گفتیم ای داود تو با اهل خود عمل کنید صالِحاً عمل

شایسته یعنی خالص از اغراض إِنِّی بدرستی که من بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما کنید بَصِیرٌ بیناام و لائق آن پاداش خواهیم داد وَ لِسُلَیمان َ الرِّیح َ و مسخر کرده شده مر سلیمان علیه السلام را باد غُدُوُّها شَهرٌ رفتن او بامداد یک ماهه راه وَ رَواحُها شَهرٌ و شبانگاه نیز مسیرت شهری صباح از تدمر بیرون آمدی و قیلوله در اصطخر شیراز کردی و شب را بکابل رفتی و آنجا بیتوتت نمودی أَسَلنا و جاری کردیم لَه ُ برای او عَین َ القِطرِ چشمه مس گداخته را تا از معدن بیرون آمدی چون آب روان و آن در موضعی بود از یمن بقرب صنعا و در ماهی سه روز سیلان کردی و از ان مس آنچه میخواستند می ساختند وَ مِن َ الجِن ِّ و رام کرده شد مر او را از دیوان مَن یَعمَل ُ بَین َ یَدَیه ِ کسی که کار کردی پیش او بِإِذن ِ رَبِّه ِ بفرمان پروردگار او و مقرر کردیم وَ مَن یَزِغ مِنهُم هر که بگردد و مائل شود از دیوان و سرکشی کند عَن أَمرِنا از فرمان ما و از طاعت سلیمان نُذِقه ُ بچشانیم او را مِن عَذاب ِ السَّعِیرِ از عذاب آتش افروخته در عقبی و گویند در دنیا ملکی که تازیانه از آتش در دست داشته مقرر شده بود که موکل باشد بر دیوان هرگاه که از فرمان سلیمان ع دیوی بیرون رود آن تازیانه آتش برو زند و او را بسوزد.

صفحه : 955

یَعمَلُون َ میکردند لَه ُ برای سلیمان ما یَشاءُ آنچه میخواست مِن مَحارِیب َ از غرفهای خوش و منظرهای دلکش در وسیط آورده که محراب منزلی را گویند که بدرجه بدو باید رفت و گفته اند محاریب

اینجا موضع حرب ست چون قلعهای بلند و حصارهای ارجمند و دیوان برای سلیمان ع در ولایت یمن حصنهای عجیب ساخته بودند چون مرداح و بیستون و قلقوم و غمدان و هنیزه و جنیده و امثال آن وَ تَماثِیل َ و میساختند تمثالها و صورتهای ملائکه و انبیاء علیهم السلام بر وضعی که در زمان عبادت بر ان بوده اند تا مردمان آنرا مشاهده نموده بر همان وجه پرستش نمایند و در آن زمان اتخاذ تصاویر مباح بوده و در عین المعانی آورده که تمثالها از آهن بصورت آدمیان میساختند و حق سبحانه بوقت محاربه باعداء روح در ایشان میدمید تا در قتال قوی و صلب باشند و گفته اند تمثال دو شیر ساخته بودند در زیر تخت او و هیات دو کرکس انگیخته بر بالای تخت چون سلیمان خواستی که بر تخت نشیند آن دو شیر بازوهای خود را برافراختندی تا پای بر آن نهاده بالا رفتی و چون بر تخت نشینی کرکسان ببالهای خود ویرا سایه کردندی وَ جِفان ٍ و میکردند از برای سلیمان ع کاسهای چوبین و غیر آن کَالجَواب ِ مانند حوضهای بزرگ وَ قُدُورٍ راسِیات ٍ و دیگهای بلند بر سر پایه نهاده مانند کوهها و او را دوازده هزار طبّاخ بوده که درین دیگها طعام پختندی و هنوز در بعضی از ولایت شام دیگها چنان از سنگ تراشیده موجود است اعمَلُوا گفتیم عمل خیر کنید آل َ داوُدَ ای آل داود شُکراً برای سپاسداری چنین نعمتهای ثابت بنانی قدس سره فرموده که آل داود ساعت لیل و نهار را قسمت کرده بودند و در هر ساعتی یکی از ایشان قائم بودی بشکر الهی و عنایت پادشاهی

وَ قَلِیل ٌ و اندکی مِن عِبادِی َ الشَّکُورُ از بندگان من سپاس دارند و شکور آنرا گویند که بدل و زبان و جوارح اکثر اوقات مراسم شکرگزاری ادا کند و با وجود چنین استغراقی در شکر خود را از ادای شکر عاجز شناسند چه توفیق شکر نعمتی است مستدعی شکر دیگر و ازینجا گفته اند الشکور من یری عجزه من الشکر مثنوی حد شکر حق نداند هیچکس حیرت آمد حاصل دانا و بس آن بزرگی گفت با حق در نهان کای پدیدآرنده هر دو جهان ای منزه از زن و فرزند و جفت کی توانم شکر نعمتهات گفت پیک حضرت دادش از ایزد پیام گفتش از تو اینکه بود شکر مدام چون درین ره اینکه قدر بشناختی شکر نعمتهای ما پرداختی آورده اند که بناء بیت المقدس را داود علیه السلام آغاز کرده بود و سلیمان علیه السلام در اتمام آن سعیهای بلیغ بجای آورده و هنوز یک ساله کارمانده بود که متقاضی اجل بسلیمان ع درآمده طلب ودیعت روح کرد سلیمان علیه السلام کسان خود را وصیت کرد که مرگ مرا فاش مکنید و مرا بعد از مرگ بر عصای من تکیه دهید تا جن از کار خود باز نمانند و مهم مسجد باتمام رسد پس چون سلیمان ع درگذشت او را بشستند و برو نماز گذاردند و او را بر عصا تکیه دادند دیوان از دور ویرا زنده می پنداشتند و بهمان کار که نامزد ایشان بود قیام می نمودند تا بعد از یک سال اسفل عصای او را دابه الارض بخورد و او بر زمین افتاده همگنانرا موت او معلوم شد فی الحال دیوان فرار نموده در

شعاب جبال و اجواف بوادی گریختند کما قال اللّه تعالی فَلَمّا قَضَینا پس آنهنگام که قضا کردیم عَلَیه ِ المَوت َ بر سلیمان مرگ را و او را مرده بر عصا تکیه دادند ما دَلَّهُم دلالت نکرد مر دیوان را عَلی مَوتِه ِ بر مرگ سلیمان إِلّا دَابَّهُ الأَرض ِ مگر چوب خواره که از زمین برآمده تَأکُل ُ میخورد مِنسَأَتَه ُ عصای او را فَلَمّا خَرَّ پس آنهنگام که بیفتاد سلیمان علیه السلام تَبَیَّنَت ِ الجِن ُّ دانستند دیوان أَن لَو کانُوا آنکه اگر بودندی که البته یَعلَمُون َ الغَیب َ دانستندی غیب را گمان جن آن بود که غیب میدانند و بر مردم چنین ظاهر میکردند حق سبحانه میفرماید که اگر ایشان دانا بودندی بغیب ما لَبِثُوا درنگ نکردندی یک سال فِی العَذاب ِ المُهِین ِ در عذاب خوارکننده یعنی تکالیف شاقه که ایشانرا در عمل عمارت بود.

صفحه : 956

لَقَد کان َ بدرستی که بود لِسَبَإٍ مر اولاد سبا بن یشحب بن یعرب بن قحطانرا فِی مَسکَنِهِم در مسکنهای ایشان و حفص بصیغه مفرد خواند یعنی در مسکن ایشان آیَهٌ علامتی و دلالتی بر وجود صانع و قدرت کامله او در مختار آورده که فرزندان سبا را در حوالی مآرب از ولایت یمن منزلی بود در میان دو کوه از اعلی تا اسفل آن منزل هیجده فرسخ بود و مشرب ایشان در اعلای وادی بود از چشمه در پایان کوه و گاه بودی که فاضل آب از ولایت شجر عمان و هو ساحل البحر من عمان و عدن بآب ایشان ضم شدی و خرابی کردی از بلقیس که والیه ولایت ایشان بود درخواست کردند تا سدّی بست در دهانه دو کوه تا آبهای اصلی و

زاید آنجا جمع شدی و سه ثقبه بر آن سد ترتیب کردند تا اوّل ثقبه اعلی بگشاید و آب بمزروعات خود برند و چون کمتر شود وسطی و بآخر سفلی و ایشان بر یمین و یسار منازل خود باغها داشتند مشتمل بر درختان میوه دار کما قال اللّه تعالی جَنَّتان ِ آیتی که در مساکن اهل سبا گفته شد درو بوستان بود عَن یَمِین ٍ وَ شِمال ٍ از راست و چپ منازل ایشان اگرچه در هر طرف باغ بسیار بوده اما از تقارب اشجار همه بمثابه یک باغ می نمود کُلُوا گفت پیغمبر مر ایشان را که بخورید مِن رِزق ِ رَبِّکُم از روزی پروردگار خود کثرت میوه ایشان بمثابه بود که اگر کسی زنبیلی بر سر نهادی و بزیر درختان بگذشتی آن زنبیل پرمیوه شدی بی حرکت دست پس پیغمبر ص گفت که ازین نعمتها بخورید وَ اشکُرُوا لَه ُ و شکر کنید مر خدایرا بَلدَهٌ طَیِّبَهٌ اینکه شهری که خدای شما را در ان یا از ان روزی میدهد شهری پاکیزه است هوای تندرست و آبی شیرین و خاک پاک بیت شهری چو بهشت از نکوئی چون باغ ارم بتازه روئی در آنجا پشه و کیک و کژدم نبودی و شپش در جامها نیفتادی و هر غریبی که آنجا رسیدی شپشها که در جامه وی بودی بمردی وَ رَب ٌّ غَفُورٌ و پروردگار روزی دهنده و از شما شکرجوینده و آمرزنده است مر کسی را که توبه کند از شرک فَأَعرَضُوا پس ایشان روزی بگردانیدند از خود و شکرگزاری نه نمودند و در خبر است که سیزده پیغمبر ص بدیشان آمد همه را تکذیب کردند پیغمبر ص آخرین در زمان پادشاهی

ذی الاغار بن جشیان بعد از رفع حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام بدیشان آمده و او را بسیار برنجانیدند حق سبحانه موشهای دشتی در زیر بند آب ایشان پدید آورده بفرمود تا بند را سوراخ کردند و نیم شب بوده که همه در خواب بودند بند شکسته شد و سیل درآمده منازل و حدائق ایشان مغمور گشت و بسیاری مردم و چهارپایان هلاک شدند چنانچه فرمود چون اعراض کردند فَأَرسَلنا عَلَیهِم پس فرستادیم بر ایشان سَیل َ العَرِم ِ سیل صعب و گفته اند عرم بند آب ست یا نام وادی آب که آب ازو آید یا اسم موش دشتی که بند را سوراخ کرد وَ بَدَّلناهُم و بدل دادیم ایشانرا بِجَنَّتَیهِم بباغهای ایشان جَنَّتَین ِ دو باغ ذَواتَی أُکُل ٍ خَمطٍ خداوند میوه تلخ وَ أَثل ٍ و شوره کزو چنین موضعی را جنت گفتن گفتن بطریق مشاکله است وَ شَی ءٍ و چیزی مِن سِدرٍ قَلِیل ٍ از کنار اندک یعنی در ان شوره زارها اندک میوه کنار دادیم تا یاد کنند از ان میوهای فوت شده ذلِک َ اینکه عذاب جَزَیناهُم پاداش دادیم ما ایشانرا بِما کَفَرُوا بسبب آنکه کفران نعمت ورزیده برسل کافر شدند هَل نُجازِی و آیا عقاب کرده شود إِلَّا الکَفُورَ مگر ناسپاسی را و حفص نجازی خواند فعل متکلم معلوم و کفور را منصوب سازد یعنی آیا پاداش میدهیم ما مگر ناسپاسی جزای عام ست هر مؤمن و کافر را و مجازات خاصه کفار است- آورده اند که بقایای سبا نزد پیغمبر ص خود آمده گفتند شناختیم پروردگار خود را پس ازین اگر نعمتی بما ارزانی فرماید ناسپاسی نکنیم و عبادتی بجای آوردیم که هیچ

قوم نکرده باشند حق سبحانه دیگر باره درهای نعمت بر ایشان گشود فرمود که صفحه : 957

وَ جَعَلنا و گردانیدیم بَینَهُم میان سبا وَ بَین َ القُرَی الَّتِی و میان آن دیهها که بکرم خود بارَکنا برکت دادیم فِیها در ان از ولایت شام چون فلسطین و اردن و اریحا و ایلیا قُری ً ظاهِرَهً دیههای معمور آشکارا متصل یکدیگر در عین المعانی گوید از مآرب که منزل اهل سبا بود تا شام چهار هزار و هفتصد دیه پدید آمد وَ قَدَّرنا و تقدیر کردیم فِیهَا السَّیرَ در ان دیهها رفتن مردم را یا تقادیر مراحل را بیان کردیم و گفتیم سِیرُوا بروید فِیها در آن دیهها لَیالِی َ وَ أَیّاماً شب ها و روزها آمِنِین َ امان یافتگان از دشمنان و سباع بجهت کثرت خلق یا از جوع و عطش بسبب آبادانی مواضع بقیه و سبا آغاز تجارت کرده از یمن بشام میرفتند چاشت در دیهی بودند و شام در دیهی و توانگران را بدرویشان حسد آمد که میان ما و ایشان هیچ فرقی نیست پیاده و مفلس اینکه راه همچنان میروند که سواره و توانگر فَقالُوا پس گفتند اغنیای ایشان رَبَّنا ای پروردگار ما باعِد دوری افگن بَین َ أَسفارِنا میان منازل سفرهای ما یعنی بیابانها پدید کن از منزلی تا منزلی تا مردم بی زاد و راحله سفر نکنند و نتوانند کرد- وَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم و ستم کردند بدین دعا بنفس خودها و ما آن دیهها را خراب کردیم فَجَعَلناهُم پس بگردانیدیم اهل سبا را أَحادِیث َ سخنان یعنی از ایشان بتعجب بازگویند که از آبادانی بخرابی میل کردند وَ مَزَّقناهُم و پراگنده ساختیم ایشانرا کُل َّ

مُمَزَّق ٍ همه پراگنده ساختنی با یکی از ایشان در مآرب نماند قبیله غسان از ایشان بشام رفت و قضاعه بمکه و اسد به بحرین و انمار بیثرب و جزام بتهامه و ازد بعمان و اینکه کلمه ضرب المثل شد که!!! یدی سبا إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در آنچه ذکر کردیم لَآیات ٍ هر آئینه عبرتهاست لِکُل ِّ صَبّارٍ مر هر صبرکننده را بر سختیها شَکُورٍ سپاس گوینده بر نعمتها در کشف الاسرار آورده که اهل سبا در خوشحالی و فارغ بالی میگذرانیدند بسبب ناصبری بر عاقبت و ناشکری بر نعمت رسید بر ایشان آنچه رسید بیت روزگاری عاقیت شکرت نکردم لا جرم دستی که در آغوش بود اکنون بدندان میگزم وَ لَقَد صَدَّق َ و بدرستی که راست یافت عَلَیهِم بر اهل سبا و اصح آنست که بر همه کافران إِبلِیس ُ ظَنَّه ُ ابلیس گمان خود را یعنی گمان برده بود شیطان که من بر بنی آدم بسبب شهوت و غضب که در نهاد ایشان نهاده اند دست یابم و ایشان را گمراه کنم گمان او در باره اهل غوایت راست شد فَاتَّبَعُوه ُ پس پیروی او کردند در شرک و معصیت إِلّا فَرِیقاً مِن َ المُؤمِنِین َ مگر گروهی از مومنان که مستثنی اند.

صفحه : 958

وَ ما کان َ و نبود لَه ُ عَلَیهِم مر ابلیس را بر آنانکه گمان او در شان ایشان محقق شد مِن سُلطان ٍ تسلطی و استیلائی إِلّا لِنَعلَم َ مگر برای آنکه جدا کنیم مَن یُؤمِن ُ کسی که میگرود بِالآخِرَهِ بدان سرای مِمَّن هُوَ از کسی که مِنها فِی شَک ٍّ از آخرت در گمان است تا بدانند اولیاء ما اهل ایمان و ارباب گمان را وَ رَبُّک َ و پروردگار تو عَلی

کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها حَفِیظٌ نگاهبان است قُل ِ بگو ای محمّد ص مر بنی ملیح را ادعُوا الَّذِین َ زَعَمتُم بخوانید آنانرا که گمان برده اید ایشانرا خدایان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی یعنی ملائکه که می پرستید بخوانید تا از ایشان در جذب منافع و دفع مکاره هیچ مددی می یابید یعنی ایشانرا بی عون آفریدگار اختیاری و اقتداری نیست یا همه کافران را بگو که بخوانید آلهه خود را تا هیچ اجابت کنند شما را و چگونه اجابت کنند شما را که لا یَملِکُون َ مالک نمیشوند ایشان مطلق مِثقال َ ذَرَّهٍ همسنگ مورچه را هم از خیر و شر فِی السَّماوات ِ در آسمانها وَ لا فِی الأَرض ِ و نه در زمین وَ ما لَهُم و نیست مر بتان یا فرشتگان را فِیهِما در آسمان و زمین مِن شِرک ٍ هیچ شرکتی نه در آفریدن و نه در تصرف کردن وَ ما لَه ُ و نیست مر خدای را مِنهُم از اصنام و ملائکه در تقدیر و تدبیر مِن ظَهِیرٍ هیچ یاری و مددگاری وَ لا تَنفَع ُ الشَّفاعَهُ و سود نکند شفاعت کس عِندَه ُ نزدیک خدای تعالی یعنی گمان شفاعت که بملائکه یا اصنام دارید محقق نخواهد شد زیرا که درخواست کردن نفع نکند إِلّا لِمَن أَذِن َ لَه ُ مگر کسیکه بدستوری دهد خدای مر او را برای شفاعت کردن یا او مازون باشد بدرخواست کردن و روز قیامت منتظر باشند هم شافع و هم مشفوع له، و در ترس و فزع گذرانند تا از حضرت عزّت چه فرمان رسد و اینکه انتظار می برند حَتّی إِذا فُزِّع َ تا چون بردارند فزع را عَن

قُلُوبِهِم از دلهای ایشان و دستوری شفاعت دهند قالُوا گویند بعضی از ایشان بعضی را که ما ذا قال َ چه چیز گفت رَبُّکُم پروردگار شما در باب شفاعت قالُوا الحَق َّ گویند سخن راست و درست گفت و فرمود که مؤمنان را شفاعت کنند نه کافران را وَ هُوَ العَلِی ُّ الکَبِیرُ و خدای برتر است و بزرگوارتر از انکه پیغمبری و فرشته بی اذن او شفاعت نتوانند کرد- صفحه : 959

قُل مَن یَرزُقُکُم بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم که روزی میدهد شما را مِن َ السَّماوات ِ از آسمانها بباران وَ الأَرض ِ و از زمین بنبات قُل ِ اللّه ُ و هم خود بگو روزی دهد شما را خدای تعالی چه آن سؤال را بجز اینکه جوابی نیست و اگر کافران بخوف الزام بزبان نگویند بدل مقراند وَ إِنّا و دیگر بگو با ایشان که ما مومنان که روزی دهنده را یکی گوئیم و هم یکی را پرستش کنیم أَو إِیّاکُم یا شما مشرکان که جمادی را که در مراتب امکانیت فروتری ازو نیست با واجب الوجود شریک سازید لَعَلی هُدی ً براه راستیم أَو فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ یا در گمراهی آشکارا قُل لا تُسئَلُون َ بگو پرسیده نخواهید شد شما عَمّا أَجرَمنا از انکه ما می کنیم از بدی وَ لا نُسئَل ُ و ما پرسیده نخواهیم شد عَمّا تَعمَلُون َ از آنچه شما می کنید بلکه هر کس را از عمل او سؤال خواهند کرد و مناسب آن جزا خواهند داد قُل یَجمَع ُ بگو جمع کند بَینَنا میان ما رَبُّنا پروردگار ما روز قیامت ثُم َّ یَفتَح ُ پس حکم کند بَینَنا بِالحَق ِّ میان ما براستی و محق را ببوستان وصال

قربت فرستد و مبطل را بزندان وبال وَ هُوَ الفَتّاح ُ و اوست حکم کننده در قضایای مشکله العَلِیم ُ دانا بچگونگی حکم قُل أَرُونِی َ الَّذِین َ بگو بنمائید بمن آنان را که أَلحَقتُم بربسته اید بِه ِ بخدای شُرَکاءَ انبازان یعنی بنمائید تا بکدام صفت بتان را شریک حق میسازید در عبادت کَلّا اینکه انبازی هرگز درست نیست بَل هُوَ اللّه ُ العَزِیزُ بلکه اوست خداوند غالب بر همه کس که دم شرکت با او نتواند زد الحَکِیم ُ دانا باحکام صواب و موصوف بحکمت بالغه پس کدام کس را باور تبت شرکت توان داد، نظم وحده لا شریک له، صفتش و هو الفرد اصل معرفتش شرک را سوی وحدتش ره نیست عقل از کنه ذاتش آگه نیست هست در راه کبریای جلال شرک نالائق و شریک محال وَ ما أَرسَلناک َ و نفرستادیم ترا ای محمّد ص إِلّا کَافَّهً مگر فرستادن عامه و شامل لِلنّاس ِ مر همه مردمان را از احمر و اسود و از جن و انس یا نفرستادیم مگر بعامه خلق و اینکه از خصائص افضلیت آنحضرت ص ست صلاه اللّه و سلامه علیه که مبعوث بوده با همه افراد آدمیان و جنیان و غیر او هیچکس از انبیاء ع بتمام جن و انس مبعوث نبوده قطعه ترا دادند منشور سعادت وز ان پس نوع انسان آفریدند پری را جمله در خیل تو کردند پس آنگاهی سلیمان آفریدند و گفته اند های کافه برای مبالغه است چون علامه و نشابه یعنی نفرستادیم ترا مگر باز دارنده مردمانرا از شرک بَشِیراً مژده دهنده بفضل کسی را که بتوحید اقرار کند وَ نَذِیراً و بیم کننده بعدل آنرا که بشرک اصرار نماید وَ

لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند فضائل و کمالات ترا و جهل مرکب ایشانرا بر مخالفت تو میدارد.

صفحه : 960 وَ یَقُولُون َ و میگویند از فرط جهالت مَتی کی باشد هذَا الوَعدُ اینکه وعده عذاب یا قیام قیامت إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان یعنی رسول و مومنان قُل لَکُم بگو مر شما را مِیعادُ یَوم ٍ وعده روزی است که چون برسد لا تَستَأخِرُون َ بازپس نیائید عَنه ُ از ان روز ساعَهً مقدار اندک از زمان وَ لا تَستَقدِمُون َ و پیشی نگیرید بدان آورده اند که کفار مکّه اهل کتاب را از احوال پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم پرسیدند ایشان گفتند ما در کتب خود نعت او خوانده ایم و او پیغمبر ص بحق است ابو جهل و امثال او گفتند ما بکتب شما نیز ایمان نداریم و اینکه آیت نازل شد که وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویدند مر اهل کتاب را که لَن نُؤمِن َ ایمان نداریم بِهذَا القُرآن ِ باین قرآن که بر محمّد ص فرو می آید وَ لا بِالَّذِی و نه بدان کتاب که فرود آمده است بَین َ یَدَیه ِ پیش ازو وَ لَو تَری و اگر به بینی إِذِ الظّالِمُون َ چون ستمکاران یعنی مشرکان مَوقُوفُون َ بازداشتگان باشند عِندَ رَبِّهِم نزد پروردگار خود یعنی در موقف محاسبه هر آئینه به بینی امری صعب و کاری پر هول یَرجِع ُ بَعضُهُم بازمیگردانند برخی از ایشان إِلی بَعض ٍ القَول َ بسوی برخی دیگر از ایشان سخن را یعنی محاوره می کنند و سخن بر همدیگر میگردانند یَقُول ُ الَّذِین َ استُضعِفُوا میگویند آنانکه زبون گرفتگان بودند یعنی تابعان و پس روان لِلَّذِین َ استَکبَرُوا مر آنانرا

که از قول حق سرکشی میکردند یعنی پیشوایان و بزرگان را لَو لا أَنتُم اگر نه بودید شما یعنی اضلال و اغوای شما نمی بودند لَکُنّا مُؤمِنِین َ هر آئینه می بودیم ما گرویدگان اما شما ما را گمراه کردید و از ایمان باز داشتید قال َ الَّذِین َ استَکبَرُوا گویند آنانکه گردن کشی کرده بودند لِلَّذِین َ استُضعِفُوا مر آنانرا که در دنیا زبون و بیچاره گرفته بودند أَ نَحن ُ صَدَدناکُم آیا ما بازداشتیم شما را عَن ِ الهُدی از قبول ایمان و هدایت بَعدَ إِذ جاءَکُم پس از انکه آمد بشما بَل کُنتُم بلکه بودید شما بنفس خود مُجرِمِین َ گناهکاران و شرک آرندگان.

صفحه : 961

وَ قال َ الَّذِین َ استُضعِفُوا و گویند آنانکه ضعیف و بیچاره بودند لِلَّذِین َ استَکبَرُوا مر آنانرا که از قول حق سرکشیدند بَل نه چنین است که ما بخود کافر شده ایم بلکه مَکرُ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ مکر و فریب شما در شب و روز بازدارنده ما بوده از ایمان إِذ تَأمُرُونَنا چون میفرمودید ما را أَن نَکفُرَ بِاللّه ِ بآنچه کافر شویم بخدا وَ نَجعَل َ لَه ُ و فراگیریم مر او را أَنداداً همتایان وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ و هر دو گروه بعد از گفت و شنید پشیمان شوند از عمل خود و پنهان دارند یا پشیمانی را از یکدیگر پنهان دارند تا بسرزنش در نمانند و بعضی اسرار را بمعنی اظهار دانند و اینکه نعت از اضداد اوست یعنی ظاهر گردانند پشیمانی را لَمّا رَأَوُا العَذاب َ آنهنگام که به بینند عذاب را وَ جَعَلنَا الأَغلال َ و بکشیم ما غلهای آتشین را فِی أَعناق ِ الَّذِین َ کَفَرُوا در گردن آنانکه نگرویدند از تابعان و متبوعان ایراد مستقبل بلفظ ماضی بجهت تحقّق وقوع

است و وضع مظهر بجای مضمر اشعار بموجب اغلال ایشان است هَل یُجزَون َ آیا جزا داده شوند مردمان یعنی نشوند إِلّا ما کانُوا یَعمَلُون َ مگر بآنچه باشند که عمل کنند پس تسلیه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم میفرماید وَ ما أَرسَلنا و نفرستادیم ما فِی قَریَهٍ در هیچ دیهی و شهری مِن نَذِیرٍ هیچ بیم کننده یعنی پیغمبری إِلّا قال َ مگر آنکه گفتند مُترَفُوها متنعمان و متکبران آن ده مر آن پیغمبران را إِنّا بدرستیکه ما بِما أُرسِلتُم بِه ِ بآنچه فرستاده شده اید بآن یعنی بزعم خود کافِرُون َ ناگرویدگان و منکرانیم وَ قالُوا نَحن ُ و دیگر گفتند ما أَکثَرُ أَموالًا وَ أَولاداً بیشتریم از جهت اموال و اولاد یعنی مال و فرزندان ما بیش از شما است پس ما بدعوی رسالت سزاوارتریم از شما وَ ما نَحن ُ و نیستیم ما بِمُعَذَّبِین َ عذاب کرده شدگان یعنی خدا ما را عذاب نخواهد کرد زیرا که ما را بنعمت گرامی کرده پس بمحنت خوار نخواهد ساخت قُل إِن َّ رَبِّی بگو بدرستی که پروردگار من یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد از اهل شرک و معصیت بمشیت خود نه برای کرامت او وَ یَقدِرُ و تنگ میسازد بر هر که میخواهد بجهت حکمت خود نه از روی مذلّت وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند و گمان می برند که کثرت اموال و اولاد برای شرف و کرامت است شاید که از روی استدراج بود.

صفحه : 962

وَ ما أَموالُکُم و نیست مالها که به شما داده ایم وَ لا أَولادُکُم و نه فرزندان که بشما ارزانی داشته ایم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُم

آن خصلتی که نزدیک گرداند شما را عِندَنا نزدیک ما زُلفی نزدیک گردانیدنی چه تقرّب باعمال صالحه باشد و شما را آن نیست پس اموال و اولاد کسی را بحق نزدیک نمیگرداند إِلّا مَن آمَن َ مگر کسی را که بگرود وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند عملی که صلاحیت قبول داشته باشد یعنی اموال خود را نفقه کند در راه حق و اولاد خود را علم دین بیاموزد و در صلاح تربیت نماید فَأُولئِک َ پس آن گروه لَهُم مر ایشانراست جَزاءُ الضِّعف ِ پاداش دو تو یعنی زیاده بر زیاده یکی را ده و بیشتر تا هفتصد بِما عَمِلُوا بسبب آنچه کردند از نیکیها وَ هُم فِی الغُرُفات ِ و ایشان در غرفهای بهشت آمِنُون َ ایمن اند از مکاره و آفات و شداید و مخافات وَ الَّذِین َ یَسعَون َ و آنانکه می شتابند و کوشش می نمایند فِی آیاتِنا در آیتهای ما یعنی قرآن و بر آن زبان طعن می کشایند مُعاجِزِین َ در حالتی که گمان برندگانند که ما را عاجز توانند ساخت از انزال آن یا مردم را از پذیرفتن و ایمان آوردن بدان أُولئِک َ آن گروه فِی العَذاب ِ مُحضَرُون َ در عذاب دوزخ حاضر آورده شدگانند قُل بگو ای محمّد إِن َّ رَبِّی بدرستی که آفریدگار من یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده می سازد روزی را لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ برای هر که میخواهد از بندگان خود از کافر و عاصی بر وفق مشیت خود وَ یَقدِرُ لَه ُ و تنگ میسازد برای هر که میخواهد بر وجه حکمت خود وَ ما أَنفَقتُم و آنچه نفقه کنید مِن شَی ءٍ از چیزیکه شماراست در راه خدای فَهُوَ پس خدای یُخلِفُه ُ عوض میدهد آنرا در دنیا

یا ذخیره می نهد برای شما در آخرت و در حدیث آمده است که هر بامداد دو فرشته از آسمان نزول می نمایند یکی میگوید اللهم اعط کل منفق خلفا خدایا هر نفقه کننده را عوض ده و دیگری دعا میکند اللهم اعط کل ممسک تلفا خدایا مال هر ممسک را عرصه تلف ساز بیت بده در راه حق تا موجب عز و شرف گردد منه بر روی هم کاندک زمانی آن تلف گردد وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین َ و خدای تعالی بهترین روزی دهندگان است یعنی غیر او که چیزی بکسی میدهد واسطه است در ایصال رزق و رزّاق حقیقی او است وَ یَوم َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً و یاد کن روزی را که جمع کنیم همه بنو ملیح را از خزاعه ثُم َّ یَقُول ُ پس گوئیم و حفص در هر دو لفظ بیا میخواند یعنی خدای تعالی همه را حشر کند پس گوید لِلمَلائِکَهِ مر فرشتگان را که أَ هؤُلاءِ إِیّاکُم آیا اینکه گروهند که شما را کانُوا یَعبُدُون َ بودند که می پرستیدند و اینکه سؤال جهت توبیخ مشرکان و قطع طمع ایشان است از شفاعت ملائکه.

صفحه : 963

قالُوا گویند فرشتگان سُبحانَک َ پاکی تر است از انکه غیر ترا پرستند أَنت َ وَلِیُّنا توئی خداوند ما و معبود ما و ما خود را در بندگی تو مقصر میدانیم پس بچه وجه معبودیت خود را روا داریم یا توئی دوست ما مِن دُونِهِم بجز ایشان یعنی میان ما و ایشان هیچ دوستی نیست و حاشا که ما به پرستش ایشان رضا داده باشیم بَل کانُوا بلکه بودند که از جهل و غوایت یَعبُدُون َ الجِن َّ می پرستیدند دیوان را یعنی فرمان ایشان

را می بردند در پرستش الهئه باطله یا متمثل می شدند بصورتهای متنوعه و در خیال ایشان می افگندند که اینها ملائکه اند أَکثَرُهُم بیشتر مردمان بِهِم بدیوان مُؤمِنُون َ گرویدگانند یعنی متابعت ایشان میکنند فَالیَوم َ پس امروز که همه حکمها مر خدایراست لا یَملِک ُ مالک نمی شود بَعضُکُم بعضی از شما لِبَعض ٍ برای بعضی نَفعاً سودی را وَ لا ضَرًّا و نه زیانی را یعنی هیچ معبود باطل را برای عابد خود قوت رسانیدن سود و دفع کردن زیان نیست وَ نَقُول ُ و گوئیم لِلَّذِین َ ظَلَمُوا مر آنانرا که ستم کردند بر نفس خود بوضع عبادت در غیر موضع آن ذُوقُوا بچشید عَذاب َ النّارِ الَّتِی عذاب آن آتشی که کُنتُم بِها بودید که بدان تُکَذِّبُون َ تکذیب میکردید و دروغ می پنداشتید وَ إِذا تُتلی و چون خوانده شود عَلَیهِم بر کافران آیاتُنا آیتهای ما یعنی قرآن بَیِّنات ٍ آیتهای روشن قالُوا گویند ما هذا إِلّا رَجُل ٌ نیست اینکه کس یعنی محمّد ص مگر مردی که یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُم میخواهد که بازدارد شما را عَمّا کان َ از ان چیزی که بودند پیوسته یَعبُدُ آباؤُکُم میپرستیدند پدران شما آن را یعنی مدعای او اینکه است که شما را از بت پرستی منع کند و به دین و آئینی که احداث کرده درآرد و تابع خود سازد وَ قالُوا و گفتند ما هذا نیست اینکه کلام که میخواند یعنی قرآن إِلّا إِفک ٌ مگر دروغی مُفتَری ً بربافته و بخدا اضافت کرده وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویدند از کفّار مکّه لِلحَق ِّ مر پیغام راست را لَمّا جاءَهُم آن هنگام که آمد بدیشان یعنی قرآن إِن هذا نیست اینکه إِلّا سِحرٌ مُبِین ٌ مگر سحری

آشکارا ایشان اینکه سخن از کجا میگویند.

صفحه : 964

وَ ما آتَیناهُم و حال آنکه نداده ایم ایشانرا مِن کُتُب ٍ از کتابهای فرو فرستاده که همواره یَدرُسُونَها بخوانند آنرا و از آنجا دلیل آرند بر بطلان قرآن وَ ما أَرسَلنا إِلَیهِم و نفرستادیم بسوی ایشان قَبلَک َ پیش از تو یعنی در زمان فترت مِن نَذِیرٍ هیچ بیم کننده یعنی پیغمبری که ایشانرا بحق دعوت کند و بر تکذیب آن بیم نماید وَ کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم و تکذیب کردند مر انبیاء علیهم السلام را آنانکه پیش از ایشان بودند وَ ما بَلَغُوا و حال آنکه نرسیدند اهل مکه مِعشارَ ما آتَیناهُم بده یک آنچه ما داده ایم ایشانرا از فرط قوّت و طول عمر و کثرت اموال یا نداده بودیم پیشینیان را عشر آنچه اهل زمان ترا داده ایم از حجج و براهین و دلالات و اسباب هدایت فَکَذَّبُوا رُسُلِی پس تکذیب کردند پیشینیان پیغمبران مرا فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود نَکِیرِ انکار من بر ایشان یعنی ناپسندیدن من ایشانرا و عذاب کردن- پس باید که قوم تو نیز بترسند از مثل اینحالات قُل إِنَّما أَعِظُکُم بگو ای محمّد ص جز اینکه نیست که پند میدهیم شما را و ارشاد میکنم بِواحِدَهٍ بیک چیز أَن تَقُومُوا لِلّه ِ و آن چیز آنست که برخیزید از مجلس پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم برای خدای و پراگنده شوید مَثنی دو دو تا با یکدیگر مشاورت کنید- وَ فُرادی و یک یک تا از ازدحام خاطر شما مشوش نشود ثُم َّ تَتَفَکَّرُوا پس تفکّر کنید در امر محمّد ص از مبدأ حال او تا اینکه غایت اطوار او را در نظر

آرید تا بدانید که البته ما بِصاحِبِکُم نیست اینکه یار شما را مِن جِنَّهٍ هیچ دیوانگی که او را بر دعوی رسالت باعث باشد بلکه می شناسید کمال عقل او را و آن کافی است بر صدق قول او إِن هُوَ نیست او إِلّا نَذِیرٌ لَکُم مگر بیم کننده مر شما را بَین َ یَدَی پیش از وقوع عَذاب ٍ شَدِیدٍ عذابی سخت که عذاب آخرت است قُل ما سَأَلتُکُم بگو آنچه می طلبم شما را مِن أَجرٍ از مزدی بر ادای رسالت فَهُوَ لَکُم پس آن مر شما را است یعنی هر مزدی که بر ادای رسالت میخواستم بر شما بخشیدم مراد نفی سؤال است یعنی هیچ اجری نمی خواهم إِن أَجرِی َ نیست مزد دعوت من إِلّا عَلَی اللّه ِ مگر بر خدای تعالی وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او بر همه چیزها شَهِیدٌ گواه است.

صفحه : 965

قُل إِن َّ رَبِّی بگو بدرستی که پروردگار من یَقذِف ُ بِالحَق ِّ می افگند حق را یعنی وحی را القا می کند بر هر که میخواهد یا سخن راست و درست را منتشر می سازد در آفاق مراد افشای دین الاسلام و اظهار احکام آن است عَلّام ُ الغُیُوب ِ اوست دانای پوشیدها و هیچ چیز برو مخفی نیست قُل جاءَ الحَق ُّ بگو ای محمّد ص آمد سخن درست و راست یعنی قرآن یا اسلام یا بعثت پیغمبر وَ ما یُبدِئ ُ الباطِل ُ و نمی آفریند باطل یعنی ابلیس یا بت چیزیرا وَ ما یُعِیدُ و بازنگرداند آن را یعنی قادر نیست بر خلق و بعث قُل إِن ضَلَلت ُ بگو اگر بلغزیدم از راه حق همچنانکه گمان بردید بمن فَإِنَّما أَضِل ُّ پس جز

اینکه نیست که میلغزم عَلی نَفسِی بر نفس خود یعنی وبال آن عاید بمن است وَ إِن ِ اهتَدَیت ُ و اگر براه راست روم فَبِما یُوحِی پس بسبب آنست که وحی میفرستد إِلَی َّ بسوی من رَبِّی پروردگار من چه توفیق هدایت وابسته بعنایت اوست إِنَّه ُ بدرستی که خدای تعالی سَمِیع ٌ شنوا است دعای بندگانرا قَرِیب ٌ نزدیک است بامید نیازمندان وَ لَو تَری و اگر به بینی کافران را إِذ فَزِعُوا چون ترسان شوند نزدیک مرگ یا بوقت بعث یا در روز بدر به بینی امری عجیب با هول فَلا فَوت َ پس نباشد هیچ قوّتی یعنی بگریختن و پناه بحصنی بردن عذاب از ایشان فوت نشد وَ أُخِذُوا و گرفته شوند مِن مَکان ٍ قَرِیب ٍ از جای نزدیک یعنی از روی زمین بزیر زمین یا از موقف به دوزخ یا از صحرای بدر بچاه بدر و در بعضی تفاسیر آمده که اینکه آیت در شان سفیان و قوم او است که در آخر زمان خروج کند و لشکری از شام بجهت تخریب کعبه معظمه زادها اللّه شرفا ترتیب نماید و آن جمع در بادیه بزمین فرود روند پس معنی اخذوا من مکان قریب بدین تفسیر آن است که از تحت اقدام خود مأخوذ گردند و از تمام آن لشکر دو کس نجات یابند یکی بشارت مکه برد و دیگر که او را ناحیه جهنی گویند روی او بقفا گشته خبر خسف قوم بسفیان رساند وَ قالُوا و گویند مشرکان مکه یا لشکر سفیانی بوقت مرگ یا زمان خسف آمَنّا بِه ِ ایمان آورده ایم بخدای تعالی یا

به پیغمبر ص یا بحشر ما را بازگردانید بدنیا وَ أَنّی لَهُم ُ التَّناوُش ُ و از کجا باشد ایشانرا بازگشتن و حفص غیر مهموزی خواند و آن بمعنی تناول است یعنی از کجا بود ایشانرا فراگرفتن ایمان مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ از موضع دور که آن عالم آخرت است و محل تکلیف ایمان دنیا است و نزدیک قیامت باس آخرت مشهود شده پس ایمان سود نکند وَ قَد کَفَرُوا بِه ِ و حال آنکه نگرویده اند بخدا یا رسول او یا به بعث مِن قَبل ُ پیش ازین که در حیز تکلیف بودند وَ یَقذِفُون َ و می افگندند بِالغَیب ِ بپوشیدگی سخنان را یعنی بگمان خود سخنان میگفتند و بر قرآن و رسول طعن میکردند مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ از جای دور یعنی دور بودند از آنچه میگفتند و نمی دانستند که چه میگویند.

صفحه : 966

وَ حِیل َ و جدا کرده شد بَینَهُم میان ایشان وَ بَین َ ما یَشتَهُون َ و میان آنانکه آرزو می برند از آنچه گفتند از قبول ایمان و رجعت بدنیا کَما فُعِل َ همچنانکه کرده شد همین عمل بِأَشیاعِهِم باشباه ایشان از کافران گذشته مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی ایمان باس از ایشان نیز قبول نکردند إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بودند فِی شَک ٍّ مُرِیب ٍ در گمان بد تهمت افگننده و مضطرب سازنده

سوره فاطر

مکیه و هی خمس و اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الحَمدُ لِلّه ِ ستایشی که شاید و ثنائی که سزاوار بود مر خدای تعالی را که سزاوار ثنا و ستایش ست فاطِرِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ نوسازنده و پدیدآرنده آسمانها و زمینها است جاعِل ِ المَلائِکَهِ گرداننده فرشتگان رُسُلًا رسولان یعنی بفرستد ایشانرا برسالت

بانبیاء علیهم السلام و گویند رسالت الهی به پیغمبران رسانند بوحی و باولیاء بالهام و بمومنان برویای صادقه پس صفت فرشتگان می کند أُولِی أَجنِحَهٍ خداوندان بالها مَثنی دو دو برای طیران وَ ثُلاث َ و سه سه وَ رُباع َ و چهار چهار برای آرایش مراد خصوصیت اینکه اعداد نیست و نه نفی زیاده چه در خبر آمده است که جبرئیل علیه السلام ششصد بال دارد یَزِیدُ زیاده می کند خدای فِی الخَلق ِ در آفریده خود- ما یَشاءُ آنچه میخواهد یعنی در اجنحه ملائکه می افزاید تا از چهار زیاده می شود و اصح آنست که مراد از خلق آدمیان اند و زیادت ایشان یا عقلیه باشد چون فصاحت و علم و کرم و یا جسمانیه چون حسن صورت و ملاحت عینین و گفته اند مراد خط نیکوست یا محبت در دلهای خلق امام قشیری رح فرمود که علو همت است یا رضا بتقدیر یا شوق بمرتبه قرب و در حقائق سلمی آورده که تواضع در اشراف و سخا در اغنیاء و تعفف در فقرا و صدق در مومنان و شوق در محبان إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز از رسالت ملک و زیادت در خلق قَدِیرٌ تواناست.

صفحه : 967

ما یَفتَح ِ اللّه ُ آنچه بگشاید خدای تعالی لِلنّاس ِ برای مردمان و فرستد بدیشان مِن رَحمَهٍ از بخشایش خویش چون نعمت و عافیت و صحت و علم و توبه فَلا مُمسِک َ پس بازگیرنده نیست لَها مر آنرا وَ ما یُمسِک و آنچه بازگیرد از مردمان از آثار بخشش خود فَلا مُرسِل َ لَه ُ پس هیچ فرستنده نیست مر

آنرا مِن بَعدِه ِ از پس بازگرفتن آن وَ هُوَ العَزِیزُ و او غالب است در بازگرفتن الحَکِیم ُ صواب کار در فرستادن صاحب کشف الاسرار گوید که ارباب فهم بر آنند که اینکه آیت اشارت بفتوح مومنان و اهل عرفان است و فتوح آنرا گویند که از غیب ناجسته و ناخواسته آید و آن دو قسم ست یکی مواهب صوریه چون رزق نامکتسب و دیگر مطالب معنویه و آن علم لدنی است ناآموخته یا شریعت موافق ناشنیده یا دل آشنا شیخ الاسلام قدس سره فرمود که آه ازین علم ناآموخته گاهی در ان غرقم و گاه از ان سوخته نظم دست لطفش نسخه علم و حکم بی قلم در صفحه دل زد رقم علم اهل دل نه از مکتب بود بلکه از تلقین خاص رب بود یا أَیُّهَا النّاس ُ اذکُرُوا ای آدمیان یاد کنید نِعمَت َ اللّه ِ نعمتهای رب العالمین را که انعام فرموده است عَلَیکُم بر شما از ارسال رسل ادرار ارزاق هَل مِن خالِق ٍ آیا هست هیچ آفریننده غَیرُ اللّه ِ یَرزُقُکُم بجز خدای تعالی که روزی دهد شما را مِن َ السَّماءِ از آسمان بباران وَ الأَرض ِ و از زمین بگیاه لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی بسزا نیست مگر او فَأَنّی تُؤفَکُون َ پس کجا گردانیده میشوید از راه توحید وَ إِن یُکَذِّبُوک َ و اگر بدروغ دارند ترا اهل مکّه فَقَد کُذِّبَت پس بدرستی که تکذیب کرده شدند رُسُل ٌ فرستادگان مِن قَبلِک َ پیش از تو و ایشان صبر کردند تو هم اقتدا بایشان کن در شکیبائی وَ إِلَی اللّه ِ و بسوی خدای تعالی تُرجَع ُ الأُمُورُ بازگردانیده شود همه کارها و ترا بر صبر

و ایشان را بر تکذیب جزا دهد یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان إِن َّ وَعدَ اللّه ِ بدرستی که وعده خدای تعالی در حشر و جزا حَق ٌّ راست است و درو خلف نباشد- فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ پس باید که بازی ندهد شما را و نفریبد الحَیاهُ الدُّنیا زندگانی دنیا تا از آخرت فراموش کنید وَ لا یَغُرَّنَّکُم و باید که فریفته نکند شما را بِاللّه ِ بکرم خدای الغَرُورُ شیطان فریبنده یعنی با وجود اصرار بر معصیت آرزوی مغفرت در دل شما افگند و اگرچه اینکه ممکن ست اما بمثابه تناول زهرست بامید دفع طبیعت مر آن را یا مقاومت بآن بزرگان فرموده اند که یکی از مکاید ابلیس تسویفست در توبه یعنی توبه بنده را در تاخیر می افگند و گوید فرصت باقیست عشرت نقد را از دست مده بیت امشب همه شب یار می و شاهد باش چون روز شود توبه کن و زاهد باش عاقل باید که باین فریب از راه نرود و از نکته الفرصه تمر مرّ السحاب غافل نگردد اللّه تعالی همه را توفیق دهد مصرعه عذر با فردا فگندی عمر فردا را که دید.

صفحه : 968

إِن َّ الشَّیطان َ لَکُم عَدُوٌّ بدرستی که شیطان مر شما را دشمنی است بعداوت قدیمی میراثی فَاتَّخِذُوه ُ عَدُوًّا پس فراگیرید شما هم او را دشمن و ازو حذر نموده در مجامع احوال بدو اعتماد ننمائید از بزرگی پرسیدند که چگونه شیطان را دشمن گیریم گفت از پی آرزوئی مروید و تابع هوای نفس خود مشوید و هر چه کنید باید که موافق شرع و مخالف طبع باشد إِنَّما یَدعُوا جز اینکه نیست که میخواند شیطان باتباع هوا و میل

بدنیا حِزبَه ُ گروه خود یعنی پیروان و فرمان برداران خود را لِیَکُونُوا تا باشند در آخرت با او مِن أَصحاب ِ السَّعِیرِ از یاران آتش یعنی ملازمان دوزخ الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر شدند و دعوت شیطان را اجابت کردند لَهُم مر ایشان راست عَذاب ٌ شَدِیدٌ عذابی سخت در آخرت وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند و با شیطان مخالفت ورزیدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای صالح و خالص و پاکیزه لَهُم مَغفِرَهٌ مر ایشانراست آمرزش از پروردگار ایشان وَ أَجرٌ کَبِیرٌ و مزدی بزرگ یعنی ثواب وافر در بهشت أَ فَمَن زُیِّن َ آیا کسی که آراسته کرده شد- لَه ُ برای او سُوءُ عَمَلِه ِ زشتی عمل او فَرَآه ُ پس دید آن عمل زشت را حَسَناً نیکو چون کسیکه تمیز میکند حسن را از قبیح و هر یک را ببیند بصفتی که واقع باشد، در موضح آورده که مراد ابو جهل است یا عاص بن وائل و سوی عمل ایشان شرک و تکذیب است ماوردی گوید که مراد یهود و نصاری اند و سوء عمل عناد و مکابره ایشان است با سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم یا خوارج و روافض و سوء عمل ایشان تاویلات باطله فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تعالی یُضِل ُّ فروگذارد و گمراه کند مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ یَهدِی مَن یَشاءُ و راه مینماید و توفیق دهد هرکرا میخواهد فَلا تَذهَب نَفسُک َ پس باید که نرود نفس تو یعنی مائل هلاک نشود عَلَیهِم بر گمراهی ایشان حَسَرات ٍ برای حسرتهای متوالی که میخوردی و تاسفهای گوناگون که داری بر فعلهای ناخوش ایشان که هر یک از ان مقتضی حسرتی است یعنی

حسرت مخور بر ایشان و جان در سر و کار ایشان مکن إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عَلِیم ٌ دانا است بِما یَصنَعُون َ بآنچه میکنند و بر ایشان جزا خواهد داد وَ اللّه ُ و خدای بحق الَّذِی آنست أَرسَل َ الرِّیاح َ که فرستاد بادها را یعنی باد شمال و دبور و جنوب فَتُثِیرُ پس برانگیختند ایشان سَحاباً ابر را ایراد ماضی بلفظ مضارع جهت استحضار اینکه صورت مشتمل بر حکمت است فَسُقناه ُ پس براندیم آن ابر را عدول بتکلم جهت اختصاص فعل است. یعنی ما توانیم و بس که برانیم إِلی بَلَدٍ مَیِّت ٍ بسوی زمین مرده و افسرده یعنی باحیاء آن فَأَحیَینا بِه ِ پس زنده کردیم بآبی که از ابر نازل شده بود الأَرض َ زمین را بَعدَ مَوتِها پس از مردگی و افسردگی او کَذلِک َ النُّشُورُ همچنین است زنده کردن یعنی احیای اموات و برانگیختن اموات در صفحه مقدور یکسان است.

صفحه : 969

مَن کان َ هر که باشد که برای خود یُرِیدُ العِزَّهَ میخواهد ارجمندی گو طلب عزت از پرستش خدای کن فَلِلّه ِ العِزَّهُ جَمِیعاً پس مر خدای تعالی را است همه عزتها و بعزت او رسول و مومنان متعززاند که و للّه العزه و لرسوله و للمؤمنین عزّت در ملازمت اوست و مذلّت در مخالفت او بیت عزیزی که از درگهش سر بتافت بهر در که شد هیچ عزّت نیافت إِلَیه ِ یَصعَدُ الکَلِم ُ الطَّیِّب ُ بسوی رضای او یا بدرگاه قبول او بالا میرود سخنان پاک یا صحائفی که آنها درو مکتوب است میل صعود می کند وَ العَمَل ُ الصّالِح ُ یَرفَعُه ُ و عمل شایسته برمیدارد آنرا و بمحل قبول میرساند چه مجرد قول

بی عمل صالح که اخلاص است نافع نیست یا کلم طیب دعاست و عمل صالح صدقه مساکین و در غالب اجابت دعوات بتصدقات است یا کلمه دعای ائمه است و عمل صالح تامین جماعتیان یا کلمه تکبیر غزات است و عمل شمشیر زدن یا کلمه استغفار است و عمل ندم و درین همه صور بردارنده کلمه عمل است و بعضی ضمیر فاعل در یرفعه عاید بکلمه طیب دارنده که قول لا اله الا اللّه است و گویند توحید بردارد عمل را چه قبول بتوحید است و یک وجه در کشاف آنست که خدای بردارد عمل صالح را یعنی قدر مرتبه وی را رفیع گرداند مراد عمل موحد مخلص است که هیچ چیز بقیمت آن نیست و کارها که ریا بآن آمیخته باشند از همه چیز خوارتر و بی مقدارتر است- نظم گرت هیچ اخلاص در یوم نیست ازین در کسی چون تو محروم نیست زر قلب آلوده بی قیمت است زری را که خالص بود حرمت است وَ الَّذِین َ یَمکُرُون َ السَّیِّئات ِ و آنانکه پنهان می کنند و می سازند مکرهای بد را مراد مکرهای قریش است نسبت با حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و آنچه در دار الندوه اندیشیدند در باره آن حضرت ص از حبس و قتل و اخراج چنانچه در سوره انفال گذشت لَهُم مر ایشانرا یعنی ماکران راست عَذاب ٌ شَدِیدٌ عذابی سخت در آخرت وَ مَکرُ أُولئِک َ و مکر آن گروه هُوَ یَبُورُ او کاسد شود و از پیش نرود وَ اللّه ُ خَلَقَکُم و خدای تعالی بیافرید شما را یعنی پدر شما را از مِن تُراب ٍ از

خاک ثُم َّ مِن نُطفَهٍ پس بیافرید شما را از نطفه ثُم َّ جَعَلَکُم پس گردانید شما را أَزواجاً جفتهای مردان و زنان که مزاوجت کنید وَ ما تَحمِل ُ مِن أُنثی و بار نگیرد یعنی از فرزند هیچ زنی وَ لا تَضَع ُ و ننهد آنچه در شکم اوست یعنی نزاید إِلّا بِعِلمِه ِ مگر بدانش خدای تعالی یعنی حمل و وضع و مدت و زمان هر یک معلوم اوست نزد او وَ ما یُعَمَّرُ و زندگانی داده نشود مِن مُعَمَّرٍ هیچ دراز عمری وَ لا یُنقَص ُ و کم کرده نشود مِن عُمُرِه ِ از عمر معمری دیگر که بعمر معمر اوّل نرسد مراد آنست که نیست زیادت عمر و نقصان او إِلّا فِی کِتاب ٍ مگر در لوح محفوظ یعنی درازی و کوتاهی عمر و زندگانی مقرر و مقدر شده إِن َّ ذلِک َ بدرستی که تقدیر طول و قصر عمر عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ بر خدای آسان است- صفحه : 970 وَ ما یَستَوِی البَحران ِ و مساوی نیست دو دریا هذا عَذب ٌ فُرات ٌ سائِغ ٌ آن آب شیرین گوارنده شَرابُه ُ آشامیدن او وَ هذا و آن دیگر مِلح ٌ أُجاج ٌ آب شور یا تلخ گردانیده وَ مِن کُل ٍّ و از هر یک ازین دو دریا تَأکُلُون َ میخورید لَحماً گوشتی طَرِیًّا تازه یعنی ماهی وَ تَستَخرِجُون َ و بیرون می آرید از دریای شور خاصه حِلیَهً پیرایه از لؤلؤ و مرجان تَلبَسُونَها می پوشید یعنی میپوشند زنان شما بعضی برانند که اینکه ضرب المثل مؤمن و کافرست که مساوات میان ایشان صورت نه بندد چه یکی از حلاوت ایمان عین عذب فرات است و دیگری از مرارت عصیان بحر اجاج کفر و طغیان بیت آن آب حیات

آمد و اینکه نقش سراب است اینکه عین خطا باشد و آن محض ثواب است وَ تَرَی الفُلک َ و می بینی کشتیها را فِیه ِ در هر یک از ان دو دریا مَواخِرَ شکافتگان آب و روندگان بر ان لِتَبتَغُوا تا طلب کنید مِن فَضلِه ِ از بخشش خدای یعنی ربح در تجارت وَ لَعَلَّکُم و شاید که شما تَشکُرُون َ سپاس گوئید خدایرا بر چنان نعمتی یُولِج ُ اللَّیل َ درمی آرد شب را فِی النَّهارِ در روز یعنی مقداری از شب و روز می افزاید تا زمان روز زیاده میگردد از زمان شب و آن در دو ربع ربیعی و صیفی است وَ یُولِج ُ النَّهارَ و داخل میگرداند روز را فِی اللَّیل ِ در شب یعنی از ساعات روز بر ساعات شب افزاید تا ساعات شب زائد بود از ساعات روز و آن در دو ربع خریفی و شتوی است- وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و رام کرد آفتاب و ماهتاب را یعنی مسخر فرمان خود ساخت کُل ٌّ یَجرِی هر یک ازین دو نیّرین میرود لِأَجَل ٍ مُسَمًّی برای وقتی نام برده شده یعنی تا زمان معلوم که دور خود تمام کند یا تا روز قیامت که از سیر خود بازماند ذلِکُم ُ اللّه ُ آن خدای که خالق و فاعل اینکه اشیا است رَبُّکُم آفریدگار پروردگار شما است لَه ُ المُلک ُ مر اوراست بادشاهی وَ الَّذِین َ تَدعُون َ و آنانکه میخوانید و می پرستید آنها را مِن دُونِه ِ بجز خدای ما یَملِکُون َ مالک نمی شوند مِن قِطمِیرٍ پوست خسته خرما را پس مالک علی الاطلاق و معبود با استحقاق اوست.

صفحه : 971

إِن تَدعُوهُم اگر بخوانید آنان را که معبودان باطل شمااند یعنی دعا کنید

برای جر نفعی یا دفع ضرری لا یَسمَعُوا نمی شنوند دُعاءَکُم خواندن شما را زیرا که جماداند و جماد را شنوائی نباشد وَ لَو سَمِعُوا و اگر بر سبیل فرض بشنوند مَا استَجابُوا لَکُم اجابت نکنند مر شما را و حاجت شما روا نکنند زیرا که قادر نیستند بر ایصال منافع و دفع مکاره وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز رستخیز یَکفُرُون َ بِشِرکِکُم کافر شوند بشرک آوردن شما یعنی معترف گردند بر بطلان آن شرک که شما آوردید یا منکر شوند پرستش شما را و گویند ما کنتم ایانا تعبدون وَ لا یُنَبِّئُک َ و خبر نکند ترا از حقیقت کارها هیچ خبرکننده مِثل ُ خَبِیرٍ مانند دانا بحقیقت امور که آن خداوند است سبحانه و تعالی صاحب لباب آورده که اضافت مثل بخدا جائز نیست پس اینکه مثلی است در کلام عرب شائع گشته و استعمال کنند در اخبار مخبری که سخن او فی نفس الامر معتمد علیه و موثق به باشد أن به یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان أن به أَنتُم ُ الفُقَراءُ شما محتاجانید أن به إِلَی اللّه ِ بخدای یعنی بروزی او و آمرزش او و خوشنودی او و بهشت او أن به وَ اللّه ُ و خدای تعالی أن به هُوَ الغَنِی ُّ او بی نیازست و بغنای مطلق خود منعم بر جمیع موجودات أن به الحَمِیدُ ستوده شده بر نعمت عام و فضل شامل و بباید دانست که ماهیات ممکنه در وجود محتاجند بفاعل و انتم الفقراء اشارت بآن است که حق سبحانه بحسب کمال ذاتی خود از وجود عالم و عالمیان مستغنی است و اللّه هو الغنی عبارت از ان است و چون ظهور

کمال اسماء موقوف ست بر وجود اعیان ممکنات پس در ایجاد آن نعمتی است کبری که مستحق حمد است و ثنا و کلمه الحمید بدان ایما میکند و ازین رباعی پی بدین معنی میتوان برد رباعی تا حق گردد بجمله اوصاف عیان واجب باشد که ممکن آید بمیان ورنه بکمال ذاتی از عالمیان فروست و غنی چنانکه خود کروبیان إِن یَشَأ اگر خواهد یُذهِبکُم ببرد شما را از روی زمین یعنی هلاک کند وَ یَأت ِ بِخَلق ٍ جَدِیدٍ و بیارد آفریدگان تو یعنی قومی که از شما فرمان بردارتر باشد یا گروهی بیارد که کس ندیده و نشنیده باشد وَ ما ذلِک َ و نیست بردن شما و آوردن دیگران عَلَی اللّه ِ بر خدای بِعَزِیزٍ دشوار وَ لا تَزِرُ و برندارد وازِرَهٌ نفسی گناه کننده وِزرَ أُخری بار گناه نفس دیگری را وَ إِن تَدع ُ و اگر بخواند مُثقَلَهٌ نفس گران بار از گناه، دیگری را إِلی حِملِها ببرداشتن بعضی از گناهان وی لا یُحمَل برداشته نشود مِنه ُ شَی ءٌ از گناه او چیزی یعنی مدعو، هیچ چیز از گناه داعی برندارد وَ لَو کان َ و اگرچه باشد ذا قُربی خداوند خویشی یعنی هر چند گناهکاری خویشان و کسان خود را بخواند و درخواست کند که چیزی از خطیات او بردارند هیچکس اجابت او نکند زیرا که همه بخود درمانده باشند.

صفحه : 972

إِنَّما تُنذِرُ الَّذِین َ جز اینکه نیست که تو ای محمّد ص بیم کنی آنان را که یَخشَون َ رَبَّهُم می ترسند از پروردگار خود بِالغَیب ِ بپوشیدگی یعنی در خلوتها اثر خشیت بر ایشان ظاهر است نه در صحبتها یا عذاب خدائی از ایشان

پوشیده است و می ترسند از ان نادیده آنرا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپای داشته اند نماز را تخصیص ترسندگان و نماز گذارندگان بانذار جهت آنست که ایشان بدان منتفع اند وَ مَن تَزَکّی و هر که پاکیزه بود از معاصی فَإِنَّما یَتَزَکّی پس جز اینکه نیست که پاکیزه بود لِنَفسِه ِ برای نفس خود زیرا که نفع پاکیزگی بدو عاید است وَ إِلَی اللّه ِ المَصِیرُ و بسوی خداست بازگشت همه پس پاکیزگان را بر تزکیه ایشان جزا خواهد داد وَ ما یَستَوِی الأَعمی و برابر نیست نابینا یعنی کافر یا جاهل یا گمراه وَ البَصِیرُ و بینا یعنی مومن یا عالم یا راه یافته وَ لَا الظُّلُمات ُ و مساوی نیست تاریکیها یعنی باطل یا معصیت وَ لَا النُّورُ و نه روشنائی یعنی حق یا طاعت وَ لَا الظِّل ُّ و مساوی نیست سایه یعنی ثواب یا بهشت یا راحت وَ لَا الحَرُورُ و نه حرارت یعنی عذاب یا دوزخ یا زحمت وَ ما یَستَوِی الأَحیاءُ و برابر نیستند زندگان وَ لَا الأَموات ُ و نه مردگان یعنی مومنان را مساوات نیست با کافران إِن َّ اللّه َ یُسمِع ُ بدرستی که خدای می شنواند و تفهیم میکناند مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد بتوفیق و هدایت وَ ما أَنت َ و نیستی تو بِمُسمِع ٍ شنواننده سخن مَن فِی القُبُورِ آنان را که در گورهااند ذکر من فی القبور ترشیح تمثیل کفار است باموات إِن أَنت َ نیستی تو ای محمّد ص إِلّا نَذِیرٌ مگر پیغمبر بیم کننده بر تو همین ابلاغ و انذار است و بس مصرع نیست بر پیغمبران

الا البلاغ إِنّا أَرسَلناک َ بدرستی که فرستادیم ترا بِالحَق ِّ بدین حق که اسلام است بَشِیراً مژده دهنده بمثوبت وَ نَذِیراً و بیم کننده از عقوبت وَ إِن مِن أُمَّهٍ و نبود از امم سابقه و سالفه هیچ گروهی إِلّا خَلا مگر آنکه گذشت فِیها در میان ایشان نَذِیرٌ پیغمبری بیم کننده یا دانائی آگاهی دهنده.

صفحه : 973

وَ إِن یُکَذِّبُوک َ و اگر تکذیب کنند ترا معاندان قریش عجب مدار فَقَد کَذَّب َ الَّذِین َ پس بدرستی که تکذیب کردند آنانکه مِن قَبلِهِم پیش از ایشان بودند پیغمبران خود را جاءَتهُم آمدند بدیشان رُسُلُهُم پیغمبران فرستاده بدیشان بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن یا معجزهای هویدا وَ بِالزُّبُرِ و بنامه های آسمانی چون صحف شیث و ادریس و ابراهیم علی نبینا و علیهم السلام وَ بِالکِتاب ِ المُنِیرِ و بکتاب روشن کننده یعنی مبیّن احکام حلال و حرام چون توریت و انجیل ثُم َّ أَخَذت ُ الَّذِین َ کَفَرُوا پس بعد از تکذیب گرفتم آنانرا که نگرویدند فَکَیف َ کان َ نَکِیرِ پس چگونه بود انکار من بر ایشان بعقاب و عذاب أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ آیا نمی بینی آنکه خدای تعالی أَنزَل َ فرو فرستاد مِن َ السَّماءِ ماءً از آسمان یا از ابر آبی فَأَخرَجنا بِه ِ پس بیرون آوردیم عدول از غیبت بتکلم جهت تخصیص فعل است یعنی ما توانیم که بیرون آریم بدان آب ثَمَرات ٍ میوها مُختَلِفاً أَلوانُها در حالتی که مختلف است رنگهای آن یعنی گوناگون است اجناس یا اصناف آن و گویند مراد اشکال و هیأت آن ست وَ مِن َ الجِبال ِ و از آنچه ما آفریدیم از کوهها جُدَدٌ راههای مختلف الالوان است و در تفسیر مقدسی آورده که جدد خطوط

متلوّنه بِیض ٌ سفیدها وَ حُمرٌ مُختَلِف ٌ أَلوانُها و سرخها گوناگون است رنگهای آن در شدّت و ضعف یعنی بعضی بغایت سرخ و برخی از ان فروتر وَ غَرابِیب ُ سُودٌ و سیاهها بغایت سیاه وَ مِن َ النّاس ِ و از آدمیان وَ الدَّوَاب ِّ و جنبندگان وَ الأَنعام ِ و چهارپایان مُختَلِف ٌ هست آنچه بود گوناگون أَلوانُه ُ رنگهای او کَذلِک َ مانند اختلاف الوان اثمار و جبال و هر که نداند قدرت خدای را بآفریدن اشیا و عالم نبود بتحویل هر چیزی از حالی بحالی چگونه از خدای تعالی بترسد إِنَّما یَخشَی اللّه َ جز اینکه نیست که می ترسند از خدای تعالی مِن عِبادِه ِ العُلَماءُ از جمله بندگان او دانایان چه شرط خشیت دانش مخشی منه است و علم بصفات و افعال او پس هرکرا دانش او بیشتر ترس او افزون تر و حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم ازینجا فرموده اند انی اعلمکم و اخشاکم باللّه إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ بدرستی که خدای تعالی غالب است در انتقام کشیدن از کسی که نترسد ازو غَفُورٌ آمرزنده است مر ترسکاران را.

صفحه : 974

إِن َّ الَّذِین َ یَتلُون َ بدرستی که آنانکه میخوانند یا متابعت می کنند کِتاب َ اللّه ِ کتاب خدای تعالی را که قرآن است وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپای داشتند نماز را با آداب و شرائط آن وَ أَنفَقُوا و نفقه کردند در راه ما مِمّا رَزَقناهُم از آنچه روزی داده ایم ایشان را سِرًّا پنهان از خوف آنکه بریاء آمیخته نگردد وَ عَلانِیَهً و آشکارا بطمع آنکه سبب رغبت دیگران گردد بتصدق یا سر در مسنونه بود و علانیه در مفروضه یَرجُون َ امید میدارند بدین عملها تِجارَهً لَن تَبُورَ بازرگانی

که کاسد نبود و زیان بدو نرسد بلکه در روز بازار قیامت متاع اعمال ایشان رواجی تمام یابد و اینکه عملها که کرده اند لِیُوَفِّیَهُم تا تمام گرداند خدای تعالی یعنی بتمامی بدیشان رساند أُجُورَهُم مزدهای کردار ایشان وَ یَزِیدَهُم و زیاده گرداند حسنات ایشان را مِن فَضلِه ِ از بخشش خود بیفزاید بر مزد ایشان و ایشانرا رتبت شفاعت دهد و در لباب آورده که شفاعت ایشانرا قبول کند در باره جمعی که واجب شده باشد ایشانرا آتش دوزخ إِنَّه ُ بدرستی که خدای تعالی غَفُورٌ شَکُورٌ آمرزنده است مر گناهکاران را مزددهنده مر سپاس دار انرا وَ الَّذِی أَوحَینا و آنچه وحی کرده ایم ما إِلَیک َ بسوی تو مِن َ الکِتاب ِ از قرآن هُوَ الحَق ُّ اوراست و درست ست مُصَدِّقاً موافق لِما بَین َ یَدَیه ِ مر آنچیزیرا که پیش از ان بوده از کتب یعنی مطابق در عقاید و اصول احکام آنهاست إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی بِعِبادِه ِ به بندگان خود لَخَبِیرٌ هر آئینه داناست، ضمائر ایشانرا میداند بَصِیرٌ بیناست، ظواهر ایشانرا می بیند و احوال آنها که تصدیق قرآن و تکذیب آن کنند برو پوشیده نیست آنگه فرمود که ثُم َّ أَورَثنَا ما کتابهای متقدمه را بر امم سابقه فرستادیم پس میراث دادیم الکِتاب َ قرآن را یعنی تاخیر کردیم آنرا تا عطا دهیم الَّذِین َ اصطَفَینا آنانرا که برگزیده ایم مِن عِبادِنا از بندگان ما یعنی امت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را عطا را میراث خواند چه میراث مالی باشد که بی تعب و طلب بدست آید همچنین عطیه قرآن بی جستجوی مومنان بمحض عنایت ربّانی بدیشان رسید یا همچنانکه بیگانه را در میراث دخلی نیست دشمنان نیز

از قرآن بی بهره اند یا در سهام میراث تفاوت هست چون ثمن و سدس و ربع ثلث و نصف و ثلثان و کسی باشد که تمام بر اینجا نیز بهرهای اهل قرآن متفاوت است هر کسی بقدر استحقاق و اندازه استعداد خود از حقائق قرآن بهره مند شود مصرع زین بزم یکی جرعه طلب کرد و یکی جام فَمِنهُم پس بعضی از بندگان ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ ستمکارانند بر نفس خود بتقصیر در عمل کردن بقرآن وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ و بعضی از ایشان میانه رواند که عمل کنند بدان در اغلب اوقات وَ مِنهُم و جمعی دیگر ایشان سابِق ٌ بِالخَیرات ِ پیشی گیرنده اند به نیکوئیها که پیوسته عمل نمایند باحکام قرآن بِإِذن ِ اللّه ِ بدستوری خدای و بتوفیق فرمان او.

صفحه : 975

ذلِک َ اینکه توریث و اصطفا هُوَ الفَضل ُ الکَبِیرُ اوست بخشائش بزرگ حضرت فاروق رضی اللّه عنه نقل میکند از حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم که از آنحضرت ص شنوده ام درین آیت فرمود که سابق ما بر همه پیشی گرفته است و مقتصد ما نجات یافته و ظالم ما آمرزیده شده و در تفسیر ثعالبی آورده که حضرت پیغمبر ص اینکه سه طائفه را تفسیر فرموده و گفت سابق آنهااند که بیحساب به بهشت روند و مقتصد آنانکه حساب ایشان سبک گذرد و ظالم آنانکه مدّتی در موقف حساب بمانند و حق سبحانه برحمت واسعه خود تلافی ایشان کند ذو النورین رض رضی اللّه عنه، فرموده که سابق ما اهل جهاداند و مقتصد ما اهل حضر که بجهاد نروند اما بجماعت حاضر شوند و ظالم ما اهل بادیه اند که نه کمر جهاد بندند و نه دولت جماعت دریابند

امام ابو اللیث رح فرمود که سابق آنست که قبل از هجرت ایمان آورده مقتصد آنکه بعض از هجرت و قبل فتح مکه گرویده و ظالم آنکه بعد از فتح مکه بدائره اسلام درآمده اصحاب تفسیر و تذکیر و ارباب تحقیق و تدقیق درین سه طائفه سخن بسیار گفته اند برای تبرک کلمه چند اینجا ثبت افتاد بر ترتیبی که در قرآن مذکورست یعنی افتتاح بظالم و اختتام بسابق سهیل بن عبد اللّه تستری قدس سره فرمود که آنان جاهل اند و متعلم و عالم و گفته اند طالب دنیا و مائل عقبی و متوجه بمولی یا صاحب کبیره و مرتکب صغیره و مبرا از جرم یا مصر بر ذنوب و تائب عاید و تائب ثابت بر توبه از اوّل تا آخر یا آنکه معاش او بر معاد غلبه کند و آنکه متعلق بهر دو باشد و آنکه معاد او بر معاش میچرید یا پرستنده بر عادت و عابد بخوف و طمع و عبادت کننده للّه و فی اللّه یا جزع کننده نزدیک بلاء و صبور در بلاد لذّت یابنده از بلا یا آکل حرام و مائل به شبهت و خورنده حلال یا مشغول از ذکر و مشغول بذکر و متوجه بمذکور یا مجرم و تائب و متقی یا غافل و طالب و واجد یا آنکه سیئات او بر حسنات بچرید و آنکه هر دو برابر باشند و آنکه حسنات او بر سیئات راجح بود یا آنکه ظاهر او به از باطن باشد و آنکه سرو علانیه او

مساوی باشد و آنکه نهان او به از آشکارا بود یا آنکه انصاف ستاند و ندهد و آنکه بیم ستاند و هم بدهد و آنکه دهد و نستاند یا آنکه زیادت از قوت طلبد و آنکه همین جوینده قوّت باشد و آنکه مطلقا طلب قوّت نکند امام قشیری رح قدس سره فرمود که اینکه سه گروه اهل سخا وجود و ایثاراند یا طالبان نجات و درجات و مناجات و در حقایق سلمی آورده که ناظر از خود بخود و نگرنده از خود بآخرت و ناظر از!!! بحق صاحب فتوحات روح اللّه روحه میگوید که ظالم آنست که پیوسته در خواب غفلت باشد و مقتصد آنکه گاهی بیدار گردد و سابق آنکه همیشه بیدار گردد و در لطائف گفته که ظالم آنکه از نعمت بمنعم نگردد مقتصد آنکه از منعم بنعمت نگرد و سابق آنکه از منعم بمنعم نگرد یعنی با مشاهده منعم درسازد و ازو بنعم پردازد فرد نعیم هر دو جهان میکنند بر ما عرض دل از میانه تمنّا ندارد الا دوست حق سبحانه هیچ امتی را از امم سابقه اینکه نواخت نکرد و اینکه تشریف ارزانی نداشت رقم اصطفا بر صفحه حال همه کشید و ابتدا بظالم کرد تا شرم زده نگردند و برحمت بیغایت امیدوار باشند- بیت نیاید از من آلوده طاعتی خالص ولی برحمت و فضلت امیدواری هست و گفته اند که تقدیم ظالم از روی فضل ست و تاخیرش از راه عدل و حق سبحانه فضل را از عدل دوست تر دارد و تاخیر سابق از جهت آنست تا بثواب که دخول جنان است اقرب باشد یا

بجهت آنکه اعتماد بر عمل خود نکند و بطاعت معجب نگردد که عجب آتشی است که چون افروخته شود هزار خرمن عبادت بدو سوخته گردد نظم ای پسر عجب آتشی عجب ست گرم ساز تنور بولهب ست هر کجا شعله ازو افروخت هر چه از علم و زهد بود بسوخت جَنّات ُ عَدن ٍ بوستانهای اقامت یَدخُلُونَها در آیند اینکه سه گروه در ان یُحَلَّون َ پیرایه بسته شوند فِیها در ان بهشتها مِن أَساوِرَ از دستوانها که باشد مِن ذَهَب ٍ زر خالص وَ لُؤلُؤاً و از مروارید صافی در عین المعانی آورده که دستوانه زر و مروارید حلیه ملوک عرب بوده و بدیشان اختصاص داشته چنانچه تاج بپادشاهان عجم وَ لِباسُهُم و پوشش اینکه گروه فِیها حَرِیرٌ در بهشت دیبا باشد نه چون دیبای دنیا یعنی رشته و بافته کس نبود وَ قالُوا و گویند اینکه جمع چون از حفره دوزخ برهند و بروضه بهشت برسند الحَمدُ لِلّه ِ همه ستایش و ثنا مر خدایراست الَّذِی أَذهَب َ آن خدای که ببرد عَنَّا الحَزَن َ از ما اندوه دوزخ را یا خوفی که از ردّ طاعت داشتیم بقبول آن از ما مندفع گردانید و گفته اند مراد هموم دنیاست چون بیم موت یا وسوسه ابلیس یا ضرر جوع و عطش یا خوف سلطان یا دغدغه تحاسد و تباغض إِن َّ رَبَّنا بدرستی که پروردگار ما لَغَفُورٌ هر آئینه آمرزنده گناهکاران است شَکُورٌ جزادهنده سپاسداران است.

صفحه : 976

الَّذِی أَحَلَّنا آن خداوندی که فرود آورد ما را دارَ المُقامَهِ بسرای اقامت که جنّت است و ازو انتقال بموضعی دیگر نخواهد بود مِن فَضلِه ِ از

بخشش و کرم خود نه بعمل ما لا یَمَسُّنا نمیرسد ما را فِیها درین سرای اقامت نَصَب ٌ رنجی جهت طلب معیشت و سائر مشقتها که در دنیا بوده وَ لا یَمَسُّنا فِیها و نمیرسد ما را در اینجا لُغُوب ٌ ماندگی و ملال چه کلفتی و محنتی نیست در وی بلکه همه عیش است و حضور و رح است و سرور وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویدند بخدا و رسول او لَهُم نارُ جَهَنَّم َ مر ایشانراست آتش دوزخ لا یُقضی حکم کرده نشود عَلَیهِم بر ایشان بمرگ وقتی که در دوزخ باشند فَیَمُوتُوا تا بمیرند و از عذاب بازرهند وَ لا یُخَفَّف ُ و تخفیف کرده نمیشود عَنهُم از ایشان مِن عَذابِها چیزی از عذاب دوزخ بلکه هرگاه که آتش فرو نشیند زیاده کنند احراق و التهاب او را کَذلِک َ مانند اینکه پاداش نَجزِی جزا میدهیم کُل َّ کَفُورٍ هر ناسپاسی را که در کفر و کفران بنهایت رسیده باشد وَ هُم و ایشان یعنی کافران یَصطَرِخُون َ فریاد میخواهند فِیها در دوزخ و میگویند رَبَّنا ای پروردگار ما أَخرِجنا بیرون آر ما را و بدنیا فرست نَعمَل صالِحاً تا بکنیم عمل پسندیده غَیرَ الَّذِی جز آنکه کُنّا نَعمَل ُ بودیم که عمل میکردیم چه اکنون عذاب را معاینه دیدیم و دانستیم که کردار ما در دنیا شایسته نبود حق سبحانه فرماید أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم که آیا ما زندگانی ندادیم و عمر ارزانی نداشتیم شما را ما یَتَذَکَّرُ آن مقدار که پند گیرد فِیه ِ در ان عمر مَن تَذَکَّرَ هر که خواهد پند گیرد مراد عمری است که مکلّف درو متمکن باشد از تفکّر و تذکّر و گفته اند آن

ما بین بیست و شصت است و در زاد المسیر آورده که هفتاد است که آخر زمان تذکر باشد زیرا که بعد از ان زمان هرم است مقصود سخن آنکه شما را عمر دادیم برای آنکه متّعظ و متنبه گردید وَ جاءَکُم ُ النَّذِیرُ و آمد بشما بیم کننده یعنی پیغمبری که شما را پند میداد یا کتاب یا عقل یا مرگ خویشان و همسایگان که کفی بالموت واعظا و اکثر علما بر آنند که مراد از نذیر شیب است که زمان شیب فرو نشاننده شعله حیات است و موسم پیری زنگ فزاینده آئینه ذات مثنوی نوبت پیری چو زند کوس درو دل شود از خوش دلی و عیش فرو در تن و اندام چو آید شکست لرزه کند پای ز سستی چو دست موی سفید از اجل آرد پیام پشت خم از مرگ رساند سلام دولت اگر دولت جمشیدیست موی سفید آیت نومیدی است در موضح آورده که چون دوزخیان استغاثه کنند و بفریاد آیند و گویند که خدایا ما را باز بدنیا فرست تا عمل خیر کنیم بمقدار زمان دنیا یعنی از اوّل ابداع تا آخر انقطاع فریاد کنند حق سبحانه فرماید که زندگانی دادم شما را و نذیر فرستادم بشما گویند بلی زندگانی یافتیم و نذیر را دیدیم خدای تعالی فرماید فَذُوقُوا پس بچشید عذاب دوزخ را فَما لِلظّالِمِین َ پس نیست مر ستمکاران یعنی مشرکانرا مِن نَصِیرٍ هیچ یاری که عذاب صفحه : 977

إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی عالِم ُ غَیب ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ داننده پوشیده است که در آسمان و زمین باشد پس احوال کفّار برو مخفی نخواهد

بود إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بدرستی که او داناست بِذات ِ الصُّدُورِ بآن چیزی که مضمرست در سینها هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم اوست آن کسیکه گردانیده شما را خَلائِف َ خلیفها فِی الأَرض ِ در زمین یعنی شما را بجای پیشینیان متمکن ساخت و مقالید تصرف در زمین بقبضه اقتدار شما باز گذاشت و اینکه نعمتی بزرگ ست فَمَن کَفَرَ پس هر که ناسپاسی کند مر اینکه نعمت را یا کافر شود بمنعم فَعَلَیه ِ پس بروست کُفرُه ُ جزای کفر او وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین َ و نیفزاید مر کافران را کُفرُهُم ناگرویدن ایشان عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان إِلّا مَقتاً مگر دشمنی سخت یعنی نتیجه کفر ایشان نیست مگر بغض ربّانی که سبب غضب جاودانی همان تواند بود وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین َ و افزون نکند ناگرویدگان را کُفرُهُم کفر و شرک ایشان إِلّا خَساراً مگر زیان در آخرت قُل بگو ای محمّد ص أَ رَأَیتُم آیا دیدید شُرَکاءَکُم ُ انبازان خود را الَّذِین َ تَدعُون َ آنانکه میخوانید ایشانرا و می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی أَرُونِی بنمائید و خبر کنید مرا که اینکه شرکاء ما ذا خَلَقُوا چه چیز آفریدند مِن َ الأَرض ِ از زمین و آنچه بر وی و در وی است أَم لَهُم آیا هست ایشانرا شِرک ٌ فِی السَّماوات ِ انبازی در آفریدن آسمانها أَم آتَیناهُم آیا دادیم ایشانرا کِتاباً کتابی ناطق بآنکه شریک گرفته ایم فَهُم پس ایشان عَلی بَیِّنَهٍ بر حجتهای روشن باشند مِنه ُ از ان کتاب و حفص بَیِّنَهٍ خواند بَل نه چنین است بلکه إِن یَعِدُ الظّالِمُون َ وعده نمی دهند مشرکان بَعضُهُم برخی از ایشان که رؤساء اشراف اند بَعضاً برخی دیگر را که اراذل و اتباع اند بشفاعت بتان إِلّا غُرُوراً

مگر از روی فریب و مکر.

صفحه : 978

إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی یُمسِک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ نگاه میدارد آسمانها و زمین را أَن تَزُولا برای آنکه زائل نشوند از اماکن خود چه ممکن را در حال بقا ناچار ست از نگاهدارنده آورده اند که چون یهود و نصاری عزیر و عیسی را بفرزندی حق سبحانه نسبت کردند آسمان و زمین نزدیک بآن رسید که شکافته گردد حق تعالی فرمود که من بقدرت نگاه میدارم ایشانرا تا زوال نیابند یعنی از جای خود نروند وَ لَئِن زالَتا و اگر زایل شوند إِن أَمسَکَهُما نیست نگاهدارنده ایشانرا مِن أَحَدٍ هیچکس مِن بَعدِه ِ بعد او یعنی بعد از زوال بجای نیاورد إِنَّه ُ کان َ بدرستی که خدای هست حَلِیماً بردبار که بعقوبت یهود و نصاری تعجیل نمیکند غَفُوراً آمرزنده کسی را که ازین قول رجوع کرده بوحدانیت وی گراید و داند که لم یلد و لم یولد صفت اوست نظم خداوندی که معبودست و واحد نگوید کس که مولودست و والد کسی کو را نباشد کفو و مانند بدو نسبت نشاید کرد فرزند رؤسای قریش شنیده بودند که اهل کتاب تکذیب رسل خود کردند با یکدیگر می گفته که لعن اللّه الیهود و النصاری چه دو طائفه بوده اند که مکذّب پیغمبر خوداند بخدای که اگر پیغمبر بما آمدی ما از ایشان راه یافته تر بودمی و بتصدیق او شتابنده تر حق تعالی خبر داد که وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ و سوگند خوردند بخدای تعالی جَهدَ أَیمانِهِم سخت ترین سوگندان خود که لَئِن جاءَهُم اگر آید بدیشان نَذِیرٌ پیغمبری بیم کننده لَیَکُونُن َّ هر آئینه باشند أَهدی راه یافته تر مِن إِحدَی الأُمَم ِ از یکی امتان گذشته چون یهود

و نصاری و غیر ایشان فَلَمّا جاءَهُم پس آن هنگام که آمد بدیشان نَذِیرٌ بیم کننده یعنی حضرت محمّد مصطفی علیه الصلوه و السلام ما زادَهُم زیاده نه کرد آمدن وی ایشانرا إِلّا نُفُوراً مگر رمیدن از حق و دور شدن استِکباراً و نیفزود ایشانرا مگر گردن کشی از فرمان الهی فِی الأَرض ِ در زمین وَ مَکرَ السَّیِّئ ِ و آنکه مکر کردند بوی مکری بد یعنی حیله اندیشیدند در هلاک کردن آن نذیر وَ لا یَحِیق ُ المَکرُ السَّیِّئ ُ إِلّا بِأَهلِه ِ و باز نگردد مکر بد مگر باهل وی یعنی مکر هر ماکری با وی احاطه کند و اطراف و جوانب وی فرو گیرد هر چه در باب قصد کسی اندیشیده باشد در باره خود مشاهده کند و إبن بحین را درین باب قطعه است اینکه دو بیت از آنجا ثبت افتاد قطعه در باب من ز روی حسد یک دو ناسپاس دمها زدند کوره تزویر یافتند راغما لنفسهم همه نیکی بمن رسید ایشان جزای فعل بد خویش یافتند فَهَل یَنظُرُون َ پس آیا انتظار میبردند مکذبان و مکاران یعنی إِلّا سُنَّت َ الأَوَّلِین َ مگر سنت الهی را در پیشینیان که عذاب اهل تکذیب و عقوبت ارباب مکر است فَلَن تَجِدَ پس نیابی لِسُنَّت ِ اللّه ِ مر سنت خدای تعالی را تَبدِیلًا تغییر یعنی عذاب را بثواب بدل نتوانی کرد وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّت ِ اللّه ِ- و نیابی مر سنت خدای را تَحوِیلًا گردانیدنی یعنی از مکذبان و ماکران و بدیگری حواله نتوان ساخت.

صفحه : 979

أَ وَ لَم یَسِیرُوا آیا سیر نمی کنند اهل مکه فِی الأَرض ِ در زمین فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ تا به بینند در راه شام و یمن که چگونه بود عاقِبَهُ

الَّذِین َ مِن قَبلِهِم عاقبت آنانکه پیش از ایشان بودند یعنی قوم عاد و ثمود وَ کانُوا أَشَدَّ مِنهُم و بودند ایشان سخت تر از مکیان قُوَّهً از روی توانائی و با وجود آن از عذاب رهائی نیافتند و آثار هلاک هر قوم در دیار ایشان باقیست وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُعجِزَه ُ و نیست خدای تعالی که عاجز گرداند او را مِن شَی ءٍ هیچ چیزی فِی السَّماوات ِ در آسمانها وَ لا فِی الأَرض ِ و نه در زمین پس هر چه خواهد کند و کسی بر حکم او پیشی نگیرد إِنَّه ُ کان َ بدرستی که او هست عَلِیماً دانا باحوال همه اشیا قَدِیراً توانا بتصرف در آنها وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه ُ و اگر مواخذه کردی خدای تعالی النّاس َ بِما کَسَبُوا مردمان را بجزای آنچه کسب میکنند از شرک و معصیت ما تَرَک َ نگذاشتی عَلی ظَهرِها بر پشت زمین مِن دَابَّهٍ هیچ جنبنده از آدمیان یا جن و انس و گفته اند مراد همه حیوانات اند که بشامت معاصی بنی آدم هلاک می شوند چنانچه در زمان حضرت نوح علیه السلام که بشومی کفر مشرکان همه جانوران هلاک شدند مگر آنچه در کشتی بودند پس درین وقت نیز اگر ایشان را بگناه عاصیان بگیرد همه نابود شوند وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم و لیکن بازپس میدارد ایشان را إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقت نامبرده که زمان هلاک ایشان است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم پس چون بیاید وقت هلاک ایشان فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای تعالی کان َ بِعِبادِه ِ هست به بندگان خود بَصِیراً بینا و میداند که مستحق هلاک کیست و لائق خلاص و نجات کدام است و هر یک را فراخور حال او پاداش

دهد نظم آن را بلوامع رضا بنوازد و اینکه را بنوائر غضب بگدازد کس را بقضای قدرتش کاری نیست آنست صلاح خلق کو می سازد.

صفحه : 980

سوره یس

مکیه و هی ثلث و ثمانون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- یس- در ینابیع آورده که هر حرفی از حروف مقطعه را سرّی است از اسرار خزانه غیب حضرت عز اسمه حبیب خود را صلی اللّه علیه و سلّم بر آن اطلاع داده بعد از ان جبرئیل علیه السلام بدان نازل شده و جز خدا و رسول کسی بر ان وقوف ندارد و بعضی از علماء در یس گفته اند که اسم قرآن است و در حقائق سلمی آورده که نامی است از نامهای الهی و گویند اسم سورت است و حدیث ان اللّه قراطه و یس قبل ان خلق السموات و الارض بالف عام تائید اینکه قول میکند و در تفسیر ماوردی آورده که هفت نام حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم در قرآن مذکور شده یکی یاسین است و آنکه اهل بیت را آل یاسین میگویند تائید اینکه سخن میکنند مصرع للّه درکم یا آل یاسینا امام قشیری قدس سره فرموده که یا اشارت ست بیوم میثاق و سین عبارتست از سر او یا احباب از اهل اشواق در بحر الحقایق آورده که قسم است بیمن نبوت حبیب ع و سر مطهر او و بعضی بر انند که معنی او یا انسان است بلغت طی و در اصل یا انسیین بوده بجهت کثرت ندا بر شطری ازو اختصار نموده اند چنانچه در ایمن اللّه من اللّه

گویند و حقیقت آنست که در کلام عرب از کلمه بحرفی تعبیر کنند چنانچه در قد قلت لها قفی فقالت لی قاف یعنی وقفت یس میشاید که حرف سین اشارت بکلمه باشد و آن کلمه بقولی که گذشت انسانست و مخاطب بانسانیت حضرت مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم باشد که صفت کمال انسانیت مر آنحضرت ص را ثابت است و میشاید که اینکه کلمه سیّد باشد یعنی یا سیّد البشر و حدیث انا سیّد ولد آدم تفسیر اینکه حرف بود و دیگر بباید دانست که از میان حروف سین را سویت اعتد الیه است که میان زبر و بینات او توافق و تساوی هست و هیچ حرفی دیگر آن حال ندارد لا جرم مخصوص بحضرت ختمیه است علیه الصلوه و السلام که عدالت حقیقی خواه در طریق توحید و خواه در احکام شرع بدو اختصاص دارد نظم ترا است مرتبه اعتدال در همه حال که در خصائص توحید اعدلی ز همه تمکن است ترا در مقام جمع الجمع بدین فضیلت مخصوص افضلی ز همه و از فحوای کلمات سابقه روایح ریاحین قلب القرآن یاسین استشمام میتوان نمود فرد دایت لشکری داده ز قرآن پس آنگه قلب آن لشکر ز یاسین و جوامع الاصول از صحیح ترمذی بروایت انس بن مالک رض نقل میکند که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که لکل شی ء قلب و قلب القرآن یاسین و هر کس که یاسین بخواند یا بنویسد ثواب دوازده باره قراءت قرآن یابد و اینکه سوره را متمم گویند که تمام میگرداند بر خواننده خود نیکوئی هر دو سرای

و دافعه گویند که دفع کند ازو همه بدیها و قاضیه نیز نامند که روا کند حاجتهای او را آورده اند که کفّار مکّه گفتند که ای محمّد ص تو فرستاده خدا نیستی حق سبحانه فرمود که یاسین ای سید وَ القُرآن ِ الحَکِیم ِ بحق قرآن محکم یا حکم کننده بحق یا خداوند حکمت إِنَّک َ بدرستی که تو بیشک و بی شبه لَمِن َ المُرسَلِین َ از فرستادگانی که بودند بسوی خلق از ان فرستادگان که بودند عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براه راست که توحید است یا تو فرستاده شده بر طریقه استقامت که راهی است موصل بمقصود تَنزِیل َ العَزِیزِ قرآن فرو فرستاده خدای غالب است و حفص بنصب لام خواند یعنی فرستاد قرآن را فرستادنی خداوند قوی در ملک خود الرَّحِیم ِ مهربان بر خلق و تو از فرستاده شدگانی لِتُنذِرَ تا بیم کنی و بترسانی از عذاب ربّانی- قَوماً گروهی را که ما أُنذِرَ بیم کرده نشدند آباؤُهُم پدران نزدیک ایشان بسبب دوری و دیری زمان فترت یا بیم کنی ایشانرا بآنچه بیم کرده شدند پدران دور ایشان در زمان اسمعیل علیه السلام فَهُم غافِلُون َ پس ایشان بیخبرانند.

صفحه : 981

لَقَد حَق َّ القَول ُ بدرستی که درست شد قول بعذاب عَلی أَکثَرِهِم بر بیشتر کافران یعنی کلمه لا ملان جهنّم من الجنه و النّاس اجمعین فَهُم لا یُؤمِنُون َ پس ایشان نمی گروند مراد آنانند که خدای در ازل می دانسته که ایشان بر کفر میرند و یا بر شرک کشته شوند چون ابو جهل و امثال او إِنّا جَعَلنا بدرستی که ما کرده ایم فِی أَعناقِهِم أَغلالًا در گردنهای ایشان غلها فَهِی َ پس آن

غلها پیوسته شده إِلَی الأَذقان ِ بزنخهای ایشان و نمی گذارد که سرها بجنبانند فَهُم مُقمَحُون َ پس ایشان سر در هوا ماندگان اند و چشم بر هم نهادگان تمثیل کرد مشرکان را بجمعی که غلها در گردن داشته باشند آورده اند که ابو جهل سوگند خورد که اگر پیغمبر ص را در نماز بیند سر او را بشکند روزی دید که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم نماز میگذارد سنگی برداشت و نزد وی آمد چون دست بالا برد تا سنگ بر وی زند دست او در گردن چمبر شد و سنگ در دست وی چسپیده در گردنش بماند و اینکه آیت آمد که ما ایشان را بازداشتیم چنانچه مغلولان از کارها بازداشته شوند گویند قوم بنی مخزوم دست او را بجهد بسیار از گردن او جدا کردند مخزومی دیگر گفت من بروم و بدین سنگ محمّد ص را بکشم چون بنزدیک آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم آمد نابینا شد و اینکه آیت آمد که وَ جَعَلنا و گردانیدیم ما مِن بَین ِ أَیدِیهِم در پیش روی ایشان سَدًّا دیواری و حجابی وَ مِن خَلفِهِم و از پس ایشان سَدًّا پرده و مانعی فَأَغشَیناهُم پس پوشانیدیم چشمهای ایشان را فَهُم لا یُبصِرُون َ پس ایشان نمی بینند که محققان گفتند که سد پیش طول امل است و سد عقب غفلت از جنایات گذشته و هرکرا دو سد چنین احاطه کرده باشد هر آئینه چشم او پوشیده باشد از نظر در دلائل قدرت و نه بیند راه فلاح و هدایت را وَ سَواءٌ عَلَیهِم و یکسان ست بر ایشان أَ أَنذَرتَهُم که بیم کنی ایشانرا أَم لَم تُنذِرهُم یا بیم نه کنی ایشانرا

لا یُؤمِنُون َ نمیگروند ایشان که علم قدیم و تقدیر ازلی حکیم بقتل و موت ایشان بر کفر حکم کرده إِنَّما تُنذِرُ جز اینکه نیست که تو بیاگاهانی که فائده بر آن مترتب باشد مَن ِ اتَّبَع َ الذِّکرَ کسی را که پیروی قرآن کند و مواعظ او بسمع قبول بشنود وَ خَشِی َ الرَّحمن َ و بترسد از خدای بخشنده بِالغَیب ِ بپوشیدگی یعنی در نهان ازو ترسد نه در نظر خلقان یا از حق ترسد در آنچه غائب ست ازو یعنی امور اخروی فَبَشِّره ُ پس مژده ده آن ترسنده را بِمَغفِرَهٍ بآمرزش گناهان گذشته وَ أَجرٍ کَرِیم ٍ و مزدی بزرگ در زمان آینده یعنی بهشت، در اسباب نزول آمده که بنو سلمه گفتند یا رسول اللّه ص خانهای ما از مسجد دور است اگر نزدیک مسجد خانه گیریم چگونه باشد آیت آمده.

صفحه : 982

إِنّا نَحن ُ بدرستی که ما نُحی ِ المَوتی زنده گردانیم مردگانرا ببعث یا دلهای مرده را بهدایت وَ نَکتُب ُ و بنویسیم ما قَدَّمُوا آنچه از پیش فرستاده اند از اعمال صالحه و طالحه وَ آثارَهُم و بنویسیم پایهای یعنی نشانهای اقدام ایشانرا که بمسجدی روند مراد آنست که خطوات ایشان بکفر خطیات ایشان خواهد بود و بهر قدمی رقمی از عنایت بر صفحه اعمال ایشان کشیده خواهد شد وَ کُل َّ شَی ءٍ و همه چیزها را أَحصَیناه ُ نگاهداشته ایم یا بیان کرده ایم فِی إِمام ٍ مُبِین ٍ در دفتری که پیشوای روشنست یعنی لوح محفوظ بعد از نزول اینکه آیت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که ای بنو سلمی در منازل خود باشید که ثواب آثار قدم شما در لوح

مینویسند در صحیحین مذکور است که بزرگترین مردمان در زمره اهل صلاه کسی ست که دورتر باشد راه آمدن وی بمسجد بعضی گفته اند آثار اعم است از آنکه حسنه باشد چون علم که بمردم آموزند یا وقفی که بر مواضع خیر کنند یا صدقه جاریه چون پل و رباط یا مسجد یا سیه چون اشاعت باطل و تاسیس ظلم حق سبحانه میفرماید ما همه را می نویسیم و بوقت مکافات مناسب هر اثری جزا خواهیم داد نظم از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو اینچنین گفته است پیر معنوی کای برادر آنچه کاری بدروی وَ اضرِب لَهُم و بیان کن برای اهل مکه مَثَلًا أَصحاب َ القَریَهِ مثل اهل انطاکیه إِذ جاءَهَا المُرسَلُون َ وقتی که آمدند بدان دیه فرستادگان آورده اند که حضرت عیسی علیه السلام قبل از رفع بآسمان با شمعون الصفا که خلیفه وی بود بعد از رفع وی دو حواری را که یحیی و تومان گفتندی یا تاروس و ماروس و ثعلبی گفته که صادق و صدوق یا انطاکیه فرستاد تا خلق را بعبادت بخدای دعوت کنند ایشان بنزدیک شهر رسیده پیری دیدند که گوسفند میچرانید برو سلام کردند پیر پرسید که شما کسانید گفتند رسولان حضرت عیسی ایم ع خلق را از بادیه ضلالت بسر منزل هدایت میخوانیم گفت بر صدق دعوی خود هیچ برهانی دارید گفتند آری بیماران را شفا دهیم و ابرص و اکمه را بحال صحت باز آریم پیر گفت سالها است که فرزند من بیمار است و و اطباء از علاج او عاجزاند اگر شما

درد او را دوا کنید من بخدای شما بگروم ایشان بر سر بالین وی آمدند دعا کردند او صحت کامل یافت بیت قدم نهادی و بر هر دو دیده جا کردی بیک نفس دل بیمار را دوا کردی پیر ایمان آورده او حبیب نجارست که او را صاحب یاسین گویند و بست و ششصد سال قبل از زمان پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بدو گرویده و یکی از سبّاق اسلام است القصه خبر اینکه دو رسول در انطاکیه فاش شد و بسیار بیمار از برکت ایشان صحت رسیدند ملک شهر که در معالم التنزیل گوید نام او انطینحش رومی بوده بت می پرستید از حال ایشان خبر یافت و بر مضمون دعوت ایشان که منع بت پرستی و اقرار بواحدانیت الهی بوده مطلع شده ایشانرا بزندان کرد و شمعون از پی ایشان درآمده با خواص ملک آشنائی آغاز نهاده بسبب دانش و حکمت مقرب پادشاه شد و حق سبحانه ازین قصّه خبر میدهد إِذ أَرسَلنا یاد کن چون فرستادیم إِلَیهِم ُ اثنَین ِ بسوی مردم انطاکیه دو پیغمبر یعنی عیسی ع علیه السلام و شمعون علیه السلام فرستاده بامر ما فَکَذَّبُوهُما پس تکذیب کردند اهل آن دیه ایشانرا و بزندان بازداشتند فَعَزَّزنا پس ما غالب گردانیدیم ایشانرا و حفص به تشدید میخواند یعنی قوت دادیم بِثالِث ٍ بسوم فرستاده که بقول اصح شمعون الصفا است و گفته اند شمعان یا سلوم یا بولس فَقالُوا پس گفتند آن فرستادگان ما با اهل انطاکیه إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُون َ بدرستی که ما بسوی شما فرستاده شدگانیم از نزد عیسی ع یا از پیش خلیفه وی قالُوا گفتند مردم آن

شهر که ما أَنتُم نیستید شما إِلّا بَشَرٌ مگر آدمی مِثلُنا مانند ما در اکثر صفات بشریّه پس بچه وجه شما را برسالت اختصاص داده اند وَ ما أَنزَل َ الرَّحمن ُ و نه فرستاده است خدای تعالی مِن شَی ءٍ هیچ چیز از وحی و رسالت إِن أَنتُم نیستید شما إِلّا تَکذِبُون َ مگر که دروغ گوئید در دعوی رسالت.

صفحه : 983

قالُوا رَبُّنا گفتند پیغمبران که پروردگار ما یَعلَم ُ میداند إِنّا بدرستی که ما إِلَیکُم لَمُرسَلُون َ بسوی شما فرستادگانیم وَ ما عَلَینا و نیست بر ما إِلَّا البَلاغ ُ المُبِین ُ مگر رسانیدن آشکارا و ما کار خود کردیم و پیغام رسانیدیم اگر شما قبول دعوت نکنید عذاب بشما فرود آید قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم گفتند ما فال بد گرفتیم بآمدن شما که تا بدین بلده آمده اید باران نبارید و همه مزروعات ما خشک شده لَئِن لَم تَنتَهُوا اگر باز نه ایستید از دعوی خود لَنَرجُمَنَّکُم هر آئینه شما را بسنگ بکشیم وَ لَیَمَسَّنَّکُم و هر آئینه برسد شما را مِنّا از ما عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک قالُوا طائِرُکُم گفتند پیغمبران که فال بد شما مَعَکُم با شما است یعنی سبب شامت شما عقائد فاسده و اعمال باطله شما است أَ إِن ذُکِّرتُم آیا اگر پند داده می شوید، فال بد میگیرید بقتل تهدید می کنید بَل أَنتُم بلکه شما قَوم ٌ مُسرِفُون َ گروهی گزاف کاران و از حد درگذشتگانید آورده اند که شمعون با ملک به بت خانه درآمدی و خدای تعالی را سجده کردی و مردم پنداشتندی که او پرستش بت میکند ملک بر وی اعتماد تمام کرد بی مشاورت او بهیچ مهم اقدام ننمودی روزی شمعون ع پرسید که ای ملک شنیده ام که دو کس

غریب را بزندان کرده سبب حبس ایشان چیست ملک گفت که ایشان دعوی می کنند که غیر بتان شما خدای دیگر هست شمعون از روی تعجب فرمود بگو که تا ایشان را حاضر گردانند که گفتار ایشان عجیب است ملک فرمود تا ایشان را آوردند چون شمعون ع را دیدند خوش دل و دلیر شدند شمعون ع پرسید که شما کرا می پرستید گفتند آنرا که آفریدگار آسمان و زمین است شمعون ع گفت خدای شما چه میسازد گفتند نابینا را بینا میکند شمعون از ملک التماس کرد نابینائی چند حاضر کردند فرمود که خدای خود را بگوئید تا اینکه نابینایان دیده ور میشوند ایشان دعا کردند فی الحال بینا شدند شمعون ع گفت ای ملک ما نیز از خدایان خود در خواهیم تا همین کار کنند ملک آهسته گفت ای شمعون تو نمیدانی که ایشان نمی بینند و نمی شنوند و بر هیچ چیز قدرت ندارند شمعون دیگر باره گفت ای جوانان خدای شما دیگر چه تواند کرد گفتند مرده را زنده میگرداند شمعون ع گفت اگر خدای شما اینکه کار بکند ما همه بوی میگرویم پس دختر ملک را که مدتی از مرگ وی گذشته بود یا مرده هفت روزه را بدعا زنده کردند ملک با قوم خود فی الحال ایمان آوردند و برخی دیگر قصد مومنان و پیغمبران کردند و حبیب نجار را خبر شد که کفّار در مقام ایذای اهل ایمانند از منزل خود متوجه آنصوب شد چنانچه حق سبحانه فرمود که وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدِینَهِ و آمد از پایان مدینه یعنی دورتر جای از ان شهر رَجُل ٌ مردی یَسعی که میشتافت جهت اعلام

رسل تا برسد قال َ یا قَوم ِ گفت ای گروه من اتَّبِعُوا المُرسَلِین َ پیروی کنید فرستادگان را اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکُم پیروی کنید کسانی را که نمی خواهند از شما أَجراً مزدی بر تبلیغ رسالت وَ هُم مُهتَدُون َ و ایشان راه یافتگانند بخیر در هر دو سرای- صفحه : 984

وَ ما لِی َ و چیست مرا که از روی صدق لا أَعبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی نپرستم آن کسی را که بیافرید مر او از عدم بوجود آورد وَ إِلَیه ِ و بسوی حکم و جزای او تُرجَعُون َ بازگردانیده خواهید شد روز قیامت اضافت فطرت بخود اظهار شکر است و اضافت بعث بکافران مبالغه در تهدید روز جزاء أَ أَتَّخِذُ آیا فرامیگیرم مِن دُونِه ِ بجز خدای آلِهَهً خدایان دیگر یعنی بتان إِن یُرِدن ِ الرَّحمن ُ اگر خواهد خدا مرا بِضُرٍّ بگزندی یعنی اگر خواهد که ضرری بمن رساند لا تُغن ِ عَنِّی کفایت نمی کند از من شَفاعَتُهُم شَیئاً درخواست بتان چیزیرا از ان ضرر یعنی ایشان بلا از من دفع نمی کنند وَ لا یُنقِذُون ِ و نرهانند مرا و خلاص نکنند پس اگر من آنرا که توانائی ندارد بر نفع و ضرر بپرستم و از عبادت آنکه قادر است برسانیدن نفع و رهانیدن از ضرر دست بدارم إِنِّی إِذاً بدرستی که من آنهنگام باشم لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی آشکارا و هویدا چون قوم اینکه سخن از وی شنیدند قصد قتل وی کردند و او روی به پیغمبر آورده گفت إِنِّی آمَنت ُ بدرستی که من بگرویدم بِرَبِّکُم به پروردگار شما فَاسمَعُون ِ پس بشنوید ایمان مرا تا فردای قیامت بر من گواهی دهید و گفته اند اینکه خطاب با قوم کرد و ایشان او را سنگ

میزدند تا کشته شد و قبر او در بازار انطاکیه است و قولی آنست که او را کشتند و خدای تعالی او را زنده گردانید و به بهشت برد امام حسن رض بصری بر آنست که چون قصد قتل وی کردند حق سبحانه او را بآسمان برد از روی کرامت قِیل َ ادخُل ِ الجَنَّهَ گفتند مر او را که ای حبیب درآی ببهشت چون در بهشت درآمد قال َ یا لَیت َ قَومِی یَعلَمُون َ گفت کاشکی قوم من دانا شدندی بِما غَفَرَ لِی بآنکه بیامرزید مرا رَبِّی پروردگار من وَ جَعَلَنِی مِن َ المُکرَمِین َ و گردانید مرا از نواختگان باکرام قولی آنست که پیغمبران و ملک و مومنان کشته شدند و قولی آنست که بسلامت بیرون رفتند و حبیب نجار کشته شد یا بآسمان رفت وَ ما أَنزَلنا و نفرستادیم ما عَلی قَومِه ِ بر قوم حبیب مِن بَعدِه ِ از پس قتل یا دفع او مِن جُندٍ هیچ لشکری مِن َ السَّماءِ از آسمان وَ ما کُنّا و نبودیم ما مُنزِلِین َ فرو فرستنده لشکری برای هلاک قومی یعنی کفار از ان خوارتر و بیمقدارتراند که اهلاک ایشان را لشکری باید و انزال لشکر ملائکه روز بدر و حنین برای تعظیم پیغمبر ما بوده صلی اللّه علیه و سلّم نه آنکه لشکر کفار در حسابی بوده باشد.

صفحه : 985

إِن کانَت نبود عقوبت اهل انطاکیه إِلّا صَیحَهً واحِدَهً مگر یک فریادی که جبرئیل علیه السلام هر دو بازو بر شهر ایشان گرفته صیحه زد فَإِذا هُم پس ناگاه ایشان خامِدُون َ فرومردگان بودند یعنی بیک نعره جبرئیل علیه السلام فرو مردند چون آتش بیکبار منطفی گردد یا حَسرَهً عَلَی

العِبادِ ای دریغا بر بندگان کافر ما یَأتِیهِم مِن رَسُول ٍ نیامد بدیشان هیچ پیغمبری إِلّا کانُوا بِه ِ مگر بودند با او یَستَهزِؤُن َ استهزا میکردند أَ لَم یَرَوا آیا ندیدند و ندانستند که ما کَم أَهلَکنا چند هلاک کردیم قَبلَهُم پیش از ایشان مِن َ القُرُون ِ از اهل روزگارها أَنَّهُم إِلَیهِم مشاهده نکردند آنکه هلاک شدگان بسوی ایشان لا یَرجِعُون َ بازنمی گردند یعنی بدنیا معاودت نمی کنند وَ إِن کُل ٌّ و نیستند همه ایشان لَمّا جَمِیع ٌ مگر بهم جمع شده لَدَینا مُحضَرُون َ نزدیک ما حاضرشدگان در روز قیامت برای پاداش یعنی آنانکه هلاک کرده ایم از پیشینیان یا اینکه مخالفان واپس مانده همه در عرصه گاه حشر بحضرت ما حاضر خواهند شد و مناسب کردار و گفتار خود جزا و سزا خواهند یافت یعنی بعذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار خواهند شد در مجلس حرمان و مضیق خذلان محبوس آیند و مهجور سرمدی خواهند شد بیت وز نعمت جنان همه محروم جاودان محزون و مستمند همه محبوس و مبتلا وَ آیَهٌ و نشانه از نشانهای قدرت ما لَهُم ُ الأَرض ُ المَیتَهُ مر کافران را زمین مرده است یعنی خشک و بی گیاه که ما بسبب باران أَحیَیناها زنده کردیم آن را وَ أَخرَجنا مِنها و بیرون آوردیم ازو حَبًّا دانه درو دنی مراد حبوب غاذیه است فَمِنه ُ یَأکُلُون َ پس از ان دانه میخورند وَ جَعَلنا فِیها و آفریده ایم در زمین جَنّات ٍ بوستانها مِن نَخِیل ٍ از انواع خرمانیان وَ أَعناب ٍ و اصناف تاک بنان وَ فَجَّرنا و روان کردیم فِیها مِن َ العُیُون ِ در زمین از چشمها.

صفحه : 986

لِیَأکُلُوا تا بخورند مِن ثَمَرِه ِ از میوه آنچه مذکور شد وَ ما عَمِلَته ُ أَیدِیهِم و آنچه کرده

است دستهای ایشان مثل دوشاب و غیره و حفص رح عملته میخواند و ما را نافیه میداند یعنی میخورند از میوهائی که دستهای شما آن عمل نکرده است بلکه بمحض قدرت آفریده شده أَ فَلا یَشکُرُون َ آیا شکر نمی کنند بازای اینکه نعمتها و منعم را پرستش نمی نمایند صاحب بحر الحقایق فرموده که معنی آیت بزبان اهل اشارت آن است که زمین دل را زنده کردیم بباران عنایت و بیرون آوردیم از ان حب ّ طاعت تا ارواح از ان غذا می یابند و ساختیم بوستانها از نخیل اذکار و اعناب اشواق و عیون و حکمت در وی روان کردیم تا از اثمار مکاشفات و مشاهدات تمتع می گیرند و از نتائج اعمالی که کرده اند از صدقات و خیرات بهره ور گردند آیا سپاسداری نمی کنند یعنی سپاس باید کرد برین نعمت ظاهره و باطنه تا موجب مزید آن شود که لئن شکرتم لأزیدنکم رباعی اگر شکر کنی زیاده گردد نعمت وز دل ببرد دغدغه بیش کمت پس زود بسرمنزل مقصود رسی از منهج شکر گر نلغزد قدمت سُبحان َ الَّذِی خَلَق َ الأَزواج َ کُلَّها پاک است آن کسی که بقدرت کامله بیافرید همه صنفاها و نوعها را مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ از آنچه میرویاند زمین چون نبات و اشجار وَ مِن أَنفُسِهِم و از نفسهای ایشان یعنی از بشر چون ذکر و انثی وَ مِمّا لا یَعلَمُون َ و از آنچه نمی دانند از اقسام خلایق وَ آیَهٌ لَهُم ُ اللَّیل ُ و علامتی دیگر ایشان را بر قدرت ما شب است که از روی حکمت نَسلَخ ُ درمیکشیم و دور میکنیم مِنه ُ النَّهارَ از ان روشنائی روز فَإِذا هُم پس ایشان مُظلِمُون َ درآیندگانند بتاریکی وَ الشَّمس ُ تَجرِی

و آیتی دیگر آفتاب است که میرود لِمُستَقَرٍّ لَها بقرارگاهی که اوراست در صحیح مسلم وارد است که مستقر آفتاب تحت العرش باشد گویند مراد از مستقر حد معین است که دور او بدو منتهی شود ذلِک َ آن رفتن او بمستقر تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم ِ تقدیر خداوندی است غالب بقدرت خود بر هر مقدوری دانا بهر معلومی وَ القَمَرَ قَدَّرناه ُ و ماه را مقرّر کردیم یعنی مسیر او را مَنازِل َ در منزلهای بیست و هشت گانه از بروج اثنی عشر که حصّه هر برجی دو منزل و ثلثی باشد و هر روز قریب منزلی قطع میکند و در منازل اجتماعیه نور او می افزاید و در منازل استقبالیه میکاهد و میل بانحنا و تقویس میکند حَتّی عادَ تا آن وقتی که گردد در آخر منازل از باریکی و زردی و کجی کَالعُرجُون ِ القَدِیم ِ مانند چوب شاخ یک ساله که از خرمابنان خشک شده باشد و کج گشته بشکل هلالی- صفحه : 987

لَا الشَّمس ُ نه آفتاب یَنبَغِی لَها شاید مر او را أَن تُدرِک َ القَمَرَ آنکه دریابد قمر را در مکان او چه یکی بر فلک اوّل است و یکی بر سپهر چهارم یا نشاید که آفتاب دریابد قمر را در سرعت سیر او چه قمر تمام بروج را در حدود ماهی قطع میکند و آفتاب در سالی پس اگر آفتاب بسرعت چون ماه باشد فصول اربع سنه از وضع خود بیفتد و خلل در تکون نبات و تعیش حیوانات رسد وَ لَا اللَّیل ُ سابِق ُ النَّهارِ و نه شب پیشی گیرنده است بروز بآن معنی که غلبه کند روشنی او را و همه اوقات شب گردد بلکه متعاقب

اوست گفته اند مراد به شب و روز آیتین ایشانند یعنی ماه و آفتاب مراد آنست که چون شمس از روی سرعت قمر را در نمی یابد قمر نیز از جهت ضیا بر آفتاب سبقت نمیگیرد وَ کُل ٌّ و همه کواکب از نیرین و جز آن فِی فَلَک ٍ یَسبَحُون َ در فلک بگشاده میروند چنانچه ماهی در آب وَ آیَهٌ لَهُم و نشانه دیگر مر ایشانرا أَنّا حَمَلنا آنکه برداشتیم ذُرِّیَّتَهُم پدران ایشانرا یعنی نشانیدیم فِی الفُلک ِ المَشحُون ِ در کشتی پر از مردم و سایر حیوانات یعنی در کشتی نوح علیه السلام و گفته اند مراد از ذریت اولادند که در اصلاب پدران ایشان بودند یا مراد مطلق کشتی است و ذریّت اولاد است که بتجارت میفرستند یا کودکان و زنان که چون بسفر می برند یعنی چون فرزندان خورد ایشانرا قوت سفر نیست بر خشکی برای آنها کشتی مقرر کردیم وَ خَلَقنا لَهُم و بیافریدیم برای مردمان مِن مِثلِه ِ از مانند کشتی ما یَرکَبُون َ آنچه سواری میکنند بر آن چون زورق و ناو و امثال آن و گفته اند مراد شترانند که کشتی بیابانند وَ إِن نَشَأ و اگر خواهیم نُغرِقهُم غرق سازیم اهل کشتی را فَلا صَرِیخ َ لَهُم پس هیچ فریادرسی نیست مر ایشانرا که از غرق شدن نگاهدارد وَ لا هُم یُنقَذُون َ و نه ایشان رها کرده شوند إِلّا رَحمَهً مگر آنکه به بخشیم مِنّا بخشیدنی از نزدیک ما وَ مَتاعاً و برخورداری دهیم ایشانرا برخورداری دادنی إِلی حِین ٍ تا زمانی که اجل ایشان برسد وَ إِذا قِیل َ و چون گفته شود لَهُم ُ اتَّقُوا مر کافران را که بترسید ما بَین َ أَیدِیکُم از عذابی که

پیش از شما بامم مکذّبه رسید وَ ما خَلفَکُم از عذابی که در عقب شما است یعنی در آخرت و مراد آنکه ایمان آرید لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که بر شما ببخشند ایشان اعراض نموده در مکابره و عناد افزایند وَ ما تَأتِیهِم و نیابد بدیشان مِن آیَهٍ هیچ آیتی مِن آیات ِ رَبِّهِم از آیتهای پروردگار ایشان یعنی قرآن یا از دلایل وحدت إِلّا کانُوا مگر آنکه باشند عَنها مُعرِضِین َ از ان روی گردانندگان.

صفحه : 988

وَ إِذا قِیل َ لَهُم و چون گفته شود مر ایشانرا که بدرویشان و محتاجان أَنفِقُوا نفقه کنید مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ از آنچه روزی داده است خدای تعالی شما را قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا گویند آنانکه نگرویدند بصانع یعنی معطله عرب لِلَّذِین َ آمَنُوا أَ نُطعِم ُ مر آنانرا که گرویده اند یعنی کافران از روی تهکم با مومنان گویند آیا طعام دهیم یعنی ندهیم مَن لَو یَشاءُ اللّه ُ آنرا که اگر خواستی خدای تعالی أَطعَمَه ُ طعام دادی او را یعنی خدای تعالی بزعم شما قادر است بر اطعام خلق بایستی که ایشانرا طعام دادی چون او طعام نداد ما نیز ندهیم گفتند کافران مومنان را إِن أَنتُم نیستید شما ای مومنان إِلّا فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ مگر در گمراهی هویدا که ما را بمخالفت مشیت امر می فرمائید و اینکه سخن از ایشان خطا بود برای آنکه خدای تعالی بعضی مردم را توانگر ساخته و بعضی را فقیر و بجهت ابتلاء حکم فرموده که اغنیاء از مال خدا که مقرر کرده است محتاجان را بهره مند گردانند پس مشیت را بهانه ساختن و امر الهی را که بانفاق فرموده در گذاشتن محض خطا و عین

جفا است- قطعه درویش را خدا بتوانگر حواله کرد تا کار او بسازد و فارغ کند دلش از روی بخل گر نشود ملتفت بدو فردا بود ندامت و اندوه حاصلش وَ یَقُولُون َ و میگویند کافران مَتی کجا است هذَا الوَعدُ اینکه موعود شما یعنی قیامت و هنگام رستخیز إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان ما یَنظُرُون َ انتظار نمی برند ایشان إِلّا صَیحَهً واحِدَهً تَأخُذُهُم مگر یک فریاد که بگیرد ایشان را یعنی نفخه صاعقه که بعد از نفخه فزع است دریابد ایشانرا وَ هُم یَخِصِّمُون َ و حال آنکه ایشان در آن وقت در سودا و معامله بجدال و خصومت مشغول باشند و مهم دنیا می سازند که بیک بار اسرافیل ع صور دردمد و همه خلق را برجای بمیرند الا ما شاء اللّه فَلا یَستَطِیعُون َ پس نمی توانند تَوصِیَهً وصیت کردن با حاضران خود وَ لا إِلی أَهلِهِم و نه بسوی اهل ایشان که غائب باشند یَرجِعُون َ بازگردند یعنی مجال از بازار بخانه رفتن نداشته باشند وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ و بعد از چهل سال بدمند در صور دیگر باره فَإِذا هُم پس ناگاه ایشان مِن َ الأَجداث ِ از گورها بیرون آمده إِلی رَبِّهِم بسوی پروردگار خویش یَنسِلُون َ می شتابند و درین چهل سال کفار را عذاب نباشد چون برانگیخته شوند.

صفحه : 989

قالُوا یا وَیلَنا گویند ای وای بر ما مَن بَعَثَنا که برانگیخت ما را مِن مَرقَدِنا از گورهای ما ملائکه جواب دهند هذا اینکه است ما وَعَدَ الرَّحمن ُ آنچه وعده داده بود خدای از بعث و نشور و شما می گفتید متی هذا الوعد وَ صَدَق َ المُرسَلُون َ و راست گفتند پیغمبران در باب بعث و جزا آنچه گفتند و شما

باور نکردید إِن کانَت نبود اینکه واقعه إِلّا صَیحَهً واحِدَهً مگر یک نعره که آن نفخه اخیر است یعنی بمجرد یک نفخه زنده شوند فَإِذا هُم پس آنگاه ایشان جَمِیع ٌ لَدَینا مُحضَرُون َ همه ایشان نزدیک ما حاضرشدگانند فَالیَوم َ پس امروز که روز جزاست لا تُظلَم ُ نَفس ٌ ستم کرده نشود هیچ نفسی شَیئاً چیزیرا از جزای کردار خود نه از ثواب ایشان بکاهند و نه زیادت کنند عقوبت ایشان از آنچه مستحق درمانند وَ لا تُجزَون َ و پاداش داده نشوید ای اهل محشر إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون َ مگر آن چیزیرا که بودید که میکردید از خیر و شر إِن َّ أَصحاب َ الجَنَّهِ بدرستیکه اصحاب بهشت الیَوم َ آن روز فِی شُغُل ٍ در کاری باشند فاکِهُون َ شادان و نازان و میوه خوران و لذّت گیرندگان و آن کار افتضاض ابکار است یا سماع یا زیارت یکدیگر یا مهمانی خدای بودن یا مشغول باشند ایشان به تنعم و فارغ باشند از تامل در مهم دوزخیان و انواع تعذیبات ایشان یا خدای تعالی مشغول گرداند ایشان را بچیزی که فراموش کنند آن کسانیکه ایشان در دوزخ باشند چه یاد کردن ایشان موجب تنغص عیش است در بحر الحقائق گوید که مر او از اصحاب جنّت طالبان بهشت اند که مقصد ایشان نعیم جنان بوده حق سبحانه ایشان را به تنعم مشغول گرداند و اینکه حال اگرچه نسبت با دوزخیان از جلائل نعم است اما نسبت با طالبان حق بغایت فرود می نماید و ازینجا بسرّ اکثر اهل الجنه البله پی می توان برد و گویند اینکه آیت نزد شبلی قدس سره، خواندند شهقه زد و بیهوش

شد و چون با خود آمد گفت بیچارگان اگر دانند که بچه از که مشغول مانده اند فی الحال در ورطه هلاکت می افتند در کشف الاسرار شیخ الاسلام انصاری نقل میکنند که مشغولی به نعمت بهشت از آن عامه مومنان است آقا مقربان حضرت از مطالعه شهود و ملاحظه نور وجود یک لحظه به نعیم بهشت نپردازند رباعی روزی که مرا وصل تو در چنگ آید از حال بهشتیان مرا ننگ آید در بی تو بصحرای بهشتم خوانند صحرای بهشت بر دلم تنگ آید هُم ایشان یعنی اصحاب جنّت وَ أَزواجُهُم و زنان ایشان از اهل دنیا یا حور عینان فِی ظِلال ٍ در سایه قصور یعنی در موضعی از حرارت آفتاب دور عَلَی الأَرائِک ِ بر تختهای آراسته مُتَّکِؤُن َ تکیه زدگان باشند و اتکاء بر تخت دلیل تنعم است.

صفحه : 990 لَهُم فِیها مر ایشانراست در بهشت فاکِهَهٌ میوه یعنی از انواع ثمره وَ لَهُم مر ایشانراست ما یَدَّعُون َ آنچه خواهند و آرزو برند در احقاف از إبن عباس رض نقل میکند که هر چه بهشتی اندیشد از اطعمه و اشربه بی آنکه بزبان آوردند در پیش خود حاضر بیند و مر ایشانرا باشد سَلام ٌ یعنی تحیّتی قَولًا خطابی بی واسطه مِن رَب ٍّ رَحِیم ٍ از پروردگار مهربان در معالم از جابر بن عبد اللّه رض نقل میکند که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که اهل بهشت در نعیم خود مستغرق باشند که ناگاه روزی نوری بر ایشان ساطع گردد و چون سر بالا کنند حضرت عزّت گوید سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین یا اهل الجنه بیت سلام دوست شنیدن سعادت است و

سلامت بوصل یار رسیدن فضیلت ست و کرامت وَ امتازُوا الیَوم َ و جدا شوید امروز أَیُّهَا المُجرِمُون َ ای مشرکان از موحدان و ای منافقان از مخلصان که شما را بزندان دشمنان میرانند و ایشانرا ببوستان دوستان می خوانند أَ لَم أَعهَد آیا عهد نکردم إِلَیکُم با شما و نفرمودم شما را یا بَنِی آدَم َ ای فرزندان آدم أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان َ آنکه نپرستید شیطان را یعنی بتان را بفرموده شیطان إِنَّه ُ لَکُم بدرستی که او مر شما را عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی است آشکارا و عداوت او با پدر شما بر همه ظاهرست وَ أَن ِ اعبُدُونِی و نه عهد کرده ام که مرا بپرستید که دوست نیک خواه شماام هذا اینکه پرستش من صِراطٌ مُستَقِیم ٌ راه راست به بهشت وَ لَقَد و هر آئینه بدرستی که أَضَل َّ گمراه کرد شیطان مِنکُم از شما ای آدمیان جِبِلًّا کَثِیراً خلق بسیار را پیش از شما أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُون َ آیا نیستید شما که تعقل کنید و خود را از دست و دام او بازرهانید و در فریب او نیفگنید هذِه ِ جَهَنَّم ُ اینکه دوزخی است الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون َ آن دوزخی که در دنیا بودید که وعده کرده می شدید آنرا اصلَوهَا الیَوم َ درآیید بدو امروز بِما کُنتُم تَکفُرُون َ بسبب آنکه بودید که می پوشیدید حق را و تصدیق انبیاء ع نمی کردید الیَوم َ نَختِم ُ امروز مهر می نهیم عَلی أَفواهِهِم بر دهنهای ایشان چون انکار می کنند که مشرک نبوده ایم و تکذیب رسل ع نکرده ایم و شیطان را نه پرستیده ایم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم و سخن گویند با ما دستهای ایشان وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم و گواهی میدهند پایهای ایشان بِما کانُوا بآنچه بودند که در دنیا یَکسِبُون َ کسب میکردند در

کشف الاسرار فرموده که چنانچه جوارح اعداء بر افعال بد ایشان گواهی میدهند اعضای اولیاء بر طاعت ایشان اقامت شهادت کنند چنانچه در آثار واردست که حق سبحانه بنده مومن را خطاب کند چه آورده شرم دارد که عبادات و طاعات و خیرات خود را برشمارد حق سبحانه اعضای ویرا بسخن آرد تا هر یک اعمال خود را بازگویند حتّی انامل گواهی دهند بر تسبیحات کما ورد فانهن مسئولات مستنطقات صفحه : 991

وَ لَو نَشاءُ و اگر خواهیم در دنیا لَطَمَسنا هر آئینه ناپیدا کنیم یعنی رقم محو کشیم عَلی أَعیُنِهِم بر چشمهای ایشان فَاستَبَقُوا الصِّراطَ پس پیشی گیرند راهی را که در سلوک آن معتادند فَأَنّی یُبصِرُون َ پس چگونه بینند آنرا وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم و اگر خواهیم هر آئینه مسخ کنیم ایشانرا و صورتهای ایشان متغیر سازیم بقرده و خنازیر و حجاره عَلی مَکانَتِهِم بر جایهای ایشان تا همه آنجا افسرده شوند فَمَا استَطاعُوا پس نتوانند و قادر نباشند مُضِیًّا بر رفتن از پیش وَ لا یَرجِعُون َ و بازنگردند و نتوانند بازگشتن از عقب تا بصورت اول بازروند وَ مَن نُعَمِّره ُ نُنَکِّسه ُ فِی الخَلق ِ و هرکرا زندگانی دراز دادیم او را برگردانیم در آفرینش یعنی قوت او را بضعف بدل کنیم و جوانی او را به پیری أَ فَلا یَعقِلُون َ آیا پس در نمی یابند که هر که بر تعمیر و تنکیس خلق قادرست بر طمس و مسخ نیز قادر خواهد بود بیت نزد قدرت کار رها دشوار نیست کار او را حاجت سرکار نیست آورده اند که کفار مکه می گفتند که محمّد ص شاعر است حق سبحانه ردّ قول ایشان می فرماید وَ ما

عَلَّمناه ُ الشِّعرَ و نیاموختیم ما محمّد ص را شعر وَ ما یَنبَغِی لَه ُ و نشاید او را شعر گفتن چه اگر شعر گفتی شبهه بدل قوم درآمدی که قدرت او بر نظم قرآن و افصاح آن از قوت فطانتی است که در شاعری دارد پس حق سبحانه وی را شعر نیاموخت تا آن شبه طاری نشود که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بیتی بر سبیل تمثیل ادا فرمودی بر زبان مبارکش بر وجهی که از سمت و زن انحراف داشتی جاری شدی چنانچه یک نوبت فرمود که کفی الاسلام و الشیب للمرء ناهیا ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه گفت یا رسول اللّه قائل گفته است کفی الشیب و الاسلام للمرء ناهیا حضرت بهمان و تیره که در نوبت اوّل خوانده بود در ثانی تکرار فرمود ابو بکر رض فرمود که اشهد انّک لرسول اللّه و ما علمک الشعر و ما ینبغی لک و از کلمات حضرت علیه الصلوه و السلام آنچه موزون وارد شد مانند انا النبی لا کذب انا إبن عبد المطلب بی تکلّف و بی قصد بوده إِن هُوَ نیست آنچه ما باو آموختیم إِلّا ذِکرٌ مگر پندی و ارشادی وَ قُرآن ٌ مُبِین ٌ و کتابی روشن در معانی و حقایق یا روشن کننده احکام و حدود که فرستاده ایم لِیُنذِرَ مَن کان َ حَیًّا تا بیم کند و منتفع گرداند قرآن یا محمّد ص هرکرا باشد زنده یعنی عاقل و با فهم چه غافل و جاهل بمثابه مرده است یا آنرا که مومن است فی علم اللّه چه حیات ابدی و بقای سرمدی بایمان است و تخصیص انذار

بمومن جهت انتفاع اوست بآن وَ یَحِق َّ القَول ُ و واجب میشود کلمه عذاب عَلَی الکافِرِین َ بر ناگرویدگان که قرآن را قبول نمی کنند أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمی بینند و نمیدانند ایشان أَنّا خَلَقنا لَهُم بدرستی که آفریدیم ما برای ایشان مِمّا عَمِلَت أَیدِینا از آنچه کردیم و ساختیم بیواسطه شرکت و وکالت یعنی منفرد بودیم بآفرینش آن میان مردمان مثلی است که هر که کاری تنها کند گوید که من آن مهم بدست خود ساخته ام یعنی دیگری مرا در ساختن آن یاری نداده اینجا نیز میفرماید که ما آفریدیم برای ایشان بخودی بی مشارکت غیری أَنعاماً چهارپایان چون شتر و گاو و گوسپند فَهُم لَها پس ایشان مر آنرا مالِکُون َ ضبط کنندگانند و بتصرف درآرندگان.

صفحه : 992

وَ ذَلَّلناها و نرم کردیم و رام گردانیدیم انعام را لَهُم برای ایشان فَمِنها رَکُوبُهُم پس بعضی از ان مرکوب ایشان است که بر آن سواری میکنند چون شتر وَ مِنها یَأکُلُون َ و از انها بعضی آن است که میخورند چون گوسفند وَ لَهُم فِیها و مر ایشانرا در ان چهارپایان مَنافِع ُ سودهاست از پشم و موی و پوست وَ مَشارِب ُ و آشامیدنها از شیر و دیگر سودها أَ فَلا یَشکُرُون َ آیا پس شکر نمی گویند نعمت خدای را که انعام آفرید و رام گردانید و منافع بزرگ از ممر ایشان بدیشان رسانید وَ اتَّخَذُوا و فراگرفتند مشرکان مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی سزای پرستش آلِهَهً خدایان لَعَلَّهُم تا شاید که ایشان یُنصَرُون َ یاری کرده شوند بمدد ایشان و حال آنکه آن بتان لا یَستَطِیعُون َ نمیتوانند نَصرَهُم یاری دادن ایشانرا زیرا که جماداند و ایشانرا شعور و قدرت

نیست وَ هُم و بت پرستان لَهُم برای بتان جُندٌ مُحضَرُون َ سپاهی اند حاضر کرده شده یا امروز که نگاهبان ایشانند یا فردا که لشکر ایشان اند با ایشان حاضر شوند در دوزخ فَلا یَحزُنک َ پس باید که ترا اندوهناک نه گرداند قَولُهُم قول ایشان که نسبت با حق سبحانه می گویند از اتخاذ اولاد و شرکاء یا طعن در باره رسالت تو میکنند و نسبت بشعر و سحر میدهند إِنّا نَعلَم ُ بدرستی که ما میدانیم ما یُسِرُّون َ آنچه پنهان میدارند از حقه و بغض وَ ما یُعلِنُون َ و آنچه آشکارا میکنند از کلمات کفر و جزا خواهیم داد ایشان را بیت بآشکار و نهان هر چه کردی و گفتی جزا دهد بتو دانای آشکار و نهان. آورده اند که عاص بن وائل یا ابو جهل و اشهر آن است که ابی ّ بن خلف قدری استخوان کهنه در دست مالید و بمجلس حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم- آمد و بعضی از صنادید قریش حاضر بودند گفت کیست آنکه اینکه اجزاء متفرق یا اعضای متمزق را جمع ساخته دیگر باره زنده گرداند حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که آفریدگار اینکه اینکه را بقیامت برانگیزاند و ترا نیز زنده گرداند و بدوزخ برد و اینکه آیت نازل شد که أَ وَ لَم یَرَ الإِنسان ُ آیا ندید و ندانست انسان مراد ابی ّ بن خلف أَنّا خَلَقناه ُ بدرستی که آفریدیم ما او را مِن نُطفَهٍ از آب منی و آنرا علقه ساخته و مرتبه و بمرتبه ترقی داده تا در بطن ام جنین شده بیرون آمده و از طفولیت ببزرگی

رسیده و سخن گوئی و دلیر گشته فَإِذا هُوَ پس ناگاه او خَصِیم ٌ مُبِین ٌ جدال کننده ایست هویدا یعنی بمقام جدال در آینده وَ ضَرَب َ لَنا مَثَلًا و بزد برای ما مثلی یعنی امری عجیب آورد استخوان کهنه را بر دست مالیده خاک ساخته بر باد داده وَ نَسِی َ خَلقَه ُ و فراموش کرده آفریدن ما مر او را قال َ مَن یُحی ِ العِظام َ گفت کیست که زنده میگرداند استخوانها را وَ هِی َ رَمِیم ٌ حال آنکه او بوسیده و تباه گشته باشد بی پوست و عروق و اعصاب.

صفحه : 993

قُل بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم یُحیِیهَا الَّذِی زنده گرداند آنرا کسی که بقدرت کامله أَنشَأَها بیافرید او را أَوَّل َ مَرَّهٍ نخست بار و از عدم بوجود آورد وَ هُوَ بِکُل ِّ خَلق ٍ و او بهمه آفریدها عَلِیم ٌ داناست تفاصیل مخلوقات را میداند و اجزای اشخاص را در حال تفرق و تبدد می شناسد و بر جمع و انضمام آن قادرست الَّذِی جَعَل َ آن خدای که آفرید و پیدا کرد لَکُم برای شما مِن َ الشَّجَرِ الأَخضَرِ از درخت سبز ناراً آتشی فَإِذا أَنتُم پس ناگاه شما مِنه ُ از ان درخت تُوقِدُون َ می افروزید آتش را در اغلب مواضع از بادیه عرب دو درخت است مرخ و عفار شاخی از مرخ بر شاخی از عفار می مالند آتش بیرون آید حق سبحانه فرمود که آنکه قادرست بر احداث آتش از درخت سبز که درو ماهیت متضاده با جوهر نارست هر آئینه قادرست بر اعاده طراوت در چیزی که تر و تازه بوده باشد و خشک شده أَ وَ لَیس َ آیا نیست الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آن کسیکه بیافرید آسمانها و زمینها را

با بزرگی اجرام ایشان بِقادِرٍ توانا عَلی أَن یَخلُق َ بر آنکه بیافریند مِثلَهُم مانند ایشانرا باجسام صغیره و اجرام حقیر بَلی آری هست قادر بر آن وَ هُوَ الخَلّاق ُ العَلِیم ُ و او است آفریننده بسیار خلق و دانا بکنه احوال مخلوقات إِنَّما أَمرُه ُ جز اینکه نیست که شان او إِذا أَرادَ چون خواهد شَیئاً آفریدن چیزی را أَن یَقُول َ لَه ُ آن است که گوید مر او را بحکم من کُن بباش فَیَکُون ُ پس بباشد نزد بعضی تمثیل است مر تاثیر قدرت را در مراد اللّه و بعضی گویند تاثیر مر مراد اللّه بامر مطاع هر مطیعی را در حصول مأمور به بی امتناع و نزاع و در تفسیر کبیر گفته که مراد ازین سخن سرعت نفاذ امرست در تکوین اشیاء بر اسرع وجهی که ممکن باشد نه تکلم بدین کلمه و گویند اینکه کلمه علامتی است که چون ملائکه بشنوند دانند که چیزی حادث خواهد بود بیت حرفیست کاف و نون ز طوامیر ضلع او ز قاف تا بقاف بدین حرف گشته دال فَسُبحان َ الَّذِی پس پاکی و بی عیبی آن کسی راست که بی شبه بِیَدِه ِ بدست اقتدار اوست مَلَکُوت ُ کُل ِّ شَی ءٍ پادشاهی همه چیز وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگردیده خواهید شد برای مکافات اعمال وعده دوستان است و وعید دشمنان که اینان را شدید العقاب است و آنان را طوبی لهم و حسن مآب.

صفحه : 994

سوره الصّافّات

مکیه و هی مائه و اثنتان و ثمانون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ الصَّافّات ِ بحق فرشتگان صف کشیده در مقام عبودیت صَفًّا صف کشیدنی فَالزّاجِرات ِ پس رانندگان یعنی شیاطین را از استراق سمع زَجراً راندنی

فَالتّالِیات ِ پس خوانندگان ذِکراً وحی خدائرا بر انبیاء ع حق سبحانه سوگند یاد میکند بملائکه که در صف ایستاده میان هوا تا بهر چه فرمان رسد قیام نمایند یا بغازیان که صفهای جهاد برکشند یا بمومنان که در صف جماعت بایستند یا بعلماء که در صف افاده بصفت افاضه قائم و مستقر باشند یا به مرغانی که در جو هوا صف زنند اگر مراد ملائکه اند پس زاجرات هم ایشان باشند که سحاب را میرانند و تالیانند که پیوسته به تسبیح و تمجید و تحمید الهی اشتغال دارند و اگر جمع غزاتند زجر ایشان راندن اسپان باشد یا طرد دشمنان و تالیات ایشان ادای تکبیر و تهلیل و اگر مومنانند بانوار خدمت ز اجر دیوانند یا زاجرانند نفس خود را از معاصی و در اثنای نماز تالی قرآنند و اگر اهل علمند زجر میکنند از کفر و فسق بدلیل و حجت و تالیانند که بر خلق میخوانند احکام شریعت و اگر مرغانند بگفتن ذکر خداوند انواع آفات را از خود میرانند صاحب تاویلات گفته که سوگند میخورد بنفوس سالکان طریق توحید که بر موقف مشاهده صف برکشیده دواعی شیطانی و نوازع شهوات نفسانی را زجر مینمایند و بانواع ذکر لسانی یا قلبی یا سری یا روحی بحسب احوال خود اشتغال فرمایند در بحر الحقایق آورده که صافات ارواح اند و زاجرات الهامات ربانی که زاجراند عوام را از مناهی و خواص را از رویت طاعات و اخص را از التفات بکونین و تالیات نفوس ذاکره که بحکم من احب شیئا

اکثر ذکره همواره با یاد حق سبحانه گذرانند رباعی ای یاد توام مونس جان در همه حال بی ذکر تو آرام دلم هست محال جز فکر ثنای تو ندارم شب و روز جز نامه حمد تو نخوانم مه و سال آورده اند که کفار مکه بر سبیل تعجب میگفتند که محمّد همه خدایان را با یک خدا درآورده است چون چنین تواند بود که باین خدایان که ما داریم کار ما راست نمی آید بیک خدای چون میسّر شود اللّه تعالی درین آیت قسم یاد کرد که إِن َّ إِلهَکُم بدرستی که خدای شما در ذات خود لَواحِدٌ هر آئینه یکی است و یگانه و یکتا رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمانهاست و زمینها وَ ما بَینَهُما و پروردگار آنچه میان ایشان است از همه اشیاء وَ رَب ُّ المَشارِق ِ و آفریننده مشرقهای کواکب چه هر کوکبی را مشرقی است که از آنجا طلوع کند یا مراد مشارق آفتاب است که هر روز از ایام سنه از مشرقی دیگر ظهور مینمایند و مغارب او نیز مختلف است که هر روز بمغربی دیگر مختفی شود و بذکر مشارق اکتفا کرد از ایراد مغارب اکتفا باحد الضدین که سرابیل تقیکم الحر مراد حر و برد است إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بدرستی که ما بیاراستیم آسمان نزدیک تر را یعنی آنچه بکره زمین اقرب ست بِزِینَهٍ الکَواکِب ِ بآراستن ستارگان را و حفص رح باضافت خواند یعنی بیاراستیم آسمان دنیا را بآرایش کواکب در کشاف آورده که مراد اشکال مختلفه ایشان است چون و هیات ثریا و بنات النعش و غیر آن از اشکال چهل و هشت گانه و منازل بیست و هشت گانه قمر

که بر نفس منطقه و شمال و جنوب است.

صفحه : 995

وَ حِفظاً و نگاه داشتیم آسمانرا نگاهداشتنی مِن کُل ِّ شَیطان ٍ از برآمدن هر دیوی مارِدٍ سرکش و نافرمان لا یَسَّمَّعُون َ نمی شنوند یعنی طاقت شنودن و گوش فرانهادن ندارند إِلَی المَلَإِ الأَعلی بسوی سخنان گروه بلندتر یعنی اشراف ملائکه که مطلع اند بر بعضی از اسرار لوح محفوظ و با یکدیگر میگویند وَ یُقذَفُون َ و انداخته میشوند یعنی بر ایشان می افگنند شهب را یا رانده میشوند مِن کُل ِّ جانِب ٍ از هر طرفی که قصد صعود بر آسمان میکنند دُحُوراً راندنی با خواری وَ لَهُم و مر دیوان راست عَذاب ٌ واصِب ٌ عذابی سخت در آخرت یا پیوسته در دنیا و ایشان را قوت استماع کلام ملائکه نیست إِلّا مَن خَطِف َ الخَطفَهَ مگر کسیکه در رباید یک ربودن یعنی بدزدد سخنی از فرشته فَأَتبَعَه ُ پس از پی درآید او را شِهاب ٌ ثاقِب ٌ کوکبی روشن با آتشی سوزنده و مرجوم را متأذی سازد یا بسوزد و ایشان بر جوم منزجر نشده باز قصد فلک کنند آورده اند که رکانه بن زید و ابو الاشدین که منکران حشر و بعث بودند همواره دعوی بطش و قوت میکردند و میان قریش از روی تکلّف و تصنف علم مباهات می افراختند حق سبحانه در شان ایشان آیت فرستاد که فَاستَفتِهِم پس بپرس ازین مشرکان مکه که از آفریدگان أَ هُم أَشَدُّ آیا ایشان سخت تر هستند خَلقاً از روی آفرینش أَم مَن خَلَقنا یا آنکه آفریده ایم ما از آسمان و زمین و کواکب و مشارق و شهب را إِنّا خَلَقناهُم بدرستی که ما آفریده ایم پدران ایشانرا مِن

طِین ٍ لازِب ٍ از گل چسبنده پس ماده اصلی ایشان گلست و آن حاصل شود از انضمام اجزای مائی باجزای ارضی مراد ازین کلام اثبات معاد است و رد استحاله ایشان مر آنرا- چه اگر استحاله بجهت عدم قابلیت ماده است پس ماده باقیست قابل انضمام و اگر بسبب عدم قدرت فاعل است کسیکه بر خلق اینکه اشیاء که مذکور شد قادر باشد بر ضم اینکه اجزا و اعاده حیات در ان قادر خواهد بود چه قدرت صفت ذاتی است هرگز متغیر نشود و نسبت با همه مقدورات یکسان بود پس هرگاه که خورشید قدرت از افق ارادت طلوع نماید ذرات مقدورات در هوائی ابداع و فضای اختراع بجلوه درآیند مصرع کانیک ز عدم سوی وجود آمده ایم در معالم آورده که گمان پیغمبر ص چنان بود که هر که قرآن بشنود بدان بگرود مشرکان که شنیدند و نگرویدند و بدان استهزاء کردند پیغمبر علیه السلام از ان حال متعجب شد آیت آمد که بَل برای قطع کلام اوّل است در زاد المسیر بمعنی دع گفته یعنی بگذار کلام کفار را و دست از ان بدار عَجِبت َ شگفت داشتی تو بر ناگرویدن ایشان بقرآن وَ یَسخَرُون َ و ایشان سخریه میکنند بآن یا تعجب داری که با وجود قدرت الهی چرا انکار بعث میکنند و ایشان فسوس میدارند از تعجب تو وَ إِذا ذُکِّرُوا و داب ایشان آن ست که چون پند داده شوند بچیزی لا یَذکُرُون َ یاد نکنند آنرا و بدان پندپذیر نشوند.

صفحه : 996

وَ إِذا رَأَوا و چون به بینند آیَهً معجزه که دلیل صدق مقال تو است چون انشقاق قمر یَستَسخِرُون َ یکدیگر را بسخریه

میخوانند وَ قالُوا و گویند إِن هذا نیست اینکه که ما دیده ایم إِلّا سِحرٌ مُبِین ٌ مگر جادوی روشن و هویدا أَ إِذا مِتنا آیا چون بمیریم ما وَ کُنّا تُراباً و باشیم ما خاک وَ عِظاماً و استخوان بی گوشت و پوست أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ آیا ما برانگیختگان باشیم أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون َ و یا پدران نخستین ما قُل بگو ای محمّد ص نَعَم آری برانگیخته شوید با پدران وَ أَنتُم داخِرُون َ و حال آنکه شما خوار و بی مقدار باشید هرگاه که قیامت درآید فَإِنَّما هِی َ زَجرَهٌ واحِدَهٌ پس جز اینکه نیست که قیامت یک راندن بود یعنی نفخه که دردمند فَإِذا هُم یَنظُرُون َ پس ناگاه ایشان زنده شده و از قبر بیرون آمده می نگرند وَ قالُوا و میگویند یا وَیلَنا ای وای بر ما هذا یَوم ُ الدِّین ِ اینست روز پاداش که ما را وعده میدادند گویند ملائکه آری هذا یَوم ُ الفَصل ِ اینکه است روز حکم یا روز جداکردن نیکان از بدان الَّذِی کُنتُم بِه ِ آن روز که بودید شما بآن تُکَذِّبُون َ تکذیب میکردید و باور نمی داشتید پس از حضرت حق تعالی فرمان در رسد بملائکه که احشُرُوا الَّذِین َ جمع کنید و بهم درآرید آنانرا که ظَلَمُوا ستم کردند بر خود بشرک وَ أَزواجَهُم و اشباه ایشان را یعنی بت پرست را با بت پرست و ستاره پرست را با ستاره پرست و علی هذا یا قرنیان ایشان را از دیوان یا زنان ایشانرا که کافره بوده اند و گویند که مراد از ظلمه ستمکارانند بر خلق بجور و بر خود بگناه و حشر آن است که ایشانرا در موقف بدارند یا

امثال ایشان چنانچه زانی را با زانی و خمار را با خمار یا با عوان ایشان از ملازمان و مددگاران ایشان در ظلم در قوت القلوب آورده که یکی از عبد اللّه بن مبارک قدس سرّه پرسید که من خیاطم و احیانا برای ظلمه جامه میدوزم آنگاه از اعوان ایشان نباشم عبد اللّه بن مبارک فرمود که نی تو از اعوان نیستی بلکه از ظالمانی اعوان ظلمه آنهااند که سوزن و رشته بتو میفروشند نظم یار ظالم مباش تا نشوی روز حشر از شماره ایشان گر تظلم پسند میداری باشی که از جملگی یکی ایشان و اصح آن ست که اینکه ظلمه مشرکانند بدلیل آنکه میفرماید حشر کنید ایشانرا وَ ما کانُوا یَعبُدُون َ و آن چیزیرا که بودند که پرستش میکردند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی از اصنام و غیرها یا ابلیس و لشکر او را اینکه آیت عام است که اختصاص یافته بآیت ان الّذین سبقت الخ فَاهدُوهُم پس بخوانید ظلمه را و معبودان ایشانرا یا دلالت کنید ایشانرا إِلی صِراطِ الجَحِیم ِ براه دوزخ.

صفحه : 997

وَ قِفُوهُم و چون روی بدوزخ آرند گفته شود بازدارید ایشانرا بر موقف یا بر پل صراط إِنَّهُم مَسؤُلُون َ بدرستی که ایشان پرسیده شدگان خواهند بود یعنی ایشانرا از عقائد و اعمال ایشان خواهند پرسید بجهت زیادت توبیخ و تقریع و دیگر ایشانرا گویند ما لَکُم لا تَناصَرُون َ چیست مر شما را که یاری نمیدهید بیک دیگر را و از جنس موقف خلاص نمی کنید ایشان جواب نمی دهند حق سبحانه با ملائکه گوید که ایشان یکدیگر را نصرت ندهند بَل هُم ُ الیَوم َ

بلکه ایشان امروز مُستَسلِمُون َ گردن نهادگانند از روی عجز و منقادشدگانند وَ أَقبَل َ بَعضُهُم و در موقف روی آر ز بعضی از ایشان عَلی بَعض ٍ بر برخی دیگر یعنی رؤسای قوم و ضعفه ایشان یَتَساءَلُون َ از یکدیگر می پرسند که اینکه چه حال است که ما را پیش آمده یا سرزنش میکنند یکدیگر را قالُوا گویند اتباع مر رؤسای قوم را که إِنَّکُم بدرستی که شما کُنتُم تَأتُونَنا بودید که درمی آمدید بما عَن ِ الیَمِین ِ از روی نصیحت و نیک خواهی و یمن بزعم شما یا از قوت و قهر یا از طریق سوگند یعنی قسم یاد میکردید که اینکه دین حق است که ما شما را بدان میخوانیم قالُوا گویند روسا در جواب ایشان که نه چنین است بَل لَم تَکُونُوا بلکه نبودید شما مُؤمِنِین َ گرویدگان یعنی شما براه راست نبودید که مر شما را گمراه کرده باشیم وَ ما کان َ و نبود لَنا ما را عَلَیکُم مِن سُلطان ٍ بر شما هیچ حجّتی و قدرتی که باکراه و اجبار شما را بضلالت دعوت نموده ایم بَل کُنتُم بلکه بودید شما بنفس خود قَوماً طاغِین َ گروهی از اندازه گذشتگان فَحَق َّ عَلَینا پس واجب شد بر ما همه قَول ُ رَبِّنا سخن پروردگار ما که کلمه العذاب است إِنّا لَذائِقُون َ بدرستیکه ما چشندگانیم عذاب را درین روز فَأَغوَیناکُم پس ما شما را دعوت کردیم بگمراهی بجهت آنکه إِنّا کُنّا غاوِین َ بدرستی که ما بودیم گمراهان خواستیم که شما نیز مثل ما باشید و در مثل است که خرمن سوخته هم خرمن سوخته می طلبد بیت من مستم و خواهم که تو هم مست شوی تا همچو من سوخته از

دست شوی حق سبحانه فرمود که فَإِنَّهُم پس به تحقیق که تابعان و متبوعان یَومَئِذٍ آن روز فِی العَذاب ِ مُشتَرِکُون َ در کشیدن عذاب انبازان باشند چنانچه در غوایت شریک بوده اند إِنّا کَذلِک َ بدرستی که ما همچنین نَفعَل ُ بِالمُجرِمِین َ می کنیم با مشرکان.

صفحه : 998

إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان هستند إِذا قِیل َ لَهُم که چون گفته می شد یعنی گویند مر ایشانرا که بگوئید لا إِله َ إِلَّا اللّه ُ یعنی کلمه توحید بر زبان رانید یَستَکبِرُون َ سرکشی می نمایند از گفتار آن یا تکبّر می ورزند بر داعی خود وَ یَقُولُون َ و میگویند اینان أَ إِنّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا آیا ما هر آئینه ترک کنندگانیم عبادت خدایان خود را لِشاعِرٍ مَجنُون ٍ برای شاعری پوشیده عقل یعنی بسخن او ترک عبادت اصنام نکنیم کفار مکه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را بشعر و جنون نسبت میکردند حق سبحانه میفرماید که بَل جاءَ نه چنین است که ایشان میگویند بلکه آمد محمّد ص بدیشان بِالحَق ِّ براستی و درستی وَ صَدَّق َ المُرسَلِین َ و تصدیق کرد پیغمبران را که پیش ازو بودند إِنَّکُم بدرستی که شما کافران لَذائِقُوا العَذاب ِ الأَلِیم ِ هر آئینه چشندگانید عذابی دردناک را در دوزخ بسبب شرک و تکذیب وَ ما تُجزَون َ و پاداش داده نخواهید شد إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون َ مگر جزای آن چیزی را که هستید که عمل میکنید إِلّا عِبادَ اللّه ِ لیکن بندگان خدای تعالی المُخلَصِین َ که پاک کرده شدگانند از الواث شرک و شک جزای آن مضاعف خواهند یافت أُولئِک َ آن گروه یعنی بندگان مخلص لَهُم مر ایشانراست رِزق ٌ مَعلُوم ٌ روزی دانسته شده یعنی ظاهر نپوشید یا معلوم است خصائص او از

دوام و بقا و لذّت محص فَواکِه ُ آن رزق میوها است از هر گونه تر و خشک وَ هُم مُکرَمُون َ و ایشان نواختگانند فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ در بهشتهای با نعمت و ناز عَلی سُرُرٍ بر تختهای آراسته مُتَقابِلِین َ روی در روی یکدیگر تا بدیدار هم شاد و خرم باشند یُطاف ُ گردانیده میشود عَلَیهِم بر ایشان یعنی ساقیان بهشت بر سر ایشان میگردانند بِکَأس ٍ بجامی پر مِن مَعِین ٍ از خمر ظاهر شده بر چشمها یا جاری شده از چشمها بَیضاءَ خمری فید که بیاض او از شیر بیش تر باشد لَذَّهٍ با لذّت و خوش خوار لِلشّارِبِین َ مر آشامندگانرا.

صفحه : 999

لا فِیها نیست در ان شراب غَول ٌ آفتی و علتی که بر خمر دنیا مترتب است چون فساد حال و ذهاب عقل و صداع و جز آن وَ لا هُم عَنها و نه از بهشتیان که از ان شراب یُنزَفُون َ مست شوند و خرد و فهم از ایشان زایل شود وَ عِندَهُم و نزدیک ایشان یعنی در منازل ایشان قاصِرات ُ الطَّرف ِ کنیزکان فرو داشته چشم باشند یعنی در غیر شوهران ننگرند عِین ٌ فراخ چشمان کَأَنَّهُن َّ گویا ایشان بَیض ٌ مَکنُون ٌ بیضهای پوشیده اند تشبیه میکند حوران را در ملامسه و پاکی و خوشرنگی به بیضه نعامه چه مقرر است که شترمرغ بیضه خود را به پر خویش بپوشد تا غبار بر آن نه نشیند و بیضه ایشان سفید باشد مختلط باندک صفرتی و احسن الوان ابدان نزد عرب آن بود فَأَقبَل َ بَعضُهُم پس روی آوردند برخی بهشتیان عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر یَتَساءَلُون َ می پرسند از احوال دنیا و ماجرای ایشان با دوست و دشمن قال َ قائِل ٌ گوید گوینده

مِنهُم از اهل بهشت مر یاران خود را که إِنِّی بدرستیکه من وقتی که در دنیا بودم کان َ لِی بود مرا قَرِین ٌ یاری همنشین که منکر بعث بود مقاتل گوید که ایشان دو برادر بودند در سوره الکهف ذکر ایشان است یهودا مومن است و او گوید با بهشتیان که مرا برادری بود قطروس نام که در دنیا سرزنش کنان یَقُول ُ می گفت أَ إِنَّک َ آیا تو لَمِن َ المُصَدِّقِین َ از باوردارندگانی حشر را أَ إِذا مِتنا آیا چون بمیریم وَ کُنّا تُراباً و گردیم خاک وَ عِظاماً و استخوانهای کهنه أَ إِنّا لَمَدِینُون َ آیا ما پاداش دادگان باشیم یعنی ما را زنده کنند و پاداش دهند قال َ گوید یهود امر اهل بهشت را که هَل أَنتُم مُطَّلِعُون َ آیا شما دیده ورانید یعنی می بینید اهل دوزخ را مراد آنست که به بینید دوزخیان را تا حال برادر مرا معلوم کنید که در کدام درکه است و بچه نوع عذابی مبتلا شده بهشتیان گویند تو او را نیکوئی شناسی تو فرونگر بدوزخ فَاطَّلَع َ پس فرو نگرد یهودا فَرَآه ُ پس به بیند قطروس را فِی سَواءِ الجَحِیم ِ در میان دوزخ قال َ تَاللّه ِ إِن کِدت َ گوید یهودا باو که ای قطروس بخدای که بتحقیق نزدیک بودی تو که از راه اضلال لَتُردِین ِ هر آئینه هلاک گردانی مرا بوسوسه و از راه ببری وَ لَو لا نِعمَهُ رَبِّی و اگر نه بخشش پروردگار من بودی که مرا بحق راه نمود و از فتنه تو نگاهداشت لَکُنت ُ هر آئینه بودمی مِن َ المُحضَرِین َ از حاضرگشتگان با تو در دوزخ پس یهودا با فرشتگان گوید چنانچه برادر او شنود أَ فَما نَحن ُ بِمَیِّتِین َ آیا ما نیستیم مردگان در بهشت

یعنی که ما جاوید خواهیم بود و نخواهیم مرد.

صفحه : 1000 إِلّا مَوتَتَنَا الأُولی مگر مردن نخستین در دنیا وَ ما نَحن ُ بِمُعَذَّبِین َ و نیستیم ما از عذاب کرده شدگان فرشتگان گویند بلی هرگز نمیرید و معذب نمی شوید گوید یهودا إِن َّ هذا بدرستیکه اینکه نعمت خلود و ایمنی از عذاب لَهُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ هر آئینه اوست رستگاری بزرگ لِمِثل ِ هذا از برای مثل اینکه نعمتها فَلیَعمَل ِ العامِلُون َ پس باید که عمل کنند عمل کنندگان نه برای مال و جاه دنیا که بشرف زوال است و در صدد انتقال رباعی گر بار کشی بار نگاری باری ور کار کنی برای یاری باری ور روی بخاک راه خواهی مالید بر خاک راه طرفه سواری باری آنکه حق سبحانه و تعالی میگوید أَ ذلِک َ آیا آنچه مذکور شد از نعم بهشتیان خَیرٌ بهتر است نُزُلًا از روی نزل و پیشکش و ما حضر أَم شَجَرَهُ الزَّقُّوم ِ یا درخت زقوم و آن درختی است در ولایت تهامه که برگهای خرد دارد و میوه او منتن و تلخ بود و حق سبحانه و تعالی درختی را که میوه آن نزل دوزخیان باشد و باکراه بدیشان خورانند بدین اسم مسمی کرد و فرمود که إِنّا جَعَلناها بدرستی که ما گردانیدیم درخت زقوم را فِتنَهً محنت و عذاب لِلظّالِمِین َ مر ستمکاران را در آخرت یا ابتلا و امتحان مر ایشانرا در دنیا چه ایشان بعد از انکه شنودند که زقوم درختی است در دوزخ گفتند اینکه چگونه تواند بود و حال آنکه آتش آهن را میگدازد و نرم میسازد و ندانستند که آنکه قادرست بر خلق حیوانات آتشی

چون سمندر توانا است بر آفریدن شجر در آتش و حفظ آن از احراق و در معالم آورده که إبن الزبعری صنادید قریش را گفت محمّد صلی اللّه علیه و سلّم می ترساند ما را بزقوم و آن بلغت بربر و افریقیه مسکه و خرما را گویند ابو جهل برخاست و اکابر عرب را بخانه آورد و کنیزک خود را گفت زقینا یعنی زقوم ده ما را کنیزک زبده و خرما آورد أبو جهل گفت بخورید که اینکه زقومی است که محمّد ص ما را بدان وعید میکند حق سبحانه آیت فرستاد که زقوم آن نیست که ایشان گمان میبرند إِنَّها شَجَرَهٌ تَخرُج ُ فِی أَصل ِ الجَحِیم ِ بدرستی که آن درختی است که بیرون می آید در قعر دوزخ و شاخهای آن بلند شده بسائر درکات میرسد طَلعُها خوشه آن درخت کَأَنَّه ُ گویا که او رُؤُس ُ الشَّیاطِین ِ سرهای دیوان است یعنی در زشتی و هولناکی و گویند شیاطین مارهای قبیح پرهول است و گویند سنگهای سیاه بوده در حوالی مکه که رءوس الشیاطین میگفتند فَإِنَّهُم پس بتحقیق که دوزخیان لَآکِلُون َ مِنها هر آئینه میخورند از آن درخت زقوم فَمالِؤُن َ مِنهَا البُطُون َ پس پرکننده اند از ان شکمها از غایت جوع یا بخورانند ایشانرا باکراه ثُم َّ إِن َّ لَهُم پس بدرستیکه مر دوزخیان را عَلَیها بر خوردن آن لَشَوباً مِن حَمِیم ٍ آمیختنی است از آب گرم چنان آبی که امعا را پاره پاره کند یعنی چون زقوم را بخورند آب گرم بر بالای آن بدیشان دهند تا با زقوم آمیخته گردد.

صفحه : 1001

ثُم َّ إِن َّ مَرجِعَهُم لَإِلَی الجَحِیم ِ پس بدرستی که بازگشت ایشان بعد از اکل زقوم و

شرب حمیم هر آئینه بسوی دوزخ است و آنها پیشکش و ماحضر بود إِنَّهُم بدرستی که ایشان أَلفَوا آباءَهُم یافتند پدران خود را ضالِّین َ گمراهان فَهُم عَلی آثارِهِم پس ایشان بر پیهای ایشان یُهرَعُون َ می شتابند یعنی تقلید ایشان میکنند وَ لَقَد ضَل َّ و بدرستی که گمراه شدند قَبلَهُم پیش از قوم تو أَکثَرُ الأَوَّلِین َ بیشتر از پیشینیان چون قوم نوح و عاد و ثمود وَ لَقَد أَرسَلنا و بتحقیق فرستادیم فِیهِم در میان ایشان مُنذِرِین َ بیم کنندگان یعنی پیغمبران که ایشان را از عذاب ما بترسانیدند و ایشان قبول نکردند فَانظُر کَیف َ کان َ پس در نگر که چگونه بود عاقِبَهُ المُنذَرِین َ آخر کار بیم کرده شدگان یعنی عذاب و عقوبت بدیشان فرود آمد إِلّا عِبادَ اللّه ِ المُخلَصِین َ مگر بندگان خدای پاک کرده شدگان که بانذار منتفع گشتند وَ لَقَد نادانا نُوح ٌ و بتحقیق که بخواند ما را نوح ع و هلاک قوم را درخواست و ما اجابت کردیم فَلَنِعم َ المُجِیبُون َ پس نیک اجابت کنندگانیم ما که غرق کردیم کفّار قوم او را بطوفان وَ نَجَّیناه ُ وَ أَهلَه ُ و نجات دادیم او را و کسان او را مِن َ الکَرب ِ العَظِیم ِ از اندوه بزرگ که غرق است یا آزار قوم وَ جَعَلنا ذُرِّیَّتَه ُ و ساختیم فرزندان سه گانه او را هُم ُ الباقِین َ ایشان را باقیان از جهت نسل تا قیامت چه در خبر است که از اهل او جز سام و حام و یافث و زنان ایشان کس دیگر نماند و تمام انام از نسل ایشانند سام پدر عرب و فارس و روم است و یافتید پدر ترک و خزر و سقلاب و حام پدر هند و حبش

و زنگ و بربر وَ تَرَکنا و باقی گذاشتیم عَلَیه ِ بر نوح ثنای نیکو فِی الآخِرِین َ در میان پیشینیان یعنی امت محمّد ص مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم یا آنانرا بگذاشتیم امتان آخرین میگویند سَلام ٌ عَلی نُوح ٍ سلام بر نوح علیه السلام فِی العالَمِین َ در میان عالمیان قولی است که اینکه ابتدای کلام است و خدای تعالی سلام میگوید بر نوح علیه السلام و می فرماید إِنّا کَذلِک َ بدرستی که ما همچنین که نوح را جزا دادیم نَجزِی المُحسِنِین َ پاداش میدهیم نیکوکاران را.

صفحه : 1002

إِنَّه ُ بدرستیکه نوح علیه السلام مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین َ از بندگان گرویدگان ما است ثُم َّ پس از دعای نوح علیه السلام أَغرَقنَا الآخَرِین َ غرق گردانیدیم دیگران را یعنی کافران قوم او را وَ إِن َّ مِن شِیعَتِه ِ و بدرستی که از پیروان نوح علیه السلام لَإِبراهِیم َ هر آئینه ابراهیم است یعنی در اصول شرع و طریق توحید پیرو او بود در لباب از فرارح رح نقل میکند که در شیعته ضمیر عاید است بحضرت رسالت پناه ص کنایت غیر مذکور است و ابراهیم علیه السلام اگرچه بصورت سابق بوده اما بمعنی متابع او است زیرا که همچون پیروان بفضل وی معترف گشته و دین او را ستوده و برای او دعا کرده که ربنا و ابعث فیهم رسولا الآیه قطعه پیش از تو آمدند بسی انبیاء و تو گر آخر آمدی همه را پیشوا توئی خوان خلیل است نمکدان خوان تو بر خوان اصطفی نمک انبیاء ع توئی إِذ جاءَ رَبَّه ُ یاد کن آنرا چونکه آمد ابراهیم علیه السلام پروردگار خود را بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ بدلی پاک از علائق یا

خالی از محبت دنیا یا فارغ از محبت اغیار یعنی روی نهاده بدرگاه عزّت با دلی از تعلقات کونین رسته و از حظ نفس و آرزوی طبع پرداخته إِذ قال َ لِأَبِیه ِ وَ قَومِه ِ یاد کن چون گفت ابراهیم علیه السلام مر پدر خود آزر و گروه خود را ما ذا تَعبُدُون َ اینکه چه چیز است که میپرستید أَ إِفکاً آیا آرزوی دروغ آلِهَهً خدایان را دُون َ اللّه ِ جز خدای تُرِیدُون َ میخواهید فَما ظَنُّکُم پس چیست گمان شما بِرَب ِّ العالَمِین َ بپروردگار عالمیان که شما را عذاب نکند بر آنکه پرستش او که استحقاق عبادت دارد ترک نموده اید و غیر او را می پرستید قوم سخن ابراهیم علیه الصّلوه و السلام را اینکه جواب دادند که فردا عید ما است و بصحرا بیرون خواهیم شد امروز طعامهائی پزیم و بر حوالی بتان میگذاریم تا چون از صحرا بازگردیم به بتخانه درآمده برسم تبرک آن طعامها را قسمت کنیم تو بیا و مجمع ما را تماشا کن و از آنجا با ما به بتخانه آی تا زیب و زینت اصنام و هیئات و اشکال ایشان را مشاهده کنی و میدانیم که بعد از تفرج ایشان زبان ملامت در خواهی بست و ما را در پرستش ایشان معذور خواهی داشت بیت گوئی که چرا ز عاشقی رنجوری تو روی بتم ندیده معذوری ابراهیم علی نبینا و علیه السلام جواب نداد روز دیگر پدر و مادر و یاران وی گفتند ای ابراهیم ع بیا تا برویم فَنَظَرَ پس در نگریست نَظرَهً نگریستنی فِی النُّجُوم ِ در ستارگان و مواقع اتصالات و انصرافات ایشان مشاهده کرد تا در کتابی که

علم نجوم درو بود نگریست و چون قوم او علم نجوم می ورزیدند هم از علم ایشان بایشان سخن فرمود فَقال َ پس گفت ابراهیم علیه السلام إِنِّی سَقِیم ٌ بدرستیکه من بیمارم یعنی استدلال میکنم که مرا طاعون در خواهد یافت و آن گروه از طاعون گمان بد بردندی فَتَوَلَّوا عَنه ُ مُدبِرِین َ بس برگشتند از وی روی گردانندگان از خوف آنکه طاعون از امراض متعدیه است ناگاه بدیشان سرایت کند چون قوم ابراهیم علیه السلام را گذاشته بصحرا رفتند آنحضرت علیه السلام رو به بتخانه نهاد فَراغ َ پس پنهان بازگشت ابراهیم إِلی آلِهَتِهِم بسوی بتان ایشان بتان را دید آراسته و خوانهای طعام در پیش ایشان نهاده فَقال َ پس گفت از روی استهزاء أَ لا تَأکُلُون َ آیا نمی خورید اینکه طعامها را و چون جوابی نشنید از روی تهکم دیگر بار گفت ما لَکُم لا تَنطِقُون َ چیست شما را که سخن نمیگوئید و مرا جواب نمی دهید.

صفحه : 1003

فَراغ َ پس پنهان درآمد عَلَیهِم بر ایشان و بزد بتان را ضَرباً بِالیَمِین ِ زدنی بقوت تمام یا بدست راست یا بسبب سوگند که خورده بود و فرموده تاللّه لا کیدن اصنامکم القصه ابراهیم علیه السلام بتان را پاره پاره کرد چنانچه در سوره انبیاء ع گذشت نمرودیان از عیدگاه به بتخانه آمدند صورت حال مشاهده کردند دانستند که کار ابراهیم ع است فَأَقبَلُوا إِلَیه ِ پس روی آوردند بسوی ابراهیم علیه السلام یَزِفُّون َ شتاب می کردند در گرفتن او و او را گرفته نزد نمرود آوردند بعد از مباحثه بسیار که شمه از ان ذکر بافته قال َ گفت ابراهیم علیه السلام أَ تَعبُدُون َ آیا می پرستید ما تَنحِتُون َ

آنچه می تراشید از سنگ و چوب بدست خود وَ اللّه ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون َ و خدای تعالی آفریده است شما را و آنچه شما میکنید بدستهای خود درین آیت دلیل است بر آنکه بندگان و افعال بندگان همه مخلوق حضرت پروردگار است چون ابراهیم علیه السلام ایشانرا الزام داد قالُوا ابنُوا گفتند نمرودیان و خواص او که بنا کنید لَه ُ برای سوختن ابراهیم بُنیاناً بنائی و از هیزم پرساخته آتش در ان زنید فَأَلقُوه ُ پس درافکنید او را فِی الجَحِیم ِ در آتش سوزان فَأَرادُوا پس خواستند نمرودیان بِه ِ بابراهیم علیه السلام کَیداً و ستانی و فتنه که او را بسوزانند فَجَعَلناهُم ُ الأَسفَلِین َ پس گردانیدیم ایشان را زیرتر و خوارتر چه آتش ایشان بر وی گلستانی ساختیم و آن برهانی روشن بود بر حقیت او و بطلان ایشان وَ قال َ و گفت ابراهیم علیه السلام چون از آتش بسلامت بیرون آمد إِنِّی بدرستیکه من ذاهِب ٌ رونده ام إِلی رَبِّی بجائی که پروردگار من فرموده است یعنی زمین شام سَیَهدِین ِ زود باشد که راه نماید مرا بمقصد من یا بمصالح دنیا و آخرت پس ابراهیم علیه السلام روی بشام نهاد و در ان راه ها جر بدست ساره خاتون رض افتاده و او آن را بابراهیم علیه السلام بخشید و چون هاجر ملک یمین او شد دعا کرد که رَب ِّ هَب لِی ای پروردگار من ببخش مرا فرزندی مِن َ الصّالِحِین َ از شایستگان و ستودگان که معین من باشد بر طاعت و مونس من بود در غربت فَبَشَّرناه ُ پس مژده دادیم او را بِغُلام ٍ حَلِیم ٍ بفرزندی بردبار یعنی چون ببلوغ رسد حلیم بود پس خدا اسمعیل علیه السلام

را از هاجر بوی ارزانی داشت و بحکم سبحانی از زمین شام هاجر و پسر او را بمکه آورد و اسمعیل علیه السلام آنجا نشو و نما یافت وقتی که ابراهیم علیه السلام از شام بدیدن پسر آمده بود سه شب متوالی در واقعه دید که فرزند خود را قربان کن روز عید نحر بود که ابراهیم علیه السلام اسمعیل را همراه داشته روی بمنی نهاد.

صفحه : 1004

فَلَمّا بَلَغ َ پس چون برسد ابراهیم ع مَعَه ُ با پسر خود السَّعی َ بموضع سعی یعنی میان صفا و مروه و گفته اند مراد مشی است بکوه قال َ گفت ابراهیم ع یا بُنَی َّ ای پسرک من تصغیر برای ترحم و شفقت است إِنِّی أَری بدرستی که من می بینم پیوسته فِی المَنام ِ در خواب أَنِّی أَذبَحُک َ آنکه من ترا ذبح میکنم یعنی پیاپی می بینم در خواب که فرزند را ذبح کن فَانظُر ما ذا تَری پس در نگر که درین کار چه چیز می بینی و رأی تو چه تقاضا میکند قال َ گفت اسمعیل علیه السلام یا أَبَت ِ افعَل ای پدر من بکن ما تُؤمَرُ آنچه فرموده شده بدان چه خواب انبیاء ع وحی است سَتَجِدُنِی زود باشد که بیابی مرا إِن شاءَ اللّه ُ اگر خواهد خدای تعالی مِن َ الصّابِرِین َ از صبرکنندگان بذبح یا بر حکم قضا فَلَمّا أَسلَما پس آنهنگام که گردن نهاد حکم خدای را ابراهیم علیه السلام بفدای پسر خود و اسمعیل علیه السلام رضا داد بقربان شدن خود واقع شد آنچه واقع شد وَ تَلَّه ُ و بیفگند ابراهیم ع مر پسر را لِلجَبِین ِ بر پیشانی یعنی پیشانی او را بر زمین نهاد بالتماس او

در معالم آورده که چون ابراهیم علیه السلام قصد ذبح اسمعیل علیه السلام فرمود اسمعیل ع سه وصیّت کرد اوّل گفت ای پدر دست و پای من محکم بربند تا اضطراب نکنم چه وقت اضطراب نشاید که جامه مبارک تو خون آلوده گردد و من بدین بی ادبی عاصی و بدنام شوم و مرا در ان حضرت خسارت باشد بیت اگر خونم بریزی غم ندارم زان همی ترسم که ناگه دامن پاکت شود از خونم آلوده دیگر چون بخانه باز روی سلام من بمادر دلفگار من برسان و پیراهن مرا بدو ده تا او را بآن تسلّی باشد سوم روی مرا بخاک نه تا بوقت تیغ راندن نظرت بمن نیفتد و سلسله مهر پدری در حرکت نیاید مبادا که در امر الهی تاخیر و تقصیر رود ابراهیم علیه السلام بدل قوی دست و پای پسر بربست و کارد بر حلق وی نهاد حق سبحانه صفحه از مس بشکل حلقه در حلق اسمعیل ع پدید آورد تا کارد را از بریدن بازداشت و گفته اند حلق او می برید و باز درست میشد پس حق سبحانه میفرماید که ما عمل ابراهیم ع را پسندیدیم و او حکم ما را بجا آورد وَ نادَیناه ُ و ندا کردیم ما او را أَن یا إِبراهِیم ُ آنکه ای ابراهیم ع قَد صَدَّقت َ الرُّؤیا بدرستی که راست کردی خواب خود را در وسیط آورده که او در خواب دیده بود که پسر را می کشت اما اثر خون ندیده بود در بیداری نیز همان صورت سمت وقوع یافت إِنّا بدرستی که ما کَذلِک َ همچنین تفرج بعد از شدّت نَجزِی المُحسِنِین َ جزا میدهیم نیکوکاران را إِن َّ هذا بدرستیکه

اینکه کار لَهُوَ البَلاءُ المُبِین ُ هر آئینه آزمایشی است روشن که بآن مخلص از غیر او متمیز گردد وَ فَدَیناه ُ و فدا دادیم اسمعیل را بِذِبح ٍ عَظِیم ٍ بکبشنی بزرگ یعنی فربه و آن کبش شاخ دار بوده که چهل سال در مراقع بهشت چرا نموده و گویند اینکه آن کبش بوده که هابیل او را قربان کرده بود و خدای تعالی از وی پذیرفت یا گوسپندی بود که از جبل شیر فرود آمده بود پس نزد ابراهیم بایستاد و اشهر آن است که جبرئیل ع از آسمان فرود آورد و قصّه قربانی با توابع و لواحق آن بشرحی لائق بسطی موافق در جواهر التفسیر مذکورست وَ تَرَکنا و باقی گذاشتیم عَلَیه ِ بر ابراهیم ع ثنای نیکو فِی الآخِرِین َ در میان پسینیان یعنی امت محمّد ص یا آن را باقی گردانیدیم که مردمان میگویند.

صفحه : 1005

سَلام ٌ عَلی إِبراهِیم َ سلام باد بر ابراهیم ع یا ما سلام میگوئیم بر او کَذلِک َ همچنین نَجزِی المُحسِنِین َ پاداش میدهیم نیکوکاران را إِنَّه ُ بدرستی که ابراهیم ع مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین َ از بندگان گرویدگان ماست وَ بَشَّرناه ُ بِإِسحاق َ و مژده دادیم او را یعنی ابراهیم علیه السلام را بعد از اسمعیل بفرزندی اسحق نام نَبِیًّا مِن َ الصّالِحِین َ پیغمبری از ستودگان وَ بارَکنا عَلَیه ِ و برکت دادیم بر ابراهیم ع وَ عَلی إِسحاق َ و بر پسر او اسحق ع که از صلب او انبیای بنی اسرائیل علیهم السلام و غیر ایشان چون ایوب ع بیرون آوردیم وَ مِن ذُرِّیَّتِهِما و از فرزندان ایشان هر دو مُحسِن ٌ نیکوکارست در عمل خود بایمان و طاعت وَ ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ و

ستمکار است بر نفس خود بکفر و معصیت مُبِین ٌ آشکارا ستم او یعنی از نسل او هم گرویدگان نیکوکار باشند و هم ناگرویدگان ستمکار وَ لَقَد مَنَنّا و هر آئینه ما منت نهادیم عَلی مُوسی وَ هارُون َ بر موسی و هارون علیه السلام بر نعمت نبوّت وَ نَجَّیناهُما و برهانیدیم ایشانرا وَ قَومَهُما و گروه ایشانرا یعنی بنی اسرائیل را مِن َ الکَرب ِ العَظِیم ِ از اندوه بزرگ یعنی از تغلب قبطیان و ایذا و آزار ایشان وَ نَصَرناهُم و یاری دادیم هر دو را با قوم ایشان فَکانُوا هُم ُ پس بودند ایشان الغالِبِین َ غلبه کنندگان بر اعادی وَ آتَیناهُمَا و دادیم موسی و هارون علیهما السلام را الکِتاب َ المُستَبِین َ کتابی پیدا و هویدا وَ هَدَیناهُمَا و راه نمودیم هر دو را الصِّراطَ المُستَقِیم َ راهی راست رساننده بمقصود وَ تَرَکنا عَلَیهِما فِی الآخِرِین َ و باقی گذاشتیم بر هر دو ثنای نیکو در میان امتان بازپسین یا آنچه باقی گذاشتیم اینکه است که گویند سَلام ٌ عَلی مُوسی وَ هارُون َ سلام باد بر موسی و هارون علیهما السلام یا ما می گوئیم سلام هر دو را إِنّا کَذلِک َ بدرستی که ما همچنین نَجزِی المُحسِنِین َ پاداش میدهیم نیکوکاران را.

صفحه : 1006

إِنَّهُما بدرستی که موسی ع و هارون ع مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین َ از بندگان گرویدگان مااند وَ إِن َّ إِلیاس َ بدرستی که الیاس بن یاسین بن بشیر بن الفنحاص بن الغیرار بن هارون ع لَمِن َ المُرسَلِین َ از جمله فرستادگان است بدعوت خلق إِذ قال َ یاد کن آنرا که گفت لِقَومِه ِ مر گروه خود را أَ لا تَتَّقُون َ آیا نمی ترسید از عذاب الهی أَ تَدعُون َ آیا می پرستید بَعلًا بعل را

بخدای و آن بتی بود که بیست گز بالا و چهار روی داشت و بک نام زمینی است از شام و چون بعل درو بود آن جا را بعلبک گویند و بدین اسم مشهور شده القصه الیاس ع گفت میخوانید بعل را وَ تَذَرُون َ و میگذارید أَحسَن َ الخالِقِین َ عبادت نیکوترین آفریدگاران را مراد از خالقین مصورانند اللّه َ رَبَّکُم خدای پروردگار شما است وَ رَب َّ آبائِکُم ُ الأَوَّلِین َ و پروردگار پدران پیشین شما است پس او را پرستید و باو شرک میارید حق سبحانه و تعالی الیاس علیه السلام را باهل بعلبک فرستاد و ایشان ملکی داشتند احب نام در اول مسلمان بوده و در آخر باغوای زن خود از اهل بت پرستان شد و الیاس علیه السلام دعا فرمود تا سه سال بقحط مبتلا شدند و بالیاس علیه السلام رجوع نموده عذر تدارک خلل خود درخواستند الیاس علیه السلام فرمود که ایمان باید آورد و یگانگی حق اقرار باید کرد ایشان متأمل شدند الیاس علیه السلام گفت اگر میخواهید که بطلان و حقیت دین من و شما هویدا گردد بیائید تا من خدای خود را بخوانم و شما بتان خود را بخوانید هر کدام که دعای ایشان اجابت نماید سزاوار پرستیدن باشد ایشان بدین رضا داده بت خود را بیاراستند و ستایش بسیار کرده ازو باران طلبیدند اثر اجابت ظاهر نشد و الیاس علیه السلام دعا فرمود فی الحال باران آمد و قوم او در انکار افزودند فَکَذَّبُوه ُ پس تکذیب کردند او را فَإِنَّهُم لَمُحضَرُون َ پس بدرستی که ایشان هر آئینه حاضر کرده شدگانند در دوزخ إِلّا عِبادَ اللّه ِ المُخلَصِین َ مگر بندگان خدای تعالی پاک کرده شدگان

از شائبه شرک و نفاق آورده اند که الیاس ع ملول شده از خدای درخواست که قبل از نزول عذاب او را از میان قوم بیرون برد فرمان رسید که در فلان روز در فلان موضع رود و هر چه بدو ظاهر گردد برو سوار شود الیاس علیه السلام در زمان معین بمکان مقرر رفت صورت شیری یا اسپی از آتش پیش وی آمد بر ان سوار شد و الیسع ع را خلیفه خود ساخت حق سبحانه او را پر و بال داده شهوت طعام و شراب و وقاع ازو سلب کرده با فرشتگان پرواز داد و در صفت او آمد هم انسی است و هم ملکی و هم ارضی و هم سماوی و او موکل ست بر بیابانها چنانچه خضر بدریاها و در عرفات با یکدیگر ملاقات می فرمایند و در رمضان با هم در بیت المقدس افطار می کنند و جمعی از صلحای امت ایشانرا می بینند وَ تَرَکنا و بگذاشتیم عَلَیه ِ بر الیاس علیه السلام فِی الآخِرِین َ در میان پسینیان ثنا و درود فراوان یا آن گذاشتیم که گویند سَلام ٌ عَلی إِل یاسِین َ سلام بر الیاس و گفته اند الیاسین هم نام اوست چنانچه میکال و میکائیل و سینا و سینین إِنّا کَذلِک َ بدرستی که ما همچنین نَجزِی المُحسِنِین َ جزا میدهیم نیکوکاران را- صفحه : 1007

إِنَّه ُ بدرستی که الیاس علیه السلام مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین َ از بندگان گرویدگان ما است ایمان اسمی است جامع مر جمیع کمالات صوری و معنوی را و نام بندگی تشریفی است خاص برای اهل اختصاص نظم اگر بنده خویش خوانی مرا به از مملکت جاودانی مرا شهانی که با تخت فرخنده اند

همه بندگان ترا بنده اند وَ إِن َّ لُوطاً لَمِن َ المُرسَلِین َ و بدرستیکه لوط بن هاران از پیغمبران فرستاده شده است إِذ نَجَّیناه ُ یاد کن چون نجات دادیم او را وَ أَهلَه ُ أَجمَعِین َ و اهل بیت او را همه إِلّا عَجُوزاً مگر پیره زنی که زن او بوده چه او قرار گرفت فِی الغابِرِین َ در بازماندگان بعذاب زیرا که او کافره بود و با لوط علیه السلام همراهی نکرد ثُم َّ دَمَّرنَا الآخَرِین َ پس هلاک کردیم دیگران را از قوم وی و دیار ایشان را زیر و زبر ساختیم وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّون َ و بدرستی که شما ای گروه قریش میگذرید عَلَیهِم بر منازل ایشان وقتی که بتجارت شام میروید مُصبِحِین َ در حالتی که داخلید در صباح وَ بِاللَّیل ِ و بشب یعنی بر منازل ایشان گذر دارید روز و شب أَ فَلا تَعقِلُون َ آیا تعقل نمیکنید و اندیشه نمی نمائید که عاقبت مکذبان جز بهلاکت نمیکشد وَ إِن َّ یُونُس َ و بدرستی که یونس بن متی لَمِن َ المُرسَلِین َ از جمله فرستادگان است حق سبحانه او را با اهل نینوی از بلاد موصل فرستاد چنانچه در سوره یونس گذشت قوم تکذیب وی کردند و او عذاب طلبید و از میان قوم بیرون رفت و بعد از ظهور اثر عذاب قوم یونس علیه السلام ایمان آوردند و عذاب مرتفع شد و یونس علیه السلام ازین حال خبر یافت و او قوم را وعده عذاب داده بود که عذاب بشما فرود آید پس از اندیشه آنکه مردم او را بکذب نسبت دهند روی بجانب دریا نهاد إِذ أَبَق َ یاد کن آنرا که گریخت یونس علیه السلام از قوم خود إِلَی الفُلک ِ المَشحُون ِ بسوی کشتی

که مملو بود از مردم و متاع آورده اند که چون یونس علیه السلام بکنار دریا رسید قومی از تجار کشتی بر آب افگنده در دریا سوار میشدند یونس علیه السلام بایشان بکشتی درآمد چون کشتی بمیان آب رسید بایستاد ملاحان گفتند بنده گریخته درین کشتی هست که کشتی نمی رود یونس علیه السلام فرموده که بنده گریخته منم اهل کشتی گفتند حاشا که تو بنده باشی سیمای آزاد مردی و صلاحیت جوانمردی از بشره تو لایح است یونس علیه السلام مبالغه کرد که گریخته منم و داب آن قوم چنان بود که بنده گریخته را در دریا می انداختند تا کشتی روان می شد چون یونس علیه السلام در ان باب سخن بسر حد اطناب رسانید و آن قوم نمی شنیدند فرمود که قرعه زنیم عن به فَساهَم َ پس قرعه زدند با اهل کشتی سه نوبت عن به فَکان َ مِن َ المُدحَضِین َ پس گشت یونس ع از مدحضان یعنی هر سه بار قرعه بنام وی برآمد اهل کشتی او را برداشته قصد کردند که او را بدریا افگنند حق سبحانه وحی فرستاد بماهی که در آخر دریاها بودی تا پیش کشتی آمد و دهن باز کرد ملاحان او را بطرفی دیگر بردند آنجا ماهی پدید آمد یونس علیه السلام گلیم در سر کشیده خود را در بحر افگند.

صفحه : 1008

فَالتَقَمَه ُ الحُوت ُ پس فرود برد او را ماهی بیک بار وَ هُوَ مُلِیم ٌ و او ملامت کننده بود نفس خود را که چرا از قوم گریختی فرمان رسید بماهی که من او را طعمه تو نساختم بلکه درون تو زندان او کردم باید که ترکیب او از هم نریزد و ماهی

چنان که مادر را با فرزندان باشد وز نگاهداشت او رعایت مینمود و سر از آب برآورده می رفت و یونس علیه السلام در درون او نفس میزد تا سه روز یا هفت روز آنجا بود و اشهر آن است که چهل روز در شکم ماهی بود و آن ماهی هفت دریا را بگشت و حق سبحانه گوشت و پوست او را نازک و صافی ساخته بود چون آبگینه تا یونس ع غرائب و عجائب بحر را مشاهده کرد و پیوسته بذکر حق تعالی اشتغال داشت فَلَو لا أَنَّه ُ پس اگر نه آنست که یونس علیه السلام کان َ مِن َ المُسَبِّحِین َ بود از تسبیح گویندگان در شکم ماهی که میگفت لا إِله َ إِلّا أَنت َ سُبحانَک َ إِنِّی کُنت ُ مِن َ الظّالِمِین َ یا اگر نه آنست که او پیش از ان که در شکم ماهی رود از ذاکران و نمازگذارندگان بودی لَلَبِث َ هر آئینه درنگ کردی فِی بَطنِه ِ در شکم حوت إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ تا روزی که برانگیخته شوند مردمان اما برکت ذکر پروردگار زودش خلاصی داد فَنَبَذناه ُ پس بیفگندیم او را یعنی ماهی را فرمان دادیم تا او را از درون برآورد و بیفگند بِالعَراءِ بر زمین مأمون یعنی صحرائی که در ان درخت و گیاه و نبات و کوه نبود او را در چنین موضعی بیفگند وَ هُوَ سَقِیم ٌ و حال آنکه او بیمار بود یعنی ضعیف و نحیف چون طفلی که از مادر متولد شود وَ أَنبَتنا عَلَیه ِ و برویانیدیم بر زبر سر او شَجَرَهً مِن یَقطِین ٍ درختی از کدو تا ببرگهای خود او را سایه کرد و در زاد المسیر آورده که خاصیت ورق

یقطین آنست که مگس گرد آن نگردد و چون حق سبحانه ویرا بدرخت یقطین بپوشید از آفت ذباب و حرارت آفتاب ایمن شد بز کوهی را فرمان داد تا می آمد و پستان در دهان یونس علیه السلام می نهاد و او می مکید تا وقتی که پوست وی محکم شد و گوشت وی باقرار اصلی رفت وَ أَرسَلناه ُ و فرستادیم او را دیگر باره إِلی مِائَهِ أَلف ٍ بسوی صدهزار مرد أَو یَزِیدُون َ یا زیاده ببست هزار یا هفتاد هزار چون خبر رسیدن یونس علیه السلام باهل نینوی رسید ملک با تمام قوم باستقبال وی بیرون آمد فَآمَنُوا پس گرویدند بیونس علیه السلام یعنی بر دست وی تجدید ایمان کردند فَمَتَّعناهُم پس برخورداری دادیم ایشان را إِلی حِین ٍ تا آنهنگام که اجل ایشان رسد و بعد از انکه متقاضی اجل باسترداد ودیعت روح متوجه گردد نه بمرافعت ابطال منع او میسّر است و نه ببذل اموال دفع او متصور رباعی روز که اجل دست کشاید بستیز وز بهر هلاک برکشد خنجر تیز وقت جدل بود نه هنگام حیل نه روی مقامت و نه یاری گریز فَاستَفتِهِم پس بپرس از بنو خزاع و بنو ملیح و جهنیه که ملائکه را دختران خدای میگویند یعنی از وجه قسمت سؤال کن أَ لِرَبِّک َ البَنات ُ آیا پروردگار ترا دخترانند وَ لَهُم ُ البَنُون َ و مر ایشان را پسران.

صفحه : 1009

أَم خَلَقنَا المَلائِکَهَ إِناثاً یا ما آفریدیم مر فرشتگان را زنان وَ هُم شاهِدُون َ و ایشان حاضر بودند بوقت آفریدن ما مر ایشانرا أَلا إِنَّهُم آگاه باش و بدانکه ایشان مِن إِفکِهِم از دروغ و افترای خود

لَیَقُولُون َ وَلَدَ اللّه ُ هر آئینه میگویند بزاد خدای تعالی یعنی برای او بزاند فرزندان الا إِنَّهُم لَکاذِبُون َ و بدرستی که ایشان در انتساب والدیت بخدای هر آئینه دروغ گویانند أَصطَفَی البَنات ِ آیا برگزید خدا دختران را که مکروه طبع شمااند عَلَی البَنِین َ بر پسران که ماده افتخار و استظهار شما ایشانند ما لَکُم چیست شما را درین قسمت کَیف َ تَحکُمُون َ چگونه حکم می کنید و نسبت میدهید بخدای آن را که برای خود نمی پسندید أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا اندیشه نمی کنید که حق سبحانه منزه است از صاحبه و ولد چه والد از جنس مولود می باید و از مثل او می شاید و حضرت رب العزّت از مثل و شبه مقدّس است أَم لَکُم آیا مر شماراست درین سخن که ملائکه را بنات اللّه میگوئید سُلطان ٌ مُبِین ٌ حجتی روشن بکتابی فرود آمده از آسمان مشتمل بر اثبات آن فَأتُوا بِکِتابِکُم پس بیارید آن کتاب منزل را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در دعوی خود- آورده اند که بعضی از بنی خزاعه گفتند که حق سبحانه با جن مصاهره کرده و برخی از سرورات ایشان اختیار فرموده ملائکه از انها متولد شده اند یا مجوس بر آن بودند که خدای تعالی و شیطان برادرانند حق سبحانه میفرماید که وَ جَعَلُوا بَینَه ُ و ساخته اند میان خدا وَ بَین َ الجِنَّهِ و میان پری که دیو از ایشان ست نَسَباً خویشی و نسبتی وَ لَقَد عَلِمَت ِ الجِنَّهُ و بدرستی که میدانند دیوان و پریان که روز قیامت إِنَّهُم بدرستی که ایشان یعنی قائلان اینکه سخن یا همه ایشان لَمُحضَرُون َ هر آئینه حاضرشدگان باشند برای عذاب جمعی برانند که مراد از جن

ملائکه اند چه هر چه از دیده پوشیده باشد عرب آنرا جن خوانند و ایشان میان حق سبحانه و ایشان نسبتی ساختند بعضی گفته اند دختران وی اند و ملائکه می دانند که ایشانرا برای سؤال حاضر خواهند کرد و از پرستش کفّار مر ایشانرا خواهند پرسید و ایشان جواب بوجه صواب خواهند داد که بل کانوا یعبدون الجن چنانچه در سوره سبا مذکور شد سُبحان َ اللّه ِ پاک است خدای تعالی عَمّا یَصِفُون َ از آنچه صفت میکنند کافران یعنی نسبت قرابت و ولادت بوی و بیزاری است او را از مقاله کفّار اشرار و همه ایشان بدین نوع خدایرا وصف میکنند إِلّا عِبادَ اللّه ِ المُخلَصِین َ مگر بندگان خدای پاک شدگان از الواث شکوک و شبهات که ایشان بسزای ستایش او می نمایند.

صفحه : 1010 فَإِنَّکُم پس تحقیق شما ای کافران وَ ما تَعبُدُون َ و آنچه می پرستید از بتان ما أَنتُم نیستید شما همه عَلَیه ِ بر آنچه می پرستید بِفاتِنِین َ گمراه کنندگان و تباه سازندگان إِلّا مَن هُوَ مگر آن کسی را که او صال ِ الجَحِیم ِ در آینده بدوزخ است یعنی علم ازلی بدان تعلق گرفته است بر آنکه او بی شبه بدوزخ خواهد رفت و برای رد قول آنها که ملائکه پرست بودند ذکر اعتراف ملائکه بعبودیت حق سبحانه می کند که ایشان میگویند وَ ما مِنّا و نیست از ما هیچکس إِلّا لَه ُ مگر آنکه مر او را مَقام ٌ مَعلُوم ٌ مقامی است در خدمت و عبادت معین داشته شده و مقرر گشته که از ان تجاوز نمی توانیم نمود شیخ ابو بکر ورّاق قدس سره فرموده که مراد مقام سینه است چون خوف و رجا و محبّت و رضا که هر یک از مقربان خطائر

ملکوت و مقدمان صوامع جبروت در مقامی از ان متمکن اند وَ إِنّا لَنَحن ُ الصَّافُّون َ و بدرستی که ما صف کشیدگانیم در ادای طاعت و موقف و ملازمت وَ إِنّا لَنَحن ُ المُسَبِّحُون َ و بدرستی که ما تسبیح گویندگانیم مر خدای عز و جل را و تنزیه کننده از هر چه لائق ذات مقدس وی نباشد در لباب آورده که اینکه کلام پیغمبر علیه السلام و مومنان است رحمهم اللّه تعالی که میگویند هر یک از ما فردا مقامی معلوم داریم در بهشت و امروز در صف ایستادگانیم بنماز و بپاکی یادکنندگان مر خدای عز و جل را و تاکیدات اینکه هر دو جمله بان و لام و توسیط فصل دلیل است بر مواظبت طاعت و دوام ذکر بی شائبه قصور و فتور خواه به نسبت ملائکه کرام و خواه به نسبت سیّد انام ص و سائر اهل ایمان از اصحاب رض عظام علیهم رضوان اللّه العلام وَ إِن کانُوا و بدرستی که بودند کافران قریش که قبل از بعث لَیَقُولُون َ هر آئینه میگفتند لَو أَن َّ عِندَنا اگر بودی نزدیک ما ذِکراً ذکری یعنی کتابیکه سبب پند و نصیحت ما بودی مِن َ الأَوَّلِین َ از کتب پیشینیان یعنی اگر ما را نیز کتابی بودی و حکم بر ما منزل شدی لَکُنّا هر آئینه می بودیم ما عِبادَ اللّه ِ المُخلَصِین َ بندگان خدای تعالی پاک کرده شده از لوث شرک و کفر و آن هنگام که بدیشان آمد کتابیکه اشرف کتب سماوی است یعنی قرآن فَکَفَرُوا بِه ِ پس کافر شدند بوی فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند عاقبت کفر خود را که عقوبت و مغلوبیت است وَ لَقَد سَبَقَت و هر آئینه

پیشی گرفته است کَلِمَتُنا سخن ما یعنی وعده نصرت که کرده ایم برای پیغمبران و حکم اینکه وعده در لوح محفوظ مثبت است کما قال اللّه تعالی کتب اللّه لاغلبن انا و رسلی یعنی وعده نصرت که کردیم ما لِعِبادِنَا المُرسَلِین َ برای بندگان فرستاده شده إِنَّهُم بدرستی که پیغمبران لَهُم ُ المَنصُورُون َ هر آئینه ایشانند یاری کرده شدگان.

صفحه : 1011

وَ إِن َّ جُندَنا و بدرستی که لشکر ما یعنی متابعان انبیاء ع لَهُم ُ الغالِبُون َ هر آئینه ایشان غلبه کنندگان اند بحجت یا بنصرت در اغلب اوقات و غلبه کفّار بر ایشان بسبیل ندرت است فَتَوَل َّ عَنهُم پس روی بگردان ای محمّد ص از ایشان حَتّی حِین ٍ تا هنگام امر قتال یا زمان وعده نصرت که روز بدرست یا روز فتح مکه وَ أَبصِرهُم و به بین حال ایشان در ان روز فَسَوف َ یُبصِرُون َ پس زود باشد که به بینند ایشان در دنیا نصرت ترا و در آخرت علو رتبه ترا آورده اند که چون کفّار وعید فسوف یبصرون شنیدند گفتند که اینکه کی خواهد بود آیت آمد که أَ فَبِعَذابِنا آیا بعذاب ما یَستَعجِلُون َ شتاب میکنند و وقت نزول آن می پرسند فَإِذا نَزَل َ پس چون فرود آید آن عذاب بِساحَتِهِم به پیشگاه منزل ایشان فَساءَ صَباح ُ المُنذَرِین َ پس بد باشد صباح بیم کرده شدگان آورده اند که در میان قبائل عرب قتل و غارت بسیار بود و هر لشکریکه قصد قبیله داشتندی همه شب راه پیموده و وقت سحر که زمان خواب گران است بحوالی ایشان درآمدندی و دست بغارت و اسر و تاراج برکشاده قوم را مستاصل ساختندی و بدین سبب اغلب غارت در صباح واقع

میشد غارت را صباح نام نهادندی و هر چند که غارت در وقتی دیگر وقوع یافتی همان صباح گفتندی درین آیت تشبیه کرد عذاب را بلشکری که ناگاه بدیشان هجوم خواهد کرد و غارتی بدیشان واقع خواهد شد که آن عذاب استیصال است و مردی است که در ان صباح که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بزمین خیبر رسید و قلعه و حصون ایشان را دید فرمود که اللّه اکبر خربت خیبر انا اذا نزلنا بساحه قوم فساء صباح المنذرین پس حق سبحانه و تعالی دیگر بار بجهت تاکید میفرماید وَ تَوَل َّ عَنهُم و روی بگردان ای محمّد ص و اعراض کن از ایشان حَتّی حِین ٍ تا وقتی که آیت السیف نازل شود وَ أَبصِر و ببین که عذاب بر ایشان فرود آید فَسَوف َ یُبصِرُون َ پس زود بود که بینند انواع عقوبتها در دنیا و عقبی سُبحان َ رَبِّک َ پاک است پروردگار تو رَب ِّ العِزَّهِ خداوند عزّت و قوّت و غلبه عَمّا یَصِفُون َ از آنچه وصف میکنند مشرکان او را وَ سَلام ٌ عَلَی المُرسَلِین َ و سلام بر فرستاده شدگان وَ الحَمدُ لِلّه ِ و همه ستایشها رَب ِّ العالَمِین َ مر خدای را عز و جل که پروردگار عالمیان است درین آیت بندگانرا تعلیم تسبیح و تسلیم و تحمید میکند و امام محی السنته رح در معالم التنزیل باسناد خود از مرتضی علی کرم اللّه وجهه نقل میکند که هر که دوست میدارد که برو پیمایند مزد و ثواب را به پیمانه بزرگ تر باید که آخر کلام او از مجلس اینکه آیت باشد سبحان ربک الآیه تا ثواب بیابد.

صفحه : 1012

سوره ص

مکیه و هی

ثمان و ثمانون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- ص ابو بکر وراق و قطرب رح برانند که حروف مقطعه جهت تسکیت کفار است که هر وقت که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم در نماز و غیر آن قرآن بجهر تلاوت فرمودی ایشان از روی عناد صفیر زدندی و دست بر دست کوفتندی تا آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بر غلط افتد حق سبحانه و تعالی اینکه حروف را فرستاد تا ایشان بعد از استماع آن متأمل و متفکر شده از تغلیط باز مینمانند و درین حروف بخصوصه گفته اند که نام خدایست عز و جل یا اسم قرآن یا علم سوره یا مفتاح اسم صمد و صانع و صادق الوعد یا اشارت ست بصدق اللّه یا بصدق محمّد صلوات اللّه علیه و سلامه و در احقاف آورده است که اسم محمدست ص و مرتضی علی کرم اللّه وجهه فرمود که نام بحری ست در آسمان صاحب لباب گفته علیه الرحمه که آن بحریست که عرش خدای عز و جل برو است یا دریائی ست که حق تعالی بدان مردگانرا زنده گرداند امام قشیری رح فرموده که حق سبحانه و تعالی قسم یاد میکند بصفای محبت دوستان سلمی رح گفته که قسم است بصفای دل عارفان در تاویلات آورده که قسم است بصورت محمدیه علی صاحبها الصلوه و السلام و در بحر الحقایق گوید که قسم ست بصاد صمدیت او در ازل و بصاد صبوریت او تا ابد و بصاد صانعیت او ما بینهما وَ القُرآن ِ و بحق قرآن ذِی الذِّکرِ خداوند عظمت و شرف و

شهرت یا مشتمل بذکر ما یحتاج الیه جواب قسم اینکه که کار نه آنست کفار پندارند بَل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا بلکه آنانکه نگرویدند از رؤسای قریش فِی عِزَّهٍ در سرکشی اند از قبول حق وَ شِقاق ٍ و در مخالفت خدای عز و جل و عداوت رسول ص کَم أَهلَکنا چندین هلاک کردیم مِن قَبلِهِم پیش از کفّار مکّه مِن قَرن ٍ از اهل روزگار یعنی امم گذشته بجهت استکبار و شقاق ایشان فَنادَوا پس ندا کردند و آواز بلند برداشتند تا کسی ایشانرا بفریاد رسد وَ لات َ و نیست آنهنگام حِین َ مَناص ٍ هنگام رجوع بگریزگاه در معالم التنزیل فرموده که عادت کفّار مکّه آن بود که چون کارزار بر ایشان دراز شدی میگفتندی مناص مناص یعنی بگریزید حق سبحانه و تعالی خبر میدهید که بهنگام حلول عذاب در بدر مناص مناص خواهند گفت و آنجا جای گریز نخواهد بود وَ عَجِبُوا و شگفت دارند کافران أَن جاءَهُم آنکه آمد بدیشان مُنذِرٌ مِنهُم پیغمبری بیم کننده از جنس ایشان یعنی بشری بصورت ایشان یا از قبیله ایشان وَ قال َ الکافِرُون َ و گفتند ناگرویدگان هذا اینکه منذر ساحِرٌ جادو است در آنچه از خوارق عادت بما می نماید کَذّاب ٌ دروغگوی ست در دعوی نبوّت یا اسناد قرآن بخدای عز و جل چه تیره رأی که انوار لمعات وحی را از تاریکی سحر امتیاز نکند و چه بصیرتی که آثار شعاعات صدق را از ظلمات کذب باز نشناسد قطعه گشت طالع آفتابی اینکه چنین عالم فروز دیده خفاش را یکذره در وی نور نی از شعاع روز روشن روی گیتی مستیز تیرگی شب هنوز از دیده وی دور

نی آورده اند که بعد از اسلام حمزه رض و عمر رض اشراف قریش از روی اضطراب نزد ابو طالب آمده و گفتند ای پسر عبد مناف تو مهتر و بزرگتر مائی آمده ایم تا میان ما و برادرزاده خود حکم فرمائی که یک یک از سفهای قوم ما را میفریبد و دین محدّث و آئین مجدّد خود را بر ایشان جلوه میدهد و هر دم سنگ تفرقه در میان جمع ما می افگند و نزدیک بدان رسیده که دست تدارک از اطفای اینکه نائره عاجز آید ابو طالب آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را طلبیده گفت ای محمّد ص قوم تو آمدند و ایشانرا از تو مدعا اینست که یک بارگی طریق انحراف مورز در متمنای ایشان تامل نمای حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که ای معشر قریش مطلوب شما از من چه چیز است گفت آنکه دست از نقص دین بداری و سب الهه ما فروگذاری تا ما نیز متعرض تو و متابعان تو نشویم حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه فرمود که من هم از شما می طلبم که بیک کلمه با من متفق شوید تا ممالک عرب شما را مسخر شود و اکابر عجم کمر فرمانبرداری شما بربندند گفتند آن کدام کلمه است سید عالم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که لا اله الا اللّه یکبار اشراف قریش از آنحضرت اعراض نموده با یکدیگر گفتند.

صفحه : 1013

أَ جَعَل َ الآلِهَهَ آیا گردانید محمّد ص خدایان را إِلهاً واحِداً خدای یگانه و یکتا إِن َّ هذا بدرستی که یگانگی خدای لَشَی ءٌ عُجاب ٌ چیزیست نیک شگفت که سه صد و شصت بت

که ما داریم کار یک شهر مکّه راست نمی توانند کرد یک خدای که محمّد ص میگوید کار تمام عالم چون تمام سازد وَ انطَلَق َ المَلَأُ و بشتاب رفتند بزرگان قوم از خانه ابو طالب مِنهُم از جماعت قریش یکدیگر را میگفتند أَن ِ امشُوا آنکه بروید وَ اصبِرُوا و شکیبائی ورزید عَلی آلِهَتِکُم بر پرستش خدایان خود إِن َّ هذا بدرستی که اینکه مخالفت محمّد ص با ما لَشَی ءٌ یُرادُ چیزیست که خواسته اند بما از حوادث زمان و از وقوع آن چاره نیست یا ترفع و استعلائیکه مدعای محمّد ص است چیزی است که خواسته میشود یعنی همه کس میخواهند که مرتفع و مستعلی باشند ما سَمِعنا بِهذا نه شنوده ایم اینکه که او میگوید از وحدانیت خدای عز و جل فِی المِلَّهِ الآخِرَهِ در ملت بازپسین که دریافته ایم پدران خود را بر آن یا در ملّت عیسی علیه السلام که آخرین ملّت ست چه ایشان بتثلیث قائل اند نه بتوحید إِن هذا نیست اینکه توحید که او میگوید إِلَّا اختِلاق ٌ مگر بافتنی از نزدیک وی یعنی دروغی است که خود می بافد أَ أُنزِل َ عَلَیه ِ الذِّکرُ آیا فرو فرستاده اند بر وی قرآن را مِن بَینِنا از میان ما یعنی چرا از جماعت و مأوی مخصوص باشد بوحی و بزرگان قوم محروم باشند و ایشان اینکه سخن از روی حسد گفتند نه آنکه ایشان اعتقاد داشتند که قرآن وحی حق است بَل هُم بلکه ایشان فِی شَک ٍّ در گمانند مِن ذِکرِی از وحی من بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذاب ِ بلکه نچشیده اند عذاب مرا و چون بچشند شک ایشان زائل گردد و همه دانند که هر چه پیغمبر من بطریق

وحی ادا میکرده همه حق بوده یعنی بوقت نزول عذاب بدیشان دم تصدیق خواهند زد و فائده نخواهد داد أَم عِندَهُم آیا نزدیک ایشان ست خَزائِن ُ رَحمَهِ رَبِّک َ خزانهای رحمت پروردگار تو العَزِیزِ پروردگار غالب که مغلوب نگردد الوَهّاب ِ بخشنده که هر چه بخشد به مستحق آن بخشد یعنی مفاتیح نبوت بدست کافران و تصرف ایشان نیست تا ببعضی از صنادید خود دهند بلکه عطیه است از حضرت حق سبحانه و تعالی که بفضل خود ارزانی دارد بهر که خواهد نظم چون ز حال مستحقان آگهی هر چه خواهی هرکرا خواهی دهی دیگران را اینکه تصرف کی رواست اختیار اینکه تصرفها تراست.

صفحه : 1014

أَم لَهُم آیا مر ایشان راست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمانها و زمینها وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان است و اگرچه ایشان مالک اند اینکه ملک را فَلیَرتَقُوا پس باید که بالا روند فِی الأَسباب ِ در سببها که بدان بآسمان میروند در لباب آورده که اسباب آنست که ملائکه در وقت صعود بر فلک با جنحه خود بر آن اعتماد نموده طیران میکنند ملخص سخن آنست که اگر کفّار را در ملک آسمان و زمین اختیاری و اقتداری هست باید که بروند بر آسمان و قرار گیرند بر عرش و بتدبیر امور عالم اشتغال کنند و وحی از هر که خواهند بگردانند و بهر که خواهند بدهند و اینکه سخن از غایت تهکم است جُندٌ ما ایشان لشکری اند و چه لشکری هُنالِک َ آنجا- اشارت است بمصارع ایشان در بدر مَهزُوم ٌ لشکری شکسته شده مِن َ الأَحزاب ِ از گروهها که لشکر کشیده با رسول جنگ می کرده اند یکی از دلائل اعجاز قرآن اینست

که خدا خبر داد پیغمبر خود را در مکّه که عنقریب لشکر قریش مقتول و مهزوم خواهند شد و چنان شد کَذَّبَت قَبلَهُم تکذیب کردند پیش از اهل مکه قَوم ُ نُوح ٍ گروه نوح علیه السلام مر وی را وَ عادٌ و قوم عاد هود علیه السلام را وَ فِرعَون ُ و فرعون موسی علیه السلام ذُو الأَوتادِ خداوند میخها صفت فرعون است و مراد ملک ثابت باشد تشبیه کرد ملک او را بخیمه که اطنبه آن باوتاد استحکام یابد و گویند مراد چهار میخ است که مومنان را بدان تعذیب می نمود وَ ثَمُودُ و تکذیب کردند ثمود صالح علیه السلام را در نکت و عیون آورده اند که تکذیب قوم صالح ع مر او را در وقت دعوت ثانی بوده چه اوّل که صالح علیه السلام قوم را دعوت فرمود همه ایمان آوردند و چون وی وفات کرد مرتد گشتند حق سبحانه تعالی باز او را زنده گردانیده بر ایشان فرستاد و درین نوبت او را نشناختند و برهان طلبیدند و اخراج ناقه واقع شد بعضی ایمان آوردند و جمعی تکذیب نمودند و بسبب عقر ناقه همه هلاک شدند وَ قَوم ُ لُوطٍ و گروه لوط علیه السلام مر او را وَ أَصحاب ُ الأَیکَهِ و اهل بیشه شعیب علیه السلام را أُولئِک َ الأَحزاب ُ آن گروهند حزبهای مکذبان و جند مهزوم قریش نیز از ایشان خواهند شد إِن کُل ٌّ نبودند هیچ یک از ایشان إِلّا کَذَّب َ الرُّسُل َ مگر آنکه تکذیب کردند فرستادگان را فَحَق َّ عِقاب ِ پس سزاوار شد عقوبت من بر ایشان و فرود آمد عذاب من بر ایشان وَ ما یَنظُرُ و نمی نگرند و انتظار نمی برند هؤُلاءِ اینکه

گروه از قوم تو إِلّا صَیحَهً واحِدَهً مگر یک صیحه را که نفخه اولی است و همه بدان بمیرند ما لَها نیست آن صیحه را مِن فَواق ٍ هیچ رجوعی یعنی کس نتواند که آنرا رد کند و بازگرداند وَ قالُوا رَبَّنا و گفتند معاندان قریش نضر بن حارث و احزاب او که ای پروردگار ما عَجِّل لَنا قِطَّنا بشتاب بده بهره ما را از عذابی که محمّد ص ما را بدان وعید میکند یا از روی تعجیل ده ما را صحیفه اعمال ما تا در ان نگریم قَبل َ یَوم ِ الحِساب ِ پیش از روزشمار اینکه استعجال از روی استهزاء میکردند و خاطر عاطر حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم ملول می شد حضرت عزت جل و علا فرمود که.

صفحه : 1015

اصبِر شکیبائی کن عَلی ما یَقُولُون َ بر آنچه ایشان میگویند اینکه حکم بآیت السیف منسوخ است وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ و یاد کن بنده ما داود علیه السلام را ذَا الأَیدِ خداوند قوت در دین یا در حرب یا در مملکت داری و گفته اند در عبادت چه همه شبها بطاعت میگذرانید و روزی روزه میداشت و روزی افطار میکرد إِنَّه ُ أَوّاب ٌ بدرستی که او بازگردانیده بود بما إِنّا سَخَّرنَا الجِبال َ بدرستی که ما رام گردانیدیم کوهها را با داود علیه السلام تا هر جا که میخواست میرفتند مَعَه ُ یُسَبِّحن َ با او تسبیح میکردند بِالعَشِی ِّ شبانگاه وَ الإِشراق ِ و بوقت برآمدن آفتاب، صاحب کشف الاسرار رح فرمود که تسبیح کوهها و سنگ ها اگرچه بر عقلا پوشیده است از قدرت حق سبحانه بدیع و بعید نیست و تسبیح حصا در دست مصطفی

صلی اللّه علیه و سلّم از شواهد قدرت است یکی از اولیا سنگی را دید که بسان قطرات باران آب ازو میچکید ساعتی توقف نموده بتامل در ان نگریست سنگ با وی بسخن درآمد که ای ولی خدا چندین سال است که خدای تعالی مرا آفریده و از هیم سیاست او اشک حسرت میریزم آن ولی خدا مناجات کرد که خدایا اینکه سنگ را ایمن گردان دعای او بعز اجابت پیوست و مژده امان بدان سنگ در رسید و آن ولی بعد از مدتی همانجا رسید و همان سنگ را دید که بیشتر از نوبت اوّل قطره ها میریخت فرمود که ای سنگ چون ایمن شدی اینکه گریه از بهر چیست جواب داد که نوبت اوّل قطرها که میگریستم از خوف عقوبت و حالا میگریم از شادی امن و سلامت ما را برین درگاه جز گریستن کاری نیست شیخ الاسلام قدس سره فرمود بیت سر گریه داریم دور و دراز ندانم ز حسرت بود یا ز ناز از سنگ گریه بین و مگو کان ترشح است وز کوه ناله دان و مپندار کان صدست وَ الطَّیرَ و مسخر کردیم مر او را مرغان مَحشُورَهً جمع کرده شده نزد وی وصف زده و بالای سر او کُل ٌّ لَه ُ هر یک از کوهها و مرغان مر داود علیه السلام را أَوّاب ٌ مطیع بودند یا بازگرداننده آواز خود را با وی به تسبیح وَ شَدَدنا و محکم کردیم ما مُلکَه ُ بادشاهی ویرا بدعای مظلومان یا بوزرای نصیحت کنندگان یا بکوتاه کردن دست ظلمه از رعیت یا بالقای رعب وی در

دل اعادی یا ببافتن زره و ساختن آلات حرب یا به بسیاری لشکر یا بکثرت پاسبانان چه در هر شب سی و شش هزار مرد پاس خانه وی میداشتند امام ابو اللیث رح فرمود که استحکام ملک بدان بود و حق سبحانه و تعالی از آسمان سلسله فرستاد و آن سلسله بالای محکمه داود علیه السلام بایستاد و از خصمین هر کدام بر حق بودندی دست ایشان بسلسله رسیدی و آن دیگر بر اخذ آن قادر نبودی وَ آتَیناه ُ الحِکمَهَ و دادیم داود را حکمت یعنی تمام علم و کمال عمل وَ فَصل َ الخِطاب ِ و کلام پاکیزه که مخاطب مقصود خود را بی شبه از ان دریافتی یا سخن میانه جامع مقصود خالی از اکثار بی اشباع ممل و اختصار مخل مرتضی علی کرم اللّه وجهه فصل الخطاب را چنین تفسیر کرده البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر و بحقیقت کلام خصوم بدین حکم منفصل و منقطع میشود و بباید دانست که در قصّه داود علی نبینا و علیه السّلام و تزویج زن اوریا اختلاف بسیارست و بعضی از مفسران اینکه قصّه را بر وجهی ایراد کرده اند که شرع و عقل در قبول آن ابا میکند و آنچه بصحت اقرب می نماید آن است که اوریا زنی را خطبه کرده بود و نزدیک بآن رسیده که با وی عقد کند اولیای زن را با وی خرخشه افتاده بوی ندادند و داود علیه السلام جهت خود خطبه فرمود او را نود و نه زن بود او را نیز بخواست در زاد المسیر آورده است که عتاب الهی با وی

آن بود که بعد از خطبه اوریا او را خطبه کرد و صورت معاتبه در قرآن بر اینکه وجه است که.

صفحه : 1016

وَ هَل أَتاک َ و آیا آمد بتو نَبَأُ الخَصم ِ خبر آن دو گروه که خصومت کردند و در تبیان آورده که جبرئیل ع و میکائیل ع در صورت دو خصم نزد داود علیه السلام آمدند و با هر یکی جمعی از ملائکه بودند و حضرت داود علیه السلام روزها را قسمت فرموده بود روزی عبادت کردی و روزی حکم فرمودی و روزی وعظ گفتی و روزی بمهمات خاصه خود اشتغال فرمودی روز عبادت ببالا خانه برآمدی و پاسبانان بر حوالی ایستاده مردم را از درآمدن بر وی منع کردندی ملائکه آن روز بصورت انسان بخانه داود علیه السلام آمدند و بعبادت خانه وی بالا رفتند چنانچه میفرماید إِذ تَسَوَّرُوا المِحراب َ یاد کن چون بالا رفتند بسوی غرفه وی إِذ دَخَلُوا چون درآمدند عَلی داوُدَ بر داود علیه السلام و ایشان را دید فَفَزِع َ بس بترسید مِنهُم از ایشان چه بی اجازت از بالای غرفه درآمدند قالُوا لا تَخَف گفتند مترس ای داود خَصمان ِ ما دو گروهیم خصم یکدیگر بَغی بَعضُنا ستم کردند برخی از ما عَلی بَعض ٍ بر برخی دیگر فَاحکُم بَینَنا پس حکم کن میان ما بِالحَق ِّ براستی وَ لا تُشطِط و جور مکن در حکم خود وَ اهدِنا و راه نمای ما را إِلی سَواءِ الصِّراطِ براه میانه که آن عدل است و راستی داود علیه السلام فرمود که سخن گوئید یکی از ایشان اشارت بدیگری کرده بداود گفت إِن َّ هذا أَخِی بدرستی که اینکه برادر من است در دین و

صحبت لَه ُ تِسع ٌ وَ تِسعُون َ نَعجَهً مر او را نود و نه میش است وَ لِی َ نَعجَهٌ واحِدَهٌ و مرا یک میش و بس فَقال َ پس گفت أَکفِلنِیها آنرا نصیب من گردان و تملیک من کن وَ عَزَّنِی و غلبه کرد بر من فِی الخِطاب ِ در سخن گفتن و نگذاشت که تعلل کنم در ان قال َ گفت داود که اگر حال برین منوال است لَقَد ظَلَمَک َ بخدای عز و جل که ستم کرده است بر تو بِسُؤال ِ نَعجَتِک َ بخواستن میش تو و جمع کردن آن إِلی نِعاجِه ِ با میشهای خود وَ إِن َّ کَثِیراً و بدرستی که بسیاری مِن َ الخُلَطاءِ از شرکای که مال بهم خلط میکنند لَیَبغِی هر آئینه ستم میکنند بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ برخی از ایشان بر بعضی و زیادت از حق خود می طلبند إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا مگر آنانکه گرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای ستوده وَ قَلِیل ٌ ما هُم و اندکی اند ایشان در میان شرکا و چون داود علیه السلام اینکه سخن بگفت ایشان برخاستند و از نظر او غائب شدند داود ع در تامل افتاد وَ ظَن َّ داوُدُ و گمان برد داود أَنَّما فَتَنّاه ُ آنکه ما او را امتحان کردیم بدین حکومت تا متنبه گردد. فَاستَغفَرَ پس طلب آمرزش کرد رَبَّه ُ پروردگار خود را وَ خَرَّ راکِعاً و بیفتاد بر روی در حالتی که سجده کننده بود وَ أَناب َ و بازگشت بخدای عز و جل اینکه سجده نزد امام اعظم رض سجده عزیمت است و میگوید بتلاوت وی سجده باید کرد در نماز و غیر نماز و نزد امام شافعی رح از عزائم نیست و ازو امام احمد حنبل رض درین سجده

دو روایت ست- و اینکه سجده دهم است بقول امام اعظم رض و در فتوحات مکیه اینکه را سجده انابت گفته و فرمود که یقال لها سجده الشکر فی حضره نور الانوار لان داود ع سجدها شکرا- صفحه : 1017

فَغَفَرنا لَه ُ پس بیامرزیدیم مر داود ع را ذلِک َ آنچه ازو استغفار کرده بود وَ إِن َّ لَه ُ و بدرستی که مر او را عِندَنا لَزُلفی نزدیک ما قربت ست بعد از مغفرت وَ حُسن َ مَآب ٍ و نیکو بازگشت در بهشت و گفتیم مر او را یا داوُدُ إِنّا جَعَلناک َ ای داود بدرستی که گردانیدیم ترا خَلِیفَهً فِی الأَرض ِ خلیفه در زمین یعنی رتبه خلافت بتو ارزانی داشتیم یا ترا خلیفه انبیاء ع که پیش از تو بودند ساختیم فَاحکُم پس حکم کن بَین َ النّاس ِ میان مردمان بِالحَق ِّ براستی وَ لا تَتَّبِع ِ الهَوی و پیروی مکن هوای نفس و آرزوهای او را فَیُضِلَّک َ پس گمراه گرداند هوا ترا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای تعالی إِن َّ الَّذِین َ یَضِلُّون َ بدرستی که آنانکه گمراه میشوند عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای عز و جل یعنی دلائل که برای حق نصب کرده است لَهُم مر ایشانراست عَذاب ٌ شَدِیدٌ عذابی سخت بِما نَسُوا بسبب آنکه فراموش کرده اند یَوم َ الحِساب ِ روز شمار را برای آن روز کاری نساخته اند در فوائد السلوک آورده که بنگر پادشاهی چه صعب کاری و شهریاری چه گران باری که حضرت داود علی نبینا و علیه الصلوه و السّلام با کمال درجه نبوت و جلال مرتبه رسالت بحمل اعبای چنین امری مأمور گردد و بخطب اثقال چنین خطابی مخاطب می شود فاحکم بین النّاس بالحق میان مردمان حکم کن بطریق

معدلت و نصفت و داوری بر منهج عدل و انصاف نمای و پای بر جاده حق نه نه بطریق باطل و متابعت هوای نفس بر مشایعت مراد خویش اختیار مکن که ترا از مسالک مراضی ما گمراه گرداند و در سلسله الذهب می فرماید نظم نص قرآن شنو که حق فرمود در مقام خطاب با داود که ترا زان خلیفگی دادیم سوی خلق جهان فرستادیم تا دهی ملک را ز عدل اساس حکم رانی بعدل بین النّاس هر که دانی ز عدل مستورست از مقام خلیفگی دورست آنکه گیرد ستم ز دیو سبق عقل چون خواندنش خلیفه حق وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض َ و نیافریدیم ما آسمان و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ارض و سما است باطِلًا آفریدنی بباطل یعنی اینها را بعبث نیافریدیم بلکه برای آنکه استدلال بدان بر قدرت کامله و حکمت شامله ذلِک َ آنکه آفریدن اشیاء بی حکمتی باشد ظَن ُّ الَّذِین َ کَفَرُوا گمان آنانست که کافر شدند و بسرّ آفرینش پی نبردند فَوَیل ٌ پس وای لِلَّذِین َ کَفَرُوا مر آنانرا که نگرویدند بدین حق و بدین نوع گمان بردند مِن َ النّارِ از آتش دوزخ آورده اند که کفّار قریش مومنان را گفتند که ما را در آخرت برابر شما یا بیشتر از شما عطا خواهند داد اینکه آیت آمد که أَم نه چنان است آیا نَجعَل ُ الَّذِین َ آمَنُوا میگردانیم آنانرا که گرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کارهای ستوده کردند در جزا و عطا کَالمُفسِدِین َ مانند تباه کاران فِی الأَرض ِ در زمین یعنی کافران أَم نَجعَل ُ المُتَّقِین َ میگردانیم پرهیزگاران را کَالفُجّارِ مانند بدکاران و نابکاران یعنی نمی گردانیم.

صفحه : 1018

کِتاب ٌ اینکه

کتابی است یعنی قرآن أَنزَلناه ُ فرو فرستادیم آنرا إِلَیک َ مُبارَک ٌ بسوی تو برکت داده شده و بسیار خیر لِیَدَّبَّرُوا تا اندیشه کنند آیاتِه ِ در آیتهای او و تفکر نمایند در معانی و حقائق آن وَ لِیَتَذَکَّرَ و تا پندپذیر شوند أُولُوا الأَلباب ِ خداوندان عقول صافیه وَ وَهَبنا لِداوُدَ و بخشیدیم ما مر داود علیه السلام را سُلَیمان َ یعنی فرزندی که آن سلیمان ع است نِعم َ العَبدُ نیکو بنده بود سلیمان ع إِنَّه ُ أَوّاب ٌ بدرستیکه او رجوع کننده بود با خدای عز و جل در همه احوال آورده اند که سلیمان علیه السلام با کفار دمشق و نصیبین کارزار کرد و هزار اسپ از ایشان گرفت و گویند داود علیه السلام با عمالقه غزا کرده بود و هزار اسپ گرفته و بمیراث بسلیمان علیه السلام رسید و در معالم میگوید که اسپان دریائی بودند و پر داشتند و دیوان از بحر برای سلیمان علیه السلام آوردند و بهر تقدیر سلیمان علیه السلام خواست که ایشان را تماشا کند بعد از نماز دیگر بعرض آنها مشغول شدند بسبب آن از درد که در آخر روز داشت بازمانده همه را قربان کرده چنانچه حق سبحانه میفرماید إِذ عُرِض َ عَلَیه ِ و یاد کن چون عرضه کرده شد بر سلیمان ع بِالعَشِی ِّ بآخر روز الصّافِنات ُ اسپان ایستاده بر سه پای و بر کناره سم از قائمه چهارم و اینکه صفت پسندیده است در اسپ الجِیادُ اسپان تیزرو و او بنظاره ایشان مشغول بود تا ورد او فوت گشت فَقال َ پس گفت سلیمان ع إِنِّی أَحبَبت ُ بدرستی که من برگزیده ام حُب َّ الخَیرِ دوستی مال بسیار یعنی اسپان بحری که بازماندم عَن ذِکرِ رَبِّی

از یاد پروردگار خود یعنی وردی که داشتم در آخر روز حَتّی تَوارَت تا وقتی که پوشیده شد آفتاب بِالحِجاب ِ بپرده شب و گفته اند حجاب کوهی سبز است محیط بکره زمین رُدُّوها بازگردانید اسپانرا عَلَی َّ بر من چون بازگردانیدند فَطَفِق َ پس در ایستاد و میسود شمشیر مَسحاً سودنی بِالسُّوق ِ بساقهای اسپان یعنی پی میکرد ایشانرا وَ الأَعناق ِ و بر گردنهای ایشان یعنی می برید سرهای ایشان را و در آنزمان گوشت اسپ حلال بود و آنرا در راه خدای تعالی برای قربان ذبح میکردند و بعضی علماء برانند که مراد از ذکر نماز عصر است که از سلیمان ع بسبب مطالعه اسپان فوت شد و آفتاب غروب کرد سلیمان ع باذن خدای تعالی ملائکه را که موکل بودند بر آفتاب فرمود که رُدُّوها عَلَی َّ بازگردانید آفتاب را برای من حق سبحانه تعالی فرمود تا آفتاب را بازگردانیدند تا بموضع وقت عصر آمد تا وی آنرا ادا کرد و آنکه آفتاب بدعای حضرت پیغمبر ما در صهبای خیبر بعد از غروب بازگشت و بجای عصر باز آمد تا مرتضی علی کرم اللّه وجهه نماز عصر بگذارد نزد محدثان مشهورست امام طحاوی رح در شرح آثار خویش آورده که روات اینکه حدیث ثقات اند و از احمد بن صالح رح نقل کرده که اهل علم را سزاوار نیست که تغافل کنند از حفظ اینکه حدیث زیرا که علامت نبوت است قطعه گه دعوتش گرفته گریبان آفتاب بالا کشید از چه مغرب بر آسمان گه قرص بدر را بسر گرد خوان چرخ دستش دو نیم کرده بیک ضربت بنان آورده اند که حضرت واهب العطیات سلیمان علیه السلام را پسری ارزانی فرمود

جماعتی از دیوان از ترس آنکه او نیز چون پدر ایشان را بحوزه تسخیر درآرد اجتماع نموده بر قتل او اتفاق کردند سلیمان علیه السلام خبر یافت او را بسحاب سپرد تا برضاع او قیام نماید و از شر ایشان ایمن باشد قضا را آن پسر بمرد و او را مرده بر تخت سلیمان علیه السلام افگندند چنانچه حق سبحانه و تعالی خبر داد که.

صفحه : 1019

وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمان َ و بدرستیکه ما آزمودیم و در فتنه افگندیم سلیمان ع را وَ أَلقَینا و برانداختیم عَلی کُرسِیِّه ِ بر تخت او پسر او را جَسَداً جسد بی روح سلیمان علیه السلام از آنچه کرده بود نادم شد که پسر را به ابر سپرد و توکّل بخدا نکرد پشیمان شد ثُم َّ أَناب َ پس بازگشت بخدای عز و جل و بر عالمیان ظاهر شد که توکّل بر خدای عز و جل بباید کرد و در لباب آورده که سلیمان ع بیمار شده بمرتبه که از غایت ضعف بدن بی روح مینمود و او را بر تخت می نشاندند تا مهمات مملکت خلل نپذیرد پس بازگشت بصحت- و مشهور آنست که بواسطه ترک ادبی انگشتری مملکت وی بدست صخره جنی افتاده و چهل روز بتخت سلیمان ع نشست و باز آن خاتم بدست سلیمان علیه السلام آمده بمملکت بازگشت و از روی نیاز دعا اشتغال باز نمود قال َ گفت سلیمان ع رَب ِّ اغفِر لِی ای پروردگار من بیامرز مرا در آنچه از من صادر شده وَ هَب لِی و ببخش مرا مُلکاً لا یَنبَغِی پادشاهی که نسزد و نشاید لِأَحَدٍ مِن بَعدِی مر یکی را پس از من تا چنین ملک

معجزه من بود یا کسی از من سلب نتواند کرد چون صخره جنی در بحر فرمود که مرا ملکی ده تا دیگری طلب هوس آن نکند و در فتنه نیفتد چه در ملک بدان عظمت جز بقوت نبوت از فتنه ایمن نتواند بود إِنَّک َ أَنت َ الوَهّاب ُ بدرستی که تو بخشنده و هر چه خواهی بهر که خواهی دهی امام قشیری رح فرمود که سلیمان علیه السلام ع بالهام الهی دانسته بود که حضرت پیغمبر ما صلی اللّه علیه و سلّم را بملک دنیا التفات نخواهد بود بجهت آن بدین دعا جراءت نمود که در جنب همّت او دنیا و ما فیها پر پشه نمی ارزد و نمی سنجد بیت عارفان هر چه ثباتی و بقائی نکند گر همه ملک جهان است بهیچش نخرند و ازین است که صاحب فتوحات قدس سره آورده که مراد سلیمان ع آن بود که گفت مرا ملکی بخش که ظهور آن بالفعل کسی را نسزد چه بالقوه حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه و سلامه را آن ملک حاصل ود چنانچه در صحیحین مذکورست که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که از جن عفریتی ناگاه بمن درآمد تا نماز بر من قطع کند خدایت تعالی مرا قوّت داد و ممکن کرد تا او را بگرفتم و خواستم که بر ستونی از ستونهای مسجد بندم تا شما درو نگرید پس یاد کردم و دعای سلیمان علیه السلام را رب هب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی او را رها کردم تا بی بهره و ناامید بازگشت فَسَخَّرنا پس رام گردانیدیم لَه ُ الرِّیح َ مر سلیمان ع را باد تا فرمان

وی برد تَجرِی برود بِأَمرِه ِ بفرمان او رُخاءً نرم و خوش حَیث ُ أَصاب َ هر جا که قصد کرده باشد وَ الشَّیاطِین َ و مسخر کردیم مر او را دیوان کُل َّ بَنّاءٍ هر یکی بناکننده تا برای وی عمارتها بسازند وَ غَوّاص ٍ و غوص نماینده در بحر تا بجهت وی استخراج جواهر کنند وَ آخَرِین َ و دیگر رام ساختیم مر او را دیوان دیگر مُقَرَّنِین َ با هم بسته فِی الأَصفادِ در بندهائی یعنی هر کدام از شیاطین که عمله بودند بصناع برای وی کار کردندی و جمعی دیگر که متمرد بودندی در بند کشیدی تا ضرر بمردم نرسانند پس گفتیم او را هذا اینکه چنین ملکی که بتو دادیم عَطاؤُنا بخشش ماست بتو فَامنُن پس منت نه بر هر که خواهی و او را از ان محظوظ گردان أَو أَمسِک یا بازدار عطای خود را از هر که خواهی بِغَیرِ حِساب ٍ بی حساب در من ّ و امساک یعنی تصرف در ان مفوض بمشیت تو است و بدان محاسب نخواهی بود.

صفحه : 1020 وَ إِن َّ لَه ُ و بدرستی که سلیمان ع را است عِندَنا نزدیک ما لَزُلفی قربت بقبول طاعات او یا در آخرت از مقربان درگاه صمدیت خواهد بود با وجود ملکی عظیم که در دنیا داشت وَ حُسن َ مَآب ٍ و مر اوراست نیکوئی بازگشت یعنی درجات جنات وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوب َ و یاد کن بنده ما ایوب ع را إِذ نادی چون بخواند رَبَّه ُ آفریدگار خود را أَنِّی بآنکه مرا مَسَّنِی َ الشَّیطان ُ بِنُصب ٍ مس میکند شیطان و میرساند بمن رنج وَ عَذاب ٍ و الم و آنچنان بود که ابلیس شماتت میکرد مر

ایوب را علی نبینا و علیه السلام و سرزنش نمود که چه کردی که حق سبحانه و تعالی فواضل نعم از تو بازگرفت و شدائد الم بر تو گماشت و گفته اند وسوسه میکرد اتباع او را، تا حدیکه او را از دیار خود بیرون کردند از خوف آنکه مرضش سرایت کند در ایشان و برخی از وجوه شکایت ایوب علیه السلام در سوره انبیاء مذکور شد القصه حق سبحانه و تعالی دعای او را اجابت فرمود و جبرئیل علیه السلام را نزد وی فرستاد و جبرئیل ع بیاید و مر او را گفت ارکُض بِرِجلِک َ بزن پای خود را بر زمین ایوب ع بفرمان روح الامین پای مبارک بر زمین زد و چشمه آب از تخت قدم از جوشیدن گرفت یکی گرم و یکی سرد و جبرئیل فرمود که هذا مُغتَسَل ٌ اینکه چشمه آب گرم جای غسل کردن ست یا آبی است که بدان غسل کنند و اینکه چشمه دیگر بارِدٌ/ آبی سردست وَ شَراب ٌ و آشامیدنی پس ایوب ع در ان چشمه حارّه غسل فرمود جمیع امراض ظاهری از وی محو شد و از ان چشمه سرد بیاشامید علل باطنی بتمام زائل گشت و گفته اند چشمه یکی بود بوقت خوردن سرد می بود و بوقت غسل کردن گرم وَ وَهَبنا لَه ُ و بخشیدم مر او را یعنی بوی عطا کردیم أَهلَه ُ کسان ویرا یعنی فرزندان او را زنده کردیم وَ مِثلَهُم مَعَهُم و مانند ایشان با ایشان تا اولاد او دو برابر آن شدند که بودند رَحمَهً مِنّا از برای بخششی که فائض شد از ما وَ ذِکری و برای پند گرفتن لِأُولِی الأَلباب ِ

مر خداوندان عقلها را تا در بلاها انتظار کشند بفرح و پناه بحق سبحانه و تعالی برند که رحمت الهی فرج را بصبر بازبسته است اصبر فان الصبر مفتاح الفرح نظم کلید صبر کسی را که باشد اندر دست هر آئینه در گنج مراد بگشاید بشام تیره محنت بساز و صبر نمای که دم بدم سحر از پرده روی بنماید آورده اند که در زمان مرض ایوب ع علی نبینا و علیه السلام زوجه او رحیمه نام بمهمی رفته بود و دیر مانده ایوب علیه السلام سوگند خورد که او را صد چوب زند تباشیر صبح صحت از افق رحمت روی نمود ایوب علیه السلام بحالت تندرستی و جوانی باز آمد خواست تا سوگند خود راست گرداند خطاب رسید وَ خُذ بِیَدِک َ و بگیر بدست خود ضِغثاً دسته چوب از خرما یا از خشایش خشک شده که بعدد صد باشد فَاضرِب بِه ِ پس بزن زوجه خود را بدان دسته گیاه وَ لا تَحنَث و حانث مشو در سوگند خود یعنی سوگند مشکن إِنّا وَجَدناه ُ بدرستیکه ما یافتیم ایوب ع را صابِراً شکیبا در آنچه در نفس و مال و ولد وی رسید نِعم َ العَبدُ نیکو بنده است ایوب ع إِنَّه ُ أَوّاب ٌ بدرستی که او رجوع کننده است بدرگاه ما بکلیه خود.

صفحه : 1021

وَ اذکُر عِبادَنا و یاد کن بندگان ما را إِبراهِیم َ ابراهیم را وَ إِسحاق َ و پسر او اسحق ع را وَ یَعقُوب َ و نبیره وی یعقوب ع را أُولِی الأَیدِی خداوندان دستها وَ الأَبصارِ و دیدها مراد اعمال شریفه و علوم نافعه است تعبیر کرد بدست از عمل که اکثر آن

بمباشرت ایدی باشد و بدیده از معارف که اقوای مبادی آن ابصارست یا مراد از ایدی قوت در طاعت است و از ابصار بصیرت در دین إِنّا أَخلَصناهُم بدرستی که ما خالص گردانیدیم ایشانرا بِخالِصَهٍ بخصلتی پاک از شوائب معائب یا نعمتی خالص از لوث مثالب که آن ذِکرَی الدّارِ یاد کردن سرای آخرت است چه مطمح نظر انبیاء علیهم السلام جز بفوز لقای حضرت کبریا نیست و آن در آخرت میسر میشود وَ إِنَّهُم و بدرستی که اینکه پیغمبران ع عِندَنا نزدیک ما لَمِن َ المُصطَفَین َ الأَخیارِ از جمله برگزیدگان و نیکانند وَ اذکُر إِسماعِیل َ و یاد کن اسمعیل ذبیح ع را وَ الیَسَع َ و الیسع بن اخطوب را که خلیفه الیاس علیه السلام بود و بآخر خلعت پیغمبری یافت وَ ذَا الکِفل ِ و خداوند پایندانی را که بشر بن العیف بوده و صد پیغمبر را که از قتل میگریختند کفیل شده و در تبیان گفته که او پسر ایوب ع است و بعد از پدر مبعوث شده بقومی از شام و خدا او را ذو الکفل نام نهاد و بعضی او را همان الیسع دانند که از الیاس ع متکفل شد که بامر دین قیام نماید و برین تقدیر عطف او بر الیسع از قبیل عطف صفت باشد بر موصوف وَ کُل ٌّ و همه اینکه نام بردگان بودند مِن َ الأَخیارِ از برگزیدگان خلق هذا اینکه خبر انبیاء ع ذِکرٌ یاد کردنیست ترا که محمدی ص و قوم ترا وَ إِن َّ لِلمُتَّقِین َ و بدرستی که مر پرهیزگاران را لَحُسن َ مَآب ٍ نیکوئی بازگشتنی است و آن بازگشتنی جَنّات ِ عَدن ٍ بوستانهای اقامت است

مُفَتَّحَهً در حالتی که گشاده باشد لَهُم ُ الأَبواب ُ برای ایشان درهای آن بوستان مُتَّکِئِین َ ایشان تکیه زدگان باشند بر آن تختها فِیها در ان باغها چنانچه متنعمان برای راحت یَدعُون َ میخواهند و میخوانند فِیها در ان بوستانها بِفاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ میوه بسیار را چه تفکر برای تلذذ است و تغذی بجهت تحلل و آنجا تحلیل نباشد پس از مطاعم بفواکه میل بیشتر کنند وَ شَراب ٍ و دیگر خواهند آشامیدنی بسیار وَ عِندَهُم و نزدیک ایشان باشند قاصِرات ُ الطَّرف ِ کوتاه چشمان یعنی زنانی که از غیر شوهر چشم بازگیرند أَتراب ٌ همزادان یعنی همه ایشان در یک سن و گفته اند تمام زنان بهشت در سن مساوی ازواج باشند که مجموعه سی و سه ساله و بعضی برانند که مراد از اتراب آن است که همه زنان مساوی باشند در حسن یعنی هیچ یک را بر دیگری فضل نبود در ان تا طبع بفاضله کشد و از مفضوله منصرف گردد.

صفحه : 1022

هذا گویند ملائکه بهشتیان را که اینکه است ما تُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده بودید بآن لِیَوم ِ الحِساب ِ در روزشمار پس اهل بهشت از روی بهجت و فرح گویند إِن َّ هذا بدرستی که آنچه ما بینیم از نعمت لَرِزقُنا هر آئینه روزی ما است که حضرت رزاق بی منت بما ارزانی داشته ما لَه ُ نیست مر اینکه را مِن نَفادٍ هیچ کمی و انقطاع هذا اینست آنچه بهشتیان را باشد وَ إِن َّ لِلطّاغِین َ و بدرستی که مر نافرمان برادران را یعنی کافران را لَشَرَّ مَآب ٍ هر آئینه بدی بازگشت یعنی بازگشت بد که آن جَهَنَّم َ دوزخ است یَصلَونَها درآیند در ان دوزخ فَبِئس َ المِهادُ پس بد آرام گاه است

دوزخ هذا اینست عذاب فَلیَذُوقُوه ُ پس باید که بچشند آنرا حَمِیم ٌ آن آب گرم است در نهایت حرارت که چون پیش لب رسد ویرا بسوزد و چون بخورند رودها پاره شوند وَ غَسّاق ٌ و زمهریر که دوزخیان را به برودت بسوزد چنانچه آتش بحرارت میسوزاند و گویند غساق چیزی گنده را گویند بلغت ترک و مراد اینجاریم است که از گوشت و پوست دوزخیان و از فروج زانیان سیلان میکند آنرا جمع کرده میخورانند ایشان را وَ آخَرُ و ایشانرا عذابی دیگر است مِن شَکلِه ِ مثل اینکه عذاب که مذکور شد أَزواج ٌ نوعها یعنی اینکه عذاب گوناگون است اما همه مشابه یکدیگراند در تعذیب و آلام آورده اند که چون رؤسای کفار بدوزخ درآیند متابعان ایشانرا نیز بایشان درآرند و ملائکه رؤسا را گویند هذا فَوج ٌ اینکه گروه است مُقتَحِم ٌ مَعَکُم در آینده در دوزخ برنج و سختی با شما ایشان گویند لا مَرحَباً بِهِم هیچ مرحبا مباد ایشانرا إِنَّهُم بدرستی که ایشان صالُوا النّارِ درآیندگانند بآتش بشومی عملهای خود چنانچه ما درآمدیم مرحبا کلمه است که برای اکرام مهمان گویند رؤسا مر تابعان خود را نفرین کنند به لامر حبابهم و چون تابعان از متبوعان اینکه سخن بشنوند قالُوا گویند بَل أَنتُم بلکه شما لا مَرحَباً بِکُم مرحبا مباد شما را و شما بدین نفرین بد ای رؤسای کفار سزاوارتراید أَنتُم قَدَّمتُمُوه ُ لَنا شما پیش داشتید موجبات عذاب را برای ما که ما را اغوا کردید تا بسبب اضلال شما بدوزخ درآمدیم فَبِئس َ القَرارُ پس بد قرارگاهی است دوزخ آنگاه تابعان دیگر باره قالُوا رَبَّنا گویند ای پروردگار ما مَن قَدَّم َ لَنا هر که فرا

پیش داشت برای ما هذا اینکه کفر و ضلال را و ما را از راه حق بلغزایند فَزِده ُ پس زیاده کن او را عَذاباً ضِعفاً عذابی دوباره فِی النّارِ در آتش یعنی آن مقدار عذاب که دارد آنرا دو چندان کن و گویند حیّات و عقارب دوزخ بر ایشان گمار.

صفحه : 1023

وَ قالُوا و گویند صنادید قریش ما لَنا چیست ما را که امروز لا نَری نمی بینیم رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُم مردانی را که بودیم ما که می شمردیم ایشانرا در دنیا مِن َ الأَشرارِ از بدان و مردودان در موضح آورده که چون کفار قریش در دوزخ نگرند و فقرای مسلمانان چون عمار و صهیب و خبّاب و بلال رض را نه بینند گویند أَتَّخَذناهُم استفهام برای تقریر است یعنی آیا ما ایشان را فراگرفتیم سِخرِیًّا مهزوبهم و با ایشان استهزا و سخریه کردیم ایشانرا بدوزخ درنیاورده اند أَم زاغَت یا در آورده اند و میل کرده است عَنهُم ُ الأَبصارُ از ایشان چشمهای ما یعنی نمی بینیم ایشانرا در آثار آمده که حق سبحانه و تعالی آن گروه فقراء را بر غرفات بهشت جلوه دهد تا کفار به بینند و حسرت ایشان بیفزاید إِن َّ ذلِک َ بدرستی آنچه حکایت کردیم از دوزخیان لَحَق ٌّ هر آئینه راست و درست است و آنست تَخاصُم ُ أَهل ِ النّارِ جنگ و جدال اهل نار و ماجرای ایشان قُل بگو ای محمّد ص مشرکان مکه را إِنَّما أَنَا جز اینکه نیست که من مُنذِرٌ بیم کننده و ترساننده ام از عذاب خدای عز و جل وَ ما مِن إِله ٍ و نیست هیچ خدای برای پرستش إِلَّا اللّه ُ الواحِدُ مگر خدای عزّ و جل یگانه که ذات او

شرکت قبول نکند و کثرت را بوحدت او راه نباشد القَهّارُ قهرکننده که بنای آمال را بقواصف آجال درهم شکند یا شرکت متوهم و کثرت بی اعتبار را که فی نفس الامر وجود ندارد در نظر عارفان مضمحل و متلاشی سازد نظم غیرتش غیر در جهان نگذاشت وحدتش رسم اینکه و آن برداشت گم شود جمله ظلمت پندار نزد انوار واحد قهار رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمانها و زمینها وَ ما بَینَهُمَا و آنچه میان ایشان است العَزِیزُ خداوندی که غالب بود در عذاب کردن الغَفّارُ آمرزگاری که باک ندارد از آمرزیدن قُل هُوَ بگو ای محمّد ص آنچه گفتم مر شما را و بیم کردم از عقوبت روز قیامت نَبَأٌ عَظِیم ٌ خبری بزرگ است أَنتُم عَنه ُ مُعرِضُون َ شما از ان روی گردانیدگانید از غایت غفلت یا نبوت من شانی بزرگ دارد و شما از ان اعراض می نمائید آخر در نگرید اگر من نبی نبودمی و وحی بمن نیامدی ما کان َ لِی نبودی مرا مِن عِلم ٍ هیچ دانشی بِالمَلَإِ الأَعلی بگروهی برتر یعنی ملائکه إِذ یَختَصِمُون َ آنگاه که گفت و شنود میکردند در شان آدم علیه السلام أَ تَجعَل ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک ُ الدِّماءَ وَ نَحن ُ نُسَبِّح ُ بِحَمدِک َ وَ نُقَدِّس ُ لَک َ قال َ إِنِّی أَعلَم ُ ما لا تَعلَمُون َ پس بر نبوت من روشن تر ازین دلیل نیست که قصّه آدم و ملائکه علیهم السلام بیان میکنم بر وجهی که در کتب متقدمه مذکورست بی مطالعه کتابی و بی سماع از استادی إِن یُوحی وحی کرده نمی شود إِلَی َّ بسوی من إِلّا أَنَّما أَنَا مگر آنکه جز اینکه نیست که من نَذِیرٌ مُبِین ٌ بیم کننده ام آشکارا

یا هویداکننده موجبات عذاب را.

صفحه : 1024

إِذ قال َ رَبُّک َ یاد کن ای محمّد ص چون گفت پروردگار تو لِلمَلائِکَهِ مر فرشتگان را إِنِّی خالِق ٌ که من آفریننده ام بَشَراً آدمی را مِن طِین ٍ از گل مراد آدم علی نبینا و علیه السلام است فَإِذا سَوَّیتُه ُ پس چون تمام کنم خلقت او را و قالب او را بخوبترین شکلی بپردازم وَ نَفَخت ُ فِیه ِ و بدمم درو مِن رُوحِی از روح خود حق سبحانه و تعالی روح را مشرف و مکرّم ساخت بشرف اضافت بذات خود جهت طهارت و نظافت او ملخص سخن آن است که روح چون بقالب وی درآرم و زنده گردد فَقَعُوا لَه ُ پس بر روی درافتید برای وی ساجِدِین َ سجده کنندگان از جهت تفضیل و تکریم او فَسَجَدَ المَلائِکَهُ پس سجده کردند فرشتگان کُلُّهُم أَجمَعُون َ همه ایشان بتمام مر آدم را بعد از نفخ روح درو إِلّا إِبلِیس َ مگر ابلیس که سجده نکرد استَکبَرَ بزرگ داشت خود را و فرمان نبرد وَ کان َ و گشت بدان نافرمانی مِن َ الکافِرِین َ از ناگرویدگان قال َ یا إِبلِیس ُ گفت سبحانه و تعالی ای ابلیس ما مَنَعَک َ چه چیز بازداشت ترا أَن تَسجُدَ از انکه سجده کنی لِما خَلَقت ُ مر آن چیزیرا که بیافریدم بِیَدَی َّ بدو دست خود ذکر دست برای تحقیق اضافت خلقت آدم ع است بحق سبحانه و تعالی یعنی من بنفس خود او را آفریدم بی توسط پدر و مادر در انوار آورده که ذکر بِیَدَی َّ تنبیه است بر مزید قدرت در آفرینش آدم ع در بعضی تفاسیر آمده که مراد ید قدرت و ید نعمت است و در فتوحات فرموده که ید قدرت

و نعمت شامل است همه موجودات را پس بدین تاویل آدم ع را هیچ شرف ثابت نشود پس لابد است از انکه در بیدی معنی باشد که دلالت کند بر تشریف آدم ع پس حمل بر نسبتین تنزیه و تشبیه که آدم جامع هر دو صفت است مناسب می نماید و در بحر الحقائق میگوید که مراد صفتین لطف و قهرست چه اینکه دو صفت بر جمیع صفات الهی مشتمل اند زیرا که هیچ صفتی نیست که از لطف و قهر خالی باشد بعضی جلالیه اند و بخری جمالیه تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام و هیچ مخلوقی نباشد الا که مظهر یکی ازین دو صفت بود چنانکه ملائکه مظهر لطف و شیطان مظهر قهر و آدمی مظهر تجلی صفتین ست او بدین جامعیت قابل مسجودیت داشته اند و درین معنی گفته اند نظم آمد آئینه جمله کون ولی همچون او آئینه نکرد جلی گشت آدم جلای اینکه مرآت شد عیان ذات او بجمله صفات مظهری گشت کلی و جامع سرّ ذات و صفات ازو لامع القصه حضرت حق سبحانه و تعالی با ابلیس گفت چرا سجده نکردی مخلوق بیدین مرا أَستَکبَرت َ آیا تکبر کردی بی استحقاق آن أَم کُنت َ مِن َ العالِین َ یا هستی تو از برتران که استحقاق تفوق دارند ابلیس شق ثانی را اختیار کرده قال َ گفت شیطان در جواب أَنَا خَیرٌ مِنه ُ من بهترم از ان مخلوق پس خیریت خود را بیان می کند که خَلَقتَنِی مِن نارٍ بیافریدی مرا از آتش و او را لطافت و نورانیت است وَ خَلَقتَه ُ و بیافریدی تو او را مِن طِین ٍ از گل که درو کثافت و ظلمانیت است و

درین قیاس خطا کرد و شمه از ان در سوره اعراف مذکورست در کشف الاسرار آورده که آتش سبب فرقت است و خاکی وسیله وصلت از آتش گسستن آید و از خاک پیوستن آدم علیه السلام از خاک بود به پیوست تا خلعت ثم اجتباه بیافت ابلیس از آتش بود بگسست تا بفرمان فاهبط منها مردود گشت روزی شوریده با سلطان العارفین گفت چه بودی اگر اینکه خاک بیباک نبودی ابو یزید بانگ برو زد که اگر اینکه خاک نبودی آتش عشق افروخته نشدی و سوز سینها و آب دیدها ظاهر نگشتی که اگر خاک. نبودی بوی مهر ازل که شمیدی! و آشنای قرب لم یزل که بودی! رباعی از خاک چه خوش طینت قابل داری گلهای لطیف است که در گل داری در مخزن کنت کنزا هر گنج که بود تسلیم تو کردند که در دلداری.

صفحه : 1025

قال َ گفت خدای تعالی مر ابلیس را بعد از دعوی خیریت که فَاخرُج مِنها پس بیرون رو از بهشت یا از آسمان یا از صورت ملائکه فَإِنَّک َ رَجِیم ٌ پس بدرستیکه تو رانده شده از رحمت من و دور شده از رتبت کرامت وَ إِن َّ عَلَیک َ و بدرستی که بر تو است لَعنَتِی راندن و خشم من إِلی یَوم ِ الدِّین ِ تا روز جزا قال َ رَب ِّ گفت ابلیس ای آفریدگار من فَأَنظِرنِی پس مرا مهلت ده چون براندی إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ تا روز که برانگیخته شوند مردمان و غرض ابلیس آن بود که شربت مرگ نچشد قال َ فَإِنَّک َ گفت خدای عز و جل پس بدرستی که تو مِن َ المُنظَرِین َ از مهلت داده شدگانی إِلی یَوم ِ

الوَقت ِ المَعلُوم ِ تا روز که وقت معلوم است یعنی زمانه نفخه اولی که همه کس بمیرند قال َ فَبِعِزَّتِک َ گفت ابلیس که پس بغالبیت و قهریت تو سوگند که بهر وجه که توانم لَأُغوِیَنَّهُم هر آئینه گمراه گردانم اولاد آدم ع را أَجمَعِین َ همه ایشانرا إِلّا عِبادَک َ مگر بندگان تو مِنهُم ُ المُخلَصِین َ از ایشان پاک کرده شدگان از لوث شرک و عصیان قال َ گفت خدای تعالی فَالحَق ُّ پس راستی و درستی از من است وَ الحَق َّ أَقُول ُ و درست و راست میگویم لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ هر آئینه پر سازم دوزخ را مِنک َ از تو وَ مِمَّن تَبِعَک َ و از انها که پیروی تو کنند مِنهُم از آدمیان و دیوان أَجمَعِین َ همه ایشان قُل بگو ای محمّد ص ما أَسئَلُکُم نمیخواهم شما را عَلَیه ِ بر تبلیغ وحی و ادای رسالت مِن أَجرٍ هیچ مزدی وَ ما أَنَا و نیستم من مِن َ المُتَکَلِّفِین َ از تکلّف کنندگان یعنی از جمعی که بتصنّع از خود ظاهر کنند که ندانند صاحب کشاف فرموده که متکلف را سه علامت است یکی آنکه نزاع کند با کسی که برتر ازو است و دوم آنکه خواهد که فراگیرد آنچه یافتن آن نه مقدور است سوم گوید چیزیکه نداند إِن هُوَ نیست قرآن إِلّا ذِکرٌ مگر پندی لِلعالَمِین َ مر عالمیان را از جن و انس وَ لَتَعلَمُن َّ نَبَأَه ُ و زود باشد که بدانید خبر قرآن را یعنی آنچه درو است از وعده و وعید یا بدانید خبر محمّد ص را و صدق سخن او معلوم کنید بَعدَ حِین ٍ بعد هنگامی که آن حین موت است یا روز قیامت یا وقت ظهور اسلام.

صفحه

: 1026

سوره الزّمر

مکیه و هی خمس و سبعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- تَنزِیل ُ الکِتاب ِ فرو فرستادن قرآن بر محمّد ص مِن َ اللّه ِ از خدای تعالی است العَزِیزِ خداوند غالب در تقدیر الحَکِیم ِ داناست در تدبیر إِنّا أَنزَلنا بدرستی که ما فرو فرستادیم إِلَیک َ الکِتاب َ بسوی تو کتاب را که قرآن است بِالحَق ِّ براستی یا برای بیان و اثبات حق فَاعبُدِ اللّه َ پس بپرست خدای را مُخلِصاً در حالتی که پاک کننده باشی لَه ُ الدِّین َ برای وی پرستش خود را مخاطب حضرت رسالت پناه ص است و مراد امت است که ماموراند بآنکه طاعت خود را از شرک و ریا خالص سازند أَلا لِلّه ِ بدانید که مر خدای تعالی راست الدِّین ُ الخالِص ُ پرستیدن پاک از شرک یعنی او سزاوار آن است که طاعت او خالص باشد زیرا که متفرد است بصفت الوهیت وَ الَّذِین َ اتَّخَذُوا و آنانکه فراگرفتند مِن دُونِه ِ بجز خدای عز و جل أَولِیاءَ دوستان یعنی خدایان که بسیار دوست میدارند کافران ایشانرا اعم است از ملائکه و اصنام و غیر آن میگویند ما نَعبُدُهُم نمی پرستیم ایشانرا إِلّا لِیُقَرِّبُونا مگر برای آنکه ما را تا نزدیک گردانند إِلَی اللّه ِ بخدای تعالی زُلفی نزدیک گردانیدنی یعنی درخواست کنند ما را تا بشفاعت ایشان منزلتی بزرگ یابیم إِن َّ اللّه َ یَحکُم ُ بدرستی که خدای تعالی حکم میکند بَینَهُم میان اینکه مشرکان فِی ما هُم فِیه ِ در ان چیز که ایشان در آن چیز یَختَلِفُون َ اختلاف میکنند از معبودان یعنی امروز یکی ملک را می پرستند چون بنی ملیح و یکی بشر را چون یهود و نصاری و همچنین بت و شمس و نجوم و عجل و شمه

و حجر و جن و آتش را می پرستند و هر یک را مدعا آنکه معبود او بحق است و باقی باطل حق سبحانه و تعالی روز قیامت میان ایشان حکم کند و بطلان هر یک را ظاهر گرداند إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی بتحقیق که خدای عز و جل توفیق هدایت ندهد مَن هُوَ آن کسی را که کاذِب ٌ او دروغگوی است و میگوید که آلهه ما شفاعت خواهد کرد کَفّارٌ ناسپاسی که منعم حقیقی را انکار می نماید لَو أَرادَ اللّه ُ اگر خواستی خدای عز و جل أَن یَتَّخِذَ وَلَداً آنکه فراگیرد فرزندی چنانچه ایشان گمان می برند لَاصطَفی هر آئینه اختیار کردی مِمّا یَخلُق ُ از آنچه می آفریند ما یَشاءُ آنچه خواستی از اعز اشیا نه از اخس و از اکمل که بنون است نه از انقص که بنات است اما هیچ مخلوق مماثل خالق نیست و میان والد و مولود مجانست شرط است پس او را فرزند نبود سُبحانَه ُ پاکی مر اوراست از اتخاذ ولد هُوَ اللّه ُ الواحِدُ اوست خدای یگانه وحدت ذاتیه او منافی مماثلت ست بما سوای او القَهّارُ قهرکننده و در هم شکنده توهمات و تصورات اهل شرک را.

صفحه : 1027

خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمین را بِالحَق ِّ براستی نه بباطل و بازی بلکه در آفرینش هر یک از ان صدهزار آثار قدرت و اطوار حکمت تعمیه است تا دیده در ان از روی اعتبار ارقام معرفت آفریدگار بر صفحات آن دلائل مطالعه نمایند بیت نوشته است بر اوراق آسمان و زمین خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار یُکَوِّرُ اللَّیل َ درمی آرد شب را عَلَی النَّهارِ بر روز بپرده

ظلمت آن نور اینکه را میپوشد وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ و درمی آرد روز را عَلَی اللَّیل ِ بر شب بشعاع روشنی آن تاریکی اینکه را مخفی سازد یا درمی افزاید از شب بروز و از روز بشب وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ و رام کرد آفتاب و ماه را تا سیر می کنند بفرمان او کُل ٌّ یَجرِی هر یک از ایشان میرود لِأَجَل ٍ مُسَمًّی تا زمانی نام برده که منتهی دور است در سیر هر روزه و هر ماه و هر ساله یا تا وقت انقطاع یعنی تا قیامت أَلا هُوَ العَزِیزُ بدانید که خدای تعالی غالب است بر همه چیزها مجموعه مکنونات مغلوب و مقهور وی اند الغَفّارُ آمرزنده که سلب اینکه نعمتها نمی کند از آدمیان با وجود وقوع شرکت و معصیت ایشان خَلَقَکُم بیافرید مر شما را ای آدمیان مِن نَفس ٍ واحِدَهٍ از ننی تنها که آدم است ثُم َّ پس خبر کرد شما را که جَعَل َ مِنها بیافرید ازو یعنی از جنس یا از استخوان پهلوی چپ او زَوجَها زن او را یعنی حوّا و گفته اند اوّل اخراج ذریت کرد از ظهر او پس حوّا را آفرید وَ أَنزَل َ لَکُم و ابداع و ایجاد کرد برای شما مِن َ الأَنعام ِ از چهارپایان ثَمانِیَهَ أَزواج ٍ بهشت صنف نر و ماده از شتر و گاو و گوسپند و میش و بز تا از ایشان نفع میگیرید بخورش و پوشش صاحب لباب آورده که انعام را از بهشت بزمین فرستاد یَخلُقُکُم می آفریند شما را فِی بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم در شکمهای مادران شما خَلقاً مِن بَعدِ خَلق ٍ آفریدنی پس از آفریدنی یعنی نطفه را علقه میسازد و آنرا

مضغه آنگه عظم عاری پس استخوانی پوشیده بلحم پس جسد مستوی فِی ظُلُمات ٍ ثَلاث ٍ در سه تاریکی که ظلمت مشیمه است و ظلمت رحم و ظلمت بطن ذلِکُم ُ اللّه ُ آنکه اینکه فعلها میکند خدای است عز و جل رَبُّکُم آفریدگار شما لَه ُ المُلک ُ مر اوراست بادشاهی مطلق که زوال و فنا بدو راه نیابد لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست معبودی بسزا مگر او فَأَنّی تُصرَفُون َ پس کجا گردانیده میشوید از راه حق با وجود اینکه دلیلهای روشن.

صفحه : 1028

إِن تَکفُرُوا اگر کافر شوید ای اهل مکّه فَإِن َّ اللّه َ غَنِی ٌّ پس بدرستی که خدای تعالی بی نیازست عَنکُم از ایمان و پرستش شما وَ لا یَرضی و نمی پسندد و نمی فرماید لِعِبادِه ِ الکُفرَ مر بندگان خود را بکفر و عدم رضای او بکفر نه برای ضرری است که لاحق شود بدو بلکه نمی پسندد لحوق ضرر آن را به بندگان وَ إِن تَشکُرُوا و اگر سپاسداری کنید بر نعمت توحید یا شکر گوئید بر نعمت دعوت محمّد یَرضَه ُ لَکُم پسندد آن مر شما را زیرا که سبب فلاح شما است وَ لا تَزِرُ و برندارد، وازِرَهٌ هیچ نفسی بردارند وِزرَ أُخری بار گناه نفس دیگری را بلکه هر یک بردارنده وزر خود بردارد ثُم َّ إِلی رَبِّکُم پس بسوی پروردگار شما است مَرجِعُکُم بازگشت شما فَیُنَبِّئُکُم پس خبر دهد شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل می کردید و اخبار از ان بمحاسبه و مجازات باشد إِنَّه ُ بدرستی که او عَلِیم ٌ دانا است بِذات ِ الصُّدُورِ بآنچه در سینهاست از نیات و عزایم وَ إِذا مَس َّ الإِنسان َ و چون برسد کافران را که عتبه بن ربیعه است

یا ابو حذیفه بن مغیره ضُرٌّ سختی چون مرض و فقر و بلا دَعا رَبَّه ُ بخواند پروردگار خود را مُنِیباً إِلَیه ِ بازگردنده بسوی او و فریاد خواهنده از وی ترک کننده پرستش صنم و خواهش از وی- ثُم َّ إِذا خَوَّلَه ُ پس چون بدهد خدای تعالی او را نِعمَهً مِنه ُ نعمتی از نزدیک خود و آن سختی از وی ببرد نَسِی َ فراموش کند ما کان َ یَدعُوا آن چیزیرا که میخواند خدای را إِلَیه ِ بکشف و رفع آن مِن قَبل ُ پیش ازین نعمت یعنی آن سختی را فراموش کند یا بعد از راحت دست بدارد از دعا و زاری خود وَ جَعَل َ لِلّه ِ و گرداند خدای را أَنداداً یعنی بتان را شریک وی سازد در عبادت لِیُضِل َّ عَن سَبِیلِه ِ تا گمراه گرداند مردمانرا از راه خدای که اسلام ست قُل بگو ای محمّد ص مر کافران را که تَمَتَّع برخوردار باش بِکُفرِک َ بکفر خود قَلِیلًا اندک زمانی در دنیا امر تهدیدست یعنی از متمتعات هر چه خواهی اشتغال کن إِنَّک َ بدرستی که تو مِن أَصحاب ِ النّارِ از اهل دوزخی و لذتهای دنیا در جنب شدتهای عذاب دوزخ بغایت محقّر است پس میفرماید که آیا اینکه چنین کافر بهترست.

صفحه : 1029

أَمَّن هُوَ یا آنکسی که او قانِت ٌ فرمانبردارست چون صدیق یا فاروق یا عمار یا سلمان یا عبد اللّه بن مسعود رضی اللّه عنهم و اشهر آنست که ذی النورین رضی اللّه عنه بهر تقدیر قانت است یعنی ایستاده بوظائف بندگی و مواظب بر مراسم سر افکندگی آناءَ اللَّیل ِ در ساعتهای شب ساجِداً سجده کننده مر

خدای عز و جل را وَ قائِماً و ایستاده در نماز یَحذَرُ الآخِرَهَ میترسد از عذاب آن سرای وَ یَرجُوا و امید میدارد رَحمَهَ رَبِّه ِ بخشش پروردگار را یعنی با وجود بسیاری طاعت و التزام طریق مجاهدت متردد است میان خوف و رجا یعنی زمانی گرد کعبه خوف طواف میکند و ساعتی سوی میدان رجاء سیر مینماید و مرغ ایمان جز باین و وبال اقبال در هوای کمال طیران نتوان نمود که و لو وزن خوف المؤمن و رجاؤه لاعتدلا نظم گرچه داری طاعتی از هیبتش ایمن مباش ور گنهکاری ز فیض رحمتش دل برمدار نیک ترسان شو که قهر اوست بیرون از قیاس باش بس خوشدل که لطف اوست افزون از شمار قُل بگو ای محمّد ص هَل یَستَوِی آیا برابر باشند الَّذِین َ یَعلَمُون َ آنانکه دانند معالم توحید را چون ارباب فضائل وَ الَّذِین َ لا یَعلَمُون َ و آنانکه ندانند یگانگی حق را چون اصحاب رذائل إِنَّما یَتَذَکَّرُ جز اینکه نیست که پندپذیر میشوند بدلائل قدرت من أُولُوا الأَلباب ِ خداوندان خردهای خالص از آلودگی و هم قُل یا عِبادِ بگو ای بندگان من الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه گرویده اید اتَّقُوا رَبَّکُم بترسید از پروردگار خود و به پرهیزید و علامت تقوی ارتکاب طاعت است و اجتناب از معصیت لِلَّذِین َ أَحسَنُوا مر آنانراست که نیکوئی کرده اند بگفتار کلمه شهادت فِی هذِه ِ الدُّنیا درین دنیا حَسَنَهٌ مثوبه نیکو در آخرت که بهشت است یا آنانرا است که احسان نمودند بالتزام طاعات در دنیا پاداش نیکو که آن صحت است و عافیت یا آنانرا که متصف شدند باخلاق الهی روشنی دل است و تازگی روی و

ثنای جمیل درین جهان یا آنان را که عبادت بطریق مشاهده کردند حسنه ایست در دنیا که شهودی انوار تجلیات جمالی است و چون بقول بعضی از علماء اینکه آیت در شان مهاجرین حبشه رض است چون جعفر بن ابی طالب و اصحاب او رض پس احسان را بهجرت تفسیر کرده اند یعنی آنها را که هجرت کرده اند راحت ست از اعداء و نجات از بلای ایشان وَ أَرض ُ اللّه ِ و زمین خدای تعالی برای هجرت واسِعَهٌ گشاده است هر کسی را که ارادت هجرت کند إِنَّما یُوَفَّی جز اینکه نیست که تمام داده میشوند الصّابِرُون َ صبرکنندگان بر مفارقت اوطان یا بر کربت غربت یا بر مشقت عبادت یا بر تحمل اذیات اعداء أَجرَهُم مزد خود را بِغَیرِ حِساب ٍ بی شمار یعنی بمرتبه که در شمار نیاید و حساب حسّاب از احاطه بدان عاجز باشد و در معالم هست که روز قیامت بلاکشان صابران را بعرصات حاضر آرند نه برای ایشان میزانی نصب کنند و نه دیوانی وضع نمایند بلکه بر ایشان فرو ریزند مزدهای ایشانرا بیحساب و کار بر ایشان بدرجه رسد که اهل عافیت که در دنیا بالمی و ستمی نبوده باشند تمنّا برند که کاشکه اجساد ایشانرا بمقراض پاره پاره ساختندی تا امروز باهل بلا در یک سلک آمدندی نظم تو مبین رنجوری غم دیدگان کاندران رنج اند آن بگزیدگان هرکرا از زخمهای غم بیشتر لطف یارش داده مرهم بیشتر آورده اند که کفّار مکّه حضرت پیغمبر را صلی اللّه علیه و سلّم را گفتند که ترا چه بر ان دارد که احداث کنی دین و آئینی را که مخالف روش

ماست آخر در نگر بملّت پدر و جد و سادات قوم خود که همه عبادت لات و عزّی می کردند تو نیز بهمان کیش درائی و بیاسائی آیت آمد.

صفحه : 1030 قُل إِنِّی أُمِرت ُ بگو بدرستی که من مأمور شده ام أَن أَعبُدَ اللّه َ آنکه پرستم خدای تعالی را مُخلِصاً لَه ُ الدِّین َ پاک کننده برای او دین را از شرک یعنی موحد باشم و داعی بتوحید وَ أُمِرت ُ و فرموده شده ام لِأَن أَکُون َ بآنکه باشم أَوَّل َ المُسلِمِین َ اوّل گردن نهادگان ازین امت زیرا که من پیشرو ایشانم در دنیا و آخرت قُل بگو ای محمّد دیگر باره إِنِّی أَخاف ُ بدرستیکه من میترسم إِن عَصَیت ُ رَبِّی اگر عاصی شوم از پروردگار خود و شرک آرم و دین شما گیرم عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ عذاب روز که بزرگ است احوال او و بسیار است اهوال او قُل ِ اللّه َ أَعبُدُ بگو خدای عز و جل را پرستش میکنم مُخلِصاً لَه ُ در حالتی که پاک کننده ام برای او دِینِی کیش خود را از شرک و یا خالص سازنده عمل خود را از ریا فَاعبُدُوا ما شِئتُم پس بپرستید شما آنچه میخواهید مِن دُونِه ِ بجز خدای عز و جل امر تهدیدست و تنبیه بر خذلان و حرمان ایشان و بآیت السیف منسوخ است آورده اند که مشرکان بعد از استماع اینکه آیت در جواب گفتند که ای محمّد زیان کردی در مخالفت دین پدران خود اینکه آیت نازل شد قُل إِن َّ الخاسِرِین َ بگو بدرستی که زیانکاران الَّذِین َ خَسِرُوا آنانند که زیان کرده اند أَنفُسَهُم در نفسهای خود که گمراه شدند وَ أَهلِیهِم و در کسان خود یَوم َ القِیامَهِ روز قیامت که از ایشان باز مانند اینکه

عباس رضی اللّه عنه فرموده که حق سبحانه و تعالی برای هر انسانی منزلی و اهلی در بهشت آفریده پس هر که فرمان خدای تعالی و رسول او برد او را به بهشت درآرند و منزل و اهل او بدو دهند و هر که نافرمانی کند او را بدوزخ برند و منزل و اهل او بدیگری دهند که مطیع باشند پس کافران روز قیامت زیان دارند در منزل و اهل أَلا ذلِک َ بدانید که همانست هُوَ الخُسران ُ المُبِین ُ آن زیان هویدا که بر هیچکس از اهل موقف پوشیده نماند که لَهُم مر آن زیانکاران راست مِن فَوقِهِم از ایشان ظُلَل ٌ مِن َ النّارِ سائبانها از آتش وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل ٌ و از زیر ایشان نیز سائبانها است مر جمع دیگر را که در درکه زیرتر ایشانند و مقررست که درکه زیرتر از همه منافقانراست و اینجا مراد کافرانند و مراد از ظلل فراش و امهاد است و ذکر ظلل بطریق مزاوجه است در کلام ذلِک َ آن عذاب که مذکور شد یُخَوِّف ُ اللّه ُ بِه ِ می ترساند خدای عز و جل بدان عِبادَه ُ بندگان خود را تا بپرهیزند از چیزی که ایشانرا بدان مبتلا گرداند چون شرک و معصیت یا عِبادِ ای بندگان من فَاتَّقُون ِ پس بترسید از من یعنی از متعرض مشوید موجبات خشم مرا آورده اند که در زمان جاهلیت جمعی بواحدانیت آفریدگار اقرار کردند چون سلمان فارسی و أبو ذر غفاری و زید بن عمر بن نوفل رض حق تعالی شانه در شان ایشان میفرماید.

صفحه : 1031

وَ الَّذِین َ اجتَنَبُوا و آنانکه پرهیز کردند و یکسو رفتند الطّاغُوت َ از شیطان یا بتان یا

کهنه یعنی از هر چه بدون خدای تعالی پرستند، ایشان برطرف شدند أَن یَعبُدُوها از آنکه بپرستند آنانرا وَ أَنابُوا إِلَی اللّه ِ و بازگشتندی بفرمان خدای عز و جل بتمامی و روی دل خود بحق آوردند لَهُم ُ البُشری مر ایشان راست مژده در دنیا بزبان ملائکه بوقت موت و در عقبی بمغفرت گناهان و جنّت جاودان و در اسباب نزول آورده که چون حضرت صدیق اکبر رضی اللّه عنه بخدمت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم سر افراز شد شش تن از عشره مبشره چون عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن زید و سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف رضی اللّه تعالی عنهم با او ملاقات کرده از حقیقت اسلام استخبار نمودند و از سخنانی که او فرموده رائحه صدق استشمام نموده مسلمان شدند در باره ایشان اینکه آیت نازل شد که فَبَشِّر عِبادِ پس مژده ده بندگان مرا الَّذِین َ آنانکه یَستَمِعُون َ القَول َ میشنوند سخن ابو بکر صدیق رض را فَیَتَّبِعُون َ أَحسَنَه ُ پس پیروی می نمایند نیکوتر را مراد از احسن نیکو است چه قول او همه احسن بوده و گفته اند استماع قول و اتباع احسن آن عمومی دارد و مراد از قول قرآن است و احسن او محکم باشد دون منسوخ و عزیمت دون رخصت در احقاف آورده که در قرآن مقابح اعدا و ممادح اولیا است ایشان متابعت احسن می نمایند که مثلا طریقه موسی علیه السلام است دون سیرت فرعون و علی هذا و در لباب آورده که مراد اقاویل اهل ملل ست و احسن همه اسلام باشد و اشهر آنست که مراد از قول سخنان ست که در مجالس

و محافل گذرد و اهل وی متابعت احسن آن اقوال میکنند در امثال آمده که خذ ما صفا و دع ما کدر بیت قول کس چون بشنوی در وی تامل کن تمام صاف را بردار دردی را رها کن و السلام و در بحر الحقایق آورده که قول اعم است از سخن خدای عز و جل و ملک و انسان و شیطان و نفس اما انسان حق و باطل و نیک و بد گوید و شیطان بمعاصی خواند و نفس بآرزوها ترغیب کند و ملک بطاعت دعوت نماید و حضرت عزّت بخود خواند که تبتل الیه تبتیلا پس بندگان خالص آنانند که احسن افعال را که خطاب رب الارباب است از زبان حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه و سلّم استماع نمودند و پیروی کنند أُولئِک َ آن گروه که متابع سخنان نیکوتراند الَّذِین َ هَداهُم ُ اللّه ُ آنانند که راه نمود خدای عز و جل ایشانرا بمنزل مقصود وَ أُولئِک َ هُم و آن گروه ایشانند أُولُوا الأَلباب ِ خداوند عقول صافیه از شوائب اوهام و خالیه از عوادی عادات عوام أَ فَمَن حَق َّ عَلَیه ِ آیا آنکسی که واجب شد برو کَلِمَهُ العَذاب ِ کلمه وعید که مشیر است بعذاب چون لأملأن جهنّم و هولاء فی النار و لا ابالی باشد چون کسیکه واجب نشده باشد برو اینکه کلمه أَ فَأَنت َ تُنقِذُ آیا تو ای محمّد ص میرهانی مَن فِی النّارِ آنرا که در دوزخ باشد یعنی ایا میتوانی که او را مومن سازی و از عذاب بازرهانی تاکید است در انکار یعنی اینکه کار بدست تو نیست که دوزخیان را بازرهانی إبن عباس رض فرمود که مراد از دوزخیان

ابو لهب است و پسر او عتبه لکِن ِ الَّذِین َ اتَّقَوا لیکن آنانکه بترسیدند رَبَّهُم از عذاب پروردگار خویش و بایمان و طاعت متصف شدند لَهُم غُرَف ٌ مر ایشانراست منزلها که بلنداند در بهشت مِن فَوقِها غُرَف ٌ از زبر آن غرفهای دیگر بلندتراند مَبنِیَّهٌ بنا کرده شده یعنی مستحکم مانند منازلی که بر زمین بنا کنند تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر آن غرفها جویهای بهشت وَعدَ اللّه ِ وعده کرده است خدای تعالی عز و جل وعده کردنی لا یُخلِف ُ اللّه ُ المِیعادَ خلاف نکند خدای تعالی وعده خود را.

صفحه : 1032

أَ لَم تَرَ آیا نمی بینی أَن َّ اللّه َ آنکه خدای أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ فرو فرستاد از آسمان ماءً آبی یعنی باران فَسَلَکَه ُ پس درآورد آن آب را یَنابِیع َ فِی الأَرض ِ در چشمها که در زمین است و در کاریزها ثُم َّ یُخرِج ُ بِه ِ زَرعاً پس بیرون می آرد بدان آب کشت زار را مُختَلِفاً أَلوانُه ُ در حالتی که مختلف است رنگهای او چون اخضر و احمر و اصفر و جز آن یا جدا جدا اجناس او چون جو و گندم و کنجد و امثال آن ثُم َّ یَهِیج ُ پس خشک میشود آن مزروع بعد از سبزی فَتَراه ُ پس بینی آنرا مُصفَرًّا زرد شده بعد از تازگی و سبزی ثُم َّ یَجعَلُه ُ پس میگرداند خدای عز و جل آن را حُطاماً ریزه ریزه و درهم شکسته إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در انزال باران و اخراج گیاه لَذِکری هر آئینه یاد کردنی است لِأُولِی الأَلباب ِ مر خداوندان عقلها را یا در ان پندی است مر خردمندان را که تشبیه نمایند مال دنیا را بدان کشت تر و

تازه و بدان اعتماد ننمایند که اندک زمانی را آن طراوت روی بزبول نهد و بدامن حوادث دروده شده عرصه تلف گردد نظم بود مال دنیا چون آن سبزه زار که بس تازه بینی بفصل بهار چو بروی و زد تندبادی خزان یکی برگ سبزی نیابی از ان أَ فَمَن شَرَح َ اللّه ُ آیا کسیکه گشاده کرده است خدای تعالی صَدرَه ُ لِلإِسلام ِ سینه او را برای قبول اسلام و انقیاد فرمان ملک غلام و متابعت سیّد انام علیه الصلوه و السلام باشد چون کسی که سینه او از قبول حق و اسلام تنگ است فَهُوَ پس آن گشاده سینه عَلی نُورٍ بر روشنی معرفت است مِن رَبِّه ِ از پروردگار خود یا بر یقین و بصیرت در اسباب نزول آورده که اینکه آیت در شان مرتضی علی کرم اللّه وجهه و حمزه رض است که سبحانه و تعالی دل ایشانرا بنور معرفت روشن گردانید پس در باب ابو لهب و فرزند بی ادب او گفت فَوَیل ٌ پس شدّت عذاب لِلقاسِیَهِ قُلُوبُهُم مر سخت دلان را است که دلهای ایشان اعراض کننده است مِن ذِکرِ اللّه ِ از یاد کردن خدای عز و جل یا خالی از ان أُولئِک َ آن گروه غافل و سنگ دلان فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی آشکارااند یا ضلالت ایشان بر هر که اندک فهم دارد ظاهر است از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم مرویست که علامت شرح صدور و نشانه گشادگی دل بازگشت است بدار الخلود یعنی توجه بآخرت و پهلو تهی کردن از دار الغرور یعنی پرهیز نمودن از دنیا و ساختگی کردن برای مرگ پیش از نزول آن

و عزیزی درین باب فرموده رباعی نشان آن دلی کز فیض اسلام است نورانی توجه باشد اوّل سوی دار الملک روحانی ز دنیا روی گردانیدن و فکر اجل کردن که چون مرگ اندر آید خوش توان مردن بآسانی آورده اند که صحابه کرام رضی اللّه عنهم از حضرت سیّد انام علیه الصلوه و السلام استدعا نمودند لو حدثتنا چه شو که برای ما سخن گوئی و کام طوطیان ارواح مستمعان را بحدیثی از لب شکربار شیرین گردانی بیت سرمایه حیات ابد اهل ذوق را در یک حکایت از لب شکر فشان تست اینکه آیت آمد- صفحه : 1033

اللّه ُ نَزَّل َ خدای تعالی فرو فرستاده أَحسَن َ الحَدِیث ِ نیکوترین سخن را که هست کِتاباً مُتَشابِهاً کتابی مانند یکدیگر یعنی قرآن که بعضی از ان مشابه بعضی است در اعجاز یا در جودت لفظ و صحت معنی یا برخی از ان مصدق برخی دیگرست و در ان تناقض و اختلاف نیست مَثانِی َ دوباره و دو تو کرده یعنی مشتمل است بر زوجات چون امر و نهی و وعده و وعید و ذکر و فکر و رحمت و عذاب و بهشت و دوزخ و مومن و کافر تَقشَعِرُّ مِنه ُ میلرزد ازو یعنی از خوف وعیدی که درو است جُلُودُ الَّذِین َ پوست بر تنهای آنانکه یَخشَون َ رَبَّهُم میترسند از پروردگار خود ثُم َّ تَلِین ُ پس نرم میشود و آرام میگیرد جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم پوستها و دلهای ایشان إِلی ذِکرِ اللّه ِ بسوی یاد کردن رحمت و مغفرت خدای عز و جل امام قشیری رح فرمود میلرزد از هیبت الهی و ساکن میشود از انس بادشاهی گفته اند لرزه و آرام

بآثار قبض و بسط دست دهد یا به سبب استتار و تجلی و در کشف الاسرار آورده که تقشعر منه جلودهم صفت مبتدیان راه راست و تلین جلودهم و قلوبهم سمت نواختگان لطف اللّه ذلِک َ آن کتاب که قرآن است هُدَی اللّه ِ راه نمودن خدای تعالی است یعنی ارشادیست مر خلق را از خدای یَهدِی بِه ِ راه مینماید بآن مَن یَشاءُ هرکرا خواهد وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هرکرا فروگذارد خدای عز و جل هر آئینه در وادی ضلالت افتد فَما لَه ُ پس نیست مر او را مِن هادٍ راه نماینده که از سرگردانی خلاصی دهد أَ فَمَن یَتَّقِی آیا کسی که بپرهیزد بِوَجهِه ِ بر روی خود سُوءَ العَذاب ِ از بدی و شدّت عذاب یعنی از زبانه آتش یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز باشد چون کسی است که ایمن بود از عذاب و در راحت گذراند و در وسیط از کلبی نقل میکند که مراد ابو جهل است که او را بدوزخ برند دستهای بر گردن بسته و او بروی خود خواهد که از آتش بپرهیزد وَ قِیل َ لِلظّالِمِین َ و گویند مر ستمکاران را ذُوقُوا بچشید ما کُنتُم تَکسِبُون َ وبال آنچه بودید که میکردید از تکذیب پیغمبر ص کَذَّب َ الَّذِین َ تکذیب کردند آنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش از کفار مکه پیغمبران خود را فَأَتاهُم ُ العَذاب ُ پس آمد بدیشان عذاب الهی مِن حَیث ُ لا یَشعُرُون َ از آنجا که نمی دانستند و توقع نداشتند- صفحه : 1034

فَأَذاقَهُم ُ اللّه ُ الخِزی َ پس بچشانید ایشانرا خدای تعالی خواری و رسوائی فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا بقتل و سبی و جلا و مسخ و خسف وَ لَعَذاب ُ الآخِرَهِ و هر

آئینه عذاب سرای دیگر که برای ایشان آماده کرده شده أَکبَرُ بزرگتر است از عذاب دنیا چه آن دائم است و قطع نخواهد شد لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر هستند که بدانند هر آئینه عبرت گیرند و خود را از ان عذاب بازرهانند وَ لَقَد ضَرَبنا و بدرستی که ما بیان کردیم لِلنّاس ِ برای آدمیان یا بجهت اهل مکه فِی هذَا القُرآن ِ درین کتاب که قرآن است مِن کُل ِّ مَثَل ٍ از هر مثلی که بکار آید در امر دین لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ شاید که ایشان پند پذیرند بآن و آن قرآن که فرستادیم قُرآناً عَرَبِیًّا قرآنی است بلغت عربی غَیرَ ذِی عِوَج ٍ نه خداوند کجی یعنی بی عیب و خلل و تناقض و فقیه ابو اللیث باسناد خود از إبن عباس رض آورده که غیر مخلوق- و بر هر تقدیر منزل گردانیده لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ شاید که ایشان بسبب تامل در معانی آن بپرهیزند از کفر و تکذیب ضَرَب َ اللّه ُ بیان کرد خدای مَثَلًا مثلی را برای مشرک و موحد و آن مثل کدام است رَجُلًا فِیه ِ شُرَکاءُ مردی است که درو انبازان باشند یعنی بنده باشد که چندین خواجه درو شریک باشند مُتَشاکِسُون َ شریکان بد خوی ناسازگار و هر یک او را کاری فرماید و هیچکس را باتمام نتواند رسانید و هیچ یک از وی راضی نباشد وَ رَجُلًا سَلَماً و مردی است باز رسته و مسلم شده از انبازان لِرَجُل ٍ از برای مروی یعنی غلامی که او را یک خواجه باشد و کسی در ان منازعت نکند هر آئینه اینکه بنده بکلیه خود متوجه خدمت خواجه شده او را خوشنود تواند ساخت هَل یَستَوِیان ِ آیا

مساوی باشند اینکه دو بنده مَثَلًا از روی مانندگی یعنی بی شک نباشند چه یکی بتنازع خواجگان درمانده باشد و همه ازو ناراض و دیگری از خلل تجاذب شرکا سالم بوده و خداوند او ازو خوشنود اوّل مثل شرک است که دل خود را بعبادت هر یک از معبودان خود متفرق ساخته متوزع الضمیر و پریشان خاطر است و ثانی مثل موحد است که نه پرستد و دوست ندارد غیر خدای را و بجز او امیدگاه ندارد بیت یک بار بسنده کن چون یک دل داری ورنه بکشی تو در جهان بس خواری الحَمدُ لِلّه ِ همه ستائشها مر خدای راست که در خداوندی شریک ندارد بَل أَکثَرُهُم بلکه بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند مالکیت او را علی الاطلاق- آورده اند که کفار مکّه میگفتند نَتَرَبَّص ُ بِه ِ رَیب َ المَنُون ِ چشم میداریم که محمّد بمیرد و ازو باز برهیم حق سبحانه فرمود که إِنَّک َ مَیِّت ٌ بدرستی که تو ای محمّد ص مرده خواهی شد وَ إِنَّهُم مَیِّتُون َ بدرستی که مشرکان هم مردگانند یعنی زود بمیرند پس انتظار ایشان مرگ دیگری را با آن که از مرگ خود ایمن نیستند عین جهالت است بیت ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود ثُم َّ إِنَّکُم پس بدرستی که شما ای مومنان با کافران یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز عِندَ رَبِّکُم نزدیک آفریدگار خود تَختَصِمُون َ خصومت کنید در امر دین و حجت شما را باشد بر ایشان و گفته اند مراد اختصام عام است که بعضی مردمان با بعضی مخاصمه کنند در قضایای دنیوی هر یک بحق خود برسند.

صفحه : 1035

فَمَن أَظلَم ُ پس کیست ستمکارتر مِمَّن کَذَب َ

عَلَی اللّه ِ از کسیکه دروغ گوید بر خدای تعالی و او را بزن و فرزند و شریک نسبت دهد وَ کَذَّب َ بِالصِّدق ِ و دروغ شمرد سخن راست را که قرآن است إِذ جاءَه ُ چون بیاید بوی و گفته اند مراد ذی الصدق است یعنی محمّد ص صلّی اللّه علیه و سلّم که چون بوی آید تکذیب کند أَ لَیس َ آیا نیست یعنی هست فِی جَهَنَّم َ در دوزخ مَثوی ً لِلکافِرِین َ منزل و مقام مر ناگرویدگان را وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدق ِ و آنکه آمد به سخن راست وَ صَدَّق َ بِه ِ و آنکه راست شمرد آنرا أُولئِک َ آن گروه هُم ُ المُتَّقُون َ ایشانند پرهیزگاران و گویند جاء بالصدق آینده جبرئیل علیه السلام که قرآن بیاورد و مصدق محمّد صلّی اللّه علیه و سلّم که تصدیق نمود و بقبول تلقی فرمود و گویند که جای پیغمبر است صلّی اللّه علیه و سلّم و مصدق ابو بکر رضی اللّه عنه در تبیان از مجاهد نقل میکند مصدق حضرت علی است کرم اللّه وجهه و گفته اند همه مومنان مصدق اند لَهُم مر ایشان راست ما یَشاؤُن َ آنچه خواهند و تمنّا کنند از نعمت و کرامت عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان ذلِک َ آن است جَزاءُ المُحسِنِین َ پاداش نیکوکاران یعنی اهل تصدیق و حق تعالی ایشانرا پاداش میدهد لِیُکَفِّرَ اللّه ُ تا محو کند و بپوشد خدای عَنهُم از ایشان أَسوَأَ الَّذِی عَمِلُوا بدترین آنچه کرده باشند ذکر اسوء از برای مبالغه است یعنی هرگاه اسواء آن را می پوشد غیر آن بطریق اولی وَ یَجزِیَهُم و پاداش دهد ایشانرا أَجرَهُم مزد ایشان بِأَحسَن ِ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون َ به نیکوترین آنچه بودند که عمل میکردند که آن ایمان است و

گفته اند احسن اعمال ایشانرا جز زیاده دهند و مزد باقی عملهای ایشان را بدستور عطا فرمایند أَ لَیس َ اللّه ُ بِکاف ٍ آیا نیست خدای تعالی کفایت کننده عَبدَه ُ بنده خود را یعنی محمّد ص را معنی آنست که کفایت خواهد کرد شر دشمنان را از وی و نصرت خواهد داد ویرا بر مشرکان و غالب خواهد ساخت دین وی را بر همه ادیان آورده اند که چون حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم معائب الهیه باطله کافران بیان می کرد و ایشان گفتند یا محمّد ص چنین مگوی مبادا که خدایان ما ترا رنج رسانند و حال تو بتباهی انجامد حق سبحانه فرمود که وَ یُخَوِّفُونَک َ و می ترسانند ترا مشرکان بِالَّذِین َ بآنانکه می پرستند مِن دُونِه ِ بجز خدای تعالی وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هرکرا گمراه سازد خدای تا تخویف کند کسی را بآنچه جمادی است لا یضر و لا ینفع فَما لَه ُ پس نیست آن گمراه را مِن هادٍ هیچ راه نماینده که او را راه نماید.

صفحه : 1036

وَ مَن یَهدِ اللّه ُ و هر که را راه نماید خدای تعالی تا جز از وی نترسد فَما لَه ُ پس نیست آن راه یافته را مِن مُضِل ٍّ هیچ گمراه کننده که از راه بیفگند أَ لَیس َ اللّه ُ آیا نیست خدای تعالی یعنی هست بِعَزِیزٍ غلبه کننده بر دشمنان ذِی انتِقام ٍ خداوند کینه ستاننده از کافران وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر تو بپرسی از مشرکان مکّه که مَن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ که بیافرید آسمانها و زمینها را لَیَقُولُن َّ اللّه ُ هر آئینه گویند خدای تعالی چه برهانی واضح و دلیلی لایح است بر تفرد او بخالقیت قُل بگو ای محمّد أَ فَرَأَیتُم

ما تَدعُون َ آیا چون می بینید شما آنرا که میخوانید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی یعنی بتان را که می پرستید إِن أَرادَنِی َ اللّه ُ اگر خواهد خدای تعالی بمن بِضُرٍّ سختی و محنتی هَل هُن َّ آیا هستند آن بتان کاشِفات ُ ضُرِّه ِ دفع کننده مر آن سختی را که خدای خواسته بمن أَو أَرادَنِی بِرَحمَهٍ یا اگر اراده کند خدای بمن راحتی و منفعتی هَل هُن َّ آیا باشند آنان مُمسِکات ُ رَحمَتِه ِ بازدارنده از من آن رحمت را مقاتل رح گوید پیغمبر ص از ایشان سؤال کرد ساکت شدند حق تعالی فرموده که قُل حَسبِی َ اللّه ُ بگو ای محمّد بسنده است مرا خدای تعالی در رسانیدن خیر و بازداشتن شر عَلَیه ِ برو نه بغیر او یَتَوَکَّل ُ المُتَوَکِّلُون َ توکل میکنند توکل کنندگان در همه ابواب و کار خود بوی بازمیگذارند بیت تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم گر نکند مدعی خدا بکند قُل یا قَوم ِ اعمَلُوا بگو ای قوم من عمل کنید عَلی مَکانَتِکُم بران حالی که دارید از روی توکل و حفص مکانتکم خواند إِنِّی عامِل ٌ بدرستی که من عمل کننده ام بر حالتی که دارم از روی توکل فَسَوف َ تَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانید مَن یَأتِیه ِ آنکس را از ما و شما که بیاید بد و عَذاب ٌ یُخزِیه ِ عذابی که او را رسوا گرداند وَ یَحِل ُّ عَلَیه ِ و فرود آید برو عَذاب ٌ مُقِیم ٌ عذابی همیشه و پیوسته و خزی یکی دلیل غلبه دیگری بود حق سبحانه رسوا کرد دشمنان آنحضرت صلّی اللّه علیه و سلّم را در روز بدر که جمعی از ایشان بدست مومنان کشته گشتند و جمعی بقید مذلت و

سلسله نکبت گرفتار شدند- بیت اینکه سر بباد داده و آن دستها به بند آن گشته خوار و زار و گرفتار و مستمند.

صفحه : 1037

إِنّا أَنزَلنا بدرستی که ما فرو فرستادیم عَلَیک َ الکِتاب َ بر تو کتاب را که قرآن است لِلنّاس ِ برای همه مردمان بِالحَق ِّ بسبب بیان حق چه قرآن مناط مصالح معاش و معاد ایشان است فَمَن ِ اهتَدی پس هر که راه یابد بقرآن یعنی عمل کند بآنچه درو است فَلِنَفسِه ِ پس مر اوراست فائده آن وَ مَن ضَل َّ و هر که گمراه گردد یعنی از قرآن اعراض نماید فَإِنَّما یَضِل ُّ پس جز اینکه نیست که گمراه می شود عَلَیها بر نفس خود چه وبال آن برو است وَ ما أَنت َ و نیستی تو عَلَیهِم بِوَکِیل ٍ بر ایشان نگاه بان تا نگذاری که در ضلالت افتند یا و کیل ایشان نیستی در اختیار هدایت بر ضلالت بلکه بر تو نیست بجز بلاغ و بس اللّه ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس َ خدای تعالی قبض میکند نفسها را حِین َ مَوتِها هنگام موت ایشان وَ الَّتِی لَم تَمُت و فرو میگیرد نفسهای که نمرده است فِی مَنامِها در خواب او امام محی السنه رح در معالم فرموده که هر آدمی را دو نفس است نفس حیات و نفس تمیز اما نفس حیات مفارقت میکند از وی نزدیک مرگ و بزوال او نفس تمیز نیز زائل گردد و نفس تمیز مفارقت می نماید بوقت خواب و بزوال او نفس حیات زوال نمی نماید- و در احقاف از إبن جبیر رح نقل میکند که حق سبحانه جمع میکند ارواح احیاء و اموات تا با یکدیگر آشنائی را نشان میدهند فَیُمسِک ُ الَّتِی پس نگاه

میدارد در ان عالم آن نفس را که قبل ازین قَضی عَلَیهَا المَوت َ قضا کرده است برو مرگ را- وَ یُرسِل ُ الأُخری و می فرستد دیگر نفوس را که از ان زندگانی است با بدان ایشان إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقت نامبرده که اجل ایشان برسد و نزد جمهور مفسران امساک و ارسال مر نفوسی را است که در خواب قبض کرده باشند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در تو فی نفوس و نگاه داشتن و به ابدان فرستادن لَآیات ٍ هر آئینه علامتها است بر کمال قدرت و نشانها است برای حشر و بعث لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ برای گروهی که تفکّر کنند در امر اماتت که مشابه نوم است و إحیا که مماثل است به یقظه و در توریت مذکور است که ای فرزند آدم ع چنانچه در خواب میروی بمیری و چنانچه بیدار میگردی برانگیخته شوی و کافران درین تامل نمی نمایند أَم ِ اتَّخَذُوا بلکه فراگرفته اند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی شُفَعاءَ شفیعان که ایشان را از خدای درخواست کنند قُل أَ وَ لَو کانُوا بگو آیا شفاعت کنند و اگرچه باشند که بهیچ گونه لا یَملِکُون َ شَیئاً مالک نه شوند چیزیرا از شفاعت یعنی نتوانند وَ لا یَعقِلُون َ و ندانند پرستندگان خود را یعنی توقع شفاعت می کنند از جمادات و حال آنکه ایشان از قدرت و علم بی بهره اند.

صفحه : 1038

قُل لِلّه ِ الشَّفاعَهُ بگو مر خدای را است شفاعت جَمِیعاً همه آن یعنی حکم آن نزد اوست و بی دستوری او کسی شفاعت نخواهد کرد لَه ُ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر او را است پادشاهی آسمانها و زمینها ثُم َّ إِلَیه ِ پس بسوی او تُرجَعُون َ بازگردانیده خواهید شد روز

قیامت وَ إِذا ذُکِرَ اللّه ُ و چون یاد کرده شود خدای تعالی وَحدَه ُ یگانه بی ذکر الهه ایشان چنانچه گویند لا اله الا اللّه اشمَأَزَّت برمد و نفرت گیرد قُلُوب ُ الَّذِین َ دلهای آنانکه لا یُؤمِنُون َ نمی گروند بِالآخِرَهِ بسرای دیگر وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِین َ و چون یاد کرده شوند آنانکه معبودان ایشانند مِن دُونِه ِ بجز خدای إِذا هُم یَستَبشِرُون َ ناگاه ایشان تازه روی و فرحناک شوند بجهت فراموشی از حق و مشغولی بباطل اما کار مؤمن برعکس اینکه است که از یاد خدای شادمان و بذکر ما سوای غمگین است رباعی نامت شنوم دل از فرخ زنده شود فال من ز اقبال تو فرخنده شود وز غیر تو هر جا سخن آید بمیان خاطر بهزار غم پراگنده شود قُل ِ اللّهُم َّ بگو ای محمّد ص بار خدایا فاطِرَ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ ای آفریننده آسمانها و زمینها عالِم َ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ داننده پوشیده و آشکارا أَنت َ تَحکُم ُ تو حکم کنی بَین َ عِبادِک َ میان بندگان خود در آخرت فِی ما کانُوا فِیه ِ در آنچه هستند که درو یَختَلِفُون َ اختلاف میکنند از امر دین وَ لَو أَن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا و اگر باشد مر آنانرا که کافر شدند ما فِی الأَرض ِ آنچه در زمین است از مالها جَمِیعاً همه آن وَ مِثلَه ُ و مانند آن همه مالها مَعَه ُ با آن لَافتَدَوا بِه ِ هر آئینه فدیه دهند بآن یعنی فدا کنند تا بآن خود را بازخرند مِن سُوءِ العَذاب ِ از شدّت عذاب یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَ بَدا لَهُم و ظاهر شود مر ایشان را مِن َ اللّه ِ از خدای تعالی ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون َ آنچه نبودند که پنداشتند یعنی پنداشت ایشان آن بود

که بوسیله شفاعت بتان رتبت قربت یابند چون در عقبه عقوبت گرفتار گردند غیر آنچه پنداشتند- بدیشان رسد یکی از مشائخ بوقت حلول اجل جزع میکرد پرسیدند که سبب جزع چیست فرمود که می ترسم که چیزی پیش آید که آنرا در حساب نمیداشتم و از سفیان ثوری رح منقول است که چون اینکه آیت خواندی گفتی ویل لاهل الریاء رباعی پنداشت مرای که عملهاش نکو است مغزی که بود خلاصه کار درو است چون پرده ز روی کار برداشته گشت بر خلق عیان شد که نبود الا پوست.

صفحه : 1039

وَ بَدا لَهُم و ظاهر شود مر ایشان را سَیِّئات ُ ما کَسَبُوا عذاب بدیها که کرده اند وَ حاق َ بِهِم و بگرد در آید ایشان را ما کانُوا بِه ِ جزای آنچه بودند که بدان یَستَهزِؤُن َ استهزا میکردند از تخویف الهی و انذار حضرت رسالت پناهی صلّی اللّه علیه و سلّم فَإِذا مَس َّ الإِنسان َ پس چون برسد کافران را که عتبه و ابو حذیفه است و جمعی عام داشته اند مر همه کافران را یعنی چون کافران را برسد ضُرٌّ سختی و فقری دَعانا بخواند ما را و دفع آن از ما درمی خواهد ثُم َّ إِذا خَوَّلناه ُ پس چون ما عطا دادیم او را نِعمَهً نعمتی یعنی مال و ثروتی مِنّا از نزدیک ما بطریق تفضل نه باستحقاق او قال َ میگوید آن کافر إِنَّما أُوتِیتُه ُ جز اینکه نیست که بمن داده اند مال را عَلی عِلم ٍ بر دانشی از من یعنی وجوه کسب و تحصیل آن را بدانستم و بکیاست و کفایت من حاصل شده یا خدا دانا است که من مستحق اینکه نعمتم بَل نچنین است که او

میگوید بلکه هِی َ فِتنَهٌ آن نعمت آزمایشی است مر او را تا ظاهر گردد که شاکر است یا کافر وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بسیاری از ایشان لا یَعلَمُون َ نمیدانند و در نمی یابند قَد قالَهَا بدرستی که گفتند آن کلمه الَّذِین َ مِن قَبلِهِم آنانکه پیش از ایشان بودند یعنی قارون که گفت انما اوتیته علی علم عندی و قوم او پسندیدند فَما أَغنی پس باز نداشت عَنهُم از ایشان عذاب را ما کانُوا یَکسِبُون َ آنچه بودند که کسب میکردند از مال و متاع دنیا فَأَصابَهُم پس رسید مر ایشان را سَیِّئات ُ ما کَسَبُوا وبال بدیها که کرده بودند و با مالها بزمین فرو رفتند وَ الَّذِین َ ظَلَمُوا و آنانکه ستم کردند و ناسپاسی نمودند مِن هؤُلاءِ ازین گروه مشرکان که در عصر تواند سَیُصِیبُهُم زود باشد که برسد بدیشان سَیِّئات ُ ما کَسَبُوا پاداش سیئاتی که کرده اند وَ ما هُم و نیستند ایشان بِمُعجِزِین َ عاجز کنندگان ما را از تعذیب یا پیشی گیرندگان بر عذاب ما.

صفحه : 1040 أَ وَ لَم یَعلَمُوا آیا ندانستند أَن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده میگرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هر که میخواهد نه برای رفعت قدرا و بلکه بمحض مشیت وَ یَقدِرُ و تنگ میکند بر هر که میخواهد نه برای خواری و بی مقداری و مذلّت او بلکه از روی حکمت إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در قبض و بسط روزی لَآیات ٍ هر آئینه نشانها است بر کمال قدرت و ارادت لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ برای گروهی که میگروند بخدای روزی دهنده و میدانند که هر چه میدهد و بهر که می دهد مصلحت کلی در

ضمن آن است نظم هر چه باید بهر که می شاید تو دهی آن چنانکه می باید تو شناسی صلاح کار همه که توئی آفریدگار همه در معالم مذکور است که قومی از اهل شرک ارتکاب قتل و زنا بسیار نموده بودند و ابواب معاصی و ملاهی بکلید هوای نفس بر روی روزگار خود گشوده بحضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم عرض کردند که آنچه ما را بدان دعوت میکنی نیکو است و ما بشرطی قبول میکنیم که ما را خبر دهی که گناهان ما آمرزیده می شود یا نی اینکه آیت فرود آمده که قُل بگو ای محمّد ص صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا عِبادِی َ الَّذِین َ أَسرَفُوا ای بندگان من آنانکه اسراف کردند عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای خود یعنی افراط نموده اید در گناهان و از حد برده اید لا تَقنَطُوا نومید مشوید مِن رَحمَهِ اللّه ِ از بخشش خدای اینکه آیت امیدوارترین آیتها است از قرآن چه در خبر است که گفت دوست نمیدارم که دنیا و ما فیها مرا باشد بعوض اینکه آیت از دنیا و هرچه در دنیا باشد بهتر است و در معالم از إبن مسعود رضی اللّه عنه نقل میکند که بمسجدی درآمدم دیدم که واعظی ذکر آتش دوزخ و سلاسل و اغلال آن میکند فرمودم که ای مذکر چرا ناامید میگردانی مردمانرا مگر نخوانده آنرا که فرمود قل یا عبادی الآیه در فصول آورده که تمام ترجیه در سه چیز است اوّل لطف خطاب که فرمود یا عبادی و نگفت یا ایها العصاه دوم رفق در عتاب که گفت اسرفوا و نگفت

اخطاؤا سیوم تنبیه بر اسباب رحمت که گفت لا تقنطوا و در فتوحات فرموده لا تقنطوا نهی است و هرچه حق سبحانه و تعالی از ان نهی فرموده لازم است از ان باز ایستادن پس قنوط هیچ وجه روا نیست مصرعه نومید مشو که ناامیدی کفر است إِن َّ اللّه َ یَغفِرُ الذُّنُوب َ بدرستی که خدای بیامرزد گناهان را جَمِیعاً همه آنرا و اگرچه بسیار باشد بغیر شرک که مطلقا آمرزیده نشود بعضی علماء گویند که غفران ذنوب بشرط توبه است و اینکه قید خلاف ظاهر است و در وسیط باسناد خود آورده از اسماء بنت زید رض که گفت شنودم از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم که فرمود که ان اللّه یغفر الذنوب جمیعا و لا یبالی إِنَّه ُ هُوَ الغَفُورُ بدرستی که او آمرزنده گناهان است الرَّحِیم ُ مهربان بر بندگان حقایق اینکه آیت و وجوه تاکیدات او در جواهر التفسیر به بسطی لایق سمت تحریر یافته و بیماران بیمارستان جرم و عصیان را شربت راحت جز در اینکه دار الشفا حاصل نشود و سرگردانان بیابان نفس و هوا را زاد طریق نجات جز بمدد اینکه آیت میسر نگردد نظم ندارم هیچگونه توشه راه بجز لا تقنطوا من رحمت اللّه تو فرمودی که نومیدی میارید ز من لطف و عنایت چشم دارید بدین معنی بسی امید داریم ببخشا ز انکه بس امیدواریم امید دردمندان را روا کن دل امیدواران را دوا کن.

صفحه : 1041

وَ أَنِیبُوا و بازگردید بطاعت یا دعا و تضرع إِلی رَبِّکُم بسوی پروردگار خویش وَ أَسلِمُوا و گردن نهید لَه ُ امر وی را یا اخلاص ورزید

در توحید مِن قَبل ِ أَن یَأتِیَکُم ُ العَذاب ُ پیش از انکه که بیاید بشما عذاب ثُم َّ لا تُنصَرُون َ پس یاری داده نشوید یعنی هیچکس در دفع عذاب شما را نصرت ندهد وَ اتَّبِعُوا و پیروی نمائید أَحسَن َ نیکوترین ما أُنزِل َ آن چیزی را که فرستاده شده است إِلَیکُم مِن رَبِّکُم بسوی شما از آفریدگار شما یعنی عزیمت را متابعت کنید نه رخصت را و ناسخ را از پی روید نه منسوخ را مِن قَبل ِ أَن یَأتِیَکُم ُ پیش از انکه بیاید به شما العَذاب ُ بَغتَهً عذاب ناگهان یعنی بلا و عقوبت و مرگ بطریق فجاءت وَ أَنتُم لا تَشعُرُون َ و شما نمی دانید آمدن او را تا در مقام تدارک درآیید أَن تَقُول َ نَفس ٌ پیش از انکه گوید نفسی یا حَسرَتی ای پشیمانی من عَلی ما فَرَّطت ُ بر ان چیزی که تقصیر کردم فِی جَنب ِ اللّه ِ در کار خدای تعالی یا در طلب رضا و جوار رحمت و قرب حضرت او وَ إِن کُنت ُ و بتحقیق کار آن است که بودم لَمِن َ السّاخِرِین َ از فسوس کنندگان بکتاب خدای و برسول ص او و بمؤمان و در سلسله الذهب در معنی اینکه آیت فرموده نظم روز آخر که گرگ مردم خوار کند از خواب غفلتش بیدار یادش آید که در جوار خدای سالها زد بجرم و عصیان رای هر چه در شصت سال یا هفتاد کرده از خیر و شر پیش افتاد یک بیک پیش چشم او دارند آشکارا بروی او آرند بگذراند ز گنبد والا بانگ یا حسرتا و واویلا حسرت از جان او برآرد دود و ان زمان حسرتش ندارد سود أَو تَقُول َ

یا گوید آن نفس لَو أَن َّ اللّه َ هَدانِی اگر آنکه خدای تعالی راه نمودی ما را لَکُنت ُ هر آئینه می بودم من مِن َ المُتَّقِین َ از پرهیزگاران و بشرک و معصیت آلوده نمی شدم أَو تَقُول َ یا گوید حِین َ تَرَی العَذاب َ آن هنگام که به بیند عذاب را معائنه لَو أَن َّ لِی کَرَّهً ای کاش که بودی مرا بازگشتی بدنیا فَأَکُون َ تا بروم و باشم آنجا مِن َ المُحسِنِین َ از نیکوکاران و فرمانبرداران پس اینکه گوینده را که گفت مرا راه نه نمودند و گر نه متقی بود می گویند.

صفحه : 1042

بَلی آری یعنی ترا ارشاد کردند قَد جاءَتک َ بدرستی که آمد بتو آیاتِی آیتهای کتاب من که قرآن است فَکَذَّبت َ بِها پس تکذیب کردی بآن و آن را دروغ داشتی وَ استَکبَرت َ و تکبر کردی و سرکشیدی از ایمان بر ان وَ کُنت َ مِن َ الکافِرِین َ و بودی از ناگرویدگان وَ یَوم َ القِیامَهِ و روز رستخیز تَرَی الَّذِین َ کَذَبُوا می بینی آنان را که دروغ گفتند عَلَی اللّه ِ بر خدای تعالی یعنی خدای را باتخاذ ولد و شریک صفت کردند وُجُوهُهُم مُسوَدَّهٌ روی های ایشان پیش از دخول بدوزخ سیاه کرده شده أَ لَیس َ فِی جَهَنَّم َ آیا نیست در دوزخ یعنی هست البته مَثوی ً لِلمُتَکَبِّرِین َ مقام و جای آرام، متکبران را و گردن کشان را که فرمان خدای و رسول ص نبردند وَ یُنَجِّی اللّه ُ و برهاند خدای تعالی از جهنّم الَّذِین َ اتَّقَوا آنان را که پرهیز کردند از شرک بِمَفازَتِهِم به رستگاری های ایشان یعنی باسباب خلاص و فلاح که ایمان و احسان است لا یَمَسُّهُم ُ السُّوءُ نرسد متقیان را هیچ بدی و مکروهی وَ لا هُم یَحزَنُون َ و

نه ایشان اندوهگین شوند اللّه ُ خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ خدای آفریننده همه چیزها است وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او بر همه چیز وَکِیل ٌ خداوند است و متصرف در ان و قائم بحفظ آن لَه ُ مَقالِیدُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر اوراست کلیدهای خزائن آسمان و زمین یعنی مالک امور علوی و سفلی اوست و غیر او را تصرّف در ان ممکن نی همچنانکه داخل در خزینها متصور نیست مگر کسی را که مفاتیح آن بدست اوست و در خبر است که ذو النورین رضی اللّه عنه، از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و سلّم پرسید که تفسیر مقالید السموات و الارض کدام است آنحضرت ص فرمود که تفسیر آن اینست که لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر سبحان اللّه و الحمد للّه و بحمده و استغفر اللّه و لا حول و لا قوه الا باللّه هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن یحیی و یمیت بیده الخیر و هو علی کل شی ء قدیر یعنی اینکه کلمات مفاتیح خزائن آسمان و زمین است هر که بدان تکلّم کند بنقود فیوض اینکه خزائن برسد و گفته اند خزائن آسمان باران است و خزائن زمین گیاه است و کلید اینکه خزینها بدست تصرف اوست هرگاه که خواهد باران فرستد و هرچه خواهد از نباتات برویاند وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویدند بِآیات ِ اللّه ِ به نشانهای خدای تعالی یعنی بدلایل قدرت او و یا به آیات کتاب او أُولئِک َ آن گروه هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیانکاران زیرا که مرجع ایشان دوزخ است آورده اند که کفار قریش حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم را بدین آبای

او دعوت کردند حق سبحانه فرمود.

صفحه : 1043

قُل بگو ای محمّد ص با ایشان أَ فَغَیرَ اللّه ِ آیا غیر خدا تعالی تَأمُرُونِّی أَعبُدُ میفرمائید مرا که پرستش کنم بعد ازین همه دلائل أَیُّهَا الجاهِلُون َ ای نادانان وَ لَقَد أُوحِی َ و بدرستی که وحی کرده شده است إِلَیک َ بسوی تو وَ إِلَی الَّذِین َ مِن قَبلِک َ و بسوی آنانکه پیش از تو بودند از پیغمبران یعنی با تو و با هر یکی گفته شده است که لَئِن أَشرَکت َ اگر شرک آری یعنی بفرض محال و اصح آن است که مخاطب بحسب ظاهر پیغمبرانند و از روی حقیقت افراد مسلمانان امت ایشانند هر یک را میفرماید که اگر شرک آری لَیَحبَطَن َّ هر آئینه تباه شود عَمَلُک َ کردار تو که در وقت ایمان واقع شده وَ لَتَکُونَن َّ و هر آئینه باشی تو مِن َ الخاسِرِین َ از زیان کاران که بعد از دولت دین بنکبت شرک مبتلا گردی بَل ِ اللّه َ فَاعبُد بلکه خدای تعالی را پرستش کن وَ کُن مِن َ الشّاکِرِین َ و باش از سپاسداران بر نعمت توحید و عبادت إبن عباس رضی اللّه عنه، فرموده که یکی از احبار یهود بحضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم آمده گفت یا محمّد دانسته که خدای تعالی روز قیامت آسمان را بر اصبعی نهد و زمین را بر اصبعی و جبال را بر دیگری و جمیع خلق را بر دیگری پس حرکت دهد اصابع خود را و گوید انا الملک و اینکه الملوک آنحضرت صلّی اللّه علیه و سلّم از قول او متعجب شده تبسم فرمود آیت آمد که وَ ما قَدَرُوا اللّه َ وصف نکردند ایشان خدای را و

تعظیم نه نمودند حَق َّ قَدرِه ِ چنانچه حق قدر و تعظیم وی باشد وَ الأَرض ُ جَمِیعاً و زمین همه آن قَبضَتُه ُ بدست گرفته وی باشد یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز وَ السَّماوات ُ مَطوِیّات ٌ و آسمانها درپیچیده شده بِیَمِینِه ِ بیمین وی در معالم آورده که إبن عمر رضی اللّه عنه، نقل میکند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و سلّم فرمود که حق سبحانه آسمانها را درپیچیده روز قیامت فراگیرد به یمین خود پس گوید انا الملک و اینکه الجبارون و اینکه المتکبرون پس درهم پیچیده زمین را فراگیرد بشمال خود و گوید انا الملک و اینکه الجبارون و المتکبرون معتقد اهل ایمان در امثال اینکه سخنان تنزیه است از تشبیه صاحب بحر الحقایق فرموده که مذهب من در تحقیق اینکه آیت آن است که باز گذارم آن را بآنچه مراد اللّه است زیرا که امثال اینکه کلمات را از متشابهات داشته اند بدان ایمان باید آورد از حقیقت آن سخن نباید گفت سُبحانَه ُ پاک است خدای تعالی از وصف جواهر و اعراض وَ تَعالی و برتر است عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شرک می آرند و شریک وی سازند.

صفحه : 1044

وَ نُفِخ َ و دمیده شود فِی الصُّورِ در صور نوبت اوّل بقول آنها که دو نفخه اثبات میکنند و اینکه را نفخه صعقه گویند که چون دردمند فَصَعِق َ پس بیهوش بیفتد و اصح آنست که بمیرد مَن فِی السَّماوات ِ هر که در آسمانها است وَ مَن فِی الأَرض ِ و هر که در زمین است إِلّا مَن شاءَ اللّه ُ مگر آن کسی را که خواهد خدای که حمله عرش اند یا شهداء یا خزینه بهشت و دوزخ

ثُم َّ نُفِخ َ پس دمیده شود فِیه ِ در صور أُخری نوبتی دیگر اینکه نفخه را نفحه بعث خوانند و به اینکه نفخه جمله مردگان زنده شوند فَإِذا هُم پس ناگاه ایشان قِیام ٌ بپاایستادگان باشند بر کنار قبور خود یَنظُرُون َ می نگرند از هر طرفی چون مبهوتان یا انتظار می برند که با ایشان چه کنند وَ أَشرَقَت ِ الأَرض ُ و روشن گردد عرصه زمین محشر بِنُورِ رَبِّها بنور پروردگار آن یعنی نوری که خدای در ان بیافریند و گفته اند مراد روشنی عدل است که حقوق خالق و خلایق بدان ظاهر گردد و ظلمت ظلم مندفع شود وَ وُضِع َ الکِتاب ُ و نهاده شود نوشتها یعنی صحایف اعمال در دست راست و چپ وَ جِی ءَ بِالنَّبِیِّین َ و آوردند پیغمبران را برای دعوی ابلاغ بر امت وَ الشُّهَداءِ و گواهان را برای صحت دعوی ایشان مراد امت محمّد است صلّی اللّه علیه و سلّم و گفته اند شهیدان صف جهاد را حاضر کنند و رفیق پیغمبران سازند جهت شرف ایشان وَ قُضِی َ و حکم کرده شود بَینَهُم میان بندگان بِالحَق ِّ براستی و عدل وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم دیده نشوند بنقصان ثواب و افزونی عقاب وَ وُفِّیَت و تمام داده شود کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی را ما عَمِلَت جزای آنچه کرده است وَ هُوَ أَعلَم ُ و خدا داناتر است بِما یَفعَلُون َ به آنچه آفریدگان می کنند و جزا مناسب آن خواهد داد وَ سِیق َ الَّذِین َ کَفَرُوا آورانده شوند آنانکه نگرویده اند راندنی سخت إِلی جَهَنَّم َ بسوی دوزخ زُمَراً گروه گروه بعضی در پی بعضی حَتّی إِذا جاؤُها تا چون بیامد بدوزخ فُتِحَت گشاده شود أَبوابُها درهای هفتگانه آن برای درآمدن ایشان وَ

قال َ لَهُم و گویند مر ایشان را خَزَنَتُها خازنان دوزخ از روی سرزنش أَ لَم یَأتِکُم آیا نیامدند بشما.

صفحه : 1045

رُسُل ٌ مِنکُم رسولان از جنس شما که بحکم حق سبحانه یَتلُون َ عَلَیکُم بخوانند بر شما آیات ِ رَبِّکُم آیتهای پروردگار شما که فرو فرستاده بود وَ یُنذِرُونَکُم و بیم کنند شما را لِقاءَ یَومِکُم هذا از دیدن اینکه روز شما قالُوا بَلی گویند کافران آری بما آمدند و ما را بیم کردند وَ لکِن حَقَّت و لیکن واجب شد کَلِمَهُ العَذاب ِ سخن خدا یعنی حکم او بعذاب عَلَی الکافِرِین َ بر ناگرویدگان قِیل َ ادخُلُوا گفته شود مر ایشانرا که درآیید أَبواب َ جَهَنَّم َ بدرهای جهنّم خالِدِین َ فِیها جاوید بودگان در آن فَبِئس َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین َ پس بد آرامگاهی است متکبران را دوزخ وَ سِیق َ الَّذِین َ اتَّقَوا و برانند آنانرا که بترسیدند رَبَّهُم از عذاب پروردگار خود راندنی بلطف و بملایمت یعنی ملائکه شتاب کنند ایشان را در رفتن إِلَی الجَنَّهِ زُمَراً بسوی بهشت گروه گروه بر تفاوت مراتب ایشان سوق اهل بهشت بطریق ازدواج است یا مراکب ایشان را برانند چه متقیان را سواره به بهشت خواهند برد حَتّی إِذا جاؤُها تا چون بیایند به بهشت بسعادت تمام و دولت مالا کلام فایز گردند وَ فُتِحَت أَبوابُها و گشاده باشد درهای آن پیش از رسیدن ایشان تا ایشان انتظار نکشند وَ قال َ لَهُم و گویند مر ایشان را خَزَنَتُها خازنان بهشت سَلام ٌ عَلَیکُم درود باد بر شما یا سلامتی و ایمنی لازم حال شما طِبتُم پاک بودید در دنیا از معاصی یا پاکیزه است شما را مقام و از مرتضی علی کرم

اللّه وجهه منقول است که چون بهشتیان در بهشت رسند آنجا درختی بینند که از زیر آن دو چشمه بیرون آید پس در یکی غسل کنند ظاهر ایشان پاک شود و از دیگری بیاشامند باطن ایشان منور و مطهر گردد و درین محل ملائکه گویند که پاک شدید بظاهر و باطن فَادخُلُوها پس درآیید در بهشت خالِدِین َ جاوید ماندگان در ان وَ قالُوا و گویند مؤمنان به بهشت درآیند الحَمدُ لِلّه ِ همه ثنا و ستایش مر خدایراست الَّذِی صَدَقَنا آنکه راست کرد با ما وَعدَه ُ وعده خود را بثواب وَ أَورَثَنَا الأَرض َ و میراث داد ما را از زمین بهشت تا ما از روی تمکّن نَتَبَوَّأُ مِن َ الجَنَّهِ جای میگیریم از بهشت حَیث ُ نَشاءُ هر کجا میخواهیم فَنِعم َ أَجرُ العامِلِین َ پس نیکو است مزد کارکنندگان یعنی ثواب فرمان برندگان.

صفحه : 1046

وَ تَرَی المَلائِکَهَ و می بینی تو ای محمّد ص مر فرشتگان را یعنی در وقتی که در مقعد صدق در رتبه قرب باشی و هر طرف می نگری بینی ملائکه را حَافِّین َ فرو گرفتگان مِن حَول ِ العَرش ِ گرداگرد عرش یعنی طواف کنندگان بجوانب آن یُسَبِّحُون َ تسبیح می کنند بِحَمدِ رَبِّهِم مقترن به ستایش پروردگار ایشان یعنی میگویند سبحان اللّه و بحمده و به تسبیح نفی ناسزا می کنند از ذات الهی و بحمد اثبات صفات سزا میکنند ویرا وَ قُضِی َ و حکم کرده شود بَینَهُم میان خلق بِالحَق ِّ به راستی یعنی هر کس را بمقام او فرود آورند وَ قِیل َ و گفته شود یعنی ملائکه با مؤمنان گویند الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ سپاس و ستایش مر خدای را که آفریدگار عالمیان است همچنانکه در ابتدای خلق آسمان و زمین

ستائش خود فرموده که الحمد للّه الذی خلق السموات و الارض الایه همچنین بوقت استقرار اهل آسمان و زمین در منازل خویش همان ستایش کرد تا دانند که در فاتحه و خاتمه مستحق حمد و ثنا او است بیت در خور حمد و ستایش نبود غیر تو کس هر کجا حمد و ثنائی است ترا زیبد و بس

سوره المؤمن

مکیه و هی خمس و ثمانون آیه اینکه سوره اوّل است از حوامیم سبعه در تفسیر امام ابو اللیث رح باسناد او مذکور است که حضرت رسالت پناهی صلّی اللّه علیه و سلّم فرمود که هر که خواهد تا چرا کند در روضهای بهشت باید که حوامیم را بخواند در حصن حصین از صحیح مستدرک نقل کرده که حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فرمود که بمن داده اند طه و طاسین و حوامیم از الواح موسی علیه السلام در معالم إبن مسعود رض رضی اللّه عنه روایت میکند که چون در آل حوامیم می افتم گویا که افتاده ام در بوستانهای بهشت که بزمین نرم واقع شده و متعجب در ان می نگرم و إبن عباس رضی اللّه عنه، فرمود که لکل شی ء لباب و لباب القرآن الحوامیم و بعضی از صحابه رض و تابعین قدس سرهم الحم را عرایس القرآن و دیباج القرآن می گفتند و باللّه التوفیق بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حم حروف مقطعه بقول بعضی از علماء مقسم به اند هر حرفی اشارت بکلمه است چنانکه در کلام عرب تعبیر میکنند بعضی از تمام پس اینجا جا اشارت بحکم حق است که هرگز خط ردّ و منع بران کشیده نشود و میم ایمائی است بملک او که گرد

زوال و فنا گرد سرادقات آن راه نیابد جواب قسم آنکه تَنزِیل ُ الکِتاب ِ فرو فرستادن قرآن مِن َ اللّه ِ از خدای است العَزِیزِ که غالب و قادر است بر تنزیل آن العَلِیم ِ دانا بآنچه فرستد بر هر کس و در هر وقت غافِرِ الذَّنب ِ آمرزنده گناهان مر کسی را که بصدق گوید- لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه وَ قابِل ِ التَّوب ِ و پذیرنده توبه از گوینده کلمه توحید شَدِیدِ العِقاب ِ سخت عقوبت مر کسی را که سر باز زند از گفتن کلمه توحید ذِی الطَّول ِ خداوند نیکوکاری و بخشش و بزرگواری لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ خدائی که مستحق پرستش باشد مگر او إِلَیه ِ المَصِیرُ- بسوی اوست بازگشت همه بندگان برای مجازات ایشان.

صفحه : 1047

ما یُجادِل ُ جدال نکنند و طعنه نزنند فِی آیات ِ اللّه ِ در آیتهای خدای تعالی بعد از انکه تنزیل آن محقق شد إِلَّا الَّذِین َ کَفَرُوا مگر آنانکه پوشیدند حق را فَلا یَغرُرک َ پس باید که فریب ندهد ترا تَقَلُّبُهُم فِی البِلادِ گردیدن کافران در شهرهای شام و یمن برای تجارت یعنی بدل درمیار که ایشان را مهلتی و فرصتی هست جهت آنکه عاقبت کار خاتمه روزگار ایشان بخسار و بوار خواهد کشید کَذَّبَت قَبلَهُم تکذیب کردند پیش از قوم تو قَوم ُ نُوح ٍ گروه نوح علیه السلام وَ الأَحزاب ُ و تکذیب کردند گروهی چند که سپاه کشیدند بر روی رسل مِن بَعدِهِم از پس قوم نوح علیه السلام مر پیغمبران خود را چون قوم عاد و ثمود علیه السلام وَ هَمَّت کُل ُّ أُمَّهٍ و قصد کردند هر یک ازینها بِرَسُولِهِم به پیغمبر ع فرستاده شده بدیشان لِیَأخُذُوه ُ تا بگیرند او را

و هر ایذائیکه خواهند بدو رسانند وَ جادَلُوا و خصومت کردند با پیغمبران خود بِالباطِل ِ به سخنان بیهوده خود لِیُدحِضُوا تا زایل گردانند و ناچیز کنند بِه ِ الحَق َّ بباطل خود سخن حق را که متابعت آن واجب بود فَأَخَذتُهُم پس گرفتم ایشانرا و هلاک کردم بمکافات آن فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود عِقاب ِ عقوبت من ایشانرا وَ کَذلِک َ و چنانچه واجب شده بود عذاب بر مکذبان امم ماضیه حَقَّت واجب شده است کَلِمَهُ رَبِّک َ حکم پروردگار تو بعذاب و عقاب عَلَی الَّذِین َ کَفَرُوا بر آنها که کافر شده انداز قوم تو أَنَّهُم به سبب آنکه ایشان أَصحاب ُ النّارِ ملازمان دوزخ اند یعنی مستوجب عذاب آن جهانی نیز هستند و اگر قوم تو از عبادت حق روی بگردانند زیانی بملک وی نمیرسد زیرا که پرستنده و ثناگوینده او بسیاراند از خواص مخلوقات و از جمله ایشان الَّذِین َ یَحمِلُون َ العَرش َ آنانکه برمیدارند عرش را و حمله عرش اشراف ملائکه اند در کشاف آورده که حق سبحانه جمیع فرشتگان را می فرماید تا صبح و شام از روی اجلال و اکرام بر حمله عرش سلام می کنند وَ مَن حَولَه ُ و آنانکه گرداگرد عرش انداز کروبیان که طواف میکنند و ایشانرا طوّافان میگویند و ایشان هفتاد هزار صف اند عرش را در میان گرفته و بشوق و ذوق یُسَبِّحُون َ تسبیح میگویند تسبیح مقترن بِحَمدِ رَبِّهِم بستایش پروردگار ایشان یعنی خدای را ذاکراند بمجامع ثنا از صفات اجلال و اکرام در معالم از شهر بن حوشب نقل میکند که حمله عرش هشت اند چهار میگویند سبحانک اللهم و بحمدک لک الحمد علی حلمک بعد علمک و چهار دیگر میگویند سبحانک اللهم و بحمدک لک الحمد

علی عفوک بعد قدرتک و گویا ایشان به نسبت کرم الهی با ذنوب بنی آدم اینکه کلمات میگویند وَ یُؤمِنُون َ بِه ِ و میگروند به پروردگار خود وَ یَستَغفِرُون َ و آمرزش میخواهند از خدای لِلَّذِین َ آمَنُوا برای آنانکه گرویده اند و میگویند رَبَّنا ای آفریدگار ما.

صفحه : 1048

وَسِعت َ فرا رسیده کُل َّ شَی ءٍ بهمه چیزها رَحمَهً وَ عِلماً از روی بخشش و دانش یعنی رحمت و علم تو بهمه چیزها رسیده است فَاغفِر پس بیامرز لِلَّذِین َ تابُوا مر آنانرا که توبه کرده اند و بتو بازگشته وَ اتَّبَعُوا و پیروی نموده اند سَبِیلَک َ راه ترا که دین اسلام است وَ قِهِم و نگاهدار ایشان را- عَذاب َ الجَحِیم ِ از عذاب آتش دوزخ رَبَّنا ای پروردگار ما لطف کن وَ أَدخِلهُم و درآر تائبان را و پیروان دین را یا همه مومنان را جَنّات ِ عَدن ٍ در بوستانهای اقامت الَّتِی آن بوستانها که بمحض فضل وَعَدتَهُم وعده داده ایشان را وَ مَن صَلَح َ و هر که عمل شایسته کرده مِن آبائِهِم از پدران ایشان وَ أَزواجِهِم و زنان ایشان وَ ذُرِّیّاتِهِم و فرزندان ایشان تا سرور ایشان در بهشت بدیدار اینان تمام گردد و فضل تو بر ایشان إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ بدرستی که تو غالبی و از هیچ مقدور عاجز نشوی الحَکِیم ُ دانائی و هر چه کنی از حکمتی خالی نبود وَ قِهِم ُ السَّیِّئات ِ و بازدار از ایشان بدیها یعنی ایشان را از معاصی دوری ده وَ مَن تَق ِ السَّیِّئات ِ و هر که بازداری ازو بدیها را یَومَئِذٍ امروز درین جهان فَقَد رَحِمتَه ُ پس بدرستیکه تو بخشنده برو در آخرت وَ ذلِک َ و آن نگاه داشت تو هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ

آن فیروزی بزرگ است چه هر صاحب دولتی که امروز در پناه عصمت الهی است فردا در سایه رحمت نامتناهی خواهد بود درین باب گفته اند رباعی امروز کسی را که درآری به پناه فردا بمقام قربتش بخشی راه و آنرا که رهش نداده بر درگاه فردا چه کند گر نکند ناله و آه إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستیکه آنانکه کافر شدند یُنادَون َ ندا کرده شوند بزبان فرشتگان یعنی بوقتی که کفار بدوزخ درآیند و با نفسهای خود دشمنی آغاز کرده زبان عتاب و ملامت بگشایند که چرا در زمان اختیار ایمان نیاوردید ملائکه ایشانرا ندا کنند و گویند لَمَقت ُ اللّه ِ هر آئینه دشمنی خدا مر شما را بر کفر أَکبَرُ بزرگتر است مِن مَقتِکُم از دشمنی شما أَنفُسَکُم مر نفسهای شما را و خدا شما را دشمن داشت إِذ تُدعَون َ چون خوانده شدید- إِلَی الإِیمان ِ بسوی گرویدن بخدای و رسول فَتَکفُرُون َ پس شما کافر شدید و نگرویدید.

صفحه : 1049

قالُوا رَبَّنا گویند کافران ای آفریدگار ما أَمَتَّنَا اثنَتَین ِ بمیرانیدی ما را دوبار وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین ِ و زنده گردانیدی ما را دوبار اماتت اولی بوقت انقضای اجل است در دنیا و احیای اوّل در قبر و اماتت ثانیه هم در قبر و احیای ثانیه در بعث و در تبیان گفته که ذریت آدم ع را که از ظهر او بیرون آورد و میثاق از ایشان گرفت و بمیرانید اماتت نخستین آن است و بعضی گویند اماتت نخستین آن است که او را در رحم که نطفه بود زنده گردانید پس در دنیا بمیرانید و در آخرت زنده گرداند و بر هر تقدیر کافران باحیا و اماتت اقرار

کنند و گویند فَاعتَرَفنا پس ما اعتراف کردیم بِذُنُوبِنا بگناهان ما که انکار و تکذیب بعث بود- فَهَل إِلی خُرُوج ٍ پس آیا هست بسوی بیرون آمدن ما از دوزخ مِن سَبِیل ٍ هیچ راهی یعنی طریقه که بآن سلوک کنیم و از دوزخ برهیم و به بهشت برسیم مراد قبول ایمان و توبه است فرشتگان ایشانرا ناامید ساخته گویند ذلِکُم آنچه شما درآیند از حکم ابد بِأَنَّه ُ بسبب آن است که در دنیا إِذا دُعِی َ اللّه ُ چون می خواندند خدای را وَحدَه ُ یکتا و یگانه کَفَرتُم کافر می شدند بیگانگی او و می گفتید اجعل الالهه الها واحدا وَ إِن یُشرَک بِه ِ و چون شرک می آوردند بدو یعنی شرکاء بوی اضافت می کردند تُؤمِنُوا میگرویدید شرکاء فَالحُکم ُ لِلّه ِ پس کارگذاری مر خدایراست العَلِی ِّ خدای برتر از انکه بدو شرک آرند الکَبِیرِ بزرگوارتر از انکه غیری را با او مساوی سازند هُوَ الَّذِی اوست آن خداوندی که بکمال قدرت یُرِیکُم می نماید شما را آیاتِه ِ نشانهای را بر وحدت خود وَ یُنَزِّل ُ و فرو می فرستد لَکُم برای شما مِن َ السَّماءِ رِزقاً از آسمان اسباب روزی را چون باران یا ملائکه را بتدبیر آنچه سبب رزق باشد وَ ما یَتَذَکَّرُ و پند گرفته نشود یعنی عبرت نگیرد بدین آیتها إِلّا مَن یُنِیب ُ مگر کسی که بازگردد بخدای یعنی از معصیت بازگشته روی بطاعت آورد فَادعُوا اللّه َ پس بپرستید خدای را مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ در حالتی که پاک سازندگان باشید طاعت خود را از شرک و ریا برای او وَ لَو کَرِه َ الکافِرُون َ و اگرچه کاره اند کافران اخلاص شما را در توحید او زیرا که ایشان بنعمت ایمان کافراند و شما بر

ان نعمت شاکرید پس میان شما و ایشان منافرت است و اعمال و اقوال شما مرغوب و محبوب ایشان نیست چنانچه کردار و گفتار ایشان نیز نزد شما مکروه و مبغوض است.

صفحه : 1050 رَفِیع ُ الدَّرَجات ِ اوست بردارنده درجه های بندگان در دنیا بتفاوت طبقات و در عقبی بتفاوت مراتب و مقامات و یا رافع درجات انبیاء است درجه آدم علیه السلام را به صفوت برداشته و نوح علیه السلام را بدعوت و ابراهیم علیه السلام را بخلت و موسی علیه السلام را بقربت و عیسی علیه السلام را بزهادت و محمّد صلّی اللّه علیه و سلّم را بشفاعت سلمی رح فرموده که درجه هر که خواهد بردارد بمعرفت و شناخت حقائق و در بحر الحقائق آورده که بردارنده درجات محبان است بفنا از محبت و بقا بمحبوبیت عزیزی فرموده که لا یوجد البقاء الا بالفناء تا شربت فنا ننوشی خلعت بقا نپوشی قطعه بنوش درد فنا گر بقا همی خواهی که زاد راه بقای دردی خرابات ست ز حال خویش فنا شو درین ره ای عطار که باقی در ره عشاق فانی الذّات است ذُو العَرش ِ خداوند عرش است یعنی خالق و مالک او یا خداوند ملک و سلطان است یُلقِی الرُّوح َ می افگند- وحی را مِن أَمرِه ِ بفرمان خود یا فرستد جبرئیل را عَلی مَن یَشاءُ بر هر که میخواهد مِن عِبادِه ِ از بندگان خود یعنی رتبت نبوت عطا میکند بهر که میخواهد لِیُنذِرَ تا بیم کند آنکه بدو وحی آمده مردمان را یَوم َ التَّلاق ِ از روز یکدیگر را دیدن یعنی روز که ارواح باجساد ملاقات کنند یا

اهل زمین و آسمان یا اوّلین و آخرین یا معبودان و عابدان یا مظلومان و ظالمان یا هر عاملی ملاقی شود مر عمل خود را یا مجموع اینکه مذکورات با یکدیگر ملاقات کنند یَوم َ هُم روز که ایشان یعنی عباد بارِزُون َ آشکارا باشند از قبرها برآمده لا یَخفی پوشیده نشود عَلَی اللّه ِ بر خدای تعالی مِنهُم از ایشان یعنی اعیان و اعمال و احوال بندگان با وجود کثرت ایشان شَی ءٌ چیزی بلکه همه را داند و بر وفق عمل جزا دهد و منادی ندا کند لِمَن ِ المُلک ُ الیَوم َ مر کراست پادشاهی و کارگذاری امروز پس همه بندگان باتفاق یکدیگر جواب دهند که لِلّه ِ الواحِدِ القَهّارِ مر خدایرا که یگانه است در حکم شکننده منازعان مدعیان ملک و چون کفّار را علم ضروری حاصل شده باشد بوحدانیت الهی درین جوابات با مومنان موافق باشند الیَوم َ تُجزی امروز پاداش داده شود کُل ُّ نَفس ٍ هر تنی را بِما کَسَبَت جزای آنچه کرده است لا ظُلم َ الیَوم َ ستم نیست امروز نه از ثواب کسی کم کنند و نه بر عقاب کسی افزایند و نه کسی را بگناه دیگری گیرند و نه نیکی را پاداش بری دهند و نه بدی را نیکی إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی سَرِیع ُ الحِساب ِ زود شماراست بوقت حساب و جزای هر کس را در قیامت بسرعت بوی رساند زیرا که لا یشغله شی ء عن شی ء در وسیط آورده که رسول صلّی اللّه علیه و سلّم فرمود که خدای تعالی می فرماید من پادشاه جزادهنده ام نشاید هیچ بهشتی را که در بهشت درآید و نه

هیچ دوزخی را که در دوزخ شود و نزدیک ایشان مظلمه باشد تا آنرا قصاص نکنم پس اینکه آیت برخواند که الیوم تجزی الی آخره رباعی در وعده اهل ظلم حالی عجب است ورزیدن ظلم را وبالی عجب است از ظلم بپرهیز که در روز جزا لا ظلم الیوم گوشمالی عجب است.

صفحه : 1051

وَ أَنذِرهُم و بیم کن کافران را و بترسان یَوم َ الآزِفَهِ از عذاب روز نزدیک یعنی روز قیامت که هر آئینه بیاید هرچه آینده باشد نزدیک است برسیدن إِذِ القُلُوب ُ بترسان ایشانرا چون دلهای ایشان لَدَی الحَناجِرِ نزدیک حلقهای ایشان بود یعنی از فزع آن روز دلها از اماکن خود میل خروج نموده بحلقها آیند و هم آنجا بمانند نه باز توانند گشت تا صاحب ایشان بیاساید و نه برآیند تا خلاص یابد و اصحاب چنین قلوب باشند کاظِمِین َ غمگینان و از غم بچشم برآمدگان ما لِلظّالِمِین َ نیست مر ستمکاران را یعنی کافران را در ان روز مِن حَمِیم ٍ هیچ خویشی مشفق و یاری مهربان که عذاب از ایشان دفع کند وَ لا شَفِیع ٍ یُطاع ُ و نه درخواست کننده که فرمان او برند یعنی شفیعی که شفاعت او بمحل قبول رسد یَعلَم ُ میدانند خدای تعالی خائِنَهَ الأَعیُن ِ خیانت چشمها را یعنی نظر بآنچه حرام است یا غمزه کردن بمعایب مردم یا کذب در رویت و عدم رویت امام قشیری قدس سره فرموده که خیانت چشمهای محبان آن است که در اوقات مناجات خواب را به پیراهن آن گذارند چنانچه در زبور آمده که دروغ گوید هر که دعوی محبت من کند چون شب درآید چشم او بخواب

رود من نام عنی نام عنه وصالی نظم خواب را یا دیده عاشق چه کار چشم او شمع باشد اشکبار چشمهای عاشقان را خواب نیست یک نفس آن چشمها بی آب نیست وَ ما تُخفِی الصُّدُورُ میداند خدا آنچه پوشیده ساخته است سینها یعنی ضمایر و سرایر همه را میداند وَ اللّه ُ یَقضِی بِالحَق ِّ و خدای تعالی حکم می کند براستی در جزای محسن و مسی وَ الَّذِین َ یَدعُون َ و آنان که ایشانرا می پرستند مشرکان مِن دُونِه ِ بدون خدای لا یَقضُون َ حکم نمی کنند ایشان بِشَی ءٍ بچیزی زیرا که جماداند ایشانرا قدرت بر ان نیست و اگر حیوانند مخلوق و مملوکند و مملوک را قوت حکم و فرمان نیست إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا گفتار بندگان را البَصِیرُ و بینا بکردار ایشان أَ وَ لَم یَسِیرُوا آیا سیر نمی کنند و سفر نمی نمایند مشرکان مکّه فِی الأَرض ِ در زمین یمن و شام برای تجارت فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ پس تا بنگرند که چگونه بود عاقِبَهُ الَّذِین َ کانُوا سر انجام کار آنها که بودند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان از اهل تکذیب چون عاد و ثمود و اصحاب موتفکه که دیار ایشان ممر تجار قریش است کانُوا هُم أَشَدَّ مِنهُم بودند پیشینیان ایشان سخت تر از اینان قُوَّهً از جهت نیرو و توانائی یا قدرت و تمکن وَ آثاراً و بیشتر از جهت نشانهای ایشان فِی الأَرض ِ در زمین یعنی دیار ایشان چون قلعهای بلند و شهرهای بزرگ فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ پس بگرفت ایشان را خدای تعالی و عقوبت کرد بِذُنُوبِهِم بسبب گناهان ایشان یعنی کفر و تکذیب وَ ما کان َ لَهُم و نبود

مر ایشان را مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای تعالی مِن واق ٍ نگاهدارنده که دفع کند آنرا از ایشان.

صفحه : 1052

ذلِک َ آن گرفتن بِأَنَّهُم کانَت تَأتِیهِم به سبب آن بود که آمدند بدیشان رُسُلُهُم پیغامبران ایشان بِالبَیِّنات ِ بدلائل های روشن و معجزهای هویدا فَکَفَرُوا پس کافر شدند بدان و انکار کردند مر آن را فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ پس بگرفت ایشانرا خدای تعالی و معاقب گردانید إِنَّه ُ قَوِی ٌّ بدرستی که خدای تعالی توانا است و متمکن در هر چه خواهد شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت بر اهل شرک وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی و بدرستی که ما فرستادیم موسی ع را بِآیاتِنا بمعجزات ما که آیات تسع بود وَ سُلطان ٍ مُبِین ٍ و حجتی هویدا گفته اند مراد عصا است و افراد او بذکر جهت تفخیم و تعظیم است یا آیات دعوت است بحق سبحانه و سلطان مبین معجزه او یعنی بدعوت و حجت فرستادیم او را إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون که اعظم عمالقه مصر بود و دعوی ربوبیت میکرد وَ هامان َ و بهامان که وزیر او بود وَ قارُون َ و بقارون که مقرب و مشیر او بود و ایشان را بحق دعوت نموده اظهار معجزه فرمود ایشان تکذیب و انکار کردند فَقالُوا پس گفتند ساحِرٌ جادوگر است که خارق عادت بما می نماید از روی سحر کَذّاب ٌ دروغگوئی است در آنکه میگوید که خدای هست و من رسول اویم فَلَمّا جاءَهُم بِالحَق ِّ چون آمد بدیشان پیغام راست و درست مِن عِندِنا از نزدیک ما قالُوا اقتُلُوا گفتند بکشید أَبناءَ الَّذِین َ آمَنُوا پسران آنانکه گرویده اند مَعَه ُ بموسی یعنی فرعونیان قبل از ولادت موسی ع فرزندان بنی اسرائیل را می کشتند و

بعد از ولادت او دست بازداشته بودند چون موسی ع بیامد و دعوی نبوت کرد باز امرای فرعون گفتند پسران بنی اسرائیل را بقتل آرید تا دلهای ایشان بشکند و موسی ع را یاری ندهند وَ استَحیُوا نِساءَهُم و زنده بگذارید دختران ایشانرا تا خدمت زنان قبطی کنند ایشان اینکه کید کردند وَ ما کَیدُ الکافِرِین َ و نیست مکر ناگرویدگان به نسبت انبیاء و مؤمنان إِلّا فِی ضَلال ٍ مگر در بیراهی و بیهودگی یعنی از پیش نرود وبال آن هم بدیشان بازگردد پس فرعون در باره موسی ع با خواص خود مشورت کرد و گفت او را می باید کشت گفتند که مبادا او سحر کرده باشد بر کشنده خود و از ان خللی بتو رسد یا آنکه مردم گویند که فرعون با او معارضه نتوانست کرد و او را بقتل رسانید صلاح در آن است که ساحران را طلبیم تا باو معارض شوند فرعون را اینکه سخن مقبول افتاد و میدانست که او پیغمبر است از قتل او می ترسید اما نزد ایشان اظهار تجلّد کرد.

صفحه : 1053

وَ قال َ فِرعَون ُ ذَرُونِی و گفت فرعون بگذارید مرا بخواری أَقتُل مُوسی بکشم موسی را وَ لیَدع ُ رَبَّه ُ و گو بخواند خدای خود را تا قتل او از من بازدارد إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من می ترسم أَن یُبَدِّل َ دِینَکُم از انکه متغیّر سازد کیش شما را و از عبادت من بازدارد أَو أَن یُظهِرَ یا آنکه آشکارا گردد بسبب دعوت او فِی الأَرض ِ الفَسادَ در زمین مصر تباهی و دو گروهی و حفص بضم یا و کسر ها و نصب دال

میخواند یعنی موسی ع ظاهر گرداند در بلده شما فساد را یعنی چون تابعان او بسیار شوند با شما حرب کنند وَ قال َ مُوسی و گفت موسی ع قوم خود را بعد از انکه اینکه خبر بوی رسید إِنِّی عُذت ُ بدرستی که من پناه گرفتم بِرَبِّی وَ رَبِّکُم به پروردگار من و پروردگار شما مِن کُل ِّ مُتَکَبِّرٍ از شر هر گردن کشی که به سبب تعظم لا یُؤمِن ُ نمی گرود بِیَوم ِ الحِساب ِ بروز شمار فرعون را نام نبرد و بوصفی ذکر کرد که شامل او و اعیان درگاه او بود چون خبر قتل موسی علیه السلام فاش شد دوستان اندوهگین و دشمنان شادمان گشتند وَ قال َ رَجُل ٌ مُؤمِن ٌ و گفت مردی که گروید مِن آل ِ فِرعَون َ از خویشان فرعون یعنی حزقیل یا شمعون که مدتی بود که بطریق حزم یَکتُم ُ می پوشید از فرعون و اتباع او إِیمانَه ُ گرویدن خود را و گفته اند که چند سال بود که ایمان داشت و می پوشید و چون خبر قصد فرعون بقتل موسی ع شنید گفت أَ تَقتُلُون َ رَجُلًا آیا می کشید مردی را أَن یَقُول َ برای آنکه میگوید رَبِّی َ اللّه ُ آفریدگار من خدا است وَ قَد جاءَکُم بِالبَیِّنات ِ و حال آنکه آورده است بشما معجزات روشن و استدلالات هویدا مِن رَبِّکُم از پروردگار شما وَ إِن یَک ُ کاذِباً و اگر باشد او دروغگوئی فَعَلَیه ِ کَذِبُه ُ بس برو باشد وبال دروغ او و آن او را هلاک سازد وَ إِن یَک ُ صادِقاً و اگر باشد راست گوئی یُصِبکُم برسد بشما بَعض ُ الَّذِی یَعِدُکُم بعضی از انکه شما را وعده میدهد یعنی میگوید عذاب دنیا و آخرت بشما خواهد رسید پس اگر صادق

است بعضی از ان موعود که عذاب دنیا است عاجلا بشما رسد إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی بدرستی که خدای تعالی راه نمی نماید یعنی توفیق راه یافتن نمی دهد مَن هُوَ مُسرِف ٌ کسی را که از حد درگذرنده است در ریختن خون کودکان بی گناه کَذّاب ٌ دروغ گوینده است در دعوی خدائی.

صفحه : 1054

یا قَوم ِ ای گروه من لَکُم ُ المُلک ُ الیَوم َ مر شما را است بادشاهی امروز ظاهِرِین َ در حالتی که غالبانید بر بنی اسرائیل و برتر از ایشان فِی الأَرض ِ در زمین مصر فَمَن یَنصُرُنا پس کیست که یاری دهد ما را و حمایت کند مِن بَأس ِ اللّه ِ از عذاب خدای تعالی إِن جاءَنا اگر بیاید بما پس قصد موسی ع مکنید و دست ازو باز دارید قال َ فِرعَون ُ گفت فرعون مر آن مومن را که از قتل موسی علیه السلام نهی میکرد و جمعی دیگر را که نزد وی حاضر بودند ما أُرِیکُم إِلّا ما أَری ننمودم شما را مگر آنچه من می بینم یعنی بشما نمودم راه صواب در کشتن او و دیده بودم صلاحی در ان وَ ما أَهدِیکُم و راه نمی نمایم شما را إِلّا سَبِیل َ الرَّشادِ مگر راه راستی حزقیل که اینکه سخن را استماع نمود و دیگر باره عرق محبتش در حرکت آمد و بحر ایمان بجوشیدن آغاز کرده بتخویف قوم اشتغال نمود چنانچه حق سبحانه می فرماید وَ قال َ الَّذِی آمَن َ و گفت آن کسی که ایمان آورده بود یا قَوم ِ إِنِّی أَخاف ُ ای گروه من بدرستیکه من می ترسم عَلَیکُم بر شما بجهت تکذیب موسی علیه السلام و تعرض او مِثل َ یَوم ِ الأَحزاب ِ مانند روز لشکرها که تکذیب رسل کردند مراد روز

هلاک ایشان است آنکه تفصیل می کند مِثل َ دَأب ِ قَوم ِ نُوح ٍ مانند حال گروه نوح علیه السلام که بطوفان هلاک شدند وَ عادٍ و گروه عاد که بباد صرصر مستاصل گشتند وَ ثَمُودَ و قوم ثمود که بیک صیحه مردند وَ الَّذِین َ مِن بَعدِهِم و مانند آنانکه از پس ایشان بودند چون اهل مؤتفکه که شهر ایشان زیر و زبر شد و چون اصحاب ایکه که بعذاب ظلّه گرفتار شدند وَ مَا اللّه ُ یُرِیدُ و نیست خدای تعالی که خواهد ظُلماً لِلعِبادِ ستم بر بندگان خود یعنی ایشان را بی گناه عذاب نکرد پس شما هم ظلم نکنید تا معذب نگردید وَ یا قَوم ِ و ای گروه من إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من می ترسم عَلَیکُم بر شما یَوم َ التَّنادِ عذاب روز یکدیگر را خواندن یعنی روز قیامت که بعضی مر بعضی را میخوانند باستغاثت و هیچ کسی بفریاد کس نرسد یا اهل بهشت و دوزخ یکدیگر را ندا می کنند چنانچه در سوره اعراف گذشت یا بعد از ذبح موت که یا اهل الجنه خلود و لا موت و یا اهل النّار خلود و لا موت و یا در ان روز منادی ندا کند که فلان نیک بخت شد که تا ابد هرگز بدبخت نشود و فلان بدبخت گشت که هرگز تا ابد نیک بختی نیابد.

صفحه : 1055

یَوم َ تُوَلُّون َ روز که برگردانیده شوید از موقف حساب و بروید مُدبِرِین َ بازگشتگان از آنجا بسوی دوزخ ما لَکُم نباشد شما را مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای تعالی مِن عاصِم ٍ هیچ نگاهدارنده تواند شما را و پناه خود گرفتن وَ مَن یُضلِل ِ

اللّه ُ و هرکرا فروگذارد خدای تعالی در ضلالت فَما لَه ُ پس نیست مر او را مِن هادٍ هیچ راه نماینده که بمنزل مراد رساند وَ لَقَد جاءَکُم یُوسُف ُ بدرستی که آمد بشما یوسف بن یعقوب علیه السلام مِن قَبل ُ پیش از موسی علیه السلام بِالبَیِّنات ِ بحجتهای هویدا و گفته اند که فرعون موسی علیه السّلام همان فرعون زمان یوسف علیه السّلام بود و یوسف علیه السلام اسپ قیمتی که او را بود بمرد بدعای یوسف علیه السلام خدا زنده گردانید فرعون بوی ایمان آورد و چون یوسف علیه السلام درگذشت فرعون از دین برگشت و تا زمان موسی علیه السلام عمر یافت پس مومن گفت که یوسف ع پیش ازین آمد بشما معجزات روشن که احیای فرس بود و شهادت طفل بر براءت او و بعضی گفته اند فرعون زمان موسی علیه السلام از اولاد فرعون زمان یوسف علیه السلام بود و خدا یوسف بن ابراهیم بن یوسف بن یعقوب علیه السلام را برسالت بوی فرستاد و بیست سال در میان ایشان بود معجزات بدیشان نمود و بدو نگردیدند پس مومن آل فرعون از ان خبر داد که یوسف علیه السلام بشما آمد فَما زِلتُم پس همواره بودید فِی شَک ٍّ در شک و گمان مِمّا جاءَکُم بِه ِ از آنچه آورده بود بشما از امر دین حَتّی إِذا هَلَک َ تا آنگاه که او درگذشت قُلتُم لَن یَبعَث َ اللّه ُ گفتید برنخواهد انگیخت هرگز خدای تعالی مِن بَعدِه ِ از پس او رَسُولًا یعنی چون سخن اینکه رسول ص نشنیدیم دیگری نخواهد آمد از ترس آنکه قول او نیز رد کنیم کَذلِک َ همچنین یُضِل ُّ اللّه ُ گمراه سازد خدای تعالی در بوادی

طغیان مَن هُوَ مُسرِف ٌ هر که او از حد تجاوزکننده است در انکار مُرتاب ٌ شک دارنده در آنچه معجزه ثابت شود پس صفت اهل اسراف و ارتیاب می فرماید الَّذِین َ یُجادِلُون َ آنانکه جدال می کنند با انبیاء علیه السلام فِی آیات ِ اللّه ِ در ابطال آیتهای خدای تعالی و دفع آن بِغَیرِ سُلطان ٍ أَتاهُم بغیر از حجتی و برهانی که آمده بدیشان کَبُرَ بزرگ است جدال ایشان مَقتاً از جهت بغض عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای تعالی وَ عِندَ الَّذِین َ آمَنُوا و نزدیک آنانکه گرویده اند یعنی خدای سخت دشمن میدارد جدال ایشانرا و مؤمنان نیز دشمن آنانند کَذلِک َ همچنین یَطبَع ُ اللّه ُ مهری نهد خدای عَلی کُل ِّ قَلب ِ مُتَکَبِّرٍ بر هر دل شخصی متکبر که سر کشد از فرمانبرداری جَبّارٍ خودکامه که خود را از دیگران برتر داند پس در اثنای مواعظ حزقیل فرعون اندیشه کرد که ناگاه سخن او در مستمعان اثر کند وزیر خود را طلبید و خود را و مردم را بچیزی دیگر مشغول گردانند.

صفحه : 1056

وَ قال َ فِرعَون ُ یا هامان ُ ابن ِ لِی صَرحاً و گفت فرعون ای هامان بنا کن برای من بنای افراشته لَعَلِّی شاید که من أَبلُغ ُ الأَسباب َ برسم بدرها یا راهها أَسباب َ السَّماوات ِ درها یا راههای آسمان از آسمانی فَأَطَّلِع َ پس دیده ور شوم یعنی بنگرم إِلی إِله ِ مُوسی بسوی خدای موسی یا مشرف گردم بر احوال او وَ إِنِّی لَأَظُنُّه ُ و بدرستی که من گمان برم موسی را کاذِباً دروغ گوئی در دعوی رسالت آنکه او را خدا هست که آفریدگار آسمانها است پس آغاز ساختن بنا کردند موسی علیه السلام بنالید وحی آمد که اندوهگین مشو و

ببین که من با او چه خواهم کرد پس حق سبحانه بنای ویرا بعد از اتمام خراب گردانید چنانچه در سوره قصص گذشت وَ کَذلِک َ و همچنین زُیِّن َ لِفِرعَون َ آرایش داده شد برای فرعون سُوءُ عَمَلِه ِ بدی کردار او وَ صُدَّ و بازداشته شد عَن ِ السَّبِیل ِ از راه راست و طریق صواب وَ ما کَیدُ فِرعَون َ و نبود مکر فرعون در ساختن صرح و تلبیس قوم إِلّا فِی تَباب ٍ مگر در تباهی و نیستی وَ قال َ الَّذِی آمَن َ و گفت آن کسی که گرویده بود یعنی حزقیل یا قَوم ِ اتَّبِعُون ِ ای قوم من پیروی کنید مرا أَهدِکُم راه نمایم شما را سَبِیل َ الرَّشادِ راه راستی و هدایت یا قَوم ِ ای گروه من إِنَّما هذِه ِ الحَیاهُ الدُّنیا جز اینکه نیست که اینکه زندگانی دنیا مَتاع ٌ برخورداری است که زود منقطع گردد یعنی بساط عیش او باندک فرصتی در نورند و نامه معاشرتش را رقم ابطال درکشند نظم بباغ دهر که بس تازه روی و خوش بوی هست مباش غره که رنج خزان ز پی دارد زمان زمان بجهد باد نکبت و ادبار چه رنگ و بو که نشانی ز باغ نگذارد وَ إِن َّ الآخِرَهَ و بدرستی که سرای دیگر هِی َ دارُ القَرارِ اوست سرای آرام که او را زوال و آفت متصور نیست مَن عَمِل َ سَیِّئَهً هر که بکند کرداری بد فَلا یُجزی پس پاداش داده نمی شود إِلّا مِثلَها مگر مانند آنرا و اینکه محض بحکم عدل الهی است وَ مَن عَمِل َ صالِحاً و هر که بکند کرداری شایسته مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی از مرد و زن وَ هُوَ مُؤمِن ٌ و حال آنکه او مومن باشد چه اصل

در قبول عمل ایمان است فَأُولئِک َ پس آن گروه یَدخُلُون َ الجَنَّهَ درآورده شوند به بهشت و حفص بصیغه معلوم خواند یعنی به بهشت درآیند یُرزَقُون َ فِیها روزی داده شوند در آن بهشت از فواکه پاکیزه و مطاعم لذیذ و مشارب خوشگوار بِغَیرِ حِساب ٍ بی شمار یعنی نه باندازه عمل بلکه به بسیاری از ان زیاده و اینکه از روی فضل نامتناهی است. آل فرعون از سخنان حزقیل فهم کردند که او ایمان آورده است زبان ملامت بگشادند که شرم نداری که از پرستش فرعون روی بعبادت دیگری آوری حزقیل ندا کرد از روی تنبیه تا شاید که از خواب غفلت بیدار و از مستی نکرت هوشیار شوند پس گفت.

صفحه : 1057

وَ یا قَوم ِ و ای گروه من ما لِی اینکه چیست که مرا رسد و چون است که من أَدعُوکُم میخوانم شما را إِلَی النَّجاهِ بسوی رهائی یافتن از عذاب خدای بایمان بدو و متابعت پیغمبر او وَ تَدعُونَنِی إِلَی النّارِ و شما میخوانید مرا بسوی عملی که بدان مستوجب آتش شوم یعنی عبادت فرعون تَدعُونَنِی میخوانید مرا لِأَکفُرَ بِاللّه ِ تا کافر شوم بخدای تعالی وَ أُشرِک َ بِه ِ و برای آنکه شریک گردانم بوی ما لَیس َ لِی بِه ِ آن چیزیکه نیست مرا بربوبیت آن عِلم ٌ دانشی مراد از نفی علم نفی معلوم است یعنی من غیر از وی خدا نمیدانم پس با وی دیگری را چگونه شریک سازم وَ أَنَا أَدعُوکُم و حال آنکه من میخوانم شما را إِلَی العَزِیزِ بخدای که غالب است یعنی قادر بر تعذیب مشرکان الغَفّارِ آمرزنده و محوکننده گناهان مومنان لا جَرَم َ و هر آئینه أَنَّما تَدعُونَنِی إِلَیه ِ آنچه شما

میخوانید مرا بسوی آن یعنی پرستش او لَیس َ لَه ُ دَعوَهٌ نیست مر او را دعوتی باجابت رسیده یعنی سخن او بیهوده است و اعتباری ندارد فِی الدُّنیا درین سرای وَ لا فِی الآخِرَهِ و نه در سرای دیگر وَ أَن َّ مَرَدَّنا و بدرستی که بازگشت ما همه إِلَی اللّه ِ بسوی خدای است و ما را جزا خواهد داد وَ أَن َّ المُسرِفِین َ و بدرستی که گزاف کاران و از حد بیرون شدگان در ضلالت و طغیان هُم أَصحاب ُ النّارِ ایشانند ملازمان آتش دوزخ باز فرعونیان ویرا آغاز تهدید کردند و قصد قتل او نمودند او گفت فَسَتَذکُرُون َ پس بزودی یاد خواهید کرد یعنی بوقت معاینه عذاب یاد آید شما را ما أَقُول ُ لَکُم آنچه میگویم شما را وَ أُفَوِّض ُ أَمرِی و بازمیگذارم کار خود را إِلَی اللّه ِ بخدای و برو توکل میکنم تا مرا از شر شما نگاهدارد إِن َّ اللّه َ بتحقیق خدای تعالی بَصِیرٌ بینا است بِالعِبادِ بامور بندگان خود آورده اند که فرعون فرمود تا او را بکشند و او گریخته روی بکوه نهاد و بنماز مشغول شد حق سبحانه لشکر سباع برانگیخته تا بگرد وی درآمده آغاز پاسبانی کردند نتیجه تفویض بزود بوی رسید و از شر اعداء ایمن گشت در کشف الاسرار آورده که فرعون از خواص خود جمعی را فرستاد تا او را بیارند و سیاست کنند ایشان بوی رسیدند نماز وی و نگاهبانی سباع را مشاهده کرده بترسیدند و نزد فرعون آمده صورت حال بازگفتند همه را سیاست کرد تا آن سخن فاش نگردد و حق سبحانه از حال حزقیل خبر میدهد.

صفحه : 1058

فَوَقاه ُ اللّه ُ پس نگاهداشت او را خدای تعالی سَیِّئات ِ ما

مَکَرُوا از بدیهای آنچه اندیشیدند در باره وی وَ حاق َ بِآل ِ فِرعَون َ و فروگرفت بگرد کسان فرعون که بقصد او رفته بودند سُوءُ العَذاب ِ بدی از عذاب بدنیا که قتل است و گفته اند مراد بآل فرعون همه قبطیان اند و سوء العذاب غرق شدن ایشان است و بعضی برانند که سوء العذاب آتش است چه بدل از ان آورده النّارُ فراگرفت آل فرعون را سوء العذاب یعنی آتش یُعرَضُون َ عرض کرده میشوند عَلَیها بر آتش دوزخ غُدُوًّا وَ عَشِیًّا بامداد و شبانگاه در عین المعانی فرموده که جای بودن ایشان در دوزخ بدیشان درمی نمایند و إبن مسعود رضی اللّه تعالی فرمود که ارواح فرعونیان درون مرغان سیاه است و صبح و شام آتش را بر ایشان عرض می کنند تا قیامت وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَهُ و روز که قائم شود قیامت و ارواح ایشان بابدان باز آید فرشتگان ایشان را گویند أَدخِلُوا آل َ فِرعَون َ درآیید ای کسان فرعون أَشَدَّ العَذاب ِ در سخت ترین عذابی که عذاب جهنّم است و حفص رح بفتح همزه و کسر خا میخواند یعنی خدای امر کند ملائکه را که درآرید فرعونیان را بعذابی سخت تر از آنچه در ان بودند وَ إِذ یَتَحاجُّون َ و یاد کن چون جدال و مخاصمه کنند دوزخیان فِی النّارِ در آتش فَیَقُول ُ الضُّعَفاءُ پس گویند بیچارگان و زبونان قوم لِلَّذِین َ استَکبَرُوا مر آنانرا که سرکش و معظم بودند یعنی تابعان مر متبوعان را گویند إِنّا بدرستی که ما کُنّا لَکُم بودیم مر شما را تَبَعاً پی روان و فرمانبرداران در آنچه ما را دعوت کردید از شرک و تکذیب انبیاء علیهم السلام یعنی سبب دخول ما در دوزخ شما

شدید فَهَل أَنتُم پس آیا هستید شما مُغنُون َ عَنّا دفع کنندگان از ما نَصِیباً مِن َ النّارِ بهره از آتش قال َ الَّذِین َ استَکبَرُوا گویند آن کسانیکه سرکشان بودند که چه جای اینکه سخن است إِنّا کُل ٌّ فِیها بدرستی که ما همه در دوزخیم چگونه عذاب از شما بازداریم و اگر ما را قدرت دفع بودی اوّل از نفس خود بازمیداشتیم إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی قَد حَکَم َ بتحقیق حکم کرده است بَین َ العِبادِ میان بندگان و هر یک را بجای که درخور او است فرستاده.

صفحه : 1059

علیه به وَ قال َ الَّذِین َ و گویند آنانکه علیه به فِی النّارِ در آتش اند بعد از انکه نومید شوند از یکدیگر علیه به لِخَزَنَهِ جَهَنَّم َ مر خازنان دوزخ را که برای ما علیه به ادعُوا رَبَّکُم بخوانید پروردگار خود را علیه به یُخَفِّف عَنّا تا سبک کند و بردارد از ما علیه به یَوماً بمقدار روزی از روزهای دنیا علیه به مِن َ العَذاب ِ از عذاب چیزیرا تا استراحت کنیم قالُوا گویند خزنه جهنّم ایشانرا که در دنیا أَ وَ لَم تَک ُ تَأتِیکُم آیا نبود که آمدند بشما رُسُلُکُم پیغمبران فرستاده بشما بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن و هویدا و شما را بخدای دعوت کردند قالُوا بَلی گویند آری آمدند ولی ما تکذیب ایشان کردیم قالُوا گویند خازنان که چون حال بدین منوال است فَادعُوا پس شما بخوانید خدای را و تخفیف عذاب طلبید که ما را دستوری نیست برای امثال شما دعا کردن پس ایشان دعا کنند و باجابت مقرون نگردد وَ ما دُعاءُ الکافِرِین َ و نیست دعای ناگرویدگان إِلّا فِی ضَلال ٍ مگر در بطلان و ضائع شدن و باجابت نارسیدن إِنّا لَنَنصُرُ بدرستی که ما

یاری میدهیم رُسُلَنا پیغمبران خود را وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا یعنی هم درین سرای نصرت می کنیم باهلاک دشمنان ایشان و نجات ایشان با متابعان و اگر کشته گردند بانتقام از قاتلان ایشان چنانچه بانتقام قتل یحیی علی نبینا و علیه السلام هفتاد هزار کس کشته شدند وَ یَوم َ یَقُوم ُ الأَشهادُ و یاری خواهیم کرد ایشان را روزی که قائم شوند گواهان یعنی جمعی که اقامت شهادت کنند بر مردمان و آنها انبیاء ع باشند و ملائکه و امت مصطفی صلّی اللّه علیه و سلّم یَوم َ لا یَنفَع ُ الظّالِمِین َ روز که سود نکند ستمکاران را مَعذِرَتُهُم عذر آوردن ایشان زیرا که معذرت در ان روز باطل است و محل قبول ندارد وَ لَهُم ُ اللَّعنَهُ و مر ایشانراست دوری از رحمت خدای وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ و مر ایشانرا است سرای بد یعنی جهنّم وَ لَقَد آتَینا و بدرستی که ما دادیم مُوسَی الهُدی موسی ع بن عمران را راه نمودن یا آنچه بآن راه یافته شوند از معجزات و صحف شرائع وَ أَورَثنا و میراث دادیم بَنِی إِسرائِیل َ الکِتاب َ بنی اسرائیل را توریت یعنی باقی گذاشتیم در میان ایشان توریت را هُدی ً ببرکت آن راه یابند یا راه نماینده وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب ِ و پنددهنده مر خداوندان عقول سلیمه را.

صفحه : 1060 فَاصبِر پس صبر کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و سلّم بر آزار کفار إِن َّ وَعدَ اللّه ِ بدرستی که وعده خدای تعالی بنصرت انبیاء علیهم السلام و هلاکت اعداء حَق ٌّ راست و درست است و خلاف بدان راه نیابد و استشهاد کن بحال

موسی ع و فرعون وَ استَغفِر و طلب آمرزش نمای لِذَنبِک َ برای تدارک آنچه واقع شده باشد از ترک اولی در وسیط آورده که مقصود ازین امر آن است که تا حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم تعبد نماید خدای را باستغفار جهت مزید درجه و تا سنتی شود بعد از او مر امت را و حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم هفتاد بار یا بیشتر هر روز استغفار می فرمودند که انی لاستغفر اللّه فی کل یوم سبعین مره و در تبیان فرموده که معنی آن است که آمرزش طلب مر گناه امت را که بحضرت تو امیدواراند نظم گر لب گشائی از نکوئی حرفی ز برای ما بگوی یعنی که بعذرخواهی ما از حالت پرگناهی ما نزدیک خدا کنی شفاعت ما را برهانی از شناعت وَ سَبِّح و تسبیح گوئی بِحَمدِ رَبِّک َ پیوسته به ستایش پروردگار خود بِالعَشِی ِّ وَ الإِبکارِ شبانگاه و بامداد یعنی بگوی سبحان اللّه و بحمده آورده اند که کفّار در باب نزول قرآن و بعث مجادله میکردند که قرآن سخن خدای نیست و بعث محال است حق سبحانه و تعالی اینکه آیت فرستاد که إِن َّ الَّذِین َ یُجادِلُون َ بدرستی آنانکه جدال میکنند فِی آیات ِ اللّه ِ در بطلان آیتهای خدای تعالی و در دفع آن کوشند بِغَیرِ سُلطان ٍ أَتاهُم بی حجتی که آمده باشد ایشانرا از آسمان یا دلیلی که داشته باشند از ادله عقلیه إِن فِی صُدُورِهِم نیست در سینهای ایشان إِلّا کِبرٌ مگر سرکشی از سخن حق یا ارادت سروری یا حکومت یا غبطتی موهوم که ما هُم نیستند ایشان

هرگز بِبالِغِیه ِ رسنده بدان فَاستَعِذ بِاللّه ِ پس پناه گیر بخدای از شر ایشان إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ بدرستی که او شنوا است مرا قول ایشان را البَصِیرُ بینا است بافعال ایشان لَخَلق ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر آئینه آفریدن آسمان و زمین أَکبَرُ بزرگتر است نزد شما مِن خَلق ِ النّاس ِ از آفریدن آدمیان پس آنکه قادر باشد بر خلق ارض و سما با وجود عظمت و بسطت آن اولا بی اصلی و ماده هر آئینه قادر باشد بر خلق انسان ثانیا از اصلی و ماده وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند که اینکه آفریدن آسان تر است بقول بعضی مفسران جدال کنندگان یهود بودند که حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلّم را گفتند که تو صاحب ما نیستی بلکه او ابو یوسف بن مسیح است یعنی دجال که سلطنت او ببر و بحر فرا رسد و جویهای آب باو روان شوند و بادشاهی بما بازگردد و او آیتی است از آیتهای خدای تعالی اینکه آیت نازل گردانید که إِن َّ الَّذِین َ یُجادِلُون َ آنانکه منازعت کنند در دجّال و او را آیت اللّه میدانند در دلهای ایشان کبر است یعنی هوای حکومت و سلطنت که بدان نخواهند رسید پس تو پناه گیر بخدای از شر فتنه دجال و دیگری گفتند جثه او اعظم است از جثّه آدمیان حق سبحانه و تعالی فرمود که آفریدن ارض و سما از آفریدن او بزرگتر است و بیشتر مردمان نمی دانند که دجّال یکی است از مخلوقات من بباید دانست که او آدمی است از آدمیان دیگر بقد بلند و جثه او بزرگتر است و یک چشم است که ظهور او

یکی از علامات قیامت خواهد بود و پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلّم امارت ظهور وی بیان کرده است که بمردم بسه سال پیش از ظهور وی بقحط و غلا مبتلا شوند سال اوّل آسمان از آنچه باریدی ثلثی بازگیرد و زمین از آنچه روئیدی ثلثی نگاهدارد سال دوم ثلثین بازگیرند سال سوم نه از آسمان باران آید و نه از زمین گیاه روئید پس دجّال بیرون آید و با وی سحر و تمویه بسیار باشد و بیشتر خلق متابعت وی کنند الا من اعتصم باللّه و با وی بهشتی و دوزخی باشد. و دیوان همراه دارد که متمثل شوند بصورت آدمیان پس یکی را گوید که پدر و مادر ترا زنده کنم اقرار کنی بربوبیت من گوید آری فی الحال دیوان بصورت والدین او متشکل شوند و او را بگویند ای فرزند متابعت او کن که آفریدگار تست القصه همه شهرها را بگیرد الا مکّه و مدینه که آنرا ملائکه پاسبانی کنند و چون کار بر مؤمنان به تنگ آید حق سبحانه عیسی را علی نبینا و علیه الصلوه و السلام از آسمان فرستد تا دجّال را بکشد و لشکر او که اغلب یهود باشند بتمامی مستاصل گردند و شمه از نزول عیسی علیه السلام در سوره زخرف مذکور خواهد شد انشاء اللّه العزیز الحفیظ.

صفحه : 1061

وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ و مساوی نیستند نابینا و بینا یعنی غافل و عاقل یا جاهل و عالم وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و یکسان نباشند آنانکه گرویده اند و عملهای شایسته کرده اند وَ لَا المُسِی ءُ و نه بدکار یعنی کافر مراد

آن است که چنانچه اعمی و بصیر مساوی نیستند در دنیا مومن و کافر مساوی نباشند روز قیامت یکی ساکن درجات بود یکی مقیم درکات قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُون َ اندکی پند می پذیرید و چون ثابت شد که محسن و مسی برابر نیستند در ثواب و عقاب و دنیا دار تکلیف است نه دار جزا پس لا بد است از سرای دیگر که در ان پاداش یابند و آن در قیامت خواهد بود إِن َّ السّاعَهَ بدرستی که ساعت قیامت لَآتِیَهٌ هر آئینه آینده است لا رَیب َ فِیها شک نیست در آمدن آن چه تمام رسل بوقوع آن وعده داده اند وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر آدمیان لا یُؤمِنُون َ نمی گروند بقیامت و تصدیق نمی کنند از قصور نظر و الفت با محسوسات وَ قال َ رَبُّکُم ُ و گفت پروردگار شما ادعُونِی بخوانید مرا أَستَجِب لَکُم تا اجابت کنم از برای شما معنی اجابت آنکه مرا پرستید تا ثواب دهم شما را اغلب علماء دعا را فرود آورده اند بر عبادت و مؤید اینکه است که خدای میفرماید إِن َّ الَّذِین َ یَستَکبِرُون َ بدرستی آنانکه سرکشی می نمایند عَن عِبادَتِی از پرستش من سَیَدخُلُون َ جَهَنَّم َ زود باشد که درآورده شوند بدوزخ و حفص رح بصیغه معلوم خواند یعنی بدوزخ درآیند داخِرِین َ بیچارگان و خوارشدگان و گویند دعا بمعنی استغاثه است یعنی فریاد خواهید بمن بوقت درماندگی تا شما را بفریاد رسم و بقول جمعی مراد از دعا سؤال است یعنی بخواهید تا بدهم که خزائن رحمت من مالامال است و کرم من بخشنده آمال، کدام گدائی دست نیاز پیش آورده که نقد مراد بر کف امیدش ننهادم و کدام محتاج زبان سؤال گشاده که

رقعه حاجتش بتوقیع اجابت موشح نساختم بیت بر آستان ارادت که سر نهاد شبی که لطف دوست برویش هزار در نکشاد و گفته اند که دعا بمعنی ثنا است و استجابت بمعنی قبول یعنی مرا ستایش کنید تا به فضل کامل خود ثنای ناقص شما را قبول کنم یا مراد از دعا توبه است چه تائب خدا را میخواند بوقت رجوع با او و از اجابت پذیرفتن توبه باشد یعنی توبه کنید تا به پذیرم بیت گر توبه کنی پذیرم از روی کرم وانگه ز سر جریمه ات درگذرم.

صفحه : 1062

اللّه ُ الَّذِی جَعَل َ خدای بحق آن است که بیافرید لَکُم ُ اللَّیل َ برای شما شب را تیره و بمزاج بارد لِتَسکُنُوا تا ساکن شوید فِیه ِ درو بجهت ضعف حرکات و سکون حواس وَ النَّهارَ و بیافرید روز را مُبصِراً روشن کننده و بمزاج حار تا به بینید چیزها را و حرکات شما در اکتساب معاش قوی شود إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای تعالی لَذُو فَضل ٍ هر آئینه خداوند بخشش بزرگ است و بسیار عَلَی النّاس ِ بر آدمیان بآفرین لیل و نهار یا بخلق و رزق یا بترتیب اموری که قوام مصالح ایشان در نفس و مال بدان است وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَشکُرُون َ سپاسداری نمی کنند ذلِکُم ُ اللّه ُ آنکه اینکه کارها کند خدای است رَبُّکُم پروردگار شما خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ آفریننده همه چیزها لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ معبودی سزاوار مگر او فَأَنّی تُؤفَکُون َ پس چگونه و بچه وجه گردانیده می شوید از عبادت او بعبادت غیر او کَذلِک َ همچنانکه بگردانیده شد اینکه قوم یُؤفَک ُ الَّذِین َ بگردانیده میشوند آنانکه

کانُوا هستند که از روی عناد بِآیات ِ اللّه ِ یَجحَدُون َ آیتهای خدای تعالی را انکار می کنند و از پذیرفتن آن ابا می نمایند و بازمی ایستند اللّه ُ الَّذِی جَعَل َ خدای تعالی آن کسی است که بساخت لَکُم ُ الأَرض َ برای شما زمین را قَراراً موضع قرار و آرام تا بروی میروید و می نشینید وَ السَّماءَ بِناءً و گردانیده آسمان را بنای برافراشته وَ صَوَّرَکُم و بنگاشت شما را ای آدمیان فَأَحسَن َ صُوَرَکُم پس نیکو ساخت صورتهای شما را یعنی قامتهای شما راست کرد و رویهای شما را پاکیزه و اعضای شما را متناسب آفرید وَ رَزَقَکُم و روزی داد شما را مِن َ الطَّیِّبات ِ از پاکیزها یعنی ماکولات لذیذ و متمیز گردانید روزی شما را از روزی حیوانات در بحر الحقایق فرموده که حسن صورت انسانی در ان است که او مرآت جهان نما است همه حقایق علوی و سفلی را و مجموع دقائق صوری و معنوی را جامع است و انوار معرفت ذات و آثار شناخت صفات از آئینه حقیقت جامعه وی لائح رباعی اینکه صورت تو آئینه سرّ وجود روشن ز رخت پرتو انوار شهود مجموعه هر دو کونی کس چون نیست در مملکت صورت و معنی موجود ذلِکُم ُ اللّه ُ آنکه چنین تصویر کرد خدای است رَبُّکُم آفریدگار شما فَتَبارَک َ اللّه ُ پس برتر است خدای و بزرگوارتر رَب ُّ العالَمِین َ پرورنده عالمان از جن و انس و جز آن.

صفحه : 1063

هُوَ الحَی ُّ اوست زنده یعنی متفرد بحیات ازلی لا إِله َ إِلّا هُوَ نیست هیچ معبودی که سزای عبادت بود مگر او فَادعُوه ُ پس بخوانید او را مُخلِصِین َ در حالتی که پاک سازندگان باشید لَه ُ الدِّین َ برای او دین خود

را از شرک یا طاعت خود را از ریا بگوئید الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ همه سپاسها و ستائشها مر خدای راست که پروردگار عالمیان است قُل بگو ای محمّد ص اینکه مشرکانرا که میگویند بدین آبا و اجداد خود متدیّن شو إِنِّی نُهِیت ُ بدرستی که من نهی کرده شده ام أَن أَعبُدَ الَّذِین َ تَدعُون َ از انکه بپرستم آنانرا که پرستید شما مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی لَمّا جاءَنِی البَیِّنات ُ آن هنگام که آمده است بمن حجج و آیات مِن رَبِّی از پروردگار من وَ أُمِرت ُ و مأمور شده ام أَن أُسلِم َ بآنکه گردن نهم و انقیاد کنم لِرَب ِّ العالَمِین َ مر آفریدگار جهانیان را هُوَ الَّذِی آن کسی هست که خَلَقَکُم بیافرید پدر شما را آدم علیه السلام مِن تُراب ٍ از خاک ثُم َّ مِن نُطفَهٍ پس شما را ای فرزندان وی بیرون آورد از آب منی ثُم َّ مِن عَلَقَهٍ پس از علقه که منی بعد از چهل روز بدان شکل برمی آید ثُم َّ یُخرِجُکُم پس بیرون آورد هر یکی را از شما از رحم مادر طِفلًا کودک ثُم َّ لِتَبلُغُوا پس بازمیدارد شما را تا برسید أَشُدَّکُم بغایت قوّت خود که منتهای شباب است ثُم َّ پس ازین درجه بالا می برد لِتَکُونُوا شُیُوخاً تا گردید پیران وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی و از شما کس باشد که بمیرانیده می شود مِن قَبل ُ پیش از بلوغ یا قبل از شیخوخت وَ لِتَبلُغُوا و بقا میدهد شما را تا برسید أَجَلًا مُسَمًّی مدتی نام برده شده که وقت موت است وَ لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ و شاید که شما تعقل کنید در آفرینش خود انتقال از درجه بدرجه هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ

یُمِیت ُ اوست آنکه زنده میگرداند و بمیراند فَإِذا قَضی أَمراً پس چون خواهد و حکم کند کاری را فَإِنَّما یَقُول ُ لَه ُ پس جز اینکه نیست که گوید مر او را کُن فَیَکُون ُ بباش پس بباشد بی مدتی و مهلتی یعنی تکوین او را احتیاج بآلتی و عدّتی و فرصتی و کلفتی نیست نظم فعل او ز انکه عیب و علّت نیست متوقف بهیچ آلت نیست از خم زلف کاف و طره نون هر زمان شکلی آورد و بیرون.

صفحه : 1064

أَ لَم تَرَ آیا نمی نگری و ندیدی إِلَی الَّذِین َ بسوی آنانکه یُجادِلُون َ جدال و نزاع می کنند فِی آیات ِ اللّه ِ در آیتهای خدای تعالی یعنی حجج قرآن را منکراند أَنّی یُصرَفُون َ چگونه و چون برگردانیده می شوند از تصدیق بدان الَّذِین َ کَذَّبُوا مجادلان آنان اند که تکذیب کردند و نگرویدند- بِالکِتاب ِ بقرآن یا بجنس کتب آسمانی وَ بِما أَرسَلنا و بآنچه فرستادیم بِه ِ رُسُلَنا به آن چیز پیغمبران خود را از حکام و شرایع فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند وخامت عاقبت تکذیب و انکار إِذِ الأَغلال ُ آنگاه که غلهای آتشین باشند فِی أَعناقِهِم در گردنهای ایشان وَ السَّلاسِل ُ و زنجیرها نیز در ان بود یُسحَبُون َ کشیده می شوند بر روی بدان زنجیرها تا افگند ایشانرا فِی الحَمِیم ِ در آب جوشان که در نهایت حرارت بود ثُم َّ فِی النّارِ پس از ان در آتش یُسجَرُون َ سوخته و بریان سازند ایشان را یعنی بانواع عذاب از آتش و آب معذّب گردند ثُم َّ قِیل َ لَهُم پس گویند مر ایشانرا أَین َ ما کُنتُم تُشرِکُون َ کجااند آنانکه بودید شما که انبازان می گرفتید ایشان را مِن دُون ِ اللّه ِ از فرود

خدای تعالی قالُوا گویند دوزخیان که آن مشرکان ضَلُّوا عَنّا گم شدند از ما و نمی یابیم ایشان را و ما بایشان توقع امداد داشتیم اما ایشان ما را در بلا بگذاشتند بَل لَم نَکُن نَدعُوا بلکه نبودیم که خوانده باشیم مِن قَبل ُ پیش ازین در دنیا شَیئاً چیزیرا که بدان اعتباری باشد یعنی بر ما روشن شد که پنداشت ما چیزی نبود کَذلِک َ همچنانکه مجادلان را فروگذاشت یُضِل ُّ اللّه ُ الکافِرِین َ گمراه فرو میگذارد خدای تعالی کافران را تا راه نمی برند بچیزیکه ازو منتفع شوند در آخرت پس ایشانرا گویند ذلِکُم اینکه خذلان شما امروز در عقبی بِما کُنتُم تَفرَحُون َ بسبب آنست که بودید شما که شادی میکرد و فرحان می بودید فِی الأَرض ِ در زمین یعنی در دنیا بِغَیرِ الحَق ِّ بچیزیکه حق نبود یعنی شرک و طغیان وَ بِما کُنتُم تَمرَحُون َ و بجهت آنکه بودید شما که باز می نازیدید بخود و بتکبر می خرامیدید.

صفحه : 1065

ادخُلُوا درآیید أَبواب َ جَهَنَّم َ بدرهای هفتگانه دوزخ که برای شما بخش کرده شده است یعنی هر طایفه بدرکه درآیید خالِدِین َ فِیها جاوید ماندگان در ان فَبِئس َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین َ پس بد آرامگاهی است متکبران را دوزخ فَاصبِر پس شکیبائی کن ای محمّد بر ایذای قوم إِن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ بدرستی که وعده خدای تعالی بنصرت اولیا و هلاکت اعداء درست و راست است و بیشک واقع خواهد شد فَإِمّا نُرِیَنَّک َ پس اگر بنمائیم بتو بَعض َ الَّذِی برخی آنچه نَعِدُهُم وعده داده ایم ایشانرا از قتل و اسر خود آن است أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ یا اگر بمیرانیم ترا پیش از ظهور آن عذاب فَإِلَینا یُرجَعُون َ پس بسوی ما بازگردانیده خواهند شد روز قیامت

و جزای خود خواهند یافت یعنی بهیچ وجه ایشانرا فرو نخواهیم گذاشت و حق سبحانه در دنیا بعضی از عذاب کفّار را بحضرت سیّد ابرار صلی اللّه علیه و سلّم نمود از قتل و اسر و قحط و جز آن و باقی عقوبات ایشان را در عقبی خواهد نمود بیت دوستان اندر دو عالم شاد و خرّم می زیند دشمنان در محنت و غم اینکه سرا و آن سرا آورده اند که کفّار مکّه از روی جدال اقتراح آیات متکاثره میکردند چنانچه تفجیر عیون و اظهار بساتین و صعود بر آسمان بحضور ایشان بر وجهیکه در سوره بنی اسرائیل گذشت حق سبحانه آیت فرستاد که وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا و به تحقیق که فرستادیم ما پیغمبران را مِن قَبلِک َ پیش از تو مِنهُم بعضی از ایشان مَن قَصَصنا عَلَیک َ آنهااند که خوانده ایم قصهای ایشان بر تو که آن بست و نه پیغمبراند وَ مِنهُم مَن لَم نَقصُص و بعضی از ایشان آنانند که قصّه ایشان نخوانده ایم عَلَیک َ بر تو امّا نام ایشان دانسته چون الیسع و غیر او و بعضی آنست که نه نام ایشان دانسته و نه قصّه ایشان شنیده جمعی بر آن اند که مجموعه انبیاء ع هشت هزار بوده اند چهار هزار از بنی اسرائیل و چهار هزار از سایر خلق و مشهور آنست که صد و بست و چهار هزار و چند بودند و در ایمان بر ایشان تفصیل و تعدید و عدد و معرفت ایشان بانساب و أسامی شرط نیست وَ ما کان َ لِرَسُول ٍ و نبود هیچ پیغمبری را و نتوانست أَن یَأتِی َ بِآیَهٍ آنکه بیارد معجزه که نشانه نبوت او باشد إِلّا بِإِذن ِ

اللّه ِ مگر بدستوری خدائی و حکم و فرمان او یعنی شما از پیغمبر من اقتراح معجزات میکنید و او مستقل نیست در نمودن آن بی امر من و من حکمت در عدم وقوع آن می بینم فَإِذا جاءَ أَمرُ اللّه ِ پس چون بیاید فرمان خدا بعذاب مقترحان معجزات بعد از وضوح آیات قُضِی َ حکم کرده شود بِالحَق ِّ براستی یعنی مشرک مبطل معذب گردد و مومن محق نجات یابد وَ خَسِرَ و زیان کنند هُنالِک َ المُبطِلُون َ آنجا ناراستان و معاندان که بعد از دیدن معجزه که دلالت بر نبوت میکند دیگر معجزه می طلبند.

صفحه : 1066

اللّه ُ الَّذِی جَعَل َ خدای تعالی بحق آنست که بیافرید لَکُم ُ الأَنعام َ برای شما چهارپایان چون شتر و گاو و گوسفند لِتَرکَبُوا تا سوار می شوید مِنها بعضی از ان را چون ابل و فرس وَ مِنها تَأکُلُون َ و بعضی را از ان می خورید چون غنم و برخی آن است که قابلیّت رکوب و اکل هر دو دارند چون بقر وَ لَکُم و مر شماراست فِیها مَنافِع ُ در انعام منفعت بسیار چون شیر و پشم و جز آن وَ لِتَبلُغُوا و ایشان را آفرید تا برسید عَلَیها برکوب بر بعضی از ان حاجَهً فِی صُدُورِکُم بحاجتیکه در دلهای شما است از سود او معامله وَ عَلَیها و بر شتران در خشکی وَ عَلَی الفُلک ِ و بر کشتیهای در دریا تُحمَلُون َ برداشته می شوید وَ یُرِیکُم و می نماید خدا شما را آیاتِه ِ نشانهای قدرت خود را فَأَی َّ آیات ِ اللّه ِ تُنکِرُون َ پس کدام آیت را از آیات قدرت یا از دلائل نبوت چون انشقاق قمر و اخبار از غیب انکار می کنید أَ فَلَم یَسِیرُوا آیا پس

سیر نکردند فِی الأَرض ِ در زمین عاد و ثمود فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ تا بنگرند که چگونه بود عاقِبَهُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم سر انجام کار آنانکه پیش از ایشان بودند از امم پیشین کانُوا أَکثَرَ مِنهُم بودند بیشتر از ایشان از روی عدد وَ أَشَدَّ قُوَّهً و سخت تر از روی توانائی وَ آثاراً فِی الأَرض ِ و افزون تر از جهت بازماندهای ایشان در زمین از کوشکها و قلعها فَما أَغنی عَنهُم پس دفع نکرد عذاب را از ایشان ما کانُوا یَکسِبُون َ آنچه بودند که میکردند از جمع مال و ترتیب سپاه فَلَمّا جاءَتهُم پس آن هنگام که آمدند بدیشان رُسُلُهُم پیغمبران ایشان بِالبَیِّنات ِ بمعجزات و دلالات فَرِحُوا شاد گشتند بِما عِندَهُم به آنچه نزد ایشان بود مِن َ العِلم ِ از دانش بزعم ایشان یعنی جهلی که آنرا علم نام نهاده بودند و مراد عقائد باطله و شبهات بی اعتبار ایشان است و گفته اند مراد علم مکاسب و تجارات است و یا علم طبایع و تبخیم که بآن مباهی و مستظهر شده بانبیاء و آیات ایشان استهزاء میکردند لا جرم حق سبحانه ایشان را هلاک ساخته وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ و فرو گرفت و محیط شد با ایشان جزای آنچه بآن بانبیاء ع علیه السلام استهزا و سخریه می نمودند از عذاب گوناگون در دنیا و آنچه موعود است ایشان را در عقبی و بآن خواهند رسید.

صفحه : 1067

فَلَمّا رَأَوا پس آن هنگام که بدیدند بَأسَنا سختی عذاب ما در دنیا قالُوا گفتند آمَنّا ایمان آوردیم بِاللّه ِ وَحدَه ُ بخدای تعالی حال آنکه یگانه است بی شریک و انباز وَ کَفَرنا و کافر شدیم بِما کُنّا بِه ِ

مُشرِکِین َ بآنچه بودیم بآن شرک آرندگان یعنی کافر شدیم به بتان فَلَم یَک ُ یَنفَعُهُم پس نبود که سود کند ایشانرا إِیمانُهُم ایمان ایشان لَمّا رَأَوا بَأسَنا آن هنگام که دیدند عذاب ما را زیرا که در وقت معائنه عذاب تکلیف مرتفع می شود و ایمان در زمان تکلیف مقبول است نه در وقت باس سُنَّت َ اللّه ِ سنت نهاد خدای سنت نهادنی الَّتِی قَد خَلَت آن سنتی که گذشته است فِی عِبادِه ِ در بندگان وی از امم ماضیه که ایمان بأس بهیچ وجه مقبول نیست وَ خَسِرَ و زیانکار شدند هُنالِک َ الکافِرُون َ آن زمان ناگرویدگان یعنی خسران ایشان بآن وقت ظاهر شد و اگرچه در خسران بودند همه عمر

سوره فصلت

مکیه و هی اربع و خمسون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ حم اسم اعظم الهی در حروف مقطعه مخفی است و هر کسی را بر استخراج آن دسترس نیست و گفته اند حا اشارت است بحکمت و میم بمنت یعنی حق سبحانه را منت است بر مومنان بتنزیل حکمت صاحب بحر الحقایق فرمود که حم اشارت است بآن چیزیکه میان حق تعالی و حبیب او است و هیچ ملک مقرب و بنی مرسل بدان پی نبرد چه حا و میم دو حرف است در وسط اسم رحمن و همین دو حرف در وسط اسم محمّد ص نیز آمده پس بسر حرفین در اسمین قسم یاد میکند که اینکه قرآن تَنزِیل ٌ فرو فرستاده شده است مِن َ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ از خداوند بخشنده بهدایت نفوس عوام مهربان برعایت قلوب خواص و اضافت تنزیل بدین دو اسم استدلال میتوان کرد بر آنکه مصالح دینی و دنیوی و صوری و معنوی وابسته بقرآن

است، و اینکه فرو فرستادن کِتاب ٌ فُصِّلَت کتابی است پیدا کرده شده آیاتُه ُ آیتهای وی و مبین گشته بامر و نهی و وعده وعید قُرآناً عَرَبِیًّا در حالتی که قرآنی است تازی یعنی بلغت عرب تا بسهولت خوانند و فهم کنند و آیات او تفصیل یافته است لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ برای گروهی که گردانند از اهل دانش و شناسند که نزول او من عند اللّه است- صفحه : 1068

بَشِیراً مژده دهنده مر آنان را که بوی عمل کنند وَ نَذِیراً و بیم کننده آنها را که بوی نگروند فَأَعرَض َ پس روی برتافتند از قبول آن یعنی نه پذیرفتند أَکثَرُهُم بیشتر ایشان از کافران فَهُم لا یَسمَعُون َ پس ایشان نمی شنوند یعنی برتافتند روی تا نشنوند وَ قالُوا و گفتند اهل شرک که همواره قُلُوبُنا دلهای ما فِی أَکِنَّهٍ در پوششها است مِمّا تَدعُونا از فهم آن چیزیکه میخوانی ما را إِلَیه ِ بسوی او یعنی قرآن را در نمی یابیم وَ فِی آذانِنا و در گوشهای ما وَقرٌ گرانی است آنچه میخوانی نمی شنویم وَ مِن بَینِنا وَ بَینِک َ و میان ما و میان تو حِجاب ٌ پرده است که جمال نبوت ترا در نمی بینیم حاجزی است که ما را از پیوستگی بتو منع میکند و در وسیط آورده که ابو جهل جامه را میان خود و میان حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم پرده ساخت و گفت تو از ان جانب و ما ازین جانب فَاعمَل پس عمل کن بر دین خود إِنَّنا عامِلُون َ بدرستیکه ما نیز عمل کنندگانیم بر کیش خود یا آنچه توانی در حق ما بکن که ما نیز آنچه می توانیم تقصیر نخواهیم کرد و ما وردی فرموده

که تو کار کن برای آخرت خود که ما برای دنیای خود عمل می کنیم قُل بگو ای محمّد ص إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم جز اینکه نیست که من آدمی ام مانند شما یعنی از جنس بشرم نه از ملک و جن که شما سخن ایشان درنیابید و فهم نکنید و شما را بچیزی دعوت نمی کنم که سمع را ازو کراهیت و طبع را نفرت باشد بلکه یُوحی إِلَی َّ وحی کرده شود بسوی من أَنَّما إِلهُکُم جز اینکه نیست که خدای شما إِله ٌ واحِدٌ خدای است یگانه فَاستَقِیمُوا إِلَیه ِ پس توجه کنید بسوی او بتوحید و طاعت و بر ان مقیم باشید وَ استَغفِرُوه ُ و ازو آمرزش جوئید مر گناهان را که بعد از اسلام کنید و در موضح آورده که استقامت مساوات افعال و اقوال و احوال است ظاهرا و باطنا یعنی باید که نهان آشکارا یکی باشد و چون بمرتبه استقامت رسید استغفار کنید از رویت عمل که گناهی بزرگ و خطای عظیم است وَ وَیل ٌ و سختی عذاب لِلمُشرِکِین َ مر شرک آرندگان راست الَّذِین َ لا یُؤتُون َ الزَّکاهَ آنانکه نمی دهند زکوه را یعنی بکلمه لا اله الا اللّه که زکوه انفس است متکلّم نمی شوند مراد آنست که خود را بتوحید از لوث شرک پاک نمی سازند یا آنکه زکوه مال نمیدهند وجه تخصیص منع زکوه از سائر اوصاف مشرکان آنست که مال محبوب ایشان است و بذل او مر نفس را سخت باشد از اعمال دیگر پس در ایراد اینکه صفت اشارتی است به بخل ایشان و عدم شفقت بر خلق و بخل اعظم رذایل و اکبر ذمایم است و گفته اند که هر تو نگر

که او را سخا نبود چون تنی است که او را جان نبود یا درختی است که برندارد نظم منعم ممسک شجری بی بر است سر در منجل جهدی بی سر است بخل که سرمایه ناکامی است در دو جهان موجب بدنامی است وَ هُم و مشرکان بِالآخِرَهِ بسرای دیگر هُم کافِرُون َ ایشان ناگرویدگانند و بدان جهت نفقه نمی کنند که مکافات آن سرای را باور ندارند.

صفحه : 1069 إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی که آنانکه گرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کارهای ستوده لَهُم أَجرٌ مر ایشانرا مزدی است غَیرُ مَمنُون ٍ ناکاسته یا غیر محسوب در معالم آورده که اینکه آیت در شان بیماران و عاجزان و ناتوانان آمده که در حالت ضعف و عجز از ادای عبادت بازمانند حق سبحانه همان مزد طاعتی که در زمان صحت داشته اند بدیشان میدهد پس غیر ممنون یعنی غیر مقطوع باشد عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه نقل میکند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که بنده چون بطریقه نیکو باشد از عبادت پس بیمار شود حق سبحانه ملکی را که برو موکّل است گوید بنویس برای او مانند عملی که در وقت صحت داشته تا وقتی که او را از بند مرض باز رهانیم یا بحضرت ما واصل شود قُل أَ إِنَّکُم بگو آیا شما لَتَکفُرُون َ هر آئینه کافر میشوید و نمی گروید بِالَّذِی خَلَق َ الأَرض َ بآن کسیکه بیافرید زمین را فِی یَومَین ِ در دو روز امام ابو اللیث رح آورده که در روز یکشنبه آفرید و در روز دوشنبه بگسترانید وَ تَجعَلُون َ لَه ُ و می سازید برای او بزبان

خود أَنداداً همتایان ذلِک َ آنخداوندی که بیافرید زمین رَب ُّ العالَمِین َ پروردگار عالمیان است وَ جَعَل َ فِیها و بیافرید در زمین رَواسِی َ کوههای بلند و پایدار مِن فَوقِها از زبر زمین تا ناظران در ان نگریسته بهر اعتبار بردارند وَ بارَک َ فِیها و برکت داد در کوهها تا درو منابع و معادن آفرید یا برکت داد زمین را باشجار و زرع و انعام و انهار وَ قَدَّرَ فِیها و تقدیر کرد در زمین أَقواتَها روزیهای اهل زمین برای اهل هر موضعی از زمین روزی مقرر کرد چون گندم و جو و برنج و خرما و گوشت و امثال آن که هر یک ازینها غالب اقوات هر بلده ایست و تقدیر اینکه روزیها کرده فِی أَربَعَهِ أَیّام ٍ در بقیه چهار روز یعنی دو روز دیگر که سه شنبه و چهارشنبه بود سَواءً یکسان شده لِلسّائِلِین َ مر پرسندگان را از مدت آفرینش زمین و هر چه در وی است یعنی جواب سائلان بی زیادت و نقصان گفته شده ثُم َّ استَوی پس قصد کرد إِلَی السَّماءِ بآفریدن آسمان وَ هِی َ دُخان ٌ و حال آنکه او دخانی بود یعنی بخار آب بهیأت دخان در زاد المسیر گفته که حق سبحانه چون آب بیافرید آتش برو گماشت تا او را در شورش آورد و از ان بخاریکه از وی مرتفع شد حق سبحانه آسمان را از وی آفرید و در عین المعانی آورده که حق تعالی جوهر سبزی بیافرید و بنظر هیبت در ان نگریست بگداخت و روان شد آتش را برو مسلط کرد تا بجوش آمده کفی و بخاری از وی پیدا شد از ان کف زمین و از ان بخار

آسمان آفرید نظم کفی را منبسط سازد که اینکه فرشی است بس لایق بخاری را برافرازد که اینکه سقفی است بس زیبا از ان سقف معلق حسن تصویرش بود ظاهر و زین فرش مطبّق لطف تدبیرش بود پیدا فَقال َ لَها پس گفت خدا بعد از آفرینش آسمان مر او را لِلأَرض ِ و مر زمین را که هر دو ائتِیا بیائید بآنچه بشما را میفرمائیم طَوعاً از روی فرمان برداری أَو کَرهاً یا از سر ناخواهشی و بی رغبتی یعنی اگر خواهید و اگرنه از آمدن چاره ندارید مر او اظهار کمال قدرت است نه اثبات طواعیت و کراهیت ایشان و گفته اند آسمان را گفت آفتاب و ماه و ستارگان خود را ظاهر سازد و زمین را فرمود که انهار خود را بشگاف و اشجار خود را بیرون آر قالَتا گفتند آسمان و زمین أَتَینا آمدیم ما بهر چه فرمودی طائِعِین َ فرمانبرداران آورده اند که اوّل موضع کعبه معظمه زادها اللّه شرفا از اجزای زمین سخت گشت پس آنچه در برابر او بود از اجزای آسمان و بدین جهت آن محل کعبه اسلام و قبله انام گشت و چون آسمان آفریده شد آنرا بشگافت.

صفحه : 1070 فَقَضاهُن َّ پس پرداخت آنرا سَبع َ سَماوات ٍ هفت آسمان و تمام ساخت امور آنرا فِی یَومَین ِ در روز پنجشنبه و جمعه وَ أَوحی و وحی کرد فِی کُل ِّ سَماءٍ بهر آسمانی أَمرَها فرمان آنرا یعنی با اهل آن اعلام فرمود که عبادت بر چه وجه کنند یا مقرر کردشان هر فلکی و آنچه ازو آید وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا و بیاراستیم آسمان نزدیک تر را بِمَصابِیح َ بچراغهای یعنی ستارگان چون

چراغ رخشان و درخشان باشند وَ حِفظاً و نگاه داشتیم آسمان را نگاهداشتی از آفات یا از شیاطین که داعیه استراق سمع کنند ذلِک َ آنچه یاد کرده شد از بدایع آفرینش تَقدِیرُ العَزِیزِ آفریدن و اندازه کردن خدای غالب است که در ملک خود بقدرت خود هر چه خواهد کند العَلِیم ِ دانا که هر چه سازد از روی حکمت باشد فَإِن أَعرَضُوا پس اگر روی بگردانند کافران مکه یعنی اعراض کنند از ایمان با وجود اینکه بیان فَقُل أَنذَرتُکُم پس بگو که بیم کردم شما را و بترسانیدم صاعِقَهً از عذابی بیهوش سازنده هلاک کننده مِثل َ صاعِقَهِ عادٍ مانند عذاب قوم عاد که باد صرصر بود- وَ ثَمُودَ و عذاب ثمود یعنی صیحه جبرئیل علیه السّلام تخصیص اینکه قوم بجهت آن است که قریش در رحلت الشتاء و الصیف بر مواضع اینکه دو گروه می گذشتند و آثار عذاب مشاهده میکردند و ایشان مستحق صاعقه و صیحه شده اند إِذ جاءَتهُم ُ الرُّسُل ُ وقتی که آمدند بدیشان پیغمبران یعنی هود و صالح علیهما السلام مِن بَین ِ أَیدِیهِم از پیش روی ایشان وَ مِن خَلفِهِم و از پس ایشان یعنی از همه جهت ایشان برفق و عنف و نصیحت و فضیحت درآمدند و دعوت کردند أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه َ بآنکه مپرستید مگر خدای تعالی را قالُوا گفتند کافران در جواب ایشان که لَو شاءَ رَبُّنا اگر پروردگار ما خواستی که رسول ص فرستادی- لَأَنزَل َ مَلائِکَهً هر آئینه فرشتگان فرستادی بجای شما فَإِنّا پس بدرستیکه ما بِما أُرسِلتُم بِه ِ بآن چیزیکه فرستاده شده اید شما بزعم خود کافِرُون َ ناگرویدگانیم چه شما مانند ما آدمیانید و هیچ فضلی و شرفی نیست

شما را بر ما مشرکان در بند صورت انبیاء علیهم السلام مانده از مشاهده معنی ایشان غافل ماند- مثنوی چند صورت بینی ای صورت پرست هر که معنی دید از صورت برست دیده صورت پرستی را به بند تا شوی از نور معنی بهره مند آنگه تفصیل قصّه ایشان می کند و می فرماید.

صفحه : 1071

فَأَمّا عادٌ پس اما گروه عادیان فَاستَکبَرُوا پس گردن کشی کردند فِی الأَرض ِ در زمین احقاف در بلاد یمن بِغَیرِ الحَق ِّ بناسزا یعنی استحقاق تکبر نداشتند پس هود علیه السلام ایشان را تهدید کرد بعذاب و ایشان از روی استکبار التفات بدان نکردند وَ قالُوا و گفتند مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّهً کیست سخت تر از ما جهت توانائی عادیان مغرور شدند بقوت و شوکت خود چه مردم جسیم و طویل بودند و سنگ را بضرب دست از کوه بکندیدندی أَ وَ لَم یَرَوا آیا ندانستند آن مغرورشدگان بقوّت خود أَن َّ اللّه َ آن را که خدای تعالی الَّذِی خَلَقَهُم آن خدای که بیافریده است ایشانرا هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّهً او سخت تر و بسیارتر است از ایشان از روی قوت یعنی توانائی دارد بر همه چیزی که غیر او را آن توانائی نیست وَ کانُوا و بودند قوم عاد که از روی تعصب و تکبر بِآیاتِنا یَجحَدُون َ بآیتهای ما منکر شدند با آنکه میدانستند که آن حق است فَأَرسَلنا عَلَیهِم پس فرستادیم بر ایشان رِیحاً صَرصَراً بادی سرد بآواز مهیب فِی أَیّام ٍ نَحِسات ٍ در روزهای شوم یعنی در دهه آخر شوال از بامداد روز چهارشنبه تا آخر چهارشنبه دیگر که هشت روز و هفت شب باشد باد صرصر فرستادیم لِنُذِیقَهُم تا بچشانیم ایشانرا عَذاب َ الخِزی ِ عذاب

رسوائی و خواری فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا یعنی همه را مستاصل سازیم وَ لَعَذاب ُ الآخِرَهِ و هر آئینه عذاب آن سرای أَخزی سخت تر است از روی رسوائی و خواری وَ هُم لا یُنصَرُون َ و ایشان یاری داده نشوند در ان روز بدفع عذاب از ایشان وَ أَمّا ثَمُودُ و امّا گروه ثمود فَهَدَیناهُم پس ایشانرا دلالت کردیم براه راست یا راه خیر و شر بدیشان نمودیم فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی پس برگزیدند و اختیار کردند نابینائی یعنی جهل و ضلالت و کفر را بر علم و هدایت و ایمان فَأَخَذَتهُم پس فراگرفت ایشانرا صاعِقَهُ العَذاب ِ الهُون ِ صاعقه عذاب خوارکننده یعنی جبرئیل علیه السلام ایشان را هلاک کرد بِما کانُوا یَکسِبُون َ بسبب آنچه بودند که کسب میکردند از تکذیب صالح علیه السلام و عقر ناقه.

صفحه : 1072

وَ نَجَّینَا الَّذِین َ آمَنُوا و برهانیدیم از ان صاعقه آنان را که گرویده بودند بصالح علیه السلام وَ کانُوا یَتَّقُون َ و بودند که پرهیز می کردند از شرک وَ یَوم َ یُحشَرُ و یاد کن آن روزی را که حشر کرده شوند أَعداءُ اللّه ِ دشمنان خدای تعالی إِلَی النّارِ بسوی آتش دوزخ یعنی جمع کنند همه را فَهُم یُوزَعُون َ پس ایشان رانده شوند بدوزخ یا پیشینیان را نگاه دارند تا پسینیان برسند آنگاه همه را بدوزخ رانند حَتّی إِذا ما جاؤُها تا وقتی که بیایند بآتش شَهِدَ عَلَیهِم گواهی دهند بر ایشان سَمعُهُم گوشهای ایشان آنچه شنیده باشند وَ أَبصارُهُم و دیدهای ایشان آنچه دیده باشند وَ جُلُودُهُم و پوستهای ایشان یعنی جوارح ایشان و اول عضوی که از ایشان تکلم کند ران چپ

و کف دست راست بود و گفته اند فروج ایشان گواهی دهند بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه بودند که عمل می کردند وَ قالُوا و گویند کافران از روی تعجب یا توبیخ لِجُلُودِهِم مر اندامهای خود را لِم َ شَهِدتُم چرا گواهی دادید عَلَینا بر ما که برای شما داوری میکردیم و عذاب از شما میداشتیم قالُوا گویند اعضای ایشان که ما را سرزنش مکنید که ما باختیار خود ناطق نشدیم بلکه أَنطَقَنَا اللّه ُ الَّذِی به سخن آورد ما را آن خدای که بقدرت کامله خود أَنطَق َ کُل َّ شَی ءٍ به سخن آورده است هر چیزیرا که سخن گوید وَ هُوَ و حال آنکه او خَلَقَکُم بیافرید شما را أَوَّل َ مَرَّهٍ نخستین بار و از عدم بوجود آورد وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگردانیده خواهید شد شما برای جزا وَ ما کُنتُم تَستَتِرُون َ و نبودید شما که پوشیده شوید یعنی مخفی مانید أَن یَشهَدَ از انکه گواهی دهد عَلَیکُم سَمعُکُم بر شما گوشهای شما وَ لا أَبصارُکُم و نه دیدهای شما وَ لا جُلُودُکُم و نه اعضای شما یعنی خواستید که پنهان شوید نتوانستید و گمان نبردید که اعضای شما بر شما گواهی دهند وَ لکِن ظَنَنتُم و لیکن گمان داشتید أَن َّ اللّه َ لا یَعلَم ُ آن را که خدای تعالی نداند کَثِیراً مِمّا تَعمَلُون َ بسیاری که از آنچه می کنید در زاد المسیر فرموده که کفّار میگفتند که هر چه آشکارا میکنیم خدای میداند و آنچه پنهان از ما صادر میشود بدان دانا نیست حق سبحانه فرمود- صفحه : 1073

وَ ذلِکُم و اینکه ظن شما ظَنُّکُم ُ الَّذِی ظنی که در دنیا ظَنَنتُم گمان می بردید بِرَبِّکُم بخدای شما

که اعمال نهان ما را نمیداند أَرداکُم هلاک کرد شما را در آخرت فَأَصبَحتُم مِن َ الخاسِرِین َ پس گشتید از زیان زدگان فَإِن یَصبِرُوا پس اگر کفار شکیبائی نمایند و اگر جزع کنند فَالنّارُ پس آتش دوزخ مَثوی ً لَهُم قرارگاه است مر ایشان را وَ إِن یَستَعتِبُوا و اگر خوشنودی حق سبحانه میجویند فَما هُم پس نیستند ایشان مِن َ المُعتَبِین َ از اجابت کرده شدگان در طلب خوشنودی وَ قَیَّضنا و برانگیختیم لَهُم برای مشرکان قُرَناءَ همنشینان از شیاطین و بدیشان مسلط کردیم فَزَیَّنُوا لَهُم پس بیاراستند دیوان برای ایشان ما بَین َ أَیدِیهِم آنچه در پیش ایشان است از زینت دنیا و متابعت نفس و هوا تا در طلب آن ایستادند وَ ما خَلفَهُم و آنچه از پس ایشان است از امور اخروی و وعد و وعید تا آنرا منکر شدند وَ حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ و واجب گشت بر ایشان سخن یعنی کلمه عذاب فِی أُمَم ٍ قَد خَلَت با امتان دیگر که گذشته اند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ از دیوان و از آدمیان که همین عملها کرده بودند یعنی چنانچه امم مکذب را استحقاق عذاب بود اینکه گروه نیز سزاوار عذاب اند در کشف الاسرار آورده که حق سبحانه چون به بنده خیری خواهد او را قرینی نیکو و هم نشینی صالح کرامت کند تا در طاعت معین وی باشد و چون به بنده بدی خواهد او را برفیقی بد و مصاحبی فاجر مبتلا کند تا بر مخالفت حق او را تحریص نماید چنانچه شیاطین را همنشین ایشان ساخت و مستحق عذاب گشتند إِنَّهُم بدرستی که کافران کانُوا خاسِرِین َ هستند زیان زدگان در هر دو سرا بیت

ز نقد معرفت امروز مفلس ز سود آخرت فردا تهی دست آورده اند که کفار قریش یکدیگر را وصیت میکردند که چون محمّد ص را بینید که قرآن میخواند او را بنوعی تشویش دهید که غلط کند پس چون حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلّم قرآن خواندی جمعی در مقام تعرض آمده آوازها برداشته سخنان بیهوده گفتندی و صفیر زنان دست بر هم کوفتندی و شعرهای ناخوش خواندندی اینکه آیت نازل شد که وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه نگرویدند یعنی مشرکان عرب مر یکدیگر را گفتند لا تَسمَعُوا مشنوید و گوش مدارید لِهذَا القُرآن ِ مر شنیدن اینکه قرآن را که محمّد ص میخواند وَ الغَوا فِیه ِ و سخنان لغو و حشو را فگنید در ان یا فریاد کنید در پیش روی او لَعَلَّکُم تَغلِبُون َ شاید که شما غلبه کنید بر تلاوت او و او از خواندن بازایستد.

صفحه : 1074

فَلَنُذِیقَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا پس بتحقیق بچشانیم آنانرا که کافر شدند مراد اینکه گروه قائلانند یا عامه کافران عَذاباً شَدِیداً عذابی سخت یعنی بسیار و دائم وَ لَنَجزِیَنَّهُم و هر آئینه پاداش دهیم ایشانرا أَسوَأَ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون َ پاداش بدترین کاری که بودند از روی جهل و غضب عمل میکردند ذلِک َ آن عقوبت بدتر جَزاءُ أَعداءِ اللّه ِ پاداش دشمنان خدای است النّارُ یعنی آتش عطف بیان است از جزا لَهُم مر کافران را است فِیها در آتش دارُ الخُلدِ سرای جاوید یعنی مقیم مقام ایشان باشد جَزاءُ پاداش داده شوند پاداش دادنی بِما کانُوا بسبب آنچه بودند که همواره بِآیاتِنا بآیات کلام ما یَجحَدُون َ انکار میکردند وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا

و گویند آنانکه کافر شدند وقتی که در آتش باشند رَبَّنا أَرِنَا الَّذَین ِ ای پروردگار ما بنمای بما آن دو کس را که در دنیا أَضَلّانا گمراه کردند ما را مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ از دیوان و آدمیان یعنی ابلیس که اوّل نافرمانی او کرد و قابیل که اوّل خون ناحق او ریخت اینکه دو کس را بما بنمای نَجعَلهُما تا درآریم ایشانرا تَحت َ أَقدامِنا در زیر پای خود و از ایشان انتقام کشیم لِیَکُونا مِن َ الأَسفَلِین َ تا گردند از فروتران یعنی در درکه زیرتر شوند از دوزخ یا از همه فرودان فرودتر شوند إِن َّ الَّذِین َ قالُوا بدرستی آنانکه گفتند رَبُّنَا اللّه ُ که پروردگار ما اللّه است ثُم َّ استَقامُوا پس بر آن ایستادند صدیق اکبر رضی اللّه عنه گفت شرک نیاورند و حضرت فاروق رضی اللّه عنه فرمود بر امر و نهی بایستادند و روباه بازی نکردند ذی النورین رضی اللّه عنه تفسیر کرده که عملهای خود را پاکیزه و خالص ساختند مرتضی علی کرم اللّه وجهه توجیه فرمود که فرائض ادا نمودند قول حسن بصری رحمه اللّه آن است که ارتکاب طاعات کردند و از معاصی اجتناب ورزیدند و گفته اند از دنیای فانی اعراض کردند و بسرای باقی راغب گشتند صاحب کشف الاسرار فرموده ربنا اللّه عبارت از توحید اقرار است ثم استقاموا اشارت بتوحید معرفت و توحید اقرار آنست که اللّه را یکتاگوئی توحید معرفت آنکه او را یکتاشناسی یعنی از همه جهت بوحدت او بینا گردی با آنکه در عالم وحدت جهت نیست نظم نی جهت میگنجد اینجا نی صفت نی تفکر نی بیان نی معرفت آتشی از سر وحدت

برفروخت غیر واحد هر چه پیش آمد بسوخت تَتَنَزَّل ُ فرود آیند عَلَیهِم ُ المَلائِکَهُ بر ایشان ملائکه یعنی بر مومنان مستقیم فرستیم فرشتگان را نزدیک مرگ یا بوقت خروج از قبر یا در لحد یا در همه اینکه وقتها که مذکور شد بآنکه ایشانرا گویند أَلّا تَخافُوا مترسید از آنها که در پیش دارید از امور اخروی که بر شما آسان خواهد گشت. وَ لا تَحزَنُوا و اندوهناک و غمگین مشوید بدانچه گذاشتید از اهل و ولد که کار ایشان حق تعالی بخوبی خواهد ساخت وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّهِ و شادمان شوید بآن بهشتی که در دنیا الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون َ بودید که بآن وعده داده می شدید بزبان پیغمبران.

صفحه : 1075

نَحن ُ أَولِیاؤُکُم ما دوستان شما بودیم فِی الحَیاهِ الدُّنیا در زندگانی دنیا و شما را از آفات نگاه میداشتیم و الهام راستی میدادیم و بخیر دلالت می نمودیم و معاونت می کردیم وَ فِی الآخِرَهِ و دوستان شمائیم در آن سرای به تعظیم و تکریم و درخواست یعنی شفاعت هرکرا خواهد خدای وَ لَکُم و مر شما را است- فِیها در آخرت ما تَشتَهِی أَنفُسُکُم آنچه آرزو کند و خواهد نفسهای شما از لذایذ یا از کرامات وَ لَکُم فِیها و مر شماراست در عقبی ما تَدَّعُون َ آنچه خواهید نُزُلًا روزی مهیا شده مِن غَفُورٍ رَحِیم ٍ از خدای آمرزنده مهربان و بخشاینده در لفظ نزل اشعاری است بآنکه متمنای اهل استقامت است نسبت بآنچه ایشان را عطا خواهند کرد چون ما حضری است نسبت بمواید کلیه که بجهت ضیافت ترتیب کنند و ازینجا گفته اند که نتیجه استقامت نهایت کرامت است چه

در روش طریقت درجه از ان عالی تر نیست شیخ ابو علی دقاق قدس سره فرموده که استقامت نگاه داشتن سر است از ما سوی اللّه یعنی باید که غیر حق را در خلوتخانه سر خود راه ندهد و اغیار را در حریم منزل دل نگذارد بیت امروز مرا در دل جز یار نمی گنجد کاندر حرم سلطان اغیار نمی گنجد وَ مَن أَحسَن ُ و کیست نیکوتر قَولًا از جهت سخن مِمَّن دَعا از ان کس که بخواند خلق را إِلَی اللّه ِ بپرستش خدای وَ عَمِل َ صالِحاً و بکند کارهای شایسته وَ قال َ إِنَّنِی و بگوید که بدرستی که من مِن َ المُسلِمِین َ از گردن نهادگانم حکم خدای را اینکه آیت در شان حضرت پیغمبر است صلّی اللّه علیه و سلّم که خلق را بخدای دعوت کرد امام ابو اللیث رح فرمود که مراد علمااند که معالم دین بمردم می آموزانند و عمل صالح ایشان آنست که هر چه دانند بدان کار کنند و یا محتسبانند که قواعد امر معروف و نهی منکر را تمهید دهند و عمل صالح ایشان صبر و تحمل است بر آنچه بدیشان رسد از مکاره و گفته اند همه ائمه و مشائخ درین آیت داخلند و عایشه صدیقه رضی اللّه عنها فرموده که نمی بینم اینکه آیت را الا در شان موذنان صاحب عین المعانی آورده که چون بلال رضی اللّه عنه بانگ نماز آغاز کردی یهود گفتندی که کلاغ ندا می کند و بنماز می خواند و سخنان بیهوده بر زبان ایشان گذشتی اینکه آیه نازل شد و بر تقدیری که در شان موذنان باشد عمل صالح ایشان آن است که میان اذان و اقامت دو رکعت

نماز بگذارند وَ لا تَستَوِی الحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ و برابر نیست نیکی و بدی در مجازات و مکافات یعنی توحید و تشریک مساوی نیستند یکی موجب رفع درجات است و دیگری سبب هبوط درکات و گفته اند که حسنه رفق است و سیئه عنف یا مراد علم و جهل است و در تفسیر ماوردی و تبیان و عین المعانی آورده که حسنه دوستی آل رسول صلّی اللّه علیه و سلّم است و سیئه دشمنی ایشان ادفَع دفع کن سیّئه را بِالَّتِی بآنچیزی که در نفس الامر هِی َ أَحسَن ُ آن نیکوتر است یعنی غضب را بحلم تسکین ده و گناه را بعفو محو کن و از لغو بتغافل درگذر فَإِذَا الَّذِی پس چون چنین کنی بآن کسی که باشد بَینَک َ وَ بَینَه ُ عَداوَهٌ میان تو و او دشمنی هر آئینه او دوست گردد کَأَنَّه ُ گویا که او وَلِی ٌّ حَمِیم ٌ دوستی که کارساز بود و خویشی مهربان- و در احقاف از امام اعظم رحمه اللّه نقل میکند که چون از کسی بمن میرسانند که مرا بد میگوید من در شان او سخن نیکو میگویم تا وقتی که خبر مییابم از آنکه او هم نیکی بمن میگوید.

صفحه : 1076

وَ ما یُلَقّاها و نه دهند اینکه خصلت که مقابله بدی است به نیکی إِلَّا الَّذِین َ صَبَرُوا مگر آنانرا که صبر کنند بر مکاره و نفس را از انتقام بازدارند وَ ما یُلَقّاها و عطا نکنند اینکه عادت و صفت إِلّا ذُو حَظٍّ عَظِیم ٍ مگر خداوند بهره بزرگ را یعنی آنانرا که نصیبی تمام دارند از ایمان یا از کمال نفس یا از خیر

یا از اخلاق حسنه و گویند حظ عظیم بهشت است وَ إِمّا یَنزَغَنَّک َ و اگر برسد بتو مِن َ الشَّیطان ِ از دیو نَزغ ٌ وسوسه به تباهی یعنی اگر وسوسه شیطانی خواهد که بنای اینکه صفت که مذکور شد بکند و درهم شکند فَاستَعِذ بِاللّه ِ پناه جوی بخدای از شر او إِنَّه ُ بدرستی که خدای هُوَ السَّمِیع ُ اوست شنوا مر استعاذه ترا العَلِیم ُ دانا است به نیت تو وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای قدرت الهی اللَّیل ُ وَ النَّهارُ شب است و روز که متعاقب یکدیگراند روز بجهت آرائش و شب برای آسایش- وَ الشَّمس ُ وَ القَمَرُ و دیگر آفتاب و مهتاب که بسیری مقدّر و اندازه مقرر میروند و می آیند لا تَسجُدُوا سجده مکنید لِلشَّمس ِ مر آفتاب را وَ لا لِلقَمَرِ و ماه را که ایشان مخلوقند مانند شما وَ اسجُدُوا لِلّه ِ و سجده کنید مر خدای را الَّذِی خَلَقَهُن َّ آن خدای که بیافرید شب و روز و مهر و ماه را إِن کُنتُم اگر هستید شما که از روی یگانگی إِیّاه ُ تَعبُدُون َ مر او را می پرستید چه سجود اخص عبادت است و آن خالق را باید نه مخلوق را و امام شافعی رح درین محل سجده می کند تا سجده مقترن بامر باشد و اینکه روایت مروی است از عبد اللّه بن مسعود رض رضی اللّه عنه فَإِن ِ استَکبَرُوا پس اگر سرکشی کنند از سجده کردن خدای را از ان چه زیان فَالَّذِین َ عِندَ رَبِّک َ پس آنانکه نزدیک پروردگار تواند از فرشتگان یُسَبِّحُون َ لَه ُ نماز میگذارند برای او یا تسبیح میگویند مر او را و می ستایند بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ بشب و روز

یعنی پیوسته بطاعت او مشغول اند وَ هُم لا یَسأَمُون َ و ایشان ملول نمی شوند از کثرت عبادت و بسیاری ستایش و پرستش و امام اعظم رحمه اللّه اینجا سجده میکند چه سخن سجده به اینکه جا تمام شد و اینکه روایت إبن عباس رض و إبن عمر رض است اینکه سجده یازدهم است باتفاق علماء از سجدات قرآنی و حضرت شیخ قدس سره در فتوحات اینکه را سجده اختیار گفته و فرموده که اگر در آخر آیت اولی سجده کنند سجده شرط باشد چه مقارن است بقوله تعالی انکنتم ایّاه تعبدون و اگر بعد از آیت دوم بسجود روند سجده نشاط و محبت بود چه مقرون است بدین کلمات که و هم لا یسأمون.

صفحه : 1077

وَ مِن آیاتِه ِ و از نشانهای قدرت الهی أَنَّک َ تَرَی الأَرض َ آنست که تو بینی زمین را خاشِعَهً فرسوده و خشک شده فَإِذا أَنزَلنا پس چون فرستیم عَلَیهَا الماءَ بر آن زمین آب باران را اهتَزَّت بجنبش درآید بجهت رستن نبات ازو وَ رَبَت و بروید و افزون گردد بگیاه إِن َّ الَّذِی أَحیاها بدرستی آنکه زمین مرده را زنده کرد لَمُحی ِ المَوتی هر آئینه زنده کننده مردگان است إِنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ بدرستی که او بهمه چیزها از احیاء و اماتت توانا است و قدرت او نسبت با همه مقدورات یکسان است إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه یُلحِدُون َ میل می کنند و از نهج استقامت منحرف می شوند فِی آیاتِنا در آیتهای ما که قرآن است یعنی طعن می نمایند یا تاویل باطل میکنند و از طریق صواب بازمی گردند یا در نشانهای قدرت که دال است بر وجود قادر یکتا

لا یَخفَون َ پوشیده نمی شوند عَلَینا بر ما یعنی همه را میدانیم و جزای طعن و الحاد بایشان میرسانیم أَ فَمَن یُلقی فِی النّارِ آیا پس کسی که انداخته شود در آتش باتفاق مفسران مراد ابو جهل است یعنی آن که قابل سوختن باشد خَیرٌ بهتر است أَم مَن یَأتِی یا کسیکه بیاید آمِناً ایمن از دوزخ یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز که آن حضرت رسالت پناه ص است صلی اللّه علیه و سلّم و گفته اند حمزه یا عمار یا عمر یا عثمان رضی اللّه عنهم اعمَلُوا ما شِئتُم امر تهدید است کفار را میگوید عمل بکنید هر چه خواهید إِنَّه ُ بدرستی که خدای بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید بَصِیرٌ بینا است و بدان جزا خواهد داد بیت حیله و مکر رها کن که خدا میداند نقد مغشوش میاور که معامل بینا است إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بتحقیق آنانکه کافر شدند بِالذِّکرِ به قرآن که بهترین یاد کردنی است لَمّا جاءَهُم آن هنگام که آمد بدیشان و ایشان معاندان و ستیزندگانند وَ إِنَّه ُ و بدرستی که قرآن لَکِتاب ٌ عَزِیزٌ هر آئینه کتابی است ارجمند و گرامی نزدیک خدای یا بسیار نفع یا عدیم النظیر امام قشیری قدس سره فرموده که قرآن عزیز است زیرا چه کلام رب عزیز است که ملک عزیز بر رسول عزیز آورده برای امت عزیز یا آنکه نامه دوست است بنزدیک دوست و نامه دوست نزد دوستان عزیز باشد بیت ز نام و نامه تو یافتیم عز و کرامت هزار جان گرامی فدای نامه و نامت لا یَأتِیه ِ الباطِل ُ نیاید بدان

کتاب هیچ باطلی مِن بَین ِ یَدَیه ِ از پیش وی وَ لا مِن خَلفِه ِ و نه از پس وی یعنی از هیچ جهت باطلی بوی مستطرق نشود یا زیادت و نقصان بوی راه نیابد یا در اخبار او از آینده و گذشته دروغی یافته نشود تَنزِیل ٌ فرو فرستاده شده است مِن حَکِیم ٍ از خداوند دانا حَمِیدٍ ستوده.

صفحه : 1078

ما یُقال ُ لَک َ نمی گویند ترا ای محمّد ص صلی اللّه علیه و آله و سلّم کفار قوم تو إِلّا مگر ما قَد قِیل َ آنچه گفته شده است یعنی کافران پیشین گفتند لِلرُّسُل ِ مر فرستادگان را مِن قَبلِک َ پیش از تو حضرت عزت تسلی میدهد حبیب خود را صلی اللّه علیه و سلّم که از سخنان کفّار اندوهناک مباش که پیش ازین هر پیغمبری که بوده منکران قوم او با او همین گفتند که با تو میگویند إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که آفریدگار تو لَذُو مَغفِرَهٍ هر آئینه خداوند آمرزش است مر انبیاء ع و متابعان ایشانرا وَ ذُو عِقاب ٍ أَلِیم ٍ و خداوند عقوبت دردناک مر مشرکان و مکذبان را، آورده اند که کفار قریش گفتند چرا قرآن بلغت عجم فرو نیاید و چرا بعضی ازو عربی و بعضی عجمی نبود تا هر دو قوم ازو بهره برند آیت آمد که وَ لَو جَعَلناه ُ و اگر ما می فرستادیم اینکه کتاب را قُرآناً أَعجَمِیًّا قرآنی بلغت غیر عرب لَقالُوا هر آئینه می گفتند کافران عرب لَو لا فُصِّلَت چرا پیدا و هویدا نکردند آیاتُه ُ آیتهای کتاب را بزبانی که ما فهم کنیم ءَ أَعجَمِی ٌّ آیا کلام عجمی وَ عَرَبِی ٌّ و مخاطب عربی قُل بگو ای محمّد ص صلی

اللّه علیه و سلّم هُوَ اینکه کتاب لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آنان را که گرویدند هُدی ً راه نماینده است بحق وَ شِفاءٌ و شفا بخشنده از امراض شک و شبه وَ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ و آنانکه نمی گرویدند بآن فِی آذانِهِم وَقرٌ در گوشهای ایشان گرانی است یعنی تصامم می کنند و بگوش هوش نمی شنوند وَ هُوَ عَلَیهِم عَمًی و آن قرآن بر ایشان کوری است و پوشیدگی تا جلوه جمال و کمال آنرا نبینند أُولئِک َ آن گروه که از شنیدن قرآن کر و دیدن آن کوراند یُنادَون َ ندا کرده می شوند مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ از جای دور یعنی مثل ایشان چون کسی است که او را از مسافت دور و دراز بخوانند نه خواننده را بیند و نه آواز او شنود پس او را از ان ندا چه نفع رسد بیت نادی اقبال میگوید که ای ناقابلان ما بسی نزدیک نزدیک و شما بس دور دور وَ لَقَد آتَینا و هر آئینه ما دادیم مُوسَی الکِتاب َ مر موسی را توریت فَاختُلِف َ فِیه ِ پس اختلاف کردند در ان بعضی باور داشتند و جمعی تکذیب کردند وَ لَو لا کَلِمَهٌ سَبَقَت و اگرنه کلمه بودی که پیشی گرفته است- مِن رَبِّک َ از پروردگار تو یعنی وعده قیامت و فصل خصومت در عرصه محشر یا تاخیر عذاب مکذبان لَقُضِی َ هر آئینه حکم کرده شدی بَینَهُم میان اهل تکذیب و مستاصل شدندی وَ إِنَّهُم و بدرستی که مشرکان عرب با یهود لَفِی شَک ٍّ هر آئینه در گمان اند مِنه ُ از قرآن یا توریت مُرِیب ٍ گمانی باضطراب آورنده مَن عَمِل َ هر که بکند صالِحاً کاری ستوده فَلِنَفسِه ِ پس از برای

نفس اوست یعنی نفع او بوی رسد قرء حفص بتسهیل العمره الثانیه 12

وَ مَن أَساءَ و هر که بکند فعل بد فَعَلَیها پس بر نفس اوست یعنی ضرر آن بدو بازگردد وَ ما رَبُّک َ بِظَلّام ٍ و نیست آفریدگار تو ستم کننده لِلعَبِیدِ مر بندگان خود را که فراخور عمل مکافات نفرماید.

صفحه : 1079

إِلَیه ِ یُرَدُّ بسوی خدای بازگردانیده شود عِلم ُ السّاعَهِ دانستن قیامت یعنی چون از ان سؤال کنند علم آن حواله بحضرت الهی می باید کرد که کسی جز او نداند وَ ما تَخرُج ُ مِن ثَمَرات ٍ و بیرون نیابد هیچ میوه مِن أَکمامِها از غلافهای خود وَ ما تَحمِل ُ و بار نگیرد مِن أُنثی هیچ ماده از انسان و سائر حیوانات وَ لا تَضَع ُ و ننهد بار خود را إِلّا بِعِلمِه ِ مگر بدانش خدای یعنی چنانچه قیامت را او داند علم ثمار و نتاج نیز خاصه او است وَ یَوم َ یُنادِیهِم و روز که بخواند خدای تعالی مشرکانرا و از روی توبیخ گوید أَین َ شُرَکائِی کجااند انبازان من بزعم شما قالُوا آذَنّاک َ گویند خداوندا ندای ترا شنودیم و گفتیم ما مِنّا نیست از ما مِن شَهِیدٍ هیچ گواهی دهنده بر شرک ایشان چه ما از ایشان تبرا کردیم وَ ضَل َّ عَنهُم و گم شود از مشرکان ما کانُوا یَدعُون َ آنچه بودند که می پرستیدند مِن قَبل ُ پیش از قیامت یعنی بتان را که در دنیا می پرستیدند در ان روز نه بینند یا از ایشان مدد نیابند وَ ظَنُّوا و یقین دانند که از عذاب و عقوبت ما لَهُم نیست مر ایشان را- مِن مَحِیص ٍ هیچ گریزگاهی لا یَسأَم ُ الإِنسان ُ ملول نمی شود کافر مِن دُعاءِ الخَیرِ

از خواهش نیکی درین جهان چون نعمت و امثال آن وَ إِن مَسَّه ُ الشَّرُّ و اگر برسد او را بدی چون تنگدستی و بیماری فَیَؤُس ٌ پس ناامید است از راحت قَنُوطٌ امید برنده از رحمت و یاس و قنوط صفت کافران و گمراهان است وَ لَئِن أَذَقناه ُ و اگر بچشانیم ما آن کافران را رَحمَهً مِنّا بخششی و بخشایشی از نزدیک ما چون تندرستی و توانگری مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّته ُ از پس سختی که باو رسیده باشد- لَیَقُولَن َّ هر آئینه گوید هذا اینکه خیر و عافیت لِی برای من است و من مستحق آنم یا دایم مرا خواهد بود و زوال نخواهد یافت وَ ما أَظُن ُّ السّاعَهَ قائِمَهً و گمان نمی برم قیامت را برخاسته یعنی حاضر شده مراد انکار حشر و بعث است وَ لَئِن رُجِعت ُ و اگر بازگردانند مرا إِلی رَبِّی بسوی پروردگار من یعنی بر وجهی که مسلمانان توهم کرده اند قیامت قائم شود و مرا برانگیزند إِن َّ لِی عِندَه ُ لَلحُسنی بدرستی که مراست نزد او آنچه نیکوتر باشد یعنی استحقاق من مر نعمت و کرامت را ثابت است خواه در دنیا خواه در عقبی مصرعه زهی تصور باطل زهی خیال محال امام ثعلبی رح از حسن بن محمّد بن علی إبن ابی طالب رضی اللّه عنه نقل میکند که کافر را دو تمنای عجیب است یکی در دنیا که میگوید روز قیامت نعیم بهشت مرا خواهد بود و یکی در عقبی که خواهد گفت یا لیتنی کنت ترا باو هیچ کدام ازین دو تمنا وجود نخواهد گرفت فَلَنُنَبِّئَن َّ الَّذِین َ پس خبر کنیم آنانرا که نه گرویدند کَفَرُوا بِما عَمِلُوا به

آنچه کردند از کفر و تکذیب و اینکه اخبار بتعذیب خواهد بود وَ لَنُذِیقَنَّهُم و هر آئینه بچشانیم ایشانرا مِن عَذاب ٍ غَلِیظٍ از عذاب درشت و بزرگ و بدیشان رسد عکس آن که اعتقاد کرده بودند از نعمت و کرامت.

صفحه : 1080 وَ إِذا أَنعَمنا و چون انعام کنیم و در عافیت بگشائیم عَلَی الإِنسان ِ بر کافر أَعرَض َ روی بگرداند از شکر وَ نَأی بِجانِبِه ِ و دور شود از راه حق یا خود را بر یک طرف کشد از سپاس داری وَ إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ و چون برسد او را بلا و محنت فَذُو دُعاءٍ عَرِیض ٍ پس خداوند دعای بزرگ و بسیار است تشبیه کرد دعای بزرگ را بچیزیکه پهنا دارد از جهت کثرت وسعت آن قُل بگو ای محمّد ص أَ رَأَیتُم خبر دهید مرا که فی نفس الامر إِن کان َ اگر باشد قرآن مِن عِندِ اللّه ِ از نزدیک خدای ثُم َّ کَفَرتُم بِه ِ پس شما کافر شده اید بدان بی تامل در ان مَن أَضَل ُّ کیست گمراه تر مِمَّن هُوَ از ان کس که او فِی شِقاق ٍ بَعِیدٍ در خلافی باشد دور از خدای یعنی که باشد از شما کج راه تر که پیوسته در مقام ستیزه و عناد و انکار و افساداید و وضع موصول بجای صله شرح حال و تعلیل مزید ضلال ایشان است و در تفسیر امام ابو اللیث رح مذکور است که ابو جهل مر حضرت ص را (صلی اللّه علیه و سلّم) گفت آیتی بما بنمای آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم ماه را بدو نیم کرد ابو جهل گفت ای قریش محمّد ص شما را سحر کرد شما باطراف و جوانب

مکه کس فرستید تا از مردم سؤال کنند که اینکه صورت را دیده اند یا نی اگر اهل آفاق دیده اند آیت احدی است و اگرنه سحر محمدی ص است پس رسل بهر طرف فرستادند همه از رویت آن خبر دادند ابو جهل گفت هذا سحر مستمر اینکه جادوی است بهمه آفاق فرارسیده حضرت عزت آیت فرستاد که سَنُرِیهِم زود باشد که بنمائم ایشانرا یعنی کفار قریش را آیاتِنا نشانهای قدرت خود که یکی از ان شق قمر است فِی الآفاق ِ در کنارهای جهان وَ فِی أَنفُسِهِم و در نفسهای ایشان یعنی در مکه حَتّی یَتَبَیَّن َ لَهُم تا روشن شود مر ایشانرا أَنَّه ُ الحَق ُّ آنکه رسول ما حق است أَ وَ لَم یَکف ِ بِرَبِّک َ آیا بسنده نیست پروردگار تو أَنَّه ُ آنکه او عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیز شَهِیدٌ گواه است یعنی اگر کفّار انکار معجزات تو کنند حضرت آفریدگار گواه تو بس است بعضی برآنند که دلائل آفاقی اخبار آنحضرت ص بود از حوادث آتیه و وقائع کائنه چون فتح روم و یمن و فارس و آیات انفسی آنچه میان اهل مکّه واقع شده از قتل و قحط و خوف و مقهوریت و در معالم آورده که هم آفاقی وقائع امم ماضیه است که ایشانرا از ان خبر دادند و انفسی واقعه روز بدر و در فصول از محمّد بن کعب رح نقل کرده که آفاقی غلبه دین اسلام است بوقت ظهور مهدی و انفسی آنچه بوقت پیغمبر ص بود از فتح مکه دو رود وفود اعراب و جمعی ضمیر را عاید بآدمیان دارند یعنی بنمائیم مردمانرا دلائل آفاقی که هدم بنیان است و

آیات انفسی که هلاکت ابدان است یا در آفاق اختلاف ازمنه و امکنه و در نفس تفاوت کلی در احوال و امزجه یا آفاقی عجائب مصنوعات است از آسمان و زمین و ستارگان و اشجار و انهار و اثمار و جز آن و انفسی بدیع حکمت و غرائب صنع که در نفوس انسان مودع است و در احقاف آورده که آفاق عالم کبیر است و انفس عالم صغیر و هرچه از دلائل قدرت در عالم کبیر است نمودار آن در عالم صغیر است شعر و تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر جمیع آنچه در عالم است مفصلا در نشاه انسان مندرج است مجملا پس انسان عالم صغیر مجمل است از روی صورت و عالم انسان کبیر مفصلا اما از روی مرتبه انسان عالم کبیر است و عالم انسان صغیر رباعی ای آنکه تراست ملک اسکندر و جم از حرص مباش در پی نیم درم عالم همه در تست و لیکن از جهل پنداشته تو خویش را در عالم و تطبیق آیات آفاقی و انفسی مناسب اینکه مختصر نیست شمه از حقایق اینکه آیت بعون الملک القادر در تفسیر جواهر گذارش خواهد یافت.

صفحه : 1081

أَلا إِنَّهُم بدانید که کافران فِی مِریَهٍ در شک اند مِن لِقاءِ رَبِّهِم از لقای پروردگار خود به بعث و جزا أَلا إِنَّه ُ بدانید که او بِکُل ِّ شَی ءٍ مُحِیطٌ بهمه چیزها محیط و فرارسنده است بعلم و قدرت و جمله تفاصیل اشیا داند و هرچه خواهد که در ملک خود بکند تواند هیچ کس را مجال چون و چرا نیست قطعه علم بی جهل و

قدرت بی عجز خاص مر حضرت الهی راست آنچه باید در انفس و آفاق کند از حکم بادشاهی راست

سوره الشوری

مکیه و هی ثلث و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ حم- عسق حروف مقطعه اشارت بکواین و حوادث و فتن و وقائع است امام ثعلبی رح از إبن عباس رضی اللّه عنه، نقل میکند که مرتضی علی کرم اللّه وجهه فتنه ها را می شناخت از حم عسق حا حرق است و میم مهلکه و عین عذاب و سین مسخ و قاف قذف و حدیثی مرفوع است که بعد از نزول اینکه حروف اثر اندوهی از جبین مبین حضرت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلّم ظاهر شده و چون سبب پرسیدند فرمود که مرا خبر دادند بچیزها که بامت من نازل خواهد شد پس ذکر قذف و مسخ و خسف و امثال آن کردند تا خروج دجال و نزول عیسی علیه السلام و قولی آنست که اینکه حروف مبادی اسم حکیم و مجید و سمیع و قدیر است یا اشارت است بصفت حلم و مجد و علم و ثنا و قدرت و در کشف الاسرار آورده که اینکه حروف ایمائی است بآن عطایا که حق سبحانه بحضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام ارزانی داشته حا حوض مورود اوست یعنی حوض کوثر که تشنه لبان امت را سیراب گرداند و میم ملک ممدود او که از مشرق تا بمغرب بتصرف امت او درآید و عین عز وجود او که اعز همه اشیا نزد حق سبحانه او بوده و سین بسنائی مشهود که مرتبه هیچکس برفعت رتبه او نرسد و قاف مقام محمود او در

شب معراج که درجه او ادنی اوست و در روز قیامت که شفاعت کبری است بیت مقام تو محمود و نامت محمّد ص بدین سان مقامی و نامی که دارد کَذلِک َ مثل آنچه درین سوره است از معانی یُوحِی إِلَیک َ پیوسته وحی میکند بسوی تو وَ إِلَی الَّذِین َ مِن قَبلِک َ و وحی کرده است بآنانکه پیش از تو بوده اند از رسل اللّه ُ العَزِیزُ خدای غالب که هیچکس او را از انزال وحی باز نتواند داشت الحَکِیم ُ دانا بحال کسیکه سزاوار نزول وحی است برو لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ مر اوراست آنچه در آسمانهاست از مخازن علویات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از کوائن سفلیات وَ هُوَ العَلِی ُّ العَظِیم ُ و اوست برتر و بزرگتر که رفعت و عظمت و سلطان شان اوراست.

صفحه : 1082

تَکادُ السَّماوات ُ نزدیک شد آسمانها که از عظمت او یَتَفَطَّرن َ بشگافند مِن فَوقِهِن َّ از زبر یکدیگر یعنی اوّل آسمان بلندتر بشگافد پس از ان یک یک منشق گردد در کشاف آورده که اینکه حال در ظهور کبریا و جلال، اعظم و اتم است، چه بالای آسمان اعلی عرش و کرسی و صفوف ملائک اند پس ابتدائی انفطار از آنجا دلیلی بزرگ است بر آثار عظمت پروردگار وَ المَلائِکَهُ یُسَبِّحُون َ و فرشتگان حمله عرش یا همه ایشان تنزیه میکنند ذات حق را تنزیهی مقترن بِحَمدِ رَبِّهِم بحمد پروردگار ایشان یعنی تسبیح و حمد با هم میگویند چه یکی نفی ناسزا است و یکی اثبات سزا وَ یَستَغفِرُون َ و آمرزش طلبند از خدای لِمَن فِی الأَرض ِ از برای کسانیکه در زمین اند از مؤمنان أَلا إِن َّ اللّه َ بدانید بدرستی که خدای

هُوَ الغَفُورُ اوست آمرزنده گناه بندگان الرَّحِیم ُ مهربان بر ایشان بقبول توبه وَ الَّذِین َ اتَّخَذُوا و آنانکه فراگرفتند مِن دُونِه ِ بجز خدای أَولِیاءَ دوستان یعنی انداد و شرکاء که بدوستی ایشان را پرستش میکنند اللّه ُ حَفِیظٌ خدای نگهبان است عَلَیهِم بر اقوال و احوال ایشان و مناسب آنها جزا خواهد داد وَ ما أَنت َ عَلَیهِم و نیستی تو ای محمّد ص بر ایشان بِوَکِیل ٍ گماشته شده تا محافظت اعمال ایشان کنی بلکه بر تو است دعوت و تبلیغ احکام شریعت وَ کَذلِک َ همچنانکه وحی کردیم بهر پیغمبری بلسان قوم او أَوحَینا إِلَیک َ وحی کردیم بتو قُرآناً عَرَبِیًّا قرآنی بلغت قوم تو که عرب اند- لِتُنذِرَ تا بیم کنی بدان أُم َّ القُری اهل مادر شهرها را که مکه است وَ مَن حَولَها و هر که گرداگرد آن باشد یعنی جمیع اهالی بلدان را و مقرر است که تمام زمین را از زمین مکه بسط کرده اند پس اصل همه بلاد اوست و همه بر حوالی وی اند وَ تُنذِرَ و بیم کنی مردمان را یَوم َ الجَمع ِ بروز جمع یعنی روز قیامت لا رَیب َ فِیه ِ هیچ شکی نیست در وقوع آن و او را روز جمع گفت که خلق اولین و آخرین در آنجا مجتمع باشند یا جمع کنند ارواح یا اشباح یا اعمال یا هر کسی را با مثل او و بعد از اجتماع دیگر باره متفرق سازند ایشان را فَرِیق ٌ فِی الجَنَّهِ گروهی را در بهشت برند که مومنان موحدانند- وَ فَرِیق ٌ فِی السَّعِیرِ و گروهی را در دوزخ افگنند که منافقان و مشرکانند.

صفحه : 1083

وَ لَو شاءَ

اللّه ُ و اگر خواستی خدای لَجَعَلَهُم هر آئینه گردانیدی همه خلایق را أُمَّهً واحِدَهً گروهی یک براه هدایت یا در طریق ضلالت وَ لکِن یُدخِل ُ و لیکن درمی آرد مَن یَشاءُ هرکرا خواهد براه نمودنی و توفیق عبادت فِی رَحمَتِه ِ در بهشت خود وَ الظّالِمُون َ و ستمکاران یعنی سرگردانان بیابان غوایت و خذلان از اهل شرک و نفاق ما لَهُم نیست مر ایشانرا مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که متولی کار ایشان گردد وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری که عذاب ایشان بردارد أَم ِ اتَّخَذُوا بلکه فراگرفتند کافران مِن دُونِه ِ بجز خدای أَولِیاءَ دوستان مانند اصنام و لاف دوستی ایشان میزنند فَاللّه ُ پس خدای بحق هُوَ الوَلِی ُّ اوست دوستی که دستگیری میکند دوستان را وَ هُوَ یُحی ِ المَوتی و اوست که زنده گرداند مردگان را بقدرت خود نه بتان عاجز ایشان وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او خدای بر همه چیز قَدِیرٌ توانا است و اصنام ایشان را توانائی نیست نظم اوست قادر بحکم کن فیکون غیر او جمله عاجزاند و زبون عجز را سوی قدرتش ره نیست عقل ازین کارخانه آگه نیست وَ مَا اختَلَفتُم و آنچه اختلاف می کنید ای مؤمنان فِیه ِ در ان با کافران مِن شَی ءٍ از هر چیزی از امور دین و دنیا فَحُکمُه ُ پس حکم او مفوض است إِلَی اللّه ِ بخدای و او حکم خواهد کرد در ان روز قیامت- ذلِکُم ُ و آنکس که حکم بحق صفت اوست اللّه ِ خدای بحق رَبِّی پروردگار من است عَلَیه ِ برو نه بر غیر او تَوَکَّلت ُ اعتماد کردم در همه کارها و مهمات خود بکرم وی تفویض نمودم وَ إِلَیه ِ أُنِیب ُ و بسوی

او بازمی گردم در همه احوال فی الحقیقت بنده را جزا و مرجع و مآب نیست فاطِرُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریننده و پدیدآرنده آسمانها و زمینها جَعَل َ لَکُم بیافرید برای شما مِن أَنفُسِکُم از جنس شما أَزواجاً زنان وَ مِن َ الأَنعام ِ و آفرید از چهارپایان أَزواجاً صنفهای گوناگون یَذرَؤُکُم بسیار میگرداند شمال فِیه ِ در تزاوج و تناسل یا درین وجه از خلقت لَیس َ نیست کَمِثلِه ِ مانند او شَی ءٌ چیزی لفظ مثل در کلام عرب زاید می باشد مثل قوله تعالی فان آمنوا بمثل ما آمنتم به یا مثل بمعنی ذات است چنانچه گویند مثلک لا یفعل کذا و درین آیت نشاید مثل را بر حقیقت گذاشتن چه مودی شود به تناقض که اثبات مثل و نفی آن است بیت ذات ترا صورت و پیوند نی تو بکس و کس بتو مانند نی شعر جل المهیمن ان تدری حقیقته من لا له المثل لا تضرب له المثل وَ هُوَ السَّمِیع ُ و او شنوا است مجموع مسموعات را البَصِیرُ بینا است همه مبصرات را صفحه : 1084

لَه ُ مر اوراست مَقالِیدُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ کلیدهای خزائن آسمان و زمین یعنی مفاتیح رزق چه خزینه آسمانها مطر است و گنجینه زمین نبات یَبسُطُ الرِّزق َ گشاده می گرداند روزی را لِمَن یَشاءُ برای هرکه میخواهد بمقتضای ارادت وَ یَقدِرُ و تنگ میسازد بر هر که میخواهد بر وفق مشیت إِنَّه ُ بدرستی که او بِکُل ِّ شَی ءٍ بهمه چیزها از دقایق استحقاق قبض و بسط عَلِیم ٌ دانا است شَرَع َ بیان کرد و هویدا ساخت و برگزید خدای لَکُم برای شما مِن َ الدِّین ِ از طاعت و عبادت و اصل توحید ما

وَصّی بِه ِ آنچه فرموده بود بآن چیز نُوحاً نوح بن ملک علیه السلام را وَ الَّذِی أَوحَینا و آن چیزی که وحی کردیم إِلَیک َ بتو یعنی اصل مشترکی از دین که میان تو و نوح بوده وَ ما وَصَّینا بِه ِ و آنچه وصیت کرده بودیم بدان إِبراهِیم َ وَ مُوسی وَ عِیسی اینکه پیغمبران رض را از اصول دین أَن أَقِیمُوا الدِّین َ آنکه اقامت کنید و بپای دارید دین را که ایمان است بآنچه تصدیق آن واجب باشد و فرمانبرداری احکام خدای وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه ِ و متفرق مشوید در ان یعنی اختلاف مکنید در آن اصل که توحید و طاعت است چه در فروع شرائع اختلاف باشد بحسب ازمنه و اوقات و مصالح عباد کَبُرَ بزرگ و گران و دشوار است عَلَی المُشرِکِین َ بر شرک آرندگان ما تَدعُوهُم آنچه تو میخوانی ایشانرا إِلَیه ِ بسوی آن از توحید و نفی شرک اللّه ُ یَجتَبِی إِلَیه ِ خدای می کشد و جمع می کند بسوی آنچه میخوانی یا بدین درست و راست مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد یا می گزیند برای دوستی خود یا بجهت رسالت آنرا که اراده کند وَ یَهدِی و راه نماید بتوفیق و ارشاد إِلَیه ِ بدین حق مَن یُنِیب ُ هر که بازگردد بحق و روی آرد بسوی او یعنی هر که از همه اعراض کند و او را خواهد حق سبحانه راه راست بدو نماید بیت نخست ار طالبی از جمله بگذر رو بدو آورد کزان حضرت ندا آید که ای سرگشته راه اینک وَ ما تَفَرَّقُوا و پراگنده نشده اند امم گذشته چون عاد و ثمود و اصحاب ایکه و جز آن یعنی جدا

نگشتند از دین إِلّا مگر مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ از پس آنکه آمد بدیشان دانش از اخبار پیغمبران یا از دین برنگشتند یهود و نصاری مگر بعد از انکه دانستند پیغمبر را از آیات توریت و انجیل یا بعد از علم بآنکه تفرق ضلال محض ست بَغیاً و اینکه گشتن از روی ستمکاری و جباری بود که واقع است بَینَهُم میان ایشان یا برای طلب جاه و ریاست یا بسبب حسدی که بر پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم داشتند وَ لَو لا کَلِمَهٌ سَبَقَت و اگرنه کلمه بودی که پیشی گرفته است یعنی وعده مِن رَبِّک َ از پروردگار تو مهلت دادن ایشان إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا زمان نام برده آخر عمر است یا روز قیامت.

صفحه : 1085

لَقُضِی َ بَینَهُم هر آئینه حکم کرده شدی میان ایشان بعذاب مبطل و خلاص وَ إِن َّ الَّذِین َ و بدرستی آنکه أُورِثُوا الکِتاب َ داده شده اند کتاب یعنی قرآن را مِن بَعدِهِم از پس امتحان گذشته مراد کافران زمان حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم اند که قرآن بدیشان دادند و ایشان لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ هر آئینه در گمانند از دین یا از قرآن یا از پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم مُرِیب ٍ شکی در تهمت افگننده فَلِذلِک َ پس از برای اینکه تفرق که از ایشان واقع شده فَادع ُ پس بخوان مر خلق را باتفاق بر ملت اسلام وَ استَقِم و مستقیم باش بر دعوت کَما أُمِرت َ همچنانکه فرموده شده بآن در تبیان آورده که ولید بن مغیره با حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام گفت از دین

و دعوی که داری رجوع کن تا من نصفی از اموال خود بتو دهم و شیبه بن ربیعه وعده کرد که بدین پدران بازآئی تا دختر خود در عقد تو درآرم اینکه آیت نازل شد که بر دعوت خود مقیم و در دین مستقیم باش وَ لا تَتَّبِع و پیروی مکن أَهواءَهُم آرزوهای باطله ایشان را وَ قُل آمَنت ُ و بگو بگرویدم بِما أَنزَل َ اللّه ُ بآنچه فرو فرستاده است خدای مِن کِتاب ٍ از کتاب بر من و بر انبیاء ع پیش از من یعنی بجمیع کتب منزله ایمان دارم و حق سبحانه در همه کتابها بتوحید حکم کرده است وَ أُمِرت ُ و فرموده شدم لِأَعدِل َ بآنکه عدل کنم و سویت نگهدارم بَینَکُم ُ میان شما یعنی اشراف و ارذال هر دو را بحق خوانم و در تبلیغ شرائع و حکومت میل نکنم اللّه ُ رَبُّنا وَ رَبُّکُم خدای آفریدگار ما و شما است لَنا أَعمالُنا ما راست جزای کردارهای ما وَ لَکُم أَعمالُکُم و مر شماراست پاداش اعمال شما لا حُجَّهَ هیچ خصومتی نیست بَینَنا وَ بَینَکُم ُ میان ما و شما یعنی حق ظاهر شد و احتجاج را مجال نماند و اگر کسی خلاف کند از روی عناد و سرکشی خواهد بود اللّه ُ یَجمَع ُ خدا جمع کند بَینَنا میان ما بقیامت وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ و بسوی اوست بازگشت همه نزد بعضی حکم عدم احتجاج بآیت السیف منسوخ است وَ الَّذِین َ یُحَاجُّون َ و آنانکه از کفار خصومت کنند و جدال ورزند فِی اللّه ِ در دین خدای عز و جل مِن بَعدِ ما استُجِیب َ لَه ُ از پس آنکه اجابت کرده اند مر قول خدای را یعنی در روز میثاق اقرار

آورده اند بربوبیت یا مراد یهوداند که سخن خدای را اجابت نموده اند در توریت و بمصطفی ص ایمان آوردند و بآن مجادله می کنند پس از انکه خدا اجابت کرده دعای رسول خود را باظهار معجزات که دلالت کننده اند بر صدق او حُجَّتُهُم داحِضَهٌ حجت ایشان باطل است عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان چه بعد از ظهور آیات ایراد حجج خصمان عناد محض است وَ عَلَیهِم غَضَب ٌ و بر ایشان است خشم خدای بسبب مجادله در ابطال دین وَ لَهُم و مر ایشانراست جهت کفر ایشان عَذاب ٌ شَدِیدٌ عذابی سخت که آن آتش دوزخ باشد.

صفحه : 1086

اللّه ُ خدای بحق الَّذِی أَنزَل َ الکِتاب َ آن کسی است که فرو فرستاده است کتاب را بِالحَق ِّ براستی و درستی وَ المِیزان َ و منزل گردانید ترازو را که موزونات بآن بسنجند تا در باره خرنده و فروشنده ستم نرود و محققان برآنند که مراد از میزان عدل است در معاملات و از عدل و راستی کنایت کرد بمیزان که آله عدل ست و انزال عدل عبارت باشد از فرمودن بدان و در عین المعانی آورده که مراد از میزان محمّد ص است صلی اللّه علیه و سلّم که قانون عدل بوی تمهید می باید و انزال او ارسال اوست وَ ما یُدرِیک َ و چه چیز دانا کرد ترا و تو چه دانی لَعَل َّ السّاعَهَ قَرِیب ٌ شاید که وقت قیامت نزدیک بود امام زاهدی رح فرمود که لعل برای تحقیق است یعنی البته ساعتی که در ان قیامت قائم شود نزدیک ست یَستَعجِل ُ شتاب میکنند بِهَا بساعت یعنی بآمدن آن الَّذِین َ آنانکه لا یُؤمِنُون َ بِها نمیگروند بآن یعنی استعجال از روی تکذیب و استهزاء

میکنند یا میخواهند که پیغمبر علیه الصلوه و السلام وقتی معین کند تا آن وقت بیاید و قیامت نیاید و ایشانرا برو حجتی باشد وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویدند بخدا و رسول او و قیامت مُشفِقُون َ ترسانند مِنها از قیامت چه نمیدانند که خدای با ایشان چه کند و محاسبه و مجازات بر چه وجه بود وَ یَعلَمُون َ و میدانند أَنَّهَا الحَق ُّ آنکه آمدن ساعت راست است أَلا إِن َّ الَّذِین َ یُمارُون َ بدانید که بتحقیق آنانکه خصومت و جدال میکنند فِی السّاعَهِ در آمدن قیامت لَفِی ضَلال ٍ بَعِیدٍ هر آئینه در گمراهی اند دور از صواب اللّه ُ لَطِیف ٌ خدای دانا است یا نیکوکار بِعِبادِه ِ به بندگان خود یَرزُق ُ مَن یَشاءُ روزی دهد بلطف خود هرکرا خواهد وَ هُوَ القَوِی ُّ و او تواناست در لطف و رحمت العَزِیزُ غالب در حکم و ارادت در فصول آورده که لطیف چهار معنی دارد اوّل مهربان و امام قشیری رح فرموده که از لطف اوست که بیشتر از کفایت دهد و کمتر از قوت کار فرماید دوم نوازنده و کدام نوازندگی بآن برابر که بندگان را بخود اضافت فرمود سوم باریک دان و دوربین که خفیات امور را داند و اسرار صدور برو پوشیده نماند- چهارم پوشنده کار که کس را بر سر قضا و قدر او راه نبود و در کار او چون و چرا دخل ندارد قطعه کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد که نقش بند حوادث ورای چون و چرا است چرا مگوی که چرا دست بسته قدرست ز چون ملاف که چون نیز پایمال قضا است در موضح آورده که لطیف

آنست که غوامض امور را بعلم داند و جرائم جمهور را بحلم درگذراند در ترجمه رشف فرموده لطیف آنست که علم شامل او محیط بر غوامض مصالح و حکمت باهره اش مشتمل بر عوائد منافع باشد در کشف الاسرار معنی لطیف برین وجه آورده که نعمت بقدر خود داد و شکر بقدر بنده خواست درین آیت نکات بسیار و فوائد بی شمار است و حواله اطلاع بر معنی لطیف بتفصیل بر جواهر التفسیر می رود.

صفحه : 1087

مَن کان َ یُرِیدُ هر که باشد که خواهد بعمل خود حَرث َ الآخِرَهِ کشت آن سرای یا پاداش آنرا نَزِد لَه ُ بیفزائیم مر او را فِی حَرثِه ِ در زرع خیر یا در ثواب آخرت از ثواب آن جهان بذکر حرث خبر داد بجهت تمثیل یعنی چنانچه کشت دانه را می افزاید تا یکی از ان بسیار میشود همچنین عمل مومن روز بروز نزد خدای تعالی افزون می گردد تا حدیکه یک ذره برابر کوه احد شود وَ مَن کان َ یُرِیدُ و هرکه باشد که خواهد بکردار خود حَرث َ الدُّنیا نیکی دنیا و سعی کند در حصول متاع آن نُؤتِه ِ مِنها بدهیم او را از دنیا آنچه بقسمت ازلی نصیب او باشد وَ ما لَه ُ و نیست مر او را فِی الآخِرَهِ در ان سرای مِن نَصِیب ٍ هیچ بهره، مراد کافرانند که همین دنیا خواهند و بس یا منافقانیکه در غزوها با مومنان اتفاق نمودندی و غرض ایشان غنیمت بودی و بس درین آیت فرمود که هر که دنیا خواهد آنچه تقدیر کرده باشیم بوی دهیم و از نعمت آخرت بی بهره ماند و هر که آخرت طلبد نصیب خود

از دنیا ببرد و در عقبی زیاده از زیاده فیض یابد بیت دنیا طلبی بهره دنیات دهند عقبی طلبی هر دو بیکجات دهند نه چنان است که کافران تصوّر کرده اند أَم لَهُم شُرَکاءُ آیا مر ایشانرا انبازانند یعنی مر ایشانرا دیوان هستند که در معصیت شریک ایشانند شَرَعُوا لَهُم نهادند برای ایشان یعنی بیاراستند در دل ایشان مِن َ الدِّین ِ از کیش جاهلیت ما لَم یَأذَن آنچه دستوری نداده است و نفرموده بِه ِ اللّه ُ بآن خدای هیچکس را مانند شرک و انکار بعث و عمل برای دنیا و تحریم بحیره و سائبه و امثال آن وَ لَو لا کَلِمَهُ الفَصل ِ و اگرنه کلمه راست بودی یعنی قضای سابق بتاخیر مکافات ایشان لَقُضِی َ بَینَهُم هر آئینه حکم کرده شده بودی میان کافر و میان مومن یا میان مشرکان و شرکاء و هر یک جزا بسزا یافته بودندی اما وعده فصل میان ایشان در قیامت است وَ إِن َّ الظّالِمِین َ و بدرستی که ستمکاران یعنی کافران لَهُم مر ایشانرا است در ان روز عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک که دائم و بی انقطاع باشد تَرَی الظّالِمِین َ به بینی مشرکان را در روز قیامت مُشفِقِین َ ترسان و هراسان مِمّا کَسَبُوا از جزای آنچه ایشان کسب کرده باشند وَ هُوَ و وبال اعمال و افعال ایشان واقِع ٌ بِهِم رسنده است بدیشان وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و عملهای ستوده کرده اند فِی رَوضات ِ الجَنّات ِ در مرغزارهای بهشت اند یعنی خوش ترین بقعهای آن لَهُم مر ایشانراست در بهشت ما یَشاؤُن َ آنچه خواهند و آرزو برند آماده و مقرر شده عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان ذلِک َ آنچه مذکور شد از کرامت

بهشتیان هُوَ الفَضل ُ الکَبِیرُ آنست فضل بزرگ که حق سبحانه آن را بر بندگان تفضل فرموده و در جنب آن، نعیم فانی دنیوی بغایت حقیر و فرومایه است.

صفحه : 1088

ذلِک َ آن ثواب که خبر داد الَّذِی یُبَشِّرُ اللّه ُ آنست که مژده میدهد خدا بدان عِبادَه ُ بندگان خود را الَّذِین َ آمَنُوا آنان که ایمان آورده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کارهای شایسته کرده اند و تقدیم خبر باین کرامتها جهت ازدیاد سرور مومنان است و آنکه دانند که عمل ایشان ضائع نیست پس در مراسم عبودیت اجتهاد نمایند و بر وظائف عبادت بیفزایند قطعه کار نیکو کن اگر مزد نکو می طلبی که جزا هر چه نیکوتر، به نکوکار دهند کار اگر نیست ترا در طمع اجر مباش مزد مزدور باندازه کردار دهند امام ثعلبی از قتاده رض نقل میکند که گروهی از مشرکان اجتماع نموده با یک دیگر گفتند هیچ دریافته اید که محمّد ص بر عملی که مباشر آنست از دعوت و ابلاغ هیچ مزدی میخواهد یا نی اینکه آیت نازل شد که قُل بگو ای محمّد ص لا أَسئَلُکُم نمی خواهم شما را عَلَیه ِ برسانیدن پیغام أَجراً مزدی و هیچ پیغمبر از امت برای دعوت مزدی نخواسته و در تبیان از إبن عباس رضی اللّه عنه، نقل فرمود که چون حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه و سلامه بمدینه آمد اکابر انصار بخدمت سیّد آمده گفتند تو پسر خواهر مائی و در دین رهبر مائی و می بینیم که اخراجات تو بسیارست و مداخل تو کم گر فرمائی قدری اموال خود بطیب نفس و انشراح صدر جمع کرده بیاریم و بخدام عتبه علیه بسپاریم تا در حوائج

خود صرف کنند و خاطر عاطر را از ان ممر فراغتی دست دهد اینکه آیت نازل شد که بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم که من بر تبلیغ رسالت از کسی مزدی طمع ندارم إِلَّا المَوَدَّهَ لیکن دوستی می طلبم فِی القُربی در خویشی یعنی قریش باید که مرا دوست دارند برای قرابتی که با ایشان دارم و چون بصله رحم افتخار می کنند و مرا هیچ بطنی از قریش نیست الا که سر رشته قرابتی هست در ان پس باید که مرا یاری دهند بر دشمنان و با من دشمنی نکنند اینکه معنی به نسبت قول قتاده رض رضی اللّه عنه بسیار واضح است و گفته اند مراد مودت ثابته است در ذوی القربی یعنی من مزدوری رسالت نمی خواهم لیکن خویشان مرا دوست دارند و از إبن عباس رضی اللّه عنه منقول است که صحابه بعد از نزول اینکه آیت گفتند یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم خویشان شما که مودت ایشان باید کرد کدام اند فرمود که علی و فاطمه و دو پسر ایشان حسن و حسین رضوان اللّه علیهم اجمعین و در تفسیر ثعلبی آورده که خویشان حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم بنو هاشم اند و بنو المطلب که خمس بر ایشان قسمت باید کرد و نزد بعضی مراد از قربی تقرب است بخدای یعنی دوست دارید آنانکه تقرب کنید بخدای باعمال صالحه وَ مَن یَقتَرِف و هر که کسب کند حَسَنَهً نیکی را یعنی طاعتی و در عین المعانی آورده که حسنه اینجا محبّت آل پیغمبرست ص صلی اللّه علیه و سلّم که هرکرا آن باشد نَزِد

لَه ُ زیاده کنیم ما مر او را فِیها حُسناً در ان حسنه یعنی مضاعف سازیم نواب آن را إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستی که خدای تعالی آمرزنده است گنهکاران را شَکُورٌ پذیرنده طاعت فرمان برداران را.

صفحه : 1089 أَم یَقُولُون َ افتَری بلکه میگویند کافران که برمی بافد محمّد ص و برمی بندد عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغ بدعوی نبوت یا نزول قرآن فَإِن یَشَإِ اللّه ُ پس اگر خواهد خدای یَختِم عَلی قَلبِک َ مهر نهد بر دل تو اگر افترا کنی و قرآن بر تو فراموش گرداند یا مهر نهد بر دل تو به صبر و شکیبائی تا از ایذاء و جفای ایشان متضرر نشوی در حقایق سلمی از سهل بن عبد اللّه قدس سره نقل میکند که مهر شوق ابدی و محبت لم یزل بر دل تو نهد تا التفات بغیر وی نکنی و از اجابت و ابای خلق فارغ گردی وَ یَمح ُ اللّه ُ الباطِل َ و محو کند خدا کجی و ناراستی را وَ یُحِق ُّ الحَق َّ و آشکارا میگرداند حق را بِکَلِماتِه ِ بسخنان خود یعنی بوحی یا بحکم قضا که هیچکس دفع آن نتواند کرد إِنَّه ُ بدرستی که خدای عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ داناست بهر چه در دلها است یعنی راستی تو و مظنه افترای ایشان بتو، برو مخفی نیست در عین المعانی از إبن عباس رضی اللّه عنه، روایت فرموده که بعد از نزول آیت قل لا اسئلکم علیه اجرا در خاطر بعضی خطور کرده بود که پیغمبر ما را بدوستی خویشان خود امر میفرماید تا بعد ازو فرمان ایشان بریم و بر ما حکم کنند جبرئیل علیه السلام آنحضرت صلی

اللّه علیه و سلّم را خبر داد از اتهام آن جمع بدین آیت و حضرت ع با ایشان گفت و ایشان گفتند یا رسول اللّه ص گواهی میدهیم که تو راست گوئی و ما ازین اندیشه توبه کردیم اینکه آیت نازل شد که وَ هُوَ الَّذِی و اوست آن کسی که بمحض کرم خود یَقبَل ُ التَّوبَهَ قبول میکند توبه را عَن عِبادِه ِ از بندگان خود یعنی چون بدو بازگروند و از گناهی که کردند ندامت ورزند آن بازگشت را در پذیرد وَ یَعفُوا او فرو گذارد عَن ِ السَّیِّئات ِ از بدیهای ایشان یعنی بعد از توبه جرمها را از ایشان درگذراند وَ یَعلَم ُ و میداند ما تَفعَلُون َ آنچه کنند بعد از ان از نیکی و بدی و حفص بتا میخواند یعنی خدای میداند آنچه شما میکنید از گناه و توبه وَ یَستَجِیب ُ الَّذِین َ آمَنُوا و اجابت کند خدای درخواست آنانکه گرویدند وَ عَمِلُوا و کردند الصّالِحات ِ عملهای پسندیده وَ یَزِیدُهُم و زیاده گرداند مسئول ایشانرا مِن فَضلِه ِ از فضل خود یعنی بدهد ایشانرا آنچه جرأت خواستن آن نداشته باشند از رویت و سلام وَ الکافِرُون َ و ناگرویدگان لَهُم عَذاب ٌ شَدِیدٌ مر ایشان راست عذابی سخت که ذل حجاب و دوام عقاب است و هیچ رنج و عقاب بدتر از مذلّت حجاب نیست بیت ز هیچ رنج تو مطلق و لم نتابد روی جز آنکه بند کنی در حجاب حرمانش آورده اند که اصحاب صفه رض که بفقر و فاقه میگذرانیدند روزی در خاطر ایشان گذشته که چه باشد که ما توانگر باشیم و مال خود بفلان و فلان خیر صرف کنیم اینکه آیت آمد که- صفحه :

1090 وَ لَو بَسَطَ اللّه ُ الرِّزق َ و اگر بگشادی خدای روزی را لِعِبادِه ِ مر بندگان خود را و بر ایشان فراخ گردانیدی لَبَغَوا هر آئینه ستم کردندی فِی الأَرض ِ در زمین و باستیلا و استعلا بیرون آمدندی یا تکبر ورزیدندی و فساد کردندی و اینکه در غالب است چه ذی النورین و عبد الرحمن بن عوف رضی اللّه عنهما مالدارترین قوم بوده اند و هرگز از ایشان اثر بغی و طغیان ظاهر نشد و گفته اند مال دنیا بمثابه باران است که بر تمام زمین رسد و از هر قطره از ان گیاهی روید بیت باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره بوم خس و چون اغلب طباع خلق بجانب هوا و هوس مائل ست و پرورش صفات سبعی و بهیمی بر ایشان غالب و مال دنیا درین ابواب قوی ترین اسباب است پس اگر حق سبحانه روزی بر خلق فراخ کردی اکثر باغی و طاغی شدندی پس آنرا بحکمت قسمت نمود چنانچه فرمود وَ لکِن یُنَزِّل ُ و لیکن فرو می فرستد روزی را بِقَدَرٍ بتقدیر ازلی ما یَشاءُ آنچه میخواهد برای هر که می خواهد إِنَّه ُ بِعِبادِه ِ بدرستی که او به بندگان خود خَبِیرٌ داناست و باحوال ایشان بَصِیرٌ بیناست یعنی هم می بیند و میداند که هر کس را چه باید و چند باید و کی باید وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّل ُ الغَیث َ و اوست آن کس که میفرستد باران را مِن بَعدِ ما قَنَطُوا پس از انکه نومید شدند از آمدن آن وَ یَنشُرُ رَحمَتَه ُ و پراگنده کند رحمت خود را یعنی باران را منتشر گرداند در کوهها و بیابانها وَ

هُوَ الوَلِی ُّ و اوست دوست مومنان و سازنده کار ایشان بفرستادن باران و نشر رحمت و احسان الحَمِیدُ ستوده بهمه زبان وَ مِن آیاتِه ِ و از دلائل قدرت و نشانهای فطرت او خَلق ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدن آسمانها و زمینها است وَ ما بَث َّ و آفریدن آنچه پراگنده کرد فِیهِما در آسمان و زمین مِن دابَّهٍ از جنبندگان یعنی زندگان چون ملائکه و جن و انس و سائر حیوانات وَ هُوَ و او یعنی خدای عَلی جَمعِهِم بر جمع کردن ایشان در عرصه محشر إِذا یَشاءُ هرگاه که خواهد قَدِیرٌ توانا است و متمکن در ان و غیر او عاجز در ان وَ ما أَصابَکُم و هرچه بشما میرسد ای مومنان مِن مُصِیبَهٍ از مصیبت و آفتی بمال یا به تن و اهل و عیال فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم پس بسبب آنست که کسب کرده دستهای شما یعنی شامت معاصی است و هر چند که بقضای من است اما عقوبت گناهان شما است وَ یَعفُوا و عفو میکند و درمیگذرد عَن کَثِیرٍ از بسیاری گناهان و اگر بیگناهی را زیانی رسد موجب زیادتی اجر او خواهد بود و امام ابو اللیث رح در تفسیر خود آورده که مرتضی علی کرم اللّه وجهه فرموده که امیدوارترین آیتی که خدای تعالی بر پیغمبر خود فرستاد اینکه آیت است زیرا که خبر داد که به سبب بعضی گناه مصیبت میرسانم و از بسیاری عفو می کنم و وی از ان کریم تر است که گناهی را که یک بار عفو کند در دنیا دیگر بار در عقبی عقوبت آن کند.

صفحه : 1091

وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ و نیستید شما

ای کافران عاجزکنندگان خدای را از نفاذ امر یا از عذاب کردن مستحق فِی الأَرض ِ در زمین وَ ما لَکُم و نیست شما را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که کار سازد در دنیا وَ لا نَصِیرٍ و نه یاری که بازدارد عذاب در عقبی وَ مِن آیاتِه ِ الجَوارِ و از نشانهای توانائی او کشتیهای روان است فِی البَحرِ در دریا کَالأَعلام ِ مانند کوهها در عظمت إِن یَشَأ اگر خواهد خدای یُسکِن ِ الرِّیح َ ساکن گرداند بادراکه سبب رفتن کشتی است و چون ساکن شود فَیَظلَلن َ پس گردند کشتیها رَواکِدَ ایستادگان عَلی ظَهرِه ِ بر پشت آب و اهل کشتی در گرداب اضطراب افتند إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در تسخیر ریاح و اجرای سفاین لَآیات ٍ هر آئینه دلالت ها است لِکُل ِّ صَبّارٍ مر هر صبرکننده را در کشتی شَکُورٍ سپاس دارنده بوقت خروج از کشتی أَو یُوبِقهُن َّ یا اگر خواهد هلاک کند کشتیها یعنی اهالی آنرا بِما کَسَبُوا بسبب آنچه کردند از معاصی وَ یَعف ُ و درمیگذراند عَن کَثِیرٍ از بسیاری گناهان اهل کشتی و گفته اند نجات میدهد بسیاری را از غرق شدن پس اگر خواهد خلاص دهد مومنان را و اگر خواهد هلاک کند کافران را تا انتقام کشیده باشد از ایشان وَ یَعلَم َ الَّذِین َ یُجادِلُون َ و تا بدانند آنها که خصومت میکنند فِی آیاتِنا در دلائل قدرت ما که در محل نزول بلا ما لَهُم نیست مر ایشانرا مِن مَحِیص ٍ هیچ گریزگاهی فَما أُوتِیتُم پس آنچه داده شده اید مِن شَی ءٍ از چیزی که تعلق بدین جهان دارند چون مال و فرزند فَمَتاع ُ الحَیاهِ الدُّنیا پس آن برخورداری زندگانی

دنیا هست یعنی تا زنده اید از ان تمتع میگرید وَ ما عِندَ اللّه ِ و آنچه نزدیک خدا است از ثواب آخرت و نعیم بهشت خَیرٌ بهتر است وَ أَبقی و پاینده تر لِلَّذِین َ آمَنُوا برای آن کسانیکه گرویدند وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون َ و بر آفریدگار خود توکل می کنند.

صفحه : 1092

وَ الَّذِین َ و برای آنانکه یَجتَنِبُون َ پرهیز میکنند یا بیک سو میروند کَبائِرَ الإِثم ِ از گناهان بزرگ وَ الفَواحِش َ و از کارهای زشت وَ إِذا ما غَضِبُوا و چون خشم گیرند بر مردمان بسبب رنجی و زیانی و مکروهی که بایشان رسانند هُم یَغفِرُون َ ایشان درمیگذرانند آن را و عفو می کنند در لباب آورده که اینکه آیت در شان فاروق اعظم رض است که او را در مکه دشنام میدادند و چون در خشم میشد فرو میخورد تعرض بشاتمان نمیکرد و در تبیان آورده که در باره ابو بکر صدیق رض است که او را بانفاق تمام مال ملامت کردند بشتم رسانید و او حلم می ورزید و متعرض لائمان نمی شد و ظاهر آن است که در شان ایشان هر دو و دیگر مسلمانان است که بطریق ایشان موافقت نمایند و صیغه جمع بدین معنی دال است کما تری و تسمع بیت مستغرق کار خود چنانم که دگر پروای ملامت گرد پیکارم نیست وَ الَّذِین َ استَجابُوا و برای آنانکه اجابت کردند لِرَبِّهِم مر پروردگار خود را مراد انصاراند رض که حضرت پیغمبر ص ایشان را بایمان خواند فی الحال بطوع و رغبت قبول کردند وَ أَقامُوا الصَّلاهَ و بپای داشتند نماز را یعنی ادا کردند بشرائط و ارکان در اوقات آن وَ أَمرُهُم و

کار ایشان شُوری با مشورتست بَینَهُم میان ایشان یعنی هرگاه که کاری کنند بصواب دید یکدیگر کنند وَ مِمّا رَزَقناهُم و از آنچه عطا کردیم ایشانرا از اموال یُنفِقُون َ نفقه می کنند در راه خدای وَ الَّذِین َ و برای آنانکه إِذا أَصابَهُم ُ البَغی ُ چون برسد ایشان را ستمی از کافران هُم ایشان یَنتَصِرُون َ از دشمن خود انصاف بستانند یعنی از ایشان انتقام کشند زیرا که انتقام از کفّار فرض است و جهاد کردن بایشان لازم وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ و پاداش کردار بد سَیِّئَهٌ مِثلُها کردار بدی است مانند آن لفظ سیه در ثانی با آنکه نه سیه است بر سبیل ازدواج کلام است چنانچه و ان عاقبتم فعاقبوا فَمَن عَفا پس هر که عفو کند از ستمکار خود که مسلمان باشد و ترک انتقام نماید از وی وَ أَصلَح َ و بصلاح آرد میان خود و ظالم خود فَأَجرُه ُ عَلَی اللّه ِ پس مزد او بر خدائی است وعده مبهم دلالت بر شرف و عظمت موعود دارد در تبیان از حسن بصری رح نقل میکند که روز قیامت ندا خواهد رسید که هر که بر خدا مزدی دارد گو برخیزد و بستاند برنخیزد مگر کسی که عفو کرده باشد از مظلمه قطعه عفو از گناه سیرت اهل فتوّت است بی حلم و عفو کار فتوت تمام نیست بگذر ز جرم خصم و کرم کن که عاقبت در عفو لذّتی است که در انتقام نیست إِنَّه ُ بدرستی که خدای لا یُحِب ُّ الظّالِمِین َ دوست نمیدارد ستمکاران را یعنی کسانی که ابتداء کنند به ستم یا در انتقام از حد درگذرند وَ لَمَن ِ انتَصَرَ و هر که کینه کشد

از ظالم بَعدَ ظُلمِه ِ پس از انکه برو ستم کرده باشد فَأُولئِک َ پس آن گروه. کینه کشندگان ما عَلَیهِم نیست بر ایشان مِن سَبِیل ٍ هیچ راهی بعتاب و ملامت یا ایشانرا گناهی نیست إِنَّمَا السَّبِیل ُ جز اینکه نیست که معاتبه و معاقبه عَلَی الَّذِین َ یَظلِمُون َ النّاس َ بر کسانی است که ابتداء ستم کنند بر مردمان وَ یَبغُون َ فِی الأَرض ِ و افزونی جویند و از حد درگذرند در زمین بِغَیرِ الحَق ِّ بغیر حجتی و حقی أُولئِک َ آن گروه موصوف بظلم و بغی لَهُم مر ایشانراست عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک یعنی عذاب دوزخ.

صفحه : 1093

وَ لَمَن صَبَرَ و هر که شکیبائی کند بر آزار مردمان وَ غَفَرَ و درگذرد از مظالم ایشان و انتقام نکشد إِن َّ ذلِک َ بدرستی که اینکه صبر و غفران لَمِن عَزم ِ الأُمُورِ از بهترین کارهاست امام زاهد رح گوید اینکه از کارهای مردان مرد است و هر کس را اینکه قوّت نباشد که جفا کشد و وفا کند بیت وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقه ما کافری است رنجیدن وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هر که را فرو گذارد خدای فَما لَه ُ پس نیست مر او را مِن وَلِی ٍّ هیچ دوستی که کارسازی کند مِن بَعدِه ِ از پس فروگذاشتن خدای مر او را وَ تَرَی الظّالِمِین َ و می بینی تو کافران را لَمّا رَأَوُا العَذاب َ آن هنگام که بینند عذاب را یعنی روز قیامت یَقُولُون َ گویند هَل إِلی مَرَدٍّ آیا هست به بازگشتن بدنیا مِن سَبِیل ٍ هیچ راهی و جاده که برویم و تدارک ما فات کنیم وَ تَراهُم و بینی کافران را که در ان

روز یُعرَضُون َ عرض کرده می شوند عَلَیها بر آتش دوزخ کنایه غیر مذکور است جهت وضوح چه معلوم است که عرض کافران بر آتش خواهد بود خاشِعِین َ در حالتی که فروتنان باشند و حقیران مِن َ الذُّل ِّ از خواری و رسوائی یَنظُرُون َ می نگرند بسوی آتش مِن طَرف ٍ خَفِی ٍّ نگریستن پنهان یعنی بکرانه چشم بدوزخ می نگرند و از هول و هیبت آن زهره سر برآوردن ندارند ضحاک رح فرمود که وقتی که ایشان را بدوزخ رانند دزدیده می نگرند گاهی بملائکه و گاهی بعرش و گاهی بدوزخ و جمعی برآنند که مراد از طرف خفی چشم دل است چه کافران نابینا محشور خواهند شد پس حال دوزخیان بشناسند بدل چنانچه نابینایان دنیا حالات مختلفه مردم فهم می کنند وَ قال َ الَّذِین َ آمَنُوا و چون ایشانرا بدین حال بینند گویند آنانکه ایمان آوردند یعنی چون زیان کاری ایشان بینند گویند إِن َّ الخاسِرِین َ بدرستی که زیان کاران الَّذِین َ خَسِرُوا آنانند که زیان کردند أَنفُسَهُم در نفسهای خویش وَ أَهلِیهِم و در کسان خود یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز زیان در نفسها آن است که ایشان را بعبادت بتان مستوجب آتش دوزخ گردانیدند و زیان در اهالی اگر دوزخی اند آنکه ایشان را از ایمان بازداشتند و اگر بهشتی اند آنکه از دیدار ایشان محروم ماندند أَلا إِن َّ الظّالِمِین َ بدانید بدرستی که ستمکاران یعنی مشرکان فِی عَذاب ٍ مُقِیم ٍ در عذابی پیوسته اند یعنی باقی و بی انقطاع.

صفحه : 1094

وَ ما کان َ لَهُم و نباشد مر اینکه کافران را مِن أَولِیاءَ هیچ دوستان و مدددهندگان که بوقت عذاب یَنصُرُونَهُم یاری کنند ایشان را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای یعنی کسی نتواند که عذاب ایشان بردارد غیر از خدای و

خدای از ایشان عذاب بازندارد وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ و هرکرا گمراه سازد خدای فَما لَه ُ مِن سَبِیل ٍ پس نیست او را راهی بنجات و نجاح استَجِیبُوا اجابت کنید لِرَبِّکُم مر پروردگار خود را یعنی درپذیرید که امر کرده از ایمان و توحید مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ پیش از انکه بیاید یَوم ٌ لا مَرَدَّ لَه ُ روز که بازگردانیدن نیست مر او را مِن َ اللّه ِ از نزد خدای تعالی یعنی بوقوع آن حکم کرده و آن حکم باطل نمی شود ما لَکُم نیست شما را مِن مَلجَإٍ هیچ پناهی و گریزگاهی یَومَئِذٍ آن روز وَ ما لَکُم و نیست مر شما را مِن نَکِیرٍ هیچ انکاری در آنچه کردید یعنی عملهای خود را منکر نتوانید شد چه کرام الکاتبین در صحائف نوشته باشند و اعضاء و جوارح شما نیز بر آن گواهی دهند فَإِن أَعرَضُوا پس اگر روی بگردانند مشرکان از اجابت دعوت فَما أَرسَلناک َ پس ما نفرستادیم ترا عَلَیهِم بر ایشان حَفِیظاً نگاهبانی که از عمل بد ایشان را نگاهداری إِن عَلَیک َ نیست بر تو إِلَّا البَلاغ ُ مگر رسانیدن احکام و تو رساینده وَ إِنّا إِذا أَذَقنَا الإِنسان َ و بدرستی که ما چون بچشانیم کافران را یعنی بدهیم مِنّا از نزدیک خود رَحمَهً صحت و تو نگری فَرِح َ بِها خوش شود بدان و شادی کند وَ إِن تُصِبهُم و اگر برسد ایشانرا سَیِّئَهٌ بدی چون مرض و فقر و محنت بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم بآنچه پیش فرستاده است دستهای ایشان از اعمال ناشائسته فَإِن َّ الإِنسان َ پس بدرستیکه انسان یعنی کافر کَفُورٌ سخت ناسپاس است و ناگرونده و می شاید که مراد از انسان جنس مردمان باشد و اغلب

ایشان آنانند که نعمت را فراموش کنند و محنت را بزرگ شمرند امام ابو منصور ماتریدی رح فرموده که کفران مومنان آنست که ترک شکر کنند- لِلّه ِ مر خدای را است مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ پادشاهی آسمانها و زمینها یَخلُق ُ ما یَشاءُ می آفریند آنچه میخواهد یَهَب ُ بخشد لِمَن یَشاءُ هرکرا خواهد إِناثاً دختران بی پسران چون لوط علیه السلام وَ یَهَب ُ لِمَن یَشاءُ و می بخشد هر که را اراده کند الذُّکُورَ پسران بی دختران چون ابراهیم علیه السلام.

صفحه : 1095

أَو یُزَوِّجُهُم یا جفت گرداند ایشانرا ذُکراناً وَ إِناثاً پسران و دختران یعنی هم پسر بخشد و هم دختر چون حضرت پیغمبر ما صلی اللّه علیه و سلّم اینجا مشیت باز بسته نیست چنانچه در دادن دختر تنها و پسر تنها زیرا که آنجا که دختر دهد شاید که والدین را داعیه پسر باشد یا پسر دهد و ایشانرا آرزوی دختر باشد پس بمشیت خود بازبست یعنی هرچه خواهم دهم اینجا که از هر دو نوع داد پدر و مادر را مشیتی نماند که نفی آن باید کرد وَ یَجعَل ُ مَن یَشاءُ و میگرداند هرکرا خواهد عَقِیماً بی فرزند چون یحیی علیه السّلام إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بدرستی که خدای دانا است بآنچه میدهد قَدِیرٌ توانا است بر آنچه سازد دانائی او از جهل مقدس و مبرا و توانائی او از عجز منزه و معرا بیت علم او برطرف از شائبه جهل و فتور قدرتش پاک ز آلایش نقصان و قصور آورده اند که یهود سیّد عالم علیه الصلوه و السلام را گفتند که چرا خدای تو بی واسطه با تو سخن نمیگوید تا درو نگری

چنانچه با موسی علیه السلام سخن می گفت و موسی علیه السلام او را می دید- حضرت ص فرمود که موسی علیه السلام سخن حق می شنید ولی او را نمی دید آیت آمد که وَ ما کان َ و نیست و نشاید لِبَشَرٍ مر آدمی را أَن یُکَلِّمَه ُ اللّه ُ آنکه سخن گوید خدای با وی مواجهه در دنیا و آنکس او را بیند پس سخن گفتن خدای با بشر نبود إِلّا وَحیاً مگر بوحی و آن کلامی است خفی که بسرعت دریابند یا بطریق الهام یا بالقادر منام أَو مِن وَراءِ حِجاب ٍ یا سخن گوید با وی از ورای حجاب یعنی آدمی در حجاب بود چنانچه با موسی و ادریس علیهما السلام سخن گفت و در پس پرده حجاب نور بود در موضح آورده که خدای تعالی با رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم سخن گفت از ورای حجابین یعنی حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السّلام در میان دو حجاب بود که سخن خدای تعالی شنید حجابی از زر سرخ و حجابی از مروارید سپید و مسیرت میان هر دو حجاب هفتاد ساله راه بود أَو یُرسِل َ رَسُولًا یا خدای می فرستد رسول را بر آنکس از ملائکه فَیُوحِی َ بِإِذنِه ِ پس وحی کند ملک مرسل بمرسل الیه بدستوری خدای تعالی ما یَشاءُ آنچه خواهد خدای تعالی إِنَّه ُ عَلِی ٌّ بدرستی که خدای تعالی برتر است از صفات مخلوق و غالب است در ایصال وحی حَکِیم ٌ دانا است بتکلم با بشر از روی حکمت بر وجهی که باید وَ کَذلِک َ و همچنانکه وحی کردیم به پیغمبران پیش از تو أَوحَینا إِلَیک َ وحی کردیم

بسوی تو رُوحاً قرآن را مِن أَمرِنا بفرمان ما قرآن را روح گفت زیرا که دلها بدو زنده گردد چنانچه بدنها بروح حیات یابد ما کُنت َ تَدرِی نبود تو که بدانی قبل از وحی مَا الکِتاب ُ چه چیز است قرآن یعنی چون قرآن منزل نبود ندانستی آنرا یا نوشته ازل در سعادت و شقاوت ترا معلوم نبود وَ لَا الإِیمان ُ و ندانستی که دعوت کردن بایمان یا بشرایع ایمان و بمعالم آن عالم نبودی یا نمی شناختی اهل ایمانرا یعنی معلوم نداشتی که کدام کس بتو ایمان آورد- وَ لکِن جَعَلناه ُ و لیکن گردانیدیم ما کتاب ایمان را نُوراً نَهدِی بِه ِ روشنائی که راه نمائیم بدان مَن نَشاءُ هرکرا خواهیم مِن عِبادِنا از بندگان ما یعنی چون آنرا قبول کنند بطریق دین راه یابند وَ إِنَّک َ لَتَهدِی و بدرستی که تو بوحی ما می خوانی مردمانرا إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براه راست دعوت از تو عام است مر خلق و هدایت از من خاص است هرکرا خواهم و صراط مستقیم دین اسلام است یا راهی که طالب را بسرمنزل مقصود رساند.

صفحه : 1096

صِراطِ اللّه ِ آن راه خدای است الَّذِی لَه ُ آن خدای که مر او را آیتها است ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ آنچه در آسمانها و زمین است أَلا إِلَی اللّه ِ بدانید که بسوی خدای تعالی تَصِیرُ الأُمُورُ بازگردد کارهای خلائق در آخرت و نزد محققان بازگشت همه امور در همه اوقات و احوال به حضرت اوست و بارتفاع حجب و وسائط مشاهده اینکه معانی دست دهد نظم صورت کثرت حجب وحدت است غیبت ما مانع نور

حضور دیده دل بازگشا و ببین سر الی اللّه تصیر الامور

سوره الزخرف

مکیه و هی تسع و ثمانون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حم حروف مقطّعه برای تنبیه و اعلام است تا سامع را از خواب غفلت برانگیزاند و قول ثعلبی که در لغت قدوه است تائید اینکه سخن میکند آنجا که فرموده حروف تهجی برای تنبیه آید در معرض الا پس اینجا حا و میم تنبیه بر استماع کلام اعظم است و در کشف الاسرار آورده که حا اشارت است بحیات حق و میم بملک او و قسم یاد می کند بحیات بی زوال و ملک بی انتقال وَ الکِتاب ِ المُبِین ِ و بقرآن روشن و هویدا بدلائل اعجاز یا روشن کننده احکام شرع و آشکارا سازنده طرق هدایت جواب قسم چیست إِنّا جَعَلناه ُ بدرستی که ما فرستادیم اینکه کتاب را قُرآناً عَرَبِیًّا قرآنی بلغت عرب لَعَلَّکُم تا شاید شما که تازی زبانید تَعقِلُون َ دریابید معانی آنرا یا فهم کنید صحت نبوت محمّد را علیه الصلاه و السلام یا آنچه مشاهده کنید درو از آثار فصاحت و سلاست و اطوار بلاغت و جزالت وَ إِنَّه ُ و بتحقیق که قرآن فِی أُم ِّ الکِتاب ِ در اصل همه کتاب سماوی یعنی در لوح محفوظ که ایمن است از تغییر لَدَینا نزدیک ما لَعَلِی ٌّ هر آئینه بزرگوار است حَکِیم ٌ محکم کرده شده که درو تناقض نیست یا ناسخ است که رقم نسخ برو کشیده نشود أَ فَنَضرِب ُ آیا باز زنیم یعنی بازداریم عَنکُم ُ الذِّکرَ از شما قرآن را صَفحاً بازداشتنی أَن کُنتُم بآنکه شما هستید قَوماً مُسرِفِین َ گروهی شرک آرندگان یعنی بآنکه شما اعراض کنید

از قرآن و تکذیب او نمائید ما وحی خود را باز نخواهیم داشت بلکه پیاپی خواهیم فرستاد الزام حجت را و در تبیان گفته که بسبب شرک شما قرآن را بآسمان نخواهیم برد چه دانسته ایم که زود بیایند قومی که بدان بگروند و باحکام آن عمل نمایند.

صفحه : 1097

وَ کَم أَرسَلنا و چه بسیار فرستاده ایم مِن نَبِی ٍّ فِی الأَوَّلِین َ از پیغمبران در میان پیشینیان که مشرک و مسرف بودند و کفر ایشان ما را از ارسال رسل منع نکرد وَ ما یَأتِیهِم مِن نَبِی ٍّ إِلّا کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ و نیامد بکفار گذشته هیچ فرستاده از نزد ما مگر آنکه بودند معاندان قوم که باو استهزا می نمودند چنانچه جاحدان قریش نسبت بتو می کنند فَأَهلَکنا پس هلاک کردیم ما بسبب استهزا أَشَدَّ مِنهُم سخت ترین ایشانرا بَطشاً از جهت قوّت یعنی اقویای ایشانرا هلاک کردیم و شدّت و شوکت ایشان ما را عاجز نساخت وَ مَضی و گذشت در قرآن بچندین موضع مَثَل ُ الأَوَّلِین َ وصف و خبر قصّه پیشینیان که ایشان با پیغمبران چه کردند و ما با ایشان چه کردیم درینجا وعده پیغمبر ص است بنصرت و وعید اعادی او بعقوبت وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی قوم خود را که مَن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ که آفرید آسمانها و زمین را لَیَقُولُن َّ هر آئینه گویند خَلَقَهُن َّ العَزِیزُ بیافرید آنها را خداوند غالب در حکم و فرمان العَلِیم ُ دانا باحوال بندگان چه اینکه آفرینش کار عاجز و جاهل نتواند بود در اینکه آیت اخبار می کند از غایت جهل ایشان که مقراند به آفریننده قوی دانا و عبادت غیر او می کنند پس حق سبحانه در صفت خود

می فرماید که الَّذِی جَعَل َ خداوند آنست که ساخت لَکُم ُ الأَرض َ برای شما زمین را مَهداً بساطی گسترده تا قرارگاه شما باشد وَ جَعَل َ لَکُم و بیافرید و ظاهر گردانید برای شما فِیها سُبُلًا در ان زمین راهها لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ تا شاید که شما راه یابید بسلوک بر ان طرق بسوی بلاد و دیاری که خواهید وَ الَّذِی نَزَّل َ و وی آن خدای است که فرو فرستاده مِن َ السَّماءِ از آسمان ماءً بِقَدَرٍ آبی بقدر حاجت و مصلحت یعنی نه بسیاری که سبب غرق شدن شود چون طوفان نوح ع و نه اندک که مهمات را کفایت نکند فَأَنشَرنا بِه ِ پس زنده گردانیدیم بدان آب بَلدَهً مَیتاً جایگاه مرده یعنی زمین افسرده خشک شده را باخراج گیاه التفات از غیبت بتکلم جهت اختصاص وی است بدین فعلی کَذلِک َ مانند آن زنده کردن تُخرَجُون َ بیرون آورده خواهید شد از قبرها پس از زنده شدن.

صفحه : 1098

وَ الَّذِی خَلَق َ الأَزواج َ و آن خداوندی که بیافرید اجناس و اصناف و انواع مخلوقات را کُلَّها همه آن را بی یاری و مددگاری وَ جَعَل َ لَکُم و ساخت برای شما مِن َ الفُلک ِ از کشتیها وَ الأَنعام ِ و از چهارپایان ما تَرکَبُون َ آنچه سوار شوید بر آن در خشکی و تری لِتَستَوُوا تا راست شوید عَلی ظُهُورِه ِ بر پشتهای در سواری ثُم َّ تَذکُرُوا پس یاد کنید نِعمَهَ رَبِّکُم نعمت پروردگار خود را إِذَا استَوَیتُم عَلَیه ِ چون راست شوید بر وی وَ تَقُولُوا و بگوئید سُبحان َ الَّذِی سَخَّرَ پاک است آن خدای که رام گردانید و زیر دست ساخت لَنا هذا برای ما اینکه کشتی و اینکه چهارپایان را تا بمدد رکوب بر

ایشان قطع بر و بحر می کنیم وَ ما کُنّا لَه ُ و نیستیم ما مر اینکه مرکوب را بقوت خود مُقرِنِین َ ضبط کنندگان و فرمان بردار ساختگان وَ إِنّا إِلی رَبِّنا و بدرستی که ما بسوی پروردگار خود لَمُنقَلِبُون َ بازگردانندگانیم در آخر عمر خود بر مرکبی که آن را جنازه گویند و آخر مرکبی از مرکب دنیا آنست بیت هشدار و عنان کشیده رو کآخر کار بر مرکب چو بین ز جهان خواهی رفت در خبر آمده است که چون حضرت رسول اللّه علیه الصلوه و السّلام پای مبارک در رکاب نهادی گفتی بسم اللّه و چون بر پشت مرکب راست شدی گفتی الحمد للّه علی کل حال سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنّا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون در موضح آورده که راکب را باید که کلمه الحمد للّه گوید صاحب کشاف آورده که حسین بن علی مرتضی رض کسی را دید که بر مرکب نشسته و آیت سبحان الذی تا آخر بخواند ایشان فرمودند که آیا شما را بدین فرموده اند راکب گفت یا إبن رسول اللّه ص ما را بچه فرموده اند گفت ان تذکروا نعمه ربّکم بآنکه یاد کنید نعمت پروردگار خود را در وقت سواری اشارت است بآنکه سوار را از تحمید غافل نباید شد وَ جَعَلُوا و حکم میکنند کافران و مقرر می سازند لَه ُ مر خدای را مِن عِبادِه ِ جُزءاً از بندگان او نصیبی یعنی میگویند فرشتگان دختران اویند اینکه تعجبی است جهل کفّار که بعد از اقرار بخالقیت و عزّت و علم او برای او اثبات ولد می کنند و نمی دانند که ولادت از صفات اجسام

است و او خالق همه جسم هاست إِن َّ الإِنسان َ بدرستی که کافر لَکَفُورٌ مُبِین ٌ ناسپاسی است آشکارا کفر او که نسبت ولد می کند بحق سبحانه و یکی دیگر از آثار جهالت ایشان آنست که بنات را اضافت بحق میکنند و برای خود بنین میخواهند پس حق سبحانه می فرماید که أَم ِ اتَّخَذَ آیا فراگرفته است خدای برای خود مِمّا یَخلُق ُ از آنچه می آفرینند بَنات ٍ دختران که اخس و انقص اند وَ أَصفاکُم بِالبَنِین َ و شما را برگزید و خاص گردانید به پسران که اشرف و اکمل اند و اینکه چگونه شاید که فرزند خداوند فروتر باشد از فرزند بنده.

صفحه : 1099

وَ إِذا بُشِّرَ و چون خبر داده شود أَحَدُهُم یکی از مشرکان که اسناد بنات بخدای کنند از بنی ملیح بِما ضَرَب َ بآنچیزیکه می سازد لِلرَّحمن ِ مَثَلًا برای خدائی بخشاینده شبیه و مانند یعنی دختران را که آنرا بحق اسناد می کنند و فی الحقیقه آن وصف است مر خدای را بمثل و مانند چه ولد را لا بد است که مماثل والد باشد پس ایشان دختران را برای خدا ضرب المثل میسازند و چون یکی را خبر دهند که ترا دختری متولد شد ظَل َّ وَجهُه ُ گردد روی او مُسوَدًّا سیاه شده از غایت غم و اندوه وَ هُوَ کَظِیم ٌ و او پر است از غم و کرب و فزع یعنی آن غم بدل فرو میخورد پس چون دختران را برای خود نمی پسندید بخدا چون روا میدارید أَ وَ مَن یُنَشَّؤُا آیا آنکه ببالد و بزرگ شود و حفص ینشؤا بصیغه مجهول خواند از ینشؤ یعنی آیا کسی که پرورده گردد فِی الحِلیَهِ در پیرایه یعنی بناز پرورش یابد و

او را قوّت حرب و میدان داری نباشد وَ هُوَ فِی الخِصام ِ و او در وقت مجادله و سخن گزاری غَیرُ مُبِین ٍ غیر آشکاراکننده حجّت باشد عرب را بشجاعت و فصاحت فخر بودی و در اغلب زنان ازین دو حلیه عاطل می باشند حق تعالی فرمود که آیا کسی که اینکه چنین باشد خدا او را بفرزندی میگیرد و دیگر غایت جهل ایشانرا بیان میفرماید وَ جَعَلُوا المَلائِکَهَ و نام نهاده اند فرشتگان را الَّذِین َ هُم آنان که ایشانند عِبادُ الرَّحمن ِ بندگان خدای إِناثاً دختران یعنی ملائکه را که مجاوران صوامع عبادت و ملازمان مجامع عبودیت اند دختران نام می نهند أَ شَهِدُوا آیا حاضر بوده اند و دیده اند خَلقَهُم آفریدن مر خدای مر ایشان را مشاهده کرده باشند صفت انوثت در ایشان در معالم آورده که حضرت رسول اللّه علیه الصلوه و السّلام از ایشان بپرسید که شما چه میدانید که ملائکه اناث اند گفتند از پدران شنودیم و گواهی میدهیم که پدران ما دروغ نمیگویند حق سبحانه تعالی فرمود سَتُکتَب ُ زود باشد که نوشته شود- شَهادَتُهُم گواهی ایشان وَ یُسئَلُون َ و پرسیده شوند روز قیامت از ان وَ قالُوا و گفتند قوم بنو ملیح از خزاعه لَو شاءَ الرَّحمن ُ اگر خواستی خدائی ما عَبَدناهُم نمی پرستیدیم ما ملائکه را اینکه بر سبیل مجادله می گفتند نه از روی اعتقاد غلبه مشیت حق بر مشیت عباد که از ایمان است لا جرم حق سبحانه فرمود که ما لَهُم نیست ایشانرا بِذلِک َ بدانچه میگویند مِن عِلم ٍ هیچ دانشی یعنی اینکه سخن نه از روی دانش میگویند بلکه مشیت را حجت میسازند در تضییع فرمان الهی إِن هُم نیستند ایشان إِلّا یَخرُصُون َ مگر آنکه دروغ میگویند

و در وسیط آورده که مدعای ایشان آن بود که خدای تقدیر کرده است بر ما به پرستش ایشان و بدیشان راضی شده پس ما را بدان عقوبت کرد ایشان دروغ میگفتند زیرا که حق سبحانه بکفر هیچ کافر راضی نیست أَم آتَیناهُم نه چنین است که ایشان میگویند آیا دادیم ایشانرا کِتاباً مِن قَبلِه ِ کتابی پیش از قرآن که ناطق بود بر صحت قول ایشان فَهُم پس ایشان بِه ِ بدان کتاب مُستَمسِکُون َ چنگ ورزندگانند و بدان احتجاج نمایندگان و مقرر است که ما ایشانرا کتابی نداده ایم پیش از قرآن تا حجتی و نقلی بیارند و بطریق عقلی نیز حجتی ندارند.

صفحه : 1100 بَل قالُوا بلکه میگویند إِنّا وَجَدنا آباءَنا بدرستی که ما یافتیم پدران خود را عَلی أُمَّهٍ بر طریقه و سیرتی وَ إِنّا عَلی آثارِهِم و ما بر پیهای ایشان مُهتَدُون َ راه یافتگانیم یعنی مستدل ایشان طریقه تقلید پدران نادان است وَ کَذلِک َ و همچنین ما أَرسَلنا مِن قَبلِک َ نفرستادیم پیش از تو فِی قَریَهٍ در دیهی و مجمعی مِن نَذِیرٍ هیچ پیغمبری بیم کننده که ایشان را بعذاب تخویف نموده از شرک بتوحید دعوت فرمود إِلّا قال َ مگر که گفتند مُترَفُوها متنعمان و توانگران و سرداران آن دیه إِنّا وَجَدنا بدرستی که ما یافته ایم آباءَنا پدران خود را عَلی أُمَّهٍ بر کیشی و آئینی وَ إِنّا عَلی آثارِهِم و ما بر عقب ایشان مُقتَدُون َ اقتداکنندگانیم بدیشان قال َ بگو ای محمّد ص و حفص قال میخواند یعنی گفت پیغمبر که أَ وَ لَو جِئتُکُم آیا متابعت پدران جاهل میکنید و اگرچه من آورده ام برای شما بِأَهدی راست تر مِمّا وَجَدتُم از آنچه یافته اید عَلَیه ِ بر ان

دین آباءَکُم پدران خود را و ایشان در تقلید چنان راسخ بودند که از محض عناد قالُوا گفتند إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه ِ ما بدان چیزی که شما فرستاده شده اید بدان کافِرُون َ ناگرویدگانیم پس از شامت تقلید کار ایشان بمکابره و معانده کشید نظم خلق را تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت بر ان تقلید باد گرچه عقلش سوی بالا می برد مرغ تقلیدش به پستی میرود فَانتَقَمنا پس انتقام کشیدیم مِنهُم از ایشان یعنی مقلدان معاندان باستیصال ایشان فَانظُر کَیف َ کان َ پس بنگر که چگونه بود عاقِبَهُ المُکَذِّبِین َ سر انجام تکذیب کنندگان درین سخن تسلیه آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم است پس می فرماید که اگر تقلید پدران می کنید باری تقلید ابراهیم علیه السلام کنید که اشرف آبای شماست وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ و یاد کنید آنرا که گفت ابراهیم علیه السلام بعد از بیرون آمدن از غار لِأَبِیه ِ وَ قَومِه ِ مر پدر و قوم خود را چون دید که بت می پرستیدند إِنَّنِی بَراءٌ بدرستی که من بیزارم مِمّا تَعبُدُون َ از آنچه می پرستید آن را- صفحه : 1101

إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی لیکن آن کس که بیافرید مرا فَإِنَّه ُ سَیَهدِین ِ پس بدرستیکه او مرا ثابت دارد بر هدایت وَ جَعَلَها و ساخت ابراهیم ع کلمه توحید را کَلِمَهً باقِیَهً کلمه پاینده فِی عَقِبِه ِ در ذریت خود و ازین است که همیشه در میان اولاد خلیل علیه السلام موحد بوده و کسی که خلق را بتوحید خوانده و گفته اند مراد از عقب ابراهیم علیه السلام آل محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم یا امت مرحومه و بعضی بر آنند که خدا کلمه توحید

را باقی گذاشت در نسل ابراهیم ع علیه السلام لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ تا شاید که کافران از شرک بازگردند و بدین وی درآیند بَل مَتَّعت ُ بلکه برخورداری دادم هؤُلاءِ اینکه گروه را از کفّار قریش که معاصر حضرت پیغمبراند علیه الصلوه و السلام وَ آباءَهُم و پدران ایشان را بعمر دراز و نعمت بی اندازه حَتّی جاءَهُم ُ الحَق ُّ تا وقتی که آمد بدیشان سخن راست یعنی قرآن یا دین اسلام وَ رَسُول ٌ مُبِین ٌ و پیغمبری ص آشکارا بدلائل و معجزات یا بیان کننده توحید بحجج و آیات وَ لَمّا جاءَهُم ُ الحَق ُّ و آن هنگام که آمد بدیشان سخن راست و درست بایستی که بشکرگذاری اینکه نعمت فرمانبرداری کردندی ایشان در انکار افزوده قالُوا هذا گفتند اینکه که آورده یعنی قرآن سِحرٌ جادوی است وَ إِنّا بِه ِ و بدرستی که ما بدان کافِرُون َ ناگرویدگانیم و باور نداریم که آن من عند اللّه است وَ قالُوا و گفتند دیگر بار لَو لا نُزِّل َ چرا فرستاده نشد هذَا القُرآن ُ اینکه قرآن اگر از پیش خدا است عَلی رَجُل ٍ بر مردی مِن َ القَریَتَین ِ از یکی ازین دو دیه که مکّه و طائف اند عَظِیم ٍ مردی بزرگ که صاحب مال و جاه بود از مکّه ولید بن مغیره یا عتبه بن ربیعه یا اخنس بن شریق و از طائف عروه ثقفی یا حبیب بن عمرو یا از کنانه عبد یالیل مدعای کفّار آن بود که رسالت منصبی بزرگ است بایستی که بمردی بزرگ دادندی و بزرگی نزد ایشان منحصر بود بر جمع زخارف دنیوی و نفاذ امر و کثرت خیل و حشم

و ندانستند که رسالت رتبه عالی است و استحقاق تجلّی آن باشد بفضائل روحانیه و کمالات قدسیه و با اینکه همه اختصاص می باید به فضل خاص از حضرت واهب العطایا مصرعه تا دوست از ان میان کرا میخواهد لا جرم حق سبحانه در جواب ایشان فرمود که أَ هُم یَقسِمُون َ آیا ایشان بخش میکنند رَحمَت َ رَبِّک َ رحمت پروردگار ترا که نبوت است یعنی آیا مفاتیح رسالت بدست تصرف ایشان است تا بر هر که خواهند در رحمت بگشایند نَحن ُ قَسَمنا ما بخش کردیم بَینَهُم میان ایشان مَعِیشَتَهُم معیشت ایشان را یعنی آنچه زندگانی بدان کنند فِی الحَیاهِ الدُّنیا در حیاه دنیا و ایشان از تدبیر و تغییران عاجزاند پس کجا در امر رسالت که اعلی مراتب انسانیه است دخل می نمایند وَ رَفَعنا و برداشتیم ما.

صفحه : 1102

بَعضَهُم برخی از ایشان یعنی آدمیان را فَوق َ بَعض ٍ زبر بعضی دَرَجات ٍ درجها در روزی تا یکی توانگر است و دیگر درویش یا در حریت که یکی آزاد است و دیگری بنده یا در فضائل که یکی فاضل است و دیگری مفضول و در حقایق سلمی آورده که تفاوت درجات باخلاق حسنه است خوی هر کس که نیکوتر درجه او بلندتر و اینکه تفاوت برای آن پیدا کردیم لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم تا فراگیرند بعضی آدمیان بَعضاً بعضی دیگر را سُخرِیًّا کارکننده یعنی جمعی جمعی را کار فرمایند تا مهم آنان ساخته و معاش ایشان پرداخته گردد یکی بمال معاون دیگری باشد و دیگری باعمال مساعدت دیگری نماید تا اینکه صورت موجب انتظام امور دنیویه شود وَ رَحمَت ُ رَبِّک َ و بخشش پروردگار تو یعنی نبوت

خَیرٌ بهتر است مِمّا یَجمَعُون َ از آنچه کافران جمع می کنند از حطام دنیا و آن را سبب بزرگی میدانند وَ لَو لا أَن یَکُون َ النّاس ُ و اگرنه آنست که گشتندی آدمیان أُمَّهً واحِدَهً یک گروه مجتمع بر حرص یا بر اختیار دنیا بر آخرت لَجَعَلنا هر آئینه میگردانیدیم لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن ِ برای آن کسیکه نمیگرود بخدای لِبُیُوتِهِم مر خانهای ایشانرا سُقُفاً مِن فِضَّهٍ سقفهای از فضه وَ مَعارِج َ و نردبانها که بدان عَلَیها بر بام آن خانها یَظهَرُون َ برآیند و خود را بنمایند وَ لِبُیُوتِهِم و میساختیم مر خانهای ایشان را أَبواباً درها وَ سُرُراً عَلَیها و تختها که بر ان یَتَّکِؤُن َ تکیه کنند همه از نقره درین آیت اشارت است بحقارت دنیا یعنی دنیا را پیش من قدر و قیمتی نیست و اگرنه آن بودی که مردم بطلب دنیا و جمع آن مشغول شدندی چه اکثر طباع مجبول است بر محبّت دنیا و بسبب آن از عبادت و فرمانبرداری بازایستاده میل بطرف کفر و ناسپاسی کردندی و اگر نه من سقف خانها و نردبانها و درهای خانها و تختهای کافران را همه از نقره کردمی وَ زُخرُفاً و با وجود اینها ایشان را طلا هم دادمی یا چنان کردمی که این ها همه از طلا ساختندی وَ إِن کُل ُّ ذلِک َ و نیست آنچه همه یاد کرده شد لَمّا مَتاع ُ الحَیاهِ الدُّنیا مگر برخورداری و زندگانی اینکه سرای یعنی در صدد زوال و انتقال است وَ الآخِرَهُ و نعمت آخرت و گفته اند بهشت عِندَ رَبِّک َ نزدیک پروردگار تو یعنی در حکم او لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران را است که از لوث شرک و

دنس معاصی احتراز فرموده اند یا از مستلذات فانی و متنعمات اینکه جهانی اجتناب نموده رباعی هر کس که رخ از متاع فانی برتافت و اندر طلب دولت باقی بشتافت آنجا که کمال همتش بود رسید و آن چیز که مقصود دلش بود بیافت.

صفحه : 1103

وَ مَن یَعش ُ و هر که چشم بپوشد یعنی اعراض کند عَن ذِکرِ الرَّحمن ِ از یاد کردن خدای یعنی از احکام حلال و حرام و از عقاب الهی نترسد و برحمت او امیدوار نباشد. نُقَیِّض برگماریم لَه ُ مر او را شَیطاناً دیوی فَهُوَ پس آن دیو لَه ُ قَرِین ٌ مر او را همنشین و دمساز و مصاحب و همراز بود در دنیا و پیوسته بوسوسه و اغوای او اشتغال نماید در نفخات الانس آورده که شیخ ابو القاسم نصرآبادی قدس اللّه سره با یکی از مومنان جن دوستی داشت وقتی در مسجد جامع نشسته بود جنی گفت که ای شیخ اینکه مردم را چگونه می بینی گفت بعضی را بیخواب و بعضی را در خواب گفت آنچه بر سرهای ایشان است می بینی کفت نی پس چشم مرا بمالید دیدم که بر سر هر کس غرابی نشسته است بعضی را بالها بچشم فروگذاشته و بعضی را گاهی بال بچشم وی فرو میگذارد و گاهی بالای سر گفتیم اینکه چیست گفت نخوانده که و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا اینها شیاطینند بر سرهای ایشان نشسته و بر هر یک بقدر غفلت وی استیلا یافته رباعی دریغ و درد که با نفس بد قرین شده ایم و زین معامله با دیو همنشین شده ایم ببارگاه فلک بوده ایم و رشک ملک ز

جور نفس جفا پیشه اینکه چنین شده ایم وَ إِنَّهُم و بدرستی که دیوان لَیَصُدُّونَهُم هر آئینه بازمیدارند قرنیان خود را عَن ِ السَّبِیل ِ از راه حق وَ یَحسَبُون َ و می پندارند کفار بنی آدم أَنَّهُم مُهتَدُون َ آنکه ایشان بسبب متابعت شیطان راه یافتگانند یا پندارند که دیوان اهل هدایت اند و درین پنداشت می باشند حَتّی إِذا جاءَنا تا وقتی که بیایند بما آن معرض و قرین او و حفص بصیغه واحد میخواند یعنی بیاید بما معرض و قراءت یک (واحد) اظهرست چه در خبر آمده که معرض و قرین او را در یک سلسله بمحشر آرند و بدوزخ افگنند در معالم از ابو سعید خدری رضی اللّه عنه، نقل فرموده که چون کافر را برانگیزند و بمحشرگاه آرند دیوی که قرین او بوده باشد در دنیا آن ساعت با وی باشد و مفارقت نکند ازو تا وقتی که بدوزخ روند القصه چون بعرصه محشر آیند قال َ گوید عاشی یعنی چشم پوشیده از حق مر شیطان را یا لَیت َ بَینِی وَ بَینَک َ ای کاشکی بودی میان من و تو بُعدَ المَشرِقَین ِ دوری میان مشرق و مغرب تغلیب کرده مشرق را در لفظ در موضح آورده که مشرق صیف و مغرب شتا است و میان اینکه هر دو مشرق نیز بعد بسیار است غرض آنکه کافر دیو را گوید کاشکی تو از من و من از تو دور بودمی فَبِئس َ القَرِین ُ پس بد همنشینی تو پس گوینده با ایشان گوید وَ لَن یَنفَعَکُم ُ الیَوم َ و سود نمیدارد شما را در آخرت اینکه آرزو و تمنّا إِذ ظَلَمتُم چون ظلم کردید بر نفسهای خود در دنیا أَنَّکُم برای آنکه شما

هستید فِی العَذاب ِ مُشتَرِکُون َ در عذاب دوزخ انبازان یعنی باید که در عذاب شریک باشید همچنانکه در سبب آن شریک بودید و بعضی گفته اند سود نمی دارد شما را آنکه شریک باشید یعنی اشتراک شما در عذاب تخفیف عذاب از هیچ کدام نیست آورده اند که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بایمان قوم دلبستگی تمام داشت چنانچه بشرائط دعوت بیشتر اقامت می نمود عناد و انکار ایشان افزون تر می بود و حق سبحانه فرمود که أَ فَأَنت َ آیا تو ای محمّد ص تُسمِع ُ الصُّم َّ توانی که بشنوانی کران را یعنی آنانرا که گوش دل او کر است سخن حق توانی شنوانید أَو تَهدِی العُمی َ یاقوت آن داری که راه نمائی کوران را یعنی کوردلان را طریق حق توانی نمود وَ مَن کان َ و آنکه هست فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا یعنی تو قادر نیستی بر هدایت گمراهان پس بسیار تعب بر نفس خود منه.

صفحه : 1104

فَإِمّا نَذهَبَن َّ بِک َ پس اگر ما ببریم ترا بجوار رحمت خود پیش از انکه عذاب ایشان بتو نمائیم دل خوشدار فَإِنّا مِنهُم پس بدرستی که ما از ایشان مُنتَقِمُون َ انتقام کشندگانیم بعذاب أَو نُرِیَنَّک َ یا اگر بنمائیم ترا الَّذِی وَعَدناهُم آنرا که وعده کردیم ایشانرا از عذاب در دنیا فَإِنّا عَلَیهِم پس بدرستی که ما بر ایشان مُقتَدِرُون َ توانائیم یعنی بهر حال ایشان معذب خواهند بود در زمان حیات تو یا بعد از وفات تو فَاستَمسِک پس تو چنگ در زن بِالَّذِی أُوحِی َ بآن چیزیکه وحی کرده شده است إِلَیک َ بسوی تو از آیات و احکام إِنَّک َ بدرستی که تو عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ براه راستی که

زود بدو بمنزل توان رسید وَ إِنَّه ُ و بتحقیق که قرآن لَذِکرٌ لَک َ هر آئینه شرفی است و عزّتی مر ترا وَ لِقَومِک َ و مر گروه ترا از قریش و مجاهد رح گفته که مراد از قوم تمام عرب اند و شرف ایشان آنست که که قرآن بلغت ایشان است و خصوصیتی هست مر قریش را که تو از ایشانی در عزّ اخص مر بنی هاشم راست از ایشان و جمعی گفتند مراد از قوم امت است وَ سَوف َ تُسئَلُون َ و زود باشد که پرسیده شوید ازین نعمت و قیام بسپاسداری آن وَ سئَل و بپرس ای محمّد ص مَن أَرسَلنا مِن قَبلِک َ کسانی را که پیش از تو فرستادیم یعنی احوال ایشان را استفسار کن مِن رُسُلِنا از فرستادگان ما که ملائکه اند یا از رسل گذشته سؤال کن که أَ جَعَلنا آیا فرمودیم که مِن دُون ِ الرَّحمن ِ بجز خدای آلِهَهً یُعبَدُون َ خدایان اند که پرستیده شوند یعنی بپرس که هیچ حکم کرده ایم بعبادت بتان و در هیچ ملت از ملل ایشان پرستش کسی که بدون خدای باشد مقرر شده مراد باین کلام استشهاد است باجتماع انبیاء علیهم السلام بر توحید در معالم فرمود که در شب اسرای برای حضرت رسالت صلی اللّه علیه و سلّم رسل را جمع کرده گفتند بپرس از ایشان آنحضرت علیه الصلوه و السلام در مضمون سخن شک نیاورد و نپرسید صاحب عین المعانی آورده که در آثار آمده است که جبرئیل از میکائیل علیهما السلام پرسید که سید عالم علیه الصلوه و السّلام اینکه سؤال کرد از انبیاء ع میکائیل فرمود که یقین او کامل تر و ایمان او از

ان محکم تر است که اینکه سؤال کند بیت آنکه در کشف دارد استقلال کی توجه کند باستدلال وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی و بدرستی که فرستادیم موسی را علیه السلام بِآیاتِنا بمعجزات ما که علامات روشن بود بر نبوت او إِلی فِرعَون َ وَ مَلَائِه ِ بسوی فرعون و گروه او فَقال َ پس گفت موسی ع مر ایشانرا إِنِّی رَسُول ُ رَب ِّ العالَمِین َ بدرستی که من فرستاده پروردگار عالمیانم.

صفحه : 1105

فَلَمّا جاءَهُم بِآیاتِنا پس آنهنگام که آورد موسی علیه السلام بدیشان نشانهای ما را چون عصا و ید بیضا و طمس و طوفان و امثال آن إِذا هُم همانوقت ایشان مِنها یَضحَکُون َ از ان میخندیدند یعنی فسوس میکردند و استهزاء می نمودند در اوّل مشاهده بی تامل در ان وَ ما نُرِیهِم و نمی نمودیم ما ایشانرا مِن آیَهٍ هیچ نشانرا إِلّا هِی َ مگر آنکه او أَکبَرُ بزرگ تر بود مِن أُختِها از ان پیشین که مثل و مانند او بود یعنی هر یک مختص بودند بنوعی از اعجاز که بجهت آن خاصه مفصل بود بر دیگر مراد وصف همه است ببزرگی وَ أَخَذناهُم بِالعَذاب ِ و گرفتیم ایشانرا بعذاب قحط و جراد و قمل و جز آن لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ شاید که برگردند از کیش باطل و بازآیند بدین حق ایشان باز نه گشتند و چون عذاب معاینه دیدند در مقام استغاثه آمدند وَ قالُوا و گفتند با موسی علیه السلام یا أَیُّهَا السّاحِرُ ای مرد جادو یعنی عامل کامل اینکه ندا از روی تعظیم بود چه سحر پیش ایشان علمی بزرگ بود و صفتی پسندیده یا معنی آنست که ای مقدم در علم سحر و غالب بر تمام سحره یا

همواره موسی علیه السلام را باین نام میخواندند- و درین وقت نیز بطریق عادت گفتند ای ساحر ادع ُ لَنا دعا کن از برای ما رَبَّک َ پروردگار خود را بِما عَهِدَ بآنچه عهد کرده است یعنی بعهدیکه او را هست عِندَک َ نزدیک تو و آن استجابت دعای تست یعنی چون خدای تو هر دعا که میکنی مستجاب میکند در کشف عذاب از ما او را بخوان إِنَّنا لَمُهتَدُون َ بدرستی که ما راه یافتگانیم یعنی اگر عذاب از ما مندفع شود بتو ایمان آریم و راه یابیم فَلَمّا کَشَفنا پس آنهنگام که ببردیم عَنهُم ُ العَذاب َ از ایشان عذاب را بدعای موسی علیه السلام إِذا هُم یَنکُثُون َ همان زمان ایشان شکستند عهد را و فرعون از جابت دعای موسی علیه السلام متردد شد که مبادا که مردم بدو بگروند پس همه قوم خود را جمع کرد و بغرفه بلندی برآمد وَ نادی فِرعَون ُ و ندا کرد فرعون بنفس خود فِی قَومِه ِ در میان قوم خود بعد از کشف عذاب از ایشان و از روی عظمت قال َ یا قَوم ِ گفت ای گروه من یعنی قبطیان أَ لَیس َ لِی آیا نیست مرا باستفهام یعنی هست مُلک ُ مِصرَ ملک مصر از سکندریه تا سر حد شام وَ هذِه ِ الأَنهارُ و اینکه جویهای آب نیل تَجرِی مِن تَحتِی میرود از زیر قصر من آب نیل بسیصد و شصت جوی منقسم بوده و چهار جوی بزرگ از ان نهر الملک نهر طولون و نهر دمیاط و نهر تنیس در باغ او میرفت و از زیر قصرهای او میگذشت پس او بدین جوئیها فخر کرده گفت در بوستانهای من میرود أَ فَلا تُبصِرُون َ آیا

نمی بینید شما عظمت و حشمت مرا و موسی ع اینها ندارد.

صفحه : 1106

أَم أَنَا خَیرٌ بلکه من بهترم مِن هذَا الَّذِی ازین کسی که در ملک من هُوَ مَهِین ٌ او خوار و بیمقدارست وَ لا یَکادُ یُبِین ُ و نمی تواند که روشن گرداند سخن را یعنی مفهوم بیان کند چه در زبان او بستگی هست و آن ملعون دروغ گفت چه حق سبحانه و تعالی بدعای و احلل عقده من لسانی آن گره از زبان او برداشته بود اما بر قوم پوشیده بود چه پیش از رسالت او را بدان وجه دانسته و دیده بودند فَلَو لا أُلقِی َ عَلَیه ِ پس چرا نیفگندند برو أَسوره مِن ذَهَب ٍ دستوانها از زر و سیم آن زمان چنان بود که هرکرا مهتری و پیشوائی میدادند دستوانه طلا در دست و طوق زر در گردن وی میکردند فرعون گفت که اگر موسی ع راست میگوید که بسیادت و ریاست قوم نام زد شده چرا خدای تعالی او را دستوانه زرین نداده أَو جاءَ یا چرا نیامدند مَعَه ُ المَلائِکَهُ با او فرشتگان مُقتَرِنِین َ پیوستگان بدو برای یاری و هواداری او چه هر ملکی که ایلچی میفرستد جمعی را از خواص خود بخدمت او نامزد می کند تا خیل او بسیار گردد و در همه حال ممد و معاون او باشند پس اینکه چگونه باشد که خدای تعالی مردی درویش بیکس را از پیش خود برسالت فرستد فَاستَخَف َّ پس سبک عقل یافت فرعون بدین مکر قَومَه ُ گروه خود را اینکه فریب در ایشان اثر کرد فَأَطاعُوه ُ پس فرمان او بردند و بکلی دل از متابعت موسی علیه السلام برداشتند إِنَّهُم کانُوا بدرستی

که فرعونیان بودند قَوماً فاسِقِین َ گروهی بیرون رفته از دائره بندگی خدای و فرمانبرداری وی بلکه خارج از طریق عقل که بمال و جاه فانی اعتماد کرده موسی علیه السلام را بنظر حقارت دیدند و ندانستند که بیت فرعون و عذاب ابد و ریش مرصّع موسی کلیم اللّه چوبی و شبانی فَلَمّا آسَفُونا پس چون در غضب کردند ما را بافراط مکابره و اسراف در کبائر یا بخشم آوردند رسول ما را انتَقَمنا مِنهُم انتقام کشیدیم از ایشان فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین َ پس همه ایشانرا غرق ساختیم در دریا فَجَعَلناهُم سَلَفاً پس گردانیدیم ایشانرا پیش رو کافرانی که بعد از ایشان آیند یعنی قدوه مشرکان آینده ساختیم ایشانرا تا در استحقاق عقوبت باعمال ایشان اقتدا کنند وَ مَثَلًا لِلآخِرِین َ و گردانیدیم ایشانرا پندی و عبرتی برای پسینیان که در مقام اعتبار باشند چه ملاحظه قضیه عجیبیه ایشان معتبر را در تقلیب احوال کفایت است و از انجمله آنکه چون فرعون به آب نازش کرد او را بهمان آب غرق ساختند و بآنچه می نازید بفریاد او نرسید بیت در سر داری که با شدّت سرداری اندر سر آن روی که در سر داری در اسباب نزول آمده که حضرت پیغمبر علیه الصلوه و السلام با صنادید قریش گفت که هیچ خبر نیست در آنکه او را بدون خدای می پرستند جمعی گفتند که عیسی ع معبود ترسایان است من دون اللّه و تو گمان می بری که او بنده صالح است پس درو هیچ خبر نباشد قریش ازین سخن فریاد کشیدند و گمان بردند که رسول اللّه علیه الصلوه و السلام ملزم شد آیت آمد که وَ لَمّا

ضُرِب َ ابن ُ مَریَم َ مَثَلًا و چون زده شد به پسر مریم مثلی إِذا قَومُک َ ناگاه قوم تو مِنه ُ یَصِدُّون َ از ان مثل اعراض کنند و آواز بلند بردارند قولی در سبب نزول اینکه آیت آنست که گفتند عیسی علیه السلام مخلوق است و معبود نصاری پس روا باشد که الهه ما نیز مخلوق باشند یا شبه کردند که چون رواست که عیسی إبن اللّه باشد چرا نشاید که ملائکه بنات اللّه باشند و اصح آنست که بعد از نزول آیت إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ حَصَب ُ جَهَنَّم َ إبن زبعری گفت که عیسی را بدون خدای می پرستیدند هرگاه که عیسی علیه السلام در آتش باشد ما و خدایان. ما نیز در آتش باشیم موید اینکه قول است آنچه فرماید.

صفحه : 1107

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیرٌ و گفتند مشرکان آیا خدایان ما بهتراند أَم هُوَ یا عیسی هرگاه که او حصب جهنّم باشد گو ایشان نیز باشند ما ضَرَبُوه ُ نزدند آن مثل را لَک َ برای تو إِلّا جَدَلًا مگر برای جدال و خصومت نه از برای تمیز حق از باطل بَل هُم قَوم ٌ بلکه ایشان در همه امور گروهی اند خَصِمُون َ خصومت گران و لجاج کنندگان إِن هُوَ نیست عیسی علیه السلام إِلّا عَبدٌ أَنعَمنا مگر بنده که منت نهاده ایم عَلَیه ِ برو به نبوت و رسالت وَ جَعَلناه ُ مَثَلًا و گردانیدیم او را آیتی و امری عجیب لِبَنِی إِسرائِیل َ برای بنی اسرائیل یعنی ولادت او بی پدر قصّه ایست در غرائب چون مثل سائر قصها وَ لَو نَشاءُ و اگر خواهیم ما لَجَعَلنا هر آئینه می سازیم مِنکُم بدل از شما مَلائِکَهً فرشتگاران را یعنی شما

را هلاک کنیم و بدل شما ملائکه آریم که ایشان فِی الأَرض ِ یَخلُفُون َ در زمین از پی درآیند شما را وَ إِنَّه ُ و بدرستی که عیسی علیه السلام لَعِلم ٌ لِلسّاعَهِ علم است مر ساعت را یعنی بدو بدانند که نزدیک است قیامت چه یکی از علامات قیامت نزول عیسی است علیه السلام که بعد از تسلّط دجّال بر اهل زمین از آسمان فرود آید نزدیک مناره بیضا در طرف شرقی دمشق و جامه رنگین پوشیده باشد و هر دو کف دست خود را بر بالهای دو فرشته نهاده و رخساره مبارکش عرق کرده چون سر در پیش افگند قطرات از رویش ریزان گردد و چون سر بالا کند آن قطره ها بر روی وی چون مروارید روان شود و نفس وی بر هر کافر که رسد بمیرد و هر جا که چشم وی افتد نفس وی برسد پس در طلب دجال روان گردد و در باب لدّ که موضعی است در ولایت شام بدو رسد و او را بکشد آنگه یأجوج و مأجوج بیرون آیند و عیسی علیه السلام بکوه طور برد مومنان را و آنجا متحصن گردد القصه چون معلوم شد که عیسی علیه السلام نشانه قرب قیامت است فَلا تَمتَرُن َّ پس شک مکنید و جدال منمائید بِها بآمدن قیامت وَ اتَّبِعُون ِ و پیروی کنید شرع مرا یا رسول مرا هذا اینست صِراطٌ مُستَقِیم ٌ راه راست که کس بدو گمراه نشود وَ لا یَصُدَّنَّکُم ُ الشَّیطان ُ و باید که بازندارد شما را شیطان از سلوک صراط مستقیم بوسوسه خود پس متابعت او مکنید و قدم از راه مخالفت وی بیرون منهید إِنَّه ُ لَکُم بدرستیکه

او مر شماراست عَدُوٌّ مُبِین ٌ دشمنی آشکارا وَ لَمّا جاءَ عِیسی و آن هنگام که آمد عیسی علیه السلام بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن یا آیات انجیل یا معجزات واضح قال َ گفت مر بنی اسرائیل را قَد جِئتُکُم بدرستی که آمدم بشما بِالحِکمَهِ بشرع یعنی مشتمل بر حکمت قولی و فعلی وَ لِأُبَیِّن َ لَکُم و برای آنکه بیان کنم و روشن گردانم برای شما بَعض َ الَّذِی تَختَلِفُون َ همه آنچه اختلاف میکنید فِیه ِ در ان از امور دین یا احکام توریت فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از عذاب خدای وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا هر چه فرمایم.

صفحه : 1108

إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای که بحکم او میفرمایم هُوَ رَبِّی او آفریدگار من است وَ رَبُّکُم و آفریدگار شماست فَاعبُدُوه ُ پس او را بپرستید به یگانگی هذا صِراطٌ مُستَقِیم ٌ اینست راه راست بی کجی و انحراف فَاختَلَف َ الأَحزاب ُ پس مختلف شدند گروهها مِن بَینِهِم از میان ترسایان چون یعقوبیه و نسطوریه و ملکانیه و مرقوسیه و شمعونیه فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا پس وای بر آنانکه ستم کردند ازین احزاب مِن عَذاب ِ یَوم ٍ أَلِیم ٍ از عذاب روز که دردناک است عذاب او هَل یَنظُرُون َ آیا چشم میدارند احزاب یعنی منتظر نیستند إِلَّا السّاعَهَ مگر قیامت را أَن تَأتِیَهُم بَغتَهً آنکه بیاید بدیشان ناگهان وَ هُم لا یَشعُرُون َ و ایشان ندانند او را بسبب غفلت و اشتغال بامور دنیا الأَخِلّاءُ دوستان در کفر یا معصیت یَومَئِذٍ در آنروز بَعضُهُم لِبَعض ٍ عَدُوٌّ بعضی از ایشان مر بعضی را دشمن باشند إِلَّا المُتَّقِین َ مگر پرهیزگاران از اهل ایمان یعنی آن روز کافران که دوستی ایشان برای

معاونت بوده بر کفر و معصیت با هم دشمن شوند که و یلعن بعضهم بعضا و مومنان که محبّت ایشان برای خدای بوده دوستی ایشان بجا باشد تا یکدیگر را شفاعت کنند در تاویلات کاشی مذکورست که خلت چهار نوع می باشد خلت تامه حقیقیه که محبّت روحانیه است و آن مستند بود بتناسب ارواح و تعارف آن چون محبّت انبیاء علیهم السلام و اولیاء و شهداء و اصفیاء با یکدیگر دوم محبت قلبیه و استناد اینکه محبّت متناسب اوصاف کامله و اخلاق فاضله است چون محبت صلحا و ابرار با هم و دوستی امم با انبیاء و ارادت مریدان با مشائخ و اینکه دو نوع از محبت خلل پذیر نیست نه در دنیا و نه در آخرت و مثمر فوائد و نتائج صوری و معنویست سوم محبّت عقلیه که مستند است بتحصیل اسباب معاش و تیسیر مصالح دنیویه چون محبّت تجار و صناع و دوستی خدام با مخادیم و ارباب حاجات با اغنیاء چهارم محبّت نفسانیه است و استناد آن بلذات حسیه و مشتهیات نفسانیه است پس در قیامت که اسباب اینکه دو نوع از محبّت فانی و زائل باشد آن محبّت نیز زوال پذیر بلکه چون متمنّی وجود نگیرد و غرض و حاجت بحصول نه پیوندد آن دوستی بدشمنی مبدل شود نظم دوستی کان غرض آمیز شد دوستی و دشمنی انگیز شد مهر که از هر غرض کشت است پاک راست چون خورشید بود تابناک یا عِبادِ منادی در ان روز ندا کند مر متقیان را که خدای تعالی میفرماید ای بندگان من لا خَوف ٌ نیست ترسی عَلَیکُم ُ الیَوم َ بر شما امروز از لقای مکاره وَ لا أَنتُم

تَحزَنُون َ و نیستید شما که اندوهگین شوید بفوت مقاصد پس صفت منادی میکند که الَّذِین َ آمَنُوا بِآیاتِنا بندگان ما آنانند که ایمان آوردند بآیتهای کلام ما وَ کانُوا مُسلِمِین َ و بودند گردن نهادگان فرمان خدای را آنکه منادی گوید.

صفحه : 1109

ادخُلُوا الجَنَّهَ درآیید در بهشت أَنتُم وَ أَزواجُکُم شما و زنان مؤمنه شما تُحبَرُون َ شاد گردانیده شوید یا گرامی داشته یا آرایش یافته یُطاف ُ عَلَیهِم بگردانند بر بندگان در بهشت درآیندگان بِصِحاف ٍ بکاسهای پهن مِن ذَهَب ٍ از زر که در ان انواع طعام وَ أَکواب ٍ و کوزهای بی دسته و بی گوشه یعنی صراحی پر از انواع شراب وَ فِیها و در بهشت بود ایشانرا ما تَشتَهِیه ِ الأَنفُس ُ آنچه آرزو بود نفسها را و بدان خوش برایند و حفص تشتیه الانفس خواند وَ تَلَذُّ الأَعیُن ُ و آنچه بنظر خوش آید و چشمها از ان لذّت یابند در وسیط آورده که بدین دو کلمه اخبار کرد از جمله نعیم اهل بهشت چه نعیم ریاض جنان یا نصیب نفس است یا بهره عین درویشی فرموده که اهل نظر میدانند که لذت عین در چه چیز توانی بود جمعی را که غشاوت اعتزال بر نظر بصیرت ایشان طاری گشته تا لمعات انوار جمال انکم سترون ربکم بر ایشان پوشیده ماند بایشان بگوی که و تلذ الاعین عبارت از چیست بر هر صاحب بصیرتی روشن است که اهل شوق را لذّت عین جز بمشاهده جمال محبوب متصور نیست بیت پرده از پیش برانداز که مشتاقان را لذّت دیده بجز دیدن دیدار تو نیست امام قشیری رحمه اللّه علیه فرموده که لذّت دیدار

فراخور اشتیاق است عاشقی را هر چند شوق بیشتر بود لذّت دیدار فزون تر باشد از ذو النون مصری قدس اللّه تعالی اسراره نقل کرده اند که شوق ثمره محبّت است هرکرا دوستی بیشتر شوق او بدیدار دوست زیاده تر در زبور آمده که ای داود بهشت من برای مطیعان است و کفایت من بجهت متوکلان و زیادت من نصیب شاکران و انس من بهره طالبان و رحمت من از ان محسنان و مغفرت من برای تائبان و من خاصه مشتاقانم- لا طال شوق الابرار الی لقائی و انا الیهم اشد شوقا رباعی دلم از شوق تو خون است و ندانم چون ست در دلم شوق جمالت ز بیان بیرون ست در دلم شوق تو هر روز فزون میگردد دل شوریده من بین که چه روز افزون ست آنگه برای تمامی لذّت بهشتیان می فرماید وَ أَنتُم فِیها و شما در بهشت خالِدُون َ جاوید باشندگانید و کمال نعمت در ان است که او را بیم زوال نباشد وَ تِلک َ الجَنَّهُ الَّتِی و آن بهشتی که امروز أُورِثتُمُوها میراث داده شده اید آنرا آن بهشت موعود است که نورث من عبادنا من کان تقیا و بشما میراث دادم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچه بودید که عمل میکردید در دنیا از انواع طاعات و خیرات جزا را بلفظ میراث یاد کرد که خالص ست و باستحقاق بدست آید لَکُم فِیها مر شماراست در جنّت فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ میوه بسیار مِنها تَأکُلُون َ که از انها میخورید پیوسته در معالم فرموده که در حدیث واقع است که کسی از درخت بهشت میوه باز نکند مگر که فی الحال مثل آن از همان درخت بروید إِن َّ المُجرِمِین َ بدرستی که کافران فِی

عَذاب ِ جَهَنَّم َ خالِدُون َ در عذاب جهنّم جاوید ماندگانند لا یُفَتَّرُ عَنهُم سست نکنند و سبک نگردانند عذاب را از ایشان وَ هُم فِیه ِ و ایشان در عذاب مُبلِسُون َ ناامیدانند از راحت و نجات و از خفت عقوبات.

صفحه : 1110 وَ ما ظَلَمناهُم و ما ستم نکردیم بر ایشان بدین عذاب کردن وَ لکِن کانُوا و لیکن بودند هُم ُ الظّالِمِین َ ایشان ستمکاران که شرک آوردند و وضع عبادت کردند در غیر موضع آن وَ نادَوا یا مالِک ُ و چون امید ببرند از خلاصی دا کنند خازنان دوزخ را که ای مالک درخواه از خدای لِیَقض ِ عَلَینا تا حکم کند بر ما یعنی بمیراند ما را رَبُّک َ پروردگار تو تا باز رهیم از کشیدن عذاب قال َ گوید مالک در جواب ایشان بعد از هزار سال و در تبیان آورده که بعد از چهل روز از روزهای آن سرای که روزی هزار سال باشد إِنَّکُم ماکِثُون َ بدرستی که شما درنگ کنندگانید در دوزخ که نخواهید مردونه تخفیف عذاب از شما خواهد شد پس حق سبحانه و تعالی بعد از جواب مالک مر ایشانرا گوید لَقَد جِئناکُم بِالحَق ِّ بدرستی که آوردیم بشما یعنی فرستادیم بشما سخن درست بر زبان پیغمبران وَ لکِن َّ أَکثَرَکُم و لیکن بیشتر شما لِلحَق ِّ کارِهُون َ مر سخنان حق را کاره بودید و پسند نکردید أَم أَبرَمُوا بلکه محکم گردانیدند کافران و ساختند أَمراً کاری که در ردّ حق و ابطال آن یا کیدی برای پیغمبران فَإِنّا مُبرِمُون َ پس بدرستی که ما نیز محکم کنندگانیم کاری را برای مکافات ایشان در ابطال کید کافران بنصرت انبیا علیهم السلام أَم یَحسَبُون َ آیا می پندارند ماکران کفّار

أَنّا لا نَسمَع ُ آنکه ما نشنویم سِرَّهُم سخن نهانی ایشان که در دل میگویند وَ نَجواهُم و آنچه به راز با یکدیگر مشورت کنند بَلی آری میشنویم آنرا وَ رُسُلُنا و فرستادگان ما که حفظه اند لَدَیهِم نزدیک ایشانند و موکل بر ایشان یَکتُبُون َ مینویسند آنرا بفرمان ما و بعد از انکه نهانیهای ایشان بر فرشتگان ما آشکارا باشد بر ما که خداوندیم چگونه پوشیده باشد قُل بگو ای محمّد ص إِن کان َ لِلرَّحمن ِ اگر مر خدای را وَلَدٌ فرزندی چنانچه گمان می برید فَأَنَا أَوَّل ُ العابِدِین َ پس من اوّل پرستندگانم خدای را بیگانگی بایستی که من دانم و چون میدانم که او را فرزند نیست شما اثبات ولد از کجا می کنید و صاحب کشف در معنی آیت گفته که اگر خدای را فرزند بودی و ببرهان صحیح و حجت روشن ثابت شدی پس اوّل تعظیم کنندگان من بودمی یعنی من که پیوسته تعظیم خدای میکنم اگر او را فرزندی بودی هم تعظیم کردمی اینکه سخن بر سبیل تمثیل ست و مبالغه در نفی ولد امام زاهد آورده که روزی نضر بن حارث لعنه اللّه علیه در لافگاه خود نشسته بود و اغلب صنادید قریش نزد وی بودند در آیتی از قرآن خود نموده آغاز استهزا کرد ولید مغیره را در ان وقت میلی باسلام بوده و پیوسته ستائش قرآن میکرد گفت ای نضر بقرآن استهزا میکنی بخدای که نمی گوید محمّد ص الا حق نضر گفت من نیز حق میگویم محمّد ص میگوید لا اله الا اللّه من هم میگویم لا اله الا اللّه اما اضافه میکنم الملائکه بنات اللّه اینکه سخن به پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم

رسید و آن حضرت ص اندوهناک شد جبرئیل ع اینکه آیت فرود آورد نضر پیش ولید آمده اینکه آیت برخواند و گفت که خدای محمّد ص مرا درین آیت تصدیق کرده که ان کان للرحمن ولد فانا اوّل العابدین ولید گفت ای احمق خدای محمّد ترا تکذیب کرده زیرا که ان بمعنی نفی است میگوید که نیست و نبوده مر خدای را فرزندی آنگه فرمود بگو که من اوّل موحدانم- صفحه : 1111

سُبحان َ پاک است و بی عیب رَب ِّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمانها و زمینها رَب ِّ العَرش ِ خداوند عرش عَمّا یَصِفُون َ از آنچه وصف میکنند کافران او را یعنی ازو ولد میگویند فَذَرهُم پس بگذار ایشانرا یَخُوضُوا تا شروع میکنند در باطل وَ یَلعَبُوا و ببازی مشغول شوند در دنیا حَتّی یُلاقُوا تا وقتی که ببینند یَومَهُم ُ الَّذِی یُوعَدُون َ روز که وعده کرده شده اند بملاقات آن یعنی روز قیامت وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِله ٌ وَ فِی الأَرض ِ إِله ٌ و اوست خداوندی که باستحقاق در آسمان معبود ملائکه است و در زمین معبود پرستندگان از جن و انس وَ هُوَ الحَکِیم ُ و اوست راست کار در تدبیر خلق العَلِیم ُ دانا بمصالح ایشان وَ تَبارَک َ الَّذِی لَه ُ و بزرگوارست آنکه مر اوراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمان و زمین وَ ما بَینَهُما و آنچه میان آسمان و زمین است یعنی حکم او بر همه اجزای مکونات روان است وَ عِندَه ُ و نزدیک اوست عِلم ُ السّاعَهِ دانستن ساعتی که قیامت در ان قائم شود وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ و بسوی او بازگردیده شوند همه خلائق در ان روز وَ لا یَملِک ُ الَّذِین َ و مالک در ان روز

نباشند آنانکه یَدعُون َ می پرستند کافران ایشانرا مِن دُونِه ِ بدون خدای الشَّفاعَهَ درخواست کردن را یعنی معبودان کفّار از ملائکه و جن و انس و اصنام که مشرکان بشفاعت ایشان امیدواراند آن روز نتوانند شفاعت کردن إِلّا مَن شَهِدَ مگر کسی که گواهی داده باشد بِالحَق ِّ براستی چون ملائکه و عیسی ع و عزیر علیه السلام که ایشانرا رتبه شفاعت هست چه ایشان شهادت بحق ادا کرده باشند وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان میدانند بدل آنانکه بزبان گواهی داده اند و ایشان شفاعت نخواهند کرد الا مومنان گناهکاران را وَ لَئِن سَأَلتَهُم و اگر بپرسی تو عابدان یا معبودان را که مَن خَلَقَهُم که بیافرید ایشانرا لَیَقُولُن َّ اللّه ُ هر آئینه میگویند اللّه چه از فرط ظهور اینکه جواب مکابره نتوانند کرد فَأَنّی یُؤفَکُون َ پس چگونه گردانیده میشوند مشرکان از عبادت او بپرستش غیر او.

صفحه : 1112

وَ قِیلِه ِ و نزدیک خدا است دانستن قول رسول صلی اللّه علیه و سلّم آنجا که گفت یا رَب ِّ ای پروردگار من إِن َّ هؤُلاءِ بدرستی که اینکه گروه یعنی معاندان قریش قَوم ٌ گروهی اند که از روی عناد و مکابره لا یُؤمِنُون َ نمیگروند فَاصفَح پس اعراض کن عَنهُم از دعوت ایشان یا روی بگردان از مکافات ایشان وَ قُل سَلام ٌ و بگو تسلیم و متارکه از شما مطلوب من است اینکه حکم بآیت قتال منسوخ است فَسَوف َ یَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند عاقبت کفر خود را وقتی که عذاب بر ایشان فرود آید در دنیا در روز بدر و در عقبی بدخول در نار

سوره الدّخان

مکیّه و هی تسع و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ

الرَّحِیم ِ حم امام ابو اللیث رح در تفسیر خود از امام محمّد حکیم ترمذی قدس سرهما نقل میکند که حق سبحانه جمیع احکام و قصص را که در سوره مصدّره بحروف مقطعه مجتمع است در ان حروف جمع کرده مجملا و چون آنرا نشناسد مگر صاحب نبوت و ولایت پس مر او را برای تفهیم عوام در جمیع سوره تفصیل داده و گفته اند آن حروف اشارت است بکلمات چنانچه در رحم گفته اند حمیت المحبین حمایت کردم دوستان خود را از توجه بما سوای و گویند معنی او آن است که حم ّ ای قضی یعنی کاری ساخته شده و مهمی پرداخته گشته وَ الکِتاب ِ المُبِین ِ سوگند بکتاب هویدا که قرآن است که بمحض کرم إِنّا أَنزَلناه ُ بدرستی که ما فرستادیم او را فِی لَیلَهٍ مُبارَکَهٍ در شبی بزرگ و با برکت که شب قدر است و کدام برکت برابر آنکه در ان شب کتاب کریم که سبب منافع دینی و دنیوی و واسطه مطالب صوری و معنویست از لوح محفوظ بآسمان دنیا شرف نزول ارزانی داشته إِنّا کُنّا بدرستی که هستیم ما مُنذِرِین َ بیم کننده بانزال قرآن درین شب و جمعی برانند که لیله مبارکه شب برات ست و آن شب نیمه شعبان است و برکت او در نزول ملائکه و اجابت دعوت و فصل اقضیه و تقسیم نعم است فِیها درین شب یُفرَق ُ جدا کرده و فصل داده شود کُل ُّ أَمرٍ حَکِیم ٍ هر امری که حکم کرده شده است در همه سال از ارزاق و آجال و شب برات از لیالی فاضله است که بدین امت داده اند در حدیث آمده که درین شب بیامرزند از گناهکاران بعدد

هر موی که بر گوسفندان بنی کلب است و درین شب آب زمزم زیاده میشود و صاحب کشاف آورده که در خبر است که هر که درین شب صد رکعت نماز بگزارد حق سبحانه صد فرشته فرستد تا با وی باشند سی ملک ویرا بشارت دهند به بهشت و سی فرشته دیگر او را ایمن سازند از عذاب دوزخ و سی دیگر او را بازدارند از آفات دنیا و ده ملک دیگر دفع مکائد شیطان میکنند از وی و درین شب وظائف نعمت بر بندگان قسمت می نمایند أَمراً فرمودیم فرمودنی بفصل قضایا درین شب مِن عِندِنا از نزدیک ما إِنّا کُنّا بدرستی که هستیم ما مُرسِلِین َ فرستنده ترا که محمدی ص- صفحه : 1113

رَحمَهً مِن رَبِّک َ بخشائش از نزدیک پروردگار تو بر خلق چنانچه جای دیگر فرمود و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین نظم در دو عالم بخشش و بخشایش است خلق را از بخشش آسایش است خواجه چون در در مدیح خویش سفت انما انا رحمه مهداه گفت یا فرستنده ایم جبرئیل را بقرآن بر حبیب ص خود یا ملائکه را درین شب فرستادیم بسلام مومنان إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ بدرستی که خدا شنوا است و دانا است جمیع سخنهای بندگان را بهمه نیت های ایشان رَب ِّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمانها و زمینها است وَ ما بَینَهُما و آنچه میان آسمانها و زمینها است پس بدانید ای آفریدگان إِن کُنتُم مُوقِنِین َ اگر هستید شما بی گمانان یعنی طلب کنندگان یقین لا إِله َ إِلّا هُوَ هیچ معبودی مستحق عبادت نیست مگر او یُحیِی زنده میگرداند وَ یُمِیت ُ و می میراند یعنی اوست موجودکننده موت

و حیات رَبُّکُم اوست پروردگار شما وَ رَب ُّ آبائِکُم ُ الأَوَّلِین َ و پروردگار پدران نخستین شما بَل هُم کافران بدین سخن موقن نیستند بلکه ایشان فِی شَک ٍّ یَلعَبُون َ در گمانند بقرآن بازی کنند بآن فَارتَقِب پس تو منتظر باش برای ایشان یَوم َ تَأتِی السَّماءُ روزی را که بیاید آسمان بِدُخان ٍ مُبِین ٍ بدودی آشکارا عرب شر غالب را دخان گویند مراد عذابی است که نازل گردد بمستهزیان در عین المعانی آورده که مراد غباری است که روز فتح مکه مرتفع شد چنانچه هوا را بپوشید و گویند مراد زمان قحط و جوع کافران بود که بدعای پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم شدّت جوع بر ایشان مستولی شد تا سگان مرده را با استخوان میخوردند و دخان عبارت است از تیرگی چشم از شدت جوع چه مرد گرسنه از ضعف گرسنگی میان خود و آسمان بهیئت دخان چیزی می بیند و در تبیان فرموده که در سال قحط بسبب خشک سالی غباری تیره از زمین برانگیخته می شود بشکل دود و لهذا سال قحط را سنه الغبراء گویند و وجه تسمیه عام الرّماد همین است و بقول بعضی آنست که اینکه دخان یکی از علامات قیامت خواهد بود چنانچه در حدیث اشراط الساعه آمد که فذکر الدخان و الدّجال و آن دودی باشد از مشرق تا بمغرب یَغشَی النّاس َ فرو گیرد مردمانرا و بعد از چهل روز بردارند و مومنان را ازو مثل رکام حالتی واقع شود اما کافران را بیهوش و سراسیمه سازد و ملائکه ایشانرا میگویند هذا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ اینکه است عذابی دردناک که حق سبحانه و تعالی وعده کرده بود و ایشان زاری کنند و گویند رَبَّنَا

اکشِف عَنَّا العَذاب َ ای پروردگار ما بردار از ما اینکه عذاب را إِنّا مُؤمِنُون َ بدرستیکه ما گرویدگانیم بعد از دفع عذاب یعنی چون اینکه بلا منکشف گردد ما ایمان آریم حق سبحانه می فرماید که أَنّی چگونه بود لَهُم ُ الذِّکری مر ایشانرا پند گرفتن بدین مقدار عذاب وَ قَد جاءَهُم و حال آنکه آمد بدیشان رَسُول ٌ مُبِین ٌ فرستاده آشکاراکننده معجزات و ایشان بدان متذکر نشدند ثُم َّ تَوَلَّوا پس پشت بروی گردانیدند یعنی اعراض نمودند عَنه ُ از ایمان بدو وَ قالُوا مُعَلَّم ٌ و گفتند او آموخته شده است یعنی خبر و یسار قرآن بوی می آموزند مَجنُون ٌ دیوانه است و دماغ او محبط شده است و با وجود اینکه هم چون وعده ایمان میدهند.

صفحه : 1114

إِنّا کاشِفُوا العَذاب ِ بدرستی که ما نیز بردارنده عذابیم از ایشان قَلِیلًا زمانی اندک یعنی قحط را ببریم بدعای پیغمبر ع بآخر اعمار ایشان اما هیچ فائده ندهد- إِنَّکُم عائِدُون َ بدرستی که شما بازگروندگانید بکفر آورده اند که بوقت قحط ابو سفیان با جمعی از قریش بمدینه آمدند و بخدا و رحم سوگند به پیغمبر علیه الصلوه و السلام دادند و آنحضرت ص دعا فرموده بلای قحط مندفع شد و ایشان همچنان بر کفر راسخ بودند و بقول بعضی که دخان را از علامات قیامت گیرند چون مردمان دعا و زاری کنند بعد از چهل روز دخان مرتفع شود و ایشان بازگردند بهمان حال که داشته باشند از شرک و فسق یَوم َ نَبطِش ُ البَطشَهَ الکُبری یاد کن روزی را که بگیریم کافران را گرفتن بزرگ یعنی روز قیامت و در تفسیر دمیاطی آورده که مراد روز بدرست که حق تعالی وعید میکند

مشرکانرا که در آن روز بگیریم شما را بعقوبت عظیم از قتل و اسر إِنّا مُنتَقِمُون َ بدرستی که ما انتقام کننده ایم در آنروز وَ لَقَد فَتَنّا و بدرستی که ما امتحان کردیم قَبلَهُم پیش از کفّار مکّه قَوم َ فِرعَون َ گروه قبط را از ملازمان فرعون وَ جاءَهُم و آمد ایشانرا رَسُول ٌ کَرِیم ٌ پیغمبری بزرگوار در حسب و نسب یعنی موسی بن عمران علی نبینا و علیه السلام أَن أَدُّوا إِلَی َّ بآنکه ادا کنید یعنی دست بازدارید و بفرستید با من عِبادَ اللّه ِ بندگان خدا یعنی بنی اسرائیل را إِنِّی لَکُم بدرستی که من مر شما را رَسُول ٌ أَمِین ٌ فرستاده ام امین بوحی و متهم نیستم در نیک خواهی خلق وَ أَن لا تَعلُوا و آمدم بآنکه سرکشی نکنید و کبر نیارید عَلَی اللّه ِ بر خدای و اهانت وحی او ننمائید إِنِّی آتِیکُم بِسُلطان ٍ بدرستی که من آرنده ام بشما حجتی مُبِین ٍ روشن بر صدق مدعای خود فرعونیان بعد از استماع اینکه سخن قصد آزار موسی علیه السلام کردند موسی فرمود آن به وَ إِنِّی عُذت ُ و بدرستی که من پناه بردم آن به بِرَبِّی وَ رَبِّکُم بپروردگار خود و بپروردگار شما آن به أَن تَرجُمُون ِ از انکه مرا سنگسار کنید یا بکشتید یا دشنام دهید که وی نگهدار من است وَ إِن لَم تُؤمِنُوا لِی و اگر باور نمی دارید مرا و نمیگروید بمن فَاعتَزِلُون ِ پس کرانه کنید از من و میازارید مرا مصرعه را بخیر تو امید نیست بد مرسان ایشان سخن آنحضرت ص قبول نکرده آغاز جفا کردند بدست و زبان فَدَعا رَبَّه ُ پس بخواند موسی علیه السلام پروردگار خود را أَن َّ هؤُلاءِ بآنکه اینکه

گروه قبطیان قَوم ٌ مُجرِمُون َ گروهی اند مصر بکفر و کبر یعنی ایشانرا هلاک کن که مشرکانند حق تعالی دعای وی اجابت کرد و گفت فَأَسرِ بِعِبادِی لَیلًا پس ببر بندگان مرا بشب از مصر إِنَّکُم مُتَّبَعُون َ بدرستی که شما از پی درآمدشدگانید یعنی چون شما بروید فرعون و قوم او خبردار شوند و از پی شما درآیند و بلب دریا رسیده تو عصا بر دریا زن که بشگافد درو راهها پدید آید تا بنی اسرائیل بگذرند.

صفحه : 1115

وَ اترُک ِ البَحرَ و بگذار دریا را رَهواً ساکن و آرمیده بر همان وجه که راهها درو ظاهر بود یعنی دیگر بار برو عصا مزن که بحال اوّل رود و بگذارش تا قبطیان درو درآیند و مترس إِنَّهُم بدرستی که ایشان جُندٌ مُغرَقُون َ گروهی غرق شدگانند یعنی همه در دریا غرق خواهند شد پس فرعونیان بتمام غرق شدند کَم تَرَکُوا چه بسیار که بگذاشتند مِن جَنّات ٍ از بوستانهای پر درخت وَ عُیُون ٍ و چشمهای آب روان وَ زُرُوع ٍ و کشتهای رسیده وَ مَقام ٍ کَرِیم ٍ و منزلها نیکو آراسته وَ نَعمَهٍ کانُوا و اسباب تنعم و برخورداری که بودند فِیها در ان نعمت فاکِهِین َ متنعمان و شادی کنان کَذلِک َ کار ما با مکذبان همچنین است وَ أَورَثناها و میراث دادیم منازل و مواضع ایشانرا قَوماً آخَرِین َ بگروه دیگر از مردمان یعنی بنی اسرائیل را فَما بَکَت پس نگریست عَلَیهِم ُ السَّماءُ بر ایشان آسمان وَ الأَرض ُ و زمین یعنی از هلاک ایشان کس حساب نبرد در معالم آورده که چون مؤمنی بمیرد چهل روز آسمان و زمین برو بگریند و از انس رضی اللّه عنه، منقول است که حضرت رسول علیه الصلوه

و السّلام فرمود که هیچ بنده نباشد الا که مر او را در آسمان دو در بود دری که روزی او از ان فرود آید و دری که عمل او از آنجا بالا رود پس چون وفات کند اینکه دو دراز نزول رزق و عروج عمل او محروم مانند و برو بگریند عطار رحمه اللّه میگوید که گریه آسمان سرخی اطراف است در معالم آورده که چون امیر المؤمنین حسین بن علی مرتضی رضی اللّه عنهما شهید شد آسمان برو گریست و گریه او آن بود که اطراف آفاق سرخ شد درین باب گفته اند رباعی اینکه سرخی شفق که برین چرخ بیوفا است هر شام عکس خون شهیدان کربلا است گر چرخ خون بیارد ازین غصّه درخواست در خاک خون بگرید اینکه ماجرا روا است و گفته اند گریه آسمان و زمین همچون گریه آدمیان است و بعضی برانند که علامتی بر ایشان ظاهر گردد که دلیل بود بر حزن و اسف همچون گریه که اغلب دال است بر غم و اندوه و بر هر تقدیر چون فرعونیان را عملی نبود که بآسمان رود و بر روی زمین هم کاری نیکو نکردند آسمان و زمین بر ایشان نگریست وَ ما کانُوا و نبودند مُنظَرِین َ مهلت دادگان از وقتی بوقتی دیگر وَ لَقَد نَجَّینا بَنِی إِسرائِیل َ و هر آئینه برهانیدیم بنی اسرائیل را مِن َ العَذاب ِ المُهِین ِ از عذاب خوارکننده که بندگی فرعون بود و قتل ابناء و تعب در عمل عذابی واقع مِن فِرعَون َ از فرعون إِنَّه ُ کان َ عالِیاً بدرستی که بود فرعون سرکشنده و خود را بلند ساخته مِن َ المُسرِفِین َ از کافران که متجاوزاند از حدود ایمان

وَ لَقَدِ اختَرناهُم و بدرستی که برگزیدیم موسی علیه السلام و مومنان بنی اسرائیل را عَلی عِلم ٍ بر دانشی یعنی دانستیم که ایشان سزاواراند بآنکه برگزینیم ایشان را عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان زمان ایشان.

صفحه : 1116

وَ آتَیناهُم و دادیم مر ایشانرا مِن َ الآیات ِ از نشانهای قدرت ما فِیه ِ بَلؤُا مُبِین ٌ آنچه درو نعمت آشکارا بود چون شکافتن دریا و انزال من ّ و سلوی إِن َّ هؤُلاءِ بدرستی که اینکه گروه یعنی کفّار قریش لَیَقُولُون َ هر آئینه میگویند إِن هِی َ نیست عاقبت کار و خاتمه حال إِلّا مَوتَتُنَا الأُولی مگر مرگ نخستین در دنیا و بعد ازو حیاتی نیست وَ ما نَحن ُ و نیستیم ما بِمُنشَرِین َ زنده شدگان و برانگیختگان بعد از مرگ فَأتُوا بِآبائِنا پس بیارید پدران ما را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در بعث بعد از موت اینکه سخن از ایشان جهل بوده زیرا که نه هر چه جائز بود وقوع آن از خدای بوقتی خاص لازم بود وجود و ظهور آن بهر وقت که دیگر خواهد پس چون وعده بعث در آخرت است اگر در دنیا واقع نشود کسی را برو تحکم نرسد أَ هُم خَیرٌ آیا قوم قریش بهتراند در قوّت و شدّت و مال و شوکت أَم قَوم ُ تُبَّع ٍ یا قوم تبع حمیری که لشکری بودند با عظمت و ابهّت و در غایت کثرت وَ الَّذِین َ و آنانکه بوده اند مِن قَبلِهِم پیش از قوم تبع مانند عاد و ثمود و جز آن، چون نگرویدند أَهلَکناهُم هلاک کردیم ایشانرا إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بودند مُجرِمِین َ گروهی کافران و منکران بعث و حشر از فحاوی اخبار و آثار چنان

مفهوم می گردد که ملکی بود از حمیر کنیت او ابو کرز و نام او اسعد بن ملیکای کرسیا با حشم و تبع بسیار از شرق تا غرب عالم بگشت و حیره را بنا کرده و سمرقند را نیز بقول اشهر او ساخت و روایتی از إبن عباس رضی اللّه عنه هست که او پیغمبر بود و در حدیث آمده است که نمیدانم که تبع پیغمبر بوده یا نه و از عایشه صدیقه رضی اللّه عنها منقول است که دشنام مدهید تبع را که اسلام آورده است و لهذا حق سبحانه قوم او را مذمت فرمود نه او را در معالم آورده که وقتی در مدینه پسر او را بکشتند و او بقصد اهالی آنجا لشکر کشیده و دو جراز بنی قریظه که کعب و اسد نام داشتند اینکه خبر شنیده بنزدیک وی رفتند و گفتند اینکه جرأت مکن که مدینه مهاجر پیغمبر آخر الزمان است و تعریف آنحضرت ص کردند او از سر قتل و اسر اهل مدینه درگذشت و او آتش پرست بود و بر دست آن دو جر مسلمان شد و با جمعی از اهل کتاب متوجه یمن شد چند نفر از هزیل بسر راه وی آمده گفتند دلالت کنیم ترا خانه که درو گنجی است از نقره و مروارید و زبرجد گفت کجا است گفتند در مکه و غرض ایشان آن بود که قصد خانه کند و هلاک شود تبّع قصّه گنج و خانه با احبار در میان آورد گفتند ای ملک زینهار که آن شریف ترین بقعه ایست بر روی زمین و هیچکس قصد آنجا نکند مگر هلاک شود ترا آنجا باید

رفت و تعظیم بجا باید آورد و قربان باید فرمود تبع آنجا رفت و خانه را پوشانید و شش هزار شتر قربان کرد از آنجا بیمن توجه فرمود و قوم او از حمیر آغاز مخالفت کردند که تو از دین ما برگشته ما با تو نمی سازیم تبّع دلائل خداپرستی بر ایشان خواند و ایشان در عناد افزوده گفتند ما بآتش امتحان میکنیم آتشی بود در دامن کوهی از کوههای یمن چون دو کس را دعوی بودی بر یکدیگر، در آن آتش آمدندی مبطل بسوختی و محق را آفتی نرسیدی القصه احبار با مصاحف خود بآتش درون رفتند و بسلامت بیرون آمدند و کشیشان ایشان بتمامی بسوختند و نزد ارباب شکر اللّه مساعیهم مثبوت پیوسته که تبع نامه نوشت بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و بشامول یهودی سپرد که اگر حضرت را!!!!! باولاد خود سپرده وصیت نماید که بعرض رسانند و فرزند بست و یکم از نسل شامول ابو ایوب انصاری رضی اللّه عنه بود نامه بموقف عرض رسانید و حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم سه نوبت فرمود که مرحبا بالاخ الصالح و از رقاشی رض نقل است که ابو کرب اسعد حمیری از تبابعه ایمان آورد و پیغمبر ما قبل از بعث آنحضرت ص بهفتصد سال و در درج الدرر آورده که بمدت هزار و پنجاه و سه سال پیش از هجرت که هزار و چهل سال پیش از بعثت بوده باشد وَ ما خَلَقنَا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ و نیافریدیم آسمانها و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان ست لاعِبِین َ بازی کنان یعنی بحکمت آفریده ایم نه ببازی بلکه مخلوقات را

بحکمت کامله بطهور آفریده ایم و از حکمت نسزد که آدمیان را معطل و مهمل گذاریم بی ثواب و عقاب.

صفحه : 1117

ما خَلَقناهُما نیافریدیم اهل ارض و سما را إِلّا بِالحَق ِّ مگر برای حق که آن مثوبت است بر طاعت و عقوبت بر معصیت وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر مردمان یعنی مشرکان بسبب غفلت و عدم فکرت لا یَعلَمُون َ نمیدانند که فعل حکیم بحق بود إِن َّ یَوم َ الفَصل ِ بدرستی که روز جدا شدن حق از باطل یا جدائی میان مومن و کافر و مطیع و عاصی مِیقاتُهُم أَجمَعِین َ هنگام جمع شدن همه آدمیان است یَوم َ لا یُغنِی روز که دفع نکند مَولًی دوستی و خویشاوندی عَن مَولًی از دوست و خویش خود شَیئاً چیزی را از عذاب یا سود نرساند کسی کسی را بهیچ چیز وَ لا هُم یُنصَرُون َ و نباشند دوستان که یاری کرده شوند از دوستان دیگر إِلّا مَن رَحِم َ اللّه ُ مگر کسی که خوشنود بود خدای تعالی ازو یعنی مومنان که ایشان یاری کنند مر یکدیگر را به شفاعت إِنَّه ُ هُوَ العَزِیزُ بدرستی که خدای تعالی غالب است کسی را که او عذاب کند کسی یاری نکند او را الرَّحِیم ُ مهربان است بر هر که رحمت کند او را رتبه شفاعت دهد إِن َّ شَجَرَهَ الزَّقُّوم ِ بدرستی که درخت زقوم یعنی میوه آن طَعام ُ الأَثِیم ِ خوردنی گناهکاران است یعنی ابو جهل و احزاب او زقوم چون بخورند کَالمُهل ِ مانند مس و روئین گداخته یَغلِی فِی البُطُون ِ بجوشد شکمها جوشیدنی کَغَلی ِ الحَمِیم ِ مثل جوشیدن آب گرم یعنی پاره پاره کند رودهای ایشانرا و بگدازد امعا و احشای ایشانرا پس حق

سبحانه زبانیه را گوید خُذُوه ُ بگیرید اینکه گناهکار را فَاعتِلُوه ُ پس بکشیدش بعنف و قهر إِلی سَواءِ الجَحِیم ِ بمیانه دوزخ ثُم َّ صُبُّوا پس آنگاه بریزید فَوق َ رَأسِه ِ بر سر او مِن عَذاب ِ الحَمِیم ِ از عذاب آبی گرم تا تمام بیرون بدن او بدین آب معذّب شود همچنانچه درون از زقوم معذب است و بگوئید مر او را که ذُق بچش و بکش اینکه عذاب را إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ بدرستی که تو ارجمندی و قادری نزدیک قوم خود الکَرِیم ُ بزرگوار بزعم خود ابو جهل میگفت که من اعز و اکرم اهل وادیم در بطحا از من عزیزتر نیست در آنروز حق تعالی فرماید که او را عذاب کنید که دعوی عزیزی و کریمی میکرد إِن َّ هذا بدرستی که اینکه عذاب ما کُنتُم بِه ِ آنست که شما بودید که بآن تَمتَرُون َ شک می آوردید تا اکنون معاینه دیدید.

صفحه : 1118

إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستی که پرهیزگاران فِی مَقام ٍ أَمِین ٍ در جای گاهی اند که ایمن باشند یعنی مقامی که درو آفات و مخافات نبود فِی جَنّات ٍ در بوستانها وَ عُیُون ٍ و چشمها یَلبَسُون َ می پوشند مِن سُندُس ٍ وَ إِستَبرَق ٍ از حریرهای نازک و سطبر مُتَقابِلِین َ در حالتی که متقابل باشند در مجالس یکدیگر تا با هم مستانس باشند و در تفسیر سورآبادی آورده که اینکه تقابلی روز مهمانی باشد در دار الجلال که حق سبحانه همه مومنان را بر سر یک خوان بنشاند و همه رویهای یکدیگر می بینند کَذلِک َ همچنین برین حال می باشند بی تغییر و تبدیل وَ زَوَّجناهُم و قرین سازیم متقیان را بِحُورٍ بزنان سفید عِین ٍ گشاده چشم اختلاف است اینان زنان دنیا باشند یا حورای عینای بهشت

یَدعُون َ فِیها میخواهند در بهشت بِکُل ِّ فاکِهَهٍ هر میوه که آرزو کنند آمِنِین َ در حالتی که ایمن اند از ضرر یا انقطاع آن لا یَذُوقُون َ نچشند فِیهَا المَوت َ در آخرت مرگ را إِلَّا المَوتَهَ الأُولی مگر مرگ پیشین که در دنیا چشیدند و چون معهود نزدیک مردمان آنست که هر زندگی را مرگ در پی باشد حق سبحانه خبر داد که حیات بهشت را مرگ نیست وَ وَقاهُم و نگاهدارد حق سبحانه بهشتیان را و از ایشان دفع کند عَذاب َ الجَحِیم ِ عذاب دوزخ را فَضلًا مِن رَبِّک َ از روی فضل و کرمی که واقع است از آفریدگار تو ذلِک َ آن صرف عذاب و حیات ابدی در بهشت هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ آن است رستگاری بزرگ فَإِنَّما یَسَّرناه ُ پس جز اینکه نیست که ما آسان گردانیدیم قرآن را که فرو فرستادیم بِلِسانِک َ بلغت تو لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ شاید که قوم تو فهم کنند و پند گیرند و ایشان متذکر نشدند فَارتَقِب پس چشم دار چیزیرا که بدیشان فرود آید إِنَّهُم مُرتَقِبُون َ بدرستی که ایشان نیز منتظراند تا چه چیز بتو نازل شود اما از آن تو نصرت الهی خواهد بود و از آن ایشان عذاب نامتناهی دوستان را هر دم فتحی تازه و خصمان را هر زمان رنجی بی اندازه بیت تابعان را وعده حسن المآب منکران را وعده ذوقوا العذاب.

صفحه : 1119

سوره الجاثیه

مکیّه و هی سبع و ثلثون ایه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حم حروف مقطعه مختصرات اسمای الهی اند چنانچه حا اشارت است بحی و حفیظ و میم کنایت است از ملک و مجید و در لطائف آورده که حا حکم ازلی است و میم ملک

ابدی بدین هر دو قسم یاد میکند که تَنزِیل ُ الکِتاب ِ فرود آمدن کتاب یعنی قرآن مِن َ اللّه ِ العَزِیزِ از نزدیک خداایست بر همه غالب الحَکِیم ِ دانا در تیسیر مطالب و تقدیر مواهب إِن َّ فِی السَّماوات ِ بدرستی که در آسمانها از نجوم سیّاره و ثابته وَ الأَرض ِ و در زمین از جبال و اشجار و حیوانات لَآیات ٍ لِلمُؤمِنِین َ هر آئینه نشانهاست مر گرویدگان را بر وحدت و قدرت صانع وَ فِی خَلقِکُم و در آفریدن شما از نطفه و تغییر آن از حالی بحالی وَ ما یَبُث ُّ و آنچه پراگنده سازد در زمین مِن دابَّهٍ از جنبندگان باختلاف صور و اشکال ایشان آیات ٌ علامتها است برای استدلال بر حکمت حضرت ذو الجلال لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ مر گروهی را که بیگمان شوند یعنی استدلال کنند بدان آیتها و بواسطه استدلال متیقن شوند وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ و در اختلاف شب و روز بالوان و مقادیر وَ ما أَنزَل َ اللّه ُ و در آنچه فرو فرستاده خدای مِن َ السَّماءِ از آسمان یا از ابر مِن رِزق ٍ از روزی یعنی باران که سبب روزی است فَأَحیا بِه ِ الأَرض َ پس زنده گردانید بآن مطر زمین را بَعدَ مَوتِها بعد از خشکی و پژمردگی آن وَ تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ و در گردانیدن بادها با اختلاف جهات و تفاوت احوال آیات ٌ دلالت ها است روشن و هویدا بر کمال قدرت الهی لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ مر گروهی را که تعقل کنند تِلک َ اینکه دلیلها آیات ُ اللّه ِ دلائل قدرت خدای است یا اینکه آیت ها آیات قرآن است نَتلُوها عَلَیک َ میخوانیم بر تو آنرا بِالحَق ِّ براستی و درستی فَبِأَی ِّ حَدِیث ٍ پس بکدام سخن بَعدَ اللّه ِ

پس از سخن خدای که قرآن است وَ آیاتِه ِ و دلائل قدرت او یُؤمِنُون َ ایمان می آرید و حفص بیا می خواند یعنی بکدام سخن میگروند اگر بدین سخن نگروند وَیل ٌ سختی عذاب لِکُل ِّ أَفّاک ٍ مر هر دروغگوئی راست أَثِیم ٍ بسیار گناه یعنی نضر بن حارث که.

صفحه : 1120 یَسمَع ُ می شنود آیات ِ اللّه ِ آیت های خدای که تُتلی عَلَیه ِ خوانده می شود برو ثُم َّ یُصِرُّ پس اصرار میکند یعنی اقامت می نماید بر کفر خود مُستَکبِراً در حالتی که گردن کش است از ایمان بدان کَأَن لَم یَسمَعها گویا که نشنیده است آنرا یعنی چون گوش نکرده و بدان منتفع نشده گویا استماع ننموده فَبَشِّره ُ بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ پس مژده ده او را بعذابی دردناک در دوزخ بشارت بر سبیل تهکم است وَ إِذا عَلِم َ و چون بشنود مِن آیاتِنا از آیتهای کتاب ما شَیئاً چیزی یعنی چون بدو رسد سختی و داند که از قرآن است اتَّخَذَها هُزُواً فراگیرد آنرا مهزوبه یعنی بدان فسوس کند و بصورتی بازنماید که از حق و صواب دور باشد أُولئِک َ آن گروه مستهزیان لَهُم مر ایشان را است عَذاب ٌ مُهِین ٌ عذابی خوارکننده مِن وَرائِهِم از پیش روی ایشان جَهَنَّم ُ دوزخ است چه بدان متوجه اند یا از پس ایشان یعنی بعد از مرگ مآل ایشان بدوزخ خواهد بود وَ لا یُغنِی عَنهُم و دفع کند از ایشان ما کَسَبُوا آنچه کسب کردند از اموال و اولاد شَیئاً چیزی از عذاب خدای وَ لا مَا اتَّخَذُوا و نه دفع کند از ایشان عذاب را آنچه فراگرفتند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای أَولِیاءَ دوستان و معبودان وَ لَهُم و مر ایشان را است عَذاب ٌ عَظِیم ٌ

عذابی بزرگ که شدّت آن از حد متجاوز است هذا اینکه قرآن هُدی ً راه نماینده است وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویده اند بِآیات ِ رَبِّهِم با آیات پروردگار ایشان که قرآن با دلائل قدرت است و حکمت لَهُم عَذاب ٌ مر ایشانراست از عذاب مِن رِجزٍ أَلِیم ٌ از سخت ترین عذابی الم رساننده اللّه ُ خدای الَّذِی سَخَّرَ آنست که رام کرد لَکُم ُ البَحرَ مر شما را دریا یعنی سطح او را هموار گردانید تا چیزها متخلخل مانند چوبها بر بالای او بایستد و گفته اند تسخیر او اینکه است که منع نمی کند از غوص درو و سیر بر او لِتَجرِی َ الفُلک ُ تا برود کشتیها فِیه ِ در وی بِأَمرِه ِ بفرمان خدای وَ لِتَبتَغُوا و تا طلب میکنید مِن فَضلِه ِ از فضل خدا انواع فائدها چون تجارت و غواصی و صید ماهی وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ و تا شاید که شکر گوئید خدای را برین نعمتها.

صفحه : 1121

وَ سَخَّرَ لَکُم و فرمان کرد برای شما منفعت شما ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانهاست از شمس و قمر و نجوم و مطر وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از کوه و دریا و شجر و ثمر جَمِیعاً همه اینها مِنه ُ ازوست نه از غیر او إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستیکه در تسخیر اینکه اشیا لَآیات ٍ هر آئینه نشانها است بر قدرت الهی و علم و حکمت بادشاهی- لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ مر گروهی را که تفکّر کنند در غرائب صنع و عجائب خلق او که در صحائف مبدعات ظاهر است و از صفائح مکونات باهر بیت در جمله جهان ز مغز تا پوست هر ذره گواه قدرت اوست آورده اند که غفاری در شهر

مکه فاروق را رضی اللّه عنه، دشنام داد و از آنجا که سطوت عمری بود خواست که او را بگیرد و انتقام کشد آیت آمد که قُل بگو ای محمّد لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آن کسانی را که گرویده اند یَغفِرُوا تا عفو فرمایند لِلَّذِین َ لا یَرجُون َ مر آنانرا که نمی ترسند أَیّام َ اللّه ِ از روزهای هلاک و عذاب خدای عرب از وقائع بایام تعبیر کنند چنانچه یوم بعاث و یوم اعماس پس معنی آیت آن است که درگذرانید از قومی که تامل نمی کنند در روزهای هلاک کافران و نمی ترسند از ان لِیَجزِی َ تا پاداش دهد خدای قَوماً بِما کانُوا یَکسِبُون َ گروهی را بآنچه هستند که کسب میکنند از اساءت و مغفرت در کشاف از سعید بن مسیب رحمه اللّه علیه نقل میکنند که ما در پیش فاروق رضی اللّه نشسته بودیم قاری اینکه آیت بخواند و عمر رض فرمود که لیجزی عمر بما صنع و گویند سبب نزول آیت قصّه جهجهاه غفاری و سنان جهنی است و شمه از ان در سوره منافقون گفته خواهد شد و بدان تقدیر اینکه آیت را مدنی باید گفت چه اینکه سوره باتفاق مکی است و در تفسیر امام ثعلبی آورده که بعد از نزول اینکه آیت من ذا ألذی یقرض اللّه قرضا حسنا فنحاص یهودی بر سبیل طعن میگفت که خدای مگر محتاج شده که قرض میطلبد اینکه خبر بفاروق رضی اللّه عنه رسیده برجست و شمشیر کشید روی به جستجوی او نهاد تا هر جا بیند بقتلش رساند جبرئیل علیه السلام اینکه آیت بیاورد و رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم کس را بطلب عمر رض فرستاد و

چون حاضر شد گفت ای عمر رض شمشیر بنه که حق سبحانه بعفو فرمود و اینکه آیت بر وی خواند امیر المومنین عمر رض گفت یا رسول اللّه ص بدان خدای که ترا بحق بخلق فرستاد که دیگر اثر غضب بر روی من نه بینند و در مقابله گناه جز صفت عفو از من مشاهد نکنند نظم چو بد بینی ز خلقی درگذاری ترا زیبد طریق بردباری اگرچه دامت را میدرد خار تو گل باش و دهان پرخنده میدارد و گفته اند اینکه آیت بآیت قتال منسوخ است مَن عَمِل َ صالِحاً فَلِنَفسِه ِ هر که بکند کاری شایسته پس مر نفس او راست ثواب آن عمل وَ مَن أَساءَ و هر که کاری بد کند فَعَلَیها پس بروست و زرد و بال آن ثُم َّ إِلی رَبِّکُم پس بسوی آفریدگار خود تُرجَعُون َ بازگردیده خواهید شد برای یافتن پاداش کردار و گفتار وَ لَقَد آتَینا و بدرستی که ما دادیم بَنِی إِسرائِیل َ الکِتاب َ فرزندان یعقوب ع را توریت وَ الحُکم َ و حکم کردن در دین وَ النُّبُوَّهَ و پیغمبری یعنی بعضی را پیغمبر ساختیم از ایشان و در هیچ قبیله اینکه قدر پیغمبر نبوده اند که در میان بنی اسرائیل از زمان یوسف ع تا زمان عیسی ع وَ رَزَقناهُم و روزی دادیم ایشانرا مِن َ الطَّیِّبات ِ از چیزهائی که پاکیزه و حلال اند و گفته اند مراد من و سلوی است وَ فَضَّلناهُم و تفضیل دادیم ایشانرا عَلَی العالَمِین َ بر عالمیان زمان ایشان.

صفحه : 1122

وَ آتَیناهُم و عطا کردیم ایشانرا بَیِّنات ٍ دلیلهای روشن مِن َ الأَمرِ از کار دین و ملت یا معجزه هویدا یا آیتهای

پیدا در کار محمّد صلی اللّه علیه و سلّم تا او را بحق بشناختند و امر او بر ایشان محقق شد فَمَا اختَلَفُوا پس اختلاف نکردند در کار او إِلّا مگر مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ پس از انکه آمد بدیشان دانشی بحقیقت حال یعنی بتحقیق دانستند که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آن پیغمبر است که در توریت مذکور شده و امر او را بپوشیدند بَغیاً بَینَهُم از روی عداوت و حسد که در میان ایشان است إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که آفریدگار تو یَقضِی بَینَهُم حکم میکند میان ایشان یَوم َ القِیامَهِ در روز رستخیز فِیما کانُوا فِیه ِ در آنچه که در ان یَختَلِفُون َ اختلاف کردند یعنی در کلمات مبیّنه در توریت که مبنی بود از نعت سیّد کائنات علیه افضل الصّلوات و التسلیمات ثُم َّ جَعَلناک َ پس بعد از بنی اسرائیل ساختیم ترا یعنی مقرر کردیم سلوک تو عَلی شَرِیعَهٍ بر راهی روشن مِن َ الأَمرِ از کار دین فَاتَّبِعها پس متابعت کن آن شریعت را و پیشوای خود سازد بدان عمل نمای وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین َ و متابعت مکن آرزوهای آنانکه لا یَعلَمُون َ نمیدانند حقیقت توحید را یعنی رؤسای قریش که ترا میگویند که بدین پدران خود بازگرد إِنَّهُم لَن یُغنُوا بدرستی که ایشان دفع نکنند عَنک َ از تو مِن َ اللّه ِ شَیئاً از عذاب خدا چیزیرا اگر خواهد بتو وَ إِن َّ الظّالِمِین َ و بدرستی که ستمکاران بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض ٍ برخی از ایشان دوستان برخی دیگراند و دوستی ایشان یکدیگر را بحسب مجانست است و چون ترا با ایشان جنسیت نیست از پی آرزوهای ایشان مرو و مصاحب از جنس خود طلب کن

وَ اللّه ُ و خدای وَلِی ُّ المُتَّقِین َ دوست پرهیزگاران است تو هم ایشان را دوست دار هذا اینکه متابعت شریعت بَصائِرُ لِلنّاس ِ بینائیها است مر مردمان را یعنی چیزهای روشن که بدان بینند راه حق را از ضلالت وَ هُدی ً وَ رَحمَهٌ و هدایتی و بخششی از خدای لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ مر گروهی را که بیگمان شوند یعنی از بادیه گمان گذشته طالب سر منزل یقین باشند در معالم آورده که نفری از مشرکان مکه مومنان را گفتند که آنچه شما در باب بعث و حشر میگوئید اگر راست باشد و ما را بعالمی دیگر برند بدانجا نیز بمال و جاه از شما افزون خواهیم بود چنانچه درین عالم هستیم آیت آمد که.

صفحه : 1123

أَم حَسِب َ آیا نه چنین است که پنداشته اند الَّذِین َ اجتَرَحُوا السَّیِّئات ِ آنانکه کسب کرده اند بدیها را چون کفر و معصیت أَن نَجعَلَهُم آنکه گردانیم ایشانرا در آخرت کَالَّذِین َ آمَنُوا مانند آنها که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای شایسته یعنی مشرکان در کرامت چون مومنان نخواهند بود سَواءً یکسان است مَحیاهُم زندگانی ایشان وَ مَماتُهُم و مرگ ایشان در دنیا و آخرت یعنی هر که بر ایمان بمیرد بر ایمان زنده خواهد شد و هر که بر کفر بمیرد بر کفر مبعوث خواهد شد ساءَ ما یَحکُمُون َ بد حکمی است که ایشان می کنند و نتیجه شرک و توحید را برابر میدارند مصرعه یست یکسان لای زهرآمیز با آب حیات وَ خَلَق َ اللّه ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ و بیافرید خدا آسمانها و زمینها را بِالحَق ِّ براستی و عدل و مقتضای آن است که میان محسن و مسی و موحد و مشرک تفاوت

باشد وَ لِتُجزی و دیگر برای آنکه پاداش داده شود کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی بِما کَسَبَت بآنچه کسب کرده از خیر و شر وَ هُم و ایشان یعنی عمل کنندگان لا یُظلَمُون َ ستم دیده نشوند یعنی نقص ثواب ابرار و ازدیاد عقاب اشرار وقوع نیابد بلکه هر کس را فراخور عمل او جزا خواهد داد أَ فَرَأَیت َ آیا چون بینی مَن ِ اتَّخَذَ آن را که فراگرفت إِلهَه ُ هَواه ُ خدای خود هوای خود را یعنی از پی هوا رود و فرمان او برد چنانچه فرمان خدای میبائد برد یا آنکه معبود خود را آرزوی خود گیرد یعنی بتی می پرستد چون بتی نیکوتر ازو می بیند آنرا بگذارد و اینکه را بخدای بردارد وَ أَضَلَّه ُ اللّه ُ و چون می بینی آنرا که گمراه ساخته و فروگذاشته آن را خدای- عَلی عِلم ٍ بر دانشی که حضرت اوراست بعاقبت آنکس وَ خَتَم َ عَلی سَمعِه ِ و مهر نهاد بر گوش او تا سخن حق نشنود وَ قَلبِه ِ و بر دل او تا تعقل آیات حق نکند وَ جَعَل َ عَلی بَصَرِه ِ و نهاده بر چشم او غِشاوَهً پوششی تا بنظر اعتبار ننگرد جواب شرط آنست که چنین کس را چگونه هدایت باشد فَمَن یَهدِیه ِ پس کیست که راه نماید اینکه کسی را مِن بَعدِ اللّه ِ از پس فروگذاشتن خدای مر او را أَ فَلا تَذَکَّرُون َ آیا پند نمی گیرید یعنی پند گیرید و متنبه شوید.

صفحه : 1124

وَ قالُوا و گفتند منکران بعث ما هِی َ نیست زندگانی إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا مگر زندگانی دنیا که ما دروئیم نَمُوت ُ وَ نَحیا می میریم و زنده می شویم یعنی بعضی از ما می میرند و بعضی زنده میشوند و

احتمال دارد که قائلان اینکه سخن مذهب تناسخ داشته باشند و نزد ایشان آنست که هر که می میرد روح او با جسد دیگری تعلق گیرد و هم در دنیا ظهور کند تا دیگر بار بمیرد و بار دیگر با دیگری می آید شامکونی که بزعم ایشان پیغمبر است ازو نقل کرده اند که گفت من خود را در هزار و هفصد قالب دیده ام و هم مشرکان گفته اند وَ ما یُهلِکُنا و هلاک نمی کنند ما را إِلَّا الدَّهرُ مگر مرور زمان و کهنگی و پیری وَ ما لَهُم و نیست مر کافران را بِذلِک َ بدین که نسبت مرگ بروزگار می کنند مِن عِلم ٍ هیچ دانشی که مقلب دهور و مصرف آن حضرت عزّت است تعالی شانه، و دهر را در هیچ کاری اختیاری نیست نظم دهر ترا دهر پناهی ترا حکم ترا زیبد و شاهی ترا دور زمان کار نسازد بخود چرخ فلک سر نفرازد بخود اینکه همه فرمان ترا بنده اند در ره امر تو شتابنده اند إِن هُم نیستند ایشان إِلّا یَظُنُّون َ مگر که گمان می برند و بمجرد تقلید بی تمسک بدلیلی سخن میگویند وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم و چون خوانده شود بر ایشان آیاتُنا آیتهای کتاب ما بَیِّنات ٍ در حالتی که روشن و واضح الدلاله باشد در باب بعث و نشر مثل قل یحییها الذی انشاها اول مره و مانند ان الذی احیاها لمحیی الموتی ما کان َ حُجَّتَهُم نباشد برهان ایشان إِلّا أَن قالُوا ائتُوا مگر آنکه گویند بیارید بِآبائِنا پدران ما را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در زنده کردن خلق بعد از مرگ بروز رستخیز و اینکه سخن از جهل و عناد گویند چه احیای موتی

موقت است بوقتی خاص بر وجهی که مقتضای حکمت است پس اگر بوقت اقتراح وجود نگیرد حمل بر عجز نیاید کرد قُل ِ اللّه ُ یُحیِیکُم بگو ای محمّد ص که خدا زنده گرداند شما را در رحم مادران ثُم َّ یُمِیتُکُم پس میراند شما را در دنیا ثُم َّ یَجمَعُکُم پس جمع کند در قبور إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز لا رَیب َ فِیه ِ هیچ شکی نیست در آمدن آن وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعلَمُون َ نمیدانند از قلت افکار و قصور انظار وَ لِلّه ِ و مر خدای راست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمانها و زمینها وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَهُ و روز که قائم شود قیامت یَومَئِذٍ در ان روز یَخسَرُ المُبطِلُون َ زیان کنند تباه کاران و زیان ایشان آن بود که بدوزخ بازگردند- صفحه : 1125

وَ تَری کُل َّ أُمَّهٍ و به بینی در ان روز هر گروهی را جاثِیَهً بزانو درآمده و گفته اند جثو خاصه کفار است و اصح آنکه عام دارند چه همه کس از هیبت آن روز بزانوا درافتند کُل َّ أُمَّهٍ هر گروهی تُدعی خوانده شوند إِلی کِتابِهَا بکتابهای ایشان یعنی بصحائف اعمال ایشان و ایشانرا گویند الیَوم َ تُجزَون َ امروز جزا داده خواهید شد ما کُنتُم تَعمَلُون َ آنچه بودید که عمل می کردید هذا کِتابُنا اینکه است کتاب ما یعنی کتابی که کرام الکاتبین را بنوشتن آن امر کرده بودیم یَنطِق ُ سخن گوید یعنی روشن سازد عَلَیکُم بر شما عملهای شما را بِالحَق ِّ براستی بی زیادت و نقصان إِنّا کُنّا نَستَنسِخ ُ بدرستیکه ما نسخه گرفتیم ما کُنتُم تَعمَلُون َ آنچه بودید که کردید در معالم آورده که چون ملکین دفتر عمل ایشان به آسمان برند

حق سبحانه ثابت سازد در ان نسخه هر چه ثوابی یا عقابی بر ان مترتب باشد و لغو و بیهوده را محو کند و گفته اند استنساخ از لوح محفوظ است که سال بسال نامه اعمال بنی آدم بملائکه می سپارند فَأَمَّا الَّذِین َ پس آنانکه آمَنُوا گرویده اند بخدا و رسول ص و آنچه از نزدیک او است وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای شایسته فَیُدخِلُهُم پس درآرد ایشانرا رَبُّهُم پروردگار ایشان فِی رَحمَتِه ِ در رحمت خود که از جمله آن بهشت است ذلِک َ آن ادخال در رحمت خود هُوَ الفَوزُ المُبِین ُ آن است رستگاری آشکارا وَ أَمَّا الَّذِین َ کَفَرُوا و اما آنانکه نگرویده اند ایشان را گویند أَ فَلَم تَکُن آیاتِی آیا نبود که آیات من تُتلی عَلَیکُم خوانده میشد بر شما یعنی پیغمبران فرستادم تا آیتهای کتاب ما بر شما می خواندند فَاستَکبَرتُم پس شما تکبر کردید و از ایمان بدان ابا نمودید وَ کُنتُم و بودید شما قَوماً مُجرِمِین َ گروهی شرک آرندگان وَ إِذا قِیل َ و چون گفته می شد نزدیک شما که ای قوم إِن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ بدرستی که وعده خدا بحشر و حساب و ثواب و عقاب راست است وَ السّاعَهُ لا رَیب َ فِیها و قیامت هیچ شکی نیست در ان قُلتُم ما نَدرِی می گفتید ما نمیدانیم که مَا السّاعَهُ چه چیز است قیامت إِن نَظُن ُّ گمان نبریم بقیام ساعت إِلّا ظَنًّا مگر گمانی از شما یعنی گمان ما آن است که شما نیز گمان دارید بقیامت و یقین نیست شما را در ان وَ ما نَحن ُ بِمُستَیقِنِین َ و نیستم ما بی بی گمانان در ان یعنی ما را نیز یقینی نیست در قیام قیامت.

صفحه : 1126

وَ بَدا لَهُم و ظاهر شود مر ایشانرا در آخرت سَیِّئات ُ ما عَمِلُوا پاداش بدیها که کرده اند در دنیا وَ حاق َ بِهِم و فرود آید بدیشان ما کانُوا بِه ِ عذاب آنچه بودند که بدان یَستَهزِؤُن َ فسوس میداشتند از عقوبات قیامت وَ قِیل َ الیَوم َ و گویند مر ایشانرا که امروز نَنساکُم فرو میگزاریم شما را در آتش بنوعی که فرو می گذارند و دست بازمیدارند چیزی فراموش شده را کَما نَسِیتُم همچنانکه شما نیز دست بازداشتید و فروگذاشته اید بغفلت لِقاءَ یَومِکُم هذا دیدن اینکه روز شما را و ساختگی نکردید برای وی وَ مَأواکُم ُ النّارُ و جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُم و نیست مر شما را مِن ناصِرِین َ از یاران و مددگاران که خلاصی دهند شما را از آتش ذلِکُم اینکه فرود آمدن عذاب بشما بِأَنَّکُم ُ اتَّخَذتُم به سبب آنست که شما فراگرفتید آیات ِ اللّه ِ آیتهای کتاب خدای یا دلائل قدرت او را هُزُواً مهزوبه یعنی فسوس میکردید بدان و تفکّر نمی کردید در ان وَ غَرَّتکُم ُ الحَیاهُ الدُّنیا و فریفته کرد شما را زندگانی دنیا و بحیات فانی مغرور شدید و از حیات جاودانی غافل مانده بودید فَالیَوم َ پس امروز لا یُخرَجُون َ بیرون آورده نشوند مِنها از آتش دوزخ وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ و نه اند ایشان که طلب خوشنودی کنند از ایشان یعنی ایشانرا نگویند که عذرخواهی کنید تا از شما خوشنود شوند چه خوشنودی حق تعالی از ایشان بغایت دور است فَلِلّه ِ الحَمدُ پس خدای راست همه ثنا و ستائشها رَب ِّ السَّماوات ِ آفریدگار آسمانها وَ رَب ِّ الأَرض ِ و خداوند زمین رَب ِّ العالَمِین َ تربیت کننده عالمیان وَ لَه ُ الکِبرِیاءُ و مر اوراست

بزرگواری و عظمت و فرمانگذاری و آثار آن ظاهر است فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ در آسمانها و زمین وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست غالب بر همه خلق الحَکِیم ُ دانا در همه کارها.

صفحه : 1127

سوره الاحقاف

مکیه و هی خمس و ثلثون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حم امام قشیری رحمه اللّه فرمود که حا اشارت است بحکم الهی و میم کنایت است از مجد پادشاهی قسم یاد می کند بحکم کامل و مجد خود که عذاب نکنم هرکرا که بمن ایمان آورد و در لطائف هثیمی مذکور است که حمایت اهل توحید است و میم مرضات حق از ایشان مع المزید که آن عبارت است از نظر الی وجه اللّه الحمید تَنزِیل ُ الکِتاب ِ فرستادن کتاب بعضی از پی بعضی مِن َ اللّه ِ العَزِیزِ الحَکِیم ِ از خداوند قوی غالب است حکم کننده باصواب کار در کردار و گفتار، نه از غیر او ما خَلَقنَا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ نیافریدیم آسمانها و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان است از انواع مخلوقات و اصناف موجودات إِلّا بِالحَق ِّ مگر براستی بر وجهی که مقتضای حکمت و عدالت است وَ أَجَل ٍ مُسَمًّی و نیافریدیم آنها را مگر باندازه زمانی نامبرده که هر یک را آخر مدّت بقا بود یا زمانی که همه بدان منتهی شوند روز قیامت است وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویده اند بآخرت هر آئینه عَمّا أُنذِرُوا از آنچه بیم داده شوند از احوال بعث و اهوال حشر مُعرِضُون َ روی گردانیده اند نه در ان فکر کنند و نه وقوع آن را مسلّم دارند قُل بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم کافران را أَ

رَأَیتُم ما تَدعُون َ خبر دهید مرا از آنچه می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی چون ملائکه و اصنام و جن و جز آن أَرُونِی بنمائید بمن که ما ذا خَلَقُوا چه چیز آفریده اند مِن َ الأَرض ِ از زمین و اجزای آن أَم لَهُم شِرک ٌ یا مر ایشان راست شرکتی فِی السَّماوات ِ در آفریدن آسمانها و چون ظاهر است که معبودان شما عاجزاند و ایشانرا در زمین و آسمان تصرّفی نیست پس چرا در پرستش با من شریک می سازید ائتُونِی بِکِتاب ٍ بیارید بمن کتابی که بشما آمده باشد مِن قَبل ِ هذا پیش از آمدن قرآن که درو فرموده شده باشد شما را بشرک أَو أَثارَهٍ مِن عِلم ٍ یا بیارید بقیه از دانش پیشینیان یا روایتی از انبیاء ع گذشته که دلالت کند بر استحقاق عبادت ایشان إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان در دعوی خود چون مشرکان درین حجت فروماندند حق سبحانه در باب گمراهی ایشان فرمود که- صفحه : 1128

وَ مَن أَضَل ُّ و کیست گمراه تر مِمَّن یَدعُوا از کسی که بخواند و بپرستد مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای تعالی مَن لا یَستَجِیب ُ لَه ُ آن را که اجابت نکند دعای او را إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز رستخیز یعنی اگر مشرک معبود باطل خود را در مدت عمر دنیا بخواند اثر اجابت ازو ظاهر نخواهد شد وَ هُم و بتان عَن دُعائِهِم از خواندن بت پرستان مر ایشانرا غافِلُون َ بی خبرانند و چون نمی شنوند دعای ایشانرا پس چگونه اجابت کنند بدبخت کسی که از عبادت خداوند شنونده و اجابت کننده دست بازدارد و روی توجه بجمادی چند نابینا و ناشنوا آرد بیت

بی بهره کسی که چشمه آب حیات بگذارد درو نهد بسوی ظلمات وَ إِذا حُشِرَ النّاس ُ و چون حشر کرده شوند مردمان کانُوا لَهُم باشند معبودان باطل مر عابدان خود را أَعداءً دشمنان بخلاف آنچه گمان می برند از شفاعت و مددگاری وَ کانُوا و باشند معبودان باطل بِعِبادَتِهِم بپرستش عابدان مر ایشانرا کافِرِین َ ناگرویدگان یا عابدان باشند پرستش ایشانرا منکر یعنی بتان میگویند که اینان ما را نپرستیده اند کما قال یوم القیمه یکفرون بشرککم یا بت پرستان گویند که ما بتان را پرستش نکردیم کما قال و اللّه ربنا ما کنا مشرکین وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم و چون خوانده شود بر کافران آیاتُنا آیتهای کتاب ما بَیِّنات ٍ در حالتی که ظاهر باشد دلائل اعجاز از ان قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا گویند آنانکه نگرویده اند لِلحَق ِّ مر سخن حق را لَمّا جاءَهُم آن هنگام که آمد بدیشان هذا سِحرٌ مُبِین ٌ اینکه است جادوی آشکارا أَم یَقُولُون َ بلکه بهمین بسنده نکنند که آنرا سحر خوانند، و میگویند افتَراه ُ بربسته است قرآن را محمّد ص بر خدای و از خود گفته قُل إِن ِ افتَرَیتُه ُ بگو اگر بربافته باشم بفرض محال آن معصیتی بغایت بزرگ بود و هر آئینه بر آن عقوبتی بزرگ متفرع شود- فَلا تَملِکُون َ پس شما و غیر شما مالک نتوانید بود لِی برای من مِن َ اللّه ِ شَیئاً از خدا چیزیرا یعنی قادر نباشید بر دفع چیزی از عذاب اگر خدای تعالی بمن خواسته باشد پس من چگونه جرأت کنم و با استظهار کدام مددگاری اینکه کار کنم هُوَ أَعلَم ُ خدا داناتر است بِما تُفِیضُون َ بآنچه خوض میکنید فِیه ِ در اینکه یعنی طعن میزنید بر قرآن

و سحر و مفتری میگوئید کَفی بِه ِ شَهِیداً بسنده است خدا گواه بدان بَینِی وَ بَینَکُم میان من و شما برای من گواهی دهد براستی کلام و تبلیغ احکام و بر شما بر کذب و عناد و انکار و فساد وَ هُوَ الغَفُورُ و او آمرزنده است کسی را که توبه کند از شرک الرَّحِیم ُ مهربان است بر کسی که در ایمان راسخ باشد.

صفحه : 1129

قُل ما کُنت ُ بگو ای محمّد ص که من نیستم بِدعاً مِن َ الرُّسُل ِ نو درآمده از پیغمبران یعنی اوّل پیغمبری نیستم بشما مبعوث شده پیش از من نیز پیغمبران بوده اند پس نبوت مرا چرا منکراید وَ ما أَدرِی ما یُفعَل ُ و نمیدانم چه خواهند کرد بِی بمن از محبت و راحت یا اقامت و هجرت یا مقاتله با قوم وَ لا بِکُم و نمیدانم بشما چه کنند از خسف و قذف در جفه و قتل و اسر و جز آن در معالم آورده که بعد از نزول اینکه آیت مشرکان شادمان گشتند گفتند کار ما و محمّد ص نزدیک خدای یک ست او عاقبت خود نمیداند چنانچه ما نمیدانیم و اگر مبعوث من عند اللّه است بایستی که خدا او را خبر کردی که با او چه خواهد کرد اینکه آیت آمد لِیَغفِرَ لَک َ اللّه ُ ما تَقَدَّم َ مِن ذَنبِک َ وَ ما تَأَخَّرَ در اسباب نزول آورده است که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم در خواب دید که هجرت فرموده است بزمینی که در ان آب و درخت و نخلستان بوده صحابه رض بعد از استماع اینکه رویای خوشحال گشتند چون تعبیر دیرتر واقع شد

و آزار مشرکان از حد تجاوز کرده بود اصحاب بهجرت استعجال می نمودند اینکه آیت آمد که بگو نمیدانم که مر او شما را هجرت خواهند فرمود یا نی إِن أَتَّبِع ُ پیروی نمی کنم إِلّا ما یُوحی مگر آن چیزیکه وحی کرده میشود إِلَی َّ بسوی من و از ان در نمی توانم گذشت وَ ما أَنَا و نیستم من إِلّا نَذِیرٌ مگر بیم کننده از عذاب خدای مُبِین ٌ آشکارا بیم کننده و من از عواقب امور و خواتیم احوال بی وحی الهی خبر نتوانم داد و نعم ما قال رباعی ای دل تا کی فضولی و بوالعجبی از من چه نشان عاقبت می طلبی سرگشته بود خواه ولی خواه نبی در وادی ما ادری ما یفعل بی قُل بگو ای محمّد ص أَ رَأَیتُم خبر دهید مرا إِن کان َ اگر باشد قرآن مِن عِندِ اللّه ِ از نزدیک خدای وَ کَفَرتُم بِه ِ و شما کافر شده اید بدان وَ شَهِدَ و گواهی داده است شاهِدٌ مِن بَنِی إِسرائِیل َ گواهی دهنده از بنی اسرائیل یعنی احبار ایشان چون عبد اللّه بن سلام و گفته اند یامین بن یامین رضی اللّه عنه، عَلی مِثلِه ِ بر قرآن که از نزدیک خدای است فَآمَن َ پس ایمان آورده است بآن از مسروق رحمه اللّه منقول است که اینکه شاهد نه إبن سلام است و نه غیر او از علمای بنی اسرائیل زیرا که اسلام إبن سلام در مدینه بود و اینکه حم در مکه فرود آمده بلکه آیت در محاجه ایست که میان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم و قریش واقع شده بود و شاهد موسی ع کلیم است و مثل قرآن توریت است و معنی آیت

اینکه اگر قرآن از نزد خدای تعالی بود و شما بدان نگروید و موسی علیه السّلام گواهی داده بر توریت که او نیز از نزد خدا است و او به قرآن ایمان آورده وَ استَکبَرتُم و شما سرکشی کرده اید و بدان نگرویده اید شما ستمکاران باشید بر خود درین کار إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ راه نمی نماید گروه ستمکاران را و در بادیه خذلان فرو میگذارد آورده اند که چون قبائل جهینه و مزینه و اسلم و غفار ایمان آوردند بنو عامر و غطفان و اشجع آغاز طعن کردند بر ایشان اینکه آیت آمد.

صفحه : 1130 وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا و گفتند آنانکه کافر بودند از بنو عامر و امثال ایشان لِلَّذِین َ آمَنُوا برای آنانکه ایمان آوردند از جهینه و احزاب ایشان لَو کان َ خَیراً اگر ایمان خیر بودی و راستی و درستی داشتی ما سَبَقُونا پیشی نه گرفتندی بر ما و مسارعت نکردندی إِلَیه ِ بسوی او از اراذل قبائل بلکه مادران سابق می بودیم چه رتبه ما از ایشان بزرگتر است و بزرگی و شهرت ما بیشتر یا یهود بعد از اسلام إبن سلام و اصحاب او رضی اللّه عنهم گفتند که اگر آنچه محمّد آورده خوب بودی دیگران نتوانستندی بر ما پیشی گرفتن چه دانش ما بیش از ایشان است وَ إِذ لَم یَهتَدُوا بِه ِ و چون راه نیافتند کفار یا یهود بقرآن یا بآنچه پیغمبر آورد فَسَیَقُولُون َ پس میگویند هذا إِفک ٌ قَدِیم ٌ اینکه دروغی کهنه است یعنی پیشینیان نیز مثل اینکه گفته اند وَ مِن قَبلِه ِ و حال آنکه پیش از قرآن کِتاب ُ مُوسی کتاب موسی

یعنی توریت بوده و گردانیدیم ما آنرا إِماماً پیشوای اهل دین وَ رَحمَهً و بسبب رحمت باوردارندگان وَ هذا کِتاب ٌ مُصَدِّق ٌ و اینکه قرآن کتابی است تصدیق کننده مر توریت یا جمیع کتب منزله را لِساناً عَرَبِیًّا بزبان تازی لِیُنذِرَ الَّذِین َ ظَلَمُوا تا بیم کند آنانرا که ستم کردند بر نفس خود بکفر و معصیت وَ بُشری و مژده دهنده لِلمُحسِنِین َ مر نیکوکاران را برضوان الهی إِن َّ الَّذِین َ قالُوا بدرستی که آنانکه گفتند رَبُّنَا اللّه ُ پروردگار ما خدای است ثُم َّ استَقامُوا پس بایستادند بر ان و عدول نکردند از ان یعنی جمع فرمودند میان توحید که خلاصه علم است و استقامت که منتهای عمل است در بحر الحقائق فرموده که استقامت ورزیدن بجوارح بر تعهّد و ارکان شریعت و بنفوس بر تادّب بآداب طریقت و بقلوب بر تصفیه آن از تعلقات و بارواح بر تجلیه آن از انوار صفات و سیر بر محض توحید و بخفی بر فنا از غیر حق و بقا بحق و کمال استقامت اینست و بباید دانست که بی همراهی استقامت وصول بسرمنزل کمال فکری است بس باطل و خیالی است بغایت محال مصرعه- کرامت نیابی مگر ز استقامت فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم پس هیچ ترس نیست بر مومنان مستقیم از رسیدن مکروهی بدیشان در ان جهان وَ لا هُم یَحزَنُون َ و نیستند ایشان که اندوهگین شوند از فوت محبوبی درین جهان أُولئِک َ آنگروه یعنی اهل ایمان و استقامت أَصحاب ُ الجَنَّهِ ملازمان بهشت اند خالِدِین َ فِیها جاوید بودگان در ان و پاداش داده شوند جَزاءً پاداش دادنی بِما کانُوا یَعمَلُون َ بآنچه بودند که عمل میکردند- صفحه : 1131

وَ وَصَّینَا الإِنسان َ و فرمودیم آدمی

را بِوالِدَیه ِ إِحساناً با پدر و مادر خود نیکی کردن حَمَلَته ُ أُمُّه ُ برداشته است آدمی را مادر او کُرهاً برنج و سختی وَ وَضَعَته ُ کُرهاً و بنهاده است او را بمشقت و محنت وَ حَملُه ُ و مدت حمل او وَ فِصالُه ُ و زمان از شیر بازگرفتن او ثَلاثُون َ شَهراً سی ماه است اگر کسی خواهد که مدّت رضاع کامل باشد و ازینجا معلوم شد که اقل مدّت شش ماه بود چه زمان رضاع حولین کاملین است حَتّی إِذا بَلَغ َ تا وقتی که برسد آدمی أَشُدَّه ُ بکمال قوّت خود که سی و سه سالگی است و گفته اند از هژده تا چهل وَ بَلَغ َ أَربَعِین َ سَنَهً و برسند بچهل سالگی اکثر مفسّران برآنند که اینکه آیت خاص است با امیر المومنین ابی بکر صدیق رضی اللّه عنه، که شش ماه در شکم مادر بود و دو سال تمام شیر خورده و هژده ساله بخدمت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسید و آنحضرت ص بیست ساله بود که در سفر و حضر رفیق و قرین وی بودی و چون سال مبارک حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بچهل رسید مبعوث شد و صدیق رض سی و هشت ساله بود که بوی ایمان آورد و چون چهل ساله شد قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من أَوزِعنِی الهام ده مرا و توفیق بخش أَن أَشکُرَ تا شکر گویم نِعمَتَک َ الَّتِی نعمت ترا آن نعمتی که بکرم عمیم خود أَنعَمت َ عَلَی َّ انعام کرده بر من که نعمت اسلام است وَ عَلی والِدَی َّ و بر نعمتیکه بر پدر و مادر من داده که حیات است و قدرت و نعمت،

اسلام نیز گفته اند که از مهاجر و انصار رض کسی که پدر و مادرش بشرف اسلام رسیده باشد غیر از صدیق رض نیست وَ أَن أَعمَل َ و دیگر الهام ده که عمل کنم صالِحاً عمل ستوده که تَرضاه ُ به پسندی آنرا و از ان خوشنود باشی حق سبحانه دعای ویرا مستجاب گردانید و توفیق داد تا هر بنده را که برای دین عذاب میکردند بخرید و آزاد کرد و از جمله آن بلال حبشی رض است وَ أَصلِح لِی دیگر دعا کرد برای اولاد خود برین وجه که بصلاح آر برای من یعنی صلاح را جاری گردان فِی ذُرِّیَّتِی در فرزندان من اینکه دعا نیز بشرف اجابت رسید که دخترش عائشه صدیقه رضی اللّه عنها بشرف فراش حضرت اشرف رسل علیه الصلوه و السّلام مشرّف شد و پسرش عبد الرحمن مسلمان گشت و پسر او ابو عتیق نیز بدولت خدمت حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم رسید و شرف سرفرازی یافت در وسیط آورده که از اصحاب رض چهار مسلمان که جد و پدر و نبیره و پسر نبیره باشند پیغمبر علیه السلام را ندیده بودند مگر ابو قحافه و ابو بکر و عبد الرحمن و ابو عتیق رضی اللّه عنهم و بسی قبائل بزرگ از اولاد صدیق رضی اللّه عنه، در عالم هستند اغلب ایشان بشرف علم و صلاح آراسته إِنِّی بدرستی که من تُبت ُ إِلَیک َ بازگشتم بحضرت تو از هر چه رضای تو در ان نیست وَ إِنِّی مِن َ المُسلِمِین َ و من از گردن نهادگانم فرمان ترا.

صفحه : 1132

أُولئِک َ آن گروه که با پدر و مادر نیکوئی کرده شکر نعمت بجای

آورند الَّذِین َ نَتَقَبَّل ُ آنانند که قبول کرده شود عَنهُم از ایشان أَحسَن َ ما عَمِلُوا نیکوترین آنچه کرده اند قولی آنست که احسن بمعنی حسن باشد یعنی همه عملهای نیک ایشان رقم قبول یابد وَ نَتَجاوَزُ و درگذرانیده شود عَن سَیِّئاتِهِم از گناهان ایشان و حفص رح در هر دو فعل بنون مفتوحه میخواند و بنصب احسن یعنی ما قبول کنیم طاعات ایشان و درگذرانیم سیئات ایشان و معدود باشند فِی أَصحاب ِ الجَنَّهِ در میان اهل بهشت وَعدَ الصِّدق ِ وعده داد خدا وعده راست در قبول نیکی و تجاوز از بدی الَّذِی کانُوا آن وعده که بودند در دنیا یُوعَدُون َ وعده داده شده اند بآن و آن وعده درین آیت است که وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ الایه وَ الَّذِی قال َ و آنکس که گفت لِوالِدَیه ِ مر پدر و مادر خود را وقتی که او را بایمان بآخرت میخواندند أُف ٍّ لَکُما کراهت و ننگ مر شما را أَ تَعِدانِنِی آیا وعده میدهید مرا أَن أُخرَج َ آنکه بیرون آورده شوم از قبر یعنی مرا بعد از مرگ برانگیزند و زنده از قبر آرند وَ قَد خَلَت ِ القُرُون ُ و بدرستی که بگذشته قرنها بسیار مِن قَبلِی پیش از من و یکی باز نیامده است وَ هُما یَستَغِیثان ِ اللّه َ و پدر و مادر او استغاثه میکردند بخدای و می گفتند وَیلَک َ آمِن وای بر تو ایمان آر بقیامت إِن َّ وَعدَ اللّه ِ- بدرستی که وعده خدای در بعث و حشر حَق ٌّ راست است فَیَقُول ُ پس آنکس میگفت ما هذا نیست اینکه شما می خوانید بدان إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ مگر افسانه های پیشینیان و اباطیلی و اکاذیبی که نوشته اند جمعی گویند اینکه آیت در

شان عبد الرحمن بن ابو بکر رض فرود آمده قبل از اسلام او و عائشه رض اینکه قول را منکر است و صحیح آنست که در باب کافری که در والدین خود عاق بوده نازل شده است أُولئِک َ آنگروه عاق و منکر الَّذِین َ حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ آنانند که واجب شد بر ایشان کلمه عذاب و باشند فِی أُمَم ٍ قَد خَلَت با گروهی چند از کفّار که گذشته اند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ از دیو و آدمی إِنَّهُم بدرستی که ایشان و آنان کانُوا هستند خاسِرِین َ زیان زدگان- صفحه : 1133

وَ لِکُل ٍّ و هر یک را ازین دو فریق دَرَجات ٌ پایها و منزلها است مِمّا عَمِلُوا از جزای آنچه عمل کرده اند پایهای اهل شر بجانب سفل وَ لِیُوَفِّیَهُم و چنین مقرر کرد خدای تا تمام گرداند مر ایشانرا أَعمالَهُم جزای عملهای ایشان وَ هُم لا یُظلَمُون َ و ایشان ستم دیده نشوند در ثواب بنقصان و در عقاب بزیاده وَ یَوم َ یُعرَض ُ الَّذِین َ کَفَرُوا و یاد کن روزی را که عرض کرده شوند کافران عَلَی النّارِ بر آتش دوزخ در موضح آورده که عرض کنند آتش را بر کافران و مواقف ایشان در دوزخ بدیشان نمایند تا الم و حسرت ایشان بیفزاید و ایشان را گویند أَذهَبتُم ببردید و بخوردید طَیِّباتِکُم چیزهای لذیذ خود را فِی حَیاتِکُم ُ الدُّنیا در زندگانی دنیا که داشتید وَ استَمتَعتُم و برخورداری یافتید بِها بآن لذایذ یعنی استیفای لذات کردید و هیچ برای آخرت نگذاشتید فَالیَوم َ تُجزَون َ پس امروز جزا داده خواهید شد عَذاب َ الهُون ِ عذاب خواری و رسوائی را بِما کُنتُم تَستَکبِرُون َ بسبب آنچه بودید که تکبر میکردید

فِی الأَرض ِ در زمین بِغَیرِ الحَق ِّ بی استحقاق یعنی کبر میورزیدید بباطل و ناوجه وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون َ و بسبب آنچه بودید که فسق می کردید و تفاخر می نمودید و پای از دائره امر بیرون می نهادید و سر بر خط فرمان نمی نهادید تنبیه است مر طالبان نجات را که قدم از اندازه شرع بیرون ننهند نظم پا از حدود شرع برون می نهی منه خود را اسیر نفس و هوا می کنی مکن بی حیله شرع نیست خلاصی ز چاه طبع اینکه رشته از دست رها می کنی مکن وَ اذکُر أَخا عادٍ و یاد کن برادر عاد را یعنی پیغمبری را که از قبیله عاد بود مراد حضرت هود علیه السّلام است میفرماید که حال او و قوم او با معاندان قریش بگو إِذ أَنذَرَ قَومَه ُ چون بیم کرد قوم خود را و از عذاب خدای بترسانید بِالأَحقاف ِ بموضع احقاف و آن ریگستانی بود نزدیک حضرموت بولایت یمن و گویند میان عمّان و مهره وَ قَد خَلَت ِ النُّذُرُ و حال آنکه گذشته بودند پیغمبران بیم کننده مِن بَین ِ یَدَیه ِ پیش از هود علیه السلام وَ مِن خَلفِه ِ و از پس او نیز آمدند یعنی نخست پیغمبری بوده بخلق پیش ازو و پس ازو نیز انبیاء ع بوده اند چون او بقوم عاد مبعوث شد دعوت کرد ایشانرا أَلّا تَعبُدُوا بآنکه مپرستید إِلَّا اللّه َ مگر خدای را که مستحق پرستش اوست إِنِّی أَخاف ُ بدرستی که من می ترسم عَلَیکُم بر شما عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ از عذاب روز بزرگ و پر هول.

صفحه : 1134

قالُوا گفتند عادیان که ای هود ع أَ جِئتَنا آیا آمده تو بما لِتَأفِکَنا تا برگردانی ما را

عَن آلِهَتِنا از پرستش بتان ما به تهدید و وعید فَأتِنا بِما تَعِدُنا پس بیار آنچه بما وعده میکنی از عذاب إِن کُنت َ اگر هستی تو مِن َ الصّادِقِین َ از راست گویان در وعده خود قال َ گفت هود علیه السلام که شتاب می کنید در طلب عذاب إِنَّمَا العِلم ُ جز اینکه نیست که علم بوقت نزول آن عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای است و مرا در آن دخلی نیست وَ أُبَلِّغُکُم و بشما میرسانم ما أُرسِلت ُ بِه ِ آنچه فرستاده شده ام بآن و بر من غیر از رسانیدن نیست وَ لکِنِّی أَراکُم و لیکن می بینم شما را قَوماً تَجهَلُون َ گروهی که نادانی میکنید و بنزول عذاب و حلول عقاب تعجیل می نمائید و در سوره اعراف گذشت که قبیل با جمعی از عادیان بحرم رفته طلب باران کردند سه ابر برآمد و منادی ندا کرد که یکی از انها اختیار کنید ابر سیاه اختیار کردند و با ایشان می آمد تا دیار ایشان فَلَمّا رَأَوه ُ پس آن هنگام که دیدند آن چیز را که موعود بود از عذاب عارِضاً ابری پهن شده از عذاب در آسمان مُستَقبِل َ رو نهاده أَودِیَتِهِم روی نهاده بوادی های ایشان قالُوا گفتند هذا اینکه برای است عارِض ٌ مُمطِرُنا باران دهنده ما را هود علیه السلام فرمود که بَل هُوَ اینکه نه باران دهنده است بلکه او مَا استَعجَلتُم بِه ِ آن چیزیست که تعجیل می کردید بدان رِیح ٌ اینکه باد و بوری است فِیها عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و عذابی است دردناک و او بادیست که از غایت تندی تُدَمِّرُ کُل َّ شَی ءٍ هلاک میکند و نابود میسازد همه چیزها را از نفس اموال و انعام ایشان بِأَمرِ رَبِّها بفرمان پروردگار خویش پس آن باد

بیامد در غایت تندی و سرکشی و پشتهای ریگ احقاف بر ایشان می ریخت هفت شب و هفت روز در زیر آن ماندند پس ریگ از ایشان دور کرد و تنهائی ایشانرا بدریا افگند فَأَصبَحُوا پس گشتند بحالی که اگر کسی بدیار ایشان رسیدی لا یُری دیده نشدی إِلّا مَساکِنُهُم مگر جایگاه ایشان یعنی همه هلاک شدند و مساکن ایشان خالی ماند کَذلِک َ همچنانکه ایشانرا جزا دادیم نَجزِی پاداش میدهیم القَوم َ المُجرِمِین َ گروه مکذّبان و کافران را.

صفحه : 1135

وَ لَقَد مَکَّنّاهُم و بدرستیکه ممکن گردانیدیم قوم عاد را فِیما إِن مَکَّنّاکُم در ان چیزیکه ممکن نساختیم شما را ای کفّار قریش فِیه ِ در ان از قوّت و شوکت و بسیاری مال ها و نفاذ تصرف وَ جَعَلنا لَهُم و دادیم مر ایشانرا سَمعاً گوش تا بشنوند وَ أَبصاراً و چشمها تا به بینند وَ أَفئِدَهً و دلها تا دریابند و ایشان بگوش هوش سخن حق نشنیدند و بدیده اعتبار دلایل قدرت ندیدند و بدل در وحدانیت خدا تفکر نکردند همین که عذاب فرود آمد فَما أَغنی پس دفع نکرد عَنهُم از ایشان سَمعُهُم گوش ایشان وَ لا أَبصارُهُم و نه دیدهای ایشان وَ لا أَفئِدَتُهُم و نه دلهای ایشان مِن شَی ءٍ چیزیرا از عذاب خدای إِذ کانُوا چون بودند که از تقلید و تعصب یَجحَدُون َ بِآیات ِ اللّه ِ انکار میکردند بآیتهای خدای یا معجزات پیغمبر را ص وَ حاق َ بِهِم و بگرد درآمد ایشانرا ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ آنچه بودند که بدان استهزاء میکردند یعنی عذاب وَ لَقَد أَهلَکنا و بدرستیکه ما هلاک کردیم ای اهل مکه ما حَولَکُم آن چه گرداگرد شما بوده مِن َ القُری از

دیهها چون حجر و مؤتفکه وَ صَرَّفنَا الآیات ِ و تکرار کرده بودیم آیتها و حجتها را بر اهل قری لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ شاید که بازگردند از کفر ایشان باز نه گشتند و هلاک شدند فَلَو لا نَصَرَهُم ُ پس چرا نصرت نکردند ایشانرا الَّذِین َ اتَّخَذُوا آنانکه گرفته بودند آن هلاک شدگان ایشانرا مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای قُرباناً از برای تقرب بخدای آلِهَهً خدایان یعنی بتان که ایشان را بخدای گرفته بودند جهت تقرب چرا یاری نکردند ایشان را در وقت عذاب بَل ضَلُّوا بلکه غائب شدند عَنهُم از نصرت ایشان گفتند یعنی ناامید گشتند و بریده شد رجای ایشان از نصرت بتان وَ ذلِک َ و فراگرفتن بتان بخدای برای تقرب بخدای تعالی إِفکُهُم دروغ ایشان است وَ ما کانُوا یَفتَرُون َ و آنچه هستند که برمی بافند و نسبت میدهند الوهیت را بمخلوقی عاجز و روی توجه از خالق قادر برمی تابند مصرعه و هر که از تو تافت دگر آبرو نیافت ارباب سیر و آثار رحمهم اللّه آورده اند که پیغمبر علیه الصلوه و السلام بعد از مراجعت از طایف ببطن نخله فرود آمد و شب برخاست و نماز تهجّد گزارد و قرآن میخواند جمعی جنیان از نصیبین بیمن می رفتند آنجا رسیده آواز قراءه شنیدند خود را بحضرت صلی اللّه علیه و سلّم نمودند که حق سبحانه از ان قصّه خبر میدهد که- صفحه : 1136

وَ إِذ صَرَفنا و یاد کن آنرا که بگردانیدیم و میل دادیم إِلَیک َ بسوی تو نَفَراً مِن َ الجِن ِّ گروهی را از جن و ایشان هفت نفر بودند از اهل نصیبین یا نینوی یا جزیره موصل و نامهای ایشان بر وجهی که صاحب

عین المعانی تصحیح کرده است این ست 1

شاصر 2

ناصر 3

وش 4

مش 5

ازد 6

ابیان 7

اخقم گویند نه عدد بوده اند 8

ود و 9

ودیعه از ایشان بوده و او پسر ابلیس است و ده و دوازده نیز گفته اند و در لباب آورده که هفتاد تن بوده اند از بنی اقلیش و بهر تقدیر یَستَمِعُون َ القُرآن َ می شنودند قرآن را و گوش میداشتند فَلَمّا حَضَرُوه ُ پس آن هنگام که حاضر شدند نزدیک رسول صلی اللّه علیه و سلّم قالُوا گفتند بعضی مر بعضی را که از روی ادب أَنصِتُوا خاموش باشید تا بشنوید در تفاسیر هست که از غایت حرص استماع قرآن بر زبر یکدیگر می افتادند فَلَمّا قُضِی َ پس چون گذارده شد قراءت و اتمام رسید ایمان آوردند بآنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم و خبرها پرسیدند و رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم ایشان را برسالت قوم ایشان نامزد کرد و ایشان وَلَّوا بازگشتند إِلی قَومِهِم بسوی قوم خویش مُنذِرِین َ بیم کنندگان و خوانندگان باسلام قالُوا یا قَومَنا گفتند ای گروه ما إِنّا سَمِعنا کِتاباً بدرستی که ما شنیدیم کتابی را که از نزدیک خدای تعالی أُنزِل َ فرو فرستاده شده مِن بَعدِ مُوسی بعد از کتاب موسی مُصَدِّقاً تصدیق کننده لِما بَین َ یَدَیه ِ مر آن چیزی را که پیش ازو بوده از کتب یا موافق آنها گویند آن جنیان یهودی بودند و از نزول انجیل خبر نداشتند یا اعتبار نمی کردند آن را چنانچه معتقد یهود است از ان جهت گفتند انزل من بعد موسی یَهدِی راه می نماید آن کتاب إِلَی الحَق ِّ بسوی حق یعنی آنچه درست و راست است از عقائد وَ إِلی طَرِیق ٍ

مُستَقِیم ٍ و براهی راست یعنی رساننده بمنزل مقصود یا قَومَنا أَجِیبُوا ای گروه ما اجابت کنید داعِی َ اللّه ِ خواننده خدای یعنی محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم را وَ آمِنُوا بِه ِ و ایمان آرید و بدو تصدیق کنید اخبار او را یَغفِر لَکُم تا بیامرزد خدای مِن ذُنُوبِکُم بعضی از گناهان شما را که مظالم نباشد و گفته اند همه گناهان را وَ یُجِرکُم و برهاند شما را مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ از عذابی دردناک.

صفحه : 1137

وَ مَن لا یُجِب و هر که اجابت نکند داعِی َ اللّه ِ خواننده را بخدای یعنی محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم را فَلَیس َ بِمُعجِزٍ پس نیست عاجزکننده فِی الأَرض ِ در زمین یعنی هر که خواننده حق را اجابت نکند عذاب بدو نازل خواهد شد و او عاجز نتواند ساخت خدای را از تعذیب خود وَ لَیس َ لَه ُ و نیست مر او را مِن دُونِه ِ أَولِیاءُ بجز خدای دوستان و مددگاران أُولئِک َ آن گروه اجابت نکنندگان فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدااند ضلالتی که بر همه کس واضح باشد علماء را در حکم مومنان جن اختلاف است بعضی برآنند که ثواب ایشان همین نجات است از آتش دوزخ چنانچه فرمود یجرکم من عذاب الیم و از سفیان ثوری رحمه اللّه منقول است که ثواب جن آن است که از آتش برهند پس ایشان را خاک سازند بر منوال بهایم امام اعظم رحمه اللّه علیه برین رفته و امام مالک رحمه اللّه و جمعی برآنند که ایشانرا بر احسان ثواب هست چنانچه بر اساءت عقاب خواهد بود و از ضحاک رحمه اللّه منقول است که ایشان به بهشت درآیند و از

امام نقاش رح پرسیدند که ایشان از نعیم بهشت تناول کنند جواب فرمود که حق سبحانه ایشانرا تسبیحی و ذکری الهام دهد که از ان چندان لذت یابند که بنی آدم از نعمتهای بهشت در معالم آورده که از ضمره بن حبیب رحمه اللّه پرسیدند که مومن جن را ثواب هست گفت آری و آیت لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان بخواند و گفت ان الانسیات للانس و الجنیات للجن، و هم در معالم از عمر بن عبد العزیز نقل میکند که مومنان جن گرداگرد بهشت در برجها و ربضها خواهند بود نه در بهشت و قاضی در انوار فرماید که اظهر آنست که جن در توابع تکلیف مانند انسانند و اللّه اعلم بالصواب أَ وَ لَم یَرَوا آیا ندیدند و ندانستند منکران بعث أَن َّ اللّه َ الَّذِی آنرا که خدای بقدرت بی عجز خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمین را وَ لَم یَعی َ و مانده نشد و رنج نرسید او را بِخَلقِهِن َّ بآفریدن آنها بِقادِرٍ توانا است عَلی أَن یُحیِی َ المَوتی بر آنکه زنده کند مردگانرا چه قدرت او ثابت است و نقص و انقطاع بدو راه نیابد محصل معنی آیت آنست که آیا خدای با قدرت چنین کامل ازلی و ابدی بر احیای موتی قادر نیست بَلی آری هست إِنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بدرستیکه او بر همه چیز قَدِیرٌ تواناست بی عجز و تعب وَ یَوم َ یُعرَض ُ و یاد کن روزی را که عرض کرده شوند الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه نگرویدند عَلَی النّارِ بر آتش یعنی آتش بر ایشان عرض کنند و اینکه قلب است که بر خلاف مقتضای ظاهر است و از

برای مبالغه و تاکید ایراد میکند پس ایشانرا گویند أَ لَیس َ هذا آیا نیست اینکه عذاب بِالحَق ِّ براستی و شما باور نمی کنید قالُوا بَلی گویند آری حق است پس سوگند خورند که وَ رَبِّنا و به پروردگار ما که اینکه راست بوده قال َ گوید خدای یا خازنان دوزخ ایشانرا گویند که فَذُوقُوا العَذاب َ پس بچشید عذاب را بِما کُنتُم تَکفُرُون َ به سبب آنچه بودید که کافر می شدید بقیامت و سخن پیغامبران باور نمی داشتید.

صفحه : 1138

فَاصبِر پس صبر کن ای محمّد ص بر جفای قوم کَما صَبَرَ همچنانکه صبر کردند أُولُوا العَزم ِ خداوندان ثبات و جدّ مِن َ الرُّسُل ِ از پیغمبران و ایشان اصحاب شرائع اند که در تمهید قواعد احکام مراسم اجتهاد بتقدیم رسانیدند و بر معادات معاندان و مجادلات طاغیان و آزار و ایذای منکران شکیبائی نمودند و ایشان نوح ع و و ابراهیم ع و موسی ع و عیسی ع علی نبینا و علیهم السّلام بوده اند امام محی السنّه رح گفته الوا العزم آنهااند که بر تخصیص رقم ذکر یافته اند در دو موضع یکی در اخذ میثاق که و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح الایه دوم در موضع شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و همان اصحاب شرایع اند با پیغمبر ص ما صلی اللّه علیه و سلّم و قولی آنست که ایشان نجبای رسل اند هژده تن که در سوره الانعام نام ایشان هست و پیغمبر ما را امر شد که فبهداهم اقتده در زاد المسیر آورده که همه پیغمبران اولوالعزم اند الا آدم و یونس و سلیمان علیه السلام و گفته اند غیر یونس ع علیه السلام

و بس چه او تعجیل نموده از میان قوم بیرون رفته و حضرت عزّت پیغمبر ما را فرموده و لا تکن کصاحب الحوت یعنی در عدم صبر پس اینجا نیز می فرماید که شکیبائی ورز وَ لا تَستَعجِل و طلب شتاب مکن لَهُم برای کفّار قریش بنزول عذاب که بی شک در وقت خود نازل شود کَأَنَّهُم یَوم َ یَرَون َ گویا ایشان روزی که به بینند ما یُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده اند از عذاب یعنی چون هول و فزع قیامت مشاهده کنند چنان نماید ایشانرا که لَم یَلبَثُوا درنگ نکرده اند در دنیا إِلّا ساعَهً مِن نَهارٍ مگر ساعتی از روز یعنی کوتاه شمرند بودن خود را در دنیا و برزخ از هیبت عقوبات دوزخ بَلاغ ٌ آنچه گفته شد درین سوره از مواعظ کفایت است فَهَل یُهلَک ُ پس آیا هلاک کرده خواهند شد بعذاب وقتی که نازل شود یعنی نخواهند شد إِلَّا القَوم ُ الفاسِقُون َ مگر گروهی بیرون رفتگان از دائره فرمان

سوره محمّد

مدنیه و هی ثمان و ثمانون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر شدند وَ صَدُّوا و بازداشتند مردمانرا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای یعنی منع کردند از دخول در اسلام مراد شیاطین قریش اند چون ابو جهل و نضر و عتبه یا مطعمان روز بدر و ایشان دوازده تن بودند از صنادید عرب أَضَل َّ باطل کرد خدای أَعمالَهُم عملهای ایشان که از مکارم می شمردند چون صله رحم و فک اسیر و حفظ جوار و حسن ضیافت.

صفحه : 1139

وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند عملهای شایسته چون اطعام طعام و صله ارحام وَ آمَنُوا و گردیدند بِما

نُزِّل َ بآنچه فرستاده شده است عَلی مُحَمَّدٍ بر پیغمبری نیک ستوده شده یعنی قرآن وَ هُوَ الحَق ُّ و قرآن راست است و درست یا محمّد صاحب حق و حقیقت آمده مِن رَبِّهِم از پروردگار ایشان پس آنانکه گرویدند بقرآن یا محمّد صلی اللّه علیه و سلّم کَفَّرَ درگذراند خدای و بپوشد عَنهُم از ایشان سَیِّئاتِهِم گناهان ایشانرا وَ أَصلَح َ و بصلاح آرد بالَهُم حال ایشانرا در دین و دنیا یا اصلاح دل ایشانرا تا عاصی نشوند ذلِک َ آن اضلال و اصلاح بِأَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بآن است که آنانکه کافر شدند اتَّبَعُوا الباطِل َ پیروی کردند باطل را یعنی شیطان را وَ أَن َّ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند اتَّبَعُوا الحَق َّ در پی رفتند حق را که قرآن است آمده بر ایشان مِن رَبِّهِم از آفریدگار ایشان کَذلِک َ همچنین یَضرِب ُ اللّه ُ بیان میکند خدای لِلنّاس ِ برای مردمان أَمثالَهُم مثلهای ایشان یعنی احوال فریقین را ظاهر میگرداند فَإِذا لَقِیتُم ُ و پس هرگاه که به بینید ای مومنان الَّذِین َ کَفَرُوا آنانرا که کافر شدند بوقت محاربه فَضَرب َ الرِّقاب ِ پس بزنید گردن ایشان را زدنی حَتّی إِذا أَثخَنتُمُوهُم تا چون بسیار بکشتید ایشانرا فَشُدُّوا الوَثاق َ پس استوار کنید بند را یعنی بگیرید ایشان را باسیری و بند کنید محکم تا نگریزند فَإِمّا مَنًّا بَعدُ پس بعد از اسیری یا منت تهید منت نهادنی و آزاد کنید بی عوض وَ إِمّا فِداءً و یا فدیه بگیرید از ایشان فدیه گرفتنی حَتّی تَضَع َ الحَرب ُ تا بنهد اهل حرب أَوزارَها سلاح حرب را یعنی دین اسلام بهمه جا برسد و حکم قتال نماند و آن نزدیک

نزول عیسی علیه السلام خواهد بود چه در خبر آمده که آخر قتال امتان من با دجّال است امام شافعی رح و امام محمّد رح برآنند که امام مخیّر است میان قتل و استرقاق و اطلاق و فدا بمال یا باسیران مسلمانان و امام اعظم رح می فرماید که اینکه حکم منسوخ است یا مخصوص بحرب بدر بوده و حالا قتل متعین است یا استرقاق ذلِک َ اینکه است کار نگاهدارید اینکه کار را وَ لَو یَشاءُ اللّه ُ و اگر خواهد خدای لَانتَصَرَ مِنهُم هر آئینه انتقام کشد از دشمنان شما بی آنکه کارزار کنید وَ لکِن و لیکن امر کرد بجهاد لِیَبلُوَا تا بیازماید.

صفحه : 1140 بَعضَکُم بِبَعض ٍ بعضی از شما را به بعضی یعنی معامله آزمایندگان کند که مومن را بکافر مبتلا گرداند تا جهاد کند و ثواب عظیم یابد و کافر را بمومن آزمایش دهد تا گوشمال یا بدو از کفر باز ایستد وَ الَّذِین َ قُتِلُوا و آنانکه کارزار کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای و حفص قتلوا میخواند یعنی کشته شوند فَلَن یُضِل َّ پس خدای باطل و ضائع نگرداند أَعمالَهُم کردارهای ایشانرا سَیَهدِیهِم زود باشد که حق سبحانه راه نماید ایشانرا در دنیا بکارهای ثواب و در آخرت بدرجات فوز و ثواب وَ یُصلِح ُ بالَهُم و بصلاح آرد کارهای ایشانرا وَ یُدخِلُهُم ُ الجَنَّهَ و درآرد ایشانرا به بهشت عَرَّفَها لَهُم بدرستی که تعریف کرده باشد برای ایشان بهشت را تا مشتاق شده باشند بدان یا منازل ایشان را قبل از دخول بدیشان نموده یا خوشبوئی ساخته باشند جهت ترویج ایشان

بهشت را یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِن تَنصُرُوا اللّه َ اگر یاری کنید دین خدای را و پیغمبر او را یَنصُرکُم یاری کند خدا شما را تا بر اعداء مظفر گردید وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم و استوار سازد قدمهای شما را در معرکه جهاد تا منهزم نشوید وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه کافر شدند فَتَعساً لَهُم پس خواری و نگونساری و هلاکت و اندوه و زشتی و ناامیدی مر ایشانراست وَ أَضَل َّ و گم و نابود سازد خدای أَعمالَهُم عملهای ایشانرا ذلِک َ اینکه خواری و بطلان عمل ایشانرا بِأَنَّهُم کَرِهُوا بسبب آنست که ایشان کراهت داشتند و ناخواهان بودند ما أَنزَل َ اللّه ُ آن چیزی را که خدای فرو فرستاده بر پیغمبر خود علیه الصلوه و السلام از امر توحید و قیام باحکام شرع فَأَحبَطَ پس باطل و ضایع گردانید حق تعالی أَعمالَهُم کردارهای ایشانرا که از ان حسابی داشتند چون عمارت مسجد حرام و طواف خانه کعبه و مهمانداری و اعانت مظلومان و نوازش یتیمان أَ فَلَم یَسِیرُوا آیا سیر نکرده اند کافران استفهام بمعنی امر است یعنی باید که سفر کنند فِی الأَرض ِ در زمین مراد بلاد ثمود و عاد است فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ پس بنگرند که چگونه بوده است عاقِبَهُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم سر انجام کار حال و مآل آنانکه پیش از ایشان بودند از اهل کفر و تکذیب و عصیان دَمَّرَ اللّه ُ هلاک کرد خدا و عذاب استیصال فرستاد عَلَیهِم بر ایشان وَ لِلکافِرِین َ و مر ناگرویدگان را أَمثالُها مانند آن عقوبات خواهد بود و اینکه سخن تهدید کفار مکّه است.

صفحه : 1141

ذلِک َ آنچه یاد کرده شده از عقوبت دشمنان

و نصرت دوستان بِأَن َّ اللّه َ بسبب آن است که خدای مَولَی الَّذِین َ آمَنُوا دوست آنانست که ایمان آورده اند پس ایشان را یاری میکند وَ أَن َّ الکافِرِین َ و به سبب آنکه ناگرویدگان لا مَولی لَهُم هیچ دوستی نیست مر ایشانرا که عذاب از ایشان دفع کند إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای بفضل خود یُدخِل ُ الَّذِین َ آمَنُوا درمی آرد آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کارهای نیکو مبرّا از غرض و ریا جَنّات ٍ تَجرِی در بوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان آن جویها وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه کافر شده اند یَتَمَتَّعُون َ برخورداری می یابند بمتاع دنیا وَ یَأکُلُون َ و میخورند کَما تَأکُل ُ الأَنعام ُ همچنانکه میخورند چهارپایان یعنی همّت ایشان مصروف بر خوردن است و عاقل باید که خوردن او برای زیستن باشد یعنی بجهت قوام بدن و تقویت قوای نفسانی طعام خورد و نظر او بر آنکه بدن تحمل طاقت داشته باشد و قوتهای نفسانی در استدلال بقدرت ربانی ممد و معاون بود نه آنکه عمر خود را طفیل خوردن شناسد و در مرعی ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا مانند چهارپایان جز خورد و خواب مطمح نظر اینان نباشد و نعم ما قیل بیت خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است وَ النّارُ و آتش دوزخ مَثوی ً مقام و آرامگاه است لَهُم مر کافران را وَ کَأَیِّن مِن قَریَهٍ و چندی از اهل دیهها که بهر حال هِی َ آن دیهها أَشَدُّ قُوَّهً سخت تر بودند از روی قوت مِن قَریَتِک َ از اهل دیه تو الَّتِی أَخرَجَتک َ آن دیهی که بیرون کردند اهل دیه ترا یعنی مکه أَهلَکناهُم هلاک

کردیم اهالی آن دیهها را فَلا ناصِرَ لَهُم پس هیچ یاری دهنده نبود مر ایشان را که در وقت هلاک بفریاد رسد أَ فَمَن کان َ آیا هر که باشد عَلی بَیِّنَهٍ بر حجتی روشن مِن رَبِّه ِ از آفریدگار او چون پیغمبر علیه الصلوه و السّلام و مومنان کَمَن زُیِّن َ باشد مانند کسی که آراسته شده یعنی شیطان با نفس و آرایش داده است لَه ُ برای او سُوءُ عَمَلِه ِ بدی کردار او را از شرک و معصیت وَ اتَّبَعُوا و پیروی کردند أَهواءَهُم آرزوهای خود را چون ابو جهل و مشرکان.

صفحه : 1142

مَثَل ُ الجَنَّهِ از جمله آنچه بر تو خوانیم صفت بهشت است الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون َ آن بهشتی که وعده داده شده اند بدان پرهیزگاران فِیها در ان بهشت أَنهارٌ جویها است مِن ماءٍ از آبی غَیرِ آسِن ٍ غیر متغیّر یعنی بوی و رنگ و طعم او منته نگردد و آن از حال خود نه مانند آبهای دنیا که تغیرپذیر باشد وَ أَنهارٌ مِن لَبَن ٍ و جویها است از شیر که هرگز لَم یَتَغَیَّر طَعمُه ُ تغیر نگشته طعم او از صفت عذوبت یعنی تیز و ترش نشده است بطول مکث- وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّهٍ و جویها است از خمر خوش گوار با لذّت لِلشّارِبِین َ مر آشامندگانرا که طرب دارد و خماری نی وَ أَنهارٌ مِن عَسَل ٍ مُصَفًّی و جویها است از شهد صافی نه صاف کرده بآتش بلکه مصطفی آفریده شده از موم و فضلات وَ لَهُم و مر متقیان راست فِیها در ان بهشت با وجود اینکه همه اشربه مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ از همه میوه ها که خواهند در لون صافی و بطعم لذیذ و بوی

خوش وَ مَغفِرَهٌ و مر ایشانرا است پوشش گناهان مِن رَبِّهِم از آفریدگار ایشان یعنی بپوشد گناهان ایشانرا نه بر ان معاقبه کند و نه بدان معاتبه نماید ارباب اشارت گفته اند که چنانچه چهار انهار در زمین بهشت بزیر شجره طوبی روان است چهار جوی نیز در زمین دل عارف در زیر شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء جاری است از منبع قلب آب انابت و از ینبوع صدر لبن صفوت و از خمخانه سر خمر محبّت و از محبری روح عسل مودّت و فی المثنوی المعنوی نظم آب صدرت آب جوی خلد بود جوی شیر خلد مهر تست زود ذوق طاعت گشت جوی انگبین مستی و ذوق تو جوی خمر بین و در بحر الحقائق آورده که آب اشارت بحیات دل است و لبن بفطرت اصلی که بحموضت هوا و تفاهت بدعت متغیر نگشته و جوی خمر جوشش محبت الهی است و عسل مصفی حلاوت قرب و ثمرات عبارت است از مکاشفات و مغفرت غفران جنب وجود ع وجودک ذنب لا یقاس به ذنب بیت پندار وجود ما گناهی است عظیم لطفی کن و اینکه گناه ز ما درگذران بعد از ذکر متنعمان بوستان بهشت از حال محنت کشان دوزخ خبر میدهد و میفرماید که آیا هر که در چنین نعمتی باشد که یاد کردیم کَمَن هُوَ خالِدٌ مانند کسی است که او جاویدان است فِی النّارِ در آتش دوزخ وَ سُقُوا و چشانیده میشود بجای شربت بهشتیان ماءً حَمِیماً آبی در غایت گرمی فَقَطَّع َ پس پاره پاره می گرداند أَمعاءَهُم رودهای ایشانرا، آورده اند که چون پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم خطبه خواندی

و منافقان را عیب کردی جمعی از اهل نفاق بیرون آمده از مسجد بطریق استهزاء از علماء صحابه رض میپرسیدندی که اینکه مرد حالی چه گفت حق سبحانه از حال ایشان خبر میدهد که وَ مِنهُم یعنی از ایشان یعنی منافقان مَن یَستَمِع ُ آنهااند که گوش فرامیدارند إِلَیک َ بسوی خطبه تو در روز جمعه و غیر آن حَتّی إِذا خَرَجُوا تا چون بیرون روند مِن عِندِک َ از نزدیک تو قالُوا گویند لِلَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ مر آنانرا که دانشی داده اند از صحابه چون عبد اللّه بن مسعود و ابو الدرداء و امثال ایشان رضی اللّه عنهم و از إبن عباس رضی اللّه منقول است که من هم از آنهاام که منافقان از ایشان می پرسیدند که ما ذا قال َ آنِفاً چه گفت محمّد ص اکنون یعنی ما فهم نکردیم سخن او را و اینکه بر وجه سخریه می گفتند.

صفحه : 1143

أُولئِک َ الَّذِین َ آنگروه آنانند که بحکم ازلی طَبَع َ اللّه ُ مهر نهاده است خدای عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان بنفاق و شک وَ اتَّبَعُوا و در پی رفتند أَهواءَهُم هوای نفس خود را و بجهت آن تهاون می کنند بکلام سیّد انام علیه الصلوه و السلام وَ الَّذِین َ اهتَدَوا و آنانکه راه یافتند یعنی مومنان زادَهُم زیاده میگرداند استماع سخن پیغمبر علیه الصلوه و السّلام ایشان را هُدی ً بصیرت و یقین وَ آتاهُم تَقواهُم و میدهد ایشانرا آنچه مدد کند در ازدیاد تقوی و دوام بر آن فَهَل یَنظُرُون َ پس آیا انتظار می برند منافقان و کافران یعنی منتظر نیستند إِلَّا السّاعَهَ مگر قیامت را أَن تَأتِیَهُم بَغتَهً که بیاید بدیشان ناگهان فَقَد جاءَ پس بدرستی که آمد و

ظاهر شد أَشراطُها علامتهای آن چون مبعث پیغمبر علیه الصلوه و السلام و انشقاق قمر فَأَنّی لَهُم پس از کجا باشد مر ایشانرا إِذا جاءَتهُم چون بیاید قیامت بدیشان ذِکراهُم پند گرفتن ایشان و توبه کردن یعنی چون روز قیامت بیاید تذکر و اتعاظ هیچ فائده ندهد فَاعلَم أَنَّه ُ لا إِله َ إِلَّا اللّه ُ یعنی چون سعادت موحدان و شقاوت مشرکان و منافقان دانستی پس ثابت باش بر دانشی که داری بواحدانیت و دانسته که معبود بحق نیست مگر خدای در حقایق سلمی آورده که چون عالمی را گویند اعلم مراد بآن ذکر باشد یعنی یاد کن آنچه دانسته و در موضح آورده بدانکه هیچ ثوابی نیست برابر آنکه کسیکه گوید لا اله الا اللّه وَ استَغفِر و آمرزش طلب لِذَنبِک َ برای ذنب خود و در معالم فرموده که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم مأمور شد باستغفار با آنکه مغفور است تا امت درین صورت سنت بوی اقتداء کنند و در تبیان آورده که مراد آنست که طلب عصمت کن ازو تا ترا از گناه نگاهدارد وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ و آمرزش طلب برای مردمان مؤمن و زنان مومنه و اینکه اکرامی است از خدای در باره اینکه امت که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم ایشانرا بطلب آمرزش گناهان ایشان امر فرموده و از امام علام روح اللّه روحه منقول است که حق سبحانه پیغمبر ص خود را امر کرد باستغفار گناهان امت و خلاف امر الهی از آنحضرت ص متصوّر نیست پس استغفار فرموده باشد و طلب آمرزش کرده حق تعالی از ان کریم تر است که حبیب ص خود را فرماید که از

من چیزی طلب و چون طلبد و عطا نکند پس معلوم می شود که امت را دولت آمرزش خواهد بود نظم هرکرا چون تو پیشوا باشد ناامید از خدا چرا باشد چون نشان شفاعت کبری یافت بر نام نامیت طغری امتان با گناهکاریها بتو دارند امیدواریها وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند مُتَقَلَّبَکُم جای رفتن و گردیدن شما در دنیا وَ مَثواکُم و آرام گاه و موضع قرار شما در عقبی یا میداند و هر جا که میروید در روز و هر جا که می باشد در شب.

صفحه : 1144

وَ یَقُول ُ الَّذِین َ آمَنُوا و میگویند آنانکه ایمان آورده اند و مبالغه می کنند و جهت حرص که در جهاد دارند لَو لا نُزِّلَت سوره چرا فرستاده نمی شود سوره در باب قتال یا کفّار فَإِذا أُنزِلَت پس چون فرستاده شود سوره مُحکَمَهٌ سورتی از قرآن که در ان متشابهی نبود وَ ذُکِرَ و یاد کرده شود فِیهَا القِتال ُ در ان سوره امر بقتال و جهاد رَأَیت َ الَّذِین َ بینی آنانرا که هست فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان مَرَض ٌ بیماری شک و نفاق یا سستی در دین یَنظُرُون َ إِلَیک َ می نگرند بسوی تو نَظَرَ المَغشِی ِّ عَلَیه ِ نظر کسی که فرود آمده باشد بر وی بیهوشی مِن َ المَوت ِ از غم و اندوه مرگ یعنی تحیر و غمناک شوند فَأَولی لَهُم پس وای بر ایشان و یا دوزخ مر ایشانراست طاعَهٌ کار ایشان فرمانبرداری است وَ قَول ٌ مَعرُوف ٌ و سخن نیکو مثل قول سمعنا و اطعنا فَإِذا عَزَم َ الأَمرُ پس چون لازم شد امر بقتال و عزم کردند صحابه رض بر جهاد ایشان خلاف ورزیده با

زنان در خانها نشینند فَلَو صَدَقُوا اللّه َ پس اگر راست گفتندی با خدای در اظهار حرص بر جهاد لَکان َ هر آئینه آن راستی بودی خَیراً لَهُم بهتر مر ایشانرا فَهَل عَسَیتُم پس آیا شاید و توقع هست از شما ای منافقان إِن تَوَلَّیتُم اگر بخود گیرید امور مردمان را یعنی حاکم شوید أَن تُفسِدُوا آنکه فساد کنید فِی الأَرض ِ در زمین بسبب جاه و تجبر انواع تباهی از شما واقع گردد وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم و ببرید رحمهای خود را از روی تکبّر و تعظّم یا از شما می آید اگر اعراض کنید از قرآن روی بگردانید از فرمان او که باز بسر امور جاهلیت روید از فساد و قطع رحم و سفک و ماء و امثال آن، أُولئِک َ الَّذِین َ آن گروه که مفسد و معرض اند لَعَنَهُم ُ اللّه ُ رانده است خدا ایشانرا و دور کرده از رحمت خود فَأَصَمَّهُم پس ایشانرا کر گردانید تا سخن حق نشنوند وَ أَعمی أَبصارَهُم و کور ساخت دیدهای ایشانرا تا دلائل قدرت و عبرت نه بینند أَ فَلا یَتَدَبَّرُون َ القُرآن َ آیا چرا تفکر نمی کنند در قرآن و مواعظ و زواجر آن تا از نافرمانی بگذرند أَم عَلی قُلُوب ٍ بلکه بر دلهای ایشان است أَقفالُها قفلهای آن یعنی چیزی که دلها را بمنزل قفلها باشد مر درها را و آن ختم و طبع الهی است بر آن نظم در که خدا بست بروی عباد هیچ کلیدش نتواند گ شاد کیست که بردارد و در وا کند فقل که او بر در دلها کند در تبیان آورده که یهود نعت حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام در توریت خوانده بودند و صحت نبوت

آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم معلوم کرده و قبل از بعثت صفت آنحضرت ص بسیار میگفتند و از ظهور او خبر میدادند چون سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم مبعوث شد و بمدینه آمد ایشان برگشتند از وی و خدای تعالی آیت فرستاد.

صفحه : 1145

إِن َّ الَّذِین َ ارتَدُّوا بدرستی که آنانکه برگشتند عَلی أَدبارِهِم بر ادبار خود یعنی به پس بازشدند و کافر گشتند بر محمّد صلی اللّه علیه و سلّم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ از پس آنکه روشن شده بود لَهُم ُ الهُدَی مر ایشانرا بیانی از نبوت آنحضرت ص و بدلائل واضح دانسته بودند الشَّیطان ُ دیو لعین سَوَّل َ آسان کرد و بیاراست لَهُم ُ برای ایشان انکار و عناد را وَ أَملی لَهُم و خدا مهلت داد ایشانرا و تعجیل نفرمود در عقوبت ایشان تا در گناه بیفزایند ذلِک َ اینکه امهال بِأَنَّهُم قالُوا بسبب آنست که گفتند یهودان لِلَّذِین َ کَرِهُوا مر آنانرا که کراهت داشتند ما نَزَّل َ اللّه ُ از آنچه خدا فرستاده از قرآن و احکام دین یعنی منافقان را مراد آنست که یهود مر اهل نفاق را گفتند به پنهانی سَنُطِیعُکُم زود باشد که فرمانبریم شما را فِی بَعض ِ الأَمرِ در بعضی کارها یعنی مددگاری کنیم اگر با پیغمبرم حرب کنید وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند إِسرارَهُم پنهانی ایشانرا فَکَیف َ پس چگونه باشد حال ایشان إِذا تَوَفَّتهُم ُ المَلائِکَهُ چون قبض کنند جان ایشانرا فرشتگان یَضرِبُون َ میزنند وُجُوهَهُم بر رویهای ایشان که از حق بگردانیده اند وَ أَدبارَهُم و بر پشتهای ایشان که بر اهل حق کرده اند ذلِک َ قبض رواح ایشان برینوجه بِأَنَّهُم ُ اتَّبَعُوا بسبب آنست که ایشان متابعت کردند ما أَسخَطَ اللّه َ

آن چیزیرا که بخشم آورد خدای را یعنی موجب غضب وی گردد چون کتمان امر رسول صلی اللّه علیه و سلّم و معاونت منافقان و کافران و مشرکان وَ کَرِهُوا و بسبب آنست که نخواستند و کاره بودند رِضوانَه ُ خوشنودی خدای را یعنی عملی را که بسبب رضای وی باشد چون اظهار نعت پیغمبر ص و اقرار بدو و فرمان برداری او فَأَحبَطَ پس باطل کرد خدای أَعمالَهُم عملهای ایشانرا أَم حَسِب َ الَّذِین َ بلکه پنداشتند آنانکه فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان مَرَض ٌ بیماری نفاق است یعنی منافقان تصوّر کردند أَن لَن یُخرِج َ اللّه ُ و آنکه ظاهر نگرداند خدای أَضغانَهُم کینهای ایشانرا که پوشیده ساخته اند در دل از پیغمبر ص و مومنان.

صفحه : 1146

وَ لَو نَشاءُ و اگر ما میخواهیم لَأَرَیناکَهُم هر آئینه بنمائیم بتو ایشانرا یعنی علامتها و نشانها پیدا کنیم بر ایشان فَلَعَرَفتَهُم پس هر آئینه تو بشناسی بِسِیماهُم بعلامتی که دال باشد بر نفاق ایشان وَ لَتَعرِفَنَّهُم و هر آئینه تو بشناسی ایشانرا فِی لَحن ِ القَول ِ در گردانیدن سخن از صوب صواب بجهت تعریض و توبیخ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و خدای میداند أَعمالَکُم کردارهای شما و مناسب آن جزا خواهد داد انس بن مالک رضی اللّه عنه، می فرماید که بعد از نزول اینکه آیت هیچ منافقی نبود که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم او را نشناخت بسیما و سخن و در تفسیر مطالع و عین المعانی از انس رضی اللّه عنه، نقل کرده اند که در بعضی از غزوات نه کس از منافقان شبی در خواب شدند و بامداد که برخاستند بر جبهه هر یک نوشته بود که هذا منافق وَ لَنَبلُوَنَّکُم

و هر آئینه می آزماید شما را بامر جهاد و تکالیف شاقه یعنی معامله آزمایندگان می کند حَتّی نَعلَم َ المُجاهِدِین َ تا بداند مجاهدان را یعنی ظاهر گردد بر خلق که جهادکنندگان کیانند مِنکُم از شما وَ الصّابِرِین َ و صبرکنندگان بر مشقت حرب وَ نَبلُوَا أَخبارَکُم تا بیازماییم خبرهای شما را که میگوئید در ایمان و اخلاص یعنی تا صدق و کذب همه آشکارا گردد و حفص در افعال ثلثه بنون میخواند یعنی ما آزمائیم تا بدانیم خبرهای شما را إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنانکه نگرویده اند یعنی یهود و بنی قریظه و نضیر وَ صَدُّوا و بازداشتند قوم خود را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدا که دین اسلام است وَ شَاقُّوا الرَّسُول َ و مخالفت کردند با رسول ص مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ از پس آنکه روشن گشته بود و ظاهر گشته لَهُم ُ الهُدی مر ایشانرا راه حق و در توریت خوانده و دانسته بودند لَن یَضُرُّوا اللّه َ زیان نتوانند رسانید خدای را شَیئاً چیزی یعنی از کفر و ضدّ ایشان اثر ضرری بدین خدای و پیغمبر ص او نرسد بلکه شرر آن شر بدیشان عاید گردد وَ سَیُحبِطُ أَعمالَهُم و زود باشد که خدا حبط سازد ثواب اعمال ایشانرا یعنی عبادتها که می کنند یا أَیُّهَا الَّذِین َ ای کسانیکه آمَنُوا ایمان آوردید أَطِیعُوا اللّه َ فرمان برید خدای را در آنچه حکم کرده وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و فرمان بردار باشید رسول را در آنچه حکم فرماید وَ لا تُبطِلُوا أَعمالَکُم و باطل و بیهوده و ضائع مسازید عملهای خود را بریا و سمعه یا به عجب و تکبر که کردار معجب مردود و مذموم بود نظم در هر

عملی که عجب راه یافت رویش زره قبول برتافت ای گشته بکار خویش مغرور وز درگه قرب مانده مهجور معجب مشو از طریق تلبیس کز عجب بچه فتاده ابلیس تا چند تو عجب خودنمائی از دیده بنه منی و مائی إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا بدرستی آنانکه نگرویدند یعنی قوم قریش و اتباع وی و منع کردند مردم را عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از سلوک راه حق ثُم َّ ماتُوا پس بمردند یعنی کشته گشتند در روز بدر وَ هُم کُفّارٌ و حال آنکه ناگرویدگان بودند فَلَن یَغفِرَ اللّه ُ لَهُم پس هرگز نیامرزد خدای مر ایشانرا نزول آیت در شان اهل قلیب است اما حکم آن عموم دارد و شامل است هرکرا که کافر میرد.

صفحه : 1147

فَلا تَهِنُوا پس سستی مکنید ای مؤمنان وَ تَدعُوا إِلَی السَّلم ِ و مخوانید کافران را بصلح یعنی طلب صلح مکنید از ایشان که نشانه ضعف و تذلل شما شود وَ أَنتُم ُ الأَعلَون َ و حال آنکه شما برترانید یعنی غالبانید وَ اللّه ُ مَعَکُم و خدای با شما است بنصرت و عون وَ لَن یَتِرَکُم و ضائع نگرداند خدای و کم نگرداند أَعمالَکُم ثواب کردارهای شما إِنَّمَا الحَیاهُ الدُّنیا جز اینکه نیست که زندگانی دنیا لَعِب ٌ بازی است ناپائدار وَ لَهوٌ و مشغولی بی اعتبار وَ إِن تُؤمِنُوا و اگر بگروید بخدا و رسول وَ تَتَّقُوا و بپرهیزید از معصیت و فضول یُؤتِکُم أُجُورَکُم بدهد مزدهای شما را در آخرت وَ لا یَسئَلکُم و نمی خواهد خدای بر مزد دادن شما أَموالَکُم مالهای شما را یا حق سبحانه نمی خواهد همه اموال شما را بلکه بانفاق اندکی از ان حکم کرد که عشر

است و نصف عشر و ربع عشر إِن یَسئَلکُمُوها اگر بخواهد از شما مالهای شما را فَیُحفِکُم پس مبالغه کند در خواستن یعنی گوید همه را نفقه کنید تَبخَلُوا شما بخیلی کنید بدان و نمی دهید بخوشدلی و طیب نفس وَ یُخرِج و ظاهر میگرداند خدا بدان خواستن از شما به بخل شما أَضغانَکُم کینها و کدورتهای شما را ها أَنتُم ای شما هؤُلاءِ ای گروه مخاطبان تُدعَون َ خوانده شده اید و فرموده شده لِتُنفِقُوا برای آنکه نفقه کنید فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای یعنی زکوه مال دهید یا آنکه باسباب جهاد صرف نمائید فَمِنکُم پس از شما است مَن یَبخَل ُ کسی که بخیلی کند به زکوه و بنفقه در غزوه وَ مَن یَبخَل و هر که بخیلی کند بر آنچه برو واجب است از انفاق فَإِنَّما یَبخَل ُ پس جز اینکه نیست که بخل ورزد عَن نَفسِه ِ بر نفس خود که او را از ثواب محروم میسازد وَ اللّه ُ الغَنِی ُّ و خدای بی نیاز است از صدقات و نفقات شما وَ أَنتُم ُ الفُقَراءُ و شما محتاجانید بدانچه نزدیک اوست از موائد نعمت و فوائد کرامت پس امروز یکی فانی بدهید و فردا در عوض آن ده باقی بستانید چه از خزانه کرم هیچ کم نشود و شما بمرادات و مقاصد خود فائز گردید وَ إِن تَتَوَلَّوا و اگر روی بگردانید از آنچه بر شما فرض کرده اند از اتفاق یا اگر اعراض کنید از اسلام و قبول احکام یَستَبدِل بدل کند خدای قَوماً غَیرَکُم گروهی دیگر را جز شما یعنی شما را هلاک کند و قومی دیگر بیارد ثُم َّ لا یَکُونُوا پس نباشد آن

قوم أَمثالَکُم مانند شما بلکه فرمانبردار باشند و پرهیزگارتر مراد بنی کنده اند و بنی نخع از یمن و اشهر آنست که از حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم سؤال کردند که اینها کدام گروه اند و سلمان فارسی رض در پهلوی آنحضرت نشسته بود دست مبارک بر ران سلمان رض زد و گفت هذا و قومه و در خبر آمد که اگر دین مرتفع شود تا ثریا فرا گیرند آنرا مردمانی از فارسیان در لباب آورده که ابو الدردا رضی اللّه عنه بعد از قراءت اینکه آیت می گفت ابشروا یا بنی فروق مراد پارسایانند.

صفحه : 1148

سوره الفتح

مدنیه و هی تسع و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ بصحت رسیده که در سال هشتم از هجرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم در رؤیاء دید که با بعضی از صحابه رض بزیارت کعبه معظمه زادها اللّه شرفا رفت و عمره گزارد یاران بعد از استماع آن رؤیا پنداشتند که تعبیر آن واقعه در همان سال بظهور خواهد رسید و سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم بکارسازی مشغول شده روز دوشنبه غرّه ذو القعده همان سال از مدینه بیرون آمده احرام بعمره گرفت و هفتاد شتر بجهت هدی با خود ببرد و اغلب اصحاب اتفاق کردند خبر توجه آنحضرت ص بمشرکان مکه رسید و بمنع آنسرور صلی اللّه علیه و سلّم از زیارت خانه اتفاق نمودند و از مکّه بیرون آمده در بلدح لشکرگاه زد و پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم خبردار شده بحدیبیه فرود آمده و از جانب کفار عروه بن مسعود ثقفی نزد حضرت پیغمبر علیه الصلوه و السلام

آمد تا سبب آمدن آنحضرت ص معلوم کند و بعد از ان جلیس کنانی که مهتر احابیش بود بیامد و معلوم کرد که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم داعیه حرب ندارد و بزیارت کعبه آمده اما قریش بر حمیّت جاهلیت فرو ایستادند و بر هیچ وجه راضی نشدند که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و اصحاب او رضوان اللّه علیهم اجمعین بمکه درآیند پیغمبر علیه الصلوه و السلام عثمان رض را نزد ایشان فرستاد ایشان نگاهداشتند و خبر قتل او بدانجا رسید و بدان سبب بیعه الرضوان واقع شد چنانچه عنقریب مذکور گردد انشاء اللّه تعالی القصه کفّار از استماع خبر بیعت متوهم شده سهیل بن عمرو را فرستادند میان آنحضرت ص و اهل مکه صلح واقع شد بر آنکه ده سال میان اهل اسلام و کفّار قریش حرب نباشد و نهان و آشکارا با یکدیگر و بحلفای یکدیگر تعرض نرسانند و مقرر شد که مسلمانان سال دیگر بیایند و عمره قضا گذارند و دیگر شرطها نیز واقع شد و اکثر صحابه رض از ان صلح ملول شدند و آنحضرت ص همانجا در حدیبیه بفرمود تا سر مبارک ایشان را بتراشیدند و بعضی شتران را قربان فرمود برخی را بدست ناجیه اسلمی بمکه فرستاد تا در مروه قربان کنند و بر فقراء و مساکین آنجا بخش کنند و صحابه رض نیز حلق و قصر نمودند و هدی خود را قربان کردند و پیغمبر علیه الصلوه و السّلام بست روز در حدیبیه توقف فرمود و در حین مراجعت شبی از شبها اینکه سوره فرود آمد و آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم فرمود

که امشب اینکه سوره بر من نازل شده که دوست تر میدارم از آنچه آفتاب بر ان طالع می شود پس سوره فتح را بر یاران خواند و ایشانرا تهنیت گفته اصحاب رض او را نیز مبارکباد گفتند إِنّا فَتَحنا بدرستیکه ما حکم کردیم لَک َ از برای تو فَتحاً مُبِیناً حکمی پیدا و هویدا که آن صلح است با قریش و از حضرت ص پرسیدند که افتح هو در جواب فرمود که نعم و نفس الامر آن صلح مقدمه فتوح بسیار بوده چه مسلمانان که در مکّه ایمان خود پنهان می داشتند سر گذار شده با کفار مجاهده کردند و قرآن بر ایشان خواندند و بسیار کس مسلمان شدند و سبب فتح مکّه نیز همان بوده است و ازین است که بعضی مفسران برینوجه تفسیر کرده اند که ما بگشائیم برای تو شهر مکه را تعبیر بماضی جهت تحقیق وقوع است و گفته اند مراد فتح خیبر و فدک است پس از خدا آمرزش طلب لِیَغفِرَ لَک َ اللّه ُ تا بیامرزد مر ترا خدای ما تَقَدَّم َ آنچه گذشته است از وحی مِن ذَنبِک َ از آنچه موجب عتاب تو نتواند بود وَ ما تَأَخَّرَ و آنچه مانده ست پس از ان یا پیش از فتح و پس از ان یا قبل از نزول اینکه آیت و بعد از ان امام ابو اللیث رحمه اللّه فرموده که گناه گذشته ذنب آدم ع و حواست ع و آینده جرایم امت یعنی بیامرزید گناه آدم ع و حوا ع را ببرکت او و می آمرزد گناه امت او را بشفاعت او سلمی رح فرموده که ذنب آدم ع را بوی اضافت کرد چه

در وقت زلّت در صلب وی بوده و ذنب امت را بوی اسناد فرموده چه پیش رود کارساز ایشان ست وَ یُتِم َّ و دیگر بفضل عمیم خود تمام گرداند نِعمَتَه ُ نعمت خود را عَلَیک َ بر توبه فتح بلاد یا باعلای دین یا بانضمام نبوت یا ملک یا بقبول شفاعت وَ یَهدِیَک َ صِراطاً مُستَقِیماً و بنماید ترا راه راست یعنی ثابت دارد در ان.

صفحه : 1149

وَ یَنصُرَک َ اللّه ُ و یاری کند ترا خدای نَصراً عَزِیزاً یاری کردنی که درو عزّت و غلبه باشد یعنی تو بآن نصرت قاهره غالب شوی و چون در صلح حدیبیه خالی از دغدغه و تردّد نبودند حق سبحانه می فرمود که هُوَ الَّذِی اوست آنکه أَنزَل َ السَّکِینَهَ فرو فرستاد آرامش و سکون فِی قُلُوب ِ المُؤمِنِین َ در دلهای گرویدگان لِیَزدادُوا تا زیاده کنند إِیماناً گرویدنی مَع َ إِیمانِهِم با گرویدن ایشان یعنی بیفزایند یقین خود را با یقین دیگر با ایمانی که باصول دین داشتند افزون سازند آنرا بایمان بفروع شرع وَ لِلّه ِ و مر خدای راست- جُنُودُ السَّماوات ِ لشکرهای آسمان از ملائکه وَ الأَرض ِ و جنود زمین از مؤمنان مجاهد پس ای اهل ایمان جهاد کنید و بنصرت الهی واثق باشید که هرکرا لشکر آسمان و زمین در حکم وی بود بلکه ذرات کونین سپاه او باشد اولیای خود را در وقت غزا با اعدای خود فرو نگذارد بیت نصرت ازو طلب که بمیدان قدرتش هر ذرّه پهلوانی و هر پشه صفدری است وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای عَلِیماً دانا بمصالح خلق حَکِیماً صواب کار در آنچه کند و از جمله آنست که سکینه

بدلهای گرویدگان فرستاد لِیُدخِل َ المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ تا درآرد مردان و زنان گرویده را ببرکت رسوخ در دین و ثبات در عقیده جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر منازل آن یا در تحت اشجار آن جویها خالِدِین َ در حالتی که جاویدانند فِیها در وی وَ یُکَفِّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم و برای آنکه بپوشد از ایشان بدیهای ایشان را یعنی محو گرداند پیش از دخول بهشت تا پاک و پاکیزه در روضه رضوان درآیند وَ کان َ ذلِک َ و هست اینکه وعده مر ایشانرا عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای یعنی در حکم او فَوزاً عَظِیماً رستگاری بزرگ و چه فوز عظیم تر از آنکه ایشان از مکاره ایمن شوند و بمقاصد فائز گردند.

صفحه : 1150 وَ یُعَذِّب َ المُنافِقِین َ وَ المُنافِقات ِ و دیگر برای آنست تا عذاب کند مردان منافق و زنان منافقه را از اهل مدینه وَ المُشرِکِین َ وَ المُشرِکات ِ و مردان مشرک و زنان مشرکه را از اهل مکّه الظّانِّین َ بِاللّه ِ گمان برندگان بخدای ظَن َّ السَّوءِ گمان بد یعنی اسد و غطفان از اهل شرک و بعضی از منافقان گمان می بردند که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بحدیبیه می رود کشته خواهد شد یا سالم بمدینه نخواهد آمد و لشکر او منهزم خواهد شد پس حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم سالم و غانم باز بمدینه آمد و حق سبحانه فرمود که عَلَیهِم برین گمان بد برندگان است دائِرَهُ السَّوءِ گردش بد یعنی ایشان مغلوب و منکوب خواهند شد وَ غَضِب َ اللّه ُ عَلَیهِم و خشم گرفت خدای بر ایشان وَ لَعَنَهُم و براند ایشان را از رحمت خود وَ أَعَدَّ

لَهُم و آماده کرد برای ایشان جَهَنَّم َ دوزخ را وَ ساءَت مَصِیراً و بد بازگشتی است دوزخ وَ لِلّه ِ جُنُودُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ و مر خدای را است لشکرهای آسمان و زمین یعنی هر که در آسمانها و زمینها است همه ملوک و مسخّر اوست چنانکه لشکریان مر سردار خود را تکرار اینکه سخن جهت وعده مومنان است تا بنصرت الهی مستظهر باشند و برای وعید مشرکان و منافقان تا از تکذیب ربانی خائف گردند وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای عَزِیزاً غالب در فرمان خود حَکِیماً دانا در آنچه فرماید إِنّا أَرسَلناک َ بدرستیکه ما فرستادیم ترا شاهِداً گواه بر اقوال و افعال امت تو وَ مُبَشِّراً و مژده دهنده آنانرا که سکینه بر دلهای ایشان نازل شده وَ نَذِیراً و بیم کننده مر آنان را که گمان بد برده اند پس تو امت را بگوی که فرستادن من جهت بیم و بشارت لِتُؤمِنُوا بِاللّه ِ برای آنست که تصدیق کنید مر خدای را یعنی بگروید به یگانگی او وَ رَسُولِه ِ و تصدیق کنید فرستاده او را در دعوی که می کند وَ تُعَزِّرُوه ُ و تقویت دهید دین او را وَ تُوَقِّرُوه ُ و بزرگ دارید فرمان او را وَ تُسَبِّحُوه ُ و بپاکی یاد کنید مر ویرا یا نماز گذارید برای او بُکرَهً وَ أَصِیلًا بامداد و شبانگاه و گفته اند ضمیر تعزروه و توقر و عاید بحضرت صلی اللّه علیه و سلّم است یعنی او را نصرت کنید و تعظیم او بجا آرید که تعظیم او بحقیقت تعظیم حق است که إِن کُنتُم تُحِبُّون َ اللّه َ فَاتَّبِعُونِی و تعظیم حضرت رسالت پناهی تعظیم امر الهی نیز هست و خود که

یا را دارد که شرائط تعظیم او کما ینبغی بجا آرد بیت در حریم سر تعظیم تو کس را راه نیست وز کمال احتشامت هیچ عقل آگاه نیست.

صفحه : 1151

إِن َّ الَّذِین َ یُبایِعُونَک َ بدرستی آنانکه بیعت کردند با تو در حدیبیه إِنَّما یُبایِعُون َ اللّه َ جز اینکه نیست که بیعت کرده اند با خدا چه مقصود به بیعت اوست و برای طلب رضای اوست مراد بیعت رضوان است و ذکر آن بیاید انشاء اللّه العزیز سلمی رح فرمود که اینکه سخن در مقام جمع است و حق سبحانه مرتبه جمع را برای هیچکس تصریح نکرد لا برای آنکه اخص و اشرف موجودات است و از همین مقام است که من یطع الرسول فقد اطاع اللّه یَدُ اللّه ِ قوت خدای بوفا کردن وعده خود در ثواب آخرت یا در نصرت پیغمبر خود فَوق َ أَیدِیهِم ز بر قوتهای ایشانست در وفا بعهد یا در یاری دادن پیغمبر ص در معالم آورده که در صحابه رض بوقت بیعت دست پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم می گرفتند و ید اللّه ز بر دست های ایشان بوده در مبایعت فَمَن نَکَث َ پس هر که بشکند عهد را فَإِنَّما یَنکُث ُ پس جز اینکه نیست که می شکند عَلی نَفسِه ِ بر نفس خود یعنی ضرر آن بنفس او رسد و بس در موضح آورده که سه چیز باهل آن راجع میشود یکی مکر که و لا یحیق المکر السیئی الا باهله دوم ستم که انما بغیکم علی انفسکم سوم نقض عهد که فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و در باب نقض عهد و پیمان گفته اند رباعی پیمان مشکن که

هر که پیمان بشکست از پای درافتاد و برون شد از دست آنرا که درست بود پیمان الست نشکست بهیچ حال هر عهد که بست وَ مَن أَوفی و هر که وفا کند بِما عاهَدَ بآنچه عهد کرده است عَلَیه ُ اللّه َ بر آن با خدای فَسَیُؤتِیه ِ پس زود دهد مر او را خدای أَجراً عَظِیماً مزدی بزرگ در آخرت که آن بهشت است آورده اند که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم چون متوجه مکّه شد به نیت عمره ببعضی از اعراب چون اسلم جهینه و مزینه و غفار و اشجع نامه فرستاد که درین سفر مرا مرافقت و موافقت کنید از محاربه قریش نرسیدند و تعلّل نموده تخلف ورزیدند حق سبحانه خبر داد پیغمبر خود را صلی اللّه علیه و سلّم که چون بمدینه بازرسی سَیَقُول ُ لَک َ المُخَلَّفُون َ زود باشد که بگویند مر ترا بازپس ماندگان مِن َ الأَعراب ِ از بادیه نشینان یعنی قبائلی که مذکور شد عذر آرند شَغَلَتنا مشغول کرد ما را أَموالُنا مالهای ما که غمخوارگی نداشت و ضائع میشد وَ أَهلُونا و زنان و فرزندان ما یعنی از بیکسی بی برگ و بینوا می ماندند فَاستَغفِر لَنا پس طلب آمرزش کن برای ما بدین تخلف که کردیم و مرافقت و موافقت ننمودیم یَقُولُون َ بِأَلسِنَتِهِم میگویند بزبانهای خود ما لَیس َ فِی قُلُوبِهِم آنچه نیست در دلهای ایشان یعنی اینکه اعتذار و استغفار بزبان میکنند او دل ایشانرا از ان خبر نیست قُل بگو در جواب ایشان فَمَن یَملِک ُ لَکُم پس کیست که مالک شود برای شما یعنی منع کند از شما مِن َ اللّه ِ از حکم خدای شَیئاً چیزیرا إِن أَرادَ اگر خواهد خدای بِکُم ضَرًّا بشما

قهری و هزیمتی قتلی و خللی در مال و اهل و یا عقوبتی بر تخلف أَو أَرادَ بِکُم یا اگر خواهد بشما نَفعاً سودی چون دولت و نصرت و نگاهداشت اموال و اهالی بَل کان َ اللّه ُ بلکه هست خدای بِما تَعمَلُون َ بانچه شما می کنید خَبِیراً دانا میداند که قصد شما از تخلف چه بود شما مشغولی مال و فرزندان نداشتید.

صفحه : 1152

بَل ظَنَنتُم بلکه گمان بردید أَن لَن یَنقَلِب َ الرَّسُول ُ آنکه بازنگردد پیغمبر ص وَ المُؤمِنُون َ و رجعت نکنند مومنان إِلی أَهلِیهِم بسوی اهالی خود بمدینه أَبَداً هرگز بلکه مشرکان ایشانرا بکشند و مستاصل گردانند وَ زُیِّن َ ذلِک َ و آراسته شد اینکه گمان یعنی شیطان بیاراست استیصال پیغمبر ص و اصحاب او را تا متمکن شد فِی قُلُوبِکُم در دلهای شما وَ ظَنَنتُم و گمان بردید ظَن َّ السَّوءِ گمان بد که دین خدا باطل شود و ملت اسلام برافتد وَ کُنتُم و گشتید شما بدین گمان قَوماً بُوراً گروهی هلاک شدگان بسبب فساد عقیدت و نیّت وَ مَن لَم یُؤمِن بِاللّه ِ و هر که نگرود بخدای وَ رَسُولِه ِ و رسول او و بدل تصدیق بحکم خدا و رسول نکند فَإِنّا أَعتَدنا پس بدرستیکه ما آماده کردیم لِلکافِرِین َ مر ناگرویدگانرا سَعِیراً آتش افروخته وَ لِلّه ِ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ و مر خدای راست پادشاهی آسمان و زمین یعنی زمام امور ممالک علوی و سفلی در قبضه قدرت اوست یَغفِرُ می آمرزد گناهان بزرگ لِمَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ یُعَذِّب ُ و عذاب میکند بگناهان خرد مَن یَشاءُ هرکرا اراده میکند وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای غَفُوراً آمرزنده توبه کنندگان رَحِیماً مهربان بر ایشان

سَیَقُول ُ المُخَلَّفُون َ زود باشد که بگویند پس ماندگان از حدیبیه مراد همان قبایلند یعنی اعراب خواهند گفت إِذَا انطَلَقتُم آنگاه که بروید إِلی مَغانِم َ بسوی غنیمتها مراد غنائم خیبر است لِتَأخُذُوها تا فراگیرید آنرا ذَرُونا بگذارید ما را نَتَّبِعکُم تا پیروی کنیم شما را درین سفر آورده اند که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم در ذی الحجه سنه ست ّ از حدیبیه بازگشت و در محرم سنه سبع بغزوه خیبر توجه فرمود و حکم شد که هر که در حدیبیه حاضر بوده بدین جنگ رود و غیر ایشان درین جنگ اتفاق نکنند و چون عزم جزم شد مخالفان گفتند بگذارید تا موافقت کنیم با شما و بخیبر آییم یُرِیدُون َ میخواهد مخالفان أَن یُبَدِّلُوا آنکه تغییر دهند کَلام َ اللّه ِ سخن خدای را یعنی حکم او را که فرمود که غیر از اهل حدیبیه بدین حرب نروند قُل لَن تَتَّبِعُونا بگو پیروی نخواهید کرد ما را نفی است بمعنی نهی یعنی با ما بیرون میائید کَذلِکُم قال َ اللّه ُ همچنین گفته است شما را خدای مِن قَبل ُ پیش ازین قصّه شما یا پیش از آمدن ما بمدینه فَسَیَقُولُون َ پس زود باشد که گویند که اینکه حکم نکرده خدای بَل تَحسُدُونَنا بلکه شما حسد می برید بر ما. تا در غنیمت شریک شما نشویم و نه چنین است که مخالفان میگویند بَل کانُوا لا یَفقَهُون َ بلکه هستند که در نمی یابند إِلّا قَلِیلًا مگر اندک چیزیرا.

صفحه : 1153

قُل لِلمُخَلَّفِین َ بگو مر اینکه بازماندگان را مِن َ الأَعراب ِ از اهل بادیه سَتُدعَون َ زود باشد که خوانده شوید إِلی قَوم ٍ بحرب گروهی أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ خداوندان کارزار سخت که اهل یمامه اند از متابعان

مسلیمه کذاب یا قبائل عرب که مرتد شدند بعد از وفات پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم یا هوازن و غطفان که در حیات آنحضرت بوادی حنین حرب کردند و گفته اند که مراد اهل فارس و روم اند ملخص آیت آنکه شما را بجنگ مردمی محارب مبارز خواهد خواند که شما تُقاتِلُونَهُم کارزار کنید با ایشان و بکشید ایشانرا أَو یُسلِمُون َ یا مسلمان شوند اگر اینکه قوم مشرک یا مرتد باشند حکم ایشان قتل است یا اسلام و اگر غیر ایشان است از اهل کتاب قتال است یا جزیه و بر ان تقدیر اسلام بمعنی انقیاد باشد فَإِن تُطِیعُوا پس اگر فرمان برید کسی را که خواننده شما است بقتال آن گروه یُؤتِکُم ُ اللّه ُ بدهد شما را خدای تعالی أَجراً حَسَناً مزدی نیکو که آن غنیمت است در دنیا و جنت در عقبی وَ إِن تَتَوَلَّوا او اگر روی بگردانید و پشت بر داعی کنید کَما تَوَلَّیتُم همچنانکه اعراض کردید مِن قَبل ُ پیش اینکه از سفر حدیبیه یُعَذِّبکُم عذاب کند خدا شما را عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک در حق متخلفان چو اینکه همه وعید واقع شد ضعفا و عجزه از مسلمانان اندیشیدند که ما بواسطه عجز و ضعف از جهاد تخلف میکنیم تا مآل حال ما بچه أنجامد آیت امد که لَیس َ عَلَی الأَعمی حَرَج ٌ نیست بر نابینا گناهی اگر بحرب نرود وَ لا عَلَی الأَعرَج ِ و نه بر لنگ حَرَج ٌ بزه است اگر از جهاد تخلّف کند وَ لا عَلَی المَرِیض ِ و نه بر بیمار حَرَج ٌ تنگی دائمی اگر بحرب نرود چه اینها

معذوراند وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ و هر که فرمان برد خدایرا وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را در جهاد و غیر آن یُدخِله ُ جَنّات ٍ درآورد خدا او را در بهشتها و آن چنان بوستانها است که پیوسته تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر مساکن بهشتیان جویها وَ مَن یَتَوَل َّ و هر که اعراض کند از فرمان خدای و رسول او یُعَذِّبه ُ عذاب کند خدا او را عَذاباً أَلِیماً عذابی که درد آن منقطع نگردد و الم او منقضی نشود و آن عذاب حرمان است چه بمخالفت امر خدای از دولت لقا مهجور و بنافرمانی رسول ص از سعادت شفاعت محروم خواهند بود نعوذ باللّه من الحرمان بیت مسوز ز آتش حرمانیم که هیچ عذاب ز روی سوز و الم چون عذاب حرمان نیست آورده اند که چون حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بحدیبیه نزول فرمود خراش بن امیه رض را بمکه فرستاد تا ایشانرا اعلام کند که آنحضرت بعمره آمده و داعیه حرب ندارد و اهل مکّه خراش را از درآمدن و سخن کردن منع کردند آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم ثانیا ذو النورین رض را فرستاد او را در مکه نگاه داشتند و آوازه قتل او درافتاد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم اصحاب را طلبید ایشان بقول صحیح هزار و پانصد و بیست تن بودند و بیعت کردند بر آنکه با قریش قتال کنند و از حرب روی نتابند و در زیر درخت سمره نشسته بود در کشاف آورده که چون حضرت در زیر درخت سمره قرار گرفت شاخی از ان بر پشت مبارک او فرود آمد عبد اللّه مغفل

رض گوید که من قائم بودم زیر سر آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم آن شاخ را بدست گرفته از پشت مبارک وی برداشتم و صحابه بیعت کردند بر مرگ و قتل و آنکه مطلقا نگریزند حضرت ص فرمود که شما امروز بهترین اهل زمانید در معالم از جابر رض نقل میکند که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که بدوزخ نرود یک کس از انها که در تحت الشجره بیعت کردند و اینکه را بیعت الرضوان گویند چه حق سبحانه ازین قوم خوشنود شد چنانچه میفرماید.

صفحه : 1154

لَقَد رَضِی َ اللّه ُ بتحقیق که خدای خوشنود گشت عَن ِ المُؤمِنِین َ از گرویدگان صحابه رض إِذ یُبایِعُونَک َ وقتی که بیعت کردند با تو تَحت َ الشَّجَرَهِ در زیر درخت سمره فَعَلِم َ پس میداند خدای ما فِی قُلُوبِهِم آنچه در دلهای ایشانست از اخلاص و وفا و صدق و صفا فَأَنزَل َ السَّکِینَهَ پس فرو فرستاد آرامش عَلَیهِم بر ایشان وَ أَثابَهُم و پاداش داد ایشانرا فَتحاً قَرِیباً فتحی قریب که فتح خیبر است یا مکه وَ مَغانِم َ کَثِیرَهً و غنیمتهای بسیار از اخوّت و نقود و ضیاع و عقار یَأخُذُونَها فرا میگیرند آنها را از یهود خیبر و غیر آن وَ کان َ اللّه ُ عَزِیزاً و هست خدا غالب و غلبه دهنده دوستان خود را حَکِیماً حکم کننده بمغلوبیت دشمنان وَعَدَکُم ُ اللّه ُ وعده کرده است شما را خدا ای امت مَغانِم َ کَثِیرَهً غنیمتهای بسیار در بلاد فارس و روم بلکه در اطراف و اکناف عالم تَأخُذُونَها فرامیگیرید آنرا تا قیامت فَعَجَّل َ پس تعجیل نقد داد لَکُم مر شما را هذِه ِ اینکه غنیمت خیبر وَ کَف َّ و بازداشت و

کوتاه کرد أَیدِی َ النّاس ِ دستهای مردمانرا یعنی اهل خیبر و حلفای ایشانرا که بنی اسد و غطفان بودند عَنکُم از شما تا حلفای یهود ترسیده بجنگ درنیامدند و ایشان از خوف شما حصاری شدند تا از شما سالم مانند وَ لِتَکُون َ و تا باشد آن غنیمت آیَهً لِلمُؤمِنِین َ نشان مر مومنان را براستی قول پیغمبر ص بر فتح خیبر یا صدق قول الهی در وعده غنایم وَ یَهدِیَکُم و برای آنکه نماید شما را صِراطاً مُستَقِیماً راهی راست که منهج توکل است و مستوثق بودن بفضل ازلی و بازگذاشتن کار بلطف لم یزلی ارباب سیر رحمهم اللّه برآنند که چون حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم از سفر حدیبیه مراجعت فرمود بحکم وعده و اثابهم فتحا قریبا کارسازی حرب خیبر فرموده با هزار و چهارصد تن از مدینه بیرون آمده متوجه قلاع خیبر شدند و از منزل صهبا براه مرحب روان شده سحری بود که از طریق وادی حرضه میان قلعهای خیبریان درآمدند و ایشان بیخبر از قلعه بیرون آمده با بیل و تیشه و ادوات زرع میلی بحدایق و مزارع خود داشتند که ناگاه لشکر اسلام در نظر ایشان درآمد گفتند و اللّه محمّد ص و الخمیس در وی بحصار خود آوردند و آنحضرت ص فرمود که اللّه اکبر خربت خیبر انا اذ انزلنا بساحته قوم فساء صباح المنذرین القصه یهود حصاری شده دل بر قتال بنهادند و مسلمانان اوّل باهل مطاه حرب کردند و آن قلعه گرفته و بعد از ان حصار شق مفتوح گشت و در مغازی محمّد إبن اسحاق مذکورست که اول از حصون خیبر حصن ناعم را

فتح کردند پس نطاه شق از بعد از ان یهود بحصن صعب بن معاص متحصن گشتند و بجنگ بسیار گرفته شد و اقمشه و امتعه و اطعمه ایشان بسیار بدست مسلمانان افتاد پس بمحاصره حصار قموص اشتعال فرمودند و حضرت را صداعی طاری شده بخود سواری نمیتوانست فرمود قلعه بغایت محکم بوده آنجا حرب فراوان وقوع یافته و آخر الامر بدست مرتضی علی کرم اللّه وجهه مفتوح گشت و در ان قلعه مرحب خیبری را کشت و در آهنین آن حصار برکنده سپری خود ساخت و یهود زینهار خواستند و غنائم بسیار بدست صحابه رض افتاد و گنج ابو الحقیق بازیافتنده و آنجا آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را زهر دادند بره زهرآلوده با وی بسخن درآمد که یا رسول اللّه ص از من مخور که مرا بزهر آلوده اند بیت ز خوان معجزه او گر نواله طلبی حدیث بره بریان شنو که ما حضر است.

صفحه : 1155

وَ أُخری وعده کرد شما را غنیمتهای دیگر یا فتح شهرهای دیگر که هنوز لَم تَقدِرُوا قادر نشده اید عَلَیها بر آن و نمی دانید آنرا قَد أَحاطَ اللّه ُ بدرستی که احاطه کرده است علم خدای بِها بآن مراد غنائم هوازن است یا مدائن فارس و روم و شام و مجاهد گوید هر فتحی که تا قیامت مر اینکه امت را دست دهد در اینکه داخل است وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر همه چیزها از فتح مداین و اعطاء غنائم قَدِیراً توانا وَ لَو قاتَلَکُم ُ و اگر قتال کردندی با شما در حدیبیه الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه کافر بودند

از اهل حدیبیه و صلح نکردندی لَوَلَّوُا الأَدبارَ هر آئینه برگردانیدندی پشتها را یعنی هزیمت کردندی ثُم َّ لا یَجِدُون َ پس نیافتندی وَلِیًّا کارسازی که ایشانرا نگاهدارد وَ لا نَصِیراً و نه یاری که ایشانرا مددگاری نماید سُنَّهَ اللّه ِ سنت نهاده است خدای سنت نهادنی الَّتِی قَد خَلَت آن سنتی که گذشته است مِن قَبل ُ پیش ازین در امتان دیگر که همیشه انبیاء بر ایشان غلبه کرده اند وَ لَن تَجِدَ و نیابی تو لِسُنَّهِ اللّه ِ مر سنت خدای را تَبدِیلًا تغییری هرچه در ازل مقدّر و مقرر شده لا محاله کائن خواهد شد و دست تصرف هیچکس رقم تغییر و تبدیل بر صفحات آن نخواهد کشید قطعه تغییر بحکم ازلی راه نیابد تبدیل بفرمان قضا کار ندارد در دائره امر کم و بیش نگنجد با سرّ قدر چون و چرا کار ندارد آورده اند که وقتی که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم در حدیبیه بود هشتاد تن از اهل مکه بهنگام نماز صبح از جبل تنعیم فرو تاخته شبخون آوردند تا صحابه رض را بقتل رسانند یاران رسول اللّه ص غلبه کرده ایشانرا دستگیر گردند و پیش آنحضرت آوردند و آنحضرت ایشانرا آزاد کرد آیت نازل شد که وَ هُوَ الَّذِی و اوست آن خداوندی که از محض کرم کَف َّ أَیدِیَهُم بازداشت دستهای کفار مکه را عَنکُم از شما تا صلح کردند وَ أَیدِیَکُم عَنهُم و دستهای شما را کوتاه کرد از ایشان بِبَطن ِ مَکَّهَ در وادی مکه یعنی حدیبیه مِن بَعدِ أَن أَظفَرَکُم پس از انکه ظفر داد شما را و غالب ساخت عَلَیهِم بر ایشان مراد آن هشتاد سواراند وَ کان َ اللّه ُ و هست

خدای بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنید از مقاتله با کفار برای فرمان رسول خدای و آنکه دست باز میدارید و میگذارید بجهت تعظیم خانه خدای بَصِیراً بینا و شما را بدان جزا خواهد داد.

صفحه : 1156

هُم ُ الَّذِین َ ایشانند آنانکه کَفَرُوا کافر شدند وَ صَدُّوکُم و بازداشتند شما را عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ از طواف مسجد حرام وَ الهَدی َ و منع کرد شتران را که از برای قربان آورده بودید مَعکُوفاً در حالتی که بازداشته شده بودند أَن یَبلُغ َ از انکه برسد مَحِلَّه ُ بجای او که مکان نحرست یعنی منی خلاصه معنی آنکه کفار مکّه بسبب آنکه شما را از عمره منع کردند و قربانی را بمحل او نگذاشتند مستحق قتال و استیصال گشتند لیکن ما شما را درین سال از قتال ایشان باز میداریم جهت گرویدگان که در مکه هستند وَ لَو لا رِجال ٌ مُؤمِنُون َ و اگر نبودندی مردان گرویده وَ نِساءٌ مُؤمِنات ٌ و زنان ایمان آورده در مکّه که شما لَم تَعلَمُوهُم ندانسته اید ایشانرا و آن هفتاد و دو تن زن و مرد بودند که کتمان ایمان می کردند حق سبحانه فرمود که اگر نبودندی ایشان در مکه و شما ایشانرا نمیدانید باعیان ایشان زیرا که با مشرکان مختلطاند أَن تَطَؤُهُم بدل است از رجال یعنی اگرنه آن بودی که آن مومنان هستند و نه آن بودی که شما ایشان را در اثنای قتال پی سپر میکردید یعنی هلاک میساختید فَتُصِیبَکُم پس میرسید بشما مِنهُم از جهت هلاک ایشان مَعَرَّهٌ مکروهی یعنی غمی و اندوهی بقتل مومنان یا تاوانی چون کفارت و دیت بِغَیرِ عِلم ٍ متعلق بان تطؤهم است یعنی می کشتید ایشانرا بی آنکه دانید

هر آئینه ما دست شما از ایشان کوتاه نمیکردیم پس منع کردیم شما را از قتل اهل مکه جهت نگاه داشت ایشان و اینکه از برای آنست لِیُدخِل َ اللّه ُ تا داخل گرداند خدای فِی رَحمَتِه ِ در بخشش خود مَن یَشاءُ هرکرا خواهد مراد از رحمت توفیق زیادتی خیرات است و گفته اند که دین اسلام لَو تَزَیَّلُوا اگر جدا شدندی آن مومنان از کافران و در مک نبودندی لَعَذَّبنَا الَّذِین َ کَفَرُوا هر آئینه عذاب میکردیم آنانرا که کافر شدند مِنهُم از اهل مکّه عَذاباً أَلِیماً عذابی مولم در عقبی و موجع در دنیا بقتل و سبی إِذ جَعَل َ الَّذِین َ کَفَرُوا و یاد کن ای محمّد ص که چون کردند و درآوردند آنانکه نگرویدند فِی قُلُوبِهِم ُ در دلهای خود الحَمِیَّهَ تعصب و تکبر و غیرت را حَمِیَّهَ الجاهِلِیَّهِ حمیت جاهلیت که بنده را از فرمان برداری خدای بازدارد یعنی با یکدیگر گفتند که محمّد ص را با یاران او در مکه نه میگذاریم چه ایشان در بدر و احد پدران و برادران ما را کشته اند بلات و عزی که بمنازل ما درنیایند چون ایشان عصبیت پیش آوردند فَأَنزَل َ اللّه ُ پس فرو فرستاد خدای سَکِینَتَه ُ آرام و وقار خود را عَلی رَسُولِه ِ بر فرستاده خود.

صفحه : 1157

وَ عَلَی المُؤمِنِین َ و بر مومنان تا مقاتله نکردند و بصلح راضی شده معاودت نمودند و سهیل بن عمرو که باعث صلح نامه بود نگذاشت که بسم اللّه الرحمن الرحیم بنویسند و راضی نشد که محمّد رسول اللّه کتابت کنند حق تعالی میفرماید که وَ أَلزَمَهُم و ثابت داشت خدا مومنان را کَلِمَهَ التَّقوی بر کلمه تقوی که کلمه شهادت است یا

بسم اللّه الرحمن الرحیم که اهل مکه نه پسندیدند یا محمّد رسول اللّه که بکتابت آن رضا ندادند وَ کانُوا و هستند مومنان أَحَق َّ بِها سزاوارتر بدان کلمه از غیر ایشان وَ أَهلَها و هستند اهل آن و اولی بدان کلمه وَ کان َ اللّه ُ و هست خدای بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیماً بهمه چیزها دانا بعد از رجوع از حدیبیه بعضی از صحابه رض گفتند تعبیر خواب پیغمبر ص راست شد و ما طواف خانه نکردیم و خلق و تقصیر بجای نیاوردیم آیت آمد که لَقَد صَدَق َ اللّه ُ هر آئینه راست کرد خدای و محقق ساخت رَسُولَه ُ برای رسول و فرستاده خود الرُّؤیا آن خوابی که دیده بود بِالحَق ِّ براستی و بنابر حکمتی درین سال تاخیر کرد و در سال آینده لَتَدخُلُن َّ المَسجِدَ الحَرام َ هر آئینه درآیید شما بمسجد حرام إِن شاءَ اللّه ُ آمِنِین َ اگر خواهد خدای تعالی در محلی که ایمن باشید از اعادی و گفته اند استثنای حکایت پیغمبر است که در وقت تقریر رؤیا فرمود که بمسجد الحرام درآیند ان شاء اللّه آمنین مُحَلِّقِین َ رُؤُسَکُم تراشندگان موی سرهای خود وَ مُقَصِّرِین َ و چینندگان موی سر از مقراض یعنی بعضی تراشند و بعضی بچینند لا تَخافُون َ نترسید از هیچکس فَعَلِم َ پس میداند خدای ما لَم تَعلَمُوا آنچه ندانید شما از حکمت در تاخیر عمره فَجَعَل َ پس ساخت برای شما یعنی مقدر گردانید مِن دُون ِ ذلِک َ پیش ازین یعنی قبل از دخول مسجد الحرام جهت عمره قضا فَتحاً قَرِیباً فتحی نزدیک که فتح خیبر است تا دل مومنان از اندوه تاخیر عمره خالی شده بآن فتح شادان گردند هُوَ الَّذِی أَرسَل َ اوست آن خداوندی که فرستاد

رَسُولَه ُ فرستاده خود را که محمّد ص است بِالهُدی برای راه نمودن خلق و بیان کردن احکام وَ دِین ِ الحَق ِّ و دین درست که اسلام است لِیُظهِرَه ُ تا غالب گرداند اینکه دین را عَلَی الدِّین ِ کُلِّه ِ بر همه دین ها یعنی اگر دین حق باشد احکام آنرا منسوخ سازد و اگر باطل بود براندازد و گفته اند هیچ اهل دینی نباشد الا که مقهور و مغلوب مسلمانان شوند و آن بوقت نزول عیسی علی نبینا و علیه السلام باشد وَ کَفی بِاللّه ِ و بسنده است خدای شَهِیداً گواه بر نبوت تو اگر سهیل گوید که محمّد بن عبد اللّه نویسید غم مخورید که ما میگوئیم.

صفحه : 1158 مُحَمَّدٌ رَسُول ُ اللّه ِ محمّد فرستاده خدای است بحق وَ الَّذِین َ مَعَه ُ و آنانکه با اویند از مومنان أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ سخت دل و غلیظاند بر کفّار رُحَماءُ بَینَهُم مهربان و مشفقان میان یکدیگر تَراهُم می بینی تو ایشانرا رُکَّعاً رکوع آرندگان سُجَّداً سجودکنندگان یعنی در اکثر اوقات مشغول اند بنماز در موضح آورده که اینکه مناقب راجع بهمه صحابه رض است اما درین ایمائی است باختصاص هر یک از خواص اصحاب بمنقبتی خاص و الّذین معه مدح صدیق است رضی اللّه عنه که بقرب و معیت و رفاقت در دار و غار و اسفار مخصوص بوده اشداء علی الکفّار صفت فاروق است رضی اللّه عنه چه در نهایت شدت و غلظت بود با اهل شرک و نفاق همه علما را اتفاق است که رحماء بینم بغت ذی النورین است رضی اللّه عنه و حیا و دلنوازی و وفای او مشهورست و معروف و نزد خالق و خلائق بدان صفات و سمات موسوم و

موصوف ترهم رُکَّعاً سُجَّداً شرح حال مرتضی علی است کرم اللّه وجهه که اکثر اوقات و اغلب آنات او بوظائف طاعات و عبادات میگذشت تا حدیکه هر شب آواز هزار تکبیر احرام از خلوت وی باسماع خادمان عتبه علیه اش میرسید یَبتَغُون َ می طلبند اینکه بزرگان فَضلًا مِن َ اللّه ِ افزونی از خدای یعنی زیادتی ثواب میجویند وَ رِضواناً و خوشنودی حضرت او می طلبند سِیماهُم علامتهای ایشان فِی وُجُوهِهِم در رویهای ایشان ظاهر بوده مِن أَثَرِ السُّجُودِ از اثر سجده کردن در لباب آورده که اثر نماز در جبین مبین ایشان لایح بوده چه روی نمازگزارنده در نظر اهل دل خورشید تابنده است که من کثّر صلاته باللیل حسن وجهه بالنهار و در نفحات مذکورست که چون ارواح ببرکت قرب الهی صاف شود انوار معرفت بر اشباح ظاهر گردد بیت درویش را گواه چه حاجت که عاشق است رنگ رخش ز دور به بین و بدان که هست ذلِک َ اینکه وصف که مذکور شد مَثَلُهُم صفت ایشان است فِی التَّوراهِ در کتاب موسی علیه السلام یعنی بدین صفت مذکوراند در توریت ایشان وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل ِ و صفت ایشان است در انجیل یعنی بهمین نعت در کتاب عیسی علیه السلام مذکوراند یا صفت ایشان در توریت و انجیل کَزَرع ٍ مانند کشتی است که در اوّل أَخرَج َ شَطأَه ُ بیرون می آرد شاخک خود را یعنی تیغ زند و یک شاخ بیرون آید فَآزَرَه ُ پس قوی گرداند آن یک شاخ را فَاستَغلَظَ پس سطبر شود فَاستَوی عَلی سُوقِه ِ پس بایستد بر ساقهای خود یعنی اوّل دانه بود پس گیاه ضعیف شود و بآخر درختی گردد یُعجِب ُ الزُّرّاع َ بشگفت آرد مزارعان

را قوت و سطبری و راستی و خوبی او و اینکه مثل است ممثّل وی حضرت پیغمبر است صلی اللّه علیه و سلّم و یاران وی اند که باول دعوت اسلام ضعیف بود هرچند برآمد قوّت گرفت و راست بایستاد و سبب تعجب عالمیان شد حق سبحانه اینکه تمثیل فرمود لِیَغِیظَ تا خشم گیرند بِهِم ُ الکُفّارَ بیاران پیغمبر کافران امام قشیری رح فرموده که آیت در شان اصحاب رض است پس هر که بر ایشان خشم گیرد و ایشانرا دشمن دارد داخل کفّار خواهد بود نعوذ باللّه منها وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وعده کرد خدا آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کردند کردارهای پسندیده و ستوده مِنهُم از ایشان یعنی همه ایشانرا وعده فرموده است مَغفِرَهً آمرزش گناهان وَ أَجراً عَظِیماً و مزدی بزرگ و در تف عجائب آورده که مراد از عمل صالح اینجا دوستی صحابه است رضوان اللّه علیهم اجمعین.

صفحه : 1159

سوره الحجرات

مدنیه وّ هی ثمانی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید و گرویده اید لا تُقَدِّمُوا پیش مبرید اقوال خود را بَین َ یَدَی ِ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ پیش از قول خدا و رسول یعنی سخن مگوئید پیش از آنکه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم سخن گوید یا تعجیل مکنید در امر و نهی پیش از وی یا در معنی و تاویل کتاب و سنت پیشی مگیرید بر پیغمبر ص که او بآن داناتر است وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای در تقدیم بر وی قولا و فعلا إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بدرستی که خدای شنوا است مر اقوال

شما را عَلِیم ٌ داناست بافعال شما یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان لا تَرفَعُوا بلند مکنید أَصواتَکُم آوازهای خود را فَوق َ صَوت ِ النَّبِی ِّ بالای آواز پیغمبر ایشانرا تعلیم مراسم ادب میفرماید یعنی چون سخن گوئید آواز خود را بلندتر از آواز وی برمدارید وَ لا تَجهَرُوا و آشکارا مسازید لَه ُ بِالقَول ِ برای او سخن را یعنی آواز بلند مکنید کَجَهرِ بَعضِکُم همچو آشکارا کردن برخی از شما لِبَعض ٍ مر بعضی را بلکه آواز خود را نرم تر سازید تا مراعات لوازم ادب کرده باشید و گفته اند او را بنام و کنیت مخوانید- چنانچه یکدیگر را میخوانید بلکه او را یا نبی اللّه ص و یا رسول اللّه و یا حبیب اللّه ص خطاب کنید أَن تَحبَطَ أَعمالُکُم تا باطل نشود عملهای شما بسبب اینکه جراءت و بی ادبی وَ أَنتُم لا تَشعُرُون َ و شما ندانید که عملهای حبط شده تبرّک ادب بزرگان گفته اند من ترک الادب رد عن الباب نهصد هزار ساله طاعت ابلیس بیک بی ادبی ضائع شد بیت نگاهدار ادب در طریق عشق و نیاز که گفته اند طریقت تمام او ادب است آورده اند که ثابت بن قیس رضی اللّه عنه مردی بلند آواز بوده پیوسته با حضرت مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم بلند سخن میگفتی چون اینکه آیت نازل شد بخانه بنشست و بگریه و زاری مشغول شد خبر بآن حضرت ص رسیده او را طلبید و گفت چیست حال تو گفت یا رسول اللّه ص در گوش من گرانی است و من در مجلس شما بآواز بلند سخن میگویم ترسیدم که عمل من حبط شده

باشد حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که راضی نیستی بآنکه زندگانی کنی بخیر و بمیری بخیر یعنی شهید شوی و تو از اهل بهشتی ثابت رض گفت خوشنود شدم بدین بشارت و هرگز آواز بحضور شما برندارم آیت در شان او آمد که.

صفحه : 1160 إِن َّ الَّذِین َ یَغُضُّون َ بدرستی که آنانکه فرو میدارند أَصواتَهُم آوازهای خود را عِندَ رَسُول ِ اللّه ِ نزدیک رسول خدای و بادب و احترام و آواز نرم سخن میگویند أُولئِک َ آنگروه الَّذِین َ امتَحَن َ اللّه ُ آنانند که امتحان کرده است خدای قُلُوبَهُم لِلتَّقوی دلهای ایشانرا برای قبول تقوی در کشف الاسرار فرموده که پاکیزه کرده است حق سبحانه دلهای ایشان را و آزمودن بمعنی پاک کردن است همچنان که زر را در کوره اخلاص نهند تا غشها بسوزد و طلای خالص بماند گویند که اینکه زر آزموده است بیت در کوزه امتحان گرم بگدازی منّت دارم که بی غشم میسازی لَهُم مر اینکه گروه پاکیزه دلان را است مَغفِرَهٌ آمرزش گناهان وَ أَجرٌ و مزدی عَظِیم ٌ بزرگ بیکران آورده اند که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم سریّه فرستاد بحیّی از احیای بنی النضیر و آن سریه اسیری چند از ان بمدینه آوردند قومی از بنی تمیم چون اقرع بن حابس و عطارد بن حاجب و زبرقان بن بدر و غیر ایشان از پی اسیران خود بمدینه آمدند نزدیک نیم روز بود که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم استراحت فرموده بودند ایشان بدر یک یک حجره از حجرات طاهره میرفتند و نعره میزدند که ای محمّد ص بدر آی تا مهم اسیران ما بسازی آخر آنحضرت صلی اللّه علیه

و سلّم بیدار شده بیرون آمد و یکی را از ایشان حکم ساخت و آنکس حکم کرد که نصفی اسیران را فدا گیر و نصفی را آزاد کن آنحضرت ص همخیال کرد آیت آمد إِن َّ الَّذِین َ یُنادُونَک َ بدرستی آنانکه ندا می کنند ترا مِن وَراءِ الحُجُرات ِ از بیرون حجرها یا از پیش آن أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون َ بیشتر ایشان ذهن انسانیت ندارند و مراعات ادب نمی نمایند وَ لَو أَنَّهُم و اگر ایشان صَبَرُوا صبر کردندی حَتّی تَخرُج َ تا بیرون آئی تو إِلَیهِم بسوی ایشان لَکان َ هر آئینه بودی خَیراً لَهُم بهتر مر ایشانرا چه تمام اسیران را آزاد میکردی وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده است کسی را که توبه کند از بی ادبی رَحِیم ٌ مهربانست بر اهل آداب که تعظیم سید اولی الالباب میکنند چه ادب جاذب رحمت است و حرمت جالب نعمت بیت سرمایه ادب بکف آور که اینکه متاع آنرا که هست ابد آیدش بدست آورده اند که حضرت رسالت پناه ص در سال نهم از هجرت ولید بن عقبه را به بنی المصطلق فرستاد تا صدقات ایشانرا فراگیرد و میان ایشان و ولید در جاهلیت خونی واقعه بوده چون خبر آمدن ولید شنیدند از سر عداوت دیرینه درگذشتند و طرح محبتی مجدّد انداختند مردم بسیار از روی تعظیم و اجلال باستقبال وی بیرون آمدند او پنداشت که بمقاتله او می آیند فرار نموده نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آمد و بعرض رسانید که بنی المصطلق مرتد شده اند و قصد قتل من کردند و از دادن زکوه ابا نمودند آنحضرت ص خالد بن ولید رض را با جمعی بر سر ایشان فرستاد فرمود که

احتیاط تمام در کار ایشان بجای آور و تعجیل منمای خالد رض برفت و کسی را بمیان ایشان روانه کرد تا تجسس احوال نماید آنکس دید که بانگ نماز میگویند و نماز با جماعت میگذارند و اشعار اسلام از ایشان ظاهرست باز آمده با خالد رض گفت و خالد رض بعرض حضرت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسانید آیت آمد که.

صفحه : 1161

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان إِن جاءَکُم اگر بیاید بشما فاسِق ٌ دروغگوی بیرون رفته از فرمان خدای بِنَبَإٍ بخبری یعنی خبری آورد موحش که موجب تالم خاطر باشد و بخلاف واقعه گوید فَتَبَیَّنُوا پس تفحص کنید و نیکو در پی آن روید أَن تُصِیبُوا تا نرسانید مکروهی قَوماً بگروهی بِجَهالَهٍ بنادانی یعنی گمان برید که کافراند و بایشان حرب کنید و حال آنکه ایشان مسلمان باشند فَتُصبِحُوا پس گردید عَلی ما فَعَلتُم بر آنچه کرده باشید نادِمِین َ پشیمانان یعنی بخبر فاسق تعجیل مکنید در ساختن امور تا وقتی که امارت صدق آن خبر بر شما ظاهر گردد وَ اعلَمُوا أَن َّ فِیکُم رَسُول َ اللّه ِ و بدانید آنکه میان شما فرستاده خدای است و تعظیم او اقتضای آن میکند که سخن دروغ و بیهوده بحضرت او عرض نکنید لَو یُطِیعُکُم اگر فرمان برد شما را یعنی اگر قول شما بشنود و برای شما کار کند فِی کَثِیرٍ مِن َ الأَمرِ در بسیاری از کارها لَعَنِتُّم هر آئینه در رنج افتید و هلاک شوید وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدای حَبَّب َ دوست گردانیده است إِلَیکُم ُ الإِیمان َ بسوی شما گرویدن و توحید را وَ زَیَّنَه ُ و آراسته است ایمان را فِی قُلُوبِکُم در

دلهای شما ای مومنان بنصب ادلّه و توضیح حجج و براهین وَ کَرَّه َ و مکروه گردانیده است إِلَیکُم ُ الکُفرَ بسوی شما پوشیدن حق را وَ الفُسُوق َ و بیرون رفتن از راه راست وَ العِصیان َ و نافرمانی کردن أُولئِک َ آن گروه که تحقیق اخبار کنند هُم ُ الرّاشِدُون َ ایشانند راه یافتگان بطریق صلاح و آن تزیین ایمان و تنزیه از کفر فَضلًا برای فضلی است مِن َ اللّه ِ از خدای یعنی فضلی که خدای بشما خواسته وَ نِعمَهً و نعمتی است از حضرت او وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدای داناتر است بصدق و کذب مخبران حَکِیم ٌ حکم کننده و محکم کارست در امور بندگان و از حکمتهای اوست که بتحقیق اخبار میفرماید که از خبرهای ناراست انواع فتنه ها میزاید رباعی هرگز سخنان شبه آمیز مگوی وان راست که هست فتنه انگیز مگوی خامش کن و گر چاره نداری ز سخن شوخی مکن و تند مشو تیز مگوی آورده اند که در میان عبد اللّه بن رواحه رض و إبن ابی بحضور حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم مجادله رفت و بدان انجامید که از قوم هر دو جماعتی بمدد آمدند و مهم از شتم و سب بحرب و ضرب منجر شد حق سبحانه و تعالی آیت فرستاد.

صفحه : 1162

وَ إِن طائِفَتان ِ و اگر دو گروه مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان اقتَتَلُوا کارزار کنند با یکدیگر فَأَصلِحُوا پس صلح کنید بَینَهُما میان ایشان بنصیحت و دعوت کنید ایشانرا بحکم خدا و رسول او فَإِن بَغَت پس اگر ستم کند و افزونی جوید إِحداهُما یکی از ان دو طائفه عَلَی الأُخری بر آن دیگر و از صلح عدول نماید و بفرمان خدای راضی

نشود فَقاتِلُوا الَّتِی تَبغِی پس قتال کنید بآن گروه که بغی میکند حَتّی تَفِی ءَ تا بازگردند إِلی أَمرِ اللّه ِ بحکم خدای و گردن نهند بر ان فَإِن فاءَت پس اگر بازگردند آن طائفه باغی برای حق و ترک ستم نموده احکام شرع را منقاد شوند فَأَصلِحُوا بَینَهُما پس اصلاح کنید میان ایشان بِالعَدل ِ براستی یعنی میل مکنید بیک طائفه و از راه حق تجاوز منمائید وَ أَقسِطُوا و داد کنید در همه کارها إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای یُحِب ُّ المُقسِطِین َ دوست دارد عدل کنندگانرا که در قول و فعل رعایت بقانون عدالت می کنند چه مدار کار ملک و دین بر عدل است رباعی عدل چون لشکری ست جان افزای عدل مشاطه ایست ملک آرای عدل کن زان که در ولایت دل در پیغمبری زند عادل إِنَّمَا المُؤمِنُون َ إِخوَهٌ جز اینکه نیست که مومنان برادرانند مر یکدیگر را در دین چه همه منتسب اند با اصل واحد که آن ایمان است فَأَصلِحُوا پس صلاح آرید بَین َ أَخَوَیکُم میان برادران شما هرگاه که شقاقی و خلافی واقع شود و تخصیص اخوین بذکر جهت آنست که اقل جمع که میان ایشان مخالف افتد دو کس اند یا مراد انبای اوس و خزرج باشد و ایشان دو برادر بودند وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از عذاب الهی در مخالفت فرمان او لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ شاید که رحمت کرده شوید شما آورده اند که جمعی از بنی تمیم استهزاء میکردند بر درویشان صحابه چون عمار رض و بلال رض و سلمان رض و خباب رض و صهیب رضی اللّه عنهم اجمعین حق سبحانه آیت فرستاد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید لا یَسخَر باید

که فسوس نکنند و استخفاف ننمایند قَوم ٌ گروهی از شما مِن قَوم ٍ از گروهی دیگر عَسی أَن یَکُونُوا شاید که باشند آنها خَیراً مِنهُم بهتر از استهزاءکنندگان و بعضی از ازواج طاهرات رض ام سلمی رضی اللّه عنهن را بقصر قامت یا صفیه رض را به یهودیت عیب کردند حق سبحانه فرمود وَ لا نِساءٌ و نشاید که زنان استهزا کنند مِن نِساءٍ از زنان عَسی أَن یَکُن َّ خَیراً مِنهُن َّ شاید که باشند آنها که استهزاء کرده شدند بهتر از استهزاءکنندگان و ثابت بن قیس عیب یکی از صحابه رض گفت از ان نیز نهی آمد وَ لا تَلمِزُوا و عیب مکنید أَنفُسَکُم نفسهای خود را یعنی اهل دین خود را چه مومنان بمثابه نفس واحداند پس هر که دیگری را عیب کند خود را عیب کرده باشد مصرعه یب هر کس که کنی هم بتو میگردد باز ابو مالک انصاری عبد اللّه بن ابی حذید رض را گفت یا نصرانی او در جواب فرمود یا یهودی خدای تعالی حکم فرمود صفحه : 1163

وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب ِ و مخوانید یکدیگر را بلقبهای ناخوش چنانچه یهود یا ترسا که مسلمان شده باشد ایشانرا بیهودیت و نصرانیت ملقب سازند یا مومنی را فاسق و منافق خوانند بِئس َ الِاسم ُ الفُسُوق ُ بدنامی است که کسی را یاد کنند بفسق یعنی جهود و ترسا گفتن بَعدَ الإِیمان ِ بعد از دخول او در ایمان وَ مَن لَم یَتُب و هر که توبه نکند از منهیات مذکوره فَأُولئِک َ پس آنگروه هُم ُ الظّالِمُون َ ایشانند ستمکاران بر نفس خود که خود را در

معرض سخت و عتاب بادشاهی می آرند یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اجتَنِبُوا ای گروه گرویدگان بپرهیزید و بگذارید کَثِیراً مِن َ الظَّن ِّ بسیاریرا از گمانها إِن َّ بَعض َ الظَّن ِّ بدرستی که بعضی از گمان إِثم ٌ بزه است و گناه بر آن متفرع میشود و بباید دانست که گمان چهار قسم است اول مأمور به و آن حسن ظن است بخدا و بمومنان در خبر آمده است که ان حسن الظن من الایمان- دوم حرام و آن گمان بد بخدا و مومنان است که موجب اثم است سوم مندوب الیه و آن تحرّی باشد در امر قبله و غیره و بنا نهادن بر غلبه ظن در امور اجتهادیه چهارم مباح در آن ظن در امور دنیا و مهمات معیشت و درین صورت بدگمانی موجب سلامت و انتظام مهمات است و از قبیل حزم شمرده اند کما قیل بیت بد نفس مباش و بدگمان باش وز فتنه و مکر در امان باش آورده اند که دو کس از اکابر صحابه رضی اللّه عنهم در بعضی اسفار سلمان رضی اللّه عنه را نزد پیغمبر فرستاد ادامی یا طعامی طلبیدند و حضرت ص باسامه رض حواله فرمود و اسامه گفت نزد من هیچ خوردنی نیست سلمان رض باز آمده صورت حال بازگفت ایشان در غیبت وی گفتند سلمان قدمی دارد که اگر بچاه سمیحه رود آبش خشک شود و در غیبت اسامه گفتند که طعام داشت ولی بخل کرد بعد از ان در تجسس افتادند که آیا اسامه راست گفته که طعام نداشته یا با ما بخل ورزیده دیگر روز که نزد حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم آمدند

فرمود که چیست که آن سرخی گوشت که میان دندانهای شما می بینم گفتند ما گوشت تناول نکرده ایم آنحضرت ص فرمود که گوشت خوردنی نمیگویم گوشت آدمی میگویم و اینکه آیت نازل شد که وَ لا تَجَسَّسُوا و تجسس مکنید چنانچه در کار اسامه بدگمان شدید و تجسس کردید وَ لا یَغتَب بَعضُکُم و باید که غیبت نه کنند بعضی از شما بَعضاً بعضی دیگر را چنانچه در باره سلمان رض کردید و غیبت آن است که غائبانه کسی سخنی گوید که اگر بمواجهت با او گویند آنرا کاره بود پس تمثیلی میفرماید برای زشتی غیبت برین وجه که أَ یُحِب ُّ آیا دوست میدارد أَحَدُکُم یکی از شما أَن یَأکُل َ آنرا که بخورد لَحم َ أَخِیه ِ گوشت برادر خود را مَیتاً در حالتی که مرده باشد آن برادر بلکه نفس شما از ان تنفر نماید فَکَرِهتُمُوه ُ پس مکروه دارید آنرا که بخورید پس همچنانکه اکل گوشت مرده را کارهید باید که غیبت را کاره باشید رباعی آنکس که لوای غیبت افراخته است و از تن مردگان غذا ساخته است و آنکس که بعیب خلق پرداخته است زانست که عیب خویش نشناخته است وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از عقوبت خدای بسبب غیبت کردن إِن َّ اللّه َ تَوّاب ٌ بدرستی که خدای پذیرنده توبه است از جمعی که تائب شوند از غیبت کردن رَحِیم ٌ مهربانست بر آنانکه باز ایستند از غیبت- گفتن آورده اند که روز فتح مکه جمعی از طلقا بوقتی که بلال رض بر بام بیت الحرام زادها اللّه تعالی تعظیما و شرفا باذان مشغول بوده در غیبت وی افتادند و یکی از سخنان ایشان آن بود که آیا محمّد

ص هیچکس دیگر نیافته که بانگ گوید بجز اینکه کلاغ سیاه و در نسب او قدح کردند آیت آمد که.

صفحه : 1164

یا أَیُّهَا النّاس ُ ای مردمان إِنّا خَلَقناکُم بدرستی که آفریده ایم ما شما را مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی از مردی و زنی که آدم ع و حوااند ع چون همه ز یک پدر و مادر باشید پس بنسبی طعنه زدن هیچ وجهی ندارد شعر النّاس من جهه التمثال اکفاء ابوهم آدم و الام حواء و نعم من قال قطعه نیست آدمیانی که تفاخر درزند از راه دانش و انصاف چه دور افتادند نرسد فخر کسی ز نسب بر دگری چونکه در اصل ز یک آدم ع و حوا ع زادند و آنکه بقبائل و عشائر می نازد باید که بداند که شعب و بطون برای تعارف است نه برای تفاخر چنانچه می فرماید وَ جَعَلناکُم شُعُوباً و گردانیدیم شما را شعبها یعنی جماعتهای عظیم منسوب باصل واحد وَ قَبائِل َ و قبیلهای منتسب بشعوب لِتَعارَفُوا تا بشناسید یکدیگر را و ممتاز گردید بعضی را بعضی یعنی دو کس که بنام متحد باشید بقبیله متمیز شوید چنانچه زید قریشی از زید تمیمی و بباید دانست شعوب مشتمل بر قبائل چنانچه مثلا خزیمه شعبی است مشتمل بر چند قبیله که یکی از انها کنانه است و قبیله بر عمائر اشتمال دارد چنانچه قریش عمائر است از کنانه و بعد از عمائر بطون است چون لوی که بطنی است از قریش و پس از ان افخاذ است چون هاشم که فخذی است از لوی پس عشائر است چون عباس از هاشم و بعد از ان فصیله باشد و آن

اهل بیت است چون بنی العباس و گفته اند شعوب از قحطان باشد و قبائل از عدنان و قولی آنست که شعوب از عجم است و قبائل از عرب و بر هر تقدیر إِن َّ أَکرَمَکُم بدرستی که بزرگترین شما عِندَ اللّه ِ نزدیک خدا أَتقاکُم پرهیزگارترین شما است چه بتقوی نفوس را رتبه کمال حاصل گردد و هرکرا تقوی بیشتر قدم او در مرتبه فضیلت بیشتر که الشرف بالعلم و الادب لا بالاصل و النسب بیت با ادب باش تا بزرگ شوی که بندگی نتیجه ادب است إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بدرستی که خدای دانا است باصل و نسب شما خَبِیرٌ آگاه از علم و ادب شما آورده اند که جمعی از بنی اسد بمدینه آمده اظهار کلمه شهادت میکردند و میگفتند یا رسول اللّه ص تمام عرب تنها بنزد تو آمده اند و ما باهل و عیال آمده ایم و اغلب عرب با تو قتال کرده اند و ما عنان کشیده داشتیم القصه منتی عظیم داشتند بر پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بایمان خود حق سبحانه فرمود که قالَت ِ الأَعراب ُ گفتند اهل بادیه از اسد و غطفان که آمَنّا ما ایمان آورده ایم و گرویده ایم قُل لَم تُؤمِنُوا بگو که ایمان نیاورده اید چه ایمان اقرار بزبان است با تصدیق دل و شما را اقرار هست و تصدیق نی پس مگوئید که ایمان آورده ایم وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا و لیکن بگوئید که اسلام آورده ایم مراد از اسلام اسلام لغوی است که عبارت از انقیاد باشد و دخول در اسلام، و اظهار کلمه از ترس قتل و سبی وَ لَمّا یَدخُل ِ الإِیمان ُ و درنیامده است ایمان فِی قُلُوبِکُم در دلهای شما

لا جرم دل شما با زبان موافقت ندارد وَ إِن تُطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و اگر فرمان برید خدای را و فرستاده او را باخلاص و از سر نفاق درگذرید لا یَلِتکُم کم نگرداند خدا شما را مِن أَعمالِکُم شَیئاً ار مزد کارهای شما چیزیرا بلکه تمام و کمال بشما رساند إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستی که خدا آمرزنده است گناهی را که از مطیعان صادر شده باشد رَحِیم ٌ مهربان است بتوفیه اجور ایشان.

صفحه : 1165

إِنَّمَا المُؤمِنُون َ جز اینکه نیست که گرویدگان حقیقی الَّذِین َ آمَنُوا آنانند که ایمان آورده اند بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ بخدا و رسول خدا بخلوص نیت و صفائی طویّت ثُم َّ لَم یَرتابُوا پس شک نکردند بدل بعد از اقرار بزبان وَ جاهَدُوا و برای تحقیق ایمان خود جهاد کردند بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم بمالهای خود که بغازیان نفقه کردند یا برای ایشان سلاح خریدند و بنفسهای خود که مباشر حرب شدند با کفّار فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه رضای خدای أُولئِک َ آن گروه مومنان مجاهدان هُم ُ الصّادِقُون َ ایشانند راست گویان در دعوی ایمان بعد از نزول اینکه آیت همان گروه آمده سوگند خوردند که ما مومن صادقیم آیت آمد که قُل بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم ایشانرا أَ تُعَلِّمُون َ اللّه َ آیا خبر میکنید شما خدای را بِدِینِکُم بکیش خود و بدروغ سوگند میخورید بر ایمان وَ اللّه ُ یَعلَم ُ و حال آنست که خدای میداند ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از کوائن علوی وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از حوادث سفلی وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ و خدای بهمه چیزها عَلِیم ٌ دانا است و هیچ چیز

برو پوشیده نمیشود پس محتاج اعلام و اخبار شما نیست یَمُنُّون َ عَلَیک َ منّت می نهند بر تو أَن أَسلَمُوا بآنکه اسلام آورده اند قُل لا تَمُنُّوا بگو منّت منهید عَلَی َّ بر من إِسلامَکُم باسلام خود بَل ِ اللّه ُ بلکه خدا یَمُن ُّ منّت می نهد عَلَیکُم بر شما أَن هَداکُم بآنکه راه نموده است شما را لِلإِیمان ِ بسوی ایمان إِن کُنتُم اگر هستید شما صادِقِین َ راست گویان در دعوی ایمان إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ بدرستی که خدای میداند غَیب َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آنچه پوشیده است در آسمانها و زمینها وَ اللّه ُ بَصِیرٌ و بدرستی که خدا بینا است بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما می کنید از اظهار ایمان و ابطال نفاق.

صفحه : 1166

سوره ق

مکیه وّ هی خمس و اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- ق- حروف مقطعه جهت فرق است میان کلام منظوم و منثور امام علم الهدی رحمه اللّه فرمود که اینکه حروف مر نثر را بجای تشبیبست مر نظم را چه سامع بمجرد استماع اینکه حروف استدلال میکند بر آنکه کلامی که بعد ازو می آید منثور است نه منظوم پس در ایراد اینکه حروف ردّ قول جماعتی است که قرآن را شعر میگویند و درین حروف ق بعینه گفته اند که نامی است از نامهای خدای تعالی یا نام قرآن است یا مفتاح اسم قادر و قدیر و قهّار و قدس و قیوم است یا اشارت بکلمه قف یعنی بایست ای محمّد ص بر عمل آنچه مأمور شده امام ابو اللیث رحمه اللّه فرموده که معنی قاف آنست که اللّه قائم بالقسط و گویند قاف نام کوهی است محیط بگرداگرد زمین حق سبحانه او را از

زبرجد سبز آفریده بدان سوگند یاد کرده یا قسم است بقدرت خدای یا بقرب الهی که سر و نحن اقرب الیه من حبل الورید درین صورت از ان خبر میدهد یا سوگند میخورد بقوّت قلب حبیب خود وَ القُرآن ِ المَجِیدِ و بحق قرآن بزرگوار که همه آدمیان مبعوث خواهند شد و کافران ببعث نگرویدند بَل عَجِبُوا بلکه عجب داشتند أَن جاءَهُم از انکه آمد بدیشان مُنذِرٌ پیغمبری بیم کننده مِنهُم از جنس ایشان فَقال َ الکافِرُون َ پس گفتند ناگرویدگان وضع ظاهر در موضع ضمیر جهت تقبیح حال ایشان است بکفر هذا اینکه برگزیدن محمّد ص برای رسالت شَی ءٌ عَجِیب ٌ چیزی شگفت است و کاری عجیب و دیگر گفتند أَ إِذا مِتنا آیا چون بمیریم ما وَ کُنّا تُراباً و گردیم خاک ما را بعالم حیات ز خواهند گردانید و روح ما بجسد رجعت خواهد کرد ذلِک َ اینکه ردّ ما بحیات رَجع ٌ بَعِیدٌ بازگشتنی دور است از عادت و امکان پس حق تعالی رد ایشانرا گفت قَد عَلِمنا بدرستی که ما می دانیم ما تَنقُص ُ الأَرض ُ آنچه کم گرداند زمین مِنهُم از گوشت و پوست و استخوان ایشان بعد از مرگ ایشان وَ عِندَنا و نزدیک ما کِتاب ٌ حَفِیظٌ کتابی است نگاهدارنده مر تفاصیل ایشانرا پس آنچه از ایشان خاک شده آنرا میدانیم یا نوشته است در لوح محفوظ از اندراس و تغییر مشتمل بر عدد و اسامی ایشان آنرا نیز فراموش نکنیم پس اعاده ایشان از فنا بر ما دشوار نباشد و چنان نیست که ایشان میگویند بَل کَذَّبُوا بلکه تکذیب کرده اند و نگرویده بِالحَق ِّ بقرآن راست و درست

یا بمحمد ص لَمّا جاءَهُم آن هنگام که آمد بدیشان و معجزه نموده و حجت لازم کرده فَهُم فِی أَمرٍ مَرِیج ٍ پس ایشان در کاری شوریده اند یعنی بهم برآمده و اضطراب آورده در شان قرآن که گاهی او را سحر میگویند و گاهی شعر و گاهی افسانه و در باب پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم که وقتی او را مجنون می خوانند و وقتی کاهن و گاهی مفتری.

صفحه : 1167

أَ فَلَم یَنظُرُوا آیا نمی نگرند منکران بعث و حشر إِلَی السَّماءِ بسوی آسمان که واقع است فَوقَهُم زبر سر ایشان که بمحض قدرت کَیف َ بَنَیناها چگونه بنا کردیم آنرا طبقه بر بالای طبقه وَ زَیَّنّاها و بیاراستیم آنرا بستارگان وَ ما لَها و نیست آنرا مِن فُرُوج ٍ هیچ شکافها و فروجها پس آفریدن چیزی بدین بزرگی بی فرجه و علتی و شکافی دلیل است بر کمال قدرت و علم و نهایت دانش و حکمت وَ الأَرض َ مَدَدناها و زمینها را باز کشیده ایم و گسترده بر روی آب وَ أَلقَینا فِیها و افگنده ایم در وی رَواسِی َ کوههای بلند و استوار پارچای وَ أَنبَتنا فِیها و برویانیدیم در زمین مِن کُل ِّ زَوج ٍ از گونه نباتی بَهِیج ٍ نیکو و آراسته و بهجت و شادی افزاینده و اینکه همه که کردیم تَبصِرَهً از برای بینائی یعنی بنظر اعتبار و استدلال نگریستن وَ ذِکری و از برای یاد و پند گرفتن لِکُل ِّ عَبدٍ مُنِیب ٍ مر هر بنده بازگردنده را بخدای وَ نَزَّلنا و فرو فرستادیم مِن َ السَّماءِ از ابر یا از جانب آسمان ماءً مُبارَکاً آبی بسیار منفعت فَأَنبَتنا پس برویانیدیم بِه ِ بدان آب جَنّات ٍ بوستانها مشتمل بر

اشجار و اثمار وَ حَب َّ الحَصِیدِ و دیگر رسته گردانیدیم بباران دانه را که از شان او آن است که بدروند چون گندم و جو و ارزن و امثال آن وَ النَّخل َ باسِقات ٍ و برویانیدیم درختان خرمای بلند و بزرگ لَها مر آن خرمابنان را طَلع ٌ نَضِیدٌ غلاف درهم بسته مراد تراکم طلع است یا بسیاری میوه درو و اینکه همه برویانیدیم رِزقاً لِلعِبادِ برای روزی مر بندگان را وَ أَحیَینا بِه ِ و زنده گردانیدیم بدان بَلدَهً مَیتاً زمین مرده افسرده را پس همچنانکه زمین مرده را حیات بخشیدیم کَذلِک َ همچنین باشد الخُرُوج ُ بیرون آمدن شما از قبر یعنی زنده گشتن و بعرصه محشر حاضر شدن و اگر کسی تامل کند در احیاء دانه که مانند مرده در خاک مدفون است و ظهور او بعد از خفای او دور نیست که بشمه ای از حیات بعد از ممات پی تواند برد قطعه کدام دانه فرو شد که بر نیابد بار چرا بدانه انسانیت اینکه گمان باشد فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد پس برای تسلّی خاطر مبارک حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم که از تکذیب قوم ملول بود از حال مکذبان امم خالیه خبر میدهد که میفرماید کَذَّبَت قَبلَهُم تکذیب کردند پیش از اهل مکه قَوم ُ نُوح ٍ گروه نوح ع که بنی شیث و بنی قابیل بودند مر نوح علیه السلام را وَ أَصحاب ُ الرَّس ِّ و اصحاب چاه یمامه یا بیر معطّله یا جبل فتح مر نبی خود حنظل بن صفوان را وَ ثَمُودُ و قوم ثمود صالح را.

صفحه

: 1168

وَ عادٌ وَ فِرعَون ُ و قوم عاد هود علیه السلام را و قوم فرعون موسی علیه السلام را وَ إِخوان ُ لُوطٍ وَ أَصحاب ُ الأَیکَهِ و برادران لوط علیه السلام یعنی اصهارا و مر او را و اصحاب ایکه شعیب علیه السلام را وَ قَوم ُ تُبَّع ٍ و قوم تبع مرتبع ع را و در سوره دخان شمه از حکایت وی گذشت و اخبار بواقی انبیای ع مذکوره هر یک در محل خود مسطور شده کُل ٌّ همه ایشان کَذَّب َ الرُّسُل َ تکذیب کردند همه پیغمبران علیه السلام را زیرا که انبیاء مصدق یکدیگراند پس تکذیب یکی از ایشان تکذیب همه ایشان باشد چون تکذیب کردند فَحَق َّ وَعِیدِ پس مسلم شد و فرود آمد بر ایشان وعید من یعنی آنچه وعده کرده بودم از عذاب أَ فَعَیِینا یا عاجز شده ایم و رنج یافته بِالخَلق ِ الأَوَّل ِ بآفرینش خلق اوّل تا فرومانیم در آفرینش ثانی! مشرکان مکه معترف بودند بآنکه حق تعالی مبدع خلق است در اوّل پس میفرماید که کسی که قادر بود بر آفرینش جمعی بی ماده و مدد چرا توانا نه بود بر اعاده ایشان بجمیع مواد و ردّ حیات بآن و بی شبه ما بر ان قادریم و قوّت داریم بَل هُم بلکه کافران فِی لَبس ٍ در شک و شبه اند بسبب وساوس شیطانی مِن خَلق ٍ جَدِیدٍ از آفرینش نو یعنی بعث و حشر و نشر چه آنرا مخالف عادت می بینند و در خلق جدید محققان را نکتهای نازک و سخنان لطیف و دقیق است و بر بعضی از ان در تفسیر همین آیت از جواهر التفسیر اطلاع توان یافت وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ و بدرستی که ما

آفریدیم آدمی را وَ نَعلَم ُ و میدانیم ما تُوَسوِس ُ بِه ِ نَفسُه ُ آن چیزی که وسوسه میکند مر او را بدان نفس او از اندیشهای بد وَ نَحن ُ أَقرَب ُ إِلَیه ِ و ما نزدیکتریم بسوی انسان مِن حَبل ِ الوَرِیدِ از رگ جان وی بوی و اینکه نزدیکی بوی و اینکه نزدیکی بوی بعلم و قدرت است نه بمکان و مسافت ماوردی رحمه اللّه فرموده که حبل الورید کیست متصل بدل و علم خدای بر بنده نزدیک تر است از علم دل وی بوی و گفته اند ما نزدیک تریم بحال وی از کسیکه نزدیک تر باشد از حبل الورید بوی صاحب بحر الحقائق گوید که حبل الورید اقرب اجزای نفس انسانی است بوی پس درین سخن ایما است بآنکه حق سبحانه از ان به بنده اقرب است پس چنانچه انسان هرگاه که خود را طلبد بیابد حق را نیز هرگاه که جوید یابد و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب در زبور آمده که الا من طلبنی وجدنی مثنوی نحن اقرب گفت من حبل الورید تو فگنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دور انداخته و بباید دانست که قرب حق بیچون و بیچگونه باشد ای عزیز کیفیّت قرب جان را که پیوسته است بتن در نمی توان یافت و قرب حق را که از کیفیت مقدّس و منزّه است چگونه ادراک توان کرد و هم در مثنوی معنوی مذکورست نظم قرب بیچون است جانب بتو قرب حق را بدانی ای عمو قرب نی بالا و پستی رفتن است قرب حق از قید هستی رستن است در کشف الاسرار آورده که قرب بنده بحق آن ست

که فرمود و اسجد و اقترب و در احادیث قدسیه وارد است که لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل و اینکه قرب اول بایمان است و تصدیق و آخر باحسان است و تحقیق یعنی مقام مشاهده که ان تعبد اللّه کانک تراه و قرب حق مر بنده را دو قسم است یکی کافه خلق را بعلم و قدرت و هو معکم اینما کنتم و دیگر خواص درگاه را بخصائص برّ و شواهد لطف که و نحن اقرب الیه من حبل الورید اوّل او را قربی دهد غیبی تا از جهانش برهاند پس قربی بخشد حقیقی تا از آب و گلشن باز برد و از هستی موهوم میکاهد و هستی اصلی ظهور زیاده میکند تا چنانکه در اوّل خود بوده در آخر هم خود باشد اینجا علائق منقطع و اسباب مضمحل و رسوم باطل و حدود متلاشی و اشارات متناهی و عبارات منتفی و حق یکتا و بخود باقی ماند نظم موج بحر لمن الملک برآید ناگاه غرق گردند در آن بحر چه درویش و چه شاه خرمن هستی موهوم چنان سوزاند آتش عشق که نی دانه بماندنی کاه .

صفحه : 1169

إِذ یَتَلَقَّی المُتَلَقِّیان ِ یاد کن چون فراگیرند دو فرشته فراگیرنده اقوال و افعال و اعمال مکلفان را و بنویسند عَن ِ الیَمِین ِ از جانب راست همنشینی وَ عَن ِ الشِّمال ِ قَعِیدٌ و از جانب چپ همنشینی یعنی اینکه دو ملک موکل بر راست و چپ بنده نشسته نگهبان وی باشنده ما یَلفِظُ بیرون نیفگند از دهن خود مِن قَول ٍ هیچ سخنی یعنی متکلم نشود بچیزی إِلّا لَدَیه ِ مگر نزدیک او رَقِیب ٌ نگهبانی بود عَتِیدٌ آماده که

فی الحال بنویسد و در لباب آورده که در حکمت اولی مذکور است که بر عجب میدارم از پسر آدم که دو ملک موکل بر دندانهای پیش او نشسته اند زبان او قلم ایشان است و آب دهن او مداد ایشان پس چگونه در مالا یعنی سخن گوید و حال آنکه میگوید و مالا یعنی بسیار میگوید و در حدیث آمده است که من حسن اسلام المرء ترک ما لا یعنیه نظم ابلهی از صرفه زر میکنی صرفه گفتار کن ار میکنی مصلحت آنست زبانت زیر کام تیغ پسندیده بود در نیام ملکین بدین نوع نگهبان بنده اند و بد و نیک او در قید کتابت می آرند که ناگاه اجل برسد وَ جاءَت سَکرَهُ المَوت ِ و بیامد بیهوشی مرگ بِالحَق ِّ بامر خدای که درست و راست است گویند مر او را ذلِک َ اینکه مرگ است ما کُنت َ مِنه ُ تَحِیدُ آنچه تو بودی که از ان میگریختی و میترسیدی و او را مکروه داشتی وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ و دمیده شود در صور نوبت دوم و بدین نفخه مردگان زنده شد از قبرها برآیند ملائکه گویند ذلِک َ اینکه روزست یَوم ُ الوَعِیدِ روز که خلقان را بدان وعید میکردند یعنی میترسانیدند وَ جاءَت و می آید در روز محشر بعرصه حشر کُل ُّ نَفس ٍ هر کس مَعَها سائِق ٌ با او راننده یعنی فرشته که او را بموقف حساب میراند وَ شَهِیدٌ و با او گواه که بر اعمال نیک و بد او گواهی میدهد و آن هم فرشته باشد یا جوارح او نه از سایق فرار میسّر نه از پیش شاهد انکار متصوّر و بهر کس از حق تعالی

خطاب میرسد که لَقَد کُنت َ بدرستیکه بودی تو در دنیا فِی غَفلَهٍ در بیخبری مِن هذا ازین روز فَکَشَفنا عَنک َ پس برداشتیم از دیده تو غِطاءَک َ پوشش جهل و غفلت ترا تا هر چه شنیده بودی معاینه بینی فَبَصَرُک َ الیَوم َ پس دیده تو امروز بسبب کشف حجاب ازو حَدِیدٌ تیز است، و گفته اند بینائی اینجا بمعنی دانائی است یعنی آنچه بر تو پوشیده بود از احوال بعث و حشر امروز بتو نمودیم و بدان دانا شدی وَ قال َ قَرِینُه ُ و گوید همنشین او یعنی ملکی که برو موکل بود هذا اینست ما لَدَی َّ آنچه نزدیک من بود عَتِیدٌ حاضرست یعنی دفتر اعمال او پس خطاب رسد بسایق و شهید که- صفحه : 1170 أَلقِیا فِی جَهَنَّم َ بیفگنید در دوزخ کُل َّ کَفّارٍ عَنِیدٍ هر کافری ستیزنده که گردن کش باشد مَنّاع ٍ لِلخَیرِ منع کننده مر خیر را یعنی بازدارنده مال از حقوق مفروضه و گفته اند آیت در شان ولید بن مغیره است و مراد از خیر دین اسلام است و او منع میکرد اولاد و اقربای خود را از اسلام و بصفت کفر و عناد نیز موصوف بود- صفت دیگرش اینکه که مُعتَدٍ درگذرنده بود از حدود الهی مُرِیب ٍ شک آرنده در وحدانیت الَّذِی جَعَل َ آنکه گردانید یعنی شریک ساخت مَع َ اللّه ِ با خدای با حق إِلهاً آخَرَ خدای دیگر فَأَلقِیاه ُ پس درافکنید او را فِی العَذاب ِ الشَّدِیدِ در عذاب سخت جاودانی و چون خواهند که آن کافر را در دوزخ افگنند گوید مرا چه گناه است دیوی که بر من مسلّط بود مرا گمراه کرد آن دیو را حاضر سازند انکار کند قال َ قَرِینُه ُ گوید همنشین او یعنی

آن دیو که در دنیا با وی بوده رَبَّنا ای پروردگار ما ما أَطغَیتُه ُ من گمراه نکردم او را و در باره او از حد در نگذشتم وَ لکِن کان َ و لیکن بود فِی ضَلال ٍ بَعِیدٍ در گمراهی دور و دراز و از ان بازنگشت قال َ گوید حق سبحانه و تعالی لا تَختَصِمُوا مخاصمه مکنید لَدَی َّ نزدیک من که هیچ فائده بدین خصومت مترتب نیست وَ قَد قَدَّمت ُ و بدرستی که من پیش فرستادم إِلَیکُم بِالوَعِیدِ بشما وعید خود در کتب خود بر السنه رسل خود و حالا شما را هیچ حجتی نمانده و هیچ عذر از شما مسموع نیست ما یُبَدَّل ُ القَول ُ تغییر داده نشود سخن لَدَی َّ نزدیک من یعنی وعده و وعیدی که کرده ام تبدیل بدان راه نیابد وَ ما أَنَا بِظَلّام ٍ و نیستم من ستم کننده لِلعَبِیدِ مر بندگان را که بی استحقاق ایشانرا عذاب کنم یَوم َ نَقُول ُ یاد کن روزی را که گوید خدای و حفص بنون میخواند یعنی گوئیم ما لِجَهَنَّم َ مر دوزخ را هَل ِ امتَلَأت ِ آیا پر شدی یعنی من وعده کردم که ترا پر سازم از کفار انس و جن پر شده یا نی خدا اینکه گوید وَ تَقُول ُ و میگوید دوزخ هَل مِن مَزِیدٍ آیا هیچ زیادتی هست اینکه استفهام بمعنی سؤال است یعنی زیاده کن و حق سبحانه دیگر کافران بفرستد بوی تا پر شود و قولی آنست که پر نشود حتی یضع الجبار فیها قدمیه فیقول قط قط بیت آن قدم حق را بود کو را کشد غیر حق خود کی گمان او کشد امام زاهدی و بعضی دیگر از محققان برانند که استفهام بمعنی

نفی است یعنی لا مزید یعنی پرشدم و زیادتی را گنجایش نیست وَ أُزلِفَت ِ الجَنَّهُ و نزدیک گردانیده شود بهشت لِلمُتَّقِین َ غَیرَ بَعِیدٍ مر پرهیزگاران را تاکید است یعنی بهشت ایشانرا نزدیک بود نه دور و اینکه پیش از ان باشد که ایشانرا به بهشت برند اوّل بهشت را بدیشان نمایند و منازل و نعیم هر یک بنظر وی درآرند تا لذتش بیفزاید پس خدای فرماید.

صفحه : 1171

هذا اینست ما تُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده بودید در دنیا و اینکه را آماده کرده ایم لِکُل ِّ أَوّاب ٍ برای هر بازگردنده از شرک بتوحید یا از معصیّت بطاعت یا بازگشته از خلق بحق حَفِیظٍ نگاه دارنده حدود شرح یا رعایت کننده امر و نهی و گفته اند نگاهدارنده نفس از معصیت یا محافظت کننده امر ربانی یا نگهبان انفاس و اوقات خود یعنی در نفسی از حق تعالی ذاهل و غافل نباشد نظم اگر تو پاس داری پاس انفاس بسلطانی رسانندت ازین پاس ترا یک پند بس در هر دو عالم ز جانت برنیاید بی خدا دم مَن خَشِی َ الرَّحمن َ هر که ترسد از خدای بِالغَیب ِ به پنهانی و پوشیدگی یعنی عمل خود را از خلق پنهان دارد و گفته اند نهان و آشکارا یکی باشد وَ جاءَ بِقَلب ٍ مُنِیب ٍ و بیارد دلی بازگشته بحق یعنی اقبال کننده بطاعت و سر باز زننده از متابعت نفس، پس اینکه کس و امثال او را گویند ادخُلُوها درآیید به بهشت بِسَلام ٍ بایمنی و سلامت یا تشریف یافته بسلام خدای و فرشتگان ذلِک َ اینکه روز یَوم ُ الخُلُودِ روز بقای جاودانی است یعنی درین

روز مرگ نباشد لَهُم مر ایشان راست یعنی مر اهل بهشت را ما یَشاؤُن َ آنچه خواهند از انواع نعمتهای و اصناف لذّتها فِیها در بهشت وَ لَدَینا و نزدیک ما مَزِیدٌ زیاده هست از آنچه میخواهند و اکثر برآنند که مراد از مزید رویت است وَ کَم أَهلَکنا و بسا کسان که هلاک کردیم قَبلَهُم پیش از ایشان یعنی از قوم تو مِن قَرن ٍ از اهل قرن که بحسب واقع هُم أَشَدُّ مِنهُم ایشان سخت تر بودند از کفّار مکّه بَطشاً از روی قوّت چون قوم عاد و ثمود فَنَقَّبُوا پس راه بریدند فِی البِلادِ در شهرها یعنی رفتند بتجارت و سفرها کردند و مال و متاع بسیار بدست آوردند هَل مِن مَحِیص ٍ هیچ بود مر ایشانرا گریزگاهی از مرگ یا پناهی از قضای خدا همین که حکم فنا نازل شد هیچ دستگیری ایشان نکرد إِن َّ فِی ذلِک َ بدرستی که در آنچه مذکور شد درین سوره لَذِکری هر آئینه پند گرفتن و یاد کردن است لِمَن کان َ لَه ُ قَلب ٌ مر کسی را که باشد مر او را دلی متفکّر در حقایق اخبار یا عقل بیدارکننده از خواب غفلت، سلمی رح از شبلی قدس سره نقل می فرماید که موعظه قرآن را دلی می باید حاضر با خدا که طرفه العینی غافل نشود أَو أَلقَی السَّمع َ یا کسیکه القای سمع کند یعنی گوش فرا دارد و بشنود بطریق اعتبار وَ هُوَ شَهِیدٌ و او حاضر باشد بوقت استماع تا فهم معانی آن تواند کرد در لباب آورده که صاحب قلب مومن عرب است و شهید مومن اهل کتاب است که گواهی دارد بر نعت

محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و شیخ ابو سعید خراز قدس سره فرموده که القای سمع بوقت شنیدن قرآن چنان می باید که گویا از پیغمبر ص میشنود پس در فهم بالاتر رود و چنان داند که از جبرئیل علیه السلام استماع می کند پس فهم را بلندتر برد و چنان داند که از خدای میشنود شیخ الاسلام قدس سره فرموده که اینکه سخن تمام است و بر آن در قرآن گواهی هست و آن لفظ شهید است چه شهید آنرا گویند که حاضر باشد و از گوینده شنود نه از خیر دهنده چه غائب خبر از مخبری شنود و حاضر از متکلم و از امام جعفر صادق رحم اللّه علیه منقول است که تکرار میکردم قرآن را تا وقتی که از متکلم او شنیدم.

صفحه : 1172

وَ لَقَد خَلَقنَا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ و بدرستی که ما بیافریدیم آسمانها و زمین را وَ ما بَینَهُما و آنچه میان ایشان است فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در شش روز از یکشنبه تا روز شنبه وَ ما مَسَّنا و نرسید ما را در آفرینش اینها مِن لُغُوب ٍ هیچ رنج و ماندگی ردّ قول یهود است که گفتند روز شنبه استراحت کرده آورده اند که رنگ مبارک حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بعد از استماع استراحت یوم السبت سرخ شد از شدّت غضب آیت آمد که فَاصبِر پس شکیبائی کن عَلی ما یَقُولُون َ بر آنچه میگویند یهودیان یا بر سخن مشرکان در انکار بعث یا هر چه در باره تو از ایشان صادر گردد یا چون نسبت تو بسحر و شعر و جنون

کنند و آنچه در حق من میگویند از اتخاذ ولد و شریک وَ سَبِّح و نماز گذار بِحَمدِ رَبِّک َ بامر پروردگار تو قَبل َ طُلُوع ِ الشَّمس ِ پیش از آمدن آفتاب که نماز بامداد است وَ قَبل َ الغُرُوب ِ و پیش از فرو شدن وی که نماز دیگر یعنی پسین است وَ مِن َ اللَّیل ِ فَسَبِّحه ُ و در بعضی از شب پس نماز کن برای او که نماز شام و خفتن است وَ أَدبارَ السُّجُودِ و نماز کن پس از سجده ها امام زاهد رح از مرتضی علی کرم اللّه وجهه نقل میکند که ادبار السجود دو رکعت است بعد از نماز شام و گفته اند و تراست بعد از نماز عشاء یا نوافل بعد از مکتوب وَ استَمِع و گوش فرا دارید و بشنوید یَوم َ یُنادِ المُنادِ روز که ندا کند نداکننده یعنی اسرافیل علیه السلام مِن مَکان ٍ قَرِیب ٍ از جای نزدیک بآسمان یعنی صخره بیت المقدس که از همه زمین بهژده میل بآسمان نزدیک تر است، و گفته اند مکان قریب بدان معنی است که آواز او بهمه جا رسد و از هیچ موضعی دور نبود و در خبر است که اسرافیل علیه السلام بر بالای صخره انگشت در گوش کند و گوید ای استخوانهای ریزیده و ای گوشتهای از هم رفته و ای مویهای پریشان شده خدای تعالی میفرماید که همه جمع شوید برای قضا و جزا یَوم َ یَسمَعُون َ الصَّیحَهَ روز که بشنود صیحه بعث را که نفخه ثانیه است بِالحَق ِّ بآنچیزی که حق است یعنی بعث، گویند شنوندگان را ذلِک َ اینکه روز یَوم ُ الخُرُوج ِ روز بیرون آمدن است از قبور إِنّا نَحن ُ بدرستی که ما نُحیِی زنده

می کنیم مردگان را یعنی نطفه مرده را حیات میدهیم وَ نُمِیت ُ و می میرانیم در دنیا وَ إِلَینَا المَصِیرُ و بسوی ما است بازگشت ایشان دیگر باره که برای حساب زنده سازیم ایشانرا یَوم َ تَشَقَّق ُ الأَرض ُ یاد کن آن روزی را که بشگافد زمین و دور شود عَنهُم از آدمیان یعنی مردگان پس بیرون آیند از قبرها سِراعاً شتابندگان بسوی نداکننده ذلِک َ اینکه احیای ایشان از قبور حَشرٌ جمع کردنی است و برانگیختنی عَلَینا یَسِیرٌ بر ما آسان.

صفحه : 1173

نَحن ُ أَعلَم ُ ما داناتریم بِما یَقُولُون َ بآنچه میگویند کافران از انکار قیامت و افتراء در حق من و سخنان مکروه در باره تو وَ ما أَنت َ عَلَیهِم و نیستی تو بر ایشان بِجَبّارٍ مسلطی که بقهر و جبر ایشانرا بر ایمانداری فَذَکِّر پس پند بگوی بِالقُرآن ِ بمواعید قرآن مَن یَخاف ُ وَعِیدِ کسی را که ترسد از وعید من چه پند نگیرند بآنها جز ترس گاران

سوره الذّاریات

مکیه و هی ستّون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ الذّارِیات ِ ذَرواً- حق سبحانه و تعالی قسم یاد میفرماید به پراگنده کنندگان یعنی بادها پراگنده کنند خاک و غیر آن را پراگندنی که دانه را از کاه جدا کنند یا بملائکه که برانگیزندگان بادهااند فَالحامِلات ِ وِقراً پس بردارندگان بار گران یعنی ابرها که به باران گران بارند یا بملائکه که ابرها را بردارند فَالجارِیات ِ پس بروندگان یُسراً رفتن بر آسان یعنی کشتیهای جاری یا کواکب که در منزل خود جریان دارنده فَالمُقَسِّمات ِ أَمراً پس ببخش کنندگان کار یعنی فرشتگان که تقسیم امور امطار و ارزاق و غیر آن متعلق بایشان است و گفته اند مراد چهار فرشته

مقرب اند که هر یک بمهمی نامزد شده جبرئیل علیه السلام بوحی و میکائیل ع برحمت و تقسیم ارزاق و عزرائیل ع بموت و اسرافیل ع به نفخ صور حق سبحانه و تعالی بدین اشیای عجیب و اشخاص بزرگوار قسم یاد میکند جوابش اینکه إِنَّما تُوعَدُون َ بدرستی که آنچه وعده داده شده اید بدان از حشر و نشر و ثواب و عقاب لَصادِق ٌ هر آئینه راست و درست است و در ان هیچ خلافی نیست وَ إِن َّ الدِّین َ و بدرستی که روز جزا و حساب لَواقِع ٌ هر آئینه بودنی است بی شک و شبه وَ السَّماءِ ذات ِ الحُبُک ِ و سوگند به آسمان که خداوند ثبت و احکام است یا با زینت تمام یا با صورت نیکو و خوش آینده یا خداوند راهها است یعنی طرق کواکب که میسّر ایشان است و در تبیان آورده که إبن عمر رضی اللّه عنهما نقل میکند که مراد آسمان هفتم است و حق تعالی بدو سوگند یاد می کند که هو به إِنَّکُم بدرستی که شما ای اهل مکه هو به لَفِی قَول ٍ مُختَلِف ٍ هر آئینه در گفتار مختلف اید نسبت با پیغمبر ص من یعنی گاهی شاعر میگوئید و وقتی ساحر و زمانی کاهن و گاهی مجنون یا قول شما در شان قرآن مختلف است او را سحر میخوانید و شعر و کهانت و مفتری و اساطیر الاولین میگوئید یُؤفَک ُ گردانیده شود- عنه از ایمان بمحمد ص یا از قرآن مَن أُفِک َ آنکس که گردانیده شده است در علم خدا حکم قدر و قضا از ایمان و قرآن یعنی هر که در علم خدا

است که محروم باشد از ایمان بکتاب و پیغمبر ص هر آئینه محروم است بیت دلها همه مجروح و جگرها همه خون است تا حکم ازل در حق هر کس چون است قُتِل َ الخَرّاصُون َ لعنت کرده شده اند دروغ گویان از اصحاب قول مختلف مراد زمره مقسّمانند که در وقت درود قوافل بر عقبات مکه بنشینندی و هر یک مهم حضرت ص بنوعی دیگر بآینده و رونده بازگفتندی و مردمان را از صحبت وی بازداشتندی حق تعالی ایشانرا لعنت کرد و فرمود صفحه : 1174

الَّذِین َ هُم دروغ گویان آنانند که ایشان فِی غَمرَهٍ در جهالت و نهایت غفلت ساهُون َ غافلانند از اوامر و نواهی یَسئَلُون َ أَیّان َ یَوم ُ الدِّین ِ می پرسند از پیغمبر علیه الصلوه و السلام و مومنان که کی خواهد بود روز جزا که خدای شما سوگند یاد کرد اینکه سخن از روی تکذیب و استهزاء گفتندی حق سبحانه فرمود که جزا واقع است یَوم َ هُم روز که کافران عَلَی النّارِ بر آتش دوزخ یُفتَنُون َ سوخته شوند و بدان معذب گردند و خزنه دوزخ ایشان را گویند ذُوقُوا بچشید فِتنَتَکُم عذاب خود را هذَا الَّذِی کُنتُم بِه ِ اینکه است آنچه بودید شما که در دنیا بآن یعنی برسیدن آن تَستَعجِلُون َ شتاب مینمودید و می گفتید متی هذا الوعد إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستی که پرهیزگاران از شرک و معصیت در آن روز فِی جَنّات ٍ وَ عُیُون ٍ در بوستانها باشند و چشمهای روان یعنی بوستانها که مشتمل باشد بر آبهای جاری آخِذِین َ پذیرندگان و فراگیرندگان ما آتاهُم رَبُّهُم آن چیزی را که بفضل خود عطا کرده است بدیشان پروردگار ایشان از ثواب اعمال و اقوال إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بودند

قَبل َ ذلِک َ پیش از دخول جنّت مُحسِنِین َ نیکوکاران و فرمانبرداران کانُوا قَلِیلًا مِن َ اللَّیل ِ بودند که در اندکی از شب ما یَهجَعُون َ خواب کردندی یعنی اکثر شب بعبادت مشغول شدندی انس رضی اللّه عنه فرمود که میان مغرب و عشاء بتطوع نماز گزاردندی و از إبن عباس رضی اللّه عنه منقول است که کم شبی بر ایشان بگذشتی بر ایشان مگر که نماز گذاردندی در اوّل یا در اوسط یا در آخر آن و اشهر آن است که خواب نکردندی تا نماز خفتن نگزاردندی و وقت آنرا دراز کشیدندی تا وسط شب وَ بِالأَسحارِ و بودندی بسحرها هُم یَستَغفِرُون َ ایشان استغفار میکردندی یعنی با وجود خواب اندک و طاعت بسیار چون طلیعه سحر ظاهر شدی استغفار کردندی بران وجه که گویا بهمه شب بارتکاب جرائم اشتغال نموده اند و از ان حسابی نداشته بیت طاعت ناقص ما موجب غفران نشود راضیم گر مددی علت عصیان نشود وَ فِی أَموالِهِم و در مالهای ایشان حَق ٌّ نصیبی و بهره بوده لِلسّائِل ِ مر خواهنده را وَ المَحرُوم ِ و بی بهره را و محروم مستحقی باشد که از کسی چیزی نخواهد و مردم گمان برند که او توانگر است و صدقه بوی ندهند یا کسی که کشت و زرع ویرا نقصانی رسد یا فقیری که بدختران مبتلا بود یا مملوکی که خداوند او را نفقه ندهد و بر هر تقدیر ایشان در مال خود حقی مقرر کرده بودند خواهنده و ناخواهنده را وَ فِی الأَرض ِ و در زمین آیات ٌ نشانها است برای استدلال بر قدرت الهی لِلمُوقِنِین َ مر بی گمانان را و

بعضی از ان آیات بر روی زمین معادن است که انواع جواهر از ان استخراج می کنند و نباتات از بقول و حبوب و اشجار و اصناف آن حیوانات از بهایم و سباع و حشرات و انواع آن و در نفس زمین اختلاف اجزا در کیفیات و خواص و منافع وَ فِی أَنفُسِکُم و نشانهاست در نفسهای شما أَ فَلا تُبصِرُون َ آیا نمی بینید استفهام بمعنی امر است یعنی بنظر عبرت در نگرید و علامات کمال صنع در ذات خود مشاهده کنید چه در عالم هیچ چیز نباشد الا که نمونه از ان در نهاد شما بوده و با وجود آن متفرد بهیات حسنه و ترکیبات خوش منظرهای دلکش از افعال غریبه و استنباط صنایع مختلفه و استجماع کمالات متنوعه در حقایق سلمی مذکور است که هر که اینکه آیتها در نفس خود نبیند و در صفحه وجود آثار قدرت مطالعه ننماید خط خود را ضایع کرده باشد و از زندگی بهره نیابد رباعی نظر بسوی خود کن که تو جان دلربائی مفگن بخاک خود را که تو از بلند جائی تو ز چشم خود نهانی تو کمال خود چه دانی چو در از صدف برون آئی که تو بس گران بهائی .

صفحه : 1175

وَ فِی السَّماءِ و در آسمان است رِزقُکُم روزی شما یعنی یعنی اسباب رزق که باران است یا آنچه قسمت یافته از رزق شما مکتوب است در لوح محفوظ و در تبیان گفته که لوح در آسمان چهارم است وَ ما تُوعَدُون َ و دیگر در آسمان است آنچه شما را وعده داده اند از ثواب چه بهشت و نعیم آن در آسمان

هفتم باشد نزدیک سدره المنتهی فَوَ رَب ِّ السَّماءِ وَ الأَرض ِ پس بپروردگار آسمان و زمین سوگند است که إِنَّه ُ لَحَق ٌّ بدرستی که آنچه مذکور شد از امر روزی و ثواب هر آئینه راست است مِثل َ ما أَنَّکُم تَنطِقُون َ مانند آنکه سخن میگوئید یعنی همچنانکه شک نیست در سخن گفتن شما شک نیست در روزی دادن من هَل أَتاک َ بدرستی که آمد بتو حَدِیث ُ ضَیف ِ إِبراهِیم َ سخن مهمانان ابراهیم علیه السلام و آن یازده فرشته بودند که باهلاک قوم لوط علیه السلام فرود آمده بودند و در تبیان آورده که آن چهار ملک بودند جبرائیل و میکائیل و اسرافیل ع و عزرائیل ع المُکرَمِین َ مهمانان گرامی کرده شده نزدیک خدای تعالی یا نزدیک ابراهیم علیه السلام که بنفس خود قیام فرمود بخدمت ایشان إِذ دَخَلُوا عَلَیه ِ یاد کن چون درآمدند مهمانان ابراهیم علیه السلام فَقالُوا پس گفتند سَلاماً سلام کردیم بتو سلام کردنی قال َ گفت ابراهیم علیه السلام سَلام ٌ سلام بر شما و شما قَوم ٌ مُنکَرُون َ گروهید ناشناخته شده یعنی هرگز چون شما قومی ندیده ام در صورت و قامت مرا بگوئید که چه کسانید گفتند مهمانانیم فَراغ َ پس بازگشت ابراهیم علیه السلام إِلی أَهلِه ِ بسوی اهل خود بر وجهی که ایشان ندانستند که کجا میرود فَجاءَ بِعِجل ٍ سَمِین ٍ پس بیاورد گوساله فربه بریان کرده فَقَرَّبَه ُ پس نزدیک گردانید آنرا إِلَیهِم بدیشان یعنی در پیش نهاد ایشان بدان میل نکردند قال َ أَ لا تَأکُلُون َ گفت آیا نمی خورید ازین یعنی بخورید ایشان گفتند نمیخوریم فَأَوجَس َ پس در خاطر گرفت مِنهُم از ایشان خِیفَهً ترسی یعنی دل مبارکش بیم کرد از انکه مبادا دزدان باشند و قصد

وی کنند چه در ان روزگار کسی که با کسی دشمنی داشتی طعام وی نخوردی چون ملائکه از ابراهیم علیه السلام اثر خوف مشاهده کردند قالُوا لا تَخَف گفتند مترس که ما فرستادگان خدائیم ابراهیم علیه السلام فرمود چرا پیشتر نگفتید تا من اینکه گوساله را نمی کشتم و از مادر جدا نمی کردم جبرئیل علیه السلام پر مبارک خویش بران گوساله بریان مالید و گوساله زنده شد و برجست و فریادکنان روی بجانب مادر نهاد، ساره رضی اللّه عنهما در پس در ایستاده اینکه حال را مشاهده کرد ابراهیم علیه السلام از ان صورت متعجب شد فرشتگان دیگر باره سخن آغاز کردند وَ بَشَّرُوه ُ و بشارت دادند مر او را بِغُلام ٍ عَلِیم ٍ به پسری دانا یعنی بتولد پسری اسحاق نام از ساره که چون ببلوغ رسد عالم شود فَأَقبَلَت ِ امرَأَتُه ُ پس روی نهاد زن او یعنی ساره رض فِی صَرَّهٍ در صیحه و می گفت اللیا اللیا و اینکه کلمه بود در لغت ایشان که بوقت تعاظم امور بزبان رادندی فَصَکَّت پس طپانچه زد وَجهَها روی خود را چنانچه زنان در وقت تعجب کنند وَ قالَت و گفت آیا بزاید عَجُوزٌ عَقِیم ٌ پیره زنی نازاینده قالُوا کَذلِک َ گفتند فرشتگان همچنین بشارت دادیم ترا قال َ رَبُّک ِ گفته است خدای تو و ما از قول او خبر دادیم إِنَّه ُ هُوَ الحَکِیم ُ بدرستی که او حکم کننده است بولد مر ترا العَلِیم ُ داناتر است بعقیمی تو و هر که محکم کار و دانا بود هر آئینه قادر باشد بر اصلاح تو نظم کسی کو بکاری تو دانا بود بر اتمام آن هم توانا بود بجز درگهش رو مکن سوی کس مراد دل خویش

ازو خواه بس چون ابراهیم دانست که ایشان فرشتگانند و فرود آمدن ایشان بدان جمعیت جز بکاری عظیم نخواهد بود.

صفحه : 1176

قال َ فَما خَطبُکُم گفت پس چیست کار بزرگ شما أَیُّهَا المُرسَلُون َ ای فرستاده شدگان قالُوا گفتند إِنّا أُرسِلنا بدرستی که ما فرستاده شده ایم إِلی قَوم ٍ مُجرِمِین َ بسوی گروهی گنهکاران یعنی کافران چه سر همه گناهان کفر است و ما آمده ایم لِنُرسِل َ تا بفرستیم عَلَیهِم بر ایشان یعنی بعد از هلاک ایشان و زیر و زبر کردن ایشان حِجارَهً مِن طِین ٍ سنگی از گل یعنی خاکی سنگ شده بپختن مانند آجر مُسَوَّمَهً نشان کرده شده عِندَ رَبِّک َ نزدیک پروردگار تو لِلمُسرِفِین َ برای از حد بیرون روندگان در کفر و فجور آورده اند که آن سنگها معلم بود بخطوط سیاه و سفید یا نام هر کس بسنگی نوشته بود که بدان هلاک شود و اینکه سنگها بر ایشان باریده شد بعد از هلاک ایشان و اصح آنست که آن سنگها بر جمعی فرود آمده ازیشان که در ان شهر نبودند و نه بدان سنگ باران هلاک شدند و چون ابراهیم علیه السلام معلوم فرمود که بمؤتفکه میروند بهلاک کردن قوم لوط علیه السلام و دل مبارکش بجهت برادرزاده یعنی لوط علیه السلام متألم شد که آیا حال او در ان بلا چگونه گذرد ملائکه گفتند غم مخور که لوط علیه السلام و دختران او نجات خواهند یافت فَأَخرَجنا پس ما بیرون خواهیم آورد مَن کان َ فِیها هر که باشد در دیههای مؤتفکه مِن َ المُؤمِنِین َ از گرویدگان فَما وَجَدنا پس نخواهیم یافت فِیها دران قری غَیرَ بَیت ٍ مِن َ المُسلِمِین َ غیر یک خانه از مسلمانان که لوط علیه السلام

است و دختران او و گفته اند یک کس از ان قوم بلوط علیه السلام ایمان آورده بود در مدت بیست سال وَ تَرَکنا و بگذاشتیم فِیها دران دیها آیَهً علامتی از عذاب لِلَّذِین َ برای عبرت آنانکه یَخافُون َ العَذاب َ الأَلِیم َ بترسند از عذاب دردناک و آن علامت آبهای سیاه و تقلیب دیار قوم لوط ع است وَ فِی مُوسی و در قصّه موسی علیه السلام نیز آیتی است مر ترسندگان را إِذ أَرسَلناه ُ چون فرستادیم او را إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ بحجتی روشن چون ید بیضا و عصا فَتَوَلّی پس برگشت فرعون بِرُکنِه ِ بقوت خود یعنی بسبب آنچه متقوی بود بآن از خزانه و لشکر و اعراض کرد از ایمان وَ قال َ ساحِرٌ و گفت موسی ع جادو است بچشم بندی مردم را خوارق عادت می نماید أَو مَجنُون ٌ یا دیوانه است که عاقبت کار خود نه می اندیشد محققان گفته اند طعن وی بر موسی علیه السلام دلیل کمال جهل او است چه او را بدو چیز متضاد طعن کرد چه مقرر است که سحر را عقلی تمام و ذهنی درّاک و حذاقتی در ان فن باید و دیوانگی دلیل زوال عقل است و کمال عقل و زوال آن ضدانند پس چون فرعون برگشت از موسی علیه السلام و برو طعنه زد و قوم وی بر آن متفق بودند فَأَخَذناه ُ پس گرفتیم او را بغضب خود وَ جُنُودَه ُ و لشکر او را فَنَبَذناهُم پس بیفگندیم ایشان را فِی الیَم ِّ در دریا یعنی غرق ساختیم وَ هُوَ و آن فرعون مُلِیم ٌ مستحق ملامت بود یا ملامت کننده خود را که چرا اعراض کردم از موسی

علیه السلام و برو طعنه زدم و بدین سبب گفت آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل.

صفحه : 1177

وَ فِی عادٍ و در هلاک قوم عاد نیز پندی و عبرتی است مر اهل اعتبار را إِذ أَرسَلنا چون فرستادیم عَلَیهِم ُ الرِّیح َ العَقِیم َ بر ایشان بادی بی نفع و بی خیر را یعنی بادی که آبستن نکند درخت را و برندارد ابر را ما تَذَرُ نگذاشت آن باد مِن شَی ءٍ أَتَت هیچ چیزی را که بگذشت عَلَیه ِ بر آن إِلّا جَعَلَته ُ مگر که گردانید آن چیز را کَالرَّمِیم ِ مثل گیاه خشک شده یا استخوان کهنه ریزیده وَ فِی ثَمُودَ و در قصّه قوم ثمود نیز آیتی است مر خایفان را إِذ قِیل َ لَهُم چون گفته شد مر ایشانرا بعد از تکذیب صالح علیه السلام و عقر ناقه که شما تَمَتَّعُوا برخورید از زندگانی خود و نفع گیرید از عمر حَتّی حِین ٍ هنگام عذاب که بعد از گذشتن سه روز خواهد بود فَعَتَوا پس سرکشیدند عَن أَمرِ رَبِّهِم از فرمان آفریدگار خود و بتدارک حال مشغول نگشتند فَأَخَذَتهُم ُ الصّاعِقَهُ پس بگرفت ایشانرا عذاب هلاک کننده بعد از سه روز وَ هُم یَنظُرُون َ و حال آنکه ایشان انتظار می بردند و مراد از عذاب صیحه جبرئیل ع است چنانکه غیر از مره گذشت فَمَا استَطاعُوا پس نتوانستند مِن قِیام ٍ از برخاستن کنایت است از عجز ایشان یعنی قادر نبودند بر قیام که برخیزند و از عذاب بگریزند یا طاقت آن نداشتند که قیام نماینده باصلاح مهم خود و در دفع عذاب بکوشند وَ ما کانُوا مُنتَصِرِین َ و نبودند انتقام کشندگان از ما یا

یاری دهندگان مر یکدیگر را در منع عذاب وَ قَوم َ نُوح ٍ و هلاک کردیم قوم نوح علیه السلام را مِن قَبل ُ پیش از قوم عاد و ثمود إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بودند قَوماً فاسِقِین َ گروهی بیرون رفتگان از دائره استقامت بسبب کفر و عصیان وَ السَّماءَ بَنَیناها و آسمان را بنا کردیم بِأَیدٍ بقوّت الوهیّت و گفته اند بقوّتی که بر آفرینش آن داشتیم وَ إِنّا لَمُوسِعُون َ و ما توانائیم بر بنای آن یا گشاده کننده ایم روزی را بر بندگان چنانچه گشاده ساخته ایم آسمان را وَ الأَرض َ فَرَشناها و بگستردیم زمین را فَنِعم َ الماهِدُون َ پس نیک گستراننده ایم ما وَ مِن کُل ِّ شَی ءٍ و از هر جنسی از اجناس موجودات خَلَقنا زَوجَین ِ بیافریدیم دو نوع که یکی مزدوج دیگریست یا بحسب شکل چون مرد و زن یا بحسب تضاد چون نور و ظلمت یا بسبب تعاقب چون لیل و نهار یا بطریق مخالفت چون رطب و یابس و همچنین قیاس باید کرد که سما و ارض و سهل و جبل و بر و بحر و کفر و ایمان و شقاوت و سعادت و شتا و صیف و جن و انس و از صفات چون حلم و قهر و جبن و شجاعت و جود و بخل و مانند آنست حق و باطل و حلو و مر و سقم و صحت و غنا و فقر و ضحک و بکا و فرح و غم و موت و حیات و هلّم جرّا لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ باشد که شما پندپذیر شوید و دانید که وحدانیت و فردانیت صفت من است زیرا که تعداد از خواص

ممکنات است و من واجب بالذات ام و واجب قابل تعداد و انقسام نیست نظم ذاتش از قسمت و تعدد پاک وحدت او مقدس از اشراک از عدد دم مزن که او فرد است کی عدد بهر فرد در خور راست احد است و شما ازو معزول صمد است و نیاز ازو مخذول.

صفحه : 1178

فَفِرُّوا إِلَی اللّه ِ پس بگریزید و رجوع کنید بتوحید خدای یا از عذاب او بثواب او یا از معصیت او بطاعت او و از شیخ سهیل تستری قدس سرّه منقول است که بگریزید بوی از ما سوای وی و در بحر الحقایق آورده که ای کسانیکه بگریخته اید از خلق بسبب تعلق، در حق گریزید بقطع تعلق و سخن امام قشیری رح راجع بآن ست که از وصف خود بوصف حق گریزید بلکه از خود فرار کنید و با حق قرار گیرید بیت هیچ تن در تو نیاویخت که از خود نگریخت هیچکس با تو نه پیوست که از خود نبرید إِنِّی لَکُم بدرستی که من مر شما را مِنه ُ از عذاب خدای نَذِیرٌ مُبِین ٌ بیم کننده ام آشکارا یا بیان کننده آنچه از ان حذر باید کرد وَ لا تَجعَلُوا و مگیرید و مپرستید مَع َ اللّه ِ با خدای بحق إِلهاً آخَرَ معبودی دیگر إِنِّی لَکُم بدرستی که من شما را مِنه ُ از خدای در عبادت غیر او نَذِیرٌ ترساننده ام مُبِین ٌ هویدا و پیدا کَذلِک َ همچنانکه قوم تو ترا بسحر و جنون نسبت می کنند ما أَتَی الَّذِین َ نیامد بآنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش از کفّار مکه مِن رَسُول ٍ هیچ فرستاده إِلّا قالُوا مگر آنکه گفتند او ساحِرٌ جادوگر است أَو

مَجنُون ٌ یا دیوانه است اگر معجزه با ایشان نمود عمل او را سحر خواندند و اگر از بعث و حشر خبر داد قول او را به سخن اهل جنون تشبیه کردند أَ تَواصَوا آیا وصیت کرده اند پیشینیان مر اینکه پسینیان را بِه ِ بدین سخن تا همه همین گفتند استفهام بمعنی نفی است یعنی وصیت نکرده اند بَل هُم قَوم ٌ بلکه ایشان گروهی اند طاغُون َ نافرمانان و از حد درگذرندگان و طغیان ایشان را برین قول میدارد فَتَوَل َّ پس روی بگردان عَنهُم از مکافات ایشان تا وقتی که مأمور شوی بقتال فَما أَنت َ پس نیستی تو بِمَلُوم ٍ ملامت زده نزد خدا بسبب اعراض از ایشان در معالم آورده که چون اینکه آیت نازل شد حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم و صحابه رض غمناک گشتند که مگر وحی منقطع شد و نزول عذاب نزدیک رسید باز آیت آمد که وَ ذَکِّر و پند ده و تذکیر و مواعظه فرو مگذار فَإِن َّ الذِّکری پس بدرستی که پند دادن تَنفَع ُ المُؤمِنِین َ سود میرساند مؤمنان را یعنی بعناد کافران و جحود ایشان دست از تربیت مومنان باز مدار همچنین بر تذکیر خود ثابت باش که وعظ را فواید بسیار است و منافع بی شمار در فصول آورده که کلام مذکّر باید که برده چیز مشتمل باشد تا سامعان را سودمند بود اوّل نعمت های خدای عز و جل به یاد مردم دهد تا شکرگزاری نمایند دوم ثواب محنت و بلا ذکر کند تا در ان شکیبائی ورزند سیوم عقوبت گناهان برشمرد تا از ان بازایستند و توبه کنند چهارم مکاید و وساوس شیطانی بیان فرماید تا از ان حذر

نمایند- پنجم فنا و زوال او بی اعتباری دنیا بر ایشان روشن کند تا دل درو ننهند ششم مرگ را پیوسته یاد کند تا رفتن را آماده شوند هفتم ذکر قیامت و اهوال آنرا بگوید تا کار آن روز سازند- هشتم درکات دوزخ و انواع عقوبات آنرا بیان کند تا از ان بترسند نهم درجات بهشت و اقسام نعمتهای آنرا برشمارد تا بدان راغب گردند- و هم بنای کلام بر خوف و رجا نهد یعنی گاهی از کبریائی عظمت الهی سخن راند تا از وی بترسند و وقتی از رحمت و مغفرت و مهربانی او تقریر کند تا بوی امیدوار شوند پس هر موعظه که مشتمل برین سخنان است سبب منفعت مومنان است.

صفحه : 1179

وَ ما خَلَقت ُ الجِن َّ وَ الإِنس َ و نیافریدیم پریان و آدمیان را از اهل ایمان إِلّا لِیَعبُدُون ِ مگر تا مرا پرستند یا نیافریدیم مجموع ایشانرا مگر امر کنیم بعبادت و همه را امر کرده ایم و ما امروا الا لیعبدوا اللّه و مجاهد گفت نیافریدیم ایشانرا مگر تا مرا بشناسند و همه او را می شناسند غایتش اینکه بعضی فرمان نمی برند و برخی در عبادت شریک میگیرند و دقایق اینکه آیت و حقایق اشارت حواله بجواهر التفسیر است ما أُرِیدُ مِنهُم نمیخواهم از آفریدگان خود مِن رِزق ٍ هیچ روزی وَ ما أُرِیدُ أَن یُطعِمُون ِ و نمیخواهم که طعام دهند مرا بلکه رزق دادن و اطعام صفت من است و بس إِن َّ اللّه َ هُوَ الرَّزّاق ُ بدرستی که خدا اوست روزی دهنده بندگان نه غیر او ذُو القُوَّهِ المَتِین ُ خداوند توانای استوار در قدرت خود و در ترجمه رشف در معنی قوی و متین

آورده که قدرت قاهره اش دلیل قوه بالغه گشته و شدّت قوتش حجت متانت قدرت شده و در کارسازی متانتش را فتوری و نه در روزی دهی و بنده نوازی قدرتش را قصوری نظم رساند رزق بر وجهی که شاید بسازد کارها نوعی که باید بروزی بی نوایان را نوازد برحمت بی کسان را کار سازد فَإِن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا پس بدرستیکه مر آنان راست که ستم کردند بخود بکفر یعنی اهل مکه ذَنُوباً بهره از عذاب- مِثل َ ذَنُوب ِ أَصحابِهِم مانند بهره یاران ایشان از کفار گذشته یعنی بدیشان خواهد رسید آنچه بدان ها رسیده فَلا یَستَعجِلُون ِ پس باید که شتاب نکنند در طلب آن فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ کَفَرُوا پس وای مر آنان را که کافر شدند مِن یَومِهِم ُ الَّذِی یُوعَدُون َ از عذاب روز ایشان آن روزی که وعده داده شده اند بآن که آن روز قیامت است یا روز بدر و اللّه اعلم بالصواب

سوره الطّور

مکیّه و هی تسع و اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ الطُّورِ سوگند بکوه طور سینا یعنی جبل زبیر که موسی ع بر آن کلام حق سبحانه استماع کرد و گویند مراد مطلق کوه است که اوتاد ارض اند و منابع منافع وَ کِتاب ٍ مَسطُورٍ و سوگند بکتاب نوشته شده فِی رَق ٍّ مَنشُورٍ در صحیفه که گشاده گردد در وقت خواندن مراد بدین کتاب قرآن است یا آنچه در لوح محفوظ نوشته شده برین تقدیر ورق منشور مجاز بود که لوح از زمرد سبز است یا مراد الواح موسی ع باشد علی نبینا و علیه السلام که در وقت کتابت بر آن صریر قلم می شنید یا کتاب توریت که

در آن نعت سید عالم مسطور بوده یا کتاب حفظه یا کتابی که حق سبحانه و تعالی برای ملایکه نوشته که علم ما کان و ما یکون از ان میخوانند وَ البَیت ِ المَعمُورِ و بحق خانه آبادان یعنی کعبه و معموری آن بزیارت حاجیان و خدمت مجاوران است یا صرحی که مقابل خانه کعبه واقع شده در آسمان هفتم و عمارت او بکثرت طواف ملایکه است مر آن را.

صفحه : 1180 وَ السَّقف ِ المَرفُوع ِ و سوگند سقفی بلند برداشته یعنی آسمان که مجمع انوار حکمت و مخزن اسرار فطرت است یا عرش عظیم وَ البَحرِ المَسجُورِ و سوگند بدریای بهم برآمده یعنی بحر محیط یا بحر الحیوان که زیر عرش است و از ان دریا چهل صباح بر قبور خواهند بارانید بعد از نفخه اولی تا مردگان بنفخه ثانیه از ان قبور برآیند یا بحر مسجور جهنّم است و نزد ارباب تحقیق طور نفس است که کلیم قلب بران با حق سبحانه و تعالی مناجات میکند و کتاب مسطور ایمان است که در ورق منشور قلب بقلم رحمت ازلی نوشته شده که کتب فی قلوبهم الایمان و بیت المعمور سر دل عارفان است که بنظر تجلیات سبحانی آبادانی یافته و سقف مرفوع روح رفیع القدر است که سقف خانه دل است و بحر مسجور دلی است که بآتش محبّت تافته باشد جواب قسم چیست إِن َّ عَذاب َ رَبِّک َ بدرستی که عذاب پروردگار تو لَواقِع ٌ هرآئینه بودنی است و فرود آمدنی ما لَه ُ نیست مر آن عذاب را مِن دافِع ٍ هیچ دفع کننده بلکه بهمه

حال واقع خواهد بود یَوم َ تَمُورُ السَّماءُ روز که بگردد آسمان مَوراً گردیدنی یعنی در اضطراب آید آنگاه بشگافد وَ تَسِیرُ الجِبال ُ و روان گردد کوهها یعنی بروند در هوا چون صبا سَیراً رفتنی فَوَیل ٌ پس سختی عذاب یَومَئِذٍ دران روز لِلمُکَذِّبِین َ مر تکذیب کنندگان را بود که سخن خدا و رسول را بدروغ داشتند الَّذِین َ هُم آنانکه ایشان فِی خَوض ٍ در شروع کردن باقوال باطله که استهزاء بقرآن است و تکذیب نبی و انکار بعث یَلعَبُون َ بازی میکند یعنی ارتکاب آن می نمایند از روی غفلت و سخنان بیهوده می گویند یَوم َ یُدَعُّون َ بترسند از روزی که می افگنند کافران را یعنی میکشند بعنف و قهر إِلی نارِ جَهَنَّم َ بسوی آتش دوزخ دَعًّا کشیدنی آورده اند که دستهای کفّار برگردن ایشان بندند و پیشانی های ایشان را به پشت پای ایشان چفسانند و بدوزخ افگند و گویند هذِه ِ النّارُ الَّتِی اینکه آتشی است که در دنیا کُنتُم بِها بودید که بآن تُکَذِّبُون َ تکذیب می کردید و باور نمی داشتید و وحی پیغمبر ص را سحر میدانستید أَ فَسِحرٌ هذا آیا سحر است اینکه می بینید أَم أَنتُم یا شما لا تُبصِرُون َ نمی بینید اینجا چنانچه در دنیا می گفتید ما را چشم بندی کرده اند اصلَوها درآیید در دوزخ فَاصبِرُوا پس صبر کنید بر عذاب آن أَو لا تَصبِرُوا یا صبر مکنید و جزع نمائید سَواءٌ یکسان است عَلَیکُم بر شما صبر و عدم صبر یعنی قوّت پرهیز و مجال گریز ندارید و ابدا معذّب خواهید بود إِنَّما تُجزَون َ جز اینکه نیست که پاداش داده می شوید ما کُنتُم تَعمَلُون َ بآنچیزیکه عمل میکردید در دنیا.

صفحه : 1181

إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستی که پرهیزگاران از

کفر و شرک فِی جَنّات ٍ در بوستانهااند و چه بوستانها وَ نَعِیم ٍ و در نعمتهااند و چه نعمتها فاکِهِین َ شادمان و لذّت یابندگان بِما آتاهُم بآنچه عطا کرده است ایشانرا رَبُّهُم آفریدگار ایشان از کرامتهای جاودانی وَ وَقاهُم و بآنچه نگاهداشته است ایشان را رَبُّهُم آفریدگار ایشان عَذاب َ الجَحِیم ِ از عذاب دوزخ و خزنه بهشت پیوسته ایشانرا می گویند کُلُوا بخورید از طعامهای بهشت وَ اشرَبُوا و بیاشامید از شرابهای وی خوردنی و آشامیدنی هَنِیئاً گوارنده بی تخمه و تنغیص طبع و اینکه پاداش است مر شما را بِما کُنتُم بسبب آنچه بودید که در دنیا تَعمَلُون َ عمل میکردید امام زاهد فرموده که هر چند وعده بکردار بنده است اما اصل فضل اوست و اگرنه پیدا است که مزد کار ما چه خواهد بود نظم ندارد فعل من آن زور بازو که با فضل تو گردد هم ترازو بفضل خویش و لطفت شو مرا یار بعدل خود مکن با فعل من کار مُتَّکِئِین َ تکیه زنندگان یعنی متقیان در بهشت تکیه زده باشند عَلی سُرُرٍ مَصفُوفَهٍ بر تختهای بافته بزر یا بعضی به بعضی پیوسته وَ زَوَّجناهُم و جفت گردانیدیم ایشانرا بِحُورٍ عِین ٍ بزنان سفید روی گشاده چشم وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند بخدا و رسول ص وَ اتَّبَعَتهُم و از پی درآمده اند ایشان را ذُرِّیَّتُهُم فرزندان ایشان بِإِیمان ٍ در ایمان و با ایمان ذریه در روز میثاق أَلحَقنا بِهِم در رسانیم بدیشان ذُرِّیَّتُهُم فرزندان ایشانرا در دخول بهشت یا در وصول بدرجات ایشان یعنی اگر درجات آبا بلند باشد درجه ذرّیت را نیز مانند آن بلند گردانیم تا چشم پدران بدان روشن گردد وَ ما

أَلَتناهُم و ما کم نکنیم پدران را بسبب اینکه الحاق مِن عَمَلِهِم از ثواب کردار ایشان مِن شَی ءٍ هیچ چیزی یعنی فرزندان را بدرجه آبا رسانیم بی آنکه نقصان بثواب ایشان رسد بلکه بفضل و کرم خود اولاد را رفعت درجه ارزانی داریم شیخ الاسلام حسین مروزی از استاد خود خواجه احمد بن علی سرخسی رح نقل میکند که ایمان و عمل مر بهشت را و درجات بهشت را علّت نیست وعده بهشت و درجات وی جز بر ایمان و عمل نیست و وعده ایمان و عمل جز بر فضل لم یزل نیست بیت در فضل خدا بند دل خویش مدام تا فضل نباشد نشود کار تمام کُل ُّ امرِئ ٍ هر مردی عاقل و بالغ مکلّف بِما کَسَب َ بآنچه کرده باشد رَهِین ٌ در گرو است روز قیامت یعنی وابسته است بپاداش کردار خود است و بعمل دیگری مواخذ نیست و زن مکلّفه نیز همین حکم دارد وَ أَمدَدناهُم بِفاکِهَهٍ و می افزائیم مر متقیان را یعنی زیاده بر آنچه دادیم ایشانرا میدهیم میوه از هر نوع که خواهند وَ لَحم ٍ مِمّا یَشتَهُون َ و گوشت از آنچه آرزو برند.

صفحه : 1182

یَتَنازَعُون َ با یکدیگر داد و ستد کنند فِیها در بهشت یعنی هم بدهند و هم بستانند کَأساً کاسهای مملو از خمر بهشت و اصح آنست که اینجا کاس خمرست تسمیه شی باسم ظرف یعنی همه را بنوشانند خمری که لا لَغوٌ فِیها نه هیچ سخنی بیهوده باشد در ان یعنی در اثنای شرب آن لغو نگویند و مخاصمه نکنند چنانچه عادت فاسقان است در دنیا وَ لا تَأثِیم ٌ و نه بزه مند کردند یعنی فعلی از ایشان صادر

نشود که موجب اثم باشد وَ یَطُوف ُ و طواف کنند عَلَیهِم بر گرد ایشان برای خدمت غِلمان ٌ لَهُم خادمانی که ایشانرا هستند بر شکل پسران آفریده شده کَأَنَّهُم گویا که ایشان در صفا و لطافت لُؤلُؤٌ مَکنُون ٌ مروارید پوشیده در صدف اند که دست کس بدیشان نرسیده و باد تصرّف هر ناکس بدیشان نوزیده و در معالم از قتاده رح نقل کرده که کسی گفت یا رسول اللّه ص خادم چنین است و مخدوم چگونه خواهد بود آنحضرت ص صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که فضل مخدوم بر خادم همچون فضل ماه بدر باشد بر سائر کواکب و در تبیان آورده که ذکور اولاد مشرکان غلمان اهل بهشت اند و اناث ایشان حور عین و اولاد مؤمنان با پدران خود بهمان هیئات باشند که در دنیا بوده اند و اینکه نقل غریب ست وَ أَقبَل َ و روی می آرند بَعضُهُم بعضی از بهشتیان عَلی بَعض ٍ بر بعضی دیگر یَتَساءَلُون َ می پرسند از احوال و اعمال ایشان قالُوا إِنّا کُنّا گویند ایشان بدرستی که ما بودیم قَبل ُ پیش ازین فِی أَهلِنا در میان اهل خود مُشفِقِین َ ترسندگان از عذاب خدای تعالی یا از سوء قضایا از شماتت اعداء یا از عاقبت کار و خاتمت احوال فَمَن َّ اللّه ُ پس منت نهاد خدای عَلَینا بر ما برحمت یا توفیق عصمت وَ وَقانا و نگاهداشت ما را عَذاب َ السَّمُوم ِ از عذاب آتش که همچون سموم در مسام نفوذ کند و گویند سموم نام جهنّم است إِنّا بدرستی که ما کُنّا بوده ایم مِن قَبل ُ نَدعُوه ُ پیش ازین در دنیا که می پرستیدیم خدای را و میخواندیم او را

و وقایه از دوزخ می طلبیدیم پس وی اجابت کرد ما را إِنَّه ُ بدرستی که هُوَ البَرُّ اوست نیکوکار به بندگان الرَّحِیم ُ مهربان بر ایشان آورده اند که جماعتی مقتسمان بر عقبات مکه می ایستادند و حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم را نزد قوافل عرب بکهانت، و جنون و شعر و سحر منسوب می ساختند و آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم اندوهگین میشد آیت آمد که فَذَکِّر پس پند ده ای محمّد ص بقرآن اهل مکّه را و ثابت باش بر آن بسخنان مشرکان ملول مشو فَما أَنت َ پس نیستی تو بِنِعمَهِ رَبِّک َ بانعام پروردگار خود یعنی بحمد اللّه و نعمته بِکاهِن ٍ که خبر میدهد از غیب بی نزول وحی برو وَ لا مَجنُون ٍ و نه دیوانه که عقل او پوشیده باشد یا جن او را فرو گرفته أَم یَقُولُون َ شاعِرٌ بلکه میگویند او شاعر است نه نبی نَتَرَبَّص ُ بِه ِ انتظار می بریم بوی رَیب َ المَنُون ِ حادثه روزگار را یعنی چشم میداریم مرگ او را چنانچه شعرای دیگر مردند یا امیدواریم که مرگ او چون مرگ پدران او باشد یعنی زود بمیرد و به پیری نرسد.

صفحه : 1183

قُل تَرَبَّصُوا بگو انتظار برید مرگ مرا فَإِنِّی مَعَکُم پس بدرستیکه من با شما مِن َ المُتَرَبِّصِین َ از منتظرانم یعنی انتظار هلاک شما می برم چنانچه شما منتظر هلاک من اید أَم تَأمُرُهُم یا میفرماید ایشانرا أَحلامُهُم عقلهای ایشان بِهذا باین سخنان متناقض که ترا کاهن میگویند که کهانت را فطانت لازم است و مجنون میخوانند و خرد با جنون جمع نشود و بشعر نسبت میدهند شاعر را کلامی متسق مخیل باید و آن با

جنون هم میسر نمی گردد پس اینکه سخنان نه بر مقتضای عقل است أَم هُم قَوم ٌ بلکه ایشان گروهند طاغُون َ از حد درگذشتگان در مکابره و عناد أَم یَقُولُون َ بلکه میگویند تَقَوَّلَه ُ بربافته است قرآن را و از خود گفته و چنان نیست که ایشان میگویند بَل لا یُؤمِنُون َ بلکه ایشان از استکبار و حسد نمیگروند فَلیَأتُوا پس بگو بیارید بِحَدِیث ٍ مِثلِه ِ به سخنی مانند قرآن إِن کانُوا اگر هستند صادِقِین َ راست گویان در آنکه قرآن را از خود میتوان ساخت یعنی اگر قرآن بربافتنی و ساختنی است ایشان که فصحا و بلغای عرب اند گو که مانند او حدیثی انشا کنید أَم خُلِقُوا یا آفریده شده اند ایشان مِن غَیرِ شَی ءٍ بی چیزی یعنی بی پدری و مادری مراد آنست که ایشان آدمی اند از آدمیان زاده شده نه جمادند که تعقل امور نکنند و بعضی معنی آیت برین وجه گفته اند که آیا ایشان مخلوق اند بی خالقی و محال است که محدث بی محدثی باشد أَم هُم ُ الخالِقُون َ یا آنکه ایشان آفرینندگانند مر خود را و اینکه نیز ظاهر البطلان است که معدومی چگونه وجود تواند داد چیزی را أَم خَلَقُوا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ آیا ایشان آفریده اند آسمانها و زمین را نه چنین است بَل لا یُوقِنُون َ بلکه ایشان بیقین در نمی آیند و گرد گمان میگردند أَم عِندَهُم آیا نزدیک ایشان است خَزائِن ُ رَبِّک َ خزانهای پروردگار تو یعنی خزائن فضل تا نبوت بهر که خواهند دهند یا خزینه های علم تا دانند که لائق منصب نبوت کیست أَم هُم ُ المُصَیطِرُون َ یا ایشان سرکشان و غالبان اند و مسلّط شدگان که هرچه خواهند بکنند أَم لَهُم یا

مر ایشان راست سُلَّم ٌ نردبانی که بدان بر آسمان روند یَستَمِعُون َ فِیه ِ میشنوند درو کلام ملائکه و آنچه از غیب بدانها وحی کرده میشود و اگر چنین است فَلیَأت ِ پس باید که بیارد مُستَمِعُهُم شنونده ایشان که بر آسمان رفته و پیغام غیب شنیده بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ بحجتی روشن که گواه باشد بر صدق استماع وی.

صفحه : 1184

أَم لَه ُ البَنات ُ یا مر خدای را است دختران وَ لَکُم ُ البَنُون َ و مر شماراست پسران درین سخن تسفیه و تجهیل مشرکان ست و غیر مره گذشته أَم تَسئَلُهُم آیا میخواهی مر ایشانرا بر تبلیغ رسالت أَجراً مزدی تا تاوان زده شوند فَهُم پس ایشان مِن مَغرَم ٍ از التزام آن تاوان مُثقَلُون َ گران بار شوند در وی از تو بتابند أَم عِندَهُم ُ الغَیب ُ یا نزدیک ایشان است آنچه غیب در ان مکتوب شده یعنی لوح محفوظ فَهُم یَکتُبُون َ پس ایشان می نویسند از آن که خبر پیغمبر ص در امر قیامت و بعث باطل است یا کتابت کنند که موت تو کی خواهد بود و اینکه چنین نیست أَم یُرِیدُون َ بلکه میخواهند کَیداً مکری و قصدی در باره تو مراد مکریست که در دار الندوه میکردند نسبت با حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم از قتل و حبس و اخراج فَالَّذِین َ کَفَرُوا پس آنانکه نگرویدند هُم ُ المَکِیدُون َ ایشانند کید کرده شدگان یعنی سزای آن کید و مکر و وبال آن بدیشان بازگردد و مقتول شوند در بدر أَم لَهُم یا مر ایشانراست إِله ٌ غَیرُ اللّه ِ معبودی بجز خدای بحق که عذابی که مکافات مکر ایشان است از ایشان بازدارد سُبحان َ اللّه ِ پاکی

مر خدای راست عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شریک می آورند بوی یا شریک می گیرند برای وی قطعه نزدیک عزتش نه نشیند غبار شرک با وحدتش کسی دم شرکت چه سان زند هر طرح که فگنند بوصفش خیال و وهم دست کمال آتش غیرت در ان زند معاندان قریش می گفتند مر حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم را فاسقط علینا کسفا من السماء پاره از آسمان بر ما فرود آر اگر در وعده عذاب راست گوئی حق سبحانه فرمود که وَ إِن یَرَوا و اگر به بینند کِسفاً مِن َ السَّماءِ پاره از آسمان ساقِطاً فرود آینده بر سر ایشان یَقُولُوا گویند از فرط عناد و محض استکبار که نه قطع آسمان است بلکه اینکه سَحاب ٌ مَرکُوم ٌ ابریست درهم بسته و بر هم چسبیده یعنی بآنکه آثار عذاب به بینند هم از کفر بار نمی ایستند فَذَرهُم پس دست بدار از ایشان یعنی حرب مکن با ایشان که هنوز بقتال مأمور نیستی و مکافات ایشانرا بگذار حَتّی یُلاقُوا تا وقتی که به بینند معاینه یَومَهُم ُ الَّذِی فِیه ِ آن روز را که خود در ان روز یُصعَقُون َ هلاک کرده شوند یا بیهوش گردند از نفخه اولی یَوم َ لا یُغنِی روز که نفع نکند و بازندارد عَنهُم از ایشان کَیدُهُم مکر ایشان شَیئاً چیزیرا از عذاب وَ لا هُم یُنصَرُون َ و نه ایشان یاری داده شوند یعنی هیچکس یاری نکند که بازدارد از ایشان عذاب را مراد از چنین روز روز قیامت است و بعضی گویند روز بدرست.

صفحه : 1185

وَ إِن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا و بدرستیکه مر آنانراست که کافر شدند عَذاباً دُون َ ذلِک َ عذابی غیر از عذاب آخرت که

عذاب قبر است یا مواخذه در دنیا بقتل روز بدر و قحط هفت سال وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم و لیکن بیشتر کفّار لا یَعلَمُون َ نمیدانند اینکه را وَ اصبِر و شکیبائی کن لِحُکم ِ رَبِّک َ مر حکم پروردگار خود را در باره ایشان بمهلت دادن ایشان و بمشقت کشیدن تو از ایشان فَإِنَّک َ بدرستیکه تو بِأَعیُنِنا در نگاهداشت مائی و ما می بینیم ترا و محافظت تو می کنیم وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک َ و نماز گذار بفرمان آفریدگار خود حِین َ تَقُوم ُ وقتی که برخیزی از خواب یا بگو سبحانک اللّهم و بحمدک زمانی که قیام کنی برای نماز یا چون از مجلس برخیزی بگو سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک در خبر است که چون بوقت قیام از مجلس اینکه کلمات بگویند کفارت باشند هر لغوی و لهوی که دران مجلس واقع شده باشد وَ مِن َ اللَّیل ِ و در بعضی از شب فَسَبِّحه ُ پس نمازگذار برای او که عبادت در شب از ریا دورترست و بر نفس سخت تر وَ إِدبارَ النُّجُوم ِ و نمازگذار در عقب برگشتن نجوم یعنی بعد از غیبوبت و خفای ایشان بضوء صبح مراد دو رکعت سنت است قبل از صلاه فجر و صاحب موضح و جمعی دیگر برانند که مراد نماز صبح است

سوره النجم

مکیه وّ هی اثنتان و ستون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ چون حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم دعوت آشکارا کرد اهل شرک آغاز طعن کردند و گفتند محمّد ص گمراه شد از دین پدران و خطا کرد حق سبحانه فرمود وَ النَّجم ِ بحق

ستاره إِذا هَوی چون طلوع کند یا غروب نماید مراد همه ستارگانند که راه نمای مسافرانند در بحر و بر یا کواکبی که بوقت ولادت آنحضرت صلاه اللّه و سلامه علیه بزمین نزدیک آمده یا آنها که رجم میکنند شیاطین را در زمان استراق سمع نزد بعضی نجم ثریّا است یا زهره یا زحل و گفته اند مراد نجوم قرآن اند و هوی بمعنی نزل یعنی سوگند بسور و آیات قرآن چون فرود آمد و بقول جمعی نجم گیاهی است که او را ساق نباشد و هوی بمعنی سقط و از امام جعفر صادق رحمه اللّه علیه مرویست که مراد از ستاره وجود محمدایست صلی اللّه علیه و سلّم که فرود آمد از آسمان در شب معراج و در لباب گوید که مراد همان وجود حضرت ست صلی اللّه علیه و سلّم چون بالا رفت بمعراج چه از هوی هر دو معنی اخذ میتوان کرد و نزد محققان سوگند یاد کرده بستاره دل محمّد ص که بر فلک توحید منقطع شده از ما سوی جواب قسم اینکه ما ضَل َّ صاحِبُکُم گمراه نشد صاحب شما یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و تسمیه صاحب جهت آنست که پیغمبر ص مأمور بود بصحبت کافران جهت دعوت ایشان وَ ما غَوی و خطا نکرد و معتقد هیچ باطلی نشد وَ ما یَنطِق ُ و سخن نمیگوید عَن ِ الهَوی از هوای نفس خود یا بآرزوی طبع خود یعنی بباطل تکلم نمی کند و اصل معنی آنست که نطق او بقرآن از هوای نفس او نیست.

صفحه : 1186

إِن هُوَ نیست آنچه بدان

ناطق میشود إِلّا وَحی ٌ یُوحی مگر وحی که فرود آورده میشود بوی عَلَّمَه ُ بیاموزانید ویرا اینکه وحی و آورد بدو فرشته شَدِیدُ القُوی سخت با قوّت یعنی جبرئیل ع و از قوّت او آن بود که شهرستان قوم لوط را از زمین قلع کرده ببال خود برگرفت و بآسمان نزدیک رسانید و نگونسار کرد و بیک صیحه او قوم ثمود بتمامی مردند ذُو مِرَّهٍ خداوند صورت نیکو فَاستَوی پس راست بایستاد جبرئیل علیه السلام بر آنچه مامورست بران یعنی مستقیم شد در کار خود یا بایستاد بصورت اصلی خود وَ هُوَ بِالأُفُق ِ الأَعلی و او بکناره بلندتر بود از آسمان یعنی نزدیک مطلع آفتاب تا پیغمبر علیه الصلوه و السلام او را دید و هیچکس جبرئیل ع را در صورت ملکی ندیده غیر از حضرت مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم و او را دو نوبت دید اوّل که او را بر صورت اصلی خود بدید بیهوش شد و چون بهوش آمد جبرئیل ع را یافت نزدیک خود نشسته دستی بر سینه مبارک وی و دستی بر کتفش نهاده و حق سبحانه ازین خبر میدهد که ثُم َّ دَنا پس نزدیک آمد جبرئیل علیه السلام به پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بعد از انکه او را دیده و بیهوش شده بود فَتَدَلّی پس سر فرود آورد بجهت سخن گفتن با وی فَکان َ پس بود مسافت میان جبرئیل ع و محمّد ص قاب َ قَوسَین ِ میان دو کمان أَو أَدنی فَأَوحی بلکه کمتر از ان پس وحی کرد جبرئیل ع و ظاهر ساخت إِلی عَبدِه ِ بسوی بنده خدا که محمّد ص است ما أَوحی آنچه

وحی کرد خدای تعالی یعنی با جبرئیل ع گفت و بقول جمعی بعضی ضمائر راجع بحق است و بعضی به پیغمبر ص بدین نوع که ثم دنا پس نزدیک شد محمّد ص بحضرت احدیت یعنی مقرب درگاه الوهیت گشت بمکانت و منزلت نه بمنزل و مکان فتدلی پس فروتنی کرد- یعنی سجده خدمت آورده خدای تعالی را و چون آن مرتبه بواسطه خدمت یافته بود دیگر باره در وظیفه خدمت افزود و در سجده وعده قرب نیز هست که اقرب ما یکون العبد من ربه ان یکون ساجدا فکان قاب قوسین او ادنی کنایتی است از تاکید قریب و تقریر محبت و بواسطه تقریب بافهام در صورت تمثیل مودّی شده چه عادت عظمای عرب آن بود که چون تاکید عهدی و توثیق عقدی خواستندی که نقض بآن راه نیابد هر یک از متعاقدان کمان خود را حاضر ساخته با یکدیگر انضمام دادندی و هر دو بیکبار قبضتین گرفته و بیکبار کشیده باتفاق یک تیر از ان بینداختندی و اینکه صورت از ایشان اشارت بآن معنی بودی که موافقت کلی میان ما تحقیق پذیرفت و مصادقت اصلی بر وجهی تمهید یافت که بعد از ان رضا و سخط یکی موجب رضا و سخت آن دیگریست پس گویا درین آیت با عنایت آن عنایت آن معنی مودی شده که محبّت و قربت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم با حق سبحانه بمثابه تاکید یافته که مقبول رسول ص مقبول خداوندست و مردود مصطفی مردود درگاه خدای تعالی و علی هذا القیاس و نزد محققان دنی اشارت است بمکان نفس مقدس او و تدلی بمنزله دل مطهر او

فکان قاب قوسین بمقام روح مطیب او دادنی بمرتبه سر منور او و نفس او در مکان خدمت بود و دل او در منزل محبّت و روح او در مقام قربت او سر او در مرتبه مشاهدت شیخ ابو الحسن نوری را قدس سره از معنی اینکه آیت پرسیدند جواب داد که جائیکه جبرئیل نگنجد نوری کیست که از ان سخن تواند گفت نظم خیمه برون زد ز حدود جهات پرده او شد شق نور ذات تیرگی هستی و ازو دور شد پردگی پرده ازو نور شد کیست کزان پرده نشود کارساز زمزمه گوید از ان پرده باز فَأَوحی إِلی عَبدِه ِ ما أَوحی پس وحی کرد خدا به بنده خود آنچه وحی کرد بعضی علماء گویند که اولی آنست که تعرض بآن وحی نکنیم و در پرده بگذاریم- و جمعی گویند آنچه از ان وحی در خبری یا اثری بما رسیده باشد ذکر آن هیچ نقصان ندارد و در ان باب روایات بسیار وارد شده و در جواهر التفسیر بسطی تمام یافته اینجا بسه وجه اختصار میرود اوّل آنکه مضمون وحی اینکه بود اگر آنست که دوست میدارم معاتبه با امت تو و الا بساط محاسبه ایشان طی میکردم دوم آنکه حق سبحانه فرمود که ای محمّد انا و انت و ما سوی ذلک خلقته لاجلک ایشان در جواب فرمودند که یا رب ّ انا و انت و ما سوی ذلک ترکته لاجلک سوّم آنکه امت تو طاعت من بجا می آرند و عصیان نیز می ورزند طاعت ایشان برضای من است و معصیت ایشان بقضاء من پس آنچه برضای من از ایشان صادر

شود اگرچه اندک و با قصور بود قبول کنم زیرا کریم ام و آنچه بقضای من از ایشان در وجود آید اگرچه بزرگ و بسیار باشد درگذرانم زیرا که رحیمم.

صفحه : 1187

ما کَذَب َ الفُؤادُ دروغ نگفت دل محمّد ص با محمّد ص ما رَأی در آنچه دید اینکه مرئی بقول اوّل جبریل علیه السلام و بقول ثانی حق سبحانه و تعالی و اکثر صحابه برانند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم خدای را در شب معراج دیده در معالم آورده که جمعی برآنند که حق سبحانه بصر پیغمبر را در دل وی نهاد تا بدیده دل مشاهده نمود نظم کلام سرمدی بی نقل بشنید خداوند جهان را بی جهت دید در ان دیدن که حیرت حاصلش بود دلش در جسم و چشمش در دلش بود أَ فَتُمارُونَه ُ عَلی ما یَری آیا مجادله می کنید با محمّد ص بر آنچه دید در شب معراج و مجادله آن بود که صفت بیت المقدس و خبر کاروان خود پرسیدند وَ لَقَد رَآه ُ و بدرستی که دید جبرئیل ع را بصورت اصلی او نَزلَهً أُخری یکبار دیگر عِندَ سِدرَهِ المُنتَهی نزدیک درخت سدره المنتهی و آن درختی است که علم خلائق بدان منتهی میشود و اعمال ایشان نیز بدانجا میرسد و برنمیگذرد و بتفسیر مشهور معنی آن است که خدای تعالی را دید بار دیگر وقتی که خود نزدیک سدره المنتهی بود و قول إبن عباس رض موید اینکه است که پیغمبر ص خدا را در شب معراج بدیده دل دو نوبت دید در معالم آورده که آنحضرت ص را در ان شب عروجها بوده برای درخواست تخفیف نماز

و شاید که اینکه رویت ثانیه در بعضی از عروجها بوده باشد عِندَها نزدیک سدره المنتهی است جَنَّهُ المَأوی بهشتی که آرامگاه متقیان یا مأوای ارواح شهیدان است پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم دید جبرئیل ع را یا خدای را إِذ یَغشَی السِّدرَهَ آن هنگام که پوشیده بود سدره را ما یَغشی آنچه پوشیده بود یعنی ملائکه بسیار جمع بودند بر آن درخت بر هر برگی ملکی بود گویند بر حوالی آن فرشتگان طیران میکردند چون پروانهای زرین یا پوشنده آن نور کبریا بود ما زاغ َ البَصَرُ میل نکرد چشم محمّد ص یعنی بچپ و راست باز ننگریست وَ ما طَغی و در نگذشت از حدی که مقرر بود نگریستن وی را درین آیت ستائش آنحضرت است صلی اللّه علیه و سلّم بحسن ادب و علو همت که دران شب پرتو التفات بر هیچ ذرّه از ذرّات کائنات نیفگند و دیده دل جز بمشاهده جمال بی زوال الهی نکشود نظم در دیده کشید کحل ما زاغ نی راغ نگاه کردنی باغ میراند براق عرش پرواز تا حجله ناز و پرده راز پس پرده ز پیش دیده برخاست بی پرده بدید آنچه دل خواست لَقَد رَأی بخدا سوگند که دید محمّد ص در شب معراج مِن آیات ِ رَبِّه ِ الکُبری از آیات قدرت آفریدگار خود بزرگتر یعنی نشانهای بزرگ تر را دید چون جبرئیل علیه السلام که با شش صد پر هر یکی از شرق تا غرب در فرف اخضر و سدره المنتهی و عرش عظیم و کرسی و سائر عجائب ملکیه و ملکوتیه أَ فَرَأَیتُم ُ اللّات َ وَ العُزّی خبر دهید مرا

که لات و عزی وَ مَناهَ الثّالِثَهَ الأُخری و منات سیوم دیگری میتوانند که کرد اینها را که خدا کرده است لات بتی بوده است مر ثقیف را بطائف یا قریش را بنخله عزی درختی است که عطفان آنرا می پرستیده اند و منات بصخره ایست که هزیل و خزاعه گرد آن طواف میکردند یا بیتی در مشلل که بنو کعب عبادت آن می نمودند و معتقد کفار آن بوده که در درون هر بتی جنی است و اینکه جنیان یا ملائکه بنات اللّه اند- حق سبحانه فرمود أَ لَکُم ُ الذَّکَرُ آیا شما را فرزند نر باشد وَ لَه ُ الأُنثی و مر خدای را ماده تِلک َ إِذاً اینکه قسمت آنهنگام که چنین باشد قِسمَهٌ ضِیزی قسمتی بوده نار است و بی اعتبار که چیزی را که از ان ننگ دارید بخالق خود نسبت دهید.

صفحه : 1188

إِن هِی َ نیستند اینکه بتان باعتبار الوهیّت إِلّا أَسماءٌ مگر نامی چند که بدان سَمَّیتُمُوها نام نهاده اید ایشانرا أَنتُم وَ آباؤُکُم شما و پدران شما بآرزوی خود یعنی نام الهه بر ایشان اطلاق کرده اید و از معنی الوهیت مر ایشان را هیچ نیست ما أَنزَل َ اللّه ُ نفرستاده است خدای بِها بعبادت ایشان مِن سُلطان ٍ هیچ حجتی که چنگ در ان زده بر خصم مسلّط شوید إِن یَتَّبِعُون َ پیروی نمیکنند مشرکان در پرستش بتان إِلَّا الظَّن َّ مگر شک و گمان را یعنی توهم آن کرده اند که عمل ایشان حق است وَ ما تَهوَی الأَنفُس ُ و متابعت نمی نمایند مگر آنچه میخواهد نفسهای ایشان یعنی آرزوی طبع را متابع اند و آنچه شیطان می آراید در نظر ایشان وَ لَقَد جاءَهُم و هرآئینه آمد

بدیشان مِن رَبِّهِم ُ الهُدی از پروردگار ایشان کتاب و رسول که سبب هدایت اند أَم لِلإِنسان ِ آیا هست مر انسان را یعنی کافران را ما تَمَنّی آنچه آرزو برند از شفاعت بتان یا آنکه گوید چرا نبوت بفلان و فلان نداده اند فَلِلّه ِ الآخِرَهُ وَ الأُولی پس مر خدای راست ملک آخرت و مملکت دنیا هر چه خواهد بهر که خواهد دهد و کس را برو تحکم نرسد وَ کَم مِن مَلَک ٍ و بسیاری از فرشتگان فِی السَّماوات ِ در آسمانها که امیدواراند کافران بشفاعت ایشان لا تُغنِی شَفاعَتُهُم سود نکند درخواست ایشان شَیئاً چیزی را إِلّا مِن بَعدِ أَن یَأذَن َ اللّه ُ مگر پس از انکه دستوری دهد خدای تعالی در شفاعت ایشان لِمَن یَشاءُ برای هر که خواهد از ملائکه که ایشان شفاعت نمایند یا برای هر که اراده کند از مردمان که کسان او را شفاعت کنند وَ یَرضی و پسندد خدا آنکس را برای شفیع شدن یا مشفّع گشتن إِن َّ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بدرستی آنانکه نمیگردند بِالآخِرَهِ بسرای آخرت لَیُسَمُّون َ المَلائِکَهَ هر آئینه نام نهند فرشتگان را تَسمِیَهَ الأُنثی نام نهادن مادگان یعنی میگویند بنات اللّه اند.

صفحه : 1189

وَ ما لَهُم و نیست ایشانرا بِه ِ بآنچه که میگویند ایشانرا اناث مِن عِلم ٍ هیچ دانشی إِن یَتَّبِعُون َ در پی نمیروند بدین گفتار إِلَّا الظَّن َّ مگر چیزیرا از ظن یعنی حق را جز بعلم ادراک نتوان کرد و ظن را در معرفت حقائق اعتباری نباشد وَ إِن َّ الظَّن َّ و بدرستی که گمان لا یُغنِی سود نمی دارد مِن َ الحَق ِّ از سخن حق شَیئاً چیزی را یعنی دفع نکند از عذاب خدای تعالی

چیزی را اگر نازل شود فَأَعرِض عَن مَن تَوَلّی پس روی بگردان از آنکس که روی می گرداند عَن ذِکرِنا از ذکر ما که قرآن است وَ لَم یُرِد و نمی خواهد بعمل خود إِلَّا الحَیاهَ الدُّنیا مگر زندگانی دنیا را ذلِک َ اینکه دوستی دنیا و اختیار کردن آن مَبلَغُهُم مِن َ العِلم ِ غایت رسیدگی ایشان است از دانش و از ان تجاوز نتوانند نمود بلکه همّت ایشان بر جمع و در!!! آن مصروف و موقوف است و بعضی از علماء حکم اعراض را بآیته القتال منسوخ دانند إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که آفریدگار تو هُوَ أَعلَم ُ او داناتر است بِمَن ضَل َّ بکسی که گمراه شود عَن سَبِیلِه ِ از راه او که دین اسلام است وَ هُوَ أَعلَم ُ و او داناترست بِمَن ِ اهتَدی بکسی که راه یافته است بحق و هر یک را جزا فراخور او خواهد داد وَ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ و خدای راست آنچه در آسمانهاست از موجودات علویه وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینهاست از مخلوقات سفلیه و او مالک همه است و قادر بر جزای ایشان پس ایشانرا بقیامت خواهد آورد لِیَجزِی َ تا جزا دهد الَّذِین َ أَساؤُا آنانرا که بد کردند یعنی کافر شدند بِما عَمِلُوا بعقوبت آنچه کردند یعنی بآتش دوزخ وَ یَجزِی َ الَّذِین َ أَحسَنُوا و پاداش دهد آنان را که نیکوئی کردند و بتوحید قائل شدند بِالحُسنَی بپاداش نیکو که بهشت است الَّذِین َ محسنان آنانند که ایشان یَجتَنِبُون َ پرهیز کنند و یکسو شوند کَبائِرَ الإِثم ِ از کبیرهای گناه یعنی گناه کبیره را که در باب آن وعید واقع شده یا برای وی حدی مقرر گشته وَ الفَواحِش َ و فاحشه های

بزرگ را یعنی زنا بخصوصه که افحش کبائر و اکبر فواحش است إِلَّا اللَّمَم َ مگر آنکه از صغائر است که اگر کسی بکند آنچه اندک و خرد بود از گناه یا بخاطر او بگذرد و از قوه بفعل نیارد او مغفورست إِن َّ رَبَّک َ بتحقیق که آفریدگار تو واسِع ُ المَغفِرَهِ بسیار آمرزش است چنانکه مغفرت او فرا رسد همه گناهان را نظم گر بار گناه ما گران است بحر کرم تو بیکران است ما را گنه از حد برون است عفو تو ز جرم ما فزون است هُوَ أَعلَم ُ بِکُم او داناتر است باحوال شما إِذ أَنشَأَکُم چون بیافرید شما را یعنی ابتدای آفرینش شما را- صفحه : 1190 مِن َ الأَرض ِ از زمین یعنی چون از خاک پدر شما را آفرید و دانست اقوال و احوال و افعال شما را وَ إِذ أَنتُم و آن وقت که شما أَجِنَّهٌ خردان بودید فِی بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم در شکمهای مادران خود عالم بود بکیفیت امور شما فَلا تُزَکُّوا پس ستائش مکنید أَنفُسَکُم نفسهای خود را به بیگناهی و بسیاری خیر و خوبی اوصاف در لباب آورده که هرگاه کودکی از یهود بمردی گفتندی که او صدیق است حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم شنیده فرمود که یهود دروغ میگویند هیچ مولودی نیست در شکم مادر الا که او یا شقی است یا سعید و اینکه آیت نازل شد که او داناتر است باحوال شما در مبدأ خلقت و وقتی که کودک خردک بود در شکم مادر بودید پس خود را مستائید و قولی آن است که بعضی مردم گفتندی نماز ما

روزه ما و حج ما آیت آمد که ستائش مکنید خود را هُوَ أَعلَم ُ او داناترست بِمَن ِ اتَّقی بکسیکه تقوی ورزد و در عمل خود مخلص بود آورده اند که ولید بن مغیره در پی حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام میرفت و استماع کلام وی می نمود مشرکان ویرا سرزنش کردند که دین پدران را میگذاری و ایشانرا بضلالت نسبت میدهی جواب داد که چه کنم از عذاب خدای میترسم یکی از کفّار گفت اینکه مقدار مال بمن بده اگر عذاب متوجه تو شود من بردارم ولید شرط کرد و بعضی از ان مال بداد و بباقی بخل کرد و اینکه آیت آمد أَ فَرَأَیت َ الَّذِی تَوَلّی آیا دیدی آن کسی را که از پیروی حق روی بگردانید وَ أَعطی قَلِیلًا و بداد اندکی از مال خود از برای رشوت تحمل عذاب ازو وَ أَکدی و بازداشت باقی را پس جهل و بخل با یکدیگر جمع کرد أَ عِندَه ُ آیا نزدیک اوست عِلم ُ الغَیب ِ دانش چیزهای پوشیده فَهُوَ یَری پس او می بیند یعنی میداند که صاحب او عذاب او برخواهد داشت أَم لَم یُنَبَّأ بِما فِی صُحُف ِ مُوسی آیا خبر کرده نشد بآنچه در صحیفهای موسی است علیه السلام یعنی توریت وَ إِبراهِیم َ الَّذِی وَفّی و در صحف ابراهیم علیه السلام آن که وفا کرد در تسلیم نفس و روح و مال و ولد بخدای یا وفا کرد بفطرت اسلام که ده چیز هست معنی آیت اینکه است که آیا ولید پلید خبر ندارد بآنچه در صحف ابراهیم ع و موسی ع است علیهما السلام و آن کدام است أَلّا تَزِرُ آنکه برندارد وازِرَهٌ نفسی

بردارنده وِزرَ أُخری بار گناه نفسی دیگر را پس او چگونه بار خود با دیگری حواله میکند وَ أَن لَیس َ و دیگر آنکه نیست لِلإِنسان ِ مر آدمی را إِلّا ما سَعی مگر آنچه سعی کند یعنی چنانچه کسی را بگناه دیگری نمی گیرند بثواب دیگری مثاب نمی گردانند در تبیان گفته که اینکه آیت منسوخ است چه در سوره طور مذکور شد که ابنا را بصلاح آباد رفعت درجه کرامت میکنند وَ أَن َّ سَعیَه ُ و آنکه سعی خود را یعنی عملی که در ان سعی نموده باشد سَوف َ یُری زود باشد که به بینند در میزان عدل در روز قیامت ثُم َّ یُجزاه ُ پس پاداش دهند مر او را الجَزاءَ الأَوفی پاداش تمام ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

صفحه : 1191

وَ أَن َّ إِلی رَبِّک َ المُنتَهی و آنکه بسوی پروردگار تست نهایت همه خلائق و رجوع ایشان وَ أَنَّه ُ هُوَ أَضحَک َ وَ أَبکی و آنکه خدای او است که میخنداند و میگریاند یا شاد و غمگین میگرداند یا میخنداند اهل بهشت را در بهشت و میگریاند اهل دوزخ را در دوزخ یا زمین را میخنداند بنباتات و میگریاند ابر را بباران نزد بعضی خنده و گریه بوعده و وعید است یا بطاعت و معصیت یا باقبال بحق و اعراض ازو وَ أَنَّه ُ هُوَ أَمات َ وَ أَحیا و آنکه خدا اوست که می میراند و زنده می سازد یعنی قادر بر احیا و اماتت اوست و بس یا می میراند بوقت اجل در دنیا و زنده می سازد در قبر یا اوست سازنده اسباب موت و حیات- و

گفته اند مرده می سازد کافران را بنکرت ورزنده میگرداند مومنانرا بمعرفت و بقول جمعی اماتت و احیا بجهل و علم است یا ببخل و جود یا بعدل و فضل و نزد محققان بهیبت و انس است یا باستتار و تجلی امام قشیری فرمود که می میراند نفوس زاهدان را آثار مجاهدت و زنده میگرداند قلوب عارفان را بانوار مشاهدات یا هرکرا بمقام فنا فی اللّه رساند جرعه از جام بقاء باللّه چشاند مثنوی هرکرا از بود او فانی کنی پر ز گوهرهای روحانی کنی کشتگانرا شربت حیوان دهی بعد کشتن جان جاویدان دهی وَ أَنَّه ُ و آنکه در صحف ابراهیم ع و موسی ع است آن است که خدای خَلَق َ الزَّوجَین ِ بیافرید انسان را دو صنف الذَّکَرَ وَ الأُنثی نر و ماده مِن نُطفَهٍ از آب منی إِذا تُمنی وقتی که ریخته شود در رحم آدم ع و حوا ع و عیسی ع ازین حکم مستثنی اند وَ أَن َّ عَلَیه ِ و آنکه بر خدای است النَّشأَهَ الأُخری آفریدن دیگر که بعث است در قیامت وَ أَنَّه ُ هُوَ أَغنی و آنکه اوست آنکه توانگر گرداند بمال فقیر را وَ أَقنی و سرمایه دهد بانعام و امتعه یا غنی سازد بقناعت و راضی گرداند بدان وَ أَنَّه ُ و آنکه خدای هُوَ رَب ُّ الشِّعری اوست آفریدگار شعری و شعریان دو کوکب اند یکی را عمیصا گویند و او شعری شامیه است و دیگری عبور و او یمانیه است و مراد ازین شعری اوست و ابو کبشه که یکی از اجداد مادری پیغمبر ما صلی اللّه علیه و سلّم است او را می پرستید

و با قریش در عبادت اصنام مخالفت میکرد و قریش آنحضرت ص را إبن ابی کبشه میگفتند بجهت خلاف با ایشان وَ أَنَّه ُ أَهلَک َ و آنکه خدا است که هلاک کرد عاداً الأُولی قوم عاد نخستین را گه امت هود بودند علی نبینا و علیه السلام و قومی از ایشان که بنو لقیم میگفتند در وقت هلاک قوم عاد در مکه مقام داشتند بعد از ایشان اظهار کفر کردند و ایشان را عاد اخری گویند وَ ثَمُودَ و هلاک کرد قبیله ثمود را فَما أَبقی پس باقی نگذاشت از ایشان کسی را وَ قَوم َ نُوح ٍ و هلاک کرد قوم نوح ع را مِن قَبل ُ پیش از عاد و ثمود إِنَّهُم کانُوا هُم بدرستی که بودند ایشان أَظلَم َ وَ أَطغی ستمکارتر و از حد برنده تر در شرک و عدوان چه نوح ع را بسیار برنجانیدند و در نه صد و پنجاه سال که دعوت فرموده اندکی بوی ایمان آوردند.

صفحه : 1192

وَ المُؤتَفِکَهَ و شهرستان قوم لوط ع را أَهوی بیفگند بعد از انکه جبرئیل علیه السلام برداشته بود یعنی آنرا زیر و زبر کرد فَغَشّاها پس بپوشانید آن شهرستان را ما غَشّی آنچه بپوشانید یعنی سنگ های نشان دار که بران ببارانید فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّک َ پس بکدام نعمتهای پروردگار تو تَتَماری شک می آری و جدال میکنی مخاطب ولید بن مغیره است یا هر احدی و نقمتی که در معدودات است آنرا نعم گفت بجهت آنکه درو پند است مر اهل اعتبار را و انتقام انبیاء از اعادی که در ضمن آن هست و آن موجب تسلیه خاطر حضرت پیغمبر ص است صلی اللّه علیه و

سلّم و سبب تقویت دل مومنان است هذا نَذِیرٌ اینکه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم یعنی محمّد ص پیغمبری است بیم کننده مِن َ النُّذُرِ الأُولی از جنس پیغمبران نخستین همان میفرماید که ایشان فرموده اند أَزِفَت ِ الآزِفَهُ نزدیک شد نزدیک شونده یعنی قیامت که موصوف است بقرب و دنو لَیس َ لَها نیست مر او را یعنی وقت رسیدن او را مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای کاشِفَهٌ نیک ظاهرکننده أَ فَمِن هذَا الحَدِیث ِ آیا ازین سخن که قرآن است تَعجَبُون َ شگفت میدارید وَ تَضحَکُون َ و میخندید باستهزاء وَ لا تَبکُون َ و نمی گرئید از خوف وعیدی که دروست وَ أَنتُم سامِدُون َ و شما بازی کنندگانید یا غافلان یا تعنی کنندگان کفار در وقت قراءت قرآن سرود میگفتند تا مردم را از استماع آن بازدارند فَاسجُدُوا پس سجده کنید لِلّه ِ مر خدای را وَ اعبُدُوا و او را پرستید نه الهه باطله را در معالم آورده که اوّل سوره که فرود آمده که در وی سجده بوده اینکه سوره است و حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم بعد از خواندن اینکه آیت سجده کردند و اینکه سجده دوازدهم ست و مومن و مشرک و جن و انس همه سجده کردند از سجدات قرآنی و در فتوحات اینکه را سجده عبادت گفته که امر الهی بذلت و مسکنت مقترن است بوی و جز سالکان طریق عبادت و عبودیت بسرمنزل سرّ اینکه سجده نرسند

سوره القمر

مکیه و هی خمس و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ کفار قریش از سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم معجزه طلبیدند آنحضرت برای ایشان ماه را بدو نیم کرد بر

وجهی که کوه حرا را در میان هر دو قطعه قمر دیدند و در معالم و تبیان مذکورست که شق قمر دوبار واقع شد بمکه و اینکه سوره فرود آمد که اقتَرَبَت ِ السّاعَهُ نزدیک شد قیامت وَ انشَق َّ القَمَرُ و شکافته شد ماه و از علامات قرب قیامت انشقاق قمر است و برین وجه در کتب سابقه مذکور بوده امام زاهد رح آورده که شبی ابو جهل و جهودی بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم رسیدند ابو جهل گفت ای محمّد ص آیتی بما نمای و الّا سر تو بشمشیر برمیدارم آنحضرت ص فرمود که چه میخواهی ابو جهل بچپ و راست نظر کرد تا چه چیز خواهد بود که وقوع آن متعذر باشد یهودی گفت او ساحر است او را بگوی که ماه را بشگافد که سحر در زمین متحقّق میشود و ساحران را در آسمان تصرف نیست ابو جهل گفت ای محمّد ص ماه را برای ما بشگاف آنحضرت ص انگشت سبّابه مبارک برآورد و اشارت فرمود ماه را که بشگافد فی الحال ماه بدو نیم شد یک نیمه بر جای خود قرار گرفت و یکی دیگر دورتر رفت باز گفت بگو تا ملتئم شود اشارت فرمود هر دو نیم بهم پیوستند فرد شق گشت ماه چارده بر لوح سبزه چرخ چون خامه دبیر ز تیغ بنان تو یهودی ایمان آورد و ابو جهل گفت او چشم ما را بسحر بسته و قمر را بما منشق نموده از جماعت مسافران که از اطراف آفاق برسند سؤال کنیم که ایشان دیده اند یا نی چون از آینده و رونده پرسیدند همه جواب

دادند که در فلان شب ماه را دو نیم دیدیم با وجود اینکه که دید و از همه شنید نگروید و گفت جادوی وی بغایت قوی است چنانچه حق سبحانه فرمود که.

صفحه : 1193

وَ إِن یَرَوا و اگر بینند کافران آیَهً نشانه از آیات قدرت ما در اظهار معجزه پیغمبر ع که دلیل صدق مدعای او باشد یُعرِضُوا اعراض کنند از ایمان بدان یا روی بگردانند از تامل در ان وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ و گویند جادوی ست دائم و رونده از زمین تا آسمان وَ کَذَّبُوا و تکذیب کنند پیغمبر را وَ اتَّبَعُوا و پیروی نمایند أَهواءَهُم آرزوهای خود را یعنی آنچه شیطان در نظر ایشان آراسته باشد از لجاج و عناد وَ کُل ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ و هر کار که مقرر کرده شده واقع است یعنی آنچه از شقاوت کافران و سعادت مؤمنان مقرر شده بدیشان خواهد رسید وَ لَقَد جاءَهُم و بدرستی که آمد بدیشان یعنی باهل مکّه در قرآن مِن َ الأَنباءِ از خبرهای پیشینیان یا از بیان امور اخروی ما فِیه ِ مُزدَجَرٌ آنچه در ان بازداشتن بود از مناهی و منع از تمرد و سرکشی حِکمَهٌ بالِغَهٌ آن حکمت تمام است رسنده بسرحد کمال فَما تُغن ِ النُّذُرُ پس نفع نکند ایشانرا و سود نرسانند بیم کنندگان یعنی پیغمبران و موعظه قرآن اگر آیند بر ایشان یکی از پی دیگری فَتَوَل َّ عَنهُم پس روی بگردان از ایشان تا بوقت امر بقتال و منتظر باش جزای ایشانرا یَوم َ یَدع ُ الدّاع ِ دران روز که بخواند خواننده یعنی اسرافیل علیه السلام ایشان را إِلی شَی ءٍ نُکُرٍ بچیزی صعب و زشت که اهوال قیامت

است خُشَّعاً أَبصارُهُم فراهم رفته باشد چشمهای ایشان از هول یَخرُجُون َ بیرون آیند مِن َ الأَجداث ِ از قبرها کَأَنَّهُم گویا ایشان جَرادٌ مُنتَشِرٌ ملخ های پراگنده اند یعنی در بسیاری و پراگندگی بهم برمی آیند و از هر طرف سرگردان و حیران میروند مُهطِعِین َ شتاب کنندگان إِلَی الدّاع ِ بسوی خواننده یعنی بدان طرف که آواز می آید می شتابند یَقُول ُ الکافِرُون َ میگویند ناگرویدگان هذا یَوم ٌ عَسِرٌ اینکه روزی دشوارست بر ما کَذَّبَت قَبلَهُم تکذیب کردند پیش از قوم تو قَوم ُ نُوح ٍ گروه نوح ع بعث و قیامت را فَکَذَّبُوا عَبدَنا پس تکذیب کردند و بدروغ داشتند بنده ما نوح علیه السلام را وَ قالُوا مَجنُون ٌ و گفتند او دیوانه است وَ ازدُجِرَ و بازداشته شد از دعوت خلق یعنی هرگاه که ایشانرا خواندی بتوحید او را ایذا کردندی و تهدید نمودندی و سنگ برو زدندی تا بیهوش شدی و از دعوت بازماندی.

صفحه : 1194

فَدَعا رَبَّه ُ پس نوح علیه السلام بخواند آفریدگار خود را أَنِّی مَغلُوب ٌ بآنکه من مغلوب قوم خود شدم و با ایشان مقاومت نمی توانم کرد فَانتَصِر پس تو انتقام کش از ایشان برای من فَفَتَحنا پس بگشادیم برای عذاب ایشان أَبواب َ السَّماءِ درهای آسمان را از طرف مجره بِماءٍ مُنهَمِرٍ بآبی ریزان که چهل شبانه روز از آسمان میریخت بر دوام و درین مدّت منقطع نگشت وَ فَجَّرنَا الأَرض َ و بگشادیم در زمین عُیُوناً چشمها تا از وی نیز آبها برآمد فَالتَقَی الماءُ پس لاقی شد آب آسمان بآب زمین عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ بر کاری که قضا شده بود بر ایشان یعنی هلاکت بطوفان وَ حَمَلناه ُ و برداشتیم نوح علیه السلام را با هر که بدو ایمان داشت

یعنی سوار گردانیدیم ایشان را عَلی ذات ِ أَلواح ٍ بر کشتی که خداوند لوحها بود یعنی تختهای پهناور وَ دُسُرٍ و خداوند میخها و مسمارها که کشتی را بدان بند کنند تَجرِی میرفت آن کشتی بِأَعیُنِنا بنگاه داشت ما و اینکه طوفان واقع شده جَزاءً لِمَن کان َ برای پاداش کسی که کُفِرَ نگرویده بودند یا ناسپاسی کرده بودند بر نعمت وجود او یعنی نوح علیه السلام وَ لَقَد تَرَکناها و بدرستی که ما بگذاشتیم اینکه قصّه را آیَهً نشانه در میان مردمان یا کشتی نوح علیه السلام را در زمین کوهی از جزائر علامتی و عبرتی و در قصص هست که اوائل اینکه امت آن کشتی را دیده اند فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس هیچ پند گیرنده هست که از ان عبرت گیرد فَکَیف َ کان َ عَذابِی پس چگونه بود عقوبت من در دنیا که همه را بطوفان هلاک کردم وَ نُذُرِ و بیم کردن من آن قوم را به تبلیغ نوح علیه السلام وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن َ و هر آئینه ما آسان گردانیدیم قرآن را لِلذِّکرِ از برای یاد کردن احوال امم گذشته فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس هیچ موعظه شنونده هست که پند گیرد بدان کَذَّبَت عادٌ تکذیب کردند گروه عاد مر هود را علیه السلام فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود عَذابِی عذاب کردن من ایشان را بباد صرصر وَ نُذُرِ و ترسانیدن من ایشان را از وعید قیامت بزبان پیغمبر ایشان إِنّا أَرسَلنا بدرستی که فرستادیم ما عَلَیهِم بر ایشان رِیحاً صَرصَراً بادی سخت بآواز مهیب و هولناک فِی یَوم ِ نَحس ٍ در روز شوم مُستَمِرٍّ پیوسته و استحکام یافته شامت او و آن روز

چهارشنبه آخرین بود از ماه صفر.

صفحه : 1195

تَنزِع ُ النّاس َ برکند و از جا برد آن باد مردمان را کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل ٍ مُنقَعِرٍ گویا که ایشان تنه های درخت خرمااند برکنده شده از بیخ و بر زمین افتاده اینکه خود عذاب دنیا بود فَکَیف َ کان َ پس چگونه باشد عَذابِی عذاب من در آخرت وَ نُذُرِ و وعیدیکه ایشان را بدان بیم کرده ام وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن َ بدرستی که ما آسان ساخته ایم قرآن را که بزبان عرب فرستاده ایم لِلذِّکرِ از برای پند گرفتن فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس آیا هیچ پندگیرنده هست کَذَّبَت ثَمُودُ تکذیب کردند قوم ثمود صالح علیه السلام را بِالنُّذُرِ به بیم کردن و پند دادن پیغمبر ایشان مر ایشان را فَقالُوا پس گفتند أَ بَشَراً مِنّا آیا آدمی را از جنس ما واحِداً یگانه و یکتا که هیچ تیغ و حشم ندارد نَتَّبِعُه ُ پیروی کنیم ما! او را هیچ فضلی نیست بر ما إِنّا إِذاً بدرستی که ما آن هنگام که متابعت او کنیم باشیم لَفِی ضَلال ٍ در گمراهی وَ سُعُرٍ و در جنون أَ أُلقِی َ آیا القا کرده اند الذِّکرُ عَلَیه ِ وحی را بر وی مِن بَینِنا از میان قوم ما یعنی از قوم ثمود او را بنزول وحی اختصاص داده اند بَل هُوَ نه چنین است بلکه او کَذّاب ٌ دروغگوئی است أَشِرٌ خودپسند و ستیزنده میخواهد که بر ما ترفع کند حق سبحانه فرمود که سَیَعلَمُون َ غَداً زود باشد که بدانند فردا که عذاب بدیشان فرود آید یا روز قیامت معلوم کنند که مَن ِ الکَذّاب ُ الأَشِرُ کیست دروغگوئی یا ستیزنده چون قوم ثمود تکذیب کردند صالح علیه السلام را و معجزه

طلبیدند که از سنگ ناقه بیرون آر إِنّا مُرسِلُوا النّاقَهِ بدرستی که ما بیرون آرنده ناقه بودیم فِتنَهً لَهُم برای امتحان مر ایشانرا تا خلق بدانند که سبب عذاب ایشان چه بود و صالح علیه السلام را گفتیم فَارتَقِبهُم نگاهبان ایشان باش و به بین که با ناقه چه میکنند وَ اصطَبِر و شکیبائی ورز بآزار قوم وَ نَبِّئهُم و آگاه گردان ایشان را أَن َّ الماءَ بآنکه آب چاه قِسمَهٌ بَینَهُم بخش کرده شده است میان ایشان و ناقه روزی از آن ایشان و انعام ایشان و روزی خاص از آن ناقه کُل ُّ شِرب ٍ هر نصیبی از ان آب مُحتَضَرٌ حاضر گردانیده شد است مر صاحب او را یعنی حاضر شود صاحب او در نوبت خود و بهره آب بردارد.

صفحه : 1196

فَنادَوا پس بخواندند قوم ثمود صاحِبَهُم یار خود را که قدار بن سالف بود برای عقر ناقه فَتَعاطی پس بگرفت شمشیر خود را و بر سر راه ناقه در کمین نشست فَعَقَرَ پس پی کرد ناقه را محرک عقر ناقه دو زن بودند عنیزه و صدوق و سبب آن بعضی سابقا مذکور شده در سوره هود صدوق إبن عم خود مصدع بن مهزج را بوصال خود وعده داد و عنیزه یکی از دختران خود را نامزد قدار بن سالف کرد و هر دو بر راه گذر ناقه کمین کردند و چون ناقه از آب بازگشت اوّل بمصدع رسید و او تیری بیفگند که پایهای ناقه را بر هم دوخت قدار نیز از کمین گاه بیرون آمد و بشمشیر ناقه را پی کرد و چون از پای درآمد او را قطعه قطعه کردند و میان قوم منقسم

ساختند و بچه او بکوه صنوبر برآمده سه بانگ کرد و از آنجا بآسمان رفت و گویند او نیز کشته شده بعد از سه روز عذاب به قوم ثمود نازل گشت فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود عَذابِی عذاب من مر قوم ثمود را وَ نُذُرِ و بیم کردن من برسالت صالح علیه السلام إِنّا أَرسَلنا بدرستی که ما فرستادیم عَلَیهِم بر ایشان صَیحَهً واحِدَهً فریادی یگانه یعنی یک صیحه جبرئیل علیه السلام فَکانُوا پس گشتند از هول آن آواز کَهَشِیم ِ المُحتَظِرِ مانند گیا درهم شکسته که سازنده جای گوسفندان آنرا بر هم نهاده باشد و ریزه ریزه شده وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن َ و بدرستی که ما آسان ساختیم قرآن را لِلذِّکرِ برای یادگرفتن تا بسهولت حفظ میکنند فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس هیچ یادکننده هست آنرا کَذَّبَت قَوم ُ لُوطٍ تکذیب کردند قوم لوط ع مر او را بِالنُّذُرِ به بیم کردن و پنددادن وی مر ایشانرا إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم و بدرستیکه فرستادیم ما بر ایشان حاصِباً بادی یا ابری سنگ بارنده و همه را هلاک کردیم إِلّا آل َ لُوطٍ مگر لوط علیه السلام و دختران وی را نَجَّیناهُم برهانیدیم ایشانرا از عذاب بِسَحَرٍ بسحری که عذاب واقع میشد نِعمَهً مِن عِندِنا بانعامی از نزدیک ما کَذلِک َ همچنین که انعام کردیم بر لوط علیه السلام بنات او نَجزِی پاداش میدهم بنعمت و رحمت مَن شَکَرَ هر که سپاس دارد نعمت ما را که ارسال رسل و انزال کتب است و بدان ایمان آرد وَ لَقَد أَنذَرَهُم و بدرستیکه ترسانیده بود لوط علیه السلام قوم خود را بَطشَتَنا از گرفتن ما بعذاب و هلاک فَتَمارَوا پس شک

آوردند بِالنُّذُرِ بآن بیم کردن و ستیزه آغاز نهادند وَ لَقَد راوَدُوه ُ و بدرستیکه طلبیدند لوط ع را عَن ضَیفِه ِ از مهمانان وی که ملائکه بودند یعنی گفتند ایشان را بما تسلیم کن و لوط علی نبینا و علیه السلام از ان ابا میکرد و ایشانرا پند میداد ایشان در خانه شکسته درآمدند فَطَمَسنا پس محو کردیم أَعیُنَهُم چشمهای ایشانرا یا روی ایشان هموار کردیم و در خبرست که جبرئیل علیه السلام پر خود را بر دیدهای ایشان مالید همه کور شدند و گفتیم مر ایشانرا بزبان ملائکه فَذُوقُوا پس بچشید عَذابِی عقوبت مرا وَ نُذُرِ و آنچه بیم میکرد لوط ع مر شما را بآن.

صفحه : 1197

وَ لَقَد صَبَّحَهُم و بدرستی که بامداد کرد بقوم لوط ع بُکرَهً در اوّل روز یعنی بوقت صبح آمد بر ایشان عَذاب ٌ مُستَقِرٌّ عقوبتی قرار گرفته یعنی دائم بود و بازنگشت تا ایشانرا هلاک نگردد گفتیم ما ایشانرا که فَذُوقُوا عَذابِی پس بچشید و بکشید عقوبت مرا وَ نُذُرِ و بیم کردن من یعنی عذابی که بفرمان من بیم می کردند شما را از ان وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن َ و هر آئینه سهل و آسان گردانیدیم قرآن را لِلذِّکرِ مر جمعی عربی زبانان را برای فهم کردن معانی آن و دانستن اخبار گذشتگان فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس هیچ پند شنونده هست که بدان عبرت گیرد وَ لَقَد جاءَ و بدرستی که آمدند آل َ فِرعَون َ النُّذُرُ بفرعون و قوم او بیم کنندگان یعنی موسی و هارون علی نبینا و علیهما السلام بآیتهائی که موسی ع قبطیان را بدان بیم کرد و آن نه آیت بود کَذَّبُوا تکذیب کردند

بِآیاتِنا کُلِّها بهمه آن آیتها و بدان نگرویدند فَأَخَذناهُم پس بگرفتیم ایشانرا بعذاب غرق أَخذَ عَزِیزٍ گرفتن غالبی که مغلوب نگردد در گرفتن مُقتَدِرٍ توانا بر هلاک مشرکان أَ کُفّارُکُم آیا کافران شما ای گروه عرب خَیرٌ قوی تر و سخت تراند- مِن أُولئِکُم ازین گروه مکذبان که برشمرده شد یعنی اینان از آنان بقوت و عدت و حشمت و سطوت بهتر و بیشتر نیستند و آنانرا عذاب ما فرا رسید اینان را چرا فرا نرسد أَم لَکُم یا آنکه شماراست ای مشرکان بَراءَهٌ فِی الزُّبُرِ براءتی در کتابهای سماوی یعنی براتی نوشته شده بر نام شما که شما را عذاب نخواهد بود أَم یَقُولُون َ نَحن ُ آیا میگویند کفار عرب که ما جَمِیع ٌ مُنتَصِرٌ گروهی جمع شده ایم یاری دهنده یک دیگر را و منع کننده بلا از یکدیگر سَیُهزَم ُ الجَمع ُ زود باشد که هزیمت کرده شود جمع ایشان وَ یُوَلُّون َ الدُّبُرَ برگردانیده شود پشتهای ایشان از حرب یعنی هر یک پشت بگرداند از معرکه قتال و فرار نماید و اینکه صورت واقع شد در روز بدر پس اینکه آیت یکی از دلائل نبوّت و اعجاز قرآن است فاروق اعظم رضی اللّه عنه میفرماید که چون اینکه آیت فرود آمد حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که معنی اینکه آیت را نمیدانم که چیست ناگاه در روز بدر دیدم که آنحضرت زره پوشیده میگوید سیهزم الجمع دانستم که معنی آیت چه بوده و بهمین قتل و اسر و هزیمت ایشان بسنده نیست بَل ِ السّاعَهُ بلکه روز قیامت مَوعِدُهُم وعده گاه عذاب کلّی ایشان است وَ السّاعَهُ و عذاب قیامت أَدهی سخت تر و باهول تر وَ أَمَرُّ و

تلخ تر و ناخوشتر است از عذاب دنیا إِن َّ المُجرِمِین َ بدرستی که مشرکان فِی ضَلال ٍ در گمراهی انداز راه حق در دنیا وَ سُعُرٍ و در عنا و مشقت یا در آتش سوزان در آخرت.

صفحه : 1198

یَوم َ یُسحَبُون َ روز که کشیده شوند فِی النّارِ در آتش دوزخ عَلی وُجُوهِهِم بر رویهای خویش یعنی ایشان را بر روی ایشان میکشند و بدوزخ می افگنند و میگویند ذُوقُوا بچشید مَس َّ سَقَرَ سودن دوزخ یعنی حرارت آتش و الم آنرا إِنّا کُل َّ شَی ءٍ خَلَقناه ُ بدرستی که ما همه چیز را آفریده ایم بِقَدَرٍ باندازه مقرر، مرتب بر مقتضای حکمت یا هر چه آفریده ایم مقدر است و مکتوب در لوح محفوظ و حکم ازلی قبل از وقوع بدان پیوسته لا جرم از صفت تغییر و سمت تبدیل دورست شعر قضی اللّه امر او جف ّ القلم فما شاء یوجد و مالا فلم بیت سر بر خط لوح ازلی دارد خموش کز هر چه قلم رفت قلم در نکشد وَ ما أَمرُنا و نیست فرمودن ما هر چیزی را که تکوین آن خواهیم إِلّا واحِدَهٌ مگر کلمه واحده که آن کن است یا نیست امر ما بقیام قیامت مگر یک فعل کَلَمح ٍ بِالبَصَرِ چون نگریستن بچشم در سرعت و سهولت یعنی اگر خواهیم قیامت را بیک چشم زدن بیاریم وَ لَقَد أَهلَکنا و بدرستی که ما هلاک کردیم أَشیاعَکُم اشباه و امثال شما را از کافران در زمانهای گذشته چنانچه درین سوره شنیدید فَهَل مِن مُدَّکِرٍ پس هست هیچ پندگیرنده که از حال ایشان عبرت بردارد وَ کُل ُّ شَی ءٍ فَعَلُوه ُ و هر چیزی که کرده اند کفار گذشته

فِی الزُّبُرِ مکتوب است در لوح محفوظ زبر کتابها را گویند و لوح را زبر گفت باعتبار آنکه اصل همه کتابها آنست یا همه افعال ایشان نوشته است در نامهای ایشان که بدست حفظه است وَ کُل ُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ و هر خردی و بزرگی از اقوال و افعالی که از اوّلین و آخرین صادر شده و خواهد شد مُستَطَرٌ نوشته شده است و بر آن پاداش خواهند یافت إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستی که پرهیزگاران و ترسکاران فِی جَنّات ٍ در بوستانهااند روز قیامت وَ نَهَرٍ و در جویها و چشمها یعنی بوستانها مشتمل بر انهار و بقول بعضی نهر بمعنی روشنی و گشادگی است یعنی اهل تقوی در بهشتها باشند در غایت وسعت و ضیا بخلاف کفار که در ضیق و ظلمت گذارننده و دیگر متقیان باشند فِی مَقعَدِ صِدق ٍ در مکانی پسندیده که درو نه لغو باشد و نه اثم از امام جعفر صادق رضی اللّه عنه منقول است که حق سبحانه آن مکان را بصدق وصف کرد پس نه نشینند در وی مگر اهل صدق سلمی رح فرموده که آن مکانی است که حق تعالی راست گرداند در آن وعده خود که با اولیا کرده و دوستان در ان مقام باشند عِندَ مَلِیک ٍ نزدیک بادشاهی مُقتَدِرٍ توانا بر همه چیز صاحب بحر الحقائق فرموده که مقعد صدق مقام وحدت قربت است که در مرتبه عندیت متحقق شود و کشف الاسرار آورده که کلمه عند رقم تقریب و تخصیص دارد یعنی اهل قرب فردا در آن سرای بدان اختصاص خواهند داشت و حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم امروز درین سرای مخصوص بدان

بوده که ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و چون رتبتی که فردا خواص بدان نازند امروز پایه ادنای وی بوده پس از رتبه اعلای فردای او که نشان تواند داد نظم ای محرم سر لا یزالی مرآه جمال ذی الجلالی مهمان ابیت عند ربی صاحب دل لا ینام قلبی از قربت حضرت الهی هستی بمثابه که خواهی قربی که عبارتش نسنجد در حوصله خرد نگنجد گم گشته بود عبارت آنجا بلکه نرسد اشارت آنجا.

صفحه : 1199

سوره الرّحمن

مدنیه و هی ثمان و سبعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- چون حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم کافران را از اسم رحمن خبر داد گفتند ما رحمن را نمی شناسیم اینکه سوره نازل شده و گفته اند که اهل مکّه طعنه میزدند که فلان و فلان قرآن را بمحمد ص می آموزند اینکه سوره آمد که الرَّحمن ُ خداوند بسیار بخشائش که رحمت او همه چیز را فرا رسیده عَلَّم َ القُرآن َ بیاموخته است قرآن مر حبیب ص خود را نه جبر و بسیار یعنی آسان گردانید مر او را آموختن و دیگران را آموزانیدن خَلَق َ الإِنسان َ بیافرید خدا جنس آدمیان را عَلَّمَه ُ البَیان َ بیاموخت ایشانرا روشن کردن ما فی الضمیر بنطق و کتابت یا خلق کرد آدم ع را و علم اسماء بدو آموخت یا بوجود آورد محمّد ص را و بیاموزانید ویرا بیان آنچه بود و هست و باشد چنانچه مضمون فعلمت علم الاوّلین و الآخرین ازین معنی خبر میدهد الشَّمس ُ آفتاب وَ القَمَرُ و ماه میروند- بِحُسبان ٍ بحسابی معلوم یعنی بر وجهی که حق سبحانه و تعالی مقرر فرموده مسیر ایشانرا در بروج

و منازل و بدان فصول و اوقات شناخته میشود وَ النَّجم ُ و گیاهی که بروید و آنرا ساق نباشد یعنی بر روی زمین منبسط شود چون بعضی از بقول وَ الشَّجَرُ و گیاهی که آنرا ساقی باشد و بر آن قائم بود یعنی درخت یَسجُدان ِ فرمان می برند خدای را بطبع و طوع چون فرمانبرداری ساجدان از اهل تکلیف یا سجود ایشان بسا به ایشان است و گفته اند ما را بسجود ایشان وقوف نیست چنانچه بر تسبیح ایشان کما قال اللّه تعالی و لکن لا تفقهون تسبیحهم وَ السَّماءَ رَفَعَها و برداشت رحمن آسمان را بالای زمین بپانصد ساله راه وَ وَضَع َ المِیزان َ و بیافرید یا منزل گردانید ترازوی را یا الهام داد خلق را بکیفیت اتخاذ آن أَلّا تَطغَوا برای آنکه از حد در نگذرید فِی المِیزان ِ در ترازو بوقت داد و ستد یعنی از عدل تجاوز نکنید و براستی معامله نمائید وَ أَقِیمُوا الوَزن َ و بپای دارید سنجیدن را بِالقِسطِ بعدل یعنی زبان ترازو را راست دارید وَ لا تُخسِرُوا المِیزان َ و کم مکنید میزان را یعنی کم منمائید در وزن وقت داد و ستد اینکه همه تاکید اهل ترازو را بجهت آنست که بوقت وضع میزان روز قیامت شرمنده نشوند نظم هر جو و هر حبه که بازوی تو کم کند از کیل و ترازوی تو هست یکایک همه بر جای خویش روز جزا جمله بیارند پیش با تو نمایند نهانیت را کم دهی و بیش ستانیت را وَ الأَرض َ وَضَعَها و زمین را بگسترد یا بنهاد بر سطح آب لِلأَنام ِ برای آدمیان تا برو

قرار گیرند فِیها در زمین فاکِهَهٌ انواع میوه است وَ النَّخل ُ و خرمابنان ذات ُ الأَکمام ِ خداوندان غلاف یعنی اوعیه خرما چه خرما مادامیکه منشق نشده در غلاف باشد و تخصیص خرما از فواکه بذکر بجهت تفضیل اوست و مشابهتی که با انسان دارد چنانچه در جواهر التفسیر مبین شده.

صفحه : 1200 وَ الحَب ُّ و در زمین دانه است ذُو العَصف ِ خداوند برگ خشک مراد از دانه آن چیزیست که ازو قوّت میسازند چون گندم و جو و جز آن و عصف گیاهیست که دانه ازو جدا میشود وَ الرَّیحان ُ و در زمین ریحانی است یعنی سپر غم که بوی میکنند مراد آنست که در زمین شما را نعمتها داده ام بعضی خوردنی و بعضی بوی کردنی- فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس ای آدمیان و پریان بکدام از نعمتهای آفریدگار خود که مذکور شد تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید و انکار می نمائید که ازو نیست بدانکه سی و یکجا درین سوره اینکه کلمات تکرار یافته بجهت آنکه اینکه سوره مشتمل است بر ذکر نعم الهی پس بعد از ذکر هر نعمتی اینکه الفاظ ایراد فرموده تا سامعان و قاریان متنبه شوند بر کثرت نعم و گفته اند تکرار از برای دفع غفلت است و تاکید حجّت و تذکیر نعمت و در صحیح حاکم رح از جابر رضی اللّه عنه نقل کرده که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم اینکه سوره را تا آخر بر ما خواند بعد از ان فرمود که مرا چیست که شما را خاموش می بینم هر آئینه جن نیکوتراند از شما در رد جواب اینکه سؤال و من هیچ بار نخواندم فبای آلا ربکما تکذبان الّا

ایشان گفتند لا بشی من نعماء ربنا نکذب فلک الحمد یعنی ما هیچ چیز را از نعمتهای تو ای پروردگار ما تکذیب نمی کنیم پس ترا است ثنا و ستائش خَلَق َ الإِنسان َ بیافرید آدم ع را که پدر انس است مِن صَلصال ٍ از گل خشک کَالفَخّارِ مانند سفال پخته که اگر دست برو زنی آواز کند وَ خَلَق َ الجَان َّ و بیافرید جان را که پدر جن است مِن مارِج ٍ از زبانه صافی بی دود مِن نارٍ از آتش و گفته اند مارج از آتشی است که زبانه سرخ و سبز و زرد بیکدیگر آمیخته گردد بعد از بلندی و تیزی آتش در باب نهم از سفر ثانی فتوحات مذکور است که مارج آتش است ممتزج بهوا که آنرا هوای مشتعل گویند پس جان مخلوق است از دو عنصر آتش و هوا و آدم ع آفریده شد از دو عنصر خاک و آب چون خاک و آب بهم ممتزج شوند آنرا طین گویند و چون هوا و آتش مختلط گردند آنرا مارج خوانند و چنانچه تناسل در بشر بالقای آب است در رحم و تناسل در جن بالقای هوا در رحم انثی و میان آفرینش جان و آدم ع مدت شصت هزار ساله بود فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام نعمت از نعمتها پروردگار خود که شما را از گل و مارج آفرید و دولت حیات ارزانی فرمود تُکَذِّبان ِ انکار می کنید رَب ُّ المَشرِقَین ِ آفریدگار دو مشرق است یکی مشرق تابستانی مر آفتاب را و یکی مشرق زمستانی وَ رَب ُّ المَغرِبَین ِ و آفریدگار دو مغرب صیفی و شتوی مر شمس را و در اختلاف مشرقین و مغربین انواع فوائدست از اختلاف

فصول و حدوث و آنچه بهر فصل تعلق دارد بلکه شروق آفتاب موجب طلب معیشت ست و غروبش سبب آسایش و راحت فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام ازین نعمتهای پروردگار شما تُکَذِّبان ِ جحود می ورزید و منکر آن میشوید مَرَج َ البَحرَین ِ راه داد دو دریا را یکی خوش و شیرین و یکی شور و تلخ تا بامر او یَلتَقِیان ِ بیکدیگر رسند و آن بحر فارس و روم است که در محیط بیکدیگر ملتقی میشوند.

صفحه : 1201

بَینَهُما میان هر دو دریا بَرزَخ ٌ مانعی و حاجزی و پرده ایست از قدرت خدا یا از زمین یا از جزایر که بسبب آن لا یَبغِیان ِ افزونی نمی جویند بر یکدیگر یعنی با هم نمی آمیزند تا خاصیت هر یک باطل نشود یا از حدیکه مقرر شده تجاوز نمی نمایند تا آنچه میان ایشان است غرق نگردد و اگر یکی بر دیگری غلبه کند نفع بر طرف رود و منافع بسیار برین دو بحر متفرع است فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام ازین نعم آفریدگار شما که مشتمل بر مصالح کلیه است تُکَذِّبان ِ انکار میکنید یَخرُج ُ بیرون می آید مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ ازین دو دریا از بحر مالح مروارید کلان وَ المَرجان ُ و مروارید ریزه و اینکه جوهرهاست که بدان آرایش کنید و از خرید و فروخت آن فوائد یابید و اینکه نعم ظاهر است فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس شما بکدام ازین نعمتهای پروردگار خود تُکَذِّبان ِ تکذیب می نمائید و گفته اند مراد بحر آسمان و بحر زمین است که هر سالی متلاقی میشوند و ابر حاجزی است که منع میکند دریای آسمان را از نزول و دریای زمین را از صعود و

از دریای فلک قطرات بر دریای زمین ریخته بدهان صدف در می آید و از ان لالی منعقد میگردد و امام قشیری رح فرموده که بحرین خوف و رجاست یا قبض و بسط یا انس و هیبت و برزخ قدرت بی علت و لؤلؤ احوال صافیه و مرجان لطائف وافیه صاحب کشف الاسرار شرح میکند که بحرین خوف و رجا عامه مسلمانان راست و از ان گوهر زهد و ورع بیرون آید و بحر قبض و بسط خواص مومنان راست و از ان جواهر فقر و وجد زاید و بحر انس و هیبت انبیاء و صدیقان را از ان گوهر فنا روی نماید تا صاحبش در منزل بقا بیاساید بیت ز قعر بحر فنا گوهر بقا یابی و گر نه غوطه خوری اینکه گهر کجا یابی وَ لَه ُ الجَوارِ المُنشَآت ُ و مر خدایراست راندن کشتیهای نورونده و حفص بفتح شین خواند یعنی نوبه رفتن آورده شده فِی البَحرِ در دریا کَالأَعلام ِ مانند کوهها در بلندی و بزرگی و آفریدن کشتی و روان کردن آن در دریا جهت انتفاع بندگانست از قطع مسافت بسیار در زمان اندک و وقوع تجارات و معاملات و اینکه نعمتها عظیم است فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار خویش تُکَذِّبان ِ منکر میشوید کُل ُّ مَن عَلَیها هر کس که بر زمین است از ذوی الروح فان ٍ هالک اند یعنی سر انجام فانی شوند وَ یَبقی و باقی ماند وَجه ُ رَبِّک َ ذات پروردگار تو ذُو الجَلال ِ خداوند بزرگی و عظمت وَ الإِکرام ِ و خداوند گرامی ساختن بفضل عام و کرم تا دم هرکرا مستحق آن باشد فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از

نعمتهای آفریدگار شما که شما را خبر داد از فنای شما تا آماده شوید و کار بسازید مر آنرا و آگاه کرد از بقای خود تا رجوع بحضرت او کنید و بر غیر او اعتماد ننمائید تُکَذِّبان ِ تکذیب می کنید یَسئَلُه ُ میخواهند او را یعنی میطلبند از وی مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر که در آسمانها و زمینهاست حاجتهای خود را چه همه بد و محتاجند در ذات و صفات خود کُل َّ یَوم ٍ هر وقت هُوَ فِی شَأن ٍ او در ساختن و پرداختن کاریست داعی را دعا اجابت کند و سائل را عطا دهد و درمانده را نجات بخشد و غمگین را شادان گرداند و بیمار را صحیح سازد و قومی را بر توبه دارد و گروهی را بیامرزد.

صفحه : 1202

فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار خود از قبول توبه و اجابت دعا و آمرزش گناه تُکَذِّبان ِ انکار میکنید إبن عینیه رح فرمود که سراسر روزگار نزدیک خدای دو روزست یکروز مدّت دنیا و شان او درین یک روز امرست و نهی و عطا و منع و خلق و رزق و اماتت و احیاء و اعزاز و اذلال دوم روز مدّت آخرت و شان آنروز حساب است و عقاب و جز او سؤال و معاقبت و مثابات و نزد محققان یوم بمعنی آن است و آن جز وی از اقل زمان است و در بحر الحقائق آورده که مراد تجلی حق در هر آنی بر حسب متجلی و مناسب استعداد او تجلیات را نهایت نیست رباعی کل یوم هو فی شان چه شان است چه شان یعنی اوصاف کمال تو ندارد

پایان جلوه حسن ترا غایت و پایانی نیست هر زمان جلوه دیگر شود از پرده عیان سَنَفرُغ ُ لَکُم زود باشد که حساب کنیم ما شما را فراغ اینجا بمعنی قصد محاسبه و مجازات است نه فراغی که بعد از شغل باشد اینکه کلام بر سبیل تهدیدست و وعید چنانچه کسی مثلا کسی را میگوید باش تا با تو پردازم و حال آنکه گوینده هیچ کار نمیکند مراد تخویف سامع است اینجا نیز از روی وعید میگوید که قصد حساب شما خواهیم کرد أَیُّه َ الثَّقَلان ِ ای دو گروه بزرگ یعنی انس و جن و عرب آنچه بزرگ قدر و قیمت بود آنرا ثقل گویند که انی تارک فیکم الثقلین و گفته اند ثقل گرانبار است و جن و انس تکلیف گران باراند یا ببار گناه گران درمانده اند فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که تهدید است بحساب تا از اعمال بد منزجر شوید و تعریف بخطاب تا بکرم بی حد امیدوار باشید تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید یا مَعشَرَ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ ای گروه پریان و آدمیان إِن ِ استَطَعتُم اگر توانید أَن تَنفُذُوا آنکه بیرون روید مِن أَقطارِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ از کنارهای آسمان و زمین و بگریزید از قضای من یا از نزول مرگ فَانفُذُوا پس بیرون روید و فرار نمائید لا تَنفُذُون َ بیرون نمی توانید شد إِلّا بِسُلطان ٍ مگر بقهر و تسلّط و غلبه و شما را اینکه قوّت نیست بلکه هر جا که روید مرگ ملازم شماست و از وقوع آن چاره ندارید و گفته اند روز قیامت ملائکه گرداگرد اهل محشر صف کشند و منادی ندا کند که ای آدمیان و پریان

اینکه عرصه محشرست اگر توانید بیرون روید اما نمی توانید رفت مگر بحجت و برهان و شما را نه اینکه است نه آن إلی به فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که اخبار کرد که شما عاجزید در دنیا و فرومانده در آخرت تا دانید که در هر دو سرا جز او یار و مددگار نیست و روی توجه بدرگاه او آرید إلی به تُکَذِّبان ِ جحود میورزید یُرسَل ُ فرستاده شود عَلَیکُما بر هر که عاصی و مشرک باشد از شما شُواظٌ زبانه خالص مِن نارٍ از آتش وَ نُحاس ٌ و دودی سیاه یعنی یک نوبت زمانه آتش فرستند و یک کرّت دود و گویند نحاس روی گداخته است که بر سرهای ایشان فرو ریزند فَلا تَنتَصِران ِ پس نصرت نتوانید کرد مر یکدیگر را و منع نتوانید کرد عذاب را از هم دیگر.

صفحه : 1203

فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس کدام از نعمتهای پروردگار خود که بیم کرد شما را بشواظ و بنحاس تا بازایستید از نافرمانی و به پرستش وی اشتغال نمائید تُکَذِّبان ِ تکذیب می نمائید فَإِذَا انشَقَّت ِ السَّماءُ پس چون بشگافد آسمان برای نزول ملائکه فَکانَت پس گردد وَردَهً سرخ یعنی برنگ گل سرخ کَالدِّهان ِ مانند ادیم احمر یا مانند روغن زیت که هر ساعت بلونی دیگر نماید فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعم آفریدگار خویش که خبر کرد شما را از انشقاق آسمان و تلوّن آن تا از شدّت آن اهوال بوی پناه جوئید تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید فَیَومَئِذٍ پس آن روز لا یُسئَل ُ پرسیده نشود عَن ذَنبِه ِ از گناه او إِنس ٌ وَ لا جَان ٌّ آدمی و نه پری یعنی از ایشان

سؤال استعلام نکنند که چها کردید بلکه سؤال توبیخ باشد که چرا کردید یا گناهکاران را بعلامت بشناسند و حاجت بسؤال نباشد یا بوقت خروج از قبور از ایشان نپرسند و آنچه حق سبحانه و تعالی فرمود که لنسئلنهم اجمعین در موقف حساب خواهد بود که همه را سؤال کنند فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار شما که از احوال آن روز خبر داد تا در ایمان و تقوی ثابت و راسخ باشید که سبب نجات است تُکَذِّبان ِ تکذیب می ورزید یُعرَف ُ المُجرِمُون َ شناخته شوند کافران بِسِیماهُم بعلامت ایشان که سیاه روی و کبودی چشم است یا آثار غم و اندوه در بشره ایشان فَیُؤخَذُ پس گرفته شوند بِالنَّواصِی بموهای پیشانی یک بار وَ الأَقدام ِ و بقدمها یکبار یعنی نوبتی موی پیشانی ایشان گیرند و بدوزخ کشند و نوبتی پایهای ایشان گیرند و سرنگون بدوزخ افگنند فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار خویش که خبر داد شما را از گرفتن و در دوزخ افگندن کفار تا از کفر بپرهیزید تُکَذِّبان ِ انکار می کنید و بعد از انداختن مشرکان بدوزخ ملائکه ایشان را گویند هذِه ِ جَهَنَّم ُ الَّتِی اینکه آن دوزخ است که از روی عناد یُکَذِّب ُ تکذیب میکردند بِهَا المُجرِمُون َ بآن مشرکان و باور نمی داشتند یَطُوفُون َ طواف میکنند دوزخیان بَینَها میان دوزخ وَ بَین َ و میان حَمِیم ٍ آب گرم آن ٍ گرمی بغایت رسیده یعنی هرگاه که از آتش استغاثه کنند ایشانرا فریادرسی کنند و در میان چنین آب گرم اندازند که پیوندهای ایشان از یکدیگر بگسلد و پیوسته میان جحیم و حمیم می باشند فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما بس بکدام از

نعمتهای پروردگار خود که آگاه کرد شما را از عذاب دوزخیان تا از کفر پرهیز کرده بایمان متصف شده از ان نجات یابید تُکَذِّبان ِ تکذیب می نمائید.

صفحه : 1204

وَ لِمَن خاف َ و برای کسیکه بترسد مَقام َ رَبِّه ِ از ایستادن پیش خدای جَنَّتان ِ دو بهشت است یعنی کسی که از موقف حساب بترسد و ترک معصیّت نماید او را دو بهشت دهند جنت عدن و جنّت نعیم و گویند یکی خائف انس را بود و دیگر خائف جن را بود در موضح آورده که دو باغ دهند ایشانرا در باره بهشت که هر یکی از ایشان صد سال راه طول و عرض داشته باشد و در میان هر باغ سراهای خوش و میوهای دلکش و حوران مهوش بود محمّد حکیم قدس سره فرموده که بهشتی برای خوف الهی است و دیگر برای ترک مناهی یا یکی برای خاصه خائف است و دیگر برای خدام و متعلقان او فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام ازین نعمتهای آفریدگار شما که بهشتها میدهد برای ادای طاعت و ترک معصیّت تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید ذَواتا أَفنان ٍ دو بوستانند خداوندان شاخها یعنی در ان درختان بسیار باشد هر یکی مشتمل بر اثمار گوناگون فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار خود که بهشتهای مشتمل بر اشجار و اثمار به بنده عطا میفرماید تُکَذِّبان ِ انکار میکنید فِیهِما درین دو باغ عَینان ِ دو چشمه تَجرِیان ِ میروند هر جا که بهشتی خواهد در اعالی منازل با اسافل آن یکی تسنیم و یکی سلسبیل در معالم آورده که یکی از آب صافی و یکی از شراب لذیذ فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از

نعمتهای آفریدگار خویش که چنین چشمها برای راحت و لذّت شما روان کرده تُکَذِّبان ِ جح ود می ورزید فِیهِما درین دو جنت مِن کُل ِّ فاکِهَهٍ از هر میوه زَوجان ِ دو صنف یکی معروف که دیده باشند در دنیا و دیگری غریب که کسی ندیده و نه شنیده باشد فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار پرورنده شما که اصناف ثمرات و فواکه بر بنده عطا می فرماید تُکَذِّبان ِ منکر میشوید مُتَّکِئِین َ ترسندگان درین بهشتها تکیه کنندگان باشند عَلی فُرُش ٍ بَطائِنُها بر فراشها که استر آن مِن إِستَبرَق ٍ از دیبای محکم باشد از بزرگی پرسیدند که بطائن که آن از دیبا است پس ظهائر آن از چه باشد جواب داد که ظهائر آن از نور بسته دیگری گفته که ظهائر آن داخل است درین آیت که فلا تعلم نفس ما اخفی لهم وَ جَنَی الجَنَّتَین ِ و میوه درختان اینکه دو بهشت دان ٍ نزدیک است که دست قائم و قائد و مضطجع بدان میرسد و گفته اند کسی که تکیه کرده و آرزوی میوه کند شاخ درخت سر فرود آرد و آن میوه که خواهد بدهن وی درآید فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که شما را بر تختها و فرشهای پادشاهانه بنشاند و میوه های لذیذ و لطیف دهد تُکَذِّبان ِ انکار میکنید- صفحه : 1205

فِیهِن َّ در قصور و منازل اینکه دو بهشت قاصِرات ُ الطَّرف ِ کوتاه چشمان اند یعنی حوران که چشم فروخوابانیده باشند از نگریستن بغیر شوهران لَم یَطمِثهُن َّ نسوده باشند ایشانرا إِنس ٌ آدمیان قَبلَهُم پیش از ازدواج ایشان در بهشت وَ لا جَان ٌّ و نه جنیان یعنی حوران که برای انس مقرراند دست هیچ آدمی بدامن ایشان نرسیده

باشد و آنانکه برای جن مقرر شده باشند جنی نیز در ایشان تصرف نکرده باشد فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که حوران بدین لطافت به بندگان ارزانی داشته تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید و باور نمی دارید کَأَنَّهُن َّ الیاقُوت ُ وَ المَرجان ُ گویا هستند آن حوران مخلوق از یاقوت در سرخی و صفا و از مروارید پاکیزه در سفیدی و ضیا فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که حوران بدین صفائی و پاکیزگی برای شما آفریده تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید و باور نمیدارید هَل جَزاءُ الإِحسان ِ آیا جزای نیکی کردن در عمل نه باشد إِلَّا الإِحسان ُ مگر نیکوئی کردن در ثواب یا جزای هر که گوید لا اله الا اللّه و عمل کند باوامر و نواهی محمّد رسول اللّه نیست او را مگر بهشت و حاصل آیت اینکه است که جزای نیکی نیکی است پس جزا دهد طاعت را درجات و مکافات کند شکر را بزیادت نعمت و تقوی را بفرح و توبه را بقبول و دعا را به اجابت و سؤال را بعطا و استغفار را بمغفرت و خوف دنیا را با من آخرت و خدمت را بسلطنت و در بحر الحقائق فرموده که نیست جزای فنا فی اللّه الا بقا باللّه مثنوی هر که در راه محبّت شد فنا یافت از بحر لقا اندر بقاء هرکرا شمشیر شوقش سر برید میوه ذوق از درخت و فصل چید فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار شما که توفیق احسان داد و جزای آن مقرر فرمود تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید و انکار می نمائید وَ مِن دُونِهِما و جزین دو بوستان که مذکور شد

یا فروتر از ایشان جَنَّتان ِ دو بوستان دیگرست گفته اند دو بوستان اوّل از زر است برای سابقان و اینکه دو بوستان از نقره برای اصحاب الیمین فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار خویش که اینکه بهشتها نامزد بندگان میکند تُکَذِّبان ِ منکر میشوید مُدهامَّتان ِ آن دو بهشت سبز است از بسیاری سبزی بسیاهی زننده فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار خود که چنین بوستانهای سبز عطا میکند و سبزی موجب روشنائی چشم است تُکَذِّبان ِ انکار میکنید.

صفحه : 1206

فِیهِما درین دو بهشت عَینان ِ دو چشمه باشد نَضّاخَتان ِ جوشنده بآب یعنی هر چند ازو آب بردارند دیگر بجوشد فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار شما که چنین دو چشمه بسیار آب بشما میدهد تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید فِیهِما فاکِهَهٌ درین دو بهشت میوه بسیار بود وَ نَخل ٌ و خرمابنان وَ رُمّان ٌ و اشجار انار تخصیص خرما و انار از میوها بجهت تفضیل است زیرا که خرما فاکهه است و هم غذا و انار میوه است و دوا فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پرورنده شما که چنین میوها بر بندگان ارزانی دارد تُکَذِّبان ِ انکار میکنید فِیهِن َّ درین چهار جنّت خَیرات ٌ حِسان ٌ زنان برگزیده باشند نیکورویان یعنی حسن خلق ایشان بحسن خلق نیز آراسته باشد فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای آفریدگار خویش که شما را حوران دهد هر یک از دیگری نیکوتر تُکَذِّبان ِ تکذیب مینمائید حُورٌ مَقصُورات ٌ حوران پنهان شده فِی الخِیام ِ در خیمها که از در مجوف است و گفته اند مراد خانهاست و بعضی تخصیص کرده اند بحجلات و حجله خانه بود آراسته برای داماد عروس فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما

پس بکدام از نعمتهای پروردگار خود که چنین ازواج طیّبه به بهشتیان میدهند تُکَذِّبان ِ انکار میکنید لَم یَطمِثهُن َّ نسوده باشند مر ایشانرا إِنس ٌ قَبلَهُم آدمی پیش از شوهران که بدیشان نام زد شده اند وَ لا جَان ٌّ و نه جن نیز دست بر ایشان رسانیده اند بلکه همه بکراند فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای خداوند خویش که ازواج ابکار نام زد ایشان یعنی اهل ایمان کرده تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید که چنین حوران نگاهداشته عطا کند مُتَّکِئِین َ اصحاب الیمین تکیه زدگان باشند عَلی رَفرَف ٍ خُضرٍ بر فرشها یا بر بالشهای سبز وَ عَبقَرِی ٍّ حِسان ٍ و بساطهای قیمتی در غایت نیکوئی فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما پس بکدام از نعمتهای پروردگار شما اینکه نعمتها که مذکور شد تُکَذِّبان ِ تکذیب میکنید تَبارَک َ اسم ُ رَبِّک َ بزرگ است نام پروردگار تو از حیثیت اطلاق اسم بر ذات وی پس توان دانست که بزرگی ذات در چه مرتبه خواهد بود و ازین است که هیچ کس از عظمت ذات او خبر نداده و نمی تواند داد بیت بر لب بحر چنین وامانده اند خشک لب هم مبتدی هم منتهی ذِی الجَلال ِ وَ الإِکرام ِ در ترجمه رشف معنی اینکه اسم برین وجه ادا کرده که خداوندی که از صفات جلال آنچه اثبات آن مستلزم کمال است ذات بی مثالش را ثابت است و آنچه سلب آن مقتضی عزّت و کبریاست جناب مقدس از ان منزه و معرا است و اکثر محققان برانند که جلال اشارت بصفات قهریه است و اکرام عبارت از اوصاف لطیفه پس نام ذو الجلال و الاکرام جامع باشد مر جمیع صفات الهی را و ازین است که او را اسم اعظم گفته اند و

خبر الظوا بیا ذا الجلال و الاکرام مؤید اینکه قول است.

صفحه : 1207

سوره الواقعه

مکّیّه وّ هی ست ّ وّ تسعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ إِذا وَقَعَت ِ الواقِعَهُ یاد کن چون واقع شود یعنی حادث گردد قیامت لَیس َ لِوَقعَتِها نیست در واقع شدن در آمدن او کاذِبَهٌ دروغی یا برای وقوع او هیچ دروغی موجود نیست بلکه هر که از ان خبر میدهد صادق است و آن روز خافِضَهٌ فرو برنده است قومی را باسفل سافلین از روی عدل رافِعَهٌ بردارنده گروهی را با علی علیین از راه فضل یا خافض اعداء و اهل شقاق و نفاق است و رافع اولیاء از ارباب اخلاص و وفاق یا فرود میدارد آنان را که در دنیا خود را مرتفع میداشتند و برمی آرد جمعی را که درین عالم فروتنی کردند إِذا رُجَّت ِ الأَرض ُ یاد کن چون جنبانیده شود زمین رَجًّا جنبانیدنی بر آن وجه که هر بنا که برو است منهدم گردد وَ بُسَّت ِ الجِبال ُ و رانده شود کوهها بَسًّا راندنی تا شکسته و پاره پاره گردد فَکانَت پس برباشد هَباءً غباری که دیده میشود با شعاع آفتاب وقتی که از روزنه درافتد مُنبَثًّا پراگنده و منتشر گشته وَ کُنتُم و باشید شما ای مکلفان در ان وقت أَزواجاً ثَلاثَهً اصناف سه گانه یعنی سه گروه باشید در سه مرتبه فَأَصحاب ُ المَیمَنَهِ پس اصحاب دست راست تعظیم میکند ایشانرا چنانچه گوی فلان قوم بزرگانند ما أَصحاب ُ المَیمَنَهِ چه اند اصحاب دست راست و چه بزرگان و گفته اند درین استفهام معنی تعجب نیز هست و اصحاب یمین آنهااند که در وقت اخراج ذریت از صلب

آدم ع ایشان براست وی بوده اند یا نامه اعمال در ان روز بدست راست ایشان دهند یا به بهشت روند و آن بر یمین عرش است و گفته اند میمنه بمعنی یمن و برکت است یعنی ایشان میمون و مبارک قدم اند وَ أَصحاب ُ المَشئَمَهِ و اصحاب دست چپ ما أَصحاب ُ المَشئَمَهِ چه اند یاران دست چپ و ایشان آنهااند که بوقت اخراج ذریات در شمال آدم بوده اند یا نامهای اعمال ایشان بدست چپ ایشان میدهند یا بدوزخ برند و دوزخ بر چپ عرش است و گفته اند مشامه از تشاؤم گرفته اند یعنی آنان شوم و نامبارک قدم اند وَ السّابِقُون َ و پیشی گرفتگان بر همه اقوام یا پیش روان بهشت السّابِقُون َ پیشی گرفتگانند بایمان چون مومن آل فرعون و حبیب نجار و ابو بکر صدیق رض و مرتضی علی رضی اللّه عنهم یا آنانکه بدو قبله نماز گزارده اند با پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم یا اهل قرآن یا پیش روان بصف جهاد یا سبقت گیرندگان بتکبیر اوّل أُولئِک َ المُقَرَّبُون َ آن گروه اند نزدیک گردانیده شدگان برحمت و کرامت.

صفحه : 1208

فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ در بوستانهای مشتمل بر انواع نعمت ثُلَّهٌ مِن َ الأَوَّلِین َ گروهی بیشتر از پیشینیان یعنی امم انبیای گذشته وَ قَلِیل ٌ و اندکی مِن َ الآخِرِین َ از پسینیان یعنی امت محمّد صلی اللّه علیه و سلّم مضمون سخن آنست که سابقان امم ماضیه پیش از سابقان اینکه امت اند در تبیان آورده که مراد جماعتی اند که انبیاء را معاینه دیدند و بخدمت ایشان رسیده بدیشان گرویدند نه تمام امتان ایشان زیرا که امت متابعت پیغمبر ما صلی

اللّه علیه و سلّم از همه امم بیشتر خواهند بود چنانچه فحوای انا اکثر النّاس تبعا یوم القیمه از ان خبر میدهد و در حدیث بریده رضی اللّه عنه، مذکورست که اهل بهشت صد و بیست صف باشند هشتاد ازین امت و چهل سائر امم و اینکه سابقان از اوّلین و آخرین در بهشت باشند عَلی سُرُرٍ بر تختها مَوضُونَهٍ بافته بزر و مکلل بدر و یاقوت و زمرد مُتَّکِئِین َ تکیه زدگان عَلَیها بر آن تختها مُتَقابِلِین َ برابر یکدیگر یعنی روی با روی تا بدیدار هم مستانس و مسرور باشند یَطُوف ُ عَلَیهِم میگردند بر ایشان برای خدمت وِلدان ٌ مُخَلَّدُون َ کودکان مُخَلَّدُون َ جاوید ماندگان بر هیئات کودکی چه خدمت خردان زیباتر است از خدمت کبار و گویند آراستگان بگوشوارهای زرین و اینکه کودکان را خدا آفریده باشد برای خدمت بهشتیان و از سلمان رضی اللّه عنه منقول است که ایشان اطفال مشرکانند که بخدمت اهل بهشت نامزد شده اند و بر ایشان طواف میکنند بِأَکواب ٍ بکوزها وَ أَبارِیق َ و ابریقها وَ کَأس ٍ مِن مَعِین ٍ و جامهائی از شرابی روان است در بهشت یا خمر پاک صافی چون آب زلال لا یُصَدَّعُون َ دردسر نکشند عَنها از ان شراب یعنی آن می را خمار نباشد وَ لا یُنزِفُون َ و نه بی عقل و بیهوش شوند از ان وَ فاکِهَهٍ و دیگر بر ایشان میگردند بمیوها مِمّا یَتَخَیَّرُون َ از آنچه اختیار کنند و برگزینند وَ لَحم ِ طَیرٍ و بگوشت مرغان که الطف لحوم است مِمّا یَشتَهُون َ از آنچه آرزو کنند یعنی بر وجهی که خواهند جوشیده یا بریان کرده وَ حُورٌ و بر سابقان در جنت طواف مینمایند

از برای خدمت زنان سفید روی عِین ٌ گشاده چشمان در صفا و لطافت کَأَمثال ِ اللُّؤلُؤِ مانند مروارید المَکنُون ِ پوشیده در صدف که غبار برو نه نشسته باشد و دست اغیار بدو نرسیده جَزاءً پاداش میدهیم ایشانرا پاداش دادنی بِما کانُوا یَعمَلُون َ بسبب آنچه بودند که عمل میکردند در دنیا لا یَسمَعُون َ نشنوند فِیها در بهشت لَغواً سخنان بیهوده یا بانگ و فریاد یا سوگند بدروغ وَ لا تَأثِیماً و نه سخنی که گفتن آن موجب گناه باشد چون فحش و دشنام.

صفحه : 1209

إِلّا قِیلًا لیکن می شنوند سخنی که آن سَلاماً سَلاماً است تکرار اینکه لفظ دلیل است بر آنکه اهل جنت بر یکدیگر پیوسته سلام گویند وَ أَصحاب ُ الیَمِین ِ و أصحاب دست راست ما أَصحاب ُ الیَمِین ِ چه اند اصحاب دست راست یعنی بزرگ و مکرم اند و ایشان باشند فِی سِدرٍ در زیر درخت کنار مَخضُودٍ بیخار بخلاف سدر دنیا آورده اند که مسلمانان نظر بروج ّ افگندند و آن وادی است از طائف مشتمل بر درختهای سدر گفتند چه بودی اگر ما را مثل اینکه بودی اینکه آیت آمد که اهل بهشت را سدر باشد بی خار وَ طَلح ٍ مَنضُودٍ و درخت موز بود که میوهای آن بر هم چیده یعنی از اسفل تا اعلای درخت همه میوه باشد وَ ظِل ٍّ مَمدُودٍ و سایه کشیده یعنی پیوسته که هرگز زائل نشود و مراد از ظل راحت است وَ ماءٍ مَسکُوب ٍ و آب ریزان یعنی از جنّت عدن فرو میریزد بر بوستانهای دیگر فاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ و بسیار میوه لا مَقطُوعَهٍ و بریده شده یعنی در هیچ زمانی منقطع نشود بخلاف میوهای دنیا که در فصلی باشد

دون فصلی وَ لا مَمنُوعَهٍ و نه منع کرده شده یعنی از خورنده بهیچ نوع بازندارند نه چون میوه دنیا که بی بها بدست نیاید وَ فُرُش ٍ و گستردنیها مَرفُوعَهٍ برداشته شده بقیمت یا رفیع القدر و بقول بعضی فرش کنایت است از زنان مرفوعه یعنی بر تخت بلند نشانده إِنّا بدرستی که ما أَنشَأناهُن َّ بیافریدیم ابتداء بی سبب ولادت زنان عجائز دنیا را إِنشاءً آفریدنی یعنی بعد از پیری خلق کنیم ایشانرا خلقی دیگر مراد آنست که پیر زنان را جوان سازیم بر یک سن فَجَعَلناهُن َّ پس گردانیم ایشانرا- أَبکاراً دختران دوشیزه یعنی هرگاه که ازواج بنزد ایشان آیند ایشانرا بکر یابند عُرُباً دوست داران و عاشقان شوهر خود باشند یا با غنج و ناز یا شیرین سخن أَتراباً همزادان همه سی و سه سال و شوهران نیز بهمین سن و در تبیان آورده که صبیات را که به بهشت آرند بدین سن رسانند و بشوهر دهند و عجوزه را نیز رد کنند بدین سن، اگر شوهر نداشته باشد در دنیا بعضی از اهل بهشت دهند و اگر شوهر داشته باشد اما شوهر او از اهل بهشت نبود چون امراه فرعون او را بیکی از بهشتیان دهند و اگر زوج او بهشتی بود باز بدو ارزانی دارند و اگر زیاده از یک شوهر داشته باشد و همه بهشتی باشند بزوج آخرین نامزد کنند و اینکه زنان را انشا کنیم لِأَصحاب ِ الیَمِین ِ برای اصحاب یمین یاران دست راست و گویا که سائلی می پرسد کیانند أصحاب الیمین می فرماید که ایشان ثُلَّهٌ مِن َ الأَوَّلِین َ گروهی اند از پیشینیان.

صفحه : 1210 وَ ثُلَّهٌ مِن َ الآخِرِین َ

و گروهی اند از پسینیان در اسباب نزول آمده که چون آیت و قلیل من الاخرین فرود آمد فاروق رضی اللّه عنه گریان شد و گفت یا نبی اللّه ما بتو گرویدیم و تصدیق کردیم و از ما نجات نیاید مگر اندکی اینکه آیت آمد و ثله من الاخرین حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم آیت بر وی خواند و عمر رضی اللّه عنه، فرموده که رضینا عن ربنا و پیغمبر ص گفت از آدم تا من یک ثله و از من تا قیامت یک ثله و در حدیث آمده که ار جوان تکونوا نصف اهل الجنته و عنقریب گذشت که اهل بهشت صد و بیست صف باشند و هشتاد از ان امت من خواهند بود و ازینجا معلوم میشود که هیچکس از امت متابعه آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم در دوزخ جاوید نخواهد ماند نظم نماند بزندان دوزخ اسیر کسی را که باشد چنین دستگیر نماند بعصیان کسی در گرو که دارد چنین سید پیش رو وَ أَصحاب ُ الشِّمال ِ و اصحاب دست چپ ما أَصحاب ُ الشِّمال ِ چه اند أصحاب دست چپ یعنی چه خوار و بیمقداراند و در ان روز باشند فِی سَمُوم ٍ در آتش سوزان یا در بادی گرم که حرارت آن در مشام ایشان نفوذ کند وَ حَمِیم ٍ و در آبی گرم نامتناهی در حرارت صاحب تبیان آورده که چون حرارت سموم در اجساد و اکباد ایشان اثر کند پناه جویند به حمیم چنانچه گرمازدگان در دنیا آب می طلبند و چون در حمیم افتند از حرارت آن آب بیشتر متأذی گردند پس پناه برند بسایه و از ان

سایه خبر میدهد وَ ظِل ٍّ و سایه مِن یَحمُوم ٍ از دود سیاه گرم و گویند یحموم کوهی است از آتش که دوزخیان بسایه آن پناه می برند لا بارِدٍ خنک نیست مانند سایه های دیگر وَ لا کَرِیم ٍ نه سودرساننده و نه راحت بخشنده و اینکه عذابها ایشان را بچه جهت ست إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بوده اند قَبل َ ذلِک َ پیش ازین در دنیا مُترَفِین َ بناز و نعمت پرورده شدگان و تنعم ایشان بمحرمات بوده و اتباع شهوات وَ کانُوا یُصِرُّون َ و بودند که اصرار می نمودند عَلَی الحِنث ِ العَظِیم ِ بر گناه بزرگ که شرک است یعنی بر ان اقامت میکردند یا سوگند دروغ میخوردند بر آنکه حشر نخواهد بود وَ کانُوا یَقُولُون َ و بودند که می گفتند أَ إِذا مِتنا آیا وقتی که بمریم وَ کُنّا تُراباً و گردیم خاک وَ عِظاماً و استخوانهای بی گوشت و پوست أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ آیا ما برانگیخته گانیم از قبرها و زنده شدگان تکرار استفهام برای مبالغه است در انکار أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون َ آیا پدران پیشین ما نیز مبعوث شوند قُل بگو ای محمّد ص در جواب ایشان که إِن َّ الأَوَّلِین َ بدرستی که پیشینیان از آباء شما و غیر آن وَ الآخِرِین َ و پسینیان از شما و غیر شما.

صفحه : 1211

لَمَجمُوعُون َ هر آئینه جمع شدگانند إِلی مِیقات ِ یَوم ٍ مَعلُوم ٍ برای وقتی که مقرر شده از روز معلوم که قیامت است یا همه مجموع اند در قبرها برای میقات حشر که روز معلوم است یا همه محشور شوند بمکان حساب یا زمان حساب در روزی که معلوم است مر خدای را ثُم َّ إِنَّکُم پس بدرستی که شما أَیُّهَا الضّالُّون َ

ای گمراهان از راه حق المُکَذِّبُون َ تکذیب کنندگان مر بعث و نشور را خطاب با اهل مکّه و امثال ایشان است میگوید که شما فردای قیامت لَآکِلُون َ هر آئینه خورندگانید مِن شَجَرٍ از درختی مِن زَقُّوم ٍ که آن زقوم است یعنی شما را زنده کنند و از ان درخت بخورانند فَمالِؤُن َ پس پرکنندگان باشید مِنهَا البُطُون َ از میوه آن درخت شکمها را فَشارِبُون َ پس آشامندگان عَلَیه ِ بالای زقوم مِن َ الحَمِیم ِ از آب گرم آورده اند که عذاب جوع بر دوزخیان گمارند تا پر سازند شکمها را از زقوم پس تشنگی بر ایشان غلبه کند آنگه حمیم بر ایشان عرض کنند بسیاری از ان بیاشامند فَشارِبُون َ پس آشامندگانند از حمیم شُرب َ الهِیم ِ مانند آشامیدن شتران تشنگی زده و مدتها آب نیافته یا مثل زمین ریگستان که هر چند آب خورد اثر آن برد پدید نیاید یعنی دوزخیان چند آنچه حمیم آشامند تشنگی ایشان تسکین نیابد هذا اینکه ماکول و مشروب نُزُلُهُم پیش کش ایشان است یَوم َ الدِّین ِ در روز جزا همچو ما حضریکه برای مهمان آرند و بعد ازین در دوزخ انواع ماکل و مشارب خواهد بود ایشانرا که شرح شدّت و عقوبت آن در بیان نیاید نَحن ُ خَلَقناکُم ما آفریدیم شما را در ابتدا و شما بدان اقرار دارید فَلَو لا تُصَدِّقُون َ پس چرا باور نمی دارید آفرینش خود را در انتها چه بر همه اهل خرد ظاهرست که هر که بر ابداء توانا است بر اعادت نیز قادر خواهد بود أَ فَرَأَیتُم آیا خبر دهید ما تُمنُون َ از آبی که میریزید در رحم زن أَ أَنتُم تَخلُقُونَه ُ آیا شما می آفرینید کودکان را از ان أَم نَحن ُ

الخالِقُون َ یا مائیم آفریدگار آن و شما مقراید بآنکه خالق خلق منم چه شما بر آن وجه و بدان نوع که فرزند می طلبید متولد نمی شود بلکه بر وفق مشیت و طبق ارادت من می آید نَحن ُ قَدَّرنا ما بعد از آفرینش شما تقدیر کردیم بَینَکُم ُ المَوت َ میان شما مرگ را و مقرر ساختیم زمان موت هر کس وَ ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ و نیستیم ما پیشی گرفته شده یعنی کسی بر حکم ما پیشی نتواند گرفت از موتی که مقدر شده نتواند گریخت و ما اینکه مرگ را تقدیر کردیم.

صفحه : 1212

عَلی أَن نُبَدِّل َ برای آنکه تبدیل کنیم از شما أَمثالَکُم کسان را که مانند شمااند یعنی شما را بمیرانیم و دیگران را بیاریم وَ نُنشِئَکُم بیافرینیم دیگر باره شما را فِی ما لا تَعلَمُون َ در صورتی و هیئاتی که نمیدانید امروز یعنی کافران را در زشت ترین صورتی و مومنان را در بهترین هیئاتی وَ لَقَد عَلِمتُم ُ و بدرستی که دانسته اید شما النَّشأَهَ الأُولی آفریدن نخستین را که نطفه بودید و علقه شدید بآخر و بدان هم اقرار دارید فَلَو لا تَذَکَّرُون َ پس چرا یاد نمی کنید توانائی حق را بر نشأه اخری چه هر که بر ان قادرست ازین عاجز نتواند بود نظم آنکه ما را ز خلوت نابود می کشد تا بجلوگاه وجود بار دیگر که از سموم هلاک روی پوشیم زیر پرده خاک هم تواند بامر کن فیکون کارد از گوشه لحد بیرون أَ فَرَأَیتُم اخبار نمائید ما تَحرُثُون َ آنچه کشت می کنید و تخمی در زمین می افگنید أَ أَنتُم تَزرَعُونَه ُ آیا شما میرویانید آن تخم را أَم نَحن ُ الزّارِعُون َ یا

ما رویانیده ایم حرث فعل عبد است و زرع فعل خدای و در خبر آمده که نگوید یکی از شما که زرعت و لیکن گوید حرثت چه شق ارض و القای بذور درو از بنده است و رویانیدن از حق سبحانه لَو نَشاءُ اگر خواهیم لَجَعَلناه ُ هر آئینه گردانیدیم آن چیزیرا که کشته اید حُطاماً گیاهی در هم شکسته پیش از رسیدن یا کاهی بیدانه فَظَلتُم تَفَکَّهُون َ پس همه روز باشید از ان قضیه و بلیّه که شگفت مایند یا بر آفت آن اندوهناک باشید یا از جهد و سعی خود پشیمان گردید و میگوئید إِنّا لَمُغرَمُون َ آیا ما تاوان زدگانیم و حفص انّا خواند بطریق خبر یعنی بدرستیکه ما غرامت یافتگانیم بَل نَحن ُ مَحرُومُون َ بلکه ما بی بهرگانیم از روزی أَ فَرَأَیتُم ُ آیا خبر باز دهید الماءَ الَّذِی تَشرَبُون َ از آبیکه می آشامید برای تسکین عطش و زندگانی شما بوی بازبسته است أَ أَنتُم أَنزَلتُمُوه ُ آیا شما فرو فرستاده اید آنرا مِن َ المُزن ِ از ابر سفید أَم نَحن ُ المُنزِلُون َ یا ما فرو فرستنده ایم آبی شیرین لطیف را لَو نَشاءُ جَعَلناه ُ اگر خواهیم گردانیم آن آب را أُجاجاً تلخ و شور و نفع از وی منقطع سازیم فَلَو لا تَشکُرُون َ پس چرا شکر نمی گوئید خدای را برین نعمت.

صفحه : 1213

أَ فَرَأَیتُم ُ آیا اخبار کنید النّارَ الَّتِی تُورُون َ آتشی که بیرون می آرید أَ أَنتُم آیا شما أَنشَأتُم بیافریده اید شَجَرَتَها درخت آتش را که مرخ و عفارست أَم نَحن ُ المُنشِؤُن َ یا ما آفرینندایم اهل بوادی شاخی از درخت مرخ که مذکر میگویند بر شاخی از درخت عفار که انثی میخوانند میسایند

حق سبحانه از میان آن دو شاخ تر که آب از ان میچکد آتشی بیرون می آرد نَحن ُ جَعَلناها ما گردانیدیم آن آتش را تَذکِرَهً یادکردنی که چون به بینید آن را آتش دوزخ را یاد کنید یا آنرا تبصره ساختیم تا اهل بصیرت دانند که هر که قادرست بر احداث آتش از درخت سبز و تر با وجود مائیستی درو که بکیفیت ضد آتش است هر آئینه قادر بود بر تازه ساختن نهال وجود انسان بعد از خشکی و پژمردگی آن وَ مَتاعاً و ما ساختیم آتش را برخورداری یعنی سبب نفع گرفتن لِلمُقوِین َ مر مسافران را و مقیمان را اکتفا کرد بذکر احد الضدین چنانکه سرابیل تقیکم الحر فَسَبِّح پس تسبیح گو بِاسم ِ رَبِّک َ العَظِیم ِ بنام پروردگار بزرگ تو و او را بپاکی یاد کن فَلا أُقسِم ُ پس سوگند یاد میکنم بِمَواقِع ِ النُّجُوم ِ بمواقع نجوم قرآنی یعنی اوقات نزول آن یا مغارب نجوم و مساقط آن صاحب کشاف فرموده که تخصیص مغارب بجهت آن است که غروب دلیل زوال است و بزوال اثر استدلال توان کرد بر وجود مؤثری که تاثیر او را زوال نیست یا بمطالع کواکب یا بمجاری آن و در عین المعانی آورده که مراد مساجد صحابه و مقابر ایشان است که مشبه اند به نجوم کما قال اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم یا منازل نجوم که بروج آسمان است کما فی قوله تعالی و السماء ذات البروج یا بآن نجوم که مأمور برجم شیاطین شدند و آن وقت مولد حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بوده و هنگام بعث

او و امام زاهد رح فرموده که مراد نجوم قرآن است و مواقع آن دل مقدس پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم هر چند دل مطهر او یکی بود اما نجوم قرآنی بسیار بود هر نجمی را موقعی و قراءت امام حمزه و امام کسائی رح که موقع خوانده اند موید اینکه قول است و نزول قرآن بر قلب مبارک وی بنص ّ نزل به الروح الامین علی قلبک ثابت شده وَ إِنَّه ُ و بدرستیکه آنچه خدا بدو سوگند خورد لَقَسَم ٌ سوگندی است لَو تَعلَمُون َ اگر دانید عَظِیم ٌ بزرگ و معتبر جواب قسم چیست إِنَّه ُ بدرستی که آنچه آن حضرت صلی اللّه علیه و سلّم بر شما میخواند لَقُرآن ٌ کَرِیم ٌ هر آئینه قرآنی است بزرگوار و بسیار نفع چه مشتمل است بر اصول علوی که در باب مصالح معاش و معاد بکار آید یا گرامی است نزد خدای و ملائکه و مومنان یا حافظ و قادری او مکرم و معززست اینکه قرآن نوشته است فِی کِتاب ٍ مَکنُون ٍ در کتابی پوشیده و نگاه داشته شده نزدیک خدا در لوح محفوظ.

صفحه : 1214

لا یَمَسُّه ُ نسایند لوح را یعنی مطلع نشوند بر آنچه درو است إِلَّا المُطَهَّرُون َ مگر پاکیزگان یعنی ملائکه که مطهراند از کدورات اوصاف رویّه کلبی رحمه اللّه گوید که مراد سفره اند و کرام برره و بعضی ضمیر را عاید بقرآن دارند و مراد مصحف است یعنی مس نکنند مصحف را مگر پاک شدگان از احداث ظاهر آیت نفی است و مراد نهی یعنی جنب و محدث باید که مس نکنند و فقهای مالکی و شافعی رحمهما اللّه محدث و جنب و حائض

را تجویز نمی کنند حمل مصحف و مس آن و حنابله گویند محدث و جنب را رواست حمل مصحف و مس ّ آن و حائض را و نزد امام اعظم رحمه اللّه علیه نشاید محدث و جنب و حائض و نفسا را مس مصحف مگر با غلافی منفصل ازو و در نوادر مذکور است که جنب و حائض را بقول ابو یوسف رح جائز است کتابت قرآن وقتی که لوح بر زمین بود نه در کنار و نزد امام محمّد رح بهیچ وجه روا نیست و بعضی مس را حمل بر قراءت کرده اند و از إبن عمر رضی اللّه عنه منقول است که دوست تر نزد من آن است که قرآن نخواند کسی مگر آنکه طاهر باشد محمّد بن فضل رحمه اللّه فرموده که مراد ازین طهارت طهارت توحید است یعنی باید که غیر موحدان کسی قرآن نخواند و إبن عباس رضی اللّه عنه نهی میکرد از انکه یهود و نصاری را تمکین دهند از قراءت قرآن و محققان گفته اند که مراد از مس ّ اعتقاد است یعنی معتقد نباشند قرآن را مگر پاکیزه دلان که مومنانند یا عمل بقرآن و نگاهداشت احکام قرآن نکنند مگر جمعی که پاکیزه شده باشند بمدد توفیق از لوث خذلان یا علم بدان یعنی تفسیر و تاویل آنرا ندانند الا آنها که سر ایشان پاک باشد و جنید قدس سره فرموده که پاکی سرّ بنفی ما سوای اللّه ست حکیم سنائی رح فرموده بیت جمال حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد که دار الملک معنی را مجرد بیند از غوغا در بحر الحقایق آورده که مکاشف نشود باسرار قرآن مگر کسیکه پاکیزه

گردد از لوث توهّم غیر و غیریت و برسد بمقام شهود حق در مرایای خلق و شهود خلق در مرایای حق و اینکه معنی میسّر نشود جز بفنای شاهد و شهود در مشهود بیت چون تجلّی کرد اوصاف قدیم پس بسوزد وصف حادث را کلیم تَنزِیل ٌ قرآن فرو فرستاده شده است مِن رَب ِّ العالَمِین َ از آفریدگار عالمیان أَ فَبِهذَا الحَدِیث ِ پس آیا بدین سخن که قرآن است أَنتُم مُدهِنُون َ شما ای اهل مکه ناگرویدگانید یا مداهنه کنندگان یا منکران اند وَ تَجعَلُون َ و میسازید رِزقَکُم روزی یعنی بهره خود را از قرآن أَنَّکُم تُکَذِّبُون َ آنکه تکذیب کنید مر او را یا میگردانید شکر روزی خود آن را که نسبت باران بآب و هوا کنید و اینکه تکذیب سخن خداست فَلَو لا پس چرا نه إِذا بَلَغَت ِ الحُلقُوم َ چون برسد روح بحنجره گلو در وقت مرگ وَ أَنتُم حِینَئِذٍ و شما آن هنگام تَنظُرُون َ می نکرید بمیت وَ نَحن ُ أَقرَب ُ و ما نزدیک تریم إِلَیه ِ بدان محتضر مِنکُم از شما وَ لکِن لا تُبصِرُون َ و لیکن شما نمی بینید و نمی دانید و آن قرب بعلم و قدرت است فَلَو لا إِن کُنتُم پس چرا نه اگر هستید شما غَیرَ مَدِینِین َ غیر جزا داده شدگان در قیامت تَرجِعُونَها بازگردانید روح را بجسد إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان ملخّص آیت آن است که اگر شما در انکار حشر و جزا راست میگوئید پس چرا باز نمیگردانید روح را به تن وقتی که بحلق رسیده.

صفحه : 1215

فَأَمّا إِن کان َ پس اگر باشد متوفی مِن َ المُقَرَّبِین َ از نزدیک گردانیده شدگان بدرگاه ربّانی یعنی از سابقان بود فَرَوح ٌ پس مر

اوراست راحت یا رحمت یا آسانی یا خلاصی از غم یا مغفرت یا فرح و اینها در قبر بود یا در قیامت وَ رَیحان ٌ و روزی جاودانی یا بوی خوش یا تحیّت ملائکه یا ریحان مشموم و این ها در بهشت باشد وَ جَنَّهُ نَعِیم ٍ و دیگر اوراست بوستانهای پر نعمت وَ أَمّا إِن کان َ و اگر باشد آن وفات کرده مِن أَصحاب ِ الیَمِین ِ از اصحاب دست راست فَسَلام ٌ لَک َ پس سلامت است مر ترا ای کسیکه هستی مِن أَصحاب ِ الیَمِین ِ از اصحاب یمین و اشهر آن است که سلام بر تو ای محمّد ص از اصحاب یمین که برادران تواند یا مژده سلامت باد ترا از ایشان یعنی شاد شو که ایشان سالم اند از همه آفات وَ أَمّا إِن کان َ و اگر باشد مرده مِن َ المُکَذِّبِین َ از تکذیب کنندگان بخدا و رسول الضّالِّین َ گمراهان از طریق حق فَنُزُل ٌ پس مر اوراست پیش کش در قبر مِن حَمِیم ٍ از آب گرم کرده در دوزخ یا دود آتش دوزخ وَ تَصلِیَهُ جَحِیم ٍ و در آوردن روز قیامت در آتش سوزان إِن َّ هذا بدرستی که آنچه گفته شد در شان اینکه سه گروه لَهُوَ حَق ُّ الیَقِین ِ هر آئینه آن حق یقین است یعنی راست و درست و بی گمان فَسَبِّح پس تسبیح گوئی بِاسم ِ رَبِّک َ العَظِیم ِ بنام پروردگار بزرگ خویش یعنی تنزیه کن او را بذکر نام خجسته فرجام او از آنچه لایق عظمت و کبریائی او نباشد یا نماز گذارند که پروردگار خود قولی آن ست که

بگو فسبحان ربی العظیم و در خبر آمده که بعد از نزول اینکه آیت حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که اجعلوها فی رکوعکم

سوره الحدید

مدنیّه و هی تسع وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- سَبَّح َ لِلّه ِ نماز گزارد و پرستش کرد مر خدای را ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ هر که در آسمانها است از ملائکه و هر که در زمین است از مومنان و اشهر آنست که تسبیح گفت مر خدای را و بپاکی یاد کرد آنچه در آسمانهاست از ملک و ستاره و مهر و ماه و جز آن و آنچه در زمین است از حیوان و جماد و نبات و غیر آن پس تسبیح عام باشد فی کل ما خلق اللّه اما زبان بعضی تسبیح گوید و ظلال بعضی مسبح بود کما قال اللّه تعالی و ظلالهم بالغدو و الآصال وَ هُوَ العَزِیزُ و خدا غالب است در هر چه خواهد الحَکِیم ُ دانا بهر چه فرماید.

صفحه : 1216

لَه ُ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر اوراست بادشاهی آسمان و زمین که موجد آن است و متصرف در ان یُحیِی زنده میگرداند در آخرت وَ یُمِیت ُ و می میراند در دنیا وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او بر همه چیز از اماتت و احیاء قَدِیرٌ تواناست هُوَ الأَوَّل ُ اوست پیش از همه اشیا و پدیدآرنده آنها یعنی قدیم ازلی است که اوّل او را بدایت نیست وَ الآخِرُ پس از فنای همه موجودات اوست یعنی باقی ابدی است که آخر او را نهایت نیست فرد اول او اول بی ابتداء آخر او آخر بی انتها بیت بود و نبود آنچه

بلند است و پست باشد و اینکه نیز نباشد که هست وَ الظّاهِرُ آشکارا وجود او بکثرت دلائل وَ الباطِن ُ و نهان حقیقت ذات او از تعقل هر عاقلی اقوال مفسران و مذکران و محققان درین آیت از حدود معتاد تجاوز کرده و بشرحی تمام و بسطی لا کلام در جواهر التفسیر سمت ثبت یافته اینجا بدو قول اختصار میرود صاحب کشف الاسرار فرموده که زبان رحمت از روی اشارت میگوید ای آدمی خلق عالم در حق تو چار طائفه اند اوّل گروهی که در اوّل حال ترا بکار آیند چون پدر و مادر دوم جمعی که در آخر زندگانی دست گیرند چون اولاد و احفاد سوم زمره که آشکارا با تو باشند چون دوستان و یاران و خادمان چهارم فرقه که پنهان با تو معاش کنند چون زنان و کنیزان رب العالمین میگوید اعتماد بر خلق ظاهر و بر خلق پنهان مکن و کارساز خود ایشانرا مپندار که اوّل منم که ترا از عدم بوجود آوردم و آخر منم که بازگشت تو بمن خواهد بود ظاهر منم که صورت تو بوجهی خوبترین بیاراستم باطن منم که سرائر حقایق در دل تو ودیعت نهادم رباعی اوّل و آخر توئی کیست حدوث و قدم ظاهر و باطن توئی چیست وجود و عدم اوّل بی انتقال آخر بی ارتحال ظاهر بی چند و چون باطن بی کیف و کم در بحر الحقایق آورده که اوّل است در عین آخریّت و آخرست در عین اوّلیت و بر همین منوال ظاهر است در عین باطنیت و باطن است در عین ظاهریّت از شیخ ابو سعید خراز قدس سره پرسیدند که خدای را بچه شناختی

گفت بآنکه میان اضداد جمع کرده پس اینکه آیت خواند و فرمود که متصور نیست جمع اضداد الا از حیثیت واحده و اعتبار واحد در واحد نظم اولی دهم در اوّل آخری باطنی و هم در ان دم ظاهری تو محیطی بر همه اندر صفات وز همه پاکی و مستغنی بذات وَ هُوَ بِکُل ِّ شَی ءٍ و او بهمه چیزها عَلِیم ٌ داناست اوّل و آخر نزد علم او مساوی است و ظاهر و باطن بنسبت دانش او یکسان هُوَ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ اوست آنکه بیافرید آسمان و زمین را بقدرت کامله فِی سِتَّهِ أَیّام ٍ در مدّت شش روز تا ملائکه مشاهده کنند حدوث آنها چیزی پس از چیزی ثُم َّ استَوی پس قصد کرد عَلَی العَرش ِ بتدبیر عرش و اجزای امور و متعلقه بدو بر وفق ارادت خود یَعلَم ُ میداند ما یَلِج ُ آنچه درآید فِی الأَرض ِ در زمین چون تخمی که بکارند و قطرات باران را و گنجها و اموات وَ ما یَخرُج ُ مِنها و میداند آنچه بیرون آید از زمین چون نباتات و معدنیات و برخی از دفائن در دنیا و بعضی کنوز و تمام موتی در آخرت وَ ما یَنزِل ُ و میداند آنچه فرود آید مِن َ السَّماءِ از آسمان چون باران و برف و تگرگ و ملائکه و احکام وَ ما یَعرُج ُ و آنچه بالا برود و درآید فِیها در آسمان چون اعمال و دعوات و ملائکه که عملهای بندگان می نویسند.

صفحه : 1217

وَ هُوَ مَعَکُم و خدا با شما است بعلم و قدرت عموما و بفضل و رحمت خصوصا أَین َ ما کُنتُم هر جا که شما باشید یعنی معیّت علم و قدرت

بهیچ حال از شما جدا و منفک نبود و اینکه معیت نه بعقل مفهوم میگردد و بلکه ذوق آنرا بکشف دریابد بیت اینکه معیت می نگنجد در بیان نی زمان دارد خبر زدنی مکان وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بدانچه شما میکنید بَصِیرٌ بیناست و بر ان جزا خواهد داد لَه ُ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مر اوراست حکم گزاری و فرمانروائی در آسمانها و زمینها تکرار اینکه کلام بجهت آنست که اوّل تعلق بابداء دارد و ثانی با عادت چنانچه میفرماید وَ إِلَی اللّه ِ تُرجَع ُ الأُمُورُ و بسوی خدا بازگردیده شود عواقب کارها یُولِج ُ اللَّیل َ درآرد شب را فِی النَّهارِ در روز یعنی از زمان شب در روز افزاید وَ یُولِج ُ النَّهارَ فِی اللَّیل ِ و درآرد روز را در شب یعنی از زمان روز در شب زیاده کند باختلاف فصول اربعه وَ هُوَ عَلِیم ٌ و او داناست بِذات ِ الصُّدُورِ بآنچه در دلها پوشیده است آمِنُوا بگروید ای کافران بِاللّه ِ بخدای و و او را یگانه دانید وَ رَسُولِه ِ و بفرستاده او که محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم و تصدیق وی نمائید وَ أَنفِقُوا و بدهید مِمّا جَعَلَکُم از مالها که گردانیده است خدای شما را مُستَخلَفِین َ خلفای گذشتگان بتصرف فِیه ِ در ان یعنی از الها که در دست دیگران بوده و بعد از فوت ایشان بشما رسیده در راه خدا بذل کنید فَالَّذِین َ آمَنُوا پس آنانکه گرویدند بخدا و رسول مِنکُم از شما وَ أَنفِقُوا و نفقه کردند مال خود را بزکوه و جهاد و سائر خیرات لَهُم مر ایشان راست أَجرٌ کَبِیرٌ مزدی بزرگ و ثواب عظیم که جنت و نعیم او وَ ما

لَکُم لا تُؤمِنُون َ و چیست شما را که نمی گروید بِاللّه ِ بخدا و بواحدانیت او معترف نمی شوید- وَ الرَّسُول ُ و حال آنکه پیغمبر که فرستاده است یَدعُوکُم میخواند شما را بحجت و برهان لِتُؤمِنُوا تا ایمان آرید بِرَبِّکُم بآفریدگار خویش وَ قَد أَخَذَ و بدرستی که فراگرفت خدای مِیثاقَکُم پیمان شما را در روز میثاق الست بر اقرار ربوبیت و نفی شرک إِن کُنتُم اگر هستید شما مُؤمِنِین َ باوردارندگان مر آن میثاق.

صفحه : 1218

هُوَ الَّذِی یُنَزِّل ُ اوست آن خداوندی که فرو فرستد عَلی عَبدِه ِ بر بنده خود که محمّد است آیات ٍ بَیِّنات ٍ آیتهای روشن یعنی قرآن یا معجزات هویدا لِیُخرِجَکُم تا بیرون آرد شما را خدا بقرآن یا پیغمبر ص بدعوت مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکیهای کفر إِلَی النُّورِ بروشنی ایمان یا از جهل بعلم و از ضلالت بهدایت و از مخالفت بموافقت و در فتوحات آورده که از ظلمت حجاب بنور تجلّی وَ إِن َّ اللّه َ و بدرستی که خدای بِکُم بشما لَرَؤُف ٌ مهربان است که قرآن می فرستد رَحِیم ٌ بخشاینده است که رسول را بدعوت میفرماید وَ ما لَکُم و چیست شما را و چه فائده می بینید و چه عذر دارید أَلّا تُنفِقُوا در آنکه نفقه نکنید مالهای خود را فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای وَ لِلّه ِ و حال آنکه مر خدائراست مِیراث ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ میراث آسمانها و زمینها یعنی هرچه در آسمان و زمین است بعد از فنای اهالی آن بوی بازخواهد گشت و امروز نیز مر اوراست و لکن خلق در ان تصرف می کنند و بآخر دست تصرف دیگران کوتاه شده بحق سبحانه بازگردد درین

کلام ترغیب ست بنفقه کردن یعنی چون دانستید که اینکه اموال در دست شما باقی نخواهد ماند یاری فرمان خدای را در ان نگاهدارید و برای خود از ان ذخیره آخرت بردارید لا یَستَوِی برابر نیست مِنکُم از شما ای مومنان مَن أَنفَق َ هر که نفقه کند مِن قَبل ِ الفَتح ِ پیش از فتح مکّه که اهل اسلام بی برگ و نوااند وَ قاتَل َ و کارزار کند با دشمنانان خدا و رسول با کسیکه انفاق نماید و داعیه قتال دارد بعد از فتح مکه چه در ان وقت مال بسیار خواهد بود چندان بانفاق و مقاتله احتیاج نخواهد افتاد أُولئِک َ آنگروه منفقان و مقاتلان قبل الفتح أَعظَم ُ بزرگ تراند دَرَجَهً از روی درجه و مرتبه مِن َ الَّذِین َ أَنفَقُوا از آنکه نفقه کنند مِن بَعدُ پس از فتح وَ قاتَلُوا و کارزار نمایند وَ کُلًّا و همه را که نفقه می کنند و قتال می نمایند پیش از فتح و پس از ان وَعَدَ اللّه ُ الحُسنی وعده کرده است خدا به بهشت اما درجات ایشان متفاوت باشد وَ اللّه ُ و خدای بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنید از نفقه و قتال باخلاص یا بریا خَبِیرٌ دانا است اکثر مفسران برانند که اینکه آیت در شان ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه که اوّل کسیکه ایمان آورده و نفقه کرده و با کفار مخاصمه نمود او بود و اشارت بدین معنی در صفت وی گفته اند رباعی صاحب قدم مقام تجرید سردفتر جمله اهل توحید در جمع مقربان است سابق حقا که جزا و نبود صادق مَن ذَا الَّذِی کیست آن کسیکه او یُقرِض ُ اللّه َ دام دهد خدای را یعنی نفقه کند مال خود

را بامید اجر و ثواب چون طالب عوض بآن ماند که قرض میدهد قَرضاً حَسَناً وام دادن نیکو یعنی بطیب نفس و باخلاص فَیُضاعِفَه ُ پس زیاده گرداند خدا جزای قرض او را لَه ُ برای او یعنی اجر او را مضاعف سازد وَ لَه ُ و مر او را بود أَجرٌ کَرِیم ٌ مزدی گرامی که بهشت است.

صفحه : 1219

یَوم َ تَرَی المُؤمِنِین َ یاد کن روزی را که بینی مردان گرویده وَ المُؤمِنات ِ و زنان مومنان را بر صراط که در ان دم یَسعی میرود شتابان نُورُهُم روشنی توحید ایشان بَین َ أَیدِیهِم در پیش ایشان تا بآسانی میگذرند وَ بِأَیمانِهِم و از جانبهای راست ایشان تا ایشانرا به بهشت رهنمودنی میکند و از إبن مسعود رضی اللّه عنه، منقول است که نور هر کس بقدر عمل وی بود نوریکه از صنعا باشد تا عدن و از ان دیگر برابر کوهی و یکی را بمقدار نخلی و ادنی نوری آن بود که صاحبش موضع قدم خود را بیند باری هیچ مؤمن بی نور نباشد و گویند فرشتگان مر ایشانرا که بُشراکُم ُ الیَوم َ مژده شما امروز جَنّات ٌ دخول است در بوستانها که پیوسته تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر منازل و اشجار آن جویها و باشید شما خالِدِین َ فِیها جاودان در ان ذلِک َ و اینکه بشری بجنت جاویدان هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ او است رستگاری بزرگ چه از همه اهوال قیامت ایمن شده بدار الجلال میرسید و دیدار ملک متعال می بینید مصرعه هزار جان مقدس فدای دیدارش ابو امامه رضی اللّه عنه، فرموده که مومنان را بر صراط نور دهند و کافر و منافق را بی روشنی بگذارند و مومنان هرگاه که

روی بازپس می کنند همه صراط روشن میگردد پس منافقان از ایشان التماس نور کنند و بدیشان نرسد کما قال اللّه تعالی یَوم َ یَقُول ُ المُنافِقُون َ یاد کن آن روزی را که گویند مردان منافق وَ المُنافِقات ُ و زنان منافقه لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آنانرا که گرویده اند یعنی از اهل ایمان التماس کنند که شما انظُرُونا نظر کنید بما نَقتَبِس تا بگیریم روشنی مِن نُورِکُم از نور شما چون بما نگرید قِیل َ ارجِعُوا گفته شود یعنی گویند مومنان یا ملائکه مر منافقان را که بازگردید وَراءَکُم باز پس خویش یعنی بدنیا روید فَالتَمِسُوا نُوراً پس بجوئید روشنی را که در محشر کسب نور نتوان کرد از دنیا با خود باید آورد بیت کار اینجا کن که تشویش است در محشر بسی آب ازینجا برکه در دریا بسی شور و شر است منافقان فهم اینکه معنی نکرده بتصور آنکه نور در عقب ایشان است روی بازپس کنند فَضُرِب َ پس زده شود یعنی ملائکه بحکم الهی بزنند بَینَهُم میان منافقان و مومنان بِسُورٍ دیواری بزرگ چون باره شهری لَه ُ باب ٌ مر او را دری باشد که مومنان بدان در درآیند باطِنُه ُ باطن سور یعنی داخل آنکه مومنان در وی میروند فِیه ِ الرَّحمَهُ درو رحمت بود زیرا که نزدیک بهشت است وَ ظاهِرُه ُ و ظاهر سور یعنی خارج او مِن قِبَلِه ِ العَذاب ُ از پیش آنکه طرف منافقان است عذاب باشد زیرا که نزدیک دوزخ است اما منافقان چون بازپس نگرند و نوری نه بینند باز متوجه مومنان شوند دیواری بینند میان خود و ایشان حاضر شده دری دارد از ان در بنگرند و مومنان را مشاهده نمایند که خرامان خرامان

متوجه ریاض جنان اند.

صفحه : 1220 یُنادُونَهُم بخوانند ایشانرا بزاری و گویند ای مومنان أَ لَم نَکُن آیا نبودیم مَعَکُم با شما در دنیا بجماعت شما نماز میگزاردیم و بموافقت شما روزه میداشتیم- قالُوا بَلی گویند مومنان که بلی بظاهر با ما بودید وَ لکِنَّکُم و لیکن شما فَتَنتُم أَنفُسَکُم در فتنه افگندید نفسهای خود را بسبب نفاق و لذت معاصی چشیدید تا سزاوار عقوبت گشتید وَ تَرَبَّصتُم و تاخیر کردید در توبه وَ ارتَبتُم و شک آوردید در نبوّت حضرت محمّد ص مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم وَ غَرَّتکُم ُ الأَمانِی ُّ و بفریفت شما را آرزوهای شما یعنی املهای دور و دراز پیش گرفتید حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه ِ تا وقتی که نیامد فرمان خدای به قبض روح شما وَ غَرَّکُم بِاللّه ِ الغَرُورُ و فریب داد شما را بخدا شیطان فریبنده یا دنیای ناپاینده فَالیَوم َ پس امروز لا یُؤخَذُ فراگرفته نشود مِنکُم از شما ای منافقان فِدیَهٌ چیزی که فدای خود کنید تا از عذاب برهید وَ لا مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا و نگیرند فدا نیز از آنانکه نگرویده اند مَأواکُم ُ النّارُ جای شما و ایشان آتش دوزخ بود هِی َ آتش مَولاکُم سزاوارتر است بشما وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد بازگشتی است آتش آورده اند که مؤمنان در مکه با فقر و فاقه بجد تمام قواعد طاعت را تمهید می کردند بعد از هجرت که مال بسیار بدست آمد و نعمت بر ایشان فراخ شد آثار فتور و قصور در وظائف عبادات ایشان ظاهر گشت آیت آمد که أَ لَم یَأن ِ آیا وقت نیامد لِلَّذِین َ آمَنُوا مر آنانرا که گرویده اند أَن تَخشَع َ قُلُوبُهُم آنکه بترسد و نرم

شود دلهای ایشان لِذِکرِ اللّه ِ برای یاد کردن خدای وَ ما نَزَل َ و برای آنچه فرو فرستاد خدای مِن َ الحَق ِّ از کلام خود که درست و راست است و قولی آنست که مزاح و مضاحکه در میان بعضی از اصحاب بسیار شد و اینکه آیت نازل گشت یا صحابه رض التماس موعظه کردند و اینکه کلام فرود آمد و جمعی گویند نزول آیت در شان منافقان است می فرمایند که وقت نیامد آنها را که ایمان آورده اند بزبان و دل ایشان از ان خیر ندارد که ترسگار کردند و اخلاص را شعار و دثار خود سازند وَ لا یَکُونُوا و مباشید ای مومنان کَالَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مانند آنانکه ایشانرا کتاب داده اند مِن قَبل ُ پیش ازین یعنی چون یهود و نصاری مباشید که ایشانرا توریت و انجیل داده اند فَطال َ پس دراز شد عَلَیهِم ُ الأَمَدُ بر ایشان زمان یعنی عمر دراز یافتند و امل دور پیش گرفتند فَقَسَت قُلُوبُهُم پس سخت شد دلهای ایشان و در ان خشوع نماند وَ کَثِیرٌ مِنهُم و بسیاری از ایشان فاسِقُون َ خارج اند از دین خود و تارک اند مر احکام کتاب خود را از فرط قسوه و گفته اند نتیجه سختی دل غفلت است و نشانه نرمی دل توجه بطاعت مثنوی دلی کز نور معنی نیست روشن مخوانش دل که آن سنگ است و آهن ولی کز گرد غفلت زنگ دارد. از ان دل سنگ و آهن ننگ دارد.

صفحه : 1221

اعلَمُوا بدانید ای منکران بعث أَن َّ اللّه َ آنرا شما خدای یُحی ِ الأَرض َ زنده می گرداند زمین را بَعدَ مَوتِها پس از مردگی و افسردگی او و بهمان منوال زنده خواهد ساخت

اموات را قَد بَیَّنّا بدرستی که روشن کردیم لَکُم ُ الآیات ِ برای شما نشانهای قدرت را لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ شاید که عقول خود را در استدلال بکار برید إِن َّ المُصَّدِّقِین َ بدرستی که مردان باوردارنده وَ المُصَّدِّقات ِ و زنان تصدیق کننده که قول خدا و رسول را راست دانستند و حفص بتشدید میخواند یعنی مردان و زنان صدقه دهنده وَ أَقرَضُوا اللّه َ و حال آنکه وام داده اند خدای را قَرضاً حَسَناً وام دادنی نیکو یعنی از اطیب اموال یُضاعَف ُ زیاده گردانیده میشود لَهُم برای ایشان مزد ایشان را از ده تا هفصد و زیاده وَ لَهُم و مر ایشان را است أَجرٌ کَرِیم ٌ مزدی گرامی و پاداشی بزرگوار یعنی بهشت وَ الَّذِین َ آمَنُوا و آنانکه گرویده اند بِاللّه ِ وَ رُسُلِه ِ بخدا و بفرستادگان او و شک نیاورده در اخبار و احکام ایشان أُولئِک َ آن گروه هُم ُ الصِّدِّیقُون َ ایشانند صدیقان یعنی بسیار راست گویان وَ الشُّهَداءُ و گواهانند بروز قیامت عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار خود بر انبیاء و امم ایشان و بقول بعضی که و الشهداء را مبتدا دانند معنی آیت آنست که آنها که شهید شده اند و در راه خدا نزدیک وی در درجات قرب لَهُم أَجرُهُم مر ایشانراست مزد ایشان که وعده کردیم وَ نُورُهُم و روشنی که روز حشر با ایشان بود وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه بپوشیدند حق را و انکار نبوّت پیغمبران ص کردند وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و تکذیب نمودند آیتهای ما را که بر محمّد علیه الصلوه و السلام فرو فرستاده ایم أُولئِک َ آن گروه أَصحاب ُ الجَحِیم ِ ملازمان دوزخ اند اعلَمُوا بدانید ای طالبان دنیا أَنَّمَا الحَیاهُ الدُّنیا اینکه را که زندگانی اینکه سرای لَعِب ٌ بازیچه است وَ لَهوٌ

و بیهوده و رنج کشیدن در طلب متاع او چون لعب کودکان است در بازیهای بی حاصل بیت بازیچه است طفل فریب اینکه متاع دهر بی عقل مردمان که بدو مبتلا شدند وَ زِینَهٌ و دیگر آرائش است در مطاعم خوشگوار و ملابس نیکو و منازل دلکش و مراکب راهوار وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم و مفاخرت کردن است میان یکدیگر به نسب عالی یا جاه تمام وَ تَکاثُرٌ فِی الأَموال ِ و مباهات بر بسیاری مالها وَ الأَولادِ و کثرت فرزندان و بدانید که اندک زمانی را آن بازی برطرف شود و لهو و فرح ایشان بغم و ترح مبدل گردد و آرایشها از هم فرو ریزد و تفاخر و تکاثر چون شراره آتش نابود شود پس مثل اینها در سرعت زوال و زودی انتقال.

صفحه : 1222

کَمَثَل ِ غَیث ٍ همچون باران ایست که بر زمین تشنه بارد و تخمها که درو است زود بروید و قائم گردد پس از روی خوبی أَعجَب َ الکُفّارَ بشگفت آرد مزارعانرا نَباتُه ُ آنچه رسته باشد از باران ثُم َّ یَهِیج ُ و پس خشک گردد بیکی از آفات سماوی یا ارضی فَتَراه ُ مُصفَرًّا پس بینی آن گیاه را زرد شده بعد از سبزی ثُم َّ یَکُون ُ حُطاماً پس گردد بعد از زردی درهم شکسته و کوفته و ریزه ریزه شده وَ فِی الآخِرَهِ و در ان سرای عَذاب ٌ شَدِیدٌ عذابی سخت است مر دشمنان خدای را که همه عمر در طلب دنیا گذرانیده از حق فراموش کردند وَ مَغفِرَهٌ و آمرزش است مِن َ اللّه ِ از خدای وَ رِضوان ٌ و خوشنودی مر دوستان حق را که در جستجوی مولی ترک هر دو سرای کردند رباعی ای

طالب دنیا تو بسی مغروری وی مائل عقبی تو یکی مزدوری وی آنکه ز میل هر دو عالم دوری تو طالب نور بلکه عین النوری وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا و نیست زندگانی دنیا إِلّا مَتاع ُ الغُرُورِ مگر متاعی که بفریبد و باقی نماند و اینکه متاع غرور به نسبت کسی است که دنیا را دست افراز حصول نعم اخروی نسازد و از متلذ ذات نفس و هوا بکار آن سرای نپردازد اما اگر صاحب دولتی را مدد توفیق رفیق روزگار شده باسباب دنیوی در تحصیل مقاصد عقبی سعی نماید و از رضای ربانی بهره بردارد به نسبت او متاع سرور است نه متاع غرور نعم المال الصالح للرجل الصالح بیت مال را اگر بهر حق باشی حمول نعم مال صالح گفتش رسول سابِقُوا پیشی گیرید و بشتابید إِلی مَغفِرَهٍ بسوی موجبات آمرزشی که واقع است مِن رَبِّکُم از پروردگار شما و موجب مغفرت توبه است یا استغفار یا ادای فرایض یا روزه یا صدقه یا جهاد یا تکبیر اولی یا حضور جماعت سلمی رح گفته که سبیل مغفرت متابعت حضرت رسالت منقبت صلی اللّه علیه و سلّم است پس حق سبحانه می فرماید که شتاب نمائید بمتابعت او که سبب آمرزش است وَ جَنَّهٍ عَرضُها و پیشی گیرید در رفتن به بهشتی که پهنای آن کَعَرض ِ السَّماءِ وَ الأَرض ِ مانند عرض آسمان و زمین است بشرطی که همه را صحائف رقیقه سازند و بیکدیگر وصل کنند أُعِدَّت آماده کرده شده است اینکه چنین بهشت لِلَّذِین َ آمَنُوا بِاللّه ِ برای کسانیکه گرویده اند بخدای وَ

رُسُلِه ِ و بفرستادگان او ذلِک َ آن گرویدن یعنی توفیق بر آن فَضل ُ اللّه ِ فضل خدای است و کرم او یُؤتِیه ِ میدهد بعنایت خود مَن یَشاءُ هرکرا میخواهد وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ و خدا خداوند فضل بزرگ است بر مومنان هم در دنیا بتوفیق ایمان و هم در آخرت بمغفرت و رضوان.

صفحه : 1223

ما أَصاب َ نرسد و نخواهد رسید مِن مُصِیبَهٍ هیچ رسنده از غم و انواع مصائب فِی الأَرض ِ در زمین چون قحط و گرانی و نقصان مال و زرع و جز آن وَ لا فِی أَنفُسِکُم و نه در نفسهای شما چون بیماری و ضعف و فقر و موت اولاد و غیر آن إِلّا فِی کِتاب ٍ مگر آنکه نوشته شده است در لوح محفوظ مِن قَبل ِ أَن نَبرَأَها پیش از انکه بیافرینیم آن مصیبت را یا زمین را یا نفسهای شما را إِن َّ ذلِک َ بدرستی که ثبت مقدّرات بر لوح با وجود بسیاری آن عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ بر خدا آسان است در ازل اینکه حکم فرموده و از روی رافت و رحمت جهت آنکه در نفوس قرار گیرد و دانند که احکام ازلی مندفع نمی گردد میگوید که در ازل اینها بر شما نوشته ایم لِکَیلا تَأسَوا تا شما اندوهگین نشوید و غم نخورید عَلی ما فاتَکُم بر آنچه فوت شد از شما از مال و خصب و عافیّت و صحت وَ لا تَفرَحُوا و شادمان نگردید بِما آتاکُم بآنچه داد مر شما را از مال و متاع دنیا اخبار است بمعنی نهی یعنی از ادبار دنیا ملول و از اقبال آن مسرور مشوید که نه آنرا قراری است

و نه اینکه را اعتباری بیت گر دست دهد گدای شادی نکند در فوت شود نیز نیز رو بغمی و از مرتضی علی رضی اللّه عنه، منقول است که هر که بدین آیت کار کند هر آئینه فراگیرد زهد را بهر دو طرف او یعنی زاهدی تمام باشد و چه زیبا گفته اند رباعی مال ار بتو روی نهد مشو شاد از ان در فوت شود مشو بفریاد از ان پندیست پسندیده بکن یاد از ان تا دنیا و دینت شود آباد از ان وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ و خدا دوست نمیدارد کُل َّ مُختال ٍ هر متکبری را که بر نعمت دنیا بر دیگری تطاول کند فَخُورٍ نازنده بدنیا و فخرکننده بدان بر اکفاء و اقران پس صفت ایشان میکند و می فرماید که الَّذِین َ یَبخَلُون َ مختال و فخور آنانند که با وجود دنیاداری و جمع اسباب آن بخل کنند و مال خود را در راه خدا صرف ننمایند وَ یَأمُرُون َ النّاس َ و با وجود بخل خود امر کنند مردمانرا بِالبُخل ِ به بخیلی کردن در تبیان آورده که بقول جمعی مر او ازین آیت یهوداند که بخل کردند بدانچه نزدیک ایشان بود از علم بصفات و احوال حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و آنرا پوشیدند و دیگران را نیز بکتمان آن فرمودند وَ مَن یَتَوَل َّ و هر که روی بگرداند از انفاق مال یا از ایمان بمحمد صلی اللّه علیه و سلّم فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستیکه خدای هُوَ الغَنِی ُّ اوست بی نیاز ازو و از انفاق او الحَمِیدُ ستوده در ذات و صفات که اعراض و تولی اعدای دین او را ضرر نکند لَقَد أَرسَلنا

رُسُلَنا بدرستی که ما فرستادیم فرستادگان خود یعنی ملائکه را به پیغمبران- بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن که معجزات است یا بشریعتهای واضحه وَ أَنزَلنا و فرو فرستادیم مَعَهُم ُ الکِتاب َ با ایشان کتابهائی که متضمن مصالح دینی و دنیوی وَ المِیزان َ و منزل گردانیدیم با ایشان ترازو را لِیَقُوم َ النّاس ُ تا قائم شوند مردمان.

صفحه : 1224

بِالقِسطِ بعدل یعنی تا تسویه حقوق کنند بدان میان یکدیگر بوقت معاملات و انزال میزان در زمان نوح علی نبینا و علیه السلام بوده و گفته اند مراد اسباب انزال او است و امر بساختن آن وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ و فرستادیم آهن را با آدم علیه السلام ما وردی فرموده که آدم ع چون از بهشت بدنیا آمد سه وصله از آهن با وی همراه بود تیر و پتک و سندان و در معالم آورده که خدا چهار چیز با برکت از آسمان بزمین فرستاد آب و آتش و نمک و آهن فِیه ِ در آهن بَأس ٌ شَدِیدٌ کارزار سخت است یعنی آلتهائی که در کارزار بکار آید ازو سازند خواه برای دفع دشمن چون سنان نیزه و شمشیر و پیکان و خنجر و امثال آن و خواه برای حفظ نفس چون زره و خود و جوشن و جز آن وَ مَنافِع ُ لِلنّاس ِ و در آهن است سودها مر مردمانرا چه قوام صناعات و حرف تمام با آهن باز بسته است و هیچ حرفه نیست که آهن درو دخل ندارد و نفع کلی خود آنست که کفار از ترس شمشیر و تیر مسلمانان هراسان اند و اهل اسلام در اکثر بلاد از ایشان ایمن باشند پس حق سبحانه آهن فرستاد تا

اعدای دین منزجر گردند و ترازو فرستاد تا معاملات وزن بر نهج راستی فیصل یابد و کتاب منزل گردانید تا حق از باطل متمیز شود وَ لِیَعلَم َ اللّه ُ و تا به بیند خدای، مَن یَنصُرُه ُ آنکس را که یاری دین او میکند وَ رُسُلَه ُ و نصرت میدهد فرستادگان او را باستعمال اسلحه در جهاد با کفار مراد مؤمن است که یاری دهد پیغمبر را- بِالغَیب ِ بپوشیدگی یعنی وقتی که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم حاضر نباشد چه منافقان در حضور پیغمبر علیه الصلوه و السلام مددگاری می نمودند و در غیبت یار و هوادار نبودند- إِن َّ اللّه َ قَوِی ٌّ بدرستی که خدا توانا است بر اهلاک دشمنان عَزِیزٌ غالب است بر همه بحکم و فرمان وَ لَقَد أَرسَلنا و به تحقیق ما فرستادیم نُوحاً نوح نبی را به بنی قابیل وَ إِبراهِیم َ و ابراهیم خلیل ع را به نمرودیان وَ جَعَلنا و ودیعت نهادیم فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ در فرزندان ایشان پیغمبری را وَ الکِتاب َ و وحی کردیم بدیشان کتابی را که نامزد ایشان بود فَمِنهُم پس بعضی از اینها که انبیاء ع بدیشان آمدند مُهتَدٍ راه یافتگانند یعنی ایمان آوردند بکتاب و نبی وَ کَثِیرٌ مِنهُم و بسیاری از ایشان فاسِقُون َ بیرون رفتگانند از طریق حق یعنی نگرویدند بکتب و رسل ثُم َّ قَفَّینا پس از پی درآوردیم عَلی آثارِهِم بر عقب نوح ع و ابراهیم ع و امم ایشان بِرُسُلِنا بفرستادگان خود چنانچه بعد از نوح ع هود ع و صالح ع را و پس از ابراهیم ع اسمعیل ع و اسحق ع و یعقوب ع و یوسف علیهم السلام وَ قَفَّینا و از پی درآوردیم اینکه رسل و

تمام کردیم انبیای بنی اسرائیل را بِعِیسَی ابن ِ مَریَم َ بعیسی پسر مریم علیه السلام را وَ آتَیناه ُ الإِنجِیل َ و عطا کردیم مر او را کتاب انجیل وَ جَعَلنا و افگندیم فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ اتَّبَعُوه ُ در دلهای آنانکه پیروی کردند مر عیسی را رَأفَهً مهربانی وَ رَحمَهً و بخشایشی بر یکدیگر یعنی متابعان عیسی ع و خواص او را بر یکدیگر مشفق و مهربان گردانیدیم وَ رَهبانِیَّهً و ایشان پیدا کردند طریقه رهبانیه را از پیش خود.

صفحه : 1225

ابتَدَعُوها نو درآوردند آن را ما کَتَبناها ما فرض نکرده بودیم آنرا عَلَیهِم بر ایشان و آن چنان بوده که بعضی از امت عیسی علی نبینا و علیه السلام بعد از رفع وی بآسمان دست از احکام انجیل بازداشته کافر شدند و جمعی بر همان دین مانده از میان ایشان بکوهها بیرون رفتند و مشقتهای کلی و ریاضتهای عظیم از ترک مطعم و مشرب و ملبس و نکاح اختیار نمودند و بر ایشان فرض نبود إِلَّا ابتِغاءَ رِضوان ِ اللّه ِ لیکن بطلب خوشنودی خدا رهبانیت پیش گرفتند فَما رَعَوها پس رعایت نکردند و نگاه نداشتند آنرا حَق َّ رِعایَتِها چنانچه سزاوار نگاهداشت آن بود بلکه بتثلیث قائل گشته قرآن و محمّد صلی اللّه علیه و سلّم را منکر شدند و اندکی از ایشان از منهج متابعت مسیح ع انحراف نانموده حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلام دریافتند و بدولت اسلام و شرف متابعت سید انام ص سرفراز شدند و حق سبحانه در باره ایشان می فرماید که فَآتَینَا الَّذِین َ آمَنُوا پس دادیم آنرا که گرویدند مِنهُم از جماعت رهبانان یعنی بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم أَجرَهُم مزد

ایشان که ثواب بسیار و کرامت بی شمار است وَ کَثِیرٌ مِنهُم و بسیاری از ترسایان فاسِقُون َ بیرون آیندگانند از دائره ایمان پس اهل کتاب را میگویند یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه ایمان آورده اید برسولان گذشته اتَّقُوا اللّه َ بترسید از عذاب خدای وَ آمِنُوا و بگروید بِرَسُولِه ِ بفرستاده او یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم یُؤتِکُم تا بدهد شما را کِفلَین ِ دو بهره مِن رَحمَتِه ِ از بخشایش خود یکی برای ایمان بمحمد صلی اللّه علیه و سلّم و یکی برای ایمان بسائر انبیاء علیهم السّلام وَ یَجعَل لَکُم و بدهد و منفرد کند برای شما نُوراً تَمشُون َ بِه ِ روشنی که بدان بروید و بگذرید بر صراط وَ یَغفِر لَکُم و بیامرزد مر شما را گناهان وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده است مومنان را رَحِیم ٌ مهربان بر ایشان آورده اند که بامید دو بهره از رحمت جمعی از اهل کتاب ایمان آوردند و ناگرویدگان ایشان بر گرویدگان حسد بردند آیت نازل شد که خدا ایشان را دو بخشش از رحمت و نور و مغفرت می بخشد بکرم خود لِئَلّا یَعلَم َ أَهل ُ الکِتاب ِ تا بدانند اهل کتاب که بحبیب من علیه الصلوه و السلام نگرویدند أَلّا یَقدِرُون َ بدرستی که قادر نشود و توانائی نیابند عَلی شَی ءٍ بر چیزی مِن فَضل ِ اللّه ِ از فضل خدای یعنی از ان کرامتها که برای مومنان ایشان مذکور شده هیچ چیز نیابند و بایشان نرسد وَ أَن َّ الفَضل َ و بدرستی که فضل یعنی افزونی ثواب و جزا بِیَدِ اللّه ِ بدست قدرت خدا است یُؤتِیه ِ عطا کند آنرا مَن یَشاءُ هرکرا خواهد وَ اللّه ُ و خدای ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ- خداوند فضل بزرگ است

یعنی نعمت تمام که خواص و عوام را فرا رسیده قطعه فیض کرم رسانده از شرق تا بغرب خوان نعم نهاده از قاف تا بقاف هستند بیش و کم ز نوال تو بهره مند. دارند نیک و بد بعطای تو اعتراف.

صفحه : 1226

سوره المجادله

مدنیّه و هی اثنتان و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که روزی اوس بن صامت رض میل نمود بخوله بنت ثعلبه که زوجه او بود بصحبت، خوله از ان استماع امتاع کرد اوس او را گفت انت علی کظهر امی و اینکه را ظهار میگویند و در جاهلیت ظهار طلاق بود خوله بجناب نبوت صلی اللّه علیه و سلّم آمده درین باب استغاثه نمود حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که تو برو حرام شدی گفت یا رسول اللّه وی مرا طلاق نداده گفت گمان نمی برم مگر آنکه تو برو حرام شدی خوله از جهت کثرت اطفال و خردی ّ ایشان و مفارقت انیس دیرینه بغایت غمناک شده دیگر بار سخن با پیغمبر علیه الصلوه و السلام بازگردانید همان جواب شنید روی نیاز بآسمان کرده گفت اللهم انی اشکو الیک فی الحال آیت آمد قَد سَمِع َ اللّه ُ بتحقیق شنود خدای قَول َ الَّتِی تُجادِلُک َ سخن آن زن که جدال میکرد با تو فِی زَوجِها در کار شوهر خود وَ تَشتَکِی و ناله و شکایت خود برداشت إِلَی اللّه ِ بخدای وَ اللّه ُ یَسمَع ُ و خدای می شنود تَحاوُرَکُما پاسخ دادن و سخن بازگردانیدن شما هر دو یعنی تو میگفتی که برو حرام شدی و او می گفت که مرا طلاق نداده إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بدرستی که خدای شنواست اقوال مردمان

را بَصِیرٌ بینا است باحوال ایشان الَّذِین َ یُظاهِرُون َ آنانکه ظهار می کنند مِنکُم از شما مردان مِن نِسائِهِم از زنان خود و گویند که پشت تو بر من چون پشت مادر من ما هُن َّ نیستند آن زنان ایشان أُمَّهاتِهِم مادران ایشان یعنی بگفتن اینکه کلمه زن کسی مادر او نمی شود إِن أُمَّهاتُهُم نیستند مادران ایشان فی الحقیقت إِلَّا اللّائِی وَلَدنَهُم مگر آنزنان که بزاده اند ایشانرا و ازواج نبی علیه الصلوه و السّلام و مرضعات حکم مادر دارند وَ إِنَّهُم و بدرستی که مردان لَیَقُولُون َ میگویند مُنکَراً مِن َ القَول ِ ناشناخته سخنی و نادانسته وَ زُوراً و دروغ که هرگز زوجه مادر نباشد وَ إِن َّ اللّه َ لَعَفُوٌّ و بدرستی که خدای تعالی عفوکننده است مر گناهان توبه کنندگان را ازین قول غَفُورٌ آمرزنده مر ایشانرا بایجاب کفارات و ظهار تشبیه زوجه است با آنچه تعبیر کنند بآن از زوجه یا تشبیه جزوی شائع ازو به عضوی که حرام باشد نظر مردم بدان از اعضای محارم او خواه نسبی و خواه رضاعی چنانچه گوید پشت تو بر من چون ظهر مادر من یا سر تو یا نصف تو چون ظهر مادر یا بطن یا فخذ یا فرج خواهر یا عمه یا خاله من و علی هذا و شوهر بدین کلمات مظاهر میشود.

صفحه : 1227

وَ الَّذِین َ یُظاهِرُون َ و آنانکه مظاهره کنند مِن نِسائِهِم از زنان خود ثُم َّ یَعُودُون َ پس بازگردند لِما قالُوا بنقض آنچه گفته اند یعنی عزم کنند بر وطی آن بمذهب امام اعظم رحمه اللّه علیه یا امساک کنند مر زن

خود را بر زوجیت در عقب ظهار اگرچه لحظه باشد یا امکان طلاق و اینکه قول امام شافعی رح است یا وطی کنند بمذهب امام مالک رح و نزدیک وی عود بوطی باشد و بس و بر هر تقدیر کفاره باید داد بیان کفاره اینست که چون کسی ظهار کند و عزم نماید بر وطی او یا نگاهدارد بر زوجیت یا وطی کند فَتَحرِیرُ رَقَبَهٍ پس برو است آزاد کردن بنده خواه مومنه خواه ذمیه خواه خرد و خواه بزرگ بقول امام اعظم رح و امام شافعی رح گوید رقبه مومنه آزاد باید کرد مِن قَبل ِ أَن یَتَمَاسّا پیش از انکه مظاهر و مظاهر عنها مس کنند یکدیگر را و تمتع گیرند از هم و بعضی برانند که مس کنایت از جماع است و جماع مظاهر عنها حرام بود قبل از کفارت ذلِکُم اینکه حکم بکفارت که مأمور شدید بآن تُوعَظُون َ بِه ِ پند داده شوید بآن تا باز ایستید از تلفظ بچنین الفاظ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدا بدانچه شما میکنید خَبِیرٌ داناست و برو پوشیده نمی ماند فَمَن لَم یَجِد پس هر که نیابد بنده یا بنده دارد و بخدمت او محتاج است یا او را ثمن بنده هست و بنفقه احتیاج دارد نقل کند بروزه و اینکه قول امام شافعی رح است و امام مالک رح الزام اعتاق بنده می کند و نزد امام اعظم رح اگر بنده دارد آزاد می باید کرد هر چند بخدمت او محتاج بود فاما اگر ثمن بنده دارد و بنفقه محتاج است فَصِیام ُ شَهرَین ِ مُتَتابِعَین ِ پس برو

است روزه دو ماه پی درپی که در میان آن افطار نکند بی عذری و اگر افطار کند باز از سرگیرد و اگر عذر دارد در ان خلاف است و اینکه روزه باید مِن قَبل ِ أَن یَتَمَاسّا پیش از انکه بیکدیگر رسند بمباشرت فَمَن لَم یَستَطِع پس هر که نتواند روزه داشتن فَإِطعام ُ سِتِّین َ مِسکِیناً پس برو است طعام دادن شصت مسکین هر یکی را نیم صاع از گندم و صاعی از سائر حبوب غاذیه و بمذهب امام شافعی رح مدی از طعام باید داد ذلِک َ اینکه بیان تمام مظاهر شد با اینکه احکام مقرر گشت لِتُؤمِنُوا بِاللّه ِ تا تصدیق کنید مر خدای را وَ رَسُولِه ِ و پیغمبر وی را بقبول اوامر و نواهی وَ تِلک َ و اینکه حکم با حُدُودُ اللّه ِ حدهای خدا است که از ان در نه توان گشت وَ لِلکافِرِین َ و مر ناگرویدگان را که فرمان قبول نکنند عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذاب دردناک است إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه یُحَادُّون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ مخالفت و دشمنی می کنند با خدا و رسول او یعنی از حدود امر و نهی تجاوز می نمایند کُبِتُوا خوار و نگونسار کرده شوند کَما کُبِت َ الَّذِین َ همچنانکه ذلیل و رسوا شدند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان بوده اند از کفار گذشته وَ قَد أَنزَلنا و بتحقیق فرستادیم ما آیات ٍ بَیِّنات ٍ آیتهای روشن یعنی قرآن و معجزهای دلالت کننده بر صدق حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم وَ لِلکافِرِین َ و مر کافران راست بهر وقتی و زمانی عَذاب ٌ مُهِین ٌ عذاب خوارکننده و رسواسازنده و گفته اند مر ایشانرا چنین عذابی در آخرت.

صفحه : 1228

یَوم َ یَبعَثُهُم ُ اللّه ُ یاد کن روزی را که برانگیزد خدای سبحانه ایشانرا از

قبور جَمِیعاً همه ایشانرا که یکی غیر مبعوث نماند فَیُنَبِّئُهُم پس خبر دهد ایشانرا بِما عَمِلُوا بآنچه کرده باشند وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدای بر همه چیزها از اعمال و اقوال و احوال بندگان شَهِیدٌ گواه است و مناسب آن مکافات خواهد فرمود و کسی گواهی او را رد نتواند کرد بیت حاکم ز حکم دم نزند گر گواه نیست حاکم که خود گواه بود قصّه مشکل است در کشاف آورده که روزی ربیعه بن عمرو حبیب برادر او است با صفوان بن امیه حدیث میکردند یکی گفت آیا خدای میداند آنچه ما میگوئیم دیگری گفت بعضی را داند و بعضی را نداند ثالث گفت اگر بعضی را می داند همه را نیز می داند زیرا که مانعی ندارد از دانستن آیت آمد أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ آیا نمیدانی آنرا که خدای میداند ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از ملائکه و نجوم و ارواح وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از معادن و نباتات و حیوانات ما یَکُون ُ مِن نَجوی ثَلاثَهٍ نباشد از سه تن که رازگوینده باشند با هم إِلّا هُوَ رابِعُهُم مگر خدا چهارم ایشان است بعلم یعنی چهار میگرداند ایشانرا از حیثیت آنکه رفیق ایشان است و اطلاع دارد بر سخن ایشان وَ لا خَمسَهٍ و نه پنج رازگوی باشند إِلّا هُوَ سادِسُهُم مگر که او ششم ایشان است بدانش و بینش افعال و اقوال یعنی ایشانرا شش ساخته وَ لا أَدنی و نه کمتر باشند مِن ذلِک َ از سه عدد وَ لا أَکثَرَ و نه پیش تر از پنج تن إِلّا هُوَ مَعَهُم مگر که او

با ایشان است بعلم أَین َ ما کانُوا هر جا که باشند در اقطار سموت یا در زوایای زمین چه علم او را باشیا قرب مکانی نیست تا باختلاف امکنه تفاوت کند نظم اینکه معیت در نیابد عقل و هوش زین معیت دم مزن بنشین خموش قرب حق از بنده دورست از قیاس بر قیاس خود منه آنرا اساس ثُم َّ یُنَبِّئُهُم پس خبر دهد ایشانرا بِما عَمِلُوا بآنچه کرداند در دنیا از برای تفضیح و تشهیر ایشان یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز إِن َّ اللّه َ بِکُل ِّ شَی ءٍ بدرستی که خدای بر همه چیز از گفتارها و کردارها عَلِیم ٌ دانا است و نسبت علم او با همه معلومات یکسان است حالات اهل آسمان را چنان داند که حالات اهل زمین را و علم او بمخفیات امور بر ان وجه احاطه کند که بجلیات آن بیت نهان و آشکارا هر دو یکسان است بر علمت نه اینکه را زودتر بینی نه آنرا دیرتر دانی در تفسیر امام زاهدی رح آورده که جهودان و منافقان را عادت بود که چون پیغمبر علیه الصلوه و السلام سریه فرستادی و خبر ایشان دیرتر آمدی بر سر راه مومنان یا نزدیک ایشان نشیندی و با بیکدیگر را نه گفتندی و بگوشه چشم بدانها که در ان سریه کسی داشتندی نگاه کرده رمزی بغمزه در میان آوردندی تا مومنان را گمان افتادی که مگر آن لشکر را کاری و کسری افتاده بغایت اندوهناک شدندی اینکه خبر بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم رسید و ایشانرا نهی کرد و سه روزی اجابت کردند دیگر بار بر همان منوال تناجی آغاز نهادند آیت

آمد.

صفحه : 1229

أَ لَم تَرَ آیا نمی بینی و نمی نگری إِلَی الَّذِین َ بسوی آنانکه نُهُوا بازداشته شدند عَن ِ النَّجوی از راز گفتن با یکدیگر یعنی ایشانرا نهی کردند ثُم َّ یَعُودُون َ پس بازمیگردند لِما نُهُوا عَنه ُ بدان چیزی که نهی کرده شده بودند از ان وَ یَتَناجَون َ و راز میگویند از روی ستیزه و عداوت بِالإِثم ِ بآنچه ایشانرا آثم میسازد از غیبت مومنان وَ العُدوان ِ و به بیداد در حق اهل ایمان و اندوهناک ساختن ایشان وَ مَعصِیَهِ الرَّسُول ِ و بنافرمانی پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بپاس ناداشتنکلام ایشان در معالم آورده که یهود نزد پیغمبر علیه الصلوه و السلام آمده گفتند السّام علیک حضرت فرمود که و علیکم، عائشه رضی اللّه عنها بشنید و گفت السام علیکم و لعنکم اللّه و غضب اللّه علیکم آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که آهسته باش ای عائشه رض و نرم خوئی کن عائشه رضی اللّه عنهما فرمود که یا رسول اللّه مگر نشنیدی که چه گفتند حضرت ص فرمود مگر نشنیدی که چه گفتم و رد کردم یعنی گفتم علیکم سخن ایشانرا بر ایشان رد کردم و کلام من در باب ایشان مستجاب است نه گفته ایشان در باره من پس حق سبحانه آیت فرستاد وَ إِذا جاؤُک َ و چون بیایند جهودان بسوی تو حَیَّوک َ تحیت گویند ترا بِما لَم یُحَیِّک َ بِه ِ اللّه ُ بآن چیزیکه تحیت نگفت ترا بآن خدای یعنی خدا ترا گفت و سلام علی عباده الّذین اصطفی و ایشان میگویند السام علیک و سام بلغت یهود مرگ ست یا قتل بشمشیر وَ یَقُولُون َ و می گویند یهود فِی أَنفُسِهِم در میان

یکدیگر لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه ُ چرا عذاب نمی کند خدای تعالی ما را بِما نَقُول ُ با بآنچه میگوئیم نسبت با پیغمبر او یعنی اگر وی نبی بودی بایستی که بدین اهانت که بدو میرسانیم خدا ما را عذاب کردی حَسبُهُم جَهَنَّم ُ بس است ایشانرا دوزخ از برای عذاب یَصلَونَها درآیند در ان فَبِئس َ المَصِیرُ پس بد جای گاهی است دوزخ یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گرویدگان إِذا تَناجَیتُم چون راز گوئید با یکدیگر فَلا تَتَناجَوا پس راز نگوئید بِالإِثم ِ بگناه وَ العُدوان ِ و بیداد وَ مَعصِیَهِ الرَّسُول ِ و بنافرمانی رسول ص چنانچه منافقان و جهودان می کنند وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوی و راز گوئید به نیکوکرداری و پرهیزگاری و ترسکاری وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از خدای در هر کاری که کنید الَّذِی آن خدائی که شما إِلَیه ِ تُحشَرُون َ بسوی او جمع کرده خواهید شد و شما را بر کردارها جزا خواهد داد.

صفحه : 1230 إِنَّمَا النَّجوی جز اینکه نیست که راز گفتن باثم و عدوان مِن َ الشَّیطان ِ از وسوسه شیطان است که در چشم شما می آراید و بر آن میدارد لِیَحزُن َ الَّذِین َ آمَنُوا تا اندوهگین گرداند مومنان را وَ لَیس َ و نیست شیطان و با تناجی او بِضارِّهِم شَیئاً ضرر رساننده مومنان بچیزی إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بدستوری خدای تعالی یعنی بمشیت و قضای وی وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدای نه بر غیر او فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ پس باید که توکل کنند مومنان و مهم خود با حق گذارند و از راز گفتن جهود و منافقان را حسابی برندارند که کردار ایشانرا مقداری و اخبار ایشان را اعتباری نیست بیت دگر بما سخن خشم و

تندخوئی مگوی که اهل مجلس ما را از ان حسابی نیست جمعی از اهل بدر رض بمجلس رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم آمدند و بعضی از صحابه رض گرداگرد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فراگرفته بودند بدریان رض سلام کرده در میان مسجد برپا ایستادند و کس ایشانرا جای نداد و حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که قم یا فلان و یا فلان ایشان برخاستند و جای باهل بدر بگذاشتند منافقان مجال یافته درین باب آغاز کنایت و شکایت کردند آیت آمد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید إِذا قِیل َ لَکُم تَفَسَّحُوا چون گفته شود شما را که جای فراخ کنید فِی المَجالِس ِ در مجلسها چون مجالس ذکر و تلاوت و نماز فَافسَحُوا پس جای گشاده کنید بر مردم یَفسَح ِ اللّه ُ تا گشاده گرداند خدای لَکُم مر شما را در قبرها یا در بهشت یا سعت در منزلها بدهد شما را یا دلهای شما را منشرع گرداند بازاله تضایق و تزاحم وَ إِذا قِیل َ و چون گفته شود انشُزُوا مر شما را که برخیزید و برتر روید فَانشُزُوا پس برخیزید در موضح آورده که جمعی در مجلس حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم می نشستند و چون یکی را از ایشان بمهمی طلبیدندی نخواستی که برخیزد و اینکه آیت نازل شد و در تفسیر ماوردی مذکور است که چون گویند برخیزید شما بنماز جمعه یعنی ندا دردهند بشتابید یَرفَع ِ اللّه ُ تا بردارد خدای تعالی درجها در بهشت الَّذِین َ آمَنُوا مِنکُم آنانرا که گرویده اند از شما وَ الَّذِین َ

أُوتُوا العِلم َ و برمیدارد آنانرا که داده شده اند علم با ایمان دَرَجات ٍ درجها بالای درجات مومنان که بی علم باشند زیرا که مومن عالم افضل است از مومن بیعلم در کشف الاسرار از إبن مسعود رضی اللّه روایت میکند که اوزاعی رح را در خواب دیدم گفتم مرا خبر ده از عملی که بهترین اعمال است تا بدان تقرب کنم گفت هیچ درجه بلندتر از درجه علماء ندیدم و از ان گذشته درجه اندوهناکان اینکه خواب موافق اینکه آیت است و علمای دین را درجات بلندتر است هم در دنیا بمرتبه و شرف و وراثت انبیاء علیهم السلام و هم در عقبی بفضل و قدر و موافقت با اصفیاء از إبن مسعود رضی اللّه منقول است که مومن عالم را درجهای است بالای مؤمن غیر عالم که میان هر دو درجه مقدار دویدن اسپ تیزرو باشد شصت سال و در حدیث ابی داود رح مذکورست که فضل عالم بر عابد چون فضل قمر است در شبی که بدر باشد بر سائر کواکب بیت مصابیح الانام بکل ارض هم العلماء باللّه الکرام و نعم ما قاله رباعی رفعت آدمی بعلم بود هرکرا علم بیش رفعت بیش قیمت هر کسی بدانش اوست ساز افزون بعلم قیمت خویش وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدای بآنچه شما میکنید خَبِیرٌ دانا است درین سخن بیم و امید و وعد و وعید همه است آورده اند که مردمان بسیار تردد میکردند بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم دراز می گفتند و خبرها از هر نوع می پرسیدند تا مهم بدان مرتبه رسید که آنحضرت به تنگ آمد اینکه آیت نازل شد که.

صفحه :

1231

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان إِذا ناجَیتُم ُ الرَّسُول َ چون خواهید که راز گوئید با رسول ص فَقَدِّمُوا پس پیش فرستید یعنی بدهید بَین َ یَدَی نَجواکُم پیش از راز گفتن خود صَدَقَهً صدقه بمستحقان ذلِک َ اینکه صدقه دادن قبل از نجوی خَیرٌ لَکُم بهترست مر شما را زیرا که طاعت بیفزاید وَ أَطهَرُ و پاکیزه تر برای آنکه گناهان محو کند فَإِن لَم تَجِدُوا پس اگر نیابید چیزی که صدقه دهید فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ پس خدا آمرزنده است مر کسی را که اینکه گناه کند یعنی بی صدقه راز گوید رَحِیم ٌ مهربانست بنده را تکلیف ما لا یطاق ننماید و در خبر است که اینکه منع ده شبانروز بوده است و مرتضی علی رضی اللّه را دیناری از زر بود آنرا با ده درم صرف کرد و هر روز یک یک درم صدقه دادی و با رسول ص راز گفتی و چیزی پرسیدی و بعد از ان اینکه حکم منسوخ شد امام زاهد رح فرموده که حکمی نازل شد و جز مرتضی علی رضی اللّه عنه، کسی بدان کار نکرد و اینکه از جمله مناقب اوست و گویند اینکه حکم یک ساعت از روز بیش نبوده مرتضی علی کرم اللّه وجهه در ان ساعت اینکه کار کرد پس آیت آمد که أَ أَشفَقتُم آیا بترسید و دشوار آمد شما را أَن تُقَدِّمُوا آنکه به پیش بدهید بَین َ یَدَی نَجواکُم صَدَقات ٍ پیش از راز گفتن خود صدقه فَإِذ لَم تَفعَلُوا پس چون نکردید اینکه کار را وَ تاب َ اللّه ُ عَلَیکُم و بازگشت خدای بشما بتوبه یعنی درگذرانید از شما فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ پس بپای دارید نماز فریضه

را وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه واجب را وَ أَطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ و فرمان برید خدای و رسول ص او را در همه حال که اینها تدارک و تلافی آن کند وَ اللّه ُ خَبِیرٌ و خدا دانا است بِما تَعمَلُون َ بآنچه شما میکنید در خبر است که عبد اللّه بن نبتل منافقی بود با رسول خدای صلی اللّه علیه و سلّم نشست و برخاست کردی و سخنان آنحضرت ص با یهودان گفتی روزی حضرت پیغمبر ص در حجره بود از حجرات طاهره و جمعی از صحابه رض آنجا بودند فرمود که حالا درآید بر شما مردی که دل او سرکش و متکبر بود و بنظر شیطان ناظر باشد ناگاه إبن نبتل درآمد حضرت ص فرمود که تو چرا مرا دشنام میدهی و فلان فلان از صحابه تو إبن نبتل و یاران او سوگند خوردند که ما هرگز اینکه بی ادبی نکرده ایم اینکه آیت نازل شد.

صفحه : 1232

أَ لَم تَرَ آیا نمی نگری إِلَی الَّذِین َ تَوَلَّوا بسوی آنان یعنی منافقان که دوست گرفتند قَوماً غَضِب َ اللّه ُ گروهی را که خشم گرفته است خدای عَلَیهِم بر ایشان یعنی یهودان ما هُم نیستند منافقان مِنکُم از شما که مومنانید وَ لا مِنهُم و نه از ایشان که یهودانند وَ یَحلِفُون َ و سوگند میخورند ایشان- عَلَی الکَذِب ِ بدروغ بر دعوی اسلام و احترام سیّد انام علیه الصلوه و السلام وَ هُم یَعلَمُون َ و ایشان میدانند که دروغ میگویند أَعَدَّ اللّه ُ لَهُم آماده کرده است خدای برای ایشان عَذاباً شَدِیداً عذاب سخت در دنیا بخواری و رسوائی و در آخرت بآتش دوزخ إِنَّهُم بدرستی که ایشان ساءَ بد

است ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه هستند که میکنند و بر آن اصرار می نمایند اتَّخَذُوا فراگرفتند أَیمانَهُم سوگندانی که میخورند جُنَّهً سپری یعنی پناهی که جان و مال ایشان در امان ماند فَصَدُّوا پس بازداشتند مردمانرا بوقت ایمنی خود عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از راه خدای بفتنه انگیزی و سخن چینی یا ایشانرا بد دل میسازند تا از جهاد متقاعد گردند فَلَهُم پس مر ایشانراست عَذاب ٌ مُهِین ٌ عذابی خوارکننده لَن تُغنِی َ دفع نکند عَنهُم از ایشان روز قیامت أَموالُهُم خواستهای ایشان وَ لا أَولادُهُم و نه فرزندان ایشان مِن َ اللّه ِ شَیئاً از عذاب خدا چیزیرا أُولئِک َ آن گروه منافقان أَصحاب ُ النّارِ ملازمان دوزخ اند هُم فِیها ایشان در ان خالِدُون َ جاوید ماندگانند منافق نیز در خلود نار حکم کافر دارد بلکه درکه ایشان از مشرکان زیرتر خواهند بود و عذاب از ایشان سخت تر یَوم َ یَبعَثُهُم ُ اللّه ُ جَمِیعاً یاد کن آنروز که برانگیزد خدا همه منافقان را از قبور ایشان فَیَحلِفُون َ لَه ُ پس سوگند خورند برای خدای و اسلام و اخلاص خود کَما یَحلِفُون َ لَکُم همچنانکه سوگند میخورند برای شما وَ یَحسَبُون َ و آنروز می پندارد أَنَّهُم آنکه ایشان عَلی شَی ءٍ بر چیزی اند و کاری میکنند که سوگند میخورند و خدای میفرمایند أَلا إِنَّهُم بدانید بدرستی که هُم ُ الکاذِبُون َ ایشانند دروغگویان و دروغ ایشان بغایتی رسیده که بدانای نهان و آشکارا نیز دروغ میگویند.

صفحه : 1233

استَحوَذَ مستولی شد و غلبه کرد عَلَیهِم ُ الشَّیطان ُ بر ایشان دیو و بوسوسه میل داد ایشانرا بمعاصی فَأَنساهُم پس فراموش گردانید بر ایشان ذِکرَ اللّه ِ یاد کردن خدای تا نه بدل یاد کنند و نه بزبان أُولئِک َ آنگروه فراموش کاران حِزب ُ الشَّیطان ِ لشکر دیواند

و متابع او أَلا إِن َّ حِزب َ الشَّیطان ِ بدانید بدرستی که سپاه دیو هُم ُ الخاسِرُون َ ایشانند زیان کاران که نعیم مؤبد از دست دادند و در عذاب مخلد افتادند إِن َّ الَّذِین َ بدرستی آنانکه یُحَادُّون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ خلاف کنند خدا و رسول او را أُولئِک َ آن گروه مخالفان فِی الأَذَلِّین َ در جماعت خوارترانند و از ایشان بعضی در دنیا بخواری قتل و سبی گرفتاراند و بعضی رسوا و سیاه روی و بی اعتبار کَتَب َ اللّه ُ نوشت خدا در لوح محفوظ و حکم کرد که بهمه حال لَأَغلِبَن َّ أَنَا هر آئینه غالب شوم من وَ رُسُلِی و فرستادگان من و غلبه رسل اگر مأمور بحرب اند بقهر و زجر اعادی است و اگر مأمور بحرب نیستند بدلیل و حجت إِن َّ اللّه َ قَوِی ٌّ بدرستی که خدای تعالی تواناست بر نصرت انبیاء عَزِیزٌ غالب ست در حکمی که خواهد و کسی بر منع آن قادر نباشد بیت حکمی که آن ز بارگاه کبریا بود کس را در ان مجال تصرف کجا بود حق سبحانه بعد از ذکر منافقان و دوستی ایشان با دشمنان خدا صفت مخلصان میکند که مطلقا با هیچ دشمن دوستی نکنند و اگرچه چند قرابت قریبه واقع باشد چنانچه فرمود لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون َ نیابی و نشاید که بیابی گروهی را که میگروند بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ بخدای و بروز بازپسین که ایشان بود یُوادُّون َ مودت ورزند و دوست دارند مَن حَادَّ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ هر که اختلاف کند با خدای و رسول او یعنی مومنان کافران و منافقان را دوست ندارند وَ لَو کانُوا و اگرچه باشند آن مخالفان خدا و رسول او آباءَهُم پدران ایشان چون ابو عبیده

بن جراح رض که پدر خود عبد اللّه جراح را در روز احد بکشت أَو أَبناءَهُم یا پسران ایشان چون ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه که روز بدر پسر خود عبد الرحمن را بمبارزت طلبید و پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم صدیق رض را نگذاشت که بحرب وی رود أَو إِخوانَهُم یا برادران ایشان چون مصعب رض بن عمیر که برادر خود عبید را روز احد بقتل رسانید- أَو عَشِیرَتَهُم یا خویشان ایشان چون فاروق رض که دربدر خال خود عاص بن هشام را قتل کرد و چون مرتضی علی رض و حمزه رض و ابو عبیده رضی اللّه عنهم که اقربای خود را چون عتبه و شیبه و ولید در جنگ بدر بکشتند أُولئِک َ آن گروه که با دشمنان خدا دوستی نکنند کَتَب َ نوشته است خدای یعنی ثابت کرده فِی قُلُوبِهِم ُ الإِیمان َ در دلهای ایشان ایمان را یا جمع کرده است آنرا با لوازم آن از اخلاص و استقامت وَ أَیَّدَهُم و تقویت کرده است ایشانرا.

صفحه : 1234

بِرُوح ٍ برحمتی یا نصرتی یا نور هدایتی مِنه ُ از نزدیک خود و گویند مدد داده است ایشان را بجبرئیل علیه السلام یا بقرآن وَ یُدخِلُهُم و درآرد ایشانرا روز حشر جَنّات ٍ تَجرِی در بهشتی که جریان دارد مِن تَحتِهَا از زیر درختان آن الأَنهارُ جویها از آب و شیر و خمر و عسل خالِدِین َ فِیها جاوید بودگانند در ان رَضِی َ اللّه ُ خوشنود شد خدا عَنهُم از ایشان بطاعتی که در دنیا کردند وَ رَضُوا و خوشنود شدند ایشان عَنه ُ

از خدای بکرامتی که وعده کرده است ایشانرا در عقبی أُولئِک َ حِزب ُ اللّه ِ آن گروه لشکر خدای و ناصران دین وی اند أَلا إِن َّ حِزب َ اللّه ِ بدانید که سپاه خدای هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران امام ثعلبی از جرجانی رح نقل می کند و جرجانی از مشائخ خود شنیده که داود علی نبینا و علیه السلام از حق سبحانه پرسید که الهی حزب تو کیست خطاب آمد که الغاضه ابصارهم و السلیمه اکفّهم و النقیه قلوبهم اولئک حزبی و حول عرشی که هر چشم او از محارم فرو بسته بود و دست از آزار خلق و اخذ حرام کوتاه باشد و دل خود را از ما سوی اللّه پاکیزه گرداند آن گروه حزب من اند و پیرامون عرش من طواف کنند و درین باب گفته اند قطعه از هر چه ناروا است برو دیدها به بند وز هر چه ناپسند بود دست باز دار لوح دل از غبار تعلق بشوی پاک تا با شدّت بحلقه اهل قبول بار بشنو نصیحتی ز فقیر خود ای عزیز تا آیدت بدنیا و عقبی ترا بکار

سوره الحشر

مدنیه و هی اربع و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ سَبَّح َ تسبیح گفت و بپاکی ستایش کرد لِلّه ِ مر خدائرا که مستحق ثنا است ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ آنچه در آسمانها و آنچه در زمینها است وَ هُوَ العَزِیزُ و او غلبه کننده است بر همه در حکم و فرمان الحَکِیم ُ صواب کار و راست کردارست، آورده اند که حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم در سال چهارم از هجرت با جمعی از اصحاب خواص رض جهت دیت دو مرد عامری که در

عهد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بودند و عمرو بن امیه بن ضمری رض ایشانرا کشته بود بمنازل یهود بنی النضیر رفت در وقتی که پشت بدیوار خانه ایشان بازنهاده بود سنگی بر بام بردند تا بر آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم افگند فی الحال جبرئیل علیه السلام مهتر عالم را خبردار گردانید و آنحضرت ص بمدینه باز آمده کس بدیشان فرستاد که چون غدر شما ظاهر شد از دیار ما بیرون روید و ده روز ایشانرا مهلت داد ایشان بتهیه سفر اشتغال نمودند و إبن ابی که پیشوای منافقان بود کسی را پیش ایشان فرستاد که از دیار خود بیرون مروید بقلاع خود متحصن باشید که من با هزار کس از قوم خود معاون شماام یهود بسخن آن منافق مغرور شده باغی گشتند و خبر بدان حضرت صلی اللّه علیه و سلّم رسید با جمعی بر سر ایشان برفت و پانزده روز ایشانرا محاصره کرد و آن منافق وعده وفا نکرد و ایشان جلا قبول کردند بواسطه ترس و بیمی که خدای در دل ایشان افگند و چون جلا قبول نمودند حضرت ص فرمود که بشرط آنکه اسلحه خود بگذارید و آن مقدار از اموال که دواب شما برتواند گرفت با خود ببرید برین وجه قرار یافت و حق سبحانه آیت فرستاد که صفحه : 1235

هُوَ الَّذِی اوست آن خداوندی که از روی اذلال أَخرَج َ الَّذِین َ کَفَرُوا بیرون کرد آنانرا که نگرویدند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل توریت یعنی بنی النضیر را مِن دِیارِهِم از سرای ها و منزلها که در زمین مدینه داشتند لِأَوَّل ِ الحَشرِ در اوّل راندن ایشان از جزیره عرب

و حشر ثانی ایشان از خیبر خواهد بود یا حشری که مردمانرا بشام است چه در آخر الزمان آتشی از جانب مشرق بیاید و مردم را بزمین شام راند و آنجا قیامت قائم گردد و آن حشر دوم است و چون بنی نضیر قبل از سائر مردمان بزمین شام محشور شوند پس خروج ایشان در اوّل حشر باشد ما ظَنَنتُم شما گمان نداشتید ای مومنان أَن یَخرُجُوا آنکه بیرون روند بنی نضیر از مدینه بجهت بسیاری مدد و عدت و شجاعت و شوکت وَ ظَنُّوا أَنَّهُم و گمان بردند آنکه ایشانرا مانِعَتُهُم حُصُونُهُم منع کننده و بازدارنده است حصارهای استوار ایشان مِن َ اللّه ِ از فرود آمدن قضای خدای بر ایشان فَأَتاهُم ُ اللّه ُ پس بیامد بدیشان عذاب خدای مِن حَیث ُ لَم یَحتَسِبُوا از آنجا که گمان نبردند وَ قَذَف َ فِی قُلُوبِهِم ُ الرُّعب َ و بیفگند خدای تعالی در دلهای ایشان ترس و بیم تا دل بر جلا نهادند و چون حکم جلا شد یُخرِبُون َ خراب میکنند و بیفگنند بُیُوتَهُم خانهای خود را بِأَیدِیهِم بدستهای خود وَ أَیدِی المُؤمِنِین َ و بدستهای مومنان یعنی نقض عهد کردند تا خانهای ایشان بدست اهل ایمان خراب شد پس گویا که خانه های خود بدست خود خراب کردند در خبرست که یهود چون دل بر جلا نهادند و دانستند که منازل ایشان بدست مومنان افتد خانها را می کندند و هرچه ایشانرا خوش می آمد از درها و چوبها و سنگهای تراشیده از محل آن برکنده می خواستند که با خود ببرند پس ششصد شتر بار کرده خود را برآراستند و اظهار جلادت نموده و فهامی زدند و سرودگویان از بازار مدینه گذشتند بعضی بولایت

شام رفتند و جمعی به خیبر فَاعتَبِرُوا پس عبرت گیرید یا أُولِی الأَبصارِ ای خداوند دیدها یعنی به بینید احوال ایشان را و از آن عبرت بردارید وَ لَو لا أَن کَتَب َ اللّه ُ و اگرنه آنست که خدا نوشته است در لوح و حکم کرده است عَلَیهِم ُ الجَلاءَ بر ایشان بیرون شدن از خان و مان لَعَذَّبَهُم هر آئینه عذاب می کرد ایشانرا فِی الدُّنیا درین سرای بکشتن و برده گرفتن وَ لَهُم فِی الآخِرَهِ و مر ایشانراست با وجود جلا در آن سرای عَذاب ُ النّارِ عذاب آتش دوزخ.

صفحه : 1236

ذلِک َ اینکه عذابها مر ایشانرا بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان شَاقُّوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ دشمنی کردند با خدای و رسول او صلی اللّه علیه و سلّم و مخالفت ورزیدند وَ مَن یُشَاق ِّ اللّه َ و هر که دشمن دارد خدای را فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستی که خدای شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است مر او را و امثال او را آورده اند که در زمان محاصره حکم شد تا خرمابنان ایشانرا قطع کنند غیر از نخل عجوه عبد اللّه رض بن سلام و ابو لیلی مازنی رض بدان مهم مأمور گشتند ابو لیلی اجود انواع تمر را می برید و میگفت که بدین دل منافقان را می شکنم عبد اللّه بن سلام بدترین انواع آنرا می برید و میگفت میدانم که خدای تعالی اینکه نخیل را بدست مسلمانان باز دهد پس آنچه بهترست برای ایشان میگذارم حق سبحانه آیت فرستاد که ما قَطَعتُم آنچه بریدید مِن لِینَهٍ از خرمابنان أَو تَرَکتُمُوها یا بگذاشتید آنرا قائِمَهً عَلی أُصُولِها ایستاده بر اصلهای خود- فَبِإِذن ِ اللّه ِ پس بامر خداست و به پسند وی

برای آنکه تا شما را یاری دهد وَ لِیُخزِی َ الفاسِقِین َ و برای آنکه خوار گرداند جهودان را که بیرون رفتگانند از دائره ایمان آورده اند که چون بنی نضیر جلا کردند پنجاه زره و پنجاه خود و سه صد و چهل شمشیر از ایشان بازماند و اموال و اعقار ایشان مجموعه فی شد یعنی تمام خاصه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بود پس آنحضرت ص هر چیز بهر کس که خواست بداد و عقارات را بعضی بمردم بخشید و کثر روایات ناظر بآنست که آنرا مخمس بساخت و امام اعظم برین رفته و حق سبحانه درین باب میفرماید که وَ ما أَفاءَ اللّه ُ و آنچه بازگردانند خدای عَلی رَسُولِه ِ بر فرستاده خود مِنهُم از مال و ملک ایشان یعنی غنیمت بوی ارزانی داشت فَما أَوجَفتُم پس نتاختید عَلَیه ِ بر تحصیل آن مِن خَیل ٍ هیچ اسپی وَ لا رِکاب ٍ و نه شتری یعنی پیاده بدین حصار آمدید و زیاده جنگی نیز واقع نشده که شما را کلفتی رسیده باشد و شما بحرب و کارزار اینکه حصار را فتح نکردید وَ لکِن َّ اللّه َ و لیکن خدای بنصرت خود یُسَلِّطُ رُسُلَه ُ مسلط و مستولی می سازد پیغمبران خود را عَلی مَن یَشاءُ بر هر که میخواهد وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و خدای بر همه چیزها از غالبیت پیغمبران و مغلوبیت دشمنان قَدِیرٌ تواناست گاهی بسبب ظاهر چون قتال و جدال ایشانرا غلبه می دهد و گاهی بسببی پنهان چون القای ترس و بیم در دل ایشان می افگند.

صفحه : 1237

ما أَفاءَ اللّه ُ آنچه بازمیگرداند خدای عَلی رَسُولِه ِ بر پیغمبر خود مِن أَهل ِ القُری از اموال و املاک اهل دیهها

و شهرها که بحرب گرفته نشود فَلِلّه ِ پس مر خدائراست وَ لِلرَّسُول ِ و پیغمبر او را وَ لِذِی القُربی و مر خداوندان قرابت را به نسبت پیغمبر ص وَ الیَتامی و مر بی پدران محتاج را وَ المَساکِین ِ و درویشان را وَ ابن ِ السَّبِیل ِ و راه گذران را که بی مال باشند علما برانند که فی خاصه پیغمبر ص بوده و قسمت آن تعلق بوی داشته و در زمان حیات خود نفقه سنه اهل و عیال از ان می فرموده اند و باقی بر وجهی که حق بوده قسمت می نموده اند و بعد از وفات آنحضرت ص بعضی علما حمل بر ظاهر آیت کرده بشش بخش منقسم سازند سهمی که نامزد حق سبحانه است بعمارت کعبه و سائر مساجد صرف کنند و جمعی گویند نام خدای جل ذکره برای تعظیم است و آنرا بر پنج سهم قسمت کنند و در سهم رسول اللّه ص اختلاف کرده اند بعضی گویند مصرف آن امام است و نزد برخی بمصالح مسلمانان صرف باید کرد و بقول جمعی در سد ثغور و سلاح مجاهدان بکار باید برد و در معالم آورده که اهل جاهلیت چون غنیمت گرفتندی مهتر ایشان ربعی برداشتی و از باقی نیز برای خود تحفه اختیار کردی و آنرا صفی گفتندی و باقی را با قوم گذاشتی و توانگران قوم در قسمت آن بر درویشان حیف کردندی جمعی از رؤسای اهل ایمان در غنائم بنی النضیر همین خیال بسته گفتند یا رسول اللّه ص شما ربع وصفی مغنم را بردارید و بگذارید تا ما باقی را قسمت کنیم حق سبحانه آنرا خاصه پیغمبر ص گردانید و قسمت آنرا بر وجهی که

مذکور شد مقرر ساخت و فرمود که حکم فی پیدا کردیم کَی لا یَکُون َ تا نباشد آن فی دُولَهً گردان دست بدست بَین َ الأَغنِیاءِ میان توانگران مِنکُم از شما که زیاده از حق خود بردارند و فقراء را اندک دهند یا محروم سازند چنانچه در زمان جاهلیت بود وَ ما آتاکُم ُ الرَّسُول ُ و آنچه بدهد شما را پیغمبر از فی و غنیمت فَخُذُوه ُ پس فراگیرید آنرا که حق شما است وَ ما نَهاکُم عَنه ُ و آنچه نهی کند شما را از ان مثل غلول فَانتَهُوا پس باز ایستید از ان و محققان برآنند که حکم اینکه کلمات عام است و معنی وی هرچه امر فرماید پیغمبر ص بدان آنرا فراگیرید و فرمان برید و هرچه نهی کند از ان بازایستید که امر و نهی او بحق است هر که مرتکب امر او گردد نجات یابد و هر که از نهی او اجتناب نه نماید در ورطه هلاک افتد بیت آنکس که شد متابع رای تو قد نجا و آنکه خلاف امر تو ورزید قد هلک وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از عذاب خدای در مخالفت رسول او إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای شَدِیدُ العِقاب ِ سخت عقوبت است بر مخالفان پیغمبر را لِلفُقَراءِ المُهاجِرِین َ و قسمت فی برای یتیمان و مسکینان و ابنای سبیل درویشان هجرت کننده است الَّذِین َ أُخرِجُوا آنانکه بیرون کرده شده اند مِن دِیارِهِم از سراهای ایشان که در مکه داشتند وَ أَموالِهِم و دور افتادند از مالهای خود یَبتَغُون َ میطلبند.

صفحه : 1238

فَضلًا مِن َ اللّه ِ بخشش و بخشایش از خداوند خود وَ رِضواناً و خوشنودی حضرت او یعنی هجرت ایشان برای تجارت و

اغراض دنیوی نبوده بلکه طالب رحمت و رضای حق بودند و بدوستی خدا و رسول ص ترک دیار و اموال خود نمودند وَ یَنصُرُون َ اللّه َ و یاری میکنند دین خدای را بنفس و مال خود وَ رَسُولَه ُ و نصرت می نمایند پیغمبر او را بیاری و هواداری أُولئِک َ آن گروه مهاجران هُم ُ الصّادِقُون َ ایشانند راستان در دین اسلام هم بقول و هم بفعل وَ الَّذِین َ و دیگر برای آنانکه تَبَوَّؤُا الدّارَ جای گرفتند در سرای هجرت وَ الإِیمان َ و در دار ایمان یعنی در مدینه و در تفسیر امام ابی بکر نقاش هست که ایمان نام مدینه است و حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم او را اینکه نام نهاده پس معنی اینکه باشد که اقامت نمودند در مدینه مِن قَبلِهِم پیش از هجرت مهاجران مراد انصاراند که در دیار خود ایمان آوردند و بدو سال پیش از قدوم حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام مساجد ساختند یُحِبُّون َ دوست میدارند مَن هاجَرَ هرکرا هجرت کند إِلَیهِم بسوی دیار ایشان و او را جای دهند و بمال خود مساعدت نمایند وَ لا یَجِدُون َ و نیابند فِی صُدُورِهِم در دلهای خود حاجَهً حسدی و حقدی و دغدغه مِمّا أُوتُوا از آنچه عطا داده شوند ایشان مراد آنست که حضرت پیغمبر ص انصار را طلبید و ذکر اعانت و امداد و احسان و اسعاد که نسبت با مهاجران کرده بودند فرمود پس گفت ای گروه انصار اگر میخواهید اموال بنی النضیر را میان همه شما تقسیم کنم و طائفه مهاجران برقرار سابق در مساکن شما ساکن باشند و اگر خواهید اینکه مال را خاصه بمهاجران و هم ایشان

از منازل شما بیرون آمده بکفایت امور معیشت خود مشغول شوند سعد رض بن وقاص و سعد بن معاذ و سعد بن عباده رضی اللّه عنهم که پیشوایان اهل مدینه بودند گفتند یا رسول اللّه خاطر ما آن میخواهد که اموال را بمهاجران قسمت فرمائی و ایشان همچنان در خانهای ما باشند که روشنائی و برکت در منازل ما از ایشان است حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم ایشانرا دعا گفت و حق سبحانه در شان ایشان می فرماید که وَ یُؤثِرُون َ و ایثار می کنند و تقدیم می نمایند مهاجران را عَلی أَنفُسِهِم بر نفسهای خویش یعنی از خود بازمیگیرند و بدیشان میدهند وَ لَو کان َ بِهِم و اگرچه هست ایشان را خَصاصَهٌ حاجت بآنچه ایثار می نمایند در اسباب نزول از إبن عمر رضی اللّه عنه، نقل کرده که سر بریانی برای یکی از درویشان صحابه رض آوردند او را بدرویشی دیگر که ازو محتاج تر بود فرستاد و او بر دیگری ایثار نموده همچنین نه تن از فقرا بر یکدیگر ایثار کردند و اینکه آیت در شان آن درویشان توانگردل نازل شد حکما برانند که از ان شش خصلت که جود مشتمل است بر ان صفت ایثار اکمل و افضل است و ایثار آنست که کسی محتاج باشد بچیزی و دیگری را مستحق آن بیند از خود بازگیرد و بوی بخشد قطعه کریم کامل آنرا میشناسم اندرین دوران که گر نانی رسد از آسیائی چرخ گردانش ز استغنائی همت با وجود فقر و بی برگی ز خود واگیرد و سازد نثار بینوایانش وَ مَن یُوق َ و هر که نگاهداشته شود شُح َّ نَفسِه ِ از بخل

نفس او یعنی منع کند نفس را از حب مال و بغض انفاق فَأُولئِک َ پس آنگروه هُم ُ المُفلِحُون َ ایشانند رستگاران یا فیروزی یافتگان به ثنای عاجل در دنیا و ثواب آجل در آخرت.

صفحه : 1239

وَ الَّذِین َ جاؤُ و آنانکه آمدند و می آیند مِن بَعدِهِم پس از مهاجران و انصار مراد تابعان صحابه رضوان اللّه علیهم اجمعین اند تا روز قیامت یَقُولُون َ میگویند رَبَّنَا اغفِر لَنا ای پروردگار ما بیامرز ما را وَ لِإِخوانِنَا و برادران ما را که در دین اند الَّذِین َ سَبَقُونا بِالإِیمان ِ که پیشی گرفتند بر ما بایمان وَ لا تَجعَل و منه فِی قُلُوبِنا در دلهای ما غِلًّا کینه و حسدی و خیانتی لِلَّذِین َ آمَنُوا برای آنانکه گرویده اند پیش از ما یعنی اصحاب رض پیغمبر ص رَبَّنَا ای پروردگار ما إِنَّک َ رَؤُف ٌ بدرستی که تو مهربانی دعای ما مستجاب کن رَحِیم ٌ بخشنده ما را برحمت خود در زمره سابقان داخل گردان علما گفته اند هرکرا کینه یکی از اصحاب رض در دل باشد از اهل اینکه آیت نیست و ازین دعا محروم است صاحب انوار آورده که حق سبحانه مر مومنان را سه مرتبه فرود آورده مهاجر و انصار و تابعین که موصوف باشند بسادگی دل و پاکی طینت پس هر که بدین صفت نبود از اقسام مومنان خارج افتد أَ لَم تَرَ آیا نگاه نکردی إِلَی الَّذِین َ نافَقُوا بسوی آنانکه نفاق میورزند و خلاف آنچه در باطن دارند ظاهر میکنند یعنی إبن ابی و إبن نبتل و رفاعه و احزاب ایشان که بر بنی نضیر پیغام فرستادند که ما بشما موافقیم و در حرب که با محمّد ص می کنید معاونت تمام خواهیم

کرد و اتفاق ما بشما تا بحدی است که اگر او بر شما غالب شود و شما را ازین دیار اخراج کند ما نیز مرافقت و موافقت می کنیم اینکه آیت آمد که ای محمّد ص در حال منافقان نگر که ایشان یَقُولُون َ میگویند لِإِخوانِهِم ُ مر برادران خود را یعنی اشباه و امثال خود را که اخوه الکفراند الَّذِین َ کَفَرُوا آنانکه نگرویدند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل توریت که یهوداند غم مخورید لَئِن أُخرِجتُم اگر بیرون کرده شوید شما از دیار خویش لَنَخرُجَن َّ هر آئینه بیرون آئیم ما مَعَکُم با شما از روی دوستی و مصاحبت وَ لا نُطِیع ُ و فرمان نبریم فِیکُم در ایذا و آزار شما أَحَداً یکی را که محمّد ص است یا هیچکس از مسلمانان را در خلاف شما اطاعت نکنیم أَبَداً همیشه وَ إِن قُوتِلتُم و اگر کارزار کرده شوید یعنی مسلمانان با شما قتال کنند لَنَنصُرَنَّکُم هر آئینه ما یاری کنیم شما را وَ اللّه ُ یَشهَدُ و خدا گواهی میدهد که ایشان یعنی منافقان إِنَّهُم لَکاذِبُون َ بدرستی که ایشان دروغ گویانند.

صفحه : 1240 لَئِن أُخرِجُوا اگر بیرون کرده شوند یهود از مدینه لا یَخرُجُون َ بیرون نمی روند منافقان مَعَهُم بایشان و موافقت نمی کند وَ لَئِن قُوتِلُوا و اگر کارزار کرده شود بایشان لا یَنصُرُونَهُم منافقان یاری نمی دهند ایشانرا وَ لَئِن نَصَرُوهُم و اگر بالفرض یاری دهند اهل نفاق یهود را و حاضر شوند در حرب با ایشان لَیُوَلُّن َّ الأَدبارَ هر آئینه پس بازگردند بعقب خود یعنی بهزیمت روند ثُم َّ لا یُنصَرُون َ پس بعد از هزیمت ایشان بنی نضیر یاری کرده نشوند یعنی چون ناصران ایشان منهزم شدند ایشان چگونه

منصور گردند لَأَنتُم هر آئینه شما که مومنانید أَشَدُّ رَهبَهً سخت ترید از جهت ترس فِی صُدُورِهِم در دلهای ایشان مِن َ اللّه ِ از خدای یعنی منافقان از شما بیشتر می ترسند که از خدای ذلِک َ آن خوف و خشیه از شما ایشانرا بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ گروهی اند که نمیدانند عظمت خدای را جل ّ سلطانه و اگر نه بایستی که ازو ترسیدندی لا یُقاتِلُونَکُم کارزار نمی کنند با شما جَمِیعاً همه ایشان یعنی جهودان و منافقان إِلّا فِی قُری ً مُحَصَّنَهٍ مگر در دیهها استوار کرده بخندق و برج و باره أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ یا از پس دیوارها بسنگ و تیر یعنی ایشانرا قوّت آنکه روی بروی با شما محاربه توانند کرد نیست و اینکه نه از ضعف و بد دلی ایشان است بلکه بَأسُهُم کارزار ایشان بَینَهُم میان یکدیگر چون حرب میکنند شَدِیدٌ سخت است اما هر شجاع که با خدا و رسول حرب کند بد دل و ترسان گردد پس ایشان بسبب ترسی که خدای در دلهای ایشان افگنده طاقت مقاتله در مواجهه و مقابله ندارند تَحسَبُهُم جَمِیعاً تو پنداری یهود و منافقان را همه مجتمع و متفق در رای و تدبیر وَ قُلُوبُهُم شَتّی و حال آنکه دلهای ایشان پراگنده و پریشان است زیرا که عقاید و مقاصد ایشان مختلف افتاده ذلِک َ آن وصفهای بد که ایشان را است بِأَنَّهُم بسبب آنست که ایشان قَوم ٌ لا یَعقِلُون َ گروهی اند که تعقل نمیکنند و در نمی یابند آنچیز را که صلاح ایشان در ان است پس مثل یهود کَمَثَل ِ الَّذِین َ همچون مثل آنان است که بودند مِن قَبلِهِم پیش از ایشان قَرِیباً بزمانی نزدیک

ذاقُوا بچشیدند وَبال َ أَمرِهِم بدی عاقبت کار خود یعنی ضرر معصیت مراد بنی قنیقاع اند که ایشانرا جلا کردند از مدینه یا اهل بدر که عرضه هلاک. گشتند وَ لَهُم و مر ایشانراست با وجود خواری دنیا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک که در آخرت و مثل منافقان در فریب دادن جهودان و وعده نصرت کردن- صفحه : 1241

کَمَثَل ِ الشَّیطان ِ همچون مثل شیطان است إِذ قال َ چون گفت لِلإِنسان ِ اکفُر مر کافر را که بر کفر خود ثابت باش که من یار و هوادار توام فَلَمّا کَفَرَ پس چون ثبات بر کفر ورزید و نهال شرک در زمین دل او استحکام یافت قال َ گفت شیطان إِنِّی بَرِی ءٌ مِنک َ من بیزارم از تو إِنِّی بدرستی که من أَخاف ُ اللّه َ رَب َّ العالَمِین َ میترسم از خدای پروردگار عالمیان مراد از شیطان ابلیس ست و از انسان ابو جهل و در انوقت که ابو جهل ببدر متوجه بود و از قبیله کنانه توهم داشت ابلیس بصورت سراقه که رئیس بنی کنانه بود برآمده گفت ای ابو الحکم مترس که من یار توام و چون ببدر رسیدند ابلیس دید که ملائکه بمدد اهل اسلام نازل میشوند بگریخت و گفت من از شما بیزارم و در سوره انفال اینکه قصّه مذکور شده و بعضی برانند که شیطان ابیض است پسر ابلیس و مراد از انسان بر برصیصای راهب و ابیض او را بر کفر داشت و در آخر بیزاری کرد ازو و اینکه حکایت بر سبیل اجمال چنان است که برصیصا هفتاد سال خدای را عبادت کرد و دیوان در کار او عاجز شدند ابیض مهم اغوا و اضلال او بر

ذمه خود گرفته بیامد بصورت آدمی و در صومعه او بریاضت مشغول شد و زاهد از شدت مجاهدت او متعجب مانده و مرید او گشت ابیض عزیمت رفتن کرد و کلمه چند شفای مرضی و عافیت اهل بلا بوی آموخت پس بشهر آمده شخصی را تخنیق کرد و باز بصورت طبیبی ظاهر گشته اهل او را گفت علاج او جز بدعای برصیصا میسر نیست آنکس را بدر صومعه برصیصا آوردند او دمی برو دمید شیطان دست ازو بازگرفت و شفا یافت القصه ابیض مردمانرا ببلا مبتلا و مختل میساخت و بر برصیصا ارشاد می نمود و بکلمات او میگذاشت صحت می شد تا دختر ملک را متعرض شد و او را بصومعه زاهد آوردند او دعا کرد و ابیض او را بگذاشت صحت یافت دختر را بزاهد سپردند و او زاهد را وسوسه کرد تا باو بفاحشه اقدام نمود و از خوف فضیحت او را بکشت و ابیض برادرانش را بر ان مطلع ساخت و زاهد را گرفته بردار کردند و ابیض همان صورت اول خود را برو ظاهر کرد و گفت مرا سجده کن تا ترا خلاص کنم زاهد سجده کرد و ابیض ازو بیزاری نمود و آن بی سعادت بعد از آن همه عبادت بورطه شقاوت ابدی گرفتار گشت قطعه غافل مشو که مرکب مردان مرد را در سنگ لاخ وسوسه پیها بریده اند نومید هم مباش که رندان باده نوش ناگه بیک خروش بمنزل رسیده اند فَکان َ عاقِبَتَهُما پس هست آخر کار آن شیطان و انسان أَنَّهُما آنکه ایشان هر دو فِی النّارِ در آتش دوزخ باشند خالِدَین ِ فِیها جاوید ماندگان در آن وَ ذلِک َ و خلود در آتش

جَزاءُ الظّالِمِین َ پاداش کافران ست یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اند اتَّقُوا اللّه َ بترسید از عذاب خدای و بدو بازگردید وَ لتَنظُر نَفس ٌ و باید که بنگرد هر نفسی و به بیند ما قَدَّمَت آن چیزی را که پیش فرستاده است لِغَدٍ برای فردای قیامت تا اگر تقدیم خیرات و طاعات کرده شکرگزاری نماید و در زیادتی آن کوشد و اگر معاصی و سیئات فرستاده توبه کند و پشیمان شود وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید و بپرهیزید از سطوت الهی تکرار امر برای تاکید است یا اوّل در ادای واجبات ست بقرینه اقتران بعمل و ثانی که در ترک محارم بدلیل آنکه میگوید إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بدرستی که خدا دانا است بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنید و در کشف الاسرار فرموده که اوّل اشارت است باصل تقوی و دوم بکمال آن یا اوّل تقوی عوام است و آن پرهیز کردن!!!!! دوم تقوی خواص و آن اجتناب از هرچه مادون حق است بیت اصل تقوی که زاد اینکه راه است ترک مجموع ما سوی اللّه است.

صفحه : 1242

وَ لا تَکُونُوا و مباشید ای مومنان کَالَّذِین َ مانند آنانکه نَسُوا اللّه َ بگذاشتند امر خدای را چون یهود و منافقان و اهل شرک فَأَنساهُم پس خدا فراموش گردانید بر ایشان أَنفُسَهُم نفسهای ایشانرا تا برای آن تقدیم خیری نکردند و گفته اند در توفیق بر روی ایشان بست و سهل بن عبد اللّه گفته که بوقت گناه امر خدای تعالی را فراموش کردند خدای تعالی نیز توبه بر ایشان فراموش ساخت أُولئِک َ آن گروه هُم ُ الفاسِقُون َ ایشانند بیرون رفتگان از راه فرمانبرداری لا یَستَوِی برابر نیستند نزدیک

خدای أَصحاب ُ النّارِ یاران دوزخ که نفس خود را خوار ساخته مستحق نار شدند وَ أَصحاب ُ الجَنَّهِ و یاران اهل بهشت که در استکمال نفس کوشیده اند تا اهلیت جنّت حاصل کردند أَصحاب ُ الجَنَّهِ هُم ُ الفائِزُون َ یاران بهشت یعنی ساکنان او ایشانند رستگاران یعنی از عذاب جحیم باز رسته و در نعیم مقیم پیوسته لَو أَنزَلنا اگر می فرستادیم هذَا القُرآن َ اینکه قرآن را عَلی جَبَل ٍ بر کوهی و آن کوه را فهم و ادراک میدادیم لَرَأَیتَه ُ هر آئینه میدیدی او را خاشِعاً ترسنده و فرمان برنده مُتَصَدِّعاً شکافته و از هم ریخته مِن خَشیَهِ اللّه ِ از ترس خدای و از هیبت وعیدیکه در وی هست یعنی کوه بآن بزرگی و سختی اگر قرآن فهم کردی بترسیدی و گردن نهادی و اشک از چشم چشمها روان کردی مگر دلهای سنگین کافران از ان متأثر نمی شوند بیت ای دل سنگین تو یک زره سوهان گیر نیست نفس کافر کیش تو از ترک عصیان سیر نیست وَ تِلک َ الأَمثال ُ و اینکه مثلها نَضرِبُها بیان میکنیم لِلنّاس ِ برای تنبیه مردمان- لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون َ شاید که اندیشه کنند در ان بهره بردارند از ان.

صفحه : 1243

هُوَ اللّه ُ آن خدای که فرستاده است قرآن الَّذِی آن خدائی است که لا إِله َ نیست معبودی مستحق عبادت إِلّا هُوَ مگر او عالِم ُ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ دانای پوشیده و آشکارا و گفته اند عالم بمعدوم و موجود یا بحیات و موت یا برزق و اجل یا بدنیا و آخرت یا بآنچه هست و آنچه خواهد بود هُوَ الرَّحمن ُ اوست بزرگ بخشش که رحمت عامه سابقه او احاطه جمیع خلق نموده

در دنیا الرَّحِیم ُ بسیار بخشایش که رحمت خاصه او بمومنان رسد در آخرت بعفو و غفران و رویت و رضوان هُوَ اللّه ُ الَّذِی اوست آن خدائی که بهیچ وجه لا إِله َ نیست خدای سزای پرستش إِلّا هُوَ مگر وی المَلِک ُ بادشاهیکه جلال ذاتش از وجه احتیاج مصون ست و کمال صفاتش باستغنای مطلق مقرون القُدُّوس ُ پاک از شوائب مناقض و معائب و منزه از تطرق آفات و نوائب السَّلام ُ سالم از عیوب و علل و مبرا از ضعف و عجز و خلل المُؤمِن ُ ایمن کننده مومنان از عقوبت نیران یا داعی خلق بایمان و امان یا مصدق رسل باظهار معجزه و برهان المُهَیمِن ُ گواه راست بر هر چه خلق کنند یا نگهبان ایشان یا قائم بعدل یا مطلع بر خفا یا حکم کننده بحق- و گفته اند اینکه اسمیست از اسمای الهی که تاویل آن غیر خدای نداند العَزِیزُ غالب در حکم یا بخشنده عزّت الجَبّارُ بزرگوار یا شکننده کامها یا بصلاح آرنده کارهای در هم شکسته المُتَکَبِّرُ مستحق کبریا و عظمت سُبحان َ اللّه ِ پاک است خدای عَمّا یُشرِکُون َ از آنچه شریک می سازند با وی چه واجب الوجود شرکت قبول نکند هُوَ اللّه ُ الخالِق ُ اوست خدای آفریننده یعنی تقدیرکننده خلق بر وفق مشیت و مقتضای حکمت البارِئ ُ آفریدگار یعنی ظاهرکننده اعیان و آورنده از عدم بوجود المُصَوِّرُ بخشنده صورت مر مخلوقات را لَه ُ الأَسماءُ الحُسنی مر اوراست نامهای نیکو که در شرع و عقل پسندیده و مستحسن باشد یُسَبِّح ُ لَه ُ بپاکی یاد میکنند مر او را ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ

آنچه هستند در آسمانها و زمین و از همه نقائص منزه و مقدس میدانند وَ هُوَ العَزِیزُ و اوست غالب در ملک خود که مقهور و مغلوب نگردد الحَکِیم ُ صواب کار در کردار و گفتار خود که هرچه گوید و کند بر وجه حکمت بود در عین المعانی آورده که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم از جبرئیل علیه السلام اسم اعظم پرسید جواب داد که علیک بآخر

سوره الحشر

دیگر باره پرسید همین جواب شنید و دقائق و حقایق اینکه اسماء و خط بنده از هر اسمی بر سبیل تفصیل در جواهر التفسیر باید طلبید و من اللّه الاعانه و التائید.

صفحه : 1244

سوره الممتحنه

مکیه و هی ثلث عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم در سال هشتم از هجرت که بطریق اخفا عزیمت مکه داشت حاطب بن ابی بلتعه رضی اللّه عنه که از مهاجران بود مکتوبی بقریش نوشته از ان عزم اعلام نمود جبرئیل علیه السلام آنحضرت را خبر داد علی و زبیر و مقداد را رضی اللّه عنهم حکم شد تا بروضه خاخ رفتند و مکتوب را از ساره که مولات ابی عمرو بن الضبعی بود بستده بخدمت آوردند حضرت ص مر حاطب را طلبیده فرمود که ترا چه برین داشت گفت یا رسول اللّه بخدا سوگند که من مومنم بخدا و رسول و از دین اسلام برنگشته ام اما حلیف قریشم نه از نفس ایشان و هیچکس در مکه ندارم که حمایت اهل و ولد و مال من نماید بخلاف سائر مهاجران که آنجا اقربا دارند خواستم که حقی بر ایشان ثابت گردد تا بملاحظه آن محافظت مردم من کنند حضرت فرمود که ای یاران حاطب با شما راست گفت و فاروق رضی اللّه عنه در غضب شده گفت یا رسول اللّه ص مرا امر کن تا گردن اینکه منافق بزنم پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود ای عمر رض او را مرنجان که او از اهل بدرست و حق سبحانه بدریان را مژده داد که اعملوا ما

شئتم فقد غفرت لکم آنگه اینکه آیت نازل شد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه گرویده اید لا تَتَّخِذُوا فرامگیرید عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم دشمنان مرا و اعادی خود را أَولِیاءَ دوستان تُلقُون َ میفرستید و القا می کنید إِلَیهِم بسوی دشمنان من و شما اخبار حبیب مرا بِالمَوَدَّهِ بسبب دوستی که دارید یا طرح محبتی که می افگنید وَ قَد کَفَرُوا و حال آنست که آن دشمنان کافر شده اند بِما جاءَکُم بآن چیزی که آمده است بشما مِن َ الحَق ِّ از سخن راست که آن قرآن ست یا کار درست که دین اسلام است یا سزاوار متابعت که پیغمبرست یُخرِجُون َ الرَّسُول َ بیرون میکنند پیغمبر ص را از مکه وَ إِیّاکُم و شما را نیز اخراج مینمایند أَن تُؤمِنُوا برای آنکه شما می گروید بِاللّه ِ رَبِّکُم بخدای که آفریدگار شما است و ایشان بسبب ایمان شما را از دیار شما بیرون میکنند پس ایشان را بدوستی مگیرید إِن کُنتُم خَرَجتُم اگر هستید شما که بیرون آمده اید از وطنهای خود جِهاداً فِی سَبِیلِی از بهر جهاد در راه من وَ ابتِغاءَ مَرضاتِی و برای طلب خوشنودی من تُسِرُّون َ إِلَیهِم راز میگوئید یعنی سخنان سرّی بدیشان می فرستید بِالمَوَدَّهِ بدوستی در لباس نصیحت وَ أَنَا أَعلَم ُ و من داناترم از شما.

صفحه : 1245

بِما أَخفَیتُم بآنچه پنهان می کنید از مودت اعدا وَ ما أَعلَنتُم و بآنچه ظاهر می سازید از اعتذار وَ مَن یَفعَله ُ و هر که بکند اینکه کار یعنی فراگیرد از ایشان دوستان یا القای خبر کنند بدیشان مِنکُم از شما فَقَد ضَل َّ پس بدرستی که گم کرده است سَواءَ السَّبِیل ِ راه راست را إِن یَثقَفُوکُم

اگر بیابند شما را کفار مکه یعنی بر شما قادر گردند و ظفر یافته شما را اسیر سازند یَکُونُوا باشند لَکُم أَعداءً مر شما را دشمنان یعنی القای مودت فائده ندهد و ایشان دشمنی آشکارا کنند وَ یَبسُطُوا إِلَیکُم و بگشایند بسوی شما أَیدِیَهُم دستهای خود را بزدن و کشتن وَ أَلسِنَتَهُم و بگشایند زبانهای خود را بشما بِالسُّوءِ ببدی یعنی بدشنام و فحش وَ وَدُّوا لَو تَکفُرُون َ و دوست دارند که شما کافر شوید چنانچه ایشان هستند لَن تَنفَعَکُم سود نخواهند داشت شما را أَرحامُکُم خویشان شما وَ لا أَولادُکُم و نه فرزندان شما یعنی امروز موالات با مشرکان بسبب مال و فرزند و خویش و پیوند می کنید و ایشان نفع نخواهند رسانید بشما یَوم َ القِیامَهِ روز رستخیز یَفصِل ُ جدا کند خدای در ان روز بَینَکُم میان شما و اولاد و اقربا یعنی کافران را بدوزخ فرستد و مومنان را به بهشت برد وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدای بدانچه شما می کنید از دوستی و دشمنی بَصِیرٌ بینا است و بر ان جزا خواهد داد قَد کانَت بدرستی که هست لَکُم مر شما را ای مومنان أُسوَهٌ حَسَنَهٌ سنتی نیکو که بدان اقتدا باید کرد- فِی إِبراهِیم َ در سخنان ابراهیم علیه السلام وَ الَّذِین َ مَعَه ُ و آنانکه با وی بوده اند از اهل ایمان إِذ قالُوا لِقَومِهِم یاد کنید چون ابراهیم ع و مومنان قوم او گفتند مر گروه خود را از مشرکان که از ما دوستی مجوئید إِنّا بُرَآؤُا بدرستی که ما بیزاریم مِنکُم از شما که بت پرستید وَ مِمّا تَعبُدُون َ و دیگر بیزاری میکنیم از آنچه می پرستید مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای کَفَرنا

بِکُم کافر شدیم بدین شما یا معبود شما.

صفحه : 1246

وَ بَدا و آشکارا شد بَینَنا وَ بَینَکُم ُ میان ما و شما العَداوَهُ دشمنی بدل وَ البَغضاءُ و دشمنی بدست یعنی محاربه أَبَداً همیشه یعنی پیوسته دشمنی قائم خواهد بود میان ما و شما بدست و دل حَتّی تُؤمِنُوا تا وقتی که ایمان آرید بِاللّه ِ وَحدَه ُ بخدای یکتا و یگانه یعنی بیگانگی او بگروید حق سبحانه پند میدهند مومنان را که در تبرّا از اهل شرک اقتدا بابراهیم علیه السلام کنید إِلّا قَول َ إِبراهِیم َ مگر در ان سخن ابراهیم علیه السلام که گفت لِأَبِیه ِ مر پدر خود را که بوعده استغفار که با تو کرده ام و بوعده ایمان که تو با من کرده لَأَستَغفِرَن َّ لَک َ هر آئینه آمرزش خواهم خواست برای تو وَ ما أَملِک ُ و مالک نیستم ای پدر لَک َ برای تو یعنی نمی توانم که دفع کنم از تو مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای مِن شَی ءٍ هیچ چیز اگر بخدا نگروی خلاصه سخن آنست که اقتدا باید کرد بحضرت ابراهیم علی نبینا و علیه السلام در بیزاری از کافران نه طلب آمرزش برای ایشان که آن صورت از وی بسبب وعده واقع شد و چون خلیل ع و اصحاب او بیزاری کردند از قوم گفتند رَبَّنا ای پروردگار ما عَلَیک َ تَوَکَّلنا بر تو توکل کردیم یعنی از خلق بریدیم و اعتماد بر کرم خالق نمودیم وَ إِلَیک َ أَنَبنا و بسوی تو بازگشتیم وَ إِلَیک َ المَصِیرُ و بسوی تست بازگشت همه در آخرت قولی آنست که اینکه دعا تتمه قول ابراهیم علیه السلام نیست بلکه حق سبحانه مومنان را بعد از نهی موالات کفار

امر فرماید که چون قطع علاقه مودت با دشمنان کردید بگوئید خدایا از ایشان بریدیم و بلطف تو پیوند کردیم مثنوی سوی تو کردیم روی و دل بتو بستیم از همه بازآمدیم و با تو نشستیم هر چه نه پیوند یار بود بریدی هر چه ز پیمان دوست بود شکستیم رَبَّنا ای پروردگار ما لا تَجعَلنا مگردان ما را فِتنَهً محل برگماشتن لِلَّذِین َ کَفَرُوا برای آنانکه نگرویده اند یعنی ایشان را بر ما مگمار و مسلط مگردان و بدست ایشان ما را عذاب مکن وَ اغفِر لَنا و بیامرز ما را رَبَّنا ای پروردگار ما إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ بدرستی که تو غالبی در حکم پس شر ایشان دفع کن الحَکِیم ُ دانا در کار خود پس ما را بیامرز لَقَد کان َ بدرستی که هست لَکُم مر شما را فِیهِم در ابراهیم علیه السلام و قوم او أُسوَهٌ حَسَنَهٌ خصلتی نیکو که پیروی کنید آنرا تکرار برای تاکید است در اقتدا بابراهیم علی نبینا و علیه السّلام یا در اوّل اقتدا است باقوال او و در ثانی بافعال و اینکه اقتدا هست لِمَن کان َ یَرجُوا اللّه َ مر کسی را که امید دارد در رضای خدای وَ الیَوم َ الآخِرَ و پاداش روز قیامت را یا بترسد از خدای و روز بازپسین وَ مَن یَتَوَل َّ و هر که روی بگرداند از فرمان خدا و رسول و دوستی کند با دشمنان فَإِن َّ اللّه َ هُوَ الغَنِی ُّ پس بدرستی که خدای بی نیاز است از وی و از نصرت کردن وی مر دین او را چه خود ناصر دین خود است الحَمِیدُ ستوده است بی ستائش خلق آورده اند که بعد از نزول

اینکه آیت مومنان قطع دوستی کردند از کسان خود که مشرک بودند در مکّه حق سبحانه وعده فرموده که.

صفحه : 1247

عَسَی اللّه ُ أَن یَجعَل َ شاید که خدا پیدا کند بَینَکُم میان شما وَ بَین َ الَّذِین َ و میان آنانکه عادَیتُم دشمن داشتید مِنهُم از کفّار مکه مَوَدَّهً دوستی و یاری و آنچنان بود که ابو سفیان و سهل بن عمرو و حکیم بن حزام و غیر ایشان از صنادید عرب که دشمنان عظیم بودند اسلام آوردند و کسان ایشان را با ایشان محبتی تمام پیدا شد وَ اللّه ُ قَدِیرٌ و خدا توانا است بر آنکه دشمنی را بدوستی بدل کند وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدا آمرزنده است کسی را که موالات کرده با ایشان قبل از نهی رَحِیم ٌ مهربان بر آنها که بعد از نهی قطع مودّت کردند آورده اند که قوم خزاعه را با حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم عهد و پیمان بود و هرگز قصد مسلمانان نکردند و دشمنان دین را یاری ندادند حق سبحانه در باره ایشان فرمود لا یَنهاکُم ُ اللّه ُ نهی نمیکند خدا شما را ای مومنان عَن ِ الَّذِین َ از آنانکه ایشان لَم یُقاتِلُوکُم کارزار نکرده اند با شما فِی الدِّین ِ در کار دین و ملّت وَ لَم یُخرِجُوکُم و بیرون نکردند شما را مِن دِیارِکُم از سراهای و منزلهای شما یعنی خزاعه که در مقاتله و اخراج شما دخلی ننموده اند یا مراد زنان و کودکان اند که ایشانرا در قتل و اخراج چندان مدخلی نیست می فرماید که خدا باز نمیدارد شما را أَن تَبَرُّوهُم از آنکه نیکوئی کنید با ایشان وَ تُقسِطُوا إِلَیهِم و از آنک عدل کنید

یا بفرستید قسطی و بهره برای ایشان إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُقسِطِین َ بدرستی که خدا دوست دارد عدل کنندگانرا إِنَّما یَنهاکُم ُ اللّه ُ جز اینکه نیست که حق سبحانه نهی میکند شما را عَن ِ الَّذِین َ قاتَلُوکُم از آنانکه کارزار کردند با شما فِی الدِّین ِ در دین خدای وَ أَخرَجُوکُم و بیرون کردند شما را مِن دِیارِکُم از سراهای شما وَ ظاهَرُوا و معاونت کردند و هم پشت شدند با اعادی عَلی إِخراجِکُم بر بیرون کردن شما از خان و مان شما یعنی مشرکان مکّه بعضی که در صدد حرب آمدند و برخی که سعی اخراج کردند و جمعی که یار ساعیان بودند بازمیدارد خدا شما را أَن تَوَلَّوهُم از انکه دوستی کنید با ایشان وَ مَن یَتَوَلَّهُم و هر که دوست دارد ایشانرا فَأُولئِک َ پس آن گروه دوست دارندگان هُم ُ الظّالِمُون َ ایشانند ستمکاران که وضع دوستی در غیر موضع می کنند چه دوستی با خدای می باید و با دوستان خدای می شاید که از دوستی دیگران هیچ نکشاید بیت بگسل ز دوستان دغا باز حیله ساز یاری طلب که طالب نقش وفا بود آورده اند که در حدیبیه صلح واقع شد یکی از شروط آن بود که هر مسلمان که از مکّه بمدینه رود آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم او را بکفّار باز فرستد و اگر مسلمانی از مدینه روی برتافته جانب مکه شتابد قریش او را بازنگردانند هنوز آنحضرت علیه الصلوه و السّلام در حدیبیه بود که جماعتی مومنان از مکّه گریخته بملازمت آمدند از ان جمله سبیعه اسلمیه بود و در عقب شوهر او مسافر مخزومی می رسید و گفت شرط صلح برین وجه بوده که هر که از ما

بتو آید بما رد کنی جبرئیل علیه السلام آمد و گفت یا رسول اللّه آن شرط بر مردان واقع شده نه بر زنان و روا نیست که مومنات را بمشرکان باز دهید و اینکه آیت نازل شد که- صفحه : 1248

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِذا جاءَکُم ُ المُؤمِنات ُ چون بیایند بشما زنان گرویده مُهاجِرات ٍ هجرت کننده از دار کفر بدار ایمان فَامتَحِنُوهُن َّ پس بیازمائید ایشان را بدانکه سوگند دهید که بیرون آمدن ایشان از دشمنی شوهر نبوده و دوستی دیگری هم سبب آمدن نشده و بهیچ غرض از اغراض دنیوی وابسته نیستند بلکه خاص برای خدا و رسول ص و تدیّن بدین اسلام آمده اند اللّه ُ أَعلَم ُ خدا داناتر است بِإِیمانِهِن َّ بگرویدن ایشان که مطلع است بر سرائر و ضمائر امّا چون حکم شرع بر ظاهر است ایشانرا سوگند دهید فَإِن عَلِمتُمُوهُن َّ مُؤمِنات ٍ پس اگر دانستید ایشان را بغلبه ظن که مؤمنه اند فَلا تَرجِعُوهُن َّ پس بازمگردانید ایشانرا إِلَی الکُفّارِ بسوی شوهران ناگردیده ایشان لا هُن َّ نه ایشان یعنی اینکه زنان حِل ٌّ لَهُم حلال اند مر آن کافران را وَ لا هُم و نه آن کافران یَحِلُّون َ لَهُن َّ حلال میشوند مر اینکه زنان را چه تباین دارین جدائی افگنده است میان ایشان وَ آتُوهُم و بدهید شوهران ایشان را ما أَنفَقُوا از آنچه خرج آن زن کرده باشند از کابین پس حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم سبیعه را سوگند داد و آنچه مسافر از مهر بدو داده بود گرفته بازگشت و آیت آمد وَ لا جُناح َ عَلَیکُم و هیچ بزه دائمی نیست بر شما أَن تَنکِحُوهُن َّ آنکه بخواهید اینکه زنان مهاجره را إِذا

آتَیتُمُوهُن َّ چون بدهید ایشانرا أُجُورَهُن َّ مزدها یعنی مهرهای ایشان پس فاروق رضی اللّه عنه او را بخواست و دیگر آیت آمد که وَ لا تُمسِکُوا و چنگ درمزنید بِعِصَم ِ الکَوافِرِ بعصمتها یعنی عقدهای زنان کافره یعنی نکاح ایشان را باقی مگذارید بلکه طلاق بدهید اگر ایمان نیارند پس اصحاب هر زن کافره که در نکاح داشتند طلاق دادند و حکم شد که وَ سئَلُوا و بخواهید از آنکس که آن زن را بخواهد از کافران ما أَنفَقتُم آنچه خرج کرده اید از مهر برو وَ لیَسئَلُوا باید که بخواهند کافران از شما ما أَنفَقُوا آنچه خرج کرده اند مهور ازواج مهاجرات خود یعنی عصمت زوجیت منقطع شد میان مومن و کافره و میان کافر و مومنه پس هر یک باید که رد کنند مهریرا که بصاحب خود داده اند ذلِکُم آنچه ذکر کرده شد حُکم ُ اللّه ِ فرمان خدای است یَحکُم ُ حکم می کند خدای بآن- بَینَکُم میان شما وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا دانا است بمصالح شما حَکِیم ٌ حکم کننده بآنچه محض حکمت است بعد از نزول آیت مومنان ادای مهور مهاجرات کردند بازواج ایشان و کفار از ادای مهر مرتدات ابا نمودند آیت آمد.

صفحه : 1249

وَ إِن فاتَکُم و اگر فوت شود ای مؤمنان از شما شَی ءٌ چیزی مِن أَزواجِکُم یکی از زنان شما إِلَی الکُفّارِ بسوی کفار یعنی بدار الحرب پیوند و مهر او بدست شما نیابد فَعاقَبتُم پس شما غنیمت گیرید یعنی غزا کنید و عاقبت شما را ظفر بود و مال بدست آید فَآتُوا الَّذِین َ ذَهَبَت پس بدهید آنان را که رفته اند أَزواجُهُم زنان ایشان بدار الکفر و مهر نیافته اند از شوهران مِثل َ ما أَنفَقُوا

مانند آنچه نفقه کردند از مهر آن زن در معالم از إبن عباس رضی اللّه عنه نقل میکند که شش تن از زنان مومن مهاجر مرتده شده بنزد کفار رفتند و حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم مهور ایشان را از غنیمت بشوهران ایشان داد وَ اتَّقُوا اللّه َ و بترسید از عذاب خدای الَّذِی أَنتُم آنخدای که شما بِه ِ مُؤمِنُون َ بدو گرویدگانید حکم اینکه آیت تا بقای عهد باقی بود و چون عهدا مرتفع گشت اینکه احکام منسوخ شد آورده اند که روز فتح مکه چون سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم از بیعت رجال فارغ گشت زنان نیز بمبایعت میل کردند آیت آمد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای خبرکننده پای بلند قدر إِذا جاءَک َ المُؤمِنات ُ چون بیایند بتو زنان گرویده یُبایِعنَک َ بیعت کنند با تو عَلی أَن لا یُشرِکن َ بر آنکه شرک نیارند و شریک نگیرند بِاللّه ِ شَیئاً با خدا چیزی را وَ لا یَسرِقن َ و دزدی نکنند وَ لا یَزنِین َ و زنا نکنند وَ لا یَقتُلن َ و نه کشند أَولادَهُن َّ فرزندان خود را چنانچه زنده در خاک می کردند یا قصد بچه که در شکم دارند بکنند و او را بیفگنند وَ لا یَأتِین َ و نیایند بِبُهتان ٍ بدروغی که از روی جهل یَفتَرِینَه ُ بربافته اند آنرا بَین َ أَیدِیهِن َّ وَ أَرجُلِهِن َّ میان دستها و پایهای خود یعنی فرزند حرام زاده را نیارند و بدروغ بشوهران نه بندند و در دست و پای خود آورده می پرورند وَ لا یَعصِینَک َ و عاصی نشوند در تو فِی مَعرُوف ٍ در آنچه بفرمائی از نیکوئی که ترک نوحه کردن است در وی خراشیدن و موی بریدن و چون بدین شروط

بیعت کنند فَبایِعهُن َّ پس بیعت کن بایشان عائشه رضی اللّه عنها فرمود که بیعت پیغمبر علیه الصلوه و السلام با زنان بسخن بود و دست آنحضرت ص دست هیچ زن نسوده قولی آنست که زنان دست خود در قدح آب فرو بردند و بعد از ان حضرت ص دست مبارک خود در آب فرو بردی و گفته اند امیه خواهر خدیجه رض را فرمود تا بیعت زنان فراگرفت وَ استَغفِر لَهُن َّ اللّه َ و طلب آمرزش کن برای زنان مبایعه از خدای إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ به تحقیق خدا آمرزنده گناه کسانیست که بر توحید بیعت کنند رَحِیم ٌ مهربان بر ایشان که توفیق توبه و ایمان داد بزرگی فرموده که مردم میگویند رحمت موقوف است بر ایمان یعنی تابنده ایمان نیارد مستحق رحمت نشود و من میگویم ایمان موقوف است برحمت یعنی تا حق سبحانه برحمت خود توفیق نه بخشد کسی بدولت ایمان نرسد بیت بی رحمت آن پار ز دوزخ نرهند توفیق عزیز است بهر کس ندهند بعضی درویشان مسلمانان بجهت جز منفعت با جهودان دوستی میکردند و خبر اهل اسلام بدیشان می گفتند آیت آمد که.

صفحه : 1250 یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان لا تَتَوَلَّوا دوستی مکنید قَوماً غَضِب َ اللّه ُ عَلَیهِم با گروهی که خشم گرفت خدای بر ایشان قَد یَئِسُوا هر آئینه که ناامید شده اند یعنی یهود مِن َ الآخِرَهِ از ثواب آخرت چه دانسته اند که بسبب عناد و کتمان نعت رسول صلی اللّه علیه و سلّم ایشان را هیچ نوع حظی از مثوبات اخروی نخواهد بود لا جرم ناامیداند از ان کَما یَئِس َ الکُفّارُ همچنانکه ناامید شدند کافران مِن أَصحاب ِ القُبُورِ از اهل گورها یعنی

از رجوع ایشان بدنیا یا یهود ناامیداند از ثواب عقبی همچون کافران مرده که بعیان حال خود را دانسته اند و از نعیم آن جهان بکلی قطع امید کرده

سوره الصف

مدنیه و هی اربع عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ سَبَّح َ لِلّه ِ پاک و بی عیب گفت مر خدایرا ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از علویات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از سفلیات وَ هُوَ العَزِیزُ و او غالب است که حکم او بهیچ وجه مردود نگردد الحَکِیم ُ درست کار که خلل بافعال او راه نیابد دمیاطی آورده که اصحاب کرام رضی اللّه عنهم گفتند آیا کدام عمل بجای آریم که ما را از حفره نیران رهانیده بروضه جنان و تحفه روح و ریحان رساند حق سبحانه آیت فرستاد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَهٍ الآیه حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که ای قوم آمد آنچه می جستید یعنی عملی که بنده را از سجن سجین رهائی بخشد و به اعلی علّتین فرود آرد ایمان و جهاد است صحابه رض از موت کراهت داشتند آیت آمد که یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای کسانیکه ایمان آورده اید لِم َ تَقُولُون َ چرا میگوئید ما لا تَفعَلُون َ آن چیزی را که نمی کنید.

صفحه : 1251

کَبُرَ بزرگ است مَقتاً از روی خشم عِندَ اللّه ِ بنزدیک خدای أَن تَقُولُوا آنکه بگوئید ما لا تَفعَلُون َ آنچه نخواهید کرد و نزد بعضی علماء آیت عام است و شامل یعنی هر که سخنی گوید و نکند درین عتاب داخل است و بآن علماء نیز که خلق را بعمل خیر فرمایند و خود ترک نمایند

اینکه سیاست خواهد بود ا تامرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم و حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم در شب معراج دیده که لبهای چنین کسان بمقراض آتشین می بریدند قطعه از من بگوی عالم تفسیر گوی را گر در عمل نکوشی نادان مفسّری بار درخت علم ندانم بجز عمل با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای یُحِب ُّ الَّذِین َ یُقاتِلُون َ دوست دارد آنانرا که کارزار کنند فِی سَبِیلِه ِ در راه وی صَفًّا صف زده در برابر خصم کَأَنَّهُم گویا ایشان در استحکام بُنیان ٌ مَرصُوص ٌ بناها اندریخته ازار زیر کنایت است از ثبات قدم ایشان در معرکه حرب و بیکدیگر باز چسپیدن وَ إِذ قال َ مُوسی و یاد کن آنرا که گفت موسی علیه السلام لِقَومِه ِ مر گروه خود را یعنی با بنی اسرائیل گفت یا قَوم ِ ای قوم من لِم َ تُؤذُونَنِی چرا میرنجانید مرا بناشنودن فرمان من وَ قَد تَعلَمُون َ و براستی میدانید أَنِّی رَسُول ُ اللّه ِ آنکه من فرستاده خدایم إِلَیکُم بسوی شما و بر رسالت خود از معجزات ظاهره اقامت شهادت کرده ام و شما را معلوم شده و شبهه نمانده و رسول باید که محترم و مکرم باشد پس شما فرمان من برید ایشان بر همان جهالت و ضلالت خود ثابت بودند و سخن کلیم اللّه علی نبینا و علیه السلام نشنودند فَلَمّا زاغُوا پس آنهنگام که بگشتند بنی اسرائیل از قبول فرمان موسی ع أَزاغ َ اللّه ُ بگردانید خدای قُلُوبَهُم دلهای ایشانرا از صفت یقین و موقع شک ساخت وَ اللّه ُ و خدای لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ راه نمی نماید بشناخت خود بیرون رفتگان را از دائره فرمان وَ إِذ قال َ و

یاد کن آنرا نیز که گفت عِیسَی ابن ُ مَریَم َ عیسی پسر مریم علیه السلام مر قوم خود را که یا بَنِی إِسرائِیل َ ای فرزندان یعقوب ع إِنِّی رَسُول ُ اللّه ِ بدرستی که من فرستاده خدایم إِلَیکُم بسوی شما بحجّت و برهان مُصَدِّقاً در حالتی که باوردارنده ام لِما بَین َ یَدَی َّ مر آن چیزی را که پیش من است مِن َ التَّوراهِ از کتاب توریت یعنی قبل از من نازل شده و من تصدیق کرده ام که آن از نزدیک خدا است وَ مُبَشِّراً و مژده دهنده ام بِرَسُول ٍ یَأتِی بفرستاده که می آید بدین کامل و شرع شامل مِن بَعدِی از پس زمان من اسمُه ُ أَحمَدُ نام او احمد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم یعنی ستاینده تر و ترجمه کلام عیسی علی نبینا و علیه السلام برین وجه است که انی ذاهب الی ربّی و ربّکم و الفارقلیطا جاء و معنی فارقلیطا احمد است در تبیان آورده که اسم آنحضرت ص بسریانی منحمیا است و معنی او آنکه فرستد خدا بشما او را بعد از مسیح ع فَلَمّا جاءَهُم پس آن هنگام که آمد عیسی علیه السلام بدیشان بِالبَیِّنات ِ بمعجزات روشن چون احیای موتی و ابراء اکمه و ابرص قالُوا گفتند بیشتر بنی اسرائیل هذا اینکه او بما می نماید سِحرٌ مُبِین ٌ جادوئی است آشکارا یعنی بر هیچکس پوشیده نیست که سحر می کند.

صفحه : 1252

وَ مَن أَظلَم ُ و کیست ستمکارتر مِمَّن ِ افتَری از کسی که بربندد عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ بر خدا دروغ یعنی پیغمبر او را تکذیب کند و آیتهای او را سحر داند بعضی علما برآنند که نضر بن حارث گفت که روز قیامت لات و عزی مرا شفاعت خواهند

کرد نزد خدای و او شفاعت ایشان قبول خواهد فرمود اینکه آیت آمد که کیست ظالم تر از کسی که دروغ بر خدا بندد بقبول شفاعت بتان در باره کفار وَ هُوَ یُدعی و حال آنکه مفتری خوانده می شود یعنی پیغمبر ص او را میخواند إِلَی الإِسلام ِ بسوی دین اسلام که مشتمل است بر خیر و صلاح و فوز و فلاح در دنیا و عقبی وَ اللّه ُ لا یَهدِی و خدا راه ننماید بر ستمکاری القَوم َ الظّالِمِین َ گروه ستمکاران را در لباب آورده که چند روزی وحی بر حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم فرود نیامد کعب بن اشرف گفت مژده باد شما را ای گروه یهود که خدای محمّد ص نور او را فرو نشانید و کار او باتمام نخواهد رسید اینکه سخن بجناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و سلّم عرض نمودند و غبار ملال بر آئینه دل مبارک آنحضرت نشست جبرئیل علیه السلام بجهت رفع آن آیت آورد که یُرِیدُون َ میخواهند یهود لِیُطفِؤُا تا فرونشانند نُورَ اللّه ِ نور خدای را که دین و کتاب او است یا نور خدا و رسول او- بِأَفواهِهِم بدهنهای خود یعنی بگفتار ناپسندیده و سخنان بی ادبانه وَ اللّه ُ مُتِم ُّ و خدا تمام گرداننده است نُورِه ِ نور دین و روشنی شرع سید المرسلین علیه الصلوه و التسلیم را قبل از قیام قیامت وَ لَو کَرِه َ الکافِرُون َ و اگرچه کراهت دارند کافران از اتمام آن چه کراهت ایشان را اثری نیست در اطفاء چراغ صدق و صواب همچون ارادت خفاش که غیر موثر است در نابودن آفتاب جهانتاب قطعه شب پرک خواهد که نبود آفتاب تا به بیند دیده او

مرز بوم دست قدرت هر صباحی شمع مهر برفروزد کوری خفاش شوم هُوَ الَّذِی أَرسَل َ اوست آن خداوندی که فرستاد- رَسُولَه ُ پیغمبر خود را بِالهُدی بچیزی که سبب هدایت است یعنی قرآن وَ دِین ِ الحَق ِّ و بکیش راست که ملّت حنیفه است لِیُظهِرَه ُ تا غالب گرداند اینکه دین را عَلَی الدِّین ِ کُلِّه ِ بر همه کیش و ملت بوقت نزول عیسی علیه السلام که همه اهل زمین دین اسلام قبول کنند وَ لَو کَرِه َ المُشرِکُون َ و هرچند کاره اند مشرکان اظهار دین محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم را که مشتمل است بر اثبات توحید و ابطال شرک.

صفحه : 1253

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان هَل أَدُلُّکُم آیا دلالت کنم شما را عَلی تِجارَهٍ تُنجِیکُم بر بازرگانی که باز رهاند شما را مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ از عذابی دردناک پس بیان تجارت میکند که تُؤمِنُون َ خبر است بمعنی امر یعنی ایمان آرید مراد آن است که ثابت باشید بر ایمانی که دارید بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ بخدای و بفرستاده او وَ تُجاهِدُون َ و جهاد نمائید با کافران فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای بِأَموالِکُم بمالهای خود که زاد و راحله و سلاح برای مجاهدان بخرید وَ أَنفُسِکُم و بنفسهای خود که متعرض قتل و حرب شوید ذلِکُم آنچه مذکور شد از ایمان و جهاد خَیرٌ لَکُم بهتر است مر شما را از معاملات مربحه إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید شما که دانید طریق تجارات حقیقی را بزرگی فرموده که اصل معامله درین تجارت آنست که غیر حق را بدهی و حق را بستانی در نفخات از ابی عبد اللّه تستری قدس سره نقل می کند که

پسری وی بوی آمد و گفت سبوئی روغن داشتم که سرمایه من بود از خانه بیرون آوردم بیفتاد و بشکست و سرمایه من ضائع شد گفت ای فرزند سرمایه خود آن ساز که سرمایه پدر تست و اللّه که پدر ترا هیچ نیست در دنیا و آخرت غیر از اللّه شیخ الاسلام قدس سره فرمود که سود تمام آن بودی که پدرش هم نبودی اینکه اشارت بمرتبه فنا است و در باختن سود و مایه در بازار شوق لقا رباعی تا چند ببازار خودی هست شوی بشتاب که از جام فنا مست شوی از مایه و سود دو جهان دست بشوی سودی تو همان بس که تهی دست شوی پس اگر ایمان آرید و جهاد کنید یَغفِر لَکُم بیامرزد خدای مر شما را ذُنُوبَکُم گناهان گذشته شما در دنیا وَ یُدخِلکُم و درآرد شما را در عقبی جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار آن جویها وَ مَساکِن َ طَیِّبَهً و بمسکنهای پاکیزه که واقع باشد فِی جَنّات ِ عَدن ٍ در بوستانهای جاوید که دار اقامت است ذلِک َ آن مغفرت و ادخال بهشت الفَوزُ العَظِیم ُ رستگاری است بزرگ وَ أُخری تُحِبُّونَها و مر شما را است نعمتی دیگر در دنیا که آنرا دوست میدارید نَصرٌ مِن َ اللّه ِ نصرتی از خدای بر قریش وَ فَتح ٌ قَرِیب ٌ و فتحی نزدیک که فتح مکه است یا فتح فارس و روم إبن عطا قدس سره فرموده که نصرت توحید است و فتح نظر بجمال ملک مجید و نزد محققان فتح قریب فتح یاب دل است بترقی از مقامات نفس و غنائم اینکه فتح معارف یقینیه باشد

و همه مومنان را درین مرتبه شرکت است کما قال وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ و بشارت ده ای محمّد ص مومنان را بنصرت در دنیا و بجنّت در آخرت.

صفحه : 1254

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان مخاطب جماعتی اند از انصار که در لیله عقبه ثانیه بیعت کردند و ایشان هفتاد تن بودند یا خطاب عام است یعنی جمیع مومنان را می فرماید کُونُوا باشید أَنصارَ اللّه ِ نصرت کنندگان دین خدای و رسول ص او تقدیر کلام چنین است که ای محمّد ص طلب نصرت کن از قوم خود کَما قال َ همچنانکه طلب نصرت فرمود و گفت عِیسَی ابن ُ مَریَم َ لِلحَوارِیِّین َ عیسی پسر مریم مر حواریان را که خواص او بودند و در دین او بهمه کس سبقت داشتند مَن أَنصارِی کیستند یاران و نصرت کنندگان من و توجه نمودگان با من إِلَی اللّه ِ بسوی نصرت خدای یا کیانند اعوان من در دعوت خلق بخدای قال َ الحَوارِیُّون َ گفتند حواریان که درین راه نَحن ُ أَنصارُ اللّه ِ مائیم ناصران دین خدای و فی الواقع نصرت کردند دین عیسی را علی نبینا و علیه السلام بعد از رفع وی و خلق را بخدا دعوت نمودند فَآمَنَت پس ایمان آوردند بسبب دعوت ایشان طائِفَهٌ مِن بَنِی إِسرائِیل َ گروهی از بنی اسرائیل بعیسی علیه السلام و او را بنده و رسول خدای دانستند وَ کَفَرَت طائِفَهٌ و کافر شدند گروهی دیگر و او را پسر خدا گفتند و چون حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم مبعوث شد موافق همه مومنان گفت عیسی عبد اللّه و رسوله آن گروه معونت یافتند حق سبحانه فرمود فَأَیَّدنَا الَّذِین َ آمَنُوا پس قوّت

دادیم و غالب گردانیدیم آنان را که گرویدند بعیسی ع و رسالت و عبودیت او عَلی عَدُوِّهِم بر دشمنان ایشان که قائل بودند بالوهیت او فَأَصبَحُوا پس گشتند مؤمنان ظاهِرِین َ غلبه کنندگان بر کافران

سوره الجمعه

مدنیه و هی احدی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- یُسَبِّح ُ بپاکی یاد میکند و تنزیه می نماید لِلّه ِ مر خدایرا ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از بدائع علوی وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمینها است از کوائن سفلی المَلِک ِ بادشاهی که ملک اوست دائم و بی زوال القُدُّوس ِ پاک از سمت عیب و صفت اختلال العَزِیزِ ارجمند که مثل و نظیر ندارد الحَکِیم ِ حکم کننده که راستی بجا آرد.

صفحه : 1255

هُوَ الَّذِی بَعَث َ اوست آن کسی که برانگیخت فِی الأُمِّیِّین َ در میان امیان مراد قوم عرب اند که اکثر ایشان خواننده و نویسنده نبودند رَسُولًا مِنهُم فرستاده از جمله ایشان یعنی امّی تا رسالت او از تهمت دور باشد و گفته اند امیت آنحضرت ص بجهت آن است که در کتب متقدمه برین وجه مذکور بوده که خاتم انبیاء امّی باشد و از جمله در کتاب شعیب علیه السلام مذکور است که انی ابعث امیا فی الامیین و اختم به النبیین و در امّیّت آنحضرت ص نکتها است اینجا بسه بیت اختصار میرود مثنوی فیض ام الکتاب پروردش لقب امی خدای زان کردش لوح تعلیم ناگرفته ببر همه ز اسرار لوح داده خبر بر خط اوست انس و جان را سر گر نخواند است خط از ان چه خطر پس صفت نبی ص امی علیه الصلوه و السّلام می کند که یَتلُوا عَلَیهِم میخواند بر ایشان آیاتِه ِ آیتهای کلام خدای را

با آنکه امی است مثل ایشان وَ یُزَکِّیهِم و پاک میسازد ایشان را از دنس کفر و خبث عقاید و رداءت اخلاق وَ یُعَلِّمُهُم ُ الکِتاب َ و می آموزاند ایشان را قرآن وَ الحِکمَهَ و احکام شریعت وَ إِن کانُوا و اگرچه بودند اینکه گروه که حالا قرآن خوانان و پاکان و درآموختگانند مِن قَبل ُ پیش از بعث محمّد لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا که آن شرک بوده و تتبع دین جاهلیت وَ آخَرِین َ و دیگر مبعوث ساخت در میان دیگران مِنهُم از مومنان که ایشان لَمّا یَلحَقُوا بِهِم نرسیدند به آنانکه سابقانند اما لاحق خواهند شد مراد تابعین اند و از معالم بایراد حدیثی صحیح متفق علیه معلوم می شود که اینها عجم اند- و اصح اقوال آنست که هر که باسلام درآمده و درمی آید بعد از وفات حضرت پیغمبر علیه الصلوه و السلام همه درین آخرین داخل اند وَ هُوَ العَزِیزُ و خدای غالب است در امر بعثت هرکرا خواهد برسالت فرستد الحَکِیم ُ خداوند حکمت است در اختیار هر پیغمبری ص برای هر امتی ذلِک َ اینکه نبوت یا بعثت فَضل ُ اللّه ِ افزونی کرم خدای است یُؤتِیه ِ میدهد آنرا مَن یَشاءُ هرکرا می خواهد وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ و خدا خداوند فضل بزرگ است که نعیم دنیا و آخرت در جنب آن محقر و مختصر نماید مَثَل ُ الَّذِین َ حُمِّلُوا التَّوراهَ مثل آنانکه تحمیل کرده شدند توریت یعنی حکم شد که بار تکلیف احکام توریت بردارند ثُم َّ لَم یَحمِلُوها پس برنداشتند آن بار را و بمجرد خواندن توریت قناعت نموده بر آنچه در وی بود کار نکردند کَمَثَل ِ الحِمارِ یَحمِل ُ هم چون مثل درازگوش است که بردارد أَسفاراً

کتابها از علم یعنی رنج می برد در حمل آن و از ان نفعی ندارد همچون یهود که توریت میخوانند و بدان منتفع نمی شوند نظم گفت ایزد یحمل اسفار بار باشد علم کان نبود ز هو علمهای اهل دل حمال شان علمهای اهل تن احمال شان علم چون بر دل زند یاری بود علم چون بر تن زند باری بود چون بدل خوانی از حق گیری سبق چون بگل خوانی سیه سازی ورق بِئس َ بد مثلی است که زده شد مَثَل ُ القَوم ِ مثل گروه یهود الَّذِین َ کَذَّبُوا آنانکه تکذیب کردند بِآیات ِ اللّه ِ حجتهای خدای را که دلیل بوده بر نبوت محمّد صلی اللّه علیه و سلّم وَ اللّه ُ لا یَهدِی و خدا راه فلاح نمی نماید القَوم َ الظّالِمِین َ گروه ستمکاران را که بعناد با حق بر نفس خود ظلم کرده اند و با وجود اینکه که نحن ابناء اللّه و احباؤه و لاف میزنند که لن یدخل الجنّه الّا من کان هودا.

صفحه : 1256

قُل بگو ای محمّد ص یا أَیُّهَا الَّذِین َ هادُوا ای گروه که دین یهودیت دارید إِن زَعَمتُم اگر گمان می برید أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه ِ آنکه شما دوستانید مر خدای را مِن دُون ِ النّاس ِ بدون مردمان از عرب و عجم که گرویده اند فَتَمَنَّوُا المَوت َ پس آرزو ببرید مرگ را إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در آنکه شمااید دوستان خدا تا برسید بکراماتی که حق سبحانه برای دوستان خود مقرر فرموده اینکه به وَ لا یَتَمَنَّونَه ُ أَبَداً و حال آنست که یهود تمنّا نکنند مرگ را هرگز اینکه به بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم بسبب آنچه از پیش فرستاده است دستهای ایشان یعنی بواسطه عملهائی که کرده اند چون تحریف احکام توریت و

تغییر نعت و صفت محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم و میدانند که بعد از مرگ بدان کردار معذّب خواهند شد اینکه به وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ و خدا دانا است اینکه به بِالظّالِمِین َ به ستمکاران بر نفس خود قُل بگو ای محمّد با یهود إِن َّ المَوت َ الَّذِی بدرستی که آن مرگی که شما تَفِرُّون َ مِنه ُ می گریزید از وی و تمنّا نبرید و از وقوع آن کراهت میدارید فَإِنَّه ُ مُلاقِیکُم پس بتحقیق او رسنده است بشما یعنی بگیرد شما را و شربت آن بچشید ثُم َّ تُرَدُّون َ پس بازگردانیده شوید إِلی عالِم ِ الغَیب ِ وَ الشَّهادَهِ بسوی دانائی آشکارا و نهان فَیُنَبِّئُکُم پس خبر دهد شما را بِما کُنتُم تَعمَلُون َ به آنچه هستید که عمل میکنید و مناسب آن کردار جزا یابید یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آن کسانیکه گرویده اید باحکام شرع إِذا نُودِی َ لِلصَّلاهِ چون ندا در داده شود برای نماز مِن یَوم ِ الجُمُعَهِ در روز جمعه فَاسعَوا پس بشتابید إِلی ذِکرِ اللّه ِ بسوی یاد کردن خدای که نماز است و خطبه یعنی رغبت کنید بدان و سعی نمائید در ان وَ ذَرُوا البَیع َ و بگذارید خرید و فروخت را قول صحیح بمذهب امام اعظم رح آن است که موجب سعی و ترک تجارات و مبایعات اذان اوّل در روز آدینه باشد اگر موذن متعدد باشند ذلِکُم آن سعی و ترک بیع خَیرٌ لَکُم بهتر است شما را از معامله زیرا که در آن نفع باقی اخروی باشد و آن بهتر است از سود فانی دنیوی إِن کُنتُم تَعلَمُون َ اگر هستید که بدانید نفع و ضرر را و تمیز می کنید میان خیر و شر.

صفحه : 1257

فَإِذا

قُضِیَت ِ الصَّلاهُ پس چون گزارده شد نماز جمعه فَانتَشِرُوا پس پراگنده شوید فِی الأَرض ِ در زمین برای تجارت و تصرف در ما یحتاج خود امر اباحت است یعنی اگر خواهید پس از نماز در پی مهمات خود روید وَ ابتَغُوا و بجوئید مِن فَضل ِ اللّه ِ از فضل خدای یعنی روزی خود مراد تهیه اسباب معاش است و گفته اند انتشارهم در زمین مسجد است جهت رفتن بمجلس علما و مذکّران و بقولی مراد عیادت بیماران ست و حضور جنازه و زیارت مومنان و طلب علم و آنچه بدین ماند چه جستن میامن فضل الهی بدینها تواند بود وَ اذکُرُوا اللّه َ و یاد کنید خدای را کَثِیراً بسیار یعنی در مجامع احوال بذکر او اشتغال کنید نه همین در وقت نماز لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ شاید که رستگار شوید و بخیر دو سرا برسید که ذکر وی موجب جمعیت ظاهر و باطن و سبب تجارت دنیا و آخرت است رباعی از ذکر خدا مباش یکدم غافل کز ذکر بود خیر دو عالم حاصل ذکرست که اهل شوق را در همه وقت آسایش جان باشد و آرامش دل آورده اند که روزی حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم خطبه میخواند ناگاه کاروان دحیه کلبی رح از جانب شام رسید با طعام بسیار و بدان وقت در مدینه تنگی بود و کاروان چون بسلامت رسیدی طبل شادی زدندی آواز طبل باستماع حضار مجلس رسیده جهت بیع طعام از مسجد بیرون آمده متوجه کاروان گشتند و غیر از دوازده تن که چهار از ایشان خلفای راشدین بودند رضوان اللّه علیهم اجمعین کس نماند حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود اگر می رفتید

در پی یکدیگر تا کسی مطلق در مسجد نمی بود ازین وادی آتش بسوی شما روان می گشت و مقارن همین حال اینکه آیت نزول اجلال یافت وَ إِذا رَأَوا و چون به بینند تِجارَهً بازرگانی یعنی کاروان بازرگانی را أَو لَهواً یا بشنوند آواز طبلی که جهت رسیدن کاروان میزنند را انفَضُّوا متفرق گردند از مجلس و بروند إِلَیها بسوی آن تجارت تا پیشی گیرند بر یکدیگر بخریدن وَ تَرَکُوک َ و بگذارند ترا قائِماً ایستاده بر منبر قُل ما عِندَ اللّه ِ بگو آنچه نزدیک خدا است از ثواب نماز و استماع خطبه و لزوم مجلس پیغمبر خَیرٌ بهترست و سودمندتر مِن َ اللَّهوِ از استماع لهو وَ مِن َ التِّجارَهِ و از نفع تجارت چه فواید مثوبات محقق است و منافع معاملات متوهم وَ اللّه ُ خَیرُ الرّازِقِین َ و خدای بهترین روزی دهندگان است یعنی آنانکه وسائط ایصال رزق اند زیرا که وقت باشد که بخیلی کنند و نیز شاید که مصلحت وقت ندانند نقل است که یکی از خلفای بغداد بهلول را گفت بیا تا روزی هر روز تو مقرر کنم تا دلت متعلق بدان نباشد بهلول جواب داد که چنین میکردم اگر در تو چند عیب نبودی اوّل آنکه تو ندانی که مرا چه باید دوم نشناسی که مرا کجا باید- سوم معلوم نداری که مرا چند باید و حق تعالی کافل رزق من است اینکه همه میداند و از روی حکمت کامله بمن میرساند و شاید که بر من غضب کنی و آن وظیفه از من بازگیری و حق سبحانه بگناه از من روزی بازنمیدارد نظم خدائی که او ساخت از نیست هست بعصیان در رزق بر

کس نه بست ازو خواه روزی که بخشنده اوست برآرنده کار هر بنده است.

صفحه : 1258

سوره المنافقون

مدنیّه و هی احدی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- در سال پنجم از هجرت که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم از غزوه مریسیع مراجعت نمود بر سر چاه نزول فرمود که میان سنان بن وبر جهنی که حلیف بنی عمرو بن عوف بود از خزرج و میان جهجهاه بن غفاری که اجیر حضرت فاروق رض بود منازعت شد و مهم بدان أنجامید که میان مهاجر و انصار فتنه قائم گردد إبن ابی منافق در ان محل سخنان ناشائسته گفت از جمله آنکه مهاجران را هیچ مدهید تا از مدینه بروند و از هم پراگنده شوند و دیگر آنکه چون بمدینه بازگردیم آنکه عزیزتر است بیرون خواهد کرد آنرا که خوارتر است و زید بن ارقم بمجلس سامی حضرت ص خیر الانامی آمده صلی اللّه علیه و سلّم ازین صورت اخبار نمود و آنحضرت اغماض فرموده جهت تسکین فتنه در گرمگاه روز بکوچ کردن امر فرمودند و اسید بن حضیر سبب پرسید و مضمون حال معلوم فرموده در تسلیه خاطر پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم مساعی جمیله بتقدیم رسانید و خبر بابن ابی ّ رسید بخدمت آن حضرت آمد و در نفی آن خبر سوگند خورد و مردم زبان ملامت گشاده زید بن ارقم رض را بخبر دروغ متهم ساختند حق سبحانه تصدیق قول او را اینکه سوره نازل گردانید که إِذا جاءَک َ المُنافِقُون َ چون بیایند بنزدیک تو منافقان یعنی إبن ابی و اصحاب او قالُوا نَشهَدُ گویند ما گواهی میدهیم إِنَّک َ لَرَسُول ُ اللّه ِ بدرستی

که تو فرستاده خدائی یعنی ما منافق نیستیم و بدل رسالت ترا معتقدیم وَ اللّه ُ یَعلَم ُ إِنَّک َ و خدای میداند که تو لَرَسُولُه ُ هر آئینه فرستاده اوئی که او ترا فرستاده وَ اللّه ُ یَشهَدُ إِن َّ المُنافِقِین َ و خدا گواهی میدهد که منافقان لَکاذِبُون َ دروغگویانند در گواهی خود بجهت آنکه اعتقاد ایشان موافق گفتار ایشان نیست پس شهادت ایشان بر آنکه دل ما معتقد رسالت تست دروغ باشد و گفته اند مراد از شهادت قسم است یعنی سوگند یاد کردند بر اعتقاد برسالت تو خدای میداند که سوگند بدروغ خوردند اتَّخَذُوا أَیمانَهُم فراگرفتند منافقان سوگندان خود را جُنَّهً سپری یعنی وقایه که بآن از قتل و سبی ایمن باشند فَصَدُّوا پس بازمیدارند مردم را بالغای شهادت عَن سَبِیل ِ اللّه ِ از دین خدای یا خود اعراض کنند از جهاد در راه خدای تعالی إِنَّهُم بدرستی که ایشان ساءَ بد عملی است ما کانُوا یَعمَلُون َ آنچه هستند که میکنند از سوگند دروغ و اعراض از حق ذلِک َ اینکه حکم حق ببدی اعمال ایشان بِأَنَّهُم آمَنُوا بسبب آنست که ایشان گرویدند بزبان ثُم َّ کَفَرُوا پس کافر شدند بدل یا گفتند بظاهر با مومنان که ما از شماایم و در خلوت با رؤسای خود بکلمات کفر ناطق گشتند فَطُبِع َ پس مهر نهاده شد عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان فَهُم لا یَفقَهُون َ پس ایشان نمی دانند حقیقت ایمان که اقرار است بزبان و تصدیق است بدل آورده اند که إبن ابی مرد جسیم و نیکو هیهات و شیرین سخن و فصیح بود و جمعی دیگر از منافقان نیز بهمین صورت بودند و چون بمجلس پیغمبر علیه السلام آمدندی آنحضرت ص

شکفت داشتی از اشکال و اقوال ایشان حق سبحانه آیت فرستاد.

صفحه : 1259

وَ إِذا رَأَیتَهُم و چون به بینی منافقان را تُعجِبُک َ بشگفت آرد ترا أَجسامُهُم جسمهای ایشان از نرمی و تازگی وَ إِن یَقُولُوا و چون سخن گویند تَسمَع لِقَولِهِم گوش کنی تو مر سخن ایشانرا و سوگند ایشانرا باور کنی و حال آنکه در عدم عقل و قلت تدبّر کَأَنَّهُم گویا ایشان خُشُب ٌ چوبهای خشک شده اند مُسَنَّدَهٌ بدیوار باز نهاده یعنی اشباح اند خالی از علم و نظر یَحسَبُون َ می پندارند و گمان می برند کُل َّ صَیحَهٍ هر فریادی را که برآید و هر آوازی را که مدینه برکشند که آن صیحه و صدا واقع است عَلَیهِم بر ایشان یعنی بددلی و بدگمانی و ترس ایشان بمرتبه است که هر آوازی که بشنوند پندارند که نفاق ایشان بر پیغمبر ص و مومنان ظاهر شده و رسوا خواهند شد هُم ُ العَدُوُّ ایشانند دشمنان ترا و همه مومنان را فَاحذَرهُم پس حذر کن از مکر و غائله ایشان و بر ایشان ایمن مباش قاتَلَهُم ُ اللّه ُ هلاک گرداناد خدای ایشانرا یا لعنت کناد خدای بر ایشان أَنّی یُؤفَکُون َ چگونه برگردانیده می شوند از طریق حق در معالم آورده که بعد از نزول اینکه آیات قوم إبن ابی ّ او را گفتند که اینکه آیتها در شان تو نازل شده برو نزدیک پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم تا برای تو آمرزش طلبد آن منافق گردن را تاب داد و گفت مرا گفتند ایمان آر آوردم تکلیف کردند که زکوه مال بده دادم همین مانده است که محمّد ص را سجده باید کرد آیت آمد که وَ إِذا قِیل َ لَهُم

تَعالَوا و چون گویند منافقان را که بیائید باعتذار یَستَغفِر لَکُم تا آمرزش طلبد برای شما رَسُول ُ اللّه ِ فرستاده خدای لَوَّوا به پیچند رُؤُسَهُم سرهای خود را یعنی روی بگردانند و گردن به پیچند چنانچه کسی از مکروهی رو بتابد وَ رَأَیتَهُم یَصُدُّون َ و تو می بینی ایشانرا که اعراض کنند از رفتن بخدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم وَ هُم مُستَکبِرُون َ و ایشان گردن کشانند سَواءٌ عَلَیهِم یکسان است بر ایشان أَستَغفَرت َ لَهُم آمرزش خواهی مر ایشانرا أَم لَم تَستَغفِر لَهُم یا آمرزش نخواهی برای ایشان لَن یَغفِرَ اللّه ُ لَهُم هرگز خدای نیامرزد ایشان را بجهت رسوخ ایشان در نفاق إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ راه فلاح نمی نماید گروه بیرون رفتگان را از دائره صلاح.

صفحه : 1260 هُم ُ الَّذِین َ یَقُولُون َ ایشانند آنان که میگویند مر انصار را که شما لا تُنفِقُوا نفقه مکنید عَلی مَن عِندَ رَسُول ِ اللّه ِ بر کسانیکه نزدیک رسول خدااند از فقرای مهاجرین حَتّی یَنفَضُّوا تا متفرق گردند، غلامان نزد خواجگان روند و پسران بپدران پیوندند منافقان انصار را از انفاق بر مهاجران منع میکنند وَ لِلّه ِ و حال آنکه مر خدای راست خَزائِن ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ خزانهای روزی در آسمان و زمین و مفتاح آن بدست قدرت اوست هرکرا خواهد روزی دهد وَ لکِن َّ المُنافِقِین َ لا یَفقَهُون َ و لیکن منافقان نمیدانند که رزّاق علی الاطلاق حق سبحانه است نه آدمیان نظم خواجه پندارد که روزی او دهد لا جرم بر اینکه و آن منّت نهد زان سببها او یکی شد پس اگر کم شود هستند اسباب دگر حکم روزی بر سببها می نهد بی سببها نیز روزی

میدهد یَقُولُون َ میگویند اهل نفاق مراد إبن ابی است لَئِن رَجَعنا اگر بازگردیم ما ازین سفر إِلَی المَدِینَهِ بسوی مدینه لَیُخرِجَن َّ الأَعَزُّ هر آئینه بیرون کند عزیزتر مِنهَا الأَذَل َّ از مدینه خوارتر را مرادش از اعز نفس اخس او بود و غرضش از ان لفظ دیگر اشرف و اکمل همه مخلوقات علیه افضل الصلوات و التسلیمات وَ لِلّه ِ العِزَّهُ و مر خدای راست عزّت قدرت و ربوبیت وَ لِرَسُولِه ِ و مر رسول او را عزت نبوّت و شفاعت وَ لِلمُؤمِنِین َ و مر گرویدگان راست عز ایمان و طاعت وَ لکِن َّ المُنافِقِین َ و لیکن منافقان حقیقت عزّت را لا یَعلَمُون َ نمیدانند نقل است که چون سپاه نصرت پناه و نبوی علیه الصلوه و السلام بوادی عقیق رسیدند إبن ابی که عبد اللّه نام داشت و مومنی مخلص بود بر سر راه توقف نمود تا پدرش برسید شتر او را بخوابانید و پای بر دست شتر نهاد و گفت بخدا سوگند که ترا نگذارم که بمدینه درآیی تا وقتی که پیغمبر علیه الصلوه و السّلام ترا اذن فرماید و بدانی که اوّل توئی و اعز اوست چون مرکب حضرت رسالت پناه علیه السلام رسید بر ان حال اطلاع یافته إبن ابی را اجازت در آمدن داد یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه مومنان لا تُلهِکُم مشغول نگرداند شما را أَموالُکُم خواستهای شما وَ لا أَولادُکُم و نه فرزندان شما عَن ذِکرِ اللّه ِ از یادکردن خدای چه مقتضای ایمان آن است که دوستی خدا غالب بود بر دوستی همه اشیا تا حدی که اگر تمام اموال دنیا و مجموع نعم آخرت بر وی عرض کنند بنظر قبول در هیچ

کدام ننگرد بیت چشم دل از نعیم دو عالم به بسته ایم مقصود ما ز دنیا و عقبی توئی و بس وَ مَن یَفعَل ذلِک َ و هر که بکند آن کار را یعنی بمال و فرزندان از حق بازماند فَأُولئِک َ پس آنگروه هُم ُ الخاسِرُون َ ایشان زیانکارانند که بحقیر فانی باز مانند از عظیم باقی.

صفحه : 1261

وَ أَنفِقُوا و نفقه کنید یعنی حقوق واجبه را اخراج نمائید مِن ما رَزَقناکُم از آنچه روزی داده ایم شما را و ذخیره آخرت سازید مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ پیش از انکه بیاید أَحَدَکُم ُ المَوت ُ بیکی از شما اسباب مرگ فَیَقُول َ رَب ِّ پس گوید آنکس که ای آفریدگار من لَو لا أَخَّرتَنِی چرا بازپس نیفگنی یعنی چه شود که تاخیر کنی موت را إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ تا زمانی نزدیک فَأَصَّدَّق َ پس تا تصدق کنم و زکوه ادا نمایم وَ أَکُن مِن َ الصّالِحِین َ و باشم از نیک مردان و شایستگان وَ لَن یُؤَخِّرَ اللّه ُ و خدای تعالی بازپس نیفکند نَفساً هیچکس را از مرگ إِذا جاءَ چون بیاید و برسد أَجَلُها وقت رفتن وی یعنی چون امر بآخر رسد چیزی بر ان بیفزایند و از ان کم نکنند وَ اللّه ُ خَبِیرٌ و خدای تعالی داناست بِما تَعمَلُون َ بآنچه میکنند آدمیان و حفص آنرا بخطاب میخواند یعنی بآنچه شما می کنید از خیر و شر و اللّه اعلم بالصواب

سوره التغابن

مدنیه و هی ثمان عشره آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- یُسَبِّح ُ لِلّه ِ بپاکی و بپاکیزگی ستایش می نماید مر خدای عز و جل را ما فِی السَّماوات ِ آنچه در آسمانها است از روحانیات وَ ما فِی الأَرض ِ و آنچه در زمین است از جسمانیات

لَه ُ المُلک ُ مر اوراست بادشاهی ارض و سما و آنچه ما بین زمین و آسمان است وَ لَه ُ الحَمدُ و مر اوراست ستایش بر نعمت آفرینش وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ و او بر همه چیزها تواناست هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم و آن کسی است که بیافرید شما را ای آدمیان فَمِنکُم پس بعضی از شما کافِرٌ ناگرویده اند بخالقیت او چون دهریان و طبعیّان وَ مِنکُم مُؤمِن ٌ و بعضی از شما باوردارنده اند آفریدگاری را چون اهل اسلام و ایمان وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ و خدای تعالی بآنچه شما میکنید بینا است و معامله با بندگان بحسب اعمال ایشان خواهد کرد- صفحه : 1262

خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بیافرید آسمانها و زمین را بِالحَق ِّ براستی یا بحکمت بالغه یا بکلمه کن یا برای بیان حق یعنی آنها دلائل وحدانیت اند و حق بدان ظاهر شود وَ صَوَّرَکُم و بنگاشت شما را فَأَحسَن َ صُوَرَکُم پس نیکو کرد صورتهای شما را بامتداد قامت و اعتدال خلقت امام قشیری رح فرموده که ظاهر شما را بیاراست بکمال قدرت و باطن شما را محلی گردانید بجمال قربت و نزد محققان حقیقت حسن انسان آنست که او را بصورت اوصاف کائنات آراسته گردانید بخلاصه خصائص مبدعات شرف اختصاص بخشید تا نمودار جمیع موجودات باشد از علوی و سفلی و ملکی و ملکوتی پس مراد حسن معنوی باشد نه حسن صوری قطعه بدرون تست مصری که توئی شکر ستانش چه غم است گر ز بیرون مدد شکر نداری شده غلام صورت بمثال بت پرستان تو چه یوسفی و لیکن سوی خود نظر نداری بخدا جمال خود را

چو در آئینه به بینی بت خویش هم تو باشی بکسی گذر نداری وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ و بسوی اوست بازگشت همه یَعلَم ُ ما فِی السَّماوات ِ میداند بعلم کامل آنچه در آسمانها است از اصناف مکونات و مکنونات وَ الأَرض ِ و آنچه در زمین است از انواع مخترعات و مخزونات وَ یَعلَم ُ ما تُسِرُّون َ و میداند آنچه می پوشید آن را وَ ما تُعلِنُون َ و آنچه آشکارا می کنید وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ و خدا دانا است بآنچه در سینهاست از خواطر و افکار أَ لَم یَأتِکُم آیا نیامد بشما ای اهل مکه نَبَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا خبر آنانکه کافر شدند مِن قَبل ُ پیش از شما چون اولاد قابیل و عاد و ثمود و اصحاب أیکه و جز آن فَذاقُوا پس بچشیدند وَبال َ أَمرِهِم عقوبت کار خود یعنی ضرر کفر را در دنیا بغرق و ریح صرصر و صیحه و عذاب یوم الظله وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ و مر ایشانراست در آخرت عذابی دردناک بی انقطاع ذلِک َ اینکه عذاب و عقاب مر ایشان راست بِأَنَّه ُ کانَت تَأتِیهِم بسبب آنست که بودند که می آمدند بدیشان رُسُلُهُم پیغمبران فرستاده بدیشان بِالبَیِّنات ِ بحجتهای روشن و معجزه های هویدا فَقالُوا پس ایشان گفتند أَ بَشَرٌ یَهدُونَنا آیا آدمیان مثل ما راه می نمایند ما را تعجب کردند از انکه حق سبحانه وحی بآدمی فرستد فَکَفَرُوا پس کافر شدند برسل وَ تَوَلَّوا و روی بگردانیدند از تدبر در بینائی که با ایشان بود پس خدای تعالی ایشانرا هلاک کرد وَ استَغنَی اللّه ُ و بی نیازی دارد خدای از ایمان خلق وَ اللّه ُ غَنِی ٌّ و خدای تعالی بی نیاز است از عبادت آفریدگان حَمِیدٌ ستوده بی ستایش حامدان.

صفحه : 1263

زَعَم َ

الَّذِین َ کَفَرُوا گمان بردند آنانکه کافر شدند أَن لَن یُبعَثُوا آنکه برانگیخته نخواهند شد قُل بَلی بگو ای محمّد آری برانگیخته خواهید شد وَ رَبِّی لَتُبعَثُن َّ سوگند بپروردگار من که هرآئینه شما مبعوث گردید در قیامت ثُم َّ لَتُنَبَّؤُن َّ پس خبر داده شوید بِما عَمِلتُم و بآنچه کرده اید در دنیا و اخبار بمحاسبه و بمجازات باشد وَ ذلِک َ و اینکه برانگیختن و جزا دادن عَلَی اللّه ِ بر خدای یَسِیرٌ سهل و آسان است فَآمِنُوا بِاللّه ِ پس ایمان آرید و بگروید بخدای وَ رَسُولِه ِ و بفرستاده او محمّد ص وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلنا و بآن روشنائی که فرستادیم بر محمّد ص مراد قرآن است و آنرا نور گفت که ظاهر است در اعجاز بنفس خود و مظهر حقایق احکام حلال و حرام است وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ و خدای تعالی بآنچه شما می کنید از اقرار و انکار خَبِیرٌ داناست یَوم َ یَجمَعُکُم یاد کنید روزی را که جمع کند خدای تعالی شما را لِیَوم ِ الجَمع ِ برای آنچه در روز جمع است از حساب و جزا و قیامت را روز جمع گفت که در ان روز اولین و آخرین از آدمیان مجتمع باشند یا انبیاء و امم یا ظالم و مظلوم یا اهل هدی و ضلالت یا بهشتی و دوزخی و اشهر آن است که ملائکه و جن و انس ذلِک َ آن روز یَوم ُ التَّغابُن ِ روز زیان شدن است یعنی چون مومن مقام کافر را در بهشت بمیراث گیرد و کافر را در دوزخ بمقام مومن درآرند غبن ظاهر شود کفّار دانند که زیان کاراند و گفته اند کافر غبن خود را بیند

بترک ایمان و مومن زیان خود را دریابد بتقصیر در احسان یا روز زیان جستن است که هر کس سود خود را طلبد و زیان دیگری وَ مَن یُؤمِن بِاللّه ِ و هر که بگرود بخدای تعالی وَ یَعمَل صالِحاً و بکند کارهای شایسته یُکَفِّر بپوشد خدای عَنه ُ سَیِّئاتِه ِ از روی بدیهای ویرا یعنی عفو نماید وَ یُدخِله ُ و درآورد او را جَنّات ٍ تَجرِی ببوستانها که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر قصور یا اشجار آن جویها خالِدِین َ فِیها در حالتی که جاوید باشند در ان أَبَداً همیشه تاکید است در خلود ذلِک َ الفَوزُ العَظِیم ُ آن عفو گناه و درآوردن به بهشت رستگاری بزرگ است.

صفحه : 1264

وَ الَّذِین َ کَفَرُوا و آنانکه نگرویدند بوحدانیت وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و تکذیب کردند آیتهای ما را که قرآن است یا معجزاتی که بر دست پیغمبر ظاهر کردیم أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ آن گروه ملازمان دوزخ اند خالِدِین َ فِیها باقیماندگان دران یعنی نمیرند وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد جای بازگشتی است دوزخ ما أَصاب َ نرسد بهیچ کس مِن مُصِیبَهٍ هیچ مصیبتی از شدّت مرض و مرگ اهل و ولد إِلّا بِإِذن ِ اللّه ِ مگر بقضای خدا یعنی علم وی بهمه مصائب محیط است و اگر خواهد آفریدگار از ان سالم دارد اما برای صلاح حال بندگان و امتحان ایشان بصبر و ازدیاد ثواب و تطهیر از گناه مصیبت بایشان میرساند وَ مَن یُؤمِن بِاللّه ِ یَهدِ قَلبَه ُ و هر که تصدیق میکند خدای را و میداند که مصیبت بارادت و مشیت اوست راه نماید دل او را بصبر و ثبات یعنی چون دانست که اینکه بلا مراد

اللّه است بجان قبول می کند و از وقوع آن اضطراب نمی نماید بزرگان گفته اند که بلا آئینه جمال مولی است پس آئینه را بجهت مشاهده نور جمال او دوست باید داشت نظم هر چه از دست تو آید خوش بود گر همه دریای پر آتش بود زخم کز دست تو می آید برون گو بریز از سینه من جوی خون وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ و خدای بر همه چیزها دانا است صابر و شاکر را میداند وَ أَطِیعُوا اللّه َ و فرمان برید خدای را در فرض وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ و اطاعت کنید رسول را در سنت فَإِن تَوَلَّیتُم پس اگر روی بگردانید شما از اطاعت پیغمبر ص او را چه زیان فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا پس جز اینکه نیست که بر فرستاده ما البَلاغ ُ المُبِین ُ رسانیدنی است هویدا و او تبلیغ رسالت کرد و آشکارا وظیفه ابلاغ بجا آورد اللّه ُ خدا او است مستحق عبادت لا إِله َ هیچ معبودی بسزا نیست إِلّا هُوَ مگر او وَ عَلَی اللّه ِ و بر خدا نه بر غیر او فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ پس باید که توکل کنند مومنان چه ایمان اقتضای آن می کند که کار خود بحق واگذارند و در کفایت مهمات تکیه بر کرم وی کنند از إبن عباس رضی اللّه عنه منقول است که بعد از هجرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم جمعی مسلمانان از مکه داعیه مهاجرت بمدینه داشتند اما زنان و فرزندان بتضرع و زاری و ناله و گریه و بیقراری ایشان را نمی گذاشتند و ایشان نیز از غایت مهربانی و شفقت بدیشان وامانده بودند حق تعالی در باره ایشان آیت فرستاد که- صفحه : 1265

یا أَیُّهَا

الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان إِن َّ مِن أَزواجِکُم بدرستی که بعضی از زنان شما وَ أَولادِکُم و فرزندان شما که مانع می شوند از هجرت عَدُوًّا لَکُم دشمنان اند مر شما را فَاحذَرُوهُم پس از ایشان حذر کنید و بگریه و زاری ایشان فریفته شده ترک هجرت منمائید اینکه آیت بدیشان رسید هجرت کردند چون یاران مهاجر را دیدند هر یک در احکام دین فقیهی کامل و دانائی فاضل شده قصد عقوبت زن و فرزند کردند که ما از جهت شما از علم و فضل بی بهره مانده ایم و بدین سبب از ایشان نفقه بازگرفتند مراسم مرحمت فروگذاشتند حق سبحانه و تعالی فرمود وَ إِن تَعفُوا و اگر عفو کنید از جرمها که کرده اند وَ تَصفَحُوا و درگذرانید وَ تَغفِرُوا و بپوشانید آن را و عذر ایشان بپذیرید فَإِن َّ اللّه َ پس بدرستی که خدای غَفُورٌ رَحِیم ٌ آمرزنده و مهربان است با شما همان معامله کند إِنَّما أَموالُکُم جز اینکه نیست که مالهای شما وَ أَولادُکُم و فرزندان شما فِتنَهٌ آزمایش است تا ظاهر گردد که کدام از شما حق را بر ایشان ایثار میکند و کدام دل در مال و ولد بسته از محبّت الهی کرانه میگیرد وَ اللّه ُ عِندَه ُ و خدای تعالی نزدیک او است أَجرٌ عَظِیم ٌ مزدی بزرگ مر کسی را که محبّت او مر خدای را و رسول را غالب باشد بر محبّت مال و فرزند فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از عذاب خدا و بپرهیزید از موجبات آن مَا استَطَعتُم آنچه توانید اینکه آیت ناسخ آن حکم است که اتقوا اللّه حق تقاته در کشف الاسرار آورده که در یک آیت اشاره می کند بواجب امر

و در دیگری بواجب حق و واجب امر بماند و واجب حق را رقم نسخ برکشید زیرا که حق، بنده را که مطالبه کند بواجب امر کند تا فعل وی در دائره عفو داخل تواند شد و اگر بواجب حق او را بگیرد طاعت هزار ساله و معصیت هزار ساله آنجا یک رنگ دارد بیت بی نیازی بین و استغنا نگر خواه مطرب باش و خواهی نوحه گر وَ اسمَعُوا و بشنو سخن خدای را وَ أَطِیعُوا و فرمان برید او را وَ أَنفِقُوا و نفقه کنید خَیراً بهتر را یعنی هر چه نیکوتر بود در راه حق بدهید لِأَنفُسِکُم برای نفسهای خود چه فوائد آن بوی میرسد یعنی بشما میرسد وَ مَن یُوق َ و هر که نگاهداشته شود شُح َّ نَفسِه ِ از بخل نفس خود یعنی خدای را امساک نکند و در راه وی بذل نماید فَأُولئِک َ پس آن گروه منفقان هُم ُ المُفلِحُون َ ایشان رستگارانند در دنیا از مخوفات و در عقبی از عقوبات إِن تُقرِضُوا اللّه َ اگر قرض بدهید خدای را یعنی صدقه کنید مال را در آنچه فرماید قَرضاً حَسَناً قرضی مقرون باخلاص یا صدقه دهید از طیب نفس یُضاعِفه ُ زیاده گرداند خدای تعالی آنرا لَکُم برای شما یکی را ده تا هفصد یا هزار یا چهارصد هزار یا بغیر حساب وَ یَغفِر لَکُم و بیامرزد گناهان شما را که پیش ازین بوده باشد از امساک و ترک انفاق وَ اللّه ُ شَکُورٌ و خدا جزا دهنده سپاس داران است عطیه جزیل در برابر صدقه قلیل میدهد حَلِیم ٌ بردبار است بعقوبت ممسکان و بخیلان تعجیل نمی کند عالِم ُ الغَیب ِ وَ

الشَّهادَهِ دانای نهان و آشکار است میداند آنچه ظاهر میکنند از تصدق و آنچه پنهان میدارند در دلها از ریا و اخلاص العَزِیزُ غالب است انتقام تواند کشید از کسی که صدقه او خالص نبود الحَکِیم ُ حکم کننده است بکرامت آنها که از روی صدق تصدق نماید.

صفحه : 1266

سوره الطّلاق

مدنیّه وّ هی اثنتا عشره- آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- آورده اند که عبد اللّه بن عمر رض زن خود را در حالت حیض طلاق داد حضرت رسالت پناه ص فرمود تا رجوع کند و آنگاه که از حیض پاک شود اگر خواهد طلاق دهد و درین باب آیت آمد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر برگزیده بگو امت خود را که شما إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ چون خواهید که طلاق دهید زنان مدخول بهن را که صغیره و آیسه و حامله نباشند فَطَلِّقُوهُن َّ پس طلاق دهید لِعِدَّتِهِن َّ در عدّت ایشان یعنی در طهری بی جماع که شمار توان کرد آنرا از عدّت و اینکه طلاق سنی است چه زن بعد از طلاق بعدت درمی آید و طلاق بدعی آنست که در حالت حیض یا طهری که در ان مجامعت واقع شده باشد وقوع یابد چه آن ایّام را از عدّت حساب نتوان کرد و زن در ان محل نه معتده باشد و نه ذات بعل و عدد طلاق نزد امام شافعی رح اعتبار ندارد و نزد امام اعظم رح و امام مالک رح معتبر است پس اگر در طهر بی مباشرت سه طلاق دهند بمذهب امام شافعی رح سنت است و بمذهب آن دو 2

مام دیگر بدعت و اگر یک طلاق واقع شود باتفاق جمهور سنت است

وَ أَحصُوا العِدَّهَ و شمار کنید ای مردان عدّت زنان را که ایشان از ضبط آن عاجزاند یا از احصای آن غافل وَ اتَّقُوا اللّه َ رَبَّکُم و بترسید از خدای تعالی که پروردگار شما است و طلاق بسنّت دهید و بعد از طلاق لا تُخرِجُوهُن َّ بیرون مکنید زنان مطلقه را مِن بُیُوتِهِن َّ از خانهای ایشان که بوقت زنان شوهری بوده باشند تا وقتی که عدّت منقضی گردد وَ لا یَخرُجن َ و زنان را نیز باید که بیرون نیایند پس ایشانرا اخراج مکنید إِلّا أَن یَأتِین َ مگر آنکه بیایند بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ بعملی زشت هویدا کرده شده و حفص بکسر یا خواند یعنی کرداری ناخوش که روشن کننده حال زنان بود در بدکرداری مراد معصیتی است که درو حدی باشد چون زنا و سرقه که برای اقامت حد ایشانرا بیرون باید آورد یا آنکه بفحش و سفاهت اهل آن خانه را ایذا کنند و در ان حال اخراج ایشان حلال است چه آن حکم نشوز دارد در اسقاط حق ایشان وَ تِلک َ و اینکه حکمها که مذکور شد حُدُودُ اللّه ِ اندازهای خدای است که مقرر فرموده و از ان بیرون نتوان رفت وَ مَن یَتَعَدَّ و هر که درگذرد حُدُودُ اللّه ِ از حدهای خدای فَقَد ظَلَم َ نَفسَه ُ پس بدرستی که ستم کرده باشد بر نفس خود و خود را مستحق عقوبت ساخته لا تَدرِی نمیدانی تو ای طلاق دهنده یا نمی داند هیچ نفسی لَعَل َّ اللّه َ یُحدِث ُ شاید که خدای تو گرداند بَعدَ ذلِک َ پس ازین طلاق أَمراً کاریرا یعنی شاید مر او را پشیمان کند یا دوستی زن در

دل وی پدید آید تا رجوع نماید.

صفحه : 1267

فَإِذا بَلَغن َ پس چون برسند زنان أَجَلَهُن َّ بمدّت خود یعنی زمان آخر عدّت فَأَمسِکُوهُن َّ پس نگاهدارید ایشانرا یعنی رجعت کنید با ایشان و امساک نمائید بِمَعرُوف ٍ به نیکوئی که حسن معاشرت و لطف مرافقت است و دیگر باره طلاق مدهید جهت اضرار بدیشان أَو فارِقُوهُن َّ یا جدا شوید از ایشان و بگذارید بِمَعرُوف ٍ به نیکی یعنی آنچه حق طلاق است از متعه و صداق ادا کنید وَ أَشهِدُوا و گواه گیرید ذَوَی عَدل ٍ مِنکُم دو خداوند عدل را از شما مسلمانان که فاسق نباشند بر رجعت گواه شوند و اینکه امر مذب است و امام شافعی رح گوید واجب ست وَ أَقِیمُوا الشَّهادَهَ و اقامت شهادت کنید ای گواهان بوقت حاجت لِلّه ِ برای طلب ثواب و رضای خدای ذلِکُم اینکه اشهاد و اقامت شهادت یُوعَظُ بِه ِ پند داده میشود بدو مَن کان َ یُؤمِن ُ هر که هست که میگردد بِاللّه ِ بخدا و بآنچه وی فرموده وَ الیَوم ِ الآخِرِ و بروز رستخیز و هر چه متعلق است بآن روز وَ مَن یَتَّق ِ اللّه َ و هر که بترسد از خدای تعالی و مرتکب مناهی نشود از ترس خدای تعالی یَجعَل گرداند و پدید آرد خدای لِلّه ِ برای او مَخرَجاً بیرون شدنی یعنی خلاص یابد از اندوه دنیا و آخرت و یا هر که بپرهیزد از حرام خدای برای وی برساند از وجه حلال وَ یَرزُقه ُ و روزی دهد ویرا مِن حَیث ُ لا یَحتَسِب ُ از آنجا که گمان نبرد و در شمار نیارد یعنی بخاطرش نگذرد نظم از سببهای بگذر و تقوی طلب تا خدا روزی رساند بی سبب

حق ز جای بخشدت رزق حلال که نباشد در گمان و در خیال سبب نزول آیت آن ست که مشرکان پسر عوف بن مالک را اسیر گرفتند و پدر وی بنزدیک پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آمده گفت یا رسول اللّه پسرم باسیری گرفتار شد و مادر وی جزع بسیار میکند و با اینکه همه فقر و فاقه بنهایت رسیده بر آنچه سدّ رمقی تواند بود قدرت نیست آنحضرت فرمود که تقوی پیش گیرد شکیبا باش و تو و مادر او بسیار بگوئید لا حول و لا قوّه الّا باللّه العلی العظیم عوف با زن خود بقول پیغمبر ص عمل نمودند اندک فرصتی را پسر عوف از قید اهل شرک خلاص یافته و چهار هزار گوسفندان ایشان را رانده بسلامت بمدینه آمد و اینکه آیت نازل شد که هر که تقوی ورزد روزی حلال یابد وَ مَن یَتَوَکَّل و هر که توکل کند عَلَی اللّه ِ بر خدای و کار خود بر او باز گذارد فَهُوَ حَسبُه ُ پس خدا بسنده است او را در کفایت مهم إِن َّ اللّه َ بدرستی که خدای بالِغ ُ أَمرِه ِ رساننده است کار خود را بهر جا که خواهد یعنی آنچه مراد حق سبحانه باشد ازو فوت نشود قَد جَعَل َ اللّه ُ بدرستی که گردانیده است خدای و پیدا کرده لِکُل ِّ شَی ءٍ برای هر چیزی از فقر و غنا قَدراً اندازه که از ان در نگذرد یا مقداری از زمان که پس نیفتد ابو ذر غفاری رضی اللّه عنه روایت کرده که پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرموده که من آیتی میدانم که اگر مردمان آنرا گیرند یعنی بدان

کار کنند همه ایشان را کفایت باشد پس آیت و من یتق اللّه یجعل له مخرجا خواند و چند نوبت اعاده فرمود و بنای اینکه آیت بر تقوی و توکّل است تقوی نفخه بوستان قرب است و از رتبه معیّت خبر دهد که ان اللّه مع الّذین اتقوا و توکل رائحه گلزار کفایت است و ازو بوی ریحان محبت!!! ان اللّه یحب المتوکلین و بی این دو صفت قدم در طریق تحقیق نتوان نهاد بیت سلوک راه معنی را توکل باید و تقوی توکل مرکب راه است و تقوی توشه رهرو در وقتی که حکم عدت مطلقات فرود آمد که یتربصن بانفسهن ثلثه قرو صحابه رض پرسیدند که عدت زنانی که حائض نشوند چیست آیت آمد.

صفحه : 1268

وَ اللّائِی یَئِسن َ و آن زنانی که نومید گشته باشند مِن َ المَحِیض ِ از حیض بسبب پیری مِن نِسائِکُم از جمله زنان شما إِن ِ ارتَبتُم اگر بشک افتاده اید در حکم ایشان یعنی نمیدانید فَعِدَّتُهُن َّ پس زمان عدّت ایشان ثَلاثَهُ أَشهُرٍ سه ماه است وَ اللّائِی لَم یَحِضن َ و عدت آنانکه حایض نشده از صغر سن همچنین بر سه شهر مقرر است وَ أُولات ُ الأَحمال ِ و خداوندان بارهای یعنی زنان حامله أَجَلُهُن َّ مدتهای زمان عدّت ایشان أَن یَضَعن َ آن است که بنهند حَملَهُن َّ بار خود را خواه مطلقه باشند خواه متوفی عنها زوجها وَ مَن یَتَّق ِ اللّه َ و هر که بترسد از خدای و مراعات حقوق احکام وی کند یَجعَل پدید گرداند خدای لَه ُ مر آن متقی را مِن أَمرِه ِ یُسراً از کار او آسانی یعنی کار او را برو سهل سازد ذلِک َ اینکه گفته شده أَمرُ اللّه ِ أَنزَلَه ُ حکم

خدای است که فرستاد آنرا از لوح محفوظ إِلَیکُم بسوی شما وَ مَن یَتَّق ِ اللّه َ و هر که پرهیزد از عقاب خدای و فرمان او برد یُکَفِّر بپوشد خدای عَنه ُ ازو سَیِّئاتِه ِ بدیهای ویرا یعنی عفو کند وَ یُعظِم و بزرگ سازد لَه ُ برای او أَجراً مزد را یعنی او را مزد زیاده بدهد أَسکِنُوهُن َّ ساکن گردانید زنان طلاق داده را مِن حَیث ُ سَکَنتُم از آنجا که شما ساکن شدید مِن وُجدِکُم از وسع خود و طاقت خود یعنی مسکن ایشان بقدر طاقت و توانائی خویش سازید وَ لا تُضآرُّوهُن َّ و رنج مرسانید مطلقات را در سکنی و نفقه لِتُضَیِّقُوا برای آن که تنگ گردانید عَلَیهِن َّ بر ایشان مساکن ایشان و خروج ضرورت شود ایشانرا وَ إِن کُن َّ و اگر باشند طلاق دادگان أُولات ِ حَمل ٍ خداوند بار یعنی حامله باشند فَأَنفِقُوا عَلَیهِن َّ پس نفقه کنید بر ایشان حَتّی یَضَعن َ حَملَهُن َّ تا وقتی که بنهند بار خود را فَإِن أَرضَعن َ لَکُم پس اگر شیر دهند اینکه زنان بعد از انقطاع علاقه نکاح مر فرزندان شما را فَآتُوهُن َّ پس بدهید ایشانرا أُجُورَهُن َّ مزدهای ایشان بر شیر دادن وَ أتَمِرُوا و مشاورت کنید بَینَکُم میان یکدیگر در کار فرزند بِمَعرُوف ٍ به نیکوئی در باب ارضاع و اجرت آن.

صفحه : 1269

وَ إِن تَعاسَرتُم و اگر دشواری کنید و مضایقه نمائید ای پدر و مادر در ارضاع و مزد آن یعنی شوهر از اجرت ابا کند یا زن شیر ندهد فَسَتُرضِع ُ پس برای شیر دادن خواهد لَه ُ مر آن فرزند را أُخری زنی دیگر یعنی مرد دایه گیرد او را برای رضیع خود و مادر را باکراه و

اجبار نفرماید لِیُنفِق باید که نفقه دهد ذُو سَعَهٍ خداوند فراخی و توانگری مِن سَعَتِه ِ از غنای خود یعنی بقدر توانائی خویش بر مطلقه نفقه کند وَ مَن قُدِرَ و هر که تنگ کرده شده است عَلَیه ِ رِزقُه ُ بر وی روزی او یعنی فقیر و تنگ دست است فَلیُنفِق پس باید که نفقه کند مِمّا آتاه ُ اللّه ُ از آنچه خدا داده است او را لا یُکَلِّف ُ اللّه ُ تکلیف نکند خدا نَفساً هیچ تنی را إِلّا ما آتاها مگر آنچه بدو عطا کرده است از مال یعنی تکلیف ما لا یطاق نفرماید سَیَجعَل ُ اللّه ُ زود باشد که پدید آرد خدای بَعدَ عُسرٍ پس از دشواری و تنگدستی، یُسراً آسانی و توانگری وَ کَأَیِّن مِن قَریَهٍ و بسا از اهل دیهی که از روی جهل و عناد عَتَت سرباز زدند و اعراض کردند عَن أَمرِ رَبِّها از فرمان پروردگار خویش وَ رُسُلِه ِ و از سخن پیغامبران او فَحاسَبناها پس حساب خواهیم کرد ایشانرا در قیامت حِساباً شَدِیداً حسابی سخت که در ان استقصاء و مناقشه باشد وَ عَذَّبناها و عذاب کردیم ایشانرا در دنیا عَذاباً نُکراً عذابی زشت و باهوال چون قوم لوط علیه السلام یا عذاب کنیم ایشانرا در روز رستخیز بعد از حساب فَذاقَت پس بچشیدند اهل آن دیه وَبال َ أَمرِها عقوبت کار خود را وَ کان َ عاقِبَهُ أَمرِها و بود عاقبت کار ایشان خُسراً زیانکاری و کدام زیان از ان بدتر که از جنت جاویدی و لقای الهی محروم شوند و بزندان جحیم و عذاب الیم درمانند أَعَدَّ اللّه ُ آماده کرده است خدای لَهُم برای مشرکان عَذاباً شَدِیداً عذابی سخت در هر دو

سرا فَاتَّقُوا اللّه َ پس بترسید از عذاب خدای تعالی یا أُولِی الأَلباب ِ ای خداوندان عقل الَّذِین َ آمَنُوا آنانکه گرویده اند قَد أَنزَل َ اللّه ُ بتحقیق فرستاده است خدای إِلَیکُم ذِکراً بشما پندی یا شرفی که قرآن است و فرستاد بشما.

صفحه : 1270 رَسُولًا فرستاده که محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم و قرآن را شرف گفت زیرا که شرف دنیا و کرامت آخرت وابسته است بخواندن او و عمل کردن بدو و گفته اند، ذکر قرآن است و فرستاده جبرئیل علیه السلام و بقولی رسول بدل است از ذکر و ذکر همان رسول است یعنی ذاکر و اشهر آن است که سخن بر ذکر اتمام شده و رسول منصوب بمحذوف است تقدیریش اینکه متابعت کنید رسول را که پیوسته یَتلُوا میخواند عَلَیکُم بر شما آیات ِ اللّه ِ آیتهای قرآن را که کلام خدای تعالی است مُبَیِّنات ٍ روشن کرده شده و حفص بکسر یا خواند یعنی روشن کننده و حق سبحانه و تعالی ذکر و رسول فرستاد لِیُخرِج َ الَّذِین َ آمَنُوا تا بیرون آرد خدای یا قرآن یا رسول آنانرا که گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند کارهای شایسته مِن َ الظُّلُمات ِ از تاریکی ضلالت إِلَی النُّورِ بروشنی هدایت یا از باطل بحق یا از جهل بعلم وَ مَن یُؤمِن بِاللّه ِ و هر که بگرود بخدای و تصدیق کند رسول ویرا وَ یَعمَل صالِحاً و بکند کار ستوده و پاک یعنی خالص از شوب ریا و تصنّع و غرض یُدخِله ُ درآرد او را خدای جَنّات ٍ تَجرِی ببوستان هائی که جریان دارد مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر مساکن آن جویهائی خالِدِین َ

جاوید باشندگانند فِیها در بهشت أَبَداً همیشه بی زوال و انتقال قَد أَحسَن َ اللّه ُ بتحقیق که نیکو آماده کرده است خدای در بهشت لَه ُ برای آن مومن عامل رِزقاً روزی و چه روزی اللّه ُ خدای بحق الَّذِی خَلَق َ آن که بیافرید سَبع َ سَماوات ٍ هفت آسمان بعضی بر بالای بعضی وَ مِن َ الأَرض ِ و بیافرید از زمین مِثلَهُن َّ مانند آسمانها بعضی در تحت بعضی و بعضی مثلهن را حمل بر عدد کرده اند یعنی زمین را نیز هفت آفرید یَتَنَزَّل ُ الأَمرُ فرو می آید فرمان خدای و قضای او بَینَهُن َّ میان آسمانها و زمینها یعنی همه نافذ است حکم او در آسمان و زمین و او را در هر طبقه از طبقات ارض و سما امریست و خلقی و همه را بیافرید لِتَعلَمُوا أَن َّ اللّه َ تا بدانید آنکه خدای عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بر آفریدن چیزها قَدِیرٌ توانا است وَ أَن َّ اللّه َ و بدرستی که خدای فرمان خود را بر همه جاری ساخت تا معلوم کنید آنکه خدا تعالی قَد أَحاطَ بدرستی که فرارسیده است بِکُل ِّ شَی ءٍ عِلماً بهمه چیز از روی علم یعنی قدرت و علم او محیط است بهمه اشیا و از موجودات عینی و غیبی هیچ چیز از دائره علم و قدرت وی خارج نیست رباعی رمزیست ز سر قدرتش کن فیکون با دانش او یکی است بیرون و درون در غیب و شهادت ذره نتوان یافت از دائره قدرت و علمش بیرون.

صفحه : 1271

سوره التّحریم

مدنیه و هی اثنتا عشره- آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- نقل است که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم شربت عسل دوست داشتی وقتی زینب رض مقداری عسل داشت

و هرگاه آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بخانه وی آمدی زینب رض ترتیب شربت فرمودی و آنحضرت ص را در خانه وی بجهت آن توقفی بیشتر واقع شدی آن حال بر بعضی ازواج طاهرات گران آمد عائشه رض و حفصه رض اتفاق نموده مقرر کردند که آنحضرت ص بعد از آشامیدن شربت عسل در خانه وی نزد هر کدام از ما که درآید گوئیم از تو بوی مغافیر می آید و مغفور صمغ درختی است که عرفط خوانند و رائحه کریهه دارد و حضرت ص بوی خوش را دوست میداشت و از روائح ناخوش محترز می بود پس آنحضرت ص صلی اللّه علیه و سلّم روزی شربت عسل آشامیده نزد هر کدام که آمد گفتند یا رسول اللّه ص از شما رائحه مغفور می آید و ایشان در جواب فرمودند که مغفور نخورده ام اما در خانه زینب شربت عسل آشامیده ام گفتند زنبوران عسل از شکوفه عرفط چریده بودند امام زاهد رح آورده که چون اینکه صورت مکرر وجود گرفت حضرت فرمود که حرمت العسل علی نفسی فو اللّه لا آکله ابدا و اینکه سوگند از بهر آن خورد تا دیگر کس ویرا از عسل نیارد آیت آمد که یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر برگزیده لِم َ تُحَرِّم ُ چرا حرام میکنی ما أَحَل َّ اللّه ُ آنچه حلال کرده است خدا لَک َ مر ترا یعنی عسل و روایت اشهر آنست که در روز نوبت حفصه رضی اللّه عنها در خانه وی رفتی روزی وی باجازت آنحضرت بدیدن پدر رفته بود ماریه رض قطبیه را طلبیده و بخدمت خود سرفراز ساخت حفصه رض بر آن مطلع شده اظهار ملال کرد

و حضرت صلی اللّه علیه و سلّم فرمود ای حفصه رض راضی نیستی که او را بر خود حرام گردانم گفت هستم یا رسول اللّه ص فرمود که اینکه سخن نزد تو امانت است باید که با کس نگوئی او قبول کرد و چون حضرت ص از خانه وی بیرون آمد فی الحال حفصه رض اینکه سخن را با عائشه رضی اللّه عنها در میان نهاده و مژده داده که باری از قبطیه خلاص یافتیم و چون آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بخانه عائشه رض آمد ازین حکایت بکنایت رمزی باز گفت و اینکه سوره نازل شد که چرا بر خود حرام میکنی آنچه خدای تعالی بر تو حلال ساخته یعنی ماریه و سوگند خوردی تَبتَغِی می طلبی بدین تحریم مَرضات َ أَزواجِک َ خوشنودی زنان خود وَ اللّه ُ غَفُورٌ و خدای آمرزنده است مر سوگند خوردن ترا رَحِیم ٌ مهربان است که کفارت سوگند مقرر کرد قَد فَرَض َ اللّه ُ بدرستی که مقرر گردانیده خدای و بیان کرده لَکُم برای شما تَحِلَّهَ أَیمانِکُم فرو گشادن سوگندهای شما را بکفارت یعنی آنچه بسوگند به بندند بکفارت توان گ شاد و بیان آن در سوره مائده است وَ اللّه ُ مَولاکُم و خدا دوست شما است و متولی کار شما میسازد برای شما هر چه صلاح شما در ان است وَ هُوَ العَلِیم ُ و او داناست بمصالح بندگان الحَکِیم ُ صواب کار در هر چه گوید و کند به نسبت ایشان وَ إِذ أَسَرَّ النَّبِی ُّ و یاد کنید ای مومنان چون راز گفت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و پنهان ساخت إِلی بَعض ِ أَزواجِه ِ بسوی برخی از زنان خود یعنی حفصه

رض حَدِیثاً سخنی را که تحریم ماریه است رضی اللّه عنهما یا عسل و یا ذکر خلافت شیخین رضی اللّه عنهما بعد ازو که با حفصه رض بسر گفته بود و او با عائشه رض آشکارا کرد.

صفحه : 1272

فَلَمّا نَبَّأَت پس آنهنگام که خبر کرد حفصه رض مر عائشه رض را بِه ِ بآن حدیث وَ أَظهَرَه ُ اللّه ُ و آشکارا گردانید خدا و پیغمبر خود را مطلع ساخت عَلَیه ِ بر اظهار آن سخن از حفصه رض عَرَّف َ شناسا گردانید پیغمبر ص حفصه رض را و خبر داد بَعضَه ُ بعضی از ان یعنی فلان سخنان با تو گفتم و تو اینکه قدر از ان ظاهر ساختی یعنی قصّه تحریم ماریه رض وَ أَعرَض َ و اعراض کرد رسول اللّه ص عَن بَعض ٍ از بعضی دیگر یعنی خلافه الشیخین رضی اللّه عنهما ما مراد آن است که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم استقصا نفرمود از روی کرم و با آنکه حفصه رض همه سخنان سری آنحضرت ص را اظهار کرده بود تمام با روی وی نیاورد فَلَمّا نَبَّأَها پس آنهنگام که خبر داد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم حفصه رض را بِه ِ بآنچه خدا او را بر ان اطلاع داده بود قالَت گفته حفصه رض مَن أَنبَأَک َ هذا که خبر داد ترا باین که من راز تو آشکارا کردم قال َ گفت رسول ص نَبَّأَنِی َ العَلِیم ُ خبر داد مرا خداوند دانا بخفیّات ضمائر الخَبِیرُ خبردار از مکنونات سرائر إِن تَتُوبا اگر توبه کنید ای حفصه رض و عائشه رض و بازگردید إِلَی اللّه ِ بخدای و در آزار دل مبارک آنحضرت صلی

اللّه علیه و سلّم هم پشت نشوید شما را بهتر باشد فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما پس بدرستی که گشته است دلهای شما از صواب که محافظت سر پیغمبر نمی کند وَ إِن تَظاهَرا و اگر هم پشت شوید عَلَیه ِ بر آزردن دل مقدس وی فَإِن َّ اللّه َ سپس بدرستی که خدای هُوَ مَولاه ُ او یار و مددگار پیغمبرست ص ویرا نصرت کند وَ جِبرِیل ُ و جبرئیل رفیق اوست مددگاری بجای آرد وَ صالِح ُ المُؤمِنِین َ و شایستگان از مومنان اتباع و اعوان اویند مراد همه صحابه اند رض و بقولی صدیق رض و فاروق رضی اللّه عنهما که پدر عائشه رض و حفصه اند رض معاون آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم اند که رعنای او برضای فرزندان خود اختیار کنند و مجاهد گفته که صالح المومنین مرتضی علی رضی اللّه عنه است وَ المَلائِکَهُ و تمامی فرشتگان آسمان و زمین بَعدَ ذلِک َ با وجود اینکه که خدای و جبرئیل و صحابه رض یار اویند ظَهِیرٌ مددگار و معاون و هم پشت اند در یاری وی عَسی رَبُّه ُ شاید که پروردگار او إِن طَلَّقَکُن َّ اگر او طلاق دهد شما را تخویف ازواج است یعنی اگر بفرض طلاق دهد أَن یُبدِلَه ُ آنکه بدل دهد او را خدای أَزواجاً خَیراً مِنکُن َّ زنانی بهتر از شما اینکه اخبارست از قدرت نه از کون وقوع آن، خدای میدانست که پیغمبر ص طلاق نخواهد داد پس تعریف آن زنان میکند مُسلِمات ٍ اقرارکنندگان بوحدانیت یا گردن نهندگان بامر الهی مُؤمِنات ٍ باوردارندگان یا اخلاص آرندگان قانِتات ٍ نمازگذاران یا فرمانبرداران ثَیِّبات ٍ بازگشتگان از گناهان یا رجوع کنندگان بدرگاه اله عابِدات ٍ پرستندگان یا خضوع کنندگان سائِحات ٍ هجرت کنندگان

یا روزه داران ثَیِّبات ٍ شوهر دیدگان وَ أَبکاراً و دختران بکر إبن عباس رض فرموده که ثیّب آسیه زن فرعون است و بکر مریم مادر عیسی ع که حق سبحانه وعده فرموده که هر دو را در بهشت بحباله ازواج حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم درآرد.

صفحه : 1273

یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای گروه گرویدگان قُوا أَنفُسَکُم نگاهدارید نفسهای خود را بترک معاصی وَ أَهلِیکُم و اهالی و فرزند خود را بموعظه و نصیحت ناراً وَقُودُهَا النّاس ُ از آتشی که آتش انگیز آن مردمان باشند یعنی کفار جن و انس وَ الحِجارَهُ و سنگ کبریت که در حرارت می افزاید یا بتان سنگین که کفّار می پرستند یا گنجهای زر و سیم که اصل و منشای آن سنگ است نظم زر و سیم اند سنگ زرد و سفید اندرین سنگها بیند امید دلی از سنگ سخت تر باید که ز سنگیش راحت افزاید دل ازین سنگ اگر تو بر نکنی سر حسرت بسی بسنگ زنی عَلَیها بر آن آتش مَلائِکَهٌ فرشتگانند یعنی موکل اند بر وی زبانیه غِلاظٌ درشت سخنان شِدادٌ سخت کاران و توانایان که دوزخی را با ایشان قوّت ستیز و از چنگ ایشان مجال گریز نباشد لا یَعصُون َ اللّه َ نافرمانی نکنند خدای را ما أَمَرَهُم در ان چه فرماید ایشان را یعنی برشوت فریفته نشود تا مخالفت امر باید کرد وَ یَفعَلُون َ و می کنند ما یُؤمَرُون َ آنچه فرموده میشوند بدان در تبیان آورده که التذاذ زبانیه بعذاب کافران برابر التذاذ اهل بهشت است بنعیم جنان پس چون زبانیه کافران را بکناره دوزخ آرند ایشان آغاز اعتذار کرده داعیه اخلاص نمایند

حق سبحانه فرماید یا ملائکه گویند یا أَیُّهَا الَّذِین َ کَفَرُوا ای آن کسانیکه کافر شدید لا تَعتَذِرُوا الیَوم َ عذر مگوئید که امروز عذر مقبول نیست و فائده نخواهد داد- إِنَّما تُجزَون َ جز اینکه نیست که پاداش داده میشوید ما کُنتُم تَعمَلُون َ آن چیز را که در دنیا بودید که عمل میکردید یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ای آنها که گرویده اید تُوبُوا إِلَی اللّه ِ بازگردید بخدای تَوبَهً نَصُوحاً بازگشتن خالص یعنی توبه کنید و باز بسر گناه مروید معاذ بن جبل رضی اللّه عنه فرمود که توبه نصوح آنست که تائب عود نکند بمعصیت چنانکه شیر عود نکند به پستان حسن بصری رح گفته که توبه نصوح دو رکن دارد اوّل ندامت بر گناه گذشته دوم عزیمت بر ترک گناه در آینده نظم توبه چون باشد پشیمان آمدن بر در حق نو مسلمان آمدن خدمتی از سر گرفتن با نیاز با حقیقت روی کردن از مجاز عَسی رَبُّکُم چون توبه کنید شاید که پروردگار شما أَن یُکَفِّرَ عَنکُم آنکه درگذراند از شما سَیِّئاتِکُم گناهان شما را وَ یُدخِلَکُم جَنّات ٍ و درآرد شما را ببوستانهائی که پیوسته تَجرِی میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر درختان و قصور آن جویها و در آوردن کی باشد.

صفحه : 1274

یَوم َ لا یُخزِی اللّه ُ النَّبِی َّ روز که خجل نکند خدای پیغمبر را یعنی نه نفس او را عذاب کند و نه شفاعت او را در باره عاصیان مردود سازد وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ و رسوا نسازد آنان را نیز که ایمان آورده اند با وی یعنی درخواست ایشان نیز در باره یاران ایشان قبول کند نُورُهُم نور ایشان یعنی نوریکه

خدای بمومنان عطا کرده یَسعی می شتابد و میرود بَین َ أَیدِیهِم در پیش ایشان وَ بِأَیمانِهِم و بجانب راست ایشان وقتی که بر صراط گذرند و در ان محل نور منافقان فرو میرود یَقُولُون َ رَبَّنا گویند مومنان که ای آفریدگار ما أَتمِم لَنا تمام گردان بما نُورَنا روشنی ما را یعنی نور ما باقی دار تا بسلامت بر صراط بگذریم وَ اغفِر لَنا و بیامرز ما را یعنی از ظلمت گناه پاک کن إِنَّک َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ بدرستی که تو بر همه چیزها از اتمام انوار و مغفرت او زار قَدِیرٌ توانائی یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ ای پیغمبر خبردهنده یا بلندقدر جاهِدِ الکُفّارَ جهاد کن با کافران بشمشیر وَ المُنافِقِین َ و با منافقان بوعید وَ اغلُظ و درشتی بکار بر عَلَیهِم بر ایشان یعنی بهر دو گروه وَ مَأواهُم و مقام بازگشت کافران و منافقان اگر ایمان نیارند و مخلص نشوند جَهَنَّم ُ دوزخ است وَ بِئس َ المَصِیرُ و بد جای بازگشت است دوزخ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلًا بیان کرد خدا مثلی لِلَّذِین َ کَفَرُوا برای آنانکه نگرویده اند امرَأَت َ نُوح ٍ و آن مثل زن نوح است علیه السّلام که واعله نام داشت وَ امرَأَت َ لُوطٍ و زن لوط علیه السلام که او را واهله گفتندی کانَتا بودند اینکه دو زن تَحت َ عَبدَین ِ در زیر حکم دو بنده مِن عِبادِنا از بندگان ما صالِحَین ِ شایستگان فَخانَتاهُما پس خیانت کردند آن دو زن با آن دو بنده بنفاق و مخالفت دین زن نوح علی نبینا و علیه السلام قوم را گفتی که وی دیوانه است و زن لوط علیه السلام قوم را از مهمانان لوط خبردار کردی تا طمع در

ایشان کردندی چنانچه گذشت در قصّه ایشان فَلَم یُغنِیا پس دفع نکردند اینکه دو پیغمبر ص عَنهُما ازین دو زن مِن َ اللّه ِ شَیئاً از عذاب خدا چیزیرا زن نوح ع غرق شد از طوفان و بر سر زن لوط ع سنگ بارید وَ قِیل َ ادخُلَا النّارَ و گفته خواهد شد روز قیامت واهله و واعله را که درآیید بدوزخ مَع َ الدّاخِلِین َ باورآیندگان دیگر از کافران حاصل مثل آنست که کفره معاقب می شوند و نسبتی که میان ایشان و پیغمبر ص است با وجود کفر ایشان هیچ فائده نمیدهد.

صفحه : 1275

وَ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلًا و بیان کرد خدا مثلی لِلَّذِین َ آمَنُوا برای آنانکه گرویده اند امرَأَت َ فِرعَون َ و آن مثل زن فرعون است یعنی آسیه بنت مزاحم إِذ قالَت چون گفت رَب ِّ ابن ِ لِی ای آفریدگار من بنا کن برای من عِندَک َ نزدیک خود بَیتاً خانه فِی الجَنَّهِ در بهشت یعنی در مقام قرب مرا جای ده آورده اند که چون آسیه ایمان آورد فرعون بفرمود تا او را چار میخ کرده در آفتاب بیفگندند حق سبحانه ملائکه را فرمود تا بگرد وی درآمد، ببالهای خود او را سایه کردند و فرعون امر کرد تا سنگ بزرگ آوردند حکم شد که بر سینه وی نهند آسیه دعا کرد که خدایا مرا خانه ده در جنّت وَ نَجِّنِی و برهان مرا مِن فِرعَون َ از نفس خبیث فرعون وَ عَمَلِه ِ و از کردار او یعنی از عذاب او که میکند بسبب ایمان آوردن من بتوحید تو نَجِّنِی مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ و نجات ده مرا از گروه ظالمان که قبطیانند و تابعان فرعون حق سبحانه دعای وی مستجاب کرده حجاب

از پیش وی برداشت و خانه وی بوی نمود و روح وی قبض کرد و سنگ بر جسد وی بنهادند که روح نداشت و در اکثر تفاسیر است که حق سبحانه ویرا بآسمان برد بجسد وی و حالا در بهشت است و حاصل اینکه مثل آن است که با وجود ایمان اتصال او با اهل کفر او را هیچ ضرر نکرد چنانچه زن لوط و نوح ع را با وجود کفر اتصال ایشان با انبیا هیچ نفع نداد و مثل زد خدای برای ازواج طاهره حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و سائر مومنات وَ مَریَم َ ابنَت َ عِمران َ و مریم دختر عمران را الَّتِی أَحصَنَت آن زنی که نگاه داشت فَرجَها دامن خود را از حرام و فاحش فَنَفَخنا پس دردمیدیم فِیه ِ در گریبان جامه او مِن رُوحِنا از روحی که آفریده بودیم وَ صَدَّقَت و باور داشت مریم و بگروید بِکَلِمات ِ رَبِّها بسخنان پروردگار خود یعنی بصحف منزله قبل از انجیل یا وعده ها که جبرئیل علیه السلام از خدای بوی آورد که لاهب لک غلاما زکیا وَ کُتُبِه ِ و بکتاب خدای یعنی انجیل یا بآنچه خدا نوشته بود در لوح محفوظ از قصّه وی و پسر وی و حفص بجمع میخواند مراد تمام کتب الهی است وَ کانَت و بود مریم ع مِن َ القانِتِین َ از فرمان برداران یا از مداومت کنندگان بر وظائف عبادات و تذکیر برای تغلیب ست و اشعار بآنکه طاعت مریم ع که از طاعت مردان کامل نبوده و در خبر آمده که مردان بسیاری بکمال رسیدند و از زنان کامل نشدند مگر مریم بنت عمران و

آسیه زن فرعون.

صفحه : 1276

سوره الملک

مکّیّه وّ هی ثلثون آیه وّ فیها رکوعان بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ تَبارَک َ بزرگ و برتر است و ثابت بر دوام الَّذِی بِیَدِه ِ المُلک ُ آن کسی که بدست قدرت اوست پادشاهی و تصرّف در امور ملک یعنی هرچه خواهد بکند وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ و او بر همه چیزها که خواهد قَدِیرٌ توانا است الَّذِی خَلَق َ المَوت َ آنخداوندیکه بیافرید مرگ را وَ الحَیاهَ و زندگانی را مراد موت آدمیان است در دنیا و حیات ایشان در آخرت و گفته اند مرگ را آفریده بر صورت کبشی املح و او بر هیچ چیز نگذرد و بوی او بهیچ چیز نه رسد الا که بمیرد و حیاه را خلق کرد بر صورت مادیان ابلق و او بر هیچ چیز مرور نکند و رائحه او بهیچ چیز نه رسد الا که زنده شود و بقولی مراد از موت و حیات دنیا و آخرت است یعنی دنیا و آخرت را بیافرید لِیَبلُوَکُم تا بیازماید شما را یعنی با شما معامله آزمایندگان کند تا ظاهر شود که در دار تکلیف که دنیا است أَیُّکُم کدام از شما أَحسَن ُ نیکوتراند عَمَلًا از جهت عمل یعنی اخلاص کدام بیشتر است در خبر آمده که کدام نیکوتراند از روی عقل و پرهیزگارتر از محارم و شتابنده تر در فرمانبرداری و گفته اند که کدام یادکننده تراند مرگ را و ترسان تر از او و کارسازنده تر برای او وَ هُوَ العَزِیزُ و خدا غالب است در ملک خود ترسندگان را شرمنده نمی سازد الغَفُورُ آمرزنده است خطیئات ایشان را پوشد الَّذِی آن خدائی که خَلَق َ بیافرید سَبع َ سَماوات ٍ هفت آسمان را طِباقاً طبقه طبقه

یکی بالای دیگری در معالم آورده که آسمان دنیا موجی است محکم شده و دوم مرمری است سفید سیوم آهن است چهارم روئین است و گفته اند مس است پنجم نقره است ششم زر است هفتم یاقوت سرخ است ما تَری نه بینی تو ای بیننده فِی خَلق ِ الرَّحمن ِ در آفریدن خدای مر آسمان را مِن تَفاوُت ٍ هیچ خللی و اختلافی و تناقضی و عیبی و اعوجاجی فَارجِع ِ البَصَرَ پس بازگردان چشم را بسوی آسمان تا در ان تفکّر کنی هَل تَری هیچ می بینی مِن فُطُورٍ شکافی و نقصان ثُم َّ ارجِع ِ البَصَرَ پس دیگر باره بگردان دیده را کَرَّتَین ِ کرتی بعد از کرتی تا هیچ عیبی می یابی یعنی اگر بیک نگریستن معلوم نگردد تکرار کن نگریستن را یَنقَلِب بازگردد إِلَیک َ البَصَرُ بسوی تو چشم تو خاسِئاً دور از یافتن عیب وَ هُوَ حَسِیرٌ و او مانده بود از نگریستن به آسمان از کثرت مراجعت بجهت آنکه هرچند می نگرد عیبی در ان نمی یابد.

صفحه : 1277

وَ لَقَد زَیَّنَّا و بدرستی که بیاراستیم ما السَّماءَ الدُّنیا آسمان نزدیک را یعنی آسمان که نزدیک تر است بزمین و آرائش دادیم بِمَصابِیح َ بچراغها یعنی بستارگانی که به شبها چون چراغ درخشانند وَ جَعَلناها و گردانیدیم ما ستارگان را رُجُوماً لِلشَّیاطِین ِ رانندگان مر دیوان را وقتی که بجهت استراق سمع قصد آسمان کنند وَ أَعتَدنا و آماده ساختیم لَهُم برای دیوان بعد از سوختن ایشان بشهب در دنیا عَذاب َ السَّعِیرِ عذاب آتش افروخته در عقبی وَ لِلَّذِین َ کَفَرُوا و مر آنان را است که کافر شدند از دیوان و غیر ایشان بِرَبِّهِم با آفریدگار ایشان عَذاب ُ جَهَنَّم َ عذاب دوزخ وَ بِئس َ المَصِیرُ و

بد جای بازگشت است دوزخ إِذا أُلقُوا چون درافکنده شوند کافران فِیها در جهنّم سَمِعُوا لَها بشنوند از دوزخ شَهِیقاً آوازی مانند آواز درازگوش که انکر اصوات است یعنی چون کفّار را بدوزخ درآرند دوزخ بفریاد آید وَ هِی َ تَفُورُ و او میجوشد و ایشان را برمی آرد و فرو می برد چنانچه گوشت در دیگ جوشان تَکادُ تَمَیَّزُ نزدیک است که پاره پاره شود دوزخ مِن َ الغَیظِ از خشم کافران کُلَّما أُلقِی َ هرگاه که درافکنده شوند فِیها در دوزخ فَوج ٌ گروهی از اهل شرک یا فسق یا ظلم یا از هر چیزیکه سبب دخول دوزخ باشد سَأَلَهُم سؤال کنند ایشان را خَزَنَتُها خازنان دوزخ از روی سرزنش که ای مشرکان و عاصیان- أَ لَم یَأتِکُم آیا نیامد بشما نَذِیرٌ بیم کننده یعنی پیغمبر ص بشما مبعوث نشد که شما را بخدای خواند و ازین عذاب بترساند و از فضیحت شما را برهاند قالُوا بَلی گویند آری قَد جاءَنا بدرستی که آمد بما نَذِیرٌ پیغمبری بیم کننده فَکَذَّبنا پس تکذیب کردیم قول ویرا یعنی پیغمبر را افراط کردیم در تکذیب حتی نفی انزال و ارسال رسل کردیم وَ قُلنا و گفتیم مر فرستادگان را که بهیچ وجه ما نَزَّل َ اللّه ُ فرو نفرستاده است خدای مِن شَی ءٍ هیچ چیز از آنچه شما می گوئید از وعد و وعید و امر و نهی و دیگر گفتیم إِن أَنتُم نیستید شما ای رسولان إِلّا فِی ضَلال ٍ کَبِیرٍ مگر در خطای بزرگ که با وجود سمت بشریت دعوی نبوت می کنید و گفته اند که اینکه خطاب زبانیه است مر کفّار را یعنی زبانیه در جواب ایشان گویند نبوده اید شما

مگر در گمراهی بزرگ یا نیستید شما خالی مگر در عقوبت بزرگ.

صفحه : 1278

وَ قالُوا و گویند کافران که در دنیا لَو کُنّا نَسمَع ُ اگر می بودیم ما که بشنویم سخن پیغمبران را بی بحث تفتیش معانی چه از معجزات ایشان علامات صدق بر صفحات احوال ایشان ظاهر بود أَو نَعقِل ُ یا تعقل می کردیم در معانی کلام ایشان و تفکر می نمودیم در انوار حکمت که از اقوال و افعال ایشان معاینه می نمودیم ما کُنّا نمی بودیم امروز فِی أَصحاب ِ السَّعِیرِ در عداد اهل دوزخ فَاعتَرَفُوا پس اقرار کنند و معترف شوند بِذَنبِهِم بگناه خویش و درین وقت اعتراف سودی ندارد فَسُحقاً پس دوری باد از رحمت من لِأَصحاب ِ السَّعِیرِ مر ملازمان دوزخ را إِن َّ الَّذِین َ یَخشَون َ بدرستی که آنانکه بترسند رَبَّهُم از عذاب پروردگار خود بِالغَیب ِ بپوشیدگی یعنی آثار خوف را از خلق بپوشند و بخلوتها ناله و فریاد و گریه کنند و در عین المعانی گوید که مراد از غیب دل است که پوشیده است از خلق و پیدا بر خدای عز و جل یعنی بدل ترسگار باشند لَهُم مَغفِرَهٌ مر ایشان را است آمرزش گناهان وَ أَجرٌ کَبِیرٌ و مزدی بزرگ که بهشت است و گفته اند ایمنی از شداید و مکاره یعنی مزد ترسندگان امان باشد از هر چه می ترسند نظم لا تخافوا مژده ترسنده است بهر که می ترسد مبارک بنده است خوف و خشیه خاص دانایان بود هر که دانا نیست کی ترسان بود ترسگاری رستگاری آورد هر که درد آرد عوض درمان برد آورده اند که کفّار قریش بسهولت عیش مسرور و مغرور گشته در باب حضرت پیغمبر صلی اللّه

علیه و سلّم سخنان بی ادبانه گفتندی و چون چند نوبت بنزول قرآن پرده از روی گفتار ایشان برداشته شد با یکدیگر تدبیر کردند و رای ایشان بر آن قرار گرفت که دیگر سخن در باره آهسته گویند تا خدای وی نشنود و او را از ان آگاه نگرداند آیت آمد وَ أَسِرُّوا و پنهان سازید قَولَکُم سخن گفتن خود را در باره پیغمبر ص أَوِ اجهَرُوا بِه ِ یا آشکار کنید مر آن را یعنی هر دو نزدیک او یکسان است، إِنَّه ُ بدرستی که خدای تعالی سزای پرستش عَلِیم ٌ دانا است بِذات ِ الصُّدُورِ بآنچه در سینها است قبل از انکه بر زبان گذرد پس کسی که بضمایر واقف است از تعبیر از ان بسر کند یا بجهر برو پوشیده نخواهد بود أَ لا یَعلَم ُ آیا نداند آنچه در دلها است مَن خَلَق َ آنکس که بیافرید دلها را وَ هُوَ اللَّطِیف ُ و او دانا است بر بواطن اشیاء و حقایق آن الخَبِیرُ آگاه از ظواهر موجودات و دقایق آن هُوَ الَّذِی جَعَل َ اوست خداوندی که گردانید لَکُم ُ الأَرض َ برای شما زمین را ذَلُولًا نرم و منقاد تا آسان باشد سیر شما بر ان فَامشُوا پس بروید فِی مَناکِبِها در اطراف و جوانب زمین وَ کُلُوا و بخورید مِن رِزقِه ِ از روزی حلال خدا که برای شما مقرر و مقدور کرده وَ إِلَیه ِ النُّشُورُ و بسوی اوست بازگشت شما پس شکرگزاری و سپاسداری او بجا آرید.

صفحه : 1279

أَ أَمِنتُم آیا ایمن شدید ای کافران مَن فِی السَّماءِ از آنکس که در آسمان است بزعم شما یعنی حق سبحانه و تعالی یا

از ملک مقرب موکل بر عذاب که جبرئیل ع است ملخص سخن آنکه ایمن شده اید أَن یَخسِف َ بِکُم ُ الأَرض َ از انکه خدای تعالی یا جبرئیل ع بفرمان عظیم الشان وی فرو برد شما را به زمین فَإِذا هِی َ پس آن گاه زمین پس از فرو رفتن شما در وی تَمُورُ میگردد و اضطراب کنان شما را زیرتر می افگند أَم أَمِنتُم آیا ایمن شدید مَن فِی السَّماءِ از انکه در آسمان است عرش او یعنی خدای تعالی یا مقام او بزعم ایشان یا ملک مقرب یعنی جبرئیل ع أَن یُرسِل َ از آنکه فرو فرستد عَلَیکُم بر شما حاصِباً سنگریزه چنانچه بر قوم لوط علیه السلام فَسَتَعلَمُون َ پس زود بدانید بعد از مشاهده عذاب کَیف َ نَذِیرِ چگونه بود بیم کردن من و آن دانستن شما را سود نکند وَ لَقَد کَذَّب َ الَّذِین َ و بدرستی که تکذیب کردند رسل خود را آنانکه بودند مِن قَبلِهِم پیش از کفّار اینکه زمان یعنی مکذبان امم ماضیه و بشامت تکذیب هلاک شدند فَکَیف َ کان َ پس چگونه بود بر ایشان نَکِیرِ عقوبت من یا انکار من بر ایشان یا انزال عذاب أَ وَ لَم یَرَوا آیا نمیدانند و نمی نگرند إِلَی الطَّیرِ بسوی مرغان فَوقَهُم زبر سر ایشان در هوا صافّات ٍ صفها برکشیده می کشایند بالهای خود را وَ یَقبِضن َ و فراهم میگیرند بعد از بسط اجنحه ما یُمسِکُهُن َّ نگاه نمیدارد ایشان را در هوا بخلاف طبع یا در حال قبض و بسط اجنحه إِلَّا الرَّحمن ُ مگر خدای بزرگ بخشایش که هر یک از انواع طیور را شکلی و هیائی و صورتی و طبیعتی

خاص داد و اسباب طیران و جولان ایشان در هوا مهیّا ساخت إِنَّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ بدرستیکه خدای بهمه چیزها بَصِیرٌ بینا است أَمَّن آیا کیست که توان گفت که هذَا الَّذِی اینکه آن کس است که از روی حمایت هُوَ جُندٌ او مددگار است و قائد لشکر لَکُم مر شما را یَنصُرُکُم یاری میدهد مِن دُون ِ الرَّحمن ِ بجز خدای از عذاب و خشم وی إِن ِ الکافِرُون َ نیستند ناگرویدگان إِلّا فِی غُرُورٍ مگر در فریب شیطان که میگوید عذاب بشما فرو نخواهد آمد.

صفحه : 1280 أَمَّن هذَا الَّذِی آیا آن کیست که اشارت توان کرد بدو که اینکه آن کس است که بمحض عنایت یَرزُقُکُم روزی میدهد شما را إِن أَمسَک َ اگر بازگیرد خدای- رِزقَه ُ روزی خود از شما بامساک مطر یا ابطال اسباب که حصول و وصول رزق را وسائط و وسائل اند یعنی اگر خدا وظیفه رزق از شما بازدارد آن کیست که شما را روزی تواند داد و کفار میدانند که خالق و رازق او است و کفر ایشان نه از جهل است بَل لَجُّوا بلکه ستیزه کردند و درافتادند فِی عُتُوٍّ در عناد و سرکشی از حق وَ نُفُورٍ و رمیدگی از حق و نفرت از راستی أَ فَمَن یَمشِی آیا کسی که میرود مُکِبًّا عَلی وَجهِه ِ سر فرو افگنده بر روی خود یعنی نگونسار میرود و پس و پیش و راست و چپ خود نمی بیند أَهدی راه یافته تر است أَمَّن یَمشِی آیا نکس که میرود سَوِیًّا راست ایستاده همه اطراف مشاهده می کند و رفتن او واقع است عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ بر راهی راست رساننده بمقصد و مقصود اینکه مثل است

برای کافر گمراه که در بیدای غوایت حیران و سرگردان میرود و مومن راه یافته که بر طریق حق از روی بصیرت سلوک می کند رباعی فرق است میان آنکه از روی یقین با دیده بینا رود اندر راه دین با آنکه دو چشم بسته بی دست کسی هر گوشه همی رود بظن و تخمین قُل هُوَ الَّذِی بگو ای محمّد ص مر مشرکانرا که آن خدائی که شما را بدو دعوت می کنم او آن کس است که بقدرت کامله أَنشَأَکُم بیافرید شما را وَ جَعَل َ لَکُم ُ السَّمع َ و بداد شما را شنوائی تا سخنان حق شنوید وَ الأَبصارَ و دیدها تا باو دلائل قدرت و بدائع فطرت مشاهده کنید وَ الأَفئِدَهَ و دلها تا در معانی کلمات الهی و دقایق مصنوعات پادشاهی تفکر و تامل نمائید و شما بسیار می شنوید و می بینید و لیکن قَلِیلًا ما تَشکُرُون َ اندک شکر میگوئید مر اینکه نعمتها را قُل هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم بگو خدا آنخدائی است که بعد از آفریدن شما را پراگنده ساخت فِی الأَرض ِ در زمین یعنی هر یک را منزلی و مکانی و راهی و کاری داد تا تعبد کنید و فرمانبرداری نمائید وَ إِلَیه ِ تُحشَرُون َ و بسوی او بازگردیده خواهید شد تا جزای کردار و گفتار خود یابید وَ یَقُولُون َ و میگویند آن مشرکان مر پیغمبر ص و یاران ویرا مَتی کی باشد هذَا الوَعدُ اینکه وعده حشر و یافتن جزا إِن کُنتُم صادِقِین َ اگر هستید شما راست گویان قُل بگو ای محمّد ص در جواب ایشان که إِنَّمَا العِلم ُ جز اینکه نیست که دانش قیامت یعنی علم بوقت آمدن او عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای است و

غیر او بر ان اطلاع ندارد وَ إِنَّما أَنَا و جز اینکه نیست که من نَذِیرٌ بیم کننده ام مُبِین ٌ آشکارا یعنی بآمدن قیامت شما را بیم می کنم اما بزبان آمدن او دانا نیستم.

صفحه : 1281

فَلَمّا رَأَوه ُ پس آن هنگام که بینند موعود را که قیامت است زُلفَهً نزدیک خود سِیئَت بد گردد و زشت شود وُجُوه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا رویهای آنها که کافر شدند یعنی اثر غم و اندوه بر چهرهای ایشان پیدا گردد وَ قِیل َ و گفته شود یعنی خزنه دوزخ ایشانرا گویند هذَا الَّذِی کُنتُم اینکه آن است که بودید شما که پیوسته بِه ِ تَدَّعُون َ بدو تمنا می کردید و در طلب او استعجال می نمودید امام زاهد رح فرموده که همواره کافران تمنای مرگ پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم میکردند و آرزوی هلاک یاران وی میداشتند حق سبحانه حبیب ع خود را فرمود که قُل أَ رَأَیتُم بگو خبر کنید مرا إِن أَهلَکَنِی َ اللّه ُ اگر هلاک گرداند خدا مرا وَ مَن مَعِی َ و آنانرا که با من انداز مومنان أَو رَحِمَنا یا به بخشد بر ما و اجل ما را در تاخیر افگند فَمَن پس کیست آنکه یُجِیرُ الکافِرِین َ زنهار دهد کافران را مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ از عذابی دردناک یعنی مرگ ما شما را سود ندارد و حیات ما دفع عذاب از شما نکند مراد آنست که نجات دهنده شما از عذاب الهی جز ایمان و توحید نیست پس در انتظار مرگ دیگران بودن چه فائده دهد قُل بگو ای محمّد ص آنکه ایمان بدو سبب نجات است هُوَ الرَّحمن ُ اوست خدای بزرگ بخشایش آمَنّا بِه ِ گرویده ایم بوی وَ عَلَیه ِ و برو

نه بر غیر او تَوَکَّلنا توکّل کرده ایم و کار خود بدو بازگذاشته ایم فَسَتَعلَمُون َ پس زود بود که بدانید یعنی بعد از مشاهده عذاب معلوم کنید که فی نفس الامر مَن هُوَ کیست از ما و شما آنکه او فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ در گمراهی هویدا است قُل أَ رَأَیتُم بگو خبر دهید مرا إِن أَصبَح َ اگر گردد ماؤُکُم آب شما یعنی آب چاه زمزم یا آب بیر میمون حضرمی غَوراً فرو رفته بزمین چنانچه دلو و رسن بدان نرسد فَمَن پس کیست آنکه یَأتِیکُم بِماءٍ بیارد برای شما آبی مَعِین ٍ جاری یا ظاهر چنانچه همه کس بینند در آثار آمده که بعد از تلاوت اینکه آیت باید گفت که اللّه ربنا و رب العالمین در تفسیر زاهدی مذکور است که زندیقی شنید که معلمی شاگرد خود را تلقین می کرد که فمن یاتیکم بماء معین آن ملعون جواب داد که بالمعول و المعین یعنی به بیل و مددگاران آب را باز آرند شبانه نابینا شد و هاتفی آواز داد که اینک از آب چشمه چشم تو غائب شد بگو تا بمعول و معین بازآرند و فی المثنوی المعنوی مثنوی- فلسفی و منطقی مستهان میگذشت از سوی مکتب آن زمان چونکه بشنید آیتی آن ناپسند گفت آریم آب را ما بر بلند یا بزخم بیل و تیزی ّ بتر آب را آریم از پستی زبر شب بخفت و دید از یک شیر مرد زد طپانچه هر دو چشمش کور کرد گفت هان زین چشمه چشم ای شقی با تبر نوری برآر ار صادقی زود برجست و دو چشمش کور دید نور فائض از

دو چشمش ناپدید.

صفحه : 1282

سوره القلم

مکّیّه وّ هی اثنتان و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- ن حروف مقطع دلالت بر اعداد دارد بقانون حساب و قول بعضی آن است که غایت ملک اینکه امت از شمار آن توان دانست اما فهم هر کس بدان نرسد و یهود بعضی از ان گرفتند و برخی فروگذاشتند و بر ایشان مشتبه شد چنانچه در آل عمران گذشت و بعضی علماء آنرا مفاتیح اسمای الهی دانند چنانچه در حرف نون گفته اند که مفتاح اسم نور و ناصرست و در معالم گوید که آخر است از حروف الرحمن و گویند اسم سوره است یا لوح است از نور یا نام نهریست در بهشت یا قسم است بنصرت حق سبحانه مومنانرا و اشهر آنست که نون اسم ماهی است و مراد بآن جنس باشد یا ماهی که زمین بر پشت او است و او را لیوثا گویند یا بهموت و در وسیط باسناد درست خود از ابی هریره رضی اللّه عنه نقل کرده که وی گفته که شنودم از رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم که اوّل چیزی که خدای بیافرید قلم بود پس نون را بیافرید و آن دوات است و قلم از ان دوات نوشته آنچه بود و هست و باشد و برین تقدیر حق سبحانه سوگند یاد فرمود بدوات وَ القَلَم ِ و بقلم اعلی که از نورست و طول او ما بین السماء و الارض و گویند مراد قلمی است که بدو کتابت کنند و فوائد آن در مصالح دین و دنیا بسیارست وَ

ما یَسطُرُون َ و دیگر سوگند خورد بآنچه مینویسند حفظه از احکام وحی و یا آنچه ایشانرا فرماید در تبیان از إبن هصیم نقل فرموده که نون دهن است و قلم زبان و ما یسطرون آنچه حفظه بر بنده می نویسند حق تعالی بدینها سوگند خورد جواب قسم اینست که ما أَنت َ نیستی تو ای محمّد بِنِعمَهِ رَبِّک َ به نگاهداشت پروردگار خود بِمَجنُون ٍ دیوانه جواب ولید مغیره است که آنحضرت ص را میگفت معلم مجنون و در بحر الحقایق آورده که کلمه نون اشارت است بعلم اجمالی مندرج در احدیت ذاتیه جمعیه و قلم مشیر است بعلم تفصیلی مندرج در وحدانیت اسمائیه پس حق سبحانه قسم یاد کرده بعلم اجمالی کاین در احدیت و بعلم تفصیلی ثابت فرموده در وحدانیت و بآنچه قلم کشیم او از دوات قدیم نوشته یعنی حروف الهیه مجروه علویه و کلمات ربانیه مرکبه سفلیه جوابش اینکه که تو به نعمت پروردگار خود مستور نیستی یعنی بر تو نپوشیده اند از اسرار ازل و ابد وَ إِن َّ لَک َ و بدرستی که مر ترا لَأَجراً مزدی و ثوابی است بر کشیدن بار نبوّت غَیرَ مَمنُون ٍ منت نانهاده یعنی حق تعالی بیواسطه کسیکه ازو منت باید کشید بتو عطا کرده یا غیر مقطوع یعنی مزدی بر دوام که هرگز انقطاع بآن راه نیابد وَ إِنَّک َ و بدرستی که تو لَعَلی خُلُق ٍ عَظِیم ٍ بر دین بزرگی که اسلام است یا بر خوئی بزرگ که آن خوی کس را نبود چه از قوم خود تحمل میکنی آنچه کس قوت تحمل آن نیست و گفته اند مراد از خلق قرآن است که حق سبحانه

ارزانی داشته بود و از عائشه رضی اللّه عنها سؤال کردند از خلق رسول صلی اللّه علیه و سلّم و چگونگی آن فرموده که خلق آنحضرت ص قرآن بوده فی سلسله الذهب نظم بود هم بحر مکرمت هم کان گوهرش کان خلقه القرآن وصف خلق کسی که قرآن است خلق را نعت او چه امکان است محمّد حکیم قدس سره فرمود که هیچ خلقی بزرگتر از خلق محمّد ص نبوده چه او مشیت خود را بازداشته خود را بکلی با حق گذاشت امام قشیری رح گفته که نه از بلا منحرف شد و نه از عطا متصرف گشت و گفته اند او را هیچ مقصدی و مقصودی جز خدای نبود و شمه از حقائق اخلاق آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم در رساله مرآت الصفا فی صفات المصطفی مذکور شده و در جواهر التفسیر نیز مسطورست فَسَتُبصِرُ پس زود باشد که بینی ای محمّد وَ یُبصِرُون َ و به بینند معاندان تو از اهل مکّه یعنی بدان وقت که عذاب نازل شود بر ایشان معلوم گردد بِأَیِّکُم ُ المَفتُون ُ که کدام است از شما در فتنه و بلایا کدام گروه است از شما دیوانه یعنی بدانند که دیوانه توئی یا ایشان.

صفحه : 1283

إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که آفریدگار تو هُوَ أَعلَم ُ او داناتر است بِمَن ضَل َّ بکسیکه گمراه شد عَن سَبِیلِه ِ از راه او که راست و چنان کس فی الحقیقت دیوانه بود وَ هُوَ أَعلَم ُ و او داناتر بود بِالمُهتَدِین َ براه یافتگان بکمال عقل که مومنان اند فَلا تُطِع ِ المُکَذِّبِین َ پس فرمان مبر تکذیب کنندگان یعنی مشرکان مکّه را که ترا بدین آبا دعوت می نمایند وَدُّوا لَو تُدهِن ُ

دوست میدارند که تو نرمی کنی با ایشان و سرزنش نکنی بر شرک فَیُدهِنُون َ پس ایشان نیز چرب زبانی و نرمی کنند و بر دین تو طعنه نزنند وَ لا تُطِع و فرمانبرداری منمائی کُل َّ حَلّاف ٍ هر سوگند خورنده را بدروغ که ابو جهل است یا اخنس بن شریق یا اسود بن عبد یغوث و اصح و اشهر ولید مغیره است که سوگند بدروغ بسیار خوردی مَهِین ٍ سست رای یا خوار و بیمقدار هَمّازٍ عیب کننده در عقب مردم یا طعنه زننده در روی ایشان مَشّاءٍ رونده بِنَمِیم ٍ بسخن چینی میان مرد یا غمزه کننده مَنّاع ٍ بازدارنده لِلخَیرِ مر خیر را یا منع کننده از ایمان و احسان مُعتَدٍ ستم کننده و از حد درگذرنده أَثِیم ٍ بسیار گناه یا زیانکار عُتُل ٍّ سخت روی و درشت خوی بَعدَ ذلِک َ پس ازین همه عیبها زَنِیم ٍ حرامزاده که پدر او معلوم نباشد آورده اند که ولید مغیره هیچده ساله بود که مغیره دعوی کرد که من پدر اویم و او را بخود گرفت و در تفسیر زاهدی مذکورست چون رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم اینکه آیت را در انجمن قریش بر ولید خواند بهر عیبی که رسیده در خود بازیافت مگر حرامزدگی با خود گفت من سید قریشم و پدر من مردی معروف است و میدانم که محمّد ص دروغ نگوید در نیم که گفت چگونه اینکه مهم را بر سر آرم شمشیر کشیده نزد مادر آمد القصه بتهدید بسیار از مادر اقرار گرفت که پدر تو در قصد زنان جرأتی نداشت که او را برادرزادگان بودند چشم پر میراث وی نهاده

مرا رشک آمد غلام فلان را بمزد گرفتم و تو فرزند اوئی و دلیل روشن بر صدق قول آن زن شدّت خصومت ولید است و ستیزه او بآنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بیت جرم و گناه مدعی از فعل مادر است کورا خطائی او را و خاکسار کرد أَن کان َ آیا برای آنکه هست و حفص بر یک همزه خواند بطریق خیر یعنی بجهت آنکه اوست ذا مال ٍ خداوند مال وَ بَنِین َ و خداوند پسران چنین کس را فرمان می بری إِذا تُتلی عَلَیه ِ چون خوانده شود آیاتُنا آیتهای کلام ما قال َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ گوید اینها افسانه پیشینیان است سَنَسِمُه ُ زود باشید که علامت کنیم بداغ عَلَی الخُرطُوم ِ بر بینی او یا سیاه روی سازیم او را یا عیب او آشکارا سازیم که نتواند پوشانید در انوار آورده که در روز بدر بینی او را زخمی رسید و اثر آن باقی ماند.

صفحه : 1284

إِنّا بَلَوناهُم بدرستیکه ما آزمودیم اهل مکه را بقحط و غلا در زوال نعمت کَما بَلَونا أَصحاب َ الجَنَّهِ همچنانکه آزمودیم ما اهل باغ ضروان را بزوال میوه آورده اند که در نواحی صنعا از ولایت یمن مرد صالحی را باغی بوده در روز میوه چیدن درویشان را بخواندی و بساطی در زیر درخت بیفگندی و هر میوه که داشت و دست بدان نرسیدی یا باد از درخت بیفگندی تا بر طرف بساط افتادی بدرویشان دادی و ده یک از حاصل آن نیز بدرویشان قسمت کردی چون آن عزیز وفات کرد پسران او گفتند مال اندک است و عیال بسیار اگر ما چنان کنیم که پدر

ما میکرد معیشت بر ما تنگ گردد علی الصباح که درویشان را خبر نباشد برویم بمیوه بریدن و برین سوگند خوردند چنانچه حق تعالی می فرماید إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین َ یاد کن چون سوگند خوردند وارثان ضروان که پنهان از فقراء بچینند میوه آن باغ را در حالتی که داخل باشند در وقت صباح یعنی بامداد پگاه پس چنین سوگند خوردند وَ لا یَستَثنُون َ و استثنا نکردند یعنی نگفتند ان شاء اللّه تعالی در شبی که اینکه نیت کردند و بخفتند قضای ازلی نازل شد فَطاف َ عَلَیها پس بیامد بدان باغ طائِف ٌ بلای طواف کننده مِن رَبِّک َ از پروردگار تو وَ هُم نائِمُون َ و ایشان یعنی پسران که وارث بودند خفتگان فَأَصبَحَت پس گشت باغ ایشان بآن بلا کَالصَّرِیم ِ مانند آن باغی که میوه آن چیده و بریده باشند بر وجهی که هیچ باقی نماند ایشان ازین حال غافل از خواب درآمدند فَتَنادَوا پس ندا کردند یکدیگر را مُصبِحِین َ درآمدگان بصباح یعنی وقت صبح بخواندند همه یکدیگر را و گفتند أَن ِ اغدُوا عَلی حَرثِکُم آنکه بامداد بیرون آئید بسوی درودن کشت خود یعنی ثمار کشته خود إِن کُنتُم صارِمِین َ اگر هستید شما برندگان میوه و آن باغ مشتمل بود بر خرمانیان پس دلها برداشته روی بباغ نهادند فَانطَلَقُوا پس رفتند بجانب باغ وَ هُم یَتَخافَتُون َ و ایشان سخن آهسته و نرم می گفتند تا کسی نشنود و مضمون سخن أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم َ عَلَیکُم مِسکِین ٌ آنکه باید که درنیاید امروز بر شما یعنی در باغ شما درویشی تا بهره نگیرد و از حصّه ما کم نشود وَ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِین َ و بامدادان برفتند بجانب باغ بر قصد

منع مساکین، توانایان باعتقاد خود بر چیدن و بریدن میوه فَلَمّا رَأَوها پس آن هنگام که دیدند باغ را بخلاف آنچه گذاشته بودند قالُوا گفتند با یکدیگر إِنّا لَضَالُّون َ بدرستی که ما که گم کردگانیم راه باغ خود را چه باغ ما دیروز پر میوه بود و اینکه باغ از میوه تهی است بعضی از ایشان تامل کردند و دانستند بنشانیهای در و دیوار که آن باغ ایشان ست گفتند.

صفحه : 1285

بَل نَحن ُ مَحرُومُون َ ما راه گم نکرده ایم بلکه ما بی بهرگانیم از محصول و میوه آن باغ بجهت منع فقرا و ترک استثنا قال َ أَوسَطُهُم گفت فاضل ترین ایشان از روی عقل یا بزرگترین بسن یا صائب تر برأی که أَ لَم أَقُل لَکُم آیا نگفتم مر شما را وی روز لَو لا تُسَبِّحُون َ چرا یاد نمی کنید خدای تعالی را به بزرگی و نمی گوئید انشاء اللّه تعالی قالُوا سُبحان َ رَبِّنا گفتند پاک است خدای ما از انکه در فرستادن اینکه بلا بر ما ستم کرده باشد إِنّا کُنّا ظالِمِین َ بدرستیکه ما بودیم ستمکاران بر خود بمنع درویشان فَأَقبَل َ بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ پس روی آوردند بعضی از ایشان بر بعضی دیگر یَتَلاوَمُون َ ملامت میکردند اینکه آنرا میگفت تو چنین اندیشیدی و او عذر می آورد که تو هم بدان راضی بودی القصه بگناه خود اعتراف نمودند از روی نیاز قالُوا یا وَیلَنا گفتندی وای بما إِنّا کُنّا طاغِین َ بدرستی که هستیم ما از حد گذرندگان در گناهکاری که استثناء نکردیم و درویشان را محروم ساختیم عَسی رَبُّنا شاید که پروردگار ما یعنی از کرم او امیدواریم أَن یُبدِلَنا آنکه بدل دهد ما را خَیراً مِنها

بهتر از ان باغ إِنّا إِلی رَبِّنا بدرستی که ما بسوی طاعت پروردگار خود راغِبُون َ رغبت کنندگانیم بعد از توبه و طلب عفو حق تعالی بر ایشان بخشید و باغی پر انگور حیوان نام بر ایشان ارزانی فرمود و دمیاتی گوید که خبر داد مرا کسی که آن باغ دیده بود که دران باغ خوشه انگور دیدم برابر مردی سیاه بر پا ایستاده محققان گفته اند که هر که ببلا گرفتار گردد و مال و منال او در عرصه تلف افتد باید که او تامل نماید و بداند که بلا باستحقاق او برو نازل شده پس بگناه اعتراف نموده بحضرت عزت بازگشت کند حضرت اللّه جل جلاله بهتر و خوشتر از آنچه ازو تلف شده باشد بدو باز دهد چنانچه باغ حیوان بعوض باغ ضروان داد و پیر رومی ازینمعنی خبر میدهد آنجا که میفرماید ابیات- اوّلم خم شکست و سرکه بریخت من نگفتم که اینکه زیانم کرد صد خم شهد صافی از پی آن عوضم داد و شادمانم کرد کَذلِک َ العَذاب ُ همچنین است عذاب کردن خدای تعالی در دار دنیا وَ لَعَذاب ُ الآخِرَهِ أَکبَرُ و هر آئینه عذاب آن سرای بزرگ تر است از ان جهت که اینکه عذاب زود رود و زوال یابد و آن عذاب آن سرای ابد الاباد باقی ماند لَو کانُوا یَعلَمُون َ اگر باشند مردمان که بدانند هر آئینه از موجبات عذاب بپرهیزند إِن َّ لِلمُتَّقِین َ بدرستی که مر پرهیزگاران راست عِندَ رَبِّهِم نزدیک پروردگار ایشان یعنی در آخرت یا در جوار قدس جَنّات ِ النَّعِیم ِ بوستانها بنعمت آن کافران می گفتند که اینکه جنّت و نعمت که مسلمانان گویند موجود نیست و اگر فرضا

هم باشد ما را بیشتر خواهند داد چنانچه در دنیا از مسلمانان ما خوشحال ترایم در عقبی نیز بهمین منوال خواهیم بود حق تعالی رد قول ایشانرا می فرماید.

صفحه : 1286

أَ فَنَجعَل ُ المُسلِمِین َ آیا ما خواهیم گردانید مسلمانان را کَالمُجرِمِین َ مانند مشرکان در حصول نجات و وصول درجات ما لَکُم کَیف َ تَحکُمُون َ چیست شما را ای کافران چگونه حکم میکنید به تسویه یا تفضیل اهل شرک بر اهل توحید اینکه التفات از روی تعجب و استبعادست أَم لَکُم کِتاب ٌ فِیه ِ تَدرُسُون َ آیا مر شماراست نوشته نازل شده از آسمان که شما در ان کتاب میخوانید که کفار در جزا و سزا مثل مسلمانان باشند إِن َّ لَکُم فِیه ِ لَما تَخَیَّرُون َ بدرستی که شما را است در ان کتاب آنچه خواهید که برگزیند و آرزو برید أَم لَکُم أَیمان ٌ آیا مر شماراست عهدها و پیمانهای موکد بسوگند عَلَینا بالِغَهٌ بر ما که خداوندیم رسیده بنهایت تاکید و ثابت شده إِلی یَوم ِ القِیامَهِ تا روز قیامت إِن َّ لَکُم لَما تَحکُمُون َ بتحقیق آنکه مر شماراست در ان عهد آنچه حکم میکنید برای خود از خیر و کرامت آن سرای سَلهُم أَیُّهُم بِذلِک َ زَعِیم ٌ بپرس ای محمّد ص مشرکانرا که کدام از شما باین حکم پاینده است که در آخرت از عهده آن بیرون آید أَم لَهُم شُرَکاءُ یا ایشانرا انبازانند درین قول یا هستند مر ایشانرا بتان که شریک من میسازند فَلیَأتُوا بِشُرَکائِهِم پس گو بیائید بشریکان خود یعنی ایشانرا بیارید بمدد خود إِن کانُوا صادِقِین َ اگر هستید راست گویان در آنکه جنّات نعیم بدیشان خواهد رسید یَوم َ یُکشَف ُ عَن ساق ٍ بیارید آن شرکا را

در روز که برداشته شود پرده از کاری پر هول امری صعب و مهمی سخت یا برهنه گردد و نموده شود ساق عرش یا تجلّی کند حق تعالی وَ یُدعَون َ إِلَی السُّجُودِ و خوانده شود مردمانرا بسجده کردن مر خدای تعالی را در لباب از ابو موسی الاشعری نقل کرده که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که حق تعالی در ان روز نور عظیم بنماید و خلق بسجده درافتد و در معالم از ابو سعید رض خدری رضی اللّه عنه نقل کرده که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که کشف کند پروردگار ما از ساق عرش نور و سجده کند مر او را هر مومنی و مومنه و باقی مانند آنانکه در دنیا سجده بر یاد سمعه کرده باشند پس چون مرائی خواهد که سجده کند پشت او یک پاره گردد و نتواند و در خبر است که پشت کافر و منافق چون سرون گاو یک مهره شود فَلا یَستَطِیعُون َ پس نتوانند سجده کردن.

صفحه : 1287

خاشِعَهً أَبصارُهُم فروتر بود چشمهای ایشان یعنی خداوندان ابصار سر در پیش افگنده و شرمنده باشند تَرهَقُهُم فروگیرد ایشانرا ذِلَّهٌ خواری و نگونساری وَ قَد کانُوا و بدرستی که بودند در دنیا یُدعَون َ که خوانده می شوند إِلَی السُّجُودِ بسجده کردن مر خدای را وَ هُم سالِمُون َ و ایشان تندرست بودند و قادر بر ان چون فرصت فوت کردند پس درین روز حشر جز حسرت و ندامت بهره ندارند قطعه مده فرصت از دست گر یابدت که نگوئی سعادت ز میدان بری که فرصت عزیز است اگر فوت

شد بسی دست حسرت بدندان بری فَذَرنِی پس بگذار مرا وَ مَن یُکَذِّب ُ و آنرا که تکذیب می کند بِهذَا الحَدِیث ِ باین سخن که قرآن است یا بحدیث بعث و حشر، درین آیت تسلیه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرموده است و تهدید مکذبان سَنَستَدرِجُهُم زود باشد که بگیریم ایشان را درجه درجه یعنی عذاب بدیشان نزدیک گردانیم پایه پایه مِن حَیث ُ لا یَعلَمُون َ از آنجا که ایشان ندانند یعنی هر بار که خطائی کنند ایشانرا عطائی دهیم و ایشان تفضیل پندارند وَ أُملِی لَهُم و مهلت دهیم ایشانرا در دنیا تا غره شوند آنگاه ایشان را بگیریم إِن َّ کَیدِی مَتِین ٌ بدرستی که عقوبت من محکم است که بچیزی دفع نشود چه گرفتن من سخت است کس را طاقت آن نباشد أَم تَسئَلُهُم أَجراً آیا میطلبی ایشان را مزدی بر دعوت و ارشاد فَهُم مِن مَغرَم ٍ پس ایشان از تاوان زدگی یعنی از غرامت آن مُثقَلُون َ گرانباراند و بدان سبب روی از تو میگردانند أَم عِندَهُم ُ الغَیب ُ یا نزدیک ایشان لوح محفوظ است که مغیبات در ان است فَهُم یَکتُبُون َ پس ایشان می نویسند در ان که آنچه حکم میکنند در سویت مومن و کافر فَاصبِر لِحُکم ِ رَبِّک َ پس شکیبا باش مر حکم آفریدگار خود را به تبلیغ وحی و تحمل آزار کفّار وَ لا تَکُن و مباش در دل تنگی و شتاب زدگی کَصاحِب ِ الحُوت ِ مانند صاحب ماهی یعنی یونس علیه السلام که صبر نکرد بر ایذای قوم و بی فرمان از میان ایشان برفت تا بشکم ماهی محبوس گشت إِذ نادی یاد کن وقتی که بخواند پروردگار خود را در شکم

حوت و گفت لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین وَ هُوَ مَکظُوم ٌ و او برآمده بود از خشم و اندوه- لَو لا أَن تَدارَکَه ُ اگرنه آن بودی که دریافت نِعمَهٌ مِن رَبِّه ِ نعمتی از پروردگار او بقبول توبه لَنُبِذَ بِالعَراءِ هر آئینه افگنده شدی بصحرائی خالی از گیاه وَ هُوَ مَذمُوم ٌ را و ملامت کرده شده بودی.

صفحه : 1288

فَاجتَباه ُ رَبُّه ُ پس برگزید او را آفریدگار او به نبوت و رسالت و القای وحی بوی فَجَعَلَه ُ مِن َ الصّالِحِین َ پس گردانید او را از ستودگان یعنی پیغمبران گفته اند که اینکه آیت وقتی نازل شد که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم میخواست که بر قبیله ثقیف دعای بد کند حق تعالی فرمود که صبر کن و آن دعا را موقوف دار که کارها بصبر نیکو شود نظم کارها از صبر گردد دل پسند خرّم آن کز صبر باشد بهره مند چون در افتادی بگرداب جرح صبر کن و الصبر مفتاح الفرج صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیای همچو صبر آدم ندید آورده اند که کوتاه نظران قریش از قبیله بنی اسد جمعی را بحسد و چشم بد شهرتی داشتند اختیار کرده بمواعید بسیار مستظهر ساختند تا پرتو جمال سید عالم صلی اللّه علیه و سلّم را بآسیب عین الکمال از ساحت عالم محو سازند حق تعالی از برای عصمت وی از چشم بداین آیت فرستاد وَ إِن یَکادُ الَّذِین َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک َ و بدرستی که نزدیک بود که آنانکه کافر شدند هر آئینه بلغزانند و بیفگنند و هلاک کنند ترا بِأَبصارِهِم بچشمهای خویش لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ آن هنگام که شنیدند قرآن را میخواندی وَ یَقُولُون َ إِنَّه ُ لَمَجنُون ٌ

و میگفتند بدرستی که اینکه مرد را دیو گرفته است یعنی با او جنی است که او را تعلیم میدهد وَ ما هُوَ و حال آنکه نیست قرآن إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین َ مگر پندی مر عالمیان را یا نیست محمّد ص صلی اللّه علیه و سلّم مگر اشراف عالمیان بیت ای شرف جمله عالم بتو روشنی دیده آدم بتو حسن بصری رحمه اللّه گفته که دوای چشم زخم نیست مگر اینکه آیت شریفه

سوره الحاقّه

مکّیّه وّ هی اثنتان و خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- الحَاقَّهُ حالتی که حق است وقوع آن یا ساعتی که سزاوارتر است ترسیدن از ان مَا الحَاقَّهُ چه حالتی است و چه ساعتی وَ ما أَدراک َ و چه چیز دانا گردانید ترا که مَا الحَاقَّهُ چه چیز است و چه حالتی است و چه ساعتی که درو واقع شود مکافات عملها مراد روز قیامت است و حاقه یکی از اسمای او است کَذَّبَت تکذیب کردند ثَمُودُ وَ عادٌ قبیله ثمود و عاد بِالقارِعَهِ بروز قیامت که کوبنده و در هم شکننده مردمان است.

صفحه : 1289

فَأَمّا ثَمُودُ پس اما قبیله ثمود فَأُهلِکُوا پس هلاک کرده شدند بِالطّاغِیَهِ بسبب طغیان ثمود یا بجهت فرقه طاغیه از ایشان چون قذار بن سالف و اصحاب او که ناقه را پی کردند یا بصیحه از حد درگذشته که کسی مثل آن نشنیده بود و ندیده یعنی صیحه جبرئیل علیه السلام وَ أَمّا عادٌ و امّا قبیله عاد فَأُهلِکُوا پس هلاک گشتند بِرِیح ٍ صَرصَرٍ ببادی سخت و سرد عاتِیَهٍ از حد درگذشته یعنی سرباز زننده از فرمان خازنان

در خبر است که ذرّه از باد و قطره از آب فرستاده نشود بدنیا الا بوزن و مقداری معلوم مگر بر قوم نوح ع و هود ع که آب و باد طغیان کردند حشر را تمکین ننمودند و در تفسیر کبیر هست که ملائکه باد دبور را ضبط نتوانستند کرد و خدای سَخَّرَها مسلط کرد آن باد را عَلَیهِم بر قوم عاد سَبع َ لَیال ٍ هفت شب وَ ثَمانِیَهَ أَیّام ٍ و هشت روز از وقت صبح چهارشنبه تا وقت غروب چارشنبه دیگر حُسُوماً روزها و شبها متوالی شوم بر عادیان فَتَرَی القَوم َ پس تو میدیدی قوم عاد را اگر حاضر می بودی فِیها دران اوقات صَرعی مردگان افتاده کَأَنَّهُم گویا ایشان از عظم اجسام أَعجازُ نَخل ٍ بیخهای درخت خرمااند خاوِیَهٍ بزمین افتاده یا خالی شده و کاواک گشته فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَهٍ پس هیچ می بینی مر ایشان را کسی باقیمانده یعنی همه مستاصل شدند و یکی از ایشان بر روی زمین نماند قطعه مقرر است که بودند در زمانه بسی شهان تخت نشین خسروان شاه نشان چو عاصفات قضا از مهیب قهر وزید شدند خاک و از ان خاک نیز نیست نشان وَ جاءَ فِرعَون ُ و آمد فرعون وَ مَن قَبلَه ُ و آمدند آنها که پیش ازو بودند وَ المُؤتَفِکات ُ و اهل دیههای موتفکه بِالخاطِئَهِ بگناه یعنی بشرک فَعَصَوا پس عاصی شدند هر قومی رَسُول َ رَبِّهِم فرستاده پروردگار خود را فَأَخَذَهُم پس بگرفت خدا ایشان را أَخذَهً رابِیَهً گرفتن سخت و زیاده بر عذاب دیگر امم إِنّا بدرستی که ما لَمّا طَغَی الماءُ آن هنگام که طغیان کرد آب یعنی از حد درگذشت بوقت طوفان

حَمَلناکُم برداشتیم پدران شما را فِی الجارِیَهِ در کشتی رونده بر آب یعنی سفینه نوح علیه السلام لِنَجعَلَها تا گردانیم آن کشتی را لَکُم برای شما تَذکِرَهً پندی و عبرتی در نجات مؤمنان و هلاک کافران وَ تَعِیَها و نگاه دارد اینکه پند را أُذُن ٌ واعِیَهٌ گوشی نگاه دارنده که نفع گیرد بآنچه می شنود و در حدیث آمده که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم علی رضی اللّه عنه را گفت من از خدای درخواستم که گرداند اذن واعیه گوش ترا ای علی رض پس علی رضی اللّه عنه گفت بعد از ان هیچ چیز فراموش نکردم نظم گرچه ناصح را بود صد داعیه پند را اذنی بباید واعیه گر نبودی گوشهای عیب گیر وحی نادردی ز گردون یک بشیر.

صفحه : 1290 فَإِذا نُفِخ َ پس چون دمیده شود فِی الصُّورِ در صور نَفخَهٌ واحِدَهٌ یک دمیدن که نفخه صاعقه است وَ حُمِلَت ِ الأَرض ُ و برداشته شود زمین، وَ الجِبال ُ و کوهها از اماکن خود بمجرّد قدرت کامله یا بتوسط زلزله و بادهای سخت فَدُکَّتا پس درهم شکسته شوند زمین و کوه دَکَّهً واحِدَهً یک شکستنی و مانند هبا گردند فَیَومَئِذٍ پس آنهنگام وَقَعَت ِ الواقِعَهُ واقع شود واقع شونده یعنی قیامت قائم گردد وَ انشَقَّت ِ السَّماءُ و بشگافد آسمان از طرف مجرّه فَهِی َ پس آسمان یَومَئِذٍ در آنروز واهِیَهٌ سست و ضعیف بود پس از قوّت و استواری وَ المَلَک ُ و فرشتگان عَلی أَرجائِها بر کنارهای آسمان باشند تا امر خدای در رسد و فرود آیند وَ یَحمِل ُ و بردارند عَرش َ رَبِّک َ عرش پروردگار تو فَوقَهُم بر زبر ملائکه که بر ارجای آسمان اند

یَومَئِذٍ آن روز ثَمانِیَهٌ هشت ملک و امروز حاملان عرش چهاراند در معالم آورده که در ان روز حمله عرش هشت باشند بر صورت بز کوهی از سمهای ایشان تا زانو مسافت آن مقداری بود که از آسمانی تا بآسمانی و گفته اند هشت صف از ملائکه عرش را بردارند که ایشانرا نداند الا خدای تعالی یَومَئِذٍ تُعرَضُون َ در آن روز عرض کرده شوید به خدا از برای محاسبه لا تَخفی پنهان نماند بر خدای مِنکُم از کردار و گفتار شما خافِیَهٌ پوشیده که هست یعنی خدای بر خفایای شما مطلع است پس عرض و حساب نه از برای اطلاع است بر ان بلکه برای عدل است و افشای احوال بر خلایق فَأَمّا مَن أُوتِی َ پس اما آنکه داده شود کِتابَه ُ کتاب نوشته عمل او بِیَمِینِه ِ بدست راست او فَیَقُول ُ پس گوید از روی سرور هاؤُم ُ اقرَؤُا بیائید و بخوانید کِتابِیَه کتاب مرا که درینجا عملی نیست که من از اظهار آن شرم دارم در تبیان آورده که اینکه کتابی دیگر است بغیر کتاب الاعمال که حفظه نوشته اند درو بشارت جنّت است و بس، چه کتاب حفظ، میان بنده خداوند است و کسی آنرا نه بیند و نخواند پس صاحب آن کتاب گوید إِنِّی ظَنَنت ُ بدرستی که من بیقین دانستم أَنِّی مُلاق ٍ آنکه من بیننده ام حِسابِیَه حساب خود را یعنی می دانستم که مرا حساب خواهند کرد و آنرا آماده شدم فَهُوَ پس آنکس فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ در زندگانی باشد پسندیده، صافی از کدورت و مقرون بحرمت و حشمت.

صفحه : 1291

فِی جَنَّهٍ عالِیَهٍ در بهشتی بلند قُطُوفُها میوهای آن دانِیَهٌ نزدیک که دست قائم و قاعد

و مضطجع بوی رسد و رضوان ایشانرا گوید کُلُوا بخورید از میوه های آن درخت وَ اشرَبُوا و بیاشامید از شربتها هَنِیئاً خوردنی و آشامیدنی گوارنده بِما أَسلَفتُم بسبب آنچه عمل کردید فِی الأَیّام ِ الخالِیَهِ در روزهای گذشته یعنی در دنیا یا بواسطه آنکه روزه داشتید در روزهای گرم وَ أَمّا مَن أُوتِی َ و اما آنکس که داده شود کِتابَه ُ بِشِمالِه ِ نامه او را بدست چپ او و بدیهای خویش بیند فَیَقُول ُ پس گوید از روی ندامت یا لَیتَنِی لَم أُوت َ ای کاش که داده نشدمی یعنی بمن ندادندی کِتابِیَه کتاب مرا و من ندیدمی تا بر ملا فضیحت نشدمی وَ لَم أَدرِ ما و کاشکه ندانستمی که امروز حِسابِیَه چیست حساب من چه حاصلی نیست مرا جز عذاب و شدّت یا لَیتَها کاشکه مرگی که بدان مردمی در دنیا کانَت ِ القاضِیَهَ بودی مرگی حکم کننده بفنای ابد تا بعد از ان زنده نشدمی ما أَغنی دفع نکرد عَنِّی از من عذاب را مالِیَه آنچه مرا بود از مال و بقع و تبع هَلَک َ عَنِّی گم گشت از من سُلطانِیَه تسلّط من بر مردم و فرمان گذاری یا حجتیکه در دنیا چنگ در ان زده بودم پس خطاب در رسد مر زبانیه را که خُذُوه ُ بگیرید اینکه کس را فَغُلُّوه ُ پس در غل کنید وی را یعنی دست او بر گردن بندید ثُم َّ الجَحِیم َ پس در آتش بزرگ صَلُّوه ُ درافکنید او را ثُم َّ فِی سِلسِلَهٍ پس آن گاه در زنجیری از آتش ذَرعُها که گز آن سَبعُون َ ذِراعاً هفتاد گز باشد ذراع ملک که هر ذراعی هفتاد باع است هر باعی از کوفه تا مکّه

فَاسلُکُوه ُ پس درآرید او را در ان یعنی بر جسد او پیچید محکم تا حرکت نتواند کرد کعب الاحبار رضی اللّه عنه گفته که اگر همه آهنی که در دنیا است جمع کنند بوزن یک حلقه از ان زنجیر نباشد و اگر حلقه از ان بر کوهها عالم نهند چون ارزیز بگذارد إِنَّه ُ بدرستیکه اینکه کس کان َ لا یُؤمِن ُ بود که ایمان نمی آورد بِاللّه ِ العَظِیم ِ بخدای بزرگوار وَ لا یَحُض ُّ و برنمی انگیخت خود را یعنی رغبت نمی کرد و حرص نداشت عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ بر طعام دادن درویش.

صفحه : 1292

فَلَیس َ پس نیست لَه ُ الیَوم َ مر او را امروز هاهُنا حَمِیم ٌ اینجا خویشی که حمایت کند وَ لا طَعام ٌ و نیست او را خوردنی إِلّا مِن غِسلِین ٍ مگر از غساله دوزخیان یعنی زردابه و ریمی که از تنهای دوزخیان میرود لا یَأکُلُه ُ نمیخورند غسلین را إِلَّا الخاطِؤُن َ مگر گناهکاران که سر همه گناهان کبائر شرک است فَلا پس نچنان است که کافران میگویند که قرآن بافته و ساخته محمّد ص است أُقسِم ُ سوگند میخورم بِما تُبصِرُون َ بآنچه می بینید از مشهودات وَ ما لا تُبصِرُون َ و بآنچه نمی بینید از مغیبات یا بآنچه در روی زمین و زیر زمین است یا باجسام و ارواح یا بانس و جن و یا بکعبه و بیت معمور یا به بر و بحر یا به تبلیغ محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و نزول جبرئیل علیه السلام ص یا بآثار رسالت حبیب ص من و انوار ولایت او صلی اللّه علیه و سلّم جواب قسم اینکه که

إِنَّه ُ بدرستی که قرآن لَقَول ُ رَسُول ٍ هر آئینه خواندن رسولی است کَرِیم ٍ بزرگوار نزد خدای که محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم و گفته اند جبرئیل علیه السلام وَ ما هُوَ و نیست قرآن بِقَول ِ شاعِرٍ سخن شاعر چنانچه ابو جهل میگوید قَلِیلًا ما تُؤمِنُون َ اندکی تصدیق میکنید مراد عدم تصدیق است وَ لا بِقَول ِ کاهِن ٍ و نیست قرآن سخن کاهن چنانچه عقبه بن ابی معیط گمان می برده قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون َ اندکی پند میگیرید یعنی متذکر نمی شوید تَنزِیل ٌ قرآن فرو فرستاده است مِن رَب ِّ العالَمِین َ از پروردگار عالمیان وَ لَو تَقَوَّل َ و اگر افترا کند محمّد ص چنانچه زعم شما است و بدروغ بربندد عَلَینا بر ما بَعض َ الأَقاوِیل ِ بعضی سخنان را لَأَخَذنا هر آئینه بگیریم ما مِنه ُ بِالیَمِین ِ ازو بقوت و توانائی ثُم َّ لَقَطَعنا پس ببریم مِنه ُ الوَتِین َ ازو رگ دل او را یعنی هلاک سازیمش فَما مِنکُم پس نیست از شما مِن أَحَدٍ هیچ کس یعنی نیستید شما عَنه ُ حاجِزِین َ ازو دفع کنندگان آن هلاک را وَ إِنَّه ُ و بدرستی که قرآن لَتَذکِرَهٌ هر آئینه پندی است لِلمُتَّقِین َ مر پرهیزگاران را چه ایشان بدان منتفع شوند صفحه : 1293

وَ إِنّا لَنَعلَم ُ و بدرستی که ما میدانیم أَن َّ مِنکُم آنکه بعضی از شما مُکَذِّبِین َ تکذیب کنندگانند مر قرآن را وَ إِنَّه ُ و بدرستی که قرآن لَحَسرَهٌ هر آئینه سبب حسرت است عَلَی الکافِرِین َ مر ناگرویدگانرا روز قیامت که ثواب اینکه قرآن را مشاهده کنند و خود از ان محروم باشند وَ إِنَّه ُ و بتحقیق که قرآن لَحَق ُّ الیَقِین ِ درست است بیگمان یعنی یقین است که از نزد حق سبحانه منزل شده فَسَبِّح پس تسبیح گوئی

بِاسم ِ رَبِّک َ العَظِیم ِ بنام پروردگار بزرگ خود یعنی تنزیه نمای او را از صفات ناسزا و به ثنای بزرگ یاد کن او را

سوره المعارج

مکّیّه وّ هی اربع وّ اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که نضر بن حارث بر در مسجد الحرام ایستاده گفت خدایا اگر محمّد بر حق است و آنچه او می گوید از نزدیک تست پس تو سنگی بباران بر سر ما یا ما را بعذاب الیم مبتلا کن آیت آمد که سَأَل َ سائِل ٌ درخواست کرد خواهنده بِعَذاب ٍ واقِع ٍ عذابی را که بودنی است لِلکافِرین َ برای کافران که قتل بدر است در دنیا یا عذاب الیم در آخرت و گویند سائل ابو جهل بوده که گفت فاسقط علینا کسفا و قولی آنست که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم درخواست و استعجال نموده بعذاب ایشان و بر هر تقدیر لَیس َ لَه ُ نیست مر آن عذاب را دافِع ٌ دفع کننده که بازدارد آنرا مِن َ اللّه ِ از جهت خدای، چه اراده ازلیه بدان تعلق گرفته و مراد اللّه مدفوع نگردد پس در صفت اللّه میگوید که ذِی المَعارِج ِ خداوند درجهای بلند است یعنی غرفهای بهشت که برای دوستان خود مهیّا کرده یا مصاعدیکه برای صعود کلمات طیبات مقرر فرموده تَعرُج ُ المَلائِکَهُ بالا میروند فرشتگان وَ الرُّوح ُ و جبرئیل علیه السلام یا قومی که اعظم اند از ملائکه إِلَیه ِ بسوی امر خدای یعنی بموضعی که خدای فرماید فِی یَوم ٍ کان َ در روز که هست مِقدارُه ُ اندازه او خَمسِین َ أَلف َ سَنَهٍ پنجاه هزار سال از سالهای دنیا یعنی اگر یکی از بنی آدم خواهد که سیر کند در

دنیا تا آنجا که محل امر ملائکه است و ایشان بیکروز میروند او بدین مقدار سال تواند رفت و إبن عباس رض فرموده که مراد روز قیامت است که بر کافران بدین درازی خواهد گذشت و گفته اند در عرصه گاه قیامت پنجاه موطن و موقف خواهد بود و خلایق را در هر موقفی هزار سال بازدارند و بیان مواقف در جواهر التفسیر باید جست و در فتوحات آورده که هر اسمی را از اسمای الهی روزی است خاص که تعلق بدو دارد و در قرآن- دو روز از انها مذکور است یوم الرب و ان یوما عند ربک کالف سنته مما تعدون که هزار سال است و یوم ذی المعارج که پنجاه هزار سال است و بیان اسمای ایّام و سنین ابدیه و سرمدیه در مطاوی اینکه اوراق نگنجد مصرعه هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.

صفحه : 1294

فَاصبِر پس شکیبائی کن بر تکذیب منکران صَبراً جَمِیلًا شکیبائی کردن نیکو یعنی بی قلق و جزع و شکایت إِنَّهُم بدرستی که کافران یَرَونَه ُ می بینند روز قیامت را بَعِیداً دور از امکان یعنی میگویند نیست و نخواهد بود چنانچه در عرف میگویند که وقوع فلان کار دور است یعنی محال می نماید وَ نَراه ُ و ما میدانیم قیامت را قَرِیباً نزدیک بوقوع یَوم َ تَکُون ُ السَّماءُ روز که گردد آسمان کَالمُهل ِ مانند قلعی گداخته یا مثل دردی ّ زیت یعنی فلک بگذارد وَ تَکُون ُ الجِبال ُ و گردد کوهها کَالعِهن ِ مانند پشم رنگین زده شده یعنی سست شود و ریزه ریزه وَ لا یَسئَل ُ حَمِیم ٌ و پرسیده نشود هیچ خویشی حَمِیماً از گناه خویش خود یعنی هر کس

را از گناه و کردار او سؤال کنند یُبَصَّرُونَهُم بینا کرده شوند ایشان بخویشان خود یعنی هر کس خویش خود را شناسد و باحوال او بینا گردد و داند که هر یک بعمل خود مواخذه اند یَوَدُّ المُجرِم ُ دوست دارد و آرزو برد کافر لَو یَفتَدِی آنکه فدا دهد مِن عَذاب ِ یَومِئِذٍ از عذاب آن روز بِبَنِیه ِ به پسران خود یعنی فدا کند بعوض خود پسران را که عزیزترین خلقان بودند به نزد وی تا ایشان عذاب کشند و او اخلاص یابد وَ صاحِبَتِه ِ و فدا دهد زن خود را که یار و هوادار او بوده وَ أَخِیه ِ و برادر خود را که هم پشت و مددگار اوست وَ فَصِیلَتِه ِ الَّتِی تُؤوِیه ِ و خویشان خود را که جا نداده اند او را در دنیا نزد خود یعنی پناه گاه او بوده اند وَ مَن فِی الأَرض ِ و دوست دارد که فدا دهد هر که در زمین است جَمِیعاً همه ایشان را یعنی همه خلایق را خواهد که فدا دهد ثُم َّ یُنجِیه ِ پس برهاند او را آن فدا دادن کَلّا حاشا که نمیرهد از عذاب إِنَّها بدرستی که آتش دوزخ که مجرم از وی فدا میدهد لَظی زمانه ایست خالص نَزّاعَهً کشنده است لِلشَّوی مر دست و پای مشرکان را یا پوست سر ایشان را از صد ساله و دویست ساله راه یعنی زبانه میزند و کافر را بخود میکشد چنانچه مقناطیس آهن را جذب کند تَدعُوا میخواند آتش یعنی می کشد یا زبانیه او را میخوانند و در معالم آورده که آتش بزبان فصیح بنام و لقب میخواند مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی کسیرا که پشت بر

حق کرده است و روی بگردانیده از فرمان الهی.

صفحه : 1295

وَ جَمَع َ و جمع کرده است مال دنیا را فَأَوعی پس در باردان کرده نگاه داشته و حق خدای تعالی!!! کرده إِن َّ الإِنسان َ بدرستی که آدمی خُلِق َ آفریده شده است هَلُوعاً حریص بر جمع مال فانی و بخیل از ادای حقوق ربانی در لباب از مقاتل نقل میکند که هلوع جانوری است در پس کوه قاف که هر روز هفت صحرا را از گیاه خالی میکند یعنی همه حشایش آنرا میخورد و آب هفت دریا را می آشامد و در گرما و سرما صبر ندارد و هر شب در اندیشه آن است که فردا چه خواهم خورد پس حق سبحانه و تعالی آدمی را در بی صبری و اندیشه روزی بدین تشبیه میکند نظم جانوری را که بجز آدمی است معده چو پر شد سبب بی غمی است آدمی است آنکه بسیری بود بر سر سیری غم روزی بود خورد همه عمر ز بیش و ز کم روزی هر روزه ز خوان کرم و ز ره حرص و املش همچنان هیچ غمی نیست بجز فکر نان إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ چون برسد او را ضرری مانند فقر و مرض جَزُوعاً جزع کننده باشد و فریادزننده وَ إِذا مَسَّه ُ الخَیرُ و چون برسد او را نیکی مثل صحت و توانگری مَنُوعاً منع کننده باشد نفس خود را از طاعت و مال را از نفقه کردن در راه حق و همه آدمیان برین منوال مخلوق شده اند إِلَّا المُصَلِّین َ مگر نمازگذارندگان الَّذِین َ هُم آنانکه ایشان عَلی صَلاتِهِم بر نماز خود دائِمُون َ پیوستگانند یعنی بهیچ شغلی از ان باز نمانند و گفته اند در وقت

ادای صلاه ساکن اند و چپ و راست التفات نمی نمایند وَ الَّذِین َ فِی أَموالِهِم و آنانکه در مالهای ایشان حَق ٌّ مَعلُوم ٌ حقی است دانسته شده مثل زکوه مقدّره و صدقات موظّفه لِلسّائِل ِ برای درویش خواهنده وَ المَحرُوم ِ و برای محتاجی که نخواهد وَ الَّذِین َ یُصَدِّقُون َ و آنانکه تصدیق کرده اند بِیَوم ِ الدِّین ِ بوقوع روز جزا و نشانه تصدیق قیامت اشتغال است بطاعات و عبادت وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان مِن عَذاب ِ رَبِّهِم از عذاب آفریدگار خویش مُشفِقُون َ ترسانند و علامت ترس الهی اجتناب از مناهی و ملاهی إِن َّ عَذاب َ رَبِّهِم بدرستی که عذاب پروردگار ایشان غَیرُ مَأمُون ٍ مأمون نیست یعنی از ان ایمن نتواند بود که البته بعاصیان خواهد رسید وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان لِفُرُوجِهِم مر فرجهای خود را حافِظُون َ نگاهدارندگانند.

صفحه : 1296

إِلّا عَلی أَزواجِهِم مگر بر زنان خود أَو ما مَلَکَت یا بر آنکه مالک شده است أَیمانُهُم دستهای ایشان آنها را یعنی کنیزکان که بملک الیمین در ایشان تصرف توان کرد فَإِنَّهُم پس بدرستی که ایشان غَیرُ مَلُومِین َ ملامت کردگان نیستند بر ترک حفظ فروج نسبت بزنان و کنیزان خود فَمَن ِ ابتَغی پس هر که طلب کند منکحی را وَراءَ ذلِک َ جز اینکه که گفته شد فَأُولئِک َ پس آن گروه هُم ُ العادُون َ ایشان از حد درگذرندگانند از وطی ذکران و بهایم و بقول بعضی استمنا بالید نیز داخل اعتدا است وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان لِأَماناتِهِم مر امانتهای خود را وَ عَهدِهِم و پیمانهای خویش را راعُون َ رعایت کنندگان اند خواه امانت و همان آفریدگار خواه آفریدگان که همه نگاهداشتنی است و ملاحظه امانت گزاری و وفاداری در ان فرونگذاشتنی

نظم اگر می باید از آتش امانت فرو مگذار قانون امانت بهر عهدی که می بندی وفا کن رسوم حق گذاری را ادا کن وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان بِشَهاداتِهِم بگواهی خود قائِمُون َ ایستادگانند یا اقامت شهادت می کنند در آنچه میدانند از حقوق عباد اللّه و حفص شهادت را بجمع میخواند جهت تنوع اقسام آن وَ الَّذِین َ هُم و آنانکه ایشان عَلی صَلاتِهِم بر نماز خویش یُحافِظُون َ محافظت می کنند یعنی بآداب و شرائط آن دوام می نمایند و تکرار ذکر صلاه مفتح و مختم اینکه آیات دلیل فضل و شرف اینکه عبادت است بر سائر عبادات و گفته اند دوام تعلق بفرائض دارد و محافظت بنوافل أُولئِک َ آن گروه که بدین صفتها موصوف اند فِی جَنّات ٍ در بوستانهااند روز قیامت مُکرَمُون َ گرامی شدگان بثواب ابدی و جزای سرمدی بعد از نزول اینکه آیت مشرکان گرداگرد حضرت رسول اللّه علیه الصلوه و السّلام حلقه زدند و استهزاءکنان گفتند اگر اصحاب محمّد ص طمع میدارند بوستانهای عقبی را ما نیز طمع میداریم که بیش از ایشان یابیم آیت آمد که فَما ل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا پس چیست و چه بوده است مر آنان را که نگرویدند و ازین صفت ها که مذکور شد بی بهره ماندند قِبَلَک َ بسوی تو مُهطِعِین َ شتابندگانند عَن ِ الیَمِین ِ از جانب راست وَ عَن ِ الشِّمال ِ و از طرف چپ عِزِین َ گروه گروه حلقه زدگان أَ یَطمَع ُ آیا طمع دارد کُل ُّ امرِئ ٍ هر مردی مِنهُم از ایشان أَن یُدخَل َ آنکه آورده شود با مؤمنان جَنَّهَ نَعِیم ٍ در بوستان با نعمت یعنی مشرکان را داعیه آن است که بی نقد ایمان ایشانرا در چهار بازار روضات جنات دخل دهند.

صفحه : 1297

کَلّا نه اینکه

چنین است کافران را در بهشت راه نیست إِنّا خَلَقناهُم بدرستی که ما آفریده ایم ایشان را مِمّا یَعلَمُون َ از آنچه میدانند یعنی نطفه آلوده که آنرا که بهیچ نوع با عالم قدس مناسبتی نیست پس اگر کسی از لوث کدورات صافی نگردد و با اخلاق ملکی متخلق نشود استعداد دخول جنّت نخواهد داشت فَلا پس نچنان است که کفار میگویند أُقسِم ُ سوگند میخورم بِرَب ِّ المَشارِق ِ بآفریدگار مشرقها که آفتاب دارد و در سالی هر روز از نقطه دیگر طلوع می نماید وَ المَغارِب ِ و بخداوند مغربها که آفتاب را هست و بهر روز از نقطه دیگر غروب میکند و گفته اند مراد مشارق و مغارب نجوم است چه هر یک از ایشان را محل شرق و غرب از دائره افق نقطه دیگر است و بر هر تقدیر حق سبحانه قسم یاد میکند إِنّا لَقادِرُون َ بدرستی که ما توانائیم عَلی أَن نُبَدِّل َ بر آنکه بدل کنم یعنی اینکه مشرکان را هلاک سازیم و بدل آریم از ایشان خلقی خَیراً مِنهُم بهتر از ایشان و فرمانبردارتر وَ ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ و نیستیم ما مسبوق شدگان یعنی کسی بر ما پیشی نتواند گرفت اگر اراده امری کنیم ما را مغلوب نتواند ساخت در اظهار آن فَذَرهُم پس دست بدار از ایشان یَخُوضُوا تا شروع کنند در باطلها وَ یَلعَبُوا و ببازی مشغول شوند در دنیا حَتّی یُلاقُوا تا وقتی که ملاقات کنند یَومَهُم ُ روز خود را الَّذِی یُوعَدُون َ آن روز که وعده داده شده اند بدان روز که بدرست یا قیامت حکم اینکه آیت به آیت قتال رقم نسخ یافته یَوم َ یَخرُجُون َ روز که بیرون آیند ایشان مِن َ الأَجداث ِ از

گورها سِراعاً شتابندگان باجابت دعوت اسرافیل ع کَأَنَّهُم گویا که ایشان إِلی نُصُب ٍ بسوی علمی که برپا کرده شده یُوفِضُون َ می شتابند چنانچه سپاه پراگنده که علم خود قائم بینند و بجانب و شتاب کنان روند خاشِعَهً فروتن و ذلیل أَبصارُهُم دیدهای ایشان یعنی خداوندان دیدهای سر در پیش افگنده تَرهَقُهُم بپوشند ایشانرا یعنی فرو گیرد آنان را ذِلَّهٌ خواری و نگونساری ذلِک َ اینکه است الیَوم ُ الَّذِی آن روزی که در دنیا کانُوا یُوعَدُون َ بودند که بدان ایشان وعده کرده می شدند.

صفحه : 1298

سوره نوح

مکّیّه وّ هی ثمان وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ إِنّا أَرسَلنا نُوحاً بدرستی که ما فرستادیم نوح علیه السّلام را إِلی قَومِه ِ بسوی گروه او از آل قابیل أَن أَنذِر بآنکه بیم کن قَومَک َ گروه خود را و بترسان مِن قَبل ِ أَن یَأتِیَهُم پیش از آنکه بیاید بدیشان عَذاب ٌ أَلِیم ٌ عذابی دردناک که طوفان است یا عذاب آخرت قال َ گفت نوح علیه السلام یا قَوم ِ ای گروه من إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ بدرستی که من شما را بیم کننده ام مُبِین ٌ آشکارا است بیم کردن من میرسانم بشما أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ آنکه بپرستید خدای را بیگانگی وَ اتَّقُوه ُ و بترسید از عقوبت او یا بپرهیزید از نافرمانی او وَ أَطِیعُون ِ و فرمان برید مرا در هر چه فرمایم و نهی کنم یَغفِر لَکُم تا بیامرزد خدای مر شما را مِن ذُنُوبِکُم بعضی از گناهان شما که قبل از اسلام مرتکب آن شده باشید وَ یُؤَخِّرکُم و باز پس دارد شما را از عقوبت و مهلکات یعنی زنده دارد شما را إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی تا وقتی نامبرده شده که مدّت زندگانی

است منقضی شود إِن َّ أَجَل َ اللّه ِ بدرستی که مدّتی که خدای تعالی تقدیر کرده إِذا جاءَ چون بیاید بر وجهی که مقدر و مقرر فرموده لا یُؤَخَّرُ باز پس افگنده نشود و صاحب آن اجل را مهلت نبود رباعی روز که اجل درآید از پیش و پست شک نیست که مهلت ندهد یک نفست یاری نرسد در آن دم از هیچ کست بر باد شود جمله هوا و هوست لَو کُنتُم اگر هستید شما که بفکر و نظر تَعلَمُون َ بدانید چیزیرا پس اینکه را بدانید که در اجل تاخیر و اهمال نیست القصه نوح علیه السلام بفرمان الهی نهصد و پنجاه سال قوم خود را دعوت کرد و ایشان سرکشی نموده و عناد ورزیده در آزار و ایذای او فوق الحد کوشیدند و بتقصیر از خود راضی نبودند تا وقتی که نوح به تنگ آمد قال َ رَب ِّ گفت ای پروردگار من إِنِّی دَعَوت ُ قَومِی بدرستی که من خواندم قوم خود را بطاعت و عبادت تو لَیلًا وَ نَهاراً شب و روز یعنی پیوسته دعوت کردم فَلَم یَزِدهُم پس نیفزود ایشان را دُعائِی خواندن و دعوت کردن من إِلّا فِراراً مگر گریختن و رمیدن از ایمان و طاعت.

صفحه : 1299

وَ إِنِّی و بدرستی که من کُلَّما دَعَوتُهُم هرگاه که بخواندم ایشانرا بتوحید و عبادت لِتَغفِرَ لَهُم تا تو بیامرزی مر ایشانرا بسبب قبول آن جَعَلُوا درآوردند أَصابِعَهُم انگشتهای خود را فِی آذانِهِم در گوشهای خود و رهگذر مسامع را از استماع دعوت بربستند وَ استَغشَوا و بسر درکشیدند ثِیابَهُم جامهای خود را تا مرا نه بینند وَ أَصَرُّوا و ایستادند بر کفر و معصیت وَ استَکبَرُوا

و سرکشی کردند از متابعت من استِکباراً سرکشی کردنی بزرگ ثُم َّ إِنِّی پس بدرستی که من با وجود اصرار و استکبار دَعَوتُهُم دعوت کردم ایشان را جِهاراً آشکارا در محافل ایشان ثُم َّ إِنِّی پس بتحقیق که من أَعلَنت ُ لَهُم آشکارا کردم مر بعضی از ایشان را یعنی بآشکارا آواز برداشتم و تکرار کردم دعوت را وَ أَسرَرت ُ لَهُم و براز نیز گفتم مر بعضی دیگر را از ایشان إِسراراً راز گفتنی یعنی بهر وجه که توانستم طریق دعوت فرو نگذاشتم و در مجالس و خلوات بسرّ و علانیه ایشان را بحق خواندم و چون قهاری تو باران از ایشان بازگرفت و زنان ایشان را عقیم ساخت و ایشان رجوع بمن کردند فَقُلت ُ استَغفِرُوا پس گفتم آمرزش طلبید رَبَّکُم از پروردگار خود یعنی توبه کنید از کفر إِنَّه ُ کان َ بدرستی که خدا هست غَفّاراً آمرزنده توبه کنندگان و چون شما توبه کنید یُرسِل ِ السَّماءَ بفرستد ابر را عَلَیکُم بر شما مِدراراً بارنده پی درپی بن به وَ یُمدِدکُم و مدد دهد شما را بن به بِأَموال ٍ بمالها بن به وَ بَنِین َ و پسران یعنی بسیار گرداند اموال و اولاد شما را بن به وَ یَجعَل لَکُم و بدهد مر شما را بن به جَنّات ٍ بوستانهائی مشتملبر میوها بن به وَ یَجعَل لَکُم و بدهد و جاری گرداند برای شما بن به أَنهاراً جویهای آب ما لَکُم لا تَرجُون َ چیست شما را که امید ندارید یعنی نمی شناسید لِلّه ِ مر خدائرا وَقاراً بعظمت و بزرگواری مراد آن است که اعتقاد نمی کنید بزرگی او را تا بترسید از نافرمانی او یا چیست که از عظمت و قهاری ّ او نمی ترسید وَ

قَد خَلَقَکُم و حال آنکه بیافریده است شما را أَطواراً گونه گونه مختلف در خلق یا از طور نطفه بعلقه برده و از آنجا بمضغه تا آخر و اینکه دلیل است بر قدرت کامل و حکمت شامل.

صفحه : 1300 أَ لَم تَرَوا کَیف َ آیا نمی بینید که چگونه خَلَق َ اللّه ُ بیافرید خدای سَبع َ سَماوات ٍ هفت آسمان را طِباقاً طبقه بالای طبقه وَ جَعَل َ القَمَرَ و گردانید ماه را فِیهِن َّ در یکی از ایشان نُوراً روشنی و در بعضی تفاسیر است که جرم قمر در آسمان دنیا است و نور وی میتابد در آسمانها چنانچه بر زمین میتابد و آنها را روشن میسازد وَ جَعَل َ الشَّمس َ و گردانید آفتاب را سِراجاً چراغ اهل زمین تا چنانچه چراغ ظلمت را از حوالی خود میراند آفتاب تیرگی شب را از عرصه زمین محو گرداند و حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم را بجهت آن چراغ گفت که نور روی او تاریکی کفر و نفاق را از عرصه عالم زایل گردانید قطعه چراغ و چشم دل چشم و چراغ جان رسول اللّه که شمع ملت است از پرتو احکام او رخشان درین ظلمت سرا گر نه چراغ افروختی شرعش کجا کس را خلاصی بودی از تاریکی طغیان وَ اللّه ُ أَنبَتَکُم و خدای برویانید شما را یعنی نهال وجود پدر شما آدم علیه السلام را مِن َ الأَرض ِ از زمین پس برست یعنی آدم علیه السلام از خاک نَباتاً رستنی و چون پدر ما را از خاک آفرید پس ما همه از خاک مخلوق باشیم ثُم َّ یُعِیدُکُم پس باز خواهد برد شما را فِیها در زمین یعنی بعد از

موت بقبر درآرد وَ یُخرِجُکُم و بیرون آرد شما را از قبر إِخراجاً بیرون آوردنی از برای حساب و جزا وَ اللّه ُ جَعَل َ و خدای گردانید لَکُم ُ الأَرض َ برای شما زمین را بِساطاً مانند فرشی گسترده که آرام گرفتن درو و رفتن برو شاید لِتَسلُکُوا تا میروید مِنها از زمین سُبُلًا فِجاجاً براه های گشاده بعد ازین مواعظ و نصایح عوام قوم نوح علیه السلام متأمل شدند اما خواص و رؤسای ایشان را اضلال و اغوا نمودند تا از آنچه بودند بدتر و جفاکارتر کشته در عصیان و عناد افزودند قال َ نُوح ٌ گفت نوح بعد از مشاهده اینکه حال رَب ِّ إِنَّهُم ای پروردگار من بدرستیکه ایشان یعنی عامه امت من عَصَونِی عاصی شدند در من وَ اتَّبَعُوا و پیروی کردند مَن لَم یَزِده ُ آنرا که زیاده نکرد مر او را مالُه ُ وَ وَلَدُه ُ مال و فرزند او إِلّا خَساراً مگر زیانکاری و گمراهی یعنی فرمان من نبردند و متابعت کردند مهتران خود را که مغرور بودند بمال و فرزند وَ مَکَرُوا و مکر کردند بزرگان قوم مَکراً کُبّاراً مکری بزرگ که بآن سفله و نادانان را بحیله بجانب خود کشیدند و بر ایذای من تحریص کردند.

صفحه : 1301

وَ قالُوا لا تَذَرُن َّ و گفتند دست باز مدارید آلِهَتَکُم از عبادت خدایان خود وَ لا تَذَرُن َّ و مگذارید وَدًّا بت ودّ را و آن صنمی بود بر صورت مردی ساخته وَ لا سُواعاً و نه سواع را و آن بت بصورت زنی بوده وَ لا یَغُوث َ و نه یغوث را و آن بتی بصورت شیری بوده وَ یَعُوق َ و نه یعوق را و آن بتی بصورت

اسپی بوده وَ نَسراً و نه نسر را و آن بتی بصورت کرک سی بوده و اشهر آنست که آنها اسامی پنج مرد صالح بوده که میان آدم ع و نوح علیه السلام بودند و مردم بدیشان اعتقادی تمام داشتند و بعد از مرگ ایشان بصورت ایشان از چوب و سنگ پیکرها ساختند و تعظیم آن می نمودند و بمرور زمان بپرستش آن مشغول شدند و بعد از طوفان ابلیس لعین آن بتان را بیرون آورد و عرب را بپرستش ایشان فرمود و قبیله بنی کلب ودّ را داشتند در دومه الجندل و سواع در قبیله هذیل بوده بر ساحل بحر و یغوث را مدحج و بنی غطیف و بنی مراد اختیار کردند و یعوق در میان همدان افتاد و نسر معبود اهل حمیر بود و آل ذی الکلاع بیت- کافران از بت بی جان چه تمتع دارند باری آن بت بپرستید که جانی دارد القصه نوح ع علی نبینا و علیه السلام با حق سبحانه مناجات کرد که خدایا اکابر قوم اصاغر را گفتند که دست ازین بتان باز مدارید وَ قَد أَضَلُّوا و حال آنست که گمراه کردند رؤسای قوم باین بتان کَثِیراً بسیاری را از ضعفا و ادنی- وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین َ و میفزای بار خدایا مر ستمکاران را إِلّا ضَلالًا مگر هلاکت و عذاب مِمّا خَطِیئاتِهِم از برای گناهان قوم نوح علیه السلام أُغرِقُوا غرق شدند بطوفان فَأُدخِلُوا ناراً پس درآورده شدند بآتشی یعنی در قبر و گفته اند در آخرت فَلَم یَجِدُوا لَهُم پس نیافتند برای خود از انها که بخدای گرفته بودند مِن دُون ِ اللّه ِ بجز خدای أَنصاراً یاران که عذاب طوفان از

ایشان بازدارد آورده اند که حق سبحانه حضرت نوح علیه السلام را خبر داد که دیگر از قوم تو کسی ایمان نخواهد آورد و از ایشان فرزندی که ایمان آرد هم متولد نخواهد شد پس نوح علیه السلام مناجات کرد وَ قال َ نُوح ٌ رَب ِّ و گفت نوح علیه السلام ای آفریدگار من لا تَذَر عَلَی الأَرض ِ مگذار بر روی زمین مِن َ الکافِرِین َ از ناگرویدگان دَیّاراً دورکننده یعنی کسی که آید و رود مراد هلاک عام است، یعنی هیچ کافر را زنده مگذار إِنَّک َ إِن تَذَرهُم بدرستی که اگر تو بگذاری ایشانرا یُضِلُّوا عِبادَک َ گمراه کنند بندگان ترا یعنی خواهند که مومنان را اضلال نمایند و گمراه کنند وَ لا یَلِدُوا و نزایند إِلّا فاجِراً مگر فجورکننده کَفّاراً ناسپاسی یعنی چون بالغ شوند فاجر و کافر و غادر باشند.

صفحه : 1302

رَب ِّ اغفِر لِی ای پروردگار من بیامرز مرا وَ لِوالِدَی َّ و مر پدر و مادر مرا والد نوح علیه السلام ملک بن متوشلخ بود و مادرش باشهر اقوال شمخا بنت انوش و هر دو مومن بوده اند لا جرم درخواست نمود که ایشانرا بیامرزد وَ لِمَن دَخَل َ و مر کسی را که درآید بَیتِی َ بخانه و منزل من یا بکشتی بمن یا بمسجد من مُؤمِناً در حالتی که مومن باشد وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ و بیامرز مردان و زنان گرویده را که باشند تا قیامت و گفته اند مراد اینکه امّت مرحومه اند از إبن عباس رضی اللّه عنه منقول است که هم چنانچه دعای نوح علیه السلام در باره کافران مستجاب شد در شان اهل ایمان نیز بعز اجابت رسیده و دیگر دعا

فرمود که وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین َ و میفزای مر ستمکاران را یعنی کافران را إِلّا تَباراً مگر هلاکی بسختی نعوذ باللّه من ذلک

سوره الجن ّ

مکّیّه وّ هی ثمان وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ قبل ازین مذکور شد در سوره احقاف که گروهی از جن در بطن نخله بملازمت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم رسید و استماع قرآن نموده ایمان آوردند ماوردی گوید که آنحضرت ص سوره اقرأ میخواند و ایشان نه تن بودند یا هفت تن سه از اهل نجران و چار از نصیبین و صاحب کشاف آورده که از شیصیان بودند و ایشان اعظم و اکبر قبائل جن اند و عامه لشکر ابلیس از ایشان است و آن گروه که ایمان آورده بودند بمیان قوم خود رفته انواع سخنان گفتند و حق سبحانه درین سوره از ان خبر داد که قُل بگو ای محمّد ص أُوحِی َ إِلَی َّ وحی کرده شده بمن أَنَّه ُ استَمَع َ آنکه شنیدند قرآن را در بطن نخله نَفَرٌ گروهی که از ده کمتر و از سه بیشتر بودند مِن َ الجِن ِّ از گروه جن فَقالُوا پس گفتند چون بمیان قوم رفتند که ای قوم إِنّا سَمِعنا بدرستی که ما شنودیم قُرآناً عَجَباً قرآنی شگفت یعنی چیزی عجب که بکلام بشر نماند و کسی بر افشای مثل آن قدرت ندارد یَهدِی راه می نماید إِلَی الرُّشدِ براستی و صواب و صلاح دین و دنیا فَآمَنّا پس گرویدیم بِه ِ بآن وَ لَن نُشرِک َ و هرگز شرک نیاریم و انباز نگیریم بِرَبِّنا بپروردگار خود أَحَداً یکی را از اصنام و ابالسه و غیر آن چنانکه پیشتر شرک می آوردیم وَ أَنَّه ُ تَعالی

و بدرستی که بزرگ است جَدُّ رَبِّنا ملک آفریدگار ما یا برترست عظمت و جلال او از مجانست با مخلوقات مَا اتَّخَذَ فرا نگرفت صاحِبَهً زنی را چنانچه بعضی از بنی ملیح گویند وَ لا وَلَداً و نه فرزندی چنانچه یهود و نصاری در عزیر ع و عیسی اعتقاد کنند.

صفحه : 1303

وَ أَنَّه ُ کان َ و بدرستی که هست یَقُول ُ که میگوید سَفِیهُنا جاهل و نادان ما یعنی ابلیس عَلَی اللّه ِ بر خدای شَطَطاً سخنی دور که نسبت صاحبه و ولد است بوی وَ أَنّا ظَنَنّا و ما پنداشتیم أَن لَن تَقُول َ الإِنس ُ آنکه نگویند آدمیان وَ الجِن ُّ و جنیان عَلَی اللّه ِ کَذِباً بر خدای دروغی لا جرم هرچه سفیه ما می گفت باور میکردیم چون قرآن شنیدیم معلوم شد که دروغ بر خدای می بسته وَ أَنَّه ُ کان َ و بدرستیکه بودند رِجال ٌ مِن َ الإِنس ِ مردانی از آدمیان که در بعضی امکنه یَعُوذُون َ پناه گرفتندی بِرِجال ٍ مِن َ الجِن ِّ بمردانی از جنیان و آن چنان بوده که چون کسی به بیابان هولناک رسیدی گفتی پناه می برم بسید اینکه وادی از شر سفهای قوم او و اعتقاد او آن بودی که بدان استعاذه آن شخص سالم و مأمون بماند و اهل مکّه در مواطن هایله گفتندی اعوذ بحذیفه بن بدر من شر جن هذا الوادی فَزادُوهُم پس بیفزودند آدمیان مر جنیان را بسبب اینکه استعاذه رَهَقاً کبر و سرکشی و جهل تا گفتند که بزرگی ما بمرتبه است که آدمیان بما پناه میجویند وَ أَنَّهُم و بدرستی که آدمیان یعنی کفّار ایشان ظَنُّوا گمان بردند کَما ظَنَنتُم همچنانکه شما گمان برده اید ای جن أَن لَن یَبعَث َ اللّه ُ

آنکه بر نه انگیزد خدای أَحَداً یکی را از مردگان برای حساب و جزا وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ و بدرستی که ما مس کردیم آسمان را او برای استراق سمع بالا رفتیم و خواستیم که بوی درآییم فَوَجَدناها پس یافتیم آسمان را مُلِئَت پرکرده شد حَرَساً شَدِیداً از پاسبانان توانائی محکم یعنی ملائکه که بمنع جن نامزد شده اند وَ شُهُباً و از ستارگان درخشنده آتش فشان که جهت رجم دیوان متعین گشته وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ و بدرستی که ما بودیم که ما نشستیم مِنها از آسمان مَقاعِدَ در نشستگاهها لِلسَّمع ِ برای شنیدن اخبار آسمانی یعنی قبل از بعثت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بر آسمان میرفتیم و در مقاعد خالی از حرس و شهب می نشستیم فَمَن یَستَمِع ِ الآن َ پس هر که از جن طلب شنیدن میکند اکنون یَجِد می یابد لَه ُ برای خود شِهاباً ستاره روشن و آتشبار رَصَداً نگاهدارنده و مترصد ایستاده یعنی برای سوختن وی وَ أَنّا لا نَدرِی و بدرستیکه ما نمی دانیم أَ شَرٌّ أُرِیدَ آیا بدی خواسته شده است از حراست آسمان و بازداشتن ما از ان بِمَن فِی الأَرض ِ بکسانیکه در زمین اند از آدمیان أَم أَرادَ بِهِم یا خواسته است بدیشان رَبُّهُم آفریدگار ایشان رَشَداً خیری و صلاحی.

صفحه : 1304

وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون َ و بدرستی که از جنس ما شایستگان هستند یعنی مومنان نیکوکار سابق در خیر وَ مِنّا دُون َ ذلِک َ و از ما فروتر ازین هستند یعنی میانه روان در خیر و شر کُنّا طَرائِق َ قِدَداً ما هستیم خداوندان طریقها و مذهبهای متفرقه و مختلفه در معالم از امام حسن بصری رحمه اللّه نقل کرده که چنانچه

در میان انس اهل مذاهب مختلفه هستند چون قدریه و مرجعه و رفضه و غیر ایشان در میان جنی نیز هستند وَ أَنّا ظَنَنّا و بدرستی که ما دانستیم أَن لَن نُعجِزَ اللّه َ آنکه عاجز نمی توانیم ساخت خدائرا هر جا که باشیم فِی الأَرض ِ در زمین یعنی اگر بما کاری خواهد ما او را دران عاجز نمی توانیم کرد بواسطه سکون و ثبات در مقام خود برای مقاومت وَ لَن نُعجِزَه ُ و عاجز نمی سازیم وی را هَرَباً از روی گریختن به اطراف آفاق یا حوالی کوه قاف وَ أَنّا و بدرستی که ما لَمّا سَمِعنَا الهُدی آنهنگام که شنودیم قرآن را که سبب هدایت عالمیان است آمَنّا بِه ِ گرویدیم بوی یا بآنکس که از وی شنودیم یعنی حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و مقرر است که هیچ پیغمبر بجن مبعوث نبوده الا حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم که انس و جن را دعوت او فرا رسیده است و خوان تبلیغ او در نظر خاص و عام کشیده نظم داخل اندر دعوت او جن و انس تا قیامت امتش هر نوع و جنس اوست سلطان و طفیل او همه اوست شاهنشاه و خیل او همه فَمَن یُؤمِن پسر هر که بگرود بِرَبِّه ِ به آفریدگار خود فَلا یَخاف ُ بَخساً پس او نترسد بخسا از نقصان در جزای وی وَ لا رَهَقاً و نه از ستم برود نه از رسیدن عیب بدو وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون َ و بدرستی که از بنی نوع ما مسلمانانند گرویده به پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم و متدین بدین اسلام وَ مِنَّا القاسِطُون َ و از

ما بیدادگرانند بر خود که شرک آرند و فرمان حق نبرند فَمَن أَسلَم َ پس هر که گردن نهد امر خدای را همچنانکه ما گردن نهاده ایم فَأُولئِک َ پس آن گروه گردن نهادگان تَحَرَّوا قصد کرده اند رَشَداً راه راست را و از ان راه بمقصد خواهند رسید وَ أَمَّا القاسِطُون َ و اما ستمکاران که نگرویدند بحق فَکانُوا پس باشند لِجَهَنَّم َ مر آتش دوزخ را حَطَباً هیمه که بدیشان افروخته شود چنانچه بکفار انس افروخته می شود وَ أَن لَوِ استَقامُوا و دیگر وحی کرده اند بمن که اگر مستقیم شوند اهل مکّه عَلَی الطَّرِیقَهِ بر راه راست یعنی ایمان آرند لَأَسقَیناهُم هر آئینه بدهیم ایشانرا ماءً غَدَقاً آبی بسیار بعد از قحط و تنگ سالی یعنی روزی بر ایشان فراخ گردانیم یا اگر جن بر اسلام استقامت ورزند ایشانرا نعمت بسیار ارزانی داریم یعنی از وعید آخرت امان دهیم و ازین بزرگ تر و بسیارتر نعمتی نیست و جمعی عام گرفته اند یعنی اگر جن و انس مستقیم باشند بر اسلام ایشانرا بسعت معیشت سر افراز گردانیم.

صفحه : 1305

لِنَفتِنَهُم تا بیازمائیم ایشان را فِیه ِ در ان زندگانی که بوظائف شکر آن نعمت چگونه قیام نمایند وَ مَن یُعرِض و هر که اعراض کند عَن ذِکرِ رَبِّه ِ از یاد کردن نعمت پروردگار خود و سپاسداری نکند یَسلُکه ُ درآرد او را خدای عَذاباً صَعَداً در عذابی سخت که فرح و راحت درو نبود وَ أَن َّ المَساجِدَ و دیگر وحی بمن آمده که مسجدها لِلّه ِ مر خدای راست و خاص است بدو فَلا تَدعُوا پس مخوانید در ان مَع َ اللّه ِ با خدای أَحَداً یکی را چنانچه یهود و نصاری در کنایس و

صوامع خود عزیر ع و مسیح علیه السلام را بالوهیت یاد میکنند و چنانچه مشرکان در حوالی بیت الحرام میگویند لبیک لا شریک لک الا شریکا هو لک و گفته اند مراد ازین مساجد تمام روی زمین است که مسجد حضرت سید المرسلین ص است بقوله جعلت لی الارض مسجدا و طهورا پس در هیچ بقعه و قطع از زمین با یاد خدای دیگری نیکو نباشد رباعی دل را بجز از یاد خدا شاد مکن با یاد وی از کس دگری یاد مکن دل خانه کعبه است ویران مگذار و آنرا بجز از یاد وی آباد مکن وَ أَنَّه ُ لَمّا قام َ و بدرستیکه آنهنگام که برخاست عَبدُ اللّه ِ بنده خدای یعنی محمّد ص صلی اللّه علیه و سلّم در بطن نخله یَدعُوه ُ میخواند خدای را و نماز میگذارد و جن قراءت او می شنودند کادُوا یَکُونُون َ نزدیک بود که باشند جن عَلَیه ِ لِبَداً بر وی چسپندگان از غایت شوق و ازدحام دور آنکه حق سبحانه پیغمبر خود را عبد اللّه گفته نکتهای بسیارست و در آثار آمده است که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را هیچ نام ازین خوشتر نیامده چه شرط عبادت و عبودیت بر وجهی که آنحضرت ص قیام نموده هیچکس را قدرت اقامت بر آن نبوده لا جرم در وقت عروج آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بر منازل ملکی با اینکه اسم مذکور شد که سبحان اللّه الذی اسری بعبده و بهنگام نزول قرآن از مدارج فلکی او را بهمین نام یاد میکند که تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده نظم ای بنده شعار بندگی دوست کز جمله بندگان کزین اوست دادند

ز بندگیش راهی کان راه ندیده هیچ شاهی کفار مکّه مر آنحضرت را صلی اللّه علیه و سلّم گفتند عجب کاری در پیش گرفته و در بزرگ مهلکه شروع نموده ازین مهم برگردد ازین امر رجوع کن تا ما ترا پناه دهیم و حمایت کنیم آیت آمد که قُل بگو با مشرکان که بهر حال که هست إِنَّما أَدعُوا جز اینکه نیست که میخوانم یعنی می پرستم رَبِّی پروردگار خود را وَ لا أُشرِک ُ بِه ِ و انباز نمی گیرم بدو أَحَداً هیچ یکی را قُل إِنِّی لا أَملِک ُ بگو بدرستی که من مالک نیستم لَکُم برای شما ضَرًّا دفع ضرری را وَ لا رَشَداً و نه رسانیدن خیر و صلاح یعنی من بنده ام و کار بنده پرستش پروردگارست قُل إِنِّی بگو بدرستی که من لَن یُجِیرَنِی زنهار ندهد مرا و در پناه نگیرد مِن َ اللّه ِ از عذاب خدای تعالی أَحَدٌ هیچ یکی یعنی اگر خدای بمن خواسته باشد عذابی کسی مرا حمایت نتواند کرد وَ لَن أَجِدَ و نیابم هرگز مِن دُونِه ِ بجز وی مُلتَحَداً پناهی که روی بدان آرم.

صفحه : 1306

إِلّا بَلاغاً لیکن میرسانم بشما رسانیدنی که کفایت است شما را مِن َ اللّه ِ از نزد خدای وَ رِسالاتِه ِ میرسانم پیغامهای فرستاده وی وَ مَن یَعص ِ اللّه َ و هر که نافرمانی کند خدای را در پرستش وَ رَسُولَه ُ و فرستاده او را در امر و نهی فَإِن َّ لَه ُ پس بدرستی که مر اوراست نارَ جَهَنَّم َ آتش دوزخ خالِدِین َ فِیها جاویدان باشند دران أَبَداً همیشه بی خلاصی از ان و امروز کافران ترا ضعیف و بی یار میدانند و در تو عاصی میشوند حَتّی إِذا رَأَوا تا وقتی که

به بینند ما یُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده اند در دنیا مثل واقعه بدر یا در آخرت فَسَیَعلَمُون َ پس زود باشد که بدانند چون عذاب موعود به بینند که از گروه مومن و کافر مَن أَضعَف ُ کیست ضعیف تر ناصِراً از جهت یار وَ أَقَل ُّ عَدَداً و کیست کمتر از روی عدد و معلوم میشود که ناصر که قوی تر است و بیشتر و یار که ضعیف تر است و کمتر کفار بعد از استماع اینکه آیت گفتند آیا اینکه موعود کی خواهد بود آیت آمد که قُل بگو آنچه وعده کرده اند راست و درست است لیکن وقت آن بر من مخفی است إِن أَدرِی نمیدانم أَ قَرِیب ٌ آیا نزدیک ست ما تُوعَدُون َ آنچه وعده داده شده اید از عذاب أَم یَجعَل ُ لَه ُ رَبِّی یا مقرر کرده است خدای من مر او را أَمَداً زمانی دور عالِم ُ الغَیب ِ اوست داننده پوشیدها فَلا یُظهِرُ پس آشکارا نسازد و مطلع نگرداند عَلی غَیبِه ِ بر غیبی که مخصوص است بعلم او أَحَداً یکی را إِلّا مَن ِ ارتَضی مگر آنرا که پسندد مِن رَسُول ٍ از فرستاده خود را بر بعضی از ان اطلاع دهد تا معجزه وی بود مراد ازین رسول محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم فَإِنَّه ُ یَسلُک ُ پس بدرستی که در می آرد خدای یعنی میسازد مِن بَین ِ یَدَیه ِ از پیش روی آن رسول پسندیده علیه السلام وَ مِن خَلفِه ِ و از عقب وی رَصَداً نگهبانان از ملائکه که ویرا پاس میدارند لِیَعلَم َ تا بداند نبی ّ موحی الیه أَن قَد أَبلَغُوا آنکه برسانیدند جبرئیل علیه السلام و ملائکه که بوقت نزول وحی با وی می باشند رِسالات ِ رَبِّهِم فرستاده های پروردگار خود را

بی تغییر و تبدیل وَ أَحاطَ و فراگرفته است علم خدای و شامل شده بِما لَدَیهِم بآنچه نزدیک رسل و ملائکه وَ أَحصی و شمرده است کُل َّ شَی ءٍ همه چیزیرا عَدَداً از روی عدد تا آنکه قطره های باران و ریگهای بیابان و امثال آن همه را میداند مراد کمال علم است بجمیع معلومات یعنی هیچ معلومی مطلقا از دائره علم او خارج نیست بیت هر چه دانستنی است در دو جهان نیست از علم شاملش پنهان.

صفحه : 1307

سوره المزّمّل

مکّیّه وّ هی عشرون آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم در مبدأ بعث نماز گزاردی و بگلیمی خود را پوشیده داشتی و از خدیجه رضی اللّه عنها منقول است که آن مثل چادری بوده چهارده ذراع نصفی بر بالای ما بودی و نیمی رسول علیه الصلوه و السّلام پوشیدی و بوی نماز ادا کردی حق سبحانه با وی خطاب کرد که یا أَیُّهَا المُزَّمِّل ُ ای گلیم در خود پیچیده و گفته اند زمل بمعنی حمل ست یعنی ای بردارنده بار نبوّت قُم ِ اللَّیل َ برخیز بشب یعنی بنماز إِلّا قَلِیلًا مگر اندکی از شب قیام لیل در ابتدای اسلام فرض بوده و میان مقادیر ثلثه مخیر بوده چنانچه حق سبحانه فرمود که شب بنماز برخیز مگر اندکی که آن نِصفَه ُ نیم شب است أَوِ انقُص یا کم کن مِنه ُ از نیمه شب قَلِیلًا اندکی تا بثلث بازآید و ازین کمتر نشاید أَو زِد یا زیاده کن عَلَیه ِ بر نیمه شب تا بثلثان رسد و غایت اینکه باشد وَ رَتِّل ِ القُرآن َ و بتانّی و شمرده بخوان قرآن را

یا روشن کن حروف آنرا بوقت تلاوت تَرتِیلًا روشن کردنی چنانچه سامع شمار آن تواند کرد و از مرتضی علی رضی اللّه عنه، نقل کرده اند که مراد بترتیل حفظ وقوف است و ادای حروف إِنّا سَنُلقِی بدرستی که زود باشد که ما وحی کنیم و منزل گردانیم عَلَیک َ بر تو قَولًا ثَقِیلًا سخنی گران یعنی کلامی مشتمل بر تکالیف شاقه که گران باشد حمل آن بر مکلفان یا گران بود از جهت امر و نهی و وعد و وعید و حلال و حرام و حدود و احکام یا ثقیل بود سماع آن بر کافران و تعقل در ان بر منافقان یا گران باشد ثواب آن در میزان و گفته اند ثقیل باشد بر تو تلقی آن و آن اشدّ صورتهای وحی بود که آن سرور صلی اللّه علیه و سلّم مثل آواز!!! صدای شنودی و از مجرد صوتی بی اعتماد بر مخارج فراگرفتن حروف و کلمات از طریق معتاد خارج می نمود و ازین جهت در انحال ثقلی تمام بسید انام میرسد چنانچه از عائشه رضی اللّه عنها منقول است که در روزی که سر ما بغایت سرد بودی میدیدم که وحی برو فرود می آمد و از جبین مبارکش قطرات عرق میچکید و در حین نزول وحی بر آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بدین نوع که مذکور شد اگر بر شتری سوار بودی دست و پای شتر خم گشتی و اگر تکیه بر ران یکی از یاران داشتی خوف شکستن آن بودی و درین محل روی گل گونش برافروختی مصرعه بسان گل که بصحن چمن برافروزد و در بحر

الحقائق آورده که قرآن در نفس خود مفصل است کما قال اللّه تعالی کتاب فصلت آیاته و نسبت با جمیع کتب منزله سماویه صورتی اجمال دارد چه متصدق و مطابق همه است که مصدقا لما بین یدیه پس ثقل قرآن اشارت است بجامعیت وی میان صورتین اجمالیه و تفصیلیه چه جامع امرین اثقل و اشرف و اکمل و اعظم خواهد بود و کشنده چنین باری جز صاحب جمعیت نشاید نظم حمل چنین بار بمقدار تست کار کسی نیست که اینکه کار تست کس نتواند زدن اینجا نفس قوت اینکه کار تو داری و بس إِن َّ ناشِئَهَ اللَّیل ِ بدرستی که ساعت شب یا عبادتی که ناشی شود بشب یا قیام بشب هِی َ أَشَدُّ وَطئاً آن سخت تر است از جهت رنج و کلفت چه ترک خواب و راحت بر نفس بغایت شاق است یا بیشتر است از روی فراغت دل چه در روز دلها بتصرف در باب معیشت مشغول باشند و در شب از خواطر گوناگون فارغ شده متوجه محراب عبادت توانند شد بیت خاموش شده عالم بشب تا چست باشی در طلب زیرا که بانگ عربده تشویش خلوت گاه تست وَ أَقوَم ُ و راست تر است قِیلًا از جهت مقال یعنی خواندن قرآن در شب صواب تر است که دل فارغ باشد و زبان با دل موافقت نماید بزبان میخواند و بدل تفکر میکند و ناشته الیل گفته اند که میان مغرب و عشا است یا ما بعد عشا تا صبح و بقول عائشه رضی اللّه عنها که ناشته آن باشد. که از خواب برخیزد.

صفحه : 1308

إِن َّ لَک َ بدرستی که مر

ترا فِی النَّهارِ در روز سَبحاً طَوِیلًا آمد و شد دراز است یعنی تصرف در امور خلق و اشتغال بدعوت ایشان پس در شبها توجه بادای تهجد اولی باشد وَ اذکُرِ اسم َ رَبِّک َ و یاد کن نام پروردگار خود را باسمای حسنی او را بخوان وَ تَبَتَّل و بریده شو از خلق و توجه کن إِلَیه ِ بسوی او بعبادت تَبتِیلًا بریدنی کامل یعنی نفس خود را از اندیشه ما سوی اللّه مجرد ساز و بهمگی روی بدو آر فرد دل درو بند بغیرش بگسل هر چه جز اوست برون کن از دل رَب ُّ المَشرِق ِ وَ المَغرِب ِ بدل است از رَبِّک َ یعنی یاد کن نام پروردگار خود را که خداوند مشرق و مغرب است لا إِله َ هیچ معبودی نیست سزاوار عبادت إِلّا هُوَ مگر وی فَاتَّخِذه ُ پس فراگیر او را وَکِیلًا کارساز خود و مهمات با او گذارد وَ اصبِر و صبر کن عَلی ما یَقُولُون َ بر آنچه میگویند کفار و مکذبان از خرافات و هزلیات وَ اهجُرهُم و ببر از ایشان هَجراً جَمِیلًا بریدنی نیکو یعنی در مقام انتقام مباش و نصیحت از ایشان باز مگیر اینکه حکم بآیت قتال منسوخ است وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین َ و بگذار مرا با مکذبان أُولِی النَّعمَهِ خداوندان تنعم یعنی کار صنادید قریش با من گذار وَ مَهِّلهُم و مهلت ده ایشانرا قَلِیلًا مهلتی اندک یعنی در اندک زمانی مکافات و هم ایشانرا بر تکذیب امام زاهد رح آورده اند که میان نزول اینکه آیت و حرب بدر و هلاکت سرداران عرب نبوده مگر اندک وقتی إِن َّ لَدَینا بدرستی که نزدیک ما است در آخرت برای دشمنان دین أَنکالًا بندهای

گران که بدان مقید شوند وَ جَحِیماً و آتشی بزرگ افروخته که در ان بسوزند وَ طَعاماً ذا غُصَّهٍ و خوردنی با صفت در گلو گرفتنی یعنی در حلق گیرد چون ضریع و زقوم وَ عَذاباً أَلِیماً و عذابی دردناک غیر ازینها که کنه آنرا نشناسد مگر خدای تعالی در لباب آورده که بعد از نزول اینکه آیت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بیهوش شده بیفتاد و گفت که اینکه وعده ها راست شود یَوم َ تَرجُف ُ الأَرض ُ روز که بلرزه درآید زمین وَ الجِبال ُ و بجنبد کوهها وَ کانَت ِ الجِبال ُ و گردند کوههای با عظمت کَثِیباً تلهای ریگ مَهِیلًا پراگنده یعنی کوههای سخت چون ریگ روان شوند از هیبت آنروز إِنّا أَرسَلنا بدرستی که فرستادیم ما إِلَیکُم بسوی شما ای اهل مکّه رَسُولًا پیغمبری یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم شاهِداً عَلَیکُم گواه بر اقوال و افعال شما یعنی در قیامت گواهی دهد بر اجابت دعوت او و امتناع از ان کَما أَرسَلنا همچنانکه فرستادیم إِلی فِرعَون َ رَسُولًا بسوی فرعون رسولی یعنی موسی علیه السلام را.

صفحه : 1309

فَعَصی پس عاصی شد فِرعَون ُ الرَّسُول َ فرعون در ان پیغمبر و اجابت دعوت او نکرد فَأَخَذناه ُ پس گرفتیم او را أَخذاً وَبِیلًا گرفتنی سخت یعنی بآبش غرق کردیم و از راه آب بآتش بردیم تهدید کفار قریش درین آیت مندرج است فَکَیف َ تَتَّقُون َ پس چگونه نگهدارید ای مشرکان نفسهای خود را إِن کَفَرتُم اگر بمانید بکفر خود یَوماً از عذاب روزی که هول آن یَجعَل ُ الوِلدان َ گرداند کودکان را شِیباً پیران یعنی موی سر ایشان را سفید سازد مراد کثرت هموم و غموم است چه

بسیاری اندوه آدمی را زود پیر گرداند و میشاید که مبالغه باشد در درازی آن روز السَّماءُ آسمان مُنفَطِرٌ بِه ِ شکافته شود بسختی و هیبت آن روز کان َ وَعدُه ُ هست وعده خدای تعالی بحدوث اینکه وقائع و وقوع اینکه حوادث مَفعُولًا بودنی إِن َّ هذِه ِ بدرستی که اینکه آیتها تَذکِرَهٌ پندی و عبرتی است فَمَن شاءَ پس هر که خواهد اتَّخَذَ فراگیرد إِلی رَبِّه ِ بقرب آفریدگار خود سَبِیلًا راهی بدین موعظه آورده اند که بعد از نزول آیت قم الیل الا قلیلا حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم و صحابه رض شبها برخاستندی و چون مقادیر نصف و کمتر از ان و بیشتر از ان مشتبه بودی از خوف آنکه محافظت قدر واجب مرعی نبوده باشد تا روز نماز گزاردندی تا بحدیکه قدم مبارک آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم ورم کرد و نحافت بر جسد همایونش غالب شد و منکران خدای امّا هذا فقد شقی فی ربه درافکندند حق سبحانه تعالی بعد از یک سال آن بار گران از مومنان برداشته آیت فرستاد که إِن َّ رَبَّک َ بدرستی که پروردگار تو یَعلَم ُ میداند أَنَّک َ تَقُوم ُ آنکه تو برمی خیزی در شب برای نماز أَدنی کمتر مِن ثُلُثَی ِ اللَّیل ِ از چار دانگ شب وَ نِصفَه ُ و نماز میگذاری نیمه شب وَ ثُلُثَه ُ و سه یکی از وی وَ طائِفَهٌ و برمیخیزند بهمین منوال گروهی مِن َ الَّذِین َ مَعَک َ از آنانکه با تواند از اصحاب تو وَ اللّه ُ و خدای تعالی یُقَدِّرُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ اندازه میکند شب و روز را او میداند مقادیر ساعات آن و علم او محیط است بقیام تو هر شب بدین مقدارها عَلِم َ داند خدای

أَن لَن تُحصُوه ُ آنکه طاقت ندارید تقدیر اوقات را و نگاه نمیتوانید داشت- فَتاب َ عَلَیکُم پس بازگشت بشما بعفو و تخفیف در رخصت فرمود در ترک قیام مقدر فَاقرَؤُا پس بخوانید ما تَیَسَّرَ آنچه آسان بود مِن َ القُرآن ِ از قرآن مراد آنست که بگذارید آنچه میسر شود شما را از نماز شب عَلِم َ أَن سَیَکُون ُ داند خدای تعالی آنکه باشند مِنکُم از شما.

صفحه : 1310 مَرضی بیماران وَ آخَرُون َ یَضرِبُون َ و دیگران که سفر کنند فِی الأَرض ِ در زمین یَبتَغُون َ می طلبند مِن فَضل ِ اللّه ِ از فضل و کرم خدای تعالی یعنی تجارت می نمایند و از وجوه حلال کسب میکنند وَ آخَرُون َ یُقاتِلُون َ و دیگران که کارزار می کنند فِی سَبِیل ِ اللّه ِ در راه خدای و بیماران و اهل سفر را از تجارت و مجاهدان را از جهاد رنج رسد در نماز شب و ضبط مقادیر آن لا جرم از شما تخفیف فرمود فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ پس بخوانید آنچه میسّر شود مِنه ُ از قرآن در نماز و اینکه امر بر سبیل فریضه است و گفته اند قرآن بخوانید در غیر نماز و اینکه امر بطریق مندوب و استحباب است و در مقداری که خواندن آن مندوب باشد اختلاف کرده و آن سه آیت ست یا دو صد یا دویست یا ختم در هر ماهی و در حدیث عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه هست که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم ویرا فرمود که ختم قرآن بخوان در هر ماهی گفت یا رسول اللّه در خود قوتی می یابم یعنی زودتر میتوانم که بخوانم فرمود که بخوان در

بیست شب و باز گفت مرا قوّت زیاده هست فرمود که در هفت روز و برین زیاده مکن و صاحب معالم رح باسناد خود از انس رضی اللّه عنه نقل میکند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که هر که در روزی یا شبی پنجاه آیت بخواند او را از غافلان ننویسند و اگر صد آیت تلاوت کند از فرمانبرداران نویسند و اگر دویست آیت خواند قرآن خصمی نکند با وی روز قیامت و اگر بقراءت پانصد آیت اشتغال کند بنویسند برای او قنطاری از مزد وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و بپای دارید نماز مفروضه را وَ آتُوا الزَّکاهَ و بدهید زکوه واجبه را وَ أَقرِضُوا اللّه َ و قرض دهید خدای را قَرضاً حَسَناً قرض نیکو اشارت است بانفاقات مستحبه در طریق خیر و یافتن جزای بسیار بازای آن وَ ما تُقَدِّمُوا و آنچه پیش فرستید لِأَنفُسِکُم برای نفسهای خود مِن خَیرٍ از نیکی تَجِدُوه ُ بیابید آنرا عِندَ اللّه ِ نزدیک خدای بیت برگ عیش بگور خویش فرست- کس نیارد ز پس تو پیش فرست هُوَ خَیراً او بهتر است وَ أَعظَم َ و بزرگتر أَجراً از روی مزد یعنی ثواب آنرا زیاده یابید یکی را ده و هفصد و از ان نیز بیشتر یا بغیر حساب وَ استَغفِرُوا اللّه َ طلب آمرزش کنید از خدای در همه احوال إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ بدرستی که خدا آمرزگار است بندگان را- رَحِیم ٌ مهربان بر ایشان که شفقت و مهربانی او از مادر و پدر بیشترست.

صفحه : 1311

سوره المدّثّر

مکّیّه وّ هی ست ّ وّ خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ جابر بن عبد

اللّه رضی اللّه عنه، نقل میکند از حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم که در زمان فترت وحی براهی میرفتم ناگاه از آسمان آوازی شنیدم چشم بالا کردم دیدم که همان ملک که در غار حرا بمن آمده بود بر کرسی نشسته است میان زمین و آسمان از سطوت هیبت و عظمت هیکل او خوفی بر من طاری شد بخانه بازگشتم و گفتم مرا پوشانید جامها بر من بپوشانیدند و من در اندیشه آن حال بودم که حضرت ذو الجلال عم نواله وحی فرستاد یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ ای جامه درپوشیده و گفته اند مراد دثار نبوت ست یعنی ای لباس رسالت در برافکنده قُم برخیز از خوابگاه خویش یا قیام نمای بادای مراسم نبوت فَأَنذِر پس بیم کن خلق را از عذاب خدای اگر غیر او را پرستند وَ رَبَّک َ فَکَبِّر و پروردگار خود را بتعظیم یاد کن وَ ثِیابَک َ فَطَهِّر و جامهای خود را پاک ساز از الواث یا کوتاه کن جامه را بخلاف صنادید عرب تا اول علامتی بود بر ترک عادات ایشان و مرتضی علی رضی اللّه عنه، فرموده که کوتاه کن جامه را فانه اتقی و انقی و ابقی و گفته اند پاک کن نفس خود را از آنچه نشاید و نباید و در نفحات از شیخ ابو الحسن علی الشاذلی مغربی قدس سره نقل میکند که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را در خواب دیدم و مرا گفت ای علی طهر ثیابک عن الدنس تخط بمدد اللّه فی کل ّ نفس یعنی پاکیزه گردان جامهای خود را از چرک تا بهره مند گردی بمدد و تائید خدای

در هر نفسی گفتم یا رسول اللّه ثیاب من کدام است فرمود که حق سبحانه و تعالی بر تو پنج خلعت پوشانیده است خلعت محبّت و خلعت معرفت و خلعت توحید و خلعت ایمان و خلعت اسلام و هر که خدای را دوست دارد بر وی آسان شود هر چیزی و هر که خدای را شناسد در نظری همه چیز خرد نماید و هر که خدای را بیگانگی بداند بوی شریک نیارد هیچ چیز را و هر که بخدا ایمان آرد ایمن گردد از هر چیزی و هر که باسلام متصف بود در خدای عاصی نشود و اگر عاصی شود اعتذار کند و چون اعتذار کند قبول افتد پس شیخ رح گوید ازینجا دانستم معنی قول خدای را و ثیابک فطهر نظم در تو پوشید لطف یزدانی خلعتی از صفات روحانی وارش از لوح خشم و شهوت دور تا بپاکیزگی شوی مشهور وَ الرُّجزَ فَاهجُر و از همه گناهان کناره کن یعنی بر همین تقوی که هستی باش وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ و عطا مده تا بیشتر بستانی یا منت منه بر خدای بعمل خود تا آنرا بسیار شماری یا مردم را ممنون مساز بادای رسالت تا طلب بسیاری مزد کنی از ایشان وَ لِرَبِّک َ فَاصبِر و از برای رضای پروردگار خود صبر کن یا در جنب موارد قضا برای خدا صابر باش فَإِذا نُقِرَ پس چون دمیده شود فِی النّاقُورِ در صور یعنی نفخه ثانیه که اثرش بعث است فَذلِک َ پس آن دمیدن یَومَئِذٍ در آن روز یَوم ٌ عَسِیرٌ نشانه روز دشوارست.

صفحه : 1312

عَلَی

الکافِرِین َ بر ناگرویدگان غَیرُ یَسِیرٍ نه آسان بر ایشان اگرچه هول و هیبت و شدت در آن روز عام بود اما حق سبحانه بکرم عمیم خود دشواری را از مومنان بردارد و با کافران بماند و در حساب با ایشان مناقشه کند در وی ایشان سیاه گردد و نامهای اعمال بدست چپ ایشان دهد آورده اند که ولید مغیره لعنه اللّه از حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فواتح سوره حم و مومن شنیده بمیان قوم بازآمده و گفت بخدای که حالا از محمّد ص کلامی شنیدم که سخن انس و جن نیست مر او را حلاوتی و عذوبتی هست که هیچ سخن را نباشد و بر وی طراوت و تازگی است که هیچ حدیثی را نبود اعلای اینکه نهال اقبال مثمر ثمرات سعادات کلّیه و اسفل اینکه شجره طیبه بعروف فضائل و حکم علیّه سمت استحکام تمام پذیرفته و اینکه کلام غالب آید و مغلوب نگردد و از بلندی به پستی نگراید قریش بعد از استماع اینکه سخن گمان بردند که ولید ایمان آورده پس ابو جهل او را بانواع سخنان در حمیت جاهلیه آورد تا قرآن را سحر گفت و آن سخن بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم رسیده بغایت ملول گشت و حق سبحانه آیت فرستاد که ذَرنِی بگذار مرا وَ مَن خَلَقت ُ و آنکه آفریده ام او را وَحِیداً تنها بی مال و ولد و بی انصار و اعوان قولی آنست که او را وحید القوم گفتندی یعنی یگانه ایشان وَ جَعَلت ُ لَه ُ و دادم مر او را مالًا مَمدُوداً مالی کشیده یعنی بسیار آورده اند که زر نقد او هزار هزار

دینار بود و میان مکّه و طائف اشتر و اسپ و گوسفندان بسیار داشت و بساتین و امتعه و عبید و امای او در شمار نمی آمد وَ بَنِین َ شُهُوداً و دادم او را پسران حاضر با او در مکه یعنی برای تجارت و اکتساب وجه معاش محتاج سفر نبودند و پیوسته با پدر در محافل حاضر شدندی آورده اند که او را ده پسر بود از جمله ایشان خالد و عمار و هشام رض ایمان آوردند وَ مَهَّدت ُ لَه ُ و بگستردم برای او بساط جاه و ریاست تَمهِیداً گستردنی تا ریحانه قریش لقب یافت یا بساختم کارهای او را ساختنی تمام ثُم َّ یَطمَع ُ و پس طمع میدارد أَن أَزِیدَ آنکه زیاده میکنم عطیات خود را در باره وی کَلّا نکنم چنین و نعم خود را بر وی افزون نسازم إِنَّه ُ کان َ بدرستی که او هست لِآیاتِنا مر آیتهای کلام ما را عَنِیداً منکر و در ان ستیزه کننده و بسحر نسبت دهنده و در اغلب تفاسیر هست که بعد از نزول اینکه آیت مال و جاهش روی بنقصان نهاده فرزندانش ازو برگشتند و بعضی بمردند و او محتاج و رسوا و هلاک شد سَأُرهِقُه ُ زود باشد که در رسانم او را صَعُوداً بصعود و آن کوهی است از آتش بهفتاد سال بر بالای آن رسند و فی الحال که بذروه آن رسند باز بزیر افتند و در تبیان آورده که تکلیف کنم او را صعود بر صعود و آن صخره ایست ملساء در دوزخ که بر بالای آن نتوان رفت پس او را در زنجیرهای آتشین کشیده از پیش میکشند و از عقب گرزهای آتشین میزنند تا

بر آنجا رود اینکه وعید عظیم برای ولید جز او سزاست إِنَّه ُ فَکَّرَ بدرستیکه او فکر کرد که چه طعنه زند بر قرآن وَ قَدَّرَ و اندازه با خود راست کرد که چه گوید قبل ازین سمت ذکر یافت که او تعریف قرآن کرد و چون قریش او را ملامت کردند گفت شما محمّد ص را مجنون میگوئید و بیقین میدانید که عقل او کامل است و دیوان را برو دست نیست و خیال می بندید که او کاهن است و امارت کهانت ازو ظاهر نمی شود و گمان می برید که کذاب ست و هرگز بکذب متهم نبوده و می پندارید که شاعر است و سخن او بشعر نمی ماند گفتند تو فکر کن که او را چه توان گفت و سخن او را بچه چیز نسبت توان داد ولید فکر کرد و با خود خیال بست که ساحرست آیت آمد فَقُتِل َ پس لعنت کرده باد کَیف َ قَدَّرَ چگونه تقدیر کرد صفحه : 1313

ثُم َّ قُتِل َ پس ملعون باد کَیف َ قَدَّرَ چگونه اندزه گرفته ثُم َّ نَظَرَ پس نظر کرد در امر قرآن کرّتی دیگر ثُم َّ عَبَس َ پس روی ترش کرد که موجب طعن نیافت در ان یا در حضرت پیغمبر نگریست و روی ترش کرد وَ بَسَرَ و پیشانی در هم کشید بطریق کراهیت یا بخندید ثُم َّ أَدبَرَ پس روی گردانید از حق یا از پیغمبر بر حق وَ استَکبَرَ و گردنکشی کرد از متابعت او فَقال َ پس گفت إِن هذا نیست اینکه که محمّد میگوید إِلّا سِحرٌ یُؤثَرُ مگر جادوی که تعلیم گرفته شود از سحره إِن هذا نیست اینکه إِلّا قَول ُ البَشَرِ

مگر سخن آدمی ابا فکیهه و حبر و یسار سَأُصلِیه ِ زود باشد که درافکنم ولید را سَقَرَ در درکه پنجم از دوزخ که نامش سقرست وَ ما أَدراک َ ما سَقَرُ و چه چیز ترا دانا کرد که چیست سقر لا تُبقِی آتشیکه باقی نگذارد گوشت و پوست و عروق و اعصاب و عظام بر هیچ دوزخی بلکه همه را بسوزاند و باز حق سبحانه نو سازد اجزای او را وَ لا تَذَرُ دوست بازندارد دیگر باره تا نسوزد لَوّاحَهٌ آتشی سیاه کننده لِلبَشَرِ مر پوست کافران را که عَلَیها بر ان آتش تِسعَهَ عَشَرَ نوزده ملک یا نوزده صف از ایشان موکل باشند در تبیان از بن عازب رضی اللّه عنه، روایت کرد که گروهی از یهود سؤال کردند حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را از خزنه دوزخ آن حضرت دوبار باصابع یدین اشارت فرمود و در کرّت دویم ابهام یمنی را امساک کرد و اینکه آیت در تصدیق آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم نازل شد و یهود مسلم داشتند که اینکه سخن مطابق قول توریت است و در تخصیص اینکه عدد مفسّران و مذکّران تکلفات کرده اند و از جمله آنکه تسعه اکثر آحاد است و عشر اقل عشرات پس اینکه عدد جامع بود میان اکثر قلیل که آن نه است و اقل کثیر که آن ده است و بواقی وجوه در جواهر التفسیر مذکور است و در اخبار آمده است که بعد از نزول اینکه آیت ابو جهل گفت ای معشر قریش زبانیه از نوزده بیش نیستند آیا ده تن یکی از شما آنها را دفع نتواند کرد ابو الاسد

بن کلده بن خلف الجمحی گفت من هفده را کفایت کنم ده را به پشت و هفت را بشکم و شما دو باقی را کفایت کنید و روایتی آنست که گفت من در پیش شما بر صراط بروم و ده را بر دست راست و نه را بچپ دفع کنم و بگذریم بسلامت و به بهشت درآییم آیت آمد که وَ ما جَعَلنا و ما نگردانیده ایم أَصحاب َ النّارِ خازنان دوزخ را إِلّا مَلائِکَهً مگر فرشتگان که قوی ترین خلق اند و در معالم آورده که رئیس خزنه دوزخ مالک است و با او هژده تن اند و چشمهای ایشان چون برق درخشنده و انیاب ایشان یعنی دندانهای ایشان چون حصارهای بلند مستحکم زبانه های آتش از دهن ایشان بیرون می آید و میان دو دوش ایشان مسافت سیر یک ساله باشد یکی از ایشان بیکدفعه هفتاد هزار کافر را در هر گوشه دوزخ که خواهد بیفگند و ذکر ملائکه برای دفع سخن کلده است تا بداند که ایشان ملائکه اند نه بشر یعنی او میگوید که من همه را کفایت می کنم و نمیداند که ایشان آدمی نیستند بلکه فرشتگانند غلاظ شداد و تمام آدمیان طاقت دیدار یک فرشته ندارند تا بمقاومت چه رسد وَ ما جَعَلنا و نساخته ایم عِدَّتَهُم شمارههای ایشان که نوزده اند إِلّا فِتنَهً مگر عددی اندک که سبب فتنه باشد لِلَّذِین َ کَفَرُوا مر آنانرا که کافر شدند یعنی استهزا کنند و استبعاد نمایند که نوزده تن چگونه بیشتر ثقلین را عذاب خواهند کرد لِیَستَیقِن َ الَّذِین َ و تا بیگمان شوند آنانکه أُوتُوا الکِتاب َ داده شده اند کتاب را چه قرآن را یابند که مصدق توریت است وَ یَزدادَ الَّذِین َ آمَنُوا و

تا بیفزاید آنانرا که گرویده اند إِیماناً گرویدنی بدین سخن یا بسبب تصدیق اهل کتاب.

صفحه : 1314

وَ لا یَرتاب َ الَّذِین َ و تا شک نیارند آنانکه أُوتُوا الکِتاب َ عطا کرده شده اند بتوریت وَ المُؤمِنُون َ و گرویدگان از اهل اسلام در ان عدد وَ لِیَقُول َ الَّذِین َ و تا بگویند آنانکه فِی قُلُوبِهِم در دلهای ایشان مَرَض ٌ بیماری شک و نفاق است وَ الکافِرُون َ و بگویند ناگرویدگان که ما ذا أَرادَ اللّه ُ چه چیز خواسته است خدای بِهذا مَثَلًا بدین عدد که غریب ست از روی مثال کَذلِک َ همچنین یُضِل ُّ اللّه ُ در ضلالت فرو میگذارد خدای مَن یَشاءُ هرکرا خواهد وَ یَهدِی و راه می نماید مَن یَشاءُ هرکرا خواهد آورده اند که ابو جهل گفت ای معشر قریش حالا محمّد از نوزده یار و مددگار بیش ندارد و حق سبحانه فرمود وَ ما یَعلَم ُ و نمیداند جُنُودَ رَبِّک َ لشکرهای پروردگار ترا از ملائکه که ممد و معاون پیغمبر ص اویند إِلّا هُوَ مگر او که عالم است بهمه معلومات وَ ما هِی َ و نیست اینکه سقر یا عده خزنه یا اینکه سوره إِلّا ذِکری مگر پندی لِلبَشَرِ برای مردمان کَلّا نه چنین است که کسی انکار سقر تواند کرد وَ القَمَرِ و سوگند بماه که معرفت اوقات و آجال بوی باز بسته است وَ اللَّیل ِ و بحرمت شب إِذ أَدبَرَ چون بیاید از عقب روز و حفص إذ بی الف خواند ادبر بصیغه ماضی از إدبار یعنی بشب که چون برود از پس روز وَ الصُّبح ِ إِذا أَسفَرَ و سوگند بصبح چون روشن گرداند عالم را إِنَّها بدرستی که درکه سفر لَإِحدَی الکُبَرِ یکی

از درکات بزرگ دوزخ است نَذِیراً گردانیده ایم او را چیزیکه بدان بیم کنند آدمی را در لباب آورده که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را می فرماید قم نذیرا برخیز بیم کننده لِلبَشَرِ مر آدمیان را تا بتو پند گرفته از گناه بپرهیزند لِمَن شاءَ بدل است از بشر یعنی تو نذیری و بقول اوّل دوزخ نذیر است مر آنکس را که خواهد مِنکُم از شما أَن یَتَقَدَّم َ آنکه پیش رود در خیر و طاعت أَو یَتَأَخَّرَ یا باز ایستد از شرک و معصیت یعنی همه طوائف را پنددهنده است کُل ُّ نَفس ٍ هر نفسی بِما کَسَبَت رَهِینَهٌ بآنچه کرده است از کردار خود در گرو است یعنی در دوزخ گرفتار است و محبوس بر ان إِلّا أَصحاب َ الیَمِین ِ مگر اصحاب دست راست که ایشان مرتهن نیستند بگناه خود در آتش چه گناهان ایشان آمرزیده شده است گفته اند اهل یمین اینجا اطفال مومنانند یا ملائکه.

صفحه : 1315

فِی جَنّات ٍ در بوستانهائی یعنی در بهشت بر غرفها باشند ناظر در دوزخ یَتَساءَلُون َ می پرسند عَن ِ المُجرِمِین َ از احوال مشرکان و میگویند ما سَلَکَکُم چه چیز آورد شما را فِی سَقَرَ در دوزخ قالُوا مجرمان گویند در جواب لَم نَک ُ نبودیم ما در دنیا مِن َ المُصَلِّین َ از نمازگذارندگان یعنی بفرضیت آن اعتقاد نداشتیم وَ لَم نَک ُ و نبودیم که بمال زکوه نُطعِم ُ المِسکِین َ طعام دهیم درویشان را وَ کُنّا نَخُوض ُ و بودیم که شروع میکردیم در شان محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و بغیبت وی مشغول شدیم مَع َ الخائِضِین َ با شروع کنندگان در ان وَ کُنّا نُکَذِّب ُ و بودیم که تکذیب میکردیم بِیَوم ِ الدِّین ِ بروز

جزا و باور نمی داشتیم حَتّی تا وقتی که أَتانَا الیَقِین ُ آمد بما مرگ و مقدمات او و بهمان حال بمردیم فَما تَنفَعُهُم پس سود نکند ایشانرا شَفاعَهُ الشّافِعِین َ شفاعت همه شافعان بتقدیری که ایشانرا شفاعت کنند و اینکه خود محال است فَما لَهُم پس چیست مر ایشانرا که پیوسته عَن ِ التَّذکِرَهِ مُعرِضِین َ از قرآن یا مواعظ آن در حالتی که اعراض کنندگان اند کَأَنَّهُم گویا ایشان حُمُرٌ خران وحشی اند مُستَنفِرَهٌ فَرَّت رمندگان که گریخته باشند مِن قَسوره از شیر یا از صیّاد یا از ریسمان دام یا از مردم تیرانداز یا از آوازهای مختلف یعنی چنانچه گورخران ازینها میگریزند ایشان از استماع قرآن میگریزند زیرا که گوش سخن شنوا و دل پندپذیر ندارند کما اشار الیه فی المثنوی مثنوی از کجا اینکه قوم و پیغام از کجا از جماد ای جان کجا باشد رجا فهمهای کهنه و کوته نظر صد خیال بد درآرد در فکر راز جز با رازدان انباز نیست راز اندر گوش منکر راز نیست از کلبی منقول است که مشرکان گفتند یا محمّد؟ بما رسیده است که در بنی اسرائیل هر که گناهی کردی بشب بامدادان صحیفه یافتی گناه او و کفارت آن در وی نوشته برای ما مثل آن چیزی بیار یا گفتند ما بتو ایمان نیاریم تا بنام هر یک از ما کتابی نیاری از آسمان و در وی مکتوب باشد که اینکه نامه است از خدای بفلان کس باید که متابعت بکند محمّد را آیت آمد که ایشان گریزانند از استماع کلام ما یا

نمی گروند بدان بَل یُرِیدُ بلکه میخواهد کُل ُّ امرِئ ٍ هر مردی مِنهُم از ایشان أَن یُؤتی آنکه داده شود صُحُفاً نامها مُنَشَّرَهً سرگشاده و بی مهر و در ان نوشته که ای فلان پیروی کن محمّد ص را کَلّا ندهند ایشانرا اینکه صحیفها و اگر بدهند هم نگروند پس اعراض ایشان نه برای امتناع از ایتای صحیفه است بَل لا یَخافُون َ الآخِرَهَ بلکه ایشان نمی ترسند از عذاب آخرت کَلّا حقا که نیست آنکه ایشان در باب قرآن میگویند که سحر است یا قول بشر إِنَّه ُ بدرستی که قرآن تَذکِرَهٌ پندست و یادکردن.

صفحه : 1316

فَمَن شاءَ ذَکَرَه ُ پس هر که خواهد که پند گیرد بدو پند گیرد بآن وَ ما یَذکُرُون َ و یاد نکنند او را إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خدای خواهد که یاد کنند هُوَ أَهل ُ التَّقوی اوست سزاوار از انکه ازو ترسند وَ أَهل ُ المَغفِرَهِ و سزاوار آمرزیدن ترسندگان

سوره القیمه

مکّیّه وّ هی اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- لا أُقسِم ُ لای نافیه در فعل قسم برای تاکید بود پس معنی این ست که هر آئینه سوگند میخورم بِیَوم ِ القِیامَهِ بروز رستخیز وَ لا أُقسِم ُ و البته سوگند یاد میکنم بِالنَّفس ِ اللَّوّامَهِ بنفس ملامت کننده و مراد نفس متّقیه است که نفس مقصّره را ملامت میکند بتقصیر طاعت در قیامت یا نفسی که خود را ملامت کند پیوسته در تقصیرات خود و اگرچه اجتهاد او بسیار بود در عبادات یا نفس مطمئنه که همیشه لائم ست مر نفس امّاره را جواب قسم آنکه شما برانگیخته خواهید شد آورده اند که عدی بن ربیعه آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را از

احوال قیامت پرسید و بعد از اخبار آنحضرت ص را گفت که اگر آن روز را معاینه بینم باور نکنم آیا اینکه استخوانهای متفرقه با هم مجتمع شود آیه آمد أَ یَحسَب ُ الإِنسان ُ آیا می پندارد آدمی یعنی عدی بن ربیعه أَلَّن نَجمَع َ آنکه جمع نخواهیم کرد عِظامَه ُ استخوانهای پراگنده او را مراد نفس اوست که عظام قالب آنست بَلی آری جمع کنیم پس باید که داند ما را که قادِرِین َ توانائیم عَلی أَن نُسَوِّی َ بر آنکه راست کنیم بَنانَه ُ سرهای انگشتان او را یعنی سلامیّات او را با وجود صغر و لطافت آن جمع کنیم تا با استخوانهای بزرگ چه رسد بَل یُرِیدُ الإِنسان ُ بلکه میخواهد عدی یا جنس آدمی لِیَفجُرَ آنکه دروغ گوید أَمامَه ُ بآنچه او را در پیش است از بعث و حساب یَسئَل ُ می پرسد باستهزا که أَیّان َ کی خواهد بود یَوم ُ القِیامَهِ روز رستخیز فَإِذا بَرِق َ البَصَرُ پس چون خیره شود چشم وَ خَسَف َ القَمَرُ و تیره گردد ماه وَ جُمِع َ الشَّمس ُ وَ القَمَرُ و جمع کرده شوند آفتاب و ماه یعنی ایشانرا با یکدیگر مجتمع ساخته در دریا افگند.

صفحه : 1317

یَقُول ُ الإِنسان ُ میگوید آدمی یعنی کافر مکذّب یَومَئِذٍ در ان روز أَین َ المَفَرُّ کجا است جای گریختن کَلّا نیست مفرّی لا وَزَرَ پناه گاهی نباشد کافرانرا إِلی رَبِّک َ بسوی پروردگار تست یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ در آنروز قرارگاه خلق یعنی بمشیت خود مقر هر کس از اهل بهشت و دوزخ مقرر کند یُنَبَّؤُا الإِنسان ُ خبر کرده شود آدمی یَومَئِذٍ در ان روز بِما قَدَّم َ بآنچه پیش فرستاده است از اعمال وَ أَخَّرَ و آنچه باز پس داشته است از اموال شیخ

الاسلام قدس سره فرموده که گناه از پیش فرستی به جرأت و مال از پس بگذاری بحسرت گناه را بتوبه نیست کن تا نماند و مال را بصدقه پیش فرست تا بماند که ما عندکم ینفد و ما عند اللّه باق رباعی گر همه مال صرف راه کنی گنج داری و گر نه آه کنی گر فرستی ز پیش به باشد که بحسرت ز بس نگاه کنی بَل ِ الإِنسان ُ بلکه آدمی عَلی نَفسِه ِ بر نفس خود بَصِیرَهٌ خداوند بصیرت است یعنی بیناست بحال خود و گواه ست بر افعال و اقوال خود وَ لَو أَلقی و اگرچه القا کند مَعاذِیرَه ُ عذرهای خود را یعنی هر چند بر گناه عذر انگیزد بدانچه مقدورست در دفع آن چاره اندیشد هم او گواه گناه خود خواهد بود و عذرهای دروغین و حیلهای باطل خود را خواهد دانست- بیت چه چندین عذرانگیزی و چندین حیله سازی چو میدانم که میدانی و میدانی که میدانم إبن عباس رضی اللّه عنه، فرموده که چون جبرئیل علیه السلام وحی بر سیّد انام علیه الصلوه و السلام خواندی آنحضرت بزبان خود با وی میخواند تا فراموش نکند آیه آمد که لا تُحَرِّک مجنبان بِه ِ بقرآن لِسانَک َ زبان خود را قبل از اتمام وحی لِتَعجَل َ تا تعجیل کنی بِه ِ بحفظ یا اخذ وی إِن َّ عَلَینا بدرستی که بر ما است جَمعَه ُ گردآوردن او در دل تو تا تو یاد گیری وَ قُرآنَه ُ و بر ما است اثبات قراءت آن بر زبان تو فَإِذا قَرَأناه ُ پس چون بخوانیم آن را بزبان جبرئیل بر تو فَاتَّبِع پس پیروی کن قُرآنَه ُ خواندن او را و تامل فرما

در ان ثُم َّ إِن َّ عَلَینا پس بدرستی که بر ما است بَیانَه ُ روشن کردن آنچه مشکل باشد از ان بر تو کَلّا نه چنان است ای آدمیان که گمان برده اید در امر عقبی بَل تُحِبُّون َ العاجِلَهَ بلکه دوست میدارید شما دنیای شتاب کننده را وَ تَذَرُون َ الآخِرَهَ و دوست بازمی دارید آخرت پاینده را و کار برعکس می باید وُجُوه ٌ رویها یَومَئِذٍ در ان روز که قیامت است ناضِرَهٌ تازه و تابان باشد یعنی وجوه انبیاء علیهم السلام و مومنان.

صفحه : 1318

إِلی رَبِّها بخداوند خود ناظِرَهٌ نگرنده باشند از روی عیان بیحجاب إبن عمر رضی اللّه عنه، گفت که حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که فروترین اهل بهشت آنکس است که نظر کند بباغها و نعمتها و زنان و خدمتگاران خود و تا هزار ساله راه آنانرا به بیند و گرامی ترین نزدیک خدا آن کسی است که نظر کند بوجه الهی بامداد و شبانگاه یعنی بمقدار آن پس اینکه آیت برخواند که وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ آورده اند که اوراد هر یک از اوتادان اینکه کلمات است اللهم انی اسئلک النظر الی وجهک الکریم بیت هر کس به بهشت آرزوی دارد عاشق جز آرزوی دیدار ندارد وَ وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ و رویها در آنروز باسِرَهٌ ترش و تاریک باشند یعنی رویهای منافقان و مشرکان تَظُن ُّ گمان بری تو ای مخاطب یعنی بدانی یا گمان برد آن نفس یعنی بیقین داند أَن یُفعَل َ آنکه رسیده خواهد شد بِها بدو فاقِرَهٌ بلائی و رنجی که مهرهای پشتش بشکند کنایت است از نزول عذاب عظیم برو و بقول اصح آن بلای حجاب است از رویت رب

الارباب مصرع که از فراق بتر در جهان بلای نیست کَلّا نه چنان است که دل بر دنیا توان نهاد و از آخرت غافل توان شد إِذا بَلَغَت ِ چون برسد روح التَّراقِی َ باستخوانهای سینه و گردن وَ قِیل َ و گفته شود یعنی کسان محتضر یا ملائکه گویند مَن راق ٍ کیست افسون کننده و شفادهنده وَ ظَن َّ أَنَّه ُ و یقین کند محتضر الفِراق ُ که آنچه بدو نازل شده بسبب جدائی است از دنیا و ملاذ آن وَ التَفَّت ِ السّاق ُ آخرت و پیچد ساق محتضر بِالسّاق ِ بساق او یعنی پاهای او از هول مرگ در هم پیچد و حرکت در ان نماند یا جمع شود شدت موت بشدّت آخرت إِلی رَبِّک َ بسوی جزای پروردگار تو یَومَئِذٍ المَساق ُ آن روز بازگشت باشد همه کس را اغلب مفسران برانند که ابو جهل لعین را شدّت معادات با سید المرسلین علیه افضل الصلوه و التسلیم واقع بود و در شان او نازل شد که فَلا صَدَّق َ پس تصدیق نکرد ابو جهل قرآن را یا صدقه نداد از آنچه واجب بمال وی بود وَ لا صَلّی و پیروی ننموده پیغمبر ص را یا نماز نگذارد برای خدای وَ لکِن کَذَّب َ و لیکن تکذیب کرد نبی را صلی اللّه علیه و سلّم وَ تَوَلّی و برگشت از راه حق ثُم َّ ذَهَب َ پس بازگشت إِلی أَهلِه ِ بسوی کسان خود یَتَمَطّی میخرامید روی از افتخار که من چنین کاری کرده ام یعنی تکذیب و تولی أَولی لَک َ سزاوارست مر ترا ای ابو جهل مرگی سخت فَأَولی پس سزاوارست ترا عذاب الیم در قبر ثُم َّ أَولی لَک َ پس نیک

سزاوارست مر ترا اهوال قیامت فَأَولی پس بغایت سزاست ترا خلود در دوزخ آورده اند که بعد از نزول اینکه آیت حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم ابو جهل را در بطحی دید و جامه اش را گرفته گفت اولی لک فاولی ثم اولی لک فاولی ابو جهل گفت مرا میترسانی ای محمّد ص و نزد بعضی علما اولی بمعنی ویل ست حق سبحانه چهار کرت برای تاکید ابو جهل را گفت که وای بر تو.

صفحه : 1319

أَ یَحسَب ُ الإِنسان ُ آیا می پندارد انسان أَن یُترَک َ آنکه فروگذاشته شود سُدی ً مهمل و معطل و ضائع که بدنیا مکلّف و بعقبی مبعوث و معذّب نگردد أَ لَم یَک ُ نُطفَهً آیا نبوده است آدمی قطره آبی مِن مَنِی ٍّ یُمنی از منی ریخته شده در رحم ثُم َّ کان َ عَلَقَهً پس بوده است خون بسته فَخَلَق َ پس خدای بیافرید اجزای و اعضای او را فَسَوّی پس راست کرد صورت او را و روح درو در دمید فَجَعَل َ مِنه ُ پس گردانید از منی الزَّوجَین ِ دو صنف الذَّکَرَ وَ الأُنثی نر و ماده أَ لَیس َ ذلِک َ آیا نیست آنکه چنین آفریند بِقادِرٍ توانا عَلی أَن یُحیِی َ المَوتی هر آنکه زنده گرداند مردگانرا در خبر آمده است که در آخر قراءه اینکه سوره باید گفت بلی انه علی کل شی ء قدیر و بر روایت دیگر سبحانک اللّهم بلی شیخ ما قدس سره می گفت بلی سبحان ربّی الاعلی

سوره الدّهر

مکّیّه وّ هی احدی و ثلاثون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ هَل أَتی آیا آمده است استفهام تقریرست یعنی بدرستی که آمده عَلَی الإِنسان ِ بر ادم علیه السلام حِین ٌ هنگامی مِن َ الدَّهرِ از زمان که

در ان لَم یَکُن نبود شَیئاً مَذکُوراً چیزیکه یاد کرده شود یعنی چهل سال میان مکه و طائف افتاده بود قبل از نفخ روح درو و کسی بانسانیت او را یاد نمی کرد چون نطفه و عناصر و نمیدانست که نام او چیست و فائده و حکمت خلقت او چه خواهد بود و اینکه معنی معلوم نداشتند که استاد قدرت آئینه میسازد که مظهر اشعه و مفاتیح الغیب باشد در اقصی مراتب ظهور و مرتبه خلافت کبریائی را شاید و عین مقصودات و منتهای غایات او بود و همه نهایتها بوجود با جود او آشکارا شود نظم شد ظهور او بکلّی نور نور گنج مخفی از وی آمد در ظهور گنج مخفی بود زیر خاک گرد خاک را تابان تر از افلاک کرد گنج مخفی بد ز پرّی جوش کرد خاک را سلطان اطلس پوش کرد إِنّا خَلَقنَا الإِنسان َ بدرستی که ما آفریده ایم آدمیانرا که اولاد آدم اند مِن نُطفَهٍ از آبی اندک که منی است و چون هر یک از منی مرد و زن مختلف الاجزا است در رقت و قوام و خاصیّت لا جرم نطفه را بآنکه مفردست بجمع صفت کرد و فرمود أَمشاج ٍ آمیختها یا مراد الوان است که منی مرد سفید و از ان زن زردست و هر دو بعد از اجتماع سبز میشوند یا امشاج بمعنی اطوارست یعنی نطفه علقه شود پس مضغه گردد تا آخر خلقت و بر هر تقدیر انسان را خلق کردیم تا بامر و نهی نَبتَلِیه ِ می آزمائیم او را فَجَعَلناه ُ پس گردانیدیم او را سَمِیعاً شنوا بَصِیراً بینا تا متمکن باشد از مشاهده دلائل و استماع

آیات.

صفحه : 1320 إِنّا بدرستی که ما هَدَیناه ُ السَّبِیل َ راه نمودیم او را راه راست بنصب اوله قدرت و انزال آیات تا باشد إِمّا شاکِراً یا سپاسدارنده یعنی مومن سعید وَ إِمّا کَفُوراً یا ناسپاس یعنی کافر شقی إِنّا أَعتَدنا بدرستی که ما آماده کرده ایم لِلکافِرِین َ برای ناگرویدگان سَلاسِل َ زنجیرها که بدان ایشان را بدوزخ کشند وَ أَغلالًا و غلها که بر گردن ایشان نهند وَ سَعِیراً و آتشی افروخته که پیوسته در ان بسوزند إِن َّ الأَبرارَ بدرستی که نیکوکاران یعنی مومنان صادق فرمان بردار یَشرَبُون َ بیاشامند در آخرت مِن کَأس ٍ کان َ از جام خمری که باشد مِزاجُها کافُوراً آمیختگی آن کافور یعنی آنرا بکافور بهشت بیامیزند تا خنک و شیرین و خوشبوی گردد و گفته اند آبی است در بهشت خوشبوی و سفید چون کافور بجهت مشابهت او در لون به کافور آنرا بدین نام خوانند و مؤید اینکه قول است آن که بدل از کافور آورده عَیناً کافور چشمه ایست یَشرَب ُ بِها می آشامند از ان عِبادُ اللّه ِ بندگان خدای یُفَجِّرُونَها میرانند آن چشمه را هر جا که میخواهند تَفجِیراً راندنی آسان جمهور مفسران برآنند که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بخانه علی مرتضی کرم اللّه وجهه آمدند و حسن و حسین رض را رضی اللّه عنهما بیمار دید علی و فاطمه را رضی اللّه عنهما گفت نذری کنید تا فرزندان شما صحت یابند ایشان نذر فرمودند که سه روز روزه گیرند حق سبحانه سبطین را رضی اللّه عنهما شفا بخشید و ایشان روزه گرفتند و مقداری جو قرض گرفته یا بمزد کاری شده و آرد کرده

نان پختند و نماز شام را خواستند که افطار نمایند مسکینی بدر خانه آمد و آواز داد یا اهل بیت نبوت مسکینی ام از مسلمانان مرا طعام دهید تا حق سبحانه از موائد بهشت شما را عوض بدهد امیر المؤمنین علی کرم اللّه وجهه نصیب خود را بدان مسکین دادند و سائر اهل بیت موافقت کردند و بآب خالص روزه گشاده شب گذرانیدند دیگر روز روزه گرفتند و بوقت افطار یتیمی بدر خانه آمد و سؤال کرد و تمام طعام که بود ایثار فرمودند و شب سوم اسیری بسر وقت ایشان رسد خوردنیها بوی دادند حق سبحانه اینکه آیت فرستاد که یُوفُون َ وفا می نمایند ابرار نیکو بِالنَّذرِ بنذری که در طاعت کنند وَ یَخافُون َ و می ترسند یَوماً کان َ از روز که هست شَرُّه ُ بدی آنروز یعنی محنت و شدت او مُستَطِیراً فاش و آشکارا و رسیده بهمه وَ یُطعِمُون َ الطَّعام َ و میدهند طعام را عَلی حُبِّه ِ بر دوستی خدایا بر حب طعام یعنی با وجودیکه محتاج اند بدان طعام و آنرا دوست میدارند ایثار می نمایند و میخورانند و خود نمیخورند و طعام فانی را صرف طعام باقی کنند مِسکِیناً درویشی بی مایه را وَ یَتِیماً و خردسالی بی پدر را وَ أَسِیراً و اسیر را که از کفّار مکّه گرفته اند و در خبرست که چون اسیری را بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم آوردندی او را به بعضی از مسلمانان سپردی تا رای مبارک بر امری در شان او قرار یابد و گفتی احسن الیه و بعضی از علماء برانند که مسبحون از اهل کفر که در حقی او را حبس کرده باشند و مملوک از

عبید و اما و مراءه نیز حکم اساری دارند یعنی بایشان احسان باید نمود و اینکه مطعمان بلسان مقال یا بزبان حال که معتقد ایشان است میگویند.

صفحه : 1321

إِنَّما نُطعِمُکُم جز اینکه نیست که میخورانیم شما را اینکه طعامها لِوَجه ِ اللّه ِ برای طلب رضا و لقای خدا لا نُرِیدُ نمیخواهیم مِنکُم جَزاءً از شما پاداشی و مکافاتی وَ لا شُکُوراً و نه سپاسی و نه دفع آزاری چه در احسان منت نهادن و توقع جزا کردن از ثواب بکاهاند قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن ِّ وَ الأَذی نظم هر چه دهی میده و منت منه و آنچه بمنت دهی آن خود مده منت و مزدیکه در احسان بود وقت جزا موجب نقصان بود إِنّا نَخاف ُ بدرستی که ما می ترسیم مِن رَبِّنا از آفریدگار ما یَوماً عَبُوساً از عذاب روز ترش یعنی روز که رویهای ترش گردد از شدت اهوال قَمطَرِیراً روزی سخت و گرم از امام حسن بصری رح پرسیدند که قمطریر چیست فرمود که سبحان اللّه چه سخت است اسم روز قیامت و او سخت تر است از اسم خود فَوَقاهُم ُ اللّه ُ پس نگاهدارد خدای تعالی ایشانرا شَرَّ ذلِک َ الیَوم ِ از بدی و رنج و هول آن روز وَ لَقّاهُم و پیش آرد ایشانرا نَضرَهً تازگی و خوبی رو وَ سُرُوراً و شادی و فرح در دل وَ جَزاهُم و پاداش دهد ایشانرا بِما صَبَرُوا بسبب آنکه صبر کردند بر طاعت از معصیت یا بر ایثار طعام جَنَّهً بوستانی که از میوه آن برخورند وَ حَرِیراً و جامه ابریشم بهشت که بپوشند مُتَّکِئِین َ در حالتی

که تکیه زدگان باشند فِیها در بهشت عَلَی الأَرائِک ِ بر تختهای آراسته لا یَرَون َ فِیها نه بینند در بهشت شَمساً آفتاب را وَ لا زَمهَرِیراً و نه سرما را مراد آن است که هوای بهشت معتدل بود و درو زمستان و تابستان نبود تا از شدّت حر و صولت برد متأذی نگردند وَ دانِیَهً و پاداش دهد ایشانرا بهشتی دیگر که نزدیک بود عَلَیهِم بدیشان ظِلالُها سایه های درخت آن وَ ذُلِّلَت و رام کرده شده باشد قُطُوفُها میوه آن تَذلِیلًا رام کردنی یعنی آسان بود چیدن میوها و کسی چیننده را منع نکند از چیدن وَ یُطاف ُ عَلَیهِم و گردانیده شود بر ایشان بِآنِیَهٍ مِن فِضَّهٍ جامهای خورد از سیم وَ أَکواب ٍ کانَت و کوزهای بزرگ که باشد قَوارِیرَا مانند آبگینها قَوارِیرَا مِن فِضَّهٍ آبگینهای سیم یعنی اوانی و اکواب از نقره باشد در صفائی آبگینه که از خارج داخل آنرا توان دید قَدَّرُوها اندازه کرده باشند ساقیان آن ظروفها را فراخور سیرابی بهشتیان تَقدِیراً اندازه کردنی یعنی هر کس را فراخور حوصله او جامی دهند که بدان سیراب شود و در ان ظرف زیاده و نقصان نبود.

صفحه : 1322

وَ یُسقَون َ و آشامیده شوند فِیها در بهشت کَأساً کان َ خمری که باشد مِزاجُها زَنجَبِیلًا آمیزش او زنجبیل یعنی بیامیزند آن شراب را بزنجبیل بهشت چه زنجبیل طرب آرند و لذّت بخشنده است عَیناً فِیها و آن زنجبیل چشمه ایست در بهشت تُسَمّی سَلسَبِیلًا نام نهاده شده بسلسبیل و آن منقاد بود و روان هر جا که بهشتی خواهد توانند برد و گفته اند آسان در حلق رود و زود بگوارد وَ یَطُوف ُ عَلَیهِم و طواف کنند بر آن ابرار

و نیکوکاران وِلدان ٌ مُخَلَّدُون َ پسران گوشوارواران یا جاوید مانده بر حال طفولیت إِذا رَأَیتَهُم چون بینی ایشان را ای بیننده حَسِبتَهُم پنداری از صفای لون و درخشندگی چهره ایشانرا لُؤلُؤاً مَنثُوراً مروارید افشانده شده از صدف بمعنی تر و تازه که هنوز دست کسی بدان نرسیده است و در رونق و آبداری آن قصوری پیدا نشده وَ إِذا رَأَیت َ و چون بنگری و نظر کنی ثَم َّ آنجا یعنی در بهشت رَأَیت َ نَعِیماً به بینی نعمتها که در وصف نگنجد وَ مُلکاً کَبِیراً و ملکی بزرگ که زوال بدو راه نیابد و در خبر آمده که فروتر کسی از اهل بهشت که نظر کند در ملک خود هزار ساله راه بیند و منتهای مملکت خود را مشاهده کند چنانچه مبتدای آنرا ملاحظه می نماید و بقولی ملک کبیر نفاذ مشیّت ست که هر چه خواهد میسر گردد یا ایستادن ملائکه بوقت درآمدن بدیشان و در فصول آورده که نعیم راحت اشباح است و ملک کبیر لذت ارواح نعیم ملاحظه دارست و ملک کبیر مشاهده دیدار و دار بیدار هیچ کار نیاید الجارتم الدار بیت- ایها الاخوان تا چند انتظار آن نگار زاهدان فردوس میجویند و ما دیدار یار عالِیَهُم زبر بهشتیان یعنی لباس زبرین ایشان ثِیاب ُ سُندُس ٍ جامهای دیبا نازک خُضرٌ سبز است وَ إِستَبرَق ٌ و دیبای محکم سفته وَ حُلُّوا و پیرایه بسته شوند أَساوِرَ مِن فِضَّهٍ بدستوانها از نقره و اینکه مخالف آن نیست که یحلون فیها من اساور من ذهب چه جمع و معاقبه ممکن است وَ سَقاهُم و بیاشاماند ایشانرا رَبُّهُم پروردگار ایشان شَراباً طَهُوراً شرابی پاک از ادناس و ارجاس

یا پاک کننده از غل و غش و مقاتل رح گوید که طهور چشمه ایست بر در بهشت که هر که از ان بیاشامد در دل او حقد و حسد بلکه هیچ صفتی بد نماند و گفته اند پاک کننده دل از میل بما سوای اللّه تا التذاذ یابد بلقای او و باقی ماند ببقای او و البقاء فی اللقاء تمام العطاء بیاید دانست که جوی کوثر در بهشت خاصه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم است و ذکر آن در سوره کوثر خواهد آمد انشاء اللّه تعالی و چهار جوی دیگر از ان متقیان است آب و شیر و خمر و عسل و شمه از ان در سوره محمّد مرقوم شده است و دو چشمه از ان اهل خشیت است فیهما عینان تجریان و دو چشمه از ان اصحاب یمین ست فیهما عینان نضاختان و اینکه چهار چشمه در سوره الرحمن جل ذکره آمده و دیگر شراب رحیق از ان ابرارست و چشمه تسنیم ازان مقربان و اینکه هر دو در سوره المطففین مذکور خواهد شد و دو چشمه ازان اهل بیتست کافور و زنجبیل که آنرا سلسبیل خوانند و شراب طهور نیز از ان ایشان ست و محققان آنرا شراب شهود گویند که مرآت دل نوشنده را بلوامع انوار اسرار قدم روشن ساخته پذیرائی عکوس نقوش ازل و ابد گرداند و وقت و حال او را چنان صافی سازد که که مطلق اقذار اثنینیت و شوائب غیریت در مشارع وحدت نماند و رنگ دوگانگی بیگانگی مبدل گردانیده جام و مدام را یک رنگ سازد بیت همه جام است و نیست گوئی می یا مدام

است و نیست گوئی جام و عارفی گفته است که فردا بزم نشینان دار القرار ابرار را یک حبور و سرور خواهند نوشایند و شراب ظهور خواهند چشایند امروز باده نوشان خمخانه افضال را اینقدر از ان نصیبی تمام داده اند نظم از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست در جمالی لا یزالی هفت و پنج و چار مست تن چو سایه بر زمین جان پاک عاشقان در بهشت عدن تجری تحتها الانهار مست خود چه جای عاشقان کز جام توحید خدا کوه و صحرا و جبال و جمله اشجار مست پس ابرار را گویند.

صفحه : 1323

إِن َّ هذا بدرستی که اینکه کرامتها کان َ هست لَکُم مر شما را جَزاءً مر شما را پاداش کردار شما وَ کان َ سَعیُکُم و هست شتافتن شما در خیر مَشکُوراً پسندیده و لائق مکافات إِنّا نَحن ُ بدرستی که ما نَزَّلنا فرو فرستادیم عَلَیک َ القُرآن َ بر تو قرآن را تَنزِیلًا فرو فرستادنی بتدریج سوره بعد از سوره و آیتی پس آیتی بر مقتضای حکمت فَاصبِر پس صبر کن لِحُکم ِ رَبِّک َ بحکم پروردگار خود در آنچه فرموده شده از تبلیغ رسالت یا برای حکم او بنصرت تو و هلاک معاندان تو وَ لا تُطِع و فرمان مبر مِنهُم از ایشان آثِماً گناهکاری را ترا باثم خواند چون عتبه که گفت از دعوت خود بازایست تا دختر خود را بتو دهم أَو کَفُوراً یا ناسپاسی را که ترا بکفر دعوت کند چون ولید مغیره که گفت بدین آباء رجوع کن تا ترا توانگر سازم وَ اذکُرِ اسم َ رَبِّک َ و یاد کن پروردگار خود را بُکرَهً بامداد وَ أَصِیلًا و شبانگاه

یعنی پیوسته بذکر او مشغول باش وَ مِن َ اللَّیل ِ و در بعضی از شب فَاسجُد لَه ُ سجود کن مر او را یعنی نمازگزار بعضی گفته اند بُکرَهً وقت نماز بامدادست و اصیل متناول باشد وقت ظهر و عصر را و ببعضی از شب مراد مغرب و عشاست پس معنی چنین بود که بر پنج نماز مداومت نمای وَ سَبِّحه ُ و نمازگذار برای خدای لَیلًا طَوِیلًا شب دراز یعنی بتهجد اشتغال نمای إِن َّ هؤُلاءِ بدرستی که اینکه گروه یعنی کفّار یُحِبُّون َ العاجِلَهَ دوست میدارند سرای شتابنده یعنی دنیا را وَ یَذَرُون َ وَراءَهُم و گذاشته اند یعنی انداخته اند از پس پشت خود یَوماً ثَقِیلًا روز گران را که قیامت است که بدو نمیگروند و برای او عمل نمی کنند نَحن ُ خَلَقناهُم ما بیافریدیم ایشان را از آبی سست که آن نطفه است وَ شَدَدنا و محکم کردیم أَسرَهُم آفرینش ایشانرا یعنی مفاصل ایشانرا باعصاب بر هم بسته ایم وَ إِذا شِئنا و چون خواهیم بَدَّلنا بدل کنیم ایشانرا أَمثالَهُم بامثال ایشان در خلقت تَبدِیلًا بدل کردنی یعنی ایشانرا بمیرانیم و در نشاءه ثانیه بمانند همین صورت و هیئات بازآریم یا ایشانرا ببریم و بدل کنیم بغیر ایشان از بندگان فرمان بردار إِن َّ هذِه ِ بدرستی که اینکه سوره تَذکِرَهٌ پندی و موعظه است یا معامله اهل بیت رض در بذل و ایثار پند و عبرت است مؤمنان را تا بمثل آنها عمل کنند و از مثل اینکه چیزها بهره یابند فَمَن شاءَ اتَّخَذَ پس هر که خواهد فرا گیرد إِلی رَبِّه ِ بقرب آفریدگار خود سَبِیلًا راهی بخیر و طاعت که فرا گیرد.

صفحه : 1324

وَ ما تَشاؤُن َ و

نخواهید شما هیچ راهی إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خدای خواهد خواهش شما را إِن َّ اللّه َ کان َ عَلِیماً بدرستی که خدا هست دانا باستعداد و استحقاق هر کس حَکِیماً صواب کار نخواهد هیچ چیزیرا مگر باقتضای حکمت خود یُدخِل ُ درآرد مَن یَشاءُ هرکرا خواهد فِی رَحمَتِه ِ در بخشش خود بهدایت و توفیق یا در بهشت بفضل و کرم خود وَ الظّالِمِین َ و ستم کاران یعنی مشرکان أَعَدَّ لَهُم آماده کرده است برای ایشان عَذاباً أَلِیماً عذابی دردناک دایم

سوره المرسلات

مکّیّه وّ هی خمسون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ المُرسَلات ِ سوگند بفرشتگان فرستاده شده عُرفاً به نیکوئی یعنی بامر و نهی یا آیات قرآن که فرستاده شده بمحمد ص صلی اللّه علیه و سلّم به نیکوئی یا ببادهای وزیده شده پی درپی فَالعاصِفات ِ عَصفاً پس سوگند بملائکه که سخت و زود روند سخت رفتنی در امتثال امر الهی یا احکام کلام که برندگان و محوکنندگان احکام اند یعنی ناسخ شرائع و ادیان متقدمه یا بادهای جهنده بسختی جهت عذاب قومی- وَ النّاشِرات ِ و سوگند بفرشتگان که نشرکنندگانند شرائع و کتب یعنی ظاهر کنند نَشراً ظاهرکردنی یا آیتهای قرآن که اثار هدایت منتشر سازند برای خواص و عوام یا بادهای نرم جهنده جهت راحت جمعی فَالفارِقات ِ پس سوگند بملائکه که جداکنندگانند مر حق و باطل را از یکدیگر فَرقاً جداکردنی یا آیات قرآن که جدا گردانند خیر را از شر یا ریاح که پراگنده سازند ابرها را فَالمُلقِیات ِ پس بفرشتگان که افگندگانند به پیغمبران ذِکراً وحی را یا

آیات کلام که القای ذکر حق کنند در میان عالمیان یا بادها که سبب ذکر می شوند چه مشاهده هبوب ایشان موجب ذکر حق است و استدلال بدان بر قدرت وی و القای ذکر عُذراً برای عذر محقان است أَو نُذراً یا بجهت بیم کردن مبطلان و جواب قسم اینکه باشد که إِنَّما تُوعَدُون َ جز اینکه نیست که آنچه وعده داده شده اید بدان از آمدن قیامت و متعلقات آن لَواقِع ٌ هر آئینه بودنی است فَإِذَا النُّجُوم ُ پس آنگاه که ستارگان طُمِسَت محو کرده شوند یعنی نور ایشان را ببرند وَ إِذَا السَّماءُ و آنگاه که آسمان فُرِجَت شکافته گردد وَ إِذَا الجِبال ُ و آنگاه که کوهها نُسِفَت پراگنده گردد از اماکن خود.

صفحه : 1325

وَ إِذَا الرُّسُل ُ و آنگاه که پیغمبران أُقِّتَت جمع کرده شوند بمیقاتی که مقرر کرده شده در ان بگواهی دادن بر امتان خود پس گویند لِأَی ِّ یَوم ٍ برای کدام روز أُجِّلَت واپس داشته شد اینکه چیزها یعنی طمس نجوم و شق آسمان و قلع جبال پس جواب گوید که لِیَوم ِ الفَصل ِ برای روزی جدا کردن که امروزست و جدا کردن میان مومن و کافر و مطیع و عاصی باشد در مکافات یا روز حکم کردن میان خلق وَ ما أَدراک َ و چه چیز دانا کرد ترا یعنی تو چه دانی که ما یَوم ُ الفَصل ِ چیست روز فصل چه کنه آنرا نتوان دانست وَیل ٌ یَومَئِذٍ وای آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر آنان را که تکذیب آن روز کنند أَ لَم نُهلِک ِ الأَوَّلِین َ آیا هلاک نکردیم پیشینیان را چون قوم نوح علیه السلام و عاد و ثمود ثُم َّ نُتبِعُهُم ُ

پس از پی درآریم بهلاکت الآخِرِین َ پسینیان را که مانند ایشانند چون کفّار مکه کَذلِک َ نَفعَل ُ مثل اینکه کار می کنیم بِالمُجرِمِین َ بهمه گناهکاران وَیل ٌ یَومَئِذٍ و مشقتی بسیار در ان روز لِلمُکَذِّبِین َ دروغ زنان را است که صفت دوزخ و شراره آن را باور ندارند أَ لَم نَخلُقکُم آیا نیافریدیم شما را مِن ماءٍ مَهِین ٍ از آبی خوار بی مقدار یعنی منی فَجَعَلناه ُ پس نگاه داشتیم آن آب را فِی قَرارٍ مَکِین ٍ در قرارگاه استوار که رحم است إِلی قَدَرٍ تا مقداری مَعلُوم ٍ دانسته شده که زمان دلالت است فَقَدَرنا پس توانا بودیم بر آفرینش شما فَنِعم َ القادِرُون َ پس نیکو توانائیم ما وَیل ٌ یَومَئِذٍ بزرگتر بلای آنروز لِلمُکَذِّبِین َ مر باورندارندگان اینکه قدرت راست أَ لَم نَجعَل ِ الأَرض َ آیا نگردانیدیم ما زمین را کِفاتاً پوشنده و جمع کننده أَحیاءً وَ أَمواتاً مر زندگان و مردگان را یعنی احیا را بر روی خود وارد و اموات را بدرون خود دارد وَ جَعَلنا و بیافریدیم فِیها در زمین رَواسِی َ کوههای استوار پای بر جا شامِخات ٍ بلند و سر افراز وَ أَسقَیناکُم و بیاشامانیدیم شما را ماءً فُراتاً آبی شیرین بسبب آفریدن عیون و منابع آن در زمین.

صفحه : 1326

وَیل ٌ یَومَئِذٍ وادی جهنم در روز رستخیز لِلمُکَذِّبِین َ مر تکذیب کنندگان راست که به امثال اینکه نعمت اعتراف نکنند او مکذبان را در ان روز گویند انطَلِقُوا بروید إِلی ما کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ بسوی آن چه بودید که تکذیب آن می نمودید یعنی آتش دوزخ و عذاب آن را انطَلِقُوا بروید إِلی ظِل ٍّ بسوی سایه ذِی ثَلاث ِ شُعَب ٍ خداوند سه شاخ لا ظَلِیل ٍ نه سایه خنک دادیم که درو راحت باشد وَ لا یُغنِی

و دفع نکند از دوزخی مِن َ اللَّهَب ِ از حرارت زبانه آتش چیزی را مراد سایه دود دوزخ است که از بزرگی و بسیاری متفرق می شود بشبها و هر شعبه بطرفی میرود و در معالم آورده که دخان از دوزخ بیرون آید و ازو سه شعبه منشعب گردد یکی نور و آن بر سر مومنان سایه افگند و یکی دخان و آن بر فرق منافقان متوقف گردد و یکی زبانه خالص و آن بالای کافران بایستد و در انوار آورده که هر سه شعب دخان جهنّم باشد یکی بر فرق کافر قرار گیرد و یکی بر یمین وی و دیگری بر یسار وی و مؤدی بدین عذاب قوت واهمه است در دماغ و غضبیه است بر یمین قلب شهویه بر یسار وی و هر که خواهد که فردا از ان آفات دخان که ظل من یحموم اشارت بدان است ایمن گردد امروز بنور عقل متمسک شده از تیرگی صفت بهیمی و سبعی باید گذشت نظم- ز تاریکی خشم و شهوت حذر کن که از دود آن چشم دل تیره گردد غضب چون درآید رود عقل بیرون هوا چون شود چیره جان خیره گردد إِنَّها بدرستی که دوزخ تَرمِی بِشَرَرٍ می افگند در ان روز شراره ها که هر شراره کَالقَصرِ مانند کوشکی عظیم کَأَنَّه ُ گویا که آن شرر جِمالَت ٌ صُفرٌ شتران زرداند برنگ آتش دوزخ و بعضی گویند صفر بمعنی سود است و چون آتش دوزخ سیاه است شراره او نیز سیاه باشد و تشبیه شراره بقصر جهت عظمت است و بشتران زرد یا سیاه جهت لون و کثرت و تتابع و اختلاط و سرعت حرکت

وَیل ٌ یَومَئِذٍ مشقت بسیار آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر دروغ گویان راست که صفت دوزخ و شراره آنرا باور ندارند هذا اینکه روز یَوم ُ لا یَنطِقُون َ روزی است که کافران سخن نگویند یعنی در بعضی مواقف یا ناطق نشوند بحجّت بر خدای وَ لا یُؤذَن ُ لَهُم و دستوری ندهند مر ایشان را فَیَعتَذِرُون َ تا عذرخواهی کنند و عذر نیز سود ندارد وَیل ٌ یَومَئِذٍ کرب و اندوه آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر آنانراست که تکذیب کنند مر اینکه خبرها را هذا یَوم ُ الفَصل ِ اینکه روز جدا کردن است میان محق و مبطل جَمَعناکُم جمع کردیم شما را ای مکذبان اینکه امت وَ الأَوَّلِین َ و پیشینیان را که تکذیب رسل گذشته کردند.

صفحه : 1327

فَإِن کان َ پس اگر هست لَکُم کَیدٌ مر شما را کیدی و حیله چنانچه در دنیاست با مومنان بکار می بردید فَکِیدُون ِ پس پیش ببرید با من تقریع است مر ایشانرا و اظهار عجز ایشان یعنی حیله بخدای تعالی پیش نرود بمکر دوستان عذاب از خود دفع نتوانید کرد نظم بمکر و حیله عذاب خدای رد نشود نیاز باید و اخلاص و ناله سحری توان خرید بیک آه ملک هر دو جهان ازین معامله غافل مشو که حیف خوری وَیل ٌ یَومَئِذٍ غم و غصّه آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر مکذبان را است که بحیله از عذاب نرهند إِن َّ المُتَّقِین َ بدرستی که پرهیزگاران از شرک و عصیان فِی ظِلال ٍ در سایه های درختان بهشت باشند وَ عُیُون ٍ و بر کنار چشمهای آب آب روان وَ فَواکِه َ و در میان میوها مِمّا یَشتَهُون َ از آنچه آرزوکننده و ملائکه ایشان را گویند کُلُوا بخورید اینکه ثمرات وَ اشرَبُوا و بیاشامید

ازین آبها هَنِیئاً خوردن و آشامیدن گوارنده بِما کُنتُم تَعمَلُون َ بسبب آنچه بودید که عمل کردید در دنیا إِنّا کَذلِک َ بدرستی که ما اینکه چنین نَجزِی المُحسِنِین َ جزا میدهیم نیکوکاران را وَیل ٌ جهل و قبح و ذم یَومَئِذٍ آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر اهل تکذیب راست که بنعیم بهشتی نمیگروند کُلُوا بخورید ای مکذبان نعم فانی دنیا را وَ تَمَتَّعُوا و برخوردار شوید قَلِیلًا زمانی اندک إِنَّکُم مُجرِمُون َ بدرستی که شما مشرکانید و عاقبت شما را عذاب دائم ست وَیل ٌ یَومَئِذٍ وای آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر مکذبان را عذاب الیم است وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ ارکَعُوا و چون گفته شود مر ایشان را که نماز گذارید لا یَرکَعُون َ نگذارند نماز را مراد آنست که مسلمان نشوند چه رکن اعظم اسلام بعد از شهادتین نماز است که الصلوه عماد الدین یعنی نماز ستون دین است و دین بآن قائم است وَیل ٌ نفرین یَومَئِذٍ آن روز لِلمُکَذِّبِین َ مر دروغ گویان را که بشرف اسلام نمیرسند فَبِأَی ِّ حَدِیث ٍ پس بکدام سخن بَعدَه ُ پس از قرآن یُؤمِنُون َ می گروند اگر بقرآن نگرویدند که معجزه ایست مشتمل بر حجج واضحه و معانی لائحه و در خبر آمده که بعد از خواندن اینکه آیات باید گفت امنّا باللّه- صفحه : 1328

سوره النّبا

مکّیّه وّ هی اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که چون حضرت رسالت پناه ص دعوت آشکارا کرد و قرآن بر خلق خواند و بروز قیامت بیم فرمود کفار در نبوت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم و نزول قرآن و وقوع بعث اختلاف کردند از یکدیگر می پرسیدند یا از پیغمبر و مومنان پرسش می نمودند چنانچه حق سبحانه و تعالی فرمود عَم َّ یَتَساءَلُون َ

از چه چیز می پرسند کافران عَن ِ النَّبَإِ العَظِیم ِ از خبر بزرگ یعنی قرآن الَّذِی هُم آن خبری که ایشان فِیه ِ مُختَلِفُون َ در ان خبر اختلاف کنندگانند یعنی او را بسحر یا شعر یا کهانت نسبت میدهند و مختلق و مفتری و اساطیر میگویند و بقول بعضی نبأ عظیم نبوت آنحضرت است صلی اللّه علیه و سلّم که میگویند آیا او پیغمبر است یا نی و ساحرست یا شاعر یا مجنون و بعضی برانند که آن خبر بعث است و در ان مختلف بودند جمعی میگفتند که قیامت هست و بتان ما را شفاعت خواهند کرد هولاء شفاءنا عند اللّه و برخی آن را منکر مطلق بودند ان هی الا حیاتنا الدنیا و گروهی شک داشتند در وقوع آن بل هم فی شک منها کَلّا سَیَعلَمُون َ حقا که زود بدانند نزدیک روز قیامت یا نزدیک نزع که آنچه در ان اختلاف میکردند حق است ثُم َّ کَلّا سَیَعلَمُون َ پس حقا که زود بدانند در روز قیامت یا بوقت مرگ بطلان قول و خبث عقیده خود را أَ لَم نَجعَل ِ الأَرض َ مِهاداً آیا ما نساخته ایم زمین را فراشی گسترده تا قرارگاه شما بود وَ الجِبال َ أَوتاداً و نگردانیده ایم کوهها را میخهای زمین را تا بدانها استوار باشد تعالی به وَ خَلَقناکُم أَزواجاً و بیافریده ایم شما را از هرگونه نر و ماده تا نسل شما باقی بماند یا خلق کردیم گونه گونه سیاه و سفید و دراز و کوتاه و خوب و زشت وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً و گردانیدیم خواب شما را راحت بدنهای شما

یعنی خواب قطع حس و حرکت کند تا قوای حیوانیه برآسایند و ماندگی از ایشان زایل شود وَ جَعَلنَا اللَّیل َ لِباساً و ساخته ایم شب را پوششی تا بظلمت خود همه چیزها را بپوشاند صاحب فتوحات قدس سره آورده است که شب لباس «اصحاب اللیل» است که ایشانرا از نظر اغیار بپوشاند تا در خلوت خود از لذّت مکالمه یا محاضره یا مشاهده هر یک فراخور استعداد خود برخورداری یابند حضرت شیخ الاسلام قدس سره فرموده که شب پرده روندگان راه است و روز بازار بیداران سحرگاه است بیت اللیل للعاشقین ستر یا لیت اوقاتها تدوم چون در دل شب خیال او یار من است من بنده شبم که روز بازار من است وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً و گردانیده ایم روز را وقت طلب معیشت تا بتحصیل آن جستجوی کنند.

صفحه : 1329

وَ بَنَینا فَوقَکُم و بنا کرده ایم زبر سر شما سَبعاً شِداداً هفت آسمان سخت یعنی محکم و استوار که درو فرجه و شکافی که نشانه خلل و زال باشد نیست وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً و بیافریدیم در آسمان چراغی افروخته و تابان یعنی آفتاب وَ أَنزَلنا و فرو فرستادیم مِن َ المُعصِرات ِ از ابرهای فشارنده باران ماءً ثَجّاجاً آبی ریزان لِنُخرِج َ بِه ِ تا بیرون آریم بدان حَبًّا آب دانه را که قوت را شاید چون گندم و جو وَ نَباتاً و رستنی که علف را شاید چون کاه و گیاه و گفته اند بیرون آریم از دریا دانه در را و از زمین گیاه وَ جَنّات ٍ أَلفافاً و درختان بوستانهای در هم پیچیده یعنی بسیار و بیکدیگر نزدیک إِن َّ یَوم َ الفَصل ِ بدرستی

که روز حکم گزاری یعنی روز رستخیز کان َ مِیقاتاً هست در حکم خدا وقتی مقرر برای محاسبه خلایق و مجازات اعمال ایشان یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ روز که دمیده شود در صور نفخه ثانیه فَتَأتُون َ أَفواجاً پس بیائید گروه گروه از قیرهای خود بعرصه گاه محشر امام ثعلبی رح آورده که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم را از افواج پرسیدند فرمود که حشر کرده شوند ده صنف از امت من اوّل بر صفت بوزنگان و دوم بر هیأت خوکان و سوم نگونساران که ایشان را بر روی بدوزخ میکشند و چهارم نابینایان و پنجم کران و گنگان و ششم می خایند زبانهای خود را و آن بر سینهای ایشان افتاده باشد و ریم از دهنهای ایشان سیلان میکند و اهل محشر را از ان کراهیت باشد و هفتم دست و پای بریده باشند و هشتم از دارهای آتشین آویخته و نهم را نتنی تمام باشد بدتر از مردار و دهم را جبّهای آتشین پوشانیده باشند و از قطران چفیده و بپوستهای ایشان اما بوزنگان سخن چینان باشند و خوکان حرامخوران و نگونساران خورندگان ربوا و کوران جورکنندگان در حکم و گنگان و کران آنها که باعمال خود معجب بوده اند- و زبان خائیدگان علما که گفتار ایشان مخالف کردار ایشان بوده است و دست و پابریدگان رنجانندگان همسایگان بغیر حق و آویختگان از وار غمازان و سعایت کنندگان بسلاطین و حکام و آنها که نتن عظیم دارند متابعان شهوات و بازدارندگان حق خدای و پوشندگان لباس قطران اهل تکبر و نازش باشند وَ فُتِحَت ِ السَّماءُ و شکافته شود آسمان در ان روز فَکانَت أَبواباً پس باشند از بسیاری شکافها

درها یعنی خداوند درها یا از کثرت فرجها گوئی که تمام او درست وَ سُیِّرَت ِ الجِبال ُ و رانده شود کوهها در هوا فَکانَت سَراباً پس باشند مثل سراب یعنی نمائش کوه داشته باشد اما بسبب نفخه و تشتّت جزا بر حقیقت جبلیه باقی نمانند إِن َّ جَهَنَّم َ کانَت مِرصاداً بدرستی که دوزخ باشد گذرگاه خلق یعنی همه را برو گذر باید کرد یا در کمین گاهی که زبانیه در وی مترصد ایستاده باشند برای تعذیب کافران و از ایشان نتوانند گریخت یا موضعی رصدی که خزنه دوزخ انتظار کفار میبرند و خزنه بهشت نگاهبانی مومنان میکنند تا بوقت مرور بر صراط از تعرض آتش محروس باشند و اینکه جهنّم باشد.

صفحه : 1330 لِلطّاغِین َ مر کافران را که از حد گذشتگانند مَآباً بازگشت یعنی آرام جای و قرارگاه لابِثِین َ فِیها أَحقاباً درنگ کنندگان در ان روزگارهای دراز در معالم از مجاهد رح نقل میکند که اینکه احقاب که حق سبحانه ذکر کرده چهل و سه حقبه است هر حقبی هفتاد خریف و هر خریفی هفصد سال و هر سالی سه صد و شصت روز و هر روزی هزار سال باشد در موضح آورده است که مراد اینکه نیست که برای عذاب کافران تعیّن مدّت کرده باشند بلکه معنی آن است که هر حقبی که میگذرد عقب آن دیگر پی درپی می آید تا ابد الآباد لا یَذُوقُون َ فِیها نمی چشند در دوزخ یعنی نمی یابند بَرداً خنکی هوا که بدان راحت یابند حرارت هوای دوزخ آن را از ایشان بازدارد و گفته اند برد خواب است یعنی ایشان را در جهنّم خواب نیست تا آسایش یابند وَ

لا شَراباً و نمی آشامند شرابی إِلّا حَمِیماً مگر حمیم و آن آبی است که چون نزدیک روی آرند گوشت روی در ان ریزد و چون بخورند امعا و احشا پاره پاره گردد وَ غَسّاقاً و ریم که از ریشهای ایشان سیلان کند یا اشکهائی که از سر حسرت می بارند یا زمهریر که بدان معذّب گردند جَزاءً پاداش داده میشوند پاداشی وِفاقاً موافق کردارهای خود إِنَّهُم کانُوا بدرستی که ایشان بودند لا یَرجُون َ که نمی ترسیدند حِساباً از حساب آخرت یا امیدوار نبودند بثواب آن سرای وَ کَذَّبُوا و تکذیب می کردند بِآیاتِنا بآیتهای ما که انبیاء بر ایشان نمودند کِذّاباً تکذیب کردنی وَ کُل َّ شَی ءٍ و هر چیزی از اعمال بندگان از طاعت و معصیت و غیر آن أَحصَیناه ُ شمرده ایم آنرا یعنی نگاه داشته ایم و نوشته ایم کِتاباً نوشتنی و خواهیم گفت مشرکان را فَذُوقُوا پس بچشید عذاب دوزخ فَلَن نَزِیدَکُم پس نمی افزائیم شما را همیشه إِلّا عَذاباً مگر عذابی بالای عذابی در خبر آمده که اینکه آیت سخت ترین آیات قرآن است مر دوزخیان را از روی وعید إِن َّ لِلمُتَّقِین َ بدرستی که مر پرهیزگاران راست مَفازاً رستگاری از عذاب یا جای فوز و فلاح که آن حَدائِق َ وَ أَعناباً باغهائی است که درختان میوه دارد درختان انگور تخصیص جهت تفضیل است وَ کَواعِب َ أَتراباً و ایشانراست دختران نار پستان همه همزاد در تفسیر زاهدی آورده که زنان شانزده ساله باشند و مردان سی و سه ساله خواهند بود و در اغلب تفاسیر است که همه از اهل بهشت از مردان و زنان سی و سه ساله باشند وَ کَأساً دِهاقاً و

مر ایشانرا است جامهای پر از شراب یا کاسهای پی درپی لا یَسمَعُون َ فِیها لَغواً نمی شنوند متقیان در بهشت سخنان بیهوده و باطل وَ لا کِذّاباً و نه دروغی و گفته اند نشنوند در شرب خمر بهشت سخن عبث و دروغ بخلاف شاربان خمر دنیا که در مجالس ایشان هذیان و عربده و خلاف و جدال بسیار بود.

صفحه : 1331

جَزاءً جزا داده شود ایشان را جزا دادنی مِن رَبِّک َ از پروردگار تو بمقتضای وعده خود عَطاءً حِساباً عطا کرد ایشان را از فضل خویش عطای دانی و کافی یعنی بسنده یا بر حسب اعمال ایشان رَب ِّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ آفریدگار آسمان و زمین وَ ما بَینَهُمَا و آنچه میان ایشان است الرَّحمن ِ بزرگ بخشائش لا یَملِکُون َ مالک نباشند اهل آسمان و زمین مِنه ُ خِطاباً از خدای سخن گفتن یعنی قادر نباشند بر آنکه با وی سخن گویند مگر بدستوری یا بر آنکه خطاب کنند با خدای و اعتراض نمایند بثواب و عقاب او زیرا که همه مملوک اند مالک نتوانند بود یَوم َ یَقُوم ُ الرُّوح ُ روز که بایستد روح وَ المَلائِکَهُ صَفًّا و بایستند فرشتگان صف زدگان و روح ملکی است موکل بر ارواح در معالم گفته که مخلوقی ازو بزرگتر نیست روز قیامت وی تنها صفی باشد و تمام ملائکه با کثرت عدد و عظمت جسد صفی چند و و او در بزرگی برابر همه بود و در عین المعانی از إبن مسعود رضی اللّه عنه، روایت کرده که مقام روح آسمان چهارم است و هر روز دوازده هزار بار تسبیح میگوید و از هر تسبیح او ملکی مخلوق میگردد و

گفته اند روح طائفه اند بشکل آدمیان و نه از ایشان فردا صفی بایستند و ملائکه صفی و گویند روح جبرئیل است علیه السلام که با فرشتگان صف برکشند لا یَتَکَلَّمُون َ سخن نگویند در باب شفاعت إِلّا مَن أَذِن َ مگر کسیکه دستوری دهد لَه ُ الرَّحمن ُ مر او را خدای تعالی که شفاعت کند مگر کسی را خدا اذن کند در شفاعت که او وَ قال َ صَواباً و گفته باشد در دنیا کلمه توحید یعنی جز مومنان را شفاعت نکنند ذلِک َ الیَوم ُ الحَق ُّ آن روز روزی است بودنی که البته خواهد بود- فَمَن شاءَ اتَّخَذَ پس آنکس که خواهد فرا گیرد إِلی رَبِّه ِ مَآباً بسوی ثواب پروردگار خود بازگشتنی بایمان و طاعت إِنّا أَنذَرناکُم بدرستیکه ما بیم کردیم شما را و بترسانیدیم عَذاباً قَرِیباً از عذابی نزدیک که عذاب آخرت است و قرب او بجهت تحقّق اوست یَوم َ یَنظُرُ المَرءُ روز که بنگرد آدمی ما قَدَّمَت یَداه ُ در آنچه پیش فرستاده باشد دو دست او یعنی بازیابد کردارهای خود را از خیر و شر وَ یَقُول ُ الکافِرُ و گوید ناگرویده در ان روز یا لَیتَنِی ای کاش که من کُنت ُ تُراباً بودمی خاک یعنی هرگز من باین صورت آفریده نشدمی یا امروز خاک بودمی و مرا زنده نکردندی و گفته اند بعد از حشر و حوش که ایشان را خاک سازند کافر اینکه تمنّا کند و قولی آنست که مراد ازین کافر ابلیس ست و او آدم ع را عیب می کرد که از خاک آفریده شده خود را می ستود که من از آتش مخلوقم چون در ان روز کرامت آدم ع و فرزندان مومن او مشاهده کند و

عذاب و شدّت خود را بیند آرزو برد که کاش که من از خاک بودمی و نسبت بآدم ع داشتمی ای درویش؟ اینکه همه دبدبه و طنطنه خاکیان را هست هیچ طبقه از طبقه مخلوقات را نیست مثنوی خاک را خوار و تیره دید ابلیس کرد انکارش آن حسود خسیس ماند غافل ز نور باطن او نشد آگاه از سر کامن او بهر گنجی که هست در دل خاک اینکه صدا داده اند در افلاک که بجز خاک نیست مظهر کل خاک شو خاک تا بروید گل.

صفحه : 1332

سوره النّازعات

مکّیّه وّ هی ست ّ وّ اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ النّازِعات ِ غَرقاً- سوگند بکشندگان بقوت و شدت یعنی ملائکه که جانهای کافران بسختی نزع کنند وَ النّاشِطات ِ نَشطاً و بفرشتگان بیرون برندگان ارواح مومنان بیرون بردنی بنرمی وَ السّابِحات ِ سَبحاً و بملائکه شناکننده شنا کردنی یعنی آمد و شد نمائنده در رفتن و شتافتن در ان چنانچه اهل سباحت فَالسّابِقات ِ سَبقاً پس بفرشتگان پیش گیرنده بر همه پیشی گرفتنی در فرمان برداری- فَالمُدَبِّرات ِ أَمراً پس سوگند بملائکه که تدبیرکننده اند کار دنیا را یعنی جبرئیل ع که موکل است بریاح و جنود و اسرافیل که نازل است بامور اقضیه و اقدار و میکائیل ع که قسمت باران و گیاه متعلق بدوست از عزرائیل ع که قابض ارواح شان اوست علیهم السلام و گفته اند منقسم نجوم اند که شتابان میروند از مشرق بمغرب و رونده از برجی ببرجی و سباحت میکند در فلک و بر همدیگر پیشی میگیرند در سیر و مدبرانند امریرا که بدیشان بازبسته است باذن اللّه چون اختلاف فصلو یا اسپان غزات اند که عنان

کشیده روند از دار اسلام و تسبیح نمایند در رفتن و سبقت کنند در صف جهاد و تدبیر یابد بدیشان کار فتح و ظفر بر دشمنان خدای تعالی یا نفوس فاضله که منتزع شوند از شهوات و نشاطکنان بعالم قدس رفته در مراتب ارتفاع سباحت نمایند و بحصول کمالات سبقت فرمایند تا مکمل شده مکمل و مدبر امور ارشاد گردند و بر هر تقدیر جواب قسم آن ست که شما مبعوث و محاسب خواهید شد یَوم َ تَرجُف ُ الرّاجِفَهُ یاد کن آن روزی را که بجنبد جنبنده یعنی بلرزد کوه و زمین از هیبت آن روز قال اللّه تعالی یوم ترجف الارض و الجبال و اینکه بوقت نفخه اولی بود که همه بلرزند و زندگان از هول بمیرند تَتبَعُهَا الرّادِفَهُ از پی درآید او را از پس درآینده یعنی نفخه ثانیه که خلق بدان زنده شوند قُلُوب ٌ یَومَئِذٍ واجِفَهٌ دلهای آن روز ترسان و لرزان بود أَبصارُها خاشِعَهٌ دیدهای خداوند دلها فرو خوابانیده باشند یَقُولُون َ میگویند منکران بعث امروز در دنیا که أَ إِنّا لَمَردُودُون َ آیا ما بازگردانیده شدگانیم فِی الحافِرَهِ بحالت اولی یعنی آیا ما را بعد از مرگ بهمان هیات که داشتیم رد خواهند کرد أَ إِذا کُنّا آیا چون گردیم ما عِظاماً نَخِرَهً استخوانهای کهنه و نزدیک بخاک شده ما را مبعوث گردانند.

صفحه : 1333

قالُوا پس گفتند از روی استهزاء که اگر چنین باشد تِلک َ إِذاً کَرَّهٌ خاسِرَهٌ آن بازگشتن آنگاه بازگشتنی باشد با زیان یعنی اگر ما را رجوع باشد بحشر پس با زیانکاران باشیم چه پیوسته تکذیب آن کرده ایم حق سبحانه میفرماید که دشوار مگیرید امر قیامت را

فَإِنَّما هِی َ پس جزین نیست که آن زَجرَهٌ واحِدَهٌ یک فریاد است یعنی یک دمیدن اسرافیل علیه السلام که همه خلائق بدان زنده شوند فَإِذا هُم بِالسّاهِرَهِ پس انگاه ایشان در زبر زمین بوده باشند و گفته اند که ساهره نام زمین است نزدیک بیت المقدس در حوالی جبل اریحا که محشر آنجا بود و خدای تعالی آنرا گشاده گرداند چندانکه خواهد و گویند زمین ساهره را خدا بیافریند از نقره خام و طول و عرض آن جبل برابر زمین دنیا باشد هَل أَتاک َ حَدِیث ُ مُوسی آیا نیامد بتو یعنی آمد سخن موسی کلیم اللّه تا تسلّی دهی دل خود را بر تکذیب قوم و خبر فرمائی از وعده مومنان و وعید کافران إِذ ناداه ُ یاد کن چون بخواند موسی ع را پروردگار او رَبُّه ُ بِالوادِ المُقَدَّس ِ طُوی ً بوادی پاکیزه یعنی طوی و آن نام وادیست یا بمعنی مرتین است یعنی دو بار پاکیزه شد یا دو بار ندا کرده شده که اذهَب برو برسالت إِلی فِرعَون َ بسوی فرعون إِنَّه ُ طَغی بدرستی که او از حد درگذشته است در تکبّر فَقُل هَل لَک َ پس بگو مر او را که ای طاغی هیچ است مر ترا میلی و رغبتی إِلی أَن تَزَکّی بسوی آنکه پاک شوی از کفر و عصیان وَ أَهدِیَک َ و هیچ میخواهی که راه نمایم ترا إِلی رَبِّک َ بشناخت آفریدگار تو فَتَخشی پس بترسی از عذاب او و حذر نمائی از سرکشی و نافرمانی موسی علیه السلام بحکم خدا نزد فرعون رفت و تبلیغ رسالت کرد و او معجزه طلبید فَأَراه ُ الآیَهَ الکُبری پس بنمود او را موسی علیه السلام

معجزه بزرگتر که قلب عصا بود بحیّه فَکَذَّب َ وَ عَصی پس تکذیب کرد فرعون موسی علیه السلام را و عاصی شد در فرمان خدای یعنی چون دید که عصا اژدها شد گفت اینکه از نزدیک خدا نیست بلکه سحر موسی ع است ثُم َّ أَدبَرَ یَسعی پس پشت بر موسی ع کرد یعنی روی ازو بگردانید می شتافت بابطال امر او و گفته اند بترسید از اژدها و پشت گردانیده میشتافت در گریختن فَحَشَرَ فَنادی پس جمع کرد قوم خود را پس ندا کرد مر ایشان را بنفس خود فَقال َ أَنَا رَبُّکُم ُ الأَعلی پس گفت منم پروردگار بزرگ تر شما یعنی اصنام که بر صورت من اند همه خدایانند و من از همه بزرگترام امام قشیری قدس سره در لطائف آورده که ابلیس اینکه سخن می شنید گفت مرا طاقت اینکه کلام نیست من دعوی انا خیر منه کردم بر آدم اینکه بلا بمن رسید او که چنین لافی میزند تا کار او بکجا رسد.

صفحه : 1334

فَأَخَذَه ُ اللّه ُ پس فراگرفت او را خدای نَکال َ الآخِرَهِ بعقوبت آخرت که سوختن است وَ الأُولی و بعذاب دنیا که غرق شدن است یا بنکال دو کلمه او را مواخذه ساخت کلمه اوّل اینکه سخن است که انا ربکم الاعلی و کلمه آخری آنکه گفت ما علمت لکم من اله غیری و میان اینکه دو کلمه چهل سال بوده شیخ رکن الدین علاء الدوله قدس سره فرمود که وقتی که مرا حال گرم شد بزیارت حسین منصور حلّاج رفتم چون مراقبه کردم روح او را در مقام اعالی یافتم از علیین مناجات کردم که خدایا اینکه چه حال است که فرعون

انا ربکم الاعلی گفت و منصور انا الحق هر دو یک دعوی کردند و روح حسین در علیین ست و روان فرعون در سجین پس مرا ندا رسید که فرعون بخود بینی درافتاده همه خود را دید و ما را گم کرد و حسین ما را دید و خود را گم کرد پس در میان دعوی شان فرق بسیارست نظم گفت فرعونی انا الحق گشت پست گفت منصوری انا الحق پس برست اینکه انا را رحمت اللّه ای محب و ان انا را لعنت اللّه در عقب زان که آن سنگ سیاه بدوین عقیق آن عدوّ نور بود و اینکه عشیق آن انا هو بود از سرای فضول نه ز روی اتحاد از حلول إِن َّ فِی ذلِک َ لَعِبرَهً لِمَن یَخشی بدرستی که در گرفتن فرعون هر آئینه پندی است و اعتباری مر کسی را که از شان او آن باشد که بترسد تا از نافرمانی مجتنب شده سر بر خط امر نهد أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً آیا شما ای منکران بعث سخت تر و دشوارترید از روی آفرینش أَم ِ السَّماءُ بَناها یا آسمان بآن عظمت بنا کرد آنرا بر زبر سر شما رَفَع َ سَمکَها برداشت سقف آنرا یعنی مقدار ارتفاع آنرا از زمین بلند ساخت فَسَوّاها پس آنرا راست کرد بی فتوری و بی قصوری وَ أَغطَش َ لَیلَها و تاریک گردانید شب آنرا وَ أَخرَج َ ضُحاها و بیرون آورد روز آنرا اضافه شب و روز بآسمان جهت آنست که حدوث آنرا سبب گردش اوست امام زاهد رحمه اللّه فرمود که روز و شب دنیا بآسمان پیدا کرد بسبب آفرینش آفتاب و ماه برو وَ الأَرض َ بَعدَ ذلِک َ و

زمین را بعد از آفرینش آسمان دَحاها بگسترد و مبسوط گردانید جمهور علماء برانند که آفرینش زمین پیش از خلق آسمانهاست و گستردن او بعد از ان أَخرَج َ مِنها بیرون آورد از زمین گسترده ماءَها آب او را بتفجیر ینابیع و عیون وَ مَرعاها و بیرون آورد گیاه زارها و چراگاههای او را وَ الجِبال َ أَرساها و کوهها را محکم و پایدار ساخت و دحو زمین و اثبات کوهها و انفجار انهار و ظهور چراگاهها مَتاعاً لَکُم از برای برخورداری است مر شما را وَ لِأَنعامِکُم و مر چهارپایان شما را فَإِذا جاءَت ِ الطَّامَّهُ الکُبری پس چون بیاید بلیه بزرگتر باهول تر که از همه بلاهای رستخیز سخت تر باشد و آن ساعتی است که اهل دوزخ را بدوزخ رانند و اهل بهشت را به بهشت رسانند جواب اذا محذوف است تقدیرش آنکه واقع شود- آنچه واقع شود- صفحه : 1335

یَوم َ یَتَذَکَّرُ الإِنسان ُ روز که یاد آرد انسان ما سَعی آنچه سعی کرده باشد در عمل آن یعنی همه را نوشته بدست او دهند تا بخواند وَ بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ و ظاهر گردانیده شود دوزخ لِمَن یَری مر کسی را که بیند یعنی آشکارا شود وجهی که هر که اهل رویت باشد بیند فَأَمّا مَن طَغی پس هر که از حد برده باشد و نگرویده وَ آثَرَ الحَیاهَ الدُّنیا و برگزیده زندگانی دنیا را یعنی سلوک سبیل آخرت فراموش کرده و کار او نساخته فَإِن َّ الجَحِیم َ هِی َ المَأوی پس بدرستیکه دوزخ همین جای آرام او است وَ أَمّا مَن خاف َ و اما هر کس که ترسیده باشد مَقام َ رَبِّه ِ از ایستادن خود نزد پروردگار خود یعنی در موقف عتاب

و عرض وَ نَهَی النَّفس َ عَن ِ الهَوی و بازداشته نفس خود را از آرزوی او یعنی از متمنای حرام و ناشائسته فَإِن َّ الجَنَّهَ هِی َ المَأوی پس بدرستی که بهشت همان آرام جای اوست در فصول آورده که اینکه آیت در شان کسی است که قصد معصیتی کند در خلوت و بر ان قادر بود و خلاف نفس نموده از خدای تعالی بترسد و از ان عمل دست بازدارد نظم گر نفسی نفس بفرمان تست در کفش آور که بهشت آن تست نفس کشد هر نفسی سوی پست هر که خلافش نفسی زد برست یَسئَلُونَک َ می پرسند ترا ای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم عَن ِ السّاعَهِ از روز رستخیز و میگویند أَیّان َ مُرساها کی باشد اقامت آن روز و در چه زمان بیاید فِیم َ أَنت َ مِن ذِکراها در چه چیزی تو از یاد کردن آن عائشه رضی اللّه عنها فرمود که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم که وقت آن از خدای بپرسد حق سبحانه فرمود که تو از دانستن قیامت بر چه چیزی یعنی علم آن حق تو نیست زینهار تا نپرسی إِلی رَبِّک َ مُنتَهاها بسوی پروردگار تست منتهای علم قیامت یعنی کس را خبر ندهد چه اطلاع بر آن خاصه حضرت او است- إِنَّما أَنت َ مُنذِرُ مَن یَخشاها جز اینکه نیست که تو بیم کننده هرکرا بترسد از قیامت کَأَنَّهُم گویا که کفّار مکّه یَوم َ یَرَونَها روز که به بینند قیامت را که از آمدن آن می پرسند لَم یَلبَثُوا إِلّا عَشِیَّهً درنگ نکرده اند در دنیا یا در قبر مگر شبانگاه روزی أَو ضُحاها یا چاشت آن روز که عشیه آن مذکور شد

یعنی از هول آنروز مدّت زندگانی خود را فراموش کنند و چنان پندارند که نبوده اند در دنیا مگر چاشت گاهی یا شبانگاهی.

صفحه : 1336

سوره عبس

مکّیّه وّ هی اثنتان و اربعون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- آورده اند که عبد اللّه بن ام مکتوم رضی اللّه عنه، به مجلس پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آمد و آنحضرت بدعوت صنادید قریش باسلام مشغول بود إبن ام مکتوم بجهت عمی که داشت آن حال را ندانست که نزد حضرت صلی اللّه علیه و سلّم کسی نشسته است و با وی سخن میگوید قطع سخن کرده آنحضرت از قطع کلام ملول شده روی مبارک ترش کرد و ازو اعراض نمود جبرئیل علیه السلام آیت آورد که عَبَس َ وَ تَوَلّی ترش کرد روی خود را و روی بگردانید أَن جاءَه ُ الأَعمی بآنکه آمد بسوی او نابینا یعنی عبد اللّه ذکر اعمی اشعار است بعذر او در قطع کلام برسید انام علیه الصلوه و السلام وَ ما یُدرِیک َ لَعَلَّه ُ یَزَّکّی و چه چیز ترا دانا کرد شاید که إبن ام مکتوم پاک شود از آثام أَو یَذَّکَّرُ یا پند گیرد فَتَنفَعَه ُ الذِّکری یا پند گیرد پس سود دارد او را پند دادن تو أَمّا مَن ِ استَغنی اما آنکس که توانگری دارد یعنی بی نیازی می کند از ایمان فَأَنت َ لَه ُ تَصَدّی پس تو برای او رو می آری یعنی برو اقبال می کنی از بهر حرص بر ایمان آوردن او وَ ما عَلَیک َ أَلّا یَزَّکّی و نیست بر تو وزر و وبال بر آن که آن مستغنی پاک نشود باسلام چه بر تو بلاغ است و بس وَ أَمّا

مَن جاءَک َ یَسعی و اما آنکه می آید بسوی تو می شتابد در طلب تعلیم یعنی إبن ام مکتوم وَ هُوَ یَخشی و او می ترسد از خدای یا از آزار کفار بسبب آمدن نزد تو فَأَنت َ عَنه ُ تَلَهّی پس تو ازو رو گردانیده بدیگران مشغول می شوی منقول است که چون جبرئیل علیه السلام اینکه آیت میخواند بشره مبارک آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم متغیّر می شد در لباب آورده که یک ساعت نرگس دیده آن سرو جویبار رسالت صلی اللّه علیه و سلّم بی آب و تاب شد بمثابه که میرفت و راه نمی دید و نزدیک بود که رنگ روی مبارکش دیوارهای مکّه را مشرق سازد امام زاهد رح فرمود که سیّد عالم صلی اللّه علیه و سلّم از عقب عبد اللّه رفت و او را بازگردانید و بمسجد بازآورد و ردای مبارک خود بگسترانید و ویرا بر ان نشاند و بعد از ان هرگاه که ویرا دیدی گرامی داشتی و گفتی مرحبا بمن عاتبتی فیه ربی و دو بار او را در مدینه خلیفه ساخت وقتی که بغزوه میرفت و بیاید دانست که اینکه صورت از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم خطا نبود چه بحکم اجتهاد اینکه عمل بجای آورد و کراهت او از سوی ادب إبن ام مکتوم بود که سخن بر وی قطع کرد و لیکن معذور بود بسبب عمی کَلّا إِنَّها تَذکِرَهٌ حقا که اینکه آیات قرآنی پند است مر خلق را.

صفحه : 1337

فَمَن شاءَ ذَکَرَه ُ پس هر که خواهد یاد کند آنرا و بدان متعظ گردد و اینکه آیتها ثبت کرده شده است فِی صُحُف ٍ مُکَرَّمَهٍ در صحیفه های

گرامی کرده شده نزد خدای مَرفُوعَهٍ برداشته شده و بلند قدر مُطَهَّرَهٍ پاکیزه از همه عیبها بِأَیدِی سَفَرَهٍ در دست نویسندگان یعنی فرشتگان که از لوح محفوظ انتساخ کنند کِرام ٍ بزرگان نزدیک خدایا کریمان و مهربانان که بر مومنان استغفار میکنند مر ایشان را بَرَرَهٍ نیکان قُتِل َ الإِنسان ُ لعنت کرده باد انسان یعنی کافر و قول بعض آنست که مراد عتبه بن ابی لهب است که اوّل داماد پیغمبر بود و بآخر دختر آنحضرت ص را طلاق داد و گفت کفرت برب النجم اذ هوی و حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم او را نفرین کرد که اللّهم سلّط علیه کلبا من کلابک و اندک وقتی نگذشت که شیر سر او را برکند درین باب حسّان بن ثابت رض قصیده دارد القصه حق سبحانه او را لعنت کرده می فرماید ما أَکفَرَه ُ چه کافرترین خلق است هیچ نمی اندیشد که خدای تعالی مِن أَی ِّ شَی ءٍ خَلَقَه ُ از چه چیز بیافرید او را- مِن نُطفَهٍ از مقدار آب منی خَلَقَه ُ بیافرید او را فَقَدَّرَه ُ پس اندازه او پدید کرد از اعضا و اشکال و هیات در بطن مادر ثُم َّ السَّبِیل َ یَسَّرَه ُ پس راه بیرون آمدن آسان کرد او را تا متولد شد و نشو و نما یافت تا برسید باجل ثُم َّ أَماتَه ُ پس بمیرانید او را بوقت انتهای عمر او فَأَقبَرَه ُ پس بخاک درآورد او را تا همچون مردار بر سر راهها نیفگنند ثُم َّ إِذا شاءَ أَنشَرَه ُ پس چون خواهد خدای زنده گرداند او را در وقت نشور همه بازبسته بمشیّت اوست کَلّا لَمّا یَقض ِ ما أَمَرَه ُ حقا که نگزارد انسان و ادا نکرد آنچه خدای فرمود

او را یعنی کافر بعهد میثاق وفا ننمود و امر ایمان و طاعت را گردن ننهاد و گفته اند مراد همه آدمیانند چه هرگز هیچ آدمی از ادای حقوق اوامر الهی کما ینبغی برون نیامده و نتواند قطعه بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر بدرگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد فَلیَنظُرِ الإِنسان ُ إِلی طَعامِه ِ پس باید که نظر کند انسان بخوردنی خویش بچشم عبرت بیند که بچه وجه احداث کرده می شود أَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبًّا بدرستی که ما ریختیم آب را از ابر ریختنی ثُم َّ شَقَقنَا الأَرض َ شَقًّا پس بشگافتیم زمین را شکافتنی فَأَنبَتنا فِیها حَبًّا پس برویانیدیم در زمین دانه که قوت توان کرد چون حنطه و شعیر و امثال آن.

صفحه : 1338

وَ عِنَباً وَ قَضباً و تاک انگور و سیب وَ زَیتُوناً وَ نَخلًا و درخت زیتون و خرمانیان وَ حَدائِق َ غُلباً و باغهای دیواربسته بزرگ درخت یعنی اشجار او متکاثف و بسیار وَ فاکِهَهً وَ أَبًّا و میوهای تر و میوهای خشک یا چراگاه اینکه همه کردیم مَتاعاً لَکُم برای برخورداری شما وَ لِأَنعامِکُم و برای تمتع چهارپایان شما فَإِذا جاءَت ِ الصَّاخَّهُ پس چون بیاید آواز کرکننده یعنی صیحه که هر که بشنود کر گردد مراد نفخه ثانیه است جواب اذا آنکه به بیند اهوال و شداید بسیار یَوم َ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه ِ روز که بگریزد و مرد از برادر خود با وجود موانست و مهربانی وَ أُمِّه ِ و از مادر خود با وجود کثرت حقوق که اوراست وَ أَبِیه ِ و از پدر خود با وجود وفور شفقت و عاطفت که ازو دیده وَ

صاحِبَتِه ِ و از زن خود با وجود آنکه مونس روزگار او بوده وَ بَنِیه ِ و از فرزندان خود با خیال استظهار بدیشان لِکُل ِّ امرِئ ٍ مِنهُم مر هر مردی را از اهل قیامت یَومَئِذٍ شَأن ٌ یُغنِیه ِ آن روزگاری است که مشغول میدارد او را از مهم دیگران و در باب مشغولی قیامت شیخ فرید الدین عطار قدس سره حکایتی منظوم دارد- نظم کشتی آورد در دریا شکست تخته زان جمله بر بالا نشست گربه و مواشی بر ان تخته بماند کارشان با یکدیگر پخته بماند نی ز گربه موش را روی گریز نی ز موش آن گربه را چنگال تیز هر دو شان از هول دریای عجب در تحیّر بازمانده خشک لب در قیامت نیز اینکه غوغا بود یعنی آنجا نی تو و نی ما بود وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَهٌ رویها باشد آن روز تابان و درخشان از نور ایمان ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ خندان و فرحناک و شادمان بسبب نجات از نیران و وصول بروضه جنان وَ وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَهٌ و رویها باشد آن روز پر از غبار و تیرگی از کفر و عناد و خیرگی تَرهَقُها قَتَرَهٌ فرو گیرد آنرا تاریکی و سیاهی از انکار و عصیان أُولئِک َ آن گروه که روی سیاه گرفته و گردآلود دارند هُم ُ الکَفَرَهُ الفَجَرَهُ ایشانند ناگرویدگان و دروغگویان و نابکاران و تبه کاران.

صفحه : 1339

سوره التّکویر

مکّیّه وّ هی تسع وّ عشرون- آیه- بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه، از رسول خدا صلی اللّه علیه و سلّم نقل کرده که هر که دوست دار آنکه بنگرد روز قیامت یعنی معاینه بیند احوال آن روز را پس باید

که بخواند إِذَا الشَّمس ُ کُوِّرَت- چون آفتاب در هم پیچیده شود یعنی انبساط نور او از بساط آفاق زایل گردد مراد آن است که بی نور شود وَ إِذَا النُّجُوم ُ انکَدَرَت و آنگاه که ستارگان تیره شوند وَ إِذَا الجِبال ُ سُیِّرَت و آنگاه که کوهها از اماکن منقلع شده و رونده شوند در هوا چون هبا وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت و چون ناقهای ده ماه از حمل ایشان گذشته و بزادن نزدیک شده و آن نفیس ترین مال عرب است فروگذاشته شود یعنی کسی را پروای رعی و مراعات او نماند وَ إِذَا الوُحُوش ُ حُشِرَت- و آنگاه که جانوران وحشی جمع کرده شوند و بیکدیگر مختلط شده مستعادیان را مجال اضرار یکدیگر نباشد وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت و آنگاه که دریاها را آمیخته گردانند تلخ با شیرین تا همه یک دریا شوند یا همه را خشک سازند یا گرم کننده بیفشانند و در فتوحات مذکور است که هرگاه عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه، چون دریا را بدیدی گفتی یا بحرمتی تعود نارا وَ إِذَا و آن گاه که النُّفُوس ُ زُوِّجَت و آنگاه که نفسها را جفت گردانند یعنی هر کسی را بامثال او رفیق سازند چون صالح را با صالح و طالح را با طالح یا نفوس مومنان را با حور عین جفت کنند و کافران را با شیاطین یا ارواح را با بدان وَ إِذَا المَوؤُدَهُ سُئِلَت و آنگاه که دختران زنده در خاک کرده شده پرسیده شوند یعنی از کار وی قتله را سؤال کنند که بِأَی ِّ ذَنب ٍ قُتِلَت بکدام گناه کشته شده است عادت

اکثر عرب در جاهلیت آن بود که دختران را از خوف درویشی یا از جهت درویشی یا از جهت لحوق عار بدیشان زنده دفن کردندی حق سبحانه فرمود که از قتله او سؤال کنند قولی آنکه ازو پرسند که چرا کشته شدی و فائده اینکه سؤال آنکه کودک جواب دهد که مرا بی جرمی کشته اند تا قاتل وی مخذول گردد- وَ إِذَا الصُّحُف ُ نُشِرَت و آنگاه که نامهای اعمال که بوقت مرگ بندگان طی کرده باشند بازگشاده شوند وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَت و آنگاه که آسمان برکنده شود و در هم پیچیده وَ إِذَا الجَحِیم ُ سُعِّرَت و آنگاه که دوزخ افروخته گردد یعنی بغضب خدا تافته شود بیشتر از پیشتر وَ إِذَا الجَنَّهُ أُزلِفَت و آنگاه که بهشت نزدیک گردانیده شود بدوستان خدای.

صفحه : 1340 عَلِمَت نَفس ٌ ما أَحضَرَت بداند هر نفسی آنچه حاضر ساخته باشد از اعمال خیر و شر تا آدمی ازین دوازده حال که مذکور شد شش بزمین دنیا و شش بزمین محشر مشاهده نکند نداند که چه کرده است و آنگاه که بداند به بیند که با هر خیری کرامتی و عطائی است و با هر شری ملامتی و عتابی است بر نیکی حسرت خورد که چرا زیاده نکردم و بر بدی اندوه خورد که چرا مباشر آن شدم و آن حسرت و اندوه هیچ فائده ندهد نظم تو امروز فرصت غنیمت شمار که فردا ندامت نیاید بکار بکوش ای توانا که فرمان بری که در ناتوانی بسی غم خوری فَلا أُقسِم ُ بِالخُنَّس ِ پس سوگند میخورم بستارگان پنهان شونده در روز الجَوارِ الکُنَّس ِ روندگان در مغارب خویش که نهان

شوندگان در شعاع آفتاب در کشف الاسرار آورده که مراد خمسه متحیّره اند یعنی 1

زحل و 2

مشتری و 3

مریخ و 4

زهره و 5

عطارد و خنوس ایشان رجوع است و کنوس ایشان استقامت و گفته اند خنس گاو کوهیست و کنس آهو- وَ اللَّیل ِ إِذا عَسعَس َ سوگند بشب آنگاه که پیش آید و هوا را تاریک گرداند یا باز پس رود و ظلمت زایل شود و اینکه کلمه از اضداد است وَ الصُّبح ِ إِذا تَنَفَّس َ و سوگند بشب آنگاه که دم زند یعنی طلوع کند و تنفس او مبدأ طلوع اوست جواب قسم چیست إِنَّه ُ لَقَول ُ رَسُول ٍ بدرستی که قرآن هر آئینه خواندن فرستاده اوست کَرِیم ٍ بزرگوار نزد خدای یعنی جبرئیل علیه السلام در تبیان آورده که مراد محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم بقول اوّل ذِی قُوَّهٍ صفت جبرئیل ع باشد یعنی او خداوند قوت بود در قلع مؤتفکات و صیحه ثمود عِندَ ذِی العَرش ِ مَکِین ٍ نزدیک خداوند عرش با جاه و منزلت مُطاع ٍ فرمان برده شده در میان ملائکه یعنی هر چه گوید فرمان برند ثَم َّ أَمِین ٍ در آسمانها با امانت در وحی گزاری و اگر از رسول کریم مراد محمّد باشد صلی اللّه علیه و سلّم پس او صاحب قوت بود در طاعت و نزدیک خدا خداوند قدر و مکانت است و مطاع یعنی مستجاب الدعوات است و امین بر اسرار غیب وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُون ٍ و نیست صاحب شما یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم دیوانه چنانچه شما گمان می برید وَ لَقَد رَآه ُ بِالأُفُق ِ المُبِین ِ و بدرستی که دید پیغمبر ص جبرئیل را بصورت اصلی او بافق

روشن یعنی مطلع آفتاب وَ ما هُوَ عَلَی الغَیب ِ بِضَنِین ٍ و نیست پیغمبر بر چیزهائی پوشیده و آنچه وحی بدو رسد بخیل که شما را تعلیم ندهد و از شما بپوشد وَ ما هُوَ بِقَول ِ شَیطان ٍ رَجِیم ٍ و نیست قرآن سخن دیو رانده بشهب فَأَین َ تَذهَبُون َ پس کجا میروید و از سخنی که بدان راستی و درستی است چرا ازو اعراض میکنید إِن هُوَ نیست قرآن إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین َ مگر پندی مر عالمیان را یا نیست محمّد ص صلی اللّه علیه و سلّم مگر شرف اهل عالم را.

صفحه : 1341

لِمَن شاءَ بدل است از عالمیان یعنی قرآن موعظه است مر کسی را که خواهد مِنکُم از شما أَن یَستَقِیم َ آنکه مستقیم شود در راه خدای و پیروی حق کند در اسباب نزول آورده که جبرئیل علیه السلام اینکه آیت آورده ابو جهل بشنید و گفت چون اینکه کار ما راست و وابسته بخواهش ما است اگر بخواهیم مستقیم شویم و اگر نخواهیم نشویم آیت آمد که وَ ما تَشاؤُن َ و نخواهید شما استقامت و هدایت إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ مگر آنکه خواهد خدای رَب ُّ العالَمِین َ پروردگار عالمیان و مشیّت شما را هیچ اثر نه شیخ ابو بکر واسطی قدس سره فرموده که ترا در همه وصفها عاجز ساخته است نخواهی مگر بمشیت او و نکنی مگر بقوّت او و فرمان نبری مگر بفضل او و عاصی نشوی مگر بخذلان او پس توجه داری و بکدام فعل می نازی و حال آنکه ترا هیچ نیست شعر ز سر تا پا همه هیچیم در هیچ چه باشد سر بسر پیچیم در پیچ

سوره الانفطار

مکیّه و هی تسع عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت آنگاه که آسمان شکافته شود وَ إِذَا الکَواکِب ُ انتَثَرَت و آنگاه که کواکب فرو ریزد در تبیان آورده که کواکب بر مثال قنادیل معلقه از پیش طاق فلک بسلاسل نور آویخته اند و آن سلاسل بدست ملائکه است چو اهل آسمان بمیرند سلاسل از دست ایشان بیفتد و کواکب بر زمین ریزند وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت و آنگاه که دریاها روان کرده شوند یعنی از بعضی راه در بعضی کشاینده و همه یک دریا گردد وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت و آنگاه که گورها زیر و زبر کرده شود یعنی خاکها را بشورانند تا مدفونات وی از اموات و غیر آن ظاهر گردد مردگان زنده شوند عَلِمَت نَفس ٌ بدانند هر نفس ما قَدَّمَت آنچه از پیش فرستاده از عمل خیر یا معاصی وَ أَخَّرَت و آنچه بازپس گذاشته از ترک عمل یا توبه و گفته اند داند هر تنی که چه کرده است با دل عمر و آخر عمر آنکه خطاب رسد بکافران که یا أَیُّهَا الإِنسان ُ ما غَرَّک َ ای آدمی چه چیز ترا بفریفت تا کافر شدی بِرَبِّک َ الکَرِیم ِ بخداوند بزرگ خود گفته اند فریبنده او دشمنی مسلّط بود باو یعنی شیطان یا جهل او یا متابعت هوا یا محبت دنیا آورده اند که نزول آیت در شان ابو الاشدین است که حضرت رسول اللّه را صلی اللّه علیه و سلّم بیازرد و و عقوبتی بدو نرسید اینجا او را می گوید چه چیز ترا غرّه گردانید تا از عذاب خدا ایمن شدی و او بامهال الهی

مغرور شده بود جمعی از علماء برانند که اینکه خطاب عام است همه آدمیان را معنی آنکه ای آدمی چه چیز ترا مغرور ساخت تا عاصی شدی در خدا و دلیر گشتی در نافرمانی شیخ منصور عمار رح فرموده که اگر خدای از من اینکه سؤال کند گویم غرّنی کرمک در معالم التنزیل آورده که اهل اشارت میگویند ایراد اسم کریم درین محل از همه اسماء گوئیا بجهت تلقین است بنده را تا گوید بنده که فریفته شدم بکریمی تو نظم چون تو دادی مژده لا تقنطوا من چرا ترسم ز عصیان و عتوا چون تو هر بشکسته را سازی درست پس خطاها بر امید عفو تست.

صفحه : 1342

الَّذِی خَلَقَک َ آن خدای که بیافرید ترا و تو هیچ نبودی فَسَوّاک َ پس راست کرد اعضا و اجزای ترا فَعَدَلَک َ پس بگردانید ترا از خلقت غیر تو از حیوانات و متمیز ساخت بخلقتی که مفارق خلقت ایشان است فِی أَی ِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَک َ در هر صورتی که خواست ترکیب کرد ترا و در هم پیوست کَلّا نیست چنانچه گمان می برید که قیامت نباشد بَل تُکَذِّبُون َ بلکه شما تکذیب میکنید بِالدِّین ِ روز جزا را از روی عناد وَ إِن َّ عَلَیکُم و بدرستی که بر شما یعنی بر کردار و گفتار شما لَحافِظِین َ هر آئینه نگاهبانانند از ملائکه کِراماً کاتِبِین َ بزرگان نزد خدا نویسندگان روزنامه افعال و اقوال شما را یَعلَمُون َ ما تَفعَلُون َ میدانند آنچه می کنید از نیک و بد و از روی دانش می نویسند إِن َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم ٍ بدرستی که نیکوکاران و فرمانبرداران هر آئینه در بهشت اند وَ إِن َّ الفُجّارَ لَفِی جَحِیم ٍ و بدرستی که

دروغ گویان و منکران حشر هر آئینه در دوزخ اند یَصلَونَها یَوم َ الدِّین ِ درآیند بدوزخ روز حساب یعنی روز قیامت وَ ما هُم عَنها بِغائِبِین َ و نیستند فجار از دوزخ گمشدگان یعنی جاوید باشند و بیرون نیایند وَ ما أَدراک َ ما یَوم ُ الدِّین ِ و چه چیز دانا کرد ترا یعنی چه دانی تو که چیست روز حساب و جزا ثُم َّ ما أَدراک َ ما یَوم ُ الدِّین ِ پس تو چه دانی که چیست روز شمار مبالغه جهت تعظیم شان آن روز است یعنی کهنه آنرا هر کسی درنیابد یَوم َ لا تَملِک ُ روز که مالک نشود نَفس ٌ هیچ نفسی لِنَفس ٍ شَیئاً برای هیچ تنی چیزی را از منفعت یعنی هیچکس نتواند که بقوّت و قدرت خود نفعی یا ضرری بکسی رساند وَ الأَمرُ یَومَئِذٍ لِلّه ِ و حکم و فرمان آن روز مر خدای را است شفاعت دهد آنرا خواهد در حق آن که خواهد به بهشت فرستد آنرا که خواهد و بدوزخ فرستد آنرا که خواهد.

صفحه : 1343

سوره المطفّفین

مکّیّه وّ هی ست ّ وّ ثلاثون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که اهل مدینه در کیل و وزن خیانتی عظیم داشتندی و چون حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه و سلامه از مکه هجرت نموده متوجه مدینه شدند در اثنای طریق اینکه سوره نازل گشت که وَیل ٌ لِلمُطَفِّفِین َ وای مر کاهندگان را در کیل و وزن گویند مردی بود در مدینه که او را ابو جهینه گفتندی دو صاع داشت بیکی که بزرگ تر بودی بخریدی و بیکی که خردتر بودی بفروختی حق سبحانه در شان او آیت بفرستاد و الَّذِین َ إِذَا اکتالُوا آنانکه چون می ستانند به پیمانه عَلَی

النّاس ِ از مردمان برای خود یَستَوفُون َ تمام می ستانند وَ إِذا کالُوهُم و چون می پیمایند برای ایشان أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون َ یا می سنجده حقوق ایشان را می کاهند و زیان بدیشان میرسانند در فصول سبعین آورده که هر که در کیل و وزن خیانت کند فردا او را بقعر دوزخ درآورده میان دو کوه آتش بنشانند و گویند کلهما و زنهما و آنرا می سنجد و می سوزد بیت تو کم دهی و بیش ستانی به کیل و وزن روزی بود که از کم و بیشت خبر کنند أَ لا یَظُن ُّ أُولئِک َ آیا نمیدانند و یقین ندارند آن گروه که بیش ستان و کم فروش اند أَنَّهُم مَبعُوثُون َ آنکه ایشان برانگیختگانند لِیَوم ٍ عَظِیم ٍ مر روز بزرگ را یَوم َ یَقُوم ُ النّاس ُ روزی که بپا ایستند مردمان لِرَب ِّ العالَمِین َ مر حکم آفریدگار عالمیان را یعنی از پای نه نشینند تا فرمان نرسد و آن در مقام هیبت باشد که اهل عرصات سه صد سال ایستاده باشند و کسی را زهره سخن نباشد تا حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام شفاعت کنند و خلق را از مقام هیبت بموقف محاسبه آرند و اینکه شفاعت کبری باشد کَلّا إِن َّ کِتاب َ الفُجّارِ حقا که نامه اعمال کافران لَفِی سِجِّین ٍ در سجین بود و آن صخره ایست مجوف زیر دوزخ پوشیده که جان کافران و نامه اعمال ایشان در ان بود از کعب الاحبار رضی اللّه عنه و مروی است که کتاب فاجران را بآسمان برند از قبول آن ابا کند بزمین باز آرند قبول ننماید بزیر هفتم زمین برند و در سجین که موضع ابلیس و لشکر او است بنهند وَ ما أَدراک َ ما سِجِّین ٌ و

چه دانی تو که چیست سجین یعنی جای باهول و هیبت است و کتاب فجار کِتاب ٌ مَرقُوم ٌ کتابی است نوشته و علامت کرده بعلامتیکه هر که بیند داند که در ان خبر نیست وَیل ٌ کلمه ایست جامع همه بدیها یعنی عذاب و عقاب و شدّت و محنت یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین َ آن روز مر مکذبان را است الَّذِین َ یُکَذِّبُون َ آنانکه تکذیب کرده اند بِیَوم ِ الدِّین ِ مر روز جزا را و باور نداشته اند.

صفحه : 1344

وَ ما یُکَذِّب ُ بِه ِ و تکذیب نکند آن روز جزا را إِلّا کُل ُّ مُعتَدٍ مگر هر ستمکاری از حد درگذشته أَثِیم ٍ بزه کاری بیباک إِذا تُتلی چون خوانده شود عَلَیه ِ آیاتُنا بر وی آیتهای کلام ما قال َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ گوید از فرط جهل و اعراض از حق که اینکه افسانه های پیشینیان است کَلّا نه چنان است که میگوید بَل ران َ بلکه غشاوه غرور و غفلت پوشانیده است عَلی قُلُوبِهِم بر دلهای ایشان یا زنگار انکار بر ان نهاده ما کانُوا یَکسِبُون َ آنچه بودند که می کردند از آثام و معاصی یعنی بشامت سیئات دلهای ایشان زنگ خورده و بی حاصل شده و در خبر آمده است که هرگاه بنده گناهی کند نقطه سیاه در دل وی پدید آید تا بجای رسد که همه دل او سیاه گردد کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم حقا که ایشان از کرامت و رحمت و اصح آنست که از دیدار آفریدگار خود یَومَئِذٍ آن روز لَمَحجُوبُون َ در پرده شدگان باشند یعنی از ان ممنوع و مهجور و محروم و محجوب شوند از امام مالک رحمه اللّه معنی اینکه آیت پرسیدند فرمود که حق سبحانه محجوب سازد اعدای خود را تا دیدار وی

نه بینند و تجلی کند بر اولیای خود بلقای وی برسند امام شافعی رحمه اللّه فرمود که لمحجوبون در شان کفار وارد شده دلالت می کند بر آنکه مومنان را دولت دیدار خواهد بود و دوستان محجوب نخواهند شد که آنگاه میان دوست و دشمن فرق نماند قطعه گوئی به بهشت میهمانی است بی دیدن میزبان چه باشد چون دشمن و دوست را حجاب است پس فرق در ان میان چه باشد ثُم َّ إِنَّهُم پس بدرستی که تکذیب کنندگان لَصالُوا الجَحِیم ِ در آیندگانند بدوزخ ثُم َّ یُقال ُ پس گفته شود یعنی زبانیه ایشان را گویند هذَا الَّذِی کُنتُم بِه ِ اینکه عذاب آن عذابی است که بودید شما که بدان تُکَذِّبُون َ تکذیب میکردید کَلّا إِن َّ کِتاب َ الأَبرارِ حقا بدرستی که کتاب اعمال نیکوکاران لَفِی عِلِّیِّین َ در علیین باشد بر آسمان هفتم در زیر عرش و گویند آن قائمه یمنی بود از عرش و گفته اند سدره المنتهی است وَ ما أَدراک َ و چه چیز دانا ساخت ترا تا بدانی که ما عِلِّیُّون َ چه چیزیست علیون یعنی محلی است بلند و مکانت و کتاب ابرار کِتاب ٌ مَرقُوم ٌ کتابی است مسطور و موسوم بعلامتی که هر که مشاهده کند داند که درو همه خیر است یَشهَدُه ُ المُقَرَّبُون َ حاضر می شوند آن کتاب را ملائکه مقرب که ساکنان علّیین اند یعنی باستقبال آن می روند و نگاه میدارند و روز قیامت بدان گواهی خواهند داد إِن َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم ٍ بدرستی که نیکان و پاکان در بهشت اند.

صفحه : 1345

عَلَی الأَرائِک ِ یَنظُرُون َ بر تختهائی آراسته می نگرند بانبیا بچیزیکه از ان شادمان و فرحناک میگردند یا بکفار نظر میکنند در دوزخ و عذاب ایشان مشاهده می نمایند تَعرِف ُ فِی

وُجُوهِهِم بشناسی تو ای نگرنده در رویهای ایشان نَضرَهَ النَّعِیم ِ تازگی نعمتهای بهشت و طراوت لذتهای آن یُسقَون َ آشامیده میشوند یعنی بدیشان می آشامانند مِن رَحِیق ٍ از شراب خالص سفید خوشبوی مَختُوم ٍ مهر کرده آنیه او خِتامُه ُ مِسک ٌ مهر او بجای گل مشک است و گفته اند ختم آشامیدن او برائحه مشک است و مهر بجهت آن کننده تا دست کسی بدان نرسد و ابرار خود مهر آن بردارند وَ فِی ذلِک َ و درین شراب فَلیَتَنافَس ِ المُتَنافِسُون َ باید که رغبت کنند رغبت کنندگان یعنی عملی بجای آرند که سبب استحقاق شرب آن گردد وَ مِزاجُه ُ و آمیختگی رحیق مِن تَسنِیم ٍ از آب چشمه که تسنیم است در تبیان از إبن عباس رضی اللّه عنه نقل کرده که تسنیم اسم آبی است که از تحت عرش به بهشت میریزد و آن اشرف اشربه بهشت است عَیناً یَشرَب ُ چشمه که می آشامند بِهَا المُقَرَّبُون َ از ان چشمه نزدیک شدگان بارگاه عنایت یعنی ایشان صرف آن می نوشند و ممزوج بابرار میدهند صاحب انوار فرموده که چون مقربان مشغول بما سوی نشده اند یعنی به محبّت غیر محبّت حق را نیامیخته اند شراب ایشان صرف است و آنها که محبّت ایشان آمیخته باشد شراب ایشان ممزوج بشراب دیگر باشد بیت:- ما شراب عیش میخواهیم بی دردی غم صاف نوشان دیگراند- و دردنوشان دیگراند در بحر الحقایق آورده که رحیق اشارت است بشراب خالص از کدورت خمار کونین و اوانی مختومه وی قلوب اولیا و اصفیااند که ختام او مسک محبت است و تسنیم اعلی مراتب محبّت است یعنی محبّت ذاتیه و مقربان اهل فنا فی اللّه و بقا باللّه اند و تا کسی بر بساط قرب در مجلس

انس و ریاض قدس از دست ساقی رضا جرعه ازین شراب ناب بچشد بوی از سرّ اینکه سخنان بمشام جان وی نرسد بیت:- سرمایه ذوق دو جهان مستی عشق است آنها که ازین می نچشیدند چه دانند آورده اند که صنادید قریش هرگاه فقرای صحابه رض را چون عمار و خباب و صهیب و بلال و امثال ایشان رضی اللّه عنهم بدیدندی بایشان سخریه و استهزا کردندی آیت آمد که إِن َّ الَّذِین َ أَجرَمُوا بدرستی که آنانکه شرک آورده اند کانُوا مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا هستند از آنانکه گرویده اند یَضحَکُون َ می خندند وَ إِذا مَرُّوا بِهِم و چون بگذرند بمومنان یَتَغامَزُون َ غمزه می کنند بچشمها یعنی اشارتهای نمایند بجهت استهزاء و در کشاف آورده که روزی مرتضی علی کرم اللّه وجهه با نفری از مسلمانان می گذشت جمعی از منافقان بخندیدند و بچشم و ابرو اشارتها کرده طریق استهزاء پیش آوردند و نزد یاران خود رفته گفتند رأس رئیس ما امروز اصلع بود یعنی علی رضی اللّه عنه، بدین سخن بسیار می خندیدند هنوز علی رض به مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم نرسیده بود که اینکه آیتها فرود آمد که مجرمان و منافقان بر مؤمنان میخندند و بچشم و ابرو و غمزه می کنند.

صفحه : 1346

وَ إِذَا انقَلَبُوا و چون بازمی گردند إِلی أَهلِهِم ُ بسوی کسان خود انقَلَبُوا فَکِهِین َ بازمیگردند شادمان و خرم بدانچه کرده اند وَ إِذا رَأَوهُم و چون به بینند کافران و منافقان مر مومنان را قالُوا إِن َّ هؤُلاءِ میگویند با یکدیگر بدرستی که اینکه گروه که متابع محمداند لَضالُّون َ هر آئینه گمراهانند وَ ما أُرسِلُوا و حال آنکه فرو فرستاده نشده اند اهل کفر و نفاق عَلَیهِم حافِظِین َ بر مومنان نگهبانان

تا گواهی دهند بر ضلالت و هدایت ایشان فَالیَوم َ الَّذِین َ آمَنُوا پس امروز روز قیامت آنانکه گرویده مِن َ الکُفّارِ یَضحَکُون َ از حال کافران میخندند عَلَی الأَرائِک ِ یَنظُرُون َ بر تختهای آراسته بجواهری نگرند بدیشان که در دوزخ بچه نوع معذب و در سلاسل و اغلال چگونه مقیداند در آثار آمده که دری از بهشت بگشایند و دوزخیان را گویند بیائید به بهشت ایشان بتعجیل تمام بطرف بهشت روان شوند چون بدان در رسند خزنه فی الحال در بر روی ایشان بربندند و ایشان مهموم و مغموم بدوزخ بازگردند و مومنان ازین حال خندان شوند هَل ثُوِّب َ الکُفّارُ آیا جزا داده شدند کافران ما کانُوا یَفعَلُون َ آن عملها که بودند که در دنیا میکردند از سخریت و استهزا یعنی برای تسلّی دل مومنان دشمنان ایشان را پاداش دادیم تا بعوض خنده کافران بر ایشان امروز می خندند بر حال پریشان ایشان

سوره الانشقاق

مکّیّه وّ هی خمس وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- إِذَا السَّماءُ انشَقَّت آن گاه که آسمان شکافته شود جهت نزول ملائکه وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت و بشنود و فرمان برد پروردگار خود را و سزاوار شده است آسمان بانقیاد امر خدای وَ إِذَا الأَرض ُ مُدَّت و آنگاه که زمین کشیده شود یعنی کوهها و دریاها از میان بردارند و آن را پهن باز کشند وَ أَلقَت ما فِیها وَ تَخَلَّت و بیرون افگند آنچه در درون وی است از گنجها و اموات و خالی شود از همه- صفحه : 1347

وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت و فرمان برد مر حکم آفریدگار خود را و او سزاوار باشد باستماع حکم ربانی جواب اذا آن است

که به بیند انسان ثواب و عقاب را- یا أَیُّهَا الإِنسان ُ إِنَّک َ کادِح ٌ ای آدمی بدرستی که تو رنج کشنده و سعی نماینده إِلی رَبِّک َ کَدحاً برای جزای پروردگار خود کار کردنی بجد و جهد فَمُلاقِیه ِ پس ملاقات کننده عمل خودی یعنی پاداش آنرا فَأَمّا مَن أُوتِی َ پس آنکه داده شود کِتابَه ُ بِیَمِینِه ِ نوشته اعمال او بدست راست او فَسَوف َ یُحاسَب ُ پس زود بود که حساب کرده شود حِساباً یَسِیراً حسابی آسان بی مناقشه و مضایقه وَ یَنقَلِب ُ إِلی أَهلِه ِ و بازگردد بسوی کسان خود یعنی بگروه مومنان یا بقبیله خود از اهل اسلام یا بزنان خود از حور العین مَسرُوراً شادمان بسبب آنچه یافته باشد از خیر و کرامت وَ أَمّا مَن أُوتِی َ و اما آنانکه داده شود کِتابَه ُ وَراءَ ظَهرِه ِ نامه کردار او از پس پشت او بدست چپ او و آن چنان بود که دست راست او را بر گردن ببندند و دست چپ او را بر پشت او و از ان نامه کردار او را در دست وی نهند و چنین کس فَسَوف َ یَدعُوا ثُبُوراً زود باشد که بخواند یعنی تمنا کند هلاکت را گوید وا ثبوراه و اینکه کلمه هم طلب هلاکت است وَ یَصلی سَعِیراً و درآید بآتشی افروخته إِنَّه ُ کان َ فِی أَهلِه ِ مَسرُوراً بدرستی که اینکه کس بوده است در میان کسان خود در دنیا شادمان و نازان بمال دنیای فانی و جاه ناپائدار إِنَّه ُ ظَن َّ بدرستی که او گمان برده است أَن لَن یَحُورَ آنکه بازنگردد و بخدای یعنی او را بعث و حشر نبود بَلی آری او را بازگشت خواهد بود إِن َّ رَبَّه ُ کان َ بدرستی که خدای

اوست بِه ِ بَصِیراً باحوال و اعمال او بینا پس او را فرو نخواهد گذاشت بلکه بمحشر خواهد آورد و جزا بسزا او برو خواهد رسانید فَلا أُقسِم ُ بِالشَّفَق ِ پس سوگند میخورم بشفق و آن حمرتی است که بعد از غروب آفتاب در افق مغرب دیده شود و غیبوبت آن علامت وقت عشا است بقول امام مالک و امام شافعی و امام احمد و صاحبین رح و بقول امام اعظم رح آن بیاضی است که بر عقب آن حمرت بنماید و جمعی برانند که آن بیاض اصلا غائب نمی شود بلکه متردد است از افقی بافقی وَ اللَّیل ِ وَ ما وَسَق َ و سوگند بشب و آنچه جمع کند و بپوشد یعنی قسم بهر چه تاریکی شب آنرا فرو پوشد وَ القَمَرِ إِذَا اتَّسَق َ و سوگند بماه آنگاه که کامل گردد و بمرتبه بدریت رسد.

صفحه : 1348

لَتَرکَبُن َّ طَبَقاً عَن طَبَق ٍ که هر آئینه شما برسید و ملاقی شوید حالی را بعد از حالی که مطابق وی باشد در شدّت مراد مرگ است و شدائد روز قیامت و مواطن اهوال آن که یکی بعد از دیگری دیده شود در تفسیر زاهدی آورده است که مراد تحویل آدمی است از حالی بحالی یعنی از نطفه بعلقه و از ان بمضغه و عظم و خلق آخر و جنین و ولید و رضیع و صبی و غلام و شاب و کهل و شیخ تا آخر احوال فَما لَهُم لا یُؤمِنُون َ پس چیست که آدمیانرا که با وجود اینکه حال نمی گروند بخدای و برسول ص و بروز جزا وَ إِذا قُرِئ َ عَلَیهِم ُ القُرآن ُ و چون خوانده میشود بر ایشان قرآن لا یَسجُدُون َ

سجده نمی کنند برای تلاوت او و بعضی علما اینجا سجده کرده اند و جمعی در آخر سوره و ابو هریره رضی اللّه عنه اینجا سجده کردی و گفتی از پس ابو القاسم صلی اللّه علیه و سلّم اینجا سجده کرده ام اینکه سجده سیزدهم است از سجدات قرآن و صاحب فتوحات اینکه سجده را سجده جمع گفته که بعد از استماع قرآن است و قرآن جامع باشد مر صفات تنزیه و تقدیس را و سجده ناکردن کفار نه از جهت قصور دلیل و انقطاع حجت است بَل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا بلکه آنانکه نگرویده اند یُکَذِّبُون َ تکذیب میکنند مر قرآن را و تدبر نمی نمایند در آیات آن وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما یُوعُون َ و خدا داناتر است بآنچه نگاه میدارند در دل خود از کفر و بپوشند از کینه مؤمنان فَبَشِّرهُم بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ پس خبر کن ایشانرا بعذاب الیم یعنی عذاب دردناک و ایراد بشارت برای تهکم است إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا لیکن آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند کارهای ستوده لَهُم أَجرٌ مر ایشانرا است مزدی غَیرُ مَمنُون ٍ ناکاسته و نابریده و منت نانهاده

سوره البروج

مکّیّه وّ هی اثنتان و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ وَ السَّماءِ ذات ِ البُرُوج ِ سوگند بآسمان که خداوند برجهاست مراد برج اثنا عشرست یا منازل قمر یا درهای سماوات وَ الیَوم ِ المَوعُودِ و سوگند بروز وعده داده شده یعنی قیامت وَ شاهِدٍ و سوگند بگواه که اللّه است همه را می بیند و میداند وَ مَشهُودٍ و سوگند بگواهی داده برو که بنده است و بقول شاهد پیغمبر ماست صلی اللّه علیه و سلّم و مشهود امت وی اند یا

شاهد امت اوست و مشهود امم دیگران یا شاهد حفظه اند و مشهود بنی آدم یا شاهد اعضااند و مشهود آدمی و شاهد و مشهود باقوال دیگر یا حجر الاسود است و حجاج و یا عرفه و حضار آن مقام و یا روز نحر و ذبح کنندگان یا روز جمعه و نمازگذارندگان درو یا آدم ع و ذریت او یا عیسی علیه السلام و امت او یا ایام و لیالی و عمل کنندگان در ایشان و بهر تقدیر جواب قسم اینست.

صفحه : 1349

قُتِل َ هلاک شدند و ملعون گشتند أَصحاب ُ الأُخدُودِ خداوندان شکافها در زمین و ایشان بت پرستان بودند از اصحاب ذو نواس یمنی و در زمان او ساحری بوده کاهن و مشعبه که مدار ملک ملک برو بودی چون بس شیخوخت رسید بعرض ملک رسانید که پیر شده ام ضعف کلی بقوای من راه یافته نظم دیده از هر شعاع تیره شود گوش وقت سماع خیره شود نه زبان را مجال گویائی نه تن خسته را توانائی صلاح در ان است که جوانی اصیل عاقل تیز فهم بمن سپاری تا آنچه دانسته ام بوی آموزم و بعد از من خلفی باشد که امور ملک بوی منتظم تواند بود ملک را پسندیده افتاد و بر ان منوال که مدعا داشت پسری سپرد و ساحر از روی اهتمام تمام بتعلیم وی پرداخت روزی که آن پسر بدیر راهبی رسید و بر احوال وی اطلاع یافته طریق رهبانیت را پسندیده و بدین راهب متدین شده خداپرست گشت و روزها ببهانه آنکه از ساحر تعلیم

میکرد بیامدی و با راهب صحبت داشتی تا مردی عاقل عامل کامل مستجاب الدعوات گشت روزی از نزد راهب بیرون آمده بخانه خود میرفت قضا را اژدهائی بر سر راه آمده بود و سر راه مردم فرو بسته و خلق از هر طرف حیران مانده بودند چون آن جوان پیش آمده اسم اعظم خوانده دست بر پشت اژدها مالید و گفت از راه برگرد و بمنزل خود باز رو اژدها برفت و خبر اینکه جوان در شهر افتاد وقتی دیگر شیری بر سر راه آمد و جوان سخنی در گوش وی گفت و او نیز از سر راه دور شد ارباب حاجات روی بدان جوان آوردند و بدعاء او مرادات همه حاصل میشد که تا حاجب ملک که نابینا شده بود نزد وی آمده استدعاء دعا نمود جوان گفت اگر متابعت من کنی و سر مرا پوشیده داری چشم تو روشن سازم حاجب عهد کرد جوان او را کلمه شهادت تلقین فرمود و دعا کرد تا چشم او روشن شد حاجب با چشم روشن نزد ملک آمد ذو نواس از روی تعجب گفت چشم تو چگونه نیکو شد گفت خدا مرا صحت بخشید ملک گفت خدای تو کیست حاجب گفت اللّه الذی لا اله الا هو ملک بطریق حیله گفت اینکه تلقین از که داری تا من هم بدو بگروم حاجب شغفی که بر اسلام ملک داشت قصّه جوان در میان آورد ملک او را طلبیده بر عقیده او اطلاع یافت و چندانکه جد و جهد نمود جوان از دین برنگشت و حکم شد او را بدریا غرقه سازند جمعی ویرا بلب بحر بردند او

دعا کرد همه غرق شدند و او بسلامت بازگشت خبر بملک رسید گروهی را نامزد کرد تا او را بر سر کوهی بلند برند و به پایان بیندازند چون بسر کوه رسیدند دعا فرمود بادی برآمد و موکلان را از کوه درافکند و وی سالم بماند ملک حکم فرمود تا او را در آتش افگنند القصه دیگران بسوختند و او را ضرری نرسید پس او را از دار درآویختند و تیرباران کرد هیچ تیر بر وی کارگر نگردید جوان گفت ای ملک بگروید خدای را که اینکه همه آثار قدرت از وی مشاهده کردی بیت مبدع هر چیز که بودیش هست مخترع هر چه وجودیش هست ملک عناد ورزیده گفت نمیخواهم مگر قتل تو جوان گفت اگر مراد تو اینست تیری بر کمان نه بگو بنام خدای اینکه غلام و بیفگن تا بر من آید ملک چنان کرد تیر بر مقتل آمده جوان شربت شهادت نوشید و حضار آن مجلس جمیع یکبار گفتند آمنا برب هذا الغلام ملک در غضب شده فرمود تا چند جا زمین را کوک ها کردند و در هر کوکی آتش افروختند و بر کناره کوکها نشسته هرکرا می آوردندی می پرسیدندی اگر بخدا گرویده بودندی میسوختندی حق سبحانه ایشانرا گوید اصحاب الاخدود یعنی اصحاب حفرها و کوکهای در زمین النّارِ ذات ِ الوَقُودِ خداوندان آتش با همه یعنی افروخته بهیزم إِذ هُم عَلَیها قُعُودٌ چون ایشان بودند بر کناره آتش نشستگان وَ هُم عَلی ما یَفعَلُون َ و ملک و اصحاب او بر آنچه می کردند بِالمُؤمِنِین َ شُهُودٌ بگرویدگان حاضران و مشاهده کنندگان بودند وَ ما نَقَمُوا مِنهُم و انکار نکردند اصحاب اخدود از مومنان چیزیرا إِلّا

أَن یُؤمِنُوا مگر آنکه میگرویدند بِاللّه ِ العَزِیزِ بخدای غلبه کننده که از عذاب او باید ترسید الحَمِیدِ ستوده که برحمت او امیدوار باید بود.

صفحه : 1350 الَّذِی لَه ُ آنخداوندی که مر اوراست مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بادشاهی آسمانها و زمینها وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ و خدای بر همه چیزها از افعال و اقوال مومن و کافر گواه است إِن َّ الَّذِین َ بدرستی که آنانکه فَتَنُوا المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ در فتنه افگندند مردان و زنان گرویده را یعنی ایشانرا عذاب کردند بآتش ثُم َّ لَم یَتُوبُوا پس بازنگشتند بخدایتعالی و از کفر توبه نکردند فَلَهُم عَذاب ُ جَهَنَّم َ پس مر ایشانراست عذاب دوزخ وَ لَهُم عَذاب ُ الحَرِیق ِ و مر ایشانرا است عذاب آتش سوزان آورده اند که همان آتش سوزان که از اخدود یعنی از کوک ها که فرو برده بودند ارتفاع گرفت بمقدار چهل ذراع و احاطه کرد بدیشان و همه را بسوخت إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا و کردند الصّالِحات ِ کارهای شایسته لَهُم جَنّات ٌ تَجرِی مر ایشانراست بوستانها که میروند مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار آن یا مساکن ایشان جویها ذلِک َ الفَوزُ الکَبِیرُ آن است رستگاری بزرگ که دنیا و ما فیها در جنب آن خرد و مختصر است إِن َّ بَطش َ رَبِّک َ بدرستی که گرفتن پروردگار تو لَشَدِیدٌ هر آئینه سخت است آنرا که بعذاب کفر گرفت هرگز ویرا نجات نیست إِنَّه ُ هُوَ یُبدِئ ُ بدرستی که خدا او آشکار کند بطش خود را بر کافران در دنیا وَ یُعِیدُ و بازگرداند همان را بر ایشان در آخرت و اینکه نشانه عدل است وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ و اوست آمرزنده آنرا که

توبه کند و دوست دار مر آنرا که فرمان برد و اینکه علامت فضل است بعدل بگذارد و نابود سازد و بفضل بنوازد و افرازد بیت فضل او دل نواز غمخواران عدل او سینه سوز جباران ذُو العَرش ِ خداوند عرش یا مالک ملک المَجِیدُ بزرگوار در ذات و صفات فَعّال ٌ لِما یُرِیدُ کننده آنچه خواهد هَل أَتاک َ حَدِیث ُ الجُنُودِ آیا آمد بتو سخن لشکرها یعنی برای تسلّی تو فرستادیم حدیث جنود کفر که بر انبیاء علیه السلام بیرون آمدند.

صفحه : 1351

فِرعَون َ وَ ثَمُودَ فرعون و قوم او و ثمود و قبیله ثمود آری اینکه سخنان منزل شد و منکران قبول نکردند بَل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا بلکه آنانکه نگرویدند فِی تَکذِیب ٍ در باور ناداشتن آن اند إن به وَ اللّه ُ مِن وَرائِهِم مُحِیطٌ و خدای از ورای ایشان عالم است بدیشان یعنی قدرت او بر ایشان مشتمل است و ازو فوت نتوانند شد و چنان نیست که ایشان گمان بردند در حق قرآن که سحر و شعر و کهانت است بَل هُوَ قُرآن ٌ مَجِیدٌ بلکه او قرآن شریف و بزرگ است نوشته شد فِی لَوح ٍ مَحفُوظٍ در لوح که محفوظ است از تغیر و تحریف در معالم آورده که لوح از یک دانه در سفید است طول او از آسمان تا زمین و عرض او از مشرق تا مغرب و کنارهای او از یاقوت است و او در کنار فرشته است بر یمین عرش و آن فرشته واقف آن نیست سبحان ذی العرش العظیم

سوره الطّارق

مکّیّه وّ هی سبع عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که شبی حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نشسته بودند

با عم خود ابو طالب ناگاه ستاره بدرخشید و شعله آتش عظیم از وی ظاهر شد ابو طالب بترسید و گفت اینکه چه چیز است حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که اینکه ستاره است که دیوان را از آسمان میراند و نشانه ایست از قدرت الهی فی الحال جبرائیل علیه السلام نازل شد بدین سوره وَ السَّماءِ وَ الطّارِق ِ سوگند بحق آسمان و کواکب پیدا شونده بشب وَ ما أَدراک َ مَا الطّارِق ُ و چه چیز ترا دانا کرد تا بدانی که چیست طارق النَّجم ُ الثّاقِب ُ ستاره درخشنده فروزان چون شعله آتش جواب قسم چیست إِن کُل ُّ نَفس ٍ نیست هیچ نفسی لَمّا عَلَیها حافِظٌ الا که برو رقیب است نگهبان که قول و عمل او را نگاه میدارد و احصا می نماید فَلیَنظُرِ الإِنسان ُ پس باید که نظر کند آدمی یعنی کسیکه منکر بعث و حشر است باید که در نگرد که در اصل ایجاد مِم َّ خُلِق َ از چه چیز آفریده شده خُلِق َ مِن ماءٍ دافِق ٍ مخلوق گشته از آبی ریخته شده در رحم یَخرُج ُ آبیکه بیرون می آید مِن بَین ِ الصُّلب ِ از میان پشت مردان وَ التَّرائِب ِ و استخوانهای سینه زنان إِنَّه ُ عَلی رَجعِه ِ بدرستی که خدای ببازگردانیدن آن آب بصلبی که از ان بیرون می آید- لَقادِرٌ هر آئینه توانا است یا بر بعث و اعاده ایشان بعد از موت قادرست.

صفحه : 1352

یَوم َ تُبلَی السَّرائِرُ روز که آشکارا کرده شود نهانیها یعنی ظاهر کنند مخفیّات ضمائر را تا طیّب از خبیث متمیز گردد یا فرائض اعمال را عرض کنند چون روزه و غسل جنابت و وضو که کسی بر

ان اطلاع ندارد آدمی بعمل او قادر بوده و نکرده یا پرده بردارند از کردارهای پنهان و رسوائی بر ان مترتب گردد بیت گر پرده ز روی کارها بردارند آن کیست که رسوای دو عالم نشود ، و در ان وقت که پوشیدها پیدا شود فَما لَه ُ مِن قُوَّهٍ وَ لا ناصِرٍ پس نیست انسان را هیچ توانائی در نفس او تا از عذاب خود را بازدارد و نه یاری که بمددکاری او بلا مندفع و مر نفع گردد وَ السَّماءِ ذات ِ الرَّجع ِ و سوگند بآسمان با رجعت یا باران با رجعت یعنی رجعت میکند از هر ذروه و بلندی بآن موضع که از آنجا حرکت کرده وَ الأَرض ِ ذات ِ الصَّدع ِ و بزمین با شکاف که از ان نبات و آب بیرون آید إِنَّه ُ لَقَول ٌ فَصل ٌ بدرستی که قرآن هر آئینه سخنی است درست و راست یا جداکننده میان حق و باطل وَ ما هُوَ بِالهَزل ِ و نیست او بازی و باطل و فسوس و سخریه إِنَّهُم یَکِیدُون َ کَیداً بدرستی که معاندان قریش مکر میکنند مکر کردنی در دار الندوه جهت پیغمبر من صلی اللّه علیه و سلّم اینکه خبر سبق نزول است بر فعلی یعنی حق سبحانه خبر داده که کفّار اینکه مکر خواهند کرد وَ أَکِیدُ کَیداً و جزا میدهم مکر ایشان را باستدراج جزای مناسب آن فَمَهِّل ِ الکافِرِین َ پس مهلت ده کافران را یعنی تعجیل مکن در طلب هلاک ایشان أَمهِلهُم رُوَیداً فرو گذار ایشانرا اندک زمان یعنی بزودی همه هلاک خواهند شد حکم امهال منسوخ است بآیت قتال-

سوره الاعلی

مکّیّه وّ هی تسع عشره آیه

بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- سَبِّح ِ اسم َ رَبِّک َ الأَعلَی تنزیه کن نام پروردگار خود را که برترست از اتخاذ شریک در ان و اطلاق آن بر غیر حق سبحانه و گفته اند اسم صله است و معنی آنکه بپاکی بستای آفریدگار خود را و از هر صفتی که نشاید او را تنزیه کن یا بگوئی سبحان ربی الاعلی در خبرست که چون آیت نازل شد حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فرمود اجعلوها فی سجودکم الَّذِی خَلَق َ فَسَوّی آن خدای که بیافرید همه چیزها را پس راست کرد خلق هر یک را بآنکه عطا فرمود آنچه آنرا در کار بود یا آدمی را بیافرید و راست کرد اعضا و اجزای او را بر قانون حکمت وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی و آن خدای که تقدیر کرد روزیها را پس راه نمود بطریق اکتساب آن یا مقدر ساخت منافع را و هدایت بدان فرمود باستخراج آنها یا مقدّر کرد مدّت مکث مولود در رحم و او را راه نمود به بیرون آمدن وَ الَّذِی أَخرَج َ المَرعی و آن خدائی که بیرون آورد از زمین گیاه چراگاه را یعنی برویانید چیزیرا که چهارپایان بچرند.

صفحه : 1353

فَجَعَلَه ُ غُثاءً أَحوی پس ساخت آن گیاه رسته را بعد از سبزی او خشک پژمرده سیاه و تیره محققان از مضمون اینکه آیت فهم کرده اند که چراگاه متمتعان دنیا است گرچه اوّل تازه و سیراب و خرم نماید اما اندک وقتی را بسبب هیوب باد خزان حوادث تیره و بیطراوت خواهد بود قطعه اگرچه خرّم و تازه است گلشن دنیا ولی به نکبت

باد خزان نمی ارزد بگرده خور و قرص قمر ز جای مرو که خوان چرخ بیکتای نان نمی ارزد آورده اند که چون جبرائیل علیه السلام بآیتی یا سوره از قرآن نازل شدی و بخواندی حضرت رسالت پناه علیه الصلوه و السلام همانرا خواندن آغاز فرمودی و هنوز جبرئیل علیه السلام بآخر نرسیده که آنحضرت ص از اوّل تلاوت کردی به سبب آنکه مبادا فراموش کند حق سبحانه آیت فرستاد که سَنُقرِئُک َ زود باشد که بر تو خوانیم قرآن را یعنی جبرئیل ع بامر ما بر تو خواند فَلا تَنسی پس تو فراموش نکنی آنرا از قوت حفظی که بر تو ارزانی داشته ایم با آنکه تو امّی تا حفظ اینکه همه سور و آیات بمثابه نشانه دیگر را باشد برسالت تو درین آیت بشارت است مر آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم را که هر چه بر تو خوانیم فراموش نخواهی کرد که جبرئیل بفرمان ما در درس تو خواهد بود چنانکه در اخبار آمده که بماه رمضان مبارک در هر سالی نازل شدی و قرآن را با پیغمبر تلاوت نمودی و در سال آخر که آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم از دنیا رحلت فرمود دو نوبت آمد و قرآن را تلاوت کردند آنحضرت ص با صحابه رض و اهل خود فرمود که اجلم نزدیک است که درین ماه رمضان جبرئیل ع دو نوبت آمده و قرآن را ختم کردیم و هر سال یک نوبت نازل می شد همچنان بود که آنحضرت ص فرمود إِلّا ما شاءَ اللّه ُ مگر آنچه خدا خواهد که فراموش کنی بر ان وجه که تلاوت او منسوخ گردد و حق سبحانه از

صحف و صدور محو کند إِنَّه ُ یَعلَم ُ الجَهرَ بدرستی که خدای داند آشکارا از احوال خلق وَ ما یَخفی و آنچه پنهان است از اطوار ایشان وَ نُیَسِّرُک َ لِلیُسری و آسان گردانیم و توفیق دهیم ترا برای سلوک طریق آسان در حفظ وحی یا راه نمائیم ترا بشریعت آسان فَذَکِّر إِن نَفَعَت ِ الذِّکری پس پند ده بقرآن بدرستیکه سود دارد پند دادن مومنان را و گفته اند اگر سود کند و اگر نکند یعنی تو پند دادن فرو مگذار اگر کسی بدان منتفع شود و اگر نشود بیت من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی زود باشد که پند پذیرد کسیکه بترسد از خدای وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَشقَی و پهلو تهی کند از مواعظ بدبخت ترین یعنی کافر که از فاسق شقی تر است الَّذِی یَصلَی النّارَ الکُبری آنکه درآید بآتش بزرگتر یعنی در آتش درکه جهنّم که آتش آن از آتش درکات دیگر تیزتر و سوزنده تر است و در حدیث آمده که اینکه آتش شما یعنی آتش دنیا جزوی است از هفتاد جزو آتش جهنّم و گفته اند نار کبری در طبقه سفلی ست که جای آل فرعون و منافقان و منکران مائده عیسی علیه السلام باشد و نار صغری در طبقه علیا که جای گنهکاران امّت مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم است ثُم َّ لا یَمُوت ُ فِیها وَ لا یَحیی پس آن بدبخت ترین نمیرد در آن نار کبری تا بیاساید و نه زنده باشد زندگی که از ان راحت یابد- قَد أَفلَح َ مَن تَزَکّی بدرستی که رستگاری یافت آنکه پاک شد از کفر و معصیت.

صفحه : 1354

وَ ذَکَرَ اسم َ رَبِّه ِ فَصَلّی و یاد کرد نام پروردگار خود را بدل و زبان خویش پس نماز گزارد که نشانه اسلام است یا رستگار شد کسیکه طهارت کرد و تکبیر احرام گفت و نماز پنجگانه ادا کرد یا زکوه فطر داد و تکبیر عید گفت و نماز عید گزارد بَل تُؤثِرُون َ الحَیاهَ الدُّنیا بلکه شما گزینید زندگانی دنیا را خطاب با اهل شقاوت است که بدنیا مشغول شده کار آخرت نمی سازند وَ الآخِرَهُ خَیرٌ وَ أَبقی و آخرت بهتر است از دنیا و پاینده تر إِن َّ هذا لَفِی الصُّحُف ِ الأُولی بدرستی که اینکه در صحیفهای پیشینیان است یعنی کتب نخستین که قبل از قرآن نازل شده صُحُف ِ إِبراهِیم َ وَ مُوسی در صحیفهای ابراهیم علیه السلام که بیست است و در صحف موسی علیه السلام یعنی الواح توریت

سوره الغاشیه

مکّیّه وّ هی ست وّ عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- هَل أَتاک َ حَدِیث ُ الغاشِیَهِ- بدرستی که آمد بتو خبر پوشنده که قیامت است و او بپوشد خلائق را باهوال یعنی هیبت او همه کس را فرو گیرد وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ خاشِعَهٌ رویهای آن روز ترسناک بوند و خوار یعنی اهل آن رویهای ذلیل باشند و بیمقدار عامِلَهٌ ناصِبَهٌ عمل کننده رنج کشنده در عمل یعنی دوزخیان عملی کنند که از ان رنج بدیشان رسد مثل کشیدن سلسلهای آتشین و خوض نمودن در آتش و صعود و هبوط بر عقبات دوزخ تَصلی ناراً حامِیَهً درآورده شوند در آتش بنهایت گرمی رسیده و حفص بفتح تا خواند یعنی درآیند بدان آتش تُسقی مِن عَین ٍ آنِیَهٍ آشامیده شوند یعنی بوقت غلبه عطش بیاشاماند ایشانرا از

چشمه آبی بغایت گرم و گفته اند از ان روز که آتش آفریده شده اینکه آب را میجوشانند لَیس َ لَهُم طَعام ٌ نیست مر دوزخیان را خوردنی إِلّا مِن ضَرِیع ٍ مگر از ضریح و آن گیاهی است خارناک چون تر باشد عرب آنرا شبرق گویند و شتران و چهارپایان خورند و چون خشک شود ضریع خوانند و هیچ دابه گرد آن نگردد و در آخرت شجره ناریه بود بشکل آن آورده اند که ابو جهل چون اینکه آیت شنید گفت چه شد ضریع ما را فربه خواهد کرد چنانچه شتران ما را آیت آمد لا یُسمِن ُ وَ لا یُغنِی مِن جُوع ٍ فربه نمی کند ضریع دوزخ کسی را و دفع نمی کند گرسنگی را یعنی مقصود از طعام یکی ازین دو امرست و هیچکدام دست نمی دهد وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ ناعِمَهٌ رویها در ان روز تازه باشند اثر نعمت برو پیدا یعنی ارباب وجوه متنعم و فربه باشند.

صفحه : 1355

لِسَعیِها راضِیَهٌ مر عمل خود را پسندکننده یعنی پسندند کاریرا که کرده باشند و راضی شوند از عمل خود چون ثواب آنرا بینند فِی جَنَّهٍ عالِیَهٍ در بهشت بلند قدر باشند لا تَسمَع ُ نشنوند خداوند وجوه یا تو نشنوی ای مخاطب فِیها لاغِیَهً در ان بهشت عالی سخن بیهوده کلام بهشتیان همه ذکر و حکمت باشد فِیها عَین ٌ جارِیَهٌ در ان بهشت چشمه روان بود که آب آن منقطع نگردد فِیها سُرُرٌ مَرفُوعَهٌ در آن بهشت تختهای بلند برداشته بود اصل آن از زر مکلل بزبرجد و درو یاقوت در معالم گفته که مرفوع باشد در هوا چون صاحبش خواهد که بر وی نشیند بر زمین فرود آید و چون

بر ان قرار گیرد باز مرتفع گشته بموضع خود رود وَ أَکواب ٌ مَوضُوعَهٌ و در ان جنّت کوزها بود بی دسته ولوله نهاده پیش بهشتیان وَ نَمارِق ُ مَصفُوفَهٌ و بالشها نهاده بر همدیگر وَ زَرابِی ُّ مَبثُوثَهٌ و فرشهای گسترده امام زاهد رح آورده که چون کفّار لفظ سرر مرفوعه شنیدند یا یکدیگر گفتند اینکه خود نشاید و اگر واقع است پس بلال و خباب و امثال ایشانرا کار افتاده بسی وقت باید تا بر بالای آن تخت بلند روند و بسی فرصت باید تا از ان بلندی فرود آیند آیت آمد أَ فَلا یَنظُرُون َ إِلَی الإِبِل ِ کَیف َ خُلِقَت آیا نمی نگرند ایشان بسوی شتر که بقدرت ما چگونه آفریده شده است یعنی بآن همه بلندی و بزرگی برشته مسخر کودکی میشود تا برو برآید و فرود آید پس چرا از تخت بهشت متعجب میشوند که در فرمان بهشتی باشد و گفته اند که خلقت شتران دال است بر کمال قدرت و حسن تدبیر و علم و حکمت خالق جل جلاله، چه بزرگ است بار گران برتابد و منقاد است همه را فرمان برد و قانع است از همه گیاهها بچرد و متحمل است در تشنگی شکیبائی ورزد بدین جهت است که بیابانی بی آب قطع کند و هر چه مطلوب است از حیوان مثل نسل و حمل و شیر و لحم و رکوب همه ازو حاصل است پیر رومی قدس فرموده رباعی برخوان ا فلا ینظر تا قدرت ما بینی یکره بشتر بنگر تا صنع خدا بینی در خارخوری قانع در بارکشی راضی اینکه وصف اگر جوئی در اهل صفا بینی در تبیان آورده که مخاطب عرب اند

اکثر ایشان اهل بادیه باشند و مال ایشان شتر است و هر طرف که می نگرند جز آسمان و زمین و کوه نمی بینند لا جرم بعد از ذکر شتر میفرمائد وَ إِلَی السَّماءِ کَیف َ رُفِعَت و آیا نمی نگرند بآسمان که بحکمت ما چگونه برداشته شده است بی ستونی وَ إِلَی الجِبال ِ کَیف َ نُصِبَت و آیا نظر نمی کنند بکوهها که بقدرت ما چگونه نهاده شده است بزمین و مستحکم گشته وَ إِلَی الأَرض ِ کَیف َ سُطِحَت و آیا نمی نگروند بزمین که چگونه پهن شده است تا جای آرام خلق باشد فَذَکِّر إِنَّما أَنت َ مُذَکِّرٌ پس پندگو ایشانرا بعد از نظر در دلائل قدرت جز اینکه نیست که تو پنددهنده هر کس را لَست َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ نیستی تو بر ایشان مسلط تا اکراه کنی بر ایمان و آیت قتال اینکه آیت را نسخ کرده.

صفحه : 1356

إِلّا مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ لیکن هر که روی بگرداند بعد از تذکر و نگرود و حق را بپوشد فَیُعَذِّبُه ُ اللّه ُ العَذاب َ الأَکبَرَ بس عذاب کند او را خدای بعذاب بزرگتر یعنی عذاب آخرت چه در دنیا بقحط و اسر و قتل معذّب بودند إِن َّ إِلَینا إِیابَهُم بدرستی که بسوی ما است یعنی بجزای ما بازگشت ایشان ست ثُم َّ إِن َّ عَلَینا حِسابَهُم پس بتحقیق بر ما است حساب ایشان در محشر

سوره الفجر

مکّیّه وّ هی ثلثون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ الفَجرِ سوگند بصبح که وقت مناجات دوستان است یا بنماز صبح که آرام جان بیدلان بآن ست و بقولی مراد از صبح روز اوّل محرم است که سال ازو منفجر شود یا اوّل ذیحجه که لیالی عشر مقترن بدو است

یا بامداد آدینه که حج مسکینان است یا صباح روز عرفه که وظائف دعا و نیاز حاجیان در انست یا سفیده دم روز عید که روز قربان است یا اول صبح قیامت که روز دیوان دیّانست و در تبیان گوید که اشارت است بانفجار آب از اصابع مبارک حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم و گفته اند انفجار میاه از عیون و منابع یا انفجار ناقه از صخره صالح علیه السلام یا انفجار آب از حجر موسی علیه السلام یا انفجار مطر از سحاب یا روان شدن اشک ندامت از دیده عاصیان وَ لَیال ٍ عَشرٍ و سوگند بده شب یعنی دهه ذی الحجه که عرفه در ان است یا دهه اوّل محرم که عاشورا از ان است یا دهه آخر رمضان که شب قدر تعبیه درو است یا دهه میانه شعبان که شب برات ازوست وَ الشَّفع ِ وَ الوَترِ و سوگند بجفت و طاق مراد از جفت تضاد اوصاف مخلوق است چون عز و ذل و قدرت و عجز و علم و جهل و قوّت و ضعف و موت و حیات و از وتر انفراد صفات الهی چون عزّ بی ذل و قدرت بی عجز و علم بی جهل و قوت بی ضعف و حیات بی موت یا شفع خلق اند که من کل شی خلقنا زوجین و فرد خالق قل هو اللّه احد و بقول بعضی جفت و طاق عناصراند و افلاک یا بروج و سیارات یا نماز صبح و شام

یا درجات جنان و درکات نیران یا روز نحر و عرفه یا مسجدین مکه و مدینه زادهما اللّه شرفا و مسجد اقصی یا جبلین صفا و مروه و بیت الحرام وَ اللَّیل ِ إِذا یَسرِ و سوگند بشبانگاه که بگذرد یعنی شب قدر و در عین المعانی گفته که شب مزدلفه و اصح آنست که عام گیرند هَل فِی ذلِک َ آیا هست درین سوگند که یاد کردم قَسَم ٌ لِذِی حِجرٍ سوگند پسندیده مر خداوند عقل را تا اعتبار کند و داند که سوگندی است محقق و مؤکد و جوابش اینکه عذاب خواهیم کرد مکذبان را أَ لَم تَرَ کَیف َ فَعَل َ رَبُّک َ آیا ندیدی و ندانستی که چه کرد پروردگار تو بِعادٍ بقوم عاد إِرَم َ یعنی ارم بن سام عاد اولی را و اینکه را عاد بن ارم می گفته اند و ارم نام جد ایشان است چه عاد پسر عوض بوده و او پسر ارم و ارم پسر سام بن نوح و گفته اند ارم نام بلده ایشان است و برین تقدیر مراد اهل ارم باشد پس عادیان را صفت میکند که ذات ِ العِمادِ خداوند قامتهای بزرگ یا اهل خیمها و خرگاهها.

صفحه : 1357

الَّتِی لَم یُخلَق آن قبیله که آفریده نشد مِثلُها مانند ایشان در درازی قدر و بزرگی جسد فِی البِلادِ در شهرها و اشهر انست که ارم نام بلده عادیان است و ذات العماد صفت اوست یعنی شهر ارم خداوند بنائی بزرگ است چنان بنای که مثل او در همه بلاد نبوده و قصّه آن بر سبیل اجمال آنست که عبد اللّه بن قلابه بطلب شتر گم

شده در صحرای عدن میگشت در بیابانی بشهری رسید که باره محکم داشت و حوالی آن قصور بسیار بود عبد اللّه بامید آنکه کسی را بیند و احوال شتر خود را پرسد بدر حصار آمد دری دید هر دو مصراعش مکلل بجواهر قیمتی و هیچکس را آنجا نیافت متحیر شد و چون بشهر درآمد حیرتش بیفزود چه قصرها دید بر ستونهای زبرجد و یاقوت بنا کرده خشتی از زر و خشتی از نقره و فرشها بر همین و طیره بجای سنگ ریزه مرواریدهای آبدار ریخته و در حوالی هر قصری آبهائی روان بروی آن لؤلؤ و مرجان و درختان بسیار تنه های آن از زر و برگها از زبرجد و شکوفه ها از سیم با خود گفت هذه الجنه التی وعد بها المتقون مصرعه اینکه چه منزل چه بهشت اینکه چه مقام است اینجا پس قدری از ان جواهر برداشت و بر پشت بسته بیمن بازآمد مردمان آن گوهر را در دست او بدیدند حمل بر یافتن گنجی کرده اینکه قصّه در زبانهای مردم افتاد تا حدیکه حال او بمعاویه رضی اللّه عنه که در ان وقت حاکم شام بود اظهار کردند معاویه رض ویرا طلبید و تمام حکایت از اوّل تا آخر استماع فرمود پس او را بر مجلس بنشانید و کعب الاحبار را طلبید و پرسید که در دنیا شهری هست که بنای او از زر و نقره باشد و درختان او مکلل بجواهر کعب گفت آری شهریست که حق سبحانه او را در قرآن یاد کرده که لم یخلق مثلها فی البلاد بیت شهری چو بهشت از نیکوئی چون قصر فلک بتازه روئی و آنرا

شداد بن عاد ساخته و او پادشاه عظیم قدر بوده و نهصد سال عمر داشته هر جا که در عالم زری و جوهری بود همه را جمع کرده و صد قهرمان هر یکی با هزار نوکر فرستاد تا شهر ارم را ساختند و بسه صد سال باتمام رسید ده سال دیگر بتهیه راه اشتغال نمود امر او ملوک عالم را جمع کرد و از دار السلطنت خود بتماشای آن شهر متوجه شد یکشب راه میان روی و آن بنای مانده بود که حق سبحانه ملکی را فرستاد تا صیحه بر ایشان زد و همه بمردند و آن شهر از نظر مردم پوشیده شد و خوانده ام در کتب سابق که در زمان حکومت تو مردی کوتاه بالا سرخ رنگ سبز چشم که بر روی او خالی بر گردن او علامتی باشد بطلب شتری بدانجا رسد و آنرا بیند پس بازنگریست و إبن قلابه را دید و گفت هو اللّه ذلک الرجل وَ ثَمُودَ الَّذِین َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ و دیگر چه کرد خدای تو بقوم ثمود آنانکه می بریدند کوهها را برای مأوای خود بوادی قری وَ فِرعَون َ ذِی الأَوتادِ و چه کرد بفرعون خداوند ملک قوی و لشکرهای بسیار یا صاحب اوتاد که نزد او بدان بازمی کردند یا مردم را بطریق چهار میخ تعذیب می نمودند الَّذِین َ طَغَوا فِی البِلادِ آنان ازین سه گروه که بجهل و غوایت از حد بندگی در گذشتند در شهرها که حاکم بودند فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ پس بسیار گردانیدند در ان شهرها تباهی را که آن مخالفت بود با حق و ستمکاری بر خلق فَصَب َّ عَلَیهِم رَبُّک َ سَوطَ عَذاب ٍ

پس بریخت بر ایشان آفریدگار تو نوعی عذاب چون عرب صرب تازیانه را سخت ترین عذابها میدانستند هر گونه از عذاب را نیز سوط میگفتند حق سبحانه بقانون کلام ایشان عذابهای خود را سوط گفت و گفته اند درین کلمه اشعارست بآنکه عذاب دنیا ایشان را به نسبت عذاب آخرت چون نسبت ضرب تازیانه است بضرب شمشیر زیرا که عذاب آخرت اشد و ابقی خواهد بود.

صفحه : 1358

إِن َّ رَبَّک َ لَبِالمِرصادِ بدرستی که پروردگار تو هر آئینه خداوند گذرگاه است چنانچه فوت نشود چیزی از ان کس که در مرصاد نشسته و مترصد گذرندگان است همچنان هیچ چیز فوت نمی شود از حق سبحانه چه همان را می بیند و می شنود و هیچ برو پوشیده نیست بیت هم نهان داند و هم آنچه نهان تر باشد. یعلم السر و اخفی صفت حضرت اوست فَأَمَّا الإِنسان ُ إِذا مَا ابتَلاه ُ رَبُّه ُ پس اما آدمی را یعنی ابی بن خلف چون مبتلا کند مر او را پروردگار او یعنی آزمایش کند بتوانگری و نیکوحالی فَأَکرَمَه ُ وَ نَعَّمَه ُ پس گرامی کندش بجاه اقتدار و نعمت دهدش و معیشت برو فراخ گرداند و بآسانی کار وی بسازد فَیَقُول ُ رَبِّی أَکرَمَن ِ پس گوید پروردگار من مرا بزرگ داشت و با من کرامتها فرمود وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاه ُ و اما چون او را بیازماید بدرویشی و سختی فَقَدَرَ عَلَیه ِ رِزقَه ُ پس تنگ سازد برو روزی او را فَیَقُول ُ رَبِّی أَهانَن ِ پس گوید آفریدگار من خوار کرد مرا کافر کرامت خود را بتوانگری داند و اهانت خود را بدرویشی و اینکه از قصور نظر و قلّت فهم است چه آسایش درویشی بیحد و آرام درویشان فزون از

عدست بیت ای دل اگر بدیده تحقیق بنگری درویشی اختیار کنی بر توانگری کَلّا نه آن چنانست که گمان برده اند کافران بلکه کرامت بطاعت است و ذلّت به معصیت ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم و بدانید که من نه شما را بفقر و تنگدستی اهانت میکنم بَل لا تُکرِمُون َ الیَتِیم َ بل اهانت شما بدان است که گرامی نمی دارید یتیم را و نفقه نمی دهید ایشانرا وَ لا تَحَاضُّون َ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ و تحریض نمی کنید یکدیگر را بر دادن طعام بدرویشی وَ تَأکُلُون َ التُّراث َ و میخورید مال میراث را أَکلًا لَمًّا و میخورید مال میراث را خوردن سخت و بسیار یعنی جمع میکنید میان حلال و حرام و زنان و کودکان را میراث نمی دهید و بهرهای ایشان را خود میخورید وَ تُحِبُّون َ المال َ حُبًّا جَمًّا و دوست میدارید مال را دوستی فراوان با حرص و شراه کَلّا إِذا دُکَّت ِ الأَرض ُ دَکًّا دَکًّا حقا که چون شکسته شود زمین شکستنی یعنی پاره پاره گردد وَ جاءَ رَبُّک َ و بیاید آیات قدرت و آثار هیبت پروردگار تو یعنی ظاهر شود وَ المَلَک ُ صَفًّا صَفًّا و بیایند فرشتگان بعرصه محشر صفی پس از صفی بحسب منازل و مراتب خود و در تفسیر امام ابو اللیث رحمه اللّه مذکورست که اهل هر آسمان علی حده صفی باشند.

صفحه : 1359

وَ جِی ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّم َ و آورده شود آن روز جهنّم را در خبرست که هفتاد هزار زمام باشد مر دوزخ را و هفتاد هزار فرشته بر هر زمامی جمع شده می کشند و دوزخ از خشم کافران میجوشد و می خروشد تا بعرصات آرند و بر چپ عرش بدارند و در ان محل هیچ

ملک مقرب و پیغمبر مرسل نماند الا که از هول و هیبت بزانو درآید و میگوید یا رب نفسی نفسی و حضرت ما علیه الصلوه و السّلام میفرماید که یا رب امتی امتی و جهنّم می گوید ما لی و ما لک یا محمّد ص ترا با من و مرا با تو چه کار حق سبحانه مرا بر تو حرام گردانیده است- یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسان ُ آن روز یاد کند انسان گناهان خود را یا پند گیرد و آگاه شود از قباحت اعمال خویش وَ أَنّی لَه ُ الذِّکری و کجا باشد مر او را منفعت یاد کردن یا پند گرفتن چه محل تذکر دنیا باشد نه عقبی و چون بنده بیند که پند گرفتن سود نمیدارد از روی حسرت یَقُول ُ یا لَیتَنِی گوید ای کاش که قَدَّمت ُ لِحَیاتِی پیش می فرستادم عمل خیری را برای زندگی من درین عالم فَیَومَئِذٍ لا یُعَذِّب ُ پس آنروز عذاب نکند کسی عَذابَه ُ أَحَدٌ مثل عذاب خدای هیچ یکی از مردمان وَ لا یُوثِق ُ وَثاقَه ُ أَحَدٌ و بند نکند بسلاسل و اغلال هیچکس مانند بند کردن خدای یعنی کسی قادر نبود بر عذاب کردن و مقید ساختن کسی را در ان روز زیرا که فرمان مر خدای را باشد و گوید خدای در دنیا نزدیک مرگ با مومن یا أَیَّتُهَا النَّفس ُ المُطمَئِنَّهُ ای نفس آرام گرفته بذکر من که شاکر بودی در نعمت و صابر بودی در محنت ارجِعِی إِلی رَبِّک ِ بازگرد از دنیا بسوی موعد پروردگار خود را راضِیَهً مَرضِیَّهً در حالتی که پسندکننده آنچه بتو داده اند پسندیده نزدیک خدای و چون

روز قیامت شود گوید فَادخُلِی فِی عِبادِی پس درآیی در زمره بندگان شایسته من وَ ادخُلِی جَنَّتِی و درآیی به بهشت من مقصود ازو جنتها است با زمره مقربان و نزدیکان و خاصان حضرت من

سوره البلد

مکّیّه وّ هی عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- لا أُقسِم ُ بِهذَا البَلَدِ سوگند میخورم بدین شهر یعنی مکّه معظمه وَ أَنت َ حِل ٌّ بِهذَا البَلَدِ و حال آنکه تو فرود آمده بدین شهر با آنکه مکه موضع امن و مثابه خلق و محل حج و مکان بیت الحرام است قسم را بوی مقید ساخت بحلول حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم درو تا معلوم شود که شرف مکان بمکین است قطعه ای کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف وی مرده را از مقدّم پاک تو صد صفا بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ یثرب ز خاکپای تو با رونق و بها و گفته اند تو حلالی شهر مکه یعنی هر چه خواهی از قتال و آنچه بر دیگران حرام است یک ساعت بر تو حلال خواهد بود و اینکه وعده است بفتح مکّه و قتل بعضی در اینکه از قبیل سبق نزول حکم است بر فعل.

صفحه : 1360 وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ و سوگند بپدر یعنی بآدم یا ابراهیم علیهما السلام و آنچه زاده امت یعنی ذریت یعنی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و گفته اند والد محمدست ص و ما ولد امت او حق سبحانه قسم یاد میکند بحبیب خود و بامّت او جواب قسم اینکه که لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ فِی کَبَدٍ بدرستی که آفریده ایم آدمی را در سختی و رنج

یعنی آنچه بوقت ولادت و رضاع و فطام و معاش و حیات و مودت بدو میرسد یا خلق کرده ابو الاشدین را در غایت قوّت و قوّت او چنان بودی که ادیمی زیر پای نهادی و ده تناور او را بکشیدندی اویم پاره پاره شدی و از زیر پای او بیرون نیامدی و دعوی کردی که کسی را بر من دست رس نیست و پیوسته پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را جفا کردی حق سبحانه تعالی فرمود که أَ یَحسَب ُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیه ِ أَحَدٌ آیا می پندارد ابو الاشدین آنکه قادر نشود برو کسیکه ازو انتقام پیغمبر من بکشد یَقُول ُ أَهلَکت ُ مالًا لُبَداً میگوید که ضائع کردم در عداوت پیغمبر ص مال بسیار چه رشوت بمردم دادی تا پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم را بیازارند أَ یَحسَب ُ أَن لَم یَرَه ُ أَحَدٌ آیا می پندارد آنکه ندیده است او را یکی در وقت نفقه کردن او تا ازو سؤال کند که چرا چنین میکنی یعنی خدا ویرا دیده و بر ان نفقه مجازات خواهد فرمود أَ لَم نَجعَل لَه ُ عَینَین ِ آیا ندادیم ویرا دو چشم که بدان بیند وَ لِساناً وَ شَفَتَین ِ و زبانی که بدان سخن میگوید و دو لب که دهن او را می پوشد و بر نطق و اکل و شرب معاونت آدمی نماید وَ هَدَیناه ُ النَّجدَین ِ و نمودیم ویرا راه پستان تا بعد از ولادت در ان چفیده بشیر خوردن اشتغال نمود یا او را نمودیم راه حق و باطل با نزول کتاب و ارسال رسل فَلَا اقتَحَم َ العَقَبَهَ پس نگذشت از عقبه یعنی رنج نکشید در مخالفت نفس

هوا عقبه مثلی است تشبیه کرد مجاهد را با نفس و شیطان برفتن کسیکه بتعجب و تکلیف بر عقبه بالا رود ملخص سخن آنست که چرا مالی که در عداوت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم نفقه کرد در اقتحام عقبه نکرد بآنکه صرف کرد در راه حق وَ ما أَدراک َ مَا العَقَبَهُ و چه دانی تو که چیست عقبه یعنی سبب گذشتن بر ان فَک ُّ رَقَبَهٍ رهانیدن گردنی از بند بندگی یعنی مدد کردن در ثمن مکاتب أَو إِطعام ٌ یا خورانیدن طعام فِی یَوم ٍ ذِی مَسغَبَهٍ در روز که با گرسنگی بود یعنی در وقتی که طعام بدشواری یابند او بخوراند یَتِیماً ذا مَقرَبَهٍ یتیمی را که خداوند قرابت باشد یعنی با مطعم خویشی دارد أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَهٍ یا مسکینی را که خداوند خاک بود یعنی پهلو از فقر بر خاک نهاده باشد و اینکه کنایت است از احتیاج و تنگدستی و درماندگی و اینکه چنین کس عیال مند است یا وام دار یا بیماری بی خواستیار یا غریبی دور از دیار.

صفحه : 1361

ثُم َّ کان َ پس باشد اینکه آزادکننده یا طعام دهنده مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا از آنانکه ایمان آورده اند چه قبول همه خیرات بشرط ایمان است وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ و وصیت کرده اند یکدیگر را بشکیبائی بر طاعت و یا از معصیّت و یا در نصرت دین الهی بر انواع مشقت وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَهِ و وصیت نموده اند ببخشایش و مهربانی بر بندگان خدای أُولئِک َ أَصحاب ُ المَیمَنَهِ آنگروه مومنان صابر مهربان اصحاب دست راست اند که از جانب یمین عرش به

بهشت روند یا خداوند یمن و برکت اند وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیاتِنا و آنانکه نگرویدند بنشانهای ما یعنی بدلائل نصب کرده بر حق از کتاب و حجت هُم أَصحاب ُ المَشأَمَهِ ایشان اصحاب دست چپ اند که ایشان را از جانب چپ عرش بدوزخ برند یا ایشان اهل شامت و نکبت اند عَلَیهِم نارٌ مُؤصَدَهٌ بر ایشان است در دوزخ آتش پوشیده یعنی سر آن درکه که در آنجا معذب باشند بطبق بپوشند و مضبوط سازند که نه روحی بدان درآید و نه دودی از آن بیرون آید

سوره الشّمس

مکّیّه وّ هی خمس عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ وَ الشَّمس ِ وَ ضُحاها سوگند بآفتاب و تابش وی چون بلند گردد و بموضع چاشت رسد وَ القَمَرِ إِذا تَلاها و بماه چون از پی رود آفتاب را یعنی پس از ان غروب کند در لیله الهلال یا طلوع او تالی غروب شمس باشد در لیله البدر وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها و سوگند بروز چون روشن کند زمین را یا بزداید زنگ و تیرگی شب را وَ اللَّیل ِ إِذا یَغشاها و بشب چون بپوشاند آفاق را یا خورشید را یعنی ضوء او را وَ السَّماءِ وَ ما بَناها و سوگند بآسمان و بکسی که او را بنا کرده است وَ الأَرض ِ وَ ما طَحاها و بزمین و بکسی که او را گسترده است وَ نَفس ٍ وَ ما سَوّاها و سوگند بنفس آدم علیه السلام و کسیکه تسویه اعضای او فرموده است فَأَلهَمَها پس الهام داده و اعلام نموده مر آن نفس را فُجُورَها دروغ و ناپاکی و بی باکی او وَ

تَقواها و پرهیزگاری و نیکوکاری و فرمانبرداری او را یعنی بیان کرده و روشن ساخته و تعلیم داده جواب قسم چیست قَد أَفلَح َ مَن زَکّاها بدرستی که رستگار شد هر که پاک کرد نفس خود را از ادناس رذائل و یا نشو و نما داد او را بانواع و اجناس فضائل.

صفحه : 1362

وَ قَد خاب َ مَن دَسّاها و بدرستی که بی بهره ماند هر که گم کرد نفس خود را بفسق و جهالت یا گم ساخت قدر و مرتبه او را بمعصیت و ضلالت و إبن عباس رض روایت کرده است که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نزدیک تلاوت اینکه آیت فرمودی که اللّهم ات نفسی تقویها و زکیها انت خیر من زکها و انت ولیها و مولها و محققان برانند که تزکیه نفس موجب تصفیه دلست هرگاه که نفس از شوائب هوا مزکی شود فی الحال دل از لوث تعلق بما سوی مصفا گردد بیت تا نفس مبرّا از مناهی نشود دل آئینه نور الهی نشود کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها تکذیب کردند قبیله ثمود بسبب طغیان خود مر صالح علیه السلام را إِذِ انبَعَث َ أَشقاها وقتی که برخاست بدبخت ترین آن قبیله که قذار بن سالف بود یا جمعی بعقر ناقه و قصد آن فَقال َ لَهُم رَسُول ُ اللّه ِ پس گفت مر ایشانرا فرستاده خدای یعنی صالح علی نبینا و علیه السلام ناقَهَ اللّه ِ وَ سُقیاها دست بدارید ناقه خدای را و گرد مگردید مشرب او را یعنی آبی که می آشامد در نوبت خود تا عذاب بشما فرود نیاید فَکَذَّبُوه ُ فَعَقَرُوها پس تکذیب کردند صالح علیه السلام را

در نزول عذاب پس پی کردند ناقه را فَدَمدَم َ عَلَیهِم رَبُّهُم پس هلاکت بیکبارگی فرستاد بر ایشان پروردگار ایشان بِذَنبِهِم فَسَوّاها بسبب گناه ایشان پس یکسان کرد آن دمدمه را بر همه تا صغار و کبار ایشان بمردند وَ لا یَخاف ُ عُقباها و نترسد خدای تعالی عاقبت هلاکت را یعنی همه را هلاک کرد و نترسید از تبعه آن چه کس برو دست نیست و تبعات را برو راه نی

سوره الّیل

مکّیّه وّ هی احدی و عشرون آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- وَ اللَّیل ِ إِذا یَغشی سوگند بشب چون بپوشد عالم را بظلمت خویش وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی و سوگند بروز چون روشن شود و ظلمت شب را زائل گرداند وَ ما خَلَق َ الذَّکَرَ وَ الأُنثی و سوگند بکسیکه بیافرید نر و ماده را یعنی آدم ع و حوا علیه السلام را یا مذکّر و مؤنث از جمیع حیوانات جواب قسم این ست إِن َّ سَعیَکُم لَشَتّی بدرستی که جزا سعی شما در کردارها هر آئینه پراگنده ست یعنی مختلف افتاده مناسب عمل بعضی را ثواب و کرامت و جمعی را عقاب و ملامت پس بیان اعمال مختلف و پاداش آن میکند و میفرماید فَأَمّا مَن أَعطی پس اما هر که بداد مال خود را در راه خدای وَ اتَّقی و پرهیز کرد از شرک و کبائر.

صفحه : 1363

وَ صَدَّق َ بِالحُسنی و تصدیق نمود کلمه نیکوتر را که لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه است یا وعده عوض را که و ما انفقتم من شی ء فهو یخلفه اغلب مفسران برانند که اینکه سوره بعضی در شان سیرت ابو بکر رض نازل

شد و برخی گفته اند صفت امیه بن خلف یا ابو جهل فرود آمد در کشف الاسرار آورده که در باره دو کس است یکی اتقی که پیش رو صدیقان است ازین امت یعنی ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه و یکی اشقی که پیشوای زندیقان است از اهل ضلالت یعنی ابو جهل و در فاتحه سوره که به شب و روز قسم یاد میکند اشارت است بظلمت یکی و نورانیت دیگری یعنی در شب ضلالت کسی را آن گمراهی نبود که ابو جهل شقی را در روز دعوت هیچکس را آن نور هدایت ظاهر نشد که ابو بکر صدیق را رضی اللّه عنه مثنوی سر روشن دلان صدیق اعظم که شد اقلیم تصدیقش مسلم ز مهرش روز دین را روشنائی بدو اهل یقین را آشنائی سیه دل کی کند اینکه قول باور تفاوتهای دوران بین زواور آورده اند که امیه بن خلف بلال رض را که بنده او بود بانواع آزارها عذاب میکرد تا از دین برگردد و هر زمان آتش ربّانی در باطن او افروخته تر بود بیت آنجا که منتهای کمال ارادت است هر چغد جور بیش محبّت زیادت است روزی صدیق رضی اللّه عنه دید که امیه او را بر خاک گرم افگنده بود و سنگهای تفسیده بر سینه وی نهاده و او درین حال احد احد میگفت ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه دل برو سوخت و گفت ای امیه وای بر تو اینکه دوست خدای را چند عذاب میکنی امیه گفت یا ابا بکر اگر دلت برو میسوزد او را از من بخر گفت بچند میفروشی گفت عوض

میکنم او را بنسطاس رومی و او غلامی بود از آن صدیق رضی اللّه عنه و ده هزار دینار از روی قیمت استعداد داشت و صدیق رضی اللّه عنه او را گفته بود که اگر ایمان آری آن مال که تو داری و در ان تجارت میکنی بتو بخشم نسطاس مسلمان نمی شد و دل صدیق رضی اللّه عنه ازو ملول بود چون اینکه کلمه از امیه شنید غنیمت شمرده نسطاس را با تمام استعداد او را بداد و بلال رض را بستد و فی الحال بامید ثواب اخروی آزاد کرد و حق سبحانه تعالی اینکه سوره فرستاد و از سیرت صدیق رض خبر داد و فرمود که هر که مال را نفقه کرد و پاداش آن را تصدیق نمود فَسَنُیَسِّرُه ُ لِلیُسری پس زود باشد که آسانی دهیم ویرا برای طریقه نیکو که سبب آسانی و راحت باشد یعنی عملی که او را به بهشت رساند که یسرد روح درو است وَ أَمّا مَن بَخِل َ وَ استَغنی و اما کسیکه بخل کرد بمال خود یا بگفتن کلمه توحید و بی نیاز دید خود را از ثواب خدای و بدین سبب بموجبات آن رغبت ننمود وَ کَذَّب َ بِالحُسنی و تکذیب کرد خصلت نیکوتر را که تدین است بدین اسلام یا وعده حق را باور نداشت فَسَنُیَسِّرُه ُ لِلعُسری پس مهیّا گردانیم مر او را برای صفتی که مؤدی بدشواری و محنت بود یعنی کرداری که او را بدوزخ برد وَ ما یُغنِی عَنه ُ مالُه ُ إِذا تَرَدّی و دفع نمی کند ازو عذاب را مال او که بدان بخل کرد چون بمیرد یا بسر درآید

یعنی بیفتد در قبر یا در قعر دوزخ إِن َّ عَلَینا لَلهُدی بدرستی که بر ماست بیان کردن حق و باطل و وعد وعید وَ إِن َّ لَنا لَلآخِرَهَ وَ الأُولی و بدرستی که ما راست آنسرای عقبه و اینکه سرای پیشین که دنیا است چون مالک هر دو ملک مائیم هر چه خواهیم عطا فرمائیم فَأَنذَرتُکُم ناراً تَلَظّی بس بیم میکنیم شما را ای اهل مکه بآتشی که زبانه زند لا یَصلاها إِلَّا الأَشقَی نیاید درو و بطریق لزوم و دوام مگر بدبخت ترا یعنی امیه یا ابو جهل الَّذِی کَذَّب َ وَ تَوَلّی آن کسی که تکذیب کرد پیغمبر را در وی بگردانید از ایمان و طاعت.

صفحه : 1364

وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتقَی و زود باشد که دور کرده شود از ان آتش پرهیزگارتر یعنی ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه الَّذِی یُؤتِی مالَه ُ آنکه میدهد مال خود را یَتَزَکّی میجوید بدان پاکی و نیکنامی کافران گفتند که بلال حقی داشت در ذمه ابو بکر رض که او را بخرید و آزاد کرد حق سبحانه تعالی ردّ سخن ایشان را فرمود وَ ما لِأَحَدٍ و نبود هیچکس را عِندَه ُ نزد ابو بکر رض مِن نِعمَهٍ تُجزی از نعمتی و منتی که مکافات کرده شود إِلَّا ابتِغاءَ وَجه ِ رَبِّه ِ الأَعلی لیکن اینکه کار کرد برای طلب رضای پروردگار او که برتر و بزرگترست وَ لَسَوف َ یَرضی و زود باشد که خوشنود گردد و برسد بثوابی که موعود اوست

سوره الضّحی

مکّیّه وّ هی احدی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که چند روز جبرئیل علیه السلام بحضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم

نیامد و نزول وحی واقع نشد کافران زبان طعن بگشادند که خدای محمّد ص او را فرو گذاشت و دشمن گرفت حق سبحانه رد سخن ایشان را فرستاده وَ الضُّحی سوگند بچاشت گاه که آفتاب در ان وقت ارتفاع یافته و نور وی متزاید گشته و گفته اند ضحی وقتی بود که خدای در ان وقت با موسی علی نبینا و علیه السلام سخن گفت و سحره فرعون در ان وقت خدای را سجده کردند و بقولی مراد رب الضحی است یا صلاه ضحی وَ اللَّیل ِ إِذا سَجی و سوگند بشب آنگاه که تاریک شود و اشیاء را بظلمت بپوشد امام قشیری فرمود که قسم بشب معراج است صاحب کشف الاسرار قدس سره گفته که مراد از روز و شب کشف و حجاب است که نشانه نسیم لطف و سموم قهر بود و علامت انوار جمال و آثار جلال یا اشارت است بروشنی روی محمّد صلی اللّه علیه و سلّم و کنایت است از سیاهی موی وی بیت و الضحی رمزی ز روی هم چو ماه مصطفی است معنی و اللّیل گیسوئی سیاه مصطفی است حق سبحانه بدینها که مذکور شد قسم یاد میکند که ما وَدَّعَک َ رَبُّک َ وَ ما قَلی فرو نگذاشته است ترا پروردگار تو و دشمن نگرفته إبن عباس رضی اللّه عنه فرمود که حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلّم را بشارت داد که بفتحی که امت او را در دنیا خواهد بود و اکثر بلاد بحوزه تسخیر ایشان خواهد آمد آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بدان مژده مسرور گشت آیت آمد که وَ لَلآخِرَهُ و سرای دیگر

یعنی کرامتی که حق سبحانه در سرای عقبی بتو ارزانی خواهد داشت و آن هزار قصر است در بهشت از مروارید تر و خاک آن از مشک از فرو در هر کوشکی از خدم و حور و نعم و امتعه آنچه لائق آن بود خَیرٌ لَک َ مِن َ الأُولی بهتر است مر ترا از کرامت نخستین که فتح بلاد است یا نهایت امر تو بهترست از بدایت چه ساعت بساعت بر درجه رفعت متصاعد و بر ذروه کمال مترقی است وَ لَسَوف َ یُعطِیک َ رَبُّک َ و زود باشد که عطا دهد آفریدگار تو یعنی مرتبه شفاعت در باره گنهکاران امت فَتَرضی پس تو خوشنود شوی یعنی چه زان عطا ارزانی دارد که گوئی بس ست و من راضی شدم امام محمّد باقر رض میفرماید که ای اهل عراق شما میگوئید که امیدوارترین آیت قرآن اینست که لا تقنطوا من رحمه اللّه و ما اهلبیت برانیم که امید بآیت و لسوف یعطیک ربک فترضی بیشتر است چه حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم راضی نشود که یکی از امت وی در دوزخ باشد نظم نماند بدوزخ کسی در گرو که دارد چنین سید پیش رو عطای شفاعت چنانش دهند که امت تمامی ز دوزخ رهند - در معالم از إبن عباس رضی اللّه عنهما نقل کرده که حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم فرموده که بپرسیدم پروردگار خود را بپرسیدنی و دوست میدارم آنرا که نپرسید می گفتم الهی سلیمان را ملک عظیم دادی و فلان فلان را اینکه و آن عطا دادی حق سبحانه گفت ای محمّد ص.

صفحه : 1365

أَ لَم یَجِدک َ یَتِیماً فَآوی

آیا نیافت پروردگار تو ترا کودک بی پدر پس جای داد ترا در کنف کفالت جد و عم تو در بحر الحقائق آورده که ترا درّ یتیم یافت در صدف ختم نبوت جای داد بیت بس که غواص کرم در تگ دریای قدیم غوطه زد تا بکف آور چنین درّ یتیم یا دید ترا گوهر یگانه که بکمال قابلیت از همه کائنات متفرد بودی و بقطع علاقه از ما سوی اللّه متوحد ترا متمکن ساخت در حضرت احدیت جمع که مقام خاص تست وَ وَجَدَک َ ضَالًّا و یافت ترا خدای تو راه گم کرده بر دروازه مکه وقتی که حلیمه دایه تو ترا آورده بود تا بجد و مادر تو سپارد فَهَدی پس راه نمود ترا بآنکه جدّت را بر سر وقت رسانیده یا در راه شام وقتی که با میسره بتجارت رفته بودی و شتر تو از راه منحرف شد جبرائیل علیه السلام را فرستادم تا زمام شتر تو گرفته براه آورد یا راه نیافته بودی بعلم احکام ترا بآن راه نمود در حقایق سلمی رح مذکورست که ترا یافت در دوستی مستغرق در بحر معرفت و محبّت بر تو منّت نهاد و بمقام قرب رسانید وَجَدَک َ عائِلًا فَأَغنی و یافت ترا درویش عیالدار پس توانگر ساخت ترا بمال خدیجه رض یا بآنکه تجارت کردی یا بغنایم که از کفار گرفتی و در حقایق القرآن فرموده که فقیر بودی بمشاهده خلق ترا غنی گردانیدیم بمکاشفه انوار جمال خود فَأَمَّا الیَتِیم َ فَلا تَقهَر پس اما یتیم را قهر مکن و قدر ایشان بشناس که تو شربت

یتیمی چشیده وَ أَمَّا السّائِل َ فَلا تَنهَر و اما سائل را بانگ مزن و محروم مساز که درو بی نوائی و تنگدستی کشیده وَ أَمّا بِنِعمَهِ رَبِّک َ فَحَدِّث و اما بنعمت پروردگار خود که نبوت ست حدیث کن یعنی احکام آنرا بخلق رسان که تحدّث بنعم شکر منعم است صاحب فتوحات قدس سره فرموده است که نعمت چیزیست محبوب بالذات و منعم در اغلب مشکور می باشد پس حق سبحانه و تعالی حبیب خود را صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که از نعمت من سخن گوئی که خلق محتاجند و محتاج چون ذکر منعم شنود بدو میل کند و او را دوست دارد پس بجهت تحدّث بنعمت من خلق را دوست من میگردانی و من ایشانرا دوست میدارم

سوره الانشراح

مکیّه و هی ثمان آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ أَ لَم نَشرَح لَک َ صَدرَک َ آیا ما گشاده نه کرده ایم برای تو سینه ترا تا مناجات حق و دعوت خلق و غم امت در وی گنجد یا معنی آنکه آیا دل ترا گنجایش ندادیم که هر چه از اسرار وحی بر تو وارد شود قبول تواند کرد و گفته اند شرح صدر اشارت است بآنچه در اخبار آمده از شکافتن سینه آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم و چنان معلوم شده که شق صدر آنحضرت ص متعدد بار بوده یکی در زمان طفولیت در قبیله بنی سعد نوبت اولی که حلیمه مرضعه آنحضرت ع بوده ویرا برده بود یا در نوبت ثانیه و قولی هست که در سال ششم یا یازدهم از بعث نوبتی دیگر اینکه صورت بوقوع پیوسته و در حدیث آمده که

در شب معراج جبرئیل علیه السلام مرا تکیه داد و از بالای سینه تا ناف من بشگافت و میکائیل ع طشتی از آب زمزم آورد و درون سینه و عروق و حلق مرا بدان آب بشستند و جبرئیل ع دل مرا بیرون آورده بشگافت و بشست و در آخر طشتی طلا مملو از حکمت و ایمان آوردند و دل مرا از ان پر ساختند و باز بجای آن بنهادند و نقلی هست که به خاتمی از نور مهر کرد چنانچه اثر راحت و لذّت آنرا هنوز در عروق و مفاصل خود می یابم بیت دلم خزینه اسرار بود دست قضا درش ببست و کلیدش بدلستانی داد وَ وَضَعنا عَنک َ وِزرَک َ و فرو نهادیم از تو بار گران ترا.

صفحه : 1366

الَّذِی أَنقَض َ ظَهرَک َ آن باریکه گران ساخت پشت ترا که آن اندوه کفار بود و اصرار ایشان بر کفر و تعرض آنحضرت ص و گفته اند مراد غم گناه امت است که بدان گران بار بودی آن را برگرفتیم و شفاعت ترا در باره ایشان قبول فرمودیم وَ رَفَعنا لَک َ ذِکرَک َ و برداشتیم برای اظهار قدر تو ذکر ترا به نبوت و رسالت و خاتمیت یا بآنکه نام ترا قرین نام خود ساختیم در اذان و اقامت و تشهد و خطبه تا چون مرا یاد کنند ترا هم یاد کنند یا خود بر تو سلام فرستادیم و دیگران را امر کردیم بدرود دادن بر تو ذو النون مصری قدس سره فرمود که رفعت ذکر اشارت بآن است که همه انبیاء ع بر حوالی عرش جولان می نمودند و طائر همت آنحضرت ص بالای عرش پرواز

میکرد قطعه سیمرغ فهم هیچکس از انبیاء نرفت آنجا که تو ببال کرامت پریده هر یک بقدر خویش بجائی رسیده اند آنجا که جای نیست تو آنجا رسیده ای محمّد ص صبر کن فَإِن َّ مَع َ العُسرِ یُسراً پس بدرستی که با دشواری در دنیا آسانی است در آخرت إِن َّ مَع َ العُسرِ یُسراً بدرستی که با دشواری که در مکه ترا هست آسانی بود در مدینه و در موضح آورده که با عسری که در مدینه باشد یسری است در بهشت فَإِذا فَرَغت َ فَانصَب پس چون فارغ شوی از تبلیغ رسالت پس رنج کش در مراسم عبادت یا چون از نماز فارغ گردی جهد کن در دعا یا چون از گذارش احکام فراغت یابی به استغفار اوزار امت مشغول شو در سفر تاسع از فتوحات می آورد که شیخ ما ابو مدین قدس سره در تاویل اینکه آیت فرمود که چون فارغ شوی از مشاهده اکوان نصب کن دل خود را برای مشاهده جمال رحمن وَ إِلی رَبِّک َ فَارغَب و بدعای پروردگار خود پس رغبت کن در همه وقت و هر چه خواهی ازو بخواه که قادر بر اسعاف حاجات و انجاح مرادات جز حضرت او نیست و سخن تو بر درگاه قرب مقبول است و دعوات طیبات تو در محل قبول بیت چو مقصود کون و مکان بود تست خدا می دهد آنچه مقصود تست

سوره التّین

مکّیّه وّ هی ثمان آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ وَ التِّین ِ وَ الزَّیتُون ِ سوگند بانجیر و بزیتون در انوار آورده که تخصیص اینکه دو میوه جهت آن ست که انجیر میوه پاک است و بی فضله و غذای لطیف سریع

الهضم و دوای شریف کثیر النفع ملین طبع محلل بلغم مطهر کلیتین دافع ریگ مثانه مفتّح سده جگر و سپرز و مسمّن بدن و در خبر آمده که بواسیر را قطع کند و نقرس را فائده دهد و زیتون میوه است و نان خورش و دوا و روغنی دارد بسیار نفع و گفته اند که مراد از انجیر و زیتون مثبت ایشان است و آن دو کوه است در ارض مقدس یکی طور زیتا و دیگری کوه تینا که یکی معبد یکی از انبیاء ع بوده یا دو مسجد دمشق و بیت المقدس است و در معالم فرموده که تین مسجد اصحاب کهف و زیتون مسجد ایلیا و در تبیان گفته اند که جبل جودی و جبل بیت المقدس است که حق سبحانه بدان قسم یاد می کند وَ طُورِ سِینِین َ و سوگند بطور سینا یعنی زمینی که محل مناجات حضرت کلیم علیه و علی نبینا صلوات اللّه و سلامه وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین ِ و قسم بدین شهر امان دهنده یعنی مکه معظمه که مولد مبارک سیّد عالم است صلی اللّه علیه و سلّم و در بحر الحقایق آورده که قسم است بزبان اهل بشارت بشجره تینیه قلبیه که مثمر ثمره علوم دینیّه است و شجره زیتونه مبارکه سرّیه که روشنی بخش مصباح دل است و طور سینین روح معلّی است که بتجلی الهی مجلا است و بلد امین خفی که محل امن و امان است از هجوم آفات تعلقات اکوان جواب قسم اینکه است که- صفحه : 1367

لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ فِی أَحسَن ِ تَقوِیم ٍ بدرستی که آفریدیم آدمی را در نیکوکار نگاشتنی یعنی مخصوص گردانیدیم از میان

حیوانات بانتساب قامت و حسن صورت و اعتدال مزاج و استجماع خواص مکوّنات یا مخلوق ساختیم او را مظهراتم و اکمل و محل اشمل تا حامل امانت الهی و منبع فیض نامتناهی تواند بود ثُم َّ رَدَدناه ُ أَسفَل َ سافِلِین َ پس بازگردانیدیم او را بزیرترین همه فروتران یعنی عالم طبیعت زنده گردانیدیم بوی آثار ظهور و اطوار شعور و اشعار را و چون دقایق اینکه آیت در جواهر التفسیر به بسطی دلپذیر سمت تحریر یافته اطلاع بر آن حواله مطالعه آنست گفته اند معنی آیت آنست که آفریدیم انسان را در نیکوترین صورتی و او را باز بردیم بسن خرافت که ارذل عمر است و اسفل السافلین اشارت بر ان است و در ان سن هیچ کار نتوان کرد و کسی را در ان سن هیچ مزدی نباشد إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا مگر آنانکه گرویده اند دیده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند عملهای ستوده بایسته فَلَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون ٍ پس مر ایشان را است مزدی نابریده و کم ناشده یعنی همچنانکه در جوانی و صحت تن مزد عبادت ایشان می نوشتند در پیری و ضعف نیز بآنکه عمل نمی کنند بهمان دستور مزد ایشان ثابت است فَما یُکَذِّبُک َ بَعدُ بِالدِّین ِ پس چه چیز ترا بر تکذیب میدارد ای منکر بعث پس از ظهور دلائل تا مقر نمی شوی بروز جزا و حساب أَ لَیس َ اللّه ُ بِأَحکَم ِ الحاکِمِین َ آیا نیست خدا حکم کننده ترین حاکمان یعنی هست در خبر آمده که هر که بگوید الیس اللّه بأحکم الحاکمین باید که بگوید بلی دانا علی ذالک من الشاهدین

سوره العلق

مکّیّه وّ هی تسع عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- جمهور علما برآنند که اوّل چیزیکه

از قرآن نازل شد پنج آیت است از اوّل اینکه سوره و بیان اینکه حال بر سبیل اجمال آنکه آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم در غار حرا تکیه داشت یا بر بالای کوه ایستاده بود ناگاه جبرئیل علیه السلام بر وی ظاهر شد و گفت ای محمّد ص مرا بتو فرستاده اند و تو رسول خدائی بدین امت آنگاه گفت بخوان فرمود ما انا بقاری جبرئیل ع ویرا بگرفت و بیفشرد چنانکه بی طاقت شد پس بگذاشت و گفت بخوان همان جواب داد که ما انا بقاری دیگر باره بگرفت بیفشرد و بگذاشت پس گفت اقراء باسم ربک الذی خلق و قولی آن است که جبرئیل ع از زیر پر خود نامه از حریر بهشت که بدر و یاقوت منسوخ بود بیرون آورده نزد آن سرور ص انداخت و گفت بخوان فرمود که من خواننده نیستم و درین نامه چیزی نوشته نمی بینم جبرئیل ع او را بخود ضم کرد و بیفشرد چنانکه نزدیک بود که بیهوش گردد تا سه نوبت اینکه صورت واقع شد آنگه ویرا بگذاشت و اینکه آیات قرآن بخواند اقرَأ بِاسم ِ رَبِّک َ الَّذِی خَلَق َ بخوان قرآن را در وقتی که افتتاح کننده باشی بنام پروردگار خود آن خدای که بیافرید همه چیزیرا یا خلق کرد آدم ع را از خاک خَلَق َ الإِنسان َ مِن عَلَق ٍ بیافرید آدمیان را از خونهای بسته.

صفحه : 1368

اقرَأ وَ رَبُّک َ الأَکرَم ُ بخوان تکرار از برای مبالغه است و پروردگار تو بزرگتر است از همه بزرگان و کرم او زیاده از کرم همه کریمان الَّذِی عَلَّم َ بِالقَلَم ِ آن خدای که بیاموزانید نوشتن بقلم تا علم را

بخط قید کنند و دوران را بنامه آگاهی دهند و در تبیان آورده که حق سبحانه آدم را تعلیم کتابت داد و اشهر آن است اوّل کسی که خط نوشت ادریس علیه السلام بوده عَلَّم َ الإِنسان َ ما لَم یَعلَم بیاموخت خدا آدمی را آنچه نمی دانست یا محمّد ص را تعلیم داد از احکام شریعت آنچه بدان دانا نبود کَلّا إِن َّ الإِنسان َ لَیَطغی حقا که بدرستی آدمی یعنی ابو جهل هر آئینه از حد میرود و گردن کشی می کند أَن رَآه ُ استَغنی بآنکه می بیند خود را که بی نیاز شده است یعنی توانگر و چرا کسی بسبب مال طاغی شود و عبادت حق فروگذارد إِن َّ إِلی رَبِّک َ الرُّجعی بدرستی که بسوی آفریدگار تست بازگشت همه در آخرت و آنجا اعمال بکار آید نه اموال بیت توانگری نه بمال است نزد اهل کمال که مال تا لب گور است بعد از ان اعمال آورده اند که ابو جهل گفت که اگر به بینم محمّد ص را در سجده هر آئینه پس بزنم گردن او را بقدم خود روزی آنحضرت ص نماز می گذارد او را خبر کردند بشتاب جانب آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم روان شد و بدو نارسیده بازگشت رنگ از روی رفته و لرزه بر اعضای او افتاده گفتند ترا چه رسید گفت میان خود و محمّد ص خندفی دیدم از آتش و اژدهای دهن باز کرده مرغان پر در پر بافته اینکه خبر بحضرت ص رسید فرمود که اگر نزد من آمدی ملایکه ازو عضو عضو او را بربودندی و اینکه آیت آمد أَ رَأَیت َ الَّذِی یَنهی آیا می بینی تو آن را که باز میدارد عَبداً

إِذا صَلّی بنده کامل را که محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم بوقتی که نماز می گزارد أَ رَأَیت َ إِن کان َ عَلَی الهُدی آیا می بینی تو اگر باشد بنده منهی از نماز براه راست أَو أَمَرَ بِالتَّقوی یا میفرماید خلق را بپرهیزکاری او را باز توان داشت از انحال أَ رَأَیت َ إِن کَذَّب َ وَ تَوَلّی تکرار جهت تاکید است آیا می بینی که اگر تکذیب کند ابو جهل ترا با سخن حق را مطلقا و روی بگردانند از ایمان و برگردد از طریق فرمانبرداری که مستحق چه نوع باشد از عذاب أَ لَم یَعلَم بِأَن َّ اللّه َ یَری آیا ندانسته است ابو جهل یعنی دانا نیست بآنکه از روی تحقیق خدا می بیند قصد او را مر حبیب خدای را بزرگان گفته اند که در کلمه ان اللّه یری هم وعید مندرج است و هم وعده یعنی ای زاهد پرستش نمائی که ترا می بیند و ای فاسق توبه کن که ترا می بیند ای مرای اخلاص ورز که ترا می بیند وای زاهد در خلوت مکن قصد گناهی که که ترا می بیند درویشی بعد از گناهی توبه کرده بود و پیوسته می گریست گفتند چه می گیری که خدا عفوّ است گفت آری هر چند عفو کند اما خجلت آن را که او می داند و می بیند چگونه از خود دفع کنم فرد گیرم که تو از سر گنهم درگذری زان شرم که دیدی که چه کردم چکنم شعر سر خجالت درویش از ان بود در پیش که گر گناه ببخشند شرمساری هست آورده اند که نوبت دیگر حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نماز می گزارد ابو جهل لعین برسید و گفت

ای محمّد ص نه ترا نهی کرده ام از نماز و آنحضرت ص او را تهدید بسیار کرد و وعیدها فرمود ابو جهل گفت مرا می ترسانی حال آنکه مجلس من از همه اهل وادی بزرگتر است و اهل مجلس من بیشتراند آیت نازل شد.

صفحه : 1369

کَلّا لَئِن لَم یَنتَه ِ حقا که ابو جهل اگر باز نایستد از ایذای محمّد صلی اللّه علیه و سلّم لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَهِ بگیریم او را بموی پیشانی و بدوزخ کشیمش ناصِیَهٍ کاذِبَهٍ خاطِئَهٍ دروغ گوئی خطاکار وصف ناصیه بکذب و خطا بطریق اسناد مجازی است و مراد صاحب ناصیه است فَلیَدع ُ نادِیَه ُ پس گوی بخوان ابو جهل اهل مجلس خود را سَنَدع ُ الزَّبانِیَهَ زود بود که ما بخوانیم زبانیه دوزخ را برای بردن او بجهنّم کَلّا لا تُطِعه ُ نه آنست سخن که او گوید فرمان مبر او را بر ترک نماز یعنی بر مخالفت او ثابت باش وَ اسجُد وَ اقتَرِب و سجده کن بر دوام خدای را و نزدیک شو بحضرت احدیت در حدیث آمده وقتی بنده به پروردگار خود اقرب باشد که در سجده بود اینکه سجده چهاردهم است در فتوحات اینکه را سجده طلب قربت گفته

سوره القدر

مکّیّه وّ هی خمس آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم مر صحابه رض را رضی اللّه عنهم خبر داد که یکی از بنی اسرائیل هزار ماه سلاح پوشیده در راه خدای جهاد کرد روزها با کافران جهاد کردی و شبها نماز گذاردی اصحاب متعجب شده گفتند ما باین عمرهای کوتاه بچنین دولتی چگونه توانیم رسید حق سبحانه اینکه سوره فرستاد که إِنّا أَنزَلناه ُ بدرستی که ما

فرستادیم قرآن را کنایت غیر مذکور دلالت بر قدر و شهرت او میکند یعنی از بزرگی و شرف مستغنی است از تصریح بآن دیگر انزال آنرا بخود اسناد فرمود در وقت متبرک چنانچه فرموده فِی لَیلَهِ القَدرِ در شب قدر یعنی ابتدائی نزول او در ان شب بود یا نزول تمام قرآن در ان شب از لوح محفوظ بآسمان دنیا آمده و در بیت العزت بسفره سپرده اند و روح الامین در مدت بست و سه سال آیت آیت و سوره سوره بحسب مصالح وقت بدنیا آورده وَ ما أَدراک َ ما لَیلَهُ القَدرِ و چه چیز دانا کرد ترا تا دانی که چیست شب قدر یعنی شب با عزّت و شرف که هر که درو طاعت کند عزیز و مشرف گردد یا عملی که درو واقع شود نزدیک خدا با قدر بود و گفته اند قدر بمعنی حکم است یعنی درو تفصیل کنند هر کاری مشحون بحکمت که نقض را در ان راه نیابد یا بمعنی تنگی است که زمین در ان شب بر ملائکه تنگ شود از بسیاری ایشان که بزمین آیند لَیلَهُ القَدرِ شب قدر خَیرٌ مِن أَلف ِ شَهرٍ شب قدر بهتر است از هزار ماه که غازی بنی اسرائیل در ان جهاد کرده مر کسی را که دریابد و بطاعت بروز آرد شب قدر بقول امام اعظم رح دایر است در سال و حضرت شیخ قدس سره در فتوحات آورده که من آن شب را در شعبان و در ربیع الاول دیده ام و بیشتر در رمضان یافته ام و اغلب علماء برآنند که در ماه رمضان است در دهه

اخیره در شبهای وتر امیدوارتر است اصحاب امام شافعی رح بیست و یکم و بیست سیوم را اختیار کنند و حنفیه شب بیست و هفتم را و عدد حروف لیله القدر که سه بار تکرار یافته و کلمه هی که از کلمات اینکه سوره است بیست و هفتم است فی الجمله قول اخیر را تائید میکند و حکمت در اخفای شب قدر تعظیم همه شب هاست و احیای آن بعبادت است به بیداری بیت ای خواجه چه جوئی ز شب قدر نشانی هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی.

صفحه : 1370 تَنَزَّل ُ المَلائِکَهُ وَ الرُّوح ُ فِیها فرود آیند فرشتگان بزمین یا بآسمان دنیا و جبرئیل با ایشان درین شب مبارک و قولی آنست که با ملایکه فرود آید ملکی عظیم که روح نام اوست یا صنفی از ایشان که روح گویند یا روح بنی آدم یا حضرت عیسی علیه السلام بموافقت ملائکه در تفسیر حضرت خواجه محمّد پارسا قدس سره مذکور است که روح پیغمبر ما صلی اللّه علیه و سلّم فرود آید و در بصایر فرموده که جبرئیل علیه السلام با فرشتگانی که ایشان را با زمینیان علاقه و آشنائی هست فرود آیند و بخانهای مؤمنان در روند و جبرئیل علیه السلام مؤمنان را مصافحه کند و علامت مصافحه جبرئیل علیه السلام اقشعرار جلد و رقت قلب و اشک چشم بود و برای شرف اینکه شب است که ملائکه و روح بزمین آیند بِإِذن ِ رَبِّهِم مِن کُل ِّ أَمرٍ بفرمان آفریدگار ایشان از بهر کاری بزرگ که حق سبحانه قضا فرموده است یا بهر

کاری از خیر و برکت- سَلام ٌ هِی َ حَتّی مَطلَع ِ الفَجرِ سلامت است از همه آفات شب قدر تا دمیدن سفیده صبح اسرار علماء و عرفا درین سوره بسیار است و در جواهر التفسیر شمه از ان مذکور است و الی اللّه ترجع الامور

سوره البیّنه

مدنیّه وّ قیل مکّیّه وّ هی ثمانی آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ لَم یَکُن ِ الَّذِین َ کَفَرُوا نبودند آنانکه کافر شدند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل کتاب یعنی یهود و نصاری وَ المُشرِکِین َ مُنفَکِّین َ و از مشرکان عرب باز ایستادگان از کفر حَتّی تَأتِیَهُم ُ البَیِّنَهُ تا آنگاه که بدیشان آمده حجتی روشن رَسُول ٌ مِن َ اللّه ِ فرستاده از خدای که محمّد است یَتلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَهً میخواند بر امت خود صحیفهای پاکیزه از کذب و بهتان یعنی قرآن و آنرا صحف گفت برای تعظیم یا آنکه جامع اسرار جمیع صحف است فِیها کُتُب ٌ قَیِّمَهٌ در ان صحیفها نوشتهای راست است و درست یعنی احکام و مواعظ- مقصود ازین آیت آن است که اهل کتاب و مشرکان بر دین و آئین خود بودند تا پیغمبر بیامد و ایشان را بایمان خواند بعضی بمدد توفیق الهی بدولت ایمان رسیدند.

صفحه : 1371

وَ ما تَفَرَّق َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ و متفرق نشدند یعنی اختلاف نکردند در شان محمّد صلی اللّه علیه و سلّم آنانکه داده شده اند کتاب را إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ البَیِّنَهُ مگر از پس آنکه آمد بدیشان پیغمبر یعنی پیش از بعثت آنحضرت همه مجتمع بودند بر تصدیق وی و بعد از ان که مبعوث شد مختلف شدند بعضی گرویدند بوی و برخی کافر شد- وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللّه َ

و امر کرده نشدند اهل کتاب مگر آنکه پرستش کنند خدای را مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ پاک کنندگان برای خدا کیش خود را یعنی از شک و الحاد پاکیزه باشند حُنَفاءَ میل کنندگان از عقاید باطله بدین اسلام وَ یُقِیمُوا الصَّلاهَ و دیگر ماموراند بآنکه بگذارند نماز مفروضه را در اوقات آن وَ یُؤتُوا الزَّکاهَ و بدهند زکوه واجب را بمحل آن وَ ذلِک َ دِین ُ القَیِّمَهِ و آنچه مأمور شده اند بدان همان دین و ملّت راست است إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بدرستی آنانکه نگرویدند مِن أَهل ِ الکِتاب ِ از اهل کتاب یعنی یهود و نصاری وَ المُشرِکِین َ فِی نارِ جَهَنَّم َ و از مشرکان یعنی بت پرستان در آتش دوزخ باشند روز قیامت خالِدِین َ فِیها جاویدان در ان أُولئِک َ ایشانند هُم شَرُّ البَرِیَّهِ آن گروه ایشان بدترین همه آفریدگانند إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا بدرستی که آنانکه گرویدند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ کرده اند عملهای پاک و ستوده أُولئِک َ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ آن گروه ایشانند بهترین همه آفریدگان جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم پاداش اینان که خیر الخلق اند نزدیک پروردگار ایشان جَنّات ُ عَدن ٍ تَجرِی بوستانهای اقامت است که میرود مِن تَحتِهَا الأَنهارُ از زیر اشجار آن جویها چه بوستان بی آب روان نشاید خالِدِین َ فِیها أَبَداً پایندگانند ایشان در آن بهشتها همیشه تاکید خلود است رَضِی َ اللّه ُ عَنهُم خوشنود باشد خدای از ایشان و طاعتهای ایشان وَ رَضُوا عَنه ُ و خوشنود باشند ایشان از خدائی بدادن ثواب بی حساب بدیشان و ایشان را بمنتهای مرادات و غایت انعامات یعنی دولت لقا که مطلب اعلی و مقصد اقصی باشد برسانند بیت دارند هر کس از تو مرادی و مطلبی مقصد ما ز دنیا و عقبی لقای تست ذلِک َ لِمَن خَشِی َ رَبَّه ُ

آنچه مذکور شد از جنّت و رضوان برای آن کس است که بترسد از عقوبت پروردگار خود بموجبات شوبات اشتغال نماید.

صفحه : 1372

سوره الزّلزال

مدنیّه وّ قیل مکّیّه وّ هی ثمان آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- إِذا زُلزِلَت ِ الأَرض ُ زِلزالَها چون جنبانیده شود زمین جنبانیدنی وی که مقرر است نزدیک نفحه اولی یا ثانیه و بدان در هم شکسته شود وَ أَخرَجَت ِ الأَرض ُ أَثقالَها و بیرون آرد زمین بارهای گران خود را که اجساد اموات و دفاین و کنوز است یعنی براندازد از درون خود و بیرون افگند وَ قال َ الإِنسان ُ ما لَها و گوید انسان یعنی کافر و گفته اند عام است یعنی همه آدمیان بعد از مشاهده اینکه حال گویند چیست زمین را که پوشیدهای خود را آشکارا میکند یَومَئِذٍ تُحَدِّث ُ أَخبارَها آن روز سخن گوید زمین بزبان حال و اصح آنست که خدای تعالی وی را به سخن آرد تا بگوید خبرهای خود را از جنبیدن و بیرون آوردن مدفونات یا از عملهایی که بر وی صادر شده بِأَن َّ رَبَّک َ أَوحی لَها بسبب آنکه پروردگار تو امر کند مر او را و دستوری دهد که خبر ده از عملهای مردمان که بر تو واقع بوده یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس ُ أَشتاتاً آن روز بازگردند و بیرون آیند مردمان از موقف حساب پراگندگان یعنی گروه گروه بعضی بدست راست و جمعی بدست چپ لِیُرَوا أَعمالَهُم تا نموده شوند جزای کردارهای خود را در اسباب نزول آورده که دو تن بودند یکی سائل را بکسوت و لقمه نمی نواخت و می گفت اینکه اندک است چیزی بسیار خیر باید کرد تا بران مزد

دهند و دیگر گناه خود را خوار میداشت و می گفت ما را به نظر و خطره مواخذه نخواهد بود بلکه بکبائر عذاب خواهند کرد حق سبحانه و تعالی در شان اینکه دو کس فرستاد که فَمَن یَعمَل مِثقال َ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَه ُ پس هر که عمل کند بهم سنگ مورچه خرد نیکی به بیند پاداش آنرا وَ مَن یَعمَل مِثقال َ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه ُ و هر که بکند بوزن نمله صغیره بدی بیابد مکافات آنرا إبن عباس رضی اللّه عنه فرموده که هیچ مومنی و کافری نباشد که بکند در دنیا خیری یا شری مگر که خدا بنماید عمل ویرا بوی در قیامت اما سیئات مومن را بیامرزد و حسنات او را مزد دهد و حسنات کافر را رد کند و بسیئات معذب سازد و إبن مسعود فرمود رضی اللّه عنه که محکم ترین آیتی در قرآن اینست و پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم آنرا جامعه فاذه گفتی و در عین المعانی آورده که صعصعه بن ناجیه رض که جد فرزدق بود نزد حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم آمد و گفت آنچه بر تو فرود آید بر من بخوان آنحضرت ص اینکه آیت بر وی بخواند گفت حسبی حسبی همین بسنده است چون کسی دانست که در ان عرصه کبری از ذرّه و حبّه و نقیر و قطمیر بخواهند پرسید و هیچگونه فروگذاشتی نخواهد بود هر آئینه امروز بحساب خود خواهد پرداخت و نکته حاسبوا قبل ان تحاسبوا نصب العین خاطر خود خواهد ساخت قطعه حساب کار خود امروز کن که فرصت هست ز خیر و شر بنگر تا چهاست حاصل تو اگر بنقد

نکوئی تو نگری خوش باش ورت بغیر بدی نیست وای بر دل تو.

صفحه : 1373

سوره العادیات

مکّیّه وّ قیل مدنیّه وّ هی احدی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم منذر بن عمرو انصاری رض را با خیلی از اصحاب رض بقبیله بنی!!! فرستاد و فرمود که فلان روز بوقت صبح باید که بر ایشان رسید و غارت کنید و فلان روز بازآئید ایشان چنان کردند و در بازآمدن بسبب عبور بر آبی بزرگ توقفی افتاد و منافقان زبان دراز کرده با یکدیگر میگفتند که تمام آن سریّه در بادیه بلیّه هلاک شده اند و کسیکه خبر ایشان برساند نمانده اینکه سخن بمومنان رسیده اندوهناک شدند حق سبحانه برای خوشدلی اهل ایمان از حال آن سپاه بفرستادن اینکه سوره خبر داد که وَ العادِیات ِ ضَبحاً سوگند باسبان دونده که بوقت دویدن نفس زنند نفس زدنی بآوازیکه صهیل بود فَالمُورِیات ِ قَدحاً پس بیرون آرندگان آتش از سنگ بسمهای خویش یعنی بسم منعّل و سنگ زیر سم آتش زنند آتش زدنی فَالمُغِیرات ِ صُبحاً پس قسم بغارت کنندگان و وقت صبح مراد راکبان ایشانند فَأَثَرن َ بِه ِ نَقعاً پس برانگیختند آن اسپان بوقت سفیده دم غباری در کنار آن قبیله فَوَسَطن َ بِه ِ جَمعاً پس بمیان درآمدند بدان وقت گروهی را از دشمنان دین إِن َّ الإِنسان َ بدرستی که انسان مراد إبن ابی ّ منافق است با جمع خود اراجیفها در میان مردم می افگندند یا مراد مطلق انسان است لِرَبِّه ِ لَکَنُودٌ مر پروردگار خود را ناسپاس است و گویند آیت در شان ابو حاجب ست امام ابو اللیث آورده است که سه نفر از عرب در

یک عصر یگانه بودند هر یکی در صفتی اشعث در طمع و ابو حاجب در بخل و حاتم در سخا حق سبحانه قسم یاد میکند که ابو حاجب بخیل است و اندک خیر و گفته اند کنود آن باشد که محنت برشمارد و از نعمت یاد نیارد و در حدیث ابو امامه رضی اللّه عنه هست که کنود آن است که تنها خورد و عطا نکند و بنده را بزند وَ إِنَّه ُ عَلی ذلِک َ لَشَهِیدٌ و بدرستی که خدای بر بخل و کفران او هر آئینه گواه است یا انسان بر کنود خود گواه است بجهت ظهور اثر آن ازو وَ إِنَّه ُ لِحُب ِّ الخَیرِ لَشَدِیدٌ و بدرستی که انسان برای دوستی مال هر آئینه سخت است یعنی بخل وی بغایت رسیده شیخ الاسلام قدس سره فرمود که اگر مال را دوست میداری بده تا باز بتو دهند و برای وارث منه که داغ حسرت بر دل تو نهند نظم مال همان به که بیاران دهی گر ندهی به که بخاکش نهی زر ز پی منفعت است ای حکیم بهر نهادن چه سفال و چه سیم زر از بهر خوردن بود ای پسر برای نهادن چه سنگ و چه زر أَ فَلا یَعلَم ُ إِذا بُعثِرَ آیا نمیداند انسان که چون ظاهر گردد و بیرون آورده شود ما فِی القُبُورِ آنچه در گورهاست یعنی اموات وَ حُصِّل َ ما فِی الصُّدُورِ و حاضر کرده شود در سینها یعنی بمیان آرند و خیر و شر آنرا متمیّز سازند جواب اذا این ست که خدای تعالی پاداش خواهد داد إِن َّ رَبَّهُم بِهِم بدرستی که آفریدگار ایشان باقوال و افعال ایشان

یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ آن روز رستخیز هر آئینه دانا است و بر جزا دادن توانا است.

صفحه : 1374

سوره القارعه

مکّیّه وّ هی احدی عشره آیه بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- القارِعَهُ روز کوبنده مَا القارِعَهُ چیست کوبنده وَ ما أَدراک َ مَا القارِعَهُ و چه چیز ترا دانا کرد تا بدانی که چیست کوبنده مراد روز قیامت است که بکوبد جهان را بهول و هیبت یَوم َ یَکُون ُ النّاس ُ روز که باشند مردمان از شدّت رستخیز کَالفَراش ِ المَبثُوث ِ مانند پروانه پراگنده یا چون غوغای ملخ که بهم برمی آیند و پایمال و پریشان حال می شوند وَ تَکُون ُ الجِبال ُ و گردد کوهها از هول اینکه روز کَالعِهن ِ المَنفُوش ِ مانند پشم رنگین زده شد بکمان ندّانی یعنی کوهها از هول آنروز در تفرق اجزا و تطایر آن در هوا بمثابه پشم رنگین شده باشند چه رنگ مر پشم را سست کند و در زدن زود متفرق و منتشر گردد فَأَمّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه ُ پس اما در ان روز هرکرا گران باشد ترازوهای عمل او یعنی مقادیر انواع حسنات راجح بود فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ پس او در زندگانی باشد پسندیده وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه ُ و اما آنانکه سبک بود ترازوهای کردار او حسنه ندارد یا راجح آید سیئات او بر حسنات فَأُمُّه ُ هاوِیَهٌ پس جای او هاویه است و آن درکه باشد زیرترین همه درکها وَ ما أَدراک َ ما هِیَه و چه چیز دانا کرد ترا که چیست هاویه نارٌ حامِیَهٌ آتشی بغایت رسیده در سوزش

سوره التّکاثر

مکّیّه وّ هی ثمان آیات ذلک به بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که بنی عبد مناف و بنی سهم بر یکدیگر تفاخر کردند بکثرت مردم قبیله چون هر یک شمار قبیله خویش کردند مردم بنی عبد مناف بیشتر آمدند

بنی سهم گفتند بسیار مردم ما در جاهلیت کشته شده اند مرده و زنده را شمار میکنم چون بدین نوع شمردند قوم بنی سهم بیشتر آمدند بسه خانواده حق سبحانه اینکه سوره فرستاد ذلک به أَلهاکُم ُ التَّکاثُرُ مشغول کرد شما را فخر کردن به بسیاری قوم حَتّی زُرتُم ُ المَقابِرَ تا حدیکه آمدید بگورستانها و مردگان را شمار کردید و گفته اند معنی آیت آنست که مشغول شدید بتکاثر اموال و اولاد و مستغرق بامور معیشتی گشتید تا انگاه که بمردید و آمدید بمقابر کَلّا نه چنین باید که همّت عاقل مصروف دنیا شود و از آخرت فراموش کند که اجل ناگاه بوی فرود آید و ندامت سود ندارد قطعه روز که اجل کند شبیخون البته بباید از جهان رفت گر دل نبود اسیر دنیا آسان راه آنجهان توان رفت سَوف َ تَعلَمُون َ زود باشد که بدانید عاقبت تفاخر و تکاثر یعنی بوقت مرگ.

صفحه : 1375

ثُم َّ کَلّا سَوف َ تَعلَمُون َ پس حقا که زود بدانید جهت خطای خود را بوقت نشور کَلّا نه چنان باید که بزنده و مرده مباهات کنید لَو تَعلَمُون َ اگر بدانید که چه احوال در پیش دارید عِلم َ الیَقِین ِ دانستن درست بیگمان هر آئینه شما را بازدارد از مفاخرت و مکاثرت لَتَرَوُن َّ الجَحِیم َ بخدا که بخواهید دید دوزخ را اوّل از دور وقتی که بعرصات می آرند شما را ثُم َّ لَتَرَوُنَّها پس هر آئینه بخواهید دید آنرا عَین َ الیَقِین ِ دیدنی بچشم بیشک وقتی که درآیید ثُم َّ لَتُسئَلُن َّ پس هر آئینه پرسیده شوید یَومَئِذٍ عَن ِ النَّعِیم ِ آنروز بوقت محاسبه از نعمتها که بدان مشغول شدید از عبادتها باز ماندید خطاب مخصوص است بهر که دنیا او را از دین

بازداشته و گفته اند مخاطب کفّاراند و اصح آنست که اعم دارند چه همه کس را از شکر نعمتی که داشته سؤال خواهند کرد و بعضی نعیم را تخصیص کرده اند بآب سرد و رطب یا سایه خنک یا لذّت نوم یا اعتدال خلق یا اسلام یا تخفیف شرائع یا قرآن و اشهر آن است که صحت و فراغ است بیت فراغ دلت هست نیروی تن چو میدان فراخ است گوئی بزن چه در حدیث آمده که دو نعمت است که بیشتر مردمان در ان مغبون اند و قدر آن نمی شناسند صحت و فراغت در عین المعانی آورده که نعیم محمّد است صلی اللّه علیه و سلّم و همه را از دعوت و ملّت و اتباع سنت او خواهند پرسید بیت چه نعمتی است بزرگ از خدا که بر ثقلین سپاسداری اینکه نعمت است فرض العین

سوره العصر مکّیّه وّ قیل

مدنیّه وّ هی ثلاث آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- آورده اند که ابو الاشدین مر صدیق رضی اللّه عنه را گفت زیان کردی ای ابا بکر رض که دین پدران را بگذاشتی و از عبادت بتان دست باز داشتی جواب داد که زیانکار نباشد آنکه سخن خدا و رسول شنود و عمل خیر بجای آرد بلکه زیانکار آن است که بت پرستد و متابعت شیطان کند حق سبحانه موافقت سخن صدیق را اینکه

سوره فرستاد که وَ العَصرِ سوگند بخدای روزگار یا بروزگاری که مشتمل ست بر اعاجیب بسیار یا بنماز دیگر یا بعصر هر پیغمبری یا بعصر تو

ای محمّد علیه الصلوه و السّلام که فاضلترین همه عصرهاست جواب قسم آنکه إِن َّ الإِنسان َ بدرستی که ابو الاشدین یا ابو جهل یا همه آدمیان لَفِی خُسرٍ هر آئینه در زیانند بسبب صرف عمار در مطالب ناپایدار بیت مده بیهوده نقد عمر عزیز ز دست که بس زیان کنی و مر ترا ندارد سود پس اینکه همه مشرکان ضائع کنندگان عمر در زیانکاری اند إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا مگر آنانکه گرویده اند وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ و کرده اند کردارهای پسندیده وَ تَواصَوا بِالحَق ِّ و وصیت کرده اند یکدیگر را بعملی راست و درست که اقامت است بر طریق حق یا بقول صحیح که قرآن است وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ و وصیت کرده اند یکدیگر را بصبر بر طاعت یا از معصیت و بعضی از مفسران گویند خسر کنایت است از حال ابو جهل و آمنوا ایمائی میکنند بصفت صدیق رض و عملوا الصالحات اشارت است بکردار فاروق رض و تواصوا بالحق مخبرست از گفتار ذی النورین رض و تواصوا بالصبر حاکی است از سیرت مرتضی علی رضوان اللّه علیهم اجمعین.

صفحه : 1376

سوره الهمزه

مکّیّه وّ هی تسع آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که اخنس بن شریق عیب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم میگفت در حضور ولید مغیره غیبت آنحضرت ص میکرد حق سبحانه در باره ایشان آیت فرستاد که وَیل ٌ لِکُل ِّ هُمَزَهٍ وای مر هر عیب کننده لُمَزَهٍ غیبت کننده را یا کسی را که طعنه زننده بود و بدست و چشم اشارت کننده الَّذِی جَمَع َ مالًا وَ عَدَّدَه ُ آن کسی که گرد کرد مالی و شمرد آنرا یا

شماره آنرا نگاهداشت یَحسَب ُ أَن َّ مالَه ُ أَخلَدَه ُ می پندارد آنکه مال جمع کرده او جاوید خواهد ساخت او را در دنیا کَلّا لَیُنبَذَن َّ فِی الحُطَمَهِ نه چنانست که آدمی پندارد هر آئینه انداخته شود در حطمه و آن نام درکه است از دوزخ که هر چه در وی افتد فی الحال شکسته و سوخته گردد وَ ما أَدراک َ مَا الحُطَمَهُ و چه چیز دانا کرد ترا تا دانی که چیست حطمه نارُ اللّه ِ المُوقَدَهُ آتش خدای برافروخته شده یعنی خدای تعالی آنرا برافروخته بقدرت خود و هرچه حق تعالی برافروزد دیگری نتواند که فرو نشاند بیت چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس تف زند ریشش بسوزد الَّتِی تَطَّلِع ُ عَلَی الأَفئِدَهِ آن آتشی که برآید و غالب شود بر دلها و بمیان آن درآید و تخصیص اینکه آتش بدل کافران جهت آنست که دل ایشان محل عقائد ناشایسته و منشاء اخلاق نابایسته است إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَهٌ بدرستی که آن آتش یعنی مکان آن بر کافران فرو بسته شده است فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَهٍ بستونهای دراز یعنی در آن درکه بربسته اند و ستونها بر آن زده و محکم ساخته که هرکس نتواند گ شاد و اینکه اشارت ببقا و خلود ایشان ست در آتش صاحب کشف الاسرار فرموده که آتشی که بدل راه یابد آتشی عجیب ست حسین منصور قدس سرّه فرموده که هفتاد سال آتش نار اللّه الموقده در باطن ما زدند تا تمام سوخته شد ناگاه شرری از مقدحه انا الحق بیرون جست و در ان آتش سوخته افتاد اکنون سوخته باید که از سوزش ما خبر دهد بیت ای شمع بیا تا من و تو راز بگوئیم کاحوال

دل سوخته هم سوخته داند.

صفحه : 1377

سوره الفیل

مکّیّه وّ هی خمس آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ در کتب سیر به نقلهای معتبر مذکور است که ابرهه صباح که از قبل نجاشی والی یمن بود در موسم حج دید که مردمان از اطراف و جوانب متوجه مکه میشوند و معلوم کرد که مقصد ایشان زیارت خانه کعبه است عرق نخوتش در حرکت آمده داعیه کرد که در مقابله آن خانه بسازد و وجوه حجاج را بدان منصرف گرداند پس در صنعا از رخام ملون کلیسائی ساخت قلیس نام و در و دیوار آنرا بزر و جواهر مرصع و مزین گردانید و طوائف خلق را در ولایت یمن بطواف آن تکلیف نمود و اینکه صورت اگرچه بر قریش شاق بود اما جز شکیبائی چاره نداشتند یکی از بنی کنانه بخدمت آنخانه مشغول شده رتبه مجاورت یافت و شبی آن بیت محدث را بحدث آلوده ساخت و فرار نمود اینکه خبر در آفاق و اقطار منتشر گشت و طباع مردم از طواف آن متنفر شد ابرهه ازین حال متغیر گشته لشکر جمع کرد و با پیلان قوی پیکر مهیب منظر بقصد تخریب حرم محترم متوجه مکّه معظمه شد و پیل محمود را که بعظمت جثّه بمثابه کوه پاره بود بیت بهیکل قوی راست چون کوه قاف چو شیر غرین چابک اندر مصاف با خود برد و بحوالی مکه معظمه آمده مواشی قریش را غارت کرد و اکابر مکه بکوهها متحصن شدند ابرهه از اوّل روز لشکری مهیا کرده و پیلان را برانگیخته روی بمکه نهاد پیل محمود روی از دیوار شهر مکه بگردانید متوجه لشکرگاه شد و

هر چند پیلبانان کوشیدند که روی او بجانب شهر کنند میسر نشد و پیلان دیگر بجهت اعراض او از آنجا از پیش نمی رفتند ابرهه ازین حال فرو مانده و جماعت قریش از بالای جبال نظر برگماشتند که آیا حال بر چه منوال گذرد که ناگاه از کنار دریا جوق جوق مرغان سیاه با گردنهای سبز پدید آمدند و حمله آورده بر آن لشکر سنگ باران کردند و بیک نفس همه از اقوام ابرهه مستاصل شدند کما قال اللّه تعالی أَ لَم تَرَ کَیف َ فَعَل َ رَبُّک َ آیا ندانستی که چگونه کرد پروردگار تو بِأَصحاب ِ الفِیل ِ بخداوندان پیل یعنی ابرهه و لشکر او أَ لَم یَجعَل کَیدَهُم آیا نساخت و نیفگنید مکر ایشان را که در تخریب کعبه داشتند فِی تَضلِیل ٍ در تباهی و بطلان وَ أَرسَل َ عَلَیهِم و فرستاد بر ایشان از طرف ساحل دریای هند طَیراً أَبابِیل َ مرغان گروه گروه و منقارهای ایشان چون منقار مرغ و پنجهای ایشان چون پنجه سگ و سرهای ایشان چون سر سبع و گویند مرغان سبز بودند با منقارهای زرد تَرمِیهِم بِحِجارَهٍ مِن سِجِّیل ٍ می افگندند آن لشکر را بسنگی از سنگ گل یعنی گلی سنگ شده فَجَعَلَهُم کَعَصف ٍ مَأکُول ٍ پس ساخت خدا ایشانرا بدان سنگها چون برگ کاه خورده شده یعنی خورده در وی افتاده نابود کرده کنایت است از استیصال ایشان آورده اند که هر مرغی سه سنگ داشت یکی در منقار و دو در پنجهای و بر هر عضوی که از بدن کافر زدندی از جانب دیگر بیرون رفتی و بر هر سنگی نام یکی از ان سنگدلان که نیت خرابی خانه داشتندی نوشته بود ابرهه تنها بهزیمت رفته

خود را پیش نجاشی انداخت و از مکه تا حبشه مرغی که آن سنگ بنام ابرهه موسوم بود و برای هلاک او مقرر بود در منقار داشت ملازم وی بود و در بارگاه نجاشی بالای سر ابرهه پرواز میکرد چون ابرهه صورت حال بعرض رسانید و نجاشی از روی تعجب پرسید که چگونه مرغان بودند که چندین مبارزان را هلاک ساختند ابرهه را درین حال نظر بران مرغ افتاده گفت ای ملک یکی از ان مرغ اینست همان لحظه آن مرغ سنگی که داشت بنام او بر سرش افگند و هم در نظر نجاشی هلاک شد و ازین صورت عبرتی بر صحیفه دل نجاشی منقش گشت بیت نوشت خامه تقدیر بر جریده دهر خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار.

صفحه : 1378

سوره قریش

مکّیّه وّ هی اربع آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ امام زاهد رح آورده که قریش را برای تجارت دو سفر بود زمستان بیمن رفتندی و تابستان بشام و مردم ایشانرا اهل حرم گفتندی و حرمت داشتندی و قریش باصح روایات لقب نضر بن کنانه است و هر کس از عرب که نسب او بنضر منتهی می شود قریشی است و بعضی از علماء انساب برانند که قریش لقب فهر بن مالک است که نبیره نضر باشد حق سبحانه برای اثبات نعمت بر ایشان اینکه سوره فرستاد و گفت شگفت نمائید و متعجب شوید لِإِیلاف ِ قُرَیش ٍ إِیلافِهِم برای پیوستن قریش بیکدیگر پیوستن ایشان رِحلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف ِ در سفر زمستان و تابستان و برای عبادت ایشان مر اصنام را یعنی محل تعجب است که من ایشان را اینکه نعمت و حرمت داده ام

و ایشان از پرستش من به پرستش بتان مشغول شده اند فَلیَعبُدُوا رَب َّ هذَا البَیت ِ پس باید که بپرستند خداوند اینکه خانه معظمه را که تعظیم ایشان بسبب آنست الَّذِی أَطعَمَهُم آن خداوند که طعام داد ایشان را بدین دو رحلت و سیر کرد مِن جُوع ٍ از گرسنگی وَ آمَنَهُم مِن خَوف ٍ و ایمن گردانید ایشانرا بجهت اینکه حرم محترم از ترس آنها که در حوالی مکه اند و یکدیگر را میکشند و غارت میکنند

سوره الماعون

مکّیّه وّ قیل مدنیّه وّ هی سبع آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ، مفسران برانند که نیمه اوّل اینکه سوره در شان کافران است و نصف اخیر در باره منافقان آورده اند که ابو جهل لعین تکذیب قیامت کردی و هرگاه که وصی یتیمی بودی او را بوقت طلب طعمه و کسوت از مال خود منع کردی و براندی و پیوسته مردمان را از انفاق بازداشتی حق سبحانه فرمود که أَ رَأَیت َ الَّذِی یُکَذِّب ُ بِالدِّین ِ آیا دیدی تو و دانستی آن کسی را که تکذیب میکند بروز جزا و باور نمیدارد یعنی ابو جهل فَذلِک َ الَّذِی یَدُع ُّ الیَتِیم َ پس او آن کس ست که بعنف و ستم دفع میکند یتیم را و میراند گفته اند ابو سفیان یا ولید شتری کشته بود و پخش میکرد یتیمی ازو نصیبی طلبید او را بعصا بزد حق سبحانه ندمت او میکند که میزند یتیم را وَ لا یَحُض ُّ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ و تحریص نمی کند و ترغیب نمی نماید اهل خود را بر طعام دادن درویش و محتاج یعنی نه خود میدهد و نه کسی را میفرماید که بدهد بلکه از احسان منع میکند بیت چون ز کرم

سفله بود بر کران منع کند از کرم دیگران سفله نخواهد دگری را بکام خس نه گذارد و مگسی را بجام پس در شان منافقان میگوید فَوَیل ٌ لِلمُصَلِّین َ پس سختی عذاب برای نمازگذارندگان ریائی یعنی إبن ابی و اصحاب او.

صفحه : 1379

الَّذِین َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون َ آنانکه ایشان از نماز خود بیخبرانند و غفلت ورزندگان یعنی از ان حسابی نگیرند و جز بحضور مردم نگزارند مرا و آن است که اهل نفاق در خلوت پروای نماز ندارند و چون بصحبت رسند بشرائط و آداب میگذارند بیت کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گزاری دراز الَّذِین َ هُم یُراؤُن َ آنانکه ایشان ریا می کنند در کردار خود بامید ستایش مردم وَ یَمنَعُون َ الماعُون َ و باز میدارند مال زکوه را یعنی بمستحقان نمی دهند و گفته اند ماعون متاع خانه است که مردمان یکدیگر را بدان معونت کنند چون دیگ و کاسه و تبر و بیل و دلو و قولی آنست که مراد از ماعون سه چیز است که منع آن نشاید آب و آتش و نمک

سوره الکوثر

مکّیّه وّ هی ثلث آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ در معالم آورده که عاص بن وائل با پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم نزدیک باب بنی سهم ملاقات کرد زمانی با هم سخن گفتند حضرت رسالت پناه علیه صلوات اللّه و سلامه بیرون رفت و عاص بمسجد درآمد جمعی از صنادید قریش که در مسجد نشسته بودند از وی پرسیدند که با که سخن میگفتی گفت با اینکه ابتر و عادت عرب آن بودی که هرکرا پسر نبودی او را ابتر گفتندی یعنی ازو عقب نخواهد ماند و در ان

ایّام پسر آن حضرت ص طاهر نام که از خدیجه داشت درگذشته بود چون اینکه خبر بحضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم رسید دل مبارکش اندوهناک گشت حق سبحانه برای تفریح دل آنحضرت ص و تسلّی خاطر مبارکش اینکه سوره فرستاد که إِنّا أَعطَیناک َ الکَوثَرَ عطا کردیم ترا بسیاری از خیرات و اینکه لفظ بر وزن فوعل است و کنایت است از کثرت یعنی عطا کردیم ترا خیر بسیار و فرزند بسیار و علم و عملی بسیار و در عین المعانی آورده که بسیاری امت و گفته اند کثرت ذکر تو در زمین و آسمان یا کثرت معجزات یا کثرت دوستان و هواداران و اشهر آنست که کوثر جوئی ست در بهشت و در احادیث معراجیه آمده که بالای آسمان هفت جوئی دیدم و بر لب آن جوی خیمهائی بوده از یاقوت و لؤلؤ و زبرجد و مرغان سبز بر لب آن جوی دیدم از جبرئیل علیه السلام پرسیدم که اینکه جوی چیست فرمود که اینکه جوی کوثر است که حق سبحانه بتو عطا فرمود و در معالم التنزیل از حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم نقل کرده که گفت کوثر جوئی است در بهشت کنارهای او از زر است و مجرای او بدر و یاقوت و خاک او خوشبوی تر از مشک و سفیدتر از برف و حدیثی دیگر هست که حوض من یعنی کوثر مسیرت او مدت یک ماهه است آب او سفیدتر از شیر و بوی او خوشتر از مشک و کوزهای او مانند ستارگان آسمان هر که از ان حوض آب خورد هرگز تشنه نشود و صاحب تاویلات

فرموده که کوثر معرفت کثرت است بوحدت و شهود وحدت در عین کثرت و اینکه نهریست در بوستان معرفت که هر که از ان سیراب شد ابدا از تشنگی جهالت ایمن است و اینکه معنی خاصه حضرت نبی علیه الصلوه و السلام و اکمل اولیای امت اوست فَصَل ِّ لِرَبِّک َ وَ انحَر پس بگذار نماز برای پروردگار خود خالص از برای رضای او و شتر قربانی کن برای وی بخلاف مشرکان که برای بتان قربان می کنند یا دست راست بر چپ نه در نماز نزدیک نحر و آن موضع قلاده است از سینه و گفته اند مراد نماز عید است و قربان کردن بعد از ان إِن َّ شانِئَک َ هُوَ الأَبتَرُ بدرستی که دشمن تو عاص إبن وائل اوست دم بریده و منقطع از خیر و بی نسل و ذرّیت اما ترا ذریت بسیار است و آبار فضل بی شمار و حسن صیت و اشتهار تا قیامت باقی خواهد بود بیت آثار اقتدار تو تا حشر متصل خصم سیاه روی تو بی حاصل و خجل.

صفحه : 1380

سوره الکافرون

مکّیّه وّ هی ست ّ آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ گروهی از قریش چون ابو جهل و عاص و ولید و امیه و اسود بن عبد یغوث و اسود بن عبد المطلب بزبان عباس رض پیغام فرستادند به پیغمبر علیه الصلوه و السلام که تو یک سال خدایان ما را پرستش کن تا ما نیز یک سال عبادت خدای تو بجای آریم چون پیغامبر بر آنحضرت ص رسید مقارن حال جبرئیل ع نازل شد و اینکه سوره فرود آورد که قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون َ بگو ای محمّد ص در جواب ایشان که

ای کافران مراد همان جماعت اند که مذکور شدند و خدای تعالی میدانست که ایشان ایمان نیارند لا جرم گفت که با ایشان بگوی لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون َ نخواهیم پرستید آنچه شما می پرستید آنرا یعنی بتان جماد وَ لا أَنتُم عابِدُون َ ما أَعبُدُ و نیستند شما پرستندگان در حال آنرا که من می پرستم که خالق عبادت است وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدتُّم و نیستم من پرستنده در حال شما آنچه پرستش میکنید آنرا وَ لا أَنتُم عابِدُون َ ما أَعبُدُ و نباشید شما پرستندگان در استقبال آنرا که من پرستش می کنم لَکُم دِینُکُم وَ لِی َ دِین ِ مر شما راست کیش شما که بدان معتقدانید و دست باز نخواهید داشت و مرا است دین و آئینی که برانم و نخواهم گذاشت یا شما راست جزای کردار شما و مرا است پاداش اعمال من و دین بمعنی عادت نیز می آید و اینکه آیت بآیت سیف منسوخ شده إبن عباس رضی اللّه عنهما فرمود که در قرآن سوره نیست بر شیطان سخت تر و صعب تر ازین سوره زیرا که توحید محض است و ثواب خواندن او برابر ثواب قراءت ربعی از قرآن باشد

سوره النّصر

مدنیّه و هی ثلاث آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ- إِذا جاءَ نَصرُ اللّه ِ چون بیاید یاری کردن خدای یعنی ظفر دادن ترا بر قریش وَ الفَتح ُ و فتح مکه ترا و فتح سائر بلدان امت ترا وَ رَأَیت َ النّاس َ یَدخُلُون َ و بینی تو مردمان را که درمی آیند- فِی دِین ِ اللّه ِ أَفواجاً در دین خدا که اسلام است گروه گروه در سال نزول اینکه

سوره تتابع وفود بود چون بنی اسد و بنی قریظه

و بنی مره و بنی البکا و بنی کنانه و بنی هلال و بلخای و نجیب و دارم و غیر ایشان از اکناف و اطراف بخدمت آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم آمده بشرف اسلام مشرف شدند.

صفحه : 1381

فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک َ پس تنزیه کن خدای را تنزیهی مقترن بستایش پروردگار تو یا بگوی سبحان اللّه و بحمده از حضرت عایشه رض منقول است که بعد از نزول اینکه سوره ندیدم که پیغمبر ص نماز گزاردی الا که گفتی سبحانک اللّهم ّ و بحمدک اللّهم ّ اغفر لی و گفته که نماز کن بامر خدای وَ استَغفِره ُ و آمرزش طلب کن او را یعنی برای هضم نفس و استقصاء عمل و گفته اند استغفار کن برای گناهان امت إِنَّه ُ کان َ تَوّاباً بدرستی که خدا هست قبول کننده توبه از مستغفران اکثر علما برآنند که نزول اینکه سوره قبل از فتح مکه بود و درین سوره خبر وفات رسول است صلی اللّه علیه و سلّم است در وقتی که نازل شده پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بر خواند عباس رضی اللّه عنه، بگریست چون آنحضرت ص پرسید که چرا می گریی عباس رض جواب داد که خبر دادند ترا از رفتن تو حضرت ص فرمود که چنانست که تو گفتی و حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بعد از نزول اینکه سوره دو سال بزیست و آخر سوره که تمام فرود آمده سوره نصر است و صحابه رض اینکه سوره را سوره تودیع می گفتند و در کشاف آورده که چون اینکه سوره فرود آمد رسول خدا ص فاطمه رضی اللّه عنها را طلبید و گفت ای

فاطمه خبر وفات من دادند بیت نامه رسید از ان جهان بهر مراجعت برم عزم رجوع می کنم رخت بعرش می برم فاطمه رضی اللّه عنها بگریست آنحضرت ص فرمود مگریی که تو اول کسی باشی از اهل بهشت که بمن رسی پس حضرت فاطمه رض باز خندید

سوره اللّهب

مکّیّه وّ هی خمس آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند چون آیت و انذر عشیرتک الاقربین نازل شد حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و سلّم بکوه صفا برآمده ندا کرد یا صباحاه رؤسای قریش نزد وی جمع آمدند فرمود که اگر من شما را خبر کنم بآنکه در پای اینکه کوه جمعی آمدند بداعیه آنکه بر شما شبخون کرده دست بقتل و غارت بگشایند مرا در ان تصدیق می کنید یا نی گفتند که چرا نکنیم و تو پیش ما بدروغ متهم نشده حضرت رسالت صلی اللّه علیه و سلّم فرمود که انی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید ابو لهب برخاست و گفت هلاکت باد ترا ما را برای اینکه خواندی و روایتی هست که بدو دست سنگی برداشت که بر آنحضرت ص افگند در همان حال حق سبحانه اینکه آیت فرستاد تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب ٍ هلاک و نابود باد هر دو دست ابو لهب که سنگ برداشته خواست که بر حبیب من زند و بدو هلاک کند ابی لهب عم رسول ص بود و عبد الغری نام داشت بواسطه بسیاری معادات او با رسول صلی اللّه علیه و سلّم برو نفرین و لعن واقع شد و بعضی معنی آیت برین وجه گفته اند که ناچیز باد دنیا و آخرت او وَ تَب َّ و هلاک

شد و ناچیز گشت خبر است بعد از دعا آورده اند که ابو لهب اینکه سخن بشنیده و گفت اگر آنچه برادر زاده من میگوید حق است مال و فرزند فدا کنم و خلاص یابم ردّ قول او را اینکه آیت آمد که ما أَغنی عَنه ُ مالُه ُ وَ ما کَسَب َ دفع نکند ازو خاصیت اینکه نفرین و لعنت را خواسته یعنی اموال او و آنچه کسب کرده است یعنی فرزند او عتبه یا مراد مکسوب اوست از ارباح تجارت و منافع معاملات سَیَصلی ناراً ذات َ لَهَب ٍ زود باشد که درآید بآتشی با زبانه یعنی شعله زننده که آتش دوزخ است وَ امرَأَتُه ُ و زن او که ام جمیل بنت حرب خواهر ابو سفیان نیز با او درآید حَمّالَهَ الحَطَب ِ بردارنده، هیمه و کشنده هیزم و آنچنان بود که ام جمیل در همسایگی رسول خدا صلی اللّه علیه و سلّم خانه داشت و روزها پشتارهای خار و دستهای خسک جمع کردی و بشب آوردی و بر سر راه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلّم بریختی تا خاری در دامنش آویزد یا در پایش خلد و آنحضرت صلی اللّه علیه و سلّم بنماز برون آمدی آنها را از سر راه برگرفتی و بطریق ملایمت گفتی چه نوع همسایگی است که با من کنید بیت میریختند در ره تو خار و با همه چون گل شگفته بود رخ دلستان تو و گفته اند هیزم کشی عبارت است از سخن چینی که آتش خصومت میان دو کس برمیفروزد مثنوی میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است کنند اینکه و آن خوش دگر باره

دل وی اندر میان خاکسار و خجل میان دو کس آتش افروختن نه عقلست خود در میان سوختن و ام جمیل اینکه خصلت داشت یا حامل حطب جهنّم بود که جهت معادات رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم بار گناه مردم برداشتی و گویند فی نفس الامر هیزم میکشید برای خود چنانچه رسم زنان عرب است روزی پشته هیزم بر پشت داشت مانده شده رسن هیزم در گردن او بود آنرا بر سنگی نهاد تا بیاساید ملکی را امر شد و بیامد و آن پشته را در پس پشت او از سنگ فرو گردانید رسن در گردنش بماند و خفه شد و به دوزخ رفت و حق سبحانه خبر داد.

صفحه : 1382

فِی جِیدِها حَبل ٌ مِن مَسَدٍ در گردن او رسن از لیف خرما که هیزم بدان بربسته بود و گویند مراد سلسله حدید دوزخ است که در روز قیامت در گردن وی بسته به دوزخ کشند

سوره الاخلاص

مکّیّه وّ هی اربع آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ جماعتی از قریش گفتند ای محمّد صفت کن از برای ما آن خدا که بپرستش او دعوت می کنی و در معالم آورده گروهی از یهود گفتند که یا ابو القاسم وصف کن خدای را تا بتو ایمان آریم چه در توریت صفت او را دیده و دانسته ایم بگو چه چیز است و چه میخورد و چه می آشامد و از که میراث گرفته و میراث او که خواهد گرفت اینکه سوره نازل شد که قُل بگو ای محمّد ص آن کسی که از وی می پرسید هُوَ اللّه ُ اوست خدای تعالی أَحَدٌ یگانه متوحد

بذات و متفرد بصفات اللّه ُ الصَّمَدُ خدای بی نیاز است از همه و اوست پناه نیازمندان نخورد و نیاشامد و پاینده است که هرگز فانی و نیست نشود ماوردی رح آورده که صمد آنست که هر چه خواهد کند و در عین المعانی از امام علی إبن موسی رض نقل کرده اند که صمد آنست که عقلها از اطلاع کیفیت او ناامید باشند بیت کمالش روی هر اندیشه بر بست خرد را پشت ازین اندیشه بشکست لَم یَلِد نزاد کس را ردّ یهود است که گفتند عزیر پسر اوست وَ لَم یُولَد و زاده نشد از کسی ردّ نصاری است که گویند که عیسی ع پسر مریم خدا است- وَ لَم یَکُن لَه ُ و نیست و نبوده و نخواهد بود مر او را کُفُواً أَحَدٌ همتائی هیچ یکی ردّ مجوس است و مشرکان عرب که گفتند که او را کفو هست یعنی اهرمن و بتان حاشا که نیست شیخ ابو علی رودباری رح گفته که شرکت دایر است بر عدد و تقلب و علت و معلول و شکل و ضد حق تعالی نفی عدد و کثرت کرد از ذات خود به هو اللّه و نفی تقلب و تنقیص فرمود به اللّه الصّمد و علّت و معلول را منتفی ساخت به لم یلد و لم یولد و اشکال و اضداد را مرتفع گردانید به و لم یکن له کفوا احد و ازین جهت است که اینکه سوره را سوره اخلاص گویند محققان گفته اند که توحید بنفی وجود متماثل در ماهیت بر متکافی در قوت متصور تواند بود و متماثل در ماهیت و متکافی در قوّت یا

متاخر باشد در رتبت بمثابه معلول باشد مثل ولد یا متقدم در ان بمنزله علت مثل والد یا معیت دارد بمثابه مقارن مثل کفو پس تمهید قاعده توحید که به قُل هُوَ اللّه ُ تقویم یافت بلم یلد که مقتضی نفی صنف اول است وَ لَم یُولَد که اقتضای نفی صنف دوم می کند وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ که مقتضی نفی صنف سوم است تمام شد و شیخ جمال الدین بن ساوجی رح گفته که معطله گویند عالم را صانع نیست و فلاسفه برآنند که هست اما او را نام و صفت نیست و مذهب ثنویان آنست که شریک دارد و مشبّه را اعتقاد آنست که بخلق ماند و یهود و ترسایان گویند او را زن و فرزند هست و معتقد مغان آنست که کفو دارد و چون بنده مؤمن گفت هو از تعطیل بیزار شد و چون گفت اللّه از گفتار فلاسفه مبرا گشت و چون گفت احد از روش ثنویه براءت نمود و چون بزیان راند که اللّه ُ الصَّمَدُ از مذهب مشبّه دور شد و چون لَم یَلِد وَ لَم یُولَد خواند از یهود و ترسا بیزاری کرد و چون وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ گفت از معتقد مغان تبرا نمود و بعضی گفته اند که اسرار از کلمه هو بهره گیرد و ارواح از ذکر اللّه ارتیاح یابد و دلها از نور احد محظوظ شود و عقول از سر اللّه ُ الصَّمَدُ نصیب یابد و نفس از تعقل لَم یَلِد وَ لَم یُولَد منتفع گردد و شخص از معنی وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ بمراد رسد و گفته اند

کلمه هو قسم و الهان است و لفظ اللّه بهره دانشوران است نام احد حظ محبّان ست گفتار اللّه ُ الصَّمَدُ نصیب عارفان است و کلمات لَم یَلِد وَ لَم یُولَد پخش عاقلان است و الفاظ وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ از ان عامه مومنان است هر که بسر هو رسد و اله است و هر که اللّه را داند عالم و عارف است و هر که احد را دریابد محب است و هر که صمد را شناسد عارف است و هر که لم یولد و لم یولد را اعتقاد کند عاقل است و هر که وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ را تصدیق نماید مومن است و هر که همه اینکه معنی را جمع کند موحد خالص است و شمه از حقایق اینکه سوره در تفسیر جواهر باز توان یافت و اللّه الهادی صفحه : 1383

سوره الفلق

مدنیّه و هی خمس آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ آورده اند که کودکی از یهود بخدمت رسول صلی اللّه علیه و سلّم مشغول بود دختران لبید بن اعصم یهودی ازو بمبالغه بسیار از مشاطه راس آنحضرت و دندانه چند از مشط آنحضرت بستند و بنام آنحضرت ص برسنی سحر کرده در چاه زروان زیر سنگی نهادند جبرئیل علیه السلام سیدا نام علیه الصلوه و السلام را خبر کرد پیغمبر علیه السلام علی مرتضی ع را فرستاد تا آن رسن را بیاورد و یازده گره بران زده بودند حق تعالی معوذتین را فرستاد یازده آیت جبرئیل علیه السلام که قراءت کرد بهر آیتی عقده از ان رسن می کشود عقبه بن عامر رضی اللّه عنه، از حضرت رسالت پناه علیه الصلوه

و السلام روایت کرده است که فرمود ما تعوذ المتعوذون بمثل المعوذتین بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ قُل أَعُوذُ بگو پناه میگیرم بِرَب ِّ الفَلَق ِ بآفریدگار صبح و گفته اند فلق چیزی ست که شکافته شود چون حب یعنی دانه و نوا جهت رستن نبات و مانند سنگ و زمین جهت بیرون آمدن آب از ان یا زندانی است در دوزخ و بر هر تقدیر بخداوند آن پناه باید گرفت مِن شَرِّ ما خَلَق َ از بدی آنچه آفریده است از موذیات انس و جن و سباع و بهائم و هوام وَ مِن شَرِّ غاسِق ٍ إِذا وَقَب َ و از شر شب تاریک چون درآید ظلمت او بر همه چیزها و یا از شر آفتاب چون غروب کند یا ماه چون در کسوف آید یا ثریا چون ساقط گردد که آن محل کثرت اسقام است و طلوع آن وقت قلت امراض و آلام وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات ِ و از شرمندگان یعنی زنانی که کلمات سحر میگویند و می دمند فِی العُقَدِ در گرهها مرا و دختران لبید بن اعصم یهودی اند وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ و از بدی حاسدی إِذا حَسَدَ چون ظاهر کند حسد خود را و بمقتضای آن عمل نماید چه اگر بپوشد ضرر آن جز بوی عاید نیست مراد یهوداند که بر حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم حسد داشتند و ختم کرد شرور اینکه سوره را بر حسد که بدترین صفتی هست إبن عباس رضی اللّه عنه، فرمود که اگر در عالم از شر حسد بدتر چیزی بودی ختم اینکه سوره بآن شدی اوّل خطیئه که در آسمان واقع

شده حسد ابلیس بود بر آدم علیه السلام و اوّل گناهی که بر زمین صادر گشت حسد قابیل بود بر هابیل نظم حسد آتشی دان که چون برفروخت حسود لعین را همان لحظه سوخت گرفتم بصورت همه دین شوی حسد کی گذارد که حق بین شدی.

صفحه : 1384

سوره النّاس

مدنیّه وّ هی ست ّ آیات بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ قُل أَعُوذُ بِرَب ِّ النّاس ِ بگو پناه می گیرم به پروردگار آدمیان مَلِک ِ النّاس ِ پادشاه مردمان إِله ِ النّاس ِ معبود بنی آدم مِن شَرِّ الوَسواس ِ الخَنّاس ِ از شر وسوسه کننده نهان شونده وقتی که یاد خدای تعالی کنند عادت شیطان آن است که چون بنده خدای تعالی را یاد کند او بگریزد و چون از ذکر حق غافل باشد بوسوسه درآید الَّذِی یُوَسوِس ُ فِی صُدُورِ النّاس ِ آنکس که وسوسه میکند در سینهای مردمان مِن َ الجِنَّهِ وَ النّاس ِ از جنیان و آدمیان یعنی شیاطین الانس و الجن در لباب آورده که درین سوره پنج جا لفظ ناس واقع شده و معنی آن مکرر نیست مراد باول اطفال اند و معنی ربوبیت دال است بران و بثانی جوانان و لفظ ملک که بقهر و سیاست دلیل باشد مشیر است بران و بثالث پیران و اسم آله که مبنی است از طاعت و عبادت مناسب بران و برابع صالحان که وسواس مولع است باغوای ایشان و بخامس مفسدان و عطف آن بر معوّذ منه دلالت می کند بر آن و محققان برانند که عدد پنج مراتب کلیّه که آن را حضرات خمس خوانند منحصر دروست دلالت بر نهایت و تمامی دارد و بدین جهت او را دائر گویند و در ان اشارت بآن است

که هر چند او را در نفس او ضرب کنند و حاصل را درو باز ضرب نمایند الی غیر النهایه همه پنج بصورت اصلی خود باز آید و در نهایت آن عدد خود را بنماید چون بیست و پنج و صد و بیست و پنج و علی هذا پس خلاصه مکونات که انسان است حدود پیکر بدیع منظرش بر پنج عضوی منتهی شود رأس و یدین و رجلین و اطراف هر یک ازینها باز به پنج انتها یافته و در یدین و رجلین باعداد اصابع ظاهر است و در رأس که بطرف علو علاقه بیشتر دارد ظاهرش بحواس خمسه ظاهری و باطنش به پنج حس دیگر آراسته شده و مؤید اینکه قول است آنکه در معوذه ثانیه که سور قرآنی بدان منتهی می شود پنج بار لفظ النّاس تکرار یافته و درین عدد اسرار بی نهایت مندرج است و بیان شطری از ان در جواهر التفسیر سمت تحریر پذیرفته و اللّه علیم قدیر و در افتتاح کلام الهی بحرف باو در اختتامش بحرف سین سرّی عزیز است چه اینکه هر دو حرف بس باشد عرب گوید که بسک ای حسبک پس معنی چنین شد که حسبک من الکونین ما اعطیناک بین الحرمین و از نوادر اتفاقات آن است که اینکه دو حرف در لغت پارسی هم بمعنی حسب آید یعنی بسنده حکیم سنائی اشارتی باین معنی نموده بیت اوّل و آخر قرآن ز چه با آمد و سین یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن بس حسبنا اللّه و کفی سمع اللّه لمن دعی لیس وراء اللّه منتهی فله الحمد فی الاخره و الاولی و الصلوه و

السّلام علی محمّد ص حبیبه و آله رض ائمه الهدی و اصحابه رض مصابیح انوار التقی و السلام علی من اتبع الهدی- تمت

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109