این جا کربلاست جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:بحرینی، سیدمجتبی، 1325 -

عنوان و نام پديدآور:این جا کربلاست [کتاب]/ نگارش سیدمجتبی بحرینی.

مشخصات نشر:مشهد: یوسف فاطمه، 1389 -

مشخصات ظاهری:3ج.

شابک:150000 ریال: دوره: 978-964-2803-33-0 ؛ ج.1: 978-964-2803-30-9 ؛ ج.3 978-964-2803-33-0 :

يادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1389).

یادداشت:کتابنامه.

مندرجات:ج.1. تفسیر و حدیث ، تاریخ و جغرافی.-ج.2روایت، درایت و زیارت.- ج.3. آداب و ادب، بینش و معرفت.

موضوع:بحرینی، مجتبی، 1325 - -- خاطرات

موضوع:زیارتگاه های اسلامی -- عراق

موضوع:زیارتگاه های اسلامی -- عراق -- کربلا

رده بندی کنگره:DS70/6/ب3الف9 1389

رده بندی دیویی:956/75

شماره کتابشناسی ملی:2453905

ص :1

اشاره

ص :2

اين جا كربلاست

كتاب سوم آداب و ادب، بينش و معرفت

نگارش

سيد مجتبى بحرينى

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

فهرست

پيشگفتار 17

يادداشت سفر 19

بخش نخست ادب زائر و آداب زيارت 25-124

آداب حضور 27

حضور در محضر مظاهر اتمّ 29

آداب حضور در تحيّة الزائر: 30

آداب حضور در تحفة الزائر 35

دعاى بعد از زيارت 36

آداب حضور در هدية الزائرين 38

اقرارى تلخ و بيم غضب 41

آداب خاص زيارت امام حسين عليه السّلام 44

ص:7

سه روز روزه بگيريم 44

در آغاز و در طول سفر دعا بخوانيم 45

آيات و سوره هايى از قرآن بخوانيم 46

پيرايه به خود نگيريم 46

در هر حال دعا بخوانيم 46

با سكينه و وقار باشيم 48

مدرسۀ معرفت و كلاس بينش 51

بر در حرم محترم بايستيم 52

اين زيارت را بخوانيم 54

لبيك داعى اللّه 56

پيش روى مبارك بخوانيم 57

نزديك قبر مطهّر بخوانيم 59

در مقام تفديه برآييم 61

توضيحى در اين جملات 62

در حال استلام قبر شريف بگوييم 63

گونۀ راست بر قبر بگذاريم و بگوييم 64

سپس دستور داده اند كه عرض كنيم 65

پس از آن اين دعا را بخوانيم 66

طرف چپ صورت را بگذاريم بگوييم 67

لعنى جامع 68

تسبيح امير المؤمنين عليه السّلام در بالاى سر مبارك 68

تسبيح حضرت زهرا عليها السّلام در پايين پاى مبارك 70

زيارت على بن الحسين عليهما السّلام 70

ص:8

پدر خون پسر جوانش را به آسمان مى پاشد 72

نماز زيارت و دعاى بعد از آن 72

خود را بر قبر شريف افكنده و بگوييم 74

اين دعا را بخوانيم 75

زيارت اصحاب سيد الشهداء عليه السّلام 76

اطراف حاير شريف بگرديم و بگوييم 78

پشت به قبر شريف نكنيم 80

رعايت آدابى در سفر كربلا 80

جامۀ احرام گونه بپوشيم 83

رعايت اين آداب سزاوار است 83

گفتار و رفتار شيخ انصارى و ميرزا محمد تقى شيرازى و وحيد بهبهانى نسبت به عتبه بوسيدن 84

خوب است اين گونه زيارت كنيم 86

اين نمازها را در حرم مطهّر بخوانيم 88

توضيحى در جملات پايانى دعا 96

مقدّم بر قبر شريف نماز نخوانيم 97

در مقام دعا و طلب خير برآييم 98

اطراف قبر مبارك بگرديم 98

زود برگرديم 99

قرآن هديه كنيم 99

رعايت ادب و سكوت بنماييم 100

اين گونه وداع كنيم 100

توضيحى دربارۀ آنچه آورديم 103

ص:9

وداع با اصحاب 104

در حرم محترم بگوييم 105

زيارت وداعى ديگر 107

رجعت سيد الشّهدا عليه السّلام و مقام محمود 109

آدابى ديگر در وداع 111

سخنى راجع به غسل زيارت و وداع 112

بوى خوش زاير كربلا 113

توجه به وداع امام حسين عليه السّلام در موقع وداع 115

اشعار عمّان سامانى 116

هفت دستور در زيارت كربلا 119

جهت نهى از توطّن در كربلا 119

آداب جوار مشاهد مشرّفه 120

شكوه از مجاوران 121

چه مشهدى؟ چه قمى؟ 122

قبل از جمعه از مشاهد مشرّفه بيرون نرويم 123

وقتى از كربلا مراجعت كرديم بگوييم 124

بخش ميانى شرح يك زيارت و توضيح يك صلوات 125-218

تنوّع طعام هاى معنوى 127

سفرۀ زيارت امام حسين عليه السّلام 129

ص:10

زيارت مطلقۀ اوّل 129

سخن جامعى از محدّث قمى رحمة اللّه عليه 130

خصوصيّات اين زيارت 133

كلام مرحوم صدوق دربارۀ اين زيارت 134

توضيحى دربارۀ سند اين زيارت 136

سند اين زيارت معتبر است 137

مقدمات صدور اين زيارت 138

نظرى در كلام مرحوم مجلسى و مرحوم فيض كاشانى 139

كمبود تحقيق در ادعيه و زيارات 140

گريۀ بهشتيان و دوزخيان بر امام حسين عليه السّلام يعنى چه؟ 141

گريۀ ديده شده ها و ديده نشده ها يعنى چه؟ 142

اشعارى از نيّر تبريزى 142

حضرت صادق عليه السّلام و تعليم كيفيّت زيارت 145

متن زيارت 147

چهارچوبۀ زيارت 148

توضيح چهار سلام 149

توضيح شش شهادت 153

قرار خون در خلد و لرزۀ اظلّة العرش يعنى چه؟ 154

مطلب بالاتر است 156

خطورى در اين جمله 158

كنيۀ دريا و حديث حضرت موسى عليه السّلام 160

سخنى جامع در اظلّة العرش 160

آخرين گواهى 162

ص:11

شرح قسمت سوّم زيارت 164

نفى موالات از ارباب عصيان 165

منظور از زيارت 168

بيان مرحوم مجلسى اوّل و مرحوم مجلسى دوّم 169

توضيح قسمت چهارم زيارت 171

شرح چهارده جمله 172

سخنى در لوح محو و اثبات و امّ الكتاب 174

ماهى در ميان ستارگان 182

مقام ولايت تكوينى و تشريعى 185

بيوت مشيّت، خانه هاى اراده 187

لعن و نفرين بر آتش افروزان 188

توضيح قسمت آخر زيارت 191

شعرى از سنايى و ناصر خسرو 192

زيارت قبل از صلوات 193

قتيل العبرات 200

اين همه گريه بر امام حسين عليه السّلام چرا؟ 201

قرّة عين البتول 203

أنا إبن رسول اللّه 207

إستوهبنى من ربّك 209

اللّه اللّه فى عبدك 213

لا تخلّنى عند الشدائد 218

ص:12

بخش پايانى خاطرات و خطورات سفرهاى كربلا 219-319

دل، حرم خدا 221

به هيچ كس اين قدر سلام نكرده اند، چرا؟ 222

مقام تسليم امام حسين عليه السّلام 223

همۀ زيارت ها را بخوانيم 227

تجديد عهد و ميثاق 228

هتك حريم و استباحه حرم 229

تغذيۀ دست رحمت 232

چه نامى و چه يادى 236

گلوى بريدۀ پسر بر پاى پدر 239

ابى عبد اللّه كنيۀ امام حسين و امام صادق عليهما السّلام 239

فاصلۀ بالاى سر مبارك و قتلگاه 240

در نمازهاى زيارت سورۀ «وَ الْفَجْرِ» بخوانيم 241

عظمت مقام اصحاب 244

بوى خوش در زيارت 246

تفاوت چهار جهت اين حرم محترم با ساير حرم ها 249

هر جاى كربلا كربلائى است 249

كاش مى دانستم 250

چه بيرق زيبايى 251

همه احساس آرامش دارند 253

ابواب صحن هاى مبارك 254

ص:13

چه منظرۀ دلربايى 257

حوادث اين محدوده 257

اين فاصله را چگونه طى كردند 259

از كدام مسير مى روند؟ 261

شب جمعۀ كربلا عجيب است 262

هنگام اذان مغرب در حرم محترم باشيم 264

خدا و شب جمعۀ كربلا 266

توضيح مرحوم مجلسى 267

بيان مرحوم امينى 267

عرض ما در اين حديث 268

نظر حق تعالى شب هاى جمعه به امام حسين عليه السّلام 270

ازدحام ملكوتى بيش از ملكى 271

امان نامه اى از آتش براى زائران شب جمعه 272

حضور امام عصر عليه السّلام شب هاى جمعه در كربلا 275

جريان جالب و آموزندۀ ياقوت سمّان 276

توجّه به آن وجود مقدّس شب هاى جمعه در حرم سيّد الشهداء عليه السّلام 279

آشنائى با آشنايى 282

تشرّف در عالم رؤيا و تفسير سورۀ دخان 283

امام حسين عليه السّلام را بيش از خود دوست دارم 284

اشعار اطراف ضريح مبارك 285

فرشتگان زاير 291

كربلا و شب هاى قدر 292

لحظاتى تنها در صحن سقّا 293

ص:14

ابو زينب، محسوب عليك 294

معامله با خدا صرف دارد 295

سحرهاى ماه مبارك 296

رعايت شئون اسلامى 303

سخنى از مرحوم شيخ انصارى 304

از اسلام جز اسم چيزى نماند 305

شب هاى جمعه سه زيارت بخوانيم 306

وداع پسر با پدر 307

عظمت خاتون كربلا 307

عظمت مصيبت امام حسين عليه السّلام 308

علىّ بن الحسين و يادمان پيامبر اكرم صلوات اللّه عليهم اجمعين 308

حضرت باقر عليه السّلام و كربلا 309

مزاحمت فراهم نكنيم 310

رعايت ادب و سكوت 311

به ديگران جا دهيم 311

رهنمود راهنمايان 311

آخرين سخن 312

دعا براى فرج 313

نويد ظهور 313

اشعار مفتون همدانى 314

سخن پايانى 316

كتابنامه 321

ساير آثار مؤلف 333

ص:15

ص:16

پيشگفتار

روزى كه قلم به دست گرفتم و به نگارش اين دفتر پرداختم، هيچ احتمال نمى دادم كه اين رشته چنين دراز گردد و روزى در مقام رقم زدن سوّمين دفتر برآيم؛ هرچند اگر صحنۀ وجود هم صفحۀ نگارش ديار آن نگارين يار خونين گردد باز هم كسرى و كاستى در خود ببيند. اميد كه اين درازى رشته بى ارتباط با رشتۀ زلف يار و مهر و ولاى آن دلدار نباشد و نكهتى از كاكل آن خداوندگار كمال بر اين سطور و خطوط نشسته باشد.

معاشران، گره زلف يار باز كنيد

شبى خوش است بدين وصله اش دراز كنيد

حضور صحبت انس است و دوستان جمعند

و إن يكاد بخوانيد و در فراز كنيد

به جان دوست كه غم پردۀ شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف كارساز كنيد

ص:17

ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است

چو يار ناز نمايد، شما نياز كنيد

هر آن كسى كه در اين حلقه نيست زندۀ عشق

برو نه مُرده به فتواى من نماز كنيد(1)

جمعه 28 - شوال المكرم 1428 برابر با 2007/11/7

كربلا - شارع صاحب الزمان عليه السّلام سيد مجتبى بحرينى

ص:18


1- ديوان حافظ، از غزل 160.

يادداشت سفر

ص:19

ما برفتيم و تو دانى و دل غم خور ما

بخت بد تا به كجا مى برد آبشخور ما

به دعا آمده ام هم به دعا باز روم

كه وفا با تو قرين باد و خدا ياور ما

به سرت گر همه عالم به سرم جمع شوند

نتوان برد هواى تو برون از سر ما

فلك آواره به هر سو كُندم مى دانى

رشك مى آيدش از صحبت جان پرور ما

تا ز وصف رخ زيباى تو ما دم زده ايم

ورق گل خجل است از ورق دفتر ما

هركه گويد كه كجا رفت خدا را حافظ

گو به زارى سفرى كرد و برفت از بر ما

ديوان حافظ چاپ سنگى بمبئى/ 47.

ص:20

هرچه بود ايام سفر سرآمد و عزم مراجعت نمودم ولى بسيار مايل بودم كه باشم و بهره هاى بيشتر برم.

آخرين شب اقامتم حالى خاصّ داشتم به خصوص كه در حرم مطهّر وضعى برايم پيش آمده بود، به طورى كه به خود اجازۀ نزديك شدن به ضريح مبارك را نمى دادم؛ براى لحظاتى از جمعى سياه پوش از بالاى ضريح مبارك، صداى شيون و ناله و فرياد مى شنيدم به طورى كه احساس كردم اگر بيشتر در حرم مطهّر بمانم تلف مى شوم و در فكر رفتن و وصيّت نمودن بودم با وحشت بيرون آمدم.

وضعى كه نسبت به امام حسين عليه السّلام در اين سفر پيدا كردم با سابق خيلى فرق دارد و دوستى ام نسبت به آن وجود مقدّس بسيار زيبا و قشنگ شده است كه قابل توصيف نيست. در آن حال هرچه مى خواستم چيزى بخواهم مى ديدم جز همين عشق و محبّتشان چيزى شايسته نيست كه مسئلت نمايم.

شب بسيار خوبى بود.

ص:21

آن شب قدرى كه گويند اهل خلوت امشب است.(1)

تا حدود ساعت 2 بعد از نيمه شب در خدمت حاج آقا صحبت از كربلا بود و امام حسين عليه السّلام و نكات و ظرايفى كه در عبارات زيارت حضرت ديده مى شود. اين گفتگوها بيشتر موجبات تأثّر مرا نسبت به مراجعت فراهم مى آورد.

لحظاتى به سكوت گذشت، گفتم: مطلبى به خاطرم رسيد و چه بسا تا حدودى اين مطلب بتواند آرامشى به من ببخشد و از تأثّرم بكاهد وگرنه:

از سر كوى تو رفتن نتوانم گامى

ورنه اندر دل بى دل سفرى نيست كه نيست

نازگان را سفر عشق حرام است حرام

كه به هر گام در اين ره خبرى نيست كه نيست(2)

و آن اين است كه به من قول دهيد مطالبى كه در اين مدّت صحبت شد و به خصوص اشاراتى كه امشب داشتيد و معلوم است مطالب فراوان ديگرى در ادب و آداب تشرّف و نكات و معارفى كه در زيارت ها يافت مى شود براى گفتن داريد كه من توفيق شنيدنش را ندارم اين مجموع را قلمى سازيد تا مورد استفادۀ من و دگران قرار گيرد.

ايشان محبّت نموده، خواهش مرا پذيرفتند و اين دفتر را به عنوان يادگار سفر كربلا - بعدا - برايم به ارمغان آوردند.

ص:22


1- ديوان حافظ، از غزل 28.
2- - ديوان حافظ، از غزل 103

اين دفتر مشتمل بر سه بخش است:

بخش نخست: ادب زاير و آداب زيارت.

بخش ميانى: شرح زيارت و توضيح صلوات.

بخش پايانى: خاطرات و خطوراتى در زيارت.

ص:23

ص:24

بخش نخست ادب زائر و آداب زيارت

اشاره

ص:25

شست وشويى كن و آن گه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده

آشنايان ره عشق در اين بحر عميق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

ديوان حافظ، از غزل 367

إليكم و إلاّ لا تشدّ الرّكائب و منكم و إلاّ لا تصحّ المواهب

و فيكم و إلاّ فالحديث مزخرف و عنكم و إلاّ فالمحدّث كاذب

خصائص فاطميّه/ 32.

غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند

پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز

چشم آلوده نظر، از رخ جانان دور است

بر رخ او نظر از آينۀ پاك انداز

ديوان حافظ، از غزل 227.

ص:26

آداب حضور

آنچه در اصل معناى زيارت و جايگاه آن گفتنى بوده در شرح زيارت جامعه آورده ايم(1) و عزيزان مى توانند مراجعه نمايند. در اين جا برآنيم كه اشارتى اجمالى به كلّى آداب زيارت داشته باشيم و تا حدودى كه اين نوشتار مناسبت دارد به آداب زيارت سيّد الشهداء عليه السّلام بپردازيم.

همه مى دانيم حضور نزد بزرگان، آدابى خاص و شرايطى مخصوص به خود دارد و هرچه آن بزرگ، بزرگ تر باشد و آن عظيم، اعظم؛ آداب و شرائط شرفيابى به محضر او خصوصيّت بيشترى پيدا مى كند و رعايت آن آداب از هركسى مناسب با وضع خود اوست تا آن جا كه ممكن است نسبت به بعضى كار به جايى برسد كه گفته شود:

هيچ آدابى و ترتيبى مجوى هرچه مى خواهد دل تنگت بگوى(2)

كه البتّه اين حرف خالى از اشكال نيست و حدّ و مرزها كاملا

ص:27


1- جامعه در حرم/ 16.
2- - مثنوى، دفتر دوم/ 46.

محدود و مشخص است. براين اساس آداب و شرائطى كه حضور در بزم قرب «لى مع اللّه» دارد، حضور در هيچ محضرى ندارد؛ نهايت اين كه گاهى آداب و شرايط كيفى است و آن كه كيفى از اين كيفيّات نبرده است نتواند حقيقت مطلب را درك كند و چنين پندارد كه آداب و شرائطى در كار نيست درحالى كه همان تصوّر نيستى و خود هيچ پندارى و هيچ ندارى و هيچ نتوانى بالاترين ادب و آداب در طريق شريعت است.

دل و جانم فداى حضرت دوست

نى، فداى گداى حضرت دوست

هست پاداش نيستى هستى

نيست شو در هواى حضرت دوست

از دل و دين و هست و نيست برست

هركه شد مبتلاى حضرت دوست

با سگ كويش آن كه انس گرفت

شد سوا از سواى حضرت دوست

هركه را كشت خون بهايش شد

اى فداى بهاى حضرت دوست(1)

و يا به قول حبيب مجتهد ديار ما:

من ز خود هست و بودى ندارم من ز خود رنج و سودى ندارم

ص:28


1- ديوان حاج ملا هادى سبزوارى/ 21.

من ز خود تار و پودى ندارم من كه از خود نمودى ندارم

بى خودانه چسان خود نمايم

از عدم حرف هستى نشايد دعوى كبر و مستى نشايد

خاك را جز كه پستى نشايد از فنا خودپرستى نشايد

من فنا من فنا من فنايم(1)

حضور در محضر مظاهر اتمّ

آرى، از حضور در بزم قرب حق كه بگذريم شرفيابى به محضر جمعى كه نماد و نمود اويند و مظهر اتمّ اسماء صفات او مى باشند، آداب مخصوص به خود را دارد يعنى جمعى كه اين ابيات وصفشان و اين اشعار نعتشان:

مائيم ظهور نور انوار جز ما نبود به دارْ دَيّار

ما مظهر واجب الوجوديم در ذات و صفات و فعل و آثار

اسرار وجود در تجلّى است ما آينۀ وجود اسرار(2)

همانان كه حديث مى گويد:

فجعل رضاهم لنفسه رضى و سخطهم لنفسه سخطا.(3)

رضا و خشنودى آنان را رضاى خود و سخط و غضب آنان را غضب خود شمرده و زيارتشان را در دو سرا زيارت خود دانسته: و زيارته

ص:29


1- ديوان حاج ميرزا حبيب خراسانى/ 54.
2- - ديوان صفا اصفهانى/ 166.
3- - التوحيد، باب 26، حديث 2.

فى الدّنيا و الآخرة زيارته.(1)

و آنان محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين هستند و لذا آداب و شرايط زيارت آنان با شرائط و آداب ديدار تمامى بزرگان متفاوت است؛ زيرا كه آنان با همۀ بزرگان متفاوت هستند و جملۀ: لا يقاس بآل محمّد صلّى اللّه عليه و آله من هذه الامّة احد(2) بيانگر جايگاهشان و عبارت:

جلّ مقام آل محمّد عن وصف الواصفين و نعت النّاعتين و ان يقاس بهم احد من العالمين(3) تعبيرى از جلالتشان. جمعى كه كسى وصفشان نتواند و كسى را نسبت به آنان نبايد، زيارت چنين جمعى آداب و شرائط خاصّ خود را دارد كه قسمتى از آن ها ظاهرى و جوارحى و گفتارى و رفتارى است و برخى از آن ها جوانحى و باطنى و فكرى و قلبى است.

در سه اثر زيارتى بزرگان تحفة الزائر مرحوم مجلسى و تحيّة الزائر مرحوم محدّث نورى و هدية الزائرين مرحوم محدّث قمّى رضوان اللّه تعالى عليهم اجمعين قسمتى از اين آداب و شرائط آمده است كه بيشترين رقم را محدّث نورى آورده و آن را به چهل و سه ادب رسانده كه اجمالى از مجموع را مى آوريم.

مرحوم محدّث نورى گويد:

آداب حضور در تحيّة الزائر:

پيش از بيرون رفتن به سفر زيارت، غسل كند و در بين راه از مجادله

ص:30


1- التوحيد، باب 8، حديث 21.
2- - نهج البلاغه/خطبه 2.
3- - مشارق انوار اليقين/ 116.

و كلام لغو و بيهوده بپرهيزد و دعاهاى رسيده را موقع غسل بخواند و از حدث اكبر و اصغر پاك باشد. جامه هاى پاك و پاكيزه بپوشد و چه خوب كه جامه اش سفيد و نو باشد و در موقع تشرّف، گام ها را كوتاه بردارد و با وقار و آرامش طىّ طريق نمايد و با پاى برهنه در روضۀ منوّره شان قدم بگذارد و خود را در غير زيارت كربلا خوشبو بدارد - كه البتّه اين ادب، محترمات را شامل نمى گردد -

در هنگام تشرّف، زبانش به ذكر خدا مشغول باشد و بر محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين صلوات بفرستد.

بر در حرم شريف بايستد و اذن دخول و رخصت ورود با كلماتى كه رسيده است بجويد و بر پيامبر اكرم و خاندان پاكش عرض سلام نمايد و سعى كند حالت رقّت و سوز دل برايش فراهم آيد و پيوسته اظهار خضوع و كوچكى نمايد. عظمت مزور و جلالت قدر صاحب قبر را در نظر آورد و آگاهى و ديدن و شنيدن آن ذوات مقدّسه را ملحوظ دارد كه در هنگام اذن دخول شهادت مى دهد و لطف و مرحمتى كه حضراتشان نسبت به دوستان و شيعيان و زائرانشان دارند در نظر آورد.

و از آن سو در خرابى ها و خلاف كارى ها و جرم و تقصيرها و بدى ها و كژى هاى خود تأمل و دقّت نمايد كه از اين طريق چقدر موجبات رنجش خاطر آنان و ايذاء دوستانشان را فراهم آورده است كه اگر به خود نگرد و توجّه به اين امر داشته باشد چه بسا قدم هايش از رفتن بماند و زانوهايش سستى گيرد و قلبش به هراس آيد و اشك از ديدگانش جارى گردد كه روح تمام آداب بلكه حقيقت زيارت همين

ص:31

است كه اگر اين نعمت روزى كسى شد بداند كه توفيق انجام بسيارى از آداب را يافته است و حصول اين حالت نشانۀ رخصت و اذن و اجازۀ ورود از ناحيه آن مزور مكرّم است.

مرحوم شهيد اوّل در دروس فرموده:

اگر در قلب خود رقّتى ديد داخل شود و الاّ درصدد تحصيل زمانى برآيد كه در قلب خود رقّتى يابد؛ زيرا مهمترين غرض در زيارت، حضور قلب است براى تلقّى رحمت و قرار گرفتن در مسير لطف و عنايت خاصّ كه از حق تعالى در آن اعتاب مقدّسه و تحت آن قباب زاكيه فرود مى آيد و كسى كه قلبى قاسى و دلى غافل و ساهى دارد، قابليّت نزول آن رحمت خاصّه را ندارد؛ پس زيارتش جسدى مى شود بى روح و لفظى بى معنى، مالى رفته و بدنى خسته برايش مانده.

سپس در مقام بوسيدن عتبۀ عليّه و آستانۀ مباركه برآيد و به عنوان شكر اين نعمت و توفيق اين عنايت و مكرمت، سجده بگذارد.

و در هنگام ورود، پاى راست را مقدم دارد و در زمان خروج، پاى چپ را - چونان مسجد اين ادب را رعايت نمايد - و چون وارد شد - در صورت امكان و عدم مزاحمت و اذيّت دگران - خود را به ضريح مبارك بچسباند و قبر شريف را اگر ميسّر شود ببوسد و دو طرف صورت را بر آن بگذارد و پشت به قبله رو به قبر شريف ايستاده زيارت بخواند اگر عذرى و مشكلى ندارد.

و از مجموعۀ اخبار استفاده مى شود كه اذن ورود كافى براى جلوس نيست و براى نشستن اجازۀ مجدّد لازم است و سيره و روش اصحاب ائمّه عليهم السّلام هم نيز اين چنين بوده است و رعايت اين آداب از

ص:32

علماى اعلام در اين اعتاب مقدّسات بيشتر بايد باشد زيرا كه نوع مردم در امثال اين امور به آنان مى نگرند و از روش آنان الگو برمى دارند.

و خود به خاطر دارم در ايّام مجاورت در كربلاى معلّى در ايّام يكى از زيارات مخصوصه، فخر الشيعه و تاج الشريعه شيخ المشايخ شيخ مرتضى - انصارى - رضوان اللّه تعالى عليه با آن كبر سنّ و شكستگى - و ضعف و ناتوانى - در ميان پالكى هفت فرسخ از كاروان سراى شور تا كربلا را طى نمود و به مجرّد رسيدن به حرم مطهّر مشرف شده تكيه به ديوار پيش روى مبارك دادند و مشغول زيارت عاشورا شدند با تمام لعن و سلام، و پيوسته زوّار مسئله مى پرسيدند و ايشان جواب مى دادند. خدا مى داند زمان ايستادن آن شخص جليل با آن ضعف و پيرى و خستگى چه قدر طول كشيد و گمان ندارم به طور متعارف كسى مانند ايشان عذر براى نشستن داشته باشد.

سر به زير اندازد و به چپ و راست توجّه و التفات ننمايد و قبل از شروع به زيارت تكبير بگويد به عددى كه دستور داده اند و يا به طور مطلق كه از روايت سعد بن ظريف تكبير گفتن در پيش روى امام عليه السّلام استفاده مى شود.

و ظاهرا در اين گونه امور فرقى ميان زمان حيات و ممات نيست. در مقام عرض ادب زياراتى كه از خود حضراتشان رسيده بخواند و از زيارات ساخته و پرداخته بى خبران بپرهيزد.

و پس از زيارت در مقام خواندن نماز زيارت كه از دو ركعت تا هشت ركعت دستور رسيده برآيد و اگر كيفيّت خاصّى نرسيده باشد در ركعت

ص:33

اوّل سورۀ يس و در ركعت دوم سورۀ الرحمن - بعد از حمد - بخواند كه از روايت ابو حمزه ثمالى استفاده مى شود بعد از نماز زيارت در مقام خواندن دعاهاى رسيده برآيد و حاجات خودش و ديگران را از حق تعالى مسئلت نمايد.

و آن سان كه مرحوم شهيد در دروس تصريح نموده مقدارى قرآن بخواند و هديۀ روح مقدّس صاحب آن مرقد شريف بدارد.

و اگر وقت نماز واجب داخل شده اداء نماز واجب را بر زيارت مقدّم دارد و به نيابت از پدر و مادر و خويشان و اقربا و دوستان و آشنايان زيارت نموده و عرض سلام نمايد و براى آنان طلب مغفرت كند.

و اگر ميسّر گردد گرداگرد ضريح مبارك بگردد كه از حضرت جواد عليه السّلام و حضرت فاطمه عليها السّلام نسبت به قبر شريف پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است و در زيارت جامعۀ ائمة المؤمنين هم مى خوانيم: انّا لا نملك الاّ ان نطوف حول مشاهدكم و نعزّى فيها ارواحكم. اى خاندان رسالت، ما را توانى نيست جز اين كه گرد قبور شما بگرديم و ارواح شريفه تان را تعزيت و تسليت بدهيم.

سخنان لغو و كلمات بيهوده و صحبت هاى دنيوى - كه در همه جا مذموم و ناپسند است و قساوت قلب مى آورد به خصوص در اين بقاع مطهّره و قباب ساميه - ترك نمايد كه خداوند متعال در كتابش از عظمت مقام و جلالت شأن آن ها خبر داده است: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ...

و ما در كلمۀ طيّبه توضيح داده ايم كه مقصود از اين بيوت و خانه ها كه در اين آيۀ شريفه ذكر شده خانه ها و بيوت آن حضرات است در

ص:34

حال حيات و مشاهد مشرّفه شان بعد از وفات.

سعى كند صداى خود را در آن مشاهد مشرّفه و اعتاب مقدّسه بلند نكند كه حق تعالى نهى نموده:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ .

و در موقع بيرون رفتن از حرم مطهّر زمين ادب ببوسد و به صورت قهقرى بيرون رود و پشت به ضريح مبارك ننمايد.

و در موقع بيرون رفتن - در آخرين زيارت - با قبر شريف وداع نمايد و زيارت وداع بخواند و انتظار رسيدن جمعه داشته باشد - و در صورت امكان - قبل از جمعه بيرون نرود كه در احاديث نهى شده است و در هر نوبت كه از زيارت برمى گردد چه در شهر زيارتى و چه در وطن خود تصميم مراجعت براى زيارت داشته باشد.

و پس از مراجعت از زيارت و رجوع از سفر از هر جهت حال خود بهتر سازد چون كه در حرم مطهّر توبه نموده و تصميم ترك بدى گرفته است و چه بسا اين امر نشانۀ قبولى زيارت و عبادتش باشد.(1)

آداب حضور در تحفة الزائر

مرحوم مجلسى رحمه اللّه در ضمن آداب زيارت چنين آورده است:

كه بايد در روضۀ منوّره و حرم مطهّر توبه كند از گناهان، و با حضور قلب باشد در جميع احوال، و تصدّق كند بر خدمه و ساكنان آن مكان شريف، و تعظيم و تكريم ايشان بجا آورد كه

ص:35


1- تحيّة الزائر/ 264-280 (با تغييرى در عبارت).

مستلزم تعظيم امام عليه السّلام، و خدمه و حافظان و متولّيان آن مكان شريف بايد كه از اهل خير و صلاح و دين و مروّت باشند و بر آزارهاى زايران صبر كنند و خشم خود را فرونشانند و غلظت و خشونت به ايشان نكنند و قيام در حوائج ايشان نمايند و راهنمايى غريبان كنند و از احوال ايشان خبر گيرند.

و چون از زيارت فارغ شود بيرون رود از براى مزيد احترام و زيادتى شوق به رجوع و بايد كه تصدّق كند در آن محلّ شريف بر فقرا؛ زيرا كه ثوابش مضاعف است خصوصا بر سادات...

و زنان بايد كه جدا از مردان زيارت كنند و اگر در شب زيارت كنند بهتر است و بايد كه تغيير وضع كنند كه كسى ايشان را نشناسد و پنهان بيايند و اگر با مردان زيارت كنند نيز جايز است اگرچه مكروه است. و سزاوار آن است كه اگر زايران بسيار باشند آن ها كه سبقت به ضريح مقدّس گرفته اند تخفيف دهند زيارت خود را تا ديگران به قرب ضريح فايز گردند.(1)

دعاى بعد از زيارت

مستحّب است بعد از زيارت در مشاهد مشرّفه اين دعا را بخوانيم:

اللّهمّ إن كانت ذنوبى قد أخلقت وجهى عندك و حجبت دعائى عندك و حالت بينى و بينك فأسئلك أن تقبل علىّ بوجهك الكريم و تنشر علىّ رحمتك و تنزل علىّ بركاتك.

ص:36


1- تحفة الزائر، باب اوّل، فصل دوّم.

و إن كانت قد منعت أن ترفع لي إليك صوتا أو تغفر لي ذنبا أو تتجاوز عن خطيئة مهلكة فها أنا ذا مستجير بكرم وجهك و عزّ جلالك متوسّل إليك متقرّب إليك بأحبّ خلقك إليك و أكرمه عليك و أولاهم بك و أطوعهم لك و أعظمهم منزلة و مكانا عندك محمّد و بعترته الطّاهرين الأئمّة الهداة المهديّين الّذين فرضت على خلقك طاعتهم و أمرت بمودّتهم و جعلتهم ولاة الأمر من بعد رسولك صلّى اللّه عليه و آله. يا مذلّ كلّ جبّار عنيد و يا معزّ المؤمنين بلّغ مجهودي فهب لي نفسي الساعة و رحمة منك تمنّ بها علىّ يا أرحم الرّاحمين.

سپس ضريح مبارك را ببوس و چهره ات را بر آن بگذار و بمال و بگو:

اللّهمّ إنّ هذا مشهد لا يرجو من فاتته فيه رحمتك أن ينالها في غيره و لا أشقى من امرء قصده مؤمّلا فآب عنه خائبا.

اللّهمّ إنّى أعوذ بك من شرّ الإياب و خيبة المنقلب و المناقشة عند الحساب. و حاشاك يا ربّ أن تقرن طاعة وليّك بطاعتك و موالاته بموالاتك و معصيته بمعصيتك ثمّ تؤيس زائره و المتحمّل من بعد البلاد إلى قبره. و عزّتك يا ربّ لا ينعقد على ذلك ضميرى إذ كانت القلوب إليك بالجميل تشير.

مرحوم مفيد اين اضافه را آورده است كه سپس بگو:

يا ولىّ اللّه، إنّ بينى و بين اللّه عزّ و جلّ ذنوبا لا يأتى عليها الاّ رضاك،

ص:37

فبحقّ من ائتمنك على سرّه و استرعاك أمر خلقه و قرن طاعتك بطاعته و موالاتك بموالاته تولّ صلاح حالى من اللّه عزّ و جلّ، و اجعل حظّي من زيارتك تخليطى بخالصى زوّارك الّذين تسأل اللّه عزّ و جلّ فى عتق رقابهم و ترغب إليه فى حسن ثوابهم.

و ها أنا اليوم بقبرك لائذ و بحسن دفاعك عنّى عائذ فتلافنى يا مولاى و أدركنى و أسئل اللّه عزّ و جلّ فى أمرى فإنّ لك عند اللّه مقاما كريما و جاها عظيما صلّى اللّه عليه و سلّم تسليما.(1)

خوب است اين دعا را كه متضمّن مطالب عاليه و مسائل جليله است پس از زيارت هر معصومى در روضۀ منوّره اش بخوانيم و به خصوص به اين جمله اش توجّه داشته باشيم كه عرض مى كنيم:

بارالها، اين مشهد و محل جايى است كه هركس از رحمت تو در اين جا محروم شد اميد شمول رحمتت را در جاى ديگرى ندارد و شقى ترين شخص آن كس است كه با اميد به اين درگاه آيد و نااميد برگردد.

اميد است كه از مشاهد مشرفه و اعتاب مقدّسه شان نااميد برنگرديم. محدّث قمّى رحمة اللّه عليه گويد:

آداب حضور در هدية الزائرين

محدّث قمى گويد:

ص:38


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 322.

- از جملۀ آداب - رفتن به نزديك ضريح مقدّس به نحوى كه خود را بتواند به آن بچسباند، چنانچه شهيد رحمه اللّه تصريح به آن فرموده و گفته توّهم آن كه دور ايستادن ادب است وهم است؛ زيرا كه نصّ وارد شده بر تكيه كردن و بوسيدن آن. انتهى

و شايد مراد از متوّهم اهل سنّت باشند؛ زيرا كه آن ها از جملۀ آداب مى شمارند دور ايستادن از قبر را و مكروه مى دانند چسبيدن به قبر و بوسيدن و لمس آن را چنانچه علمايشان در آداب زيارت حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله اين مطلب را ذكر نموده اند.(1)

- از جملۀ آداب - توبه و استغفار نمودن به جهت گناهان و بهتر كردن حال و كردار و گفتار خود را بعد از فراغ از زيارت از آنچه دارا بود پيش از زيارت، چنانچه شيخ شهيد و ديگران گفته اند و علّت گرفته اند از براى اين مطلب آن كه زيارت، گناهان و اوزار را برطرف مى كند در وقتى كه قبول شود و معلوم است كه زاير افعالش چون آمرزيده شد و بى گناه گرديد البته اطوار و افعالش تغيير كند لاٰ يَسْتَوِي أَصْحٰابُ النّٰارِ وَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ .

و احاديث بسيار دلالت بر اين مطلب دارد چنانچه وارد شده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: علامت قبول حجّ ترك نمودن بنده است گناهانى را كه به آن مشغول بود و در خبر ديگر كه به همين مضمون است، فرمود: اگر برگشت به شدّت مشغول شد به كارهايى كه داشت، از زنا يا خيانت يا معصيت، پس به تحقيق كه حجّ او را برگردانند.

ص:39


1- هدية الزائرين/ 14.

پس بايد كه درصدد اصلاح حال خود باشد كسى كه از حجّ يا زيارت فارغ شده و بپردازد به حال خود و تهذيب اخلاق كند و نفس خود را به حليۀ صلاح و ورع و تقوى مزيّن كند و از معاصى كه در سابق مشغول آن بوده دست كشد و آن را ترك كند و اگرنه، فكرى براى مال رفته و رنج كشيدۀ خود كند كه از آن زيارت جز خسارت در دنيا و آخرت محصولى نبرده. چنانچه مشاهده مى شود از بعضى حجّاج و زائران خصوصا متظاهرين از ايشان مثل ريش تراشندگان كه صورت بر حجر الأسود يا ضريح مقدّس مى مالند و باقى ماندۀ مو را متبرّك سازند و هنوز از آن مكان هاى شريفه بيرون نيامده صورت را به دست دلاّك دهند و آن موهاى متبرّك شده را در مزبله ريزند و حيا و شرم نكنند.(1)

چون ممكن است حالت يأس از آنچه آورديم پديد آيد توجّه به اين اشعارى كه مرحوم محدّث آورده مى تواند مفيد افتد.

قالوا غدا نأتى ديار الحمى و ينزل الرّكب بمغناهم

فكلّ من كان مطيعا لهم أصبح مسرورا بلقياهم

قلت فلى ذنب فما حيلتى بأيّ وجه أتلقّاهم

قالوا أليس العفو من شأنهم لا سيّما عمّن ترّجاهم

فجئتهم أسعى إلى بابهم أرجوهم طورا و اخشاهم(2)

گفتند: فردا به قرقگاه مى رويم و قافله در آن مكان فرود مى آيد، پس هركس

ص:40


1- هدية الزائرين/ 20.
2- - مفاتيح الجنان/ 307، آداب زيارت.

مطيع آنان باشد از ديدارشان شاد و مسرور مى شود.

گفتم: من كه گناه دارم چه چاره كنم و به چه رو ديدارشان نمايم؟

گفتند: مگرنه اين است كه عفو و بخشايش شأن آن ها است به خصوص نسبت به كسانى كه به آنان اميد دارند.

من هم براى رسيدن به باب و در آنان در مقام سعى و كوشش برآمدم، گاهى اميدوار و گاهى بيمناك.

اقرارى تلخ و بيم غضب

قبل از اين كه به آداب و شرائط خاصّ زيارت امام حسين عليه السّلام برسيم، خوب است قدرى در همين آدابى كه براى همۀ زيارت ها آورديم دقّت كنيم و اقرار نمائيم كه متأسّفانه اكثر قريب به اتّفاق زائران مشاهده مشرّفه، رعايت نوع اين آداب و دستورات را نمى نمايند و روزبه روز هم اين معنى سير نزولى پيدا مى كند و هرچه مزارها و مشاهد از جهت ظاهرى رنگ و روى بهترى پيدا مى كند از جهات باطنى و واقعى كم رنگ و روتر مى شود به طورى كه گاه وبيگاه بيم خشم و خوف غضب حضراتشان داده مى شود؛ واگرنه اين است كه به راستى حضراتشان مظاهر اسماء و صفات حقّ متعال و نماد و نمود الطاف و عنايات پروردگارند هر لحظه انتظار حادثه اى تلخ و واقعه اى ناگوار داده مى شود. آن وقار و متانت و آن انكسار و ذلّت و آن خضوع و اظهار كوچكى واقعى كه در اين آداب دستور داده اند و سيره سلف صالح ما بود متأسّفانه يا ديده نمى شود و يا بسيار كم، و روزبه روز كسرى و كاستى در اين گونه امور افزايش پيدا مى كند و آدمى در مشاهد مشرّفه با قيافه ها و هيئت ها و شكل و شمايل و

ص:41

مناظر و احوالى روبه رو مى شود كه جز تأثّر خاطر و آه كشيدن و اشك ريختن بر مظلوميّت و غربت اين مظاهر جمال و جلال حق چاره اى نمى بيند.

آيا مى دانيم كجا آمده ايم يا نمى دانيم؟ كه هركدام باشد مايۀ درد است و موجب فسوس. به حريم خدا و حرم حجّت خدا آمده ايم يا به گردشگاه و تفريحگاه قدم نهاده ايم؟ به ديدار آثار باستانى رفته ايم يا به زيارت آثار و مظاهر صفات حقّ و مؤثّران در خلق شرفياب شده ايم؟ بار سفر به زيارت اعتاب مقدّسه بسته ايم يا عازم سفر سياحتى هستيم؟ نمى دانم من كه افتخار جوار مرقد مطهّر حضرت ابى الحسن على بن موسى عليه آلاف التحية و الثناء را دارم شايد كمتر اتّفاق افتد از زيارت حضرتش برگردم و كوله بارى از غم و اندوه همراه نداشته باشم.

اين جا كجاست و اينان كيانند؟ آن جا كجاست و آنان كيان؟ از كجايش بگويم و بنگارم و از چه جايش بنالم و بگريم؟ از اين كوچك جعبه هاى بازيچۀ دست كه پيوسته به رسم تصوير بلند مى شود و گويا قرار هم بر همين است كه اين چنين باشد كه لياقت و قابليّتى نيست وگرنه اگر بخواهند كه مطلب معلوم است. از وضع لباس جوان ها و زيور و پيرايه هاى غيرمشروع و ممنوع، از وضع محترمات كه هيچ احترامى باقى نگذارده اند و هيچ حريم و حرمتى نگه نمى دارند، از به كارگيرى آنان در مشاهد مشرّفه در غير مشاغل خاصّه از تبليغات و تعليماتى كه چه بسا مورد رضا و امضاى مزور مقدّس نباشد و در مجموع بسيارى از زيارت ها جز خون دل و تأثر خاطر براى حضراتشان چيزى فراهم نياورد و چه بسا بايد در مقام استغفار از آن ها برآئيم و اقرار نمائيم كه اين زيارت ها

ص:42

زيارت نيست زيرا كه مقدّمات زيارت را ندارد كه:

الزّيارة قصد المزور إكراما له و استئناسا به.(1)

زيارت، قصد رفتن به محضر مزور است به منظور اكرام و بزرگداشت او و انس و الفت جويى با او، مضاف بر اين كه از همۀ آداب و تمامى دستورات زيارت هم خالى و تهى است. مع ذلك همين بدلى، همين غيرواقعى، همين ناقص، همين كسر و كاست دار، همين شكسته و بسته اش اين قدر منشأ اثر است اگر راستى زيارت بود و واقعا ديدار حجّت، منشأ چه آثارى مى گرديد؟

قدم ز صدق و ارادت در اين حرم بگذار

كه آرميده خدا را در اين حرم ناموس

ز حادثات بر اين آستان برند پناه

كه هست كون و مكان را پناه او محروس

گرت هواست كه بينى بهشت رضوان را

حريم خسرو دين را چو گل ببوى و ببوس

شهنشى كه نوازد ز مهر آهو را

كجا ز درگه لطفش كسى رود مأيوس

مسلم است كه با ديگرى نبندد انس

دلى كه باشد خوبان، رضا، شود مأنوس(2)

ص:43


1- مصباح المنير - زار -
2- - ديوان دكتر قاسم رسا/ 70.

آداب خاص زيارت امام حسين عليه السّلام

بارى به هر جهت، بگذاريم و بگذريم كه درد بسيار و شكوه فراوان.

مضاف بر آداب كلّى كه رعايتش در همۀ مشاهده مشّرفه و تمامى مزارها در زيارت هاى حضرات معصومين عليهم السّلام لازم است آداب خاصّى براى زيارت سيّد الشهداء عليه السّلام در احاديث ديده مى شود.

نخست حديث مفصّلى را كه مرحوم ابن قولويه در اثر نفيس كامل الزيارات به سند معتبر از ابى حمزۀ ثمالى از حضرت صادق عليه السّلام در اين راستا نقل نموده مى آوريم، فرمود:

سه روز روزه بگيريم

هرگاه خواستى قدم در مسير زيارت امام حسين عليه السّلام بگذارى روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگير و چون خواستى بيرون روى اهل و عيال و فرزندان و خاندانت را جمع كن و دعاى سفر بخوان و غسل كن و اين دعا را در موقع غسل بخوان:

اللّهمّ طهّرنى و طهّر قلبى و اشرح لي صدري و أجر على لسانى ذكرك و مدحتك و الثّناء عليك فإنّه لا قوّة إلاّ بك و قد علمت أنّ قوام دينى التّسليم لأمرك و الإتّباع لسنّته نبيّك و الشّهادة على جميع أنبيائك و رسلك إلى جميع خلقك اللّهمّ اجعله نورا و طهورا و حرزا و شفاء من كلّ داء و سقم و آفة و غاهة و من شرّ ما أخاف و أحذر.

ص:44

در آغاز و در طول سفر دعا بخوانيم

و چون بيرون رفتى بگو:

اللّهمّ إليك وجّهت وجهى و إليك فوّضت أمرى و إليك أسلمت نفسى و إليك ألجأت ظهرى و عليك توكّلت لا ملجأ و لا منجا إلاّ إليك تباركت و تعاليت عزّ جارك و جلّ ثناؤك.

سپس بگو:

بسم اللّه و باللّه و من اللّه و إلى اللّه و في سبيل اللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله. على اللّه توكّلت و اليه أنبت فاطر السّماوات السّبع و الأرضين السّبع و ربّ العرش العظيم.

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و احفظني في سفرى و اخلفني في أهلي بأحسن الخلف.

اللّهمّ إليك توجّهت و إليك خرجت و إليك وفدت و لخيرك تعرّضت و بزيارة حبيب حبيبك تقرّبت.

الّهمّ لا تمنعني خير ما عندك بشرّ ما عندي. اللّهمّ اغفر لي ذنوبي و كفّر عنّي سيئاتي و حطّ عنّي خطاياى و اقبل منّي حسناتى.

و سه مرتبه مى گويى:

اللّهمّ اجعلني في درعك الحصينة الّتي تجعل فيها من تريد. اللّهم إنّى أبرء إليك من الحول و القوّة.

ص:45

آيات و سوره هايى از قرآن بخوانيم

سپس سوره هاى حمد و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ، و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّٰاسِ ، و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ ، و إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ ، و آية الكرسى و يس و آيات آخر سورۀ حشر را مى خوانى كه اين آيات است:

لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا الْقُرْآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّٰهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * هُوَ اللّٰهُ الَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عٰالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهٰادَةِ هُوَ الرَّحْمٰنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللّٰهُ الَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّٰارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللّٰهُ الْخٰالِقُ الْبٰارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنىٰ يُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

پيرايه به خود نگيريم

روغن به بدنت نمال و سرمه مكش تا به فرات رسى - آنچه نماد و نمود زيور و پيرايه و تجمّل است به خود نگير بلكه محرم گونه باش - سخن كم بگو، از شوخى بكاه، ذكر خدا بسيار گو و زنهار از مزاح و خصومت بپرهيز و چه سواره بودى و چه پياده بگو:

درهرحال دعا بخوانيم

اللّهمّ إنّي أعوذ بك من سطوات النّكال و عواقب الوبال و فتنة الضّلال و من أن تلقاني بمكروه.

ص:46

و أعوذبك من الحبس و اللّبس و من وسوسة الشّيطان و طوارق السّوء و من شرّ كلّ ذى شرّ و من شرّ شياطين الجنّ و الإنس و من شرّ من ينصب لأولياء اللّه العداوة و من أن يفرطوا علىّ و أن يطغوا و أعوذ بك من شرّ عيون الظّلمة و من شرّ كلّ ذي شرّ و شرك إبليس و من يردّ عن الخير باللّسان و اليد.

و چون در طول سفر از چيزى ترسيدى بگو:

لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه، به احتجبت و به اعتصمت. اللّهمّ اعصمنى من شرّ خلقك فإنّما أنا بك و أنا عبدك.

و چون به فرات رسيدى قبل از آن كه از آن بگذرى بگو:

اللّهمّ أنت خير من وفد إليه الرّجال، و أنت يا سيّدى أكرم مأتىّ و أكرم مزور و قد جعلت لكلّ زائر كرامة و لكلّ وافد تحفة و قد أتيتك زائرا قبر ابن نبيّك صلواتك عليه فاجعل تحفتك إيّاى فكاك رقبتي من النّار و تقبّل منّى عملى و اشكر سعيى و ارحم مسيري إليك بغير منّ منّى بل لك المنّ علىّ اذ جعلت لى السّبيل إلى زيارته و عرّفتنى فضله و حفظتنى حتّى بلّغتنى قبر ابن وليّك و قد رجوتك فصلّ على محمّد و آل محمّد و لا تقطع رجائي و قد أتيتك فلا تخيب أملي و اجعل هذا كفّارة لما كان قبله من ذنوبى و اجعلنى من أنصاره يا أرحم الرّاحمين.

سپس از فرات بگذر و بگو:

ص:47

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و جعل سعيى مشكورا و ذنبى مغفورا و عملى مقبولا و اغسلنى من الخطايا و الذّنوب و طهّر قلبى من كلّ آفة تمحق دينى أو تبطل عملى يا أرحم الرّاحمين.

سپس به نينوا برو و بار و بنه ات را به زمين بگذار و روغن بر بدنت نمال و سرمه بر چشمانت مكش و تا آن جا مقيم هستى گوشت نخور. سپس كنار شطّ برابر قبر برو و غسل كن و پيوسته با سكينه و وقار باش و دعايى شبيه همان دعاى غسل اوّل بخوان و جامه پاكيزه بپوش و سى مرتبه تكبير بگو و بگو:

الحمد للّه الّذى إليه قصدت فبلّغنى و إيّاه أردت فقبلنى و لم يقطع بي و رحمته ابتغيت فسلّمنى اللّهمّ أنت حصنى و كهفى و حرزى و رجايى و أملى لا إله إلاّ أنت يا ربّ العالمين.

و چون به راه افتادى بگو:

اللّهمّ إيّاك أردت فأردنى و إنّى أقبلت بوجهى إليك فلا تعرض بوجهك عنّى فإن كنت علىّ ساخط فتب علىّ و ارحم مسيرى إلى ابن حسبيبك أبتغى بذلك رضاك عنّى فارض عنّى و لا تخيبنى يا أرحم الرّاحمين.

با سكينه و وقار باشيم

سپس با پاى برهنه درحالى كه آثار سكينه و وقار از تو نمايان است و زبانت به ذكر خدا و تكبير و تهليل و تمجيد و تحميد و تعظيم

ص:48

گوياست و خدا و رسول خدا را به عظمت بزرگى ياد مى كنى بگو:

الحمد للّه الواحد المتوحّد بالأمور كلّها، خالق الخلق، لم يعزب عنه شىء من أمورهم، و عالم كلّ شىء بغير تعليم، صلوات اللّه و صلوات ملائكته المقرّبين و أنبيائه المرسلين و رسله أجمعين على محمّد و أهل بيته الأوصياء.

الحمد للّه الّذى أنعم علىّ و عرّفنى فضل محمّد و أهل بيته صلّى اللّه عليه و آله.

سپس مقدار كمى كه راه رفتى درحالى كه قدهايت را كوتاه برمى دارى آن گاه كه به تلّ رسيدى رو به قبر مبارك بايست و سى مرتبه تكبير بگو - و اين تهليل و تحميد و تسبيح را بياور -

لا إله إلاّ اللّه في علمه منتهى علمه، و لا إله إلاّ اللّه بعد علمه منتهى علمه، و لا إله إلاّ اللّه مع علمه منتهى علمه.

و الحمد للّه في علمه منتهى علمه، و الحمد للّه بعد علمه منتهى علمه، و الحمد للّه مع علمه منتهى علمه.

و سبحان اللّه في علمه منتهى علمه، و سبحان اللّه بعد علمه منتهى علمه، و سبحان اللّه مع علمه منتهى علمه.

و الحمد للّه بجميع محامده على جميع نعمه، و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر و حقّ له ذلك.

ص:49

لا إله إلاّ اللّه الحليم الكريم، لا إله إلا اللّه العلىّ العظيم، لا إله إلاّ اللّه نور السّماوات السّبع و نور الأرضين السّبع و نور العرش العظيم، و الحمد للّه ربّ العالمين.

السّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته السّلام عليكم يا ملائكة اللّه و زوّار قبر ابن نبىّ اللّه.

سپس ده قدم بردار و سى مرتبه تكبير گو و درحالى كه مى روى بگو:

لا إله إلاّ اللّه تهليلا لا يحصيه غيره، قبل كلّ واحد و بعد كلّ واحد و مع كلّ واحد و عدد كلّ واحد.

و سبحان اللّه تسبيحا لا يحصيه غيره، قبل كلّ واحد و بعد كلّ واحد و مع كلّ واحد و عدد كلّ واحد أبدا أبدا.

أللّهمّ إنّى أشهد أنّك حقّ و أنّ رسولك حقّ و أنّ حبيبك حقّ و أنّ قولك حقّ و أنّ قضائك حقّ و أنّ قدرك حقّ و أنّ فعلك حقّ و أنّ حشرك حقّ و أنّ نارك حقّ و أنّ جنّتك حقّ. و أنّك مميت الأحياء و محيي الموتى و أنّك باعث من فى القبور و أنّك جامع النّاس ليوم لا ريب فيه و أنّك لا تخلف الميعاد.

السّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته. السّلام عليكم يا ملائكة اللّه و يا زوّار قبر أبى عبد اللّه عليه السّلام.

ص:50

مدرسۀ معرفت و كلاس بينش

قبل از اين كه باقى ماندۀ اين حديث شريف را در آداب زيارت امام حسين عليه السّلام بياوريم عزيزان را به نكته اى توجّه مى دهيم و آن اين است كه اگر در مضامين آنچه از اوّل اين روايت تا اين جا آورديم دقّت كرده باشند اين حقيقت را يافته اند كه تمامى آنچه به ما دستور داده اند كه در اين سفر بگوئيم و بياوريم تعليم توحيد است، درس وحدانيّت است، آموزش معارف حقّۀ الهيّه است، آشنايى با صفات حميده حق متعال است، سخن از تسبيح و تنزيه و تحميد و سپاس و تهليل و يكتايى آن ذات قدّوس واحد احد صمد است، توجّه به مبدء و معاد است، عنايت به نبوت و رسالت است.

و در قالب يك جملۀ كوتاه: سفر كربلا از نخستين قدم و اوّلين گامش مدرسۀ معرفت و كلاس بينش و آموزش است، و اين پيرايه هاى بى اساس و اتّهامات سخيف و وصله هاى نامناسب به اين مكتب نمى چسبد كه:

كربلا را به جاى مكّه، و زيارت را به جاى حجّ، و امامان را به جاى انبياء قرار داده اند.

آنچه اولياى ما در سفر كربلا و مسير زيارت به ما تعليم داده اند توجّه به همان حقايق اصيل و معارف بنيادين اصل دين و آئين است.

اشكال تراشان و غرض ورزان كه هر روز به نام و نشانى و شكل و شمايلى ظهور و بروز پيدا مى كنند و در مقام اصطياد و ربودن دل هاى صاف دوستان ساده انديش اين خاندان برمى آيند و آن خودى هايى كه پيوسته دانسته يا ندانسته آب به آسياى دشمن مى ريزند و بلندگوى گفتار ناروا و

ص:51

بى اساس آنان مى شوند بدانند كه اصالت اين مكتب و معارف بلند اين آئين و مذهب با اين لاطائلات و خزعبلات و اتّهامات از بين نمى رود.

اى مگس عرصۀ سيمرغ نه جولانگه تو است

عِرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى

اين قدر بى مدرك و بى اساس و بى حساب حرف نزنيد و تهمت و افترا نيافرينيد، بيائيد با چشم باز و ديدۀ خالى از مرض و عارى از غرض به آنچه در اين مكتب آمده بنگريد و خود قضاوت كنيد كه اين اتّهامات با اين مكتب هيچ نسبتى ندارد و ساحت قدس اين آئين از اين بهتان ها منزّه و پاك است و آن وقت است كه خود به جاى اين كه بگوئيد الرافضة هم المشركون، خود، به مذهب اهل بيت عليهم السّلام مى گرويد. در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

بگذريم و دنبالۀ حديث را بياوريم:

بر در حرم محترم بايستيم

سپس مقدارى با سكينه و وقار و متانت و آرامش قدم بردار در حالى كه تكبير و تهليل و تمجيد و تحميد حق بر زبان دارى و خدا و رسولش را به بزرگى و عظمت ياد مى كنى و گام هايت را كوتاه برمى دارى آن گاه كه به در شرقى - كه پائين پاى مبارك است - رسيدى بر دم در بايست و بگو:

أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّدا صلّى اللّه عليه و آله عبده و

ص:52

رسوله، أمين اللّه على خلقه و أنّه سيّد الأوّلين و الآخرين و أنّه سيّد الأنبياء و المرسلين.

سلام على رسول اللّه، الحمد للّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لو لا أن هدانا اللّه، لقد جائت رسل ربّنا بالحقّ.

اللّهمّ إنّى أشهد أنّ هذا قبر ابن حبيبك و صفوتك من خلقك و أنّه الفائز بكرامتك، أكرمته بكتابك و خصصته و ائتمنته على وحيك و أعطيته مواريث الأنبياء و جعلته حجّة على خلقك من الأوصياء، فأعذر في الدّعاء و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الضّلالة و الجهالة و العمى و الشّك و الإرتياب إلى باب الهدى من الرّدى.

و أنت ترى و لا ترى و أنت بالمنظر الأعلى حتّى ثار عليه من خلقك من غرّته الدّنيا و باع الآخرة بالثّمن الأوكس الأدنى و أسخطك و أسخط رسولك و أطاع من عبادك من أهل الشّقاق و النّفاق و حملة الأوزار من استوجب النّار. لعن اللّه قاتلى ولد رسولك و ضاعف عليهم العذاب الأليم.

اين كلمات را كه متضمّن گواهى به وحدانيّت حق و رسالت حضرت ختمى مرتبت و سلام بر آن وجود مقدّس و بيان صفات صاحب اين قبر مطهّر و رذايل و زشتى هاى دشمنان و قاتلان اوست بر در حرم محترمش گفتيم دستور داده اند مقدارى پيش آييم و نزديك شويم و اين جملات را عرضه بداريم.

ص:53

اين زيارت را بخوانيم

السّلام عليك يا وارث آدم صفوة اللّه. ألسّلام عليك يا وارث نوح نبىّ اللّه. ألسّلام عليك يا وارث إبراهيم خليل اللّه. ألسّلام عليك يا وارث موسى كليم اللّه. ألسّلام عليك يا وارث عيسى روح اللّه. ألسّلام عليك يا وارث محمّد حبيب اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. السلام عليك يا وارث أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب وصىّ رسول اللّه و ولىّ اللّه

السّلام عليك يا وارث الحسن بن علىّ الزّكىّ.

السّلام عليك يا وارث فاطمة الزّهراء سيّدة نسآء العالمين. السّلام عليك أيّها الصّديق الشّهيد. ألسّلام عليك أيّها الوصىّ الرّضىّ البارّ التّقىّ. السّلام عليك أيّها الوفىّ النّقىّ.

أشهد أنّك قد أقمت الصّلاة و آتيت الزّكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و عبدت اللّه مخلصا حتّى أتاك اليقين.

السّلام عليك و على الأرواح الّتى حلّت بفنائك و أناخت برحلك.

السّلام على ملائكة اللّه المحدقين بك. السّلام على ملائكة اللّه و زوّار قبر ابن نبىّ اللّه.

اين جملات را كه قبل از داخل شدن در حاير شريف گفتى و پيوند ارتباط صاحب اين قبر مطهّر را با انبياء عظام حق و رسل كرام پروردگار از آدم تا خاتم صلوات اللّه عليهم اجمعين اظهار نمودى و او را وارث انبياء و اوصياء و اولياء و حجج معرّفى كردى و گواهى به بخشى از كمالات و

ص:54

صفات او دادى و بر او و اصحاب او و فرشتگان گرد قبر او عرض سلام نمودى، گويا رخصت ورود و اذن دخولت داده اند. قدم در حاير شريف مى گذارى و در موقع وارد شدن نخست به ملائكه و فرشتگان كه گويا قراولان و چاكران اين دبار ولايت مدارند و خادمان و حاجبان اين دستگاه جلالت آثارند به عناوين خاصّ و صفات مخصوصشان سلام مى كنى و مى گويى:

السّلام على ملائكة اللّه المقرّبين. السّلام على ملائكة اللّه المنزلين.

السّلام على ملائكة اللّه المسوّمين. ألسّلام على ملائكة اللّه الّذين هم يقيمون في هذا الحائر بإذن ربّهم.

السّلام على ملائكة اللّه الّذين هم فى هذا الحاير يعملون و لأمر اللّه مسلّمون.

آن گاه در مقام عرض سلام به اين مزور مقدس و صاحب اين قبر مطهّر برآمده و عرض مى كنى:

السّلام عليك يابن رسول اللّه و ابن أمين اللّه و ابن خالصة اللّه. ألسّلام عليك يا أبا عبد اللّه. إنّا للّه و إنّا إليه راجعون ما أعظم مصيبتك عند جدّك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ما أعظم مصيبتك عند من عرف اللّه عزّ و جلّ و أجلّ مصيبتك عند الملأ الأعلى و عند أنبياء اللّه و رسله.

السّلام منّى إليك و التّحيّة مع عظيم الرّزيّة عليك، كنت نورا فى الأصلاب الشّامخة و نورا فى ظلمات الأرض و نورا فى الهواء و نورا فى

ص:55

السّماوات العلى، كنت فيها نورا ساطعا لا يطفى و أنت النّاطق بالهدى.

لبيك داعى اللّه

سپس كمى راه برو و چند گامى پيش گذار و هفت مرتبه اللّه اكبر و هفت نوبت لا اله الاّ اللّه و هفت دفعه الحمد للّه و هفت مرتبه سبحان اللّه بگو و هفت نوبت بگو: لبيك داعى اللّه لبيك.

- كه اين جمله به منزلۀ پاسخ و جواب استغاثه و استنصار سيّد الشهداء عليه السّلام است كه زائر هفت نوبت آمادگى كامل خود را براى يارى حضرتش اعلام مى دارد و به دنبال آن مى گويد: -

إن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك و لسانى عند استنصارك فقد أجابك قلبى و سمعى و بصرى و رأيى و هواى على التّسليم لخلف النّبيّ المرسل و السّبط المنتجب و الدّليل العالم و الأمين المستخزن و المؤدّى المبلّغ و المظلوم المضطهد.

جئتك يا مولاى إنقطاعا إليك و إلى جدّك و أبيك و ولدك الخلف من بعدك، فقلبى لكم مسلّم و رأيى لكم تبع و نصرتي لكم معدّة حتّى يحكم اللّه بدينه و يبعثكم.

و أشهد اللّه أنّكم الحجّة و بكم ترجى الرّحمة فمعكم معكم لا مع عدوّكم إنّى بكم من المؤمنين لا أنكر للّه قدرة و لا أكذّب منه بمشيّة.

ص:56

پيش روى مبارك بخوانيم

سپس چند گامى كوتاه بردار تا برابر قبر قرارگيرى درحالى كه قبله ميان دو شانه ات باشد و قبر مطهّر فرارويت - وقتى در چنين شرايطى قرار گرفتى - بگو:

السّلام عليك من اللّه، و السّلام على محمّد، أمين اللّه على رسله، و عزائم أمره، الخاتم لما سبق، و الفاتح لما استقبل، و المهيمن على ذلك كلّه و رحمة اللّه و بركاته، و السّلام عليك و تحيّاته.

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد صاحب ميثاقك و خاتم رسلك و سيّد عبادك و أمينك فى بلادك و خير بريّتك كما تلا كتابك و جاهد عدوّك حتّى أتاه اليقين.

اللّهم صلّ على أمير المؤمنين عبدك و أخى رسولك الّذى انتجبته بعلمك و جعلته هاديا لمن شئت من خلقك و الدّليل على من بعثته برسالاتك و ديّان الديّن بعدلك و فصل قضائك بين خلقك و المهيمن على ذلك كلّه و السّلام عليه و رحمة اللّه و بركاته.

أللّهمّ أتمم به كلماتك و أنجز به وعدك و أهلك به عدوّك و اكتبنا فى أوليائه و أحبائه.

أللّهمّ اجعلنا له شيعة و أنصارا و أعوانا على طاعتك و طاعة رسولك و ما وكّلته به و استخلفته عليه يا ربّ العالمين.

أللّهمّ صلّ على فاطمة بنت نبيّك و زوجة وليّك و أمّ السّبطين، الحسن و

ص:57

الحسين الطّاهرة المطهّرة الصّديقة الزّكيّة سيّدة نسآء العالمين صلاة لا يقوى على إحصائها غيرك.

اللّهمّ صلّ على الحسن بن علىّ عبدك و ابن أخى رسولك الّذى انتجبته بعلمك و جعلته هاديا لمن شئت من خلقك و الدّليل على من بعثته برسالاتك و ديّان الدّين بعدلك و فصل قضائك بين خلقك و المهيمن على ذلك كلّه و رحمة اللّه و بركاته.

اللّهمّ صلّ على الحسين بن علىّ عبدك و ابن أخى رسولك الّذى انتجبته بعلمك و جعلته هاديا لمن شئت من خلقك و الدّليل على من بعثته برسالاتك و ديّان الدّين بعدلك و فصل قضائك بين خلقك و المهيمن على ذلك كلّه و رحمة اللّه و بركاته.

و بر يكايك از ائمه عليهم السّلام صلوات مى فرستى همين گونه كه بر حسن و حسين عليهما السّلام صلوات فرستادى و مى گويى:

اللّهم أتمم بهم كلماتك و أنجز بهم وعدك و أهلك بهم عدوّك و عدوّهم من الجنّ و الإنس أجمعين.

اللّهمّ اجزهم عنّا خير ما جازيت نذيرا عن قومه.

اللّهمّ اجعلنا لهم ممّن يتّبع النّور الّذى أنزل معهم و أحينا محياهم و أمتنا مماتهم و أشهدنا مشاهدهم فى الدّنيا و الآخرة.

اللّهمّ إنّ هذا مقام أكرمتنى به و شرّفتنى به و أعطيتنى فيه رغبتى على حقيقة ايمانى بك و برسولك.

ص:58

نزديك قبر مطهّر بخوانيم

- پس از اين صلوات ها و اين دعاها و مسئلت ها مقدار كمى جلو برو و به قبر مطهّر نزديك شو و بگو:

ألسّلام عليك يابن رسول اللّه، و سلام اللّه و سلام ملائكته المقرّبين و أنبيائه المرسلين كلّما تروح الرّائحات الطّاهرات لك، و عليك سلام المؤمنين لك بقلوبهم، النّاطقين لك بفضلك بألسنتهم، أشهد أنّك صادق صدّيق صدقت فيما دعوت إليه و صدقت فيما أتيت به و أنّك ثار اللّه فى الأرض.

اللّهمّ ادخلنى فى أوليائك و حبّب إلىّ مشاهدهم و شهادتهم فى الدّنيا و الأخرة إنّك على كلّ شىء قدير.

پس از اداء اين سلام و شهادت مى گويى:

ألسّلام عليك يا أبا عبد اللّه، رحمك اللّه يا أبا عبد اللّه، صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه.

السّلام عليك يا إمام الهدى، ألسّلام عليك يا علم التّقى، ألسلام عليك يا حجّة اللّه على أهل الدّنيا، ألسّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته.

ألسّلام عليك يا بن نبىّ اللّه، ألسّلام عليك يا ثار اللّه و ابن ثاره، ألسّلام عليك يا وتر اللّه و ابن وتره، أشهد أنّك قتلت مظلوما و أنّ قاتلك فى النّار، و أشهد أنّك جاهدت فى اللّه حقّ جهاده لم تأخذك فى اللّه لومة

ص:59

لائم و أنّك عبدته حتّى أتاك اليقين.

أشهد أنّكم كلمة التّقوى و باب الهدى و الحجّة على خلقه، أشهد أنّ ذلك لكم سابق فيما مضى و فاتح فيما بقى، و أشهد أنّ أرواحكم و طينتكم طينة طيّبة، طابت و طهرت، بعضها من بعض، من اللّه و من رحمته.

و أشهد اللّه تبارك و تعالى و كفى به شهيدا و أشهدكم أنّى بكم مؤمن و لكم تابع في ذات نفسى و شرائع دينى و خواتيم عملى و منقلبى و مثواى، فأسئل اللّه البرّ الرّحيم أن يتمّ ذلك لى.

أشهد أنّكم قد بلّغتم و نصحتم و صبرتم و قتلتم و غصبتم و أسيئ إليكم فصبرتم لعن اللّه أمّة خالفتكم و أمّة جحدت ولايتكم و أمّة تظاهرت عليكم و أمّة شهدت و لم تستشهد. ألحمد للّه الّذى جعل النّار مثواهم و بئس الورد المورود و بئس الرّفد المرفود.

و سه مرتبه مى گوئى:

صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه

و مى گويى:

و على روحك و بدنك. لعن اللّه قاتليك، و لعن اللّه سالبيك، و لعن اللّه خاذليك، و لعن اللّه من شايع على قتلك و من أمر بقتلك و شارك فى دمك، و لعن اللّه من بلغه ذلك فرضى به أو سلم إليه.

ص:60

أنا أبرء إلى اللّه من ولايتهم و أتولّى اللّه و رسوله و آل رسوله، و أشهد أنّ الّذين إنتهكوا حرمتك و سفكوا دمك ملعونون على لسان النّبىّ الأمّى.

اللّهمّ العن الّذين كذّبوا رسلك و سفكوا دمآء أهل بيت نبيّك صلواتك عليهم، أللّهم العن قتلة أمير المؤمنين و ضاعف عليهم العذاب الأليم.

أللّهمّ العن قتلة الحسين بن علىّ و أصلهم حرّ نارك و ذقهم بأسك و ضاعف عليهم العذاب الأليم و العنهم لعنا وبيلا.

أللّهمّ احلل بهم نقمتك و آتهم من حيث لا يحتسبون و خذهم من حيث لا يشعرون و عذّبهم عذابا نكرا و العن أعداء نبيّك و آل نبيّك لعنا وبيلا.

أللّهمّ العن الجبت و الطّاغوت و الفراعنة، إنّك على كلّ شىء قدير.

در مقام تفديه برآييم

اشاره

پس از اين لعن و نفرين و تبرّى و بيزارى از قاتلان و دشمنان و ساكتان و راضيان و همۀ دشمنان و فرعونان و ستم پيشگان و ظالمان در مقام تفديه و عرض حال برمى آيى و مى گوئى:

بأبى أنت و أمّى يا أبا عبد اللّه، إليك كانت رحلتى مع بعد شقّتى و لك فاضت عبرتى و عليك كان أسفى و نحيبى و صراخى و زفرتى و شهيقى و إليك كان مجيئ و بك أستتر من عظيم جرمى، أتيتك وافدا قد أوقرت ظهرى.

ص:61

بأبى أنت و أمّى يا سيّدى، بكيتك يا خيرة اللّه و ابن خيرته و حقّ لى أن أبكيك و قد بكتك السّماوات و الأرضون و الجبال و البحار، فما عذرى إن لم أبكك و قد بكاك حبيب ربّى و بكتك الأئمّة عليهم السّلام و بكاك من دون سدرة المنتهى إلى الثّرى جزعا عليك.

توضيحى در اين جملات

اين جملات زيارت از خصوصيّتى برخوردار است و خوب است در موقع خواندن آن توجّه بيشترى داشته باشيم. پس از تفديۀ پدر و مادرمان نسبت به امام حسين عليه السّلام با مقدّم داشتن جار و مجرورها در كلام - اليك، لك، عليك، اليك، بك - گويا حصر مى كنيم سفرمان، اشك و آب ديده مان، تأسف و تأثر خاطرمان، فغان و ناله مان و ساير آنچه از ما ظهور و بروز دارد در ارتباط با آن وجود مقدّس.

گويا سفر ما فقط براى زيارت تو است با اين دورى راه و مشكلات و گويا اشك چشم ما فقط براى مصائب تو مى ريزد و گويا آه و نالۀ ما فقط در مظلوميّت تو بلند مى شود و سپس براى اين عمل مان دليل و برهان مى آوريم؛ چگونه بر تو نگرييم درحالى كه رسول خدا و حضرات معصومين عليهم السّلام بر تو گريسته اند بلكه هرچه در پائين سدرة المنتهى - آخرين مرز سير صعود - تا خاك و زير خاك قرار دارد براى تو جزع و فزع داشته اند، اشك ما به جا و فغان ما با قافلۀ وجود همراه.

ص:62

در حال استلام قبر شريف بگوييم

سپس قبر را استلام نما و دستت را با تماس و لمس آن متبرّك ساز و بگو:

ألسّلام عليك يا أبا عبد اللّه، يا حسين بن عليّ، يا بن رسول اللّه.

ألسّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته، أشهد أنّك عبد اللّه و أمينه بلّغت ناصحا و أدّيت أمينا و قلت صادقا و قتلت صدّيقا فمضيت شهيدا و مضيت على يقين لم تؤثر عمى على هدى و لم تمل من حقّ إلى باطل و لم تجب إلاّ اللّه وحده.

و أشهد أنّك كنت على بيّنة من ربّك بلّغت ما أمرت به و قمت بحقّه و صدّقت من كان قبلك غير واهن و لا موهن، فصلّى اللّه عليك و سلّم تسليما جزاك اللّه من صدّيق خيرا.

أشهد أنّ الجهاد معك جهاد و أنّ الحقّ معك و إليك و أنت أهله و معدنه و ميراث النّبوّة عندك و عند أهل بيتك.

و أشهد أنّك قد بلّغت و نصحت و وفيت و جاهدت فى سبيل اللّه بالحكمة و الموعظة الحسنة و مضيت للّذى كنت عليه شهيدا و مستشهدا و مشهودا، فصلّى اللّه عليك و سلّم تسليما.

أشهد أنّك طهر طاهر مطهّر من طهر طاهر مطهّر طهرت و طهرت أرض أنت بها و طهر حرمك و أشهد أنّك أمرت بالقسط و العدل و دعوت إليهما.

ص:63

و أشهد أنّ أمّة قتلتك أشرار خلق اللّه و كفرته و إنّى أستشفع بك إلى اللّه ربّك و ربّى من جميع ذنوبى و أتوجّه بك إلى اللّه فى جميع حوائجى و رغبتى فى أمر آخرتى و دنياى.

گونۀ راست بر قبر بگذاريم و بگوييم

سپس گونۀ راستت را بر قبر مبارك - ضريح مقدّس - بگذار و بگو:

أللّهمّ إنّى أسئلك بحقّ هذا القبر و من فيه و بحقّ هذه القبور و من أسكنتها أن تكتب إسمى عندك فى أسمائهم حتّى توردنى مواردهم و تصدرنى مصادرهم، إنّك على كلّ شىء قدير.

اين جملات از زيارت هم قابل توجّه بيش ترى است كه خدا را به حقّ اين قبر مطهّر و آن كه در آن است مى خوانيم و به حقّ قبورى كه گرداگرد اين قبر شريفند و آن پاكانى كه در آن قبور جاگرفته اند مسئلت مى نماييم كه معلوم مى شود اين قبر و اين قبور در سايۀ اين كه ظرف آن ابدان پاك و اجساد مقدّس قرار گرفته اند و آنان را در دل خود جا داده اند آن چنان عظمت و قداستى يافته اند كه خدا را به حقّ اين قبر و اين قبور مى خوانيم و مسئلت عجيبى است. مى خواهيم كه نام ما در جمع اسماء ساميۀ آنان رقم خورد و ورود ما هم در آن جا كه آنان وارد مى شوند قرار گيرد، چه مسئلتى است و چه خواسته اى.

ص:64

سپس دستور داده اند كه عرض كنيم

ربّ أفحمتنى ذنوبى و قطعت مقالتى فلا حجّة لى و لا عذر لى فأنا المقّر بذنبى، ألا سير ببليّتى، المرتهن بعملى، المتجلّد فى خطيئتى، المتحيّر عن قصدى، المنقطع بى قد أوقفت نفسى يا ربّ موقف الأشقياء ألاذلاّء المذنبين، المجترئين عليك، المستخفّين بوعيدك، يا سبحانك.

أىّ جرأة اجترأت عليك و أىّ تغرير غررت بنفسى و أىّ سكرة أوبقتنى و أىّ غفلة أعطبتنى ما. كان أقبح سوء نظرى و أوحش فعلى يا سيّدى فارحم كبوتى لحرّ وجهى و زلّة قدمى و تعفيرى فى التّراب خدّى و ندامتى على ما فرط منّى.

و أقلنى عثرتى و ارحم صراخى و عبرتى و اقبل معذرتى و عد بحلمك على جهلى و باحسانك على خطيئاتي و بعفوك علىّ.

ربّ أشكو إليك قساوة قلبى و ضعف عملى فامنح بمسئلتى فأنا المقرّ بذنبى، المعترف بخطيئتى، و هذه يدى و ناصيتى أستكين لك بالقود من نفسى فاقبل توبتى و نفس كربتى و ارحم خشوعى و خضوعى و أنقطاعى إليك سيّدى. وا أسفى على ما كان منّى و تضرّعى و تعفيرى في تراب قبر ابن نبيّك بين يديك، فأنت رجائى و ظهرى و عدّتى و معتمدى لا إله إلاّ أنت.

اين قسمت از زيارت رنگ مناجات دارد و صبغۀ التجا و انقطاع به حقّ تعالى و طلب مغفرت و آمرزش، آن هم در حالى كه پناهندۀ به قبر

ص:65

حجّت خدا شده ايم كه مى تواند جامعيّت زيارت را بفهماند و پاسخى به آنچه بعضى كوته نگران و كج انديشان دارند بوده باشد كه در مكتب شيعه اصل و اساس و محور و چرخش بر وحدانيّت حق و ربوبيّت پروردگار و عبّوديت و بندگى ما سوى است و ديگر آنچه هست واسطه قرار دادن بندگان شايسته و عباد صالح حق تعالى است نزد او كه امرى است كاملا عقلى و فطرى و با حصر الوهيّت در حق تعالى اين فراز خاتمه پيدا مى كند.

لا اله الاّ انت.

پس از آن اين دعا را بخوانيم

سپس دستور داده اند سى و پنج مرتبه تكبير بگوئيم و خدا را به بزرگى ياد كنيم و دست ها را بالا بريم و عرض كنيم:

إليك يا ربّ صمدت من أرضى، و إلى إبن نبيّك قطعت البلاد رجاء للمغفرة، فكن لى يا ولىّ اللّه سكنا و شفيعا و كن بى رحيما و كن لى منحا يوم لا تنفع الشّفاعة إلاّ لمن ارتضى، يوم لا تنفع شفاعة الشّافعين و يوم يقول أهل الضّلالة مالنا من شافعين و لا صديق حميم. فكن يومئذ فى مقامى بين يدى ربّى لى منقذا فقد عظم جرمى إذا ارتعدت فرائصى و أخذ بسمعى و أنا منكس رأسى بما قدّمت من سوء عملى و أنا عار كما ولدتنى أمّى، و ربّى يسئلنى فكن لى شفيعا و منقذا فقد أعددتك ليوم حاجتى و يوم فقرى و فاقتى.

ص:66

طرف چپ صورت را بگذاريم بگوييم

سپس گونۀ چپ را بر قبر مطهّر - ضريح مبارك - بگذارد و بگو:

أللّهمّ ارحم تضرّعى فى تراب قبر ابن نبيّك فإنّى فى موضع رحمة يا ربّ.

و بگو:

بأبى أنت و أمّى يابن رسول اللّه، صلّى اللّه عليك، إنّى أبرء إلى اللّه من قاتلك و من سالبك، يا ليتنى كنت معك فأفوز فوزا عظيما و أبذل مهجتى فيك و أقيك بنفسى و كنت فيمن أقام بين يديك حتّى يسفك دمى معك فاظفر معك بالسّعادة و الفوز بالجنّة.

و بگو:

لعن اللّه من رماك، لعن اللّه من طعنك، لعن اللّه من اجتزّ رأسك، لعن اللّه من حمل رأسك، لعن اللّه من نكت بقضيبه بين ثناياك، لعن اللّه من أبكى نسائك، لعن اللّه من أيتم أولادك، لعن اللّه من أعان عليك، لعن اللّه من سار إليك، لعن اللّه من منعك من ماء الفرات، لعن اللّه من غشكّ و خلاّك، لعن اللّه من سمع صوتك فلم يجبك.

لعن اللّه إبن آكلة الأكباد و لعن اللّه ابنه و أعوانه و أتباعه و أنصاره و ابن سميّة و لعن اللّه جميع قاتليك و قاتلى أبيك و من أعان على قتلكم و حشا اللّه أجوافهم و بطونهم و قبورهم نارا و عذّبهم عذابا أليما.

ص:67

لعنى جامع

اين قسمت از زيارت در بعد لعن و نفرين و تبرى و بيزارى باز از خصوصيّتى برخوردار است و نگارندۀ اين سطور الآن به ياد ندارد لعنى اين چنين جامع و مفصّل و كامل و مرتب نسبت به آن عناصر سوئى كه در واقعۀ كربلا شركت داشتند و آن جرم و جنايت عظيم بل اعظم را آوردند در اين فراز آنان را در قالب دوازده عنوان: رمى و تيرافكنى، طعن و نيزه پرتاب كنى، جدا كردن سر مقدّس، حمل نمودن رأس شريف، و آشنا ساختن دندان ها به چوب، و گرياندن محترمات، و يتيم ساختن فرزندان، و كمك بر عليه آن حضرت نمودن، و به سوى او به رسم جنگ و ستيز رفتن، و از آب فرات مانع شدن، و در مقام غشّ و خيانت و تنها گذارى حضرتش برآمدن، و سرانجام نالۀ استغاثه و صوت مظلوميت آن مظلوم را شنيدن و پاسخ مثبت ندادن، لعن و نفرين مى نمائيم و جمعى را به عنوان خاص از سردمداران كفر و نفاق و شرك و الحاد و درهرحال لعنى است كه با سوزى خاص و سازى غمبار همراه است.

تسبيح امير المؤمنين عليه السّلام در بالاى سر مبارك

سپس در بالاى سر مبارك هزار مرتبه تسبيح امير المؤمنين عليه السّلام را بگو و اگر دوست داشتى به طرف پائين برو خدا را به آن دعايى كه براى تو تفسير نمودم و تعليم دادم بخوان، سپس به قسمت بالاى سر بيا و چون از نماز - زيارت - فارغ شدى اين تسبيح را بگو:

سبحان من لا تبيد معالمه، سبحان من لا تنقص خزائنه، سبحان من

ص:68

لا إنقطاع لمدّته، سبحان من لا ينفد ما عنده، سبحان من لا اضمحلال لفخره، سبحان من لا يشاور أحدا فى أمره، سبحان من لا إله غيره -

- ظاهرا اين تسبيح امير المؤمنين عليه السّلام است كه گفتن آن هزار نوبت در بالاى سر مبارك دستور داده شده. و با آنچه در ساير روايات آمده اختلافى دارد كه چه بسا حمل بر تخيير وجه جمع باشد.

سپس به طرف پائين پا برو و دست بر قبر شريف بگذار و سه مرتبه بگو:

صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه - و پس از آن بگو - صبرت و أنت الصّادق المصدّق، قتل اللّه من قتلكم بالأيدى و الألسن.

آن گاه اين دعا را بخوان:

أللّهمّ ربّ الأرباب، صريخ الأخيار، إنّى عذت معاذا ففكّ رقبتى من النّار. جئتك يابن رسول اللّه وافدا إليك، أتوسّل إلى اللّه فى جميع حوائجى من أمر آخرتى و دنياى، و بك يتوسّل المرسلون إلى اللّه فى جميع حوائجهم، و بك يدرك أهل الثّواب من عباد اللّه طلبتهم، أسئل وليّك و وليّنا أن يجعل حظّى من زيارتك الصّلاة على محمّد و آله و المغفرة لذنوبى. أللّهمّ اجعلنا ممّن تنصره و تنتصر به لدينك فى الدّنيا و الآخرة.

سپس دوطرف صورتت را بر قبر شريف - ضريح مبارك بگذار و بگو:

ص:69

أللّهمّ ربّ الحسين إشف صدر الحسين. أللّهمّ ربّ الحسين اطلب بدم الحسين. أللّهمّ ربّ الحسين إنتقم ممّن رضى بقتل الحسين. أللّهمّ ربّ الحسين إنتقم ممّن فرح بقتل الحسين.

و از خداوند لعنت قاتلين امام حسين و امير المؤمنين عليهم السّلام مسئلت نما.

تسبيح حضرت زهرا عليها السّلام در پايين پاى مبارك

در پايين پاى مبارك هزار مرتبه تسبيح حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام را بگو و اگر توان هزار مرتبه نداشتى صد مرتبه بياور و آن اين است.

سبحان ذى العزّ الشّامخ المنيف، سبحان ذى الجلال و الإكرام الفاخر العظيم، سبحان ذى الملك الفاخر القديم، سبحان ذى الملك الفاخر العظيم، سبحان من لبس العزّ و الجمال، سبحان من تردّى بالنّور و الوقار، سبحان من يرى أثر النّمل فى الصّفا و خفقان الطّير فى الهواء، سبحان من هو هكذا و لا هكذا غيره.

زيارت على بن الحسين عليهما السّلام

سپس به طرف قبر على بن الحسين عليهما السّلام - كه در پايين پاى امام حسين عليه السّلام است - برو و چون كنار قبر ايستادى بگو:

ألسّلام عليك يابن رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته و ابن خليفة رسول اللّه و ابن بنت رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته مضاعفة كلّما طلعت

ص:70

شمس أو غربت. السّلام عليك و على روحك و بدنك.

بأبى أنت و امّى من مذبوح و مقتول من غير جرم.

بأبى أنت و امّى دمك المرتقى به إلى حبيب اللّه.

بأبى أنت و امّى من مقدّم بين يدى أبيك، يحتسبك و يبكى عليك محترقا عليك قلبه، يرفع دمك بكفّه إلى أعنان السّماء لا يرجع منه قطرة و لا تسكن عليك من أبيك زفرة ودّعك للفراق فمكانكما عند اللّه مع آبائك الماضين و مع امّهاتك فى الجنان منعّمين، أبرء إلى اللّه ممّن قتلك و ذبحك.

سپس بر قبر شريف خود را بيفكن و دست بر آن قبر بگذار و بگو:

سلام اللّه و سلام ملائكته المقرّبين و أنبيائه المرسلين و عباده الصّالحين عليك يا مولاى و ابن مولاى و رحمة اللّه و بركاته. صلّى اللّه عليك و على عترتك و أهل بيتك و آبائك و أبنائك و أمّهاتك الأخيار الأبرار الّذين أذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيرا.

السّلام عليك يابن رسول اللّه و ابن أمير المؤمنين و ابن الحسين بن علىّ و رحمة اللّه و بركاته.

لعن اللّه قاتلك و لعن اللّه من استخفّ بحقّكم و قتلكم، لعن اللّه من بقى منهم و من قضى، نفسى فداؤكم صلّى اللّه عليكم و سلّم تسليما كثيرا.

سپس گونه ات را بر قبر شريف بگذار و سه مرتبه بگو:

ص:71

صلّى اللّه عليك يا أبا الحسن، و بگو: بأبى أنت و امّى أتيتك زائرا وافدا عائذا ممّا جنيت على نفسى و احتطبت على ظهرى، أسئل اللّه وليّك و وليّى أن يجعل حظّى من زيارتك عتق رقبتى من النّار.

و دعا كن به هرچه دوست مى دارى.

پدر خون پسر جوانش را به آسمان مى پاشد

در اين جملات زيارت علىّ بن الحسين عليه السّلام نكاتى قابل توجه بيشتر است و از مواردى كه در جاى دگر آن را نيافته ايم؛ يكى به كف گرفتن و ريختن و پاشيدن پدر است خون پسر را به آسمان و برنگشتن قطره اى از آن خون. اين جهت در مقاتل نسبت به خون شيرخواره و خون قلب سيّد الشهداء عليه السّلام آمده ولى راقم اين سطور چنين مطلبى را نسبت به آقا علىّ بن الحسين عليه السّلام - على اكبر - به ياد ندارد.

و ديگر بالا رفتن آن خون پاك و مقدّس است تا به حبيب خدا حضرت ختمى مرتبت برسد.

و جهت سوّم ذكر مذبوح بعد از مقتول كه شايد مقصود جدا كردن سر مقدّس على بن الحسين عليه السّلام باشد.

نماز زيارت و دعاى بعد از آن

پس از اين كه در قسمت پائين پاى مبارك با اين جملات پسر را زيارت كرديم، فرموده اند:

از قسمت پشت سر مبارك به طرف بالا سر شريف بيائيم و دو ركعت

ص:72

نماز با سورۀ حمد و يس در ركعت اوّل و سورۀ حمد و الرحمن در ركعت دوّم بياوريم و هرچه خواستيم نماز بگذاريم و پس از نماز دست ها را بالا بريم و اين دعا را بخوانيم.

اللّهمّ إنّا أتيناه مؤمنين به، مسلّمين له، معتصمين بحبله، عارفين بحقّه، مقرّين بفضله، مستبصرين بضلالة من خالفه عارفين بالهدى الّذى هو عليه.

أللّهمّ إنّى أشهدك و أشهد من حضر من ملائكتك إنّى بهم مؤمن و إنّى بمن قتلهم كافر. أللّهمّ اجعل لما أقول بلسانى حقيقة فى قلبى و شريعة فى عملى. أللّهمّ اجعلنى ممّن له مع الحسين بن علىّ قدم ثابت و أثبتنى فيمن إستشهد معه.

أللّهمّ العن الّذين بدّلوا نعمتك كفرا، سبحانك يا حليم عمّا يعمل الظّالمون فى الأرض. تباركت و تعاليت يا عظيم، ترى عظيم الجرم من عبادك فلا تعجل عليهم. تعاليت يا كريم، أنت شاهد غير غايب و عالم بما أوتى إلى أهل صفوتك و أحبّائك من الأمر الّذى لا تحمله سمآء و لا أرض.

و لو شئت لانتقمت منهم لكنّك ذو أناة و قد أمهلت الّذين اجترؤا عليك و على رسولك و حبيبك فأسكنتهم أرضك و غدوتهم بنعمتك إلى أجل هم بالغوه و وقت هم صائرون إليه ليستكملوا العمل الّذى قدّرت و الأجل الّذى أجّلت لتخلّدهم في محطّ و وثاق و نار جهنّم و حميم و غسّاق و

ص:73

الضّريع و الإحراق و الأغلال و الأوثاق و غسلين و زقّوم و صديد مع طول المقام في أيّام لظى و في سقر الّتى لا تبقى و لا تذر و فى الحميم و الجحيم.

خود را بر قبر شريف افكنده و بگوييم

پس از خواندن اين دعا كه اظهار ايمان و اعتقاد به حقانيّت راه و مسير و فعل و نيّت صاحبان اين قبور و همچنين تبرى و بيزارى از دشمنان و قاتلان و مسئلت اقامت و خلود در عذاب براى آن هاست فرموده اند:

خود را بر قبر شريف بيفكنيم و بگوييم:

يا سيّدى، أتيتك زائرا موقّرا بالذّنوب و أتقرّب إلى ربّى بوفودى إليك و بكائى عليك و عويلى و حسرتى و أسفى و بكائى و ما أخاف على نفسى، رجاء أن تكون لى حجابا و سندا و كهفا و حرزا و شافعا و وقاية من النّار غدا.

و أنا من مواليكم الّذين اعادى عدوّكم و اوالى وليّكم، على ذلك أحيى، و على ذلك أموت، و عليه ابعث إن شاء اللّه تعالى.

و قد أشخصت بدنى و ودّعت أهلى و بعدت شقّتى. و أؤمّل فى قربكم النّجاة و أرجو فى أيّامكم الكرّة و أطمع فى النّظر إليكم و إلى مكانكم غدا في جنّات ربّى مع آبائكم الماضين.

سپس در همين حال كه روى قبر شريف - ضريح مبارك افتاده اى -

ص:74

مى گويى:

يا أبا عبد اللّه، يا حسين بن رسول اللّه، جئتك مستشفعا بك إلى اللّه.

أللّهمّ إنّى أستشفع إليك بولد حبيبك و بالملائكة الّذين يضجّون عليه و يبكون و يصرخون، لا يفترون و لا يسأمون، و هم من خشيتك مشفقون، و من عذابك حذرون، لا تغيرهم الأيّام، و لا ينهزمون من نواحى الحير يشهقون و سيّدهم يرى ما يصنعون، و ما فيه يتقلّبون، قد انهملت منهم العيون، فلا ترقأ، و اشتدّ منهم الحزن بحرقة لا تطفى.

اين دعا را بخوانيم

پس از گفتن اين جملات و شفيع قرار دادن سيّد الشهداء عليه السّلام و فرشتگانى كه با ديدگان اشكبار و شيون و فغان پيوسته در حاير شريف به زيارت و اقامۀ عزا با سوزدل و آه سينه و آب ديده مشغول هستند و از اين عبادت بزرگ ملامت و خستگى پيدا نمى كنند فرموده اند:

دست ها را بالا ببريم و حق تعالى را اين چنين بخوانيم:

أللّهمّ إنّى أسئلك مسئلة المسكين المستكين العليل الذّليل الّذى لم يرد بمسئلته غيرك، فإن لم تدركه رحمتك عطب. أسئلك أن تداركنى بلطف منك و أنت الّذى لا يخيب سائلك و تعطى المغفرة و تغفر الذّنوب، فلا أكوننّ يا سيّدى أنا أهون خلقك عليك و لا أكون أهون من وفد إليك بابن حبيبك، فإنّى أمّلت و رجوت و طمعت و زرت و اغتربت رجاء لك

ص:75

أن تكافينى إذ أخرجتنى من رحلى فأذنت لى بالمسير إلى هذا المكان رحمة منك و تفضّلا منك، يا رحمن يا رحيم.

زيارت اصحاب سيد الشهداء عليه السّلام

و سعى و كوشش كن در دعا و مسئلت و به هر مقدارى كه مى توانى در مقام دعا برآى و سپس به طرف قبور شهدا برو و به آنان اشاره كن و بگو:

ألسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. ألسّلام عليكم يا أهل القبور من أهل ديار من المؤمنين. ألسّلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار.

ألسّلام عليكم يا أولياء اللّه. ألسّلام عليكم يا أنصار اللّه و أنصار رسوله و أنصار أمير المؤمنين و أنصار ابن رسوله و أنصار دينه.

أشهد أنّكم أنصار اللّه، كما قال اللّه عزّ و جلّ وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكٰانُوا فما ضعفتم و ما استكنتم حتّى لقيتم اللّه على سبيل الحقّ.

صلّى اللّه عليكم و على أرواحكم و أبدانكم و أجسادكم، أبشروا بموعد اللّه الّذى لا خلف له و لا تبديل، إنّ اللّه لا يخلف وعده. و اللّه مدرك بكم ثار ما وعدكم.

أنتم خاصّة اللّه، إختصّكم اللّه لأبى عبد اللّه. أنتم الشّهداء و أنتم السّعداء. سعدتم عند اللّه و فزتم بالدّرجات من جنّات لا يظعن أهلها و

ص:76

لا يهرمون، و رضوا بالمقام فى دار السّلام مع من نصرتم.

جزاكم اللّه خيرا من أعوان جزاء من صبر مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله. أنجز اللّه ما وعدكم من الكرامة فى جواره و داره مع النّبيّين و المرسلين و أمير المؤمنين و قائد الغرّ المحجّلين.

أسئل اللّه الّذى حملنى إليكم حتّى أرانى مصارعكم أن يرينيكم على الحوض رواء مرويّين و يرينى أعدائكم فى أسفل درك من الجحيم، فإنّهم قتلوكم ظلما و أرادوا إماتة الحقّ و سلبوكم لابن سميّة و ابن آكلة الأكباد، فأسئل اللّه أن يرينيهم ظمآء مظمئين مسلسلين مغلغلين يساقون إلى الجحيم.

ألسّلام عليكم يا أنصار اللّه و أنصار ابن رسوله، منّى ما بقيت و بقى اللّيل و النّهار، و السّلام عليكم دائما إذا فنيت و بليت.

لهفى عليكم أىّ مصيبة أصابت كلّ مولى لمحمّد و آل محمّد لقد عظمت و خصّت و جلّت و عمّت مصيبتكم، أنا بكم لجزع و أنا بكم لموجع محزون و أنا بكم لمصاب ملهوف.

هنيئا لكم ما اعطيتم، و هنيئا لكم ما به حيّيتم، فلقد بكتكم الملائكة و حفّتكم و سكنت معسكركم و حلّت مصارعكم و قدّست و صفّت بأجنحتها عليكم ليس لها عنكم فراق إلى يوم التّلاق و يوم المحشر و يوم المنشر.

طافت عليكم رحمة من اللّه و بلّغتم بها شرف الدّنيا و الأخرة أتيتكم

ص:77

شوقا و زرتكم خوفا.

أسئل اللّه أن يرينيكم على الحوض و فى الجنان مع الأنبياء و المرسلين و الشّهداء و الصّالحين و حسن اولئك رفيقا.

اطراف حاير شريف بگرديم و بگوييم

پس از آن كه با اين جملات، اصحاب حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را زيارت نمودى حاير شريف را دور بزن درحالى كه اين دعا را مى خوانى:

يا من إليه وفدت و إليه خرجت و به استجرت و إليه قصدت و إليه بابن نبيّه تقرّبت، صلّ على محمّد و آل محمّد و منّ علىّ بالجنّة و فكّ رقبتى من النّار.

أللّهمّ ارحم غربتى و بعد داري و ارحم مسيرى اليك و إلى ابن حبيبك و أقلبنى مفلحا منجحا، قد قبلت معذرتى و خضوعى و خشوعى عند إمامى و سيّدى و مولاى و ارحم صرختى و بكائى و همّى و جزعى و خشوعى و حزنى و ما قد باشر قلبى من الجزع عليه.

فبنعمتك علىّ و بلطفك لى خرجت إليه و بتقويتك إيّاى و صرفك المخدور عنّى و كلائتك باللّيل و النّهار لي و بحفظك و كرامتك إيّاى و كلّ بحر قطعته و كلّ واد و فلاة سلكتها و كلّ منزل نزلته فأنت حملتنى فى البرّ و البحر و أنت الّذى بلغتنى و وفّقتنى و كفيتنى و بفضل منك و

ص:78

وقاية بلغت و كانت المنّة لك علىّ فى ذلك كلّه و أثرى مكتوب عندك و إسمى و شخصى، فلك الحمد على ما أبليتنى و اصطنعت عندى.

أللّهمّ فارحم قربى منك و مقامي بين يديك و تملّقى و أقبل منّى توسّلى إليك بابن حبيبك و صفوتك و خيرتك من خلقك و توجّهى إليك و أقلنى عثرتى و اقبل عظيم ما سلف منّى و لا يمنعك ما تعلم منّى من العيوب و الذّنوب و الإسراف على نفسى و إن كنت لي ماقتا فارض عنّى و إن كنت علىّ ساخطا فتب علىّ إنّك على كلّ شىء قدير.

أللّهمّ اغفر لي و لوالدىّ و ارحمهما كما ربّيانى صغيرا و اجزهما عنّى خيرا. أللّهمّ أجزهما بالإحسان إحسانا و بالسّيّئات غفرانا. أللّهمّ أدخلهما الجنّة برحمتك و حرّم وجوههما عن عذابك و برّد عليهما مضاجعهما و افسح لهما في قبريهما و عرّفنيهما في مستقرّ من رحمتك و جوار حبيبك محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.(1)

اين حديث شريف هرچند كه بسط و تفصيلش مناسب با اين نوشتار نبود آورديم؛ زيرا از طرفى متضمّن يك زيارت مأثور جامع نسبت به حرم امام حسين عليه السّلام است و از جهتى بيانگر قسمتى از آداب مقدمات و مقارنات زيارت و از حيثى اهميّت زيارت امام حسين عليه السّلام و جايگاه خاصّ آن را در منطق دين و بيان اركان آئين حضرات معصومين عليهم السّلام آشكار مى سازد كه چگونه به همۀ خصوصيات آن اهتمام داشته اند و نسبت به تمامى جزئيات آن دستور داده اند.

ص:79


1- كامل الزيارات، باب 79، حديث 18.

پشت به قبر شريف نكنيم

مرحوم شيخ طوسى هم از صفوان جمّال زيارتى از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه با آنچه آورديم شباهتى دارد ولى مختصر است و بعضى از قسمت ها را ندارد و در آخر آن اين جمله ديده مى شود:

ثمّ قم و اخرج و لا تولّ ظهرك و أكثر من قول إنّا للّه و إنّا إليه راجعون حتّى تغيب عن القبر.

سپس برخيز و بيرون رو و پشت به قبر شريف منما و بسيار بگو: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون تا قبر را نبينى كه در هر قدم چنين زيارتى صد هزار حسنه داده مى شود و صد هزار سيّئه محو مى گردد و صد هزار درجه بالا مى رود و صد هزار حاجت كه سهل ترين آن ها دورى از آتش است برآورده مى شود و همانند آنان باشد كه در خدمت آن حضرت به فيض شهادت رسيده اند و در درجات آنان شريك گردد.(1)

رعايت آدابى در سفر كربلا

ديگر حديثى را ابن قولويه از محمّد بن مسلم از حضرت صادق عليه السّلام در آداب زيارت سيد الشهداء عليه السّلام آورده است: گويد:

به حضرتش عرض كردم آيا وقتى كه ما به زيارت پدر بزرگوارتان - امام حسين عليه السّلام - مشرّف مى شويم - گويا - در مسير حجّ هستيم؟

ص:80


1- مصباح المتهجّد/ 660-667.

حضرت فرمود: آرى.

گفتم: پس بر ما لازم است آنچه بر حاجيان لازم؟

حضرت فرمودند: چه چيزهايى؟

گفتم: آن امورى كه بايد حجّاج رعايت كنند و حاجيان مراقب باشند؟

قال: يلزمك حسن الصّحبة لمن يصحبك، و يلزمك قلّة الكلام إلاّ بخير، و يلزمك كثرة ذكر اللّه، و يلزمك نظافة الثّياب، و يلزمك الغسل قبل أن تأتى الحائر، و يلزمك الخشوع و كثرة الصّلاة و الصّلاة على محمّد و آل محمّد، و يلزمك التّوقير لأخذ ما ليس لك، و يلزمك أن تغضّ بصرك، و يلزمك أن تعود إلى أهل الحاجة من إخوانك إذا رأيت منقطعا و المواساة، و يلزمك التّقيّة الّتى قوام دينك بها، و الورع عمّا نهيت عنه و الخصومة(1) و كثرة الأيمان و الجدال الّذى فيه الأيمان.

فإذا فعلت ذلك تمّ حجّك و عمرتك و استوجبت من الّذى طلبت ما عنده بنفقتك و اغترابك عن أهلك و رغبتك فيما رغبت أن تنصرف بالمغفرة و الرّحمة و الرّضوان.

امام صادق عليه السّلام در پاسخ پرسش محمّد بن مسلم از امورى كه بايد در سفر زيارت امام حسين عليه السّلام رعايت نمود چون - بمنزلۀ - سفر حجّ است فرمود:

بر تو لازم است با آنان كه در اين سفر همراه تو هستند معاشرتى

ص:81


1- يعنى: و يلزمك الورع عن الخصومة و عن كثرة الأيمان و عن الجدال...

پسنديده داشته باشى، و بر تو لازم است كه در اين سفر كم سخن بگوئى و دهانت جز به خير باز نشود، و همچنين بايد ذكر خدا فراوان آورى، و نظافت و پاكيزگى لباست را رعايت نمايى، و تو راست قبل از اين كه به حاير شريف مشرف شوى غسل نمايى، و ملازم با خشوع و فروتنى باشى، و نماز بسيار بگزارى، و صلوات بر محمّد و آل محمّد فراوان بياورى، و بايد خود را از آنچه سزاوار تو نيست نگاه دارى، و ديدۀ خود را - از حرام و شبهه - بپوشانى، و احسان به نيازمندان اهل ايمان داشته باشى، و چون كسى در سفر وامانده شود و خرجش تمام گردد آنچه دارى با او قسمت نمايى، و شرايط مواسات را نگهدارى، و بر تو لازم است كه تقيّه اى را كه قوام دين تو به آن است مراعات نمايى، و نسبت به آنچه از آن نهى شده اى ورع و خويشتن دارى نشان دهى، و خصومت و دشمنى را فرو بگذارى، و از سوگند بسيار و مجادله اى كه منجر به قسم شود بپرهيزى، و چون چنين نمودى و اين آداب و شرايط را رعايت كردى حجّ و عمره ات تمام مى شود - به ثواب حجّ و عمره مى رسى - و براى تو از ناحيۀ آن كس كه با خرج كردن مال و دورى از اهل و كسان و رغبت در آن چه نسبت به آن راغب بودى استحقاق مغفرت و رحمت و رضوان فراهم مى آيد - حق تعالى تو را مشمول غفران و مرحمت و خشنودى خود مى دارد -(1)

اگر بتوانيم به همين يك حديث در طول سفر زيارتمان عمل كنيم زيارتى پربار با آثار گرانبار نصيبمان خواهد شد.

ص:82


1- كامل الزيارات/باب 48، حديث 1.

جامۀ احرام گونه بپوشيم

در اين جا اجمالى مى آوريم از آنچه بزرگان - با توجه به احاديث - در آداب زيارت امام حسين عليه السّلام آورده اند:

خوب است انسان دو جامۀ ارزشمند پاك و پاكيزه و جديد بپوشد و چه بهتر كه سفيد باشد و به هيئت و حال احرام درآيد كه در حديثى از حضرت صادق عليه السّلام امر به پوشيدن دو جامۀ طاهر رسيده است و عمل جناب جابر بن عبد اللّه انصارى هم بيانگر تشبيه به محرمين است و خوب است در موقع پوشيدن جامه براى زيارت، سى مرتبه تكبير بگويد و اين دعا را بخواند:

الحمد للّه الّذى إليه قصدت و بلّغنى و إيّاه أردت فقبلنى و لم يقطع بى، و رحمته إبتغيت فسلّمنى. اللّهمّ أنت حصنى و كهفى و حرزى و رجائى و أملى، لا إله إلاّ أنت يا ربّ العالمين.(1)

رعايت اين آداب سزاوار است

سزاوار است از شوخى و مزاح در اين سفر بپرهيزد و از برداشتن سفره هاى رنگين و غذاهاى چرب و شيرين اجتناب كند و به طور كلّى از لذايذ خوراكى ها و آشاميدنى ها - تا آن جا كه ممكن است - دورى نمايد.(2)

و با خشوع دل و ديدۀ گريان مسير زيارت را طى كند و پيوسته به

ص:83


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 284.
2- - نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 278.

تهليل و تكبير و تمجيد و ثناء حق مشغول باشد و در مقام تعظيم پروردگار و بزرگداشت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برآيد.

و صلوات بر محمّد و آل محمّد و به خصوص بر امام حسين عليه السّلام بسيار بفرستد و لعن و نفرين بر قاتلان حضرتش بياورد و از آنان كه اساس ظلم را نهادند تبّرى و بيزارى بجويد.

و نعلين و كفش هايش را به دست گيرد و با پاى برهنه حركت كند، زيرا كه در حرم خدا و حرم رسول صلّى اللّه عليه و آله است و چونان عبد ذليل قدم بردارد و با سكينه و وقار و گام كوتاه حركت كند و چون از حرم محترم بيرون مى آيد سرافكنده باشد و به بالا و چپ و راست، ننگرد.(1)

سزاوار است عتبه و آستانۀ در و قسمت پائين آن كه بر آن پا مى نهند ببوسد و اين ادبى است كه رعايت آن در همۀ مشاهد مشرّفه خوب است و مشايخ و بزرگانى چونان مرحوم مفيد و سيّد و شهيد رضوان اللّه تعالى عليهم اجمعين از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده اند و پاى راست را مقدّم بدارد و مرحوم مامقانى رسالۀ مستقلّى در اين زمينه تأليف نموده.(2)

گفتار و رفتار شيخ انصارى و ميرزا محمد تقى شيرازى و وحيد بهبهانى نسبت به عتبه بوسيدن

نقل شده كه از مرحوم شيخ انصارى - رضوان اللّه تعالى عليه - راجع به تقبيل و بوسۀ اعتاب مقدّسۀ مشاهد مشرفه پرسيدند، آن مرحوم در جواب

ص:84


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 286.
2- - مقصود رسالۀ «ازاحة الوسوسة عن تقبيل الأعتاب المقدّسه» است. تنقيح المقال 209/2.

گفت:

أنا أقبّل عتبة مشهد أبى الفضل العبّاس فضلا عن أعتاب مشاهد الأئمّة صلوات اللّه عليهم لا بما أنّه عتبة مشهده عليه السّلام، بل بما أنّه موطئ أقدام زوّاره، و لقد شوهد زعيم الشّيعة آية اللّه محمّد تقى الشّيرازى حين تقبّل عتبة حرّ بن يزيد الرّياحىّ.

من عتبه آستانۀ حرم محترم حضرت ابى الفضل العباس عليه السّلام را مى بوسم، چه رسد به اعتاب مقدّسۀ حضرات معصومين عليهم السّلام، و بوسۀ من بر عتبۀ آستانۀ ابو الفضل العبّاس، نه به اين عنوان است كه عتبۀ حرم محترم قمر بنى هاشم است بلكه از اين جهت است كه جاى پاى زائران آن آقاست و زعيم شيعه مرحوم آية اللّه ميرزا محمّد تقى شيرازى را مشاهده نمودند درحالى كه عتبۀ مزار جناب حرّ بن يزيد رياحى را مى بوسيد.(1)

و بالاتر از آنچه آورديم از مرحوم وحيد بهبهانى نقل شده كه استاد فقيدمان آيت عظيم الشأن مرحوم حاج سيد محمد هادى ميلانى رضوان اللّه تعالى عليه هر وقت در درس نام او را مى برد با عنوان - استاد الكلّ فى الكلّ - از او ياد مى كرد. آرى از آن وحيد كه به حقيقت وحيد بود چنين نقل شده:

زمانى كه به حرم محترم حضرت سيّد الشهداء - عليه السّلام براى زيارت مشرّف مى شد اوّل آستان كفش كن آن جناب را مى بوسيد و روى مبارك و محاسن مبارك بدان مى ماليد پس از آن با خضوع و خشوع

ص:85


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 292.

و رقّت قلب به اندرون حرم مشرّف مى شد و زيارت مى كرد و در مصيبت حضرت امام حسين عليه السّلام كمال احترام را مراعات مى فرمود.(1)

آرى بى جهت چيزى به كسى نمى دهند و بدون سبب كسى بزرگ و با عظمت نمى شود؛ هرچه بيش تر در برابر جمعى كه حقّ تعالى آنان را عظمت بخشيده - كه آن هم باز براساس كرنش و فروتنى و تواضع و كوچكى آنان در برابر حضرت حقّ جلّ و علا بوده هرچند در عوالم پيشين و با پيشينه اى ديرين كه بايد در حقشان گفت:

بودم آن روز من از طايفۀ دردكشان

كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان

بارى به هر جهت، هرچه بيش تر در برابر آن عزيز و عزيزان آن عظيم تواضع و كوچكى نموديم بزرگ مى شويم و اين اصل و حقيقت در جميع مراتب با حفظ مراتب محفوظ است.

بلنديت بايد تواضع گزين كه آن بام را نيست سلّم جز اين(2)

خوب است اين گونه زيارت كنيم

خوب است در موقع زيارت در برابر قبر شريف و ضريح مبارك با خضوع و خشوع بايستيم و ايستاده زيارت ها را بخوانيم و اذن دخول را كافى از اذن جلوس ندانيم و قبر را روبه روى خود قرار داده

ص:86


1- مفاخر اسلام 190/9.
2- - كليّات سعدى، بوستان/ 310.

و قبله را پشت دو شانۀ خود بداريم.(1)

و يازده تكبير بگوئيم و اين جملات را عرض كنيم:

الحمد للّه خالق الخلق، ربّ الخلق و إليه المعاد. أللّهمّ هذه تربة مباركة طيّبة طهّرتها و فضّلتها و اتّخذتها لابن نبيّك، فأسئلك أللّهمّ بحقّ نبيّك و رسلك، من علمت منهم و من لم أعلم، و بحقّ ملائكتك أن تجعلنى من أفضل وفدك الّذين قسمت لهم الوفادة إلى ابن نبيّك، و أسئلك بركة ما جئت له ممّا أرجو من تحطيط الخطيئة عنّى. أللّهمّ هذا مكان العائذ بك من النّار.(2)

خوب است - در صورت امكان و عدم مزاحمت براى ساير زائران - كنار ضريح بايستيم درحالى كه چسبيده به آن هستيم يا جداى از آن و توّهم اين كه دور ايستادن ادب است توهّمى بيش نيست؛ زيرا در حديث، تصريح به تكيه دادن و بوسيدن ضريح شده است.

و حضور قلب و جمع بودن حواس در تمام حالات و آنات زيارت - به قدر امكان - مطلوب است، و توبه و استغفار و كندن خود از گناه و جدائى از معاصى محبوب، و اخلاص زائر در زيارت و تطهير نيّت و آوردن عمل فقط براى امتثال امر پروردگار و عبادت و بندگى او و طاعت و پذيرش فرمان او كاملا مورد عنايت است و سعى كند كه حتّى با كثرت زائران گويا خودش تنهاست و زائرى جز او نيست. حرم

ص:87


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 295.
2- - بحار الأنوار 252/101.

مطهّر است و تنها او.(1)

اين نمازها را در حرم مطهّر بخوانيم

اشاره

مستحب است در حرم محترم امام حسين عليه السّلام و كنار قبر حضرت سيّد الشهداء نماز بسيار بخوانيم - نمازهاى واجب و مستحّب - و به خصوص نمازهايى كه نسبت به آن مكان مقدّس دستور داده شده و ارتباطى با آن حضرت دارد؛ از جمله نمازى كه مرحوم سيد بن طاووس رضوان اللّه عليه گفته است با اين كيفيّت كه چهار ركعت بخواند با حمد و قل هو اللّه أحد و قل يا أيّها الكافرون - و ظاهرا مقصود اين است كه دو نماز دو ركعتى بخواند، در هر كدام از آن دو ركعت در ركعت اوّل حمد و توحيد و در ركعت دوم حمد و سورۀ كافرون بخواند - و پس از نماز اين دعا را بياورد.

و چون ممكن است عزيزان دوست داشته باشند اين نماز و دعاى بعد از نماز را بخوانند و در كتاب هاى دعايى كه در اختيارشان مى باشد نقل نشده است لذا دعا را مى آوريم مضاف بر اين كه دعا از ابعاد مختلف به خصوص از بعد اعتقادى حايز نكات ارزنده اى است.

أللّهمّ إنّى أشهدك و أشهد أهل طاعتك من جميع خلقك بأنى أشهد مع كلّ شاهد يشهد بما شهدت به أجمع، فى حياتي و بعد وفاتي، حتّى ألقاك على ذلك يوم فاقتى.

ص:88


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 296.

و أشهد أنّ اللّه ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات إلى النّور و الّذين كفروا أولياؤهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور إلى الظّلمات اولئك أصحاب النّار هم فيها خالدون.

و أشهد أنّ النّبىّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم و أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى كتاب اللّه، و أشهد أنّ وليّنا اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون، و أنّ ذرّيتهما أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض ذريّة بعضها من بعض و اللّه سميع عليم.

و أشهد أنّهم أعلام الدّين و أولوا الأرحام على الورى و الحجّة على أهل الدّنيا إنتجبتهم و اصطفيتهم و اختصصتهم و اطّلعتهم على سرّك، فقاموا بأمرك و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و دعوا العباد إلى التّأويل و التّنزيل.

كلّما مضى منهم داع خلّف فيهم داعيا فرضت طاعتهم و أمرت بموالاتهم و لم تجعل لأحد من خلقك عذرا في تركهم و الإنحياز عنهم و الميل إلى غيرهم، و جعلتهم أهل بيت النبوّة أفضل البريّة و معدن الرّسالة و مختلف الملائكة و مهبط الوحى و الكرامة و أولاد الصّفوة و أسباط الرّسل و أقران الكتاب و أبواب الهدى و العروة الوثقى، لا يخافون فيك لومة لائم و لا يقوم بحقّهم إلاّ مؤمن و لا يهدى بهداهم إلاّ منتجب.

ص:89

اللّهمّ فصلّ عليهم بأفضل صلواتك و بارك عليهم بأجزل بركاتك و بوّئهم من كرمك بأكرم كراماتك فى الدّنيا و الأخرة.

اللّهمّ اجعل أحبّ الأشياء إلىّ و ابرّها لدىّ و أهمّها الىّ حبّك و حبّ رسولك و حبّ أهل بيته الطّيّبين و حبّ من أحبّهم من جميع خلقك و حبّ من عمل المحبّ لك و لهم و بغض من أبغضك و أبغضهم من جميع خلقك و بغض من عمل المبغض لك و لهم حيّا و ميّتا.

و ارزقنى صبرا جميلا و دينا سليما و فرجا قريبا و أجرا عظيما و رزقا هنيئا و عيشا رغيدا و جسما صحيحا و عينا دامعة و قلبا خاشعا و يقينا ثابتا و عمرا طويلا و عقلا كاملا و عبادة دائمة، و أسئلك الثّبات على الهدى و القوّة على ما تحبّ و ترضى.

أللّهمّ و اجعل حبّك أحبّ الأشياء إلىّ و خوفك أخوف الأشياء عندى و ارزقنى حبّك و حبّ من ينفعنى حبّه عندك و ما رزقتنى و ترزقنى ممّا أحبّ فاجعله الى فراغا فيما تحبّ و اقطع حوائج الدّنيا بالشّوق إلى لقائك و إذا أقررت عيون أهل الدّنيا بدنياهم فاجعل قرّة عينى فى طاعتك و رضاك و مرضاتك برحمتك، إنّ رحمتك قريب من المحسنين.(1)

همچنين نماز ديگرى كه مرحوم سيّد بن طاووس نقل نموده به عنوان نماز زيارت امام حسين عليه السّلام:

ص:90


1- بحار الأنوار 285/101.

دو ركعت نماز زيارت مى خوانى؛ در ركعت اوّل حمد و سورۀ انبياء و در ركعت دوم حمد و سوره حشر يا هر سوره اى دگر از قرآن كه ميسّر شد و پس از نماز اين دعا را مى خوانى.

سبحان ذى القدرة و الجبروت، سبحان ذى العزّة و الملكوت، سبحان المسبّح له بكلّ لسان، سبحان المعبود في كلّ أوان الأوّل و الأخر و الظّاهر و الباطن و هو بكلّ شىء عليم.

ذلكم اللّه ربّكم فَتَبٰارَكَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِينَ ، لا إله إلاّ هو فَتَعٰالَى اللّٰهُ عَمّٰا يُشْرِكُونَ .

أللّهمّ ثبّتنى على الإقرار بك و احشرنى عليه و ألحقنى بالعصبة المعتقدين له الّذين لم يعترفهم فيك الرّيب و لم يخالطهم الشّك الّذين أطاعوا نبيّك و وازروه و عاضدوه و نصروه و اتّبعوا النّور الّذى أنزل معه و لم يكن اتّباعهم إيّاه طلب الدّنيا الفانية و لا إنحرافا عن الأخرة الباقية و لا حبّ الرياسة و الإمرة و لا ايثار الثّروة بل تاجروا بأموالهم و أنفسهم و ربحوا حين خسر الباخلون و فازوا حين خاب المبطلون و أقاموا حدود ما أمرت به من المودّة فى ذوى القربى ألّتى جعلتها أجر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فيما أدّاه إلينا من الهداية إليك و أرشدنا إليه من التعبّد لك و تمسّكوا بطاعتهم و لم يميلوا إلى غيرهم.

أللّهمّ إنّى أشهدك أنّى معهم و فيهم و بهم و لا أميل عنهم و لا أنحرف إلى غيرهم و لا أقول لمن خالفهم هؤلاء أهدى من الّذين آمنوا سبيلا.

ص:91

أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و عترته صلاة ترضيه و تحظيه و تبلّغه أقضى رضاه و أمانيّه و على ابن عمّه و أخيه المهتدى بهدايته المستبصر بمشكاته القائم مقامه فى أمّته و على الأئمّة من ذرّيّته الحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الحجّة بن الحسن.

أللّهمّ إنّ هذا مقام إن ربح فيه القائم بأهل ذلك فهو من الفائزين و إن خسر فهو من الهالكين.

أللّهمّ إنّى لا أعلم شيئا يقرّبنى من رضاك فى هذا المقام إلاّ التّوبة من معاصيك و الإستغفار من الذّنوب و التّوسّل بهذا الإمام الصّدّيق ابن رسول اللّه و أنا بحيث تنزل الرّحمة و ترفرف الملائكة و تأتيه الأنبياء و تغشاه الأوصياء فإن خفت مع كرمك و مع هذه الوسيلة إليك أن تعذّبنى فقد ضلّ سعيي و خسر عملى فياحسرة نفسى و إن لم تغفر لي و ترحمنى فأنت أرحم الرّاحمين.(1)

و نماز ديگرى كه خواندن آن در بالاى سر مبارك دستور داده شده:

دو ركعت نماز مى خوانى با سورۀ رحمن و تبارك - يعنى در ركعت اوّل سورۀ حمد و سورۀ الرحمان و در ركعت دوم سورۀ حمد و سورۀ ملك

ص:92


1- بحار الأنوار 246/101.

- تبارك الّذى بيده الملك - كه هركس اين دو ركعت نماز را بخواند حق تعالى براى او ثواب بيست و پنج حجّ مقبول و پذيرفته شده و مبرور و پسنديده همراه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى او رقم زند.(1)

نماز آخرى نيز مرحوم سيد بن طاووس نقل نموده كه - در صورت امكان - كنار ضريح حضرت خوانده شود:

و آن چهار ركعت است با چهارصد مرتبه سورۀ حمد و چهارصد مرتبه سوره توحيد به اين كيفيت:

در ركعت اوّل پنجاه مرتبه حمد و پنجاه مرتبه توحيد مى خوانى، سپس به ركوع مى روى و در ركوع ده مرتبه سورۀ حمد و ده مرتبه سورۀ توحيد مى خوانى، سپس سر از ركوع برمى دارى و ده مرتبه حمد و ده مرتبه توحيد مى خوانى، آن گاه به سجده مى روى و در سجدۀ اوّل هركدام از اين دو سوره را ده مرتبه مى خوانى، و به سجدۀ دوّم مى روى و اين دو سوره را ده مرتبه مى خوانى كه مجموعا در ركعت اوّل، صد مرتبه حمد و صد مرتبه توحيد مى شود و بعد ركعت دوّم را هم به همين كيفيت مى آورى، تشهد خوانده و سلام مى دهى. سپس دو ركعت ديگر به همين نحو مى آورى كه مجموعا در اين چهار ركعت، چهارصد مرتبه سورۀ حمد و چهارصد مرتبه سورۀ توحيد خوانده اى - و پس از سلام نماز، اين دعا را مى آورى:

ص:93


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 307.

يا اللّه، أنت الّذى استجبت لآدم و حواء عليهما السّلام حين قالا: ربّنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين، و ناداك نوح عليه السّلام فاستجبت له و نجّيته و أهله من الكرب العظيم و أطفأت نار نمرود عن خليلك إبراهيم فجعلتها عليه بردا و سلاما.

و أنت الّذى استجبت لأيّوب عليه السّلام حين ناداك: أنّى مسّنى الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمين، فكشفت ما به من الضّرّ و آتيته أهله و مثلهم معهم رحمة من عندك و ذكرى لأولى الألباب.

و أنت الّذى استجبت لذى النّون حين نادى فى الظّلمات: أن لا إله إلاّ أنت، سبحانك إنّى كنت من الظّالمين فنجّيته من الغم، و أنت الّذى استجبت لموسى و هارون دعوتهما حين قلت قد أجيبت دعوتكما فاستقيما و أغرقت فرعون و قومه.

و غفرت لداوود ذنبه و نبّهت قلبه و أرضيت خصمه رحمة منك و فديت الذّبيح بذبح عظيم بعد ما أسلما و تلّه للجبين فناديت بالفرج و الرّوح.

و أنت الّذى ناداك زكريّا عليه السّلام نداء خفيّا قال ربّ إنّى وهن العظم منّى و اشتعل الرّأس شيبا و لم أكن بدعائك ربّ شقيّا، و قلت: و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين.

و أنت تستجيب للّذين آمنوا و عملوا الصّالحات لتزيدنّهم من فضلك، ربّ فلا تجعلنى من أهون الدّاعين لك الرّاغبين إليك و استجب لى كما إستجبت لهم.

ص:94

بحقّهم عليك طهّرنى بطهرك و تقبّل صلاتى و حسناتى بقبول حسن، و طيّب بقيّة حياتى و طيّب وفاتى و احفظنى فيمن أخلف و احفظهم ربّ بدعائي و اجعل ذرّيّتى ذرّيّة طيّبة تحيطها بحياطتك من كلّ ما حطت منه ذرّيّة أوليائك و أهل طاعتك برحمتك يا أرحم الرّاحمين.

يا من هو على كلّ شيئ رقيب و من كلّ سائل قريب و لكلّ داع من خلقه مستجيب. أنت اللّه الّذى لا إله إلاّ أنت، الحىّ القيّوم ألأحد الصّمد الّذى لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد.

و أسئلك بقدرتك الّتى علوت بها على عرشك و رفعت بها سماواتك و فرشت بها أرضك و أرسيت بها جبالك و أجريت بها البحار و سخّرت بها السّحاب و الشّمس و القمر و النّجوم و اللّيل و النّهار و خلقت بها الخلائق كلّها.

أسئلك بعظمة وجهك الكريم الّذى أشرقت به السّماوات و أضائت به الظّلمات إلا صلّيت على محمّد و آل محمّد و كفيتنى أمر معادى و معاشى و أصلحت شأنى كلّه و لم تكلنى إلى نفسى طرفة عين و أصلحت أمرى و أمر عيالى و كفيتنى أمرهم و اغنيتنى و إيّاهم من كنوزك و خزائنك و سعة فضلك.

و أنبطت قلبى من ينابيع الحكمة الّتى تنفعنى بها و تنفع بها من إرتضيت من عبادك و جعلت لى من المتّقين فى آخرتى إماما كما جعلت إبراهيم إماما.

ص:95

فإنّ بتوفيقك يفوز الفائزون و يتوب التّائبون و يعبدك العابدون و بتسديدك يسعد الصّالحون المخبتون الخائفون لك و بإرشادك نجا النّاجون من نارك و أشفق منها المشفقون من خلقك و بخذلانك خسر المبطلون و هلك الظّالمون و غفل الغافلون.

أللّهمّ آت نفسى مناها، أنت وليّها و مولاها و أنت خير من زكّاها.

أللّهمّ بيّن لها هداها و ألهمها فجورها و تقواها و أنزلها من الجنان علياها و طيّب وفاتها و محياها و أكرم منقلبها و مثواها و مستقرّها و مأواها و أنت ربّها و مولاها.(1)

توضيحى در جملات پايانى دعا

جملات پايانى اين دعا بسيار قابل توجه و حايز اهميّت است كه شايسته است با دقّت و تأمل در مضامين آن در حرم محترم سيّد الشهداء عليه السّلام خوانده شود. بنگريد كه در اين جملات يك مرتبه كلمۀ نفس ذكر شده و نوزده نوبت ضمير به آن برگشته. بارالها نفس مرا به آرزويش برسان كه آرزوى نفس و مناى دل جز ذات قدّوس حقّ چيزى نيست؛ همان حقيقتى كه حضرت صديقه عليها السّلام فرموده است:

إلهى أنت المنى و فوق المنى.(2)

بارالها فقط تو همۀ مناى منى و برتر و بالاتر از آرزوى من هستى.

ص:96


1- بحار الأنوار 287/101.
2- - تفسير البرهان 366/3.

روايات متعددى در خواندن دو ركعت يا چهار ركعت نماز حاجت در حرم امام حسين عليه السّلام رسيده است؛ در حديثى حضرت باقر عليه السّلام فرمود:

هركس نزد قبر امام حسين عليه السّلام آيد و دو يا چهار ركعت نماز بگزارد و حاجتش را از خداوند مسئلت كند، به يقين روا گردد.(1)

مقدّم بر قبر شريف نماز نخوانيم

لازم به تذكر است كه براساس روايات و توقيعات شريفه، نماز در اعتاب مقدّسه در قسمت پشت سر مبارك و يا بالاى سر شريف خوانده مى شود و بايد كاملا توجه كند كه بر قبر شريف مقدم نشود.

با توجّه به اين امر آنچه در قسمت بالاى سر مبارك حضرت سيد الشهدا عليه السّلام ديده مى شود كه جلوتر از قبر مطهّر نماز مى گزارند، جايز نيست.

و در قسمت بالاى سر مبارك و پائين پا و پشت سر پيوسته با جدّ و جهد بايد در مقام دعا و مسئلت براى خود و اهل و خاندان و پدر و مادر و دوستان و خويشان برآمد؛ زيرا كه آن مكان مقدّس جايى است كه دعا رد نمى شود.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

هيچ كس كنار قبر امام حسين عليه السّلام دعا نكند جز اين كه مورد اجابت قرار گيرد، هم نسبت به دنيا و هم نسبت به آخرت.(2)

ص:97


1- ثواب الأعمال/ 114.
2- - كامل الزيارات، باب 83، حديث 4.

در مقام دعا و طلب خير برآييم

و خوب است در قسمت بالاى سر مبارك در مقام طلب خير از حق تعالى برآئيم و پس از تحميد و تهليل و تسبيح و تمجيد پروردگار صدمرتبه از خداوند طلب خير در هر امرى كه مى خواهيم بنمائيم كه ما را به بهترين رهنمون مى گردد، آن گونه كه حضرت صادق عليه السّلام به صفوان جمّال فرموده است.(1)

و پسنديده است كه به چهار گوشۀ قبر شريف - و ضريح مبارك - دست كشيده و ببوسيم، و راست و چپ صورت را بر آن بگذاريم و در مقام الحاح در دعا و مسئلت برآئيم، و بدن و صورتمان را بر آن بماليم كه موجبات امان و حفظ از آنچه بيم داريم فراهم مى آيد آن گونه كه در احاديث بسيارى آمده است.(2) و خود را بر قبر - و ضريح مبارك افكنده و با خشوع و فروتنى آن را بوسيده و بگرييم.(3)

اطراف قبر مبارك بگرديم

و در حرم و حاير شريف سعى نمائيم و گرد قبر مطهّر - در صورت امكان - طواف نماييم آن گونه كه در زيارت جامعه ى ائمّه المؤمنين آمده و آن سان كه حضرت صديقه عليها السّلام گرد قبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله طواف داشت و فرشتگان هم گرد قبر شريف سيّد الشهداء عليه السّلام طواف

ص:98


1- قرب الإسناد/ 28.
2- - اقتباس از: نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 313.
3- - اقتباس از: نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 313.

دارند.(1)

توجّه داريم كه طوافى كه در اين تعبيرات آمده ربطى به طواف معهود هفت شوطى دور كعبه ندارد تا كسى بگويد مخصوص خانۀ خداست بلكه به معناى آن - يعنى چرخش گرد چيزى - است و هيچ زائرى، آن معناى معهود طواف دور كعبه به ذهنش نمى آيد و اين امرى است طبيعى كه آدمى دوست دارد دور كسى كه دوستش دارد بگردد، دور خانۀ محبوب و سراى دوست بچرخد. دوستان خاندان رسالت هم دوست دارند وقتى به زيارت قبورشان مى روند دور قبر آنان بگردند و همۀ اطراف قبر مبارك و ضريح شريف را زيارت كنند. دليلى هم بر منع آن نرسيده بلكه آنچه اشاره كرديم دليل بر جواز بلكه رجحان آن است.

زود برگرديم

خوب است وقتى نيازمان را از زيارت برگرفتيم، عجله در بيرون رفتن داشته باشيم و نمانيم تا بزرگداشت و احترام آن مكان مقدّس را بهتر رعايت نماييم و شور و شوقمان براى زيارت مجدّد شدّت يابد.(2)

قرآن هديه كنيم

و مقدارى قرآن به عنوان هديه براى مزور تلاوت نمايد هرچند از اين امر، خود زائر هم بهره مند مى شود در عين اين كه تعظيم و

ص:99


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 315.
2- - نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 317.

بزرگداشتى هم براى مزور است.(1)

و در مدّتى كه در مشاهد مشرّفه اقامت دارد، مستحّب است وقتى از زيارت به منزل و محّل اقامتش مى آيد باز به زيارت برگردد.(2)

رعايت ادب و سكوت بنماييم

و زنهار برحذر باشد از اسائۀ ادب و بى ادبى در گفتار و رفتار و اگر چيز ناپسندى مشاهده نمود، آن گونه كه مناسب با آن مكان است در مقام امر به معروف و نهى از منكر برآيد كه متأسفّانه در اين زمان در مشاهد مشرّفه هتك حرمات مى شود و در انجام آنچه منافات با احترام آن اماكن متبّركه است هيچ مبالاتى ندارند.

و شايسته است سكوت را در حاير شريف رعايت نماييم و جز به خير و خوبى سخنى نداشته باشيم كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

إذا زرتم أبا عبد اللّه عليه السّلام فألزموا الصّمت إلاّ من خير.

هرگاه امام حسين عليه السّلام را زيارت نموديد پيوسته ملازم با صمت و سكوت باشيد و جز به خير و خوبى كلامى نياوريد.(3)

اين گونه وداع كنيم

اشاره

و چون خواستى از كربلا مراجعت نمايى - آن گونه كه حضرت

ص:100


1- المصباح - كفعمى/ 507.
2- - نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 318.
3- - نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 318.

صادق عليه السّلام به ابو حمزه ثمالى تعليم داده - براى زيارت وداع غسل كن و مشرّف شو و زيارت وداع را بياور و پيش روى مبارك بايست درحالى كه در صورت امكان دست بر قبر شريف - يا ضريح مبارك نهاده اى - بگو:

السّلام عليك يا ولىّ اللّه. ألسّلام عليك يا أبا عبد اللّه، أنت لى جنّة من العذاب و هذا أوان إنصرافى عنك، غير راغب عنك و لا مستبدل بك سواك و لا مؤثر عليك غيرك و لا زاهد فى قربك.

و قد جدت بنفسى للحدثان و تركت الأهل و الأوطان، فكن لى يوم حاجتى و فقرى و فاقتى و يوم لا يغنى عنّى والدى و لا ولدى و لا حميمى و لا رفيقى و لا قريبى.

أسئل اللّه الّذى قدّر و خلق أن ينفّس بك كربى و أسئل اللّه الّذى قدّر علىّ فراق مكانك أن لا يجعله آخر العهد منّى و من رجعتى.

و أسئل اللّه الّذى أبكى عليك عينى أن يجعله سندا لي و أسئل اللّه الّذى نقلنى إليك من رحلى و أهلى أن يجعله ذخرا لى.

و أسئل اللّه الّذى أرانى مكانك و هدانى للتّسليم عليك و لزيارتى إيّاك أن يوردنى حوضكم و يرزقنى مرافقتكم فى الجنان مع آبائك الصالحين صلّى اللّه عليهم أجمعين.

ألسّلام عليك يا صفوة اللّه. ألسّلام على رسول اللّه محمّد بن عبد اللّه، حبيب اللّه و صفوته و أمينه و رسوله و سيّد النّبيّين.

ألسّلام على أمير المؤمنين و وصىّ رسول ربّ العالمين و قائد الغرّ

ص:101

المحجّلين. ألسّلام على الأئمّة الرّاشدين المهديّين. ألسّلام على من فى الحائر منكم. ألسّلام على ملائكة اللّه الباقين المسبّحين المقيمين الّذين هم بأمر ربّهم قائمون. السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين، و الحمد للّه ربّ العالمين.

سپس مى گوئى - درحالى كه با انگشت سبابه دست راست به قبر مطهر اشاره مى كنى -

سلام اللّه و سلام ملائكته المقرّبين و أنبيائه المرسلين و عباده الصّالحين عليك يابن رسول اللّه و على روحك و بدنك و على ذرّيتك و على من حضرك من أوليائك، أستودعك اللّه و أسترعيك و أقرء عليك السّلام. آمنّا باللّه و برسوله و بما جآء به من عند اللّه، أللّهمّ اكتبنا مع الشّاهدين.

سپس دو دست را به آسمان بالا بر و بگو:

أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد، و لا تجعله آخر العهد من زيارتى ابن رسولك و ارزقنى زيارته أبدا ما أبقيتنى. أللّهمّ و أنفعنى بحبّه يا ربّ العالمين. أللّهمّ ابعثه مقاما محمودا إنّك على كلّ شىء قدير.

أللّهمّ إنّى أسئلك بعد الصّلاة و التّسليم أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن لا تجعله آخر العهد من زيارتى إيّاه، فإن جعلته يا ربّ فاحشرنى معه و مع آبائه و أوليائه، و إن أبقيتنى يا ربّ فارزقنى العود

ص:102

إليه ثمّ العود إليه بعد العود، برحمتك يا أرحم الرّاحمين.

أللّهمّ اجعل لى لسان صدق فى أوليائك و حبّب إلىّ مشاهدهم. أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و لا تشغلنى عن ذكرك بإكثار علىّ من الدّنيا، تلهينى عجائب بهجتها و تفتننى زهرات زينتها؛ و لا بإقلال يضرّنى بعملى كدّه و يملأ صدرى همّه و أعطنى من ذلك غنى عن شرار خلقك و بلاغا أنال به رضاك، يا أرحم الرّاحمين.

ألسّلام عليكم يا ملائكة اللّه و زوّار قبر أبى عبد اللّه صلوات اللّه عليه و سلامه.

سپس گونه راستت را بر قبر بگذار و طرف چپ صورتت را هم بر آن بنه و الحاح در دعا و مسئلت نما و چون بيرون رفتى صورت از قبر برمدار تا خارج شوى - پشت به قبر شريف منما -(1)

توضيحى دربارۀ آنچه آورديم

قبل از اين كه وداع شهداء كربلا را بياوريم، در اين قسمت دو جهت بيش تر قابل توجه است: يكى اين جمله: ألسّلام على من فى الحائر منكم، سلام بر آنان كه از شما خاندان در حائر شريف هستند. بايد ديد مقصود از اين جمله چيست؟ و آن كه از آنان در حائر مبارك است كيست؟ مرحوم مجلسى در بيان اين جمله گويد:

ص:103


1- كامل الزيارات باب 84، حديث 2 * تهذيب الأحكام 67/6.

ظاهر اين است كه خطاب در اين جمله به ائمه عليهم السّلام است و مراد از - من فى الحائر - امام حسين عليه السّلام يا كسى از اهل بيت آن ها و فرزندانشان است و احتمال دارد مراد امام زمان عليه السّلام باشد؛ زيرا ممكن است آن وجود مقدّس حاضر در حاير باشد و ما حضرتش را زيارت نكنيم يا همراه ارواح ساير ائمه عليهم السّلام و اين احتمالات در جملۀ - و من حضرك من أوليائك - هم قابل گفتن است و ممكن است مقصود از اين جمله زائرين از اهل ايمان باشد.(1)

جهت دوّم كه قابل توجه بيش تر است جملۀ - و لا تشغلنى عن ذكرك بإكثار من الدّنيا... - بارالها، به واسطۀ فزونى دنيايى كه تازه هاى شگفتش مرا دچار غفلت مى سازد و زيور و پيرايه هايش مرا مفتون خود مى كند، مرا از ذكر خود بازمدار.

معلوم مى شود طبع عالم اين چنين است و ويژگى عالم مادّه همين.

زيبايى و زيادى غفلت آور نخواهم، از آن سو هم آن كسرى و كاستى كه به عملم ضرر بزند و مرا از رسيدن به مقصد بازدارد وهمّ و اندوهش سينه ام را مملو سازد و پيوسته در فكر و پريشانى و ناراحتى باشم، چنين كمى و كسرى را هم نمى خواهم، همان حدّ اعتدال و مقدار كافى و بلاغ را جويايم.

وداع با اصحاب

در همين حديثى كه حضرت صادق عليه السّلام وداع با قبر امام حسين عليه السّلام داده بودند، دستور توديع با قبور اصحاب كرامش را نيز داده اند. فرمود: رو

ص:104


1- ملاذ الأخيار 172/9.

به قبور شهداى كربلا رضوان اللّه عليهم مى نمايى و در مقام وداع با آنان مى گويى:

ألسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. أللّهمّ لا تجعله آخر العهد من زيارتى إيّاهم و أشركنى معهم فى صالح ما أعطيتهم على نصرهم ابن نبيّك و حجّتك على خلقك و جهادهم معه - فى سبيلك - أللّهمّ اجمعنا و إيّاهم فى جنّتك مع الشّهداء و الصّالحين و حسن أولئك رفيقا.

أستودعكم اللّه و أقرء عليكم السّلام. أللّهمّ ارزقنى العود و احشرنى معهم يا أرحم الرّاحمين.

در حرم محترم بگوييم

اين جملات هم در كامل الزيارات آمده به عنوان روايت ابى حمزه ثمالى از حضرت صادق عليه السّلام و هم در تهذيب بدون استناد به روايت، و در تهذيب و مصباح با تفاوت جمله اى اين اضافه يافت مى شود كه طبق نقل مصباح مى آوريم.

سپس بيرون برو و رو از قبر برمگردان تا از ديده ات پنهان شود آن گاه در آستانۀ در رو به قبله بايست و بگو:

أللّهمّ إنّى أسئلك بحقّ محمّد و آل محمّد أن تصلّى على محمّد و آل محمّد، و أن تتقبّل عملى و تشكر سعيى و لا تجعله آخر العهد منّى أبدا ما أبقيتنى، و ارددنى اليه ببرّ و تقوى و عرّفنى بركة زيارتى فى الدّين و

ص:105

الدّنيا و الآخرة، و أوسع علىّ من فضلك الواسع الفاضل المفضل الطّيّب، و ارزقنى رزقا واسعا حلالا طيّبا كثيرا عاجلا صبّا صبّا من غير كدّ و لانكد و لا منّ من أحد من خلقك و اجعله واسعا من فضلك كثيرا من عطيّتك، فإنّك تقول: و أسئلوا اللّه من فضله، فمن فضلك أسئل، و من عطيّتك أسئل، و من كثير ما عندك أسئل و من خزائنك أسئل، و من يدك الملأ أسئل، فلا تردّنى خائبا فإنّى ضعيف فضاعف لى و عافنى إلى منتهى أجلى.

و اجعل لي في كلّ نعمة أنعمتها إلى عبادك أوفر النّصيب، و اجعلنى خيرا ممّا أنا عليه و اجعل ما أصير إليه خيرا لى ممّا ينقطع عنّى و اجعل سريرتى خيرا من علانيتى و أعذنى من أن يرى النّاس فىّ خيرا و لا خير فىّ و ارزقنى من التّجارة أوسعها رزقا و أعظمها فضلا و خيرها لى يا سيّدي.

و آتني يا سيّدى و عيالى برزق واسع تغنينا به عن دناة خلقك و لا تجعل لأحد من العباد فيه منّا غيرك، و اجعلنى ممّن إستجاب لك و آمن بوعدك و اتّبع أمرك، و لا تجعلنى أخيب وفدك و زوّار إبن نبيّك و أعذنى من الفقر و من مواقف الخزى فى الدّنيا و الآخرة و أقلبنى مفلحا منجحا مستجابا لي بأفضل ما ينقلب به أحد من زوّار أوليائك.

و لا تجعله آخر العهد من زيارتهم و إن لم تكن إستجبت لي و غفرت لي و رضيت عنّى فمن الآن فاستجب لي و اغفر لي قبل أن تنأى عن إبن

ص:106

نبيّك داري، فهذا أوان إنصرافى إن كنت أذنت لي غير راغب عنك و لا عن أوليائك و لا مستبدل بك و لا بهم.

أللّهمّ احفظنى من بين يدىّ و من خلفى و عن يمينى و عن شمالى حتّى تبلغنى أهلى، فإذا بلغتنى فلا تبرء منّى و ألبسنى و إيّاهم درعك الحصينة.

و اكفنى مؤنة نفسى و مؤنة عيالي و مؤنة جميع خلقك، و امنعنى من أن يصل إلى أحد من خلقك بسوء، فإنّك ولىّ ذلك و القادر عليه.

و أعطنى جميع ما سئلتك و منّ علىّ به و زدنى من فضلك يا أرحم الرّاحمين.

سپس با حمد و ثناء حق و تسبيح و تقديس او و تهليل و تكبير روانه شو.(1)

زيارت وداعى ديگر

ديگر وداعى را حضرت صادق عليه السّلام به يوسف كناسى تعليم داده است و از اين جهت كه لحظۀ وداع لحظۀ بسيار حساسى است و زائر دوست دارد با مزورش بهتر و بيش تر سخن بگويد و چه بهتر كه آنچه مى گويد گفتارى باشد كه از خود خاندان مزوران رسيده است لذا اين وداع را هم مى آوريم هرچند جملۀ آخرش شبيه روايت ابى حمزۀ ثمالى است:

ص:107


1- تهذيب الأحكام 6/69 * مصباح المتهجّد/ 672.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هرگاه خواستى با حسين بن على عليه السّلام وداع كنى چنين بگو:

السّلام عليك و رحمة اللّه و بركاته، أستودعك اللّه و أقرء عليك السّلام. آمنّا باللّه و بالرّسول و بما جئت به و دللت عليه و اتّبعنا الرّسول فاكتبنا مع الشّاهدين.

أللّهمّ لا تجعله آخر العهد منّا و منه.

أللّهمّ إنّا نسئلك أن تنفعنا بحبّه، أللّهمّ ابعثه مقاما محمودا تنصر به دينك و تقتل به عدوّك و تبير به من نصب حربا لآل محمّد، فإنّك وعدته ذلك و أنت لا تخلف الميعاد، و السّلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.

أشهد أنّكم شهداء نجبآء جاهدتم في سبيل اللّه و قتلتم على منهاج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله - و ابن رسوله صلّى اللّه عليه و آله - و سلّم تسليما.

أنتم السّابقون و المهاجرون و الأنصار، أشهد أنّكم أنصار اللّه و أنصار رسوله - صلّى اللّه عليه و آله - فالحمد للّه الّذى صدقكم وعده و أراكم ما تحبّون و صلّى اللّه على محمّد و آل محمّد و رحمة اللّه و بركاته.

أللّهمّ لا تشغلنى فى الدّنيا عن ذكر نعمتك لا بإكثار تلهمنى عجائب بهجتها و تفتننى زهرات زينتها و لا بإقلال يضرّ بعملى كدّه و يملأ صدرى همّه، أعطنى من ذلك غنى عن شرار خلقك و بلاغا أنال به رضاك يا أرحم الرّاحمين، و صلّى اللّه على رسوله محمّد بن عبد اللّه و

ص:108

على أهل بيته الطّيّبين الأخيار و رحمة اللّه و بركاته.(1)

رجعت سيد الشّهداء عليه السّلام و مقام محمود

آنچه در اين زيارت وداع قابل توجّه بيش تر است عنايت به مسئلۀ رجعت و بازگشت سيّد الشهداء عليه السّلام است آن هم با تعبير مقام محمود كه در آيۀ 79 سورۀ اسراء به دنبال فرمان تهجّد و شب زنده دارى و آوردن نافلۀ شب نويدش به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله داده شده است.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً

و در زيارت جامعۀ كبيره هم در جمع مقامات خاندان رسالت عليهم السّلام آمده و مفسران - براساس روايات - آن را به مقام شفاعت تفسير نموده اند و آنچه در اين راستا گفتنى بوده و نسبت به آيۀ شريفه و جملۀ زيارت جامعه آوردنى بوده، در شرح زيارت جامعه آورده ايم كه خوب است عزيزان مراجعه نمايند.(2)

ولى آنچه در اين زيارت وداع قابل توجّه است، مطلب ديگرى است و آن اين است كه مقام محمود بر جايگاه بلند سيد الشهداء عليه السّلام و مقام رفيع او در عصر رجعت تطبيق شده است و گويا اين جملۀ زيارت از مصاديق همان اصل مسلّم و حقيقتى مى باشد كه از مدارك متعدّد استفاده مى شود و آن اين است كه بسيارى از حقايق مربوط به قيامت و جهان بعد به صورتى

ص:109


1- كامل الزيارات، باب 84، حديث 1 * بحار الأنوار 282/101.
2- - جامعه در حرم/ 873-878.

در عصر رجعت و زمان ظهور امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ظهور و بروز پيدا مى كند كه در عبارات بعد همين زيارت هم اشارتى به آن شده است و آن دادخواهى و انتقام جوئى و هلاكت و نابودى ظالمان و قاتلان خاندان رسالت عليهم السّلام در آن عصر است، هرچند مكافات پايانى و جزاى نهايى آنان مربوط به عالم بعد و قيامت است ولى در عصر ظهور و در روزگار رجعت هم به مرتبه اى از عقوبت اعمال خود مى رسند.

و بر اين اساس مى توان گفت گويا براى مقام محمود خاندان رسالت عليهم السّلام دو مرتبه است و اين مقام و جايگاه دو مصداق دارد: يكى آن بلند جايگاه شفاعت و مقام رفيع وساطت در قيامت كه نقطه آن مخروط نقطۀ ختميّۀ رسالت است يعنى:

شفيع الورى خواجۀ بعث و نشر امام الهدى صدر ديوان حشر

كريم السّجايا، جميل الشّيم نبىّ البرايا، شفيع الامم(1)

و مصداق دوّم مقام محمود، عصر ظهور و روزگار رجعت اين خاندان است كه در مقام محمود حكومت حقّه الهيّه در تمامى زمين بلكه در كلّ ما سوى اللّه كه خاصّ اين خاندان است قرار مى گيرند و بر آن اريكۀ قدرت الهى تكيه حاكمانه مى زنند و در اين زيارت وداع از حق تعالى مسئلت داريم كه - هرچه زودتر - صاحب اين قبر مطهّر و مزور مكرّم ما حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را به آن مقام محمود موعود دنيوى او كه مقام هلاكت و از بين بردن دشمنان و ظالمان و قاتلان و جايگاه نصرت و يارى دين است

ص:110


1- كليات سعدى، بوستان/ 221.

برساند.

آرى، مكرّر گفته ايم و بازهم مى گوئيم كه در مطاوى زيارات و خلال ادعيۀ رسيده از حضرت معصومين عليهم السّلام معارفى ژرف و حقايقى بس بلند نهفته شده كه متأسفانه كمتر كسى در مقام استخراج و تبيين و توضيح آن گوهرهاى ناب برآمده است، گاه بيگاه در ضمن آثارمان به بعضى از آن ها اشاراتى داشته ايم، اميد است توفيق بيش ترى بيابيم.

آدابى ديگر در وداع

ديگر حديثى از حضرت صادق عليه السّلام رسيده است كه جملۀ پايانى آن مرتبط با وداع قبر امام حسين عليه السّلام است. صفوان گويد حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

هركس با آب فرات غسل كند و قبر حضرت حسين عليه السّلام را زيارت نمايد چونان روزى كه از مادر متولد شده پاك از گناه گردد هرچند آغشتۀ به كبائر بوده باشد. سپس حضرت اين جمله را فرمود:

و كانوا يحبّون الرّجل إذا زار قبر الحسين عليه السّلام إغتسل و إذا ودّع لم يغتسل و مسح يده على وجهه إذا ودّع.

و سيره بر اين بوده و روش اين چنين كه دوست داشته اند وقتى كسى به زيارت امام حسين عليه السّلام مى رود غسل كند ولى وقتى وداع مى كند - براى زيارت وداع مى رود - غسل ننمايد و در گاه وداع دستش را به صورتش بكشد.(1)

ص:111


1- كامل الزيارات، باب، 75، حديث، 1.

اين جمله پايانى حديث متضمّن دو نكته است: يكى پسنديده نبودن غسل در زيارت وداع و ديگرى مطلوب بودن دست كشيدن به صورت در موقع وداع.

مقصود از اين دو امر چيست؟ كوتاه جمله اى از ادب الزائر آيت مغفور، صاحب اثر گران سنگ الغدير - عبد الحسين أمينى - رضوان اللّه تعالى در بيان اين جمله نقل شده كه مى آوريم گويد:

و كأنّ يريد عدم إزالة تلك الغبرة الشّريفة عن جسده

گويا امام عليه السّلام از كراهت غسل در زيارت وداع اراده نموده است كه آن گرد و غبار برخاسته از آن صحن و سرا از پيكر او از بين نرود و باقى بماند.(1)

سخنى راجع به غسل زيارت و وداع

ديگر، سخنى از بزرگان در اين راستا نديده ايم لذا به صورت احتمال مى آوريم كه شايد مقتضاى جمع ادّله در اين زمينه اين باشد كه در زيارت امام حسين عليه السّلام غير از نوبت اوّل زيارت كه زيارت ورودى است و غير از دفعۀ آخر زيارت كه زيارت وداعى و خروجى است، غسل مستحّب است و مطلوب، ولى در زيارت اوّل و آخر مطلوبيّت ندارد؛ زيرا در اين زمين جمعى غبارآگين آمدند و بيش ترين آنان آغشتۀ به خاك و خون در اين زمين مدفون گرديدند و بازماندگان آنان هم باز غبارآگين از اين زمين رفتند كه آغشته گى آنان در هنگام رفتن بيش از غبار آمدن بود.

ص:112


1- نور العين فى المشى الى زيارة الحسين عليه السّلام/ 330، به نقل از: ادب الزائر/ 44.

گرد و خاك هنگام ورود گرد و خاك سفر صحرا و باديه بود ولى گرد و غبار موقع خروج هم گرد و غبار ظاهرى دشت ماريه بود و هم غبار غم و گرد عزا و خاك اندوه بود كه ظاهر و باطن، درون و برون، قلب و قالب آنان را فراگرفته بود.

آن سان كه باز در ورود ثانى و آمدن دومين مرتبه به اين زمين بازهم غبارآگين بودند و آغشته به گرد و خاك آن هم به هر دو خاك و هر دو غبار، آن گاه كه كنار خاك و مزار و تربت عزيزان شان در مراجعت از سفر اسارت رسيدند.

حاليا تو زائر هم به آنان تأسّى و اقتدا كن؛ به اين زمين براى زيارت با غبار درآى و با غبار بيرون آى. در نخستين زيارت، آغشته به خاك دشت و صحرا باش و در مراجعت و بازگشت، گرد و غبار اين ديار را با خود به ارمغان ببر كه هركس تو را مى بيند رنگ و بوى كربلا را در تو بنگرد و از تو استشمام نمايد.

جريانى را در خاطراتم نوشته ام كه در اين جا به عنوان شاهد مى آوريم.

بوى خوش زاير كربلا

آقاى سيد محسن موسوى از پدرشان كه از كشاورزان متديّن روستاى سيج در قسمت شمالى مشهد مقدّس است نقل مى كردند كه مى گفت:

در آبادى ما مردى بود به نام كربلائى ميرزا حسن كه خيلى به حضرت سيد الشهداء عليه السّلام و كربلا علاقمند بود به طورى كه مكرّر

ص:113

پياده كربلا مشرف مى شد و حدود هفت ماه سفرش طول مى كشيد و وقتى برمى گشت مدّتى كار مى كرد تا اندوخته اى فراهم آورد ديگر بار كربلا مشرف شود.

آخرين سفرى كه مى خواست مشرف شود چيزى نداشت. خانه اش را فروخت و به زيارت كربلا رفت و چون مراجعت نمود مريض شد و به فاصلۀ كوتاهى از دنيا رفت.

شخصى در آبادى نزديك ما خواب ديده بود جمعى به صورت لشگر مى آيند و اميرى دارند، سؤال مى كند: امير لشگر كيست؟ مى گويند:

آقا قمر بنى هاشم عليه السّلام. مى پرسد: كجا مى روند؟ مى گويند: مى رويم كربلائى ميرزا حسن را ببريم كربلا.

صبح از خواب بيدار مى شود، سراغ مى گيرد ببيند كربلائى ميرزا حسن كربلا مشرف شده، مى گويند از دنيا رفته است -

شاهد ما در اين قسمت است كه مى گفتند: پدرم مى گفت - گاهى من در بيابان مشغول كار بودم و كشاورزى مى كردم، ناگهان بوى خوشى به مشامم مى رسيد، وقتى به آبادى مى آمدم مى ديدم كربلائى ميرزا حسن از كربلا مراجعت نموده است.(1)

آرى، اگر چونان كربلائى ميرزا حسن كربلا مشرف شديم و شامّۀ كسى هم باز بود آن وقت آن بوى خوش بهشت و آن نسيم عنبرساى جنّت از گرد و غبار پيكر چونان زائرى به چنين شامّه هايى مى رسد.

ص:114


1- ما سمعت ممن رأيت - جزوۀ دست نويس مؤلف/ 371.

توجه به وداع امام حسين عليه السّلام در موقع وداع

و چه خوب است كه در هنگام وداع، و در آن حال و هوا، در آن مكان و فضا به ياد وداع حضرت سيد الشهداء عليه السّلام باشيم و آن لحظه اى را كه آن وجود مقدّس در اين محدوده براى وداع آخرين بر در خيمه ها آمد در نظر بياوريم كه ديگر معلوم است چه وضعى پيش مى آيد و چه حالى دست مى دهد.

وداع با قبر شريف براى ما در سايۀ پيوند مهرى و علقۀ محبّتى پس از گذشت حدود هزار و سيصد و هفتاد سال اين چنين سخت است و دشوار، وداع آن عزيزان داغ ديده بى كس و تنها با آن جان جان ها چگونه بوده است؟ نقل شده كه فرمود:

يا أهل بيتى، عليكنّ منّى السّلام، هذا آخر الوداع فاستعدن للأسر.

پس نگاهى از روى تأسف و حسرت به اهل بيت نمود،

فوقف هنيئة و بكى و بكين بكاء شديدا بحيث ضجتّ من بكائهم ملائكة السّماوات العلى و الأرضين السّفلى -

مقدارى درنگ نمود و گريست و عزيزانش گريه كردند به طورى كه از گريۀ آنان فرشتگان آسمان هاى بلند و زمين هاى پست گريستند - صداها به گريه و الوداع الوداع بلند بود.

و روى أنّه لمّا أراد أن يركب إجتمعت حوله النّساء ناشرات الشّعور، لاطمات على الخدود، فعلت النّياح و قامت الصّياح.

ص:115

روايت شده كه چون در وداع آخرين، حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مى خواست سوار مركب شود، محترمات با گيسوهاى پريش در حالى كه لطمه بر صورت مى زدند، گرداگردش حلقه زدند، نوحه ها و ناله ها بلند بود و صيحه ها و فغان ها پابرجا - در چنين شرائطى وداع و خداحافظى صورت گرفت -(1)

آرى، با چنين ياد و حالى و با چنين تصوير و نمادى در مقام وداع قبر شريف و حرم محترم و حائر مقدّس و صحن و سراى مبارك حضرتش برآئيم و به خصوص اگر گوش دلمان باز باشد و نواى غم انگيز نائبة الزّهرا زينب كبرى عليها السّلام را از آن ناى خشكيده و جگر تفتيده و زبان چاك ديده و لب هاى پوست انداخته با موهاى پريش و دل ريش درحالى كه بر طبل سينۀ سوزان مى كوبد و دست حسرت بر فرق سر دردناك فرقدان ساى مى سايد و فغان و شيون مهلا مهلا يابن الزّهرايش از گردنۀ گردون بالا مى رود بشنويم، ديگر وداعمان ديگر مى شود و با خود اين اشعار عمّان سامانى را زمزمه مى كنيم:

اشعار عمّان سامانى

خواهرش بر سينه و بر سر زنان رفت تا گيرد برادر را عنان

سيل اشكش بست بر شه راه را دود آهش كرد حيران شاه را

در قفاى شاه رفتى هر زمان بانگ مهلا مهلااش بر آسمان

ص:116


1- بيت الأحزان، ملا حسن يزدى / 365.

كاى سوار سر گران، كم كن شتاب جان من، لختى سبك تر زن ركاب

تا ببوسم آن رخ دلجوى تو تا ببوسم - يم - آن شكنج موى تو

شه سرا پا گرم شوق و مست ناز گوشۀ چشمى به آن سو كرد باز

ديد مشكين مويى از جنس زنان بر فلك دستى و دستى بر عنان

زن مگو مرد آفرين روزگار زن مگو، بنت الجلال، اخت الوقار

زن مگو خاك درش نقش جبين زن مگو دست خدا در آستين

پس ز جان بر خواهر استقبال كرد تا رخش بوسد الف را دال كرد

همچو جان خود در آغوشش كشيد اين سخن آهسته بر گوشش كشيد

كاى عنان گير من آيا زينبى يا كه آه دردمندان در شبى

پيش پاى شوق رنجيرى مكن راه عشق است اين، عنان گيرى مكن

با تو هستم جان خواهر هم سفر تو به پا اين راه كوبى من به سر

خانه سوزان را تو صاحب خانه باش با زنان در همرهى مردانه باش

جان خواهر در غمم زارى مكن با صدا بهرم عزادارى مكن

معجر از سر، پرده از رخ وا مكن آفتاب و ماه را رسوا مكن

هست بر من ناگوار و ناپسند از تو زينب گر صدا گردد بلند

هرچه باشد تو على را دخترى ماده شيرا كى كم از شير نرى

با زبان زينبى شاه آنچه گفت با حسينى گوش زينب مى شنفت

با حسينى لب هر آنچ او گفت راز شه به گوش زينبى بشنيد باز

اى سخن گو لحظه اى خاموش باش اى زبان از پاى تا سر گوش باش

ص:117

تا ببينم از سر صدق و صواب شاه را زينب چه مى گويد جواب

گفت زينب در جواب آن شاه را: كاى فروزان كرده مهر و ماه را

عشق را از يك مشيمه زاده ايم لب به يك پستان غم بنهاده ايم

تربيت بوده است بر يك دوشمان پرورش در جيب يك آغوشمان

تا كنيم اين راه را مستانه طى هر دو از يك جام خوردستيم مى

هر دو در انجام طاعت كامليم هر يكى امر دگر را حامليم

تو شهادت جُستى اى سبط رسول من اسيرى را به جان كردم قبول

از تجلّى هاى آن سرو سهى خواست تا زينب كند قالب تهى

سايه سان بر پاى آن پاك اوفتاد صيحه زن غش كرد و بر خاك اوفتاد

از ركاب اى شهسوار حق پرست پاى خالى كن كه زينب شد ز دست

شد پياده بر زمين زانو نهاد بر سر زانو سر بانو نهاد

پس در آغوشش نشانيد و نشست

دست بر دل زد دل آوردش به دست(1)

اميد است وداعمان با شور و حالى همراه باشد و با معرفت و شناختى قرين و با رنگ وبويى كه از آن بوستان گرفته ايم به دار و ديارمان برگرديم و هم خود پيوسته از بوى خوش آن عبير خوش بو باشيم و درون و برونمان معطّر و هم ديگران را از آن بوى خوش كه از آن دهكدۀ جهانى گل هاى معطّر هستى گرفته خوشبو سازيم و نكهت و عبيرى بخشيم كه هر

ص:118


1- گنجينۀ اسرار، ديوان عمّان سامانى/ 328.

چه هست آن جاست و از آن جاست، آرى:

از رهگذر خاك سر كوى شما بود

هر نافه كه در دست نسيم سحر افتاد(1)

هفت دستور در زيارت كربلا

در حديثى از حضرت صادق عليه السّلام هفت دستور نسبت به زيارت امام حسين عليه السّلام داده شده كه جملۀ آخرش نهى از توطّن در كربلاست، فرمود:

إذا زرت الحسين عليه السّلام فزره و أنت حزين مكروب أشعث مغبرّ جائع عطشان و أسئله الحوائج و أنصرف و لا تتّخذه وطنا.(2)

هرگاه امام حسين عليه السّلام را زيارت نمودى او را درحالى كه اندوهگين و مهموم، ژوليده مو و غبارآگين، گرسنه و تشنه هستى زيارت كن و از او حوائجت را مسئلت نما و برگرد و آن جا را وطن و محلّ زندگى خود قرار مده.

جهت نهى از توطّن در كربلا

مرحوم مجلسى در بيان اين حديث گويد:

نهى از اتخّاذ وطن و مقر زندگى قرار دادن كربلا منافات با استحباب مجاورت دارد، و ممكن است نهى اين حديث را حمل بر تقيّه نماييم يا به جمعى اختصاص دهيم كه اقامت در كربلا براى آنان بيم

ص:119


1- ديوان حافظ، از غزل 180.
2- - تهذيب الأحكام 76/6.

قساوت قلب مى آورد يا بگوئيم مقصود اقامت و توطّن در خصوص حاير شريف است كه در بعضى روايات به آن اشاره شده است؛ زيرا كه در آن مكان مقدّس استشعار حزن و اظهار اندوه پيوسته لازم و براى آدمى مداومت بر اين امر در جميع احوال ممكن نيست لذا از آن نهى شده است(1).

آداب جوار مشاهد مشرّفه

درهرحال؛ جهت نهى، هرچه باشد به يقين، عقل و فطرت گوياى اين است كه هركس در مجاورت و همسايگى و در ظلّ و پناه كسى به سر مى برد بايد شئون آن بزرگى كه به افتخار جوار او نايل است كاملا رعايت نمايد و هرچه آن همجوار مهم تر و با شخصيّت تر باشد، قهرا رعايت حقوق او و پاس دارى و رعايت خوشايند او و اجتناب و دورى از ناخشنودى او بيشتر بايد باشد.

بر اين اساس همجوارى اولياى حق و همسايگى قبور شريفۀ حضرات معصومين عليهم السّلام شرائط خاصّ خود را مى طلبد و رعايت امور فراوانى را اقتضا دارد و در اين ميان كربلاى معلّى و صحراى نينوا از جايگاه خاصّى برخوردار است و مضاف بر اين كه با همۀ مشاهد مشرّفه و بلاد متبرّكه در حقوق واجب سهيم و شريك است، براى خود هم خصوصيّاتى دارد كه آن خصوصيّات باز حقوق خاصّ و احترامات مخصوص را براى آن فراهم آورده است و آنان كه مى خواهند به افتخار همجوارى حرم محترم و حاير

ص:120


1- ملاذ الأخيار 190/9.

شريف خون خدا، حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام نايل آيند آن حقوق و احترامات را بايد كاملا رعايت نمايند كه نخست، خودم - كه افتخار جوار مرقد مطهّر حضرت ابى الحسن علّى بن موسى الرّضا عليه آلاف التحيّة و الثّنا را دارم - بايد به اين حقيقت تلخ اقرار نمايم كه به راستى در اين زمينه قصور و تقصير و كسرى و كاستى بسيار داشته و داريم و نوعا به هيچ كدام از اين حقوق و حدود توجّه نداشته و نداريم و چه بسا من مجاور مشهد مقدّس يا آن همجوار كربلاى معلّى و يا نجف اشرف و يا ساير مشاهد مشرّفه در بسيارى از كمالات از آنان كه از نعمت همجوارى قبور اوليا بهره مند نيستند، پائين تر و كم بهره تر هستيم و متقابلا در بسيارى از نقايص برتر و بالاتر. ارزش هرچيزى كه بيشتر باشد عوارض آن، ماليات آن، گمرك آن بيشتر و حفظ و حراست آن دشوارتر.

شكوه از مجاوران

به راستى گاه وبيگاه از آنچه در مشاهد مشرّفه شاهد هستيم و در بلاد مقدّسه مى بينيم - چه از مجاوان و چه از زائران - بسيار مايۀ تأثّر خاطر و موجب حزن و اندوه است. به جاى اين كه ما مجاوران اعتاب مقدّسه وضعى داشته باشيم كه زائران با هر وضعى مى آيند از ما رنگ تقوا و قداست، رنگ پاكى و صداقت، رنگ عفاف و صيانت بگيرند اما به گونه اى هستيم كه چه بسا آنان كه تصوّراتى رؤيايى نسبت به اين اماكن مقدّس نزد خود داشتند، با ديدن وضع ما همۀ آن تصوّراتشان از بين برود.

آخر نمى دانم اين دردها را كجا برم و اين شكوه ها با كه گويم؟ راستى اين جا كربلاست؟ راستى اين جا مشهد است؟

ص:121

چه مشهدى؟ چه قمى؟

مشهدى كه وقتى از هر طرف تاكسى مى پيچيد و گنبد مطهّر حضرت رضا عليه السّلام نمايان مى شد اگر نغمۀ ناروايى در ماشين بلند بود راننده خاموش مى كرد و كسى در محدودۀ بسيار وسيعى از اطراف صحن و سراى امام هشتم عليه السّلام به خود اجازۀ خودنمايى با وضع نامناسب نمى داد و حاليا شاهد نهايت بى شرمى و بى احترامى از مجاور و زاير، حتى كنار قبر شريف حضرتش هستيم و به راستى بيش از هر زمان با همۀ آنچه گفته و شنيده مى شود و با همۀ توسعه ها و آرايه هايى كه ظهور و بروز پيدا مى كند شاهد غربت آن وجود مقدّس مى باشيم.

قمى كه سيم و چوب گيرندۀ صدا بر پشت بام هايش در روزها ديده نمى شد و مسافران زن اجازۀ پياده شدن از ماشين بدون پوشش مناسب به خود نمى دادند، همين قم است كه تابلوى تعليم موسيقى بانوان در آن به چشم مى خورد؟ نمى دانم...

دردم نهفته به ز طبيبان مدّعى باشد كه از خزانۀ غيبش دوا كنند(1)

بگذريم كه مى ترسيم به اسم ارشاد از اين ارشادات جلوگيرى شود و گويا جز خون دل خوردن و چون نمك در آب حل شدن و سوختن و ساختن و آه سرد از سينۀ گرم در دل هاى شب كشيدن و دست التجا به حضرت حق بالا بردن و ظهور موفور السرور محيى دين و شريعت و معزّ اولياء و مذّل اعدا را از او خواستن چاره اى نمانده است.

ص:122


1- ديوان حافظ، از غزل 107.

قبل از جمعه از مشاهد مشرّفه بيرون نرويم

صحبت در آداب زيارت امام حسين عليه السّلام بود. قبلا اشاره كرديم كه بيرون رفتن از مشاهد مشرّفه قبل از شب و روز جمعه مناسب نيست و در اين خصوص حديثى رسيده است كه با بيان مرحوم مجلسى مى آوريم:

من خرج من مكّة او المدينة او مسجد الكوفة او حاير الحسين صلوات اللّه عليه قبل أن ينتظر الجمعة نادته الملائكة: أين تذهب؟ لاردّك اللّه!(1)

هركس از مكّه يا مدينه يا مسجد كوفه يا حرم امام حسين عليه السّلام قبل از اين كه انتظار جمعه را بكشد - و جمعه را درك نمايد - برود، فرشتگان او را ندا مى دهند: كجا مى روى؟ خدا تو را برنگرداند.

مرحوم مجلسى گويد:

محتمل است كه مراد اين باشد كه نزديك روز جمعه شده باشد و انتظار نكشد كه زيارت شب و روز جمعه را بكند و ممكن است كه مراد اين باشد كه روز جمعه پيش از نماز جمعه مسافر شود، چنانچه شيخ شهيد عليه الرحمة فهميده است و هر دو را رعايت كردن اولى است.(2)

درهرحال، در صورت امكان بسيار به جاست كه انسان شب و روز جمعۀ مشاهد مشرّفه را درك نمايد به خصوص كربلا كه به راستى شب

ص:123


1- تهذيب الأحكام 107/6.
2- - تحفة الزائر، فصل دوّم، باب اوّل.

جمعه اش با همۀ شب ها فرق دارد آن هم فرقى كه نه در بيان مى آيد و نه خامه مى تواند نقشش را روى نامه بيافريند. خداوند با عافيت و معرفت، مكرّر در مكرّر روزى همه فرمايد. هنوز خاطرۀ نخستين شب جمعه اى كه توفيق زيارت سيّد الشهداء نصيب شد و هنگام اذان مغرب در حرم محترم حضرتش بودم از يادم نرفته است كه نزديك بود از شور و شوق و رسيدن به اين ديرينه آرزو قالب تهى كنم اميد است بازهم در اين زمينه سخنى آوريم.

وقتى از كربلا مراجعت كرديم بگوييم

به ما دستور داده اند كه وقتى از سفر كربلا مراجعت نموديم و وارد منزلمان شديم بگوئيم:

ألحمد للّه الّذى سلّمنى و سلّم منّى، الحمد للّه فى الأمور كلّها و على كلّ حال، الحمد للّه ربّ العالمين.(1)

حمد حقّ را بر سلامتى خود و بر همۀ امور و در همۀ حالات اظهار داريم، سپس بيست ويك مرتبه پى درپى ولى بدون عجله و شتاب تكبير گوئيم.

ص:124


1- كامل الزيارات، باب 79، حديث 13.

بخش ميانى شرح يك زيارت و توضيح يك صلوات

اشاره

ص:125

ما نقش دلفريب تو تصوير كرده ايم

يك آيه از جمال تو تفسير كرده ايم

ناپختگى ماست كه از كم بضاعتى

اوصاف بى مثال تو تقرير كرده ايم

همواره در تلاطم گيسوى پُر خَمت

دل هاى عاشقان تو زنجير كرده ايم

هر هفت بند ناى مرا غم نوا دهد

با غم هميشه نالۀ شبگير كرده ايم

راهم نمى دهند به كوى وصال دوست

كى در طريق وصل تو تقصير كرده ايم

غزاله هاى غزل/ 468.

ص:126

تنوّع طعام هاى معنوى

بر سر سفره اى مى نشينيم كه در آن غذاهاى متنوّع و طعام هاى رنگارنگ و خوردنى هاى مختلف مى بينيم، از هركدام مقدارى تناول مى كنيم ولى آنچه خوراك اصلى ما مى شود و بيشترين بهره را از آن مى بريم آن غذايى است كه بيشتر دوست داريم و يا از جهات مختلف مناسب با مزاج و وضع ما مى باشد.

گاهى سفره سفرۀ ظاهرى است و غذا غذاى مادّى و طعام و طعام صورى و تأثير تأثير جسمانى ولى گاهى مائده مائدۀ معنوى است، خوراك خوراك غيرمادى است و غذا غذاى حقيقى است و تأثير تأثير روحى و درونى است. قهرا مراقبت و توجّه و بهره گيرى و استفاده از چنين سفره ها و مائده ها بايد بيشتر باشد.

اولّين و برترين سفره ها و مائده هاى چنين سفرۀ رنگارنگ قرآن است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

ص:127

إنّ هذا القرآن مأدبة اللّه فتعلّموا من مأدبته ما استطعتم.(1)

همانا اين قرآن، وليمه - و سفرۀ رنگارنگ عروسى - است كه خداوند پهن نموده و فراهم آورده است. هرچه مى توانيد از اين سفره رنگين گسترده و از اين وليمۀ فراهم آمده بهره برداريد و استفاده بريد.

پس از قرآن شريف كه سفره گسترده و مائده رنگين حق تعالى براى بندگان است، در مكتب اصيل و مذهب حقّۀ اماميّه - كه ظهور و بروز حقايق از حلقوم قداست و ناى عصمت، خاندان رسالت عليهم السّلام است - در كنار اين سفره رنگين خدائى دو سفره ديگر ديده مى شود كه اصول اين دو سفره همان مواد سفره نخست يعنى قرآن است ولى با شكل و شمايل و رنگ و كمّيت و كيفيّت و زىّ و هيئت دگر؛ و آن دو سفره سفرۀ دعا و زيارت است كه طبّاخان تربيت شدۀ دست قدرت و لطف طبّاخ ازل خوراك هاى سالم و سودمند اين دو سفره را فراهم آورده اند و در اختيار جويندگان مائده هاى معنوى نهاده اند كه چنين موائدى با چنين خصوصياتى در هيچ مكتبى يافت نمى شود و خوب است عزيزان به آنچه در اين راستا در كتاب سلام بر پرچم افراشته، شرح سلام هاى زيارت آل يس آورده ايم مراجعه نمايند تا آنچه اشاره كرديم بهتر روشن شود و با برهان همراه باشد.(2)

ص:128


1- تفسير مجمع البيان 16/1.
2- - سلام بر پرچم افراشته/ 15-23.

سفرۀ زيارت امام حسين عليه السّلام

اين سفرۀ زيارت كه نوعا آميخته با سفرۀ دعاست به شكلى گسترده در زيارت هاى حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام در اختيار گرسنگان مائده هاى معنوى قرار گرفته است، به گونه اى كه اگر كسى ادّعا كند جميع موائد ديگر يك طرف و اين سفره و مائده يك طرف، سخن گزافى نگفته است. چه سفره اى است اين سفره؟ چه مائده اى است اين مائده؟ چه طعام ها كه در اين سفرۀ گسترده نهاده اند! چرا چنين نباشد؟ آخر سفره سفره حسين عليه السّلام است، همان سفرۀ بى نظير هستى.

بى نظير است حسان، سفرۀ احسان حسين

كه به خوان كرمش اين همه مهمان دارد(1)

آرى، در اين سفرۀ زيارت حسين همه نوع طعام هاى بهشتى براى همۀ ميهمانان يافت مى شود؛ چنانچه در حالت خوف و تقيه يا نداشتن فرصت، دستور داده اند سه مرتبه بگو: صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه زيارتت تمام است، مثل خوراك هاى يك لقمه اى مى ماند كه نياز مضطرى را فورا برآورده مى سازد.(2)

زيارت مطلقۀ اوّل

اشاره

و از آن سو خوراك هاى متنوع و رنگارنگ فراوان ديگر در قالب ها و محتواهاى متفاوت كه از هركدام با توجّه با شرائط مختلف بايد بهره

ص:129


1- اى اشك ها بريزيد/ 137.
2- - كامل الزيارات، باب 45، حديث 4.

برد و استفاده نمود ولى در جمع همۀ آن زيارت ها به اتّفاق ارباب معرفت جامع ترين و كامل ترين و پربارترين آن ها همين زيارت اوّلى است كه مرحوم محدّث قمى رضوان اللّه تعالى عليه در همين مفاتيح الجنان به عنوان اولين زيارت مطلقه آورده است و شايد نه تنها در ميان زيارت هاى سيّد الشهداء عليه السّلام بهترين زيارت است بلكه در ميان همۀ زيارات بعد از زيارت جامعۀ كبيره بهترين زيارت باشد.

سخن جامعى از محدّث قمى رحمة اللّه عليه

قبل از پرداختن به شرح و توضيح زيارت، گفتار جامعى از مرحوم محدّث قمى در اين زمينه مى آوريم. آن مرحوم پس از اشاره به اين امر كه با توجّه به كثرت مشاغل و شواغل و كمى وقت، ذكر همۀ ادعيه و تمامى اذكار و زيارات ميسر نيست و بايد اهمّ آن ها را اختيار نمود، گويد:

براى اختيار اين امر چند طريق است: يكى ملاحظۀ سند آن، پس آنچه صحيح است و اتقن است، آن را اختيار كند چنانچه مختار علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه است.

ديگر آنچه از فحاوى كلمات سيد بن طاووس قدس سرّه ظاهر مى شود كه آنچه در دلش افتاد آن را بكند يا بخواند، همان را اختيار نمايد و اين طريقه منحصر به امثال خود آن سيّد معظّم جليل است كه نفس شريفش را از خاشاك هوا و هوس پاك نموده و مجارى شياطين را از قلب خود مسدود گردانيده پس آن چه به قلب او القا شود الهام الهى است و ما بين ما و او بعد مشرقين است.

ص:130

او نمى ماند به ما گرچه ز ما است ما همه مسيم و احمد كيميا است

ديگر آنچه ظاهر مى شود از خبر شريفى كه شيخ طبرسى رحمه اللّه از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه حاصل آن، آن است كه دوست ندارم كسى از دنيا بيرون رود و ادبى از آداب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مانده كه او نكرده باشد. يعنى آنچه را كه فرموده بايد عمل به آن شود اگرچه در مدّت عمر يك مرتبه آن را به جا آورد...

ديگر آن كه به حسب اختلاف و مقاصد و حاجات اختيار كند آنچه را كه براى آن مقصد معيّن نموده اند و اين راه خالى از صعوبت نيست...

ديگر آنچه ظاهر مى شود از طريقه و سيرۀ غالب علما و محدثيّن آن كه اختيار كند از بين آن ها آنچه را كه مسطور است در كتاب شريف كافى و فقيه و تهذيب - تهذيب مغنى از استبصار و استبصار باب مزار ندارد لذا ذكر آن نشده است - چه آن كه اين كتب هميشه ملاذ و مرجع كافّۀ علماء در احكام دينيه و مسائل فرعيّه و غيرها بوده و انتساب آن به صاحبانش معلوم و نسخش هميشه منتشر و از غلط و سقط محفوظ و محل نظر و مقابله و تصحيح و مرجع درسى و تدريس و حاشيه و شرح كثيرى از علما و محدثيّن و فقهاى راشدين بوده به خلاف ساير كتب احاديث.

پس در مقام دوران امر ميان آن كه به جا آورد عملى را كه در يكى از اين سه كتاب يا در دو يا در هر سۀ آن موجود باشد و كردن عملى كه در غير آن ها باشد، موافق طريقۀ فقها و مذاق محدثيّن و اعاظم بايد اوّل را اختيار كند و اگر آن عمل در هر سه كتاب موجود باشد البتّه

ص:131

متعيّن و طرف مقابلش را قابليّت مقابله و طرف بودن نيست.

پس از تمهيد اين مقدّمه گوييم: چون زائر خواهد زيارت كند قبر شريف حضرت سيد الشهداء ارواحنا له الفداء و خواست كه اختيار كند زيارتى از همۀ آن زيارات وارده كه قريب به سى زيارت مى شود، اختيار كند آن زيارتى را كه به روايت معتبر در اين سه كتاب نقل شده و آن منحصر است در يك زيارت شريفه كه ممتاز است از ساير زيارات به جهات چند (و آن همين زيارتى است كه در مقام شرح آنيم).

يكى آن كه ذكر شد كه مشايخ ثلاثه به علاوۀ آن كه ديگران چون جعفر بن محمّد بن قولويه و غيره او را نقل نموده اند (مقصود كامل الزيارات ابن قولويه است كه در بحث زيارت و آنچه متعلق به آن است به خصوص در ارتباط با زيارت امام حسين عليه السّلام حتّى در جمع كتب قدما و آثار پيشينيان حرف اوّل را مى زند.)

ديگر آن كه آداب مشكله ندارد كه غالبا خصوص در اوقات ازدحام و كثرت زائرين از عهدۀ آن نتوان بيرون آمد، علاوه بر آن كه نه بسيار مختصر است و نه مطوّل.

و ديگر آن كه متضمّن است بر مضامين عاليه كه در غيرآن يافت نمى شود چنانچه بر اهلش مخفى نيست.

و ديگر شهادت شيخ صدوق است در كتاب من لا يحضره الفقيه بر آن كه - اين - زيارت اصّح زيارات است، علاوه بر آن شهادتى كه در اوّل كتاب بر صحّت تمام اخبار موجوده در آن داده، چنانچه فرموده:

ص:132

و اخترت هذه لهذا الكتاب لأنّها أصحّ الزّيارات عندى من طريق الرّواية و فيها بلاغ و كفاية.

و اين زيارت را براى ثبت در اين كتاب انتخاب نمودم، چون در نزد من از جهت روايتى صحيح ترين زيارت است و در آن بلاغ و كفايت است - و براى رسيدن به مقصود كافى است -(1)

مضاف بر آنچه مرحوم محدّث قمى رضوان اللّه تعالى عليه نسبت به اصل اين زيارت شريفه آورده است، مى گوييم:

خصوصيّات اين زيارت

اين زيارت زيارتى است كه از جهت اشتمال بر مسائل معرفتى در ابعاد مختلف پس از زيارت جامعۀ كبيره بهترين و جامع ترين زيارت به حساب مى آيد.

اين زيارت، دو بخش است: بخشى از آن مرتبط با خصوص سيّد الشهداء عليه السّلام است و از اين جهت از زيارات آن حضرت شمرده مى شود، و قسمتى از آن، حقايقى است كلّى و معارفى عمومى مرتبط با همۀ خاندان رسالت عليهم السّلام كه از اين بعد از زيارات جامعه شمرده مى شود.

اين زيارت در تمام كتب معتبر قدماى اماميّه رضوان اللّه تعالى عليهم اجمعين آمده است و از اين جهت حتّى بر زيارت جامعۀ كبيره برترى دارد؛ زيرا زيارت جامعه در كافى شريف و در كامل الزيارات نيامده و فقط نشان آن را در من لا يحضره الفقيه و بعضى ديگر از كتب مرحوم صدوق و تهذيب

ص:133


1- هدية الزائرين 99-101.

شيخ الطايفه رحمة اللّه پيدا مى كنيم درحالى كه اين زيارت علاوه بر من لا يحضره الفقيه و تهذيب، در كافى شريف و كامل الزيارات نيز يافت مى شود.

كلام مرحوم صدوق دربارۀ اين زيارت

لازم به تذكر است كه متن منقول در من لا يحضره الفقيه مرحوم صدوق كوتاه تر از نقل مرحوم كلينى و شيخ طوسى است كه يا از باب تلخيص است و يا ايهام و ابهامى در بعضى فقرات آن بوده كه مرحوم صدوق نياورده كه توضيحش را مى آوريم. مرحوم صدوق در فقيه بعد از نقل اين زيارت و زيارت وداع گويد:

و قد أخرجت فى كتاب الزّيارات و فى كتاب مقتل الحسين صلوات اللّه عليه أنواعا من الزّيارات و اخترت هذه لهذا الكتاب لأنّها أصحّ الزّيارات عندى من طريق الرّواية و فيها بلاغ و كفاية.(1)

از اين جملات استفاده مى شود كه اوّلا مرحوم صدوق كتاب مستقلّى در زيارات داشته كه همانند بسيارى ديگر از مواريث سلف ما از دست رفته است و صاحب الذريعة اشارتى به آن دارد گويد:

زيارات قبور الأئمّه للشّيخ الصّدوق أبى جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه - المتوفّى 381 - ذكره النّجاشى بعد كتاب المدينة و زيارات النّبىّ و الأئمّه و ذكر بعدهما جامع زيارة

ص:134


1- من لا يحضره الفقيه، كتاب الحجّ، باب زيارة قبر ابى عبد اللّه الحسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام المقتول بكربلا.

الرّضا كما مرّ.(1)

و همچنين كتابى در مقتل امام حسين عليه السّلام داشته كه آن هم گويا همانند كثيرى از مؤلّفات بزرگان گذشتۀ ما از بين رفته است و باز در الذريعه نام و نشان آن را مى يابيم، گويد:

مقتل أبى عبد اللّه الحسين عليه السّلام أحال إليه فى الخصال ص 35 إنّ فيه ما رواه من فضائل العبّاس عليه السّلام.(2)

و ثانيا اين زيارت در نظر مرحوم صدوق از دو جهت سند و متن صحيح ترين و كامل ترين زيارت بوده است كه از ميان همۀ زيارت ها تنها آن را براى ثبت در كتاب من لا يحضره الفقيه كه جايگاه خاصّى در ميان همۀ كتاب هاى او دارد آورده است.

مرحوم مجلسى اوّل در شرح اين جملات مرحوم صدوق گويد:

و به تحقيق كه در كتاب زيارات و در كتاب واقعۀ شهادت حضرت امام حسين عليه السّلام انواع زيارات ذكر كرده ام و اين زيارت را از آن ها انتخاب كردم و در اين كتاب ذكر كردم؛ چون به اعتبار اسناد أصحّ روايات بود نزد من، اگرچه جمعى در اين دو سند هستند كه علماء رجال توثيق آن ها نكرده اند و ليكن ممكن است كه صدوق بر احوال ايشان مطّلع باشد و ايشان ندانند يا آن كه اين دو زيارت - زيارت مطلقۀ اول و زيارت وداع - متواتر شده باشد نزد او چنان كه ثقة

ص:135


1- الذريعة 78/12.
2- - الذريعة 28/22.

الاسلام نيز اين دو روايت را ذكر كرده است در كافى و حكم به صحّت آن كرده است.(1)

توضيحى دربارۀ سند اين زيارت

خوب است قبل از بيان اين زيارت، مختصرى نسبت به سند آن سخنى آوريم تا از هر جهت فايده تامّ و تمام و بهره و نتيجه كامل و قابل باشد.

مرحوم كلينى اين زيارت را در كافى شريف، در كتاب الحجّ، در باب زيارة قبر ابى عبد اللّه الحسين بن على عليهم السّلام به اين سند نقل نموده:

عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد عن الحسين بن ثوير.

مرحوم مجلسى اوّل نسبت به اين سند گويد:

روى الكلينى - فى القوىّ - عن الحسين بن ثوير الثّقة.(2)

مرحوم كلينى به سند قوى از حسين بن ثوير كه ثقه و مورد اعتماد است نقل نموده.

عدة من اصحابنا در اسناد كافى شريف، جمعى رجال مورد اعتماد هستند كه در كتاب هاى رجالى معرّفى شده اند.

احمد بن محمّد همان احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى است كه او هم ثقه و مورد اعتماد است.

ص:136


1- لوامع صاحبقرانى 622/8.
2- - روضة المتقين 427/5.

و نسبت به قاسم بن يحيى در تنقيح تعبير ألأقرب حسنه آمده است، يعنى: صلاح و خوبى او نزديك تر به نظر مى رسد.(1)

جدّ او هم حسن بن راشد در اعلى درجۀ حسن و بالاترين مرتبۀ خوبى معرّفى شده است.(2)

حسين بن ثوير ظاهرا بنابر آنچه در معجم استظهار شده حسين بن ثوير بن ابى فاخته است كه از اصحاب حضرت صادق عليه السّلام بوده و ثقه و مورد اعتماد است.(3)

سند اين زيارت معتبر است

بر اين اساس سند زيارت، معتبر است و بر فرض كه نسبت به بعضى از راويان اين زيارت، ابهامى وجود داشته باشد؛ از آن جا كه اين زيارت به همين سند در دو جاى كامل الزيارات آمده كه بنابر قاعدۀ معروف علم رجال، موجب تقويت آن مى شود.(4)

با توجّه به آنچه آورديم اين كه مرحوم مجلسى رضوان اللّه عليه در مرآة العقول آن را ضعيف شمرده مناسب به نظر نمى رسد و برخلاف نظر مرحوم صدوق و نظر مرحوم پدرش مى باشد.

از همۀ اين امور كه بگذريم و شبهه را قوى بگيريم ولى مى توانيم نسبت به اين زيارت بگوئيم كه متن زيارت گوياى اعتبار آن و جملات زيارت دليل صدور آن است؛ چون وقتى انسان با توجّه و دقّت آن را

ص:137


1- تنقيح المقال 123/1.
2- - تنقيح المقال 35/1.
3- - معجم رجال الحديث 207/5.
4- - يكى در باب 26 (باب بكاء جميع ما خلق اللّه على الحسين عليه السّلام)، حديث 5 و يكى در باب 79 (باب زيارات الحسين بن على عليه السّلام)، حديث 2.

مى خواند و با تأمّل و نظر در آن مى نگرد و به اين باور و اطمينان مى رسد كه چنين جملاتى جز از حلقوم وحى و قداست و ناى عصمت و طهارت و منبع علم و حكمت و آبشخور ولايت و درايت صادر نمى شود و به تعبير معروف از زياراتى است كه متن آن گواه صحّت و اعتبار آن است و جملات و مضامين آن دليل صدور آن.

توجّه و عنايت ارباب معرفت هم نسبت به اين زيارت در طول تاريخ مى تواند مؤيدى دگر بر اعتبار و صحّتش باشد. در جهت سند به همين مقدار بسنده مى كنيم و ترجمۀ متن حديثى را كه متضمّن اين زيارت است قبل از نقل زيارت و شرح و توضيح آن مى آوريم كه حقايق بس ارزنده اى را در ابعاد مختلف دربر دارد.

مقدمات صدور اين زيارت

حسين بن ثوير بن ابى فاخته گويد:

من و يونس بن ظبيان و مفضّل بن عمر و ابو سلمۀ سرّاج در خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بوديم و سخنگوى جمع ما جناب يونس بود كه سنّش از همۀ ما بيشتر بود. به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد:

فداى شما شوم، من به مجالس اين قوم - يعنى آل عبّاس - مى روم.

وقتى در مجلس آن ها شركت مى جويم و به ياد شما مى افتم چه بگويم - از شما ياد مى كنم كه مقام خلافت و حكومت از آن شما و حقّ مسلّم خدائى شما خاندان است كه اينان غضب كرده اند - حضرت فرمود بگو:

ص:138

«أللّهمّ أرنا الرّخاء و السّرور» فإنّك تأتى على ما تريد.

«بارالها، گشايش و وسعت و آسايش و سرور و شادى به ما نشان ده» كه با گفتن اين جمله به همۀ آنچه مى خواهى مى رسى - زيرا كه اين جمله بيانگر حال انتظار و تحقّق فرج خدائى است.

حسين بن ثوير گويد: عرض كردم فداى شما شوم، من بسيار از امام حسين عليه السّلام ياد مى كنم، وقتى به ياد حضرت مى افتم چه بگويم؟

فرمود: سه مرتبه بگو: السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، كه سلام از دور و نزديك به آن حضرت مى رسد.

سپس حضرت فرمود: همانا وقتى ابى عبد اللّه عليه السّلام كشته شد آسمان ها و زمين هاى هفت گانه و آنچه در آن ها و آنچه ميان آن ها بود بر آن حضرت گريستند و هركس كه از مخلوقات حق تعالى در بهشت و دوزخ بود و هرچه ديده مى شد و هرچه به چشم نمى آمد، همه گريستند مگر سه چيز كه بر حضرتش گريه نكرد: بصره و دمشق و آل عثمان.

نظرى در كلام مرحوم مجلسى و مرحوم فيض كاشانى

در توضيح اين جملۀ حديث - فانكّ تأتى على ما تريد - مرحوم مجلسى گويد:

أى من الثّواب أو فى الرّجعة و من جعله تتمّة الدّعاء و قال: ألمراد به: أنّك تهلك من تشاء؛ فقد أبعد ما بعد ممّا بين الأرض و

ص:139

السّماء.(1)

يعنى: وقتى اين جملۀ - أللّهمّ أرنا الرّخاء و السّرور - را گفتى به آنچه اراده دارى مى رسى از ثواب - آخرت - يا در رجعت و كسى كه اين جمله را تتمّۀ دعا قرار داده - يعنى دنبالۀ أللّهمّ ارنا الرّخاء و السرور - دانسته و گفته است مقصود اين است كه همانا تو هلاك مى كنى هركس را كه بخواهى، همانا بسيار - از واقع - دور شده، دورتر از فاصلۀ ميان زمين و آسمان.

ظاهرا مقصود مرحوم مجلسى از اين كه گفته است كسى كه اين جمله را تتمّۀ دعا قرار داده بسيار دور رفته مرحوم فيض است كه در وافى در شرح اين جمله چنين گفته است:

«تأتى على ما تريد» أى تهلك و تفنى ما تشاء فإن تشاء تبدلنا بهم أئمّة الحقّ(2)

«بارالها، گشايش و آسايش به ما نشان ده كه همانا تو هرچه اراده كنى مى آورى» و توان انجام خواسته ات را دارى؛ يعنى هركس را بخواهى هلاك و نابود مى سازى، پس اگر بخواهى - آل عبّاس را از بين ببرى و - به جاى آنان پيشوايان حق را جايگزين سازى.

كمبود تحقيق در ادعيه و زيارات

پس از تأمّل و دقّت به نظر مى رسد كه بيان مرحوم فيض آن چنان كه

ص:140


1- مرآة العقول 297/18.
2- - الوافى - چاپ رحلى - كتاب الحجّ 225/2.

مرحوم مجلسى فرموده دور از آبادى نمى باشد، اگر نگوئيم بر بيان آن مرحوم رجحان و برترى دارد.

درهرحال همان گونه كه مكرّر گفته ايم احاديث و رواياتى كه متضمّن ادعيه و زيارات است نياز به كندوكاو و تحقيق و توضيح بسيار دارد و متأسّفانه در اين زمينه با كمبود تحقيقات مواجه هستيم كه مجال براى آن بسيار است و بسيار، و نياز هم فراوان است و فراوان. در يكى از جملات اين حديث اين است كه مى گويد: پس از شهادت امام حسين عليه السّلام هفت آسمان و هفت زمين و آنچه در آن ها و آنچه ميان آن ها بود بر او گريستند. اين قسمت در احاديث بسيارى آمده و پيش از اين توضيحاتى در موردش داده ايم ولى در اين حديث دو جملۀ ديگر آمده كه شايد در جاى ديگرى نيامده باشد يكى گريستن آنان كه در بهشت و دوزخ هستند بر امام حسين عليه السّلام و ديگر گريۀ هرچه ديده مى شود و هرچه ديده نمى شود.

گريۀ بهشتيان و دوزخيان بر امام حسين عليه السّلام يعنى چه؟

و من ينقلب فى الجنّة و النّار من خلق ربّنا و ما يرى و ما لا يرى.

اين دو جمله چه مى گويد؟ من ينقلب فى الجنّة و النّار كيانند؟ و گريۀ آتشيان بر آن وجود مقدّس چگونه است؟ آيا مقصود فرشتگانى هستند كه در بهشت و دوزخند؛ يعنى خازنان جنّت و مالكان دوزخ؟ يا انسان ها كه در بهشت و آتش هستند؟ و يا همۀ آنان به قرينۀ - من خلق ربّنا كه عموم و مشمول آن نسبت به همه ظاهر است؟ درهرحال بايد اقرار كنيم كه درست مقصود و محتواى اين فقره را نمى فهميم.

ص:141

گريۀ ديده شده ها و ديده نشده ها يعنى چه؟

و همچنين جملۀ بعد «ما يرى و مالا يرى» ديده شده ها و ديده نشده ها؛ ديده نشده ها چيست و گريۀ آنان بر امام حسين عليه السّلام چگونه است؟ اگر ما باشيم و ظاهر اين جمله، كلّ ما سوى اللّه در آن داخل هستند و در قالب يك جملۀ كوتاه، تمام ذرّات وجود - غير از آنچه در حديث استثناء شده - در تحت پوشش حكم - بكت - كه در حديث آمده قرار گرفته اند. ما يرى هايش را نمى فهميم تا چه رسد به مالا يرى ها، و اين جاست كه باز بايد همان حقيقتى را كه در دومين كتاب از اين مجموعه مبسوطا آورديم از نظر بگذرانيم و معتقد باشيم كه امام حسين عليه السّلام راز آفرينش است آن هم راز و رمز و سرّى كه پنج مرحله را پشت سر گذارده است و به ياد چكامۀ نغز نيّر تبريزى مى افتيم كه چه زيبا تضمين نموده است:

اشعارى از نيّر تبريزى

اى خرگه عزاى تو اين طارم كبود

لبريز خون ز داغ تو پيمانۀ وجود

وى هر ستاره، قطرۀ خونى كه عِلويان

در ماتم تو ريخته از ديدگان فرود

گريه است بر تو، هرچه نوازنده را نواست

ناله است بر تو، هرچه سراينده را سرود

ص:142

تنها نه خاكيان به عزاى تو اشك ريز

ماتم سراست بهر تو از غيب تا شهود(1)

و در بند ديگرى گويد:

اى در غم تو ارض و سما خون گريسته

ماهى در آب و وحش به هامون گريسته

وى روز و شب به ياد لبت چشم روزگار

نيل و فرات و دجله و جيحون گريسته

از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب

اشك شفق به دامن گردون گريسته

در آسمان زدود خيام عفاف تو

چشم مسيح، اشك جگرگون گريسته

با دردِ اشتياق تو در وادى جنون

ليلى بهانه كرده و مجنون گريسته

تنها نه چشم دوست به حال اشكبار

خنجر به دست قاتل تو خون گريسته

آدم پى عزاى تو از روضۀ بهشت

خرگاه درد و غم زده بيرون، گريسته

ص:143


1- آتشكدۀ نيّر/ 116.

گر از ازل تو را سر اين داستان نبود

اندر جهان ز آدم و حوّا نشان نبود(1)

و در بند سوّمى چنين آورده

اى ز داغ تو روان خون دل از ديدۀ حور

بى تو عالم همه ماتمكده تا نفخۀ صور

خاك بيزان به سر اندر سر نعش تو بنات

اشك ريزان به بر از سوگ تو شعراى عبور

ز تماشاى تجلاّى تو مدهوش كليم

اى سَرَتْ سرّ أنا اللّه و سنان نخلۀ طور

ديده ها گو همه دريا شو و دريا همه خون

كه پس از قتل نو منسوخ شد آئين سرور

شمع انجم همه گو اشك عزا باش و بريز

بهر ماتم زده كاشانه چه ظلمات و چه نور

قدسيان سر به گريبان، به حجاب ملكوت

حوريان دست به گيسوى پريشان ز قصور

گوش خضرا همه پر غلغلۀ ديو و پرى

سطح غبرا همه پر و لولۀ وحش و طيور

غرق درياى تحيّر ز لب خشك تو نوح

دست حسرت به دل از صبر تو ايّوب صبور

ص:144


1- آتشكدۀ نيّر/ 117.

مرتضى با دل افروخته لاحول كنان

مصطفى با جگر سوخته حيران و حصور(1)

به هرحال، در توضيح اين دو جمله حرفى براى گفتن نداريم جز اين كه باز خود جملات را تكرار كنيم و ژرفاى مفاد و مفهومش را از نظر بگذرانيم و بنگريم تا هرجا كه پرندۀ بلندپرواز انديشۀ ما توان پرش داشته باشد و عنقاى فكر و خيال ما بر هر چكادى كه آشيان گيرد باز به محدودۀ محتواى اين دو جمله نمى رسد.

حضرت صادق عليه السّلام و تعليم كيفيّت زيارت

بارى حسين بن ثوير گويد: به حضرت صادق عليه السّلام گفتم:

فداى شما شوم، تصميم دارم به زيارت امام حسين عليه السّلام بروم. چه بگويم؟

چه گونه بگويم؟ و چه كنم؟ آداب زيارت را به من ياد دهيد و آنچه بايد به عنوان زيارت بگويم به من تعليم دهيد. تصوّر كنيم همانند حسين بن ثوير عازم كربلا هستيم و خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيده و از حضرتش جوياى تعليم و آموزش اين سفر شده ايم.

حضرت فرمود:

إذا اتيت ابا عبد اللّه عليه السّلام فاغتسل على شاطى الفرات ثمّ البس ثيابك

ص:145


1- آتشكدۀ نيّر/ 121.

الطّاهرة ثمّ امش حافيا فانّك فى حرم من حرم اللّه و حرم رسوله و عليك بالتّكبير و التّهليل و التّسبيح و التّحميد و التّعظيم للّه عزّ و جلّ كثيرا و الصّلاة على محمّد و اهل بيته حتّى تصير الى باب الحير ثمّ تقول:

هرگاه به زيارت امام حسين عليه السّلام رفتى كنار فرات غسل كن آن گاه جامۀ پاكيزه ات را بپوش، سپس با پاى برهنه حركت كن، زيرا تو در حرمى از حرم هاى خدا و حرم رسول خدا هستى و بر تو باد كه اللّه اكبر و لا اله اللّه و سبحان اللّه و الحمد للّه گويان باشى و خدا را به عظمت و بزرگى بسيار ياد كنى و صلوات بر محمّد و آل محمد فراوان بياورى تا به در حاير شريف برسى، آنگاه بگويى:

السّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته. السّلام عليكم يا ملائكة اللّه و زوّار قبر ابن نبّى اللّه.

سلام بر تو اى حجّت خدا و پسر حجت پروردگار. سلام بر شما اى فرشتگان خدا و زائران قبر پسر پيامبر خدا.

سپس ده گام بردار آن گاه بايست و سى مرتبه تكبير بگو. سپس از طرف پيش روى مبارك، طرف قبر شريف برو، به طورى كه صورتت برابر آن و قبله ميان دو شانه ات قرار گيرد و آن گاه بگو:

ظاهرا دستور به گفتن تكبير آن هم سى مرتبه در اين جا و كمتر و بيشتر در زيارت هاى ديگر براساس همان سخنى است كه در شرح زيارت جامعه به تفصيل آورده ايم كه براى جلوگيرى از غلوّ در چنين شرايطى اين

ص:146

دستور داده شده،(1) مضاف بر اين كه تكبير و ذكر حق در همۀ شرايط مطلوب و پسنديده است. آن گاه اين زيارت شريف پس از اين مقدّمات با اين جملات آغاز مى شود:

متن زيارت

السّلام عليك يا حجّة اللّه و ابن حجّته. السّلام عليك يا قتيل اللّه و ابن قتيله. السّلام عليك يا ثار اللّه و ابن ثاره. السّلام عليك يا وتر اللّه الموتور فى السّماوات و الأرض. أشهد أنّ دمك سكن فى الخلد و اقشعرّت له أظلة العرش و بكى له جميع الخلائق و بكت له السّماوات السّبع و الأرضون السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ و من يتقلّب فى الجنّة و النّار من خلق ربّنا و ما يرى و ما لا يرى.

أشهد أنّك حجّة اللّه و ابن حجّته و أشهد أنّك قتيل اللّه و ابن قتيله و أشهد أنّك ثائر - ثار - اللّه و ابن ثائره - ثاره - و أشهد أنّك وتر اللّه الموتور فى السّماوات و الأرض.

و أشهد أنّك قد بلّغت و نصحت و وفيت و أوفيت و جاهدت فى سبيل اللّه و مضيت للّذى كنت عليه شهيدا و مستشهدا و شاهدا و مشهودا.

أنا عبد اللّه و مولاك و فى طاعتك و الوافد إليك، ألتمس كمال المنزلة عند اللّه و ثبات القدم فى الهجرة إليك و السّبيل الّذى لا يختلج دونك

ص:147


1- جامعه در حرم/ 37-42.

من الدّخول فى كفالتك ألّتى أمرت بها. من أراد اللّه بدء بكم، بكم يبيّن اللّه الكذب، و بكم يباعد اللّه الزّمان الكلب، و بكم فتح اللّه و بكم يختم - اللّه -، و بكم يمحو ما يشاء و بكم يثبت، و بكم يفكّ الذّلّ من رقابنا، و بكم يدرك اللّه ترة كلّ مؤمن يطلب بها، و بكم تنبت الأرض أشجارها و بكم تخرج الاشجار أثمارها و بكم تنزل السّماء قطرها و رزقها، و بكم يكشف اللّه الكرب، و بكم ينزّل اللّه الغيث، و بكم تسبّح الأرض الّتى تحمل أبدانكم و تستقرّ جبالها عن مراسيها.

أرادة الرّبّ فى مقادير اموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم و الصّادر عمّا فصّل من أحكام العباد.

لعنت أمّة قتلتكم و أمّة خالفتكم و أمّة جحدت ولايتكم و أمّة ظاهرت عليكم و أمّة شهدت و لم تستشهد.

ألحمد للّه الّذى جعل النّار مثواهم و بئس ورد الواردين و بئس الورد المورود. ألحمد للّه ربّ العالمين.

پس سه مرتبه بگويد:

و صلّى اللّه عليك يا ابا عبد اللّه أنا إلى اللّه ممّن خالفك برى.

چهارچوبۀ زيارت

با يك نظر اجمالى به اين زيارت شريف مى توان آن را به چند بخش قسمت نمود.

قسمت اوّل مشتمل بر چهار سلام است با عناوين حجة اللّه، قتيل

ص:148

اللّه، ثار اللّه، وتر اللّه. قسمت دوّم مشتمل بر شش شهادت و گواهى است كه چهار جمله اش همان عناوين چهار جملۀ سلام است ولى جملۀ نخست آن شهادتى است دربارۀ جايگاه خون مقدّس آن حضرت؛ و جملۀ آخر گواهى و اقرار به كارهايى است كه حضرتش در راه خدا انجام داده است.

قسمت سوّم سخنى كوتاه است كه زائر به منظور ارائۀ وضع خودش به حضرت عرضه مى دارد.

قسمت چهارم كه مهم ترين بخش زيارت است بيان يك سلسله از اوصاف كمال و مقامات و جايگاه خاصّ خاندان رسالت عليهم السّلام در نظام هستى است.

قسمت پنجم - بخش پايانى زيارت - مشتمل است بر لعن و نفرين بر ظالمان و قاتلان و ستيزندگان و گريزندگان از نصرت اين خاندان و حمد حق در برابر عذاب آنان و مسئلت صلوات بر حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام و اظهار برائت و بيزارى از مخالفان آن حضرت.

توضيح چهار سلام

(1) سلام بر حجّت خدا و پسر حجّت خدا

حجّت كسى است كه خدا به وسيلۀ او بر بندگانش احتجاج مى كند و بندگان هم به وسيلۀ او بر حق تعالى؛ و خوب است به آنچه در توضيح مقام حجّيت اين خاندان در شرح زيارت جامعه آورده ايم مراجعه شود.(1)

(2) سلام بر كشتۀ خدا و پسر كشتۀ خدا

ص:149


1- جامعه در حرم/ 148، 233، 349، 688.

مرحوم مجلسى در بيان اين جمله گويد:

مقصود، كشته شده براى خدا، يا مقتول در راه او و يا كشته اى كه خدا خون خواه اوست(1)

(3) سلام بر خون خدا و پسر خون خدا

كه باز در توضيحش مرحوم مجلسى گفته است:

ثار، خون و طلب خون است يعنى كسى كه خداوند در زمان رجعت طالب خون او از اعداء اوست(2) و مرحوم فيض «ثار» را به معنى طلب خون گرفته و كلمۀ «أهل» را به عنوان مضاف در تقدير قرار داده و چنين معنى كرده: و سلام بر «اهل طلب دم» يعنى سلام بر جمعى كه در مقام طلب خون خود برمى آيند.(3)

(4) سلام بر آن فردى كه كسان او را كشته اند و انتقام خونشان گرفته نشده است.

مرحوم فيض گويد:

«وتر اللّه» يعنى قتيل اللّهى كه انتقام خونش گرفته نشده و «موتور»، آن كسى است كه انتقام خون خويشان و كسانش گرفته نشده است(4)

مرحوم مجلسى احتمال ديگرى نيز داده است و آن اين كه:

ص:150


1- مرآة العقول 298/18.
2- - مرآة العقول 298/18.
3- - الوافى، كتاب الحجّ، باب كيفيّة زيارة الحسين عليه السّلام
4- - الوافى، كتاب الحجّ، باب كيفيّة زيارة الحسين عليه السّلام

مقصود از «وتر موتور» يكتاى منفرد در كمالات و فضائل در عصر خودش مى باشد، و مراد از جملۀ «فى السماوات و الارض» اين است كه اهل آسمان ها و زمين در انتظار خون خواهى او هستند و يا عظمت مصيبتش در آسمان ها و زمين تجلّى يافته است(1)

صاحب شفاء الصدور در اين دو جمله كه نظيرش در زيارت عاشورا آمده، گفتارى محقّقانه دارد كه اجمالش را مى آوريم گويد:

«ثار» در لغت به معناى «كين» است و «كين خواهى» و به همين ملاحظه به «خون خواهى» اطلاق شده و گاهى به معناى طالب ثار مى آيد و در كلمۀ «ثار اللّه» چند احتمال است:

1 - آنچه از كلام مجلسى مى توان استفاده كرد كه «ثار» به معناى مصدرى باشد و لفظ «اهل» محذوف و اضافۀ «ثار» به «اللّه» اضافه به فاعل باشد يعنى: اى اهل طلب كردن خدا خون تو را.

2 - آنچه طريحى احتمال داده كه «ثار» تصحيف ثاير باشد و اضافۀ «ثاير» به «اللّه» به تقدير لام باشد يعنى: در راه خدا و براى خدا خون خواهى كرد.

3 - «ثار» به معنى خون باشد و كلام، محمول بر تنزيل و تقدير، يعنى: اگر خدا خون داشت تو بودى از قبيل عين اللّه و جنب اللّه و يد اللّه.

4 - «ثار» به معنى «مثئور» باشد يعنى: اى كسى كه خدا خون خواه

ص:151


1- مرآة العقول 299/18.

تو است.

5 - «ثار» به معنى همان دم مطلوب باشد - خونى كه به ستم ريخته شده و قابل قصاص است - و اضافۀ به «اللّه» به اين جهت است كه مخصوص به مطالبه، او ولىّ حقيقى اوست و اين بهترين معناست.(1)

و در توضيح جملۀ دوّم گفته است:

اى كشته كه خون كسانش ريخته شده، «وتر» به معنى طاق و فرد و يگانه و به معناى كينه و خون هم آمده و به معناى نقص و جنايت و كشتن نزديكان نيز آمده است.

اصل در همۀ اين معانى همان «وتر» به معنى فرد است؛ زيرا هر جفت كه طاق شود ناقص مى گردد. هم چنين اگر كسى از كسى كشته شود طاق مى شود و برگشت جنايت هم به نقص است و كين و خون هم مربوط به كشته شدن خويشان است.

مجموعا در اين جمله سه احتمال است: يكى اين كه «وتر» به معناى فرد و يگانه باشد و «موتور» هم به همان معنا و تأكيد آن مانند حجر محجور، بردبارد، يوم ايوم، ليل اليل، حجابى سخت، سرمايى بسيار سرد، روزى بسيار روشن، شبى بسيار تاريك. «وتر موتور» هم يعنى يگانه اى بسيار يگانه و طاق.

احتمال دوم اين كه «وتر» به معناى فرد و يگانه باشد و «موتور» يعنى آن كه كسى از او كشته شده. و مفاد كلام اين كه: سلام بر تو اى

ص:152


1- شفاء الصدور - با تغييرى در عبارت - / 103.

يگانه اى كه كسان تو كشته شده اند.

آخرين احتمال اين كه «وتر» و «موتور» هر دو، به معناى خون ريخته شده باشد يعنى: اى كسى كه خون تو را ريختند و خون بستگان و كسان تو را هم ريختند. و بنابراين احتمال، اضافۀ به «اللّه» هم كاملا مناسب است؛ زيرا او كشتۀ راه خداست(1)

و مرحوم مجلسى اوّل در شرح اين دو جمله گويد:

سلام بر تو كه خونت در راه خدا ريخته شد و حق تعالى آن را به وسيلۀ حضرت قائم عليه السّلام و اصحابش مطالبه مى كند و سلام بر تو كه تا حال هيچ كدام از فرشتگان و آدميان در مقام طلب خونت برنيامده اند.(2)

در توضيح اين چهار سلام به همين اجمال بسنده مى كنيم و عزيزان را به آنچه بزرگان در شرح زيارت عاشورا در جملات مشابه اين جملات آورده اند ارجاع مى دهيم.

توضيح شش شهادت

از اين شهادات شش گانه كه آمده چهار شهادتش نظير همين چهار سلامى است كه بيانش كرديم امّا آنچه بيشتر لازم به توضيح است نخستين شهادت است و آن جملۀ:

ص:153


1- شفاء الصدور - با تغييرى در عبارت - / 104.
2- - روضة المتقين 428/5.

أشهد أنّ دمك سكن فى الخلد و اقشعرّت له أظلّة العرش...

گواهى مى دهم كه همانا خون تو در خلد مسكن گزيد و سايه هاى عرش براى آن لرزيد و همۀ خلايق بر آن گريستند...

قرار خون در خلد و لرزۀ اظلّة العرش يعنى چه؟

مرحوم فيض در توضيح اين جمله گويد:

خون تو در زمين قرار و سكون نگيرد بلكه پيوسته مى جوشد و مى خروشد تا در بهشت جاودان قرار گيرد. سايه هاى عرش براى آن به لرزه درآمدند. «اظلّة العرش» كه در زيارت آمده كنايه از تمامى اجسام عالم است كه اظلّۀ ارواحند و عرش عبارت از مجموع خلايق است آن گونه كه در حديث آمده است - و در واقع كنايه از لرزه كلّ وجود در برابر خون به ناحق ريختۀ امام حسين عليه السّلام است -(1)

مرحوم مجلسى اوّل گويد:

مقصود از «اظلّة العرش» مافوق عرش است يا موجودات روحانى كه طواف گران گرد عرش يا حاملان آن هستند و در بعضى نسخه ها - مع اظلّة الخلايق - اضافه آمده، كه بر آسمان هاى هفت گانه و كرسى و حجاب هاى تحت عرش گفته مى شود، و اگر فوق عرش باشند اظلّه العرشند - حجب تحتانى اظلّة الخلايق است و حجب فوقانى اظلّة العرش است - يا آن كه مقصود از «اظلة العرش» همۀ مجرّداتند كه

ص:154


1- الوافى، كتاب الحجّ، باب كيفية زيارة الحسين عليه السّلام

بر جسمانيات علّو و برترى دارند كه گويا اظلّۀ آن ها هستند يا نفوس متعلّق به آن ها بنابر قول به آن.

و گويا لرزش، لرزش معنوى است كه در سايۀ حسرت و اندوه و غمى كه براى آنان نسبت به بنى آدم پديد مى آيد آنان را فرامى گيرد.(1)

و در شرح فارسى اش گويد:

گواهى مى دهم كه خون تو ساكن شد در بهشت، و لرزيد از جهت آن خون ملائكۀ روحانيون كه طواف كنندگان يا حاملان عرشند. و بعضى گفته اند كه مراد از ظلال عرش هفتاد يا هفتصد هزار حجاب است كه حجاب اوّلش آسمان عرش است و حجاب دوّم آسمان حجاب اوّل است و همچنين تا به آخر و چون همه بر فوق عرشند گوئيا كه همه آسمان عرشند و چون عرش به لرزه درمى آيد حجب به لرزه درمى آيند يا آن كه مراد ملائكۀ ساكنان حجب اند(2)

مرحوم مجلسى ثانى در شرح اين جملات گويد:

ممكن است مراد از «اظلّة العرش» ساكنان عرش - يعنى ارواح مقدّسه و فرشتگان - باشد، زيرا گاهى كلمۀ «ظلال» و سايه بر اشخاص و اجسام لطيف و عالم ارواح اطلاق مى گردد، يا آن كه مقصود مافوق عرش يا طبقات و بطون عرش است؛ زيرا كه هر طبقه و بطنى از آن، ظلّ براى طايفه و جمعى است، يا آن كه مراد

ص:155


1- روضة المتّقين 429/5.
2- - لوامع صاحبقرانى 612/8.

اجزاء عرش است، زيرا كه هر جزئى از آن ظلّ است براى ساكنان تحت آن.(1)

مطلب بالاتر است

هرچند آنچه از بزرگانمان در توضيح اين جملات آورديم، مطالب قابل استفاده اى است ولى گويا اين جملات حامل پيامى برتر و بيانگر حقايق بالاترى است كه چه بسا تمامى آن ها را نتوان از طريق خامه بر نامه نشاند و از راه زبان به جنان و دل رساند؛ زيرا گردونۀ معنا ديگر گردونه اى است. آنچه هست اين است كه مى فهميم اين جملات جملاتى است عرشى نه فرشى بل فراعرشى. و عرشى در فرش نمى نشيند مگر كسوت فرشى به خود گيرد و جامۀ ارضى پوشد، تا چه رسد به فراعرشى. لذا با توجّه به اين حقيقت به آنچه گاه وبيگاه بر لوح دل نقش بسته و در صحنه سينه نشسته اشارتى مى نماييم؛ باشد كه همه مان از بادۀ معرفتشان سرمست شويم و پيامد آن از خود بى خودى به خودآيى و در خودنگرى و خداجويى و به خدارسى باشد كه راه همين است و بس، و ديگر هرچه هست هستى نماست كه چه زيبا فؤادشان بر فؤاد تشنه كامان معرفتشان اين حقايق را رقم زده:

اى سماوات حقيقت را شما شمس شموس

وز بقاتان عالم و آدم ظلالى يا عكوس

ص:156


1- ملاذ الأخيار 134/9.

زنده از اشباحتان اجساد و ارواح و نفوس

مهرۀ عاج زمين در زين چرخ آبنوس

هردو چون گوئى است گويى نزد چوگان شما

حق شما را آفريد از قدرت بى مثل و چون

بندگانى با سكون در زير چرخ بى سكون

چون شما را پا نرفت از خطّ فرمانش برون

خواست معمار ازل كاين نه رواق بى ستون

بر زمين نايد فرود الاّ به فرمان شما

اى قباب نور كامد عرشتان ظلّ ظليل

در بيوت ذكر موصوف از خداوند جليل

بلكه بر اوصافتان اخلاقتان باشد دليل

كانچه حق اسماء حسنى داشت اوصاف جميل

مر شما را داد و الحق بود شايان شما

فكرتان پرنده عنقايى است در قاف وجود

نزد او يك دانه باشد عالم غيب و شهود

هم بر اين قافش نزول و هم از اين قافش صعود

در نزول و در صعودش ذكر خلاّق ودود

ص:157

مى رود از اوج او تا عرش رحمان شما

آن حسينى را كه دشمن كشت پيش چشم دوست

چشم دشمن كور اينك عالمى مجذوب اوست

عاشقان را سرخ رويى الحق از خون گلوست

وين سعادت در شهادت انبياء را آرزوست

تا رهى يابند از اين نسبت به ايمان شما

اى تماشاتان به چشم دل تماشاى خدا

بوده حق را چهرتان مقصود از ذكر لقا

تا به كى در پرده بايد داشت روى حق نما

برقع غيبت براندازيد از طلعت كه ما

روى حق را بنگريم از روى خوبان شما(1)

خطورى در اين جمله

در يكى از زيارت ها كه اين كلمات شريف را در آن حرم محترم و حاير مقدّس مى خواندم به اين جمله كه رسيدم:

أشهد أنّ دمك سكن فى الخلد و اقشعرّت له أظلّة العرش...

ص:158


1- سمع جمع، ديوان فؤاد كرمانى/ 11-18.

آن چنان حالتى عارض شد كه قابل توصيف نيست و آن چنان عظمتى از اين جملات در دل نشست كه توان اظهار نيست. كجا هستيم؟ چه مى گوئيم؟ به چه چيز گواهى مى دهيم؟ مى دانيم شهادت به اين حقيقت كه خون تو مزور من در خلد سكونت گزيد بايد ديد سكن چيست و خلد كجاست؟

سكن فلان داره و فيها: إستوطنها و اقام بها فهو ساكن.(1)

فلانى خانه اش را ساكن شد و يا در خانه اش سكونت گزيد يعنى آن جا را وطن و محل زندگى خود قرار داد و در آن جا اقامت نمود.

سكونت، فعل اختيارى است و فاعل آن در اين جمله خون امام حسين عليه السّلام است. شهادت مى دهيم كه خون تو در خلد سكونت گزيد.

چه بسا بتوانيم از اسناد فعل «سكن» به «دم» استفاده كنيم كه اين خون مقدّس حتى پس از بيرون آمدن از پيكر و ريختن بر خاك، صاحب درك و شعور و فهم و اراده است كه به حسن اختيار خود استقرار در خلد را انتخاب مى كند.

شايد با توجّه به آنچه گفتيم تا حدودى روشن شود كه چرا از اين خون تعبير به «ثار اللّه» شده است؟ محل اسكان اين خون، خلد است.

«خلد» از خلود است كه به معنى دوام و بقاء است.(2) و ظاهرا مقصود بهشت جاودان است كه بنابر مخلوق بودن جنّت و نار مطلب روشن است و نيازى به تكلّف و توجيه ندارد.(3) و بنابر عدم آن، ممكن است مقصود،

ص:159


1- أقرب الموارد - سكن -
2- - مجمع البحرين - خلد -
3- - خوب است اهل تحقيق در اين زمينه به اثر نفيس مرحوم سيد هاشم بحرانى: نزهة -

بهشت برزخى باشد كه دار الخلد اخيار در عالم برزخ است و يا مكان هاى مقدّس و جايگاه هاى رفيع در ملكوت عالم خلقت؛ زيرا كه براى خلود در لغت اين معنى هم آمده است: مكث مكثا طويلا دام أو لم يدم.(1) درنگى طولانى نمودن، چه دوام داشته باشد، چه نداشته باشد.

كنيۀ دريا و حديث حضرت موسى عليه السّلام

خوب است اين لطيفه را هم بياوريم مرحوم سيد على خان مدنى، صاحب شرح صحيفۀ سجّاديه در اثر نفيس لغوى اش - الطراز الأول - در لغت خلد گويد:

و ابو خالد كنيه الكلب و الثّعلب و البحر، و فى الحديث: إنّ موسى عليه السّلام ضرب بعصاه البحر فلم ينفلق فاوحى اللّه إليه أن كنّه، فقال موسى عليه السّلام إنفلق أبا خالد و ضربه فانفلق(2)

ابو خالد كنيۀ سگ و روباه و درياست، و در حديث آمده كه همانا موسى عليه السّلام با عصايش كه به دريا زد شكافته نشد، حق تعالى به او وحى نمود به كنيه، آن را خطاب كن؛ حضرت موسى به دريا خطاب كرد: بشكاف اى ابا خالد، و با عصا به آن زد پس شكافته شد.

سخنى جامع در اظلّة العرش

اين خونى كه در خلد اسكان گزيده اظلّۀ عرش را به لرزه واداشته،

ص:160


1- - الطراز الاول 342/5.
2- - الطراز الأول 344/5.

اظلّه عرش چيست؟ بنابر آنچه از بعضى روايات استفاده مى شود براى هر موجودى صورتى عرشى و تمثالى ملكوتى است كه شايد همان ها «اظلّۀ عرش» باشند. به برترين و بالاترين موجودات «على ما هم عليه» هم اطلاق عرش شده است. همۀ موجودات به وجود ظلّ عرشى شان يا موجودات عاليه و عناصر راقيه اى كه اظلّۀ عرشند، همه و همه در برابر اين خون مقدّس كه سفر ملكوت را تا مرز خلد درنورديد به خود لرزيدند.

در لغت، اين كلمه چنين معنى شده است:

إقشعرّ جلده: پوستش لرزيد و جمع شد و خشك گرديد. و در نزد اطبّاء سردى و لرزه اى است كه قبل از تب در پشت عارض مى شود.

و در مقام كنايه در مورد اشمئزاز و بيم هم به كار مى رود.(1)

خونى است كه «أظلّة العرش» را به جنبش و لرزش واداشته و آنان را دچار اضطراب نموده، آخر «أظلّة العرش» بيش از ساكنان فرش آشناى با آن خون هستند و حق دارند در برابر آن، چنين لرزه و اضطراب به خود گيرند و فغان و شيون برآورند كه چه به جاست اين بند از چكامۀ مرحوم محتشم كاشانى:

چون خون حلق تشنۀ او بر زمين رسيد

جوش از زمين به ذروۀ عرش برين رسيد

نزديك شد كه خانۀ ايمان شود خراب

از بس شكست ها كه به اركان دين رسيد

ص:161


1- أقرب الموارد - قشعر -

نخل بلند او چو خسان بر زمين زدند

طوفان به آسمان، ز غبار زمين رسيد(1)

آخرين گواهى

آخرين عبارت در اين فقرات گواهى به اين حقيقت است كه مزور من، حضرت حسين عليه السّلام آنچه وظيفه داشته انجام داده و در مقام تبليغ و خيرخواهى و وفاى به عهد خدايى برآمده و در راه حق جهاد نموده.

در اين فقره جمله اى كه نياز به توضيح دارد اين است كه عرض مى كنيم:

و مضيت للّذى كنت عليه شهيدا و مستشهدا و شاهدا و مشهودا.

مرحوم مجلسى در بيان اين جمله گويد:

در آن، چند احتمال است:

يكى اين كه حرف لام در «للّذى» به معنى «فى» باشد، يعنى: جان دادى در راهى كه آگاه به حقانيّت آن بودى، و خداوند تو را امر به شهادت نموده، و شاهد و گواه بودى بر آنچه از امّت و سايران صادر مى شد، و مشهود بودى كه خدا و رسول خدا و فرشتگان و اهل ايمان نسبت به تو شهادت مى دادند كه تو بر حق بودى و آنچه بر عهده داشتى آوردى و ادا نمودى.

احتمال دوّم اين كه حرف لام در «للّذى» به معنى «الى» باشد،

ص:162


1- ديوان محتشم كاشانى/ 282.

يعنى: رفتن به سوى عالم قدس كه قبل از نزول به اين عالم در آن جا بودى.

احتمال سوّم اين كه حرف لام براى تعليل باشد و علّت است براى شهيدا، و شهيد به معنى مستشهد است، يعنى: كشته شدى و از دنيا رفتى چون بر حق بودى.

احتمال چهارم اين كه حرف لام براى ظرف باشد، و «على» براى علّت، يعنى: كشته شدى در راهى كه به واسطۀ آن عالم و شهيد و شاهد و مشهود قرار گرفتى.

احتمال پنجم اين كه حرف لام براى ظرف باشد، يعنى: كشته شدى در راهى كه خود را براى آن آماده نموده بودى و آن مرگ بود، طالب شهادت بودى و اعراض از آن نداشتى.(1)

مرحوم مجلسى اوّل، ترجمه و شرح اين جملات را اين چنين آورده است:

گواهى مى دهم كه تبليغ كردى از جانب حق - سبحانه و تعالى - رسالات او را به خلق، و وفا كردى به عهدى كه حق - سبحانه و تعالى - با تو كرده بود و به عهدى كه تو با خداوند خود كرده بودى، و جهاد كردى از جهت رضايت پروردگار خود، و به عنوانى كه هميشه در بندگى خداوند خود بودى از دنيا رفتى، به عنوان شهادت كه شهيد شدى و حق - سبحانه و تعالى - تو را شاهد خلايق گردانيده بود و رسولش بر تو شاهد بود به همين احوال از دنيا رفتى(2).

ص:163


1- مرآة العقول 300/18.
2- - لوامع صاحبقرانى 613/8.

حاصل آنچه آورديم از جهت تركيب و پيوستگى جمله چنين مى شود كه شهيدا و مستشهدا و شاهدا و مشهودا حال است براى فاعل «مضيت» كه امام حسين عليه السّلام است و جملۀ «للّذى كنت عليه» گويا جملۀ معترضه اى است كه براى افاده معناى لازم ميان ذو الحال و حال فاصله شده است و ترجمه چنين مى شود كه: من شهادت مى دهم تو از دنيا رفتى درحالى كه شهيد و مستشهد و شاهد و مشهود بودى و اين از دنيا رفتن، به خاطر آن عقايد و حقايقى بود كه پاى بند آن ها بودى.

شرح قسمت سوّم زيارت

أنا عبد اللّه و مولاك و فى طاعتك و الوافد إليك.

اين جمله كه سوّمين قسمت اين زيارت است بيانگر حالت زائر است در برابر مزور. زائر، خودش را با اين چهار صفت معرفى مى كند:

1 - عبد اللّه: بندۀ خدا،

2 - مولاك: خدمت گزار و دوست شما،

3 - فى طاعتك: سر در خط فرمان شما،

4 - كوچ كرده ام و به سوى شما آمده ام.

اولين نكته اين است كه هر زائرى در موقع گفتن اين جملات توجّه داشته باشد كه چه مى گويد؟ آيا گفتارش به صدق و راستى و حقيقت و درستى مقرون است و يا خداى نخواسته عارى از صدق و خالى از حقيقت است؟ براستى عبد اللّه است؟ فعلا مجالى نيست كه مقام عبد اللّهى را توضيح دهيم و خوب است عزيزان به آنچه در اين زمينه در شرح زيارت

ص:164

جامعه آورده ايم مراجعه نمايند.(1)

در قالب يك جملۀ كوتاه: عبوديّت، خضوع بدون قيد و شرط و انقياد كامل و تامّ و تسليم مطلق عبد است در برابر مولى، و اين كمال بالاترين كمالى است كه براى ممكن متصوّر است؛ زيرا كه رسيدن به هدف خلقت است: وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ (2) من زائر كه در برابر قبر آن عبد اللّه مطلق و بندۀ كامل حق، حضرت سيد الشهداء عليه السّلام اقرار مى كنم عبد اللّهم، بندۀ خدا هستم، تا چه حد در اين ادّعا صادق هستم؟ سعى كنم از كذب محض ادّعايم بيرون آيد و مرتبه اى از مراتب عبوديت و بندگى را واجد باشم.

نفى موالات از ارباب عصيان

هم چنين وقتى عرض مى كند: من خدمتگزار شما، تحت ولايت و سرپرستى شما و دوست و ولىّ شما هستم و موالات شما را دارم تا چه اندازه راست مى گويم؟ نخست، خودم و بعد عزيزان خواننده را به اين حديث توجّه مى دهم:

قلت لأبى عبد اللّه عليه السّلام: إنّ قوما من مواليك يلمّون بالمعاصى و يقولون نرجو. فقال: كذبوا ليسوا لنا بموال، أولئك قوم ترجّحت بهم الامانى. من رجا شيئا عمل له و من خاف من شىء هرب منه.(3)

به حضرت صادق عليه السّلام گفتم: همانا جمعى از مواليان و دوستان شما

ص:165


1- جامعه در حرم/ 272.
2- - ذاريات / 56.
3- - الكافى اصول، باب الخوف و الرجاء، حديث 6.

گرد گناه مى گردند و در معاصى فرو مى روند و مى گويند: اميدواريم.

حضرت فرمود: دروغ مى گويند، اينان موالى و دوست ما نيستند، اينان گروهى هستند كه آرزوهاى - بى اساس - بر آنان غلبه نموده. هركس به چيزى اميدوار باشد براى رسيدن به آن، كار مى كند و هركه از چيزى بترسد از آن مى گريزد.

مرحوم مجلسى در بيان اين حديث گويد:

سخن امام عليه السّلام كه فرموده است: اينان موالى ما نيستند جهتش اين است كه موالات و دوستى تنها قول و سخن و اظهار به زبان نيست بلكه اعتقاد و محبّتى است در باطن كه متابعت و پيروى و موافقت و همراهى را در ظاهر همراه دارد و اين دو از يكديگر جدا نمى شوند...

و حاصل اين كه احاديث در وسعت عفو و رحمت حق و فراوانى مغفرت او فراوان است ولى كسى كه بدان اميد دارد بايد در مقام عمل خالص برآيد و از فرو رفتن در معاصى بگريزد تا زمينه را براى رسيدن به آن رحمت و مغفرت فراهم آورد؛ زيرا فرو رفتن در لجن زار گناه، اين استعداد و قابليت را از بين مى برد. و زنهار بايد از تسويلات شيطانى و گول زدن او برحذر بود كه آدمى را از عمل باز ندارد، و به انبياء و اولياء بنگرد كه چگونه در طول عمر، شب و روز جدّ و جهد در عبادت و بندگى داشتند، آيا آنان اميد به عفو و رحمت پروردگار نداشتند؟ چرا آنان آگاه تر از ما بودند ولى مى دانستند اميد بدون عمل غرور محض است و سفاهت صرف.(1)

ص:166


1- مرآة العقول 35/8.

نكند خداى نخواسته وقتى من زائر در برابر قبر سيّد الشهداء عليه السّلام عرض مى كنم: أنا عبد اللّه و مولاك، گوش دلم از صاحب آن قبر مطهّر بشنود كه: لست لنا بموال، همانا تو موالى و دوست ما نيستى كه اگر چنين فرمودند چه خاكى به سر كنم؟ اميدواريم كه هنوز كارمان به جائى نرسيده باشد كه چنين جوابى بشنويم.

اى آن كه حسين و زادۀ زهرايى بهتر ز تو من نيافتم مولايى

هستم سگ درگاه و تو خود مى دانى غير از در خانه ات نرفتم جايى(1)

هم چنين وقتى كلمۀ سوّم را عرض مى كنيم «و فى طاعتك» مى گوئيم، در اين ادّعا هم صادق باشيم كه چه بسا ميان ادّعاى دوّم و سوّم پيوند و ارتباط باشد يعنى چون مولا و غلام اويم، مطيع و فرمان بردار او هستم آن هم اطاعتى كامل و از همۀ جهات. در ظرف اطاعت او غرقم و در گردونۀ پيروى او نشسته ام، براستى مطيع و فرمان پذير امام حسين عليه السّلام باشم و چون از سفر كربلا برمى گردم عملا نشان دهم كه من كربلائى هستم، حسينى هستم، كه در اين زمينه ان شاء اللّه در فصل بعد سخن مى گوييم.

آخرين اظهار من اين است كه: «الوافد اليك»، من به سوى شما كوچيده ام و به زيارتتان آمده ام. جامع سخنى مرحوم سيد عليخان در معنى «وافد» دارد كه مى آوريم. گويد:

وفد: وارد شدن بر كسى است از راه دور براى طلب خير و رسيدن به عطا و بخشش يا به عنوان پيام آورى و رسالت و يا به جهت ديدار و

ص:167


1- گنجينۀ نور/ 398.

زيارت و چنين كسى را وافد گويند... و بيشترين كاربرد اين كلمه در قدوم و ورود بر ملوك و سلاطين است براى رسيدن به عطاها و بخشش هاى آنان يا تهنيت گويى نسبت به فتح و غلبه و يا ساير امور به آنان(1)

اميد است در اظهار اين جمله صادق باشيم و به راستى سفرمان سفر زيارت، سفر وفد، سفر ورود، سفر طلب خير و عطا، و عارى و خالى از ديگر پيرايه ها باشد كه جملات بعد زيارت كاملا منظور از اين وفد و كوچيدن را روشن مى سازد.

منظور از زيارت

ألتمس بذلك كمال المنزلة عند اللّه عزّ و جلّ، و ثبات القدم فى الهجرة إليك، و السّبيل الّذى لا يختلج دونك من الدّخول فى كفالتك الّتى أمرت بها.

من از اين وفد و كوچيدن و از اين سفر زيارت جوياى كمال منزلت نزد خداى عزّ و جلّ هستم و طالب ثبات قدم و استقامت در هجرت به سوى تو، و خواهان آن مسير و طريقى هستم كه هيچ لغزش و انحرافى و هيچ نگرانى و هيچ اضطرابى در حضور تو نباشد و از تو مى خواهم كه در اين مسير مرا زير پوشش كفالت و سايۀ حضانت خود قرار دهى كه به آن مأمورى.

ص:168


1- الطراز الاوّل - وفد - 329/6.

بيان مرحوم مجلسى اوّل و مرحوم مجلسى دوّم

مرحوم مجلسى اوّل در توضيح اين جملات چنين آورده است:

من بنده حق - سبحانه و تعالى - ام و مولاى توام كه نعمت هدايت بر من دادى به بركت ولايت تو، آزاد كردۀ توام از آتش دوزخ يا دوست توام و در فرمان توام و به درگاه تو آمده ام و غرض از اين زيارت آن است كه نزد حق - سبحانه و تعالى - رتبۀ كامله بيابم.

و مى خواهم كه حق - سبحانه و تعالى - مرا ثابت قدم گرداند در مهاجرت از وطن و اهل و عيال خود به سوى تو، يا از مهاجرت از دشمنان تو به سوى تو. و مى خواهم كه حق - سبحانه و تعالى - مرا بدارد به راهى كه هركه در آن راه باشد او را نربايند و مانع نشوند در روز قيامت يا در دنيا و عقبى از داخل شدن در پناه تو و در ضمان و عهد و پيمان تو كه امر كردى خلايق را كه در آن عهد داخل شوند.

يعنى امر كرده به ولايت اهل بيت رسولت و مقرّر فرموده كه هركه ولاى اهل بيت داشته باشد فرداى قيامت يا در دنيا و عقبى در كفالت و پناه تو است، و كسى از شياطين جنّ و انس او را اضلال نتوانند كرد.

و در روز قيامت كه در حوض كوثر بر تو وارد شود ملائكه او را نربايند كه به جهنّم برند چنان كه فرداى قيامت غير شيعۀ اثنى عشرى كه خواهند وارد شوند در حوض كوثر ملائكه ايشان را ربايند و به جهنّم برند.(1)

ص:169


1- لوامع صاحبقرانى 613/8.

و در شرح عربى كه بر اين جملات آورده مطلب را روشن تر بيان داشته گويد:

جوياى ثبات قدم در هجرت به سوى تو هستم براى زيارت يا ولايت و كلمۀ «سبيل» را ممكن است كسره بدهيم كه عطف بر «هجرت» باشد - يعنى جوياى ثبات قدم در اين مسير و راهم - و يا به فتح بخوانيم كه عطف بر «ثبات» باشد - يعنى خواهان اين سبيل و راهم - راهى كه اختلاج و اضطراب و انتزاعى در نزد تو ندارد.

و از تو مى خواهم كه مرا در كفالت و حفظ و رعايت خودتت درآورى تا هيچ كس نتواند مرا از تو جدا كند آن گونه كه اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را كنار حوض جدا مى كنند و مى برند و مى ربايند كه عامّه در اخبار متواتره به الفاظ مختلفه آورده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

مى بينم جمعى از اصحابم را كنار حوض از حضور من مى برند و مى ربايند. مى گويم: بارالها، اصحاب منند. گفته مى شود: چه مى دانى كه آنان بعد از تو چه كردند؟ چه حادثه ها آفريدند؟ و مرتد شدند و به اعقاب جاهليّت شان برگشتند.

و اين اختطاف و اختلاج و انتزاع، ربودن و كندن و بردن آنان به واسطه خارج شدن آنان از كفالت رسول صلّى اللّه عليه و آله بوده در سايۀ ترك ثقليّن - قرآن و عترت آن دو امانت سنگين و گران قدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله -(1)

ص:170


1- روضة المتقيّن 429/5.

مرحوم مجلسى ثانى در توضيح اين جملات گويد:

حاصل كلام اين است كه من جوياى سبيل مستقيم و راه صحيحى از شما هستم كه اضطرابى در آن نباشد يا راهى كه هركس آن را طى كند ربوده نشود و از رسيدن به شما ممنوع گردد در دنيا و آخرت.

و حرف «من» در جملۀ «من الدّخول» يا براى علّت است و يا بيان - اگر علّت باشد چنين معنا مى شود: جهت اين كه در آن راه مستقيم منع و ربودنى نيست اين است كه در كفالت و ضمان شما هستم، و اگر بيان باشد معنا اين چنين: راهى كه بيان است از دخول در كفالت و حفاظت شما؛ آن كفالت و حفاظتى كه به آن امر شده ايد كه در اين سرا شيعيانتان را تحت رعايت و حفاظت خود درآورديد و در آخرت هم آنان را مشمول شفاعت خود بداريد.(1)

توضيح قسمت چهارم زيارت

مهّم ترين قسمت اين زيارت شريف همين قسمت چهارم است كه هم از كيفيّت بسيار بالايى برخوردار است و هم كميّت قابل ملاحظه اى دارد.

چهارده جملۀ آن به يك وزن و به يك هيئت آمده است و محور در آن جملات چهارده گانه كلمۀ «بكم» است كه البته در جملۀ قبل از اين چهارده جمله هم كلمۀ «بكم» آمده است ولى نه به صورت تقدّم كه افاده ى حصر كند و آن تعبير «من أراد اللّه بدء بكم» است. هركس ارادۀ خدا دارد و جوياى حق تعالى است به شما ابتدا مى كند. لازم به تذكر است

ص:171


1- مرآة العقول 300/18.

كه اين جمله در من لا يحضره الفقيه و در كامل الزيارات سه نوبت تكرار شده است ولى در كافى شريف و در تهذيب يك مرتبه آمده است. خوب است عزيزان براى توضيح اين جمله به آنچه در شرح زيارت جامعه آورده ايم مراجعه نمايند(1) و مضاف بر آن، كوتاه جملۀ مرحوم فيض و كلام مجلسى اوّل را در توضيح اين جمله مى آوريم. مرحوم فيض گويد:

يعنى أنتم سبيل اللّه و دليله(2)

يعنى شما راه رسيدن به خدا و رهنمون به سوى پروردگاريد.

مرحوم مجلسى اوّل گويد:

يعنى معرفت و شناخت و عبادت و بندگى حق تعالى بدون متابعت شما و گرفتن از شما ممكن نيست آن گونه كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

أنا مدينة العلم و علىّ بابها. و حق تعالى فرمود: وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا و تكرار سه مرتبۀ «من أراد اللّه بدء بكم» براى تأكيد است يا اوّل براى معارف عقلى و دوّم براى عبادات بدنى و سوّم براى مغفرت گناهان به شفاعت.(3)

شرح چهارده جمله

امّا چهارده جمله اى كه با كلمۀ «بكم» آغاز شده بعضى از جملات آن در زيارت جامعه آمده است كه شرح و توضيح آن را در شرح زيارت

ص:172


1- جامعه در حرم / 664.
2- - الوافى كتاب الحجّ - باب كيفيّته زيارة الحسين عليه السّلام
3- - روضة المتقين 430/5.

آورده ايم كه رجوع به آن مناسب است.(1)

و مضاف بر آن مى آوريم:

1 - «بكم يبيّن اللّه الكذب» به واسطۀ شما خداوند آشكار مى سازد دروغگو را، شما هستيد كه در سايۀ گفتار و رفتارتان دروغ دروغگويان آشكار مى گردد، چون قول و فعل شما حق و صدق است و به وسيلۀ شما صدق از كذب و راستگو از دروغگو جدا مى گردد و روشن مى شود حرف راست چيست و سخن دروغ كدام؟

2 - «و بكم يباعد اللّه الزّمان الكلب» و خداوند به واسطۀ شما و به بركت شما دور مى كند و برطرف مى سازد سختى زمانه را.

مرحوم مجلسى اوّل در توضيح اين جمله گويد:

الكلب بكسر العين: الشّديد بظهور صاحب الزّمان عليه السّلام.

«كلب» به معنى شديد است. و از بين رفتن شدّت و سختى زمان و روزگار به وسيلۀ شما خاندان در عصر ظهور موفور السرور حضرت صاحب الزمان عليه السّلام محقّق مى شود(2)

3-4 - «و بكم فتح اللّه و بكم يختم اللّه» خداوند فقط به شما گشوده و آغاز نموده و فقط به شما ختم مى نمايد و پايان مى دهد.

شرح اين دو جمله را در شرح زيارت جامعه مفصّل آورده ايم و مضاف بر آن مى آوريم، مرحوم مجلسى اوّل گويد:

ابتداى خلق عالم به شما شد چنان كه احاديث متواتر وارد شده است

ص:173


1- جامعه در حرم/ 691-703.
2- - روضة المتّقين 430/5.

كه حق - سبحانه و تعالى - اوّل چيزى كه آفريد ارواح مقدّسۀ ايشان بود و ختم عالم نيز به شما خواهد شد چنان كه وارد شده است در اخبار متواتره كه تا يك كس هست مى بايد كه معصوم باشد(1)

و مرحوم مجلسى ثانى گويد:

أى فى الايجاد او العلم او الخلافة و الامامة كقوله صلّى اللّه عليه و آله كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطّين،

يعنى شروع و پايان به شما خاندان بوده و هست در ايجاد يا در علم يا در خلافت و امامت همان گونه كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من نبّى و پيامبر بودم درحالى كه آدم ميان آب و گل بود.(2)

5-6 - «و بكم يمحوا اللّٰه ما يَشاء و بكم يثبِت» فقط به واسطۀ شما خداوند محو مى كند و فقط به خاطر شما اثبات مى نمايد.

مرحوم مجلسى اول گويد:

به بركت شما و دعاى شما حق - سبحانه و تعالى - محو مى فرمايد و هرچه را مى خواهد اثبات مى كند در لوح محو و اثبات.(3)

سخنى در لوح محو و اثبات و امّ الكتاب

اين دو جمله ناظر به آيۀ 39 سوره رعد است كه از آيات كليدى معارف است

ص:174


1- لوامع صاحبقرانى 615/8.
2- - ملاذ الأخيار 138/9.
3- - لوامع صاحبقرانى 615/8.

يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتٰابِ محو مى كند و از بين مى برد خداوند هرچه را بخواهد و پابرجا مى گذارد - هرچه را اراده كند - و در نزد اوست امّ الكتاب.

بحث مبسوط و مستوفا در اين آيۀ شريفه و به طور كلّى در مورد لوح محو و اثبات و امّ الكتاب و لوح محفوظ كه از مباحث مهّم معارفى است از حوصلۀ اين نوشتار بيرون است و مجال مفصّل و مستقلّى را مطلبد ولى براى روشن شدن اين دو جملۀ زيارت اشارتى گذرا مى آوريم.

مرحوم مجلسى گويد:

بدان كه آيات و روايات دلالت مى كند كه خداوند متعال دو لوح - دو كتاب، دو صحيفه، دو نوشتار - آفريده كه مجموعۀ آنچه در نظام هستى محقق مى شود در آن رقم زده است: يكى لوح محو و اثبات كه در آن چيزى را ثابت مى دارد سپس محو مى كند به خاطر حكمت هايى كه بر صاحبان خرد پوشيده نيست مثلا در آن لوح عمر كسى را پنجاه سال مى نويسد، و معناى آن اين است كه حكمت مقتضى است عمر او پنجاه سال باشد اگر آنچه موجب كوتاه شدن يا طولانى شدن عمر اوست فراهم نيايد ولى در لوح محفوظ نوشته شده كه اوصلۀ رحم مى كند و شصت سال عمر مى نمايد آن گونه كه طبيب حاذق مى گويد مزاج اين شخص حكم مى كند كه شصت سال عمر مى كند، امّا اگر سمّ خورد يا كسى او را كشت و عمرش به شصت سال نرسيد و يا داروى تقويت كننده استفاده نمود و عمرش طولانى تر شد با سخن طبيب اختلافى پيش نيامده است.

ص:175

و آن تغيير و تبديلى كه در اين لوح واقع مى شود «بدا» ناميده مى شود و اين امر هيچ استبعادى ندارد و براى آن حكمت هايى تصور مى شود چونان ازدياد معرفت فرشتگان كاتب و آگاه به لوح و آگاهى مردمان با خبر دادن پيامبران و حجّت هاى حق به تأثير اعمال نيك و بد در محو اثبات و همچنين شدّت تكليف در اذعان و اعتراف در سايۀ اخبار انبياء و اوليا و تخلّف آن و ديگر حصول روح اميد و نور رجاء در دل ها نسبت به امر فرج...(1)

آنچه از اين جملۀ زيارت استفاده مى شود اين است كه خاندان رسالت عليهم السّلام نقش اصلى را در لوح محو اثبات ايفا مى كنند تا آن جا كه گويا مؤثر انحصارى در آن لوح اينان هستند و ساير مؤثرات آن چنان كم رنگ و كم تأثيرند كه در كنار آنان به حساب نمى آيند.

جادارد با تقديم كلمۀ «بكم» كه مفيد حصر است بگوئيم «و بكم يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ يُثْبِتُ » و يا ساير عوامل محو و اثبات هم با واسطه و يا بى واسطه به آنان برمى گردد. پس گويا فقط آنان مؤثر در لوح محو و اثبات هستند و با كندوكاوى كه نموديم به سخنى از بزرگانمان در توضيح اين مطلب نرسيديم و آنچه آورديم احتمال است كه چه بسا بتواند راه گشاى ارباب تحقيق در اين مباحث باشد.

و آخرين احتمال اين كه بگوئيم: حصر اضافى و نسبى است يعنى در جمع افراد و اشخاص تنها كسانى كه مى توانند در لوح محو و اثبات مؤثر باشند شما خاندان هستيد هرچند ممكن مؤثّراتى ديگر از ديگر امور

ص:176


1- بحار الأنوار 130/4.

چونان صله و صدقه هم مؤثر باشد امّا اگر تأثير به اشخاص، تعلّق بگيرد تنها جمعى كه مؤّثر در اين لوح و صحيفه اند شمائيد و اين قدرت تصرّف در لوح محو اثبات را خدا به شما از اين جهت داده است كه بندگان مطلق او و عباد مكرم او و عبيد شايسته و صالح او هستيد كه پا از فرمان او بيرون نمى گذاريد، لذا لوح محو و اثبات و صحيفۀ قدر و قضا را به دست شما سپرده است كه چه زيبا مرحوم مفتقر تضمين نموده

لوح قدر به دست او، كلك قضا به شست او

تا كه مشيّت الهيّه چه اقتضا كند

در جبروت حكمران، در ملكوت قهرمان

در نشئات كن فكان، حكم به «ما تشاء» كند(1)

7 - «و بكم يفكّ الذّلّ من رقابنا» مرحوم مجلسى اوّل گويد:

و به بركت شما مذلّت و خوارى را از گردن هاى ما خواهند انداخت در رجعت و قيامت.(2) بيش از اين كوتاه جمله در توضيح اين هفتمين جملۀ زيارت چيزى نديده ايم ولى ظاهرا بار اين جمله بيش از آن باشد كه آورديم لذا باز براى فتح باب چنين مى آوريم:

ممكن است فعل «يفكّ» را مجهول بخوانيم و «ذلّ» نايب فاعل آن باشد يعنى فقط به واسطۀ شما ذلّت و خوارى از ما برطرف مى گردد و يا آن گونه كه مرحوم محدّث قمّى اعراب نهاده و ساير بزرگان هم در ترجمه و توضيح ها آورده اند، معلوم بخوانيم و ظاهرا فاعل آن «اللّه» است: فقط

ص:177


1- ديوان مفتقر/ 120.
2- - لوامع صاحبقرانى 615/8.

به وسيلۀ شما خداوند ذلّت و پستى را از گردن ما برمى دارد و ما را از آن خلاص مى گرداند.

اطلاق كلمۀ «الذّل» در اين جمله از جميع قيود زمانى، مكانى، حيثيّتى، تعلّقى، اقتضا دارد كه هرچه رنگ و بوى ذلّت و خوارى دهد و هر چه پستى و كسرى در آن يافت شود از هر مقوله اى باشد و از هر حيث و جهتى، در همۀ زمان ها و در تمامى مكان ها و جاها فقط و فقط به واسطۀ شما از گردن هاى ما برداشته مى شود.

كسى كه شما را دارد و با شما خداوندگاران عزّت و علّو و اباء و سمّو مرتبط است، با هرچه نشان ذلّت و پستى در آن است ارتباطى ندارد. شما عزيزان خدا كه به عزّت خداى عزيز معزّز هستيد، زيراكه فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِيعاً (1)وَ لِلّٰهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ (2) خداوند به واسطۀ شما ذلّت را از رقاب ما برداشته و جامۀ عزّت بر اندام ما پوشانده است و ما به عزّت خدايى شما معزّز هستيم و نتيجتا اگر خداى نخواسته ذلّتى در ما يافت مى شود پديدۀ شوم خود ما است.

هرچه هست از قامت ناساز بى اندام ماست

ورنه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست(3)

اين ما هستيم كه به سوء اختيار خود خود را ذليل هوى و هوس ساخته ايم.

اين ما هستيم كه خود را زبون در برابر بيگانگان قرار داده ايم.

ص:178


1- نساء/ 139.
2- - منافقون/ 8.
3- - ديوان حافظ، از غزل 84.

اين ما هستيم كه گردن خود را در برابر آنان كه نبايد كج كنيم كج كرده ايم.

و اين ما هستيم كه با وجود فراهم بودن همۀ اسباب عزّت در همۀ ابعاد اين چنين خود را پست و حقير قرار داده ايم. به خود آييم و به اسباب عزّت و مايه هاى سربلندى و رفعت توجّه كنيم و خود را از اسارت ها و ذلّت ها برهانيم.

8 - «و بكم يدرك اللّه ترة كلّ مؤمن - و مؤمنة - يطلب بها» مرحوم مجلسى اوّل گويد: و به سبب شما حق - سبحانه و تعالى - هركه را كه به ناحق كشته باشند از مؤمنين و مؤمنات طلب خون خواهد كرد.(1)

مرحوم مجلسى ثانى گويد:

آنچه بر شيعيان قتل و كشته شدن، نهب و غارت نمودن، ضرب و كتك خوردن، شتم و ناسزا شنيدن و ساير ضررهاى دينى و دنيوى وارد آمده شما همۀ آن ها را در روزگار رجعت طلب نموده و انتقام مى گيريد.(2)

«تره» مانند «عده» مصدر «وتر» است كه مثال و معتلّ الفاء است و مصدرش «تره» و «وتر» مى آيد مثل «عده» و «وعد» و به معنى نقص است.

و در اين جمله هم چه بسا بتوانيم چونان جملۀ قبل توسعه اى بدهيم و بگوئيم: هر نقص و كسرى، در هر بعدى از ابعاد براى اهل ايمان فراهم آمده و بيايد خداوند به واسطۀ اين خاندان در مقام مطالبه و جبران آن بر

ص:179


1- لوامع صاحبقرانى 615/8.
2- - ملاذ الأخيار 139/9.

مى آيد و فقط اينانند كه طالب همۀ حقوق از دست رفته و جابر تمامى كسرها و شكست ها و نقص ها مى باشند و تحقق تامّ و تمام آن در عصر ظهور موفور السرور امام عصر عليه السّلام و روزگار رجعت اين خاندان خواهد بود.

9-10-11-12-13 - «و بكم تنبت الأرض أشجارها و بكم تخرج ألاشجار أثمارها و بكم تنزل السّماء قطرها و رزقها و بكم يكشف اللّه الكرب و بكم ينزّل اللّه الغيث.

به واسطۀ شما زمين درختانش را بروياند و به بركت شما درختان ثمره هاى خود را بيرون دهند و به خاطر شما آسمان دانه ها و روزى هايش را فرو ريزد و به وجود شما خداوند غم را برطرف سازد و به يمن شما حق تعالى باران فرو بارد.

خوب است عزيزان براى توضيح اين جملات به آنچه در شرح زيارت جامعه در توضيح چند جملۀ مشابه اين جملات آورده ايم مراجعه نمايند تا هم اگر ابهام و ايهامى در اين جملات است روشن گردد و هم با حقايق و معارف ژرفى آشنا شوند.(1)

همچنين مراجعه به باب «جوامع مناقبهم و فضائلهم عليهم السّلام»(2) مى تواند رهنمون به احاديث و رواياتى باشد كه در مضمون و محتوا با اين فقرات زيارت كاملا شبيه است و بسيارى از آنچه در اين جا با پيشوند «بكم» آمده در آن ها با كلمۀ «نحن» و «بنا» و «هم» ذكر شده است كه همۀ آن ها گوياى كمالات و فضايل اين خاندان است.

ص:180


1- جامعه در حرم/ 699-708.
2- - بحار الأنوار 240/26-266.

14 - «و بكم تسبّح الأرض الّتى تحمل أبدانكم و تستقلّ جبالها عن مراسيها.»

در اين جمله به دو جهت بايد توجّه نمود: يكى اختلاف نسخه ها در كلمه «تسبّح» است كه در من لا يحضره الفقيه و تهذيب «تسبّح» آمده و در كافى شريف «تسيخ» ذكر شده و جهت دوّم معناى اين جمله است كه آخرين جمله از جملات چهارده گانه است بيانگر فضائل خاندان رسالت عليهم السّلام است.

مرحوم مجلسى در توضيح اين جمله گويد:

مقصود از زمين: يا تمام زمين است و يا مواضعى كه حضراتشان در حال حيات و يا هنگام ممات در آن جا استقرار داشته اند.

و تسبيح زمين همانند تسبيحى است كه در آيۀ شريفه وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّٰ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (1) به همه چيز نسبت داده شده و يا مقصود تسبيح ساكنان زمين از ملائكه، جنّ بلكه انسان ها نيز؛ زيرا به بركت حضراتشان حق تعالى در روضات و بيوتات آنان عبادت مى شود.

و ممكن است «تسبّح» مجهول خوانده شود، يعنى بيوت و قبور و مواضع آثار شما به واسطۀ شما مورد تقديس و تنزيه قرار مى گيرد و به خير و خوبى از آن ها ياد مى شود چونان قول خداى تعالى - فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ (2)

و در بعضى نسخه هاى تهذيب و كامل الزيارات و بيشترين

ص:181


1- الإسراء/ 44.
2- - النور/ 36.

نسخه هاى كافى «تسيخ» است، يعنى ثبات و استقرار و اين معنى ظاهرتر است و در قاموس «ساخ» را به رسوخ و در صحاح به راسخ و ثابت معنى نموده است.

«و تستقلّ جبالها» ضمير «جبالها» به «ارض» برمى گردد و «مراسى» به معناى اماكن است و در كامل الزيارات و كافى، «على مراسيها» است، يعنى بر اماكن و جايگاه هاى ثبوت و استقرارش.

حاصل معنى اين كه به واسطۀ شما كوه هاى زمين در مواضع و جايگاه هاى خودش ثبات و قرار دارد.(1)

ماهى در ميان ستارگان

إرادة الرّب فى مقادير اموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم و الصّادر عمّا فصّل من أحكام العباد.

هر قصيده اى را شاه بيتى و هر غزلى را شاهدى و هر كاملى را اكملى و هر تامّى را اتمّى است، و هرچند آيات شريفۀ قرآن و گفتار رسيده از اولياء همۀ آن ها در درجۀ عاليه و مرتبۀ راقيه از هر جهت قرار دارد و اين زيارت شريفه نيز همۀ جملاتش كامل و تام اكمل و اتمّ است ولى در عين حال اين جمله زيارت همانند ماه در بين ستارگان مى درخشد و چونان لؤلؤيى آبدار و درّى شاهوار در جمع لآلى و درر جلوه گرى دارد. جمله اى است كه همۀ كميت ها نه تنها كميت كمينه ها بل كميت كمّلين ها هم در كنار آن لنگ است و لنگ و چاره جز اقرار به عجز نداشته و ندارند.

ص:182


1- ملاذ الأخيار 139/9.

اين جملۀ «ارادة الرّبّ» است. اراده اضافۀ به «ربّ» شده است كه خود اين اضافه نكته بل نكاتى دارد. هرچيزى كه بر آن ارادة الرّب صادق باشد و در گردونۀ خواست ربوبى بنشيند، تعلّق به «مقادير اموره» پيدا كرده است.

و اين مجموعه «ارادة الرّب» متعلّق به «مقادير امور» مبتدا شده است براى خبرى كه هرچه خبر است در اين خبر است. ارادۀ پروردگار در امور مقدّره اش بر شما وارد مى شود و فرود مى آيد و از خانه هاى شما اوج مى گيرد و صعود پيدا مى كند. شما فرودگاه «ارادة الرّب» هستيد. بيوت شما معراج «ارادة الرّب» است محور دو قوس نزول و صعود «ارادة الرّب»، شما خاندانيد. شمائيد كه قلوبتان جايگاه ورود ارادۀ حق تعالى است كه حضرت هادى عليه السّلام فرمود:

إنّ اللّه جعل قلوب الائمة موردا لارادته فإذا شاء شيئا شاؤوه.(1)

همانا خداوند قلوب ائمّة عليهم السّلام - را مورد ارادۀ خودش قرار داده و جايگاه ورود ارادۀ او دل هاى آنان است پس هرگاه او چيزى را بخواهد و مشيتّش به آن تعلّق بگيرد آنان هم همان را مى خواهند و شمائيد كه دل هاتان آشيانۀ ارادۀ خداست، كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

إنّ الإمام وكر لارادة اللّه عزّ و جلّ لا يشاء الاّ من يشاء اللّه(2)

همانا امام عليه السّلام آشيانۀ ارادۀ خداى عزّ و جلّ است نمى خواهد و اراده

ص:183


1- بحار الأنوار 372/25.
2- - بحار الانوار 385/25.

نمى كند مگر آنچه را خدا بخواهد و اراده كند.

مرحوم فيض در توضيح اين جمله گويد:

يعنى شما هستيد كه ابتداء علم به ارادۀ پروردگار پيدا مى كنيد و از آن باخبر مى شويد و سپس از خانه هاى شما به ساير مردم مى رسد و در اين كلام اشاره به امورى است كه در شب هاى قدر بر حضراتشان نسبت به جميع امور وارد مى شود و همچنين احكام مفصّله و دستورات لازمه براى بندگان ابتداء بر شما وارد مى شود و سپس از شما به ساير خلق مى رسيد - مهبط و مصدر اراده و احكام شماييد.(1)

مرحوم مجلسى در توضيح «و الصادر عمّا فصّل من احكام العباد» گويد:

«صادر» مبتدا است و خبرش به قرينۀ جملۀ قبل محذوف است، يعنى احكام عبادهم از بيوت شما صادر مى شود و حاصل مطلب اين كه: احكام بندگان و آنچه موجب فصل قضا و برش كار در امور قضاوتى آن ها است و آنچه مايۀ جدا شدن حق و باطل از يكديگر است يا آنچه از طريق وحى رسيده است، همه و همه از شما خاندان اخذ مى شود، زيرا صادر از آب كسى است كه كنار آب مى آيد و نيازش را از آن مى گيرد و مى رود.

پس هرگاه علم «ما فصّل من احكام العباد» در بيوت اين خاندان باشد به ناچار از بيوت آنان هم بايد صادر شود، و هر واردى هرچه از

ص:184


1- الوافى كتاب الحجّ، باب كيفيّة زيارة الحسين عليه السّلام

اين ماء معين و آب گوارا مى خواهد بايد از اين بركۀ بابركت برگيرد.

و ممكن است «واو» در جملۀ «و الصادر» زياد شده باشد و در اصل «الصّادر عمّا فصّل من احكام العباد» بوده و بنابراين «الصّادر» فاعل «يصدر» و نيازى به تقدير خبر ندارد، و معنى چنين مى شود:

احكام مفصّلۀ صادره نسبت به عباد و بندگان از بيوت شما صادر مى شود.(1)

مقام ولايت تكوينى و تشريعى

در همين لحظات كه خواستم قلم از شرح اين جمله بردارم ديگر بار تأمّلى در آن نمودم و نكته اى به نظر رسيد اميد است كه مفيد افتد و آن اين كه شايد بتوانيم در توضيح اين جمله بگوئيم اين جمله بيانگر مقام ولايت تكوينى و تشريعى اين خاندان است و مرجعيّت انحصارى اين دودمان در دو امر تكوين و تشريع به اين بيان كه جملۀ اوّل «إرادة الرّب فى مقادير اموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم» ناظر به مقام ولايت تكوينى آنان و مرجعيّت آنان در نظام تكوينى هستى؛ چون مجموعۀ آنچه در عالم وجود تحقّق پيدا مى كند مترتّب بر «ارادة الرّب» است

إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (2)

هرچه او بخواهد به وجود آيد و هر موجودى هر كيفيّتى كه او بخواهد به خود بگيرد، همه و همه متفّرع بر اراده اوست تا او اراده نكند

ص:185


1- مرآة العقول 302/18.
2- - يس/ 82.

برگى از درختى نيفتد و قطره اى در جويبارى نرود و سنگى بر سنگى قرار نيابد كه چه زيبا در اين ابيات تضمين شده است:

رودها از خود نه طغيان مى كنند آنچه مى گوئيم ما آن مى كنند

ما به دريا حكم طوفان مى دهيم ما به سيل و موج فرمان مى دهيم

نقش هستى نقشى از ايوان ما است خاك و باد و آب سرگردان ما است

قطره اى كز جويبارى مى رود از پى انجام كارى مى رود

ناخدايان را كياست اندكى است ناخداى كشتى امكان يكى است

بحر را گفتم دگر طوفان مكن اين بناى شوق را ويران مكن

صخره را گفتم مكن با او ستيز قطره را گفتم بدان جانب مريز

امر دادم باد را كان شيرخوار گيرد از دريا گذارد در كنار

سنگ را گفتم به زيرش نرم شو برف را گفتم كه آب گرم شو

صبح را گفتم به رويش خنده كن نور را گفتم دلش را زنده كن

لاله را گفتم كه نزديكش بروى ژاله را گفتم كه رخسارش بشوى

خار را گفتم كه خلخالش مكن مار را گفتم كه طفلك را مزن

رنج را گفتم كه صبرش اندك است اشك را گفتم مكاهش كودك است

گرگ را گفتم تن خردش مدر دزد را گفتم گلوبندش مبر

بخت را گفتم جهان داريش ده هوش را گفتم كه هوشياريش ده

ما كه دشمن را چنين مى پروريم دوستان را از نظر چون مى بريم(1)

ص:186


1- ديوان پروين اعتصامى/ 181.

بيوت مشيّت، خانه هاى اراده

بارى به هر جهت، هبوط ارادۀ پروردگار در امور مقدّره اش بر اين خاندان است و صدورش هم از بيوت آنان، و اينان در اين ميان مجرا و مجلاى ارادۀ پروردگار آن هم در جميع امورند. هركه مى خواهد از ارادۀ حتمى پروردگار و مشيّت قاهرۀ او در مقدّرات عالم وجود باخبر شود، بايد در خانۀ جمعى را بكوبد كه مهبط و مصدر ارادة الرّب هستند. براى آگاهى از اين كه خدا در اين سال، در اين ماه، در اين هفته، در اين روز، در اين شب، در اين ساعت، در اين لحظه نسبت به تك تك ذرّات وجود و يكايك آحاد هستى، از كمتر از ذرّه تا برتر از ذروۀ عرش و از تحت الثرى تا فوق الثريا چه اراده كرده است، بايد در خانۀ آنان رفت كه هبوط و فرود و صعود و عروج ارادۀ حق آن جاست و آن بيوتى است كه در آيۀ شريفۀ سورۀ نور معّرفى شده است:

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ (1)

كه خاصه و عامّه آن را بيوت خاندان رسالت عليهم السّلام دانسته اند:

سيوطى از ابن مردويه نقل نموده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين آيه را تلاوت نمود، مردى برخاست و عرض كرد: اين بيوت چه بيوتى است اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: خانه هاى پيامبران است. سپس ابو بكر برخاست و گفت اين خانه - خانۀ على و فاطمه عليهم السّلام - از آن

ص:187


1- نور/ 36.

خانه هاست؟ فرمود: آرى، از بهترين آن ها است.(1)

لعن و نفرين بر آتش افروزان

و اين جاست كه بى اختيار انسان در مقام لعن و نفرين بر جمعى بر مى آيد كه به اين بيوتى كه مهبط و مصدر ارادّة الرّب است و چرخش آسياى وجود بسته به چرخش اين درگاه است، جسارت و اهانت نمودند و اسائۀ ادب كردند و در مقام سوزاندن برآمدند به جاى اين كه زانوى ادب در آستانۀ ابواب اين بيوت به زمين بسايند، ارباب اين بيوت را به زمين سائيدند. خانۀ على و فاطمه عليهم السّلام و فسطاط حضرت مجتبى عليه السّلام و خيام طاهرات سيّد الشهداء عليه السّلام و بيوت مقدّسه اين خاندان همه و همه آن بيوت و خانه ها و خيمه ها و سراها و حجره هايى است كه فرودگاه و عروج ارادة الرّب است و مجرا و مجلاى شئون تكوينى عالم خلقت است. اين چنين خانه ها را آتش مى زنند، اين چنين خيمه ها را غارت مى كنند، و با نيزۀ كين سوراخ و با آتش عدوان مى سوزانند، و اين چنين بيوتى چون بيت حضرت صادق عليه السّلام را طعمۀ حريق مى دارند. چقدر جهالت و نادانى چقدر عناد و دشمنى چقدر كفرستيزى و نفاق آورى!!

ا يهجم العدى على بيت الهدى و مهبط الوحى و منتدى النّدى

أ يضرم النّار بباب دارها و آية النّور على منارها

و بابها باب نبىّ الرّحمة و باب أبواب نجاة الامّة

ص:188


1- الدرّ المنثور 50/5.

بل بابها باب علىّ الأعلى فثمّ وجه اللّه قد تجلّى(1)

***

بوى خوش مى آيد اين جا عود و عنبر سوخته

يا كه بيت اللّه را كاشانه و در سوخته

از چه خون مى گريد اين ديوار و در يا رب مگر

گلشن آن خليل اين جا در آذر سوخته

بر حريم عقل كل ديوانه اى زد آتشى

كز غمش هر عاقلى را جان و پيكر سوخته

خيمه گاه كربلا را آتش از اين جا زدند

شد ز داغ محسن آخر كام اصغر سوخته(2)

و نسبت به امام مجتبى عليه السّلام چنين

دوست و دشمن به تو تهمت زدند در حرمت دست به غارت زدند(3)

و نسبت به خيام سيّد الشهداء و زين العابدين عليهم السّلام اين چنين:

خليل كربلا در خيمه گه بود

كه ناگه خيمه شد پرآتش و دود

ص:189


1- الأنوار القدسيّه/ 36.
2- - اى اشك ها بريزيد/ 93.
3- - اى اشك ها بريزيد/ 107.

چه حكمت هست يا رب سوزد اين جا

گلستان نبى را نار نمرود(1)

سخن در اين بود كه اين جمله مى تواند ناظر به مقام ولايت تكوينى و تشريعى اين خاندان باشد. ولايت تكوينى شان در قسمت نخست «إرادة الرّب فى مقادير اموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم» و ولايت تشريعى شان در قسمت دوّم «الصّادر عمّا فصّل من أحكام العباد».

جمعى كه جميع احكام عباد در بيوت آنان فرود مى آيد و از خانه هاى آنان به خلق مى رسد و ازّمۀ كليّه احكام عباد به تفويض پروردگار در كفّ با كفايت آن ها است. چقدر جفا كردند آنان كه به جاى رجوع به اين خانه ها كه خدا خانه هاى آنان را مهبط و مصدر احكام قرار داده مراجعه به جمعى نمودند كه بويى از اين بوستان به مشام جانشان نرسيده و از حكم اللّه بى خبر و به اساس قياس و استحسان و رأى و نظر سخنى مى گويند و ما چقدر بايد خدا را شاكر باشيم كه در اخذ احكام رجوعمان به جمعى است كه مهبط و مصدر حكم خدايند و به جعل الهى صاحب اين مقام و منزلت و اين جايگاه و موقعيّت مى باشند و منطقشان اين است كه:

الحمد للّه الّذى لم يخرجنى من الدّنيا حتّى بيّنت للنّاس جميع ما يحتاج إليه.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

حمد از آن خدايى است كه مرا از دنيا بيرون نبرد تا آن كه براى مردم

ص:190


1- اى اشك ها بريزيد/ 178.

بيان نمودم تمام آنچه موردنياز و احتياج آن ها است.(1)

به راستى اگر عمرمان به يك سجدۀ شكر بگذرد در برابر اين نعمت، حقّ آن را ادا نكرده ايم. خداى اين نعمت بزرگ را براى همۀ ما مستدام بدارد.

توضيح قسمت آخر زيارت

قسمت پنجم و بخش پايانى زيارت مشتمل بر لعن و نفرين و تبرّى و بيزارى از قاتلان و مخالفان و منكران و آنان كه در مقام كمك و معاضدت بر عليه اين خاندان برآمدند و يا حضور در معركۀ قتال يافتند ولى با اجتماع شرايط پذيراى شهادت نگشتند.

گويا زاير با بيان اوصاف كمال مزور و ساير مطالبى كه از آغاز زيارت آورده هنوز خود را تخليه نكرده است و احساس مى كند چيزى در درونش باقى است كه تا آن را اظهار نكند آرام و قرار نمى گيرد و آن لعن و نفرين دشمنان و اظهار برائت و بيزارى از آنان است، لذا با اين جملات از عهدۀ اين مهّم بيرون مى آيد.

و در فقرات بعد زيارت كه متضمّن زيارت آقا علىّ بن الحسين عليه السّلام است با تكرار لعن و تبرّى خود را بيشتر تخليه مى كند و اين وظيفۀ بسيار مهم را ايفا مى نمايد و در اين جا اين اشعار سنايى تداعى مى كند:

ص:191


1- الامام جعفر الصادق عليه السّلام/ 369.

شعرى از سنايى و ناصر خسرو

داستان پسر هند مگر نشنيدى

كه از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد

پدر او لب و دندان پيمبر بشكست

مادر او جگر عم پيمبر بمكيد

خود به ناحق حق داماد پيمبر بگرفت

پسر او سر فرزند پيمبر ببريد

بر چنين قوم تو لعنت نكنى شرمت باد

لعنة اللّه يزيدا و على حبّ يزيد(1)

هم چنين اين ابيات ناصر خسرو قباديانى به نظر مى آيد:

تو چون بتى گزيدى كز رنج و شرّ آن بت

بركنده گشت و كشته يك رويه آل يس

آن كز بت تو آمد بر عترت پيمبر

از تيغ حيدر آمد بر اهل بدر و صفيّن

لعنت كنم بر آن بت كز امّت محمّد

او بود جاهلان را ز اوّل بت نخستين

لعنت كنم بر آن بت كز فاطمه فدك را

بستد به قهر تا شد رنجور و خوار و غمگين

ص:192


1- ديوان سنايى/ 1072.

لعنت كنم بر آن بت كو كرد و شيعت او

حلق حسين تشنه در خون خضاب و رنگين

پيش تواند حاضر اهل جفا و لعنت

لعنت چرا فرستى خيره به چين و ماچين(1)

بگذريم شرح اين زيارت به طول انجاميد هرچند آن گونه كه بايد حق آن ادا نشد ولى اميد است همين اشارات ارباب درايت را بشارتى باشد و صاحبان فراست را فتح البابى.

پس از زيارت پدر و زيارت پسر و زيارت اصحاب، دستور خواندن شش ركعت نماز داده اند كه ظاهرا هر دو ركعت آن متعلّق به يكى از اين زيارت ها باشد.

مرحوم مجلسى در تحفة الزائر پانزده زيارت مطلقه براى امام حسين عليه السّلام نقل نموده كه چهارمين آن ها اين زيارتى است كه آورديم.

درهرحال بسيار به جاست كه انسان در تشرّفات متعدّدى كه به حرم مطهّر ابى عبد اللّه عليه السّلام دارد از همۀ زيارت هاى مأثوره بهره برد و از تمام آن طعام هاى لذيذ و موائد بهشتى به ذائقۀ دلش بچشاند هرچند كه در همۀ تشرفاتش اين زيارتى را كه اجمالا توضيح داديم ترك نمى كند.

زيارت قبل از صلوات

اشاره

عنوان اين فصل را - شرح زيارتى و توضيح صلواتى - قرار داديم. آنچه

ص:193


1- ديوان ناصر خسرو/ 235.

از آغاز فصل آورديم مربوط به قسمت اوّل عنوان بود - شرح زيارت - امّا توضيح قسمت دوّم عنوان باقى مانده است كه - توضيح صلوات - است.

صلواتى كه مرحوم سيد بن طاووس رضوان اللّه تعالى عليه در اثر نفيس مصباح الزائر آورده و ديگران هم از او نقل كرده اند. اين صلوات را مرحوم سيّد در آخر زيارتى آورده و چون مرحوم محدّث قمى رضوان تعالى عليه آن ها را در اين جا نياورده - هرچند قسمتى از آن را در اعمال روز عاشورا آورده - تمام آن را مى آوريم. گويد:

بر در قبّۀ شريفه مى ايستى - و اين جملات را كه به منزلۀ اذن دخول است - مى گويى:

أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و أعطنى فى هذا المقام رغبتى على حقيقة ايمانى بك و برسولك و بولاة أمرك. الحرم حرم اللّه و حرم رسوله و حرمك يا مولاى، أتأذن لى بالدّخول إلى حرمك فان لم أكن لذلك أهلا فانت لذلك أهل عن إذنك يا مولاى أدخل حرم اللّه و حرمك.

سپس داخل حرم مطهّر مى شوى و ضريح را در برابر خودت قرار داده و رو به آن نموده و مى گويى:

السّلام عليك يا وارث آدم صفوة اللّه. السّلام عليك يا وارث نوح نبىّ اللّه. السّلام عليك يا وارث ابراهيم خليل اللّه. السّلام عليك يا وارث موسى كليم اللّه. السّلام عليك يا وارث عيسى روح اللّه. السّلام عليك يا

ص:194

وارث محمّد حبيب اللّه.

السّلام عليك يا وارث علىّ أمير المؤمنين. ألسّلام عليك يا وارث الحسن الشّهيد سبط رسول اللّه. السّلام عليك يابن رسول اللّه. السّلام عليك يابن البشير النّذير و ابن سيّد الوصيّين. السّلام عليك يابن فاطمة سيّدة نساء العالمين.

السّلام عليك يا أبا عبد اللّه. السّلام عليك يا خيرة اللّه و ابن خيرته.

السّلام عليك يا ثار اللّه و ابن ثاره. السّلام عليك أيّها الوتر الموتور.

السّلام عليك أيّها الامام الهادى الزّكى، و على الارواح الّتى حلّت بفنائك و أقامت فى جوارك و وفدت مع زوّارك.

السّلام عليك منّى ما بقيت و بقى اللّيل و النّهار، فلقد عظمت بك الرّزيّة، و جلّ المصاب فى المؤمنين و المسلمين، و فى أهل السّماوات أجمعين، و فى سكّان الارضين. فانّا للّه و إنّا إليه راجعون، و صلوات اللّه و بركاته و تحيّاته عليك و على آبائك الطيّبين المنتجبين و على ذراريهم الهداة المهديّين.

السّلام عليك يا مولاى و عليهم و على روحك و على ارواحهم و على تربتك و على تربتهم. أللّهمّ لقّهم رحمة و رضوانا و روحا و ريحانا.

السّلام عليك يا مولاى، يا ابا عبد اللّه، يابن خاتم النبيّين و ابن سيّد الوصيّين و يابن سيّدة نساء العالمين. السّلام عليك يا شهيد يابن الشهيد يا أخا الشهيد يا أبا الشّهداء. أللّهمّ بلّغه عنّى فى هذه الساعة و فى هذا

ص:195

اليوم و فى هذا الوقت و فى كلّ وقت تحيّة كثيرة و سلاما. سلام اللّه عليك و رحمة اللّه و بركاته يابن سيّد العالمين و على المستشهدين معك سلاما متّصلا ما اتّصل اللّيل و النّهار.

السّلام على الحسين بن علىّ الشهيد. السّلام على علىّ بن الحسين الشهيد. السّلام على العبّاس بن أمير المؤمنين الشهيد. السّلام على الشّهداء من ولد أمير المؤمنين. السّلام على الشّهداء من ولد الحسن.

السّلام على الشّهداء من ولد الحسين. السّلام على الشّهداء من ولد جعفر و عقيل. السّلام على كلّ مستشهد معهم من المؤمنين.

أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بلّغهم عنّى تحيّة كثيرة و سلاما.

السّلام عليك يا رسول اللّه، أحسن اللّه لك العزاء فى ولدك الحسين.

السّلام عليك يا فاطمة، أحسن اللّه لك العزاء فى ولدك الحسين.

السّلام عليك يا أمير المؤمنين، أحسن اللّه لك العزاء فى ولدك الحسين.

السّلام عليك يا أبا محمّد الحسن، أحسن اللّه لك العزاء فى أخيك الحسين.

يا مولاى يا أبا عبد اللّه، أنا ضيف اللّه و ضيفك و جار اللّه و جارك، و لكلّ ضيف و جار قرى و قراى فى هذا الوقت أن تسئل اللّه سبحانه تعالى أن يرزقنى فكاك رقبتى من النّار انّه سميع الدّعاء قريب مجيب.

سپس خود را روى قبر بيفكن و آن را ببوس و بگو:

ص:196

بابى أنت و امّى يا بن رسول اللّه. بابى أنت و امّى يا أبا عبد اللّه، لقد عظمت المصيبة و جلّت الرزيّة بك علينا و على جميع أهل السّماوات و الأرض فلعن اللّه أمّة أسرجت و ألجمت و تهيّأت لقتالك. يا مولاى يا أبا عبد اللّه قصدت حرمك و أتيت مشهدك، أسئل اللّه بالشأن الّذى لك عنده و بالمحلّ الّذى لك لديه أن يصلّى على محمّد و آل محمد و أن يجعلنى معكم فى الدّنيا و الآخرة.

سپس در بالاى سر مبارك دو ركعت نماز بگذار و در آن هر سوره اى كه دوست دارى بخوان و هر دعايى كه مى خواهى بنما. سپس برخيز و بر علىّ بن الحسين عليه السّلام و شهداء اصحاب امام حسين عليه السّلام به همان سلام هاى نخستين سلام كن. آنگاه سرت را بالا بر - سر به سوى آسمان بالا كن - و بر امام حسين كه صلوات خدا بر او باد با اين صلوات صلوات بفرست.(1)

سپس مرحوم سيّد بن طاووس صلواتى را كه مرحوم محدّث قمى آن را در اعمال حرم مطهّر امام حسين عليه السّلام آورده و آن را چهاردهمين عمل قرار داده آورده است كه ابتداء صلوات را مى آوريم و به شرح و توضيح بعضى جملاتش مى پردازيم:

أللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد، و صلّ على الحسين المظلوم الشّهيد، قتيل العبرات و أسير الكربات صلاة نامية زاكية مباركة، يصعد

ص:197


1- بحار الأنوار/ 101، 222-224.

أوّلها و لا ينفذ آخرها أفضل ما صلّيت على أحد من أولاد الانبياء و المرسلين يا ربّ العالمين.

أللّهمّ صلّ على الامام الشّهيد المقتول، المظلوم المخذول، و السيّد القائد، و العابد الزاهد، الوصّى الخليفة، ألامام الصّديق الطّهر الطّاهر، الطيّب المبارك، و الرّضى المرضّى، و التّقى الهادى المهدى، الزّاهد الذائد، المجاهد العالم، إمام الهدى و سبط الرّسول و قرّة عين البتول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

أللّهمّ صلّ على سيّدى و مولاى كما عمل بطاعتك و نهى عن معصيتك و بالغ فى رضوانك و أقبل على إيمانك غير قابل فيك عذرا سرّا و علانية، يدعوا العباد إليك و يدلّهم عليك و قام بين يديك، يهدم الجور بالصّواب و يحيى السّنّة بالكتاب، فعاش فى رضوانك مكدودا و مضى على طاعتك و فى اوليائك مكدوحا و قضى إليك مفقودا، لم يعصك فى ليل و لا نهار بل جاهد فيك المنافقين و الكفّار.

أللّهمّ فأجزه خير جزاء الصّادقين الأبرار و ضاعف عليهم العذاب و لقاتليه العقاب، فقد قاتل كريما و قتل مظلوما و مضى مرحوما. يقول: أنا ابن رسول اللّه محمّد، و ابن من زكّى و عبد، فقتلوه بالعمد المعتمد، قتلوه على الايمان و أطاعوا فى قتله الشّيطان و لم يراقبوا فيه الرّحمان.

أللّهمّ فصلّ على مولاى و سيّدى صلاة ترفع بها ذكره و تظهر بها أمره و تعجّل بها نصره، و اخصصه بأفضل قسم الفضائل يوم القيامة، و زده

ص:198

شرفا فى أعلى عليّين، و بلّغه أعلى شرف المكرّمين، و ارفعه من شرف رحمتك فى شرف المقرّبين فى الرّفيع الاعلى، و بلّغه الوسيلة و المنزلة الجليلة و الفضل و الفضيلة و الكرامة الجزيلة.

أللّهمّ فأجزه عنّا أفضل ما جازيت إماما عن رعيّته و صلّ على سيّدى و مولاى كلّما ذكر و كلّما لم يذكر. يا سيّدى و مولاى، أدخلنى فى حزبك و زمرتك و استوهبنى من ربّك و ربّى فانّ لك عند اللّه جاها و قدرا و منزلة رفيعة، إن سئلت أعطيت و إن شفعت شفّعت.

اللّه اللّه فى عبدك و مولاك، لا تخلّنى عند الشّدائد و الاهوال لسوء عملى و قبيح فعلى و عظيم جرمى، فانّك أملى و رجائى و ثقتى و معتمدى و وسيلتى إلى اللّه ربّى و ربّك.

لم يتوسّل المتوسّلون إلى اللّه بوسيلة هى أعظم حقّا و لا أوجب حرمة و لا أجلّ قدرا عنده منكم أهل البيت.

لا خلفنى اللّه عنكم بذنوبى، و جمعنى و إيّاكم فى جنّة عدن الّتى أعدّها لكم و لاوليائكم إنّه خير الغافرين و أرحم الرّاحمين.

أللّهمّ أبلغ سيّدى و مولاى تحيّة كثيرة و سلاما، واردد علينا منه - التحيّة و - السّلام، إنّك جواد كريم و صلّ عليه كلّما ذكر السّلام و كلّما لم يذكر يا ربّ العالمين.(1)

ص:199


1- مصباح الزائر/ 131 * بحار الأنوار 225/101.

قتيل العبرات

اشاره

خوب است اين صلوات را در همۀ تشرّفات با توجّه و تأمل بخوانيم كه به راستى حاوى نكات ارزنده و آموزندۀ بسيارى در ابعاد مختلف مى باشد كه در اين مجال به توضيح بعضى از جملات آن مى پردازم كه در هنگام خواندن در آن حرم محترم توجّه يافته ام از جمله در يكى از تشرّفات وقتى اين جمله را مى گفتم:

أللّهمّ صلّ على الحسين المظلوم الشهيد قتيل العبرات.

بارالها، بر حسين مظلوم شهيد كه كشتۀ اشك هاست صلوات بدار.

اين نكته در نظر آمد كه آن قدرى كه بر امام حسين عليه السّلام گريه كرده اند و اشك ريخته اند براى هيچ كس اين قدر اشك ريخته نشده بلكه اگر گريۀ بر همۀ انبيا و اوليا و اعزّه و احباب و اقربا و خويشان را هم جمع آورى كنيم و يك طرف بگذاريم و تنها گريه هايى كه بر امام حسين عليه السّلام شده و اشك هايى كه در مصيبت آن قتيل العبرات ريخته گرديده در جانب ديگرى قرار دهيم؛ اين گريه ها و اشك ها بر همۀ آن ها غلبه مى كند.

حسين عليه السّلام كسى است كه گريۀ بر او با اصل وجود همراه بوده و اشك در مصيبت او با پديدۀ هستى همسو. آدم عليه السّلام وقتى به انگشت ابهامش كه مجلاى نور حسين عليه السّلام است(1) مى نگرد دلش مى شكند و قلبش غمين و حزين مى گردد و اشكش جارى مى شود.

ص:200


1- بحار الأنوار 34/15.
اين همه گريه بر امام حسين عليه السّلام چرا؟

و شايد سرّ مطلب اين باشد: از طرفى هيچ كس در عالم خلقت به آن كمّ و كيفى كه حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام و عزيزان او غمين و حزين بوده و گريه كرده اند، حزين و غمين نبوده و گريه نكرده اند. ما نمى توانيم درك كنيم گريۀ امام حسين عليه السّلام را وقتى به كربلا رسيد و عزيزانش را گرد خود جمع نمود. سپس به آن ها نگاه كرد و ساعتى گريست، آنگاه دست به دعا برداشت،(1) اين چه گريه اى بوده.

ما نمى توانيم بفهميم اشكى كه امام حسين عليه السّلام پس از نگاه مأيوسانه كه به دنبال سر پسرش هنگام رفتن به ميدان نموده و ريخته چه اشكى بوده ثمّ نظر إليه نظر آئس منه ثمّ أرخى عينيه و بكى.(2)

ما نمى توانيم بفهميم آبى كه از ديدۀ امام حسين عليه السّلام در موقع رخصت ميدان خواستن برادرش قمر بنى هاشم عليه السّلام جارى شده به حدّى كه محاسن شريفش تر گرديده(3) چه آبى بوده.

ما نمى توانيم درك كنيم كه گريۀ سيد الشهداء عليه السّلام و عزيزانش هنگام وداع چه گريه اى بوده؛ فوقف هنيئة فبكى و بكين بكاء شديدا.(4)

لذا حقّ تعالى او را در عالم خلقت محور گريه قرار داده به طورى كه هرچه متعلّق به اوست با اشك و گريه همسو است.

از طرفى هيچ كس در عالم خلقت آن گونه كه امام حسين عليه السّلام رضايت و خشنودى حق را فراهم آورده فراهم نياورده - كه توجّه داريم خصيصه ها

ص:201


1- بحار الأنوار 383/24.
2- - أسرار الشهادة/ 370.
3- - كبريت احمر/ 160.
4- - بيت الأحزان يزدى/ 265.

نشان افضليّت مطلق نيست بلكه حيثيّات محفوظ است - حسين من، تو مرا آن گونه شاد و مسرور ساختى كه هيچ كس آن سان مرا شاد و مسرور نساخته بود - كه معلوم است اين تعبيرات از ضيق مقال و نداشتن لفظ و لغت مناسب است گرنه در صقع ربوبى تغيير حالى نيست - من خدا هم همۀ ديدگان را گريان تو مى سازم و تمامى چشم ها را اشكبار تو قرار مى دهم تا آن جا كه گويا نام تو و كربلا و زيارت و مجلس عزاى تو با اشك و آه عجين است و با گريه و آب ديده قرين. حسين عليه السّلام يعنى اشك، كربلا يعنى گريه. حسين من تويى كه سنگ زيرين آسياى بلا ورحاى ابتلا از عالم ذرّ و ظلال بوده اى، محور اشك و بكايى و قتيل العبراتى.

با نقل كلام مرحوم مجلسى توضيح اين جمله را خاتمه بخشيم، گويد:

معناى اين جملۀ حديث كه امام حسين عليه السّلام فرمود: «أنا قتيل العبرة» من كشتۀ اشكم، اين است كه كشته اى هستم منسوب به اشك و گريه، و قتيلى هستم كه سبب گريه ام يا كشته مى شوم همراه با اشك و اندوه و شدّت حال.(1)

و در توضيح قتيل العبرات گفته است:

عبره اشك است و يا تردّد و چرخش گريه در سينه، يعنى من كشته اى هستم كه اشك ها براى من مى ريزد و سينه ها براى من مى سوزد، آن گونه كه فرموده است: أنا قتيل العبرة لا يذكرنى مؤمن إلاّ إستعبر، من كشتۀ گريه ام هيچ مؤمنى از من ياد نكند جز اين كه

ص:202


1- بحار الأنوار 279/44.

بگريد.(1)

آفريدند تو را تا كه مسيحا باشى

عزّت و عاطفه را مظهر و معنا باشى

آفريدند تو را نام نهادند حسين

تا كه جان سوزترين واژۀ دنيا باشى

آفريدند تو را محض سرافرازى عشق

تا كه دلدار جگر گوشۀ ليلا باشى

در كرم اهل كرم پيش تو كم آوردند

ديگران قطرۀ ناچيز و تو دريا باشى

تو قتيل العبراتى عجبى نيست اگر

كشتۀ چشم تر زينب كبرى باشى

بر سر نيزه سرت رفت و تلألؤ كردى

مثل خورشيدى و زيباست كه بالا باشى

خيزران خورده ترين قارى قرآن خدا

طشت زر ديده ترين حضرت يحيى باشى(2)

قرّة عين البتول

2 - ديگر بار كه اين صلوات را مى خواندم به اين جمله رسيدم:

ص:203


1- بحار الأنوار 356/101.
2- - اين حسين كيست 58/3 سرودۀ على اكبر لطيفيان.

«قرّة عين البتول» حالم عوض شد. راستى اين آقاى مظلوم، اين آقاى مقتول، اين آقاى شهيد، اين آقاى مخذول، اين آقا روشنى چشم فاطمه عليها السّلام بوده. هر موقع حضرت صديقه عليها السّلام او را مى ديده چشمش روشن مى شده. با اين قرّة العين بتول چه كردند و به آن بتولى كه اين آقا قرّة العين او بود چه گذشته و چه مى گذرد؟ وقتى ياد مى كند از آنچه بر اين روشنى ديده اش وارد شده است چه حالى پيدا مى كند و چه وضعى پديد مى آيد كه اين روايت حضرت صادق عليه السّلام گوياى آن است.

ابو بصير گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم و با حضرت گفتگو مى كردم كه پسر حضرت وارد شد، حضرت به او خوش آمد گفت و او را دربر گرفت و بوسيد و فرمود: خدا حقير و پست سازد كسى كه شما را حقير شمارد و خداوند انتقام شما را از دشمنانتان بگيرد و هركس شما را مخذول داشته و يارى ننموده مخذول بدارد و قاتلان شما را مورد لعن بدارد. حق تعالى ولىّ و حافظ و ناصر شما باشد. به تحقيق گريۀ زنان - محترمات بيت رسالت - و پيامبران و صدّيقان و شهيدان و فرشتگان آسمان - تمام فرزانگان عالم خلقت - بر مصائب شما - به طول انجاميده، سپس خود حضرت هم شروع به گريه كردن نمود و فرمود:

يا أبا بصير إذا نظرت إلى ولد الحسين أتانى مالا أملكه بما أتى إلى أبيهم و إليهم. يا أبا بصير إنّ فاطمة لتبكيه و تشهق فتزفر جهنّم زفرة...

اى ابا بصير، هرگاه من به فرزندان حسين - عليه السّلام - مى نگرم حالتى بر

ص:204

من عارض مى شود كه نمى توانم خودم را حفظ كنم به خاطر آنچه - از مظالم و مصائب - بر پدرشان - امام حسين عليه السّلام - و بر خودشان وارد آمده.

اى ابا بصير، همانا فاطمه - عليها السّلام - هر آينه بر حسين عليه السّلام مى گريد و فغان و شيون دارد - كه از گريه و فغان فاطمه عليها السّلام - جهنّم به فرياد و شيون مى آيد كه خازنان و مأموران آتش مى شنوند و آمادگى دارند و مى ترسند كه نكند شعله اى از آن آتش يا دود و دخان آن بيرون آيد و همۀ اهل زمين را بسوزاند. لذا فرشتگان مأمور آتش در مقام مهار و لجام آن برمى آيند و او را از شعله ورى و سوزاندن اهل زمين باز مى دارند ولى پيوسته آتش فرياد و فغان دارد و از شيون و زارى آرام نمى گيرد تا فاطمه عليها السّلام آرام شود و همين وضع را درياها پيدا مى كند و پيوسته فرشتگان از گريه و نالۀ حضرت فاطمه عليها السّلام در بيم و هراسند و به گريه او مى گريند و زارى و ضراعت و دعا دارند.

هم چنين ساكنان عرش و آنان كه اطراف عرشند چنين وضعى دارند و صداى ملائكه به تقديس حق تعالى بلند است از بيم آن كه نكند در سايۀ گريه و خروش حضرت صدّيقه عليها السّلام عذابى بر اهل زمين نازل گردد كه اگر صداى يكى از آن فرشتگان را اهل زمين بشنوند صيحۀ زمينيان بلند مى گردد و كوه ها از جا كنده مى شود و زمين اهلش را مى لرزاند.

ابو بصير عرض كرد: فداى شما شوم، اين امرى است بس بزرگ.

فرمود: آنچه تو توان شنيدنش را ندارى اعظم از آن است. سپس حضرت فرمود:

ص:205

يا أبا بصير، أ ما تحبّ أن تكون ممّن يسعد فاطمة؟

ابو بصير، دوست ندارى فاطمه عليها السّلام را شاد و مسرور سازى؟

از اين جملۀ حضرت به گريه افتادم و توان سخن گفتن نداشتم از بس گريه مى كردم. حضرت برخاستند به مصلاّى خود رفتند من هم با اين حال و هوا و با اين اشك و اندوه از خدمت حضرت بيرون آمدم درحالى كه توان خوردن غذا نداشتم و خواب نمى رفتم و با روزه صبح كردم درحالى كه خائف و بيمناك بودم - در سايۀ آن حالى كه از حضرت صادق عليه السّلام ديده بودم - تا آن كه دو مرتبه به محضر شريفش شرفياب شدم و چون ديدم حضرتش آرام گرفته اند آرام گرفتم و حمد حق آوردم كه گرفتار عقوبتى نگرديدم.(1)

اين حديث را كه از ذخائر روايات ما در باب گريه بر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام آوردم كه هم شاهد عرض ما باشد كه حال مادرش حضرت صدّيقه عليها السّلام در برابر مصائب فرزندش حسين عليه السّلام در ملكوت عالم چگونه است و آن بتول وقتى ياد مى كند كه با قرّة العين او چه كرده اند چه وضعى پيدا مى كند، و هم براى همۀ ما درس و آموزش باشد و به آنچه گاه وبيگاه گفته و شنيده مى شود كه گريه هم حدّى دارد و عزادارى هم مرزى، توجّه نكنيم و حساب امام حسين عليه السّلام و مصائب او را از حساب همۀ مصائب حتّى مصائب ساير انبيا و اوليا جدا كنيم و فراموش نكنيم آنچه را كه قبلا گفتيم؛ حسين عليه السّلام راز عالم خلقت است و هرچه متعلّق به اوست از اسرار وجود است. آرى، حسين عليه السّلام قرّة عين البتول است و معلوم

ص:206


1- كامل الزيارات، باب 26 حديث 7 * بحار الأنوار 208/45.

است حال مادر در حال توجّه به مصائب قرّة العينش چه حالى است كه شاعر و مادحشان جناب دعبل در چكامۀ تائيه اش تضمين نموده است:

أ فاطم لو خلت الحسين مجدّلا و قد مات عطشانا بشطّ فرات

إذا للطمت الخدّ فاطم عنده و أجريت دمع العين فى الوجنات

اى فاطمه، اگر خيال كنى - و در نظر آورى - حسين عليه السّلام را كه به تيغ بى دريغ اعدا بر خاك كربلا افتاده و در كنار شطّ فرات تشنه لب جان داده، هرآينه طپانچه بر گونۀ گلگون خود خواهى زدن اى فاطمه، و نهرها از آب ديدۀ محزون بر گونۀ گلگون خود جارى خواهى كرد.(1)

أنا إبن رسول اللّه

3 - از ديگر جملاتى كه در اين صلوات دل مى سوزاند اين جمله است:

يقول: أنا ابن رسول اللّه محمّد، و ابن من زكّى و عبد، فقتلوه بالعمد المعتمد.

پيوسته مى گفت: من پسر رسول خدا محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - هستم، فرزند آن تزكيه شده، و بندۀ - خاصّ - حق، ولى او را از روى عمد و قصد و با توجّه كشتند.

در آن حرم محترم كه اين صلوات را مى خوانيم گوش دل را باز كنيم و اين جملات سيّد الشهداء عليه السّلام را در آن فضا در روز عاشورا بشنويم كه

ص:207


1- شرح تائيۀ دعبل خزاعى/ 47.

مكرّر در مكرّر مى فرمود: عجله نكنيد، فكر كنيد، بنگريد من پسر پيغمبر شما نيستم؟

چند نمونه از اين گفتار را مى آوريم از جمله در ضمن خطبه اى كه هنگام صبح عاشورا در برابر صفوف لشكر ايراد نمود درحالى كه به پسر سعد كه در جمع بزرگان كوفه ايستاده بود نگاه مى كرد، فرمود:

إتّقوا اللّه ربّكم و لا تقتلونى فانّه لا يحلّ لكم قتلى و لا إنتهاك حرمتى فانّى إبن بنت نبيّكم.

مردم، تقواى حق پيش گيريد و از پروردگارتان بهراسيد و مرا نكشيد كه كشتن من و هتك حرمت من براى شما روا نيست زيرا كه همانا من پسر دختر پيامبر شما هستم.(1)

و در ديگر خطبه اى كه با صداى بلند ايراد نمود به طورى كه صداى گريۀ محترمات بلند شد، فرمود:

أمّا بعد، فانسبونى فانظروا من أنا؟ ثمّ راجعوا أنفسكم فعاتبوها و انظرو هل يصلح و يحلّ لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟ أ لست إبن بنت نبيّكم؟

نسبت و پيوند مرا در نظر آوريد، بنگريد من كه هستم؟ آنگاه به خود برگرديد و در مقام سرزنش خويش برآئيد و بنگريد آيا كشتن من و هتك حرمت من براى شما صلاح و رواست؟ آيا من پسر دختر

ص:208


1- موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السّلام/ 417.

پيغمبر شما نيستم؟(1)

و در منا شده اى كه با اهل كوفه نمود درحالى كه بر قبضۀ شمشيرش تكيه داده بود و خود را معرّفى مى نمود از آنان اعتراف مى گرفت. نخستين جمله اش اين بود:

أنشدكم اللّه، هل تعرفوننى؟ قالوا: نعم، أنت ابن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سبطه. قال: أنشدكم اللّه، هل تعلمون أنّ جدّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله؟ قالوا: أللّهمّ نعم.

شما را به خدا سوگند، مرا مى شناسيد؟ گفتند: آرى، پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سبط و دخترزادۀ او هستى. فرمود: شما را به خدا قسم، آيا مى دانيد جدّ من رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود؟ و گفتند: آرى قسم به خدا.(2)

به همين سه مورد بسنده مى كنيم و عزيزان را به تأمّل و توجّه مى خوانيم كه خود آن حالت سيّد الشهداء عليه السّلام را در موقع گفتن اين جملات در نظر بگيرند و بگريند.

إستوهبنى من ربّك

4 - از جملات ديگرى كه در اين صلوات با قلب و دل همسويى دارد و از لطافت خاصّى برخوردار است اين جمله است كه عرض مى كنيم:

ص:209


1- الكامل فى التاريخ 691/1. حوادث سال 61.
2- - موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السّلام/ 427.

يا سيّدى و مولاى، أدخلنى فى حزبك و زمرتك، و استوهبنى من ربّك و ربّى.

اى سيّد و مولاى من، مرا در جمع و گروه خودت وارد كن - اسم مرا در دفتر حزب و جمعيّت خود كه جمعيّت و حزب خدايند رقم زن - و مرا از پروردگار خودت و پروردگار من براى خودت بگير - و از او بخواه كه مرا به تو ببخشايد و مرا به تو واگذارد -

اين جمله متضمّن دو جهت است كه هر دو مايۀ نويد و موجب اميد است. يكى اين كه من خودم قابليّت و شأنيّت اين جهت را ندارم كه در حزب و جمعيّت تو كه پاكان و فرزانگان هستند درآيم و شرائط نام نويسى در حزب تو را در خود نمى بينيم امّا اگر تو خود در مقام برآيى و مرا در جمع خودت درآورى و نام مرا با عدم قابليّت، بدون آزمون و پرسش در دفتر كسان و صحيفۀ اصحاب رقم زنى؛ ديگر كسى را حرفى نشايد و شخصى را اعتراض نبايد.

نام مرا خود رئيس حزب حقّ در دفترش رقم زده است و به تعبير ديگر من از افراد انتصابى اين جمع هستم كه راستى اگر همين يك مسئلت ما در طول سفر زيارت به اجابت مقرون گردد، حظّ و بهره اى بس بزرگ برده ايم. پيامد سفرمان اين باشد كه خود امام حسين عليه السّلام ما را در جمع كسان خودش داخل نموده است. ديگر در چنين شرائطى به خودمان و كسرى و كاستى هامان نمى نگريم. هركه هستيم سلطان خودش به ما اذن ورود در مجلس ضيافت شاهانه و محفل مخصوص سلطنتى را داده است و عرض مان در اين جا اين چنين:

ص:210

آخر نه ز گلبن تو خاريم آخر نه ز باغ تو كياييم

گر دستۀ گل نيايد از ما هم هيزم ديگ را بشاييم

بادى داريم در سر ايراك در پيش سگ تو خاك پاييم

آب رخ ما مبر از ايراك با خاك در تو آشناييم

از شير فلك چه باك داريم چون با سگ كويت آشناييم

ما را سگ خويش خوان كه تا ما گوييم كه شير چرخ ماييم

پرسند ز ما كه ايد؟ گوييم ما هيچ كسان پادشاييم(1)

گاهى به مجلسى مى رويم كسى را در آن مجلس مى بينيم كه چه بسا با شرائط آن مجلس همسويى ندارد، در مقام پرسش برمى آييم اين شخص كيست و اين جا چه مى كند؟ مى گويند: اين شخص مهمان خاص صاحب مجلس است، خودش او را دعوت نموده. آرى، عرض ما هم هم همين است:

أدخلنى فى حزبك و زمرتك.

جهت دوّم در اين جمله «إستوهبنى من ربّك» است كه شايد بى ارتباط با جملۀ «أدخلنى فى حزبك» نباشد. در توضيح اين جمله مى گوئيم:

گاهى كسى مرتكب جرمى شده و او را براى عقوبت برده اند، كسى كه نزد آن رئيس موقعيّت و اعتبارى دارد در مقام وساطت برمى آيد. وقتى مراجعه مى كند مى بيند كار آن مجرم بسيار سخت است و با هيچ ضابطه و قاعده اى جور درنمى آيد. مى گويد اين شخص را به من بدهيد، او را به من ببخشيد، او را به من واگذاريد و در واقع از خودش براى نجات او مايه

ص:211


1- ديوان سنايى/ 946.

مى گذارد و از آبروى خودش خرج كند.

ما هم در اين جملۀ صلوات به امام حسين عليه السّلام عرض مى كنيم: آقا، ما را از خدا براى خودت بگير، كار ما خيلى سخت است و دشوار. با هيچ ملاك و ميزانى قابل تطبيق نيست و هيچ زمينه اى براى نجات خود نمى بينيم. شما ما را از خدا بگيريد، از خدا بخواهيد، ما را به شما ببخشد، ما را به شما واگذارد. بگوئيد: اين بندۀ مجرم گنه كار روسياه از من است، با همۀ بدى هايى كه دارد زائر من است، براى مصيبت من گريه مى كند، عزادار من است، سينه زن من است، به مجالس عزاى من كمك مى كند، براى من مجلس مى گيرد، روضه خوان من است، هركه هست هرچه هست هنوز ارتباطش را با من قطع نكرده است، اين بد را به من بدهيد، به من ببخشيد.

راستى با توجّه به آنچه گفتيم در اين موقع گفتن اين جمله دو حالت براى آدمى پيدا مى شود: از طرفى شرم و آزرم كه بدى هاى من موجب شده آقايم امام حسين عليه السّلام در مقام برآيد، قدم پيش بگذارد، از خودش مايه بگذارد و مرا از خدا پس بگيرد و مانع از عقوبت و عذاب من گردد. چرا من چنين باشم كه مولايم امام حسين عليه السّلام را به اين زحمت وادارم كه از خودش و آبرويش براى رهايى و نجات من مايه بگذارد.

از طرفى هم حالت اميد كه يقين دارم اگر سيّد الشهداء عليه السّلام پادرميانى كرد مسلّما من نجات پيدا مى كنم هرچند گرفتار آتش هم شده باشم خلاص مى شوم.

ص:212

گيرم از فرط گنه افتد به دوزخ بنده ات

چون كه مولايش تويى زان بى عقاب آيد برون(1)

مثل ما در موقع گفتن اين جمله به دانش آموزى مى ماند كه مرتكب كارهاى بدى شده، كم كارى و تنبلى و نمرۀ كم و ترك تكليف و سوء اخلاق و بدرفتارى و غيبت هاى غير موجّه و امثال اين ها كه مردودى و تأديبش صددرصد قطعى است و هيچ راهى جز وساطت و آمدن پدر نيست. پدر مى آيد، اين بچه هم شرمنده است هم خوشحال؛ شرمنده از اين كه چرا چنين كردم كه پدر مهربانم را به زحمت آمدن و از خود و آبرويش مايه گذاردن وادار نمودم، و خوشحال از اين جهت كه مى داند اگر پدر بيايد كار درست است و بر همۀ بدى ها و كسرى ها و كاستى ها خط كشيده مى شود.

آرى، «إستوهبنى من ربّك و ربّى»

اللّه اللّه فى عبدك

5 - از ديگر جملات بسيار زيباى اين صلوات كه در موقع گفتن آن احساسى غيرقابل توصيف به انسان دست مى دهد اين جمله است:

أللّه أللّه فى عبدك و مولاك، لا تخلّنى عند الشّدائد و الاهوال لسوء عملى و قبيح فعلى و عظيم جرمى فانّك أملى و رجائى و ثقتى و معتمدى و وسيلتى إلى اللّه ربّى و ربّك.

خدا را، خدا را، نسبت به عبد و مولايت و برده و غلامت.

ص:213


1- اى اشك ها بريزيد/ 131.

چنين تعبيراتى را علماى ادب از باب تحذير شمرده اند و آن را مفعول فعل محذوف گرفته اند و گفته اند:

منصوب على التّحذير، أى: إتّقوا اللّه.(1)

كلمۀ اللّه اللّه منصوب است بنابر تحذير و برحذر داشتن و توجّه دادن يعنى: خدا را در نظر بگيريد در اين مورد.

ولى شايد ادب كامل در چنين تركيباتى وقتى به انسان هاى كامل نسبت داده مى شود اين باشد كه به صورت استغاثه و قسم جمله معنا شود، گويا از شدّت ناراحتى و كثرت نياز و احتياج و حسّاس بودن لحظه و از دست رفتن فرصت اين تعبير را به كار مى بريم. مجال نيست كه بگوئيم: تو را به خدا قسم. فرصتى نيست كه اظهار كنيم: تو دانى و خدا، تو را به حقّ خدا. فقط مى گوئيم: خدا را، خدا را، كه در فارسى هم چنين كاربردى يافت مى شود. دهخدا گويد:

- را - قدما آن را گاه در مورد قسم آرند...

خدا را از طبيب من بپرسيد كه آخر كى مى شود اين ناتوان به(2)

از جمله مواردى كه حرف «را» در ادب فارسى به معناى قسم آمده اين شعر زيباى مرحوم ميرزا عبد الجواد اديب است:

ميازار از اين بيش، خدا را، دل ما را بينديش ز آه دل درويش، خدا را(3)

ص:214


1- منهاج البراعة 130/20.
2- - لغت نامۀ دهخدا - را -
3- - لئالى مكنون، ديوان ميرزا عبد الجواد اديب/ 2.

درهرحال، در اين جمله گويا امام حسين عليه السّلام را به حق خدا قسم مى دهيم كه ما را مشمول لطف و مرحمتش بدارد و از ما فراموش نكند و با ذكر اللّه و تكرار آن در مقام استعطاف از آن وجود مقدّس برمى آييم. و مسئلت ما پس از اين سوگند و استعطاف اين است كه ما را در شدائد و سختى ها رها نكند و تنها نگذارد كه اگر هم چنين شود باز منشأ آن خود ما هستيم و سوء كردار و بدى رفتارمان.

در موقع گفتن اين جمله باز چنين حالتى پديد مى آيد كه نكند هر چند من خودم را كلب اين آستان و سگ اين درگاه حساب مى كنم ولى آنقدر بد باشم كه بگويند: كلبى بدين آلودگى و سگى به اين بدى نمى خواهيم و دست ردّ به سينۀ ما بگذارد كه حاشا ما ذلك الظّن بكم چنين گمانى در حق شما نمى رود، چون نشنيده ايم دست ردّ به سينۀ كسى گذاشته باشيد حتّى دشمن هم اگر به طرف شما آمده نااميد برنگشته. اگر كلب شما به حساب آمديم، ديده ايم و شنيده ايم گاهى ارباب مكنت قلاّده زرّين به گردن كلاب خود مى آويزند و آنان را تشخّص مى بخشند و وقتى هم كه ناتوان و افتاده حال مى شوند باز آنان را از درگاه خود نمى رانند بلكه تحت پوشش لطف و مرحمت قرار مى دهند «اللّه اللّه فى عبدك و مولاك» تو را، خدا را كه از اين بنده و غلامت و كلب آستانت فراموش نكنى.

لا تخلّنى عند الشّدائد

مسئلت ما اين است كه مرا در شدائد و اهوال، سختى ها و هراس ها تنها نگذارى؛ لا تخلّنى عند الشّدائد و الاهوال. هرچند اطلاق شدائد و

ص:215

اهوال، همۀ شدّت ها و سختى ها و تمامى هول ها و هراس ها را مى گيرد ولى آنچه بيش از هرچيز و قبل از هرچيز به نظر مى آيد شدّت سكرات و هول و هراس شب اوّل قبر و عالم برزخ و قيامت است.

تصوّر آن حالت سخت و آن ساعت دشوار و همچنين ياد آن تاريكى و تنهايى و آن هول و بيم همۀ شدّت ها و سختى ها را از ياد مى برد و در آن لحظه و ساعت و در آن شب و شدّت و در آن روز و انفسا كه دستمان از همه جا كوتاه و اميدمان از همه جا بريده، چشم باز كنيم و جلوۀ جمال سيّد الشهداء عليه السّلام را شاهد باشيم. وقتى مى گوئيم «لا تخلّنى عند الشّدائد و الاهوال» در نظر بگيريم حالت سكراتمان را كه با چه شدّت و سختى رو به رو هستيم به طورى كه حتّى توان اظهار جمله اى را نداريم و روح با چه وضعى و تحت چه شرائطى از بندبند وجودمان بيرون مى رود كه خوب است عزيزان به آنچه در اين زمينه در كتاب با پسرم در سكرات مرگ آورده ايم مراجعه نمايند.(1)

و هم چنين وقتى اين جمله را مى گوئيم آن حالت تنهايى، غريبى، بى كسى، هول و هراس، ترس و وحشت شب اوّل قبر را در نظر مجسّم كنيم كه چگونه ارتباطمان با همه جا و با همه كس قطع كه باز بسيار به جا است به آنچه در اين راستا در كتاب سراى بيم و اميد آورده ايم، مراجعه شود.(2)

و باز در موقع گفتن اين جمله به ياد آن لحظه اى كه با فزع و اضطراب سر از خاك قبر برمى داريم آن لحظه اى كه زين العابدين عليه السّلام در سحرهاى ماه مبارك براى آن اشك مى ريزد «أبكى لخروجى من قبرى عريانا ذليلا

ص:216


1- با پسرم در سكرات مرگ/ 28-62.
2- - سراى بيم و اميد/ 82-103.

حاملا ثقلى على ظهرى...».(1) اين شدّت ها و سختى ها، اين هول ها و هراس ها را در نظر بگيريم و عرض كنيم «لا تخلّنى عند الشّدائد و الأهوال» كه ديگر مكرّر در مكرّر ديده و شنيده شده كه آن وجود مقدّس دوستان و شيعيان، زائران و عزاداران، گريه كنندگان و ذاكران و هركس كه به هر نحوى عرض ادبى به ساحت قدسش داشته در آن ساعت هاى سخت و لحظات شدّت مورد لطف و عنايتش قرار داده و زبان حال همۀ ما اين بوده و هست:

روزى كه پيك مرگ مرا مى برد به گور

من شب چراغ عشق تو را نيز مى برم

عشق تو، نور عشق تو، عشق بزرگ توست

خورشيد جاودانى دنياى ديگرم(2)

آقا، زائر شما هستيم، ما را در دم مرگ تنها نگذاريد.

آقا، عزادار شما هستيم، شب اوّل قبر به فرياد ما برسيد.

آقا، شما را دوست داريم، روز قيامت از ما فراموش نكنيد.

اللّه اللّه فى عبدك و مولاك، لا تخلّنى عند الشّدائد و الاهوال.

آخرين جهتى كه در اين قسمت صلوات قابل توجّه و عنايت است تعليلى است كه ذكر شده. وقتى عرض مى كنيم ما را تنها نگذاريد علّت تنها گذاردن بازگو شده و آن: «سوء عملى و قبيح فعلى و عظيم جرمى» است.

شما كسى را تنها نمى گذاريد، شما از كسى فراموش نمى كنيد، اين من

ص:217


1- مصباح المتهجّد/ 534.
2- - سه دفتر/ 140.

هستم كه با سوء رفتار و بدى كردار و جرائم بزرگم زمينۀ چنين امرى را فراهم آورده ام ولى عرضم اين است كه هرچند من چنين كرده ام شما چنان نكنيد كه جملات بعد نويدبخش است:

فانّك أملى و رجائى و ثقتى و معتمدى و وسيلتى إلى اللّه.

من بد كرده ام، خيلى هم بد كرده ام درست، ولى طرف خطاب و سخن من شما هستيد كه اميد و آرزوى منيد، مورد اعتماد و اطمينان منيد، وسيلۀ من نزد خداى منيد، لذا با همۀ بدى هايم از شمايى كه چنين هستيد باز مسئلت دارم كه مرا تنها نگذاريد و مى دانم تنها نمى گذاريد.

در آستان تو از خاك كمترم اى دوست

نشان بندگيت باز مى خرم اى دوست

به شوق بحر عطايت چو موج سرگردان

اميد در دل و سوداست در سرم اى دوست

حديث دل برِ دلدار چون توانم گفت؟

مگر به خون دل و ديدۀ ترم اى دوست

به حكم آن كه شوم سرمه اى به چشمانش

چه سال هاست كه من خاك آن درم اى دوست

گرفته دامن ساقى به دست فقر و نياز

كه تشنه كامم و خالى است ساغرم اى دوست(1)

ص:218


1- غزاله هاى غزل/ 437.

بخش پايانى خاطرات و خطورات سفرهاى كربلا

اشاره

ص:219

ص:220

دل، حرم خدا

در اين بخش كه بخش پايانى كتاب است، برآنيم تا بخشى از خطوراتى را بياوريم كه در طول تشرّفات و در لحظات و ساعات حضور در آن حرم خدايى از دل - كه حرم خدا است - گذشته تا هم تجديد خاطره اى براى نويسنده باشد و هم بهره اى براى عزيزانى كه به اين سطور مى نگرند و اين نقوش را نقش لوح دل مى سازند.

و چه بهتر كه پيوسته دل - اين حرم خدايى - را پاس بداريم كه فرمود:

لم يسعنى سمائى و لا ارضى و وسعنى قلب عبدى المؤمن.(1)

آسمان و زمينم مرا نتوانند در خود جاى دهند و وسعت مرا ندارند ولى قلب بنده مؤمن مرا در خود جاى مى دهد.

آرى، اين حرم خدايى و خانۀ كبريايى را به ياد جمعى كه محرمان اسرار اويند، مشغول بداريم كه به راستى هرچه جز اين باشد وبال است و

ص:221


1- بحار الأنوار 39/58.

زيان. اينانند كه يادشان شيرين، نامشان شيرين، حديثشان شيرين، لطفشان شيرين، زيارتشان شيرين. هرچه متعلق به آن هاست از حلاوت و شيرينى خاصّى برخوردار است كه با هيچ حلاوت و شيرينى قابل نسبت نيست و اين حلواى طنطنانى است تا نخورى ندانى: فما احلى أسمائكم و أكرم أنفسكم و أعظم شأنكم و أجلّ خطركم، كه اگر كسى اين حلاوت و شيرينى را چشيد ديگر هيچ شيرينى و حلوايى براى او شيرينى ندارد.

بازگو از نجد و از ياران نجد تا در و ديوار را آرى به وجد

بازگو از زمزم و خيف و منى وارهان دل از غم و جان از عنا

بازگو از مسكن و مأواى ما بازگو از يار بى پرواى ما(1)

بارى، خطوراتى بياوريم و خاطراتى بنگاريم و كام دل خود و عزيزان را با آن خاطرات و خطورات شيرين سازيم.

به هيچ كس اين قدر سلام نكرده اند، چرا؟

1 - در يكى از تشرفات همين طور كه مشغول خواندن زيارت و عرض سلام و ادب بودم، به اين فكر افتادم و به اين حقيقت توجه كردم كه از آغاز عالم اين مقدار سلامى كه به امام حسين عليه السّلام شده به هيچ موجودى از موجودات، به هيچ فردى از افراد، و هيچ وليّى از اولياء، به هيچ پيامبرى از پيامبران، به هيچ حجّتى از حجّت ها، به هيچ معصومى از معصومان، و هيچ امامى از امامان نشده است. بلكه چه بسا اگر همۀ سلام هايى كه از

ص:222


1- كليات شيخ بهايى، نان و حلوا/ 3.

ابتداى عالم تا حال و از حال تا هر زمان كه گردونۀ سلام به سلامتى در چرخش است، به هركس كه قابليت سلام دارد؛ همه را جمع كنيم و سلام هايى كه به امام حسين عليه السّلام شده و مى شود در نظر بگيريم، چه بسا سلام هاى آن وجود مقدس بر همۀ آن ها غلبه كند و فزونى و برترى يابد و آن چه گفتيم حرف و ادّعا نيست.

اگر كسى يكى از زيارت هاى مخصوصه را درك كند تا حدودى به آن چه كه گفتيم پى مى برد، تا چه رسد به آن چه كه در ملكوت گذشته و مى گذرد و ما از آن بى خبر.

در اين فكر و انديشه بودم و در مقام ره يابى و پى جويى كه چرا اين چنين است؟ و حضرت حسين عليه السّلام در جمع وجود چه خصوصيتى داشته؟ و در مجموعۀ نظام هستى چه شاخصه اى؟ كه اين چنين شده است. آخر در اين گردونه، انبيا از آدم تا خاتم هستند و اوصياء، از جناب شيث تا شمعون و از امير المؤمنين عليه السّلام تا امام عصر عليه السّلام حجج الهيّه هستند، گردونه اى بس گران و كفّه اى بس سنگين. در مقابل چنين جمعى امام حسين عليه السّلام چه خصوصيت و امتيازى داشته كه محور سلام شده كه همۀ موجودات بر آن وجود مقدّس سلام داشته و دارند و بيش از همه هم بر او سلام شده و مى شود؟

مقام تسليم امام حسين عليه السّلام

آن چه به نظر رسيد و به صورت احتمال مى آوريم اين است كه: آن مقام تسليم عملى خاصّ كه خاصّۀ آن حضرت بوده و براى هيچ كدام از اين انبياء و اولياء چنين تسليم خاصّى اتفاق نيفتاده و آن وجود مقدّس به حسن

ص:223

اختيار خويش در عالم پيشين اين تسليم عملى خاصّ را پذيرفته، موجب اين كثرت و اكثريت سلام گرديده و چون تسليم او تسليم خاصّ خود اوست، سلام بر او هم سلام خاصّ بر خود اوست.

تسليم او تسليم چنينى بوده كه: هرچه حقّ تعالى خواسته بدون هيچ تأملى همه را در طبق اخلاص نهاده و با شور و شوق تقديم حق نموده.

حسين من، اصحابت را مى خواهم؛ تسليمم.

جوان هايت را مى خواهم؛ تسليمم.

كودكانت را مى خواهم؛ تسليمم.

شيرخواره ات را مى خواهم؛ تسليمم.

خودت را مى خواهم؛ تسليمم.

خون دلت را مى خواهم؛ تسليمم.

خون حلقومت را مى خواهم؛ تسليمم.

لب خشكيده مى خواهم؛ تسليمم.

دل سوخته مى خواهم؛ تسليمم.

حنجر بريده مى خواهم؛ تسليمم.

سر بالاى نيزه مى خواهم؛ تسليمم.

دندان چوب خورده مى خواهم؛ تسليمم.

بدن كبود عزيزانت را مى خواهم؛ تسليمم.

صورت نيلى اطفالت را مى خواهم؛ تسليمم.

پريشانى محترمات مى خواهم؛ تسليمم.

گريبان دريده مى خواهم؛ تسليمم.

دل هاى ريش مى خواهم؛ تسليمم.

ص:224

صورت هاى پوست انداخته مى خواهم؛ تسليمم.

خون دل مى خواهم؛ تسليمم.

خون گلوى شيرخواره مى خواهم؛ تسليمم.

دست بريدۀ برادر مى خواهم؛ تسليمم.

انگشت بريده مى خواهم؛ تسليمم.

صداهاى حبس شده در سينه مى خواهم؛ تسليمم.

صورت هاى پوشيده با آستين مى خواهم؛ تسليمم.

پاهاى آبله دار مى خواهم؛ تسليمم.

شترسواران بى جهاز مى خواهم؛ تسليمم.

خرابه نشينان مى خواهم؛ تسليمم.

گردن زنجير شده مى خواهم؛ تسليمم.

بازوى بسته مى خواهم؛ تسليمم.

محاسن خون رنگ مى خواهم؛ تسليمم.

بدن برهنه روى خاك برابر آفتاب مى خواهم؛ تسليمم.

نعشى كه كفنش بورياست مى خواهم؛ تسليمم.

پيكر خرد شده زير ستوران مى خواهم؛ تسليمم.

هرچه تو مى خواهى من تسليم هستم و همه را به تو مى دهم.

اين حسين تسليم، محور سلام باشد تعجّب دارد؟ اگر جز اين باشد جاى شگفت و تعجّب است. بخشى از آن چه را كه آورديم مرحوم وفائى شوشترى به رشته كشيده گويد:

ص:225

عشق آن بود كه از تو تويى را به در كند

ويرانۀ وجود تو زير و زبر كند

عشق آن بود كه هركه بدو گشت سربلند

بر نيزه سر نمايد و با نيزه سر كند

عشق آن بود كه تشنۀ ديدار يار را

حنجر ز آب خنجر فولاد تر كند

عاشق به جز حسين على كيست در جهان

كز بهر دوست از همه عالم گذر كند

او خواهدش كه تن به خدنگ بلا دهد

او جان و تن به تير بلايش سپر كند

از خود گذشته اكبر از جان عزيزتر

در راه دوست داده و ترك پسر كند

اى من غلام همت والاى آن شهى

كز ممكنات يك سره قطع نظر كند

هم خواهران و دختركان را دهد اسير

هم كودكان خُرد نشانِ قدر كند

از نينوا به كوفه و از كوفه تا به شام

رأس بريده با حرم خود سفر كند

برتر ز عرش عُلا خاك كربلا

نازم ز عشق او كه به خاك اين اثر كند

ص:226

بهتر بود ز آب بقا خاك درگهش

خضر نبى كجاست كه خاكى به سر كند

گفتى كه چهره سرخ وفائى كند ز عشق

آرى كند و ليك ز خون جگر كند(1)

همۀ زيارت ها را بخوانيم

2 - خوب است عزيزان در طول سفر زيارت و در تشرفّات از همۀ زيارت هاى مطلقه و تمام زيارت هاى مخصوصه بهره ببرند و حداقل هر كدامى را يك مرتبه بخوانند كه با وجود اشتراك در مضامين كلّى با اين حال، هركدام لطايف خاصّ خود را دارد.

دوّمين زيارت مطلقه اى كه مرحوم محدّث قمى نقل نموده زيارت كوتاهى از حضرت هادى عليه السّلام است كه با همۀ كوتاهى و اختصارش، بسيار پربار و گرانقدر است. در آخر آن زيارت عرض مى كنيم:

أكتب لى عندك ميثاقا و عهدا أنّى أتيتك أجدّد الميثاق فاشهد لى عند ربّك إنّك أنت الشّاهد.(2)

براى من عهد و ميثاقى نزد خودت بنويس همانا من براى تجديد ميثاق به محضر شريفت شرفياب شدم، پس گواه من باش نزد پروردگارت، به درستى كه تو همانا شاهد و گواهى.

ص:227


1- ديوان وفايى/ 171-173.
2- - الكافى، كتاب الحج، باب فضل زيارة قبر ابى عبد اللّه الحسين عليه السّلام، حديث 3.

تجديد عهد و ميثاق

در يكى از تشرّفات، اين جملات را كه مى خواندم به ياد دعائى افتادم كه دستور داده اند برابر حجر الاسود بخوانيم و با او تجديد عهد و ميثاق كنيم. مرحوم كلينى به سند صحيح از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه در صورت عدم امكان بوسيدن و لمس حجر الأسود، برابر او كه رسيدى به آن اشاره كن و بگو:

أللّهمّ أمانتى أدّيتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة.(1)

بارالها، امانتم را ادا نموده و پيمان و ميثاقم را عهده دار گشتم تا تو براى من گواهى به وفا دهى.

كه در ديگر حديثى سرّ اين عمل و اين سخن بازگو شده است. حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

انّ اللّه لمّا اخذ مواثيق العباد امر الحجر فالتقمها فلذلك يقال:

امانتى ادّيتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة.(2)

همانا خداوند آن گاه كه ميثاق بندگان را - در عالم ذرّ و ميثاق - گرفت امر كرد حجر الأسود آن را به خود گرفت و در خود جا داد. لذا به اين جهت - وقتى برابر آن مى رسند - مى گويند: امانتم را ادا نموده و ميثاقم را عهده دار گشتم تا تو براى من گواهى به وفا دهى.

معلوم مى شود حرم امام حسين عليه السّلام، ضريح مبارك و قبر شريف آن

ص:228


1- وسائل الشيعه 400/9، باب 12، ابواب الطواف، حديث 1.
2- - وسائل الشيعه 401/9، باب 12، ابواب الطواف، حديث 2.

وجود مقدّس چونان حجر الأسود جاى عهد و ميثاق و سپردن اعتقادات و به امانت نهادن اصول و پيمان هاست و امام حسين عليه السّلام هم بر اين امر شاهد و گواه.

لذا بسيار به جاست در حرم مطهّر حضرتش با خواندن دعاى عديله و يا غير آن از ساير ادعيه و يا با همان زبان خودمانى خودمان عقايد حقّه مان را اظهار كنيم و در آن مكان مقدّس به امانت بگذاريم و آن وجود مقدّس را شاهد و گواه بگيريم كه در آن لحظات حسّاس كه اين امانت ها مورد نياز ماست به ما برگردانند.

هتك حريم و استباحه حرم

3 - در تشرّفى زيارت عيد فطر و قربان را مى خواندم، اين جملۀ زيارت توجهم را جلب نمود:

و جاهدت فى اللّه حقّ جهاده حتّى استبيح حرمك و قتلت مظلوما.(1)

جهاد كردى در راه خدا به حقّ جهاد تا آن جا كه حرمت هتك شد و مظلومانه كشته شدى.

اين امر - هتك حرم و حريم - براى آن مظهر غيرت و سيّد اهل ابا و حميّت، بسيار سخت و دشوار بوده. اين جهاد چه جهادى بود و آن هدف مقدّس چه قدر مقدّس بوده كه مظهر اتمّ غيرت و حميّت تا پاى استباحۀ

ص:229


1- مفاتيح الجنان/ 446، زيارات مخصوصه امام حسين عليه السّلام.

حرم و هتك حريم بايستد. از آن طرف آن حرم چه حرمى بوده و آن حريم چه حريمى، چه حرمى را هتك نمودند و چه حريمى را مباح شمردند؟ حرمى كه بر محور دختران رسول خدا و بنات على مرتضى و فرزندان فاطمه زهرا سلام اللّه عليهم اجمعين مى گردد. حريمى كه محترمات هاشميات را در خود جا داده، سرادقى كه نازپروردگان مهد عصمت و قداست را زير پوشش گرفته، چنين حرم محترمى را مباح شمردند و چنين حريم مقدسى را هتك كردند و دست تطاول به سوى آن خيام با احتشام گشودند و چنين محترماتى را به اسارت بردند و با تازيانه و سيلى، پيكرها و چهره هاشان را خستند. آرى

آن خيمه اى كه گيسوى حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل

گشتند بى عمارى و محمل شترسوار(1)

***

بس كه از سيلى دشمن رخ او نيلى بود

گل سرخ نبوى جلوۀ نيلوفر داشت

اثر غارت دشمن ز عذارش پيدا

گوشواره نه به گوش و نه به سر معجر داشت

ص:230


1- ديوان محتشم كاشانى / 283.

رنگ مهتابى او شاهد بى خوابى او

رمز بى تابى هجران به دل مضطر داشت(1)

حرفى مى زنيم و سخنى مى شنويم ولى به راستى هتك حريم و استباحۀ حرم براى آن محرم اسرار حق بسيار بسيار دردناك بوده و جز تكميل آن جهاد مقدّس هيچ امرى نمى تواند آن را پذيرا گردد.

ور نه تكميل شهادت به اسارت مى شد

جاى بانوى حرم در ملاء عام نبود(2)

آرى، حريمت را هتك نمودند و حرمت را مباح شمردند و خودت را مظلومانه كشتند. اين جهاد چه جهادى بوده كه كمّ و كيفش نه بر زبان مى نشيند و نه خامه مى تواند بر نامه نقشش را بيافريند.

در اين جا بايد به اين حقيقت توجه و عنايت نمود كه مسئوليت ما در برابر چنين جهاد مقدّسى كه پيامدش استباحۀ حرم كبريا و هتك حرمت حريم ناموس خدا و قتل مظلومانۀ صاحب سرّ حق جلّ و علا بوده چه مسئوليتى است؟ و وظيفۀ ما چه وظيفه اى است؟ آيا از عهدۀ اين مسئوليت برآمده ايم و اين وظيفه را ايفا نموده ايم يا نه؟ اگر توجه داشته و عهده دار بوده ايم كه زهى سعادت و اگر چونان من بى توجه بوده ايم و عنايتى نداشته ايم در موقع گفتن اين جملات كه با اشك ديده و آه سينه همراه است به خود آييم و پيمان اداى وظيفه و عهده دارى مسئوليت در

ص:231


1- اى اشك ها بريزيد/ 319.
2- - سرودۀ خوشدل.

برابر اين جهاد مقدّس در آن حرم محترم ببنديم.

تغذيۀ دست رحمت

4 - در يكى از شرفيابى ها كه زيارت عرفه را مى خواندم اين جملات زيارت جلوه گرى نمود:

غذتك يد الرّحمة و رضعت من ثدى الإيمان و ربّيت فى حجر الإسلام.

اين آقايى كه به زيارتش آمده ايم كيست؟ دست رحمت او را غذا داده از سينۀ ايمان شير نوشيده و در دامن اسلام پرورش يافته! اين تعبيرات چه تعبيراتى است؟ بايد اقرار كنيم نمى فهميم. بى جهت نيست كه مظهر رحمت واسعۀ حق تعالى است. مقصود از يد رحمت چيست؟ دست رحمت خداست كه رحمت على الاطلاق است يا دست رحمت رسول خداست همان كو در حقّش سروش وحى سروده است:

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ (1)

نفرستاديم تو را مگر رحمت براى جهانيان.

آن هم رحمت مهداة كه خودش فرمود:

إنّى انا رحمة مهداة.(2)

همانا من رحمت هديه داده شده هستم.

ص:232


1- أنبياء/ 107.
2- - تفسير مجمع البيان 67/7.

دست رحمت آن رحمة للعالمين و آن رحمت مهداة به اين آقا غذا داده است و تغذّى اين نواده از دست رحمت آن جدّ امجدى بوده كه رحمة للعالمين است.

ابن شهرآشوب روايت كرده كه هنگام ولادت امام حسين عليه السّلام فاطمه عليها السّلام مريضه شد و شير در پستان مباركش خشك گرديد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرضعى طلب كرد يافت نشد پس خود آن حضرت تشريف آورد به حجرۀ فاطمه عليها السّلام و انگشت ابهام خود را در دهان حسين عليه السّلام مى گذاشت و او مى مكيد. بعضى گفته اند كه زبان مبارك را در دهان حسين عليه السّلام مى گذاشت و او را زقّه مى داد چنان كه مرغ جوجۀ خود را زقّه مى دهد تا چهل شبانه روز رزق حسين عليه السّلام را حق تعالى از زبان پيغمبر گردانيده بود پس روئيد گوشت حسين عليه السّلام از گوشت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله(1).

و يا مقصود از يد رحمت، دست رحمت پدر بزرگوارش امير مؤمنان عليه السّلام است كه مى فرمود:

انا يد اللّه المبسوطة على عباده بالرّحمة و المغفرة.(2)

منم دست گشودۀ خدا بر بندگانش براى رحمت و مغفرت.

و يا مراد دست رحمت مادر گرامى اش حضرت صديقه عليها السّلام است كه ابن شهرآشوب به مناسبت آيۀ شريفۀ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ چنين آورده است كه گفته شده كه فضل خدا على عليه السّلام و رحمت او فاطمه عليها السّلام است.(3)

ص:233


1- منتهى الآمال 282/1.
2- - التوحيد/ 165. باب 22، حديث 2.
3- - تفسير البرهان 126/3.

درهرحال هركدام از اين رحمت هاى خدايى مقصود باشد و يا جمعشان مراد باشد، اين آقايى كه او را زيارت مى كنيم كسى است كه مغذّى او يد الرحمة است «غذتك يد الرّحمة». همچنين كسى است كه «رضعت من ثدى الإيمان» شيرخوردۀ از سينۀ ايمان است كه چه بسا مقصود مادر مكرّمه و والدۀ معظّمه اش حضرت زهرا عليها السّلام باشد، همان كه آن چنان از ايمان پر شده كه گويا حقيقت ايمان است كه پدر بزرگوارش در حقش فرمود:

انّ ابنتى فاطمة ملاء اللّه قلبها و جوارحها إيمانا و يقينا.(1)

همانا خداوند قلب دخترم فاطمه رضي اللّه عنه را از ايمان و يقين مملو ساخته.

كه شايد جمع اين جمله با آنچه قبلا آورديم اين باشد كه چند روزى سيد الشهداء عليه السّلام از دست يا زبان جدّ مكرّمش در سايه كسالت مادر معظمّه اش تغذّى و ارتزاق نموده ولى مرضع او حقيقت ايمان، فاطمۀ اطهر عليها السّلام بوده.

مزور ما آقايى است كه در دامن اسلام پرورش يافته «و ربّيت فى حجر الإسلام». محور اسلام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوده و على و فاطمه عليهما السّلام. جايگاه رشد و نموّ و پرورش اين آقا اين دامن ها بوده است كه خودش به اين حقيقت در روز عاشورا مردم را توجه داده است وقتى در مقام شمارش برهان هاى قويم و دليل هاى محكم براى زير بار يزيد نرفتن برمى آيد. از جملۀ آن ها اين دامن هاى پاك و پاكيزه را كه محورهاى دين اسلام هستند

ص:234


1- بحار الأنوار 29/43.

مى شمرد:

و حجور طهرت و جدود طابت.(1)

آن دامن هاى پاكيزه و طاهر و آن اجداد و نياكان پاك و طيّب نمى پسندند و ابا دارند از اين كه من زير بار ذلّت بيعت با يزيد روم.

اين قبر شريف متعلّق به چنين شخصيّتى است و اين ضريح مبارك ضريح چونان بزرگ منشى است و اين حرم محترم و حاير شريف، حاير و حرم كسى است كه در مقام عرض سلام به محضر شريفش عرض مى كنيم: غذتك يد الرّحمة و رضعت من ثدى الإيمان و ربّيت فى حجر الإسلام.

بر اين اساس، بى اساس نيست كه تا مهر او در دل است و غم و اندوه او در سينه است و اشك مصيبت او در ديده، نشان بقاى ايمان صاحب آن دل و سينه و ديده است و تا پرچم هاى عزادارى او در اهتزاز است، كيان اسلام برقرار و پابرجا. چرا چنين پيوند ناگسستنى دين و اسلام و ايمان و قرآن با چنين شخصيّتى كه تغذيه اش از دست رحمت و رضاعش از سينه ايمان و تربيت و رشد و نموّش در دامن اسلام بوده نداشته باشد؟

آن چه گفتيم يك روى سكّه بود كه در اين رو از جهت اخلاقى و تربيتى توجّه به اين نكته لازم است كه غذا و شير و دامن و محيط نقش بسيار حساسى در تأمين سعادت آيندۀ فرزندان و يا خداى نخواسته شقاوت و سيه روزى آنان دارد و لذا بسيار به جاست ما و شمايى كه به زيارت چنين آقايى آمديم كه دست رحمت و سينۀ ايمان و دامن اسلام

ص:235


1- موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام/ 425.

غذا و شير و پرورش او را عهده دار بوده؛ به اين امور توجه بيشترى داشته باشيم و براى تأمين سعادت فرزندانمان بهاى بيشترى به غذا و شير و تربيت سالم فرزندان مان بدهيم، و بى جهت نيست كه در منطق دين نسبت به اين مسائل اهميّت فراوان داده شده است.

اما روى دگر سكّه اين است كه اين جملات نظرى به غذا و شير و پرورش ظاهرى نداشته باشد بلكه بيانگر اين حقيقت باشد كه اين آقا عصاره و خلاصۀ رحمت و ايمان و اسلام است. همان گونه كه غذا و شير و پرورش در زندگى اشخاص نقش بسيار مهمى ايفا مى كند، رحمت و ايمان و اسلام هم در ساختار شخصيّت واقعى افراد نقش مهم ترى دارد.

تو آن كسى هستى كه رحمت و ايمان و اسلام تبلور خاصّى در وجودت يافته كه گويا هركس بخواهد رحمت بنگرد، ايمان ببيند، اسلام تماشا كند كافى است بيايد تو را كه همۀ آن هايى ببيند. تويى كه مظهر رحمتى، تويى كه حقيقت ايمانى، تويى كه بقاء اسلام بستۀ به تو و خون مقدّس تو و عزيزان تو است.

چه نامى و چه يادى

5 - در يكى از تشرّفات، زيارت جامعه را در حرم مطهر امام حسين عليه السّلام مى خواندم؛ وقتى به اين جملات رسيدم:

ذكركم فى الذّاكرين و أسمائكم فى الأسماء و أجسادكم فى الأجساد و أرواحكم فى الأرواح و أنفسكم فى النّفوس و آثاركم فى الآثار و قبوركم فى القبور فما أحلى أسمائكم...

ص:236

به اين فكر فرو رفتم كه اين جملات، نخست، شباهت ظاهرى اين خاندان را با ديگران در ياد و نام و جسم و روح و جان و آثار و نشانه ها و قبور بازگو مى نمايد، سپس در مقام استدراك برآمده و با جملات «فما أحلى أسمائكم» تفاوت ها و برترى ها را بازگو مى كند كه

ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است

را نشان مى دهد و شعر:

دانۀ فلفل سياه و خال مه رويان سياه

هر دو جان سوزند اما اين كجا و آن كجا

را تداعى مى كند كه خوب است عزيزان حتما به آن چه در توضيح اين قسمت زيارت در شرح زيارت جامعه آورده ايم، مراجعه نمائيد.(1)

آن چه اين جا مى خواهم عرض كنم اين است كه: در عين اين كه همۀ شئون حضرات معصومين عليهم السّلام با همۀ شئون ساير خلق فرق دارد، مع ذلك آن چه متعلّق به امام حسين عليه السّلام است با همۀ آن چه متعلّق به ساير حضرات معصومين عليهم السّلام است متفاوت است. آنقدر كه ذكر حسين عليه السّلام شده، آنقدر كه نام امام حسين عليه السّلام برده شده، آنقدر كه قبر امام حسين عليه السّلام زيارت شده، آنقدر كه عرض ادب به ساحت قدس حضرت حسين عليه السّلام شده، نسبت به هيچ كدام از حضرات معصومين عليهم السّلام بلكه نسبت به جميع آنان اين قدر نبوده است تا آن جا كه صحبت از هركدامشان به ميان

ص:237


1- جامعه در حرم/ 775-745.

مى آيد به خصوص در بعد مصيبت و زيارت، تا سخن از امام حسين عليه السّلام به ميان نيايد گويا احساس كسرى و كاستى مى شود.

كسى همۀ مشاهد مشرفه را زيارت كند ولى كربل را زيارت نكند گويا كميت زيارتش لنگ است. ذكر مصيبت از همه بشود روضۀ امام حسين عليه السّلام خوانده نشود گويا نقص است و از عجايب اين كه خود اين ذوات مقدّس كه نام و جسم و روح و قبرشان با همه فرق دارد، خود اينان باز در جمع خودشان امام حسين عليه السّلام را معرفى مى كنند؛ مصيبت كربلا، زيارت كربلا، اقامۀ عزا، محرّم و عاشورا. بر هركه و بر هرچه مى خواهيد بگرييد بر امام حسين عليه السّلام گريه كنيد.

نام حسين عليه السّلام چه نامى است كه در ميان اسمائى كه حلواى اسماء است حلواست؟ نمى فهميم، هرچه هست حلاوت و شيرينى خاص خودش را دارد و همتايى براى او نه تنها از دگران نيست كه از خودى ها هم نه و همۀ خودى ها يگانگى او را ستوده اند.

آيا شيرين تر از نام حسين نامى هست؟ زيباتر از ياد حسين يادى هست؟ چه نامى و چه يادى كه پيوندى عاشقانه و ارتباطى عارفانه با تمام ذرّات وجود آدمى دارد. گويا وقتى انسان از او ياد مى كند تك تك سلّول هايش ياد او را مى آورند، و وقتى نام او را مى برد گويا بند بند وجودش نام او را مى برند و «يا حسين» مى گويند، و وقتى براى او اشك مى ريزيد تنها چشم نيست كه مى گريد تمام وجود آدمى گريه مى كند، و گويا خودش را از او و او را از خودش مى داند.

نمى دانم چه بگويم و چه بنويسم كه آن چه درك مى شود به وصف نمى آيد. و به اين نكته رسيدم كه مى گوئيم «ادمتم ذكره» شمائيد كه ياد حق

ص:238

را ادامه داده و پيوسته به ياد او بوده ايد. در دعا مى خوانيم «يا من ذكره حلو» اى خدايى كه ذكر و ياد تو شيرين است، چون شيرينى اصلى از آن ذكر اللّه است. جمعى هم كه پيوسته به ياد حق بوده و ذكر او را داشته اند به شيرينى ذكر و ياد آنان اسم و نام آنان هم شيرين شده آن هم چه شيرينى «فما احلى اسمائكم» و در جمع اين شيرين ذكران، آن آقايى كه تا وقتى بند از بندش جدا مى كردند و سر از پيكرش مى بريدند باز ذكر و ياد خدا داشت بلكه سر بريده اش هم ذكر و ياد خدا داشت؛ در جمع همۀ آنان ذكر اين آقا شيرين تر و نام و يادش لذيذتر.

گلوى بريدۀ پسر بر پاى پدر

6 - در يكى از زيارت ها لحظاتى كه برابر ضريح مبارك ايستاده بودم، به اين فكر فرو رفتم كه اين جا جايى است كه گلوى بريدۀ پسر بر پاى پدر نهاده شده است. نهايت ادب هر پسرى نسبت به پدر اين است كه سر بر پاى پدر بسايد و صورت بر قدم هاى پدر بگذارد. شايد در عالم خلقت بى نظير باشد كه پسر، حلقوم بريده اش را بر پاى پدر نهاده باشد.

ابى عبد اللّه كنيۀ امام حسين و امام صادق عليهما السّلام

7 - وقتى زيارت مى خواندم و «ألسّلام عليك يا أبا عبد اللّه» مى گفتم، به اين فكر فرو رفتم كه كنيۀ دو نفر از حضرات معصومين عليهما السّلام «ابى عبد اللّه» است؛ يكى امام حسين و ديگرى حضرت صادق عليهما السّلام.

علاوۀ بر اين كه ممكن است وجه ظاهرى اش، داشتن فرزندى به نام

ص:239

«عبد اللّه» بوده ولى چه بسا توجّه به مفهوم عامّ آن مناسب تر باشد. «پدر بندۀ خدا». بر هركس عنوان عبد اللّهى صادق باشد عنوان ابوّت امام حسين و حضرت صادق عليهما السّلام بر آن كس صادق است.

شايد اختصاص اين كنيه به اين دو معصوم به اين جهت باشد كه امام حسين عليه السّلام با بذل خونش حق پدرى بر بندگان خدا پيدا كرده و حضرت صادق عليه السّلام هم با نشر علوم و معارف، صاحب اين حق گرديده. گرچه از جهت كلّى همۀ حضرات معصومين عليهم السّلام بلكه تمامى انبياء و اولياء حقّ ابوّت واقعى بر بندگان خدا دارند ولى در اين ميان، امام حسين عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام خصوصيتى داشته اند كه به خصوص مكنّى به اين كنيه شده اند. البتّه هر وقت در زيارات، «أبا عبد اللّه» گفته مى شود، سيد الشهداء عليه السّلام تبادر مى كند و به نظر مى آيد و هروقت در مقام نقل حديث، «أبا عبد اللّه» گفته مى شود، انصراف به حضرت صادق عليه السّلام دارد.

فاصلۀ بالاى سر مبارك و قتلگاه

8 - روز جمعه اى مشرف بودم، لحظاتى در قسمت بالاى سر مبارك ايستادم و به فكر فرو رفتم، اين چه جايى است؟ و چون فاصله بين بالاى سر مبارك و قتلگاه را طى مى كردم آن چنان حالت وحشت و اضطراب و تأثر و اندوه عارض شده بود كه نمى توانم توصيف كنم.

اين منطقه چه منطقه اى است؟ اين جا چه جايى است؟ اين زمين چه زمينى است؟ اين محدوده چه محدوده اى است؟ راستى، امام حسين عليه السّلام اين جا از مركب روى زمين افتاده اند؟ راستى، اين فاصله را افتان و خيزان رفته اند؟ راستى در اين محدوده توان برخاستن نداشته اند؟ راستى، خون از

ص:240

پيكر شريفش در اين محدوده روى خاك ريخته؟ چه جايى است اين جا؟! قطعا در عالم خلقت نظير و مانند نداشته باشد و اگر كسى از شدّت تأثّر و اندوه در آن محدوده قالب تهى كند، مورد ملامت قرار نمى گيرد.

اين يك روى سكّه است، روى ديگر سكّه سه روز بعد است. اين فاصله اى را كه عصر عاشورا، حضرت سيد الشهداء عليه السّلام چنين طى نموده؛ سه روز بعد امام چهارم عليه السّلام با همراهى بنى اسد پيكر پدر بزرگوارش را براى دفن در اين فاصله عبور داده و در واقع اين محدوده، محدودۀ تشييع جنازۀ امام حسين عليه السّلام است. هركس موقعيّت و اعتبارش بيشتر است جنازه اش را از فاصلۀ بيشترى تشييع مى كنند، ولى حسين عليه السّلام اين راز هستى و نازنين وجود، تشييع جنازه اش چند قدم بيشتر نبوده؛ از قتلگاه تا محل قبر شريف.

چه جائى است اين جا كه يك مرتبه امام حسين عليه السّلام افتان و خيزان اين فاصله را پيموده و يك نوبت پيكر بى سر آغشته به خونش را درحالى كه ميان بوريا پيچيده اند از اين محل عبور داده و تشييع نموده اند كه تصوّر هر كدام از اين دو جهت كافى است كه سينه را سوزان و ديده را گريان بدارد.

در نمازهاى زيارت سورۀ «وَ الْفَجْرِ» بخوانيم

9 - خوب است در نماز زيارت امام حسين عليه السّلام سورۀ مباركۀ «وَ الْفَجْرِ» را بخوانيم، سوره اى كه جابه جا بر ضريح مبارك و حرم مطهر و گنبد گردون سا رقم خورده است، سوره اى كه خاصّ حسين عليه السّلام است.

البته نصّ خاص و روايت مخصوصى در اين جهت نرسيده است كه اين سوره را در نماز زيارت بخوانيم ولى به تناسب حكم و موضوع در ميان سوره هايى كه مى خواهيم براى خواندن بعد از سورۀ «حمد» انتخاب

ص:241

كنيم، سورۀ «وَ الْفَجْرِ» باشد كه به خواندن آن در نمازهاى واجب و مستحب امر شده است و پيوند و ارتباطش با امام حسين عليه السّلام رسيده است.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانّها سورة الحسين بن علىّ عليهما السّلام من قرأها كان مع الحسين عليه السّلام يوم القيامة فى درجته من الجنّة، انّ اللّه عزّ و جلّ عزيز حكيم.(1)

سوره مباركۀ «وَ الْفَجْرِ» را در نمازهاى واجب و مستحبّتان بخوانيد كه همانا سورۀ امام حسين عليه السّلام است. هركس آن را بخواند روز قيامت در بهشت و در درجۀ آن حضرت و همراه او باشد، همانا خداى عزّ و جلّ عزيز و حكيم است.

همين حديث از كراجكى كه از بزرگان سدۀ پنجم هجرى است با تفصيل بيشترى نقل شده است و اين اضافه را دارد كه:

ابو اسامة كه حاضر در مجلس بود - پس از اين كه حضرت فرمود سورۀ و الفجر، سورۀ حسين عليه السّلام است - عرض كرد: چگونه اين سوره اختصاص به امام حسين عليه السّلام يافته؟ حضرت فرمود:

ألا تسمع إلى قوله تعالى يٰا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ... الآية، إنّما يعنى الحسين بن علىّ عليه السّلام فهو ذو النّفس المطمئنّة الرّاضيّة المرضيّة و أصحابه من آل محمّد عليهم السّلام هم الرّاضون عن اللّه يوم القيامة و هو راض عنهم.

ص:242


1- ثواب الأعمال/ 150.

آيا اين سخن خداى تعالى را در اين سوره نشنيده اى - كه فرموده -:

«اى صاحب نفس آرام، برگرد به سوى پروردگارت درحالى كه راضى باشى و مرضى باشى» - تو از خدا راضى و خدا از تو خشنود - مقصود از اين آيه حسين بن على عليه السّلام است كه صاحب نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيّه حق تعالى است، و اصحاب و ياران او كه از آل محمّد عليهم السّلام هستند در قيامت از خدا راضى و خداوند هم از آنان خشنود است. - و در آخر روايت هم آمده است: «من ادمن قرائة «وَ الْفَجْرِ» كان مع الحسين بن علّى عليه السّلام فى درجته فى الجنّة» هر كس مداومت بر تلاوت سورۀ و الفجر داشته باشد با حسين بن على عليه السّلام در درجه او در بهشت خواهد بود.(1)

چه بهتر كه سورۀ امام حسين عليه السّلام را در حرم امام حسين عليه السّلام در نماز زيارت امام حسين عليه السّلام بخوانيم و مكرّر در مكرّر كه اين توفيق نصيب مى شد و در پشت سر مبارك برابر آن ضريح منوّر اين سوره را در نماز زيارت مى خواندم و به اين آيه مى رسيدم:

«يٰا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً مَرْضِيَّةً»

آن چنان حالتى دست مى داد كه قابل توصيف نيست و احساس مى كردم گويا در حضور آن نفس مطمئنّه هستم و به حضرتش اين خطاب را مى نمايم.

ص:243


1- بحار الأنوار 219/44.

عظمت مقام اصحاب

10 - لحظاتى كه در كنار ضريح مطهّر اصحاب كرام، سيّد الشهداء عليه السّلام نشسته بودم توجّهى به عظمت مقام آنان و جايگاه بلند و رفيع آنان نمودم.

اينان چه قدر بزرگ اند؟ چه عزّت نفسى داشتند؟ چه شجاعتى؟ چه شهامتى؟ چه فتوّتى؟ چه غيرتى؟ چه ثبات و استقامتى؟ چه از خودگذشتگى و ايثارى؟ با اين كه مى دانند كشته شوند يا كشته نشوند امام حسين عليه السّلام كشته مى شود، مع ذلك اين چنين صادقانه و خالصانه سر بر كف نهادند و دل روى لباس رزم پوشيدند و دست از همه چيز شستند و بر يكديگر پيشى گرفتند و با آغوش باز به استقبال كشته شدن رفتند.

قوم اذا نودوا لدفع ملمّة

و الخيل بين مدعّس و مكردس

لبسوا القلوب على الدّروع و اقبلوا

يتهافتون على ذهاب الانفس

نصروا الحسين فيالهم من فتية

حازوا الجنان و البسوا من سندس(1)

و براى لحظاتى توجّه به حقّ عظيمى كه آنان بر همۀ ما و گذشتگان و آيندگان داشته و دارند نمودم كه اگر نبود جان فشانى و پايمردى آنان، چه بسا نشانى از دين و آئين و تهليل و تكبير نبود.

ص:244


1- تاريخ امام حسين، موسوعة 736/3.

ألسّابقون الى المكارم و العلى و الحائزون غدا حياض الكوثر

لولا صوارمهم و وقع نبالهم لم يسمع الأذان صوت مكبّر(1)

جمعى كه زبان حالشان در روز عاشورا چنين بود:

در راه دوست كشته شدن آرزوى ماست

دشمن اگرچه تشنه به خون گلوى ماست

گرديم دور يار چو پروانه دور شمع

چون سوختن در آتش عشق آرزوى ماست

از جان گذشته ايم و به جانان رسيده ايم

در راه وصل اين تن خاكى عدوى ماست

خاموش گشته ايم و فراموش كى شويم

بس اين قدر كه در همه جا گفتگوى ماست

ما را طواف كعبه به جز دور يار نيست

كز هر طرف رويم خدا روبه روى ماست

هرجا كه هست روى زمين ارغوان سرخ

آبش ز خون ما گلش از خاك كوى ماست

گر بسته اند مردم ظالم زبان خلق

غم نيست چون كه غالب دل ها به كوى ماست(2)

ص:245


1- منتهى الآمال 349/1.
2- - حسين پيشواى انسان ها/ 47، سرودۀ مهدى بهاء الدين.

بسيار به جاست كه ساعت ها در آن حرم مطهّر خاطراتى كه از اصحاب حضرتش داريم در نظر آوريم و به نام و يادشان عرض ادب داشته باشيم و سلام و صلوات و نماز و قرآن تقديم ارواح مقدّسشان بداريم كه به راستى اينان جمعى هستند در هستى بى نظير و در وجود بى مانند، آن گونه كه خود امام حسين عليه السّلام در شب عاشورا به اين حقيقت عنايت نموده است:

فانّى لا اعلم لي اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى(1) جمعى كه در حقّشان بايد سرود:

للّه درّهم من فتية صبروا ما ان رأيت لهم فى النّاس امثالا

جمعى كه پير و جوان، خرد و كلان، معروف و مشهور و بى نام و نشان حتّى غلام سياهشان صاحب عظمت و جلالت قدرند تا آن جا كه همان سيه غلام و افتاده حالشان مى تواند در مقام شفاعت جمع كثيرى از سيه نامگان و گنه پيشگان برآيد كه اگر حق تعالى به احترام يك قطره خون غلامشان از تمام احرار بگذرد و جرم همه را ببخشايد هيچ استبعادى ندارد.

با وجود تو شهنشاه و غلام سيهت

بى سبب قصّۀ محمود و اياز است هنوز

بوى خوش در زيارت

11 - كسى سؤال كرد: چرا از به كار بردن بوى خوش در زيارت امام

ص:246


1- مثير الأحزان/ 52.

حسين عليه السّلام نهى شده درحالى كه استحباب آن در همه جا و مطلوبيّت كلّى آن رسيده است. گفتم: مرحوم مجلسى در اين زمينه به مناسبت عمل جناب جابر رضوان اللّه عليه و زيارت اربعين سخنى دارد، گويد:

اين خبر - زيارت اربعين - دلالت مى كند كه جناب جابر رضوان اللّه عليه به كارگيرى بوى خوش را در زيارت امام حسين عليه السّلام پسنديده مى دانسته، ولى در بعض اخبار از آن منع شده و بعيد نيست كه اخبار منع را حمل كنيم بر جايى كه مقصود لذّت برى از بوى خوش باشد نه احترام روضۀ مقدّسه و اكرام و بزرگداشت آن.(1)

و ممكن است بگوئيم: در نخستين مرتبه اى كه زائر در هر سفر مشرّف مى شود بدون به كارگيرى بوى خوش با همان گرد راه به زيارت برود و بوى خوش به كار نگيرد ولى در دفعات بعد مانعى ندارد، آن گونه كه اين احتمال را قبلا نسبت به غسل هم داديم، و يا بگوئيم: در تمام دفعات، بهره گيرى از بوى خوش پسنديده نيست به جهت تأسّى و اقتداء به فرشتگان ژوليده مو و غبارآگين.

ولى شايد بتوانيم سخن ديگرى بگوئيم و آن اين كه: بهره گيرى از بوى خوش، استفاده از عطريات اقسامى دارد؛ گاهى نشانۀ سرور و شادى و خوشحالى است ولى گاهى اين جهت را ندارد بلكه براى احترام طرف مقابل و برطرف شدن رايحه و بوى بد است كه ممكن است آزاردهنده

ص:247


1- بحار الأنوار 330/101.

باشد. حتى در مورد رفتن به مجلس ترحيم و تسليت نيز همين قانون حكم فرماست. آن چه در زيارت امام حسين عليه السّلام ممنوع است قسم اوّل است كه در روايات هم اشاره اى به اين جهت شده است. در واقع احاديث مى خواهد اين ادب را به ما تعليم دهد و به زائر بگويد كه سفر زيارت كربلا با بقيّۀ سفرها در همه چيز فرق دارد. سفر تفريحى، سفر لذّت برى، سفر خوش گذرانى، سفر خوش خورى و خوش پوشى نيست؛ سفر غم و اندوه و مصيبت و حزن است. لذا هميشه شئون زائر بايد با اين جهت همسويى داشته باشد. خورد و خوراكت، رخت و لباست، قيافه و شكلت، ظاهر و باطنت همه و همه اين چنين باشد كه هركس تو را مى بيند بفهمد كه راستى تو حزين و غمين هستى و اين سفرت سفر اندوه و مصيبت است و اين منافات ندارد كه براى احترام آن بقعۀ مقدّسه و يا رعايت حال ساير زائران بوى خوشى كه مناسب با چنين سفرى است به كار بگيرى.

تصور كنيد دو نفر به زيارت آمده اند؛ يكى با قيافه و هيئت نامناسب بدون بهره گيرى از بوى خوش درحالى كه مى گويد و مى خندد و رعايت آداب زيارت را نمى كند، ولى زائرى دگر سر و وضعش مرتّب و حتّى از بوى خوش هم استفاده كرده ولى آن چنان رعايت ادب و آداب را مى كند و قيافه و هيئت و رفتارش گوياى حزن باطنى و اندوه قلبى اوست كه هركس او را مى بيند احساس مى كند اين شخص مصيبت زده است و به زيارت قبر عزيز از دست رفته خود مى رود. نگاه به اين دو شخص چه بسا خوب بتواند پاسخگوى اين گونه مسائل و امور باشد و وجه جمع اخبار مانعه و روايات مجوّزه باشد.

ص:248

تفاوت چهار جهت اين حرم محترم با ساير حرم ها

12 - شبى در حرم مطهّر به اين نكته منتقل شدم كه نوعا در مشاهد مشرّفه بسيارى از آداب به اعتبار چهار جهت مزور تعيين شده است:

بالاى سر مبارك، پائين پاى شريف، پيش روى مقدّس و پشت سر محترم.

ولى گويا در حرم امام حسين عليه السّلام اين چهار جهت به معناى واقعى تحقّق ندارد.

آخر، سر مقدّسى نيست تا بالاى سر باشد، پائين پا هم كه پسر آرميده است. پيش رو هم كه هم سرى نيست تا رو و صورتى باشد و پيش رويى به اين معنا محقّق شود و قسمت جلو بدن هم آن قدر سوراخ است و همچنين در محدودۀ سينۀ مبارك كه آن سوراخ تير سه شعبۀ زهرآگين است و هم چه بسا مدفن پسر شيرخواره است، پشت سر هم كه باز به معنى اوّل مفقود و به ديگر معنى هم آنقدر زخم و جراحت و سوراخ كه گويا پشت سرى باقى نمانده به خصوص آن ميانه اى كه جاى بيرون كشيدن آن سهم سه شعبۀ مسموم بوده كه به راستى توجّه به اين امور در آن حرم محترم صبر و طاقت را از كف مى برد و قرار و ثبات را از دل بى قرار مى گيرد و بى اختيار آب ديده را به چهره جارى مى سازد.

هرجاى كربلا كربلائى است

13 - هر جاى كربلا كربلائى است خاصّ خود. هر قدمش، هر وجبش، هر ذراعش، هر محدوده و مكانش خاطرات مخصوص به خود دارد. بسيار به جاست كه از همۀ آن مكان ها بهره ببريم و از تمامى آن

ص:249

خاطرات خطوراتى داشته باشيم كه اگر با اين بينش و ديد به كربلا رفتيم و به صحن و سرا و حرم محترم و حاير شريف شرفياب شديم ديگر مجالى براى پرداختن به ساير امور پيدا نمى كنيم و وقتمان را به گفت وشنودهاى نامناسب هدر نمى دهيم. پيوسته در دنياى فكر و جهان انديشه و عالم معنا فرو مى رويم و آن وقت است كه خاك و سنگ ها، آب ها و برگ ها، درها و ديوارها همه و همه با ما حرف مى زنند و نقل خاطره مى كنند. گاهى آن ها مى گويند و ما مى شنويم و مى گرييم و گاهى ما مى گوييم و آن ها مى شنوند كه شايد در عالم خلقت چنين جايى نداشته باشيم كه در زمانى كوتاه و مكانى كوچك اين قدر خاطره هاى غم بار و خون بار و آموزنده و پربار در خود جا داده باشد لذا بايد همه جاى كربلا را رفت همه جاى كربلا را ديد همه جا نشست همه جا نگاه كرد همه جا گوش كرد و همه جا شنيد.

كاش مى دانستم

14 - شبى ميان صحن مطهّر نشسته بودم و پس از استماع اشعار خدّام به اين فكر بودم: اى كاش مى دانستم اين جا كه نشسته ام چه جائى است؟ آيا جاى به خاك افتادن حبيب است؟ آيا محلّ كشته شدن زهير است؟ آيا موضع شهادت عابس است؟ آيا مكان به زمين افتادن جناب قاسم عليه السّلام است؟ آيا موضع قطعه قطعه شدن آقا على اكبر عليه السّلام است؟ آيا جايگاه تير به گلوى شيرخواره رسيدن است؟ آيا... آيا... پيوسته در اين افكار غوطه ور بودم مى سوختم و اشك مى ريختم و زمزمۀ اين اشعار مناسب مى نمود:

ص:250

هنا ذبح الحسين بسيف شمر هنا قد ترّبوا منه الجبينا

هنا العبّاس فى يوم عبوس حيال الماء قد أمسى رهينا

هنا ذبح الحسين بسهم حقد فما رحموا الصّغار المرضعينا

هنا قد طيّرت أسياف جور أكفّ القانتين المتّقينا

هنا صبغت نواصينا دماؤ بذبح بنى أمير المؤمنينا(1)

چه بيرق زيبايى

15 - روزى در صحن شريف نشسته بودم و به تماشاى قبّۀ ساميه و گنبد گردون سا مشغول بودم. چيزى كه آن روز بيشتر جلب توجّه نمود بيرق افراشته بر فراز آن گنبد بود كه حالات مختلفى در سايۀ وزش باد به خود مى گرفت و هر حالش حالتى داشت؛ گاهى كه باد نمى وزيد دنبالۀ پرچم بر صفحۀ گنبد افتاده بود و نماد و نمودى بود از مظلوميّت و آن رايت به خاك افتاده؛ گاهى حركت كمى داشت نماد و نمود وقار و طمأنينه، و هنگامه اى هنگامه مى شد كه در سايۀ وزش باد تمام پرچم به اهتزاز درمى آمد و جلوه اى بود از صلابت و قدرت و نمايه اى از قيام و انتقام. رنگ سرخ آن هم كه بيشتر جلب توجّه مى نمود و آن خون هاى پاك به خاك ريختۀ انتقام گرفته نشده را تداعى مى نمود و زبان را به دعا براى تعجيل فرج صاحب رايت فتح و ظفر مى گشود؛ آن رايت و پرچمى كه امام صادق عليه السّلام فرمود:

بيرق رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه جبرئيل در جنگ بدرآورده و از برگ

ص:251


1- أنوار الشهادة/ 155.

بهشت است. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن را روز بدر گشود و سپس پيچيد و به دست على عليه السّلام داد و آن حضرت هم در روز جنگ جمل گشود و خدا گشايش بخشيد. آن گاه آن را پيچيد و پيوسته در نزد ما خاندان باقى است و هيچ كس آن را باز نكند تا قائم عليه السّلام قيام نمايد و چون قيام نمود آن را باز كند و اهل شرق و غرب آن را لعن نمايند و رعب و ترس از پيش و پس و از راست و چپ آن پرچم به فاصلۀ يك ماه حركت كند.(1)

آرى، رايت و پرچمى كه حديث مى گويد:

چوبه آن عرشى است و بقيّۀ آن نصر اللّهى است و بر هركس فرود آيد او را هلاك سازد و چون در اهتزاز آيد دل هاى اهل ايمان محكم تر از آهن گردد.(2)

پرچم و بيرقى كه گشايشش از علائم ظهور است.

از علائم خروج آن حضرت از براى خود جنابش بيرق اوست كه چون وقت خروج او نزديك شود، شقّۀ آن بيرق گشوده مى شود بدون اين كه كسى آن را بگشايد و خداوند در آن حال آن بيرق را به سخن در مى آورد و ندا مى كند آن حضرت را كه: يا ولىّ اللّه خروج نما و دشمنان خدا را هلاك كن.(3)

ص:252


1- الغيبة - نعمانى/ 307.
2- - الغيبة - نعمانى/ 310 * كمال الدين/ 672.
3- - عبقرى الحسان، النجم الزاهر 52/2.

لازم به تذكر است كه چه بسا مقتضاى جمع بين روايات اين باشد كه براى آن جناب پرچم هاى متعدّدى مى باشد كه بعضى از آن ها ملكوتى و بعضى ملكى، بعضى ميراث سلف و بعضى بيرق خاصّ آن صاحب بيرق كه مرحوم بيرجندى طرفه سخنى در اين زمينه آورده:

سه علم دارد؛ بر يكى نوشته است «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاٰمَ دِيناً» و بر يكى مكتوب است «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخٰافُونَ يَوْماً كٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً» و بر يكى مكتوب است «لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ ولىّ اللّه و خليفته الحسن و الحسين و التّسعة من ولد الحسين أوصيائه».(1)

خوب است لحظاتى گوشه و كنار صحن مبارك بنشينيم و چشم سر به آن بيرق و پرچم بگشاييم. گاهى چشم دل را به رايت نگون سار اين دشت باز كنيم و آب غم از ديده بباريم. گاهى ديدۀ دل را متوجّه پرچم فتح و ظفرى كه اين روايات مى گويد بداريم و اشك شوق از چشم بريزيم و براى اصلاح امر فرج دعا كنيم.

همه احساس آرامش دارند

16 - روزى در ميان صحن مبارك و بيرون صحن، وضع زائران به خصوص عرب ها را از مرد و زن، كوچك و بزرگ، كودك و پير، ميان سال

ص:253


1- بغية الطالب فى من رأى الإمام الغائب/ 39.

و جوان، سالم و بيمار، غنى و فقير و از همۀ طبقات مشاهده مى كردم كه همه در اين محدوده و فضا احساس آرامش مى كنند و گويا اين جا را خانۀ خودشان مى دانند بلكه چه بسا از خانۀ خود هم راحت تر به سر برند.

وضعى كه اين صحن و سرا و اين محدوده و فضا دارد هيچ صاحب ثروتى ، هيچ مالك مكنتى، هيچ گشاده دست و حاتمى، هيچ سلطان و پادشاهى نداشته و ندارد بلكه در هيچ مشهدى از مشاهد مشرفه، بلكه در هيچ معبدى از معابد يافت نمى شود. همه خود را در اين محدوده آرام مى بينند.

براى همه اين جا باغ دلگشا است. براى همه اين جا بوستان ارم و روضۀ رضوان است. چرا چنين نباشد كه صحن و سراى حسين عليه السّلام است همان كو:

اى قصّۀ بهشت ز كويت حكايتى

شرح جمال حور ز رويت روايتى

انفاس عيسى از لب لعلت وظيفه اى

و آب خضر ز نوش لبانت حكايتى

هر پاره از دل من و از غصّه قصّه اى

هر سطرى از خصال تو وز رحمت آيتى

كى عطرساى مجلس روحانيان شدى

گل را اگرنه بوى تو كردى رعايتى(1)

ابواب صحن هاى مبارك

17 - خوب است بدانيم صحن شريف امام حسين عليه السّلام به طول و عرض

ص:254


1- ديوان حافظ، از غزل 405.

تقريبى 95 و 85 متر است و بيش از هفت هزار متر مربع مساحت دارد و مجموعا داراى ده در مى باشد:

«باب القبلة» و «باب الرحمة» كه در سمت جنوب قرار گرفته و شارع القبله برابر باب القبله مى باشد.

«باب قاضى الحاجات» و «باب الشهداء» و «باب الكرامة» كه در قسمت شرقى صحن مبارك است و به طرف بين الحرمين و صحن آقا قمر بنى هاشم باز مى شود.

و «باب السلام» و «باب السدرة» كه در طرف شمال صحن مطهر است و شارع السدره برابر آن باب است و قبلا مطالبى راجع به سدره آورديم.

و در جانب غربى سه باب است: «باب السلطانيه»، «باب رأس الشريف»، «باب الزينبيّه».(1)

شايد وجه تسميه و علّت نامگذارى اين ابواب به اين اسماء نيازى به توضيح نداشته باشد و جهت و مناسبت آن ها روشن باشد. فقط اشاره اى به اين دو باب اخير مى نماييم. «باب الزينبيّه» چون تقريبا برابر تلّ زينبيّه قرار گرفته است به اين نام ناميده شده. امّا «باب رأس الشريف» از اين جهت كه موازى بالاى سر مبارك است به اين نام ناميده شده.

نخستين نوبتى كه از بيرون صحن مبارك عبور مى كردم و چشمم به كاشى هاى بالاى اين باب افتاد كه بر آن نوشته بود «باب الرأس الشريف» و بر بالايش تابلويى بود كه اين جملات بر آن نوشته شده بود:

ص:255


1- اقتباس از: تراث كربلاء/ 59.

ألسّلام على الشّيب الخضيب. ألسّلام على الخدّ التّريب.

سلام بر محاسن سفيد از خون خضاب شدۀ امام حسين عليه السّلام. سلام بر گونۀ خاك آگين سيد الشهداء عليه السّلام.

خدا مى داند چه حالى پيدا كردم؛ گويا قوّت از زانوهايم رفت و توان حركت نداشتم و پس از آن سعى مى كردم از آن طرف نروم و اگر هم مى رفتم به آن نوشته و تابلو نگاه نمى كردم.

بى مناسبت نيست بدانيم طول ضلع ساختمان حرم مطهّر از جهت شمال و جنوب 55 متر و از طرف مشرق و مغرب 45 متر است و 2475 متر مربع مساحت دارد و ارتفاع آن 12 متر است و تحت قبّۀ شريفه به طول 10/40 و عرض 9/10 مى باشد و حدود 100 متر مربع مساحت دارد و مابقى آن مسجد پشت سر و ايوان مبارك و رواق هاى اطراف مى باشد كه حجاب گونه اطراف حرم مطهّر را گرفته است.(1)

همچنين مساحت صحن شريف عبّاس بن امير المؤمنين عليهما السّلام 4370 متر مربع است و داراى هشت باب مى باشد. چهار درب در طرف غربى است كه به طرف بين الحرمين و صحن سيّد الشهداء عليه السّلام باز مى شود و عبارتند از: «باب الإمام الحسن»، «باب الإمام الحسين»، «باب الإمام صاحب الزمان»، «باب الإمام موسى بن جعفر» عليهم السّلام.

و دو باب در قسمت شرقى: «باب الإمام امير المؤمنين»، «باب الإمام على بن موسى الرضا» عليهما السّلام.

و يك باب در قسمت جنوب كه «باب الرسول» صلّى اللّه عليه و آله است و به باب

ص:256


1- اقتباس از: شهر حسين عليه السّلام/ 454.

قبله معروف است.

و آخرين باب كه در جهت شمال قرار گرفته «باب الإمام محمّد الجواد» عليه السّلام مى باشد.(1)

چه منظرۀ دلربايى

18 - مناظر زيبا در عالم فراوان است ولى شايد منظره اى زيباتر و جايى قشنگ تر و دلرباتر از فاصلۀ ميان اين دو حرم نباشد. در آن ميان كه مى ايستيم به اين طرف مى نگريم خورشيد مى بينيم، شاه مى بينيم، امام مى بينيم، معصوم مى بينيم، حجت خدا مى بينيم؛ به آن طرف توجّه مى كنيم ماه مى بينيم، قمر مى بينيم گويا پيوسته آن ماه به استضائه از اين خورشيد مشغول است و گنبد گرانقدرش از قبّۀ گردون ساى شمس تابناك آسمان ولايت استضائۀ نورى مى كند و نور مى بخشد و پرتوافكنى دارد. آرى در برابر خورشيد، ماه مى بينيم. برابر شاه، وزير مشاهده مى كنيم. مقابل امام عليه السّلام، پسر و برادر امام مى بينيم. فراروى معصوم، تالى تلو معصوم مى نگريم، و برابر حجّت، حجّت حجّت تماشا مى كنيم. ساده تر بگويم: رو به روى برادر، برادر مى بينيم و مقابل حسين عليه السّلام، عبّاس مى نگريم. چه منظرۀ زيبايى! چه جاى دلربايى! چه ظهور و بروز جمال و جلالى! اللّه اكبر.

حوادث اين محدوده

19 - فاصلۀ ميان اين دو حرم محترم بلكه تمام اين محدوده را خيلى

ص:257


1- اقتباس از: تراث كربلاء/ 71.

بايد با ادب پيمود؛ زيرا چه بسا بسيارى از حوادث سخت روز عاشورا در اين محدوده اتّفاق افتاده باشد و چه مى دانيم همين جا كه قدم مى گذاريم و مى رويم چه بسا محلّ به خاك افتادن عزيزى از عزيزان بوده باشد، و چه بسا خون هاى آن پيكرهاى پاك در همين محدوده به خاك ريخته باشد، چه بسا دست ها و سرها و اعضاء و جوارح در همين محدوده از پيكرها جدا شده باشد، و چه بسا رجزهاى پرشور و اشعار حماسى آن حماسه آفرينان عاشورا در همين محدوده انشاد شده باشد، و چه بسا ناله ها و فريادها از دو سوى خيمه و ميدان در همين محدوده بلند شده باشد، و چه بسا كودكانى افتان و خيزان بر روى خاك و خاشاك ها در همين محدوده دويده باشند، و چه بسا محترماتى با دل هاى سوزان و اشك هاى ريزان با فغان و استغاثه درحالى كه دست ها بر سر نهاده اند در اين محدوده آمد و شد نموده باشند.

آخر اين محدودۀ بى نظيرى است؛ نه قلم را در ميان بنان و انگشت توان ترسيم است و نه زبان را از راه بيان مجال توضيح، نه نثر مى تواند آن گوهرهاى پراكنده را جمع كند، و نه شعرى مى تواند آن درهاى ناسفته را به رشته كشد. درهرحال در آن محدوده بايد چشم و گوش دل را باز كرد و پيوسته ديد و شنيد و كاملا رعايت ادب و آداب نمود و چنين سرود:

بوى زلفى به گريبان صبا ريخته اند

طرفه شورى به دماغ دل ما ريخته اند

به سر كوى تو اى قبله ارباب نياز

نقش پيشانى دل تا به سما ريخته اند

ص:258

صفحۀ خاطر افلاك ندارد أنجُم

اين قدر داغ كه در سينۀ ما ريخته اند

كام بخشان جهان با كف فيّاض چو ابر

عرق شرم به دامان گدا ريخته اند

در بيابانِ با محبّت عوض ريگ روان

پاره هاى دل ارباب وفا ريخته اند(1)

اين غزل را بيش تر به خاطر بيت آخرش آورديم كه توجّه كنيم اين محدوده محدودۀ بيابان محبّت بوده و هست و در آن پاره هاى دل ارباب وفا ريخته شده و به هوش باشيم چگونه قدم برداريم و بگذاريم.

اين فاصله را چگونه طى كردند

20 - شبى فاصلۀ ميان دو حرم را طى مى كردم؛ پيوسته در فكر بودم كه امام حسين عليه السّلام اين فاصله را چگونه طى كرده، وقتى صداى برادرش را شنيده كه او را به يارى طلبيده «يا اخاه، ادرك اخاك»(2) و نداى خداحافظى سرداده «عليك منّى السلام، يا ابا عبد اللّه»(3).

مرحوم مقرّم همين سؤال را كرده و پاسخى بس دلنشين و شورآفرين آورده گويد:

اى كاش مى دانستم پس از شنيدن اين سلام چگونه امام حسين عليه السّلام

ص:259


1- ديوان حزين لاهيجى/ 351.
2- - تاريخ امام حسين عليه السّلام، موسوعه 456/9.
3- - العباس بن الإمام امير المؤمنين عليه السّلام/ 163.

كنار نعش برادر آمده؟ آيا با حياتى كه در برابر اين حادثۀ بزرگ از او پريده يا با كشش اخوّت و جاذبۀ برادرى؟ به هر صورتى بوده حسين عليه السّلام كنار برادر رسيده و ديده كه آن نماد شجاعت و آن قربانى قداست روى خاك افتاده درحاليكه خون هاى از پيكر ريخته اش او را زير پوشش گرفته و تيرها بدنش را پوشانده و ديده است كه آن شاخۀ بلند زيبا، خشكيده، نه دستش حركتى دارد، نه زبانش رجز مى خواند، نه صولت و هيبتش رهبت و ترس مى آفريند و نه ديده اش مى بيند...

آيا صحيح است كه با ديدن چنين فجايع و حوادث تلخى حسين عليه السّلام حياتى دارد كه او را پيش برد يا عافيتى دارد كه او را به برخواستن بدارد؟ نه به خدا قسم، براى امام حسين عليه السّلام پس از ابى الفضل عليه السّلام جز شبحى از لوازم حيات و زندگى باقى نمانده است و خودش پرده از اين حقيقت با اين جملات برداشته است «الآن انكسر ظهرى و قلّت حيلتى و شمت بى عدوّى» و با اين انكسار، حزين و گريان در حالى كه آب ديده را با آستين مى گيرد كه محترمات ننگرند به طرف خيمه ها مى آيد.(1)

در اين عبارتى كه آورديم به هر دو جهت عنايت شده است كه خوب است در موقع عبور ميان دو حرم محترم به هر دو جهت عنايت داشته باشيم. وقتى به طرف حرم قمر بنى هاشم مى رويم به اين فكر باشيم كه چگونه امام حسين عليه السّلام رفته است و وقتى كه برمى گرديم توجّه كنيم با چه

ص:260


1- العباس بن الإمام امير المؤمنين عليه السّلام/ 163.

حالى سيّد الشهداء عليه السّلام مراجعت نموده است و گوش دل به اين جملاتش بسپاريم كه وقتى لشگر مى گريخت مى فرمود:

اين تفرّون و قد قتلتم اخى؟ اين تفرّون و قد فتتّم عضدى؟(1)

كجا فرار مى كنيد شما كه برادرم را كشتيد؟ كجا مى گريزيد شما كه بازويم را سست و ناتوان نموديد؟

از كدام مسير مى روند؟

21 - شب جمعه اى بود، از دولت سراى شاه به صحن و سراى وزير مى رفتم و از حرم محترم سيّد الشهداء عليه السّلام به زيارت قمر بنى هاشم مشرّف مى شدم. در اين حال و هوا بودم كه امشب شب جمعه است و به ما گفته اند شب هاى جمعه آن ختم ولايت و آن پادشاه عصر به زيارت جدّش امام حسين عليه السّلام مى آيد يعنى همان كو صفا چنين باصفا در مقام توصيفش برآمده:

ختم ولايت نبوى پادشاه عصر

ذاتى كه سرّ سرّ نبوّت بدو است حصر

آن شاه كش به بام الوهّيت است قصر

بام امم، امام مسلّم، خداى نصر

موجود بى بدايت و بى انتها و حصر

مولود در مكان، پدر پير لامكان(2)

ص:261


1- معالى السبطين 273/1.
2- - ديوان صفا اصفهانى/ 146.

وقتى آن وجود مقدّس و آن فيض اقدس و آن خورشيد آسمان ولايت به زيارت جدّش امام حسين عليه السّلام بيايد، مسلّم عمّ گرامى اش آقا ابى الفضل العبّاس عليه السّلام را هم زيارت مى كند. اى كاش مى دانستيم از كدام مسير مى رود؟ آيا همين فاصله را طى مى كند؟ اى كاش موضع قدمش را مى شناختيم و خاك راهش را توتياى ديدۀ دل مى نموديم، آخر:

كمتر نِيَم ز شبنم حيران در اين چمن

يك چشم ديدن رخ جانانم آرزو است(1)

ناله اى هست ز پى قافلۀ ناز تو را

اين جرس نيست ندانم دل ديوانۀ كيست(2)

شب جمعۀ كربلا عجيب است

22 - همۀ عزيزان زائر امام حسين عليه السّلام را به شب جمعۀ كربلا سفارش مى كنم. شب هاى جمعۀ كربلا عجيب است، خيلى هم عجيب.

يدرك و لا يوصف است. بزرگ مردى كه شيداى كربلا و دلباختۀ سيّد الشهداء عليه السّلام بود و به راستى بويى به مشام جانش از بوستان حسينى رسيده بود و سرانجام هم سعادت دفن در آن خاك پاك را كه آرزوى ديرينه اش بود پيدا كرد؛ توصيه و سفارش بسيارى نسبت به شب جمعۀ كربلا مى نمود و خودش هم هر وقت مشرّف شده بود هركجاى عراق كه بود، شب جمعه را مقيّد بود كربلا باشد و من تا نخستين شب جمعۀ كربلا

ص:262


1- ديوان حزين لاهيجى/ 275.
2- - ديوان حزين لاهيجى/ 282.

را درك نكرده بودم سفارشات آن مرحوم را تأدّبا مى پذيرفتم ولى بعد از آن فهميدم كه آن چه مى گفت همراه با تعقّل و بينش بود.

شب هاى جمعه كه به طور كلّى با ساير شب هاى هفته فرق دارد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:

فليلة الجمعة ليلة غراء و يوم الجمعة يوم ازهر.(1)

شب جمعه شبى است زيبا و سفيد و روز جمعه روزى است نورانى.

آرى، شبى است كه حتى ماهيان دريا و جنبندگان بيابان ها آن را مى شناسند و در مقام دعا و مسئلت برمى آيند كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

فإذا كان ليلة الجمعة رفعت حيتان البحر رؤسها و دوابّ البرارى ثمّ نادت بصوت ذلق ربّنا لا تعذّبنا بذنوب الآدميّين.(2)

مجالى نيست كه توضيح بيشترى نسبت به شب جمعه بياوريم و به همين يكى دو حديث اكتفا مى كنيم ولى درهرحال شبى است كه ارباب معرفت عنايت و توجه خاصّى نسبت به آن دارند و به بسيارى از حقايق شب هاى جمعه رسيده اند.

شب جمعه كه با همۀ شب ها فرق دارد؛ شب جمعۀ كربلا با همۀ شب هاى غيرجمعۀ كربلا فرق دارد، و با همۀ شب هاى جمعۀ ديگر متفاوت است و لذاست كه بايد به آن اهميّت دهيم و اگر شب جمعه اى

ص:263


1- كتاب العروس، چاپ شده در ضمن كتاب جامع الأحاديث/ 153.
2- - كتاب العروس/ 153.

اين سعادت نصيب شد و اين توفيق رفيق گرديد، سهل و آسان از دست ندهيم كه معلوم نيست ديگر بار اين هماى سعادت بر تارك ما بنشيند و به اين فيض بزرگ نائل آييم.

آرى، آنقدر فرق دارد كه هركس اندك توجّهى داشته باشد به تفاوت آن پى مى برد و به هر مقدار كه لايق و قابل باشد حقايقى را درك مى كند و مى فهمد. به راستى شب جمعه كربلا خبرى هست.

هنگام اذان مغرب در حرم محترم باشيم

23 - به همۀ عزيزان توصيه مى كنم كه سعى كنند حتما هنگام اذان مغرب شب جمعه در حرم محترم باشند كه به راستى احساس مى شود در آن لحظات وضع حرم فرق كرده و حالت خاصّ غيرقابل توصيفى بر آن حاكم شده است كه در اوّلين شب جمعه اى كه آن هنگام در حرم مطهّر بودم حالتى پديد آمد و وضعى عارض شد كه قرار دل در سينه سنگينى مى نمود و بقاء روح در كالبد تنگى مى كرد و گاه وبيگاه در بعضى از تشرّفات دگر هم در آن لحظات شب جمعه حالتى مشابه پديد آمده است.

خداوند منّان مكرّر در مكرّر با عافيت و معرفت زيارت شب جمعۀ كربلاى امام حسين عليه السّلام را روزى همۀ ما بگرداند كه اگر كسى به چنين فيضى نايل آمد و با عرفان و شناخت شاهد ليلۀ يوم شاهد شد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

و شاهد و مشهود: الشاهد يوم الجمعة و المشهود يوم عرفة.(1)

ص:264


1- جامع أحاديث الشيعه 167/6.

و مزۀ آن را چشيد و شهد و شيرينى آن در كام دلش نشست، حاضر نيست آن لذت و بهجت و آن شرف و سعادت را با هيچ امرى معاوضه نمايد. دنيا مى خواهى، ثروت مى خواهى، مقام مى خواهى، امكانات مى خواهى، تعيّن مى خواهى، اعتبار مى خواهى يا زيارت شب جمعۀ كربلا؟ پاسخ او اين است:

برو اين دام بر مرغ دگر نه كه عنقا را بلند است آشيانه

و منطق او اين است:

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند

فرزند و عيال و خان و مان را چه كند

ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى

ديوانۀ تو هر دو جهان را چه كند

آرى، عزيزان من شب جمعۀ كربلا ديدنى است. شب جمعۀ كربلا تماشايى است. شب جمعۀ كربلا حضوريافتنى است. شب جمعۀ كربلا وادى طور است. شب جمعۀ كربلا بزم حضور است. شب جمعۀ كربلا آرزوى غلمان و حور است. شب جمعۀ كربلا رشك جنّت و قصور است.

شب جمعۀ كربلا مشعر و شعور است. شب جمعۀ كربلا خبرهاست، حرف هاست و سخن ها، ملاقات هاست و ديدارها، عنايت هاست و شرفيابى ها. شب جمعۀ كربلايى مى گوئيم و مى شنويم و از واقع و حقيقتش بى خبريم كه باخبران سوخته دل خبرى نمى دهند.

ص:265

اى مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز كان سوخته را جان شد و آواز نيامد

اين مدّعيات در طلبش بى خبرانند كان را خبرى شد خبرى باز نيامد(1)

ممكن است تو خوانندۀ معزّز اين جملات را حمل بر مبالغه نمايى و يا پردازش قلم بشمرى ولى بدان كه مطلب بالاتر از اين حرف هاست و حاليا بنگر به برهانش.

خدا و شب جمعۀ كربلا

اشاره

24 - چرا چنين نباشد كه در ملكوت عالم همۀ ارباب ملكوت شب هاى جمعه كربلا مى آيند تا آن جا كه حديث از زيارت خدا در شب هاى جمعۀ كربلا خبر مى دهد آن گونه كه مرحوم ابن قولويه به سند خودش از صفوان جمّال آورده است. گويد: حضرت صادق عليه السّلام وقتى به حيره رسيدند، فرمودند:

مايل هستى قبر حسين عليه السّلام را زيارت كنى؟ گفتم: فداى شما شوم، شما زيارت مى كنيد؟

فرمود: چگونه زيارت نكنم و حال آن كه خداوند در هر شب جمعه او را زيارت مى كند و با فرشتگان و انبياء و اوصياء كه پيامبر اكرم افضل انبياء و ما خاندان افضل اوصياء هستيم بر او هبوط مى نمايد.

صفوان گويد: گفتم: فداى شما شوم، پس او را هر جمعه زيارت مى كنيد براى درك زيارت ربّ؟

ص:266


1- كلّيات سعدى/ 42.

فرمود: آرى اى صفوان، ملازم با اين امر باش كه براى تو زيارت حسين عليه السّلام رقم خورد و اين تفضيلى است و اين تفضيلى است.(1)

توضيح مرحوم مجلسى

مرحوم مجلسى در بيان اين حديث شريف گويد:

زيارت خداى تعالى كنايه از انزال رحمت هاى خاصّه اوست بر امام حسين عليه السّلام و زائرانش و مقصود از جملۀ مكرّر آخر حديث «و ذلك تفضيل» زيارت ربّ است، يعنى زيارت پروردگار كه ريزش رحمت هاى خاصّه او در شب هاى جمعه است فضيلتى است براى امام حسين عليه السّلام.(2)

بيان مرحوم امينى

صاحب الغدير عبد الحسين امينى در پاورقى اين روايت چنين آورده اند:

زيارت ربّ - سبحانه - يا توجيه عنايت خاصّۀ اوست به ريزش فيض پى درپى بر او و يا ابداء و اظهار چيزى از مظاهر جلال عظيمش؛ آن جلالى كه چون جلوه بر طور نموده كوه ريزريز شد و موسى عليه السّلام به رو افتاد و امام (حضرت صادق) عليه السّلام سيّد الشهداء عليه السّلام را زيارت مى كند براى درك اين دو عنايت خاصّه يا مشاهدۀ آن مظاهر لطيفه اى كه

ص:267


1- كامل الزيارات، باب 38، حديث 4.
2- - بحار الأنوار 60/101.

تشريف آنان است و آنان متحمّل چونان مشاهداتى مى شوند زيرا مقام آنان برتر از مقام موسى عليه السّلام است كه متحمّل آن تجلّى نگرديد.(1)

عرض ما در اين حديث

هرچند آن چه از مرحوم مجلسى و مرحوم امينى - اعلى اللّه مقامهما - در توضيح اين حديث نقل كرديم، مطالب قابل استفاده اى بود و براى رفع تنافى ظاهرى حديث با معتقدات اماميّه مثل عدم جسميّت خدا و عدم هبوط وى، كاملا مناسب بود و همه مى دانيم كه اين پيرايه ها و شبهات و اشكالات با اين مكتبى كه تعاليمش بر دو اساس قويم وحى و عقل استوار است سازش ندارد و ساحت قدس اين آئين از اين اتّهامات پاك و مبرّاست ولى براى توضيح بيشتر و روشن شدن بهتر مطلب به طريق آخرى مى پردازيم. مرحوم صفّار حديثى را از امام صادق عليه السّلام آورده است كه فرمود:

همانا كرّوبيان جمعى از دوستان ما هستند از مخلوقان نخستين كه خداوند آنان را در پشت عرش قرار داده كه اگر نور يكى از آنان به همۀ اهل زمين قسمت شود آنان را كفايت نمايد.

سپس فرمود: همانا موسى عليه السّلام وقتى از خداوند مسئلت نمود آنچه مسئلت نمود (بنا به درخواست آن هفتاد نفر منتخب از قومش تقاضاى ديدار حق تعالى نمود) خداوند امر كرد يكى از آن كرّوبيان بر

ص:268


1- پاورقى كامل الزيارات/ 113.

كوه طور تجلّى كند؛ تجلّى همان و ريزريز شدن كوه همان.(1)

مى بينيم اين حديث شريف، تجلّى ربّ را كه در آيۀ 143 سورۀ اعراف آمده فَلَمّٰا تَجَلّٰى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسىٰ صَعِقاً به تجلّى كرّوبيان تفسير نموده. بر اين اساس ممكن است زيارة اللّه را هم كه در حديث كامل الزيارات آمده به زيارت كرّوبيان معنا كنيم و حديثى را كه مرحوم سيّد هبة اللّه موسوى - از علماى سدۀ هفت و اوايل سدۀ هشتم هجرى بوده و از معاصرين مرحوم علاّمۀ حلّى - آورده شاهد اين معنا بدانيم. آن مرحوم در اثر نفيس مجموع الرائق من ازهار الحدائق كه از كتب بسيار نفيس است و نسخۀ خطّى آن را در مخطوطات آستان قدس رضوى ديده ام اين حديث را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورده است كه فرمود:

همانا خداوند اختيار نمود براى من و اهل بيت من هفتاد هزار فرشته از فرشتگان را كه به آنان كرّوبيان مى گويند. آنان گرد قبر من و قبور اهل بيتم طواف مى كنند و با اعمال زائران ما عروج مى نمايند و بر ما و بر زائران ما صلوات مى فرستند.(2)

درهرحال مفاد و مقصود حديث آن باشد كه از بزرگان آورديم و يا آنچه احتمال داديم، بيانگر وضع خاص و موقعيّت استثنايى كربلا در شب هاى جمعه است. وقتى شب هاى جمعه در كربلا تجلّى خاصّ حقّ

ص:269


1- بصائر الدرجات/ 103، جزء 2، نادر من الباب، حديث 2.
2- - مجموع الرائق من ازهار الحدائق / 12.

تعالى باشد ديگر همۀ آنچه گفته و شنيده مى شود قابل قبول و پذيرش است چون كه:

نام احمد نام جمله انبياست

چون كه صد آمد نود هم پيش ماست(1)

وقتى خدا به جلوات خاصّش و عنايات مخصوصش و ظهور و بروز كرّوبيانش در كربلا بود، ديگر حضور نقطۀ ختميّۀ رسالت و ساير حضرات معصومين عليهم السّلام و انبياء و اوصياء و اولياء نياز به دليل و برهان ندارد و حديث و روايت نمى خواهد هرچند در خود همين حديثى كه آورديم حضور آنان هم آمده است.

نظر حق تعالى شب هاى جمعه به امام حسين عليه السّلام

25 - شايد بتوانيم با اين حديثى كه مى آوريم روايت كامل الزيارات را بدون نياز به تأويل و توجيه معنا كنيم و آن حديثى است كه در پنجمين سفر عتبات در كتابخانۀ حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام كه در مدخل «باب القبله» واقع است، نصيب گرديد و از ذخائر روايات ما در اين باب است:

و ممّا يروى انّ اللّه جلّ جلاله ينظر الى الإمام الحسين عليه السّلام فى كلّ ليلة من ليالى الجمعة بعين الكرامة فيبعث الى زيارته كلّ نبىّ او وصىّ نبىّ.(2)

ص:270


1- مثنوى، دفتر اوّل/ 32.
2- - سيرة الأئمة، الهادى و العسكرى و الحجّة عليهم السّلام/ 129.

از رواياتى كه رسيده اين است كه همانا خداوند - جلّ جلاله - در هر شبى از شب هاى جمعه با ديدۀ كرامت به امام حسين عليه السّلام مى نگرد و عنايت و توجّه مخصوص مى نمايد و به دنبال آن هر پيغمبرى يا هر وصىّ پيغمبرى را به زيارت آن وجود مقدّس مى فرستد.

اين حديث شريف از دو جهت مى تواند مورد توجّه و دقت قرار گيرد: يكى تصريح به اين كه آنچه در شب جمعه از ناحيۀ حق تعالى نسبت به امام حسين عليه السّلام انجام مى شود نظر كرامتى است و ديگر اين كه زيارت انبياء و اوصياء به دنبال اين نظر كرامتى و عنايت خاصّ خداوند متعال است كه با فرمان خاصّ حق تعالى صورت مى گيرد.

ازدحام ملكوتى بيش از ملكى

26 - ما شب هاى جمعه در كربلا با ازدحام و جمعيّت روبه رو هستيم. در اولين عصر پنجشنبه اى كه از پنجرۀ هتل اين وضع را مشاهده نمودم غرق شگفت و تعجّب شدم؛ اين جمعيّت از كجا آمدند؟ از زمين جوشيده اند يا از آسمان فرود آمدند؟ و چه بسا اين كميّت با كيفيّت هم همراه باشد؛ زيرا جمعى صاحبان كمال عنايت و توجّه خاصّ به زيارت شب جمعۀ كربلا دارند و حتى المقدور از آنان ترك نمى شود. اين ديد سر است و چشم ظاهربين، درحالى كه اگر چشم باطن باز شد، چه بسا ازدحام جمعيّت ملكوتى شب هاى جمعه را خيلى بيشتر از جمعيّت ملكى ببيند و كيفيّت زائران ملكوتى را غيرقابل نسبت با زائران ملكى با همۀ شخصيتشان مشاهده نمايد. در ديد ملكوتى زائران شب جمعه ملكوتيان

ص:271

هستند، لاهوتيان هستند، كرّوبيان هستند، انبياء و اوصياء و اوليايند، نقطۀ ختميّۀ رسالت است، امير مؤمنان عليه السّلام است، امام مجتبى عليه السّلام است، حضرت فاطمه و خديجه عليهما السّلام هستند كه اين جريانى كه مى آوريم گواه اين حقيقت است مضاف بر اين كه متضمّن عطاها و هداياى شب جمعۀ كربلاست.

امان نامه اى از آتش براى زائران شب جمعه

27 - مرحوم مجلسى از مزار كبير به سند خودش از سليمان بن مهران اعمش روايتى را نقل نموده است. اعمش مورد وثوق و اطمينان بوده و معروف به فضل و جلالت و تشيّع و استقامت. و عامّه هم با اين كه اعتراف به تشيّع او نموده اند او را ستوده اند و بيش از هزار و سيصد حديث از او نقل شده و در 25 ربيع الاوّل سال 148 هجرى از دنيا رفته و زادۀ سال 61 بوده و گفته اند اصلش از دماوند است و 88 سال عمر نموده.(1)

بارى، اعمش گويد:

من در كوفه بودم و همسايه اى داشتم كه با او زياد به گفتگو مى نشستم. به او گفتم: نسبت به زيارت امام حسين عليه السّلام چه مى گويى؟ گفت: بدعت است و هر بدعتى ضلالت و گمراهى، و هر گمراهى و ضلالت در آتش.

اين جملات را كه گفت از نزد او برخاستم درحالى كه از غيظ و غضب مملو بودم و درونم از خشم و ناراحتى پر شده بود. با خود

ص:272


1- مستدركات علم رجال الحديث 150/4.

گفتم: هنگام سحر نزد او برمى گردم و براى او از فضايل امير المؤمنين احاديثى نقل مى كنم كه چشمش گرم شود و بسوزد و ناراحت گردد(1).

هنگام سحر آمدم كوبۀ در را به صدا درآوردم، صدايى از پشت در بلند شد كه او اوّل شب به زيارت رفته است. من با شتاب و سرعت بيرون آمدم و خود را به حاير رساندم، ديدم همسايه پير من سر به سجده گذارده و از ركوع و سجود خسته و ملول نمى شود.

وقتى از عبادتش فارغ شد، به او گفتم: تو ديروز به من گفتى زيارت بدعت است و هر بدعت، ضلالت و گمراهى و هر ضلالت و گمراهى در آتش است و امروز به زيارت آمده اى؟ گفت: اى سليمان، مرا ملامت و سرزنش نكن. من اعتقادى به امامت اين خاندان نداشتم تا اين كه دوشين خوابى ديدم كه سخت ترسيدم و به رعب و بيم افتادم.

گفتم: پيرمرد چه خوابى ديدى؟ گفت: در عالم رؤيا ديدم مردى كه نه قامتى بس بلند داشت و نه قدى كوتاه (قد و قامتش ميانه و معتدل بود) كه نمى توانم حسن و زيبايى و بزرگى او را توصيف نمايم، جمعى هم اطراف او را گرفته بودند و با نهايت اكرام و اعزاز او را مى بردند و پيشاپيش او سوارى بود بر اسبى كه دمى پر مو داشت و بر سر آن سوار تاجى بود و آن تاج چهار پايه داشت و در هر پايه و گوشۀ آن گوهرى بود كه فاصلۀ سه روز راه را روشن مى نمود.

ص:273


1- يعنى اشك غم و آب اندوه و حزن از ديده اش ببارد چون اشك غم گرم است به عكس اشك شادى/اقرب الوارد.

گفتم: اين آقا كيست؟ گفتند: محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب صلّى اللّه عليه و آله.

گفتم: آن آقاى پيش روى او كيست؟ گفتند: وصىّ او، على بن ابى طالب عليه السّلام.

سپس چشم كشيدم ديدم ناقه اى از نور كه بر آن هودجى نورين بود ميان زمين و آسمان طيران مى نمود. گفتم: اين ناقه و شتر از آن كيست؟ گفتند: متعلق به جناب خديجه بنت خويلد و حضرت فاطمه دختر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است.

و جوانى را مشاهده نمودم گفتم: اين جوان كيست؟ گفتند: حسن بن على عليه السّلام. گفتم: ارادۀ كجا دارند و به كجا مى روند؟ گفتند: همگى به زيارت آن آقاى (مقتول ظلما) كشته شده به ظلم، شهيد كربلا حسين بن على عليه السّلام مى روند. - آخر، شب جمعه است و شب جمعه زيارتى مخصوص قبر امام حسين عليه السّلام چگونه مى شود جدّ و جدّه، پدر و مادر و برادر به زيارت نروند -

من كه اين وضع را ديدم به طرف هودج رفتم ناگهان ديدم رقعه هايى از آسمان مى ريزد به اين عنوان امانا من اللّه جلّ ذكره لزوّار الحسين بن علىّ ليلة الجمعة امانى است از خداى كه يادش بس بزرگ است براى زائران امام حسين عليه السّلام در شب جمعه. سپس هاتفى صدا در داد:

الا انّا و شيعتنا فى الدّرجة العليا من الجنّة.

آگاه باشيد، همانا ما و شيعيان ما در بالاترين درجۀ بهشت جا داريم.

اى سليمان، به خدا سوگند من از اين مكان مقدّس كه چنين حقايقى در آن يافت مى شود جدا نمى شوم تا روح از پيكرم جدا گردد تا آخر

ص:274

عمر در كربلا مى مانم و مجاورت قبر سيّد الشهداء عليه السّلام را انتخاب مى كنم.(1)

اين جريان مفيد چند جهت است: مضاف بر اين كه حضور فرزانگان عالم هستى را شب هاى جمعه در كربلا اثبات مى كند، بيانگر هديه و ارمغان و عطا و بخششى است كه شب هاى جمعه در ملكوت عالم به همۀ زائران امام حسين عليه السّلام موهبت مى گردد و آن امان نامه اى از آتش است و بى جهت نيست كه از قديم الايّام سيرۀ سلف صالح ما و بزرگان اهتمام به زيارت شب جمعۀ كربلا بوده است و معلوم مى شود همين اشعار معروف قديمى هم اصل و ريشه اى داشته كه روضه خوان هاى قديم و ذاكران پيوسته مى خواندند.

شب هاى جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه

آيد به دشت كربلا گردد به دور كشته ها

گويد حسين من چه شد؟ نور دو عين من چه شد؟

حضور امام عصر عليه السّلام شب هاى جمعه در كربلا

28 - از ديگر امورى كه در زيارت شب هاى جمعه حائز اهميّت است حضور باهر النور آخرين ظهور آيۀ نور و كتاب مسطور، حضرت ابا صالح المهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف در كربلاى معلّى و صحن و سرا و حرم محترم و حائر شريف حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام است كه در اين

ص:275


1- بحار الأنوار 58/101 * مستدرك الوسائل 212/2.

زمينه گواه و شاهد بسيار و تشرّف و ديدار فراوان كه نمونه اى مى آوريم.

جريان جالب و آموزندۀ ياقوت سمّان

مرحوم محدّث نورى اين جريان را در دو اثر نفيس جنّة المأوى و نجم الثاقب از عالم جامع و متّقى زاهد مرحوم شيخ على رشتى كه از تلاميذ مرحوم شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى - اعلى اللّه مقامهما - است نقل نموده گويد:

وقتى از زيارت أبى عبد اللّه عليه السّلام برمى گشتيم و از راه آب فرات به سمت نجف اشرف مى رفتيم، در كشتى كوچكى كه بين كربلا و طويرج بود نشسته بودم و اهل آن كشتى همه از اهل حلّه بودند و از طوريج راه حلّه و نجف جدا مى شد. پس آن جماعت را ديدم كه مشغول لهو و لعب و مزاح شدند جز يك نفر كه با ايشان بود و در عمل ايشان داخل نبود. آثار سكينه و وقار از او ظاهر، نه خنده مى كرد و نه مزاح و آن جماعت بر مذهب او قدح مى كردند و عيب مى گرفتند با اين حال در مأكل و مشرب شريك بودند. بسيار متعجّب شدم و مجال سؤال نبود تا رسيديم به جائى كه به جهت كمى آب ما را از كشتى بيرون كردند و در كنار نهر راه مى رفتيم. پس اتّفاق افتاد كه با آن شخص مجتمع شديم پس از او پرسيدم سبب مجانبت و دورى او را از طريقۀ رفقاى خود و قدح و بدگوئى آن ها را در مذهب او. گفت: ايشان خويشان من اند از اهل سنّت و پدرم از ايشان بود و مادرم از اهل ايمان و من نيز چون ايشان بودم و به بركت حضرت

ص:276

صاحب الزمان عليه السّلام شيعه شدم پس از كيفيت آن سؤال كردم.

گفت: اسم من ياقوت و شغل ام فروختن روغن در كنار پل حلّه بود.

در سالى به جهت خريدن روغن بيرون رفتم از حلّه به اطراف و نواحى در نزد باديه نشينان از اعراب. چند منزلى دور شدم تا آن چه خواستم خريدم و با جماعتى از اهل حلّه برگشتم و در بعضى از منازل چون فرود آمديم خوابيدم، چون بيدار شدم كسى را نديدم همه رفته بودند و راهمان در صحراى بى آب و علفى بود كه درندگان بسيار داشت و در نزديكى آن معموره و (جاى آبادى) نبود مگر بعد از فراسخ بسيار.

پس برخاستم و بار كردم و در عقب آن ها رفتم، پس راه را گم كردم و متحيّر ماندم و از سباع (و درندگان) و عطش روز خائف بودم پس استغاثه كردم به خلفاء و مشايخ، و ايشان را شفيع كردم و در نزد خداوند تضرّع نمودم، فرجى ظاهر نشد.

پس در نفس (و درون) خود گفتم كه من از مادرم شنيدم كه او مى گفت: ما را امام زنده اى است كه كنيه اش ابو صالح است، گمشدگان را به راه مى آورد و درماندگان را به فرياد مى رسد و ضعيفان را اعانت مى كند. پس با خداوند معاهده كردم كه من به او استغاثه مى كنم اگر مرا نجات داد به دين مادرم درمى آيم. پس او را ندا كردم و استغاثه نمودم پس ناگاه كسى را ديدم كه با من راه مى رود و بر سرش عمامۀ سبزى است كه رنگش مانند اين بود و اشاره كرد به گياهان سبز كه در كنار نهر روئيده بود. آنگاه راه را به من نشان داد و امر فرمود كه به دين مادرم درآيم و كلماتى فرمود كه من - مؤلف كتاب - فراموش

ص:277

كردم و فرمود: به زودى مى رسى به قريه اى كه اهل آن جا همه شيعه اند. گفتم: يا سيّدى، يا سيّدى، با من نمى آييد تا اين قريه؟ فرمودند: نه، زيرا كه هزار نفر در اطراف بلاد به من استغاثه كرده اند بايد ايشان را نجات دهم.

اين حاصل كلام آن جناب بود كه در خاطرم ماند، پس از نظرم غايب شد. پس اندكى نرفتم كه به آن قريه رسيدم و مسافت تا آن جا بسيار دور بود و آن جماعت روز بعد به آن جا رسيدند.

پس چون به حلّه رسيدم نزد سيّد فقهاى كاملين، سيّد مهدى قزوينى قدّس سرّه، ساكن حلّه، رفتم و قصّه را نقل كردم و معالم دين را از او آموختم و از او سؤال كردم عملى كه وسيله شود براى من كه بار ديگر آن جناب را ملاقات كنم، پس فرمود: چهل شب جمعه زيارت كن ابى عبد اللّه عليه السّلام را.

پس مشغول شدم و از حلّه براى زيارت شب جمعه به آن جا مى رفتم تا آن كه يكى باقى ماند. روز پنجشنبه بود كه از حلّه رفتم به كربلا، چون به دروازۀ شهر رسيدم، ديدم اعوان ديوان (كارگزاران حكومتى) در نهايت سختى از واردين مطالبۀ تذكره مى كنند و من نه تذكره داشتم و نه قيمت آن، پس متحيّر ماندم و خلق مزاحم يكديگر بودند در دم دروازه. پس دفعه اى خواستم كه خود را مختفى كرده از ايشان بگذرم، ميسّر نشد. در اين حال صاحب خود حضرت صاحب الامر عليه السّلام را ديدم كه در هيئت طلاّب عجم عمامۀ سفيدى بر سر دارد و داخل بلد است چون آن جناب را ديدم استغاثه كردم پس بيرون آمد دست مرا گرفت و داخل دروازه كرد و كسى مرا نديد چون داخل شدم

ص:278

ديگر آن جانب را نديدم و متحيّر باقى ماندم.(1)

توجّه به آن وجود مقدّس شب هاى جمعه در حرم سيّد الشهداء عليه السّلام

29 - از آنچه اين شرفيابى دربر دارد مى گذريم و توضيح آن را براى مجال ديگرى مى گذاريم و عزيزان را تنها به دو جهت كه در قسمت پايانى جريان آمده توجّه مى دهيم: يكى رهنمونى مرحوم سيّد مهدى قزوينى است ياقوت سمّان را براى شرفيابى مجدّد به زيارت چهل شب جمعۀ كربلا و ديگر تشرّف مجدّد ياقوت به محضر باهر النور آن وجود مقدّس در شب جمعه.

لذا بسيار به جاست كه مضاعف بر همۀ ادب و آدابى كه در زيارت امام حسين عليه السّلام لحاظ مى كنيم و قسمتى از آن ها را در مباحث گذشته آورده ايم، به خصوص در شب جمعه توجه به حضور آن مظهر «يَهْدِي اللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشٰاءُ» در آن حرم محترم داشته باشيم و ادب خاصّ حضورش را رعايت كنيم و به نيابت آن وجود مقدّس زيارت داشته باشيم و به عنوان عرض ادب به محضر شريفش زيارت آل ياسين يا ديگر زيارتى بخوانيم و احساس كنيم كه امشب جمعه در شهر و بلدى، در صحن و سرايى، در حرم و حايرى و در محيط و محدوده اى هستيم كه آن آقاى هستى در آن جا شرف حضور دارد و چنين سعادت مضاعفى نصيب شده است كه قرين زيارت مرقد مطهّر سيد الشهداء عليه السّلام از حضور در مجمعى بهره مند

ص:279


1- نجم ثاقب/ 404، حكايت 81، باب 7 * جنّة المأوى، حكايت 47.

مى شويم كه آن شمع وجود حضور دارد آن سان كه در موسم حج در طىّ اقامت در مشاعر عرفات و مشعر و منى چنين حالتى بايد داشته باشيم كه خوب است عزيزان به آنچه در اين زمينه در كتاب اين جا مشاعر است آورده ايم، مراجعه نمايند(1) و لحظاتى را در اين دو فرصت حسّاس «شب هاى جمعۀ كربلا» و «اقامت در مشاعر» به نجوا و رازگويى با آن رازدار حق اختصاص دهيم و زمزمه كنيم:

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى

چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى

چه شود كه از ترحم دمى اى سحاب رحمت

من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلويى(2)

و آن وجود مقدس را كه در محضرش هستيم - هرچند ممكن است نبينيم و يا نشناسيم - مورد خطاب قرار دهيم و عرض كنيم:

يا بن الامام العسكرىّ فتى

الهادى النّقىّ علىّ الطّاهر الشّيم

يابن الجواد و يا نجل الرّضا و يا

سليل كاظم غيظ منبع الكرم

ص:280


1- اين جا مشاعر است/ 83-93-232-235.
2- - روضۀ رضوان، ديوان فصيح الزمان رضوانى شيرازى/ 53.

خليفة الصّادق المولى الّذى ظهرت

علومه فاثارت غيهب الظّلم

خليفة الباقر المولى خليفة زين الع

ابدين على طيّب الخيم

نجل الحسين شهيد الطّف سيّدنا

و حبّذا مفخر يعلو على الامم

نجل الحسين سليل الطّهر فاطمة

و ابن الوصىّ علىّ كاسر الصّنم

يابن النّبىّ و يابن الطّهر حيدرة

يابن البتول و يابن الحلّ و الحرم

متى نراك فلا ظلم و لا ظلم

و الدّين فى رغد و الكفر فى رغم

اقبل فسبل الهدى و الدّين قد طمست

و مسّها نصب و الحقّ فى عدم(1)

زمزمه كنيم، نجوا كنيم، حرف بزنيم، درد دل كنيم با هر زبانى كه مى توانيم. او ما را مى بيند و سخن ما را مى شنود. او را به عنوان فرزند امام عسكرى عليه السّلام و زادۀ ساير حضرات معصومين عليهم السّلام بخوانيم و عرض كنيم: اى پسر شهيد كربلا، آقاى ما و مايۀ فخر و مباهات همه امّت ها، اى زادۀ حسين عليه السّلام و فرزند فاطمه و على عليهما السّلام، اى بت شكن، اى پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله

ص:281


1- مشارق انوار اليقين/ 244.

و فرزند پاك حيدر عليه السّلام و زادۀ بتول و اى پسر حلّ و حرم، كى مى شود كه تو را ببينيم درحالى كه نه ظلمى باشد و نه ظلمتى و دين در آسايش و كفر در خوارى. اى زادۀ پاكان بيا كه راه هاى هدايت و دين از ميان رفت و سختى و دشوارى بيداد مى كند و حق نابود گرديد.

آشنائى با آشنايى

30 - از توفيقاتى كه در طىّ تشرّفات نصيب شد، آشنايى با كسى بود در شب جمعه اى و از آن پس در هر سفرى شب هاى جمعه او را مى ديديم و ساعتى به گفتگو مى نشستيم.

كسى بود كه بيش از بيست سال است روزهاى پنج شنبه روزه مى گيرد و براى زيارت شب جمعه از محموديّۀ بغداد - كه محلّ زندگى اوست - به كربلا مى آيد و آن چنان شور و شوق دارد كه مايۀ شگفت و تعجّب است و جدا شدن از كربلا و زيارت شب جمعه براى او گويا غيرممكن مى نمايد.

مى گفت: مگر مرگ ميان من و زيارت شب جمعه فاصله بيندازد. تا هستم مى آيم و وقتى كه رفتم امام حسين عليه السّلام مى آيد. دست به زمين صحن مبارك مى زد و مى گفت: هذه أرض الجنّة، اين زمين بهشت است. آن چنان اين گفتار را با اعتقاد و حقيقت مى گفت كه انسان را سخت تحت تأثير قرار مى داد.

شب هاى جمعه تحت هر شرايطى و با هر مشكلى مشرّف مى شد، حتى در شرايطى كه براى نوع زائران ميسّر نمى شد. درهرحال آشنايى با او كه گويا بويى از بوستان معرفت و محبّت به مشام جانش رسيده بود در شب هاى جمعه مشام جان را معطر مى نمود.

ص:282

تشرّف در عالم رؤيا و تفسير سورۀ دخان

31 - شب جمعه اى جريانى را نقل كرد، گفت: در طول اين مدت فقط يك نوبت اتفاق افتاد كه روز پنجشنبه كارى پيش آمد و آمدن به كربلا و درك زيارت شب جمعه ميسّر نشد. به حرم مطهّر موسى بن جعفر عليهما السّلام مشرّف شدم و به خانه رفتم. نماز مغرب و عشاء را خواندم، همسرم گفت:

فطور بياورم؟ گفتم: رغبتى به خوردن ندارم. مختصر فطورى خوردم، اذكار و ادعيه اى كه داشتم خواندم و با ناراحتى بسيار به بستر رفتم و پيوسته در اين فكر بودم كه چه كرده ام و چه معصيتى از من سرزده كه توفيق زيارت اين شب جمعۀ كربلا از من گرفته شد؟

با اين افكار خوابيدم، حدود يك ساعت به طلوع فجر در عالم رؤيا ديدم از «باب رأس الشريف» وارد صحن مطهّر شدم. صحن پر از جمعيّت از نژادها و زبان هاى مختلف، همه مشغول عزادارى هستند، جلو آمدم، ديدم در حرم مطهّر و در ضريح مقدّس باز است. جلو آمدم ولى خيلى ناراحت بودم از اينكه امشب توفيق تشرف نيافته ام و در مقام عذرخواهى برآمدم از گناهان و تقصيرات.

در اين ميان ناگهان ديدم از طرف «باب رأس الشريف» شخصى با هيبت و وقار خاص وارد شد. مصحفى روى سينه مباركش بود باز و مفتوح، و آن صفحه اى كه گشوده بود سورۀ مباركۀ «حم دخان» بود. به من فرمود: زر الحسين عليه السّلام. گفتم: من معرفت ندارم. دو مرتبه با صداى بلندترى فرمود: زر الحسين عليه السّلام، باز به خاطر عدم معرفت و نداشتن قابليت استنكاف كردم و همان جمله را عرض نمودم. نوبت سوم به صورت

ص:283

جدّى تر و با صداى بلندترى فرمود: زر الحسين عليه السّلام، عرض كردم: شما مولاى من هستيد. فرمود: آرى، أنا رسول الحسين اليك، من رسول و فرستادۀ حسين هستم نزد تو. در اين هنگام آغوش مبارك را گشود و مرا در آن سينۀ مبارك و صدر شريفى كه قرآن در آن بود و سورۀ «دخان» جلوه مى نمود جا داد و من پيوسته به افتخار بوسيدن نايل بودم و حضرت تفسير سورۀ دخان را براى من فرمود، ولى هيچ به يادم نمانده است.

اين جريان هم مى تواند هم گواهى براى حضور آن جان جانان شب هاى جمعه در كربلا باشد و هم لطف و عنايتشان به زائران راستين جدّشان حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام.

امام حسين عليه السّلام را بيش از خود دوست دارم

32 - شب جمعه اى كه در صحن شريف گفتگو مى كرديم، مى گفت: به خدا قسم، من امام حسين عليه السّلام را حتى بيش از خودم دوست دارم و من مجنون و ديوانه امام حسينم و نمى توانم از حضرتش جدا شوم.

صحبت تشرّف به مشهد مقدّس و زيارت حضرت رضا عليه السّلام شد، مى گفت: نمى توانم، مگر خود سيد الشهداء عليه السّلام كمك كند و رخصت دهد.

وگرنه تصور دور شدن از كربلا و نيامدن شب جمعه به كربلا برايم بسيار سخت و دشوار است و خدا را شكر مى كرد كه نوع رفقايش را در حرم امام حسين عليه السّلام پيدا كرده. مى گفت: سرطان حنجره داشتم از تربت امام حسين عليه السّلام شفا گرفتم.

مى گفت: شبى همۀ ظالمان و غاصبان حقوق خاندان رسالت عليهم السّلام را به همان صورت خبيث برزخى شان در عالم رؤيا ديدم؛ خالد بن وليد را به

ص:284

عنوان سيف الشيطان المغلول و كريه تر و زشت تر از همه، ظالم به حضرت صديقه عليها السّلام بود.

ساير خاطراتى كه از او دارم به خصوص نخستين ملاقات با او در شب جمعۀ آخر ماه مبارك در حرم مطهّر امام حسين عليه السّلام و خواندن دعاى فرج با صداى بلند و مأموريتش براى اين كار از حدود بيست سال قبل را به تفصيل در حديث ديدارها آورده ايم(1) كه خوب است عزيزان از مراجعه به آن غفلت ننمايند كه حقايق بسيارى در ارتباط با كربلا و زيارت امام حسين عليه السّلام در آن آمده است.

اشعار اطراف ضريح مبارك

33 - ماه مبارك سال 1426 كه توفيق تشرّف در همۀ ماه رمضان نصيب شده بود، در بعض شرفيابى ها اشعار اطراف ضريح مبارك جلب توجه مى كرد كه ابياتى از آن را مى آوريم:

يا امام الحقّ مولانا الحسين صفوة اللّه و صفو المصطفين

يا حسين بن علىّ المرتضى انت و اللّه له قرّة عين

جدّك المختار طه رحمة اللّه منها أنت يا مولاى عين

و ابوك المرتضى مولى الّذى هو للّه يد حقّا و عين

أنت ذخرى انت كهفى يا حسين فى حياتى و اذا ما حان حين

خوب است اين بيت را به خاطر بسپاريم و در هنگام تشرّف زمزمه

ص:285


1- حديث ديدارها، ديدار در كربلا/ 50-54.

كنيم كه عرض مى كنيم: تو ذخيرۀ من و تو پناه من هستى اى حسين، در دنيا و در هنگام مرگ، تا به اين بيت مى رسد:

يا له من باذل مهجته فى سبيل اللّه فى اصعب اين

هل ترى مثل حسين كان فى كربلا اثبت جأشا من رعين

قتلته امّة السّوء الّتى أخذت احقاد بدر و حنين

أنّه احرى بان نفديه بنفوس لا نضار و لجين

آرى، حسين عليه السّلام سزاوار است كه به جاى طلا و نقره، جان را فداى او سازيم، تا مى رسد به اين شعر:

بابى انت و امّى يا حسين و باهلى و بولدى و بعين

پدر و مادر و اهل و عيال و فرزندانم و ديده و چشمم فداى تو باد اى حسين.

خوب است همين جا اين اشاره را داشته باشيم كه در ابتداى اين نوشتار در نظر بود فصلى مستقل در ادب تازى و فارسى نسبت به كربلا و زيارت سيد الشهداء عليه السّلام بياوريم ولى به جهاتى ميسّر نشد. ولى جابه جاى هر سه جلد اشعار مناسب فارسى را آورده ايم، ولى از اشعار عربى كم بهره برده ايم. از اين جهت كه اين مجموعه از اين بعد هم كسرى و كاستى نداشته باشد، لذا در اين جا كه مناسبتى پيش آمده مختصرى مى آوريم. از جمله اشعار شيخ محمد على يعقوبى است كه گويا بر ضريح سابق ثبت بوده:

ص:286

زر بالطّفوف ضريح قدس و اعتكف

بحماه حيث ترى الملائك عكّفا

طف واسع فيه مقبّلا اركانه

ما الرّكن ما البيت الحرام و ما الصّفا

فيه حشى الزّهراء قرّة عينها

و فؤاد حيدرة و روح المصطفى

تاللّه لم يكن الضراح و ان علا

باجلّ من هذا الضّريح و اشرفا

ثمّ انعطف نحو ابنه متذكّرا

قول الحسين له على الدّنيا العفا(1)

و در داخل ضريح مطهّر اين اشعار مرحوم سيد حيدر حلّى مكتوب است.

يا تربة الطفّ المقدّسة الّتى هالوا على ابن محمّد بوغائها

حيث ثراك فلا طفته سحابة من كوثر الفردوس تحمل مائها

واريت روح الانبياء و انّما واريت من عين الرّشاد ضيائها(2)

و از اشعار مرحوم سيد رضى است:

كربلا لا زلت كربا و بلا ما لقى عندك آل المصطفى

كم على تربك لمّا صرعوا من دم سال و من دمع جرى

ص:287


1- تراث كربلا/ 48.
2- - تراث كربلا/ 46.

و ضيوف لفلاة قفرة نزلوا فيها على غير قرى

لم يذوقوا الماء حتّى اجتمعوا بحدى السّيف على ورد الردى

يا رسول اللّه لو عاينتهم و هم ما بين قتل و سبا

جزروا جزر الاضاحى نسله ثمّ ساقوا اهله سوق الاما

قتلوه بعد علم منهم انّه خامس اصحاب الكسا

ميّت تبكى له فاطمة و ابوها و علىّ ذو العلا(1)

و سرودۀ سلمان هادى طعمه است در وصف كربلاى معلّى:

يا كربلاء و انت فخر قداسة يستوجب التّعظيم و التّبجيلا

يا موطن الأحرار منه تألّفت سور الجهاد و فصّلت تفصيلا(2)

و در قصيدۀ تائيۀ «مدارس آيات» دعبل خزاعى مى خوانيم:

ا فاطم لو خلت الحسين مجدّلا و قد مات عطشانا بشطّ فرات

اذا للطمت الخدّ فاطم عنده و أجريت دمع العين فى الوجنات

افاطم قومى يا ابنة الخير فاندبى نجوم سماوات بأرض فلاة

قبور ببطن النّهر من جنب كربلا معرّسهم منها بشطّ فرات

توفّوا عطاشا بالفرات فليتنى توفّيت فيهم قبل يوم وفاتى

الى اللّه اشكو لوعة عند ذكرهم سقتنى بكأس الثّكل و الفظعات

اخاف بان أزدارهم فتشوقنى مصارعهم بالجزع فالنّخلات

ص:288


1- بحار الأنوار 250/45.
2- - موسوعة العتبات المقدسة 220/8.

ترسم از آن كه اگر زيارت ايشان را زياده گردانم، ديدن محل شهادت و قبرهاى ايشان - كه در ميان وادى و نخلستان واقع است - حزن و اندوه مرا به جوش آورد.(1)

و عبد اللّه علايلى در بلندچكامه اى به اين ابيات مى رسد و در مقام معرّفى بلند جايگاه كربلا در ابعاد مختلف برمى آيد:

فيا كربلا كهف الإباء مجسّما و يا كربلا كهف البطولة و العلا

و يا كربلا قد حزت نفسا نبيلة و صيرت بعد اليوم رمزا إلى السّما

و يا كربلا قد صرت قبلة كلّ ذى نفس تصاغر دون مبدئها الدّنا

و يا كربلا قد حزت مجدا موثّلا و حزت فخارا ينقضى دونه الهدى

فخار لعمرى سطّرته ضحيّة فكان لمعنى المجد أعظم مبتلى

فللمسلم الأسمى شعار مقدّس هما قبلتان للصّلاة و للإبا(2)

شريف عبّاس بن علىّ عاملى مكّى در نزهة الجليس كه سفرنامۀ اوست و در ماه شوّال سال 1148 از تأليف آن فارغ شده(3) نسبت به كربلا و زيارت سيد الشهداء عليه السّلام چنين سروده است:

للّه ايّام مضت بكربلا محروسة من كلّ كرب و بلا

بمشهد الطّهر الحسين ذى العلا و نسل خير الخلق من كلّ الملا

ص:289


1- شرح تائيۀ دعبل خزاعى/ 58.
2- - الامام الحسين سموّ المعنى فى سموّ الذات/ 108.
3- - الذريعة 115/24.

فحفّنى بجوده تفضّلا و نلت ما كنت له مؤمّلا

من زاره بالصّدق فيه و الولا يعود مجبورا بلا شكّ و لا(1)

انّ الّذى قد حلّ فى عرصة كربلا بحر و منه اولوا المكارم تغرف(2)

و مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء چنين سروده است:

اين الّذين ببشرهم و بنشرهم يحيا الرّجاء و تارّج الأرجاء

ضربوا بعرصة كربلا خيامهم فأطلّ كرب فوقها و بلاء

للّه اىّ رزيّة فى كربلا عظمت فهانت دونها الأرزاء(3)

و به اين اشعار مصيبت گونه بسنده كنيم و شعرى ديگر نياوريم:

كم سيّد لى بكربلا فديته السّيّد الغريب

كم سيّد لى بكربلا للموت فى صدره و جيب

كم سيّد لى بكربلا عسكره بالعرا نهيب

كم سيّد لى بكربلا ليس لما يشتهى طبيب

كم سيّد لى بكربلا خاتمه و الرّداء سليب

كم سيّد لى بكربلا خضّب من نحره المشيب

كم سيّد لى بكربلا ملثمه و الرّدا خضيب

كم سيّد لى بكربلا يسمع صوته و لا يجيب

ص:290


1- موسوعة العتبات المقدسة 141/8.
2- - همان 215/8.
3- - همان 237/8.

كم سيّد لى بكربلا ينقر فى ثغره القضيب(1)

فرشتگان زاير

34 - شبى از شب هاى آخر ماه مبارك ميان صحن شريف نشسته بودم و تماشاى گنبد گردون سا مى نمودم و در اين فكر بودم كه حديث مى گويد:

ما بين قبر الحسين عليه السّلام و السّماء السّابعة مختلف الملائكة.

فاصله ميان قبر امام حسين عليه السّلام تا آسمان هفتم، پيوسته جاى آمد و رفت فرشتگان است.

اگر اين چنين است كه مسلّم اين چنين است، پس چرا ما لااقل يكى از آن فرشتگان را نمى بينيم؟ يك ماه كمتر و بيشتر اين جا بوديم و چه مى شد اگر توفيق ديدار يكى از آنان نصيب مى شد ولى به خود آمدم كه ديدن ملكوتيان چشم ملكوتى مى خواهد و با چشم ملكى ملكوتيان را نمى توان ديد. مضاف بر اين كه اين چشم ملكى هم آنقدر آلوده شده كه چه بسا لياقت ديدار ملكيان ملكوت صفت را هم نداشته باشد. آن سان كه در سايۀ پاكى چشم ملكى چه بسا ديدار ملكوتيان ميسّر شود، آن گونه كه براى بعضى اتفاق افتاده است؛ با چشم ديده اند آنچه ديگران نديده اند، با گوش شنيده اند آنچه ديگران توان شنيدنش را نداشته اند ولى چه مى شود كرد دل بهانه مى گيرد درحالى كه بهايى نپرداخته است.

ص:291


1- بحار الأنوار 254/45.

كربلا و شب هاى قدر

35 - در شب هاى قدر كه توفيق تشرّف حاصل بود، مى ديدم كه مهتابى هاى صحن مبارك و گلدسته ها را كه آبى رنگ بود يكايك برداشته با مهتابى قرمز رنگ عوض مى كردند و حال و هواى خاصّى داشت. چرا چنين نباشد كه شب هاى قدر، زيارتى مخصوص است و اين معنا از ذهن مى گذشت كه چه بسا نزول فرشتگان و روح القدس در شب قدر براى عرضۀ مقدّرات به محضر باهر النور امام عصر عليه السّلام در اين حرم محترم صورت گيرد؛ چون هم آنان كه فرود مى آيند و هم آن شخصيّتى كه بر او وارد مى شوند، همه مايلند زيارت شب قدر امام حسين عليه السّلام را درك نمايند. چه بهتر كه در آن حرم محترم و حاير شريف اين مأموريّت انجام پذيرد كه اگر چنين باشد بايد براى زيارت شب هاى قدر كربلا حساب خاصّى باز نمود و قدرش را بيشتر گرامى داشت كه شايد حديثى كه جناب عبد العظيم حسنى از حضرت جواد عليه السّلام نقل نموده، اشارتى به آنچه آورديم داشته باشد كه فرمود:

من زار الحسين عليه السّلام فى ليلة ثلاث و عشرين من شهر رمضان و هى اللّيلة الّتى يرجى أن تكون ليلة القدر و فيها يفرق كلّ أمر حكيم صافحه روح أربعة و عشرين ألف ملك و نبىّ كلّهم يستأذن اللّه فى زيارة الحسين عليه السّلام فى تلك اللّيلة.(1)

هركس امام حسين عليه السّلام را در شب بيست و سوم ماه مبارك زيارت كند و آن همان شبى است كه اميد مى رود شب قدر باشد و در آن

ص:292


1- إقبال الأعمال 383/1.

شب همۀ امور محكمه تقدير مى شود، روح بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر با او مصافحه مى نمايند كه همۀ آنان در مقام اجازه و استيذان براى زيارت امام حسين عليه السّلام در اين شب برآمده اند.

لحظاتى تنها در صحن سقّا

36 - در يكى از شب هاى ماه مبارك - گويا شب هجدهم بود - وقتى به صحن امام حسين عليه السّلام رسيدم، در بسته بود. با خود گفتم مسلّم در صحن آقا قمر بنى هاشم هم بسته است. باز گفتم: حالا كه آمده ام مى روم اگر هم بسته بود از پشت در عرض ادبى مى نمايم. وقتى رسيدم به مأمور دم در گفتم:

اسلّم و ارجع، سلامى عرض مى كنم و برمى گردم. خيلى با محبت و احترام در را باز كردند و گفتند: تفضّل سيّدنا، بفرمائيد آقاى ما.

وارد صحن سقّا شدم، ماه در آسمان بالاى سر بود ولى گويا شرمنده بود كه چگونه بر صحن و سراى ماه منير آل هاشم بتابد. در صحن هيچ كس نبود. جلو آمدم تا برابر ايوان مبارك ايستادم. مقابل در بستۀ حرم محترم.

حال خوشى بود كه اعتاب مقدّسه و مشاهد مشرّفه هر وضع و حالش حال و وضع مخصوص به خود را دارد و هركدام دل ربايى خاصّ خودش را نشان مى دهد. ازدحام و شلوغى، جمعيت زياد، جمعيت كم، نبودن كسى؛ همچنين زمان ها و ساعت هاى مختلف هركدام جلوۀ خاصّ خود را دارد.

درهرحال اولين مرتبه بود و شايد هم اولين و آخرين دفعه كه صحن و سراى علمدار كربلا را غرق در درياى سكوت و خموشى و خالى از زاير مى ديدم. هيچ كس به چشم نمى خورد. نمى توانم در مقام توصيف آن حال برآيم. هرچه بود بسيار شيرين بود. به فال نيك گرفتم كه آقا عباس بن

ص:293

على عليهما السّلام اميد هيچ كس را نااميد نمى كند. عرض سلام و ادبى نمودم و برگشتم.

هنوز كه پس از گذشت چند سال در مقام نگارش خاطرۀ آن شب نگارين هستم تصوير آن شب، حال و هوايى به روح و قلبم بخشيده است و با ديدۀ دل آن لحظات را مى نگرم و همراه آب ديده اميد به تكرار آن عنايات دارم.

ابو زينب، محسوب عليك

37 - در مدت اقامت در كربلاى معلّى با جمعى ديگر از اخيار در حرم مطهّر افتخار آشنايى فراهم آمد كه گاه وبيگاه حديثى مى خوانديم و گفتگويى داشتيم و بسيار بااهميّت و احترام پذيرا مى شدند. شبى يكى از آنان ديگرى را به عنوان ابو زينب خطاب كرد. حالم تغيير پيدا كرد و به ياد اين جريان افتادم كه ابن ابى الحديد آورده گويد:

همانا وقتى كسى مى خواست از او - على عليه السّلام - حديثى نقل كند كه ارتباطى هم با فضائل او نداشت، بلكه متعلق به شرايع دين بود، جرأت نمى كرد نام حضرت را ببرد و مى گفت: عن ابى زينب، پدر زينب چنين گفته است.(1)

اين مطلب را گفتم، آن ها هم حالشان عوض شد و مقدارى راجع به مظلوميّت امير المؤمنين عليه السّلام صحبت شد.

ص:294


1- شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد 361/1.

اواخر ماه مبارك بود، به يكى از آنان گفتم: ماه مبارك هم تمام شد و چيزى نفهميدم و چيزى عايد نشد. با تأثّر و حسرتى اين جمله را گفتم. او هم در جواب جمله اى گفت كه به منزلۀ آب سردى بود كه بر آتش دل ريخت و مايۀ اسكان قلبم شد. گفت: محسوب عليك، همۀ اين ها به حسابت گذاشته مى شود.

هيچ چيزى از بين نمى رود، اين جا ندهند آن جا مى دهند. خدا مى داند اين جملۀ «محسوب عليك» در آن شرايط با دل من چه كرد و اين معنا جلوه كرد كه اينان سزاوار زيارت هستند، اين خاندان شايسته اند كه انسان به زيارتشان بيايد، عنايت بكنند يا نكنند و زمزمۀ اين اشعار مناسب مى نمود:

اليكم و الاّ لا تشدّ الرّكائب و عنكم و إلاّ لا تصحّ المواهب

و فيكم و الاّ فالحديث مزخرف و عنكم و الاّ فالمحدّث كاذب(1)

فقط به سوى شما - براى ديدار شما و زيارت قبور شما - بايد بار سفر بست و فقط از شما بايد هبه و عطيّه گرفت. و فقط در مورد شما بايد سخن گفت و فقط از شما بايد حديث آورد، وگرنه بستن بار سفر و پذيرفتن هدايا و سخن گفتن و حديث آوردن از غير شما ناپسند است.

معامله با خدا صرف دارد

38 - شب جمعۀ آخر ماه مبارك بود، توجّه به اين كه شب جمعۀ

ص:295


1- خصائص فاطميه/ 23.

آخر ماه مبارك است وضعى فراهم آورده بود، پيوسته گنبد را تماشا مى كردم، به زائران نگاه مى كردم، سيل جمعيت را مى ديدم. با خود مى گفتم: از خودگذشتگى براى خدا اين قدر بازتاب دنيايى دارد، هزار و سيصد و شصت و چند سال از عاشوراى سال 61 هجرت مى گذرد. چقدر به زيارت اين آقا آمده اند؟ چقدر عرض سلام داشته اند؟ چقدر اداى احترام كرده اند؟ اللّه اكبر، معامله با خدا خيلى مقرون به صرفه است. از معامله با هركس سودآورتر است.

در حال و هوايى بودم كه آرزو مى كردم حاليا اگر اين جا جانم با آهى كه از سويداى دل با شور و شوق امام حسين عليه السّلام مى كشم بيرون آيد چقدر شيرين است و چنين مرگى چه لذّتى دارد. نرد عشق با سيد الشهداء عليه السّلام باختن و ارغنون مهر و محبت او نواختن چقدر لذت بخش است.

گاهى كه چنين حالاتى پيش مى آيد انسان را بيچاره مى كند. هستى را در نظر آدمى بى ارزش جلوه مى دهد. تجلّى محبت امام حسين عليه السّلام در صندوقچۀ دل و سراى سينه، دل و سينه را سينۀ سينا مى سازد. ديگر اين وادى وادى حرف و سخن نيست. اين جا جاى نقش و قلم نيست. نه بيان، توان اظهار دارد نه بنان، قدرت ترسيم، چيزى است يدرك و لا يوصف.

نمى دانم حسين عليه السّلام كيست؟ عزادارى او چيست؟ اشك غم او چه آب حياتى است؟ و زيارت او چه كيميايى است؟

سحرهاى ماه مبارك

39 - سالى كه توفيق رفيق بود و تمام شهر اللّه و ماه خدا را در حرم اللّه كربلاى معلاّ بوديم، دقايقى قبل از طلوع فجر از بلندگوهاى صحن و

ص:296

سراى حضرت به گوش مى رسيد:

اشرب الماء و عجّل قبل ما يأتى الصّباح

موعد الإمساك مقبل فاشرب الماء المباح

و هر شب چند بندى از اين مجموعه را مى خواندند:

ايّها الصّائم ردّد كلّ ليل فى الأنام

جاعت النّفس فلا زاد لها غير الصّيام

انّه خير افتتاح فاجل منه الإختتام

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

لا تغرّنّك يوما صبوة العمر المديد

فحبال الموت أدنى لك من حبل الوريد

صاح صم و ارصد من التّقوى لاخراك المزيد

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ظمئت روحك إطفئ غلّها بالصّوم صاح

هذه الدّنيا امتحان فيه يستجلى الصّلاح

صم و أذّن فى الورى حىّ على هذا الفلاح

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ص:297

صم و ردّ الطّرف فى الافق إذا شئت اليقين

فهلال الطّفّ ينبيك عن السّر الدّفين

الفرات الثّر يغرى و حسين لا يلين

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

من سماء الغيب هذا الصّوت قد شقّ الظّلام

جاء نصر اللّه و الفتح فهبّوا يا نيام

و اخلعوا ثوب المعاصى و البسوا ثوب الصّيام

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ايّها الصّائم ابشر بفراديس الجليل

تحتها الأنهار تجري كوثرا أو سلسبيل

و على اللّه توكّل إنّه نعم الوكيل

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ان عطشتم و شربتم عذب ماء فاذكروه

ظامئا بين الفراتين شفيعا تجدوه

يوم تسودّ وجوه يوم تبيضّ وجوه

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ص:298

لأولى الألباب للنّاس لأرباب العقول

حكمة الباري تجلّت فى احاديث الرّسول

هى فى - صوموا تصحّوا - بعد برهان النّزول

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

فى سحور الطّفّ نادى طيف قدسىّ يطوف

يا كفوفا قطّعت دون الهدى نعم الكفوف

و هى تبنى صرح دين المصطفى فوق الطّفوف

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

لا تسل ساقى عطاش الطّفّ عن سرّ الحياة

حين أظمت دوحة الدّين كفوف الظّلمات

سقيت من دم كفّيه على شاطى الفرات

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

يا بشيرا يا نذيرا يا ضمين المسلمين

قد ضمنّاك شفيعا عند ذى العرش مكين

فهو لم يرسلك إلاّ رحمة للعالمين

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ص:299

يسّر اللّهمّ امرى إنّنى العبد الضّعيف

و اشرح اللّهمّ صدرى إنّك البارى الرّئيف

ربّ و اختم قبضتى في عروة الدّين الحنيف

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

ربّ رحماك إذا النّار دعت هل من مزيد

يوم لا ينفع مال أو بنون أو مريد

إذ يرى النّاس سكارى دون خمر بالوعيد

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

لا تسل لو جئت باب اللّه عن حسن المآب

لك فى أسمائه الحسنى مفاتيح الجواب

عنده الغيب رهين عنده علم الكتاب

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

اين اشعار سرودۀ محمد زمان كربلايى است و مجموعا پنجاه بند است كه هر شبى قبل از طلوع فجر، چند بند آن خوانده مى شد و معلوم است در آن زمان و مكان چه حالى پيش مى آمد. اميد است با عافيت و معرفت نصيب همۀ عزيزان بشود.

همچنين اشعارى كه سرودۀ شيخ هادى كربلايى است گاه وبيگاه خوانده مى شد و حالى مى بخشيد.

ص:300

يا ضيوف اللّه فزتم فلكم نعم الاجور

إذ دعاكم ربّكم للصّوم في خير الشّهور

بارك اللّه لكم فى الصّوم يا أهل الصّيام

و لكم خير جزاء منه فى يوم القيام

قدّموا التّوبة في خدمته قبل الرّحيل

و اسئلوه إنّه يعطى الكثير بالقليل

يا عباد اللّه إنّ اللّه علاّم الغيوب

يقبل التّوبة منّا و هو غفّار الذّنوب

اشرب الماء و عجّل قبل أن يأتى الصّباح

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

إشرب الماء هنيئا يا محبّ و ادمع العين حزنا و انتحب

لحسين السّبط فى جنب الفرات مات عطشانا شهيدا محتسب

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

اشرب الماء و عجّل قبل أن يأتى الصّباح

أيّها الصّائم عن زاد و ماء

قد كسبت الخير من ربّ السّماء

و لك الأمن غدا يوم الجزاء

من عذاب خصّ منه المجرمين

ص:301

و نآجيه ودع طيب المنام

و تناول سحرا طيب الطّعام

إشرب الماء و لا تنسى الإمام

ظامئا ما ذاق من ماء المعين

و ربّ العرش أن يقضى ضما

و يرى الآل عطاشى جثّما

و يرى الطّفل خضيبا بالدّما

طاوى الأخشاء دامى الودجين

اشرب الماء لقد جاء الصّباح

و انظر الافق عمود الفجر لاح

صم و صلّ الصّبح و ادعوا بانشراح

يغفر اللّه ذنوب الخاطئين

رحم اللّه امرئ أدّى الصّلاة

فهى للعبد مع البارى صلاة

و له الصّوم غدا خير نجاة

يوم يجزى اللّه أجر العاملين

اشرب الماء و عجّل قبل أن يأتى الصّباح

اشرب الماء هنيئا إنّه ماء مباح

آرى، سحر ماه مبارك رمضان و كربلاى معلّى و ياد دست هاى بريدۀ

ص:302

حضرت عبّاس عليه السّلام و سخن از لب هاى تشنۀ تشنه كامان صحراى نينوا و توجّه به آن شيرخوارۀ لب تشنۀ آغشته به خون و ساير آنچه در مجموع اين اشعار آمده و تكرار پيوسته «اشرب الماء، اشرب الماء» معلوم است همانند آن وضعى را فراهم مى آورد كه براى زين العابدين عليه السّلام در هنگام افطار فراهم مى آورد و آب نوشيدنى را آغشته به آب ديده مى ساخت و سلام و صلوات بر حسين عطشان و ساير عطاشى و لب تشنگان كربلا و لعن و نفرين بر ظالمان و قاتلانشان فراهم مى آورد.

رعايت شئون اسلامى

40 - آخرين جهتى را كه در اين خاطرات و خطورات متذكّر مى شويم و نخست، به عنوان تذكّر براى خود مى آوريم اين است كه در مجموعۀ اين سفر بلكه در تمامى سفرهاى زيارتى از آغاز تا انجام بلكه حتى پس از پايان، رعايت شئون مختلفۀ مناسب با سفرهاى زيارتى را داشته باشيم، هرچند رعايت شئون اسلامى در همۀ حالات و در تمامى سفرها لازم ولى به خصوص در سفرهاى زيارتى و بالأخصّ در سفر عتبات عاليات رعايتش لازم تر، به طورى كه حركات و سكنات، رفتار و گفتار و تمامى حالات ما بيانگر اين حقيقت باشد كه ما مسافر عتبات عالياتيم و ما زائر سيّد الشهداييم و سعى كنيم حتّى پس از مراجعت تا جايى كه ممكن است آثار چنين سفرهايى را در افكار و گفتار خود باقى بداريم و همگان از رفتار و منش ما بفهمند كه ما راستى كربلائى هستيم، مشهدى هستيم، حاجى هستيم كه متأسفانه بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف داشته باشيم كه مرزها شكسته شده و حدود برداشته شده و رعايت آنچه بايد، در اين

ص:303

سفرهاى معنوى و روحانى نمى شود و آن گونه كه بايد و شايد از آن بهره بردارى نمى گردد و لذا منشاء اثر هم - آن سان كه بايد - قرار نمى گيرد و آن تحولى كه بايد، ديده نمى شود.

سخنى از مرحوم شيخ انصارى

سخنى را شيخ اعظم مرحوم شيخ مرتضى انصارى - اعلى اللّه مقامه - در مكاسب آورده، نقل مى كنيم باشد كه براى همۀ ما مايۀ تنبّه باشد. گويد:

همانا سفر زيارت سيّد و مولا و آقاى ما حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام از سفرهاى لهو خوش گذرانى شده است براى بسيارى از مترفين و ارباب نعمت و ناز و ثروت و اعزاز و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به نظير آن نسبت به سفر حجّ خبر داده است و فرموده:

انّه يحجّ اغنياء امّتى للنزهة و الأوساط للتّجارة و الفقراء للسّمعة.

همانا ثروتمندان امّتم حجّ را براى تفريح و تنزّه بياورند، و ميان حالان آنان براى كسب و تجارت، و ناداران براى خود نشان دادن و به ديگران فهماندن.

و سپس مرحوم شيخ گويد:

كلام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چونان كلام حق تعالى است كه براى موردى صادر مى شود و نظايرش را هم شامل مى گردد(1)

ص:304


1- المكاسب، آخر بحث الغناء/ 40.

قدرى در اين جملات بنگريم؛ بيش از صد و پنجاه سال قبل مرحوم شيخ شكوه مى كند و گلايه دارد كه سفر زيارت امام حسين عليه السّلام چنين و چنان شده است. اگر آنان امروز در جمع ما ظاهر شوند، چه مى گويند و چه حكمى مى كنند؟ كه به راستى در همۀ ابعاد آنچه در احاديث و روايات آمده به نحو كامل ظهور و بروز پيدا كرده به گونه اى كه گاهى وحشت آدمى را فرامى گيرد؛ دچار ترس و بيم مى شود كه چه زمانى است و چه روزگارى؟ و به ياد اين گفتار پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى افتد كه مرحوم صدوق نقل نموده است:

از اسلام جز اسم چيزى نماند

سيأتى زمان على امّتى لا يبقى من القرآن الاّ رسمه و لا من الإسلام الاّ رسمه، يسمّون به و هم ابعد النّاس منه. مساجدهم عامرة و هى خراب من الهدى. فقهاء ذلك الزّمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السّماء، منهم خرجت الفتنة و اليهم تعود.(1)

به زودى روزگارى فراگير امّت من گردد كه از قرآن جز ظاهرش و از اسلام به جز اسمش چيزى به جا نماند، به نام اسلام ناميده مى شوند (پيرايۀ اسلام را به خود مى بندند و اين نام مقدّس را بر همه چيز خود مى نهند) و درحالى كه از همۀ مردم از اسلام دورتر و بيگانه تر هستند. مساجدشان (از نظر ظاهرى) آباد ولى از جهت هدايت و رهنمونى به مسير حق، خراب و ويران. درس دين خواندگان آن زمان

ص:305


1- ثواب الأعمال/ 301، باب عقاب المعاصى، حديث 4 * بحار الأنوار 190/52.

بدترين ارباب بينش در زير آسمانند (معلوم است مقصود آن دسته از عالمان هستند كه با جملات قبل و بعد حديث تناسبى دارند نه عالمان ربّانى و فقيهان صمدانى كه در هر عصر و زمانى هرچند كم و انگشت شمار براى اتمام حجّت و رفع عذر، عذرآوران بوده و هستند) فتنه از آنان بيرون مى آيد و به آنان برمى گردد.

اميد است اين اربعين خواطر و خطورات و اين چهل تذكّرات، موجبات ازدياد معرفت و كثرت توجّه همۀ عزيزان را فراهم آورد و زياراتى هرچه پربارتر نصيب و روزيشان گردد به خصوص زيارت اربعين حضرتش ان شاء اللّه تعالى.

هرچند گفته اند: فى التأخير آفات، ولى گويا اين سخن كلّيت نداشته باشد و گاه وبيگاه تأخير لطفى همراه و خيرى در راه دارد. تأخيرى كه در آماده شدن اين نوشتار براى چاپ فراهم آمد و موجب شد سفرى ديگر به كشور دوست و ديار يار داشته باشيم، خاطرات و خطورات ديگرى را فراهم آورد كه جفا مى دانم عزيزان را از آن ها بى نصيب بگذارم به خصوص كه خطوراتى از سفر زيارت عرفۀ امام حسين عليه السّلام است.

شب هاى جمعه سه زيارت بخوانيم

41 - شب جمعه اى كه زيارت جامعه را به عنوان زيارت حضرات معصومين عليهم السّلام - كه شب هاى جمعه در كربلا جمعند - مى خواندم و گويا خود را در محضر حضراتشان مى ديدم، به ذهنم رسيد كه يك زيارت آل يس هم به عنوان زيارت خاصّ امام عصر عليه السّلام كه امام حاضر است و در اين

ص:306

جمع حاضر، بخوانم و همچنين زيارتى به خصوص به عنوان حضرت زهرا عليها السّلام و چه بهتر كه زيارتى هم به عنوان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله تا يقين به زيارت همۀ حضرات حاصل گردد.

وداع پسر با پدر

42 - شبى كه حضرتش را به نيابت حضرت جواد عليه السّلام زيارت مى كردم و در نزديكى قبر آقا على بن الحسين - على اكبر عليه السّلام - بودم، آن چنان حالت وداع امام حسين عليه السّلام با نور ديده اش در نظرم مجسّم شده بود و توجّه به جملۀ «نظر إليه نظر آيس من الحياة» دل از دستم برده بود كه نزديك شد رشتۀ حيات بگسلد.

عظمت خاتون كربلا

43 - در تشرّفى كه به نيابت خاتون كربلا، عصمت صغرى، زينب كبرى عليها السّلام داشتم، آن چنان جايگاه خاصّ آن بزرگ بانو در نظر جلوه كرد كه قابل توصيف نيست و به راستى مى توان گفت اگر در كربلا آقا عبّاس بن على عليهما السّلام يك دست و بازوى امام حسين عليه السّلام بوده، دست و بازوى ديگرش به جميع معنى الكلمة عقيلۀ هاشميات بوده، با توجّه به كمّ و كيف مسئوليّتى كه عهده دار بوده است و در اين ميان به نكته اى منتقل شدم؛ وقتى كه بيت شعرى را كه از مرحوم حاج شيخ عبد الحسين واعظزادۀ خراسانى به ياد داشتم و زمزمه مى كردم:

أصواها بحّت و هنّ نوادب يبكين قتلاهنّ بالإيماء

ص:307

شاعر چنين ترسيم نموده كه از بس محترمات كربلا گريسته و فغان و ندبه كرده بودند، صداهاشان گرفته بود و جوهرى در كلماتشان نبود و براى كشتگان خود به اشاره گريه و نوحه سرايى داشتند.

اگر چنين بوده مقدّم بر همۀ آنان در اين امر، عليا مكرّمه حضرت زينب عليها السّلام است؛ بانويى كه در كنار اجساد عزيزانش چنين وضعى داشته و جوهرى در صدايش باقى نمانده، فردا در كوفه چگونه آن خطبه را با آن آهنگ علوى ايراد نموده است؟! قدم به قدم ماجراى كربلا مملوّ از آيات شگفت است.

عظمت مصيبت امام حسين عليه السّلام

44 - وقتى زيارت 19 مطلقۀ نبراس الزائر را مى خواندم كه در كامل الزيارات از صفحۀ 223 تا صفحۀ 245 باب 79 حديث 18 آمده و ظاهرا مفصّل ترين زيارات مطلقه است، به اين جمله رسيدم:

«ما أعظم مصيبتك عند من عرف اللّه عزّ و جلّ». چقدر مصيبت تو حسين - سلام اللّه عليك - بزرگ است و عظمت دارد در نزد كسى كه خداى عزّ و جلّ را مى شناسد.

معلوم مى شود عظمت مصيبت امام حسين عليه السّلام خاصّ ما و شما نيست بلكه در نزد هر خداشناسى مصيبت سيّد الشهداء عليه السّلام عظمت و بزرگى دارد و مصيبت اين آقا ارتباط با معرفت و شناخت حق تعالى دارد.

علىّ بن الحسين و يادمان پيامبر اكرم صلوات اللّه عليهم اجمعين

45 - شبى در صحن مبارك كه عرض ادبى به محضر جوان ابى عبد اللّه

ص:308

عليه السّلام آقا على اكبر داشتم، به اين نكته منتقل شدم كه در زمان ما براى تجديد خاطره و يادمان كسى كه از دنيا رفته گاهى به عكس او مى نگرند، گاهى براى شنيدن صداى او از نوار ضبط استفاده مى كنند و گاهى هر دو جهت را در فيلمى كه از او به جا مانده پى مى گيرند؛ در آن زمان كه اين چيزها نبوده و اشتياق اهل بيت عليهم السّلام هم كه نسبت به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله معلوم است، هر وقت مى خواستند رسول خدا را ببينند و به زيارت حضرتش نايل آيند، مى آمدند جوان امام حسين عليه السّلام، على اكبر عليه السّلام را تماشا مى كردند. هر وقت مى خواستند صداى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را بشنوند مى آمدند گوش به سخن پسر ابى عبد اللّه عليه السّلام مى دادند بلكه بالاتر هر وقت مى خواستند با اخلاق مجسّم و سيره و روش حضرت خاتم النبيّين آشنا شوند در اخلاق و سيرۀ فرزند دلبند امام حسين عليه السّلام دقّت مى كردند كه ديگر به اين جهت از عكس و تصوير و نگاره و فيلم نمى توان پى برد و خدا مى داند خلق و خلق و منطق اين پسر با دل آن پدر با آن علاقه اى كه به جدّ امجدش داشته چه كرده؟

حضرت باقر عليه السّلام و كربلا

46 - شب شهادت حضرت باقر عليه السّلام كه به نيابت آن حضرت مشرّف شده بودم، عرض مى كردم: آقا، معروف است انسان نوه اش را خيلى دوست دارد آن هم چنين نواده اى كه هم امام است و هم شاهد واقعۀ كربلا بوده.

نماز حضرت باقر عليه السّلام را خواندم كه دو ركعت است و در هر ركعت بعد از حمد صد مرتبه تسبيحات اربعه دارد. به اين نكته منتقل شدم كه امام پنجم عليه السّلام اين آقايى كه امشب شب شهادت اوست و حاضر در واقعۀ طفّ بوده چه حالى داشته؟ از طرفى نگاه مى كرده و پيكر پاك جدّش را آن گونه

ص:309

كه خودش خبر داده مى ديده كه فرمود:

و لقد قتلوه قتلة نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يقتل بها الكلاب لقد قتل بالسّيف و السّنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصا و لقد أوطأوه الخيل بعد ذلك.(1)

كه قلم به خود اجازۀ ترجمۀ حديث را نمى دهد.

آن بدن خرد و خمير شده را مشاهده نموده و از طرفى پدر بزرگوارش زين العابدين عليه السّلام را مى ديده سوار بر شتر با غل جامعه درحالى كه نزديك است روح از پيكر پاكش بيرون رود و از طرفى عمّۀ مكرّمه و ساير محترمات معزّزه را نظاره مى كرده كه مورد حمله و ضرب دشمنان بوده اند و خودش هم جزء همان كودكانى بوده كه از هجمه و صدمۀ آن نامردمان در امان نبوده. مگر يك پسر چهارساله چقدر دل دارد؟ امان! امان!

مزاحمت فراهم نكنيم

47 - بسيار به جاست كه عزيزان در اوقات زيارات مخصوصه و هنگام ازدحام و كثرت جمعيّت از خواندن نماز يا ادعيه و اذكار و اوراد مفصّل در اماكن نزديك ضريح مبارك خوددارى نمايند؛ چرا كه زائران شور و اشتياق دارند كه خود را به آن جا برسانند و براى لحظاتى كسب فيض نمايند و چه بسا نماز واجب با آداب و شرايط لازم انجام نگردد، مضاف بر مزاحمتى كه براى زيارت و زائران فراهم مى شود.

ص:310


1- نوادر على بن اسباط - مطبوع در الاصول السّتة عشر - / 122 * بحار الأنوار 45/91.

رعايت ادب و سكوت

48 - تا آن جا كه ممكن است در حرم مطهّر امام حسين عليه السّلام از صحبت كردن با يكديگر خوددارى كنيم و ادب زيارت را از فرشتگان حاير شريف كه سكوت دارند، بياموزيم كه متأسّفانه حتّى بعضى از آنان هم كه فكر مى كنيم دقّت و فكرى دارند، در اين جهت تأمّل و دقّت نمى كنند و آن گونه كه لازم است حرمت و احترام آن حرم محترم را رعايت نمى نمايند و بر فرض ضرورت به حدّ ضرورت اكتفا شود. نمى دانم گلايه از دوست بايد يا شكوه از غير دوست.

به ديگران جا دهيم

49 - و بسيار به جاست كه در صورت امكان به ديگران جا دهيم و به فرمان قرآن يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجٰالِسِ فَافْسَحُوا عامل باشيم و از آن طرف هم اگر جا نيست موجبات اذيّت ديگران را فراهم نياوريم كه باز متأسّفانه شاهد عدم رعايت اين دستورات اخلاقى در مشاهد مشرّفه و اعتاب مقدّسه هستيم.

رهنمود راهنمايان

50 - و آخرين تذكّر اين كه آنانى كه در چنين سفرهايى عنوان راهنمايى و ارشاد دارند، زائران را به نكات اصلى و مطالب اساسى توجّه دهند تا با بصيرت بيشترى و دقّت و عنايت فزون ترى به زيارت مشرّف شوند و به آنچه اهميّتى ندارد نپردازند كه باز متأسّفانه در رفتار و گفتار بسيارى از زائران جهالت و نادانى نسبت به آنچه حايز اهميّت است و

ص:311

توجّه به آنچه اهميّتى ندارد بسيار ديده مى شود.

آخرين سخن

بگذاريم و بگذريم كه حرف بسيار است و سخن فراوان ولى آنچه به عنوان آخرين سخن به همۀ عزيزانى كه توفيق زيارت حرم خدائى امام حسين عليه السّلام نصيبشان مى شود تذكّر مى دهيم اين است كه بيش از هرچيز و مقدّم بر هر امر در آن مكان مقدّس در مقام دعا براى ظهور آخرين فرزند معصوم سيّد الشهداء عليه السّلام حضرت ابا صالح المهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف برآيند كه به راستى هيچ روزنۀ اميدى براى هيچ كس، در هيچ كجا باقى نمانده است و در عصر و روزگارى كه نمك هم گنديده است و چربى از روغن رفته است و همۀ ملاك ها و ميزان ها وارونه و عكس شده است چه اميدى است؟ و در هنگامه اى كه بيدارگران خود خفته اند و آگاهان غافل، چه انتظارى است؟ كه بيش از نهصد سال قبل حكيم خطّۀ غزنه سروده است:

اى هواهاى تو هواانگيز

وى خدايان تو خداى آزار

علم كز تو نورانه بستاند

جهل از آن علم به بود صد بار

عالمت غافل (خفته) و تو خود غافل (خفته)

خفته را خفته كى كند بيدار

ص:312

بر خود آن را كه پادشاهى نيست

بر گياهيش پادشا مشمار(1)

دعا براى فرج

در گوشه و كنار آن حاير شريف بنشينيم و بگرييم و با عجز و التماس مسئلت تعجيل فرج داشته باشيم. دست بر آن شباك مبارك بساييم و انگشتان را به رسم التجا حلقه وار در آن بداريم و صورت مسكنت بر آن ضريح مقدّس بگذاريم و به جدّ و جهد «أللّهمّ عجّل لوليّك الفرج» بگوييم.

نويد ظهور

باشد كه ديگ بخشايش به جوش آيد و فرمان ظهورش از مصدر جلال صادر گردد و سروش غيب، نويد قيامش را بر گوش دلش بدارد و فرشتۀ وحى، ميان آسمان و زمين ندا دردهد و از خورشيد، صدايى بلند شود كه همۀ آسمانيان و اهل زمين بشنوند:

يا معشر الخلايق، هذا مهدىّ آل محمّد (و يسمّيه باسم جدّه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و يكنّيه و ينسبه الى ابيه الحسن الحادى عشر الى الحسين بن علىّ عليهم السّلام) بايعوه تهتدوا و لا تخالفوا امره فتضلّوا(2)

اى جمع خلايق، اين آقا مهدى آل محمّد است و نسبت او را تا

ص:313


1- ديوان سنايى/ 200.
2- - مختصر بصائر الدرجات/ 183 * بحار الأنوار 8/53.

جدّش رسول خدا و پدرش امام عسكرى و جدّش سيد الشهداء صلوات اللّه عليهم اجمعين بازگو نمايد و بگويد: با او بيعت كنيد تا هدايت شويد و مخالفت ننماييد كه گمراه مى گرديد.

اشعار مفتون همدانى

با آوردن چند بند از ترجيع بند نغز مفتون همدانى اين فصل را خاتمه بخشيم.

دردا كه نمانده است ز اسلام به جز نام

افسوس كه جز نام نمانده است ز اسلام

هرجا نگرى دانه و هرسو نگرى دام

شد منعكس ابليس در آئينۀ اوهام

روباه زَنَد هر طرفى طعنه به ضرغام

دين همچو چراغى است كه باد است و لب بام

ز آغاز چنان نام چنين ننگ در انجام

از نام گذشتيم چرا اين همه بدنام

اى محيى دين، نور مبين، حجّت قائم

وقت است درآيى ز بروزات علائم

از راه به جز ناله و بانگ جرسى نيست

فريادرس خلق در اين دهر كسى نيست

ص:314

ما را به جز از درگه تو ملتمسى نيست

دزد است به هرجا نگرى و عسسى نيست

بر شيعۀ تو غير تو فريادرسى نيست

اى شاه ره چاره زِ هَر پيش و پسى نيست

چون مهر تو اندر دل هر بوالهوسى نيست

پس پرده برانداز از آن عارض گل فام

اى محيى دين، نور مبين، حجّت قائم

وقت است درآيى ز بروزات علائم

تو صاحب دورانى و دوران به تو نازد

تو مايۀ ايمانى و ايمان به تو نازد

تو برتر از امكانى و امكان به تو نازد

هفت اختر و نُه گنبد گردان به تو نازد

اين پنج حس و شش جهت از جان به تو نازد

سه روح، چهار عنصر و اركان به تو نازد

اين سيّد مفتون ثناخوان به تو نازد

شاها چه شود گر بشماريش از اقوام

اى محيى دين، نور مبين، حجّت قائم

وقت است درآيى ز بروزات علائم(1)

ص:315


1- نغمه هاى پيروزى/ 100.

سخن پايانى

اميد است با مراجعۀ به اين اثر كه براى نگارنده مايۀ اميد است - چون مرتبط با مايۀ اميد هستى، حضرت حسين عليه السّلام و زيارت و كربلاى اوست - همۀ عزيزان، سفرهاى زيارت كربلاى پربارترى از هر جهت داشته باشند و مسافرتى قرين عرفان و شناخت در حدّ امكان نصيبشان گردد و در بود و نبود ما وقتى در آن مكان مقدّس و جنّت مجسّم از آن چه آورده ايم بهره گرفتند، يادى هم از اين شكستۀ مهجور بنمايند كه اميدى جز انتساب ظاهرى اش و چاكرى و خدمت گذارى اش به دربار ولايت مدار مصباح الهدى و سفينة النجاة حضرت ابى عبد اللّه الحسين عليه السّلام ندارد و بهره اى براى او بدارند كه زبان قالش اين است:

اى آن كه حسين و زادۀ زهرايى

بهتر ز تو من نيافتم مولايى

هستم سگ درگاه و تو خود مى دانى

غير از در خانه ات نرفتم جايى(1)

و لسان حالش هم اين:

در سينه ما سوز نهانى است از او

در ديدۀ ما اشك روانى است از او

ص:316


1- گنجينۀ نور/ 398.

از مال جهان هيچ نداريم ولى

داريم حسينى كه جهانى است از او(1)

با نقل اين اشعار كه سرودۀ همين سفر زيارت عرفۀ امام حسين عليه السّلام است و ارتباطى تنگاتنگ با كربلا دارد، كتاب كربلا را پايان بخشيم:

كربلا كرّوبيان را كعبه است

كربلا اهل بلا را قبله است

كربلا همراز با «قالُوا بَلى» ست

كربلا محبوب ارباب ولاست

كربلا اصل و اساس جنّت است

آشنايان را همين جا جنّت است

كربلا سرّى است از اسرار هو

از همان اسرارِ اسرارِ مگو

كربلا مخلوق قبل از كعبه است

برتر و بالاتر او از كعبه است

كربلا در عالم ذَرّ و الَسْت

شد به نام شاه شاهانِ الَسْت

ص:317


1- گنجينۀ نور/ 398.

چون كه آن دُردى كش بزم بلا

نوش جان بنمود آن جام بلا

كربلا با انبياء و اولياء

سِرّ و سَر دارد بسى با اصفياء

جبرئيل از خاك پاك كربلا

هديه آورد از براى مصطفى

كاى رسول حق كه حق يار تو باد

لطف حق پيوسته در كار تو باد

هر زمان اين خاك، رنگ خون شود

پيكر پاك حسينت خون شود

ذكر زهرا در كنار مهد ناز

كربلا بوده است با اعزاز و راز

كربلا يا كربلا يا كربلا

كربلا ما زِلْتِ كَرْباً وَ بَلا

تربت پاك زمين كربلا

گِل شده از اشك چشم مرتضى

سر به سجده ناله از دل مى كشيد

چون فغان نور عينش مى شنيد

ص:318

در دم رفتن امام مجتبى

ياد مى كرد از زمين كربلا

كربلا با معرفت خواهد ز حق

(مجتبى) پاداش اين اشعار حق

پايان بازنويس و تكميل كتاب سوم پنجشنبه بيست و يكم رجب المرجّب 1429 1387/5/3

مشهد مقدّس - سيد مجتبى بحرينى

ص:319

ص:320

كتابنامه

پس از قرآن كريم در نگارش مجموعۀ كتاب اول، دوم و سوم - اين جا كربلاست - از اين كتاب ها بهره گرفته ايم:

1 - آئين خدمتگذارى و زيارت امام هشتم عليه السّلام ابراهيم غفارى

2 - آتشكده نيّر تبريزى

3 - آدينه ها بى تو محمّد اسماعيل توسل - آشفته -

4 - آكام المرجان فى أحكام الجانّ محمّد بن عبد اللّه شبلى

5 - أبواب الجنان و بشائر الرضوان خضر بن شلاّل عنكاوى نسخه خطى كتابخانه مركزى آستان قدس، شماره 3107.

6 - ابو الشهداء الحسين بن على عليهما السّلام عباس محمود عقاد

7 - احوال و اشعار مرحوم نوقانى شيخ على اكبر نوغانى

8 - الأربعين الحسينية حاج ميرزا محمّد قمى

9 - الإرشاد محمّد بن محمّد بن نعمان - شيخ مفيد -

10 - الإستبصار محمّد بن الحسن - شيخ طوسى -

11 - اسرار الشهادة ملاّ آقا دربندى

12 - اشك شفق - مجموعه شعر - رضا معصومى

ص:321

13 - اقبال الأعمال سيد بن طاووس

14 - أقرب الموارد سعيد خورى شرتونى

15 - الأمالى محمّد بن الحسن - شيخ طوسى -

16 - الأمالى محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

17 - الامام جعفر الصادق عليه السّلام عبد الحليم الجندى

18 - الامام زين العابدين عليه السّلام عبد الرزاق الموسوى المقرّم

19 - انوار الشهادة حسن بن على اليزدى

20 - الأنوار القدسية محمّد حسين الإصفهانى

21 - الأنوار النعمانية السيّد نعمة اللّه الموسوى الجزايرى

22 - اى اشك ها بريزيد حبيب چايچيان - حسان -

23 - اين جا مشاعر است سيّد مجتبى بحرينى

24 - اين حسين كيست محمّد جواد غفورزاده - شفق -

25 - با پسرم در سكرات مرگ سيّد مجتبى بحرينى

26 - بحار الأنوار محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى

27 - بشارة المصطفى لشيعة المرتضى محمّد بن ابى القاسم الطبرى

28 - بصائر الدرجات محمّد بن الحسن الصفّار

29 - بغية النبلاء فى تاريخ كربلاء السيّد عبد الحسين الكليددار آل طعمه

30 - بغية الطالب فى من رأى الإمام الغائب ملاّ محمّد باقر بيرجندى

31 - بيت الأحزان ملاّ حسن يزدى

32 - تاريخ جغرافيايى كربلاى معلّى حسين عمادزاده اصفهانى

33 - تاريخچۀ كربلا محمّد كلباسى

34 - تاريخ الخلفاء جلال الدين سيوطى

ص:322

35 - تاريخ دمشق ابن عساكر على بن الحسن الدمشقى

36 - تاريخ الروضة الحسينية المصوّر عبد الحميد الخياط

37 - تاريخ الطبرى - الأمم و الملوك - محمّد بن جرير الطبرى

38 - تاريخ كربلا و حائر الحسين عليه السّلام الدكتور عبد الجواد الكليددار

39 - تتمة المنتهى عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

40 - تحفة الزائر محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى

41 - تحفة العراقين خاقانى شروانى

42 - تحية الزائر ميرزا حسين محدّث نورى

43 - تذكرة العلماء محمّد بن سليمان تنكابنى

44 - تراث كربلاء سلمان هادى الطعمة

45 - تفسير الإمام عليه السّلام منسوب به حضرت عسكرى عليه السّلام

46 - تفسير البرهان سيّد هاشم البحرانى

47 - تفسير پرتويى از قرآن سيّد محمود طالقانى

48 - تفسير تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة السيّد شرف الدين الحسينى

49 - تفسير جوامع الجامع الفضل بن الحسن الطبرسى

50 - تفسير الدرّ المنثور جلال الدين السيوطى

51 - تفسير شريف لاهيجى بهاء الدين محمّد بن شيخ على الشريف اللاهيجى

52 - تفسير الصافى محمّد بن المرتضى - الفيض الكاشانى

53 - تفسير العياشى محمّد بن مسعود عياش السمرقندى

54 - تفسير مجمع البيان الفضل بن الحسن الطبرسى

ص:323

55 - تفسير نوين محمّد تقى شريعتى

56 - تنقيح المقال فى علم الرجال عبد اللّه بن محمّد حسن المامقانى

57 - التوحيد محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

58 - تهذيب الأحكام محمّد بن الحسن - شيخ طوسى -

59 - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال محمّد بن على بن بابويه - شيخ صدوق -

60 - جامع أحاديث الشيعة به اشراف آية اللّه حاج آقا حسين بروجردى

61 - جامعه در حرم سيّد مجتبى بحرينى

62 - جرس فرياد مى دارد جواد هاشمى

63 - جنّة العاصمة سيد حسن ميرجهانى

64 - جنّة المأوى فى من فاز بلقاء الحجة الكبرى ميرزا حسين محدّث نورى

65 - چراغ صاعقه - مجموعه شعر - گردآورنده على انسانى

66 - حديث ديدارها - ديدار در كربلا - سيّد مجتبى بحرينى

67 - حديث ديدارها - ديدار در مكّه - سيّد مجتبى بحرينى

68 - حديقة الحقيقة مجدود بن آدم سنايى غزنوى

69 - حسين پيشواى انسان ها م - اكبرزاده

70 - حياة الحيوان الكبرى كمال الدين الدميرى

71 - الخصال محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

72 - الخصائص الحسينيّة شيخ جعفر التسترى

73 - خصائص العباسيّة محمّد ابراهيم الكلباسى

74 - خصائص فاطميّة محمّد باقر كجورى مازندرانى

ص:324

75 - خورشيد شب معينى كرمانشاهى

76 - دار السلام فى ما يتعلّق بالرؤيا و المنام ميرزا حسين محدّث نورى

77 - دانستنى هاى جهان علم - مجموعه مقالات ترجمۀ احمد راد

78 - الدروع الواقية سيّد بن طاووس

79 - دلائل الإمامة محمّد بن جرير رستم الطبرى

80 - دمع السجوم در ترجمۀ نفس المهموم ميرزا ابو الحسن الشعرانى

81 - ديوان اديب - لئالى مكنون - ميرزا عبد الجواد اديب

82 - ديوان اسرار حاج ملاّ هادى سبزوارى

83 - ديوان اقبال لاهورى

84 - ديوان پروين اعتصامى

85 - ديوان تركى شيرازى

86 - ديوان حافظ

87 - ديوان حبيب

88 - ديوان حزين لاهيجى

89 - ديوان خيالى بخارايى

90 - ديوان دكتر قاسم رسا

91 - ديوان سنايى غزنوى

92 - ديوان شمس اصطهباناتى - منظومه ى شمس

93 - ديوان صائب تبريزى

94 - ديوان صفا اصفهانى

95 - ديوان طلوعى گيلانى

96 - ديوان عمّان سامانى - گنجينۀ اسرار

ص:325

97 - ديوان فؤاد كرمانى - شمع جمع -

98 - ديوان فصيح الزمان رضوانى - روضۀ رضوان -

99 - ديوان فيّاض لاهيجى

100 - ديوان محتشم كاشانى

101 - ديوان مفتقر

102 - ديوان ناصر خسرو

103 - ديوان ناصر الدين شاه قاجار

104 - ديوان وفائى شوشترى

105 - ديوان هاتف اصفهانى

106 - الذريعة الى تصانيف الشيعة حاج آغا بزرگ تهرانى

107 - راز آفرينش انسان كرسى موريسن

108 - رجال علاّمه حلّى - الخلاصة - حسن بن يوسف الحلّى

109 - روضات الجنات ميرزا محمّد باقر الخونسارى

110 - روضة المتقين محمّد تقى بن المقصود على - مجلسى اول -

111 - الروضة المختارة صالح على الصالح

112 - زندگانى حضرت ابا الفضل العباس عليه السّلام باقر شريف قرشى

113 - الزهد حسين بن سعيد الأهوازى

114 - سراى بيم و اميد سيّد مجتبى بحرينى

115 - سفينة البحار عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

116 - سلام بر پرچم افراشته سيّد مجتبى بحرينى

117 - سلام بر حسين عليه السّلام محمّد جواد غفورزاده - شفق -

118 - سه دفتر فريدون مشيرى

ص:326

119 - سيرة الأئمة الدباغ

120 - سيرتنا و سنّتنا عبد الحسين احمد الامينى

121 - شاهكار عشق شمس اصطهباناتى

122 - شاهنامه حكيم ابو القاسم فردوسى

123 - شب شعر عاشورا

124 - شرح الأخبار قاضى نعمان المصرى

125 - شرح تائيۀ دعبل خزاعى محمّد باقر بن محمّد تقى - مرحوم مجلسى -

126 - شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور ميرزا ابو الفضل الطهرانى

127 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد

128 - شورش در خلق عالم حسين درگاهى و...

129 - الشهيد مسلم بن عقيل عبد الرزاق الموسوى المقرم

130 - شهر حسين عليه السّلام محمّد باقر مدرس

131 - صحيح البخارى محمّد بن اسماعيل البخارى

132 - صحيح سنن المصطفى ابو داوود سليمان بن الأشعث السجستانى

133 - الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم على بن يونس العاملى البياضى

134 - الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعوّل السيّد على بن احمد - المعروف بالسيد عليخان المدنى الشيرازى

135 - العبّاس بن امير المؤمنين عليهما السّلام عبد الرزاق الموسوى المقرّم

136 - عبرات المصطفين فى مقتل الحسين عليه السّلام محمّد باقر المحمودى

137 - العبقرى الحسان الشيخ على اكبر النهاوندى

138 - علل الشرائع محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

ص:327

139 - عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب احمد بن على بن الحسين بن عنبه

140 - عيون أخبار الرضا عليه السّلام محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

141 - الغدير فى الكتاب و السنة و الادب عبد الحسين احمد الأمينى

142 - غرر الحسينيّة محمّد مهدى موسوى القزوينى

143 - غزاله هاى غزل رحمت موسوى گيلانى

144 - الغيبة محمّد بن الحسن - شيخ طوسى -

145 - الغيبة محمّد بن ابراهيم ابو زينب النعمانى

146 - فرحة الغرّى فى تعيين قبر امير المؤمنين عليه السّلام السيّد عبد الكريم بن طاووس

147 - فرهنگ عميد حسن عميد

148 - فرهنگ فارسى معين محمّد معين

149 - فرهنگ فرق اسلامى محمّد جواد مشكور

150 - فلاح السائل سيّد بن طاووس

151 - فوائد الرضويّة عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

152 - فوز اكبر در توسّلات به امام منتظر ميرزا محمّد باقر فقيه ايمانى

153 - فهرست الفبايى كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس محمّد آصف فكرت

154 - قرب الإسناد عبد اللّه بن جعفر الحميرى

155 - الكافى - اصول - فروع - روضه. محمّد بن يعقوب كلينى

156 - كامل الزيارات جعفر بن محمّد بن قولويه

157 - الكامل فى التاريخ عز الدين ابو الحسن بن عبد الكريم - ابن الأثير -

ص:328

158 - كبريت احمر فى شرائط المنبر ملاّ محمّد باقر بيرجندى

159 - كتاب العروس جعفر بن احمد القمى الرازى

160 - كتاب فى قوارع القرآن محمّد بن يحيى بن الحسن

161 - كرامات رضوّية شيخ على اكبر مروّج

162 - كربلا منذ العهد البابلى حتى استشهاد الإمام الحسين عليه السّلام على عبّود حسين ابو لحمه

163 - كليات سعدى

164 - كليات شيخ بهايى

165 - كليات آثار پارسى حكيم عمر خيام

166 - كمال الدين و تمام النعمة محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق -

167 - الكنى و الألقاب عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

168 - گنجينۀ نور محمّد حسين واحديان درگاهى

169 - گيلان در قلمرو شعر و ادب ابراهيم فخرايى

170 - لغتنامۀ دهخدا على اكبر دهخدا

171 - لوامع صاحبقرانى محمّد تقى بن المقصود على - مجلسى اول -

172 - ما سمعت ممّن رأيت جزؤۀ دست نويس مؤلف

173 - مثنوى معنوى جلال الدين محمّد بلخى رومى

174 - مثير الأحزان ابن نما الحلّى

175 - مجالس المؤمنين قاضى نور اللّه شوشترى

176 - مجمع البحرين فخر الدين طريحى

177 - مجموع الرائق من أزهار الحدائق هبة اللّه الموسوى

ص:329

178 - المحاسن احمد بن محمّد بن خالد البرقى

179 - المحتضر حسن بن سليمان الحلّى

180 - المحجّة فيما نزل من القرآن فى الحجّة سيد هاشم البحرانى

181 - مختصر بصائر الدرجات حسن بن سليمان الحلّى

182 - مرآة العقول عن اخبار الرسول محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى

183 - مروج الذهب على بن الحسين بن على المسعودى

184 - المستجاد من كتاب الإرشاد حسن بن يوسف الحلّى

185 - مستدركات علم الرجال شيخ على نمازى

186 - المستدرك على الصحيحين محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى

187 - مستدرك الوسائل ميرزا حسين - محدّث نورى -

188 - مسند الامام الشهيد عزيز اللّه العطاردى

189 - مشارق أنوار اليقين رجب الحافظ البرسى

190 - مشكاة الجنان شيخ على كاشمرى - مشكاة -

191 - المصباح تقى الدين ابراهيم الكفعمى

192 - مصباح الزائر سيّد بن طاووس

193 - مصباح المتهجّد محمّد بن الحسن - شيخ طوسى -

194 - مصباح المنير احمد بن محمّد بن على المقرى الفيّومى

195 - مصيبت نامه صغير اصفهانى

196 - معالم الزلفى السيّد هاشم البحرانى

197 - معالى السبطين شيخ مهدى مازندرانى

198 - معانى الأخبار محمّد بن على بن بابويه - شيخ صدوق -

199 - معجم رجال الحديث السيد أبو القاسم الخوئى

ص:330

200 - معجم البلدان ياقوت بن عبد اللّه الحموى الرومى

201 - مفاتيح الجنان عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

202 - مفاخر اسلام على دوانى

203 - مقاتل الطالبيين ابو الفرج الاصفهانى

204 - المقالات و الفرق سعد بن عبد اللّه الأشعرى القمى

205 - مقتل الحسين عليه السّلام أبو مخنف

206 - مقتل الحسين عليه السّلام الخوارزمى

207 - مقتل الحسين عليه السّلام عبد الرزاق الموسوى المقرّم

208 - المكاسب الشيخ مرتضى الأنصارى

209 - مكيال المكارم محمّد تقى الموسوى الإصفهانى

210 - ملاذ الأخيار محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى

211 - الملهوف على قتلى الطفوف سيّد بن طاووس

212 - مناسك حج

213 - مناقب آل ابى طالب محمّد بن على بن شهرآشوب مازندرانى

214 - المنتخب فخر الدين الطريحى

215 - منتهى الآمال عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

216 - من لا يحضره الفقيه محمّد بن على بن بابويه قمى - شيخ صدوق

217 - موسوعة الإمام الحسين عليه السّلام سازمان پژوهش آموزشى

218 - موسوعة كلمات الإمام الحسين عليه السّلام معهد تحقيقات باقر العلوم عليه السّلام

219 - موسوعة العتبات المقدسة جعفر الخليلى

220 - منهاج البراعة حبيب اللّه الهاشمى الخوئى

221 - ناسخ التواريخ محمّد تقى سپهر - لسان الملك -

ص:331

222 - نجم ثاقب ميرزا حسين - محدّث نورى -

223 - نزهة الابرار فى خلق الجنّة و النار سيد هاشم البحرانى

224 - نداى ملتمس مرتضى علم الهدى

225 - نغمه هاى پيروزى محمود اكبرزاده

226 - نفس المهموم عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

227 - نوادر على بن أسباط

228 - نور الأنوار ابو الحسن مرندى

229 - نور العين فى مشى إلى زيارة الحسين عليه السّلام محمّد بن الحسن الإصطهباناتى

230 - نهج البلاغة گردآورى: محمّد بن ابى احمد، سيّد رضى

231 - النهاية فى غريب الحديث و الأثر مجد الدين ابو السعادات - ابن الاثير -

232 - نهضت حسينى شيخ على فلسفى

233 - الوافى محمّد بن المرتضى - فيض كاشانى -

234 - وسائل الشيعة محمّد بن حسن حرّ عاملى

235 - هدية الزائرين و بهجة الناظرين عباس بن محمّد رضا - محدّث قمى -

236 - هديۀ مور محمّد علاّمه

237 - اليقين فى إمرة امير المؤمنين عليه السّلام سيّد بن طاووس

ص:332

ساير آثار مؤلّف:

1 - جامعه در حرم: شرح مبسوطى بر زيارت جامعه كبيره

2 - با پسرم در سكرات مرگ

3 - ده پگاه با پيكر

4 - لباس نادوخته و نماز بى حمد و سوره

5 - خانه دو مترى

6 - ملك نقاله

7 - شهر خاموشان و ديار باهوشان

8 - سراى بيم و اميد

9 - اتاق امتحان

10 - خواب نوعروس

11 - سالن ارتباطات

12 - سلام بر پرچم افراشته: شرح سلام هاى زيارت آل يس

13 - تو را گواه مى گيرم: شرح يك دوره اعتقادات در زيارت آل يس

14 - از تو مى خواهم: شرح قسمت اول دعاى آل يس

15 - سوگند به نور شب تاب: شرح دعاى شب نيمه شعبان

ص:333

16 - حديث قبل از ميلاد

17 - حديث شب ميلاد

18 - حديث بعد از ميلاد

19 - حديث پنج سال كودكى

20 - حديث غيبت و سفارت

21 - حديث دو سفير

22 - حديث سرداب

23 - حديث سفيران

24 - حديث آخرين سفير و مدّعيان دروغين

25 - حديث نامه ها

26 - حديث توقيعات

27 - حديث ديدارها - ديدار در كربلا -

28 - حديث ديدارها - ديدار در مكّه -

29 - حديث پسران مهزيار

30 - حديث شش ديدار

31 - حديث غيبت كبرى

32 - حديث حكمت غيبت

33 - اين جا مدينه است

34 - اين جا مكّه است

35 - اين جا مشاعر است

ص:334

و به زودى ان شاء اللّه...

اين جا نجف است

الكميل: شرح دعاى شريف كميل

ما سمعت ممن رأيت: آنچه شنيدم از آنان كه ديدم

آشنايى با تفاسير و شناخت مفسّران - تفاسير كاملۀ خاصّه

آشنايى با تفاسير و شناخت مفسّران - تفاسير كاملۀ عامّه

آشنايى با تفاسير و شناخت مفسّران - تفاسير ناقصۀ خاصّه و عامّه

آشنايى با تفاسير و شناخت مفسّران - كتب جنبى تفسير

حديث سدۀ چهارم

حديث سدۀ پنجم

ص:335

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109