زیبایی اخلاق

مشخصات کتاب

سرشناسه : فرحزاد، حبیب الله

عنوان و نام پدیدآور : زیبایی اخلاق/حبیب الله فرحزاد.

مشخصات نشر : قم: طوبای محبت، 1391.

مشخصات ظاهری : 288ص.

فروست : سیره پیامبر؛ 3.

شابک : 60000 ریال: 978-600-6085-63-0 ؛ 60000 ریال( چاپ سوم)

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : چاپ سوم: بهار 1392.

موضوع : محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق.

موضوع : اخلاق اسلامی

موضوع : راه و رسم زندگی (اسلام) -- احادیث

رده بندی کنگره : BP22/9/ف4ز9 1391

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : 3118444

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست

عکس

ص: 5

عکس

ص: 6

عکس

ص: 7

عکس

ص: 8

عکس

ص: 9

عکس

ص: 10

عکس

ص: 11

عکس

ص: 12

عکس

ص: 13

عکس

ص: 14

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و حبیبنا محمد و آله الطاهرین.

خداوند بزرگ را سپاس می گوییم که همۀ نعمت های معنوی و مادی را به ما عنایت فرمود و ما را از امت برترین پیامبر و اولیای گرامی اش قرار داد و بهترین و کامل ترین مکتب را نصیب ما فرمود.

پیامبر گرامی اسلام و اوصیای گرامی اش، تربیت یافتگان حق تعالی و حلقۀ اتصال و پیوند انسان ها با خدای بزرگ بوده و در حقیقت صراط مستقیم و تنهاترین راه به سوی خداوند و کمال مطلق اند.

مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَءَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ؛(1) هر کس ارادۀ خداشناسی و اشتیاق به خدا در دل یافت، به پیروی

ص: 15


1- مفاتيح الجنان، زیارت جامعه كبيره.

از شما یافت. و هر کس خدا را به یگانگی شناخت، به تعلیم شما پذیرفت. و هر کس خداطلب گردید، به توجه به شما گردید.

تأسی به این پیشوایان و پیروی از آنان، سرلوحۀ هدایت و کمال و سعادت انسان هاست و کنکاش در سیره و روش این هادیان بشر و تبیین آن، یکی از ضروری ترین اسباب رشد و تعالی انسان است. از این رو بر آن شدیم با بضاعت اندک خود، در جلساتی دوستانه، مباحثی پیرامون سیرۀ عملی و رفتاری این بزرگواران مطرح نموده و حاصل آن را در اختیار خوانندگان گرامی قرار دهیم.

در میان مباحث مطرح شده، سیرۀ حسن خلق و آموزه های رفتاری پیامبر اکرم و حضرات معصومین علیهم السلام در معاشرت با دیگران، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و تعالی جامعۀ اسلامی بیش از پیش نیازمند آن است.

پیامبر عزیز ما مظهر خلق و خوی زیبا بوده و خداوند آن حضرت را به این ویژگی ستوده است. «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛(1) به راستی تو دارای اخلاق بسیار بزرگوارانه ای هستی.» و خود آن حضرت نیز هدف بعثت خود را نشر و ترویج اخلاق نیک بر شمرده و فرموده است:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاَخْلاقِ؛(2) من تنها از آن رو برانگیخته شدم

ص: 16


1- سورۀ قلم، آیه 4
2- مكارم الأخلاق، ص 8؛ بحار الانوار، ج 16، ص 210

که اخلاق کریمه و صفات ستوده را در بشر به کمال رسانم و به پایان آوردم.

و حقیقت آیین و مکتب اسلام در دیدگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چیزی جز اخلاق نیک نیست که فرمودند: «الاِسلامُ حُسْنُ الخُلْقِ؛(1) حقیقت اسلام اخلاق زیباست».

من ندیدم در جهان جست و جو *** هیچ اهلیت به از خلق نکو

پیامبر که هدف و مقصدش را اخلاق نیکو بیان فرموده است، خود آیینۀ تمام نمای حق تعالی است و با خلق زیبا و رفتار پسندیده، عالم و عالمیان را متحول فرموده است. اگر خُلق الهی و زیبایی او نبود، قطعاً این چنین به این مکتب الهی گرایش پیدا نمی کردند. «حسنت به اتفاقِ ملاحت جهان گرفت.»

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛(2) به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم و مهربان شدی. اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.

نشر دو کتاب «محبت و رحمت» و «محبت زنان و کودکان» در سیرۀ پیامبر گرامی اسلام، با استقبال و تشویق فراوان رو به رو شد و ما را بر آن داشت که جلد سوم آن را با موضوع «زیبایی اخلاق» در سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در

ص: 17


1- ميزان الحكمة، ص 1343 ، ح 8815 به نقل از کنز العمال.
2- سوره آل عمران آیه 158

اختیار خواننده گرامی قرار دهیم.

امید فراوان دارم که خوانندگان گرامی با مطالعه این مباحث، از سر دقت و توجه، موضوع اخلاق را سرلوحه زندگی خود قرار داده و به تحولی چشمگیر در رفتار و معاشرت خویش دست یابند و نردبان کمال و مدارج تعالی را طی نموده و به سعادت جاودان نائل گردند.

در پایان از همه دست اندرکاران تدوین و ویرایش و آماده سازی و نشر این معارف بلند سپاسگزارم و برای آنان توفیق روز افزون آرزو دارم. همچنین پیشاپیش از همۀ خوانندگان گرامی که با نظرات خود ما را در ارائۀ هر چه بهتر این مباحث یاری می دهند تشکر می کنم.

همزمان با ایام ولادت با سعادت سیدۀ زنان عالم، حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها

قم مقدسه، بهار 1391- حبیب الله فرحزاد

ص: 18

جلسه اول

اشاره

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ؛(1) من تنها از آن رو برانگیخته شدم که اخلاق کریمه و صفات ستوده را در بشر به کمال رسانم و به پایان آورم.

پاداش بی شمار

چند چیز است که ثواب آن فوق العاده است. یکی نماز جماعت است. وقتی در نماز جماعت شمار نمازگزاران از ده نفر بگذرد، اگر همۀ آسمان ها کاغذ و دریاها مرکب و درختان قلم شود و جن و انس به همراه فرشتگان نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند.(2)

از دیگر چیزهایی که ثواب آن فوق العاده است، این است که عده ای از امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور هم جمع شوند و با یاد پیامبر خدا، بر محمد و آل او

ص: 19


1- مكارم الاخلاق، ص 8؛ بحارالانوار، ج 68، ص 382
2- العروة الوثقى، ج 1، ص 597؛ بحار الانوار، ج 85 ص 15

صلوات بفرستند.

در روایتی آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: در شب معراج در عالم ملکوت و آسمان ها به فرشته ای برخوردم که هزار دست داشت و در هر دست هزار انگشت و با آن ها محاسبه می کرد. از جبرئیل پرسیدم: این چه فرشته ای است؟ گفت: این فرشته موکل قطرات باران است. می داند چند قطره باران از آسمان به زمین فرود آمده است، چند قطره به دریاها و چند قطره به خشکی و بیابان ها ریخته است، همه را شمارش می کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسیدند: آیا چیزی هست که از محاسبۀ آن عاجز باشی؟ پاسخ داد: اگر امت شما دور هم جمع شوند و با یاد شما بر شما و اهل بیت شما صلوات بفرستند، شمارش ثواب آن از عهدۀ من خارج است.(1)

روایات معراج بسیار زیاد است. به خصوص برخی از بخش های آن پیرامون ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.

سفر ولایت

یکی از بزرگان می فرمودند: سفر معراج، سفر ولایت بوده است. به روایات معراج که مراجعه می کنیم، در آسمان ها همه جا گفت و گو دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام و فضائل آن حضرت است. و این سخن درستی است. در معراج می خواسته اند باطن عالم را که حقیقت ولایت است، به پیامبر نشان دهند.

در روایت آمده است که در شب معراج، خداوند همۀ پیامبران را جمع

ص: 20


1- رجوع کنید به مستدرک الوسائل، ج 5 ص 355 به نقل از تفسیر ابوالفتوح رازی

کرد، آن گاه فرمود: «سَلْهُمْ یا مُحَمَّدُ عَلی ماذا بُعِثْتُمْ؛ ای محمد، از پیامبران بپرس که بر چه چیز مبعوث شدید؟» انبیا گفتند:

بُعِثْنا عَلی شَهادَةِ اَنْ لا اِله اِلَّا اللهُ وَ عَلی الْاِقرارِ بِنُبُوَّتِکَ وَ الْوِلایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ؛ ما بر شهادت به یگانگی خداوند و اقرار به نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب مبعوث شدیم. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:

عُرِجَ بِالنَّبی صلی الله علیه و آله و سلم اِلَی السَّماءِ مِائَةً وَ عِشرینَ مَرَّةً ما مِنْ مَرَّةٍ اِلّا وَ قَدْ اَوْصَی اللهُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم بِوَلایَةِ عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ اَکْثَرَ مِمّا اَوْصاهُ بِالْفَرائِضِ؛(2) پیامبر صد و بیست مرتبه به معراج برده شدند و در هر مرتبه خداوند بیش از آنچه به واجبات توصیه کند، به ولایت علی علیه السلام و امامان پس از او توصیه فرموده است.

گناه مقربان

در شب معراج همۀ فرشتگان مأمور بودند تا نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ادب و احترام ورزند و به استقبال آن حضرت از جای برخیزند. فرشته ای دیر از جای برخاست. همین بی ادبی های ریز هم گاهی اثر دارد. نکته های ریز هم از انبیا و فرشتگان بی ادبی به شمار می آید. ولی این کارها ممکن است از انسان های معمولی بی ادبی محسوب نشود؛ چنان که در حدیث مشهور آمده است:

ص: 21


1- شواهد التنزيل، ج 2، ص 223؛ عمدة عيون صحاح الاخبار، ص 353
2- بصائر الدرجات، ج 1، ص 79؛ بحار الانوار، ج 23، ص 69 سفينة البحار، ج 6، ص 198.

حَسَناتُ الاَبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبین؛(1) کارهای نیک ابرار، برای مقربین گناه محسوب می شود.

یک کار ممکن است برای برخی افراد حسنه باشد و برای برخی دیگر گناه. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

اِنَّ اللهَ لَیَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِه؛(2) خداوند بنده ای را به خاطر شدت محبت به فرزندش مورد ترحم قرار می دهد.

اما حضرت ابراهیم علیه السلام یک مقدار میل و محبت به حضرت اسماعیل پیدا می کند و این برای او جرم محسوب می شود. می گویند: در دل فقط باید محبت خدا باشد.

حضرت مریم سلام الله علیها یک مقدار به حضرت عیسی علیه السلام میل پیدا کرد، شاخه های خرما دیگر برایش خم نمی شد. این محبت ممکن است برای کسی قرب باشد و برای دیگری جرم. این هم خودش یک بحثی است.

مراتب ادب

ادب مراتب دارد. از هر کس یک ادبی انتظار می رود. از انبیا و فرشتگان حد اعلای ادب را می خواهند.

اینکه در روایات آمده است که برخی از فرشتگان به خاطر کندی در ادب، یا اجرای فرمان الهی مورد مؤاخذ قرار گرفتند، یک حقیقت است.

ص: 22


1- بحار الانوار، ج 25 ص 205 ریاض السالکین، ج 4، ص 478
2- الكافى، ج 6، ص 50؛ جامع احادیث الشيعة، ج 26، ص 860

هنگامی که حضرت یوسف علیه السلام عزیز مصر شد، حضرت یعقوب بعد از چهل سال با فرزندانش برای دیدن یوسف علیه السلام به مصر آمد. حضرت یوسف عزیز و سلطان مصر بود. یک استقبال رسمی ترتیب داده شد. پدر پیرش برای دیدن او از کنعان به مصر آمده بود.

حضرت یوسف باید تمام شؤونات را زیر پا می گذاشت و با نهایت ادب به سوی پدرش می شتافت. ولی یک مقدار رعایت شؤونات را کرد. شاید نیتش هم خیر بود؛ چون اوضاع به هم می ریخت. به این دلیل یک مقدار دیر از اسب پیاده شد و در بوسیدن دست پدرش تأنی کرد.

جبرئیل نازل شد و دست حضرت یوسف را گرفت و فشار داد. نوری از دست حضرت یوسف خارج شد. پرسید: این چه نوری بود؟ گفت: این نور نبوت و پیامبری بود. خداوند دیگر در صلب تو پیامبر نگذاشت. بنا بود خداوند در فرزندان شما پیامبر قرار دهد، ولی به خاطر کمی کوتاهی در احترام به پدر، خداوند نور نبوت را از نسل شما بیرون آورد. (1)

پیامد عطوفت

حضرت یوسف علیه السلام برادری به نام لاوی داشت. او یکی از همان ده برادری بودند که حضرت یوسف را در چاه انداختند. پیش این که یوسف را در چاه بیندازند، تصمیم داشتند او را بکشند. لاوی مقداری رحم و انصاف در دلش بود.

ص: 23


1- الكافى، ج 2، ص 311، ح 15؛ بحارالانوار، ج 70، ص 223، ح 15

می گویند: هر جا جلو ضرر را بگیرید، منفعت است. و این حرف درستی است. در روایات هم آمده است. هر جا هم جلو گناه را بگیرید، بدون تأثیر نیست.

برادران می خواستند یوسف را بکشند، اما لاوی می گفت: من طاقت ندارم و نمی گذارم. گفت: اگر این کار را بکنید، به پدر خبر می دهم. آن ها هم ترسیدند. به خاطر همین مقدار رحم، خداوند نبوت را در نسل لاوی قرار داد.(1)

برتر از نماز بیست هزار ساله

اگر از انبیا و اولیا و فرشتگان الهی ذره ای بی ادبی بروز کند، مشکل ساز است. در روایت آمده است: فرشته ای در شب معراج به احترام پیامبر خدا دیر از جا بلند شد. و این کم توجهی برای او مشکل ساز بود. فرشتگان معصیت ندارند، ولی ممکن است ترک اولی داشته باشند. و این منافاتی با این آیه که می گوید فرشتگان نافرمانی خدا نمی کنند ندارد.

لا یَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرونَ؛(2) از آنچه خدا به آنان فرمان داده است، سرپیچی نمی کنند و آنچه را که مأمورند، انجام می دهند.

فرشتگان به فرمان خدا هستند و ممکن است گاهی در حد خودشان کوتاهی کنند. چنان که در داستان فطرس ملک آمده است.

وقتی این فرشته در ادب و احترام به پیامبر مکث و تأنی کرد، جبرئیل به

ص: 24


1- تفسير الصافی، ج 3، ص 48؛ بحار الانوار، ج 12، ص 251
2- سوره تحریم، آیه 6

او نهیب زد که مگر نمی شناسی؟ او اول شخصیت عالم هستی و سید انبیا و اولیای الهی است! عذر خواهی کرد که اشتباه کردم. به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسید. عرض کرد: یا رسول الله، من دو رکعت نمازی خوانده ام که بیست هزار سال طول کشیده است. حاضرم این نماز را به شما هدیه کنم. پیامبر فرمودند: من به این نماز نیازی ندارم.

یک «سبحان الله» پیامبر، بر همۀ اعمال و عبادات مخلوقات برتری دارد.

عرض کرد: به امت شما هدیه می کنم. فرمود: امت هم نیاز ندارد. ببینید پیامبر چقدر غنای نفس دارد.

اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی؛(1) خداوند! غنا و بی نیازی مرا در نفسم قرار ده!

فرمود: امت من نیازی ندارد. امت گناهکار چگونه نیاز ندارد؟! فرمود: به عزت خدا، هر یک از گناهکاران آن ها یک مرتبه بر من صلوات بفرستد، ثواب آن از این بیست سال طاعت تو بیشتر است و خداوند از برکت این صلوات، بیش از نماز تو به آن ها ثواب می دهد.(2)

نماز چند هزار سالۀ فرشته به پای یک صلوات نمی رسد. صلواتی که برای پیامبر و آل او فرستاده می شود، از آن نماز چند هزار ساله بالاتر است.

سعی کنید وقتی نام مبارک پیامبر در مجالس و خانه های شما برده می شود، صلوات بفرستید که برکات بسیار زیادی دارد.

ص: 25


1- مفاتيح الجنان، دعای عرفه امام حسین
2- شرح و فضائل صلوات، ص 115

تربیت های آسمانی

در عالم الگو و اسوه ای برتر و بالاتر از پیامبر خدا نیست و نخواهد بود. خطبۀ قاصعه یکی از خطبه های بسیار زیبا و مهم «نهج البلاغه» است که توصیه می شود حتماً مطالعه کنید.

بخش های آخر خطبه، مربوط به فضائل خود مولاست. و بخش مهمی هم اختصاص به فضائل وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد که از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام تبیین شده است.

حضرت می فرمایند:

وَلَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ صلی الله علیه و آله مِنْ لَدُنْ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ المکارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ؛(1) از همان زمان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راه های بزرگواری و درستی و اخلاق نیک عالم راهبری کند.

این است که پیامبر فرمودند:

اَدَّبَنی رَبّی وَ أَحْسَنَ تَأْدیبی؛(2) خداوند مرا ادب آموخت و چه خوب ادب آموخت!

ص: 26


1- نهج البلاغه خطبه 192 مناقب آل ابی طالب ، ج 2، ص 180؛ بحار الانوار، ج ،15 ، ص 361
2- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 392؛ بحار الانوار، ج 108 ، ص 222

بنابراین، پیامبر به وسیلۀ فرشته ای از سوی خداوند، شبانه روز تحت حفظ و تعلیم و تربیت بوده است.

تربیت یافتۀ پیامبر

حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: من از طفولیت این چنین تحت تربیت پیامبر خدا بودم:

وَضَعَنی فی حَجْرِهِ وَ اَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی اِلی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنی فی فِراشِهِ وَ یُمِسُّنی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنی عَرْفَهُ وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنیهِ؛(1) او مرا در دامن خویش پرورش داد. من کودک بودم. او مرا (همچو فرزندش) در آغوش خویش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد. بدنش را به بدنم می چسباند و بوی پاکیزۀ او را استشمام می کردم. غذا را می جوید و در دهانم می گذاشت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسان مادری دلسوز و مهربان که به فرزندش عشق می ورزد، امیرالمؤمنین علیه السلام را که کودکی بیش نبود، این گونه در دامان مهر و محبت خود پرورش می داد و به او عشق می ورزید. و پس از کودکی نیز او را تربیت کرد و ادب آموخت. و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز چه نیکو ادب می آموخت!

وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیل اَثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لی فی کُلِّ یَومٍ مِنْ اَخْلاقِهِ عِلْماً وَ یَأمُرُنی بِالاقتداءِ بِهِ؛(2) و من همچون شتر بچه ای که به دنبال

ص: 27


1- نهج البلاغه، خطبه 192 بحار الانوار، ج 14، ص 475
2- همان

مادرش حرکت می کند، همواره در پی پیامبر بودم. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت.

تسلیم در برابر حق

این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام است که من همچون بچه شتری که دنبال مادرش حرکت می کند، همیشه به دنبال پیامبر بودم و اخلاق نیک را از پیامبر می آموختم. در روایت هم مؤمن به شتر تشبیه شده است، در حدیثی آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

فَاِنَّ المُؤْمِنَ کَالجَمَلِ الاَلوفِ حَیثُ ما قیدَ استِقادَ؛(1) مؤمن همانند شتری است که بسیار انس و الفت می گیرد. هر کجا که راهبری شود، رام و مطیع است.

یعنی این قدر نرم و ملایم است! در ملایمت و انقیاد شتر گفته اند که اگر افسار شتری را به یک موشی دهند و آن موش افسار را بکشد، شتر او را همراهی می کند.

این نرمی و ملایمت و انقیاد در برابر حق است. مؤمن در برابر حق تسلیم محض است. هیچ گونه مقاومت و سرسختی ندارد. فض و غلیظ و جبهه گیر نیست. رام و آرام و مطیع است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در همان خطبه می گوید که پیامبر خدا به من فرمود:

ص: 28


1- ارشاد القلوب، ج 1، ص 37

اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلّا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبیٍّ؛(1) آنچه را می شنوم، تو نیز می شنوی و آنچه را من می بینم، تو نیز می بینی. تنها فرق من و تو این است که تو پیامبر نیستی.

خداوند همۀ چیزهایی را که به پیامبر مرحمت کرده، به علی علیه السلام نیز مرحمت فرموده است.

خُلق عظیم

در هر صورت پیامبر ما تربیت شدۀ خداست. در روایت آمده است که خداوند پیامبرش را تربیت کرد و چون به کمال ادب رسید، خداوند به او فرمود:

اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛(2) به راستی که تو دارای اخلاق بسیار بزرگوارانه ای هستی.

این مطلب را خدای بزرگ می گوید، نه یک انسان معمولی. خدای عظیم می گوید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ». در این آیه چندین تأکید وجود دارد. «علی» برای استیلاست. و این تعبیر بسیار بلندی است. یعنی بر خلق عظیم استیلا پیدا کرده ای. بر مرکب شاهوار اخلاق عظیم سوار شده ای.

آنچه به پیامبر عزیز عظمت بخشید و خداوند از آن با عظمت یاد کرده است، خلق و خوی زیبای پیامبر است. و این را می توان مهم ترین شاخصه و ویژگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر شمرد. از این رو هرقدر انسان خوش اخلاق تر باشد،

ص: 29


1- نهج البلاغه، خطبه 192
2- سوره قلم، آیه 4

به پیامبر خدا، نمونۀ کامل انسانیت شبیه تر و نزدیک تر است. خود آن حضرت نیز به این حقیقت تصریح فرموده اند:

اَشْبَهُکُمْ بی اَحْسَنُکُمْ خُلْقاً؛(1) شبیه ترین شما به من کسی است که اخلاقش نیکوتر باشد.

در روایتی آمده است که شخصی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا علی، اخلاق و اوصاف پیامبر را برای من شرح بده. حضرت فرمودند: شما نعمت های دنیا را برای من شرح بده، تا من برای تو اخلاق و اوصاف پیامبر را روشن سازم. عرض کرد: چه کسی می تواند نعمت های دنیا را شرح بدهد!

عظمت خلقت

در یکی از سایت ها آمده بود که تاکنون یازده هزار نوع مورچه کشف شده است. شاید بیش از این وجود دارد. و هر کدام چقدر آثار دارند. اگر نباشند وضع محیط زیست برخی از مناطق به هم می خورد. در بعضی از مناطق که پشه و مگس نبود، هوا مسموم شده بود. مثل این که اگر گیاه و درخت نباشد، اکسیژن هوا کم می شود. آنچه در دنیا هست، حتماً حکمت و خاصیتی دارد و لازم است.

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست *** که هر چیزی به جای خویش نیکوست

ص: 30


1- الامالي للصدوق، ص 271؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 50؛ بحار الانوار، ج 68 ص387

یعنی هر چیزی باید به جای خودش باشد. در «سفینۀ البحار» مرحوم شیخ عباس قمی آمده است: عالمی به سوسکی رسید که در کود زندگی می کند. پیش خودگفت: خدا این موجود را برای چه خلق کرده است؟ موجودی که در کود زندگی می کند، منشأ چه اثری است؟!

دُملی در بدنش پیدا شد. هر چه کرد، خوب نشد. پس از چند ماه ناراحتی نزد حکیم حاذقی رفت. حکیم پودری به او داد تا روی دمل بریزد. همان پودر موجب شد که خوب شود. پرسید: این دارو چه بود که درد مرا درمان کرد؟! گفت: این پودر همان سوسک است. خداوند به این وسیله به او فهماند که هر چیز در جای خودش نیکوست.(1)

در هر صورت میلیون ها نوع ماهی و گیاه و میوه و علف های مختلف وجود دارد. کیست که بتواند نعمت های دنیا را شماره کند! کهکشان ها و ستاره های بی شماری در این فضا وجود دارد.

بیان خلق پیامبر

امیرالمؤمنین علیه السلام از سؤال کننده خواست تا نعمت های دنیا را برشمرد تا حضرت دربارۀ خلق و خوی پیامبر بگوید. عرض کرد: چه کسی قادر است نعمت ها را بشمارد! حضرت فرمودند: خداوند متعال دربارۀ نعمت های دنیا با همۀ گستردگی آن می فرماید:

ص: 31


1- سفينة البحار، ج 2، ص 740 کلمۀ خنفس؛ بحار الانوار، ج 61، ص 313

قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ(1)؛ بگو بهرۀ دنیا ناچیز است.

خداوند متعال همۀ دنیا را با این گستردگی می گوید: «متاعٌ قلیلٌ». ولی همان خدای بزرگ وقتی به خلق و خوی پیامبر می رسد، می گوید: «اِنّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ.»(2)

پستی دنیا

نعمت های دنیا کوچک است، اصلاً دنیا کوچک است. دنیا یعنی پست و پایین. پیامبر خدا به اباذر فرمودند:

یا اَباذَر، الدُّنیا مَلْعُونَةٌ وَ مَلْعُونٌ ما فیها اِلّا مَا ابْتُغِیَ بِهِ وَجْهُ اللهِ وَ ما مِنْ شَیءٍ اَبْغَضُ اِلیَ اللهِ تَعالی مِنَ الدُّنیا خَلَقَها ثُمَّ اَعْرَضَ عَنْها فَلَمْ یَنْظُرْ اِلَیْها وَلا یَنْظُرُ إلَیها حَتّی تَقومَ السّاعَةٌ؛(3) ای ابوذر، دنیا و آنچه در آن است لعنت شده است، مگر آنچه با آن رضای خدا تحصیل گردد. و پیش پروردگار عالم مبغوض تر از دنیا نیست. آن را بیافرید، سپس از آن اعراض نمود و دیدۀ رحمت بر آن نیفکند و تا قیامت نیز به آن نظر نخواهد فرمود.

امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ پستی دنیا می فرمایند:

مِنْ هَوانِ الدُّنیا عَلیَ اللهِ اَنَّهُ لا یُعْصی اِلّا فیها وَلا یَنالُ ما عِنْدَهُ اِلّا

ص: 32


1- سوره نساء، آیه 77
2- فضائل پنج تن به نقل از صحاح سته، ج 1، ص 209
3- الامالى، للطوسي، ص 531؛ بحار الانوار، ج 74، ص 82

بِتَرْکِها؛(1) برای پستی دنیا همین بس که تنها محل معصیت خدا آنجاست. و برای رسیدن به پاداش خدا راهی جز ترک آن نیست.

اگر کسی از دنیا بگذرد، کارش درست است.

هدف بعثت

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چهل سال به صورت عادی بین مردم زندگی می کردند. سه سال هم دعوت مخفی داشتند. فقط بیست سال به طور علنی اظهار دعوت نمودند و نبوت خود را اظهار کردند. اگر این بیست سال هم دست روی دست می گذاشتند، حادثه ای به نام اسلام اتفاق نمی افتاد. چرا چنین تحول عظیمی در عالم ایجاد کردند؟ مقصدشان چه بود؟ خودشان مقصد و هدف از بعثت را چنین بیان می فرمایند:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ؛(2) من تنها برای این مبعوث شدم که مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.

از این معلوم می شود که کرامت های اخلاقی بسیار مهم است. می توانستند بگویند: مبعوث شدم تا نماز خوان، روزه گیر، مجاهد و رزمنده و حاجی درست کنم، ولی دست روی اخلاق گذاردند. تعبیر «انّما» در روایت بسیار مهم است؛ چون انحصار را می فهماند. یعنی تنها هدف از بعثت، اخلاق

ص: 33


1- مجموعة ورام، ج 1، ص 137؛ بحار الانوار، ج 70، ص 132 نهج البلاغه حکمت 385
2- مكارم الاخلاق، ص 8؛ بحار الانوار، ج 68 ص 382

است. می خواهم خوش اخلاق درست کنم.

از این فرمایش پیامبر نیز معلوم می شود که هدف و مقصد همۀ انبیا همین اخلاق بوده است؛ چون پیامبر اسلام که خاتم پیامبران و کامل کنندۀ ادیان الهی است، برای به اتمام رساندن مکارم اخلاق آمده اند. و این بدان معنا است که پیامبران گذشته هم مقصدشان مکارم اخلاق بوده و به وسیلۀ پیامبر خاتم این مکارم به نهایت و کمال خود خواهد رسید.

در اهمیت اخلاق همین یک جمله کافی است. مقصد آخرین فرستادۀ خدا و برترین شخصیت جهان هستی و کسی که همۀ انبیا و اولیا دست نشاندۀ اویند، اخلاق است. مقصد سید الاولین و الاخرین، سرور همۀ فرشتگان و انبیا و امامان و کسی که حضرت امیر علیه السلام فرمود: من عبد و شاگرد اویم، اخلاق است.

حقیقت دین

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیامبرآور اخلاق است. برای اخلاق مبعوث شد و قیام کرد. شخصی به حضور رسول خدا رسید و گفت: «یا رَسولَ الله، ما الدّینُ؛ دین چیست؟» حضرت فرمودند: «حُسْن الخُلْق؛ خوش اخلاقی است.» رفت و پس از اندکی از سمت راست آن حضرت آمد و گفت: «ما الدّین؛ دین چیست؟» حضرت فرمودند: «حُسْنُ الخُلق؛ خوش اخلاقی.» رفت و دوباره از سمت چپ آن حضرت آمد و گفت: «ما الدین؛ دین چیست؟» حضرت باز فرمودند: «حُسن الخُلق؛ خوش اخلاقی.»

ص: 34

دوباره رفت و از پشت سر آن حضرت آمد و پرسید: «ما الدّین؛ دین چیست؟» حضرت نگاهی به او کردند و فرمودند: «اَمَا تَفقَهُ الدَّینُ هُوَ اَنْ لا تَغْضَبَ؛ آیا دین را نیافته ای؟ دین آن است که خشمگین نشوی.»(1) حقیقت و اساس حسن خلق این است که غضب نکنی، نرمخو و ملایم باشی.

و در جایی دیگر حقیقت اسلام را حسن خلق بر می شمارند:

اَلْاِسلامُ حُسْنُ الخُلْقِ؛(2) حقیقت اسلام خوش اخلاق بودن است.

اخلاق در میزان اعمال

اخلاق خوب انسان را عاقبت به خیر می کند، هر چند کافر باشد. اخلاق خوب نجاتبخش انسان است. ممکن است کسی غرق گناه باشد و خوش اخلاقی موجب نجات او شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اَوَّلُ ما یُوضَعُ فی میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ القِیامَةِ حُسْنُ خُلْقِهِ؛(3) نخستین چیزی که روز قیامت برای سنجش اعمال انسان در میزان گذارده می شود، خوش اخلاقی اوست.

و در روایتی دیگر فرمودند:

ص: 35


1- مجموعة ورام ج 1 ص 89؛ بحار الانوار، ج 68، ص 393
2- ميزان الحكمة، ج 2، ص 1343 ، ح 8815 به نقل از کنز العمال
3- بحار الانوار، ج 68 ص 385؛ قرب الاسناد، ص 22

ما مِنْ شَیءٍ اَثْقَلُ فِي المیزانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ؛(1) در میزان سنجش اعمال انسان چیزی گرانسنگ تر از اخلاق نیکو نیست.

تقویت ایمان و کفر

مهم ترین عنصری که موجب تقویت ایمان انسان می شود، حسن خلق و سخاوت است. و آنچه که موجب استحکام کفر می شود، بداخلاقی و بخل است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی این حقیقت را این چنین تبیین فرموده اند:

اَفْضَلُ ما یوزَنُ فِي الْمیزان حُسنُ الخُلْقِ وَ السَّخاءِ وَ لَمّا خَلَقَ اللهُ تعالی الایمانَ قالَ اللّهُمَّ قَوِّنی فَقَوّاهُ بِحُسْنِ الخُلْقِ وَ السَّخاء وَ لَمّا خَلَقَ اللهُ الْکُفْرَ قالَ اللّهُمَّ قَوِّنی فَقَوّاهُ بِالْبُخْلِ وَ سُوءِ الخُلْقِ؛(2) برترین چیزی که در میزان اعمال برای سنجش گذارده می شود، حسن خلق و سخاوت است. هنگامی که خدای تعالی ایمان را آفرید، ایمان گفت: خداوندا، مرا قوت بخش. و خداوند او را به حسن خلق و سخاوت قوت بخشید. و هنگامی که خداوند کفر را آفرید، کفر گفت: خداوندا، مرا قوت بخش، و خداوند او را به بخل و بداخلاقی قوت بخشید.

خوش اخلاقی و سخاوت ایمان آدمی را جلا می دهد و قوّت می بخشد و در برابر آن بداخلاقی و بخل تقویت کنندۀ کفر است.

ص: 36


1- بحار الانوار، ج 68 ص 383 شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 340.
2- جامع السعادات، ج 1، ص 343 المحجة البيضاء، ج 6، ص 90

به سوی بهشت

اخلاق آن قدر مهم است که کافر خوش اخلاق و با سخاوت ممکن است عاقبت به خیر شود و به بهشت برود، ولی مسلمان بخیل و بداخلاق سر از جهنم در بیاورد.

در «خصال» شیخ صدوق آمده است که سه نفر از کفار حربی نقشۀ ترور پیامبر را داشتند و هم قسم شدند که آن حضرت را به قتل برسانند. امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایی به سوی آنان رفت. یکی را کشت و دو نفر از آنان را دستگیر کرد.

به فرمان پیامبر یکی از آنان را آوردند. حضرت به او فرمود: شهادتین بگو و جان خود را آزاد کن. از شهادتین امتناع ورزید. او را اعدام کردند. نفر دیگر نیز از شهادتین امتناع ورزید. حضرت فرمان قتل او را نیز صادر فرمودند. امیرالمؤمنین علیه السلام قصد داشتند او را اعدام کنند که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت:

یا مُحَمَّد اِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقولُ: لا تَقْتُلْهُ فَاِنَّهُ حَسَنُ الخُلْقِ سَخِیٌّ فِي قَوْمِهِ؛ ای محمد، پروردگارت بر تو درود می فرستد و می گوید: او را اعدام نکن که او در میان قومش دارای اخلاقی نیکو و سخاوت است.

آن مرد مشرک که زیر شمشیر بود گفت: آیا این فرمان از جانب پروردگار تو آمده است؟! حضرت فرمودند: بله. گفت: درست گفته است. من همیشه سعی می کردم به دیگران انفاق کنم و خوش اخلاق باشم. و

ص: 37

شهادتین گفت و مسلمان شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

هذا مِمَّن جَرَّهُ حُسْنُ خُلْقِهِ وَ سَخاؤُهُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ؛(1) این شخص کسی است که خوش اخلاقی و سخاوتش او را به سوی بهشت پر نعمت کشاند.

معلوم می شود خوش اخلاقی و سخاوت با ریشۀ کفر مبارزه می کند و کفر را به ایمان مبدل می سازد و بداخلاقی و بخل ایمان انسان را از بین می برد و به کفر تبدیل می کند.

رهایی از بخل نفس

انسان سخاوتمند معمولاً عاقبت به خیر و تمام گناهانش آمرزیده می شود. آثار سخاوت، فراوان و بسیار مهم اند. سخاوت آن قدر مهم است که یکی از راویان حدیث می گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که از اول شب تا به صبح گِرد خانۀ خدا طواف می کرد و می گفت:

اَللّهُمَّ قِنی شُحَّ نَفْسی؛ خداوندا، مرا از بخل نفسم حفظ فرما!

این مطلب برای بعضی موجب تعجب شد که مگر دعای دیگری نیست که امام صادق علیه السلام این گونه دعا می کنند. لذا بعد از طواف از حضرت پرسیدند: این چه دعایی است؟! فرمودند:

اَیُّ شَیْءٍ اَشَدُّ مِنْ شُحِّ النَّفْسِ اِنَّ اللهَ یَقُولُ: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ

ص: 38


1- الأمالي للصدوق، ص 107؛ بحار الانوار، ج 68، ص 390، ح 49

فَاُولئِکَ هُمُ المُفْلِحونَ؛(1) چه چیز سخت تر و دشوارتر از بخل نفس است. چرا که خداوند می فرماید: و کسانی که از بخل خویشتن مصون بمانند، از رستگاران اند.

انسان باید مال بدهد، آبرو بدهد، جان بدهد. اگر از این گردنۀ دشوار رد شد، از همه چیز رد شده است. بعد از این گردنه سرازیری است. لذا می فرمایند: برترین چیزی که در میزان گذارده می شود، حسن خلق و سخاوت است.

سرآغاز نامۀ عمل مؤمن

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مظهر اخلاق حسنه بودند. اخلاق را خیلی مهم بگیرید. اخلاق خوب این قدر مهم است که در روایت آمده است که امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند:

عِنوانُ صَحیفَةِ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ؛(2) سرآغاز نامۀ عمل مؤمن زیبایی اخلاق اوست.

یعنی پرونده را که باز می کنند و می خواهند بدانند که این فرد بهشتی است یا جهنمی، بررسی می کنند که آیا خوش اخلاق است، یا بداخلاق. اگر خوش اخلاق بود، پرونده به اجرائیات بهشت می رود. ولی اگر بداخلاق بود، کارش تمام است.

حدیثی دیگر نیز دربارۀ عنوان صحیفۀ مؤمن آمده است که مقایسۀ این

ص: 39


1- سوره تغابن آیه 16؛ بحار الانوار ، ج 70، ص 301
2- صحيفة الامام الرضا الله ، ص 67 بحار الانوار، ج 68، ص 392

دو روایت بسیار جالب است. انس بن مالک می گوید:

وَ اللهِ الَّذی لا اِلهَ اِلّا هو سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و اله یَقُولُ: عِنوانُ صَحیفَةِ المُؤْمِنِ حُبُّ عَلیِّ بْنِ اَبی طالبٍ علیه السلام؛(1) سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، شنیدم که رسول خدا می فرمود: عنوان نامۀ عمل مؤمن محبت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

در حقیقت اخلاق و محبت علی علیه السلام در کنار هم و همسنگ هم اند. یعنی محبّ امیرالمؤمنین علیه السلام دارای حسن خلق است.

معیار انتخاب همسر

روایاتی که در باب گزینش همسر آمده است، به روشنی بیانگر اهمیت حسن خلق است و می توان آن را به عنوان نخستین و مهم ترین ملاک و معیار برای انتخاب همسر دانست. یکی از اصحاب امام باقر علیه السلام می گوید: نامه ای به آن حضرت نوشتم و دربارۀ معیار برای گزینش همسر برای دخترانم از آن حضرت راهنمایی خواستم. امام باقر علیه السلام در پاسخ نامه با خط مبارکشان چنین مرقوم فرموده بودند:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : اِذا جاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ فَزَوِّجُوهُ اِلّا تَفْعَلُوا تَکُنْ فَتَنَةٌ فِي الاَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ؛(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 40


1- بشارة المصطفى، ج 2، ص 154؛ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 151؛ بحار الانوار، ج 27، ص 142 ، ح 149
2- الکافی، ج 5، ص 347؛ بحار الانوار، ج 100، ص 373

هرگاه کسی به خواستگاری آمد که اخلاق و دینش را می پسندید، او را به دامادی بپذیرید. اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین روی می دهد.

نخستین معیاری که برای خواستگار مطرح شده است، اخلاق است. حتی اخلاق فرد را بر دین او مقدم داشته است. چون با یک نفر خوش اخلاق، هر چند ایمان کاملی نداشته باشد، می توان همسفر شد، همسایه شد و حتی با او زندگی کرد، ولی مسلمانی که اخلاق ندارد، قابل تحمل نیست.

یک زن و شوهر اگر اخلاقشان خوب باشد و با یکدیگر مهربان باشند، با صلح و صفا زندگی می کنند، هر چند از نظر مادی در تنگنا باشند. بدون خانه و ماشین و با وجود مشکلات اقتصادی، اما با خلق خوش و مهر و محبت به راحتی می توان زندگی کرد.

گنجینه های رزق

اصلاً یکی از چیزهایی که رزق را زیاد می کند، خوش اخلاقی است. امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطبه هایشان که به «خطبۀ الوسیلۀ» معروف است، چنین می فرمایند:

فِی سِعَةِ الأَخْلاقِ کُنُوزُ الاَرْزاقِ؛(1) گنجینه های رزق، در خوش خلقی است.

این یک حقیقت است. کسی که اخلاق خوب دارد، برایش هدیه

ص: 41


1- الكافى، ج 8 ص 23؛ تحف العقول، ص 98؛ بحار الانوار ، ج 70، ص 339

می فرستند. کسب و کارش رونق می گیرد. اصلاً سر او دعواست. اما کسی که هنر و صنعت دارد، ولی تعهد و اخلاق ندارد، همه از او گریزان اند. اگر هم به سراغ او بروند، با اکراه می روند.

بهشتِ خانه

اگرزن و شوهر بهترین خانه و وسائل زندگی و امکانات را داشته باشند، ولی اخلاق نداشته باشند، خانه شان جهنم است. مرتب با یکدیگر درگیرند. اما زن و شوهری که با محبت و صلح و صفا و خلق خوش زندگی می کنند و دل هاشان با هم یکی است، خانه شان بهشت است.

حاج آقای دولابی بارها می فرمودند: اگر دو تا دل با هم یکی شود، سومی آن ها خدا و امام زمان علیه السلام و خوبان عالم اند. یعنی باید «من» را کنار بگذارند و با هم یکی باشند. این زندگی چقدر لذت بخش است.

می فرمودند: من یک زن و شوهری را در تهران دیدم که در یک اتاق کوچک زندگی می کردند. فرش زیر پایشان یک زیلو بود و با یک سماور کهنه و چند استکان و اندکی ظرف به سر می بردند، ولی به یکدیگر عشق می ورزیدند. از نظر مادی چیزی نداشتند، اما از نظر معنوی و لذت زندگی هیچ سلطانی به گردشان نمی رسید.

می فرمودند: من هرگاه به خانۀ آن ها می رفتم، تا چند وقت لذت زندگی این ها در کامم می ماند. شهری که همه دارند برای تشریفات و تجملات می دوند، این ها به همین ناچیز قناعت کرده اند و خوش اند.

ص: 42

به قول مولانا:

پادشاهان جهان از بد رگی *** ورنه ادهم وار سرگردان و دنگ

بو نبردند از شراب بندگی *** ملک را بر هم زدندی بی درنگ

اگر واقعاً خوردن و خوابیدن لذت باشد، حیوانات هم دارند. هنر انسان به خلق و صفات اوست. خداوند طعم قناعت و رضا و اخلاق را به ما بچشاند!

آشتی با خدا

انسان باید با خدا هم آشتی باشد. برخی از افراد خلقشان با خدا هم تنگ است و از خدا ناراحت اند. می گویند: به یک نفر این قدر مال داده است و به دیگری نداده. شاکی از خدا بسیار است. خوش اخلاقی فقط نسبت به خلق نیست. انسان باید با خدا هم خوش اخلاق باشد.

برخورد زیبای پیامبر

اَنَس بن مالک یازده سال در خدمت پیامبر خدا بود. داستان های زیبایی از سیره و رفتار و اخلاق آن حضرت نقل می کند. می گوید: در محضر پیامبر خدا بودم. بر دوش پیامبر عبایی بود که حاشیه ای خش داشت. یک عرب بادیه نشین و بی فرهنگ با دو شتر نزد حضرت آمد و عبای آن حضرت را گرفت و محکم کشید. آن چنان که گردن آن حضرت آزرده شد. و همانند کسی که از پیامبر طلب دارد، با بی ادبی گفت: «یا مُحَمَّدُ اِحْمَلْ بَعیریَّ هذینِ مِنْ مالِ اللهِ الَّذی عِنْدَکَ فَاِنَّکَ لا تَحْمِلُ لِی مِنْ مالِکَ وَ لا مالِ اَبیکَ؛ ای محمد، این دو شتر مرا از مال خدا که نزد توست پر کن. گمان نکن که از مال خودت یا

ص: 43

مال پدرت به من می دهی.» این ها مال خداست.

اگر ما بودیم حتماً با او درگیر می شدیم. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا سکوت کردند. بعد فرمودند: «المالُ مالُ اللهِ وَ اَنَا عَبْدُهُ؛ مال، مال خداست و من بندۀ اویم.» آن گاه فرمودند: «وَ یُقادُ مِنْکَ یا اعرابیّ ما فَعَلْتَ بی؛ با این برخورد تندی که کردی من هم باید قصاص کنم؟!» عرض کرد: نه. فرمودند: چرا؟ عرض کرد: «لِاَنَّکَ لا تُکافئُ بالسَّیِّئَةِ؛ چون شما به بدی مکافات نمی کنی.» پیامبر هم تبسم فرمودند. آن گاه فرمان دادند تا یک بار شتر گندم و یک بار شتر خرما به او بدهند.(1)

پیامبر نه تنها او را مؤاخذه نکردند، بلکه به او هدایا هم دادند. این برخوردهای پیامبر بود که تحول عجیبی در عالم به وجود آورد.

خداوند به برکت اهل بیت علیهم السلام به همۀ ما اخلاق پسندیده عنایت فرماید!

ص: 44


1- سفينة البحار، ج 2، ص 682

جلسه دوم

اشاره

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛(1) به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم و مهربان شدی. اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.

تخلق به اخلاق الهی

اگر صلوات هیچ خاصیتی جز تخلق به اخلاق الهی، نداشته باشد، برای اهمیت والای آن کافی است. صلوات همکاری با خداست. در قرآن کریم، فقط در یک جا «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا» در وسط آیه آمده است. آن هم آیه صلوات است:

اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمنوا صَلّوا عَلَیه وَ سَلِّمُوا تَسلیماً؛(2) خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید.

ص: 45


1- سوره آل ،عمران آیه 158
2- سوره احزاب آیه 56

صلوات همکار و همنوا شدن با خداست. و از این بالاتر اطاعت و امتثال امر الهی است.

«یُصَلُّون» یعنی دائماً صلوات می فرستند. «صَلّوا» امر است و اگر دلیلی بر استحباب آن نباشد، ظاهرش وجوب است.

در هر صورت صلوات فرمان خداست. اگر کسی می خواهد همیشه فرمان خدا را امتثال کند و صفات و اخلاق خدایی در او به وجود بیاید، باید دل و جانش را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد نورانی کند.

همراهی با پیامبر

بحث اخلاق از مهم ترین مباحث دینی و اسلامی است. خداوند از پیامبرش را به خاطر خلق و خوی زیبایش ستایش کرده است:

اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظیمٍ؛(1) به راستی تو اخلاق عظیم و پسندیده ای داری.

اخلاق را باید جدی گرفت. اهمیت آن از نماز و روزه بیشتر است. اخلاق در رأس واجبات است. بلکه واجبات مقدمه برای اخلاق است.

پیامبر ما یک وقتی که می خواستند به سفر حج بروند، فرمودند:

مَنْ کانَ سَیِّیءَ الخُلْقِ وَ الجِوارِ فَلا یَصْحَبُنا؛(2) کسی که بداخلاق و بد همسایه است، با ما همسفر نشود.

ص: 46


1- سوره قلم آیه 4
2- مكارم الاخلاق، ص 251؛ بحار الانوار، ج 73، 273

پیامبری که مظهر خلق عظیم است، می فرماید: انسان بداخلاق با ما همسفر نشود. این هشدار بزرگی است! چون انسان بد اخلاق حال همه را می گیرد. مثل فضلۀ موش است که همه را آلوده می کند. همه می خواهند کاری انجام دهند، او ساز مخالفت می زند و فتنه درست می کند.

این قدر بداخلاقی زشت است که پیامبر خدا که مظهر رحمت است، او را نمی پذیرد. اگر فرمودند: بداخلاق با ما همسفر نشود، فقط مربوط به قافلۀ ظاهری نیست. می توانید آن را توسعه بدهید؛ هر کس بد اخلاق است، دارد از پیامبر فاصله می گیرد. پیامبر او را نمی پذیرد و نمی تواند با پیامبر همراهی کند.

بهشت و جهنم ناگزیر

اخلاق آن قدر مهم است که فرمودند: کافر خوش اخلاق بالاخره عاقبت به خیر می شود و به بهشت می رود. ولی مسلمان بداخلاق که بداخلاقی ملکه او شده، همین اخلاق بد، او را به آتش جهنم می کشاند. و این بسیار مهم است. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الخُلْقِ فَاِنَّ حَسَنَ الخُلْقِ فِي الجَنَّةِ لامَحالَةَ وَ ایّاکُمْ وَ سُوُءَ الخُلْقِ فَاِنَّ سَیِّیءَ الخُلْقِ فِي النّارِ لامَحالَةَ؛(1) بر شما باد به حسن خلق؛ که انسان خوش خلق ناگزیر در بهشت است. و بپرهیزید از بداخلاقی؛ که انسان بد اخلاق ناگزیر در آتش است.

«عَلَیکُم» یعنی بر شما واجب است. این یک فرهنگ غلطی است که در

ص: 47


1- صحيفة الامام الرضاعة ، ص 88 جامع الاخبار، ص 107؛ بحار الانوار، ج 68، ص 386

جامعه چنین رواج یافته که نماز و روزه را واجب می دانند، ولی اخلاق خوب را واجب نمی دانند و بداخلاقی را چندان زشت نمی شمارند. باید این ذهنیت را اصلاح کرد که اخلاق خوب مستحب نیست، بلکه از واجبات است.

گناه نابخشودنی

بر اساس فرهنگ واقعی اهل بیت علیهم السلام باید بداخلاقی را از گناهان کبیره برشمرد. گاهی می گویند: فلانی خیلی آدم خوبی است، فقط بداخلاق است. گویا بداخلاقی را یک امر مکروه می دانند و این درست نیست. یکی از معیارهای مهم خوبی و بدی انسان اخلاق اوست.

بداخلاقی موجب می شود که انسان از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام جدا شود و به سوی جهنم سوق داده شود. چیزی که انسان را به آتش جهنم می کشاند، مسلماً حرام است. اخلاق بد این قدر مذموم است که پیامبر خدا فرمودند:

سُوءُ الخُلْقِ ذَنْبٌ لا یُغْفَرُ؛(1) بداخلاقی گناهی است که بخشوده نمی شود.

بسیاری از گناهان قابل بخشش است و با توبه و استغفار بخشیده می شود، اما بداخلاقی گناهی نابخشودنی است. یعنی تا زمانی که انسان بداخلاق است، گناهانش پاک نمی شود. دست کم خود گناه بداخلاقی پاک نمی شود.

ص: 48


1- المحجة البيضاء ، ج 6، ص 93 جامع السعادات، ج 1، ص 343

در بند گناه

در روایتی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است:

اَبیَ اللهُ لِصاحِبِ الخُلْقِ السَّیِّیءِ بالتَّوْبَةِ؛ خداوند از پذیرش توبۀ انسان بداخلاق امتناع می ورزد.

سؤال شد: «کَیْفَ یا رسولُ اللهِ؛ چگونه است که خداوند از پذیرش توبه او امتناع می ورزد؟» فرمودند:

لِاَنَّهُ تابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فِي ذَنْبٍ اَعْظَمُ مِنْهُ؛(1) چون او از گناهی توبه می کند و در گناه بزرگ تر از آن قرار می گیرد.

هر چه استغفار می کند، نماز شب می خواند، العفو می گوید، توبه اش قبول نمی شود. چون کسی که تند و خشن و بداخلاق است، اوضاع دیگران را هم به هم می زند. از یک گناه بیرون می آید، در گناه بزرگ تر وارد می شود. از یک چاه بیرون می آید، در چاه بزرگ تر سقوط می کند. دوباره عصبانی می شود و کاسه کوزه ها را به هم می ریزد و آرامشی برای کسی باقی نمی گذارد. توبه این فرد این است که از رذیلۀ بداخلاقی بیرون بیاید.

خداوند گناهان انسان خوش اخلاق را می آمرزد، هر چند استغفار نکند، اما توبۀ بداخلاق پذیرفته نیست، چون با بداخلاقی حق دیگران را ضایع کرده است. حق الناس است. باید اطرافیان خودش را راضی کند.

ص: 49


1- الكافى، ج 2، ص 321؛ بحار الانوار، ج 69، ص 216

آتش بداخلاقی

آنچه به دیگر اعمال انسان ارزش می بخشد و آن را در دایرۀ حسنات و کارهای نیک جای می دهد، حسن خلق است. انسان های بد اخلاق هر اندازه هم کارهای به ظاهر نیک و حسنه از آن ها صادر شود، بی فایده است؛ چون بداخلاقی آفتی است که حسنات انسان را هم به آتش می کشد.

انسان اگر بهترین لوازم زندگی را در معرض آتش قرار دهد، هیچ نفعی به حال او ندارد؛ چون هر چه فراهم کرده است، هر لحظه ممکن است در آتش بسوزد. باید ابتدا آتش را خاموش کرد و پس از آن به دنبال تدارک و فراهم نمودن وسائل آسایش بود. این است که فرموده اند:

سُوءُ الخُلْقِ سَیِّئَةٌ لا یَنْفَعُ مَعَها کَثْرَةُ الحَسَناتِ؛(1) بداخلاقی گناهی است که با وجود آن حسنات و نیکی ها فراوان سودی نمی بخشد.

انسان بداخلاق در آتش است. و هر آنچه اطراف اوست در معرض آتش گرفتن است. همدیگران در آتش او می سوزند و هم همۀ اعمالش با آتش بداخلاقی در معرض نابودی است. باید از آتش بداخلاقی بیرون بیاید و استغفار کند. این که توبۀ بداخلاق پذیرفته نیست، به خاطر این است که هنوز آتش بداخلاقی را خاموش نکرده و توبه به حال او سودی ندارد. و این قبول نشدن توبه تعبیر بسیار تند و هشدار دهنده ای است.

ص: 50


1- مجموعة ورام، ج 1، ص ص 90

همسان شرک به خدا

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بداخلاقی را همسان شرک به خدا قرار داده است. چون خداوند در قرآن می فرماید:

اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَری اِثْماً عَظیماً؛(1) خداوند هرگز شرک را نمی بخشد و پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد و شایسته بداند می بخشد. و آن کس که برای خدا شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.

خدا می گوید: من شرک را نمی بخشم، ولی غیر شرک را می بخشم. بداخلاقی هم مثل شرک است. یعنی مثل شریک قرار دادن برای خدا، گناه بزرگی است. این است که می گوییم: بداخلاقی از گناهان کبیره است.

در هر صورت اخلاق فاسد انسان را جهنمی می کند و از این بدتر نمی شود. فرمودند: بر شما باد به حسن خلق؛ که انسان خوش خلق حتماً به بهشت می رود و از بداخلاقی بپرهیزید و فرار کنید؛ که انسان را جهنمی می کند. تعبیر «لا محاله» یعنی تضمین شده است که انسان خوش اخلاق عاقبت بهشتی می شود و همراه پیامبر و امامان علیهم السلام است.

آتش نقد

انسان بداخلاق همین الآن هم در آتش است. حاج آقای دولابی می فرمودند: آیات و روایات را نقد معنا کنید. آدم بداخلاق همین الآن یک

ص: 51


1- سوره نساء، آیه 48

گلوله آتش است. هم خودش و همدیگران را در این آتش می سوزاند. آدم بداخلاق همین الآن در فشار قبر است.

اِنَّ الأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ وَ اِنَّ الفُجّارَ لَفی جَحیمٍ؛(1) به یقین نیکان در نعمتی فراوان اند و بدکاران در دوزخ اند.

یعنی ابرار همین الآن در بهشت اند و بدکاران همین الآن در جهنم اند. وگرنه می گفت: بعداً در بهشت اند، یا در جهنم اند. اگر کسی باطن و حقیقت آن ها را نگاه کند، می بیند. آدم بداخلاق با همه قهر است. روح او در فشار است و دیگران را هم در فشار و زحمت قرار می دهد. یعنی بهانه گیر و تنگ نظر است. معاشرت با او آدم را اذیت می کند.

وعده های خدا نقد است. همه را نقد معنا کنید. به قول حافظ:

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود *** وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم

وعده های خداوند

وعده های خدا عین موعد است. ممکن نیست خدا وعده بدهد و ما بعد از چند هزار سال دیگر به آن برسیم. در حدیث آمده است که «مزد کارگر را قبل از این که عرقش خشک شود بدهید.»(2) و از این بهتر این است که اگر به او مطمئن هستی، همان اول صبح مزدش را بدهی تا بانشاط کار انجام بدهد.

ص: 52


1- سوره انفطار، آیه 13 و 14
2- امام صادق : لا يَحِفُ عَرَتْهُ حَتَّى تُعْطِيَهُ أَجْرَتَهُ. الكافي، ج 5، ص 289.

بداند مزدش را پیشاپیش گرفته است.

خدای متعال هم وفیّ است. یعنی به وعده هایش وفا می کند و مزد ا نسان را نقد می دهد. خدا نسیه کاری ندارد. مزد را زود می دهد. یعنی همان موقعِ عمل می دهد. منتهی ما نمی بینیم.

اگر کار خوب می کنی و دلت باز می شود، مسرور می شوی و فضای روحت عوض می شود؛ اگر دست روی سر یتیم می کشی و احساس آرامش می کنی؛ اگر بر سر مظلوم می زنی و پکر می شوی و دلت می گیرد؛ این ها همه نشانۀ این است که خداوند مزدت را نقد داده است. اگر کسی از شما درخواستی کرد و می توانستی در خواست او را عمل کنی و نکردی، دلت می گیرد. اما اگر درخواست او را عملی کردی، آرامش وجدان پیدا می کنی.

درخواست و اجابت

انسان هر چه بتواند درخواست کسی را رد نکند، خوب است. خود قرآن هم فرموده است:

وَ اَمّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ؛(1) درخواست کننده را از خود مران.

اگر کسی نیاز مادی دارد،یا از شما کمکی در حل امورش می خواهد، سعی کنید او را اجابت کنید. امام باقر علیه السلام فرمودند:

لَوْ یَعْلَمُ السّائِلُ ما فِي المَسْأَلَةِ ما سَأَلَ اَحَدٌ اَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ المُعْطی ما فِي

ص: 53


1- سوره ضحی آیه 10

العَطِیَّةِ ما رَدَّ اَحَدٌ اَحَداً؛(1) اگر کسی بداند در درخواست کردن چیست، کسی از دیگر درخواستی نمی کرد. و اگر کسی می دانست در عطا کردن چیست، کسی دیگری را رد نمی کرد.

در سؤال و درخواست ذلت خوابیده است. انسان تا می تواند به کسی جز خدا رو نزند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

شیعَتُنا مَنْ لا یَسْأَلُ النّاسَ شَیْئاً وَلَوْ ماتَ جُوعاً؛(2) شیعۀ ما کسی است که از مردم چیزی درخواست نکند، هر چند از گرسنگی بمیرد.

هر چه بتوانید به کسی رو نزنید و درخواستی نکنید، برد کرده اید. اگر مردم بدانند در رد کردن سائل چقدر بدی خوابیده است، کسی، کسی را رد نمی کرد. اگر کسی حاجت مشروعی دارد، تا می توانید رد نکنید.

اجابت نکردن موسی

وقتی زمین قارون را گرفت و در خود فرو می برد، به حضرت موسی التماس می کرد تا نجاتش بدهد. حضرت موسی هم در پاسخ او گفت: «یَابْنَ لاوی لا تَزِدْنی مِن کَلامِکَ؛ ای پسر لاوی زیاد حرف نزن.» تا این که زمین قارون را با همۀ ثروتش در خود فرو برد.

حضرت موسی شب هنگام به مناجات رفت. خدا هم در پاسخ او گفت:

ص: 54


1- الکافی، ج 4، ص 20؛ بحار الانوار، ج 93، ص156
2- عدة الداعى ص 99؛ بحار الانوار، ج 93، ص 158

«یَابْنَ لاوی لا تَزِدْنی مِن کَلامِکَ.»(1) همان پاسخی که حضرت موسی به قارون داد. چون حضرت موسی قارون را رد کرد، خدا هم با همان لحن او را رد کرد و حضرت موسی چنان پکر شد که حد ندارد.

موسی کلیم الله، سفیر خدا و نمایندۀ الهی است. خدا به او بگوید من جوابت را نمی دهم! این مطلب حضرت موسی را داغ کرد. پرسید: خدایا، چرا داغم می کنی؟ گفت: چون پسرخاله ات، قارون را داغ کردی. خلاصه رد کردن چیز خوبی نیست.

جزای نقد

در هر صورت جزا و عقاب را باید نقد گرفت. باید دانست که خدا مزد انسان را نقد می دهد. اگر دلی را بسوزانی، حتماً دلت را می سوزانند. اگر دلی را شاد کنی، دلت را شاد می کنند. اگر انسان جزاها را نقدی ببیند، رفتار او عوض می شود.

بد اخلاقی جهنم حاضر است. خدا نصیب نکند که یکی از اعضای خانواده بداخلاق و خشن و بهانه گیر باشد. وضع خانه را به هم می ریزد. اما اگر اعضای خانه، همه خوش اخلاق و مهربان و باگذشت و با سعه صدر باشند، بهشت نقد است.

ص: 55


1- تفسیر قمی، ج 2، ص 122 البرهان، ج 4، ص 288

زمامداران بهشت و جهنم

انسان خوش اخلاق ناگزیر به سوی بهشت می رود. یعنی همین اخلاق خوب بالاخره او را عاقبت به خیر و بهشتی می کند. در یک روایت زیبا و هشدار دهنده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است:

حُسنُ الخُلْقِ زِمامٌ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ فی اَنْفِ صاحِبِهِ وَ الزِّمامُ بِیَدِ المَلَکِ وَ المَلَکُ یَجُرُّهُ اِلَی الخَیْرِ وَ الخَیْرُ یَجُرُّهُ اِلَی الجَنَّةِ وَ سُوءُ الخُلْقِ زِمامٌ مِنْ عَذابِ اللهِ فِي اَنْفِ صاحِبِهِ وَ الزِّمامُ بِیَدِ الشَّیْطانِ وَ الشَّیْطانُ یَجُرُّهُ اِلَی الشَّرِّ وَ الشَّرُّ یَجُرُّهُ اِلَی النّارِ؛(1) خوش اخلاقی زمامی از رحمت خدا در بینی صاحب آن است. و آن زمام به دست فرشته ای است. و آن فرشته آن انسان خوش اخلاق را به سوی کارهای خیر می کشاند و کارهای خیر او را به سوی بهشت می کشاند. و بداخلاقی نیز زمامی از عذاب خدا در بینی صاحب آن است. و آن زمام به دست شیطان است. و شیطان آن انسان بداخلاق را به سوی کارهای بد می کشاند و کارهای بد هم او را به سوی آتش جهنم می کشاند.

مهربانی، نرمی، ملاطفت، گفتار نرم و زیبا، برخورد با روی باز، خواهی نخواهی انسان را به سوی نیکی ها و بهشت سوق می دهد. یعنی این قبیل انسان ها فقط به درد بهشت می خورند. جایگاهی جز بهشت ندارند. در برابر آن آدم بدخلق، تند و خشن، کسی که مدام به دنبال دعوا و خشونت و داد و فریاد است، کسی که زبان گزنده دارد و همیشه عبوس و چهره در هم

ص: 56


1- جامع الاخبار، ص 107؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 328

کشیده است، فقط به درد جهنم می خورد.

این اخلاق و رفتار، ناگزیر او را جهنمی می کند. چون افسارش به دست شیطان است. و او را به هر جایی که می خواهد می کشاند و شیطان جز به بدی و بدکرداری و جهنم سوق نمی دهد. اگر می خواهید زمام امورتان به دست فرشتۀ خوبی ها باشد، ناگزیر باید خوش اخلاق باشید. و الا زمام خود را به دست شیطان سپرده اید.

گرایش به اخلاق

اگر اخلاق خوب باشد، همۀ خوبی ها را به دنبال خودش می آورد. یک زن و شوهر خوش اخلاق تا آخر عمر در کنار هم راحت زندگی می کنند. یک معلم خوش اخلاق، چقدر به شاگردانش آرامش می بخشد. تا آخر عمر از او به نیکی یاد می کنند، هر جا او را ببینند، احترامش می کنند. اما خدای نکرده اگر معلمی بداخلاق و خشن و بهانه گیر باشد، می گویند: خدا کند گیر کسی نیفتد.

این مطلب حدیث و سند و مدرک نمی خواهد. یک امر فطری و وجدانی و عرفی و عقلی است. ببینید مردم به یک کاسب خوش اخلاق چقدر گرایش دارند. از راه دور می آیند و از او خرید می کنند. اما همه از اطراف کاسب بدعنق و عبوس و بهانه گیر پراکنده می شوند. این خصوصیت اخلاق است. خداوند هم در قرآن به همین نکته اشاره دارد.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ

ص: 57

حَوْلِکَ؛(1) به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم و مهربان شدی. اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.

تمام ذکرها، دعاها، عبادت ها و خیرات و برکات به برکت اخلاق پیامبر است. یعنی معجزۀ بزرگ، اخلاق پیامبر است. خُلق بزرگ پیامبر بر اساس قرآن است. در حقیقت پیامبر تجسم خارجی اخلاق قرآنی و الهی است.

شیخ جعفر کاشف الغطا

مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا از عالمان بزرگ و استوانه های فقهای شیعی است. در نجف به سر می برده و از شخصیت های معروف و سرشناس آن دیار به شمار می رفته است. حالات فوق العاده ای داشته است. در حالات ایشان نوشته اند:

یک روز داشت برای اقامۀ نماز جماعت به مسجد می رفت. یک سید گرفتار و فقیری جلوی او را گرفت و بند شیخ جعفر شد که به من پول بدهید. حتماً مشکلاتی داشته است.

ملامت ممنوع!

ما نمی توانیم کسی را ملامت کنیم. ما فقط می توانیم درس عبرت بگیریم. یکی از احادیث کلیدی و کاربردی روایتی است که از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:

ص: 58


1- سوره آل ،عمران آیه 158

لَوْ عَلِمَ النّاسُ کَیْفَ خَلَقَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی هذَا الخَلْقَ لَمْ یَلُمْ اَحَدٌ اَحَداً؛(1) اگر مردم می دانستند که خداوند تبارک و تعالی این خلق را چگونه آفرید، هیچ کس دیگری را ملامت و سرزنش نمی کرد.

یعنی اگر انسان سر از خلقت در بیاورد که خداوند چگونه این انسان را آفریده است، جرئت ملالت و سرزنش به خود نمی داد. عبرت گرفتن، امر به معروف و خیر خواهی بسیار خوب است، اما سرزنش و ملامت امر ناپسندی است.

ما نباید دیگران را ملامت کنیم. در حدیث هم آمده است که اگر کسی را ملامت کنید، به سر خودتان می آید. مواظب باشید!

مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَرْکَبَهُ؛(2) هر کس بندۀ مؤمنی را به خاطر کار نکوهیده اش ملامت و سرزنش کند، نمی میرد تا خود مرتکب آن شود.

اگر یک شخص وسواسی را مسخره کردیم، خودمان به آن مبتلا می شویم. نصیحت و خیرخواهی و دلسوزی و محبت و دعا کردن خوب است، ولی تحقیر و اهانت و سرزنش بد است.

کرامت شیخ جعفر

آن سید عصبانی وقتی دید شیخ جعفر کاشف الغطا اظهار بی پولی کرد.

ص: 59


1- الكافى، ج 2، ص 44؛ بحار الانوار، ج ،66 ص 164
2- الکافی، ج 2، ص 356؛ بحار الانوار، ج 70، ص 384

آب دهانی به صورت شیخ جعفر انداخت. آب دهان به صورت یک مرجع تقلید و عالم بزرگ! اگر ما بودیم تند می شدیم. اما ایشان آن آب دهان را به سر و صورت خود می مالد و می گوید: آب دهان سید تبرک است. بعد می فرماید: من از تو خواهش می کنم که صبر کن تا موقع نماز، من برایت کاری بکنم.

می گویند: شیخ جعفر پس از نماز ظهر بلند شد و عبای خود را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: ای مردم! اگر من پیش شما آبرو دارم و آبروی من برای شما عزیز است، پول بریزید داخل این عبا که میهمانی داریم. و خودش بین صفوف جماعت حرکت کرد و برای آن سید فقیر پول جمع کرد. مردم هم هر قدر توان داشتند کمک کردند.

شیخ جعفر نگفت این بندۀ خدا آب دهان به صورت من انداخته تا مردم پدرش را در بیاورند. خودش برای او پول جمع کرد. کاری که ما هم عارمان می شود انجام دهیم. شیخ جفعر کاشف الغطا پول جمع کرد و با کمال ادب به این سید فقیر داد و گفت: مرا حلالم کن. این کرامت است!

اگر در پروندۀ شیخ جعفر کاشف الغطا در همۀ عمرش چیزی نباشد، جز همین حرکتش، برای نجات او کافی است. بنده معتقدم این کارش از میلیون ها نماز شب با ارزش تر است.

اهل گذشت

العفو گفتن کاری ندارد. خوارج نهروان هم این قدر نماز شب خوانده

ص: 60

بودند که پیشانی هایشان پینه بسته بود. اهل تلاوت قرآن بودند. اما مهم این است که تلاوت قرآن و نماز شب را در خودمان پیاده کنیم. آیا ما هم اهل العفو شده ایم. آیا همان طور که انتظار داریم خدا گناهانمان را ببخشد، از دیگران در می گذریم. آیا اهل العفو هستیم یا اهل علف!

حاج ملا آقاجان با حاج هادی ابهری که هر دو از بیدار دلان و اهل مکاشفه و شهود بودند، شب جمعه ای به زیارت حضرت عبدالعظیم آمده بودند. چراغ ها خاموش و مردم مشغول دعای کمیل بودند و صدای العفو بلند بود.

مرحوم حاج ملا آقاجان به حاج هادی می گوید: ببین این ها چه می خواهند. حاج هادی می گوید: من نگاه کردم دیدم همۀ آن ها می گویند: علف، علف، علف ...

همه به دنبال علف و متاع دنیا بودند. همه می گفتند: خدایا، به ما دنیا بده؛ پول، خوراک، مسکن.

العفو، یعنی این که خودت مظهر عفو و گذشت شوی. اگر مزۀ عفو و گذشت را بچشید و درک کنید، می بینید که چقدر شیرین و لذت بخش است. این ها مهم است.

آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله بروجردی مرجع علی الاطلاق بود. عالم بزرگی که تنها مرجع تقلید زمان خودش بود. مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند:

ص: 61

حضرت امام راحل برای آوردن ایشان به قم بسیار تلاش کرد. اهتمام تمام حوزۀ علمیه قم به یک طرف و اهتمام امام راحل هم یک طرف. ایشان را به عنوان یک مرجع بزرگ به قم آوردند. امام و آیت الله گلپایگانی با این که خودشان مجتهد بودند، به درس ایشان می آمدند تا ایشان به عنوان استاد و مرجع مطلق معرفی گردد.

ایشان در سن هشتاد سالگی برای طلبه ها درس می گفت. برخی از طلبه ها گاهی اشکال می کردند و روی اشتباه خود پافشاری می کردند و وقت درس و استاد را می گرفتند. یک مرتبه ایشان نسبت به یکی از این افراد تند شدند و آن فرد ناراحت شد. این مرجع بزرگ، شب به منزل آن طلبه رفتند و به او پول و عبا دادند و عذرخواهی کردند که ما جلو جمعیت به شما تند شدیم.

معلوم می شود که این مسألۀ مهمی بوده است که ایشان برای رفع آثار آن این قدر مایه گذاشتند.

حاج میرزا علی آقای شیرازی

مرحوم شهید مطهری داستانی را دربارۀ حاج میرزا علی آقا شیرازی - رضوان الله تعالی علیه - نقل کرده است که من از نوۀ ایشان پرسیدم و ایشان گفتند واقعیت دارد.

حاج میرزا علی آقای شیرازی داستان های شیرینی دارد. مرحوم آیت الله دیباجی که از شاگردان ایشان بود، می گوید: برای تبلیغ به اطراف کرج رفته بودم. شب فوت حاج میرزا علی آقا شیرازی خواب ایشان را دیدم که در

ص: 62

آغوش حضرت امیرالمؤمینن علیه السلام است. و این اشعار سعدی را می خواند و گریه می کند و در همان حال جان داد.

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم *** به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم *** به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم *** جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان *** مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

بعد از آن به قم آمدم. گفتند: آیت الله بروجردی برای حاج میرزا علی آقای شیرازی مجلس ختم گرفته است. گفتم: مگر ایشان فوت کرده است؟ گفتند: بله، فلان شب. دیدم همان شبی است که من خواب ایشان را دیدم.

حاج میرزا علی آقای شیرازی کسی است که مرحوم شهید مطهری می فرماید: او مرا با «نهج البلاغه» آشنا کرد و به حق عالم ربانی بود. انسان زاهد و وارسته ای که پشت پا به مقام و ریاست و شهرت زده بود.

ایشان زمانی در مسجدی نماز جماعت می خواند. دیده بود که مساجد اطراف خلوت شده بود و همه به نماز ایشان می آیند. نماز جماعت را رها کرده بود. گاهی که برای خواندن روضه به مجلسی می رفت، وقتی روضه خوان قبلی کمی طول می داد، ایشان خوشحال می شد و خدا را شکر می کرد که بار

ص: 63

مسئولیت را از روی دوش او برداشته است. این قدر متواضع و افتاده بود.

مدارا با همسر

خانم این مرد بزرگ علویه بود. یکی از شاگردان ایشان می گفت: ایشان وقتی با دختر دائی خودش ازدواج کرد، شرط کرد که بدون اجازۀ خانمش مسافرت نکند. این خیلی جالب است. معمولاً خانم ها بدون اجازۀ شوهر جایی نمی روند، ولی ایشان برعکس کرده بود. گاهی به قم می آمد و دو شب می ماند و می گفت خانمم بیش از این اجازه نداده است. این قدر این خانم را احترام می کرد! چون علویه بود.

یک شب دیر وقت به در منزل می رسد و کلید هم همراه نداشته، پشت در خانه می خوابد، مبادا ایشان از خواب بیدار شود.

این ها زن ذلیلی نیست، بلکه از روی قدرت و توجه است. این ها مداراست. پیامبر خدا با وجود آزار و اذیت عایشه و حفصه چقدر به آن دو محبت می کردند! این ها مداراست. شما ممکن است به من اهانت کنی و من قدرتی ندارم و جواب شما را می دهم. گاهی قدرت دارم، ولی هر چه اهانت می کنی، من سکوت می کنم و گاهی هم دعایت می کنم. این ها ذلت نیست. این از روی قدرت و بزرگی و غلبه بر هوی و هوس است.

بازگشت اعمال

حاج میرزا علی آقا با این همه گذشت و بزرگواری و محبت، یک روز که به سر درس می آید، می بینند ناراحت و پکر است. می پرسند: چرا

ص: 64

ناراحتید؟ می گوید: دیشب خواب عجیبی دیدم. در خواب دیدم از دنیا رفته ام. پس از غسل و کفن و تشییع مرا در قبر گذاردند. در عالم برزرخ دیدم سگ کوچکی کنار من است و گاهی به من حمله می کند.

عالم برزخ عالم تجسم اعمال است. فشار قبر و آتش و گل و ریحان، همه بازتاب اعمال ماست. پیامبر خدا فرمودند:

اِنّما هِیَ اَعْمالُکُمْ تُرَدُّ اِلَیْکُمْ؛(1) این اعمال شماست که به سوی شما باز می گردد.

حاج میرزا علی آقا می گوید: من خیلی ناراحت شدم. چون روضه خوان امام حسین علیه السلام بودم، به حضرت متوسل شدم که یا اباعبدالله، به داد من برسید و مرا نجات بدهید. حضرت آمدند، لطفی کردند و نهیبی به آن سگ زدند و آن سگ از من دور شد.

شاگردانشان می پرسند: تعبیر این خواب شما چیست؟ می فرمایند: گاهی در صحبت کردن با خانمم کمی تن صدایم را بالا برده ام.

دست بالای دست

خدا کربلایی احمد را رحمت کند. می گفت: یک داد سر بچه ام می زنم، می گویند چرا داد می زنی؟! می گفت: بچه ها در خانه شلوغ می کردند. عصبانی شدم. مشتم را گره کردم که بچه را بزنم. در عالم مکاشفه حضرت امیر علیه السلام را بالای سرم دیدم. فرمود: اگر بزنی می زنم.

ص: 65


1- توحيد المفضل، ص 93؛ بحار الانوار ، ج 3، ص 90 و ج 10، ص 454

این جزای نقد است. اگر انسان بداند که اگر بزند، امام زمان علیه السلام هم می زند، آیا دیگر جرأت می کند دست از پا خطا کند. اگر بزنی به قرآن و امام زمان زده ای. این خانم را نگاه نکن، حضرت زهرا سلام الله علیها را ببین. خانۀ شما شعبه ای از خانۀ اهل بیت علیهم السلام است. شعبه ای از کعبه است. به قول مولانا:

ای بسا کس را که صورت راه زد *** قصد الله کرد و بر صورت بزد

یعنی چه بسیار افرادی که صورت و ظاهر کار، آنان را گمراه کرد و به خیال صورت ظاهر، علیه او قیام کرده، ولی در واقع با خدا ستیز کرده است.

حرمت اهل ایمان

روایات فراوانی به این مضمون داریم که اگر کسی به مؤمنی بزند، به خدا و پیامبر زده است. مثل این است که کعبه را ویران کرده و سنگ هایش را هم تکه تکه کرده است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

مَنْ آذی مُؤمناً بَغیرِ حَقٍّ فَکَاَنَّما هَدَمَ مَکَةَ وَ بَیْتَ اللهِ المَعْمورَ عَشْرَ مَرّاتٍ؛(1) هر کس مؤمنی را به ناحق آزار کند، گویا ده مرتبه مکه و بیت المعمور را منهدم کرده است.

گاهی انسان خانه ای را ویران می کند و آثاری از آن باقی نمی گذارد. به این انهدام می گویند. می گوید: کسی که مؤمنی را بزند، مکه و بیت المعمور را منهدم کرده است.

و نیز فرمودند:

ص: 66


1- عوالى اللئالى، ج 1، ص 361؛ مستدرک الوسائل، ج 9، ص 100.

مَن آذی مُؤمِناً فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذی الله؛(1) کسی که مؤمنی را بیازارد، مرا آزرده است و کسی که مرا بیازارد، خدا را آزرده است.

در روایتی دیگر آمده است که پیامبر خدا فرمودند:

مَنْ آذی مُؤمِناً وَلَوْ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ جاءَ یَوْمَ الْقیامَةِ مَکتوباً بَیْنَ عَیْنَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ وَ کانَ کَمَنْ هَدَمَ الْکَعَبَةَ وَ الْبَیْتَ المُقَدَّسَ وَ قَتَلَ عَشَرَةَ آلافٍ مِنَ المَلائِکَةِ؛(2) اگر کسی مؤمنی را آزار دهد، هر چند به یک جمله، روز قیامت در حالی که در پیشانی او نوشته شده است: «نا امید از رحمت خدا»، محشور می شود. و مانند کسی است که کعبه و بیت المقدس را خراب کرده و ده هزار فرشته را کشته است.

مؤمن این قدر حرمت دارد. حرمت او از کعبه و بیت المقدس و فرشتگان بالاتر است.

حاج میرزا علی آقا فرموده بود: من گاهی یک ذره تندی کرده ام، این طور منعکس شده است. همین یک ذره هم نباید باشد. هر جا هم که دیدی نمی توانی خودت را کنترل کنی، به اهل بیت علیهم السلام پناهنده شو. با توسل و دعا و التماس باید مشکلات لاینحل را حل کرد.

ص: 67


1- مشكاة الانوار، ص 78؛ بحار الانوار، ج 64، ص 72
2- ارشاد القلوب، ج 1، ص 76.

جلسه سوم

اشاره

الخُلُقُ الحَسَنُ اَلْطَفُ شَیْءٍ فِي الدّینِ وَ اَثْقَلُ شَیْءٍ فِي الْمیزانِ وَ سُؤُ الخُلْقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛(1) اخلاق زیبا لطیف ترین چیز در دین و سنگین ترین چیز در میزان اعمال است. و بداخلاقی عمل را فاسد می کند، همان گونه که سرکه عسل را فاسد می کند.

سید روزها

خداوند برای هر چیزی سیدی قرار داده است. سید ایام و روزها روز جمعه است. چنان که پیامبر خدا در ضمن روایتی فرمودند:

ما خَلَقَ اللهُ شَیئاً اِلّا جَعَلَ لَهُ سَیّداً ... وَ الجُمُعَةُ سَیُّدُ الأَیّامِ وَ رَمَضانُ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَ اِسْرافیلُ سَیِّدُ المَلائِکَةِ وَ آدَمُ سَیِّدُ الْبَشَرِ وَ اَنَا سَیِّدُ الْأَنْبیاءِ وَ عَلِیٌ سَیِّدُ الاَوْصیاءِ؛(2) خداوند چیزی را نیافرید، جز آن که

ص: 68


1- مصباح الشريعة، ص 255؛ بحار الانوار، ج 68 ، 393
2- الروضة، ص 159؛ بحار الانوار ، ج 40، ص 47

برای آن سید و سروری قرار داد ... جمعه سید روزهاست، رمضان سید ماه هاست، اسرافیل سید فرشتگان است، آدم سید بشر است و من سید انبیا و علی سید اوصیاست.

خداوند روز جمعه را سرور و سید روزها شمرده و فضائل و برکاتی برای آن قرار داده است. پیامبر خدا فرمودند:

اِنَّ یَوْمَ الجُمُعةِ سَیِّدُ الاَیّامِ یُضاعَفُ اللهُ فیهِ الحَسَناتِ وَیْمَحُو فیه السَّیِّئاتِ وَ یَرْفَعُ فیه الدَّرجاتِ وَ یَسْتَجیبُ فیه الدَّعَواتِ وَ یَکْشِفُ فیه الْکُرُباتِ و یَقْضی فیهِ الحَوائِجَ الْعِظامِ؛(1) روز جمعه سید روزهاست. خداوند در آن روز حسنات را دو چندان می گرداند، گناهان را محو می کند، درجات را بلند می گرداند، دعاها را اجابت می کند، غم و اندوه را برطرف می کند و حوائج بزرگ را روا می سازد.

برترین عمل در روز جمعه

بنابراین، روز جمعه را باید بهترین روزهای هفته بر شمرد و از برکات آن بهره مند شد. این است که برای این روز اعمال فراوانی ذکر شده است. در میان اعمال بسیار روز جمعه که بهترین روزهای هفته است، ذکر صلوات بر محمد و آل محمد برترین و با فضلیت ترین اعمال است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما مِنْ عَمَلٍ اَفْضَلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلوةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؛(2) عملی

ص: 69


1- الكافى، ج 3، ص 414؛ بحارالانوار، ج 86 ص274
2- الخصال، ج 2، ص 394؛ بحار الانوار، ج 56، ص 26

برتر و با فضیلت از صلوات بر محمد و آل محمد در روز جمعه وجود ندارد.

و در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:

ما مِنْ شَیءٍ یُعْبَدُ اللهُ بِهِ یَوْمَ الجُمُعَةِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ؛(1) برای من چیزی که به آن در روز جمعه عبادت خدا شود، محبوب تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست.

لطافت و زیبایی دین

مقصد پیامبر اسلام اخلاق است. کتاب های آسمانی و انبیا همه برای اخلاق آمده اند. اخلاق را باید در رأس کارها قرار داد. اگر اخلاق باشد، همه چیز هست، اما اگر نباشد، همۀ خوبی ها از بین می رود. آثار اخلاق فوق العاده است. پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

الخُلُقُ الحَسَنُ اَلْطَفُ شَیْءٍ فِي الدّینِ وَ اَثْقَلُ شَیْءٍ فِي الْمیزانِ وَ سُؤُ الخُلْقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛(2) اخلاق زیبا لطیف ترین چیز در دین و سنگین ترین چیز در میزان اعمال است. و بداخلاقی عمل را فاسد می کند، همان گونه که سرکه عسل را فاسد می کند.

لطافت و زیبایی دین به خوش اخلاقی است. دین همه اش لطافت و زیبایی است، اما آنچه آن را لطیف تر و زیباتر می کند، اخلاق نیک است. این بعد

ص: 70


1- الکافی، ج 3، ص 429؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 388.
2- مصباح الشريعة، ص 255؛ بحار الانوار، ج 68، ص393.

دنیایی آن است، اما از نظر آخرتی، حسن خلق سنگین ترین و باارزش ترین عمل برای انسان شمرده می شود و کمبودها را جبران می کند.

فساد عمل

در برابر خوش اخلاقی، بداخلاقی است که عمل انسان را به فساد می کشاند. بداخلاقی همانند یک فضلۀ موش در یک ظرف پر از شیر است. همه را خراب می کند. کم آن هم بد است.

تشبیهی که در روایت برای بداخلاقی آمده است، بسیار جالب است. چون عسل سالم ترین و مقوی ترین غذاهاست. خداوند در عسل شفا قرار داده است.

فیه شِفاءٌ لِلنّاسِ؛(1) در آن، شفا برای مردم است.

هرچند اعمال انسان همانند عسل بسیار با ارزش و پر منفعت باشد، اما بداخلاقی آن را از بین می برد و آثار مثبت آن را خنثی می کند. مبادا اعمال خوب خودمان را با بداخلاقی از بین ببریم. اگر انسان بهترین و پر خاصیت ترین اعمال را انجام دهد، با بداخلاقی همه خراب می شود.

آتش درون

مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند: نخستین قدم برای رشد و تعالی انسان این است که موانع رشد و کمال خود را از میان بردارد. ابتدا باید آتش ها را

ص: 71


1- سوره نحل، آیه 69

خاموش کرد، بعد به آبادانی پرداخت. و بداخلاقی یک آتش درونی است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفُسَه؛(1) کسی که اخلاقش بد است، خودش را شکنجه و عذاب می کند.

یعنی بداخلاقی یک شکنجه روحی برای انسان بداخلاق است. درون انسان بداخلاق آتش است. جهنمی است که خودش در آن می سوزد. بداخلاقی انسان را از درون می سوزاند و به نابودی می کشاند.

درخت و آتش

امام صادق علیه السلام از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت کرده اند:

مَنْ قالَ «سُبحانَ اللهِ» غَرَسَ اللهُ لَه بهِا شَجَرۀً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «اَلحَمْدُلله» غَرَسَ اللهُ لَه بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «لا اِله اِلا الله» غَرَسَ اللهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «اللهُ اکبر» غَرَسَ اللهُ لَهُ شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ؛ کسی که بگوید: «سبحان الله»، خداوند به خاطر آن یک درخت در بهشت برایش غرس می کند. کسی که بگوید: «الحمدلله»، خداوند به خاطر آن یک درخت برایش در بهشت غرس می کند. و کسی که بگوید: «لا اله الا الله»، خداوند به خاطر آن یک درخت برایش در بهشت غرس می کند. و کسی که بگوید: «الله اکبر»، خداوند یک درخت برایش در بهشت غرس می کند.

ص: 72


1- الكافى، ج 2، ص 321؛ بحار الانوار، ج 7، ص 296 ، ح 2.

مردی از قریش گفت: یا رسول الله، بنابراین، درخت های ما در بهشت فراوان است. حضرت فرمودند:

نَعَمْ، وَلکِنْ اِیّاکُمْ اَنْ تُرْسِلُوا عَلَیْها نیراناً فَتُحْرِقُوها وَ ذلِکَ اِنَّ اللهَ عَزّوَجَلَّ یَقُولُ: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلوا اَعْمالَکُمْ؛(1) بله، این چنین است، ولکن بترسید از این که آتشی به سوی این درختان بفرستید و همه را به آتش بکشید. و این همان است که خداوند عزوجل فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و اعمال خود را باطل نسازید.»(2)

نخست باید آتش ها را خاموش کرد. گاهی خدمتی که زن در خانه انجام می دهد و یا خدمتی که مرد برای خانواده اش می کند، با بداخلاقی ضایع می شود. یک داد و فریاد، یک عصبانیت و تندی، یک بی احترامی و بی ادبی، یک قهر و بی اعتنایی، همه را خراب می کند.

شعور و عکس العمل گیاهان

حیوانات و گیاهان هم خوش اخلاقی و بداخلاقی را می فهمند و در برابر آن عکس العمل نشان می دهند.

سرپرست کشاورزی یکی از شهرستان ها که در کار خودش از تخصص

ص: 73


1- سورۀ محمد، آیه 33
2- الامالى للصدوق، ص 607؛ بحار الانوار، ج 8 ص 186، ح 154

بالایی برخوردار بود، نکات قشنگی را در این زمینه تعریف می کرد. می گفت: برای سنجش رشد و بارورشدن گیاهان دستگاه هایی داریم که میزان تأثیر آب و هوا و خاک و کود و موادی که به گیاهان می دهند را اندازه گیری می کند.

می گفت: گیاهان و نباتات، خوش اخلاقی و بداخلاقی را به خوبی متوجه می شوند و در برابر آن عکس العمل نشان می دهند. به این معنا که در رشد و نمو و شادابی و پژمردگی آنان تأثیر محسوسی می گذارد.

می گفت: دو تا گلدان را در دو محل قرار دادیم و پرورش هر کدام را به عهدۀ یک نفر گذاشتیم. باغبان و مأمور رسیدگی به یکی از آن دو گلدان آدم لطیف و مهربان و خوش اخلاقی بود و مسئول دیگری، آدم تند و بداخلاقی بود.

پس از مدتی دیدیم که گلدانی که با مهر و محبت و روی خوش مواجه شده است، از رشد و نمو و نشاط بسیار خوبی برخوردار است. اما گلدانی که با تندی و اخم و روی ترش مواجه شده است، رشد و نشاط و شادمانی آن یکی را نداشت، با این که هر دو از شرایط مساوی آب و هوایی و امکانات رشد بهره مند بودند.

درک موجودات

خیلی عجیب است! موجودات جهان روی خوش را درک می کنند. درک و شعور دارند. آیات و روایات ما هم همین را می گویند. قرآن کریم می فرماید:

ص: 74

روزی که قیامت برپا می شود، زمین همۀ اخبار خودش را بازگو می کند.

یَوْمَئِذٍ تُحِدِّثُ اَخْبارَها بِاَنَّ رَبَّکَ اَوْحی لَها؛(1) در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو می کند؛ چرا که پروردگارت به او وحی کرده است.

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ الرَّجُلَ مِنْ شیعَتِنا لَیَمُرُّ بِالْبُقَعَةِ مِنْ بِقاعِ الْاَرْضِ فَیُصَلّی عَلَیْها اَوْ یَمْشی عَلَیها فَتَفْتَخِرُ تِلْکَ البُقْعَةِ عَلَی البِقاعِ الَّتی حَوْلَها فَتَقُولُ مَرَّ عَلَیَّ رَجُلٌ مِنْ شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ؛(2) حقیقت این است که اگر کسی از شیعیان ما از قطعه زمینی از قطعات روی زمین عبور کند و در آنجا نماز بخواند، یا روی آن راه برود، آن قطعه زمین بر زمین های اطراف خود فخر و مباهات می کند و می گوید: مردی از شیعیان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر من گذر کرد.

آنچه از آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به دست می آید، این است که موجودات جهان شعور دارند، خوبی و بدی را می فهمند، عبادت دارند، خداوند را تسبیح می گویند، در برابر عظمت خداوند سر خضوع به سجده می سایند.

وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاتَفقَهون تَسْبیحَهُمْ؛(3) و

ص: 75


1- سوره زلزال، آیه 4 و 5
2- مشكاة الانوار ، ص 91
3- سوره اسراء آیه 44

چیزی نیست مگر آن که با ستایش خدا تسبیح او را می گوید، لیکن شما تسبیح آن ها را در نمی یابید.

مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند: چنان که از آیات قرآن بر می آید، عالم نباتی، یعنی گیاهان، بلکه همۀ عالم، از حیوانات و نباتات گرفته تا جمادات، درک و شعور دارند.

خداوند متعال می فرماید:

حَتّیٰ اِذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَیهم سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانوا یَعْمَلونَ وَ قالوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ قالوا اَنْطَقَنا اللهُ الّذی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ؛(1) تا این که وقتی به آتش جهنم می رسند، گوش ها و دیدگان و پوستشان به آنچه کرده اند، بر ضدشان گواهی می دهند، و آن ها به پوست بدن خود می گویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ می گویند: همان خدایی که هر چیز را به زبان آورد، ما را گویا گردانید.

نطق بدون شعور و درک امکان ندارد. و لازمۀ تحمل شهادت در دنیا و نیز ادای شهادت در آخرت، داشتن درک و شعور است.

تهدید و بشارت گل

بعد می فرمایند: این از نظر قرآن کریم، اما عملیات و تجربیات علمی نیز نشان می دهد که گیاهان فهم و درک و شعور دارند.

ص: 76


1- سورة فصلت آیه 20 و 21

بوتۀ گل گلدانی را در هر شبانه روز چند بار تهدید کرده اند که تو را از بین می بریم، تو را دوست نمی داریم، تو را نمی خواهیم، آب نمی دهیم. پس از مدتی دیده اند رفته رفته برگ های گل پژمرده شده و گل رنجور گردیده است. بعد به گل بشارت داده اند که تو را نگه می داریم، تو را می خواهیم، آب می دهیم، رسیدگی می کنیم و امثال این ها. دیده اند کم کم بوته دوباره به حالت عادی خود بازگشته است.

این گونه اتصال و ارتباط انسان با نبات خیلی مهم است. البته روشن است که درک گیاهان به گوش و زبان نیست.

حکایتی شنیدنی

آن گاه حکایتی از درک و فهم گیاهان که خودشان مشاهده کرده اند، بیان می کنند که بسیار جالب و شنیدنی است. می گویند:

زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، کتابی در «فلاحت رومیّه» که به عربی ترجمه شده بود، به دستم رسید. مؤلف در مقدّمۀ آن کتاب نوشته بود که مطالب کتاب از اسرار طبیعت است و به تجربه ثابت شده است.

یکی از مطالب آن کتاب این بود که اگر درخت میوه داری بار نداد، علاج باردادن آن این است که یک نفر پای درخت بایستد و صاحب درخت تیشه یا تبری به دوش بگیرد و به سوی درخت بیاید. وقتی نزدیک درخت رسید کسی که پای درخت ایستاده، به او بگوید: «فلانی، چه کار می خواهی بکنی؟» و او جواب دهد: «می خواهم این درخت را از جا بکنم، چون خشک شده

ص: 77

است، بار نمی دهد». بعد آن شخص از درخت شفاعت کند و بگوید: «این دفعه آن را ببخش، سال دیگر بار خواهد داد. اگر بار نداد آن وقت آن را قطع کن.» با این کار سال دیگر درخت بارور شده و میوه خواهد داد.

پس از مسافرت به ایران و بازگشت به «تبریز» که آن کتاب و مطالب مذکور به کلی از یادم رفته بود، برای سرکشی به باغی که در آنجا داشتیم، رفتم. همین که وارد باغ شدم، دیدم در اول خیابان باغ درخت سیبی سر راه خشک شده. به باغبان گفتم: این درخت خشک شده و بی فایده است، آن را قطع کن. باغبان گفت: این درخت را بعد از حدود سی سال به این حال رسانده ایم، اگر بخواهیم مثل این درخت را داشته باشیم، باید سی سال زحمت بکشیم و خلاصه راضی نشد.

وارد باغ شدیم و مقداری در باغ گشتیم، وقت برگشتن دوباره نظرم به درخت خشک شده افتاد. باز به باغبان گفتم: این درخت بی فایده است. آن را ببر و از سر راه بردار. باز راضی نشد. از قضا درخت خشک شده، آن سال در موسم سیب، سبز شد، شکوفه داد و بارور شد و حدود یک خروار سیب بار داد. عجیب تر آن که در فصل پاییز همان سال برای بار دوم شکوفه داد و بارور شد و باز سیب فراوان بار داد. و ظاهراً این برای آن بود که درخت دوبار تهدید به بریدن شده بود. این مطلب را با بعض دیگر هم گفتیم، عمل کردند و نتیجه گرفتند.(1)

ص: 78


1- در محضر علامه طباطبایی، ص 255 و 254

برکات تقوی

موجودات شعور دارند. محبت و خوش اخلاقی را می فهمند و در آن ها تأثیر می گذارد، چه رسد به انسان ها که تأثیر خوش اخلاقی و بداخلاقی، تأثیر مهر و قهر در وجودشان بسیار روشن است.

یکی از علما می فرمود: من یک سال به شهری رفته بودم. آفت به مزارع و باغ ها خورده بود و همه را از بین برده بود. همۀ مردم می نالیدند. می گفت: یک کشاورزی مرا دعوت کرد و گفت: حاج آقا بیایید تا چیزی نشانتان بدهم. وقتی رفتم دیدم تمام مزارع و باغ های اطراف باغ و مزرعه ایشان آفت خورده و از بین رفته است، ولی باغ و مزرعه ایشان بسیار پرطراوت و سرسبز بود. درختان آن قدر پر میوه بود که شاخه هایش روی زمین آمده بود.

گفتم: چقدر این مزرعه با مزارع اطراف متفاوت است. گفت: من پای هر نهالی که کاشته ام دو رکعت نماز خوانده ام. و سعی کرده ام در اینجا گناه و معصیت نشود. این خیلی اثر دارد. یاد خدا موجب برکت مادی و معنوی و آرامش است. توجه به خدا همه چیز را زنده می کند. در برابر آن گناه و معصیت برکت را از بین می برد. خداوند در قرآن می فرماید:

وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُری آمَنوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانوا یَکسِبونَ؛(1) و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات

ص: 79


1- سوره اعراف آیه 96

آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم، ولی آن ها حق را تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.

می گفت: خمس و زکات مالم را سر وقت داده ام. حق الناس را پرداخته ام. این برای منطقه عبرت است. کسانی که از پول حرام و شبهه ناک چیزی فراهم می کنند، معلوم است که برکت ندارد.

در روایات آمده است: اگر کسی زکات ندهد خداوند برکتش را می برد. اگر حق فقرا را ندهد، باران کم می شود. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است:

اِذا مُنِعَتِ الزَّکاةُ مَنَعَتِ الأرْضُ بَرَکاتِها؛(1) هرگاه زکات داده نشود، زمین برکاتش را منع می کند.

وعده های خدا شوخی بردار نیست.

تباهی اعمال و عبادات

باید مواظب باشیم که بداخلاقی عمل انسان را فاسد می کند. این همه زحمت می کشیم، کار خیر انجام می دهیم، این همه عبادت و ذکر و دعا، با یک بداخلاقی باد هوا می شود. مواظب باشیم زحمات خود را هدر ندهیم.

به پیامبر خدا گفته شد:

اِنَّ فُلانَةَ تَصُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّیلَ وَ هِیَ سَیِّئَةُ الخُلْقِ تُؤْذی جیرانَها بِلِسانها فقالَ لاخَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛(2) فلان خانم روزها روزه

ص: 80


1- الكافى، ج 3، ص 505؛ وسائل الشيعة، ج 9، ص 26
2- مجموعة ، ورام ، ج 1، ص 90؛ بحار الانوار، ج 68، ص394.

می گیرد و شب ها به عبادت مشغول است، با این وجود بداخلاق است و با زبانش همسایه ها را آزرده خاطر می کند. حضرت فرمودند: هیچ خیری در او نیست. او اهل آتش است.

این روایت هشدار شدیدی است. انسان هر چند اهل نماز و روزه های مستحب و ذکر و دعا باشد، اما خوش خلق نباشد، امیدی به او نیست. اساس، اخلاق است. پیامبران و اولیای خدا مثبت نگر بودند و همیشه خوبی ها را می دیدند و بزرگ می کردند.

حضرت عیسی علیه السلام با حواریون به لاشۀ سگی رسیدند که بوی تعفن از آن بلند بود. همه بینی خود را گرفتند و شروع به مذمت کردند که چه بوی بدی! پیامبر خدا فرمود: «ما اَبْیَضَّ أَسْنانُهُ؛ چه دندان های سفیدی دارد!»(1) یعنی بین این همه عیب و ایراد، روی سفیدی و زیبایی دندان های آن دست گذاردند. پیامبران همیشه حسن ها و زیبایی ها را می دیدند، مثبت نگر بودند و زبانشان جز به خیر و خوبی باز نمی شد.

منم که شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن *** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

اما دربارۀ این خانم که اخلاق بدی داشته است، با این که در عبادت و شب زنده داری و روزه های مستحبی در اوج بوده است، فرمودند: «لا خَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛ خیری در این زن نیست، او اهل آتش است.»

یعنی این قدر بداخلاقی بد و مذموم است که هیچ نقطۀ روشن و سفیدی در شخص باقی نمی گذارد. همه را تبدیل به سیاهی می کند. بداخلاقی همۀ

ص: 81


1- ارشاد القلوب، ج 1، ص 117.

خوبی های انسان را تحت الشعاع قرار می دهد. ممکن است یک نفر اهل خیر باشد، با سخاوت باشد، اهل ذکر و دعا و عبادت باشد، ولی بداخلاقی همۀ خوبی های او را می سوزاند و جز خاکستر چیزی برایش باقی نمی ماند.

بدخلقی و فشار قبر

یکی از آثار بداخلاقی فشار قبر است. البته اگر بداخلاقی شدید باشد، انسان را به قعر جنهم فرو می برد. اگر ضعیف باشد، موجب فشار قبر است. البته این فشار فشار روحی است، نه جسمی.

سعد بن معاذ

داستان سعد بن معاذ که از یاران و اصحاب بزرگ پیامبر خدا بوده است، بسیار تکان دهنده است.

سعد بن معاذ شخصیت بسیار فوق العاده ای بود. در میان اصحاب و یاران پیامبر خدا، کمتر کسی را می توان یافت که این قدر امتیاز داشته باشد.

سعد بن معاذ، سید انصار و بزرگ اهل مدینه و از یاران و حامیان پیامبر بود. وقتی به پیامبر ایمان آورد، قوم او همه ایمان آوردند. در جنگ بدر و احد به عنوان یک مجاهد بزرگ مطرح است.

در جنگ خندق به کتف او آسیب سختی وارد شد و مجروح شد. ضربه آن قدر کاری بود که خودش هم احساس کرد شهید می شود. گفت: خدایا،

ص: 82

به من مهلت بده تا خفت و ذلت یهود بنی قریظه را به چشم خود ببینم.(1) و همین طور هم شد. دعای او مستجاب شد. چون یهودیان مدینه پیمان شکنی کرده بودند و با مشرکین مکه برای جنگ با مسلمانان همدست شدند، همۀ آنان به قتل رسیدند.

سعد را به مدینه آوردند و در مسجد جای دادند. خود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سعد پرستاری می کردند؛ چون بسیار مورد علاقۀ پیامبر بود. سعد بعد از پانزده روز بر اثر جراحت شدید به شهادت رسید.

موقعیت سعد بن معاذ

این حادثه برای پیامبر بسیار سخت بود. پیامبر پس از شهادت سعد خطاب به او فرمودند:

رَحِمَکَ اللهُ یا سَعْدُ فَلَقَدْ کُنْتَ شَجاً فِي حُلُوقِ الْکافِرینَ لَوْ بَقیتَ لَکَفَفْتَ الْعِجْلَ الّذی یُرادُ نَصْبُهُ فِي بَیْضَةِ الإسْلامِ کَعِجْلِ قَوْمِ مُوسی؛(2) ای سعد، خداوند تو را رحمت کند! به راستی تو استخوانی در گلوی کفار بودی، اگر زنده می ماندی، جلو گوساله ای، همچون گوسالۀ قوم موسی که بناست در شهر مدینه نصب شود می گرفتی.

ص: 83


1- بحار الانوار، ج 20، ص 207 سفينة البحار، ج 4، ص 153.
2- التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكري الله ، ص 480؛ بحار الانوار ، ج 21 ص 257 ح 7

از فرمایش پیامبر خدا چنین بر می آید که سعد بن معاذ سد محکمی در برابر کفار بوده است. از سوی دیگر از مدافعین سرسخت و حامیان بزرگ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار می رفته است. اگر زنده بود، جلو غصب خلافت را می گرفت و نمی گذاشت نااهلان بر مسند خلافت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنشینند و امیرالمؤمنین علیه السلام را خانه نشین کنند.

گوسالۀ سامری

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از غصب خلافت به نصب گوسالۀ سامری تعبیر فرموده اند. خداوند در قرآن فرموده است: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ؛(1) همۀ شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید.» در ذیل آیۀ شریفه، از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت شده است: هر حادثه ای که در امت های دیگر اتفاق افتاده است، در این امت هم اتفاق می افتد.(2)

همسر حضرت موسی علیه السلام علیه جانشین حضرت موسی قیام کرد. در این امت هم عایشه علیه جانشین پیامبر خدا ایستاد و جنگ جمل به پا شد. در آن امت سامری بود و مردم را به گوساله پرستی کشید و زحمت های حضرت موسی را هدر داد. در این امت هم با غصب خلافت انحراف در دین ایجاد کردند. از دومی تعبیر به سامری شده و از اولی تعبیر به گوسالۀ این امت.

سخن پیامبر اشاره به همین مطلب است که اگر سعد زنده بود، از این

ص: 84


1- سوره انشقاق آیه .19
2- تفسیر قمی، ج 2، ص 407 اثبات الهدى، ج 1، ص 355؛ بحار الانوار، ج 28، ص 14

انحراف جلوگیری می کرد. چون سعد سید و بزرگ مدینه بود و حرف اول را او می زد. و قطعاً از امیرالمؤمنین علیه السلام حمایت می کرد و مردم مدینه با او همراه می شدند و جلو غصب خلافت گرفته می شد و امیرالمؤمنین علیه السلام بیست و پنج سال خانه نشین نمی شد و حضرت زهرا سلام الله علیها به شهادت نمی رسید.

سعد بن معاذ چنین موقعیت بلندی داشت، ولی تقدیر و مشیت الهی بر این بود که سعد به شهادت برسد.

مراسم تشییع و دفن سعد

مراسم تشییع سعد بسیار عجیب بود. پیامبر بدون عبا و با پای برهنه در تشییع سعد شرکت کردند. همۀ کارهای پیامبر از بالا کنترل شده است و همۀ وجودش عصمت است. حضرت گاهی سمت راست تابوت را می گرفتند و گاهی سمت چپ تابوت را تا به قبر رسیدند. شخصاً سعد را در قبر گذاردند و روی قبر را پوشاندند و روزنه های آن را پر کردند. آن گاه فرمودند:

اِنّی اَعْلَمُ اَنَّهُ سَیَبْلی وَ یَصِلُ الْبِلی اِلَیْهِ وَلکِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ عَبْداً اِذا عَمِلَ عَمَلاً اَحْکَمَهُ؛(1) من می دانم که قبر کهنه می شود و بدن می پوسد، ولکن خداوند عزوجل بنده ای را که هرگاه کاری انجام دهد، محکم کاری می کند دوست دارد.

در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است:

ص: 85


1- الامالى للصدوق، ص 385؛ بحار الانوار، ج 72، ص 107

اَسْرَقُ النّاسِ الّذی یَسْرِقُ مِنْ صَلاتِهِ؛(1) دزدترین مردم کسی است که از نماز خودش بدزدد.

کسی که از نمازش می زند، یا کم می گذارد، سارق است. هرکاری را باید کامل انجام داد. کسانی که از سر و ته کار می زنند، مسئول هستند. در تمام امور زندگی باید چنین باشیم. حتی در درست کردن قبر که کار پیش پا افتاده ای به نظر می آید، باید متعهدانه کار انجام داد.

فشار قبر

پیامبر خدا سعد بن معاذ را دفن کردند، روی قبر را هم پوشاندند. مادر سعد که چنین افتخار بزرگی نصیب فرزند شهیدش شده بود، گفت:

یا سَعْدُ هَنیئاً لَکَ الجَنَّةَ؛ ای سعد، بهشت گوارایت باد!

مادر سعد حق داشت؛ چون افتخار کمی نیست که پیامبر بدون کفش و عبا در تشییع فرزندش شرکت کردند و بر فرزندش نماز گزاردند. در نماز برای میت طلب رحمت و مغفرت می کنند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند و دعای پیامبر حتماً مستجاب است.

عظمت تشییع و احترام سعد، به مادر سعد این اجازه را داد که بگوید: بهشت گوارایت باد! الآن در روح و ریحان، در بهشت به سر می بری. اما با کمال تعجب، پیامبر در ذوق مادر سعد زدند و فرمودند:

ص: 86


1- وسائل الشيعة، ج 7، ص 151؛ بحار الانوار، ج 81 ص 242

یا اُمَّ سَعْدٍ مَهْ لا تَجْزِمی عَلی رَبِّکِ فَاِنَّ سَعْداً قَدْ اَصابَتْهُ ضَمَّةٌ؛(1) ای مادر سعد، این چنین محکم و قطعی قضاوت نکن که سعد مبتلا به فشار قبر شد.

یعنی ای مادر سعد، این چه حرفی است! مگر تو علم غیب داری و از عالم برزخ خبر داری! از کجا می دانی که سعد در بهشت است؟ چنین قرص و محکم سخن مگو که عذاب قبر به سراغ سعد آمده است.

چرا سعد با این همه سوابق درخشان و با این تشییع با عظمت به فشار قبر مبتلا شد؟ پیامبر خدا در عظمت تشییع سعد فرمودند:

اِنَّ المَلائِکَةَ کَانَتْ بِلا رِداءٍ وَ لا حِذاءٍ فَتَأسَّیْتُ بِها؛ فرشتگان بدون عبا و کفش در تشییع سعد شرکت کردند. من هم به آن ها تأسی کردم.

اصحاب پرسیدند: علت این که شما گاهی سمت راست تابوت را می گرفتید و گاهی سمت چپ آن را چه بود؟ فرمودند:

کانَتْ یَدی فی یَدِ جَبْرئیلَ علیه السلام آخُذُ حَیْثُ یَأخُذ؛(2) دست من در دست جبرئیل بود. او هر جای تابوت را می گرفت، من هم همانجا را می گرفتم.

حضور فرشتگان در نماز و تشییع جنازۀ سعد شگفت آور بود، به طوری که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

لَقَدْ وافی مِنَ المَلائِکَةِ لِلصَّلاةِ عَلَیْهِ تِسْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ وَ فِیهم جَبْرئیلُ

ص: 87


1- الامالى للصدوق، ص 428
2- روضة الواعظین، ج 2، ص 378؛ بحار الانوار، ج 22، ص 107.

یُصَلُّونَ عَلَیْهِ فقلتُ: یا جَبْرئیلُ بِما اسْتَحَقَّ صَلاتَکُمْ عَلَیْه؟ قال: بِقرائِةِ «قُلْ هُوَ الله اَحَدٌ» قائِماً وَ قاعِداً وَ راکِباً و ماشِیاً و ذاهِباً و جائیاً؛(1) نماز بر جنازۀ سعد مملو از فرشتگان بود. نود هزار فرشته که جبرئیل در میان آن ها بود، بر جنازۀ سعد نماز گزاردند. از جبرئیل پرسیدم: دلیل این که این همه فرشته بر سعد نماز خواندند چه بود؟ جبرئیل گفت: این مقام سعد به خاطر قرائت سورۀ مبارکۀ «قل هو الله احد» بود که در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفتن و برگشتن همواره تلاوت می کرد.

چنین مراسم تشییعی عجیب است! در جایی نیامده است که پیامبر بدون عبا و با پای برهنه به تشییع کسی رفته باشند. نود هزار فرشته در نماز سعد موج می زد که جبرئیل در میان آن ها بود. این فرشتگان در تشییع سعد شرکت کردند. دست پیامبر در دست جبرئیل و زیر تابوت سعد بود. چنین نمازی، چنین تشییعی و چنین موقعیتی برای کسی اتفاق نیفتاده است.

بد خلقی با خانواده و فشار قبر

اما چرا با همۀ این اوصاف سعد دچار فشار قبر شد. اصحاب از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: یا رسول الله، شما فرمان دادید سعد را غسل دادند. بر او نماز خواندید. او را در قبر گذاردید و لحد قبر او را چیدید. آن گاه فرمودید: «اِنّ سَعْداً اَصابَتْهُ ضَمَّةٌ؛ به راستی که سعد مبتلا به فشار قبر شد.» علت چه بود؟

ص: 88


1- الامالى للصدوق، ص 396؛ بحار الانوار، ج 22، ص 109 ، ح 72.

سعدی که حامی ولایت بود، استخوانی در گلوی کفار بود، مجاهد بزرگ بود، جانباز و شهید راه خدا بود. پیامبر دربارۀ علت این فشار قبر فرمودند:

اِنَّهُ کان فِي خُلْقِهِ مَعَ اَهْلِهِ سُوءًا؛(1) با خانواده اش کمی بداخلاق بود.

از یکی از بزرگان پرسیدم: سعد بن معاذ با این همه ویژگی، با آن تشییع با عظمت که نود هزار فرشته همراه جبرئیل در کنار پیامبر خدا او را تشییع کردند. سعدی که پیامبر بر او نماز خواند، برایش دعا کرد، با این وجود چرا مبتلا به فشار قبر شد؟ فرمودند: چون بداخلاقی حق الناس است. دل هایی را شکسته است که آن دل هنوز ناراحت است.

اگر سعد از آن ها حلالیت طلبیده بود و دل هایشان را صفا داده بود و چاله ها را پر کرده بود، قطعاً فشار قبر نداشت، ولی گوشه های دل خانواده پکر بوده است. آن پکری موجب فشار قبر شده است.

الَّذینَ آمَنوا وَلَمْ یَلْبَسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ؛(2) کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آنِ آن هاست و آن ها هدایت یافتگان اند.

خداوند برای ایمانی که نجات بخش باشد، شرط گذارده است و آن شرط ظلم نکردن است. خیلی باید مواظب بود. بداخلاقی هم ظلم است. هم ظلم به خود و هم ظلم در حق دیگران. بداخلاقی هم اعمال خوب انسان را ضایع می کند و هم موجب فشار قبر می شود.

ص: 89


1- علل الشرایع، ج 1، ص 310؛ بحارالانوار، ج 22، ص 108
2- سوره انعام، آیه 82

مراقبت در معاشرت با خانواده

مرحوم آیت الله سیبویه می فرمودند: خانم من علویه بود و برایم فرزندان زیاد آورد. چند سال آخر عمرش نابینا بود. کمر بستم و به خاطر خدا در این مدت در خدمت این خانم بودم.

خدمت مهم است، ولی مهم تر از آن این است که خدمت هایمان را آتش نزنیم. ایشان می فرمود: مرتب دعا می کردم که خدایا، نکند من گاو نُه مَن شیرده باشم! در این چند سال، همۀ دغدغۀ من همین مطلب بود که مثل گاوی که نه من شیر می دهد، ولی آخر کار یک لگد به ظرف شیر می زند و همه را ضایع می کند، نباشم. کاری نکنم که اجرم ضایع شود. مبادا با او تندی یا بداخلاقی کنم. خدا هم توفیق داد که ظرف این مدت در خدمت ایشان باشم.

باید مواظب بود که کارهای ارزشمند خودمان را با منت و آزار و اذیت و تندی و بداخلاقی هدر ندهیم. مراقب اخلاق خود باشیم.

خداوندا، به همۀ ما اخلاق پسندیده عنایت بفرما!

ص: 90

جلسه چهارم

اشاره

اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الآخِرَةِ وَ شَرَفَ المَنازِلِ وَ اِنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَةِ؛(1) بی گمان بنده با حسن خلقش به درجات بلند و منازل شریف آخرت نایل می شود، هر چند در عبادت ضعیف باشد.

سنگینی میزان اعمال

میزان اعمال یکی از مواقف بسیار مهم در روز قیامت است. در آن موقف اعمال انسان سنجیده و ارزش گذاری می شود. برخی از چیزها موجب می شود که میزان حسنات انسان سنگین شود. وجود آن ها انسان را مایه دار می کند. در حقیقت میزان در وجود خود انسان است. یعنی با وجود آن چیزها انسان رشد و کمال پیدا می کند و ارزش وجودی او افزایش می یابد.

محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام ، تسبیحات اربعه، حسن خلق و صلوات بر محمد و آل محمد از اموری است که میزان حسنات انسان را سنگین

ص: 91


1- محجة البيضاء، ج 5، ص 93

می کند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت شده است:

خَمْسٌ ما اَثْقَلَهُنَّ فِي الْمیزانِ سُبحان اللهِ وَ الحَمْدُ لله وَلا اله اِلّا الله وَ اللهُ اَکبرُ وَ الوَلَدُ الصّالح یُتَوَفّی لِمُسْلِمٍ فَیَصْبرُ وَ یَحْتَسِبُ؛(1) پنج چیز است که در میزان اعمال بسیار سنگین و ارزشمند است: «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا اله الا الله» و «الله اکبر» و فرزند صالح مسلمانی که از دنیا رفته و او در مرگش صبر نموده و به حساب خدا گذارده است.

ما یُوضَعُ فِي میزانِ امْرِیءٍ یَوْمَ القیامَةِ اَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الخُلْقِ؛(2) در روز قیامت چیزی بهتر و برتر از حسن خلق در میزان انسان نهاده نمی شود.

از امام محمد باقر علیه السلام نیز چنین نقل شده است:

اَثْقَلُ ما یُوضَعُ فِي المیزانِ یَوْمَ القیامَةِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ و اهل بیتهِ؛(3) سنگین ترین چیزی که روز قیامت در میزان گذارده می شود، صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.

کمبود اخلاق

بداخلاقی پدیده ای است که همۀ خوبی ها را از بین می برد. اگر کم باشد، با فشار قبر جبران می شود، و چنانچه زیاد باشد، انسان را جهنمی می کند.

ص: 92


1- الخصال، ج 1، ص 267.
2- الكافى، ج 2، ص 99؛ بحار الانوار ، ج 7، ص 249
3- وسائل الشيعة، ج 7، ص 197؛ بحار الانوار، ج 91، ص 49

اگر می بینیم در روایات، بهشت و جهنم منوط به اخلاق خوب و بد است، این حاکی از اهمیت اخلاق است. حسن خلق را باید به عنوان یک امر واجب تلقی کرد، بلکه از نماز و روزه و خمس و زکات و حج هم واجب تر است. کسانی که با امامان، دشمنی کردند و آن ها را به شهادت رساندند، همه اهل نماز بودند. روزه می گرفتند، حج می رفتند و نماز جمعه می خواندند.

آنچه آنان را به این رذالت کشاند، کمبود اخلاق بود. اگر یک صفت اخلاقی در آن ها بود، آیا می توانستند این کارها را انجام دهند؟ اگر رحم و گذشت داشتند، آیا می توانستند به چنین فجایعی دست بزنند؟ اگر سخاوت داشتند، آیا می توانستند آب ندهند؟ آن ها از نظر اخلاقی در تنگنا بودند.

فلسفۀ احکام

تمام احکام و واجبات مقدمۀ اخلاق و صفات خوب است. مرحوم فیض کاشانی از احکام تعبیر به فقه اصغر می کند و از اخلاق تعبیر به فقه اکبر. نماز با همۀ گستردگی و آداب و شرایط و فضیلتش برای این است که ادب و تواضع بیاورد. فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در خطبۀ فدکیه می فرمایند:

فَجَعَلَ اللهُ الإیمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نَماءً فِي الرِّزْقِ وَ الصّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ وَ الحَجَّ تَشییداً لِلدّینِ؛(1) خداوند ایمان را برای تطهیر و پاک شدن قلوب شما از شرک، و نماز را برای پیراستن شما از کبر، و زکات را

ص: 93


1- الاحتجاج، ج 1، ص 99 بحار الانوار، ج 29، ص 223

برای پاکی جان و زیاد شدن رزق، و روزه را برای پایداری اخلاص، و حج را برای برپا داشتن دین قرار داد.

نظیر این روایت نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است.(1)

نماز تکبر و نخوت را از انسان می زداید و تواضع و خضوع به بار می آورد و سجده اوج خضوع در برابر پروردگار است. روزه صبر و اراده را در ما تقویت می کند و اخلاص را پایدار می سازد. زکات جان آدمی را از تعلقات دنیوی پاک و مطهر می کند.

و فلسفۀ مهم حج برپایی دین در زندگی انسان و خود شکستگی و از خود بیرون آمدن است. همین که باید لباس ها و مظاهر دنیوی را از تن بیرون کرد و با یک لنگ و حوله به سر برد، تعین ها و تشخص ها شکسته می شود. هنگامی که انسان در سعی با پای برهنه هروله کنان حرکت می کند؛ کبر و نخوت او فرو می ریزد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما مِنْ بُقْعَةٍ اَحَبُّ اِلَی اللهِ مِنَ المَسْعی لِاَنَّهُ یُذَلُّ فیها کُلُّ جَبّارٍ؛ نزد خداوند هیچ مکانی محبوب تر از محل سعی نیست؛ چرا که هر گردنکشی در آن خوار می شود.

یعنی تجبّر و گردنکشی انسان در هم می شکند و نفسی ذلیل و افتاده پیدا می کند.

امر به معروف و نهی از منکر صفت خیرخواهی را در انسان افزایش می دهد. چنان که در خطبۀ فدکیه به آن اشاره شده است:

وَ الأمْرَ بِالمَعروفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ؛ و امر به معروف را برای مصلحت

ص: 94


1- نهج البلاغه حکمت 252؛ بحار الانوار ، ج 79، ص 209

و خیرخواهی همگان قرار داد.

خمس و زکات دست دهندگی و سخاوت به وجود می آورد و انسان را از صفت بخل پاک می کند. امام عصر علیه السلام فرمودند:

وَ اَمّا اَمْوالُکُمْ فَلا نَقْبِلُها اِلّا لِتَطَهَّرُوا؛(1) اما اموال شما را نمی پذیریم، مگر برای این که شما پاک شوید.

کسی که سخاوت ندارد، هیچ ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

خَلَّتانِ لا تَجْتَمِعانِ فی قَلْبِ مُؤْمِنٍ سُوءُ الخُلْقِ وَ الْبُخْلُ؛(2) دو خصلت است که در قلب مؤمن جمع نمی شود: بداخلاقی و بخل.

یعنی کسی که دارای این دو خصلت باشد، مؤمن نیست.

به دنبال بهترین ها

انسان ذاتاً همیشه به دنبال بهترین هاست. از رفیق بهترین آن ها را می خواهد. به دنبال بهترین همسر است. از کتاب، از استاد، از شغل، از مسکن به دنبال بهترین هاست. اگر در گزینش ها هم بهترین ها را انتخاب می کرد، این قدر درجا نمی زد، یا عقب گرد نمی کرد. عیب ما این است که به آنچه هست بسنده می کنیم. اگر دیدیم چیزی یک مقدار بهتر است، باید به دنبال آن باشیم و گرنه به خودمان ظلم کرده ایم.

ص: 95


1- كمال الدين، ج 2، ص 484؛ الاحتجاج، ج 2، ص 470
2- تصنيف غرر الحکم ص 91 ، ح 1560؛ نزهة الناظر ، ص 29 نیز این حدیث را از رسول خدا نقل کرده است

به قول حاج آقای دولابی: باید از گوسفندان یاد بگیریم. وقتی برای آب خوردن بر سر نهر یا چشمه ای می روند، بالای چشمه و نهر که آبش زلال تر است را انتخاب می کنند و از یکدیگر برای رسیدن به آب بالاتر پیشی می گیرند.

اکنون که باید به دنبال بهترین ها باشیم و از هر چیزی بهترین آن را برگزینیم، سؤال اینجاست که بهترین خوبی ها چیست؟ امام حسن مجتبی علیه السلام در حدیثی زیبا این پرسش را پاسخ می دهند:

اِنَّ اَحْسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنِ؛(1) بی تردید بهترین و زیباترین خوبی ها و زیبایی ها خلق زیباست.

خود امام حسن و امام حسین علیها السلام هم مظهر خلق حسن بودند. ما نیز باید پیرو آن بزرگواران باشیم.

عبادت و اطاعت

ما نباید خشک مقدس و عبادتی باشیم، بلکه باید ولایتی و اطاعتی باشیم. هم حرف گوش کنیم و هم دنباله رو اهل بیت علیهم السلام باشیم. باید با محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام زندگی کنیم.

عبادت بدون ولایت و پیروی از سیره و اخلاق اهل بیت علیهم السلام ارزشی ندارد، بلکه انسان را سرنگون می کند. به ما فرموده اند: عبادت و اطاعت. شیطان عبادت داشت، ولی اطاعت نداشت. دیدید که چهار هزار سال عبادت کرد، ولی چون اطاعت و انقیاد نداشت، سرنگون شد. تکبر و خود

ص: 96


1- الخصال، ج 1، ص 29؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص153

برتربینی، او را به زمین زد. به عبادت خودش مغرور شد. در این باره از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:

الإسْتِکْبارُ هُوَ اَوَّلُ مَعْصیۀٍ عُصِیَ اللهُ بِها. قال علیه السلام: فَقال اِبلیسُ رَبِّ اُعْفُنی مِنَ السّجودِ لآدَمَ وَ اَنَا اَعْبُدُکَ عِبادَةً لَم یَعْبُدْکَها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقالَ جَلَّ جَلالُهُ لا حاجَةَ لی فی عِبادَتِکَ اِنّما عِبادتی مِنْ حَیْثُ اُریدُ لا مِنْ حَیْثُ تُریدُ؛(1) تکبر ورزیدن نخستین معصیتی بود که خداوند به وسیلۀ آن معصیت شد. حضرت فرمودند: (آن گاه که خداوند به فرشتگان به سجد بر آدم فرمان داد،) ابلیس گفت: پروردگارا! مرا از سجده بر آدم معاف بدارد. به جای آن به گونه ای عبادت خواهم کرد که هیچ فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسلی تو را آن گونه عبادت نکرده باشد. خداوند فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم. عبادت من باید به گونه ای باشد که من می خواهم، نه به گونه ای که تو می خواهی.

نفس پرستی

ابلیس گفت: به جای سجده چند هزار سال برای تو عبادت می کنم و زیر بار فرمان خدا نرفت؛ چون خود را برتر از آدم می دید. در صورتی که چنین نبود. باید در برابر بهتر از خودش تسلیم می بود. اگر کسی بهتر از ما می فهمد، باید کار را به او واگذاریم. آنچه شیطان را زمین زد، این بود که

ص: 97


1- تفسیر صافی، ج 1، ص 117

در برابر برتر از خود تواضع نکرد و تسلیم نشد.

حضرت آدم برتر بود. ملائکه همه سجده کردند، اما شیطان سجده نکرد. به خدا گفت: من به جای سجده بر آدم، چندین هزار سال عبادت می کند و خداوند چه زیبا به او جواب داد: «عِبادَتی مِنْ حَیْثُ اُریدُ لا مِنْ حیتُ تریدُ؛ عبادت من باید آن طور که من می خواهم باشد، نه آن طور که تو می خواهی».

تو می خواهی نفس پرست باشی، به دنبال خواهش دلت هستی. برخی افراد هم چنین اند. دلشان خوش است که ما این مقدار نماز شب خوانده ایم. زیارت عاشورا خوانده ایم. این قدر ذکر گفته ایم. اما آیا خدا را هم راضی کرده اید! خدا می گوید: آنچه را من به تو می گویم، گوش بده. الآن بچه شما بیمار است، ذکر و دعا را کنار بگذار و او را به دکتر ببر.

وظیفه شناسی

یکی از شاگردان مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد انصار از قول ایشان نقل می فرمود: همسرم بیمار و در بستر خوابیده بود. من هم مشغول ذکر و دعا بودم و حال عجیبی پیدا کرده بودم. در اوج دعا و حال بود که خانمم گفت: به من آب بده.

انسان سر بزنگاه امتحان می شود. باید ببینیم وظیفۀ ما چیست؟ بندۀ حالیم یا بندۀ خدا؟ باید مواظب باشیم حال پرست و نفس پرست نباشیم. بسیاری افراد نفس پرست اند. یعنی عادت کرده اند که نماز اول وقت و به جماعت بخوانند. ان شاء الله این ها از روی عادت نباشد، بلکه بر اساس فرمان خدا

ص: 98

باشد. باید ببینیم الآن خدا از ما چه می خواهد.

گاهی برای افطار میهمان دعوت کرده اند و تا آقا نیاید هیچ کس دست به غذا نمی برد. او می خواهد نماز اول وقت بخواند، ولی نمی داند آهِ چند شکم بالای سر اوست و او را سرنگون می کند. خداوند به او می گوید: چند نفر منتظرند. اول برو سر سفرۀ غذا و بعد نماز بخوان. این نفس پرستی است، خداپرستی نیست. خداپرست کسی است که عادت و رسمش را برای خدا به هم بزند.

مرحوم انصاری می فرمود: در اوج حالم بودم. اگر بروم دنبال آب دادن به همسرم، حال به هم می خورد. گفتم: باید دید خدا چه می خواهد. این امتحان الهی است.

گاهی بچه از مدرسه خسته و گرسنه آمده است. داد می زند من غذا می خواهم. مادر، بچه را رها می کند و سر نماز می رود. این بچه نمازهای او را می خورد.

باید وظیفه را شناخت و بر اساس وظیفه عمل کرد. نه این که بگوییم اگر کاری که خدا می خواهد انجام بدهم، عادتم به هم می خورد. مواظب باشیم عادت پرست و نفس پرست نباشیم. به خیال این که داریم عبادت خدا را می کنیم، فرمان خدا را پشت پا نزنیم.

گردنۀ شیطان

چیزی که شیطان را به زمین زد، نفس پرستی بود. خدا به او فرمود: تو حرف مرا قبول می کنی، یا حرف خودت را. شیطان گفت: حرف خودم را.

ص: 99

خدا هم گفت: من قبول نمی کنم. من عبادت چند هزار سال نمی خواهم، فقط یک سجده به آدم کن.

در تاریخ آمده است که حضرت نوح علیه السلام وساطت کرد که شیطان توبه کند و برگردد. خداوند فرمود: من حرفی ندارم، همۀ کارهای قبل او را قلم می گیرم. «اَنَّ تَوْبَتَهُ اَنْ یَأتِیَ قَبْرَ آدَمَ فَیَسْجُدَ لَهُ؛ فقط توبۀ او این است که برود و به قبر حضرت آدم سجده کند.» حضرت نوح علیه السلام این مطلب را به شیطان گفت. شیطان هم تأملی کرد و گفت: «اَمّا اَنَا لَمْ اَسْجُدْ لَهُ حَیّاً اَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً؛ اما من به هنگامی که زنده بود به خودش سجده نکردم، اکنون که مرده است به او سجده کنم؟!»(1) زیر بار نرفت. بت شیطان و گردنه او همین است.

تخلق به اخلاق الهی

اگر اخلاقِ خوب آمد، همه خوبی ها هم هست. «احسن الحسن» خیلی عجیب است. یعنی در اخلاق خوب، نماز شب هست، تلاوت قرآن، ذکر و دعا و همه خیرها هست.

اساس صحت عبادات ما، تقرب الی الله است. یعنی عبادت باید قربۀ الی الله باشد تا بتوان به آن عبادت گفت. قرب به خدا، یعنی نزدیک شدن به خدا. این قرب یک قرب معنوی است. یعنی از نظر صفات به خداوند نزدیک شویم. خداوند بخشنده است، ما هم بخشنده باشیم. خدا اهل گذشت است، ما هم گذشت کنیم. خداوند جواد است، ما هم با سخاوت باشیم.

ص: 100


1- بحار الانوار، ج60، ص 281

خداوند مظهر صفات پسندیده است، ما هم این چنین باشیم. قرب یعنی صفات خدا در ما تجلی پیدا کند. بنابراین، مقصد همۀ عبادات، تخلق به اخلاق الهی است.

پاداش خوش اخلاقی

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ حُسْنَ الخُلْقِ یَبْلُغُ بِصاحِبِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ؛(1) به راستی که حسن خلق صاحبش را به درجۀ انسان روزه دار و شب زنده دار می رساند.

لازم نیست خودتان را در عبادت خسته کنید. اخلاق و صفات خوب را در خود پیاده کنید تا به مرتبه و درجۀ روزه داران و نمازگزاران و شب زنده داران برسید. به آدم خوش اخلاق ثواب کسی را می دهند که تا صبح عبادت می کند، هر روز روزه می گیرد و در میدان جهاد مشغول نبرد است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ اللهَ تبارَکَ و تعالی لَیُعْطی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلی حُسْنِ الخُلْقِ کَما یُعطی المُجاهِدَ فی سبیلِ اللهِ یَغْدُو عَلَیْهِ و یَروحُ؛(2) به راستی خداوند تبارک و تعالی ثوابی را که بر حسن خلق به بنده می دهد، مانند ثواب کسی است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند.

با برخورد خوب با خانواده، پدر، مادر، دوستان، و با معاشرت های نیکو

ص: 101


1- الكافى، ج 2، ص 103؛ بحار الانوار، ج 68، ص 381
2- الکافی، ج 2، ص 101؛ بحار الانوار، ج 68، ص 377

با مردم و اجتماع، ثواب تمام مستحبات را در نامۀ اعمالتان می نویسند.

در روایت دیگر از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است:

اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الآخِرَةِ وَ شَرَفَ المَنازِلِ وَ اِنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَةِ؛(1) بی گمان بنده با حسن خلقش به درجات بلند و منازل شریف آخرت نایل می شود، هر چند در عبادت ضعیف باشد.

ما سوراخ دعا را گم کرده ایم. درجات بلند و منزل های با شرافت آخرت برای کسی است که خوش اخلاق است. هر چند زیاد اهل مستحبات نیست و عبادت های ظاهری کم دارد، ولی در عوض نرم، ملایم، اهل ملاطفت و محبت و با گذشت است.

لذت خوش اخلاقی

حسن خلق، هم بهشت دنیا و هم بهشت آخرت است. به فرض اگر کسی اعتقادی هم به آخرت نداشته باشد و بخواهد زندگی دنیایش شیرین و لذت بخش باشد، کلید آن حسن خلق است. امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین روزهای عمر شریفشان هنگامی که از ضربت ابن ملجم در بستر بودند، در برخی از مواعظشان فرمودند:

وَلا عَیْشَ اَلذُّ مِنْ حُسْنِ الخُلقِ؛(2) در زندگی چیزی لذیذتر از حسن خلق نیست.

ص: 102


1- محجة البيضاء، ج 5، ص 93
2- كشف الغمة، ج 1، ص 572؛ بحار الانوار، ج 75، ص 111

اگر می خواهیم هم در دنیا خوش باشیم و هم در آخرت، باید اخلاق خوب داشته باشیم. بشر ذاتاً به دنبال خوشی می گردد. پول و مقام و منزل را برای خوشی خودش می خواهد. می خواهد کیف کند، لذت ببرد، راحت باشد. امام فرمودند: لذتی بالاتر از خوش اخلاقی نیست. امامان ما واقعیت ها را بیان می کنند. خودشان طعم آن را چشیده اند.

وقتی دو نفر با هم مهربان اند، همدیگر را دوست دارند، چقدر لذت بخش است! خانواده ای که در آن صلح و صفا و صمیمیت حاکم است، مهر و محبت حاکم است، چقدر آرام بخش و گواراست. هیچ لذتی بالاتر از خوش اخلاقی نیست. چقدر اطرافیان انسان از خوش اخلاقی او لذت می برند! چقدر از آرامش و لطافت خودش کیف می کند!

جاذبۀ خلق و خوی زیبا

یک پدر خوش اخلاق، یک روحانی خوش اخلاق، یک معلم خوش اخلاق، یک کاسب خوش اخلاق، یک پزشک خوش اخلاق، یک اداری خوش اخلاق، چقدر مردم را به سوی خود جلب می کند. چقدر دوست و حامی برای خود درست می کند. چقدر از معاشرت با او لذت می برند.

آن مرد شامی به خدمت امام حسن علیه السلام رسید و شروع به اهانت کرد. از نظر فقهی اگر کسی به امام علیه السلام اهانت کند، واجب القتل است. اما حضرت سکوت کردند و پاسخ او را ندادند. وقتی اهانت های او تمام شد، امام علیه السلام به طرف او آمدند. سلام و تبسم کردند و فرمودند:

ای پیر مرد، گمان می کنم شما در این شهر غریب هستید. شاید امر بر

ص: 103

شما مشتبه شده است. اگر می خواهی خشنود شوی، تو را خشنود می کنیم. اگر چیزی درخواست کنی، به تو عطا می کنیم. اگر راهنمایی می خواهی، تو را راهنمایی می کنیم. اگر می خواهی بارت را حمل کنیم، بارت را حمل می کنیم. اگر گرسنه ای، به تو غذا می دهیم. اگر لباس نداری، به تو لباس می دهیم. اگر محتاجی، تو را بی نیاز می کنیم. اگر جا نداری به تو جا می دهیم. اگر حاجتی داری، بر آورده می کنیم. اگر زاد و راحلۀ خودت را به سوی ما حرکت بدهی و تا زمانی که می خواهی به شهرت برگردی میهمان ما باشی بهتر است؛ چون ما محلی وسیع و آبرویی زیاد و مال بسیار داریم.

آن مرد شامی وقتی این همه گذشت و لطف و مهر و محبت را دید، گریست و گفت: شهادت می دهم که تو خلیفۀ خدا در روی زمینی و خداوند بهتر می داند که رسالتش در کجا قرار بدهد. بعد گفت:

کُنْتَ اَنْتَ وَ اَبوکَ اَبْغَضُ خَلْقِ اللهِ اِلَیَّ وَ الآنَ اَنْتَ اَحَبُّ خَلْقِ اللهِ اِلَیَّ؛ پیش از این تو و پدرت در نزد من مبغوض ترین خلق خدا بودید و الآن تو نزد من محبوب ترین خلق خدا هستی.

و پس از آن راحله خود را به سوی امام حرکت داد و تا زمانی که می خواست به دیار خودش برگردد، میهمان حضرت بود و یکی از دوستان اهل بیت علیهم السلام شد.(1)

ص: 104


1- المناقب، ج 4، ص 19؛ بحار الانوار، ج 43، ص 344

احیای نفوس

واقعاً امامان ما مظهر خُلق الهی بودند. این چنین برخوردی برای غیر امام قابل تصور نیست. امام با یک حرکت اخلاقی، از یک دشمن اهل بیت یک دوست واقعی ساختند. این خودش می تواند در شام یک مبلغ برای اهل بیت علیهم السلام باشد.

وَ مَنْ اَحْیاها فَکَاَنَّما اَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً؛(1) هر کس انسانی را زنده کند، چنان است که گویی همۀ مردم را زنده کرده است.

انسان اگر کمی تحمل و سعه صدر داشته باشد، می بینید که چقدر خیر در آن خوابیده است. چقدر نفوس احیا می شود. این خیلی مهم است که گفت: من وقتی به مدینه آمدم دشمن ترین افراد در نظرم شما بودید و الآن عزیزترین و محبوب ترین افراد در دل من شمایید. این نتیجۀ یک اخلاق پسندیده و یک برخورد خوب است.

اصلاح درون

انسان باید در کسب فضائل اخلاقی اهتمام بورزد و روز به روز بر نیکی ها و زیبایی های اخلاق و رفتارش بیفزاید. اگر درون مایۀ اخلاقی انسان اصلاح شود، همه چیز درست می شود. ما نباید به تعریف دیگران قانع باشیم و فقط به این فکر کنیم که دیگران دربارۀ ما چه قضاوت می کنند. باید درون را اصلاح کرد. رذائل اخلاقی را بیرون ریخت. این به انسان نفع می بخشد و او را به رشد و کمال می رساند، نه حرف مردم و قضاوت آنان. انسان باید

ص: 105


1- سوره مائد، آیه 32

واقعیت را در نظر بگیرد و روی واقعیت ها فکر کند.

بر مدار واقعیت

امام هفتم علیه السلام خطاب به هشام، یکی از برجسته ترین شاگردانش، سخنان زیبایی دارند. مستمع و مخاطب کلام امام علیه السلام در نوع سخنان، و بلندی آن مدخلیت دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اِنّا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ اُمِرْنا اَنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛(1) ما گروه انبیا فرمان داده شدیم که به اندازۀ عقل های مردم با آنان سخن بگوییم.

و هشام بن حکم یکی از اصحاب بزرگ ائمه علیهم السلام و دارای فهم بلندی است. امام علیه السلام در این بیان به هشام می فرمایند: ملاک کار تو واقعیت ها باشد.

یا هِشامُ لَو کانَ فِي یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ فِي یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ وَلَوْ کانَ فی یَدِکَ لُؤلُؤَةٌ وَ قالَ النّاس إنَّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤلُؤۀٌ؛(2) ای هشام، اگر در دست تو گردویی باشد و مردم بگویند: در دست تو یک لؤلؤ است، به حال تو سودی نمی بخشد، در صورتی که تو می دانی آن فقط یک گردو است. و اگر در دست تو یک لؤلؤ باشد و مردم بگویند آن یک گردو است، و تو خودت می دانی که آن یک لؤلؤ است، ضرری به حال تو ندارد.

ص: 106


1- الكافى، ج 1، ص 23؛ بحار الانوار، ج 1، ص 106
2- تحف العقول، ص 383؛ بحار الانوار، ج 1، ص 131

بیشترِ ما به دهن مردم نگاه می کنیم، منتظریم ببینیم مردم چه می گویند و آن را به عنوان یک واقعیت می پذیریم و این اشتباه بزرگی است.

اگر کسی به شما بگوید تو نفهم هستی، در حالی که شما نفهم نیستی، با حرف آن نفهم نمی شوی. و اگر همۀ مردم بگویند: شما عالم هستی و من عالم نباشم. با حرف مردم عالم نمی شوم. با حرف مردم واقعیات عوض نمی شود.

مگر به پیامبر خدا نگفتند کذّاب و ساحر و مجنون است. بالاترین تهمت ها را به آن حضرت زدند، ولی این تهمت ها واقعیت را عوض نکرد و نمی کند.

مصائب اهل بیت علیهم السلام

مصیبتی نیست جز این که سخت ترین آن ها به اهل بیت علیهم السلام رسیده است؛ تهمت ها، زندان ها، شکنجه ها. وقتی شخصیت مهم است، کوچک ترین اهانت هم به او بسیار بزرگ است. بی احترامی به مردان الهی و امامان علیهم السلام بزرگ ترین اهانت هاست، چه رسد به این که بزرگ ترین اهانت ها را به بزرگ ترین شخصیت عالم هستی بکنند.

شاید یک بعد این مصیبت هایی که بر اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، این است که مصائب بر شیعیان آنان آسان شود. امام باقر علیه السلام در این باره فرمودند:

اِنْ اُصِبْتَ بِمُصیبَةٍ فِي نَفْسِکَ اَوْ فِي مالِکَ اَوْ فِي وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ بِرَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَاِنَّ الخَلائِقَ لَمْ یُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ؛(1) اگر به مصیبتی در

ص: 107


1- الكافى، ج 3، ص 220 وسائل الشيعة، ج 3، ص 268

جانت یا مالت یا فرزندت گرفتار شدی، مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یاد آور؛ زیرا هیچ کس از مخلوقات همانند او مصیبت ندید.

خود وجود گرامی پیامبر هم فرمودند:

مَنْ عَظُمَتْ عِنْدَهُ مُصیبَةٌ فَلْیَذْکُرْ مُصیبَتَهُ بِی فَاِنَّها سَتَهُونُ عَلَیْهِ؛(1) هرکس مصیبتش بزرگ شد، مصیبت مرا به یاد آورد تا آن مصیبت بر او سهل و آسان شود.

همۀ مصائب در برابر مصائبی که به حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسین و اهل بیتش در کربلا وارد شد، هیچ است. ما باید خجالت بکشیم که بگوییم مصیبت دیده ایم، یا مشکل داریم.

جاذبۀ حسن خلق

یکی از عواملی که محبوبیت ایجاد می کند و محبت انسان در قلوب دیگران وارد می شود، حسن خلق است. حسن خلق جلب محبت می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ کَثُرَ مَحِبُّوهُ وَ آنَسِتِ النُفُوسُ بِهِ؛(2) کسی که اخلاقش نیکوست، دوستانش زیادند. و دیگران با او انس و الفت می گیرند.

همه به دنبال آدم های خوش خلق اند. یک کاسب خوش اخلاق مشتری هایش زیاد می شوند. یک روحانی خوش اخلاق، همه جذبش

ص: 108


1- بحار الانوار، ج 79، ص 84 وسائل الشيعة ، ج 3، ص 268
2- غرر الحکم ص 255 ، ح 5375

می شوند. مسجدی که در آن نماز می خواند، آباد است. کسی که خوش اخلاق باشد، دوستانش زیاد می شوند و با او انس می گیرند و احساس آرامش می کنند.

رفاقت و یگانگی

ان شاء الله با خانواده، همسر و فرزندان خود رفیق و دوست باشید.

خداوند آیت الله بهاءالدینی را رحمت کند! بسیار سفارش می کردند که پدر و مادرها با بچه هایشان دوست باشند. معلم ها با شاگردانشان دوست باشند. بیش از هر چیز برای یک زن و شوهر رفاقت مهم و کارساز است. بسیاری از خانم ها نمی توانند عقده هایشان را به شوهرانشان بگویند. بسیاری از آقایان نمی توانند حرف دلشان را به خانمشان بگویند. و این بسیار بد است.

از اهل دلی پرسیدند: اسم عظم خدا چیست؟ گفت: «یا رفیق». از خدا رفیق تر کیست؟ آخرین اسم از اسم های خداوند که در دعای مشلول می خوانیم، «یا رفیق و یا شفیق» است.

یعنی اگر با خدا رفیق شدی، همۀ مشکلات شما حل خواهد شد. اگر با خانواده و خلق خدا رفیق شدی، مشکلی در زندگی باقی نخواهد ماند. چون با هم یگانه می شوید. رفاقت یعنی یگانه شدن.

ملایمت و نرمی

کسانی که نرم و ملایم اند، با ملاطفت و مهربان اند، سخت نمی گیرند. انسان فطرتاً به آن ها متمایل می شود. دوستشان دارد. این چیزی است که

ص: 109

خداوند در نهاد انسان قرار داده است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

مَنْ لانَتْ کَلِمَتُهُ وَجَبَتْ مُحَبَّتُهُ؛(1) کسی که در سخن گفتن نرم و ملایم است، محبت و دوستی با او واجب است.

اگر یک روحانی نرم و ملایم، یک کاسب نرم و ملایم دیدید، قهراً به طرف او جذب می شوید. محبت او در دل شما می افتد. شاید این وجوب قهری و تکوینی باشد. یعنی انسان قهراً به او گرایش پیدا می کند. این از ذاتیات انسان است.

خداوند به همۀ ما ایمان و اخلاق حسنه عنایت بفرماید!

ص: 110


1- تحف العقول، ص 91؛ بحار الانوار، ح 68 ، ص 396

جلسه پنجم

اشاره

السَّخِیُّ الحَسَنُ الخُلْقِ فِي کَنَفِ اللهِ لا یَتَخَلَّی اللهُ عَنْهُ حَتّی یُدْخِلُهُ الجَنَّةَ وَ ما بَعَثَ اللهُ نبیّاً اِلّا سَخِیّاً وَ ما زَالَ اَبی یُوصینی بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الخُلْقِ حَتّی مَضی؛(1) انسان با سخاوت و خوش اخلاق در حمایت خداوند است. خداوند همواره از او حمایت می کند تا او را وارد بهشت کند. و هیچ پیامبری مبعوث نشد، جز این که با سخاوت بود. و پدرم همواره مرا به سخاوت و حسن خلق توصیه می فرمود تا این که ارتحال فرمود.

برترین دعا

مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی به ذکر صلوات عنایت خاصی داشتند. می فرمودند: ذکر صلوات را کمتر از تلاوت قرآن نمی دانم. ما معمولاً برای اموات یک حمد و سه «قل هو الله» می خوانیم. چون حمد

ص: 111


1- امام كاظم ، تحف العقول، ص412؛ بحار الانوار، ج 75، ص 324

چکیدۀ قرآن است و «قل هو اللّه» ثلث قرآن است.

ایشان می فرمودند: من به جای حمد و «قل هو الله» صلوات برای اموات هدیه می کنم. این فرمایش ایشان مطابق روایات است. صلوات دستور قرآن است: «صَلّوا عَلَیْهِ». و اطاعت از فرمان خدا، مهم تر از تلاوت قرآن است. همچنین از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:

اَفْضَلُ الدُّعاءِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ الدُّعاءُ لِلإخوانِ ثُمَّ الدُّعاءُ لِنَفْسِکَ فیما اَحْبَبْتَ؛(1) برترین دعا صلوات بر محمد و آل محمد است و پس آن دعا برای برادران دینی و آن گاه دعا برای خود، در آنچه که دوست داری.

امام رضا علیه السلام با فضیلت ترین و بهترین دعا را صلوات بر محمد و آل محمد معرفی کرده اند. اگر بهتر از آن دعایی وجود داشت، حضرت آن را معرفی می کردند. و نیز فرمودند:

اَلدُّعاءُ اَفْضَلُ مِنْ قَراءَةِ الْقُرآنِ لِاَنَّ اللهَ عَزَّوجلَّ قالَ: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّی لَو لا دُعائُکُمْ؛(2) دعا برتر است از قرائت قرآن؛ چون خداوند عزوجل می فرماید: «بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار برای شما ارجی قائل نیست.

شما دعایی جامع تر، مختصرتر و مفیدتر از صلوات بر محمد و آل محمد نمی یابید.

ص: 112


1- فقه الرضا، ص 345؛ بحار الانوار ، ج 90، ص 322، ح 25.
2- مكارم الاخلاق، ص 389؛ بحار الانوار، ج 90، ص 296 سوره فرقان آیه 77

برتری ایمان

اخلاق خوب در رأس همۀ امور است. اصلاً بعثت پیامبر اسلام برای ترویج مکارم و بزرگواری های اخلاق بوده است. برای این بوده که اخلاق کریمه و صفات ستوده و انسانی را در بشر به کمال برساند و به پایان ببرد.

اخلاق چیزی است که از عمق و جان دین برخاسته است. حسن خلق از دین جدایی ناپذیر است. ما نمی توانیم بگوییم فلانی انسان متدینی است، فقط بداخلاق است، یا خوش اخلاق نیست. این یک حرف اشتباه است. اگر اخلاق ندارد، نمی توان او را متدین به حساب آورد. دین و ایمان به نماز و روزه و عبادت های مستحب نیست. آنچه به عنوان معیار برتری ایمان شناخته شده است، حسن خلق است. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اَکْمَلُکُمْ إِیماناً اَحْسَنُکُمْ اَخلاقاً؛(1) آن که اخلاقش نیکوتر است، ایمانش کامل تر است.

بنابراین، حسن خلق مهم ترین شاخصه شناخت میزان ایمان در افراد است و نمی توان آن را از دین جدا کرد، بلکه در متن دین است و به تعبیری دین مروج اخلاق خوب است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

حُسْنُ الخُلْقِ مِنَ الدّینِ؛(2) حسن خلق از دین است.

و امیرالمؤمنین علیه السلام در تعبیری بلندتر، حسن خلق را بهترین و برترین دین شمرده اند:

ص: 113


1- عيون اخبار الرضا ، ج 2، ص 38 بحار الانوار، ج 68، ص 387، ح 34
2- مشكاة الانوار، ص 221؛ بحار الانوار، ج 75، ص 257

حُسْنُ الخُلْقِ اَفْضَلُ الدّینِ؛(1) خوش اخلاقی بهتر دین داری است.

طبیعت اولیای خدا

یکی از ویژگی های مهم پیامبران و اولیای الهی، حسن خلق و سخاوت است. اصلاً سخاوت و حسن خلق در طبیعت آنان سرشته شده است. چون اساس پیشرفت و رمز موفقیت آنان و رسالت آنان در همین بوده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ما جُبِلَ وَلِیُّ اللهِ اِلّا عَلَی السَّخاءِ وَ حُسْنِ الخُلْقِ؛(2) طبیعت هیچ ولی خدایی، جز بر سخاوت و حسن خلق سرشته نشد.

همچنین حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند:

السَّخِیُّ الحَسَنُ الخُلْقِ فِي کَنَفِ اللهِ لا یَتَخَلَّی اللهُ عَنْهُ حَتّی یُدْخِلُهُ الجَنَّةَ وَ ما بَعَثَ اللهُ نبیّاً اِلّا سَخِیّاً وَ ما زَالَ اَبی یُوصینی بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الخُلْقِ حَتّی مَضی؛(3) انسان با سخاوت و خوش اخلاق در حمایت خداوند است. خداوند همواره از او حمایت می کند تا او را وارد بهشت کند. و هیچ پیامبری مبعوث نشد، جز این که با سخاوت بود. و پدرم همواره مرا به سخاوت و حسن خلق توصیه می فرمود تا این که ارتحال فرمود.

ص: 114


1- غرر الحکم، ص 254 ، ح 5354
2- مستدرک رك الوسائل، ج 7، ص 13؛ الجعفريات، ص 151
3- تحف العقول، ص 412؛ بحار الانوار، ج 75، ص 324

فساد عمل

باید به مسألۀ اخلاق به عنوان یک مسألۀ مهم نگاه کرد و به آن پرداخت. چون صلاح و فساد همۀ اعمال انسان وابسته به آن است. چنان که از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمودند:

اَوْحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلی بَعْضِ اَنْبیائِهِ الخُلْقُ السَّیِّیءُ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛(1) خداوند عزوجل به برخی از انبیای خویش وحی فرمود که همان طور که سرکه عسل را فاسد می کند، اخلاق بد هم عمل را فاسد می کند.

اگر طعم عسل در کام انسان باشد، سرکه حلاوت و شیرینی آن را به طور کلی از بین می برد و چنانچه سرکه در عسل ریخته شود، خاصیت عسل که خداوند شفا را در آن قرار داده است، از آن گرفته می شود. بنابراین، باید مراقب بود که حلاوت و شیرینی اعمال نیک خود را با ترشی بداخلاقی از بین نبریم و پاداش اعمال خوب خود را زایل نکنیم.

امام مبین

برای دستیابی به حسن خلق، باید حدود و تعریف آن را شناخت و خود را بر اساس آن تربیت نمود. مراجعه به روایات اهل بیت علیهم السلام تمام ابعاد و زوایای حسن خلق را برای ما تبیین و روشن کرده است. در روایات ما همه چیز آمده است. حتی از ریزترین مسائل فروگذار نشده است. همان طور که

ص: 115


1- الكافى، ج 2، ص 322؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 152.

قرآن این چنین است.

وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ اِلّا فِي کِتابٍ مُبینٍ؛(1) و هیچ تر و خشکی وجود ندارد، جز این که در کتابی آشکار ثبت است.

در برخی از روایات آمده است که مراد از «کتاب مبین»، «امام مبین» است، که مظهر قرآن است و همه چیز در اوست.(2) این است که امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر فرمودند:

سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدونی سَلونی عَنِ الْقُرآنِ فَاِنَّ فِي القُرانِ عِلْمَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ؛(3) پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من بپرسید. از من از قرآن بپرسید که علم اولین و آخرین در قرآن است.

اساس خوش اخلاقی

از امام صادق علیه السلام دربارۀ حدود حسن خلق و خصوصیاتی که باید در انسان باشد تا دارای حسن خلق باشد پرسیدند: «ما حَدُّ حُسْنِ الخُلْقِ؛ حد و اندازۀ حسن خلق چیست؟» حضرت فرمودند:

تَلینُ جانِبَکَ وَ تُطیبُ کَلامَکَ و تَلْقی اَخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ؛(4) حد و اندازۀ حسن خلق این است: فروتن و نرمخو باشی، گفتارت را پاکیزه بگردانی و خوش سخن باشی، و با برادران دینی خود با

ص: 116


1- سوره انعام آیه 59
2- الكافى، ج 8، ص 248؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 361
3- بحار الانوار، ج 24 ص 179؛ تأويل الآيات، ص 540
4- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص412؛ بحار الانوار، ج 68، ص 389، ح 42

گشاده رویی برخورد کنی.

یعنی اساس خوش خلقی در سه چیز است: نرمی، فروتنی و ملایمت در رفتار، پاکیزگی در گفتار و گشاده رویی. اگر انسان خوش رفتار بود، یعنی با ملایمت و نرمی رفتار کرد و گفتارش پاکیزه و مورد پسند و احترام آمیز بود و با رویی بشاش و متبسم و چهره ای گشاده با دیگران برخورد کرد، به حد حسن خلق دست یافته است و می توان او را به عنوان یک انسان خوش اخلاق از دیدگاه مکتب امام صادق علیه السلام بر شمرد.

نرمخویی

مهم ترین و اساسی ترین حدود سه گانۀ خوش اخلاقی، فروتنی و نرمخویی است.

در برابر آن کسانی هستند که تند و خشن و عصبانی مزاج اند. نرمخویی برخاسته از حلمی است که در درون و روح انسان است. و خشم و غضب و تندی را می توان ضد نرمخویی و یکی از مظاهر بداخلاقی دانست.

برای این که بتوانیم روحیۀ نرمخویی را در خودمان پرورش بدهیم، باید نخست با غضب مبارزه کرد و راه های مهار آن را فرا گرفت.

کلید بدی ها

غضب یکی از رذائل اخلاقی است که اگر مهار نشود، بنیاد انسان را به باد می دهد و او را به خاک مذلت می نشاند. روایاتی که در مذمت غضب آمده است، بسیار تکان دهنده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ص: 117

الغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ؛(1) خشم و غضب کلید هر شر و بدی است.

از این بدتر چیست؟ چیزی که کلید همۀ بدی هاست! حدیث بسیار تندی است. انسان ممکن است در یک لحظه غضب کند و دست به کاری بزند که تا آخر عمر پشیمان باشد.

یک نفر با خانمش درگیر شده بود و در حالت غضب چنان سیلی به گوش خانمش زده بود که خانمش کر شده بود. واقعاً چگونه می توان این را جبران کرد. جبران بعضی از کارها مشکل است. به فرض که خدا جبران کند، آیا می تواند تا آخر عمر به صورت خانمش نگاه کند و خجالت نکشد.

بر لب پرتگاه جهنم

چند سال پیش در اخبار گفته شد که وکیلی با خانمش مشکل داشته. خانم هم شکایت کرده بود. آن وکیل هم وجهه ای داشته بود. برخی افراد در بیرون سلمان و ابوذرند، ولی در خانه شمرند. مهم آن است که انسان با خانوادۀ خودش خوش رفتار باشد. وگرنه در بیرون از خانه ملاحظۀ رئیس و مشتری ها را می کند. اگر بداخلاقی کند، ممکن است از کار برکنارش کنند، یا مشتری هایش کم شود. بیرون خیلی معیار نیست. در جاهایی که ترس و واهمه نیست، مهم است. با زیردستان مهم است. در محدودۀ خانه، با همسر و فرزندان، در برابر مظلوم، پیرمردها، پیر زن ها، آدم های ضعیف، معلوم می شود انسان چه کاره است.

ص: 118


1- الكافي، ج 2، ص 303؛ بحار الانوار، ج 70، ص 263

این آقای وکیل به دادگاه احضار و در دادگاه محکوم می شود. یک لحظه عصبانی می شود و غضب بر او غلبه می کند. با کلتی که همراه داشته است، قاضی و خانم و خودش را می کشد.

این نتیجۀ غضب است. اگر غضب بر انسان چیره شد، عقلش زایل می شود و تصمیمات خطرناکی می گیرد. این است که پیامبر خدا فرمودند:

ما غَضِبَ اَحَدٌ اِلّا اَشْفی عَلی جَهَنَّمَ؛(1) هیچ کس غضب نکرد، جز این که مشرف بر جهنم شد.

انسانی که غضب کرده است، لب پرتگاه جهنم است. با یک حرکت کوچک، ممکن است به ته جهنم سقوط کند.

احیاگر کینه ها

غضب منشأ همۀ بدی هاست. کینه های دیرینه و کهنه شد و فراموش شده را زنده می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اَلْغَضَبُ یُثیرُکَوامِنَ الْحِقْدِ؛(2) خشم و غضب کینه های پنهان در درون انسان را به جوش می آورد.

یک غضب مشکلات و دعواها و کینه های سی ساله را زنده می کند و انسان را به یکباره شعله ور می سازد و همه را یکجا تلافی می کند و چه بسا انسان را به قعر جهنم می فرستد.

ص: 119


1- منية المريد، ص 320؛ بحار الانوار، ج 7، ص 267
2- تصنيف غرر الحكم، ص 303

آتش دل ها

خشم و غضب آتشی است که در دل افروخته می شود. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اَلْغَضَبُ نارُ الْقُلُوبُ؛(1) خشم آتش دل هاست.

انسان خشمگین خودش در آتش است و دیگران را هم به آتش خود می سوزاند. آتشی است که اگر مهار نشود، زیان های جبران ناپذیری به بار می آورد و چه بسا انسان را از هستی ساقط می کند.

خانمی می گفت: شوهر من در منزل یک دکتر ثروتمندی که باغ و کشاورزی هم داشت کار می کرد. زندگی خوبی داشتیم و در رفاه و آسایش بودیم. یکی از ماشین های او هم زیر دست شوهرم بود. یک موقعی دکتر از دور شوهرم را صدا می زند. شوهرم متوجه نمی شود. با تندی می گوید: چرا جواب نمی دهی؟ شوهر من هم عصبانی می شود و با دست به گوش دکتر می زند. و این باعث شد که شوهرم را اخراج کرد و شغل دیگری پیدا نکرد و همۀ ما به زحمت و در به دری و بیچارگی افتادیم. من هم طلاق گرفتم و الآن در خانه ها کارگری می کنم. همۀ این بدبختی ها به خاطر یک عصبانیت بود. اگر عذرخواهی کرده بود، مسأله تمام شده بود. یک غضب ممکن است چندین خانواده را متلاشی کند.

ص: 120


1- غرر الحکم، ص 302، ح 6859

مهار آتش غضب

غضب آتش است. آتش، کم آن هم زیاد است. چون همه جا را می گیرد. غضب یعنی آتش، آتشی که نخست دامن خود انسان را می گیرد و بعد به دیگران سرایت می کند. امام باقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ هذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیطانِ تُوقَدُ فِي قَلْبِ ابنِ آدَمَ وَ اِنَّ اَحَدَکُمْ اِذا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَیْناهُ وَ انْتَفَخَتْ اَوْداجُهُ وَ دَخَلَ الشَّیطانُ فِیهِ؛(1) این غضب و خشمی که در وجود شماست، شراره ای شیطانی است که در دل آدمیزاده شعله ورمی شود. و چون کسی از شما خشمگین شود، چشمانش سرخ و رگ های گردنش ورم کند و شیطان در وجودش در آید.

هر چه می توانید تمرین کنید تا آتش غضب را مهار و خاموش کنید. با ملایمت و نرمی همه کار به خوبی به پیش می رود، ولی با جنگ و دعوا کاری به انجام نمی رسد.

در بسیاری از مواقع باید کوتاه آمد و سکوت کرد، مبادا آتش غضب دیگران شعله ور شود. گاهی انسان جهالت به خرج می دهد و دامن به این آتش می زند. اگر آدم جاهل ساکت باشد، همۀ دعواها می خوابد و مشکلات حل می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

لَو سَکَتَ الْجاهِلُ ما اختَلَفَ النّاسُ؛(2) اگر انسان جاهل ساکت

ص: 121


1- الکافی، ج 2، ص 304، ح 12؛ بحارالانوار، ج60، ص 265 ، ح 149
2- كشف الغمة، ج 2، ص 349 بحار الانوار، ج 75، ص 81 ص ح 75.

می شد، میان مردم اختلافی پدید نمی آمد.

آدم عاقل ملایم حرف می زند. جاهل است که زود جوش می آورد و مشکلات درست می کند.

حلم و بردباری

اگر در مسائل حلم و بردباری به خرج بدهیم، دچار درد سر و پشیمانی نمی شویم. باید با ملایمت و مدارا رفتار نمود تا تنشی ایجاد نشود.

یک نفر می گفت: یک زمانی سر یک مسأله ای با خانمم بگو مگو و داد و بیداد کردیم. من از شدت ناراحتی از خانه بیرون آمدم. چون نزدیک مغرب بود، به حسینیۀ مرحوم آیت الله بهاءالدینی که نزدیک منزلمان بود رفتم. ایشان هم معمولاً کمی قبل از مغرب می آمدند و در حسینیه می نشستند. من رفتم نزدیک ایشان نشستم. مرحوم آیت الله بهاءالدینی نگاهی عمیق به من کردند و فرمودند: با داد و دعوا کار درست نمی شود. این در حالی بود که کسی خبر نداشت من با خانمم در خانه دعوا کرده ایم. فرمودند: چرا با خانمت این کار را کردی؟! می گفت: من خیلی شرمنده شدم. فرمودند: بعد از نماز هدیه ای می خری و به خانه می بری و از خانمت عذرخواهی می کنی.

حسن خلق با همه

پیشوایان ما به ما فرموده اند: حتی با بدها هم با خوبی برخورد کنید. قرآن می فرماید:

ص: 122

قُولوا لِلنّاسِ حُسْناً؛(1) با مردم با نیکی و زیبایی سخن بگویید.

قرآن همه مردم را می گوید، چه مؤمن و چه کافر، چه خوب و چه بد. رفتار ما، گفتار ما و برخورد ما در هر صورت باید خوب و نیکو باشد. این فرمان قرآن است. امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت به فرزندش محمد حنفیه می فرماید:

حَسِّنْ مَعَ جمیعِ النّاسِ خُلُقَکَ حَتّی اِذا غِبتَ عَنْهُمْ حَنُّوا اِلَیْکَ وَ اِذا مِتَّ بَکَوْا عَلَیْکَ وَ قالوا اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَلا تکُنْ مِنَ الّذینَ یُقالُ عِنْدَ مَوْتِهِ اَلحَمْدُ للهِ رَبِّ العالمینَ؛(2) اخلاق خود را با همۀ مردم نیکو گردان، تا هنگامی که از آنان غایب هستی، به دیدار تو مشتاق گردند. و چون از دنیا رفتی، بر تو بگریند و بگویند: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» و از آنان مباش که در هنگام مردن آن ها مردم بگویند: «اَلحَمْدُ للهِ رَبِّ العالمینَ».

در هر صورت حسن خلق آثار و پیامدهای خوبی بر جای می گذارد و جز خیر در آن یافت نمی شود. حسن خلق اکسیری است که قلب دوست و دشمن را تسخیر می کند و محبت و خیر می آفریند. این است که این همه به حسن خلق و رفتار نیکو توصیه شده است و در برخورد با افراد خوب و بد و مسلمان و غیر مسلمان جز به حسن خلق سفارش نشده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ص: 123


1- سوره بقره آیه 83
2- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 387، الوافی، ج 26، ص 236

وَ اِنْ جالَسَک یَهودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ؛(1) حتی اگر با یک یهودی همنشین شدی، همنشینیِ زیبا و نیکویی با او داشته باش.

بنابراین، در همه حال و با همۀ افراد وظیفه ای جز رفتاری نیکو نباید داشت.

اخلاق در میدان نبرد

اگر با کافر حربی هم در جنگ هستید، اگر می توانید، او را با اخلاق زمین بزنید. روایت شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام در میدان جنگ با مردی از مشرکین در حال نبرد بود. در حین نبرد چشم آن مشرک به شمشیر آن حضرت افتاد. گفت: عجب شمشیری! ای پسر ابوطالب، شمشیرت را به من بده. امیرالمؤمنین علیه السلام در وسط میدان جنگ، در حال کارزار، شمشیرش برای آن مشرک پرتاب کرد. آن مشرک که بسیار شگفت زده شده بود، گفت: خیلی عجیب است! ای پسر ابی طالب، در چنین وقت و موقعیتی شمشیرت را به من می بخشی؟!

حضرت فرمودند: ای مرد، تو دست سؤال و درخواست به سوی من دراز کردی و از بزرگواری به دور است که سائل و درخواست کننده را رد کنیم. آن مرد کافر هم خودش را روی زمین انداخت و گفت: این سیره و روش اهل دین است! قدم های امیرالمؤمنین علیه السلام را بوسید و مسلمان شد.(2)

ص: 124


1- تحف العقول، ص 292؛ بحار الانوار، ج 71، ص 162
2- المناقب، ج 2، ص 87؛ بحار الانوار، ج 41 ص 69

اگر در میدان جنگ هم بتوانیم خلقی نشان دهیم و طرف را با اخلاق و رفتارمان ضربه فنی کنیم، بسیار بالاتر است.

شنیده اید که حضرت با قاتل خودش ابن ملجم چه کرد؟! شیری را که برای آن حضرت آورده بودند، برای قاتل خودش فرستاد. شنیده اید که برای عثمان که در محاصره بود، آب فرستاد. شنیده اید که با معاویه در جنگ صفین چه کرد! معاویه در جنگ صفین آب را به روی لشکریان امیرالمؤمنین علیه السلام بسته بود، پس از آن، سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السلام محل را فتح نمودند و آب را به روی لشکریان معاویه گشودند.

ندیدید امام حسین علیه السلام با لشکر حر چه کرده؟! همۀ آن ها، حتی اسب هایشان را آب داد. ندیدید با عمر سعد چقدر گفت و گو کرد؟! به او وعدۀ پول داد، وعدۀ ملک داد. چقدر با لشکریان عمر سعد گفت و گو کرد! چقدر با نرمی و ملایمت با آن ها اتمام حجت کرد! امام و یارانش فقط در روز عاشورا پانزده بار خطبه خواندند و از سر خیرخواهی لشکر دشمن را نصیحت کردند. بلکه برخی از آن ها نجات پیدا کنند.

شیرین ترین پیروزی

در جایی که امکان دارد باید حتی کفار را هم با خوش رفتاری برگرداند، یا دست کم جلو شرشان را گرفت. این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است که به عنوان وصیت به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

لِنْ لِمَنْ غالَظَکَ فَاِنَّهُ یُوشِکُ اَن یَلینَ لَکَ وَخُذْ عَلی عَدُوِّکَ

ص: 125

بِالْفَضْلِ فَاِنَّهُ اَحْلَی الظَّفَریْنِ؛(1) با کسی که با تو به خشونت رفتار می کند، نرمی پیش گیر که به زودی او در برابر تو نرم خواهد شد. با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که از دو پیروزی، شیرین ترین را برگزیده ای.

اگر کسی با شمشیر محبت و نرمی و ملایمت بر دشمن خود پیروز شد، این پیروزی بسیار برای او شیرین تر و گواراتر است. و بسیار باارزش تر از آن پیروزی است که با قهر و غلبه به دست می آید.

اگر انسان در نزاع ها و خصومت ها این شیوه را پیش گیرد، یعنی در برابر غلظت و خشونت و اهانت و تندی، نرمی و ملایمت از خود نشان دهد. امید می رود که طرف مقابلش هم نرم شود. در حقیقت نرمی شما در او اثر خواهد گذارد. هم به آتش خشم و غضب مبتلا نشده اید و هم آتش دیگران را هم سرد کرده اید.

در حقیقت از یک انسان خشن و عصبانی، یک انسان نرم و آرام ساخته اید. و این، کار بسیار ارزشمندی است. باید روی آتش آب ریخت و آن را خاموش کرد، نه این که آن را شعله ور بسازیم و به آن دامن بزنیم.

لذتی که انسان از این گونه برخوردهای نرم و ملایم می برد، وصف ناشدنی است. همین که توانسته است جلو یک آتش را بگیرد و خاموش کند تا به جاهای دیگر سرایت نکند، در درون خود احساس رضایت مندی و آرامش می کند.

ص: 126


1- تحف العقول، ص 82 بحار الانوار ، ج 71، ص 168 نهج البلاغه نامه 31

تأثیر نرمخویی

نرمی و ملایمت انسان ها در تمام ابعاد زندگی شان اثری می گذارد. حتی زمینی که قرار است او را در آن دفن کنند، از نرمی و سختی افراد متأثر می شود. امام صادق علیه السلام فرمودند: در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردی از دنیا رفت. او را نزد گورکن ها بردند. آن ها نتوانستند چیزی از زمین بکنند. به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شکایت بردند که یا رسول الله، کلنگ در زمین کارگر نمی شود. گویا آن را به سنگ سخت می زنیم.

پیغمبر خدا فرمودند: برای چه؟! رفیق شما که خوش خلق بود. ظرف آبی بیاورید. چون آن را آوردند، دست در آن برده و به زمین پاشیدند، سپس فرمودند: بکنید! گورکن ها کندند. گویا زمین مثل ریگ نرمی بود که روی آن ها می ریخت.(1)

گویا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اظهار تعجب خویش می خواهند بفهمانند که حسن خلق موجب سهولت امر در دنیا و آخرت می شود و حتی بر زمین قبر انسان هم تأثیر می گذارد و آن را نرم می سازد. و بدخلقی موجب دشواری و سختی در دنیا و آخرت است. و سختی و ملایمت زمین، از طبیعت خود انسان تأثیر می پذیرد.

سیرۀ عیسی علیه السلام

حضرت عیسی علیه السلام همسر و فرزند و خانه نداشت. سیّار بود. بیشتر اوقات

ص: 127


1- الكافى، ج 2، ص 101، ح 10؛ بحار الانوار، ج 68، ص 376.

به سیاحت می پرداخت. امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ ایشان می فرمایند:

وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عیسَی بْنِ مَرْیَمَ عَلَیه السلام فَلَقَدْ کانَ یَتَوَسَّدُ الحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الخَشِنَ وَ یَأکُلُ الخَشِبَ وَ کانَ إدامُهُ الجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّیلِ الْقَمَرَ وَ ظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَهَا َو فاکِهَتُهُ وَ رَیحانُهُ ما تُنْبِتُ الْاَرْضُ لِلْبَهائِمِ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَلا مالٌ یَلْفِتُهُ وَلا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دابَّتُهُ رِجْلاهُ وَ خادِمُهُ یَداهُ؛(1) و اگر بخواهی سرگذشت عیسی بن مریم علیه السلام را برایت بازگو می کنم، او سنگ را بالش خویش قرار می داد، لباس خشن می پوشید، نان خشک می خورد، خورشش گرسنگی، چراغ شب هایش ماه، مسکنش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود. (صبح ها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق رو به روی آفتاب قرار می گرفت.) میوه و گلش گیاهانی بود که زمین برای بهائم می رویاند. نه همسری داشت که وی را بفریبد و نه فرزندی که او را غمگین نماید و نه ثروتی که او را به خود مشغول دارد، و نه طمعی که خوارش سازد. مرکبش پاهایش و خادمش دست هایش بود.

بدترین چیزها

رهبانیت در آن زمان جایز بود. حضرت عیسی علیه السلام فقط یک عده اصحاب داشت که به آن ها حواری می گفتند. یک وقتی این حواریون از

ص: 128


1- نهج البلاغه، خطبه 160؛ بحار الانوار، ج 14، ص 238

حضرت عیسی پرسیدند:

یا مُعَلِّمَ الخَیْرِ عَلِّمْنا اَیُّ الأشْیاءِ اَشَدُّ؛ ای آموزگار خیر و خوبی ها، به ما بیاموز که سخت ترین و بدترین چیزها چیست؟

یعنی چیزی که بدتر از آن تصور نمی شود، چیست؟ این پرسشی اساسی و بسیار خوبی است. حضرت عیسی علیه السلام در پاسخ آنان فرمود:

اَشَدُّ الأشْیاءِ غَضَبُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛ بدترین چیزها خشم و غضب خداوند است.

چیزی بدتر از خشم و غضب خدا نمی توان تصور کرد. خداوندی که ارحم الرحمین است، حلمش اندازه ندارد، رحمتش بی منتهاست، غضبش هم باید بدترین چیزها باشد.

لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حد بگذرد رسوا کند

مرحوم آیت الله بهاءالدینی (قدس سره) می فرمودند: چیزی بدتر از این نیست که خدا به انسان بگوید: من دیگر با تو کاری ندارم. یعنی از نظر خدا بیفتد. فاتحه چنین انسان خوانده شده است. حال اگر غضب کند چه می شود؟!

چرا روزی ده مرتبه در نماز می گوییم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیمَ، صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیْرِ المَغْضُوبِ عَلَیهِم وَلا الضّالّین؛ خدایا، مرا به راه مستقیم هدایت کن، راه کسانی که به آن ها نعمت دادی، نه راه کسانی که بر آنان غضب کردی و نه راه گمراهان»؟

«ضالین» یعنی کسانی که گمراه اند و به بی راهه می روند. اما «مغضوب

ص: 129

علیهم»، یعنی کسانی که مورد غضب تو واقع شده اند. و این خیلی بدتر است.

ایمنی از خشم خدا

باز حواریون از حضرت عیسی علیه السلام پرسیدند:

فَبِمَ یُتَّقی غَضَبُ الله؛ چگونه می توان از خشم و غضب خدا در امان ماند؟

فرمود:

بِاَنْ لا تَغْضَبُوا؛(1) ایمنی از خشم و غضب خدا این است که غضب نکنید.

اگر کسی خشم خود را فرو بَرَد و بر دیگران خشم نگیرد، این موجب ایمنی از خشم خدا خواهد شد. نه تنها خداوند بر او خشم نمی گیرد، بلکه محبوب خدا واقع خواهد شد. چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

وَجَبَتْ مَحَبَّةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی مَنْ اُغْضِبَ فَحَلِمَ؛(2) کسی که به غضب در آورده شود و حلم و بردباری بورزد، محبت خداوند عزوجل بر او واجب است.

محبوب خدا شدن، یعنی در ردیف متقین و محسنین قرار گرفتن. خداوند انسان های حلیم و ملایم و نرم را خیلی دوست دارد. «وجبت» یعنی حتمی است و رد خور ندارد.

ص: 130


1- الخصال، ج 1، ص 6؛ بحار الانوار، ج 14، ص 287 ، ح 9
2- مشكاة الانوار، ص 309

سیر و سلوک

این حدیث برای کسانی که به دنبال سیر و سلوک اند، یک حدیث کلیدی و کاربردی است. چون همۀ سیر و سلوک برای این است که محبوب و مجذوب خدا شده و مشمول لطف و نظر خداوند گردیم. اگر این حدیث را به کار بندیم، لازم نیست ریاضت های طاقت فرسا داشته باشیم. برخی افراد هفتاد سال مشغول ذکر و روزه و ترک حیوانی هستند تا به این مقام دست پیدا کنند. به جای این کار ها عصبانی نشو و خودت را کنترل کن.

برخی افراد بر اثر ترک حیوانی، مبتلا به عصبانیت شده اند. و به جای این که در امور معنوی پیشرفت کنند، پس رفت کرده اند. چون به خودشان فشار آورده اند و ریاضت کشیده اند، تلافی آن را سر دیگران در آورده اند. و خدای ناکرده زن و بچه خودشان را در فشار عصبیت خود آزرده اند.

ترک حیوانی

چهل روز گوشت نخوردن، خلاف شریعت است. چون انسان بداخلاق می شود. البته زیاد خوردن گوشت هم خوب نیست. فرمودند: اگر کسی چهل روز گوشت نخورد، باید در گوش او اذان گفت؛ چون بداخلاق می شود.

مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ اَرْبَعینَ یَوْماً ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ ساءَ خُلْقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ وَ مَنْ عَذَّبَ نَفْسَهُ فَاِذِّنوا فِي اُذُنِهِ؛(1) کسی که چهل روز خوردن گوشت را ترک گفت، بداخلاق می شود و کسی بداخلاق شد،

ص: 131


1- مستدرک الوسائل، ج 16، ص 344؛ بحار الانوار، ج 63، ص 75 ، ح 71

خود را در عذاب و فشار قرار می دهد و کسی که خود را در عذاب و فشار قرار می دهد، در گوشش اذان بگویید.

این که انسان با خوب ها زندگی کند و همه به او احترام بگذارند، هنر نیست. باید دید آنجا که به او اهانت می کنند، فحش می دهند، چه می کند! اگر به شما ور رفتند و عصبانی نشدی، محبوب خدا می شوی. اگر دیگران تو را به غضب بیاورند و جوش نخوری و حلم بورزی، این هنر است.

منشأ غضب

باز حواریون از حضرت عیسی علیه السلام پرسیدند:

ما بَدْءُ الغَضَبِ؛ منشأ و مبدأ خشم و غضب چیست؟

فرمود:

الْکِبْرُ وَ التَّجبَّرُ وَ مَحْقِرَةُ النّاس؛(1) تکبر و سرکشی و کوچک شمردن مردم.

اگر آدم خوش را بالا بداند، دیگران را کوچک می شمرد، و زمینه برای غضب کردن فراهم می گردد. چون خود را بالاتر و حق به جانب می داند، به خودش اجازۀ پرخاشگری و خشم گرفتن می دهد. انسان معمولاً به مثل خود یا بالاتر از خودش غضب نمی کند. بنابراین، منشأ غضب، تکبر و غرور و تحقیر دیگران است.

ص: 132


1- الخصال، ج 1، ص 6؛ بحار الانوار، ج 14، ص 287.

در افق انبیا

حلم ورزیدن آن چنان به انسان اوج می دهد که چه بسا او را در افق انبیا قرار می دهد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

فَقَدْ کادَ الحَلیمُ اَنْ یَکونَ نَبِیّاً؛(1) به تحقیق نزدیک است که انسان حلیم پیامبر شود.

خیلی عجیب است!یعنی انسان حلیم در شرف پیامبر شدن است. در افق پیامبران به سر می برد. انسان با حلم ورزیدن می تواند هم طراز پیامبران شود. بهتر از این نمی شود. «کاد» یعنی نزدیک است پیامبر شود، در شرف پیامبر شدن است.

در برابر بی اعتنایی غلام

دربارۀ حضرت امیر علیه السلام نقل کرده اند که غلامی داشتند که مقداری بی ادبی بود. رفتار شایسته با بی ادب ها بسیار مهم است وگرنه انسان با افراد باادب مشکل ندارد.

غلام باید در اختیار مولایش باشد. به قول یکی از بزرگان، خداوند غلام و مولا را در عالم درست کرد تا راه بندگی را به بندگانش نشان بدهد. همان طور که غلام و عبد کاملاً در اختیار مولای خودش هست، ما هم در اختیار خداوند و تسلیم فرمان او باشیم و بدون اذن او کاری انجام ندهیم. خودمان، مالمان و همه چیزمان مال خداست و صاحب اختیار ما اوست.

ص: 133


1- بحار الانوار، ج 43، ص 69؛ نهج الفصاحه، ص 603

یک زمانی امیرالمؤمنین علیه السلام غلامشان را صدا زدند، جواب نداد. چندین بار این صدا زدن تکرار شد و از غلام جوابی شنیده نشد. صبر و بردباری حضرت هم فوق العاده بود. کسی که مولا و امامش او را صدا بزند و جواب ندهد، خیلی باید مسأله داشته باشد. امام اختیاردار کل عالم است.

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از چندین بار صدا زدن و جواب نشنیدن، به سراغ غلام رفتند. دیدند که دراز کشیده است و دارد خرما می خورد. برای اطمینان خاطر از او پرسیدند: شنیدی که تو را صدا می زدم؟ گفت: بله. فرمودند: پس چرا جواب نمی دادی؟ گفت: می خواستم شما را عصبانی کنم.

دیده اید که بعضی از بچه های کوچک کار می کنند که مادر خودشان را به جوش بیاوردند. بعد می روند در گوشه ای و می خندند. برای عصبانی کردن پدر و مادر نقشه می کشند و بعد کیف می کنند. این روی فطرت خودشان است. خداوند این ها را تحریک می کند تا به ما نمره بدهد.

حضرت امیر هم با کمال مهر و محبت فرمودند: من هم به غضب می آورم کسی را که به تو گفته است مرا عصبانی کنی. یعنی شیطان در تو نفوذ کرده و تو آلت دست شیطان شده ای که امامت را به غضب بیاوری.

بعد فرمودند: تو راه در راه خدا آزاد کردم. تا بینی شیطان به خاک مالیده شود.(1) قدرت این نیست که بار سنگینی را بلند کنید. قدرت این است که جوش نیاوری. امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت الله است. این قدرت و عظمت و عزت است.

ص: 134


1- کتاب ابلیس، ص 214؛ و نیز رجوع کنید به مجموعة ، ورام، ج 1، ص 100.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

رُبَّ عَزیزٍ اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیلٍ اَعَزَّهُ خُلْقُهُ؛(1) چه بسیار عزیزی که خُلق بد او، او را به ذلت کشاند و ذلیل ساخت، و چه بسیار ذلیلی که خُلق خوب او، او را به عزت نشانید.

پیامبر و یتیم بداخلاق

در روایتی آمده است که پیامبر یتیم بداخلاقی را حضانت و سرپرستی می کردند. وقتی از دنیا رفت، پیامبر گریه می کردند. اصحاب گفتند: یا رسول الله، این که گریه ندارد. یک یتیم دیگر برایتان می آوریم. حضرت فرمودند: دیگر مثل این یتیم بداخلاق گیر نمی آید.(2)

خوش رفتاری با یتیم بداخلاق برای پیامبر خدا پر ارزش بود. هر چه او تندی و لجبازی و بهانه گیری می کرد، حضرت حلم و صبر و بردباری و گذشت و بزرگواری و محبت از خود نشان می دادند.

بچه ها روی فطرت خدایی راه می روند. معمولاً بهانه می گیرند، جوش می آورند، و ما را در میدان آزمایش الهی قرار می دهند.

انتظار از دیگران

نوشته اند حکیمی میهمان دعوت کرد. خانمش تند و خشن بود. میهمان هم محترم. سفره انداختند. خانم که از دست آقا ناراحت بود، آمد و سفره را

ص: 135


1- الارشاد، ج 1، ص 300؛ بحار الانوار، ج 68، ص 356
2- تفسير منهج الصادقين، ج 10، ص 279

کشید و همۀ اوضاع را به هم ریخت. میهمان ناراحت شد که این چه وضعی است. لباس پوشید تا برود. حکیم جلو او را گرفت. گفت: چرا می روی؟ گفت: چگونه با این خانم در این خانه زندگی می کنی؟ حکیم گفت: به یاد می آوری زمانی را که من میهمان شما بودم. وقتی سفره انداختی یک خروس در سفره پرید و اوضاع را به هم ریخت. خانم من را هم یک خروس حساب کن. فرض کن یک خروس آمده و سفره را به هم ریخته است. انسان عاقل که از این کارها نمی کند. گفت: راست می گویی. حقاً که حکیمی.

اگر انسان هر کس را از منظر خودش نگاه کند، مشکلات کم می شود. بچه ها را از منظر خودشان نگاه کنید. آدم جاهل را از منظر خودش حساب کنید. به اندازۀ خودش از او انتظار داشته باشید. همۀ این ها امتحان الهی است. می خواهند به ما نمره بدهند، با رفتار شایسته و با صبر و تحمل در برابر ناملایماتی که از دیگران می بینید، بر ارزش و کرامت اخلاقی خود بیفزایید.

خداوند به همۀ ما حلم و نرمخویی و اخلاق خوش کرامت بفرماید!

ص: 136

جلسه ششم

اشاره

ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبُّ اِلیَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لا اُکافِی بِها صاحِبَها؛ هیچ جرعه ای ننوشیدم که دوست داشتنی تر باشد از جرعۀ خشمی که طرف را بدان کیفر ندهم.

مظهر خلق حسن

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مبدأ و منشأ همۀ خوبی ها و مظهر خلق و خوی نیکوست. و همۀ امامان و انبیای الهی متصل به پیامبرند. در حقیقت همۀ خوب های عالم طفیل وجود پیامبرند.

از چیزهایی که انسان را به مبدأ خوبی ها و مظهر خلق حسن نزدیک می کند و رنگ و بوی اشرف موجودات و سر سلسلۀ هستی را به انسان می بخشد، مداومت بر ذکر صلوات است.

طفیل هستی عشق اند آدمی و پریارادتی بنما تا سعادتی ببری

همۀ وجود، شعاع وجود پیامبر است و کل عالم مظهر خُلق و خوی پیامبر و ائمه علیهم السلام است. امیرالمؤمنین علیه السلام به سلمان و ابوذر فرمودند:

کُلُّنا واحِدٌ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنا مُحمّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ کُلُّنا مُحَمَّدٌ فَلا

ص: 137

تَفَرَّقوا بَیْنَنا؛(1) همۀ ما یکی هستیم. اول محمد است، آخر ما محمد است، میانۀ محمد است و همۀ ما محمدیم. بنابراین، بین ما جدایی نیندازید.

اگر کلمۀ «کُلُّنا محمد» نبود، ممکن بود کسی بگوید: یعنی اولین معصوم نامش محمد است. و معصوم وسط، یعنی امام باقر علیه السلام هم محمد است. و آخرین معصوم، یعنی امام زمان علیه السلام هم محمد است. ولی با جملۀ «کُلُّنا محمد» می فهماند که همه محمد و از یک نورند.

طفیل وجود اهل بیت علیهم السلام

هر چه در عالم وجود است، به برکت وجود اهل بیت علیهم السلام است. خورشید و ماه و آسمان و زمین و فرشتگان و بهشت، همه طفیل وجود اهل بیت اند.

اهل بیت علیهم السلام از نور پیامبر خلق شده اند. خداوند فرشتگان را از نور امیرالمؤمنین علیه السلام ، آسمان و زمین را از نور فاطمه سلام الله علیها ، خورشید و ماه را از نور امام مجتبی علیه السلام و بهشت و حور را از نور امام حسین علیه السلام آفرید.(2)

بنابراین، فرشتگان و آسمان و زمین و خورشید و ماه و بهشت و حور همه از برکت وجود پیامبرند. و اتصال و ارتباط با محمد و آل محمد که متخلق به اخلاق الهی هستند، در صفای خلق و خوی ما بسیار مؤثرند. و چنانچه در روایات آمده است، حسن خلق معیار رشد و کمال انسان است.

ص: 138


1- المناقب للعلوى، ص 130؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 18؛ بحار الانوار، ج 26، ص 6
2- بحار الانوار، ج 25، ص 16، ح 30.

معیار ایمان

آنچه به ایمان انسان کمال می بخشد و آن را ارزش می دهد، صفات خوب و حسن خلق است. بر خلاف آنچه مردم تصور می کنند، عبادات و نماز و روزه و انجام مستحبات معیار ایمان و دیانت نیست، بلکه صفات نیکوی انسان معیار دیانت است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

لاتَنْظُرُوا اِلی کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الحَجِّ وَ الزَّکاةِ وَ کَثْرَةِ المَعْروفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیلِ انْظُرُوا اِلی صِدْقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ؛(1) به فراوانی نماز و روزه و فراوانی حج و زکات و فراوانی خیرات و زمزمۀ شبانۀ افراد نگاه نکنید. به راستگویی و ادای امانت آنان بنگرید.

در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

لاتَنْظُرُوا اِلی طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإنَّ ذلِکَ شَیْءٌ اعتادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ استَوْحَشَ لِذلِکَ وِلکِنْ انْظرُوا اِلی صِدْقِ حَدیثِهِ وَ أداءِ اَمانَتِهِ؛(2) به طول رکوع و سجود اشخاص ننگرید؛ زیرا به آن عادت کرده اند. اگر آن را ترک کنند، به وحشت می افتند. لکن به راستگویی و ادای امانت افراد بنگرید.

یعنی انسان نباید فریفتۀ نماز و روزه و طولانی بودن رکوع و سجدۀ افراد شود. این ها نمی تواند ملاک رشد و کمال ایمان افراد باشد، بلکه به صدق و

ص: 139


1- الاختصاص، ص 229؛ بحار الانوار، ج 229؛ بحار الانوار، ج 68، ص 9
2- الكافى، ج 2، ص 105، ح 12؛ بحار الانوار، ج 68، ص 8 ح 10.

راستگویی و ادای امانت، افراد را باید شناخت و به ایمان آنان پی برد.

معیار ایمان، نماز و روزه و عبادت زیاد نیست. دلیل برتری انسان ها طول رکوع و سجده نیست، بلکه دو خصلت زیبای راستگویی و امانتداری است. ما روایتی نداریم که معیار را نماز و روزه بداند. چه بسا افراد از روی عادت و یا ملاحظات غیر الهی به این امر مبادرت می کنند. نه تنها نماز خواندن زیاد ملاک نیست، بلکه خداوند برخی از نمازگزاران را توبیخ می کند و هشدار می دهد.

فَوَیلٌ لِلْمُصَلّینَ الّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِم ساهُونَ الَّذینَ هُمْ یُراءُونَ وَ یَمْنَعونَ الْماعُونَ؛(1) پس وای بر نمازگزاران، آنان که در نماز خود سهل انگاری می کنند. همان کسانی که ریا می کنند و دیگران را از وسایل ضروری زندگی منع می کنند.

بر اساس این آیات، نمازخوان هم ممکن است جهنمی باشد؛ کسی که نمازش خالص نباشد، بلکه از روی ریا و مردم فریبی باشد. ذکر زیاد و عبادت و نماز زیاد بسیار خوب است، اما با شرایطش. معیار قرآن و روایات و اهل بیت علیهم السلام طول رکوع و سجده و نماز نیست، بلکه صدق حدیث و ادای امانت است.

نزدیک ترین مردم به پیامبر

مسألۀ حسن خلق آن قدر مهم است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میزان تقرب و نزدیکی به خود را در روز قیامت، حسن خلق و زیبایی اخلاق

ص: 140


1- سوره ماعون آیات 47

می داند و تقرب به پیامبر در قیامت نشانۀ آن است که در دنیا از نظر خلق و خوی به پیامبر نزدیک تر بوده است. فرمودند:

اِنَّ اَقْرَبَکُمْ مِنّی مَجْلِساً یَوْمَ القیامَةِ اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً؛(1) بی تردید نزدیک ترین شما به جایگاه من در روز قیامت، کسی است اخلاقش نیکوتر باشد.

هر کس می خواهد به پیامبر خدا نزدیک تر باشد، باید خوش اخلاق تر باشد. معیار قرب به کامل ترین انسان، یعنی وجود نازنین پیامبر خاتم، خوش اخلاقی است.

و در روایتی دیگر فرمودند:

اَفْضَلُکُمْ ایماناً اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً؛(2) برترین شما از نظر ایمان، کسی که اخلاقش نیکوتر باشد.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمودند:

اَکْمَلُکُمْ اِیماناً اَحْسَنُکُمْ اَخلاقاً؛(3) آن که خلقش نیکوتر است، ایمانش کامل تر است.

اخلاق خوب معیار رشد ایمان و تکامل و برتری است. هر کس خوش اخلاق تر است، از همه بهتر است و به خدا و پیامبر و امام زمان و خوب های عالم نزدیک تر است. ذکر و دعا و نماز بسیار خوب است، ولی

ص: 141


1- عيون اخبار الرضا ل ، ج 2، ص 38 بحار الانوار، ج 101، ص 310.
2- تحف العقول، ص 45؛ بحار الانوار، ج 74، ص 150
3- صحيفة الرضاء الله ، ص 67

در صورتی که ما را به اخلاق خوب برساند.

صفات ذاتی

صفات خوب در برخی افراد ذاتی و ژنتیکی است. مثلاً بعضی ذاتاً حلیم و بردبار و آرام اند. تندی و عصبانیت ندارند. و برخی دیگر ذاتاً تندمزاج و جوشی هستند.

آیا کسانی که تندمزاج اند می توانند خود را اصلاح کنند و از خود یک انسان حلیم و بردبار بسازند؟ آیا روحیات و صفات ذاتی قابل تغییر است؟ بله، ممکن است یک انسان عصبانی مزاج بر اثر تمرین و ممارست در حلم ورزیدن یک انسان حلیم بشود. یا به عکس ممکن است یک انسان حلیم یک مرتبه جوش بیاورد و صفت حلم خود را از دست بدهد. به همین خاطر است که گفته اند: «اِتَّقوا مِنْ غَضَبِ الحَلیمِ؛ از خشم انسان حلیم بر حذر باشید.» چون اگر غضب کند، تلافی همه را یکجا در می آورد. باید به خدا پناه برد. خداوند باید حلم انسان را حفظ کند.

بنابراین، انسان تندمزاج و عصبانی هیچ گاه نباید به خودش تلقین کند که من ذاتاً عصبانی هستم و دست خودم نیست، بلکه باید خودش را اصلاح کند. یا نباید بگوید پدر و مادرم مثلاً وسواس داشته اند، من هم به ارث برده ام.

اگر هم به ارث برده است، ارث بدی است. آن را باید دور بیندازد. اگر کسی فکر کند که روحیات بد را نمی تواند اصلاح کند، معنایش این است که انبیای الهی و کتب آسمانی بی خود آمده اند. چون اصلاً انبیا آمده اند که

ص: 142

بدها را خوب کنند و صفات شایسته را جایگزین خصلت های ناهنجار و ناشایست کنند.

بنابراین، یک انسان تند و خشن، می تواند یک انسان نرم و حلیم شود. تلقین سوء بد است. این که من مزاجم عصبانی است، من در فلان خانواده بزرگ شده ام و ذاتاً این چنین هستم، دلیل موجهی نیست.

تلاش برای اصلاح

کسانی که با تلاش و مجاهدت سعی می کنند صفات نیک را جایگزین خصلت های ناروا کنند، البته از کسانی که ذاتاً دارای صفات نیک اند، برتر و با فضیلت ترند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ الخُلْقَ مَنیحَةٌ یَمْنَحُهَا اللهُ عَزَّوَجَلَّ خَلْقَهُ فَمِنْهُ سَجیّۀٌ وَ مِنْهُ نِیَّةٌ؛ خلق و خوی، بخششی است که خدای عزوجل به مخلوقاتش عطا می کند. برخی از آن خلق و خوی غریزی و فطری است و برخی دیگر نیت است. (یعنی با تصمیم و اکتساب و تمرین پیدا می شود و غریزه و فطرت ثانوی می گردد).

راوی می گوید: از امام علیه السلام پرسیدم: کدام یک برتر است. حضرت فرمودند:

صاحِبُ السَّجیَّةِ هُوَ مَجُبُولٌ لایَسْتطیعُ غَیْرَهُ وَ صاحِبُ النِّیَّةِ یَصْبِرُ عَلَی الطّاعَةِ تَصَبُّراً فَهُوَ اَفْضَلُهُما؛(1) آن که غریزه دارد، برآن سرشته

ص: 143


1- الكافى، ج 2، ص 101، ح 11؛ بحار الانوار، ج 68، ص 377

شده است و غیر از آن نمی تواند انجام دهد و آن که نیت دارد، به سختی خود را به صبر بر طاعت وا می دارد، پس این بهتر است.

بنابراین، کسی که زحمت می کشد و خودش را اصلاح می کند، برتر و با فضیلت تر است از کسی که صفات خوب را از خانواده اش به ارث برده و بدون دریافت و زحمت آن را به دست آورده است.

کسی که می گوید تغییر دادن خصلت ها ممکن نیست، در حقیقت آمدن پیامبران و هادیان بشر و کتب آسمانی و انذارها را بدون فایده می داند. بنابراین، اصلاح خصلت های ناروای نفسانی و تلاش برای آراسته شدن به صفات نیک، هم ممکن است و هم لازم. اصلاً هدف از بعثت پیامبر گرامی اسلام همین است؛ چنان که فرمودند:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ؛(1) من تنها از آن رو برانگیخته شدم که اخلاق کریمه و صفات ستوده و انسانی را در بشر به کمال رسانم و به پایان آورم.

ترویج کرامت های اخلاقی و اصلاح رفتارهای فردی و اجتماعی، مهم ترین هدف پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بر شمرده شده است.

نرمخویی، پاکیزه گویی و گشاده رویی

برای دستیابی به اخلاق نیک، پیشوایان ما حدودی را ذکر کرده اند که اگر آن ها را در خودمان پیاده و اجرا کنیم، به حسن خلق نایل می شویم و ما

ص: 144


1- مکارم الاخلاق، ص 8 بحار الانوار، ج 16، ص 210.

را در شمار انسان های خوش اخلاق در می آورد. از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

ماحَدُّ حُسْنِ الخُلْقِ؛ حد و اندازۀ حسن خلق چیست؟

چه کنیم تا به صفت حسن خلق متصف شویم؟ حضرت فرمودند:

تَلَینُ جانِبَکَ وَ تُطیبُ کلامَکَ وَ تَلَقی اَخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ؛(1) اندازۀ حسن خلق این است که فروتن و نرمخو باشی، سخنت پاک و پاکیزه باشد و با روی باز و گشاده با برادران دینی ات رو به رو شوی.

نرم خویی، پاکیزه گویی و گشاده رویی سه ویژگی است که اگر در کسی جمع شود، می توان او را خوش اخلاق شمرد و همۀ فضائل و درجاتی که در روایات برای یک انسان خوش اخلاق ذکر نموده اند، برای او بر شمرد.

نخستین حد خوش خلقی نرمخویی است که شاید مهم ترین و اصلی ترین عنصر از عناصر و پایه های حسن خلق است و می توان آن را نیروی محرکه و موتور اصلی حسن خلق بر شمرد. نرمخویی بدان معناست که انسان در ناگواری ها و ناملایمات جوش نیاورد و موتور غضبش خاموش باشد.

انتهای حلم و بردباری

تا آنجا که ممکن است، انسان باید تلاش کند از حالت عادی و نرمخویی خارج نشود. حلم و بردباری از صفات برجسته انسان های با ایمان است. ائمه علیهم السلام که در مدارج ایمان به نهایت آن رسیده اند، به این خصلت متصف اند. در زیارت جامعۀ کبیره در وصف آن بزرگان چنین می خوانیم:

ص: 145


1- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص412؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 389

وَ مُنتَهی الْحِلْمِ؛(1) و آن ها نهایت حلم و بردباری اند.

نهایت حلمی که می توان تصور کرد، در این خانواده وجود دارد. شنیده اید که آن یهودی در مدینه بسیار با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشمنی می کرد و آن حضرت تحمل می فرمود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیدند چند روز است دیگر خبری از آن یهودی نیست. سراغ او را گرفتند. گفتند: بیمار شده و درخانه افتاده است و نمی تواند از جا بلند شود. اگر ما بودیم می گفتیم: الحمدلله، خدا کند زودتر هلاک شود. ولی پیامبر خدا رحمۀ للعالمین است. عزیز است. فرمودند: به عیادتش برویم. به عیادتش رفتند. چشم هایش را باز کرد، دید پیامبر خدا به عیادت او آمده اند. منقلب شده، شهادتین گفت و مسلمان شد. (2)

تجاهل امیرالمؤمنین

امیرالمؤمنین علیه السلام در کوچه می رفت. یک آدم لئیم و پستی نسبت به آن حضرت بدزبانی می کرد. حضرت به این شعر تمثل جستند:

وَ لَقَدْ اَمُرُّ عَلَی اللَّئیم یَسُبُّنی *** فَمَضیْتُ ثَمَّةَ قُلْتُ لا یَعْنینی (3)

به انسان لئیم و پستی گذر کردم که به من فحش می داد، اما من از آنجا گذشتم و گفتم مقصودش من نیستم.

این در حالتی است که حضرت می دانستند دارد به او فحش می دهد، ولی

ص: 146


1- مفاتيح الجنان زیارت جامعه کبیره
2- کتاب ابلیس، ص 204
3- جامع الشواهد، ص 332؛ منهاج البراعة، ج 15، ص 309

اعتنا و توجهی به بدزبانی او نکردند و فرمودند: با من نیست. این همه از حلم و بزرگواری آن حضرت است که تجاهل فرمودند.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: جهل ذاتاً چیز خوبی نیست، ولی بعضی از جاها جهل خوب است. مثلاً انسان اگر عیب مردم را نبیند خوب است و راحت تر زندگی می کند. فراموش کردن بدی هایی که دیگران در حق انسان کرده اند، یکی از صفات پسندیده و بسیار خوب است. جهل و فراموشی در چنین مواردی مفید و سود بخش است.

تغافل و چشم پوشی

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

مِنْ اَشْرَفِ اَعمال الکَریمِ غَفْلَتُهُ عَمّا یَعْلَمُ؛(1) تغافل و چشم پوشی یکی از بهترین و شرافت مندترین اعمال و احوال کریمان است.

یعنی انسان بزرگوار و باکرامت از بعضی چیزهایی که می بیند و بر ضد اوست، چشم پوشی می کند. انسان کریم عیب های همسر و فرزندان و دوستانش را نمی بیند. و بدی های آنان را فراموش می کند و به روی خود نمی آورد. اگر کسی در حق او اجحاف کرد، یا آزاری به او رسانده است، آن را کوچک می شمارد و از ذهنش محو می کند. انگار نه انگار که او را اذیت کرده است. خیلی بزرگوارانه از آن می گذرد و به رو نمی آورد. و این یک خصلت بسیار پسندیده و رشدآور است.

ص: 147


1- نهج البلاغه حکمت 222؛ بحار الانوار، ج 72، ص 49

باید حساسیت ها را کم کنیم. بی خود چیزی را برای خودمان بزرگ نکنیم. اگر هم بزرگ است، سعی کنیم آن را ناچیز و غیر قابل اعتنا بشماریم. باید مواظب باشیم آمپر خشم و غضب ما بالا نیاید. با مسائل و افراد با نرمی و ملایمت برخورد کنیم.

اهریمن خشم

حلم ورزیدن و نرمش و ملایمت به خرج دادن، آن قدر در رشد و کمال انسان سهم دارد که وی را در افق پیامبران قرار می دهد. انسان حلیم و بردبار محبوب خداست. در برابر آن خشم و غضب منشأ تمام بدی هاست. خشم خارج شدن از حد اعتدال است. کسی که جوش می آورد و خشمگین می شود، دست به هر عمل ناشایستی می زند. اهانت می کند، فحش می دهد، تهمت می زند و احیاناً مرتکب جرح و قتل می شود.

اگر انسان بتواند خشم و غضبش را کنترل کند و خود را به دست اهریمن خشم نسپارد، جلو بسیاری از فسادها گرفته می شود، که به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شیطان - علیه اللعنۀ - گفته است:

الغَضَبُ رَهَقی وَ مِصیادی وَ بِهِ أَسُدُّ خِیارَ الخَلْقِ عَنِ الجَنَّةِ وَ طَریقَها؛(1) خشم و غضب کمند و آلت صید من است و به وسیلۀ آن بهترین خلق را از بهشت و راه آن باز می گیرم.

ص: 148


1- جامع الاخبار، ص 160؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 9.

خشمی که کنترل شد

از امام صادق علیه السلام نقل شده که شخصی به محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از آن حضرت در خواست کرد که مرا موعظه و نصیحت کنید. حضرت در جمله ای کوتاه و جامع فرمودند:

اِذْهَبْ و لا تَغْضَبْ؛ بر و غضب نکن.

آن شخص گفت: به همین فرمایش پیامبر بسنده می کنم. و تصمیم گرفت که عصبانی نشود. از پیامبر خداحافظی کرد و به سوی قبیله اش رفت. دید اوضاع متشنج است و همه مسلح و آمادۀ درگیری هستند. گفت: چه شده است؟ گفتند: قبیلۀ دیگر یک نفر از ما را کشته اند و ما باید تلافی کنیم.

در ابتدا ناراحت و خشمگین شد و مهیای درگیری شد. ناگهان به یاد موعظۀ پیامبر افتاد که فرمودند: «لا تَغْضَبْ؛ هیچ گاه غضب نکن». غضب خودش را کنترل کرد و اسلحه را بر زمین انداخت و گفت: من یکی نمی آیم. شما هم صرف نظر کنید. قبیلۀ خودش را نرم کرد و گفت: خداوند عفو و گذشت را دوست دارد. اگر آن ها دیه دادند، مسأله تمام است. و اگر دیه ندادند، من از مال خودم می دهم. و از قبیلۀ دیگر هم خواست که عذرخواهی کنند و قائله را خوابانید و دو قبیله با هم صلح کردند.(1)

اگر آتش غضبش را خاموش نمی کرد، ممکن بود سال های زیادی بین این دو قبیله جنگ و خون ریزی حکمفرما باشد. چنان که اوس و خزرج

ص: 149


1- الكافی، ج 2، ص 304؛ بحار الانوار، ج 22، ص 84 ح 35

سال های سال در مدینه با هم می جنگیدند و به برکت اسلام آتش جنگ بین دو قبیله خاموش شد و صلح و برادری برقرار شد.

هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالمُؤمنینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِي الأرْضِ جَمیعاً ما اَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَ لِکنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ؛(1) او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد و دل های آن ها را با هم الفت داد. اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آن ها الف ایجاد کرد.

خداوند به برکت پیامبر، بین این دو قبیله که بینشان جنگ و دعوا بود، الفت برقرار کرد. خدا می تواند دل ها را به هم نزدیک کند.

شعله ای برافروخته

غضب یک آتش درونی است که هم خود انسان را می سوزاند و دیگران را به آتش می کشد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

الغَضَبُ نارٌ مُوقِدۀٌ مَنْ کَظَمَهَ اَطْفأها وَ مَن اَطْلَقَهُ کانَ اَوَّلَ مُحْرِق بِها؛(2) خشم شعله ای برافروخته است. کسی که آن را فرو برد، آن شعله را خاموش کرده است و کسی که آن را رها کند، خود او نخستین کسی است که در آن می سوزد.

ص: 150


1- سوره انفال آیه 62 و 63
2- تصنيف غرر الحكم، ص 303، ح 6895؛ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 11

خشم و غضب آتش انفجاری است؛ زود به اطراف سرایت می کند. کم آن هم زیاد است. باید فوری آن را خاموش کرد. غضب منشأ همۀ بدی ها و شرارت هاست. منشأ بیشتر جنگ های عالم همین بوده است. جنگ جهانی اول به خاطر این اتفاق افتاد که یک نفر از یک مملکت کشته شد و لشکرکشی آغاز شد. کشورهای دیگر هم جانبداری کردند و همه به جان هم افتادند و چندین میلیون نفر کشته و قطع عضو و بی خانمان شدند.

اگر حساسیت ها را کم کنیم، به این زودی جوش نمی آوریم. بعضی افراد به حرف مردم حساس اند. به دهن مردم نگاه می کنند. اگر ریشۀ حساسیت های بی خود زده شود، جلو خشم ها گرفته می شود. باید به بسیاری از چیزها که ممکن است خشم انسان را برانگیزد بی اعتنا شد.

کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم

ائمه علیهم السلام مظهر حلم بودند. روایت شده است که یکی از غلامان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که ظرف غذای داغ در دست داشت، به سوی آن حضرت آمد و بر اثر عجله ظرف غذای داغ روی سر و صورت آن حضرت ریخت. حضرت ناراحت شدند.

آن غلام این آیه را که در وصف اهل تقوی است خواند: «وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ؛ و خشم خود را فرو می برند». حضرت فرمودند: «قَدْ کَظِمْتُ؛ خشمم را فرو بردم.» غلام ادامه داد: «وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ؛ واز خطاهای مردم در می گذرند.» حضرت فرمودند: «قَدْ عَفَوتُ؛ درگذشتم.» غلام ادامه آیه را

ص: 151

خواند: «وَ اللهُ یُحِبُّ المُحْسِنینَ؛(1) و خدا نیکوکاران را دوست دارد.» حضرت فرمودند: «اَنْتَ حَرٌّ لِوَجْهِ اللهِ؛ تو در راه خدا آزادی.» و فلان ملکم را هم به تو بخشیدم.(2)

ممکن است کسی خشم خود را فرو برد، ولی بخواهد قصاص کند. خدا می فرماید: بعد از فرو بردن خشم، عفو هم بکن و قشنگ تر از آن این است که به او هدیه هم بدهی.

بدی را بدی سهل باشد جزا *** اگر مردی اَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساء

محبوب ترین جرعه ها

از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است که علی بن الحسین علیه السلام همواره می فرمودند:

ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبُّ اِلیَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لا اُکافِی بِها صاحِبَها؛ هیچ جرعه ای ننوشیدم که دوست داشتنی تر باشد از جرعۀ خشمی که طرف را بدان کیفر ندهم.

یعنی در میان نوشیدنی ها لذیذترینش جرعۀ خشمی بودکه نوشیدم و بیش از همۀ جرعه ها از آن لذت بردم. شیرین ترین و لذیذترین جرعه ها برای من جرعۀ خشم و غضبی است که فرو بردم.

فرو بردن خشم هنر است. این از میلیون ها نماز و قرائت قرآن و دعا و

ص: 152


1- سوره آل عمران آیه 134
2- شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 46

عبادت بالاتر است. در چنین جاهایی آدم خودش را نشان می دهد؛ یا «منِ» او طلوع می کند و یا خواست خداوند که فرمود: خشم خود را فرو ببر، گذشت و احسان کن.

قلبی آکنده از رضایت

خداوند برای کسانی که خشم خود را فرو می برند، پاداش بزرگی ذخیره فرموده است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

مَنْ کَظَمَ غَیْظَهُ وَلَو شاءَ اَنْ یُمْضیَهُ اَمْضاهُ مَلَأَ اللهُ قَلْبَهُ یَوْمَ القِیامَةِ رِضاهُ؛(1) کسی که خشم خود را فرو برد، با آن که اگر می خواست می توانست آن خشم را عملی کند و انتقام بگیرد، خداوند در روز قیامت قلبش را آکنده از رضایت خودش می کند.

برخی افراد ممکن است از کسی خشمگین شوند، ولی قدرت کاری ندارند، این چندان مهم نیست؛ چون توان انجام کاری را ندارد. مهم این است که انسان توان برخورد داشته باشد، ولی خویشتن داری کند و مطابق خشم خودش کاری انجام ندهد. خداوند در روز قیامت چنین کسی را به مقام رضا می رساند. «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئنَّةُ ارْجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً».(2) و این مقام، مقام بسیار بلندی است. اعلا درجۀ قرب همین است؛ مقام رضا. در

ص: 153


1- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 13 ، ح 13377.
2- ای نفس مطمئنه خشنود و خدا پسند به سوی پروردگارت باز گرد سوره فجر، آیه 27 و 28

روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:

مَنْ کَظَمَ غَیظاً وَ هُوَ قادِرٌ عَلیٰ إِنْفاذِهِ وَ حَلُمَ عَنْهُ اَعْطاهُ اللهُ أَجْرَ شَهیدٍ؛(1) خداوند به کسی که حلم بورزد و با این که می تواند خشم خود را به کار برد، آن را فرو خورد، اجر شهید عنایت خواهد فرمود.

امام صادق علیه السلام در مرگ خردسالشان

سفیان ثوری می گوید: به محضر مبارک امام صادق علیه السلام رسیدم. دیدم که ایشان ناراحت اند. عرض کردم برای چه این گونه ناراحت هستید؟ فرمودند: نردبانی برای پشت بام، در خانه بود. به اهل خانه گفته بودیم کسی از این نردبان بالا نرود. آمدم دیدم کنیزی از اهل خانه، فرزند خردسالم را بغل گرفته و از این نردبان بالا می رود. نگاهش که من افتاد متحیر شد و لرزید و فرزند خردسالم از دست او بر زمین افتاد و جان داد. ناراحتی من به خاطر از دست دادن فرزندم نیست، بلکه ناراحتم که چرا کنیز از من ترسید و هول او را گرفت.

یعنی از دست دادن فرزند هر چند مصیبت بزرگی است، ولی مصیبت بزرگ تر آن است که کاری کنیم که خدا از ما ناراضی باشد. سرپیچی از فرمان خدا از هر مصیبتی بالاتر است. فرمودند: ناراحتی من از این است که چرا این کنیز باید بترسد و بلرزد. با این حال حضرت به آن کنیز فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم. باکی بر تو نیست و نگران نباش.(2)

ص: 154


1- الامالى للصدوق، ص 430 مکارم الاخلاق، ص 430
2- منتهى الآمال، ج 2، ص ،192 مکارم الاخلاق امام صادق ، کرامت دهم.

تأثر نفس

ملا عبدالله حرف قشنگی دارد. می گوید: کسانی که از سخن و برخورد دیگران عصبانی و خشمگین می شوند، باید کمی خود را وارسی کنند که چرا عصبانی می شوند. آیا نفس انسان ناراحت می شود، یا دل انسان. اگر نفس اماره ناراحت می شود، بگذار ناراحت شود. نفس اماره همیشه باید ذلیل و خوار باشد. باید سرکوب شود. باید شکسته شود. ذلت نفس راه اهل ایمان و اولیای خداست. اگر نفس سرکوب شود، ارزش دارد. اگر به انسان می گویند: نفهم! جاهل! و به نفس انسان بر می خورد، بگذار بگویند. ذلت نفس اماره بضاعت و سرمایۀ اولیای خداست. مغلوب شدن نفس، زاد و توشۀ مؤمنان است.

اما اگر گمان می کنید که دل و روح انسان از برخورد دیگران آزرده و خشمگین می شود، این پنداری نادرست است. چون دل و قلب و روح انسان تأثیر پذیر نیست. از این جهت راحت است، چون تجرد دارد و از حرف دیگران تأثیر نمی پذیرد. خاطر شما جمع باشد.

بنابراین، خشم و غضب مربوط به نفس انسان است. دلیل آن هم روشن است. چون اگر کسی خطاب به دیوار فحش و ناسزا بگوید، شما ناراحت نمی شوید. اما اگر خطاب به شما بگوید، به شما بر می خورد؛ چون نفس داری. به منیت شما برخورده است. همان طور که اگر پشت سر کسی حرف می زنند، شما ناراحت نمی شوید، اما اگر دربارۀ شما حرفی بزنند، ناراحت و خشمگین می شوید. بنابراین، باید کظم غیظ کرد و نفس را شکست.

ص: 155

لذت فرو بردن خشم

نخستین و مهم ترین حد خوش خلقی و اخلاق زیبا، حلم و بردباری و فرو بردن خشم است. این مرحله نیازمند تمرین و ریاضت است. آغاز کار خیلی مشکل است، ولی کم کم آسان می شود و به صورت ملکه و عادت و طبیعت ثانویه انسان در می آید و از فرو بردن خشم و غضب لذت می برد. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که چون صبح شد، اولین چیزی را که با آن برخورد نمودی بخور.

صبح هنگام که به راه افتاد با کوه سیاه بزرگی رو به رو شد و ایستاد. گفت: پروردگارم به من فرمان داده است که آن را بخورم و متحیر ماند. سپس با خود گفت: پروردگارم مرا به چیزی که توانایی ندارم فرمان نمی دهد. از این رو به سوی آن رفت تا آن را بخورد. هر چه به آن نزدیک می شد، آن کوه کوچک تر می شد. وقتی به آن رسید، آن را لقمه ای یافت و خورد و دید که گواراترین چیزی بود که تا به حال خورده است.

در خواب دید که به او گفته می شود: تو آنچه را که بدان مأمور بودی انجام دادی، آیا می دانی این برای چه بود؟ گفت: نه، به او گفته شد:

اَمَّا الجَبَلُ فَهُوَ الْغَضَبُ، اِنَّ الْعَبْدَ اِذا غَضِبَ لَمْ یَرَ نَفْسَهُ وَ جَهِلَ قَدْرَهُ مِن عِظَمِ الْغَضَبِ فَاِذا حَفِظَ نَفْسَهُ وَ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ سَکَنَ غَضَبُهُ

ص: 156

کانَتْ عاقِبَتُهُ کَاللُّقْمَةِ الطَّیِّبَةِ الَّتی اَکَلْتَها؛(1) اما آن کوه غضب بود. وقتی بنده ای غضب کند، خودش را نمی بیند و از شدت غضب ارزش خود را نمی داند. وقتی که خودش را حفظ کند و ارزش خود را بداند و خشم او فروکش کند، سرانجام آن غضب لقمۀ گوارایی می شود که آن را می خوری.

به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام

حقیقت دین

همۀ دین، حقیقت و اصل دین ولایت است. توحید و نبوت، همه آمده اند تا ولایت را تبلیغ کنند. دربارۀ اعلان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است که خداوند خطاب به پیامبرش این چنین محکم و استوار سخن می گوید:

یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛(2) ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردم برسان. و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای.

اهل بیت علیهم السلام میزان سعادت و شقاوت و نجات و هلاکت اند. و در حقیقت محور عالم اند.

ص: 157


1- الخصال، ج 1، ص 389 باب احادیث پنجگانه ، ح 2؛ بحار الانوار، ج 14، ص 457
2- سوره مائده آیه 67

وَ البابُ المُبْتَلی بِهِ النّاسُ مَنْ أتاکُمْ نَجا وَ مَنْ لَمْ یَأتِکُمْ هَلَکَ؛(1) شما اهل بیت، درگاه امتحان مردم اید؛ هر کس به سوی شما آمد، نجات ابد یافت و آن کس که از درگاه شما دور شد، به هلاکت رسید.

خانواده ای از اهل بهشت

علی بن عبیدالله از نوادگان امام سجاد علیه السلام است. هنگامی که امام رضا علیه السلام به خراسان آمدند، ایشان هم در خراسان بود. همه به دیدن امام آمدند، ولی ایشان با این که هاشمی و عموزاده آن حضرت بود نیامد. پرسیدند: چرا به دیدن امام نمی روی؟ گفت: واقع امر آن است که من حضرت را بسیار دوست دارم و بسیار متمایلم که به دیدار ایشان بروم، ولی هیبت و بزرگی و عظمت آن حضرت آن قدر دل مرا گرفته که به خود اجازه نمی دهم به آستان قدسی آن حضرت مشرف شوم. و دیگر این که اگر به ملاقات خصوصی ایشان بروم، باید برایم وقت بگذارند و من دریغم می آید که وقت آن حضرت را بگیرم، ولی دلم آنجاست. معلوم می شود بسیار با معرفت و مؤدب بوده است.

امام هشتم علیه السلام کمی بیمار شدند و مردم به عیادت آن حضرت می رفتند. علی بن عبید الله هم از این فرصت استفاده کرد و به عیادت آن حضرت شرفیاب شد. امام علیه السلام از دیدن علی بن عبید الله بسیار خرسند شدند و او را بسیار تکریم و احترام کردند. علی بن عبید الله هم از تکریم امام علیه السلام بسیار شادمان شد.

پس از مدتی علی بن عبید الله بیمار شدند. امام هشتم علیه السلام به عیادت او

ص: 158


1- مفاتيح الجنان زیارت جامعه كبيره

آمدند. در بستر خوابیده بود. از دیدار امام خیلی خوشحال شد. ام سلمه، همسر علی بن عبید الله که بسیار به امام هشتم علیه السلام علاقه مند بود، از پشت پرده آن حضرت را نگاه می کرد. خجالت می کشید به حضور امام برسد.

وقتی امام خداحافظی کردند و رفتند از پشت پرده بیرون آمد. «اِنْکَبَّتْ عَلَی المَوْضِعِ الَّذی کانَ اَبوالحسن فیه جالساً تَقَبَّلَه وَ تَتَمَسَّحُ بِهِ؛ خودش را به مکانی که حضرت در آنجا نشسته بودند انداخت و آنجا را می بوسید و دست می کشید و به سر و صورت خود می مالید. و با جای قدوم حضرت امام رضا علیه السلام عشق بازی می کرد و اشک شوق می ریخت.

شخصی برای امام هشتم علیه السلام خبر برد که این خانواده چنین کردند. حضرت فرمودند:

اِنَّ عَلَی بْنَ عُبَیدِ اللهِ وَ امْرَأتَهُ وَ وُلْدَهُ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ؛ به راستی علی بن عبید الله و همسرش و فرزندانش اهل بهشت هستند.

بعد فرمودند:

اِنَّ وَلَدَ عَلیٍّ وَ فاطِمَةَ عَلَیها السلام اذا عَرَّفَهُم اللهُ هذا الاَمرَ لَمْ یکونوا کَالنّاسِ؛(1) یقیناً فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام هرگاه خداوند معرفت این امر را (یعنی ولایت اهل بیت علیهم السلام را) به فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام عنایت کند، همانند مردم نیستند.

یعنی هرگاه با ولایت باشند، حسابشان با بقیۀ مردم جداست و جایگاه ویژه ای دارند.

ص: 159


1- بحار الانوار، ج 49، ص 222 ، ح 15.

رفاقت با اطرافیان

انسان باید با بچه ها و شاگردان و رفقای خودش انس بگیرد. بعضی از پدرها با فرزندانشان انس نمی گیرند. همانند بیگانگان با آنان برخورد می کنند.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: پدرها باید با بچه های خودشان رفیق باشند. یعنی غیر از جنبۀ پدر و فرزندی، باید جنبۀ رفاقت هم در آنان باشد. یعنی دردِ دل همدیگر را بشنوند. زن و شوهر علاوه جنبۀ زن و شوهری، باید رفاقت بینشان حاکم باشد. با هم گفت و گوی صمیمانه داشته باشند. عقدۀ دل را برای یکدیگر باز کنند.

برخی از خانم ها می گویند: ما جرئت نداریم با شوهرمان یک کلمه حرف بزنیم. اصلاً به ما محل نمی گذارند و این خیلی بد است. خودشان را خیلی بالا گرفته اند و آن ها را پایین. یا اصلاً آن ها را آدم حساب نمی کنند. خود برتربینی و تکبر چیز بدی است.

انس و الفت با اطرافیان

انس با اطرافیان و زیردستان شیوۀ همیشگی امام هشتم علیه السلام بوده است. یاسر خادم امام هشتم علیه السلام دربارۀ آن حضرت چنین می گوید:

کانَ الرِّضا علیه السلام اِذا خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ کُلَّهُمْ عِنْدَهُ الصَّغیرَ وَ الْکَبیرَ فَیُحَدِّثُمْ وَ یَأنَسُ بِهِمْ وَ یُؤْنِسُهُمْ وَ کانَ علیه السلام اِذا جَلَسَ عَلَی الْمائِدةِ لایَدَعُ صَغیراً وَلا کَبیراً حَتّی السّائِسَ وَ الحَجّامَ اِلّا اَقْعَدَهُ

ص: 160

عَلَی مائِدَتِهِ؛(1) سیرۀ همیشگی امام رضا علیه السلام چنین بود که هرگاه تنها می شدند، اطرافیان خود، از خدم و حشم و کوچک و بزرگ را نزد خود جمع می کرد و با آنان به گفت و گو می پرداخت. با آنان انس می گرفت و بین آنان نیز انس برقرار می کرد. آن حضرت هرگاه بر سر سفرۀ غذا می نشست، همواره همه را فرا می خواند و از کوچک و بزرگ فروگذار نمی کرد. حتی کسانی را که به تیمار حیوانات می پرداختند و کسانی را که حجامت می کردند، همه را به سر سفره می نشاند و با آنان غذا می خورد.

حضرت امام رضا علیه السلام هنگامی که در خراسان بودند، به دید و بازدید و درس و بحث و مناظره و کارهای اجتماعی مشغول بودند. هنگامی که از امور فارغ می شدند و به خانه می آمدند، همۀ اطرافیان و اهل خانه اعم از کنیز و غلام و حتی میرآخور و کسی که طویله را اداره می کرد و حیوانات را تر و خشک می کرد و حتی کسی حجامت یا سلمانی می کرد، همه را جمع می کردند و با آنان انس می گرفتند و گفت و گو می کردند. این است که در سلام به آن حضرت می گوییم:

السَّلامُ عَلَیکَ یا اَنیس النُّفُوسِ؛ سلام بر تو ای امامی که با مردم انس می گیری.

امام علیه السلام مظهر رحمت و رأفت و مهر و محبت است. علی بن عبید الله که یک ذره از هیبت امام را حس کرده بود، نمی توانست به دیدن آن حضرت

ص: 161


1- وسائل الشيعة، ج 24 ص 265؛ بحار الانوار، ج 49، ص 164، ح 5.

بیاید. ولی آن حضرت آن قدر خودشان را تنزل می دادند و پایین می آوردند که کمترین افراد بتوانند با ایشان انس بگیرند. مثل این که یک شخصیت بزرگ و والا مقام با بچه ای بازی کند. امام این قدر خودشان را پایین می آوردند.

خلق اطفال اند جز مست خدا *** کیست بالغ جز رهیده از هوی

خلق در مقابل اولیای خدا هیچ اند.

باید به امام هشتم علیه السلام اقتدا کنیم و غرور و تکبر را از خودمان دور کنیم. دست کم با همسر و بچه ها انس بگیریم و رفیق باشیم. سلام خشک و خالی نباشد. دل باید قاطی شود.

حضرت همۀ کسانی که در خانه بودند را سر سفره می آوردند و از غذای خودشان به آنان می دادند؛ چون خانواده شان در مدینه بودند. حتی وقتی مسموم شدند، آمدند دیدند این ها غذا نخورده اند. فرمودند: زیر بغل هایم را بگیرید بنشینم، تا آن ها به راحتی غذا بخورند. حضرت نشستند و حالی نشان دادند که با خیال راحت غذا بخورند.(1)

هم درجه با امام رضا علیه السلام

به دعبل فرمودند:

اَلا فَمَنْ زارَنی فی غُرْبَتی بِطُوسٍ کانَ مَعَی فِي دَرَجَتی یَوْمَ القِیامَةِ

ص: 162


1- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص241

مَغفوراً لَهُ؛(1) آگاه باش! هر کس مرا در غربت، در طوس زیارت کند، با من در بهشت هم درجه است و گناهانش آمرزیده است.

حدیث عجیبی است!

خداوند به همه ما ایمان و ولایت کامل و اخلاق حسنه کرامت بفرماید!

ص: 163


1- بحار الانوار، ج 49، ص 239؛ وسائل الشيعة ، ح 14 ، ص 558

جلسه هفتم

اشاره

فروبردن خشم

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ القیامَةِ؛(1) کسی که خشم خود را دربارۀ مردم فرو برد، خداوند در قیامت خشم خود را از او بگرداند.

تطهیر از گناه

در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً لَمْ یَبْقَ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةً؛(2) کسی یک مرتبه بر من صلوات بفرستد، ذره ای از گناهانش باقی نمی ماند.

صلوات گناهان را پاک می کند. منطق پیامبر منطق وحی است. سخنش محکم و استوار و حتمی است. آنچه می گوید، بر اساس حقیقت است و یقینی است. صلوات اتصال است؛ اتصال به پیامبر و اهل بیتش. قطره ای که به دریا متصل شود، پاک می شود. و صلوات از روی اخلاص و حقیقت اتصال می آورد.

ص: 164


1- الكافى، ج 2، ص 305؛ مکارم الاخلاق، ص 350
2- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 333؛ بحار الانوار، ج 91 ، ص 63 ، ح 52.

دری از عافیت

در روایت دیگری آمده است:

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً فَتَحَ اللهُ عَلَیهِ باباً مِنَ العافِیَةِ؛(1) کسی که یک بار بر من صلوات بفرستد، خداوند دری از عافیت به روی او می گشاید.

عافیت نعمت بسیار بزرگی است. از پیامبر خدا پرسیدند: اگر شب قدر را درک کردیم، از خداوند چه بخواهیم؟ فرمودند: عافیت.(2)

عافیت یعنی سلامت دین و دنیا و آخرت. یعنی جسم و روح و اطرافیانم، همه در صحت و امنیت به سر برند. همه نیازمند عافیتیم. در دعای جامع و کوتاهی چنین می گوییم:

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْألُکَ الْعَفْوَ وَ الْعافِیَةَ وَ المُعافاةَ فِي الدُّنیا وَ الآخِرَةِ؛(3) خداوندا! از تو عفو و بخشش، عافیت و سلامتی و معافات در دنیا و آخرت درخواست می کنم.

عافیت یعنی امنیت و سلامت از بلاها، بیماری ها و لغزش ها. و معافات یعنی این که ما از شر دیگران در امان باشیم و دیگران نیز از شر ما در امان باشند. و این دعای بسیار جامع و مهمی است.

کسی که یک مرتبه صلوات بفرستد، دری از درهای عافیت به روی او گشوده خواهد شد. یعنی رمز صحت و سلامت و امنیت دنیوی و اخروی،

ص: 165


1- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 334؛ بحار الانوار، ج 91، ص 63 ، ح 52
2- مفاتيح الجنان اعمال مشترک شبهای قدر
3- البلد الامين، ص 13؛ بحار الانوار، ج 3 ص 51؛ مفاتيح الجنان تعقيبات مشترک

ارتباط با محمد و آل محمد است.

بنابراین، اگر می خواهید درهای عافیت به روی شما گشوده شود و گناهانتان منهدم گردد، این ذکر شریف را فراموش نکنید.

مثلث حسن خلق

حسن خلق یکی از سیره های بسیار با اهمیت و بزرگ پیامبر خداست. در حقیقت خداوند آن را بزرگ شمرده است.

وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛(1) و براستی تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری!

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: ما می خواهیم خوش اخلاق باشیم، حد و اندازۀ خوش اخلاقی چیست؟ حضرت سه مشخصه برای این که انسان خوش اخلاق باشد، بیان فرمودند:

تَلینُ جانِبَکَ وَ تُطیبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ؛(2) حد و اندازۀ حسن خلق این است که نرم و ملایم باشی، کلامت پاکیزه و گوارا باشد و با برادران ایمانی خود با روی باز و چهره ای شاداب ملاقات کنی.

امام صادق علیه السلام در این فرمایش بسیار زیبا و جامع سه حد برای اخلاق نیکو بیان فرمودند. یک ضلع از مثلث حسن خلق، مربوط به درون انسان است. ضلع دیگر مربوط به زبان و سخن او و ضلع سوم مربوط به چهره و روی آدمی است.

ص: 166


1- سوره قلم آیه 4
2- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 412، ح 5897؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 389

خمیرمایۀ حسن خلق

نخستین محور حسن خلق، یعنی نرمی و ملایمت اساسی ترین حد حسن خلق است؛ چون مربوط به درون آدمی است. اگر درون انسان آرام، نرم و ملایم بود، طبیعتاً در زبان و چهرۀ او هم اثر می گذارد. «از کوزه همان برون طراود که در اوست».

در حقیقت زبان و چهره، ترجمان درون انسان است. قرآن کریم هم به این حقیقت اشاره دارد. خداوند به پیامبرش می فرماید:

وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَولِ؛(1) و آنان را از طرز سخنان می شناسی.

و در جایی دیگر می فرماید:

تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ؛(2) آن ها را از چهره هاشان می شناسی.

بنابراین، نرمی و ملایمت خمیرمایه و ریشۀ همۀ خوبی هاست و می توان آن را یکی از مهم ترین ارکان حسن خلق دانست.

مهار ایمان

امام صادق علیه السلام اهل ایمان را این گونه معرفی می کنند:

المُؤْمِنونَ هَیِّنون لَیِّنُونَ کَالجَمَلِ الأَنِفِ اذا قیدَ انقادَ وَ اِنْ اُنیخَ عَلی صَخْرَةٍ استَناخَ؛(3) اهل ایمان آسان و نرم اند، همانند شتر نری که مهار

ص: 167


1- سوره محمد، آیه 30
2- سوره بقره آیه 273
3- الکافی، ج 2، ص 234؛ بحار الانوار، ج 64، ص 355

در بینی دارد، چون او را بکشند، به راه افتد و اگر بر صخره ای بخوابانند، بخوابد.

نخستین ویژگی انسان با ایمان در این روایت آسان گیری است. «هَیِّنْ» یعنی آسان گیر. هم به خودشان آسان می گیرند و هم به دیگران. سختگیری و خود را به زحمت و تکلف انداختن شایسته انسان مؤمن نیست.

نکته در این تشبیه زیبا این است که هر چند مؤمن بسیار پرقدرت، مقاوم و سرسخت است، ولی مهار ایمان او را بسیار رام و نرم و آسان نموده است.

آسان گیری

کسی که اهل تکلف است، اگر می خواهد میهمانی بدهد، اگر می خواهد به مسافرت برود، سخت گرفتن و تکلف او را از پای در می آورد و لذت زندگی را از او می گیرد. به قول مردم آسان بگیر تا روزگار بر تو آسان بگیرد. و این یک حقیقتی است. اگر انسان سخت بگیرد، نخستین کسی که سختی می بیند، خود اوست. به قول حافظ:

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش *** وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع *** سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش (1)

ص: 168


1- دیوان حافظ، ص148

مردی به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و با اضطراب شروع به سخن گفتن با آن حضرت کرد. پیامبر فرمودند: «هَوِّنْ عَلَیْکَ؛ بر خودت آسان بگیر» .(1) چرا این قدر مضطربی؟! باید سعی کنید هیچ گاه در زندگی سخت نگیریم. امور را همیشه کوچک و آسان بشماریم.

نرمش و ملایمت

امیرالمؤمنین علیه السلام در شمار اوصاف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

کانَ دائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الخُلْقِ لَیِّنَ الجانِبِ؛(2) همیشه چهره ای گشاده داشت و آسان گیر و نرمخو بود.

گشاده رویی و سختگیر نبودن و نرم و ملایم بودن، از ویژگی های اخلاقی پیامبر خداست که باید به آن تأسی نمود.

و نیز ملایمت و نرمش در برخورد را از صفات مؤمن بر می شمارند و می فرمایند:

اَلمُؤْمِنُ ... سَهْلُ الخَلیقَةِ لَیِّنُ الْعَریکَةِ؛(3) مؤمن ... اخلاقش ملایم و برخوردش توأم با نرمش است.

انسان باید به خود و دیگران آسان بگیرد و به تعبیر دیگر هم با خود و دیگران راحت باشد و همدیگران با او راحت باشند.

ص: 169


1- مكارم الاخلاق، ص 16؛ بحار الانوار، ج 16، ص 229
2- عيون اخبار الرضا ج 1، ص 318 مكارم الاخلاق، ص 13؛ بحار الانوار ، ح 16 ص 153.
3- نهج البلاغه، حكمت 333؛ الاختصاص، ص 13؛ بحار الانوار، ج 64 ص 305

این نرمی و آسان بودن، لازمۀ حرکت سالم موتور زندگی است. اگر می خواهیم چرخ زندگی مان به راحتی بگردد و دچار دست انداز و مشکلات نشویم، باید نرم و آسان باشیم.

این نرمی و آسانی، همانند آب و روغنی است که موتورهای میکانیکی به برکت آن ها دستخوش ناملایمت و سختی نمی گردد و به راحتی به حرکت خود ادامه می دهد.

اگر روغن نباشد موتور می سوزد؛ چون در اثر حرکت ساییده می گردد. و این روغن جلوی ساییدگی را می گیرد. همین طور آب، موتور را خنک می کند تا در فشار حرارت از کار نیفتد.

همۀ آتش های دنیا با آب و روغن کنترل می شود. مؤمن هم باید درونش آب و روغن باشد تا جوش نیاورد و موتور نسوزاند. نرم و ملایم بودن، به منزلۀ همین آب و روغن است. باید غضب را کنترل کرد تا بر ما غلبه نکند. غضب اگر مهار نشود، همه را به آتش می کشد؛ چون خودش آتش است. وقتی فوران کرد، اطرافیان را هم به آتش می کشد.

اگر ما عواقب بسیار خطرناک و جانکاه غضب را بدانیم، به کنترل آن بیشتر اهمیت می دهیم. اگر بدانیم که حقیقت و باطن غضب آتش سوزانی است، از آن می گریزیم.

باطن غیبت

قرآن باطن برخی از رذائل اخلاقی را برای ما گشوده است. مثلاً دربارۀ

ص: 170

غیبت می فرماید:

وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَأکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُموهُ؛(1) و هیچ یک از شما از دیگری غیبت نکند. آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردۀ خود را بخورد؟ به یقین همۀ شما از این امر کراهت دارید.

اگر برادر دینی ما از دنیا رفته باشد و بدنش را بیاورند و تکه تکه کنند و به ما بدهند و بگویند بخور، حالمان بد می شود. می گذاریم و فرار می کنیم. خود خدا هم فرموده است: شما از خوردن آن کراهت دارید و بدتان می آید. اصلاً این یک امر چندش آوری است. باطن غیبت این است.

چرا خداوند غیبت کردن را به خوردن گوشت مردۀ برادر دینی تشبیه کرده است؟ چون همان طور که یک انسان مرده نمی تواند از خودش دفاع کند، کسی هم که غایب است و خدای ناکرده ما غیبت او را می کنیم، نمی تواند از خود دفاع کند.

خداوند یک عمل معنوی را به یک امر محسوس تشبیه کرده است. خوردن گوشت بدن یک برادر دینی که مرده است، نقص وارد کردن به آن است. غیبت انسان مؤمن هم نقص وارد کردن به او و شخصیت و آبروی اوست.

غیبت کننده برای بهره بری یا خالی کردن عقده هایش غیبت می کند، یا به هر حال می خواهد نقصی به او وارد سازد و این نشانۀ عجز اوست. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

ص: 171


1- سوره حجرات آیه 12

اَلغِیبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ؛(1) غیبت کردن نهایت درماندگی عاجز است.

اگر انسان به باطن گناه و رذایل اخلاقی معرفت پیدا کند، هیچ گاه گرد آن نمی گردد و همیشه از آن گریزان است.

آثار تخریبی غضب

غضب آثار بسیار بد تخریبی در روح و جسم انسان بر جای می گذارد. و دین و دنیا و آخرت را بر باد می دهد و انسان را از خداوند و اهل بیت علیهم السلام دور می کند.

الغَضَبُ یُفْسِد الایمانَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ العَسَلَ؛(2) همان طور که سرکه عسل را فاسد می سازد، غضب ایمان را فاسد می کند.

نمی گوید ثواب ها را از بین می برد، بلکه ریشه را می سوزاند. حسادت هم همین طور است. برخی از رذائل اخلاقی تیشه به ریشه می زند و بنیان دین آدمی را بر می کند.

جنود شیطان

غضب یکی از لشکرهای بزرگ شیطان است. و شیطان از این طریق در انسان ها نفوذ می کند و ایمان انسان را بر باد فنا می دهد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حارث همدانی می فرمایند:

ص: 172


1- غرر الحکم ص 221 ، ح 4441؛ بحارالانوار، ج 72، ص 262
2- الکافی، ج 2، ص 302؛ بحار الانوار ، ج 7، ص 266 و 267

وَاحْذَرِ الغَضَبَ فَاِنَّهُ جُنْدٌ عَظیمٌ مِنْ جُنُودِ ابلیس؛(1) از خشم و غضب بر حذر باش که از لشکریان ابلیس است.

غضب راه نفوذ شیاطین در انسان است و در حقیقت یکی از کارگزاران بزرگ شیطان در نفس آدمی است. شیطان به این وسیله، دین و ایمان انسان را فاسد می کند، روحیه و سیستم روان و اعصاب را به هم می ریزد. فکر و اندیشه را متلاطم می کند. و قدرت تصمیم گیری صحیح را از انسان می گیرد. و در همان حال گاهی دست به کاری می زند که جبران ناپذیر است.

خروج از اعتدال

در حال غضب نباید به کاری دست زد؛ چون آدم عصبانی از حالت عادی خارج است و اعتدال ندارد و تصمیماتش عاقلانه نیست. علاوه بر آن تنها با شخصی که او را به جوش آورده است و موجب عصبانیت او شده است، روبه رو نیست. ممکن است غضب او دامن هر کس را که در اطراف او باشد بگیرد. در آن حالت ادب و نزاکتی وجود ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام چه زیبا به این نکته اشاره فرموده اند:

لا اَدَبَ مَعَ غَضَبٍ؛(2) در هنگام خشم و غضب ادبی نیست.

انسانی که غضب کرده است، تمام هم و غم او باید صرف خاموش کردن غضبش باشد. می تواند با اندک آبی که می خورد، یا تغییر وضعیتی

ص: 173


1- نهج البلاغه نامۀ 69 بحار الانوار، ج 33، ص 508
2- غرر الحکم، ص 302 ح 6912

که می دهد، خود را آرام سازد. حتی می تواند درگوشه ای خلوت کند تا فکر و اعصاب و روانش راحت شود. در حالت غضب حتی عبادت، عبادت نیست، بلکه خسارت است. باید مواظب باشیم شیطان ما را به جوش نیاورد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

الغَضَبُ یُردی صاحِبَهُ وَ یُبدی مَعایِبَهُ؛(1) خشم و غضب صاحبش را هلاک می کند و معایبش را آشکار می سازد.

یعنی خشم و غضب مایۀ رسوایی انسان است. انسان وقتی از حالت عادی خارج شد، همۀ معایبش ظاهر می شود. مدت ها عیوب خودش را از دیگران پنهان کرده است، ولی با یک عصبانیت خودش را رسوا می کند.

آزار خداوند

انسان خشمگین، از رحمت خداوند محروم است؛ چون با خشم و غضب خود بندگان خدا را مورد آزار خویش قرار می دهد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

مَنْ آذی مُؤمِناً فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَی اللهَ وَ مَنْ آذَی اللهَ فَهُوَ مَلْعونٌ فِي التَّوراةِ وَ الاِنْجیلِ وَ الزَّبورِ وَ الفُرْقانِ؛(2) کسی که مؤمنی را بیازارد، مرا آزرده است و کسی که مر بیازارد، خداوند را آزرده است و کسی که خداوند را بیازارد، در «تورات» و «انجیل» و

ص: 174


1- غرر الحکم، ص 302، ح 6892
2- مستدرک الوسائل، ج 9، ص99؛ بحار الانوار، ج 64، ص 73 ، ح 40

«زبور» و «فرقان» بر او لعنت شده است.

و در جایی دیگر آمده است:

فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ المَلائِکَةِ وَ النّاسِ اَجمَعینَ؛(1) لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر او باد.

در احادیث متعددی آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس حضرت زهرا سلام الله علیها را بیازارد، مرا اذیت کرده است.

فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی یُوذینی ما یُؤذِیها؛(2) فاطمه پاره ای از من است، آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است.

اما روایت پیشین بحث آزردن پیامبر خدا را توسعه داده و فرموده است: هر کس مؤمنی را بیازارد، مرا آزرده است. چون به یک معنا همۀ عالم شعاع پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است. دوستانشان شعاع آن ها هستند و برترین و کامل ترین مصداق آن حضرت زهرا سلام الله علیها است.

پیوند خدا و خلق

این حدیث بسیار تند است. کسی که مؤمنی را بیازارد، مورد لعن و نفرین همۀ عالم است. شما شخص را نبینید، به قول مولانا:

ای بسا کس را که صورت راه زد *** قصد الله کرد و بر صورت بزد

یعنی شما اگر مؤمنی را آزردی، در حقیقت امام زمان و پیامبر و خدا را

ص: 175


1- جامع الاخبار، ص 147
2- كشف اليقين، ص 351؛ بحار الانوار، ج 23، ص 143

آزرده ای. خدا از خلقش جدا نیست. مسرور کردن هم همین طور است. اگر کس مؤمنی را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ اَدْخَلَ عَلی مُؤمِنٍ سُروراً فَقَدْ اَدَخَلَهُ عَلَی اللهِ؛(1) کس که مؤمنی را شاد کند، این سرور و شادی را بر خدا وارد کرده است.

و در جایی دیگر فرمودند:

مَنْ اَدْخَلَ عَلی مُؤمِنٍ سُروراً فَقَدْ اَدْخَلَ عَلی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله؛(2) هر کس مؤمنی را شاد کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را شاد کرده است.

یعنی این سلسله به هم متصل است. این سر نخ به آن بالاها متصل است. شما شخص را نبینید، همه را یک حقیقت ببینید. اگر دل کسی را شاد کنید، به پیامبر و خدا و اهل بیت علیهم السلام محبت کرده اید. پیامبر خدا فرمودند:

مَنْ اَکْرَمَ اَخاهُ المُؤمِنِ فَقَدْ اَکَرَمَ اللهَ تعالی؛(3) کسی که برادر مؤمنش را اکرام کند، در حقیقت خداوند تعالی را اکرام کرده است.

اکرام و محبت به مؤمن، اکرام و محبت به خداست. شک نکنید.

منشأ آزار و اذیت دیگران غضب است. آزار انسان حلیم و نرم و ملایم، به کسی نمی رسد.

ص: 176


1- المقنع، ص 298؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 356
2- الكافى، ج 4، ص 34 وسائل الشيعة، ج 16، ص 359
3- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 419 و نیز المؤمن، ص 54

اخلاق پیامبر از زبان اَنَس

هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت فرمودند، هر یک از مردم مدینه هدیه ای برای آن حضرت آوردند. مادر اَنس بن مالک چیزی نداشت که برای پیامبر هدیه ببرد. گفت: من هدیه ای ندارم تقدیم شما کنم. فرزندش انس را که در آن زمان نوجوانی بود، به عنوان هدیه، برای خدمت گذاری نزد آن حضرت گذارد. پیامبر هم قبول فرمودند.

این انس ده سال در خدمت پیامبر بود. احادیث زیادی از سیره و اخلاق و رفتار پیامبر نقل کرده است که بسیار جالب است. می گوید: در این مدت، پیامبر هیچ گاه با من تندی نکرد. و هیچ گاه مرا برای کاری که نباید انجام می دادم و انجام داده بودم، یا کار که باید انجام می دادم و آن را ترک کرده بودم، توبیخ و مؤاخذه نکرد.(1)

می گوید: من از اخلاق پیامبر در شگفتم. گاهی برای آن حضرت شام تهیه می کردم. یک شب شامی تهیه کردم. حضرت جایی رفته بودند و دیر به منزل آمدند. فکر کردم شام می خورند. شام پیامبر را خودم خوردم. پیامبر تشریف آوردند. از اطرافیان پرسیدم: پیامبر شام خورده اند؟ گفتند: نه. پیش خودم گفتم: اگر حضرت بگویند شام مرا بیاور، چه کنم؟ پیامبر این مسأله را حس کردند و آن شب گرسنه خوابیدند و هیچ گاه به روی خودشان نیاوردند.(2)

ص: 177


1- سفينة البحار، ج 2، ص 689
2- سفينة البحار، ج 2، ص 689

آشی که ریخت

خلق و خوی پیامبر فوق العاده عجیب بوده است. یکی از همسران پیامبر آشی درست کرد و برای آن حضرت فرستاد. وقتی کنیز آن خانم غذا را نزد پیامبر گذاشت، همسر دیگر پیامبر ناراحت شد که امروز پیامبر باید از غذای ما میل می فرمود و دیگری آش درست کرده است. از این رو، آش را روی زمین ریخت.

حضرت برای این که به خانمی که آش درست کرده بود بد نگذرد، مقداری از غذای ریخته شد که تمیز بود و آلوده نشده بود را از روی زمین جمع کرده و خوردند و به کنیز آن خانم فرمودند: این خبر ناگوار را برای او نقل نکن و بگو پیامبر از این غذا میل کردند.(1)

نقد افراد

پیامبر خدا مواظب بودند که کدورتی در کسی ایجاد نشود. عیب ها را می پوشاندند. بدی ها را به روی خود نمی آوردند. حتی افراد را به صورت شخصی نقد نمی کردند. اگر کسی کار خطایی می کرد و می خواستند آن کار را نهی کنند، نه تنها اسم آن شخص را نمی آوردند، بلکه به صورت کنایه هم اشاره نمی کردند. مبادا کسی آن را به فرد مورد نظر تطبیق کند و متوجه شود که آن شخص کیست.

برای نهی از آن می فرمودند: «ما بالُ اَقوامٍ ...؛ چه شده است که گروهی

ص: 178


1- مسند ابو یعلی، ج 7، ص 364، ح 3250؛صحیح بخاری، ج 16، ص 246

چنین می کنند؟» به طوری که فقط خود طرف می فهمید این کار را نباید انجام دهد.

نرمی و لطافت و ملایمت و رحمت پیامبر این گونه بود. اگر ذره ای از آن نصیب ما می شد، همۀ امورمان اصلاح می گردید.

نخی از عبای پیامبر

نقل شده است که پیامبر با اصحاب نشسته بودند. کنیزی نزدیک پیامبر آمد و دست انداخت به لباس پیامبر و آن را کشید. حضرت حس کردند که این خانم کاری دارد. وقتی بلند شدند، آن کنیز گذاشت و رفت. حضرت دوباره نشستند و مشغول صحبت شدند، باز آن کنیز آمد و عبای پیامبر را کشید. حضرت بلند شدند و آن کنیز هم رفت. بار سوم هم همین گونه تکرار شد.

مرتبۀ چهارم اصحاب به سراغ او رفتند که این چه برخوردی بود با پیامبر کردی؟ گفت: به من گفته بودند برو یک نخ از لباس پیامبر بیاور تا به بیمارمان ببندیم و شفا پیدا کند. من به نیت کندن نخ آمدم و دست انداختم به لباس پیامبر تا نخی بکنم. پیامبر گمان می کردند من کاری دارم و بلند می شدند و من خجالت می کشیدم که بگویم می خواهم نخی از لباستان بکنم. از این رو می رفتم. تا این که مرتبۀ چهارم موفق شدم نخی بکنم. (1)

پیامبر این قدر ملایم و با ملاطفت بودند!

ص: 179


1- الكافى، ج 2، ص 102، ح 15؛ بحار الانوار، ج 16، ص 264

راه های مهار غضب

اشاره

خشم و غضب، دشمن دین و ایمان و جسم و روح ماست. همه را به هم می ریزد. بیشتر ناراحتی ها با عصبیت و غضب ارتباط دارد. چگونه غضب خود را مهار کنیم تا به دام شیطان نیفتیم.

1)دعا و توسل

یکی از بهترین و مهم ترین راه های مهار کردن غضب، دعا و توسل است. خداوند باید نفس انسان را مهار کند.

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ اَنْ تُؤمِنَ اِلّا بِاِذْنِ اللهِ؛(1) هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او).

ملا عبدالله می گوید: نمی دانم گاهی در گوش نفس ما چه می گویند که این قدر رام و نرم و ملایم و ساکت و ذلیل می شود. در برابر ناملایمات عکس العملی نشان نمی دهد. و بعضی اوقات هم که لطف و عنایت خداوند از نفس انسان گرفته می شود، کافی است یک تلنگر به او بزنند. برای چیزهای پیش پا افتاده، همه را به هم می ریزد. بعد خودش هم از کار خودش تعجب می کند.

این است که امام صادق علیه السلام فرمودند: در هنگام غضب چنین بگو:

اللّهُمَّ اذْهَبْ عَنّی غَیْظَ قَلْبی وَاغْفِر لی ذَنْبی وَ اَجِرْنی مِنْ مَضَلّات

ص: 180


1- سوره ،یونس آیه 100

الفِتَنْ؛(1) خداوندا، خشم دلم را ببر و گناهم را ببخش و از فتنه های گمراه کننده در امانم دار!

معلوم می شود که غضب از فتنه هایی است که عقل را از انسان می گیرد و به بی راهه می کشاند. بنابراین، باید در برابر غضب از خداوند کمک گرفت و بر آن چیره شد.

2)پناه بردن به خداوند

یکی دیگر از راه های فرو نشاندن غضب، پناه بردن به خداوند است. وقتی شیطان دام خشم و غضب را برای ما می گستراند و در کمین ما نشسته است تا ما را به غضب مبتلا کند و بر مراد خویش سوار شود، چاره این است که از شر شیطان به خداوند پناهنده شویم. و خداوند دو بار در قرآن به همین فرمان داده است:

وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛(2) و اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد، به خدا پناه بَر؛ زیرا که او شنوای داناست.

بنابراین، هرگاه خشم به انسان هجوم آورد، باید گفت: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ».

انسان باید به خدا پناه ببرد. گاهی می گوید: من دیگر عصبانی نمی شوم. بعد طوری عصبانی می شود که در عمرش نشده است. خدا می خواهد بگوید

ص: 181


1- مكارم الاخلاق، ص 350؛ بحار الانوار، ج 92، ص 338
2- سوره اعراف آیه 200 و سوره فصلت آیه 36

بدون کمک من نمی توانی. چرا در نماز امام زمان باید «اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعینُ» را دویست مرتبه تکرار کنیم؟ چرا آیۀ دیگری را مثلاً «الحمد لله رب العالمین» را تکرار نمی کنیم. این برای این است که در نفس و جان انسان فرو رود که تنها خداست که در همۀ امور می توان از او کمک گرفت.

انسان باید از صمیم جان، خودش را به خدا بسپارد و بگوید: خدایا، کمکم کن تا این نفس را لجام بزنم و مهارش کنم.

3)یاد خداوند

ذکر و یاد خدا نیز یکی از راه های مهم مهار و بیرون رفتن از دامنۀ خشم و غضب است. اگر انسان در هنگام غضب به یاد خدا بیفتد و متذکر شود که چگونه خشم و غضب انسان خداوند را خشمگین می کند و به دام شیطان می اندازد، دست از خشم خود بر می دارد و به خاطر خدا آن را فرو می برد.

خداوند به این چنین انسانی توجه ویژه خواهد کرد و او را عزیز خواهد داشت. و همان گونه که او به خاطر خدا دست از غضب خودش برداشت، خداوند در روز قیامت غضب خود را از او باز می دارد. چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ القیامَةِ؛(1) کسی که خشم خود را دربارۀ مردم فرو برد، خداوند در قیامت خشم خود را از او بگرداند.

ص: 182


1- الكافى، ج 2، ص 305؛ مکارم الاخلاق، ص 350

از این رو فرموده اند: در هنگام غضب، خداوند را بیاد آورید تا غضبتان فرو بنشیند. چنان که از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

اِنَّ فِي التَّوراۀ مَکتوباً یَا ابْنَ آدَمَ اذْکُرنی حینَ تَغْضَبُ اَذْکُرْکَ عِنْدَ غَضَبی فَلا اَمْحَقَکَ فیمَنْ اَمْحقُ؛(1) در تورات نوشته است: ای فرزند آدم، هرگاه خشم گرفتی، مرا به یاد آور تا تو را هنگام خشمم به یاد آورم و با آن ها که نابودشان می کنم، نابودت نکنم.

4)کوچک شمردن خود

تفکر در عظمت خداوند و کوچکی و ضعف خودمان در مهار نفس بسیار تأثیر گذار است. باید بدانیم ما فقیر و درمانده ایم. از خودمان چیزی نداریم. به یک نَفَس بندیم.

امیرالمؤمنین علیه السلام در شمار صفات اهل ایمان فرمودند:

المُؤمِنُ ... اَوْسَعُ شَیءٍ صَدْراً وَ اَذَلُّ شَیءٍ نَفْساً یَکَرهُ الرَّفْعَةَ؛(2) مؤمن سینه اش از هر چیز گشاده تر و نفس او از هر چیز خوارتر است. برتری جستن را خوش نمی دارد.

اگر نفس خودمان را کوچک و ذلیل بشماریم، در برابر بندگان خدا غضب و داد و بیداد نمی کنیم، همان طور که در برابر بزرگان خودمان را جمع می کنیم.

ریشۀ غضب، تکبر و غرور و انانیت و خودخواهی است. حواریون

ص: 183


1- الکافی، ج 2، ص 304؛ الامالى الطوسي، ص 279؛ بحار الانوار، ج 13، ص 358
2- الکافی، ج 2، ص 226؛ نهج البلاغه، حکمت 333

حضرت عیسی علیه السلام از ایشان پرسیدند: «و ما بَدْءُ الغَضَبِ؛ منشأ غضب چیست؟» فرمود: «اَلْکِبْرُ وَ التَّجَبُّرُ وَ مَحْقِرَةُ النّاسِ؛(1) تکبر و خود برتر بینی و سرکشی و کوچک شمردن مردم.»

کسی که خودش را در برابر خدا و بندگان او ناچیز می بیند، دیگر غضب نمی کند. وقتی انسان خودش را برتر و بالاتر از دیگران ببیند، خودش را از همسر و فرزندانش برتر بداند، فرمان می دهد، داد و بی داد راه می اندازد، تندی می کند که چرا این چنین کردی و این چنین نکردی؟

آدمی باید خودش را کوچک ببیند و غرورش را بشکند و مواظب خودخواهی و خود برتربینی اش باشد.

مرحوم حاج آقای دولابی مثال خوبی می زند و می فرمودند: در زمان های گذشته دو پهلوان قوی در همدان بودند. در کنار هم حرکت می کردند. یکی سوار بر الاغ بود و یکی پیاده. همین طور که می رفتند با همدیگر بگو مگو می کردند که من چنین و چنانم، من آن قدر قدرتمندم که می توانم تو را از صفحه روزگار بردارم.

این دعوا به طول انجامید تا این که پهلوانی که سوار بر الاغ بود، پیاده شد تا دخل دیگری را بیاورد. به او گفت: چه می گویی؟ جواب داد: هیچ. گفت: پس این همه وقت با من کلنجار می رفتی چه بود؟ گفت: آن وقت تو سوار الاغ بودی و من پیاده بودم، با هم دعوایمان شد. الآن هر دو پیاده هستیم و دعوایی نداریم.

ص: 184


1- خصال، ج 1، ص 6؛ بحار الانوار، ج 14، ص 287

منشأ همۀ دعواها این است که یکی سوار است و دیگری پیاده. اگر هر دو پیاده باشند و یکی خودش را بالاتر از دیگر نبیند، نزاعی نیست.

انسان باید خود را بالاتر نبیند، خود برتر بینی و خود محوری را از خودش دور کند. خودش را در برابر خدا و خلق ناچیز بداند، تا جرأت پرخاشگری نسبت به دیگران به خود ندهد.

5)کم کردن حساسیت ها

برای دوری از غضب باید حساسیت ها را کم کرد. از چیزهایی که انسان به آن حساس است، باید دوری کرد تا موجبات خشم و غضب فراهم نگردد. اگر می داند در فلان جا برود یا با فلان کس رو به رو شود خشم و غضبش طلوع می کند، نباید برود.

6)تغییر وضعیت

تغییر وضعیت دادن یکی از راه های فروکش کردن خشم و غضب است. حتی خوردن آب که در میان مردم معمول است و در روایات هم آمده است،(1) به آرام شدن انسان خشم آلود کمک می کند.

از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:

فَایُّما رَجُلٍ غَضِبَ عَلی قَوْمٍ وَ هو قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْسُ الشَّیْطانِ وَ اِنْ جالِساً فَلْیَقُمْ وَ اَیُّما رَجُلٍ غَضِبَ عَلی ذی رَحِمٍ

ص: 185


1- الكافى، ج 6، ص 381؛ مکارم الاخلاق، ص 155

فَلْیَقُمْ اِلَیْهِ وَلْیَدُنْ مِنْهُ وَلْیَمَسُّهُ فَاِنَّ الرَّحِمَ اَذا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَتْ؛(1) هر کس بر گروهی غضب کرد، اگر ایستاده است، بنشیند که این تغییر وضعیت، پلیدی شیطان را از او دور می سازد. و اگر نشسته است، بایستد. و هر کس بر رَحِم و خویشان خود غضب کرد، به سوی او برود، به او نزدیک شود و او را مس کند که اگر رحم خود را مس کند، آرام گردد.

7)تغییر مکان

تغییر مکان یکی دیگر از راه های رهایی از دام غضب است. و این خود یکی از توصیه ها و رهنمودهای شیطان است. شیطان گاهی نصیحت هایی هم دارد. در ضن نصیحت های خود به حضرت موسی علیه السلام می گوید:

اِذَا اسْتَوْلیٰ عَلَیْکَ الْغَضَبُ فَغَیِّرْ مَکانَکَ وَ اِلّا اَلْقَیْتُکَ فِي الْفِتْنَةِ؛(2) هنگامی که خشم بر تو چیره شد، مکان خود را تغییر ده وگرنه تو را در فتنه می اندازم.

8)وضو گرفتن

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی راهکار دیگری برای فرو نشاندن خشم و غضب بیان فرموده اند:

اِنَّ الغَضبَ مِنَ الشَّیطانِ وَ اَنَّ الشَّیطان خُلِقَ مِنَ النّارِ وَ اِنّما یُطفِئُ

ص: 186


1- وسائل الشيعة، ج 15، ص 362 الامالى للصدوق، ص 340.
2- مرآة الرشاد، ص 77

النّارَ الْماءُ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ؛(1) خشم و غضب از شیطان است و شیطان از آتش خلق شده است. و فقط آب آتش را خاموش می کند. بنابراین، هرگاه کسی از شما خشمگین شد، حتماً وضو بگیرد.

9)سکوت در برابر خشمگین

یکی از شگردهایی که می توان در برابر کسی که خشمگین است، به کار برد و او را آرام ساخت، این است که انسان سکوت کند و بگذارد ناراحتی اش را خالی کند.

مرحوم حاج سید هاشم حداد از اولیای الهی بود. خانم ایشان از عشایر عرب بود. یکی از بزرگان می فرمود: ما در محضر آقای حداد نشسته بودیم. ناگهان دیدیم خانم ایشان آمد و با تندی و عصبانیت و پرخاشگری گفت: چرا چنین و چنان کردی؟ و در برابر ما میهمان ها یک مشت بر سر مرحوم آقای حداد زد که عمامه اش روی صورتش آمد. ایشان هم تبسم می کرد. گفتیم: اجازه می دهید ادبش کنیم؟ فرمود: نه. عقده هایش را خالی کرد. سبک شد. الآن می رود. ما هم چیزمان نشده است. یعنی چیزهایی هم که گفت به ما نخورده است. عمامه مان را هم درست می کنیم.

10)تمرین و تلاش

باید برای فرو نشاندن خشم و غضب تمرین کرد. باید تلاش کنیم تا

ص: 187


1- مرآة العقول، ج 10، ص 147؛ بحار الانوار، ج 780 ، ص 272.

بتوانیم به راحتی آن را مهار و کنترل کنیم. انسانی که عصبانی و تند مزاج است، هیچ گاه نگوید من دیگر درست نمی شوم. این حرف غلطی است. کسی که با غضب و تند مزاجی اش مبارزه می کند، نسبت به کسی که سجیه اش نرمی است، ارزشمندتر است. باید به مرور زمان با این خصلت شیطانی مبارزه کرد. اگر در روز چهار مرتبه عصبانی می شود، سعی کند تا سه مرتبه شود و کم کم آن را برطرف سازد. چند بار که تمرین کرد، کم کم حلم و بردباری اش بیشتر خواهد شد.

11)شناخت ارج و مقام حلم

مطالعه در فضیلت و ارزش حلم و بردباری و نظر به آثار بسیار بلندی که حلم ورزیدن و فرو نشاندن خشم و غضب دارد و شناخت پاداش بزرگی که خداوند برای انسان های حلیم و بردبار بیان فرموده است، خود می تواند از عوامل بسیار مهم برای مهار غضب باشد. حلم و بردباری آن قدر ارزشمند است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

فَقَد کادَ الحَلیمُ اَنْ یَکونَ نَبِیّاً؛(1) به راستی نزدیک است که انسان حلیم پیامبر شود.

یعنی انسان حلیم در افق پیامبران است. این قدر حلم ارج و مقام دارد! کسی که بتواند در برابر غضب خودش حلم بورزد، محبوب و مورد نظر امام زمان علیه السلام خواهد شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 188


1- بحار الانوار، ج 43، ص 69 رياض الابرار، ج 1، ص 35

وَجَبَتْ مَحَبَّةُ اللهِ عَلی مَنْ اُغْضِبَ فَحَلِمَ؛(1) محبت خداوند بر کسی که به خشم آورده شود و او حلم بورزد، واجب است.

اگر می خواهید محبوب خدا شوید و مورد نظر امام زمان علیه السلام قرار گیرید، راهش این است که حلم بورزید و با ملایمت و نرمی کارها را به پیش ببرید.

امیدواریم خدای متعال به همۀ ما حلم و اخلاق حسنه کرامت فرماید!

12)جریمه کردن خود

مرحوم آیت الله سید مصطفی صفائی خوانساری، از شاگردان مرحوم آیت الله بروجردی، نقل می کند که مرحوم آیت الله بروجردی عصرها در مسجد عشقعلی درس خارج فقه می دادند. یک روز یکی از شاگردان ایشان به نام شیخ علی چاپلقی، سر درس اشکال کرد و بر اشکال خود پافشاری نمود. مرحوم آیت الله بروجردی قدری تند شدند و شیخ علی چاپلقی ساکت شد. درس تمام شد و همه متفرق شدند.

مرحوم آیت الله صفائی می فرمودند: اول شب در منزل نماز مغرب را خواندم. دیدم در می زنند. در را باز کردم. دیدم خادم مرحوم آیت الله بروجردی آمده و می گوید: آیت الله بروجردی از وقتی که از درس برگشتند ناراحت اند، به حدی که نتوانستند مطالعه کنند، یا نماز بخوانند. بنده را فرستاند تا با شما به منزل آقا چاپلقی برویم.

ص: 189


1- مشكاة الانوار ، ص 309

آیت الله صفائی فرمودند: بنده نماز عشا را خواندم و با خادم به خدمت مرحوم آیت الله بروجردی رسیدیم. ایشان خیلی منقلب و ناراحت بودند که چرا قدری با شاگر خود تندی کرده اند. از این رو در صدد جبران بودند. گفتند برویم و حلالیت بطلبیم. بنده عرض کردم که آقای چاپلقی امام جماعت مسجدی هستند و تا حدود دو ساعت از مغرب به منزل نمی روند. فرمودند: چه کار کنیم؟ عرض کردم: بعد از نماز صبح، در خلوت به منزل ایشان می رویم و حلالیت می طلبیم. فرمودند: مانعی ندارد و قدری راحت شدند.

بنده به منزل آمده و پس از نماز صبح از منزل بیرون آمدم. دیدم مرحوم آیت الله بروجردی سوار درشکه بیرون منتظر بنده هستند. سوار شده به منزل آقای شیخ علی چاپلقی رفتیم. مرحوم آیت الله بروجردی برای عذرخواهی خم شدند تا دست ایشان را ببوسند که ایشان نگذاشت و آیت الله بروجردی هم عذرخواهی کردند. ایشان عرض کرد شما سرور ما هستید و هر کاری بکنید مشکلی نیست. راضی هستم.

نقل شد که بعد از این موضوع مرحوم آیت الله بروجردی نذر کردند که اگر بعد از این در درس عصبانی شوند، یکسال روزه بگیرند. با در نظر گرفتن شرائط سنی و هوای گرم قم این مطلب قابل ملاحظه است. کسی که تنها مرجع آن دوران بود و مرحوم امام و آیت الله بهجت و گلپایگانی در درس ایشان حاضر می شدند. این قدر برای اخلاق اهمیت قائل است که به خاطر

ص: 190

قدری تندی این طور ناراحت می شوند! و برای جبران و پیشگیری، این قدر هزینه می کنند. برای ایشان. روح این بزرگ مرد شاد باد! ایشان باید برای همۀ ما الگو و اسوه باشد. به نظر بنده کرامات واقعی همین کرامات اخلاقی و خود شکنی هاست. مرجع مطلق با سیادت و آقایی کامل خم شود و دست شاگردش را بعنوان عذرخواهی ببوسد. به نظر بنده این کارها از هزاران عبادت و نماز شب بالاتر، بلکه نتیجه و حاصل عبادت صحیح می باشد.

نماز یکشنبۀ ماه ذیقعده

نماز یکشنبۀ ماه ذیقعده، نماز بسیار مهم و ارزشمندی است. اگر یکی از روزهای یکشنبه این ماه این نماز خوانده شود، کافی است. علمای بزرگ عرفان و سلوک به این نماز بسیار اهمیت می دهند. از مستحباتی که روی آن بسیار پافشاری شده است، یکی هم این نماز است. طریقۀ خواندن آن در «مفاتیح الجنان» آمده است.(1) دوتا دو رکعت، در هر رکعت حمد و سه مرتبه سورۀ توحید، یک مرتبه سورۀ ناس و یک مرتبه سورۀ فلق خوانده می شود. و بعد از سلام نماز هفتاد مرتبه استغفار می کنیم. و پس از آن یک مرتبه «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیمِ» و سپس دعای کوتاهی: «یا عَزیزُ یا غَفّارُ اِغْفِرْ ذُنوبی وَ ذُنوبَ جَمیعِ المُؤمنینَ وَ المُؤمِناتِ فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنوبَ اِلّا اَنْتَ».

مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و مرحوم آیت الله شیخ

ص: 191


1- مفاتيح الجنان اعمال ماه ذی القعده.

محمد بهاری و بسیاری دیگر از بزرگان سیر و سلوک، این نماز را به شاگردانشان توصیه می فرمودند.

ادای حق الناس

همۀ خواصی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای این نماز بر شمرده اند، بسیار قابل اهمیت است. یکی از خواص این نماز این است که خدای متعال روز قیامت خصما و طلبکار های انسان را از او راضی می کند.

ما معتقدیم به جز معصومین علیهم السلام همه مدیون خلق هستیم. همه به گردن ما حق دارند؛ پدر، مادر، اولاد، همسر، همسایه ها، فامیل، رفیق، استاد، شاگرد. به ویژه کسانی که ممکن است در حق آن ها جفا کرده باشیم. که آن ها هم کم نیستند.

مرحوم حاج آقای دولابی می فرمودند: من به اهل آسمان و زمین مدیون و بدهکارم. تمام موجودات عالم که در نظام خلقت و آفرینش مؤثرند، برگ درختی که به فضا اکسیژن می دهد، حشره ای که در حفظ محیط زیست سهم دارد و همۀ موجودات عالم که در زندگی من نقش دارند، به همه مدیونم. به «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» مدیونم. و به یک معنا به همۀ عالم بدهکارم. اگر خدا بخواهد به ما گیر بدهد و به عدلش رفتار کند، همه گرفتاریم. در دعای عرفه می خوانیم: «وَ عَدْلُکَ مُهْلِکی؛ عدالت تو هلاک کنندۀ من است».

شلوغ ترین موقف های قیامت موقف حق الناس است. یکی از راه های ادای حق الناس همین نماز است. خواندن این نماز باعث می شود که خداوند طلبکارهای ما را راضی کند.

ص: 192

حفظ ایمان

خاصیت دیگر این نماز این است که انسان، با ایمان از دنیا می رود. حفظ ایمان در آخرالزمان بسیار مشکل است. افراد غربال می شوند و ریزش ها بسیار است. انسان گمان می کند دین و ایمانش محکم است، ولی وقتی در یک بحران قرار می گیرد، دین و ایمانش را از دست می دهد.

این نماز موجب می شود که انسان با ایمان از دنیا برود و جایگاهش در عالم برزخ نورانی و روشن شود. موجب می شود که پدر و مادر انسان از او راضی باشند. موجب می شودکه انسان به آسانی جان بدهد.

مرگ با عزت

درست مردن نعمت بزرگی است. این که انسان در آخر عمرش به خفت و خواری و ذلت مبتلا نشود، بسیار با اهمیت است. امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای زیبایی از خداوند چنین درخواست می کند:

اللّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسی اَوَّلَ کَریمَةٍ تَنْتَزِعُها مِنْ کَرائِمی وَ اَوَّلَ وَدیعَةٍ تَرْتَجِعُها مِنْ وَدائعِ نِعَمِکَ عِندی؛(1) خداوندا! نخستین نعمت گرانبها از نعمت های خویش را که از من می گیری، جانم قرار ده و نخستین ودیعه و امانتی که از میان همۀ نعمت ها از من باز می ستانی، نعمت جانم را قرار ده.

یعنی خدایا، اگر می خواهی مرا از این دنیا ببری، جانم اولین چیزی

ص: 193


1- نهج البلاغه، خطبه 215؛ الدعوات، ص 133؛ بحار الانوار، ج 92، ص 296

باشدکه از من می گیری. چون برخی از افراد قبل از این که جانشان گرفته شود، اعضایشان گرفته می شود، کور و فلج و ناقص العضو می شوند.

حضرت امیر علیه السلام در جنگ های سختی شرکت کردند و ضربه های کاری خوردند، ولی نقص عضو پیدا نکردند، یا بد شکل نشدند. این یک نعمتی است.

این که انسان با عزت بمیرد، یک نعمت بزرگی است. این که چشم انسان از انسان گرفته شود، حافظه او از کار بیفتد، در آخر عمر زمین گیر شود، با زحمت و ذلت به سر برد و مجبور باشد دیگران او را تر و خشک کنند و یا او را در آسایشگاه بگذارند، خیلی سخت است.

لذا امیرالمؤمنین علیه السلام از خدا درخواست می کند که اگر می خواهی مرا از دنیا ببری، جانم اول چیزی باشد که از من می گیری.

یکی از خاصیت های این نماز این است که انسان به آسانی جان می دهد. و ملک الموت در وقت جان دادن با او مدارا می کند. خداوند توبه اش را می پذیرد و مغفرت و آمرزش خود را شامل حال او و پدر و مادر و ذریه و فرزندانش خواهد کرد و به او وسعت رزق می دهد.

ص: 194

جلسه هشتم

اشاره

وَ عِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الاَرْضِ هَوْناً وَ اِذا خاطَبَهُمْ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛(1) و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین به نرمی گام بر می دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملایمت پاسخ می دهند.

هنگام دیدار

یکی از اوقات صلوات موقع دیدار است. هنگامی که دو مؤمن با هم دیدار می کنند، ابتدا سلام و پس از آن مصافحه می کنند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنّ مِنْ تَمامِ التَّحیَّةِ لِلمُقیمِ المُصافَحَةَ وَ تَمامِ التَّسلیمِ عَلی المُسافِرِ المُعانَقَةَ؛(2) تکمیل تحیت و سلام و خوش آمدگویی، برای شخصی که به سفر نرفته است، مصافحه و دست دادن با اوست، و تکمیل سلام دربارۀ کسی که از سفر آمده است، معانقه و در آغوش

ص: 195


1- سوره فرقان آیه 63
2- الکافی، ج 2، ص 646، ح 15؛ تحف العقول، ص 360.

گرفتن و دست به گردن همدیگر انداختن است.

مصافحه از سنت های بسیار ارزشمند پیامبر عظیم الشأن اسلام است. امام باقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ المُؤمِنینَ اِذا التَقَیا فَتَصافَحا اَقْبَلَ اللهُ عَزَّوجلَّ عَلَیهما بِوَجهِهِ وَ تَساقَطَتْ عَنْهُمَا الذُّنوبُ کَما یَتَساقَطُ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ؛(1) چون دو مؤمن به یکدیگر برسند و مصافحه کنند، خدای عزوجل به آن ها رو آورد و گناهانشان چون برگ درخت بریزد.

خود مصافحه پاک کنندۀ گناهان است. هنگامی که بعد از مصافحه نام پیامبر بزرگوار اسلام که دل ها را به هم نزدیک تر می کند برده شود، بر قدرت این پاک کنندگی می افزاید. از این رو بعد از مصافحه توصیه به صلوات بر محمد و آل محمد شده است. رسول گرامی اسلام فرمودند:

هر دو بنده که برای خدا دوست یکدیگر باشند و با هم مصافحه کنند و بر من صلوات بفرستند، پیش از آن که از هم جدا شوند، حق تعالی گناهان گذشته و آیندۀ هر دو را می آمرزد.(2)

سرچشمۀ خوبی ها

خوش اخلاقی سرچشمه و منشأ همۀ خوبی هاست. امیرالمؤمنین علیه السلام چه زیبا به این حقیقت تصریح فرموده اند:

ص: 196


1- الکافی، ج 2، ص 180، ح 4؛ بحارالانوار، ج 73، ص 25.
2- شرح و فضائل صلوات ص 135

حُسنُ الخُلْقِ رَأسُ کُلِّ بِرٍّ؛(1) نیک خویی اساس هر نیکویی است.

برای دستیابی به همۀ نیکی ها باید به خوش اخلاقی متوسل شد. و این یکی از کلیدهای مهم رستگاری است. چنان که از این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام به دست می آید، اخلاق خوب و رفتار نیکو، یک پل ارتباطی برای دست یافتن به همۀ خوبی هاست. به کار بردن حسن خلق در همۀ شؤون، رنگ الهی به زندگی انسان می دهد.

حسن خلق با خدا و اولیای الهی، حسن خلق با مردم و جامعه، حسن خلق با خانواده و حسن خلق با خود، همۀ خوبی ها را فرا می گیرد.

تحمل و تغافل

گاهی یک حدیث باب بزرگی را به روی انسان می گشاید و انسان را به همۀ خوبی ها نایل می سازد و همۀ مشکلات را حل می کند.

شخصی می گفت: من مشکلات مهمی داشتم که روح و روانم را به هم ریخته بود. به حدیثی برخوردم که مثل آبی به روی آتش بود و همۀ دردهای مرا مداوا کرد. رهایی بخش من فرمایش رهگشای امیرالمؤمنین علیه السلام بود:

اِنَّ العاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ؛(2) بی گمان نیمی از عاقل تحمل است و نیم دیگر او تغافل و چشم پوشی است.

آدم عاقل دو بخش دارد؛ یک بخش آن تحمل و صبر در برابر

ص: 197


1- تصنيف غرر الحکم ص 254
2- همان، ص 284

ناخوشی هاست و بخش دیگر آن تغافل و خود را به بی خبری زدن است.

برخی از چیزها را که می توان با بردباری تحمل کرد، باید تحمل کرد. حرف های جاهلانه و مصائب و ناگواری های زندگی را باید با صبر و تحمل پشت سر گذارد. برخی از چیزها را هم باید با تغافل از آن گذشت. گویا اصلاً چیزی نشنیده و ندیده است. و نسبت به آن هیچ گونه آگاهی ندارد.

امام حسن مجتبی علیه السلام در شمار اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشْتَهی؛(1) در برابر آنچه دوست نمی داشت، همواره خود را به غفلت می زد و به روی خود نمی آورد.

لقمان حکیم می گوید: «دو چیز را فراموش کن: اِحْسانَکَ فِي حَقِّ الْغَیْرِ وَ اِساءَةَ الْغَیْرِ فِي حَقِّکَ؛ یکی خوبی که به دیگران می کنی، یکی هم بدی را که در حق تو کرده اند.»(2) اگر در حق دیگران نیکی کردی، مبادا بر آنان منت بگذاری و به رخشان بکشی که همه را باطل کرده ای.

رفتار بزرگوارانه

تغافل از خصلت های بزرگ و رفتارهای بزرگوارانه است. انسان های بزرگوار اهل تغافل و نادیده گرفتن رفتار ناپسند دیگران هستند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

ص: 198


1- عيون اخبار الرضا ، ج 1، ص 318؛ بحار الانوار، ج 16، ص 152
2- تفسیر روح البیان، ج 7، ص 74

مِنْ اَشْرَفِ اَعْمالِ الْکریمِ غَفْلَتُه عَمّا یَعْلَمُ؛(1) یکی از بهترین و شریف ترین رفتار کریمان، تغافل و نادیده گرفتن چیزی است که می داند.

چشم پوشیدن و خود را بی خبر وانمود کردن از زشتی های دیگران، رفتاری کریمانه است. چون انسان کریم و بزرگوار، پرده از رفتار بد دیگران نمی درد و از بسیاری از زشتی های دیگران خود را غافل نشان می دهد.

اگر کسی به شما فحش داد، تهمت زد، یا غیبت شما را کرد، فراموش کنید. اصلاً به روی خود نیاورید. خداوند این گونه می پسندد. اگر چنین کردید، دیگران هم در حق شما همین طور رفتار می کنند.

به قول حافظ:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم *** که در طریقت ما کافری است رنجیدن

نرنج و نرنجان، اصلاً رنجش پیدا نکن.

اگر خانمت عیبی دارد. اگر شوهر شما عیبی و یا مشکلی دارد، اصلاً به روی خود نیاورید. اگر احیاناً در حق شما بدی کرده اند، آن را ندیده و نشنیده بگیرید و فراموش کنید. ما هم خودمان آن قدر مشکل دارید که حد ندارد.

من چنان با درد خود درمانده ام *** کز همه آفاق دست افشانده ام

خود مشغولی

اگر انسان به مشکلات و عیوب خودش بپردازد، دیگر فرصت آن را

ص: 199


1- نهج البلاغه حکمت 222؛ بحار الانوار، ج 72، ص 49

ندارد که به عیوب دیگران بپردازد. باید مشغول عیوب خود و اصلاح آن باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اَیُّها النّاسُ طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ؛(1) ای مردم! خوشا به حال کسی که اشتغال به عیب خود، او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد.

یعنی این قدر به خودسازی مشغول است که فراموش می کند دیگران هم مشکل دارند. این قدر به بازار خودمان سرگرم باشیم که خوبی و بدی مردم را فراموش کنیم.

پردۀ جهل

غفلت و جهل در بعضی مواقع بسیار خوب است. حتی کسانی که بر اثر ریاضت به مرتبه ای رسیده اند که نور الهی به آن ها تابیده و افراد را به صورت های باطنی آن ها می بینند، با مشکل مواجه می شوند و زندگی برایشان بسیار ملالت آور است. علی علیه السلام فرمودند:

لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُم؛(2) اگر پرده از روی کارها برداشته می شد و بر عیب یکدیگر آگاه می شدید، کسی کسی را دفن نمی کرد.

اگر گرگ درنده ای مرده باشد، آیا کسی حاضر است او را تشییع جنازه

ص: 200


1- نهج البلاغه، خطبه 176 اعلام الدین ص 107؛ بحار الانوار، ج 64، ص 350
2- الامالی ،للصدوق، ص 446؛ عيون اخبار الرضاء ، ج 2، ص 53؛ بحار الانوار، ج 74، ص 385

کند؟ آیا کسی حاضر است او را کفن و دفن کند. کسی حاضر نیست برای سگ و شغال و گرگ مراسم تشییع و کفن و دفن بگیرد. اگر پرده ها کنار رود و باطن افراد ظاهر شود و یکدیگر را به شکل سگ و گرگ و روباه ببینند، کسی حاضر نمی شود کسی را دفن کند.

بعضی از بزرگان هم که چشم برزخی شان باز می شد، از خدا می خواستند که پرده بیندازد تا نبینند. اما افرادی هم هستند که از روی نافهمی می خواهند پرده ها کنار برود تا همه را ببینند. آیا دیدن باطن افراد کرامت است؟! آیا جز دردسر و مشکلات فایده ای دارد؟!

اگر امامان و اولیای الهی می دیدند، محرم اسرار خدا بودند. مظهر «یا مَنْ اَظْهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ» بودند.یعنی ای خدایی که زیبایی ها را آشکار و زشتی ها را می پوشانی!

بر دید خودشان هیچ اثری بار نمی کردند. آن ها حسابشان از دیگران جداست. اما امثال ما که کم ظرفیت هستیم، نباید به دنبال این امور باشیم. اصلاً می گویند: دیده و دانسته را، ندیده و ندانسته بگیر.

پیشگیری از غضب

«العاقِلُ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ». وقتی انسان تحملش خوب شود و به اصطلاح عوام دنده اش نرم و پهن شد، کتک خورش خوب می شود. دیگر کتک بر او اثر ندارد. کسی که دردش می آید، او را می زنند. اگر دردش نیاید، مگر بیکارند که او را بزنند.

ص: 201

انسان باید در مشکلات و ناگواری ها، بی حس و بی هوش شود. به بدی مردم گیر ندهد. این همان تغافل است. دربارۀ چیزهایی که انسان نباید آن ها را بفهمد و نباید بداند، خوب است خودش را به نادانی و غفلت بزند. این خود وسیلۀ پیشگیری از غضب است. غضبی که فرمودند: کلید هر شر و بدی است.

گاهی مقدمات غضب در خود ماست؛ بگو مگو ها، گیردادن ها، جدال ها. انسان می تواند از آن جلوگیری کند. اگر کسی حرف بدی به ما زد، به خود نگیریم. اگر در گفت و گو ها کار به جاهای باریک می کشد، در آن وارد نشویم. سعی کنیم موضوع را عوض و بحث را منحرف کنیم.

هرگاه موتور غضب جوش آورد و انسان از حالت عادی خارج شد، دیگر نه عبادت او عبادت است، نه معاشرت او حساب شده است. هیچ چیز نرمال نیست. گاهی به حدی می رسد که به خدا و پیامبر هم بد می گوید. با همه سر جنگ دارد. بنابراین، باید زمینه های غضب را از میان برداشت و اگر هم پدید آمد فوراً آن را فرو نشاند.

یکی می گفت: هر وقت تند می شوم، می روم جلو آیینه و خودم را در آیینه می بینم و از قیافه خودم خجالت می کشم.

آرزوی اهل معرفت

اگر قلب و روح و درون انسان آرام شود، همه چیز درست می شود. آرزوی اهل معرفت این است که غیر خدا را نبینند و به عالم تجرد دست

ص: 202

یابند. مرحوم آقای حداد معانی بلندی که از توحید برایش منکشف شد، همه بر اثر تحمل فشار اطرافیان بود. فرموده بود: در تحمل این فشارها دیدم که دو تا شدم؛ یکی روحم و یکی نفس و بدنم. و حالت تجرد را حس کردم. دیدم تمام فشارها به نفس من وارد می شود.

شما اگر لباس خودتان را آویزان کردید. اگر هزار تیر به آن بزنند، شما دردتان نمی آید. اگر به آن فحش و بد بگویند تا مادامی که به آن تعلق و دلبستگی ندارید، ناراحت نمی شوید.

نفس انسان هم مثل همین لباس است. اگر به آن دلبسته باشید، هر چه به آن بگویند، شما ناراحت می شوید. ولی اگر از آن دل کندید، هر چه به آن بگویند، ناراحت نمی شوید. ذلت نفس سرمایۀ سالکین است. بگذارید نفس ذلیل شود. نفس و تعیین ها و عناوینی که برای خودمان درست کرده ایم، اسباب درد سر است. اگر کسی به آن ها کار داشته باشد، ما دردمان می آید. ولی وقتی از این تعین ها بریدیم، دردمان نمی آید.

اگر ذوب در حقیقت و توحید شویم، اسیر تعینات نیستیم. گرۀ مرحوم حداد از همین جا باز شد که فشارهای زندگی را تحمل کرد. و حالت معنوی و روحانی و توحیدی برایش رخ داد.

آن قدر فشارش می دهند تا در قفس را باز کند و بیرون بیاید. وقتی بیرون می آید، می بیند که قفس او را فشار می دادند. چون روح قابل تأثیر و تأثر نیست و ناراحت نمی شود.

ص: 203

خستگی در کارها

مرحوم حاج آقای دولابی گاهی از ما می پرسیدند: آیا جلسه دارید؟ بعد می فرمودند: آیا خسته هم می شوید؟ آن موقع نمی فهمیدیم که چرا این سؤال را می پرسند.

بعد فهمیدیم اگر نفس انسان قاطی باشد و در کارهای انسان دخالت کند، انسان خسته می شود. ولی اگر انسان تجرد داشته باشد و وابسته و دلبسته به نفس و امور نفسانی نباشد، خستگی برایش معنا ندارد. در حقیقت کار برای خدا خستگی ندارد. چون روح سر حال و بانشاط است و نیروی ربانی و الهی همراه اوست و خستگی معنا ندارد. خستگی مربوط به نفس است.

اگر کار برای خدا نباشد و مقصد پول و شهرت و ریاست و مردم باشند، در این صورت است که اگر به مقصد نرسیدیم، اگر پول نیامد، شهرت و ریاست نیامد، اگر تحویلمان نگرفتند و به ما احترام نکردند، حزن و اندوه در ما نمایان می شود و خستگی بر ما فشار می آورد.

بی توجهی به نفس

چیزی که صبغه و رنگ الهی دارد و از روی اخلاص است، خستگی در آن راه ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

بِالْاِخلاصِ یَکونُ الخَلاصُ؛(1) اخلاص مایۀ رهایی انسان است.

اگر اخلاص در کارهای انسان رسوخ کرد، شیطان و هوی و هوس رخ بر

ص: 204


1- الکافی، ج 2، ص 468؛ بحار الانوار، ج 90، ص 342

می بندند. وقتی انسان از قفس نفس و هوی و هوس بیرون آمد و تعلق خودش را از آن برید، دیگر توجهی به آن ندارد. هر چه به نفس انسان می گویند، ناراحت نمی شود و در صدد راضی نگه داشتن و مراعات آن نیست.

اگر انسان از تعلقات خارج شد، اگر همه بگویند درود بر فلانی، مرگ بر فلانی، اعتنایی نمی کند. مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: در زمان رضاخان، مردم درِ مجلس جمع شده بودند و می گفتند: مرگ بر مدرس! مرحوم مدرس هم سرش را از پنجره بیرون کرد و گفت: درود بر خودم! با گفتن مرگ که مرگ نمی آید. انسان باید اسیر اوهام و خیالات نباشد. اگر اسیر این ها شد، گرفتار است.

نرمی در گفتار

نرم خویی و ملایمت یکی از حدود خوش خلقی است. باید مواظب باشیم تند نشویم. ملایمت در رفتار و گفتار به انسان آرامش می بخشد و حرکات انسان را کنترل می کند.

جدال انسان را به هم می ریزد. چون هر کس می خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند. جدالی که در آن درگیری باشد، بوی نفس می دهد. باید مواظب بود در مناظره ها قاطی نکنیم.

کلام پاک و گفتار پاکیزه و احترام آمیز، حد دیگر حسن خلق است. پس از آرامش درون، باید به آرامش گفتار توجه داشت. گفتار ملایم و پسندیده که خوشایند افراد است، از نشانه های حسن خلق است.

ص: 205

سکوت جاهل

انسان اگر نمی تواند کلامی زیبا و پاکیزه داشته باشد، بهتر است سکوت کند و چیزی نگوید. امام جواد علیه السلام فرمودند:

لَوْ سَکَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ؛(1) اگر نادان ساکت باشد، مردم با هم اختلاف ندارند.

انسان های عالم، عاقل و فهمیده می دانند چگونه حرف بزنند. این جاهل است که با حرف های نامربوط فتنه به پا می کند. انسان جاهل هر جا ساکت شود، اختلاف ها می خوابد؛ چون سخن گفتنش سنجیده و از روی تعقل نیست، بلکه بر اساس هوی و هوس است. به خلاف انسان عاقل که سنجیده سخن می گوید. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

کَلامُ العاقِلِ قُوتٌ وَ جَوابُ الجاهِلِ سُکوتٌ؛ سخن عاقل قوت است و جواب نادان سکوت.

یعنی کلام انسان عاقل غذای جان انسان است و به انسان نیرو می بخشد و روح انسان را اشباع می کند و قلب انسان را جلا می بخشد.

اصلاً انسان هر چه کمتر حرف بزند بهتر است. یکی از سیره های پیامبر اسلام سکوت طولانی بود. به عکس ما که پر حرفی می کنیم.

کم گویی حضرت آدم

در حدیث آمده است که وقتی حضرت آدم علیه السلام از جایگاه خودش بیرون

ص: 206


1- كشف الغمة، ج 2، ص ،2 ص 349 بحار الانوار، ج 75، ص 81

رانده شد. فرزندان زیادی به هم زد. بزرگ خاندان بود. می نشست و بچه ها و نوه و نتیجه ها دور حضرت آدم جمع می شدند و با هم بحث و گفت و گو می کردند و سر و صدای زیادی به راه می انداختند. ولی حضرت آدم علیه السلام ساکت بود. فقط تماشا می کرد و مشغول ذکر خدا بود. بسیار کم حرف می زد. بعضی از بچه ها گفتند: چرا شما حرف نمی زنید و همیشه ساکتید؟ فرمود:

یا بُنَیَّ اِنَّ اللهَ جَلّ جَلاله لَمّا اَخْرَجَنی مِنْ جَوارِهِ عَهِدَ اِلیَّ وَ قالَ اَقْلِلْ کَلامَکَ تَرْجِعُ اِلی جَواری؛(1) ای فرزندم! حقیقت این است که وقتی خداوند بزرگ مرتبه مرا از جوار خودش بیرون راند، با من عهد کرد و فرمود: کم سخن بگو تا به جوار من باز گردی.

حضرت آدم علیه السلام بلند بالا و درشت هیکل و قوی بود. نوه و نتیجه ها از سر و کله حضرت آدم بالا می رفتند. روی شانه ها می نشستند و گاه موهای او را می کندند. ولی او همچنان ساکت نشسته بود. نه نهیبی، نه تشری و نه داد و فریادی. بچه های بزرگ تر گفتند: چرا به آن ها چیزی نمی گویید و عکس العملی نشان نمی دهید؟ خیلی شلوغ کاری می کنند. فرمود: من یک اشتباهی کردم و از بهشت بیرون رانده شدم. اگر در اینجا باز اشتباه کنم، نمی دانم کجا باید بروم. تصمیم گرفتم دست از پا خطا نکنم، یک بار گندم خوردیم، به زندان دنیا افتادیم. همان بس است. (2)

ص: 207


1- قصص الانبياء، ص 44
2- قوت القلوب، ج 2، ص 68

عیال خداوند

ایمان و لطف الهی باید باشد تا انسان با بچه ها با ملایمت و ملاطفت رفتار کند. آن ها بچه اند و از بچه جز بچگی توقعی نیست. اگر بدانیم همه صاحب دارند، این طور نیست که یکه تاز شویم و با بچه و همسرمان بدرفتاری کنیم. اگر دل کسی را بشکنیم، دلمان را می شکنند. داغمان می کنند. دست، بالای دست بسیار است. هر کس دست از پا خطا کند، می خورد.

حضرت یونس یک مقدار زود نفرین کرد، در شکم ماهی زندانی شد. بنده های خدا صاحب دارند. در یک حدیث قدسی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است که خداوند فرمود:

الخَلقُ عِیالی فَأَحَبُّهُمْ اِلِیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ اَسْعاهُمْ فِي حَوائِجِهِمْ؛(1) خلق عیال و روزیخوار من اند. و محبوب ترین آن ها نزد من کسانی هستند که با آنان مهربان تر و در برآوردن حاجت هایشان کوشاترند.

حضرت یونس پیامبر و نمایندۀ خدا بود. با این وجود در شکم ماهی گرفتار شد. جایی که نه هوایی است و نه آفتابی، بسیار مشکل است. در تاریکی قعر دریا انسان دق می کند. صدای نالۀ حضرت یونس در آن ظلمت های وحشتناک بلند شد:

لا اِله اِلّا اَنْتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظالمینَ؛(2) خدایا، جز تو معبودی نیست، تو پاک منزهی! من از ستمکاران بودم.

ص: 208


1- الكافى، ج 2، ص 199؛ الجواهر السنية، ص 661 الكافى، ج 2، ص 199؛ الجواهر السنية، ص 661
2- سورۀ انبیاء، آیه 87

خداوند فرمود: اگر حضرت یونس این کار را نمی کرد، تا قیامت در شکم ماهی نگهش می داشتیم.

این طور نیست که هر کس هر کاری بخواهد بکند. حضرت آدم علیه السلام جرئت نمی کرد به بچه ها تشر بزند. بچه ها نمایندۀ خدا هستند، بوی خدایی می دهند. انسان باید خیلی مراقب باشد.

سنجیده گویی

انسان باید کم حرف بزند. اگر هم حرف می زند، حرف طیب و پاکیزه بزند. یعنی حرف هایش سنجیده و از سر اندیشه باشد و پاک و پاکیزه. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ؛(1) زبان عاقل پشت قلب است و قلب احمق پشت زبان او.

یعنی انسان عاقل زبانش یله و رها نیست، بلکه ابتدا سخن را می سنجد. اگر پسندیده و به جا بود، بر زبان جاری می کند. ولی انسان احمق پیش از این که بیندیشد و سخن را بسنجد، بر زبانش جاری می کند.

و این است که گاهی بعضی از حرف ها فتنه انگیز است. حرف های فکر نکرده و بی جا اسباب درد سر است. حرف ها باید سنجیده باشد. هم حرف خوب بزنیم و هم خوب حرف بزنیم. این است معنای «طیب کلام» که آثار پربرکتی دارد.

ص: 209


1- نهج البلاغه حکمت 40؛ وسائل الشيعة، ج 15، ص 281؛ بحار الانوار، ج 1، ص 159

یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا الله وَ قُولُوا قَولاً سَدیداً؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید و سخنی استوار گویید.

سخن استوار و محکم، یعنی همۀ جوانب آن سنجیده شده باشد. گفتار سدید و سنجیده از مصادیق بارز تقوی و پرهیزکاری است. انسان متقی سخنش حساب شده و استوار است.

اگر گفتار انسان سنجیده و خوب و محکم و استوار باشد، موجب می شود که اعمال صالح شود و موجبات مغفرت خداوند فراهم گردد. چنان که خداوند بعد از این آیه، بلافاصله پیامد گفتار محکم و استوار را بیان می فرماید:

یُصْلِحْ لَکُمْ اَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنوبَکُمْ؛(2) تا خداوند کاری های شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد.

زیباترین و زشت ترین آفریده

امیرالمؤمنین علیه السلام در سخن بسیار زیبا به تبیین کلام و سخن گفتن پرداخته اند و آن را زیباترین و زشت ترین آفریدۀ خداوند برشمرده اند. آن قدر سخن گفتن حساس است که اگر از روی تدبیر باشد و به جا به کار رود، زیباترین است و اگر از روی بی تدبیری و نابه جا باشد، زشت ترین خواهد بود.

محل سخن و کیفیت آن، تعیین کنندۀ زشتی و زیبایی آن است. می تواند به انسان آبرو و حیثیت ببخشد و می تواند مایۀ روسیاهی انسان گردد. در

ص: 210


1- سوره احزاب، آیه 70
2- همان آیۀ 71

اختیار گرفتن سخن و سنجیده گویی نیز یکی از عواملی است که در ارجمندی سخن نقش خواهد داشت. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

وَ ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ شَیْئاً اَحْسَنَ مِنَ الکلام وَلا اقبح مِنْهُ بِالْکَلامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ وَ اعْلَمْ اَن الْکَلامَ فِي وَثاقِکَ مالَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَاِذا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثاقِهِ فَاخْزَنْ لِسانَکَ کَما تَخْزُنُ ذَهَبَکَ فَاِنَّ اللِّسانَ کَلْبٌ عَقُورٌ فَاِنْ اَنْتَ خَلَّیْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ سَیَّبَ عِذارَهُ قادَهُ اِلی کُلِّ کریمَةٍ وَ فَضیحَةٍ ثُمَّ لَمْ یَخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ اِلّا عَلی مَقْتٍ مِنَ الله عزّوجَلّ وَ ذَمِّ النّاسِ؛(1) خدای عزوجل، زیباتر و زشت تر از کلام نیافریده است. با سخن روی ها سفید می گردد و با سخن روی ها سیاه می شود. بدان که تا زمانی که سخن نگفته ای، زمام کلام در اختیار تو است، اما هنگامی که سخن خود را گفتی، اسیر آن هستی. زبان خود را نگه دار، همچنان که طلا و پول خود را نگاه می داری؛ زیرا زبان، سگی گزنده است که اگر آن را آزاد گذاشتی، دیگران را آزار می دهد. چه بسا کلمه ای که نعمتی را می گیرد. هرکس زمام زبان را آزاد گذارد، زبان او را به هرگونه بدی و فضیحت می کشاند. آن گاه درحالی می میرد که خدای عزوجل را به خشم آورده و مردم را به سرزنش خود واداشته است.

رابطۀ گفتار و رفتار

گفتار انسان با عمل کاملاً مربوط و بستگی دارند. اگر گفتار پاکیزه باشد، عمل هم پاکیزه می شود؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

ص: 211


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 387 وسائل الشيعه، ج 12، ص 192.

مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ؛(1) کسی که زبانش راست و راستگو باشد، عملش پاک و پاکیزه است.

کسی که مراقب سخنان خویش است که مبادا حرف ناصواب و دروغ از او صادر شود، عمل خلافی هم انجام نمی دهد که ناچار به دروغگویی شود. چون بسیاری از سخنان انسان بیانگر رفتار اوست.

مناجات های زیبا و دلنشین

انسان باید بتواند هم با خانواده و جامعه خوب و زیبا سخن بگوید، هم با خدای خودش. اگر دعاها را بررسی کنیم، می بینیم مناجات های ائمه علیهم السلام با خداوند چقدر زیبا و دلنشین است! ائمه علیهم السلام هم خودشان زیبا و دلنشین با خدا سخن می گفتند و هم کسانی را که این گونه با خدا راز و نیاز می کردند می ستودند. امام باقر علیه السلام فرمودند:

لَقَدْ غَفَرَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ اَهْلِ البادَیَةِ لِکَلِمَتَینِ دَعابِهِما قالَ اللّهُمَّ اِنْ تُعَذِّبْنی فَاَهْلُ ذلِکَ اَنَا وَ اِنْ تَغْفِرْ لی فَاَهْلُ ذلِکَ اَنْتَ فَغَفَر اللهُ لَهُ؛(2) به تحقیق خداوند مردی بادیه نشین را به خاطر دو کلمه دعا بخشود و آمرزید. آن دو کلمه چنین بود: خداوندا! اگر مرا عذاب کنی، حرفی نیست؛ چون من سزاوار عذابم. و اگر مرا ببخشی تو اهل بخششی، و خداوند او را بخشید.

ص: 212


1- الكافى، ج 2، ص 104؛ بحار الانوار ، ج 67، ص 205
2- روضة الواعظين، ج 2، ص 327 وسائل الشيعة، ج 16، ص 60، ح 20980

یعنی من مستحق عذابم چون مقصرم. بنابراین، تسلیم توأم. اما اگر ببخشی در حق من لطف کرده ای. خدا هم به خاطر این که تسلیم شد، او را بخشید. با خدا هم نباید چک چک کرد. ببینید یک سخن زیبا و پسندیده و به فرمودۀ قرآن «قول سدید» و استوار و سنجیده، موجب مغفرت شد. همان گونه که خداوند در قرآن وعده داده بود.

رفعت کلام

اگر انسان با خدا و خلق خدا خوب حرف بزند، هم اعمال او اصلاح می شود و هم گناهانش آمرزیده می شود.

اَلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ؛(1) سخنان پاکیزه به سوی او بالا می رود و کار شایسته به آن رفعت می بخشد.

بنابر آنچه در روایات آمده است، از مصادیق «کلم طیّب» که در این آیه آمده است، یکی هم ولایت اهل بیت علیه السلام است. امام صادق دربارۀ این آیه فرمودند: ولایت ما اهل بیت علیهم السلام «کلم طیب» است و به سینۀ مبارکشان اشاره کردند و فرمودند:

فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنا لَمْ یَرْفَعِ اللهُ لَهُ عَمَلاً؛ بنابراین، کسی که ولایت ما را نپذیرد، خداوند هیچ عملی را از او بالا نمی برد.

ص: 213


1- سوره فاطر آیه 10

عباد الرحمن

«کلم طیب» یعنی هر کلام پاکیزه. انسان در برابر هر کس باید کلامی پاکیزه و به جا بگوید. خداوند در وصف عبادالرحمن چه زیبا فرموده است:

وَ عِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الاَرْضِ هَوْناً وَ اِذا خاطَبَهُمْ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛(1) و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین به نرمی گام برمی دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملایمت پاسخ می دهند.

بندگان خوب خدا مظهر رحمت الهی هستند. قیافه نمی گیرند. قیافه ها، عناوین و منیت ها را کنار می گذارند. روان و نرم حرکت می کنند.

یکی از اساتید در تشریح معنای «هون» می فرمودند: وقتی می خواهید به دستشویی بروید، چگونه راه می روید؟ آیا قیافه می گیرید؟ خیر. در برابر دیگران هم همین طور راه بروید.

نکتۀ مهمدیگری که در وصف این بندگان بیان می فرماید، چگونه برخورد کردن با انسان های جاهل است. هنگامی که انسان های جاهل و نافهم ما را مخاطب قرار می دهند و جاهلانه سخن می گویند، چگونه باید با آن برخورد کنیم؟ بنابراین، آموزۀ قرآنی، باید با نرمی و سلامت از کنار آنان گذشت.

قرآن نمی گوید با جاهل درگیر شو، بلکه دعوت به سلامت و نرمی و ملایمت می کند. یعنی با سلامِ خداحافظی، از آنان دوری گزینید. یا این که با

ص: 214


1- سوره فرقان آیه 63

آن ها چنان سخن بگویید که با سلامتی از کنار آنان رد شوید. یعنی با جاهل نباید برخوردی جاهلانه داشت. اگر همانند جاهل پاسخگو باشیم، ما هم جاهلانه عمل کرده ایم. امام باقر علیه السلام فرمودند:

لا تَجْهَلْ عَلَی الْجاهِلِ فَتَکونَ مِثْلُهُ؛(1) با جاهل برخورد جاهلانه نکن که همانند او می شوی.

اگر انسان جاهل به شما فحش داد، شما هم به او فحش دادید، شما هم جاهل هستید. اگر در برابر تندی او شما هم تندی کردید، جاهل هستید. از کنار جاهل باید به سلامت رد شد. باید با سکوت یا با کلامی ملایم و محبت آمیز به او پاسخ داد و از شرش در امان ماند.

بهترین اعمال

طیب کلام و گفتار پاکیزه، یکی از عوامل موفقیت و رشد و تعالی در زندگی است. این عمل به حدی رشد دهنده است که پیامبر اکرم آن را از بهترین اعمال بر شمرده اند.

مردی دهنه افسار مرکب پیامبر خدا را گرفت و از آن حضرت پرسید: کدام عمل بهترین و برترین است؟ حضرت فرمودند:

اِطْعامُ الطَّعامِ وَ اِطیابُ الْکَلامِ؛(2) خوراندن طعام و پاکیزه ساختن کلام.

خداوندا، بر معرفت و حسن خلق و زیبایی کلام ما بیفزای!

ص: 215


1- تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 306
2- المحاسن، ج 1، ص 292؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 312

جلسه نهم

اشاره

کانَ دائِمَ البِشْرِ سَهْلَ الخُلُقِ لَیِّنَ الجانِبِ لَیْسَ بِفَظٍّ وَلا غَلیظٍ وَلا صَخّابٍ وَلا فَحّاشٍ وَلا عَیّابٍ وَلا مَزّاجٍ وَلا مَدّاحٍ یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشْتَهی؛(1) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته خوشرو و ملایم، نرمخو و خوش برخورد بود، سختگیر و خشن و داد و فریاد کن و بد زبان و عیبجو نبود. نه زیاد شوخی، می کرد و نه حمد و ثنای کسی را می گفت. در برابر آنچه که دوست نمی داشت، خود را به غفلت می زد و به روی خود نمی آورد.

دعای مستجاب

صلوات هم ذکر است؛ چون در آن خدا را می خوانیم و هم دعاست؛ چون از خدا می خواهیم که درود و برکات خود را بر محمد و آل محمد نازل کند. و این دعا از دعاهای مستجاب است، یعنی در آن لبیک خداوند

ص: 216


1- عيون الاخبار الرضاء ، ج 1، ص 318؛ مکارم الاخلاق، ص 14؛ بحارالانوار، ج 16، ص 152

وجود دارد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِذا دَعا اَحَدُکُمْ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلاةِ عَلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله مَقْبُولَةٌ وَ لَمْ یَکُنِ اللهُ لِیَقْبَلَ بَعْضاً وَ یَرُدَّ بَعْضاً؛(1) هرگاه کسی از شما دعا می کند، باید دعایش را با صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آغاز کند؛ چرا که صلوات بر پیامبر دعایی است که مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد و این گونه نیست که خداوند بخشی از دعا را بپذیرد و بخشی دیگر را نپذیرد.

اصلاً بر اساس برخی از روایات، دعا بدون صلوات مستجاب نمی شود. راه برای همه، حتی پیامبران بسته است.

راه رهایی از بحران

در روایات آمده است که هرگاه امت های گذشته دچار بحرانی می شدند، می آمدند پیش پیامبرشان که چه کنیم؟ به بن بست خورده ایم. و آن پیامبر می فرمود: راه اجابت دعا و رهایی از بحران این است که به پیامبر آخرالزمان و خاندانش درود بفرستید و خداوند را به آنان قسم بدهید و آنان را واسطۀ درگاه خداوند قرار دهید.(2)

نرمخویی پیامبر

نرمی و ملایمت در برخوردها و دوری گزیدن از خشونت و تندخویی یکی از سیره های بسیار مهم پیامبر خداست که خداوند در قرآن نیز به آن

ص: 217


1- الامالى للطوسى، ص 172؛ بحار الانوار، ج 91، ص 54
2- رجوع کنید به بحار الانوار، ج 91، ص 61، ح 48

تصریح فرموده است:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛(1) پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو و پرمهر شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.

همین سیرۀ نرمخویی و ملاطفت پیامبر خدا، چنان قلوب را نرم کرد که در اندک زمانی، بسیاری به پیامبر خدا گرویدند و اسلام را پذیرفتند.

ملایمت و نرمخویی در همۀ رفتارها و حالات پیامبر خدا موج می زد. امام حسن علیه السلام دربارۀ سیرۀ پیامبر با همنشینانشان می فرمایند:

کانَ دائِمَ البِشْرِ سَهْلَ الخُلُقِ لَیِّنَ الجانِبِ لَیْسَ بِفَظٍّ وَلا غَلیظٍ وَلا صَخّابٍ وَلا فَحّاشٍ وَلا عَیّابٍ وَلا مَزّاجٍ وَلا مَدّاحٍ یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشْتَهی؛(2) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته خوشرو و ملایم، نرمخو و خوش برخورد بود، سختگیر و خشن و داد و فریاد کن و بد زبان و عیبجو نبود.

نه زیاد شوخی، می کرد و نه حمد و ثنای کسی را می گفت. در برابر آنچه که دوست نمی داشت، خود را به غفلت می زد و به روی خود نمی آورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در شمار اوصاف آن نبی مکرم چنین بیان می فرمایند:

کانَ لَطیفَ الخَلْقِ عَظیمَ الخُلُقِ لَیِّنَ الْجانِبِ؛(3) خلقت و آفرینشی

ص: 218


1- سوره آل عمران آیه 159
2- عيون الاخبار الرضاء ، ج 1، ص 318 مکارم الاخلاق، ص 14؛ بحارالانوار، ج 16، ص 152
3- مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 157؛ بحار الانوار، ج 16، ص 18.

لطیف داشت، اخلاقش بسیار بزرگ و بسیار نرمخو بود.

خلق عظیم از او یک انسان نرمخو ساخته بود، درمصاحبت با همسایه، رفیق، خانواده و فرزندان و در همۀ برخوردها نرم بود. «سهل الخلق» بود و سختگیر نبود. کارها را آسان می گرفت.

از همان دست

انسان هر طوری انسان رفتار کند، با او همان گونه رفتار می کنند. اگر سهل و آسان بگیرید، بر شما سهل و آسان می گیرند. این یک حقیقت است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَکْتُوبٌ فِي التَّوراةِ ابْنُ آدَمَ کُنْ کَیْفَ شِئْتَ کَما تَدینُ تُدانُ؛(1) در تورات نوشته است: ای فرزند آدم، هرگونه می خواهی باش. که از همان دست که می دهی، از همان دست باز پس می گیری.

یعنی اگر گیر بدهی، به شما گیر می دهند. اگر آسان بگیری، بر شما آسان می گیرند. اگر بدحسابی کنی، با شما بدحسابی می کنند. اگر دلی را بشکنی، دلت را می شکنند. اگر دلی را شاد کنی، دلت را شاد می کنند. و این حکمتی از دریای حکمت های الهی است.

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ؛(2) پس هر کس هم وزن ذره ای نیکی کند، آن را خواهد دید و هر کس

ص: 219


1- الكافى، ج 2، ص 138؛ بحار الانوار ، ج 70، ص 175
2- سوره زلزله، آیه 7 و 8

هم وزن ذره ای بدی کند، آن را خواهد دید.

هرگونه با دیگران رفتار کنی، با تو همان گونه رفتار می کنند. خشونت خشونت می آورد. ملایمت و مهربانی و ترحم نیز همین گونه است. این ها همه اثر وضعی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیتشان به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

لِنْ لِمَنْ غالَظَکَ فَاِنَّهُ یُوشَکَ اَنْ یَلینَ لَکَ؛(1) با کسی که با تو درشتی می کند، نرمی کن. باشد که به زودی او نیز در برابرت نرم شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سهل الخلق و نرم و ملایم بودند. نباید گیر داد. کسانی که به خانواده و بچه ها گیر می دهند، یا خانم هایی که به شوهرانشان گیر می دهند، خودشان یک روزی گیر خواهند افتاد. باید سعه صدر داشت، سینه دار بود.

نکیر و منکر

یک نفر در مسائل اجتماعی سهل می گرفت. اگر به او می گفتند: فلانی پشت سر شما غیبت کرده است، می گفت: ولش کن. همه را می گفت: ولش کن. شعارش این بود. تا این که از دنیا رفت. یک رفیقی خوابش را دید. دید در رَوْح و ریحان و بهشت است و جایگاه بسیار خوبی دارد. از او پرسید: چه خبر؟ گفت: وقتی مرا در قبر گذاردند و سؤالات شروع شد، نکیر به منکر گفت: ولش کن. چون یک عمر در دنیا می گفت: ولش کن.

ص: 220


1- تحف العقول، ص 82 نهج البلاغه نامه 31

اصلاً گاهی فرشتۀ نکیر و منکر همان ملکات نفسانی انسان است. اگر ملکات ما اهل چون و چرا و گیر دادن باشند، نکیر و منکر هم همان می شود. در دعای ماه رجب چنین می خوانیم:

وَ ادْرَأْ عَنّی مُنْکراً وَ نَکیراً وَ اَرِعَینی مُبَشِّراً وَ بَشیراً؛(1) خداوندا، نکیر و منکر را از من دفع کن و فرشتۀ بشارت را به چشم من بنما!

وقتی بشارت آمد، همۀ ناخوشی ها می رود. وقتی فرشتگان بشارت بهشت را به انسان بدهند، دیگرحزن و اندوهی نیست.

اگر انسان آسان گرفت، نکیر و منکر هم آسان می گیرند. مبادا با خانواده و اطرافیانتان سختگیر باشید و از آنان سخت حساب بکشید که با شما هم همین طور می کنند. آسان بگیرید، تا با شما آسان بگیرند.

اگر دو نفر با ماشین به هم بزنند، وقتی همدیگر را می بینند و رفیق از کار در می آیند، همدیگر را می بوسند و می گویند: هیچ طور نیست. حرفش را هم نزن، خسارت هم نمی خواهم و ناخوشی ها می رود.

یگانگی با خداوند

اگر با دستگاه خدا آشنا شدیم، به دنیا و دنیا طلبی و دنیاداری بی اعتنا می شویم. غم و اندوهمان می رود و سرور و شادی می آید.

باید با خدا یگانه شد. اگر کسی با خدا یگانه شود، امکان ندارد خدا گناه را به رخ او بکشد و او را مؤاخذه کند. خداوند «اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح»

ص: 221


1- الاقبال، ج 2، ص 646 مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه رجب.

است. زیبایی ها را آشکار می کند و زشتی ها را می پوشاند.

از امام صادق علیه السلام در تأویل «یا مَنْ اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح» چنین روایت شده است:

ما مِنْ مُؤمِنٍ اِلّا وَ لَهُ مِثالٌ فِي الْعَرْشِ فَاِذَا اشْتَغَلَ بِالرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ نَحْوِهِما فَعَلَ مِثالُهُ مِثْلَ فِعْلِهِ فَعِنْدَ ذلکَ تَراهُ المَلائِکَةُ فَیُصَلُّونَ وَ یَسْتَغْفِرونَ لَهُ وَ اِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَعْصیتِهِ اَرْخَی اللهُ عَلَی مِثالِهِ لِئَلّا تَطَّلِعَ المَلائِکَةُ عَلَیْها فَهذا تَأویلُ «یا مَنْ اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح»؛(1) برای هر مؤمنی در عرش مثال و تشبهی وجود دارد. هرگاه آن مؤمن به رکوع و سجده و نظیر این ها مشغول شود، آن مثال نیز به آن کار مشغول می شود. در این هنگام فرشتگان آن مثال را مشاهده می کنند و برای او دعا و استغفار می کنند. و هنگامی که آن بنده به گناه و معصیتی مشغول شود، خداوند بر آن مثال پرده ای می کشد تا فرشتگان از معصیت و گناه او آگاه نگردند. و این است حقیقت و مقصود از «یا من اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح».

خطاپوشی و زیبانمایی

خداوند پرده دری نمی کند، بلکه زیبانما و خطاپوش است. کسی که با خدا یگانه می شود، این اوصاف در او هم پیاده می شود. یعنی خودش می شود «مَنْ اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح». گناهان دیگران را به رخ نمی کشد و

ص: 222


1- مفتاح الفلاح، ص 201؛ بحار الانوار، ج 54، ص 354

پرده ها را پاره نمی کند. «لَمْ یُؤاخِذْ بِالجَریرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرِ؛ به نامۀ اعمال مؤاخذه نمی کند و پرده نمی درد.»

خداوند «کَریم الصَّفْح» است، یعنی طوری رفو می کند که کسی نمی فهمد. برخی از رفوگرها آن قدر قشنگ رفو می کنند که انسان نمی داند کجای لباس خراب و پاره بوده است. خداوند با بندگانش چنین می کند. گویا اصلاً گناهی نکرده است. آن قدر عفوش قشنگ و زیباست که با شما مصافحه هم می کند. یعنی با شما یکی شدم. می گوید توخودی هستی.

اگر با خدا یگانه شدیم، ما هم «کَریم الصَّفْح» می شویم. همان طور که محال است خدا از گناهان ما بپرسد، یا نگاه کند، یا به روی خود ما آورد، ما هم دربارۀ دیگران این چنین می شویم. چنان که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اِذا اَحَبَّ اللهُ عَبْداً لَمْ یَضُرُّهُ ذَنْبٌ؛(1) وقتی خدا بنده ای را دوست داشت، گناه او را زیان نمی رساند.

این آثار یگانگی است. خداوند گناه بنده اش را می پوشاند. این، حقِ دوستی است. انسان مؤمن هم گناهان برادر مؤمنش را می پوشاند و اظهار نمی کند.

پوشش گناهان

امام باقر علیه السلام فرمودند:

یَجِبُ لِلْمُؤمِنِ عَلَی المُؤمِنِ اَنْ یَسْتُرَ عَلَیهِ سَبْعینَ کَبیرۀً؛(2) بر مؤمن

ص: 223


1- جامع السعادات، ج 4، ص 228؛ نهج الفصاحه الفصاحه، ص 393
2- الكافى، ج 2، ص 207؛ بحارالانوار، ج 71، ص 301

واجب است که هفتاد گناه کبیره را بر مؤمن بپوشاند.

هفتاد از باب مثال است. یعنی هر چند هفتاد گناه کبیره داشته باشد، هرچه باشد، باید بپوشاند. دریدن پردۀ او جایز نیست. یعنی باید گناهانش را نادیده بگیرد. گویا گناهی نکرده است. حتی اگر افراد زیادی دربارۀ برادر مؤمن گناهی را مطرح کردند و خودش انکار کرد، باید او را تصدیق نمود. راوی در این باره از امام موسی بن جعفر علیه السلام می پرسد:

فدایت شوم، دربارۀ یکی از برادران دینی خود چیزی شنیده ام که آن را برای او ناپسند می دانم. از او سؤال کردم، خودش انکار نمود، ولی گروهی از کسانی که به آنان اطمینان دارم، آن را برای من نقل کردند. حضرت فرمودند:

کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ اَخیکَ وَ اِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسونَ قَسامَةً وَ قالَ لَکَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ وَلا تُذیعَنَّ عَلَیْهِ شَیئاً تَشینُهُ بِهِ و تَهْدِمُ بِهِ مَروُءَتَهُ فَتَکُونَ مِنَ الَّذینَ قالَ اللهُ عَزَّوَجلَّ «الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الفاحِشَةُ فِي الَّذینَ آمنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِي الدُّنیا و الآخِرَةِ»؛(1) گوش و چشم خود را نسبت به برادر دینی ات تکذیب کن و چنانچه پنجاه نفر نزد تو شهادت دادند و قسم یاد کردند و او بر خلاف آنان گفت، از او قبول و از آنان نپذیر. و دربارۀ او چیزی را که باعث سرشکستگی و عیب اوست و به شخصیت وی لطمه می زند، شایع مکن که از کسانی خواهی بودکه خداوند دربارۀ آنان

ص: 224


1- سوره نور آیه 19 ،الکافی، ج 8 ص 147؛ ثواب الاعمال، ص 247؛ بحار الانوار، ج 72، ص 255

فرموده است: «کسانی که دوست دارند کار زشت در میان مؤمنان رواج یابد، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت.»

خداوند همان طور که خودش زیبایی ها را ظاهر می کند و زشتی ها را می پوشاند، دوست دارد بندگانش هم نسبت به یکدیگر این چنین باشند.

بازتاب رفتار

باید در قضاوت ها و اظهار نظر دربارۀ افراد بسیار دقت داشت. به ما اجازه نداده اند که گناه دیگران را اظهار کنیم. باید سنجیده سخن گفت. هر جور عمل کنیم، بازخورد آن را می بینیم. اگر حرف خوب و قشنگ و پاکیزه و سنجیده بزنیم، همان را تحویلمان می دهند. هر چه کنی و هر چه گویی، به خود کنی و به خود گویی.

می گویند: اربابی بود که به رعیت های خودش مرتب فحش می داد و بد زبانی می کرد. رعیت ها هم چیزی نمی گفتند. یک روز یکی از رعیت ها به او گفت: جناب ارباب، آیا فحش آهسته و بلند دارد؟ گفت: نه. گفت: شما بلند فحش می دهی، ما آهسته جواب می دهیم. پس هر چه فحش می دهی، به خودت می دهی.

هر گلی می زنید به سر خود می زنید و هر خاری هم فرو می کنید، به خود فرو می کنید. خود انسان این را می تواند احساس کند که حرف خوب، حرف خوب می آورد. نرمی و ملایمت، نرمی و ملایمت می آورد، و خشونت، خشونت می آورد. فرزندان ما همان رفتاری را می کنند که از ما دیده اند و فرا گرفته اند.

ص: 225

نرمش در گفتار

یکی از رفتارهای خوب و پسندیده که از محورهای حسن خلق شمرده شده است، نرمش در گفتار و زیبایی در کلام است. و این یکی از اوصاف بهشتیان است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ لِاَهْلِ الجَنَّةِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ وَجهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطیۀٌ؛(1) برای اهل بهشت چهار نشانه است: چهره ای گشاده، زبانی گویا و لطیف، دلی مهربان و دستی دهنده.

باید هم خوب حرف زد و هم حرف خوب زد، حرف پخته، سنجیده و فکر کرده.

یک نفر نصرانی با کمال بی شرمی به امام باقر علیه السلام گفت: «اَنْتَ بَقَرٌ»؛ (نعوذ بالله) یعنی شما گاو هستید. حضرت فرمودند: «اَنَا باقِرٌ»؛ یعنی من شکافندۀ علومم. گفت: «اَنْتَ ابْنُ الطَّباخَةِ؛ تو پسر زن آشپزی.» حضرت فرمودند: «ذاکَ حِرفَتُها؛ این حرفه و هنر اوست.» یعنی آشپزی ننگ نیست. گفت: «اَنْتَ ابنُ السَّوْداءِ الزَّنْجِیَّةِ الْبَذیَّةِ؛ تو پسر زن سیاه چهره و بد زبان هستی.» وقتی به مادر حضرت تهمت زد. حضرت فرمودند: «اِنْ کُنْتَ صَدَقْتَ غَفَرَ اللهُ لَها وَ اِنْ کُنْتَ کَذَبْتَ غَفَرَ اللهُ لَکَ؛ اگر تو راست می گویی، خداوند او را ببخشد و اگر دروغ می گویی، خداوند تو را ببخشد.»

حضرت همۀ اهانت های او را با زبان نرم و ملایم و کلامی سنجیده پاسخ

ص: 226


1- مجموعة ،ورام ج 2 ص 91 ارشاد القلوب، ج 1، ص 173

گفتند. و این مرد مسیحی از این برخورد امام و کلام نرم و زیبایشان منقلب و مسلمان شد. (1)

یک برخورد زیبا و یک سخن لطیف و پاکیزه و خالی از اهانت، یک مسیحی را منقلب می کند و او را مجذوب رفتار و کلام زیبای امام علیه السلام می کند.

اگر ما بودیم چه می کردیم؟! آیا دست کم به همان اندازه که اهانت کرده بود، به او اهانت نمی کردیم؟ آیا با او درگیر نمی شدیم؟ اما امام علیه السلام چقدر زیبا و جذاب پاسخ او را دادند! هم پاسخ اهانت هایش را شنید، هم مجذوب امام گردید. این است کلام طیب و پاکیزه!

زبان صمیمیت

وَلا تَسْتَوی الحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ؛(2) و نیکی با بدی یکسان نیست. بدی را به آنچه خود بهتر است دفع کن. آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی گرم و یکدل می گردد.

این برخورد زیبای امام باقر علیه السلام یکی از مصادیق این آیۀ شریفه است. اهانت آن مسیحی را پاسخی زیبا دادند و دشمنی او به یک دوستی عمیق و پایدار تبدیل شد.

از این بهتر چه می شود که انسان با گفتار خوب، به خدا دعوت کند و یک نامسلمان مسلمان شود! اگر با زبان نرم و گفتار جذاب و به تعبیر قرآن با

ص: 227


1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 207؛ بحار الانوار، ج 46، ص 289
2- سوره فصلت آیه 34

گفتار احسن با افراد روبه رو شویم، حتی از کسانی که با ما از سر دشمنی برخاسته اند، یک دوست صمیمی و گرم پدید می آید. راه پیامبران و ائمه علیهم السلام همین بوده است.

دعا در پاسخ بد زبانی

مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: یکی از پسر عموهای شما دربارۀ شما حرف می زد. هر حرف زشت و فحشی به زبانش آمد، در مورد شما گفت. امام صادق علیه السلام به کنیزش فرمود: آبی بیاور تا وضو بسازم. حضرت وضو گرفتند و داخل شدند. راوی می گوید: با خود گفتم: علیه او نفرین می کنند. امام علیه السلام دو رکعت نماز خوانده، بعد فرمودند:

یا رَبِّ هُوَ حَقّی قَدْ وَهَبْتُهُ وَ اَنْتَ اَجْوَدُ مِنّی وَ اَکْرَمُ فَهَبْهُ لی وَلا تُؤاخِذْهُ بی وَلا تَقایِسْهُ؛ پروردگارا، من از حقم گذشتم و تو از من بخشنده تر و بزرگوارتری. او را به من ببخش و مؤاخذه نکن و از گناهش در گذر.

راوی می گوید: سپس امام گریه کرد و به دعای خویش ادامه داد، به حدی که من از این جریان در شگفت شدم. (1)

عکس العمل زیبای امام صادق علیه السلام در برابر رفتار زشت پسر عموی خویش، نشأت گرفته از خلق و خوی الهی است. و این همان چیزی است که قرآن ما را به آن دعوت نموده است. امام علیه السلام نه تنها بدزبانی او را به بدی

ص: 228


1- مشكاة الانوار ، ص 217؛ بحار الانوار، ج 88 ص 385

پاسخ نداد، بلکه برای او از خداوند طلب بخشش و مغفرت کردند و این جز از یک روح بزرگ و بزرگوار ساخته نیست.

مالک اشتر در بازار

نه تنها ائمه علیهم السلام این چنین بزرگوارانه برخورد می کردند، بلکه شاگردان مکتب آنان نیز از این روحیه بهره مند بودند.

داستان مالک اشتر را شنیده اید که با لباس ساده در بازار عبور می کرد. شخصی از افراد بازار از باب مسخره کردن و اهانت چیزی به سوی او پرتاب کرد. مالک توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. در این بین کسی به آن شخص اهانت کننده گفت: وای بر تو! آیا فهمیدی به چه کسی اهانت کردی؟ گفت: نه. گفت: ای بیچاره، او مالک اشتر، صحابی امیرمؤمنان علیه السلام بود.

آن فرد وقتی متوجه شد به چه شخصیت بزرگی اهانت نموده است، به خود لرزید و برای عذرخواهی به دنبال مالک رفت. دید مالک وارد مسجد شده و مشغول نماز است. نمازش که تمام شد، روی پاهای مالک افتاد و شروع به بوسیدن کرد.

مالک رو به آن مرد کرد و فرمود: این چه کاری است؟ گفت: از کاری که کرده ام معذرت می خواهم. مالک فرمود: «لا بَأسَ عَلَیْکَ فَوَ اللهِ ما دَخَلْتُ اِلّا لِأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ؛ چیزی نیست، به خدا سوگند به مسجد نیامدم، جز این که از خداوند برای تو طلب عفو و بخشش کنم.(1)

ص: 229


1- مجموعة ورام، ج 1، ص 2؛ بحارالانوار، ج 42، ص 157؛ مکاتیب الائمه ، ج 1، ص 466

پاسخ امام سجاد علیه السلام

در روایت آمده است که مردی از خویشان امام سجاد علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و سخنان تندی به آن حضرت گفت و دشنامش داد. حضرت پاسخی به آن مرد ندادند. وقتی آن مرد از پیش آن حضرت رفت، امام علیه السلام به همنشینان خود فرمود: آنچه را این مرد گفت، شنیدید. اکنون دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا به او بشنوید. حاضران گفتند: به همراه شما می آییم. ما دوست داریم تو هم پاسخ او را بگویی و ما هم به او بگوییم.

آن حضرت نعلین پوشید و به راه افتاد. و این آیه را تلاوت می فرمود:

وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ؛(1) و آنان که خشم خود را فرو خورند و از مردم بگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

راوی می گوید: ما از تلاوت این آیه فهمیدیم که به او چیزی نخواهد گفت.

حضرت آمدند تا به در خانۀ آن مرد رسیدند. او را صدا زدند و فرمودند: به او بگویید علی بن الحسین است. آن مرد در حالی که آمادۀ شرارت بود، از خانه بیرون آمد و شک نداشت که حضرت برای تلافی آنچه از او سر زده آمده اند. اما امام علیه السلام به او فرمود:

یا اَخی اِنَّکَ قَدْ وَقَفْتَ عَلَیَّ آنِفاً فَقُلْتَ وَ قُلْتَ فَاِنْ کُنْتَ قُلْتَ ما فِیَّ فَاَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْهُ وَ اِنْ کُنْتَ قُلْتَ ما لَیْسَ فِیَّ فَغَفَر اللهُ لَکَ؛ ای برادر، همانا تو اندک زمانی پیش از این، به نزد من آمدی و آنچه

ص: 230


1- سورة آل عمران آیه 134

خواستی به من گفتی. پس اگر آنچه گفتی در من هست، هم اکنون از خداوند برای آن چیزها آمرزش می خواهم. و اگر چیزی که به من گفتی در من نیست، پس خدا تو را بیامرزد.

راوی می گوید: آن مردکه چنین دید، میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت: آری من چیزی که در تو نبود به تو گفتم و من به آنچه گفتم، سزاوارترم. (1)

بوسه بر آستان بهشت

اگر شما به من فحش بدهید و من شما را در آغوش بگیرم و ببوسم، شما چه کار می توانید بکنید؟ غیر از شرمندگی و تسلیم راهی ندارید. شما زمین خوردۀ من هستید. شمشیر محبت بسیار قوی است.

اگر مادر از دست شما ناراحت است، برو پایش را ببوس. حاج آقای دولابی می فرمودند: پای مادرت را آن قدر ببوس تا گریه بیفتد. وقتی گریه افتاد، درهای آسمان باز می شود. و این خیلی قشنگ است.

مردی به محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید: ای رسول خدا! من سوگند خورده ام که در بهشت و پیشانی حورالعین را ببوسم. اکنون چه کنم؟ حضرت فرمودند: «پای مادر و پیشانی پدر را ببوس.» پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند چه کنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قبر آن ها را ببوس.»(2) چون فرمودند:

ص: 231


1- الارشاد، ج 2، ص 146؛ بحار الانوار، ج 46، ص 54
2- حکایتهای ،شنیدنی ص 356

الجَنَّةُ تَحْتَ اَقدامِ الاُمَّهاتِ؛(1) بهشت زیر پای مادران است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهشت را زیر قدم های پر محبت و وظیفه شناس مادران بیان داشته و برای مردان چنین فضیلتی نیست.

تواضع در برابر حق

باید در برابر خداوند و حق متواضع بود. یکی از بزرگان که به موفقیت های بسیاری دست پیدا کرده بود، عامل موفقیت و توفیقات الهی را، تسلیم در برابر حق بیان کرده بود. وقتی از ایشان پرسیدند: از کجا به این مقامات و توفیقات رسیده اید. ایشان همین طور که در خیابان قدم می زد، آب دهان خود را روی زمین انداخت و بعد با پای خودش آن را لگد کرد و گفت: من در برابر حق و خدا مثل این آب دهان، خودم را لگد کرده ام. یعنی خودیتم را زیر پا له کرده ام. و از همین جا بود که تمام درها به روی من باز شد. همۀ موانع، از این «من» است. به او بر می خورد و ناراحت می شود و در صدد تلافی و انتقام بر می آید. کسی که از کنار «من» رد شود، راحت می شود. خدا باید کمک کند.

جمال انسان

در حقیقت یک بعد زیبایی انسان در زبان او نهفته است. آنچه به انسان شخصیتی والا و زیبا می بخشد، گفتار لطیف، زیبا و پر از مهر اوست. چه

ص: 232


1- مستدرک الوسائل، ج 15، ص 180 نهج الفصاحة، ص 434

بسیارند کسانی که ادب گفتار و لطافت سخنانشان آنان را نزد خداوند و خلقش زیبا و دوست داشتنی کرده است. از این رو می توان زیبایی را در زبان و گفتار جست وجو کرد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اَلجَمالُ فِي اللِّسانِ؛(1) جمال و زیبایی انسان در زبان اوست.

زیباگویی با همه

خوب سخن گفتن یکی از راه های جذب محبت است. امام صادق علیه السلام زیبا سخن گفتن و کنترل زبان از سخنان هرزه و بی فایده و پرهیز از زشت گویی را مایۀ زینت و افتخار می دانند و خطاب به شیعانشان این چنین می فرمایند:

مَعاشِرَ الشّیعَةِ کُونوا لَنا زَیناً وَلا تَکُونوا عَلَینا شَیْناً قُولوا لِلنّاسِ حُسْناً اِحْفَظُوا اَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوها عَنِ الفُضُولِ و قَبیحِ القَوْلِ؛(2) ای گروه شیعه، زینت ما باشید و مایۀ عار و ننگ ما نباشید. با مردم به زیبایی سخن بگویید. زبان خود را از زیاده گویی و بدگویی باز دارید.

خوب سخن گفتن به این اختصاص ندارد که طرف شما یک نفر مؤمن و یا مسلمان باشد. فرمان خدا این است که با همۀ انسان ها، مسلمان و غیر مسلمان، باید زیبا سخن گفت:

ص: 233


1- تحف العقول، ص 37؛ بحار الانوار، ج 74، ص 141
2- الامالى للصدوق، ص 400؛ بحار الانوار، ج 65، ص 151

وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً؛(1) و با همۀ مردم با زبان خوش و به زیبایی سخن بگویید.

«للناس» یعنی همۀ مردم؛ مؤمن و غیر مؤمن، مسلمان و غیر مسلمان. اگر طرف شما معاویه هم هست، قشنگ صحبت کن. حتی با بدها هم قشنگ حرف بزنید.

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه چنین فرموده اند:

یعنی با همۀ مردم باید به زیبایی سخن گفت؛ اهل ایمان باشد، یا مخالف. اَمَّا المُؤْمِنونَ فَیَبْسُطُ لهُمْ وَجْهَهُ وَ بِشْرَهُ وَ أَمَّا المُخالِفُون فَیُکَلِّمُهُمْ بِالمُداراةِ لِاجْتِذابِهِمْ إِلَی الإِیمانِ، فَإِنْ یَیْأَسْ مِنْ ذلِکَ یَکُفُّ شُرُورَهُمْ عَنْ نَفْسِهِ وَ عَنْ إِخْوانِهِ المُؤْمِنینَ؛(2) اما با مؤمنان؛ انسان با چهره ای گشاده و صورتی بشاش رو به رو شود. و اما با مخالفان به منظور جلب و جذب آنان به سوی حق و حقیقت با کمال مدارا و نرمش سخن می گوید. و اگر از جذب آنان ناامید شد، دست کم این نتیجه را دارد که شر و مزاحمت آنان را از خود و برادران مؤمن باز داشته است.

سخن سنجیده

گاهی خوب و سنجیده سخن گفتن، موجب نجات انسان می شود. می گویند: سلطانی خواب دید که همۀ دندان هایش ریخته است. معبّرین را

ص: 234


1- سوره بقره، آیه 83
2- التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكرى ، ص 353؛ بحار الانوار، ج 68، ص 309

جمع کرد که تعبیر آن چیست؟ یکی از آنان گفت: این خواب بسیار بدی است. شما داغ پدر و مادر و اولاد و اقوام خود را می بینید؛ چون دندان کنایه از بستگان است. مصیبت روی مصیبت! سلطان گفت: فال بد زدی. او را زندانی کنید. باید کسی تعبیر خوب کند.

یک معبر عاقلی آنجا بود. گفت: این خواب، بسیار خوب و امیدبخش است. عمر شما از تمام اقوامتان طولانی تر است. سلطان دستور داد به او جایزه بدهند. هر دو تعبیر در واقع یکی بود، ولی بیان مطلب متفاوت بود.

در میان مردم معمول است که برای تسلیت یک داغ دیده می گویند: ان شاء الله آخرین غمت باشد! معنا و مفهوم آن این است که ان شاء الله تو زودتر از همه بمیری تا دیگر داغ کسی را نبینی. و این حرف خوبی نیست. باید گفت: خدا به شما صبر و اجر عنایت کند.

خداوند به همۀ ما ایمان و موفقیت کامل عنایت فرماید!

ص: 235

جلسه دهم

اشاره

البِشْرُ الحَسَنُ وَ طَلاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللهِ وَ عَبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَکسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ اللهِ؛(1) چهرۀ خرم و گشادگی رخسار، مایۀ جلب دوستی و نزدیکی به خداست. و ترشرویی و گرفتگی، مایۀ دشمنی مردم و دوری از خداست.

صلوات و سلام خداوند

یکی از آثار مهم صلوات بر محمد و آل او این است که خداوند درود و صلوات و رحمت خود را به گویندۀ آن نازل می کند.

یک موقع دیدند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سجدۀ شکر به جا آوردند. از آن حضرت علت را پرسیدند. فرمودند:

لَقِیَنی جَبْرَئیل فَبَشَّرنی قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ مَنْ صَلّی عَلَیْکَ

ص: 236


1- تحف العقول، ص 296 ، مشكاة الانوار ، ص 179؛ بحار الانوار، ج 75، ص 176

صَلَّیْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَسَجَدْتُ لِذلِکَ؛(1) جبرئیل مرا ملاقات کرد و به من بشارت داد و گفت: به راستی که خدای عزوجل می فرماید: کسی که بر تو صلوات بفرستد، من بر او صلوات می فرستم. و کسی که به تو سلام کند، من به او سلام می کنم. به همین خاطر من سجده کردم.

و در روایتی دیگر آمده است که جبرئیل به پیامبر خدا عرض کرد:

مَنْ صَلَّی عَلَیْکَ مَرَّةً صَلَّی اللهُ بِها عَلَیْهِ عَشْراً؛(2) کسی که یک مرتبه بر تو صلوات بفرستد، خداوند به خاطر آن ده مرتبه بر او صلوات می فرستد.

اساس حسن خلق

حسن خلق یکی از مهم ترین ارکان دین و ایمان، و بداخلاقی از بدترین گناهان است. باید به خوش اخلاقی به عنوان یکی از وظایف بسیار مهم دینی در زندگی بنگریم.

امام صادق علیه السلام سه رکن و اساس برای حسن خلق بیان فرمودند: نخستین آن ها نرمخویی و ملایمت است. باید در معاشرت با مردم مثل آب نرم باشیم و آتش ها را خاموش کنیم.

رکن دوم حسن خلق، زیبایی گفتار و پرهیز از سخنان بی ربط، ناسنجیده و بی ادبانه است.

ص: 237


1- جامع الاخبار، ص 61
2- عوالى اللئالى، ج 1، ص 198

و اصل سوم، خوشرویی است. در برخورد با دیگران باید گشاده رو باشیم. برخورد با چهره ای عبوس، درهم کشیده بر خلاف اخلاق پسندیده و زیباست.

گشاده رویی

امیرالمؤمنین علیه السلام در مناقب و فضائل پیامبر گرامی اسلام چنین می فرمایند:

کانَ اَحْسَنَهُمْ بِشْراً وَ اَطْلَقَهُمْ وَجْهاً؛(1) پیامبر شاداب ترین و گشاده روترین مردم بود.

و نیز در وصف آن گرامی پیامبر آمده است:

کانَ اَکْثَرَ النّاسِ تَبَسُّماً؛(2) خنده روترین مردم بود.

در ملاقات ها و معاشرت ها متبسم بودند و همیشه با چهره ای گشاده و شاداب با افراد برخورد می نمودند. البته در مواردی هم محزون می شدند و گاهی هم گریه می کردند که موارد آن محدود است. مثلاً هنگام تولد امام حسین علیه السلام که جبرئیل خبر شهادت آن حضرت را به پیامبر عرض کرد، پیامبر بسیار محزون شدند و گریستند. گاهی هم که آیات عذاب و جهنم و اوصاف آن نازل می شد، محزون می شدند. در غیر این موارد همواره گشاده رو و شاداب بودند. در تبسم و گشاده رویی کسی به پای پیامبر نمی رسید.

ائمه علیهم السلام هم در اوصاف و اخلاق و گشاده رویی همانند پیامبر خدا بودند

ص: 238


1- شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 175؛ بحار الانوار ، ج 40، ص86
2- مناقب آل ابی طالب ، ج 1، ص 146؛ بحار الانوار، ج 16، ص 86

و همدیگران را به این خصلت های پسندیده توصیه می فرمودند.

امام باقر علیه السلام به شخصی که از آن حضرت درخواست توصیه کرده بود، در ضمن وصایای خود فرمودند:

اَلْقِ اَخاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ؛(1) با برادران ایمانی خود با رویی گشاده روبه رو شو.

شادابی مؤمن

چهرۀ درهم و گرفته و همراه با اخم، زیبندۀ انسان مؤمن نیست. اگر هم ناراحتی دارد، باید حزن و اندوه خود را در دل پنهان دارد. و هیچ ظهور و بروزی در چهرۀ او نداشته باشد. چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در شمار اوصاف اهل ایمان، یکی را هم گشاده رویی بر شمرده اند.

المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ؛(2) مؤمن بشر و شادابی اش در چهره اش هویدا و حزن و اندوهش در دل پنهان است.

اگر مشکل و گرفتاری دارید، یا پیشامد ناگواری برای شما رخ داده است، باید در دل نگه دارید و در چهره، شادابی، نشاط و تبسم به مردم ارائه دهید.

وقتی چهرۀ شما درهم است و غم و غصه در چهرتان موج می زند، دشمنانتان شاد و خوشحال می شوند و دوستانتان ناراحت. بنابراین، هر چه می توانید ناراحتی و اندوه خود را از دوستان و خانواده و همسر و پدر و مادر

ص: 239


1- الكافى، ج 2، ص 103؛ بحار الانوار، ج 71، ص 171
2- نهج البلاغه، حکمت 333؛ الکافی، ج 2، ص 226

و نزدیکانتان پنهان دارید.

هرچه ظرف وجودی انسان بزرگ تر و سینه اش فراخ تر و شرح صدرش بیشتر باشد، بهتر می تواند اندوه خود را در سینه و دل نگه دارد.

خوش خبری

نباید اسباب غم و اندوه دیگران را فراهم کرد، حتی اگر با نقل یک خبر ناگوار باشد. انسان هر چه بتواند خبرهای خوب را نقل کند و از نقل خبرهای ناگوار پرهیز کند خوب است. یعنی خود را عامل اندوه دیگران قرار ندهد. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین آمده است:

الرَّجُلُ الصّالِحُ یَجیءُ بِالخَبَرِ الصّالِحِ وَ الرَّجُلُ السُّوءِ یَجیءُ بالخَبَرِ السُّوءِ؛(1) انسان صالح، خبر صالح می آورد و انسان بد، خبر بد.

اینکه مردم به همدیگر می گویند خوش خبر باشید، یک واقعیت است. انسان باید همیشه خوش خبر باشد. برخی افراد خصلت ناخوشایندی دارند. هرگاه اتفاق ناگوار و مصیبتی برای کسی رخ می دهد، فوری به این و آن خبر می دهند. ولی برخی دیگر خوش خبرند. هروقت جشن و شادی و خبر خوشحال کننده ای می شنوند، به دیگران می رسانند و این صفت خوبی است و از ویژگی های اهل ایمان و انسان های صالح و رستگار است.

وقتی حضرت حمزه علیه السلام در جنگ احد به شهادت رسیدند. پیامبر یک نفر را فرستادند تا از وضعیت حضرت حمزه خبر بیاورد. آمد در معرکه دید که

ص: 240


1- الجعفريات ص 154 مشكاة الانوار، ص 220

حضرت حمزه را مثله و تکه تکه کرده اند و صحنۀ دلخراشی است. گفت: من خبر نمی برم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دیدند آن شخص نیامد. حضرت امیر علیه السلام را فرستادند. امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند. وقتی وضعیت ناگوار حضرت حمزه علیه السلام را مشاهد کردند، فرمودند: من خبر ناگوار برای پیامبر خدا نمی برم و موجب حزن و اندوه آن حضرت نمی شوم. کس دیگر برود. (1)

مسئولیت و صلاحیت

یکی می گفت: اگر جهنم رفتن واجب است، بگذار دیگران بروند، چرا ما برویم؟! بعضی می گویند: بالاخره یک نفر باید کار زمین مانده را انجام دهد. این به جای خود، ولی اگر ما توان انجام آن را نداریم، چرا انجام دهیم؟!

وقتی انسان صلاحیت و اهلیت برای انجام کار و مسئولیتی را ندارد، نباید بپذیرد و وارد آن شود. البته گاهی شیطان وسوسه می کند که اگر شما انجام ندهید، کار روی زمین می ماند و هزاران توجیه شرعی و عرفی برای ما درست می کند و پذیرش آن را به عنوان یک مسئولیت شرعی به گردن ما می اندازد. باید مواظب وسوسه های شیطان بود.

مثلاً اگر کسی توان و صلاحیت انجام قضاوت را ندارد و می داند در این مسیر به زمین می خورد، نباید قبول کند. به خصوص که منصب قضاوت

ص: 241


1- رجوع کنید :به منتهی الامال، ج 1، ص 126

طوری است که گاهی با انسان های شرور، کلاهبردار و حقه باز روبه رو است. و گاهی ممکن است او را تهدید کنند، گاهی با حربۀ رشوه پیش می آیند و کار خودشان را با رشوه پیش می برند. خلاصه با زر و زور و تزویر می خواهند رأی را به نفع خودشان مصادره کنند. و در این بین شیطان و وسوسه ها و توجیهات او نیز به مدد آنان می آید.

پرهیز از نزاع

انسان های صالح معمولاً رفتارشان طوری است که سر و کارشان به دادگاه و محاکم نمی کشد. و این را نیز می توان از آماری که از دادگاه ها و دادگستری های برخی از شهرستان ها داده می شود فهمید و میزان اهل صلاح بودن آن شهرستان را به دست آورد.

در برخی از شهرستان ها پرونده های خلاف و اختلاف به روی هم انباشته شده است و در برخی دیگر از شهرستان ها مثل یزد که در دعوا و اختلاف احتیاط کار هستند، دادگاهایشان خلوت ترین دادگاه هاست. و این نشانۀ صلاح و خوبی آنان است.

انسان یا از اول نباید وارد دعوا و نزاع و اختلاف شود، یا با گذشت و مسامحه در حق خودش نزاع و اختلاف را رفع کند. اگر در دنیا هم نمی تواند به حق خودش برسد، قیامت و آخرتی وجود دارد تا حق او را به او برگردانند.

می گویند: یک نفر یزدی برای بنّائی به تبریز رفته بود. استادش در آنجا به او خیلی بدگویی می کرد و دشنام می داد. او هم احتیاط می کرد و جوابش

ص: 242

را نمی داد. می ترسید دعوا شود.

در ایام تعطیلی به یزد بازگشت. به مادرش گفت: استاد بنّای من به من خیلی فحش داده است. می خواهم بروم به پشت بام و از همین جا جواب او را بدهم. رفت روی پشت بام و رو به تبریز کرد و گفت: ای فلان فلان شده، فلان روز به من گفتی پدر سوخته. پدر سوخته خودت هستی... و شروع کرد به جواب دادن. یک مرتبه مادرش از این پایین صدا زد: از بالا بیا پایین. با این فحش هایی که می دهی می ترسم جوی خون راه بیفتد.

رهایی از دام فتنه ها

به هر صورت، احتیاط کاری در برخی از جاها به خصوص در فتنه ها بسیار خوب و به جاست. در حدیث زیبایی از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین آمده است:

کُنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَلا صَرْعٌ فَیُحْلَبَ؛(1) در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش، نه پشتی دارد که سوار شوند، و نه پستانی که بدوشند.

جایی که فتنه و دعوا و دودستگی و جناح بندی است، هر حیله ای در توان داری باید بزنی تا گرفتار فتنه نشوی.

گاهی می خواهند منصب هایی که ما صلاحیت آن را نداریم به ما بدهند تا خودشان در پرتو آن بهره مند شوند. ممکن است تکلیف شرعی هم برای ما درست کنند. باید به آن ها بگوییم: اگر جهنم رفتن واجب کفایی است،

ص: 243


1- نهج البلاغه حکمت 1؛ بحار الانوار، ج 66، ص 408

بسیاری از افراد خواهان اند.

خیلی باید مواظب اطراف خود باشیم که خدای ناکرده آلت دست دیگران نشویم و برای این که دیگران به مقاصد مادی و دنیوی خودشان برسند، سر از جهنم در نیاوریم.

اگر کسی صلاحیت رانندگی را ندارد، نباید پشت فرمان اتوبوس بنشیند، مسافران بدون راننده نمی مانند.

آداب دیدار

یک محور و یک حد از حدود حسن خلق این است که با رویی گشاده و چهره ای باز با مردم برخورد کنیم، نه با چهره ای عبوس و درهم و گرفته. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان آداب دیدار دوستان و برادران ایمانی می فرمایند:

اِذا لَقِیْتُمْ إخوانَکُمْ فَتَصافَحُوا وَ اَظْهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَ الْبِشْرَ تَتَفرَّقُوا و ما عَلَیْکُمْ مِنْ الاَوْزار قَدْ ذَهَبَ؛(1) چون با برادران خود دیدار کردید، با هم دست بدهید و اظهار خوشرویی و خندرویی کنید تا چون از یکدیگر جدا شوید، آنچه بار گناه بر دوش شماست، برداشته شده باشد.

ببینید در یک برخورد اخلاقی و الهی چقدر برکت خوابیده است. با برادران دینی مصافحه می کنید و چهرۀ خوش و بشاش به یکدیگر نشان می دهید، بار سنگین گناهان که پشت انسان را خم می کند، همه از روی دوش شما برداشته می شود و سبکبال می شوید.

ص: 244


1- الخصال، ج 2، ص 633؛ بحار الانوار، ج 10، ص 111.

چقدر شیطان از این برخوردهای اخلاقی ناراحت می شود؛ چون تمام گناهانی را که بار شما کرده بود، فرو می ریزد و زحماتش به هدر می رود. یک برخورد خوب، یک لبخند، یک خوشرویی با برادران و دوستانت کار استغفار را می کند.

دام محبت

خوشرویی و بشاش بودن، خود یکی از عوامل بسیار مهم ایجاد محبت است. کسانی که خوشرو هستند و چهره ای گشاده و خندان دارند، نهال محبت خود را در دل دیگران می کارند. اگر با انسانی بشاش و خوشرو مواجه شوید، ناخودآگاه یک ارتباط محبت آمیزی بین خود و او احساس می کنید. گویا ریسمان محبت خودش را به گردن شما انداخته است.

اگر می خواهید مورد علاقه و محبت خانوادۀ خود، دوستان خود و مردم باشید. اگر می خواهید محبوب دیگران شوید. باید چهره ای بشاش و لبی خندان به دوستانتان هدیه دهید. همین است که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

البَشاشَةُ حِبالَةُ المَوَدَّةِ؛(1) خوشروی و بشاش بودن، تور صید محبت است.

یعنی خوشرویی دل ها را صید می کند و دل انسان در دام خوشرویی افراد گرفتار می شود.

و در جایی دیگر فرمودند:

اَلبَشاشَةُ فَخُّ المَوَدَّةُ؛(2) گشاده رویی دام محبت و دوستی است.

ص: 245


1- نهج البلاغه حکمت 6 بحار الانوار، ج 66 ص 409.
2- نهج البلاغه حکمت 6 بحار الانوار، ج 66 ص 409.

بنابراین، بشاشت و خوش رویی پیوند محبت را بین انسان و خدا و خلق خدا محکم می کند.

ارتباط های عبادت آمیز

در فرهنگ اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام بسیاری از رفتارهایی که مایه ای از معرفت و محبت و عاطفه و اخلاق در آن است، عبادت و حسنه شمرده شده است. پیامبر خدا فرمودند:

النَّظَرُ فی ثَلاثَةِ اَشیاءَ عِبادَةٌ: النَّظَرُ فِي وَجْهِ الوَالِدَیْنِ وَ فی المُصْحَفِ وَ فِي الْبَحْرِ؛(1) نگاه کردن به سه چیز عبادت است: نظر به صورت پدر و مادر و نگاه به مصحف و کتاب خدا و نظر در دریا.

در روایات اهل بیت علیهم السلام نگاه به کعبه، نگاه به صورت علی علیه السلام ، نگاه به اهل بیت علیهم السلام ، نگاه به برادر ایمانی که دوستی با آنان برای خداست، همه به عنوان عبادت بیان شده است. و نیز بوسیدن فرزند حسنه و امری نیکو بر شمرده شده است که موجب قرب انسان به خدای سبحان است و از آن جمله است تبسم در چهرۀ برادر مؤمن که به عنوان حسنه شمرده شده است. امام باقر علیه السلام فرمودند:

تَبَسُّمَ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ اَخیهِ حَسَنَهٌ؛(2) لبخند شخص به روی برادر مؤمنش حسنه است.

ص: 246


1- صحيفة الامام الرضاء ، ص 90 الکافی، ج 4، ص 240
2- الکافی، ج 2، ص 188 ، ح 2؛ بحار الانوار، ج 71 ، ص 288

گشاده رویی با خداوند و اولیای الهی

خوش اخلاقی فقط مربوط به مواجه با خلق خدا نیست، بلکه بخش مهمی از آن مربوط به اولیای الهی و خود خداوند است. انسان باید در برای خدا و دوستانش هم گشاده رو و بانشاط باشد.

برخی افراد از خدا پکرند. در دلشان هزار گلایه و شکایت از خدا دارند. از اولیای او ناراحت اند. ان شاء الله روزی نیاید که وقتی امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام را زیارت می کنیم، با روی درهم کشیده و از روی ناخشنودی به ملاقات آنان برویم. این جرم بسیار بزرگی است و نشانه هایی از شقاوت انسان است. به خلاف کسی که با روی خوش و لب خندان به ملاقات اهل بیت علیهم السلام می رود. زهی سعادت است. به خصوص در وقت جان دادن.

ان شاء الله در آن زمان زبان حالمان چنین باشد:

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم *** بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان *** مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

مرحوم شیخ عبدالله بختیاری یک موقع سوار هواپیما شده بود تا به مشهد برود. اعلام می کنند که هواپیما دچار نقص فنی شده است. همۀ افراد داخل هواپیما ناراحت بودند و حالشان بد شده بود. ولی ایشان خوشحال بود که الآن امیرالمؤمنین علیه السلام را ملاقات می کنم. الآن خود امام رضا علیه السلام را زیارت می کنم. چون در روایت آمده است که انسان موقع مردن اهل بیت علیهم السلام را

ص: 247

زیارت می کند. در این باره از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:

ما یَمُوتُ مُوالٍ لَنا مُبْغِضٌ لِأَعْدائِنا اِلّا وَ تَحْضُرُهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ اَمْیرُالمُؤْمِنینَ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ صلوات الله علیهم فَیَرَوْنَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ وَ اِنْ کانَ غَیْرَ مُوالٍ لَنا یَراهُمْ بِحَیْثُ یَسُوؤُهُ؛(1) هر کس دوست ما باشد و کینۀ دشمنان ما را به دل داشته باشد و از دنیا برود، قطعاً هنگام مرگ، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در نزد او حاضر می شوند و او را مشاهده می کنند و به او بشارت می دهند. و اگر از دوستان ما نباشد، آنان را با ناراحتی مشاهده می کند.

نوع ملاقات مهم است که انسان با روی خوش با اهل بیت علیهم السلام برخورد کند.

تقسیم عادلانه

مرحوم حاج آقای دولابی می فرمودند: برخی افراد تقسیمشان ناعادلانه است. هر چه گریه و ناراحتی و غم و غصه دارند، با خدا و اهل بیت علیهم السلام تقسیم می کنند. یعنی هر وقت گرفتار و ناراحت اند، به سراغ اهل بیت علیهم السلام می روند و به آنان متوسل می شوند. هر وقت سرحال و کیفور و بانشاط اند، می روند با رفقایشان گپ می زنند. و این تقسیم عادلانه نیست.

چه می شود یک موقع هم در حالت کیفوری و خوشی با خدا عشق کنی! هر وقت سرحال و بانشاطی حرم و جمکران بروید و با امام زمان علیه السلام حال

ص: 248


1- البرهان، ج 4، ص 787؛ بحار الانوار، ج 6، ص 181

کنید. این طور نباشد که فقط غم و غصه هایمان را سر دل آن ها بریزیم و پکری هایمان را برای آنان ببریم.

می فرمودند: در سفری که به مشهد مقدس داشتیم، یک نفر با ما همسفر بود. چند روز که در مشهد ماندیم، گفت: من دلم از دست امام رضا علیه السلام خون است. سه چهار روز است که آمده ام، حاجتی دارم، هرچه رفتم حرم، حاجتم برآورده نشده است.

فرمودند: من یک نگاه تندی به او کردم و گفتم: واقعاً بی انصاف هستی. این کارت درست نیست. چون هر وقت گرفتاری و ناراحتی و عقده و شکایت داری، خدمت امام رضا علیه السلام می آیی. ولی هر وقت سرحال و خندان و بانشاطی، می روی و با خلق الله می نشینی.

مثل برخی از افراد که کیف و خوشی هایشان را با رفقایشان تقسیم می کنند. خستگی و ناراحتی هایشان برای زن و بچه خودشان می آورند. این واقعاً بی انصافی و کار بسیار زشتی است.

فرق نمی کند، خانم ها هم همین طور، گاهی با خواهر و مادر و دوستان می نشینند، می گویند و می خندند و کیف هایشان را می کنند، ولی وقت نوبت به شوهر می رسد، با ناراحتی و گرفتگی برخورد می کنند. باید با همه خوشرو و بانشاط باشیم، با خلق خدا، با فامیل، با دوستان، با خانواده.

می فرمودند: وقتی این را گفتم، تأملی کرد و دید حرف درستی است. و صورتش باز شد. انسان باید با اولیای خدا با لب خندان و گشاده رویی ملاقات کند، نه با چهرۀ درهم کشیده و ناراحتی و اشک و آه.

ص: 249

اصلاً وقتی انسان قاطی شد، همۀ مشکلات حل است. آدم باید دلش با دل امام زمان علیه السلام و امام رضا علیه السلام یکی شود. باید این قطره به دریا وصل شود. با اخم نمی توان با کسی ملاقات کرد، مگر این که بخواهیم جیب طرف را بزنیم. باید یگانه شد. شما به عنوان این که آن ها منشأ خیر و سرور و رضا هستند، با آنان رو به رو شده ای.

مقام رضا

می فرمودند: هر وقت قشنگ از خدا راضی شدی، امام رضا را ملاقات کرده ای. هر وقت هم قشنگ امام رضا را ملاقات کردی، از خدا راضی می شوی، چون امام رضا علیه السلام آنجاست. در صلوات آن حضرت چنین آمده است:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلیِّ بْنِ مُوسی الَّذی ارْتَضَیْتَهُ وَ رَضَّیتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِک؛(1) خداوندا، بر علی بن موسی درود فرست، آن که او را محبوب و پسندیدۀ خود قرار دادی و هر کس از آفریدگانت را خواستی به وسیلۀ او راضی گردانیدی.

تعیبر قشنگی است! یعنی جای امام رضا علیه السلام در مقام رضاست و خلقش را هم به وسیلۀ او راضی می کند. وقتی با امام رضا علیه السلام ملاقات می کنی، قلبت از خدا راضی می شود. گلایه ها و شکایت ها می رود. می فهمی نداده های خدا درست و به جا بوده است. داده هایش هم همین طور.

ص: 250


1- البلد الامين ص 305 مفاتیح الجنان، صلوات بر علی بن موسى الرضا ، ص 913

نشاط در نماز

بشاشت و خوشرویی، دام دوستی با خداست. انسان وقتی به نماز می ایستد، باید بانشاط و سرخوش باشد، نه گرفته و ناراحت و اخمو. باید با شادابی نماز خواند.

به قول مرحوم کربلایی احمد، نماز یعنی جونم؛ نمازی که در آن جونم و قربانت بروم و فدایت شوم باشد. نمازی که انسان در آن با خدا حال می کند، با نمازی که از روی کراهت و خستگی و گرفتگی است، خیلی متفاوت است.

ان شاء الله در عبادت ها، دعاها، زیارت ها و توسلات خوش خلق باشیم.

داده های خدا

با خدا هم باید خوش اخلاق و با محبت باشیم. خداوند آن قدر به ما داده است که غرق در نعمت هستیم و متوجه نیستیم. چون نمی فهمیم گلایه و شکایت می کنیم. قبل از این که بخواهیم، خداوند به ما داده است، ولی ما شکایت می کنیم که چرا نمی دهی!

یا مُبْتَدِءً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها؛(1) ای آغاز کنندۀ به هر نعمت، پیش از استحقاق آن!

وقتی در رحم مادر بودی، خدای مهربان غذا و رزقت را داد. وقتی که به دنیا آمدی، پدر و مادر و همه را بسیج کرد تا تو را اداره کنند. اکنون که

ص: 251


1- الكافى، ج 2، ص 578؛ التوحيد، ص 221

بزرگ شده ای آیا خدا فراموشت می کند! وقتی ضعیف و ناتوان بودی، فراموشت نکرد، الآن فراموش کند! مگر خدا از یک پدر و مادر کمتر است.

پدر و مادر وقتی می فهمند دخترشان حامله شده است و می خواهند نوه دار شوند، بسیج می شوند و برای او لباس و وسایل و امکانات و اسباب بازی تهیه می کنند. پدر و مادر و خویشان، همه به فکر این بچه هستند، ولی خدایی که پدر و مادر و این بچه را خلق کرده است، به فکر این بچه نیست. آیا خدایی که «خیر الرازقین» است، به فکر ما نیست؟!

ما حکمت ها و مصلحت ها را نمی بینیم. اگر نواقص را به خودمان نسبت بدهیم، بهتر از این است که از خدا گلایه و شکایت داشته باشیم.

سفرۀ کرم خدا و اولیا

باید با لبخند و چهره ای بشاش پیش خدا و امامان علیهم السلام برویم. طلبکار نباشیم. اگر طلبکاری را کنار بگذاریم و همیشه خودمان را به خدا و اهل بیت علیهم السلام بدهکار بدانیم، همۀ کارها درست می شود. آن ها قیّمی هستند که ذره ای کوتاهی نمی کنند. اضافه می دهند و کم نمی گذارند. آیا ممکن است خدا کمِ کسی بگذارد، یا بندهایش را رها کند؟!

«گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟!» کسی که تشنه نیست، به او آب نمی دهند. آب آماده است، ما پس می زنیم. سفرۀ کرم آن ها گسترده است، ما سستی می کنیم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم اگر با کسی مصافحه می کرد و دست می داد، تا او دست

ص: 252

خود را رها نمی کرد، پیامبر هم رها نمی کرد. اگر کسی به دیدار پیامبر می آمد، تا بلند نمی شد، پیامبر هم بلند نمی شد. یعنی آن ها قطع نمی کنند، این ما هستیم که قطع می کنیم. آن ها از عطا و بخشش نه تنها خسته نمی شوند، بلکه لذت هم می برند. آدم کریم و سخی وقتی سفر می اندازد، کیف می کند. از این که دیگران سر سفرۀ او نشسته اند، لذت می برد. به خلاف لئیم که فقط از خوردن لذت می برد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

لَذَّةُ الْکِرامِ فِي الاِطْعامِ وَ لَذَّةُ اللِّئامِ فِي الطَّعامِ؛(1) لذت کریمان در خوراندن است و لذت لئیمان در خوردن.

مواظب باشیم گدایی در خانۀ خدا و اهل بیت علیهم السلام را از دست ندهیم که محتاج می شویم.

قرب به خدا

اگر انسان بداند چه برکات دنیوی و اخروی در گشاده رویی و بشاش بودن است، هیچ گاه، چهره درهم فرو نمی برد. عبوس بودن و چهره در هم داشتن نه تنها انسان را ازچشم مردم می اندازد و مایۀ کنیه و دشمنی می گردد، که او را از خدا هم دور می کند. امام باقر علیه السلام فرمودند:

البِشْرُ الحَسَنُ وَ طَلاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللهِ وَ عَبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَکسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ اللهِ؛(2) چهرۀ خرم و

ص: 253


1- تصنيف غرر الحكم، ص 377
2- تحف العقول، ص 296 مشكاة الانوار ص 179؛ بحار الانوار، ج 75، ص 176

گشادگی رخسار، مایۀ جلب دوستی و نزدیکی به خداست. و ترشرویی و گرفتگی، مایۀ دشمنی مردم و دوری از خداست.

اگر کسی می خواهد محبوب دل های مردم باشد، اگر کسی می خواهد محبوب درگاه الهی باشد، می تواند با یک چهرۀ شاداب و با یک لبخند، به این سرمایه بزرگ دست یابد. آیا آسان تر و زیباتر از این راهی برای کسب محبت خلق و خالق وجود دارد؟!

زیباترین هدیه

ببینید چه مکتبی داریم! نمی خواهد پول خرج کنید، بلکه صورت گشاده و چهره ای بانشاط به اطرافیانتان، به خانواده تان، به اجتماع و به خدا و اهل بیت علیه السلام هدیه بدهید. و این راحت ترین و دسترس ترین سخاوت است. با مال و جان شما کاری ندارد. لازم نیست پول بدهید، لازم نیست جان بدهید. فقط یک چهرۀ خرم و یک لب خندان. یک رابطۀ غیر کلامی بسیار زیبا. و این قشنگ ترین هدیه ای است که نثار طرف مقابل خود می کنید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به بستگان و اقوام خود فرمودند:

یا بَنی عَبْدِ المُطَّلِبِ اِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِکُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ؛(1) ای پسران عبدالمطلب، شما نمی توانید با اموال خود به همۀ مردم گشایش بدهید، بنابراین، با چهره ای باز و رویی خوش با آنان برخورد کنید.

ص: 254


1- الكافى، ج 2، ص 103؛ بحارالانوار، ج 71، ص 169

ارتباطی زیبا

چهرۀ باز و بشاش نخستین چیزی است که یک ارتباط را رقم می زند. و دریافت دو نفر از یکدیگر بر مدار همین ارتباط است. به قول امروزی ها نخستین انرژی مثبتی که دو نفر می توانند به یکدیگر ارائه دهند، همین خوشرویی و گشادگی چهره است و ارتباط ها و دریافت های بعد هم بر همین اساس بنا نهاده می شود. و اگر زیر بنای روابط، مهر و محبت باشد، جامعه به سوی کمال و سعادت روان می شود.

زدودن کینه ها

گشاده رویی یکی از بهترین راه های نفوذ در دل دیگران و جبران کوتاهی ها و زدودن کینه هاست. و امیرالمؤمنین علیه السلام چه زیبا از این حقیقت پرده برداشته اند:

اِنَّ اَحْسَنَ ما یَألَفُ بِهِ النّاسُ قُلُوبَ أَوِدّائِهِمْ وَ نَفَوْا بِهِ الضِّغْنَ عَنْ قُلُوبِ اَعْدائِهِمْ حُسْنُ الْبِشْرِ عِنْدَ لِقائِهِم وَ التَّفَقُّدُ فِي غَیْبَتِهِمْ وَ الْبَشاشَةُ بِهِمْ عِنْدَ حُضورِهِمْ؛(1) بهترین راه برای نفوذ در دل دوستان و زدودن کینه از دل دشمنان، گشاده رویی در هنگام برخورد؛ و از روی مهر و محبت از حال آنان جویان شدن در هنگام غیبت؛ و نشاط و شادابی به هنگام حضورشان است.

اگر در زندگی در حق دوستان، خانواده و یا دیگران احجافی کرده ایم و

ص: 255


1- تحف العقول، ص 218؛ بحار الانوار، ح 75، ص 57

موجب ناراحتی آنان شده ایم و احیاناً دیگران را از دست خودمان دلخور کرده ایم، بانشاط و شادابی، خوشرویی و تفقد می توان ناراحتی ها و دلخوری ها را برطرف نمود.

خصلت هر آزاده

امیرالمؤمنین علیه السلام خوشرویی را روش هر انسان آزاده می دانند.

حُسْنُ البِشْرِ شیمَةُ کُلِّ حُرٍّ؛(1) شکفتگی و گشاده رویی نیکو، خصلت هر انسان آزاده است.

یکی از لوازم آزادگی، گشاده رویی و نشاط است. در حقیقت انسان با این خصلت نیکوی خود، به همۀ خلق بخشش می کند. چون خود خوشرویی یک عطای معنوی است. و این خصوصیت است که از او یک انسان آزاده می سازد.

بهشت واجب

برخورد خوب و گشاده رویی با مردم، بلکه با همۀ خلایق از اوصافی است که خداوند دوست دارد و انسان را به سوی بهشت سوق می دهد. نه تنها انسان از خوشرویی لذت می برد، بلکه حیوانات و گیاهان و حتی جمادات از آن بهره مند هستند. یعنی همۀ خلایق از گشاده رویی و نشاط انسان بهره مند می شوند و به سبب همین خصلت، انسان به سوی زیبایی ها سوق داده می شود و بهشتی می گردد. از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:

ص: 256


1- عيون الحكم، ص 227؛ شرح غرر الحكم، ج 3، ص 393.

ثلاثٌ مَنْ اَتَی اللهَ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ الإنفاقُ مِنْ إِقْتارٍ وَ البِشْرُ بجمیعِ العالَمِ و الإنصافُ مِنْ نَفْسِهِ؛(1) سه چیز است که هر کس یکی از آن ها را برای خدا انجام دهد، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند: انفاق در حال تنگدستی، خوشرویی با همۀ عالم و هستی و از خود انصاف و عدالت به خرج دادن و به حق قضاوت کردن.

بنابراین، باید با همۀ خلایق گشاده رو بود و با روی باز با آنان برخورد نمود. البته در مواردی خاص اگر گشاده رویی مُهر تأییدی بر یک عمل خلاف باشد، جایز نیست. مثلاً در مواردی انسان باید با چهرۀ خود نشان دهد که از یک عمل ناپسندی بری و بیزار است و این یک مرتبه از مراتب نهی از منکر است. این موارد استثناست.

نشانۀ رستگاری

خوشرویی را می توان نویدی برای ورود به بهشت و نشانه ای از رستگاری دانست. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

حُسْنُ البِشْرِ مِنْ عَلائِمِ النَّجاةِ؛(2) گشاده رویی از علائم و نشانه های نجات و رستگاری است.

گشاده رویی از اموری است که جلب رحمت الهی می کند و انسان

ص: 257


1- الكافى، ج 2، ص 103؛ مجموعة ورام ، ج 2، ص 188؛ بحار الانوار ، ج 110 ، ص 198
2- عيون الحكم، ص 228؛ شرح آقا جمال خوانساری بر غرر الحكم، ج 3، ص 394 مستدرک الوسائل، ج 8 ص 453

خوشرو مورد رحمت الهی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این حقیقت را این گونه بیان فرموده اند:

رَحِمَ الله کُلَّ سَهْلٍ طَلِقٌ؛(1) خداوند هر شخص آسان گیر و گشاده رو را مورد رحمت خویش قرار دهد!

نخستین عطا

نخستین عطا و بخششی که انسان می تواند نسبت به دیگران داشته باشد، این است که با خوشرویی با آنان برخورد نماید و بهترین چیزی که طرف مقابل از انسان دریافت می کند، بشاشت و تبسمی است که روی لب انسان نقش می بندد.

انسان آن قدر که از خوشرویی بهره مند می شود، از بخشش مادی بهره نمی گیرد. چون وقتی انسان با بشاشت و گشاده رویی کسی رو به رو می شود، روحش شاد می شود و از او نشاط و انبساط خاطر می گیرد. و این آسان ترین و کم خرج ترین بخشش است و هم از این روست که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

حُسْنُ الْبِشْرِ اَوَّلُ العَطاءِ و اَسْهَلُ السَّخاءِ؛(2) شکفته رویی نخستین عطا و بخشش و آسان ترین سخاوت است.

ص: 258


1- الزهد، ص 28؛ مشكاة الانوار ، ص 180؛ بحار الانوار، ج 68 ص 395
2- تصنيف غرر الحکم ص 254 عيون الحكم، ص 228؛ مستدرک الوسائل، ج 8 ص 453.

خوشرویی نخستین دریافت معنوی و روحانی از طرف مقابل است و سخاوتی است که برای همه انجام آن مقدور و میسر است و هیچ زحمت و خرجی ندارد.

گشاده رویی و نشاط نه تنها در دیدارها، بلکه باید هموار در تمام ابعاد مراحل زندگی ساری و جاری باشد. در خانه، در محیط کار، در مدرسه، در معاشرت ها، در مسافرت ها، همیشه و همه جا پسندیده و شایسته و لازم است.

و این یکی از سیره های پیامبر بزرگ اسلام است. آن حضرت حتی در هنگام سخن گفتن، گفتارشان توأم با تبسم و لبخند بوده است. ابودردا می گوید:

کانَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فِي حدیثِهِ؛(1) شیوۀ همیشگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این چنین بود که هرگاه سخن می گفت، در حین سخن تبسم و لبخند بر لب داشت.

خداوندا! دلی شاد، چهره ای گشاده و لبی خندان به همۀ عنایت بفرما!

ص: 259


1- مكارم الاخلاق، ص 21؛ بحار الانوار، ج 16، ص 298

فهرست ها

فهرست آیات

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ...181

اَلحَمْدُ للهِ رَبِّ العالمینَ ...123

اَلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ ...213

اِنَّ الأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ وَ اِنَّ الفُجّارَ لَفی جَحیمٍ... 52

اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِالله فَقَدِ افْتَری اِثْماً عَظیماً ... 51

اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمنوا صَلّوا عَلَیه وَ سَلِّمُوا تَسلیماً ...45

اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ ...123

اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ ...16 و 29و32و46

اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیمَ، صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیْرِ المَغْضُوبِ عَلَیهِم وَلا الضّالّین ...129

اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعینُ ...182

حَتّیٰ اِذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَیهم سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانوا یَعْمَلونَ وَ قالوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ قالوا اَنْطَقَنا اللهُ الّذی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ...76

اَلحَمْدُ لله رَبِّ العالمینَ ...182

الَّذینَ آمَنوا وَلَمْ یَلْبَسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدون ...89

ص: 260

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ الله لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ... 17 و 45 و 57 و 218

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ ...219

فَوَیلٌ لِلْمُصَلّینَ الّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِم ساهُونَ الَّذینَ هُمْ یُراءُونَ وَ یَمْنَعونَ الْماعُونَ ... 140

قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ ...32

قُولوا لِلنّاسِ حُسْناً ...123

لا اِله اِلّا اَنْتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظالمینَ ... 208

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ ...84

وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ ...151

وَ اللهُ یُحِبُّ المُحْسِنینَ ...152

وَ اَمّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ ...53

وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِالله اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ... 181

وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاتَفقَهون تَسْبیحَهُمْ ...75

وَ عِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الاَرْضِ هَوْناً وَ اِذا خاطَبَهُمْ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً ...195و 214

وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً ...234

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ اَنْ تُؤمِنَ اِلّا بِاِذْنِ الله ...180

وَ مَنْ اَحْیاها فَکَاَنَّما اَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً... 105

وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ...151

وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ... 230

وَلا تَسْتَوی الحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ... 227

ص: 261

وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ اِلّا فِي کِتابٍ مُبینٍ ...116

وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُری آمَنوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانوا یَکسِبونَ... 79

هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالمُؤمنینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِي الأرْضِ جَمیعاً ما اَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَ لِکنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ... 150

یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئنَّةُ ارْجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً...153

یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا الله وَ قُولُوا قَولاً سَدیداً ...210

یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ...157

یُصْلِحْ لَکُمْ اَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنوبَکُمْ ...210

یَوْمَئِذٍ تُحِدِّثُ اَخْبارَها بِاَنَّ رَبَّکَ اَوْحی لَها ...75

ص: 262

فهر ست روایات و دعاها

اَبیَ اللهُ لِصاحِبِ الخُلْقِ السَّیِّیءِ بالتَّوْبَةِ ...49

اِتَّقوا مِنْ غَضَبِ الحَلیمِ...142

اَثْقَلُ ما یُوضَعُ فِي المیزانِ یَوْمَ القیامَةِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ و اهلبیتهِ ...92

اِحْسانَکَ فِي حَقِّ الْغَیْرِ وَ اِساءَةَ الْغَیْرِ فِي حَقِّکَ... 198

اَدَّبَنی رَبّی وَ أَحْسَنَ تَأْدیبی ... 26

اِذا اَحَبَّ اللهُ عَبْداً لَمْ یَضُرُّهُ ذَنْبٌ ... 223

اِذَا اسْتَوْلیٰ عَلَیْکَ الْغَضَبُ فَغَیِّرْ مَکانَکَ وَ اِلّا اَلْقَیْتُکَ فِي الْفِتْنَةِ ... 186

اِذا جاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ فَزَوِّجُوهُ اِلّا تَفْعَلُوا تَکُنْ فَتَنَةٌ فِي الاَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیر ... 40

اِذا دَعا اَحَدُکُمْ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلاةِ عَلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله مَقْبُولَةٌ وَ لَمْ یَکُنِ اللهُ لِیَقْبَلَ بَعْضاً وَ یَرُدَّ بَعْضاً ... 217

اِذا لَقِیْتُمْ إخوانَکُمْ فَتَصافَحُوا وَ اَظْهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَ الْبِشْرَ تَتَفرَّقُوا و ما عَلَیْکُمْ مِنْ الاَوْزار قَدْ ذَهَبَ ... 244

اِذا مُنِعَتِ الزَّکاةُ مَنَعَتِ الأرْضُ بَرَکاتِها ... 80

اِذْهَبْ و لا تَغْضَبْ ... 149

ص: 263

الإسْتِکْبارُ هُوَ اَوَّلُ مَعْصیۀٍ عُصِیَ اللهُ بِها. قال علیه السلام: فَقال اِبلیسُ رَبِّ اُعْفُنی مِنَ السّجودِ لآدَمَ وَ اَنَا اَعْبُدُکَ عِبادَةً لَم یَعْبُدْکَها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقالَ جَلَّ جَلالُهُ لا حاجَةَ لی فی عِبادَتِکَ اِنّما عِبادتی مِنْ حَیْثُ اُریدُ لا مِنْ حَیْثُ تُریدُ ... 97

اَسْرَقُ النّاسِ الّذی یَسْرِقُ مِنْ صَلاتِهِ ... 86

اَشْبَهُکُمْ بی اَحْسَنُکُمْ خُلْقاً ... 30

اَشَدُّ الأشْیاءِ غَضَبُ الله عَزَّوَجَلَّ ... 129

اِطْعامُ الطَّعامِ وَ اِطیابُ الْکَلامِ ... 215

اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح ... 221و 222

اَفْضَلُ الدُّعاءِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ الدُّعاءُ لِلإخوانِ ثُمَّ الدُّعاءُ لِنَفْسِکَ فیما اَحْبَبْتَ ... 112

اَفْضَلُ ما یوزَنُ فِي الْمیزان حُسنُ الخُلْقِ وَ السَّخاءِ وَ لَمّا خَلَقَ اللهُ تعالی الایمانَ قالَ اللّهُمَّ قَوِّنی فَقَوّاهُ بِحُسْنِ الخُلْقِ وَ السَّخاء وَ لَمّا خَلَقَ اللهُ الْکُفْرَ قالَ اللّهُمَّ قَوِّنی فَقَوّاهُ بِالْبُخْلِ وَ سُوءِ الخُلْقِ ... 36

اَفْضَلُکُمْ ایماناً اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً ... 141

اَکْمَلُکُمْ اِیماناً اَحْسَنُکُمْ اَخلاقاً ... 113 و 141

اَلا فَمَنْ زارَنی فی غُرْبَتی بِطُوسٍ کانَ مَعَی فِي دَرَجَتی یَوْمَ القِیامَةِ مَغفوراً لَهُ ... 162

اَلْاِسلامُ حُسْنُ الخُلْقِ ... 17 و 35

اَلبَشاشَةُ فَخُّ المَوَدَّةُ ... 245

اَلدُّعاءُ اَفْضَلُ مِنْ قَراءَةِ الْقُرآنِ لِاَنَّ اللهَ عَزَّوجلَّ قالَ: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّی لَو لا دُعائُکُمْ ... 112

اَلْغَضَبُ نارُ الْقُلُوبُ ... 120

ص: 264

اَلْغَضَبُ یُثیرُکَوامِنَ الْحِقْدِ ... 119

اَلغِیبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ ... 172

اَلْقِ اَخاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ ... 239

اَلْکِبْرُ وَ التَّجَبُّرُ وَ مَحْقِرَةُ النّاسِ ... 184

اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی ... 25

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْألُکَ الْعَفْوَ وَ الْعافِیَةَ وَ المُعافاةَ فِي الدُّنیا وَ الآخِرَةِ ... 165

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلیِّ بْنِ مُوسی الَّذی ارْتَضَیْتَهُ وَ رَضَّیتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِک ... 250

اَللّهُمَّ قِنی شُحَّ نَفْسی ... 38

اَلمُؤْمِنُ ... سَهْلُ الخَلیقَةِ لَیِّنُ الْعَریکَةِ ... 169

اَمَّا الجَبَلُ فَهُوَ الْغَضَبُ، اِنَّ الْعَبْدَ اِذا غَضِبَ لَمْ یَرَ نَفْسَهُ وَ جَهِلَ قَدْرَهُ مِن عِظَمِ الْغَضَبِ فَاِذا حَفِظَ نَفْسَهُ وَ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ سَکَنَ غَضَبُهُ کانَتْ عاقِبَتُهُ کَاللُّقْمَةِ الطَّیِّبَةِ الَّتی اَکَلْتَها ... 156

اَمَّا المُؤْمِنونَ فَیَبْسُطُ لهُمْ وَجْهَهُ وَ بِشْرَهُ وَ أَمَّا المُخالِفُون فَیُکَلِّمُهُمْ بِالمُداراةِ لِاجْتِذابِهِمْ إِلَی الإِیمانِ، فَإِنْ یَیْأَسْ مِنْ ذلِکَ یَکُفُّ شُرُورَهُمْ عَنْ نَفْسِهِ وَ عَنْ إِخْوانِهِ المُؤْمِنینَ ... 234

اَمّا اَنَا لَمْ اَسْجُدْ لَهُ حَیّاً اَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً ... 100

اِنَّ اَحْسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنِ ... 96

اِنَّ اَحْسَنَ ما یَألَفُ بِهِ النّاسُ قُلُوبَ أَوِدّائِهِمْ وَ نَفَوْا بِهِ الضِّغْنَ عَنْ قُلُوبِ اَعْدائِهِمْ حُسْنُ الْبِشْرِ عِنْدَ لِقائِهِم وَ التَّفَقُّدُ فِي غَیْبَتِهِمْ وَ الْبَشاشَةُ بِهِمْ عِنْدَ حُضورِهِمْ ... 255

اِنْ اُصِبْتَ بِمُصیبَةٍ فِي نَفْسِکَ اَوْ فِي مالِکَ اَوْ فِي وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ بِرَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَاِنَّ الخَلائِقَ لَمْ یُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ ... 107

اِنَّ اَقْرَبَکُمْ مِنّی مَجْلِساً یَوْمَ القیامَةِ اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً ... 141

ص: 265

اِنَّ الخُلْقَ مَنیحَةٌ یَمْنَحُهَا اللهُ عَزَّوَجَلَّ خَلْقَهُ فَمِنْهُ سَجیّۀٌ وَ مِنْهُ نِیَّةٌ ... 143

اِنَّ الرَّجُلَ مِنْ شیعَتِنا لَیَمُرُّ بِالْبُقَعَةِ مِنْ بِقاعِ الْاَرْضِ فَیُصَلّی عَلَیْها اَوْ یَمْشی عَلَیها فَتَفْتَخِرُ تِلْکَ البُقْعَةِ عَلَی البِقاعِ الَّتی حَوْلَها فَتَقُولُ مَرَّ عَلَیَّ رَجُلٌ مِنْ شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ... 75

اِنَّ العاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ ... 197

اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الآخِرَةِ وَ شَرَفَ المَنازِلِ وَ اِنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَةِ ... 91 و 102

اِنَّ الغَضبَ مِنَ الشَّیطانِ وَ اَنَّ الشَّیطان خُلِقَ مِنَ النّارِ وَ اِنّما یُطفِئُ النّارَ الْماءُ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ ... 186

اِنَّ اللهَ تبارَکَ و تعالی لَیُعْطی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلی حُسْنِ الخُلْقِ کَما یُعطی المُجاهِدَ فی سبیلِ الله یَغْدُو عَلَیْهِ و یَروحُ ... 101

اِنَّ اللهَ لَیَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِه ... 22

اِنَّ المُؤمِنینَ اِذا التَقَیا فَتَصافَحا اَقْبَلَ اللهُ عَزَّوجلَّ عَلَیهما بِوَجهِهِ وَ تَساقَطَتْ عَنْهُمَا الذُّنوبُ کَما یَتَساقَطُ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ ... 196

اِنَّ المَلائِکَةَ کَانَتْ بِلا رِداءٍ وَ لا حِذاءٍ فَتَأسَّیْتُ بِها ... 87

اَنَّ تَوْبَتَهُ اَنْ یَأتِیَ قَبْرَ آدَمَ فَیَسْجُدَ لَهُ ... 100

اِنَّ حُسْنَ الخُلْقِ یَبْلُغُ بِصاحِبِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ ... 101

اِنّ سَعْداً اَصابَتْهُ ضَمَّةٌ ... 88

اِنَّ عَلَی بْنَ عُبَیدِ الله وَ امْرَأتَهُ وَ وُلْدَهُ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ ... 159

اِنَّ فُلانَةَ تَصُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّیلَ وَ هِیَ سَیِّئَةُ الخُلْقِ تُؤْذی جیرانَها بِلِسانها فقالَ لاخَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ ... 80

ص: 266

اِنَّ فِي التَّوراۀ مَکتوباً یَا ابْنَ آدَمَ اذْکُرنی حینَ تَغْضَبُ اَذْکُرْکَ عِنْدَ غَضَبی فَلا اَمْحَقَکَ فیمَنْ اَمْحقُ ... 183

اِنْ کُنْتَ صَدَقْتَ غَفَرَ اللهُ لَها وَ اِنْ کُنْتَ کَذَبْتَ غَفَرَ اللهُ لَکَ ... 226

اِنَّ لِاَهْلِ الجَنَّةِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ وَجهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطیۀٌ ... 226

اِنّ مِنْ تَمامِ التَّحیَّةِ لِلمُقیمِ المُصافَحَةَ وَ تَمامِ التَّسلیمِ عَلی المُسافِرِ المُعانَقَة ... 195

اِنَّ وَلَدَ عَلیٍّ وَ فاطِمَةَ عَلَیها السلام اذا عَرَّفَهُم اللهُ هذا الاَمرَ لَمْ یکونوا کَالنّاسِ ... 159

اِنَّ هذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیطانِ تُوقَدُ فِي قَلْبِ ابنِ آدَمَ وَ اِنَّ اَحَدَکُمْ اِذا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَیْناهُ وَ انْتَفَخَتْ اَوْداجُهُ وَ دَخَلَ الشَّیطانُ فِیهِ ... 121

اِنَّ یَوْمَ الجُمُعةِ سَیِّدُ الاَیّامِ یُضاعَفُ اللهُ فیهِ الحَسَناتِ وَیْمَحُو فیه السَّیِّئاتِ وَ یَرْفَعُ فیه الدَّرجاتِ وَ یَسْتَجیبُ فیه الدَّعَواتِ وَ یَکْشِفُ فیه الْکُرُباتِ و یَقْضی فیهِ الحَوائِجَ الْعِظامِ ... 69

اِنّا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ اُمِرْنا اَنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ ... 106

اَنْتَ حَرٌّ لِوَجْهِ اللهِ ... 152

اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلّا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبیٍّ ... 29

اِنْکَبَّتْ عَلَی المَوْضِعِ الَّذی کانَ اَبوالحسن فیه جالساً تَقَبَّلَه وَ تَتَمَسَّحُ بِهِ ... 159

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاَخْلاق ... 16و19 و 33 و 144

اِنّما هِیَ اَعْمالُکُمْ تُرَدُّ اِلَیْکُمْ ... 65

اِنَّهُ کان فِي خُلْقِهِ مَعَ اَهْلِهِ سُوءًا ... 89

اِنّی اَعْلَمُ اَنَّهُ سَیَبْلی وَ یَصِلُ الْبِلی اِلَیْهِ وَلکِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ عَبْداً اِذا عَمِلَ عَمَلاً اَحْکَمَهُ ... 85

اَوْحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلی بَعْضِ اَنْبیائِهِ الخُلْقُ السَّیِّیءُ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ ... 115

ص: 267

اَوَّلُ ما یُوضَعُ فی میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ القِیامَةِ حُسْنُ خُلْقِهِ ... 35

اَیُّ شَیْءٍ اَشَدُّ مِنْ شُحِّ النَّفْسِ اِنَّ اللهَ یَقُولُ: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ المُفْلِحونَ ... 38

اَیُّها النّاسُ طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ ... 200

بِالْاِخلاصِ یَکونُ الخَلاصُ ... 204

بِاَنْ لا تَغْضَبُوا ... 130

البَشاشَةُ حِبالَةُ المَوَدَّةِ ... 245

البِشْرُ الحَسَنُ وَ طَلاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللهِ وَ عَبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَکسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ اللهِ ... 236

البِشْرُ الحَسَنُ وَ طَلاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ الله وَ عَبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَکسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ الله ... 253

بُعِثْنا عَلی شَهادَةِ اَنْ لا اِله اِلَّا اللهُ وَ عَلی الْاِقرارِ بِنُبُوَّتِکَ وَ الْوِلایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ ... 21

تَبَسُّمَ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ اَخیهِ حَسَنَهٌ ... 246

تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ ... 167

تَلَینُ جانِبَکَ وَ تُطیبُ کلامَکَ وَ تَلَقی اَخاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ ... 116 و 145 و 166

ثلاثٌ مَنْ اَتَی اللهَ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ الإنفاقُ مِنْ إِقْتارٍ وَ البِشْرُ بجمیعِ العالَمِ و الإنصافُ مِنْ نَفْسِهِ ... 257

الجَنَّةُ تَحْتَ اَقدامِ الاُمَّهاتِ ... 232

حُسْنُ الْبِشْرِ اَوَّلُ العَطاءِ و اَسْهَلُ السَّخاءِ ... 258

حُسْنُ البِشْرِ شیمَةُ کُلِّ حُرٍّ ... 256

حُسْنُ البِشْرِ مِنْ عَلائِمِ النَّجاةِ ... 257

ص: 268

حُسْنُ الخُلْقِ اَفْضَلُ الدّینِ ... 114

حُسنُ الخُلْقِ رَأسُ کُلِّ بِرٍّ ... 197

حُسنُ الخُلْقِ زِمامٌ مِنْ رَحْمَةِ الله فی اَنْفِ صاحِبِهِ وَ الزِّمامُ بِیَدِ المَلَکِ وَ المَلَکُ یَجُرُّهُ اِلَی الخَیْرِ وَ الخَیْرُ یَجُرُّهُ اِلَی الجَنَّةِ وَ سُوءُ الخُلْقِ زِمامٌ مِنْ عَذابِ الله فِي اَنْفِ صاحِبِهِ وَ الزِّمامُ بِیَدِ الشَّیْطانِ وَ الشَّیْطانُ یَجُرُّهُ اِلَی الشَّرِّ وَ الشَّرُّ یَجُرُّهُ اِلَی النّارِ ... 56

حُسْنُ الخُلْقِ مِنَ الدّینِ ... 113

حَسِّنْ مَعَ جمیعِ النّاسِ خُلُقَکَ حَتّی اِذا غِبتَ عَنْهُمْ حَنُّوا اِلَیْکَ وَ اِذا مِتَّ بَکَوْا عَلَیْکَ وَ قالوا اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَلا تکُنْ مِنَ الّذینَ یُقالُ عِنْدَ مَوْتِهِ اَلحَمْدُ للهِ رَبِّ العالمینَ ... 123

حَسَناتُ الاَبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبین ... 22

خَلَّتانِ لا تَجْتَمِعانِ فی قَلْبِ مُؤْمِنٍ سُوءُ الخُلْقِ وَ الْبُخْلُ ... 95

الخُلُقُ الحَسَنُ اَلْطَفُ شَیْءٍ فِي الدّینِ وَ اَثْقَلُ شَیْءٍ فِي الْمیزانِ وَ سُؤُ الخُلْقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ ... 68 و 70

الخَلقُ عِیالی فَأَحَبُّهُمْ اِلِیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ اَسْعاهُمْ فِي حَوائِجِهِمْ ... 208

خَمْسٌ ما اَثْقَلَهُنَّ فِي الْمیزانِ سُبحان الله وَ الحَمْدُ لله وَلا اله اِلّا الله وَ اللهُ اَکبرُ وَ الوَلَدُ الصّالح یُتَوَفّی لِمُسْلِمٍ فَیَصْبرُ وَ یَحْتَسِبُ ... 92

رُبَّ عَزیزٍ اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیلٍ اَعَزَّهُ خُلْقُهُ ... 135

الرَّجُلُ الصّالِحُ یَجیءُ بِالخَبَرِ الصّالِحِ وَ الرَّجُلُ السُّوءِ یَجیءُ بالخَبَرِ السُّوءِ ... 240

رَحِمَ الله کُلَّ سَهْلٍ طَلِقٌ ... 258

رَحِمَکَ اللهُ یا سَعْدُ فَلَقَدْ کُنْتَ شَجاً فِي حُلُوقِ الْکافِرینَ لَوْ بَقیتَ لَکَفَفْتَ الْعِجْلَ الّذی یُرادُ نَصْبُهُ فِي بَیْضَةِ الإسْلامِ کَعِجْلِ قَوْمِ مُوسی ... 83

ص: 269

السَّخِیُّ الحَسَنُ الخُلْقِ فِي کَنَفِ الله لا یَتَخَلَّی اللهُ عَنْهُ حَتّی یُدْخِلُهُ الجَنَّةَ وَ ما بَعَثَ اللهُ نبیّاً اِلّا سَخِیّاً وَ ما زَالَ اَبی یُوصینی بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الخُلْقِ حَتّی مَضی ... 111 و 114

السَّلامُ عَلَیکَ یا اَنیس النُّفُوسِ ... 161

سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدونی سَلونی عَنِ الْقُرآنِ فَاِنَّ فِي القُرانِ عِلْمَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ ... 116

سَلْهُمْ یا مُحَمَّدُ عَلی ماذا بُعِثْتُمْ ... 21

سُوءُ الخُلْقِ ذَنْبٌ لا یُغْفَرُ ... 48

سُوءُ الخُلْقِ سَیِّئَةٌ لا یَنْفَعُ مَعَها کَثْرَةُ الحَسَناتِ ... 50

شیعَتُنا مَنْ لا یَسْأَلُ النّاسَ شَیْئاً وَلَوْ ماتَ جُوعاً ... 54

صاحِبُ السَّجیَّةِ هُوَ مَجُبُولٌ لایَسْتطیعُ غَیْرَهُ وَ صاحِبُ النِّیَّةِ یَصْبِرُ عَلَی الطّاعَةِ تَصَبُّراً فَهُوَ اَفْضَلُهُما ... 143

العاقِلُ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ ... 201

عِبادَتی مِنْ حَیْثُ اُریدُ لا مِنْ حیتُ تریدُ ... 98

عُرِجَ بِالنَّبی صلی الله علیه و آله و سلم اِلَی السَّماءِ مِائَةً وَ عِشرینَ مَرَّةً ما مِنْ مَرَّةٍ اِلّا وَ قَدْ اَوْصَی اللهُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم بِوَلایَةِ عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ اَکْثَرَ مِمّا اَوْصاهُ بِالْفَرائِضِ ... 21

عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الخُلْقِ فَاِنَّ حَسَنَ الخُلْقِ فِي الجَنَّةِ لامَحالَةَ وَ ایّاکُمْ وَ سُوُءَ الخُلْقِ فَاِنَّ سَیِّیءَ الخُلْقِ فِي النّارِ لامَحالَةَ ... 47

عِنوانُ صَحیفَةِ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ ... 39

الغَضَبُ رَهَقی وَ مِصیادی وَ بِهِ أَسُدُّ خِیارَ الخَلْقِ عَنِ الجَنَّةِ وَ طَریقَها ... 148

الغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ ... 118

الغَضَبُ نارٌ مُوقِدۀٌ مَنْ کَظَمَهَ اَطْفأها وَ مَن اَطْلَقَهُ کانَ اَوَّلَ مُحْرِق بِها ... 150

الغَضَبُ یُردی صاحِبَهُ وَ یُبدی مَعایِبَهُ ... 174

ص: 270

الغَضَبُ یُفْسِد الایمانَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ العَسَلَ ... 172

فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی یُوذینی ما یُؤذِیها ... 175

فَاِنَّ المُؤْمِنَ کَالجَمَلِ الاَلوفِ حَیثُ ما قیدَ استِقادَ ... 28

فَایُّما رَجُلٍ غَضِبَ عَلی قَوْمٍ وَ هو قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْسُ الشَّیْطانِ وَ اِنْ جالِساً فَلْیَقُمْ وَ اَیُّما رَجُلٍ غَضِبَ عَلی ذی رَحِمٍ فَلْیَقُمْ اِلَیْهِ وَلْیَدُنْ مِنْهُ وَلْیَمَسُّهُ فَاِنَّ الرَّحِمَ اَذا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَتْ ... 185

فَبِمَ یُتَّقی غَضَبُ الله ... 130

فَجَعَلَ اللهُ الإیمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نَماءً فِي الرِّزْقِ وَ الصّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ وَ الحَجَّ تَشییداً لِلدّینِ ... 93

فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ الله وَ المَلائِکَةِ وَ النّاسِ اَجمَعین ... 175

فَقَد کادَ الحَلیمُ اَنْ یَکونَ نَبِیّاً ... 133 و 188

فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنا لَمْ یَرْفَعِ اللهُ لَهُ عَمَلاً ... 213

فِی سِعَةِ الأَخْلاقِ کُنُوزُ الاَرْزاقِ ... 41

فیه شِفاءٌ لِلنّاسِ ... 71

کانَ اَحْسَنَهُمْ بِشْراً وَ اَطْلَقَهُمْ وَجْهاً ... 238

کانَ اَکْثَرَ النّاسِ تَبَسُّماً ... 238

کانَ الرِّضا علیه السلام اِذا خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ کُلَّهُمْ عِنْدَهُ الصَّغیرَ وَ الْکَبیرَ فَیُحَدِّثُمْ وَ یَأنَسُ بِهِمْ وَ یُؤْنِسُهُمْ وَ کانَ علیه السلام اِذا جَلَسَ عَلَی الْمائِدةِ لایَدَعُ صَغیراً وَلا کَبیراً حَتّی السّائِسَ وَ الحَجّامَ اِلّا اَقْعَدَهُ عَلَی مائِدَتِهِ ... 160

کانَ دائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الخُلْقِ لَیِّنَ الجانِبِ ... 169

ص: 271

کانَ دائِمَ البِشْرِ سَهْلَ الخُلُقِ لَیِّنَ الجانِبِ لَیْسَ بِفَظٍّ وَلا غَلیظٍ وَلا صَخّابٍ وَلا فَحّاشٍ وَلا عَیّابٍ وَلا مَزّاجٍ وَلا مَدّاحٍ یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشْتَهی ... 216 و 218

کانَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فِي حدیثِهِ ... 259

کانَ لَطیفَ الخَلْقِ عَظیمَ الخُلُقِ لَیِّنَ الْجانِبِ ... 218

کانَتْ یَدی فی یَدِ جَبْرئیلَ علیه السلام آخُذُ حَیْثُ یَأخُذ ... 87

الْکِبْرُ وَ التَّجبَّرُ وَ مَحْقِرَةُ النّاس ... 132

کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ اَخیکَ وَ اِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسونَ قَسامَةً وَ قالَ لَکَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ وَلا تُذیعَنَّ عَلَیْهِ شَیئاً تَشینُهُ بِهِ و تَهْدِمُ بِهِ مَروُءَتَهُ فَتَکُونَ مِنَ الَّذینَ قالَ اللهُ عَزَّوَجلَّ «الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الفاحِشَةُ فِي الَّذینَ آمنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِي الدُّنیا و الآخِرَةِ» ... 224

کَلامُ العاقِلِ قُوتٌ وَ جَوابُ الجاهِلِ سُکوت ... 206

کُلُّنا واحِدٌ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنا مُحمّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ کُلُّنا مُحَمَّدٌ فلا تَفَرَّقوا بَیْنَنا ... 137

کُنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَلا صَرْعٌ فَیُحْلَبَ ... 243

کُنْتَ اَنْتَ وَ اَبوکَ اَبْغَضُ خَلْقِ الله اِلَیَّ وَ الآنَ اَنْتَ اَحَبُّ خَلْقِ الله اِلَیَّ ... 104

لا اَدَبَ مَعَ غَضَبٍ ... 173

لا بَأسَ عَلَیْکَ فَوَ اللهِ ما دَخَلْتُ اِلّا لِأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ ... 229

لا تَجْهَلْ عَلَی الْجاهِلِ فَتَکونَ مِثْلُهُ ... 215

لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیمِ ... 191

لا خَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ ... 81

لا یَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرونَ ... 24

ص: 272

لاتَنْظُرُوا اِلی طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإنَّ ذلِکَ شَیْءٌ اعتادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ استَوْحَشَ لِذلِکَ وِلکِنْ انْظرُوا اِلی صِدْقِ حَدیثِهِ وَ أداءِ اَمانَتِهِ ... 139

لاتَنْظُرُوا اِلی کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الحَجِّ وَ الزَّکاةِ وَ کَثْرَةِ المَعْروفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیلِ انْظُرُوا اِلی صِدْقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ ... 139

لِاَنَّهُ تابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فِي ذَنْبٍ اَعْظَمُ مِنْهُ ... 49

لَذَّةُ الْکِرامِ فِي الاِطْعامِ وَ لَذَّةُ اللِّئامِ فِي الطَّعامِ ... 253

لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ ... 209

لَقَدْ غَفَرَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ اَهْلِ البادَیَةِ لِکَلِمَتَینِ دَعابِهِما قالَ اللّهُمَّ اِنْ تُعَذِّبْنی فَاَهْلُ ذلِکَ اَنَا وَ اِنْ تَغْفِرْ لی فَاَهْلُ ذلِکَ اَنْتَ فَغَفَر اللهُ لَهُ ... 212

لَقَدْ وافی مِنَ المَلائِکَةِ لِلصَّلاةِ عَلَیْهِ تِسْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ وَ فِیهم جَبْرئیلُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ فقلتُ: یا جَبْرئیلُ بِما اسْتَحَقَّ صَلاتَکُمْ عَلَیْه؟ قال: بِقرائِةِ «قُلْ هُوَ الله اَحَدٌ» قائِماً وَ قاعِداً وَ راکِباً و ماشِیاً و ذاهِباً و جائیاً ... 87

لَقِیَنی جَبْرَئیل فَبَشَّرنی قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ مَنْ صَلّی عَلَیْکَ صَلَّیْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَسَجَدْتُ لِذلِکَ 236

لَمْ یُؤاخِذْ بِالجَریرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرِ ... 223

لِنْ لِمَنْ غالَظَکَ فَاِنَّهُ یُوشَکَ اَنْ یَلینَ لَکَ ... 220

لِنْ لِمَنْ غالَظَکَ فَاِنَّهُ یُوشِکُ اَن یَلینَ لَکَ وَخُذْ عَلی عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَاِنَّهُ اَحْلَی الظَّفَریْنِ ... 125

لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُم ... 200

لَوْ سَکَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ ... 121 و 206

لَوْ عَلِمَ النّاسُ کَیْفَ خَلَقَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی هذَا الخَلْقَ لَمْ یَلُمْ اَحَدٌ اَحَداً ... 59

ص: 273

لَوْ یَعْلَمُ السّائِلُ ما فِي المَسْأَلَةِ ما سَأَلَ اَحَدٌ اَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ المُعْطی ما فِي العَطِیَّةِ ما رَدَّ اَحَدٌ اَحَداً ... 53

اللّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسی اَوَّلَ کَریمَةٍ تَنْتَزِعُها مِنْ کَرائِمی وَ اَوَّلَ وَدیعَةٍ تَرْتَجِعُها مِنْ وَدائعِ نِعَمِکَ عِندی ... 193

اللّهُمَّ اذْهَبْ عَنّی غَیْظَ قَلْبی وَاغْفِر لی ذَنْبی وَ اَجِرْنی مِنْ مَضَلّات الفِتَنْ ... 180

المُؤمِنُ ... اَوْسَعُ شَیءٍ صَدْراً وَ اَذَلُّ شَیءٍ نَفْساً یَکَرهُ الرَّفْعَةَ ... 183

المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ ... 239

المُؤْمِنونَ هَیِّنون لَیِّنُونَ کَالجَمَلِ الأَنِفِ اذا قیدَ انقادَ وَ اِنْ اُنیخَ عَلی صَخْرَةٍ استَناخَ ... 167

ما اَبْیَضَّ أَسْنانُهُ ... 81

ما بالُ اَقوامٍ ... 178

ما بَدْءُ الغَضَبِ ... 132

ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبُّ اِلیَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لا اُکافِی بِها صاحِبَها ... 137 و 152

ما جُبِلَ وَلِیُّ الله اِلّا عَلَی السَّخاءِ وَ حُسْنِ الخُلْقِ ... 114

ما حَدُّ حُسْنِ الخُلْقِ ... 116

ما خَلَقَ اللهُ شَیئاً اِلّا جَعَلَ لَهُ سَیّداً ... وَ الجُمُعَةُ سَیُّدُ الأَیّامِ وَ رَمَضانُ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَ اِسْرافیلُ سَیِّدُ المَلائِکَةِ وَ آدَمُ سَیِّدُ الْبَشَرِ وَ اَنَا سَیِّدُ الْأَنْبیاءِ وَ عَلِیٌ سَیِّدُ الاَوْصیاء ... 68

ما غَضِبَ اَحَدٌ اِلّا اَشْفی عَلی جَهَنَّمَ ... 119

ما مِنْ بُقْعَةٍ اَحَبُّ اِلَی الله مِنَ المَسْعی لِاَنَّهُ یُذَلُّ فیها کُلُّ جَبّارٍ ... 94

ما مِنْ شَیءٍ اَثْقَلُ فِي المیزانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ ... 36

ما مِنْ شَیءٍ یُعْبَدُ الله بِهِ یَوْمَ الجُمُعَةِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ... 70

ما مِنْ عَمَلٍ اَفْضَلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلوةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه ... 69

ص: 274

ما مِنْ مُؤمِنٍ اِلّا وَ لَهُ مِثالٌ فِي الْعَرْشِ فَاِذَا اشْتَغَلَ بِالرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ نَحْوِهِما فَعَلَ مِثالُهُ مِثْلَ فِعْلِهِ فَعِنْدَ ذلکَ تَراهُ المَلائِکَةُ فَیُصَلُّونَ وَ یَسْتَغْفِرونَ لَهُ وَ اِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَعْصیتِهِ اَرْخَی اللهُ عَلَی مِثالِهِ لِئَلّا تَطَّلِعَ المَلائِکَةُ عَلَیْها فَهذا تَأویلُ «یا مَنْ اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح» یا من اَظْهَر الجَمیل و سَتَر القَبیح». ... 222

ما یَمُوتُ مُوالٍ لَنا مُبْغِضٌ لِأَعْدائِنا اِلّا وَ تَحْضُرُهُ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله وَ اَمْیرُالمُؤْمِنینَ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ صلوات الله علیهم فَیَرَوْنَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ وَ اِنْ کانَ غَیْرَ مُوالٍ لَنا یَراهُمْ بِحَیْثُ یَسُوؤُهُ ... 248

ما یُوضَعُ فِي میزانِ امْرِیءٍ یَوْمَ القیامَةِ اَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الخُلْقِ ... 92

ماحَدُّ حُسْنِ الخُلْقِ ... 145

مَعاشِرَ الشّیعَةِ کُونوا لَنا زَیناً وَلا تَکُونوا عَلَینا شَیْناً قُولوا لِلنّاسِ حُسْناً اِحْفَظُوا اَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوها عَنِ الفُضُولِ و قَبیحِ القَوْلِ ... 233

مَکْتُوبٌ فِي التَّوراةِ ابْنُ آدَمَ کُنْ کَیْفَ شِئْتَ کَما تَدینُ تُدانُ ... 219

مَنْ آذی مُؤمناً بَغیرِ حَقٍّ فَکَاَنَّما هَدَمَ مَکَةَ وَ بَیْتَ الله المَعْمورَ عَشْرَ مَرّاتٍ ... 66

مَن آذی مُؤمِناً فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذی الله ... 67

مَنْ آذی مُؤمِناً فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَی اللهَ وَ مَنْ آذَی اللهَ فَهُوَ مَلْعونٌ فِي التَّوراةِ وَ الاِنْجیلِ وَ الزَّبورِ وَ الفُرْقانِ ... 174

مَنْ آذی مُؤمِناً وَلَوْ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ جاءَ یَوْمَ الْقیامَةِ مَکتوباً بَیْنَ عَیْنَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَةِ الله وَ کانَ کَمَنْ هَدَمَ الْکَعَبَةَ وَ الْبَیْتَ المُقَدَّسَ وَ قَتَلَ عَشَرَةَ آلافٍ مِنَ المَلائِکَةِ ... 67

مَنْ اَدْخَلَ عَلی مُؤمِنٍ سُروراً فَقَدْ اَدْخَلَ عَلی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله ... 176

مَنْ اَدْخَلَ عَلی مُؤمِنٍ سُروراً فَقَدْ اَدَخَلَهُ عَلَی الله ... 176

مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَءَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ ... 15

ص: 275

مِنْ اَشْرَفِ اَعمال الکَریمِ غَفْلَتُهُ عَمّا یَعْلَمُ ... 147 و 199

مَنْ اَکْرَمَ اَخاهُ المُؤمِنِ فَقَدْ اَکَرَمَ اللهَ تعالی ... 176

مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ اَرْبَعینَ یَوْماً ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ ساءَ خُلْقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ وَ مَنْ عَذَّبَ نَفْسَهُ فَاِذِّنوا فِي اُذُنِهِ ... 131

مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ کَثُرَ مَحِبُّوهُ وَ آنَسِتِ النُفُوسُ بِهِ ... 108

مَنْ ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفُسَه ... 72

مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ ... 212

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً فَتَحَ اللهُ عَلَیهِ باباً مِنَ العافِیَةِ ... 165

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً لَمْ یَبْقَ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةً ... 164

مَنْ صَلَّی عَلَیْکَ مَرَّةً صَلَّی اللهُ بِها عَلَیْهِ عَشْراً ... 237

مَنْ عَظُمَتْ عِنْدَهُ مُصیبَةٌ فَلْیَذْکُرْ مُصیبَتَهُ بِی فَاِنَّها سَتَهُونُ عَلَیْهِ ... 108

مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَرْکَبَهُ ... 59

مَنْ قالَ «سُبحانَ الله » غَرَسَ اللهُ لَه بهِا شَجَرۀً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «اَلحَمْدُلله» غَرَسَ اللهُ لَه بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «لا اِله اِلا الله» غَرَسَ اللهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ وَ مَنْ قالَ «اللهُ اکبر» غَرَسَ اللهُ لَهُ شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ سبحان الله الحمدلله لا اله الا الله الله اکبر ... 72

مَنْ کانَ سَیِّیءَ الخُلْقِ وَ الجِوارِ فَلا یَصْحَبُنا ... 46

مَنْ کَظَمَ غَیظاً وَ هُوَ قادِرٌ عَلیٰ إِنْفاذِهِ وَ حَلُمَ عَنْهُ اَعْطاهُ اللهُ أَجْرَ شَهیدٍ ... 154

مَنْ کَظَمَ غَیْظَهُ وَلَو شاءَ اَنْ یُمْضیَهُ اَمْضاهُ مَلَأَ اللهُ قَلْبَهُ یَوْمَ القِیامَةِ رِضاهُ ... 153

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ القیامَةِ ... 164 و 182

مَنْ لانَتْ کَلِمَتُهُ وَجَبَتْ مُحَبَّتُهُ ... 110

مِنْ هَوانِ الدُّنیا عَلیَ الله اَنَّهُ لا یُعْصی اِلّا فیها وَلا یَنالُ ما عِنْدَهُ اِلّا بِتَرْکِها ... 32

ص: 276

النَّظَرُ فی ثَلاثَةِ اَشیاءَ عِبادَةٌ: النَّظَرُ فِي وَجْهِ الوَالِدَیْنِ وَ فی المُصْحَفِ وَ فِي الْبَحْرِ ... 246

وَ ادْرَأْ عَنّی مُنْکراً وَ نَکیراً وَ اَرِعَینی مُبَشِّراً وَ بَشیراً ... 221

وَ الأمْرَ بِالمَعروفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ ... 94

وَ البابُ المُبْتَلی بِهِ النّاسُ مَنْ أتاکُمْ نَجا وَ مَنْ لَمْ یَأتِکُمْ هَلَکَ ... 158

وَ الله الَّذی لا اِلهَ اِلّا هو سَمِعْتُ رَسولَ الله صلی الله علیه و اله یَقُولُ: عِنوانُ صَحیفَةِ المُؤْمِنِ حُبُّ عَلیِّ بْنِ اَبی طالبٍ علیه السلام ... 40

وَ اَمّا اَمْوالُکُمْ فَلا نَقْبِلُها اِلّا لِتَطَهَّرُوا ... 95

وَ اِنْ جالَسَک یَهودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ ... 124

وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عیسَی بْنِ مَرْیَمَ عَلَیه السلام فَلَقَدْ کانَ یَتَوَسَّدُ الحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الخَشِنَ وَ یَأکُلُ الخَشِبَ وَ کانَ إدامُهُ الجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّیلِ الْقَمَرَ وَ ظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَهَا َو فاکِهَتُهُ وَ رَیحانُهُ ما تُنْبِتُ الْاَرْضُ لِلْبَهائِمِ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَلا مالٌ یَلْفِتُهُ وَلا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دابَّتُهُ رِجْلاهُ وَ خادِمُهُ یَداهُ ... 128

وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ ... 166

وَ لَقَدْ اَمُرُّ عَلَی اللَّئیم یَسُبُّنی فَمَضیْتُ ثَمَّةَ قُلْتُ لا یَعْنینی ... 146

وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیل اَثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لی فی کُلِّ یَومٍ مِنْ اَخْلاقِهِ عِلْماً وَ یَأمُرُنی بِالاقتداءِ بِهِ ... 27

و ما بَدْءُ الغَضَبِ ... 184

وَ ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ شَیْئاً اَحْسَنَ مِنَ الکلام وَلا اقبح مِنْهُ بِالْکَلامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ وَ اعْلَمْ اَن الْکَلامَ فِي وَثاقِکَ مالَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَاِذا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثاقِهِ فَاخْزَنْ لِسانَکَ کَما تَخْزُنُ ذَهَبَکَ فَاِنَّ اللِّسانَ کَلْبٌ عَقُورٌ فَاِنْ اَنْتَ خَلَّیْتَهُ عَقَرَ وَ

ص: 277

رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ سَیَّبَ عِذارَهُ قادَهُ اِلی کُلِّ کریمَةٍ وَ فَضیحَةٍ ثُمَّ لَمْ یَخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ اِلّا عَلی مَقْتٍ مِنَ الله عزّوجَلّ وَ ذَمِّ النّاسِ ... 211

وَ مُنتَهی الْحِلْمِ ... 146

وَاحْذَرِ الغَضَبَ فَاِنَّهُ جُنْدٌ عَظیمٌ مِنْ جُنُودِ ابلیس ... 173

وَجَبَتْ مَحَبَّةُ الله عَزَّوَجَلَّ عَلی مَنْ اُغْضِبَ فَحَلِمَ ... 130 و 189

وَضَعَنی فی حَجْرِهِ وَ اَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی اِلی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنی فی فِراشِهِ وَ یُمِسُّنی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنی عَرْفَهُ وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنیهِ ... 27

وَعَدْلُکَ مُهْلِکی ... 192

وَلا عَیْشَ اَلذُّ مِنْ حُسْنِ الخُلقِ ... 102

وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَأکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُموهُ ... 171

وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَولِ ... 167

وَلَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ صلی الله علیه و آله مِنْ لَدُنْ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ المکارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ ... 26

وَلکِنْ اِیّاکُمْ اَنْ تُرْسِلُوا عَلَیْها نیراناً فَتُحْرِقُوها وَ ذلِکَ اِنَّ اللهَ عَزّوَجَلَّ یَقُولُ: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلوا اَعْمالَکُمْ ... 73

هذا مِمَّن جَرَّهُ حُسْنُ خُلْقِهِ وَ سَخاؤُهُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ ... 38

هَوِّنْ عَلَیْکَ ... 169

یا اَباذَر، الدُّنیا مَلْعُونَةٌ وَ مَلْعُونٌ ما فیها اِلّا مَا ابْتُغِیَ بِهِ وَجْهُ الله وَ ما مِنْ شَیءٍ اَبْغَضُ اِلیَ الله تَعالی مِنَ الدُّنیا خَلَقَها ثُمَّ اَعْرَضَ عَنْها فَلَمْ یَنْظُرْ اِلَیْها وَلا یَنْظُرُ إلَیها حَتّی تَقومَ السّاعَةٌ ... 32

ص: 278

یا اَخی اِنَّکَ قَدْ وَقَفْتَ عَلَیَّ آنِفاً فَقُلْتَ وَ قُلْتَ فَاِنْ کُنْتَ قُلْتَ ما فِیَّ فَاَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْهُ وَ اِنْ کُنْتَ قُلْتَ ما لَیْسَ فِیَّ فَغَفَر اللهُ لَکَ ... 230

یا اُمَّ سَعْدٍ مَهْ لا تَجْزِمی عَلی رَبِّکِ فَاِنَّ سَعْداً قَدْ اَصابَتْهُ ضَمَّةٌ ... 87

یا بُنَیَّ اِنَّ اللهَ جَلّ جَلاله لَمّا اَخْرَجَنی مِنْ جَوارِهِ عَهِدَ اِلیَّ وَ قالَ اَقْلِلْ کَلامَکَ تَرْجِعُ اِلی جَواری ... 207

یا بَنی عَبْدِ المُطَّلِبِ اِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِکُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ ... 254

یا رَبِّ هُوَ حَقّی قَدْ وَهَبْتُهُ وَ اَنْتَ اَجْوَدُ مِنّی وَ اَکْرَمُ فَهَبْهُ لی وَلا تُؤاخِذْهُ بی وَلا تَقایِسْهُ ... 228

یا رَسولَ الله، ما الدّینُ ... 34

یا سَعْدُ هَنیئاً لَکَ الجَنَّةَ ... 86

یا عَزیزُ یا غَفّارُ اِغْفِرْ ذُنوبی وَ ذُنوبَ جَمیعِ المُؤمنینَ وَ المُؤمِناتِ فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنوبَ اِلّا اَنْتَ ... 191

یا مُبْتَدِءً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها ... 251

یا مُحَمَّدُ اِحْمَلْ بَعیریَّ هذینِ مِنْ مالِ اللهِ الَّذی عِنْدَکَ فَاِنَّکَ لا تَحْمِلُ لِی مِنْ مالِکَ وَ لا مالِ اَبیکَ ... 43

یا مُحَمَّد اِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقولُ: لا تَقْتُلْهُ فَاِنَّهُ حَسَنُ الخُلْقِ سَخِیٌّ فِي قَوْمِهِ ... 37

یا مُعَلِّمَ الخَیْرِ عَلِّمْنا اَیُّ الأشْیاءِ اَشَدُّ ... 129

یا مَنْ اَظْهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ ... 201

یا هِشامُ لَو کانَ فِي یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ فِي یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ وَلَوْ کانَ فی یَدِکَ لُؤلُؤَةٌ وَ قالَ النّاس إنَّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤلُؤۀٌ ... 106

ص: 279

یَابْنَ لاوی لا تَزِدْنی مِن کَلامِکَ ... 54و 55

یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشْتَهی ... 198

یَجِبُ لِلْمُؤمِنِ عَلَی المُؤمِنِ اَنْ یَسْتُرَ عَلَیهِ سَبْعینَ کَبیرۀً ... 223

ص: 280

فهرست منابع

1-قرآن

2-اثبات الهدی بالنصوص و المعجزات / شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425 ق.

3-الاحتجاج علی اهل اللجاج / احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.

4-الاختصاص / مفید، محمد بن محمد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.

5-ارشاد القلوب الی الصواب / حسن بن محمد دیلمی، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1412 ق.

6-الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد / مفید، محمد بن محمد، کنگرة شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.

7-اعلام الدین فی صفات المؤمنین / دیلمی، حسن بن محمد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

8-الاقبال بالاعمال الحسنة / علی بن موسی، ابن طاووس، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1386 ش.

9-الامالی للصدوق / محمد بن علی بن بابویه، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

10-الامالی للطوسی / محمد بن الحسن طوسی، دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 ق.

ص: 281

11-بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار / محمد باقربن محمد تقی مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

12-البرهان فی تفسیر القرآن / سید هاشم بن سلیمان بحرانی، مؤسسة بعثه، قم، چاپ اول،1374 ش.

13-بشارت المصطفی لشیعة المرتضی / طبری آملی، عماد الدین ابی جعفر محمد بن ابی القاسم، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ دوم، 1383 ق.

14-بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام / صفار، محمد بن حسن، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

15-البلد الامین و الدرع الحصین / ابراهیم بن علی عاملی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1418 ق.

16-تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة / مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.

17-تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله و سلم / حسن بن علی بن شعبه حرانی، جامعة مدرسین، قم، چاپ دوم، 1404 ق - 1363 ش.

18-تصنیف غررالحکم و دررالکلم / عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، دفتر تبلیغات، قم، چاپ اول،1366 ش.

19-تفسیر الصافی / محسن فیض کاشانی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1412 ق - 1991 م.

20-تفسیر العیاشی / محمد بن مسعود عیاشی، المطبعة العملیة، تهران، چاپ اول،1380 ق.

21-تفسیر القمی / علی بن ابراهیم قمی، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.

22-التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام / حسن بن علی علیه السلام ، امام یازدهم، مدرسة الامام المهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1409 ق.

ص: 282

23-تفسیر روح البیان / حقی بروسوی، اسماعیل، دارالفکر، بیروت.

24-تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب / محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1369 ش.

25-تفسیر نور الثقلین / عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی، اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق.

26-توحید المفضل / مفضل بن عمر، داوری، قم، چاپ سوم.

27-التوحید للصدوق / محمد بن علی بن بابویه، جامعة مدرسین، قم، چاپ اول، 1398 ق.

28-ثواب الاعمال و عقاب الاعمال / محمد بن علی بن بابویه، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ روم، 1406 ق.

29-جامع احادیث الشیعة / بروجردی، آقا حسین، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، چاپ اول،1386 ش.

30-جامع الاخبار / محمدبن محمد شعیری، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول.

31-جامع السعادات / ملا محمد مهدی نراقی، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، قم.

32-جامع الشواهد / محمد باقر الشریف الاردکانی، کتابفروشی مصطفوی، تهران، 1379 ق.

33-الجعفریات (الاشعثیات) / محمد بن محمد بن اشعث، مکتبة النینوی الحدیثة، تهران، چاپ اول.

34-الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة / شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، انتشارات دهقان، تهران، چاپ سوم، 1380ش.

35-حکایت های شنیدنی / محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1378 ش.

ص: 283

36-الخصال / محمد بن علی بن بابویه، نسیم کوثر، قم، چاپ اول، 1382 ش.

37-در محضر علامه طباطبایی / محمد حسین رخشاد، سماء قلم، قم، چاپ ششم، 1386 ش.

38-الدعوات / قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، انتشارات مدرسة امام مهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1407 ق.

39-دیوان خواجه حافظ شیرازی / به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، انتشارات جاویدان، تهران، 13588 ش.

40-روضة الواعظین و بصیرة المتعظین / فتال نیشابوری، محمد بن احمد، انتشارات رضی، قم، چاپ اول،1375 ش.

41-الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام / ابن شاذان قمی، ابوالفضل شاذان بن جبرئیل، مکتبة الامین، قم،1423 ق.

42-ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار / نعمت الله بن عبدالله جزائری، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، چاپ اول، 1427 ق - 2006 م.

43-ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین / کبیر مدنی، سید علی خان بن احمد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.

44-الزهد / کوفی اهوازی، حسین بن سعید، المطبعة العلمیة، قم، چاپ دوم، 1402 ق.

45-سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار / شیخ عباس قمی، دارالاسوة، چاپ اول، 1414 ق.

46-شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم / محمد بن حسین، آقا جمال خوانساری، دانشگاه تهران، تهران، چاپ چهارم، 1366ش.

47-شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید / عبدالحمید بن هبة الله (ابن ابی الحدید)، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق.

ص: 284

48-شرح و فضائل صلوات / احمد بن محمد الحسینی اردکانی، میقات، تهران، چاپ پنجم، 1378 ش.

49-شواهد التنزیل لقواعد التفضیل / حسکانی، عبید الله بن عبدالله، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1411 ق.

50-صحیفة الامام الرضا علیه السلام / علی بن موسی، امام هشتم علیه السلام ، کنگره جهانی امام رضا علیه السلام ، مشهد، چاپ اول، 1406 ق.

51-عدة الداعی و نجاح الساعی / ابن فهد حلی، احمد بن محمد، دارالکتب الاسلامی، چاپ اول،1497 ق.

52-العروة الوثقی / السید محمد کاظم الطباطبایی الیزدی، مکتب وکلاء الامام الخمینی (ره)، بیروت، چاپ اول، 1410 ق - 1990م.

53-علل الشرایع / ابن بابویه، محمد بن علی، داوری، قم، چاپ اول، 1385 ش.

54-عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار / ابن بطریق، یحیی بن حسن، جماعة المدرسین، قم، چاپ اول، 1497 ق.

55-عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة / ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، دار سید الشهداء اللنشر، قم، چاپ اول، 1405 ق.

56-عیون اخبار الرضا علیه السلام / ابن بابویه، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

57-عیون الحکم و المواعظ / علی بن محمد لیثی واسطی، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1376 ش.

58-غررالحکم و دررالکلم / عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، دارالکتاب الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1410 ق.

59-فضائل پنج تن به نقل از صحاح سته / محمد باقر ساعدی.

ص: 285

60-الفقه منسوب للامام رضا علیه السلام / منسوب به علی بن موسی، امام هشتم علیه السلام ، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، مشهد، چاپ اول، 1406 ق.

61-قرب الاسناد / حمیری، عبد الله بن جعفر، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1413 ق.

62-الکافی / محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

63-کتاب ابلیس / حاج ملا اسماعیل سبزواری، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1377ش.

64-کشف الغمة فی معرفة الائمة / علی بن عیسی اربلی، بنی هاشم، تبریز، چاپ اول، 1381 ق.

65-کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام / علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1411 ق.

66-کمال الدین و تمام النعمة / محمد بن علی بن بابویه، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.

67-المؤمن / حسین بن سعید کوفی اهوازی، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام ، قم، 1404 ق.

68-مثنوی معنوی / جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، به کوشش و اهتمام رینولدالین نیکلسون، نشر طلوع، تهران، 1373 ش.

69-مجموعة ورام / ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی، مکتبة فقیه، قم، چاپ اول، 1410 ق.

70-المحاسن / احمد بن محمد بن خالد برقی، دارالکتب الاسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371 ق.

ص: 286

71-المحجة البیضاء / ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ چهارم،1417 ق.

72-مرآة الرشاد / شیخ عبدالله المامقانی، مطبعة الخیام، قم، چاپ پنجم، 1403 ق.

73-مرآة العقول فی شرح الاخبار آل الرسول / محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404 ق.

74-مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل / حسین بن محمد تقی نوری، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

75-مسند ابویعلی / احمد بن علی، دارالمأمون، دمشق، 1404 ق.

76-مشکاة الانوار فی غررالاخبار / علی بن حسن طبرسی، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ دوم، 1385 ق - 1344 ش.

77-مصباح الشریعة / منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام ، امام ششم، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400 ق.

78-مفاتیح الجنان / حاج شیخ عباس قمی، قدسیان، قم، چاپ اول، 1389 ش.

79-مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیلة من الواجبات و المستحبات / محمد بن حسین (شیخ بهایی)، نشر دارالاضواء، بیروت، چاپ اول، 1405 ق.

80-المقنع / ابن بابویه، محمد بن علی (صدوق)، مؤسسة امام مهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1415 ق.

81-مکاتیب الائمة علیهم السلام / احمدی میانجی، علی، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1426 ق.

82-مکارم الاخلاق / حسن بن فضل طبرسی، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412 ق - 1370 ش.

83-من لایحضره الفقیه / محمد بن علی بن بابویه، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

ص: 287

84-المناقب / علی، محمد بن علی بن الحسین، دلیل ما، قم، چاپ اول، 1428 ق.

85-مناقب آل ابی طالب علیه السلام / محمد بن علی (ابن شهر آشوب مازندرانی)، علامه، قم، چاپ اول، 1379 ش.

86-منتهی الامال / شیخ عباس قمی، مؤسسة انتشارات هجرت، چاپ پانزدهم، 1382.

87-منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة / میرزا حبیب الله هاشمی خویی، مکتبة الاسلامیة، تهران، 1400 ق.

88-منهج الصادقین / مولی فتح الله کاشانی، چاپ افست، تهران، 1347 ش.

89-منیة المرید / شهید ثانی، زین الدین بن علی، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.

90-میزان الحکمة / محمد الری شهری، مؤسسة دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1416 ق.

91-نزهة الناظر و تنبیة الخاطر / حلوانی، حسین بن حمد بن حسن بن نصر، مدرسة الامام المهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

92-النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین / جزایری، نعمت الله بن عبدالله، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق.

93-نهج البلاغة / ترجمه محمدرضا آشتیانی و محمد جعفر امامی، نشر امام علی علیه السلام ، قم،1369 ش.

94-نهج الفصاحة / پاینده، ابوالقاسم، دنیای دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382 ش.

95-الوافی / فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، کتابخانة امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، اصفهان، چاپ اول، 1406 ق.

96-وسائل الشیعه / محمد بن حسن (شیخ حر عاملی)، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1409 ق.

ص: 288

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109